نمایش مبدأ برای أ ج ل / الأجل

[[رده:ا]]
<span id="الأجل-نسخه-آزمایشی"></span>
= <span dir="rtl">الأجل (نسخه آزمایشی)</span> =

<span dir="rtl">اَجَل</span>

= <span dir="rtl">درآمد</span> =

<span id="اجل-در-لغت"></span>
== <span dir="rtl">اَجَل، در لغت</span> ==

<span dir="rtl">در كتب لغت، دو معنا براى «أَجَل» ديده مى شود: يكى «پايان وقت» و ديگرى «مدّت زمان يك چيز».</span>

<span dir="rtl">خليل در كتاب العين در معناى اَجَل مى گويد:</span>

<span dir="rtl">الأَجَلُ: غايَةُ الوَقتِ فِى المَوتِ وَ مَحَلُّ الدَّيْنِ وَ نَحوُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">العين: ص 38 مادّه «أجل» .</span></ref>

<span dir="rtl">اجل به معناى پايان زندگى، و سررسيد وام و امثال آن است.</span>

<span dir="rtl">فيروزآبادى در القاموس آورده است:</span>

<span dir="rtl">الأَجَلُ ـ مُحَرَّكَةً ـ: غايَةُ الوَقتِ فِى المَوتِ، وَ حُلولُ الدَّيْنِ، وَ مُدَّةُ الشَّى ءِ.</span> <ref><span dir="rtl">القاموس المحيط: ج 3 ص 327 مادّه «أجل» .</span></ref>

<span dir="rtl">اجل (به فتح جيم) به معناى پايان زندگى، سررسيد بدهى، و مدّت زمان (مُهلتِ) يك چيز است.</span>

<span dir="rtl">ابن منظور نيز در لسان العرب،</span> <ref><span dir="rtl">لسان العرب: ج 11 ص 11 مادّه «أجل» .</span></ref> <span dir="rtl">همين را نقل كرده است.</span>

<span dir="rtl">جوهرى در الصحاح،</span> <ref><span dir="rtl">الصحاح: ج 4 ص 1621 مادّه «أجل» .</span></ref> <span dir="rtl">اجل را «مدّت زمان يك چيز» دانسته است.</span>

<span dir="rtl">امّا ابو هلال در الفروق اللغويّة، ميان «اَجَل» و «مدّت»، فرق گذارده، در بيان تفاوت آن دو مى گويد:</span>

<span dir="rtl">الفَرقُ بَينَ المُدَّةِ وَ الأَجَلِ: أنَّ الأَجَلَ الوَقتُ المَضروبُ لِانقِضاءِ الشَّى ءِ وَ لا يَكونُ أجَلاً بِجَعلِ جاعِلٍ... وَ يَجوزُ أن تَكونَ المُدَّةُ بَينَ الشَّيئَينِ بِجَعلِ جاعِلٍ وَ بِغَيرِ جَعلِ جاعِلٍ. وَ كُلُّ أجَلٍ مُدَّةٌ وَ لَيسَ كُلُّ مُدَّةٍ أجَلاً.</span> <ref><span dir="rtl">معجم الفروق اللغويّة: ص 20 مادّه «أجل» .</span></ref>

<span dir="rtl">تفاوت ميان مدّت و اَجَل در اين است كه: اجل، عبارت است از زمان تعيين شده براى سپرى شدن مدّت يك چيز. اجل، با قرار قرارداد كننده نيست (قراردادى و وضعى نيست)...؛ ولى رواست كه مدّت ميان دو چيز، با اعتبار اعتبار كننده يا به غير اعتبار اعتبار كننده باشد. هر اجلى، مدّت است؛ ولى هر مدّتى، اجل نيست.</span>

<span dir="rtl">و راغب با توجّه به استعمالات قرآنى آورده است:</span>

<span dir="rtl">الأَجَلُ المُدَّةُ المَضروبَةُ لِلشَّى ءِ. قالَ تَعالى: « لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّى »</span><ref><span dir="rtl">غافر: آيه 67 .</span></ref><span dir="rtl">، «أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ»</span> <ref><span dir="rtl">قصص: آيه 28 .</span></ref><span dir="rtl">. وَ يُقالُ: دَينُهُ مُؤَجَّلٌ وَ قَد أَجَّلتُهُ: جَعَلتُ لَهُ أجَلاً. وَ يُقالُ لِلمُدَّةِ المَضروبَةِ لِحَياةِ الإِنسانِ: أجَلٌ، فَيُقالُ: دَنا أجَلُهُ، عِبارَةٌ عَن دُنُوِّ المَوتِ وَ أصلُهُ استيفاءُ الأَجلِ أى: مُدَّة الحَياةِ.</span> <ref><span dir="rtl">مفردات ألفاظ القرآن: ص 65 .</span></ref>

<span dir="rtl">اَجَل، عبارت است از مدّت تعيين شده براى يك چيز. خداى متعال مى فرمايد: «تا برسيد به مدّتى تعيين شده»، «هر يك از دو مدّت تعيين شده را كه سپرى كردم». گفته مى شود: وام او، مدّت دار است و «قد أَجَّلْتُه» يعنى برايش مدّتى تعيين كردم. به مدّت تعيين شده براى زندگى انسان نيز اجل گويند. گفته مى شود: اجلش نزديك شد، يعنى مرگش نزديك شد.</span>

<span dir="rtl">نكته قابل توجّه در معناى لغوى «أَجَل»، اين است كه: كدام يك از دو معنايى كه براى آن ذكر شد، اصل است تا كاربرد آن در معناى ديگر، نياز به قرينه داشته باشد؟</span>

<span dir="rtl">در پاسخ اين پرسش، دو نظر متضاد وجود دارد؛</span> <ref><span dir="rtl">ر . ك: الميزان فى تفسير القرآن: ج 7 ص 9، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم: ج 1 ص 24، معجم مقاييس اللغة: ج 1 ص 64 .</span></ref> <span dir="rtl">ليكن با جستجو در موارد استعمال آن، مى توان گفت همان طور كه در كتب لغت آمده، هيچ يك از اين دو معنا اصل نيستند و استعمال در هر يك، نيازمند قرينه است.</span>

<span id="اجل-در-قرآن-و-حديث"></span>
== <span dir="rtl">اَجَل، در قرآن و حديث</span> ==

<span dir="rtl">در اين بخش، ما در صدد استقصاى كاربردهاى واژه «اَجَل» در قرآن و حديث نيستيم. مسلّم است كه اين كلمه در نصوص (متون) اسلامى در معناى لغوى آن استعمال شده است؛ ليكن در قرآن غالبا در «سررسيد وقت» به كار رفته و در احاديث اسلامى، استعمال آن در «حيات»</span> <ref><span dir="rtl">مانند حديث پيامبر صلى الله عليه و آله: «مَن عَدَّ غَدا مِن أجَلِهِ فَقَد أساءَ صُحبَةَ المَوتِ؛ هر كس فردا را از زندگى خود به حساب آورد، با مرگ، بد همراه مى گردد» (كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 139 ح 382) .</span></ref> <span dir="rtl">و «مرگ»</span> <ref><span dir="rtl">مانند حديث امام على عليه السلام: «بادِروا العَمَلَ وَ خافوا بَغتَةَ الأَجَلِ؛ اقدام به عمل كنيد و از مرگ ناگهانى، بيمناك باشيد» (نهج البلاغة: خطبه 114) .</span></ref> <span dir="rtl">به عنوان سررسيد عمر نيز شايع است.</span>

<span dir="rtl">آنچه متون اين بخش در صدد آن است، تبيين اَجَل به معناى «مدّت دار بودنِ آفرينش» از منظر قرآن و حديث است. نكات مهمّى كه در اين دو منبع اساسى و مهمّ معرفت شناسى در اين باره وجود دارد، عبارت اند از:</span>

<span id="يك.-اجل-در-نظام-آفرينش"></span>
=== <span dir="rtl">يك. اَجَل در نظام آفرينش</span> ===

<span dir="rtl">از منظر قرآن و حديث، در نظام آفرينش، همه چيزها داراى اَجل (سرانجام و فرجام) و عمر معيّن (مهلت و سرآمد) هستند و به تعبير امام على عليه السلام:</span>

<span dir="rtl">إنَّ لِكُلِّ شَى ءٍ مُدَّةً وَ أجَلاً.</span> <ref><span dir="rtl">ر . ك: ص 298 ح 4 .</span></ref>

<span dir="rtl">هر چيزى، مدّتى و پايانى دارد.</span>

<span dir="rtl">آسمان ها، زمين، آنچه ميان زمين و آسمان است،</span> <ref><span dir="rtl">ر . ك: ص 297 (اَجَل / فصل يكم / هر چيزى، اَجَلِ رقم خورده اى دارد) .</span></ref> <span dir="rtl">انسان ها،</span> <ref><span dir="rtl">ر . ك: ص 301 (اَجَل / فصل يكم / هر انسانى، اَجَلى دارد) .</span></ref> <span dir="rtl">جوامع انسانى</span> <ref><span dir="rtl">ر . ك: ص 301 (اَجَل / فصل يكم / هر امّتى، اَجَلى دارد) .</span></ref> <span dir="rtl">و حتّى فرشتگان،</span> <ref><span dir="rtl">ر . ك: بحار الأنوار: ج 6 ص 316 باب 2 .</span></ref> <span dir="rtl">اجل دارند. تنها كسى كه اجل ندارد، آفريدگار هستى است، چنان كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود:</span>

<span dir="rtl">هُوَ الأَوَّلُ لَم يَزَل، وَالباقى بِلا أجَلٍ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: خطبه 163، بحار الأنوار: ج 4 ص 306 ح 35 .</span></ref>

<span dir="rtl">او نخستين و ازلى است، و مانا و بى پايان است.</span>

<span dir="rtl">و فرمود:</span>

<span dir="rtl">الَّذى لَيسَ لَهُ وَقتٌ مَعدودٌ، ولا أجَلٌ مَمدودٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافى: ج 1 ص 135 ح 1، نهج البلاغة: خطبه 1، التوحيد: ص 42، بحار الأنوار: ج 57 ص 176 ح 136؛ جواهر المطالب: ج 1 ص 346 .</span></ref>

<span dir="rtl">خدايى كه نه او را زمانى قابل محاسبه است و نه مهلتى داراى آغاز و انجام.</span>

<span id="دو.-انواع-اجل-ها"></span>
=== <span dir="rtl">دو. انواع اَجَل ها</span> ===

<span dir="rtl">در آيه دوم سوره انعام، به دو نوع اَجَل، اشاره شده است: اَجَل مطلق و اَجَل مُسمّا:</span>

<span dir="rtl">« هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">انعام: آيه 2 .</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">او كسى است كه شما را از گِل آفريد، آن گاه مدّتى را [براى شما عمر] مقرّر داشت، و اَجَل حتمى، نزد اوست ».</span>

<span dir="rtl">واژه «اَجَل» در لغت، به معناى سررسيد وقت و مدّت زمان يك چيز است؛ ولى در اين آيه ظاهرا مقصود، سررسيد عمر انسان است. نيز به قرينه تقابل «اَجَل مطلق» و «اَجَل مُسمّا» معلوم مى شود كه مقصود از اَجَل در تعبير اوّل، چيزى غير از آن در تعبير دوم است.</span>

<span dir="rtl">به بيان روشن تر، اجل، دو گونه است: يكى اجل مبهم، و ديگرى، اجل معيّن در نزد خداوند متعال. اجل معيّن، همان اجل محتوم (حتمى) است كه تغيير نمى پذيرد؛ چرا كه قرآن آن را به «عنده (نزد خدا)» مقيّد كرده و بديهى است چيزى كه نزد خداست، قابل تغيير نيست، چنان كه مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">«مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ.</span> <ref><span dir="rtl">نحل: آيه 96 .</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">آنچه پيش شماست، تمام مى شود و آنچه پيش خداست، پايدار است».</span>

<span dir="rtl">بر اين اساس، به روشنى از آيه مورد بحث فهميده مى شود كه اجل مطلق ـ كه در احاديث، «اجل موقوف» ناميده شده ـ، قابل تغيير و كم و زياد شدن است، و اجل مسمّا، غير قابل تغيير است. احاديث فصل دوم نيز اين برداشت از آيه را تأييد مى كنند؛ ليكن حديثى از امام صادق عليه السلام در تفسير القمّى آمده كه بر خلاف ظاهر آيه و نيز تفسير احاديث گذشته از آن است. متن حديث، اين است:</span>

<span dir="rtl">الأَجَلُ المَقضىُّ هوَ المَحتومُ الَّذى قَضاهُ اللّهُ وَ حَتَمَهُ، وَ المُسَمَّى هوَ الَّذى فيهِ البَداءُ، يُقَدِّمُ ما يَشاءُ وَ يؤَخِّرُ ما يَشاءُ، وَ المَحتومُ لَيسَ فيهِ تَقديمٌ وَ لا تأخيرٌ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّى: ج 1 ص 194، بحار الأنوار: ج 4 ص 99 ح 7 .</span></ref>

<span dir="rtl">اجل معّين شده، همان اجل حتمى است كه خداوند، آن را معيّن و قطعى كرده و اجل مسمّا، آن است كه در آن، بدا هست. آنچه را بخواهد، جلو مى اندازد و آنچه را بخواهد، عقب مى اندازد. اجل حتمى، جلو انداختن و عقب انداختن ندارد. به نظر مى رسد كه ظاهر اين حديث، با توجّه به آنچه ذكر شد، قابل قبول نيست.</span> <ref><span dir="rtl">گفتنى است كه علّامه مجلسى در بيان جمع ميان اين حديث و احاديث ديگر مطلبى دارند (ر . ك: بحار الأنوار: ج 5 ص 140) .</span></ref>

<span id="سه.-اجل-داشتن-جوامع-بشرى"></span>
=== <span dir="rtl">سه. اَجَل داشتن جوامع بشرى</span> ===

<span dir="rtl">يكى ديگر از نكاتى كه قرآن كريم در باره اجل مطرح كرده است، اين است كه قانونِ اجل و حيات و مرگ، اختصاص به افراد انسان ها ندارد؛ بلكه اقوام و جوامع و امّت ها را نيز در بر مى گيرد:</span>

<span dir="rtl">«وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ.</span> <ref><span dir="rtl">اعراف: آيه 34 .</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">هر امّتى اَجَلى دارد. پس چون اجلشان فرا برسد، [نمى توانند آن را] لحظه اى پيش و پس بيندازند».</span>

<span dir="rtl">جامعه انسانى نيز مانند انسان، داراى دو نوع اجل است: اجلِ موقوف و اجل محتوم، كه اگر دچار انحراف گردد، در دام اجل موقوف مى افتد و اگر در مسير صحيح حركت كند، تا اجل محتوم تداوم خواهد يافت.</span>

<span id="چهار.-نگهبانى-اجل-از-انسان"></span>
=== <span dir="rtl">چهار. نگهبانى اَجَل از انسان</span> ===

<span dir="rtl">احاديث فصل سوم اين بخش، بر اين تأكيد دارند كه اجل، دژ محكمى است كه حراست انسان را بر عهده دارد و اين دژ براى پاسدارى از جان انسان، كافى است.</span>

<span dir="rtl">در اين باره دو مسئله قابل طرح است:</span>

<span dir="rtl">يك. كدام نوع اجل، از انسان حراست مى كند؟</span>

<span dir="rtl">دو. اگر بپذيريم كه اجل، نگهبانِ انسان است، چه نيازى به پيشگيرى از بيمارى هاى خطرناك، و حفاظت در برابر دشمنان خواهد بود، چنان كه امام على عليه السلام اجازه نمى داد كسى از او پاسدارى نمايد؟</span>

<span dir="rtl">پاسخ سؤال نخست، اين است كه اجل، چه موقوف و چه محتوم آن، مى تواند نگهبان انسان باشد؛ زيرا در اجل محتوم، انسان تا به آن نقطه نرسد، براى ادامه زندگى فرصت دارد، و در اجل معلَّق (موقوف)، تا معلَّقٌ عليه تحقّق نيابد، اجلِ انسان فرا نخواهد رسيد.</span>

<span dir="rtl">پاسخ سؤال دوم نيز اين است كه مبارزه با بيمارى ها و حفاظت در برابر دشمنان، بى ترديد براى پيشگيرى از اجل معلَّق، ضرورى است و آنچه از امام على عليه السلام در باره ممانعت از حراست ايشان نقل شده، به دليل آن است كه مى دانستند چگونه شهيد مى شوند</span> <ref><span dir="rtl">ر . ك: دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام: ج 7 ص 331 (بخش هشتم / فصل چهارم / چرا امام عليه السلام، خود را در معرض كشته شدن قرار داد؟) .</span></ref> <span dir="rtl">و قابل تسرّى به افراد معمولى نيست.</span>

<span id="پنج.-حكمت-پوشيده-بودن-اجل"></span>
=== <span dir="rtl">پنج. حكمت پوشيده بودنِ اَجَل</span> ===

<span dir="rtl">و آخرين نكته، مستور بودن اجل انسان است كه نشانه تدبير و حكمت آفريدگار هستى است.</span>

<span dir="rtl">پنهان بودن اجل، حقيقتا يكى از نعمت هاى بزرگ الهى است. تأمّل در اين حقيقت، نشان مى دهد كه علم، همه جا نعمت نيست؛ بلكه گاه، جهل، نعمت است؛</span> <ref><span dir="rtl">ر . ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج 2 ص 109 (معرفت شناسى / فصل چهارم / نادانى پسنديده) .</span></ref> <span dir="rtl">چرا كه اگر انسان مقدار عمر خود را بداند، چنانچه عمرش كوتاه باشد، اضطراب، زندگى را بر او تباه مى كند و اگر عمرش بلند باشد، غفلت، او را از پا در مى آورد و مانع آينده نگرى اش مى گردد.</span> <ref><span dir="rtl">ر . ك: ص 317 (اَجَل / فصل چهارم / حكمت پوشيده بودنِ اَجَل) .</span></ref>

<span id="الفصل-الأول-تعيين-الآجال"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الأوّل: تعيين الآجال</span> =

<span dir="rtl">فصل يكم: معيّن بودن اَجَل</span>

<span id="لكل-شيء-أجل-مكتوب"></span>
== <span dir="rtl">1 / 1: لِكُلِّ شَيءٍ أجلٌ مكتوبٌ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 1: هر چيزى اَجَلِ رقم خورده اى دارد</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">«أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُواْ فِى أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاىءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الروم: 8 .</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا با خود نينديشيده اند؟ خدا آسمان ها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، نيافريد، مگر به حق و با اجلى معيّن، و همانا بسيارى از مردم، ديدار پروردگارشان را سخت منكِرند».</span>

<span dir="rtl">«مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ عَمَّا أُنذِرُواْ مُعْرِضُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الأحقاف: 3 .</span></ref>

<span dir="rtl">«ما آسمان ها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، نيافريديم، مگر به حق و با اجلى معيّن، و كسانى كه كافر شده اند، از آنچه هشدار داده شده اند، روى گردان اند».</span>

<span dir="rtl">«اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِى لِأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْايَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 2 وراجع: لقمان: 29، الزمر: 5، فاطر: 13 .</span></ref>

<span dir="rtl">«خدا [ همان] كسى است كه آسمان ها را بدون ستون هايى كه آنها را ببينيد، برافراشت. آن گاه بر عرشْ استيلا يافت و خورشيد و ماه را رام گردانيد. هر كدام براى مدّتى معيّن به سير خود ادامه مى دهند. [و خدا] كار [آفرينش] را تدبير مى كند. [خداوند،] آيات را به روشنى بيان مى نمايد؛ باشد تا به ديدار پروردگارتان يقين پيدا كنيد».</span>

<span dir="rtl">«لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ * يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ».</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 38 و 39 .</span></ref>

<span dir="rtl">«براى هر اجلى، نوشته اى است. خدا آنچه را بخواهد، مى زدايد يا مى نگارد، و اصلِ نوشته، نزد اوست».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله</span> :<span dir="rtl">خَلَقَ اللّهُ الخَلقَ فَكَتَبَ آجالَهُم وأعمالَهُم وأرزاقَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ بغداد: ج 11 ص 211 الرقم 5916 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج 1 ص 107 ح 489 .</span></ref>

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله</span> :<span dir="rtl">خداوند، خَلق را آفريد و مدّت عمر آنها و اعمال و روزى هاى آنها را تعيين كرد.</span>

<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله</span> :<span dir="rtl">إنَّ مَعَ العِزِّ ذُلّاً، وإنَّ مَعَ الحَياةِ مَوتا، وإنَّ مَعَ الدُّنيا آخِرَةً، وإنَّ لِكُلِّ شَيءٍ حَسيبا، وعَلى كُلِّ شَيءٍ رَقيبا، وإنَّ لِكُلِّ حَسَنَةٍ ثَوابا، ولِكُلِّ سَيِّئَةٍ عِقابا، ولِكُلِّ أجَلٍ كِتابا.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص 114 ح 93، معاني الأخبار: ص 233 ح 1، الأمالي للصدوق: ص 51 ح 4، أعلام الدين: ص 332، روضة الواعظين: ص 534 وليس فيه من «وإنّ لكلّ حسنةٍ» إلى «عقابا» وكلّها عن قيس بن عاصم المنقري، بحار الأنوار: ج 77 ص 111 ح 1 .</span></ref>

<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله</span> :<span dir="rtl">با هر عزّتى، ذلّتى است و با هر زندگى اى، مرگى است و با دنيا، آخرتى همراه است و براى هر چيزى، حسابگرى است و بر هر چيزى، نگهبانى گماشته شده است و براى هر كار نيكى، پاداشى است و براى هر كار بدى، كيفرى است و براى هر اجلى، نوشته اى است.</span>

<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله</span> :<span dir="rtl">لِكُلِّ قَضاءٍ قَدَرٌ، ولِكُلِّ قَدَرٍ أجَلٌ، ولِكُلِّ أجلٍ كِتابٌ «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ».</span> <ref><span dir="rtl">كشف الغمّة: ج 1 ص 349، بحار الأنوار: ج 43 ص 119 ح 29؛ المناقب للخوارزمي: ص 336 ح 357، ذخائر العقبى: ص 70، تاريخ دمشق: ج 52 ص 445 ح 11114 كلّها عن أنس .</span></ref>

<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله</span> :<span dir="rtl">براى هر قضايى قَدَرى، و براى هر قَدَرى اجلى، و براى هر اجلى نوشته اى است «و خدا آنچه را بخواهد، مى زدايد يا مى نگارد و اصلِ نوشته، در نزد اوست».</span>

<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام</span> :<span dir="rtl">إنَّ لِكُلِّ شَيءٍ مُدَّةً وأجَلاً.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 190، بحار الأنوار: ج 52 ص 144 ح 63 .</span></ref>

<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام</span> :<span dir="rtl">هر چيزى، عُمرى و پايانى دارد.</span>

<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ</span> :<span dir="rtl">خَلَقَ الآجالَ فَأَطالَها وقَصَّرَها، وقَدَّمَها وأخَّرَها، ووَصَلَ بِالمَوتِ أسبابَها</span> <ref><span dir="rtl">السَّبَب: الحبل (النهاية: ج 2 ص 329 «سبب»).</span></ref><span dir="rtl">، وجَعَلَهُ خالِجا</span> <ref><span dir="rtl">الخَلْج: الجذب والنزع (النهاية: ج 2 ص 59 «خلج»).</span></ref> <span dir="rtl">لِأَشطانِها</span> <ref><span dir="rtl">الأشطان: جمع شَطَن؛ الحبل، وقيل: الطويل منه (النهاية: ج 2 ص 475 «شطن»).</span></ref><span dir="rtl">، وقاطِعا لِمَرائِرِ</span> <ref><span dir="rtl">المرائر: جمع مريرة، وهو الحبل يُفتَل على أكثر من طاق (النهاية: ج 4 ص 317 «مرر») .</span></ref> <span dir="rtl">أقرانِها</span> <ref><span dir="rtl">أقران: جمع قَرَن؛ الحبل الذي يُشدّ به بعيران (النهاية: ج 4 ص 53 «قرن»)، وهذا الكلام استعارة لافتراق الأحبّة والأقران.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج 5 ص 148 ح 11 .</span></ref>

<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در يكى از سخنرانى هايش ـ</span> :<span dir="rtl">[خداوند،] اجل ها (عمرها) را آفريد و آنها را دراز و كوتاه و پس و پيش قرار داد و رشته هاى آنها را به مرگ وصل كرد و مرگ را كِشنده اين رشته ها و قطع كننده ريسمان هاى آن قرار داد.</span>

<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في تَقديرِهِ عز و جل ـ</span> :<span dir="rtl">جَعَلَ لِكُلِّ شَيءٍ قَدرا، ولِكُلِّ قَدرٍ أجَلاً، ولِكُلِّ أجَلٍ كِتابا.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 183، مختصر بصائر الدرجات: ص 140، غرر الحكم: ج 3 ص 369 ح 4778، عيون الحكم والمواعظ: ص 223 ح 4345 و4346 وكلّها نحوه .</span></ref>

<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در باره تقدير خداوند ـ</span> :<span dir="rtl">براى هر چيزى تقديرى، و براى هر تقديرى اجلى، و براى هر اجلى نوشته اى نهاد.</span>

<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام</span> :<span dir="rtl">لا يَكونُ شَيءٌ فِي الأَرضِ ولا فِي السَّماءِ إلّا بِهذِهِ الخِصالِ السَّبعِ: بِمَشيئَةٍ، وإرادَةٍ، وقَدَرٍ، وقَضاءٍ، وإذنٍ، وكِتابٍ، وأجَلٍ. فَمَن زَعَمَ أنَّهُ يَقدِرُ عَلى نَقضِ واحِدَةٍ فَقَد كَفَرَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج 1 ص 149 ح 1 عن حريز بن عبد اللّه و عبد اللّه بن مسكان، المحاسن: ج 1 ص 379 ح 838 عن حريز بن عبد اللّه وعبد اللّه بن مسكان عن الإمام الباقر عليه السلام وفيه «نقص» بدل «نقض»،الخصال: ص 359 ح 46 عن زكريّا بن عمران عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج 5 ص 121 ح 65 .</span></ref>

<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام</span> :<span dir="rtl">هيچ چيزى در زمين و آسمان، هستى نمى يابد، مگر با اين هفت چيز: مشيّت و اراده و تقدير و قضا و اجازه و كتاب و اجل. پس هر كس مدّعى شود كه مى تواند يكى از اين هفت چيز را نقض كند، كافر شده است.</span>

<span id="لكل-امة-أجل"></span>
== <span dir="rtl">1 / 2: لِكُلِّ اُمَّةٍ أجَلٌ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 2: هر امّتى، اَجَلى دارد</span>

<span dir="rtl">«وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 34 .</span></ref>

<span dir="rtl">«هر امّتى، اجلى دارد. پس چون اجلشان فرا برسد، نمى توانند [آن را] لحظه اى پس و پيش بيندازند».</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا وَ لَهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ * مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَ مَا يَسْتَئخِرُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الحِجر: 4 و 5 .</span></ref>

<span dir="rtl">«و ما هيچ آبادى اى را نابود نساختيم، مگر اين كه براى آن، نوشته اى (اجلى) معيّن بود. هيچ امّتى از اجل خويش، نه پيش مى افتد و نه پس».</span>

<span dir="rtl">«وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَوْلَا أَجَلٌ مُّسَمًّى لَّجَاءَهُمُ الْعَذَابُ وَلَيَأْتِيَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">العنكبوت: 53 .</span></ref>

<span dir="rtl">«و از تو، به شتاب، درخواست عذاب [الهى را] دارند، و اگر اجلى معيّن نبود، قطعا به آنان عذاب مى رسيد و بى آن كه خبردار شوند، غافلگيرشان مى كرد».</span>

<span id="لكل-إنسان-أجل"></span>
== <span dir="rtl">1 / 3: لِكُلِّ إنسانٍ أجَلٌ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 3: هر انسانى، اَجَلى دارد</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">«وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُّؤَجَّلاً وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الْاخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِى الشَّاكِرِينَ ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 145 .</span></ref>

<span dir="rtl">«و هيچ نفْسى، جز به اجازه خداوند نمى ميرد، [و خداوند، مرگ را] به عنوان سررسيدى معيّن [مقرّر كرده است]. و هر كه پاداش دنيا بخواهد، از آن به او مى دهيم و هر كه پاداش آخرت بخواهد، از آن به او مى دهيم. زودا كه سپاس گزاران را پاداش دهيم».</span>

<span dir="rtl">«يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَىْ ءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِى بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِىَ اللَّهُ مَا فِى صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِى قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 154 .</span></ref>

<span dir="rtl">«مى گويند: اگر ما را در اين كار، اختيارى بود [و وعده پيامبر واقعيت داشت]، در اين جا كشته نمى شديم. بگو: اگر شما در خانه هاى خود هم بوديد، كسانى كه كشته شدن بر آنان نوشته شده بود، قطعا [با پاى خود] به سوى قتلگاه هايشان مى رفتند و [اينها] براى اين است كه خداوند، آنچه را در دل هاى شماست، [در عمل] بيازمايد و آنچه را در قلب هاى شماست، امتحان نمايد، و خدا به راز سينه ها آگاه است».</span>

<span dir="rtl">«وَ اللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَ لَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ مَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِى كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ».</span> <ref><span dir="rtl">فاطر: 11 .</span></ref>

<span dir="rtl">«و خدا شما را از خاكى آفريد، سپس از آبى (نطفه اى). آن گاه شما را جفت جفت گردانيد. و هيچ مادينه اى بار نمى گيرد و بار نمى نهد، مگر به علم او، و هيچ سال خورده اى عمر دراز نمى يابد و از عمرش كاسته نمى شود، مگر آن كه در نوشته اى [مندرج] است. در حقيقت، اين [كار] براى خدا آسان است».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ فِي ابتِداعِ اللّهِ الخَلقَ ـ</span> :<span dir="rtl">اِبتَدَعَ بِقُدرَتِهِ الخَلقَ ابتِداعا... وجَعَلَ لِكُلِّ روحٍ مِنهُم قوتا مَعلوما مَقسوما مِن رِزقِهِ، لايَنقُصُ مَن زادَهُ ناقِصٌ، ولا يَزيدُ مَن نَقَصَ مِنهُم زائِدٌ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِي الحَياةِ أجَلاً مَوقوتا، ونَصَبَ لَهُ أمَدا مَحدودا، يَتَخَطّى إلَيهِ بِأَيّامِ عُمُرِهِ، ويَرهَقُهُ</span> <ref><span dir="rtl">يَرهَقُه: أي يدنو منه (النهاية: ج 2 ص 283 «رهق») .</span></ref> <span dir="rtl">بِأَعوامِ دَهرِهِ، حَتّى إذا بَلَغَ أقصى أثَرِهِ وَاستَوعَبَ حِسابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إلى ما نَدَبَهُ إلَيهِ مِن مَوفورِ ثَوابِهِ أو مَحذورِ عِقابِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحيفة السجّاديّة: ص 19 الدعاء 1 .</span></ref>

<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلامـ در باره آفرينش خَلق به وسيله خداوند ـ</span> :<span dir="rtl">آفريدگان را به قدرت خود ابداع كرد... و از روزىِ خود براى هر زنده جانى از آنها، توشه اى معيّن و قسمت شده قرار داد، آن سان كه هيچ كس نتواند از آن كه افزونش داده، چيزى بكاهد و بر آن كه اندكش داده، چيزى بيفزايد.</span>

<span dir="rtl">سپس براى هر يك از آنها در زندگى، اجلى موقّت نهاد و مدّتى محدود قرار داد كه با روزهاى عمرش به سوى آن، گام بر مى دارد و با گذشت سال هاى زندگى اش، به آن اجل، نزديك مى شود، تا آن گاه كه به پايان خطّش برسد و روزهاى عمرش را كامل گرداند، كه [خداوندْ] او را به سوى آنچه بدان فرايَش خوانده است، ببرد: به پاداش فراوانش، يا كيفرى كه از آن بر حذرش داشته بود.</span>

<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">الخرائج والجرائح عن عليّ بن زيد</span> :<span dir="rtl">اِعتَلَّ ابني أحمَدُ وكُنتُ بِ العَسكَرِ وهُوَ بِبَغدادَ، فَكَتَبتُ إلى أبي مُحَمَّدٍ عليه السلام</span> <ref><span dir="rtl">أي الإمام العسكري عليه السلام .</span></ref> <span dir="rtl">أسأَلُهُ الدُّعاءَ.</span>

<span dir="rtl">فَخَرَجَ تَوقيعُهُ: أوَما عَلِمَ عَلِيٌّ أنَّ لِكُلِّ أجَلٍ كِتابا؟ فَماتَ الاِبنُ.</span> <ref><span dir="rtl">الخرائج والجرائح: ج 1 ص 438 ح 17، كشف الغمّة: ج 3 ص 218، بحار الأنوار: ج 50 ص269 ح 31.</span></ref>

<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">الخرائج و الجرائح ـ به نقل از على بن زيد ـ</span> :<span dir="rtl">من در عسكر (سامرّا) بودم كه پسرم احمد در بغداد بيمار شد. به ابو محمّد (امام عسكرى عليه السلام ) نامه اى نوشتم و از ايشان خواستم كه [براى سلامت فرزندم] دعا كند.</span>

<span dir="rtl">پس، از جانب ايشان دست خطّى آمد كه: «آيا على نمى داند كه هر اجلى، مدّتى معيّن دارد؟» و پسرك مُرد.</span>

<span id="الفصل-الثاني-تصنيف-الآجال"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثاني: تصنيف الآجال</span> =

<span dir="rtl">فصل دوم: اقسام اَجَل</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 2 .</span></ref>

<span dir="rtl">«او همان كسى است كه شما را از گِلى آفريد. آن گاه مدّتى را [براى عمر شما] مقرّر داشت، و اَجَل حتمى، نزد اوست. با اين همه، شما ترديد مى كنيد».</span>

<span dir="rtl">«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">غافر: 67 .</span></ref>

<span dir="rtl">«او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد، سپس از آبى، سپس از علقه اى، و بعد شما را [به صورت] كودكى بر مى آورد تا به كمالِ قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد ـ و از ميان شما، كسى است كه مرگ پيش رس مى يابد ـ و تا [سرانجام] به مدّتى كه معيّن است، برسيد؛ و باشد كه انديشه كنيد».</span>

<span dir="rtl">«وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَابَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَئخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا يَسْتَقْدِمُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 61 .</span></ref>

<span dir="rtl">«و اگر خدا مردم را به [سزاى] ستمشان مؤاخذه مى كرد، جنبنده اى بر روى زمين باقى نمى گذاشت؛ ليكن [كيفر] آنان را تا وقتى معيّن، باز پس مى اندازد و چون اجلشان فرا رسد، نمى توانند [آن را] لحظه اى پس و پيش بيفكنند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آلهـ في قَولِهِ تَعالى: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ »</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 39.</span></ref> <span dir="rtl">ـ</span> :<span dir="rtl">يَمحو مِنَ الأَجَلِ ما يَشاءُ، ويَزيدُ فيهِ ما يَشاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج 5 ص 261 ح 8126 عن ابن عبّاس .</span></ref>

<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در باره آيه شريف: «خدا آنچه را بخواهد، مى زُدايد يا مى نگارد، و اصل نوشته، در نزد اوست» ـ</span> :<span dir="rtl">[يعنى] از اجل، آنچه را كه بخواهد، مى زُدايد [و كم] مى كند و آنچه را بخواهد، به آن مى افزايد.</span>

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام</span> :<span dir="rtl">ما مِن عَبدٍ إلّا وضَرَبَ اللّهُ لَهُ أجَلَينِ؛ أدنى وأقصى، فَإِن وَصَلَ رَحِمَهُ فِي اللّهِ عز و جل مَدَّ اللّهُ لَهُ إلَى الأَجَلِ الأَقصى، وإن عَقَّ وظَلَمَ اُعطِيَ الأَدنى، وهُوَ قَولُهُ تَعالى: «قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى ».</span> <ref><span dir="rtl">مستدرك الوسائل: ج 15 ص 249 ح 18141 نقلاً عن أحمد بن محمّد السيّاري في كتاب التنزيل والتحريف .</span></ref>

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام</span> :<span dir="rtl">هيچ بنده اى نيست، مگر آن كه خداوند براى او دو اجل (عمر) تعيين كرده است: كوتاه و طولانى. پس اگر به خاطر خداوند عز و جل صله رحم به جاى آورَد، خداوند، عمر او را تا اجلِ طولانى مى كشاند، و اگر [نسبت به والدين] بى حرمتى و نافرمانى كند و ستم روا بدارد، اجلِ كوتاه به او داده مى شود. اين است [معناى] سخن خداى متعال كه: «اجلى مقرّر داشت، و اجلى محتوم».</span>

<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى» ـ</span> :<span dir="rtl">هُما أجَلانِ؛ أجَلٌ مَوقوفٌ يَصنَعُ اللّهُ ما يَشاءُ، وأجَلٌ مَحتومٌ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج 1 ص 354 ح 7 عن حمران، الغيبة للنعماني: ص 301 ح 5 عن حمران بن أعين عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج 5 ص 140 ح 9 .</span></ref>

<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند: «اَجَلى مقرّر داشت، و اجلى محتوم» ـ</span> :<span dir="rtl">دو اجل، وجود دارد: يكى، اجل موقوف [به مشيّت خدا] كه خدا هر كارى بخواهد، با آن مى كند، و ديگرى اجل محتوم [و تغييرناپذير].</span>

<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن أبي عثمان عن اُسامة بن زيد</span> :<span dir="rtl">أرسَلَتِ ابنَةُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إلَيهِ: إنَّ ابنا لي قُبِضَ فَائتِنا، فَأَرسَلَ يُقرِئُ السَّلامَ ويَقولُ: إنَّ للّهِِ ما أخَذَ ولَهُ ما أعطى، وكُلٌّ عِندَهُ بِأَجَلٍ مُسَمّىً، فَلتَصبِر وَلتَحتَسِب. فَأَرسَلَت إلَيهِ تُقسِمُ عَلَيهِ لَيَأتِيَنَّها.</span>

<span dir="rtl">فَقامَ ومَعَهُ سَعدُ بنُ عُبادَةَ، ومُعاذُ بنُ جَبَلٍ، واُبَيُّ بنُ كَعبٍ، وزَيدُ بنُ ثابِتٍ ورِجالٌ، فَرُفِعَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الصَّبِيُّ ونَفسُهُ تَتَقَعقَعُ.</span> <ref><span dir="rtl">تَتَقَعْقَع: أي تضطرِب وتتحرّك. أي: كلّما صار إلى حالٍ لم يلبث أن ينتقل إلى اُخرى تقرّبه من الموت (النهاية: ج 4 ص 88 «قعقع»).</span></ref> <span dir="rtl">قالَ: حَسِبتُهُ أنَّهُ قالَ: كَأَنَّها شَنٌّ،</span> <ref><span dir="rtl">الشَّنّ: القربة الخَلَق. وشنَّتِ القربة: إذا يبست (لسان العرب: ج 13 ص 241 «شنن»).</span></ref> <span dir="rtl">فَفاضَت عَيناهُ، فَقالَ سَعدٌ: يا رَسولَ اللّهِ ما هذا؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: هذِهِ رَحمَةٌ جَعَلَهَا اللّهُ في قُلوبِ عِبادِهِ، وإنَّما يَرحَمُ اللّهُ مِن عِبادِهِ الرُّحَماءَ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج 1 ص 432 ح 1224، صحيح مسلم: ج 2 ص 635 ح 11، سنن أبي داوود: ج 3 ص 193 ح 3125، سنن ابن ماجة: ج 1 ص 506 ح 1588 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج 15 ص 659 ح 42614 .</span></ref>

<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از ابو عثمان ـ</span> :<span dir="rtl">اُسامة بن زيد گفت: دختر پيامبر صلى الله عليه و آله به ايشان پيغام داد كه: فرزندم در حال قبض روح است. تشريف بياوريد.</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله كسى را روانه كرد كه [در جواب، به او] سلام برساند و بگويد: آنچه خدا مى گيرد و مى دهد، از آنِ [خودِ] اوست و همه اينها نزد خداوند، اجلى معيّن دارند. بنا بر اين، صبور باشد و پاداش الهى را در نظر بگيرد.</span>

<span dir="rtl">دختر پيامبر صلى الله عليه و آله، كسى را نزد ايشان فرستاد و ايشان را سوگند داد كه نزد وى بيايد.</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و همراه سعد بن عباده، معاذ بن جبل، اُبىّ بن كعب، زيد بن ثابت و عدّه اى ديگر رفت. كودك را نزد پيامبر خدا آوردند، در حالى كه بدنش مى لرزيد و در حال جان دادن بود و به گمانم أسامه افزود كه: عين مَشك خشكيده اى شده بود!</span>

<span dir="rtl">[اُسامه گفت:] اشك از چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير شد.</span>

<span dir="rtl">سعد گفت: اى پيامبر خدا! اين، چه حالى است (چرا گريه مى كنيد)؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اين، مهربانى اى است كه خداوند در دل هاى بندگانش نهاده است. خداوند به بندگانِ مهربانش، مهربان است».</span>

<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام</span> :<span dir="rtl">الأَجَلُ الَّذي غَيرُ مُسَمّىً مَوقوفٌ يُقَدِّمُ مِنه ما شاءَ ويُؤَخِّرُ مِنهُ ما شاءَ، وأمَّا الأَجَلُ المُسَمّى فَهُوَ الَّذي يُنَزِّلُ مِمّا يُريدُ أن يَكونَ مِن لَيلَةِ القَدرِ إلى مِثلِها مِن قابِلٍ، قالَ: فَذلِكَ قَولُ اللّهِ: «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَئخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا يَسْتَقْدِمُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج 1 ص 354 ح 5 عن مسعدة بن صدقة، بحار الأنوار: ج 5 ص 139 ح 3 وراجع: ص 140 ح 4 و 9 و ج 97 ص 2 ح 3 والميزان في تفسير القرآن: ج 7 ص 8 و 9 .</span></ref>

<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام</span> :<span dir="rtl">اجلِ غير محتوم، موقوف اسـت و خـداوند از آن، آنچه را كه بخواهد،</span>

<span dir="rtl">پيش مى اندازد و آنچه را كه بخواهد، به تأخير مى افكند؛ امّا اجل محتوم، اجلى است كه خداوند عز و جل آن را، آن طور كه اراده كند، از [اين] شب قدر تا شب قدر سال آينده، نازل (مقدّر) مى كند.</span>

<span dir="rtl">اين است [معناى] سخن خداوند كه: «پس هر گاه اجلشان فرا رسد، نمى توانند [آن را] لحظه اى پس و پيش بيندازند».</span>

<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشي عن حمران عن الإمام الصادق عليه السلام</span> :<span dir="rtl">سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ: «ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ»، قالَ: المُسَمّى ما سَمّى لِمَلَكِ المَوتِ في تِلكَ اللَّيلَةِ، وهُوَ الَّذي قالَ اللّهُ: «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَئخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا يَسْتَقْدِمُونَ »وهُوَ الَّذي سَمّى لِمَلَكِ المَوتِ في لَيلَةِ القَدرِ، وَالآخَرُ لَهُ فيهِ المَشيئَةُ، إن شاءَ قَدَّمَهُ وإن شاءَ أخَّرَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج 1 ص 354 ح 6، بحار الأنوار: ج 4 ص 116 ح 45 و 46 .</span></ref>

<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از حمران، در گفتگو با امام صادق عليه السلام ـ</span> :<span dir="rtl">از ايشان در باره اين سخن خداوند: «سپس اجلى مقرّر داشت، و اجل مسمّا، نزد اوست»، پرسيدم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اجل مُسمّا [يا محتوم]، اجلى است كه در آن شب (شب قدر) براى ملك الموت اسم برده مى شود. اين، همان اجلى است كه خداوند فرموده است: «پس هر گاه اجلشان فرا رسد، نمى توانند [آن را] لحظه اى پس و پيش بيندازند» و اين، همان اجلى است كه در شب قدر براى مَلَك الموت اسم برده [و به او اعلام ]مى شود.</span>

<span dir="rtl">اجل ديگر، اجلى است كه بستگى به مشيّت [خدا] دارد: اگر خواست، آن را پيش مى اندازد و اگر خواست، به تأخيرش مى افكند».</span>

<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ» ـ</span> :<span dir="rtl">الأَجَلُ الأَوَّلُ هُوَ ما نَبَذَهُ إلَى المَلائِكَةِ وَالرُّسُلِ وَالأَنبِياءِ، وَالأَجَلُ المُسَمّى عِندَهُ هُوَ الَّذي سَتَرَهُ اللّهُ عَنِ الخَلائِقِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج 1 ص 355 ح 9 عن حصين، بحار الأنوار: ج 5 ص 140 ح 10 .</span></ref>

<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند: «اجلى را مقرّر داشت، و اجل محتوم، نزد اوست» ـ</span> :<span dir="rtl">اجل نخست، اجلى است كه خداوند به فرشتگان و فرستادگان و پيامبران وا مى گذارد؛ و اجل محتومى كه نزد اوست، آن اجلى است كه خداوند از خلايق، پوشيده اش داشته است.</span>

<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن كِتابٍ لَهُ إلى مُعاوِيَةَ ـ</span> :<span dir="rtl">كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذَا احمَرَّ البَأسُ</span> <ref><span dir="rtl">احمرّ البأس: اشتدّت الحرب (النهاية: ج 1 ص 438 «حمر»).</span></ref> <span dir="rtl">وأحجَمَ النّاسُ، قَدَّمَ أهلَ بَيتِهِ فَوَقى بِهِم أصحابَهُ حَرَّ السُّيوفِ وَالأَسِنَّةِ، فَقُتِلَ عُبَيدَةُ بنُ الحارِثِ يَومَ بِدرٍ، وقُتِلَ حَمزَةُ يَومَ اُحُدٍ، وقُتِلَ جَعفَرٌ يَومَ مُؤتَةَ</span> <ref><span dir="rtl">مؤتة: قرية من قرى البلقاء، في حدود الشام (معجم البلدان: ج 5 ص 220) .</span></ref><span dir="rtl">، وأرادَ مَن لَو شِئتُ ذَكَرتُ اسمَهُ مِثلَ الَّذي أرادوا مِنَ الشَّهادَةِ، ولكِنَّ آجالَهُم عُجِّلَت، ومَنِيَّتَهُ اُجِّلَت.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 9، وقعة صفّين: ص 90 نحوه، بحار الأنوار: ج 33 ص 112 ح 408 .</span></ref>

<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در نامه اى به معاويه ـ</span> :<span dir="rtl">هر گاه جنگ، شدّت مى گرفت و مردم، پا پس مى نهادند، پيامبر خدا افراد خانواده اش را پيش مى افكند (سپر بلا مى ساخت) و به واسطه آنان، يارانش را از سوزش شمشيرها و نيزه ها حفظ مى كرد.</span>

<span dir="rtl">چنين بود كه عبيدة بن حارث در جنگ بدر، حمزه در جنگ اُحُد، و جعفر در جنگ موته، كشته شدند. و آن كسى هم كه اگر بخواهم، نامش را مى برم،</span> <ref><span dir="rtl">مراد، خودِ امام على عليه السلام است .</span></ref> <span dir="rtl">همانند آن بزرگواران، خواهان شهادت بود؛ امّا اجل هاى آنها پيش افتاد و مرگ او به تأخير افكنده شد.</span>

<span dir="rtl">راجع: بحار الأنوار: ج 5 ص 140 والميزان في تفسير القرآن: ج 7 ص 15.</span>

<span id="الفصل-الثالث-حراسة-الآجال"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثالث: حراسة الآجال</span> =

<span dir="rtl">فصل سوم: نگهبانى اَجَل</span>

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام</span> :<span dir="rtl">الأَجَلُ حِصنٌ حَصينٌ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج 1 ص 132 ح 494، عيون الحكم والمواعظ: ص 35 ح 694 .</span></ref>

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام</span> :<span dir="rtl">اجل، دژى استوار است.</span>

<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام</span> :<span dir="rtl">كَفى بِالأَجَلِ حارِسا.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص 368 ح 5 عن أبي حيّان التيمي عن أبيه، نهج البلاغة: الحكمة 306، غرر الحكم: ج 4 ص 574 ح 7030، بحار الأنوار: ج 5 ص 142 ح 14 .</span></ref>

<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام</span> :<span dir="rtl">اجل، بهترين نگهبان است.</span>

<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام</span> :<span dir="rtl">لا جُنَّةَ</span> <ref><span dir="rtl">الجُنّة: الوقاية (النهاية: ج 1 ص 308 «جنن») .</span></ref> <span dir="rtl">أوقى مِنَ الأَجَلِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج 6 ص 377 ح 10613، عيون الحكم والمواعظ: ص 533 ح 9754 .</span></ref>

<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام</span> :<span dir="rtl">هيچ حفاظى نگه دارنده تر از اجل نيست.</span>

<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لَمّا قيلَ لَهُ: أ لا نَحرُسُكَ؟ ـ</span> :<span dir="rtl">حَرَسَ كُلَّ امرِئٍ أجَلُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص 379 ح 25 عن يحيى بن أبي كثير، الكافي: ج 2 ص 58 ح 5 عن زيد الشحّام عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلامنحوه، بحار الأنوار: ج 41 ص 6 ح 6؛ حلية الأولياء: ج 1 ص 75 الرقم 4 عن يحيى بن أبي كثير وغيره، كنز العمّال: ج 1 ص 349 ح 1568 .</span></ref>

<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ وقتى پيشنهاد شد كه از ايشان پاسدارى كنند ـ</span> :<span dir="rtl">پاسدار هر انسانى، اجل اوست.</span>

<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام</span> :<span dir="rtl">إنَّ مَعَ كُلِّ إنسانٍ مَلَكَينِ يَحفظانِهِ فَإِذا جاءَ القَدَرُ خَلَّيا بَينَهُ وبَينَهُ، وإنَّ الأَجَلَ جُنَّةٌ حَصينَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">نهـج البـلاغـة: الحكمـة 201، خصـائص الأئمّـة ص 114، غـرر الحكم: ج 2 ص 550 ح 3556،بحـار الأنوار: ج 5 ص 140 ح 8؛ أنساب الأشراف: ج 3 ص 260، كنز العمّال: ج 1 ص 360 ح 1593 نقلاً عن ابن جرير عن أبي مجلز .</span></ref>

<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام</span> :<span dir="rtl">با هر انسانى، دو فرشته است كه از او نگهبانى مى دهند. پس هر گاه تقدير [و اجل] فرا رسد، او را با اجلش تنها مى گذارند. همانا اجل، حفاظى استوار است.</span>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لَمّا خُوِّفَ مِنَ الاِغتِيالِ ـ</span> :<span dir="rtl">إنَّ عَلَيَّ مِنَ اللّهِ جُنَّةً حَصينَةً، فَإِذا جاءَ يَومِي انفَرَجَت عَنّي وأسلَمَتني، فَحينَئِذٍ لا يَطيشُ السَّهمُ</span> <ref><span dir="rtl">طاشَ السهمُ عن الهدف: أي عَدَل (الصحاح: ج 3 ص 1009 «طيش») .</span></ref> <span dir="rtl">ولا يَبرَأُ الكَلمُ</span> <ref><span dir="rtl">الكَلْم: الجرح (النهاية: ج 4 ص 199 «كلم») .</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 62، بحار الأنوار: ج 5 ص 141 ح 13 .</span></ref>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ آن گاه كه او را از كشته شدن غافلگيرانه (ترور) بيم دادند ـ</span> :<span dir="rtl">مرا از جانب خداوند، محافظى استوار است، و چون روزم فرا رسد، از من دور مى شود و مرا تسليم [مرگ] مى كند. در اين هنگام، نه تير، خطا مى رود و نه زخم، بهبود مى يابد.</span>

<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">الجمل عن محمّد بن الحنفيّة</span> :<span dir="rtl">لَمّا نَزَلنَا البَصرَةَ وعَسكَرنا بِها وصَفَفنا صُفوفَنا، دَفَعَ أبي عَلِيٌّ عليه السلام إلَيَّ اللِّواءَ وقالَ: لا تُحدِثَنَّ شَيئا حَتّى يُحدَثَ فيكُم.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ نامَ، فَنالَنا نَبلُ القَومِ، فَأَفزَعتُهُ فَفَزِعَ وهُوَ يَمسَحُ عَينَيهِ مِنَ النَّومِ، وأصحابُ الجَمَلِ يَصيحونَ: يا ثاراتِ عُثمانَ! فَبَرَزَ عليه السلام ولَيسَ عَلَيهِ إلّا قَميصٌ واحِدٌ، ثُمَّ قالَ: تَقَدَّم بِاللِّواءِ، فَتَقَدَّمتُ وقُلتُ: يا أبتِ أفي مِثلِ هذَا اليَومِ بِقَميصٍ واحِدٍ؟!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ عليه السلام: أحرَزَ امرَأً أجَلُهُ، وَاللّهِ قاتَلتُ مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وأنَا حاسِرٌ</span> <ref><span dir="rtl">الحاسرُ: خلاف الدارع، وهو من لا مغفر له ولا درع ولا بيضة على رأسه (تاج العروس: ج 6 ص 274 «حسر») .</span></ref> <span dir="rtl">أكثَرُ مِمّا قاتَلتُ وأنَا دارِعٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الجمل: ص 355 .</span></ref>

<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">الجمل ـ به نقل از محمّد بن حنفيّه ـ</span> :<span dir="rtl">چون وارد بصره شديم و در آن جا اردو زديم و صفوف خويش را آرايش داديم، پدرم على عليه السلام، پرچم را به من داد و فرمود: «هرگز دست به كارى نزن تا آنها شروع كنند».</span>

<span dir="rtl">سپس خوابيد. تيرهاى دشمن به سوى ما پرتاب شد. من ايشان را بيم دادم. ايشان هراسان بيدار شد و در حالى كه چشمان خواب آلودش را مى ماليد، سپاهيان جَمَل فرياد مى زدند: اى خونخواهان عثمان!</span>

<span dir="rtl">على عليه السلام، در حالى كه فقط يك پيراهن بر تن داشت، به ميدان رفت و سپس فرمود: «پرچم را پيش آر».</span>

<span dir="rtl">من پيش رفتم و گفتم: پدر جان! در يك چنين روزى، فقط با يك پيراهن؟!</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آدمى را اجل او نگه مى دارد. به خدا سوگند، من در ركاب پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر از آن كه با زره جنگيده باشم، بدون زره و كلاه خود جنگيده ام».</span>

<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن سعيد بن وهب</span> :<span dir="rtl">كُنّا مَعَ سَعيدِ بنِ قَيسٍ بِصِفّينَ لَيلاً، وَالصَّفّانِ يَنظُرُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما إلى صاحِبِهِ، حَتّى جاءَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَنَزَلنا عَلى فِنائِهِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ سَعيدُ بنُ قَيسٍ: أ في هذِهِ السّاعَةِ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟! أما خِفتَ شَيئاً؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: وأيَ شَيءٍ أخافُ؟! إنَّهُ لَيسَ مِن أحَدٍ إلّا ومَعَهُ مَلَكانِ مُوَكَّلانِ بِهِ أن يَقَعَ في بِئرٍ، أو تَضُرَّ بِهِ دابَّةٌ، أو يَتَرَدّى مِن جَبَلٍ حَتّى يَأتِيَهُ القَدَرُ، فَإِذا أتَى القَدَرُ خَلَّوا بَينَهُ وبَينَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص 379 ح 26.</span></ref>

<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از سعيد بن وَهْب ـ</span> :<span dir="rtl">شبى در صفّين با سعيد بن قيس بوديم. هر يك از دو صف سپاه به ديگرى مى نگريست تا آن كه امير مؤمنان عليه السلام آمد و ما در برابر ايشان پياده شديم.</span>

<span dir="rtl">سعيد بن قيس به او گفت: در يك چنين ساعتى، اى امير مؤمنان؟! آيا از چيزى نترسيدى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «از چه بترسم؟ هيچ فردى نيست، مگر آن كه دو فرشته بر او گماشته شده اند كه در چاهى نيفتد، يا جنبنده اى به او گزند نرساند و يا از كوهى سقوط نكند تا اين كه تقديرش (اجلش) فرا رسد، و چون تقدير فرا رسيد، او را با آن تنها مى گذارند».</span>

<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن أبي حيّان التيمي عن أبيه ـ و كانَ مَعَ عَلِيٍّ عليه السلام يَومَ صِفّينَ وفيما بَعدَ ذلِكَ ـ: بَينا عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام يُعَبِّي الكَتائِبَ يَومَ صِفّينَ ومُعاوِيَةُ مُستَقبِلُهُ عَلى فَرَسٍ لَهُ يَتَأَكَّلُ</span> <ref><span dir="rtl">تأكّل: غضبَ وهاجَ واشتدّ، وهو من المجاز (تاج العروس: ج 14 ص 24 «أكل»).</span></ref> <span dir="rtl">تَحتَهُ تَأَكُّلاً، وعَلِيٌّ عليه السلام عَلى فَرَسِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله المُرتَجِزِ</span> <ref><span dir="rtl">سُمّي به لحُسنِ صَهِيله (النهاية: ج 2 ص 200 «رجز») .</span></ref> <span dir="rtl">وبِيَدِهِ حَربَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وهُوَ مُتَقَلِّدٌ سَيفَهُ «ذُو الفِقارِ».</span>

<span dir="rtl">فَقالَ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ: اِحتَرِس يا أميرَ المُؤمِنينَ؛ فَإِنّا نَخشى أن يَغتالَكَ هذَا المَلعونُ!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ عليه السلام: لَئِن قُلتَ ذاكَ؛ إنَّهُ غَيرُ مَأمونٍ عَلى دينِهِ، وإنَّهُ لَأَشقَى القاسِطينَ وَألعَنُ الخارِجينَ عَلَى الأَئِمَّةِ المُهتَدينَ، ولكِن كَفى بِالأَجَلِ حارِسا، لَيسَ أحَدٌ مِنَ النّاسِ إلّا ومَعَهُ مَلائِكَةٌ حَفَظَةٌ يَحفَظونَهُ مِن أن يَتَرَدّى في بِئرٍ أو يَقَعَ عَلَيهِ حائِطٌ أو يُصيبَهُ سوءٌ، فَإِذا حانَ أجَلُهُ خَلَّوا بَينَهُ وبَينَ ما يُصيبُهُ، وكَذلِكَ أنَا إذا حانَ أجَلِي انبَعَثَ أشقاها فَخَضَبَ هذِهِ مِن هذا ـ وأشارَ إلى لِحيَتِهِ ورَأسِهِ ـ عَهدا مَعهودا ووَعدا غَيرَ مَكذوبٍ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص 367 ح 5، تحف العقول: ص 224 نحوه، بحار الأنوار: ج 5 ص 113 ح 40 .</span></ref>

<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از ابو حيّان تيمى، از پدرش كه در روز صفّين و پس از آن، با على عليه السلام بود ـ</span> :<span dir="rtl">در روز صفّين، على بن ابى طالب عليه السلام، سپاهيان را آرايش مى داد و معاويه رو به روى او بر اسبش نشسته بود و اسب در زير او بى قرارى مى كرد. على عليه السلام نيز بر اسب پيامبر خدا، مُرتَجِز،</span> <ref><span dir="rtl">به اين سبب، آن را «مرتجز» گفته اند كه شيهه هاى زيبايى مى كشيده است .</span></ref> <span dir="rtl">نشسته بود و نيزه پيامبر خدا در دستش بود و شمشيرش ذو الفقار را حمايل كرده بود.</span>

<span dir="rtl">مردى از يارانش گفت: مواظب باش ـ اى امير مؤمنان ـ؛ چرا كه مى ترسيم اين ملعون، تو را غافلگيرانه بكُشد!</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام فرمود: «درست است. او به دينش پايبند نيست و شقاوت پيشه ترينِ قاسطان و ملعون ترينِ كسانى است كه بر پيشوايان هدايت، خروج كرده اند؛ امّا [بدان كه] اجل، بهترين نگهبان است. هيچ يك از مردم نيست، مگر آن كه با او فرشتگان نگهبانى هستند كه وى را از اين كه در چاهى بيفتد يا ديوارى بر او آوار شود يا گزندى به او برسد، حفظ مى كنند. پس چون اجلش فرا رسد، او را با آنچه قرار است بر سرش آيد، تنها مى گذارند. من نيز هر گاه اجلم فرا رسد، شقى ترينِ اشقيا برانگيخته مى شود و اين را به [خونِ] اين آغشته مى سازد (به محاسن و سرش اشاره نمود). اين، قولى قطعى و وعده اى راست است [كه پيامبر خدا به من گفته است]».</span>

<span id="الفصل-الرابع-حكمة-ستر-الآجال"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الرابع: حكمة ستر الآجال</span> =

<span dir="rtl">فصل چهارم: حكمت پوشيده بودن اَجَل</span>

<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله</span> :<span dir="rtl">لَو عَلِمَ المَخلوقُ مِقدارَ يَومِهِ لَضاقَت عَلَيهِ بِرُحبِها ولَم يَنفَعهُ فيها قَومٌ ولا خَفضٌ</span> <ref><span dir="rtl">الخَفْض: لِينُ العيش وسعتُه (لسان العرب: ج 7 ص 145 «خفض»).</span></ref><span dir="rtl">، ولكِنَّهُ عُمِّيَ عَلَيهِ الأَجَلُ، ومُدَّ لَهُ فِي الأَمَلِ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ المدينة: ج 2 ص 558 عن الشعبي .</span></ref>

<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله</span> :<span dir="rtl">اگر مخلوق، اندازه عمر خود را مى دانست، [زمين] با همه وسعتش بر او تنگ مى شد و در دنيا هيچ قومى و هيچ زندگى مرفّهى، او را سود نمى بخشيد؛ ولى اجل بر او پوشيده گرديد و آرزو در وجود او دراز قرار داده شد.</span>

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي التَّذكيرِ بِنِعَمِ اللّهِ عز و جل ـ</span> :<span dir="rtl">جَعَلَ لَكُم أسماعا لِتَعِيَ ما عَناها</span> <ref><span dir="rtl">يقال: عُنِيت بحاجتك: أي اهتممتُ بها واشتغلت (النهاية: ج 3 ص 314 «عنا»).</span></ref><span dir="rtl">، وأبصارا لِتَجلُوَ عَن عَشاها، وأشلاءً جامِعَةً لِأَعضائِها مُلائِمَةً لِأَحنائِها</span> <ref><span dir="rtl">أحنائها: أي معاطفها (النهاية: ج 1 ص 455 «حنا»).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">في تَركيبِ صُوَرِها ومُدَدِ عُمُرِها، بِأَبدانٍ قائِمَةٍ بِأَرفاقِها</span> <ref><span dir="rtl">الرِّفق ـ بالكسر ـ: ما استعين به (القاموس المحيط: ج 3 ص 236 «رفق») . والأرفاق ـ على هذا ـ عبارة عن الأعضاء وسائر ما يستعين به الإنسان (بحار الأنوار: ج 60 ص 350) .</span></ref><span dir="rtl">، وقُلوبٍ رائِدَةٍ لِأَرزاقِها في مُجَلِّلاتِ نِعَمِهِ، وموجِباتِ مِنَنِهِ، وحَواجِزِ عافِيَتِهِ، وقَدَّرَ لَكُم أعمارا سَتَرَها عَنكُم.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 83، بحار الأنوار: ج 60 ص 349 ح 35 .</span></ref>

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در يادآورى نعمت هاى خداوند عز و جل ـ</span> :<span dir="rtl">براى شما دو گوش قرار داد تا آنچه را كه به آن دو مربوط مى شود، در يابند، و دو چشم قرار داد تا آنچه را ديدنى است، ببينند، و اندام هايى قرار داد كه هر يك در بر دارنده اعضايى متناسب در خميدگى ها و مفاصل و تركيب صورت هاى آنها و مدّت عمرشان هستند، و بدن هايى قرار داد با اعضايى كه آدمى از آنها كمك مى گيرد، و دل هايى قرار داد كه طالب روزى هاى خود هستند، برخوردار از: نعمت هايى فراگير و بزرگ، و آنچه موجب امتنان اوست، و آنچه نگهدار عافيت (سلامت) است، و برايتان عمرهايى مقدّر كرد و [مدّت و فرجام] آنها را از شما پوشيده داشت.</span>

<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلامـ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ ـ</span> :<span dir="rtl">تَأمَّلِ الآنَ يا مُفَضَّلُ، ما سُتِرَ عَنِ الإِنسانِ عِلمُهُ مِن مُدَّةِ حَياتِهِ؛ فَإِنَّهُ لَو عَرَفَ مِقدارَ عُمُرِهِ وكانَ قَصيرَ العُمُرِ لَم يَتَهَنَّأ بِالعَيشِ مَعَ تَرَقُّبِ المَوتِ وتَوَقُّعِهِ لِوَقتٍ قَد عَرَفَهُ، بَل كانَ يَكونُ بِمَنزِلَةِ مَن قَد فَنى مالُهُ أو قارَبَ الفَناءَ، فَقَدِ استَشعَرَ الفَقرَ وَالوَجَلَ مِن فَناءِ مالِهِ وخَوفِ الفَقرِ، عَلى أنَّ الَّذي يَدخُلُ عَلَى الإِنسانِ مِن فَناءِ العُمُرِ أعظَمُ مِمّا يَدخُلُ عَلَيهِ مِن فَناءِ المالِ؛ لِأَنَّ مَن يَقِلُّ مالُهُ يَأمُلُ أن يُستَخلَفَ مِنهُ فَيَسكُنُ إلى ذلِكَ، ومَن أيقَنَ بِفَناءِ العُمُرِ استُحِكَمَ عَلَيهِ اليَأسُ. وإن كانَ طَويلَ العُمُرِ، ثُمَّ عَرَفَ ذلِكَ وَثِقَ بِالبَقاءِ، وَانهَمَكَ فِي اللَّذّاتِ وَالمَعاصي، وعَمِلَ عَلى أنَّهُ يَبلُغُ مِن ذلِكَ شَهوَتَهُ، ثُمَّ يَتوبُ في آخِرِ عُمُرِهِ.…</span>

<span dir="rtl">فَإِن قُلتَ: وها هُوَ الآنَ قَد سُتِرَ عَنهُ مِقدارُ حَياتِهِ، وصارَ يَتَرَقَّبُ المَوتَ في كُلِّ ساعَةٍ يُقارِفُ الفَواحِشَ ويَنتَهِكُ المَحارِمَ!</span>

<span dir="rtl">قُلنا: إنَّ وَجهَ التَّدبيرِ في هذَا البابِ هُوَ الَّذي جَرى عَلَيهِ الأَمرُ فيهِ، فَإِن كانَ الإِنسانُ مَعَ ذلِكَ لا يَرعَوي</span> <ref><span dir="rtl">الارعِواء: الندم على الشيء والانصراف عنه والترك له (لسان العرب: ج 14 ص 328 «رعي»).</span></ref> <span dir="rtl">ولا يَنصَرِفُ عَنِ المَساوِئ فَإِنَّما ذلِكَ مِن مَرَحِهِ ومِن قَساوَةِ قَلبِهِ، لا مِن خَطَأٍ فِي التَّدبيرِ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج 3 ص 83 نقلاً عن توحيد المفضّل .</span></ref>

<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ خطاب به مفضّل بن عمر ـ</span> :<span dir="rtl">اينك ـ اى مفضّل ـ در باره مدّت عمر آدمى، كه آگاهى بر آن از او پوشيده نگه داشته شده است، بينديش؛ زيرا اگر انسان مقدار عمرش را مى دانست و عمرى كوتاه داشت، با توجّه به اين كه همواره انتظار مرگ مى كشيد و چشم به راه فرا رسيدن آن در زمانى بود كه از آن خبر داشت، از زندگى لذّتى نمى برد؛ بلكه همچون كسى بود كه مال و دارايى اش از بين رفته و يا در آستانه نابودى است. چنين كسى از نابودى اموالش و بيم فقر، همواره احساس نادارى و ترس مى كند.</span>

<span dir="rtl">اين، در حالى است كه نگرانى و ترسى كه از نابودى عمر، گريبانگير انسان مى شود، شديدتر از نگرانى و ترسى است كه از نابودى مال و دارايى براى او پديد مى آيد؛ زيرا كسى كه مال و ثروتش كم مى شود، اميد به جايگزين آن دارد. از اين رو آرامش مى يابد؛ امّا كسى كه به تمام شدن عمر يقين دارد [و مى داند در فلان روز خواهد مُرد]، نوميدى بر وجودش استيلا مى يابد.</span>

<span dir="rtl">و [نيز] اگر عمرى دراز داشت و از اين امرْ آگاه بود، دل به زندگى مى بست و در خوش گذرانى ها و گناهان، غرق مى شد و چنان عمل مى كرد كه به شهوات خويش برسد و سپس در آخر عمرش توبه كند.…</span>

<span dir="rtl">اگر بگويى: «آدمى، اكنون هم كه مقدار عمرش از او پوشيده است و هر لحظه انتظار مرگ را مى كشد، [باز هم] مرتكب زشتكارى ها مى شود و حرمت ها[ى الهى] را هتك مى كند!»، پاسخ مى دهم كه: تدبير درست در اين باره همين است كه به اجرا در آمده است (مدّت عمر بر آدمى پوشيده نگه داشته شده باشد). حال اگر با وجود اين، انسان از بدى ها [و گناهان] باز نمى ايستد و روى نمى گرداند، به سبب سرمستى او و ناشى از سنگ دلى اوست، نه از وجود خطا در تدبير [الهى].</span>

<references />