نمایش مبدأ برای ب د ع / البدعة

<span id="بدعة-نسخه-آزمایشی"></span>
= <span dir="rtl">بدعة (نسخه آزمایشی)</span> =

== <span dir="rtl">بدعت</span> ==

= <span dir="rtl">درآمد</span> =

<span id="بدعت-در-لغت"></span>
== <span dir="rtl">بدعت، در لغت</span> ==

<span dir="rtl">واژه «بدعت»، مصدر است از ريشه «بدع»، به معناى نوآورى و پديد آوردن چيزى بدون آن كه از پيش، وجود داشته باشد و آفرينش يابد و يا يادكردى از آن شده باشد و يا شناختى نسبت به آن، حاصل شده باشد. خليل بن احمد فراهيدى مى گويد:</span>

<span dir="rtl">البَدعُ: إحداثُ شَى ءٍ لَم يَكُن لَهُ مِن قَبلُ خَلقٌ وَ لا ذِكرٌ وَ لا مَعرِفَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">ترتيب كتاب العين: ص72 مادّه «بدع».</span></ref>

<span dir="rtl">بدع، پديد آوردن چيزى است كه پيش تر وجود نداشته و نامى از آن نبوده و شناخته نبوده است.</span>

<span dir="rtl">و ابن فارس، در تبيين ريشه لغوى بدعت، آورده:</span>

<span dir="rtl">الباءُ وَ الدّالُ وَ العَينُ أصلانِ: أحَدُهُما: اِبتِداءُ الشَّى ءِ وَ صُنعُهُ لا عَن مِثالٍ، وَ الآخَرُ الاِنقِطاعُ وَ الكَلالُ.</span> <ref><span dir="rtl">معجم مقاييس اللغة: ج1 ص209 مادّه «بدع».</span></ref>

<span dir="rtl">با و دال و عين (بدع)، داراى دو اصل است: يكى، شروع به چيزى و ساختن آن، بدون داشتن نمونه است؛ و دوم، انقطاع و سستى است.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، مادّه «بدع»، از لحاظ لغوى، به هر نوآورى اى اطلاق مى گردد، همين طور است واژه «بدعت»،</span> <ref><span dir="rtl">لسان العرب: ج8 ص6 مادّه «بدع».</span></ref> <span dir="rtl">خواه مربوط به مسائل دينى باشد و خواه غير دينى.</span>

<span id="بدعت-در-قرآن-و-حديث"></span>
== <span dir="rtl">بدعت، در قرآن و حديث</span> ==

<span dir="rtl">در قرآن كريم، واژه «بدع» و مشتقّات آن، چهار بار به كار رفته است: دوبار به صورت «بديع»،</span> <ref><span dir="rtl">«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ؛ نوپديد آورنده آسمان ها و زمين است» (بقره: آيه 117، انعام: آيه 101).</span></ref> <span dir="rtl">به معناى مُبدع در مورد خداوند متعال، و يك بار با واژه «بِدع»</span> <ref><span dir="rtl">«قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ؛ بگو: من، نوآمده اى از پيامبران نيستم» (احقاف: آيه 9).</span></ref> <span dir="rtl">در باره پيامبر صلى الله عليه و آله، و يك بار با واژه «ابتداع»</span> <ref><span dir="rtl">«وَ رَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا؛ و رهبانيتى (گوشه گيرى اى) كه از پيش خود در آوردند» (حديد: آيه 27).</span></ref> <span dir="rtl">در مورد نصارا، استعمال شده است.</span>

<span dir="rtl">گفتنى است كه در سه مورد نخست، معناى لغوى بدعت، مراد است؛ امّا در مورد چهارم، يعنى آيه 27 سوره حديد، دو نظر وجود دارد: يكى اين كه در بدعتِ اصطلاحى و محرَّم، استعمال شده است؛</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: تفسير ابن كثير: ج4 ص338، البدعة، مفهومها، حدّها، آثارها: ص13 و 33.</span></ref> <span dir="rtl">و نظر ديگر اين كه در معناى لغوى بدعت، به كار رفته است.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: الميزان فى تفسير القرآن: ج19 ص173.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">ليكن آيات مختلفى، بر اين معنا تأكيد دارند كه احكام و قواعد دين، توقيفى هستند و بايد از سوى خداوند متعال، مشخّص شوند و هيچ كس حق ندارد آنها را تغيير دهد يا كم و زياد كند، و هر گونه نوآورى در اصول و يا فروع دين، ممنوع است.</span> <ref><span dir="rtl">از آن جمله است: نساء: آيه 59، حشر: آيه 7، اعراف: آيه 156، آل عمران: آيه 32، احزاب: آيه 36، يونس: آيه 59، نحل: آيه 116، مائده: آيه 44 ـ 47. نيز، ر. ك: ص481 (بدعت / فصل سوم: بر حذر داشتن خدا از بدعت).</span></ref> <span dir="rtl">احاديثِ در زمينه تبيين و تفسير بدعت را به شش دسته مى توان تقسيم كرد:</span>

<span dir="rtl">دسته اوّل، احاديثى كه به اصطلاح شرعى كلمه بدعت در هر گونه نوآورى در دين و روشن بودن مفهوم آن نزد متشرّعان، اشاره دارد.</span>

<span dir="rtl">در اين دسته روايات ـ كه بيشترين احاديث بدعت را شامل مى شوند ـ، بدعت، تفسير نشده است؛ بلكه ضمن تبيين خاستگاه ها، زيان ها و خطرهاى آن براى جامعه اسلامى، به شدّت مورد نهى و تحريم قرار گرفته و تأكيد شده كه بر همه، بويژه بر آگاهان و قدرتمندان جامعه، واجب است با بدعت هايى كه تحقّق خواهند يافت، قاطعانه مبارزه كنند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: فصل سوم تا ششم.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">با تأمّل در اين دسته از روايات، معلوم مى شود كه مفهوم بدعت، براى مخاطب آنها روشن بوده و نيازى به توضيح، نداشته است.</span>

<span dir="rtl">دسته دوم، رواياتى اند كه نوآورى هاى دينى را بدترينِ امور توصيف كرده و آنها را به بدعت، تفسير نموده اند،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص483 (بدعت / فصل سوم / بر حذر داشتن پيامبر صلى الله عليه و آله از بدعت و بدعت گذار).</span></ref> <span dir="rtl">مانند اين روايت:</span>

<span dir="rtl">شَرُّ الاُمورِ مُحدَثاتُها، وَ كُلُّ مُحدَثَةٍ بِدعَةٌ وَ كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص482 ح16.</span></ref>

<span dir="rtl">بدترين كارها، نوساخته هاست.</span> <ref><span dir="rtl">عبارت «مُحدَثات الاُمور» كه در متن عربى حديث آمده، به چيزهايى مى گويند كه نه در قرآن آمده باشد، نه در سنّت، و نه اجماعى بر آن شده باشد؛ آيين نو و رسم تازه و بى سابقه در دين.</span></ref> <span dir="rtl">هر نوساخته اى، بدعت است، و هر بدعتى، گم راهى است.</span>

<span dir="rtl">در اين گونه روايات، دو نكته قابل توجّه است:</span>

<span dir="rtl">نكته اوّل، اين كه بدعت، از لحاظ عقلى، جايز نيست و وارد كردن آنچه جزو دين نيست، در دين، نه تنها عقلاً درست نيست؛ بلكه «شرّ الاُمور (بدترينِ كارها)» محسوب مى گردد و از اين رو، تحريم بدعت، نياز به دليل خاصّى ندارد؛ زيرا عقل، پس از قبول مبدأ و معاد و دين، خود حكم مى كند كه جز خداوند متعال و پيامبرِ او، كس ديگرى حق ندارد چيزى بر دين بيفزايد يا از آن بكاهد و به خدا، نسبت دهد.</span>

<span dir="rtl">نكته دوم، اين كه تفسير نوآورى هاى ممنوع به «بدعت»، نشان مى دهد كه معناى واژه «بدعت»، براى مسلمانان صدر اسلام، به قدرى روشن بوده كه نه تنها نيازى به تفسير و تبيين نداشته است؛ بلكه واژه معادل لغوى آن، «مُحْدَث»، به وسيله آن تعريف مى شده است.</span>

<span dir="rtl">دسته سوم، تفسير بدعت به نوآورى در دين، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله است. در روايتى آمده:</span>

<span dir="rtl">السُّنَّةُ ما سَنَّ رَسولُ اللّهِ، وَ البِدعَةُ ما اُحدِثَ مِن بَعدِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص468 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">سنّت، آن چيزى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وضع كرده باشد؛ و بدعت، آن چيزى است كه پس از او پديد آورده شود.</span>

<span dir="rtl">اين روايت، انواع نوآورى هاى دينى پس از پيامبر صلى الله عليه و آله را بدعت دانسته و ممنوع، اعلام كرده است.</span>

<span dir="rtl">دسته چهارم، تفسير بدعت به نوآورى هايى است كه در جهت مخالف سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله باشد، چنان كه آمده است:</span>

<span dir="rtl">أمّا السُّنَّةُ فَسُنَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَ أمَّا البِدعَةُ فَما خالَفَها.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص468 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">سنّت، عبارت از سنّت (راه و روش) پيامبر صلى الله عليه و آله است؛ و بدعت، هر چيزى است كه مخالف اين سنّت باشد.</span>

<span dir="rtl">دسته پنجم، تفسير بدعت به نوآورى هايى كه بر خلاف فرمان خداوند متعال در قرآن كريم و سنّت پيامبرِ او، و بر پايه رأى و هوس باشد:</span>

<span dir="rtl">وَ أمّا أهلُ البِدعَةِ فَالمُخالِفونَ لِأَمرِ اللّهِ تَعالى وَ لِكِتابِهِ وَ لِرَسولِهِ وَ العامِلونَ بِرَأيِهِم وَ أهوائِهِم وَ إن كَثُروا.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص470 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">اهل بدعت، كسانى هستند كه با فرمان خداى متعال و با كتاب او و پيامبرش، مخالفت بورزند و براساس رأى و گرايش خود، عمل مى كنند، هر چند شمارشان بسيار باشد.</span>

<span dir="rtl">دسته ششم، تفسير بدعت به نوآورى هايى كه متّكى به دليل و برهان الهى نباشد:</span>

<span dir="rtl">إنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ: مُتَّبِعٌ شِرعَةً، وَ مُبتَدِعٌ بِدعَةً لَيسَ مَعَهُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ بُرهانُ سُنَّةٍ وَ لا ضِياءُ حُجَّةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص470 ح6.</span></ref>

<span dir="rtl">مردم، دو دسته اند: پيرو شريعت، و بدعت گذار كه براى او از جانب خداوند، نه برهانى از سنّت [پيامبر] است، و نه پرتوى از حجّت [قرآن].</span>

<span dir="rtl">گفتنى است كه احاديثى كه گذشت، با هم اختلافى ندارند؛ زيرا بر پايه احاديث دسته اوّل، نوآورى در دين، مطلقا ممنوع است و احاديث ديگر، در واقع، بيان مصاديق بدعت اند. بر اين اساس، علّامه مجلسى مى نويسد:</span>

<span dir="rtl">بدعت در شريعت، چيزهاى پديده آمده در دين، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله است كه نصّى در باره آن، وارد نشده و داخل در عمومات ادلّه هم نيست و يا نهى بخصوصى در باره آن وارد شده يا نهى عامّى [كه شامل آن شود] بر آن دلالت دارد. پس بدعت، شامل احكام برگرفته از عمومات نمى شود، مانند: ساختن مدارس و همانند آنها كه داخل در عمومات ادلّه پناه دادن به مؤمنان، جا دادن به آنها و كمك كردن به آنهاست، يا مانند نگارش پاره اى كتاب هاى علمى و نوشتن تأليفاتى است كه به علوم شريعت مربوط است، و يا [بافتن] لباس هايى كه در روزگار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نبوده است و يا غذاهايى كه نوپديدند و داخل در عمومات حلّيت اند و نهيى در باره آنها وارد نشده است.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج71 ص202.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، بدعت در لسان شارع، مفهومى اصطلاحى دارد، و آن، عبارت است از افزودن به دين و يا كاستن از آن، و اين معنا، عقلاً و شرعا، مطلقا مذموم و ممنوع است. از اين رو، تقسيم بدعت به بدعتِ خوب و بد، چنان كه خليفه دوم، نماز تَراويح را به «بدعتى خوب» توصيف كرد و پس از وى، براى توجيه اين اقدام، بدعت، به خوب و بد تقسيم شد،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: فتح البارى، ابن حجر: ج13 ص212.</span></ref> <span dir="rtl">صحيح نيست.</span>

<span dir="rtl">همچنين تقسيم بندى ابن عبد السلام</span> <ref><span dir="rtl">ابن عبد السلام در كتابش [القواعد] گفته است: بدعت به انواع واجب و محرَّم و مندوب (مستحب) و مكروه و مباح، تقسيم مى شود (ر ك: مغنى المحتاج: ج4 ص436، سبل الهدى و الرشاد: ج1 ص370).</span></ref> <span dir="rtl">كه بدعت را به احكام خمسه: وجوب، استحباب، حرمت، كراهت و اِباحه تقسيم كرده، با مفهوم اصطلاحى بدعت، سازگار نيست. آرى! اين تقسيم، در مورد معناى لغوى بدعت، بلا مانع است، چنان كه شهيد اوّل، از فقهاى مشهور اماميه نيز احكام خمسه را در مفهوم لغوى بدعت، جارى دانسته است و در اين باره، در كتاب القواعد خود مى گويد:</span>

<span dir="rtl">پديد آمده هاى پس از پيامبر صلى الله عليه و آله، چند دسته اند كه به نظر ما به آنها بدعت اطلاق نمى شود، جز آنهايى كه حرام شده است.</span>

<span dir="rtl">يكم. واجب، همانند تدوين قرآن و سنّت، هرگاه بيم فراموش شدن آنها برود، كه رساندن آنها به نسل هاى آينده، به دليل اجماع [علما] و دلالت آيه قرآن،</span> <ref><span dir="rtl">چه بسا منظور شهيد اوّل، سخن خداوند در آيه 159 سوره بقره باشد كه: «آنان كه آنچه را كه ما از نشانه ها و هدايت فرو فرستاديم، كتمان كردند، پس از آن كه آن را براى مردم بيان كرديم، خداوند و لعن كنندگان، آنها را لعن مى كنند» (بقره: 159).</span></ref> <span dir="rtl">واجب است؛ و اين تكليف، انجام نمى شود، جز به نگهدارى آنها. اين كار در زمان غيبت، واجب است؛ امّا در زمان ظهور امام، واجب نيست، چون خودِ امام، حافظ آنهاست و كاستى و خللى به آنها راه پيدا نمى كند.</span>

<span dir="rtl">دوم. حرام، كه بدعتى است كه ادلّه تحريم، شامل آنها مى شود و ادلّه آن در شريعت، آمده است، مانند: حرمت مقدّم داشتن غير امامان معصوم بر آنها و غصب منصب آنها، اختصاص دادن اموال عمومى به وسيله حاكمان ستمگر به خود و جلوگيرى كردن از رسيدن آنها به نيازمندان، جنگ با اهل حق، تحت فشار قرار دادن و تبعيد آنان، كُشتن بر اساس گمان، وا داشتن به بيعت با فاسقان و ايستادگى بر آن، حرام كردن مخالفت با آن [بيعت] و شستن پا در مسح، مسح كردن بر روى غير پا، نوشيدن بسيارى از نوشيدنى ها، به جماعت خواندن نافله ها، اذان دوم گفتن در [نماز] جمعه، حرام كردن عمره تمتّع و مُتعه زنان، شورش بر امام [عادل]، دادن ارث به خويشان دور، محروم كردن خويشان نزديك، جلوگيرى از رسيدن خمس به دست اهلش، و افطار كردن در غيرِ زمان خود و جز اينها، از بدعت هاى مشهور است. از جمله بدعت هاى حرام نيز كه ميان مسلمانان مورد اجماع است: چانه زنى</span> <ref><span dir="rtl">رسمى است در داد و ستد كه قيمت را بالا مى گويند و افرادى با چانه زنى و گرفتن به اصطلاح حقّ كارْ چاق كنى، اندكى از قيمت غير واقعى را كم و جنس را به خريدار، قالب مى كنند.</span></ref> <span dir="rtl">و گرفتن مناصب حكومتى با رشوه دادن و يا با ارث بردن براى افراد ناشايست و مانند اينهاست.</span>

<span dir="rtl">سوم. مستحب، كه آن دسته از نوآورى هايى است كه ادلّه استحباب، شامل آنها مى شود، مانند ساختن مدرسه و كاروان سراها. البته حَشَم و امكانات حاكمان به منظور بزرگ نمايى در نظر مردم، از اين دسته نيست، مگر براى به رُخ دشمنان كشيدن باشد.</span>

<span dir="rtl">چهارم. مكروه، كه نوپديدهاى مشمول ادلّه كراهت است، همانند افزودن به عدد تسبيحات فاطمه زهرا عليهاالسلام و ساير وظايف دينى و يا كم كردن از آنها، فرو رفتن در ناز و نعمتِ پوشاك و خوردنى ها، البته به حدّى كه منجر به اسراف نشود، و اى بسا كه منجر به حرمت شود، آن جايى كه باعث ضرر زدن به شخص و عائله اش شود.</span>

<span dir="rtl">پنجم. مباح، كه نو پديدهايى است كه شمول ادلّه اباحه مى شوند، مانند اَلَك كردن آرد. در خبر آمده كه نخستين چيزى كه پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، درست شد، اَلَك بود؛ زيرا آسايش و رفاه، از مباح هاست. بنا بر اين، وسيله آن هم مباح است.</span> <ref><span dir="rtl">القواعد والفوائد: ج2 ص144، بحار الأنوار: ج71 ص203 ـ 204.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">ملاحظه متن نوشتار ابن عبد السلام، نشان مى دهد كه وى، بدعت را به احكام خمسه تقسيم كرده است؛ امّا شهيد اوّل، مفهوم لغوى آن را. لذا انتقاد علّامه مجلسى به شهيد اوّل كه به تبعيّت از ديگران، بدعت را به احكام خمسه تقسيم كرده، صحيح نيست</span> <ref><span dir="rtl">علّامه مجلسى، پس از بيان معناى اصطلاحى بدعت مى گويد: با اين بيان، باطل بودن سخن يكى از علماى شيعه كه در تبعيّت از علماى اهل سنّت گفته است: «بدعت به انواع احكام پنجگانه تقسيم مى شود»، روشن مى شود (بحار الأنوار: ج2 ص264).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">براى آگاهى بيشتر در باره آراى در زمينه بدعت و مسائل مربوط به آن، ر. ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى و دانش نامه جهان اسلام، ذيل واژه «بدعت».</span></ref>

<span id="پيشگويى-در-باره-وقوع-بدعت-در-امت-اسلامى"></span>
=== <span dir="rtl">پيشگويى در باره وقوع بدعت در امّت اسلامى</span> ===

<span dir="rtl">نكته قابل تأمّل، اين است كه در بسيارى از احاديثِ بدعت، هشدار داده شده كه به رغم زيان ها و خطرهاى اين پديده شوم براى جامعه اسلامى، مسلمانان، گرفتار آن خواهند شد.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص529 (بدعت / فصل ششم: پيدايش بدعت ها در ميان امت اسلامى).</span></ref> <span dir="rtl">در اين زمينه دو طايفه، نقش محورى دارند: طايفه نخست، امامانِ ضلالت اند، چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:</span>

<span dir="rtl">أخوَفُ عِندى عَلَيكُم مِنَ الدَّجّالِ أئِمَّةٌ مُضِلّونَ، هُم رُؤَساءُ أهلِ البِدَعِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص530 ح85.</span></ref>

<span dir="rtl">آنچه بيش از دجّال بر شما از آن مى ترسم، رهبران گم راه كننده اند. آنان، سران بدعت گذاران اند.</span>

<span dir="rtl">و طايفه دوم، مُحدّثان دين فروش هستند. در روايت آمده كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:</span>

<span dir="rtl">سَيَكونُ فى اُمَّتى دَجّالونَ كَذّابونَ، يُحَدِّثونَكُم بِبِدَعٍ مِنَ الحَديثِ بِما لَم تَسمَعوا أنتُم وَ لا آباؤُكُم، فَإِيّاكُم وَ إيّاهُم لا يَفتِنونَكُم.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص531 ح85.</span></ref>

<span dir="rtl">به زودى در ميان امّتم فريبكارانى دروغ پرداز ظهور خواهند كرد كه احاديثى برساخته، برايشان بازگو مى كنند كه نه شما شنيده ايد و نه پدرانتان. زنهارتان از ايشان كه فريبتان ندهند!</span>

<span dir="rtl">اكنون با توجّه به اين پيشگويى ها، بايد ديد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، چه پيش بينى هايى براى مبارزه با بدعت هايى كه در تاريخ اسلام به وقوع خواهد پيوست، كرده است؟</span>

<span dir="rtl">اقدامات پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى مبارزه با بدعت</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، براى مبارزه با بدعت هايى كه پيش بينى كرده بود كه پس از او به وقوع خواهد پيوست، چند اقدام اساسى انجام داد:</span>

<span id="معرفى-همتاى-قرآن-به-امت"></span>
==== <span dir="rtl">1. معرّفى همتاى قرآن به امّت</span> ====

<span dir="rtl">مهم ترين اقدام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در جهت مبارزه با بدعت و بدعت گذاران، اين بود كه در حديث متواتر ثقلين، اهل بيتِ خود را همتاى قرآن، معرّفى فرمود:</span>

<span dir="rtl">إنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ، ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلّوا: كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى أهلَ بَيتى، فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ.</span> <ref><span dir="rtl">براى آگاهى از سند و دلالت آن، ر. ك: همين دانش نامه: ج9 ص444 (پژوهشى در باره حديث ثقلين و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام).</span></ref>

<span dir="rtl">من در ميان شما دو چيز گران بها به يادگار مى گذارم، كه اگر به آن دو چنگ بزنيد، هرگز گم راه نمى شويد: كتاب خدا و عترتم، [يعنى] دودمانم. اين دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند.</span>

<span dir="rtl">اين حديث، به روشنى دلالت دارد بر همتايى اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با قرآن، مرجعيت علمى آنان در اصول و فروع دين، و مصونيت آنان از هر گونه خطا و اشتباه است و تأكيد مى كند كه تمسُّك به آنان، از ضلالت امّت، تا دامنه قيامت، پيشگيرى مى نمايد.</span>

<span dir="rtl">به سخن ديگر، بر پايه حديث ثقلين و احاديث ديگر،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج10 ص7 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم: دانش اهل بيت عليهم السلام / ويژگى هاى علمى اهل بيت عليهم السلام و دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام: ج10 ص473 (بخش يازدهم: دانش هاى امام على عليه السلام).</span></ref> <span dir="rtl">اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله، وارث دانش پيامبرند و آنچه در باره دين بگويند، سخن و سنّت اوست، چنان كه در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده:</span>

<span dir="rtl">حَديثى حَديثُ أبى، وَ حَديثُ أبى حَديثُ جَدّى، وَ حَديثُ جَدّى حَديثُ الحُسَينِ عليه السلام، وَ حَديثُ الحُسَينِ عليه السلام حَديثُ الحَسَنِ عليه السلام، وَ حَديثُ الحَسَنِ حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام، وَ حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام حَديثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وَ حَديثُ رَسولِ اللّهِ قَولُ اللّهِ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">الكافى: ج1 ص53 ح14، الإرشاد: ج2 ص186، منية المريد: ص373، بحار الأنوار: ج2 ص179 ح28. نيز، ر. ك: همين دانش نامه: ج10 ص17 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم: حديث آنها همان حديث پيامبر خداست).</span></ref>

<span dir="rtl">سخن من، سخن پدرم است و سخن پدرم، سخن جدّم است و سخن جدّم، سخن حسين عليه السلام است و سخن حسين عليه السلام، سخن حسن عليه السلام است و سخن حسن عليه السلام، سخن امير مؤمنان عليه السلام است و سخن امير مؤمنان عليه السلام، سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است و سخن پيامبر خدا، سخن خداوند متعال است.</span>

<span dir="rtl">و در حديثى ديگر، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، در زمينه نقش اهل بيت خود در دفاع از سنّت او و مبارزه با بدعت هاى پس از ايشان، مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إنَّ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ تَكونُ مِن بَعدى يُكادُ بِهَا الإِيمانُ وَلِيّا مِن أهلِ بَيتى مُوَكَّلاً بِهِ يَذُبُّ عَنهُ، يَنطِقُ بِإِلهامٍ مِنَ اللّهِ، وَ يُعلِنُ الحَقَّ وَ يُنَوِّرُهُ، وَ يَرُدُّ كَيدَ الكائِدينَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج12 ص18 ح118.</span></ref>

<span dir="rtl">در برابر هر بدعتى كه پس از من براى آسيب رساندن به ايمان پيدا شود، حمايت كننده اى از خاندان من گماشته شده است كه از ايمان، دفاع مى كند، و با الهام، خدا سخن مى گويد و حق را آشكار و روشن مى گردانَد، و دسيسه دسيسه چينان را خنثا مى سازد.</span>

<span dir="rtl">اين بود كه اهل بيت عليهم السلام در مقاطع مختلف تاريخ اسلام، بدعت ها</span> <ref><span dir="rtl">ر.ك: همين دانش نامه: ج12 ص25 (بدعت / فصل هشتم: آنچه بر بدعت بودنش تصريح شده است).</span></ref> <span dir="rtl">و بدعت گذاران</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج12 ص57 (بدعت / فصل دهم: شمارى از بدعت گذاران).</span></ref> <span dir="rtl">را به مردم، نشان مى دادند و آنچه را كه بدعت نبود، ولى بدعت معرّفى شده بود،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج12 ص55 (بدعت / فصل نهم: آنچه بدعت پنداشته شده است).</span></ref> <span dir="rtl">نيز مشخّص مى نمودند.</span>

<span id="تبيين-وظيفه-علما"></span>
==== <span dir="rtl">2. تبيين، وظيفه علما</span> ====

<span dir="rtl">دومين اقدام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى مبارزه با بدعت ها، اين بود كه علماى راستين امّت را موظّف كرد تا حقيقت را كتمان نكنند و آنچه از سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و بدعت ها را كه مى دانند، براى مردم، بازگو نمايند:</span>

<span dir="rtl">إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فى اُمَّتى فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ، فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج12 ص8 ح93.</span></ref>

<span dir="rtl">هر گاه بدعت ها در ميان امّت من آشكار شوند، عالِم بايد دانش خود را آشكار سازد. پس هر كه چنين نكند، لعنت خدا بر او باد!</span>

<span id="تبيين-وظيفه-قدرتمندان"></span>
==== <span dir="rtl">3. تبيين وظيفه قدرتمندان</span> ====

<span dir="rtl">سومين اقدام پيامبر صلى الله عليه و آله، اين بود كه با عنايت به خطر بدعت گذاران، قدرتمندان را موظّف فرمود تا آنان را از بين ببرند:</span>

<span dir="rtl">أيُّهَا النّاسُ! إنَّهُ لا نَبِىَّ بَعدى، وَ ل سُنَّةَ بَعدَ سُنَّتى، فَمَنِ ادَّعى بَعدَ ذلِكَ فَدَعواهُ وَ بِدْعَتُهُ فِى النّارِ، فَاقتُلوهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج12 ص10 ح98.</span></ref>

<span dir="rtl">اى مردم! بعد از من، نه پيامبرى است و نه بعد از سنّت من، سنّتى. پس هر كه بعد از [رحلت] من، چنين ادّعايى كند، ادّعاى او و بدعتش، [هر دو] در آتش اند. پس او را بكُشيد.</span>

<span id="تبيين-وظيفه-عموم-مسلمانان"></span>
==== <span dir="rtl">4. تبيين وظيفه عموم مسلمانان</span> ====

<span dir="rtl">چهارمين اقدام ايشان، اين بود كه به مردم توصيه مى كرد از مجالست با بدعت گذاران، احترام گذاشتن به آنان، لبخند زدن به آنان و هر گونه همكارى و همراهى با آنان، جدّا اجتناب كنند و با اِعراض از آنان و برخوردهاى تند و تحقيرآميز، آنان را در جامعه، منزوى نمايند:</span>

<span dir="rtl">مَن أهانَ صاحِبَ بِدعَةٍ أمَّنَهُ اللّهُ يَومَ الفَزَعِ الأَكبَرِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج12 ص16 ح110.</span></ref>

<span dir="rtl">هر كس بدعت گذارى را خوار بدارد، خداوند در آن روز وحشت بزرگ، او را در امان مى دارد.</span>

<span dir="rtl">با تأمّل در آنچه در تبيين مفهوم بدعت و ضرورت مبارزه همه جانبه با آن گذشت، و نيز متونى كه در ادامه خواهد آمد، نمايان خواهد شد كه پيروان مذهب اهل بيت عليهم السلام، بيش از پيروان ساير مذاهب اسلامى، اصرار بر پيروى از سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اجتناب از هر گونه بدعت را دارند و همه مذاهب اسلامى، مى توانند با عمل به ره نمود پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و پذيرفتن مرجعيت علمى اهل بيتِ آن بزرگوار و تمسّك جُستن به آنان، به نقطه مشتركى در دستيابى به سيره و سنّت صحيح ايشان برسند، و بدين سان، بر آرمان بلند وحدت كلمه امّت اسلامى در برابر شرك و استكبار، جامه عمل بپوشند.</span>

<span id="الفصل-الأول-معنى-البدعة"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الأوّل: معنى البدعة</span> =

<span dir="rtl">فصل يكم: معناى بدعت</span>

<span id="ما-احدث-بعد-النبي-صلى-الله-عليه-و-آله"></span>
== <span dir="rtl">1 / 1: ما اُحدِثَ بَعدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله</span> ==

<span dir="rtl">1 / 1: آنچه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله پديد آيد</span>

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: السُّنَّةُ ما سَنَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وَالبِدعَةُ ما اُحدِثَ مِن بَعدِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص155 ح3، مشكاة الأنوار: ص265 ح785، بحار الأنوار: ج2 ص266 ح23.</span></ref>

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: سنّت، آن چيزى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وضع كرده باشد؛ و بدعت، آن چيزى است كه پس از او پديد آورده شود.</span>

<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أحدَثَ في أمرِنا هذا ما لَيسَ فيهِ، فَهُوَ رَدٌّ</span> <ref><span dir="rtl">ردّ: أي مردود عليه، يقال: أمر ردّ إذا كان مُخالفا لما عليه أهل السنّة (النهاية: ج2 ص213 «ردد»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج2 ص959 ح2550، صحيح مسلم: ج3 ص1343 ح17، سنن أبي داود: ج4 ص200 ح4606، سنن ابن ماجة: ج1 ص7 ح14 كلّها عن عائشة، كنز العمّال: ج1 ص219 ح1101؛ عوالي اللآلي: ج1 ص240 ح160 نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس در دين ما چيزى را پديد آورد كه در آن نيست، آن چيز، مردود است.</span>

<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن عَمِلَ عَمَلاً لَيسَ عَلَيهِ أمرُنا، فَهُوَ رَدٌّ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج2 ص753 ح2034، صحيح مسلم: ج3 ص1344 ح18، سنن الدارقطني: ج4 ص227 ح81، مسند ابن حنبل: ج10 ص111 ح26251 كلّها عن عائشة؛ عوالي اللآلي: ج1 ص383 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس عملى را انجام دهد كه شيوه ما بر آن نيست، آن عمل، مردود است.</span>

<span id="ما-خالف-السنة"></span>
== <span dir="rtl">1 / 2: ما خالَفَ السُّنَّةَ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 2: آنچه مخالف سنّت باشد</span>

<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ وقَد سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ السُّنَّةِ وَالبِدعَةِ وَالفُرقَةِ وَالجَماعَةِ ـ: أمَّا السُّنَّةُ فَسُنَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وأمَّا البِدعَةُ فَما خالَفَها.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص211، بحار الأنوار: ج78 ص49 ح69؛ كنز العمّال: ج1 ص378 ح1644 نقلاً عن العسكري عن سليم بن قيس العامري نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در پاسخ مردى كه از سنّت و بدعت و جدايى و جماعت، از ايشان پرسيد ـ: سنّت، عبارت از سنّتِ (راه و روش) پيامبر صلى الله عليه و آله است؛ و بدعت، هر چيزى است كه مخالف اين سنّت باشد.</span>

<span id="ما-اعتمد-على-الرأي-والهوى-وخالف-الكتاب-والسنة"></span>
== <span dir="rtl">1 / 3: مَا اعتُمِدَ عَلَى الرَّأيِ وَالهَوى وخالَفَ الكِتابَ وَالسُّنَّةَ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 3: آنچه بر رأى و گرايش شخصى، استوار بوده، با قرآن و سنّت، ناسازگار باشد</span>

<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ عِندَ ما سُئِلَ عَن تَفسيرِ أهلِ البِدعَةِ ـ: وأمّا أهلُ البِدعَةِ فَالمُخالِفونَ لِأَمرِ اللّهِ تَعالى ولِكِتابِهِ ولِرَسولِهِ وَالعامِلونَ بِرَأيِهِم وأهوائِهِم وإن كَثُروا، وقَد مَضى مِنهُمُ الفَوجُ الأَوَّلُ وبَقِيَت أفواجٌ وعَلَى اللّهِ قَصمُها</span> <ref><span dir="rtl">في بعض النسخ «قبضها» وفي البحار «فضّها» وقصمه اللّه: أذلّه وأهانه، وقيل: قرّب موته (المصباح المنير: ص506 «قصمت»).</span></ref> <span dir="rtl">وَاستيصالُها عَن جَدَدِ</span> <ref><span dir="rtl">الجدُّ: وجهُ الأرض ويروى الجديد والجدد (تاج العروس: ج4 ص377 «جدد»).</span></ref> <span dir="rtl">الأَرضِ</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص395 ح83 عن عبد اللّه بن الحسن، بحار الأنوار: ج32 ص222 ح173؛ كنز العمّال: ج16 ص184 ح44216 نقلاً عن وكيع عن عبد اللّه بن الحسن وفيه «جدبة» بدل «جدد».</span></ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در پاسخ پرسش از معناى اهل بدعت ـ: اهل بدعت، كسانى هستند كه با فرمان خداى متعال و با كتاب او و پيامبرش، مخالفت بورزند و بر اساس رأى و گرايش خود، عمل مى كنند، هر چند شمارشان بسيار باشد. گروه نخست ايشان، از ميان رفتند و گروه هايى چند مانده اند كه خداوند، آنان را نيز در هم خواهد شكست و ريشه آنها را از روى زمين، بر خواهد كَنْد.</span>

<span id="ما-لم-يعتمد-على-برهان-السنة-وضياء-الحجة"></span>
== <span dir="rtl">1 / 4: ما لَم يُعتَمَد عَلى بُرهانِ السُّنَّةِ وضِياءِ الحُجَّةِ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 4: آنچه بر سنّت آشكار و دليل روشن، استوار نباشد</span>

<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: إنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ: مُتَّبِعٌ شِرعَةً، ومُبتَدِعٌ بِدعَةً لَيسَ مَعَهُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ بُرهانُ سُنَّةٍ ولا ضِياءُ حُجَّةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 176، عيون الحكم والمواعظ: ص178 ح3659 وفيه صدره إلى «بدعة»، بحار الأنوار: ج2 ص312 ح76.</span></ref>

<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: مردم، دو دسته اند: پيرو شريعت، و بدعت گذار كه براى او از جانب خداوند، نه برهانى از سنّت [پيامبر صلى الله عليه و آله] است، و نه پرتوى از حجّت [قرآن].</span>

<span id="الفصل-الثاني-ميزان-معرفة-السنة-والبدعة"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثاني: ميزان معرفة السنّة والبدعة</span> =

<span dir="rtl">فصل دوم: معيار شناخت سنّت و بدعت</span>

<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام ـ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: أظهَرَ بِهِ الشَّرائِعَ المَجهولَةَ، وقَمَعَ بِهِ البِدَعَ المَدخولَةَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 161.</span></ref>

<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: [خداوند] به واسطه او، شريعت هاى (احكام و قوانين الهى) ناشناخته را آشكار نمود و بدعت هاى وارد شده [به دين] را در هم كوبيد.</span>

<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلِ ـ: يا كُمَيلُ: الدّينُ للّهِِ، فَلا يَقبَلُ اللّهُ مِن أحَدٍ القِيامَ بِهِ إلّا رَسولاً أو نَبِيّا أو وَصِيّا. يا كُمَيلُ، هِيَ نُبُوَّةٌ ورِسالَةٌ وإمامَةٌ، ولَيسَ بَعدَ ذلِكَ إلّا مُوالينَ مُتَّبِعينَ أو عامِهينَ</span> <ref><span dir="rtl">العَمَهُ: هو التردُّدُ في الضَلال (تاج العروس: ج19 ص68 «عمه»).</span></ref> <span dir="rtl">مُبتَدِعينَ، إنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقينَ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص175، بشارة المصطفى: ص29 نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص274 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در سفارش به كميل بن زياد ـ: اى كميل! دين، از آنِ خداست. پس خداوند از اَحَدى نمى پذيرد كه به [رهبرى] آن بپردازد، مگر آن كه فرستاده [ى خدا] باشد يا پيامبر يا وصى [و جانشين پيامبر]. اى كميل! [زيرا از سه حال، خارج نيست: ] نبوّت است و رسالت و امامت. از اينها كه بگذرد يا دنباله رو و پيرو هستند يا سرگردانِ بدعت گذار. خداوند، در حقيقت، از پرواپيشگان مى پذيرد.</span>

<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَها أعلامٌ، وإنَّ البِدَعَ لَظاهِرَةٌ لَها أعلامٌ، وإنَّ شَرَّ النّاسِ عِندَ اللّهِ إمامٌ جائِرٌ ضَلَّ وضُلَّ بِهِ، فَأَماتَ سُنَّةً مَأخوذَةً، وأحيا بِدعَةً مَتروكَةً.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 164، بحار الأنوار: ج31 ص489 ح9.</span></ref>

<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: سنّت ها، روشن اند و نشانه هايى دارند، و بدعت ها نيز آشكارند و نشانه هايى دارند. بدترينِ مردم در نزد خدا، پيشواى منحرفى است كه خود، گم راه است و سبب گم راهى ديگران نيز مى شود، سنّت هاى به كار رفته را مى ميرانَد، و بدعت هاى وا نهاده شده را زنده مى گردانَد.</span>

<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ ـ: فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إلى عِبادَتِهِ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إلى طاعَتِهِ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأحكَمَهُ، لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إذ جَهِلوهُ، ولِيُقِرُّوا بِهِ بَعدَ إذ جَحَدوهُ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إذ أنكَروهُ، فَتَجَلّى لَهُم سُبحانَهُ في كِتابِهِ مِن غَيرِ أن يَكونوا رَأَوهُ بِما أراهُم مِن قُدرَتِهِ، وخَوَّفَهُم مِن سَطوَتِهِ، وكَيفَ مَحَقَ مَن مَحَقَ بِالمَثُلاتِ، وَاحتَصَدَ مَنِ احتَصَدَ بِالنَّقِماتِ.</span>

<span dir="rtl">وإنَّهُ سَيَأتي عَلَيكُم مِن بَعدي زَمانٌ لَيسَ فيهِ شَيءٌ أخفى مِنَ الحَقِّ، ولا أظهَرَ مِنَ الباطِلِ، ولا أكثَرَ مِنَ الكَذِبِ عَلَى اللّهِ ورَسولِهِ، ولَيسَ عِندَ أهلِ ذلِكَ الزَّمانِ سِلعَةٌ أبوَرَ مِنَ الكِتابِ إذا تُلِيَ حَقَّ تِلاوَتِهِ، ولا أنفَقَ مِنهُ إذا حُرِّفَ عَن مَواضِعِهِ، ولا فِي البِلادِ شَيءٌ أنكَرَ مِنَ المَعروفِ، ولا أعرَفَ مِنَ المُنكَرِ، فَقَد نَبَذَ الكِتابَ حَمَلَتُهُ، وتَناساهُ حَفَظَتُهُ، فَالكِتابُ يَومَئِذٍ وأهلُهُ طَريدانِ مَنفِيّانِ، وصاحِبانِ مُصطَحِبانِ في طَريقٍ واحِدٍ لا يُؤويهِما مُؤوٍ، فَالكِتابُ وأهلُهُ في ذلِكَ الزَّمانِ فِي النّاسِ ولَيسا فيهِم، ومَعَهُم ولَيسا مَعَهُم، لِأَنَّ الضَّلالَةَ لا تُوافِقُ الهُدى، وإنِ اجتَمَعا، فَاجتَمَعَ القَومُ عَلَى الفُرقَةِ، وَافتَرَقوا عَلَى الجَماعَةِ، كَأَنَّهُم أئِمَّةُ الكِتابِ، ولَيسَ الكِتابُ إمامَهُم، فَلَم يَبقَ عِندَهُم مِنهُ إلَا اسمُهُ، ولا يَعرِفونَ إلّا خَطَّهُ وزَبرَهُ، ومِن قَبلُ ما مَثَّلوا بِالصّالِحينَ كُلَّ مُثلَةٍ، وسَمَّوا صِدقَهُم عَلَى اللّهِ فِريَةً، وجَعَلوا فِي الحَسَنَةِ عُقوبَةَ السَّيِّئَةِ.</span>

<span dir="rtl">وإنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِطولِ آمالِهِم وتَغَيُّبِ آجالِهِم، حَتّى نَزَلَ بِهِمُ المَوعودُ الَّذي تُرَدُّ عَنهُ المَعذِرَةُ، وتُرفَعُ عَنهُ التَّوبَةُ، وتَحُلُّ مَعَهُ القارِعَةُ وَالنَّقِمَةُ.</span>

<span dir="rtl">أيُّهَا النّاسُ، إنَّهُ مَنِ استَنصَحَ اللّهَ وُفِّقَ، ومَنِ اتَّخَذَ قَولَهُ دَليلاً هُدِيَ «لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ»؛ فَإِنَّ جارَ اللّهِ آمِنٌ، وعَدُوَّهُ خائِفٌ، وإنَّهُ لا يَنبَغي لِمَن عَرَفَ عَظَمَةَ اللّهِ أن يَتَعَظَّمَ؛ فَإِنَّ رِفعَةَ الَّذينَ يَعلَمونَ ما عَظَمَتُهُ أن يَتَواضَعوا لَهُ، وسَلامَةَ الَّذينَ يَعلَمونَ ما قُدرَتُهُ أن يَستَسلِموا لَهُ، فَلا تَنفِروا مِنَ الحَقِّ نِفارَ الصَّحيحِ مِنَ الأَجرَبِ، وَالبارِئِ مِن ذِي السَّقَمِ، وَاعلَموا أنَّكُم لَن تَعرِفُوا الرُّشدَ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي تَرَكَهُ، ولَن تَأخُذوا بِميثاقِ الكِتابِ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي نَقَضَهُ، ولَن تَمَسَّكوا بِهِ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي نَبَذَهُ، فَالتَمِسوا ذلِكَ مِن عِندِ أهلِهِ، فَإِنَّهُم عَيشُ العِلمِ، ومَوتُ الجَهلِ، هُمُ الَّذينَ يُخبِرُكُم حُكمُهُم عَن عِلمِهِم، وصَمتُهُم عَن مَنطِقِهِم، وظاهِرُهُم عَن باطِنِهِم، لا يُخالِفونَ الدّينَ ولا يَختَلِفونَ فيهِ، فَهُوَ بَينَهُم شاهِدٌ صادِقٌ، وصامِتٌ ناطِقٌ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 147.</span></ref>

<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در يكى از سخنرانى هايش ـ: خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت (/ با پيام حق فرستاد) تا بندگانش را از بت پرستى به خداپرستى، و از فرمانبرى شيطان به فرمانبرى خويش بكشانَد و به واسطه قرآنى روشن و استوار، بندگان، پروردگار خود را كه نشناخته اند، بشناسند، و به وجود او كه نفى اش كرده اند، اقرار نمايند و او را كه منكرش گشته اند، اثبات كنند؛ چه، خداوند سبحان در كتاب خويش، خود را بر آنان هويدا ساخت، بى آن كه [به چشم سر] او را ديده باشند؛ بلكه با نشان دادن قدرت خويش به آنان، و ترسانيدنشان از خشم خويش، و اين كه چگونه مردمانى را كه بايد نابود مى كرده، با كيفرها نابود كرده، و آنان را كه بايد درو مى كرده، با انتقام هايش درو كرده است.</span>

<span dir="rtl">به زودى، پس از من، روزگارى بر شما مى آيد كه در آن روزگار، چيزى پنهان تر از حق، پيداتر از باطل، و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و پيامبرش نباشد، و در ميان مردمِ آن روزگار، كالايى بى رونق تر از كتاب [خدا] ـ آن گاه كه به راستى خوانده شود ـ، نيست، و نه [كالايى] پُررونق تر از آن ـ آن گاه كه دست خوش تحريف و جا به جايى گردد ـ. در شهرها چيزى منكرتر از معروف و معروف تر از منكر نباشد. قرآن را، حاملان آن، به دور مى افكنند و حافظانش، آن را به فراموشى مى سپارند. پس در آن روز، قرآن و پيروانش، دو رانده شده و تبعيدى اند، و دو يارِ همراهى كه كسى پناهشان نمى دهد. در آن روزگار، قرآن و پيروانش، هم در ميان مردم اند و هم در ميانشان نيستند، هم با مردم اند و هم با آنان نيستند؛ زيرا گم راهى با هدايت نمى سازد، اگر چه در كنار يكديگر باشند.</span>

<span dir="rtl">مردم [در آن روزگار]، بر جدايى هم داستان اند و از جماعت، پراكنده. تو گويى آنان، پيشواى قرآن اند، نه قرآن، پيشواى آنان! از قرآن در ميان ايشان، جز نامش نمانده است، و جز خط و نوشته آن را نمى شناسند. پيش از آن [كه چنان زمانى فرا رسد]، به نيكان، انواع شكنجه ها را روا مى دارند، و سخن [و باور] راستِ آنان را دروغ بستن بر خدا مى نامند و نيكى را به سانِ بدى، كيفر مى دهند.</span>

<span dir="rtl">كسانى كه پيش از شما بودند، در حقيقت، به سبب درازىِ آرزوهايشان و از ياد بردن اَجَل هايشان، به هلاكت در افتادند، تا آن كه مرگ بر آنان فرود آمد؛ مرگى كه عذرپذير نيست و مجال توبه اى را باقى نمى گذارد و مصيبت و كيفر را با خود مى آورد.</span>

<span dir="rtl">اى مردم! هر كه از خدا راه نمايى جويد، توفيق، رفيقِ او مى شود، و هر كه سخن او را راه نما بر گيرد، [به درست ترين راه، ] راه نمايى مى شود؛ زيرا پناهنده به خدا، در امان است و دشمن او در هراس. براى آن كه بزرگى خدا را بشناسد، نسِزَد كه بزرگى بفروشد؛ زيرا بزرگى كسانىِ كه بزرگىِ خدا را مى شناسند، در اين است كه براى او فروتنى كنند، و سلامت آنان كه قدرت خدا را مى دانند، در آن است كه در برابرش سرِ تسليم، فرود آورند. پس، از حق، به سانِ گريختن شخص سالم از آدم گَر، و چونان گريختن تن درست از بيمار، مگريزيد و بدانيد كه شما، هرگز راه درست را نخواهيد شناخت، مگر اين كه كسى را كه آن را رها كرده است، بشناسيد. هرگز به پيمان قرآن، وفا نمى كنيد، مگر آن گاه كه كسى را كه پيمان آن را شكسته است، بشناسيد؛ و هرگز به قرآن چنگ نمى زنيد، مگر آن گاه كه كسى را كه آن را به دور افكنده است، بشناسيد.</span>

<span dir="rtl">اين همه را از اهل قرآن بخواهيد؛ زيرا آنان، [مايه] حيات دانش و مرگ نادانى اند؛ همانان كه داورى شان، به شما از [ميزان] دانش آنان، خبر مى دهد، و سكوتشان، از سخنشان، و برونشان، از درونشان. نه با دين، مخالفت مى ورزند و نه در آن، اختلاف دارند. دين در ميان آنان، گواهىْ راستگو و خاموشىْ گوياست.</span>

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام: حَجَّ عُمَرُ أوَّلَ سَنَةٍ، حَجَّ وهُوَ خَليفَةٌ، فَحَجَّ تِلكَ السَّنَةَ المُهاجِرونَ وَالأَنصارُ، وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام قَد حَجَّ في تِلكَ السَّنَةِ بِالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهماالسلاموبِعَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ. قالَ: فَلَمّا أحرَمَ عَبدُ اللّهِ لَبِسَ إزارا ورِداءً مُمَشَّقَينِ مَصبوغَينِ بِطينِ المِشقِ</span> <ref><span dir="rtl">المِشْقُ: المَغْرَةُ، وهو طين أحمر، وثوب ممشَّق: أي مصبوغ به (مجمع البحرين: ج3 ص1699 «مشق»).</span></ref> <span dir="rtl">ثُمَّ أتى فَنَظَرَ إلَيهِ عُمَرُ وهُوَ يُلَبّي وعَلَيهِ الإِزارُ وَالرِّداءُ وهُوَ يَسيرُ إلى جَنبِ عَلِيٍّ عليه السلام، فَقالَ عُمَرُ مِن خَلفِهِم: ما هذِهِ البِدعَةُ الَّتي فِي الحَرَمِ؟</span>

<span dir="rtl">فَالتَفَتَ إلَيهِ عَلِيٌّ عليه السلام فَقالَ لَهُ: يا عُمَرُ لا يَنبَغي لِأَحَدٍ أن يُعَلِّمَنَا السُّنَّةَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ عُمَرُ: صَدَقتَ يا أبَا الحَسَنِ، لا وَاللّهِ ما عَلِمتُ أنَّكُم هُم.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص38 ح105 عن عبد اللّه بن الحلبي، بحار الأنوار: ج99 ص142 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">امام باقر و امام صادق عليهماالسلام: عمر، در نخستين سال خلافتش حج گزارد. در آن سال، مهاجران و انصار نيز حج گزاردند. على عليه السلام نيز در همان سال، به همراه حسن و حسين عليهماالسلام و عبد اللّه بن جعفر، حج گزارد. چون عبد اللّه احرام بست، پاىْ جامه و رَدايى كه هر دو با گِل سرخ، رنگ شده بودند، به تن كرد و آمد و لبّيك گويان، در كنار على عليه السلام حركت كرد. عمر كه در پشت سرِ آنان بود، عبد اللّه را با آن پاىْ جامه و رَدا ديد. گفت: اين، چه بدعتى است در حرم؟</span>

<span dir="rtl">على عليه السلام رو به سوى او كرد و فرمود: «اى عمر! هيچ كس را نسِزَد كه به ما سنّت را بياموزد».</span>

<span dir="rtl">عمر گفت: درست است اى ابو الحسن! به خدا سوگند نمى دانستم كه شما ايشانيد!</span>

<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار عن عبد اللّه بن مهران عن أبيه: إنَّ أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليهماالسلامدَفَعَ إلى مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ كِتابا فيهِ دُعاءٌ وَالصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله دَفَعَهُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ [بنِ] الأَشعَثِ إلَى ابنِهِ مِهرانَ، وكانَتِ الصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله الَّتي فيهِ: ... ونَهَجتَ بِهِ لِخَلقِكَ صِراطَكَ المُستَقيمَ وبَيَّنتَ بِهِ العَلاماتِ وَالنُّجومَ الَّذي بِهِ يَهتَدونَ، ولَم تَدَعهُم بَعدَهُ في عَمياءَ يَهيمونَ</span> <ref><span dir="rtl">يَهِيْمُ: خرج على وجهه لا يدري أين يتوجّه (المصباح المنير: ص645 «هام»).</span></ref><span dir="rtl">، ولا في شُبهَةٍ يَتيهونَ، ولَم تَكِلهُم إلَى النَّظَرِ لِأَنفُسِهِم في دينِهِم بِآرائِهِم ولَا التَّخَيُّرِ مِنهُم بِأَهوائِهِم، فَيَتَشَعَّبونَ في مُدلَهِمّاتِ البِدَعِ، ويَتَحَيَّرونَ في مُطَبَّقاتِ الظُّلَمِ وتَتَفَرَّقُ بِهِمُ السُّبُلُ في ما يَعلَمونَ وفيما لا يَعلَمونَ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج90 ص82 ح3 نقلاً عن جمال الاُسبوع ومصباح المتهجّد وغيرهما.</span></ref>

<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار ـ به نقل از عبد اللّه بن مهران، از پدرش ـ: امام صادق عليه السلام به محمّد بن اشعث، كتابى (/ نوشته اى) داد كه در آن، دعايى و درودى بر پيامبر صلى الله عليه و آله بود. جعفر بن محمّد [بن] اشعث، آن را به فرزندش مهران داد. در آن درودِ بر پيامبر صلى الله عليه و آله، آمده بود: «... و به واسطه او، خلق خود را بر راه راستت بُردى و به سبب او، نشانه ها و ستارگان راه نما را نشان دادى و پس از او نيز، آنان (مردم) را در كورى و بى هدفى و در شُبهات، سرگردان، رها نساختى و آنها را به خود، وا نگذاشتى كه در دينشان، به آراى خويش چنگ زنند و از گرايش هاى خود، پيروى كنند و در نتيجه، در تاريكى بدعت ها، شاخه شاخه شوند و در انباشتِ ظلمات، سرگردان بمانند و هر يك، دانسته و ندانسته، به راهى پراكنده شوند».</span>

<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: إن قالَ قائِلٌ: ولِمَ جَعَلَ [اللّهُ] اُولِي الأَمرِ وأمَرَ بِطاعَتِهِم؟ قيلَ: لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ... مِنها: أنَّهُ لَو لَم يَجعَل لَهُم إماما قَيِّما أمينا حافِظا مُستَودَعا لَدَرَسَتِ المِلَّةُ وذَهَبَ الدّينُ وغُيِّرَتِ السُّنَنُ وَالأَحكامُ، ولَزادَ فيهِ المُبتَدِعونَ ونَقَصَ مِنهُ المُلحِدونَ وشَبَّهوا ذلِكَ عَلَى المُسلِمينَ، إذ قَد وَجَدنَا الخَلقَ مَنقوصينَ مُحتاجينَ غَيرَ كامِلينَ مَعَ اختِلافِهِم وَاختِلافِ أهوائِهِم وتَشَتُّتِ حالاتِهِم، فَلَو لَم يَجعَل فيها قَيِّما حافِظا لِما جاءَ بِهِ الرَّسولُ الأَوَّلُ، لَفَسَدوا عَلى نَحوِ ما بَيَّناهُ، وغُيِّرَتِ الشَّرايِعُ وَالسُّنَنُ وَالأَحكامُ وَالإِيمانُ، وكانَ في ذلِكَ فَسادُ الخَلقِ أجمَعينَ.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص253 ح9، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص100 و 101 ح1 كلاهما عن فضل بن شاذان، بحار الأنوار: ج6 ص60 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: اگر گوينده اى بگويد: «چرا[خدا، ] زمامداران [و پيشوايان دينى] را گمارد و به فرمانبرى از ايشان، فرمان داد؟»، در پاسخ، گفته مى شود: به دلايل بسيارى... از جمله اين كه: اگر براى آنان، پيشوا و سرپرستى درستكار و نگهبان و امانتدار نمى گمارد، آيين [الهى]، نيست مى شد و دين، از ميان مى رفت و سنّت ها و احكام، تغيير داده مى شدند. بدعت گذاران، در آن مى افزودند و كج روان، از آن مى كاستند و آن را بر مسلمانان، مشتبه مى ساختند؛ زيرا ما مردم را ناقص و نيازمند و ناكامل يافته ايم، به علاوه ناهمسازى آنان و اختلاف در گرايش ها و پراكندگىِ حالات و آرايشان. بنا بر اين، اگر در ميان آنان، سرپرستى قرار نمى داد كه از آنچه كه فرستاده نخست آورد، نگهبانى كند، همچنان كه گفتيم، مردمان، تباه مى شدند و شرايع و سنّت ها و احكام و ايمان، دست خوش دگرگونى مى شدند و در نتيجه، همه خلق، تباه مى شدند.</span>

<span id="الفصل-الثالث-التحذير-من-البدعة"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثالث: التحذير من البدعة</span> =

<span dir="rtl">فصل سوم: بر حذر داشتن از بدعت</span>

<span id="تحذير-الله-عزوجل-من-البدعة"></span>
== <span dir="rtl">3 / 1: تَحذيرُ اللّه عزّوجلِّ مِنَ البِدعَةِ</span> ==

<span dir="rtl">3 / 1: بر حذر داشتن خدا از بدعت</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُوْلَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ * الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجًا وَ هُم بِالْأَخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">هود: 18 و19.</span></ref>

<span dir="rtl">«و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا، دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى شوند و گواهان، خواهند گفت: «ايشان بودند كه بر پروردگارشان، دروغ بستند». هان! لعنت خدا بر ستمكاران باد؛ كسانى كه سدّ راه خدا شدند و در پىِ كژى آن بودند و به روز واپسين، كافر بودند».</span>

<span dir="rtl">«إِنَّمَا النَّسِى ءُ زِيَادَةٌ فِى الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِّيُوَاطِئواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">التوبة:37</span></ref>

<span dir="rtl">«جز اين نيست كه جا به جا كردن [ماه هاى حرام]، فزونى در كفر است كه كافران، به وسيله آن گم راه مى شوند؛ سالى آن را حلال مى شمارند و سالى [ديگر] آن را حرام مى دانند، تا با شماره ماه هايى كه خدا حرام كرده است، موافق سازند و در نتيجه، آنچه را خدا حرام كرده، [بر خود] حلال گردانند. زشتىِ اعمالشان، برايشان آراسته شده است؛ و خدا، گروه كافران را هدايت نمى كند».</span>

<span dir="rtl">«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 116.</span></ref>

<span dir="rtl">«و براى آنچه زبان شما به دروغ مى پردازد، مگوييد: «اين، حلال است و آن، حرام» تا بر خدا دروغ ببنديد؛ زيرا كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند، رستگار نمى شوند».</span>

<span dir="rtl">«فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 79.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس واى بر كسانى كه كتابى [تحريف شده] را با دست هاى خود مى نويسند، سپس مى گويند: «اين، از جانب خداست»، تا بدان، بهاى ناچيزى را به دست آورند. پس واى بر ايشان از آنچه دست هايشان نوشته است! و واى بر ايشان از آنچه [از اين راه] به دست مى آورند!».</span>

<span dir="rtl">«وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُنَ أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 78.</span></ref>

<span dir="rtl">«و از ميان آنان، گروهى هستند كه زبان خود را به [خواندن] كتابى [تحريف شده] مى پيچانند، تا آن [بربافته] را از [مطالب] كتاب [آسمانى] بپنداريد، با اين كه آن، از كتاب [آسمانى] نيست؛ و مى گويند: «آن، از جانب خداست»، در صورتى كه از جانب خدا نيست؛ و بر خدا دروغ مى بندند، با اين كه خودشان [هم] مى دانند».</span>

<span dir="rtl">راجع: البقرة: 80، آل عمران: 93 و 94، النساء: 171، المائدة: 73 و 87، الأنعام: 136 ـ 140 و 143 و 144 و 159، التوبة: 30، يونس: 15.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: بقره: 80، آل عمران: 93 و 94، نساء: 171، مائده: 73 و 87، انعام: 136 ـ 140 و 143 و 144 و 159، توبه: 30، يونس: 15.</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">حلية الأولياء عن عمر: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: يا عائِشَةُ «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا»</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 159.</span></ref> <span dir="rtl">إنَّهُم أصحابُ البِدَعِ، وأصحابُ الأَهواءِ، وأصحابُ الضَّلالَةِ مِن هذِهِ الاُمَّةِ.</span>

<span dir="rtl">يا عائِشَةُ، إنَّ لِكُلِّ صاحِبِ ذَنبٍ تَوبَةً، إلّا أصحابَ الأَهواءِ وَالبِدَعِ، أنَا مِنهُم بَريءٌ وهُم مِنّي بُراءُ.</span> <ref><span dir="rtl">حلية الأولياء: ج4 ص138 الرقم 263، السنّة لابن أبي عاصم: ج1 ص8 ح4، المعجم الصغير: ج1 ص203، شعب الإيمان: ج5 ص449 ح7239 وليس فيهما من «وأصحاب الضلالة» إلى «والبدع» وكلها بزيادة «وليس لهم توبة» قبل «أنا منهم بريء»، كنز العمّال: ج2 ص406 ح4366.</span></ref>

<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">حلية الأولياء ـ به نقل از عمر ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [خطاب به عايشه] فرمود: اى عايشه! «كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند»، اينان، همان بدعت گذاران و فرقه سازان و گم راهان اين امّت هستند.</span>

<span dir="rtl">اى عايشه! براى هر گنهكارى، راه توبه باز است، مگر فرقه سازان و بدعت گذاران، كه من از آنان بيزارم و آنان از من بيزارند.</span>

<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">مجمع البيان عن أنس بن مالك مرفوعا ـ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئولُونَ»</span> <ref><span dir="rtl">الصافّات: 24.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: إنَّهُم مَسؤولونَ عَمّا دَعَوا إلَيهِ مِنَ البِدَعِ.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع البيان: ج8 ص688.</span></ref>

<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">مجمع البيان ـ به نقل از اَ نَس بن مالك، در حديثى كه سند آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله رسانده است، در تفسير اين سخن خداوند متعال: «آنان را نگه داريد كه بازخواست شدنى اند» ـ: يعنى از بدعت هايى كه بدانها فرا مى خواندند، بازخواست مى شوند.</span>

<span dir="rtl">راجع: هذه الموسوعة: ج12 ص56 (البدعة / الفصل العاشر: عدّة من المبتدعين).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج12 ص57 (بدعت / فصل دهم: شمارى از بدعت گذاران).</span>

<span id="تحذير-النبي-من-البدعة-والمبتدع"></span>
== <span dir="rtl">3 / 2: تَحذيرُ النَّبِيِّ مِنَ البِدعَةِ وَالمُبتَدِعِ</span> ==

<span dir="rtl">3 / 2: بر حذر داشتن پيامبر صلى الله عليه و آله از بدعت و بدعت گذار</span>

<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: شَرُّ الاُمورِ مُحدَثاتُها</span> <ref><span dir="rtl">محدثات الاُمور: جمع محدثة، وهي ما لم يكن معروفا في كتاب ولا سنّة ولا إجماع (النهاية: ج1 ص351 «حدث»).</span></ref><span dir="rtl">، وكُلُّ مُحدَثَةٍ بِدعَةٌ، وكُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص337 ح686 عن جابر بن عبد اللّه، الأمالي للمفيد: ص211 ح1 عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وليس فيه «وكل محدثة بدعة»، بحار الأنوار: ج2 ص301 ح31؛ صحيح مسلم: ج2 ص592 ح43، سنن الدارمي: ج1 ص74 ح210 كلاهما عن جابر وليس فيهما «وكل محدثة بدعة»، كنز العمّال: ج11 ص10 ح30405.</span></ref>

<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدترينِ كارها، نوساخته هاست.</span> <ref><span dir="rtl">عبارت «مُحدَثات الاُمور» ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ، به چيزهايى مى گويند كه نه در قرآن آمده باشد، نه در سنّت، و نه اجماعى بر آن شده باشد؛ آيين نو و رسم تازه و بى سابقه در دين</span>.</ref> <span dir="rtl">هر نوساخته اى، بدعت است، و هر بدعتى، گم راهى است.</span>

<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">المراسيل عن الحسن البصري: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ: «مَن أحدَثَ حَدَثا، أو آوى مُحدِثا فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ، لا يُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ ولا عَدلٌ».</span>

<span dir="rtl">قالوا: ومَا المُحدَثُ يا رَسولَ اللّهِ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: «بِدعَةٌ مُثلَةٌ</span> <ref><span dir="rtl">مَثَلَ بفلانٍ مَثلاً ومُثلَةً بالضم: نَكّلَ تنكيلاً بقطع أطرافه والتشويه به، ومُثّل بالقتيل: جدع أنفه واُذنه أو مذاكيره (تاج العروس: ج15 ص683 «مثل»).</span></ref> <span dir="rtl">بِغَيرِ حَدٍّ، نُهبَةٌ بِغَيرِ حَقٍّ».</span> <ref><span dir="rtl">المراسيل: ص248 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">المراسيل ـ به نقل از حسن بصرى ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس نوساخته اى را بياورد يا به آورنده آن پناه دهد، لعنت خدا و فرشتگان و مردمان، همگى، بر او باد! از چنين كسى، نه توبه اى پذيرفته مى شود، نه فِديه اى».</span>

<span dir="rtl">گفتند: نوساخته چيست، اى پيامبر خدا؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بدعت، [مانند] مُثله كردن،</span> <ref><span dir="rtl">مُثله: مجازات كردن كسى با بُريدن دست و پا و بينى و گوش و.…</span></ref> <span dir="rtl">بدون آن كه پاى حدّى [و مجازاتى شرعى] در ميان باشد و غارت كردن به ناحقّ».</span>

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">معاني الأخبار عن اُميّة بن يزيد القرشي: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَن أحدَثَ حَدَثا، أو آوى مُحدِثا، فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ، لا يُقبَلُ مِنهُ عَدلٌ ولا صَرفٌ يَومَ القِيامَةِ.</span>

<span dir="rtl">فَقيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، مَا الحَدَثُ؟ قالَ: مَن قَتَلَ نَفسا بِغَيرِ نَفسٍ. أو مَثَّلَ مُثلَةً بِغَيرِ قَوَدٍ</span> <ref><span dir="rtl">القَوَدُ: ـ بفتحتين ـ: القِصاص (المصباح المنير: ص519 «قاد»).</span></ref><span dir="rtl">، أوِ ابتَدَعَ بِدعَةً بِغَيرِ سُنَّةٍ، أوِ انتَهَبَ نُهبَةً ذاتَ شَرَفٍ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَقيلَ: مَا العَدلُ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: الفِديَةُ. قالَ: فَقيلَ: مَا الصَّرفُ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: التَّوبَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص265 ح2، بحار الأنوار: ج27 ص66 ح6 نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">معانى الأخبار ـ به نقل از اميّة بن يزيد قُرَشى ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس نوساخته اى را بياورد يا به آورنده آن پناه دهد، لعنت خدا و فرشتگان و مردمان، همگى، بر او باد! در روز قيامت، از چنين كسى، نه عدلى پذيرفته مى شوند، نه صَرفى».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: اى پيامبر خدا! نوساخته چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «كسى كه شخصى را بدون قصاص بكُشد، يا از كسى، بدون قصاص، عضوى قطع كند، يا چيزى را كه در سنّت نيست، بدعت بگذارد، يا چيز ارزشمندى را غارت كند».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: عدل چيست، اى پيامبر خدا؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «فِديه».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: صَرف چيست، اى پيامبر خدا؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «توبه».</span>

<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">قرب الإسناد عن زيد بن أسلم: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله سُئِلَ عَمَّن أحدَثَ حَدَثا أو آوى مُحدِثا ما هُوَ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: مَنِ ابتَدَعَ بِدعَةً فِي الإِسلامِ، أو مَثَّلَ بِغَيرِ حَدٍّ</span> <ref><span dir="rtl">التمثيل: التنكيل والتعذيب البليغ كأن يقطع بعض أعضائه مثلاً، أي إذا فعل ذلك في غير حدّ من الحدود الشرعية (بحار الأنوار: ج2 ص299).</span></ref><span dir="rtl">، أو مَنِ انتَهَبَ نُهبَةً يَرفَعُ المُسلِمونَ إلَيها أبصارَهُم، أو يَدفَعُ عَن صاحِبِ الحَدَثِ أو يَنصُرُهُ أو يُعينُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">قرب الإسناد: ص104 ح349، بحار الأنوار: ج2 ص299 ح27.</span></ref>

<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">قرب الإسناد ـ به نقل از زيد بن اَسلَم ـ: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، در باره معناى «هر كس نوساخته اى را بياورد يا به آورنده آن پناه دهد»، سؤال شد.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «[يعنى] كسى كه در اسلام بدعتى بگذارد، يا بدون حد، كسى را مُثله كند، يا دست به غارتى بزند كه نگاه هاى مسلمانان به سوى آن جلب شود، يا از بدعت گذارى دفاع كند، يا به او يارى برساند، يا به او كمك نمايد».</span>

<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أصحابُ البِدَعِ كِلابُ النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج1 ص218 ح1094 نقلاً عن أبي حاتم الخزاعي في جزئه عن أبي اُمامة.</span></ref>

<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدعت گذاران، سگ هاى جهنّم اند.</span>

<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ، وكُلُّ ضَلالَةٍ فِي النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص57 ح12 عن عبد الرحيم القصير عن الإمام الصادق عليه السلام، الأمالي للمفيد: ص188 ح14 عن منصور بن أبي يحيى عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، الخصال: ص606 ح9 عن الأعمش عن الإمام الصادق عليه السلام، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص124 ح1 عن الفضل بن شاذان عن الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج30 ص358 ح164.</span></ref>

<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر بدعتى، گم راهى است و هر گم راهى اى در آتش است.</span>

<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: اِتَّبِعوا ولا تَبتَدِعوا، فَكُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ، وكُلُّ ضَلالَةٍ فِي النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج1 ص89 و 143.</span></ref>

<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پيرو باشيد و بدعت مگذاريد؛ زيرا هر بدعتى، گم راهى است و هر گم راهى اى در آتش است.</span>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ، وكُلُّ ضَلالَةٍ سَبيلُها إلَى النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج3 ص70 ح226، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص137 ح1964 كلاهما عن زرارة ومحمّد بن مسلم والفضيل عن الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام، ثواب الأعمال: ص307 ح2، بحار الأنوار: ج2 ص303 ح42.</span></ref>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر بدعتى، گم راهى است، و هر گم راهى اى، راهش به سوى آتش است.</span>

<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَعاشِرَ النّاسِ، إنّي راحِلٌ عَن قَريبٍ، ومُنطَلِقٌ إلَى المَغيبِ، اُوصيكُم في عِترَتي خَيرا، وإيّاكُم وَالبِدَعَ، فَإِنَّ كُلَّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ، وَالضَّلالَةَ وأهلَها فِي النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">كفاية الأثر: ص40 عن سلمان، بحار الأنوار: ج36 ص289 ح111.</span></ref>

<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى مردم! من به زودى [از ميان شما] مى كوچم و به جهانِ ناديده مى روم. به شما سفارش مى كنم كه با خانواده ام به نيكى رفتار كنيد و از بدعت ها بپرهيزيد؛ زيرا هر بدعتى، گم راهى است، و گم راهى و اهل آن، در آتش اند.</span>

<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن غَشَّ اُمَّتي فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ، أن يَبتَدِعَ لِاُمَّتي بِدعَةَ ضَلالَةٍ فَيَعمَلَ بِها.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج3 ص533 ح5664 عن أنس، كنز العمّال: ج1 ص221 ح1118.</span></ref>

<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس امّت مرا فريب دهد، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردمان، بر او باد؛ يعنى بدعتى گم راه كننده در ميان امّتم پديد آورد كه به آن، عمل شود.</span>

<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: سِتَّةٌ لَعَنَهُمُ اللّهُ ولَعَنتُهُم وكُلُّ نَبِيٍّ مُجابٍ: الزّائِدُ في كِتابِ اللّهِ، وَالمُكَذِّبُ بِقَدَرِ اللّهِ، وَالرّاغِبُ عَن سُنَّتي إلى بِدعَةٍ.…</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج16 ص87 ح44032 نقلاً عن الدارقطني في الافراد والخطيب في المتفق والمفترق عن الإمام عليّ عليه السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شش گروه اند كه خداوند، آنها را لعنت كرده است و من و هر پيامبرِ مستجاب الدعوه اى هم آنان را لعنت كرده ايم: افزاينده در كتاب خدا، انكار كننده تقدير خدا، روى گردان از سنّت من به سوى بدعت.</span>

<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: الأَمرُ المُفظِعُ، وَالحِملُ المُضلِعُ</span> <ref><span dir="rtl">المُضْلِعُ: المُثْقِلُ (النهاية: ج3 ص97 «ضلع»).</span></ref><span dir="rtl">، وَالشَّرُّ الَّذي لايَنقَطِعُ: إظهارُ البِدَعِ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج3 ص219 ح3194، اُسد الغابة: ج2 ص53 الرقم 1225، السنّة لابن أبي عاصم: ج1 ص21 ح36، الفردوس: ج1 ص127 ح443 كلّها عن الحكم بن عمير، كنز العمّال: ج1 ص218 ح93؛ الأمالي للشجري: ج2 ص307 عن الحكم بن عمير.</span></ref>

<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آن كار زشتِ وحشتناك، و بارِ كمرشكن، و شرّ تمام ناشدنى، عبارت است از: پديد آوردن بدعت ها.</span>

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: طوبى لِمَن أذَلَّ نَفسَهُ... ووَسِعَتهُ السُّنَّةُ ولَم يَدَعها</span> <ref><span dir="rtl">في مسند الشهاب: «ولم يُعِدها»، وفي تفسير القمي: «ولم يَتَعَدَّ»، وفي أعلام الدين: «لم تستهوه».</span></ref> <span dir="rtl">إلَى البِدعَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز الفوائد: ج1 ص380، أعلام الدين: ص331 ح1 عن أنس نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص175 ح10؛ مسند الشهاب: ج1 ص358 ح398 عن سفيان بن أسيد الحضرمي، كنز العمّال: ج15 ص865 ح43444.</span></ref>

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خوشا به حال كسى كه نفس خود را رام ساخته... و به سنّت، بسنده كرده و آن را وا ننهاده، به بدعت، روى نياورده است!</span>

<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ، حَلالي حَلالٌ إلى يَومِ القِيامَةِ، وحَرامي حَرامٌ إلى يَومِ القِيامَةِ، ألا وقَد بَيَّنَهُمَا اللّهُ عز و جل فِي الكِتابِ، وبَيَّنتُهُما في سيرَتي وسُنَّتي، وبَينَهُما شُبُهاتٌ مِنَ الشَّيطانِ، وبِدَعٌ بَعدي، مَن تَرَكَها صَلَحَ أمرُ دينِهِ، وصَلَحَت لَهُ مُرُوءَتُهُ وعِرضُهُ، ومَن تَلَبَّسَ بِها ووَقَعَ فيها وَاتَّبَعَها، كانَ كَمَن رَعى غَنَمَهُ قُربَ الحِمى، ومَن رَعى ماشِيَتَهُ قُربَ الحِمى نازَعَتهُ نَفسُهُ إلى أن يَرعاها فِي الحِمى، ألا وإنَّ لِكُلِّ مَلِكٍ حِمىً، ألا وإنَّ حِمَى اللّهِ عز و جلمَحارِمُهُ، فَتَوَقَّوا حِمَى اللّهِ ومَحارِمَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز الفوائد: ج1 ص352 عن سلام بن المستنير عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج2 ص260 ح17.</span></ref>

<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى مردم! حلال من تا روز قيامت، حلال است و حرام من تا روز قيامت، حرام است. بدانيد كه خداوند عز و جل، اين دو را در كتاب خود، بيان فرموده است و من نيز آنها را در سيره و سنّت خويش، روشن ساخته ام. از اين دو كه گذشت، بقيّه، شُبهات شيطان و بدعت هايى است كه پس از من، گذارده مى شوند. هر كس آنها (شُبهات و بدعت ها) را ترك گويد، كار دينش به صلاح مى آيد و مُروّت او [باقى] و آبرويش سالم خواهد ماند. هر كه به آنها چنگ زند و در آنها بيفتد و از آنها پيروى كند، چونان كسى است كه گوسفندان خويش را در نزديك قُرُقگاه، مى چرانَد. هر كه رَمه اش را در نزديكى قُرُقگاه بچرانَد، وسوسه مى شود كه آنها را به قُرُقگاه در آورد. بدانيد كه هر پادشاهى، قُرُقگاهى دارد! آگاه باشيد كه قُرُقگاه خداوند عز و جل، حرام هاى اوست! پس خود را از [در آمدن به] قُرُقگاه خدا و حرام هاى او، نگه داريد.</span>

<span dir="rtl">30.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: أهلُ البِدَعِ شَرُّ الخَلقِ وَالخَليقَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الأوسط: ج4 ص196 ح3958، حلية الأولياء: ج8 ص291 الرقم 424، تاريخ أصبهان: ج2 ص51 الرقم 1054، الفردوس: ج1 ص410 ح1655 كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج1 ص218 ح1095.</span></ref>

<span dir="rtl">30.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدعت گذاران، بدترينِ مردمان و آفريدگان اند.</span>

<span dir="rtl">31.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا ماتَ صاحِبُ بِدعَةٍ، فَقَد فُتِحَ فِي الإِسلامِ فَتحٌ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ بغداد: ج4 ص159 الرقم 1831، الفردوس: ج1 ص285 ح1118 كلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج1 ص219 ح1104.</span></ref>

<span dir="rtl">31.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بدعت گذارى بميرد، فتحى نصيب اسلام شده است.</span>

<span id="تحذير-أهل-البيت-عليهم-السلام-من-البدعة-والمبتدع"></span>
== <span dir="rtl">3 / 3: تَحذيرُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام مِنَ البِدعَةِ وَالمُبتَدِعِ</span> ==

<span dir="rtl">3 / 3: بر حذر داشتن اهل بيت عليهم السّلام از بدعت و بدعت گذار</span>

<span dir="rtl">32.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: قَد قُلتُم: «رَبُّنَا اللّهُ»، فَاستَقيموا عَلى كِتابِهِ، وعَلى مِنهاجِ أمرِهِ، وعَلَى الطَّريقَةِ الصّالِحَةِ مِن عِبادَتِهِ، ثُمَّ لا تَمرُقوا</span> <ref><span dir="rtl">يُمرقون من الدين: أي يجوزونه ويخرقونه ويتعدّونه (النهاية: ج4 ص320 «مرق»).</span></ref> <span dir="rtl">مِنها، ولا تَبتَدِعوا فيها، ولا تُخالِفوا عَنها فَإِنَّ أهلَ المُروقِ مُنقَطَعٌ بِهِم عِندَ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 176، بحار الأنوار: ج69 ص263.</span></ref>

<span dir="rtl">32.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: شما گفته ايد: «پروردگار ما، اللّه است». پس [در عمل نيز] بر كتاب او و بر شاه راه هدايت او، و در راه درستِ بندگى او، پايدارى ورزيد و از آن، بيرون نرويد. در آن، بدعت مگذاريد و از آن، سرپيچى نكنيد؛ زيرا آنان كه از اين راه خارج شوند، روز قيامت نزد خداوند، عذرى ندارند.</span>

<span dir="rtl">33.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: طوبى لِمَن ذَلَّ في نَفسِهِ،... وعَزَلَ عَنِ النّاسِ شَرَّهُ، ووَسِعَتهُ السُّنَّةُ، ولَم يُنسَب إلَى البِدعَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 123، تفسير القمّي: ج2 ص71 وفيه «يتعد» بدل «ينسب»، بحار الأنوار: ج69 ص381 ح40.</span></ref>

<span dir="rtl">33.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خوشا به حال كسى كه نفسش رام و مقهور [او] شود... و شرّ خود را از مردم، دور بدارد و در حيطه سنّت بمانَد و بدعت گذارى به او نسبت داده نشود!</span>

<span dir="rtl">34.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ فِي التَّحذيرِ مِنَ الفِتَنِ ـ: فَلا تَكونوا أنصابَ</span> <ref><span dir="rtl">النَّصْبُ: العَلَمُ المنصوب ينصب للقوم (تاج العروس: ج2 ص434 «نصب»).</span></ref> <span dir="rtl">الفِتَنِ، وأعلامَ البِدَعِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 151 وفي بعض النُسخ: «أنصار» بدل «أنصاب».</span></ref>

<span dir="rtl">34.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در بر حذر داشتن از فتنه ها ـ: نشانه هاى فتنه ها و پرچم هاى بدعت ها مباشيد.</span>

<span dir="rtl">35.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى هذِهِ الاُمَّةِ مِنَ الدَّجّالِ، أئِمَّةٌ مُضِلّونَ، وهُم رُؤَساءُ أهلِ البِدَعِ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج2 ص316 ح632.</span></ref>

<span dir="rtl">35.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: من آن اندازه كه از پيشوايان گم راه كننده، يعنى سران بدعتيان، بر اين امّت مى ترسم، از دجّال بر آنان نمى ترسم.</span>

<span dir="rtl">36.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اِحتَفِظوا بِهذِهِ الحُروفِ السَّبعَةِ فَإِنَّها مِن قَولِ أهلِ الحِجا</span> <ref><span dir="rtl">ذوي الحجا: ذوي العقول (النهاية: ج1 ص348 «حجا»).</span></ref><span dir="rtl">، ومِن عَزائِمِ اللّهِ فِي الذِّكرِ الحَكيمِ، أنَّهُ لَيسَ لِأَحَدٍ أن يَلقَى اللّهَ عز و جل بِخَلَّةٍ مِن هذِهِ الخِلالِ: الشِّركُ بِاللّهِ فيمَا افتَرَضَ اللّهُ عَلَيهِ، أو إشفاءُ غَيظٍ بِهَلاكِ نَفسِهِ، أو إقرارٌ بِأَمرٍ يَفعَلُ غَيرُهُ، أو يَستَنجِحُ إلى مَخلوقٍ بِإِظهارِ بِدعَةٍ في دينِهِ، أو يَسُرُّهُ أن يَحمَدُهُ النّاسُ بِما لَم يَفعَل، وَالمُتَجَبِّرُ المُختالُ، وصاحِبُ الاُبُّهَةِ</span> <ref><span dir="rtl">الاُبُّهَةُ: العظمةُ والبهاءُ (النهاية: ج1 ص18 «أبه»).</span></ref> <span dir="rtl">وَالزَّهوِ</span> <ref><span dir="rtl">الزَّهوُ: الكِبْرُ والفَخْر (الصحاح: ج6 ص2370 «زها»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج5 ص82 ح9، تهذيب الأحكام: ج6 ص322 ح883 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام، نهج البلاغة: الخطبة 153، تحف العقول: ص156 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص409 ح38.</span></ref>

<span dir="rtl">36.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اين هفت جمله را به ياد بسپاريد؛ زيرا از سخنان اهل خِرد و از احكام قطعى خداوند در قرآنِ استوار است كه هيچ كس را نسِزَد تا با داشتن يكى از اين خصلت ها، خداوند عز و جل را ديدار كند: شريك قرار دادن براى خدا در آنچه بر او واجب گردانيده است، يا با نابود ساختن خويش،</span> <ref><span dir="rtl">در نهج البلاغة، به جاى «إشفاءُ غيظٍ بهلاك نفسه»، عبارت «يشفى غيظه بهلاك نفس» آمده است؛ يعنى با از بين بردن ديگرى، حسّ انتقام خود را ارضا كند.</span></ref> <span dir="rtl">خشمى را فرو نشانَد، يا به كارى اقرار كند كه ديگرى انجام داده است، يا براى آن كه از مخلوقى به حاجتى برسد، در دين خود بدعتى پديد آورد، يا خوش داشته باشد كه مردم او را براى كارى كه نكرده است، بستايند، و متكبّرِ گردن فراز، و شخص بزرگ منش مغرور.</span>

<span dir="rtl">37.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: وآخَرُ قَد تَسَمّى عالِماً ولَيسَ بِهِ، فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهّالٍ، وأضاليلَ مِن ضُلّالٍ، ونَصَبَ لِلنّاسِ أشراكاً مِن حِبالِ غُرورٍ وقَولِ زورٍ، قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ، وعَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ، يُؤمِنُ مِنَ العَظائِمِ، ويُهَوِّنُ كَبيرَ الجَرائِمِ، يَقولُ: «أقِفُ عِندَ الشُّبُهاتِ» وفيها وَقَعَ ويَقولُ: «أعتَزِلُ البِدَعَ» وبَينَهَا اضطَجَعَ، فَالصُّورَةُ صورَةُ إنسانٍ، وَالقَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ، لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ، ولا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ، وذلِكَ مَيِّتُ الأَحياءِ، فَأَينَ تَذهَبونَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 87، أعلام الدين: ص128، بحار الأنوار: ج2 ص57 ح36.</span></ref>

<span dir="rtl">37.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: و ديگرى كه خود را «دانشمند» مى نامد، ليكن چنان نيست؛ بلكه از نادانان و گم راهان، مُشتى نادانى و گم راهى را فرو گرفته و دام هايى از ريسمان هاى فريب و گفتار دروغ، براى مردم گسترده است. قرآن را مطابق آراى خود، تفسير مى كند و حق را بر محور گرايش ها و اميال خويش مى چرخانَد. [مردم را] از خطرهاى بزرگ، آسودگىِ خاطر مى بخشد و گناهان بزرگ را [در نظرشان] آسان و كوچك مى نمايانَد. مى گويد: «به گاه در آمدن شُبهات، درنگ مى كنم»، حال آن كه در آنها فرو افتاده است. مى گويد: «از بدعت ها، كناره مى گيرم»، حال آن كه ميان آنها، فرو خفته است. صورتش، صورت انسان است؛ امّا دلش، دل حيوان. نه راه هدايت را مى شناسد تا آن را بپويد، و نه باب كورى [و گم راهى] را تا از آن، جلوگيرى كند. او مُرده اى در ميان زندگان است. پس به كجا مى رويد؟</span>

<span dir="rtl">38.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: أيُّهَا المُؤمِنونَ لا يَفتِنَنَّكُمُ الطَّواغيتُ وأتباعُهُم مِن أهلِ الرَّغبَةِ في هذِهِ الدُّنيا... إنَّ الاُمورَ الوارِدَةَ عَلَيكُم في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ مِن مُظلِماتِ الفِتَنِ وحَوادِثِ البِدَعِ وسُنَنِ الجَورِ وبَوائِقِ</span> <ref><span dir="rtl">بَوَائِقُه: أي غوائله وشروره (النهاية: ج1 ص162 «بوق»).</span></ref> <span dir="rtl">الزَّمانِ وهَيبَةِ السُّلطانِ ووَسوَسَةِ الشَّيطانِ، لَتُثَبِّطُ</span> <ref><span dir="rtl">التَّثبيطُ: هو التعويق والشُّغل عن المراد (النهاية: ج1 ص207 «ثبط»).</span></ref> <span dir="rtl">القُلوبَ عَن تَنَبُّهِها، وتُذهِلُها عَن مَوجودِ الهُدى ومَعرِفَةِ أهلِ الحَقِّ إلّا قَليلاً مِمَّن عَصَمَ اللّهُ، فَلَيسَ يَعرِفُ تَصَرُّفَ أيّامِها وتَقَلُّبَ حالاتِها وعاقِبَةَ ضَرَرِ فِتنَتِها إلّا مَن عَصَمَ اللّهُ، ونَهَجَ سَبيلَ الرُّشدِ وسَلَكَ طَريقَ القَصدِ، ثُمَّ استَعانَ عَلى ذلِكَ بِالزُّهدِ، فَكَرَّرَ الفِكرَ وَاتَّعَظَ بِالعِبَرِ وَازدَجَرَ، وزَهِدَ في عاجِلِ بَهجَةِ الدُّنيا، وتَجافى عَن لَذّاتِها، ورَغِبَ في دائِمِ نَعيمِ الآخِرَةِ وسَعى لَها سَعيَها، وراقَبَ المَوتَ، وشَنَأَ</span> <ref><span dir="rtl">شَنَأهُ: أبغضه (القاموس المحيط: ج1 ص19 «شنأه»).</span></ref> <span dir="rtl">الحَياةَ مَعَ القَومِ الظّالِمينَ.</span>

<span dir="rtl">نَظَرَ إلى ما فِي الدُّنيا بِعَينٍ نَيِّرَةٍ حَديدَةِ البَصَرِ، وأبصَرَ حَوادِثَ الفِتَنِ وضَلالَ البِدَعِ وجَورَ المُلوكِ الظَّلَمَةِ. فَلَقَد لَعَمرِي استَدبَرتُمُ الاُمورَ الماضِيَةَ فِي الأَيّامِ الخالِيَةِ مِنَ الفِتَنِ المُتَراكِمَةِ وَالاِنهِماكِ فيما تَستَدِلّونَ بِهِ عَلى تَجَنُّبِ الغَواةِ وأهلِ البِدَعِ، وَالبَغيِ وَالفَسادِ فِي الأَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ. فَاستَعينوا بِاللّهِ وَارجِعوا إلى طاعَةِ اللّهِ، وطاعَةِ مَن هُوَ أولى بِالطّاعَةِ مِمَّنِ اتُّبِعَ واُطيعَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص15 ح2، الأمالي للمفيد: ص2 ح33 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي، تحف العقول: ص252، بحار الأنوار: ج78 ص149 ح11.</span></ref>

<span dir="rtl">38.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: اى مؤمنان! زنهار كه طاغوت ها و پيروان آنها كه در پى اين دنيا هستند، شما را نفريبند... پيشامدهايى كه در هر روز و شب بر شما مى رسد، از تيرگى فتنه ها گرفته تا رُخدادهاى بدعت آميز و راه و رسم هاى انحرافى، و رنج ها و ناگوارى هاى زمانه و هراس افكنى هاى حكومت و وسوسه شيطان، دل ها را از بيدار شدن، باز مى دارند و آنها را از هدايت موجود و شناخت اهل حق، غافل مى سازند، مگر اندكى را كه خداوند، آنان را مصون داشته است.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، حوادث روزگار، دگرگونى حالات و فرجام زيانبار فتنه ها را تنها آن كس مى شناسد كه خداوند، او را مصون بدارد و راه درست را بپيمايد و در طريق حق، حركت كند. سپس در اين راه، از زُهد نيز كمك جويد و پيوسته بينديشد و از حوادث عبرت آموز، پند گيرد و [از خلاف و كج روى] باز ايستد و به زرق و برق زودگذرِ دنيا، پشت كند و از خوشى ها و كامجويى هاى آن، كناره گيرد و به نعمت پايدار آخرت، روى آورد و براى آن بكوشد و پيوسته، مرگ و مُردن را در نظر داشته باشد و از زندگى با مردمان ستمگر، بيزار باشد.</span>

<span dir="rtl">[چنين كسى، ] به آنچه در دنياست، با ديده اى روشن و تيزبين مى نگرد و فتنه هاى برخاسته و بدعت هاى گم راه كننده، و ستم و كج روى حكمرانان ستمگر را نيك مى بيند. به جانم سوگند كه شما در روزگاران سپرى گشته، چندان فتنه هاى انباشته را پشت سر نهاده و در آنها غرقه بوده ايد كه براى دور كردن شما از گم راهان و بدعت گذاران و ستمگران و آنان كه در زمين، به ناحق، تباهكارى و سركشى مى كنند، مى توانند راه نماى شما باشند. پس، از خداوند، يارى بجوييد و به فرمان بُردارى از خدا و فرمان بُردارى از كسى باز گرديد كه از ديگر كسانى كه پيروى و فرمان بُردارى مى شوند، به فرمان بُردارى، سزاوارترند.</span>

<span dir="rtl">39.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ في رِسالَتِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ</span> <ref><span dir="rtl">هو سعد بن عبد الملك الأُموي، ففي كتاب الاختصاص: ... عن أبي حمزة قال: دخل سعد بن عبد الملك على أبي جعفر عليه السلام، فبينا ينشج كما تنشج النساء، قال: فقال له أبو جعفر عليه السلام: ما يبكيك يا سعد؟ قال: وكيف لا أبكي وأنا من الشجرة الملعونة في القرآن؟! فقال له: لست منهم أنت اُمويُّ منّا أهل البيت، أما سمعت قول اللّه عز و جل يحكي عن إبراهيم عليه السلام: «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى». (معجم رجال الحديث: ج8 ص96).</span></ref> <span dir="rtl">يَصِفُ فيهَا العُبّادَ وَالعُلَماءَ مِن هذِهِ الاُمَّةِ الَّذينَ ساروا بِكِتمانِ الكِتابِ وتَحريفِهِ ـ: اُولئِكَ أشباهُ الأَحبارِ</span> <ref><span dir="rtl">الأحبارُ: وهم العلماء، جمع حَبْر وحِبْر (النهاية: ج1 ص328 «حبر»).</span></ref> <span dir="rtl">وَالرُّهبانِ</span> <ref><span dir="rtl">الراهِبُ: واحد رُهبان النصارى، والتَرهُّبُ: التعبُّد (الصحاح: ج1 ص14 «رهب»).</span></ref><span dir="rtl">، قادَةٌ فِي الهَوى سادَةٌ فِي الرَّدى، وآخَرونَ مِنهُم جُلوسٌ بَينَ الضَّلالَةِ وَالهُدى، لا يَعرِفونَ إحدَى الطّائِفَتَينِ مِنَ الاُخرى، يَقولونَ: ما كانَ النّاسُ يَعرِفونَ هذا، ولا يَدرونَ ما هُوَ؟ وصَدَقوا، تَرَكَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى البَيضاءِ</span> <ref><span dir="rtl">البَيضاءُ: وصف الشريعة ـ الإسلامية ـ بكونها بيضاء نقيّة (مجمع البحرين: ج1 ص208 «بيض»).</span></ref> <span dir="rtl">لَيلُها مِن نَهارِها، لَم يَظهَر فيهِم بِدعَةٌ ولَم يُبَدَّل فيهِم سُنَّةٌ، لا خِلافَ عِندَهُم ولَا اختِلافَ.</span>

<span dir="rtl">فَلَمّا غَشِيَ النّاسَ ظُلمَةُ خَطاياهُم صاروا إمامَينِ: داعٍ إلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى، وداعٍ إلَى النّارِ، فَعِندَ ذلِكَ نَطَقَ الشَّيطانُ، فَعَلا صَوتُهُ عَلى لِسانِ أولِيائِهِ، وكَثُرَ خَيلُهُ ورَجِلُهُ، وشارَكَ فِي المالِ وَالوَلَدِ مَن أشرَكَهُ، فَعُمِلَ بِالبِدعَةِ وتُرِكَ الكِتابُ وَالسُّنَّةُ، ونَطَقَ أولياءُ اللّهِ بِالحُجَّةِ، وأخذوا بِالكِتابِ وَالحِكمَةِ، فَتَفَرَّقَ مِن ذلِكَ اليَومِ أهلُ الحَقِّ وأهلُ الباطِلِ وتَخاذَلَ وتَهادَنَ أهلُ الهُدى، وتَعاوَنَ أهلُ الضَّلالَةِ، حَتّى كانَتِ الجَماعَةُ مَعَ فُلانٍ وأشباهِهِ، فَاعرِف هذَا الصِّنفَ.</span>

<span dir="rtl">وصِنفٌ آخَرُ، فَأَبصِرهُم رَأيَ العَينِ نُجَباءَ، وَالزَمهُم حَتّى تَرِدَ أهلَكَ، فَإِنَّ الخاسِرينَ الذَّينَ خَسِروا أنفُسَهُم وأهليهِم يَومَ القِيامَةِ، ألا ذلِكَ هُوَ الخُسرانُ المُبينُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص54 ح16، بحار الأنوار: ج78 ص361 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">39.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در نامه اش به سعد الخير</span> <ref><span dir="rtl">همان سعد بن عبد الملك اُموى است. در كتاب الاختصاص، آمده است: ... از ابو حمزه، روايت شده است كه گفت: سعد بن عبد الملك، بر امام باقر عليه السلام وارد شد، در حالى كه چونان زنان، هِق هِق كُنان، مى گريست. امام عليه السلام به او فرمود: «چرا گريه مى كنى، سعد؟». گفت: چگونه نگِريم، در حالى كه از درخت نفرين شده در قرآن هستم؟! امام عليه السلام به او فرمود: «تو از آنها نيستى. تو اُموى اى هستى كه از ما خاندانى. آيا سخن خداوند عز و جل را نشنيده اى كه از قول ابراهيم عليه السلام مى فرمايد: «هر كه از من پيروى كند، او از من است»؟».</span></ref> <span dir="rtl">كه در آن، آن دسته از عابدان و عالمان اين امّت را كه راه كتمان [حقايق] قرآن و تحريف آن را پيموده اند، وصف مى كند ـ: اينان، همانند اَحْبار و رُهبان [ها] هستند. پيشروان هوس و سردمدارانِ هلاكت اند. گروهى ديگرى هم از ايشان هستند كه ميان گم راهى و هدايت نشسته و سرگردان اند. اين دو طايفه (احبار و رُهبان نماها، و عالمان راستين و پيشوايان هدايت) را از هم باز نمى شناسند. مى گويند كه مردم [در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله] با چنين وضعى (اختلاف ميان امّت) رو به رو نبودند و آن را نمى شناختند. راست مى گويند؛ [زيرا] زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنان را ترك كرد [و به جوار حق شتافت]، آيينى روشن و آشكار، برايشان بر جاى نهاد كه روز و شب، آن (/ ظاهر و باطن / حق و باطل) مشخّص بود. نه بدعتى در ميانشان پديدار گشته بود و نه سنّتى [از سنّت هاى پيامبر صلى الله عليه و آله] در بين آنان، دست خوشِ تغيير و تبديل شد، و نه ناسازگارى و اختلافى در ميان آنان به چشم مى خورد.</span>

<span dir="rtl">امّا آن گاه كه تاريكى خطاهاى امّت، آنان را فرو پوشانْد، به دو دسته با دو پيشوا، تقسيم شدند: پيشوايى كه به خداوند متعال، فرا مى خوانْد، و پيشوايى كه به سوى آتش [دوزخ] مى كشانْد. در اين جا بود كه شيطان، زبان گشود و صداى خود را از زبان دوستان و پيروانش بلند كرد و سپاه سواره و پياده او فزونى گرفت و شريك دارايى ها و فرزندان كسانى شد كه او را شريك خود ساختند. در نتيجه، بدعت ها، به كار گرفته شد وقرآن و سنّت، فرو گذاشته شد.</span>

<span dir="rtl">امّا دوستان خدا، زبان به حجّت آورى گشودند و به كتاب خدا و حكمت و خِرد، چنگ زدند. از آن روز، پيروان حق و پيروان باطل، از هم جدا گشتند. اهل هدايت، يكديگر را تنها گذاشتند و به كمك هم نشتافتند، و اهل گم راهى، به كمك هم آمدند تا آن كه جماعت، طرفِ فلانى و همتايان او را گرفتند. پس، اين دسته [از گم راهان] را بشناس.</span>

<span dir="rtl">دسته ديگر را هم ـ كه همان جماعتِ نجيب و شريف هستند ـ، با ديده بصيرت، بشناس و از ايشان، جدا مشو تا به اهل خود [در آخرت، يعنى پيامبران و امامان و مؤمنان] بپيوندى؛ زيرا بازندگان، كسانى هستند كه خود و اهل خود را در روز قيامت، در باخته اند؛ و به راستى كه اين، همان زيانِ آشكار است.</span>

<span dir="rtl">40.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: أدنَى الشِّركِ أن يَبتَدِعَ الرَّجُلُ رَأياً فَيُحِبَّ عَلَيهِ ويُبغِضَ عَلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص572 ح4955، ثواب الأعمال: ص307 ح3، المحاسن: ج1 ص328 ح666 كلّها عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج2 ص304 ح43.</span></ref>

<span dir="rtl">40.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: كمترين مرتبه شرك، اين است كه كسى، عقيده اى را بدعت بگذارد و در راه آن، [با ديگران] دوستى و دشمنى ورزد.</span>

<span dir="rtl">41.</span> <span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه عن أبي حمزة الثُّمالِيِّ: قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: ما أدنَى النَّصبِ؟ فَقالَ: أن يَبتَدِعَ الرَّجُلُ شَيئاً فَيُحِبَّ عَلَيهِ ويُبغِضَ عَلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص572 ح4956، ثواب الأعمال: ص307 ح4، بحار الأنوار: ج2 ص304 ح44.</span></ref>

<span dir="rtl">41.</span> <span dir="rtl">كتاب من لايحضره الفقيه ـ به نقل از ابو حمزه ثُمالى ـ: به امام باقر عليه السلام گفتم: كمترين مرتبه ناصبيگرى</span> <ref><span dir="rtl">در حاشيه مأخذ، آمده است: «نَصب»، به معناى عداوت و كينه توزى با اولياى حق عليهم السلام است كه بر اساس آن، معناى حديث، چنين مى شود كه شخص، چيزى را به دروغ بر آنان ببندد. هر كسى را كه آن مطلب را بپذيرد، دوست بدارد و هر كسى را كه نپذيرد، دشمن بدارد</span>. <span dir="rtl">به قولى نيز مراد از «نصب»، هر چيزى از قبيل بت است كه به جاى خدا، پرستش شود. بنا بر اين قول، معناى حديث اين است كه: كمترين مرتبه بت پرستى، اين است كه.…</span></ref> <span dir="rtl">چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اين كه شخص، چيزى را بدعت بگذارد و بر پايه آن، دوستى و دشمنى نمايد».</span>

<span dir="rtl">42.</span> <span dir="rtl">معاني الأخبار عن الحلبي: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: ما أدنى ما يَكونُ بِهِ العَبدُ كافِرا؟ قالَ: أن يَبتَدِعَ شَيئا فَيَتَوَلّى عَلَيهِ ويَبرَأَ مِمَّن خالَفَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص393 ح43، بحار الأنوار: ج2 ص301 ح33.</span></ref>

<span dir="rtl">42.</span> <span dir="rtl">معانى الأخبار ـ به نقل از حلبى ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: كمترين چيزى كه موجب كفر بنده مى شود، چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اين كه چيزى را بدعت بگذارد و بر اساس آن، دوست بدارد، و از هر كه با آن مخالفت ورزد، بيزارى بجويد».</span>

<span dir="rtl">43.</span> <span dir="rtl">الكافي عن مسعدة بن صدقة: دَخَلَ سُفيانُ الثَّورِيُّ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَرَأى عَلَيهِ ثِيابَ بيضٍ كَأَنَّها غِرْقِي</span> <ref><span dir="rtl">الغِرْقيّ: القشْرة المتّصلة ببياض البيض، والغرقيّ البياض الذي يؤكل (لسان العرب: ج10 ص286 «غرق»).</span></ref> <span dir="rtl">البَيضِ، فَقالَ لَهُ: إنَّ هذَا اللِّباسَ، لَيسَ مِن لِباسِكَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ: اِسمَع مِنّي وعِ ما أقولُ لَكَ، فَإِنَّهُ خَيرٌ لَكَ عاجِلاً وآجِلاً، إن أنتَ مِتَّ عَلَى السُّنَّةِ وَالحَقِّ، ولَم تَمُت عَلى بِدعَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج5 ص65 ح1، تحف العقول: ص348، بحار الأنوار: ج47 ص232 ح22.</span></ref>

<span dir="rtl">43.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از مَسعَدة بن صدقه ـ: سفيان ثورى، بر امام صادق عليه السلام وارد شد. ديد كه امام عليه السلام جامه هايى سپيد، چونان پوسته نازكِ روى سفيده تخم مرغ، بر تن دارد: گفت: چنين جامه اى در شأن شما نيست!</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام به او فرمود: «از من بشنو و آنچه را به تو مى گويم، نيك درياب؛ زيرا به نفع دنيا و آخرت توست، اگر بر سنّت و حق بميرى و بر بدعت، از دنيا نروى».</span>

<span dir="rtl">44.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ مِن رِسالَتِهِ إلى جَماعَةٍ مِنَ الشّيعَةِ ـ: أيَّتُهَا العِصابَةُ الحافِظُ اللّهُ لَهُم أمرَهُم، عَلَيكُم بِآثارِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسُنَّتِهِ، وآثارِ الأَئِمَّةِ الهُداةِ مِن أهلِ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن بَعدِهِ وسُنَّتِهِم، فَإِنَّهُ مَن أخَذَ بِذلِكَ فَقَدِ اهتَدى، ومَن تَرَكَ ذلِكَ ورَغِبَ عَنهُ ضَلَّ، لِأَنَّهُم هُمُ الَّذينَ أمَرَ اللّهُ بِطاعَتِهِم ووِلايَتِهِم.</span>

<span dir="rtl">وقَد قالَ أبونا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: المُداوَمَةُ عَلَى العَمَلِ فِي اتِّباعِ الآثارِ وَالسُّنَنِ وإن قَلَّ، أرضى للّهِِ وأنفَعُ عِندَهُ فِي العاقِبَةِ مِنَ الاِجتِهادِ فِي البِدَعِ وَاتِّباعِ الأَهواءِ، ألا إنَّ اتِّباعَ الأَهواءِ وَاتِّباعَ البِدَعِ بِغَيرِ هُدَىً مِنَ اللّهِ ضَلالٌ، وكُلَّ ضَلالَةٍ بِدعَةٌ، وكُلَّ بِدعَةٍ فِي النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص8 ح1 و ص402 كلاهما عن إسماعيل بن جابر وإسماعيل بن مخلّد السرّاج، بحار الأنوار: ج78 ص216 ح93.</span></ref>

<span dir="rtl">44.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ از نامه ايشان به گروهى از شيعيان ـ: اى گروهى كه خداوند، نگهبان شماست! بر شما باد پيروى از پيامبر خدا و سنّت او و پس از آن، پيروى از پيشوايان هدايتگر از خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، و پيمودن راه و رسم آنان؛ زيرا هر كس بدين راه برود، هدايت مى شود، و هر كس آن را ترك گويد و از آن روى بگرداند، گم راه مى شود؛ چرا كه اينان، همان كسانى هستند كه خداوند به فرمان بُردارى از آنان و ولايتشان، فرمان داده است.</span>

<span dir="rtl">پدرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مداومت بر عمل، همراه با پيروى از شيوه ها و سنّت ها[ى نبوى و دينى]، اگر چه اندك باشد، نزد خداوند، پسنديده تر و فرجامش سودمندتر از سختكوشى [در عمل و عبادت] است كه تواَم با بدعت ها و پيروى از گرايش ها باشد؛ زيرا پيروى از گرايش ها و دنباله روى از بدعت ها ـ بى آن كه هدايتى از جانب خدا باشد ـ، گم راهى است و هر گم راهى اى، بدعت است و هر بدعتى، در آتش [دوزخ] جاى دارد».</span>

<span dir="rtl">45.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: ثَلاثَةُ أشياءَ مَنِ احتَقَرَها مِنَ المُلوكِ وأهمَلَها تَفاقَمَت عَلَيهِ: خامِلٌ قَليلُ الفَضلِ شَذَّ عَنِ الجَماعَةِ، وداعِيَةٌ إلى بِدعَةٍ جَعَلَ جُنَّتَهُ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ، وأهلُ بَلَدٍ جَعَلوا لِأَنفُسِهِم رَئيسا يَمنَعُ السُّلطانَ مِن إقامَةِ الحُكمِ فيهِم.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص319، بحار الأنوار: ج78 ص233 ح41.</span></ref>

<span dir="rtl">45.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: سه كس اند كه هر حكمرانى آنها را دستِ كم بگيرد و در باره آنان [غفلت كند و] مسامحه بورزد، كار آنها بر او بسى دشوار شود: گم نامِ فاقد فضيلتى كه از جماعت [مسلمانان] كناره گيرد؛ دعوت كننده به بدعت كه امر به معروف و نهى از منكر را سپرِ خويش ساخته است [و به بهانه آن و زير پوشش امر به معروف و نهى از منكر، به بدعت، فرا مى خوانَد]، و مردم شهرى كه براى خود، رئيسى قرار داده اند و آن رئيس، مانع اجراى [درست] حكومت به وسيله سلطان در ميان آنان شود.</span>

<span dir="rtl">46.</span> <span dir="rtl">الكافي عن يونس بن عبد الرحمن: قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ الأَوَّلِ عليه السلام: بِما اُوَحِّدُ اللّهَ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: يا يونُسُ، لا تَكونَنَّ مُبتَدِعا، مَن نَظَرَ بِرَأيِهِ هَلَكَ، ومَن تَرَكَ أهلَ بَيتِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله ضَلَّ، ومَن تَرَكَ كِتابَ اللّهِ وقَولَ نَبِيِّهِ كَفَرَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص56 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">46.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از يونس بن عبد الرحمان ـ: به امام كاظم عليه السلام گفتم: از چه راهى خدا را به يگانگى بپرستم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اى يونس! بدعت گذار مباش. كسى كه با رأى خود بنگرد، هلاك مى شود؛ و هر كس اهل بيت پيامبرش را رها كند، به گم راهى مى افتد؛ و هر كس كتاب خدا و سخن پيامبرش را رها كند، كافر مى گردد».</span>

<span id="براءة-أهل-البيت-عليهم-السلام-من-المبتدعين"></span>
== <span dir="rtl">3 / 4: بَراءَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام مِنَ المُبتَدِعينَ</span> ==

<span dir="rtl">3 / 4: بيزارى اهل بيت عليهم السّلام از بدعت گذاران</span>

<span dir="rtl">47.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ، إنّا أهلَ البَيتِ عَصَمَنَا اللّهُ مِن أن نَكونَ مَفتونينَ، أو فاتِنينَ، أو مُفتَنينَ، أوكَذّابينَ، أو كاهِنينَ، أو ساحِرينَ، أو عائِفينَ، أو خائِنينَ، أو زاجِرينَ، أو مُبتَدِعينَ، أو مُرتابينَ، أو صادِفينَ عَنِ الحَقِّ مُنافِقينَ، فَمَن كانَ فيهِ شَيءٌ مِن هذِهِ الخِصالِ فَلَيسَ مِنّا، ولا نَحنُ مِنهُ، وَاللّهُ مِنهُ بَريءٌ، ونَحنُ مِنهُ بُرَآءُ، ومَن بَرِئَ اللّهُ مِنهُ أدخَلَهُ جَهَنَّمَ، وبِئسَ المِهادُ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير فرات: ص307 ح412 عن عبد اللّه بن عباس، بحار الأنوار: ج16 ص376 ح85.</span></ref>

<span dir="rtl">47.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى مردم! [خداوند، ] ما خاندان را مصون داشته است از اين كه فريب بخوريم، يا بفريبيم، يا فتنه انگيز، يا دروغگو، يا پيشگو، يا جادوگر، يا فال زن، يا خيانتكارباشيم، يا به پراندن پرنده، فال بزنيم، يا بدعت گذار، يا دودل، يا روى گردان از حق و منافق باشيم. پس هر كس در او يكى از اين خصلت ها باشد، از ما نيست و ما نيز از او نيستيم، و خدا از او بيزار است و ما هم از او بيزاريم، و هر كه خدا از او بيزار باشد، به جهنّمش در مى آورد؛ و بد جايگاهى است!</span>

<span id="الفصل-الرابع-مبادئ-البدعة"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الرابع: مبادئ البدعة</span> =

<span dir="rtl">فصل چهارم: خاستگاه هاى بدعت</span>

<span id="الهوى-وطلب-الدنيا"></span>
== <span dir="rtl">4 / 1: الهَوى وطَلَبُ الدُّنيا</span> ==

<span dir="rtl">4 / 1: هواى نفس و دنياطلبى</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 79.</span></ref>

<span dir="rtl">«واى بر كسانى كه كتاب [تحريف شده اى] را با دستان خود مى نويسند، سپس مى گويند: «اين، از جانب خداست»، تا بدان، بهاى ناچيزى به دست آورند. پس واى بر ايشان از آنچه دست هايشان نوشته است! و واى بر ايشان، از آنچه [از اين راه] به دست مى آورند!».</span>

<span dir="rtl">«وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَادُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِى الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 75.</span></ref>

<span dir="rtl">«و از اهل كتاب، كسى است كه اگر او را بر خروارى امين شِمُرى، آن را به تو بر مى گردانَد؛ و از آنان، كسى است كه اگر او را بر دينارى امين شِمُرى، آن را به تو باز نمى گردانَد، مگر آن كه دائما بر [سرِ] وى به پا ايستى. اين، بدان سبب است كه آنان [به پندار خود] گفتند: «براى كسانى كه كتاب آسمانى ندارند، بر زبان ما راهى نيست»، و بر خدا دروغ مى بندند، با اين كه خودشان هم مى دانند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">48.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تَرجِعوا بَعدي كُفّارا مُرتَدّينَ، تَتَأَوَّلونَ الكِتابَ عَلى غَيرِ مَعرِفَةٍ، وتَبتَدِعونَ السُّنَّةَ بِالأَهواءِ، وكُلُّ سُنَّةٍ وحَديثٍ وكَلامٍ خالَفَ القُرآنَ فَهُوَ زورٌ وباطِلٌ.</span> <ref><span dir="rtl">خصائص الأئمّة: ص75 عن عيسى الضرير عن أبي الحسن عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج22 ص487 ح31.</span></ref>

<span dir="rtl">48.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بعد از من، به كفر و ارتداد، باز مگرديد: كتاب [خدا] را بدون شناخت، تأويل و تفسير كنيد و به دلخواه خود، سنّت تازه پديد آوريد؛ [بدانيد كه] هر سنّت و سخن و گفتارى كه با قرآن ناساز باشد، آن، دروغ و باطل است.</span>

<span dir="rtl">49.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: إنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ مِن أهواءٍ تُتَّبَعُ وأحكامٌ تُبتَدَعُ، يُخالِفُ فيها حُكمَ اللّهِ يَتَوَلّى فيها رِجالٌ رِجالاً.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص58 ح21 عن سليم بن قيس الهلالي، نهج البلاغة: الخطبة 50، المحاسن: ج1 ص330 ح672 وفيه «يقلّد» بدل «يتولّى»، الاُصول الستّة عشر: ص154 ح71 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام وفي الثلاثة الأخيرة «كتاب» بدل «حكم»، بحار الأنوار: ج2 ص290 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">49.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: جز اين نيست كه آغاز پيدايش فتنه ها، پيروى از هواهاى نفس و احكامى است كه بدعت نهاده مى شوند و مخالف حكم خدا هستند، و گروهى در اين هوس ها و بدعت ها، از گروهى ديگر پيروى مى كنند.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص498 ح44 و ص524 ح73 و ص482 ح14 و ص498 ح44 و ص524 ح73.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص499 ح44 و ص525 ح73 و ص482 ح14</span>

<span dir="rtl">و ص498 ح44 و ص524 ح73.</span>

<span id="وسوسة-الشيطان"></span>
== <span dir="rtl">4 / 2: وَسوَسَةُ الشَّيطانِ</span> ==

<span dir="rtl">4 / 2: وسوسه شيطان</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلَالاً طَيِّبًا وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * إِنَّمَا يَأْمُرُكُم بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ وَ أَن تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 168 و 169.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى مردم! از آنچه در زمين است، حلال و پاكيزه را بخوريد و از گام هاى شيطان، پيروى مكنيد كه او، دشمنِ آشكار شماست. او شما را فقط به بدى و زشتى فرمان مى دهد، و اين كه چيزى را كه نمى دانيد، بر خدا بر بنديد».</span>

<span dir="rtl">راجع: الأنعام: 142 ـ 144.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: انعام: آيه 142 ـ 144.</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">50.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: كانَ رَجُلٌ فِي الزَّمَنِ الأَوَّلِ طَلَبَ الدُّنيا مِن حَلالٍ فَلَم يَقدِر عَلَيها، وطَلَبَها مِن حَرامٍ فَلَم يَقدِر عَلَيها، فَأَتاهُ الشَّيطانُ فَقالَ لَهُ: يا هذا إنَّكَ قَد طَلَبتَ الدُّنيا مِن حَلالٍ فَلَم تَقدِر عَلَيها فَطَلَبتَها مِن حَرامٍ فَلَم تَقدِر عَلَيها، أفَلا أدُلُّكَ عَلى شَيءٍ تُكثِرُ بِهِ دُنياكَ وتُكثِرُ بِهِ تَبَعَكَ؟ فَقالَ: بَلى، قالَ: تَبتَدِعُ دينا وتَدعو إلَيهِ النّاسُ، فَفَعَلَ، فَاستَجابَ لَهُ النّاسُ فَأَطاعوهُ، فَأَصابَ مِنَ الدُّنيا.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ إنَّهُ فَكَّرَ فَقالَ: ما صَنَعتُ؟! اِبتَدَعتُ دينا ودَعَوتُ النّاسَ إلَيهِ وما أرى لي تَوبَةً إلّا أن آتِيَ مَن دَعَوتُهُ فَأَرُدَّهُ عَنهُ، فَجَعَلَ يَأتي أصحابَهُ الَّذينَ أجابوهُ فَيَقولُ: إنَّ الَّذي دَعَوتُكُم إلَيهِ باطِلٌ وإنَّمَا ابتَدَعتُهُ، فَجَعَلوا يَقولونَ: كَذَبتَ هُوَ الحَقُّ ولكِنَّكَ شَكَكتَ في دينِكَ فَرَجَعتَ عَنهُ. فَلَمّا رَأى ذلِكَ عَمَدَ إلىَ سِلسِلَةٍ فَوَتَدَ لَها وَتِدا ثُمَّ جَعَلَها في عُنُقِهِ وقالَ: لا أحُلُّها حَتّى يَتوبَ اللّهُ عَلَيَّ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ: قُل لِفُلانٍ: وعِزَّتي وجَلالي لَو دَعَوتَني حَتّى تَنقَطِعَ أوصالُكُ مَا استَجَبتُ لَكَ حَتّى تَرُدَّ مَن ماتَ عَلى ما دَعَوتَهُ إلَيهِ فَيَرجِعَ عَنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص572 ح4958، علل الشرائع: ص492 ح2 كلاهما عن هشام بن الحكم، ثواب الأعمال: ص306 ح1، المحاسن: ج1 ص328 ح668 كلاهما عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج2 ص297 ح16.</span></ref>

<span dir="rtl">50.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: در روزگاران پيشين، مردى بود كه دنيا را از راه حلال جُست و بدان، دست نيافت. از راه حرام آن را جُست، باز هم بدان نرسيد. پس شيطان نزد او آمد و گفت: اى مرد! تو دنيا را از راه حلال جُستى و بر آن دست نيافتى، سپس از راه حرام، آن را جُستى و باز هم بدان نرسيدى. اينك، آيا تو را به كارى ره نمون نشوم كه بدان، به دنيا و ثروت بسيار دست يابى و پيروانت فراوان شوند؟</span>

<span dir="rtl">مرد گفت: چرا.</span>

<span dir="rtl">شيطان گفت: دينى بساز و مردم را بدان، فرا خوان.</span>

<span dir="rtl">او چنين كرد و مردم، دعوتش را پذيرفتند و او را فرمان بُردند و بدين سان، به دنيا [و ثروت] دست يافت. سپس با خود انديشيد و گفت: من چه كردم؟! دينى بر ساختم و مردم را بدان فرا خواندم، و اكنون، راه توبه اى را براى خويش نمى بينم، جز آن كه نزد هر آن كه دعوتش كردم، بروم و او را از بدعتم بر گردانم.</span>

<span dir="rtl">پس نزد پيروانش مى رفت و مى گفت: «آنچه شما را بدان خواندم، باطل است. من، آن را بدعت نهادم»؛ امّا پيروانش مى گفتند: دروغ مى گويى. اين دين، حقّ است؛ امّا تو در دين خود، شك كرده اى و از آن، برگشته اى!</span>

<span dir="rtl">چون چنين ديد، زنجيرى بر گرفت و يك سرِ آن را به جايى ميخكوب كرد و سرِ ديگرش را به گردن خود بست و گفت: «آن را باز نمى كنم تا اين كه خداوند، توبه ام را بپذيرد»؛ ليكن خداوند عز و جل، به پيامبرى از پيامبران وحى فرمود كه: «به فلان كس بگو: به عزّت و جلالم سوگند، اگر مرا چندان بخوانى كه بندهاى بدنت از هم بگسلد، دعايت را مستجاب نخواهم كرد، مگر اين كه كسانى را هم كه با بدعت تو از دنيا رفته اند، برگردانى تا از آن، دست بردارند!».</span>

<span dir="rtl">راجع: ص494 ح39 و هذه الموسوعة: ج12 ص8 ح95.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص495 ح39 و همين دانش نامه: ج12 ص9 ح95.</span>

<span id="الجهل"></span>
== <span dir="rtl">4 / 3: الجَهلُ</span> ==

<span dir="rtl">4 / 3: نادانى</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«قَالُواْ يَامُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ ءَالِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 138.</span></ref>

<span dir="rtl">«گفتند: «اى موسى! همان گونه كه براى آنان خدايانى است، براى ما نيز خدايانى قرار ده». گفت: راستى كه شما گروهى نادان هستيد!».</span>

<span dir="rtl">«فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا لِّيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 144.</span></ref>

<span dir="rtl">«كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد تا از روى نادانى، مردم را گم راه كند؟ آرى! خداوند، گروه ستمكاران را راه نمايى نمى كند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">51.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ يَكونُ عامَّتُهُم يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَجتَهِدونَ فِي العِبادَةِ يَستَهِلّونَ بِأَهلِ البِدَعِ، يُشرِكونَ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «يشرون»، والتصويب من كنز العمّال.</span></ref> <span dir="rtl">مِن حَيثُ لا يَعلَمونَ، يَأخُذُ عَلى قِراءَتِهِم وعِلمِهِمُ الوَرِقَ</span> <ref><span dir="rtl">في كنز العمّال: «الرزق» بدل «الورق»، والوَرِقُ: الفِضّة (النهاية: ج5 ص175 «ورق»).</span></ref><span dir="rtl">، يَأكُلونَ الدُّنيا بِالدّينِ، هُم أتباعُ الدَّجّالِ الأَعوَرِ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج5 ص443 ح8685 عن ابن مسعود، كنز العمّال: ج10 ص207 ح29093.</span></ref>

<span dir="rtl">51.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زمانى بر مردم مى آيد كه عموم آنان، قرآن را مى خوانند و در عبادت مى كوشند، امّا با بدعتيان مى آميزند، ندانسته، شرك مى ورزند، براى قرآن خواندن و دانش خود، پول مى گيرند و دنيا را به واسطه دين، مى خورند. اينان، پيروان دجّالِ يكْ چشم اند.</span>

<span dir="rtl">52.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: تَسارَعوا في طَلَبِ العِلمِ وَالسُّنَّةِ وَالقُرآنِ، وَاقتَبِسوها مِن صادِقٍ، قَبلَ أن يَخرُجَ أقوامٌ مِن اُمَّتي مِن بَعدي يَدعونَكُم إلى تَأسيسِ البِدعَةِ وَالضَّلالَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج2 ص45 ح2261 عن الإمام عليّ عليه السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">52.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در طلب دانش و سنّت و قرآن، بشتابيد و آنها را از راستگو بگيريد، پيش از آن كه بعد از من، مردمانى از امّتم ظاهر شوند كه شما را به پايه گذاردن بدعت و گم راهى، فرا خوانند.</span>

<span id="التبعية-العمياء"></span>
== <span dir="rtl">4 / 4: التَّبَعِيَّةُ العَمياءُ</span> ==

<span dir="rtl">4 / 4: پيروى كوركورانه</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَ لَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَآءَنَا أَوَ لَوْ كَانَ ءَابَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئا وَلَا يَهْتَدُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 103 و 104.</span></ref>

<span dir="rtl">«خداوند، [چيزهاى ممنوعى از قبيل] بَحيره و سائبه و وَصيله و حام</span> <ref><span dir="rtl">بَحيره، به مادّه شترى مى گفته اند كه پنج بار زاييده بود و پنجمين آنها، مادّه بود. گوش اين حيوان را مى شكافتند و او را رها مى كردند. «سائبه» به مادّه شترى گفته مى شده كه دوازده شكم زاييده بود و او را آزاد مى كردند. «وصيله» به گوسفندى مى گفته اند كه هفت شكم مى زاييده است و به روايتى، به گوسفندى مى گفته اند كه دوقلو مى زاييده است. «حام» به حيوان نرى گفته مى شده كه از آن براى آبستن كردن حيوانات مادّه، استفاده مى شده است و ده بار كه از آن استفاده مى كردند، رهايش مى نمودند.</span></ref> <span dir="rtl">را قرار نداده است؛ ولى كسانى كه كفر مى ورزند، بر خدا دروغ مى بندند، و بيشترشان تعقّل نمى كنند. و چون به آنان گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد»، مى گويند: «آنچه پدران خود را بر آن يافته ايم، ما را بس است». آيا هر چند پدرانشان چيزى نمى دانسته و هدايت نيافته بودند؟!».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">53.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: إذا رَأَيتُمُ الرَّجُلَ قَد حَسُنَ سَمتُهُ</span> <ref><span dir="rtl">السَّمتُ: حسن النحو في مذهب الدين (تاج العروس: ج3 ص73 «سمت»).</span></ref> <span dir="rtl">وهَديُهُ، وتَماوَتَ في مَنطِقِهِ وتَخاضَعَ في حَرَكاتِهِ، فَرُوَيدا لا يَغُرَّنَّكُم... حَتّى تَنظُروا أمَعَ هَواهُ يَكونُ عَلى عَقلِهِ؟ أو يَكونُ مَعَ عَقلِهِ عَلى هَواهُ؟ وكَيفَ مَحَبَّتُهُ لِلرِّئاساتِ الباطِلَةِ وزُهدُهُ فيها؟ فَإِنَّ فِي النّاسِ مَن خَسِرَ الدُّنيا وَالآخِرَةَ، يَترُكُ الدُّنيا لِلدُّنيا، ويَرى أنَّ لَذَّةَ الرِّئاسَةِ الباطِلَةِ أفضَلُ مِن لَذَّةِ الأَموالِ وَالنِّعَمِ المُباحَةِ المُحَلَّلَةِ، فَيَترُكُ ذلِكَ أجمَعَ طَلَبا لِلرِّئاسَهِ الباطِلَةِ. حَتّى «إِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاءِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ»</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 206.</span></ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">فَهُوَ يَخبِطُ خَبطَ</span> <ref><span dir="rtl">خَبَطَهُ خَبْطَ عَشواء: ركبه على غير بصيرة (القاموس المحيط: ج4 ص362 «العشا»).</span></ref> <span dir="rtl">عَشواءَ، يَقودُهُ أوَّلُ باطِلٍ إلى أبعَدَ غاياتِ الخَسارَةِ، ويُمِدُّهُ رَبُّهُ بَعدَ طَلَبِهِ لِما لا يَقدِرُ عَلَيهِ في طُغيانِهِ، فَهُوَ يُحِلُّ ما حَرَّمَ اللّهُ، ويُحَرِّمُ ما أحَلَّ اللّهُ، لا يُبالي ما فاتَ مِن دينِهِ إذا سَلِمَت لَهُ رِئاسَتُهُ الَّتي قَد شَقِيَ مِن أجلِها، فَاُولئِكَ الَّذينَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيهِم ولَعَنَهُم وأعَدَّ لَهُم عَذابا مُهينا، ولكِنَّ الرَّجُلَ كُلَّ الرَّجُلِ، نِعمَ الرَّجُلُ، هُوَ الَّذي جَعَلَ هَواهُ تَبَعا لِأَمرِ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج2 ص159 ح192 عن الإمام العسكري عن الإمام الرضا عليهماالسلام، تنبيه الخواطر: ج2 ص99، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص53 ح27، بحار الأنوار: ج2 ص84 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">53.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: اگر ديديد كه كسى ظاهر الصلاح است و در گفتارش، دَم از بى اعتنايى به دنيا و پارسايى مى زند و در حركات و رفتارهايش، اظهار فروتنى مى كند، مراقب باشيد كه فريبتان ندهد... تا آن كه ببينيد آيا با هواى نفس خويش است و در جهت خلاف خِردش، يا با خِرد خويش است و بر خلاف هوسش؟ و اين كه علاقه او به رياست هاى پوچ يا بى اعتنايى اش نسبت به آنها چگونه است؟ چرا كه در ميان مردمان، كسانى هستند كه دنيا و آخرت را در يافته اند. دنيا را براى دنيا رها مى كنند و برآن اند كه لذّت رياست هاى پوچ و دروغين، بهتر از لذّت دارايى ها و نعمت هاى حلال گشته است. بنا بر اين، براى رسيدن به رياست هاى پوچ، از همه آنها دست مى شويند، تا جايى كه «چون به او گفته شود: «از خدا بترس!» نخوت، وى را به گناه مى كشانَد. پس جهنّم براى او بس است؛ و چه بازگشتگاهى است!».</span>

<span dir="rtl">چنين كسانى، كوركورانه، پيش مى روند. نخستين گامِ باطل، آنان را به اوج زيانكارى مى كشانَد، و در پى جُستن چيزى كه نمى توانند آن را به دست آورند، پروردگارشان، آنان را در طغيانشان فرو مى بَرَد. پس آنچه را خدا حرام كرده است، حلال مى شمارند و آنچه را حلال شمرده، حرام مى دارند. هر گاه رياستى كه به خاطر آن خود را به رنج و فلاكت افكنده اند، سالم بمانَد، ديگر باكى ندارند كه دينشان را از دست بدهند. اينان، كسانى هستند كه خداوند، بر ايشان خشم گرفته و لعنتشان كرده و عذابى خوار كننده، برايشان آماده ساخته است؛ امّا مردِ به تمام معنا مرد، نيكوْمرد، آن كسى است كه هواى نفس خويش را پيرو فرمان خداوند، قرار داده است.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص520 ح68.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص521 ح68.</span>

<span id="الفصل-الخامس-مضار-البدعة"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الخامس: مضار البدعة</span> =

<span dir="rtl">فصل پنجم: زيان هاى بدعت</span>

<span id="مضار-البدعة-للمبتدع"></span>
== <span dir="rtl">5 / 1: مَضارُّ البِدعَةِ لِلمُبتَدِعِ</span> ==

<span dir="rtl">5 / 1: زيان هاى بدعت براى بدعت گذار</span>

<span id="أ-ـ-الذلة"></span>
=== <span dir="rtl">أ ـ الذِّلَّةُ</span> ===

<span dir="rtl">الف ـ خوارى</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُفْتَرِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 152.</span></ref>

<span dir="rtl">«كسانى كه گوساله را [به پرستش] گرفتند، به زودى خشمى از جانب پروردگارشان و ذلّتى در زندگى دنيا به ايشان خواهد رسيد، و ما اين گونه، دروغ پردازان را كيفر مى دهيم».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">54.</span> <span dir="rtl">الكافي عن السنديّ: قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: ما أخلَصَ العَبدُ الإِيمانَ بِاللّهِ عز و جل أربَعينَ يَوما ـ أو قالَ: ما أجمَلَ عَبدٌ ذِكرَ اللّهَ عز و جل أربَعينَ يَوما ـ إلّا زَهَّدَهُ اللّهُ عز و جل فِي الدُّنيا وبَصَّرَهُ داءَها ودَواءَها، فَأَثبَتَ الحِكمَةَ في قَلبِهِ وأنطَقَ بِها لِسانَهُ، ثُمَّ تَلا: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُفْتَرِينَ»، فلا تَرى صاحِبَ بِدعَةٍ إلّا ذَليلاً، ومُفتَرِيا عَلَى اللّهِ عز و جل وعَلى رَسولِهِ صلى الله عليه و آله وعَلى أهلِ بَيتِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم إلّا ذَليلاً.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص16 ح6، بحار الأنوار: ج70 ص240 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">54.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از سندى ـ: امام باقر عليه السلام فرمود: «هيچ بنده اى چهل روز ايمانش به خداى عز و جلرا خالص نكرد» يا فرمود: «هيچ بنده اى چهل روز با اخلاص، ذكر خداى عز و جل را نگفت، مگر آن كه خداوند عز و جل، او را به دنيا، بى اعتنا گردانيد و درد و داروى دنيا را به او نمايانْد. پس حكمت را در دل او استوار ساخت و زبانش را به آن، گويا نمود».</span>

<span dir="rtl">سپس اين آيه را تلاوت كرد: «كسانى كه گوساله را [به پرستش] گرفتند، به زودى خشمى از جانب پروردگارشان و ذلّتى در زندگى دنيا به ايشان خواهد رسيد، و ما اين گونه، دروغ پردازان را كيفر مى دهيم».</span>

<span dir="rtl">[آن گاه افزود: ] «بنا بر اين، هيچ بدعت گذارى را نمى بينى، مگر خوار، و هيچ افترا زننده اى بر خدا و بر پيامبر او و بر خاندانش ـ كه درودهاى خدا بر ايشان باد ـ را نمى بينى، مگر آن كه ذليل است».</span>

<span id="ب-ـ-جواز-الغيبة"></span>
=== <span dir="rtl">ب ـ جَوازُ الغيبَةِ</span> ===

<span dir="rtl">ب ـ روا بودن غيبت از بدعت گذار</span>

<span dir="rtl">55.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةٌ لا تَحرُمُ عَلَيكَ أعراضُهُم: المُجاهِرُ بِالفِسقِ، وَالإِمامُ الجائِرُ، وَالمُبتَدِعُ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج3 ص595 ح8068 نقلاً عن ابن أبي الدنيا.</span></ref>

<span dir="rtl">55.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه دسته اند كه آبروى آنان، بر تو حرمتى ندارد: تظاهر كننده به گناه، پيشواى ستمگر (/ منحرف)، و بدعت گذار.</span>

<span dir="rtl">56.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: ثَلاثَةٌ لَيسَت لَهُم حُرمَةٌ: صاحِبُ هَوىً مُبتَدِعٌ، وَالإِمامُ الجائِرُ، وَالفاسِقُ المُعلِنُ بِالفِسقِ.</span> <ref><span dir="rtl">قرب الإسناد: ص176 ح645 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج75 ص253 ح33.</span></ref>

<span dir="rtl">56.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: سه دسته اند كه حرمتى ندارند: فرقه گراى بدعت گذار، پيشواى ستمگر (/ منحرف)، و گنهكارى كه آشكارا گناه مى كند.</span>

<span dir="rtl">57.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسن عليه السلام: لَيسَ لِأَهلِ البِدَعِ غيبَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">شعب الإيمان: ج7 ص111 ح9675 عن الرّبيع بن صبيح، كنز العمّال: ج3 ص871 ح8983.</span></ref>

<span dir="rtl">57.</span> <span dir="rtl">امام حسن عليه السلام: غيبت كردن از بدعت گذاران، غيبت به شمار نمى آيد.</span>

<span id="ج-ـ-الحرمان-من-محبة-الله-عز-و-جل-والفلاح-وقبول-الأعمال"></span>
=== <span dir="rtl">ج ـ الحِرمانُ مِن مَحَبَّةِ اللّهِ عز و جل وَالفَلاحِ وقَبولِ الأَعمالِ</span> ===

<span dir="rtl">ج ـ محروميت از محبّت خدا و رستگارى و پذيرفته شدن اعمال</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 87.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چيزهاى پاكيزه اى را كه خدا براى شما حلال كرده است، حرام مشماريد، و از حد مگذريد، كه خدا از حد گذرندگان را دوست نمى دارد».</span>

<span dir="rtl">«إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 116.</span></ref>

<span dir="rtl">«كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند، رستگار نمى شوند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">58.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أبَى اللّهُ أن يَقبَلَ عَمَلَ صاحِبِ بِدعَةٍ حَتّى يَدَعَ بِدعَتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج1 ص19 ح50، تاريخ بغداد: ج13 ص186 الرقم 7164، السنّة لابن أبي عاصم: ج1 ص22 ح39 كلّها عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج1 ص219 ح1103.</span></ref>

<span dir="rtl">58.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، عمل بدعت گذار را نمى پذيرد تا آن گاه كه بدعتش را رها كند.</span>

<span dir="rtl">59.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لا يَقبَلُ اللّهُ لِصاحِبِ بِدعَةٍ صَوما، ولا صَلاةً، ولا صَدَقَةً، ولا حَجّا، ولا عُمرَةً، ولا جِهادا، ولا صَرفا</span> <ref><span dir="rtl">صَرفا ولا عَدلاً: الصرفُ: التوبة وقيل: النافلة، والعدل: الفدية وقيل: الفريضة (النهاية: ج3 ص24 «صرف»).</span></ref><span dir="rtl">، ولا عَدلاً، يَخرُجُ مِنَ الإِسلامِ كَما تَخرُجُ الشَّعرَةُ مِنَ العَجينِ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج1 ص19 ح49 عن حذيفة، كنز العمّال: ج1 ص220 ح1108.</span></ref>

<span dir="rtl">59.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، از بدعت گذار، نه روزه اى، نه نمازى، نه صدقه اى [و زكاتى]، نه حجّى، نه عمره اى، نه جهادى، نه توبه اى و نه فِديه اى را نمى پذيرد.</span> <ref><span dir="rtl">بعضى گفته اند: «صَرف» و «عدل» ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ، به معناى «نافله» و «فريضه و واجب» است.</span></ref> <span dir="rtl">بدعت گرا، از اسلام خارج مى شود، همچنان كه مو از خمير، بيرون كشيده مى شود.</span>

<span dir="rtl">60.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: قَليلٌ في سُنَّةٍ، خَيرٌ مِن كَثيرٍ في بِدعَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج3 ص70 ح226، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص137 ح1964 كلاهما عن زرارة عن الإمام الباقر أو الإمام الصادق عليهماالسلام، الأمالي للطوسي: ص385 ح838 عن الحسن، جامع الأحاديث للقمّي: ص107، بحار الأنوار: ج2 ص261 ح1؛ الفردوس: ج3 ص41 ح4098 عن ابن مسعود.</span></ref>

<span dir="rtl">60.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: [عملِ] اندكِ مطابق با سنّت، بهتر از [عملِ] بسيارِ تواَم با بدعت است.</span>

<span id="د-ـ-عدم-قبول-التوبة"></span>
=== <span dir="rtl">د ـ عَدَمُ قَبولِ التَّوبَةِ</span> ===

<span dir="rtl">د ـ پذيرفته نشدن توبه</span>

<span dir="rtl">61.</span> <span dir="rtl">الكافي عن محمّد بن جمهور بإسناده عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ صلى الله عليه و آله: أبَى اللّهُ لِصاحِبِ البِدعَةِ بِالتَّوبَةِ، قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ وكَيفَ ذلِكَ؟ قالَ صلى الله عليه و آله: إنَّهُ قَد اُشرِبَ قَلبُهُ حُبَّها.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص54 ح4، ثواب الأعمال: ص307 ح5، علل الشرائع: ص492 ح1، النوادر للراوندي: ص131 ح165، بحار الأنوار: ج2 ص296 ح15.</span></ref>

<span dir="rtl">61.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از محمّد بن جمهور، به سندش ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند، توبه بدعت گذار را نمى پذيرد».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: چرا، اى پيامبر خدا؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «چون دلش سرشار از عشق به آن [بدعت] است».</span>

<span dir="rtl">62.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ حَجَبَ التَّوبَةَ عَن صاحِبِ كُلِّ بِدعَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الأوسط: ج4 ص281 ح4202، شعب الإيمان: ج7 ص60 ح9457 و ص59 ح9456 وفيه «حجر» بدل «حجب»، السنّة لابن أبي عاصم: ج1 ص21 ح37، الفردوس: ج2 ص143 ح2732 كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج1 ص221 ح1116.</span></ref>

<span dir="rtl">62.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا عليه السلام: خداوند، هر بدعت گذارنده اى را از توبه، محروم ساخته است.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص504 (البدعة / الفصل الرابع: مبادئ البدعة / وسوسة الشيطان).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص505 (بدعت / فصل چهارم: خاستگاه هاى بدعت / وسوسه شيطان).</span>

<span id="ه-ـ-مرض-القلب"></span>
=== <span dir="rtl">ه ـ مَرَضُ القَلبِ</span> ===

<span dir="rtl">ه ـ بيمارى دل</span>

<span dir="rtl">63.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ ـ: يا مَن هُوَ أرحَمُ لي مِنَ الوالِدِ الشَّفيقِ، وأبَرُّ بي مِنَ الوَلَدِ الرَّفيقِ، وأقرَبُ إلَيَّ مِنَ الجارِ اللَّصيقِ، قَرِّبِ الخَيرَ مِن مُتَناوَلي... وَارحَمني رَحمَةً تَشفي بِها قَلبي مِن كُلِّ شُبهَةٍ مُعتَرِضَةٍ وبِدعَةٍ مُمَرِّضَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص161 ح22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين.</span></ref>

<span dir="rtl">63.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ در «مناجات انجيليه» ـ: اى كسى كه از پدر مهربان به من مهربان تر است، و از فرزند سازگار، با من خوش رفتارتر است، و از همسايه ديوار به ديوار، به من نزديك تر است! خير را در دسترس من قرار ده... و بر من چنان رحمتى آور كه بر اثر آن، دلم را از هر شبهه پيش آمده اى و از هر بدعتِ بيمارى آورى، بهبود بخشى.</span>

<span id="و-ـ-الضلالة-والهلاكة"></span>
=== <span dir="rtl">و ـ الضَّلالَةُ وَالهَلاكَةُ</span> ===

<span dir="rtl">و ـ گم راهى و هلاكت</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُواْ أَوْلَادَهُمْ سَفَهَاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّواْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 140.</span></ref>

<span dir="rtl">«كسانى كه از روى بى خِردى و نادانى، فرزندان خود را كُشته اند و آنچه را كه خدا روزى شان كرده بود، از راه افترا به خدا، حرام شمرده اند، سختْ زيان كرده اند. آنان، به راستى گم راه شده و هدايت نيافته اند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">64.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: عَلَيكُم بِلا إلهَ إلَا اللّهُ وَالاِستِغفارِ فَأَكثِروا مِنهُما، فَإِنَّ إبليسَ قالَ: أهلَكتُ النّاسَ بِالذُّنوبِ، فَأَهلَكوني بِلا إلهَ إلَا اللّهُ وَالاِستِغفارِ، فَلَمّا رَأَيتُ ذلِكَ أهلَكتُهُم بِالأَهواءِ، وهُم يَحسَبونَ أنَّهُم مُهتَدونَ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند أبي يعلى: ج1 ص99 ح131، تفسير ابن كثير: ج2 ص105، السنّة لابن أبي عاصم: ج1 ص9 ح7 نحوه وكلّها عن أبي بكر، كنز العمّال: ج1 ص420 ح1792.</span></ref>

<span dir="rtl">64.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بر شما باد ذكر «لا إله إلّا اللّه» و استغفار. اين دو را بسيار بگوييد؛ زيرا ابليس گفت: من مردم را به سبب گناهان، به هلاكت در افكندم و آنان با [گفتن] «لا إله إلّا اللّه» و طلب آمرزش، مرا به هلاكت انداختند. پس چون چنين ديدم، ايشان را به واسطه هوس ها و گرايش ها[ى آنان] به تباهى كشاندم، در حالى كه مى پندارند بر هدايت اند.</span>

<span dir="rtl">65.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ لِكُلِّ عابِدٍ شِرَّةٌ</span> <ref><span dir="rtl">الشِرَّةُ: النشاط والرغبة (النهاية: ج2 ص458 «شرر»).</span></ref><span dir="rtl">، ولِكُلِّ شِرَّةٍ فَترَةٌ، فَإِمّا إلى سُنَّةٍ وإمّا إلى بِدعَةٍ، فَمَن كانَت فَترَتُهُ إلى سُنَّةٍ فَقَدِ اهتَدى، ومَن كانَت فَترَتُهُ إلى غَيرِ ذلِكَ فَقَد هَلَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج2 ص550 ح6487 عن عبد اللّه بن عمرو و ج9 ص124 ح23533 عن مجاهد نحوه؛ الكافي: ج2 ص85 ح1 عن سلام بن المستنير عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج71 ص209 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">65.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: براى هر عبادت كننده اى، نشاط و حركتى است و براى هر نشاط و حركتى [، سرانجام]، سكون و آرامشى است، به سبب سنّتى و يا به سبب بدعتى. كسى كه به سنّت آرام گيرد، هدايت يافته است، و كسى كه به بدعت آرام يابد، به هلاكت در افتاده است.</span>

<span dir="rtl">66.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: إنَّ المُبتَدَعاتِ المُشَبَّهاتِ هُنَّ المُهلِكاتُ، إلّا ماحَفِظَ (عَصَمَ) اللّهُ مِنها.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 169، بحار الأنوار: ج2 ص265 ح16.</span></ref>

<span dir="rtl">66.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بدعت هاى سنّت نما، نابود كننده اند، مگر اين كه خداوند، [انسان را] از آنها مصون بدارد.</span>

<span dir="rtl">67.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: ما مِن أحَدٍ إلّا ولَهُ شِرَّةٌ وفَترَةٌ، فَمَن كانَت فَترَتُهُ إلى سُنَّةٍ فَقَدِ اهتَدى، ومَن كانَت فَترَتُهُ إلى بِدعَةٍ فَقَد غَوى.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص70 ح10 عن جابر، مشكاة الأنوار: ص266 ح789، بحار الأنوار: ج71 ص211 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">67.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: هيچ كس نيست، مگر آن كه براى او [در آغاز] جوش و خروشى است، و [سرانجام، ] سكون و آرامشى است. آن كه آرامش و سكونش به سبب سنّت باشد، هدايت يافته است، و آن كه آرامش و سكونش به سبب بدعت باشد، گم راه گشته است.</span>

<span id="ز-ـ-حمل-وزره-و-وزر-من-تبعه"></span>
=== <span dir="rtl">ز ـ حَملُ وِزرِهِ و وِزرِ مَن تَبِعَهُ</span> ===

<span dir="rtl">ز ـ بر دوش كشيدن بار گناه خود و پيروانش</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 25.</span></ref>

<span dir="rtl">«تا روز قيامت، بار گناهان خود را بر دوش مى كِشند، و نيز بخشى از بار گناهان كسانى را كه ندانسته، آنان را گم راه مى سازند. آگاه باشيد كه چه بد بارى را مى كِشند!».</span>

<span dir="rtl">«وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَ أَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَ لَيُسْئلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">العنكبوت: 13.</span></ref>

<span dir="rtl">«و قطعا بارهاى گرانِ خودشان و بارهاى گران [ديگران] را بر بارهاى گران خود، بر خواهند گرفت؛ و مسلّما روز قيامت، از آنچه به دروغ بر مى بستند، پرسيده خواهند شد».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">68.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: إنَّ مِن أبغَضِ الخَلقِ إلَى اللّهِ عز و جل لَرَجُلَينِ: رَجُلٌ وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ، فَهُوَ جائِرٌ</span> <ref><span dir="rtl">الجائرُ من الناس: هو الذي يمنع من التزام ما يأمر به الشرع (مفردات ألفاظ القرآن: ص211 «جار»).</span></ref> <span dir="rtl">عَن قَصدِ</span> <ref><span dir="rtl">القَصْدُ: استقامة الطريق (مفردات ألفاظ القرآن: ص672 «قصد»).</span></ref> <span dir="rtl">السَّبيلِ، مَشعوفٌ</span> <ref><span dir="rtl">في نهج البلاغة: «مشغوف». قال العلّامة المجلسي قدس سره: «في بعض النسخ بالغين المعجمة، وفي بعضها بالمهملة، وبهما قرئ قوله تعالى: «قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا» (يوسف: 30). وعلى الأوّل معناه: دخل حبّ كلام البدعة شغاف قلبه أي حجابه، وقيل سويداءه. وعلى الثاني: غلبه حبّه وأحرقه، فإنّ الشعف بالمهملة شدّة الحبّ وإحراقه القلب» (مرآة العقول: ج1 ص187).</span></ref> <span dir="rtl">بِكَلامِ بِدعَةٍ، قَد لَهِجَ بِالصَّومِ وَالصَّلاةِ، فَهُوَ فِتنَةٌ لِمَنِ افتَتَنَ بِهِ، ضالٌّ عَن هَديِ مَن كانَ قَبلَهُ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقتَدى بِهِ في حَياتِهِ وبَعدَ مَوتِهِ، حَمّالُ خَطايا غَيرِهِ، رَهنٌ بِخَطيئَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص55 ح6، الإرشاد: ج1 ص231، نهج البلاغة: الخطبة 17، الاحتجاج: ج1 ص621 ح143 وفيهما «دعاء ضلالة» بدل «قد لهج بالصوم والصلاة»، بحار الأنوار: ج2 ص100 ح59.</span></ref>

<span dir="rtl">68.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از منفورترين مردمان نزد خداى عز و جل، دو مَردند: مردى كه خداوند، او را به خود، وا نهاده است و در نتيجه، از راه راست، منحرف گشته و به گفتار بدعت، دل بسته است. از روزه و نماز، دَم مى زند؛ ليكن كسانى را كه فريفته او گشته اند، به گم راهى در مى افكند. از راه راستِ پيشينيانش، به در رفته است و كسانى را كه از او پيروى مى كنند، چه در زمان حياتش و چه پس از مرگش، گم راه مى سازد. بار گناهان ديگران [و پيروانش] را به دوش مى كِشد، و گروگانِ گناه خويش نيز هست.</span>

<span dir="rtl">69.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اِعلَموا أنَّ عَلى كُلِّ شارِعِ بِدعَةٍ وِزرَهُ</span> <ref><span dir="rtl">الوِزْرُ: الثِّقلُ ويعبَّر بذلك عن الإثم (مفردات ألفاظ القرآن: ص867 «وزر»).</span></ref> <span dir="rtl">ووِزرَ كُلِّ مُقتَدٍ بِهِ مِن بَعدِهِ، مِن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن أوزارِ العامِلينَ شَيءٌ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج1 ص384 عن جميل عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج32 ص42 ح27.</span></ref>

<span dir="rtl">69.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بدانيد كه گناه هر بدعت گذارى و گناه تمام كسانى كه پس از مرگش راه او را مى روند، بر عهده اوست، بدون آن كه از گناه عمل كنندگان [به بدعت او] هم چيزى كاسته شود.</span>

<span dir="rtl">70.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في مَوعِظَتِهِ لاِبنِ مَسعودٍ ـ: يَابنَ مَسعودٍ، إيّاكَ أن تَسُنَّ سُنَّةً بِدعَةً، فَإِنَّ العَبدَ إذا سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً لَحِقَهُ وِزرُها ووِزرُ مَن عَمِلَ بِها.</span>

<span dir="rtl">قالَ اللّهُ تَعالى: «وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَ ءَاثَارَهُمْ»</span> <ref><span dir="rtl">يس: 12.</span></ref> <span dir="rtl">وقالَ سُبحانَهُ: «يُنَبَّؤُاْ الْاءِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ»</span> <ref><span dir="rtl">القيامة: 13.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">مكارم الأخلاق: ج2 ص353 ح2660 عن ابن مسعود، بحار الأنوار: ج77 ص104 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">70.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در اندرزش به ابن مسعود ـ: اى پسر مسعود! مبادا سنّتى را بدعت بگذارى؛ زيرا اگر بنده سنّت بدى را به وجود آورد، گناه آن و گناه كسى كه به آن عمل مى كند، به گردن اوست.</span>

<span dir="rtl">خداى متعال فرموده است: «آنچه را از پيش فرستاده اند، با آثارشان، مى نويسيم» و فرموده است: «آن روز است كه انسان را از آنچه پيش فرستاده يا بعد از آن مى فرستد، آگاهى دهند».</span>

<span dir="rtl">71.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَنِ ابتَدَعَ بِدعَةَ ضَلالَةٍ لا تُرضِي اللّهَ ورَسولَهُ، كانَ عَلَيهِ مِثلُ آثامِ مَن عَمِلَ بِها لا يَنقُصُ ذلِكَ مِن أوزارِ النّاسِ شَيئا.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الترمذي: ج5 ص45 ح2677، سنن ابن ماجة: ج1 ص76 ح209، المعجم الكبير: ج17 ص16 ح10، السنّة لابن أبي عاصم: ج1 ص23 ح42 كلّها عن عمرو بن عوف المزني والثلاثة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج1 ص180 ح908.</span></ref>

<span dir="rtl">71.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس بدعتى را كه موجب گم راهى است و خدا و پيامبرش از آن راضى نيستند، به وجود آورد، به اندازه گناهان كسانى كه به آن بدعت، عمل مى كنند، بر عهده اوست، بى آن كه از گناهان آن كسان، چيزى كاسته گردد.</span>

<span id="ح-ـ-الذلة-في-المحشر"></span>
=== <span dir="rtl">ح ـ الذِّلَّةُ فِي المَحشَرِ</span> ===

<span dir="rtl">ح ـ خوارى در محشر</span>

<span dir="rtl">72.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ الَّذِينَ كَسَبُواْ السَّيِّئاتِ جَزَاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ»</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 27.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: هؤُلاءِ أهلُ البِدَعِ وَالشُّبُهاتِ وَالشَّهَواتِ يُسَوِّدُ اللّهُ وُجوهَهُم ثُمَّ يَلقَونَهُ... ويُلبِسُهُمُ الذُّلَّ وَالصِّغارَ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج1 ص311 عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج2 ص298 ح20.</span></ref>

<span dir="rtl">72.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند متعال: «و كسانى كه مرتكب بدى ها شده اند، سزاى هر بدى، مانند آن است و خوارى، آنان را فرو مى گيرد. در مقابل خدا، هيچ حمايتگرى براى ايشان نيست» ـ: مقصود، پيروان بدعت ها و شُبهات و خواهش هاى نفسانى اند كه خداوند، آنها را روسياه مى كند. سپس او را ملاقات مى كنند... و خوارى و خفّت، آنان را فرو مى گيرد.</span>

<span id="ط-ـ-سواد-الوجه-في-المحشر"></span>
=== <span dir="rtl">ط ـ سَوادُ الوَجهِ فِي المَحشَرِ</span> ===

<span dir="rtl">ط ـ روسياهى در محشر</span>

<span dir="rtl">73.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ»</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 106.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: إنَّهُم أهلُ البِدَعِ وَالأَهواءِ مِن هذِهِ الاُمَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع البيان: ج2 ص809.</span></ref>

<span dir="rtl">73.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند متعال: «كسانى كه چهره هايشان سياه مى شود» ـ: اينان، بدعت گذاران و فرقه گرايانِ اين امّت اند.</span>

<span id="مضار-البدعة-للامة"></span>
== <span dir="rtl">5 / 2: مَضارُّ البِدعَةِ لِلاُمَّةِ</span> ==

<span dir="rtl">5 / 2: زيان هاى اجتماعى بدعت</span>

<span id="أ-ـ-ترك-السنة"></span>
=== <span dir="rtl">أ ـ تَركُ السُّنَّةِ</span> ===

<span dir="rtl">الف ـ وا نهادن سنّت</span>

<span dir="rtl">74.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما مِن اُمَّةٍ ابتَدَعَت بَعدَ نَبِيِّها في دينِها بِدعَةً، إلّا أضاعَت بَدَلَها مِنَ السُّنَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج18 ص99 ح178، الفردوس: ج4 ص40 ح6127 وفيه «مثلها» بدل «بدلها» وكلاهما عن عفيف بن الحارث اليماني، كنز العمّال: ج1 ص219 ح1100.</span></ref>

<span dir="rtl">74.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ امّتى پس از پيامبرش در دين خود بدعتى را ننهاد، مگر آن كه به جايش سنّتى را از دست داد.</span>

<span dir="rtl">75.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: ما أحدَثَ قَومٌ بِدعَةً، إلّا رُفِعَ مِثلُها مِنَ السُّنَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج6 ص41 ح16967 عن غضيف بن الحارث الثمالي، فتح الباري: ج13 ص254، كنز العمّال: ج1 ص219 ح1098؛ بحار الأنوار: ج31 ص14.</span></ref>

<span dir="rtl">75.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ قومى بدعتى را ننهاد، مگر آن كه به همان اندازه، سنّتى از ميان رفت.</span>

<span dir="rtl">76.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: ما أحَدٌ ابتَدَعَ بِدعَةً إلّا تَرَكَ بِها سُنَّةً.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص58 ح19 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">76.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هيچ كس بدعتى را ننهاد، جز اين كه به سبب آن، سنّتى را وا نهاد.</span>

<span dir="rtl">77.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: ما اُحدِثَت بِدعَةٌ إلّا تُرِكَ بِها سُنَّةٌ، فَاتَّقُوا البِدَعَ وَالزَمُوا المَهيَعَ</span> <ref><span dir="rtl">طريقٌ مَهْيعٌ: طريق واسِعٌ بيّنٌ منبسط (تاج العروس: ج11 ص552 «هيع»).</span></ref><span dir="rtl">، إنَّ عَوازِمَ الاُمورِ أفضَلُها، وإنَّ مُحدَثاتِها شِرارُها.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 145، بحار الأنوار: ج2 ص264 ح15.</span></ref>

<span dir="rtl">77.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هيچ بدعتى پديد آورده نشد، مگر اين كه بر اثر آن، سنّتى وا نهاده شد. بنا بر اين، از بدعت ها بپرهيزيد و شاه راه هدايت را در پيش گيريد. بهترينِ كارها، كارهايى هستند كه [در دين] ثابت شده اند [و داراى پيشينه هستند]،</span> <ref><span dir="rtl">واژه «عوازم» ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ، جمع «عازمه» است و به معناى اعمال واجب و مستحبّى است كه سنّت بر آنها جارى گشته است؛ امور ثابت شده با قرآن و سنّت؛ امورى كه در درستى آنها، قطع و يقين است.</span></ref> <span dir="rtl">و بدترينِ كارها، آنهايى هستندكه نوساخته اند [و پيشينه دينى ندارند].</span>

<span dir="rtl">78.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في خُطبَتِهِ المَعروفَةِ بِالدّيباجِ ـ: أفضَلُ اُمورِ الحَقِّ عَزائِمُها</span> <ref><span dir="rtl">خير الاُمورِ عزائمها: أي فرائضها التي عزم اللّه عليك بفعلها (النهاية: ج3 ص231 «عزم»).</span></ref><span dir="rtl">، وشَرُّها مُحدَثاتُها، وكُلُّ مُحدَثَةٍ بِدعَةٌ، وكُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ، وبِالبِدَعِ هَدمُ السُّنَنِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص151، بحار الأنوار: ج77 ص291 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">78.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در خطبه معروف به «ديباج» ـ: برترين كارهاى درست، آنهايى هستند كه پيشينه دارند، و بدترينِ آنها، نوساخته هايند. هر نوساخته اى [در دين]، بدعت است، و هر بدعتى، گم راهى است و بر اثر بدعت هاست كه سنّت ها، نابود مى شوند.</span>

<span id="ب-ـ-وقوع-الفتنة"></span>
=== <span dir="rtl">ب ـ وُقوعُ الفِتنَةِ</span> ===

<span dir="rtl">ب ـ پديد آمدن فتنه ها</span>

<span dir="rtl">79.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: إنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ مِن أهواءٍ تُتَّبَعُ وأحكامٌ تُبتَدَعُ، يُخالَفُ فيها حُكمُ اللّهِ يَتَوَلّى فيها رِجالٌ رِجالاً.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص58 ح21 عن سليم بن قيس الهلالي، نهج البلاغة: الخطبة 50، المحاسن: ج1 ص330 ح672 وفيه «يقلّد» بدل «يتولّى»، الاُصول الستّة عشر: ص154 ح71 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام وفي الثلاثة الأخيرة «كتاب» بدل «حكم»، بحار الأنوار: ج2 ص290 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">79.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: سرآغازِ پيدايش فتنه ها، چيزى نيست، جز پيروى از گرايش ها و بدعت نهادنِ احكامى كه مخالف حكم خدا باشند، و گروهى در اين گرايش ها و بدعت ها، از گروهى ديگر پيروى مى كنند.</span>

<span id="ج-ـ-هدم-الدين"></span>
=== <span dir="rtl">ج ـ هَدمُ الدّينِ</span> ===

<span dir="rtl">ج ـ ويران كردن دين</span>

<span dir="rtl">80.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: ما هَدَمَ الدّينَ مِثلُ البِدَعِ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز الفوائد: ج1 ص350، كشف الغمّة: ج3 ص136 عن الإمام الجواد عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج78 ص79 ح56.</span></ref>

<span dir="rtl">80.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هيچ چيزى مانند بدعت ها، دين را ويران نكرده است.</span>

<span id="الفصل-السادس-وقوع-البدع-في-الامة-الإسلامية"></span>
= <span dir="rtl">الفصل السادس: وقوع البدع في الاُمّة الإسلاميّة</span> =

<span dir="rtl">فصل ششم: پيدايش بدعت ها در ميان امّت اسلامى</span>

<span id="إنباء-النبي-بما-يقع-من-البدع-في-امته"></span>
== <span dir="rtl">6 / 1: إنباءُ النَّبِيِّ بِما يَقَعُ مِنَ البِدَعِ في اُمَّتِهِ</span> ==

<span dir="rtl">6 / 1: خبر دادن پيامبر صلى الله عليه و آله از پديد آمدن بدعت ها در ميان امّتش</span>

<span dir="rtl">81.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَابنَ مَسعودٍ، إنَّهُ سَيَأتي مِن بَعدي رِجالٌ يُطفِئونَ السُّنَّةَ ويُحيونَ البِدعَةَ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج5 ص415 ح8597 عن ابن مسعود وراجع: السنن الكبرى: ج3 ص177 ح5314 وبحار الأنوار: ج32 ص470 ح409.</span></ref>

<span dir="rtl">81.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى پسر مسعود! پس از من، مردمانى خواهند آمد كه سنّت را خاموش مى كنند و بدعت را زنده مى گردانند.</span>

<span dir="rtl">82.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: يَجى ءُ قَومٌ يُميتونَ السُّنَّةَ ويوغِلونَ فِي الدّينِ، فَعَلى اُولئِكَ لَعنَةُ اللّهِ ولَعنَةُ اللّاعِنينَ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج5 ص499 ح8879 و ص500 ح8882 كلاهما عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج1 ص223 ح1124.</span></ref>

<span dir="rtl">82.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردمانى مى آيند كه سنّت را مى ميرانند و در دين، غلو مى كنند. لعنت خدا و لعنت لعنت كنندگان و فرشتگان و همه مردمان بر آنان باد!</span>

<span dir="rtl">83.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: سَيَجيءُ في آخِرِ الزَّمانِ أقوامٌ يَكونُ وُجوهُهُم وُجوهَ الآدَمِيّينَ وقُلوبُهُم قُلوبَ الشَّياطينِ... السُّنَّةُ فيهِم بِدعَةٌ وَالبِدعَةٌ فيهِم سُنَّةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج11 ص81 ح11169، تاريخ بغداد: ج2 ص399 الرقم 921 كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج11 ص190 ح31175؛ جامع الأخبار: ص355 ح992، بحار الأنوار: ج22 ص453 ح11.</span></ref>

<span dir="rtl">83.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در آخرْ زمان، گروه هايى مى آيند كه چهره هايشان، چهره آدميان است و دل هايشان، دل هاى اهريمنان... سنّت، در ميان آنان، بدعت به شمار مى آيد و بدعت، سنّت.</span>

<span dir="rtl">84.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: سَيَكونُ في اُمَّتي دَجّالونَ كَذّابونَ، يُحَدِّثونَكُم بِبِدَعٍ مِنَ الحَديثِ بِما لَم تَسمَعوا أنتُم ولا آباؤُكُم، فَإِيّاكُم وإيّاهُم لا يَفتِنونَكُم.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج3 ص262 ح8604، صحيح مسلم: ج1 ص12 ح7 نحوه وكلاهما عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج10 ص194 ح29024.</span></ref>

<span dir="rtl">84.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به زودى در ميان امّتم فريبكارانى دروغ پرداز، ظهور خواهند كرد كه احاديث برساخته اى را برايشان بازگو مى كنند كه نه شما شنيده ايد و نه پدرانتان. زنهارتان از ايشان كه فريبتان ندهند!</span>

<span dir="rtl">85.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: كُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُو نائِمٌ، فَذَكَرنَا الدَّجّالَ، فَاستَيقَظَ مُحمَرّا وَجهُهُ فَقالَ: غَيرُ الدَّجّالِ أخوَفُ عِندي عَلَيكُم مِنَ الدَّجّالِ: أئِمَّةٌ مُضِلّونَ، هُم رُؤَساءُ أهلِ البِدَعِ.</span> <ref><span dir="rtl">ربيع الأبرار: ج2 ص65، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص316 ح632 نحوه، كنز العمّال: ج10 ص270 ح29414.</span></ref>

<span dir="rtl">85.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم و ايشان، خوابيده بود. از دجّال، سخن به ميان آورديم. در اين هنگام، پيامبر صلى الله عليه و آله با چهره اى برافروخته، بيدار شد و فرمود: «نزد من، كسانى غير دجّال براى شما خوفناك تر از دجّال هستند: پيشوايان گم راه كننده، يعنى سردمداران بدعت گذار.</span>

<span dir="rtl">86.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن مسعود قال: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنَّهُ سَيَلي أمرَكُم مِن بَعدي رِجالٌ يُطفِئونَ السُّنَّةَ ويُحدِثونَ بِدعَةً ويُؤَخِّرونَ الصَّلاةَ عَن مَواقيتِها.</span>

<span dir="rtl">قالَ ابنُ مَسعودٍ: يا رَسولَ اللّهِ كَيفَ بي إذا أدرَكتُهُم؟</span>

<span dir="rtl">قالَ صلى الله عليه و آله: لَيسَ يَا ابنَ اُمِّ عَبدٍ طاعَةٌ لِمَن عَصَى اللّهَ ـ قالَها ثَلاثَ مَرّاتٍ ـ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج2 ص59 ح3790، سنن ابن ماجة: ج2 ص956 ح2865 وفيه «يعملون البدعة» بدل «يحدثون بدعة»، السنن الكبرى: ج3 ص182 ح5336، دلائل النبوّة للبيهقي: ج6 ص396، كنز العمّال: ج6 ص70 ح14889.</span></ref>

<span dir="rtl">86.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل</span>:<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «به زودى، پس از من، مردانى زمام امور شما را به دست خواهند گرفت كه سنّت را خاموش مى كنند (بدان عمل نمى كنند)، بدعت مى آفرينند و نماز را از وقت آن، به تأخير مى افكنند».</span>

<span dir="rtl">ابن مسعود گفت: اى پيامبر خدا! اگر آنان را درك كردم، چه كنم؟</span>

<span dir="rtl">سه بار فرمود: «اى پسر امّ عبد! از كسى كه خدا را نافرمانى مى كند، نبايد فرمان بُرد».</span>

<span dir="rtl">87.</span> <span dir="rtl">كنز العمّال عن عبد اللّه بن حسن: كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَخطُبُ... فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ! أخبِرنا عَن أحاديثِ البِدَعِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: نَعَم، سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: إنَّ أحاديثَ سَتَظهَرُ مِن بَعدي حَتّى يَقولَ قائِلُهُم: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله، كُلُّ ذلِكَ افتِراءً عَلَيَّ، وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ! لَتَفتَرِقَنَّ اُمَّتي عَلى أصلِ دينِها وجَماعَتِها عَلى ثِنتَينِ وسَبعينَ فِرقَةً، كُلُّها ضالَّةٌ مُضِلَّةٌ تَدعو إلَى النّارِ، فَإِذا كانَ ذلِكَ فَعَلَيكُم بِكِتابِ اللّهِ عز و جل، فَإِنَّ فيهِ نَبَأَ ما كانَ قَبلَكُم ونَبَأَ ما يَأتي بَعدَكُم، وَالحُكمُ فيهِ بَيِّنٌ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج16 ص183 و 193 ح44216 نقلاً عن وكيع.</span></ref>

<span dir="rtl">87.</span> <span dir="rtl">كنز العمّال ـ به نقل از عبد اللّه بن حسن ـ: على عليه السلام در حال سخنرانى بود... كه مردى برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! از احاديث بدعتى (برساخته) به ما خبر بده.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آرى. از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: به زودى پس از من، احاديثى پديد خواهند آمد، تا جايى كه گوينده آنها مى گويد: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم، در حالى كه همه آنها به دروغ بر من بسته شده اند. سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخت، امّتم از ريشه دين و جماعت خود، به هفتاد و دو فرقه تقسيم خواهند شد، كه همه آنها گم راه و گم راه كننده اند و به سوى آتش، فرا مى خوانند. هر گاه چنان شد، بر شماست كه به كتاب خداوند عز و جل چنگ بزنيد؛ زيرا خبر آنچه پيش از شما بوده و خبر آنچه بعد از شما رُخ خواهد داد، در آن وجود دارد و در آن، به روشنى حكم شده است».</span>

<span id="إخبار-الإمام-علي-عليه-السلام-بما-كان-في-عصره-من-البدع"></span>
== <span dir="rtl">6 / 2: إخبارُ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السّلام بِما كانَ في عَصرِهِ مِنَ البِدَعِ</span> ==

<span dir="rtl">6 / 2: گزارش امام على عليه السلام از بدعت هايى كه در روزگارش بوده است</span>

<span dir="rtl">88.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: قَد خاضوا بِحارَ الفِتَنِ، وأخَذوا بِالبِدَعِ دونَ السُّنَنِ، وأرَزَ</span> <ref><span dir="rtl">أرَزَ: انقبض وتجمّع وثَبَتَ (تاج العروس: ج8 ص4 «أرز»).</span></ref> <span dir="rtl">المُؤمِنونَ، ونَطَقَ الضّالّونَ المُكَذِّبونَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 154، عيون الحكم والمواعظ: ص367 ح6187 نحوه، بحار الأنوار: ج29 ص600 ح20.</span></ref>

<span dir="rtl">88.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: در درياهاى فتنه ها، فرو رفتند، و بدعت ها را گرفتند و سنّت ها را وا نهادند و مؤمنان، خانه نشين شدند و گم راهانِ دروغ پرداز، زبان گشودند.</span>

<span dir="rtl">89.</span> <span dir="rtl">الكافي عن سليم بن قيس الهلالي: خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ، ثُمَّ صَلّى عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ: ألا إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلَيكُم خَلَّتانِ</span> <ref><span dir="rtl">الخَلّةُ: الخَصْلَةُ، والجمع خِلال (المصباح المنير: ص180 «الخَلّ»).</span></ref><span dir="rtl">: اِتِّباعُ الهَوى وطولُ الأَمَلِ، أمَّا اتِّباعُ الهَوى فَيَصُدُّ عَنِ الحَقِّ، وأمّا طولُ الأَمَلِ فَيُنسِي الآخِرَةَ، ألا إنَّ الدُّنيا قَد تَرَحَّلَت مُدبِرَةً، وإنَّ الآخِرَةَ قَد تَرَحَّلَت مُقبِلَةً، ولِكُلِّ واحِدَةٍ بَنونَ، فَكونوا مِن أبناءِ الآخِرَةِ ولا تَكونوا مِن أبناءِ الدُّنيا، فَإِنَّ اليَومَ عَمَلٌ ولا حِسابَ، وإنَّ غَدا حِسابٌ ولا عَمَلَ وإنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ مِن أهواءٍ تُتَّبَعُ وأحكامٍ تُبتَدَعُ، يُخالَفُ فيها حُكمُ اللّهِ، يَتَوَلّى فيها رِجالٌ رِجالاً، ألا إنَّ الحَقَّ لَو خَلَصَ لَم يَكُنِ اختِلافٌ، ولَو أنَّ الباطِلَ خَلَصَ لَم يَخفَ عَلى ذي حِجا</span> <ref><span dir="rtl">الحِجا: العقلُ (المصباح المنير: ص123 «الحِجا»).</span></ref><span dir="rtl">، لكِنَّهُ يُؤخَذُ مِن هذا ضِغثٌ</span> <ref><span dir="rtl">الضِّغثُ: مل ء اليد من الحشيش، وقيل: الحزمة منه (النهاية: ج3 ص90 «ضغث»).</span></ref> <span dir="rtl">ومِن هذا ضِغثٌ، فَيُمزَجانِ فَيُجَلَّلانِ</span> <ref><span dir="rtl">جلَّلتُ الشيء: إذا غطّيته (المصباح المنير: ص106 «جلَّ»).</span></ref> <span dir="rtl">مَعا، فَهُنالِكَ يَستَولِي الشَّيطانُ عَلى أولِيائِهِ، ونَجَا الَّذينَ سَبَقَت لَهُم مِنَ اللّهِ الحُسنى.</span>

<span dir="rtl">إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: كَيفَ أنتُم إذا لَبَسَتكُم فِتنَةٌ يَربو فيهَا الصَّغيرُ ويَهرَمُ فيهَا الكَبيرُ، يَجرِي النّاسُ عَلَيها ويَتَّخِذونَها سُنَّةً، فَإِذا غُيِّرَ مِنها شَيءٌ قيلَ: قَد غُيِّرَتِ السُّنَّةُ وقَد أتَى النّاسُ مُنكَرا، ثُمَّ تَشتَدُّ البَلِيَّةُ وتُسبَى الذُّرِّيَّةُ، وتَدُقُّهُمُ الفِتنَةُ كَما تَدُقُّ النّارُ الحَطَبَ، وكَما تَدُقُّ الرَّحى بِثِفالِها</span> <ref><span dir="rtl">الثُّفلُ: الدقيق والسويق ونحوهما (النهاية: ج1 ص215 «ثفل»).</span></ref><span dir="rtl">، ويَتَفَقَّهونَ لِغَيرِ اللّهِ، ويَتَعَلَّمونَ لِغَيرِ العَمَلِ، ويَطلُبونَ الدُّنيا بِأَعمالِ الآخِرَةِ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ وحَولَهُ ناسٌ مِن أهلِ بَيتِهِ وخاصَّتِهِ وشيعَتِهِ فَقالَ: قَد عَمِلَتِ الوُلاةُ قَبلي أعمالاً خالَفوا فيها رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَعَمِّدينَ لِخِلافِهِ، ناقِضينَ لِعَهدِهِ، مُغَيِّرينَ لِسُنَّتِهِ، ولَو حَمَلتُ النّاسَ عَلى تَركِها وحَوَّلتُها إلى مَواضِعِها وإلى ما كانَت في عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَتَفَرَّقَ عَنّي جُندي حَتّى أبقى وَحدي، أو قَليلٌ مِن شيعَتِي الَّذينَ عَرَفوا فَضلي وفَرضَ إمامَتي مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل وسُنَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، أرَأَيتُم لَو أمَرتُ بِمَقامِ إبراهيمَ عليه السلام فَرَدَدتُهُ إلَى المَوضِعِ الَّذي وَضَعَهُ فيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ورَدَدتُ فَدَكَ إلى وَرَثَةِ فاطِمَةَ عليهاالسلام، ورَدَدتُ صاعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَما كانَ، وأمضَيتُ قَطائِعَ أقطَعَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَقوامٍ لَم تُمضَ لَهُم ولَم تُنفَذ، ورَدَدتُ دارَ جَعفَرٍ إلى وَرَثَتِهِ وهَدَمتُها مِنَ المَسجِدِ، ورَدَدتُ قَضايا مِنَ الجَورِ قُضِيَ بِها ونَزَعتُ نِساءً تَحتَ رِجالٍ بِغَيرِ حَقٍّ فَرَدَدتُهُنَّ إلى أزواجِهِنَّ، وَاستَقبَلتُ بِهِنَّ الحُكمَ فِي الفُروجِ وَالأَحكامِ، وسَبَيتُ ذَرارِيَّ بَني تَغلِبَ، ورَدَدتُ ما قُسِمَ مِن أرضِ خَيبَرَ، ومَحَوتُ دَواوينَ</span> <ref><span dir="rtl">الديوان: هو الدفتر الذي يكتب فيه أسماء الجيش وأهل العطايا، وأوّل من دوّن الدواوين عمر وهو فارسيّ معرّب (النهاية: ج2 ص150 «ديوان»).</span></ref> <span dir="rtl">العَطايا، وأعطَيتُ كَما كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُعطي بِالسَّوِيَّةِ ولَم أجعَلها دولَةً بَينَ الأَغنِياءِ، وألقَيتُ المَساحَةَ، وسَوَّيتُ بَينَ المَناكِحِ، وأنفَذتُ خُمُسَ الرَّسولِ كَما أنزَلَ اللّهُ عز و جلوفَرَضَهُ، ورَدَدتُ مَسجِدَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى ما كانَ عَلَيهِ، وسَدَدتُ ما فُتِحَ فيهِ مِنَ الأَبوابِ، وفَتَحتُ ما سُدَّ مِنهُ، وحَرَّمتُ المَسحَ عَلَى الخُفَّينِ، وحَدَدتُ عَلَى النَّبيذِ، وأمَرتُ بِإِحلالِ المُتعَتَينِ، وأمَرتُ بِالتَّكبيرِ عَلَى الجَنائِزِ خَمسَ تَكبيراتٍ وألزَمتُ النّاسَ الجَهرَ بِبِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ وأخرَجتُ مَن اُدخِلَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَسجِدِهِ مِمَّن كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أخرَجَهُ، وأدخَلتُ مَن اُخرِجَ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِمَّن كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أدخَلَهُ وحَمَلتُ النّاسَ عَلى حُكمِ القُرآنِ، وعَلَى الطَّلاقِ عَلَى السُّنَّةِ، وأخَذتُ الصَّدَقاتِ عَلى أصنافِها وحُدودِها، ورَدَدتُ الوُضوءَ وَالغُسلَ وَالصَّلاةَ إلى مَواقيتِها وشَرائِعِها ومَواضِعِها ورَدَدتُ أهلَ نَجرانَ إلى مَواضِعِهِم، ورَدَدتُ سَبايا فارِسَ وسائِرَ الاُمَمِ إلى كِتابِ اللّهِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله إذا لَتَفَرَّقوا عَنّي.</span>

<span dir="rtl">وَاللّهِ، لَقَد أمَرتُ النّاسَ أن لا يَجتَمِعوا في شَهرِ رَمَضانَ إلّا في فَريضَةٍ، وأعلَمتُهُم أنَّ اجتِماعَهُم فِي النَّوافِلِ بِدعَةٌ، فَتَنادى بَعضُ أهلِ عَسكَري مِمَّن يُقاتِلُ مَعي: يا أهلَ الإِسلامِ غُيِّرَت سُنَّةُ عُمَرَ، يَنهانا عَنِ الصَّلاةِ في شَهرِ رَمَضانَ تَطَوُّعا، ولَقَد خِفتُ أن يَثوروا في ناحِيَةِ جانِبِ عَسكَري، ما لَقيتُ مِن هذِهِ الاُمَّةِ مِنَ الفُرقَةِ وطاعَةِ أئِمَّةِ الضَّلالَةِ وَالدُّعاةِ إلَى النّارِ. وأعطَيتُ</span> <ref><span dir="rtl">في الاحتجاج وعوالي اللآلي ج3 ص125 ح3: «أعظَمُ» بدل «أعطَيتُ» وهو الأنسب.</span></ref> <span dir="rtl">مِن ذلِكَ سَهمَ ذِي القُربَى الَّذي قالَ اللّهُ عز و جل: «إِن كُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ»</span> <ref><span dir="rtl">الأنفال: 41.</span></ref> <span dir="rtl">فَنَحنُ وَاللّهِ عَنى بِذِي القُربَى الَّذي قَرَنَنَا اللّهُ بِنَفسِهِ وبِرَسولِهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ تَعالى: «فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ» فينا خاصَّةً «كَىْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ وَ مَا ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ» مِن ظُلمِ آلِ مُحَمَّدٍ «إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ»</span> <ref><span dir="rtl">الحشر: 7.</span></ref> <span dir="rtl">لِمَن ظَلَمَهُم، رَحمَةً مِنهُ لَنا وغِنىً أغنانَا اللّهُ بِهِ ووَصّى بِهِ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله، ولَم يَجعَل لَنا في سَهمِ الصَّدَقَةِ نَصيبا، أكرَمَ اللّهُ رَسولَهُ صلى الله عليه و آله وأكرَمَنا أهلَ البَيتِ أن يُطعِمَنا مِن أوساخِ النّاسِ، فَكَذَّبُوا اللّهَ وكَذَّبوا رَسولَهُ وجَحَدوا كِتابَ اللّهِ النّاطِقَ بِحَقِّنا، ومَنَعونا فَرضا فَرَضَهُ اللّهُ لَنا، ما لَقِيَ أهلُ بَيتِ نَبِيٍّ مِن اُمَّتِهِ ما لَقينا بَعدَ نَبِيِّنا صلى الله عليه و آله، وَاللّهُ المُستَعانُ عَلى مَن ظَلَمَنا، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص58 ح21، الاحتجاج: ج1 ص626 ح146 عن مسعدة بن صدقة وليس فيه صدره إلى «من اللّه الحسنى»، كتاب سليم بن قيس: ج2 ص718 ح18 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج32 ص354 ح337.</span></ref>

<span dir="rtl">89.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از سليم بن قيس هلالى ـ: امير مؤمنان عليه السلام به سخنرانى پرداخت و خداى را سپاس و ستايش گفت و بر پيامبر، درود فرستاد و سپس فرمود: «بيشترين ترس [و نگرانى] من براى شما، از دو خصلت است: پيروى از هوس، و درازىِ آرزو. پيروى از هوس، از حق باز مى دارد، و آرزوى دراز، آخرت را از ياد مى بَرَد.</span>

<span dir="rtl">آگاه باشيد كه دنيا، پشت كنان مى رود و آخرت، روى كنان مى آيد. هر يك را نيز فرزندانى است. پس از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا مباشيد؛ زيرا امروز، روز عمل است، نه حسابرسى، و فردا، حسابرسى است، نه عمل. سرآغاز پيدايش فتنه ها، چيزى نيست، جز پيروى از هوس ها و گرايش ها و بدعت نهادن احكامى كه با حكم خدا، ناسازگارند و در آنها، عدّه اى از ديگران پيروى مى كنند.</span>

<span dir="rtl">بدانيد كه حقْ اگر ناآميخته مى بود، اختلافى در ميان نبود، و اگر باطل نيز ناآميخته مى بود، [بطلان آن] بر خِردمند، پوشيده نمى مانْد. ليكن، مُشتى از آن و مُشتى از اين، گرفته مى شود و با هم در آميخته مى شوند و يكديگر را مى پوشانند. اين جاست كه شيطان، بر دوستان خويش مسلّط مى گردد و كسانى كه پيش تر لطف خدا شامل حال آنان شده باشد، نجات مى يابند».</span>

<span dir="rtl">من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: چگونه ايد آن گاه كه فتنه اى شما را فرا بگيرد كه در آن، خُردسال، بزرگ مى شود و بزرگ سال، پير مى گردد؟</span> <ref><span dir="rtl">كنايه از تداوم و استمرار آن فتنه است</span>.</ref> <span dir="rtl">مردم، بر وفق آن رفتار مى كنند و آن را به سنّت، تبديل مى نمايند و آن گاه كه چيزى از آن تغيير داده شود، مى گويند: سنّت، دگرگون شد؛ در حالى كه مردم، مرتكب منكر شده اند. سپس، بلا شدّت مى گيرد و فرزندان، به اسارت مى روند و آن فتنه، ايشان را خُرد و نرم مى كند، چنان كه آتش، هيزم را، و چنان كه آسيا، گندم را، و براى جز خدا، فقه (علم دين) را مى آموزند و براى غير عمل، دانش را فرا مى گيرند و كارهاى آخرتى را وسيله دنياطلبى قرار مى دهند.</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام، سپس به كسانى از خاندان و نزديكان و پيروانش كه پيرامونش بودند، رو كرد و فرمود: «فرمان روايانِ پيش از من، اعمالى را انجام دادند كه برخلاف راه و رسم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و با آن كارها، آهنگِ مخالفت با ايشان را نمودند و پيمانش را شكستند و سنّتش را تغيير دادند و اگر من، مردم را به ترك آن كارها وا مى داشتم و به جايگاهشان و جايگاهى كه در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله داشتند، باز مى گرداندم، بى گمان، سپاهيانم را از گِرد من مى پراكندند تا جايى كه يا تنها مى ماندم، يا فقط اندكى از پيروانم كه برترى مرا و وجوب پيشوايى از ره گذر كتاب خداوند عز و جل و سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را مى دانستند، با من مى ماندند.</span>

<span dir="rtl">براى نمونه، اگر دستور مى دادم تا مقام ابراهيم عليه السلام را به همان جايى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن جا نهاد، برگردانند، فَدَك را به وارثان فاطمه عليهم السلام بر مى گرداندم، پيمانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به اندازه اى كه بود، بر مى گرداندم، زمين هايى را كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به اِقطاع عدّه اى داد ـ ولى اين دستور، اجرا نشد و در اختيار آنان قرار نگرفت ـ، در اختيار آن عدّه قرار مى دادم، سراى جعفر را به وارثانش بر مى گرداندم و آن را از مسجد، جدا مى ساختم، قضاوت هايى را كه به ناحق صورت گرفته، به مسير درستش باز مى گرداندم، زنانى را كه به باطل، همسر مردانى ديگر شده اند، از چنگ آن مردان، بيرون مى آوردم و به شوهرانشان باز مى گرداندم و احكام ازدواج را در باره آنان از سر مى گرفتم، فرزندان بنى تَغلِب را اسير مى كردم و آنچه از اراضى خيبر را كه تقسيم شده است، بر مى گرداندم، ديوان هاى عطايا را از ميان بر مى داشتم و مانند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، به يكسان، عطا مى كردم و بيت المال را در اختيار توانگران قرار نمى دادم، مسّاحى [و مميّزى زمين] را مُلغا مى كردم، ميان ازدواج ها، برابرى مى افكندم [و ازدواج هاى طبقاتى را از بين مى بُردم]، خمس پيامبر صلى الله عليه و آله را به همان گونه كه خداوند عز و جل فرو فرستاده و تعيين فرموده، اجرا مى كردم، مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به وضعيت قبلى اش بر مى گرداندم و درهايى را كه به آن باز شده، مى بستم و آن درى را كه [توسّط خليفه هاى پيشين] بسته شده، باز مى كردم، مسح كشيدن بر روى كفش را تحريم مى كردم، براى نوشيدن نبيذ، حدّ مى زدم، به حلال بودن دو متعه، فرمان مى دادم، به گفتن پنج تكبير [به جاى چهار تكبير] بر جنازه ها امر مى كردم، مردم را به بلند گفتن بسم اللّه الرحمن الرحيم [در نماز]، مُلزم مى نمودم، كسى را كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مسجدش در آورده شده ـ در حالى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را بيرون كرده بود ـ، بيرون مى كردم، و كسى را كه بعد از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [از مسجد او] بيرون كردند ـ در حالى كه خودِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، او را داخل كرده بود، داخل مى كردم، مردم را به گردن نهادن در برابر حكم قرآن بر طلاق دادن بر طبق سنّت، وا مى داشتم، صدقات (زكات ها) را از انواع [نُه گانه] آن و طبق اندازه و نصاب آنها مى گرفتم، و وضو و غسل و نماز را به اوقات و احكام و جايگاه هاى آنها باز مى گرداندم، نجرانيان را به جايگاهشان بر مى گرداندم، و با اسيران ايرانى و ديگر اقوام، بر اساس كتاب خدا و سنّت پيامبرش عمل مى كردم، در اين صورت، از گِرد من پراكنده مى شدند.</span>

<span dir="rtl">به خدا سوگند، من به مردم فرمان دادم كه در ماه رمضان، جز براى گزاردن نماز واجب، جمع نشوند، و به آنان گفتم كه به جماعت خواندن نافله ها، بدعت است؛ امّا يكى از همين سپاهيانم كه در كنار من مى جنگد، فرياد بر آورد كه: اى مسلمانان! سنّت عمر، دگرگون گشت. [على] ما را از نماز مستحبّى در ماه رمضان، نهى مى كند! ترسيدم كه در گوشه اى از سپاهم، سر به شورش بردارد، كه ديده ام اين امّت، چه سان سر به تفرقه بر مى دارند و از پيشوايان گم راهى و دعوتگران به آتش [دوزخ]، فرمان مى برند. من از آن خمس، سهم خويشاوندان را دادم؛ همانان كه خداوند عز و جل فرموده است: «اگر به خدا و به آنچه ما در روز فرقان (بدر) بر بنده خود فرو فرستاديم، ايمان داريد؛ همان روزى كه دو گروه، روى در روى هم آوردند». به خدا سوگند كه مقصود از خويشاوندان ـ كه خداوند، ما را در كنار خود و پيامبرش قرار داده است ـ، ما هستيم. خداوند متعال، فرموده است: «پس [آن خمس]، از آنِ خدا و پيامبر و خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است». اين، در خصوصِ ماست «تا ميان توانگرانِ شما، دست به دست نگردد. و آنچه را فرستاده[ى او] به شما داد، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت، باز ايستيد و از خدا بترسيد» و به خاندان محمّد، ستم نكنيد «كه خداوند، سختْ كيفر است»، نسبت به كسى كه به آنان، ستم كند.</span>

<span dir="rtl">اين، لطف و رحمتى است از جانب خداوند به ما، و ثروتى است كه خداوند به سبب آن، ما را بى نياز كند. اين را به پيامبرش نيز سفارش فرمود و در سهم صدقه، بهره اى براى ما قرار نداد. خداوند، پيامبرش صلى الله عليه و آله و ما اهل بيت را گرامى تر از آن داشت كه از چرك دستِ مردم (صدقه) به ما بخورانَد؛ امّا آنان، خدا و فرستاده اش را تكذيب كردند و كتاب خدا را ـ كه به حقّ ما گوياست ـ، انكار كردند و ما را از حقّى كه خدا برايمان نهاده، محروم ساختند. رنج ها و ستم هايى كه ما بعد از پيامبرمان ديديم، خاندان هيچ پيامبرى از امّتش نديد. از خدا در برابر آنان كه به ما ستم كردند، يارى مى جوييم. هيچ نيرو و توانى نيست، مگر به [يارى] خداى بلندمرتبه باعظمت.</span>

<span dir="rtl">90.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام ـ في ذَمِّ الطّالِبينَ بِدَمِ عُثمانَ ـ: يَرتَضِعونَ اُمّا قَد فَطَمَت، ويُحيونَ بِدعَةً قَد اُميتَت.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 22، بحار الأنوار: ج32 ص54 ح39.</span></ref>

<span dir="rtl">90.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در نكوهش خونخواهان عثمان ـ: آنان، از مادرى شير مى خواهند كه از شير دادن، باز ايستاده است، و در پىِ زنده ساختن بدعتى هستند كه ميرانده شده است.</span>

<span id="إخبار-الإمام-علي-عليه-السلام-بما-يقع-بعده-من-البدع"></span>
== <span dir="rtl">6 / 3: إخبارُ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السّلام بِما يَقَعُ بَعدَهُ مِنَ البِدَعِ</span> ==

<span dir="rtl">6 / 3: خبر دادن امام على عليه السلام از بدعت هايى كه پس از او رُخ مى نمايد</span>

<span dir="rtl">91.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: فَوَالَّذي نَفسُ عَلِيٍّ بِيَدِهِ، لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ بَعدَ قَتلِ الحُسَينِ ابني في ضَلالٍ وظُلمٍ وعَسفٍ وجَورٍ وَاختِلافٍ فِي الّدينِ، وتَغييرٍ وتَبديلٍ لِما أنزَلَ اللّهُ في كِتابِهِ، وإظهارِ البِدَعِ، وإبطالِ السُّنَنِ، وَاختِلالٍ وقِياسِ مُشتَبِهاتٍ، وتَركِ مُحكَماتٍ، حَتّى تَنسَلِخَ مِنَ الإِسلامِ وتَدخُلَ فِي العَمى وَالتَّلَدُّدِ</span> <ref><span dir="rtl">اللُّدَدُ: الخصومة الشديدة، والتلدُّدُ: التلفُّت يمينا وشمالاً تحيّرا (النهاية: ج4 ص245 «لدد»).</span></ref> <span dir="rtl">وَالتَّكَسُّعِ</span> <ref><span dir="rtl">في بحار الأنوار: «التسكُّع» بدل «التكسُّع». وتَكَسَّعُوا: أي تأخّروا عن الجواب ولم يردّوا (النهاية: ج4 ص173 «كسع») والتسَكُّعُ: التمادي في الباطل (النهاية: ج2 ص384 «سكع»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الغيبة للنعماني: ص143 ح3 عن عمرو بن سعد، بحار الأنوار: ج28 ص71 ح31.</span></ref>

<span dir="rtl">91.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: سوگند به آن كه جان على در دست اوست، اين امّت پس از كُشتن فرزندم حسين، همواره در گم راهى و ستم و بيداد و بى عدالتى و اختلافِ دينى و تغيير و تحريفِ آنچه خدا در كتابش فرو فرستاده است و ساختن بدعت ها، و از بين بُردن سنّت ها، و آشفتگى و سنجيدن مُشتبهات و وا نهادن محكمات، خواهد بود تا آن كه از اسلام، بيرون مى آيند و به ورطه كورى و سرگردانى و گم راهى در مى افتند!</span>

<span dir="rtl">92.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّهُ سَيَأتي عَلَيكُم مِن بَعدي زَمانٌ لَيسَ في ذلِكَ الزَّمانِ شَيءٌ أخفى مِنَ الحَقِّ، ولا أظهَرَ مِنَ الباطِلِ، ولا أكثَرَ مِنَ الكَذِبِ عَلَى اللّهِ تَعالى ورَسولِهِ صلى الله عليه و آله. ولَيسَ عِندَ أهلِ ذلِكَ الزَّمانِ سِلعَةٌ أبوَرَ مِنَ الكِتابِ إذا تُلِيَ حَقَّ تِلاوَتِهِ، ولا سِلعَةٌ أنفَقَ بَيعا ولا أغلى ثَمَنا مِنَ الكِتابِ إذا حُرِّفَ عَن مَواضِعِهِ. ولَيسَ فِي العِبادِ ولا فِي البِلادِ شَيءٌ هُوَ أنكَرَ مِنَ المَعروفِ، ولا أعرَفَ مِنَ المُنكَرِ ولَيسَ فيها فاحِشَةٌ أنكَرَ ولا عُقوبَةٌ أنكى مِنَ الهُدى عِندَ الضَّلالِ في ذلِكَ الزَّمانِ. فَقَد نَبَذَ الكِتابَ حَمَلَتُهُ، وتَناساهُ حَفَظَتُهُ.…</span>

<span dir="rtl">فَالكِتابُ وأهلُ الكِتابِ في ذلِكَ الزَّمانِ طَريدانِ مَنفِيّانِ، وصاحِبانِ مُصطَحِبانِ في طَريقٍ واحِدٍ لا يُؤويهِما مُؤوٍ... فَالكِتابُ وأهلُ الكِتابِ في ذلِكَ الزَّمانِ فِي النّاسِ ولَيسوا فيهِم، ومَعَهُم ولَيسوا مَعَهُم، وذلِكَ لِأَنَّ الضَّلالَةَ لا تُوافِقُ الهُدى وإنِ اجتَمَعا. وقَدِ اجتَمَعَ القَومُ عَلَى الفُرقَةِ، وَافتَرَقوا عَنِ الجَماعَةِ... كَأَنَّهُم أئِمَّةُ الكِتابِ ولَيسَ الكِتابُ إمامَهُم. لَم يَبقَ عِندَهُم مِنَ الحَقِّ إلَا اسمُهُ، ولَم يَعرِفوا مِنَ الكِتابِ إلّا خَطَّهُ وزَبرَهُ</span> <ref><span dir="rtl">الزَّبْرُ: الكتابَةُ (الصحاح: ج2 ص667 «زبر»).</span></ref><span dir="rtl">... ومِن قَبلُ ما مَثَّلوا بِالصّالِحينَ كُلَّ مُثلَةٍ وسَمَّوا صِدقَهُم عَلَى اللّهِ فِريَةً</span> <ref><span dir="rtl">الفريَةُ: الكِذْبَةُ (النهاية: ج3 ص443 «فرا»).</span></ref><span dir="rtl">، وجَعَلوا فِي الحَسَنَةِ العُقوبَةَ السَّيِّئَةَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص387 ح586 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن أبيه، نهج البلاغة: الخطبة 147 نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص66 ح34.</span></ref>

<span dir="rtl">92.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: به زودى، پس از من، روزگارى بر شما مى آيد كه در آن روزگار، چيزى نهان تر از حق، و آشكارتر از باطل، و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و پيامبرش نباشد. در ميان مردمان آن روزگار، كالايى بى رونق تر از كتاب خدا ـ آن گاه كه به راستى خوانده شود ـ، نيست، و نيز پُررونق تر از آن ـ آن گاه كه دست خوشِ تحريف گردد ـ. در ميان بندگان و در شهرها، چيزى منكرتر از معروف، و معروف تر از منكر نباشد، و فسادى بدتر، و كيفرى سخت تر از پيمودن راه راست در فضاى آكنده از گم راهىِ آن زمان نيست، كه قرآن را حاملان آن به دور مى افكنند و حافظانش، آن را به فراموشى مى سپارند.…</span>

<span dir="rtl">در آن روزگار، قرآن و پيروانش، دو رانده شده تبعيدى اند، و دو يارِ همراهى كه كسى پناهشان نمى دهد... در آن زمان، قرآن و پيروانش، در ميان مردم هستند و نيستند، و با آنان هستند و نيستند؛ چرا كه گم راهى، با هدايتْ سازگار نيست، هر چند در كنار يكديگر باشند. مردم بر جدايى، هم داستان اند و از جماعت، پراكنده... تو گويى كه آنان، پيشواى قرآن اند، نه قرآنْ پيشواى آنان! از حق (قرآن) در ميان ايشان، جز نامش نمانده است، و جز خط و نوشته آن را نمى شناسند... و پيش از آن [كه چنان زمانى فرا برسد]، به نيكان، انواع شكنجه ها را روا مى دارند و سخن راست آنان را، دروغ و افترا بر خدا مى نامند و براى نيكى، كيفر بدى قرار مى دهند.</span>

<span id="الفصل-السابع-مكافحة-البدعة"></span>
= <span dir="rtl">الفصل السابع: مكافحة البدعة</span> =

<span dir="rtl">فصل هفتم: مبارزه با بدعت</span>

<span id="ما-يجب-على-العالم"></span>
== <span dir="rtl">7 / 1: ما يَجِبُ عَلَى العالِمِ</span> ==

<span dir="rtl">7 / 1: وظيفه عالمان</span>

<span dir="rtl">93.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في اُمَّتي فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ، فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص54 ح2، المحاسن: ج1 ص361 ح776، دعائم الإسلام: ج1 ص2، عوالي اللآلي: ج4 ص70 ح39، بحار الأنوار: ج57 ص234؛ الفردوس: ج1 ص321 ح1271 عن أبي هريرة.</span></ref>

<span dir="rtl">93.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بدعت ها در ميان امّت من آشكار شوند، عالِم بايد دانش خود را آشكار سازد. پس هر كه چنين نكند، لعنت خدا بر او باد!</span>

<span dir="rtl">94.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ ولَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها، فَمَن كانَ عِندَهُ عِلمٌ فَليَنشُرهُ، فَإِنَّ كاتِمَ العِلمِ يَومَئِذٍ كَكاتِمِ ما أنزَلَ اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج1 ص179 ح903 نقلاً عن ابن عساكر عن معاذ.</span></ref>

<span dir="rtl">94.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بدعت ها پديد آيند و پسينيانِ اين امّت، پيشينيانِ آن را لعنت كنند، هر كه دانشى دارد، بايد آن را منتشر كند؛ زيرا پنهان دارنده دانش در آن روز، همانند كسى است كه آنچه را خدا بر محمّد نازل كرده است، پنهان بدارد.</span>

<span dir="rtl">95.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ الشَّيطانَ يَضَعُ البِدعَةَ لِلنّاسِ فَيُبصِرُهَا العالِمُ فَيَنهى عَنها، وَالعابِدُ مُقبِلٌ عَلى عِبادَتِهِ لا يَتَوَجَّهُ لَها ولا يَعرِفُها.</span> <ref><span dir="rtl">روضة الواعظين: ص17، منية المريد: ص100 وفيه «فيزيلها» بدل «فينهى عنها» وليس فيه «لا يتوجّه لها ولا يعرفها»، بحار الأنوار: ج2 ص24 ح72؛ الفردوس: ج3 ص128 ح4345 عن عبد اللّه بن عمرو، كنز العمّال: ج10 ص175 ح28914.</span></ref>

<span dir="rtl">95.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شيطان، براى مردم، بدعت مى گذارد، عالِم، آن را مى بيند و از آن نهى مى كند، و عابد، به عبادتش روى مى آورد و به آن بدعت، نه توجّهى مى كند و نه آن را مى شناسد.</span>

<span dir="rtl">96.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا لَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها، فَمَن كَتَمَ حَديثا فَقَد كَتَمَ ما أنزَلَ اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج1 ص97 ح263 عن جابر، كنز العمّال: ج1 ص179 ح905.</span></ref>

<span dir="rtl">96.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه پسينيانِ اين امّت، پيشينيانِ آن را لعنت كنند، چنانچه كسى حديثى را پوشيده بدارد، در واقع، آنچه را خدا نازل كرده، پوشيده داشته است.</span>

<span dir="rtl">97.</span> <span dir="rtl">الغيبة للطوسي عن يونس بن عبد الرحمن: ماتَ أبو إبراهيمَ عليه السلام ولَيسَ مِن قُوّامِهِ أحَدٌ إلّا وعِندَهُ المالُ الكَثيرُ، وكانَ ذلِكَ سَبَبَ وَقفِهِم</span> <ref><span dir="rtl">الواقِفيّةُ: من وقف على موسى الكاظم عليه السلام (مجمع البحرين: ج3 ص1963 «وقف»).</span></ref> <span dir="rtl">وجَحدِهِم مَوتَهُ، كانَ عِندَ زِيادِ بنِ مَروانَ القَندِيِّ سَبعونَ ألفَ دينارٍ، وعِندَ عَلِيِّ بنِ أبي حَمزَةَ ثَلاثونَ ألفَ دينارٍ، فَلَمّا رَأَيتُ ذلِكَ وتَبَيَّنتُ الحَقَّ وعَرَفتُ مِن أمرِ أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام ما عَلِمتُ، تَكَلَّمتُ ودَعَوتُ النّاسَ إلَيهِ. فَبَعَثا إلَيَّ وقالا: ما يَدعوكَ إلى هذا؟! إن كُنتَ تُريدُ المالَ فَنَحنُ نُغنيكَ، وضَمِنا لي عَشَرَةَ آلافِ دينارٍ، وقالا [لي]: كُفَّ، فَأَبَيتُ وقُلتُ لَهُما: إنّا رَوَينا عَنِ الصّادِقينَ عليهم السلام أنَّهُم قالوا: إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فَعَلَى العالِمِ أن يُظهِرَ عِلمَهُ، فَإِن لَم يَفعَل سُلِبَ نورَ الإِيمانِ، وما كُنتُ لِأَدَعَ الجِهادَ وأمرَ اللّهِ عَلى كُلِّ حالٍ، فَناصَباني وأضمَرا لِيَ العَداوَةَ.</span> <ref><span dir="rtl">الغيبة للطوسي: ص64 ح66، علل الشرائع: ص235 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص113 ح2، رجال الكشّي: ج2 ص786 ح946 وفيها «أبو الحسن عليه السلام» بدل «أبو إبراهيم عليه السلام»، بحار الأنوار: ج48 ص252 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">97.</span> <span dir="rtl">الغيبة، طوسى ـ به نقل از يونس بن عبد الرحمان ـ: زمانى كه امام كاظم عليه السلام در گذشت، اموال بسيارى نزد وكلاى ايشان بود. همين سبب شد كه آنان در آن امام، توقّف كنند</span> <ref><span dir="rtl">واقفيه، به كسانى مى گويند كه در امامت موسى بن جعفر عليه السلام، توقّف كردند.</span></ref> <span dir="rtl">و در گذشتش را منكر شوند. نزد زياد بن مروان قندى، هفتاد هزار دينار بود، و نزد على بن ابى حمزه، سى هزار دينار.</span>

<span dir="rtl">چون چنين ديدم و به حقيقت، پى بردم و حقّانيت امامت ابو الحسن الرضا عليه السلام را دانستم، زبان به سخن گشودم و مردم را به ايشان، فرا خواندم. آن دو (زياد و على بن ابى حمزه) به من پيغام دادند و گفتند: بر انگيزاننده تو به اين كار، چيست؟! اگر پول مى خواهى، ما تو را بى نياز مى گردانيم. آن گاه، وعده ده هزار دينار را به من دادند و گفتند: دست از اين كار، بدار. ليكن من نپذيرفتم و به آنها گفتم: از امامان راستگو عليهم السلام روايت داريم كه فرموده اند: «هر گاه بدعت ها آشكار شوند، بر عالِم است كه دانش خويش را آشكار نمايد، و اگر چنين نكند، نور ايمان از او گرفته مى شود» و من به هيچ وجه حاضر نيستم از جهاد و فرمان خدا، دست بردارم. پس آن دو با من دشمن شدند و كينه مرا در دل گرفتند.</span>

<span id="ما-يجب-على-الحاكم"></span>
== <span dir="rtl">7 / 2: ما يَجِبُ عَلَى الحاكِمِ</span> ==

<span dir="rtl">7 / 2: وظيفه زمامدار</span>

<span dir="rtl">98.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ وَالمُسلِمونَ حَولَهُ مُجتَمِعونَ ـ: أيُّهَا النّاسُ، إنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي، ولا سُنَّةَ بَعدَ سُنَّتي، فَمَنِ ادَّعى بَعدَ ذلِكَ فَدَعواهُ وبِدعَتُهُ فِي النّارِ، فَاقتُلوهُ، ومَنِ اتَّبَعَهُ فَإِنَّهُم فِي النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص163 ح5370، الأمالي للمفيد: ص53 ح15 كلاهما عن أبي بصير، مشكاة الأنوار: ص255 ح751 كلّها عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج22 ص475 ح24.</span></ref>

<span dir="rtl">98.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در حالى كه مسلمانان، پيرامون ايشان، گِرد آمده بودند ـ: اى مردم! نه بعد از من، پيامبرى است و نه بعد از سنّت من، سنّتى. پس هر كه بعد از [رحلت] من، چنين ادّعايى كند، ادّعاى او و بدعتش، [هر دو] در آتش اند. پس او را بكُشيد! كسانى نيز كه از او پيروى كنند، همگى در آتش اند.</span>

<span dir="rtl">99.</span> <span dir="rtl">رجال الكشي عن محمّد بن عيسى بن عبيد: إنَّ أبَا الحَسَنِ العَسكَرِيَّ عليه السلام أمَرَ بِقَتلِ فارِسِ بنِ حاتِمٍ القَزوِينِيِّ وضَمِنَ لِمَن قَتَلَهُ الجَنَّةَ، فَقَتَلَهُ جُنَيدٌ، وكانَ فارِسٌ فَتّانا يَفتِنُ النّاسَ، ويَدعو إلَى البِدعَةِ، فَخَرَجَ مِن أبِي الحَسَنِ عليه السلام: هذا فارِسٌ لَعَنَهُ اللّهُ يَعمَلُ مِن قِبَلي فَتّانا داعِيا إلَى البِدعَةِ ودَمُهُ هَدَرٌ</span> <ref><span dir="rtl">ذَهَبَ دمهُ هدرا: بالسكون والتحريك: أي باطلاً لا قود فيه (المصباح المنير: ص635 «هدر»).</span></ref> <span dir="rtl">لِكُلِّ مَن قَتَلَهُ، فَمَن هذَا الَّذي يُريحُني مِنهُ ويَقتُلُهُ، وأنَا ضامِنٌ لَهُ عَلَى اللّهِ الجَنَّةَ.</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج2 ص807 ح1006.</span></ref>

<span dir="rtl">99.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّى ـ به نقل از محمّد بن عيسى بن عبيد ـ: امام هادى عليه السلام، دستور قتل فارِس بن حاتم قزوينى را صادر فرمود و براى قاتل او، بهشت را ضمانت كرد. جُنَيد، او را به قتل رسانيد. فارِس، شخص فتنه انگيز و فريبكارى بود كه مردم را مى فريفت و به بدعت، فرا مى خواند. پس، از جانب امام هادى عليه السلام اين توقيع، صادر شد: «ابن فارِس ـ كه لعنت خدا بر او باد ـ، مردم را به نام من، گم راه مى كند و به بدعت، فرا مى خواند. خونش براى هر كه او را بكُشد، مباح است. كيست كه او را بكُشد و مرا از شرّش آسوده گردانَد تا در عوض، من نزد خداوند، بهشت را برايش ضمانت كنم؟».</span>

<span id="ما-يجب-على-العامة"></span>
== <span dir="rtl">7 / 3: ما يَجِبُ عَلَى العامَّةِ</span> ==

<span dir="rtl">7 / 3: وظيفه عموم مردم</span>

<span dir="rtl">100.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إيّاكُم وَالسُّكونَ إلى أصحابِ الأَهواءِ، فَإِنَّهُم بَطِرُوا النِّعمَةَ وأظهَرُوا البِدعَةَ وخالَفُوا السُّنَّةَ ونَطَقوا بِالشُّبهَةِ، عَلَيهِم لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج1 ص384 ح1545 عن ابن عمر؛ مستدرك الوسائل: ج12 ص322 ح14202 نقلاً عن كتاب لبّ اللباب وفيه «الركون» بدل «السكون» وليس فيه ذيله من «وخالفوا السنّة».</span></ref>

<span dir="rtl">100.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زنهار از گراييدن به فرقه گرايان؛ زيرا اين جماعت، نعمت را ناسپاسى كردند و بدعت را پديد آوردند و با سنّت، مخالفت ورزيدند و زبان به شُبهات گشودند. لعنت خدا و فرشتگان و همگى مردم، بر ايشان باد!</span>

<span dir="rtl">101.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن مَشى إلى صاحِبِ بِدعَةٍ لِيُوَقِّرَهُ، فَقَد أعانَ عَلى هَدمِ الإِسلامِ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج20 ص96 ح188، حلية الأولياء: ج6 ص97 الرقم 345 كلاهما عن معاذ و ج5 ص218 الرقم 326 عن عبد اللّه بن بسر نحوه، كنز العمّال: ج1 ص219 ح1102؛ ثواب الأعمال: ص307 ح6 عن حفص بن عمر عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام علي عليهم السلام وفيه «مشى» بدل «أعان»، بحار الأنوار: ج2 ص304 ح45 و 46.</span></ref>

<span dir="rtl">101.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس به نزد بدعت گذارى برود تا او را گرامى بدارد، به ويران كردن اسلام، كمك كرده است.</span>

<span dir="rtl">102.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَبَسَّمَ في وَجهِ مُبتَدِعٍ فَقَد أعانَ عَلى هَدمِ دينِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص251 عن عمرو بن عبيد عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج47 ص217 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">102.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس به روى بدعت گذارى لبخند بزند، به نابود كردن دين خود، كمك كرده است.</span>

<span dir="rtl">103.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا رَأَيتُم أهلَ الرَّيبِ وَالبِدَعِ مِن بَعدي فَأَظهِرُوا البَراءَةَ مِنهُم وأكثِروا مِن سَبِّهِم وَالقَولِ فيهِم وَالوَقيعَةِ، وباهِتوهُم</span> <ref><span dir="rtl">الظاهر كما قال المجلسي قدس سره أنّ المراد بالمباهتة إلزامهم بالحجج القاطعة وجعلهم متحيّرين لا يحيرون جوابا كما قال اللّه تعالى: «فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ» (البقرة: 258) راجع: بحار الأنوار: ج71 ص204.</span></ref> <span dir="rtl">كَي لا يَطمَعوا فِي الفَسادِ فِي الإِسلامِ ويَحذَرَهُمُ النّاسُ ولا يَتَعَلَّمونَ مِن بِدَعِهِم، يَكتُبِ اللّهُ لَكُم بِذلِكَ الحَسَناتِ، ويَرفَع لَكُم بِهِ الدَّرَجاتِ فِي الآخِرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص375 ح4 عن داود بن سرحان، تنبيه الخواطر: ج2 ص162 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «ناهبوهم» بدل «باهتوهم»، بحار الأنوار: ج74 ص202 ح41.</span></ref>

<span dir="rtl">103.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه پس از من، شكّاكان و بدعت گذاران را ديديد، از آنان بيزارى بجوييد و تا مى توانيد، به آنان ناسزا بگوييد و از آنها، بدگويى كنيد و محكومشان نماييد، تا ديگر در تباه كردن اسلام، طمع نكنند و مردم از آنها بر حذر باشند و از بدعت هايشان، چيزى نياموزند. بدين سان، خداوند، در عوضِ آن، براى شما پاداش هايى را مى نويسد و به سبب آن، درجات شما را در آخرت، رفعت مى بخشد.</span>

<span dir="rtl">104.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن أعرَضَ عَن صاحِبِ بِدعَةٍ بُغضا لَهُ، مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ يَقينا ورِضا.</span> <ref><span dir="rtl">تنبيه الخواطر: ج2 ص116.</span></ref>

<span dir="rtl">104.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس از سرِ دشمنى با بدعت گذارى، از او روى بگردانَد، خداوند، دل او را از يقين و خشنودى آكَنْده مى سازد.</span>

<span dir="rtl">105.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن أعرَضَ عَن صاحِبِ بِدعَةٍ بُغضا لَهُ فِي اللّهِ مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ أمنا وإيمانا، ومَن شَهَّرَ بِصاحِبِ بِدعَةٍ أمَّنَهُ اللّهُ يَومَ الفَزَعِ الأَكبَرِ، ومَن أهانَ صاحِبَ بِدعَةٍ رَفَعَهُ اللّهُ فِي الجَنَّةِ مِائَةَ دَرَجَةٍ، ومَن سَلَّمَ عَلى صاحِبِ بِدعَةٍ أو لَقِيَهُ بِالبِشرِ أوِ استَقبَلَهُ بِما يَسُرُّهُ، فَقَدِ استَخَفَّ بِما أنزَلَ اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ بغداد: ج10 ص264 الرقم 5378، حلية الأولياء: ج8 ص200 الرقم 408، مسند الشهاب: ج1 ص319 ح537، الفردوس: ج3 ص567 ح5779 كلّها عن ابن عمر نحوه، كنز العمّال: ج3 ص82 ح5599.</span></ref>

<span dir="rtl">105.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس از روى دشمنى با بدعت گذارى، از او روى بگردانَد، خداوند، دلش را از آرامش و ايمان، آكَنده مى سازد، و هر كس بدعت گذارى را رسوا سازد، خداوند، او را در آن روز وحشت بزرگ (قيامت)، آسوده خاطر مى دارد، و هر كس بدعت گذارى را خوار گردانَد، خداوند، او را در بهشت، صد درجه بالا مى برد، و هر كس به بدعت گذارى سلام كند يا با خوش رويى با او برخورد كند يا از او به آنچه خوش مى دارد، استقبال نمايد، آنچه را خداوند بر محمّد صلى الله عليه و آله فرو فرستاده، خوار و خفيف كرده است.</span>

<span dir="rtl">106.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا رَأَيتُم صاحِبَ بِدعَةٍ فَاكفَهَرّوا</span> <ref><span dir="rtl">اكفَهَرَّ: إذا عَبَسَ (الصحاح: ج2 ص809 «كفهر»).</span></ref> <span dir="rtl">في وَجهِهِ، فَإِنَّ اللّهَ يُبغِضُ كُلَّ مُبتَدِعٍ، ولا يَجوزُ أحَدٌ مِنهُمُ الصِّراطَ، ولكِن يَتَهافَتونَ فِي النّارِ مِثلَ الجَرادِ وَالذِّبّانِ</span> <ref><span dir="rtl">في كنز العمّال: «الذباب» والذِّبان جمع الذباب.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ دمشق: ج43 ص337 ح9207 عن أنس، كنز العمّال: ج1 ص388 ح1676.</span></ref>

<span dir="rtl">106.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بدعت گذارى را ديديد، بر او روى ترش كنيد؛ زيرا خداوند از هر بدعت گذارى نفرت دارد، و هيچ يك از آنان، از صراط نمى گذرد؛ بلكه مانند ملخ و مگس، در آتش فرو مى ريزند.</span>

<span dir="rtl">107.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: طوبى لِمَن تَواضَعَ للّهِِ عَزَّ ذِكرُهُ وزَهِدَ فيما أحَلَّ اللّهُ لَهُ مِن غَيرِ رَغبَةٍ عَن سيرَتي، ورَفَضَ زَهرَةَ الدُّنيا مِن غَيرِ تَحَوُّلٍ عَن سُنَّتي، وَاتَّبَعَ الأَخيارَ مِن عِترَتي مِن بَعدي، وجانَبَ أهلَ الخُيَلاءِ وَالتَّفاخُرِ وَالرَّغبَةِ فِي الدُّنيا، المُبتَدِعينَ خِلافَ سُنَّتي، العامِلينَ بِغَيرِ سيرَتي.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص169 ح190 عن الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه، تحف العقول: ص30 نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص126 ح32.</span></ref>

<span dir="rtl">107.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خوشا آن كه براى خداوند ـ كه يادش بِشْكوه باد ـ، فروتنى كند و به آنچه خداوند برايش روا شمرده است، بى آن كه از روش من روى گردانَد، بى اعتنايى كند و زيور دنيا را، بدون برگشتن از سنّت من، كنار نهد، و پس از من، از نيكانِ خاندانم پيروى كند، و از متكبّران و فخرفروشان و دنياخواهان و آنان كه بر خلاف سنّت من بدعت مى گذارند و به غيرِ روش من عمل مى كنند، دورى نمايد.</span>

<span dir="rtl">108.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: ثَلاثٌ مَن حَفِظَهُنَّ كانَ مَعصوما مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ، ومِن كُلِّ بَلِيَّةٍ: مَن لَم يَخلُ بِامرَأَةٍ لَيسَ يَملِكُ مِنها شَيئا، ولَم يَدخُل عَلى سُلطانٍ، ولَم يُعِن صاحِبَ بِدعَةٍ بِبِدَعِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">النوادر للراوندي: ص120 ح130، الجعفريّات: ص96 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج74 ص197 ح32.</span></ref>

<span dir="rtl">108.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: سه كار است كه هر كس آنها را رعايت كند، از شيطان رانده شده، از هر بلايى، مصون مى ماند: كسى كه با زنى نامحرم، خلوت نكند؛ و بر فرمان روايى در نيايد؛ و بدعت گذارى را در بدعتش كمك نرساند.</span>

<span dir="rtl">109.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: لا تَصحَبوا أهلَ البِدَعِ ولا تُجالِسوهُم فَتَصيروا عِندَ النّاسِ كَواحِدٍ مِنهُم.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص375 ح3 عن عمر بن يزيد، بحار الأنوار: ج74 ص201 ح40.</span></ref>

<span dir="rtl">109.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: با بدعت گذار، همنشينى نكنيد كه [اگر چنين كنيد، ] در نظر مردم، يكى از آنان به شمار مى آييد.</span>

<span id="فضل-مكافحة-البدعة-والمبتدع"></span>
== <span dir="rtl">7 / 4: فَضلُ مُكافَحَةِ البِدعَةِ وَالمُبتَدِعِ</span> ==

<span dir="rtl">7 / 4: فضيلت مبارزه با بدعت و بدعت گذار</span>

<span dir="rtl">110.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أهانَ صاحِبَ بِدعَةٍ أمَّنَهُ اللّهُ يَومَ الفَزَعِ الأَكبَرِ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند الشهاب: ج1 ص319 ح537 و 538 كلاهما عن ابن عمر.</span></ref>

<span dir="rtl">110.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس بدعت گذارى را خوار بدارد، خداوند، در آن روز وحشت بزرگ (قيامت)، او را در امان مى دارد.</span>

<span dir="rtl">111.</span> <span dir="rtl">تاريخ دمشق عن ابن عمر: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «مَن أرعَبَ صاحِبَ بِدعَةٍ مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ يُمنا وإيمانا، ومَنِ انتَهَرَ</span> <ref><span dir="rtl">انْتَهرتُهُ: زجرتُه (المصباح المنير: ص628 «النهر»).</span></ref> <span dir="rtl">صاحِبَ بِدعَةٍ» ـ زادَ ابنُ القُشَيرِيِّ: «آمَنَهُ اللّهُ مِنَ الفَزَعِ الأَكبَرِ، ومَن أهانَ صاحِبَ بِدعَةٍ»، ثُمَّ اتَّفَقا فَقالا: ـ «رَفَعَهُ اللّهُ فِي الجَنَّةِ دَرَجَةً، ومَن لانَ لَهُ إذا لَقِيَهُ تَبشيشا فَقَدِ استَخَفَّ بِما اُنزِلَ عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله».</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ دمشق: ج54 ص199 ح11447، كنز العمّال: ج3 ص82 ح5598.</span></ref>

<span dir="rtl">111.</span> <span dir="rtl">تاريخ دمشق ـ به نقل از ابن عمر ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس بدعت گذارى را مرعوب گردانَد، خداوند، دل او را از بركت و ايمانْ مى آكَنَد». ابن قُشَير در روايت خويش، اين افزوده را دارد كه: «و هر كس بدعت گذارى را از خود براند، خداوند، او را از آن وحشت بزرگ (قيامت)، آسوده خاطر مى دارد. ابن عمر و ابن قشيرى، هر دو به اتّفاق، در روايت خويش آورده اند: «هر كس بدعت گذارى را خوار بدارد، خداوند، او را در بهشت، يك درجه بالا مى برد، و هر كس هنگام برخورد با بدعت گذار، با او نرمى كند و خوش رويى نشان دهد، آنچه را بر محمّد نازل شده، خوار شمرده است».</span>

<span dir="rtl">112.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَنِ انتَهَرَ صاحِبَ بِدعَةٍ، مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ أمنا وإيمانا.</span> <ref><span dir="rtl">مسند الشهاب: ج1 ص319 ح537 عن ابن عمر.</span></ref>

<span dir="rtl">112.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس بدعت گذارى را برانَد (/ سرزنش كند)، خداوند، دل او را آكَنْده از آرامش و ايمان مى گردانَد.</span>

<span dir="rtl">113.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن أدّى إلى اُمَّتي حَديثا يُقامُ بِهِ سُنَّةٌ أو يُثلَمُ بِهِ بِدعَةٌ، فَلَهُ الجَنَّةُ.</span> <ref><span dir="rtl">منية المريد: ص371، بحار الأنوار: ج2 ص152 ح43؛ حلية الأولياء: ج10 ص44 الرقم 468 عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج10 ص158 ح28815.</span></ref>

<span dir="rtl">113.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس به امّتم حديثى را برساند كه با آن، سنّتى برپا شود يا بدعتى شكسته شود، برايش بهشت باشد.</span>

<span dir="rtl">114.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: مَن رَدَّ عَلى صاحِبِ بِدعَةٍ بِدعَتَهُ، فَهُوَ في سَبيلِ اللّهِ تَعالى.</span> <ref><span dir="rtl">الجعفريّات: ص172 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج2 ص308 ح63.</span></ref>

<span dir="rtl">114.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كس بدعتِ بدعت گذارى را رد كند، او در راه خداوند متعال است.</span>

<span dir="rtl">115.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ ـ: مَن رَدَّ صاحِبَ بِدعَةٍ عَن بِدعَتِهِ، فَهُوَ سَبيلٌ مِن سُبُلِ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «سبيل» والتصويب من بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">فقه الرضا عليه السلام: ص383 ح107، بحار الأنوار: ج2 ص308 ح63.</span></ref>

<span dir="rtl">115.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در فقه منسوب به ايشان ـ: هر كس بدعت گذارى را از بدعتش برگرداند، او راهى از راه هاى خداست.</span>

<span dir="rtl">116.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: إنَّ أعلامَ الدّينِ لَقائِمَةٌ، فَاعلَم أنَّ أفضَلَ عِبادِ اللّهِ عِندَ اللّهِ إمامٌ عادِلٌ هُدِيَ وهَدى، فَأَقامَ سُنَّةً مَعلومَةً وأماتَ بِدعَةً مَجهولَةً.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 164، بحار الأنوار: ج31 ص489 ح9.</span></ref>

<span dir="rtl">116.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نشانه هاى دين، بر پاست. پس بدان كه برترين بندگان خدا در نزد خداوند، پيشواى دادگرى است كه ره يافته و راه نما باشد و سنّتى دانسته را بر پا بدارد و بدعتى ناشناخته را بميرانَد.</span>

<span dir="rtl">117.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أوِّه</span> <ref><span dir="rtl">أوْهِ: كلمة يقولها الرجل عند الشكاية والتوجّع، وربّما شدّدوا الواو وكسروها وسكّنوا الهاء فقالوا: أوِّه (النهاية: ج1 ص82 «أوْهِ»).</span></ref> <span dir="rtl">عَلى إخوانِي الَّذينَ تَلَوُا القُرآنَ فَأَحكَموهُ وتَدَبَّرُوا الفَرضَ فَأَقاموهُ أحيَوُا السُّنَّةَ وأماتُوا البِدعَةَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 182 عن نوف البكالي.</span></ref>

<span dir="rtl">117.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: دردا و دريغا بر آن برادرانم كه قرآن را تلاوت مى كردند و آن را استوار مى داشتند، در واجبات [الهى] مى انديشيدند و آنها را بر پا مى داشتند، سنّت را زنده نگه مى داشتند و بدعت را مى ميراندند!</span>

<span id="من-يذب-عن-الدين-عند-كل-بدعة"></span>
== <span dir="rtl">7 / 5: مَن يَذُبُّ عَنِ الدّينِ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ</span> ==

<span dir="rtl">7 / 5: كسانى كه از دين در برابر هر بدعتى، دفاع مى كنند</span>

<span dir="rtl">118.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ تَكونُ مِن بَعدي يُكادُ بِهَا الإيمانُ وَلِيّا مِن أهلِ بَيتي مُوَكَّلاً بِهِ يَذُبُّ عَنهُ، يَنطِقُ بِإِلهامٍ مِنَ اللّهِ، ويُعلِنُ الحَقَّ ويُنَوِّرُهُ، ويَرُدُّ كَيدَ الكائِدينَ، يُعَبِّرُ عَنِ الضُّعَفاءِ، فَاعتَبِروا يا اُوِلي الأَبصارِ، وتَوَكَّلوا عَلَى اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص54 ح5، المحاسن: ج1 ص329 ح669 كلاهما عن معاوية بن وهب عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج2 ص315 ح79.</span></ref>

<span dir="rtl">118.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در برابر هر بدعتى كه پس از من براى آسيب رساندن به ايمان پيدا شود، حمايت كننده اى از خاندان من گماشته شده است كه از ايمان، دفاع مى كند، و با الهام خدا، سخن مى گويد و حق را آشكار و روشن مى گردانَد، و دسيسه دسيسه چينان را خُنثا مى سازد و زبانِ گوياى ناتوانان است. پس ـ اى صاحبان بصيرت ـ پند گيريد و به خدا توكّل كنيد.</span>

<span dir="rtl">119.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ للّهِِ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ تَكيدُ الإِسلامَ وأهلَهُ مَن يَذُبُّ عَنهُ ويَتَكَلَّمُ بِعَلاماتِهِ فَاغتَنِموا تِلكَ المَجالِسَ بِالذَّبِّ عَنِ الضُّعَفاءِ، وتَوَكَّلوا عَلَى اللّهِ، وكَفى بِاللّهِ وَكيلاً.</span> <ref><span dir="rtl">حلية الأولياء: ج10 ص400 الرقم 691، تاريخ أصبهان: ج1 ص378 الرقم 707 نحوه وكلاهما عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج12 ص193 ح34624.</span></ref>

<span dir="rtl">119.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، براى هر بدعتى كه با اسلام و مسلمانان در ستيز باشد، كسى را دارد كه از آن، دفاع مى كند و نشانه هاى اسلام را بازگو مى نمايد. پس، [حضور در] آن مجالسِ دفاع از ناتوانان را غنيمت شماريد و بر خدا توكّل كنيد كه خداوند، بهترينْ كارساز است.</span>

<span dir="rtl">120.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ للّهِِ عَلى كُلِّ بِدعَةٍ كيدَ بِهَا الإِسلامُ، وَلِيّا صالِحا يَذُبُّ عَنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ربيع الأبرار: ج2 ص59.</span></ref>

<span dir="rtl">120.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: براى خداوند، در برابر هر بدعتى كه با آن به جنگ اسلام مى روند، حمايت كننده اى شايسته است كه از آن، دفاع مى كند.</span>

<span dir="rtl">121.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: ما ظَهَرَ أهلُ بِدعَةٍ، إلّا أظهَرَ اللّهُ فيهِم حُجَّةً عَلى لِسانِ مَن شاءَ مِن خَلقِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج1 ص220 ح1107 نقلاً عن الحاكم في تاريخه عن ابن عبّاس.</span></ref>

<span dir="rtl">121.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ بدعت گذارى ظهور نمى كند، مگر آن كه خداوند در ميان آنان، حجّتى را بر زبان هر يك از بندگانش كه بخواهد، آشكار مى سازد.</span>

<span dir="rtl">122.</span> <span dir="rtl">الأمالي للطوسي عن أبي سعيد الخدري: أخبَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا بِما يَلقى بَعدَهُ فَبَكى عليه السلام وقالَ: يا رَسولَ اللّهِ أسأَ لُكَ بِحَقّي عَلَيكَ وقَرابَتي مِنكَ وحَقِّ صُحبَتي إيّاكَ، لَمّا دَعَوتَ اللّهَ عز و جل أن يَقبِضَني إلَيهِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ صلى الله عليه و آله: أتَسأَ لُني أن أدعُوَ رَبّي لِأَجَلٍ مُؤَجَّلٍ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَعَلى ما اُقاتِلُهُم؟ قالَ: عَلَى الإِحداثِ فِي الدّينِ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص502 ح1098، بحار الأنوار: ج28 ص47 ح11؛ المناقب للخوارزمي: ص175 ح211 نحوه وراجع: المعجم الكبير: ج11 ص294 ح12042 والمناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص218.</span></ref>

<span dir="rtl">122.</span> <span dir="rtl">الأمالى، طوسى ـ به نقل از ابو سعيد خُدرى ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، على عليه السلام را از پيشامدهايى كه پس از [رحلت] او با آنها رو به رو خواهد شد، آگاه كرد. على عليه السلام گريست و گفت: اى پيامبر خدا! به حقّى كه بر تو دارم و به خويشاوندى ام با تو و به حقّ همنشينى ام با تو، از تو مى خواهم كه از خداوند عز و جلبخواهى تا جان مرا بگيرد.</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «از من مى خواهى كه پروردگارم را براى اَجَلى تعيين شده، بخوانم؟!».</span>

<span dir="rtl">على عليه السلام گفت: پس، بر سرِ چه با آنان بجنگم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بر سرِ بدعت گذاردن در دين».</span>

<span dir="rtl">123.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أنَا اُحيي اُحيي سُنَّةَ رَسولِ اللّهِ وأنَا اُميتُ اُميتُ البِدعَةَ.</span> <ref><span dir="rtl">المناقب لابن شهر آشوب: ج2 ص386، الإختصاص: ص163 نحوه، بحار الأنوار: ج39 ص348 ح20.</span></ref>

<span dir="rtl">123.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: من زنده مى كنم؛ سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را زنده مى كنم. من مى ميرانم؛ بدعت را مى ميرانم.</span>

<span id="إمحاء-البدع-كلها"></span>
== <span dir="rtl">7 / 6: إمحاءُ البِدَعِ كُلِّها</span> ==

<span dir="rtl">7 / 6: از ميان بردن همه بدعت ها</span>

<span dir="rtl">124.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في وَصفِ وِلايَةِ المَهدِيِّ عليه السلام ـ: لا يَقرَعُ أحَدا في وِلايَتِهِ بِسَوطٍ إلّا في حَدٍّ يَمحُو اللّهُ بِهِ البِدَعَ كُلَّها ويُميتُ بِهِ الفِتَنَ كُلَّها، يَفتَحُ اللّهُ بِهِ كُلَّ بابِ حَقٍّ ويُغلِقُ بِهِ كُلَّ بابِ باطِلٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الملاحم والفتن: ص265 ح384 عن حذيفة بن اليمان.</span></ref>

<span dir="rtl">124.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در توصيف حكومت مهدى عليه السلام ـ: در حكومتش، هيچ كس را تازيانه نمى زند، مگر براى اجراى حدّى. خداوند به وسيله او، همه بدعت ها را از ميان مى بَرَد و به واسطه او، همه فتنه ها را مى ميرانَد. خداوند، به واسطه او، همه درهاى حق را مى گشايد و همه درهاى باطل را مى بندد.</span>

<span dir="rtl">125.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: إذا قامَ القائِمُ عليه السلام... لا يَترُكُ بِدعَةً إلّا أزالَها ولا سُنَّةً إلّا أقامَها.</span> <ref><span dir="rtl">الإرشاد: ج2 ص385، إعلام الورى: ج2 ص291 كلاهما عن أبي بصير، روضة الواعظين: ص290، بحار الأنوار: ج52 ص339 ح84؛ الفصول المهمّة لابن الصباغ: ص298 وفيه «يدرك» بدل «يترك».</span></ref>

<span dir="rtl">125.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: زمانى كه قائم عليه السلام ظهور كند... هر چه را كه بدعت باشد، از ميان مى برَد، و هر چه را كه سنّت باشد، بر پا مى دارد.</span>

<span dir="rtl">126.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في قَولِهِ عز و جل: «الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَاةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَاةَ وَ أَمَرُواْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْاْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ لِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»</span> <ref><span dir="rtl">الحجّ: 41.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: هذِهِ الآيَةُ لِالِ مُحَمَّدٍ، المَهدِيِّ وأصحابِهِ، يُمَلِّكُهُمُ اللّهُ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها، ويُظهِرُ الدّينَ ويُميتُ اللّهُ عز و جل بِهِ وبِأَصحابِهِ البِدَعَ وَالباطِلَ.</span> <ref><span dir="rtl">تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص343 ح25، تفسير القمّي: ج2 ص87 نحوه وكلاهما عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج24 ص166 ح9.</span></ref>

<span dir="rtl">126.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل: «همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم، نماز را بر پا مى دارند و زكات را مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند؛ و فرجام همه كارها، از آنِ خداست» ـ: اين آيه، در باره خاندان محمّد صلى الله عليه و آله است؛ مهدى و يارانش. خداوند، آنان را بر شرق و غرب عالم، فرمان روايى مى بخشد و به واسطه او و يارانش، دين [اسلام] را حاكم مى گردانَد و بدعت ها و باطل را از بين مى برَد.</span>

<span dir="rtl">127.</span> <span dir="rtl">جمال الاُسبوع عن يونس بن عبد الرحمان: إنَّ الرِّضا عليه السلام كانَ يَأمُرُ بِالدُّعاءِ لِصاحِبِ الأَمرِ عليه السلام بِهذا: .. اللّهُمَّ... اقصِم بِهِ رُؤوسَ الضَّلالَةِ، وشارِعَةَ البِدَعِ،... اللّهُمَّ طَهِّر مِنهُم بِلادَكَ، وَاشفِ مِنهُم عِبادَكَ، وأعِزَّ بِهِ المُؤمِنينَ، وأحيِ بِهِ سُنَنَ المُرسَلينَ، ودارِسَ</span> <ref><span dir="rtl">دَرَسَ: عَفا وخفيت آثاره (المصباح المنير: ص192 «درس»).</span></ref> <span dir="rtl">حِكمَةِ النَّبِيّينَ، وجَدِّد بِهِ مَا امتَحى مِن دينِكَ، وبُدِّلَ مِن حُكمِكَ، حَتّى تُعيدَ دينَكَ بِهِ وعَلى يَدَيهِ غَضّا مَحضا صَحيحا، لا عِوَجَ فيهِ ولا بِدعَةَ مَعَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">جمال الاُسبوع: ص308 و 312، كمال الدين: ص514 ح43 عن العمري نحوه، بحار الأنوار: ج95 ص334 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">127.</span> <span dir="rtl">جمال الاُسْبوع ـ به نقل از يونس بن عبد الرحمان ـ: امام رضا عليه السلام دستور مى داد كه براى [ظهور] صاحب امر، اين دعا را بخوانيم: «... بار خدايا!... به وسيله او، سردمداران گم راهى و بدعت گذاران را در هم بكوب.… بار خدايا! سرزمينت را از لوثِ وجود آنان، پاك گردان، و بندگانت را از شرّ آنان، نجات ده، و به واسطه او، مؤمنان را عزّت و قدرت ببخش، و سنّت هاى پيامبران را زنده گردان، و حكمت پيامبران را تعليم ده، و آنچه از دين را كه محو شده، و آن احكامت را كه تغيير داده شده است، به وسيله او تجديد فرما تا آن كه دينت را به وسيله او و با دستان او، دوباره، تازه و ناب و درست و بدون هر گونه كژى و بدعتى گردانى».</span>

<span id="الفصل-الثامن-ما-نص-على-أنه-بدعة"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثامن: ما نصّ على أنّه بدعة</span> =

<span dir="rtl">فصل هشتم: آنچه بر بدعت بودنش تصريح شده است</span>

<span id="الجدال-في-القرآن"></span>
== <span dir="rtl">8 / 1: الجِدالُ فِي القُرآنِ</span> ==

<span dir="rtl">8 / 1: مجادله كردن در باره قرآن</span>

<span dir="rtl">128.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن محمّد بن عيسى بن عبيد اليقطيني: كَتَبَ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليهم السلام إلى بَعضِ شيعَتِهِ بِبَغدادَ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، عَصَمَنَا اللّهُ وإيّاكَ مِنَ الفِتنَةِ فَإِن يَفعَل فَقَد أعظَمَ بِها نِعمَةً، وإن لا يَفعَل فَهِيَ الهَلَكَةُ.</span>

<span dir="rtl">نَحنُ نَرى أنَّ الجِدالَ فِي القُرآنِ بِدعَةٌ، اشتَرَكَ فيهَا السّائِلُ وَالمُجيبُ، فَيَتَعاطَى السّائِلُ ما لَيسَ لَهُ، ويَتَكَلَّفُ المُجيبُ ما لَيسَ عَلَيهِ، ولَيسَ الخالِقُ إلَا اللّهُ عَزَّ وجَلَّ، وما سِواهُ مَخلوقٌ، وَالقُرآنُ كَلامُ اللّهِ، لاتَجعَل لَهُ اسما مِن عِندِكَ فَتَكونَ مِنَ الضّالّينَ، جَعَلَنَا اللّهُ وإيّاكَ مِنَ الَّذينَ يَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَيبِ وهُم مِنَ السّاعَةِ مُشفِقونَ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص224 ح4، الأمالي للصدوق: ص639 ح864، روضة الواعظين: ص47، بحار الأنوار: ج92 ص118 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">128.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از محمّد بن عيسى بن عبيد يقطينى ـ: على بن محمّد بن على بن موسى الرضا (امام هادى) عليه السلام به يكى از شيعيانش در بغداد، نوشت: «به نام خداى مهرگستر مهربان. خداوند، ما و تو را از فتنه، نگه دارد، كه اگر چنين كند، چه نعمت بزرگى است، و اگر نكند، هلاكت در انتظار است.</span>

<span dir="rtl">ما بر آنيم كه جدل كردن در باره قرآن، بدعت است و پرسنده و پاسخ دهنده (طرفين جدل) در اين بدعت، شريك اند؛ زيرا پرسنده، چيزى را مى گيرد كه حقّ او نيست، و پاسخ دهنده، متحمّل چيزى مى شود كه بر عهده او نيست. آفريدگارى جز خداوند عز و جل نيست و هر چه جز او، مخلوق است. قرآن، كلام خداست. از پيش خود، نامى براى آن مَنِه كه از گم راهان خواهى بود. خداوند، ما و تو را از كسانى قرار دهد كه در نهان، از پروردگارشان مى ترسند و از قيامت، بيمناك اند!».</span>

<span id="الإكراه-في-الدين"></span>
== <span dir="rtl">8 / 2: الإِكراهُ فِي الدّينِ</span> ==

<span dir="rtl">8 / 2: اجبار در پذيرش دين</span>

<span dir="rtl">129.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن أبي الصلت الهروي: سَأَلَ المَأمونُ يَوماً عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليه السلام فَقالَ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ ما مَعنى قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَامَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ * وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 99 و 100.</span></ref><span dir="rtl">؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الرِّضا عليه السلام: حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ عَن أبيهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَن أبيهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عَن أبيهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام أنَّ المُسلِمينَ قالوا لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَو أكرَهتَ يا رَسولَ اللّهِ مَن قَدَرتَ عَلَيهِ مِنَ النّاسِ عَلَى الإِسلامِ لَكَثُرَ عَدَدُنا وقَوينا عَلى عَدُوِّنا.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ما كُنتُ لِأَلقَى اللّهَ عَزَّ وجَلَّ بِبِدعَةٍ لَم يُحدِث إلَيَّ فيها شَيئا «وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ»</span> <ref><span dir="rtl">ص: 86.</span></ref> <span dir="rtl">فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى: يا مُحَمَّدُ «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَامَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا» عَلى سَبيلِ الإِلجاءِ وَالاِضطِرارِ فِي الدُّنيا كَما يُؤمِنونَ عِندَ المُعايَنَةِ ورُؤيَةِ البَأسِ فِي الآخِرَةِ ولَو فَعَلتُ ذلِكَ بِهِم لَم يَستَحِقُّوا مِنّي ثَوابا ولا مَدحا لكِنّي اُريدُ مِنهُم أن يُؤمِنوا مُختارينَ غَيرَ مُضطَرّينَ لِيَستَحِقّوا مِنِّي الزُّلفى وَالكَرامَةَ ودَوامَ الخُلودِ في جَنَّةِ الخُلدِ «أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ».</span>

<span dir="rtl">وأمّا قَولُهُ عَزَّ وجَلَّ: «وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» فَلَيسَ ذلِكَ عَلى سَبيلِ تَحريمِ الإِيمانِ عَلَيها ولكِن عَلى مَعنى أنَّها ما كانَت لِتُؤمِنَ إلّا بِإِذنِ اللّهِ وإذنُهُ أمرُهُ لَها بِالإِيمانِ ما كانَت مُكَلَّفَةً مُتَعَبِّدَةً وإلجاؤُهُ إيّاها إلَى الإِيمانِ عِندَ زَوالِ التَّكليفِ وَالتَّعَبُّدِ عَنها.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ المَأمونُ: فَرَّجتَ عَنّي يا أبَا الحَسَنِ فَرَّجَ اللّهُ عَنكَ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص342 ح11، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص135 ح33، الإحتجاج: ج2 ص394 ح302، بحار الأنوار: ج5 ص49 ح80.</span></ref>

<span dir="rtl">129.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از ابو صلت هَرَوى ـ: روزى مأمون از على بن موسى الرضا عليه السلام پرسيد: اى پسر پيامبر خدا! معناى اين فرموده خداوند عز و جل چيست: «و اگر پروردگار تو مى خواست، بى گمان، همه آنان كه در زمين اند، سراسر، ايمان مى آوردند. پس آيا تو مردم را مجبور مى كنى كه مؤمن باشند؟ و هيچ كس را نسِزَد كه جز به اذن خدا، ايمان بياورد»؟</span>

<span dir="rtl">امام رضا عليه السلام فرمود: «پدرم موسى بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن على، از پدرش على بن الحسين، از پدرش حسين بن على، از پدرش على بن ابى طالب عليهم السلام برايم حديث كرد كه: مسلمانان به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتند: اى پيامبر خدا! اگر كسانى را كه بر آنان چيره گشتى، به پذيرش اسلام مجبور مى ساختى، شمارِ ما افزون مى گشت و در برابر دشمنان، نيرومند مى شديم.</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من حاضر نيستم خداوند عز و جل را با بدعتى كه در باره آن به من دستورى نرسيده است، ديدار كنم «و من، از خودسران نيستم»</span> <ref><span dir="rtl">در اصل آيه، واژه «المُتكلّفين» آمده است و«متكلّف»، به معناى كسى است كه كارى را انجام دهد كه به آن، امر نشده است؛ كسى كه خودسر، كارى را انجام دهد</span>.</ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">در اين هنگام، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ نازل كرد: اى محمّد! «اگر پروردگارت مى خواست، بى گمان، همه كسانى كه در زمين هستند، سراسر، ايمان مى آوردند»؛ يعنى همه در دنيا، از سرِ اجبار وناچارى ايمان مى آوردند، همچنان كه در آخرت، با ديدن و مشاهده عذاب، ايمان مى آورند، و اگر من اين كار را با آنان مى كردم، ديگر سزاوارِ پاداش و ستايش از جانب من نمى بودند؛ بلكه مى خواهم كه با اختيار و آزادانه، ايمان بياورند تا سزاوار تقرّب [به من] و كرامت و جاودانگى در بهشتِ جاويدان شوند. «پس آيا تو مردم را مجبور مى كنى كه مؤمن باشند؟».</span>

<span dir="rtl">و امّا اين سخن خداوند عز و جل كه: «هيچ كس را نسِزَد كه جز به اذن خدا ايمان بياورد»، به معناى تحريم [و ممنوع ساختن] ايمان بر آنها نيست؛ بلكه به اين معناست كه بدون اذن خدا، نمى توانند ايمان بياورند، و اذن خدا هم عبارت است از: فرمان او به ايمان آوردن مردم [در دنيا]، مادام كه داراى تكليف و موظّف به عبادت هستند، و مجبور ساختن آنها به ايمان، در هنگامى است كه تكليف و تعبّد، از آنها برداشته شود (يعنى در آخرت)».</span>

<span dir="rtl">مأمون گفت: خاطرت آسوده باد ـ اى ابو الحسن ـ كه خاطرم را آسوده نمودى!</span>

<span id="صلاة-التطوع-في-جماعة"></span>
== <span dir="rtl">8 / 3: صَلاةُ التَّطَوُّعِ في جَماعَةٍ</span> ==

<span dir="rtl">8 / 3: به جماعت خواندن نماز مستحبّى</span>

<span dir="rtl">130.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: لا يُصَلَّى التَّطَوُّعُ في جَماعَةٍ، لِأَنَّ ذلِكَ بِدعَةٌ، وكُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ، وكُلُّ ضَلالَةٍ فِي النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص606 ح9 عن الأعمش، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص124 ح1 عن الفضل بن شاذان عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «لا يجوز أن يصلّى» بدل «لا يصلى»، بحار الأنوار: ج10 ص225 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">130.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: نماز مستحبّى، با جماعت خوانده نمى شود؛ چون اين كار، بدعت است و هر بدعتى، گم راهى است و هر گم راهى اى در آتش است.</span>

<span id="صلاة-التراويح"></span>
== <span dir="rtl">8 / 4: صَلاةُ التَّراويحِ</span> ==

<span dir="rtl">8 / 4: نماز تَراويح</span>

<span dir="rtl">131.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن عبد الرحمن بن عبد القاريِّ: خَرَجتُ مَعَ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ لَيلَةً في رَمَضانَ إلَى المَسجِدِ، فَإِذَا النّاسُ أوزاعٌ</span> <ref><span dir="rtl">أوْزاعٌ: أي متفرّقون (النهاية: ج5 ص181 «وزع»).</span></ref> <span dir="rtl">مُتَفَرِّقونَ، يُصَلِّي الرَّجُلُ لِنَفسِهِ، ويُصَلِّي الرَّجُلُ فَيُصَلّي بِصَلاتِهِ الرَّهطُ</span> <ref><span dir="rtl">الرَّهْطُ: مادون عشرة من الرجال (المصباح المنير: ص241 «الرهط»).</span></ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ عُمَرُ: إنّي أرى لَو جَمَعتُ هؤُلاءِ عَلى قارِئٍ واحِدٍ لَكانَ أمثَلَ. ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُم عَلى اُبَيِّ بنِ كَعبٍ، ثُمَّ خَرَجتُ مَعَهُ لَيلَةً اُخرى وَالنّاسُ يُصَلّونَ بِصَلاةِ قارِئِهِم.</span>

<span dir="rtl">قالَ عُمَرُ: نِعمَ البِدعَةُ هذِهِ، وَالَّتي يَنامونَ عَنها أفضَلُ مِنَ الَّتي يَقومونَ، يُريدُ آخِرَ اللَّيلِ وكانَ النّاسُ يَقومونَ أوَّلَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج2 ص707 ح1906، الموطّأ: ج1 ص114 ح3، السنن الكبرى: ج2 ص694 ح4603، صحيح ابن خزيمة: ج2 ص155 ح1100 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج8 ص407 ح23466.</span></ref>

<span dir="rtl">131.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از عبد الرحمان بن عبد القارى ـ: شبى در ماه رمضان با عمر بن خطّاب به مسجد رفتيم. ديديم كه مردم، پخش و پراكنده اند: يكى، تنها نماز مى خوانَد و ديگرى، با جمعى كه به او اقتدا كرده اند، مشغول نماز است.</span>

<span dir="rtl">عمر گفت: به نظر من، اگر اينها همه به يك پيش نماز اقتدا كنند، بهتر است.</span>

<span dir="rtl">سپس تصميم به اين كار گرفت و گفت كه همگى به اُبىّ بن كعب، اقتدا كنند.</span>

<span dir="rtl">شبى ديگر نيز با او آمديم. ديديم كه مردم با پيش نمازشان، نماز مى گزارند.</span>

<span dir="rtl">عمر گفت: اين، خوبْ بدعتى بود، و آن [نمازى] كه مردم از آن مى خوابند [و نمى خوانند]، برتر از آن [نمازى] است كه مى خوانند!</span>

<span dir="rtl">مقصودش [خواندن نوافل] در آخرِ شب بود، در حالى كه مردم، [آنها را] اوّلِ شب مى خواندند.</span>

<span dir="rtl">132.</span> <span dir="rtl">صحيح ابن خزيمة عن عائشة: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَرَجَ في جَوفِ اللَّيلِ، فَصَلّى فِي المَسجِدِ، فَصَلّى رِجالٌ بِصَلاتِهِ، فَأَصبَحَ ناسٌ يَتَحَدَّثونَ بِذلِكَ، فَلَمّا كانَتِ اللَّيلَةُ الثّالِثَةُ كَثُرَ أهلُ المَسجِدِ، فَخَرَجَ فَصَلّى فَصَلّوا بِصَلاتِهِ، فَلَمّا كانَتِ اللَّيلَةُ الرّابِعَةُ عَجَزَ المَسجِدُ عَن أهلِهِ، فَلَم يَخرُج إلَيهِم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَطَفِقَ رِجالٌ مِنهُم يُنادونَ الصَّلاةَ فَلا يَخرُجُ، فَكَمَنَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى خَرَجَ لِصَلاةِ الفَجرِ، فَلَمّا قَضَى الفَجرَ قامَ، فَأَقبَلَ عَلَيهِم بِوَجهِهِ، فَتَشَهَّدَ، فَحَمِدَ اللّهَ، وأثنى عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ: أمّا بَعدُ فَإِنَّهُ لَم يَخفَ عَلَيَّ شَأنُكُم، ولكِنّي خَشيتُ أن تُفتَرَضَ عَلَيكُم صَلاةُ اللَّيلِ، فَتَعجِزوا عَنها.</span>

<span dir="rtl">وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُرَغِّبُهُم في قِيامِ رَمَضانَ مِن غَيرِ أن يَأمُرَ بِعَزيمَةِ أمرٍ، فَيَقولُ: مَن صامَ رَمَضانَ إيمانا وَاحتِسابا، غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ.</span>

<span dir="rtl">فَتُوُفِّيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَكانَ الأَمرُ كَذلِكَ في خِلافَةِ أبي بَكرٍ وصَدرا مِن خِلافَةِ عُمَرَ، حَتّى جَمَعَهُم عُمَرُ عَلى اُبَيِّ بنِ كَعبٍ وصَلّى بِهِم، فَكانَ ذلِكَ أوَّلَ مَا اجتَمَعَ النّاسُ عَلى قِيامِ رَمَضانَ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح ابن خزيمة: ج3 ص338 ح2207، السنن الكبرى: ج2 ص694 ح4602، مسند إسحاق بن راهويه: ج2 ص304 ح827 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج7 ص816 ح21540.</span></ref>

<span dir="rtl">132.</span> <span dir="rtl">صحيح ابن خزيمة ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در دل شب [از اتاق] خارج شد و در مسجد، نماز گزارد و چند نفرى پشت سرش نماز خواندند. صبح كه شد، عدّه اى شروع به بازگو كردن آن كردند. شب سوم، جمعيت مردم در مسجد، بيشتر شد. پيامبر صلى الله عليه و آله، باز به مسجد رفت و نماز گزارد و مردم به ايشان، اقتدا كردند. در شب چهارم، مسجد، لبريز از جمعيت شد؛ امّا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ميان آنان نرفت. عدّه اى از مردم، صدا مى زدند: «نماز!»؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله [از خانه] خارج نشد.</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همچنان [در خانه] ماند تا آن كه براى نماز صبح، بيرون رفت. نماز صبح را كه خواند، برخاست و رو به جمعيت كرد و شهادت (أشْهد أن لا إله إلّا اللّه) گفت و حمد و ثناى الهى را به جا آورد. سپس فرمود: «امّا بعد! من از حضور شما خبر داشتم؛ امّا ترسيدم كه نماز شب بر شما واجب گردد و از عهده آن، بر نياييد».</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، آنان را به خواندن نماز شب در ماه رمضان، ترغيب مى كرد، بى آن كه به وجوب چيزى فرمان دهد، و مى فرمود: «هر كس رمضان را از سرِ ايمان و اخلاص، روزه بگيرد، گناهان گذشته اش آمرزيده مى شود».</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، از دنيا رفت و كار [خواندن نماز شب به صورت فُرادا]، به همين منوال در دوره خلافت ابو بكر و اوايل خلافت عمر، ادامه يافت تا آن كه عمر دستور داد تا مسلمانان، اين نماز را به جماعت با پيش نمازىِ اُبىّ بن كعب بخوانند؛ و اين، آغازِ به جماعت خواندن اين نماز در ماه رمضان بود.</span>

<span dir="rtl">133.</span> <span dir="rtl">تهذيب الأحكام عن زرارة وابن مسلم و الفضيل عن الصادقَين عليهماالسلام قالوا: سَأَلناهُما عليهماالسلام عَنِ الصَّلاةِ في رَمَضانَ نافِلَةً بِاللَّيلِ جَماعَةً فَقالا: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا صَلَّى العِشاءَ الآخِرَةَ انصَرَفَ إلى مَنزِلِهِ، ثُمَّ يَخرُجُ مِن آخِرِ اللَّيلِ إلَى المَسجِدِ، فَيَقومُ فَيُصَلّي، فَخَرَجَ في أوَّلِ لَيلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ لِيُصَلِّيَ كَما كانَ يُصَلّي، فَاصطَفَّ النّاسُ خَلفَهُ فَهَرَبَ مِنهُم إلى بَيتِهِ وتَرَكَهُم، فَفَعَلوا ذلِكَ ثَلاثَ لَيالٍ، فَقامَ فِي اليَومِ الرّابِعِ عَلَى مِنبَرِهِ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ثُمَّ قالَ: أيُّهَا النّاسُ، إنَّ الصَّلاةَ بِاللَّيلِ في شَهرِ رَمَضانَ النّافِلَةَ في جَماعَةٍ بِدعَةٌ وصَلاةَ الضُّحى بِدعَةٌ، ألا فَلا تَجتَمِعوا لَيلاً في شَهرِ رَمَضانَ لِصَلاةِ اللَّيلِ ولا تُصَلّوا صَلاةَ الضُّحى؛ فَإِنَّ ذلِكَ مَعصِيَةٌ، ألا وإنَّ كُلَّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ، وكُلَّ ضَلالَةٍ سَبيلُها إلَى النّارِ، ثُمَّ نَزَلَ وهُوَ يَقولُ: قَليلٌ في سُنَّةٍ خَيرٌ مِن كَثيرٍ في بِدعَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج3 ص69 ح226، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص137 ح1964، دعائم الإسلام: ج1 ص213 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج97 ص381 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">133.</span> <span dir="rtl">تهذيب الأحكام ـ به نقل از زُراره و ابن مسلم و فضيل ـ: از آن دو (امام باقر و امام صادق عليهماالسلام)، در باره به جماعت خواندن نماز شب در ماه رمضان پرسيديم. فرمودند: «پيامبر صلى الله عليه و آله، نماز خفتن را كه مى خواند، به خانه اش مى رفت. سپس آخرِ شب به مسجد مى آمد و به نماز مى ايستاد. در نخستين شب ماه رمضان، طبق معمول، براى گزاردن نماز به مسجد رفت. مردم، پشت سرِ ايشان، صف كشيدند. پيامبر صلى الله عليه و آله، از دستِ آنان به خانه اش گريخت و آنان را به حال خود، رها كرد.</span>

<span dir="rtl">مسلمانان، سه شب چنين كردند. روز چهارم، پيامبر صلى الله عليه و آله بر منبر رفت و خدا را ستايش كرد و او را ثنا گفت. سپس فرمود: اى مردم! به جماعت خواندن نماز نافله شب در ماه رمضان و نيز نماز چاشت، بدعت است. هان! پس هيچ شبى را در ماه رمضان، براى گزاردن نماز شب، جمع نشويد و نماز چاشت را نيز [به جماعت] نخوانيد؛ زيرا اين كار، معصيت است. آگاه باشيد كه هر بدعتى، گم راهى است و هر گم راهى اى، راهش به سوى آتش است.</span>

<span dir="rtl">آن گاه از منبر پايين آمد، در حالى كه مى فرمود: [عمل] اندكِ همراه با سنّت، بهتر از بسيارِ تواَم با بدعت است».</span>

<span dir="rtl">134.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سَأَلَهُ عَمّارٌ السّاباطِيُّ عَنِ الصَّلاةِ في رَمَضانَ فِي المَساجِدِ ـ: لَمّا قَدِمَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام الكوفَةَ أمَرَ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام أن يُنادِيَ فِي النّاسِ: لا صَلاةَ في شَهرِ رَمَضانَ فِي المَساجِدِ جَماعَةً، فَنادى فِي النّاسِ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام بِما أمَرَهُ بِهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام، فَلَمّا سَمِعَ النّاسُ مَقالَةَ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ صاحوا: وا عُمَراه وا عُمَراه.</span>

<span dir="rtl">فَلَمّا رَجَعَ الحَسَنُ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ لَهُ: ما هذَا الصَّوتُ؟ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ النّاسُ يَصيحونَ: وا عُمَراه وا عُمَراه! فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: قُل لَهُم صَلّوا.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج3 ص70 ح227 وراجع: الصراط المستقيم: ج3 ص26 وكتاب سليم بن قيس: ج2 ص721.</span></ref>

<span dir="rtl">134.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ سؤال عمّار ساباطى در باره خواندن نماز شب، به جماعت، در ماه رمضان در مساجد ـ: چون امير مؤمنان عليه السلام به كوفه آمد، به حسن بن على عليه السلام فرمود تا در ميان مردم، ندا دهد: «در ماه رمضان، نماز [شب] را در مساجد، به جماعت نبايد خواند».</span>

<span dir="rtl">حسن بن على عليه السلام، فرمان امير مؤمنان عليه السلام را در ميان مردم، ندا داد. مردم، چون سخن حسن بن على عليه السلام را شنيدند، فرياد بر آوردند: وا عمرا، وا عمرا!</span>

<span dir="rtl">حسن عليه السلام به نزد امير مؤمنان عليه السلام باز گشت. امير مؤمنان عليه السلام پرسيد: «اين، چه صدايى است؟».</span>

<span dir="rtl">حسن عليه السلام گفت: اى امير مؤمنان! مردم فرياد مى زنند، وا عمرا، وا عمرا!</span>

<span dir="rtl">امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «به آنها بگو كه [به جماعت] بخوانند».</span>

<span dir="rtl">135.</span> <span dir="rtl">تفسير العياشي عن حريز عن بعض أصحابنا عن أحدهما عليهماالسلام: لَمّا كانَ أميرُ المُؤمِنينَ فِي الكوفَةِ أتاهُ النّاسُ فَقالوا: اِجعَل لَنا إماما يَؤُمُّنا في شَهرِ رَمَضانَ، فَقالَ: لا، ونَهاهُم أن يَجتَمِعوا فيهِ فَلَمّا أمسَوا جَعَلوا يَقولونَ: اِبكوا في رَمَضانَ وا رَمَضاناه، فَأَتاهُ الحارِثُ الأَعوَرُ في اُناسٍ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ ضَجَّ النّاسُ وكَرِهوا قَولَكَ فَقالَ عِندَ ذلِكَ: دَعوهُم وما يُريدونَ لِيُصَلِّيَ بِهِم مَن شاؤوا، ثُمَّ قالَ: فَمَن «يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا»</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 115.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج1 ص275 ح272، مستطرفات السرائر: ص146 ح18، بحار الأنوار: ج96 ص385 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">135.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از حريز، از يكى از راويان شيعه، از امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام ـ: زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام در كوفه بود، مردم نزد ايشان آمدند و گفتند: برايمان پيش نمازى قرار ده كه در ماه رمضان، امام [جماعت] ما باشد.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «نه»، و آنان را از به جماعت خواندن [نماز شب] در اين ماه، نهى كرد.</span>

<span dir="rtl">شب كه شد، مردم شروع كردن به گفتن اين جمله: «در رمضان بگِرييد. وا رمضانا!».</span>

<span dir="rtl">پس، حارث اَعوَر، با عدّه اى از مردم، نزد امير مؤمنان عليه السلام آمد و گفت: اى امير مؤمنان! مردم، فغان بر آورده اند و از فرمان شما ناراحت اند.</span>

<span dir="rtl">در اين هنگام، امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «آزادشان بگذاريد كه بخوانند، و هر كه را خواستند، پيش نمازِ خود، قرار دهند».</span>

<span dir="rtl">سپس فرمود: «و هر كس راهى غير راه مؤمنان را در پيش گيرد، وى را بدانچه روى خود را بدان سو كرده، وا مى گذاريم و به جهنّم مى كشانيم؛ و چه بد بازگشتگاهى است!».</span>

<span dir="rtl">136.</span> <span dir="rtl">مستدرك الوسائل عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الاستغاثة: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله استَنَّ عَلَى المُصَلّينَ النَّوافِلَ، في لَيلِ رَمَضانَ فُرادى، وهِيَ الَّتي تُسَمَّى التَّراويحَ، فَاجتَمَعَتِ الاُمَّةُ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَم يُرَخِّص في صَلاتِها جَماعَةً، فَلَمّا وُلِّيَ عُمَرُ أمَرَهُم بِصَلاتِها جَماعَةً، فَصَلّوا كَذلِكَ وجَعَلوها مِنَ السُّنَنِ المُؤَكَّدَةِ، ثُمَّ والَوا عَلَيها وواظَبوا، وهُم في ذلِكَ مُقِرّونَ بِأَنَّها بِدعَةٌ، ثُمَّ يَزعُمونَ أنَّها بِدعَةٌ حَسَنَةٌ... إلى آخِرِ ما قالَ.</span> <ref><span dir="rtl">مستدرك الوسائل: ج6 ص218 ح6773.</span></ref>

<span dir="rtl">136.</span> <span dir="rtl">مستدرك الوسائل ـ به نقل از ابو القاسم كوفى، در الاستغاثة ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، براى نماز گزاران، خواندن نمازهاى نافله شب را در ماه رمضان به صورت فُرادا، سنّت نهاد، و اين، همان نمازى است كه به آن، «تَراويح» مى گويند. بنا بر اين، به اجماع امّت، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، اجازه به جماعتْ خواندن اين گونه نمازها را نداده است؛ امّا چون عمر به خلافت نشست، دستور داد كه اين نمازها را به جماعت بخوانند، و مسلمانان، چنين خواندند و آن را از سنّت هاى مورد تأكيد، قرار دادند و به آن، ادامه دادند و بر اين كار، مواظبت نمودند. در حالى كه معترف بودند كه اين كار، بدعت است؛ امّا آن را بدعتى نيكو مى پنداشتند.…</span>

<span dir="rtl">137.</span> <span dir="rtl">تاريخ الخلفاء: وفيها ـ يَعني سَنَةَ أربَعَ عَشرَةَ ـ جَمَعَ عُمَرُ النّاسَ عَلى صَلاةِ التَّراويحِ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ الخلفاء: ص154 وراجع: فتح الباري: ج4 ص286 واُسد الغابة: ج5 ص190 الرقم 4961 وتاريخ دمشق: ج22 ص213.</span></ref>

<span dir="rtl">137.</span> <span dir="rtl">تاريخ الخلفاء</span>:<span dir="rtl">در اين سال، يعنى سال چهاردهم [هجرى]، عمر، مردم را بر به جماعت خواندن نماز تَراويح، وا داشت.</span>

<span id="صلاة-الضحى"></span>
== <span dir="rtl">8 / 5: صَلاةُ الضُّحى</span> ==

<span dir="rtl">8 / 5: نماز چاشت</span>

<span dir="rtl">138.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن عائشة: إن كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَيَدَعُ العَمَلَ ـ وهُوَ يُحِبُّ أن يَعمَلَ بِهِ ـ خَشيَةَ أن يَعمَلَ بِهِ النّاسُ فَيُفرَضَ عَلَيهِم، وما سَبَّحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله سُبحَةَ الضُّحى قَطُّ وإنّي لَاُسَبِّحُها.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج1 ص379 ح1076، صحيح مسلم: ج1 ص497 ح77، سنن أبي داود: ج2 ص28 ح1293، مسند ابن حنبل: ج9 ص371 ح24613 و ج10 ص51 ح25928، الموطّأ: ج1 ص152 ح29 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج8 ص402 ح23446.</span></ref>

<span dir="rtl">138.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، اين كار (خواندن نماز چاشت) را رها مى كرد، در حالى كه دوست داشت آن را به جا آورد، چون مى ترسيد كه مردم به آن عمل كنند و در نتيجه، بر آنانْ واجب گردد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، هيچ گاه نماز چاشت نخواند؛ ولى من (عايشه) آن را مى خوانم.</span>

<span dir="rtl">139.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن عائشة: ما رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَبَّحَ سُبحَةَ الضُّحى، وإنّي لَاُسَبِّحُها.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج1 ص395 ح1123، صحيح مسلم: ج1 ص497 ح77، مسند ابن حنبل: ج9 ص538 ح25499 و ج10 ص37 ح25864، مسند اسحاق بن راهويه: ج2 ص299 ح820، كنز العمّال: ج8 ص402 ح23447.</span></ref>

<span dir="rtl">139.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از عايشه ـ: من نديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز چاشت بخواند؛ امّا من، آن را مى خوانم.</span>

<span dir="rtl">140.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن مجاهد: دَخَلتُ أنَا وعُروَةُ بنُ الزُّبَيرِ المَسجِدَ، فَإِذا عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ جالِسٌ إلى حُجرَةِ عائِشَةَ، وإذا ناسٌ يُصَلّونَ فِي المَسجِدِ صَلاةَ الضُّحى، قالَ: فَسَأَلناهُ عَن صَلاتِهِم فَقالَ: بِدعَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج2 ص630 ح1685، صحيح مسلم: ج2 ص917 ح220، مسند ابن حنبل: ج2 ص540 ح6439 نحوه، السنن الكبرى: ج5 ص16 ح8836.</span></ref>

<span dir="rtl">140.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از مجاهد ـ: من و عروة بن زبير، به مسجد در آمديم. ديديم كه عبد اللّه بن عمر، در كنار اتاق عايشه نشسته است و عدّه اى از مردم، در مسجد، نماز چاشت مى خوانند. از او (ابن عمر) در باره نماز آنان پرسيدم. گفت: بدعت است.</span>

<span dir="rtl">141.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ وقَد سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ عَن صَلاةِ الضُّحى ـ: أوَّلُ مَنِ ابتَدَعَها قَومُكَ الأَنصارُ، سَمِعوا قَولَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: صَلاةٌ في مَسجِدي تَعدِلُ ألفَ صَلاةٍ، فَكانوا يَأتونَ مِن ضِياعِهِم ضُحىً، فَيَدخُلونَ المَسجِدَ فَيُصَلّونَ فيهِ، فَبَلَغَ ذلِكَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَنَهاهُم عَنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج1 ص214، بحار الأنوار: ج83 ص159 ح6.</span></ref>

<span dir="rtl">141.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در پاسخ پرسش مردى از انصار در باره نماز چاشت ـ: نخستين كسانى كه آن را بدعت نهادند، قوم تو، انصار، بودند. [علّتش آن بود كه] شنيدند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: «يك ركعت نماز در مسجد من، با هزار ركعت، برابر است». از اين رو در هنگام چاشت، مزارع [و كار] خود را رها مى كردند و به مسجد مى آمدند و در آن، نماز مى خواندند. اين خبر به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد. آنها را از اين كار، منع كرد.</span>

<span dir="rtl">142.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: ولا تُصَلّوا ضُحىً، فَإِنَّ الصَّلاةَ ضُحىً بِدعَةٌ، وكُلُّ بِدعَةٌ ضَلالَةٌ، وكُلُّ ضَلالَةٍ سَبيلُها إلَى النّارِ، ثُمَّ نَزَلَ وهُوَ يَقولُ: عَمَلٌ قَليلٌ في سُنَّةٍ خَيرٌ مِن عَمَلٍ كَثيرٍ في بِدعَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج1 ص213، بحار الأنوار: ج97 ص381 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">142.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: روزه ماه رمضان، واجب است و به جماعت خواندن نافله شب آن بدعت است و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان نخوانْد، در حالى كه اگر خوب بود، آن را ترك نمى كرد.</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در يكى از شب هاى ماه رمضان، به تنهايى نماز مى خوانْد كه گروهى پشت سر او به نماز ايستادند. چون آنان را [در پشت سر خويش] احساس كرد، وارد خانه اش شد و اين كار را سه شب انجام داد. پس از سه شب، صبح به منبر رفت و خدا را حمد و ثنا گفت. سپس فرمود: «اى مردم! غير از نماز واجب، نماز ديگرى را به جماعت نخوانيد، نه در ماه رمضان و نه در جز آن. آنچه كرديد، بدعت است و در وقت چاشت (از طلوع آفتاب تا هنگام ظهر) نماز نخوانيد؛ زيرا نماز خواندن در وقت چاشت، بدعت است و هر بدعتى، گم راهى است و هر گم راهى اى، راه به آتش مى بَرَد. [پيامبر صلى الله عليه و آله] سپس از منبر به زير آمد، در حالى كه مى فرمود: «اندكْ عملى كه مطابق سنّت باشد، بهتر از عملِ بسيارى است كه با بدعت، همراه باشد».</span>

<span dir="rtl">راجع: ص30 ح133.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص31 ح133.</span>

<span id="پژوهشى-در-باره-نماز-چاشتگاه"></span>
=== <span dir="rtl">پژوهشى در باره نماز چاشتگاه</span> ===

<span dir="rtl">بر پايه حديث «الصَّلاةُ خَيرُ مَوضوعٍ»، مى توانيم افزون بر نمازهاى واجب و مستحبّى و نوافل روزانه و رواتب، براى ذكر خدا و پاداش بُردن، در مكان ها و زمان هايى كه شارع مقدّس، ما را از آن نهى نكرده است، نماز بخوانيم. شرط اساسى در صحّت و جواز اين نمازها، مانند هر عبادت ديگرى، آن است كه تنها كلّيت آن را به شارع، منسوب بداريم و خصوصيات زمانى و مكانىِ آنها را به شارع، نسبت ندهيم كه در اين صورت، تعريف «بدعت»</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج11 ص457 (بدعت، در حديث).</span></ref> <span dir="rtl">بر آن، صدق خواهد كرد. نتيجه اين سخن، آن است كه به هنگام بر آمدن خورشيد (چاشتگاه / ضُحى)، مانند زمان هاى ديگر، مى توان نماز قضا و يا مستحبّى خواند؛ ولى اگر بخواهيم نماز در اين زمان (هنگام چاشت) را عبادتى رسمى و اعلام شده از سوى شارع مقدّس اسلام بدانيم و آن را از زمره نمازهاى فرائض و يا رواتب بشماريم، نيازمند دليل و رواياتى مقبول هستيم؛ رواياتى كه مُجمل و يا مبتلا به مُعارض نباشند.</span>

<span id="روايات-نماز-چاشت"></span>
==== <span dir="rtl">رواياتِ نماز چاشت</span> ====

<span dir="rtl">روايات در باره اين موضوع را مى توان به دو دسته كلّى، تقسيم نمود: دسته اوّل، به خواندن نماز چاشت، توصيه كرده و يا گفته اند كه دستِ كم پيامبر صلى الله عليه و آله، گاه آن را خوانده است.</span> <ref><span dir="rtl">مانند روايت احمد بن حنبل از عايشه: «پيامبر صلى الله عليه و آله، نماز چاشت مى خوانده... » (مسند ابن حنبل: ج9 ص520 ح25403) و روايت مسلم از ابوذر و ابودردا (صحيح مسلم: ج1 ص499 ح85 و 86) و روايت ابن ماجه از ابو هُرَيره: «هر كس دو ركعت نماز چاشتگاه را به جا آورد، گناهانش آمرزيده مى شود، هر چند به اندازه كف هاى دريا باشد» (سنن ابن ماجة: ج1 ص440 ح1382. نيز، ر. ك: سنن الدارقطنى: ج2 ص80 ح1 و المصنف، ابن ابى شيبه: ج2 ص297 ح9).</span></ref> <span dir="rtl">دسته دوم، نه تنها به آن توصيه نكرده اند؛ بلكه آن را بدعت دانسته اند.</span> <ref><span dir="rtl">برخى از اين روايات، در متن كتاب آمد و براى برخى ديگر، ر. ك: صحيح البخارى: ج1 ص394 ح1121 و مسند ابن حنبل: ج2 ص249 ح4758 و ص298 ح5052 و ص484 ح6134 و ص540 ح6439 (از موزق) و ج7 ص323 ح20482 (از عبد الرحمان بن ابى بكره).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">در ميان روايات دسته اوّل، روايات ضعيف و مُجمَل،</span> <ref><span dir="rtl">مانند روايت منقول از نعيم بن هماز از پيامبر صلى الله عليه و آله: «خداوند عز و جل فرمود: اى انسان! در اوّل روز، از اداى چهار ركعت نماز من، سستى مكن، من پايان روزت را بر عهده مى گيرم» (التاج الجامع للاُصول: ج1 ص321) كه ابن قيّم و ابن تيميّه احتمال داده اند مقصود از آن، نماز صبح و نافله آن باشد؛ نيز روايت بخارى از ابو هريره: «خليلم [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله]، سه چيز به من سفارش كرد كه هرگز آنها را تا دَم مرگ، ترك نمى كنم: ... و نماز چاشت را» كه ابن قيّم جوزى، احتمال اختصاصى بودن اين</span> <span dir="rtl">توصيه را مطرح كرده است؛ زيرا به صحابه ديگر مانند ابو بكر و عمر، چنين توصيه اى نكرده است.</span>

<span dir="rtl">گفتنى است به روايات ديگرى هم استدلال شده است كه بيشتر حكايت فعلِ پيامبر صلى الله عليه و آله و يا برخى صحابه اند و هر يك با اجمال هايى همراه اند (ر. ك: البدعة، مفهومها، حدودها).</span></ref> <span dir="rtl">بيشتر به چشم مى آيد و حتّى برخى از آنها به وسيله مؤلّفان كتب احاديث موضوعه، مجعول دانسته شده اند؛</span> <ref><span dir="rtl">مانند روايات زكريا بن دُرَيد كِنْدى از حميد و يعلى بن اَشدق، از عبد اللّه بن جراد (ر. ك: الموضوعات: ج12 ص111 باب فى الضحى).</span></ref> <span dir="rtl">امّا روايات دسته دوم، هر چند از نظر عددى كمتر هستند، امّا دلالتشان، واضح تر و اسنادشان، قوى تر است.</span> <ref><span dir="rtl">براى آگاهى از اين روايات، ر. ك: البدعة، مفهومها، حدودها: ص169، زاد المعاد، ابن قيّم جوزى: ج1 ص117.</span></ref> <span dir="rtl">افزون بر اين، روايات دسته دوم، از سوى فقيهان شيعه و برخى علماى اهل سنّت، نقل و تلقّى به قبول شده اند،</span> <ref><span dir="rtl">محدّثان اهل سنّت، روايات نافى (مخالف) را در صحيح البخارى رد نكرده اند و بلكه به جمع دلالى پرداخته اند و عموم عالمان شيعه هم به روايات نافى در اين زمينه، تمسّك كرده اند (ر. ك: رسائل المرتضى: ج1 ص221، الخلاف: ج1 ص543، تذكرة الفقهاء: ج2 ص278).</span></ref> <span dir="rtl">در حالى كه روايات دسته اوّل، تنها به وسيله محدّثان و فقيهان اهل سنّت، گزارش شده اند و مورد قبول همه آنان نيز نيستند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: الشرح الكبير على المغنى: ج1 ص775، الفقه على المذاهب الأربعة: ج1 ص332، زاد المعاد، ابن قيّم: ج1 ص116).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">سخن آخر، اين كه هيچ فقيهى، اين نماز را واجب و ترك آن را موجب عذاب و عِقاب، ندانسته است. بنا بر اين، احتمال بدعت بودن آن، موجب رعايت احتياط و اجتناب از آن است، چنان كه علّامه حلّى گفته است:</span>

<span dir="rtl">وقتى اخبارى صحيح، داير بر بدعت بودن آن وارد شده، تركش متيقّن است؛ زيرا ترك آن، حرام نيست؛ ولى بر اساس اين روايت، انجام دادن آن، حرام است. پس تركش مطابق احتياط است و براى خلاصى از تكليف، بهتر است.</span> <ref><span dir="rtl">الرسالة السعدية: ص119.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">گفتنى است كه با توجّه به احاديث مُعارض و نهىِ شديد آنها، ديگر نمى توان به اخبار «مَنْ بَلَغ» استناد كرد؛ زيرا اخبار «مَنْ بَلَغ»، بر فرضِ دلالت بر استحباب عملى كه وعده ثواب براى انجام دادن آن، داده شده است، توانايى اثبات استحباب چيزى را كه احتمال رَدْع آن قوى است، ندارد.</span> <ref><span dir="rtl">اين تحليل توسط فاضل ارجمند جناب آقاى عبد الهادى مسعودى تهيه شده است.</span></ref>

<span id="الأذان-الثالث-يوم-الجمعة"></span>
== <span dir="rtl">8 / 6: الأَذانُ الثّالِثُ يَومَ الجُمُعَةِ</span> ==

<span dir="rtl">8 / 6: اذان سوم در روز جمعه</span>

<span dir="rtl">143.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: الأَذانُ الثّالِثُ يَومَ الجُمُعَةِ بِدعَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج3 ص422 ح5، تهذيب الأحكام: ج3 ص19 ح67، عوالي اللآلي: ج3 ص99 ح124 كلّها عن حفص بن غياث عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج83 ص114 ح26.</span></ref>

<span dir="rtl">143.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: [گفتن] اذان سوم در روز جمعه، بدعت است.</span>

<span id="پژوهشى-در-باره-اذان-پيش-از-ظهر-روز-جمعه"></span>
=== <span dir="rtl">پژوهشى در باره اذان پيش از ظهر روز جمعه</span> ===

<span dir="rtl">مى دانيم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، سال ها در مدينه و اطراف آن، نماز جمعه را بر پا مى كرده است. گزارش هاى متعدّد در اين باره هم داستان اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى فرا خواندنِ مردم به نماز جمعه، از شعار هميشگى اسلام، يعنى اذان، استفاده نموده است. مؤذّن پيامبر صلى الله عليه و آله، زمانى كه امام جمعه براى ايراد خطبه فراز مى آمد، اذان مى گفت</span> <ref><span dir="rtl">بخارى، از سائب بن يزيد نقل مى كند كه گفت: در دوران پيامبر صلى الله عليه و آله و عمر و ابو بكر، شروع اذان اعلان جمعه، زمانى بود كه خطيب بر منبر، مستقر مى شد (صحيح البخارى: ج1 ص309 ح870).</span></ref> <span dir="rtl">و پس از فرود آمدن امام جمعه و آمادگى براى برپايى نماز، اقامه مى گفت.</span> <ref><span dir="rtl">نسايى، از سائب بن يزيد نقل مى كند گفت: وقتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روز جمعه بر منبر مى نشست، بلال، اذان را شروع مى كرد و هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرود مى آمد، اقامه مى گفت. در دوره ابو بكر و عمر هم همين گونه بود (سنن النسائى: ج3 ص100).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">اين سيره، در روزگار دو خليفه اوّل و دوم و نيمه نخست خلافت عثمان نيز استمرار داشته است؛</span> <ref><span dir="rtl">ر ك: همان، پانوشت 1 و 2.</span></ref> <span dir="rtl">امّا به روزگار عثمان، اذانى ديگر بر اذان و اقامه اصلى نماز جمعه، افزوده شد.</span> <ref><span dir="rtl">«... زمان عثمان كه فرا رسيد و جمعيت [مسلمانان] هم بسيار شد، عثمان، اذان سوم را هم در زوراء (خانه عثمان) افزود (صحيح البخارى: ج1 ص309 ح870).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">جايگاه اين اذانِ اضافه شده، طبق نقل اكثر قريب به اتّفاق راويان و فقيهان، پيش از ظهر شرعى جمعه بوده است،</span> <ref><span dir="rtl">سخنى از ابن ادريس حلّى و نيز تركمانى، به نقل از علّامه امينى در دست است كه نشان مى دهد او اين اذان اضافه شده را پس از اذان اصلى، و زمان آن را پس از خطبه هاى نماز و فرود آمدن امام جمعه مى داند: «پس از فرود آمدن [خطيب از منبر]، غير از اذان كه هنگام زوال گفته مى شود، گفتن اذانى جايز نيست، و اين (اذان پس از خطبه)، همان اذان نهى شده است» (السرائر: ج1 ص295. نيز، ر. ك: الغدير: ج8 ص126، كشف الرموز: ج1 ص176). امّا شهيد اوّل، اين نظر را غريب مى شمارد (البيان: ص106).</span></ref> <span dir="rtl">و از اين رو، آن را «اذان اوّل» مى ناميده اند. گفتنى است به دليل اين كه اين اذان، پس از اذان اصلى و سال ها پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پديد آمده، «اذان ثانى» هم ناميده شده است. بر همين پايه و با اطلاق اذان بر اقامه به دليل تغليب، و يا به دليل اين كه آن نيز نوعى اعلام و تأذين و نداست، اين اذان افزوده را «اذان ثالث» يا «نداء ثالث» نيز خوانده اند.</span>

<span dir="rtl">گزارش هاى تاريخى و حديثى، دليلى را از سوى مُبدِع اين اذان اضافى، گزارش نكرده اند و تنها گفته اند كه اين افزودن، به هنگام فراوان شدنِ مردم و دور شدن خانه هاى آنها از مسجدِ پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است. شايد بتوان با توجّه به اين نكته و نيز مكان اين اذان ـ كه بيرون از مسجد مدينه و طبق قول بسيارى در زوراء (در بازار مدينه) بوده است،</span> <ref><span dir="rtl">زوراء، خانه عثمان در بازار مدينه بوده است (مجمع البيان: ج10 ص434 و معجم البلدان: ج3 ص156)؛ امّا برخى مانند علّامه امينى، آن را به نقل از قاموس اللّغة و تاج العروس، مجاور مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله دانسته اند (الغدير: ج1 ص128).</span></ref> <span dir="rtl">ـ اين گونه گفت كه: عثمان، مى خواسته است با اين اذان پيش از وقت، مردم ساكن در اطراف شهر و مكان هاى دور از مسجد النبى صلى الله عليه و آله را از نزديك شدن وقت نماز جمعه، آگاه كند تا آن كه پس از طهارت و طىّ مسير، از آغاز خطبه هاى نماز، در مسجد، حضور داشته باشند و به سخنان خليفه، گوش بسپارند؛</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: المصنّف، عبد الرزّاق: ج3 ص206 ح5342.</span></ref> <span dir="rtl">همان چيزى كه او را وادار به مقدّم داشتن خطبه هاى نماز عيد فطر و قربان بر نماز آن كرد؛ زيرا مردم به كارهاى عثمان و شيوه زمامدارى او معترض بودند و به سخنان او توجّه نمى كردند.</span>

<span dir="rtl">زمان وقوع اين كار، اين احتمال را تقويت مى كند؛ زيرا بر طبق گزارش مورّخان،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: تاريخ الطبرى: ج3 ص337، الكامل: ج3 ص116، البداية و النهاية: ج7 ص175.</span></ref> <span dir="rtl">افزودن اذان در سال سى ام هجرى است؛ يعنى تاريخى كه نقطه عطف ميان دو دوره خلافت عثمان است و در اين سال است كه عثمان، به تدريج، مورد انتقادها قرار گرفت و مردم به خطبه ها و اندرزهاى او، اعتنايى نمى كردند و بدان، گوش نمى سپردند.</span>

<span id="حكم-شرعى-اذان-افزوده"></span>
==== <span dir="rtl">حكم شرعى اذان افزوده</span> ====

<span dir="rtl">بيشتر محدّثان و فقيهان اهل سنّت، افزودن اين اذان را حقّ خليفه شمرده اند و آن را بدعت و يا حدّ اقل، بدعتى نكوهيده، نمى دانند. برخى فقيهان، حديث مُرسَل «عليكم بسنّتى و سنّة الخلفاء الراشدين من بعدى» را نيز دليل خوبى براى اين نظريه مى دانند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: الكافى، ابن عبد البرّ: ص74، عمدة القارى: ج23 ص246.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">برخى نيز اين افزوده را «اذان اصطلاحى» ـ كه گونه اى عبادت و يا مقدّمه عبادتِ نماز است ـ، نمى شمرند و تنها آن را «اذانى لغوى»، يعنى فراخوان و تذكّر عمومى مى دانند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: تلخيص الحبير: ج4 ص600، فتح البارى: ج2 ص327.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">معدودى از فقيهان بزرگ شيعه، مانند شيخ طوسى در المبسوط و محقّق حلّى و محقّق اردبيلى،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: المبسوط: ج1 ص149، المعتبر: ج2 ص296، مجمع الفائدة و البرهان: ج2 ص377.</span></ref> <span dir="rtl">به صورت اجمالى و مشروط، با اين ديدگاه، موافق بوده و آن را بدعت نشمرده اند، هر چند ممكن است آن را مانند محقّق حلّى، به دليل آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله بدان مبادرت نكرده و به آن فرمان نداده است و يا به دليل شباهتش به بدعت، مكروه بدانيم؛ زيرا انتخاب اذان كه شعارى مقدّس و عبادتى فرود آمده از آسمان و به اصطلاح اصوليان، شكل و جايگاه آن، توقيفى و به دستِ شارع است، براى امرى عادى و معمول، خلاف سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و خلفاى پيش از عثمان است. از اين رو، برخى فقيهان اهل سنّت، مانند شافعى نيز آن را نپسنديده اند.</span> <ref><span dir="rtl">تذكرة الفقهاء: ج4 ص106، الاُمّ: ج1 ص224. نيز، ر. ك: الاعتصام، شاطبى: ج2 ص16.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">در برابر اين قول، بيشتر فقيهان شيعه، اذان سوم را بدعت شمرده اند و برخى از آنان، به حديث حَفْص بن غياث از امام جعفر صادق عليه السلام استناد كرده اند كه فرمود:</span>

<span dir="rtl">الأَذانُ الثّالِثُ يَومَ الجُمُعَةِ بِدعَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافى: ج3 ص422 ح5، تهذيب الأحكام: ج3 ص19 ح67.</span></ref> <span dir="rtl">اذان سوم در روز جمعه، بدعت است.</span>

<span dir="rtl">آنان، همچنين سخن ابن عمر را كه گفته است: «الأذان الأوّل يوم الجمعة بدعة»</span> <ref><span dir="rtl">المصنّف، ابن ابى شيبه: ج2 ص48 ح3. مقصود، اوّلين اذان بر حَسَب زمان است.</span></ref> <span dir="rtl">و نيز قول حسن بَصرى را كه گفته: «النّداء الأوّل يوم الجُمُعة الّذى يكون عند خروج الإمام و الّذى قبل ذلك مُحدَثٌ»</span> <ref><span dir="rtl">المصنّف، ابن ابى شيبه: ج2 ص48 ح1.</span></ref> <span dir="rtl">را به عنوان دليل هاى خود، ذكر كرده اند.</span>

<span dir="rtl">در اين دليل ها، خدشه هايى نيز وارد شده است. برخى، سند حديث حَفْص را ضعيف دانسته اند و جابر بودن عمل مشهور را به طور كلّى، مقبول نمى شِمُرند و يا متن آن را مُجمل دانسته و مقصود آن را حدّاقل به گونه احتمالى، اذان نماز عصر روز جمعه مى دانند كه پس از اذان نماز جمعه و اقامه آن، سومين ندا خواهد بود.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع الفائدة و البرهان: ج2 ص377.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">گفتنى است كه برخى فقيهان اهل سنّت نيز احتجاج به سخن ابن عمر را قطعى نمى شِمُرند و احتمال قرائت به گونه استفهام انكارى اين سخن را مطرح كرده اند و حتّى با فرض خبرى بودن، آن را بدعتى مذموم نشمرده اند و جزو بدعت هاى خوب، به شمار آورده اند.</span>

<span dir="rtl">در اين صورت، قول حسن نيز قابل احتجاج نيست؛ ليكن به نظر مى رسد كه هيچ يك از اين دو نظر، صحيح نيست.</span>

<span id="نظريه-نهايى"></span>
==== <span dir="rtl">نظريه نهايى</span> ====

<span dir="rtl">در «درآمد» اين باب، گذشت كه بدعت، قابل تقسيم به خوب و بد نيست، هر چند مُحدَثات (امور نو و كارهاى جديد) را مى توانيم به خوب و بد، تقسيم كنيم. در مسئله تأسيس سنّت هاى خوب نيز، نوآورى ما يا بايد از مصداق هاى قانون جامع و كلّى پذيرفته دين باشد (مانند: ابداع كمك ها و يارى هاى جديد اجتماعى و فردى، همچون بيمه و بازنشستگى)، و يا آن را به نام دين و بخشى از آن، انجام ندهيم. بر اين اساس، اگر معتقدان به جواز اذان سوم، آن را افزوده اى لازم بر دين بدانند، گويى كه دين، ناقص بوده و كثرتِ جمعيت را پيش بينى ننموده است، كه در اين صورت، بدعت و دين سازى تلقّى مى شود و به طور مسلّم، حرام است؛ امّا اگر بپذيرند كه آن، جزو دين و عبادت بزرگِ نماز جمعه نيست و هر زمان و در هر مكانى مى توان آن را كنار نهاد و وسيله اعلام و اعلان ديگرى را جاى گزين آن كرد، ديگر نمى توان آن را بدعت دانست. هر چند با توجّه به وسايل امروزى، مانند: راديو، بلندگو، ساعت ها و تلفن هاى هشدار دهنده، استفاده ابزارى از اذان ـ كه شعارى مقدّس و آسمانى است ـ، نادرست مى نمايد؛ زيرا ما را به بدعت و دخالت در امور توقيفى، متّهم مى كند و حديث موجود از صادق آل محمّد عليهم السلام، به احتمال فراوان، قابل تطبيق بر آن است.</span> <ref><span dir="rtl">گفتنى است اين بيان توسط فاضل ارجمند جناب آقاى عبد الهادى مسعودى تهيّه شده است.</span></ref>

<span id="النقص-في-تكبيرات-الصلاة-على-الميت"></span>
== <span dir="rtl">8 / 7: النَّقصُ في تَكبيراتِ الصَّلاةِ عَلَى المَيِّتِ</span> ==

<span dir="rtl">8 / 7: كاستن از تكبيرهاى نماز ميّت</span>

<span dir="rtl">144.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: الصَّلاةُ عَلَى المَيِّتِ خَمسُ تَكبيراتٍ، فَمَن نَقَصَ مِنها فَقَد خالَفَ السُّنَّةَ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص604 ح9 عن الأعمش، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص123 ح1 عن الفضل بن شاذان عن الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج10 ص223 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">144.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: نماز ميّت، پنج تكبير دارد. بنا بر اين، هر كس از آنها بكاهد، با سنّتْ مخالفت كرده است.</span>

<span id="الصلاة-خير-من-النوم-في-الأذان"></span>
== <span dir="rtl">8 / 8: «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ» فِي الأَذانِ</span> ==

<span dir="rtl">8 / 8: گفتنِ «الصَّلاةُ خيرٌ من النَّوم» در اذان</span>

<span dir="rtl">145.</span> <span dir="rtl">المصنف لعبد الرزّاق عن ابن جريج: أخبَرَنِي ابنُ مُسلِمٍ أنَّ رَجُلاً سَأَلَ طاووسا جالِسا مَعَ القَومِ، فَقالَ: يا أبا عَبدِ الرَّحمنِ! مَتى قيلَ: الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومَ؟ فَقالَ طاووسُ: أما إنَّها لَم تُقَل عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ولكِن بِلالاً سَمِعَها في زَمانِ أبي بَكرٍ بَعدَ وَفاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُها رَجُلٌ غَيرُ مُؤَذِّنٍ فَأَخَذَها مِنهُ، فَأَذَّنَ بِها، فَلَم يَمكُث أبو بَكرٍ إلّا قَليلاً، حَتّى إذا كانَ عُمَرُ قالَ: لَو نَهَينا بِلالاً عَن هذَا الَّذي أحدَثَ، وكَأَنَّهُ نَسِيَهُ، فَأَذَّنَ بِهِ النّاسُ حَتَّى اليَومِ.</span> <ref><span dir="rtl">المصنف لعبد الرزاق: ج1 ص474 ح1827، كنز العمّال: ج8 ص357 ح23251.</span></ref>

<span dir="rtl">145.</span> <span dir="rtl">المصنّف، عبد الرزّاق ـ به نقل از ابن جَريج ـ: ابن مسلم، به من خبر داد كه مردى، از طاووس ـ كه همراه جمعى نشسته بود ـ، پرسيد: اى ابو عبد الرحمان! از چه زمانى جمله «الصَّلاة خيرٌ من النَّوم»، گفته شد؟</span>

<span dir="rtl">طاووس گفت: اين جمله، در دوره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفته نشد؛ بلكه پس از رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در زمان ابو بكر، بلال، اين جمله را از مردى كه مؤذّن نبود، شنيد و آن را از او گرفت؛ امّا [خلافت] ابو بكر، اندكى بيش نپاييد. عمر كه آمد، گفت: «كاش بلال را از اين چيزى كه پديد آورده است، نهى كنيم!»؛ ولى گويا فراموش كرد كه چنين كند. بنا بر اين، مردم تا به امروز، آن را در اذان مى گويند.</span>

<span dir="rtl">146.</span> <span dir="rtl">سنن الترمذي عن مجاهد: دَخَلتُ مَعَ عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ مَسجِدا وقَد اُذِّنَ فيهِ، ونَحنُ نُريدُ أن نُصَلِّيَ فيهِ، فَثَوَّبَ المُؤَذِّنُ، فَخَرَجَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ مِنَ المَسجِدِ وقالَ: اُخرُج بِنا مِن عِندِ هذَا المُبتَدِعِ! ولَم يُصَلِّ فيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الترمذي: ج1 ص381 ح198، السنن الكبرى: ج1 ص624 ح1990، المصنف لعبد الرزاق: ج1 ص475 ح1832، كنز العمّال: ج8 ص357 ح23250.</span></ref>

<span dir="rtl">146.</span> <span dir="rtl">سنن التِّرمِذى ـ به نقل از مجاهد ـ: با عبد اللّه بن عمر، به مسجدى وارد شديم و اذان را در مسجد، گفته بودند و ما مى خواستيم در آن، نماز بگزاريم كه مؤذّن، تثويب</span> <ref><span dir="rtl">گفتن جمله «الصَّلاة خير من النَّوم» را در اصطلاح، «تثويب» مى گويند</span>.</ref> <span dir="rtl">گفت. عبد اللّه بن عمر، از مسجد خارج شد و گفت: «بيا از نزد اين بدعت گذار برويم!» و در آن مسجد، نماز نخواند.</span>

<span dir="rtl">147.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام: «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ» بِدعَةُ بَني اُمَيَّةَ، ولَيسَ ذلِكَ مِن أصلِ الأَذانِ.</span> <ref><span dir="rtl">الاُصول الستّة عشر: ص205 ح188 عن زيد النرسي، بحار الأنوار: ج84 ص172 ح76.</span></ref>

<span dir="rtl">147.</span> <span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام: «الصَّلاة خيرٌ من النَّوم»، بدعت بنى اميّه است و از اصل اذان نيست.</span>

<span dir="rtl">راجع: هذه الموسوعة: ج1 ص541 (بحث حول فصول الأذان).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه قرآن و حديث: ج2 ص366 (اذان / پژوهشى در باره بندهاى اذان).</span>

<span id="دعاء-غير-الأعلم-إلى-نفسه"></span>
== <span dir="rtl">8 / 9: دُعاءُ غَيرِ الأَعلَمِ إلى نَفسِهِ</span> ==

<span dir="rtl">8 / 9: فرا خواندن غير اَعلَم به خود</span>

<span dir="rtl">148.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: مَن دَعَا النّاسَ إلى نَفسِهِ وفيهِم مَن هُوَ أعلَمُ مِنهُ، فَهُوَ مُبتَدِعٌ ضالٌّ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص375، الغيبة للنعماني: ص115 ح13 عن فضيل بن يسار نحوه، فقه الرضا: ص383 عن الإمام الكاظم عليه السلام، بحار الأنوار: ج78 ص259 ح150.</span></ref>

<span dir="rtl">148.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هر كس مردم را به خود فرا خوانَد، با آن كه در ميان آنان، داناتر از او هست، او بدعت گذار و گم راه است.</span>

<span id="السكوت-عند-الضرورة"></span>
== <span dir="rtl">8 / 10: السُّكوتُ عِندَ الضَّرورَةِ</span> ==

<span dir="rtl">8 / 10: خاموش ماندن به وقت ضرورت</span>

<span dir="rtl">149.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: السُّكوتُ عِندَ الضَّرورَةِ بِدعَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآلي: ج1 ص293 ح175، بحار الأنوار: ج77 ص165 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">149.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سكوت كردن در هنگام ضرورت، بدعت است.</span>

<span id="الفصل-التاسع-ما-زعم-أنه-بدعة"></span>
= <span dir="rtl">الفصل التاسع: ما زعم أنّه بدعة</span> =

<span dir="rtl">فصل نهم: آنچه بدعت پنداشته شده است</span>

<span id="الجهر-بالبسملة"></span>
== <span dir="rtl">9 / 1: الجَهرُ بِالبَسمَلَةِ</span> ==

<span dir="rtl">9 / 1: بلند گفتن «بسم اللّه الرحمن الرحيم»</span>

<span dir="rtl">150.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: عَمَدوا إلى أعظَمِ آيَةٍ في كِتابِ اللّهِ، فَزَعَموا أنَّها بِدعَةٌ إذا أظهَروها، وهِيَ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج1 ص22 ح16 عن خالد بن مختار، مجمع البيان: ج1 ص90، بحار الأنوار: ج85 ص21 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">150.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: باعظمت ترين آيه كتاب خدا را نشانه رفتند و مدّعى شدند كه بلند گفتن آن، بدعت است. اين آيه، همان «بسم اللّه الرحمن الرحيم» است.</span>

<span id="سجدة-الشكر"></span>
== <span dir="rtl">9 / 2: سَجدَةُ الشُّكرِ</span> ==

<span dir="rtl">9 / 2: سجده شكر</span>

<span dir="rtl">151.</span> <span dir="rtl">الاحتجاج عن محمّد بن عبد اللّه الحميري ـ مِن كِتابِهِ إلى صاحِبِ الزَّمانِ عليه السلام مِن جَوابِ مَسائِلِهِ الَّتي سَأَلَهُ عَنها ـ: سَأَلَ عَن سَجدَةِ الشُّكرِ بَعدَ الفَريضَةِ، فَإِنَّ بَعضَ أصحابِنا ذَكَرَ أنَّها بِدعَةٌ فَهَل يَجوزُ أن يَسجُدَهَا الرَّجُلُ بَعدَ الفَريضَةِ؟...</span>

<span dir="rtl">فَأَجابَ عليه السلام: سَجدَةُ الشُّكرِ مِن ألزَمِ السُّنَنِ وأوجَبِها، ولَم يَقُل إنَّ هذِهِ السَّجدَةَ بِدعَةٌ إلّا مَن أرادَ أن يُحدِثَ في دينِ اللّهِ بِدعَةً.</span> <ref><span dir="rtl">الإحتجاج: ج2 ص576 ح356، بحار الأنوار: ج53 ص161 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">151.</span> <span dir="rtl">الاحتجاج ـ به نقل از محمّد بن عبد اللّه حِميَرى، از نامه اش به صاحب زمان عليه السلام كه در آن، مسائلى را از امام عليه السلام پرسيده بود و ايشان، پاسخش را داده بود ـ: از گزاردن سجده شُكر بعد از نماز واجب پرسيد، و اين كه برخى از شيعيان، آن را بدعت مى دانند. پس آيا جايز است كه شخص بعد از نماز واجب، سجده شكر به جا آورد؟...</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام پاسخ داد: «سجده شُكر، از لازم ترين و واجب ترينِ سنّت هاست و هيچ كس نگفته است كه اين سجده، بدعت است، مگر كسى كه خواسته تا در دين خدا، بدعتى پديد آورَد».</span>

<span id="الفصل-العاشر-عدة-من-المبتدعين"></span>
= <span dir="rtl">الفصل العاشر: عدّة من المبتدعين</span> =

<span dir="rtl">فصل دهم: شمارى از بدعت گذاران</span>

<span id="قابيل"></span>
== <span dir="rtl">10 / 1: قابيلُ</span> ==

<span dir="rtl">10 / 1: قابيل</span>

<span dir="rtl">152.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَ الْاءِنسِ»</span> <ref><span dir="rtl">فصّلت: 29.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: يَعنونَ إبليسَ الأَبالِسَةِ وقابيلَ بنَ آدَمَ، أوَّلُ مَن أبدَعَ (الكُفرَ وَالضَّلالَ)</span> <ref><span dir="rtl">ما بين القوسين أثبتناه من بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">وَالمَعصِيَةَ.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع البيان: ج9 ص17، بحار الأنوار: ج8 ص263.</span></ref>

<span dir="rtl">152.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند متعال: «كسانى كه كافر شدند، گفتند: پروردگارا! آن دو را كه گم راهمان كردند، از جِن و اِنس، نشانمان ده» ـ: مقصودشان، اهريمنِ اهريمنان و قابيل، پسر آدم است؛ نخستين كسانى كه كفر و گم راهى و نافرمانى را بدعت نهادند.</span>

<span dir="rtl">153.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: تُقُبِّلَ قُربانُ هابيلَ ولَم يُتَقَبَّل قُربانُ قابيلَ، وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَىْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْاخَرِ»</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 27.</span></ref> <span dir="rtl">إلى آخِرِ الآيَةِ. وكانَ القُربانُ تَأكُلُهُ النّارُ، فَعَمَدَ قابيلُ إلَى النّارِ فَبَنى لَها بَيتا وهُوَ أوَّلُ مَن بَنى بُيوتَ النّارِ، فَقالَ: لَأَعبُدَنَّ هذِهِ النّارَ حَتّى تَتَقَبَّلَ مِنّي قُرباني.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص113 ح92، كمال الدين: ص213 ح2، تفسير العيّاشي: ج1 ص309 ح78 كلّها عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج23 ص63 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">153.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: قربانى هابيل، پذيرفته گشت و قربانى قابيل، پذيرفته نشد، و اين سخن خداوند عز و جل است كه: «و داستان دو پسر آدم را به درستى برايشان بخوان. هنگامى كه قربانى اى پيش داشتند و از يكى از آن دو، پذيرفته شد و از ديگرى، پذيرفته نشد» تا آخر آيه. [چنان بود كه] قربانى [پذيرفته شده] را آتش مى سوزانْد. پس قابيل رفت و براى آتش، خانه اى ساخت ـ و او نخستين كسى بود كه آتشكده ساخت ـ، و گفت: چندان اين آتش را مى پرستم تا قربانى مرا هم بپذيرد.</span>

<span dir="rtl">154.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ قابيلَ لَمّا رَأَى النّارَ قَد قَبِلَت قُربانَ هابيلَ قالَ لَهُ إبليسُ: إنَّ هابيلَ كانَ يَعبُدُ تِلكَ النّارَ، فَقالَ قابيلُ: لا أعبُدُ النّارَ الَّتي عَبَدَها هابيلُ ولكِن أعبُدُ نارا اُخرى واُقَرِّبُ قُربانا لَها فَتَقَبَّلُ قُرباني، فَبَنى بُيوتَ النّارِ فَقَرَّبَ، فَلَم يَكُن لَهُ عِلمٌ بِرَبِّهِ عز و جل ولَم يَرِث مِنهُ وُلدُهُ إلّا عِبادَةَ النّيرانِ.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص3 ح1، قصص الأنبياء للراوندي: ص66 ح46 نحوه وكلاهما عن عبد الحميد بن أبي الديلم، بحار الأنوار: ج3 ص249 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">154.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: قابيل، چون ديد كه آتش، قربانى هابيل را پذيرفت، ابليس به او گفت: هابيل، اين آتش را مى پرستيده است!</span>

<span dir="rtl">پس قابيل گفت: من آتشى را كه هابيل پرستيده است، نمى پرستم؛ بلكه آتش ديگرى را مى پرستم و برايش قربانى پيشكش مى كنم تا قربانى ام را بپذيرد.</span>

<span dir="rtl">از اين رو آتشكده ها ساخت و قربانى كرد، در حالى كه او از پروردگارش عز و جلشناختى نداشت. فرزندانش نيز از او چيزى جز پرستش آتش، به ارث نبردند.</span>

<span id="كفرة-أهل-الكتاب"></span>
== <span dir="rtl">10 / 2: كَفَرَةُ أهلِ الكِتابِ</span> ==

<span dir="rtl">10 / 2: كافرانِ از اهل كتاب</span>

<span dir="rtl">155.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام ـ في جَوابِ ابنِ الكَوّاءِ عِندَما سَأَلَهُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً»</span> <ref><span dir="rtl">الكهف: 103.</span></ref> <span dir="rtl">الآيَةَ ـ: كَفَرَةُ أهلِ الكِتابِ اليَهودُ وَالنَّصارى، وقَد كانوا عَلَى الحَقِّ، فَابتَدَعوا في أديانِهِم وهُم يَحسَبونَ أنَّهُم يُحسِنونَ صُنعا.</span> <ref><span dir="rtl">الإحتجاج: ج1 ص616 ح139 عن الأصبغ بن نباتة، الغارات: ج1 ص180 عن أبي عمرو الكندي، مجمع البيان: ج6 ص767 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج33 ص341.</span></ref>

<span dir="rtl">155.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در پاسخ ابن كوّا، كه از ايشان پرسيد: اى امير مؤمنان! مرا از اين سخن خداوند عز و جل آگاه كن: «بگو: آيا شما را از زيانكارترين ها خبر دهيم؟» تا آخر آيه ـ: مقصود، كافرانِ اهل كتاب اند؛ يعنى يهود و نصارا. آنان، [در ابتدا] بر آيينِ درست بودند؛ امّا در عقايد خويش، بدعت آورى كردند، در حالى كه گمان مى كردند كه كار درستى مى كنند.</span>

<span dir="rtl">156.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا» ـ: هُمُ النَّصارى، وَالقِسّيسونَ، وَالرُّهبانُ، وأهلُ الشُّبُهاتِ وَالأَهواءِ مِن أهلِ القِبلَةِ وَالحَرورِيَّةُ</span> <ref><span dir="rtl">الحروريَّةُ: طائفة من الخوارج نسبوا إلى حروراء وهو موضع قريب من الكوفة (النهاية: ج1 ص366 «حرر»).</span></ref><span dir="rtl">، وأهلُ البِدَعِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص46 عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج2 ص298 ح23.</span></ref>

<span dir="rtl">156.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند: «بگو: آيا شما را از زيانكارترين ها خبر دهيم؟ آنان، كسانى اند كه كوشش ايشان در زندگى دنيا، به هدر رفته است و خود مى پندارند كه كارِ درستى انجام مى دهند» ـ: آنان، عبارت اند از: نصارا، كشيشان، راهبان، مسلمانانِ شبهه گرا و فرقه گرا، حَروريّه</span> <ref><span dir="rtl">حَروريّه، طايفه اى از خوارج اند، منسوب به حَرورا، لشكرگاه خوارج، كه جايى است در نزديكى كوفه</span>.</ref> <span dir="rtl">و اهل بدعت.</span>

<span id="السامري-330"></span>
== <span dir="rtl">10 / 3: السّامِرِيُّ</span> <ref><span dir="rtl">كان السامري من أتباع النبيّ موسى عليه ‏السلام، فلمّا ذهب موسى عليه ‏السلام لميقات ربّه في الطور وطال مكثه أربعين يوماً استغلّ السامري هذه الفرصة، فصنع عجلاً ودعا الناس إليه، وقد وردت قصّة السامري والعجل في القرآن الكريم والروايات الشريفة والتفاسير (راجع: دائرة المعارف الشيعية: ج9 ص35).</span></ref> ==

<span dir="rtl">10 / 3: سامرى</span> <ref><span dir="rtl">سامرى، مردى از پيروان موسى عليه ‏السلام بود. هنگامى كه موسى عليه ‏السلام به وعدهگاه خود در كوه طور رفت تا تورات بر او نازل شود، اين مدّت، طولانى شد و به چهل روز، بالغ گشت. سامرى، از اين فرصت استفاده كرد و گوساله‏اى ساخت و مردم را به پرستش آن، دعوت كرد. جريان گوساله سامرى، در قرآن و روايات و تفاسير، ذكر گرديده است (ر. ك: دائرة المعارف تشيّع: ج9 ص35).</span></ref>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً اتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَالِمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 148.</span></ref>

<span dir="rtl">«و قوم موسى، پس از [عزيمت] او، از زيورهاى خود، تنديس گوساله اى را براى خويش ساختند كه صداى گاو داشت. آيا نديدند كه آن گوساله، با ايشان سخن نمى گويد و راهى بدانها نمى نمايد؟! آن را [به پرستش] گرفتند، و از ستمكاران بودند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">157.</span> <span dir="rtl">الخصال عن الحسين بن خالد عن أبي الحسن عليه السلام: إنَّ الَّذينَ أمَروا قَومَ موسى عليه السلام بِعِبادَةِ العِجلِ كانوا خَمسَةَ أنفُسٍ وكانوا أهلَ بَيتٍ يَأكُلونَ عَلى خِوانٍ واحِدٍ وهُم أذينوه وأخوهُ مبذويه وَابنُ أخيهِ وَابنَتُهُ وَامرَأَتُهُ وهُمُ الَّذينَ ذَبَحُوا البَقَرَةَ الَّتي أمَرَ اللّهُ عز و جل بِذَبحِها.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص292 ح55، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص83 ح22، علل الشرائع: ص440 ح1، المحاسن: ج2 ص36 ح1115 نحوه، بحار الأنوار: ج13 ص216 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">157.</span> <span dir="rtl">الخصال ـ به نقل از حسين بن خالد، از امام رضا عليه السلام ـ: كسانى كه قوم موسى عليه السلام را به پرستش گوساله فرا خواندند، پنج تن بودند و همه آنها از يك خانواده بودند و بر يك خوان، غذا مى خوردند. آنان، عبارت بودند از: اَذينوه و برادرش مبذويه و برادرزاده اش و دخترش و همسرش. همينان بودند كه آن ماده گاوى را كه خداوند عز و جلبه قربانى كردن آن امر كرده بود، ذبح كردند.</span>

<span id="عمرو-بن-لحي-334"></span>
== <span dir="rtl">10 / 4: عَمرُو بنُ لُحَيٍّ</span> <ref><span dir="rtl">ابن هشام مى‏گويد: يكى از علما برايم نقل كرد كه عمرو بن لُحَى براى كارى، از مكه عازم شام شد. وقتى به بخش مآب، از سرزمين بلقاء ـ كه در آن روزگار عَمالقه، فرزندان عملاق (/ عمليق) بن لاوذ بن سام بن نوح در آن‏جا زندگى مى‏كردند ـ، رسيد، ديد كه آنان، بت مى‏پرستند. به آنها گفت: اين بت‏ها چه فايده‏اى دارند كه شما آنها را مى‏پرستيد؟ به وى گفتند: اينان، بت‏هايى‏اند كه ما وقتى از آنها درخواست باران مى‏كنيم، بر ايمان باران مى‏فرستند، و هر گاه كمك مى‏خواهيم، كمكمان مى‏كنند. عمر بن لحى به آنان گفت: آيا يكى از آنها را به من مى‏دهيد تا به سرزمين اعراب ببرم و آنها هم آن را بپرستند، آنان بت هبل را به وى دادند، او آن را به مكه آورد و جايى قرارش داد و به مردمان دستور داد كه آن را بپرستند و احترامش كنند...</span>

<span dir="rtl">منظور اين است كه عمرو بن لحى ـ لعنت خدا بر او ـ براى مردم چيزهايى را به عنوان دين اختراع كرد، و با آنها دين ابراهيم خليل را تغيير داد، و اعراب هم از وى تبعيت كردند و با آن كاملاً، و به صورت زشتى گمراه شدند.</span></ref> ==

<span dir="rtl">10 / 4: عمرو بن لُحَى</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَ لَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 103.</span></ref>

<span dir="rtl">«خداوند، [چيزهاى ممنوعى از قبيل] بَحيره و سائبه و وَصيله و حام، قرار نداده است؛ ولى كسانى كه كفر ورزيده اند، بر خدا دروغ مى بندند؛ و بيشترشان انديشه نمى كنند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">158.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ عَمرَو بنَ لُحَيِّ بنِ قَمَعَةَ بنِ خِندِفَ كانَ قَد مَلَكَ مَكَّةَ، وكانَ أوَّلَ مَن غَيَّرَ دينَ إسماعيلَ وَاتَّخَذَ الأَصنامَ ونَصَبَ الأَوثانَ، وبَحَرَ البَحيرَةَ، وسَيَّبَ السّائِبَةَ، ووَصَلَ الوَصيلَةَ، وحَمَى الحامِيَ.</span>

<span dir="rtl">فَلَقَد رَأَيتُهُ فِي النّارِ يُؤذي أهلَ النّارِ ريحُ قُصْبِهِ</span> <ref><span dir="rtl">القُصْبُ: اسم للأمعاءِ كلّها (النهاية: ج4 ص66 «قصب»).</span></ref><span dir="rtl">، ويُروى: يَجُرُّ قُصبَهُ فِي النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع البيان: ج3 ص390 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج9 ص84؛ تفسير الطبري: ج5 الجزء 7 ص86 عن أبي هريرة، تاريخ بغداد: ج5 ص173 الرقم 2623، الفردوس: ج3 ص67 ح4188 عن أبي هريرة وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج2 ص403 ح4361.</span></ref>

<span dir="rtl">158.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عَمرو بن لُحَىّ بن قَمَعَة بن خِندِف، بر مكّه حكومت مى كرد. او نخستين كسى بود كه آيين اسماعيل را دگرگون ساخت و بت پرستى را رواج داد و چيزهاى به نام هاى بَحيره و سائبه و وَصيله و حام را بدعت نهاد.</span>

<span dir="rtl">او را در آتش ديدم كه بوى اَمعا و اَحشايش، جهنّميان را آزار مى داد (/ اَمعا و اَحشايش، در آتش كشيده مى شد).</span>

<span id="أبو-عامربن-النعمان-بن-صيفي-الراهب"></span>
== <span dir="rtl">10 / 5: أبو عامِرِبنُ النُّعمانِ بنِ صَيفِيٍّ الرّاهِبُ</span> ==

<span dir="rtl">10 / 5: ابو عامر بن نُعمان بن صيفى راهب</span> <ref><span dir="rtl">نام ابو عامر راهب، عبد عمرو است كه در زمان جاهليت سردسته قبيله اوس بود. هنگامى كه اسلام ظهور پيدا كرد، از آن كناره گرفت و با پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله آشكارا دشمنى كرد و با پنجاه نفر از ياران خود به مكّه ره‏سپار شد و قريش را بر ضدّ پيامبر شوراند و به آنها قول داد كه قومش به يارى قريش خواهند شتافت</span>.

<span dir="rtl">عدّه‏اى از مفسّران، نزول آيه را در باره اُميّة بن الصلت ثقفى شاعر دانسته‏اند؛ امّا منافات ندارد كه قابل تطبيق با هر دو باشد، چنان كه امام باقر عليه ‏السلام فرموده است: «اصل اين آيه در باره بلعم [بن باعورا] است. آن گاه خداوند، آن را مثل قرار داده است براى هر كسى كه هواى نفس خود را بر هدايت خداوند، مقدّم بدارد».</span></ref>

<span dir="rtl">159.</span> <span dir="rtl">مجمع البيان عن سعيد بن المسيّب ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ»</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 175.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: إنَّهُ أبو عامِرِ بنُ النُّعمانِ بنِ صَيفِيٍّ الرّاهِبُ</span> <ref><span dir="rtl">اسم أبي عامر هذا، عبد عمرو بن صيفي الراهب، وكان رأس الأوس في الجاهليّة، فلمّا جاء الإسلام خذل فلم يدخل فيه، وجاهر رسول اللّه صلى الله عليه و آله بالعداوة، وخرج في خمسين رجلاً من الأوس إلى مكّة وحرّض قريشا وسار معها، وهو يعدها أنّ قومه يُؤازرونهم (راجع: إمتاع الأسماع للمقريزي: ج1 ص132).</span>

<span dir="rtl">وقيل: إنّ الآية الشريفة نزلت في اُميّة بن الصلت الثقفي الشاعر أيضا، ولايبعد إنطباقها على كليهما كما روي عن أبي جعفر الباقر عليه السلام: «الأَصلُ في ذلِكَ بَلعَمُ ثُمَّ ضَرَبَهُ اللّهُ مَثلاً لِكُلِّ مُؤثِرٍ هَواهُ عَلى هُدَى اللّهِ مِن أهلِ القِبلةِ» (راجع: مجمع البيان: ج4 ص395، الميزان في تفسير القرآن: ج8 ص337).</span></ref> <span dir="rtl">الَّذي سَمّاهُ النَّبِيُّ الفاسِقَ، وكانَ قَد تَرَهَّبَ فِي الجاهِلِيَّةِ ولَبِسَ المُسوحَ فَقَدِمَ المَدينَةَ، فَقالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: ما هذَا الَّذي جِئتَ بِهِ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: جِئتُ بِالحَنيفِيَّةِ دينِ إبراهيمَ، قالَ: فَأَنَا عَلَيها.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ صلى الله عليه و آله: لَستَ عَلَيها ولكِنَّكَ أدخَلتَ فيها ما لَيسَ مِنها، فَقالَ أبو عامِرٍ: أماتَ اللّهُ الكاذِبَ مِنّا طَريدا وَحيدا، فَخَرَجَ إلى أهلِ الشّامِ وأَرسَلَ إلَى المُنافِقينَ أنِ استَعِدُّوا السِّلاحَ، ثُمَّ أتى قَيصَرَ وأتى بِجُندٍ لِيُخرِجَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله مِنَ المَدينَةِ، فَماتَ بِالشّامِ طَريدا وَحيدا.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع البيان: ج4 ص769، بحار الأنوار: ج22 ص36؛ تفسير القرطبي: ج7 ص320 نحوه وراجع: السيرة النبويّة لابن هشام: ج3 ص71 وتاريخ الطبري: ج2 ص511.</span></ref>

<span dir="rtl">159.</span> <span dir="rtl">مجمع البيان ـ به نقل از سعيد بن مُسيّب، در باره اين سخن خداوند متعال: «و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم، براى آنان بخوان كه از آن، عارى گشت. آن گاه شيطان، او را دنبال كرد و از گم راهان شد» ـ: اين شخص، ابو عامر بن نعمان بن صيفى راهب بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله، او را [به جاى راهب، ] «فاسق» ناميد. وى كه در زمان جاهليت، راهبى را در پيش گرفته بود و پشمينه مى پوشيد، به مدينه آمد و به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: اين چيست كه تو آورده اى؟</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آيين يكتاپرستىِ ابراهيم را آورده ام».</span>

<span dir="rtl">ابو عامر گفت: پس من هم به همين آيين هستم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «تو بر اين آيين نيستى؛ بلكه چيزهايى را كه از آن نيست، بر آن افزوده اى».</span>

<span dir="rtl">ابوعامر گفت: هر يك از ما دروغ مى گويد، خداوند، او را آواره و تنها بميرانَد!</span>

<span dir="rtl">پس به نزد شاميان رفت و به منافقان [مدينه] پيغام داد كه جنگ افزار، آماده سازند. سپس نزد قيصر [روم] رفت و با سپاهى، روانه شد تا پيامبر صلى الله عليه و آله را از مدينه بيرون كند؛ امّا خودش در شام، آواره و تنها مُرد.</span>

<span id="معاوية-بن-أبي-سفيان-342"></span>
== <span dir="rtl">10 / 6: مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ</span> <ref><span dir="rtl">هو معاوية بن صخر بن حرب بن اُميّة بن عبد شمس بن عبد مناف القرشيّ الاُمويّ، واُمّه هند بنت عتبة بن ربيعة بن عبد شمس، آكلة الأكباد التي نهشت جسد عمّ رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله حمزة. وُلد قبل الهجرة بخمس وعشرين سنة. قاتل رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله مع أبيه أبي سفيان في حروبه. أسلم هو وأبوه وأخوه يزيد واُمّه في عام الفتح سنة 8 ق. استعمله عمر على الشام فكان عليها حتى قُتل عثمان، فطالب بدمه أمير المؤمنين عليّا عليه ‏السلام، وحاربه على ذلك، وهو الذي نصب لواء العداوة لعليّ عليه ‏السلام، وأشاع لعنه في الناس، وقد وردت الذموم واللعون من ناحية رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله والأئمّة المعصومين على معاوية وأبيه. مات سنة ستين وهو ابن خمس وثمانين عاما (اُسد الغابة: ج5 ص211 الرقم 4577 والعقد الفريد: ج4 ص336 ووقعة صفّين: ص216 وص 231 وص 317).</span></ref> ==

<span dir="rtl">10 / 6: معاوية بن ابى سفيان</span>

<span dir="rtl">160.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أوَّلُ مَن يُبَدِّلُ سُنَّتي رَجُلٌ مِن بَني اُمَيَّةَ.</span> <ref><span dir="rtl">المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص341 ح145، تاريخ دمشق: ج65 ص250 ح13265، البداية والنهاية: ج6 ص229 كلّها عن أبي ذر، كنز العمّال: ج11 ص167 ح31063؛ شرح الأخبار: ج2 ص156 ح479 عن أبي ذرّ.</span></ref>

<span dir="rtl">160.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهنخستين كسى كه سنّت مرا تغيير مى دهد، مردى از بنى اميّه است.</span>

<span dir="rtl">161.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسن عليه السلام: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ لي ـ ذاتَ يَومٍ وقَد رَآني فَرِحا ـ: يا حَسَنُ أتَفرَحُ! كَيفَ بِكَ إذا رَأَيتَ أباكَ قَتيلاً؟ أم كَيفَ بِكَ إذا وَلِيَ هذَا الأَمرَ بَنو اُمَيَّةَ؟ وأميرُهَا الرَّحبُ البُلعومُ، الواسِعُ الأَعفاجُ</span> <ref><span dir="rtl">الأعفاج: وهو مثل المصارين لذوات الخفّ والظلف (الصحاح: ج1 ص329 «عفج»).</span></ref><span dir="rtl">، يَأكُلُ ولا يَشبَعُ، يَموتُ ولَيسَ لَهُ فِي السَّماءِ ناصِرٌ ولا فِي الأَرضِ عاذِرٌ، ثُمَّ يَستَولي عَلى غَربِها وشَرقِها، يدَينُ لَهُ العِبادُ، ويَطولُ مُلكُهُ، يَستَنُّ بِسُنَنِ البِدَعِ وَالضَّلالِ، ويُميتُ الحَقَّ وسُنَّةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُقَسِّمُ المالَ في أهلِ وِلايَتِهِ ويَمنَعُهُ مَن هُوَ أحَقُّ بِهِ، ويَذِلُّ في مُلكِهِ المُؤمِنُ، ويَقوى في سُلطانِهِ الفاسِقُ، ويَجعَلُ المالَ بَينَ أنصارِهِ دُوَلاً، ويَتَّخِذُ عِبادَ اللّهِ خَوَلاً</span> <ref><span dir="rtl">خَوَلاً: أي خدما وعبيدا (النهاية: ج2 ص88 «خول»).</span></ref><span dir="rtl">، يَدرُسُ في سُلطانِهِ الحَقُّ، ويَظهَرُ الباطِلُ ويُلعَنُ الصّالِحونَ، ويُقتَلُ مَن ناواهُ عَلَى الحَقِّ، ويَدينُ مَن والاهُ عَلَى الباطِلِ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج2 ص70 ح158 عن زيد بن وهب الجهني، بحار الأنوار: ج44 ص20 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">161.</span> <span dir="rtl">امام حسن عليه السلام: روزى امير مؤمنان، مرا شادمان ديد. فرمود: «اى حسن! شادمانى مى كنى؟! چگونه اى آن گاه كه پدرت را كُشته ببينى؟ يا چگونه اى آن گاه كه بنى اميّه، بر سرِ كار بيايند؟ و فرمان روايشان، آن مرد گشادهْ حلقومِ فراخْ روده است كه هر چه مى خورَد، سير نمى شود، در حالى مى ميرد كه نه در آسمان، ياورى دارد، و نه در زمين، كسى را كه او را معذور بدارد. سپس بر غرب و شرق عالم، استيلا مى يابد. بندگان، سر در طاعت او فرود مى آورند و حكومتش به درازا مى كشد. شيوه هاى بدعت آميز و گم راه ساز، بنياد مى نهد و حق و سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را مى ميرانَد. بيت المال را ميان دوستان و پيروانش تقسيم مى كند و كسانى را كه به آن سزاوارترند، از آن، محروم مى گردانَد. در حكومت او، مؤمن، خوار و ناتوان است، و در سلطنتش، نابه كاران، نيرومندند. دارايى ها را به انحصار طرفداران خود در مى آورد و بندگان خدا را به بردگى مى گيرد. در حكومت او، حق از ميان مى رود و باطل، حاكم مى شود و نيكان، لعنت مى شوند. هر كه با او بر سرِ حق، مخالفت كند، كشته مى شود، و هر كه در باطل از او پيروى كند، پاداش مى يابد.</span>

<span dir="rtl">162.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في كِتابٍ لَهُ إلى مُعاوِيَةَ ـ: فَسُبحانَ اللّهِ! ما أشَدَّ لُزومَكَ لِلأَهواءِ المُبتَدِعَةِ وَالحَيرَةِ المُتَّبَعَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 37، الإحتجاج: ج1 ص428 ح92، بحار الأنوار: ج33 ص98 ح403.</span></ref>

<span dir="rtl">162.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در نامه اش به معاويه ـ: شگفتا! چه سخت به بدعت هاى دلخواه خويش، و پيمودن راهِ سرگشتگى، چسبيده اى!</span>

<span dir="rtl">163.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في صِفَةِ جَيشِ مُعاوِيَةَ في وَقعَةِ صِفّينَ ـ: إنَّما هِيَ جُثَثٌ ماثِلَةٌ، فيها قُلوبٌ طائِرَةٌ، مُزَخرَفَةٌ بِتَمويهِ الخاسِرينَ، ورِجلُ جَرادٍ زَفَّت بِهِ ريحُ صَبا، ولَفيفٌ سَداهُ الشَّيطانُ، ولَحمَتُهُ الضَّلالَةُ، وصَرَخَ بِهِم ناعِقُ البِدعَةِ، وفيهِم خَوَرُ</span> <ref><span dir="rtl">خَارَ يَخورُ: إذا ضعفت قوّته ووهت (النهاية: ج2 ص87 «خور»).</span></ref> <span dir="rtl">الباطِلِ وضَحضَحَةُ</span> <ref><span dir="rtl">الضَحْضَحَةُ: جري السراب (تاج العروس: ج4 ص134 «ضحح»).</span></ref> <span dir="rtl">المُكاثِرِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير فرات: ص432 ح569 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج32 ص606 ح478.</span></ref>

<span dir="rtl">163.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در توصيف سپاهيان معاويه در جنگ صِفّين ـ: آنها، در حقيقت، پيكرهايى بى جان اند، با دل هايى لرزان [و پريشان]، آراسته به ظاهرِ دروغينِ زيانكاران. دسته اى از مَلَخان اند كه باد صبا آنها را آورده است. مجموعه اى است كه تارِ آن، شيطان و پودش، گم راهى است و منادى بدعت، آنان را فرا خوانده، و در آنهاست سستىِ باطل و لاف زنىِ فزونخواه.</span>

<span dir="rtl">164.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسن عليه السلام ـ حينَ قالَ لَهُ مُعاوِيَةُ بَعدَ الصُّلحِ: اُذكُر فَضلَنا ـ: لَعَمري إنّا لَأَعلامُ الهُدى ومَنارُ التُّقى، ولكِنَّكَ يا مُعاوِيَةُ مِمَّن أبارَ</span> <ref><span dir="rtl">البَوَارُ: الهلاك (النهاية: ج1 ص161 «بور»).</span></ref> <span dir="rtl">السُّنَنَ، وأحيَا البِدَعَ، وَاتَّخَذَ عِبادَ اللّهِ خَوَلاً، ودينَ اللّهِ لَعِبا.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص233، بحار الأنوار: ج44 ص42 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">164.</span> <span dir="rtl">امام حسن عليه السلام ـ در پاسخ معاويه كه بعد از پيمان صلح به ايشان گفت: از فضيلت ما سخن بگو ـ: به جانم سوگند كه ما، نشانه هاى هدايت و مناره هاى پرهيزگارى هستيم؛ امّا تو ـ اى معاويه ـ، يكى از كسانى هستى كه سنّت ها را ميرانْد و بدعت ها را زنده ساخت و بندگان خدا را به بردگى بُرد و دين خدا را به بازى گرفت.</span>

<span dir="rtl">165.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسين عليه السلام ـ في كِتابِهِ إلى مُعاوِيَةَ ـ: ألَستَ القاتِلَ حُجرَ بنَ عَدِيٍّ أخا كِندَةَ وَالمُصَلّينَ العابِدينَ الَّذينَ كانوا يُنكِرونَ الظُّلمَ ويَستَعظِمونَ البِدَعَ ولا يَخافونَ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ؟</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج1 ص252 ح99، الإحتجاج: ج2 ص90 ح164 نحوه، بحار الأنوار: ج44 ص212 ح9.</span></ref>

<span dir="rtl">165.</span> <span dir="rtl">امام حسين عليه السلام ـ در نامه اش به معاويه ـ: آيا تو نبودى كه حُجر بن عَدِى كِنْدى و آن نمازگزاران عبادت پيشه اى را كه با ستم، مخالفت مى كردند و بدعت ها را خطرناك مى شِمردند و در راه خدا، از سرزنشِ هيچ سرزنشگرى نمى هراسيدند، كُشتى؟</span>

<span dir="rtl">166.</span> <span dir="rtl">تاريخ الخلفاء: في سَنَةِ ثَلاثٍ وأربَعينَ... اِستَخلَفَ</span> <ref><span dir="rtl">الظاهر أ نّ الصحيح هو: «استلحق».</span></ref> <span dir="rtl">مُعاوِيَةُ زِيادَ ابنَ أبيهِ، وهِيَ أوَّلُ قَضِيَّةٍ غَيَّرَ فيها حُكمَ النَّبِيِّ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ فِي الإِسلامِ، ذَكَرَهُ الثَّعالِبِيُّ وغَيرُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ الخلفاء: ص235 وراجع: الإمامة والسياسة: ج1 ص203 ورجال الكشّي: ج1 ص255 ح99 والاحتجاج: ج2 ص91 ح164.</span></ref>

<span dir="rtl">166.</span> <span dir="rtl">تاريخ الخلفاء: در سال 43 [هجرى]... معاويه، زياد بن ابيه را به برادرى خويش پذيرفت، و اين، نخستين قضاوتى بود كه در آن حكم پيامبر صلى الله عليه و آله را در اسلام، تغيير مى داد. اين ماجرا را ثعالبى و ديگران آورده اند.</span>

<span dir="rtl">167.</span> <span dir="rtl">تاريخ الخلفاء: في سَنَةِ خَمسينَ فُتِحَت قوهستانُ</span> <ref><span dir="rtl">قوهستان: وهو تعريب كوهستان ومعناه موضع الجبال؛ لأنّ كوه: جبل، وأمّا المشهور بهذا الاسم... هي الجبال بين هراة ونيسابور (معجم البلدان: ج4 ص416).</span></ref> <span dir="rtl">عَنوَةً، وفيها دَعا مُعاوِيَةُ أهلَ الشّامِ إلَى البَيعَةِ بِوِلايَةِ العَهدِ مِن بَعدِهِ لاِبنِهِ يَزيدَ فَبايَعوهُ، وهُوَ أوَّلُ مَن عَهِدَ بِالخِلافَةِ لِابنِهِ، وأوَّلُ مَن عَهِدَ بِها في صِحَّتِهِ، ثُمَّ إنَّهُ كَتَبَ إلى مَروانَ بِالمَدينَةِ أن يَأخُذَ البَيعَةَ، فَخَطَبَ مَروانُ فَقالَ إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ رَأى أن يَستَخلِفَ عَلَيكُم وَلَدَهُ يُريدُ سُنَّةَ أبي بَكرٍ وعُمَرَ.</span>

<span dir="rtl">فَقامَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ أبي بَكرٍ الصِّدّيقِ فَقالَ: بَل سُنَّةَ كِسرى وقَيصَرَ، إنَّ أبا بَكرٍ وعُمَرَ لَم يَجعَلاها في أولادِهِما، ولا في أحَدٍ مِن أهلِ بَيتِهِما.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ الخلفاء: ص235 وراجع: المستدرك على الصحيحين: ج4 ص528 ح8483 وفتح الباري: ج8 ص576 وينابيع المودّة: ج2 ص469 ح304.</span></ref>

<span dir="rtl">167.</span> <span dir="rtl">تاريخ الخلفاء: در سال پنجاه، قُهستان با جنگ، فتح شد. همچنين در همين سال، معاويه، مردم شام را به بيعت با فرزندش يزيد به ولى عهدى و جانشينى پس از خود، فرا خواند. شاميان هم با او بيعت كردند. بدين ترتيب، معاويه، نخستين كسى بود كه فرزندش را ولى عهد خود قرار داد، و نخستين كسى بود كه در زمان سلامتش، جانشين تعيين كرد. سپس به مروان در مدينه نوشت كه [براى يزيد] بيعت بگيرد. مروان، خطبه خواند و گفت: امير مؤمنان، نظرش اين است كه فرزندش را جانشين خود قرار دهد. او با اين كار، سنّت ابو بكر و عمر را دنبال مى كند.</span>

<span dir="rtl">عبد الرحمان، پسر ابو بكر صدّيق، برخاست و گفت: او سنّت كسرا و قيصر را دنبال مى كند. ابو بكر و عمر، خلافت را در ميان فرزندانشان يا يكى از افراد خانواده شان قرار ندادند.</span>

<span dir="rtl">168.</span> <span dir="rtl">تاريخ اليعقوبي: وفي هذِهِ السَّنَةِ [سَنَةِ 44] عَمِلَ مُعاوِيَةُ المَقصورَةَ فِي المَسجِدِ وأخرَجَ المَنابِرَ إلَى المُصَلّى فِي العيدَينِ، وخَطَبَ الخُطبَةَ قَبلَ الصَّلاةِ، وذلِكَ أنَّ النّاسَ، إذا صَلُّوا انصَرَفوا لِئَلّا يَسمَعوا لَعنَ عَلِيٍّ، فَقَدَّمَ مُعاوِيَةُ الخُطبَةَ قَبلَ الصَّلاةِ، ووَهَبَ فَدَكا لِمَروانَ بنِ الحَكَمِ لِيُغيظَ بِذلِكَ آلَ رَسولِ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ اليعقوبي: ج2 ص223.</span></ref>

<span dir="rtl">168.</span> <span dir="rtl">تاريخ اليعقوبى</span>:<span dir="rtl">در اين سال (سال 44)، معاويه در مسجد، مقصوره ساخت. در عيد قربان و فطر، دستور داد تا منبر را به نمازگاه ببرند. خطبه [ى عيد] را پيش از نماز خواند. علّتش هم اين بود كه مردم، نماز را كه مى خواندند، مى رفتند تا لعن شدن على عليه السلام را نشنوند. لذا معاويه، خطبه را پيش از نماز خواند و فَدَك را به مروان بن حكم بخشيد تا با اين كار، خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به خشم آورد.</span>

<span id="أبو-الخطاب-359"></span>
== <span dir="rtl">10 / 7: أبُو الخَطّابِ</span> <ref><span dir="rtl">هو محمّد بن مقلاص الأسديّ الكوفيّ الأجوع، أبوالخطّاب، ويكنّى مقلاص أبا زينب. كان يُغري نفسه إلى أبي عبد اللّه‏ جعفر بن محمّد الصادق عليه ‏السلام، ولمّا وقف الصادق عليه ‏السلام على نخوة الباطل في حقّه تبرّأ منه ولعنه، وأمر أصحابه بالبراءة منه وشدّد القول في ذلك. وبالغ في التبري منه واللعن عليه، فلمّا اعتزل عنه ادّعى الإمامة لنفسه. ذكره الشيخ الطوسيّ وقال: إنّه ملعون غال.</span>

<span dir="rtl">تبعه جماعة سميّت بعد ذلك بفرقة الخطّابيّة، يتظاهرون باُلوهيّة الإمام الصادق عليه ‏السلام وأبا الخطّاب نبيّ مرسل، أو إلهية أبي الخطّاب وحلول الروح فيه. روي عن الصادق عليه ‏السلام إنّه قال: «لا يدخل المغيرة وأبوالخطاب الجنّة الّا بعد ركضات في النار». وقال أيضا بعد لعن أبي الخطّاب: «ولُعن من قُتل معه، ولُعن من بقى منهم، ولعن اللّه‏ من دخل قلبه رحمة لهم». قتله عيسى بن موسى بن عليّ بن عبداللّه‏ بن العبّاس، عامل المنصور بسبغة الكوفة (رجال الطوسيّ: ص296 الرقم 432 ورجال الكشّي: ج2 ص494 ح408 و ص583 ح520 و 521 و ص641 ح661 وفرق الشيعة للنوبختيّ: ص42).</span></ref> ==

<span dir="rtl">10 / 7: ابوالخطّاب</span>

<span dir="rtl">169.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ وقَد ذَكَرَ أصحابَ أبِي الخَطّابِ وَالغُلاةَ ـ: لا تُقاعِدوهُم، ولا تُواكِلوهُم، ولا تُشارِبوهُم، ولا تُصافِحوهُم، ولا تُوارِثوهُم.</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج2 ص586 ح525 عن المفضّل بن مزيد، بحار الأنوار: ج25 ص296 ح55.</span></ref>

<span dir="rtl">169.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره پيروان ابو خطّاب و غاليان ـ: با آنها، نشست و برخاست نكنيد. با آنها، هم كاسه نشويد و از يك ظرف، آب نخوريد. با آنها، دست ندهيد و با آنها، گفتگو نكنيد.</span>

<span dir="rtl">170.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عيسى شلقان: كُنتُ قاعِدا فَمَرَّ أبُو الحَسَنِ موسى عليه السلام ومَعَهُ بَهمَةٌ، قالَ: قُلتُ: يا غُلامُ ما تَرى ما يَصنَعُ أبوكَ؟ يَأمُرُنا بِالشَّيءِ، ثُمَّ يَنهانا عَنهُ، أمَرَنا أن نَتَوَلّى أبَا الخَطّابِ ثُمَّ أمَرَنا أن نَلعَنَهُ ونَتَبَرَّأَ مِنهُ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام وهُوَ غُلامٌ: إنَّ اللّهَ خَلَقَ خَلقا لِلإِيمانِ لا زَوالَ لَهُ، وخَلَقَ خَلقا لِلكُفرِ لا زَوالَ لَهُ، وخَلَقَ خَلقا بَينَ ذلِكَ أعارَهُ الإِيمانَ يُسَمَّونَ المُعارينَ، إذا شاءَ سَلَبَهُم، وكانَ أبُو الخَطّابِ مِمَّن اُعيرَ الإِيمانَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص418 ح3، بحار الأنوار: ج69 ص219 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">170.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از عيسى شلقان ـ: نشسته بودم كه ابو الحسن موسى [كاظم] عليه السلام، در حالى كه برّه اى با خود داشت، بر من گذشت. [به او] گفتم: اى پسر! مى بينى پدرت (يعنى امام صادق عليه السلام) چه مى كند؟ به ما مى گويد: «فلان كار را بكنيد» و سپس ما را از همان كار، نهى مى كند. به ما مى گويد كه ابو خطّاب را دوست بداريم، بعد، دستور مى دهد كه او را لعنت كنيم و از وى، بيزارى جوييم.</span>

<span dir="rtl">ابو الحسن عليه السلام، با آن كه پسربچّه اى بود، فرمود: «خداوند، عدّه اى را براى ايمان آفريده است و براى ايمان آنان، زوالى نيست؛ و عدّه اى را براى كفر آفريده است و كفر آنان را هم زوالى نيست. در اين ميان، عدّه اى را آفريده كه ايمان را به آنها عاريت داده است و ايشان را عاريه داران مى نامند. هر گاه خداوند بخواهد، ايمان را از آنها مى گيرد. ابو خطّاب هم از كسانى بود كه ايمان را به او، عاريه داده بودند».</span>

<span dir="rtl">171.</span> <span dir="rtl">قرب الإسناد عن عيسى شلقان: دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وأنَا اُريدُ أن أسأَ لَهُ عَن أبِي الخَطّابِ، فَقالَ لي مُبتَدِئا قَبلَ أن أجلِسَ: يا عيسى ما مَنَعَكَ أن تَلقَى ابني فَتَسأَلَهُ عَن جَميعِ ما تُريدُ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ عيسى: فَذَهَبتُ إلَى العَبدِ الصّالحِ عليه السلام وهُوَ قاعِدٌ فِي الكُتّابِ، وعَلى شَفَتَيهِ أثَرُ المِدادِ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «المادِد» والتصويب من المصادر الاُخرى. والمِداد: ما يكتب به (المصباح المنير: ص566 «المداد»).</span></ref><span dir="rtl">، فَقالَ مُبتَدِئا: يا عيسى، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أخَذَ ميثاقَ النَّبِيّينَ عَلَى النُّبُوَّةِ فَلَم يَتَحَوَّلوا عَنها أبَدا، وأخَذَ ميثاقَ الوَصِيّينَ عَلَى الوَصِيَّةِ فَلَم يَتَحَوَّلوا عَنها أبَدا، وأعارَ قَوما الإِيمانَ زَمانا ثُمَّ سَلَبَهُم إيّاهُ، وإنَّ أبا الخَطّابِ مِمَّن اُعيرَ الإِيمانَ ثُمَّ سَلَبَهُ اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">قرب الإسناد: ص334 ح1237، دلائل الإمامة: ص330 ح288، الخرائج والجرائح: ج2 ص653 ح5، المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص293، بحار الأنوار: ج48 ص24 ح40.</span></ref>

<span dir="rtl">171.</span> <span dir="rtl">قرب الإسناد ـ به نقل از عيسى شلقان ـ: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و مى خواستم راجع به ابو خطّاب، از ايشان بپرسم؛ امّا پيش از آن كه بنشينم، امام عليه السلام، خود به من فرمود: «اى عيسى! چرا پيش پسرم نمى روى تا همه چيزهايى كه مى خواهى، از او بپرسى؟».</span>

<span dir="rtl">عيسى گفت: پس نزد عبد صالح [موسى بن جعفر] عليه السلام كه در مكتب خانه نشسته و اثرِ جوهر بر لبانش بود، رفتم. او نيز، پيش از آن كه سؤالم را بپرسم، فرمود: «اى عيسى! خداوند ـ تبارك و تعالى ـ، از پيامبران، پيمان نبوّت گرفته است و آنها هرگز از اين پيمان، بر نمى گردند؛ و از جانشينان آنان، پيمانِ جانشينى گرفته است و آنها نيز هرگز از اين پيمان، بر نمى گردند؛ و به عدّه اى هم ايمانِ عاريتى داده است كه تا مدّتى در اختيار آنهاست. سپس آن را از ايشان مى گيرد. ابو خطّاب هم از كسانى است كه ايمان به او عاريت داده شده بود و سپس، خداوند، آن را از او ستانْد.</span>

<span dir="rtl">172.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّي عن عيسى شلقان: قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام وهُوَ يَومَئِذٍ غُلامٌ قَبلَ أوانِ بُلوغِهِ: جُعِلتُ فِداكَ ما هذَا الَّذي يُسمَعُ مِن أبيكَ أنَّهُ أمَرَنا بِوِلايَةِ أبِي الخَطّابِ ثُمَّ أمَرَنا بِالبَراءَةِ مِنهُ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام مِن تِلقاءِ نَفسِهِ: إنَّ اللّهَ خَلَقَ الأَنبِياءَ عَلَى النُّبُوَّةِ فَلا يَكونون إلّا أنبِياءَ، وخَلَقَ المُؤمِنينَ عَلَى الإِيمانِ فَلا يَكونونَ إلّا مُؤمِنينَ، وَاستَودَعَ قَوما إيمانا، فَإِن شاءَ أتَمَّهُ لَهُم، وإن شاءَ سَلَبَهُم إيّاهُ، وإنَّ أبَا الخَطّابِ كانَ مِمَّن أعارَهُ اللّهُ الإِيمانَ: فَلَمّا كَذَبَ عَلى أبي سَلَبَهُ اللّهُ الإِيمانَ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَعَرَضتُ هذَا الكَلامَ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام. قالَ: فَقالَ: لَو سَأَلتَنا عَن ذلِكَ ما كانَ لِيَكونَ عِندَنا غَيرُ ما قالَ.</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج2 ص584 ح523، بحار الأنوار: ج69 ص222 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">172.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّى ـ به نقل از عيسى شلقان ـ: به ابو الحسن [موسى بن جعفر] عليه السلام ـ كه در آن روز، هنوز پسر بچّه اى نابالغ بود ـ، گفتم: فدايت شوم! اين، چه سخنى است كه از پدرت شنيده مى شود: يك روز ما را به دوستى با ابو خطّاب، امر مى كند. سپس ما را به بيزارى جستن از او، فرمان مى دهد؟!</span>

<span dir="rtl">ابو الحسن عليه السلام، بى درنگ، پاسخ داد: «خداوند، پيامبران را براى پيامبرى آفريد. بنا بر اين، آنها جز پيامبر نمى شوند؛ و مؤمنان را براى ايمان آفريد. بنا بر اين، آنها نيز جز مؤمن نمى شوند؛ و به عدّه اى هم ايمان را عاريت داده است. اگر بخواهد، آن را براى هميشه در دستشان باقى مى گذارد، و اگر نخواهد، آن را از ايشان مى ستانَد. ابو خطّاب هم از كسانى بود كه خداوند، ايمان را به او عاريه داده بود و چون بر پدرم دروغ بست، خداوند، ايمان را از او ستانْد».</span>

<span dir="rtl">اين سخن را براى امام صادق عليه السلام بازگو كردم. ايشان فرمود: «اگر از ما هم در باره آن مى پرسيدى، پاسخى غير از آنچه او به تو گفته است، نمى شنيدى».</span>

<span id="هؤلاء-الثلاثة"></span>
== <span dir="rtl">10 / 8: هؤُلاءِ الثَّلاثَةُ</span> ==

<span dir="rtl">10 / 8: اين سه نفر</span>

<span dir="rtl">173.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: لَعَنَ اللّهُ بُنانَ البَيانِ</span> <ref><span dir="rtl">قال المامقاني في تنقيح المقال: بُنان التبّان. بضم الباء الموحّدة وفتح النون، ونقل الحديث. وكان تبّانا يتبن التبن في الكوفة.</span>

<span dir="rtl">هو بيان بن سمعان التميميّ النهديّ التبّان، والظاهر أن «بنان» و «بيان» متّحدان، والأصحّ هوالثاني لما ذكره النوبختيّ. والبيانيّة أصحاب بيان النهديّ.</span>

<span dir="rtl">وهم فرقة قالت: إنّ الإمام القائم المهديّ هو أبو هاشم عبداللّه بن محمّد بن الحنفية، ووليّ الخلق، و يرجع و يقوم باُمور الناس، ويملك الأرض، ولا وصي بعده وغالوا فيه. وادّعى بيان بعد وفاة أبي هاشم النبوّة، وجمع من أتباعه قالوا بانتقال الإمامة من أبي هشام إليه، وهو من الغلاة القائلين بإلهيّة أمير المؤمنين عليّ عليه السلام، ثمّ ادّعى بيان أنّه قد انتقل إليه الجزء الإلهي بنوع من التناسخ، ولذلك استحقّ أن يكون إماما وخليفةً، فقتله خالد بن عبد اللّه القسريّ على ذلك (فرق الشيعة للنوبختيّ: ص50 والملل والنحل: ج1 ص246 و 247).</span></ref><span dir="rtl">، وأنَّ بُنانا لَعَنَهُ اللّهُ كانَ يَكذِبُ عَلى أبي.</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج2 ص590 ح541 عن زرارة، بحار الأنوار: ج25 ص270.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">173.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: خداوند، بُنانِ بيان</span> <ref><span dir="rtl">نام او بيان بن سمعان تميمى نَهدى تبّان است. ظاهرا «بنان» و «بيان»، يكى است و دومى درست تر است؛ چون نوبختى گفته است: «بيانيّه، پيروان بيان نَهْدى هستند». بيانيّه، فرقه اى هستند كه معتقدند: امام قائم مهدى عليه السلام، همان ابو هاشم عبد اللّه بن محمّد بن حنفيه است. او سرپرست خلق است و بر مى گردد و زمام امورِ مردم را به دست مى گيرد و بر زمين، فرمان روا مى شود و پس از او وصى اى نيست و در باره او غلو كرده اند. بعد از مرگ ابو هاشم، بيان، ادّعاى پيامبرى كرد و جمعى از پيروانش قائل به انتقال امامت از ابو هاشم به او شدند. بيان، از غاليان معتقد به الوهيت امير مؤمنان على عليه السلام بود و سپس، ادّعا كرد كه اجزاى الهى، با نوعى از تناسخ، به وجود على عليه السلام منتقل شده است و از اين رو، شايسته آن است كه امام و خليفه باشد. خالد بن عبد اللّه قسرى، او را به سبب اين اعتقادش به قتل رساند (ر. ك: فرق الشيعة، نوبختى: ص50، الملل و النحل: ج1 ص246 و 247، فرهنگ جامع فرق اسلامى، ج1).</span></ref> <span dir="rtl">را لعنت كند! بُنان ـ كه لعنت خدا بر او باد ـ، بر پدرم دروغ مى بست.</span>

<span dir="rtl">174.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّي عن هشام بن الحكم: قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام: إنَّ بُنانا وَالسَّرِيَّ</span> <ref><span dir="rtl">عُدّ السريّ في عداد تلاميذ الإمام الصادق عليه السلام الذين انحرفوا عنه واختلقوا الأحاديث على لسانه، وصار له أتباع ادّعوا نبوّته، وأنّ جعفر بن محمّد أرسله.</span>

<span dir="rtl">وقد دعت هذه الفرقة لنبوّة السريّ ورسالته، وهم مشتركون مع البزيعية في كثير من ادّعاءاتهم. راجع: فرق الشيعة للنوبختي: ص43، رجال الكشّي: ج2 ص593 ح549، قاموس الرجال: ج5 ص10 الرقم 3123.</span></ref> <span dir="rtl">وبَزيعا</span> <ref><span dir="rtl">هو بزيع بن موسى الحائك. ادّعى أنّه نبيّ رسول، أرسله جعفر بن محمّد عليه السلام وهو اللّه عزّوجلّ، قال الصادق عليه السلام في حقّه: إنّه ملعون إنّما ذاك يحوك الكذب على اللّه ورسوله.</span>

<span dir="rtl">قال ابن أبي يعفور: قلت لأبي عبد اللّه عليه السلام: إنّ بزيعا يزعم أنّه نبيّ، فقال: إنْ سمعته يقول ذلك فاقتله. وأيضا قال ابن أبي يعفور: دخلت على أبي عبداللّه عليه السلام فقال: ما فعل بزيع؟ فقلت له: قتل، فقال: الحمد للّه، أما أنّه ليس له شيء خيرا من القتل لأنّه لايتوب أبدا.</span>

<span dir="rtl">تُنسب إليه فرقة البزيعية من فرق الغلاة (فرق الشيعة للنوبختيّ: ص43 و الكافي: ج2 ص340 ح10 وج 7 ص258 ح13 وص 259 ح22 ورجال الكشّي: ج2 ص593 ح549 و 550).</span></ref> <span dir="rtl">لَعَنَهُمُ اللّهُ تَراءى لَهُمُ الشَّيطانُ في أحسنِ ما يَكونُ صورَةُ آدَمِيٍّ مِن قَرنِهِ إِلى سُرَّتِهِ.</span>

<span dir="rtl">فَقُلتُ: إنَّ بُنانا يَتَأَوَّلُ هذِهِ الآيَةَ «وَ هُوَ الَّذِى فِى السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِى الْأَرْضِ إِلَهٌ»</span> <ref><span dir="rtl">الزخرف: 84.</span></ref> <span dir="rtl">أنَّ الَّذي فِي الأَرضِ غَيرُ إلهِ السَّماءِ، وإلهَ السَّماءِ غَيرُ إلهِ الأَرضِ، وأنَّ إلهَ السَّماءِ أعظَمُ مِن إلهِ الأَرضِ، وأنَّ أهلَ الأَرضِ يَعرِفونَ فَضلَ إلهِ السَّماءِ ويُعَظِّمونَهُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: وَاللّهِ ما هُوَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، إلهُ مَن فِي السَّماواتِ وإلهُ مَن فِي الأَرَضينَ كَذَبَ بُنانٌ عَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ، لَقَد صَغَّرَ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ وصَغَّرَ عَظَمَتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج2 ص592 ح547 عن هشام بن الحكم، بحار الأنوار: ج25 ص295 ح54.</span></ref>

<span dir="rtl">174.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّى ـ به نقل از هشام بن الحكم ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند، بُنان و سَرىّ و بَزيع</span> <ref><span dir="rtl">نام او بَزيع بن موسى حائك است. وى ادّعا كرد پيامبر است و از جانب جعفر بن محمّد (امام صادق عليه السلام) كه خداست، فرستاده شده است. امام صادق عليه السلام در باره او فرمود: «او ملعون است. به خدا و رسول او نسبت دروغ مى دهد</span>». <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">ابن ابى يعفور مى گويد: به</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام گفتم: بَزيع، مدّعى است كه پيامبر است. فرمود: «اگر از او شنيدى كه اين را مى گويد، او را بكُش». نيز ابن ابى يعفور مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم. پرسيد: «از بزيع، چه خبر؟». گفتم: كشته شد. فرمود: «خدا را شكر! براى او</span> <span dir="rtl">چيزى بهتر از كشته شدن نبود؛ چون هرگز توبه نمى كرد». فرقه بزيعيه، از فرقه هاى غُلات، منسوب به اوست (ر. ك: فرق الشيعة، نوبختى: ص43، الكافى: ج2 ص340 و ج7 ص258 ح13 و ص259 ح22، رجال الكشّى: ج2 ص593 ش 549).</span></ref> <span dir="rtl">را لعنت كند! شيطان، از فرقِ سر تا نافش، به صورت زيباترين انسان براى اين سه نفر، نمايان مى شد».</span>

<span dir="rtl">گفتم: بُنان، در تأويل و تفسير اين آيه: «و او كسى است كه در آسمان، خدا، و در زمين، خداست»، مى گويد: يعنى خداى زمين، غير از خداى آسمان است، و خداى آسمان، غير از خداى زمين. خداى آسمان، مقامش والاتر از خداى زمين است، و زمينيان، برترىِ خداى آسمان را مى شناسند و او را بزرگ مى شمارند.</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند كه خدا، يكى است و شريكى ندارد! او هم خداى آسمانيان است، و هم خداى زمينيان. بُنان ـ كه لعنت خدا بر او باد ـ، دروغ مى گويد. او خداوندِ بزرگ و توانا را كوچك دانسته و عظمت او را خُرد شمرده است».</span>

<span id="هؤلاء-السبعة"></span>
== <span dir="rtl">10 / 9: هؤُلاءِ السَّبعَةُ</span> ==

<span dir="rtl">10 / 9: اين هفت نفر</span>

<span dir="rtl">175.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ عز و جل: «هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ * تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ» ـ: هُم سَبعَةٌ: المُغيرَةُ</span> <ref><span dir="rtl">هو المغيرة بن سعيد العجليّ الملقّب بالأتبر. كان يكذب على أبي جعفر عليه السلام. قال الصادق عليه السلام: «إنّ المغيرة بن سعيد لعنه اللّه دسّ في كتب أصحاب أبي أحاديث لم يحدّث بها أبي». نسبت إليه التبرية من الزيدية. وهم أنكروا إمامة مولانا جعفر بن محمد عليه السلام، فقالوا: الإمامة في بني عليّ بن أبي طالب عليه السلام بعد أبي جعفر محمد بن عليّ عليه السلام، وإنّ الإمامة في المغيرة بن سعيد إلى خروج المهديّ، وهو عندهم محمّد بن عبداللّه بن الحسن عليه السلام، وهو حيّ لم يمت ولم يُقتل، فسمّوا هولاء المغيرية، باسم المغيرة بن سعيد. وبعد ذلك ادّعى النبوّة لنفسه، واستحلّ المحارم (رجال الكشّي: ج2 ص489 ح399 إلى 402 وفرق الشيعة للنوبختيّ: ص59).</span></ref><span dir="rtl">، وبُنانٌ، وصائِدٌ</span> <ref><span dir="rtl">الصائد النهدي من أتباع حمزة بن عمارة البربري الذي يعتقد برجوع محمّد بن الحنفيّة وأتباعه، وفي عقائده غلوّ وارتفاع وإباحة، وقد لعنه الإمام الصادق عليه السلام (راجع: نهج الدعاء: ص650 ح1578 و جامع الرواة: ج1 ص409 وفرق الشيعة للنوبختي: ص28 و المقالات والفرق: ص34).</span></ref><span dir="rtl">، وحَمزَةُ بنُ عُمارَةَ البَربَرِيُّ</span> <ref><span dir="rtl">كان حمزة بن عمارة البربري من أصحاب الإمام الصادق عليه السلام، وقد روى الكشي بسنده عن بريد بن معاوية العجلي أنّه قال: «كان حمزة بن عمارة البربري لعنه اللّه يقول لأصحابه: إنّ أبا جعفر عليه السلام يأتيني في كلّ ليلة، ولا يزال إنسان يزعم أنّه قد أراه إيّاه»، فقُدِّر لي أنّي لقيت أبا جعفر عليه السلام فحدّثته بما يقول حمزة، فقال: «كذب عليه لعنة اللّه، ما يقدر الشيطان أن يتمثّل في صورة نبيّ ولا وصيّ نبيّ» (راجع: فرق الشيعة للنوبختي: ص27، ورجال الكشي: ج2 ص593 ح548 وص 589 ح537 و305 و549).</span></ref><span dir="rtl">، وَالحارِثُ الشّامِيُّ</span> <ref><span dir="rtl">روى الكشي بإسناده عن ابن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام أنّ الحارث الشامي وحمزة البربري ملعونان (نقد الرجال: ج1 ص385). هذا ولم يذكر في الكتب الرجالية معلومات أكثر من ذلك للرجل.</span></ref><span dir="rtl">، وعَبدُ اللّهِ بنُ الحارِثِ</span> <ref><span dir="rtl">احتمل العلامة الخوئي أنّ عبد اللّه هذا أن يكون ولدا للحارث الشامي. (معجم رجال الحديث: ج11 ص162).</span></ref><span dir="rtl">، وأبُو الخَطّابِ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص402 ح111، رجال الكشي: ج2 ص577 ح511 عن بريد العجلي وفيه «بيان» بدل «بنان» و ص591 ح543 وفيه «الزبيدي» بدل «البربري»، بحار الأنوار: ج25 ص270 ح16.</span></ref>

<span dir="rtl">175.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل: «آيا به شما خبر دهم كه شيطان ها بر چه كسى نازل مى شوند؟ بر هر دروغگوى گنهكارى» ـ: ايشان، هفت نفرند: مُغَيره،</span> <ref><span dir="rtl">نام او مُغَيرة بن سعيد عِجلى، ملقّب به ابتر است. او به امام باقر عليه السلام دروغ مى بست. امام صادق عليه السلام فرمود: «مغيرة بن سعيد ـ كه خدايش لعنت كند ـ، در كتاب هاى اصحاب پدرم، احاديثى را وارد مى كرد كه پدرم آنها را نگفته بود». فرقه بَتَريه، از زيديه منسوب به اين شخص است. اين فرقه، امامت امام صادق عليه السلام را منكر بودند و مى گفتند: بعد از امام باقر عليه السلام امامت در نسل على بن ابى طالب عليه السلام نيست و امامت در مُغيرة بن سعيد است تا زمان خروج مهدى عليه السلام كه از نظر آنان، محمّد بن عبد اللّه بن حسن است. او زنده است و نمُرده و كشته هم نشده است. اين فرقه را به نام مغيرة بن سعيد، «مغيريّه» نيز ناميده اند. او، ادّعاى نبوت كرد و حرام ها را حلال شمرد (ر. ك: رجال الكشّى: ج2 ص489 ش 399 ـ 402، فرق الشيعة، نوبختى: ص59).</span></ref> <span dir="rtl">بُنان، صائِد، حمزة بن عُماره بَربَرى، حارث شامى،</span> <ref><span dir="rtl">در رجال الكشّى از ابن سنان روايت شده است كه حارث شامى و حمزه بربرى ملعون هستند (نقد الرجال: ج1 ص385). نكته قابل تذكّر، آن است كه در كتاب هاى رجالى، مطلبى بيشتر از اين در باره اين شخص پيدا نشد.</span></ref> <span dir="rtl">عبد اللّه بن حارث،</span> <ref><span dir="rtl">آية اللّه خويى احتمال داده است كه اين شخص، پسر حارث شامى پيش گفته باشد. مطلبى غير از اين در باره اين شخص پيدا نشد.</span></ref> <span dir="rtl">و ابو خطّاب.</span>

<references />