نمایش مبدأ برای ب د و / البداء

<span id="البداء-نسخه-آزمایشی"></span>
= <span dir="rtl">البَداء (نسخه آزمایشی)</span> =

<span dir="rtl">بدا</span>

= <span dir="rtl">درآمد</span> =

<span dir="rtl">بَدا، يكى از آموزه هاى مهمّ اسلامى است و عقيده به آن، نقش مؤثّرى در خداشناسى، پيامبرشناسى، امام شناسى و انسان شناسى دارد. از آن جا كه آيات قرآن كريم و احاديث نقل شده در كتاب هاى شيعه و اهل سنّت، به روشنى بر بَدا دلالت دارند، همه فِرَق و مذاهب اسلامى، عملاً مفهوم بَدا را پذيرفته اند. البتّه برخى، از آن رو كه معناى بَدا را به درستى درك نكرده اند و پنداشته اند كه بَدا با علم ذاتى و اَزَلى خدا در تعارض است، به انكار آن پرداخته اند.</span>

<span dir="rtl">اين، در حالى است كه در عمل، همه فِرَق مسلمان، دست به دعا برمى دارند و نه تنها نيازهاى خويش، بلكه تغيير سرنوشت خود را از خدا مى خواهند، و اين، چيزى جز اعتقاد عملى به مفهوم «بَدا» نيست؛ چرا كه جز با اعتقاد به امكان تغيير وضعيّت موجود (يعنى همان «بَدا»)، نمى توان آن را از خدا، درخواست كرد.</span>

<span dir="rtl">در اين پژوهش، «بَدا»، پس از بررسى مفهومى، از ديدگاه قرآن و احاديث و عقل، بررسى خواهد شد. سپس، پاسخ ايرادهاى منكرانِ آن مى آيد و در پايان، حكمت آن بيان مى شود.</span>

<span id="بدا-در-لغت"></span>
== <span dir="rtl">بَدا، در لغت</span> ==

<span dir="rtl">واژه «بَداء» از ريشه «بدو»، به معناى «ظهور» است. ظهور، خود در دو معناى: «ظهور پس از خفا» و «پيدايش رأى جديد»، به كار مى رود. فيروزآبادى، جوهرى و ابن فارِس، به ترتيب مى نويسند:</span>

<span dir="rtl">بَدا بَدْوا وَ بُدُوّا وَ بَداءً وَ بَداءَةً: ظَهَرَ... وَ بَدا لَهُ فى الأمرِ بَدوا وَ بَداءً وَ بَدأَةً: نَشَأَ لَهُ فيهِ رَأىٌ.</span> <ref><span dir="rtl">القاموس المحيط: ج4 ص302 مادّه «بدو».</span></ref> <span dir="rtl">بَدا بَدْوا و بُدُوّا و بَداءً و بَداءَةً، يعنى: هويدا شد... و در كار، براى او، بدا حاصل شد؛ يعنى: در آن، برايش نظرى تازه، پيدا شد. بَدا لَهُ فى هذَا الأَمرِ بَداءٌ ـ مَمدودٌ ـ: أى نَشَأَ لَهُ فيهِ رَأىٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحاح: ج6 ص2278.</span></ref> <span dir="rtl">براى او در اين كار، بدا حاصل شد؛ يعنى: برايش نظرى تازه پيدا شد. تَقولُ: بَدا لى فى هذَ الأَمرِ بَداءٌ: أى تَغَيَّرَ رَأيى عَمّا كانَ عَلَيه.</span> <ref><span dir="rtl">معجم مقاييس اللّغة: ج1 ص212 مادّه «بدء».</span></ref> <span dir="rtl">مى گويى: برايم در اين كار، بدا حاصل شد؛ يعنى: نظرم در باره آن، عوض شد.</span>

<span dir="rtl">معناى دوم بَدا (پيدايش رأى جديد)، خود، دو صورت دارد: پيدايش رأيى بر خلاف رأى قبلى (تغيير در رأى)، و پيدايش رأيى بدون سابقه قبلى.</span> <ref><span dir="rtl">در اين صورتِ دوم، «بَدا» با «بَدَأَ»، هم معنا هستند.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">بدين سان، «بداء» در لغت عرب، در سه مورد به كار مى رود:</span>

<span dir="rtl">1. آشكار شدن چيزى پس از مخفى بودنش؛</span>

<span dir="rtl">2. پيدايش رأيى بر خلاف رأى قبلى (تغيير رأى)؛</span>

<span dir="rtl">3. پيدايش رأيى بدون سابقه قبلى.</span>

<span dir="rtl">حال بايد ديد كه بَدا در قرآن و احاديث، به كدام معنا در مورد خداى متعال به كار رفته است.</span>

<span id="بدا-در-قرآن-و-حديث"></span>
== <span dir="rtl">بَدا، در قرآن و حديث</span> ==

<span dir="rtl">بسيارى از كسانى كه در مورد بَدا نظر داده اند و يا آن را انكار كرده اند، بر اين گمان بوده اند كه بَدا با معناى نخست آن، در مورد خدا به كار رفته است. در نتيجه، به توجيه يا ردّ آن در مورد خداوند پرداخته اند؛ امّا بايد توجّه داشت كه در قرآن و احاديث، «بَداء» در مورد خداوند متعال، به دو معناى اخير به كار رفته است. معناى سوم، مورد نزاع نيست و تنها معناى دوم، مورد بحث و اختلافِ نظر است.</span>

<span dir="rtl">در بحث قضا و قدر، آمده است كه خداوند، امكانات و دارايى هايى همچون: توان، روزى و بقا را به طور محدود، در اختيار انسان ها قرار داده است. اين محدوديت، تقدير الهى است. از سوى ديگر، تقدير الهى، به دو گونه محتوم (تغييرناپذير) و غير محتوم (تغييرپذير)، تقسيم مى شود. امام باقر عليه السلام مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">مِنَ الاُمورِ اُمورٌ مَحتومَةٌ كائِنَةٌ لا مَحالَةَ، وَ مِنَ الاُمورِ اُمورٌ مُوقوفَةٌ عِندَ اللّهِ، يُقَدِّمُ فِيها ما يَشاءُ وَ يَمحُو ما يَشاءُ وَ يُثبِتَ مِنها ما يَشاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشى: ج2 ص217 ح65، بحار الأنوار: ج4 ص119 ح58.</span></ref> <span dir="rtl">برخى كارها، كارهاى حتمىِ گريزناپذيرند و برخى كارها، موقوف در پيشگاه خداوندند كه در آنها، هر چه را بخواهد، پيش مى اندازد و هر چه را بخواهد، محو مى كند و هر چه را بخواهد، اثبات مى نمايد.</span>

<span dir="rtl">بَدا، عبارت است از: تغيير در تقديرِ غير حتمى از طريق تقديم و تأخير تقديرات و يا محو يك تقدير و اثبات تقديرى ديگر، چنان كه قرآن كريم مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">«يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ.</span> <ref><span dir="rtl">رعد: آيه 39.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">خدا، آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست».</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام، در تفسير اين آيه شريف مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">هَل يُمحى إلّا ما كانَ ثابِتا؟ وَ هَل يُثبَتُ إلّا ما لَم يَكُن؟</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص148 ح6.</span></ref> <span dir="rtl">آيا جز آنچه ثابت است، محو مى شود؟ و آيا جز آنچه نبوده است، اثبات مى شود؟</span>

<span id="نمونه-هايى-از-بدا-در-قرآن"></span>
=== <span dir="rtl">نمونه هايى از بَدا در قرآن</span> ===

<span dir="rtl">قرآن كريم، برخى از موارد مهمّى را كه در آنها بَدا رُخ داده است، ذكر مى كند. از جمله اين موارد، بَدا در عذاب قوم يونس عليه السلام است:</span>

<span dir="rtl">«فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا ءَامَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ.</span> <ref><span dir="rtl">يونس: آيه 98.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">چرا هيچ شهرى نبود كه [اهل آن] ايمان بياورد و ايمانش به حالش سود ببخشد، مگر قوم يونس كه وقتى [در آخرين لحظه] ايمان آوردند، عذاب رسوايى را در زندگى دنيا، از آنان برطرف كرديم و تا چندى، آنان را برخوردار ساختيم؟».</span>

<span dir="rtl">امام باقر عليه السلام، چگونگى اين بَدا را اين گونه نقل مى كند:</span>

<span dir="rtl">إنَّ يونُسَ لَمّا آذاهُ قَومُهُ دَعَا اللّهَ عَلَيهِم، فَأَصبَحوا أوَّلَ يَومٍ وَ وُجوهُهُم مُصفَرَّةٌ وَ أصبَحُوا اليَومَ الثّانِىَ وَ وُجوهُهُم سودٌ قالَ: وَ كانَ اللّهُ واعَدَهُم أن يَأتِيَهُمُ العَذابُ، فَأَتاهُمُ العَذابُ حَتّى نالوهُ بِرِماحِهِم؛ فَفَرَّقوا بَينَ النِّساءِ وَ أولادِهِنَّ، وَالبَقَرِ وَ أولادِها، وَ لَبِسُوا المُسوحَ وَ الصّوفَ، وَ وَضَعُوا الحِبالَ فى أعناقِهِم، وَ الرَّمادَ عَلى رُؤوسِهِم، وَ ضَجُّوا ضَجَّةً واحِدَةً إلى رَبِّهِم؛ وَ قالوا: آمَنّا بِإِلهِ يونُسَ؛ قالَ: فَصَرَفَ اللّهُ عَنهُمُ العَذابَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص222 ح105.</span></ref> <span dir="rtl">همانا يونس، آن گاه كه قومش او را اذيّت نمودند، آنان را نفرين كرد. پس در روز نخست، در حالى كه صبح كردند كه صورت هايشان، زرد بود و در روز دوم، در حالى صبح كردند كه صورت هايشان، سياه بود. خداوند، به آنان وعده داده بود كه بر آنان، عذاب مى آيد. پس عذاب آمد تا جايى كه به نزديكى شان رسيد. آن گاه، آنان بين زنان و فرزندان آنها و ماده گاوها و بچّه هاى آنها، جدايى انداختند و لباس هاى مويين و پشمين به تن كردند و به گردن هاى خود، طناب آويختند و بر سرِ خويش، خاكستر ريختند و به پيشگاه پروردگارشان، زارى كردند و گفتند: «به معبودِ يونس، ايمان آورديم». پس خداوند، عذاب را از آنان، گردانْد.</span>

<span dir="rtl">مورد ديگر، بَدا در وعده خداوند با موسى عليه السلام است:</span>

<span dir="rtl">«وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلِةً وَقَالَ مُوسَى لأَِخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ.</span> <ref><span dir="rtl">اعراف: آيه 142.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">و با موسى، سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر، كامل كرديم، پس ميعاد پروردگارش، چهل شب كامل شد. و موسى [هنگام رفتن به كوه طور] به برادرش هارون گفت: «در ميان قوم من، جانشينم باش و [كارِ آنان را] اصلاح كن و از راه فسادگران، پيروى مكن».</span>

<span dir="rtl">امام باقر عليه السلام، در تفسير اين آيه مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">كانَ فِى العِلمِ وَ التَّقديرِ ثَلاثينَ لَيلَةً، ثُمَّ بَدا للّهِِ فَزادَ عَشرا، فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ لِلأَوَّلِ وَالآخِرِ أربَعينَ لَيلَةً.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص226 ح109.</span></ref> <span dir="rtl">[قرار موسى عليه السلام با خدا] در علم و تقدير [الهى]، سى شب بود. سپس براى خدا، بَدا حاصل شد و ده [شب] افزود، پس ميعاد پروردگارش از ابتدا تا انتها، [روىِ هم] چهل شب شد.</span>

<span dir="rtl">مورد ديگر، بَدا در باره وارد شدن قوم موسى عليه السلام به سرزمين مقدّس است:</span>

<span dir="rtl">«يَاقَوْمِ ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّواْ عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ.</span> <ref><span dir="rtl">مائده: آيه 21.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما مقرّر داشته است، در آييد و به عقب، باز نگرديد كه زيانكار خواهيد شد».</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام، در تفسير اين آيه مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">كَتَبَها لَهُم ثُمَّ مَحاها، ثُمَّ كَتَبَها لِأَبنائِهِم فَدَخَلوها، وَ اللّهُ يَمحو ما يَشاءُ وَ يُثبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الكِتابِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص226 ح111.</span></ref> <span dir="rtl">آن را برايشان نوشت، سپس محوش كرد. آن گاه، آن را براى فرزندانشان نوشت و آنان به آن سرزمين درآمدند. و خداوند، آنچه را بخواهد، محو و يا اثبات مى كند؛ و اصل كتاب، نزد اوست.</span>

<span dir="rtl">و نيز مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">كانَ فى عِلمِهِ أنَّهُم سَيَعصونَ وَ يَتيهونَ أربَعينَ سَنَةً، ثُمَّ يَدخُلونَها بَعدَ تَحريمِهِ إيّاها عَلَيهِم.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص226 ح112.</span></ref> <span dir="rtl">در علم خدا چنين بود كه آنان، نافرمانى مى كنند و چهل سال، سرگردان مى شوند و آن گاه، پس از آن كه آن را برايشان حرام كرد، در آن وارد مى شوند.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام، در اين دو حديث، تصريح مى نمايد كه بَدا، در كتابِ حاوىِ تقديرات بوده است، نه در علم ذاتى خدا؛ چرا كه هم تقدير قبلى، و هم گناه بنى اسرائيل و هم تغيير در تقدير قبلى و اثبات تقدير جديد، همگى در علم ذاتى و اَزَلى خدا بوده اند.</span>

<span dir="rtl">مورد ديگر بَدا، بَدا در ذبح اسماعيل عليه السلام است.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص229 (بدا در بُريدن سر اسماعيل عليه السلام).</span></ref>

<span id="نمونه-هايى-از-بدا-در-احاديث-اهل-سنت"></span>
=== <span dir="rtl">نمونه هايى از بَدا، در احاديث اهل سنّت</span> ===

<span dir="rtl">در اين جا به چند نمونه از بداهايى كه در منابع حديثىِ اهل سنّت آمده اند، اشاره مى كنيم تا مشخّص گردد كه اين مسئله به احاديث اهل بيت عليهم السلام، اختصاص ندارد:</span>

<span id="نقش-بدا-در-كاهش-و-افزايش-روزى-و-مهلت-و-محبوبيت"></span>
==== <span dir="rtl">1. نقش بَدا در كاهش و افزايش روزى و مُهلت و محبوبيت</span> ====

<span dir="rtl">در منابع اهل سنّت، در تبيين آيه: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَ يُثْبِتُ؛</span> <ref><span dir="rtl">رعد: آيه 39.</span></ref> <span dir="rtl">خدا، آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند»، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:</span>

<span dir="rtl">يَمحُو مِنَ الرِّزقِ وَ يَزيدُ فيهِ، وَ يَمحو مِنَ الأَجَلِ وَ يَزيدُ فيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص146 ح5.</span></ref> <span dir="rtl">از روزى، كم مى كند و به آن مى افزايد. از عمر، كم مى كند و به آن مى افزايد.</span>

<span dir="rtl">همچنين از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه صِله رحِم، موجب افزايش ثروت و محبوبيت در ميان خانواده و به تأخير افتادن اَجَل مى گردد:</span>

<span dir="rtl">صِلَةُ القَرابَةِ مَثراةٌ فِى المالِ، مَحَبَّةٌ فِى الأَهلِ، مَنسَأَةٌ فِى الأَجَلِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص192 ح65.</span></ref> <span dir="rtl">پيوند با خويشاوندان، موجب افزايش دارايى، دوستى در خاندان و تأخير در اجل مى شود.</span>

<span id="بدا-در-خوش-بختى-و-بدبختى"></span>
==== <span dir="rtl">2. بَدا، در خوش بختى و بدبختى</span> ====

<span dir="rtl">در تفسير همين آيه، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است:</span>

<span dir="rtl">الصَّدَقَةُ وَ اصطِناعُ المَعروفِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ بِرُّ الوالِدَينِ، يُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً، وَ يَزيدُ مِنَ العُمُرِ، وَ يَقى مَصارِعَ السَّوءِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص202 ح83.</span></ref> <span dir="rtl">صدقه و كار خير و صِله رحِم و نيكى به پدر و مادر، بدبختى را به خوش بختى تبديل مى كنند و موجب افزايش عمر مى شوند و از مردن هاى بد (/ يا بلاهاى سخت)، نگه مى دارند.</span>

<span id="بدا-در-هر-گونه-قضا-و-قدر"></span>
==== <span dir="rtl">3. بَدا، در هر گونه قضا و قدر</span> ====

<span dir="rtl">در احاديث فراوانى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، نقش دعا در تغيير سرنوشت مقدّرِ انسان، مورد تأكيد قرار گرفته است، از جمله:</span>

<span dir="rtl">الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ، وَ للّهِِ فى خَلقِهِ قَضاءانِ: قَضاءٌ ماضٍ، وَ قَضاءٌ مُحدَثٌ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص186 ح48.</span></ref> <span dir="rtl">دعا، قضا را باز مى گردانَد. خداوند، دو قضا در آفريده هايش دارد: قضاى قطعى و قضاى حادث. لا يَرُدُّ القَدَرَ إلَّا الدُّعاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص186 ح49.</span></ref> <span dir="rtl">قَدَر را [چيزى] جز دعا، باز نمى گردانَد. لا يَرُدُّ القَضاءَ إلَا الدُّعاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص186 ح50.</span></ref> <span dir="rtl">قضا را [چيزى] جز دعا، باز نمى گردانَد. الدُّعاءُ جُندٌ مِن أجنادِ اللّهِ تَعالى مُجَنَّدٌ، يَرُدُّ القَضاءَ بَعدَ أن يُبرَمَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص186 ح51.</span></ref> <span dir="rtl">دعا، سپاهى مجهّز از سپاهيان خداست كه قضاىِ قطعى شده را باز مى گردانَد. يا بُنَىَّ! أكثِر مِنَ الدُّعاءِ، فَإِنَّ الدُّعاءَ يَرُدُّ القَضاءَ المُبرَمَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص186 ح52.</span></ref> <span dir="rtl">فرزندم! بسيار دعا كن؛ زيرا دعا، قضاى قطعى شده را باز مى گردانَد. لا يُغنى حَذَرٌ مِن قَدَرٍ، وَ الدُّعاءُ يَنفَعُ مِمّا نَزَلَ وَ مِمّا لَم يَنزِل.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص188 ح53.</span></ref> <span dir="rtl">احتياط، از قدر، باز نمى دارد. دعا براى [تقديرِ] نازل شده و نشده، سودمند است. صِلَةُ القَرابَةِ مَثراةٌ فِى المالِ، مَحَبَّةٌ فِى الأَهلِ، مَنسَأَةٌ فِى الأَجَلِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص192 ح65.</span></ref> <span dir="rtl">پيوند با خويشاوندان، موجب افزايش دارايى، دوستى در خاندان و تأخير در اَجَل است.</span>

<span dir="rtl">همچنين، از امام على عليه السلام نقل شده است كه فرمود:</span>

<span dir="rtl">إنَّ اللّهَ يَدفَعُ الأَمرَ المُبرَمَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص166 ح30.</span></ref> <span dir="rtl">خداوند، امر قطعى شده را باز مى گردانَد.</span>

<span dir="rtl">نظير اين احاديث، در منابع اهل سنّت، بسيار فراوان است. بنا بر اين، منكِران بَدا، بايد همه اين احاديث را مُنكِر شوند.</span>

<span id="بدا-از-ديدگاه-وجدان-و-عقل"></span>
=== <span dir="rtl">بَدا، از ديدگاه وجدان و عقل</span> ===

<span dir="rtl">هر انسانى با مراجعه به وجدان خود، در مى يابد كه وضعيّت موجودش مى توانست به گونه اى ديگر باشد. براى نمونه، اگر فقير است، مى توانست غنى باشد، يا اگر بيمار است، مى توانست سالم باشد. از همين روست كه در دعاهايش از خدا مى خواهد كه او را ثروتمند و تنْ درست كند. اين تغيير در تقدير، چيزى جز بَدا نيست.</span>

<span dir="rtl">از سوى ديگر، عقل، وجود همه كمالات را در خدا، اثبات مى كند و از جمله كمالات، «قدرت مطلق» است. بر اساس اين كمال، خداوند، حتّى پس از تقديرى خاص، مانند: فقرِ فلان كس، يا بيمارىِ فلان كس، مى تواند اين تقدير را تغيير دهد و آن دو كس را غنى و سالم كند. اين كه بگوييم: «خداوند، پس از تقدير نمودنِ يك چيز، ديگر توانايى تغيير آن را ندارد»، محدود كردن قدرت خدا و سلب نمودن كمالى از كمالات اوست، و اين، خلاف حكم صريح عقل است.</span>

<span id="عدم-تعارض-بدا-و-علم-ازلى"></span>
=== <span dir="rtl">عدم تعارض بَدا و علم اَزَلى</span> ===

<span dir="rtl">مهم ترين اشكال منكِران بَدا، اين است كه بَدا با علم مطلق و ذاتى خدا، ناسازگار است. قِفارى (از نويسندگان معاصر اهل سنّت و از مُنكِران بَدا)، در مورد استناد شيعه به آيه: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ؛</span> <ref><span dir="rtl">رعد: آيه 39.</span></ref> <span dir="rtl">خدا، آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند؛ و اصل كتاب، نزد اوست»، مى گويد:</span>

<span dir="rtl">اين سخنشان باطل است؛ چرا كه محو و اثبات، با دانش و قدرت و اراده خداوند، انجام مى پذيرد، بى آن كه برايش بَدايى پيدا شود. و چگونه براى خدا، توهّمِ بَدا شود، در حالى كه اصل كتاب، در نزد اوست و علم اَزَلى اش فراگيرى دارد؟ خداوند، در پايان آيه، تبيين كرده كه هر چه از محو و اثبات و تغيير، حاصل مى شود، به مشيّت خداست و در اُمّ الكتاب، ثبت است.</span> <ref><span dir="rtl">اُصول مذهب الشيعة: ج2 ص949 ـ 950.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">در پاسخ بايد گفت كه مقصود از بَدا، همين «محو و اثبات، با دانش و قدرت و اراده خداوند» است و اين سخن شما كه مى گوييد: «محو و اثبات، با دانش و قدرت و اراده خداوند، انجام مى پذيرد، بى آن كه برايش بَدايى پيدا شود»، اجتماع نقيضين است؛ چرا كه معناى آن، اين است كه «براى خدا، بَدا حاصل مى شود، بى آن كه براى او در چيزى، بَدا پيدا شود».</span>

<span dir="rtl">فرض سخن قِفارى، اين است كه نسبت دادن بَدا به خداوند، به نادانىِ او باز مى گردد؛ چرا كه او مى گويد: «چگونه براى خدا، توهّمِ بَدا شود، در حالى كه اصل كتاب، در نزد اوست؟». اين فرض، نادرست و بر خلاف نصوص احاديث اماميّه است كه پيش تر نقل شدند. احاديث اماميّه، تصريح دارند كه بَدا، از علم مكنون و مخزون خداوند، نشئت مى گيرد و اين علم، بر همه بَداها حاكم است. امام صادق عليه السلام، در اين باره مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إنّ للّهِِ عِلمَينِ: عِلمٌ مَكنونٌ مَخزونٌ لا يَعلَمُهُ إلّا هُوَ، مِن ذلِكَ يَكونُ البَداءُ، وَ عِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أنبِياءَهُ فَنَحنُ نَعلَمُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص160 ح24.</span></ref> <span dir="rtl">خداوند، دو گونه علم دارد: علم مكتوم و اندوخته كه جز خود او، كسى از آن اطّلاعى ندارد، و بَدا، از اين علم خداست؛ و علمى كه به فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش آموخته است و ما هم آن را مى دانيم.</span>

<span dir="rtl">در حديثى ديگر از امام صادق عليه السلام، آمده است:</span>

<span dir="rtl">كُلُّ أمرٍ يُريدُهُ اللّهُ فَهُوَ فى عِلمِهِ قَبلَ أن يَصنَعَهُ، وَ لَيسَ شَى ءٌ يَبدو لَهُ إلّا وَ قَد كانَ فى عِلمِهِ، إنَّ اللّهَ لا يَبدو لَهُ مِن جَهلٍ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص162 ح26.</span></ref> <span dir="rtl">هر چه را كه خداوند بخواهد، قبل از آن كه آن را بسازد، در علم او هست. و براى خدا در هيچ چيزى بَدا پيدا نمى شود، مگر اين كه در علم او هست. بَداى خدا، ناشى از جهل نيست.</span>

<span dir="rtl">دهلوى، يكى از معانى بَدا را بَدا در علم مى داند و آن را «بَدا در اخبار» مى نامد. او مى گويد:</span>

<span dir="rtl">از مجموع روايات، به دست مى آيد كه بَدا، سه معنا دارد: بدا در علم، آشكار شدن چيزى است بر خلاف آنچه مى دانسته است.…</span> <ref><span dir="rtl">تحفة اثنا عشرية: ص293.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">او و ديگر علماى اهل سنّت، خيال مى كنند كه وقتى سخن از «بَدا در اخبار» يا «بَدا در علم» پيش مى آيد، مقصود، بَدا در علم ذاتى و اَزَلى خداست. اين اشتباه، از آن جا ناشى مى شود كه آنان ميان علم ذاتى و علم فعلى، تفاوت نمى گذارند. بايد به آنها گفت كه علم ذاتى و اَزَلى خدا، مطلق است و همه آنچه را كه در عالمْ رُخ داده و خواهد داد، شامل مى شود، از جمله، بَداها و تغييراتى كه در تقديرات، رُخ مى دهند. علم فعلى نيز كتابى است كه در آن، تقديراتْ ثبت مى شوند. عرش، كُرسى، اُمّ الكتاب (كتاب اصلى) و كتاب محو و اثبات، از جمله علم هاى فعلى يا كتاب هاى علمى خداوندند. در برخى از اين كتاب ها (همچون اُمّ الكتاب)، همه چيز، حتّى موارد بَدا، ثبت است؛ امّا در كتاب محو و اثبات، تنها بخشى از تقديرات، ثبت شده اند و بَدا، در همين كتاب، رُخ مى دهد.</span>

<span dir="rtl">براى مثال، در كتاب محو و اثبات، تقدير شخصى كه فقير است، ادامه فقر او ثبت شده است؛ ولى پس از دعاى اين شخص، خداوند، تقدير را عوض مى كند و بى نياز شدن شخص را در لوحِ محو و اثبات، ثبت مى كند. اين، در حالى است كه هر دو تقدير، در لوحِ اُمّ الكتاب و به طريق اولى، در علم ذاتى و اَزَلى خدا، موجود بوده اند و هيچ تغييرى در علم ذاتى خدا، رُخ نمى دهد. حكمت اين تغييرات، در بحث «حكمت بَدا» خواهد آمد.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، كسانى كه لازمه «بَدا در علم» را نادانى خدا مى دانند، ميان علم ذاتى و علم فعلى، خلط كرده اند و معناى علم فعلى را درك نكرده اند.</span>

<span dir="rtl">اين كه برخى لازمه نسبت دادن بَدا به خداوند را نادانىِ خدا مى دانند، دليل ديگرى نيز دارد و آن، قياس خدا به انسان است؛ همان چيزى كه در مباحث اعتقادى، بايد به شدّت از آن پرهيز كرد؛ چرا كه به فرموده امام رضا عليه السلام:</span>

<span dir="rtl">إنَّهُ مَن يَصِفُ رَبَّهُ بِالقِياسِ لا يزالُ الدَّهرَ فِى الإلتِباس.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص297 ح23.</span></ref> <span dir="rtl">هر كس پروردگارش را با قياس [به بندگان] توصيف كند، همواره روزگار، در اشتباه است. براى ما انسان ها، در كارهايى بَدا حاصل مى شود و به رأى جديدى مى رسيم كه غالبا در اثر اطّلاعات جديد و آگاهى بيشتر ماست. مخالفان بَدا، همين حالت را در مورد خدا نيز جارى مى دانند. قِفارى (از سَلَفيان معاصر) مى گويد:</span>

<span dir="rtl">در القاموس آمده است: «بدا بدواً و بدوّاً، يعنى: هويدا شد. در كار، چيزى برايش هويدا شد؛ يعنى برايش نظرى پيدا شد». پس بدا در لغت، دو معنا دارد: يك. آشكار شدن پس از پنهان بودن؛ دو. پيدا شدن نظرى نو. و اين، مستلزم جهل و به وجود آمدن علم است و هر دو براى خداوند متعال، محال است.</span> <ref><span dir="rtl">اُصول مذهب الشيعة: ج2 ص938. نيز، ر. ك: بين الشيعة و أهل السنة، وافى: ص75 ـ 186.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">چنين تفسيرى از بَدا، بر اساس قياس خالق به مخلوق است و مورد پذيرش پيروان اهل بيت عليهم السلام نيست. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل يَبدو لَهُ فى شَى ءٍ لَم يَعلَمهُ أمسِ فَابرَؤُوا مِنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج4 ص111 ح30.</span></ref> <span dir="rtl">هر كه بگويد براى خداوند عز و جل در باره چيزى بَدا حاصل شده كه آن را ديروز نمى دانسته، از او بيزارى بجوييد.</span>

<span dir="rtl">همچنين از منصور بن حازِم، روايت شده كه:</span>

<span dir="rtl">سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام: هَل يَكونُ اليَومَ شَى ءٌ لَم يَكُن فى عِلمِ اللّهِ بِالأَمسِ؟ قالَ: لا، مَن قالَ هذا فَأَخزاهُ اللّهُ، قُلتُ: أرَأَيتَ ما كانَ وَ ما هُوَ كائِنٌ إلى يَومِ القِيامَةِ، ألَيسَ فى عِلمِ اللّهِ؟ قالَ: بَلى، قَبلَ أن يَخلُقَ الخَلقَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص160 ح22.</span></ref> <span dir="rtl">از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا امروز، خداوندْ چيزى را مى داند كه ديروز نمى دانسته است؟ فرمود: «نه. هر كس اين را بگويد، خداوند، خوارش كند!». گفتم: نظرتان اين است كه هر چه تاكنون بوده و هر چه تا قيامت خواهد بود، در علم خدا هست؟ فرمود: «آرى؛ پيش از آن كه خَلق را بيافريند». بنا بر اين، به اعتقاد اماميّه، منشأ بَداى خداوند، نادانى نيست و اگر كسى به چنين بَدايى ـ كه همان بَداى موجود در ميان انسان هاست ـ معتقد باشد، با اين اعتقادش علم مطلق خدا را انكار كرده و اعتقادى باطل و بر خلاف ضروريّات عقايد اسلامى دارد؛ چرا كه در ميان علماى اماميّه، حتّى يك نفر را نيز نمى توان يافت كه بَداى ناشى از نادانى را به خدا نسبت دهد.</span>

<span id="آثار-اعتقاد-به-بدا"></span>
=== <span dir="rtl">آثار اعتقاد به بَدا</span> ===

<span dir="rtl">آموزه بَدا، آثار مهمّى در حوزه هاى برجسته اعتقادى، يعنى: خداشناسى، پيامبرشناسى، امام شناسى و انسان شناسى دارد.</span>

<span id="الف-ـ-خداشناسى"></span>
==== <span dir="rtl">الف ـ خداشناسى</span> ====

<span dir="rtl">مهم ترين اثر اعتقاد به بَدا، اثبات قدرت و آزادى مطلق خداست؛ چرا كه بر اساس امكان بَدا براى خداوند، تا زمانى كه فعل و حادثه اى خاص در عالمْ رخ نداده است، ممكن است كه خدا، تقدير را عوض كند و آن حادثه خاص، واقع نشود، حتّى اگر مشيّت و تقدير و قضاى او به آن حادثه تعلّق گرفته باشد. بنا بر اين، هيچ چيز حتّى قضا و قدر الهى نمى تواند قدرت و مالكيّت خدا را محدود سازد و دست او را ببندد. قرآن كريم مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">«وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">مائده: آيه 64.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">و يهود گفتند: «دست خدا، بسته است». دست هاى خودشان بسته باد و به سزاى آنچه گفتند، از رحمت خدا، دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است. [خدا] هر گونه بخواهد، مى بخشد».</span>

<span dir="rtl">مقصود يهود از «دست خدا، بسته است»، اين نبوده كه خدا، دست دارد و دست او مثلاً با ريسمانى بسته شده است؛ بلكه اعتقاد يهود، اين بود كه خداوند، از كار تدبير و تقدير، فارغ شده و ديگر نه مى افزايد و نه مى كاهد. در نتيجه، خداوند عز و جل در ردّ سخن آنان، فرمود: «دست هاى خودشان بسته باد و به سزاى آنچه گفتند، از رحمت خدا، دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است. خدا، هر گونه بخواهد، مى بخشد».</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: التوحيد: ص167.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">بدين سان، اعتقاد به بَدا ـ كه اعتقاد به باز بودن دست خدا در تقديرات است ـ، ردّ اعتقاد يهود به بسته بودن دست خداست و كسانى كه منِكر بَدا به معناى صحيح آن هستند، در صف يهود قرار دارند. جالب است بدانيم كه برخى منكِران بدا، شيعه را به همسويى با يهود در اعتقاد به بَدا، متّهم مى كنند،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: تحفة اثنا عشريّة: ج2 ص939 ح772، الشيعة و السنّة: ص23، بين الشيعة وأهل السنّة: ص182، اُصول مذهب الشيعة: ج2 ص939.</span></ref> <span dir="rtl">در حالى كه بر اساس اين آيه شريف، خودِ آنان اند كه با يهود، همسو هستند.</span>

<span dir="rtl">به نظر مى رسد كه يكى از دلايل انكار بَدا به وسيله اهل سنّت، اين است كه در كتاب هاى معتبر آنها، احاديثى وجود دارند كه خدا را از امر «قضا و قدر» فارغ دانسته اند و امكان هر نوع تغييرى در قضا و قدر را نفى مى كنند. اين گونه احاديث، در اين كتاب، مورد بررسى و نقد قرار خواهند گرفت.</span>

<span id="ب-ـ-پيامبرشناسى-و-امام-شناسى"></span>
==== <span dir="rtl">ب ـ پيامبرشناسى و امام شناسى</span> ====

<span dir="rtl">اهمّيت بدا در پيامبرشناسى، تا حدّى است كه امام رضا عليه السلام مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">ما بَعَثَ اللّهُ نَبِيَّا قَطُّ إلّا بِتَحرِيمِ الخَمرِ وَ أن يُقِرَّ لَهُ بِالبَداءِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص334.</span></ref> <span dir="rtl">خداوند، هرگز پيامبرى را مبعوث نكرد، مگر همراه با تحريم شراب و اقرار به بدا. اثر اعتقاد به امكان بَدا و تغيير تقديرات، براى خودِ پيامبران، باور داشتن به باز بودن دست خدا و قدرت مطلق اوست. به عبارت ديگر، پيامبران در اثر اعتقاد به بَدا، مى دانند كه هر چند با عنايت خدا به تقديرات جهانْ آگاه گشته اند، امّا اين تقديرات، قابل تغييرند و تنها خداست كه از علم مطلق، برخوردار است. در نتيجه، به علم خويش، اتّكا نمى كنند و در همه كارها، خود را وابسته به خدا مى شمرند. امام صادق عليه السلام، در اين باره مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إنّ للّهِِ عِلمَينِ: عِلمٌ مَكنونٌ مَخزونٌ لا يَعلَمُهُ إلّا هُوَ، مِن ذلِكَ يَكونُ البَداءُ، وَ عِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أنبِياءَهُ فَنَحنُ نَعلَمُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص160 ح24.</span></ref> <span dir="rtl">خداوند، دو گونه علم دارد: علمى مكتوم و اندوخته كه جز خود او، كسى آن را نمى داند و بدا، از آن است؛ و علمى كه آن را به فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش آموخته است و ما هم آن را مى دانيم.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، علمى كه قابل تغيير نيست، علم مكنون و مخزون خداست كه كسى جز او، از آن آگاه نيست و در مقابل، علم فرشتگان و پيامبران و امامان به آينده، بَداپذير است. از اين رو، آنان به علم خود، اتّكا نمى كنند و به طور مطلق، از آينده خبر نمى دهند، مگر در مواردى كه خداوند از عدم وقوع بَدا در آنها خبر داده باشد؛ مانند: ظهور منجى موعود و برپايى حكومت جهانى مهدى عليه السلام. از اين رو، در روايتى، در گفتگوى امام باقر عليه السلام با پدر بزرگوارش امام زين العابدين عليه السلام، چنين آمده است:</span>

<span dir="rtl">لَو لا آيَةٌ فى كِتابِ اللّهِ لَحَدَّثتُكُم بِما يَكونُ إلى يَومِ القِيامَةِ، فَقُلتُ لَهُ: أيَّةُ آيَةٍ؟ قالَ: قَولُ اللّهِ عز و جل: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ».</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص148 ح7.</span></ref> <span dir="rtl">[امام زين العابدين عليه السلام فرمود: ] «اگر يك آيه در كتاب خدا نبود، تمام حوادثى را كه تا قيامت رُخ مى دهند، برايتان مى گفتم». به ايشان گفتم: اين كدام، آيه است؟ فرمود: «گفته خداوند متعال: «خداوند، آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند؛ و اصل كتاب، نزد اوست»».</span>

<span dir="rtl">يكى از اتّهاماتى كه به شيعه وارد مى شود، اين است كه شيعه، آموزه «بَداء» را به اين جهت وضع كرده كه آن دسته از اخبار و وعده هاى امامان خود را كه تحقّق پيدا نكرده اند، با آن، توجيه كنند. قِفارى مى گويد:</span>

<span dir="rtl">لو سقطت عقيدة البداء لانتقض دين الإثنى عشريّة من أصله؛ لأنّ أخبارهم و وعودهم الّتى لم يتحقّق منها شى ء تنفى عنهم صفة الإمامة.</span> <ref><span dir="rtl">اُصول مذهب الشيعة: ج2 ص943.</span></ref> <span dir="rtl">اگر عقيده به بَدا از ميان برود، دين شيعه دوازده امامى، از اصلْ نقض مى شود؛ براى اين كه اخبار و وعده هاى آنان كه هيچ كدامش به وقوع نپيوسته، امامت آنان را نفى مى كند.</span>

<span dir="rtl">با توجّه به مباحث بالا، پاسخ اين اشكال، روشن است؛ چرا كه پيامبران و امامان عليهم السلام، هيچ گاه از تقديرات بَداپذير، به طور مطلق، خبر نمى دهند. به ديگر سخن، اگر اَخبار امامان از آينده، مطلق باشند و هيچ قيدى با آنها همراه نباشد، قطعا واقع خواهند شد و اگر اين اخبار، با قيودى همچون: «و للّه فيه المشيّة؛ و خدا در آن، مشيّت دارد» همراه باشند، در آنها امكان بَدا وجود دارد. در احاديث نيز وارد شده است كه خداوند، پيامبرش را دروغگو نمى كند. امام باقر عليه السلام مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">فَما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَيَكونُ، لا يُكَذِّبُ نَفسَهُ وَ لا مَلائِكَتَهُ وَ لا رُسُلَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص180 ح43.</span></ref> <span dir="rtl">آنچه خداوند به فرشتگان و فرستادگانش آموخته، واقع خواهد شد. خداوند، نه خود، نه فرشتگان و نه فرستادگانش را دروغگو نمى كند. بر خلاف آنچه قِفارى تبليغ مى كند كه هيچ يك از اخبار امامانِ اهل بيت عليهم السلام واقع نشده است، بايد گفت كه همه اخبار امامان، واقع شده اند و هيچ خبر مطلقى (قطعى اى) از آنان وجود ندارد كه كذب آن، اثبات شده باشد. اگر قِفارى، كتاب هاى حديث شيعه را مطالعه كرده بود و كمى صداقت به خرج مى داد، خبرهاى متعدّدى را مى يافت كه همگى عينا واقع شده اند.</span>

<span dir="rtl">علّامه حلّى، در كتاب كشف اليقين، پانزده خبر غيبى امير مؤمنان عليه السلام را نقل كرده است كه همگى عينا واقع شده اند:</span>

<span dir="rtl">از جمله، اين سخن امام عليه السلام به طلحه و زبير است، هنگامى كه آن دو از ايشان، رخصت طلبيدند كه به عمره بروند: «نه. به خدا سوگند، شما قصد عمره نداريد و مى خواهيد به بصره برويد! خداوند متعال، نيرنگ آنان را باز خواهد گرداند و مرا بر آنها چيره خواهد كرد» و همانى شد كه فرموده بود.</span>

<span dir="rtl">و از جمله، سخن ايشان به هنگام جلوس براى بيعت گرفتن است: «از سوى كوفه، هزار مرد، نه يكى كمتر و نه يكى بيشتر، مى آيند و با من بيعت مى كنند كه تا پاى جان بِايستند».</span>

<span dir="rtl">ابن عبّاس گفت: من بى تابى كردم و نگران شدم كه مبادا از تعداد افراد يادشده، چيزى كمتر باشد و يا بيشتر، و همين طور غصّه ناك بودم و آنها را مى شمردم. تا نهصد و نود و نه نفر را شمردم و جمعيّتِ آنها به پايان رسيد. همين طور كه در انديشه آن بودم، شخصى را ديدم كه مى آيد و او اويس قرنى بود و به اين ترتيب، تعداد، كامل شد.</span> <ref><span dir="rtl">كشف اليقين: ص90 ـ 104.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">در دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام نيز چند خبر غيبى از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده كه خلافِ هيچ يك، اثبات نشده است.</span> <ref><span dir="rtl">دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام: ج11 ص133.</span></ref> <span dir="rtl">قِفارى، براى درستى ادّعاى خود، دست كم، بايد چند مورد از اخبارى را كه كذب آنها اثبات شده، ارائه كند. البتّه وى تنها يك مورد را نقل مى كند و مى گويد:</span>

<span dir="rtl">در روايتى طولانى در تفسير القمّى، از پايان دولت بنى عبّاس، خبر داده شده است.</span> <ref><span dir="rtl">اُصول مذهب الشيعة: ج2 ص942.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">امّا وقتى به تفسير القمّى مراجعه مى كنيم، چنين مى يابيم:</span>

<span dir="rtl">گفتم: فدايت گردم! در چه زمانى، آن به وقوع مى پيوندد؟ فرمود: «در اين باره، وقتى براى ما تعيين نشده است».</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّى: ج1 ص310.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">شايانِ ذكر است كه هر چند در احاديث اهل بيت عليهم السلام، زمان دقيقِ به پايان رسيدنِ دولت بنى عبّاس مشخّص نشده است؛ امّا در احاديث رسيده از امام على عليه السلام، وضعيّت اين حكومت و سلطانى كه آن را ساقط مى كند، آمده است و بر اساس همين احاديث، پدر علّامه حلّى قبل از فتح بغداد، به هولاكو نامه نوشت و جان مردم حِلّه را نجات داد.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: كشف اليقين: ص101.</span></ref>

<span id="ج-ـ-انسان-شناسى"></span>
==== <span dir="rtl">ج ـ انسان شناسى</span> ====

<span dir="rtl">اگر بَدا را نفى كنيم و خداوند را فارغ از كار قضا و قدر بدانيم، انگيزه اى براى تغيير وضعيّت كنونىِ خود به وسيله كارهاى خير و عبادات و نماز، باقى نخواهد ماند؛ چرا كه هر آنچه مقدّر شده است، همان خواهد شد و هيچ تغييرى در قضا و قدر، رُخ نخواهد داد.</span>

<span dir="rtl">اصولاً اميدوارى به آينده و داشتن روحيّه تلاش، در گرو اميد به تغيير وضعيّت و امكان بهبود وضعيّتِ موجود است. از سوى ديگر، اگر خداوند، تقديرها را تغيير نمى داد، با دعا و تضرّع به درگاه او، بهتر شدن وضعمان را از او نمى خواستيم.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، اعتقاد به بَدا، از يك سو، روحيّه اميدوارى و تلاش را به انسان مى دهد و از سوى ديگر، روحيّه دعا و توبه و تضرّع و توكّل به حق تعالى را در انسان، تقويت مى كند.</span>

<span dir="rtl">بدين سان، نقش اعتقاد به بَدا در حيات مادّى و معنوى انسان، آشكار مى شود؛ چرا كه مقولاتى همچون: اميد، تلاش، دعا، توجّه و توكّل، شكل دهنده حيات معنوى و نيز حيات مادّى انسان بر پايه حيات معنوى اويند.</span>

<span id="عوامل-بدا"></span>
=== <span dir="rtl">عوامل بَدا</span> ===

<span dir="rtl">هر عملى، خواه مثبت و خواه منفى، مى تواند موجب تغيير در قضا و قدر و به عبارت ديگر، موجب بَدا گردد. در قرآن و احاديث، به برخى اعمال خوب و بد كه موجب بَدا مى شوند، اشاره شده است. از ميان اين عوامل، دعا، صدقه و صِله ارحام، بيش از ديگر اعمال، مورد تأكيد قرار گرفته اند.</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله، دعا را موجب تغيير قضاى تقديرشده معرّفى مى كند، حتّى اگر قضايى محكم و استوار باشد:</span>

<span dir="rtl">الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاء وَ قَد اُبرِمَ إبراما.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص188 ح58.</span></ref> <span dir="rtl">دعا، قضاى قطعى شده را [نيز] باز مى گردانَد.</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، در مورد نقش صدقه در دفع مرگ بد نيز مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إنَّ الصَّدَقَةَ تَدفَعُ ميتَةَ السَّوءِ عَنِ الإِنسانِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص198 ح75.</span></ref> <span dir="rtl">صدقه، انسان را از مرگ بد، نگه مى دارد.</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله، در حديثى ديگر، صله رحِم را موجب به تأخير افتادن اَجَل (سرآمدِ مُهلت) و افزايش روزى، معرّفى مى نمايد:</span>

<span dir="rtl">مَن سَرَّهُ النَّساءُ فى الأجَلِ، وَ الزِّيادَةُ فى الرِّزقِ، فَليَصِل رَحِمَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافى: ج2 ص152. نيز، ر. ك: المعجم الأوسط: ج8 ص14 ح7810.</span></ref> <span dir="rtl">هر كس دوست دارد كه در اجلش تأخير بيفتد و روزى اش افزايش يابد، صِله رحِم كند.</span>

<span dir="rtl">در ذيل عنوان «عوامل نيكو شدن بَدا»،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص185 (عوامل بَداى نيك).</span></ref> <span dir="rtl">احاديث فراوانى وجود دارند كه بجز اين سه مورد، موارد ديگرى از عوامل تغيير دهنده قضاى تقديرشده را نيز بر مى شمارند، از جمله: عبادت خدا، استغفار، عدالت سلطان، زيارت امام حسين عليه السلام، نيكى به والدين، و عمل صالح.</span>

<span id="الفصل-الأول-حقيقة-البداء-وأقسامه"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الأوّل: حقيقة البداء وأقسامه</span> =

<span dir="rtl">فصل يكم: حقيقت بَدا و اقسام آن</span>

<span id="بسط-القدرة"></span>
== <span dir="rtl">1 / 1: بَسطُ القُدرَةِ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 1: گستردگى قدرت</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 64.</span></ref>

<span dir="rtl">«و يهود گفتند: «دست خدا، بسته است». دست هاى خودشان بسته باد و به [سزاى] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است، [و] هر گونه بخواهد، مى بخشد».</span>

<span dir="rtl">راجع: الرحمن: 29، النساء: 133، الأنعام: 133، إبراهيم: 19، فاطر: 16، الشورى: 24 و 33، الإسراء: 54.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: الرحمن: آيه 29، نساء: آيه 133، انعام: آيه 133، ابراهيم: آيه 19، فاطر: آيه 16، شورا: آيه 24 و 33، اسرا: آيه 54.</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» ـ: لَم يَعنوا أنَّهُ هكَذا، ولكِنَّهُم قالوا: قَد فَرَغَ مِنَ الأَمرِ، فَلا يَزيدُ ولا يَنقُصُ، فَقالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ تَكذيبا لِقَولِهِم: «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ» ألَم تَسمَعِ اللّهَ عز و جل يَقولُ: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ».</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص167 ح1، معاني الأخبار: ص18 ح15، بحار الأنوار: ج4 ص104 ح17.</span></ref>

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره سخن خداوند عز و جل: «و يهود گفتند: «دست خدا، بسته است»» ـ: منظورشان اين نبود كه خدا چنين [دستانش با طوق آهنى به گردنش بسته شده و بخيل] است؛ بلكه مى گفتند: خدا از كار خود [در خلقت] فراغت يافته است و ديگر، نه مى افزايد و نه مى كاهد. پس خداوند عز و جل در تكذيب سخن آنان فرمود: «دست هاى خودشان بسته باد و به [سزاى] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است. هر گونه بخواهد، مى بخشد». آيا سخن خداوند عز و جل را نشنيدى كه مى فرمايد: «خدا آنچه را بخواهد، محو مى كند يا باقى مى گذارد و اصل كتاب، نزد اوست».</span>

<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشي عن يعقوب بن شعيب: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ: «قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ»، فَقالَ عليه السلام لي: كَذا ـ وقالَ بِيَدِهِ</span> <ref><span dir="rtl">العرب تجعل القولَ عبارة عن جميع الأفعال وتُطلقه على غير الكلام واللسان، فتقول: قال بيده؛ أي أخَذَ، وقالَ برجلهِ؛ أي مشى... وكلّ ذلك على المجاز والاتّساع (النهاية: ج4 ص124 «قول»).</span></ref> <span dir="rtl">إلى عُنُقِهِ ـ ولكِنَّهُ قالَ: قَد فَرَغَ مِنَ الأَشياءِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج1 ص330 ح146، بحار الأنوار: ج4 ص117 ح48.</span></ref>

<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از يعقوب بن شعيب ـ: از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل پرسيدم: «يهود گفتند: «دست خدا بسته است». دست هاى خودشان بسته باد!». امام عليه السلام به من فرمود: «اين طور» و دستش را به گردنش گرفت [و افزود: ] «ليكن يهود، معتقدند كه: كار اشيا را به پايان بُرده است».</span>

<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» ـ: يَعنونَ أنَّهُ قَد فَرَغَ مِمّا هُوَ كائِنٌ، لُعِنوا بِما قالوا! قالَ اللّهُ عز و جل: «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ»</span> <ref><span dir="rtl">كناية عن الجود، وتثنية اليد مبالغة في الردّ ونفي البخل عنه، وإثبات لغاية الجود (مجمع البحرين: ج1 ص151 «بسط»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج1 ص330 ح147 عن حماد، بحار الأنوار: ج4 ص117 ح49.</span></ref>

<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل: «دست خدا، بسته است» ـ: منظورشان اين است كه خداوند، كارِ كائنات را به پايان برده است. به خاطر آنچه گفتند، از رحمت خدا دور باشند! خداوند عز و جل فرمود: «بلكه هر دو دست او گشاده است»».</span>

<span id="المحو-والإثبات"></span>
== <span dir="rtl">1 / 2: المَحوُ وَالإِثباتُ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 2: محو و اثبات</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ».</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 39.</span></ref>

<span dir="rtl">«خداوند، آنچه را بخواهد، محو يا ثبت مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في قَولِهِ: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» ـ: يَمحو مِنَ الأَجَلِ ما يَشاءُ، ويَزيدُ فيهِ ما يَشاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج5 ص261 ح8126 عن ابن عبّاس.</span></ref>

<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در باره اين سخن خداى متعال: «خداوند، آنچه را بخواهد، محو مى كند يا باقى مى گذارد، و البته اصل كتاب، نزد اوست» ـ: از اَجَل (عمر)، آنچه بخواهد، محو مى كند و به آن، هر اندازه بخواهد، مى افزايد.</span>

<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ في قَولِهِ: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ» ـ: يَمحو مِنَ الرِّزقِ ويَزيدُ فيهِ، ويَمحو مِنَ الأَجَلِ ويَزيدُ فيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الطبقات الكبرى: ج3 ص574، تفسير ابن كثير: ج4 ص391 كلاهما عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري.</span></ref>

<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در باره اين سخن خداى متعال: «خداوند، آنچه را بخواهد، محو مى كند يا باقى مى گذارد» ـ: روزى را كم و زياد مى كند، و اَجَل را كم و زياد مى كند.</span>

<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ» ـ: وهَل يُمحى إلّا ما كانَ ثابِتا؟ وهَل يُثبَتُ إلّا ما لَم يَكُن؟</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص147 ح2، التوحيد: ص333 ح4 كلاهما عن هشام بن سالم وحفص بن البختري، تفسير العيّاشي: ج2 ص215 ح60 عن جميل بن درّاج، الخرائج والجرائح: ج2 ص687 ح10 عن أبي هاشم، بحار الأنوار: ج4 ص108 ح22.</span></ref>

<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداى عز و جل: «خداوند، آنچه را بخواهد، محو يا تثبيت مى كند» ـ: آيا جز آنچه ثبت بوده، محو مى شود؟ و آيا جز آنچه نبوده، تثبيت (ايجاد) مى شود؟</span>

<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام يَقولُ: لَولا آيَةٌ في كِتابِ اللّهِ لَحَدَّثتُكُم بِما يَكونُ إلى يَومِ القِيامَةِ، فَقُلتُ لَهُ: أيَّةُ آيَةٍ؟ قالَ: قَولُ اللّهِ: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ».</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص215 ح59 عن زرارة، بحار الأنوار: ج4 ص118 ح52.</span></ref>

<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: على بن الحسين (امام زين العابدين) عليه السلام مى فرمود: «اگر يك آيه در كتاب خدا نبود، همانا از آنچه تا روز قيامت رُخ مى داد، به شما خبر مى دادم».</span>

<span dir="rtl">به ايشان گفتم: آن، كدام آيه است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اين سخن خداوند عز و جل: «خداوند، آنچه را بخواهد، محو يا تثبيت مى كند، و البتّه اصل كتاب، نزد اوست»».</span>

<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشي عن أبي حمزة الثمالي: قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أهبَطَ إلَى الأَرضِ ظُلَلاً</span> <ref><span dir="rtl">في الحديث: «فتنا كأنّها الظُّلل» هي كلّ ما أظلَّكَ، واحدتها ظُلَّة. أرادَ: كأنَّها الجبالُ والسُّحُبُ (النهاية: ج3 ص160 «ظلل»).</span></ref> <span dir="rtl">مِنَ المَلائِكَةِ عَلى آدَمَ، وهُوَ بِوادٍ يُقالُ لَهُ الرَّوحاءُ، وهُوَ وادٍ بَينَ الطّائِفِ ومَكَّةَ، قالَ: فَمَسَحَ عَلى ظَهرِ آدَمَ ثُمَّ صَرَخَ بِذُرِّيَّتِهِ</span> <ref><span dir="rtl">ضمير «هو» في قوله: «فمسح» و«صَرخ» لا يرجع إلى «اللّه» سبحانه، لأنـّه تعالى أجلّ من أن يكون له يد أو جسم يمسح بشي منهما؛ بل هو راجع إلى معنى «كبيرِ الملائكة» الّذي تنتزعه فطنة المخاطب من قوله: «أهبط... ظُلَلاً من الملائكة»، وإلّا لكان ذِكر إهباط الملائكة في الكلام لغوا. مضافا إلى أنّ وضوح مرجع الضمير يغني عن تقديم ذكره. نظير: «اِعدلوا هو أقرب للتقوى» أي العدل أقرب؛ أو نظير: «حتّى توارت بالحجاب» يعني توارت الشمس.</span></ref> <span dir="rtl">وهُم ذَرٌّ</span> <ref><span dir="rtl">الذرُّ: النمل الأحمر الصغير، واحدتها ذرَّةٌ، وسئل ثعلب عنها فقال: إنّ مئة نملة وزن حبّةٍ، والذرّة واحدة (النهاية: ج2 ص157 «ذرر»).</span></ref><span dir="rtl">، قالَ: فَخَرَجوا كَما يَخرُجُ النَّملُ مِن كورِها، فَاجتَمَعوا عَلى شَفيرِ الوادي، فَقالَ اللّهُ لِادَمَ عليه السلام: اُنظُر ماذا تَرى؟ فَقالَ آدَمُ: ذَرّا كَثيرا عَلى شَفيرِ الوادي، فَقالَ اللّهُ: يا آدَمُ، هؤُلاءِ ذُرِّيَّتُكَ أخرَجتُهُم مِن ظَهرِكَ لِاخُذَ عَلَيهِمُ الميثاقَ لي بِالرُّبوبِيَّةِ، ولِمُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّةِ، كَما أخَذتُ عَلَيهِم فِي السَّماءِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ آدَمُ: يا رَبِّ، وكَيفَ وَسِعَتهُم ظَهري؟ قالَ اللّهُ: يا آدَمُ بِلُطفِ صُنعي، ونافِذِ قُدرَتي، قالَ آدَمُ: يا رَبِّ، فَما تُريدُ مِنهُم فِي الميثاقِ؟ قالَ اللّهُ: ألّا يُشرِكوا بي شَيئاً، قالَ آدَمُ: فَمَن أطاعَكَ مِنهُم ـ يا رَبِّ ـ فَما جَزاؤُهُ؟ قالَ اللّهُ: اُسكِنُهُ جَنَّتي، قالَ آدَمُ: فَمَن عَصاكَ فَما جَزاؤُهُ؟ قالَ: اُسكِنُهُ ناري، قالَ آدَمُ: يا رَبِّ، لَقَد عَدَلتَ فيهِم، ولَيَعصِيَنَّكَ أكثَرُهُم إن لَم تَعصِمهُم.</span>

<span dir="rtl">قالَ أبو جَعفَرٍ: ثُمَّ عَرَضَ اللّهُ عَلى آدَمَ أسماءَ الأَنبِياءِ وأعمارَهُم، قالَ: فَمَرَّ آدَمُ بِاسمِ داوُدَ النَّبِيِّ عليه السلام، فَإِذا عُمُرُهُ أربَعونَ سَنَةً، فَقالَ: يا رَبِّ، ما أقَلَّ عُمُرَ داوُدَ وأكثَرَ عُمُري!! يا رَبِّ، إن أنَا زِدتُ داوُدَ مِن عُمُري ثَلاثينَ سَنَةً، أيُنفَذُ ذلِكَ لَهُ؟ قالَ: نَعَم يا آدَمُ، قالَ: فَإِنّي قَد زِدتُهُ مِن عُمُري ثَلاثينَ سَنَةً، فَأَنفِذ ذلِكَ لَهُ، وأثبِتها لَهُ عِندَكَ، وَاطَّرِحها مِن عُمُري! قالَ: فَأَثبَتَ اللّهُ لِداوُدَ مِن عُمُرِهِ ثَلاثينَ سَنَةً، ولَم يَكُن لَهُ عِندَ اللّهِ مُثبَتاً، ومَحا مِن عُمُرِ آدَمَ ثَلاثينَ سَنَةً وكانَت لَهُ عِندَ اللّهِ مُثبَتا.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: فَذلِكَ قَولُ اللّهِ «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» قالَ: فَمَحَا اللّهُ ما كانَ عِندَهُ مُثبَتاً لِادَمَ، وأثبَتَ لِداوُدَ ما لَم يَكُن عِندَهُ مُثبَتاً.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَلَمّا دَنا عُمُرُ آدَمَ، هَبَطَ عَلَيهِ مَلَكُ المَوتِ عليه السلام لِيَقبِضَ روحَهُ، فَقالَ لَهُ آدَمُ عليه السلام: يا مَلَكَ المَوتِ قَد بَقِيَ مِن عُمُري ثَلاثونَ! فَقالَ لَهُ مَلَكُ المَوتِ: ألَم تَجعَلها لِابنِكَ داوُدَ النَّبِيِّ، وَاطَّرَحتَها مِن عُمُرِكَ حَيثُ عَرَضَ اللّهُ عَلَيكَ أسماءَ الأَنبِياءِ مِن ذُرِّيَّتِكَ، وعَرَضَ عَلَيكَ أعمارَهُم، وأنتَ يَومَئِذٍ بِوادِي الرَّوحاءِ؟ فَقالَ آدَمُ: يا مَلَكَ المَوتِ، ما أذكُرُ هذا، فَقالَ لَهُ مَلَكُ المَوتِ: يا آدَمُ، لا تَجهَل! ألَم تَسأَلِ اللّهَ أن يُثبِتَها لِداوُدَ ويَمحُوَها مِن عُمُرِكَ فَأَثبَتَها لِداوُدَ فِي الزَّبورِ ومَحاها مِن عُمُرِكَ مِنَ الذِّكرِ؟ قالَ: فَقالَ آدَمُ: فَأَحضِرِ الكِتابَ حَتّى أعلَمَ ذلِكَ.</span>

<span dir="rtl">قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: وكانَ آدَمُ صادِقاً لَم يَذكُر، قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: فَمِن ذلِكَ اليَومِ أمَرَ اللّهُ العِبادَ أن يَكتُبوا بَينَهُم إذا تَدايَنوا وتَعامَلوا إلى أجَلٍ مُسَمّىً، لِنِسيانِ آدَمَ وجُحودِهِ ما جَعَلَ عَلى نَفسِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص218 ح73، بحار الأنوار: ج5 ص259 ح66.</span></ref>

<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از ابو حمزه ثمالى ـ: امام باقر عليه السلام فرمود: همانا خداى ـ تبارك و تعالى ـ فوج هايى از فرشتگان را به نزد آدم عليه السلام سوى زمين فرستاد. آن هنگام، آدم عليه السلام در واديى بين طائف و مكّه بود كه به آن رَوحاء مى گويند. پس [بزرگ فرشتگان] بر پشت آدم دستى كشيد و ذريّه او را كه همچون مورچه هاى ريزى بودند، صدا زد. آنان، همچنان كه مورچه ها از لانه هايشان خارج مى شوند، بيرون آمدند و در كناره آن وادى اجتماع نمودند. خداوند به آدم عليه السلام فرمود: «چه مى بينى؟».</span>

<span dir="rtl">آدم عليه السلام گفت: مورچه هاى ريزِ بسيارى در كناره وادى.</span>

<span dir="rtl">خداوند فرمود: «اى آدم! آنان، فرزندان تو هستند كه از پشتِ تو بيرونشان آوردم تا از آنان به پروردگارى خودم و پيامبرى محمّد، پيمان بگيرم، همچنان كه در آسمان، اين پيمان را از آنان گرفتم».</span>

<span dir="rtl">آدم عليه السلام گفت: پروردگارا! چگونه پشتِ من، اين همه را در خود جاى داده است؟</span>

<span dir="rtl">خداوند فرمود: «اى آدم! با دقّتِ ساخت من و اِعمال قدرتم».</span>

<span dir="rtl">آدم عليه السلام گفت: پروردگارا! در پيمان، از آنان چه مى خواهى؟ خداوند فرمود: «اين كه چيزى را شريك من قرار ندهند». آدم عليه السلام گفت: پروردگارا! هر كدامشان كه از تو فرمان بَرَد، پاداشش چيست؟ فرمود: «در بهشتم ساكنش مى كنم». آدم عليه السلام گفت: هر كه نافرمانى ات كند، كيفرش چيست؟ فرمود: «در جهنّمم ساكنش مى كنم». آدم عليه السلام گفت: پروردگارا! همانا تو درباره آنان، عدالت ورزيدى؛ ولى به يقين، اگر تو آنان را حفظ نكنى، بيشتر آنان نافرمانى ات مى كنند.</span>

<span dir="rtl">سپس خداوند، نام هاى پيامبران و عمرشان را بر آدم عليه السلام عرضه داشت. آدم عليه السلام به نام داوودِ پيامبر كه رسيد، ديد عمرش چهل سال است. با تعجّب گفت: پروردگارا! چه قدر عمر داوود، اندك و عمر من، طولانى است؟ پروردگارا! اگر من از عمرِ خود سى سال به عمر داوود بيفزايم، آيا اجرا مى شود؟ فرمود: «آرى، اى آدم!».</span>

<span dir="rtl">گفت: پس من، سى سال از عمرم را به عمر او افزودم. برايش حساب كن و نزد خود، ثبت نما و آن را از عمر من بكاه.</span>

<span dir="rtl">خداوند براى عمر داوود عليه السلام، سى سال را ثبت نمود، در حالى كه اين عمر در نزد خداوند براى او ثابت نبود، و سى سال از عمر آدم عليه السلام كاست، در حالى كه اين عمر براى او نزد خداوند، ثابت بود.</span>

<span dir="rtl">اين، همان [معناى] سخن خداوند است كه: «خداوند، آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست». پس خداوند، آنچه را نزد او براى آدم عليه السلام ثابت بود، محو نمود و آنچه را نزد او براى داوود، نبود ثبت كرد.</span>

<span dir="rtl">وقتى عمر آدم عليه السلام به پايانش نزديك شد، فرشته مرگ بر او فرود آمد تا قبض روحش كند. آدم عليه السلام بدو گفت: اى فرشته مرگ! هنوز سى سال از عمر من، باقى مانده است.</span>

<span dir="rtl">فرشته مرگ بدو گفت: مگر هنگامى كه خداوند، نام هاى پيامبران از فرزندانت و عمرشان را به تو عرضه داشت و تو در آن روز، در وادى رَوحاء بودى، آن را براى فرزندت داوودِ پيامبر قرار ندادى و آن را از عمرت نكاستى؟</span>

<span dir="rtl">آدم عليه السلام گفت: اى فرشته مرگ! آن را به ياد نمى آورم.</span>

<span dir="rtl">فرشته مرگ بدو گفت: اى آدم! خود را به نادانى نزن. مگر تو از خدا نخواستى كه آن سى سال را براى داوود، ثبت كند و از عمر تو محو نمايد و خدا آن را در زبور براى داوود عليه السلام ثبت نمود و از عمر تو از لوح، محو كرد؟ آدم عليه السلام گفت: كتاب را بياور تا از آن آگاه شوم.</span>

<span dir="rtl">امام باقر عليه السلام فرمود: «آدم عليه السلام راست مى گفت و به ياد نداشت».</span>

<span dir="rtl">از آن روز، به دليل فراموشى آدم عليه السلام و انكار چيزى كه بر عهده خودش قرار داده بود، خداوند به بندگان فرمان داد كه وقتى براى مدّتى معيّن به همديگر قرض مى دهند و معامله اى مى كنند، آن را بين خود بنويسند.</span>

<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام ـ لأبي حَمزَةَ الثُّمالِيِّ ـ: يا أبا حَمزَةَ، إن حَدَّثناكَ بِأَمرٍ أنَّهُ يَجيءُ مِن هاهُنا فَجاءَ مِن هاهُنا، فَإِنَّ اللّهَ يَصنَعُ ما يَشاءُ، وإن حَدَّثناكَ اليَومَ بِحَديثٍ وحَدَّثناكَ غَدا بِخِلافِهِ، فَإِنَّ اللّهَ يَمحو ما يَشاءُ ويُثبِتُ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص217 ح66 عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج4 ص119 ح59.</span></ref>

<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام ـ به ابو حمزه ثمالى ـ: اى ابو حمزه! اگر در باره چيزى به تو خبر داديم كه چنين مى شود، و چنان شد، [اين بدان سبب است كه] خداوند، آنچه بخواهد، انجام مى دهد، و اگر امروز به تو سخنى گفتيم و فردا، خلاف آن را گفتيم، [اين بدان سبب است كه] خداوند، هر چه را بخواهد، محو يا تثبيت مى كند.</span>

<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشي عن حمران: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»؟ فَقالَ: يا حُمرانُ، إنَّهُ إذا كانَ لَيلَةُ القَدرِ، ونَزَلَتِ المَلائِكَةُ الكَتَبَةُ إلَى السَّماءِ الدُّنيا، فَيَكتُبونُ ما يُقضى في تِلكَ السَّنَةِ مِن أمرٍ، فَإِذا أرادَ اللّهُ أن يُقَدِّمَ شَيئا أو يُؤَخِّرَهُ، أو يَنقُصَ مِنهُ أو يَزيدَ، أمَرَ المَلَكَ فَمَحا ما يَشاءُ ثُمَّ أثبَتَ الَّذي أرادَ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَقُلتُ لَهُ عِندَ ذلِكَ: فَكُلُّ شَيءٍ يَكونُ فَهُوَ عِندَ اللّهِ في كِتابٍ؟ قالَ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قُلتُ: فَيَكونُ كَذا وكَذا ثُمَّ كَذا وكَذا حَتّى يَنتَهِيَ إلى آخِرِهِ؟ قالَ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قُلتُ: فَأَيُّ شَيءٍ يَكونُ بِيَدِهِ بَعدَهُ؟ قالَ: سُبحانَ اللّهِ، ثُمَّ يُحدِثُ اللّهُ أيضا ما شاءَ، تَبارَكَ وتَعالى.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص216 ح62، بحار الأنوار: ج4 ص119 ح55.</span></ref>

<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از حمران ـ: از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خدا پرسيدم: «خداوند، آنچه را بخواهد، محو يا تثبيت مى كند، و البتّه اصل كتاب، نزد اوست».</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اى حمران! هر گاه شبِ قدر شود، فرشتگانِ نويسنده به آسمان دنيا فرود مى آيند و كارهايى را كه در آن سالْ محقَّق مى شود، مى نويسند. پس هر گاه خداوند اراده كند كه چيزى را پيش بدارد يا آن را به تأخير اندازد، يا چيزى را از آن بكاهد يا بِدان بيفزايد، به فرشته دستور مى دهد و او آنچه را خدا مى خواهد، محو مى كند، سپس آنچه را اراده كند، ثبت مى نمايد».</span>

<span dir="rtl">در اين هنگام به امام عليه السلام گفتم: پس هر چيزى كه واقع مى شود، نزد خداوند در كتابى ثبت است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آرى».</span>

<span dir="rtl">گفتم: پس [مطابق آن كتاب]، چنين و چنان و چه و چه مى شود، تا به آخر؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آرى».</span>

<span dir="rtl">گفتم: پس ديگر چه چيزى در دست اوست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «سبحان اللّه! با اين حال، باز هم خداوند ـ تبارك و تعالى ـ آنچه را بخواهد، انجام مى دهد.</span>

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ، وعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ قَبلَهُ، ومُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ، وجَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليهم السلام: كَيفَ لَنا بِالحَديثِ مَعَ هذِهِ الآيَةِ: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»؟!</span> <ref><span dir="rtl">الغيبة للطوسي: ص430 ح420 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر، بحار الأنوار: ج4 ص115.</span></ref>

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: زين العابدين عليه السلام و پيش از آن، على بن ابى طالب و محمّد بن على (امام باقر) و جعفر بن محمّد (امام صادق) عليهم السلام فرموده اند: «با وجود اين آيه، ديگر ما چه بگوييم: «خدا آنچه را بخواهد، محو يا تثبيت مى كند، و البتّه اصل كتاب، نزد اوست»؟».</span>

<span id="الزيادة-والنقصان"></span>
== <span dir="rtl">1 / 3: الزِّيادَةُ وَالنُّقصانُ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 3: افزايش و كاهش</span>

<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام ـ في دُعائِهِ بَعدَ صَلاةِ العَصرِ ـ: أنتَ اللّهُ لا إلهَ إلّا أنتَ، إلَيكَ زِيادَةُ الأَشياءِ ونُقصانُها، أنتَ اللّهُ لا إلهَ إلّا أنتَ، خَلَقتَ خَلقَكَ بِغَيرِ مَعونَةٍ مِن غَيرِكَ، ولا حاجَةٍ إلَيهِم، أنتَ اللّهُ لا إلهَ الّا أنتَ، مِنكَ المَشِيَّةُ، وإلَيكَ البَداءُ</span> <ref><span dir="rtl">قد تكثرت الأحاديث من الفريقين في البداء، مثل: «ما بعث اللّه نبيّا حتَّى يُقرَّ له بالبداء» أي يقرّ له بقضاء مجدّد في كلّ يوم بحسب مصالح العباد، لم يكن ظاهرا عندهم. و «بدا له في الأمر» أي ظهر له استصواب شيء غير الأوّل، والاسم منه البداء، وهو بهذا المعنى مستحيل على اللّه تعالى (مجمع البحرين: ج1 ص125 «بدا»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح المتهجّد: ص73 ح119، فلاح السائل: ص353 ح238 عن يحيى بن الفضل النوفلي، بحار الأنوار: ج86 ص81.</span></ref>

<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام ـ در دعايش پس از نماز عصر ـ: تويى آن خدايى كه جز تو معبودى نيست. افزايش و كاهش چيزها، مربوط به توست. تويى آن خدايى كه جز تو معبودى نيست. آفريدگانت را بدون كمك ديگرى آفريدى، در حالى كه نيازى به آنان نداشتى. تويى آن خدايى كه جز تو معبودى نيست. مشيّت، از ناحيه تو و بَدا، مربوط به توست.</span>

<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">تفسير القمي: قَولُهُ: «قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» قالَ: قالوا: قَد فَرَغَ اللّهُ مِنَ الأَمرِ، لا يُحدِثُ اللّهُ غَيرَ ما قَد قَدَّرَهُ فِي التَّقديرِ الأَوَّلِ، فَرَدَّ اللّهُ عَلَيهِم فَقالَ: «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ» أي يُقَدِّمُ ويُؤَخِّرُ، ويَزيدُ ويَنقُصُ، ولَهُ البَداءُ وَالمَشِيَّةُ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج1 ص170.</span></ref>

<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّى: سخن خداى متعال كه: «يهود گفتند: «دست خدا، بسته است». دست هاى خودشان بسته باد و به [سزاى] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است»، مى گويد: آنها گفتند: خداوند، كارش را به انجام رساند و غير از آنچه در تقدير نخست، مقدّر نموده، چيز جديدى را ايجاد نمى كند. آن گاه خداوند، سخن آنان را رد كرد و فرمود: «بلكه هر دو دست او گشاده است. هر گونه بخواهد، مى بخشد»؛ يعنى: [امور و حوادث را] پيش و پس و زياد و كم مى كند و او راست بَدا و مشيّت.</span>

<span dir="rtl">راجع: فاطر: 1 وص 144 ح1.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: فاطر: آيه 1، و ص145 ح1.</span>

<span id="التقديم-و-التأخير"></span>
== <span dir="rtl">1 / 4: التَّقديمُ وَ التَّأخيرُ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 4: پيش و پس انداختن</span>

<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ اللّهَ لَم يَدَع شَيئا كانَ أو يَكونُ إلّا كَتَبَهُ في كِتابٍ، فَهُوَ مَوضوعٌ بَينَ يَدَيهِ يَنظُرُ إلَيهِ، فَما شاءَ مِنهُ قَدَّمَ، وما شاءَ مِنهُ أخَّرَ، وما شاءَ مِنهُ مَحا، وما شاءَ مِنهُ كانَ، وما لَم يَشَأ لَم يَكُن.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص215 ح61 عن الفضيل بن يسار، بحار الأنوار: ج4 ص118 ح54.</span></ref>

<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: خداوند هر چيزى را كه بوده يا خواهد بود، در كتابى نوشته است و آن كتاب همواره در برابر اوست و به آن مى نگرد؛ پس هر كدام از آن را خواست، مقدّم مى دارد، و هر كدام از آن را خواست، به تأخير مى اندازد، و هر كدام از آن را خواست، محو مى كند، و هر كدام از آن كه خواست، موجود مى شود، و هر كدام از آن كه نخواست، به وجود نمى آيد.</span>

<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّي عن عبد اللّه بن مسكان: قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام: إذا كانَت لَيلَةُ القَدرِ نَزَلَتِ المَلائِكَةُ وَالرّوحُ وَالكَتَبَةُ إلى سَماءِ الدُّنيا، فَيَكتُبونَ ما يَكونُ مِن قَضاءِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى في تِلكَ السَّنَةِ، فَإِذا أرادَ اللّهُ أن يُقَدِّمَ أو يُؤَخِّرَ أو يَنقُصَ شَيئا أو يَزيدَهُ أمَرَ اللّهُ أن يَمحوَ ما يَشاءُ، ثُمَّ أثبَتَ الَّذي أرادَ. قُلتُ: وكُلُّ شَيءٍ عِندَهُ بِمِقدارٍ مُثبَتٍ في كِتابِهِ؟ قالَ: نَعَم، قُلتُ: فَأَيُّ شَيءٍ يَكونُ بَعدَهُ؟ قالَ: سُبحانَ اللّهِ! ثُمَّ يُحدِثُ اللّهُ أيضا ما يَشاءُ، تَبارَكَ اللّهُ وتَعالى.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج1 ص366، بحار الأنوار: ج4 ص99 ح9.</span></ref>

<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّى ـ به نقل از عبد اللّه بن مسكان ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «هر گاه شب قدر شد، فرشتگان و روح و نويسندگان، به آسمان دنيا فرود مى آيند و هر چه را از حكم (قضاى) خداى ـ تبارك و تعالى ـ در اين سال رخ مى دهد، مى نويسند. پس، خداوند، هر گاه اراده كند كه چيزى را مقدّم يا مؤخّر بدارد، يا بكاهد يا بيفزايد، فرمان مى دهد كه آنچه را مى خواهد، محو كنند. سپس آنچه را مى خواهد، ثبت مى نمايد».</span>

<span dir="rtl">گفتم: هر چيزى نزد او به اندازه[ى معيّنى] در كتابش ثبت شده است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بله».</span>

<span dir="rtl">گفتم: پس، چه چيزى پس از آن خواهد بود؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «سبحان اللّه! سپس خداوند ـ تبارك و تعالى ـ، هر چه را بخواهد، باز هم ايجاد مى كند».</span>

<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">الإمام العسكريّ عليه السلام ـ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ، في قَولِهِ تَعالى: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»</span> <ref><span dir="rtl">الفاتحة: 4.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: أي قادِرٌ عَلى إقامَةِ يَومِ الدّينِ، وهُوَ يَومُ الحِسابِ، قادِرٌ عَلى تَقديمِهِ عَلى وَقتِهِ، وتَأخيرِهِ بَعدَ وَقتِهِ، وهُوَ المالِكُ أيضا في يَومِ الدّينِ.</span> <ref><span dir="rtl">التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام: ص38 ح14، بحار الأنوار: ج92 ص250.</span></ref>

<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">امام عسكرى عليه السلام ـ در تفسير منسوب به ايشان، در باره اين سخن خداى متعال: «مالكِ روز دين است» ـ: يعنى به برپايى روز دين ـ كه آن روز حساب است ـ، تواناست و به مقدّم داشتن آن بر وقتش و به تأخير انداختن آن از وقتش تواناست. او در روز قيامت نيز مالك است.</span>

<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّي ـ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى: «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ»</span> <ref><span dir="rtl">الدخان: 4.</span></ref> <span dir="rtl">ـ:</span> «<span dir="rtl">فِيهَا يُفْرَقُ</span>» <span dir="rtl">في لَيلَةِ القَدرِ «كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» أي يُقَدِّرُ اللّهُ كُلَّ أمرٍ مِنَ الحَقِّ ومِنَ الباطِلِ، وما يَكونُ في تِلكَ السَّنَةِ، ولَهُ فيهِ البَداءُ وَالمَشيئَةُ، يُقَدِّمُ ما يَشاءُ، ويُؤَخِّرُ ما يَشاءُ مِنَ الآجالِ وَالأَرزاقِ وَالبَلايا وَالأَعراضِ وَالأَمراضِ ويَزيدُ فيها ما يَشاءُ، ويَنقُصُ ما يَشاءُ، ويُلقيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام، ويُلقيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام إلَى الأَئِمَّةِ عليهم السلام، حَتّى يَنتَهِيَ ذلِكَ إلى صاحِبِ الزَّمانِ عليه السلام، ويَشتَرِطُ لَهُ ما فيهِ البَداءَ وَالمَشيئَةَ، وَالتَّقديمَ وَالتَّأخيرَ. قالَ: حَدَّثَني بِذلِكَ أبي، عَنِ ابنِ أبي عُمَيرٍ، عَن عَبدِ اللّهِ بنِ مُسكانَ، عَن أبي جَعفَرٍ وأبي عَبدِ اللّه وأبِي الحَسَنِ عليهم السلام.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص290، بحار الأنوار: ج4 ص101 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّى ـ در تفسير اين سخن خداى متعال: «در آن، هر كارى [به نحو] استوار، فيصله داده مى شود» ـ:</span> «<span dir="rtl">در آن، فيصله داده مى شود</span>»<span dir="rtl">، يعنى در شب قدر. «هر كارى [به نحو] استوار»، يعنى خداوند، هر كارى اعم از حق و باطل را مقدّر مى كند و نيز آنچه را كه در اين سال رخ مى دهد و [با اين حال] براى او در آن، بَدا و مشيّت است. هر چه را بخواهد (از: اَجَل ها و روزى ها و بلاها و حوادث و بيمارى ها)، مقدّم يا مؤخّر مى دارد و هر چه را بخواهد، مى افزايد و هر چه را بخواهد، مى كاهد و پيامبر خدا آن را به امير مؤمنان اطلاع مى دهد، و امير مؤمنان، به امامان عليهم السلام تا مى رسد به امام زمان عليه السلام و در آن، بَدا و مشيّت، و تقديم و تأخير را براى خود شرط مى كند (محفوظ مى دارد).</span>

<span dir="rtl">راوى مى گويد: اين حديث را پدرم، به نقل از ابن ابى عمير، از عبد اللّه بن مسكان، از امام باقر و امام صادق و امام كاظم عليهم السلام برايم نقل كرد.</span>

<span id="الفصل-الثاني-مسايرة-العلم-والبداء"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثاني: مسايرة العلم والبداء</span> =

<span dir="rtl">فصل دوم: همراهى علم و بَدا</span>

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: العِلمُ عِلمانِ: فَعِلمٌ عِندَ اللّهِ مَخزونٌ لَم يُطلِع عَلَيهِ أحَدا مِن خَلقِهِ، وعِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ، فَما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَيَكونُ، لا يُكَذِّبُ نَفسَهُ ولا مَلائِكَتَهُ ولا رُسُلَهُ، وعِلمٌ عِندَهُ مَخزونٌ يُقَدِّمُ مِنهُ ما يَشاءُ، ويُؤَخِّرُ مِنهُ ما يَشاءُ، ويُثبِتُ ما يَشاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص147 ح6، تفسير العيّاشي: ج2 ص217 ح67 كلاهما عن الفضيل بن يسار، التوحيد: ص444 ح1 عن الحسن بن محمّد النوفلي عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه وفيه «إنّ عليّا عليه السلام كان يقول...»، بحار الأنوار: ج4 ص113 ح36.</span></ref>

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: علمِ [الهى] دو گونه است: دانشى كه نزد خدا پنهان است و هيچ يك از آفريدگان بر آن آگاه نيست، و دانشى كه به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است. آنچه خداوند به فرشتگان و فرستادگانش آموخته، محقّق مى شود و او خودش را و فرشتگان و فرستادگانش را دروغگو نمى كند و از آن دانشى كه نزد او پنهان است، آنچه را بخواهد، مقدّم مى دارد و آنچه را بخواهد، به تأخير مى اندازد و آنچه را بخواهد، بر جاى مى گذارد.</span>

<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: العِلمُ عِلمانِ: عِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ وأنبِياءَهُ، وعِلمٌ عِندَهُ مَخزونٌ لَم يَطَّلِع عَلَيهِ أحَدٌ، يُحدِثُ فيهِ ما يَشاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص216 ح63 عن الفضيل، مجمع البيان: ج6 ص458، بحار الأنوار: ج4 ص113 و ص119 ح56.</span></ref>

<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: دانش [الهى] دو گونه است: دانشى كه [خداوند] به فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش آموخته است، و دانشى كه نزد او پنهان است و هيچ كس بر آن آگاه نيست و هر چه [تغيير] مى خواهد، در آن ايجاد مى كند.</span>

<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ للّهِِ تَعالى عِلما خاصّا وعِلما عامّا، فَأَمَّا العِلمُ الخاصُّ فَالعِلمُ الَّذي لَم يُطلِع عَلَيهِ مَلائِكَتَهُ المُقَرَّبينَ وأنبِياءَهُ المُرسَلينَ، وأمّا عِلمُهُ العامُّ فَإِنَّهُ عِلمُهُ الَّذي أطلَعَ علَيَهِ مَلائِكَتَهُ المُقَرَّبينَ، وأنبِياءَهُ المُرسَلينَ، وقَد وَقَعَ إلَينا مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص138 ح14 عن ابن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام، بصائر الدرجات: ص111 ح12 عن حنان الكندي عن أبيه.</span></ref>

<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: همانا براى خداى متعال، دانشى خاص و دانشى عام است. دانش خاص، آن دانشى است كه فرشتگان مقرّب و پيامبران مُرسلِ خود را بر آن آگاه نساخته است، و دانش عامّ او، دانشى است كه فرشتگان مقرّب و پيامبران مُرسلش را بر آن، آگاه نموده است و از طريق پيامبر خدا به ما رسيده است.</span>

<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">الكافي عن سدير الصيرفي: سَمِعتُ حُمرانَ بنَ أعيَنَ يَسأَلُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام...: أرَأَيتَ قَولَهُ جَلَّ ذِكرُهُ: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا»؟</span> <ref><span dir="rtl">الجنّ: 26.</span></ref> <span dir="rtl">فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: «إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ»</span> <ref><span dir="rtl">الجنّ: 27.</span></ref> <span dir="rtl">وكانَ ـ وَاللّهِ ـ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارتَضاهُ.</span>

<span dir="rtl">وأمّا قَولُهُ: «عَالِمُ الْغَيْبِ» فَإِنَّ اللّهَ عز و جل عالِمٌ بِما غابَ عَن خَلقِهِ فيما يُقَدِّرُ مِن شَيءٍ ويَقضيهِ في عِلمِهِ، قَبلَ أن يَخلُقَهُ وقَبلَ أن يُفضِيَهُ إلَى المَلائِكَةِ، فَذلِكَ ـ يا حُمرانُ ـ عِلمٌ مَوقوفٌ عِندَهُ، إلَيهِ فيهِ المَشيئَةُ، فَيَقضيهِ إذا أرادَ، ويَبدو لَهُ فيهِ فَلا يُمضيهِ، فَأَمَّا العِلمُ الَّذي يُقَدِّرُهُ اللّهُ عز و جل فَيَقضيهِ ويُمضيهِ، فَهُوَ العِلمُ الَّذِي انتَهى إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثُمَّ إلَينا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص256 ح2، بصائر الدرجات: ص113 ح1 نحوه، بحار الأنوار: ج4 ص110 ح29.</span></ref>

<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از سَدير صَيرفى ـ: از حُمران بن اَعيَن شنيدم كه از امام باقر عليه السلام مى پرسد...: در باره اين سخن خداوند ـ كه يادش شكوهمند باد ـ: «داناى نهان است و كسى را بر غيب خود، آگاه نمى كند» چه مى فرمايند؟</span>

<span dir="rtl">امام باقر عليه السلام فرمود: ««جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد». به خدا سوگند، محمّد، از جمله كسانى است كه خدا از او خشنود بود.</span>

<span dir="rtl">و امّا سخن او كه: «داناى نهان است»، همانا خداوند عز و جل به آنچه از آفريدگانش پنهان است، درباره چيزى كه تقدير مى كند و در دانشش به آن، حُكم مى نمايد، داناست، پيش از آن كه آن چيز را بيافريند و پيش از آن كه آن را به فرشتگان برساند. پس ـ اى حمران ـ اين، همان دانش پنهان در نزد اوست كه مشيّت در آن، به او مربوط است. پس، هر گاه بخواهد، به آن حكم مى كند و [گاهى نيز] براى او در آن، بَدا حاصل مى شود و آن را تأييد نمى كند. امّا دانشى كه خداوند عز و جل تقدير مى كند و به آن، حكم مى نمايد و آن را امضا مى كند، همان دانشى است كه به پيامبر خدا و سپس به ما رسيده است».</span>

<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">الكافي عن منصور بن حازم: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام: هَل يَكونُ اليَومَ شَيءٌ لَم يَكُن في عِلمِ اللّهِ بِالأَمسِ؟ قالَ: لا، مَن قالَ هذا فَأَخزاهُ اللّهُ. قُلتُ: أرَأَيتَ ما كانَ وما هُوَ كائِنٌ إلى يَومِ القِيامَةِ، ألَيسَ في عِلمِ اللّهِ؟ قالَ: بَلى، قَبلَ أن يَخلُقَ الخَلقَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص148 ح11، التوحيد: ص334 ح8، بحار الأنوار: ج4 ص89 ح29.</span></ref>

<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از منصور بن حازم ـ: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا مى شود امروز چيزى واقع شود كه ديروز در دانش خدا نبوده است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «نه. هر كه اين را بگويد، خداوندْ خوارش كند».</span>

<span dir="rtl">گفتم: آيا آنچه بوده و آنچه تا روز قيامت خواهد بود، در علم خدا هست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بله، پيش از آن كه آفريدگان را بيافريند [، در علم خدا بوده است]».</span>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى عِلمَينِ: عِلما أظهَرَ عَلَيهِ مَلائِكَتَهُ وأنبِياءَهُ ورُسُلَهُ، فَما أظهَرَ عَلَيهِ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ وأنبِياءَهُ فَقَد عَلِمناهُ، وعِلما استَأثَرَ بِهِ، فَإِذا بَدا للّهِِ في شَيءٍ مِنهُ أعلَمَنا ذلِكَ، وعَرَضَ عَلَى الأَئِمَّةِ الَّذين كانوا مِن قَبلِنا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص255 ح1، الاختصاص: ص313، بصائر الدرجات: ص394 ح10 كلّها عن سماعة، بحار الأنوار: ج26 ص93 ح23.</span></ref>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: براى خداى ـ تبارك و تعالى ـ دو گونه دانش است: [يكى،] دانشى كه فرشتگان و پيامبران و فرستادگانش را بر آن آگاه ساخته است، پس آنچه فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش را بر آن آگاه ساخته، ما [نيز] آن را مى دانيم، و [ديگرى،] دانشى كه به خود اختصاص داده كه هر گاه در چيزى از آن براى خدا بَدا حاصل شود، ما را بِدان آگاه مى سازد و همان را بر امامانى كه پيش از ما بوده اند، [نيز] عرضه داشته است.</span>

<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنّ للّهِِ عِلمَينِ: عِلمٌ مَكنونٌ مَخزونٌ لا يَعلَمُهُ إلّا هُوَ، مِن ذلِكَ يَكونُ البَداءُ، وعِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ وأنبِياءَهُ فَنَحنُ نَعلَمُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص147 ح8 عن أبي بصير، التوحيد: ص443، بصائر الدرجات: ص109 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: براى خداوند، دو گونه دانش است: دانشى كه پوشيده و پنهان است و جز او، كسى آن را نمى داند، و بدا در اين گونه است؛ و دانشى كه به فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش آموخته است و ما هم آن را مى دانيم.</span>

<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">بصائر الدرجات عن أبي بصير: قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى قالَ لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ»</span> <ref><span dir="rtl">الذاريات: 54.</span></ref> <span dir="rtl">أرادَ أن يُعَذِّبَ أهلَ الأَرضِ، ثُمَّ بَدا للّهِِ فَنَزَلَتِ الرَّحمَةُ فَقالَ: «وَذَكِّرْ» يا مُحَمَّدُ «فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الذاريات: 55.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">فَرَجَعتُ مِن قابِلٍ فَقُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: جُعِلتُ فِداكَ، إنّي حَدَّثتُ أصحابَنا فَقالوا: بَدا للّهِِ ما لَم يَكُن في عِلمِهِ؟!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إنَّ للّهِِ عِلمَينِ: عِلمٌ عِندَهُ لَم يُطلِع عَلَيهِ أحَدا مِن خَلقِهِ، وعِلمٌ نَبَذَهُ إلى مَلائِكَتِهِ ورُسُلِهِ. فَما نَبَذَهُ إلى مَلائِكَتِهِ فَقَدِ انتَهى إلَينا.</span> <ref><span dir="rtl">بصائر الدرجات: ص110 ح4، بحار الأنوار: ج4 ص110 ح28.</span></ref>

<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">بصائر الدرجات ـ به نقل از ابو بصير ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به پيامبرش صلى الله عليه و آله فرمود: «پس، از آنان روى بگردان، كه تو در خورِ نكوهش نيستى». [خدا] خواست زمينيان را كيفر دهد. سپس براى خداوند، بَدا حاصل شد و رحمت، نازل گرديد و فرمود: «اى محمّد! «و پند ده، كه مؤمنان را پند، سود مى بخشد»».</span>

<span dir="rtl">سال آينده باز گشتم و به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم! من [اين مطلب را] براى يارانمان نقل كردم. آنان گفتند: براى خدا چيزى كه در دانش او نبوده، بَدا حاصل شده است؟!</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «براى خدا دو گونه دانش است: دانشى كه نزد اوست و كسى از آفريدگانش را بر آن آگاه نساخته است، و دانشى كه به فرشتگان و فرستادگانش داد و آنچه به فرشتگانش داده، به ما رسيده است».</span>

<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشي عن ابن سنان: قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام: إنَّ اللّهَ يُقَدِّمُ ما يَشاءُ ويُؤَخِّرُ ما يَشاءُ، ويَمحو ما يَشاءُ ويُثبِتُ ما يَشاءُ، وعِندَهُ اُمُّ الكِتابِ.</span>

<span dir="rtl">وقالَ عليه السلام: فَكُلُّ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «لكلّ»، والتصويب من بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">أمرٍ يُريدُهُ اللّهُ فَهُوَ في عِلمِهِ قَبلَ أن يَصنَعَهُ، ولَيسَ شَيءٌ يَبدو لَهُ إلّا وقَد كانَ في عِلمِهِ، إنَّ اللّهَ لا يَبدو لَهُ مِن جَهلٍ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص218 ح71، بحار الأنوار: ج4 ص121 ح63.</span></ref>

<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از ابن سنان ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «همانا خداوند، آنچه را بخواهد، پيش مى اندازد و آنچه را بخواهد، تأخير مى اندازد، و آنچه را بخواهد، محو مى كند و آنچه را بخواهد، بر جاى مى دارد، و اصل كتاب، نزد اوست».</span>

<span dir="rtl">و فرمود: «پس، هر كارى را كه خداوندْ اراده نمايد، پيش از آن كه آن را ايجاد كند، در دانش او هست، و براى خدا درباره چيزى بَدا حاصل نمى شود، جز اين كه در دانش او بوده است. براى خداوند از روى نادانى، بَدا روى نمى دهد».</span>

<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ وقَد سُئِلَ عَنِ العَرشِ وَالكُرسِيِّ ـ: هُما فِي الغَيبِ مَقرونانِ، لِأَنَّ الكُرسِيَّ هُوَ البابُ الظّاهِرُ مِنَ الغَيبِ، الَّذي مِنهُ مَطلَعُ البَدعِ، ومِنهُ الأَشياءُ كُلُّها.</span>

<span dir="rtl">وَالعَرشُ هُوَ البابُ الباطِنُ الَّذي يوجَدُ فيهِ عِلمُ الكَيفِ وَالكَونِ، وَالقَدرِ وَالحَدِّ وَالأَينِ، وَالمَشِيَّةِ وصِفَةِ الإِرادَةِ، وعِلمُ الأَلفاظِ وَالحَرَكاتِ وَالتَّركِ، وعِلمُ العَودِ وَالبَدءِ، فَهُما فِي العِلمِ بابانِ مَقرونانِ؛ لِأَنَّ مُلكَ العَرشِ سِوى مُلكِ الكُرسِيِّ، وعِلمَهُ أغيَبُ مِن عِلمِ الكُرسِيِّ، فَمِن ذلِكَ قالَ: «رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» أي صِفَتُهُ أعظَمُ مِن صِفَةِ الكُرسِيِّ، وهُما في ذلِكَ مَقرونانِ قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، فَلِمَ صارَ فِي الفَضلِ جارَ الكُرسِيِّ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: إنَّهُ صارَ جارَهُ لِأَنَّ عِلمَ الكَيفوفِيَّةِ</span> <ref><span dir="rtl">كيفيّةُ الشيء: حالُهُ وصفتُهُ (المعجم الوسيط: ج2 ص807 «كيف»).</span></ref> <span dir="rtl">فيهِ، وفيهِ الظّاهِرُ مِن أبوابِ البَداءِ، وأينِيَّتِها، وحَدِّ رَتقِها وفَتقِها.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص321 ح1 عن حنان بن سدير، بحار الأنوار: ج58 ص30 ح51.</span></ref>

<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ وقتى در باره عرش و كرسى، از ايشان پرسش شد ـ: آن دو در غيب، قرينِ يكديگرند؛ زيرا كرسى، باب ظاهر غيب است؛ بابى كه ابداع از آن جا سر مى زند و همه چيزها از آن جا [شروع شده] است.</span>

<span dir="rtl">و عرش، جنبه باطنى غيب است كه دانشِ: چگونگى و پديد آمدن، تقدير و اندازه و كجايى، و مشيّت و صفت اراده، و دانشِ الفاظ و حركات و سكون، و دانشِ بازگشت و آغاز، در آن است. پس، آن دو، در دانش، دو بخش همراه هم اند؛ چرا كه مُلك عرش، متفاوت با مُلك كرسى است، و دانش آن از دانش كرسى، پنهان تر است. بدين خاطر، فرمود: «پروردگار عرش بزرگ»، يعنى صفت آن، از صفت كرسى، بزرگ تر است، و آن دو در اين (صفت)، به هم نزديك اند».</span>

<span dir="rtl">گفتم: فدايت شوم! پس چرا [عرش] در فضيلت، همسايه كرسى گشته است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آن، همسايه كرسى شده، به خاطر اين كه دانشِ چگونگى، در آن است، و نيز در آن است آنچه از ابواب بَدا و كجايى، و حدّ رتق و فتق آنها پديدار مى شود».</span>

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">الغيبة للطوسي عن أبي هاشم الجعفري: سَأَلَ مُحَمَّدُ بنُ صالِحٍ الأَرمَنِيُّ أبا مُحَمَّدٍ العَسكَرِيَّ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 39.</span></ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ أبو مُحَمَّدٍ عليه السلام: وهَل يَمحو إلّا ما كانَ، ويُثبِتُ إلّا ما لَم يَكُن؟ فَقُلتُ في نَفسي: هذا خِلافُ ما يَقولُ هِشامُ بنُ الحَكَمِ: إنَّهُ لا يَعلَمُ الشَّيءَ حَتّى يَكونَ!</span>

<span dir="rtl">فَنَظَرَ إلَيَّ أبو مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقالَ: تَعالَى الجَبّارُ العالِمُ بِالأَشياءِ قَبلَ كَونِها</span> <ref><span dir="rtl">من المحتمل أن يكون الراوي - وهو أبو هشام الجعفري - لم يكن قد فهم مراد هشام بن الحكم ومقصوده، وأراد الإمام عليه السلام هنا أن يصحّح ما فهمه الجعفري ويردّه.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الغيبة للطوسي: ص430 ح421، كشف الغمّة: ج3 ص209، بحار الأنوار: ج4 ص115.</span></ref>

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">الغيبة، طوسى ـ به نقل از ابو هاشم جعفرى ـ: محمّد بن صالح ارمنى، از امام عسكرى عليه السلام درباره اين سخن خداوند عز و جلپرسيد: «خدا آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست».</span>

<span dir="rtl">امام عسكرى عليه السلام فرمود: «و آيا جز آنچه را كه بوده، محو مى سازد، و جز آنچه را كه نبوده، اثبات مى كند؟».</span>

<span dir="rtl">پيش خودم گفتم: اين، بر خلاف آن چيزى است كه هشام بن حكم مى گويد كه: او (خدا) چيزى را كه پديد نيامده باشد، نمى داند.</span>

<span dir="rtl">پس، امام عسكرى عليه السلام نگاهى به من كرد و فرمود: «بلند مرتبه است خداوند جبّارى كه دانا به چيزهاست، پيش از بودنشان».</span> <ref><span dir="rtl">ممكن است راوى، مقصود هشام را درست درك نكرده است و امام عليه السلام درك نادرست راوى را رد كرده اند</span>.</ref>

<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">علل الشرائع عن سماعة: أنَّهُ سَمِعَهُ عليه السلام وهُوَ يَقولُ: ما رَدَّ اللّهُ العَذابَ عَن قَومٍ قَد أظَلَّهُم</span> <ref><span dir="rtl">أظلّكم: أي أقبل عليكم، ودنا منكم، كأنّه ألقى عليكم ظلَّهُ (النهاية: ج3 ص160 «ظلل»).</span></ref> <span dir="rtl">إلّا قَومِ يونُسَ. فَقُلتُ: أكانَ قَد أظَلَّهُم؟ فَقالَ: نَعَم، حَتّى نالوهُ بِأَكُفِّهِم. قُلتُ: فَكَيفَ كانَ ذلِكَ؟ قالَ: كانَ فِي العِلمِ المُثبَتِ عِندَ اللّهِ عز و جل، الَّذي لَم يَطَّلِع عَلَيهِ أحَدٌ أنَّهُ سَيَصرِفُهُ عَنهُم.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص77 ح2، بحار الأنوار: ج14 ص386 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">علل الشرائع ـ به نقل از سماعه ـ: از امام صادق عليه السلام شنيد[م] كه مى فرمود: «خداوند از هيچ قومى، عذابى را كه بر آنان سايه افكنده، باز نگردانده است، جز قوم يونس».</span>

<span dir="rtl">گفتم: آيا بر آنان [چون ابر] سايه افكنده بود؟</span>

<span dir="rtl">امام فرمود: «بله، حتّى با كف دستشان آن را لمس كردند».</span>

<span dir="rtl">گفتم: اين، چگونه ممكن است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «در دانشِ ثبت شده نزد خداوند كه هيچ كس بر آن آگاه نيست، چنين بوده كه او عذاب را از آنان باز مى گرداند».</span>

<span id="الفصل-الثالث-ما-يظهر-منه-إمكان-البداء-في-القضاء-المحتوم"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثالث: ما يظهر منه إمكان البداء في القضاء المحتوم</span> =

<span dir="rtl">فصل سوم: احاديثى كه ظاهر آنها بر امكان بَدا در قضاى محتوم، دلالت مى كند</span>

<span dir="rtl">30.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ اللّهَ يَدفَعُ الأَمرَ المُبرَمَ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج1 ص343 ح1556 نقلاً عن جعفر الفريابي في الذكر.</span></ref>

<span dir="rtl">30.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداوند، [حتّى] كار حتمى شده را باز مى گرداند.</span>

<span dir="rtl">31.</span> <span dir="rtl">الكافي عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلام ـ وقَد سُئِلَ عَن لَيلَةِ القَدرِ ـ: تَنَزَّلُ فيهَا المَلائِكَةُ وَالكَتَبَةُ إلَى السَّماءِ الدُّنيا، فَيَكتُبونَ ما يَكونُ في أمرِ السَّنَةِ وما يُصيبُ العِبادَ، وأمرُهُ عِندَهُ مَوقوفٌ لَهُ وفيهِ المَشيئَةُ؛ فَيُقَدِّمُ مِنهُ ما يَشاءُ، ويُؤَخِّرُ مِنهُ ما يَشاءُ، ويَمحو ويُثبِتُ وعِندَهُ اُمُّ الكِتابِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج4 ص157 ح3، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص159 ح2028، الأمالي للطوسي: ص60 ح89، تفسير العيّاشي: ج2 ص215 ح58، بحار الأنوار: ج4 ص102 ح14.</span></ref>

<span dir="rtl">31.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از محمّد بن مسلم، از امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام، وقتى در باره شب قدر، مورد پرسش قرار گرفت ـ: در آن شب، فرشتگان و نويسندگان، به آسمانِ زيرين فرود مى آيند و چيزهايى را كه در اين سال، انجام مى شوند و چيزهايى كه به بندگان مى رسد، مى نويسند؛ امّا اختيار آن چيزها در دست خدا و منوط به مشيّت اوست. پس آنچه را بخواهد، پيش مى اندازد و آنچه را بخواهد، پس مى اندازد، و محو و اثبات مى كند و اصل كتاب، نزد اوست.</span>

<span dir="rtl">32.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ وقَد ذُكِرَ قَولُهُ تَعالى: «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» ـ: يُقَدَّرُ في لَيلَةِ القَدرِ كُلُّ شَيءٍ يَكونُ في تِلكَ السَّنَةِ، إلى مِثلِها مِن قابِلٍ؛ مِن خَيرٍ أو شَرٍّ، أو طاعَةٍ أو مَعصِيَةٍ، أو مَولودٍ أو أجَلٍ أو رِزقٍ، فَما قُدِّرَ في تِلكَ اللَّيلَةِ وقُضِيَ فَهُوَ المَحتومُ، وللّهِِ عز و جل فيهِ المَشيئَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص158 ح2024، الكافي: ج4 ص157 ح6 نحوه، ثواب الأعمال: ص92 ح11 كلّها عن حمران، بحار الأنوار: ج97 ص19 ح41.</span></ref>

<span dir="rtl">32.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ وقتى اين سخن خداى متعال ذكر شد: «در آن [شب]، هر كارى [به نحو] استوار، فيصله مى يابد» ـ: در شب قدر، هر چيزى كه در آن سال رخ مى دهد تا شب قدر سال آينده، از: خير يا شر، و فرمان بردارى يا نافرمانى، و مولود و اَجَل و روزى، مقدّر مى شود. پس آنچه در اين شبْ مقدّر گردد و حُكم شود، حتمى است؛ امّا براى خداوند عز و جل در آن، مشيّت است.</span>

<span dir="rtl">33.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: في لَيلَةِ تِسعَ عَشرَةَ مِن شَهرِ رَمَضانَ التَّقديرُ، وفي لَيلَةِ إحدى وعِشرينَ القَضاءُ، وفي لَيلَةِ ثَلاثٍ وعِشرينَ إبرامُ ما يَكونُ فِي السَّنَةِ إلى مِثلِها، [و] للّهِِ ـ جَلَّ ثَناؤُهُ ـ [أن]</span> <ref><span dir="rtl">ما بين المعاقيف أثبتناه من المصادر الاُخرى.</span></ref> <span dir="rtl">يَفعَلَ ما يَشاءُ في خَلقِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج4 ص160 ح12، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص156 ح2020، الإقبال: ج1 ص150.</span></ref>

<span dir="rtl">33.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: تقدير در شب نوزدهم، قضا (حكم) در شب بيست و يكم و قطعى شدنِ آنچه تا شب قدر سال بعدى رخ مى دهد، در شب بيست و سوم ماه رمضان است و البته خداوند ـ كه ثنايش بِشكوه باد ـ اين حق را دارد كه هر چه در باره آفريدگانش مى خواهد، انجام دهد.</span>

<span dir="rtl">34.</span> <span dir="rtl">الكافي عن معلّى بن محمّد: سُئِلَ العالِمُ عليه السلام: كَيفَ عِلمُ اللّهِ؟ قالَ: عَلِمَ وشاءَ، وأرادَ وقَدَّرَ، وقَضى وأمضى، فَأَمضى ما قَضى، وقَضى ما قَدَّرَ، وقَدَّرَ ما أرادَ، فَبِعِلمِهِ كانَتِ المَشيئَةُ، وبِمَشيئَتِهِ كانَتِ الإِرادَةُ، وبِإِرادَتِهِ كانَ التَّقديرُ، وبِتَقديرِهِ كانَ القَضاءُ، وبِقَضائِهِ كانَ الإِمضاءُ، وَالعِلمُ مُتَقَدِّمٌ عَلَى المَشيئَةِ، وَالمَشيئَةُ ثانِيَةٌ، وَالإِرادَةُ ثالِثَةٌ، وَالتَّقديرُ واقِعٌ عَلَى القَضاءِ بِالإِمضاءِ.</span>

<span dir="rtl">فَلِلّهِ تَبارَكَ وتَعالَى البَداءُ فيما عَلِمَ مَتى شاءَ، وفيما أرادَ لِتَقديرِ الأَشياءِ، فَإِذا وَقَعَ القَضاءُ بِالإِمضاءِ فَلا بَداءَ، فَالعِلمُ فِي المَعلومِ قَبلَ كَونِهِ، وَالمَشيئَةُ فِي المُنشَأِ قَبلَ عَينِهِ، وَالإِرادَةُ فِي المُرادِ قَبلَ قِيامِهِ، وَالتَّقديرُ لِهذِهِ المَعلوماتِ قَبلَ تَفصيلِها وتَوصيلِها عِيانا ووَقتا، وَالقَضاءُ بِالإِمضاءِ هُوَ المُبرَمُ مِنَ المَفعولاتِ ذَواتِ الأَجسامِ المُدرَكاتِ بِالحَواسِّ، مِن ذوي لَونٍ وريحٍ، ووَزنٍ وكَيلٍ، وما دَبَّ ودَرَجَ؛ مِن إنسٍ وجِنٍّ، وطَيرٍ وسِباعٍ، وغَيرِ ذلِكَ مِمّا يُدرَكُ بِالحَواسِّ. فَلِلّهِ تَبارَكَ وتَعالى فيهِ البَداءُ مِمّا لا عَينَ لَهُ، فَإِذا وَقَعَ العَينُ المَفهومُ المُدرَكُ</span> <ref><span dir="rtl">قال العلّامة المجلسي قدس سره: قولُه عليه السلام: «فإذا وقع العين المفهوم المدرك»،أي فصَّل وميَّز في اللّوح أو أوجد في الخارج،ولعلّ تلك الاُمور عباره عن اختلاف مراتب تقديرها في لوح المحو والإثبات(مرآه العقول:ج2 ص143).</span></ref> <span dir="rtl">فَلا بَداءَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص148 ح16، التوحيد: ص334 ح9، مختصر بصائر الدرجات: ص142.</span></ref>

<span dir="rtl">34.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از معلّى بن محمّد ـ: از عالم (امام كاظم عليه السلام يا امام رضا) عليه السلام سؤال شد: دانش خدا چگونه است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «دانست و خواست و اراده كرد و مقدّر ساخت و حكم فرمود و تنفيذ نمود. سپس آنچه را كه حكم كرد، تنفيذ نمود؛ و آنچه را كه مقدّر ساخت، حكم فرمود؛ و آنچه را كه خواست مقدر كرد. پس خواستن از روى دانش او، و اراده اش برخاسته از مشيّت او، و تقديرش از اراده او، و حكمش بر پايه تقدير او، و تنفيذش بر اساس حكمش بود. دانش بر مشيّت مقدّم است و مشيّت در مرتبه دوم و اراده، در مرتبه سوم است. و تقدير بر اساس حكم او و در پى تنفيذش واقع مى شود.</span>

<span dir="rtl">پس براى خداى ـ تبارك و تعالى ـ، هر گاه بخواهد، در آنچه مى داند و در آنچه براى تقدير اشيا اراده مى نمايد، امكان بَدا هست؛ امّا هر گاه حُكمى پس از تأييد، تحقّق يابد، ديگر بَدايى نيست. پس، علم، پيش از به وجود آمدنِ معلوم، و مشيّت، پيش از تحقّق وجود خارجى، و اراده، مقدّم بر جامه عمل پوشيدن اراده شده است و مقدّر شدن اين معلوم ها، مقدّم بر جدايى و اتّصالِ خارجى و زمانىِ آنها بوده است، و حكمِ تأييد شده، همان چيزهاى استوارِ انجام يافته و صاحبِ جسم اند كه با حواس، درك مى گردند، از قبيل: اجسام رنگى و بودار، و وزن شدنى و پيمانه شدنى، و جاندار و لانه دار، نظير: انسان و جِن، پرندگان و درندگان، و غير آنها كه با حواس، درك مى شوند. پس براى خداى ـ تبارك و تعالى ـ در باره چيزى كه وجود خارجى ندارد، بَدا هست. پس، هر گاه عين قابل فهم و درك،</span> <ref><span dir="rtl">علّامه مجلسى گفته است: كلام امام عليه السلام كه فرموده: «وقتى عين مُدرَك و مفهوم تحقق يافت»، يعنى: در لوح، جدا و متمايز شد و يا در عالم خارج، تحقق يافت. و چه بسا مراد از اين قبيل امور، اختلاف مراتب تقديرشان، در لوح محو و اثبات باشد</span>.</ref> <span dir="rtl">تحقّق يابد، ديگر بَدايى نيست».</span>

<span dir="rtl">35.</span> <span dir="rtl">الغيبة للنعماني عن داود بن القاسم الجعفري: كُنّا عِندَ أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ الرِّضا عليهماالسلام، فَجَرى ذِكرُ السُّفيانِيِّ وما جاءَ فِي الرِّوايَةِ مِن أنَّ أمرَهُ مِنَ المَحتومِ، فَقُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: هَل يَبدو للّهِِ فِي المَحتومِ؟ قالَ: نَعَم، قُلنا لَهُ: فَنَخافُ أن يَبدُوَ للّهِِ فِي القائِمِ، فَقالَ: إنَّ القائِمَ مِنَ الميعادِ، وَاللّهُ لا يُخلِفُ الميعادَ.</span> <ref><span dir="rtl">الغيبة للنعماني: ص303 ح10، بحار الأنوار: ج52 ص250 ح138.</span>

<span dir="rtl">بيان: لعلّ للمحتوم معان يمكن البداء في بعضها: وقوله «من الميعاد» إشارة إلى أنّه لا يمكن البداء فيه لقوله تعالى: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ» والحاصل أنّ هذا شيء وعد اللّه رسوله وأهل بيته، لصبرهم على المكاره الّتي وصلت إليهم من المخالفين، واللّه لا يخلف وعده. ثمّ إنّه يحتمل أن يكون المراد بالبداء في المحتوم البداء في خصوصيّاته لا في أصل وقوعه كخروج السفياني قبل ذهاب بني العبّاس ونحو ذلك (بحار الأنوار: ج52 ص251).</span></ref>

<span dir="rtl">35.</span> <span dir="rtl">الغيبة، نعمانى ـ به نقل از داوود بن قاسم جعفرى ـ: نزد امام جواد عليه السلام بوديم كه از سُفيانى و آنچه در روايت در باره حتمى بودن كار او آمده، سخن رفت. به امام جواد عليه السلام گفتم: آيا در كار حتمى، براى خدا بَدا حاصل مى شود؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بله».</span>

<span dir="rtl">به او گفتيم: پس مى ترسيم در باره قائم(عج) براى خداوند، بدا حاصل شود.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «همانا قائم، از وعده هاى خداست و خداوند، در وعده خلاف نمى ورزد».</span> <ref><span dir="rtl">براى «محتوم»، چندين معنا وجود دارد كه احتمال بدا و تجديد نظر در برخى از آنها هست. تعبير «فى الميعاد؛ در وعده»، اشاره است به اين كه امكان بدا در آن نيست؛ چون خداوند فرموده است: «خداوند، خُلف وعده نمى كند». حاصل، آن كه اين، چيزى است كه خدا به پيامبرش و اهل بيت وى، به جهت شكيبايى در برابر سختى هايى كه از سوى مخالفان به آنها رسيده، وعده داده است؛ و خدا خلف وعده نمى كند. احتمال هم دارد كه مراد از «بدا» در امور حتمى، تغيير در خصوصيات آن باشد و نه در اصلش؛ مانند خروج سفيانى پيش از زوال دولت بنى عبّاس و</span> <span dir="rtl">مانند آن</span>.</ref>

<span dir="rtl">36.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّي ـ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى: «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ»</span> <ref><span dir="rtl">الدخان: 4.</span></ref> <span dir="rtl">ـ:</span> «<span dir="rtl">فِيهَا يُفْرَقُ</span>» <span dir="rtl">في لَيلَةِ القَدرِ «كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» أي يُقَدِّرُ اللّهُ كُلَّ أمرٍ مِنَ الحَقِّ ومِنَ الباطِلِ، وما يَكونُ في تِلكَ السَّنَةِ، ولَهُ فيهِ البَداءُ وَالمَشيئَةُ، يُقَدِّمُ ما يَشاءُ ويُؤَخِّرُ ما يَشاءُ مِنَ الآجالِ وَالأَرزاقِ، وَالبَلايا وَالأَعراضِ وَالأَمراضِ، ويَزيدُ فيها ما يَشاءُ، ويَنقُصُ ما يَشاءُ، ويُلقيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام، ويُلقيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام إلَى الأَئِمَّةِ عليهم السلام، حَتّى يَنتَهِيَ ذلِكَ إلى صاحِبِ الزَّمانِ عليه السلام، ويَشتَرِطُ لَهُ فيهِ البَداءَ وَالمَشيئَةَ، وَالتَّقديمَ وَالتَّأخيرَ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: حَدَّثَني بِذلِكَ أبي عَنِ ابنِ أبي عُمَيرٍ عَن عَبدِاللّهِ بنِ مُسكانَ عن أبي جَعفَرٍ وأبي عَبدِاللّهِ وأبِي الحَسَنِ عليهم السلام.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص290، بحار الأنوار: ج4 ص101 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">36.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّى ـ در تفسير اين سخن خداى متعال: «در آن، هر [گونه] كارى [به نحو] استوار، فيصله مى يابد» ـ:</span> «<span dir="rtl">در آن، فيصله مى يابد</span>»<span dir="rtl">، يعنى در شب قدر. «هر كارى [به نحو] استوار»، يعنى خداوند، هر كارى اعم از حق و باطل را مقدّر مى كند و نيز آنچه را كه در اين سال رخ مى دهد و براى او در آن، بَدا و مشيّت است. او هر چه را بخواهد از: اَجَل ها و روزى ها و بلاها و حوادث و بيمارى ها، مقدّم يا مؤخّر مى دارد و هر چه را بخواهد، مى افزايد و هر چه را بخواهد، مى كاهد و پيامبر خدا آن را به امير مؤمنان، و امير مؤمنان، آن را به امامان عليهم السلام القا مى كند تا به امام زمان عليه السلام برسد و در آن، بدا و مشيّت، و [حقّ] تقديم و [حقّ] تأخير را براى خود، شرط مى كند.</span>

<span dir="rtl">راوى مى گويد: اين حديث را پدرم، به نقل از ابن ابى عمير، از عبد اللّه بن مسكان، از امام باقر و امام صادق و امام كاظم عليهم السلام برايم نقل كرد.</span>

<span dir="rtl">37.</span> <span dir="rtl">الاُصول الستّة عشر عن سليمان الطلحي: قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: أخبِرني عَمّا أخبَرَت بِهِ الرُّسُلُ عَن رَبِّها، وأنهَت ذلِكَ إلى قَومِها، أيَكونُ للّهِِ البَداءُ؟ قالَ: أما إنّي لا أقولُ لَكَ إنَّهُ يَفعَلُ، ولكِن، إن شاءَ فَعَلَ.</span> <ref><span dir="rtl">الاُصول الستّة عشر: ص322 ح514، بحار الأنوار: ج4 ص122 ح70.</span></ref>

<span dir="rtl">37.</span> <span dir="rtl">الاُصول الستّة عشر ـ به نقل از سليمان طلحى ـ: به امام باقر عليه السلام گفتم: مرا از آنچه رسولانْ از جانب پروردگارشان خبردار شده و آن را به قومشان رسانده اند، آگاه كن كه: آيا براى خدا در آن، بَدا هست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «البتّه من به تو نمى گويم كه او چنين مى كند؛ ولى اگر بخواهد، مى كند».</span>

<span id="الفصل-الرابع-ما-يظهر-منه-عدم-البداء-في-القضاء-المحتوم"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الرابع: ما يظهر منه عدم البداء في القضاء المحتوم</span> =

<span dir="rtl">فصل چهارم: احاديثى كه ظاهر آنها عدم امكان بدا در قضاى محتوم است</span>

<span dir="rtl">38.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ عِندَ اللّهِ كُتُبا مَرقومَةً يُقَدِّمُ مِنها ما يَشاءُ ويُؤَخِّرُ ما يَشاءُ، فَإِذا كانَ لَيلَةُ القَدرِ أنزَلَ اللّهُ فيها كُلَّ شَيءٍ يَكونُ إلى لَيلَةٍ مِثلِها، فَذلِكَ قَولُهُ: «وَ لَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا»</span> <ref><span dir="rtl">المنافقون: 11.</span></ref> <span dir="rtl">إذا أنزَلَهُ وكَتَبَهُ كُتّابُ السَّماواتِ، وهُوَ الَّذي لا يُؤَخِّرُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص371 عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج4 ص102 ح13.</span></ref>

<span dir="rtl">38.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: همانا نزد خدا نوشته هايى است كه هر كدام از آنها را بخواهد، مقدّم مى دارد و هر كدام را بخواهد، به تأخير مى اندازد. پس هر گاه شب قدر فرا رسد، خداوند در آن، هر چيزى را كه تا شب قدر ديگر رخ مى دهد، فرو مى فرستد. اين، معناى گفته خداست كه: «و هر كس اَجَلش فرا رسد، هرگز خدا [آن را] به تأخير نمى افكند»؛ يعنى زمانى كه آن [اجل] را فرو فرستد و نويسندگانِ آسمان ها آن را بنگارند، اين جاست كه آن را به تأخير نمى اندازد.</span>

<span dir="rtl">39.</span> <span dir="rtl">الكافي عن إسحاق بن عمّار</span> <ref><span dir="rtl">في الإقبال: «عن أبي عبداللّه عليه السلام».</span></ref><span dir="rtl">: الكافي عن إسحاق بن عمّار</span> <ref><span dir="rtl">في الإقبال: «عن أبي عبداللّه عليه السلام».</span></ref><span dir="rtl">: سَمِعتُهُ عليه السلام يَقولُ، وناسٌ يَسأَلونَهُ يَقولونَ: الأَرزاقُ تُقسَمُ لَيلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ عليه السلام: لا وَاللّهِ، ما ذاكَ إلّا في لَيلَةِ تِسعَ عَشرَةَ مِن شَهرِ رَمَضانَ، وإحدى وعِشرينَ، وثَلاثٍ وعِشرينَ، فَإِنَّ في لَيلَةِ تِسعَ عَشرَةَ يَلتَقِي الجَمعانِ، وفي لَيلَةِ إحدى وعِشرينَ يُفرَقُ كُلُّ أمرٍ حَكيمٍ، وفي لَيلَةِ ثَلاثٍ وعِشرينَ يُمضى ما أرادَ اللّهُ عز و جلمِن ذلِكَ، وهِيَ لَيلَةُ القَدرِ الَّتي قالَ اللّهُ عز و جل: «خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ».</span> <ref><span dir="rtl">القدر: 3.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">قُلتُ: ما مَعنى قَولِهِ: يَلتَقِي الجَمعانِ؟ قالَ: يَجمَعُ اللّهُ فيها ما أرادَ مِن تَقديمِهِ وتَأخيرِهِ، وإرادَتِهِ وقَضائِهِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: قُلتُ: فَما مَعنى يُمضيهِ في ثَلاثٍ وعِشرينَ؟ قالَ: إنَّهُ يَفرُقُهُ في لَيلَةِ إحدى وعِشرينَ ويَكونُ لَهُ فيهِ البَداءُ، فَإِذا كانَت لَيلَةُ ثَلاثٍ وعِشرينَ أمضاهُ، فَيَكونُ مِنَ المَحتومِ الَّذي لا يَبدو لَهُ فيهِ تَبارَكَ وتَعالى.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج4 ص158 ح8، الإقبال: ج1 ص343، بحار الأنوار: ج98 ص144.</span></ref>

<span dir="rtl">39.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از اسحاق بن عمّار ـ: از امام صادق عليه السلام ـ در حالى كه مردمى از او مى پرسيدند و مى گفتند: آيا روزى، در شب نيمه شعبان تقسيم مى گردد؟ ـ شنيدم كه مى فرمود: «نه، به خدا. نه، اين نيست، مگر در شب نوزدهم و بيست و يكم، و بيست و سوم ماه رمضان؛ زيرا در شب نوزدهم دو جمع به هم مى رسند، در شب بيست و يكم، هر كارى به نحو استوار فيصله مى يابد، و در شب بيست و سوم، آنچه خداوند عز و جلاز آن [كارها] اراده كرده، امضا مى شود و اين، شب قدر است كه خداوند عز و جل فرموده: «از هزار ماه، بهتر است»».</span>

<span dir="rtl">گفتم: معناى عبارت: «دو جمع به هم مى رسند»، چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خداوند در آن شب، آنچه را كه تقديم و تأخير و اراده و حكم آن را اراده نموده، جمع مى كند».</span>

<span dir="rtl">گفتم: پس معناى اين سخن كه: در شب بيست و سوم، آن را امضا مى كند، چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «او در شب بيست و يكم، آن را فيصله مى دهد، در حالى كه براى او در آن، بَدا هست. پس، وقتى شب بيست و سوم شد، آن را امضا مى كند. آن گاه جزو قضاى حتمى مى گردد كه ديگر خداوند ـ تبارك و تعالى ـ در آن، بَدايى ندارد».</span>

<span dir="rtl">40.</span> <span dir="rtl">علل الشرائع عن عليّ بن سالم: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: مَن لَم يُكتَب لَهُ فِي اللَّيلَةِ الَّتي يُفرَقُ فيها كُلُّ أمرٍ حَكيمٍ لَم يَحُجَّ تِلكَ السَّنَةَ، وهِيَ لَيلَةُ ثَلاثٍ وعِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ، لِأَنَّ فيها يُكتَبُ وَفدُ الحاجِّ، وفيها يُكتَبُ الأَرزاقُ وَالآجالُ، وما يَكونُ مِنَ السَّنَةِ إلَى السَّنَةِ.</span>

<span dir="rtl">قُلتُ: فَمَن لَم يُكتَب في لَيلَةِ القَدرِ لَم يَستَطِعِ الحَجَّ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: لا، قُلتُ: كَيفَ يَكونُ هذا؟ قالَ: لَستُ في خُصومَتِكُم مِن شَيءٍ، هكَذَا الأَمرُ.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص420 ح3، بحار الأنوار: ج97 ص17 ح37.</span></ref>

<span dir="rtl">40.</span> <span dir="rtl">علل الشرائع ـ به نقل از على بن سالم ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر براى كسى، در شبى كه در آن، هر كارى به نحو استوار فيصله مى يابد، [حج] نوشته نشود، در آن سال، حج به جا نمى آورد، و آن، شب بيست و سوم ماه رمضان است؛ زيرا در آن شب، قافله هاى حاجيان، نوشته مى شود و در آن شب روزى ها و اَجَل ها و آنچه از اين سال تا سال ديگر رخ مى دهد، نوشته مى شود».</span>

<span dir="rtl">گفتم: پس، كسى كه در اين شب [نامش ميان حج گزاران] نوشته نشده، نمى تواند حج به جا آورد؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «نه».</span>

<span dir="rtl">گفتم: اين، چگونه ممكن است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «من اصلاً در مقام مجادله با شما نيستم، واقع مطلب همين است».</span>

<span dir="rtl">41.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ وقَد سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 39.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: إنَّ ذلِكَ الكِتابَ كِتابٌ يَمحُو اللّهُ فيهِ ما يَشاءُ ويُثبِتُ، فَمِن ذلِكَ الَّذي يَرُدُّ الدُّعاءُ القَضاءَ، وذلِكَ الدُّعاءُ مَكتوبٌ عَلَيهِ: «الَّذي يُرَدُّ بِهِ القَضاءُ» حَتّى إذا صارَ إلى اُمِّ الكِتابِ لَم يُغنِ الدُّعاءُ فيهِ شَيئا.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص220 ح74 عن عمّار بن موسى، بحار الأنوار: ج4 ص121 ح65.</span></ref>

<span dir="rtl">41.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ وقتى در باره اين سخن خداوند، مورد پرسش قرار گرفت: «خدا آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست» ـ: آن كتاب، كتابى است كه خداوند در آن، آنچه را بخواهد، محو يا ثبت مى كند. در اين جاست كه دعا، قضا را باز مى گرداند، و بر اين دعا نوشته شده «دعايى كه به آن، قضا باز گردانده مى شود» تا اين كه [قضا] در اصل كتاب قرار گيرد. در اين صورت، دعا در باره آن سودى نمى بخشد.</span>

<span dir="rtl">42.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن الحسن بن محمّد النوفلي ـ فيما سَأَلَ سُلَيمانُ المَروَزِيُّ الإِمامَ الرِّضا عليه السلام ـ: قالَ سُلَيمانُ: ألا تُخبِرُني عَن «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ»</span> <ref><span dir="rtl">القدر: 1.</span></ref> <span dir="rtl">في أيِّ شَيءٍ اُنزِلَت؟</span>

<span dir="rtl">قالَ الرِّضا عليه السلام: يا سُلَيمانُ، لَيلَةُ القَدرِ يُقَدِّرُ اللّهُ عز و جل فيها ما يَكونُ مِنَ السَّنَةِ إلَى السَّنَةِ مِن حَياةٍ أو مَوتٍ، أو خَيرٍ أو شَرٍّ، أو رِزقٍ، فَما قَدَّرَهُ مِن تِلكَ اللَّيلَةِ فَهُوَ مِنَ المَحتومِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ سُلَيمانُ: الآنَ قَد فَهِمتُ ـ جُعِلتُ فِداكَ ـ فَزِدني، قالَ عليه السلام: يا سُلَيمانُ، إنَّ مِنَ الاُمورِ اُمورا مَوقوفَةً عِندَ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى، يُقَدِّمُ مِنها ما يَشاءُ، ويُؤَخِّرُ ما يَشاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص444 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص182، بحار الأنوار: ج4 ص96 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">42.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از حسن بن محمّد نوفلى، در باره سؤالى كه سليمان مَروَزى از امام رضا عليه السلام پرسيد ـ: سليمان گفت: آيا مرا باخبر نمى سازى كه «ما آن را در شب قدر، فرو فرستاديم» در باره چه چيزى فرو فرستاده شده است؟</span>

<span dir="rtl">امام رضا عليه السلام فرمود: «اى سليمان! در شب قدر، خداوند عز و جلآنچه را از اين سال تا سال ديگر رخ مى دهد (همچون زندگى و مرگ، يا خير و شر، يا روزى)، مقدّر مى سازد. پس آنچه در اين شبْ مقدّر مى نمايد، جزو [قضاى] حتمى است».</span>

<span dir="rtl">سليمان گفت: فدايت شوم! اكنون فهميدم. پس، زيادتر بفرما. [امام عليه السلام] فرمود: «اى سليمان! بعضى از امور، نزد خداوند ـ تبارك و تعالى ـ متوقف مى مانند تا هر كدام را بخواهد، مقدّم مى دارد و هر كدام را بخواهد، به تأخير مى افكند».</span>

<span id="پژوهشى-در-باره-امكان-يا-عدم-امكان-بدا-در-قضاى-حتمى"></span>
== <span dir="rtl">پژوهشى در باره امكان يا عدم امكان بَدا در قضاى حتمى</span> ==

<span dir="rtl">طبق آنچه در دو باب پيشين گذشت، در مورد امكان بَدا در قضاى حتمى، دو دسته حديث وجود دارد:</span>

<span dir="rtl">دسته اوّل، بر اين دلالت دارند كه قضاى حتمى نيز همانند قضاى غير حتمى، بَداپذير است؛ و دسته دوم، كه مى گويند قضاى حتمى، بَداپذير نيست. بنا بر اين، چگونه مى توان ميان اين دو دسته احاديث، جمع كرد؟</span>

<span dir="rtl">مى توان گفت كه جمع ميان احاديث ياد شده، به دو گونه، امكان پذير است:</span>

<span dir="rtl">1. احاديثى كه مى گويند قضاى حتمى، همانند قضاى غير حتمى، امكان بدا دارد، ناظر به امكان ذاتى اند، و احاديثى كه مى گويند در قضاى حتمى، بدا رُخ نمى دهد، ناظر به مقام وقوع اند.</span>

<span dir="rtl">به سخن ديگر، احاديث دسته دوم، دلالت دارند به اين كه هر چند دست خداوند متعال در تغيير قضاى حتمى، بسته نيست و تا حادثه اى واقع نشده، او مى تواند از وقوع آن پيشگيرى كند و يا آن را دگرگون نمايد؛ ولى عملاً در قضاى حتمى، چنين كارى را انجام نمى دهد.</span>

<span dir="rtl">2. همان جمع اوّل، با اين تفاوت كه احاديث دسته دوم، ناظر به سنّت خداوند متعال در اكثر مواردند، بدين معنا كه آنچه در شب قدر، مقدّر گرديده، در غالب موارد، عملاً تغيير نمى كند و تنها ممكن است در موارد خاصّى (مثلاً به وسيله دعا در عرفات) تغيير نمايد.</span>

<span dir="rtl">اگر گفته شود: «لسان احاديث گذشته، چنين جمعى را نمى پذيرد و احاديث مربوط به اجابت دعا در تغيير قضاى حتمى نيز خلافِ اين جمع بندى است»، گفته مى شود: اگر به پذيرش تعارض، ناچار شويم و هر دو دسته از احاديث را ناظر به مقام امكان و عدم امكان ذاتىِ بدا بدانيم، بى ترديد بايد گفت كه احاديث دسته اوّل ـ كه مى گويند قضاى حتمى نيز امكان تغيير با خواست خداوند متعال را دارد ـ مقدّم اند؛ چرا كه علاوه بر قوّت سند و دلالت و كثرت و هماهنگى با آيات و احاديث بَدا، مدلولشان با عقل نيز سازگارى دارد، به خلاف مدلول احاديث دسته دوم كه اگر مراد از آنها، عدم امكان ذاتىِ بدا باشد، با عقل، ناسازگار است؛ چرا كه خداوند، همان طور كه در ايجاد و اثبات مقدّراتِ هستى، توانا و مختار است، در محو و نابود كردن آنها نيز توانا و آزاد است و انكار بَدا در تحقّق پديده ها، به معناى انكار قدرت و اراده خداوند است.</span>

<span id="الفصل-الخامس-إن-الله-لا-يكذب-نفسه-ولا-رسله-في-البداء"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الخامس: إنّ اللّه لا يكذّب نفسه ولا رسله في البداء</span> =

<span dir="rtl">فصل پنجم: خداوند در بَدا، خود و فرستادگانش را دروغگو نمى كند</span>

<span dir="rtl">43.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: العِلمُ عِلمانِ: فَعِلمٌ عِندَ اللّهِ مَخزونٌ لَم يُطلِع عَلَيهِ أحَدا مِن خَلقِهِ، وعِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ، فَما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَيَكونُ، لا يُكَذِّبُ نَفسَهُ ولا مَلائِكَتَهُ ولا رُسُلَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص147 ح6، تفسير العيّاشي: ج2 ص217 ح67 كلاهما عن الفضيل بن يسار، التوحيد: ص444 ح1 عن الحسن بن محمّد النوفلي عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «إنّ عليّا عليه السلام كان يقول...»، بحار الأنوار: ج4 ص113 ح36.</span></ref>

<span dir="rtl">43.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: دانش [الهى]، دو گونه است: دانش پنهان در نزد خداوند كه هيچ يك از آفريدگانش را بِدان آگاه نساخته است، و دانشى كه به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است. پس، آنچه به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است، محقّق خواهد شد؛ زيرا خداوند، خود و فرشتگان و فرستادگانش را دروغگو نمى كند.</span>

<span dir="rtl">44.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: إنَّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَقولُ: العِلمُ عِلمانِ: فَعِلمٌ عَلَّمَهُ اللّهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ، فَما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ فَإِنَّهُ يَكونُ، ولا يُكَذِّبُ نَفسَهُ، ولا مَلائِكَتَهُ ولا رُسُلَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص444 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص179 ح1، الاحتجاج: ج2 ص365 ح284، بحار الأنوار: ج10 ص329 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">44.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: على عليه السلام مى فرمود: «دانش [الهى]، دو گونه است: دانشى كه خداوند به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است و آنچه به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است، محقّق مى شود؛ زيرا خداوند، خود و فرشتگان و فرستادگانش را دروغگو نمى نمايد».</span>

<span dir="rtl">45.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل أوحى إلى نَبِيٍّ مِن أنبِيائِهِ: أن أخبِر فُلانَ المَلِكَ أنّي مُتَوَفّيهِ إلى كَذا وكَذا، فَأَتاهُ ذلِكَ النَّبِيُّ فَأَخبَرَهُ، فَدَعَا اللّهَ المَلِكُ وهُوَ عَلى سَريرِهِ حَتّى سَقَطَ مِنَ السَّريرِ، فَقالَ: يا رَبِّ أجِّلني حَتّى يَشِبَّ طِفلي وأقضِيَ أمري، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلى ذلِكَ النَّبِيِّ أنِ ائتِ فُلانَ المَلِكَ، فَأَعلِمهُ أنّي قَد أنسَيتُ في أجَلِهِ وزِدتُ في عُمُرِهِ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً، فَقالَ ذلِكَ النَّبِيُّ: يا رَبِّ إنَّكَ لَتَعلَمُ أنّي لَم أكذِب قَطُّ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ: إنَّما أنتَ عَبدٌ مَأمورٌ فَأَبلِغهُ ذلِكَ، وَاللّهُ لا يُسأَلُ عَمّا يَفعَلُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص443 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص181 ح1 كلاهما عن الحسن بن محمّد النوفلي عن الإمام الرضا عليه السلام، قصص الأنبياء للراوندي: ص241 ح283 عن عبد الأعلى مولى بني سام عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج13 ص382 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">45.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل به پيامبرى از پيامبرانش وحى فرمود: «فلان پادشاه را خبر كن كه: من تا فلان وقت، جانت را مى گيرم».</span>

<span dir="rtl">آن پيامبر به نزد پادشاه رفت و او را آگاه كرد. پادشاه در حالى كه بر تختش قرار داشت، به درگاه خدا دعا كرد چندان كه از تخت افتاد. گفت: پروردگارا! به من مهلت دِه تا كودكم بزرگ شود و كارم را انجام دهم.</span>

<span dir="rtl">خداوند عز و جل به آن پيامبر، وحى فرمود: «نزد آن پادشاه برو و به او خبر بده كه من اَجَل او را به تأخير انداختم و به عمر او، پانزده سال افزودم».</span>

<span dir="rtl">آن پيامبر گفت: پروردگارا! تو خود مى دانى كه من هرگز دروغ نگفته ام [و اگر اين خبر را به پادشاه برسانم، نزد او دروغگو شمرده مى شوم].</span>

<span dir="rtl">خداوند عز و جل به او وحى فرمود: «همانا تو بنده اى مأمور هستى. پس، خبر را به او برسان، كه خدا از كارى كه مى كند، پرسش نمى شود».</span>

<span dir="rtl">46.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: بَينا داوُدُ عليه السلام جالِسٌ وعِندَهُ شابٌّ رَثُّ</span> <ref><span dir="rtl">فلانٌ رثّ الهيئة، وفي هيئتهِ رَثاثة: أي بَذاذة (الصحاح: ج1 ص282 «رثث»).</span></ref> <span dir="rtl">الهَيئَةِ يُكثِرُ الجُلوسَ عِندَهُ، ويُطيلُ الصَّمتَ، إذ أتاهُ مَلَكُ المَوتِ فَسَلَّمَ عَلَيهِ، وأحَدَّ مَلَكُ المَوتِ النَّظَرَ إلَى الشّابِّ، فَقالَ داوُدُ عليه السلام: نَظَرتَ إلى هذا، فَقالَ: نَعَم، إنّي اُمِرتُ بِقَبضِ روحِهِ إلى سَبعَةِ أيّامٍ في هذَا المَوضِعِ، فَرَحِمَهُ داوُدُ فَقالَ: يا شابُّ، هَل لَكَ امرَأَةٌ؟ قالَ: لا، وما تَزَوَّجتُ قَطُّ. قالَ داوُدُ: فَائتِ فُلانا ـ رَجُلاً كانَ عَظيمَ القَدرِ في بَني إسرائيلَ ـ فَقُل لَهُ: إنَّ داوُدَ يَأمُرُكَ أن تُزَوِّجَنِي ابنَتَكَ وتُدخِلَها اللَّيلَةَ عَلَيَّ، وخُذ مِنَ النَّفَقَةِ ما تَحتاجُ إلَيهِ، وكُن عِندَها، فَإِذا مَضَت سَبعَةُ أيّامٍ فَوافِني في هذَا المَوضِعِ.</span>

<span dir="rtl">فَمَضَى الشّابُّ بِرِسالَةِ داوُدَ عليه السلام، فَزَوَّجَهُ الرَّجُلُ ابنَتَهُ وأدخَلَها عَلَيهِ، وأقامَ عِندَها سَبعَةَ أيّامٍ، ثُمَّ وافى داوُدُ يَومَ الثّامِنِ، فَقالَ لَهُ داوُدُ: يا شابُّ كَيفَ رَأَيتَ ما كُنتَ فيهِ؟ قالَ: ما كُنتُ في نِعمَةٍ ولا سُرورٍ قَطُّ أعظَمَ مِمّا كُنتُ فيهِ، قالَ داوُدُ: اِجلِس فَجَلَسَ داوُدُ يَنتَظِرُ أن تُقبَضَ روحُهُ، فَلَمّا طالَ قالَ: اِنصَرِف إلى مَنزِلِكَ فَكُن مَعَ أهلِكَ، فَإِذا كانَ اليَومُ الثّامِنُ فَوافِني هاهُنا، فَمَضَى الشّابُ، ثُمَّ وافاهُ اليَومَ الثّامِنَ وجَلَسَ عِندَهُ، ثُمَّ انصَرَفَ اُسبوعا آخَرَ، ثُمَّ أتاهُ وجَلَسَ فَجاءَ مَلَكُ المَوتِ إلى داوُدَ، فَقالَ داوُدُ [صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ]: ألَستَ حَدَّثتَني بِأَنَّكَ اُمِرتَ بِقَبضِ روحِ هذَا الشّابِّ إلى سَبعَةِ أيّامٍ فَقَد مَضَت ثَمانِيَةٌ وثَمانِيَةٌ! قالَ: يا داوُدُ، إنَّ اللّهَ تَعالى رَحِمَهُ بِرَحمَتِكَ لَهُ، فَأَخَّرَ في أجَلِهِ ثَلاثينَ سَنَةً.</span> <ref><span dir="rtl">قصص الأنبياء للراوندي: ص204 ح266 عن الثمالي، بحار الأنوار: ج4 ص111 ح31.</span></ref>

<span dir="rtl">46.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: داوود عليه السلام نشسته بود و جوانى با سر و وضع ژوليده نيز زمانى طولانى خاموش در نزد او بود كه فرشته مرگ نزد داوود آمد و بر او سلام كرد. فرشته مرگ، نگاهش را به آن جوان، تيز كرد. داوود عليه السلام گفت: «به اين جوان، نگريستى!».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى. من مأموريت يافته ام تا هفت روز ديگر، جان او را در اين مكان بگيرم.</span>

<span dir="rtl">داوود عليه السلام دلش به حال آن جوان سوخت و گفت: «اى جوان! آيا همسر دارى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه؛ هرگز ازدواج نكرده ام.</span>

<span dir="rtl">داوود عليه السلام گفت: «نزد فلانى ـ كه مردى بلندپايه در بين بنى اسرائيل بود ـ برو و به او بگو: داوود به تو امر مى كند كه دخترت را به من تزويج كنى و همين امشب، او را در اختيار من قرار دهى. [خودت نيز] هر چه هزينه نياز دارى، فراهم كن و نزد او بمان و هر گاه هفت روز سپرى شد، در همين مكان پيش من باش».</span>

<span dir="rtl">آن جوان سفارش داوود را انجام داد و آن مرد، دخترش را به همسرىِ وى در آورد و او را در اختيارش قرار داد. جوان، هفت روز در نزد آن دختر ماند. سپس روز هشتم، پيش داوود عليه السلام رفت. داوود عليه السلام به او گفت: «اى جوان! وضعيّتى را كه داشتى، چگونه ديدى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: هيچ گاه به اين اندازه در نعمت و شادى نبودم.</span>

<span dir="rtl">داوود عليه السلام گفت: «بنشين».</span>

<span dir="rtl">داوود عليه السلام در انتظار نشست كه جوان، قبض روح شود. وقتى زمان گذشت، به جوان گفت: «به منزلت برگرد و با همسرت باش. هر گاه روز هشتم شد، همين جا پيش من باش».</span>

<span dir="rtl">جوان رفت و سپس روز هشتم به ديدار داوود عليه السلام آمد و نزد او نشست. سپس تا يك هفته ديگر رفت. آن گاه نزد او آمد و نشست. اين بار فرشته مرگ آمد. داوود عليه السلام گفت: «مگر تو به من نگفتى كه مأمور شده اى هفت روز ديگر، جان اين جوان را بگيرى؟ هشت روز و هشت روز گذشت!».</span>

<span dir="rtl">گفت: اى داوود! همانا خداى متعال به خاطر دلسوزى تو، به او رحم كرد و اَجَل او را تا سى سال، به تأخير افكند.</span>

<span id="الفصل-السادس-أسباب-حسن-البداء"></span>
= <span dir="rtl">الفصل السادس: أسباب حسن البداء</span> =

<span dir="rtl">فصل ششم: عوامل بَداى نيك</span>

<span id="طاعة-الله-عزوجل"></span>
== <span dir="rtl">6 / 1: طاعَةُ اللّه عزّوجلِّ</span> ==

<span dir="rtl">6 / 1: فرمانبرى از خدا</span>

<span dir="rtl">«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِى اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى قَالُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ».</span> <ref><span dir="rtl">إبراهيم: 10.</span></ref>

<span dir="rtl">«پيامبرانشان گفتند: «مگر درباره خدا، پديد آورنده آسمان ها و زمين، ترديدى هست؟ او شما را دعوت مى كند تا پاره اى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و تا زمانى معيّن، شما را مهلت دهد». گفتند: شما جز بشرى مانند ما نيستيد. مى خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى پرستيدند، باز داريد. پس، براى ما حجّتى آشكار بياوريد».</span>

<span dir="rtl">«قَالَ يَاقَوْمِ إِنِّى لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ * أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ * يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">نوح: 2 ـ 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«[نوح] گفت: «اى قوم من! من شما را هشدار دهنده اى آشكارم كه: خدا را بپرستيد و از او پروا داريد و مرا فرمان بريد، [تا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و [اَجَل] شما را تا وقتى معيّن، به تأخير اندازد. چون وقت مقرّر خدا برسد، تأخير بر نخواهد داشت، اگر بدانيد»».</span>

<span id="الاستغفار"></span>
== <span dir="rtl">6 / 2: الاِستِغفارُ</span> ==

<span dir="rtl">6 / 2: آمرزش خواهى</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِى فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ».</span> <ref><span dir="rtl">هود: 3.</span></ref>

<span dir="rtl">«و اين كه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس به درگاه او توبه كنيد، كه شما را با بهره مندى نيكويى تا زمانى معيّن بهره مند مى سازد و به هر شايسته نعمتى از كَرَم خود عطا مى كند، و اگر روى گردان شويد، من از عذاب روزى بزرگ بر شما بيمناكم».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">47.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي استِغفارِهِ فِي السَّحَرِ ـ: اللّهُمَّ وأستَغفِرُكَ لِكُلِّ ذَنبٍ يُدنِي الآجالَ، ويَقطَعُ الآمالَ.</span> <ref><span dir="rtl">البلد الأمين: ص44، بحار الأنوار: ج87 ص334 ح58.</span></ref>

<span dir="rtl">47.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در آمرزش خواهى اش هنگام سحر ـ: خدايا! به خاطر هر گناهى كه اَجَل ها را نزديك مى كند و آرزوها را بر باد مى دهد، از تو آمرزش مى خواهم.</span>

<span id="الدعاء"></span>
== <span dir="rtl">6 / 3: الدُّعاءُ</span> ==

<span dir="rtl">6 / 3: دعا</span>

<span dir="rtl">48.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ، وللّهِِ في خَلقِهِ قَضاءانِ: قَضاءٌ ماضٍ، وقَضاءٌ مُحدَثٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج2 ص11 ح2090 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج16 ص475 ح45520.</span></ref>

<span dir="rtl">48.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دعا، قضا (حُكم) را باز مى گرداند. خداوند در باره آفريدگانش، دو گونه قضا دارد: قضاى نافذ [و تغييرناپذير] و قضاى نوپديد [و جايگزين قضاى تغييرپذير].</span>

<span dir="rtl">49.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لا يَرُدُّ القَدَرَ إلَا الدُّعاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج1 ص35 ح90، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص670 ح1814 كلاهما عن ثوبان.</span></ref>

<span dir="rtl">49.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: قَدَر (تقدير) را جز دعا، باز نمى گرداند.</span>

<span dir="rtl">50.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لا يَرُدُّ القَضاءَ إلَا الدُّعاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">مكارم الأخلاق: ج2 ص7 ح1978؛ مسند الشهاب: ج2 ص35 ح545، حلية الأولياء: ج3 ص188.</span></ref>

<span dir="rtl">50.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: قضا را جز دعا، باز نمى گرداند.</span>

<span dir="rtl">51.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: الدُّعاءُ جُندٌ مِن أجنادِ اللّهِ تَعالى مُجَنَّدٌ، يَرُدُّ القَضاءَ بَعدَ أن يُبرَمَ.</span> <ref><span dir="rtl">اُسد الغابة: ج5 ص338 الرقم 5297، الإصابة: ج6 ص401 الرقم 8927، تاريخ دمشق: ج22 ص158 ح4898 كلّها عن نمير بن أوس.</span></ref>

<span dir="rtl">51.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دعا، سپاهى از سپاهيان آماده خداى متعال است كه قضا را [حتّى] پس از قطعى شدن، باز مى گرداند.</span>

<span dir="rtl">52.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: يا بُنَيَّ، أكثِر مِنَ الدُّعاءِ؛ فَإِنَّ الدُّعاءَ يَرُدُّ القَضاءَ المُبرَمَ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ بغداد: ج13 ص36 الرقم 6992، الفردوس: ج5 ص364 ح8448 كلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج2 ص69 ح3161.</span></ref>

<span dir="rtl">52.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى فرزندم! بسيار دعا كن؛ زيرا دعا [حتّى] حكم حتمى شده را باز مى گرداند.</span>

<span dir="rtl">53.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لا يُغني حَذَرٌ مِن قَدَرٍ، وَالدُّعاءُ يَنفَعُ مِمّا نَزَلَ ومِمّا لَم يَنزِل.</span> <ref><span dir="rtl">المستدرك على الصحيحين: ج1 ص669 ح1813، المعجم الأوسط: ج3 ص66 ح2498، مسند الشهاب: ج2 ص49 ح859 كلّها عن عائشة، مسند ابن حنبل: ج8 ص242 ح22105، المعجم الكبير: ج20 ص104 ح201 كلاهما عن معاذ بن جبل وفيهما «لن ينفع» بدل «لا يغني»، كنز العمّال: ج1 ص133 ح627.</span></ref>

<span dir="rtl">53.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حذر و احتياط، جلوگيرى از قَدَر نمى كند؛ ولى دعا درباره آنچه فرود آمده و آنچه فرود نيامده، سود مى بخشد.</span>

<span dir="rtl">54.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ المُبرَمَ، فَاتَّخِذوهُ عُدَّةً.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص620 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص110، بحار الأنوار: ج10 ص98.</span></ref>

<span dir="rtl">54.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: دعا [حتّى] قضاى حتمى شده را باز مى گرداند. پس، آن را ساز و برگ خود سازيد.</span>

<span dir="rtl">55.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في نِهايَةِ كِتابِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ: أستَودِعُ اللّهَ دينَكَ ودُنياكَ، وأسأَلُهُ خَيرَ القَضاءِ لَكَ فِي العاجِلَةِ وَالآجِلَةِ، وَالدُّنيا وَالآخِرَةِ، وَالسَّلامُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص88، أعلام الدين: ص289، بحار الأنوار: ج77 ص233.</span></ref>

<span dir="rtl">55.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در انتهاى نامه اش به فرزندش حسن عليه السلام ـ: دين و دنياى تو را به خداوند مى سپارم، و از او درباره تو بهترين قضا را در حال و آينده و دنيا و آخرت، درخواست مى كنم. والسلام.</span>

<span dir="rtl">56.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اللّهُمَّ اصرِف عَنِّي الأَزلَ</span> <ref><span dir="rtl">الأزْل: الشدَّة والضّيق، وقد أزَلَ الرجلُ: أي صار في ضيقٍ وجدب (النهاية: ج1 ص46 «أزل»).</span></ref> <span dir="rtl">وَاللَأواءَ</span> <ref><span dir="rtl">اللّأواء: الشدّة وضيق المعيشة (النهاية: ج4 ص221 «لأو»).</span></ref><span dir="rtl">، وَالبَلوى وسوءَ القَضاءِ، وشَماتَةَ الأَعداءِ، ومَنظَرَ السَّوءِ في نَفسي ومالي.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص525 ح12، بحار الأنوار: ج86 ص291 ح52.</span></ref>

<span dir="rtl">56.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خدايا! سختى و تنگ دستى، و گرفتارى و قضاى بد، و شماتت دشمنان، و چشم بد را از جان و مالم دور گردان.</span>

<span dir="rtl">57.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين والإمام الباقر عليهماالسلام: الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ الَّذي اُبرِمَ إبراما.</span> <ref><span dir="rtl">الاختصاص: ص228 عن أبي حمزة الثمالي، مكارم الأخلاق: ج2 ص237 ح2571، فلاح السائل: ص76 ح12 عن عليّ بن عقبة.</span></ref>

<span dir="rtl">57.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين و امام باقر عليهماالسلام: دعا [حتّى] قضايى را كه قطعى شده است، باز مى گرداند.</span>

<span dir="rtl">58.</span> <span dir="rtl">الكافي عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام، قال</span>:<span dir="rtl">قالَ عليه السلام لي: ألا أدُلُّكَ عَلى شَيءٍ لَم يَستَثنِ فيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله؟ قُلتُ: بَلى. قالَ: الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ وقَد اُبرِمَ إبراما ـ وضَمَّ أصابِعَهُ ـ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص470 ح6، مكارم الأخلاق: ج2 ص9 ح1986 عن عبد اللّه بن سنان، عدّة الداعي: ص13.</span></ref>

<span dir="rtl">58.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از زراره ـ: امام [باقر عليه السلام] به من فرمود: «آيا تو را به چيزى كه پيامبر خدا در آن استثنايى قرار نداده است،</span> <ref><span dir="rtl">يعنى هيچ موردى را از آن استثنا نكرده است. يا: خواست خداوند را استثنا نكرد و نفرمود: إن شاء اللّه.</span></ref> <span dir="rtl">راه نمايى نكنم؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: چرا.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «دعا، قضا را باز مى گرداند، هر چند قطعى شده باشد» و [براى نشان دادن قطعيت قضا] انگشتانش را به هم چسباند.</span>

<span dir="rtl">59.</span> <span dir="rtl">الكافي عن حمّاد بن عثمان: سَمِعتُهُ</span> <ref><span dir="rtl">هكذا جاء مضمرا.</span></ref> <span dir="rtl">عليه السلام يَقولُ: إنَّ الدُّعاءَ يَرُدُّ القَضاءَ، يَنقُضُهُ كَما يُنقَضُ السِّلكُ وقَد اُبرِمَ إبراما.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص469 ح1، مكارم الأخلاق: ج2 ص12 ح2006، بحار الأنوار: ج9 ص295 ح32.</span></ref>

<span dir="rtl">59.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از حمّاد بن عثمان ـ: از او [امام صادق عليه السلام] شنيدم كه مى فرمود: «همانا دعا، قضا را باز مى گرداند [و] آن را وا مى گشايد، همان طورى كه رشته[ى تابيده] واگشوده مى شود، هر چند محكم شده باشد.</span>

<span dir="rtl">60.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ بَعدَما اُبرِمَ إبراما، فَأَكثِر مِنَ الدُّعاءِ فَإِنَّهُ مِفتاحُ كُلِّ رَحمَةٍ، ونَجاحُ كُلِّ حاجَةٍ، ولا يُنالُ ما عِندَ اللّهِ عز و جل إلّا بِالدُّعاءِ وإنَّهُ لَيسَ بابٌ يُكثَرُ قَرعُهُ، إلّا يوشِكُ أن يُفتَحَ لِصاحِبِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص470 ح7 عن عبد اللّه بن سنان، مكارم الأخلاق: ج2 ص9 ح1986، فلاح السائل: ص76 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">60.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: دعا، قضا را پس از آن كه محكم شده باشد، باز مى گرداند. پس، بسيار دعا كن كه آن، كليد هر رحمت و برآورده كننده هر حاجتى است، و آنچه نزد خداوند عز و جلاست، جز با دعا به دست نمى آيد و هيچ درى نيست كه بسيار كوبيده شود، مگر آن كه به زودى به روى كوبنده آن، گشوده شود.</span>

<span dir="rtl">61.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ اللّهَ عز و جل لَيَدفَعُ بِالدُّعاءِ الأَمرَ الَّذي عَلِمَهُ أن يُدعى لَهُ فَيَستَجيبُ، ولَولا ما وُفِّقَ العَبدُ مِن ذلِكَ الدُّعاءِ، لَأَصابَهُ مِنهُ ما يَجُثُّهُ مِن جَديدِ الأَرضِ</span> <ref><span dir="rtl">جَثَّهُ: قَلَعَهُ. والجَديدُ: وَجهُ الأرض (الصحاح: ج1 ص277 «جثث»، وج 2 ص454 «جدد»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص470 ح9 عن إسحاق بن عمّار، وسائل الشيعة: ج4 ص1093 ح7.</span></ref>

<span dir="rtl">61.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: همانا خداوند عز و جل با دعا چيزى (بلايى) را دفع مى كند كه مى داند به خاطر آن، از او درخواست مى شود و او نيز اجابت مى كند. و اگر بنده موفّق به آن دعا نشده بود، به يقين، از ناحيه آن بلا، چيزى بدو مى رسيد كه او را از صفحه زمين بر مى داشت.</span>

<span dir="rtl">62.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ الدُّعاءَ يَرُدُّ القَضاءَ وقَد نَزَلَ مِنَ السَّماءِ، وقَد اُبرِمَ إبراما.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص469 ح3 عن بسطام الزيّات، وسائل الشيعة: ج4 ص1093 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">62.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: همانا دعا، قضا را باز مى گرداند، هر چند از آسمان، فرود آمده و حتمى شده باشد.</span>

<span dir="rtl">63.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عمر بن يزيد: سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام يَقولُ: إنَّ الدُّعاءَ يَرُدُّ ما قَد قُدِّرَ وما لَم يُقَدَّر.</span>

<span dir="rtl">قُلتُ: وما قَد قُدِّرَ عَرَفتُهُ، فَما لَم يُقَدَّر؟ قالَ: حَتّى لا يَكونَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص469 ح2، الاختصاص: ص219، عدّة الداعي: ص12، وسائل الشيعة: ج4 ص1093 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">63.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از عمر بن يزيد ـ: از ابو الحسن (امام كاظم عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: «همانا دعا، امور مقدّر شده و مقدّر نشده را باز مى گرداند».</span>

<span dir="rtl">گفتم: [بازگرداندنِ] مقدّر شده را فهميدم. مقدّر نشده چه طور؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «[بازگرداندنش به اين است] كه مقدَّر نشود».</span>

<span dir="rtl">64.</span> <span dir="rtl">الإمام الهادي عليه السلام ـ في قُنوتِهِ ـ: اللّهُمَّ أسعِدنا بِالشُّكرِ، وَامنَحنَا النَّصرَ، وأعِذنا مِن سوءِ البَداءِ وَالعاقِبَةِ وَالخَترِ</span> <ref><span dir="rtl">الخَتْرُ ـ بفتح فسكون ـ: شبه الغدر، وقيل: هو الخديعة بعينها (تاج العروس: ج6 ص329 «ختر»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج85 ص227 نقلاً عن مهج الدعوات: ص82 وفيه «البدار» بدل «البداء».</span></ref>

<span dir="rtl">64.</span> <span dir="rtl">امام هادى عليه السلام ـ در قنوتش ـ: خدايا! ما را از [نعمت] سپاس گزارى، بهره مند فرما، و پيروزى را نصيبمان گردان، و ما را از بدى بَدا و فرجام و نيرنگ، نگه دار.</span>

<span id="صلة-الأرحام"></span>
== <span dir="rtl">6 / 4: صِلَةُ الأَرحامِ</span> ==

<span dir="rtl">6 / 4: صله رحم</span>

<span dir="rtl">65.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: صِلَةُ القَرابَةِ مَثراةٌ فِي المالِ، مَحَبَّةٌ فِي الأَهلِ، مَنسَأَةٌ فِي الأَجَلِ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الأوسط: ج8 ص14 ح7810 عن عمرو بن سهل، كنز العمّال: ج3 ص358 ح6925؛ قرب الإسناد: ص355 ح1272 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج74 ص102 ح58.</span></ref>

<span dir="rtl">65.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: صله رحم، موجب افزايش دارايى، دوستى در خاندان، و تأخير در اَجَل است.</span>

<span dir="rtl">66.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَرَّهُ النَّساءُ فِي الأَجَلِ، وَالزِّيادَةُ فِي الرِّزقِ، فَليَصِل رَحِمَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص152 ح16 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج74 ص121 ح84؛ مسند ابن حنبل: ج8 ص328 ح22463 عن ثوبان، المصنّف لعبد الرّزاق: ج11 ص172 ح20235 عن أبي إسحاق، كنز العمّال: ج3 ص365 ح6967.</span></ref>

<span dir="rtl">66.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه تأخير در اَجَل و زيادى در روزى، خوش حالش مى كند، بايد صله رحم نمايد.</span>

<span dir="rtl">67.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشي عن الحسين بن زيد بن عليّ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهماالسلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنَّ المَرءَ لَيَصِلُ رَحِمَهُ وما بَقِيَ مِن عُمُرِهِ إلّا ثَلاثُ سِنينَ، فَيَمُدُّهَا اللّهُ إلى ثَلاثٍ وثَلاثينَ سَنَةً، وإنَّ المَرءَ لَيَقطَعُ رَحِمَهُ وقَد بَقِيَ مِن عُمُرِهِ ثَلاثٌ وثَلاثونَ سَنَةً، فَيَقصُرُهَا اللّهُ إلى ثَلاثِ سِنينَ أو أدنى.</span>

<span dir="rtl">قالَ الحُسَينُ [بن زيد]: وكانَ جَعفَرٌ عليه السلام يَتلو هذِهِ الآيَةَ «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 39.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص220 ح75، بحار الأنوار: ج4 ص121 ح66؛ كنز العمّال: ج3 ص357 ح6920 نقلاً عن أبي الشيخ عن ابن عمرو نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">67.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از حسين بن زيد بن على ـ: امام صادق عليه السلام از پدرش نقل نمود كه پيامبر خدا فرمود: «همانا فردى صله رحم مى كند، در حالى كه جز سه سال از عمرش باقى نمانده است. آن گاه خداوند، آن سه سال را تا سى و سه سال افزايش مى دهد. نيز فردى قطع رحم مى كند، در حالى كه از عمرش سى و سه سال باقى مانده است. آن گاه خداوند، آن سى و سه سال را به سه سال يا كمتر كاهش مى دهد».</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام پيوسته اين آيه را تلاوت مى نمود: «خدا آنچه را بخواهد، محو مى كند يا باقى مى گذارد و البتّه اصل كتاب، نزد اوست».</span>

<span dir="rtl">68.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ كانَ يَقولُ ـ: إنَّ أفضَلَ ما يَتَوَسَّلُ بِهِ المُتَوَسِّلونَ الإِيمانُ بِاللّهِ ورَسولِهِ... وصِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّها مَثراةٌ فِي المالِ، ومَنسَأَةٌ فِي الأَجَلِ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص205 ح613، علل الشرائع: ص247 ح1 عن إبراهيم بن عمر، الأمالي للطوسي: ص216 ح380 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام، تحف العقول: ص149، بحار الأنوار: ج77 ص398 ح21.</span></ref>

<span dir="rtl">68.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ مى فرمود ـ: همانا بهترين چيزهايى كه توسّل جويندگان به آنها متوسّل مى شوند، ايمان به خدا و پيامبرش... و صله رحم است؛ زيرا صله رحم، مايه فراوانى دارايى و تأخير در اَجَل است.</span>

<span dir="rtl">69.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: صِلَةُ الأَرحامِ تُثمِرُ الأَموالَ، وتُنسِئُ فِي الآجالِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص207 ح5847، عيون الحكم والمواعظ: ص303 ح5375.</span></ref>

<span dir="rtl">69.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: صله رحم، دارايى ها را زياد مى كند و اَجَل ها را به عقب مى اندازد.</span>

<span dir="rtl">70.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: صِلَةُ الرَّحِمِ تُوَسِّعُ الآجالَ، وتُنَمِّي الأَموالَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص215 ح5878.</span></ref>

<span dir="rtl">70.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: صله رحم، عمرها را افزايش و دارايى ها را رشد مى دهد.</span>

<span dir="rtl">71.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: صِلَةُ الأَرحامِ تُزَكِّي الأَعمالَ، وتُنَمِّي الأَموالَ، وتَدفَعُ البَلوى، وتُيَسِّرُ الحِسابَ، وتُنسِئُ فِي الأَجَلِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص150 ح4 عن أبي حمزة، تحف العقول: ص299، بحار الأنوار: ج74 ص111 ح71.</span></ref>

<span dir="rtl">71.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: صله رحم، عمل ها را پاكيزه مى نمايد و دارايى ها را رشد مى دهد و بلاها را دفع مى كند و حساب را آسان مى گرداند و اَجَل را به تأخير مى اندازد.</span>

<span dir="rtl">72.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: صِلوا أرحامَكُم، فَفي صِلَتِها مَنسَأَةٌ فِي الأَجَلِ، وزِيادَةٌ فِي العَدَدِ.</span> <ref><span dir="rtl">روضة الواعظين: ص156، بحار الأنوار: ج35 ص107 ح34.</span></ref>

<span dir="rtl">72.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: صله رحم كنيد؛ زيرا صله رحم، باعث تأخير اجل و افزايش سال هاى عمر مى شود.</span>

<span id="الصدقة"></span>
== <span dir="rtl">6 / 5: الصَّدَقَةُ</span> ==

<span dir="rtl">6 / 5: صدقه</span>

<span dir="rtl">73.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: بِالصَّدَقَةِ تُفسَحُ الآجالُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص212 ح4239، عيون الحكم والمواعظ: ص187 ح3839.</span></ref>

<span dir="rtl">73.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: به واسطه صدقه، اَجَل ها توسعه مى يابند.</span>

<span dir="rtl">74.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ عيسى روحَ اللّهِ مَرَّ بِقَومٍ مُجَلِّبينَ</span> <ref><span dir="rtl">الجَلبَةُ: الأصوات، وقيل: اختلاط الأصوات، والجلَبُ: الجلَبةُ في جماعة النّاس، من الصّياح (لسان العرب: ج1 ص269 «جلب»).</span></ref> <span dir="rtl">فَقالَ: ما لِهؤُلاءِ؟ قيلَ: يا روحَ اللّهِ، إنَّ فُلانَةَ بِنتَ فُلانٍ تُهدى إلى فُلانِ بنِ فُلانٍ في لَيلَتِها هذِهِ. قالَ: يُجَلِّبونَ اليَومَ ويَبكونَ غَدا، فَقالَ قائِلٌ مِنهُم: ولِمَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: لِأَنَّ صاحِبَتَهُم مَيِّتَةٌ في لَيلَتِها هذِهِ! فَقالَ القائِلونَ بِمَقالَتِهِ: صَدَقَ اللّهُ وصَدَقَ رَسولُهُ، وقالَ أهلُ النِّفاقِ: ما أقرَبَ غَدا!</span>

<span dir="rtl">فَلَمّا أصبَحوا جاؤوا فَوَجَدوها عَلى حالِها لَم يَحدُث بِها شَيءٌ. فَقالوا: يا روحَ اللّهِ إنَّ الَّتي أخبَرتَنا أمسِ أنَّها مَيِّتَةٌ لَم تَمُت! فَقالَ عيسى عليه السلام: يَفعَلُ اللّهُ ما يَشاءُ، فَاذهَبوا بِنا إلَيها.</span>

<span dir="rtl">فَذَهَبوا يَتَسابَقونَ حَتّى قَرَعُوا البابَ، فَخَرَجَ زَوجُها فَقالَ لَهُ عيسى عليه السلام: اِستَأذِن لي عَلى صاحِبَتِكَ، قالَ: فَدَخَلَ عَلَيها فَأَخبَرَها أنَّ روحَ اللّهِ وكَلِمَتَهُ بِالبابِ مَعَ عِدَّةٍ، قالَ: فَتَخَدَّرَت، فَدَخَلَ عَلَيها فَقالَ لَها: ما صَنَعتِ لَيلَتَكِ هذِهِ؟ قالَت: لَم أصنَع شَيئا إلّا وقَد كُنتُ أصنَعُهُ فيما مَضى، إنَّهُ كانَ يَعتَرينا سائِلٌ في كُلِّ لَيلَةِ جُمُعَةٍ فَنُنيلُهُ ما يَقوتُهُ إلى مِثلِها، وإنَّهُ جاءَني في لَيلَتي هذِهِ وأنَا مَشغولَةٌ بِأَمري وأهلي في مَشاغِلَ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «مشاغيل»، والتصويب من بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">فَهَتَفَ فَلَم يُجِبهُ أحَدٌ، ثُمَّ هَتَفَ فَلَم يُجَب، حَتّى هَتَفَ مِرارا، فَلَمّا سَمِعتُ مَقالَتَهُ قُمتُ مُتَنَكِّرَةً حَتّى أنَلتُهُ كَما كُنّا نُنيلُهُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَها: تَنَحَّي عَن مَجلِسِكِ، فَإِذا تَحتَ ثِيابِها أفعى مِثلُ جِذعَةٍ عاضٌّ عَلى ذَنَبِهِ! فَقالَ عليه السلام: بِما صَنَعتِ صُرِفَ عَنكِ هذا.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للصدوق: ص589 ح816 عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج4 ص94 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">74.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: عيسى روح اللّه، بر قومى گذشت كه فرياد و هلهله مى كردند. پرسيد: «اينان را چه شده است؟».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: اى روح اللّه! امشب، فلانى دختر فلانى، به عروسى فلانى پسر فلانى در مى آيد.</span>

<span dir="rtl">گفت: «امروز، فرياد و هلهله سر مى دهند و فردا گريه مى كنند».</span>

<span dir="rtl">يكى از آنان گفت: چرا، اى فرستاده خدا؟</span>

<span dir="rtl">گفت: «زيرا امشب، عروس آنان خواهد مُرد».</span>

<span dir="rtl">گفتند: خدا و فرستاده او راست مى گويند.</span>

<span dir="rtl">منافقان گفتند: فردا نزديك است!</span>

<span dir="rtl">صبح كه شد، آمدند و عروس را زنده يافتند، و هيچ اتّفاقى برايش نيفتاده بود. گفتند: اى روح اللّه! آن كه ديروز خبر دادى مى ميرد، نمرده است!</span>

<span dir="rtl">عيسى عليه السلام گفت: «خدا هر چه بخواهد، انجام مى دهد». ما را نزد او (عروس) ببريد. پس در حالى كه از همديگر سبقت مى گرفتند، رفتند تا [به خانه عروس رسيدند و] در زدند. شوهرش بيرون آمد. عيسى عليه السلام به او گفت: «از همسرت براى من اجازه بگير».</span>

<span dir="rtl">شوهر، نزد همسرش آمد و به او خبر داد كه روح و كلمه خدا [عيسى عليه السلام] با گروهى، پُشت در هستند. همسرش خود را پوشاند. آن گاه عيسى عليه السلام وارد شد و به او گفت: «ديشب چه كار [خيرى] انجام دادى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: كارى انجام ندادم، مگر همان كارى كه در گذشته نيز انجام مى دادم. هر شب جمعه، نيازمندى مى آمد و ما غذاى او را تا شب جمعه بعدى مى داديم. ديشب هم آمد، در حالى كه من و خانواده ام سرگرم كارهاى خود بوديم. او صدا زد؛ ولى كسى جوابش را نداد. دوباره صدا زد؛ ولى جواب نشنيد، تا اين كه بارها صدا زد. وقتى سخنش را شنيدم، برخاستم و به صورت ناشناخته، همان طور كه درگذشته به او غذا مى رسانديم، غذا را به او رساندم.</span>

<span dir="rtl">[عيسى عليه السلام] به او گفت: «از جايت كنار رو».</span>

<span dir="rtl">[او از جايش كنار رفت] ناگهان از زير لباس او يك افعى چون تنه درخت پديدار گشت كه دمش را به دندان گرفته بود.</span>

<span dir="rtl">[عيسى عليه السلام] گفت: «به خاطر آنچه انجام دادى، اين افعى از تو باز داشته شده است».</span>

<span dir="rtl">75.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَرَّ يَهودِيٌّ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: السّامُ عَلَيكَ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: عَلَيكَ، فَقالَ أصحابُهُ: إنَّما سَلَّمَ عَلَيكَ بِالمَوتِ، قالَ: المَوتُ عَلَيكَ. قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: وكَذلِكَ رَدَدتُ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: إنَّ هذَا اليَهودِيَّ يَعَضُّهُ أسوَدُ في قَفاهُ فَيَقتُلُهُ. قالَ: فَذَهَبَ اليَهودِيُّ فَاحتَطَبَ حَطَبا كَثيرا فَاحتَمَلَهُ ثُمَّ لَم يَلبَث أنِ انصَرَفَ. فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ضَعهُ، فَوَضَعَ الحَطَبَ فَإِذا أسوَدُ في جَوفِ الحَطَبِ عاضٌّ عَلى عودٍ، فَقالَ: يا يَهودِيُّ، ما عَمِلتَ اليَومَ؟ قالَ: ما عَمِلتُ عَمَلاً إلّا حَطَبي هذَا، احتَمَلتُهُ فَجِئتُ بِهِ، وكانَ مَعي كَعكَتانِ، فَأَكَلتُ واحِدَةً وتَصَدَّقتُ بِواحِدَةٍ عَلى مِسكينٍ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: بِها دَفَعَ اللّهُ عَنهُ. وقالَ: إنَّ الصَّدَقَةَ تَدفَعُ ميتَةَ السَّوءِ عَنِ الإِنسانِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج4 ص5 ح3 عن سالم بن مكرم، بحار الأنوار: ج4 ص121 ح67.</span></ref>

<span dir="rtl">75.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: يهودى اى از كنار پيامبر صلى الله عليه و آله گذر كرد و گفت: السّام عليك (مرگ بر تو).</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا فرمود: «عليك (بر تو باد)».</span>

<span dir="rtl">ياران پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: با مرگ، به تو سلام كرد و گفت: مرگ بر تو!</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «من نيز همان گونه جوابش دادم». پيامبر صلى الله عليه و آله سپس فرمود: «گردن اين يهودى را مار سياهى، از پشت مى گزد و او را مى كشد».</span>

<span dir="rtl">يهودى رفت و هيزم بسيارى جمع كرد و بر پشت خود نهاد. سپس زمانى نگذشت كه باز گشت. پيامبر خدا به او فرمود: «بارت را زمين بگذار».</span>

<span dir="rtl">او هيزم ها را زمين گذاشت. ناگهان مار سياهى كه در درون هيزم ها چوبى را به دندان گرفته بود، پيدا شد. [پيامبر صلى الله عليه و آله] فرمود: «اى يهودى! امروز، چه كرده اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: جز جمع آورى اين هيزم ها كارى نكرده ام، آن را بار پشتم كردم و آوردم، در حالى كه دو قرص نان، همراهم بود: يكى از آن دو را خودم خوردم و ديگرى را به مسكينى صدقه دادم.</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «به خاطر همان، خداوند، [اين مار سياه را] از او دفع كرد» و فرمود: «همانا صدقه، مرگ بد را از انسان برطرف مى كند».</span>

<span dir="rtl">76.</span> <span dir="rtl">الإمام العسكريّ عليه السلام ـ في الدُّعاءِ ـ: يا مَن يَرُدُّ بِأَلطَفِ الصَّدَقَةِ وَالدُّعاءِ، عَن أعنانِ السَّماءِ، ما حُتِمَ واُبرِمَ مِن سوءِ القَضاءِ.</span> <ref><span dir="rtl">البلد الأمين: ص60، مصباح المتهجّد: ص229 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، المصباح للكفعمي: ص113، بحار الأنوار: ج86 ص175 ح45.</span></ref>

<span dir="rtl">76.</span> <span dir="rtl">امام عسكرى عليه السلام ـ در دعا ـ</span>:<span dir="rtl">اى كسى كه با كمترين صدقه و دعا، قضاى بدِ حتمى را از پهنه آسمان، باز مى گرداند!</span>

<span id="الرضا-بالقضاء"></span>
== <span dir="rtl">6 / 6: الرِّضا بِالقَضاءِ</span> ==

<span dir="rtl">6 / 6: خشنودى به قضا</span>

<span dir="rtl">77.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: كانَ في بَني إسرائيلَ نَبِيٌّ وَعَدَهُ اللّهُ... النُّصرَةَ إلى خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً، فَأَخبَرَ بِذلِكَ النَّبِيُّ قَومَهُ فَقالوا: ما شاءَ اللّهُ، فَعَجَّلَهُ اللّهُ لَهُم في خَمسَ عَشرَةَ لَيلَةً.</span> <ref><span dir="rtl">الإمامة والتبصرة: ص235 ح86 عن إسحاق بن عمّار، بحار الأنوار: ج4 ص112 ح32.</span></ref>

<span dir="rtl">77.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: در ميان بنى اسرائيل، پيامبرى بود كه خداوند به او وعده داد... پانزده سال ديگر پيروزى اش خواهد داد. پس آن پيامبر، خبر را به قومش داد. گفتند: هر چه خدا خواهد! و خداوند، پانزده سال را به پانزده شب، تقليل داد.</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة العقائد الإسلامية: ج6 (الفصل الثاني عشر: الرضا بالقضاء والقدر).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج9 ص113 (عدالت خداوند / فصل دوازدهم: خشنودى به قضا و قدر).</span>

<span id="عدل-السلطان"></span>
== <span dir="rtl">6 / 7: عَدلُ السُّلطانِ</span> ==

<span dir="rtl">6 / 7: دادگرىِ فرمانروا</span>

<span dir="rtl">78.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ لِمَن جَعَلَ لَهُ سُلطانا أجَلاً ومُدَّةً مِن لَيالٍ وأيّامٍ وسِنينَ وشُهورٍ، فَإِن عَدَلوا فِي النّاسِ أمَرَ اللّهُ عز و جل صاحِبَ الفَلَكِ</span> <ref><span dir="rtl">لعلّ المراد تسبيب أسباب زوال دولتهم، على الاستعارة التمثيليّة (مرآة العقول: ج26 ص21).</span></ref> <span dir="rtl">أن يُبطِئَ بِإِدارَتِهِ فَطالَت أيّامُهُم ولَياليهِم وسِنينُهُم وشُهورُهُم، وإن جاروا فِي النّاسِ ولَم يَعدِلوا أمَرَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى صاحِبَ الفَلَكِ فَأَسرَعَ بِإِدارَتِهِ فَقَصُرَت لَياليهِم وأيّامُهُم وسِنينُهُم وشُهورُهُم، وقَد وَفى عز و جل لَهُم بِعَدَدِ اللَّيالي وَالشُّهورِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص271 ح400 عن أبي إسحاق، علل الشرائع: ص566 ح1، بحار الأنوار: ج58 ص271 ح57.</span></ref>

<span dir="rtl">78.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خداوند براى كسى كه به او شهريارى داده، مدّت و زمان معيّنى از شب ها و روزها و سال ها و ماه ها قرار داده است. اگر در ميان مردم، دادگرى كنند، خداوند عز و جل فَلك دار را فرمان مى دهد كه چرخش فلك را كُند نمايد و در نتيجه، روزها و شب ها و سال ها و ماه هاى آنان دراز مى گردد، و اگر در ميان مردم، ستمگرى كنند و دادگرى نورزند، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به فَلك دار فرمان مى دهد و او چرخش آن را سرعت مى بخشد و شب ها و روزها و سال ها و ماه هاى آنان كوتاه مى گردد، و اين چنين خداوند عز و جل به تعداد شب ها و ماه هاى معيّن در باره آنان هم وفا كرده است.</span>

<span id="زيارة-الحسين-عليه-السلام"></span>
== <span dir="rtl">6 / 8: زِيارَةُ الحُسَينِ عليه السلام</span> ==

<span dir="rtl">6 / 8: زيارت امام حسين عليه السلام</span>

<span dir="rtl">79.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: مُروا شيعَتَنا بِزِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام؛ فَإِنَّ إتيانَهُ يَزيدُ فِي الرِّزقِ، ويَمُدُّ فِي العُمُرِ، ويَدفَعُ مَدافِعَ السَّوءِ</span> <ref><span dir="rtl">في كتاب من لا يحضره الفقيه والأمالي للصدوق: «فإنّ زيارته تدفع الهدم والغرق والحرق وأكل السبع» بدل «فإنّ إتيانه يزيد في الرزق ويمدّ في العمر ويدفع مدافع السوء».</span></ref><span dir="rtl">، وإتيانَهُ مُفتَرَضٌ عَلى كُلِّ مُؤمِنٍ يُقِرُّ لَهُ بِالإِمامَةِ مِنَ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج6 ص42 ح86، كامل الزيارات: ص284 ح456، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص582 ح3177، الأمالي للصدوق: ص206 ح226، المزار للمفيد: ص26 ح1 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن محمّد بن مسلم.</span></ref>

<span dir="rtl">79.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: شيعيان ما را به زيارت حسين عليه السلام فرمان دهيد؛ زيرا رفتن به زيارت او، روزى را زياد و عمر را طولانى مى كند و حوادث بد را دفع مى نمايد. رفتن به زيارت او، بر هر مؤمنى كه به امامت او از جانب خداوند عز و جل اعتراف دارد واجب گشته است.</span>

<span dir="rtl">80.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ الحُسَينَ صاحِبَ كَربَلاءَ قُتِلَ مَظلوما مَكروبا عَطشانا لَهفانا، وحَقٌّ عَلَى اللّهِ عز و جل</span> <ref><span dir="rtl">في بحار الأنوار وبعض نسخ المصدر: «فآلى اللّه عز و جل على نفسه» بدل «وحقّ على اللّه عز و جل».</span></ref> <span dir="rtl">أن لا يَأتِيَهُ لَهفانٌ ولا مَكروبٌ ولا مُذنِبٌ ولا مَغمومٌ ولا عَطشانُ ولا ذو عاهَةٍ ثُمَّ دَعا عِندَهُ وتَقَرَّبَ بِالحُسَينِ عليه السلام إلَى اللّهِ عز و جل، إلّا نَفَّسَ اللّهُ كُربَتَهُ وأعطاهُ مَسأَلَتَهُ وغَفَرَ ذَنبَهُ ومَدَّ في عُمُرِهِ وبَسَطَ في رِزقِهِ، فَاعتَبِروا يا اُولِيالأَبصارِ.</span> <ref><span dir="rtl">كامل الزيارات: ص313 ح531 عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج101 ص46 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">80.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: همانا حسينِ كربلا، مظلومانه، غمگنانه، تشنه كام و اندوهناك، كشته شد و خداوند عز و جل بر خود، لازم مى داند كه هر اندوهگين و غمگين و گنهكار و غصّه دار و تشنه كام و بيمارى را كه به زيارت وى آيد و در آن جا دعا كند و به وسيله حسين عليه السلام به خداوند عز و جل تقرّب جويد، غمش را برطرف نمايد و خواسته اش را بدهد و گناهش را بيامرزد و عمرش را طولانى كند و در روزى اش توسعه بخشد. پس ـ اى صاحبان انديشه ـ پند بگيريد.</span>

<span dir="rtl">81.</span> <span dir="rtl">كامل الزيارات عن عبد الملك الخثعمي عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: قالَ عليه السلام لي: يا عَبدَ المَلِكِ، لا تَدَع زِيارَةَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ومُر أصحابَكَ بِذلِكَ؛ يَمُدُّ اللّهُ في عُمُرِكَ، ويَزيدُ اللّهُ في رِزقِكَ، ويُحييكَ اللّهُ سَعيدا ولا تَموتُ إلّا سَعيدا ويَكتُبُكَ سَعيدا.</span> <ref><span dir="rtl">كامل الزيارات: ص286 ح461، بحار الأنوار: ج101 ص47 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">81.</span> <span dir="rtl">كامل الزيارات ـ به نقل از عبد الملك خَثعَمى ـ: امام صادق عليه السلام به من فرمود: «اى عبد الملك! زيارت حسين بن على عليه السلام را ترك نكن و يارانت را بِدان امر كن، كه خداوند، عمرت را طولانى و روزى ات را زياد مى كند و زندگى همراه با سعادت به تو مى بخشد و جز سعادتمند نمى ميرى و تو را سعادتمند، مى نويسد».</span>

<span dir="rtl">82.</span> <span dir="rtl">تهذيب الأحكام عن منصور بن حازم</span> <ref><span dir="rtl">منصور بن حازم البجلي؛ قال النجاشي: كوفي، ثقة، عين، صدوق، من جملة أصحابنا وفقهائهم (رجال النجاشي: ج2 ص352 الرقم 1102).</span></ref><span dir="rtl">، قال: تهذيب الأحكام عن منصور بن حازم</span> <ref><span dir="rtl">منصور بن حازم البجلي؛ قال النجاشي: كوفي، ثقة، عين، صدوق، من جملة أصحابنا وفقهائهم (رجال النجاشي: ج2 ص352 الرقم 1102).</span></ref><span dir="rtl">، قال: سَمِعتُهُ</span> <ref><span dir="rtl">كذا ورد في المصدر مضمرا.</span></ref> <span dir="rtl">عليه السلام يَقولُ: مَن أتى عَلَيهِ حَولٌ لَم يَأتِ قَبرَ الحُسَينِ عليه السلام نَقَصَ اللّهُ مِن عُمُرِهِ حَولاً. ولَو قُلتُ: إنَّ أحَدَكُم يَموتُ قَبلَ أجَلِهِ بِثَلاثينَ سَنَةً لَكُنتُ صادِقا؛ وذلِكَ أنَّكُم تَترُكونَ زِيارَتَهُ.</span>

<span dir="rtl">فَلا تَدَعوها، يَمُدُّ اللّهُ في أعمارِكُم، ويَزيدُ في أرزاقِكُم، وإذا تَرَكتُم زِيارَتَهُ نَقَصَ اللّهُ مِن أعمارِكُم وأرزاقِكُم، فَتَنافَسوا في زِيارَتِهِ ولا تَدَعوا ذلِكَ؛ فَإِنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام شاهِدٌ لَكُم عِندَ اللّهِ تَعالى وعِندَ رَسولِهِ وعِندَ عَلِيٍّ وعِندَ فاطِمَةَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج6 ص43 ح91، كامل الزيارات: ص284 ح457، المزار للمفيد: ص32 ح2، بحار الأنوار: ج101 ص46 ح11.</span></ref>

<span dir="rtl">82.</span> <span dir="rtl">تهذيب الأحكام ـ به نقل از منصور بن حازم ـ: از او (امام صادق يا كاظم عليهماالسلام) شنيدم كه مى فرمود: «هر كس سال بر او بگذرد و قبر حسين عليه السلام را زيارت نكند، خداوند، از عمرش يك سال مى كاهد و اگر بگويم كه يكى از شما سى سال پيش از اَجَلش مى ميرد، به يقين، راست گفته ام. اين، بِدان جهت است كه شما زيارت او را ترك مى كنيد.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، زيارت او را ترك نكنيد تا خداوند، عمرهايتان را طولانى و روزى هايتان را زياد كند، و هر گاه زيارت او را ترك نموديد، خداوند از عمرهايتان و روزى هايتان مى كاهد. پس در زيارتش از يكديگر سبقت بگيريد و آن را ترك نكنيد؛ چرا كه حسين بن على عليهماالسلام براى شما نزد خداى متعال و پيامبرش و نزد على و نزد فاطمه ـ كه درود خدا بر همه ايشان باد ـ گواه است».</span>

<span id="تلك-الأسباب"></span>
== <span dir="rtl">6 / 9: تِلكَ الأَسبابُ</span> ==

<span dir="rtl">6 / 9: و اين چند عامل</span>

<span dir="rtl">83.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في قَولِهِ تَعالى: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 39.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: الصَّدَقَةُ وَاصطِناعُ المَعروفِ وصِلَةُ الرَّحِمِ وبِرُّ الوالِدَينِ، يُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً، ويَزيدُ مِنَ العُمُرِ، ويَقي مَصارِعَ السَّوءِ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج5 ص262 ح8130 عن الإمام عليّ عليه السلام، كنز العمّال: ج2 ص443 ح4450 نقلاً عن ابن مردويه عن الأوزاعي عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">83.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در باره اين سخن خداى متعال: «خدا آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست» ـ: صدقه و كار نيك و صله رحم و نيكى به پدر و مادر، بدبختى را به سعادتمندى تبديل مى كنند، عمر را افزايش مى دهند، و از مرگ هاى بد، جلوگيرى مى كنند.</span>

<span dir="rtl">84.</span> <span dir="rtl">الأمالي للشجري عن الأوزاعي: دَخَلتُ المَدينَةَ مَدينَةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسلمقالَ: فَقُلتُ: مَن هاهُنا مِنَ الفُقَهاءِ؟ فَقالوا: مُحَمَّدُ بنُ المُنكَدِرِ، ومُحَمَّدُ بنُ المُبَشِّرِ، ومُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ـ يَعنِي ابنَ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام ـ فَقُلتُ في نَفسي: لَيسَ مِن هؤُلاءِ أحَقُّ أن يُبدَأَ بِهِ مِنِ ابنِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَأَتَيتُهُ وقُلتُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ».</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: أخبَرَني أبي عَن جَدّي عَن عَلِيٍّ عليه السلام، أنَّهُ سَأَلَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: لَاُبَشِّرَنَّكَ يا عَلِيُّ بِها، تُبَشِّرُ اُمَّتي مِن بَعدي، وهِيَ: الصَّدَقَةُ عَلى وَجهِها، وبِرُّ الوالِدَينِ، وَاصطِناعُ المَعروفِ، وصِلَةُ الرَّحِمِ، تُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً، وتَزيدُ فِي العُمُرِ، وتَقي مَصارِعَ السَّوءِ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للشجري: ج2 ص124.</span></ref>

<span dir="rtl">84.</span> <span dir="rtl">الأمالى، شجرى ـ به نقل از اوزاعى ـ: وارد مدينه، شهر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شدم و گفتم: اين جا از فقيهان، چه كسانى هستند؟</span>

<span dir="rtl">گفتند: محمّد بن مُنكَدِر، محمّد بن مبشّر، و محمّد بن على (يعنى على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام).</span>

<span dir="rtl">پيش خود گفتم: براى آغاز كردن، هيچ يك از اينها، از فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شايسته تر نيست. پس نزد او (امام باقر عليه السلام) آمدم و گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! مرا درباره اين سخن خداوند عز و جل آگاه ساز: «خدا آنچه را بخواهد، محو يا ثبت مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست».</span>

<span dir="rtl">فرمود: «پدرم از جدّم از على عليه السلام، به من خبر داد كه او از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى على! همانا تو را به اين [آيه] بشارت مى دهم كه تو امّت مرا پس از من، بشارت دهى، و آن: صدقه دادن به طرز درست آن، نيكى به پدر و مادر، كار نيك، و صله رحم است كه بدبختى را به سعادتمندى تبديل مى كند، عمر را افزايش مى دهد و از مرگ هاى بد، جلوگيرى مى نمايد».</span>

<span dir="rtl">85.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: بِرُّ الوالِدَينِ، وصِلَةُ الرَّحِمِ، يَزيدانِ فِي الأَجَلِ.</span> <ref><span dir="rtl">الزهد للحسين بن سعيد: ص101 ح97 عن الوصافي، بحار الأنوار: ج74 ص83 ح89.</span></ref>

<span dir="rtl">85.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: نيكى به پدر و مادر و صله رحم، مهلت [عمر] را افزايش مى دهند.</span>

<span id="الفصل-السابع-ما-يوجب-سوء-البداء"></span>
= <span dir="rtl">الفصل السابع: ما يوجب سوء البداء</span> =

<span dir="rtl">فصل هفتم: عوامل بَداى بَد</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ».</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 11.</span></ref>

<span dir="rtl">«در حقيقت، خدا حال قومى را تغيير نمى دهد تا اين كه آنان حال خود را تغيير دهند. و چون خدا براى قومى آسيبى بخواهد، هيچ برگشتى براى آن نيست».</span>

<span dir="rtl">«ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنفال: 53.</span></ref>

<span dir="rtl">«اين [كيفر]، بِدان سبب است كه خداوند، نعمتى را كه بر قومى ارزانى داشته، تغيير نمى دهد، مگر آن كه آنان آنچه را در دل دارند، تغيير دهند، و خدا شنواى داناست».</span>

<span dir="rtl">«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 112.</span></ref>

<span dir="rtl">«و خداى، شهرى را مثل زده است كه امن و امان بود [و] روزى اش از هر سو فراوان مى رسيد. پس، [ساكنانش] نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به [سزاى] آنچه انجام مى دادند، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانيد».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">86.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَقولُ اللّهُ عز و جل: ... ما مِن أهلِ قَريَةٍ، ولا أهلِ بَيتٍ، ولا رَجُلٍ بِبادِيَةٍ</span> <ref><span dir="rtl">البداوة خلاف الحضر، وسمّيت الباديةُ باديةً لبروزها وظهورها، وقيل للبريّة بادية؛ لكونها ظاهرة بارزة (تاج العروس: ج19 ص191 «بدو»).</span></ref><span dir="rtl">، كانوا عَلى ما أحبَبتُ مِن طاعَتي، ثُمَّ تَحَوَّلوا عَنها إلى ما كَرِهتُ مِن مَعصِيَتي، إلّا تَحَوَّلتُ لَهُم عَمّا يُحِبّونَ مِن رَحمَتي إلى ما يَكرَهونَ مِن غَضَبي.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج16 ص137 ح44166 نقلاً عن ابن مردويه عن الإمام عليّ عليه السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">86.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل مى فرمايد: «... اهل هيچ آبادى و هيچ خانه اى، و هيچ مرد باديه نشينى نيست كه مرا آن چنان كه من دوست دارم، فرمانبرى كند و سپس از آن حالت به آنچه ناخوش دارم، يعنى نافرمانى روى آورد، مگر اين كه من نيز در برابر رحمتم ـ كه خوشايند آنهاست ـ، به خشمم ـ كه نمى پسندند ـ، روى آورم».</span>

<span dir="rtl">87.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا جارَ الحاكِمُ قَلَّ المَطَرُ، وإذا غُرِّرَ</span> <ref><span dir="rtl">أغَرَّهُ: أجسَرَهُ (تاج العروس: ج7 ص307 «غرر»). ويقال: ما غَرَّكَ بفلان؛ أي كيف اجترأتَ عليه. وكما جاء في قَولِهِ تعالى: «يَـأَيُّهَا الْاءِنسَـنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» أي ما خدعك بربّك وحملك على معصيته والأمن من عقابه؟! (راجع: لسان العرب: ج5 ص12 «غرر»).</span></ref> <span dir="rtl">بِأَهلِ الذِّمَّةِ ظَهَرَ عَلَيهِم عَدُوُّهُم، وإذا ظَهَرَتِ الفَواحِشُ كانَتِ الرَّجفَةُ، وإذا قَلَّ الأَمرُ بِالمَعروفِ استُبيحَ الحَريمُ، وإنَّما هُوَ التَّبديلُ، ثُمَّ التَّدبيرُ، ثُمَّ التَّدميرُ.</span> <ref><span dir="rtl">إرشاد القلوب: ص39؛ الفردوس: ج1 ص330 ح1310 عن ابن عمر نحوه وليس فيه ذيله من «وإذا قلّ...»، كنز العمّال: ج11 ص122 ح30865.</span></ref>

<span dir="rtl">87.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه حاكم ستم كند، بارانْ اندك مى شود، و هر گاه به اهل ذمّه خيانت شود، دشمنشان بر آنان چيره مى گردد و هر گاه فحشا پديدار شود، زلزله رخ مى دهد، و هر گاه امر به معروف كم شود، حرامْ مباح مى گردد و اين، همان تبديل شدن [نعمت ها به نقمت ها]، سپس پشت كردن [دنيا]، و سپس نابود گشتن است.</span>

<span dir="rtl">88.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا ظَهَرَ الزِّنا كَثُرَ مَوتُ الفَجأَةِ، وإذا طُفِّفَ المِكيالُ أخَذَهُمُ اللّهُ بِالسِّنينَ وَالنَّقصِ، وإذا مَنَعُوا الزَّكاةَ مَنَعَتِ الأَرضُ بَرَكَتَها مِنَ الزَّرعِ وَالثِّمارِ وَالمَعادِنِ، وإذا جاروا فِي الأَحكامِ تَعاوَنوا عَلَى الظُّلمِ وَالعُدوانِ، وإذا نَقَضُوا العُهودَ سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم عَدُوَّهُم، وإذا قَطَعُوا الأَرحامَ جُعِلَتِ الأَموالُ في أيدِي الأَشرارِ، وإذا لَم يَأمُروا بِمَعروفٍ، ولَم يَنهَوا عَن مُنكَرٍ، ولَم يَتَّبِعُوا الأَخيارَ مِن أهلِ بَيتي، سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم شِرارَهُم فَيَدعو خِيارُهُم فَلا يُستَجابُ لَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">ثواب الأعمال: ص300 ح1، الأمالي للصدوق: ص385 ح493 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام، الأمالي للطوسي: ص210 ح363 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه وفيه «وجدت في كتاب عليّ بن أبي طالب عليه السلام».</span></ref>

<span dir="rtl">88.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه زنا آشكار شود، مرگِ ناگهانى، بسيار مى گردد و هر گاه كم فروشى شود، خداوند به قحط و كمبود، گرفتارشان مى سازد و هر گاه از پرداخت زكات خوددارى كنند، زمين [نيز] بركت هايش را (اعم از: كشت و ميوه ها و معدن) باز مى دارد و هر گاه در داورى ها ستم كنند، همديگر را بر ستم و تجاوز يارى مى رسانند و هر گاه پيمان ها را بشكنند، خداوند، دشمنشان را بر آنان چيره مى سازد و هر گاه قطع رحم كنند، دارايى ها در دستان اشرار قرار مى گيرد و هر گاه امر به معروف و نهى از منكر نكنند و از نيكانِ اهل بيتم پيروى ننمايند، خداوند، بَدانشان را بر ايشان چيره مى نمايد، آن گاه نيكانشان دعا مى كنند؛ ولى اجابت نمى شوند.</span>

<span dir="rtl">89.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: خَمسٌ إذا أدرَكتُموهُنَّ فَتَعَوَّذوا بِاللّهِ عز و جل مِنهُنَّ: لَم تَظهَرِ الفاحِشَةُ في قَومٍ قَطُّ حَتّى يُعلِنوها إلّا ظَهَرَ فيهِمُ الطّاعونُ وَالأَوجاعُ الَّتي لَم تَكُن في أسلافِهِمُ الَّذينَ مَضَوا، ولَم يَنقُصُوا المِكيالَ وَالميزانَ إلّا اُخِذوا بِالسِّنينَ وشِدَّةِ المَؤونَةِ وجَورِ السُّلطانِ، ولم يَمنَعُوا الزَّكاةَ إلّا مُنِعُوا القَطرَ مِن السَّماءِ، ولَولَا البَهائِمُ لَم يُمطَروا، ولَم يَنقُضوا عَهدَ اللّهِ عز و جل وعَهدَ رَسولِهِ إلّا سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم عَدُوَّهُم فَأَخَذوا بَعضَ ما في أيديهِم، ولَم يَحكُموا بِغَيرِ ما أنزَلَ اللّهُ إلّا جَعَلَ بَأسَهُم بَينَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">ثواب الأعمال: ص301 ح2 عن أبان الأحمر عن الإمام الباقر عليه السلام؛ السيرة النبويّة لابن هشام: ج4 ص280، حلية الأولياء: ج8 ص333، الفردوس: ج5 ص288 ح8209 كلّها عن ابن عمر.</span></ref>

<span dir="rtl">89.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پنج چيز است كه هر گاه به آنها گرفتار شديد، از آنها به خدا پناه بريد: هرگز در ميان قومى فحشا، پديدار نگشت، كه آن را علنى كرده باشند، مگر اين كه در بين آنان طاعون و دردهايى كه در گذشتگانشان نبود، پديد آمد؛ و در وزن و ترازو كم نگذاشتند، مگر اين كه به قحط و تنگ دستى شديد و ستم پادشاه گرفتار آمدند؛ و از پرداخت زكاتْ خوددارى ننمودند، جز اين كه از بارش آسمان، محروم شدند و اگر حيوانات نبودند، باران نمى ديدند؛ و پيمان خداوند عز و جل و فرستاده اش را نشكستند، جز اين كه خداوند، دشمنشان را بر آنان چيره ساخت، به طورى كه فقط بعضى از آنچه را كه در دستانشان بود، در اختيار گرفتند؛ و به غير آنچه خداوند نازل كرده بود، حكم نكردند، جز اين كه ميانشان خشم و كين افكند.</span>

<span dir="rtl">90.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا كانَت فيكُم خَمسٌ رُميتُم بِخَمسٍ: إذا أكَلتُمُ الرِّبا رُميتُم بِالخَسفِ، وإذا ظَهَرَ فيكُمُ الزِّنا اُخِذتُم بِالمَوتِ، وإذا جارَتِ الحُكّامُ ماتَتِ البَهائِمُ، وإذا ظُلِمَ أهلُ المِلَّةِ</span> <ref><span dir="rtl">الملَّةُ: الدِّينُ، كملَّة الإسلام، والنصرانية، واليهوديّة، وقيل: هي معظم الدِّين، وجملة ما يجيء به الرُّسُلُ (النهاية: ج4 ص360 «ملل»).</span></ref> <span dir="rtl">ذَهَبَتِ الدَّولَةُ، وإذا تَرَكتُمُ السُّنَّةَ ظَهَرَتِ البِدعَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">إرشاد القلوب: ص71.</span></ref>

<span dir="rtl">90.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه پنج چيز در ميان شما بود، با پنج چيز، هدف قرار مى گيريد: هر گاه ربا خورديد، به زمين، فرو برده مى شويد؛ و هر گاه در ميان شما زنا پديدار گشت، گرفتار مرگ و مير مى شويد؛ و هر گاه حاكمان ستم كردند، مرگ و مير در احشام مى افتد؛ و هر گاه اهل آيين (پيروان اديان آسمانى) مورد ستم قرار گرفتند، دولتْ نابود مى گردد؛ و هر گاه سنّت مرا رها كرديد، بدعت پديد مى آيد.</span>

<span dir="rtl">91.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا جارَتِ الوُلاةُ قَحَطَتِ السَّماءُ، وإذا مُنِعَتِ الزَّكاةُ هَلَكَتِ المَواشي، وإذا ظَهَرَ الزِّنا ظَهَرَ الفَقرُ وَالمَسكَنَةُ، وإذا اُخفِرَتِ</span> <ref><span dir="rtl">أخفرتُ الرَّجُلَ: إذا نقضت عهده وذمامه، والهمزة فيه للإزالة: أي أزلتُ خفارته (النهاية: ج2 ص52 «خفر»). وفي المصدر: «خُضِرَت»، والصواب ما أثبتناه.</span></ref> <span dir="rtl">الذِّمَّةُ اُديلَ</span> <ref><span dir="rtl">الإدالة: الغلبة، يُقالُ: اُديلَ لنا على أعدائنا أي نُصرنا عليهم، ومنه: «نُدالُ عليه ويُدالُ علينا» أي يغلبُنا مرّة ونغلبه اُخرى (لسان العرب: ج11 ص252 «دول»).</span></ref> <span dir="rtl">الكُفّارُ.</span> <ref><span dir="rtl">شعب الإيمان: ج6 ص16 ح7369 عن ابن عمر، الجامع الصغير: ج2 ص69 ح4816.</span></ref>

<span dir="rtl">91.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه فرمان روايان ستم كردند، خشك سالى پديد مى آيد و هر گاه از پرداخت زكاتْ خوددارى شود، احشام نابود مى گردند و هر گاه زنا پديدار شود، فقر و تنگ دستى شايع مى گردد و هر گاه پيمان با اهل ذمّه شكسته شود، كافرانْ سلطه پيدا مى كنند.</span>

<span dir="rtl">92.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: ما نَقَضَ قَومٌ عَهدَهُم إلّا سُلِّطَ عَلَيهِم عَدُوُّهُم، وما جارَ قَومٌ إلّا كَثُرَ القَتلُ بَينَهُم، وما مَنَعَ قَومٌ الزَّكاةَ إلّا حُبِسَ القَطرُ عَنهُم، ولا ظَهَرَت فيهِمُ الفاحِشَةُ إلّا فَشا فيهِمُ المَوتُ، وما يُخسِرُ قَومٌ المِكيالَ وَالميزانَ إلّا اُخِذوا بِالسِّنينَ.</span> <ref><span dir="rtl">إرشاد القلوب: ص71؛ السنن الكبرى: ج3 ص483 ح6397 نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">92.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ قومى پيمانشان را نشكستند، جز اين كه دشمنانشان بر آنان مسلّط شدند، و هيچ قومى ستم نكردند، جز اين كه كشتار در بينشان رواج يافت، و هيچ قومى از پرداخت زكات خوددارى نكردند، مگر اين كه از باران، محروم شدند، و فحشا در ميان آنان، پديدار نگشت، مگر اين كه مرگ و مير در بينشان گسترش يافت، و هيچ قومى در پيمانه و وزن كردن، كم نگذاشتند، جز اين كه به قحطى گرفتار آمدند.</span>

<span dir="rtl">93.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا أبغَضَ المُسلِمونَ عُلَماءَهُم، وأظهَروا عِمارَةَ أسواقِهِم، وتَناكَحوا عَلى جَمعِ الدَّراهِمِ، رَماهُمُ اللّهُ عز و جل بِأَربَعِ خِصالٍ: بِالقَحطِ مِنَ الزَّمانِ، وَالجَورِ مِنَ السُّلطانِ، وَالخِيانَةِ مِن وُلاةِ الأَحكامِ، وَالصَّولَةِ مِنَ العَدُوِّ.</span> <ref><span dir="rtl">المستدرك على الصحيحين: ج4 ص361 ح7923 عن ابن أبي مليكة عن الإمام عليّ عليه السلام، كنز العمّال: ج16 ص39 ح43841.</span></ref>

<span dir="rtl">93.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه مسلمانان، دانشمندانشان را دشمن بدارند و ساختمان هاى بازارشان را بلند كنند [و مال اندوزى را بر ساير كارها ترجيح دهند] و بر پايه انباشت ثروت، ازدواج نمايند، خداوند عز و جل آنان را با چهار چيز، هدف قرار مى دهد: قحطى روزگار، ستم پادشاه، خيانت داوران (قاضيان)، و يورش دشمن.</span>

<span dir="rtl">94.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا ظُلِمَ أهلُ الذِّمَّةِ كانَتِ الدَّولَةُ دَولَةَ العَدُوِّ، وإذا كَثُرَ الزِّنا كَثُرَ السِّباءُ، وإذا كَثُرَ اللّوطِيَّةُ رَفَعَ اللّهُ عز و جل يَدَهُ عَنِ الخَلقِ، فَلا يُبالي في أيِّ وادٍ هَلَكوا.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج2 ص184 ح1752، مسند الشاميّين: ج2 ص206 ح1193 كلاهما عن جابر بن عبد اللّه، كنز العمّال: ج3 ص500 ح7604.</span></ref>

<span dir="rtl">94.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه اهل ذمّه مورد ستم قرار بگيرند، پيروزى از آنِ دشمن خواهد شد و هر گاه زنا رواج يابد، اسارت، بسيار مى گردد و هر گاه لواطْ گسترش يابد، خداوند عز و جلدست [رحمت] خود را از آفريدگان برمى دارد و ديگر برايش مهم نيست كه در كدام سرزمين، نابود مى شوند.</span>

<span dir="rtl">95.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا تَبايَعتُم بِالعينَةِ</span> <ref><span dir="rtl">العِينة: هو أن يبيع من رجل سلعةً بثمن معلوم إلى أجل، ثمّ يشتريها منه بأقلّ من الثمن الّذي باعها به (النهاية: ج3 ص333 «عين»).</span></ref><span dir="rtl">، وأخَذتُم أذنابَ البَقَرِ، ورَضيتُم بِالزَّرعِ، وتَرَكتُمُ الجِهادَ، سَلَّطَ اللّهُ عَلَيكُم ذُلّاً لا يَنزِعُهُ، حَتّى تَرجِعوا إلى دينِكُم.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج3 ص274 ح3462، السنن الكبرى: ج5 ص517 ح10703، مسند الشاميّين: ج3 ص329 ح2417 كلّها عن ابن عمر، كنز العمّال: ج4 ص283 ح10503.</span></ref>

<span dir="rtl">95.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه به معامله عَينه</span> <ref><span dir="rtl">عينه، معامله اى است كه در آن، كسى كالايى را به قيمت معلوم و مدّت دار به فردى بفروشد و سپس همان را به قيمت كمتر و بدون مدّت از او بخرد.</span></ref> <span dir="rtl">مشغول شديد و دُم گاوان را گرفتيد</span> <ref><span dir="rtl">اشاره است به اشتغال مفرط به پرورش گاو، توأم با غفلت از معنويت.</span></ref> <span dir="rtl">و زراعت را خوش داشتيد، ولى جهاد را رها كرديد، خداوند، خوارى جداناپذيرى را بر شما چيره مى سازد، تا اين كه به دينتان باز گرديد.</span>

<span dir="rtl">96.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إذا فَشَى الزِّنا ظَهَرَ مَوتُ الفُجاءَةِ، وإذا جارَ الحاكِمُ قَحَطَ المَطَرُ.</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج2 ص531 ح1888.</span></ref>

<span dir="rtl">96.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر گاه زنا شايع گردد، مرگِ ناگهانى پديدار مى شود و هر گاه حاكم ستم كند، باران نمى بارد.</span>

<span dir="rtl">97.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسن عليه السلام ـ في دُعائِهِ إذا أحزَنَهُ أمرٌ ـ: يا كهيعص، يا نورُ يا قُدّوسُ، يا خَبيرُ يا اللّهُ، يا رَحمنُ ـ رَدَّدَها ثَلاثا ـ اغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُحِلُّ النِّقَمَ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُغَيِّرُ النِّعَمَ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَهتِكُ العِصَمَ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُنزِلُ البَلاءَ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُديلُ الأَعداءَ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَقطَعُ الرَّجاءَ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَرُدُّ الدُّعاءَ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُمسِكُ غَيثَ السَّماءِ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُظلِمُ الهَواءَ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَكشِفُ الغِطاءَ.</span> <ref><span dir="rtl">المجتنى: ص61، الإقبال: ج2 ص197 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج91 ص50 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">97.</span> <span dir="rtl">امام حسن عليه السلام ـ در دعايش، هنگامى كه چيزى وى را غمگين مى كرد ـ: اى كهيعص! اى روشنايى! اى پاك! اى آگاه! اى خدا! اى بخشنده! (سه بار). گناهانى را كه نقمت ها را فرود مى آورند، بر من بيامرز و گناهانى را كه نعمت ها را تغيير مى دهند، بر من بيامرز و گناهانى كه پرده هاى عصمت را از هم مى دَرَد بر من بيامرز و گناهانى را كه بلا را فرو مى فرستند، بر من بيامرز و گناهانى را كه نابودى را نزديك مى كنند، بر من بيامرز و گناهانى را كه دشمنان را چيره مى سازند، بر من بيامرز و گناهانى را كه [رشته] اميد را قطع مى كنند، بر من بيامرز و گناهانى را كه دعا را باز مى گردانند، بر من بيامرز و گناهانى را كه باران آسمان را باز مى دارند، بر من بيامرز و گناهانى را كه هوا را تاريك مى نمايند، بر من بيامرز و گناهانى را كه پرده را مى درند، بر من بيامرز.</span>

<span dir="rtl">98.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: الذُّنوبُ الَّتي تُغَيِّرُ النِّعَمَ: البَغيُ عَلَى النّاسِ، وَالزَّوالُ عَنِ العادَةِ فِي الخَيرِ وَاصطِناعِ المَعروفِ، وكُفرانُ النِّعَمِ، وتَركُ الشُّكرِ. قالَ اللّهُ عز و جل: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ».</span>

<span dir="rtl">وَالذُّنوبُ الَّتي تورِثُ النَّدَمَ: قَتلُ النَّفسِ الَّتي حَرَّمَ اللّهُ. قالَ اللّهُ تَعالى: «وَ لَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ»</span> <ref><span dir="rtl">الإسراء: 33.</span></ref><span dir="rtl">، وقالَ عز و جل في قِصَّةِ قابيلَ حينَ قَتَلَ أخاهُ هابيلَ فَعَجَزَ عَن دَفنِهِ، فَسَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ قَتلَ أخيهِ فَقَتَلَهُ «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ»</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 31.</span></ref><span dir="rtl">، وتَركُ صِلَةِ القَرابَةِ حَتّى يَستَغنوا، وتَركُ الصَّلاةِ حَتّى يَخرُجَ وَقتُها، وتَركُ الوَصِيَّةِ ورَدِّ المَظالِمِ، ومَنعُ الزَّكاةِ حَتّى يَحضُرَ المَوتُ ويَنغَلِقَ اللِّسانُ.</span>

<span dir="rtl">وَالذُّنوبُ الَّتي تُنزِلُ النِّقَمَ: عِصيانُ العارِفِ بِالبَغيِ وَالتَّطاوُلُ عَلَى النّاسِ وَالاِستِهزاءُ بِهِم وَالسُّخرِيَّةُ مِنهُم.</span>

<span dir="rtl">وَالذُّنوبُ الَّتي تَدفَعُ القِسَمَ: إظهارُ الاِفتِقارِ، وَالنَّومُ عَنِ العَتَمَةِ،</span> <ref><span dir="rtl">العَتَمَة: صلاة العشاء، أو وقتُ صلاة العشاء الآخرة (مجمع البحرين: ج2 ص1163 «عتم»).</span></ref> <span dir="rtl">وعَن صَلاةِ الغَداةِ، وَاستِحقارُ النِّعَمِ، وشَكوَى المَعبودِ عز و جل.</span>

<span dir="rtl">وَالذُّنوبُ الَّتي تَهتِكُ العِصَمَ: شُربُ الخَمرِ، وَاللَّعِبُ بِالقِمارِ، وتَعاطي ما يُضحِكُ النّاسَ مِنَ اللَّغوِ وَالمِزاحِ، وذِكرُ عُيوبِ النّاسِ، ومُجالَسَةُ أهلِ الرَّيبِ.</span>

<span dir="rtl">وَالذُّنوبُ الَّتي تُنزِلُ البَلاءَ: تَركُ إغاثَةِ المَلهوفِ، وتَركُ مُعاوَنَةِ المَظلومِ، وتَضييعُ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ.</span>

<span dir="rtl">وَالذُّنوبُ الَّتي تُديلُ الأَعداءَ: المُجاهَرَةُ بِالظُّلمِ، وإعلانُ الفُجورِ، وإباحَةُ المَحظورِ، وعِصيانُ الأَخيارِ، وَالاِنطِباعُ لِلأَشرارِ.</span>

<span dir="rtl">وَالذُّنوبُ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ: قَطيعَةُ الرَّحِمِ، وَاليَمينُ الفاجِرَةُ، وَالأَقوالُ الكاذِبَةُ، وَالزِّنا، وسَدُّ طُرُقِ المُسلِمينَ، وَادِّعاءُ الإِمامَةِ بِغَيرِ حَقٍّ.</span>

<span dir="rtl">وَالذُّنوبُ الَّتي تَقطَعُ الرَّجاءَ: اليَأسُ مِن رَوحِ اللّهِ، وَالقُنوطُ مِن رَحمَةِ اللّهِ، وَالثِّقَةُ بِغَيرِ اللّهِ، وَالتَّكذيبُ بِوَعدِ اللّهِ عز و جل.</span>

<span dir="rtl">وَالذُّنوبُ الَّتي تُظلِمُ الهَواءَ: السِّحرُ، وَالكِهانَةُ، وَالإِيمانُ بِالنُّجومِ، وَالتَّكذيبُ بِالقَدَرِ، وعُقوقُ الوالِدَينِ.</span>

<span dir="rtl">وَالذُّنوبُ الَّتي تَكشِفُ الغِطاءَ: الاِستِدانَةُ بغَِيرِ نِيَّةِ الأَداءِ، وَالإِسرافُ فِي النَّفَقَةِ عَلَى الباطِلِ، وَالبُخلُ عَلَى الأَهلِ وَالوَلَدِ وذَوِي الأَرحامِ، وسوءُ الخُلُقِ، وقِلَّةُ الصَّبرِ، وَاستِعمالُ الضَّجَرِ وَالكَسَلِ، وَالاِستِهانَةُ بِأَهلِ الدّينِ.</span>

<span dir="rtl">وَالذُّنوبَ الَّتي تَرُدُّ الدُّعاءَ: سوءُ النِّيَّةِ، وخُبثُ السَّريرَةِ، وَالنِّفاقُ مَعَ الإِخوانِ، وتَركُ التَّصديقِ بِاِلإِجابَةِ، وتَأخيرُ الصَّلَواتِ المَفروضاتِ حَتّى تَذهَبَ أوقاتُها، وتَركُ التَّقَرُّبِ إلَى اللّهِ عز و جل بِالبِرِّ وَالصَّدَقَةِ، وَاستِعمالُ البَذاءِ وَالفُحشِ فِي القَولِ.</span>

<span dir="rtl">وَالذُّنوبُ الَّتي تَحبِسُ غَيثَ السَّماءِ: جَورُ الحُكّامِ فِي القَضاءِ، وشَهادَةُ الزّورِ، وكِتمانُ الشَّهادَةِ، ومَنعُ الزَّكاةِ وَالقَرضِ وَالماعونِ، وقَساوَةُ القُلوبِ عَلى أهلِ الفَقرِ وَالفاقَةِ، وظُلمُ اليَتيمِ وَالأَرمَلَةِ، وَانتِهارُ السّائِلِ ورَدُّهُ بِاللَّيلِ.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص270 ح2 عن أبي خالد الكابلي، عدّة الداعي: ص199، بحار الأنوار: ج73 ص375 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">98.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: گناهانى كه نعمت ها را تغيير مى دهند، عبارت اند از: ستم بر مردم، ترك عادت در كار خير و كار نيك، ناسپاسى نعمت ها و ترك سپاس گزارى. خداوند عز و جل فرمود: «در حقيقت، خدا سرنوشت قومى را تغيير نمى دهد تا اين كه آنان، خود، حال خويش را تغيير دهند».</span>

<span dir="rtl">و گناهانى كه پشيمانى مى آورند، عبارت اند از: كشتن كسى كه خداوند، كشتنش را حرام نموده است ـ و خداى متعال فرمود: «و نفْسى را كه خداوندْ حُرمت بخشيده است، مكُشيد» و خداوند عز و جل در داستان قابيل، هنگامى كه او برادرش هابيل را كشت و از دفن كردنش ناتوان ماند، فرمود: «پس، نفْسش او را به قتل برادرش ترغيب كرد، و وى را كشت. «پس، از زمره پشيمانان گرديد»»، ترك كردن رابطه خويشاوندى، به طورى كه احساس بى نيازى كنند [و خويشاوندى را فراموش نمايند]، نگزاردن نماز تا زمانى كه وقتش بگذرد، ترك كردن وصيّت و ردّ مظالم، و خوددارى كردن از پرداخت زكات تا زمانى كه مرگ، فرا رسد و زبان، بند آيد.</span>

<span dir="rtl">و گناهانى كه نقمت ها را فرود مى آورند، عبارت اند از: نافرمانى آگاه با تعدّى [به ديگران]، گردنكشى بر مردم، و ريشخند و مسخره كردن آنان.</span>

<span dir="rtl">و گناهانى كه [روزى و] نصيب ها را باز مى گردانند، عبارت اند از: اظهار نادارى، خواب ماندن از نماز عشا و نماز صبح، سبُك شمردن نعمت ها، و شِكوه كردن از خداوند عز و جل.</span>

<span dir="rtl">و گناهانى كه پرده هاى عصمت را مى درند، عبارت اند از: شرابخوارى، قماربازى، سرگرم شدن به چيزهاى بيهوده و شوخى هايى كه موجب خنده مردم مى شوند، بيان عيب هاى مردم، و همنشينى با افراد مشكوك (متّهم).</span>

<span dir="rtl">و گناهانى كه بلا را فرو مى فرستند، عبارت اند از: ترك كردن فريادرسىِ درمانده، ترك كردن يارى ستم ديده، و ضايع كردن امر به معروف و نهى از منكر.</span>

<span dir="rtl">و گناهانى كه دشمنان را چيره مى سازند، عبارت اند از: آشكارا ستم كردن، علنى كردن گناهان، مباح كردن حرام، نافرمانى كردن از نيكان و پيروى نمودن از بدان.</span>

<span dir="rtl">و گناهانى كه نابودى را نزديك مى سازند، عبارت اند از: قطع رحِم، سوگند دروغ، سخنان دروغ، زنا، بستن راه مسلمانان، و به ناحق ادّعاى امامت نمودن.</span>

<span dir="rtl">و گناهانى كه [رشته] اميد را قطع مى كنند، عبارت اند از: نوميدى از بخشايش خداوند، نوميدى از رحمت خدا، اعتماد به غير خدا، و دروغ پنداشتن وعده خداوند عز و جل.</span>

<span dir="rtl">و گناهانى كه هوا را تاريك مى نمايند، عبارت اند از: جادوگرى، كهانت، باور داشتن به ستارگان [و تأثير حركت آنها در رخدادهاى آينده]، دروغ پنداشتن قَدَر، و سرپيچى از پدر و مادر (عاقّ والدين).</span>

<span dir="rtl">و گناهانى كه پرده را مى درند، عبارت اند از: قرض گرفتن به قصد ادا نكردن، زياده روى در هزينه ها بر پايه باطل، بخل ورزيدن در حقّ خاندان و فرزندان و خويشان، بداخلاقى، ناشكيبايى، بى قرارى، تنبلى، و كوچك كردن دينداران.</span>

<span dir="rtl">و گناهانى كه دعا را باز مى گردانند، عبارت اند از: بدخواهى، خباثت باطن، دورويى با برادران [دينى]، ندادن صدقه در پاسخ [درخواست نيازمندان]، به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا زمانى كه وقتشان بگذرد، تقرّب نجستن به خداوند عز و جل با نيكوكارى و صدقه، و فحّاشى و ناسزاگويى در گفتار.</span>

<span dir="rtl">و گناهانى كه باران آسمان را باز مى دارند، عبارت اند از: ستم داوران در داورى، گواهى دروغ، كتمان گواهى، خوددارى از پرداخت زكات و بدهكارى و احسان، سخت دلى نسبت به فقيران و بينوايان، ستم بر يتيمان و بيوگان، و دور كردن نيازمند و شبانه باز گرداندن او.</span>

<span dir="rtl">99.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: ما مِن سَنَةٍ أقَلُّ مَطَرا مِن سَنَةٍ، ولكِنَّ اللّهَ يَضَعُهُ حَيثُ يَشاءُ، إنَّ اللّهَ عز و جل إذا عَمِلَ قَومٌ بَالمَعاصي صَرَفَ عَنهُم ما كانَ قَدَّرَ لَهُم مِنَ المَطَرِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص272 ح15، المحاسن: ج1 ص207 ح365، الأمالي للصدوق: ص384 ح493 كلّها عن أبي حمزة، روضة الواعظين: ص460، بحار الأنوار: ج73 ص329 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">99.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: هيچ سالى بارانش از سال ديگر كمتر نيست؛ ولى خداوند، آن را، چنان كه مى خواهد، قرار مى دهد. هر گاه قومى مرتكب گناه شوند، بارانى را كه برايشان مقدّر نموده، از آنان باز مى دارد.</span>

<span dir="rtl">100.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: حَياةُ دَوابِّ البَحرِ بِالمَطَرِ، فَإِذا كُفَّ المَطَرُ ظَهَرَ الفَسادُ فِي البَرِّ وَالبَحرِ، وذلِكَ إذا كَثُرَتِ الذُّنوبُ وَالمَعاصي.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص160، بحار الأنوار: ج73 ص349 ح40.</span></ref>

<span dir="rtl">100.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: زندگى جانداران دريا، در گرو بارش باران است. هر گاه باران باز داشته شود، تباهى در خشكى و دريا بروز مى كند و اين، هنگامى است كه گناهان و نافرمانى ها رواج يابند.</span>

<span dir="rtl">101.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إذا فَشا أربَعَةٌ ظَهَرَت أربَعَةٌ: إذا فَشَا الزِّنا ظَهَرَتِ الزَّلزَلَةُ، وإذا فَشَا الجَورُ فِي الحُكمِ احتُبِسَ القَطرُ، وإذا خُفِرَتِ الذِّمَّةُ اُديلَ لِأَهلِ الشِّركِ مِن أهلِ الإِسلامِ، وإذا مُنِعَتِ الزَّكاةُ ظَهَرَتِ الحاجَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص448 ح3، الخصال: ص242 ح95 عن عبد الرحمن بن كثير الهاشمي، المواعظ العدديّة: ص226 كلاهما نحوه، وسائل الشيعة: ج11 ص514 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">101.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هر گاه چهار چيز شايع شود، چهار چيز بروز مى كند: هر گاه زنا شايع شود، زلزله رخ دهد؛ و هر گاه ستم در داورى شايع شود، باران بند مى آيد؛ هر گاه اهل ذمّه مورد ستم قرار گيرند، مشركان بر مسلمانان چيره مى گردند؛ و هر گاه از پرداخت زكات خوددارى گردد، نيازها رو مى شوند.</span>

<span dir="rtl">102.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: إذا كَذَبَ الوُلاةُ حُبِسَ المَطَرُ، وإذا جارَ السُّلطانُ هانَتِ الدَّولَةُ، وإذا حُبِسَتِ الزَّكاةُ ماتَتِ المَواشي.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للمفيد: ص310 ح2، الأمالي للطوسي: ص79 ح117 كلاهما عن ياسر، تنبيه الخواطر: ج2 ص179، بحار الأنوار: ج73 ص373 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">102.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: هر گاه فرمان روايان دروغ بگويند، باران باز داشته مى شود و هر گاه پادشاه ستم نمايد، دولتْ سست مى گردد و هر گاه از پرداخت زكات خوددارى گردد، دام ها مى ميرند.</span>

<span dir="rtl">103.</span> <span dir="rtl">الغيبة للطوسي عن أبي حمزة: قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: إنَّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَقولُ: «إلَى السَّبعينَ بَلاءٌ»، وكانَ يَقولُ: «بَعدَ البَلاءِ رَخاءٌ»، وقَد مَضَتِ السَّبعونَ ولَم نَرَ رَخاءً؟!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: يا ثابِتُ، إنَّ اللّهَ تَعالى كانَ وَقَّتَ هذَا الأَمرَ فِي السَّبعينَ، فَلَمّا قُتِلَ الحُسينُ عليه السلام، اشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلى أهلِ الأَرضِ، فَأَخَّرَهُ إلى أربَعينَ ومِئَةِ سَنَةٍ، فَحَدَّثناكُم فَأَذَعتُمُ الحَديثَ، وكَشَفتُم قِناعَ السِّرِّ، فَأَخَّرَهُ اللّهُ ولَم يَجعَل لَهُ بَعدَ ذلِكَ عِندَنا وَقتا و «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 39.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الغيبة للطوسي: ص428 ح417، تفسير العيّاشي: ج2 ص218 ح69، الغيبة للنعماني: ص293 ح10 وليس فيه صدره إلى «ولم نر رخاء»، الخرائج والجرائح: ج1 ص178 ح11، بحار الأنوار: ج4 ص114 ح39.</span></ref>

<span dir="rtl">103.</span> <span dir="rtl">الغيبة، طوسى ـ به نقل از ابو حمزه ـ: به امام باقر عليه السلام گفتم: على عليه السلام پيوسته مى فرمود: تا هفتاد سال، بلا خواهد بود و مى فرمود: پس از بلا، آسايش خواهد بود؛ امّا هفتاد گذشت و ما آسايشى نديديم.</span>

<span dir="rtl">امام باقر عليه السلام فرمود: «اى ثابت! همانا خداى متعال اين كار را در سال هفتادم معيّن كرده بود. وقتى حسين عليه السلام كشته شد، خشم خداوند بر زمينينان شدّت يافت و آن را تا صد و چهل سال به تأخير انداخت. آن گاه ما شما را [از رازى] خبردار نموديم و شما راز را فاش كرديد و پرده آن را كنار زديد. بدين خاطر، خداوند، آن را [دوباره] به تأخير انداخت و پس از آن، وقتى را براى آن نزد ما تعيين نكرد و «خدا آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست»».</span>

<span dir="rtl">104.</span> <span dir="rtl">الغيبة للطوسي عن أبي بصير: قُلتُ لَهُ عليه السلام: ألِهذَا الأَمرِ أمَدٌ نُريحُ إلَيهِ أبدانَنا، ونَنتَهي إلَيهِ؟ قالَ: بَلى، ولكِنَّكُم أذَعتُم فَزادَ اللّهُ فيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الغيبة للطوسي: ص427 ح416، بحار الأنوار: ج4 ص113 ح38.</span></ref>

<span dir="rtl">104.</span> <span dir="rtl">الغيبة، طوسى ـ به نقل از ابو بصير ـ: به او (امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام) گفتم: آيا براى اين امر (غيبت)، نقطه پايانى هست تا بدن هاى ما در آن به آسايش برسد؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بله؛ ولى شما [آن را] فاش كرديد. بدين جهت، خداوند در وقتِ آن افزود».</span>

<span id="الفصل-الثامن-موارد-البداء-في-القرآن"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثامن: موارد البداء في القرآن</span> =

<span dir="rtl">فصل هشتم: نمونه هاى بَدا در قرآن</span>

<span id="البداء-في-عذاب-قوم-يونس-عليه-السلام"></span>
== <span dir="rtl">8 / 1: البَداءُ في عَذابِ قَومِ يونُسَ عليه السّلام</span> ==

<span dir="rtl">8 / 1: بَدا در مجازات قوم يونس عليه السّلام</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا ءَامَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ».</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 98.</span></ref>

<span dir="rtl">«چرا هيچ شهرى نبود كه [اهل آن] ايمان بياورد و ايمانش به حالش سود بخشد، مگر قوم يونس كه وقتى [در آخرين لحظه] ايمان آوردند، عذاب رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برطرف كرديم و تا چندى، آنان را برخوردار ساختيم؟».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">105.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ يونُسَ عليه السلام لَمّا آذاهُ قَومُهُ دَعَا اللّهَ عَلَيهِم، فَأَصبَحوا أوَّلَ يَومٍ ووُجوهُهُم مُصفَرَّةٌ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «صفرة»، والتصويب من بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">وأصبَحُوا اليَومَ الثّانِيَ ووُجوهُهُم سودٌ قالَ: وكانَ اللّهُ واعَدَهُم أن يَأتِيَهُمُ العَذابُ، فَأَتاهُمُ العَذابُ حَتّى نالوهُ بِرِماحِهِم؛ فَفَرَّقوا بَينَ النِّساءِ وأولادِهِنَّ، وَالبَقَرِ وأولادِها، ولَبِسُوا المُسوحَ وَالصّوفَ، ووَضَعُوا الحِبالَ في أعناقِهِم، وَالرَّمادَ عَلى رُؤوسِهِم، وضَجُّوا ضَجَّةً واحِدَةً إلى رَبِّهِم؛ وقالوا: آمَنّا بِإِلهِ يونُسَ؛ قالَ: فَصَرَفَ اللّهُ عَنهُمُ العَذابَ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص136 ح46 عن الثمالي، بحار الأنوار: ج14 ص399 ح13.</span></ref>

<span dir="rtl">105.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: وقتى قوم يونس عليه السلام وى را آزردند، او آنان را نفرين نمود. بدين خاطر، روز اوّل، در حالى صبح خود را آغاز كردند كه چهره هايشان زرد گشته بود و روز دوم، صبح را در حالى آغاز كردند كه چهره هايشان سياه شده بود. و خداوند، وعده شان داده بود كه عذاب بر آنان فرود آيد، و عذاب به سراغشان آمد تا جايى كه [از شدّت نزديكى] نيزه هايشان به آن مى رسيد. پس بين زنان و فرزندانشان و گاوها و بچه هاى آنها جدايى انداختند و گليم و پشمينه پوشيدند و ريسمان به گردن هايشان بستند و خاكستر بر سرهايشان ريختند و يك پارچه به درگاه پروردگارشان زارى كردند و گفتند: به خداى يونس، ايمان آورديم. پس خداوند، عذاب را از آنان باز داشت.</span>

<span dir="rtl">106.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشي عن أبي بصير: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: لَمّا أظَلَّ قَومَ يونُسَ عليه السلام العَذابُ، دَعَوُا اللّهَ فَصَرَفَهُ عَنهُم، قُلتُ: كَيفَ ذلِكَ؟ قالَ: كانَ فِي العِلمِ أنَّهُ يَصرِفُهُ عَنهُم.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص136 ح45.</span></ref>

<span dir="rtl">106.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از ابو بصير ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «وقتى عذاب بر قوم يونس عليه السلام سايه افكند، به درگاه خداوند، دعا كردند. آن گاه خداوند، عذاب را از آنان باز داشت».</span>

<span dir="rtl">گفتم: اين، چگونه ممكن است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «در دانش خدا بوده كه آن را از آنان باز مى دارد».</span>

<span dir="rtl">107.</span> <span dir="rtl">علل الشرائع عن أبي بصير: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: لِأَيِّ عِلَّةٍ صَرَفَ اللّهُ عز و جل العَذابَ عَن قَومِ يونُسَ عليه السلام وقَد أظَلَّهُم، ولَم يَفعَل كَذلِكَ بِغَيرِهِم مِنَ الاُمَمِ؟ فَقالَ: لِأَنَّهُ كانَ في عِلمِ اللّهِ عز و جل أنَّهُ سَيَصرِفُهُ عَنهُم لِتَوبَتِهِم، وإنَّما تَرَكَ إخبارَ يونُسَ عليه السلام بِذلِكَ لِأَنَّهُ عز و جل أرادَ أن يُفَرِّغَهُ لِعِبادَتِهِ في بَطنِ الحوتِ، فَيَستَوجِبَ بِذلِكَ ثَوابَهُ وكَرامَتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص77 ح1، بحار الأنوار: ج14 ص386 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">107.</span> <span dir="rtl">علل الشرائع ـ به نقل از ابو بصير ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: به چه علّت، خداوند عز و جل عذابى را كه بر قوم يونس عليه السلام سايه افكنده بود، از آنان باز داشت، در حالى كه با امّت هاى ديگر چنين نكرد؟ فرمود: «زيرا در دانش خداوند عز و جل بوده كه عذاب را از آنان به خاطر توبه شان باز دارد و خبر آن را به يونس نداده بود؛ چرا كه خداوند عز و جلاراده كرده بود او را در شكم ماهى بيندازد تا وى را با فراغت عبادت كند و بدين سبب، مستوجب پاداش و كرامت خدا گردد».</span>

<span dir="rtl">108.</span> <span dir="rtl">علل الشرائع عن سماعة: أنَّهُ سَمِعَهُ عليه السلام وهُوَ يَقولُ: ما رَدَّ اللّهُ العَذابَ عَن قَومٍ قَد أظَلَّهُم إلّا قَومَ يونُسَ عليه السلام، فَقُلتُ: أكانَ قَد أظَلَّهُم؟ فَقالَ: نَعَم، حَتّى نالوهُ بِأَكُفِّهِم، قُلتُ: فَكَيفَ كانَ ذلِكَ؟ قالَ: كانَ فِي العِلمِ المُثبَتِ عِندَ اللّهِ عز و جل الَّذي لَم يَطَّلِع عَلَيهِ أحَدٌ أنَّهُ سَيَصرِفُهُ عَنهُم.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص77 ح2، بحار الأنوار: ج14 ص386 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">108.</span> <span dir="rtl">علل الشرائع ـ به نقل از سماعه ـ: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «خداوند از هيچ قومى عذابى را كه بر آنان سايه افكنده بود، باز نگردانيد، جز قوم يونس عليه السلام».</span>

<span dir="rtl">گفتم: آيا عذاب بر آنان سايه افكنده بود؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بله! تا جايى كه آن را با دستانشان لمس كردند».</span>

<span dir="rtl">گفتم: اين، چگونه مى شود؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «در دانشِ ثبت شده نزد خداوند عز و جل كه هيچ كس بر آن آگاه نيست، چنين بود كه آن را از آنان باز مى دارد».</span>

<span id="البداء-في-مواعدة-موسى-عليه-السلام"></span>
== <span dir="rtl">8 / 2: البَداءُ في مُواعَدَةِ موسى عليه السّلام</span> ==

<span dir="rtl">8 / 2: بَدا در وعده با موسى عليه السّلام</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلِةً وَقَالَ مُوسَى لأَِخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 142.</span></ref>

<span dir="rtl">«و با موسى، سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر، تمام كرديم، تا آن كه وقت معيّن پروردگارش در چهل شب به سر آمد. و موسى [هنگام رفتن به كوه طور] به برادرش هارون گفت: «در ميان قوم من، جانشينم باش و [كار آنان را] اصلاح كن و از راه فسادگران، پيروى مكن»».</span>

<span dir="rtl">«وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظَالِمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 51.</span></ref>

<span dir="rtl">«و آن گاه [را به ياد آوريد] كه با موسى چهل شب قرار گذاشتيم. آن گاه در غياب وى، شما گوساله را [به پرستش] گرفتيد، در حالى كه ستمكار بوديد».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">109.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ إِذْ وَ عَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» ـ: كانَ فِي العِلمِ وَالتَّقديرِ ثَلاثينَ لَيلَةً، ثُمَّ بَدا للّهِِ فَزادَ عَشرا، فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ لِلأَوَّلِ وَالآخِرِ أربَعينَ لَيلَةً.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج1 ص44 ح46 عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج13 ص226 ح27.</span></ref>

<span dir="rtl">109.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداى متعال: «و آن گاه كه با موسى چهل شب، قرار گذاشتيم» ـ: در دانش و تقدير خداوند، سى شب بود. سپس براى خداوند، بَدا حاصل شد و ده شب بر آن افزود، تا اين كه وقت معيّن پروردگارش براى اوّل و آخر[ش]، چهل شب، تمام گرديد.</span>

<span id="البداء-في-دخول-الأرض-المقدسة"></span>
== <span dir="rtl">8 / 3: البَداءُ في دُخولِ الأَرضِ المُقَدَّسَةِ</span> ==

<span dir="rtl">8 / 3: بَدا در وارد شدن به سرزمين مقدّس</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«يَاقَوْمِ ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّواْ عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 21.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما نوشته است، در آييد و به عقب باز نگرديد، كه زيانكار خواهيد شد».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">110.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «يَاقَوْمِ ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ» ـ: كَتَبَها لَهُم ثُمَّ مَحاها.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج1 ص304 ح69 عن زرارة وحمران ومحمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج13 ص180 ح11.</span></ref>

<span dir="rtl">110.</span> <span dir="rtl">امام باقر و امام صادق عليهماالسلام ـ در باره اين سخن خداى متعال: «اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما نوشته است، در آييد» ـ: آن (در آمدن به سرزمين مقدّس) را براى آنان نوشت و سپس محوش نمود.</span>

<span dir="rtl">111.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ: «ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ» ـ: كَتَبَها لَهُم ثُمَّ مَحاها، ثُمَّ كَتَبَها لِأَبنائِهِم فَدَخَلوها، وَاللّهُ يَمحو ما يَشاءُ ويُثبِتُ وعِندَهُ اُمُّ الكِتابِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج1 ص304 ح72 عن مسعدة بن صدقة، بحار الأنوار: ج13 ص181 ح14.</span></ref>

<span dir="rtl">111.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ وقتى در باره اين سخن خداوند، مورد پرسش قرار گرفت: «به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما نوشته است، در آييد» ـ: آن را براى آنان نوشت و سپس محوش نمود. سپس آن را براى فرزندان آنان نوشت و آنان به آن وارد شدند. و خداوند، آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست.</span>

<span dir="rtl">112.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ» ـ: كانَ في عِلمِهِ أنَّهُم سَيَعصونَ ويَتيهونَ أربَعينَ سَنَةً، ثُمَّ يَدخُلونَها بَعدَ تَحريمِهِ إيّاها عَلَيهِم.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج1 ص306 ح76 عن ابن سنان، بحار الأنوار: ج13 ص182 ح17.</span></ref>

<span dir="rtl">112.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل: «به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما نوشته است، در آييد» ـ: در دانش او چنين بود كه آنان به زودى، نافرمانى مى كنند و چهل سال [در بيابان] سرگردان خواهند بود و سپس، پس از اين كه خدا بر آنان حرام نمود، واردش مى گردند.</span>

<span dir="rtl">113.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ بَني إسرائيلَ قالَ لَهُم: «ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ» فَلَم يَدخُلوها، حَتّى حَرَّمَها عَلَيهِم وعَلى أبنائِهِم، وإنَّما دَخَلَها أبناءُ الأَبناءِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج1 ص304 ح70 عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج13 ص181 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">113.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خداوند به بنى اسرائيل فرمود: «به سرزمين مقدّس در آييد»؛ ولى به آن، وارد نشدند، تا اين كه خداوند، آن را بر آنان و فرزندانشان حرام نمود، و همانا فرزندان فرزندان [آنان]، در آن وارد شدند.</span>

<span id="البداء-في-ذبح-إسماعيل-عليه-السلام"></span>
== <span dir="rtl">8 / 4: البَداءُ في ذَبحِ إسماعيلَ عليه السّلام</span> ==

<span dir="rtl">8 / 4: بَدا در سر بريدن اسماعيل عليه السّلام</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ يَابُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَاأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَ نَادَيْنَاهُ أَن يَاإِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاؤُاْ الْمُبِينُ * وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ».</span> <ref><span dir="rtl">الصّافّات: 102 ـ 107.</span></ref>

<span dir="rtl">«و وقتى با او به جايگاه «سعى» رسيد، گفت: «اى پسرك من! من در خواب [،چنين] ديدم كه تو را سر مى بُرم. پس ببين چه به نظرت مى آيد». گفت: اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن. إن شاء اللّه، مرا از شكيبايان خواهى يافت. پس، وقتى هر دو، تن در دادند (همديگر را بدرود) گفتند و [ابراهيم، ] او را به پيشانى بر خاك افكند، او را ندا داديم كه: اى ابراهيم! رؤيا[ى خود] را حقيقت بخشيدى. ما نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم. راستى كه اين، همان آزمايش آشكار بود. و او را در ازاى قربانى بزرگى، باز رهانيديم».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">114.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: ما بَدا للّهِِ بَداءٌ كَما بَدا لَهُ في إسماعيلَ عليه السلام أبي؛ إذا أمَرَ أباهُ إبراهيمَ عليه السلام بِذَبحِهِ، ثُمَّ فَداهُ بِذِبحٍ</span> <ref><span dir="rtl">الذِّبح: المذبوح (مفردات ألفاظ القرآن: ص326 «ذبح»).</span></ref> <span dir="rtl">عَظيمٍ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص336 ح11، بحار الأنوار: ج4 ص109 ح26.</span></ref>

<span dir="rtl">114.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: براى خداوند، هيچ بَدايى همانند بَداى او درباره پدرم اسماعيل، حاصل نشد، هنگامى كه پدر او ابراهيم را به سربريدنش فرمان داد و سپس او را در ازاى قربانى بزرگى رهانيد.</span>

<span id="في-موارد-اخرى"></span>
== <span dir="rtl">8 / 5: في مَوارِدَ اُخرى</span> ==

<span dir="rtl">8 / 5: نمونه هاى ديگر</span>

<span dir="rtl">115.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ فيما نُسِبَ إلَيهِ في بَيانِ أصنافِ آياتِ القُرآنِ وأنواعِها ـ: وأمّا مَن أنكَرَ البَداءَ، فَقَد قالَ اللّهُ في كِتابِهِ: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ»</span> <ref><span dir="rtl">الذاريات: 54.</span></ref> <span dir="rtl">وذلِكَ أنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أراد أن يُهلِكَ الأَرضَ في ذلِكَ الوَقتِ، ثُمَّ تَدارَكَهُم بِرَحمَتِهِ فَبَدا لَهُ في هَلاكِهِم وأنزَلَ عَلى رَسولِهِ «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ»</span> <ref><span dir="rtl">الذاريات: 55.</span></ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">ومِثلُهُ قَولُهُ تَعالى: «وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»</span> <ref><span dir="rtl">الأنفال: 33.</span></ref> <span dir="rtl">ثُمَّ بَدا لَهُ «وَمَا لَهُمْ أَلَا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»</span> <ref><span dir="rtl">الأنفال: 34.</span></ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">وكَقَولِهِ: «إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَـبِرُونَ يَغْلِبُواْ مِاْئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ»</span> <ref><span dir="rtl">الأنفال: 65.</span></ref> <span dir="rtl">ثُمَّ بَدا لَهُ تَعالى، فَقالَ: «الْانَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُواْ مِاْئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُواْ أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّـبِرِينَ»</span> <ref><span dir="rtl">الأنفال: 66.</span></ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">وهكَذا يَجرِي الأَمرُ ما فِي النّاسِخِ وَالمَنسوخِ، وهُوَ يَدُلُّ عَلى تَصحيحِ البَداءِ.</span>

<span dir="rtl">وقَولُهُ: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَـبِ»</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 39.</span></ref> <span dir="rtl">فَهَل يَمحو إلّا ما كانَ، وهَل يُثبِتُ إلّا ما لَم يَكُن، ومِثلُ هذا كَثيرٌ في كِتابِ اللّهِ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج93 ص83 نقلاً عن تفسير النعماني عن إسماعيل بن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">115.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در باره آنچه در بيان اقسام و انواع آيات قرآن، به وى منسوب است ـ: و امّا كسى كه بَدا را انكار كند، خداوند در كتابش فرموده: «پس، از آنان روى بگردان، كه تو در خورِ نكوهش نيستى». اين، بِدان جهت است كه خداوندِ منزّه، اراده كرد كه [اهل] زمين را در اين وقت، نابود سازد. سپس با رحمت خود به داد آنان رسيد و در نابودى شان براى او بَدا حاصل شد و [اين آيه را] بر پيامبرش نازل فرمود: «و پند ده، كه پند، مؤمنان را سود مى بخشد».</span>

<span dir="rtl">و مانند آن، اين سخن خداى متعال است: «و تا تو در ميان آنان هستى، خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند، و تا آنان طلب آمرزش مى كنند، خدا عذاب كننده ايشان نخواهد بود». سپس براى او بَدا حاصل شد: «و چرا خدا عذابشان نكند، با اين كه آنان [مردم را] از [زيارت] مسجد الحرام باز مى دارند؟».</span>

<span dir="rtl">و مانند اين سخن خداست: «اگر از شما بيست تن شكيبا باشند، بر دويست تن چيره مى گردند و اگر از شما يكصد تن باشند، بر هزار تن از كافران، پيروز مى گردند». سپس براى خداى متعال، بَدا حاصل شد و فرمود: «اكنون، خدا بر شما تخفيف داد و معلوم داشت كه در شما ضعفى هست. پس اگر از ميان شما يكصد تن شكيبا باشند، بر دويست تن، پيروز مى گردند و اگر از شما هزار تن باشند، به توفيق الهى، بر دو هزار تن غلبه مى كنند، و خدا با شكيبايان است».</span>

<span dir="rtl">و اين چنين است آنچه در ناسخ و منسوخ است و آن، بر صحيح بودن بَدا دلالت دارد.</span>

<span dir="rtl">و [درباره] اين سخن خدا: «خدا آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست»، پس آيا جز آنچه را بوده، محو مى كند؟ و آيا جز آنچه را نبوده، اثبات مى كند؟ و همانند اين، در كتاب خداوند عز و جل بسيار است.</span>

<span dir="rtl">116.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشي عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ «مَا نَنسَخْ مِنْ ءَايَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا»</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 106.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: النّاسِخُ ما حُوِّلَ، وما يُنسيها: مِثلُ الغَيبِ الَّذي لَم يَكُن بَعدُ، كَقَولِهِ «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ».</span>

<span dir="rtl">فَيَفعَلُ اللّهُ ما يَشاءُ، ويُحَوِّلُ ما يَشاءُ، مِثلُ قَومِ يونُسَ إذا بَدا لَهُ فَرَحِمَهُم، ومِثلُ قَولِهِ «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ». أدرَكَتهُم رَحمَتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج1 ص55 ح77، بحار الأنوار: ج4 ص116 ح77.</span></ref>

<span dir="rtl">116.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از محمّد بن مسلم، از امام باقر عليه السلام، در باره اين سخن خدا: «هر حكمى را كه نسخ كنيم و يا آن را به بفراموشانيم، بهتر از آن، يا مانند آن را مى آوريم» ـ: ناسخ، آن است كه تبديل مى شود، و آنچه [خداوند] مى فراموشاند: مانند غيبى كه هنوز موجود نشده است، مانند اين سخن خدا: «خدا آنچه را بخواهد، محو يا ثبت مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست».</span>

<span dir="rtl">پس خداوند، آنچه را بخواهد، انجام مى دهد و آنچه را بخواهد، تبديل مى كند، مانند قوم يونس، آن هنگام كه براى او بَدا حاصل شد و بر آنان رحم آورد، و مانند سخن خدا كه: «پس، از آنان روى بگردان، كه تو در خورِ نكوهش نيستى». رحمت خدا آنان را در رسيد.</span>

<span id="الفصل-التاسع-احتجاجات-في-البداء"></span>
= <span dir="rtl">الفصل التاسع: احتجاجات في البداء</span> =

<span dir="rtl">فصل نهم: استدلال هايى در باره بَدا</span>

<span dir="rtl">117.</span> <span dir="rtl">الإمام العسكريّ عليه السلام: جاءَ قَومٌ مِنَ اليَهودِ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالوا: يا مُحَمَّدُ، هذِهِ القِبلَةُ بَيتُ المَقدِسِ قَد صَلَّيتَ إلَيها أربَعَ عَشرَةَ سَنَةً ثُمَّ تَرَكتَهَا الآنَ، أفَحَقّا كانَ ما كُنتَ عَلَيهِ فَقَد تَرَكتَهُ إلى باطِلٍ، فَإِنَّما يُخالِفُ الحَقَّ الباطِلُ، أو باطِلاً كانَ ذلِكَ فَقَد كُنتَ عَلَيهِ طولَ هذِهِ المُدَّةِ؟ فَما يُؤمِنُنا أن تَكونَ الآنَ عَلى باطِلٍ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: بَل ذلِكَ كانَ حَقّا وهذا حَقٌّ، يَقولُ اللّهُ: «قُل لِّلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 142.</span></ref> <span dir="rtl">إذا عَرَفَ صَلاحَكُم يا أيُّهَا العِبادُ فِي استِقبالِ المَشرِقِ أمَرَكُم بِهِ، وإذا عَرَفَ صَلاحَكُم فِي استِقبالِ المَغرِبِ أمَرَكُم بِهِ، وإن عَرَفَ صَلاحَكُم في غَيرِهِما أمَرَكُم بِهِ، فَلا تُنكِروا تَدبيرَ اللّهِ تَعالى في عِبادِهِ، وقَصدَهُ إلى مَصالِحِكُم.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لَقَد تَرَكتُمُ العَمَلَ يَومَ السَّبتِ ثُمَّ عَمِلتُم بَعدَهُ سائِرَ الأَيّامِ، ثُمَّ تَرَكتُموهُ فِي السَّبتِ ثُمَّ عَمِلتُم بَعدَهُ، أفَتَرَكتُمُ الحَقَّ إلى باطِلٍ أوِ الباطِلَ إلى حَقٍّ؟ أوِ الباطِلَ إلى باطِلٍ أوِ الحَقَّ إلى حَقٍّ؟ قولوا كَيفَ شِئتُم فَهُوَ قَولُ مُحَمَّدٍ وجَوابُهُ لَكُم. قالوا: بَل تَركُ العَمَلِ فِي السَّبتِ حَقٌّ وَالعَمَلُ بَعدَهُ حَقٌّ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: فَكَذلِكَ قِبلَةُ بَيتِ المَقدِسِ في وَقتِهِ حَقٌّ، ثُمَّ قِبلَةُ الكَعبَةِ في وَقتِهِ حَقٌّ.</span>

<span dir="rtl">فَقالوا لَهُ: يا مُحَمَّدُ، أفَبَدا لِرَبِّكَ فيما كانَ أمَرَكَ بِهِ بِزَعمِكَ مِنَ الصَّلاةِ إلى بَيتِ المَقدِسِ حَتّى نَقَلَكَ إلَى الكَعبَةِ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ما بَدا لَهُ عَن ذلِكَ، فَإِنَّهُ العالِمُ بِالعَواقِبِ وَالقادِرُ عَلَى المَصالِحِ، لا يَستَدرِكُ عَلى نَفسِهِ غَلَطا، ولا يَستَحدِثُ رَأياً بِخِلافِ المُتَقَدِّمِ جَلَّ عَن ذلِكَ، ولا يَقَعُ عَلَيهِ أيضا مانِعٌ يَمنَعُهُ مِن مُرادِهِ، ولَيسَ يَبدو إلّا لِمَن كانَ هذا وَصفَهُ، وهُوَ عز و جل يَتَعالى عَن هذِهِ الصِّفاتِ عُلُوّا كَبيرا.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أيُّهَا اليَهودُ، أخبِروني عَنِ اللّهِ ألَيسَ يُمرِضُ ثُمَّ يُصِحُّ، ويُصِحُّ ثُمَّ يُمرِضُ، أبَدا لَهُ في ذلِكَ؟ ألَيسَ يُحيي ويُميتُ، ألَيسَ يَأتي بِاللَّيلِ في أثَرِ النَّهارِ، وَالنَّهارِ في أثَرِ اللَّيلِ، أبَدا لَهُ في كُلِّ واحِدٍ مِن ذلِكَ؟ قالوا: لا، قالَ: فَكَذلِكَ اللّهُ تَعَبَّدَ نَبِيَّهُ مُحَمَّدا بِالصَّلاةِ إلَى الكَعبَةِ بَعدَ أن كانَ تَعَبَّدَهُ بِالصَّلاةِ الى بَيتِ المَقدِسِ، وما بَدا لَهُ فِي الأَوَّلِ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ: ألَيسَ اللّهُ يَأتي بِالشِّتاءِ في أثَرِ الصَّيفِ، وَالصَّيفِ في أثَرِ الشِّتاءِ، أبَدا لَهُ في كُلِّ واحِدٍ مِن ذلِكَ؟ قالوا: لا، قالَ: فَكَذلِكَ لَم يَبدُ لَهُ فِي القِبلَةِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: ثُمَّ قالَ: ألَيسَ قَد ألزَمَكُم فِي الشِّتاءِ أن تَحتَرِزوا مِنَ البَردِ بِالثِّيابِ الغَليظَةِ، وألزَمَكُم فِي الصَّيفِ أن تَحتَرِزوا مِنَ الحَرِّ، أفَبَدا لَهُ فِي الصَّيفِ حَتّى أمَرَكُم بِخِلافِ ما كانَ أمَرَكُم بِهِ فِي الشِّتاءِ؟ قالوا: لا، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: فَكَذلِكُمُ اللّهُ تَعَبَّدَكُم في وَقتٍ لِصَلاحٍ يَعلَمُهُ بِشَيءٍ، ثُمَّ تَعَبَّدَكُم في وَقتٍ آخَرَ لِصَلاحٍ آخَرَ يَعلَمُهُ بِشَيءٍ آخَرَ، فَإِذا أطَعتُمُ اللّهَ فِي الحالَينِ استَحقَقتُم ثَوابَهُ، وأنزَلَ اللّهُ تَعالى «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 115.</span></ref> <span dir="rtl">أي إذا تَوَجَّهتُم بِأَمرِهِ، فَثَمَّ الوَجهُ الَّذي تَقصِدونَ مِنهُ اللّهَ، وتَأمَلونَ ثَوابَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص83 ح25، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص493 ح312، بحار الأنوار: ج4 ص105 ح18.</span></ref>

<span dir="rtl">117.</span> <span dir="rtl">امام عسكرى عليه السلام: گروهى از يهود، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند: اى محمّد! تو چهارده سال به سوى اين قبله، بيت المقدس، نماز گزاردى و اكنون آن را ترك نموده اى. آيا چيزى كه بر آن بودى، حق بود، و اكنون تو آن را ترك نموده اى و به سوى باطل شده اى، در حالى كه باطل، با حقّ، ناسازگار است؟ يا چيزى كه بر آن بودى، باطل بوده و تو در اين مدّت بر آن بوده اى؟ پس چگونه مطمئن باشيم كه تو اكنون نيز بر باطل نيستى؟</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «نه، آن، حق بود و اين [هم] حق است. خداوند مى فرمايد: «بگو: مشرق و مغرب، از آنِ خداست. هر كه را بخواهد، به راه راست هدايت مى كند». اى بندگان! هر گاه صلاح شما را در رو گرداندن به مشرق بداند، به آن فرمانتان مى دهد و هر گاه صلاح شما را در رو گرداندن به مغرب بداند، به آن فرمانتان مى دهد و اگر صلاح شما را در غير آن دو بداند، به همان فرمانتان مى دهد. پس، تدبير خداى متعال را درباره بندگانش و خواست او را در مصالح خودتان، انكار نكنيد».</span>

<span dir="rtl">سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «شما روز شنبه، كار را رها كرديد و پس از آن، در روزهاى ديگر كار كرديد. سپس [كار نكردن] روز شنبه را رها كرديد و پس از آن، [شنبه ها را] كار كرديد. آيا حق را رها كرديد و به سوى باطل شديد، يا باطل را رها كرديد و به سوى حق شديد؟ يا اين كه باطل را رها كرديد و به سوى باطل شديد، يا حق را رها كرديد و به سوى حق شديد؟ هر چه خواستيد، بگوييد كه آن، همان سخن محمّد و پاسخ او به شماست».</span>

<span dir="rtl">گفتند: بلكه رها كردن كار در روز شنبه حق است و كار كردن پس از آن نيز حق است.</span>

<span dir="rtl">آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «و همچنين است قبله بيت المقدّس كه در وقت خودش، حق است و سپس قبله كعبه كه در وقت خودش، حق است».</span>

<span dir="rtl">به پيامبر گفتند: اى محمّد! آيا براى پروردگارت در باره آنچه كه به گفته تو، بدان فرمانت داده بود، يعنى نماز گزاردن به سوى بيت المقدّس، بَدا حاصل شد كه تو را به سوى كعبه منتقل نمود؟</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «در اين باره براى او بَدا حاصل نشد؛ زيرا او به عواقب، آگاه و به مصالح، تواناست. او اشتباه نمى كند كه بخواهد آن را جبران نمايد و نظر جديدى بر خلاف نظر گذشته اش نمى دهد ـ كه او برتر از آن است ـ و نيز مانعى كه او را از مرادش باز دارد، براى او وجود ندارد. بَدا حاصل نمى شود، جز براى كسى كه اين صفت ها را داشته باشد و خداوند عز و جل بسى والاتر از آن است كه اين صفات را داشته باشد».</span>

<span dir="rtl">سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به آنان فرمود: «اى يهود! مرا در باره خدا خبردار كنيد كه آيا چنين نيست كه بيمار مى كند و سپس تن درست مى سازد، و سالم مى گرداند و سپس بيمار مى نمايد. آيا در اين باره براى او بَدا حاصل مى شود؟ آيا او زنده نمى كند و نمى ميراند؟ [آيا شب را در پى روز و سپس روز را در پى شب نمى آورد؟] آيا درباره هر يك از اينها، براى او بَدا حاصل مى شود؟». گفتند: نه. فرمود: «پس، همين گونه خداوند، پيامبرش محمّد را به نماز گزاردن به سوى كعبه، متعبّد (ملزم) نمود، پس از آن كه او را به نماز گزاردن به سوى بيت المقدّس ملزم نموده بود، در حالى كه درباره اوّلى براى او بَدا حاصل نشد».</span>

<span dir="rtl">سپس فرمود: «آيا خداوند، زمستان را در پى تابستان و تابستان را در پى زمستان نمى آورد؟ آيا درباره هر يك از اينها براى او بَدا حاصل مى شود؟».</span>

<span dir="rtl">گفتند: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «پس همين طور، در باره قبله نيز براى او بَدا حاصل نشد».</span>

<span dir="rtl">سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا چنين نيست كه شما را در زمستان ملزم نمود كه با لباس هاى ضخيم، خودتان را از سرما و در تابستان از گرما نگه بداريد؟ آيا در تابستان براى او بَدا حاصل شد تا شما را به خلاف آنچه در زمستان فرمان داده بود، فرمان دهد؟».</span>

<span dir="rtl">گفتند: نه. آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «پس همانند اين، خداوند در زمانى، شما را به خاطر مصلحتى، به چيزى ملزم مى كند و سپس در زمانى ديگر، شما را به خاطر مصلحتى ديگر به چيز ديگرى ملزم مى سازد. پس هر گاه در [اين] دو حالت، او را فرمان برديد، سزاوار پاداشش هستيد، و خداى متعال [اين آيه را] نازل فرمود: «و مشرق و مغرب، از آنِ خداست. پس به هر سو رو كنيد، آن جا روى خداست»، يعنى هر گاه طبق فرمان او [به سويى] رو كنيد، پس همان جا، رويى است كه شما خداوند را از آن، قصد مى كنيد و آرزوى پاداشش را داريد».</span>

<span dir="rtl">118.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن الحسن بن محمّد النّوفلي: قَدِمَ سُلَيمانُ المَروَزِيُّ مُتَكَلِّمُ خُراسانَ عَلَى المَأمونِ، فَأَكرَمَهُ ووَصَلَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ: إنَّ ابنَ عَمّي عَلِيَّ بنَ موسى قَدِمَ عَلَيَّ مِنَ الحِجازِ وهُوَ يُحِبُّ الكَلامَ وأصحابُهُ، فَلا عَلَيكَ أن تَصيرَ إلَينا يَومَ التَّروِيَةِ لِمُناظَرَتِهِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ سُلَيمانُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي أكرَهُ أن أسأَلَ مِثلَهُ في مَجلِسِكَ في جَماعَةٍ مِن بَني هاشِمٍ، فَيَنتَقِصَ عِندَ القَومِ إذا كَلَّمَني، ولا يَجوزُ الاِستِقصاءُ عَلَيهِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ المَأمونُ: إنَّما وَجَّهتُ إلَيكَ لِمَعرِفَتي بِقُوَّتِكَ، ولَيسَ مُرادي إلّا أن تَقطَعَهُ عَن حُجَّةٍ واحِدَةٍ فَقَط.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ سُلَيمانُ: حَسبُكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ، اجمَع بَيني وبَينَهُ وخَلِّني وإيّاهُ وألزِم. فَوَجَّهَ المَأمونُ إلَى الرِّضا عليه السلام فَقالَ: إنَّهُ قَدِمَ عَلَينا رَجُلٌ مِن أهلِ مَروَ، وهُوَ واحِدُ خُراسانَ مِن أصحابِ الكَلامِ، فَإِن خَفَّ عَلَيكَ أن تَتَجَشَّمَ المَصيرَ إلَينا فَعَلتَ.</span>

<span dir="rtl">فَنَهَضَ عليه السلام لِلوُضوءِ وقالَ لَنا: تَقَدَّموني ـ وعِمرانُ الصّابِئُ مَعَنا ـ فَصِرنا إلَى البابِ، فَأَخَذَ ياسِرٌ وخالِدٌ بِيَدي فَأَدخَلاني عَلَى المَأمونِ، فَلَمّا سَلَّمتُ، قالَ: أينَ أخي أبُو الحَسَنِ أبقاهُ اللّهُ؟ قُلتُ: خَلَّفتُهُ يَلبَسُ ثِيابَهُ وأمَرَنا أن نَتَقَدَّمَ، ثُمَّ قُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنَّ عِمرانَ مَولاكَ مَعي وهُوَ بِالبابِ، فَقالَ: مَن عِمرانُ؟ قُلتُ: الصّابِئُ الَّذي أسلَمَ عَلى يَدَيكَ، قالَ: فَليَدخُل، فَدَخَلَ فَرَحَّبَ بِهِ المَأمونُ، ثُمَّ قالَ لَهُ: يا عِمرانُ، لَم تَمُت حَتّى صِرتَ مِن بَني هاشِمٍ؟ قالَ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي شَرَّفَني بِكُم يا أميرَ المُؤمِنينَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ المَأمونُ: يا عِمرانُ، هذا سُلَيمانُ المَروَزِيُّ مُتَكَلِّمُ خُراسانَ، قالَ عِمرانُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنَّهُ يَزعُمُ أنَّهُ واحِدُ خُراسانَ فِي النَّظَرِ ويُنكِرُ البَداءَ! قالَ: فَلِمَ لا تُناظِرُهُ؟ قالَ عِمرانُ: ذلِكَ إلَيهِ، فَدَخَلَ الرِّضا عليه السلام فَقالَ: في أيِّ شَيءٍ كُنتُم؟ قالَ عِمرانُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، هذا سُلَيمانُ المَروَزِيُّ، فَقالَ سُلَيمانُ: أتَرضى بِأَبِي الحَسَنِ وبِقَولِهِ فيهِ؟ قالَ عِمرانُ: قَد رَضيتُ بِقَولِ أبِي الحَسَنِ فِي البَداءِ، عَلى أن يَأتِيَني فيهِ بِحُجَّةٍ أحتَجُّ بِها عَلى نُظَرائي مِن أهلِ النَّظَرِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ المَأمونُ: يا أبَا الحَسَنِ ما تَقولُ فيما تَشاجَرا فيهِ؟ قالَ: وما أنكَرتَ مِنَ البَداءِ يا سُلَيمانُ، وَاللّهُ عز و جل يَقولُ: «أَوَ لَا يَذْكُرُ الْاءِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئا»</span> <ref><span dir="rtl">مريم: 67.</span></ref> <span dir="rtl">ويَقولُ عز و جل: «وَ هُوَ الَّذِى يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ»</span> <ref><span dir="rtl">الروم: 27.</span></ref> <span dir="rtl">ويَقولُ: «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 117، والأنعام: 101.</span></ref> <span dir="rtl">ويَقولُ عز و جل: «يَزِيدُ فِى الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ»</span> <ref><span dir="rtl">فاطر: 1.</span></ref> <span dir="rtl">ويَقولُ: «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْاءِنسَانِ مِن طِينٍ»</span> <ref><span dir="rtl">السجدة: 7.</span></ref> <span dir="rtl">ويَقولُ عز و جل: «وَ ءَاخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ»</span> <ref><span dir="rtl">التوبة: 106.</span></ref> <span dir="rtl">ويَقولُ عز و جل: «مَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِى كِتَابٍ»</span> <ref><span dir="rtl">فاطر: 11.</span></ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">قالَ سُلَيمانُ: هَل رَوَيتَ فيهِ شَيئا عَن آبائِكَ؟ قالَ: نَعَم، رَوَيتُ عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام أنَّهُ قالَ: إنّ للّهِِ عز و جل عِلمَينِ: عِلما مَخزونا مَكنونا لا يَعلَمُهُ إلّا هُوَ، مِن ذلِكَ يَكونُ البَداءُ، وعِلما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ، فَالعُلَماءُ مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّهِ يَعلَمونَهُ. قالَ سُلَيمانُ: اُحِبُّ أن تَنزِعَهُ لي مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل، قالَ عليه السلام: قَولُ اللّهِ عز و جل لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ»</span> <ref><span dir="rtl">الذاريات: 54.</span></ref> <span dir="rtl">أرادَ هَلاكَهُم ثُمَّ بَدا للّهِِ فَقالَ: «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الذاريات: 55.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">قالَ سُلَيمانُ: زِدني جُعِلتُ فِداكَ، قالَ الرِّضا عليه السلام: لَقَد أخبَرَني أبي عَن آبائِهِ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: إنَّ اللّهَ عز و جل أوحى إلى نَبِيٍّ مِن أنبِيائِهِ أن أخبِر فُلانَ المَلِكَ أنّي مُتَوَفّيهِ إلى كَذا وكَذا، فَأَتاهُ ذلِكَ النَّبِيُّ فَأَخبَرَهُ، فَدَعَا اللّهُ المَلِكَ وهُوَ عَلى سَريرِهِ حَتّى سَقَطَ مِنَ السَّريرِ، فَقالَ: يا رَبِّ، أجِّلني حَتّى يَشِبَّ طِفلي وأقضِيَ أمري، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلى ذلِكَ النَّبِيِّ أنِ ائتِ فُلانَ المَلِكَ فَأَعلِمهُ أنّي قَد أنسَيتُ في أجَلِهِ، وزِدتُ في عُمُرِهِ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً، فَقالَ ذلِكَ النَّبِيُّ: يا رَبِّ، إنَّكَ لَتَعلَمُ أنّي لَم أكذِب قَطُّ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ: إنَّما أنتَ عَبدٌ مَأمورٌ فَأَبلِغهُ ذلِكَ، وَاللّهُ لا يُسأَلُ عَمّا يَفعَلُ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ التَفَتَ إلى سُلَيمانَ فَقالَ: أحسَبُكَ ضاهَيتَ اليَهودَ في هذَا البابِ، قالَ: أعوذُ بِاللّهِ مِن ذلِكَ، وما قالَتِ اليَهودُ؟ قالَ: قالَت: «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» يَعنونَ أنَّ اللّهَ قَد فَرَغَ مِنَ الأَمرِ، فَلَيسَ يُحدِثُ شَيئا، فَقالَ اللّهُ عز و جل: «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ»</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 64.</span></ref><span dir="rtl">، ولَقَد سَمِعتُ قَوما سَأَلوا أبي موسَى بنَ جَعفَرٍ عليه السلام عَنِ البَداءِ فَقالَ: وما يُنكِرُ النّاسُ مِنَ البَداءِ وأن يَقِفَ اللّهُ قَوما يُرجيهِم لِأَمرِهِ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ سُلَيمانُ: ألا تُخبِرُني عَن «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ»</span> <ref><span dir="rtl">القدر: 1.</span></ref><span dir="rtl">، في أيِّ شَيءٍ اُنزِلَت؟ قالَ الرِّضا عليه السلام: يا سُلَيمانُ، لَيلَةُ القَدرِ يُقَدِّرُ اللّهُ عز و جل فيها ما يَكونُ مِنَ السَّنَةِ إلَى السَّنَةِ، مِن حَياةٍ أو مَوتٍ أو خَيرٍ أو شَرٍّ أو رِزقٍ، فَما قَدَّرَهُ مِن تِلكَ اللَّيلَةِ فَهُوَ مِنَ المَحتومِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ سُلَيمانُ: الآنَ قَد فَهِمتُ جُعِلتُ فِداكَ، فَزِدني.</span>

<span dir="rtl">قالَ عليه السلام: يا سُلَيمانُ، إنَّ مِنَ الاُمورِ اُمورا مَوقوفَةً عِندَ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى، يُقَدِّمُ مِنها ما يَشاءُ، ويُؤَخِّرُ ما يَشاءُ.</span>

<span dir="rtl">يا سُلَيمانُ، إنَّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَقولُ: العِلمُ عِلمانِ: فَعِلمٌ عَلَّمَهُ اللّهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ، فَما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ فَإِنَّهُ يَكونُ ولا يُكَذِّبُ نَفسَهُ، ولا مَلائِكَتَهُ، ولا رُسُلَهُ، وعِلمٌ عِندَهُ مَخزونٌ لَم يُطلِع عَلَيهِ أحَدا مِن خَلقِهِ</span> <ref><span dir="rtl">في بعض النسخ: «لم يطلع عليه أحد من خلقه».</span></ref><span dir="rtl">، يُقَدِّمُ مِنهُ ما يَشاءُ، ويُؤَخِّرُ مِنهُ ما يَشاءُ، ويَمحو ما يَشاءُ، ويُثبِتُ ما يَشاءُ.</span>

<span dir="rtl">قالَ سُلَيمانُ لِلمَأمونِ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، لا اُنكِرُ بَعدَ يَومي هذَا البَداءَ، ولا اُكَذِّبُ بِهِ إن شاءَ اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص441 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص179 ح1، الاحتجاج: ج2 ص365 ح284، بحار الأنوار: ج10 ص329 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">118.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از حسن بن محمّد نوفلى ـ: سليمان مَروَزى، متكلّم خراسان، نزد مأمون آمد. مأمون، او را گرامى داشت و به او صله داد و سپس به او گفت: همانا پسر عموى من على بن موسى (امام رضا عليه السلام) از حجاز نزد من آمده است و او كلام و متكلّمان را دوست دارد. بد نيست كه روز ترويه براى مناظره با او، نزد ما بيايى.</span>

<span dir="rtl">سليمان گفت: اى امير مؤمنان! من نمى پسندم كه در مجلس تو در بين گروهى از بنى هاشم، از مانند او پرسشى كنم تا وقتى با من به مناظره پرداخت، نزد جمعيّت، تحقير شود. سختگيرى بر او روا نيست.</span>

<span dir="rtl">مأمون گفت: من به خاطر شناختم از توانايى تو، به تو روى آورده ام و قصدم، جز اين نيست كه او را فقط با يك برهان قاطع، محكوم نمايى.</span>

<span dir="rtl">سليمان گفت: بسيار خوب، اى امير مؤمنان! من و او را در يك جا جمع كن و مرا با او بگذار و خود شاهد باش.</span>

<span dir="rtl">مأمون به امام رضا عليه السلام پيغام فرستاد و گفت: مردى از اهل مرو نزد ما آمده است و او نفر اوّلِ متكلّمان خراسان است. اگر زحمتى نيست، شما نيز تشريف بياوريد.</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام براى وضو گرفتن برخاست و به ما فرمود: «شما جلوتر از من برويد».</span>

<span dir="rtl">ما، در حالى كه عمران صابى نيز همراهمان بود، پشت در رسيديم. ياسر و خالد، دستم را گرفتند و مرا به نزد مأمون بردند. وقتى سلام كردم، گفت: برادرم ابو الحسن (امام رضا عليه السلام) ـ كه خداوند، نگهدارش باد ـ كجاست؟</span>

<span dir="rtl">گفتم: گذاشتيم تا لباسش را بپوشد و به ما فرمود كه پيش تر بياييم. سپس گفتم: اى امير مؤمنان! وابسته تو، عمران، همراه من آمده و پشت در است.</span>

<span dir="rtl">گفت: عمران كيست؟</span>

<span dir="rtl">گفتم: همان صابى اى كه به دست تو اسلام آورده است.</span>

<span dir="rtl">گفت: داخل بيايد.</span>

<span dir="rtl">وقتى [عمران] وارد شد، مأمون به او خوشامد گفت و سپس به او گفت: اى عمران! نمُردى تا اين كه جزو بنى هاشم شدى!</span>

<span dir="rtl">عمران گفت: اى امير مؤمنان! ستايش، خدايى را كه مرا به سبب شما شرافت بخشيد.</span>

<span dir="rtl">مأمون بدو گفت: اى عمران! اين سليمان مَروَزى، متكلّم خراسان است.</span>

<span dir="rtl">عمران گفت: اى امير مؤمنان! او مدعى است كه نفر اوّل خراسان در علم كلام است، و بَدا را انكار مى كند.</span>

<span dir="rtl">[مأمون] گفت: پس چرا با او مناظره نمى كنى؟</span>

<span dir="rtl">عمران گفت: اين، به خواست اوست.</span>

<span dir="rtl">در اين هنگام، امام رضا عليه السلام وارد شد و فرمود: «در باره چه چيزى سخن مى گوييد؟».</span>

<span dir="rtl">عمران گفت: اى فرزند پيامبر خدا! اين، سليمان مَروَزى است.</span>

<span dir="rtl">سليمان [به عمران] گفت: آيا سخن ابو الحسن را در باره بَدا مى پذيرى؟</span>

<span dir="rtl">عمران گفت: سخن ابو الحسن در باره بَدا را مى پذيرم، به اين شرط كه برهانى در اين باره برايم بياورد كه بتوانم با آن، در برابر متفكّران همانند خودم استدلال نمايم.</span>

<span dir="rtl">مأمون گفت: اى ابو الحسن! در باره آنچه اينان مشاجره دارند، چه مى گويى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اى سليمان! از چه رو بَدا را انكار مى كنى، در حالى كه خداوند عز و جل مى فرمايد: «آيا انسان، آگاهى ندارد كه ما او را پيش تر [از آن كه باشد،] آفريديم و حال آن كه چيزى نبوده است» و مى فرمايد: «و اوست آن كس كه آفرينش را آغاز مى كند و باز آن را تجديد مى نمايد» و مى فرمايد: «او پديد آورنده آسمان ها و زمين است» و مى فرمايد: «در آفرينش، هر چه بخواهد، مى افزايد» و مى فرمايد: «و آفرينش انسان را از گِل، آغاز كرد» و مى فرمايد: «و عدّه اى ديگر، وابسته به فرمان خدايند: يا آنان را عذاب مى كند و يا توبه آنها را مى پذيرد» و مى فرمايد: «هيچ سال خورده اى، عمر دراز نمى يابد و از عمرش كاسته نمى شود، مگر آن كه در كتابى [مندرج] است»».</span>

<span dir="rtl">سليمان گفت: آيا در اين باره، روايتى از پدرانت دارى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بله. از ابو عبد اللّه (امام صادق عليه السلام) روايت است كه فرمود: براى خداوند عز و جل دو گونه دانش است: دانشى اندوخته و پنهان كه جز او كسى آن را نمى داند و بَدا در آن است، و دانشى كه آن را به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است و دانشمندانِ از اهل بيتِ پيامبرش آن را مى دانند».</span>

<span dir="rtl">سليمان گفت: دوست دارم اين مطلب را براى من از كتاب خداوند عز و جل بياورى.</span>

<span dir="rtl">[امام رضا عليه السلام] فرمود: «سخن خداوند عز و جل خطاب به پيامبرش صلى الله عليه و آله چنين است: «پس، از آنان روى بگردان، كه تو در خورِ نكوهش نيستى» و خدا نابودى آنان را اراده كرد. سپس براى خدا بَدا حاصل شد و فرمود: «و يادآورى كن، كه يادآورى، مؤمنان را سود مى بخشد»».</span>

<span dir="rtl">سليمان گفت: فدايت شوم! بيشتر بفرماييد.</span>

<span dir="rtl">[امام] رضا عليه السلام فرمود: «همانا پدرم از پدرانش به من خبر داد كه پيامبر خدا فرمود: خداوند عز و جل به پيامبرى از پيامبرانش وحى فرمود: به فلان پادشاه، خبر بده كه: جان او را تا فلان وقت مى گيرم.</span>

<span dir="rtl">آن پيامبر، نزد او رفت و پادشاه در حالى كه بر تخت خود بود، به درگاه خداوند، چندان دعا كرد كه از تخت افتاد. گفت: پروردگارا! به من مهلت ده تا كودكم بزرگ شود و كارهايم را انجام دهم.</span>

<span dir="rtl">خداوند عز و جل به آن پيامبر وحى فرمود كه: به نزد فلان پادشاه برو و به او اعلام كن كه من اَجَل او را به تأخير انداختم و پانزده سال بر عمرش افزودم.</span>

<span dir="rtl">آن پيامبر گفت: پروردگارا! تو مى دانى كه من هرگز دروغ نگفته ام [و اگر اين خبر را به پادشاه برسانم، نزد او دروغگو شمرده مى شوم]. خداوند عز و جل به او وحى فرمود: تو تنها، بنده اى مأمور هستى. پس، آن را به او اعلام كن و خداوند، از آنچه مى كند، پرسيده نمى شود».</span>

<span dir="rtl">سپس امام رضا عليه السلام به سليمان رو كرد و فرمود: «خيال مى كنم تو در اين باره، شبيه يهود هستى».</span>

<span dir="rtl">گفت: از آن به خدا پناه مى برم! مگر يهود چه گفته اند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «گفته اند: «دست خدا، بسته است» و منظورشان اين بوده كه خداوند از كار [خلقت] فراغت يافته است و چيز جديدى ايجاد نمى كند. پس خداوند عز و جلفرمود: «دستان خودشان بسته باد و به خاطر آنچه گفتند، از رحمت خدا به دور باشند». و همانا شنيدم قومى از پدرم موسى بن جعفر عليهماالسلام درباره بَدا پرسيدند. فرمود: مردم، چه خبرى از بَدا را انكار مى كنند؟ اين كه خداوند، قومى را نگه مى دارد كه آنان را به امر [و تصميم] خويش موكول نموده است؟».</span>

<span dir="rtl">سليمان گفت: آيا به من خبر مى دهى كه آيه «ما آن را در شب قدر، نازل كرديم»، در باره چه چيزْ نازل گشته است؟</span>

<span dir="rtl">[امام] رضا عليه السلام فرمود: «اى سليمان! در شب قدر، خداوند عز و جل آنچه را از اين سال تا سال ديگر رخ مى دهد (اعم از: زندگى و مرگ، خير و شر، يا روزى)، مقدّر مى نمايد. پس آنچه در اين شبْ مقدّر مى كند، جزو قضاى حتمى است».</span>

<span dir="rtl">سليمان گفت: فدايت شوم! اكنون فهميدم. باز هم بفرماييد.</span>

<span dir="rtl">[امام رضا عليه السلام] فرمود: «اى سليمان! برخى از كارها، كارهايى هستند كه نزد خداى ـ تبارك و تعالى ـ نگه داشته شده اند. هر كدام را بخواهد، پيش مى اندازد و هر كدام را بخواهد، پس مى اندازد. اى سليمان! على عليه السلام پيوسته مى فرمود: دانش، دو گونه است: دانشى كه خداوند، آن را به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است، آنچه او به فرشتگان و فرستادگانش آموخته، قطعا واقع خواهد شد و او خودش و فرشتگان و فرستادگانش را درغگو نمى نمايد؛ و دانشى كه نزد او پنهان است، كه آفريده اى را از آن آگاه نساخته است و هر كدام را بخواهد، پيش مى اندازد و هر كدام را بخواهد، پس مى اندازد و آنچه را بخواهد، محو مى كند و آنچه را بخواهد، باقى مى دارد».</span>

<span dir="rtl">سليمان به مأمون گفت: اى امير مؤمنان! از امروز، ديگر بَدا را انكار نخواهم كرد و اگر خدا بخواهد، آن را تكذيب نمى كنم.</span>

<references />