نمایش مبدأ برای أ ل ه / الله

[[رده:ا]]
<span id="الله-نسخه-آزمایشی"></span>
= <span dir="rtl">اللّه (نسخه آزمایشی)</span> =

<span dir="rtl">خدا</span>

<span dir="rtl">درآمد</span>

<span dir="rtl">مبحث يكم: خداشناسى</span>

<span dir="rtl">مبحث دوم: توحيد خدا</span>

<span dir="rtl">مبحث سوم: نام ها و صفات خدا</span>

= <span dir="rtl">درآمد</span> =

<span dir="rtl">كلمه «اللّه »، زيباترين نام، دل رباترين كلام و پُرمحتواترين كلمه در نزد اهل معرفت است؛ نام حقيقتى كه همه حقايق، به او باز مى گردند: «وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ».</span> <ref><span dir="rtl">هود: آيه 123.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">حقيقت اين نام، آن گونه كه هست، جز براى صاحب آن، مكشوف نيست و هيچ كس به كُنه شناخت او نمى رسد و جز او، هويّت او را نمى داند.</span>

<span dir="rtl">و امّا آنچه در منابع لغت و نصوص (متون) اسلامى در تفسير اين لفظ آمده است:</span>

<span id="الله-در-لغت"></span>
== <span dir="rtl">اللّه، در لغت</span> ==

<span dir="rtl">بنا بر مشهور، لفظ جلاله، از «ألَهَ» يا «وَلَهَ» و يا «لاه» مشتق است و برخى، آن را غير مشتق دانسته اند كه ابتدائا براى ذات واجب الوجود وضع شده است. علّامه مجلسى در اين باره مى گويد:</span>

<span dir="rtl">و اختلف فى لفظ الجلالة فالمشهور أنّه عربى مشتق إمّا من أله بمعنى عبد، أو من أله: إذا تحيّر، إذا العقول تتحيّر فى معرفته، أو من ألهت إلى فلان أى سكنت إليه، لأنّ القلوب تطمئنُّ بذكره و الأرواح تسكن إلى معرفته أو من أله: إذا فزع من أمر نزل عليه، و ألهه غيره: أجاره، إذ العابد يفزع إليه و هو يجيره، أو من أله الفصيل: إذا ولع بأمّه، إذ العباد يولعون بالتضرّع إليه فى الشدائد، أو من وله: إذا تحيّر و تخبّط عقله و كان أصله ولاه فقلبت الواو همزة لاشتقال الكسرة عليها، أو من لاه مصدر يليه ليها و لاها: إذا احتجب و ارتفع، لأنّه تعالى محجوب عن إدراك الأبصار و مرتفع على كلّ شى ء و عمّا لا يليق به. و قيل: إنّه غير مشتقّ و هو علم للذات المخصوصة وضع لها ابتداءا. و قيل: أصله «لاها» بالسريانيّة فعرّب بحذف الألف الأخيرة و إدخال اللام عليه.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص226.</span></ref>

<span dir="rtl">در ريشه واژه «اللّه»، اختلاف وجود دارد. مشهور اين است كه اين واژه عربى و از «أله» به معناى «پرستيد» مشتق شده است. و يا از «أله» به معناى «حيران شد» است؛ زيرا عقل در شناخت او حيران است. يا از «ألهت إلى فلان» است كه به معناى با او آرامش يافته است؛ زيرا دل مردمان با ياد او آرام مى گيرد و با شناخت او تسكين مى يابد. يا از أله به معناى به فغان آمدن از گرفتارى است. «ألهه غيره»، يعنى او را پناه داد؛ زيرا عابد به او متوسّل مى شود و او هم وى را پناه مى دهد. يا از «أله الفصيل» است كه اشتياق بچّه به مادرش است؛ زيرا بندگان در گرفتارى ها به درگاه او التماس مى كنند. يا از «وله» است وقتى كه عقل، متحيّر و سر در گم مى شود و اصل آن از «وِلاه» است كه به خاطر مكسور بودن، و او، تبديل به همزه شده است. يا از «لاه» است كه مصدرش ليهاً و لاهاً مى آيد، به معناى «پوشيده شد» و «بالا رفت» است؛ زيرا خداوند از ديده ها پنهان است و از هر شيئى و هر آنچه شايسته او نيست، برتر است. گفته اند: اين كلمه، مشتق نيست و اسم عَلَم براى ذات مخصوص است و از همان ابتدا براى آن وضع شده است. نيز گفته اند كه اصل آن از لاهاى سريانى است و معرب شده و الف آخر آن حذف شده و لام به آن افزوده شده است.</span>

<span dir="rtl">بنا بر مشتق بودن لفظ جلاله، كلمه «اللّه » به تناسب مبدأهاى اشتقاق آن، داراى اين معانى است: معبود، ذاتى كه انديشه ها در شناخت حقيقت او متحيّرند، ذاتى كه دل ها به ياد او آرام مى گيرند، پناهگاهى كه مردم در سختى ها به او پناه مى برند، حقيقتى كه از ديده ها پوشيده است.</span>

<span dir="rtl">امّا بنا بر اين كه لفظ جلاله، عَلَم باشد، اين لفظ، نام است براى ذات جامع صفات جمال و جلال.</span>

<span id="الله-در-قرآن-و-حديث"></span>
== <span dir="rtl">اللّه، در قرآن و حديث</span> ==

<span dir="rtl">از منظر قرآن و احاديث، نام «اللّه »، مهم ترين نام آفريدگار جهان است و بيش از ساير نام هاى او</span> <ref><span dir="rtl">پس از «اللّه »، نام هاى «رحيم» با دويست و بيست و هفت بار «رحمان» با صد و پنجاه و هفت بار و«عليم» با صد و شصت بار، نام ها و صفات پُركاربرد خداوند در قرآن اند. بسيارى از نام ها و صفات نيز فقط يك بار در قرآن به كار رفته است، مانند: «الاوّل»، «الآخر» و «صمد» و.… براى آگاهى بيشتر از اين نام ها و صفات، ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج5 (خداشناسى / بخش 3 و 4).</span></ref> <span dir="rtl">كاربرد دارد. اين نام در قرآن كريم، 2816 بار تكرار شده است.</span>

<span dir="rtl">امام على عليه السلام در باره اهمّيت لفظ جلاله (اللّه) مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">اللّه، أعظَمُ اسمٍ مِن أسماءِ اللّهِ عز و جل، وَ هُوَ الاسمُ الَّذى لا يَنبَغى أن يُسمّى بِهِ غَيرُ اللّهِ، وَ لَم يَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص184 ح56.</span></ref>

<span dir="rtl">اللّه، بزرگ ترين نام از نام هاى خداوند است و نامى است كه سزاوار نيست غير خدا به آن ناميده شود و هيچ مخلوقى بِدان ناميده نشده است.</span>

<span dir="rtl">با تأمّل در احاديثى كه كلمه «إله» و «اللّه » را تفسير كرده اند، روشن مى گردد كه لفظ جلاله در اصل، مشتق است و معانى مختلفى كه براى مبدأ اشتقاق آن در منابع لغت ذكر شده است، نه تنها با هم تعارضى ندارند، بلكه هر يك به بخشى از مفهوم گسترده لفظ جامع جلاله اشاره دارند. بدين جهت هم، در برخى از احاديث، اين معانى در كنار هم قرار گرفته اند، چنان كه امام على عليه السلام مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">اللّه، مَعناهُ المَعبودُ الَّذى يألَهُ فِيهِ الخَلقُ وَ يُؤلَهُ إلَيهِ، وَ اللّهُ هُوَ المَستورُ عَن دَركِ الأبصارِ، المَحجوبُ عَن الأوهامِ وَ الخَطَراتِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص512 ح22.</span></ref>

<span dir="rtl">اللّه، به معناى معبودى است كه خلق در او حيران اند و به او پناه برده مى شود، و خدا، آن كسى است كه از دريافت ديده ها پنهان است و از وهم ها و انديشه ها پوشيده است.</span>

<span dir="rtl">البتّه لفظ جلاله، به تدريج از مفهوم اشتقاقى خود، جدا شده است و به صورت عَلَم براى ذات واجب الوجود و در بر گيرنده تمامى صفات كمال، استعمال مى گردد.</span>

<span dir="rtl">مباحث خداشناسى از منظر قرآن و حديث را ـ كه از اهميّت بسيارى برخوردارند ـ، مى توان در سه بخش خلاصه كرد:</span>

<span id="يك.-شناخت-خدا-و-نقش-آن-در-زندگى"></span>
=== <span dir="rtl">يك. شناخت خدا و نقش آن در زندگى</span> ===

<span dir="rtl">بخش اوّل، به آيات و احاديثى اختصاص دارد كه به اصل وجود خدا و شناخت حقيقة الحقايق مربوط اند. مسائلى كه در اين بخش بدانها پرداخته شده، عبارت اند از: ارزش خداشناسى و نقش آن در تكامل انسان، بركات اعتقاد به خدا در زندگى فردى و اجتماعى، راه نمايان درونى و برونى انسان به آفريدگار جهان، راه هاى خداشناسى، نشانه هاى روشن وجود خدا، رمزِ دستيابى به بالاترين مراتب خداشناسى ـ كه همان معرفت شهودى است ـ، مرزهاى خداشناسى، حجاب هاى ميان انسان و خدا، و موانع خداشناسى.</span>

<span id="دو.-توحيد-و-مراتب-آن"></span>
=== <span dir="rtl">دو. توحيد و مراتب آن</span> ===

<span dir="rtl">توحيد، اساس خداشناسى است و بدون آن، اعتقاد به وجود خدا كامل و ثمربخش نيست، چنان كه امام على عليه السلام مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">أوّلُ الدّينِ مَعرِفَتُهُ، وَ كَمالُ مَعرِفَتِهِ التَّصديقُ بِهِ، وَ كَمالُ التَّصديقِ بِهِ تَوحيدُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص408 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">آغاز دين، شناخت خداست، و كمال شناخت او، باور آوردن به اوست، و كمال باور آوردن به او، يگانه دانستن اوست.</span>

<span dir="rtl">بخش دوم از آيات و احاديثى كه ذيل عنوان «اللّه » آمده اند، به تبيين ارزش عقيده به يگانگى خدا و مراتب آن، اختصاص دارد. در يك جمله، موحّد واقعى، آن است كه خداوند متعال را در ذات، صفات و افعال، يكتا بداند، براى او در آفرينش، ربوبيّت و تدبير جهان، شريك قائل نباشد، در قانون گذارى و تشريع احكام، شرك نورزد وتنها از قانون او در زندگى فردى و اجتماعى پيروى كند، و تنها از او و كسانى كه او امر مى كند، اطاعت نمايد و تنها او را بپرستد.</span>

<span id="سه.-شناخت-نام-ها-و-صفات-خداوند"></span>
=== <span dir="rtl">سه. شناخت نام ها و صفات خداوند</span> ===

<span dir="rtl">در باره نام ها و صفات خداوند متعال، پرسش هاى مختلفى وجود دارد كه در مبحث خداشناسى بايد به آنها پاسخ داد، مانند اين كه: خداوند متعال، چند اسم و صفت دارد؟ نام ها و صفات خداوند، به چه معنا هستند؟ و چه تفاوتى ميان نام ها و صفات خدا با نام و صفات ديگران وجود دارد؟ نام هاى خدا چند قسم اند؟ مقصود از نام هاى لفظى و تكوينى چيست؟ مقصود از اسم اعظم خدا چيست؟ نام هاى خداوند، چه نقشى در تدبير جهان دارند؟ و بالأخره، شخص موحّد چگونه بايد در مورد صفات خداوند بينديشد؟</span>

<span dir="rtl">در بخش سوم از عنوان «اللّه »، با الهام از آيات قرآن و احاديث اسلامى، به اين پرسش ها پاسخ داده مى شود.</span>

<span dir="rtl">گفتنى است كه آنچه در اين جا آمده، گزيده اى از مطالبى است كه در دانش نامه عقايد اسلامى در مورد خداشناسى آمده است و براى آگاهى از تفصيل آن و نيز مباحث مربوط به شرح نام ها و صفات خداوند، مراجعه به دانش نامه مورد اشاره، ضرورى است.</span>

<span id="مبحث-يكم-خداشناسى"></span>
= <span dir="rtl">مبحث يكم: خداشناسى</span> =

<span dir="rtl">فصل يكم: ارزش خداشناسى</span>

<span dir="rtl">فصل دوم: راه نمايان شناخت خدا</span>

<span dir="rtl">فصل سوم: مبانى شناخت خدا</span>

<span dir="rtl">فصل چهارم: راه هاى شناخت خدا</span>

<span dir="rtl">فصل پنجم: نشانه هاى شناخت خدا</span>

<span dir="rtl">فصل ششم: راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى</span>

<span dir="rtl">فصل هفتم: آثار شناخت خدا</span>

<span dir="rtl">فصل هشتم: كرانه هاى شناخت خدا</span>

<span dir="rtl">فصل نهم: رواياتى كه درباره حجاب هاى خداست</span>

<span dir="rtl">فصل دهم: موانع شناخت خدا</span>

<span id="الفصل-الأول-قيمة-معرفة-الله-عز-و-جل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الأوّل: قيمة معرفة اللّه عز و جل</span> ==

<span dir="rtl">فصل يكم: ارزش خداشناسى</span>

<span id="رأس-العلم-وثمرته"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 1: رَأسُ العِلمِ وثَمَرَتُهُ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 1: سرآمد علوم و ميوه دانش</span>

# <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: جاءَ رَجُلٌ إِلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وقالَ: ما رَأسُ العِلمِ؟ قالَ: مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">جامع الأخبار: ص36 ح17، بحار الأنوار: ج3 ص14 ح36.</span></ref>

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: مردى نزد پيامبر خدا آمد و گفت: سرآمد علوم چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «شناخت خداوند، آن سان كه سزاوار شناخت است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: ثَمَرَةُ العِلمِ مَعرِفَةُ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص322 ح4586.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ميوه دانش، شناخت خداست.</span>

<span id="أعلى-المعارف"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 2: أَعلَى المَعارِفِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 2: عالى ترينِ شناخت ها</span>

<blockquote><span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مَعرِفَةُ اللّهِ سُبحانَهُ أَعلَى المَعارِفِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص148 ح9864، عيون الحكم والمواعظ: ص486 ح8989.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: شناخت خداوند پاك، عالى ترينِ شناخت هاست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: العِلمُ بِاللّهِ أَفضَلُ العِلمَينِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج1 ص25 ح1674.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: علم به خدا، برترين علم است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن عَرَفَ اللّهَ كَمُلَت مَعرِفَتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص206 ح7999، عيون الحكم والمواعظ: ص431 ح7384.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كه خدا را شناخت، شناختش كامل گشت.</span>

<span id="قوام-الدين"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 3: قِوامُ الدِّينِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 3: قِوام دين</span>

<blockquote><span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: دِعامَةُ الدِّينِ وأَساسُهُ المَعرِفَةُ بِاللّهِ عز و جل، وَاليَقينُ، وَالعَقلُ النّافِعُ؛ وهُوَ الكَفُّ عَن مَعاصِي اللّهِ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج2 ص222 ح3077 عن عائشة، كنز العمّال: ج3 ص381 ح7047.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ستون دين و پايه آن، شناخت خداوند عز و جل است و يقين و خرد سودمند. و خردِ سودمند، باز ايستادن از معاصى خداوند عز و جلاست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أَوَّلُ الدِّينِ مَعرِفَتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 1، الاحتجاج: ج1 ص473 ح113، عوالي اللآلي: ج4 ص126 ح215، الكافي: ج1 ص140 ح6 عن فتح بن عبداللّه مولى بني هاشم عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيه «أوّل الديانة به معرفته» بدل صدره، التوحيد: ص57 ح14 عن فتح بن يزيد الجرجاني عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «أوّل الدِّيانة معرفته» بدل صدره، بحار الأنوار: ج57 ص176 ح136.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آغاز دين، شناخت اوست.</span> <ref><span dir="rtl">در حديثى از امام كاظم عليه السلام و در حديث ديگر از امام رضا عليه السلام آمده است: «منشأ ديندارى، شناخت خدا است».</span></ref>

<blockquote><span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رَأسُ الأَمرِ مَعرِفَةُ اللّهِ تَعالى، وعَمودُهُ طاعَةُ اللّهِ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">دستور معالم الحكم: ص20.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اساس كار [دين]، شناخت خداوند متعال است و ستون آن، فرمان بردارى از خداوند عز و جل.</span>

<blockquote><span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: أَوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص34 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص150 ح51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي، الأمالي للمفيد: ص253 ح4 عن محمّد بن زيد الطبري، الأمالي للطوسي: ص22 ح28 عن محمّد بن يزيد الطبري، الإرشاد: ج1 ص223 عن صالح بن كيسان عن الإمام علي عليه السلام، بحار الأنوار: ج57 ص43 ح17.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: نخستين گام در خداپرستى، شناخت اوست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا دِيانَةَ إِلّا بَعدَ المَعرِفَةِ</span> <ref><span dir="rtl">الظاهر أنّ المراد من المعرفة في هذه الرواية، أعلى مراتب معرفة اللّه، وهي لا تكتسب إلّا بالإخلاص.</span></ref><span dir="rtl">، ولا مَعرِفَةَ إِلّا بِالإِخلاصِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص40 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص153 ح51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي، تحف العقول: ص67 عن الإمام علي عليه السلام وفيه «بتصديق» بدل «بالإخلاص»، الاحتجاج: ج2 ص364 ح283، بحار الأنوار: ج4 ص230 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: ديندارى حاصل نمى شود، مگر پس از شناخت، و شناخت</span> <ref><span dir="rtl">ظاهراً مقصود، بالاترين مراتب خداشناسى است كه جز در پرتو اخلاص، تحقّق نمى يابد.</span></ref> <span dir="rtl">پديد نمى آيد، مگر با اخلاص.</span>

<span id="أفضل-الفرائض"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 4: أَفضَلُ الفَرائِضِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 4: برترين فريضه ها</span>

<blockquote><span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">تنبيه الخواطر: سَأَلَ رَجُلٌ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن أَفضَلِ الأَعمالِ، فَقالَ: العِلمُ بِاللّهِ، وَالفِقهُ في دينِهِ. وكَرَّرَهُما عَلَيهِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أسأَ لُكَ عَنِ العَمَلِ فَتُخبِرُني عَنِ العِلمِ!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ صلى الله عليه و آله: إِنَّ العِلمَ يَنفَعُكَ مَعَهُ قَليلُ العَمَلِ، وإِنَّ الجَهلَ لا يَنفَعُكَ مَعَهُ كَثيرُ العَمَلِ.</span> <ref><span dir="rtl">تنبيه الخواطر: ج1 ص82 وراجع: كنز العمّال: ج10 ص144 ح28731.</span></ref>

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">تنبيه الخواطر: مردى از پيامبر خدا در باره برترين اعمال پرسيد.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «شناخت خدا، و شناخت دين او» و اين را دو بار برايش تكرار نمود.</span>

<span dir="rtl">مرد گفت: اى پيامبر خدا! من از شما در باره عمل مى پرسم و شما از علم، آگاهم مى كنى!</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «عملِ اندك همراه با علم، تو را سود مى بخشد، و عمل بسيار همراه با نادانى، سودت نمى بخشد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: التَّفَكُّرُ في عَظَمَةِ اللّهِ وجَنَّتِهِ ونارِهِ ساعَةً خَيرٌ مِن قِيامِ لَيلَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج3 ص107 ح5712 نقلاً عن أبي الشيخ عن ابن عبّاس.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يك ساعت انديشيدن در باره عظمت خداوند و بهشت و دوزخ او، بهتر از شبى را به عبادت گذراندن است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ أَفضَلَ الفَرائِضِ وأَوجَبَها عَلَى الإِنسانِ مَعرِفَةُ الرَّبِّ، وَالإِقرارُ لَهُ بِالعُبودِيَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">كفاية الأثر: ص258 عن هشام، بحار الأنوار: ج36 ص407 ح16.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: برترين و واجب ترين فرايض بر انسان، شناخت پروردگار و اقرار به بندگى اوست.</span>

<span id="أطيب-اللذائذ"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 5: أَطيَبُ اللَّذائِذِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 5: بهترين لذّت ها</span>

<blockquote><span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إِذا دَخَلَ أَهلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ نودوا: يا أَهلَ الجَنَّةِ، إِنَّ لَكُم عِندَ اللّهِ مَوعِدا لَم تَرَوهُ. فَقالوا: وما هُوَ؟ ألَم يُبَيِّض وُجوهَنا، ويُزَحزِحنا عَنِ النَّارِ، ويُدخِلنَا الجَنَّةَ؟ قالَ: فَيُكشَفُ الحِجابُ، قالَ: فَيَنظُرونَ إِلَيهِ، فَوَاللّهِ ما أَعطاهُمُ اللّهُ شَيئا أحَبَّ إِلَيهِم مِنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج9 ص240 ح23980، سنن الترمذي: ج4 ص687 ح2552 و ج5 ص286 ح3105، سنن ابن ماجة: ج1 ص67 ح187، صحيح ابن حبّان: ج16 ص471 ح7441 كلّها عن صهيب نحوه، كنز العمّال: ج14 ص447 ح39205.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چون بهشتيان به بهشت درآيند، ندا داده مى شوند: اى بهشتيان! خداوند به شما وعده اى داده است كه آن را نديده ايد.</span>

<span dir="rtl">بهشتيان مى گويند: آن وعده چيست؟ مگر نه اين كه خداوند، ما را روسفيد گردانيد و آتش را از ما به دور ساخت و ما را به بهشت درآورد؟!</span>

<span dir="rtl">پس، پرده كنار مى رود و آن [وعده الهى] را مى بينند. به خدا سوگند، خداوند به آنان چيزى عطا نكرده است كه نزد آنان، محبوب تر از آن وعده باشد!</span>

<blockquote><span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: أَسأَ لُكَ الرِّضاءَ بَعدَ القَضاءِ، وأَسأَلُكَ بَردَ العَيشِ بَعدَ المَوتِ، وأَسأَلُكَ لَذَّةَ النَّظَرِ إِلى وَجهِكَ، وَالشَّوقَ إِلى لِقائِكَ، في غَيرِ ضَرّاءَ مُضِرَّةٍ، ولا فِتنَةٍ مُضِلَّةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن النسائي: ج3 ص55 عن عمّار بن ياسر، المعجم الكبير: ج5 ص157 ح4932 عن زيد بن ثابت، صحيح ابن حبّان: ج5 ص305 ح1971 عن عطاء بن السائب عن أبيه، السنّة لابن أبي عاصم: ص186 ح427 عن فضالة بن عبيد؛ مكارم الأخلاق: ج2 ص31 ح2069 نحوه.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: [خدايا!] از تو درخواست مى كنم خشنودى به قضا[يت] را. از تو درخواست مى كنم زندگى خوش پس از مرگ را. از تو درخواست مى كنم لذّت نگاه به رويَت را و شوق ديدارت را، و مصون ماندن از رنجى زيانبار و فتنه اى گم راهساز را.</span>

<blockquote><span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: ما يَسُرُّني لَو مِتُّ طِفلاً وأُدخِلتُ الجَنَّةَ ولَم أكبُر فَأَعرِفُ رَبّي عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">حلية الأولياء: ج1 ص74 الرقم 4 عن أبي الفرج، ربيع الأبرار: ج2 ص60، كنز العمّال: ج13 ص151 ح36472.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خوش ندارم در كودكى بميرم و به بهشت بروم، در حالى كه بزرگ نشده ام، تا اين كه پروردگارم را بشناسم.</span>

<blockquote><span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: إِلهي، ما ألَذَّ خَواطِرَ الإِلهامِ بِذِكرِكَ عَلَى القُلوبِ! وما أَحلَى المَسيرَ إِلَيكَ بِالأَوهامِ في مَسالِكِ الغُيوبِ! وما أَطيَبَ طَعمَ حُبِّكَ! وما أَعذَبَ شُربَ قُربِكَ! فَأَعِذنا مِن طَردِكَ وإِبعادِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص151 ح21 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: معبود من! چه لذّتبخش اند خطوراتى كه بر اثر ياد تو به دل ها الهام مى شوند! و چه شيرين است حركت به سوى تو با نيروى وهم</span> <ref><span dir="rtl">وهم، به خطورات ذهنى گفته مى شود (مجمع البحرين: «وهم»). نيز بر قوّه وهميه از حواسّ باطنى، اطلاق مى گردد و كار آن، ادراك معانى جزئىِ متعلّق به محسوسات است. اين، غير از حواسّ ظاهرى است؛ زيرا حضور مادّه در وهم، برخلاف حس، شرط نيست (كشّاف اصطلاحات الفنون: مادّه «وهم»).</span></ref> <span dir="rtl">و پيمودن راه هاى غيب! و چه خوش است طعم محبّت تو! و چه گواراست نوشيدن [شراب] قُرب تو! پس، ما را از اين كه از خود برانى و دور كنى، در پناه خويش بگير.</span>

<blockquote><span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: لَو يَعلَمُ النَّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفَةِ اللّهِ عز و جل ما مَدّوا أَعيُنَهُم إِلى ما مَتَّعَ اللّهُ بِهِ الأَعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا ونَعيمِها، وكانَت دُنياهُم أَقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأَرجُلِهِم، ولَنَعِموا بِمَعرِفَةِ اللّهِ ـ جَلَّ وعَزَّ ـ، وتَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَل في رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أَولِياءِ اللّهِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">إِنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عز و جل آنِسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ، وصاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ، ونورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ، وقُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ، وشِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص247 ح347 عن جميل بن درّاج.</span></ref>

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: اگر مردم بدانند كه شناخت خداوند عز و جل چه ارزشى دارد، هرگز به زرق و برق زندگى دنيا و ناز و نعمت آن ـ كه خداوند، دشمنان را از آن بهره مند ساخته است ـ چشم نمى دوختند، و دنياى آنان در نظرشان پست تر از خاك زير پايشان مى بود، و از شناخت خداوند عز و جلمتنعّم مى گشتند، و از آن، چنان لذّت مى بردند كه شخصى از بودن دائمى در باغ هاى بهشت به همراه اولياى خدا لذّت مى برد.</span>

<span dir="rtl">شناخت خداوند عز و جل انيس هر بى كسى، و يار هر تنهايى، و روشنى بخش هر تاريكى اى، و نيرودهنده هر ناتوانى، و شفابخش هر بيمارى است.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص463 (اللّه / المبحث الثاني / الفصل الأوّل / قيمة التوحيد)</span>

<span dir="rtl">وموسوعة العقائد الإسلاميّة: ج3 ص359 (معرفة اللّه / القسم الثاني / الفصل الأوّل: قيمة التوحيد).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص409 (خدا / مبحث دوم / فصل يكم: ارزش توحيد)</span>

<span dir="rtl">و دانش نامه عقايد اسلامى: ج5 ص11 (خداشناسى / بخش دوم / فصل يكم: ارزش توحيد).</span>

<span id="الفصل-الثاني-الهداة-إلى-معرفة-الله-عز-و-جل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الثاني: الهداة إلى معرفة اللّه عز و جل</span> ==

<span dir="rtl">فصل دوم: راه نمايان شناخت خدا</span>

<span id="الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 1: اللّه عز و جلُ</span> ===

<span dir="rtl">2 / 1: خداوند عز و جل</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى ».</span> <ref><span dir="rtl">الليل: 12.</span></ref>

<span dir="rtl">«همانا هدايت، بر [عهده] ماست».</span>

<span dir="rtl">«يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُواْ قُل لَا تَمُنُّواْ عَلَىَّ إِسْلَامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْاءِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الحجرات: 17.</span></ref>

<span dir="rtl">«بر تو منّت مى نهند كه اسلام آورده اند! بگو: اسلام آوردنتان را بر من منّت مگذاريد؛ بلكه خداست كه بر شما منّت دارد كه براى ايمان، هدايتتان كرد، اگر صادق باشيد».</span>

<span dir="rtl">«لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 272.</span></ref>

<span dir="rtl">«هدايت آنان، بر تو نيست؛ بلكه خدا هر كه را بخواهد، هدايت مى كند».</span>

<span dir="rtl">«إِنَّكَ لَا تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">القصص: 56.</span></ref>

<span dir="rtl">«چنين نيست كه هر كه را تو بخواهى، [بتوانى] هدايت كنى؛ بلكه خدا هر كه را بخواهد، هدايت مى كند و او به هدايت پذيران، داناتر است».</span>

<span dir="rtl">راجع: البقرة: 120، آل عمران: 73، الأنعام: 71، الأعراف: 43، طه: 50، النور: 35.</span>

<span dir="rtl">ر.ك: بقره: آيه 120، آل عمران: آيه 73، انعام: آيه 71، اعراف: آيه 43، طه: آيه 50، نور: آيه 35.</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ: عِبادي، كُلُّكُم ضالٌّ إِلّا مَن هَدَيتُهُ، وكُلُّكُم فَقيرٌ إِلّا مَن أَغنَيتُهُ، وكُلُّكُم مُذنِبٌ إِلّا مَن عَصَمتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص397 ح5848، الأمالي للصدوق: ص162 ح161 عن علقمة بن محمّد الحضرمي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج5 ص198 ح16 وراجع: سنن ابن ماجة: ج2 ص1422 ح4257 ومسند ابن حنبل: ج8 ص85 ح21425 وص 128 ح21596.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل فرمود: «اى بندگان من! همه شما گم راهيد، مگر كسى كه من هدايتش كنم، و همه شما فقيريد، مگر كسى كه من بى نيازش كنم، و همه شما گنهكاريد، مگر كسى كه من مصونش بدارم».</span>

<blockquote><span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: اِعرِفُوا اللّهَ بِاللّهِ، وَالرَّسولَ بِالرِّسالَةِ، وأُولِي الأَمرِ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالعَدلِ وَالإِحسانِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص85 ح1، التوحيد: ص286 ح3 وليس فيه «بالأمر» وكلاهما عن الفضل بن السكن عن الإمام الصادق عليه السلام، روضة الواعظين: ص38، بحار الأنوار: ج3 ص270 ح7.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خدا را با خدا بشناسيد، و پيامبر را با پيام، و اولياى امر را با امر به معروف كردن و عدالت ورزيدن و نيكى نمودن.</span>

<blockquote><span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البِكالِيّ ـ: أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أولِيائِكَ فَوَحَّدوكَ، وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ، أن تُعَرِّفَني نَفسَكَ لِأُقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ، ولا تَجعَلني يا إِلهي مِمَّن يَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنى، وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّر بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً ومَعرِفَةِ أولِيائِكَ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص96 ح12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در دعايى كه به نوف بِكالى آموخت ـ: به حقّ آن نامت كه به واسطه آن، بر دوستان ويژه ات آشكار گشتى و در نتيجه، تو را يگانه دانستند و تو را شناختند و سپس به حقيقتت تو را پرستيدند، از تو درخواست مى كنم كه خودت را به من بشناسانى تا حقيقتاً به تو ايمان آورده، به ربوبيّتت اقرار كنم، و مرا ـ اى معبودم ـ از كسانى قرار ندهى كه نام را بدون معنا مى پرستند، و نيم نگاهى از آن نيم نگاه هايت به من بينداز كه با آن، دلم را به [نور] معرفت خودت بويژه، و معرفت اوليايت روشن گردانى، كه همانا تو بر هر چيز، توانايى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في دُعاءٍ كانَ يَدعو بِهِ بَعدَ رَكعَتَيِ الفَجرِ ـ: يا مَن دَلَّ عَلى ذاتِهِ بِذاتِهِ، وتَنَزَّهَ عَن مُجانَسَةِ مَخلوقاتِهِ، وجَلَّ عَن مُلاءَمَةِ كَيفِيّاتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج87 ص339 ح19 نقلاً عن الاختيار.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در دعايى كه بعد از دو ركعت صبح مى خواند ـ: اى آن كه با خود، به سوى خود، راه نمايى كرد و از هم جنس بودن با آفريدگانش منزّه است و از داشتن چگونگى ها مبرّاست!</span>

<blockquote><span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عليّ بن عقبة: سُئِلَ أَميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام: بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: بِما عَرَّفَني نَفسَهُ.</span>

<span dir="rtl">قيلَ: وكَيفَ عَرَّفَكَ نَفسَهُ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: لا يُشبِهُهُ صورَةٌ، ولا يُحَسُّ بِالحَواسِّ، ولا يُقاسُ بِالنَّاسِ، قَريبٌ في بُعدِهِ، بَعيدٌ في قُربِهِ، فَوقَ كُلِّ شَيءٍ، ولا يُقالُ: شَيءٌ فَوقَهُ، أَمامَ كُلِّ شَيءٍ، ولا يُقالُ: لَهُ أَمامٌ، داخِلٌ فِي الأَشياءِ لا كَشَيءٍ داخلٍ في شَيءٍ، وخارِجٌ مِنَ الأَشياءِ لا كَشَيءٍ خارِجٍ مِن شَيءٍ، سُبحانَ مَن هُوَ هكَذا ولا هكَذا غَيرُهُ، ولِكُلِّ شَيءٍ مُبتَدَأٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص85 ح2، التوحيد: ص285 ح2، المحاسن: ج1 ص373 ح818 وفيه «بالقياس» بدل «بالناس»، بحار الأنوار: ج3 ص270 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از على بن عقبه ـ: از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد: پروردگارت را به چه شناختى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «به آنچه خودش خود را به من شناسانده است».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: چگونه خودش را به تو شناسانده است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «هيچ صورتى همانند او نيست. با حواس، حس نمى شود. با مردم، مقايسه نمى گردد. در عين دورى، نزديك است [و] در عين نزديك بودنش، دور است. بالاتر از هر چيزى است؛ ليكن نمى توان گفت: بالاى چيزى است. جلوى همه چيزها است؛ امّا نشايد گفت: جلو دارد. داخل در چيزهاست، نه چون داخل بودن چيزى در چيزى، و بيرون از چيزهاست؛ امّا نه چون بيرون بودن چيزى از چيزى. منزّه است آن كه چنين است، و جز او [هيچ موجودى] اين گونه نيست، و او مبدأ هر چيزى است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن سلمان الفارسيّ: سَأَلَ الجاثَلِيقُ</span> <ref><span dir="rtl">الجاثَليق: هو رئيس النصارى في بلاد الإسلام، ولغتهم السريانيّة (مجمع البحرين: ج1 ص334 ح270 «جثلق»).</span></ref> <span dir="rtl">مِن عَلِيٍّ عليه السلام: أخبِرني، عَرَفتَ اللّهَ بِمُحَمَّدٍ، أَم عَرَفتَ مُحَمَّدا بِاللّهِ عز و جل؟ فَقالَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام: ما عَرَفتُ اللّهَ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، ولكِن عَرَفتُ مُحَمَّدا بِاللّهِ عز و جل حينَ خَلَقَهُ وأَحدَثَ فيهِ الحُدودَ مِن طولٍ وعَرضٍ، فَعَرَفتُ أنَّهُ مُدَبَّرٌ مَصنوعٌ بِاستِدلالٍ وإِلهامٍ مِنهُ وإِرادَةٍ، كَما أَلهَمَ المَلائِكَةَ طاعَتَهُ وعَرَّفَهُم نَفسَهُ بِلا شِبهٍ ولا كَيفٍ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص287 ح4، بحار الأنوار: ج3 ص272 ح9.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از سلمان فارسى ـ: جاثليق</span> <ref><span dir="rtl">جاثليق: رئيس نصارا در سرزمين اسلامى كه زبان ايشان سريانى بود (مجمع البحرين: ج1 ص334 مادّه «جثلق»)؛ سَر اُسقُف.</span></ref> <span dir="rtl">از على عليه السلام پرسيد: به من بگو: خدا را به محمّد شناختى، يا محمّد را به خداوند عز و جل؟</span>

<span dir="rtl">على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: «من خدا را به محمّد صلى الله عليه و آله نشناختم؛ بلكه محمّد را به خداوند عز و جل شناختم؛ چرا كه [ديدم] او را آفريد و در وى اندازه ها، از درازا و پهنا، پديد آورد. پس دانستم كه او با تدبير، ساخته شده است [و مدبِّر و سازنده اى دارد]، و اين را با راه نمايى و الهام و خواست خداوند دريافتم، چنان كه طاعت خويش را به فرشتگان، الهام فرمود و خويشتن را بى هيچ شبيهى و كيفيتى، به آنها شناساند».</span>

<blockquote><span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ المَعروفِ بِدُعاءِ أبي حَمزَةَ الثُّمالِيِّ ـ: (بِكَ) عَرَفتُكَ، وأنتَ دَلَلتَني عَلَيكَ، ودَعَوتَني إِلَيكَ، ولَولا أنتَ لَم أدرِ ما أنتَ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح المتهجّد: ص582 ح691، الإقبال: ج1 ص157 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج98 ص82 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعاى معروف به «دعاى ابو حمزه ثمالى» ـ: به خودت تو را شناختم، و تو مرا به [هستىِ] خودت ره نمون شدى، و مرا به سوى خويش فرا خواندى، و اگر تو نبودى (لطف تو نبود)، نمى دانستم كه تو چيستى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ لِرَجُلٍ وقَد كَلَّمَهُ بِكَلامٍ كَثيرٍ ـ: أَيُّهَا الرَّجُلُ، تَحتَقِرُ الكَلامَ وتَستَصغِرُهُ! اِعلَم أنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث رُسُلَهُ حَيثُ بَعَثَها ومَعَها ذَهَبٌ ولا فِضَّةٌ، ولكِنَ بَعَثَها بِالكَلامِ، وإِنَّما عَرَّفَ اللّهُ ـ جَلَّ وعَزَّ ـ نَفسَهُ إِلى خَلقِهِ بِالكَلامِ وَالدَّلالاتِ عَلَيهِ وَالأَعلامِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص148 ح128 عن مسعدة عن الإمام الصادق عليه السلام، وسائل الشيعة: ج8 ص533 ح16054.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ به مردى كه با او سخن بسيار گفت ـ: اى مرد! تو سخن را حقير و كوچك مى شمارى! بدان كه خداوند عز و جل پيامبران را كه فرستاد، آنان را با زر و سيم نفرستاد؛ بلكه آنان را با سخن فرستاد، و خداوند عز و جل خويشتن را [نيز] با گفتار و دلالت ها و نشانه ها به خلقش شناساند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: لا دَليلَ عَلَى اللّهِ بِالحَقيقَةِ غَيرُ اللّهِ، ولا داعِيَ إِلَى اللّهِ فِي الحَقيقَةِ سِوَى اللّهِ، إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ دَلَّنا بِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ عَلى نَفسِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">إحقاق الحقّ: ج12 ص289 نقلاً عن كتاب علم القلوب.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: دليل بر خدا، در حقيقت، جز خدا نيست، و دعوتگر به سوى خدا، حقيقتاً، جز خود خدا نيست. خداوند سبحان، خود، از سوى خويشتن، ما را به خويش راه نمايى فرمود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">الكافي عن منصور بن حازم: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إِنّي ناظَرتُ قَوما، فَقُلتُ لَهُم: إِنَّ اللّهَ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ أَجَلُّ وأَعَزُّ وأَكرَمُ مِن أن يُعرَفَ بِخَلقِهِ، بَلِ العِبادُ يُعرَفونَ بِاللّهِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: رَحِمَكَ اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص86 ح3 وص 168 ح2 وص 188 ح15، التوحيد: ص285 ح1، رجال الكشّي: ج2 ص718 ح795، بحار الأنوار: ج3 ص270 ح6.</span></ref>

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از منصور بن حازم ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: من با عدّه اى مناظره كردم و به آنان گفتم: خداوند عز و جل بالاتر و والاتر و ارجمندتر از آن است كه به واسطه آفريدگانش شناخته شود؛ بلكه اين بندگان اند كه به خدا شناخته مى شوند.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «رحمت خدا بر تو باد!».</span>

<blockquote><span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">الكافي عن محمّد بن حكيم: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: المَعرِفَةُ مِن صُنعِ مَن هِيَ؟ قالَ: مِن صُنعِ اللّهِ، لَيسَ لِلعِبادِ فيها صُنعٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص163 ح2، التوحيد: ص410 ح1، بحار الأنوار: ج4 ص165.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از محمّد بن حكيم ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: شناخت، كار كيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «كار خداوند. بندگان را در آن، دخلى نيست».</span>

<blockquote><span dir="rtl">30.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام: أنَّهُ سُئِلَ عَنِ المَعرِفَةِ أهِيَ مُكتَسَبَةٌ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: لا.</span>

<span dir="rtl">فَقيلَ لَهُ: فَمِن صُنعِ اللّهِ عز و جل ومِن عَطائِهِ هِيَ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: نَعَم، ولَيسَ لِلعِبادِ فيها صُنعٌ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص416 ح15.</span></ref>

<span dir="rtl">30.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از ابو بصير ـ: از امام صادق عليه السلام سؤال شد: آيا شناخت، اكتسابى است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خير».</span>

<span dir="rtl">سؤال شد: آيا كار خداوند عز و جل و عطيّه اوست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آرى. بندگان را در آن، دستى نيست».</span>

<blockquote><span dir="rtl">31.</span> <span dir="rtl">قرب الإسناد عن البزنطيّ: قُلتُ لأَبي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام: لِلنَّاسِ فِي المَعرِفَةِ صُنعٌ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: لا.</span>

<span dir="rtl">قُلتُ: لَهُم عَلَيها ثَوابٌ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: يَتَطَوَّلُ عَلَيهِم بِالثَّوابِ كَما يَتَطَوَّلُ عَلَيهِم بِالمَعرِفَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">قرب الإسناد: ص347 ح1256، بحار الأنوار: ج5 ص221 ح1 وراجع: تحف العقول: ص444.</span></ref>

<span dir="rtl">31.</span> <span dir="rtl">قرب الإسناد ـ به نقل از بزنطى ـ: به امام رضا عليه السلام گفتم: مردم، در شناخت، دخالتى دارند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خير».</span>

<span dir="rtl">گفتم: براى آن، ثوابى داده مى شوند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «ثواب به آنها مرحمت مى شود، چنان كه شناخت به آنان مرحمت مى گردد».</span>

<span dir="rtl">راجع: ص164 (الفصل الثالث: مبادئ معرفة اللّه عز و جل / الفطرة)</span>

<span dir="rtl">وص 178 (الميثاق الفطري)</span>

<span dir="rtl">وص 182 (تجلّي الفطرة عند الشدائد).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص165 (مبحث يكم / فصل سوم: مبانى شناخت خدا / فطرت)</span>

<span dir="rtl">و ص179 (پيمان فطرى) و ص183 (تجلّى فطرت در سختى ها).</span>

<span id="بحثى-در-باره-احاديث-شناخت-خدا-از-طريق-خدا"></span>
=== <span dir="rtl">بحثى در باره احاديث «شناخت خدا از طريق خدا»</span> ===

<span dir="rtl">در احاديث اين باب خوانديم كه خداوند متعال، خود را به مردم معرّفى كرده است و مردم نيز بايد خدا را به خدا بشناسند. با ملاحظه اين احاديث، اين مسئله مطرح مى شود كه مقصود از «شناخت خدا به خدا» چيست؟</span>

<span dir="rtl">محدّثان و حُكما، در پاسخ اين سؤال، ديدگاه هاى مختلفى دارند، چنان كه در متن احاديث نيز در نظر ابتدايى، تفاسير گوناگونى از «شناخت خدا به خدا» ديده مى شود؛ امّا با تأمّل، مشخّص مى گردد كه اختلافى در بين نيست.</span>

<span dir="rtl">آنچه با تأمّل در مجموع نصوص (متون) اسلامى در اين باره به دست مى آيد، اين است كه شناخت خداى حقيقى، جز به وسيله خودِ او ممكن نيست و هيچ كس جز خدا نمى تواند او را آن گونه كه شايسته است، به مردم معرّفى كند. از اين رو، خداوند، هدايت مردم به سوى خود را بر خود لازم دانسته است، چنان كه مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">«إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى؛</span> <ref><span dir="rtl">ليل: آيه 12.</span></ref> <span dir="rtl">بى گمان، هدايت، بر عهده ماست».</span>

<span dir="rtl">در اين جا، سؤال ديگرى پيش مى آيد و آن، اين كه: چگونه خداوند متعال، خود را به مردم معرّفى كرده و آنان را به سوى خود ره نمون گردانيده است؟ به عبارت ديگر، چگونه خداوند، خود را شناسانده است؟</span>

<span dir="rtl">اگر دقّت كنيم، خواهيم ديد كه خداوند متعال، خود را از هر طريق ممكن، به مردم معرّفى كرده و انواع ابزارها و امكانات درونى و برونىِ خداشناسى را براى بشر فراهم ساخته است. از اين رو، شيخ المحدّثين، صدوق، در تفسير سخن امام على عليه السلام كه مى فرمايد: «اِعرِفوا اللّهَ باللّهِ؛ خدا را با خدا بشناسيد» مى گويد:</span>

<span dir="rtl">عَرَفنَا اللّهَ بِاللّهِ؛ لأَِنّا إن عَرَفناهُ بعُقولِنا فَهُوَ عز و جل واهِبُها؛ و إن عَرَفناهُ عز و جل بِأَنبِيائِهِ و رُسُلِهِ و حُجَجِهِ: فَهُوَ عز و جل باعِثُهُم و مُرسِلُهُم و مُتَّخِذُهُم حُجَجا؛ و إن عَرَفناهُ بِأَنفُسِنا فَهُوَ عز و جلمُحدِثُها، فَبِهِ عَرَفناهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص290 ح10، بحار الأنوار: ج3 ص273.</span></ref>

<span dir="rtl">خدا را با خدا شناختيم؛ چون اگر او را با خِردهايمان بشناسيم، خرد را همو بخشيده، و اگر با پيامبران و فرستادگان و حجّت هايش بشناسيم، باز خداى عز و جل، خود، آنان را بر انگيخته و فرستاده و به عنوان حجّت بر گرفته، و اگر با نفْس خود بشناسيم، باز هم خداى عز و جل آن را پديد آورده است. پس خدا را با خدا شناخته ايم.</span>

<span dir="rtl">خداوند متعال، براى آشنايى با خود، «سرشت خداشناسى، خرد و دل» را در درونِ وجود انسان قرار داده است ـ كه شرح آن در فصل سوم، ذيل عنوان «مبانى شناخت خدا» خواهد آمد ـ و وحى و انبيا را در بيرون از وجود او.</span>

<span dir="rtl">وظيفه انبياى الهى ـ همان طور كه امام على عليه السلام فرموده است ـ هدايت فطرت و خرد، و زدودن موانع و حجاب هاى معرفت از ديده آنهاست:</span>

<span dir="rtl">فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ، و واتَرَ إِلَيهِم أَنبِياءَهُ، لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ، و يُذَكِّروهُم مَنسِىَّ نِعمَتِهِ، و يَحتَجّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ، و يُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ، و يُروهُم آياتِ المَقدِرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: خطبه 1، بحار الأنوار: ج11 ص60 ح70.</span></ref>

<span dir="rtl">پس فرستادگانش را ميان آنها بر انگيخت و پيامبرانش را پى در پى به سويشان فرستاد تا پيمان فطرتش را از آنان بخواهند و نعمتِ از ياد برده اش را به ياد آورند و با ابلاغ [دعوتش]، بر مردم احتجاج كنند و دفينه هاى خرَدِ آنان را بيرون كشند و نشانه هاى قدرتش را بر آنان بنمايانند.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، همان طور كه در شمارى از احاديث آمده است،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص143 (اللّه / مبحث يكم / فصل دوم / خداوند).</span></ref> <span dir="rtl">معرفت، ساخته و پرداخته خداست. اوست كه ابزار شناخت را به انسان عنايت كرده و امكان تحصيل آن را فراهم ساخته است و انسان مى تواند با بهره گيرى از هدايت انبياى الهى و زدودن موانع معرفت، با ديده عقل و دل، به روشنى، جلوه هاى جمال حضرت احديّت را مشاهده كند.</span>

<span dir="rtl">بر اساس اين تحليل، مى توانيم بسته به مراتب خداشناسى، سه تفسير روشن را از «شناخت خدا به خدا» ارائه كنيم:</span>

<span id="شناخت-خدا-از-طريق-آثار"></span>
==== <span dir="rtl">1. شناخت خدا از طريق آثار</span> ====

<span dir="rtl">خداوند متعال، با ارائه آثار علم و قدرت و حكمت خويش در نظام آفرينش به انسان، خود را ـ كه آفريدگار و حكيم و تواناست ـ به او مى شناساند. شمارى از احاديث، به اين تفسير اشاره دارند، مانند:</span>

<span dir="rtl">عَرَّفَ اللّهُ ـ جَلَّ و عَزَّ ـ نَفسَهُ إِلى خَلقِهِ بِالكَلامِ وَ الدَّلالاتِ عَلَيهِ وَ الأَعلامِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص146 ح26.</span></ref>

<span dir="rtl">خداى جليل و عزيز، خود را با سخن و دلالت و نشانه ها به مردم شناسانده است.</span>

<span id="شناخت-خدا-از-طريق-تنزيه-و-تقديس"></span>
==== <span dir="rtl">2. شناخت خدا از طريق تنزيه و تقديس</span> ====

<span dir="rtl">تنزيه و تقديس آفريدگار از مشابهت با آفريده ها، دومين تفسير «شناخت خدا به خدا» است. پيش گام محدّثان، شيخ كلينى، در تبيين اين تفسير مى گويد:</span>

<span dir="rtl">خداوند، اشخاص و نورها و جواهر و اعيان را آفريده است. اعيان، همان جسم ها هستند و جوهرها، همان روح ها هستند و خداى عز و جل نه شبيه جسم است و نه روح. هيچ كس در آفرينش روحِ حسّاس ادراك كننده، نقش و تأثيرى ندارد. او به تنهايى، ارواح و اجسام را مى آفريند. و چون هر دو شباهت (شباهت به جسم و شباهت به روح)، از او نفى شود، خدا به خدا شناخته شده است و اگر او به روح يا بدن و يا نور تشبيه شود، خدا به خدا شناخته نشده است.</span> <ref><span dir="rtl">الكافى: ج1 ص85 ح1.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">صدر الدين شيرازى نيز در باره شناخت خدا به خدا از طريق تنزيه و تقديس مى گويد:</span>

<span dir="rtl">معنايش اين است كه در آغاز، با وجود اشيا، بر وجود او استدلال شود. سپس ذات او، با نفىِ مانند و شبيه داشتن، شناخته شود... پس چون غير او از او نفى شد و شبيهى ـ چه جسم باشد و چه روح ـ براى او تصوّر نشد، دانسته مى شود كه او از توصيف به غير ذات خود، منزّه است... پس، هر كس خدا را اين گونه بشناسد كه او به هيچ چيزى شبيه نيست و چيزى هم شبيه او نيست، بى گمان، خدا را به خدا شناخته است، نه به غير او.</span> <ref><span dir="rtl">شرح اُصول الكافى، ملّا صدرا: ج3 ص61.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">اين تفسير، در شمارى از احاديث نيز آمده است، مانند آن كه امير مؤمنان عليه السلام در پاسخ كسى كه از ايشان پرسيد: «چگونه خدا، خود را به تو شناسانده است؟» فرمود:</span>

<span dir="rtl">لا یَشبَهُهُ صورَةٌ، و لا يُحَسُّ بالحَواسِّ، و لا يُقاسُ بِالنّاسِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص144 ح23.</span></ref>

<span dir="rtl">هیچ تصویرى، شبيه او نيست و با حواس، حس نمى شود و با مردم، مقايسه نمى گردد.</span>

<span id="شناخت-خدا-از-طريق-شهود-قلبى"></span>
==== <span dir="rtl">3. شناخت خدا از طريق شهود قلبى</span> ====

<span dir="rtl">كامل ترين تفسير شناخت خدا به خدا، شناخت او از طريق شهود قلبى است كه: «آفتاب آمد دليل آفتاب».</span> <ref><span dir="rtl">آفتاب آمد دليل آفتابگر دليلت بايد، از وى رو متاب</span>

<span dir="rtl">(مثنوى، مولوى، دفتر اوّل).</span></ref> <span dir="rtl">در شمارى از احاديث، بدين تفسير اشاره شده است،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص201 (خدا / مبحث يكم / فصل سوم / دل).</span></ref> <span dir="rtl">از جمله، آنچه در احاديث، از صُحُف ادريس، نقل شده است:</span>

<span dir="rtl">عُرِفَ الحَقُّ، و بِالنّورِ أُهتُدِىَ إِلَى النّورِ و بِالشَّمسِ أُبصِرَتِ الشَّمسُ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج95 ص466.</span></ref>

<span dir="rtl">حق، شناخته مى شود و با نور، به سوى نور، ره برده مى شود و با خورشيد، خورشيد ديده مى شود.</span>

<span dir="rtl">صدر الدين شيرازى، در شرح اُصول الكافى، در باره شناخت خدا به وسيله خدا مى گويد:</span>

<span dir="rtl">شناخت خدا به خدا، دو گونه است: يكى، ادراك ذات او با شهود و عرفان ناب و ديگرى، با تنزيه و تقديس.</span> <ref><span dir="rtl">شرح اُصول الكافى: ج3 ص61.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">امام خمينى نيز در شرح عبارت «اِعرفوا اللّهَ باللّهِ» مى گويد:</span>

<span dir="rtl">پس از آن كه سالك إلى اللّه، به قدم رياضت و تقواى كامل، از بيت نفسْ خارج شده و علاقه و تعيّنات، همراه بر نداشت و سفر إلى اللّه محقّق شد، اوّل تجلّى [اى] كه حق تعالى بر قلب مقدّسش [مى]كند، تجلّى به اُلوهيت و مقام ظهور اسماء و صفات است، و اين تجلّى نيز به يك ترتيب منظّمى است از اسماى مُحاطه تا به اسماى محيطه رسد، حسب قوّت و ضعف سير و قلب ساير (سالك) ـ به تفصيلى كه در اين مختصر نگنجد ـ تا آن كه منتهى شود به رفض (كنار نهادن) كلّ تعيّنات عالم وجود، چه از خود و چه از غير ـ كه در منازل و مراحل بعد، آن نيز از خود است ـ. و پس از رفض مطلق، تجلّى به اُلوهيّت و مقام اللّه ـ كه مقام احديّت، جمع اسماى ظهورى است ـ واقع شود و «اِعْرِفوا اللّهَ بِاللّه »، به مرتبه نازله اوّليه، ظهور پيدا كند.</span>

<span dir="rtl">و در اوّل، وصول عارف به اين مقام و منزل، فانى شود در آن تجلّى و اگر عنايت ازلى شامل شود، عارف، اُنسى حاصل كند و وحشت و تعب سير، مرتفع گردد و به خود آيد و به اين مقام، قناعت نكند و با قدم عشق، شروع به سير كند ـ و در اين سفر عشقى، حق، مبدأ سفر و اصل سفر و منتهاى آن است ـ و در انوار تجلّيات، قدم زند و «تَقَدَّمْ (پيش بيا)» شنود تا آن كه اسما و صفات در مقام واحديّت، بر قلب او به ترتيب منظّمى تجلّى كند تا آن كه به مقام احديّت جمعى و مقام اسم اعظم ظهور نمايد ـ كه اسم «اللّه » است ـ و در اين مقام، «اِعْرِفُوا اللّهَ باللّه »، به مقام عالى تحقّق يابد، و پس از اين نيز مقام ديگرى است كه اكنون از مورد نظر ما خارج است.</span> <ref><span dir="rtl">شرح چهل حديث، امام خمينى رحمه الله: ص625.</span></ref>

<span id="الأنبياء-عليهم-السلام"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 2: الأَنبياء عليهم السلام</span> ===

<span dir="rtl">2 / 2: پيامبران عليهم السلام</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنبياء: 25.</span></ref>

<span dir="rtl">«و پيش از تو، هيچ پيامبرى نفرستاديم، مگر اين كه به او وحى كرديم كه: معبودى جز من نيست. پس مرا عبادت كنيد».</span>

<span dir="rtl">«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 36.</span></ref>

<span dir="rtl">«و در ميان هر امّتى، پيامبرى فرستاديم كه: خدا را بپرستيد و از طاغوت دورى كنيد. پس، از آنان كسى است كه خدا [او را] هدايت كرد و از آنان كسى است كه گم راهى بر او سزاوار گشت. بنا بر اين، در زمين بگرديد و ببينيد فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">يوسف: 108.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: اين است راه من، [و] من و هر كس پيروى ام كرد، با بصيرت، به سوى خدا دعوت مى كنيم و خدا منزّه است، و من از مشركان نيستم».</span>

<span dir="rtl">«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ».</span> <ref><span dir="rtl">الغاشية: 21 ـ 22.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس يادآورى كن كه همانا تو يادآورى كننده اى و تو را بر آنان تسلّطى نيست».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">32.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الحَمدُ للّهِِ... المُحتَجِبِ بِنورِهِ دونَ خَلقِهِ... وَابتَعَثَ فيهِمُ النَّبِيِّينَ... لِيَعقِلَ العِبادُ عَن رَبِّهِم ما جَهِلوهُ؛ فَيَعرِفوهُ بِرُبوبِيَّتِهِ بَعدَما أَنكَروا، ويُوَحِّدوهُ بِالإِلهِيَّةِ بَعدَما عَضَدوا</span> <ref><span dir="rtl">عَضَدوا: أي ذهبوا يمينا وشمالاً؛ من قولك عَضَدتُ الدابَّةَ: أي مَشيت إلى جانبها يمينا أو شمالاً (انظر: المصباح المنير: ص415 «عضد») وفي بحارالأنوار وعلل الشرائع: «عندوا» بدل «عضدوا».</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص44 ح4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، علل الشرائع: ص119 ح1 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، كفاية الأثر: ص160 عن هشام بن محمد عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام وليس فيه ذيله، بحارالأنوار: ج4 ص288 ح19.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">32.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ستايش، خدايى را... كه در پسِ نورش، خويشتن را از خلقش در پرده داشت... و پيامبران را در ميان آنان برانگيخت... تا بندگان در باره پروردگارشان آنچه را نمى دانند، دريابند و او را به ربوبيّتش كه انكار مى كردند، بشناسند و در اُلوهيتش كه در آن سرگشته بودند، يگانه اش بدانند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">33.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في بَيانِ رِسالَةِ الأَنبِياءِ ـ: فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ، وواتَرَ</span> <ref><span dir="rtl">واتَرْتُ الكتبَ فتواتَرَت: أي جاءت بعضُها في إثْر بعض وِتْرا وِتْرا من غير أن تنقطع (الصحاح: ج2 ص843 «وتر»).</span></ref> <span dir="rtl">إِلَيهِم أنبِياءَهُ؛ لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ، ويَحتَجّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 1، بحارالأنوار: ج11 ص60 ح70.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">33.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در بيان رسالت پيامبران ـ: پس فرستادگان خود را در ميان آنان برانگيخت و پيامبرانش را پياپى به سوى آنان فرستاد تا پيمان فطرتش (توحيد) را [كه به آنان امانت سپرده بود] از آنان باز خواهند و نعمتِ از ياد رفته اش را به آنان يادآور شوند و با رساندن پيام، حجّت را بر آنان تمام كنند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">34.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ؛ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إِلى عِبادَتِهِ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إِلى طاعَتِهِ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأحكَمَهُ؛ لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إِذ جَهِلوهُ، ولِيُقِرّوا بِهِ بَعدَ إِذ جَحَدوهُ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إِذ أَنكَروهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 147، بحارالأنوار: ج18 ص221 ح55.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">34.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: پس خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بُتان به پرستش او، و از فرمانبرى شيطان به فرمانبرى وى درآورد، با قرآنى كه آن را روشن و استوار گردانيد تا بندگان، پروردگارشان را كه نمى شناختند، بشناسند و به وجود او كه آن را نفى مى كردند، اعتراف كنند و هستى اش را كه منكِر بودند، اثبات كنند.</span>

<span id="أهل-البيت-عليهم-السلام"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 3: أهل البيت عليهم السلام</span> ===

<span dir="rtl">2 / 3: اهل بيت عليهم السلام</span>

<blockquote><span dir="rtl">35.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أنا وعَلِيٌّ أبَوا هذِهِ الاُمَّةِ، مَن عَرَفَنا فَقَد عَرَفَ اللّهَ عز و جل، ومَن أَنكَرَنا فَقَد أنكَرَ اللّهَ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">كمال الدين: ص261 ح7 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، الأمالي للصدوق: ص755 ح1015 عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج16 ص364 ح66.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">35.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من و على، پدران اين امّتيم. هر كه ما را شناخت، خداوند عز و جل را شناخته است، و هر كه ما را انكار كرد، خداوند عز و جل را انكار كرده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">36.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، ما عُرِفَ اللّهُ إِلّا بي ثُمَّ بِكَ، مَن جَحَدَ وِلايَتَكَ جَحَدَ اللّهَ رُبوبِيَّتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب سليم بن قيس: ج2 ص855 ح44 عن سلمان وأبي ذرّ والمقداد، بحار الأنوار: ج22 ص148 ح141.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">36.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! خداوند شناخته نمى شود، جز به من و سپس به تو. هر كس ولايت تو را انكار كند، ربوبيّت خداوند را انكار كرده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">37.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إِنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ لَو شاءَ لَعَرَّفَ العِبادَ نَفسَهُ، ولكَن جَعَلَنا أبوابَهُ وصِراطَهُ وسَبيلَهُ وَالوَجهَ الَّذي يُؤتى مِنهُ؛ فَمَن عَدَلَ عَن وِلايَتِنا أو فَضَّلَ عَلَينا غَيرَنا فَإِنَّهُم عَنِ الصِّراطِ لَناكِبونَ، فَلا سَواءٌ مَنِ اعتَصَمَ النَّاسُ بِهِ، ولا سَواءٌ حَيثُ ذَهَبَ النَّاسُ</span> <ref><span dir="rtl">في بصائر الدرجات ومختصر بصائر الدرجات: «ولا سواء من ذهب حيث ذهب الناس، ذهب الناس...».</span></ref> <span dir="rtl">إِلى عُيونٍ كَدِرَةٍ يَفرَغُ بَعضُها في بَعضٍ، وذَهَبَ مَن ذَهَبَ إِلَينا إِلى عُيونٍ صافِيَةٍ تَجري بِأَمرِ رَبِّها، لا نَفادَ لَها ولَا انقِطاعَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص184 ح9، بصائر الدرجات: ص497 ح8، مختصر بصائر الدرجات: ص55 كلّها عن مقرن عن الإمام الصادق عليه السلام، بحارالأنوار: ج24 ص253 وراجع: تفسير فرات: ص143 ح174.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">37.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداوند متعال، اگر مى خواست، قطعاً خود را [بى واسطه] به بندگان مى شناساند؛ امّا او ما را درها و راه و جادّه خويش و جهت رسيدن به خود قرار داد. پس هر كه از ولايت ما منحرف (خارج) شود، يا ديگرى را بر ما ترجيح دهد، در حقيقت، از راه راستْ منحرف گشته است و كسى كه پناه مردم است، با كسى كه دنباله رو مردم است، يكسان نيست. مردم به سوى چشمه هايى تيره (گل آلود) مى روند كه يكى به ديگرى مى ريزد، و كسانى كه به سوى ما مى آيند، به سوى چشمه هايى زلال مى آيند كه به امر پروردگارشان جارى اند، و تمام شدنى و خشك شدنى نيستند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">38.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: الأَوصِياءُ هُم أَبوابُ اللّهِ عز و جل الَّتي يُؤتى مِنها، ولَولاهُم ما عُرِفَ اللّهُ عز و جل، وبِهِمُ احتَجَّ اللّهُ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ عَلى خَلقِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص193 ح2 عن أبي بصير.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">38.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: اوصيا، درهاى ورود [به شناخت] خداوند عز و جل هستند و اگر آنها نبودند، خداوند عز و جلشناخته نمى شد. خداوند متعال به وسيله ايشان با خلق خويش احتجاج مى كند.</span>

<span dir="rtl">راجع: هذه الموسوعة: ج9 ص510 (أهل البيت عليهم السلام / الفصل الثالث / أهمّ خصائصهم / أبواب اللّه عز و جل)</span>

<span dir="rtl">وج 10 ص354 (الفصل الثامن / عناوين حقوقهم / الولاية).</span>

<span dir="rtl">ر.ك: همين دانش نامه: ج9 ص511 (اهل بيت عليهم السلام / فصل سوم / مهم ترين ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام / باب هاى خداوند)</span>

<span dir="rtl">و ج2 ص355 (فصل هشتم / عناوين حقوق اهل بيت عليهم السلام / ولايت).</span>

<span id="أتباع-الأنبياء-عليهم-السلام"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 4: أَتبَاعُ الأَنبِيَاءِ عليهم السلام</span> ===

<span dir="rtl">2 / 4: پيروان پيامبران</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى».</span> <ref><span dir="rtl">يوسف: 108.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: اين است راه من، ] و] من و كسى كه پيروى ام كرد، با بصيرت، به سوى خدا دعوت مى كنيم».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">39.</span> <span dir="rtl">الكافي عن الزّهريّ: دَخَلَ رِجالٌ مِن قُرَيشٍ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما ـ فَسَأَلوهُ: كَيفَ الدَّعوَةُ إِلَى الدِّينِ؟ قالَ: تَقولُ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، أَدعوكُم إِلَى اللّهِ عز و جل، وإِلى دينِهِ. وجِماعُهُ أَمرانِ: أَحَدُهُما: مَعرِفَةُ اللّهِ عز و جل، وَالآخَرُ: العَمَلُ بِرِضوانِهِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">وإِنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عز و جل أن يُعرَفَ بِالوَحدانِيَّةِ، وَالرَّأفَةِ، وَالرَّحمَةِ، وَالعِزَّةِ، وَالعِلمِ، وَالقُدرَةِ، وَالعُلُوِّ عَلى كُلِّ شَيءٍ، وأنَّهُ النَّافِعُ الضّارُّ، القاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ، الَّذي لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ، وهُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ، وهُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ. وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، وأنَّ ما جاءَ بِهِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل، وما سِواهُ هُوَ الباطِلُ.</span>

<span dir="rtl">فَإِذا أَجابوا إِلى ذلِكَ فَلَهُم ما لِلمُسلِمينَ، وعَلَيهِم ما عَلَى المُسلِمينَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج5 ص36 ح1، تهذيب الأحكام: ج6 ص141 ح239.</span></ref>

<span dir="rtl">39.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از زهرى ـ: مردانى از قريش، خدمت امام سجّاد ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ رسيدند و از ايشان پرسيدند: دعوت به دين چگونه است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «مى گويى: به نام خداوند مهرگستر مهربان. شما را به خداوند عز و جل و به دين او دعوت مى كنم، كه در دو چيز خلاصه مى شود: يكى از آن دو، شناخت خداوند عز و جل است و ديگرى، كار كردن براى خشنودى او.</span>

<span dir="rtl">و شناخت خداوند عز و جل اين است كه به يگانگى و رأفت و مهربانى و عزّت و دانايى و توانايى و برتر بودن از هر چيزى شناخته شود، و به اين كه سود و زيان در دست اوست و بر هر چيز، چيره است و ديدگان، او را در نمى يابند و او ديدگان را در مى يابد و خُردبين و آگاه است، و به اين كه محمّد، بنده و فرستاده اوست و آنچه آورده، حق و از جانب خداوند عز و جل است و جز آن، همه باطل است.</span>

<span dir="rtl">پس اگر اينها را پذيرفتند، آن گاه هر آنچه (حق و وظيفه اى) كه مسلمانان دارند، آنها نيز دارند».</span>

<span id="الفصل-الثالث-مبادئ-معرفة-الله-عز-و-جل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الثالث: مبادئ معرفة اللّه عز و جل</span> ==

<span dir="rtl">فصل سوم: مبانى شناخت خدا</span>

<span id="الفطرة"></span>
=== <span dir="rtl">3 / 1: الفِطْرَة</span> ===

<span dir="rtl">3 / 1: فطرت</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الروم: 30.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس، روى خود را با گرايش تمام به حق، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى الهى كه خدا مردم را بر آن، سرشته است. آفرينش خدا، تغييرناپذير است. اين است همان دين پايدار؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند».</span>

<span dir="rtl">«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 138.</span></ref>

<span dir="rtl">«[اين است] نگارگرى الهى، و كيست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانيم».</span>

<span dir="rtl">«فَاجْتَنِبُواْ الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَ اجْتَنِبُواْ قَوْلَ الزُّورِ * حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فِى مَكَانٍ سَحِيقٍ ».</span> <ref><span dir="rtl">الحجّ: 30 ـ 31.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس، از پليدى دورى كنيد و از گفتار باطل اجتناب ورزيد، در حالى كه گروندگان خالص به خداييد [و] نه شريك گيرندگان براى او. و هر كس به خدا شرك ورزد، چنان است كه گويى از آسمان، فرو افتاده و مرغان [شكارى] او را ربوده اند، يا باد، او را به جايى دور افكنده است».</span>

<span dir="rtl">«وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ».</span> <ref><span dir="rtl">لقمان: 25، الزمر: 38.</span></ref>

<span dir="rtl">«و اگر از آنان بپرسى: «چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده است؟»، هر آينه مى گويند: خدا».</span>

<span dir="rtl">راجع: العنكبوت: 61 و الزخرف: 9.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: عنكبوت: آيه 61 و زخرف: آيه 9.</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">40.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: قال رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: كُلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَى الفِطرَةِ؛ يَعني عَلَى المَعرِفَةِ بِأَنَّ اللّهَ عز و جل خالِقُهُ، كَذلِكَ قَولُهُ: «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ».</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص13 ح4، التوحيد: ص331 ح9، مختصر بصائر الدرجات: ص161 كلّها عن زرارة، بحار الأنوار: ج67 ص135 ح7.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">40.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كودكى با سرشت خدايى به دنيا مى آيد؛ يعنى با اين شناخت كه خداوند عز و جل آفريدگار اوست. اين است سخن خداوند كه: «اگر از آنان بپرسى: چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده است؟، هر آينه مى گويند: خدا» ».</span>

<blockquote><span dir="rtl">41.</span> <span dir="rtl">الكافي عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام، قال: سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ». قالَ: الحَنيفِيَّةُ مِنَ الفِطرَةِ الَّتي فَطَرَ اللّهُ النّاسَ عَلَيها، «لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» قال: فَطَرَهُم عَلَى المَعرِفَةِ بِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص12 ح4، التوحيد: ص330 ح8، مختصر بصائر الدرجات: ص160 وفيهما «وعن الحنيفيّة، فقال: هي الفطرة».</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">41.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از زراره ـ: از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل: «حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» پرسيدم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «حنيف بودن، از سرشتى است كه خداوند، مردم را بر آن سرشته است» و [در باره] «آفرينش خداوند، تغييرناپذير است» [نيز] فرمود: «[يعنى] آنان را بر فطرتِ شناخت خويش آفريد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">42.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن زرارة: قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: أَصلَحَكَ اللّهُ، قَولُ اللّهِ عز و جل في كِتابِهِ: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا»؟ قالَ: فَطَرَهُم عَلَى التَّوحيدِ عِندَ الميثاقِ عَلى مَعرِفَتِهِ أنَّهُ رَبُّهُم. قُلتُ: وخاطَبوهُ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: فَطَأطَأَ رَأسَهُ، ثُمَّ قالَ: لَولا ذلِكَ لَم يَعلَموا مَن رَبُّهُم، ولا مَن رازِقُهُم.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص330 ح8، مختصر بصائر الدرجات: ص160 وفيه «عاينوه» بدل «خاطبوه»، بحار الأنوار: ج3 ص278 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">42.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از زراره ـ: به امام باقر عليه السلام گفتم: به سلامت باشيد! اين سخن خداوند عز و جل در كتابش كه مى فرمايد: «سرشتى الهى كه خدا مردم را بر آن سرشته است»، به چه معناست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آنان را بر يكتاپرستى سرشت، در هنگامى كه از آنها پيمان گرفت كه او را پروردگار خويش بشناسند».</span>

<span dir="rtl">گفتم: [آيا مردم] با او سخن گفتند [و پيمان بستند]؟</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام سرش را پايين انداخت. سپس فرمود: «اگر چنين نبود كه نمى دانستند پروردگارشان كيست و روزى دهنده شان چه كسى است!».</span>

<blockquote><span dir="rtl">43.</span> <span dir="rtl">معاني الأخبار عن زرارة: سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى: «حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» وقُلتُ: مَا الحَنيفِيَّةُ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «الحنفيّة»، والتصويب من بحار الأنوار والمحاسن.</span></ref><span dir="rtl">؟ قالَ: هِيَ الفِطرَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص350 ح1، المحاسن: ج1 ص375 ح824 بزيادة «الّتي فطر الناس عليها، فطر اللّه الخلق على معرفته» في ذيله، بحار الأنوار: ج3 ص276 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">43.</span> <span dir="rtl">معانى الأخبار ـ به نقل از زراره ـ: از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل: «حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» پرسيدم و گفتم: حنيفيّه به چه معناست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «همان فطرت است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">44.</span> <span dir="rtl">المحاسن عن زرارة: سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا»، قالَ: فَطَرَهُم عَلى مَعرِفَتِهِ أنَّهُ رَبُّهُم، ولَولا ذلِكَ لَم يَعلَموا إِذا سُئِلوا مَن رَبُّهُم، ولا مَن رازِقُهُم.</span> <ref><span dir="rtl">المحاسن: ج1 ص375 ح825، بحار الأنوار: ج3 ص279 ح13 وراجع: مختصر بصائر الدرجات: ص160.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">44.</span> <span dir="rtl">المحاسن ـ به نقل از زراره ـ: از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل: «سرشتى الهى كه خدا مردم را بر آن سرشته است» پرسيدم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آنان را بر اين شناخت از او كه پروردگار آنان است، سرشت. و اگر چنين نبود، آن گاه كه از آنان سؤال شد، نمى دانستند كه پروردگارشان كيست و روزى دهنده شان چه كسى است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">45.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كُلُّ مَولودٍ يُولَدُ عَلَى الفِطرَةِ حَتّى يُعرِبَ</span> <ref><span dir="rtl">أعْرَبَ الرَّجُلُ عن نَفْسِه، إذا بَيَّنَ وأوضَحَ. (معجم مقاييس اللغة: ج4 ص299 «عرب»). والظّاهِر أنّ الإعراب في هذا المَوضِع كناية عن تمييز الحقّ والباطل.</span></ref> <span dir="rtl">عَنهُ لِسانُهُ، فإِذا أعرَبَ عَنهُ لِسانُهُ إِمّا شاكِرا وإِمّا كَفورا.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج5 ص129 ح14811 عن جابر بن عبد اللّه، المصنّف لعبد الرزّاق: ج5 ص203 ح9386 وليس فيه ذيله من «فإذا أعرب».</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">45.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر نوزادى، با سرشت خدايى زاده مى شود تا آن گاه كه به زبانش آن را بيان كند، و چون زبانش آن را بيان كند، آن گاه است كه يا سپاس گزار است و يا ناسپاس.</span>

<blockquote><span dir="rtl">46.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل عن الأسود بن سريع: إِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعَثَ سَرِيَّةً يَومَ حُنَينَ فَقاتَلُوا المُشرِكينَ، فَأَفضى بِهِمُ القَتلُ إِلَى الذُّرِّيَّةِ، فَلَمّا جاؤوا قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ما حَمَلَكُم عَلى قَتلِ الذُّرِّيَّةِ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ، إِنَّما كانوا أَولادَ المُشرِكينَ.</span>

<span dir="rtl">قال: أوَ هَل خِيارُكُم إِلّا أَولادُ المُشرِكينَ؟! وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ما مِن نَسَمَةٍ تولَدُ إِلّا عَلَى الفِطرَةِ حَتّى يُعرِبَ عَنها لِسانُها.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج5 ص303 ح15588، السنن الكبرى: ج9 ص219 ح18334، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص134 ح2566 وفيه «يوم خيبر» بدل «يوم حنين»، المصنّف لعبد الرزّاق: ج11 ص122 ح20090 نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">46.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل ـ به نقل از اسود بن سريع ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در جنگ حنين، گردانى را اعزام كرد و آنها با مشركان جنگيدند و فرزندان آنها را نيز كشتند. چون برگشتند، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «چرا كودكان را كشتيد؟». گفتند: اى پيامبر خدا! آنها فرزندان مشركان بودند.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «مگر بهترين هاى شما، جز فرزندان كسانى هستند كه مشرك بودند؟! سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست، هيچ شخصى به دنيا نمى آيد، مگر آن كه بر سرشت الهى است، تا آن گاه كه زبانش آن را آشكار كند».</span>

<blockquote><span dir="rtl">47.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: اللّهُمَّ خَلَقتَ القُلوبَ عَلى إِرادَتِكَ، وفَطَرتَ العُقولَ عَلى مَعرِفَتِكَ، فَتَمَلمَلَتِ</span> <ref><span dir="rtl">تَمَلْمَل: تقلّبَ (القاموس المحيط: ج4 ص52 «ملل»).</span></ref> <span dir="rtl">الأَفئِدَةُ مِن مَخافَتِكَ، وصَرَخَتِ القُلوبُ بِالوَلَهِ، وتَقاصَرَ وُسعُ قَدرِ العُقولِ عَنِ الثَّناءِ عَلَيكَ، وَانقَطَعَتِ الأَلفاظُ عَن مِقدارِ مَحاسِنِكِ، وكَلَّتِ الأَلسُنُ عَن إِحصاءِ نِعَمِكَ، فَإِذا وَلَجَت بِطُرُقِ البَحثِ عَن نَعتِكَ بَهَرَتها حَيرَةُ العَجزِ عَن إِدراكِ وَصفِكَ، فَهِيَ تَرَدَّدُ فِي التَّقصيرِ عَن مُجاوَزَةِ ما حَدَّدتَ لَها؛ إِذ لَيسَ لَها أن تَتَجاوَزَ ما أَمَرتَها.</span> <ref><span dir="rtl">مهج الدعوات: ص154، بحار الأنوار: ج95 ص403 ح34.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">47.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بار الها! تو دل ها را بر ارادت به خودت آفريدى و خردها را بر شناخت خود سرشتى. پس دل ها از ترس تو بى قرارى مى كنند و قلب ها فرياد عشق [به تو] برمى آورند و خردها گنجايش ثناى تو را ندارند و كلمات از بيان خوبى هاى تو قاصرند و زبان ها از شمارش نعمت هايت، الكن اند. هر گاه در راه هاى جستجو از اوصافت قدم نهند، عجز از رسيدن به وصف تو، آنان را متحيّر و خيره مى گردانَد و از مرزى كه برايشان نهاده اى، نمى توانند فراتر بروند؛ زيرا آنان را نرسد كه از آنچه فرمانشان داده اى، تجاوز كنند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">48.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: الحَمدُ للّهِ المُلهِمِ عِبادَهُ حَمدَهُ، وفاطِرِهِم عَلى مَعرِفَةِ رُبوبِيَّتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص139 ح5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عليه السلام، التوحيد: ص56 ح14 عن فتح بن يزيد عن الإمام الرضا عليه السلام.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">48.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ستايش، خداوندى را كه ستايش خويش را به بندگانش الهام فرمود، و آنان را بر شناسايى ربوبيّتش سرشت.</span>

<blockquote><span dir="rtl">49.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ، وبِالفِطرَةِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص35 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص151 ح51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي، الأمالي للمفيد: ص254 ح4 عن محمّد بن زيد الطبري، الأمالي للطوسي: ص2 ح28 عن محمّد بن يزيد الطبري، تحف العقول: ص62 عن الإمام علي عليه السلام وفيه «وبالفكرة» بدل «وبالفطرة»، الاحتجاج: ج2 ص360 ح283، بحار الأنوار: ج4 ص228 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">49.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: از طريق ساخته هاى خدا، به وجود او راه برده مى شود و به واسطه خردها، شناخت او حاصل مى گردد، و از رهگذر فطرت، حجّت [و برهان بر وجود] او ثابت مى شود.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص142 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الثاني: الهداة إلى معرفة اللّه / اللّه عز و جل)</span>

<span dir="rtl">وص178 (الفصل الثالث: مبادئ معرفة اللّه عز و جل / الميثاق الفطري)</span>

<span dir="rtl">وص182 (تجلّي الفطرة عند الشدائد).</span>

<span dir="rtl">ر.ك: ص143 (خدا / مبحث يكم / فصل دوم: راه نمايان شناخت خدا / خداوند)،</span>

<span dir="rtl">و ص179 (فصل سوم: مبانى شناخت خدا / پيمان فطرى)</span>

<span dir="rtl">و ص183 (تجلّى فطرت در سختى ها).</span>

<span id="بحثى-در-باره-فطرت-خداشناسى"></span>
==== <span dir="rtl">بحثى در باره فطرت خداشناسى</span> ====

<span dir="rtl">نخستين مبدأ خداشناسى، فطرت (سرشت) انسان است. آيات و احاديثى كه دلالت بر اين موضوع دارند ـ چنان كه در فصل سوم ملاحظه شد ـ به سه دسته تقسيم مى شوند:</span>

<span dir="rtl">دسته اوّل، آيات و احاديثى هستند كه دلالت مى كنند بر اين كه خداشناسى، به صورت يك احساس، در وجود همه انسان ها نهاده شده است. چكيده اين دسته از آيات و احاديث، در اين حديث نبوى آمده است كه مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">كُلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَى الفِطرَةِ، يَعنى عَلَى المَعرِفَةِ بِأنَّ اللّهَ عز و جل خالِقُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص166 ح40.</span></ref>

<span dir="rtl">هر مولودى، بر فطرت خود، يعنى بر معرفت به اين كه خداى عز و جل آفريدگار اوست، متولّد مى شود.</span>

<span dir="rtl">دسته دوم، متونى هستند كه بر اساس آنها، خداوند متعال، از همه مردم، پيش از تولّدشان، بر ربوبيّت خود پيمان گرفته است، مانند اين آيه قرآن:</span>

<span dir="rtl">«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا.</span> <ref><span dir="rtl">اعراف: آيه 172.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">و [ياد كن] آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم، ذريّه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت كه: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا؛ گواهى داديم».</span>

<span dir="rtl">يكى از اصحاب بزرگ امام صادق عليه السلام به نام زراره، در باره اين كه چگونه خداوند از همه انسان ها بر ربوبيّت خود اقرار گرفته، از آن امام عليه السلام توضيح خواست. امام عليه السلام فرمود:</span>

<span dir="rtl">ثَبَتَتِ المَعرِفَةُ فى قُلوبِهِم.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج4 ص94 ح3423.</span></ref>

<span dir="rtl">معرفت، در دل هايشان استوار شد.</span>

<span dir="rtl">و در بعضى نقل ها آمده است:</span>

<span dir="rtl">أثبَتَ المَعرِفَةَ فى قُلوبِهِم.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج4 ص94 ح3422.</span></ref>

<span dir="rtl">معرفت را در دل هايشان استوار كرد.</span>

<span dir="rtl">همچنين عبد اللّه بن مسكان، روايت كرده است كه امام صادق عليه السلام در اين باره كه آيا پرسش درون اين آيه، رو در رو بود، فرمود:</span>

<span dir="rtl">نَعَم، فَثَبَتَتِ المَعرِفَةُ و نَسُوا المَوقِفَ و سَيَذكُرونَهُ، و لَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ و رازِقُهُ، فَمِنهُم مَن أقَرَّ بِلِسانِهِ فِى الذَّرِّ و لَم يُؤمِن بِقَلبِهِ، فَقالَ اللّهُ: «فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ»</span> <ref><span dir="rtl">اعراف: آيه 101.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج4 ص94 ح3421.</span></ref> <span dir="rtl">آرى. معرفت، استوار شد و جايگاه [پيمان] از ياد رفت و به زودى به ياد خواهند آورد و اگر چنين نبود، هيچ كس خالق و رازق خود را نمى شناخت. پس برخى از آنها، در عالم «ذرّ» به زبان، اقرار كردند؛ ولى به دل، ايمان نياوردند. از اين روست كه خدا فرمود: «آنان به آنچه پيش تر تكذيب كرده بودند، ايمان نمى آوردند». گفتنى است كه آيات و احاديثِ ميثاق فطرى را دو گونه مى توان تفسير كرد:</span>

<span dir="rtl">1. ظاهر اين آيات و احاديث، به مرحله اى از حيات انسان ها اشاره مى كند كه پيش از پيدايش دنياست و در آن، خداوند، خود را به همه انسان ها معرّفى كرده و آنان را با «آيا من پروردگار شما نيستم؟» مخاطب ساخته است و همه آنها در پاسخ، «چرا» گفته اند و به ربوبيّت پروردگار خود اعتراف كرده اند. بدين سان، ميثاقى ميان انسان و خدا بسته شده است كه پيمان فطرى ناميده مى شود. اثر اين ميثاق، معرفت قلبى انسان به خداست كه در وضعيت خاصّى بروز مى كند، هر چند كسى خصوصيات مكان ميثاق را به ياد نمى آورد، چنان كه امام صادق عليه السلام در تبيين آيه ميثاق مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">ثَبتَتَ المَعرِفَةُ و نَسُوا الوَقتَ و سَيَذكُرونَهُ يَوما، و لَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَنْ خالِقُهُ و لا مَن رازِقُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص178 ح51.</span></ref>

<span dir="rtl">معرفت، استوار شد و موقف [پيمان و ميثاق] را از ياد بردند و به زودى، آن را به ياد خواهند آورد و اگر چنين نبود، هيچ كس، نه خالق خود را مى شناخت و نه روزى رسان خود را.</span>

<span dir="rtl">2. احتمال ديگر، اين است كه مقصود از سؤال و جواب و پيمان، به صورت مرسوم نباشد؛ بلكه مقصود، پيمانِ فطرت انسان با خداوند متعال باشد. اعتراف او به ربوبيّت خداى يگانه نيز همان شناختى است كه خداوند در فطرت (سرشت) بشر قرار داده و ثبت فرموده است.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: تقريرات فلسفه امام خمينى: ج2 ص31.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">دسته سوم، نُصوصى (متونى) هستند كه طبيعت انسان را به گونه اى ترسيم مى كنند كه وقتى در بن بست سختى ها قرار بگيرد، موانع شناخت، از جلوى ديده جان وى كنار مى روند و در اين حال، با همه وجود، خدا را احساس مى كند و دست نياز به سوى آن بى نياز مى بَرَد. جمع بندىِ آيات قرآن در اين زمينه، در كلام نورانى امام عسكرى عليه السلام بدين گونه آمده است:</span>

<span dir="rtl">هُوَ الَّذى يَتَأَلَّهُ إلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَ الشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن كُلِّ مَن هُوَ دونَهُ، و تَقَطُّعِ الأسبابِ مِن جَميعِ ما سِواهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص186 ح56.</span></ref>

<span dir="rtl">خداوند، كسى است كه هر مخلوقى، در نيازها و سختى ها و به هنگام قطع اميد از همه افراد ديگر و وسيله هاى غير از او، بدو روى مى آورد.</span>

<span id="معناى-خداشناسى-فطرى"></span>
==== <span dir="rtl">معناى خداشناسى فطرى</span> ====

<span dir="rtl">خداشناسى فطرى، دو معنا دارد: يكى خداشناسىِ عقلى و ديگرى خداشناسىِ قلبى. مقصود از خداشناسى عقلى، اين است كه خداوند متعال، عقل و انديشه انسان را به گونه اى آفريده است كه توجّه به هستى و نظام حاكم بر آن، خود به خود و بدون اين كه نيازى به استدلال باشد، اعتقاد به وجود خدا را در انسان ايجاد مى كند.</span>

<span dir="rtl">خداشناسى قلبى نيز به معناى اين است كه انسان، به حسب ساختمان روحى و سرشت ذاتى، نيازمند و خواهانِ خدا آفريده شده و خداجويى و خداخواهى، به صورت يك احساس ريشه دار و اصيل، در ذات انسان قرار گرفته است. بنا بر اين، خداشناسىِ فطرىِ عقلى، از مقوله علم است و خداشناسىِ فطرىِ قلبى، از مقوله احساس.</span>

<span id="روشن-ترين-برهان-هاى-توحيد-فطرى"></span>
==== <span dir="rtl">روشن ترين برهان هاى توحيد فطرى</span> ====

<span dir="rtl">دسته سوم از متونى كه بدانها اشاره شد، در واقع، بيانگر روشن ترين برهان هاى تجربى براى توحيد فطرى اند، كه قرآن كريم، براى معرّفى خداوند متعال به عنوان حقيقتى كه انسان ذاتا با او آشناست و خود را نيازمند به او مى يابد، مكرّر بدان استناد كرده است.</span>

<span dir="rtl">تجربه نشان مى دهد كه هر گاه مشكلات زندگى، از هر طرف، آدمى را احاطه مى كنند و همه راه حل ها به بن بست مى رسند، دست نيرومند بلا (مصيبت)، حجاب هاى معرفت را مى زدايد. در اين حال، همه انسان ها، حتّى آنان كه منكر خدا بوده اند، خداشناس مى شوند و از او استمداد مى جويند.</span>

<span id="ـ-1-الميثاق-الفطري"></span>
==== <span dir="rtl">3 / 1 ـ 1: الميثاقُ الفِطرِيُّ</span> ====

<span dir="rtl">3 / 1 ـ 1: پيمان فطرى</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 172.</span></ref>

<span dir="rtl">«و [ياد كن] آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم، ذريّه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت كه: آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: «چرا؛ گواهى داديم» تا مبادا روز قيامت بگوييد: «ما از اين [امر]، غافل بوديم»».</span>

<span dir="rtl">«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَابَنِى ءَادَمَ أَن لَا تَعْبُدُواْ الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِى هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ».</span> <ref><span dir="rtl">يس: 60 و 61.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى فرزندان آدم! مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد؛ زيرا وى دشمن آشكار شماست، و اين كه مرا بپرستيد [كه] اين است راه راست؟».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">50.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشي عن زرارة: سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ» إلى قوله: «أَنفُسِهِمْ»، قالَ: أَخرَجَ اللّهُ مِن ظَهرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ، فَخَرَجوا وهُم كَالذَّرِّ</span> <ref><span dir="rtl">في بيان معنى عالَم الذّر وتفسير الآية الكريمة راجع: الميزان في تفسير القرآن: ج8 ص306 ـ 330.</span></ref><span dir="rtl">، فَعَرَّفَهُم نَفسَهُ، وأَراهُم نَفسَهُ، ولَولا ذلِكَ ما عَرَفَ أَحَدٌ رَبَّهُ، وذلِكَ قَولُهُ: «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ»</span> <ref><span dir="rtl">لقمان: 25.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص40 ح111، التوحيد: ص330 ح9 نحوه، بحار الأنوار: ج3 ص279 ح11.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">50.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از زراره ـ: از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند: «و [ياد كن] آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم» تا «بر خودشان گواه ساخت» سؤال كردم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خداوند، ذريّه آدم را كه تا روز قيامت مى آيند، از پشت او بيرون آورد و همگى به سان مورچه زرد بيرون ريختند، و خدا خودش را به آنان شناسانيد و خويش را نشانشان داد. و اگر آن (عهدِ «اَلَست») نبود، هيچ كس پروردگارش را نمى شناخت. اين است معناى سخن او كه: «و اگر از آنان بپرسى: چه كسى آسمان ها و زمين را آفريد؟ هر آينه مى گويند: خدا».</span>

<blockquote><span dir="rtl">51.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ» إِلى قَولِهِ: «شَهِدْنَا» ـ: ثَبَتَتِ المَعرِفَةُ، ونَسُوا المَوقِفَ وسَيَذكُرونَهُ، ولَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ ولا مَن رازِقُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص40 ح112، علل الشرائع: ص117 ح1 وفيه «الموقت» بدل «الموقف» والظاهر أنّه تصحيف وكلاهما عن زرارة، الثاقب في المناقب: ص567 ح508، كشف الغمّة: ج3 ص209، مختصر بصائر الدرجات: ص161 والثلاثة الأخيرة عن أبيهاشم عن الإمام العسكري عليه السلام، بحار الأنوار: ج5 ص243 ح32.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">51.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند بزرگ: «و [ياد كن] آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم» تا «گواهى داديم» ـ: شناخت، مسجّل شد؛ امّا [فرزندان آدم] آن صحنه [و پيمان معرفت] را از ياد بردند و به زودى به ياد خواهند آورد، و اگر آن (عهد «اَلَست») نبود، هيچ كس نمى دانست كه آفريدگارش كيست و روزى رسانش چه كسى است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">52.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ» ـ: كانَ ذلِكَ مُعايَنَةً للّهِِ، فَأَنساهُمُ المُعايَنَةَ وأَثبَتَ الإِقرارَ في صُدورِهِم، ولَولا ذلِكَ ما عَرَفَ أَحَدٌ خالِقَهُ ولا رازِقَهُ، وهُوَ قَولُ اللّهِ: «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ»</span> <ref><span dir="rtl">الزخرف: 87.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">المحاسن: ج1 ص438 ح1015 عن زرارة، بحار الأنوار: ج5 ص223 ح13.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">52.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند متعال كه: «و [ياد كن] آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم، ذريّه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت» ـ: اين كار با مشاهده خداوند [به وسيله آنان] صورت گرفت. بعد، [خدا] آن مشاهده را از ياد آنان برد؛ امّا اقرار [به وجودش] را در سينه هايشان تثبيت كرد، و اگر آن نبود، هيچ كس آفريدگار و روزى رسان خويش را نمى شناخت، و اين است معناى سخن خداوند كه: «اگر از آنان بپرسى كه چه كسى آفريدشان، هر آينه مى گويند: خدا».</span>

<blockquote><span dir="rtl">53.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّي عن ابن مسكان عن الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى» ـ: قال: قُلتُ: مُعايَنَةً كانَ هذا؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: نَعَم، فَثَبَتَتِ المَعرِفَةُ ونَسُوا المَوقِفَ وسَيَذكُرونَهُ، ولَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ ورازِقُهُ، فَمِنهُم مَن أقَرَّ بِلِسانِهِ فِي الذَّرِّ ولَم يُؤمِن بِقَلبِهِ، فَقالَ اللّهُ: «فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ»</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 101.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج1 ص248، مختصر بصائر الدرجات: ص168، بحار الأنوار: ج5 ص237 ح14.</span></ref>

<span dir="rtl">53.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّى ـ به نقل از ابن مسكان ـ: در باره آيه شريف: «و آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم، ذريّه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت كه: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا» از امام صادق عليه السلام پرسيدم و گفتم: اين، به صورت مشاهده بود؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آرى. پس شناخت، صورت پذيرفت؛ ولى آنها اين صحنه را فراموش كردند و زودا كه به يادش آورند. و اگر آن (پيمان خداشناسى) نبود، هيچ كس نمى دانست كه آفريدگار و روزى دهنده اش چه كسى است. از ميان ذريّه آدم، برخى در همان عالم «ذرّ»، به زبان، اقرار كردند و به دل، ايمان نياوردند. از اين رو، خداوند فرموده است: «اينان به آنچه پيش تر تكذيب كرده بودند، ايمان نمى آورند».</span>

<blockquote><span dir="rtl">54.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: نَحنُ نَحمَدُ اللّهَ عَلَى النِّعَمِ السَّابِغَةِ، وَالحُجَجِ البالِغَةِ، وَالبَلاءِ المَحمودِ عِندَ الخاصَّةِ وَالعامَّةِ، فَكانَ مِن نِعَمِهِ العِظامِ وآلائِهِ الجِسامِ الَّتيأَنعَمَ بِها تَقريرُهُ قُلوبَهُم بِرُبوبِيَّتِهِ، وأَخذُهُ ميثاقَهُم بِمَعرِفَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص152 نقلاً عن توحيد المفضّل.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">54.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: ما خداوند را بر نعمت هاى سرشار و حجّت هاى رسا و آزمون نيكش نسبت به خاص و عام، سپاس مى گوييم. يكى از نعمت هاى بزرگ و الطاف سترگ او كه ارزانى داشت، اين است كه دل هاى مردمان را بر ربوبيّت خويش به اقرار وا داشت، و بر شناخت خود، از آنان پيمان گرفت.</span>

<span id="ـ-2-تجلي-الفطرة-عند-الشدائد"></span>
==== <span dir="rtl">3 / 1 ـ 2: تجلّي الفِطْرَةِ عِندَ الشَّدائدِ</span> ====

<span dir="rtl">3 / 1 ـ 2: تجلّى فطرت در سختى ها</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ إِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْاْ رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الروم: 33.</span></ref>

<span dir="rtl">«و چون مردم را رنجى رسد، پروردگار خود را، توبه كنان به درگاهش مى خوانند، و آن گاه كه از جانب خود رحمتى به آنان چشانَد، به ناگاه دسته اى از آنان به پروردگارشان شرك مى آورند».</span>

<span dir="rtl">«وَجَاوَزْنَا بِبَنِى إِسْرَاءِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِى ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ إِسْرَاءِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ ».</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 90.</span></ref>

<span dir="rtl">«و بنى اسرائيل را از دريا گذرانيديم. پس فرعون و سپاهيانش از روى ستم و تجاوز، آنان را دنبال كردند، تا اين كه وقتى [فرعون] در شُرف غرق شدن قرار گرفت، گفت: «ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آن كه بنى اسرائيل به او گرويده اند، نيست، و من، از تسليم شدگانم»».</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ * ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 53 و 54.</span></ref>

<span dir="rtl">«و هر نعمتى كه داريد، از خداست. سپس چون رنجى به شما رسد، به سوى او روى مى آوريد و چون آن رنج را از شما برطرف كند، گروهى از شما به پروردگارشان شرك مى ورزند».</span>

<span dir="rtl">راجع: الزمر: 8، 49، يونس: 12، 22، الإسراء: 67، العنكبوت: 65، الأنعام: 40، 41.</span>

<span dir="rtl">ر.ك: زمر: آيه 8 و 49، يونس: آيه 12 و 22، اسراء: آيه 67، عنكبوت: آيه 65، انعام: آيه 40 ـ 41.</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">55.</span> <span dir="rtl">ربيع الأبرار: قالَ رَجُلٌ لِجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام: مَا الدَّليلُ عَلَى اللّهِ؟ ولا تَذكُر لِيَ العالَمَ وَالعَرَضَ وَالجَوهَرَ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ: هَل رَكِبتَ البَحرَ؟ قالَ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قالَ: هَل عَصَفَت بِكُمُ الرّيحُ حَتّى خِفتُمُ الغَرَقَ؟ قالَ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَهَلِ انقَطَعَ رَجاؤُكَ مِنَ المَركَبِ وَالمَلّاحينَ؟ قالَ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَهَل تَتَبَّعَت نَفسُكَ أنَّ ثَمَّ مَن يُنجيكَ؟ قالَ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَإِنَّ ذاكَ هُوَ اللّهُ، قالَ اللّهُ تَعالى: «ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّاإِيَّاهُ»،</span> <ref><span dir="rtl">الإسراء: 67.</span></ref> <span dir="rtl">«إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">ربيع الأبرار: ج1 ص663.</span></ref>

<span dir="rtl">55.</span> <span dir="rtl">ربيع الأبرار: مردى به امام صادق عليه السلام گفت: دليل بر وجود خدا چيست؟ و برايم نگو: عالَم و جوهر و عَرَض.</span> <ref><span dir="rtl">يعنى: با برهان عقلى، استدلال نكن.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا سفر دريا رفته اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا شده است كه دريا توفانى شود، تا جايى كه خطر غرق شدن، شما را تهديد كند؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا در آن حالت، اميدت از كشتى و كشتيبانان قطع شده است؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا [در آن لحظه] انديشيده اى كه كسى هست نجاتت دهد؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «او همان خداست. خداوند بزرگ مى فرمايد: «هر كه را جز او مى خوانيد، ناپديد [و فراموش] مى گردد»،</span> <ref><span dir="rtl">كامل آيه اين است: «و چون در دريا به شما صدمه اى برسد، هركه را جز او مى خوانيد، ناپديد [و فراموش] مى گردد» (اسرا: آيه 67).</span></ref> <span dir="rtl">«و چون رنجى به شما رسد، به سوى او روى مى آوريد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">56.</span> <span dir="rtl">الإمام العسكريّ عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ـ: «اللّهُ» هُوَ الّذي يَتَأَلَّهُ إِلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ، عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن كُلِّ مَن هُوَ دونَهُ، وتَقَطُّعِ الأسبابِ مِن جَميعِ ما سِواهُ. يَقولُ: بِاسمِ اللّهِ، أي: أَستَعينُ عَلى اُموري كُلِّها بِاللّهِ الَّذي لا تَحِقُّ العِبادَةُ إِلّا لَهُ، المُغيثِ إِذَا استُغيثَ، وَالمُجيبِ إِذا دُعِيَ. وهُوَ ما قالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ عليه السلام: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، دُلَّني عَلَى اللّهِ ما هُوَ؟ فَقَد أكثَرَ عَلَيَّ المُجادِلونَ وحَيَّروني.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ: يا عَبدَ اللّه، هَل رَكِبتَ سَفينَةً قَطُّ؟ قالَ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَهَل كُسِرَ بِكَ حَيثُ لا سَفينَةَ تُنجيكَ ولا سِباحَةَ تُغنيكَ؟ قالَ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَهَل تَعَلَّقَ قَلبُكَ هُنالِكَ أنَّ شَيئا مِنَ الأَشياءِ قادِرٌ عَلى أن يُخَلِّصَكَ مِن وَرطَتِكَ؟ فَقالَ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قالَ الصّادِقُ عليه السلام: فَذلِكَ الشَّيءُ هُوَ اللّهُ القادِرُ عَلَى الإِنجاءِ حَيثُ لا مُنجِيَ، وعَلَى الإغاثَةِ حَيثُ لا مُغيثَ. ثُمَّ قالَ الصّادِقُ عليه السلام: ولَرُبَّما تَرَكَ بَعضُ شيعَتِنا فِيافتِتاحِ أمرِهِ بِسمِ اللّهِالرَّحمنِ الرَّحيمِ، فَيَمتَحِنُهُ اللّهُ بِمَكروهٍ لِيُنَبِّهَهُ عَلى شُكرِ اللّهِ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ وَالثَّناءِ عَلَيهِ، ويَمحَقَ عَنهُ وَصمَةَ تَقصيرِهِ عِندَ تَركِهِ قَولَ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: وقامَ رَجُلٌ إِلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهماالسلام فَقالَ: أَخبِرني عَن مَعنى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ».</span>

<span dir="rtl">فَقالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام: حَدَّثَني أَبي، عَن أَخيهِ الحَسَنِ، عَن أَبيهِ أميرِالمُؤمِنينَ عليه السلام: أنَّ رَجُلاً قامَ إِلَيهِ فَقالَ: يا أَميرَ المُؤمِنينَ، أَخبِرني عَن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ما مَعناهُ؟ فَقالَ: إِنَّ قَولَكَ: «اللّه » أَعظَمُ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل، وهُوَ الاِسمُ الَّذي لا يَنبَغي أن يُسَمّى بِهِ غَيرُ اللّهِ، ولَم يَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الرَّجُلُ: فَما تَفسيرُ قَولِهِ: «اللّه »؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: هُوَ الَّذي يَتَأَلَّهُ إِلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن جَميعِ مَن هُوَ دونَهُ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن كُلِّ مَن سِواهُ، وذلِكَ أنَّ كُلَّ مُتَرَئِّسٍ في هذِهِ الدُّنيا ومُتَعَظِّمٍ فيها وإِن عَظُمَ غِناؤُهُ وطُغيانُهُ وكَثُرَت حَوائِجُ مَن دَونَهُ إِلَيهِ، فَإِنَّهُم سَيَحتاجونَ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها هذَا المُتَعاظِمُ، وكَذلِكَ هذَا المُتَعاظِمُ يَحتاجُ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها، فَيَنقَطِعُ إِلَى اللّهِ عِندَ ضَرورَتِهِ وفاقَتِهِ، حَتّى إِذا كَفى هَمَّهُ عادَ إِلى شِركِهِ، أما تَسمَعُ اللّهَ عز و جل: «قُلْ أَرَءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَاءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ»</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 40 ـ 41.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص230 ح5، معاني الأخبار: ص4 ح2 وفيه إلى «حيث لا مغيث» وكلاهما عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار، بحار الأنوار: ج3 ص41 ح16 وراجع: إرشاد القلوب: ص168.</span></ref>

<span dir="rtl">56.</span> <span dir="rtl">امام عسكرى عليه السلام ـ در باره «بسم اللّه الرحمن الرحيم» ـ: «اللّه » آن موجودى است كه هر مخلوقى، در هنگام نيازها و سختى ها و قطع اميد كردن از هر كسى جز او و كوتاه شدن دست از هر آنچه غير اوست، به او روى مى آورد. مى فرمايد: «بسم اللّه »؛ يعنى: در همه كارهايم از خدايى كمك مى جويم كه بندگى، جز سزاوار او نيست، [همان كه] هر گاه از او فريادخواهى شود، به فرياد مى رسد، و هر گاه خوانده شود، پاسخ مى دهد. و اين [معنا] همان چيزى است كه مردى به امام صادق عليه السلام گفت: اى پسر پيامبر خدا! مرا راهنمايى كنيد كه خدا چيست؛ زيرا مجادله گران، بسيار با من بحث مى كنند و دچار حيرتم كرده اند.</span>

<span dir="rtl">پس به او فرمود: «اى بنده خدا! آيا هرگز به كشتى نشسته اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا پيش آمده است كه كشتى بشكند، به طورى كه نه كشتى اى باشد كه نجاتت دهد و نه شنايى به كار تو آيد؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا در اين هنگام، به دلت گذشته است كه چيزى هست كه مى تواند تو را از هلاكت نجات بدهد؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">[امام] صادق عليه السلام فرمود: «آن چيز، همان خداست كه آن جايى كه نجاتبخش و كمك رسانى نيست، او قادر به نجات دادن و كمك كردن است».</span>

<span dir="rtl">سپس [امام] صادق عليه السلام فرمود: «گاه، يكى از شيعيان ما كار خود را با «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آغاز نمى كند. پس خداوند، او را به امرى ناگوار مبتلا مى كند تا او را متوجّه سپاس گزارى از خداوند متعال و ثناگويى او كند و لكّه تقصير در ترك «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را از او بزدايد».</span>

<span dir="rtl">مردى در نزد [امام] زين العابدين عليه السلام برخاست و گفت: مرا از معناى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آگاه كن.</span>

<span dir="rtl">[امام] زين العابدين عليه السلام فرمود: «پدرم، از برادرش حسن عليه السلام، در باره پدرش امير مؤمنان عليه السلام، برايم حديث كرد كه: مردى در نزد ايشان برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! مرا از معناى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آگاه كن.</span>

<span dir="rtl">فرمود: كلمه اللّه، بزرگ ترين نام از نام هاى خداوند عز و جل است، و نامى است كه سزاوار نيست غير خدا به آن ناميده شود، و هيچ مخلوقى بدان ناميده نشده است.</span>

<span dir="rtl">مرد گفت: تفسير اللّه چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: اللّه، موجودى است كه هر مخلوقى در هنگام نيازها و سختى ها، آن گاه كه از همه چيز جز او قطع اميد مى شود، و دست ها از غير او كوتاه مى گردد، به وى روى مى آورد. توضيح، آن كه: هر رئيسى و هر بزرگى در اين دنيا، هرچند بسيار توانگر و قدرتمند باشد و ديگران به او بسيار محتاج باشند، آنان باز نيازهايى خواهند داشت كه آن بزرگ، توانايى برآوردن آنها را ندارد، و خودِ آن بزرگ را نيز نيازهايى است كه از عهده تأمين آنها بر نمى آيد. اين جاست كه او در هنگام اضطرار و نيازمندى، به درگاه خدا رو مى آورد و چون نيازش برآورده شود، دوباره به شرك خويش مى گرايد. مگر اين سخن خداوند عز و جل را نشنيده اى كه: «بگو: به نظرتان، آيا اگر عذاب خدا شما را در رسد، يا رستاخيزْ شما را دريابد، چنانچه راستگوييد، [كسى] غير از خدا را مى خوانيد؟ [نه؛] بلكه تنها او را مى خوانيد، و اگر او بخواهد، رنج و بلا را از شما دور مى گرداند، و آنچه را شريك [او] مى گردانيد، فراموش مى كنيد» ».</span>

<span dir="rtl">راجع: ص142 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الثاني / الهداة إلى معرفة اللّه عز و جل / اللّه عز و جل)</span>

<span dir="rtl">وص 178 (الفصل الثالث: الميثاق الفطري).</span>

<span dir="rtl">ر.ك: ص143 (خدا / مبحث يكم / فصل دوم: راه نمايان شناخت خدا / خداوند) و ص179 (فصل سوم / پيمان فطرى).</span>

<span id="العقل"></span>
=== <span dir="rtl">3 / 2: العَقلُ</span> ===

<span dir="rtl">3 / 2: خِرَد</span>

<span id="ـ-1-العقل-أول-الأمور-ومبدؤها"></span>
==== <span dir="rtl">3 / 2 ـ 1: العَقلُ أوَّلُ الأُمورِ ومَبدَؤها</span> ====

<span dir="rtl">3 / 2 ـ 1: خِرَد، سرآمد همه چيزها و مبدأ آنهاست</span>

<blockquote><span dir="rtl">57.</span> <span dir="rtl">الكافي عن الحسن بن عمّار: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إِنَّ أوَّلَ الأُمورِ ومَبدَأَها وقُوَّتَها وعِمارَتَهَا ـ الَّتي لايَنتَفِعُ شَيء إِلّا بِهِ ـ العَقلُ، الَّذي جَعَلَهُ اللّهُ زينَةً لِخَلقِهِ، ونورا لَهُم، فَبِالعَقلِ عَرَفَ العِبادُ خالِقَهُم وأنَّهُم مَخلوقونَ، وأنَّهُ المُدَبِّرُ لَهُم، وأنَّهُمُ المُدَبَّرونَ، وأنَّهُ الباقي وهُمُ الفانونَ، وَاستَدَلّوا بِعُقولِهِم عَلى ما رَأَوا مِن خَلقِهِ؛ مِن سَمائِهِ وأَرضِهِ، وشَمسِهِ وقَمَرِهِ، ولَيلِهِ ونَهارِهِ، وأَنَّ لَهُ ولَهُم خالِقا ومُدَبِّرا لَم يَزَل ولا يَزولُ، وعَرَفوا بِهِ الحَسَنَ مِنَ القَبيحِ، وأنَّ الظُّلمَةَ فِي الجَهلِ، وأنَّ النُّورَ فِي العِلمِ، فَهذا ما دَلَّهُم عَلَيهِ العَقلُ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قيلَ لَهُ: فَهَل يَكتَفِي العِبادُ بِالعَقلِ دونَ غَيرِهِ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: إِنَّ العاقِلَ ـ لِدَلالَةِ عَقلِهِ الَّذي جَعَلَهُ اللّهُ قِوامَهُ وزينَتَهُ وهِدايَتَهُ ـ عَلِمَ أنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ، وأنَّهُ هُوَ رَبُّهُ، وعَلِمَ أنَّ لِخالِقِهِ مَحَبَّةً، وأنَّ لَهُ كَراهِيَةً، وأنَّ لَهُ طاعَةً، وأنَّ لَهُ مَعصِيَةً، فَلَم يَجِد عَقلَهُ يَدُلُّهُ عَلى ذلِكَ، وعَلِمَ أنَّهُ لا يوصَلُ إِلَيهِ إِلّا بِالعِلمِ وطَلَبِهِ، وأنَّهُ لا يَنتَفِعُ بِعقلِهِ، إِن لَم يُصِب ذلِكَ بِعِلمِهِ، فَوَجَبَ عَلَى العاقِلِ طَلَبُ العِلمِ وَالأَدَبِ الَّذي لا قِوامَ لَهُ إِلّا بِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص29 ح34.</span></ref>

<span dir="rtl">57.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از حسن بن عمّار ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «نخستينِ چيزها و مبدأ آنها و مايه نيرو و آبادانى آنها كه از هر چيز جز با آن، سود نمى توان برد، خِرَد است، و خداوند، خرد را زيور آفريدگانش و نورى براى آنها قرار داد. با خرد است كه بندگان، آفريدگار خويش را شناختند و دانستند كه آنها مخلوق اند، و او مدبّر است و آنان تحت تدبيرند، و او ماناست و آنان ميرايند. و به وسيله خردهاى خويش، از ديدن مخلوقاتش چون: آسمان و زمين و مِهر و ماه و شب و روزش، پى بردند كه او و اين مخلوقات را آفريدگار و مدبّرى ازلى و ابدى است. و به وسيله خِرد، خوب را از بد باز شناختند و دريافتند كه تاريكى در نادانى، و روشنايى در دانش است. اينها چيزهايى هستند كه خِرَد، بندگان را بدانها ره نمون گشته است».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: پس آيا سزد كه بندگان، تنها به خرد اكتفا كنند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خردمند ـ با راه نمايى همان خِردش كه خداوند، آن را مايه استوارى و زيور و هدايتش قرار داده ـ مى داند كه خدا حقيقت دارد و پروردگارش اوست، و مى داند كه آفريدگارش پسند و ناپسند، و طاعت و معصيتى دارد. نيز دريافته است كه خردش او را به [جزئيات] اينها ره نمون نمى شود، و دانسته كه به اين چيزها جز با دانش و تحصيل آن نمى توان رسيد و اگر به وسيله دانش خود به اينها نرسد، خردش راه گشاى او نيست. از اين رو، تحصيل دانش و ادب ـ كه قوام آدمى به آن است ـ بر خردمند، واجب آمد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">58.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: بِالعُقولِ يُعتَقَدُ التَّصديقُ بِاللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص40 ح2 عن القاسم بن أيّوب العلوي، بحار الأنوار: ج4 ص230 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">58.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: به واسطه خردهاست كه اعتقاد به خدا حاصل مى شود.</span>

<span id="ـ-2-العاقل-لا-يستطيع-جحد-ما-لا-يعرف"></span>
==== <span dir="rtl">3 / 2 ـ 2: العاقِلُ لا يَستَطيعُ جَحدَ ما لا يَعرِفُ</span> ====

<span dir="rtl">3 / 2 ـ 2: خردمند را نسزد كه آنچه را نمى داند، انكار كند</span>

<blockquote><span dir="rtl">59.</span> <span dir="rtl">الكافي عن هشام بن الحكم: كانَ بِمِصرَ زِنديقٌ تَبلُغُهُ عَن أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام أشياءُ، فَخَرَجَ إِلَى المَدينَةِ لِيُناظِرَهُ، فَلَم يُصادِفهُ بِها، وقيلَ لَهُ: إِنَّهُ خارِجٌ بِمَكَّةَ، فَخَرَجَ إِلى مَكَّةَ ونَحنُ مَعَ أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام، فَصادَفَنا ونَحنُ مَعَ أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فِي الطَّوافِ ـ وكانَ اسمهُ عَبدَ المَلِكِ وكُنيَتُهُ أَبا عَبدِ اللّهِ ـ فَضَرَبَ كِتفَهُ كِتفَ أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام، فَقالَ لَهُ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: مَا اسمُكَ؟ فَقالَ: اسمي عَبدُ المَلِكِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: فَما كُنيَتُكَ؟ قالَ: كُنيَتي أَبو عَبدِ اللّهِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: فَمَن هذَا المَلِكُ الَّذي أنتَ عَبدُهُ؟ أمِن مُلوكِ الأَرضِ أم مِن مُلوكِ السَّماءِ؟ وأَخبِرني عَنِ ابنِكَ عَبدُ إِلهِ السَّماءِ أم عَبدُ إِلهِ الأَرضِ؟ قُل ما شِئتَ تُخصَمُ!</span>

<span dir="rtl">قالَ هِشامُ بنُ الحَكَمِ: فَقُلتُ لِلزِّنديقِ: أما تَرُدُّ عَلَيهِ؟ قالَ: فَقَبَّحَ قَولي.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إِذا فَرَغتُ مِنَ الطَّوافِ فَائْتِنا. فَلَمّا فَرَغَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام، أتاهُ الزِّنديقُ فَقَعَدَ بَينَ يَدَي أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ونَحنُ مُجتَمِعونَ عِندَهُ، فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام لِلزِّنديقِ:</span>

<span dir="rtl">أتَعلَمُ أنَّ لِلأَرضِ تَحتا وفَوقا؟ قالَ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَدَخَلتَ تَحتَها؟ قالَ: لا.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَما يُدريكَ ما تَحتُها؟ قالَ: لا أَدري، إِلّا أنّي أظُنُّ أن لَيسَ تَحتَها شَيءٌ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: فَالظَّنُّ عَجزٌ، لِما لا تَستَيقِنُ؟</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: أفَصَعِدتَ السَّماءَ؟ قالَ: لا.</span>

<span dir="rtl">قالَ: أفَتَدري ما فيها؟ قالَ: لا.</span>

<span dir="rtl">قالَ: عَجَبا لَكَ! لَم تَبلُغِ المَشرِقَ، ولَم تَبلُغِ المَغرِبَ، ولَم تَنزِلِ الأَرضَ، ولَم تَصعَدِ السَّماءَ، ولَم تَجُز هُناكَ فَتَعرِفَ ما خَلفَهُنَّ، وأنتَ جاحِدٌ بِما فيهِنَّ، وهَل يَجحَدُ العاقِلُ ما لا يَعرِفُ؟!</span>

<span dir="rtl">قالَ الزِّنديقُ: ما كَلَّمَني بِهذا أحَدٌ غَيرُكَ!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: فَأَنتَ مِن ذلِكَ في شَكٍّ؛ فَلَعَلَّهُ هُوَ، ولَعَلَّهُ لَيسَ هُوَ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الزِّنديقُ: ولَعَلَّ ذلِكَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ أَبو عَبدِاللّهِ عليه السلام: أَيُّهَا الرَّجُلُ، لَيسَ لِمَن لا يَعلَمُ حُجَّةٌ عَلى مَن يَعلَمُ، ولا حُجَّةَ لِلجاهِلِ. يا أَخا أهلِ مِصرَ تَفَهَّم عَنّي، فَإِنّا لا نَشُكُّ فِياللّهِ أبَدا، أما تَرَى الشَّمسَ وَالقَمَرَ وَاللَّيلَ وَالنَّهارَ يَلِجانِ فَلا يَشتَبِهانِ، ويَرجِعانِ قَدِ اضطُرّا لَيسَ لَهُما مَكانٌ إِلّا مَكانَهُما! فَإِن كانا يَقدِرانِ عَلى أن يَذهَبا فَلِمَ يَرجِعانِ؟ وإِن كانا غَيرَ مُضطَرَّينِ فَلِمَ لا يَصيرُ اللَّيلُ نَهارا وَالنَّهارُ لَيلاً؟ أُضطُرّا وَاللّهِ يا أخا أهلِ مِصرَ إِلى دَوامِهِما، وَالَّذِي اضطَرَّهُما أحكَمُ مِنهُما وأكبَرُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الزِّنديقُ: صَدَقتَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص72 ح1، التوحيد: ص293 ح4 نحوه، بحار الأنوار: ج3 ص51 ح25.</span></ref>

<span dir="rtl">59.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از هشام بن حكم ـ: زِنديقى مصرى، آوازه امام صادق عليه السلام را شنيده بود. پس به قصد مناظره با ايشان به مدينه آمد؛ امّا امام عليه السلام را در مدينه نيافت. به او گفته شد: امام به مكّه رفته است. زنديق، ره سپار مكّه شد.</span>

<span dir="rtl">ما با امام صادق عليه السلام بوديم و در حالى كه با ايشان طواف مى كرديم، آن زنديق ـ كه نامش عبد الملك و كنيه اش ابو عبد اللّه بود ـ به ما برخورد و شانه اش را به شانه امام صادق عليه السلام زد.</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام پرسيد: «نامت چيست؟». گفت: نامم عبد الملك است.</span>

<span dir="rtl">پرسيد: «كنيه ات چيست؟». گفت: كنيه ام ابو عبد اللّه است.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام به او فرمود: «اين مَلِكى كه تو عبد او هستى، كيست؟ آيا از ملوك زمين است، يا از ملوك آسمان؟ پسرت [عبد اللّه] چه؟ بنده خداى آسمان است، يا بنده خداى زمين؟ هر پاسخى بدهى، محكوم مى شوى!».</span>

<span dir="rtl">به زنديق گفتم: جواب ايشان را نمى دهى؟</span>

<span dir="rtl">او سخن مرا تقبيح كرد.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «طوافم كه تمام شد، نزد ما بيا».</span>

<span dir="rtl">چون امام صادق عليه السلام از طوافْ فارغ شد، زنديق به نزد امام عليه السلام آمد و مقابل ايشان نشست و ما هم گرد ايشان بوديم.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام به زنديق فرمود: «آيا مى دانى [و قبول دارى] كه زمين، زير و زِبَرى دارد؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا زير زمين رفته اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «پس چه مى دانى كه زير آن چيست؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نمى دانم؛ امّا گمان مى كنم كه زير زمين، چيزى نيست.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «گمان، [نشانه] ناتوانى است. چرا با يقين نمى گويى؟!».</span> <ref><span dir="rtl">يعنى: اين كه مى گويى: «گمان مى كنم»، نشانه ناتوانى فكرى توست، در صورتى كه با به كارگيرى انديشه مى توانى به يقين برسى.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">سپس فرمود: «آيا به آسمان، بالا رفته اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «شگفت از تو! نه به مشرق رسيده اى و نه به مغرب، نه به [اعماق] زمين رفته اى و نه به آسمانْ بر شده اى، و نه از آن عبور كرده اى تا بدانى فراسوى آسمان چيست و با اين حال، آنچه را در آنهاست، انكار مى كنى. آيا خردمند، چيزى را كه نمى داند، منكر مى شود؟!».</span>

<span dir="rtl">زنديق گفت: تاكنون هيچ كس غير از شما با من اين گونه سخن نگفته است!</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «بنا بر اين، تو در اين باره شك دارى كه شايد باشد و شايد نباشد».</span>

<span dir="rtl">زنديق گفت: شايد اين گونه باشد.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «اى مرد! كسى كه نمى داند، بر كسى كه مى داند، حجّتى ندارد و نادان را حجّتى نيست. اى مرد مصرى! از من به گوش گير، كه ما هرگز در باره خدا شك نداريم. مگر نمى بينى كه مهر و ماه و شب و روز، در پى هم مى آيند، بى آن كه در هم آميزند و بازگشت كنند، و [در اين آمد و شد خود] ناچارند و مكانى (مدارى) جز مكان خود ندارند. اگر [به اختيار] مى توانند بروند، پس چرا برمى گردند؟ و اگر مجبور نيستند، پس چرا شب، تبديل به روز نمى شود و روز تبديل به شب؟ به خدا سوگند ـ اى مرد مصرى ـ كه آنها به حركت دائمى خود ناچارند و آن كه ناچارشان ساخته، از آنها فرمان رواتر و باعظمت تر است».</span>

<span dir="rtl">زنديق گفت: راست گفتى.</span>

<span id="ـ-3-الاحتياط-العقلي-في-العقائد"></span>
==== <span dir="rtl">3 / 2 ـ 3: الاِحتِياطُ العَقليُّ فِي العَقائِدِ</span> ====

<span dir="rtl">3 / 2 ـ 3: احتياط عقلى در عقايد</span>

<blockquote><span dir="rtl">60.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ مِمّا نُقِلَ عَنهُ عليه السلام، وقيلَ: هُما لِغَيرِهِ ـ:</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">زَعَمَ المُنَجِّمُ وَالطَّبيبُ كِلاهُما أن لا مَعادَ فَقُلتُ ذاكَ إِلَيكُما</span>

<span dir="rtl">إِن صَحَّ قَولُكُما فَلَستُ بِخاسِرٍ أو صَحَّ قَولي فَالوَبالُ عَلَيكُما</span> <ref><span dir="rtl">مطالب السؤول: ج1 ص256، بحار الأنوار: ج78 ص87 ح92.</span></ref>

<span dir="rtl">60.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در دو بيتِ نقل شده از ايشان، و بنا به قولى: اين دو بيت، از شخص ديگرى است ـ: منجّم و طبيب، هر دو، مى گويند كه</span>

<span dir="rtl">معادى نيست. گفتم: اين، ادّعاى شماست</span>

<span dir="rtl">اگر سخن شما درست باشد، من زيان نكرده ام</span>

<span dir="rtl">و اگر سخن من درست باشد، بيچاره شماييد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">61.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إِلَيهِ ـ:</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ المُنَجِّمُ وَالطَّبيبُ كِلاهُما لَن يُحشَرَ الأَمواتُ قُلتُ إِلَيكُما</span> <ref><span dir="rtl">في الطبعة المعتمدة: «إليهِما»، والتصويب من طبعة اُخرى.</span></ref>

<span dir="rtl">إِن صَحَّ قولُكُما فَلَستُ بِخاسِرٍ إِن صَحَّ قَولي فَالخَسارُ إِلَيكُما</span> <ref><span dir="rtl">الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام: ص520 ح393.</span></ref>

<span dir="rtl">61.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در ديوان منسوب به ايشان ـ: منجّم و طبيب، هر دو، گفتند:</span>

<span dir="rtl">مردگان را هرگز رستاخيزى نيست. گفتم: اينك</span>

<span dir="rtl">اگر سخن شما درست باشد، من زيانى نكرده ام</span>

<span dir="rtl">و اگر سخن من درست باشد، شما بازنده ايد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">62.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في مُناظَرَتِهِ لِلطَّبيبِ الهِندِيِّ ـ: قُلتُ: أرَأَيتَ إِن كانَ القَولُ قَولَكَ، فَهَل يُخافُ عَلَيَّ شَيءٌ مِمّا أُخَوِّفُكَ بِهِ مِن عِقابِ اللّهِ؟ قالَ: لا.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قُلتُ: أفَرَأَيتَ إِن كانَ كَما أَقولُ ـ وَالحَقُّ في يَدي ـ ألَستُ قَد أَخَذتُ فيما كُنتُ أُحاذِرَ مِن عِقابِ الخالِقِ بِالثِّقَةِ، وأنَّكَ قَد وَقَعتَ بِجُحودِكَ وإِنكارِكَ فِي الهَلَكَةِ؟ قالَ: بَلى.</span>

<span dir="rtl">قُلتُ: فَأَيُّنا أَولى بِالحَزمِ وأقرَبُ مِنَ النَّجاةِ؟ قالَ: أنتَ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص154 نقلاً عن رسالة الإهليلجة.</span></ref>

<span dir="rtl">62.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در يادكردِ مناظره اش با طبيب هندى ـ: گفتم: «اگر سخن تو درست باشد، در آن صورت، آيا از كيفر خداوند كه تو را از آن بيم مى دهم، بيمى بر من مى رود؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">گفتم: «اگر مطلب چنان باشد كه من مى گويم ـ و البتّه حق با من است ـ آيا از كيفر آفريدگار كه از آن حذر مى كنم، در امان نمانده ام و تو، با نفى و انكارت، به هلاكت نيفتاده اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: چرا.</span>

<span dir="rtl">گفتم: «پس، كدام يك از ما به احتياط، سزاوارتر و به نجات، نزديك تر است؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: تو.</span>

<blockquote><span dir="rtl">63.</span> <span dir="rtl">الكافي عن أبي منصور المتطبّب: أخبَرَني رَجُلٌ مِن أَصحابي، قالَ: كُنتُ أنَا وابنُ أبِي العَوجاءِ وعَبدُ اللّهِ بنُ المُقَفَّعِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ، فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ: تَرَونَ هذَا الخَلقَ ـ وأومَأَ بِيَدِهِ إِلى مَوضِعِ الطَّوافِ ـ ما مِنهُم أحَدٌ اُوجِبُ لَهُ اسمَ الإِنسانِيَّةِ إِلّا ذلِكَ الشَّيخَ الجالِسَ ـ يَعني أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام ـ فَأَمَّا الباقونَ فَرَعاعٌ</span> <ref><span dir="rtl">رَعاع الناس: غوغاؤهم وسقّاطهم وأخلاطهم، الواحد: رَعاعة (النهاية: ج2 ص235 «رعع»).</span></ref> <span dir="rtl">وبَهائِمُ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ ابنُ أبي العَوجاءِ: وكَيفَ أَوجَبتَ هذَا الاِسمَ لِهذَا الشَّيخِ دونَ هؤُلاءِ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: لِأَنّي رَأَيتُ عِندَهُ ما لَم أرَهُ عِندَهُم.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ ابنُ أَبِي العَوجاءِ: لابُدَّ مِنِ اختِبارِ ما قُلتَ فيهِ مِنهُ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَقالَ لَهُ ابنُ المُقَفَّعِ: لا تَفعَل؛ فَإِنّي أَخافُ أن يُفسِدَ عَلَيكَ ما في يَدِكَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: لَيسَ ذا رَأيَكَ، ولكِنَّكَ تَخافُ أن يَضعُفَ رأيُكَ عِندي في إِحلالِكَ إِيّاهُ المَحَلَّ الَّذي وَصَفتَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ: أمّا إِذا تَوَهَّمتَ عَلَيَّ هذا فَقُم إِلَيهِ، وتَحَفَّظ مَا استَطَعتَ مِنَ الزَّلَلِ، ولا تَثنِ عِنانَكَ إِلَى استِرسالٍ فَيُسَلِّمَكَ إِلى عِقالٍ، وسِمهُ ما لَكَ أو عَلَيكَ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَقامَ ابنُ أَبِي العَوجاءِ، وبَقيتُ أنَا وَابنُ المُقَفَّعِ جالِسَينِ، فَلَمّا رَجَعَ إِلَينا ابنُ أَبِي العَوجاءِ، قالَ: وَيلَكَ يَابنَ المُقَفَّعِ، ما هذا بِبَشَرٍ! وإِن كانَ فِي الدُّنيا روحانِيٌّ يَتَجَسَّدُ إِذا شاءَ ظاهِرا ويَتَرَوَّحُ إِذا شاءَ باطِنا فَهُوَ هذا!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ: وكَيفَ ذلِكَ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: جَلَستُ إِلَيهِ، فَلَمّا لَم يَبقَ عِندَهُ غَيرِي ابتَدَأَني، فَقالَ: إِن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما يَقولُ هؤُلاءِ، وهُوَ عَلى ما يَقولونَ ـ يَعني أهلَ الطَّوافِ ـ فَقَد سَلِموا وعَطِبتُم، وإِن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما تَقولونَ، ولَيسَ كَما تَقولونَ، فَقَدِ استَوَيتُم وهُم.</span>

<span dir="rtl">فَقُلتُ لَهُ: يَرحَمُكَ اللّهُ! وأيُّ شَيءٍ نَقولُ؟ وأيُّ شَيءٍ يَقولونَ؟ ما قَولي وقولُهُم إِلّا واحِدا!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: وكَيفَ يَكونُ قَولُكَ وقَولُهُم واحِدا وهُم يَقولونَ: إِنَّ لَهُم مَعادا وثَوابا وعِقابا، ويَدينونَ بِأَنَّ فِي السَّماءِ إِلها، وأنَّها عُمرانٌ، وأنتُم تَزعُمونَ أنَّ السَّماءَ خَرابٌ لَيسَ فيها أَحَدٌ؟!</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص74 ح2، التوحيد: ص126 ح4، بحار الأنوار: ج3 ص42 ح18.</span></ref>

<span dir="rtl">63.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از ابو منصور طبيب ـ: مردى از يارانم به من خبر داد، گفت: من و ابن ابى العوجاء و عبد اللّه بن مقفّع در مسجد الحرام بوديم. ابن مقفّع با دستش به محلّ طواف اشاره كرد و گفت: اين خلق را كه مى بينيد، هيچ كدامِ آنها سزاوار نام انسان بودن نيستند، مگر آن شيخى كه نشسته است ـ و مقصودش أبو عبد اللّه، جعفر بن محمّد [صادق] عليه السلام بود ـ و بقيّه همگى، مشتى بى سر و پا و حيوان اند.</span>

<span dir="rtl">ابن ابى العوجاء به او گفت: چگونه اين نام را تنها شايسته اين شيخ مى دانى و نه بقيّه؟</span>

<span dir="rtl">گفت: چون در او چيزى ديدم كه در ديگران نديدم.</span>

<span dir="rtl">ابن ابى العوجاء به او گفت: لازم است گفته تو را در باره او بيازمايم.</span>

<span dir="rtl">ابن مقفّع گفت: اين كار را مكن؛ زيرا مى ترسم مشت تو را باز كند.</span>

<span dir="rtl">ابن ابى العوجاء گفت: ترس تو از اين نيست؛ بلكه مى ترسى نظرت در باره مقام شامخى كه براى او وصف كردى، نزد من سست شود.</span>

<span dir="rtl">ابن مقفّع گفت: حال كه چنين گمانى نسبت به من دارى، برخيز و نزد او برو؛ امّا تا مى توانى، سعى كن نلغزى و عنان خويش را رها نكنى كه تو را در بند مى كشد، و مواظب باش سنجيده سخن بگويى.</span>

<span dir="rtl">ابن ابى العوجاء برخاست و من و ابن مقفّع همچنان نشسته بوديم. چون ابن ابى العوجاء برگشت، گفت: واى بر تو، اى پسر مقفّع! اين مرد از جنس بشر نيست! اگر در اين دنيا موجودى روحانى باشد كه هر گاه بخواهد در قالب جسم درآيد و هر گاه بخواهد روحانى و ناپديد شود، همين مرد است!</span>

<span dir="rtl">ابن مقفّع گفت: چه طور؟</span>

<span dir="rtl">گفت: نزد ايشان نشستم و چون همه رفتند و كسى جز من نماند، ابتدا به سخن كرد و گفت: «اگر مطلب، چنان باشد كه اينها (يعنى مردم طواف كننده) مى گويند ـ كه همين طور هم هست ـ، آنها نجات يافته اند و شما هلاك شده ايد، و اگر مطلب، چنان باشد كه شما مى گوييد ـ كه اين طور نيست ـ، شما و آنان يكسانيد [و آنها چيزى از دست نداده اند]».</span>

<span dir="rtl">به او گفتم: خدايت رحمت كناد! مگر ما چه مى گوييم؟ و آنها چه مى گويند؟ گفته من و آنها، يكى است!</span>

<span dir="rtl">گفت: «چگونه گفته تو و آنها يكى است، در صورتى كه آنها مى گويند: معاد و پاداش و كيفرى دارند، و معتقدند كه در آسمان، خدايى هست و آسمان، آباد [از وجود فرشتگان و مخلوقات آسمانى] است؛ ولى شما مدّعى هستيد كه آسمان، ويرانه است و كسى در آن نيست؟!».</span>

<blockquote><span dir="rtl">64.</span> <span dir="rtl">الكافي عن بعض أصحابنا رفعه ـ في خَبَرِ مُناظَرَةِ الإمامِ الصّادِقِ عليه السلام مَعَ ابنِ أَبِي العَوجاءِ، قال عليه السلام ـ: أرَأَيتَ لَو كانَ مَعَكَ كيسٌ فيهِ جَواهِرُ، فَقالَ لَكَ قائِلٌ: هَل فِي الكيسِ دينارٌ؟ فَنَفَيتَ كَونَ الدّينارِ فِي الكيسِ، فَقالَ لَكَ: صِف لِيَ الدِّينارَ وكُنتَ غَيرَ عالِمٍ بِصِفَتِهِ، هَل كانَ لَكَ أن تَنفِيَ كَونَ الدِّينارِ عَنِ الكيسِ وأنتَ لا تَعلَمُ؟ قالَ: لا.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: فَالعالَمُ أَكبَرُ وأَطوَلُ وأَعرَضُ مِنَ الكيسِ، فَلَعَلَّ فِي العالَمِ صَنعَةً مِن حَيثُ لا تَعلَمُ صِفَةَ الصَّنعَةِ مِن غَيرِ الصَّنعَةِ! فَانقَطَعَ عَبدُ الكَريمِ، وأَجابَ إِلَى الإِسلامِ بَعضُ أَصحابِهِ، وبَقِيَ مَعَهُ بَعضٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص77، التوحيد: ص297 ح6، بحار الأنوار: ج3 ص46 ح20.</span></ref>

<span dir="rtl">64.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از يكى از شيعيان، كه سند آن را به امام صادق عليه السلام مى رساند، در يادكردِ مناظره امام صادق عليه السلام با عبد الكريم بن ابى العوجاء ـ: امام عليه السلام فرمود: «به فرض اگر كيسه اى جواهر داشته باشى و كسى به تو بگويد: آيا در كيسه دينار است؟ و تو بگويى: نيست، و او به تو بگويد: دينار را برايم وصف كن و تو ندانى كه دينار چه شكلى و چگونه است، آيا چون اين را نمى دانى، حق دارى كه وجود دينار در كيسه را نفى كنى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «جهان هستى كه از كيسه[ى جواهر تو] بزرگ تر و پر طول و عرض تر است. شايد در اين جهان، مصنوعى باشد؛ ولى تو ويژگى مصنوع را از غير مصنوع نمى دانى».</span>

<span dir="rtl">عبد الكريم، محكوم شد و بعضى از يارانش اسلام آوردند و بعضى هم با او هم عقيده ماندند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">65.</span> <span dir="rtl">الكافي عن محمّد بن عبد اللّه الخراسانيّ خادم الرضا عليه السلام: دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنادِقَةِ عَلى أَبِيالحَسَنِ عليه السلام وعِندَهُ جَماعَةٌ، فَقالَ أَبُوالحَسَنِ عليه السلام: أيُّهَا الرَّجُلُ، أرَأَيتَ إِن كانَ القَولُ قَولَكُم ـ ولَيس هُوَ كَما تَقولونَ ـ أَلَسنا وإِيّاكُم شَرَعا سَواءً، لايَضُرُّنا ما صَلَّينا وصُمنا وزَكَّينا وأَقرَرنا؟! فَسَكَتَ الرُّجُلُ، ثُمَّ قالَ أَبُو الحَسَنِ عليه السلام: وإِن كانَ القَولُ قَولَنا ـ وهُوَ قَولُنا ـ أَلَستُم قَد هَلَكتُم ونَجَونا؟!</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص78 ح3، التوحيد: ص250 ح3، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص131 ح28.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">65.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از محمّد بن عبد اللّه خراسانى، خادم امام رضا عليه السلام ـ: مردى از زنادقه بر امام رضا عليه السلام در آمد و عدّه اى در حضور ايشان بودند. امام رضا عليه السلام به او فرمود: «اى مرد! گيرم كه سخن شما درست باشد ـ كه البتّه چنين نيست ـ، آيا نه اين است [كه در آن صورت، ] من و شما يكسان خواهيم بود و نماز و روزه و زكات و ايمان ما به ما زيانى نمى زند؟!». مرد، خاموش ماند.</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام سپس فرمود: «و اگر سخن ما درست باشد ـ كه همين طور هم هست ـ، آيا نه اين است كه شما هلاك شده ايد و ما نجات يافته ايم؟!».</span>

<span id="ـ-4-العقل-لا-يستطيع-جحد-الله-عز-و-جل"></span>
==== <span dir="rtl">3 / 2 ـ 4: العَقلُ لا يَستَطيعُ جَحدَ اللّهِ عز و جل</span> ====

<span dir="rtl">3 / 2 ـ 4: عقل، قادر به انكار خدا نيست</span>

<blockquote><span dir="rtl">66.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: الحَمدُ للّهِِ... الَّذي بَطَنَ مِن خَفِيّاتِ الأُمورِ، وظَهَرَ فِي العُقولِ بِما يُرى في خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبيرِ، الَّذي سُئِلَتِ الأَنبِياءُ عَنهُ فَلَم تَصِفهُ بِحَدٍّ ولا بِبَعضٍ، بَل وَصَفَتهُ بِفِعالِهِ، ودَلَّت عَلَيهِ بِآياتِهِ، لا تَستَطيعُ عُقولُ المُتَفَكِّرينَ جَحدَهُ؛ لِأَنَّ مَن كانَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ فِطرَتَهُ، وما فيهِنَّ وما بَينَهُنَّ، وهُوَ الصَّانِعُ لَهُنَّ؛ فَلا مَدفَعَ لِقُدرَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص141 ح7، التوحيد: ص31 ح1 وفيه «بنقص» بدل «ببعض» وكلاهما عن الحارث الأعور، بحارالأنوار: ج4 ص265 ح14.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">66.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ستايش، خداوندى را كه... باطن امور پنهان را مى داند</span> <ref><span dir="rtl">عبارت: «بطن من خفيّات الاُمور» ـ كه در متن عربى آمده ـ، احتمال دارد به معناى «دانا به اسرار» باشد؛ چرا كه خداوند، عالم السرّ و الخفيات است، و هم ممكن است به معناى پنهان بودن و از جمله امور پنهان عالم به حساب آمدن، معنا بدهد (شرح اُصول الكافى: ج4 ص199).</span></ref> <span dir="rtl">و به واسطه نشانه هاى تدبيرى كه در خلقش ديده مى شود، براى خردها آشكار است؛ خدايى كه در باره اش از پيامبران پرسيده شد و آنان او را به حد يا داشتن جزء، وصف نكردند؛ بلكه او را به افعالش وصف كردند و از طريق نشانه هايش شناساندند.</span>

<span dir="rtl">خردهاى انديشمندان نمى توانند انكارش كنند؛ زيرا كسى كه آسمان ها و زمين و آنچه در آنها و ميان آنهاست، آفريده او هستند و او سازنده آنهاست، مانعى در برابر قدرتش وجود ندارد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">67.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: الحَمدُ للّهِِ الَّذي بَطَنَ خَفِيّاتِ الأُمورِ، ودَلَّت عَلَيهِ أَعلامُ الظُّهورِ، وَامتَنَعَ عَلى عَينِ البَصيرِ؛ فَلا عَينُ مَن لَم يَرَهُ تُنكِرُهُ، ولا قَلبُ مَن أثبَتَهُ يُبصِرُهُ... فَهُوَ الَّذي تَشهَدُ لَهُ أَعلامُ الوُجودِ عَلى إِقرارِ قَلبِ ذِي الجُحُودِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 49، بحار الأنوار: ج4 ص308 ح36.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">67.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ستايش، خداوندى را كه پنهانى هاى امور را مى داند و نشانه هاى آشكار، بر وجودش دلالت دارند و به چشم سر ديده نمى شود. نه چشم كسى كه او را نديده است، مى تواند انكارش كند و نه دل كسى كه اثباتش مى كند، او را مى بيند.… او كسى است كه نشانه هاى هستى، گواه بر آن است كه دل شخص منكِر نيز به وجود او اقرار دارد [، هرچند به زبان، انكارش مى كند].</span>

<span dir="rtl">راجع: ص252 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الخامس: آيات معرفة اللّه عز و جل).</span>

<span dir="rtl">ر.ك: ص253 (خدا / مبحث يكم / فصل پنجم: نشانه هاى شناخت خدا).</span>

<span id="القلب"></span>
=== <span dir="rtl">3 / 3: القلب</span> ===

<span dir="rtl">3 / 3: دل</span>

<span id="ـ-1-رؤية-الله-عز-و-جل-بالقلب"></span>
==== <span dir="rtl">3 / 3 ـ 1: رُؤيَةُ اللّهِ عز و جل بِالقَلبِ</span> ====

<span dir="rtl">3 / 3 ـ 1: ديدن خدا با دل</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى».</span> <ref><span dir="rtl">النجم: 11.</span></ref>

<span dir="rtl">«دل، آنچه را ديد، انكار نكرد».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">68.</span> <span dir="rtl">مجمع البيان عن أبي ذرّ وأبي سعيد الخدري: إِنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله سُئِلَ عَن قَولِهِ: «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» قالَ: رَأيتُ نورا.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع البيان: ج9 ص265، بحار الأنوار: ج18 ص288.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">68.</span> <span dir="rtl">مجمع البيان ـ به نقل از ابو ذر و ابو سعيد خُدرى ـ: از پيامبر صلى الله عليه و آله در باره آيه: «دل، آنچه را ديد، انكار نكرد»، سؤال شد. فرمود: «نورى را ديدم».</span>

<blockquote><span dir="rtl">69.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن محمّد بن الفضيل: سَأَلتُ أَبَا الحَسَنِ عليه السلام: هَل رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ عز و جل؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: نَعَم، بِقَلبِهِ رَآهُ، أما سَمِعتَ اللّهَ عز و جل يَقولُ: «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»، أي لَم يَرَهُ بِالبَصَرِ، ولكِن رَآهُ بِالفُؤادِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص116 ح17، بحار الأنوار: ج4 ص43 ح19 وراجع: الأمالي للسيّد المرتضى: ج1 ص103 وروضة الواعظين: ص41.</span></ref>

<span dir="rtl">69.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از محمّد بن فضيل ـ: از ابو الحسن عليه السلام</span> <ref><span dir="rtl">منظور، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است.</span></ref> <span dir="rtl">پرسيدم: آيا پيامبر خدا پروردگارش را ديد؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آرى؛ با دلش ديد. مگر نشنيده اى كه خداوند عز و جل مى فرمايد: «دل، آنچه را ديد، انكار نكرد»؟ يعنى او را با چشم نديد؛ بلكه با دل ديد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">70.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أسأ لَكُ بِالاِسمِ الَّذي فَتَقتَ بِهِ رَتقَ عَظيمِ جُفونِ عُيونِ النّاظِرينَ، الَّذي بِهِ تَدبيرُ حِكمَتِكَ، وشَواهِدُ حُجَجِ أَنبِيائِكَ، يَعرِفونَكَ بِفِطَنِ القُلوبِ، وأنتَ في غَوامِضِ مُسَرّاتِ سَريراتِ الغُيوبِ.</span> <ref><span dir="rtl">مهج الدعوات: ص103 عن محمّد بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام، بحار الأنوار: ج94 ص404 ح5.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">70.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از تو درخواست مى كنم، به حقّ آن نامى كه به واسطه آن، پلك هاى چشمان بينندگان را كه سخت بسته بود، گشودى؛ همان نامى كه حكمتت به واسطه آن، تدبير مى كند و پيامبرانت شواهد حجّت ها و براهين خود را از آن مى گيرند [و] با بينش دل ها، تو را، در حالى كه در لابه لاى نهانى هاى غيب ها نهانى، مى شناسند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">71.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: يا مَن لا يَبعُدُ عَن قُلوبِ العارِفينَ.</span> <ref><span dir="rtl">البلد الأمين: ص407، المصباح للكفعمي: ص343، بحار الأنوار: ج94 ص392.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">71.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى كسى كه از دل هاى عارفان، دور نيست!</span>

<blockquote><span dir="rtl">72.</span> <span dir="rtl">السنن الكبرى للنسائي عن أبي ذرّ: رَأى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ تَبارَكَ وتَعالى بِقَلبِهِ، ولَم يَرَهُ بِبَصَرِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص472 ح11536.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">72.</span> <span dir="rtl">السنن الكبرى ـ به نقل از ابو ذر ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله پروردگار متعالش را با دل خويش ديد، نه با ديده اش.</span>

<blockquote><span dir="rtl">73.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: رَأَيتُ رَبّي عز و جل لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج2 ص254 ح3183 عن ابن عبّاس.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">73.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من پروردگارم را ديدم. هيچ چيز همانند او نيست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">74.</span> <span dir="rtl">صحيح مسلم عن عبد اللّه بن شقيق: قُلتُ لِأَبي ذَرٍّ: لَو رَأيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَسَأَلتُهُ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: عَن أيِّ شَيءٍ كُنتَ تَسأَلُهُ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: كُنتُ أسأَلُهُ: هَل رَأَيتَ رَبَّكَ؟ قالَ أَبو ذَرٍّ: قَد سَأَلتُ، فَقالَ: رَأَيتُ نورا.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح مسلم: ج1 ص161 ح292، السنّة لابن أبي عاصم: ص192 ح441.</span></ref>

<span dir="rtl">74.</span> <span dir="rtl">صحيح مسلم ـ به نقل از عبد اللّه بن شقيق ـ: به ابو ذر گفتم: اگر پيامبر خدا را مى ديدم، از او مى پرسيدم.</span>

<span dir="rtl">ابو ذر گفت: در باره چه چيز از او مى پرسيدى؟</span>

<span dir="rtl">گفت: از او مى پرسيدم: آيا پروردگارت را ديده اى؟</span>

<span dir="rtl">ابو ذر گفت: من پرسيدم. فرمود: «نورى ديدم».</span>

<blockquote><span dir="rtl">75.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لَمّا اُسرِيَ بي إِلَى السَّماءِ، بَلَغَ بي جَبرَئيلُ مَكانا لَم يَطَأهُ قَطُّ جَبرَئيلُ. فَكُشِفُ لَهُ، فَأَراهُ اللّهُ مِن نورِ عَظَمَتِهِ ما أَحَبَّ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص98 ح8، التوحيد: ص108 ح4 وفيه «فأراني اللّه » بدل «فأراه اللّه »، قرب الإسناد: ص357 ح1275 نحوه وكلّها عن ابن أبي نصر، بحار الأنوار: ج4 ص38 ح15.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">75.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «شبى كه به آسمان (معراج) برده شدم، جبرئيل، مرا به جايى رساند كه خودش هرگز به آن جا قدم ننهاده بود». پس، پرده براى پيامبر صلى الله عليه و آله كنار زده شد و خداوند، از نور عظمت خويش، آنچه را خواست، به او نشان داد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">76.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن مرازم عن الإمام الصادق عليه السلام، قال سَمِعتُهُ عليه السلام يَقولُ: رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ عز و جل؛ يَعني بِقَلبِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص116 ح16، بحار الأنوار: ج4 ص43 ح19.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">76.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از مُرازِم ـ: شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پروردگارش را ديد؛ يعنى با قلبش».</span>

<blockquote><span dir="rtl">77.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في مُناظَرَتِهِ لِليَهودِيِّ الشَّامِيِّ، وقَد قالَ لَهُ: فَإنَّ هذا سُلَيمانُ اُعطِيَ مُلكا لا يَنبَغي لِأَحَدٍ مِن بَعدِهِ ـ: لَقد كانَ كَذلِكَ، ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله اُعطِيَ ما هُوَ أَفضَلُ مِن هذا؛ إِنَّهُ اُسرِيَ بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَى المَسجِدِ الأَقصى مَسيرَةَ شَهرٍ، وعُرِجَ بِهِ فِي مَلَكوتِ السَّماواتِ مَسيرَةَ خَمسينَ ألفَ عامٍ، في أَقَلَّ مِن ثُلثِ لَيلَةٍ، حَتَّى انتَهى إِلى ساقِ العَرشِ، فَدَنا بِالعِلمِ، فَتَدَلّى فَدُلِّيَ لَهُ مِنَ الجَنَّةِ رَفرَفٌ أخضَرُ، وغَشِيَ النُّورُ بَصَرَهُ، فَرَأى عَظَمَةَ رَبِّهِ عز و جل بِفُؤادِهِ ولَم يَرَها بِعَينِهِ، فَكانَ كَقابِ قَوسَينِ بَينَهُ وبَينَها أو أدنى.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص521 ح127 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج3 ص320 ح16.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">77.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در مناظره اش با يهودىِ شامى كه به ايشان گفت: به سليمان، سلطنتى داده شد كه براى احدى بعد از او سزاوار نيست ـ: همين طور است؛ امّا به محمّد صلى الله عليه و آله برتر از آن داده شد. او فاصله يك ماه راه را در يك شب، طى كرد و از مسجد الحرام به مسجد الأقصى برده شد، و به ملكوت آسمان ها ـ كه پنجاه هزار سال راه است ـ، در كمتر از ثلثى از شبْ عروج كرد، تا آن كه به پاى عرش رسيد و به عِلمْ نزديك شد و آويخت و ديباى نازك سبزرنگى از بهشت برايش آويزان گشت، و نور ديده او را فرو پوشاند و عظمت پروردگارش را با دل خويش، و نه ديده اش، ديد و ميان او و آن [بهشت يا عظمت خداوند] به اندازه يك كمان يا كمتر فاصله بود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">78.</span> <span dir="rtl">الكافي عن يعقوب بن إسحاق: كَتَبتُ إِلى أَبي مُحَمَّدٍ عليه السلام... وسَأَلتُهُ: هَل رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ؟ فَوَقَّعَ عليه السلام: إِنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ أرى رَسولَهُ بِقَلبِهِ مِن نورِ عَظَمَتِهِ ما أَحَبَّ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص95 ح1، التوحيد: ص108 ح2، بحار الأنوار: ج4 ص43 ح21.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">78.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از يعقوب بن اسحاق ـ: به امام عسكرى عليه السلام نوشتم... و پرسيدم: آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پروردگارش را ديد؟</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام مرقوم فرمود: «خداوند متعال، از نور عظمت خويش، تا دوست داشت، به دل پيامبرش نشان داد».</span>

<span id="ـ-2-معنى-رؤية-الله-عز-و-جل-بالقلب"></span>
==== <span dir="rtl">3 / 3 ـ 2: مَعنى رُؤيَةِ اللّهِ عز و جل بِالقَلبِ</span> ====

<span dir="rtl">3 / 3 ـ 2: معناى ديدن خدا با دل</span>

<blockquote><span dir="rtl">79.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: بَينا أَميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَخطُبُ عَلى مِنبَرِ الكوفَةِ، إِذ قامَ إِلَيهِ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ: ذِعلِبٌ، ذو لِسانٍ بَليغٍ فِي الخُطَبِ، شُجاعُ القَلبِ، فَقالَ: يا أَميرَ المُؤمِنينَ، هَل رَأَيتَ رَبَّكَ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: وَيلَكَ يا ذِعلِبُ، ما كُنتُ أَعبُدُ رَبّا لَم أَرَهُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: يا أَميرَ المُؤمِنينَ كَيفََرأَيتَهُ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: وَيلَكَ يا ذِعلِبُ، لَم تَرَهُ العُيوُن بِمُشاهَدَةِ الأَبصارِ ولكِن رَأَتهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الإِيمانِ، وَيلَكَ يا ذِعلِبُ، إِنَّ رَبّي لَطيفُ اللَّطافَةِ لا يُوصَفُ بِاللُّطفِ، عَظيمُ العَظَمَةِ لا يُوصَفُ بالعِظَمِ، كَبيرُ الكِبرِياءِ لا يُوصَفُ بِالكِبَرِ، جَليلُ الجَلالَةِ لا يُوصَفُ بِالغِلَظِ، قَبلَ كُلِّ شَيءٍ لا يُقالُ شَيءٌ قَبلَهُ، وبَعدَ كُلِّ شَيءٍ لا يُقالُ لَهُ بَعدٌ، شاءَ الأَشياءَ لا بِهِمَّةٍ، دَرّاكٌ</span> <ref><span dir="rtl">الدَّرْكُ: اللّحاق والوصول إلى الشيء (النهاية: ج2 ص114 «درك»).</span></ref> <span dir="rtl">لا بِخَديعَةٍ، فِي الأَشياءِ كُلِّها غَيرُ مُتَمازِجٍ بِها ولا بائِنٌ مِنها، ظاهِرٌ لا بِتَأويلِ المُباشَرَةِ، مُتَجَلٍّ</span> <ref><span dir="rtl">الجَليّ: نقيض الخفيّ، وتجلّى الشيء: انكشف (الصحاح: ج6 ص2303 «جلا»).</span></ref> <span dir="rtl">لا بِاستِهلالِ رُؤيَةٍ، ناءٍ لا بِمَسافَةٍ، قَريبٌ لا بِمُداناةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص138 ح4، التوحيد: ص308 ح2، عن عبداللّه بن يونس، الأمالي للصدوق: ص423 ح560 عن الأصبغ بن نباتة، الإرشاد: ج1 ص224 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج4 ص27 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">79.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: اميرمؤمنان بر منبر كوفه سخنرانى مى كرد كه مردى به نام ذِعلِب ـ كه زبان آور، سخنور و شجاع بود ـ برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! آيا تو پروردگارت را ديده اى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «واى بر تو، اى ذعلب! من پروردگارى را كه نديده باشم، عبادت نمى كنم».</span>

<span dir="rtl">گفت: اى امير مؤمنان! چگونه او را ديده اى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «واى بر تو، اى ذعلب! چشم ها با نگاهِ سر او را نديده اند؛ بلكه دل ها با حقايق ايمان [و تصديقات يقينى]، او را ديده اند. واى بر تو، اى ذعلب! پروردگارم چنان لطيف [و ناپيدا] است كه به لطافت [جسمانى] وصف نمى شود، و چندان باعظمت است كه به عظمت، وصف نمى گردد، و آن سان بزرگ است كه به بزرگى، وصف نمى شود، و چنان سترگ است كه به درشتى [و غلظت جسمانى] وصف نمى گردد. پيش از هر چيز است و گفته نمى شود كه: چيزى پيش از اوست. و پس از هر چيزى است و گفته نمى شود كه: بَعدى دارد. چيزها را خواسته است (/ خواهنده چيزهاست)؛ امّا نه با كوشش [و تلاش، آن گونه كه ويژگى بشر است]، و دريابنده[ى باطن ها] است؛ امّا نه با حيله. در همه اشيا هست؛ امّا نه اين كه با آنها آميخته و يا از آنها جدا باشد. پديدار است؛ امّا نه به نحو مباشرت (قابل رؤيت حسّى). آشكار است؛ امّا نه به نحو آشكار شدن [اشيا] براى چشم. دور است، نه به مسافت، [و] نزديك است، نه به نحو هم جوارى».</span>

<blockquote><span dir="rtl">80.</span> <span dir="rtl">تاريخ دمشق عن المدائني: بَينَما مُحَمَّدُ بنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ في فِناءِ الكَعبَةِ، فَإِذا أَعرابِيٌّ، فَقالَ لَهُ: هَل رَأَيتَ اللّهَ حَيثُ عَبَدتَهُ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَأَطرَقَ وأَطرَقَ مَن كانَ حَولَهُ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إِلَيهِ فَقالَ: ما كُنتُ لِأَعبُدَ شَيئا لَم أرَهُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: وكَيفَ رَأَيتَهُ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: لَم تَرَهُ الأَبصارُ بِمُشاهَدَةِ العِيانِ، ولكِن رَأَتهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الإِيمانِ، لا يُدرَكُ بِالحَواسِّ، ولا يُقاسُ بِالنَّاسِ، مَعروفٌ بِالآياتِ، مَنعوتٌ بِالعَلاماتِ، لا يَجورُ في قَضِيَّتِهِ، بانَ مِنَ الأَشياءِ وبانَتِ الأَشياءُ مِنهُ، «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ»، ذلِكَ اللّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الأَعرابِيُّ: اللّهُ أَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ دمشق: ج54 ص282؛ الإرشاد: ج1 ص225، الاحتجاج: ج1 ص493 ح123 كلاهما عن الإمام علي عليه السلام، الأمالي للسيّد المرتضى: ج1 ص104، كشف الغمّة: ج2 ص418، روضة الواعظين: ص41 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج4 ص32 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">80.</span> <span dir="rtl">تاريخ دمشق ـ به نقل از مدائنى ـ: محمّد بن على بن حسين عليه السلام در آستان كعبه نشسته بود كه باديه نشينى آمد و گفت: آيا خدايى را كه مى پرستى، ديده اى؟</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام سر به زير انداخت و كسانى كه پيرامون او بودند، سر به زير افكندند. آن گاه امام عليه السلام سرش را بلند كرد و فرمود: «من چيزى را كه نديده باشم، نمى پرستم».</span>

<span dir="rtl">باديه نشين گفت: چگونه او را ديده اى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «ديدگان، با چشم سر، او را نديده اند؛ بلكه دل ها با حقايق ايمان، او را ديده اند. با حواس درك نمى شود و با مردم مقايسه نمى گردد. به نشانه ها شناخته شده است و به علايم، وصف مى شود. در حُكمش (قضايش) ستم نمى كند. از اشيا جداست و اشيا نيز از او جدايند. «هيچ چيز، همانند او نيست». اين است خداوند، كه معبودى جز او نيست».</span>

<span dir="rtl">باديه نشين گفت: [به راستى، ] خدا بهتر مى داند كه رسالت هايش را در كجا قرار دهد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">81.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: قُلتُ لَهُ: أَخبِرني عَنِ اللّهِ عز و جل هَل يَراهُ المُؤمِنونَ يَومَ القِيامَةِ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: نَعَم، وقَد رَأَوهُ قَبلَ يَومِ القِيامَةِ.</span>

<span dir="rtl">فَقُلتُ: مَتى؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: حينَ قالَ لَهُم: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى»</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 172.</span></ref><span dir="rtl">. ثُمَّ سَكَتَ ساعَةً، ثُمَّ قالَ: وإِنَّ المُؤمِنينَ لَيَرَونَهُ فِي الدُّنيا قَبلَ يَومِ القِيامَةِ، ألَستَ تَراهُ في وَقتِكَ هذا؟</span>

<span dir="rtl">قالَ أبو بَصيرٍ: فَقُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فدِاكَ! فَأُحَدِّثُ بِهذا عَنكَ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: لا، فَإِنَّكَ إِذا حَدَّثتَ بِهِ فَأَنكَرَهُ مُنكِرٌ جاهِلٌ بِمَعنى ما تَقولُهُ، ثُمَّ قَدَّرَ أنَّ ذلِكَ تَشبيهٌ كَفَرَ، ولَيسَتِ الرُّؤيَةُ بِالقَلبِ كَالرُّؤيَةِ بِالعَينِ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَصِفُهُ المُشَبِّهونَ وَالمُلحِدونَ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص117 ح20، بحار الأنوار: ج4 ص44 ح24.</span></ref>

<span dir="rtl">81.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از ابو بصير ـ: به امام صادق عليه السلام: گفتم: بفرماييد كه آيا مؤمنان در روز قيامت، خداوند عز و جل را مى بينند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آرى. پيش از روز قيامت هم، او را ديده اند».</span>

<span dir="rtl">گفتم: كِى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آن گاه كه به آنان فرمود: «آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى». سپس لحظاتى سكوت كرد و بعد فرمود: «مؤمنان، او را در همين دنيا، پيش از روز قيامت مى بينند. آيا تو هم اينك او را نمى بينى؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: قربانت گردم! اين [مطلب] را از قول شما نقل كنم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «نه؛ زيرا اگر نقل كنى و شخصى كه معناى سخن تو را نمى فهمد، انكارش كند و آن را تشبيه بداند، كافر مى شود. ديدن با دل، چون ديدن با چشم نيست. خدا منزّه است از آنچه تشبيه كنندگان و مُلحدان، وصفش مى كنند».</span>

<blockquote><span dir="rtl">82.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ حينَ سَألَهُ مُحَمَّدٌ الحَلَبِيُّ: هَل رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ؟ ـ: نَعَم، رَآهُ بِقَلبِهِ. فَأمّا رَبُّنا ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ فَلا تُدرِكُهُ أبصارُ النَّاظِرينَ، وَلا تُحيطُ بِهِ أسماعُ السّامِعينَ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للسيّد المرتضى: ج1 ص103، روضة الواعظين: ص41، بحار الأنوار: ج4 ص54 ح32.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">82.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ اين پرسشِ محمّد حلبى كه: آيا پيامبر خدا پروردگارش را ديد؟ ـ: آرى، با دلش ديد. پروردگار ما را نه چشمانِ [ظاهرىِ] بينندگان مى بينند و نه گوش هاى شنوندگان بر او احاطه مى يابند.</span>

<span id="الفصل-الرابع-طرق-معرفة-الله-عز-و-جل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الرابع: طرق معرفة اللّه عز و جل</span> ==

<span dir="rtl">فصل چهارم: راه هاى شناخت خدا</span>

<span id="معرفة-النفس"></span>
=== <span dir="rtl">4 / 1: مَعرِفَةُ النَّفسِ</span> ===

<span dir="rtl">4 / 1: خودشناسى</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ فِى الْأَرْضِ ءَايَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ * وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الذاريات: 20 و21.</span></ref>

<span dir="rtl">«و در زمين، نشانه هايى براى اهل يقين است و در خودتان. آيا نمى بينيد؟».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">83.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ سُبحانَهُ: «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» ـ: إِنَّهُ خَلَقَكَ سَميعا بَصيرا، تَغضَبُ وتَرضى، وتَجوعُ وتَشبَعُ؛ وذلِكَ كُلُّهُ مِن آياتِ اللّهِ تَعالى.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع البيان: ج9 ص235، تفسير القمّي: ج2 ص330 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيه «تغضب مرّة وترضى مرّة».</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">83.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند پاك كه: «و در خودتان، آيا نمى بينيد؟» ـ: او تو را شنوا و بينا آفريد. خشمگين مى شوى و خرسند مى گردى، و گرسنه مى شوى و سير مى شوى، و همه اينها از نشانه هاى [وجود] خداوند متعال است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">84.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن هشام بن سالم</span> <ref><span dir="rtl">هذا النصّ وإن لم يكن عن المعصوم عليه السلام، إلّا أنّه عن هشام بن الحكم، وهو من أجلّاء أصحاب الإمام الصادق عليه السلام وأفضلهم في علم الكلام، فالّذي يقوى في النظر أنّه مؤيّد من الإمام عليه السلام، فلذلك أوردناه هنا.</span></ref><span dir="rtl">: التوحيد عن هشام بن سالم</span> <ref><span dir="rtl">هذا النصّ وإن لم يكن عن المعصوم عليه السلام، إلّا أنّه عن هشام بن الحكم، وهو من أجلّاء أصحاب الإمام الصادق عليه السلام وأفضلهم في علم الكلام، فالّذي يقوى في النظر أنّه مؤيّد من الإمام عليه السلام، فلذلك أوردناه هنا.</span></ref><span dir="rtl">: حَضَرتُ مُحَمَّدَ بنَ النُّعمانِ الأَحوَلَ، فَقامَ إِلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ لَهُ: بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: بِتَوفيقِهِ وإِرشادِهِ وتَعريفِهِ وهِدايَتِهِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَخَرَجتُ مِن عِندِهِ، فَلَقيتُ هِشامَ بنَ الحَكَمِ، فَقُلتُ لَهُ: ما أَقولُ لِمَن يَسأَلُني فَيَقولُ لي: بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: إِن سَأَلَ سائِلٌ فَقالَ: بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟ قُلتَ: عَرَفتُ اللّهَ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ بِنَفسي؛ لِأَنَّها أَقرَبُ الأَشياءِ إِلَيَّ، وذلِكَ أنّي أَجِدُها أبعاضا مُجتَمِعَةً، وأَجزاءً مُؤتَلِفَةً، ظاهِرَةَ التَّركيبِ، مُتَبَيَّنَةَ الصَّنعَةِ، مَبنِيَّةً عَلى ضُروبٍ مِنَ التَّخطيطِ وَالتَّصويرِ، زائِدَةً مِن بَعدِ نُقصانٍ، وناقِصَةً مِن بَعدِ زِيادَةٍ، قَد أُنشِئَ لَها حَواسُ مُختَلِفَةٌ، وجَوارِحُ مُتَبايِنَةٌ؛ مِن بَصَرٍ وَسمعٍ وشَامٍّ وذائِقٍ ولامِسٍ، مَجبولَةً عَلَى الضَّعفِ وَالنَّقصِ وَالمَهانَةِ، لا تُدرِكُ واحِدَةٌ مِنها مُدرَكَ صاحِبَتِها، ولا تَقوى عَلى ذلِكَ، عاجِزَةً عِندَ اجتِلابِ المَنافِعِ إِلَيها ودَفعِ المَضارِّ عَنها، وَاستَحالَ فِيالعُقولِ وُجودُ تَأليفٍ لامُؤَلِّفَ لَهُ، وثَباتُ صورَةٍ لا مُصَوِّرَ لَها، فَعَلِمتُ أنَّ لَها خالِقا خَلَقَها، ومُصَوِّرا صَوَّرَها، مُخالِفا لَها عَلى جَميعِ جِهاتِها، قالَ اللّهُ عز و جل: «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص289 ح9، بحارالأنوار: ج3 ص49 ح22.</span></ref>

<span dir="rtl">84.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از هشام بن سالم</span> <ref><span dir="rtl">اين سخن هرچند از پيامبر صلى الله عليه و آله يا اهل بيت عليهم السلام نيست، امّا از هشام بن حكم است و وى، از بزرگان اصحاب امام صادق عليه السلام بوده و در علم «كلام» بر همه ياران امام عليه السلام برترى داشته است. بنا بر اين، به احتمال قوى، اين سخن، مورد تأييد امام عليه السلام بوده است. از همين رو، ما نيز آن را در اين جا آورديم.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: نزد محمّد بن نعمان اَحوَل بودم كه مردى برخاست و گفت: پروردگارت را به چه شناختى؟</span>

<span dir="rtl">گفت: با توفيق و ارشاد و شناساندن و راه نمايى خود او.</span>

<span dir="rtl">من از نزد او بيرون آمدم و به هشام بن حكم برخوردم. به او گفتم: اگر كسى از من بپرسد: «پروردگارت را به چه شناختى؟»، به او چه جواب دهم؟</span>

<span dir="rtl">گفت: اگر كسى پرسيد: «پروردگارت را به چه شناختى؟»، مى گويى: خداوند عز و جلرا با [شناختنِ] خودم شناختم؛ چرا كه، خودم، نزديك ترينِ چيزها به خودم هستم. توضيح، آن كه: من خويشتن را داراى پاره هاى فراهم آمده و اجزاى به هم پيوسته مى يابم؛ تركيبى نمايان و ساختارى روشن دارم؛ بر پايه انواع طرّاحى ها و صورتبندى ها ساخته شده ام؛ پيوسته از كاستى به فزونى و بعد، از فزونى به كاستى مى روم؛ از حواسّ گوناگون و اندام هاى مختلف، از: چشم و گوش و بويايى و چشايى و بساوايى، برخوردارم؛ بر ناتوانى و كاستى و خوارى سرشته شده ام؛ هيچ يك از اين حواس، موردِ [حسّ] ديگرى را ادراك نمى كند و توانايى اين كار را هم ندارد؛ از جلب منافع براى آنها و دفع ضرر از آنها ناتوان است. و از نظر عقلى، محال است كه فراهم آمده اى بدون فراهم آورنده، و تشكيل صورتى، بدون صورتگر باشد. پس دانستم كه مرا آفريدگارى است كه خلقم كرده و صورتگرى است كه شكل و صورتم بخشيده است و با من، از هر جهت، متفاوت است. خداوند عز و جل مى فرمايد: «و در خودتان. آيا نمى بينيد؟».</span>

<blockquote><span dir="rtl">85.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآلي: ج4 ص102 ح149، مصباح الشريعة: ص343، غرر الحكم: ج5 ص194 ح7946 عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيه «فقد»، بحار الأنوار: ج2 ص32 ح22؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص292 ح339، مئة كلمة للجاحظ: ص22 ح6 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">85.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه خود را شناخت، پروردگارش را شناخت.</span>

<blockquote><span dir="rtl">86.</span> <span dir="rtl">الأمالي للسيّد المرتضى: رُوِيَ أنَّ بَعضَ أَزواجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله سَأَلَتهُ: مَتى يَعرِفُ الإِنسانُ رَبَّهُ؟ فَقالَ: إِذا عَرَفَ نَفسَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للسيّد المرتضى: ج1 ص198.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">86.</span> <span dir="rtl">الأمالى، سيّد مرتضى: روايت شده است كه يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله از ايشان پرسيد: چه وقت، انسان، پروردگارش را مى شناسد؟ فرمود: «هر گاه خودش را بشناسد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">87.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أَعرَفُكُم بِنَفسِهِ أَعرَفُكُم بِرَبِّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">جامع الأخبار: ص35 ح12، روضة الواعظين: ص25.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">87.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خودشناس ترينِ شما، خداشناس ترينِ شماست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">88.</span> <span dir="rtl">عوالي اللآلي: رُوِيَ في بَعضِ الأَخبارِ أنَّهُ دَخَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ اسمُهُ مُجاشِعٌ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، كَيفَ الطَّريقُ إِلى مَعرِفَةِ الحَقِّ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ صلى الله عليه و آله: مَعرِفَةُ النَّفس</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآلي: ج1 ص246 ح1، بحار الأنوار: ج70 ص72 ح23.</span></ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">88.</span> <span dir="rtl">عوالى اللآلى: در بعضى احاديث، روايت شده است كه مردى به نام مُجاشِع بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آمد و گفت: اى پيامبر خدا! راه شناخت حق چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خودشناسى».</span>

<blockquote><span dir="rtl">89.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: عَجِبتُ لِمَن يَجهَلُ نَفسَهُ، كَيفَ يَعرِفُ رَبَّهُ؟!</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص341 ح6270، عيون الحكم والمواعظ: ص329 ح5639.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">89.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: در شگفتم از كسى كه خويشتن را نمى شناسد، چگونه [توقّع دارد] پروردگارش را بشناسد!</span>

<blockquote><span dir="rtl">90.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أَكثَرُ النَّاسِ مَعرِفَةً لِنَفسِهِ أَخوَفُهُم لِرَبِّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص424 ح3126، عيون الحكم والمواعظ: ص112 ح2438 وفيه «أكبر» بدل «أكثر».</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">90.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خودشناس ترينِ مردم، خداترس ترينِ آنهاست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">91.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: العَجَبُ مِن مَخلوقٍ يَزعُمُ أنَّ اللّهَ يَخفى عَلى عِبادِهِ وهُوَ يَرى أثَرَ الصُّنعِ في نَفسِهِ؛ بِتَركيبٍ يُبهِرُ عَقلَهُ، وتَأليفٍ يُبطِلُ جُحودَه</span> <ref><span dir="rtl">وفي نسخة اُخرى من بحارالأنوار: «حجّته» بدل «جحوده».</span></ref><span dir="rtl">!</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص152 نقلاً عن رسالة الإهليلجة عن المفضّل بن عمر.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">91.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: شگفتا از آن مخلوقى كه مى پندارد خداوند از بندگانش پنهان است، در حالى كه آثار صنع او را در خويشتن مى بيند: تركيبى كه خِرَد را حيرت زده مى كند و ساختارى كه جايى براى انكار او نمى گذارد!</span>

<blockquote><span dir="rtl">92.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إِنَّ الصّورَةَ الإِنسانِيَّةَ أَكبَرُ حُجَّةِ اللّهِ عَلى خَلقِهِ، وهِيَ الكِتابُ الَّذي كَتَبَهُ بِيَدِهِ، وهِيَ الهَيكَلُ الَّذي بَناهُ بِحِكمَتِهِ، وهِيَ مَجموعُ صُوَرِ العالَمينَ، وهِيَ المُختَصَرُ مِنَ العُلومِ فِي اللَّوحِ المَحفوظِ، وهِيَ الشَّاهِدُ عَلى كُلِّ غائِبٍ، وهِيَ الحُجَّةُ عَلى كُلِّ جاحِدٍ، وهِيَ الطَّريقُ المُستَقيمُ إِلى كُلِّ خَيرٍ، وهِيَ الصِّراطُ المَمدودُ بَينَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكلمات المكنونة: ص111، الأسفار الأربعة: ج8 ص356 عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيه «وهي الهيكل الّذي بناه بحكمته» و«هي الحجّة على كلّ جاحد»، جامع الأسرار: ص383 ح765، نصّ النصوص: ص306 وص 441، كشف الأسرار: ص160.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">92.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: ساختار انسان، بزرگ ترين حجّت خدا بر خلق اوست. وجود انسان، كتابى است كه خداوند با دست خويش آن را نوشت و پيكرى است كه با حكمت خود، آن را ساخت. مجموعه اى از صورت هاى همه عالَم است و خلاصه دانش هايى است كه در لوح محفوظ است. بر هر غايبى، گواه است و بر هر منكرى، حجّت است. جادّه مستقيم به سوى هر چيزى، و راهِ كشيده ميان بهشت و دوزخ است.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص228 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الرابع: طرق معرفة اللّه عز و جل / التجربة)</span>

<span dir="rtl">وموسوعة العقائد الإسلاميّة: ج3 ص129 (معرفة اللّه / الفصل الخامس: دور معرفة الخلق في معرفة الخالق / الباب الثاني: خلق الإنسان).</span>

<span dir="rtl">ر.ك: ص229 (خدا / مبحث يكم / فصل چهارم: راه هاى شناخت خدا / تجربه)</span>

<span dir="rtl">و دانش نامه عقايد اسلامى: ج4 ص215 (خداشناسى / فصل پنجم: نقش شناخت خلقت در شناخت خالق / باب دوم: آفرينش انسان).</span>

<span id="بحثى-درباره-نقش-خودشناسى-در-خداشناسى"></span>
==== <span dir="rtl">بحثى درباره نقش خودشناسى در خداشناسى</span> ====

<span dir="rtl">از نگاه قرآن كريم، در آفرينش انسان، نشانه ها و دلايل روشنى براى خداشناسى وجود دارد كه هر كس اهل لجاجت نباشد و بخواهد از راه دليل و برهان، حقايق هستى را بپذيرد، مى تواند با دقّت در حكمت هاى وجودِ خود، با آفريدگار جهان و حقيقة الحقايق، آشنا شود:</span>

<span dir="rtl">«وَ فِى خَلْقِكُمْ وَ مَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ ءَايَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ.</span> <ref><span dir="rtl">جاثيه: آيه 4.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">و در آفرينش شما و جنبندگانى كه پراكنده اند، نشانه هايى براى يقين داران است ».</span>

<span dir="rtl">«وَ فِى الْأَرْضِ ءَايَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ * وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ.</span> <ref><span dir="rtl">ذاريات: آيه 20 ـ 21.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">و در زمين، نشانه هايى براى يقين داران است و در خود شما. مگر نمى بينيد؟».</span>

<span dir="rtl">«سَنُرِيهِمْ ءَايَاتِنَا فِى الْأَفَاقِ وَ فِى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ.</span> <ref><span dir="rtl">فصّلت: آيه 53.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">به زودى، نشانه هاى خود در كرانه ها[ى هستى] و در خودشان را به آنان نشان خواهيم داد تا برايشان روشن شود كه او حق است».</span>

<span dir="rtl">اين آيات، تصريح مى كنند كه نه يك دليل و نشان، بلكه دليل ها و نشانه هاى فراوانى در وجود انسان براى آشنايى با آفريدگار جهان هست كه انسان نمى تواند حقيقتا خودشناس، امّا خداناشناس باشد.</span>

<span id="اقسام-احاديث-دعوت-به-خودشناسى"></span>
==== <span dir="rtl">اقسام احاديث دعوت به خودشناسى</span> ====

<span dir="rtl">احاديث اسلامى، با الهام گرفتن از قرآن، فراوان بر خودشناسى تأكيد دارند. اين احاديث را مى توان به چهار دسته تقسيم كرد:</span>

<span id="ارزش-خودشناسى"></span>
===== <span dir="rtl">1. ارزش خودشناسى</span> =====

<span dir="rtl">دسته اوّل، احاديثى هستند كه خودشناسى را با ارزش ترينِ شناخت ها معرّفى مى كنند، مانند آنچه از امام على عليه السلام روايت شده است كه:</span>

<span dir="rtl">أَفضَلُ المَعرِفَةِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: غرر الحكم: ج2 ص386 ح2935.</span></ref>

<span dir="rtl">برترين شناخت، خودشناسى است. المَعرِفَةُ بِالنَّفسِ أَنفَعُ المَعرِفَتَينِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: غرر الحكم: ج2 ص25 ح1675.</span></ref>

<span dir="rtl">سودمندترينِ دو شناخت، خودشناسى است. أَفضَلُ الحِكمَةِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: غرر الحكم: ج2 ص419 ح3105.</span></ref>

<span dir="rtl">برترين حكمت، خودشناسى است. غايَةُ المَعرِفَةِ أَن يَعرِفَ المَرءُ نَفسَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: غرر الحكم: ج4 ص372 ح6365.</span></ref>

<span dir="rtl">نهايت شناخت، خودشناسى است. مَعرِفَةُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: غرر الحكم: ج6 ص148 ح9865.</span></ref>

<span dir="rtl">سودمندترينِ شناخت ها، خودشناسى است.</span>

<span dir="rtl">و از امام باقر روايت شده:</span>

<span dir="rtl">لا مَعرِفَةَ كَمَعرِفَتِكَ بِنَفسِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: تحف العقول: ص286، بحار الأنوار: ج78 ص165 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">هيچ شناختى مانند اين نيست كه خود را بشناسى.</span>

<span id="زيان-هاى-جهل-به-خود"></span>
===== <span dir="rtl">2. زيان هاى جهل به خود</span> =====

<span dir="rtl">دسته دوم، احاديثى اند كه به بيان زيان هاى نشناختن خود پرداخته اند. در اين احاديث، تأكيد شده است كه انسان تا خود را نشناسد، نمى تواند جهان بينى درستى داشته باشد و راه رستگارى و نجات را در زندگى بيابد. بخشى از سخنان امام على عليه السلام در اين باره، چنين است:</span>

<span dir="rtl">مَن جَهِلَ نَفسَهُ كانَ بِغَيرِ نَفسِهِ أجهَلَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: غرر الحكم: ج5 ص334 ح8624.</span></ref>

<span dir="rtl">آن كه خود را نشناسد، به غير خود، نادان تر است. كَيفَ يَعرِفُ غَيرَهُ مَن يَجهَلُ نَفسَهُ؟!</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: عيون الحكم و المواعظ: ص383 ح6467.</span></ref>

<span dir="rtl">آن كه خود را نشناخته است، چگونه ديگرى را بشناسد؟! لا تَجهَل نَفسَكَ فَإِنَّ الجاهِلَ مَعرِفَةِ نَفسِهِ جاهِلٌ بِكُلِّ شَى ءٍ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: غرر الحكم: ج6 ص304 ح10337، عيون الحكم و المواعظ: ص524 ح9547.</span></ref>

<span dir="rtl">از خود، بى خبر مباش كه بى خبر از خود، از همه چيز بى خبر است.</span>

<span dir="rtl">مَن لَم يَعرِف نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبيلِ النَّجاةِ، و خَبَطَ فِى الضَّلالِ وَ الجَهالاتِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: غرر الحكم: ج5 ص426 ح9034.</span></ref>

<span dir="rtl">كسى كه خود را نشناسد، از راه رهايى دور مى افتد و در گم راهى و نادانى فرو مى غلتد.</span>

<span id="كليد-هستى-شناسى"></span>
===== <span dir="rtl">3. كليد هستى شناسى</span> =====

<span dir="rtl">دسته سوم، احاديثى هستند كه تصريح مى كنند خودشناسى، مقدّمه و كليد هستى شناسى است، چنان كه از امام على عليه السلام نقل شده است كه:</span>

<span dir="rtl">مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَهُوَ لِغَيرِهِ أعرَفُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: غرر الحكم: ج5 ص363 ح8758.</span></ref>

<span dir="rtl">آن كه خود را بشناسد، ديگران را بهتر مى شناسد. مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِ انتَهى إِلى غايَةِ كُلِّ مَعرِفَةٍ وعِلمٍ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: غرر الحكم: ج5 ص405 ح8949.</span></ref>

<span dir="rtl">آن كه خود را بشناسد، به نهايتِ هر شناخت و دانشى مى رسد.</span>

<span id="كليد-خداشناسى"></span>
===== <span dir="rtl">4. كليد خداشناسى</span> =====

<span dir="rtl">دسته چهارم، احاديثى اند كه خودشناسى را كليد خداشناسى، بلكه برابر با خداشناسى مى دانند كه در فصل چهارم به آنها پرداخته شد و مشهورترينِ آنها اين حديث شريف است كه از پيامبر خدا و امام على عليه السلام روايت شده كه فرموده اند:</span>

<span dir="rtl">مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص212 ح85.</span></ref>

<span dir="rtl">آن كه خود را بشناسد، پروردگارش را نيز مى شناسد.</span>

<span id="مقصود-از-خودشناسى"></span>
===== <span dir="rtl">5. مقصود از خودشناسى</span> =====

<span dir="rtl">دسته پنجم، احاديثى اند كه خودشناسى را تبيين و تفسير مى كنند، مانند شمارى از احاديث فصل چهارم و همه احاديثى كه در باب دوم در باره آفرينش انسان خواهند آمد.</span>

<span dir="rtl">اكنون با عنايت به اين كه در ميان همه آيات و احاديثى كه مردم را به خودشناسى دعوت كرده اند، حديث شريف «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه» مورد توجّه دانشمندان، بويژه اهل حكمت و عرفان قرار گرفته، توجّه به چند مطلب در اين باره، ضرورى به نظر مى رسد.</span>

<span id="نگاهى-به-حديث-من-عرف-نفسه..."></span>
==== <span dir="rtl">نگاهى به حديث «مَن عَرَفَ نَفسَه...»</span> ====

<span id="يك.-سند-حديث"></span>
===== <span dir="rtl">يك. سند حديث</span> =====

<span dir="rtl">اين حديث شريف، در منابع مختلف روايى ـ چنان كه در فصل چهارم ملاحظه شد ـ نقل شده است؛ امّا سند متّصل به اهل بيت عليهم السلام ندارد.</span>

<span dir="rtl">گفتنى است كه اين حديث، يكى از يكصد سخنى است كه ابو عثمان، عمرو بن بحر جاحظ (م 255 ق) از سخنان كوتاه امير مؤمنان عليه السلام، انتخاب كرده است و آن را مطلوبُ كلّ طالب من كلام أمير مؤمنان علىّ بن أبى طالب ناميده و در توصيف آن گفته است:</span>

<span dir="rtl">هر سخنش با هزار سخن زيباى عرب، برابرى مى كند.</span> <ref><span dir="rtl">اين يكصد جمله را ابن ميثم بحرانى و نيز رشيد وطواط و عبد الوهّاب، شرح كرده اند كه مجموعا در يك مجلّد، به تصحيح و همّت مرحوم مير جلال الدين محدّث اُرمَوى به طبع رسيده است. در باره ديگر شروح حديث «من عرف نفسه»، ر. ك: حديث پژوهى: ج2، هزار و يك كلمه: ج3 ص194.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">بر اساس برخى احاديث، اين حديث، پيش از اسلام نيز مطرح بوده و در صُحُف ادريس عليه السلام</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج4 ص143 ح3480.</span></ref> <span dir="rtl">نيز آمده است. از راغب اصفهانى نيز نقل شده كه در رساله تفصيل النشأتين و تحصيل السعادتين آورده است:</span>

<span dir="rtl">قد رُوى إنّه ما أنزل اللّه من كتاب إلا و فيه: «اِعرِفْ نفسَك ـ يا إنسان ـ تَعرفْ رَبَّك».</span> <ref><span dir="rtl">هزار و يك كلمه: ج3 ص199.</span></ref>

<span dir="rtl">روايت شده كه خداوند، هيچ كتابى فرو نفرستاد، جز آن كه در آن بود: «اى انسان! خود را بشناس، خدايت را مى شناسى». بارى؛ حديثِ ياد شده، اصطلاحا «مُرسَل» ناميده مى شود و چگونگى اسناد آن مشخّص نيست؛ ليكن با عنايت به اين كه مضمون آن در آياتى كه بدانها اشاره شد، آمده و در واقع، اين حديث، شرح و تفسير آن آيات است، نيازى به ارزيابى سند ندارد. از همين رو، بسيارى از محدّثان و محقّقان، آن را پذيرفته و بدان استناد كرده اند.</span>

<span id="دو.-شرح-هاى-حديث"></span>
===== <span dir="rtl">دو. شرح هاى حديث</span> =====

<span dir="rtl">اين حديث شريف، از ديرباز، مورد توجّه علماى اسلام، بويژه حكيمان و اهل عرفان بوده و رساله ها و مقالات فراوانى در باره آن، نگارش يافته است.</span>

<span dir="rtl">شيخ آقا بزرگ تهرانى در الذريعة، پنج رساله در شرح اين حديث، معرّفى كرده است.</span> <ref><span dir="rtl">الذريعة: ج13 ص208 ـ 209.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">برخى شروح مستقل ديگر، عبارت اند از:</span> <ref><span dir="rtl">اين قسمت، از دفتر اوّل ميراث حديث شيعه (ص 144 ـ 146) اخذ شده است.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">1. الرسالة الوجوديّة فى معنى قوله صلى الله عليه و آله: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» (چاپ قاهره).</span>

<span dir="rtl">2. رساله اى در شرح حديث: «من عرف نفسه»، از عماد الدين بن يونس پنجهزارى. اين نسخه را حسن حسن زاده آملى به طبع رسانده است.</span> <ref><span dir="rtl">هزار و يك كلمه: ج3 ص197 و ص217 ـ 228.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">3. رساله اى در شرح حديث: «من عرف نفسه»، از عارف عبد اللّه بَليانى كه در سال 1352 ش، با چند رساله ديگر به طبع رسيده است.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ج18 ص62.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">4. رساله اى در شرح حديث: «من عرف نفسه»، از حسن حسن زاده آملى كه در هزار و يك كلمه به طبع رسيده است.</span> <ref><span dir="rtl">هزار و يك كلمه: ج3 ص189 ـ 227.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">5. رساله اى در شرح حديث: «من عرف نفسه»، از حسن حسن زاده آملى كه مخطوط است.</span> <ref><span dir="rtl">هزار و يك كلمه: ج3 ص198.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">6. شرح حديث: «من عرف نفسه»، از احمد بن زين الدين اَحسايى.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست كتب مشايخ: ص15، فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه گلپايگانى: مجموعه ش 4 ص714.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">7. شرح حديث: «من عرف نفسه»، از احمد بن صالح بن طوق قطيفى.</span>

<span dir="rtl">8. شرح حديث: «من عرف نفسه»، از صدر الدين كاشف دزفولى (1174 ـ 1256 ق).</span>

<span dir="rtl">9. شرح حديث: «من عرف نفسه»، از عماد الدين مازندرانى.</span>

<span dir="rtl">10. شرح حديث: «من عرف نفسه»، از على بن احمد بن حسين آل عبد الجبّار قطيفى (م 1287ق).</span>

<span dir="rtl">11. شرح حديث: «من عرف نفسه»، كه مؤلّف آن مجهول است.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ج3 ص336.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">12. شرح حديث: «من عرف نفسه»، كه مؤلّف آن مجهول است.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه مسجد اعظم: ص589.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">13. شرح حديث: «من عرف نفسه»، از مولانا برهان الدين بغدادى.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ج3 ص335.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">14. شرح حديث: «أعلمكم بنفسه أعلمكم بربّه»، از ملّا اسماعيل خواجويى مازندرانى.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ج14 ص329.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">15. مرآة المحقّقين در معناى: «من عرف نفسه»، از شيخ محمود شبسترى.</span> <ref><span dir="rtl">اين كتاب چندين بار به چاپ رسيده است.</span></ref> <span dir="rtl">16. زبدة الطريق در معناى«من عرف نفسه»، از درويش على بن يوسف گوگَدى.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ص148.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">17. معنى «من عرف نفسه»، از شيخ حبيب عجمى.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ص139.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">18. الغوثية شرح «من عرف نفسه»، از عبد القادر گيلانى.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ص146.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">19. الفصوص در قول: «من عرف نفسه»، از محيى الدين عربى.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ص146.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">20. النورية در حديث: «من عرف نفسه»، از آقا شمس الدين.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ص147.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">21. اسرار الدقايق شرح حديث: «من عرف نفسه»، از بدر الدين سماوى.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ص147.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">22. شرح حديث: «من عرف نفسه»، از امام محمّد غزالى.</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ص146.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">23. القول الأشبه فى حديث: «من عرف نفسه»، از جلال الدين أبو بكر سيوطى.</span> <ref><span dir="rtl">اين رساله، ضمن الحاوى للفتاوى بارها چاپ شده است.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">24. نقطة الوحدة در معنى: «من عرف نفسه»، شيخ ابو اسحاق (تركى).</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ص150.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">25. معنى: «من عرف نفسه»، از امام محمّد غزالى (تركى).</span> <ref><span dir="rtl">فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى: ص149.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">26. رساله قبس المقتبس، از ملّا حبيب اللّه شريف كاشانى.</span> <ref><span dir="rtl">اين رساله، در فصل نامه علوم حديث (ش 4 ص125) به چاپ رسيده است.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">27. شرح حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»، از سيّد محمّدمهدى تنكابنى.</span> <ref><span dir="rtl">اين رساله، در ميراث حديث شيعه (دفتر اوّل ص150 ـ 172) به چاپ رسيده است.</span></ref> <span dir="rtl">بجز رساله هاى مستقل، شروح ضمنى نيز بر اين حديث، بسيار است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:</span>

<span dir="rtl">1. صد كلمه، رشيد الدين وطواط (كلمه ششم).</span>

<span dir="rtl">2. الميزان فى تفسير القرآن، سيّد محمّدحسين طباطبايى (ج 6 ص169 ـ 176).</span>

<span dir="rtl">3. صد كلمه، حسن حسن زاده آملى (كلمه 26).</span>

<span dir="rtl">4. هزار و يك نكته، حسن حسن زاده آملى (نكته 105، 128 و 541).</span>

<span id="سه.-معانى-حديث"></span>
===== <span dir="rtl">سه. معانىِ حديث</span> =====

<span dir="rtl">براى اين حديث، معانى فراوانى گفته اند، تا آن جا كه استاد حسن زاده آملى، تحت عنوان: «برخى از معانى حديث شريفِ: من عرف نفسه فقد عرف ربّه»، 92 معنا ذكر كرده است.</span> <ref><span dir="rtl">هزار و يك كلمه: ج3 ص200 (كلمه 216).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">برخى معتقدند كه در اين حديث، اشارات لطيف و ارشادات روشنى به اصول دين: خداشناسى، صفات ثبوتى و سلبى، عدل، نبوّت، امامت و معاد، وجود دارد.</span> <ref><span dir="rtl">هزار و يك كلمه: ص217.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">برخى بر اين باورند كه همه مسائل اصيل فلسفى و مطالب قويم حكمت متعالى و حقايق متين عرفانى را از آن مى توان استنباط كرد.</span> <ref><span dir="rtl">هزار و يك كلمه: ص191.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">برخى مى گويند كه همه اصول و فروع دين، و همه احكام دنيوى و اخروى، و جميع احكام ربوبيت و عبوديت، در اين حديث، خلاصه شده است.</span> <ref><span dir="rtl">ميراث حديث شيعه: دفتر اوّل ص157.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">طرح و ارزيابىِ آنچه در شرح اين حديث گفته شده، فرصت ديگرى مى طلبد؛ ولى به نظر مى رسد كه براى تبيين دقيق مقصود از آن، توجّه به سه نكته ضرورى است:</span>

<span dir="rtl">1. تأمّل در آياتى كه اين حديث شريف، ناظر به آنهاست؛</span>

<span dir="rtl">2. ملاحظه احاديثى كه به منزله شرح اين حديث، شمرده مى شوند؛</span>

<span dir="rtl">3. مراجعه به فهم اصحاب امامان در مفهوم خودشناسى.</span>

<span dir="rtl">بررسى آنچه در باره معانى حديث مذكور گفته شده، نشان مى دهد كه نكاتى كه بدانها اشارت رفت، يا مورد توجّه نبوده و يا كمتر مورد عنايت قرار گرفته اند.</span>

<span id="چهار.-روشن-ترين-معناى-حديث"></span>
===== <span dir="rtl">چهار. روشن ترين معناى حديث</span> =====

<span dir="rtl">مقتضاى دقّت در آياتى كه انسان را براى خداشناسى به خودشناسى دعوت مى نمايند و مجموع احاديثى كه مفسّر و مبيّن آنهاست و همچنين مراجعه به فهم برخى از اصحاب سخن شناس اهل بيت عليهم السلام، اين است كه روشن ترين معناى حديث، دعوت به خودشناسى و تدبّر در حكمت هايى است كه در خلقت انسان به كار رفته و حاكى از علم و قدرت بى نهايت آفريدگار اوست.</span>

<span dir="rtl">اين حكمت ها كه در متن قرآن و احاديث اسلامى تشريح شده اند، عبارت اند از: چگونگىِ آفرينش انسان از خاك، چگونگى پيدايش انسان از نطفه، تصوير جنين در رَحِم، نفخ روح در جنين، اختلاف زبان ها و رنگ ها، تأمين غذاهاى مورد نياز بدن و... كه در باب دوم از فصل پنجم، به تفصيل بيان شده اند</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج4 ص215 (آفرينش انسان).</span></ref> <span dir="rtl">و اين راه، از آسان ترين راه هاى خداشناسى است. امام صادق عليه السلام در تبيين اين راه، آيات حكمت و آثار صنع در وجود انسان را بدين گونه جمع بندى فرموده است:</span>

<span dir="rtl">وَ العَجَبُ مِن مَخلوقٍ يَزعُمُ أَنَّ اللّهَ يَخفى عَلى عِبادِهِ وَ هُوَ يَرى أَثَرَ الصُّنعِ فى نَفسِهِ بِتَركيبٍ يُبهِرُ عَقلَهُ وَ تَأليفٍ يُبطِلُ حُجَّتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: بحار الأنوار: ج3 ص152.</span></ref>

<span dir="rtl">و شگفت از مخلوقى كه مى پندارد خدا از بندگانش پوشيده است، در حالى كه اثر صنع را در تركيب مُحيّرالعقول خويش و پيوند اجزايش به گونه اى كه انكار را بر نمى تابد، مى بيند!</span>

<span dir="rtl">و نيز در تبيين آيه 53 از سوره فصّلت: «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ؛ و در خود شما؛ آيا نمى بينيد؟»، مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إِنَّهُ خَلَقَكَ سَميعا بَصيرا، تَغضَبُ و تَرضى، و تَجوعُ و تَشبَعُ؛ و ذلِكَ كُلُّهُ مِن آياتِ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص210 ح83.</span></ref>

<span dir="rtl">او تو را شنوا و بينا آفريده است. خشم مى گيرى و خشنود مى شوى، گرسنه مى شوى و سير مى گردى و اينها همه از نشانه هاى خداست.</span>

<span dir="rtl">جالب توجّه است كه هشام بن حكم، شاگرد و يار سخن شناس امام صادق عليه السلام نيز همين معناى روشن را از آيات و احاديث خودشناسى استنباط كرده و در باره خداشناسى از طريق خودشناسى مى گويد:</span>

<span dir="rtl">عَرَفتُ اللّهَ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ بِنَفسى؛ لِأَنَّها أَقرَبُ الأَشياءِ إِلَىَّ، و ذلِكَ أنّى أَجِدُها أبعاضا مُجتَمِعَةً، و أَجزاءً مُؤتَلِفَةً.…</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص212 ح84.</span></ref>

<span dir="rtl">خداوند ـ كه بزرگى اش بشكوه باد ـ را از طريق نفسِ (خويشتنِ) خويش شناختم؛ چرا كه نفس من، نزديك ترين چيز به من است و مى بينم كه پاره هايى گرد هم آمده و بخش هايى با هم تناسب يافته است.</span>

<span dir="rtl">او در پايان، اشاره مى كند كه مقصود از سخن خداوند متعال كه مى فرمايد: «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»، همين معناست.</span>

<span dir="rtl">امّا با كمال تأسّف بايد گفت: در تبيين حديث خودشناسى، معناى روشنى كه قرآن و احاديث اسلامى بر آن تأكيد دارند، به كلّى مورد غفلت واقع شده و در شروحى كه ملاحظه شد، حتّى به عنوان يك معنا در رديف ساير معانى ـ كه بعضا تحميل رأى خود و يا ديگران بر اين حديث شريف است ـ ذكر نشده است و اگر دانشمندان مسلمان، اين پيام قرآن را در باره خودشناسى گرفته بودند، اكنون بايد در علوم مربوط به انسان شناسى، سرآمد همه دانشمندان جهان بودند.</span>

<span id="پنج.-مراتب-خودشناسى"></span>
===== <span dir="rtl">پنج. مراتب خودشناسى</span> =====

<span dir="rtl">بى ترديد، خودشناسى، مانند خداشناسى مراتبى دارد، چنان كه در حديثى از امام على عليه السلام مى خوانيم:</span>

<span dir="rtl">أعرَفُكُم بِنَفسِهِ، أعرَفُكُم بِرَبِّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص212 ح87.</span></ref>

<span dir="rtl">آگاه ترينِ شما به نفس خويش، آگاه ترينِ شما به پروردگار خويش است.</span>

<span dir="rtl">پايين ترين مراتب خودشناسى، براى عموم مردم ميسّرند؛ امّا هر چه بر معلومات انسان نسبت به «خود» افزوده شود، شناخت او نسبت به خداوند متعال بيشتر مى شود، تا آن جا كه به معرفت شهودى «خود» دست يازد. آن جاست كه به معرفت شهودى حضرت حق تعالى نيز نايل مى گردد و در كنار فرشتگان و اولو العلم، شاهد يكتايى آن وجود خواهد بود:</span>

<span dir="rtl">«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ.</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: آيه 18.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">خدا، گواهى مى دهد كه خدايى جز او نيست، و فرشتگان و دانشمندان نيز [گواهى مى دهند]».</span>

<span dir="rtl">رسيدن به اين مرتبت از معرفت، جز از راه مجاهدت، ميسّر نيست كه شرح آن در فصل ششم خواهد آمد.</span>

<span id="التجربة"></span>
=== <span dir="rtl">4 / 2: التَّجرِبَةِ</span> ===

<span dir="rtl">4 / 2: تجربه</span>

<blockquote><span dir="rtl">93.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: عُرِفَ اللّهُ سُبحانَهُ بَفَسخِ العَزائِمِ، وحَلِّ العُقودِ، وكَشفِ الضُّرِّ وَالبَلِيَّةِ عَمَّن أَخلَصَ لَهُ النِّيَّةَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص357 ح6315، عيون الحكم والمواعظ: ص339 ح5778.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">93.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداوندِ پاك، با شكسته شدن تصميم ها، و برهم خوردن اراده ها، و برطرف شدن سختى و بلا از كسى كه نيّت را برايش خالص مى گرداند، شناخته شده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">94.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: عَرَفتُ اللّهَ سُبحانَهُ بِفَسخِ العَزائِمِ، وحَلِّ العُقودِ، ونَقضِ الهِمَمِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 250، روضة الواعظين: ص38 وليس فيه «نقض الهمم».</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">94.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: من، خداوند پاك را با در هم شكستن تصميم ها، و برهم خوردن اراده ها، و نقض شدن خواست ها شناختم.</span>

<blockquote><span dir="rtl">95.</span> <span dir="rtl">جامع الأخبار: سُئِلَ أَميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: مَا الدَّليلُ عَلى إِثباتِ الصَّانِعِ؟ قالَ: ثَلاثَةُ أشياءَ: تَحويلُ الحالِ، وضَعفُ الأَركانِ، ونَقضُ الهِمَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">جامع الأخبار: ص39 ح28، بحار الأنوار: ج3 ص55 ح29.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">95.</span> <span dir="rtl">جامع الأخبار: از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد: دليل بر اثبات صانع چيست؟</span>

<blockquote><span dir="rtl">96.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسين عليه السلام: إِنَّ رَجُلاً قامَ إِلى أَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام، فَقالَ: يا أَميرَ المُؤمِنينَ، بِماذا عَرَفتَ رَبَّكَ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: بِفَسخِ العَزمِ، ونَقضِ الهَمِّ؛ لَمّا هَمَمتُ فَحيلَ بَيني وبَينَ هَمّي، وعَزَمتُ فَخالَفَ القَضاءُ عَزمي، عَلِمتُ أنَّ المُدَبِّرَ غَيري.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص288 ح6 عن زياد بن المنذر عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام، الخصال: ص33 ح1، مختصر بصائر الدرجات: ص131 كلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام، روضة الواعظين: ص38 عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام، إرشاد القلوب: ص168 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيه «الهمم» بدل «الهمّ»، بحار الأنوار: ج3 ص42 ح17.</span></ref>

<span dir="rtl">فرمود: «سه چيز: دگرگونى احوال [مردمان] تغيير حالت، سستى اركان [بدن]، و نقض شدن اراده ها».</span>

<span dir="rtl">96.</span> <span dir="rtl">امام حسين عليه السلام: مردى برخاست و به امير مؤمنان عليه السلام گفت: اى امير مؤمنان! با چه چيز، پروردگارت را شناختى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «با شكسته شدن تصميم و نقض شدن اراده. چون [چيزى را] اراده كردم، ميان من و اراده ام مانع ايجاد شد، و چون تصميم گرفتم، قضا [ى الهى] بر خلاف اراده ام شد. بنا بر اين، دانستم كه مدبّرى غير از من وجود دارد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">97.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن هشام بن سالم: سُئِلَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام، فَقيلَ لَهُ: بِما عَرَفتَ رَبَّكَ؟ قالَ: بِفَسخِ العَزمِ، ونَقضِ الهَمِّ؛ عَزَمتُ فَفَسَخَ عَزمي، وهَمَمتُ فَنَقَضَ هَمّي.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص289 ح8، بحار الأنوار: ج3 ص49 ح21.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">97.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از هشام بن سالم ـ: از امام صادق عليه السلام سؤال شد: با چه چيزى پروردگارت را شناختى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «با شكسته شدن تصميم، و نقض شدن اراده. من تصميم گرفتم و او تصميم مرا در هم شكست، و اراده كردم و او اراده مرا نقض كرد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">98.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لِابنِ أَبِي العَوجاءِ لَمّا قالَ: ما مَنَعَهُ إِن كان الأَمرُ كَما يَقولونَ أن يَظهَرَ لِخَلقِهِ ويَدعوهُم إِلى عِبادَتِهِ؛ حَتّى لا يَختَلِفَ مِنهُمُ اثنانِ، ولِمَ احتَجَبَ عَنهُم وأرسَلَ إِلَيهِمُ الرُّسُلَ؟ ولو باشَرَهُم بِنَفسِهِ كانَ أَقرَبَ إِلَى الإِيمانِ بِهِ ـ: وَيلَكَ! وكَيفَ احتَجَبَ عَنكَ مَن أَراكَ قُدرَتَهُ في نَفسِكَ؛ نُشوءَكَ ولَم تَكُن، وكِبَرَكَ بَعدَ صِغَرِكَ، وقُوَّتَكَ بَعدَ ضَعفِكَ، وضَعفَكَ بَعدَ قُوَّتِكَ، وسُقمَكَ بَعدَ صِحَّتِكَ، وصِحَّتَكَ بَعدَ سُقمِكَ، ورِضاكَ بَعدَ غَضَبِكَ، وغَضَبَك بَعدَ رِضاكَ، وحُزنَكَ بَعدَ فَرَحِكَ، وفَرَحَكَ بَعدَ حُزنِكَ، وحُبَّكَ بَعدَ بُغضِكَ، وبُغضَكَ بَعدَ حُبِّكَ، وعَزمَكَ بَعدَ أَناتِكَ، وأَناتَكَ بعد عَزمِكَ، وشَهوَتَكَ بَعدَ كَراهَتِكَ، وكَراهَتَكَ بَعدَ شَهوَتِكَ، ورَغبَتَكَ بَعدَ رَهبَتِكَ، ورَهبَتَكَ بَعدَ رَغبَتِكَ، ورَجاءَكَ بَعدَ يَأسِكَ، ويَأسَكَ بَعدَ رَجائِكَ، وخاطِرَكَ بِما لَم يَكُن في وَهمِك، وعُزوبَ ما أنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص75 ح2، التوحيد: ص127 ح4 وفيه «إبائك» بدل «أناتك» وكلاهما عن ابن أبي العوجاء.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">98.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ ابن ابى العوجاء كه گفت: اگر مطلب، چنان است كه اينها (خداباوران) مى گويند [و خدايى هست]، چه مانعى دارد كه بر آفريدگانش آشكار شود و آنها را به پرستش خود فرا خواند تا ديگر دو نفر هم با يكديگر اختلاف نكنند؟ و چرا از آنها در پرده شد و فرستادگانش را به سوى آنان فرستاد، در صورتى كه اگر خودش مستقيماً اين كار را مى كرد، ايمان آوردن به او آسان تر بود؟ ـ: واى بر تو! چگونه از تو پنهان است كسى كه قدرتش را در وجود تو به تو نشان داده است: نبودى و بود شدى، خُرد بودى و بزرگ شدى، ناتوان بودى و توانا شدى، و بعد از توانايى ات دوباره ناتوان مى شوى، تن درست هستى و بيمار مى شوى، و بيمارى و بهبود مى يابى، خشمگين مى شوى و خشنود مى گردى، و خشنودى و خشمگين مى گردى، شاد هستى، و اندوهگين مى شوى، و اندوهگينى و آن گاه شاد مى گردى، دشمن مى دارى و بعد دوست مى دارى، و دوست مى دارى و بعد دشمن مى دارى، درنگ مى كنى و باز تصميم مى گيرى، و تصميم مى گيرى و باز درنگ مى كنى (از تصميمت منصرف مى شوى)، بعد از آن كه نمى خواهى، مى خواهى، و بعد از آن كه مى خواهى، نمى خواهى، بعد از هراسْ به تو تمايل دست مى دهد، و بعد از تمايلْ دوباره هراسناك مى شوى، نااميد مى شوى و اميدوار مى گردى، و اميدوارى و نوميد مى گردى، و آنچه را كه در ذهنت نبوده است، به خاطر مى آورى و آنچه مى دانى، از ذهنت ناپديد مى گردد؟!</span>

<span dir="rtl">راجع: ص210 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الرابع: طرق معرفة اللّه عز و جل / معرفة النفس).</span>

<span dir="rtl">ر.ك: ص211 (اللّه / مبحث يكم / فصل چهارم: راه هاى شناخت خدا / خودشناسى).</span>

<span id="توضيحى-در-باره-نقش-تجربه-در-خداشناسى"></span>
==== <span dir="rtl">توضيحى در باره نقش تجربه در خداشناسى</span> ====

<span dir="rtl">خداشناسى از راه تجربه را دو گونه مى توان تفسير كرد:</span>

<span dir="rtl">يك. در زندگى شخصى هر كس، حالات و حوادث گوناگونى پيش مى آيد كه از يك، سو حاكى از نقشه و تدبيرِ مدبّر است، و از سوى ديگر، خود در پديد آوردن آن نقشى ندارد، مثل اين كه تصميم قطعى دارد كارى را انجام دهد؛ ولى بدون اين كه دليل عقلىِ خاصّى داشته باشد، از انجام دادن آن منصرف مى شود و بعدها معلوم مى شود اگر انجام مى داد، براى او زيان بار بود. چه كسى بين انسان و عزم قاطع او حايل مى شود و او را از خطر، نجات مى دهد؟</span>

<span dir="rtl">تأمّل در اين تجربه، همان طور كه در كلام امام على عليه السلام ملاحظه شد، انسان را به اين نتيجه مى رساند كه مدبّر زندگى انسان، كسى جز خود انسان است و او جز خداوندِ حكيم دانا و توانا نيست، چنان كه در قرآن مى خوانيم:</span>

<span dir="rtl">«وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">انفال: آيه 24.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">وبدانيد كه خدا، ميان انسان و دلش حايل مى شود».</span>

<span dir="rtl">آرى. خداوند متعال است كه ميان انسان و دلش جدايى مى اندازد و موجب به هم خوردن تصميم و در هم شكستن اراده مى گردد.</span>

<span dir="rtl">همچنين كودكى، جوانى، پيرى، ضعف، قوّت، تن درستى، بيمارى و ساير حالاتى كه براى انسان پيش مى آيند و خارج از اراده و تدبير اويند، حكايت از حاكميت تدبيرِ مدبّرى جز او دارند.</span>

<span dir="rtl">اين تفسير از تجربه، در واقع، شاخه اى از خداشناسى از طريق خودشناسى است. بنا بر اين، مى توان اين احاديث را از جمله احاديث شرح دهنده حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» شمرد.</span>

<span dir="rtl">دو. دومين معناى خداشناسى از راه تجربه، تجربه اى است كه براى انسان هاى موحّد، متّقى و مخلص، پيش مى آيد:</span>

<span dir="rtl">عُرِفَ اللّهُ بِفَسخِ العَزائِمِ، وَحَلِّ العُقودِ، وكَشفِ الضُّرِّ وَالبَلِيَّةِ عَمَّن أخلَصَ لَهُ النِّيَّةَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص228 ح93.</span></ref>

<span dir="rtl">خدا، با بر هم خوردن تصميم ها، و گشوده شدن گِرِه ها، و برطرف شدن سختى ها و گرفتارى هاى آنان كه نيّت خالص دارند، شناخته مى شود.</span>

<span dir="rtl">حلّ مشكلات و دفع گرفتارى هاى زندگى، علاوه بر اسباب و راه هاى شناخته شده عادى و مادّى، راه ديگرى هم دارد و آن، عبارت است از: تقوا، توكّل و اخلاص. قرآن كريم تصريح مى كند:</span>

<span dir="rtl">«وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">طلاق: آيه 2 ـ 3.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">هر كس از خدا پَروا كند، خداوند برايش راه بيرون شدى قرار مى دهد و او را از آن جا كه گمان نمى بَرَد، روزى مى دهد».</span>

<span dir="rtl">و تأكيد مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">«وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا.</span> <ref><span dir="rtl">عنكبوت: آيه 69.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">و آنان كه با تمام توان براى ما بكوشند، به راه هاى خود، راه نمايى شان مى كنيم».</span>

<span dir="rtl">هر پژوهشگرى مى تواند توحيد، بلكه نبوّت را از طريق آزمايش عملىِ آيات ياد شده در زندگى انسان هاى موحّد و متّقى و مخلص، تجربه كند.</span>

<span id="التفكر-في-حدوث-العالم"></span>
=== <span dir="rtl">4 / 3: التفكّر في حُدوثِ العالَمِ</span> ===

<span dir="rtl">4 / 3: انديشيدن در پيدايش جهان</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«أَمْ خُلِقُواْ مِنْ غَيْرِ شَىْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ * أَمْ خَلَقُواْ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بَل لَا يُوقِنُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الطور: 35 و 36.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا از هيچ، آفريده شده اند، يا آن كه خود، آفريدگار [خويش]اند؟ آيا آسمان ها و زمين را [آنان] آفريده اند؟ نه؛ بلكه يقين ندارند».</span>

<span dir="rtl">«اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَىْ ءٍ ».</span> <ref><span dir="rtl">الزمر: 62.</span></ref>

<span dir="rtl">«خدا آفريدگار هر چيز است».</span>

<span dir="rtl">«قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلَى ذَلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنبياء: 56.</span></ref>

<span dir="rtl">«گفت: بلكه پروردگار شما، [همان] پروردگار آسمان ها و زمين است كه آنها را آفريد، و من بر اين، از گواهى دهندگانم».</span>

<span dir="rtl">راجع: الأنعام: 14، يوسف: 101، فاطر: 1، الزمر: 46، الشورى: 11.</span>

<span dir="rtl">ر.ك: انعام: آيه 14، يوسف: آيه 101، فاطر: آيه 1، زمر: آيه 46، شورا: آيه 11.</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">99.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: الحَمدُ للّهِِ... الدّالِّ عَلى قِدَمِهِ بِحُدوثِ خَلقِهِ، وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلى وُجودِهِ... مُستَشهِدٌ بِحُدوثِ الأَشياءِ عَلى أَزَلِيَّتِهِ، وبِما وَسَمَها بِهِ مِن العَجزِ عَلى قُدرَتِهِ، وبِمَا اضطَرَّها إِلَيهِ مِنَ الفَناءِ عَلى دَوامِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 185، التوحيد: ص69 ح26 عن الهيثم بن عبد اللّه الرمّاني عن الإمام الرضا عن آبائه عنه عليهم السلام، البلد الأمين: ص92 وفيهما ذيله من «مستشهد بحدوث»، الاحتجاج: ج1 ص480 ح117، بحار الأنوار: ج4 ص221 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">99.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ستايش، خداوندى را كه... حدوث آفريدگانش را دليل بر قديم بودن و هستى خويش قرار داد...، و حدوث اشيا را بر ازلى بودنش گواه گرفت، و ناتوانى اشيا را ـ كه نشان [و ويژگى] آنها قرار داد ـ گواه بر قدرتش، و نيست شدن را ـ كه فرجام گريزناپذير آنهاست ـ گواه بر جاودانگى خويش.</span>

<blockquote><span dir="rtl">100.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: الحَمدُ للّهِ المُلهِمِ عِبادَهُ حَمدَهُ، وفاطِرِهِم عَلى مَعرِفَةِ رُبوبِيَّتِهِ، الدالِّ عَلى وُجودِهِ بِخَلقِهِ، وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلى أَزَلِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص139 ح5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عليه السلام، نهج البلاغة: الخطبة 152 نحوه، التوحيد: ص56 ح14 عن فتح بن يزيد عن الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج57 ص166 ح105.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">100.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ستايش، خداوندى را كه ستايش خويش را به بندگانش الهام فرمود و آنان را بر شناخت ربوبيتش سرشت؛ او كه آفريدگانش را دليل بر هستى خويش قرار داد و حدوث مخلوقاتش را نشان بر ازلى بودنش.</span>

<blockquote><span dir="rtl">101.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أمّا الاِحتِجاجُ عَلى مَن أَنكَرَ الحُدوثَ مَعَ ما تَقَدَّمَ، فَهُوَ أنّا لَمّا رَأَينا هذَا العالَمَ المُتَحَرِّكَ مُتَناهِيَةً أَزمانُهُ وأعيانُهُ وحَرَكاتُهُ وأَكوانُهُ، وجَميعُ ما فيهِ، ووَجَدنا ما غابَ عَنّا مِن ذلِكَ يَلحَقُهُ النِّهايَةُ، ووَجَد[نَا] العَقلَ يَتَعَلَّقُ بِما لا نِهايَةَ، ولَولا ذلِكَ لَم يَجِدِ العَقلُ دَليلاً يُفَرِّقُ ما بَينَهُما، ولَم يَكُن لَنا بُدٌّ مِن إِثباتِ ما لا نِهايَةَ لَهُ مَعلوما مَعقولاً أَبَدِيّا سَرمَدِيّا، لَيسَ بِمَعلومٍ أنَّهُ مَقصورُ القُوى، ولا مَقدورٌ، ولا مُتَجَزِّئٌ، ولا مُنقَسِمٌ، فَوَجَبَ عِندَ ذلِكَ أن يَكونَ ما لا يَتَناهى مِثلَ ما يَتَناهى.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">وإِذ قَد ثَبَتَ لَنا ذلِكَ، فَقَد ثَبَتَ في عُقولِنا أنَّ ما لا يَتَناهى هُوَ القَديمُ الأَزَلِيُّ، وإِذا ثَبَتَ شَيءٌ قَديمٌ وشَيءٌ مُحدَثٌ، فَقَدِ استَغنَى القَديمُ الباري لِلأَشياءِ عَنِ المُحدَثِ الَّذي أَنشَأَهُ وبَرَأَهُ وأَحدَثَهُ، وصَحَّ عِندَنا بِالحُجَّةِ العَقلِيَّةِ أنَّهُ المُحدِثُ لِلأَشياءِ، وأنَّهُ لا خالِقَ إِلّا هُوَ، فَتَبارَكَ اللّهُ المُحدِثُ لِكُلِّ مُحدَثٍ، الصّانِعُ لِكُلِّ مَصنوعٍ، المُبتَدِعُ لِلأَشياءِ مِن غَيرِ شَيءٍ.</span>

<span dir="rtl">وإِذا صَحَّ أنّي لا أَقدِرُ أن اُحدِثَ مِثلِي استَحال أن يُحدِثَني مِثلي، فَتَعالَى المُحدِثُ لِلأَشياءِ عَمّا يَقولُ المُلحِدونَ عُلُوّا كَبيرا.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج93 ص90 نقلاً عن رسالة النعماني.</span></ref>

<span dir="rtl">101.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: امّا دليل بر نادرستى سخن كسى كه منكر حدوث [و معتقد به قِدَم عالَم] است، علاوه بر آنچه گذشت، اين است كه وقتى مى بينيم اين جهانِ متحرّك، زمان هايش و موجوداتش و حركاتش و پديده هايش و [خلاصه] هر آنچه در اين عالم است، متناهى هستند و آنچه از ديد ما پنهان است نيز نهايتى دارد، و [از سوى ديگر مى بينيم] عقل [گذشته از وجود متناهى، ] به چيزى تعلّق مى گيرد كه نامتناهى است</span> <ref><span dir="rtl">تعلّق عقل به موجود نامتناهى، به تصوّرى است كه از آن دارد.</span></ref> <span dir="rtl">ـ و اگر جز اين بود، دليلى وجود نداشت كه عقل، ميان اين دو [گونه موجود] فرق بگذارد ـ [پس، ] چاره اى نداريم، جز اين كه موجودى نامتناهى و معلوم و معقول و ابدى و سرمدى را اثبات كنيم كه معلوم نيست قُوايش محدود باشد، و مقدور و تجزيه پذير و قسمت پذير باشد، پس در اين هنگام، لازم مى آيد كه نامتناهى، همانند متناهى باشد [كه اين، نشدنى است].</span>

<span dir="rtl">و چون اين براى ما ثابت شد، در خِردهاى ما ثابت است كه آنچه نامتناهى است، قديم و ازلى است. و هر گاه ثابت شد كه موجودى قديم و موجودى حادث وجود دارد، [روشن است كه] آن موجود قديم كه آفريننده موجودات است، از موجود حادثى كه آن را ايجاد كرده و آفريده و پديدش آورده، بى نياز است. و با دليل عقلى برايمان ثابت است كه همو پديدآورنده چيزهاست و آفريدگارى جز او نيست. پس، آفرين بر خداوند كه پديدآورنده هر پديده اى و سازنده هر ساخته اى است و چيزها را از هيچ، ابداع كرده است.</span>

<span dir="rtl">و هر گاه [اين سخن، ] درست باشد كه: من قادر نيستم مانند خودم را پديد آورم، محال است كه مانند من هم مرا پديد آورده باشد. پس، آن كه پديدآورنده چيزهاست، بسى برتر است از آنچه كج انديشان در باره او مى گويند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">102.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ: مَا الدَّليلُ عَلى أنَّ لِلعالَمِ صانِعا؟ـ: أَكثَرُ الأَدِلَّةِ في نَفسي؛ لِأَنّي وَجَدتُها لا تَعدو أَحَدَ أمرَين:</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">إِمّا أن أَكونَ خَلَقتُها وأنَا مَوجودٌ، وإِيجادُ المَوجودِ مُحالٌ. وإِمّا أن أكونَ خَلَقتُها وأنَا مَعدومٌ؛ فَكَيفَ يَخلُقُ لا شَيءٌ؟ فَلَمّا رَأَيتُهُما فاسِدَتَينِ مِنَ الجِهَتَينِ جَميعا عَلِمتُ أنَّ لي صانِعا ومُدَبِّرا.</span> <ref><span dir="rtl">روضة الواعظين: ص39.</span></ref>

<span dir="rtl">102.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ اين پرسش كه: دليل بر اين كه جهان سازنده اى دارد، چيست؟ ـ: بيشتر دلايل در وجود خود من است؛ چرا كه من از دو حال، خارج نيستم:</span>

<span dir="rtl">يا اين كه من خودم را، در حالى كه موجود بوده ام، خلق كرده ام و [اين فرض، باطل است؛ چون] ايجاد موجود، محال است. يا اين كه نبوده ام و خودم را خلق كرده ام و چگونه چيزى كه نيست، مى آفريند؟ پس، چون ديدم كه اين دو فرض، از هر دو جهت باطل است، دانستم كه مرا سازنده اى و مدبّرى است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">103.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن هِشام بن الحكم ـ في حَديثٍ ذَكَرَ فيهِ أبا شاكرٍ الدَّيصانِيَّ وأنَّه طَلَب مِنهُ الاِستِئذانَ لَهُ لِلِقاءِ أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام ـ: فَاستَأذَنتُ لَهُ، فَدَخَلَ فَقالَ لَهُ عليه السلام: أتَأذَنُ لي فِي السُّؤالِ؟ فَقالَ لَهُ [أبو عبد اللّه عليه السلام]: سَل عَمّا بَدا لَكَ. فَقالَ لَهُ: مَا الدَّليلُ عَلى أنَّ لَكَ صانِعا؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: وَجَدتُ نَفسي لا تَخلو مِن إِحدى جِهَتَينِ: إِمّا أن أَكونَ صَنَعتُها أنَا، أو صَنَعَها غَيري؛ فَإِن كُنتُ صَنَعتُها أنَا فَلا أَخلو مِن أَحَدِ مَعنَيَينِ: إِمّا أن أَكونَ صَنَعتُها وكانَت مَوجودَةً، أو صَنَعتُها وكانَت مَعدومَةً؛ فَإِن كُنتُ صَنَعتُها وكانَت مَوجودَةً فَقَدِ استَغنَت بِوُجودِها عَن صَنعَتِها، وإِن كانَت مَعدومَةً فَإِنَّكَ تَعلَمُ أنَّ المَعدومَ لا يُحدِثُ شَيئا، فَقَد ثَبَتَ المَعنَى الثّالِثُ أنَّ لي صانِعا؛ وهُوَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ.</span>

<span dir="rtl">فَقامَ وما أَحارَ جَوابا</span> <ref><span dir="rtl">ما أَحارَ جوابا: أي ما ردَّ (القاموس المحيط: ج2 ص16 «حور»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص290 ح10 عن هشام بن الحكم، بحار الأنوار: ج3 ص50 ح23.</span></ref>

<span dir="rtl">103.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از هِشام بن حَكَم، در داستان ابو شاكر دَيصانى كه از وى خواست برايش از امام صادق عليه السلام اجازه ملاقات بگيرد ـ: پس برايش اجازه گرفتم. وارد شد و گفت: اجازه مى دهى كه بپرسم؟ امام صادق عليه السلام فرمود: «در باره هر آنچه مى خواهى، بپرس».</span>

<span dir="rtl">پرسيد: چه دليلى است بر اين كه تو را سازنده اى است؟</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام فرمود: «من خويشتن را از دو حال، خارج نيافتم: يا خودم خويشتن را ساخته ام، يا ديگرى مرا ساخته است. اگر خودم سازنده خودم بوده ام، باز از دو حال خارج نيست: يا بوده ام و خودم را آفريده ام، يا نبوده ام و خود را آفريده ام. اگر بوده ام و خود را آفريده ام، با بودنم، ديگر نيازى به آفريدنم نبوده است، و اگر نبوده ام، تو خود مى دانى كه معدوم، چيزى را ايجاد نمى كند. پس، شقّ سومى ثابت شد و آن، اين است كه مرا سازنده اى است و آن، خداوند، پروردگار جهانيان است».</span>

<span dir="rtl">ابو شاكر برخاست و جوابى نداد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">104.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن هشام بن الحكم: دَخَلَ أَبو شاكِرٍ الدَّيصانِيُّ عَلى أَبي عَبدِ اللّهِ الصّادِقِ عليه السلام فَقالَ لَهُ: إِنَّكَ أَحَدُ النُّجومِ الزَّواهِرِ، وكانَ آباؤُكَ بُدورا بَواهِرَ، وأُمَّهاتُكَ عَقيلاتٍ عَباهِرَ</span> <ref><span dir="rtl">العبهرةُ: الرقيقة الناصعة البياض. وقيل: هي الّتي جمعت الحُسن والجسم والخُلق (لسان العرب: ج9 ص27 «عبهر»).</span></ref><span dir="rtl">، وعُنصُرُكَ مِن أَكرَمِ العَناصِرِ، وإِذا ذُكِرَ العُلَماءُ فَبِكَ تُثَنَّى الخَناصِرُ، فخَبِّرني أيُّهَا البَحرُ الخَضِمُّ الزّاخِرُ، مَا الدَّليلُ عَلى حُدوثِ العالَمِ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: نَستَدِلُّ عَلَيهِ بِأَقرَبِ الأَشياءِ.</span>

<span dir="rtl">قال: وما هُوَ؟</span>

<span dir="rtl">فَدَعا أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِبَيضَةٍ فَوَضَعَها عَلى راحَتِهِ، فقال: هذا حِصنٌ مَلمومٌ، داخِلُهُ غِرقِئٌ</span> <ref><span dir="rtl">الغِرقِئ: القِشرة الملتزقة ببياض البيض (القاموس المحيط: ج1 ص22 «غرقئ»).</span></ref> <span dir="rtl">رَقيقٌ لَطيفٌ، بِهِ فِضَّةٌ سائِلَةٌ وذَهَبَةٌ مائِعَةٌ، ثُمَّ تَنفَلِقُ عَن مِثلِ الطّاووسِ، أ دَخَلَها شَيءٌ؟ فَقالَ: لا. قالَ: فَهذَا الدَّليلُ عَلى حُدوثِ العالَمِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: أَخبَرتَ فَأَوجَزتَ، وقُلتَ فَأَحسَنتَ، وقَد عَلِمتَ أنّا لا نَقبَلُ إِلّا ما أَدرَكناهُ بِأَبصارِنا، أو سَمِعناهُ بِآذانِنا، أو شَمَمناه بِمَناخِرِنا، أو ذُقناهُ بِأَفواهِنا، أو لَمَسناهُ بِأَكُفِّنا، أو تُصوِّرَ فِي القُلوبِ بَيانا، أوِ استَنبَطَهُ الرَّوِيّاتُ</span> <ref><span dir="rtl">الرَّوِيّات: جمع رويّة؛ وهي التفكّر في الأمر (لسان العرب: ج14 ص350 «روى»).</span></ref> <span dir="rtl">إِيقانا. فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: ذَكَرتَ الحَواسَّ الخَمسَ، وهِيَ لا تَنفَعُ شَيئا بِغَيرِ دَليلٍ، كَما لا يُقطَعُ الظُّلمَةُ بِغَيرِ مِصباحٍ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص292 ح1، الأمالي للصدوق: ص432 ح571، الإرشاد: ج2 ص201، إعلام الورى: ج1 ص543، روضة الواعظين: ص28، بحار الأنوار: ج10 ص211 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">104.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از هشام بن حكم ـ: ابو شاكر ديصانى بر امام صادق عليه السلام در آمد و گفت: تو يكى از ستارگان درخشان [علم و معرفت] هستى، و پدرانت همگى ماه هاى تابان بودند، و مادرانت بانوانى خردمند و ارجمند بوده اند، و نژادت از گرامى ترين نژادهاست، و هر گاه سخن از دانشمندان به ميان آيد، انگشتانْ به سوى تو نشانه مى روند. پس، اى درياى ژرف و سرشار! به من بگو كه دليل بر حدوث جهان چيست؟</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «براى اثبات آن، به نزديك ترينِ چيزها [به تو] استدلال مى كنيم».</span>

<span dir="rtl">گفت: آن چيست؟</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام تخم مرغى خواست و آن را در كف دست خود نهاد و فرمود: «اين، دژى است از هر سو بسته. درونش پوستى نازك و لطيف است و زير آن پوست، نقره اى (سفيده اى) روان و طلايى (زرده اى) مايع است. آن گاه از اين، مثلاً طاووسى بيرون مى آيد. آيا چيزى وارد اين تخم شده است؟».</span>

<span dir="rtl">ابو شاكر گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «همين، دليل بر حدوث جهان است».</span>

<span dir="rtl">ابو شاكر گفت: پاسخى مختصر دادى و سخنى نيكو گفتى؛ امّا تو مى دانى كه ما تنها چيزى را مى پذيريم كه با چشمان خود ببينيم، يا با گوش هايمان بشنويم، يا با بينى هايمان استشمام كنيم، يا با دهان هايمان بچشيم، يا با دستانمان لمس كنيم، يا به وضوح در دل ها تصوّر شود، يا با تفكّر يقين آور، استنباط گردد.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «تو حواسّ پنجگانه را نام بردى، در حالى كه از اين حواس، بدون راه نما، كارى ساخته نيست، چنان كه بدون چراغ، تاريكى را نمى توان پيمود».</span>

<blockquote><span dir="rtl">105.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ الأَشياءَ تَدُلُّ عَلى حُدوثِها مِن... تَحَرُّكِ الأَرضِ ومَن عَلَيها، وَانقِلابِ الأَزمِنَةِ، وَاختِلافِ الوَقتِ، وَالحَوادِثِ الَّتي تَحدُثُ فِي العالَمِ، مِن زِيادَةٍ ونُقصانٍ، ومَوتٍ وبَلاءٍ، وَاضطِرارِ النَّفسِ إِلَى الإِقرارِ بأَنَّ لَها صانِعا ومُدَبِّرا. أما تَرَى الحُلوَ يَصيرُ حامِضا، وَالعَذبَ مُرّا، وَالجَديدَ بالِيا، وكُلٌّ إِلى تَغَيُّرٍ وفَناءٍ؟!</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج2 ص216 ح223، بحار الأنوار: ج57 ص78 ح53.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">105.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: دليل بر حدوث اشيا... حركت زمين و ساكنان آن و دگرگونى زمان ها، و اختلاف اوقات است و [نيز] رويدادهايى كه در جهان، رخ مى دهند، از: فزونى و كاستى، و مرگ و بيمارى. و [با مشاهده اينها] نفْس، ناچار مى شود اعتراف كند كه او را سازنده و تدبيركننده اى است. مگر نمى بينى كه شيرين، تبديل به ترش مى شود و گوارا به تلخ و نو به كهنه و همه چيز به سوى دگرگونى و نيستى در حركت است؟!</span>

<blockquote><span dir="rtl">106.</span> <span dir="rtl">الكافي ـ في خَبَرِ مُناظَرَةِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام لِابنِ أَبِي العَوجاءِ ـ: فَقالَ [عليه السلام] لَهُ: أ مَصنوعٌ أنتَ أو غَيرُ مَصنوعٍ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ عَبدُ الكَريمِ بنُ أبِي العَوجاءِ: بَل، أنَا غَيرُ مَصنوعٍ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ العالِمُ عليه السلام: فَصِف لي لَو كُنتَ مَصنوعا كَيفَ كُنتَ تَكونُ؟ فَبَقِيَ عَبدُ الكَريمِ مَلِيّا لا يُحيرُ جَوابا، ووَلِعَ بِخَشَبَةٍ كانَت بَينَ يَدَيهِ، وهُوَ يَقولُ: طَويلٌ عَريضٌ عَميقٌ قَصيرٌ مُتَحَرِّكٌ ساكِنٌ، كُلُّ ذلِكَ صِفَةُ خَلقِهِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ العالِمُ: فَإِن كُنتَ لَم تَعلَم صِفَةَ الصَّنعَةِ غَيرَها فَاجعَل نَفسَكَ مَصنوعا لِما تَجِدُ في نَفسِكَ مِمّا يَحدُثُ مِن هذِهِ الأُمورِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص76، التوحيد: ص296 ح6، الاحتجاج: ج2 ص200 ح214، بحار الأنوار: ج3 ص31 ح4 وراجع: التوحيد: ص293 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">106.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ در خبر مناظره امام صادق عليه السلام با ابن ابى العوجاء ـ: امام عليه السلام به او فرمود: «آيا تو مصنوع هستى، يا غير مصنوع؟».</span>

<span dir="rtl">عبد الكريم بن ابى العوجاء گفت: من غير مصنوع هستم.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام به او فرمود: «برايم بگو كه اگر مصنوع بودى، چگونه مى بودى؟».</span>

<span dir="rtl">عبد الكريم، مدّتى طولانى خاموش ماند و جوابى نداد و به چوبى كه در برابرش بود، ور مى رفت و مى گفت: دراز، پهن، گود، كوتاه، متحرّك، ساكن. همه اينها [كه] ويژگى مخلوق بودن اوست!</span>

<span dir="rtl">پس امام صادق عليه السلام به او فرمود: «اگر براى مخلوق، جز اينها ويژگى [هايى] نمى دانى، پس خودت را نيز مصنوع بدان؛ زيرا همه اين ويژگى هايى را كه حادث اند، در وجود خودت مى يابى».</span>

<blockquote><span dir="rtl">107.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن أبي الصلت الهرويّ: سَأَلَ المَأمونُ أبَا الحَسَنِ عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليهماالسلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»،</span> <ref><span dir="rtl">هود: 7.</span></ref> <span dir="rtl">فَقالَ: إِنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ... خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ في سِتَّةِ أيّامٍ وهُوَ مُستَولٍ عَلى عَرشِهِ، وكانَ قادِرا عَلى أن يَخلُقَها في طَرفَةِ عَينٍ، ولكِنَّهُ عز و جلخَلَقَها في سِتَّةِ أيّامٍ؛ لِيُظهِرَ لِلمَلائِكَةِ ما يَخلُقُهُ مِنها شَيئا بَعدَ شَيءٍ، وتَستَدِلَّ بِحُدوثِ ما يُحدَثُ عَلى اللّهِ تَعالى ذِكرُهُ مَرَّةً بَعدَ مَرَّةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص320 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص134 ح33، الاحتجاج: ج2 ص393 ح302، بحار الأنوار: ج3 ص318 ح14.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">107.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از ابو الصَّلت هروى ـ: مأمون از ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام در باره اين آيه شريف پرسيد: «و او كسى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او، بر آب بود، تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مى كنيد».</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خداوند متعال، در حالى كه بر عرش خويش استيلا داشت، آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد، هرچند مى توانست آنها را در چشم بر هم زدنى بيافريند؛ امّا آنها را در شش روز آفريد تا آنچه را از آنها مى آفريند، تدريجاً به فرشتگان بنماياند، و فرشتگان از طريق پيدايش آنچه پديد مى آيد، تدريجاً به قدرت خداوندِ بلندنام پى ببرند».</span>

<blockquote><span dir="rtl">108.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عليه السلام: أنَّهُ دَخَل عَلَيهِ رَجُلٌ، فَقالَ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، مَا الدَّليلُ عَلى حَدَثِ العالَمِ؟ قال: أنتَ لَم تَكُن ثُمَّ كُنتَ، وقَد عَلِمتَ أنَّكَ لَم تُكَوِّن نَفسَكَ، ولا كَوَّنَكَ مَن هُوَ مِثلُكَ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص293 ح3، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص134 ح32، الأمالي للصدوق: ص433 ح572، الاحتجاج: ج2 ص353 ح280، روضة الواعظين: ص26، بحار الأنوار: ج3 ص36 ح11.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">108.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از حسين بن خالد ـ: مردى بر امام رضا عليه السلام در آمد و گفت: اى پسر پيامبر خدا! دليل بر حدوث جهان چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «تو نبودى و سپس بود شدى، و خوب مى دانى كه نه تو خود، خويشتن را پديد آورده اى و نه كسى همانند تو، تو را پديد آورده است».</span>

<span id="بحثى-در-باره-تعداد-راه-ها-به-سوى-خداوند"></span>
=== <span dir="rtl">بحثى در باره تعداد راه ها به سوى خداوند</span> ===

<span dir="rtl">با تأمّل در آيات و احاديثى كه در باره راه هاى خداشناسى در سه فصل گذشته ملاحظه شدند، مى توان به اين جمع بندى دست يافت كه از نگاه قرآن و احاديث اسلامى، خداشناسى، سه راه اصلى دارد ـ كه راه هاى ديگر به اين سه باز مى گردند ـ و آنها عبارت اند از:</span>

<span dir="rtl">1. خودشناسى؛</span>

<span dir="rtl">2. جهان شناسى؛</span>

<span dir="rtl">3. مجاهدت.</span>

<span dir="rtl">راه هاى اوّل و دوم، علمى اند؛ امّا راه سوم، عملى است و البته هر سه راه، در اين آيه شريف، مورد اشاره قرار گرفته اند:</span>

<span dir="rtl">«سَنُرِيهِمْ ءَايَاتِنَا فِى الْاَفَاقِ وَ فِى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ.</span> <ref><span dir="rtl">فصّلت: آيه 53.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">به زودى، نشانه هاى خودمان را در كرانه ها[ى هستى] و در وجود خودشان، به آنان نشان خواهيم داد تا برايشان روشن شود كه او حق است. آيا اين كه پروردگارت بر هر چيزى گواه است، كافى نيست؟».</span>

<span dir="rtl">راه سوم ـ كه به كار گيرى همه توان براى انجام دادن اوامر و ره نمودهاى الهى در زندگى است ـ، راه رسيدن به بالاترين درجات خداشناسى، يعنى معرفت شهودى است. راه اوّل و دوم، تنها ارائه طريق است؛ امّا راه سوم، رسيدن به مقصود را تضمين مى نمايد:</span>

<span dir="rtl">«وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا.</span> <ref><span dir="rtl">عنكبوت: آيه 69.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">و آنان كه با تمام توان براى ما بكوشند، به راه هاى خود، راه نمايى شان مى كنيم».</span>

<span dir="rtl">با پيمودن اين راه، نه تنها انسان به بالاترين مراتب خداشناسى، بلكه به بالاترين مراتب خودشناسى و جهان شناسى نيز نايل مى آيد.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، مى توان گفت: صراط مستقيم الهى، يكى بيشتر نيست و آن، دينى است كه انبياى الهى براى تكامل انسان ارائه كرده اند و راه هاى ديگر، در صورتى راه خدايند كه به اين شاه راه، منتهى شوند.</span>

<span dir="rtl">راه ها به سوى خداوند عز و جل، به تعداد آفريده هاست</span>

<span dir="rtl">در اين جا اين سؤال قابل طرح است كه در كلام محدّثان و حكما آمده است:</span>

<span dir="rtl">الطُّرُقُ إلَى اللّهِ عَدَدَ أنفاسِ الخَلائقِ. راه ها به سوى خداوند، به تعداد آفريده هايند.</span>

<span dir="rtl">بايد ديد اين جمله ـ كه در كلام شمارى از محدّثان و حكما يك اصل مسلّم تلقّى شده و گاه به عنوان حديث نبوى هم مطرح مى شود ـ، آيا با وحدت صراط مستقيم الهى منافاتى دارد يا ندارد؟</span>

<span dir="rtl">پاسخ، اين است كه: اين سخن، تاكنون در هيچ يك از منابع معتبر حديثى يافت نشده است. تنها ملّا احمد نراقى، در كتاب مثنوى طاقديس، آن را با عنوان حديث، ذكر كرده است.</span> <ref><span dir="rtl">در اين كتاب آمده است: «بيان حديث: الطرق إلى اللّه عدد أنفاس الخلائق» (مثنوى طاقديس: ص206).</span></ref> <span dir="rtl">به علاوه، جمله مورد بحث، حديث باشد يا نباشد، قطعا مقصودِ كسانى كه به آن استناد كرده اند، تكثّرگرايىِ (پلوراليسم) دينى ـ كه برخى در عصر ما مطرح مى كنند ـ نيست؛ بلكه مقصود، اين است كه راه هاى فرعىِ متّصل به شاه راه اصلى دين ـ كه صراط مستقيم ناميده مى شود ـ فراوان است و هر كس مى تواند از راهى كه متناسب با ظرفيت و استعداد اوست، به اين شاه راه دست يابد. علّامه مجلسى، در اين باره مى گويد:</span>

<span dir="rtl">فهم مردمان و خِرَدهاى ايشان در پذيرش مراتب عرفان و كسب اطمينان (از نظر مقدار و چگونگى، شدّت و ضعف، كُندى و تندى، حالت و علم، و كشف و عيان)، متفاوت است، اگر چه اصل معرفت، فطرى است، به بداهت و يا با كوچك ترين توجّه حاصل مى شود، امّا هر كس را راهى است كه خداى عز و جل او را از آن راه هدايت مى كند، اگر فرد، قابل هدايت باشد. و راه هاى به سوى خدا به اندازه مردمان است و اينان، مراتبى نزد خدا دارند و «خداوند، كسانى از شما را كه گرويده اند و آنان را كه دانش يافته اند، درجاتى چند، بالا مى برد»</span> <ref><span dir="rtl">مجادله: آيه 11.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج67 ص137.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">ملّا احمد نراقى نيز در تبيين اين سخن با زبان شعر مى گويد:</span>

<span dir="rtl">اين چنين فرمود آن آگاه حق شد برابر با نَفَس ها راه حق</span>

<span dir="rtl">راه حق باشد مقابل، آشكار با نَفَس هاى خلايق در شمار</span>

<span dir="rtl">راه ها بسيار و مقصدها يكى است اختلاف راه، ليكن اندكى است</span>

<span dir="rtl">چون درخت و شاخ هاى بى شمار يا چو رودى نهرها از هر كنار</span>

<span dir="rtl">هم يكى باشد ره حق، هم هزار معنى آن را بفهم، اى هوشيار!</span> <ref><span dir="rtl">مثنوى طاقديس: ص206.</span></ref>

<span id="سخنى-درباره-نشانه-هاى-خدا"></span>
=== <span dir="rtl">سخنى درباره نشانه هاى خدا</span> ===

<span dir="rtl">قرآن كريم، همه پديده هاى عالم هستى را آيه هاى روشن و نشانه هاى آشكار و راه نمايان صريح بر وجود آفرينشگر هستى مى داند، به اين معنا كه همه پديده ها از ريزترين ذرات تا بزرگ ترين كهكشان ها و از اتم تا عظيم ترين اجرام آسمانى، و از پديده هاى ديدنى و ناديدنى، همه و همه، آفريده شده اند تا نشانه روشن و آينه تمام نما و راه نماى متقن وجود آفريننده شان باشند.</span>

<span dir="rtl">از آن جا كه پرده اى بر ديدگان آدمى نيست و موانع شناخت قلبى و عقلى، راه هاى قلب و عقل او را نبسته اند، و چون آفريننده عالم، در آينه پديده هاى هستى، از زمين و كوه ها و بيابان ها و درياها و درختان گرفته تا چيزهاى ديگر، تجلّى كرده است، همه هستى، گواه او و هر آنچه از آفاق است، دليل اوست. چه خوب سروده است ابو العتاهيه كه:</span>

<span dir="rtl">شگفتا، چگونه نافرمانى مى شود او/</span>

<span dir="rtl">و يا چگونه منكِر، او را انكار مى كند</span>

<span dir="rtl">در حالى كه در هر چيزى، نشانه اى از اوست/</span>

<span dir="rtl">كه دلالت بر يگانگى او مى كند!</span> <ref><span dir="rtl">فيا عجبا كيف يُعصَى الإلاهُ أم كيف يَجحده الجاحدُ</span>

<span dir="rtl">و فى كلّ شى ءٍ له آيةٌتدلّ على أنّه الواحدُ</span></ref> <span dir="rtl">از ديدگاه قرآن كريم، امكان ندارد كه انسان، جهان هستى را بشناسد؛ ولى خدا را نشناسد، يعنى آفريده ها را ببيند؛ ولى آفريننده را نه. امكان ندارد كه در آينه هستى نظر كند؛ ولى آفريننده هستى براى او در آن جلوه گر نباشد، مگر آن كه در ديدش عيبى باشد.</span>

<span dir="rtl">اين حقيقت قرآنى را امير مؤمنان عليه السلام در جاهاى گوناگون و با چندين بيان و به گونه سحرآميزى كه قلب را شيفته مى كند، بازگو كرده است. كلام ايشان در اين باره، از رساترين بيان هاى خداشناسى از طريق آيات و نشانه هاست، از جمله اين سخن ايشان:</span>

<span dir="rtl">الحَمدُ للّهِ المُتَجَلِّى لِخَلقِهِ بِخَلقِهِ، وَ الظّاهِرِ لِقُلُوبِهِم بِحُجَّتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: موسوعة العقائد الإسلامية: ج3 ص121 ح3514.</span></ref>

<span dir="rtl">سپاس، خداى را كه براى آفريده هايش با آفريدنش تجلّى كرده و در قلب آنان با حجّتش هويدا شده است.</span>

<span dir="rtl">واقعيتْ اين است كه تجلّى آفريدگار براى انسان، چيزى نيست كه بتوان با نوشتن و گفتن، آن را به ديگران منتقل كرد؛ بلكه اين، امرى است كه بايد آن را يافت. طبيعى است كه هر كس ذائقه جانش سالم و ديده بصيرتش نافذ باشد، همه عالم هستى را آينه تمام نماى جمال و جلال خداوند مى يابد.</span>

<span dir="rtl">تجلّى آفريدگار در آينه آفريده ها</span>

<span dir="rtl">درك تجلّى آفريدگار در آينه آفريده ها، به تناسب ميزان استعداد ديد انسان، قوّت و ضعف دارد. هر گاه موانع شناخت در انسان، كمتر و توان رؤيت عقلى و قلبى بيشتر باشد، تجلّى آفريدگارِ خجسته و والا در آينه آفريده ها در حس، بيشتر و در درك، عميق تر است.</span>

<span dir="rtl">ابن ميثم بحرانى در توضيح اقسام درك انسان ها از تجلّيات آفريدگار در آفريده ها، انسان ها را به چهار گروه تقسيم كرده، مى گويد:</span>

<span dir="rtl">تجلّى خداوند، به معناى آن است كه او شناخت خويش را از ره گذر مصنوعاتش، براى دل هاى بندگانش روشن گردانيد، تا جايى كه بندگان، هر يك به اندازه قابليت و پذيرشى كه از مشاهده او دارند، مشاهده اش مى كنند، و اين مشاهده، بسته به تفاوت شعاع هاى نگاه هايشان، متفاوت است. بعضى از آنها اوّل مصنوع را مى بينند بعد صانع را؛ بعضى هر دو را با هم مى بينند؛ بعضى نخست صانع را مى بينند، و بعضى ماسواى صانع را نمى بينند.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة، ابن ميثم بحرانى: ج3 ص38.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">در توضيح اين چهار قسم، مثالى را يادآورى مى كنيم، بلكه تا اندازه اى حقّ مطلب ادا شود. اگر آينه در دست داشته باشى و بخواهى به تصوير چيز مشخّصى نگاه كنى، در ابتدا آينه و آن گاه آن تصوير را مى بينى. گاه هم زمان هر دو را مى بينى و زمانى هم چنان به تصوير نگاه مى كنى و مات در آن مى شوى كه چيز ديگرى را نمى بينى.</span>

<span dir="rtl">با توجّه به اين مثال، مردمى را كه از بينش عقلانى براى درك تجلّى آفريدگار در آينه آفريده ها برخوردارند، مى توان چهار گروه دانست:</span>

<span dir="rtl">گروه اوّل، كسانى هستند كه به آينه آفريده ها نظر مى افكنند و ابتدا آينه و سپس تجلّى آفريدگار را از لا به لاى دقّت در آينه آفريده ها و از توجّه به آنها مشاهده مى كنند.</span>

<span dir="rtl">گروه دوم، كسانى اند كه از نگاه دقيق ترى برخوردارند. آفريدگار را بيش از شناخت گروه نخست مى شناسند؛ چرا كه آينه آفريده ها و آفريدگار را هم زمان مى بينند. به تعبير ديگر، اينان، آفريدگار را در اين آينه و به واسطه آن مى بينند و در همان زمانى كه چشم هايشان كوه و دريا و درخت و ديگر پديده ها را مى بيند، آفريدگار عز و جل را با بينش عقلى درك مى كنند.</span>

<span dir="rtl">گروه سوم، كسانى هستند كه شيداى آفريدگارند و به درجه اى شيفته اند كه هر گاه به آينه آفريده ها نگاه مى كنند، نخست آفريدگار را مشاهده مى كنند و آن گاه آفريده ها را. اينان به آفريده ها از طريق آفريدگار مى رسند و نه از طريق آفريده ها به آفريدگار.</span>

<span dir="rtl">گروه چهارم، كسانى اند كه در قلّه خداشناسى قرار دارند و شناخت و علاقه شان به خداى پاك، به حدّى است كه چيزى جز او نمى بينند. البتّه به اين مرتبه نمى رسند، مگر پيامبر و كسانى كه به اين حقيقت، واقف شده اند كه هستى، تنها در انحصار خداوند والاست و وجود جز او، چون سايه، اعتبارى و تبعى است.</span>

<span id="الفصل-الخامس-آيات-معرفة-الله-عز-و-جل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الخامس: آيات معرفة اللّه عز و جل</span> ==

<span dir="rtl">فصل پنجم: نشانه هاى شناخت خدا</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَايَاتٍ لِّأُوْلِى الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 190 و 191.</span></ref>

<span dir="rtl">«همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و گردش شب و روز، نشانه هايى براى خردمندان است؛ همانان كه در حال ايستادن و نشستن و به پهلو خفتن، خدا را ياد مى كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند [و مى گويند: ] اى پروردگار ما! تو اينها را بيهوده نيافريده اى. تو [از بيهوده كارى] منزّهى. پس، ما را از عذاب آتش، نگه دار».</span>

<span dir="rtl">«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 164.</span></ref>

<span dir="rtl">«همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و گردش شب و روز و روان شدن كشتى ها در دريا به نفع مردم، و بارانى كه خدا از آسمان فرو مى باراند و به واسطه آن، زمين مرده را زنده مى كند و از هر جنبنده اى در آن مى پراكند، و در حركت باد و ابرهاى رام شده در ميان آسمان و زمين، نشانه هايى است براى مردمانى كه تعقّل مى كنند».</span>

<span dir="rtl">«إِنَّ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَايَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ * وَ فِى خَلْقِكُمْ وَ مَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ ءَايَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ * وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ ءَايَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ * تِلْكَ ءَايَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَىِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ ءَايَاتِهِ يُؤْمِنُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الجاثية: 3 ـ 6.</span></ref>

<span dir="rtl">«همانا در آسمان ها و زمين، براى اهل ايمان، نشانه هايى است. و در آفرينش خودتان و آنچه از [انواع] جنبنده ها پراكنده مى گرداند، براى مردمى كه يقين دارند، نشانه هايى است. و [نيز در] پياپى آمدن شب و روز، و آنچه خدا از روزى از آسمان فرود آورده و به [وسيله] آن زمين را پس از مرگش زنده گردانيده است و [همچنين در] گردش بادها [به هر سو] براى مردمى كه مى انديشند، نشانه هايى است. اين[ها] است آيات خدا كه به راستى، آن را بر تو مى خوانيم. پس، بعد از خدا و نشانه هاى او، به كدام سخن خواهند گرويد؟».</span>

<span dir="rtl">«إِنَّ فِى اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 6.</span></ref>

<span dir="rtl">«همانا در گردش شب و روز و آنچه خدا در آسمان ها و زمين آفريده است، نشانه هايى است براى مردمانى كه تقواپيشه اند».</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ * قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا تُغْنِى الْايَاتُ وَ النُّذُرُ عَن قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 100 و 101.</span></ref>

<span dir="rtl">«و هيچ كس را نرسد كه جز به اذن خدا ايمان بياورد، و البته [خدا] بر كسانى كه نمى انديشند، پليدى مقرّر مى دارد. بگو: بنگريد كه در آسمان ها و زمين چيست؛ ولى نشانه ها و هشدارها گروهى را كه ايمان نمى آورند، سود نمى بخشد».</span>

<span dir="rtl">«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِى اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ».</span> <ref><span dir="rtl">إبراهيم: 10.</span></ref>

<span dir="rtl">«فرستادگانشان گفتند: آيا در وجود خداوند كه آفريننده آسمان ها و زمين است، شك است؟».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">109.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في بَيانِ صِفاتِ الباري جَلَّ وعَلا ـ: فَوقَ كُلِّ شَيءٍ عَلا، ومِن كُلِّ شَيءٍ دَنا، فَتَجَلّى لِخَلقِهِ مِن غَيرِ أن يَكونَ يُرى.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص45 ح4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، علل الشرائع: ص119 ح1 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عليه السلام، كفاية الأثر: ص161 عن هشام بن محمّد عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام، بحار الأنوار: ج11 ص38 ح35.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">109.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در بيان صفات آفريدگار شكوهمند والا ـ: برتر از هر چيز است، و به هر چيزى نزديك است، و خود را بر آفريدگانش نماياند، بى آن كه ديده شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">110.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: ـ في دُعاءِ الجَوشَنِ الكَبيرِ ـ يا مَن فِي السَّماءِ عَظَمَتُهُ، يا مَن فِي الأَرضِ آياتُهُ، يا مَن في كُلِّ شَيءٍ دَلائِلُهُ، يا مَن فِي البِحارِ عَجائِبُهُ، يا مَن فِي الجِبالِ خَزائِنُهُ، يا مَن يَبدَأُ الخَلقَ ثُمَّ يُعيدُهُ، يا مَن إِلَيهِ يَرجِعُ الأَمرُ كُلُّهُ، يا مَن أَظهَرَ في كُلِّ شَيءٍ لُطفَهُ، يا مَن أَحسَنَ كُلَّ شَيءٍ خَلقَهُ، يا مَن تَصَرَّفَ فِي الخَلائِقِ قُدرَتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">البلد الأمين: ص407، بحار الأنوار: ج94 ص391.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">110.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعاى جوشن كبير ـ: اى كسى كه در آسمان، [نشانِ] عظمت اوست! اى كسى كه در زمين، نشانه هاى [وجود و قدرت] اوست! اى كسى كه در هر چيزى دلايل [رهنمون به سوى] اوست! اى كسى كه در درياها شگفتى هاى اوست! اى كسى كه در كوه ها گنجينه هاى اوست! اى كسى كه آفرينش را مى آغازد و سپس آن را باز مى گرداند (مبدأ و معاد عالم هستى است)! اى كسى كه مرجع همه امور است! اى كسى كه لطف خويش را در هر چيزى آشكار ساخته است! اى كسى كه هر چيز را نيكو آفريده است! اى كسى كه خلايق، در يد قدرت اويند!</span>

<blockquote><span dir="rtl">111.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أَتاهُ ناسٌ مِن أَيادٍ</span> <ref><span dir="rtl">بطن من العرب العدنانية، ينسب إلى أياد بن نزار بن معد بن عدنان، من أجداد العرب في الجاهلية ينسب إليه (بنو إياد)، وهم قبائل كثيرة. كانت ديار الأياديين في الجاهلية جهات الحرم وما بين تهامة وحدود نجران، وخرجوا إلى العراق بعد أن تكاثر المضريون، فنزلوا في شرقيه، ومن مواطنهم فيه الأنبار وعين أباغ وتكريت (الأعلام: ج2 ص32).</span></ref><span dir="rtl">، فَقالَ لَهُم: وَيحَكُم! ما فَعَلَ قَيسُ (قَسُّ) بنُ ساعِدَةَ؟</span> <ref><span dir="rtl">أحد حكماء العرب ومن كبار خطبائهم في الجاهلية، كان أسقف نجران، ويقال: إنّه أوّل عربي خطب متوكّئاً على سيف أو عصا. طالت حياته وأدرك النبي صلى الله عليه و آله قبل النبوّة (الأعلام للزِّرِكلي: ج5 ص196).</span></ref> <span dir="rtl"></span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالوا: ماتَ يا رَسولَ اللّهِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ صلى الله عليه و آله: ما أَحَدٌ كانَ مِن أَهلِ الجاهِلِيَّةِ كانَ أَحَبَّ إِلَيَّ أن أَلقاهُ مِنهُ؛ لِشَيءٍ سَمِعتُهُ مِنهُ فِيسوقٍ وأنَا مَعَ عَمّي أَبيطالِبٍ غُلامٌ، سَمِعتُهُ وَالنَّاسُ حَولَهُ وهُوَ يَقولُ: أَيُّهَا النَّاسُ، إِنّي قد بَلَغتُ سِنّا، فَاسمَعوا مَقالَتي: أَرى سَماءً مَبنيَّةً، وأَرى شَمسا مَضحِيَّةً، وأَرى قَمَرا بَدرِيّا، وأَرى نُجوما تَسري، وأَرى جِبالاً مَرسِيَّةً، وأَرى أَرضا مَدحُوَّةً، وأرى لَيلاً ونَهارا ومَطَرا وشِتاءً وصَيفا ونَباتا، وأَرى مَن ماتَ لا يَرجِعُ، فَلا أَدري رَضوا فَقاموا، أم سَخَطوا فَناموا! أمّا بَعدُ؛ فَإِنّ لِهذِهِ الأَشياءِ رَبّا يُدَبِّرُها لِمَن عَقِلَ فِي اختلافِ هذِهِ الأَشياءِ.</span> <ref><span dir="rtl">الجعفريّات: ص174 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">111.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: جماعتى از اياد</span> <ref><span dir="rtl">اَياد، طايفه اى از عرب عدنانى اند كه به اَياد بن نزار بن معد بن عدنان (از نياكان عرب در دوره جاهليت) منسوب اند. اَياد به تيره هاى زيادى اند و منطقه سكونت آنان در اطراف مكّه و ميان تهامه و حدود نجران بوده است. پس از اين كه جمعيت مضرى ها در آن جا زياد شد، آنان به منطقه شرق عراق كوچيدند و از جمله در انبار، عين اَباغ و تكريت، سكنا گزيدند.</span></ref> <span dir="rtl">نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند. پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان فرمود: «بسيار خوب، از قيس (قُسّ) بن ساعده</span> <ref><span dir="rtl">قيس يا قس، يكى از حكيمان عرب و از سخنوران نامى در دوره جاهليت است. وى اسقف نجران بوده و گفته شده: اوّلين خطيب عربى است كه هنگام خطبه خواندن، به چوب دستى و يا عصايى تكيه مى زد. عمرش طولانى بود و پيامبر صلى الله عليه و آله را قبل از بعثت درك كرد.</span></ref> <span dir="rtl">چه خبر؟».</span>

<span dir="rtl">گفتند: مُرد، اى پيامبر خدا!</span>

<span dir="rtl">فرمود: «هيچ يك از مردم جاهليت را به اندازه او دوست نداشتم كه ملاقات كنم، به خاطر سخنى كه در يكى از بازارها از او شنيدم. در زمان نوجوانى، با عمويم ابو طالب در آن بازار بودم كه ديدم مردم پيرامونش را گرفته اند و او مى گويد: اى مردم! از من، سنّى گذشته است. پس سخنم را بشنويد: من آسمانى برافراشته، و خورشيدى فروزان و ماهى تابان، و اخترانى در گردش، و كوه هايى استوار، و زمينى گسترده، و شب و روز و باران و زمستان و تابستان و گياهان را مشاهده مى كنم، و كسانى را مى بينم كه مُردند و ديگر بر نمى گردند و نمى دانم خرسند شدند و برخاستند، يا ناخرسند شدند و خفتند! و اينك [بدانيد كه] اين چيزها را پروردگارى است كه تدبيرشان مى كند، و آن كه در گونه گونى (/ گردش) اين پديده ها بينديشد، بدان پى مى برد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">112.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كَفى بِإِتقانِ الصُّنعِ لَها [أي المَخلوقاتِ] آيَةً، وبِمُرَكَّبِ الطَّبعِ عَلَيها دَلالَةً، وبِحُدوثِ الفِطَرِ عَلَيها قِدمَةً، وبِإِحكامِ الصَّنعَةِ لَها عِبرَةً.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص71 ح26 عن الهيثم بن عبد اللّه الرمّاني عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، البلد الأمين: ص92، بحار الأنوار: ج4 ص222.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">112.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ساختن استوار اينها (آفريده ها)، خود، بهترين نشانه [بر وجود خداوند] است و در تركيب طبايع آنها، بهترين دلالت، و در حدوث آفرينش آنها بهترين دليل بر قدمت [و ازليت] او، و در ساختار دقيق و محكمشان بهترين درس [خداشناسى].</span>

<blockquote><span dir="rtl">113.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ، وبِالفِكرَةِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ، وبِآياتِهِ احتَجَّ عَلى خَلقِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص62، التوحيد: ص35 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص151 ح51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي عن الإمام الرضا عليه السلام، الأمالي للمفيد: ص254 ح4 عن محمّد بن زيد الطبري عن الإمام الرضا عليه السلام، الأمالي للطوسي: ص22 ح28 عن محمّد بن يزيد الطبري عن الإمام الرضا عليه السلام وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج4 ص228 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">113.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از آفريده هاى خدا به وجود او راه مى توان برد، و به واسطه خردها به شناخت او مى توان رسيد، و با انديشه، حجّت [و دلايل وجود او] ثابت مى شود، و او از طريق نشانه هايش، بر خلق خويش احتجاج (استدلال) كرده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">114.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: عَجِبتُ لِمَن شَكَّ فِي اللّهِ وهُوَ يَرى خَلقَ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 126، خصائص الأئمّة: ص101.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">114.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: در شگفتم از كسى كه مخلوقات خدا را مى بيند و با اين حال، در وجود خداوند، شك مى كند!</span>

<blockquote><span dir="rtl">115.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَن إِثباتِ الصّانِعِ ـ: البَعرَةُ تَدُلُّ عَلَى البَعيرِ، وَالرَّوثَةُ تَدُلُّ عَلَى الحَميرِ، وآثارُ القَدَمِ تَدُلُّ عَلَى المَسير، فَهَيكَلٌ عِلوِيٌّ بِهذِهِ اللَّطافَةِ، ومَركَزٌ سِفلِيٌّ بِهذِهِ الكَثافَةِ، كَيفَ لا يَدُلّانِ عَلَى اللَّطيفِ الخَبيرِ؟!</span> <ref><span dir="rtl">جامع الأخبار: ص35 ح13 وراجع: روضة الواعظين: ص39 وبحار الأنوار: ج3 ص55 ح27.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">115.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در پاسخ سؤال از اثبات صانع ـ: وجود پشگل شتر بر وجود شتر دلالت دارد، و وجود سرگين بر وجود الاغ، و آثار پا بر وجود راه. حال، آسمانى به اين ظرافت، و زمينى به اين ضخامت، چگونه بر وجود و موجودى لطيف و آگاه دلالت ندارند؟!</span>

<blockquote><span dir="rtl">116.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: الحَمدُ للّهِِ الَّذي... تَتَلَقّاهُ الأَذهانُ لا بِمُشاعَرَةٍ، وتَشهَدُ لَهُ المَرائي لا بِمُحاضَرَةٍ. لَم تُحِط بِهِ الأَوهامُ، بَل تَجَلّى لَها بِها.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 185، الاحتجاج: ج1 ص480 ح117، بحار الأنوار: ج4 ص261 ح9.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">116.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ستايش، خدايى را كه... ذهن ها او را در مى يابند، امّا نه با ادراك حسّى، و ديدنى ها به وجودش گواهى مى دهند، امّا نه به واسطه مشاهده حسّى. در وهم ها نمى گنجد؛ بلكه به واسطه وهم ها بر آنها تجلّى كرده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">117.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسين عليه السلام ـ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ ـ: أنتَ الَّذي تَعَرَّفتَ إِلَيَّ في كُلِّ شَيءٍ، فَرَأَيتُكَ ظاهِرا في كُلِّ شَيءٍ، وأنتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الإقبال (طبعة دار الكتب الإسلاميّة): ص350، بحار الأنوار: ج67 ص142.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">117.</span> <span dir="rtl">امام حسين عليه السلام ـ در دعاى عرفه ـ: تو آنى كه در هر چيزى خود را به من شناساندى. پس تو را در هر چيز آشكار ديدم، و تو براى هر چيزى آشكارى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">118.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَ مَن كَانَ فِى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الْاخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً»</span> <ref><span dir="rtl">الإسراء: 72.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: مَن لَم يَدُلَّهُ خَلقُ السَّماواتِ وَالأَرضِ، وَاختِلافُ اللَّيلِ وَالنَّهارِ، ودَوَرانُ الفَلَكِ وَالشَّمسِ وَالقَمَرِ، وَالآياتُ العَجيباتُ عَلى أنَّ وَراءَ ذلِكَ أَمرا أَعظَمَ مِنهُ، فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعمى وأَضَلُّ سَبيلاً؛ فَهُوَ عَمّا لَم يُعايِن أَعمى وأَضَلُّ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص455 ح6، الاحتجاج: ج2 ص165 ح193 كلاهما عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج3 ص28 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">118.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل كه: «و كسى كه در اين [دنيا] كور باشد، در آخرت نيز كور است و گم راه تر است» ـ: كسى كه آفرينش آسمان ها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و گردش گردون و خورشيد و ماه، و [ديگر] نشانه هاى شگفت انگيز، او را به اين ره نمون نشوند كه در پس اينها، حقيقتى باعظمت تر از آنها وجود دارد، چنين كسى در آخرت، كور[دل] و گم راه تر است؛ چرا كه او از ديدن اين همه، كور است و ره به جايى (حقيقت ماورايى) نمى برد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">119.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سَأَلَهُ الزِّنديقُ: مَا الدَّليلُ عَلَيهِ؟ قالَ ـ: وُجودُ الأَفاعيلِ دَلَّت عَلَى أنَّ صانِعا صَنَعَها. ألا تَرى أنَّكَ إِذا نَظَرتَ إِلى بِناءٍ مُشَيِّدٍ مَبنِيٍّ عَلِمتَ أنَّ لَهُ بانِيا وإِن كُنتَ لَم تَرَ البانِيَ ولَم تُشاهِدهُ؟!</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص81 ح5، التوحيد: ص244 ح1، الاحتجاج: ج2 ص197 ح213 كلّها عن هشام بن الحكم، بحار الأنوار: ج10 ص195 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">119.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ اين سؤال زنديق كه: دليل بر وجود او چيست؟ ـ: وجود ساخته ها دلالت بر اين دارد كه سازنده اى آنها را ساخته است. آيا نمى بينى كه چون به بنايى ساخته و برافراشته نظر مى افكنى، درمى يابى كه آن را بنّايى است، هرچند تو آن بنا را نديده و مشاهده نكرده باشى؟!</span>

<blockquote><span dir="rtl">120.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ ـ: يا مُفَضَّلُ، أَوَّلُ العِبَرِ وَالأَدِلَّةِ عَلَى الباري ـ جَلَّ قُدسُهُ ـ تَهيِئَةُ هذَا العالَمِ، وتَأليفُ أَجزائِهِ ونَظمُها عَلى ما هِيَ عَلَيهِ؛ فَإِنَّكَ إِذا تَأَمَّلتَ العالَمَ بِفِكرِكَ ومَيَّزتَهُ بِعَقلِكَ وَجَدتَهُ كَالبَيتِ المَبنِيِّ، المُعَدِّ فيهِ جَميعُ ما يَحتاجُ إِلَيهِ عِبادُهُ، فَالسَّماءُ مَرفوعَةٌ كَالسَّقفِ، وَالأَرضُ مَمدودَةٌ كَالبِساطِ، وَالنُّجومُ مَنضودَةٌ كَالمَصابيحِ، وَالجَواهِرُ مَخزونَةٌ كَالذَّخائِرِ، وكُلُّ شَيءٍ فيها لِشَأنِهِ مُعَدٌّ، وَالإِنسانُ كَالمُمَلَّكِ ذلِكَ البَيتَ، وَالمُخَوَّلِ جَميعَ ما فيهِ، وضُروبُ النَّباتِ مُهَيَّأَةٌ لِمَآرِبِهِ، وصُنوفُ الحَيَوانِ مَصروفَةٌ في مَصالِحِهِ ومَنافِعِهِ، فَفي هذا دَلالةٌ واضِحَةٌ عَلى أنَّ العالَمَ مَخلوقٌ بِتَقديرٍ وحِكمَةٍ، ونِظامٍ ومُلاءَمَةٍ، وأنَّ الخالِقَ لَهُ واحِدٌ، وهُوَ الَّذي أَلَّفَهُ ونَظَمَهُ بَعضا إِلى بَعضٍ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص61 نقلاً عن توحيد المفضّل.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">120.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به مفضّل بن عمر ـ: اى مفضّل! نخستين دليل و برهان بر وجود آفريدگارِ بسيار پاك، فراهم آوردن اين جهان و تركيب اجزاى آن و نظم بخشيدن دقيق به آنهاست. هر گاه با انديشه ات در اين جهان تأمّل كنى و با خِرَدت آن را وارسى نمايى، آن را همچون خانه اى مى يابى كه همه آنچه بندگان او بدان نياز دارند، در آن فراهم آمده است. آسمان، مانند سقف [آن خانه] برافراشته شده و زمين، چون فرش، گسترده شده است و ستارگان، چونان چراغ، چيده شده اند و گوهرها همچون گنجينه اندوخته شده اند و هر چيزى در آن، براى كارى آماده شده است، و انسان مانند مالك اين خانه است و همه آنچه در اين خانه است، در اختيار او نهاده شده است. انواع گياهان براى مقاصد او آماده گشته اند و انواع حيوانات، در راه مصالح و منافع او به كار گرفته شده اند. پس، اين همه، آشكارا دلالت بر آن دارد كه جهان، با نقشه و حكمت و سازمان و هماهنگى آفريده شده است، و آفريننده آنها يكى است و هموست كه اجزاى اين عالم را تركيب و نظم بخشيده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">121.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: ولَعَمري لَو تَفَكَّروا في هذِهِ الأُمورِ العِظامِ لَعايَنوا مِن أَمرِ التَّركيبِ البَيِّنِ، ولُطفِ التَّدبيرِ الظّاهِرِ، ووُجودِ الأَشياءِ مَخلوقَةً بَعدَ أن لَم تَكُن، ثُمَّ تَحَوُّلِها مِن طَبيعَةٍ إِلى طَبيعَةٍ، وصَنيعَةٍ بَعدَ صَنيعَةٍ، ما يَدُلُّهُم ذلِكَ عَلَى الصَّانِعِ؛ فَإِنَّهُ لا يَخلو شَيءٌ مِنها مِن أن يَكونَ فيهِ أَثرُ تَدبيرٍ وتَركيبٍ يَدُلُّ عَلى أنَّ لَهُ خالِقا مُدَبِّرا، وتَأليفٍ بِتَدبيرٍ يَهدي إِلى واحِدٍ حَكيمٍ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص153 نقلاً عن رسالة الاهليلجة.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">121.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: به جانم سوگند، اگر [مردم] در اين پديده هاى شكوهمند مى انديشيدند، بى گمان در تركيبِ آشكار و تدبيرِ ظريف و نمايان و پديد آمدن اشيا ـ كه نبوده اند ـ و تبديل و تحوّل آنها از طبيعتى به طبيعتى و شكلى به شكلى ديگر، نشانه اى مى ديدند كه آنها را به وجود سازنده، ره نمون مى شد؛ زيرا هيچ يك از اين پديده ها، از اثر تدبير و تركيب كه نشان مى دهد آن را آفريدگارى مدبّر است، و از تأليفى مدبّرانه كه به خداى يگانه و حكيم ره نمون مى شود، خالى نيست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">122.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: يُدَلُّ عَلَى اللّهِ عز و جل بِصِفاتِهِ، ويُدرَكُ بِأَسمائِهِ، ويُستَدَلُّ عَلَيهِ بِخَلقِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص437 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص175 ح1 كلاهما عن الحسن بن محمّد النوفلي.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">122.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: از طريق صفات خداوند عز و جل به او راه برده مى شود، او از ره گذر نام هايش درك مى گردد، و به وسيله آفريدگانش به وجود او پى برده مى شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">123.</span> <span dir="rtl">الإمام الجواد عليه السلام: كُلُّ مُتَجَزِّىً أو مُتَوَهَّمٍ بِالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ فَهُوَ مَخلوقٌ دالٌّ عَلى خالِقٍ لَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص116 ح7، التوحيد: ص193 ح7، الاحتجاج: ج2 ص468 ح321 كلّها عن أبي هاشم الجعفري، بحار الأنوار: ج4 ص153 ح1 وراجع: الاحتجاج: ج2 ص375 ح285.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">123.</span> <span dir="rtl">امام جواد عليه السلام: هر آنچه تجزيه پذير باشد يا به كمى و بيشى به وهم درآيد، آفريده است و دلالت بر آن دارد كه وى را آفريدگارى است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">124.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار عن المولى محمّد تقي المجلسي قدس سره: قال سبحانه: كُنتُ كَنزا مَخفِيّا، فَأَحبَبتُ أن أُعرَفَ، فَخَلَقتُ الخَلقَ لِكَي أُعرَفَ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج87 ص199، إحقاق الحقّ: ج1 ص431، رسائل الكركي: ج3 ص159 وفيه «لأن اُعرف» بدل «لكي اُعرف»، شرح الأسماء للسبزواري: ج1 ص64 ولم نعثر على هذا الحديث في المصادر الأصليّة.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">124.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار ـ به نقل از ملّا محمّدتقى مجلسى ـ: خداوند سبحان فرمود: «من گنجى پنهان بودم و دوست داشتم كه شناخته شوم. پس، آفريدگان را آفريدم تا شناخته شوم».</span>

<span dir="rtl">راجع: ص186 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الثالث: مبادئ معرفة اللّه عز و جل / العقل).</span>

<span dir="rtl">ر.ك: ص187 (خدا / مبحث يكم / فصل سوم: مبانى شناخت خدا / خِرَد).</span>

<span id="الفصل-السادس-طرق-الوصول-إلى-أسمى-مراتب-معرفة-الله-عز-و-جل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل السادس: طرق الوصول إلى أسمى مراتب معرفة اللّه عز و جل</span> ==

<span dir="rtl">فصل ششم: راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى</span>

<span id="ذكر-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">6 / 1: ذِكرُ اللّه عز و جلِ</span> ===

<span dir="rtl">6 / 1: ياد خدا</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً * هُوَ الَّذِى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا».</span> <ref><span dir="rtl">الأحزاب: 41 ـ 43.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را فراوان ياد كنيد و هر بام و شام، او را به پاكى بستاييد. او كسى است كه خود و فرشتگانش بر شما درود مى فرستند تا شما را از تاريكى ها به روشنى بَرَد و او با مؤمنان، مهربان است».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">125.</span> <span dir="rtl">عدّة الداعي: في بَعضِ الأَحاديثِ القُدسِيَّةِ: أَيُّما عَبدٍ اطَّلَعتُ عَلى قَلبِهِ فَرَأَيتُ الغالِبَ عَلَيهِ التَّمَسُّكَ بِذِكري تَوَلَّيتُ سِياسَتَهُ، وكُنتُ جَليسَهُ ومُحادِثَهُ وأَنيسَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">عدّة الداعي: ص235.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">125.</span> <span dir="rtl">عدّة الداعى: در حديث قدسى آمده است: «هر بنده اى كه به دلش بنگرم و ببينم كه تمسّك به ياد من بر او غالب است (غالباً به ياد من است)، اداره كردن و تربيت او را خود به عهده مى گيرم و همنشين و همسخن و همدم او خواهم بود».</span>

<blockquote><span dir="rtl">126.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَقولُ اللّهُ تَعالى: إِذا كانَ الغالِبُ عَلى عَبدِيَ الاِشتِغالَ بي جَعَلتُ نَعيمَهُ ولَذَّتَهُ في ذِكري، فَإِذا جَعَلتُ نَعيمَهُ ولَذَّتَهُ فيذِكري عَشَقَني وعَشَقتُهُ، فَإِذا عَشَقَني وعَشَقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ فيما بَيني وبَينَهُ، وصِرتُ مَعالِما بَين عَينَيهِ، لا يَسهو إِذا سَهَا النَّاسُ، أُولئِكَ كَلامُهُم كَلامُ الأَنبِياءِ.</span> <ref><span dir="rtl">حلية الأولياء: ج6 ص165 الرقم 364 عن الحسن، كنز العمّال: ج1 ص433 ح1872 وفيه «بغيته» بدل «نعيمه» في كلا الموضعين.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">126.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال مى فرمايد: «هر گاه بنده ام غالباً به ياد من مشغول باشد، خوشى و لذّت او را در ياد خودم قرار مى دهم، و چون خوشى و لذّتش را در ياد خودم قرار دهم، عاشق يكديگر مى شويم، و چون عاشق يكديگر شديم، حجاب ميان خود و او را كنار مى زنم و همواره در برابر ديدگان او خواهم بود، به طورى كه آن گاه كه مردم دچار اشتباه مى شوند، او دچار اشتباه نمى شود. اينان، سخنشان [همچون] سخن پيامبران است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">127.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: ذِكرُ اللّهِ قوتُ النُّفوسِ، ومُجالَسَةُ المَحبوبِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص29 ح5166 و ج1 ص85 ح322، عيون الحكم والمواعظ: ص62 ح1600 وفيهما «الذكر مجالسة المحبوب».</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">127.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ياد خدا، خوراك جان ها و همنشينى با محبوب است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">128.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: ذاكِرُ اللّهِ مُؤانِسُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص28 ح5160، عيون الحكم والمواعظ: ص256 ح4741.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">128.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ذاكر خدا، همدم اوست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">129.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في مُناجاتِهِ في شَهرِ شَعبانَ ـ: إِلَهي فَلَكَ أَسأَلُ... أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأن تَجعَلَني مِمَّن يُديمُ ذِكرَكَ، ولا يَنقُضُ عَهدَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الإقبال: ج3 ص299، بحار الأنوار: ج94 ص99 ح13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وكلاهما عن ابن خالويه.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">129.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در مناجات خويش در ماه شعبان ـ: [از تو درخواست مى كنم كه] بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى و مرا از كسانى قرار دهى كه پيوسته به ياد تو هستند و عهد تو را نمى شكنند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">130.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إِلى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ـ: إِنَّ العَبدَ إِذا ذَكَرَ اللّهَ تَعالى بِالتَّعظيمِ خالِصا اِرتَفَعَ كُلُّ حِجابٍ بَينَهُ وبَينَ اللّهِ مِن قَبلِ ذلِكَ... وإِذا غَفَلَ عَن ذِكرِ اللّهِ كَيفَ تَراهُ بَعدَ ذلِكَ مَوقوفا مَحجوبا قَد قَسا وأَظلَمَ مُنذُ فارَقَ نورَ التَّعظيمِ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص22 وص 23.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">130.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ـ: بنده، هر گاه خداوند متعال را با تعظيم و خالصانه ياد كند، تمام حجاب هايى كه پيش تر ميان او و خدا بوده است، كنار زده مى شود... و هر گاه از ياد خدا غافل شود، زان پس، در حجاب خواهد ماند و [دلش] سخت و تاريك مى شود، از آن زمان كه از نور تعظيم [خداوند] جدا گشته است.</span>

<span id="الصلاة"></span>
=== <span dir="rtl">6 / 2: الصَّلاة</span> ===

<span dir="rtl">6 / 2: نماز</span>

<blockquote><span dir="rtl">131.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الصَّلاةُ مِن شَرائِعِ الدّينِ، وفيها مَرضاةُ الرَّبِّ عز و جل، وهِيَ مِنهاجُ الأَنبِياءِ، ولِلمُصَلّي حُبُّ المَلائِكَةِ، وهُدىً وإِيمانٌ، ونُورُ المَعرِفَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص522 ح11 عن ضمرة بن حبيب، بحار الأنوار: ج82 ص231 ح56.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">131.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نماز، از احكام دين است و خشنودى پروردگار عز و جل در آن است و راه پيامبران است. فرشتگان، نمازگزار را دوست مى دارند و او از هدايت و ايمان و نور معرفت برخوردار است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">132.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: صَلاةُ اللَّيلِ مَرضاةُ الرَّبِّ، وحُبُّ المَلائِكَةِ، وسُنَّةُ الأَنبِياءِ، ونُورُ المَعرِفَةِ، وأَصلُ الإِيمانِ.</span> <ref><span dir="rtl">إرشاد القلوب: ص191 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج87 ص161 ح52.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">132.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نماز شب، مايه خشنودى پروردگار و دوستى فرشتگان، و سنّت پيامبران، و نور معرفت و ريشه ايمان است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">133.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في تفسير مقاطع الأذان والإقامة ـ: ومَعنى «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» فِي الإِقامَةِ، أي حانَ وَقتُ الزِّيارَةِ وَالمُناجاةِ، وقَضاءِ الحَوائِجِ، ودَركِ المُنى، وَالوُصولِ إِلَى اللّهِ عز و جل، وإِلى كَرامَتِهِ وغُفرانِهِ وعَفوِهِ ورِضوانِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص241 ح1، معاني الأخبار: ص41 ح1 كلاهما عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">133.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در تفسير بندهاى اذان و اقامه ـ: معناى «قَد قامتِ الصلاة (نماز، برپا شد)» در اقامه، آن است كه: هنگام ديدار و مناجات، و برآورده شدن حاجات، و رسيدن به آرزوها، و نايل شدن به وصال خداوند عز و جل و كرامت و آمرزش و گذشت و خشنودى او، فرا رسيد.</span>

<span id="الجوع-والصوم"></span>
=== <span dir="rtl">6 / 3: الجَوعُ وَالصَّوم</span> ===

<span dir="rtl">6 / 3: گرسنگى و روزه</span>

<blockquote><span dir="rtl">134.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في ذكر حَديثِ مِعراجِ النَّبيّ صلى الله عليه و آله ـ: قالَ [صلى الله عليه و آله]: يا رَبِّ ما ميراثُ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «ميزات»، والتصويب من بحارالأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">الجوعِ؟ قالَ: الحِكمَةُ، وحِفظُ القَلبِ، وَالتَّقَرُّبُ إِلَيَّ، وَالحُزنُ الدَّائمُ، وخِفَّةُ المُؤنَةِ بَينَ النَّاسِ، وقَولُ الحَقِّ، ولا يُبالي عاشَ بِيُسرٍ أم بِعُسرٍ.…</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">الصَّومُ يُورِثُ الحِكْمَةَ، وَالحِكْمَةُ تُورِثُ المَعْرِفَةَ، وَالمَعْرِفَةُ تُورثُ اليَقينَ.…</span>

<span dir="rtl">يا أَحمَدُ، إِنَّ العَبدَ إِذا جاعَ بَطنُهُ وحَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمتُهُ الحِكمَةَ، وإِن كانَ كافرا تَكونُ حِكمَتُهُ حُجَّةً عَلَيهِ ووَبالاً، وإِن كانَ مُؤمِنا تَكونُ حِكمَتُهُ لَهُ نُورا وبُرهانا وشِفاءً ورَحمةً؛ فَيَعلَمَ ما لَم يَكُن يَعلَمُ ويُبصِرَ ما لَم يَكُن يُبصِرُ، فَأوَّلُ ما أُبَصِّرُهُ عُيوبَ نَفسِهِ؛ حَتّى يُشغَلَ بِها عَن عُيوبِ غَيرِهِ، وأُبَصِّرُهُ دَقائِقَ العِلمِ؛ حَتّى لا يَدخُلَ عَلَيهِ الشَّيطانُ.</span> <ref><span dir="rtl">إرشاد القلوب: ص200 و 203 و 205، بحار الأنوار: ج77 ص21 ح6.</span></ref>

<span dir="rtl">134.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در ذكر حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: اى پروردگار من! ثمره گرسنگى چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «حكمت، و مراقبت دل (/ فزونى حافظه)، و نزديك شدن به من، و اندوه هميشگى، و كم هزينه بودن براى مردم، و گفتن حق، و اهمّيت ندادن به اين كه به آسانى زندگى كند يا با سختى.… روزه، حكمت به بار مى آورد، و حكمت، معرفت را، و معرفت، يقين را.…</span>

<span dir="rtl">اى احمد! هر گاه بنده شكمش گرسنه باشد و زبانش را نگه دارد، به او حكمت مى آموزم. اگر كافر باشد، حكمتش حجّتى عليه او و وبالش است، و اگر مؤمن باشد، حكمتش براى او نور و برهان و شفا و رحمت است. در نتيجه، آنچه را نمى دانسته است، مى داند و آنچه را نمى ديده است، مى ببيند. و نخستين چيزى كه به او نشان مى دهم، عيب هاى اوست تا با پرداختن به [اصلاح] آنها از عيبجويى ديگران باز ايستد. و دقايق علم را به او مى آموزم تا شيطان بر او وارد نشود».</span>

<span id="محبة-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">6 / 4: مَحَبَّةُ اللّه عز و جلِ</span> ===

<span dir="rtl">6 / 4: محبّت خدا</span>

<blockquote><span dir="rtl">135.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: المَحَبَّةُ أَساسُ المَعرِفَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">المواعظ العدديّة: ص144.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">135.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: محبّت، اساس معرفت است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">136.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في ذكر حَديثِ مِعراجِ النبيّ صلى الله عليه و آله ـ: قالَ اللّهُ تَعالى: ... أمَّا الحَياةُ الباقِيَةُ فَهِيَ الَّتي يَعمَلُ لِنَفسِهِ حَتّى تَهونَ عَلَيهِ الدُّنيا، وتَصغُرَ في عَينَيهِ، وتَعظُمَ الآخِرَةُ عِندَهُ... فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ أَسكَنتُ في قَلبِهِ حُبّا حَتّى أَجعَلَ قَلبَهُ لي، وفَراغَهُ وَاشتِغالَهُ وهَمَّهُ وحَديثَهُ مِنَ النِّعمَةِ الَّتي أَنعَمتُ بِها عَلى أَهلِ مَحَبَّتي مِن خَلقي، وأَفتَحَ عَينَ قَلبِهِ وسَمعِهِ حَتّى يَسمَعَ بِقَلبِهِ، ويَنظُرَ بِقَلبِهِ إِلى جَلالي وعَظَمَتي.</span> <ref><span dir="rtl">إرشاد القلوب: ص199 و 204، بحار الأنوار: ج77 ص28 ح6.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">136.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در يادكرد حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: خداى متعال فرمود: «... امّا زندگى جاويدان، آن است كه [بنده] براى خويش كار كند تا آن كه دنيا در نظرش خوار و در نگاهش حقير شود و آخرت در نزد او باعظمت گردد.… هر گاه چنين كرد، در دل او محبّتى جاى مى دهم، تا جايى كه دلش را و نيز فراغت و اشتغالش را و همّ و غمش را و سخن گفتنش را از نعمت هايى كه به اهل محبّتم عطا مى كنم، براى خودم قرار مى دهم، و ديده دل و گوش او را باز مى كنم، آن سان كه با [گوشِ] دلش بشنوند و با [چشمِ] دلش به شكوه و عظمت من بنگرد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">137.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إِلَيهِ ـ: مَنِ اشتاقَ خَدَمَ، ومَن خَدَمَ اتَّصَلَ، ومَنِ اتَّصَلَ وَصَلَ، ومَن وَصَلَ عَرَفَ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص342 ح933.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">137.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: آن كه مشتاق شد، خدمت كرد و آن كه خدمت كرد، پيوست و آن كه پيوست، به وصال نايل آمد و آن كه به وصال نايل آمد، شناخت.</span>

<blockquote><span dir="rtl">138.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: إِلهي فَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ تَوَشَّحَت أَشجارُ الشَّوقِ إِلَيكَ في حَدائِقِ صُدورِهِم... وقَرَّت بِالنَّظَرِ إِلى مَحبوبِهِم أَعيُنُهُم.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص150.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">138.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: معبود من! ما را از كسانى قرار ده كه درختانِ شوقِ به تو در باغ هاى سينه هايشان در هم تنيده است... و از ديدن محبوبشان چشمانشان روشن گشته است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">139.</span> <span dir="rtl">الإمام الصّادق عليه السلام: وَهَبَ [اللّهُ] لِأَهلِ مَحَبَّتِهِ القُوَّةَ عَلى مَعرِفَتِهِ، ووَضَعَ عَنهُم ثِقلَ العَمَلِ بِحَقيقَةِ ما هُم أَهلُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص153 ح2، التوحيد: ص354 ح1 كلاهما عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج5 ص156 ح8.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">139.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: [خداوند] به اهل محبّتش نيروى شناختش را بخشيد و [به لطف محبّت و شناخت خويش، ] گرانىِ بار عمل به حقيقتِ آنچه را كه شايسته آن اند، از دوش آنان برداشت.</span>

<blockquote><span dir="rtl">140.</span> <span dir="rtl">مختصر بصائر الدرجات عن يونس بن ظبيان: دَخَلتُ عَلَى الصّادِقِ جعفر بن مُحَمَّدٍ عليه السلام... فَقالَ: إِنَّما أُولُو الأَلبابِ الَّذينَ عَمِلوا بِالفِكرَةِ حَتّى وَرِثوا مِنهُ حُبَّ اللّهِ؛ فَإنَّ حُبَّ اللّهِ إِذا وَرِثَهُ القَلبُ استَضاءَ وأَسرَعَ إِلَيهِ اللُّطفُ، فَإِذا نَزَلَ مَنزِلَةَ اللُّطفِ صارَ مِن أَهلِ الفَوائِدِ، [فَإِذا صارَ مِن أهلِ الفَوائِدِ]</span> <ref><span dir="rtl">ما بين المعقوفين سقط من المصدر، وأثبتناه من كفاية الأثر وبحار الأنوار؛ إذ لا يصحّ السياق بدونه.</span></ref> <span dir="rtl">تَكَلَّمَ بِالحِكمَةِ، فَإِذا تَكَلَّمَ بِالحِكمَةِ صارَ صاحِبَ فِطنَةٍ، فَإِذا نَزَلَ مَنزِلَةَ الفِطنَةِ عَمِلَ بِها فِي القُدرَةِ، فَإِذا عَمِلَ بِها فِي القُدرَةِ عَرَفَ الأَطباقَ السَّبعَةَ، فَإِذا بَلَغَ إِلى هذِهِ المَنزِلَةِ صارَ يَتَقَلَّبُ فِكرُهُ بِلُطفٍ وحِكمَةٍ وبَيانٍ، فَإِذا بَلَغَ هذِهِ المَنزِلَةَ جَعَلَ شَهوَتَهُ ومَحَبَّتَهُ في خالِقِهِ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ نَزَلَ المَنزِلَةَ الكُبرى، فَعايَنَ رَبَّهُ في قَلبِهِ، ووَرِثَ الحِكمَةَ بِغَيرِ ما وَرِثَهُ الحُكَماءُ، ووَرِثَ العِلمَ بِغَيرِ ما وَرِثَهُ العُلَماءُ، ووَرِثَ الصِّدقَ بِغَيرِ ما وَرِثَهُ الصِّدِّيقونَ. إِنَّ الحُكَماءَ وَرِثُوا الحِكمَةَ بِالصَّمتِ، وإِنَّ العُلَماءَ وَرِثُوا العِلمَ بِالطَّلَبِ، وإِنَّ الصِّدِّيقينَ وَرِثُوا الصِّدقَ بِالخُشوعِ وطُولِ العِبادَةِ، فَمَن أَخَذَ بِهذِهِ الصِّفَةِ إِمّا أن يُسفَلَ أو يُرفَعَ، وأَكثَرُهُم يُسفلُ ولا يُرفعُ إِذا لَم يَرعَ حَقَّ اللّهِ ولَم يَعمَل بِما أَمَرَ بِهِ، فَهذِهِ مَنزِلَةُ مَن لَم يَعرِفهُ حَقَّ مَعرِفَتِهِ، ولَم يُحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ، فَلا تَغُرَّنَّكَ صَلاتُهُم وصِيامُهُم ورِواياتُهُم وكَلامُهُم وعُلومُهُم؛ فَإِنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ: يا يونُسُ، إِذا أَرَدتَ العِلمَ الصَّحيحَ فَعِندَنا أَهلَ البَيتِ؛ فَإِنّا وَرِثناهُ، وأُوتينا شَرعَ الحِكمَةِ وفَصلَ الخِطابِ.</span> <ref><span dir="rtl">مختصر بصائرالدرجات: ص121، كفايه الأثر: ص255 نحوه، بحار الأنوار: ج70 ص25 ح26.</span></ref>

<span dir="rtl">140.</span> <span dir="rtl">مختصر بصائر الدرجات ـ به نقل از يونس بن ظبيان ـ: بر امام صادق عليه السلام وارد شدم.… فرمود: «خردمندان (/ صاحب دلان)، كسانى هستند كه انديشه را به كار گرفتند، تا جايى كه به وسيله آن، محبّت خدا را به دست آوردند. و دل، هر گاه محبّت خدا را به دست آورد، نورانى مى شود و لطف (/ لطافت) به سوى آن مى شتابد، و چون به منزلگاه لطف فرود آيد، از سودمندان مى شود [و چون از سودمندان شود، ] حكيمانه سخن مى گويد، و هر گاه به حكمت سخن بگويد، صاحب هوش (تيزبينى) مى شود، و هر گاه در منزلگاه تيزبينى فرود آيد، آن را با قدرت (/ در قدرت خداوند) به كار مى بندد، و هر گاه با قدرت (/ در قدرت) به كارش بندد، طبقات هفتگانه [ى آسمان] را مى شناسد، و چون به اين مقام برسد، دقيق و حكيمانه و روشن مى انديشد، و هر گاه به اين مقام رسيد، خواست و محبّتش را به آفريدگارش منحصر مى كند، و چون چنين كند، به بالاترين مقام مى رسد و پروردگارش را در دل خويش عيان مى بيند و به حكمت مى رسد، نه از طريقى كه حكيمان به آن رسيده اند، و به دانش دست مى يابد، نه از راهى كه دانشمندان بدان دست يافته اند، و به صِدق نايل مى آيد، نه از طريقى كه صدّيقان به آن نايل گشته اند. حكيمان، حكمت را با سكوت به دست آورده اند و دانشمندان، دانش را با جستنْ تحصيل كرده اند و صدّيقان، صدق را به واسطه خشوع و عبادت طولانى كسب نموده اند. پس هر كه اين ويژگى را بيابد، يا فرو مى افتد يا فراز مى رود، و بيشترشان فرو مى افتند و فراز نمى آيند، هر گاه حقّ خدا را پاس ندارند و آنچه فرمان يافته اند، عمل نكنند؛ زيرا اين، منزلت كسى است كه او (خدا) را چنان كه بايد، نشناخته و چنان كه شايد، به او عشق نورزيده است. پس مبادا نماز و روزه و روايات و گفتار و معلومات آنها تو را بفريبد؛ چرا كه اين گونه مردمان [به سانِ] خرانى هستند».</span>

<span dir="rtl">سپس فرمود: «اى يونس! اگر دانش درست مى خواهى، نزد ما خاندان است؛ چرا كه ما آن را به ارث برده ايم و آبشخور حكمت و فصل الخطاب، به ما داده شده است».</span>

<span dir="rtl">راجع: المحبّة في الكتاب والسنّة: ص343 (القسم الثاني / الفصل السابع: آثار محبّة اللّه عز و جل / لقاء اللّه عز و جل).</span>

<span dir="rtl">ر.ك: دوستى در قرآن و حديث: ص631 (بخش دوم / فصل هفتم: آثار خدا دوستى / ديدار خدا).</span>

==== <span dir="rtl">تعليق</span> ====

<span dir="rtl">إنّ حبّ اللّه سبحانه أحد الطرق إلى بلوغ كمال معرفته، كما جاء في أحاديث هذا الفصل. من جهة اُخرى نقرأ في الفصل السابع أنّ أوّل أثر لمعرفة اللّه ـ جلّ شأنه ـ هو حبّه، فكيف يمكن أن يكون حبّ اللّه طريقا لبلوغ معرفته، ونتيجةً ومحصّلةً لذلك في آنٍ واحدٍ؟</span>

<span dir="rtl">الجواب هو أنّه لا مِراءَ في أنّ حبّه تعالى ثمرة لمعرفته؛ لأنّ الإنسان لايمكن أن يحبّ من لا يعرفه، لكنّ حبّ اللّه بدوره مقدّمة لنيل درجات أعلى من معرفة اللّه.</span>

<span dir="rtl">بتعبير آخر: كلّ درجة من المعرفة ممهِّدة لحبّ أكثر، وكلّ درجة من الحبّ مقدّمة لمعرفةٍ أوفر، حتّى يظفر السالك بأعلى درجات المعرفة الشهوديّة، وهذا هو معنى «المحبّة أساس المعرفة».</span>

<span dir="rtl">توضيح</span>

<span dir="rtl">بى گمان، محبّت خداى سبحان، يكى از راه هاى رسيدن به كمال معرفت اوست، همان گونه كه در احاديث اين فصل آمده است. از سوى ديگر، در فصل هفتم مى خوانيم كه نخستين اثر معرفت خدا، محبّت اوست. پس چگونه ممكن است كه محبّت خدا، راه رسيدن به معرفت او باشد و در همان حال، نتيجه و حاصل آن نيز باشد؟</span>

<span dir="rtl">پاسخ، آن است كه ترديدى نيست كه محبّت خداى متعال، نتيجه معرفت اوست؛ زيرا انسان نمى تواند كسى را كه نمى شناسد، دوست داشته باشد؛ امّا محبّت خدا هم، مقدّمه رسيدن به درجات بالاتر معرفت خداست.</span>

<span dir="rtl">به عبارت ديگر، هر درجه اى از معرفت، زمينه چين محبّت بيشتر است و هر درجه از محبّت، مقدّمه معرفتى بيشتر، تا آن جا كه رهپوى راه خدا، به بالاترين درجات معرفت شهودى مى رسد. و بدين معناست كه مى گويند: «محبّت، اساس معرفت است».</span>

<span id="الانقطاع-إلى-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">6 / 5: الاِنقِطاعُ إلَى اللّه عز و جلِ</span> ===

<span dir="rtl">6 / 5: با تمام وجود به خدا روى آوردن</span>

<blockquote><span dir="rtl">141.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ فِي الدُّعاءِ ـ: إِلهي مَن ذَا الَّذِي انقَطَعَ إِلَيكَ فَلَم تَصِلهُ؟!</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج90 ص342 ح54 نقلاً عن الاختيار لابن الباقي.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">141.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعا ـ: معبود من! كيست كه با تمام وجود، به تو روى آورد و تو به او نپيوندى؟!</span>

<blockquote><span dir="rtl">142.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إِنَّ العَبدَ... إِذا تَوَجَّهَ إِلى مُصَلّاهُ لِيُصَلِّيَ، قالَ اللّهُ عز و جل لِمَلائِكَتِهِ: يا مَلائِكَتي، أما تَرَونَ هذا عَبدي كَيفَ قَدِ انقَطَعَ عَن جَميعِ الخَلائِقِ إِلَيَّ، وأَمَّلَ رَحمَتي وجودي ورَأفَتي؟ أُشهِدُكم أنّي أَختَصُّهُ بِرَحمَتي وكَراماتي.</span> <ref><span dir="rtl">التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص521 و 522، بحار الأنوار: ج82 ص221 ح42.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">142.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بنده... هر گاه براى گزاردن نماز به نمازگاهش مى رود، خداوند عز و جلبه فرشتگانش مى فرمايد: «اى فرشتگان من! اين بنده ام را نمى بينيد كه چگونه از همه خلايق، بريده و به من روى آورده و به رحمت و بخشندگى و مهربانى من اميد بسته است؟ شما را گواه مى گيرم كه من رحمت و كرامت هايم را به او ارزانى داشتم».</span>

<blockquote><span dir="rtl">143.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ من مُناجاتِهِ فِي شَهرِ شَعبانَ ـ: إِلهي هَب لي كَمالَ الاِنقِطاعِ إِلَيكَ، وأَنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيكَ، حَتّى تَخرِقَ أَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ إِلى مَعدِنِ العَظَمَةِ، وتَصيرَ أَرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الإقبال: ج3 ص299، بحار الأنوار: ج94 ص99 ح13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وكلاهما عن ابن خالويه.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">143.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در مناجات خويش در ماه شعبان ـ: معبود من! كمال بريدن از خلق و روى آوردن به خودت را ارزانى ام بدار، و ديدگان دل هايمان را به نور نگاه به تو، روشن گردان تا ديدگان دل هايمان پرده هاى نور را از هم بدرند و به كان عظمت برسند و جان هايمان به عزّت قدس تو بياويزند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">144.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: الوُصلَةُ بِاللّهِ فِي الاِنقِطاعِ عَنِ النَّاسِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص39 ح1750.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">144.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: پيوستن به خدا، در گسستن از مردم است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">145.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لَن تَتَّصِلَ بِالخالِقِ حَتّى تَنقَطِعَ عَنِ الخَلقِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص67 ح7429، عيون الحكم والمواعظ: ص407 ح6899 نحوه.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">145.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: تو هرگز به خالق نمى پيوندى، مگر آن گاه كه از خلق بِبُرى.</span>

<span id="ولاية-أهل-البيت-عليه-السلام"></span>
=== <span dir="rtl">6 / 6: وِلايَةُ أَهلِ البَيتِ عليه السلام</span> ===

<span dir="rtl">6 / 6: ولايت و دوستى اهل بيت عليهم السلام</span>

<blockquote><span dir="rtl">146.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: نَحنُ الوَسيلَةُ إِلَى اللّهِ، وَالوُصلَةُ إِلى رِضوانِ اللّهِ، ولَنا العِصمَةُ وَالخِلافَةُ وَالهِدايَةُ، وفينَا النُّبُوَّةُ وَالوِلايَةُ وَالإِمامَةُ، ونَحنُ مَعدِنُ الحِكمَةِ، وبابُ الرَّحمَةِ، وشَجَرَةُ العِصمَةِ، ونَحنُ كَلِمَةُ التَّقوى، وَالمَثَلُ الأَعلى، وَالحُجَّةُ العُظمى، وَالعُروَةُ الوُثقى الَّتي مَن تَمَسَّكَ بِها نَجا.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج25 ص23 ح38 نقلاً عن رياض الجنان عن جابر بن عبد اللّه.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">146.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ما وسيله تقرّب به خدا و رسيدن به خشنودى خدا هستيم. عصمت و خلافت و هدايت، مختصّ ماست و نبوّت و ولايت و امامت، در ميان ماست. ما كان حكمتيم و دروازه رحمت و درخت عصمت. ماييم كلمه تقوا و نمونه برين و حجّت بزرگ تر و آن دستگيره استوارترين كه هر كس بدان چنگ زند، نجات مى يابد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">147.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: تَقَرَّبوا إِلَى اللّهِ بِتَوحيدِهِ وطاعَةِ مَن أَمَرَكُم أن تُطيعوهُ، ولا تُمسِكوا بِعِصَمِ الكَوافِرِ</span> <ref><span dir="rtl">العِصَمُ: جمعُ عِصمَة، وهي المنَعَة. والكوافِرُ: النساء الكَفَرة؛ أي عقد نكاحهن (النهاية: ج3 ص249 «عصم») وهو كناية عن كلّ ما يلزم الإنسان من عقد وغيره تجاه الكافر وتجاه من لا يرضاه اللّه.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح المتهجّد: ص756 ح843، مصباح الزائر: ص158، الإقبال: ج2 ص258 كلّها عن الفيّاض بن محمّد بن عمر عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج97 ص116 ح8.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">147.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: با توحيد خداوند و اطاعت از كسى كه او شما را به اطاعت از وى فرمان داده است، به خدا نزديك شويد و عقد زنان كافر را نگه نداريد.</span> <ref><span dir="rtl">اين جمله، كنايه از عقد و پيمان و جز آن است كه انسان را در برابر كافر و هر كسى كه خدايش نمى پسندد، ملتزم و متعهّد مى كند.</span></ref>

<blockquote><span dir="rtl">148.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: مَن سَرَّهُ أن يَنظُرَ إِلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ، ويَنظُرَ اللّهُ إِلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ، فَليَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ، وَليَتَبَرَّأ مِن عَدُوِّهِم، وليَأتَمَّ بِإِمامِ المُؤمِنينَ مِنهُم؛ فَإِنَّهُ إِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نَظَرَ اللّهُ إِلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ، ونَظَرَ إِلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ.</span> <ref><span dir="rtl">المحاسن: ج1 ص133 ح165 عن بكر بن صالح، بحار الأنوار: ج27 ص90 ح42 وراجع: قرب الإسناد: ص351 ح1260 والاُصول الستّة عشر: ص60.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">148.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: هر كه دوست دارد كه خدا را بى پرده ببيند و خدا نيز بى پرده به او بنگرد، بايد آل محمّد را دوست بدارد و از دشمن آنان بيزارى بجويد، و از امام مؤمنان آنان پيروى كند. در اين صورت، چون روز قيامت شود، خداوند بى پرده به او مى نگرد و او خدا را بى پرده مى بيند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">149.</span> <span dir="rtl">الإمام الهادي عليه السلام ـ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الكَبيرَةِ ـ: مَن أَرادَ اللّهَ بَدَأَ بِكُم، ومَن وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنكُم، ومَن قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص615 ح3213، تهذيب الأحكام: ج6 ص99 كلاهما عن موسى بن عبداللّه النخعي، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص276 ح1، المزار الكبير: ص532 كلاهما عن موسى بن عمران النخعي، بحارالأنوار: ج102 ص131.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">149.</span> <span dir="rtl">امام هادى عليه السلام ـ در زيارت «جامعه كبيره» ـ: هر كه خدا را خواست، از شما آغاز كرد و هر كه او را به يگانگى شناخت، از شما پذيرفت و هر كه آهنگ [تقرّب به] او كرد، از طريق شما [به او] رو نمود.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص158 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الثاني / الهداة إلى معرفة اللّه عز و جل / أهل البيت عليهم السلام).</span>

<span dir="rtl">ر.ك: ص159 (خدا / مبحث يكم / فصل دوم: راه نمايانِ شناخت خدا / اهل بيت عليهم السلام).</span>

<span id="الاستعانة-بالله-عزوجل"></span>
=== <span dir="rtl">6 / 7: الاستعانةُ بِاللّه عزّوجلّ</span> ===

<span dir="rtl">6 / 7: كمك جستن از خدا</span>

<blockquote><span dir="rtl">150.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن مُناجاتِهِ في شَهرِ شَعبانَ ـ: إِلهي وأَلحِقني بِنُورِ عِزِّكَ الأَبهَجِ؛ فَأَكونَ لَكَ عارِفا وعَن سِواكَ مُنحَرِفا، ومِنكَ خائِفا مُراقِبا، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ.</span> <ref><span dir="rtl">الإقبال: ج3 ص299، بحار الأنوار: ج94 ص99 ح13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وفيه «أتحفني» بدل «ألحقني» وكلاهما عن ابن خالويه.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">150.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در مناجات خويش در ماه شعبان ـ: معبود من! مرا به نور تابناكِ عزّتت برسان تا تو را بشناسم و از جز تو، روى بگردانم و از تو بيمناك و نگران باشم، اى خداوندِ شُكوه و ارجمندى!</span>

<blockquote><span dir="rtl">151.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البَكالِيَّ ـ: أسَأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أَولِيائِكَ فَوَحَّدوكَ وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ، أن تُعَرِّفَني نَفسَكَ لِأُقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ، ولا تَجعَلَني يا إِلهي مِمَّن يَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنى، وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّرُ بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً ومَعرِفَةِ أَوليائِكَ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص96 ح12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن نوف البكالي.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">151.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در دعايى كه به نوف بِكالى آموخت ـ: از تو درخواست مى كنم به آن نامت كه به واسطه آن بر دوستان ويژه ات نمودار گشتى و در نتيجه، تو را يگانه دانستند و به شناخت تو دست يافتند و پس، به حقيقتت تو را پرستش كردند، اين كه خودت را به من بشناسانى تا از روى ايمان راستين به تو، به ربوبيّتت اعتراف نمايم. اى معبود من! مرا از كسانى قرار مده كه نامِ بى معنا را مى پرستند، و نيم نگاهى به من بيفكن كه با آن، قلبم را به نور معرفت خودت و معرفت دوستانت روشن گردانى، كه همانا تو بر هر كارى توانايى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">152.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: اللّهُمَّ اجعَلني مِنَ الَّذينَ جَدّوا في قَصدِكَ فَلَم يَنكِلوا، و سَلَكُوا الطَّريقَ إِلَيكَ فَلَم يَعدِلوا، وَاعتَمَدوا عَلَيكَ فِي الوُصولِ حَتّى وَصَلوا.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص156 ح22 نقلاً عن بعض القدماء في كتاب أنيس العابدين عن المناجاة الانجيلية.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">152.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! مرا از آن كسانى قرار ده كه در راه تو كوشيدند و گامى وا پس ننهادند، و طريق تو را پوييدند و [ذرّه اى از آن] منحرف نشدند، و در رسيدن به تو تكيه كردند تا آن كه رسيدند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">153.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ زُرارَةَ ـ: اللّهُمَّ عَرِّفني نَفسَكَ؛ فَإِنَّكَ إِن لَم تُعَرِّفني نَفسَكَ لَم أَعرِف نَبِيَّكَ، اللّهُمَّ عَرِّفني رَسولَكَ؛ فَإِنَّكَ إِن لَم تُعَرِّفني رَسولَكَ لَم أَعرِف حُجَّتَكَ، اللّهُمَ عَرِّفني حُجَّتَكَ؛ فَإِنَّكَ إِن لَم تُعَرِّفني حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن ديني.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص337 ح5، الغيبة للطوسي: ص334 ح279، كمال الدين: ص342 ح24، الغيبة للنعماني: ص166 ح6 كلّها عن زرارة، بحار الأنوار: ج95 ص326 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">153.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در دعايى كه به زراره آموخت ـ: بار خدايا! خودت را به من بشناسان؛ چرا كه اگر خودت را به من نشناسانى، پيامبرت را نخواهم شناخت. بار خدايا! پيامبرت را به من بشناسان؛ چرا كه اگر پيامبرت را به من نشناسانى، حجّت تو را نخواهم شناخت. بار خدايا! حجّتت را به من بشناسان؛ چرا كه اگر حجّتت را به من نشناسانى، از دينم منحرف خواهم شد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">154.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»</span> <ref><span dir="rtl">الفاتحة: 6.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: اِستِرشادٌ لِأَدَبِهِ، وَاعتِصامٌ بِحَبلِهِ، وَاستِزادَةٌ فِي المَعرِفَةِ بِرَبِّهِ وبِعَظَمَتِهِ وبِكِبرِيائِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص107 ح1، علل الشرائع: ص260 ح9 وفيه «معتصما» بدل «اعتصام»، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص310 ح926 نحوه وكلّها عن الفضل بن شاذان، بحار الأنوار: ج85 ص54 ح46.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">154.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در تفسير آيه: «ما را به راه راست، راهنمايى فرما» ـ: درخواست ارشاد به آداب اوست، و چنگ زدن به ريسمان او، و تقاضاى شناخت فزون تر پروردگارش و عظمت و كبريايى او.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص504 ح10.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص505 ح10.</span>

<span id="پژوهشى-در-باره-راه-هاى-رسيدن-به-بالاترين-مراتب-خداشناسى"></span>
=== <span dir="rtl">پژوهشى در باره راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى</span> ===

<span dir="rtl">آنچه تحت عنوان «راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى» گذشت، در بر دارنده مهم ترين و ارجمندترين و مطمئن ترين دستور كارها براى سير و سلوك به سوى اللّه است كه در متون اسلامى، به آنها اشاره شده است و گذر از منازل سلوك و رسيدن به قلّه يقين و معرفت شهودى، بدون عمل به اين ره نمودها، امكان پذير نيست. در واقع، حركت انسان به سوى كمال مطلق، بدين سان آغاز مى گردد:</span>

<span id="يك.-ياد-خدا"></span>
==== <span dir="rtl">يك. ياد خدا</span> ====

<span dir="rtl">نخستين گام در اين سير و سلوك، ياد خداست. امام على عليه السلام در باره نقش ياد خدا در سازندگى انسان مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">أصلُ صَلاحِ القَلبِ اشتِغالُهُ بِذِكرِ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص415 ح3083.</span></ref>

<span dir="rtl">اساس سامان يافتن دل، اشتغال آن به ياد خداست.</span>

<span dir="rtl">ياد خدا، در واقع، رمز خودسازى است؛ چرا كه به تدريج، انسان را از خودِ حيوانى، تهى مى كند و دل را از رذايل اخلاقى، پاك مى گرداند و آن را براى پذيرش نور يقين، آماده مى سازد. در متون اسلامى، نقشِ سرنوشت ساز يادِ خدا در سازندگى انسان، به تفصيل، مورد توجّه قرار گرفته است. در اين جا براى نمونه، به سه دسته از آنها اشاره مى كنيم:</span>

<span dir="rtl">دسته اوّل، احاديثى هستند كه بر نقش «ذكر» در آفت زدايى و سالم سازى قلب تأكيد دارند، مانند آنچه از امام على عليه السلام نقل شده است:</span>

<span dir="rtl">ذِكرُ اللّهِ مَطرَدَةٌ لِلشَّيطانِ.</span> <ref><span dir="rtl">البداية والنهاية: ج1 ص64، غرر الحكم: ج4 ص28 ح5162.</span></ref>

<span dir="rtl">ياد كردنِ خدا، راندن شيطان است. ذِكرُ اللّهِ رَأسُ مالِ كُلِّ مُؤمِنٍ، و رِبحُهُ السَّلامَةُ مِنَ الشَّيطانِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص30 ح5171.</span></ref>

<span dir="rtl">ياد خدا، سرمايه هر مؤمن است و سود آن، سلامت ماندن از شيطان است. ذِكرُ اللّهِ دَواءُ أعلالِ النُّفوس.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص30 ح5169.</span></ref>

<span dir="rtl">ياد خدا، دواى درد جان هاست. يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ، و ذِكرُهُ شِفاءٌ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح المتهجّد: ص361.</span></ref>

<span dir="rtl">اى آن كه نامش دواست و يادش شفا!</span>

<span dir="rtl">دسته دوم، احاديثى اند كه ياد خدا را موجب شرح صدر و نورانى شدن دل و انديشه، ايجاد حيات و حواسّ باطنى، و رشد و تكامل معنوى معرّفى مى كنند، مانند سخنان امام على عليه السلام در اين باره:</span>

<span dir="rtl">إِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ و تَعالى جَعَلَ الذِّكرَ جلاءً لِلقُلوبِ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرةِ، و تُبصِرُ بِهِ بَعدَ العِشوَةِ، و تَنقادُ بهِ بَعدَ المُعانَدَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: خطبه 222.</span></ref>

<span dir="rtl">خداى سبحان، ذكر را جلاى دل ها كرد كه [گوش] پس از سنگينى، بدان مى شنود و [ديده] پس از نابينايى، بدان مى بيند و پس از لجاجت، با آن [در برابر خدا] رام مى شود. دَوامُ الذِّكرِ يُنيرُ القَلبَ وَالفِكرَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص21 ح5144.</span></ref>

<span dir="rtl">مداومت بر ذكر، دل و انديشه را نورانى مى كند. مُداوَمَةُ الذِّكرِ قوتُ الأَرواحِ ومِفتاحُ الصَّلاحِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص137 ح9832.</span></ref>

<span dir="rtl">دوام ذكر، خوراك جان ها و كليد درستى است. دسته سوم، احاديثى هستند كه معرفت خدا و انس با خدا و محبّت او را ثمره ياد خدا مى دانند، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است: مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّهِ عز و جل أَحَبَّهُ اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافى: ج2 ص500 ح3، الزهد، حسين بن سعيد: ص55 ح148، بحار الأنوار: ج93 ص160 ح39.</span></ref>

<span dir="rtl">هر كس خدا را فراوان ياد كند، خداوند [نيز] او را دوست خواهد داشت.</span>

<span dir="rtl">و امام على عليه السلام فرموده است:</span>

<span dir="rtl">الذِّكرُ مِفتاحُ الأُنسِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج1 ص145 ح541، عيون الحكم و المواعظ: ص40 ح886.</span></ref>

<span dir="rtl">ذكر، كليد اُنس است.</span>

<span dir="rtl">و نيز همه احاديثى كه در باب اوّل و دوم اين فصل گذشت.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، «ياد خدا» در گام اوّل سلوك، آينه دل را از زنگارهاى اخلاق و اعمال ناشايست پاك مى كند و در گام دوم، با نورانى ساختنِ آن، زمينه را براى انعكاس معارف شهودى در آن و دستيابى به معرفت و محبّت خدا، فراهم مى سازد.</span>

<span dir="rtl">با عنايت به آثار و بركات ياد خدا و نقش كليدىِ آن در سازندگى انسان و جامعه توحيدى است كه در جاىْ جاى قرآن كريم و احاديث اسلامى، بر فراوانى ذكر، بلكه تداوم آن، تأكيد شده است:</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.</span> <ref><span dir="rtl">احزاب: آيه 41.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را فراوان ياد كنيد». «فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ.</span> <ref><span dir="rtl">نساء: آيه 103.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">و چون نماز را تمام كرديد، ايستاده و نشسته و بر پهلو خوابيده [و در هر حال]، خدا را ياد كنيد». «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ.</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: آيه 191.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">آنان كه ايستاده و نشسته و بر پهلو آرميده، خدا را ياد مى كنند».</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود:</span>

<span dir="rtl">ما مِن شَى ءٍ إِلّا ولَهُ حَدٌّ يَنتَهي إِلَيه، إِلَا الذِّكر فَلَيسَ لَهُ حَدٌّ يَنتَهى إِلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافى: ج2 ص498 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">هيچ چيزى نيست جز آن كه حدّى دارد كه بدان منتهى مى شود، جز ياد [خدا] كه حدّ و نهايتى ندارد.</span>

<span dir="rtl">و سپس اين آيه را خواند:</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.</span>

<span dir="rtl">اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را فراوان ياد كنيد».</span>

<span dir="rtl">در باره نقش «ذكر» در سازندگى انسان، توجّه به چند نكته ضرورى است:</span>

<span id="تداوم-ذكر"></span>
===== <span dir="rtl">1. تداوم ذكر</span> =====

<span dir="rtl">آنچه موجب ظهور آثار ذكر در پيراستگى و آراستگىِ قلب و رسيدن به معرفت شهودى است، تداوم ذكر است، چنان كه در شمارى از متونى كه گذشت، بدان تصريح شده است. شايد آمدن «خروج از تاريكى ها و ورود به عالم نور» در سوره احزاب، پس از «امر به فراوانى ذكر»، به همين دليل باشد:</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً * هُوَ الَّذِى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا.</span> <ref><span dir="rtl">احزاب: آيه 41 ـ 43.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را فراوان ياد كنيد و صبح و شام، او را تسبيح گوييد. اوست كه با فرشتگانش بر شما درود مى فرستد تا شما را از تاريكى ها به سوى نور بيرون ببرد. و او با مؤمنان، هماره مهربان است».</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، ذكرى كه تداوم نداشته باشد و بر قلبْ غلبه نكند، نمى تواند در مسير معرفت شهودى، نقشى ايفا كند.</span>

<span dir="rtl">فقيه و محدّث بزرگ، فيض كاشانى، در رساله زاد السالك، در پاسخ به نامه يكى از طلّاب علوم دينى، در باره كيفيت سلوك راه حق، 25 ره نمود ارائه كرده و در ره نمود هجدهم گفته است:</span>

<span dir="rtl">قدرى از اذكار و دعوات [را] وردِ خود ساختن در اوقات معيّنه، خصوصا بعد از نمازهاى فريضه، و اگر تواند كه [در] اكثر اوقات، زبان را مشغول ذكر حق دارد ـ و اگر چه جوارح، در كارهاى ديگر مصروف باشد ـ، زهى سعادت!</span>

<span dir="rtl">از امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه زبان مبارك ايشان، در اكثر اوقات، تَر بوده است به كلمه طيّبه: «لا إله إلّا اللّه »؛ [حتّى] اگر چيزى مى خورده اند و اگر سخن مى گفته اند و اگر راه مى رفته اند، إلى غير ذلك.</span> <ref><span dir="rtl">متن حديث، از امام صادق عليه السلام بدين شرح است: «و كانَ أبى كَثير الذِّكرِ لَقَد كُنتُ أمشى مَعَهُ و إنَّهُ لَيَذكُرُ اللّهَ و آكُلُ مَعَهُ الطَّعامَ و إنَّهُ لَيَذكُرُ اللّهَ و لَقَد كانَ يُحَدِّثُ القَومَ و ما يَشغَلُهُ ذلِكَ عَن ذِكرِ اللّهِ و كُنتُ أرى لِسانَهُ لازِقا بِحَنَكِهِ يَقولُ: لا إلهَ إلَا اللّهُ؛ پدرم بسيار ذكرگو بود. در كنارش راه مى رفتم و او ياد خدا مى كرد، با او سر سفره مى نشستم و او ياد خدا مى كرد، با مردم سخن مى گفت، ولى اين كار، وى را از ياد خدا باز نمى داشت و [همواره] مى ديدم كه زبانش بر كامش مى خورَد و مى گويد: لا إله إلّا اللّه » (الكافى: ج2 ص498).</span></ref> <span dir="rtl">چه اين، ممدّ و معاونى قوى است هر سالك را، و اگر ذكر قلبى را نيز مقارنِ ذكر لسانى سازد، به اندك زمانى، فتوح بسيار رو مى دهد. [پس] تا مى تواند، سعى نمايد كه دم به دم، متذكّر حق مى بوده باشد تا غافل نشود كه هيچ امرى، به اين نمى رسد در سلوك، و اين، مددى است قوى در ترك مخالفت حق ـ سبحانه ـ به معاصى.</span> <ref><span dir="rtl">ده رساله، فيض كاشانى: به اهتمام: رسول جعفريان، چاپ نشاط، 1371.</span></ref>

<span id="كامل-ترين-مصداق-ذكر"></span>
===== <span dir="rtl">2. كامل ترين مصداق ذكر</span> =====

<span dir="rtl">نماز، كامل ترين مصداق ذكر است و آيه شريف زير، به همين نكته ظريف اشاره دارد:</span>

<span dir="rtl">«أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِى.</span> <ref><span dir="rtl">طه: آيه 14.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">نماز را براى ياد من برپا دار».</span>

<span dir="rtl">نماز اگر با آداب و شرايط آن (بويژه حضور قلب) انجام شود، در گام اوّل، همه زشتى ها و پليدى ها را از انسان دور مى كند و او را به صفت تقوا متّصف مى سازد و در گام دوم، سالك را به بساط معرفت شهودى و قرب و محبّت الهى مى رساند، چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله نور معرفت</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص267 ح131 و 132.</span></ref> <span dir="rtl">را از بركات نماز مى شمارد، و امام على عليه السلام نماز را نردبان عروج جان براى رسيدن به خدا و زيارت او معرّفى مى كند.</span>

<span id="حقيقت-ذكر"></span>
===== <span dir="rtl">3. حقيقت ذكر</span> =====

<span dir="rtl">نكته ديگر، اين است كه حقيقت ذكر، احساس حضور در محضر خداوند متعال است. از اين رو، ذكر زبانى، بدون توجّه قلبى، اثر چندانى در نورانيت دل نخواهد داشت. نشانه توجّه قلبى انسان به آفريدگار جهان نيز مسئوليت شناسى در همه زمينه هاست.</span>

<span dir="rtl">ذكرِ به اين معنا و بويژه تداوم داشتن بر آن، بسيار دشوار است، چنان كه امام صادق عليه السلام در معرفىِ سخت ترين چيزهايى كه خدا بر خلقش واجب كرده است، به يكى از ياران خود مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إنصافُ النّاسِ مِن نَفسِكَ، ومُؤاساتُكَ أخاكَ، و ذِكرُ اللّهِ فى كُلِّ مَوطِنٍ. أما إنّى لا أقولُ: سُبحانَ اللّهِ، وَ الحَمدُ للّهِِ، و لا إلهَ إلَا اللّهُ، و اللّهُ أكبَرُ، و إن كانَ هذا مِن ذاكَ، و لكِن ذِكرُ اللّهِ ـ جَلَّ و عَزَّ ـ فى كُلِّ مَوطِنٍ إذا هَجَمتَ عَلى طاعَةٍ أو عَلى مَعصِيَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافى: ج2 ص145 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">انصاف دادنت به مردم از جانب خودت، و سهيم كردن برادرت [در مال و دارايى ات] و ذكر خدا در هر جا؛ امّا بدان كه مقصود من از ذكر، «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه واللّه اكبر» نيست، اگر چه اينها هم ذكر هستند؛ بلكه مقصود، ياد كردن خداى جليل و عزيز در هر جايى است كه آهنگ طاعت يا معصيت مى كنى.</span>

<span id="شرط-بهره-گيرى-از-ذكر"></span>
===== <span dir="rtl">4. شرط بهره گيرى از ذكر</span> =====

<span dir="rtl">يكى از شرايط مهمّ پذيرفته شدن نماز و بهره گيرى از بركات آن ـ كه در متون اسلامى بر آن تأكيد شده ـ زكات است. از اين رو قرآن كريم در كنار نماز، مردم را به پرداختن زكات، دعوت مى كند.</span>

<span dir="rtl">امام رضا عليه السلام در اين باره مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إنَّ اللّهَ عز و جل أمَرَ بِثَلاثَةٍ مَقرونٍ بِها ثَلاثَةٌ أُخرى: أمَرَ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ، فَمَن صَلّى ولم يُزَكِّ لَم تُقبَل مِنهُ صَلاتُهُ.…</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج96 ص12 ح17.</span></ref>

<span dir="rtl">خداى عز و جل به سه چيز فرمان داده كه سه چيز هم همراه آنهاست: به نماز و [همراهش] زكات، فرمان داده است. از اين رو، هر كس نماز بگزارد و زكات نپردازد، نمازش پذيرفته نمى شود.…</span>

<span dir="rtl">نقش پرداختن زكات در بهره گيرى از آثار نماز، تا آن جاست كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">لاصَلاةَ لِمَن لا زَكاةَ لَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">مشكاة الأنوار: ص96 ح212.</span></ref>

<span dir="rtl">آن كه زكات ندهد، نمازى ندارد.</span>

<span dir="rtl">گفتنى است كه زكات، در مفهوم عامّ آن، شامل مطلق حقوق مالى، اعم از واجب و مستحب است، چنان كه امام صادق عليه السلام در پاسخ به سؤالى در باره زكات ظاهرى و باطنى فرمود:</span>

<span dir="rtl">أمَّا الظّاهِرَةُ فَفى كُلِّ ألفٍ خَمسَةٌ و عشرونَ دِرهما، و أمَّا الباطِنَةُ فَلا تَستَأثِر عَلى أَخيكَ بِما هُوَ أَحوَجُ إِلَيهِ مِنكَ.</span> <ref><span dir="rtl">معانى الأخبار: ص153 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">زكات آشكار، در هر هزار درهم، بيست و پنج درهم است؛ امّا زكات باطنى (حقيقى)، آن است كه چيزى را كه برادرت بدان نيازمندتر است، براى خود، نگاه ندارى.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، مى توان گفت كه مطلق احسان به خلق و گره گشايى از كار مردم براى خدا، شرط بهره گيرىِ كامل از بركات مطلق ذكر و در رأس آن، نماز است.</span>

<span id="دو.-رعايت-آداب-غذا-خوردن"></span>
==== <span dir="rtl">دو. رعايت آداب غذا خوردن</span> ====

<span dir="rtl">اشاره كرديم كه ياد خداوند عز و جل غذاى جان است. هر چه اين خوراكْ بيشتر به روح برسد، نيروى روح، بيشتر مى شود و صفا و نورانيت دل، افزون تر مى گردد، به عكسِ غذاهاى مادّى كه هر چه بيشتر انسان از آنها مصرف كند، براى جسم و جانش زيانبارتر است و اكتفا به قدر ضرورت در خوردن آنها، سلامت جسم و جان انسان را تضمين مى كند.</span>

<span dir="rtl">در باره نقش خوردن در سير و سلوك و معرفت شناسى، احاديث اسلامى را به چهار دسته مى توان تقسيم كرد:</span>

<span id="غذاى-حلال-و-نورانيت-دل"></span>
===== <span dir="rtl">1. غذاى حلال و نورانيت دل</span> =====

<span dir="rtl">دسته اوّل، شامل احاديثى است كه تصريح مى كنند خوردنِ غذاى حلال، موجب صفاى دل و نورانيت آن مى شود، چنان كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است:</span>

<span dir="rtl">مَن أكَلَ مِنَ الحَلالِ صَفا قَلبُهُ و رَقَّ.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع البحرين: ج1 ص447.</span></ref>

<span dir="rtl">هر كه از حلال بخورد، دلش صفا مى يابد و نازك مى شود. مَن أكَلَ الحَلالَ أربَعينَ يَوما، نَوَّرَ اللّهُ قَلبَهُ، و أَجرى يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">إحياء العلوم: ج2 ص134، المغنى عن حمل الأسفار: ج1 ص435 ح1652، عدّة الداعى: ص140.</span></ref>

<span dir="rtl">هر كس چهل روز حلال بخورد، خدا دلش را نورانى مى كند و چشمه هاى حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى سازد.</span>

<span id="كم-خوردن-و-نورانيت-دل"></span>
===== <span dir="rtl">2. كم خوردن و نورانيت دل</span> =====

<span dir="rtl">دسته دوم، احاديثى هستند كه كم خوردن و گرسنگى را مايه نورانى شدن دل، معرّفى مى كنند، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است:</span>

<span dir="rtl">إذا أقَلَّ الرَّجُلُ الطُّعمَ مُلِئَ جَوفُهُ نورا.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج1 ص290 ح1138. نيز، ر. ك: المعجم الأوسط: ج5 ص229 ح5165، تنبيه الخواطر: ج2 ص229، الدعوات: ص77 ح187.</span></ref>

<span dir="rtl">انسان، چون از خوراكش بكاهد، درونش پر از نور مى شود. نورُ الحِكمَةِ الجوعُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: تاريخ دمشق: ج19 ص447 ح4546.</span></ref>

<span dir="rtl">نور حكمت، [در] گرسنگى است.</span>

<span id="نقش-روزه-دارى-در-معرفت-شهودى"></span>
===== <span dir="rtl">3. نقش روزه دارى در معرفت شهودى</span> =====

<span dir="rtl">دسته سوم، احاديثى هستند كه روزه دارى را سبب رسيدن انسان به درجه يقين مى شناسانند، مانند آنچه در حديث معراج آمده است:</span>

<span dir="rtl">الصَّومُ يورِثُ الحِكمَةَ، وَ الحِكمَةُ تورِثُ المَعرِفَةَ، وَ المَعرِفَةُ تورِثُ اليَقينَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص268 ح134.</span></ref>

<span dir="rtl">روزه، حكمت مى آورد و حكمت، معرفت مى آورد و معرفت، يقين.</span>

<span dir="rtl">شايان گفتن است كه يقين، بالاترين مرتبه ايمان، و همان معرفت شهودى است.</span>

<span id="انگيزه-الهى-در-خوردن-و-نورانيت-دل"></span>
===== <span dir="rtl">4. انگيزه الهى در خوردن و نورانيت دل</span> =====

<span dir="rtl">دسته چهارم احاديث، به داشتنِ انگيزه الهى در همه كارها، از جمله خوردن، توصيه مى كند، مانند آنچه از پيامبر خدا نقل شده است كه در توصيه به ابو ذر فرمود:</span>

<span dir="rtl">يا أَبا ذَرٍّ! لِيَكُن لَكَ فى كُلِّ شَى ءٍ نِيَّةٌ صالِحَةٌ، حَتَّى فِى النَّومِ وَ الأَكلِ.</span> <ref><span dir="rtl">مكارم الأخلاق: ج2 ص370 ح2661.</span></ref>

<span dir="rtl">اى ابو ذر! بايد در هر چيزى، نيّت نيكو داشته باشى، حتّى در خوابيدن و خوردن.</span>

<span dir="rtl">اخلاص در همه كارها، موجب نورانى شدن ديده بصيرت است، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده:</span>

<span dir="rtl">عِندَ تَحَقُّقِ الإِخلاصِ تَستَنيرُ البَصائِرُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ح6211.</span></ref>

<span dir="rtl">به گاه حصول اخلاص، ديده ها نورانى مى شوند. هر گاه چنين مرتبه اى از اخلاص، چهل روز تداوم يابد، دل، چنان نورانى مى گردد و به معارف حقيقى و ناب دست مى يابد كه چشمه هاى حكمت، از زبان صاحبِ دل، جارى مى شوند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اين باره مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">ما أَخلَصَ عَبدٌ للّهِِ عز و جل أَربَعينَ صَباحا إِلّا جَرَت يَنابيعُ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص69 ح321.</span></ref>

<span dir="rtl">هيچ بنده اى، چهل روز براى خدا اخلاص نورزيد، مگر آن كه چشمه هاى حكمت، از دلش بر زبانش سرازير شد.</span>

<span dir="rtl">و اگر سالك، در اين چهل روز، روزه دار باشد، بى ترديدْ رسيدن به مقصد، نزديك تر خواهد بود، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است:</span>

<span dir="rtl">مَن أخلَصَ للّهِِ أربَعينَ صَباحا، يَأكُلُ الحَلالَ، صائِما نهارَهُ، قائِما لَيلَهُ، أجرَى اللّهُ سُبحانَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: مسند زيد: ص384.</span></ref>

<span dir="rtl">هر كس چهل روز براى خدا اخلاص بورزد، حلال بخورد، روزه بگيرد و شب زنده دارى كند، خداوند سبحان، چشمه هاى حكمت را از دلش بر زبانش جارى مى سازد.</span>

<span id="سه.-ولايت-اهل-بيت-عليهم-السلام"></span>
==== <span dir="rtl">سه. ولايت اهل بيت عليهم السلام</span> ====

<span dir="rtl">راه توحيد و سلوك به سوى معرفت شهودى و كمال مطلق، راهى است بس دشوار و در آن، راهزنان بسيارند. پيمودن اين راه، بدون راه نمايى و دستگيرى رهبرانِ به مقصد رسيده و مصون از خطا ـ كه همان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و خاندان او عليهم السلام هستند ـ خطرناك، بلكه غير ممكن است. در اين باره، توجّه به سه نكته حائز اهمّيت است:</span>

<span id="نقش-اهل-بيت-عليهم-السلام-در-خداشناسى"></span>
===== <span dir="rtl">1. نقش اهل بيت عليهم السلام در خداشناسى</span> =====

<span dir="rtl">بر پايه احاديثى كه ملاحظه شد، اهل بيت عليهم السلام، ابواب معرفت خدا و راه رسيدن به رضوان اللّه هستند و اين، بدان معناست كه تنها آنها با معارف اسلامِ ناب آشنايند و بر اساس آموزه هاى وحى، مى توانند آفريدگار حقيقىِ جهان را به مردم معرّفى كنند و آنان را تا رسيدن به بالاترين مراتب توحيد، هدايت نمايند. در زيارت جامعه روايت شده از امام هادى عليه السلام، خطاب به آنان مى گوييم:</span>

<span dir="rtl">بِمُوالاتِكُم عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دينِنا.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج6 ص100 ح177، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص616 ح3213.</span></ref>

<span dir="rtl">به ولايت شما، خداوند، معارف دينمان را به ما آموخت.</span>

<span id="نقش-اهل-بيت-عليهم-السلام-در-هدايت-باطنى-انسان"></span>
===== <span dir="rtl">2. نقش اهل بيت عليهم السلام در هدايت باطنى انسان</span> =====

<span dir="rtl">بررسى دقيق متون دينى اسلام در زمينه امامت و رهبرى، نشان مى دهد كه نقش امامان اهل بيت عليهم السلام و به طور كلّى، انسان كامل در هر عصرى ـ كه امام آن عصر ناميده مى شود ـ در هدايت انسان ها، فراتر از نماياندنِ راه كمال مطلق است؛ بلكه امام، افزون بر هدايت عام، افراد مستعد را در پيمودن راه و رساندن به مقصد همراهى مى كند، بدين معنا كه روح انسان هاى مستعد، به طور تكوينى در پرتو انوار باطنىِ امام پرورش مى يابد و به سوى كمال مطلق، ره مى سپارد.</span>

<span dir="rtl">كلينى، در كتاب ارجمند الكافى، در بابى كه آن را «امامان، نور خدايند» ناميده، شش روايت آورده است كه در آنها كلمه «نور» در شمارى از آيات قرآن كريم، به امامان اهل بيت عليهم السلام تفسير شده است. از جمله، روايتى را از ابو خالد كابلى نقل كرده كه مى گويد: از امام باقر عليه السلام در باره اين آيه شريف پرسيدم:</span>

<span dir="rtl">«فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا.</span> <ref><span dir="rtl">تغابن: آيه 8.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">به خدا و فرستاده اش و نورى كه فرو فرستاديم، ايمان بياوريد».</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام در پاسخ فرمود:</span>

<span dir="rtl">النّورُ وَ اللّهِ الأَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله إِلى يَومِ القِيامَةِ، و هُم وَ اللّهِ نورُ اللّهِ الَّذى أُنزِلَ، و هُم وَ اللّهِ نورُ اللّهِ فِى السَّماواتِ و فِى الأَرضِ، وَ اللّهِ ـ يا أبا خالِدٍ ـ لَنورُ الإِمامِ فى قُلوبِ المُؤمِنينَ أنوَرُ مِنَ الشَّمسِ المُضيئَةِ بِالنَّهارِ؛ و هُم وَ اللّهِ يُنَوِّرونَ قُلوبَ المُؤمِنينَ، و يَحجُبُ اللّهُ عز و جل نورَهُم عَمَّن يَشاءُ فَتُظلِمُ قُلوبُهُم؛ وَ اللّهِ ـ يا أبا خالِدٍ ـ لا يُحِبُّنا عَبدٌ و يَتَوَلّانا حَتّى يُطَهِّرَ اللّهُ قَلبَهُ.…</span> <ref><span dir="rtl">الكافى: ج1 ص194 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">به خدا سوگند كه تا روز قيامت، «نور»، امامان خاندان محمّد صلى الله عليه و آله هستند. به خدا سوگند، آنان همان نورِ فرو فرستاده شده اند. به خدا سوگند، آنان نور آسمان ها و زمين اند. اى ابو خالد! به خدا سوگند، نور امام در دل هاى مؤمنان، از خورشيد فروزانِ روز، تابناك تر است. به خدا سوگند، آنان دل هاى مؤمنان را روشن مى دارند و خدا، نور آنان را از هر كس كه بخواهد، باز مى دارد تا دل هايشان تاريك شود. اى ابو خالد! به خدا سوگند، هيچ بنده اى با ما دوستى نمى ورزد و ولايت ما را نمى پذيرد، جز آن كه خداوند، دلش را پاك مى سازد.</span>

<span dir="rtl">بر پايه اين سخن، امام به سانِ مِهرى تابان است كه فروزنده تر از خورشيد محسوس، بر باطنِ نامحسوس جهان، نورافشانى مى كند و به ملكوت آسمان ها و زمين و ضمير انسان هاى باايمان، روشنايى مى بخشد. اين نور، نه تنها راه سير و سلوك را به آنان مى نماياند، بلكه تا رسيدن به مقصد، سالك را همراهى مى كند.</span>

<span dir="rtl">به سخن ديگر، چنان كه خورشيد محسوس، افزون بر روشنايى، تكوينا در تكامل مادّى انسان مؤثّر است، خورشيد معنوى امام نيز علاوه بر راه نمايى تشريعى، تكوينا در تكامل معنوى انسان، تأثير دارد.</span>

<span dir="rtl">قرآن كريم، واژه «امام» را بر كسى اطلاق مى كند كه به درجات قرب رسيده و سالار كاروان ولايت مداران شده و ارتباط انسان ها را با اين حقيقت، نگاه داشته است. امام، كسى است كه خداى سبحان، او را براى پيش گامى در طريق ولايت برگزيده و هموست كه مهار هدايت معنوى را در دست گرفته است. همه پرتوهاى تابناك ولايت ـ كه بر دل بندگان مى تابند ـ، بارقه هاى برخاسته از منبع نور امام و هديه هاى پراكنده و عطيّه هاى متّصل به درياى بى كرانه او هستند.</span> <ref><span dir="rtl">خلافت و ولايت، محمّدتقى شريعتى: ص380.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">علّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى، در اين باره مى گويد:</span>

<span dir="rtl">به طور خلاصه، امام، هدايتگرى است كه با نور هدايت ملكوتى اى كه همراه دارد، ره مى نمايد. پس حقيقت امامت، گونه اى ولايت بر اَعمال مردم است و هدايت او، به معناى رساندن آنان به مقصود و با فرمان الهى است، نه فقط ارائه طريق كه شأن پيامبر و فرستادگان الهى و هر مؤمنى است كه با نصيحت و اندرز نيكو، به سوى خدا هدايت مى كند.</span> <ref><span dir="rtl">الميزان فى تفسير القرآن: ج1 ص272. نيز، ر. ك: ترجمه تفسير الميزان: ج1 ص375.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">به بيان ديگر، هدايت باطنى و نورانيتى كه بر اثر انجام دادن تكاليف الهى، براى انسان فراهم مى آيد، از طريق انسان كامل و امام، به او افاضه مى شود</span> <ref><span dir="rtl">براى توضيح بيشتر، ر. ك: رهبرى در اسلام، محمّد محمّدى رى شهرى: ص23 (رهبرى باطنى).</span></ref> <span dir="rtl">و از اين رو، بدون ارتباط معنوى با او، اعمال صالح نمى توانند نقش خود را در تكامل انسان ايفا كنند و بدين جهت، ولايت اهل بيت عليهم السلام، شرط قبولى اعمال شمرده شده است، چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">وَ الَّذى بَعَثَنى بِالحَقِّ نَبِيّا لَو أَنَّ رَجُلاً لَقِىَ اللّهَ بِعَمَلِ سَبعينَ نَبِيّا ثُمَّ لَم يَأتِ بِوِلايَةِ أُولِى الأَمرِ مِنّا أهلَ البَيتِ ما قَبِلَ اللّهُ مِنهُ صَرفا و لا عَدلاً.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالى، مفيد: ص115 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">سوگند به خدايى كه مرا به حق به نبوّت بر انگيخت، اگر مردى با عمل هفتاد پيامبر، از خدا پروا بدارد، امّا در ولايت صاحبان امر ـ كه از ما اهل بيت اند ـ درنيايد، خداوند از او هيچ [عمل واجب و يا مستحبى را] نمى پذيرد.</span>

<span dir="rtl">و در زيارت «جامعه» كه از امام هادى عليه السلام روايت شده، مى خوانيم:</span>

<span dir="rtl">و بِمُوالاتِكُم تُقبَلُ الطّاعَةُ المُفتَرَضَةُ، و لَكُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج6 ص99 ح177، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص616 ح3213.</span></ref>

<span dir="rtl">و به موالات شما، اعمال واجب پذيرفته مى شوند، و مودّت شما واجب است.</span>

<span dir="rtl">بارى، به بركت ولايت اهل بيت عليهم السلام و اطاعت از آنان، سالك مى تواند به بالاترين مراتب توحيد و معرفت شهودى دست يابد، چنان كه امام رضا عليه السلام مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">مَن سَرَّهُ أَن يَنظُرَ إِلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ، و يَنظُرَ اللّهُ إلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ فَليَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ، وَ ليَتَبَرّأ مِن عَدُوِّهِم.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص276 ح148.</span></ref>

<span dir="rtl">آن كه او را خوش آيد كه بدون پرده به خدا بنگرد و خدا هم بدون پرده به او بنگرد، بايد ولايت خاندان محمّد را بپذيرد و از دشمنان ايشان، بيزارى بجويد.</span>

<span id="نقش-متقابل-خداشناسى-و-شناخت-اهل-بيت-عليهم-السلام"></span>
===== <span dir="rtl">3. نقش متقابل خداشناسى و شناخت اهل بيت عليهم السلام</span> =====

<span dir="rtl">در باره نقش اهل بيت عليهم السلام در خداشناسى، اين نكته نيز قابل توجّه است كه در شمارى از احاديث ـ چنان كه ملاحظه گرديد</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص159 (خدا / مبحث يكم / فصل دوم: راه نمايان شناخت خدا / اهل بيت عليهم السلام) و ص277 (فصل ششم: ولايت و دوستى اهل بيت عليهم السلام).</span></ref> <span dir="rtl">ـ تأكيد شده كه معرفت خداوند عز و جلجز از طريق شناخت اهل بيت عليهم السلام ممكن نيست. از سوى ديگر، در برخى احاديث آمده كه شناخت اهل بيت عليهم السلام، متأخّر از شناخت خداست. در دعايى كه امام صادق عليه السلام به زُراره آموخت، مى خوانيم:</span>

<span dir="rtl">اللّهُمَّ عَرِّفنى نَفسَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفنى نَفسَكَ لَم أعرِف نَبِيَّكَ، اللّهُمَّ عَرِّفنى رَسولَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفنى رَسولَكَ لَم أعرِف حُجَّتَكَ، اللّهُمَّ عَرِّفنى حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفنى حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن دينى.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص280 ح153.</span></ref>

<span dir="rtl">خدايا! خودت را به من بشناسان كه اگر خود را به من نشناسانى، پيامبرت را نخواهم شناخت. خدايا! پيامبرت را به من بشناسان كه اگر پيامبرت را به من نشناسانى، حجّت تو را نخواهم شناخت. خدايا! حجّت خود را به من بشناسان كه اگر حجّتت را به من نشناسانى، از دينم گم راه خواهم شد.</span>

<span dir="rtl">از اين روشن تر، سخن امير مؤمنان عليه السلام است. وقتى رئيس نصارا از ايشان پرسيد: «خدا را به محمّد شناختى و يا محمّد را به خدا؟»، امام عليه السلام در پاسخ فرمود:</span>

<span dir="rtl">ما عَرَفتُ اللّهَ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، وَ لكنِ عَرَفتُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِاللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص146 ح24.</span></ref>

<span dir="rtl">خدا را با محمّد صلى الله عليه و آله نشناختم؛ بلكه محمّد را با خدا شناختم.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، چگونه مى توان بين اين دو دسته حديث، جمع كرد؟</span>

<span dir="rtl">پاسخ، اين است كه اين احاديث، حاكى از نقش متقابل خداشناسى و شناخت اهل بيت عليهم السلام هستند. از يك سو، شناخت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و خاندان او ـ چنان كه در حديث اخير آمده ـ فرع خداشناسى است؛ زيرا تا وجود خدا اثبات نشود، نبوّتْ معنا پيدا نمى كند، و از سوى ديگر، تا پيامبران، مردم را به خداشناسى دعوت نكنند و زمينه تفكّر در براهين توحيد را در جامعه فراهم نسازند، كسى در صدد شناخت خداوند عز و جل بر نخواهد آمد. وانگهى ـ چنان كه توضيح داديم ـ دستيابى به درجات بالاى خداشناسى، جز از طريق ره نمودهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام امكان پذير نيست.</span>

<span dir="rtl">بر اين اساس، تعارضى ميان دو دسته حديثى كه اشاره شد، وجود ندارد، بدين ترتيب كه نخست پيامبران و اوصياى آنان، مردم را به خداشناسى بر پايه برهان دعوت مى كنند. پس از اين كه مردم با خدا آشنا شدند، عقل، آنان را به پيروى از فرستادگان خدا و رهبران الهى فرا مى خوانَد و پيشوايان دينى، زمينه را براى رشد و تعالى انسان و رسيدن او به بالاترين مراتب خداشناسى فراهم مى سازند.</span>

<span id="چهار.-استمداد-از-خداوند-متعال"></span>
==== <span dir="rtl">چهار. استمداد از خداوند متعال</span> ====

<span dir="rtl">چهارمين دستور كار براى سلوك الى اللّه، نيايش و يارى خواستن از خداوند متعال است. دعا، در رساندن سالك به مقصد، هم طريقيت دارد و هم موضوعيت. طريقيت دارد؛ چون مايه توفيق يافتن انسان براى انجام دادن ساير برنامه هاى سلوك است، و موضوعيت دارد؛ چون خود، مغز عبادت است.</span> <ref><span dir="rtl">پيامبر خدا مى فرمايد: «الدعاء مُخّ العبادة» (بحار الأنوار: ج93 ص300).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">حتّى مى توان گفت كه اگر دعا با شرايط آن انجام شود، يكى از نزديك ترين راه ها و شايد نزديك ترين راه براى رسيدن به مقصد است، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِى وَلْيُؤْمِنُواْ بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ.</span> <ref><span dir="rtl">بقره: آيه 186.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">و چون بندگانم از تو در باره من پرسيدند، [به آنان بگو كه: ] من نزديكم و نداى دعا كننده را چون مرا بخواند، پاسخ مى دهم. پس [بندگانم] دعوتم را بپذيرند و به من ايمان آورند؛ شايد كه راه يابند».</span>

<span dir="rtl">از اين رو، انبيا و اولياى خدا، براى دعا و مناجات با خدا، اهمّيت ويژه اى قائل بوده اند و بيش از ديگران، از خداوند متعال استمداد مى كرده اند. امام باقر عليه السلام در تفسير آيه شريف: «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ؛ بى گمان، ابراهيم، اَوّاه و بردبار بود»، مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">الأوّاهُ هُوَ الدَّعّاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج93 ص299.</span></ref> <span dir="rtl">اَوّاه، يعنى بسيار دعا كننده.</span>

<span dir="rtl">و نيز امام صادق عليه السلام در مورد جدّش امام على عليه السلام مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام رَجُلاً دَعّاءً.</span> <ref><span dir="rtl">الكافى: ج2 ص468 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">امير مؤمنان عليه السلام، انسانى پُردعا بود.</span>

<span dir="rtl">آنچه در باب هفتم اين فصل آمده، نمونه اى از دعاهاى اهل بيت عليهم السلام است كه ما را براى دستيابى به مراتب بالاى خداشناسى، ارشاد مى كند.</span>

<span dir="rtl">در مورد اين دستور، دو نكته، حائز اهمّيت است:</span>

<span id="نيايش-در-كنار-تلاش"></span>
===== <span dir="rtl">1. نيايش در كنار تلاش</span> =====

<span dir="rtl">نكته اوّل، اين كه: دعا در كنار تلاش و به كارگيرىِ همه توان براى انجام دادن ساير دستورهايى كه بدان اشاره شد، ثمر مى دهد؛ بلكه بدون مجاهدت، حقيقت دعا تحقّق پيدا نمى كند. از اين رو، امام رضا عليه السلام ضمن حديثى تأكيد مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">مَن سَأَلَ اللّهَ التَّوفيقَ و لَم يَجتَهِد فَقَدِ استَهَزأَ بِنَفسِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج78 ص356.</span></ref>

<span dir="rtl">هر كه از خدا توفيق بخواهد، ولى تلاش نورزد، خود را مسخره كرده است.</span>

<span id="مهم-ترين-شرايط-دعا"></span>
===== <span dir="rtl">2. مهم ترين شرايط دعا</span> =====

<span dir="rtl">استجابت دعا، شرايطى دارد كه در احاديث اسلامى، به تفصيل، ذكر شده اند؛</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ميزان الحكمة: باب 1197 (شرايط استجابت دعا).</span></ref> <span dir="rtl">امّا مهم ترينِ آنها، اخلاص، مطابقت قلب و زبان و بويژه انقطاع (قطع اميد) از اسباب</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص515 ح23.</span></ref> <span dir="rtl">و توجّه كامل به حق تعالى است؛ بلكه شرايط ديگر، در واقع، مقدّمه تحقّق اين حالت براى نيايشگرند، چنان كه نقل شده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ كسى كه اسم اعظم خدا را مى جُست تا دعايش اجابت شود، فرمود:</span>

<span dir="rtl">كُلُّ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ، فَفَرِّغ قَلبَكَ عَن كُلِّ ما سِواهُ وَ ادعُهُ بِأَىِّ اسمٍ شِئتَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج6 ص18 ح68.</span></ref>

<span dir="rtl">هر نامى از نام هاى خداوند، اعظم است. پس دلت را از غير او خالى بدار و او را با هر نامى كه خواستى، صدا بزن. بهترين عامل انقطاع از غير خدا، عشق و محبّت اوست. كيمياى محبّت، چنان سالك را به خدا جذب مى كند كه پيوند جانش را از هر چه جز اوست، مى بُرَد و هر چه محبّت بيشتر شود، حالت انقطاع از غير و اتّصال به معدن عظمت، افزون تر مى گردد.</span>

<span id="پنج.-احياى-عقل-و-ميراندن-نفس"></span>
==== <span dir="rtl">پنج. احياى عقل و ميراندن نفْس</span> ====

<span dir="rtl">با به كار بستن ره نمودهاى چهارگانه اى كه شرح آنها گذشت، به تدريج، قواى عقلانىِ «سالك الى اللّه » رشد مى كند و هوس هاى حيوانى، در او مى ميرند تا آن كه به اين نقطه مى رسد كه امير مؤمنان عليه السلام در وصف او مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">قَد أَحيا عَقلَهُ، و أَماتَ نَفسَهُ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ، و لَطُفَ غَليظُهُ، و بَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثيرُ البَرقِ، فَأَبانَ لَهُ الطَّريقَ و سَلَكَ بِهِ السَّبيلَ، و تَدافَعَتهُ الأَبوابُ إلى بابِ السَّلامَةِ، و دارِ الإقامَةِ، و ثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنينَةِ بَدَنِهِ فى قَرارِ الأَمنِ وَ الرّاحَةِ بِما استَعمَلَ قَلبَهُ، و أَرضى رَبَّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: خطبه 220.</span></ref>

<span dir="rtl">عقلِ خود را زنده كرده و نفسِ خود را ميرانده است، تا جايى كه درشتى هايش نازك و زمختى هايش لطيف گشته اند و برقى فروزان و تابناك، برايش درخشيدن گرفته و راهش را روشن داشته و او را به راه در آورده است و درها، او را به درِ سلامت و سراى اقامت كشانده اند و ثابتْ قدم و با كمال اطمينان، در جايگاه امن و راحت، به عوض آنچه دلش به كار برده و خدايش را خشنود ساخته، جاى گرفته است.</span>

<span dir="rtl">بارى، اى خداى منّان و مهربان! به حرمت انبيا و اوليا و به حقّ محمّد صلى الله عليه و آله و خاندان او، تو را سوگند مى دهم كه به اين قلمْ شكسته بينوا و بى آزرم نيز توفيق تلاش براى سلوك به سوى خودت عنايت كن، و حلاوت معرفت حقيقىِ خويش را به او بچشان، و او را از سرزنش تندِ: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؛ چرا چيزى مى گوييد كه نمى كنيد؟!» در امان بدار، و در دنيا و آخرت، رسوايش مساز.</span>

<span dir="rtl">خدايا! مرا از كسانى قرار بده كه در طلبت، جدّيت كردند و پا پَس نكشيدند و راه تو را پيمودند و كج نشدند و در رسيدن، به تو اعتماد كردند تا رسيدند و دل هايشان از محبّت تو سيراب شد و جان هايشان به معرفت تو انس گرفت و هيچ كس، راهزن ايشان نگشت و هيچ چيز، از رسيدنشان به آنچه از تو آرزو داشتند، جلوگيرى نكرد. پس آنان، در آنچه جان هايشان بدان شيفته بود، جاودان اند و دهشت بزرگ، آنان را اندوهناك نمى سازد و فرشتگان، با آنان ديدار مى كنند [و مى گويند]: اين، همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد.</span>

<span id="الفصل-السابع-آثار-معرفة-الله-عز-و-جل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل السابع: آثار معرفة اللّه عز و جل</span> ==

<span dir="rtl">فصل هفتم: آثار شناخت خدا</span>

<span id="محبة-الله-عز-و-جل-1"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 1: مَحَبَّةُ اللّه عز و جلِ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 1: خدا دوستى</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 165.</span></ref>

<span dir="rtl">«و كسانى كه ايمان آورده اند، خدا را دوست تر مى دارند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">155.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في دُعاءِ الجَوشَنِ الكَبيرِ ـ: يا مَن هُوَ غايَةُ مُرادِ المُريدينَ، يامَن هُوَ مُنتَهى هِمَمِ العارِفينَ، يا مَن هُوَ مُنتَهى طَلَبِ الطّالِبينَ.</span> <ref><span dir="rtl">البلد الأمين: ص411، المصباح للكفعمي: ص348، بحار الأنوار: ج94 ص397.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">155.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعاى «جوشن كبير» ـ: اى آن كه مُراد غايىِ مريدان است! اى آن كه نهايتِ خواستِ عارفان است! اى آن كه مطلوب نهايى طالبان است!</span>

<blockquote><span dir="rtl">156.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ: يا أَمَلَ العارِفينَ، ورَجاءَ الآمِلينَ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج87 ص242 ح51، مستدرك الوسائل: ج6 ص341 ح6958 كلاهما نقلاً عن مصباح السيّد ابن الباقي.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">156.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در دعا ـ: اى آرزوى عارفان، و اميد آرزومندان!</span>

<blockquote><span dir="rtl">157.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: الشَّوقُ خُلصانُ العارِفينَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج1 ص214 ح855، عيون الحكم والمواعظ: ص40 ح923.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">157.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: شوق، يارِ نابِ عارفان است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">158.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ في صِفَةِ المَلائِكَةِ ـ: ووَصَلَت حَقائِقُ الإِيمانِ بَينَهُم وبَينَ مَعرِفَتِهِ، وقَطَعَهُمُ الإِيقانُ بِهِ إلَى الوَلَهِ</span> <ref><span dir="rtl">الوَلَه: ذهاب العقل، والتحيّر من شدّة الوَجد (النهاية: ج5 ص227 «وله»).</span></ref> <span dir="rtl">إلَيهِ، ولَم تُجاوِز رَغَباتُهُم ما عِندَهُ إلى ما عِندَ غَيرِهِ. قَد ذاقوا حَلاوَةَ مَعرِفَتِهِ، وشَرِبوا بِالكَأسِ الرَّوِيَّةِ مِن مَحَبَّتِهِ، وتَمَكَّنَت مِن سُوَيداءِ</span> <ref><span dir="rtl">سويداء القلب: حبّته (لسان العرب: ج3 ص227 «سود»).</span></ref> <span dir="rtl">قُلوبِهِم وَشيجَةُ</span> <ref><span dir="rtl">الوَشِيجة: عرق الشجرة في الأصل، وتُستعار للمبالغة في الخوف (مجمع البحرين: ج3 ص1938 «وشج»).</span></ref> <span dir="rtl">خيفَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج57 ص110 ح90.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">158.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در خطبه اى در توصيف فرشتگان ـ: ايمان راستين، ميان ايشان و شناخت خداوند پيوند زد و يقينِ به او، آنان را پاك شيفته او ساخت و خواست هايشان، به آنچه در نزد اوست، منحصر گشت و جز آن، چيزى نخواستند. شيرينىِ شناخت پروردگار را چشيدند، و از جام محبّت او سيراب شدند و درخت ترسِ از او، در اعماق دل هايشان ريشه دوانيد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">159.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في دُعائِهِ ـ: يا غايَةَ آمالِ العارِفينَ، يا غِياثَ المُستَغيثينَ، يا حَبيبَ قُلوبِ الصَّادِقينَ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح المتهجّد: ص847 ح910، إقبال الأعمال: ج3 ص335 كلاهما عن كميل النخعي، البلد الأمين: ص190.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">159.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در دعا ـ: اى نهايتِ آرزوى عارفان، اى ياور يارى جويان، اى محبوب دل صادقان!</span>

<blockquote><span dir="rtl">160.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسن عليه السلام: مَن عَرَفَ اللّهَ أَحَبَّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">تنبيه الخواطر: ج1 ص52.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">160.</span> <span dir="rtl">امام حسن عليه السلام: هر كه خدا را بشناسد، عاشق او مى شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">161.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: إلهي ما أَلَذَّ خَواطِرَ الإِلهامِ بِذِكرِكَ عَلَى القُلوبِ! وما أَحلَى المَسيرَ إلَيكَ بِالأَوهامِ في مَسالِكِ الغُيوبِ! وما أَطيَبَ طَعمَ حُبِّكَ! وما أَعذَبَ شِربَ قُربِكَ! فَأَعِذنا مِن طَردِكَ وإبعادِكَ، وَاجعَلنا مِن أَخَصِّ عارِفيكَ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص151 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">161.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: معبود من! وه كه چه لذّتبخش است خطورات الهام ياد تو بر دل ها! وه كه چه شيرين است گشت و گذار با شهپر خيال در وادى غيب ها! وه كه چه خوش است طعم محبّت تو! وه كه چه گواراست شراب قُرب تو! پس، ما را از رانده شدن و دور ماندن از درگاهت پناه بخش، و از خصوصى ترين عارفانت قرارمان ده!</span>

<span id="خشية-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 2: خَشيَةُ اللّه عز و جلِ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 2: خشيت از خدا</span> <ref><span dir="rtl">خشيت: ترس ناشى از عظمت صاحب حشمت و شكوه را گويند.</span></ref>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاؤُاْ».</span> <ref><span dir="rtl">فاطر: 28.</span></ref>

<span dir="rtl">«از بندگان خدا، تنها دانايان اند كه از او مى ترسند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">162.</span> <span dir="rtl">سنن الدارمي عن عطاء: قالَ موسى: ... يا رَبِّ، أَيُّ عِبادِكَ أَخشى لَكَ؟ قالَ: أَعلَمُهُم بي.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الدارمي: ج1 ص108 ح368، الزهد لابن المبارك: ص75 ح223 وص 188 ح533.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">162.</span> <span dir="rtl">سنن الدارمى ـ به نقل از عطا ـ: خ موسى گفت: ... پروردگارا! كدامين بندگانت از تو ترسان تر است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آن كه به من داناتر است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">163.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن كانَ بِاللّهِ أَعرَفَ كانَ مِنَ اللّهِ أَخوَفَ.</span> <ref><span dir="rtl">جامع الأخبار: ص258 ح682، بحار الأنوار: ج70 ص393 ح64 نقلاً عن روضة الواعظين.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">163.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آن كه خداشناس تر است، خداترس تر است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">164.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أَعلَمُ النّاسِ بِاللّهِ أَكثَرُهُم خَشيَةً لَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص430 ح3157، عيون الحكم والمواعظ: ص111 ح2418.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">164.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كه خدا را بيشتر بشناسد، ترسش از او بيشتر است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">165.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ مِن دُعاءٍ كانَ يَدعو بِهِ بَعدَ رَكعَتَيِ الفَجرِ ـ: سُبحانَكَ اللّهُمَّ وبِحَمدِكَ، مَن ذا يَعرِفُ قَدرَكَ فَلا يَخافُكَ! ومَن ذا يَعلَمُ ما أَنتَ فَلا يَهابُكَ!</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج87 ص341 ح19 وج 94 ص245 ح11 كلاهما نقلاً عن الاختيار لابن الباقي.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">165.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در دعاى خويش كه بعد از دو ركعت نماز صبح مى خواند ـ: منزّهى تو ـ اى خداوند ـ و ستايش، مخصوص توست. كيست كه مقام تو را بشناسد و از تو نترسد؟! و كيست كه بداند تو كيستى و از تو نهراسد؟!</span>

<blockquote><span dir="rtl">166.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في تَمجيدِ اللّهِ عز و جل ـ: سُبحانَكَ، عَجَبا لِمَن</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «من»، والتصويب من بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">عَرَفَكَ كَيفَ لا يَخافُكَ!</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج1 ص335 ح188 عن سعيد بن المسيّب، بحار الأنوار: ج86 ص227 ح46.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">166.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ در تمجيد خداوند عز و جل ـ: منزّهى تو! شگفتا از كسى كه تو را مى شناسد، [كه] چگونه از تو نمى ترسد!</span>

<blockquote><span dir="rtl">167.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَا العِلمُ بِاللّهِ وَالعَمَلُ إِلّا إِلفانِ مُؤتَلِفانِ؛ فَمَن عَرَفَ اللّهَ خافَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص16 ح2، تنبيه الخواطر: ج2 ص38، الأمالي للمفيد: ص202 ح33 كلّها عن أبي حمزة، تحف العقول: ص254 وفيهما زيادة «بطاعته» بعد «العمل»، بحار الأنوار: ج78 ص150 ح11.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">167.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: شناخت خدا و عمل [به طاعت او]، دو يار همدم اند. پس، كسى كه خدا را بشناسد، از او مى ترسد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">168.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ في زِيارَةِ قَبرِ أَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ـ: اللّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ المُخْبِتينَ إِلَيكَ والِهَةٌ... وأَفئِدَةَ العارِفينَ مِنكَ فازِعَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">كامل الزيارات: ص92 ح93 عن مهدي بن صدقة الرقّي عن الإمام الرضا عن أبيه عن الإمام الباقر عليهم السلام، مصباح المتهجّد: ص738 ح830 عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج100 ص264 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">168.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعاى خويش در زيارت قبر امير مؤمنان عليه السلام ـ: بار خدايا! دل هاى خاكساران، شيفته تو اند... و دل هاى عارفان، هراسان از تو.</span>

<blockquote><span dir="rtl">169.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: في حِكمَةِ آلِ داودَ: ... يابنَ آدَمَ، أَصبَحَ قَلبُكَ قاسِيا وأَنتَ لِعَظَمَةِ اللّهِ ناسِيا، فَلَو كُنتَ بِاللّهِ عالِما، وبِعَظَمَتِهِ عارِفا لَم تَزَل مِنهُ خائِفا، ولِوَعدِهِ راجِيا، وَيحَكَ، كَيفَ لا تَذكُرُ لَحَدَكَ وَانفِرادَكَ فيهِ وَحدَكَ!</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص203 ح346 عن سعد بن زياد العبدي عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج14 ص36 ح10.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">169.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: در حكمت آل داوود [آمده است]: «... اى پسر آدم! دلت سخت گشته و عظمت خداوند را از ياد برده اى. اگر خدا را مى شناختى و عظمت او را مى دانستى، پيوسته از او ترسان بودى و به وعده اش اميدوار. واى بر تو! چگونه به ياد گورت و تنهايى ات در آن نيستى؟».</span>

<blockquote><span dir="rtl">170.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ أَوحى إِلى داودَ عليه السلام: ... ما لي أَراكَ ساكِتا؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: خَشيَتُكَ أَسكَتَتني.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للصدوق: ص263 ح280، قصص الأنبياء للراوندي: ص199 ح254 كلاهما عن يونس بن ظبيان، مشكاة الأنوار: ص400 ح1326، بحار الأنوار: ج14 ص34 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">170.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى كرد: «... چه شده است كه تو را خاموش مى بينم؟».</span>

<span dir="rtl">داوود گفت: ترس از تو، زبان مرا فرو بسته است.</span>

<span id="الرغبة-فيما-عند-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 3: الرَّغبَةُ فيما عِندَ اللّه عز و جلِ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 3: رغبت به آنچه نزد خداست</span>

<blockquote><span dir="rtl">171.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ داودُ عليه السلام: يا رَبِّ! حَقٌّ لِمَن عَرَفَكَ أَلّا يَقطَعَ رَجاءَهُ مِنكَ.</span> <ref><span dir="rtl">قرب الإسناد: ص119 ح417 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، الكافي: ج2 ص189 ح5، الأمالي للصدوق: ص701 ح955 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام، ثواب الأعمال: ص163 ح1 عن الإمام الصادق عليه السلام، معاني الأخبار: ص374 ح1 عن داود بن سليمان عن الإمام الرضا عن الإمام الصادق عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج74 ص283 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">171.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: داوود عليه السلام گفت: پروردگارا! آن كه تو را بشناسد، سزد كه اميدش را از تو نَبُرد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">172.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: يَنبَغي لِمَن عَرَفَ اللّهَ سُبحانَهُ أَن يَرغَبَ فيما لَدَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص442 ح10935، عيون الحكم والمواعظ: ص549 ح10131.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">172.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: براى كسى كه خداوند سبحان را مى شناسد، سزاوار است كه به آنچه نزد اوست، راغب باشد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">173.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: عَجِبتُ لِمَن عَرَفَ رَبَّهُ كَيفَ لا يَسعى لِدارِ البَقاءِ!</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص340 ح6265، عيون الحكم والمواعظ: ص329 ح5648.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">173.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: تعجّب مى كنم از كسى كه پروردگارش را مى شناسد، چگونه براى سراى ماندگارى، تلاش نمى كند!</span>

<span id="طاعة-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 4: طاعَةُ اللّه عز و جلِ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 4: فرمان بردارى از خدا</span>

<blockquote><span dir="rtl">174.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: مَا العِلمُ بِاللّهِ وَالعَمَلُ إِلّا إِلفانِ مُؤتَلِفانِ؛ فَمَن عَرَفَ اللّهَ خافَهُ، وحَثَّهُ الخَوفُ عَلَى العَمَلِ بِطاعَةِ اللّهِ، وإِنَّ أَربابَ العِلمِ وأَتباعَهُمُ الَّذينَ عَرَفُوا اللّهَ فَعَمِلوا لَهُ ورَغِبوا إِلَيهِ، وقَد قالَ اللّهُ: «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاؤُاْ».</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص16 ح2، الأمالي للمفيد: ص202 ح33 كلاهما عن أبيحمزة، تحف العقول: ص254 وفيهما زيادة «بطاعته» بعد «العمل»، بحار الأنوار: ج70 ص344.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">174.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: خداشناسى و عمل، دو يار همدم اند. پس، هر كه خدا را بشناسد، از او مى ترسد و ترس، او را به فرمان بردارى از خدا برمى انگيزد. دانشمندان و پيروان آنها كسانى هستند كه خدا را شناختند و براى او كار كردند و خواهان او شدند. خداوند فرموده است: «از بندگان خدا، تنها دانايان اند كه از او مى ترسند».</span>

<span id="اجتناب-المحارم"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 5: اجتِنابُ المَحارِمِ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 5: دورى كردن از حرام ها</span>

<blockquote><span dir="rtl">175.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن عَرَفَ اللّهَ وعَظَّمَهُ مَنَعَ فاهُ مِنَ الكَلامِ، وبَطنَهُ مِنَ الطَّعامِ، وعَفا</span> <ref><span dir="rtl">قال العلّامة المجلسي قدس سره: «وعفا» كذا، وفي بعض النسخ «فعفى»؛ أي جعلها صافيةً خالصةً، أو جعلها مندرسةً ذليلةً خاضعةً، أو وفّر كمالاتها. قال في النهاية: أصل العفو المحو والطمس، وعَفَت الريحُ الأثرَ: محَته وطمسته... وعفا الشيءُ: كثر وزاد، يقال: أعفيته وعفّيته، وعفا الشيءُ: صَفا وخلص، انتهى. وأقول: الأظهر مافي المجالس وغيره وأكثر نسخ الكتاب: «عنّى» أي أتعب، والعنا ـ بالفتح والمدّ ـ: التعب (مرآة العقول: ج9 ص254).</span></ref> <span dir="rtl">نَفسَهُ بِالصِّيامِ وَالقِيامِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص237 ح25، أعلام الدين: ص112 وفيه «عزّ» بدل «عفا» وكلاهما عن عيسى النهريري عن الإمام الصادق عليه السلام، الأمالي للصدوق: ص380 ح482 عن عيسى النهريري عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، تنبيه الخواطر: ج1 ص66، روضة الواعظين: ص320 وفيها «عنّى» بدل «عفا»، بحار الأنوار: ج69 ص288 ح23.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">175.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه خدا را بشناسد و بزرگش بدارد، دهانش را از سخن و شكمش را از خوردن باز مى دارد و نفْس خويش را با روزه و نماز، پاك مى گرداند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">176.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مَن عَرَفَ كَفَّ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص135 ح7645، عيون الحكم والمواعظ: ص428 ح7269.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">176.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه [خدا را] شناخت، خويشتندار شد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">177.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: إِن قالَ قائِلٌ: لِمَ أُمِرَ الخَلقُ بِالإِقرارِ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ وحُجَّتِهِ وبِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ؟ قيلَ: لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ:</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">مِنها: أَنَّ مَن لَم يُقِرَّ بِاللّهِ لَم يَتَجَنَّب مَعاصِيَهُ، ولَم يَنتَهِ عَنِ ارتِكابِ الكَبائِرِ، ولَم يُراقِب أَحَدا فيما يَشتَهي ويَستَلِذُّ مِنَ الفَسادِ وَالظُّلمِ، وإِذا فَعَلَ النّاسُ هذِهِ الأَشياءَ وَارتَكَبَ كُلُّ إِنسانٍ ما يَشتَهي ويَهواهُ مِن غَيرِ مُراقَبَةٍ لِأَحَدٍ كانَ في ذلِكَ فَسادُ الخَلقِ أَجمَعينَ، ووُثوبُ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ، فَغَصَبُوا الفُروجَ وَالأَموالَ، وأَباحُوا الدِّماءَ وَالسَّبيَ، وقَتَلَ بَعضُهُم بَعضا مِن غَيرِ حَقٍّ ولا جُرمٍ، فَيَكونُ في ذلِكَ خَرابُ الدُّنيا، وهَلاكُ الخَلقِ، وفَسادُ الحَرثِ وَالنَّسلِ.</span>

<span dir="rtl">ومِنها: أَنَّ اللّهَ عز و جل حَكيمٌ، ولا يَكونُ الحَكيمُ ولا يُوصَفُ بِالحِكمَةِ إِلّا الَّذي يَحظُرُ الفَسادَ ويَأمُرُ بِالصَّلاحِ ويَزجُرُ عَنِ الظُّلمِ ويَنهى عَنِ الفَواحِشِ، ولا يَكونُ حَظرُ الفَسادِ وَالأَمرُ بِالصَّلاحِ وَالنَّهيُ عَنِ الفَواحِشِ إِلّا بَعدَ الإِقرارِ بِاللّهِ ومَعرِفَةِ الآمِرِ وَالنَّاهي؛ فَلَو تُرِكَ النَّاسُ بِغَيرِ إِقرارٍ بِاللّهِ ولا مَعرِفَةٍ لَم يَثبُت أَمرٌ بِصَلاحٍ، ولا نَهيٌ عَن فَسادٍ؛ إِذ لا آمِرَ ولا ناهِيَ.</span>

<span dir="rtl">ومِنها: أَنّا قَد وَجَدنَا الخَلقَ قَد يَفسُدونَ بِأُمورٍ باطِنَةٍ مَستورَةٍ عَنِ الخَلقِ، فَلَولَا الإِقرارُ بِاللّهِ وخَشيَتُهُ بِالغَيبِ لَم يَكُن أَحَدٌ إِذا خَلا بِشَهوَتِهِ وَإِرادَتِهِ يُراقِبُ أَحَدا في تَركِ مَعصِيَةٍ وَانتِهاكِ حُرمَةٍ وَارتِكابِ كَبيرٍ</span> <ref><span dir="rtl">في عيون أخبار الرضا عليه السلام وبحار الأنوار: «وارتكاب كبيرةٍ».</span></ref><span dir="rtl">، إِذا كانَ فِعلُهُ ذلِكَ مَستورا عَنِ الخَلقِ بِغَيرِ مُراقِبٍ لِأَحَدٍ فَكانَ يَكونُ في ذلِكَ هَلاكُ الخَلقِ أَجمَعينَ، فَلَم يَكُن قِوامُ الخَلقِ وصَلاحُهُم إِلّا بِالإِقرارِ مِنهُم بِعَليمٍ خَبيرٍ يَعلَمُ السِّرَّ وأَخفى، آمِرٌ بِالصَّلاحِ، ناهٍ عَنِ الفَسادِ، ولا يَخفى عَلَيهِ خافِيَةٌ؛ لِيَكونَ في ذلِكَ انزِجارٌ لَهُم يَخلون بِهِ مِن أَنواعِ الفَسادِ.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص252 ح9، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص99 ح1 كلاهما عن الفضل بن شاذان، بحار الأنوار: ج3 ص10 ح23.</span></ref>

<span dir="rtl">177.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: اگر كسى بگويد: «چرا مردم به اقرار نمودن به خدا و پيامبر او و حجّتش و آنچه او از نزد خداوند آورده است، مأمور شده اند؟»، گفته مى شود: به دلايل فراوان، از جمله: كسى كه به خدا اقرار نكند، از نافرمانى او دورى نمى ورزد و از ارتكاب گناهانِ بزرگ باز نمى ايستد و در فساد و ستمكارى هايى كه دلخواه و خوشايند اوست، ملاحظه هيچ كس را نمى كند، و هر گاه مردم اين كارها را بكنند و هر شخصى، بدون ملاحظه هيچ كس، آنچه را مى خواهد و هوس مى كند، مرتكب شود، همه جامعه به تباهى كشيده مى شود و برخى به جان ديگرى مى افتند، و نواميس و اموال را به يغما مى برند و خون ها و اسير گرفتن [زنان] را مباح مى شمارند و يكديگر را به ناحق و بى گناه مى كشند، و اين، باعث خرابى دنيا و نابودى خلق مى شود و آبادانى و نسل بشر را از بين مى برد.</span>

<span dir="rtl">دليل ديگر، آن كه: خداوند عز و جل حكيم است، و حكيم نيست و حكيمش نخوانند، مگر كسى را كه از تباهى بازدارد و به صلاح (درستى) فرا خواند و از ستم جلو گيرد و از زشتكارى ها نهى كند. و باز داشتن از تباهى و امر كردن به صلاح و نهى از زشتكارى ها تحقّق نمى پذيرد، مگر پس از اقرار به خدا و شناخت امر و نهى كننده. پس اگر مردم، بدون اقرار به خدا و شناخت [و ايمان به او] رها مى شدند، ديگر امر به درستى و نهى از تباهى، معنا نداشت؛ زيرا امر كننده و نهى كننده اى در كار نبود.</span>

<span dir="rtl">دليل ديگر، آن كه: مى بينيم مردم، گاه دور و پنهان از چشم ديگران كارهاى فاسد انجام مى دهند. پس اگر اقرار به خداوند و ترس از او در نهان نباشد، هيچ كس، هر گاه با شهوت و هوس خويش تنها مى شد، در ترك معصيت و پرده درى و ارتكاب گناه كبيره، ملاحظه هيچ كس را نمى كرد؛ چون اين كار او، از نگاه خلق پوشيده بود و كسى ناظر آن نبود، و اين، جامعه را به تباهى مى كشانْد. بنا بر اين، استوارى و درستى جامعه ممكن نبود، مگر با اقرار آنان به وجود دانايى آگاه كه پنهانى ترين رازها را مى داند، [همو كه] امر كننده به درستى و نهى كننده از تباهى است و هيچ امر پنهانى، بر او پوشيده نيست، و اين خود، عامل باز دارنده اى براى ارتكاب آنان از هر گونه فساد است.</span>

<span id="الزهد-في-الدنيا"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 6: الزُّهدُ فِي الدُّنيا</span> ===

<span dir="rtl">7 / 6: دل بر كندن از دنيا</span>

<blockquote><span dir="rtl">178.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: يَسيرُ المَعرِفَةِ يوجِبُ الزُّهدَ فِي الدُّنيا.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص454 ح10984.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">178.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اندك شناخت [خدا]، موجب دل بر كندن از دنيا مى شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">179.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن صَحَّت مَعرِفَتُهُ انصَرَفَت عَنِ العالَمِ الفاني نَفسُهُ وهِمَّتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص453 ح9142.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">179.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه [از خدا] شناخت درستى داشته باشد، جانش و خواستش از اين جهانِ فناپذير، روى گردان مى شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">180.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: ثَمَرَةُ المَعرِفَةِ العُزوفُ عَن دارِ الفَناءِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص333 ح4651.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">180.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ثمره شناخت [خدا]، دل بركندن از سراى نيستى است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">181.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كُلُّ عارِفٍ عائِفٌ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص524 ح6829، عيون الحكم والمواعظ: ص376 ح6343.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">181.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر عارفى، دنياگريز است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">182.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: إِنَّ جَميعَ ما طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ في مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها، بَحرِها وبَرِّها، وسَهلِها وجَبَلِها، عِندَ وَلِيٍّ مِن أَولِياءِ اللّهِ وأَهَلِ المَعرِفَةِ بِحَقِّ اللّهِ كَفَيءِ الظِّلالِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص391 عن الإمام الكاظم عليه السلام، بحار الأنوار: ج78 ص306.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">182.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: هر آنچه خورشيد بر آن در شرق و غرب عالم، [از: ] دريا و صحرا و دشت و كوه آن مى تابد، نزد هر يك از اولياى خدا و خداشناسان حقيقى، همچون برگشت سايه هاست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">183.</span> <span dir="rtl">الإمام الصّادق عليه السلام: مَن عَرَفَ اللّهَ خافَ اللّهَ، ومَن خافَ اللّهَ سَخَت نَفسُهُ عَنِ الدُّنيا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص68 ح4، تنبيه الخواطر: ج2 ص185 كلاهما عن أبي حمزة، تحف العقول: ص362، مشكاة الأنوار: ص211 ح572، بحار الأنوار: ج78 ص244 ح53.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">183.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: آن كه خدا را شناخت، از خدا ترسيد و آن كه از خدا ترسيد، سخاوتمندانه از دنيا گذشت.</span>

<blockquote><span dir="rtl">184.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إِنَّ أَعلَمَ النّاسِ بِاللّهِ أَخوَفُهُم للّهِِ، وأَخوَفَهُم لَهُ أَعلَمُهُم بِهِ، وأَعلَمَهُم بِهِ أَزهَدُهُم فيها</span> <ref><span dir="rtl">أي في الدنيا.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص146 عن حفص بن غياث، بحار الأنوار: ج70 ص311 ح8.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">184.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: داناترينِ مردم به خدا، ترسان ترينِ آنها از اوست و ترسان ترينِ مردم از خدا، داناترينِ آنها به اوست، و داناترينِ مردم به خدا، زاهدترينِ آنها به دنياست.</span>

<span id="التقوى"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 7: التَّقوى</span> ===

<span dir="rtl">7 / 7: پرهيزگارى</span>

<blockquote><span dir="rtl">185.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لِكُلِّ شَيءٍ مَعدِنٌ، ومَعدِنُ التَّقوى قُلوبُ العارِفينَ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج12 ص234 ح13185 عن سالم بن عبد اللّه عن أبيه، كنز العمّال: ج3 ص90 ح5638؛ مشكاة الأنوار: ص447 ح1501، المواعظ العدديّة: ص44.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">185.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر چيزى معدنى دارد و معدن پرهيزگارى (تقوا)، دل هاى خداشناسان است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">186.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: الحَمدُ للّهِ الَّذي أَلهَمَ بِفَواتِحِ عِلمِهِ النّاطِقينَ، وأَنارَ بِثَواقِبِ</span> <ref><span dir="rtl">الثّاقِبُ: المضيء (النهاية: ج1 ص216 «ثقب»).</span></ref> <span dir="rtl">عَظَمَتِهِ قُلوبَ المُتَّقينَ.</span> <ref><span dir="rtl">دلائل الإمامة: ص90 ح24 عن اللّيث عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عن جابر، بحار الأنوار: ج103 ص270 ح21.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">186.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: سپاس، خداوندى را كه كليدهاى دانش خود را به گويندگان، الهام فرمود و دل هاى پرهيزگاران را به انوار عظمتش روشن ساخت.</span>

<span id="التوحد-423"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 8: التَّوَحُّد</span> <ref><span dir="rtl">المراد من التوحد، هو الاعتزال عن الطالحين، لا ترك المهمّات الاجتماعية.</span></ref> ===

<span dir="rtl">7 / 8: تنهايى گزيدن</span> <ref><span dir="rtl">مقصود، تنهايى گزيدن از انسان هاى ناشايسته است، نه گوشه نشينى و ترك مسئوليت هاى اجتماعى و سياسى.</span></ref>

<blockquote><span dir="rtl">187.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مَن عَرَفَ اللّهَ تَوَحَّدَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص172 ح7829، عيون الحكم والمواعظ: ص452 ح8101.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">187.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كه خدا را شناخت، تنهايى گزيد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">188.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن عَرَفَ الحَقَّ لَم يَعتَدَّ بِالخَلقِ.</span> <ref><span dir="rtl">سجع الحمام: ص408 ح612 نقلاً عن أسرار البلاغة للعاملي.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">188.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كه حق را شناخت، به خَلق، بى اعتنا شد.</span>

<span id="التواضع-لله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 9: التَّواضُعُ للّه عز و جلِ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 9: فروتنى براى خدا</span>

<blockquote><span dir="rtl">189.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لا يَنبَغي لِمَن عَرَفَ عَظَمَةَ اللّهِ أَن يَتَعَظَّمَ؛ فَإِنَّ رِفعَةَ الَّذينَ يَعلَمونَ ما عَظَمَةُ اللّهِ أَن يَتَواضَعوا لَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص390 ح586 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن أبيه، نهج البلاغة: الخطبة 147، تحف العقول: ص227 عن الإمام الحسن عليه السلام، بحار الأنوار: ج77 ص369 ح34.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">189.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه بزرگى خدا را بشناسد، نسزد كه بزرگى بفروشد؛ زيرا بلندمرتبگىِ كسانى كه بزرگى خدا را مى شناسند، در اين است كه براى او فروتنى كنند.</span>

<span id="التسليم-لقضاء-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 10: التَّسليمُ لِقَضاءِ اللّهِ عز و جل</span> ===

<span dir="rtl">7 / 10: سرسپردگى به قضاى الهى و اعتماد به او</span>

<blockquote><span dir="rtl">190.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: أَحَقُّ خَلقِ اللّهِ أَن يُسَلِّمَ لِما قَضَى اللّهُ عز و جل مَن عَرَفَ اللّهَ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص62 ح9 عن عبد اللّه بن محمّد الجعفي، التمحيص: ص62 ح141 نحوه، تنبيه الخواطر: ج2 ص185، بحار الأنوار: ج72 ص332 ح16.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">190.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: سزاوارترينِ خلق خدا به سرسپردگى در براى قضاى الهى، كسى است كه خداوند عز و جل را بشناسد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">191.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لِسُفيانَ الثَّورِيِّ ـ: يا سُفيانُ، ثِق بِاللّهِ تَكُن عارِفا.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص376 عن سفيان الثوري، بحار الأنوار: ج78 ص261 ح160.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">191.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به سفيان ثورى ـ: اى سفيان! به خدا اعتماد كن تا خداشناس باشى.</span>

<span id="الرضا-بقضاء-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 11: الرِّضا بِقَضاءِ اللّه عز و جلِ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 11: خشنودى به قضاى الهى</span>

<blockquote><span dir="rtl">192.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ عز و جل: عَلامَةُ مَعرِفَتي في قُلوبِ عِبادي حُسنُ مَوقِعِ قَدري ألّا أُشتَكى، ولا أُستَبطى، ولا أُستَخفى.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج1 ص129 ح606 نقلاً عن الديلمي عن أبي هريرة.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">192.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل فرمود: «نشانه آن كه دل هاى بندگانم مرا شناخته اند، اين است كه مقام مرا نيك بشناسند، از من شِكوه نشود، [در بر آوردن نيازهاى آنان] كُند شمرده نشوم و غايب دانسته نشوم».</span>

<blockquote><span dir="rtl">193.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ من دُعاءٍ نُسِبَ إِلَيهِ ـ: كَيفَ أَحزَنُ وقَد عَرَفتُكَ؟!</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص139.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">193.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعايى منسوب به ايشان ـ: چگونه اندوهگين شوم با آن كه تو را شناخته ام؟!</span>

<blockquote><span dir="rtl">194.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ أَعلَمَ النّاسِ بِاللّهِ أَرضاهُم بِقَضاءِ اللّهِ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص60 ح2 عن ليث المرادي.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">194.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: داناترينِ مردم به خدا، خشنودترينِ آنان به قضاى الهى است.</span>

<span id="استبشار-الوجه-وحزن-القلب"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 12: استِبشارُ الوَجهِ وحُزنُ القَلبِ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 12: چهره شاد و دل اندوهگين</span>

<blockquote><span dir="rtl">195.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: العارِفُ وَجهُهُ مُستَبشِرٌ مُتَبَسِّمٌ، وقَلبُهُ وَجِلٌ مَحزونٌ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص104 ح1985، عيون الحكم والمواعظ: ص60 ح1515.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">195.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداشناس، چهره اش شاد و خندان است، و دلش ترسان و اندوهناك.</span>

<blockquote><span dir="rtl">196.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كُلُّ عارِفٍ مَهمومٌ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص524 ح6827، عيون الحكم والمواعظ: ص376 ح6341.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">196.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر عارفى [دلش] اندوهگين است.</span>

<span id="تعليق-1"></span>
==== <span dir="rtl">تعليق</span> ====

<span dir="rtl">تقدّم سابقا نفي الحزن عن العارف، بيد أنّ في هذا الحديث قد جاء اعتبار الحزن من خصائصه، وفي الجمع بين الحديثين يمكن القول: إنّ العارف مسرور من جهة ومحزون من جهة اُخرى؛ فهو من ناحيةٍ مترعٌ بالأمل والسرور حينما ينظر إلى رحمة اللّه وصفاته الجمالية، ومن ناحية اُخرى محزون حينما يفكّر بغضب اللّه سبحانه وصفاته الجلالية. ويمكن القول أيضا: إنّ العارف يصبح مسرورا حينما يتجلّى الخالق تعالى لقلبه، ويضحى حزينا في غير ذلك لفقدانه تلك الحال. أو أنّ العارف مسرور بالدرجات العُلى الّتي وصل إليها في معرفة الحقّ تعالى، وحزين حينما يكون فاقدا لتلك الدرجات.</span>

<span dir="rtl">توضيح</span>

<span dir="rtl">پيش تر گذشت كه عارف، اندوهى ندارد؛ امّا اين حديث، اندوه را از ويژگى هاى عارف مى داند. در جمع ميان دو حديث، مى توان گفت: عارف، از جهتى شاد و از جهتى ديگر، غمگين است. از اين لحاظ كه به رحمت و صفات جمال خدا مى نگرد، آكنده از اميد و شادى مى شود و از آن جا كه به خشم خداى سبحان و صفات جلال او مى نگرد، غمگين مى شود و مى توان چنين گفت كه عارف، به گاه جلوه خداى متعال بر دلش، شاد مى شود و آن گاه كه اين حالت را در خود نمى يابد، اندوهگين مى گردد يا آن كه عارف با وصول به درجات والاى معرفت خداوند متعال، شادمان مى شود و چون آن درجات را از دست بدهد، اندوهگين مى گردد.</span>

<span id="الغنى-عن-خلق-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 13: الغِنى عَن خَلقِ اللّه عز و جلِ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 13: بى نيازى از خلق خدا</span>

<blockquote><span dir="rtl">197.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مَن سَكَنَ قَلبَهُ العِلمُ بِاللّهِ، سَكَنَهُ الغِنى عَن خَلقِ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص392 ح8896، عيون الحكم والمواعظ: ص463 ح8415.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">197.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هركه شناخت خدا در دلش جاى گيرد، بى نيازى از خلق خدا در آن سُكنا مى گزيند.</span>

<span id="السهر-بذكر-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 14: السَّهَرُ بِذِكرِ اللّه عز و جلِ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 14: شب زنده دارى به ذكر خدا</span>

<blockquote><span dir="rtl">198.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: سَهَرُ العُيونِ بِذِكرِ اللّهِ خُلصانُ العارِفينَ، وحُلوانُ المُقَرَّبينَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص141 ح5612، عيون الحكم والمواعظ: ص286 ح5163 وفيه «ودأب» بدل «وحلوان».</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">198.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: شب زنده دارى با ذكر خدا، يار عارفان و پاداش مقرّبان است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">199.</span> <span dir="rtl">إرشاد القلوب: كانَ مِمّا ناجى بِهِ الباري تَعالى داودَ عليه السلام: ... يا داودُ، إِنَّ العارِفينَ كَحَلوا أَعيُنَهُم بِمِروَدِ</span> <ref><span dir="rtl">المِرْوَد: المِيل الّذي يُكتحل به (تاج العروس: ج4 ص466 «رود»).</span></ref> <span dir="rtl">السَّهَرِ، وقاموا لَيلَهُم يَسهَرونَ؛ يَطلُبونَ بِذلِكَ مَرضاتي.</span> <ref><span dir="rtl">إرشاد القلوب: ص86.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">199.</span> <span dir="rtl">إرشاد القلوب: از مناجات هاى خداوند متعال با داوود عليه السلام اين بود: ... اى داوود! عارفان، چشمان خويش را با ميل شب زنده دارى سرمه مى كشند و شب هايشان را تا صبح به عبادت مى گذرانند و از اين كار، خشنودى مرا مى طلبند.</span>

<span id="كثرة-الدعاء"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 15: كَثرَةُ الدُّعاءِ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 15: بسيار دعا كردن</span>

<blockquote><span dir="rtl">200.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أَعلَمُ النّاسِ بِاللّهِ أَكثَرُهُم لَهُ مَسأَلَةً.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص451 ح3260، عيون الحكم والمواعظ: ص122 ح2795.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">200.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آنان كه خداشناس ترند، بيشتر از او درخواست مى كنند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">201.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ ـ: إِلهي، كَيفَ أَدعوكَ وقَد عَصَيتُكَ! وكَيفَ لا أَدعوكَ وقَد عَرَفتُكَ!</span> <ref><span dir="rtl">المزار: ص270 عن ميثم، بحار الأنوار: ج94 ص121 ح19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن الإمام زين العابدين عليه السلام.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">201.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در دعاى ايشان ـ: معبودا! با چه رويى تو را بخوانم، در حالى كه نافرمانى ات كرده ام، و چگونه نخوانمت، در حالى كه شناخته ام؟!</span>

<blockquote><span dir="rtl">202.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: يا مَن آنَسَ العارِفينَ بِطيبِ مُناجاتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص157 ح22 نقلاً عن بعض القدماء في كتاب أنيس العابدين.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">202.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: اى كسى كه با مناجات خوشش، همدم عارفان است!</span>

<span id="استجابة-الدعاء"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 16: استِجابَةُ الدُّعاءِ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 16: پذيرفته شدن دعا</span>

<blockquote><span dir="rtl">203.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ عز و جل: مَن أَهانَ لي وَلِيّا فَقَد أَرصَدَ لِمُحارَبَتي. وما تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبدٌ بِشَيءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افتَرَضتُ عَلَيهِ، وإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنّافِلَةِ حَتّى أُحِبَّهُ، فَإِذا أَحبَبتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذييَسمَعُ بِهِ، وبَصَرَهُ الَّذي يُبصِرُ بِهِ، ولِسانَهُ الَّذي يَنطِقُ بِهِ، ويَدَهُ الَّتي يَبطِشُ بِها، إِن دَعانيأَجَبتُهُ، وإِن سَأَلَني أَعطَيتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص352 ح7 عن حمّاد بن بشير عن الإمام الصادق عليه السلام، المحاسن: ج1 ص454 ح1047 عن حنان بن سدير عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، التوحيد: ص399 ح1، علل الشرائع: ص12 ح7 كلاهما عن أنس، المؤمن: ص32 ح61 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه، بحارالأنوار: ج70 ص22 ح21.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">203.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل فرمود: «هركس به دوستى از [دوستان] من اهانت كند، براى جنگ با من در كمين نشسته است. محبوب ترين وسيله تقرّب بنده به من، فرايضى است كه بر او واجب كرده ام و همانا با نافله [نيز] به من نزديك مى شود تا آن جا كه دوستدار او مى شوم و چون دوستش بدارم، آن گاه گوش او مى شوم كه با آن بشنود و چشم او مى شوم كه با آن ببيند و زبان او مى شوم كه با آن سخن بگويد و دست او مى شوم كه با آن فرو كوبد. اگر مرا بخوانَد، پاسخش مى دهم و اگر از من خواهشى كند، به او عطا مى كنم».</span>

<blockquote><span dir="rtl">204.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إِنَّ اللّهَ تَعالى قالَ: مَن عادى لي وَلِيّا فَقَد آذَنتُهُ بِالحَربِ. وما تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبدي بِشَيءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمّا افتَرَضتُ عَلَيهِ. وما يَزالُ عَبدي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوافِلِ حَتّى أُحِبَّهُ، فَإِذا أَحبَبتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذي يَسمَعُ بِهِ، وبَصَرَهُ الَّذي يُبصِرُ بِهِ، ويَدَهُ الَّتي يَبطِشُ بِها، ورِجلَهُ الَّتي يَمشي بِها، وإِن سَأَلَني لَأُعطِيَنَّهُ، ولَئِنِ استَعاذَني لَأُعيذَنَّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج5 ص2385 ح6137، السنن الكبرى: ج10 ص370 ح20980 كلاهما عن أبي هريرة، مسند ابن حنبل: ج10 ص112 ح26253 عن عائشة نحوه، كنز العمّال: ج1 ص230 ح1157.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">204.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداى متعال فرمود: «هركس با دوستى از [دوستان] من دشمنى ورزد، به او اعلان جنگ دهم. محبوب ترين وسيله تقرّب بنده ام به من فرايضى است كه بر او واجب ساخته ام و بنده ام به واسطه نوافل، پيوسته به من نزديك مى شود تا جايى كه دوستدارش مى شوم، و چون او را دوست بدارم، گوش او مى شوم كه با آن بشنود و چشم او مى شوم كه با آن ببيند و دست او مى شوم كه با آن درهم كوبد و پاى او مى شوم كه با آن راه رود، و اگر از من درخواستى كند، به او عطا مى كنم و اگر از من پناه جويد، او را پناه مى دهم».</span>

<blockquote><span dir="rtl">205.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إِنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ: ما يَزالُ عَبدي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوافِلِ حَتّى أُحِبَّهُ؛ فَأَكونَ أَنَا سَمعَهُ الَّذي يَسمَعُ بِهِ، وبَصَرَهُ الَّذي يُبصِرُ بِهِ، ولِسانَهُ الَّذي يَنطِقُ بِهِ، وقَلبَهُ الَّذي يَعقِلُ بِهِ، فَإِذا دَعا أَجَبتُهُ، وإِذا سَأَلَني أَعطَيتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج8 ص206 ح7833 و ص222 ح7880 نحوه وكلاهما عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج1 ص229 ح1155.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">205.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل مى فرمايد: «بنده ام پيوسته به واسطه نوافل به من نزديك مى شود تا آن جا كه محبوب من مى گردد. در اين صورت، گوش شنواى او، چشم بيناى او، زبان گوياى او و دل خردورز او مى شوم. پس، هر گاه مرا بخواند پاسخش مى دهم و هر گاه از من خواهشى كند، عطايش مى كنم».</span>

<blockquote><span dir="rtl">206.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لَو عَرَفتُمُ اللّهَ تَعالى حَقَّ مَعرِفَتِهِ لَزالَت بِدُعائِكُمُ الجِبالُ!</span> <ref><span dir="rtl">نوادر الاُصول: ج2 ص132 عن معاذ بن جبل، حلية الأولياء: ج8 ص156 الرقم 406 عن وهيب المكّي، كنز العمّال: ج3 ص142 ح5881؛ عوالي اللآلي: ج4 ص132 ح225 وفيه «لزايلت بدعائكم الجبال الراسيات».</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">206.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر خداوند متعال را آن گونه كه شايسته اوست، مى شناختيد، كوه ها با دعاى شما متلاشى مى شدند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">207.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لَو عَرَفتُمُ اللّهَ عز و جل حقَّ مَعرِفَتِهِ لَمَشَيتُم عَلَى البُحورِ، ولَزالَت بِدُعائِكُمُ الجِبالُ. ولَو خِفتُمُ اللّهَ حَقَّ خَوفِهِ لَعَلِمتُمُ العِلمَ الَّذي لَيسَ مَعَهُ جَهلٌ، وما بَلَغَ ذلِكَ أَحَدٌ ولا أَتى، اللّهُ عز و جل أَعظَمُ مِن أَن يَبلُغَ أَحَدٌ أَمرَهُ كُلَّهُ!</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج3 ص370 ح5123، كنز العمّال: ج3 ص144 ح5893 نقلاً عن ابن السني وكلاهما عن معاذ.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">207.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر خداوند عز و جل را چنان كه بايد، مى شناختيد، هر آينه بر روى درياها راه مى رفتيد و با دعاى شما كوه ها متلاشى مى شدند! و اگر از خدا، چنان كه بايد، مى ترسيديد، هر آينه به دانشى دست مى يافتيد كه به نادانى آميخته نيست؛ و امّا [تاكنون] احدى به اين مرتبه نرسيده و بدان دست نيافته است. خداوند عز و جل بزرگ تر از آن است كه كسى به همه امر (حقيقت) او دست يابد!</span>

<span id="الفوز-والفلاح"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 17: الفَوزُ وَالفَلاحُ</span> ===

<span dir="rtl">7 / 17: پيروزى و رستگارى</span>

<blockquote><span dir="rtl">208.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مَن عَرَفَ اللّهَ سُبحانَهُ لَم يَشقَ أَبَدا.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص406 ح8954، عيون الحكم والمواعظ: ص463 ح8427.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">208.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: كسى كه خداوند سبحان را بشناسد، هرگز به بدبختى نمى افتد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">209.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار عن صُحف إدريس عليه السلام: فازَ يا أَخنوخُ مَن عَرَفَني، وهَلَكَ مَن أَنكَرَني، عَجَبا لِمَن ضَلَّ عَنّي ولَيسَ يَخلو في شَيءٍ مِنَ الأَوقاتِ مِنّي! كَيفَ يَخلو وأَنَا أَقرَبُ إِلَيهِ مِن كُلِّ قَريبٍ، وأَدنى إِلَيهِ مِن حَبلِ الوَريدِ؟</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج95 ص454 نقلاً عن ابن متّويه.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">209.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار ـ به نقل از صحف ادريس عليه السلام ـ: اى اَخنوخ!</span> <ref><span dir="rtl">اَخنوخ، نام عبرى ادريس پيامبر است.</span></ref> <span dir="rtl">رستگار شد، آن كه مرا شناخت و نابود شد، آن كه مرا نشناخت. شگفتا از كسى كه مرا نمى يابد، در صورتى كه هيچ گاه بدون من نيست. چگونه بدون من باشد، در حالى كه از هر نزديكى به او نزديك ترم و از شاه رگ گردن به او نزديك ترم؟</span>

<span dir="rtl">راجع: ص416 ح18.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص417، ح18.</span>

<span id="المجتمع-الأمثل"></span>
=== <span dir="rtl">7 / 18: المجتمع الأَمثل</span> ===

<span dir="rtl">7 / 18: جامعه نمونه</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعَاً بَصِيرًا».</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 134.</span></ref>

<span dir="rtl">«هر كس پاداش دنيا را بخواهد، پاداش دنيا و آخرت، نزد خداست، و خدا، شنواى بيناست».</span>

<span dir="rtl">«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 96.</span></ref>

<span dir="rtl">«و اگر مردم آبادى ها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى گشوديم؛ ولى تكذيب كردند. پس به [كيفر] دستاوردشان [گريبان] آنان را گرفتيم».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">210.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في كِتابِهِ إِلى مُحَمَّدَ بنِ أَبي بَكرٍ وأَهلِ مِصرَ ـ: عَلَيكُم بِتَقوَى اللّهِ؛ فَإِنَّها تَجمَعُ مِنَ الخَيرِ ما لا يَجمَعُ غَيرُها، ويُدرَكُ بِها مِنَ الخَيرِ ما لا يُدرَكُ بِغَيرِها؛ مِن خَيرِ الدُّنيا وخَيرِ الآخِرَةِ، قالَ اللّهُ عز و جل: «وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ خَيْرًا لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِى هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْاخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 30.</span></ref> <span dir="rtl"></span>
</blockquote>
<span dir="rtl">اِعلَموا ـ يا عِبادَ اللّهِ ـ أَنَّ المُؤمِنَ يَعمَلُ لِثَلاثٍ مِنَ الثَّوابِ: إِمّا لِخَيرِ الدُّنيا، فَإِنَّ اللّهَ يُثيبُهُ بِعَمَلِهِ في دُنياهُ؛ قالَ اللّهُ سُبحانَهُ لإِِبراهيمَ: «وَ ءَاتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِى الْاخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ »،</span> <ref><span dir="rtl">العنكبوت: 27.</span></ref> <span dir="rtl">فَمَن عَمِلَ لِلّهِ تَعالى أَعطاهُ أَجرَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ، وكَفاهُ المُهِمَّ فيهِما. وقَد قالَ اللّهُ عز و جل: «يَاعِبَادِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِى هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ وَ سِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ »</span> <ref><span dir="rtl">الزمر: 10.</span></ref><span dir="rtl">، فَما أَعطاهُمُ اللّهُ فِي الدُّنيا لَم يُحاسِبهُم بِهِ فِي الآخِرَةِ. قالَ اللّهُ عز و جل: «لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَ زِيَادَةٌ»،</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 26.</span></ref> <span dir="rtl">فَالحُسنى هِيَ الجَنَّةُ، وَالزِّيادَةُ هِيَ الدُّنيا.</span>

<span dir="rtl">وإِمّا لِخَيرِ الآخِرَةِ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يُكَفِّرُ بِكُلِّ حَسَنَةٍ سَيِّئَةً؛ قالَ اللّهُ عز و جل: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ »</span> <ref><span dir="rtl">هود: 114.</span></ref><span dir="rtl">، حَتّى إِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ حُسِبَت لَهُم حَسَناتُهُم، ثُمَّ أَعطاهُم بِكُلِّ واحِدَةٍ عَشرَ أَمثالِها إِلى سَبعِمِئَةِ ضِعفٍ؛ قالَ اللّهُ عز و جل: «جَزَاءً مِّن رَّبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا »</span> <ref><span dir="rtl">النبأ: 36.</span></ref><span dir="rtl">، وقالَ: «أُوْلَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُواْ وَ هُمْ فِى الْغُرُفَاتِ ءَامِنُونَ »</span> <ref><span dir="rtl">سبأ: 37.</span></ref><span dir="rtl">. فَارغَبوا في هذا ـ رَحِمَكُمُ اللّهُ ـ وَاعمَلوا لَهُ، وتَحاضّوا</span> <ref><span dir="rtl">الحَضّ على الشيء: الحثّ على الشيء (النهاية: ج1 ص400 «حضض»).</span></ref> <span dir="rtl">عَلَيهِ.</span>

<span dir="rtl">وَاعلَموا ـ يا عِبادَ اللّهِ ـ أَنَّ المُتَّقينَ حازوا عاجِلَ الخَيرِ وآجِلَهُ؛ شارَكوا أَهلَ الدُّنيا في دُنياهُم، ولَم يُشارِكهُم أَهلُ الدُّنيا في آخِرَتِهِم، أَباحَهُمُ اللّهُ مِنَ الدُّنيا ما كَفاهُم وبِهِ أَغناهُم؛ قالَ اللّهُ عَزَّ اسمُهُ: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآْيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 32.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">سَكَنُوا الدُّنيا بِأَفضَلِ ما سُكِنَت، وأَكَلوها بِأَفضَلِ ما أُكِلَت؛ شارَكوا أَهلَ الدُّنيا في دُنياهُم، فَأَكَلوا مَعَهُم مِن طَيِّباتِ ما يَأكُلونَ، وشَرِبوا مِن طَيِّباتِ ما يَشرَبونَ، ولَبِسوا مِن أَفضَلِ ما يَلبَسونَ، وسَكَنوا مِن أَفضَلِ ما يَسكُنونَ، وتَزَوَّجوا مِن أَفضَلِ ما يَتَزَوَّجونَ، ورَكِبوا مِن أَفضَلِ ما يَركَبونَ، أَصابوا لَذَّةَ الدُّنيا مَعَ أَهلِ الدُّنيا، وهُم غَدا جيرانُ اللّهِ، يَتَمَنَّونَ عَلَيهِ فَيُعطيهِم ما تَمَنَّوهُ، ولا يَرُدُّ لَهُم دَعوَةً، ولا يَنقُصُ لَهُم نَصيباً مِنَ اللَّذَّةِ. فَإِلى هذا ـ يا عِبادَ اللّهِ ـ يَشتاقُ إِلَيهِ مَن كانَ لَهُ عَقلٌ، ويَعمَلُ لَهُ بِتَقوَى اللّهِ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للمفيد: ص261 ح3، الأمالي للطوسي: ص25 ح31 كلاهما عن أبي إسحاق الهمداني، بحار الأنوار: ج33 ص543 ح720 وراجع: الغارات: ج1 ص234.</span></ref>

<span dir="rtl">210.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در نامه اش به محمّد بن ابى بكر و مردم مصر ـ: تقواى الهى پيشه كنيد؛ زيرا هيچ چيز به مانند تقوا، در بردارنده خوبى ها نيست، و با هيچ چيز چون تقوا به خوبى هاى دنيا و آخرت، نمى توان رسيد. خداوند عز و جل مى فرمايد: «به كسانى كه تقوا پيشه كردند، گفته شد: پروردگارتان چه فرو فرستاد؟ گفتند: خوبى. براى كسانى كه در اين دنيا خوبى كنند، خوبى است، و سراى آخرت، خوب تر است، و چه نيكوست سراى پرهيزگاران».</span>

<span dir="rtl">بدانيد ـ اى بندگان خدا ـ كه مؤمن، براى سه پاداش كار مى كند</span> <ref><span dir="rtl">اشاره است به اين كه هدف مؤمن، رسيدن به پاداش دنيا يا آخرت و يا هردو است.</span></ref><span dir="rtl">: يا براى خير دنيا، كه خداوند، پاداش كار او را در دنيايش مى دهد. خداوند سبحان، در باره ابراهيم فرمود: «و مزد او را در دنيا داديم و او در آخرت، از صالحان است». پس، هر كه تنها براى خداى متعال كار كند، خداوند عز و جل پاداش او را در دنيا و آخرت مى دهد و نيازهايش را در دنيا و آخرت برآورده مى سازد كه مى فرمايد: «اى بندگان من كه ايمان آورده ايد! از پروردگارتان بترسيد. براى آنان كه در اين دنيا نيكى كنند، پاداشى است، و زمين خدا، گسترده است. شكيبايان، مزدشان را بى حساب دريافت مى كنند». پس، خداوند براى آنچه در دنيا به ايشان دهد، در آخرت از آنان حساب نمى كشد. خداوند عز و جلمى فرمايد: «براى كسانى كه نيكى كنند، نيكى است و زيادتى». نيكى، همان بهشت است و زيادت، همان دنيا.</span>

<span dir="rtl">و يا براى خير آخرت [كار مى كند، ] كه در اين صورت، خداوند با هر كار نيكى، يك گناه را مى پوشاند (پاك مى كند). خداوند عز و جل مى فرمايد: «همانا خوبى ها بدى ها را از بين مى برند. اين، يادآورى اى است براى يادآوران»، و چون روز قيامت شود، خوبى هايشان محاسبه مى شود و سپس، در ازاى هريك از آنها ده تا هفتصد برابر [پاداش] به ايشان عطا مى كند. خداوند عز و جل مى فرمايد: «اين، پاداشى است از جانب پروردگار تو؛ دَهِشى به حساب». و مى فرمايد: «پس، براى آنان دو برابر آنچه انجام داده اند، پاداش است و آنها در غرفه ها[ى بهشتى] آسوده خاطر خواهند بود». پس ـ خدايتان رحمت كناد ـ چنين پاداشى را بخواهيد و براى آن كار كنيد و به آن، ترغيب نماييد.</span>

<span dir="rtl">بدانيد ـ اى بندگان خدا ـ كه تقواپيشگان، خوبىِ اكنون و آينده (دنيا و آخرت) را به دست آوردند. با اهل دنيا در دنيايشان شريك شدند؛ امّا اهل دنيا در آخرت آنان با ايشان شريك نيستند. خداوند، از دنيا به اندازه اى كه كفايتشان كند و بى نيازشان گردانَد، برايشان مباح شمُرد. خداوند ـ كه عزيز باد نام او ـ مى فرمايد: «بگو: چه كسى زيورى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده، و نيز روزى هاى پاك را حرام گردانيده است؟ بگو: اينها در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده اند و روز قيامت [نيز] ويژه آنان است. اين گونه، آيات خود را براى گروهى كه مى دانند، به روشنى بيان مى كنيم».</span>

<span dir="rtl">در دنيا به بهترين وجه زيستند و از بهترين خوردنى هاى آن خوردند. با اهل دنيا در دنيايشان شريك شدند: از خوراكى هاى پاكيزه اى كه آنها مى خورند، خوردند و از نوشيدنى هاى پاكيزه اى كه آنها مى نوشند، نوشيدند و از بهترين پوشاك هايى كه آنها مى پوشند، پوشيدند و در بهترين خانه هايى كه آنها سكونت مى كنند، سكونت كردند و با بهترين همسرانى كه آنها به ازدواج خود در مى آورند، ازدواج كردند و بهترين مَركب هايى را كه آنها سوار مى شوند، سوار شدند. همچون اهل دنيا، لَذّت دنيا را چشيدند و فردا[ى قيامت] نيز همجوار خداوندند و از او تمنّا مى كنند و خدا، تمنّاهاى آنان را بر مى آوَرد و هيچ دعاى آنان را رد نمى كند و از لذّت هاى [آخرت] آنان، هيچ نمى كاهد. پس ـ اى بندگان خدا ـ آن كه خِرَد دارد، به چنين چيزى شوق مى ورزد و با در پيش گرفتن تقواى الهى، براى چنين چيزى كار مى كند، و البته هيچ اراده و نيرويى، جز از آنِ خدا نيست!</span>

<span dir="rtl">راجع: ص134 (قيمة معرفة اللّه)</span>

<span dir="rtl">وص408 (قيمة التوحيد)</span>

<span dir="rtl">والتنمية الاقتصادية: ص49 (أهميّة التقدّم الاقتصادي / سعادة الدنيا والآخرة)</span>

<span dir="rtl">وص65 (بركات التقدّم الاقتصادي / قوام الدين والدنيا).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: و ص135 (ارزش خداشناسى)</span>

<span dir="rtl">ص 409 (ارزش توحيد)</span>

<span dir="rtl">و توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث: ص37 (اهمّيت پيشرفت اقتصادى / خوش بختى دنيا و آخرت)</span>

<span dir="rtl">و ص69 (بركت هاى پيشرفت اقتصادى / برپايى دين و دنيا).</span>

<span id="چكيده-آنچه-در-باره-نقش-خداشناسى-گذشت"></span>
=== <span dir="rtl">چكيده آنچه در باره نقش خداشناسى گذشت</span> ===

<span dir="rtl">آثار و بركات خداشناسى و نقش آن در زندگى انسان را در دو بخش مى توان خلاصه كرد:</span>

<span id="بخش-اول-نقش-خداشناسى-در-زندگى-فردى"></span>
==== <span dir="rtl">بخش اوّل: نقش خداشناسى در زندگىِ فردى</span> ====

<span dir="rtl">مهم ترين نقش خداشناسى در زندگىِ فردى، محبّت و انس با خداوند متعال است؛ چرا كه انسان، فطرتا عاشق زيبايى است و از آن جا كه خداوند متعال، جامع همه زيبايى هاست و همه زيبايان، زيبايى خود را از او دارند، انسان نمى تواند خدا را بشناسد و او را دوست نداشته باشد. از اين رو، امام مجتبى عليه السلام مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">مَن عَرَفَ اللّهَ أَحَبَّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: سير أعلام النبلاء: ج7 ص63. نيز، ر. ك: همين دانش نامه ص306 ح3234.</span></ref>

<span dir="rtl">هر كه خدا را بشناسد، دوستش خواهد داشت.</span>

<span dir="rtl">و هر چه معرفت انسان نسبت به آفريدگار جهان بيشتر شود، محبّت او در دلش بيشتر مى گردد، تا آن جا كه در مرتبه «كاملان در خدادوستى»</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: دوستى در قرآن و حديث: ص377 (كاملان در خدادوستى).</span></ref> <span dir="rtl">قرار مى گيرد.</span>

<span dir="rtl">محبّتى كه زاييده معرفت باشد، با عنايت به اوامر و نواهى الهى و جايگاه انسان در نظام آفرينش و نيز توأم با خشيت و رغبت است و انسان را به همه ارزش هاى اعتقادى، اخلاقى و عملى و ترك ضدّ ارزش ها دعوت مى نمايد.</span>

<span id="بخش-دوم-نقش-خداشناسى-در-زندگى-اجتماعى"></span>
==== <span dir="rtl">بخش دوم: نقش خداشناسى در زندگى اجتماعى</span> ====

<span dir="rtl">خداشناسى، به دليل اين كه زيربناى ارزش هاى اعتقادى، اخلاقى و عملى است، اصلى ترين پايه هاى جامعه نمونه انسانى نيز هست. به همين جهت، نمى توان از جامعه اى كه خدا را باور ندارد، انتظار داشت ارزش هاى انسانى و در رأس آنها عدالت اجتماعى را رعايت نمايد. لذا امام رضا عليه السلام در باره فلسفه خداپرستى مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ، مِنها أنَّ مَن لَم يُقِرَّ بِاللّهِ عز و جل لَم يَتَجَنَّب مَعاصِيَهُ، و لَم يَنتَهِ عَنِ ارتِكابِ الكَبائِرِ و لَم يُراقِب أحَدا فيما يَشتَهى و يَستَلِذُّ مِنَ الفَسادِ وَ الظُّلمِ.…</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص310 ح177.</span></ref>

<span dir="rtl">به علّت هاى بسيار؛ يك علّت اين است كه هر كس به خدا اقرار نكند، از نافرمانى او نپرهيزد و از ارتكاب گناهان كبيره باز نَايستد و هيچ كس را در آنچه از تباهى و ستم و برآوردن لذّت هاى فسادآور، دوست مى دارد، نپايد.</span>

<span dir="rtl">بى ترديد، استقرار ارزش هاى اخلاقى در جامعه، بدون زيربناى مذهبى و اعتقاد به خدا امكان پذير نيست. اگر جهان، بى شعور و بى هدف باشد و عادل و ظالم، و نيكوكار و بدكار، همه با مرگ، به يك نقطه برسند، با كدام دليل مى توان جامعه را به رعايت ارزش هاى والاى انسانى، عدالت خواهى، ايثار و مبارزه با ظلم و جنايت، دعوت كرد؟ چه دليلى دارد كه يكى فداى ديگران شود و ديگران، فداى او نگردند؟ از اين رو، بايد گفت كه ماترياليسم، مستلزم نفى ارزش هاى اخلاقى و پذيرفتن ارزش هاى اخلاقى، مستلزم نفى ماترياليسم است.</span>

<span dir="rtl">به عكس، اعتقاد به خدا و هدفدارى جهان هستى، زمينه ساز جامعه برين و تكامل مادّى و معنوى انسان است و به فرموده آفريدگار جهان:</span>

<span dir="rtl">«مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نساء: آيه 134.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">هر كس پاداش دنيا را بخواهد، پاداش دنيا و آخرت، نزد خداست». و اگر روزى، جامعه بشر، به طور شايسته با آفريدگار جهان پيوند بر قرار كند، بهترين زندگى ها را براى خود فراهم ساخته است. به اميد آن روز!</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث: بخش يكم / فصل پنجم: توسعه نويد داده شده در اسلام.</span></ref>

<span id="الفصل-الثامن-آفاق-معرفة-الله-عز-و-جل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الثامن: آفاق معرفة اللّه عز و جل</span> ==

<span dir="rtl">فصل هشتم: كرانه هاى شناخت خدا</span>

<span id="حق-معرفة-الله-عز-و-جل-وحدها"></span>
=== <span dir="rtl">8 / 1: حَقُّ مَعرِفَةِ اللّه عز و جلِ وحدّها</span> ===

<span dir="rtl">8 / 1: حق و حدود شناخت خدا</span>

<blockquote><span dir="rtl">211.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن ابن عبّاس: جاءَ أعرابِيٌّ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ عَلِّمني مِن غَرائِبِ العِلمِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ حَتّى تَسألَ عَن غَرائِبِهِ؟!</span>

<span dir="rtl">قالَ الرَّجُلُ: ما رَأسُ العِلمِ يا رَسولَ اللّهِ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ الأَعرابِيُّ: وما مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: تَعرِفُهُ بِلا مِثلٍ ولا شِبهٍ ولا نِدٍّ، وأَنَّهُ واحِدٌ أَحَدٌ، ظاهِرٌ باطِنٌ، أَوَّلٌ آخِرٌ، لا كُفوَ لَهُ ولا نَظيرَ، فَذلِكَ حَقُّ مَعرِفَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص284 ح5، منية المريد: ص366، مشكاة الأنوار: ص40 ح10، جامع الأخبار: ص36 ح17 نحوه، بحار الأنوار: ج3 ص269 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">211.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: باديه نشينى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! از نادره هاى دانش به من چيزى بياموز.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «با اصل دانش، چه كرده اى كه از نادره هاى آن مى پرسى؟!».</span>

<span dir="rtl">مرد گفت: اصل دانش چيست، اى پيامبر خدا؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «شناخت خدا، چنان كه حقّ آن است».</span>

<span dir="rtl">باديه نشين گفت: حقّ شناخت خدا چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «او را به بى مثلى و بى مانندى و بى همتايى بشناسى، و اين كه او يگانه و يكتاست، پيدا و نهان است، آغاز و فرجام است، و همتا و مانند ندارد. اين است حقّ شناخت او».</span>

<blockquote><span dir="rtl">212.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام: أَوَّلُ الدِّيانَةِ بِهِ مَعرِفَتُهُ، وكَمالُ مَعرِفَتِهِ تَوحيدُهُ، وكَمالُ تَوحيدِهِ نَفيُ الصِّفاتِ عَنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص140 ح6 عن فتح بن عبد اللّه مولى بني هاشم، التوحيد: ص57 ح14 عن فتح بن يزيد الجرجاني عن الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج57 ص166 ح106.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">212.</span> <span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام: گام نخست اعتقاد به خدا، شناخت اوست و كمال شناختش، يگانه دانستن اوست و كمال يگانه دانستنش، نفى صفات از اوست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">213.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن طاهر بن حاتم بن ماهويه: كَتَبتُ إِلَى الطَّيِّبِ ـ يَعني أَبَا الحَسَنِ موسى عليه السلام ـ: مَا الَّذي لا تُجزِئُ مَعرِفَةُ الخالِقِ بِدونِهِ؟ فَكَتَبَ: لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ، ولَم يَزَل سَميعا وعَليما وبَصيرا، وهُوَ الفَعّالُ لِما يُريدُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص284 ح4، بحار الأنوار: ج3 ص269 ح5 وراجع: الكافي: ج1 ص86 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">213.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از طاهر بن حاتم بن ماهويه ـ: به آن پاكيزه مرد (يعنى امام كاظم عليه السلام) نوشتم: آن چيست كه بدون آن، شناخت آفريدگار، ناقص است؟</span>

<span dir="rtl">[در پاسخ] نوشت: «[اين كه] چيزى همانند او نيست. پيوسته شنوا و دانا و بينا بوده و هست، و آنچه بخواهد، انجام مى دهد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">214.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَن أَدنَى المَعرِفَةِ ـ: الإِقرارُ بِأَنَّهُ لا إِلهَ غَيرُهُ، ولا شِبهَ لَهُ ولا نَظيرَ، وأَنَّهُ قَديمٌ مُثبَتٌ مَوجودٌ غَيرُ فَقيدٍ، وأَنَّهُ لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص86 ح1، التوحيد: ص283 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص133 ح29 كلّها عن الفتح بن يزيد، بحار الأنوار: ج3 ص267 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">214.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در پاسخ سؤال از كمترين مرتبه شناخت ـ: اقرار به اين كه معبودى جز او نيست، مانند و همتا ندارد، قديم (ازلى) است، موجود است و هرگز از بين نمى رود و چيزى همانند او نيست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">215.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ أَفضَلَ الفَرائِضِ وأَوجَبَها عَلَى الإِنسانِ مَعرِفَةُ الرَّبِّ وَالإِقرارُ لَهُ بِالعُبودِيَّةِ، وحَدُّ المَعرِفَةِ أَنَّهُ لا إِلهَ غَيرُهُ، ولا شَبيهَ لَهُ ولا نَظيرَ لَهُ، وأَنَّهُ يُعرَفُ أَنَّهُ قَديمٌ مُثبَتٌ بِوُجودٍ غَيرِ فَقيدٍ، مَوصوفٌ مِن غَيرِ شَبيهٍ ولا مُبطِلٍ، لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَّميعُ البَصيرُ.</span> <ref><span dir="rtl">كفاية الأثر: ص258 عن هشام، بحار الأنوار: ج4 ص55 ح34.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">215.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: برترين فرايض و واجب ترين آنها بر انسان، شناخت خداوندگار و اقرار به بندگى در برابر اوست، و حدّ شناخت، آن است كه [بدانى] معبودى جز او نيست، و مانند و نظير ندارد، و به اين شناخته شود كه او قديم است و موجود به وجودى است كه هرگز، معدوم نمى شود، داراى اوصاف است، بى آن كه [از اين جهت] شبيهى داشته باشد يا چيزى او را ابطال كند. هيچ چيز همانند او نيست، و شنوا و بيناست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">216.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ ـ</span>:<span dir="rtl">أَروي أَنَّ المَعرِفَةَ التَّصديقُ وَالتَّسليمُ وَالإِخلاصُ فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ، وأَروي أَنَّ حَقَّ المَعرِفَةِ أَن يُطيعَ ولا يَعصِيَ، ويَشكُرَ ولا يَكفُرَ.</span> <ref><span dir="rtl">فقه الرضا عليه السلام: ص65، بحار الأنوار: ج3 ص14 ح34.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">216.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در فقه منسوب به ايشان ـ: روايت مى كنم كه: شناخت، عبارت است از: تصديق و تسليم و سرسپردگى در نهان و آشكار. و روايت مى كنم كه: حقّ شناخت، آن است كه: [شخص] فرمان [او] ببَرَد و نافرمانى نكند، و سپاس بگزارد و ناسپاسى نكند.</span>

<span id="لا-تدركه-الأبصار"></span>
=== <span dir="rtl">8 / 2: لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ</span> ===

<span dir="rtl">8 / 2: ناديدنى است</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 103.</span></ref>

<span dir="rtl">«ديدگان، او را در نمى يابند و او ديدگان را در مى يابد، و او ريزبين و آگاه است».</span>

<span dir="rtl">«يَسْئلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَكْبَرَ مِن ذَلِكَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ».</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 153.</span></ref>

<span dir="rtl">«اهل كتاب از تو مى خواهند كه كتابى از آسمان برايشان فرود آورى. آنان، بزرگ تر از اين، از موسى درخواست كردند، و گفتند: خدا را آشكارا به ما بنمايان. پس به واسطه ستمشان، صاعقه آنان را فرا گرفت».</span>

<span dir="rtl">«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِى أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِى وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِى فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 143.</span></ref>

<span dir="rtl">«و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم. فرمود: «هرگز مرا نخواهى ديد؛ ليكن به كوه بنگر. پس اگر برجاى خود قرار گرفت، به زودى مرا خواهى ديد. چون پروردگارش به كوه جلوه نمود، آن را ريز ريز ساخت، و موسى، بيهوش بر زمين افتاد و چون به خود آمد، گفت: تو منزّهى! به درگاهت توبه كردم و من، نخستين مؤمنانم».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">217.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: فَوقَ كُلِّ شَيءٍ عَلا، ومِن كُلِّ شَيءٍ دَنا، فَتَجَلّى لِخَلقِهِ مِن غَيرِ أَن يَكونَ يُرى، وهُوَ بِالمَنظَرِ الأَعلى.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص45 ح4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، علل الشرائع: ص119 ح1 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عليه السلام، كفاية الأثر: ص161 عن هشام بن محمّد عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام، بحار الأنوار: ج11 ص38 ح35.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">217.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: [خداوند] عز و جل فراتر از هر چيز است و به هر چيز، نزديك است. براى آفريدگانش آشكار شد، بى آن كه ديده شود، و او در چشم اندازِ برين است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">218.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» ـ: إِحاطَةُ الوَهمِ... اللّهُ أَعظَمُ مِن أَن يُرى بِالعَينِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص98 ح9، التوحيد: ص112 ح10 كلاهما عن عبداللّه بن سنان.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">218.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند متعال كه: «ديدگان، او را در نمى يابند» ـ: منظور، احاطه وهم است.… خدا برتر از آن است كه با چشم، ديده شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">219.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ» ـ: لا تُدرِكُهُ أَوهامُ القُلوبِ، فَكَيفَ تُدرِكُهُ أَبصارُ العُيونِ!</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للصدوق: ص494 ح673 عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع، التوحيد: ص113 ح12 عن أبيهاشم الجعفري عن الإمام الجواد عليه السلام نحوه، روضة الواعظين: ص42 نحوه، بحار الأنوار: ج4 ص39 ح17.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">219.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل كه: «ديدگان، او را در نمى يابند؛ ولى او ديدگان را در مى يابد» ـ: وهم دل ها (انديشه ها) به او نمى رسد. چگونه نگاه چشم ها به او مى رسد؟!</span>

<blockquote><span dir="rtl">220.</span> <span dir="rtl">المحاسن عن أبي هاشم الجعفريّ: أَخبَرَنِي الأَشعَثُ بنُ حاتِمٍ أَنَّهُ سَأَلَ الرِّضا عليه السلام عَن شَيءٍ مِنَ التَّوحيدِ، فَقالَ: أَلا تَقرَأُ القُرآنَ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قُلتُ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قالَ: اِقرَأ: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ»، فَقَرَأتُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: مَا الأَبصارُ؟</span>

<span dir="rtl">قُلتُ: أَبصارُ العَينِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: لا، إِنَّما عَنَى الأَوهامَ؛ لا تُدرِكُ الأَوهامُ كَيفِيَّتَهُ، وهُوَ يُدرِكُ كُلَّ فَهمٍ.</span> <ref><span dir="rtl">المحاسن: ج1 ص372 ح815، بحار الأنوار: ج3 ص308 ح46 وراجع: التوحيد: ص112 ح11.</span></ref>

<span dir="rtl">220.</span> <span dir="rtl">المحاسن ـ به نقل از ابو هاشم جعفرى ـ: اشعث بن حاتم به من گفت كه وى از امام رضا عليه السلام در باره شمّه اى از توحيد، سؤال كرد.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «مگر قرآن نمى خوانى؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: چرا.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بخوان: «ديدگان، او را در نمى يابند؛ ولى او ديدگان را در مى يابد» ».</span>

<span dir="rtl">من آيه را خواندم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «منظور از ديدگان چيست؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: چشم ها.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «نه. مقصود، نيروى فكر است. افكار به چگونگى او نمى رسند؛ ولى او هر فهمى (انديشه اى) را در مى يابد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">221.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لَم تَقَع عَلَيهِ الأَوهامُ فَتُقَدِّرَهُ شَبَحا ماثِلاً، ولَم تُدرِكهُ الأَبصارُ فَيَكونَ بَعدَ انتِقالِها حائِلاً... كَلَّت</span> <ref><span dir="rtl">طَرفٌ كَليلٌ: إذا لم يحقّق المنظور. وقال بعضهم: كَلَّ بَصرُه كُلولاً: نَبا. والأصل من كَلَّ عنه؛ أي نبا وضعف (لسان العرب: ج11 ص591 «كلل»).</span></ref> <span dir="rtl">عَن إِدراكِهِ طُروفُ العُيونِ، وقَصُرَت دونَ بُلوغِ صِفَتِهِ أَوهامُ الخَلائِقِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص141 ح7، التوحيد: ص31 ح1 كلاهما عن الحارث الأعور، بحار الأنوار: ج4 ص265 ح14.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">221.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: افكار،</span> <ref><span dir="rtl">وهم ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ به معناى پندار يا گمان يا اعتقاد مرجوح به كار نرفته است؛ بلكه به معناى انديشه (فكر) و گذشتن چيزى از خاطر (خُطورات ذهنى) است.</span></ref> <span dir="rtl">به او دسترس ندارند تا در نتيجه، او را [چون] جسم پندارند، و ديدگان او را در نمى يابند تا در نتيجه، پس از انتقال آنها [از او به چيزى ديگر] دگرگون شوند.… نگاه چشم ها از ديدن او ناتوان، و [دست] افكار خلايق از رسيدن به وصف او كوتاه است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">222.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَنالُهُ الأَبصارُ مِن مَجدِ جَبَروتِهِ؛ إِذ حَجَبَها بِحُجُبٍ لا تَنفُذُ في ثِخَنِ كَثافَتِهِ، ولا تَخرِقُ إِلى ذِي العَرشِ مَتانَةَ خَصائِصِ سُتُراتِهِ، الَّذي صَدَرَتِ الأُمورُ عَن مَشِيئَتهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص52 ح13 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج4 ص276 ح16.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">222.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ديدگان، از شكوه عظمتش، به او نمى رسند؛ زيرا حجاب هايى ميان خود و آنها زده است كه [ديدگان] نمى توانند در اين حجاب هاى سِتَبر و متراكم، نفوذ كنند، و براى ديدن صاحب عرش از پرده هاى استوار ويژه او بگذرند؛ خدايى كه همه كارها از خواست او ناشى شده اند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">223.</span> <span dir="rtl">فاطمة عليهاالسلام ـ في وَصفِ اللّه سبحانه ـ</span>:<span dir="rtl">المُمتَنِعُ مِنَ الأَبصارِ رُؤيَتُهُ، ومِنَ الأَلسُنِ صِفَتُهُ، ومِنَ الأَوهامِ كَيفِيَّتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص255 ح49 عن عبداللّه بن الحسن عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">223.</span> <span dir="rtl">فاطمه عليهاالسلام ـ در توصيف خداوند پاك ـ: خدايى كه ديدگان، او را نمى توانند ببينند و زبان ها از وصفش عاجزند و از رسيدن به چگونگى اش ناتوان اند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">224.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ إنَّكَ رَبٌّ عَظيمٌ لا يَمنَعُكَ شَيءٌ مِمّا خَلَقتَ، وأنتَ تَرى ولا تُرى، وأنتَ بِالمَنظَرِ الأَعلى، وأنَّ لَكَ الآخِرَةَ وَالاُولى، وأنَّ لَكَ المَحيا وَالمَماتَ، وأنَّ إلَيكَ المُنتَهى وَالرُّجعى، نَعوذُ بِكَ أن نَزِلَّ</span> <ref><span dir="rtl">كذا في المصدر، والظاهر أنّ الصواب: «نذلّ» كما في المصادر الاُخرى.</span></ref> <span dir="rtl">ونَخزى.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج1 ص442 ح1802 عن ابن عبّاس، المصنّف لابن أبي شيبة: ج2 ص200 ح3 عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه، كنز العمّال: ج2 ص207 ح3782؛ فلاح السائل: ص416 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج87 ص92 ح11.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">224.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بار خدايا! تو پروردگارى بزرگى، چندان كه هيچ يك از آفريده هايت نمى توانند مانع تو شوند. تو مى بينى و ديده نمى شوى، و در عالى ترين چشم انداز هستى [و نگاه ها به تو نمى رسند]، و آخرت و دنيا، از آنِ توست، و زندگى و مرگ، در دست توست، و پايان و بازگشت به سوى توست. از اين كه بلغزيم و سرافكنده شويم، به تو پناه مى بريم.</span>

<blockquote><span dir="rtl">225.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: الحَمدُ للّهِِ الأَوَّلِ بِلا أَوَّلٍ كانَ قَبلَهُ، وَالآخِرِ بِلا آخِرٍ يَكونُ بَعدَهُ، الَّذي قَصُرَت عَن رُؤيَتِهِ أَبصارُ النّاظِرينَ، وعَجَزَت عَن نَعتِهِ أَوهامُ الواصِفينَ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحيفة السجّاديّة: ص19 الدعاء 1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">225.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: ستايش، خداوندى را كه آغاز است و خود، آغازى ندارد و انجام است و خود، انجامى ندارد؛ خداوندى كه ديدگان بينندگان، از ديدنش قاصرند و اوهام وصف كنندگان، از وصف او ناتوان اند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">226.</span> <span dir="rtl">الإمام الصّادق عليه السلام: يَابنَ آدَمَ، لَو أَكَلَ قَلبَكَ طائِرٌ لَم يُشبِعهُ، وبَصَرُكَ لَو وُضِعَ عَلَيهِ خَرقُ إِبرَةٍ لَغَطّاهُ، تُريدُ أَن تَعرِفَ بِهِما مَلَكوتَ السَّماواتِ وَالأَرضِ؟! إِن كُنتَ صادِقا فَهذِهِ الشَّمسُ خَلقٌ مِن خَلقِ اللّهِ، فَإِن قَدَرتَ أَن تَملَأَ عَينَيكَ مِنها فَهُوَ كَما تَقولُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص93 ح8، التوحيد: ص455 ح5 عن فضيل بن يسار، الاعتقادات للصدوق: ص42.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">226.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: اى آدمى زاده اى كه اگر دل تو را پرنده اى بخورَد، سيرش نمى كند و اگر بر چشمت پارگى سوزنى ايجاد شود، آن را مى پوشاند. مى خواهى با اين دو، ملكوت آسمان ها و زمين را بشناسى؟! اگر راست مى گويى، اينك خورشيد، آفريده اى از آفريدگان خداست. اگر مى توانى چشمانت را از آن پُر كنى [و اين مخلوق را در چشمان خود بگنجانى]، حق با توست [و خواهى توانست ملكوت آسمان ها و زمين را نيز بشناسى].</span>

<blockquote><span dir="rtl">227.</span> <span dir="rtl">الأمالي للصدوق عن إبراهيم الكرخيّ: قُلتُ لِلصّادِقِ عليه السلام: إِنَّ رَجُلاً رَأَى رَبَّهُ عز و جل في مَنامِهِ، فمَا يَكونُ ذلِكَ؟ فَقالَ: ذلِكَ رَجُلٌ لا دينَ لَهُ، إِنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ لا يُرى فِي اليَقظَةِ ولا فِي المَنامِ، ولا فِي الدُّنيا ولا فِي الآخِرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للصدوق: ص708 ح974، روضة الواعظين: ص42، بحار الأنوار: ج4 ص32 ح7.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">227.</span> <span dir="rtl">الأمالى، صدوق ـ به نقل از ابراهيم كَرْخى ـ: به صادق عليه السلام گفتم: مردى [ادّعا مى كند كه] پروردگارش را در خواب ديده است. اين، چگونه است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آن مرد، دين ندارد. خداوند ـ تبارك و تعالى ـ نه در بيدارى ديده مى شود، نه در خواب؛ نه در دنيا، نه در آخرت».</span>

<blockquote><span dir="rtl">228.</span> <span dir="rtl">الأمالي للصدوق عن إسماعيل بن الفضل: سَأَلتُ أَبا عَبدِاللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ عليه السلام عَنِ اللّهِ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ هَل يُرى فِي المَعادِ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: سُبحانَ اللّهِ وتَعالى عَن ذلِكَ عُلُوّا كَبيرا! يَابنَ الفَضلِ، إِنَّ الأَبصارَ لا تُدرِكَ إِلّا ما لَهُ لَونٌ وكَيفِيَّةٌ، وَاللّهُ خالِقُ الأَلوانِ وَالكَيفِيَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للصدوق: ص495 ح674، روضة الواعظين: ص42، بحار الأنوار: ج4 ص31 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">228.</span> <span dir="rtl">الأمالى، صدوق ـ به نقل از اسماعيل بن فضل ـ: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا خداوند ـ تبارك و تعالى ـ در قيامت ديده مى شود؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خداوند، بس منزّه تر و برتر از آن است كه ديده شود. اى پسر فضل! ديدگان، تنها چيزهايى را مى بينند كه داراى رنگ و چگونگى باشد، و خداوند، خود، آفريننده رنگ ها و چگونگى است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">229.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: إِنَّ أَوهامَ القُلوبِ أَكبَرُ مِن أَبصارِ العُيونِ، فَهُوَ لا تُدرِكُهُ الأَوهامُ وهُوَ يُدرِكُ الأَوهامَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص99 ح10، التوحيد: ص113 ح11 وفيه «أكثر» بدل «أكبر» وكلاهما عن أبي هاشم الجعفري، بحار الأنوار: ج4 ص39 ح16.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">229.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: افكار دل ها بزرگ تر از نگاه هاى چشم هاست. خدا را افكار نيز درك نمى كنند؛ امّا او افكار را درك مى كند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">230.</span> <span dir="rtl">الكافي عن أحمد بن إسحاق: كَتَبتُ إِلى أَبِي الحَسَنِ الثّالِثِ عليه السلام أَسأَلُهُ عَنِ الرُّؤيَةِ ومَا اختَلَفَ فيهِ النّاسُ، فَكَتَبَ: لا تَجوزُ الرُّؤيَةُ ما لَم يَكُن بَينَ الرّائي وَالمَرئِيِّ هَواءٌ يَنفُذُهُ البَصَرُ، فَإِذَا انقَطَعَ الهَواءُ</span> <ref><span dir="rtl">في التوحيد: «فاذا انقطع الهواء وعُدِمَ الضياءُ بين الرائي والمرئي لم تصح الرؤية».</span></ref> <span dir="rtl">عَنِ الرّائي وَالمَرئِيِّ لَم تَصِحَّ الرُّؤيَةُ وكانَ في ذلِكَ الاِشتِباهُ؛ لِأَنّ الرّائِيَ مَتى ساوَى المَرئِيَّ فِي السَّبَبِ المَوجِبِ بَينَهُما فِي الرُّؤيَةِ وَجَبَ الاِشتباهُ وكانَ ذلِكَ التَّشبيهُ؛ لِأَنَّ الأَسبابَ لابُدَّ مِن اتِّصالِها بِالمُسَبَّباتِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص97 ح4، التوحيد: ص109 ح7 بزيادة «عُدِم الضياء» بعد «انقطع الهواء» وراجع: الاحتجاج: ج2 ص486.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">230.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از احمد بن اسحاق ـ: به امام هادى عليه السلام نامه نوشتم و از رؤيت [خداوند] و اختلاف نظر مردم در اين باره، سؤال كردم. ايشان در پاسخ نوشت: «تا زمانى كه ميان بيننده و شى ء مرئى، هوايى (/ فاصله اى) كه نگاه از آن عبور كند، وجود نداشته باشد، رؤيتْ امكان پذير نيست. پس، هر گاه ميان بيننده و شى ء مرئى، هوا نباشد، رؤيتى هم نخواهد بود و در اين، مشابهت است؛</span> <ref><span dir="rtl">يعنى: در وجود هوا ميان رائى و مرئى؛ يعنى آن دو در احتياج به واسطه (يعنى همان هوا و واقع شدنشان) شبيه هم هستند.</span></ref> <span dir="rtl">زيرا بيننده هر گاه با شى ء مرئى، در سببى كه موجب رؤيت ميان آن دو مى شود</span> <ref><span dir="rtl">يعنى: هوا و واقع شدن هريك از رائى و مرئى در طرف.</span></ref><span dir="rtl">، يكسان باشد، مشابهت لازم مى آيد</span> <ref><span dir="rtl">لازم مى آيد كه مرئى، شبيه رائى باشد.</span></ref> <span dir="rtl">و اين، همان تشبيه است؛</span> <ref><span dir="rtl">تشبيه حق به خلق.</span></ref> <span dir="rtl">چرا كه سبب ها بايد به مسبّب ها متّصل باشند».</span> <ref><span dir="rtl">حاصل گفتار امام عليه السلام، قياسى استثنايى براى اثبات ممتنع (غير ممكن) بودن رؤيت خداوند است، بدين گونه كه اگر خداوند متعال، مرئى باشد، لاجرم، ميان او و رائى، هوا و نور خواهد بود؛ زيرا وجود اين دو از شروط رؤيت است و بدون آنها رؤيت تحقّق نمى پذيرد. امّا تالىِ باطل است، چون اگر درست باشد، موجب تشابه مى شود؛ يعنى تشابه مرئى با رائى در اين كه هريك از آنها مرئى هستند، چون متشارك و متساوى هستند، در سبب، موجب رؤيت آن است و آن، عبارت است از وقوع هريك از آنها در جهت و حيّز و وجود هوا و نور ميان آن دو، و در اين، تشبيه خداوند به رائى است در جسميت و احتياج به حيّز. و چون تالى باطل شد، پس مقدّم نيز ـ كه مرئى بودن حق تعالى باشد ـ باطل است.</span></ref>

<span id="سخنى-در-باره-عدم-امكان-رؤيت-خدا-با-چشم"></span>
==== <span dir="rtl">سخنى در باره عدم امكان رؤيت خدا با چشم</span> ====

<span dir="rtl">پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام بر پايه آموزه هاى قرآن و سنّت و حكم قطعى عقل و برهان، بر اين باورند كه ديدار حسّى خداوند متعال، ممتنع (غير ممكن) است.</span>

<span dir="rtl">پيروان مكتب معتزله از اهل سنّت نيز مانند اماميه، معتقد به عدم امكان رؤيت حسّى خداوند متعال هستند؛ امّا اشاعره و گروهى از اهل حديث ـ كه «مُشبِّهه» يا «حَشويّه» ناميده مى شوند ـ، قائل به امكان رؤيت حسّى خدا هستند، با اين تفاوت كه حشويه، قائل به جسم بودن خداوندند؛ امّا اشاعره به گفته قاضى ايجى، معتقدند كه: «خداوند، جسم نيست و در جهتى قرار ندارد و از اين رو، در رؤيت او، ظهورِ شرايطى مانند: مواجهه و تأثّر حَدَقه و...، محال است. با اين حال، مى تواند مثل ماه شب چهارده، بر بندگانش منكشف شود و به ديده در آيد، چنان كه در احاديث صحيح، وارد شده است».</span> <ref><span dir="rtl">شرح المواقف: ج8 ص115 ـ 116.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">تفاوت ديگر عقيده اشاعره و حشويه، اين است كه حشويه مى گويند خداوند در دنيا و آخرت، قابل رؤيت است؛</span> <ref><span dir="rtl">الملل والنحل، شهرستانى: ج1 ص150.</span></ref> <span dir="rtl">امّا اشاعره مى گويند كه خداوند، تنها در آخرت با چشم ديده مى شود؛ امّا لازمه رؤيت او، جسم بودن او و تشبيه خالق به مخلوق نيست.</span>

<span id="دليل-عقلى-معتقدان-به-امكان-رؤيت"></span>
===== <span dir="rtl">دليل عقلى معتقدان به امكان رؤيت</span> =====

<span dir="rtl">هر چند قائلان به امكان ديدار خدا با چشم، گفته اند كه ما بر مدّعاى خود، هم دليل عقلى داريم و هم دليل نقلى؛ امّا بطلان دليل عقلى آنان، به قدرى واضح است كه نيازى به بررسى ندارد، مانند اين دليلشان كه «صِرف وجود اشيا، مقتضىِ امكان رؤيت آنهاست»</span> <ref><span dir="rtl">اللّمع، اشعرى: ص32، شرح المقاصد، تفتازانى: ج4 ص189.</span></ref> <span dir="rtl">يا آنچه ابن تيميه گفته كه رؤيت، وجود محض است و تنها به موجودْ متعلَّق مى شود، نه معدوم. پس هر چه وجودش كامل تر است، بلكه وجودش واجب باشد، بدان سزاوارتر است از آنچه عدم، لازمه آن است.</span> <ref><span dir="rtl">الردّ على المنطقيين: ص238.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">پاسخ اين سخنان، اين است كه: اوّلاً اثبات اين ادّعا كه «صِرف وجود، مقتضى امكان رؤيت است» يا «هر چه وجودْ كامل تر باشد، سزاوارتر است كه ديده شود»، دليل مى خواهد.</span>

<span dir="rtl">ثانيا تجربه نشان مى دهد كه خيلى چيزها قابل رؤيت حسّى نيستند. مگر كسى توانسته تاكنون نيروى تفكّر را با چشم ببيند؟!</span>

<span dir="rtl">ثالثا همان طور كه در روايات اهل بيت عليهم السلام ملاحظه شد، چشم، تنها چيزى را مى تواند ببيند كه داراى رنگ و كيفيت باشد و چنين چيزى نمى تواند نامحدود و آفريدگار باشد.</span>

<span id="دليل-نقلى-معتقدان-به-امكان-رؤيت"></span>
===== <span dir="rtl">دليل نقلى معتقدان به امكان رؤيت</span> =====

<span dir="rtl">امّا دليل نقلى قائلان به امكان رؤيت خداوند ـ كه به گفته قاضى عضد الدين ايجى، دليل اصلى آنها براى اثبات امكانِ رؤيت است ـ احاديثى است كه ذيلاً به شمارى از آنها اشاره مى كنيم:</span>

<span dir="rtl">1. ابن عمر از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در تفسير آيه 22 و 23 سوره قيامت: «وُجُوهٌ يَوْمَـئِذٍ نَّاضِرَةٌ...؛</span> <ref><span dir="rtl">قيامت: آيه 22.</span></ref> <span dir="rtl">آن روز، چهره هايى خرّم اند»، نقل كرده كه فرمود:</span>

<span dir="rtl">مِنَ البَهاءِ وَ الحُسنِ، ناظِرَةٌ فى وَجهِ اللّهِ تَعالى.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج4 ص409 ح7190.</span></ref>

<span dir="rtl">از روشنايى و زيبايى [، خُرّم اند] و به سيماى خداى متعال مى نگرند.</span>

<span dir="rtl">2. در حديثى ديگر از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است:</span>

<span dir="rtl">إنَّ أدنى أهلِ الجَنَّةِ مَنزِلَةً لَمَن يَرى فى مُلكِهِ ألفَى سَنَةٍ، و إنَّ أفضَلَهُم مَنزِلَةً لَمَن يَنظُرُ فى وَجهِ اللّهِ تَعالى كُلَّ يَومٍ مَرَّتَينِ، ثُمَّ تَلا: «وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ... » قالَ: البَياضُ وَ الصَّفا «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»</span> <ref><span dir="rtl">قيامت: آيه 23.</span></ref> <span dir="rtl">قالَ: يَنظُرُ كُلَّ يَومٍ فى وَجهِ اللّهِ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">المستدرك على الصحيحين: ج2 ص553 ح3880، تفسير الطبرى: ج14 جزء 29 ص193، كنز العمّال: ج14 ص465 ح39281. نيز، ر. ك: سنن الترمذى: ج4 ص688 ح2553 و ج5 ص431 ح3330 و مسند ابن حنبل: ج2 ص340 ح5317.</span></ref>

<span dir="rtl">كم منزلت ترين فرد بهشتى، دو هزار سال طول مى كشد تا مملكت خود را بنگرد و بالاترين آنان، هر روز دوبار به وجه خدا مى نگرد. سپس تلاوت كرد: «آن روز، چهره هايى خرّم اند»؛ يعنى سپيدرو و باصفا، «به پروردگار خود مى نگرند»؛ يعنى هر روز به وجه خدا مى نگرند.</span>

<span dir="rtl">3. در حديث ديگرى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است:</span>

<span dir="rtl">إذا دَخَلَ أهلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ، يَقولُ اللّهُ ـ تَبارَكَ و تَعالى ـ: تُريدونَ شَيئا أزيدُكُم؟ فَيَقولونَ: ألَم تُبَيِّض وُجوهَنا؟ ألَم تُدخِلنَا الجَنَّةَ و تُنَجِّنا مِنَ النّارِ؟ قالَ: فَيَكشِفُ الحِجابَ، فَما اُعطوا شَيئا أحَبَّ إلَيهِم مِنَ النَّظَرِ إلى رَبِّهِم عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح مسلم: ج1 ص163 ح297، سنن الترمذى: ج4 ص687 ح2552 و ج5 ص286 ح3105، سنن ابن ماجة: ج1 ص67 ح187، مسند ابن حنبل: ج6 ص505 ح18963، كنز العمّال: ج14 ص447 ح39204.</span></ref>

<span dir="rtl">چون بهشتيان به بهشت درآيند، خداى ـ تبارك و تعالى ـ به آنان مى فرمايد: «مى خواهيد چيزى برايتان بيفزايم؟». مى گويند: آيا سيمايمان را سپيد نكردى؟ آيا ما را به بهشت در نياوردى و از آتش، رهايمان نساختى؟ پس حجاب، كنار مى رود و چيزى به آنها عطا نشده كه برايشان دوست داشتنى تر از نگريستن به وجه خدا باشد.</span>

<span dir="rtl">پاسخ اين است كه بر فرض، ادّعاى اهل حديث را مبنى بر صحّت احاديث ياد شده بپذيريم، اوّلاً رؤيت در اين روايات، قابليتِ انطباق با «رؤيت قلبى» با تفسير صحيحى كه از آن خواهد آمد، دارند.</span>

<span dir="rtl">ثانيا با توجّه به اين كه قرآن و برهان، امكان رؤيت حسّى را رد كرده اند، اگر روايتى قابل توجيه نباشد، قطعا قابل قبول نيست. لذا امام رضا عليه السلام در پاسخ ابو قرّه كه از ايشان پرسيد: «آيا روايات را دروغ مى دانى؟»، فرمود:</span>

<span dir="rtl">إذا كانَتِ الرِّواياتُ مُخالِفَةً لِلقُرآنِ كَذَّبتُ بِها.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج4 (خداشناسى) ص504 ح3763.</span></ref>

<span dir="rtl">هنگامى كه روايات با قرآنْ مخالف باشد، تكذيبشان مى كنم.</span>

<span dir="rtl">همچنين استدلال به آيه: «وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»،</span> <ref><span dir="rtl">قيامت: آيه 22 ـ 23.</span></ref> <span dir="rtl">بر امكان رؤيت حسّى صحيح نيست؛ زيرا جمع ميان اين آيه و ساير آياتى كه دلالت بر عدم امكان رؤيت حسّى دارند، مانند: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ»،</span> <ref><span dir="rtl">انعام: آيه 103.</span></ref> <span dir="rtl">اقتضا مى كند كه مقصود از آن، رؤيت حسّى نباشد، چنان كه در روايات اهل بيت عليهم السلام، نگريستن به خدا در آيه ياد شده، تفسير به: نگريستن به رحمت يا پاداش خدا و يا نگريستن به وجه انبيا و اوليا شده است.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص341 (ناديدنى است).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">گفتنى است كه آنچه در اين روايات آمده، چند نمونه از مصاديق تفسير «نظر به وجه اللّه » است و برترين نمونه آن، رؤيت قلبى خداست كه تفسير آن خواهد آمد</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص205 (معناى ديدن خدا با دل).</span></ref> <span dir="rtl">و ظاهرا به خاطر سوء استفاده نكردن از اين تفسير، در روايات ياد شده، به اين معنا اشاره نشده است.</span>

<span id="لا-تحسه-الحواس"></span>
=== <span dir="rtl">8 / 3: لا تَحُسُّهُ الحَواسُّ</span> ===

<span dir="rtl">8 / 3: نامحسوس است</span>

<blockquote><span dir="rtl">231.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لا تَلمِسُهُ لامِسَةٌ، ولا تَحُسُّهُ حاسَّةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص142 ح7، التوحيد: ص33 ح1 كلاهما عن الحارث الأعور، بحار الأنوار: ج4 ص266 ح14.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">231.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هيچ لامسه اى او را لمس نمى كند و هيچ حسّى احساسش نمى كند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">232.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عليّ بن عُقبة: سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: بِما عَرَّفَني نَفسَهُ.</span>

<span dir="rtl">قيلَ: وكَيفَ عَرَّفَكَ نَفسَهُ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: لا يُشبِهُهُ صورَةٌ، ولا يُحَسُّ بِالحَواسِّ، ولا يُقاسُ بِالنّاسِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص85 ح2، التوحيد: ص285 ح2، المحاسن: ج1 ص373 ح818 وفيه «بالقياس» بدل «بالناس» وراجع: التوحيد: ص80 ح35.</span></ref>

<span dir="rtl">232.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از على بن عُقبه ـ: از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد: به چه پروردگارت را شناختى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «به آنچه او خود، خويشتن را به من شناسانْد».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: چگونه خودش را به تو شناساند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «هيچ صورتى همانند او نيست. با حواس، ادراك نمى شود و با مردم، سنجيده نمى گردد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">233.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في تَنزيهِهِ سُبحانَهُ وتَعالى ـ: سُبحانَ مَن لا يَعلَمُ أحَدٌ كَيفَ هُوَ إِلّا هُوَ، لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَميعُ البَصيرُ، لا يُحَدُّ ولا يُحَسُّ ولا يُجَسُّ</span> <ref><span dir="rtl">الجسّ: هو اللمس باليد (لسان العرب: ج6 ص38 «جسس»).</span></ref><span dir="rtl">، ولا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ولَا الحَواسُّ، ولا يُحيطُ بِهِ شَيءٌ، ولا جِسمٌ ولا صورَةٌ ولا تَخطيطٌ</span> <ref><span dir="rtl">في كنز الفوائد: «ولا هو جسم ولا صورة، ولا بذي تخطيط ولا تحديد».</span></ref> <span dir="rtl">ولا تَحديدٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص104 ح1، التوحيد: ص98 ح4 وفيه «ولا يُمسّ» بعد «ولا يُجسّ» وكلاهما عن عليّ بن أبي حمزة، كنزالفوائد: ج2 ص41، بحار الأنوار: ج3 ص290 ح5.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">233.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در تنزيه خداوند پاك و والا ـ: منزّه است آن كه جز خودِ او، هيچ كس نمى داند كه او چگونه است. چيزى همانندش نيست و او شنوا و بيناست. محدود و محسوس و ملموس نيست. ديدگان و حواس، او را درك نمى كنند و هيچ چيز بر او احاطه نمى يابد. نه جسم است و نه صورت. نه ترسيم مى شود و نه اندازه مى پذيرد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">234.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ كانَ يَقولُ ـ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي لا يُحَسُّ ولا يُجَسُّ ولا يُمَسُّ، ولا يُدرَكُ بِالحَواسِّ الخَمسِ، ولا يَقَعُ عَلَيهِ الوَهمُ، ولا تَصِفُهُ الأَلسُنُ، وكُلُّ شيءٍ حَسَّتهُ الحَواسُّ أَو لَمَسَتهُ الأَيدي فَهُوَ مَخلوقٌ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص75 ح29 وص 59 ح17 كلاهما عن عبداللّه بن جرير العبدي، بحار الأنوار: ج3 ص300 ح31.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">234.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ پيوسته مى فرمود ـ: ستايش، خداوندى را كه نه به حس درمى آيد و نه لمس و نه دستمالى مى شود، و با هيچ يك از حواس پنجگانه دريافت نمى گردد، و در وهم نمى گنجد، و زبان ها از وصفش عاجزند. هر چيزى كه حواس، دركش كنند يا با دست ها لمس شوند، آن چيز، مخلوق است.</span>

<span id="لا-يبلغ-أحد-كنه-معرفته"></span>
=== <span dir="rtl">8 / 4: لا يَبلُغُ أَحَدٌ كُنهَ مَعرِفَتِهِ</span> ===

<span dir="rtl">8 / 4: هيچ كس به كنه معرفتش نمى رسد</span>

<blockquote><span dir="rtl">235.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ فِي الدُّعاءِ ـ: يا مَن لا يَعلَمُ ما هُوَ إِلّا هُوَ.</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآلي: ج4 ص132 ح226، المصباح للكفعمي: ص349 عن الإمام الحسين عن الإمام عليّ عليهماالسلام.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">235.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعا ـ: اى آن كه جز خود او نمى داند كه او چيست!</span>

<blockquote><span dir="rtl">236.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ في تَنزيهِ اللّهِ سُبحانَهُ ـ: سُبحانَكَ ما عَرَفناكَ حَقَّ مَعرِفَتِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآلي: ج4 ص132 ح227، بحار الأنوار: ج71 ص23.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">236.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در تنزيه خداوند پاك ـ: منزهّى تو! ما تو را چنان كه بايد، نشناختيم.</span>

<blockquote><span dir="rtl">237.</span> <span dir="rtl">عوالي اللآلي: رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قالَ: لا يَبلُغُ أَحدٌ كُنهَ</span> <ref><span dir="rtl">كُنْه الأمر: حقيقته. وقيل: وقته وقدره. وقيل: غايته (النهاية: ج4 ص206 «كنه»).</span></ref> <span dir="rtl">مَعرِفَتِهِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقيلَ: ولا أَنتَ يا رَسولَ اللّهِ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: ولا أَنَا، اللّهُ أَعلى وأَجَلُّ أَن يَطَّلِعَ أَحدٌ عَلى كُنهِ مَعرِفَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآلي: ج4 ص132 ح225.</span></ref>

<span dir="rtl">237.</span> <span dir="rtl">عوالى اللآلى: از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «هيچ كس به كُنه معرفت او نمى رسد».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: حتّى تو، اى پيامبر خدا؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «حتّى من. خدا، والاتر و بزرگ تر از آن است كه كسى به كُنه معرفت او دست يابد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">238.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: الحَمدُ للّهِِ الَّذي أَظهَرَ مِن آثارِ سُلطانِهِ وجَلالِ كِبرِيائِهِ ما حَيَّرَ مُقَلَ</span> <ref><span dir="rtl">المُقَل: جمع مُقْلة ـ كغرفة ـ وهي شحمة العين الّتي تجمع سوداها وبياضها. تستعار لقوّة العقل باعتبار إدراكها (مجمع البحرين: ج3 ص1709 «مقل»).</span></ref> <span dir="rtl">العُقولِ مِن عَجائِبِ قُدرَتِهِ، ورَدَعَ خَطَراتِ هَماهِمِ</span> <ref><span dir="rtl">الهَماهِم: الهموم. وهماهمُ النفوس: أفكارها، وماتهمُّ به عندالريبة في الأمر (تاج العروس: ج17 ص767 «همم»).</span></ref> <span dir="rtl">النُّفوسِ عَن عِرفانِ كُنهِ صِفَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 195، بحار الأنوار: ج77 ص314 ح15.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">238.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ستايش، خداوندى را كه از نشانه هاى سلطنتش و شكوه عظمتش چندان نشان داد كه ديدگان خِردها را از شگفتى هاى قدرتش حيرت زده كرد و جولان انديشه ها را از شناخت حقيقت صفتش باز داشت.</span>

<blockquote><span dir="rtl">239.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في تَمجيدِ اللّهِ عز و جل ـ: فَلَسنا نَعلَمُ كُنهَ عَظَمَتِكَ، إِلّا أَنّا نَعلَمُ أَنَّكَ حَيٌّ قَيّومٌ لا تَأَخُذُكَ سِنَةٌ ولا نَومٌ، لَم يَنتَهِ إِلَيكَ نَظَرٌ، ولَم يُدرِككَ بَصَرٌ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 160.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">239.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در بزرگ داشت خداوند عز و جل ـ: ما توان شناخت كُنه عظمت تو را نداريم؛ امّا همين اندازه مى دانيم كه تو زنده و پاينده اى و چُرت و خواب، تو را نمى گيرد. هيچ نگاهى به تو نرسيده و هيچ چشمى تو را نديده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">240.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: العَجزُ عَن دَرك الإِدراكِ إدراكٌ.</span> <ref><span dir="rtl">المحجّة البيضاء: ج8 ص24؛ فيض القدير: ج6 ص235 الرقم 8660 من دون إسناد إليه عليه السلام.</span>

<span dir="rtl">هذه الرواية، مضافا إلى إشارتها إلى عدم إمكان درك ذاته تعالى، تشير إلى أنّ معرفتنا بعدم امكان درك ذاته عزّ وجلّ هو نفس المعرفة به، كما ورد في الدعاء: ولم تجعل للخلق طريقا إلى معرفتك إلّا بالعجز عن معرفتك (بحار الأنوار: ج94 ص150).</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">240.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ناتوانى از درك ادراك (حقيقت خدا)، خود، ادراك است.</span> <ref><span dir="rtl">اين روايت، ضمن اشاره به اين كه حقيقت خداوند متعال، قابل درك نيست، به اين نكته مهم نيز اشاره مى نمايد كه اگر انسان به اين نقطه از معرفت برسد و بفهمد كه حقيقت حضرت حق، قابل ادراك نيست، خود، دستيابى به معرفت خداست، شبيه آنچه در دعا آمده است كه: «و لم تجعل للخلق طريقاً إلى معرفتك إلّا بالعجز عن معرفتك».</span></ref>

<blockquote><span dir="rtl">241.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في الدّيوانِ المَنسوب إِلَيهِ ـ:</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">كَيفِيَّةُ المَرءِ ليس المرء يُدرِكُها فَكَيفَ كَيفِيَّةُ الجَبّارِ في القِدَمِ</span>

<span dir="rtl">هُوَ الَّذي أَنشَأَ الأَشياءَ مُبتَدِعا فَكَيفَ يُدرِكُهُ مُستَحدَثُ النَّسَمِ</span> <ref><span dir="rtl">الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام: ص518 ح390.</span></ref>

<span dir="rtl">241.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در ديوان منسوب به ايشان ـ: چگونگى انسان را انسان درك نمى كند</span>

<span dir="rtl">چه رسد به [درك] چگونگى جبّار ازلى</span>

<span dir="rtl">او كسى است كه موجودات را از هيچ آفريد</span>

<span dir="rtl">پس چگونه موجود حادث، او را درك كند؟</span>

<blockquote><span dir="rtl">242.</span> <span dir="rtl">فاطمة عليهاالسلام: الحَمدُ للّهِِ الَّذِي احتَجَبَ عَن كُلِّ مَخلوقٍ يَراهُ بِحَقيقَةِ الرُّبوبِيَّةِ، وقُدرَةِ الوَحدانِيَّةِ فَلَم تُدرِكهُ الأَبصارُ.</span> <ref><span dir="rtl">فلاح السائل: ص358 ح241، بحار الأنوار: ج86 ص85 ح11.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">242.</span> <span dir="rtl">فاطمه عليهاالسلام: ستايش، خداوندى را كه از هر مخلوقى در پرده شد [و اجازه نداد] كه او را به حقيقت ربوبيت و قدرت وحدانيت ببيند. از اين رو، ديدگان او را درنيافته اند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">243.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسن عليه السلام: لا تُدرِكُ العُقولُ وأَوهامُها، ولا الفِكَرُ وخَطَراتُها، ولَا الأَلبابُ وأَذهانُها، صِفَتَهُ فَتَقولَ: مَتى؟ ولا بُدِى ءَ مِمّا؟ ولا ظاهِرٌ عَلى ما؟ ولا باطِنٌ فيما؟ ولا تارِكٌ فَهَلّا؟</span> <ref><span dir="rtl">أي: ولا هو تارك ما ينبغي خلقه فيقال: هلّا تركه؟</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص45 ح5، بحار الأنوار: ج4 ص289 ح20.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">243.</span> <span dir="rtl">امام حسن عليه السلام: خِردها و ره يافته هاى ذهنى آنها، و انديشه ها و خطورات آنها، و مغزها و اذهان آنها،</span> <ref><span dir="rtl">ظاهراً اين سه جمله، عطف تفسيرى است.</span></ref> <span dir="rtl">صفت [و چگونگى] او را درك نمى كنند تا كه گفته شود: چه وقت بوده؟ از چه آغاز شده؟ بر چه آشكار گشته؟ در چه نهان است؟ و چيزى را فروگذار نكرده تا كه گفته شود: چرا فروگذارش كرده است؟</span>

<blockquote><span dir="rtl">244.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسين عليه السلام: اِحتَجَبَ عَنِ العُقولِ، كَمَا احتَجَبَ عَنِ الأَبصارِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص245، بحار الأنوار: ج4 ص301 ح29.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">244. امام حسين عليه السلام: از خِردها در نهان است، چونان كه از ديدگان، پنهان است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">245.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ ـ: أَنتَ الَّذي قَصُرَتِ الأَوهامُ عَن ذاتِيَّتِكَ، وعَجَزَتِ الأَفهامُ عَن كَيفِيَّتِكَ، ولَم تُدرِكِ الأَبصارُ مَوضِعَ أَينِيَّتِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحيفة السجّاديّة: ص187 الدعاء 47 وراجع: بحار الأنوار: ج94 ص150.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">245.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در روز عرفه ـ: تو آنى كه دست انديشه ها از رسيدن به ذات تو كوتاه است و فهم ها از [شناخت] چگونگى تو ناتوان اند و ديدگان، جاى تو را درنمى يابند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">246.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ من دُعائِهِ في صَلاةِ اللَّيلِ ـ: ضَلَّت فيكَ الصِّفاتُ، وتَفَسَّخَت دونَكَ النُّعوتُ، وحارَت في كِبرِيائِكَ لَطائِفُ الأَوهامِ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحيفة السجّادية: ص129 الدعاء 32، مصباح المتهجّد: ص188 ح272.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">246.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در نماز شب ـ: اوصاف در تو گم مى شوند، و نعمت ها در ساحت تو از هم فرو مى پاشند، و انديشه هاى دقيق در عظمت تو حيران مى گردند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">247.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: إِنَّما يُعقَلُ ما كانَ بِصِفَةِ المَخلوقِ، ولَيسَ اللّهُ كَذلِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص108 ح1، الاحتجاج: ج2 ص168 ح196، التوحيد: ص144 ح9 كلّها عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج4 ص69 ح14.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">247.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: چيزى تعقّل مى شود كه ويژگى مخلوق را داشته باشد، و خدا چنين نيست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">248.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ لا تُقَدَّرُ قُدرَتُهُ، ولا يَقدِرُ العِبادُ عَلى صِفَتِهِ، ولا يَبلُغونَ كُنهَ عِلمِهِ ولا مَبلَغَ عَظَمَتِهِ، ولَيسَ شَيءٌ غَيرَهُ، هُوَ نُورٌ لَيسَ فيهِ ظُلمَةٌ، وصِدقٌ لَيسَ فيهِ كِذبٌ، وعَدلٌ لَيسَ فيهِ جَورٌ، وحَقٌّ لَيسَ فيهِ باطِلٌ، كَذلِكَ لَم يَزَل ولا يَزالُ أَبَدَ الآبِدينَ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص128 ج8 عن المفضّل بن عمر، بحار الأنوار: ج3 ص306 ح44.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">248.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: قدرت خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به اندازه درنمى آيد و بندگان، از عهده وصف او بر نمى آيند و به كُنه دانش او و نهايت عظمتش نمى رسند. غير او چيزى نيست. او نور بى ظلمت، راستى بى دروغ، عدالت بى ستم و حقّ بى باطل است.</span> <ref><span dir="rtl">نور محض، راستى محض، عدل محض و حقّ محض است.</span></ref> <span dir="rtl">از ازل چنين بوده و تا ابد، چنين خواهد بود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">249.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام: إِنَّهُ لا تُقَدِّرُهُ العُقولُ، ولا تَقَعُ عَلَيهِ الأَوهامُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص76 ح32 عن محمّد بن أبي عمير وص 79 ح34 عن أبي المعتمر مسلم بن أوس عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج4 ص296 ح23.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">249.</span> <span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام: خِردها او را درنمى يابند، و انديشه ها به او نمى رسند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">250.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: لا تَضبُطُهُ العُقولُ، ولا تَبلُغُهُ الأَوهامُ، ولا تُدرِكُهُ الأَبصارُ، ولا يُحيطُ بِهِ مِقدارٌ. عَجَزَت دونَهُ العِبارَةُ، وكَلَّت دونَهُ الأَبصارُ، وضَلَّ فيهِ تَصاريفُ الصِّفاتِ. اِحتَجَبَ بِغَيرِ حِجابٍ مَحجوبٍ، وَاستَتَرَ بِغَيرِ سِترٍ مَستورٍ، عُرِفَ بِغَيرِ رُؤيَةٍ، ووُصِفَ بِغَيرِ صورَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص105 ح3، التوحيد: ص98 ح5، علل الشرائع: ص9 ح3 كلّها عن محمّد بن زيد، بحار الأنوار: ج4 ص263 ح11.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">250.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: خِردها او را به چنگ نمى آورند و اوهام بدو نمى رسند و ديدگان، او را درنمى يابند و در اندازه نمى گنجد. بيان، از وصف او ناتوان است و ديدگان، از ديدنش در مانده اند و دگرگونى هاى صفات، در او گم مى شوند.</span> <ref><span dir="rtl">يعنى: هر گونه وصفِ وصف كنندگان در حق او نارساست يا: صفات او حادث نيستند و صفت زايد بر ذات ندارد.</span></ref> <span dir="rtl">بى هيچ حجابى در حجاب است و بى هيچ پرده اى در پرده. شناخته شده است، بى رؤيت و وصف شده است، بى صورت.</span>

<blockquote><span dir="rtl">251.</span> <span dir="rtl">الإمام الجواد عليه السلام: رَبُّنا ـ تبارَكَ وتَعالى ـ لا شِبهَ لَهُ ولا ضِدَّ ولا نِدَّ، ولا كَيفَ، ولا نِهايَةَ، ولا تَبصارَ بَصَرٍ، ومُحَرَّمٌ عَلَى القُلوبِ أَن تُمَثِّلَهُ، وعَلَى الأَوهامِ أَن تَحُدَّهُ، وعَلَى الضَّمائِرِ أَن تُكَوِّنَهُ، جَلَّ وعَزَّ عَن أَداةِ خَلقِهِ وسِماتِ بَرِيَّتِهِ، وتَعالى عَن ذلِكَ عُلُوّا كَبيرا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص117 ح7، التوحيد: ص194 ح7 وفيه «أقطار» بدل «تبصار بصر» و«تكيّفه» بدل «تكوّنه»، الاحتجاج: ج2 ص468 ح321 نحوه وكلّها عن أبي هاشم الجعفري، بحار الأنوار: ج4 ص154 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">251.</span> <span dir="rtl">امام جواد عليه السلام: پروردگار ما ـ تبارك و تعالى ـ نه مانندى دارد، نه ضدّى، نه همتايى، نه چگونگى اى، نه پايانى، و نه به چشم ديده مى شود. حرام [و قدغن] گشته بر دل ها كه او را تشبيه كنند و بر وهم ها كه در اندازه اش بگنجانند و بر انديشه ها كه او را بسازند. او بسى برتر و والاتر از ابزار مخلوقش و نشانه هاى آفريدگانش است. بسيار بسيار، بزرگ تر از چنين تصوّرى است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">252.</span> <span dir="rtl">الإمام الهادي عليه السلام: إِلهي تاهَت أَوهامُ المُتَوَهِّمينَ، وقَصُرَ طَرفُ الطارِفينَ، وتلاشَت أَوصافُ الواصِفينَ، واضمَحَلَّت أَقاويلُ المُبطِلينَ عَنِ الدَّركِ لِعَجيبِ شَأنِكَ، أَوِ الوُقوعِ بِالبُلوغِ إِلى عُلُوِّكَ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص66 ح19 عن سهل بن زياد، الاحتجاج: ج2 ص485 ح325، بحار الأنوار: ج3 ص298 ح27.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">252.</span> <span dir="rtl">امام هادى عليه السلام: معبودا! خيال خيال پردازان، سرگشته است و نگاه بينندگان، كوتاه و توصيفات توصيفگران، نارسا و سخنان بيهوده گويان، در رسيدن به مقام شگفت انگيز تو يا دست يافتن به جايگاه بلند تو، از هم گسيخته.</span>

<span id="النهي-عن-التفكر-في-ذاته"></span>
=== <span dir="rtl">8 / 5: النَّهيُ عَنِ التَّفَكُّرِ في ذاتِه</span> ===

<span dir="rtl">8 / 5: نهى از انديشيدن در ذات خدا</span>

<blockquote><span dir="rtl">253.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى»</span> <ref><span dir="rtl">النجم: 42.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: لا فِكرَةَ فِي الرَّبِّ.</span> <ref><span dir="rtl">الدرّ المنثور: ج7 ص662 نقلاً عن الدارقطني في الإفراد والبغوي فيتفسيره عن اُبيّ بن كعب، كنز العمّال: ج3 ص696 ح8491.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">253.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در باره آيه شريف: «و اين كه پايان به سوى پروردگار توست» ـ: در [ذات] پروردگار، انديشه نبايد كرد (دستِ انديشه به پروردگار نمى رسد).</span>

<blockquote><span dir="rtl">254.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ: «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى»، فَإِذَا انتَهَى الكَلامُ إِلَى اللّهِ فَأَمسِكوا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص92 ح2، التوحيد: ص456 ح9، المحاسن: ج1 ص370 ح806 كلّها عن سليمان بن خالد، روضة الواعظين: ص45، بحار الأنوار: ج3 ص259 ح6.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">254.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خداوند عز و جل مى فرمايد: «و اين كه پايان به سوى پروردگار توست». پس هر گاه سخن به خدا رسد، باز ايستيد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">255.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَفَكَّروا في خَلقِ اللّه ولا تَفَكَّروا فِي اللّهِ فَتَهلِكوا.</span> <ref><span dir="rtl">العظمة: ص30 ح4 عن أبي ذرّ، كنز العمّال: ج3 ص106 ح5705.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">255.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در مخلوقات خدا بينديشيد و در خودِ خدا انديشه نكنيد، كه نابود مى شويد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">256.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: تَفَكَّروا في آلاءِ اللّهِ ولا تَتَفَكَّروا فِي اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الأوسط: ج6 ص250 ح6319، شعب الإيمان: ج1 ص136 ح120، العظمة: ص17 ح1 كلّها عن ابن عمر، سلسلة الأَحاديث الصحيحة: ج4 ص395 ح1788، كنز العمّال: ج3 ص106 ح5707.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">256.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در نعمت هاى خدا بينديشيد و در باره خودِ خدا انديشه نكنيد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">257.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مَن أَفكَرَ في ذاتِ اللّهِ تَزَندَقَ</span> <ref><span dir="rtl">أفكر في الشيء وفكّر فيه وتفكّر بمعنىً. وتزندق: أي صار زنديقا، ويطلق الزنديق على الثنوي وعلى المنكر للصانع وعلى كلّ ملحد كافر (مرآة العقول: ج25 ص48).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص22 ح4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام، تحف العقول: ص96 وفيه «فكّر» بدل «أفكر»، غرر الحكم: ج5 ص308 ح8503 وفيه «تفكّر» بدل «أفكر»، بحار الأنوار: ج77 ص285 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">257.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كه در ذات خدا بينديشد، زنديق مى شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">258.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: إِيّاكُم وَالتَّفَكُّرَ فِي اللّهِ، ولكِن إِذا أَرَدتُم أَن تَنظُروا إِلى عَظَمَتِهِ فَانظُروا إِلى عَظيمِ خَلقِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص93 ح7، التوحيد: ص458 ح20 كلاهما عن محمّد بن مسلم.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">258.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: از انديشيدن در باره خدا بپرهيزيد؛ امّا هر گاه خواستيد عظمت او را ببينيد، به عظمت آفرينش او بنگريد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">259.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أُذكُروا مِن عَظَمَةِ اللّهِ ما شِئتُم ولا تذكُروا ذاتَهُ؛ فَإِنَّكُم لا تَذكُرونَ مِنهُ شَيئا إِلّا وهُوَ أَعظَمُ مِنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص455 ح3 عن ضريس الكناسي.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">259.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: از عظمت خدا، هرچه مى خواهيد، ياد كنيد؛ ولى در باره ذات او فكر نكنيد، كه هر چه در باره ذات او بگوييد، او بزرگ تر از آن است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">260.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِيّاكُم وَالتَّفَكُّرَ فِي اللّهِ؛ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ فِي اللّهِ لا يَزيدُ إِلّا تَيهاً؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جللا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ولا يوصَفُ بِمِقدارٍ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص457 ح14، الأمالي للصدوق: ص503 ح690 كلاهما عن سليمان بن خالد، روضة الواعظين: ص44، بحار الأنوار: ج3 ص259 ح4.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">260.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: از انديشيدن در خدا بپرهيزيد؛ زيرا در باره خدا هرچه بيشتر انديشه كنيد، سرگشته تر مى شويد؛ چرا كه خداوند عز و جل را نه ديدگان در مى يابند و نه به اندازه، وصف مى شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">261.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن نَظَرَ فِي اللّهِ كَيفَ هُوَ هَلَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص93 ح5، المحاسن: ج1 ص371 ح808 كلاهما عن حسين بن ميّاح عن أبيه، بحار الأنوار: ج3 ص264 ح24.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">261.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هركس در چگونگى خدا بينديشد، هلاك مى شود.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص438 ح49.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص439 ح49.</span>

<span id="النهي-عن-التعمق-في-صفته"></span>
=== <span dir="rtl">8 / 6: النَّهيُ عَنِ التعمّق في صفته</span> ===

<span dir="rtl">8 / 6: نهى از تعمّق در چگونگى خدا</span>

<blockquote><span dir="rtl">262.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أُنظُر أَيُّهَا السَّائِلُ؛ فَما دَلَّكَ القُرآنُ عَلَيهِ مِن صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ، وَاستَضِئ بِنورِ هِدايَتِهِ، وما كَلَّفَكَ الشَّيطانُ عِلمَهُ مِمّا لَيسَ فِي الكِتابِ عَلَيكَ فَرضُهُ ولا في سُنَّةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وأَئِمَّةِ الهُدى أَثَرُهُ، فَكِل عِلمَهُ إِلَى اللّهِ سُبحانَهُ؛ فَإِنَّ ذلِكَ مُنتَهى حَقِّ اللّهِ عَلَيكَ. وَاعلَم أَنَّ الرّاسِخينَ فِي العِلمِ هُمُ الَّذينَ أَغناهُم عَنِ اقتِحام السُّدَدِ المَضروبَةِ دونَ الغُيوبِ الإِقرارُ بِجُملَةِ ما جَهِلوا تَفسيرَهُ مِنَ الغَيبِ المَحجُوبِ، فَمَدَحَ اللّهُ تَعالى اعتِرافَهُم بِالعَجزِ عَن تَناوُلِ ما لَم يُحيطوا بِهِ عِلما، وسَمّى تَركَهُمُ التَّعَمُّقَ فيما لَم يُكَلِّفهُمُ البَحثَ عَن كُنهِهِ رُسوخا. فَاقتَصِر عَلى ذلِكَ، ولا تُقَدِّر عَظَمَةَ اللّهِ سُبحانَهُ عَلى قَدرِ عَقلِكَ فَتَكونَ مِنَ الهالِكينَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 91، التوحيد: ص55 ح13، تفسير العيّاشي: ج1 ص163 ح5 كلاهما نحوه وكلّها عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج57 ص107 ح90.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">262.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اى پرسنده! بنگر كه قرآن، تو را در باره خدا چگونه راه نمايى كرده است، همان را پيروى كن و از روشنايىِ ره نمونش پرتو گير و آنچه كه شيطان، علم به آن را بر تو تكليف كرده، ولى در كتاب خدا بر تو واجب نگشته و در سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان هدايتگر، نشانى از آن نيست، دانستنش را به خداى سبحان وا گذار؛ كه اين، منتهاى حقّ خدا بر توست. و بدان كه راسخانِ در علم، كسانى اند كه به آنچه در پسِ پرده غيب، نهان است و تفسيرش را نمى دانند، روى هم رفته، اقرار مى كنند و اين، آنان را از درآمدن به درهايى كه در برابر عوالم غيب بسته شده است، بى نياز مى گردانَد. پس خداوند متعال، اعتراف آنان را به ناتوانى از دستيابى به آنچه بدان احاطه علمى ندارند، ستوده است و ترك تعمّق آنان را در آنچه مكلّف به جستجو از كُنه آن نشده اند، رسوخ [علمى] ناميده است. پس تو نيز به همين بسنده كن و عظمت خداوند سبحان را با عقل خويش مسنج، كه در اين صورت، از تباه شدگان خواهى بود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">263.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ كانَ إِذا قَرَأَ هذِهِ الآيَةَ: «وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا»</span> <ref><span dir="rtl">إبراهيم: 34.</span></ref> <span dir="rtl">يقولُ ـ: سُبحانَ مَن لَم يَجعَل في أَحَدٍ مِن مَعرِفَةِ نِعَمِهِ إِلّا المَعرِفَةَ بِالتَّقصيرِ عَن مَعرِفَتِها، كَما لَم يَجعَل في أَحَدٍ مِن مَعرِفَةِ إِدراكِهِ أَكثَرَ مِنَ العِلمِ أَنَّهُ لا يُدِركُهُ، فَشَكَرَ ـ جَلَّ وعَزَّ ـ مَعرِفَةَ العارِفينَ بِالتَّقصيرِ عَن مَعرِفَةِ شُكرِهِ فَجَعَلَ مَعرِفَتَهُم بِالتَّقصيرِ شُكرا، كَما عَلِمَ عِلمَ العالِمينَ أَنَّهُم لا يُدرِكونَهُ فَجَعَلَهُ إِيمانا، عِلما مِنهُ أَنَّهُ [قَدرُ]</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «قَدُّ»، وما في المتن أثبتناه من تحف العقول.</span></ref> <span dir="rtl">وُسعِ العِبادِ، فَلا يَتَجاوَزُ ذلِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص394 ح592، تحف العقول: ص283 وفيه «فلا يجاوزن» بدل «فلا يَتَجاوزُ»، بحار الأنوار: ج78 ص141 ح36.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">263.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ هر گاه آيه «و اگر نعمت هاى خدا را بشماريد، نمى توانيد آنها را به شماره در آوريد» را مى خواند، مى گفت ـ: منزّه است آن كه [توانايى] شناخت نعمت هايش را در هيچ كس قرار نداد، جز همين كه مى داند از شناخت آنها ناتوان است، چنان كه معرفت ادراكش را به كسى نداد، مگر همين اندازه كه بداند او را درك نمى كند. پس خداوند عز و جل همين اندازه شناخت را از كسانى كه مى دانند از شناخت او قاصرند، پذيرفت و پى بردن آنان به تقصير و ناتوانى خود را شكرگزارى [آنان] قرار داد. همچنين دانست كه عالمان مى دانند كه نمى توانند او را ادراك كنند و همين [علم آنان] را ايمان مقرّر داشت؛ چرا كه خداوند مى داند گنجايش بندگان، همين اندازه است و بيشتر از آن نيست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">264.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عاصم بن حميد: سُئِلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام عَنِ التَّوحيدِ فَقالَ: إِنَّ اللّهَ عز و جلعَلِمَ أَنَّهُ يَكونُ في آخِرِ الزَّمانِ أَقوامٌ مُتَعَمِّقونَ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ »</span> <ref><span dir="rtl">الإخلاص: 1.</span></ref> <span dir="rtl">وَالآياتِ مِن سورَةِ الحَديدِ إِلى قَولِهِ: «وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»</span> <ref><span dir="rtl">الحديد: 6.</span></ref><span dir="rtl">، فَمَن رامَ وَراءَ ذلِكَ فَقَد هَلَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص91 ح3، التوحيد: ص283 ح2، بحار الأنوار: ج3 ص264 ح21.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">264.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از عاصم بن حميد ـ: از امام زين العابدين عليه السلام در باره توحيد سؤال شد. فرمود: «خداوند عز و جل مى دانست كه در آخرزمان، مردمى اهل تعمّق خواهند آمد. از اين رو، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و آياتى از سوره حديد تا «وهو عليم بذات الصدور» را نازل كرد. پس، هر كه آهنگ فراتر از اينها كند، به هلاكت در مى افتد.</span>

<span id="بحثى-در-باره-معناى-تعمق-در-خداشناسى"></span>
==== <span dir="rtl">بحثى در باره معناى تعمّق در خداشناسى</span> ====

<span dir="rtl">شمارى از بزرگان اهل عرفان، بدون توجّه به معناى «تعمّق» در لغت و احاديث اسلامى، در تفسير حديثى كه مرحوم كلينى از امام زين العابدين عليه السلام نقل كرده، دچار خطا شده اند. امام عليه السلام فرموده است:</span>

<span dir="rtl">إِنَّ اللّهَ عز و جل عَلِمَ أَنَّهُ يَكونُ فى آخِرِ الزَّمانِ أَقوامٌ مُتَعَمِّقونَ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » وَ الآياتِ مِن سورَةِ الحَديدِ إِلى قَولِهِ: «وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»، فَمَن رامَ وَراءَ ذلِكَ فَقَد هَلَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص364 ح264.</span></ref>

<span dir="rtl">خداى عز و جل مى دانست كه مردمى افراطى در آخرزمان مى آيند. از اين رو، سوره توحيد و آياتى از سوره حديد را تا «و او به هر چه در دل ها مى گذرد، داناست» نازل كرد، و هر كس بيش از آن را بجويد، بى گمان، هلاك مى شود.</span>

<span dir="rtl">برخى اين سخن را چنين معنا كرده اند كه چون خداوند متعال مى دانست كه در آخِرْزمان، مردمى كنجكاو و دقيق خواهند آمد، سوره توحيد و آيات آغازين سوره حديد را نازل فرمود و از اين بيان، ستايش مردمان آخِرزمان را استخراج و حديث يادشده را بر آنچه اهل عرفان از توحيد فهميده اند، منطبق مى نمايند.</span>

<span dir="rtl">امّا با مراجعه به منابع اصيل لغت و احاديثى كه كلمه «تعمّق» در آنها به كار رفته و حتّى با دقّت در ذيل سخن امام عليه السلام، پژوهشگر، يقين خواهد كرد كه برداشت آنان از حديث ياد شده، قطعا نادرست است.</span>

<span id="يك.-تعمق-در-لغت"></span>
===== <span dir="rtl">يك. تعمّق، در لغت</span> =====

<span dir="rtl">خليل بن احمد فراهيدى نوشته است:</span>

<span dir="rtl">المتعمّق: المبالغ فى الأمر، المتشدّد فيه، الّذى يَطلب أقصى غايته.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب العين: ص579 مادّه «عمق».</span></ref>

<span dir="rtl">متعمّق، كسى است كه در خواسته خود، مبالغه مى كند و تا پايان آن را مى جويد.</span>

<span dir="rtl">همانند اين معنا را ابن منظور، در لسان العرب آورده است:</span>

<span dir="rtl">متعمّق، كسى است كه در خواسته خود، مبالغه و سختگيرى مى كند و تا پايان آن را مى جويد.</span> <ref><span dir="rtl">لسان العرب: ج10 ص271 مادّه «عمق»، النهاية: ج3 ص299 مادّه «عمق».</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، نهايت تلاش براى رسيدن به عمق و نهايت چيزى، در لغت، «تعمّق» ناميده مى شود.</span>

<span id="دو.-احاديثى-كه-واژه-تعمق-در-آنها-به-كار-رفته"></span>
===== <span dir="rtl">دو. احاديثى كه واژه «تعمّق» در آنها به كار رفته</span> =====

<span dir="rtl">با كاوش در موارد استعمال واژه «تعمّق» در احاديث اسلامىِ منقول در منابع شيعه و اهل سنّت، براى پژوهشگر، ترديدى باقى نمى ماند كه مقصود از اين واژه در فرهنگ اسلامى: افراط، تندروى و خارج شدن از مرز اعتدال است. اين احاديث را به چهار دسته مى توان تقسيم كرد:</span>

<span id="الف-ـ-ستايش-ترك-تعمق-در-صفات-خدا"></span>
====== <span dir="rtl">الف ـ ستايش ترك تعمّق در صفات خدا</span> ======

<span dir="rtl">دسته اوّل، احاديثى اند كه در توصيف راسخان در علم، ترك تعمّقِ آنان در صفات خدا، بلكه در همه مسائل غيبى را مى ستايند، مانند:</span>

<span dir="rtl">فَمَدَحَ اللّهُ تَعالَى اعتِرافَهُم بِالعَجزِ عَن تَناوُلِ ما لَم يُحيطوا بِهِ عِلما، و سَمّى تَركَهُمُ التَّعَمُّقَ فيما لَم يُكَلِّفهُمُ البَحثَ عَن كُنهِهِ رُسوخا.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص362 ح262.</span></ref>

<span dir="rtl">و خداوند، اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آنچه احاطه علمى بدان ندارند، ستوده است و فرو نرفتن آنان را در آنچه مكلّف به كاوش از نهانش نيستند، «رسوخ» ناميده است.</span>

<span dir="rtl">اين احاديث، با عنايت به اين كه هماهنگ با قرآن اند، اهمّيت ويژه اى در اين مبحث دارند.</span>

<span id="ب-ـ-خطر-تعمق"></span>
====== <span dir="rtl">ب ـ خطر تعمّق</span> ======

<span dir="rtl">دسته دوم، احاديثى اند كه مطلق «تعمّق» را خطرناك توصيف مى كنند، مانند آنچه از امام على عليه السلام نقل شده است كه از تعمّق به عنوان يكى از پايه هاى كفر نام مى برد:</span>

<span dir="rtl">الكُفرُ عَلى أَربَعِ دَعائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ... فَمَن تَعَمَّقَ لَم يُنِب إِلَى الحَقِّ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: نهج البلاغة: الحكمة 31، الكافى: ج2 ص392.</span></ref>

<span dir="rtl">كفر، بر چهار ستون استوار است: بر زياده روى... پس هر كس زياده رود، به حق باز نمى گردد.</span>

<span id="ج-ـ-هشدار-در-باره-تعمق-در-دين"></span>
====== <span dir="rtl">ج ـ هشدار در باره تعمّق در دين</span> ======

<span dir="rtl">دسته سوم، احاديثى اند كه نسبت به افراطيگرى در مسائل فرعى دينى، هشدار داده اند، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه:</span>

<span dir="rtl">إِيّاكُم وَ التَّعَمُّقَ فِى الدّينِ! فَإِنَّ اللّهَ تَعالى قَد جَعَلَهُ سَهلاً، فَخُذوا مِنهُ ما تُطيقونَ.…</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج3 ص35 ح5348.</span></ref>

<span dir="rtl">مبادا در دين، تندروى كنيد؛ چرا كه خدا آن را آسان قرار داده است. پس، از دين، به قدرى كه توانش را داريد، برگيريد.</span>

<span dir="rtl">حديثى هم از امام كاظم عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">لا تَعَمُّقَ فِى الوُضوءِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: وسائل الشيعة: ج1 ص306 (باب «استحباب صفق الوجه بالماء قليلاً عند الوضوء، و كراهة المبالغة فى الضرب، و التعمّق فى الوضوء»).</span></ref>

<span dir="rtl">در وضو، زياده روى صحيح نيست.</span>

<span dir="rtl">علّامه مجلسى در شرح اين حديث مى گويد:</span>

<span dir="rtl">يعنى ريختن آب فراوان و يا سختگيرى در رساندن آب بيشتر از حدّ كامل وضو گرفتن.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج80 ص258.</span></ref>

<span id="د-ـ-عاقبت-تعمق-در-دين"></span>
====== <span dir="rtl">د ـ عاقبت تعمّق در دين</span> ======

<span dir="rtl">دسته چهارم، احاديثى اند كه عاقبت و ثمره تندروى و افراطيگرى دينى را موجب خروج از دين مى دانند، مانند آنچه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:</span>

<span dir="rtl">إنَّ أقواما يَتَعَمَّقونَ فِى الدّينِ يَمرُقونَ كَما يَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج4 ص318 ح12615، كنز العمّال: ج11 ص288 ح31543. نيز، ر. ك: دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام: ج6 ص296 ـ 304 (تندروى دينى از ديدگاه احاديث).</span></ref>

<span dir="rtl">گروه هايى در دين تندروى مى كنند و از آن بيرون مى روند، آن گونه كه تير از هدف در مى گذرد.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، در فرهنگ احاديث اسلامى، تعمّق در خداشناسى و امور دينى، نه تنها ممدوح نيست، بلكه ممنوع است و آنچه در كلام امام زين العابدين عليه السلام آمده كه در آخِرْزمان، اقوامى متعمّق خواهند آمد، حاكى از انحراف عقيدتى آنهاست كه خداوند متعال، براى فراگير نشدن انحراف آنان، سوره توحيد و آيات نخست سوره حديد را نازل فرموده است و ذيل فرمايش امام عليه السلام كه فرموده: «هر كس بيش از آن را بطلبد، هلاك مى شود»، به روشنى دلالت دارد بر اين كه مسلمانان، بايد در شناخت صفات خدا، به آنچه در اين آيات آمده و توضيحاتى كه اهل بيت عليهم السلام در باره آنها داده اند، اكتفا كنند و در مباحثى كه انديشه به عمق آن نمى رسد،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص361 (نهى از انديشيدن در ذات خدا).</span></ref> <span dir="rtl">غور ننمايند</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص363 (نهى از تعمّق در چگونگى خدا).</span></ref> <span dir="rtl">كه تعمّق در ذات و صفات خدا عاقبتى جز هلاكت ندارد.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج2 (معرفت شناسى) ص513 (خطر تند رَوى)</span>

<span id="الفصل-التاسع-ما-ورد-في-حجب-الله-عز-و-جل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل التاسع: ما ورد في حجب اللّه عز و جل</span> ==

<span dir="rtl">فصل نهم: رواياتى كه در باره حجاب هاى خداست</span>

<span id="لا-حجاب-بين-الله-عز-و-جل-وبين-خلقه"></span>
=== <span dir="rtl">9 / 1: لا حِجابَ بَينَ اللّه عز و جلِ وبَينَ خَلقِهِ</span> ===

<span dir="rtl">9 / 1: ميان خدا و خلق او حجابى نيست</span>

<blockquote><span dir="rtl">265.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: ـ في صِفَةِ الخالِقِ جَلّ وعَلا ـ لا شَبَحٌ فيُتَقَصّى، ولا مَحجوبٌ فَيُحوى.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 163، بحار الأنوار: ج77 ص306 ح11؛ كنز العمّال: ج1 ص408 ح1737 نقلاً عن حلية الأولياء عن النعمان بن سعد.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">265.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در وصف آفريدگار شكوهمند والا ـ: نه جسم است كه نهايت آن جستجو شود، و نه در پرده است كه در ميان گرفته شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">266.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن الحارث الأعور عن الإمام عليّ عليه السلام: أَنَّهُ عليه السلام دَخَلَ السّوقَ، فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ مُوَلّيهِ ظَهرَهُ يَقولُ: لا وَالَّذِي احتَجَبَ بِالسَّبعِ، فَضَرَبَ عَلِيٌّ عليه السلام ظَهرَهُ، ثُمَّ قالَ: مَنِ الَّذِي احتَجَبَ بِالسَّبعِ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: اللّهُ يا أَميرَ المُؤمِنينَ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: أَخطَأتَ ثَكَلَتكَ أُمُّكَ! إِنَّ اللّهَ عز و جل لَيسَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ حِجابٌ؛ لِأَنَّهُ مَعَهُم أَينَما كانوا.</span>

<span dir="rtl">قال: ما كَفّارَةُ ما قُلتُ يا أَميرَ المُؤمِنينَ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: أن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ مَعَكَ حَيثُ كُنتَ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: أُطعِمُ المَساكينَ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: لا، إِنَّما حَلَفتَ بِغَيرِ رَبِّكَ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص184 ح21، الغارات: ج1 ص112، بحار الأنوار: ج3 ص330 ح34.</span></ref>

<span dir="rtl">266.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از حارث اَعوَر ـ: على عليه السلام به بازار وارد شد. مردى را ديد كه پشت به او دارد و مى گويد: نه، سوگند به آن كه در پسِ هفت پرده نهان است. على عليه السلام به پشت او زد و فرمود: «چه كسى در پسِ هفت پرده نهان است؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: خدا، اى امير مؤمنان!</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اشتباه مى كنى، مادرت به عزايت بنشيند! ميان خداوند عز و جل و آفريدگانش هيچ حجابى نيست؛ زيرا هر جا باشند، او با آنان است».</span>

<span dir="rtl">مرد گفت: اى امير مؤمنان! كفّاره آنچه گفتم، چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اين كه بدانى خدا در همه جا با توست».</span>

<span dir="rtl">گفت: اطعام مستمندان كنم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «نه. تو به چيزى غير از پروردگارت سوگند خوردى».</span>

<blockquote><span dir="rtl">267.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: مَن زَعَمَ أَنَّهُ يَعرِفُ اللّهَ بِحِجابٍ أَو بِصورَةٍ أَو بِمِثالٍ فَهُوَ مُشرِكٌ؛ لِأَنَّ حِجابَهُ ومِثالَهُ وصورَتَهُ غَيرُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص114 ح4، التوحيد: ص143 ح7 وص 192 ح6 كلّها عن عبد الأعلى، بحار الأنوار: ج4 ص160 ح6.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">267.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هر كس معتقد باشد كه خدا را با حجاب يا به داشتن صورتى يا نمونه اى مى شناسد، مشرك است؛ زيرا حجاب او و نمونه او و صورت او چيزى غير از اوست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">268.</span> <span dir="rtl">الكافي عن ابن أَبي العوجاء: قُلتُ لَهُ [أَي الإمامَ الصادِقَ عليه السلام]: ... ولِمَ احتَجَبَ عَنهُم وأَرسَل إِلَيهِمُ الرُّسُلَ، ولو باشَرَهُم بِنَفسِهِ كانَ أَقرَبَ إِلَى الإِيمانِ بِهِ؟ فَقالَ لي: وَيلَكَ! وكَيفَ احتَجَبَ عَنكَ مَن أَراكَ قُدرَتَهُ في نَفسِكَ؛ نُشوءَكَ ولَم تَكُن، وكِبَرَكَ بَعدَ صِغَرِكَ، وقُوَّتَكَ بَعدَ ضَعفِكَ، وضَعفَكَ بَعدَ قُوَّتِكَ، وسُقمَكَ بَعدَ صِحَّتِكَ، وصِحَّتَكَ بَعدَ سُقمِكَ، ورِضاكَ بَعدَ غَضَبِكَ وغَضَبَكَ بَعدَ رِضاكَ، وحُزنَكَ بَعدَ فَرَحِكَ وفَرَحَكَ بَعدَ حُزنِكَ، وحُبَّكَ بَعدَ بُغضِكَ وبُغضَكَ بَعدَ حُبِّكَ، وعَزمَكَ بَعدَ أَناتِكَ، وأَناتَكَ بَعدَ عَزمِكَ، وشَهوَتَكَ بَعدَ كَراهَتِكَ، وكَراهَتَكَ بَعدَ شَهوَتِكَ، ورَغبَتَكَ بَعدَ رَهبَتِكَ، ورَهبَتَكَ بَعدَ رَغبَتِكَ، ورَجاءَكَ بَعدَ يَأسِكَ ويَأسَكَ بَعدَ رَجائِكَ، وخاطِرَكَ بِما لَم يَكُن في وَهمِكَ، وعُزوبَ ما أَنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِكَ. وما زالَ يُعَدِّدُ عَلَيَّ قُدرَتَهُ الَّتي هِيَ في نَفسِيَ الَّتي لا أَدفَعُها، حَتّى ظَنَنتُ أَنَّهُ سَيَظهَرُ فيما بَيني وبَينَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص75 ح2، التوحيد: ص127 ح4 وفيه «إبائك» بدل «أناتك»، بحار الأنوار: ج3 ص43 ح18.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">268.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از ابن ابى العوجاء ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: ... چرا [خدا] از خلق در حجاب گشت و برايشان پيامبران فرستاد، در صورتى كه اگر خود، بى واسطه اين كار (هدايت) را مى كرد، زودتر به او ايمان مى آوردند؟</span>

<span dir="rtl">به من فرمود: «واى بر تو! چگونه از تو در پرده است كسى كه قدرتش را در وجود تو نشانت داد: نبودى و بود شدى، خُرد بودى و بزرگ شدى، ناتوان بودى و توانا شدى و پس از توانايى، دوباره ناتوان مى شوى. تن درست هستى و بيمار مى شوى و پس از بيمارى، باز تن درست مى شوى، دست خوش خشم و خشنودى مى شوى، شاد هستى و غمگين مى شوى، غمگينى و شاد مى شوى، نفرت دارى و بعد، عشق مى ورزى، پس از آن كه عشق مى ورزى، متنفّر مى شوى، تصميم مى گيرى پس از درنگت و درنگ مى كنى و سپس، تصميم مى گيرى. نمى خواستى و مى خواهى، و مى خواستى و نمى خواهى. گاه گريزانى و گاه راغب. نااميدى، و اميدوار مى شوى، اميد دارى و نااميد مى شوى، چيزى را به خاطر مى آورى كه در ذهنت نبوده است و آنچه را كه نيك مى دانى، از يادت مى رود».</span>

<span dir="rtl">ايشان، پيوسته [نشانه هاى] قدرت خدا را كه در وجود من است و نمى توانم انكارش كنم، برايم مى شمرد تا جايى كه گمان بردم خداوند متعال، به زودى ميان من و او ظاهر خواهد گشت!</span>

<span id="محجوب-بغير-حجاب"></span>
=== <span dir="rtl">9 / 2: مَحجوبٌ بَغَيرِ حِجابٍ</span> ===

<span dir="rtl">9 / 2: پرده نشين بى پرده</span>

<blockquote><span dir="rtl">269.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام: لَيسَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ حِجابٌ غَيرَ خَلقِهِ، احتَجَبَ بِغَيرِ حِجابٍ مَحجوبٍ، وَاستَتَرَ بِغيرِ سِترٍ مَستورٍ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص179 ح12 عن يعقوب بن جعفر الجعفري، بحار الأنوار: ج3 ص327 ح27.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">269.</span> <span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام: ميان او و آفريدگانش پرده اى جز خود آفريدگانش نيست. بى پرده در پرده است و بى هيچ پوششى، پوشيده.</span>

<blockquote><span dir="rtl">270.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: اِحتَجَبَ بِغَيرِ حِجابٍ مَحجوبٍ، وَاستَتَر بِغَيرِ سِترٍ مَستورٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص105 ح3، علل الشرائع: ص10 ح3، التوحيد: ص98 ح5 كلّها عن محمّد بن زيد، بحار الأنوار: ج4 ص263 ح11.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">270.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: بى هيچ پرده اى، در پرده است و بى هيچ پوششى، پوشيده است.</span>

<span id="لا-حجاب-بينه-وبين-خلقه-غير-خلقه"></span>
=== <span dir="rtl">9 / 3: لا حِجابَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ غَيرَ خَلقِهِ</span> ===

<span dir="rtl">9 / 3: خلق، حجاب ميان خود و خدايند</span>

<blockquote><span dir="rtl">271.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في جَوابِ مَن قال لَه: كَيفَ رَأيتَ رَبَّكَ؟ ـ</span>:<span dir="rtl">بِمُقارَنَتِهِ بَينَ الأَشياءِ عُرِفَ أَن لا قَرينَ لَهُ... حَجَبَ بَعضَها عَن بَعضٍ، لِيُعلَمَ أَن لا حِجابَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ غَيرُ خَلقِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص308 ح2 عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام وص 37 ح2 عن محمّد بن يحيى عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «لا حجاب بينه وبينها غيرها» بدل «لا حجاب بينه وبين خلقه غير خلقه»، الكافي: ج1 ص139 ح4 عن الإمام الصادق عن الإمام علي عليهماالسلام وليس فيه «غير خلقه» بحار الأنوار: ج77 ص311 ح14.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">271.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در پاسخ كسى كه گفت: چگونه پروردگارت را ديده اى؟ ـ: با مقايسه او با موجودات، دانسته شد كه او را همتايى نيست.… هريك از آنها را حجاب ديگرى قرار داد تا دانسته شود كه ميان او و آفريدگانش، جز خود آنان، حجابى نيست.</span> <ref><span dir="rtl">حافظ مى گويد:</span>

<span dir="rtl">ميان عاشق و معشوق، هيچ حايل نيستتو خود، حجاب خودى ـ حافظ ـ از ميان برخيز.</span></ref>

<blockquote><span dir="rtl">272.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَشمُلُهُ المَشاعِرُ، ولا تَحجُبُهُ الحُجُبُ، وَالحِجابُ بَينَهُ وبَينَ خَلقِه خَلقُهُ إِيّاهُم؛ لِامتِناعِهِ مِمّا يُمكِنُ في ذَواتِهِم، ولِاءمكانٍ مِمّا يَمتَنِعُ مِنهُ، ولِافتِراقِ الصّانِعِ مِنَ المَصنوعِ، وَالحادِّ مِنَ المَحدودِ، وَالرَّبِّ مِنَ المَربوبِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص139 ح5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عليه السلام، التوحيد: ص56 ح14 عن فتح بن يزيد الجرجاني عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">272.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: حواس، او را فرا نمى گيرند و حجاب ها، حجابِ او نمى شوند. حجاب ميان او و خلقش همان آفرينش آنهاست؛ زيرا آنچه براى مخلوقات ممكن است، براى او ممتنع است و آنچه براى او ممتنع است، براى مخلوقات ممكن است، و نيز از آن جهت كه ميان سازنده و ساخته شده، و ميان حد دهنده و حد دارنده، و ميان پروردگار و پروريده، فرق است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">273.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: خَلقُ اللّهِ الخَلقَ حِجابٌ بَينَهُ وبَينَهُم، ومُبايَنَتُهُ إِيّاهُم مُفارَقَتُهُ إِنِّيَّتَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص35 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص151 ح51 وفيه «أينيّتهم» بدل «إنّيتهم» وكلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي، الأمالي للمفيد: ص254 ح4 عن محمّد بن زيد الطبري وفيه «مفارقته لهم» بدل «مفارقته إنّيتهم»، بحار الأنوار: ج4 ص228 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">273.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: آفريده هاى خدا، حجاب ميان او و ايشان است، و بينونت ميان خدا و مخلوقات، [ناشى از] جدايى ميان [ذات] او و ذات آنهاست.</span>

<span id="حجابه-النور"></span>
=== <span dir="rtl">9 / 4: حِجابُهُ النُّورُ</span> ===

<span dir="rtl">9 / 4: حجاب او نور است</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى ».</span> <ref><span dir="rtl">النجم: 7 ـ 9.</span></ref>

<span dir="rtl">«در حالى كه او در افق اَعلى بود. سپس نزديك آمد و نزديك تر شد تا [فاصله اش] به قدر [فاصله] دو [انتهاى] كمان يا نزديك تر شد</span> <ref><span dir="rtl">كنايه از شدّت نزديكى به خداست. در فارسى اين معنا با تعابيرى مثل «تا يك قدمى او رسيد»، بيان مى شود. م.</span></ref> <span dir="rtl">».</span>

<span dir="rtl">«يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">القلم: 42.</span></ref>

<span dir="rtl">«روزى كه كار، بر آنها به شدّت سخت شود و به سجده فراخوانده شوند، امّا نتوانند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">274.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى» ـ: ذاكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَنا مِن حُجُبِ النُّورِ، فَرَأَى مَلَكوتَ السَّماواتِ، ثُمَّ تَدَلّى صلى الله عليه و آله فَنَظَرَ مِن تَحتِهِ إِلى مَلَكوتِ الأَرضِ حَتّى ظَنَّ أَنَّهُ فِي القُربِ مِنَ الأَرضِ كَقابِ قَوسَينِ أَو أَدنى.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص132 ح1، الأمالي للصدوق: ص214 ح238 كلاهما عن ثابت بن دينار، روضة الواعظين: ص70، بحار الأنوار: ج3 ص314 ح8.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">274.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند متعال: «سپس نزديك شد و نزديك تر رفت، تا به اندازه دو كمان يا نزديك تر رسيد» ـ: پيامبر خدا، به حجاب هاى نور، نزديك شد و ملكوت آسمان ها را ديد. سپس آويخت و از پايين پايش به ملكوت زمين نگريست و از شدّت نزديكى به زمين، خود را در يك قدمى آن يا نزديك تر پنداشت.</span>

<blockquote><span dir="rtl">275.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ في قَولِهِ عز و جل: «يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ» ـ: حِجابٌ مِن نورٍ يُكشَفُ فَيَقَعُ المُؤمِنونَ سُجَّدا.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص121 ح14 عن الحسن بن سعيد، التوحيد: ص154 ح1 عن الحسين بن سعد، الاحتجاج: ج2 ص388 ح295، بحار الأنوار: ج4 ص8 ح17.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">275.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل: «روزى كه كار، بر آنها به شدّت سخت شود» ـ: حجابى نورانى كنار زده مى شود و مؤمنان به سجده مى افتند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">276.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إِنَّ اللّهَ عز و جل... حِجابُهُ النّورُ، لَو كَشَفَهُ لَأَحرَقَت سُبُحاتُ وَجهِهِ مَا انتَهى إِلَيهِ بَصَرُهُ مِن خَلقِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح مسلم: ج1 ص162 ح293 وح 294، سنن ابن ماجة: ج1 ص70 ح195، مسند ابن حنبل: ج7 ص151 ح19651 كلّها عن أبي موسى، كنز العمّال: ج1 ص226 ح1139 وراجع: مسند ابن حنبل: ج7 ص142 ح19604 والدر المنثور: ج1 ص229 والتوحيد: ص278 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">276.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حجاب خداوند عز و جل نور است. اگر آن را كنار بزند، انوار روى [ذات] او مخلوقاتش را، تا جايى كه چشمش كار مى كند، مى سوزانَد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">277.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ فِي الدُّعاءِ ـ: اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ يا مَنِ احتَجَبَ بِشُعاعِ نورِهِ عَن نَواظِرِ خَلقِهِ، يا مَن تَسَربَلَ بِالجَلالِ وَالعَظَمَةِ، وَاشتَهَرَ بِالتَّجَبُّرِ في قُدسِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">مهج الدعوات: ص102 عن محمّد بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام، الدروع الواقية: ص182 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «واحتجب بشعاع نوره عن نواظر خلقه» فقط، بحار الأنوار: ج94 ص403 ح5.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">277.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعا ـ: بار خدايا! از تو درخواست مى كنم، اى كسى كه به واسطه پرتو نورش از ديدگان خلقش در حجاب گشته است، اى كسى كه جامه شكوه و بزرگى پوشيده و به كبريايى در قدسش شهره است!</span>

<blockquote><span dir="rtl">278.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في مُناجاتِهِ في شَهرِ شَعبانَ ـ: إِلهي، هَب لي كَمالَ الاِنقِطاعِ إِلَيكَ، وأَنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيكَ، حَتّى تَخرِقَ أَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ، فَتَصِلَ إِلى مَعدِنِ العَظَمَةِ، وتَصيرَ أَرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الإقبال: ج3 ص299، بحار الأنوار: ج94 ص99 ح13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وكلاهما عن ابن خالويه.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">278.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در مناجاتش در ماه شعبان ـ: معبودا! كمال روى كردن به خودت را به من ارزانى دار و ديدگان دل هايمان را به نورِ نگاه به خودت روشن گردان تا ديدگان دل هايمان، پرده هاى نور را بدرند و به كان عظمت برسند، و جان هايمان به آستان مقدّس و عزّتمند تو بياويزند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">279.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن يونس بن عبد الرحمن: قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليهماالسلام: لِأَيِّ عِلَّةٍ عَرَجَ اللّهُ بِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله إِلَى السَّماءِ، ومِنها إِلى سِدرَةِ المُنتَهى، ومِنها إِلى حُجُبِ النّورِ، وخاطَبَهُ وناجاهُ هُناكَ وَاللّهُ لا يوصَفُ بِمَكانٍ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ عليه السلام: إِنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ لا يوصَفُ بِمَكانٍ، ولا يَجري عَلَيهِ زَمانٌ، ولكِنَّهُ عز و جل أَرادَ أَن يُشَرِّفَ بِهِ مَلائِكَتَهُ وسُكّانَ سَماواتِهِ، ويُكرِمَهُم بِمُشاهَدَتِهِ، ويُرِيَهُ مِن عَجائِبِ عَظَمَتِهِ ما يُخبِرُ بِهِ بَعدَ هُبوطِهِ، ولَيسَ ذلِكَ عَلى ما يَقولُ المُشَبِّهونَ، سُبحانَ اللّهِ وتَعالى عَمّا يُشرِكونَ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص175 ح5، علل الشرائع: ص132 ح2، بحار الأنوار: ج3 ص315 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">279.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از يونس بن عبد الرحمان ـ: به امام كاظم عليه السلام گفتم: چرا خداوند، پيامبرش را به آسمان و از آن جا به سِدرة المنتهى و از آن جا تا حجاب هاى نور، بالا برد و در آن جا با او گفتگو و مناجات كرد، در حالى كه خداوند به مكان داشتن، وصف نمى شود؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به داشتن مكان، وصف نمى شود و زمان بر او نمى گذرد؛ امّا خواست تا فرشتگان خود و ساكنان آسمان هايش را به وجود او مفتخر سازد و آنان را به ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله گرامى بدارد و از شگفتى هاى عظمتش چيزهايى را به او نشان دهد كه بعد از فرود آمدنش از آنها خبر مى دهد، و اين، بدان گونه نبود كه اهل تشبيه مى گويند. خداوند، پاك و برتر است از آنچه بدو شرك مى ورزند».</span>

<span id="حجابه-النور-والظلمة"></span>
=== <span dir="rtl">9 / 5: حِجابُهُ النُّورُ وَالظُّلمَةُ</span> ===

<span dir="rtl">9 / 5: حجاب هاى نورانى و ظلمانى خداوند</span>

<blockquote><span dir="rtl">280.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إِنَّ اللّهَ عز و جل دونَ سَبعينَ أَلفَ حِجابٍ مِن نورٍ وظُلمَةٍ، وما يَسمَعُ مِن نَفسٍ شَيئا من حِسِّ تِلكَ الحُجُبِ إِلّا زَهَقَت.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج6 ص148 ح5802، مسند أبي يعلى: ج6 ص494 ح7487 وفيه «حسن» بدل «حسّ»، الفردوس: ج2 ص221 ح3074 كلاهما نحوه وكلّها عن سهل بن سعد، كنز العمّال: ج10 ص369 ح29846.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">280.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل در پسِ هفتاد هزار حجاب نورانى و ظلمانى است و هيچ موجودى نيست كه چيزى از همهمه اين حجاب ها را بشنود، مگر آن كه نابود شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">281.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إِنَّ بَينَ اللّهِ وبَينَ خَلقِهِ سَبعينَ (تِسعينَ)</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «سبعون (تسعون)»، والصحيح ما أثبتناه.</span></ref> <span dir="rtl">أَلفَ حِجابٍ، وأَقرَبُ الخَلقِ إِلَى اللّهِ أَنَا وإِسرافيلُ، وبَينَنا وبَينَهُ أَربَعَةُ حُجُبٍ، حِجابٌ مِن نُورٍ، وحِجابٌ مَن ظُلمَةٍ، وحِجابٌ مِنَ الغَمامِ، وحِجابٌ مِنَ الماءِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص10 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج18 ص327 ح34.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">281.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ميان خدا و خلق او هفتاد هزار [نور] حجاب است، و نزديك ترينِ خلايق به خدا، من و اسرافيل هستيم، و ميان ما و خدا، چهار حجاب است: حجابى از نور، حجابى از ظلمت، حجابى از ابر، و حجابى از آب.</span>

<blockquote><span dir="rtl">282.</span> <span dir="rtl">عوالي اللآلي: رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قالَ: إِنَّ للّهِِ سَبعينَ حِجابا. وفي رِوايَةٍ أُخرى: سَبعَمِئَةِ حِجابٍ. وفي أُخرى: سَبعينَ أَلفَ حِجابٍ مِن نُورٍ وظُلمَةٍ، لَو كَشَفَها عَن وَجهِهِ لَاحتَرَقَت</span> <ref><span dir="rtl">كذا في المصدر، والصحيح: «لأحرقت».</span></ref> <span dir="rtl">سُبُحاتُ وَجهِهِ ما أَدرَكَهُ بَصَرُهُ مِن خَلقِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآلي: ج4 ص106 ح158، بحار الأنوار: ج58 ص45 نقلاً عن شرح نهج البلاغة للكيدري نحوه وراجع: المعجم الأوسط: ج6 ص278 ح6407.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">282.</span> <span dir="rtl">عوالى اللآلى: از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «خدا را هفتاد (/ هفتصد / هفتاد هزار) حجاب نورانى و ظلمانى است كه اگر آنها را از چهره اش كنار بزند، انوار روى او، تا جايى كه چشمش كار مى كند، خلق او را مى سوزانَد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">283.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في مُناجاتِهِ ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَاجعَلنا مِنَ الَّذين فَتَقتَ لَهُم رَتقَ عَظيمِ غَواشي جُفونِ حَدَقِ عُيونِ القُلوبِ، حَتّى نَظَروا إِلى تَدبيرِ حِكمَتِكَ وشَواهِدِ حُجَجِ بَيِّناتِكَ، فَعَرَفوكَ بِمَحصولِ فِطَنِ القُلوبِ، وأَنتَ في غَوامِضِ سُتُراتِ حُجُبِ القُلوبِ، فَسُبحانَكَ أَيُّ عَينٍ تَقومُ بِها نُصبَ نُورِكَ، أَم تَرقَأُ إِلى نورِ ضِياءِ قُدسِكَ؟ أَو أَيُّ فَهمٍ يَفهَمُ ما دونَ ذلِكَ إِلَا الأَبصارَ الَّتي كَشَفتَ عَنها حُجُبَ العَمِيَّةِ، فَرَقَت أَرواحُهُم عَلى أَجنِحَةِ المَلائِكَةِ، فَسَمّاهُم أَهلُ المَلَكوتِ زُوّارا، وأَسماهُم أَهلُ الجَبَروتِ عُمّارا، فَتَرَدَّدوا في مَصافِّ المُسَبِّحينَ، وتَعَلَّقوا بِحِجابِ القُدرَةِ، وناجَوا رَبَّهُم عِندَ كُلِّ شَهَوةٍ، فَحَرَّقَت</span> <ref><span dir="rtl">الظاهر أنّه تصحيف «فخرقت».</span></ref> <span dir="rtl">قُلوبُهُم حُجُبَ النُّورِ، حَتّى نَظَروا بِعَينِ القُلوبِ إِلى عِزِّ الجَلالِ في عِظَمِ المَلَكوتِ، فَرَجَعَتِ القُلوبُ إِلَى الصُّدورِ عَلَى النِّيّاتِ بِمَعرِفَةِ تَوحيدِكَ، فَلا إِلهَ إِلّا أَنتَ وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ، تَعالَيتَ عَمّا يَقولُ الظّالِمونَ عُلُوّا كَبيرا.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص128 ح19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">283.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجاتش ـ: بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه بستگىِ پرده هاى سترگ پلك گونه چشمان دل هايشان را گشودى تا آن كه تدبير حكيمانه و شواهد حجّت هاى روشن تو را ديدند و با بينش هاى دل هايشان، تو را كه در لا به لاى درهم پوشيده حجاب هاى دل ها نهانى، شناختند. منزّهى تو! كدام ديده است كه تاب ديدن نور تو را بياورد، يا به سوى روشنايى نور قدس تو فراز آيد؟ يا كدامين فهم است كه كمتر از آن را دريابد، بجز ديدگانى كه تو خود، پرده هاى كورى را از آنها كنار زدى و در نتيجه، جان هايشان سوار بر بال هاى فرشتگان، بالا رفتند و ملكوتيان، آنها را ميهمانان [خود] ناميدند، و جبروتيان، نام آبادگران بر ايشان نهادند. پس در صفوف تسبيح گويان، آمد و شد كردند و به حجاب قدرت آويختند و به گاهِ هر ميل و خواهشى با پروردگارشان به راز و نياز پرداختند. پس، دل هايشان پرده هاى نور را سوزاند، تا جايى كه با ديده دل ها به عزّت شكوه [الهى] در عظمت ملكوت نگريستند. آن گاه، دل هايشان با نيّت شناخت يگانگى تو، به سينه هايشان بازگشت. پس معبودى جز تو نيست. يگانه اى و بى انباز. بسى برتر از آنى كه ستمگران [در حقّ تو] مى گويند.</span>

<span id="نگاهى-به-روايات-حجب"></span>
=== <span dir="rtl">نگاهى به روايات حُجُب</span> ===

<span dir="rtl">همان طور كه ملاحظه شد، آنچه در باره حجاب هاى خداوند متعال روايت شده است، به پنج دسته تقسيم مى شوند:</span>

<span dir="rtl">دسته اوّل، احاديثى هستند كه تأكيد دارند بين خدا و خلق، حجابى نيست. اين احاديث، ناظر به صفت «الظاهر» خداوند متعال هستند كه اين صفت، در شمارى از احاديث، بدين گونه تبيين شده است:</span>

<span dir="rtl">الظّاهِرُ لِقُلوبِهِم بِحُجَّتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج4 (خداشناسى) ص198 ح3513.</span></ref>

<span dir="rtl">با حجّت خويش بر دل هايشان ظاهر است. الظّاهِرُ بِعجائِبِ تَدبيرِهِ لِلنّاظِرينَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج4 (خداشناسى) ص524 ح3795.</span></ref>

<span dir="rtl">با تدبيرهاى شگفتش، بر ناظران، ظاهر است.</span>

<span dir="rtl">دسته دوم، احاديثى اند كه دلالت مى كنند بر اين كه خداوند متعال، با اين كه حجاب ندارد، محجوب است. اين احاديث، ناظر به صفت «الباطن» خدا هستند كه در سخن امام على عليه السلام چنين توضيح داده شده است:</span>

<span dir="rtl">الباطِنُ بِجَلالِ عِزَّتِهِ عَن فِكرِ المُتَوَهِّمينَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج4 (خداشناسى) ص524 ح3795.</span></ref>

<span dir="rtl">به جلال عزّتش از انديشه خيال پردازان، پنهان است.</span>

<span dir="rtl">دسته سوم، احاديثى هستند كه دلالت دارند بر اين كه حجاب ميان خدا و خلق، مخلوق بودن آنهاست؛ زيرا محال است آفريده محدود، بر آفريدگار نامحدود، احاطه پيدا كند. علاوه بر اين احاديث، همه احاديثى كه در باب چهارم اين فصل گذشت نيز، دلالت بر اين معنا دارند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص355 (هيچ كس به كنه معرفتش نمى رسد).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">دسته چهارم، احاديثى اند كه مى گويند حجاب خداوند متعال، نور است.</span>

<span dir="rtl">شايد مقصود از حُجُب نورانى، آن گونه كه گفته شده، مراتب خودبينى باشد كه نوعى حجاب تكوينى محسوب مى شود و سالك، در هر مرحله اى از كمالات نفسانى كه باشد، تا اين حجاب ها را كنار نزند، به معرفت شهودى دست نمى يابد، كه: «با ديده خودبين، نتوان ديد خدا را».</span>

<span dir="rtl">در «مناجات شعبانيه» آمده است:</span>

<span dir="rtl">وَ أنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيكَ، حَتّى تَخرِقَ أَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ فَتَصِلَ إلى مَعدِنِ العَظَمَةِ.…</span> <ref><span dir="rtl">مفاتيح الجنان: مناجات شعبانيه.</span></ref>

<span dir="rtl">و ديده هاى دلِ ما را با روشنى نگاه به خود، نورانى كن تا آن جا كه ديده هاى دل، پرده هاى نور را بدَرَد و به معدن عظمت برسد.</span>

<span dir="rtl">بنا بر مطالب بيان شده، مى توان گفت كه در اين قسمت از دعا، منظور از خَرقِ حجاب هاى نور به وسيله دل، اين است كه سالك در سلوك الى اللّه، به نقطه اى برسد كه در نتيجه شدّت محبّت به خدا، حجاب هاى خودبينى به كلّى كنار رود، به گونه اى كه چيزى جز خداى متعال نبيند و به گفته حافظ:</span>

<span dir="rtl">ميان عاشق و معشوق، هيچ حايل نيست تو خود، حجاب خودى ـ حافظ ـ از ميان برخيز.</span>

<span dir="rtl">اين مرحله از خداشناسى، هر چند بالاترينِ منازل سلوك و برترينِ درجات معرفت است، ليكن بى ترديد، به معناى احاطه مخلوق بر خالق و شناخت حقيقت خداوند متعال نيست. از اين رو، سرحلقه اهل معرفت، خاتم انبيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، ضمن تصريح بر اين كه براى او هم شناخت كُنه حضرت حق ميسّر نيست، مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">اللّهُ أعلى و أجَلُّ أن يَطَّلِعَ أَحَدٌ عَلى كُنهِ مَعرِفَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص354 ح237.</span></ref>

<span dir="rtl">خدا، والاتر و و برتر از آن است كه كسى به كُنه معرفت او پى ببرد.</span>

<span dir="rtl">و نيز در شناخت خداوند مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">يا مَن لا يَعلَمُ ما هُوَ إلّا هُوَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص354 ح235.</span></ref>

<span dir="rtl">اى كه جز او نمى داند او چيست!</span>

<span dir="rtl">و نيز مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">سُبحانَكَ ما عَرَفناكَ حَقَّ مَعرِفَتِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص354 ح236.</span></ref>

<span dir="rtl">منزّهى تو! ما تو را چنان كه حقّ معرفت توست، نمى شناسيم.</span>

<span dir="rtl">دسته پنجم، احاديثى اند كه حجاب هاى خداوند متعال را به حجاب هاى نورانى و ظلمانى تقسيم كرده اند. پيش از اين، به معناى احتمالىِ حجاب هاى نورانى</span> <ref><span dir="rtl">معناى دقيق و قطعى حجاب هاى نور و ظلمت، مشخّص نيست. براى آگاهى بيشتر در اين باره، ر. ك: فصوص الحكم، تعليقة أبى العلاء العفيفى، ص16 ـ 17 (فص الحكمة الإلهيّة فى الكلمة الآدمية)، تعليقات الإمام الخمينى على فصوص الحكم.</span></ref> <span dir="rtl">اشاره شد؛ امّا مقصود از حجاب هاى ظلمانى، ظاهرا زنگارهايى است كه در اثرِ كارهاى ناشايست بر ديده دل مى نشيند و مانع خداشناسى مى گردد، چنان كه در قرآن كريم آمده:</span>

<span dir="rtl">«كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ * كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئذٍ لَّمَحْجُوبُونَ.</span> <ref><span dir="rtl">مطفّفين: آيه 14 ـ 15.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">هرگز! بلكه دستاوردشان بر دل هايشان زنگار مى نهد. هرگز! آنان در آن روز از پروردگارشان محجوب اند».</span>

<span dir="rtl">شرح اين موانع، در فصل دهم خواهد آمد. خواجه حافظ شيرازى، با اشاره به اين حجاب ها مى گويد:</span>

<span dir="rtl">جمال يار ندارد نقاب و پرده، ولى غبار رَه بنشان تا نظر توانى كرد.</span>

<span dir="rtl">توضيح علّامه مجلسى در باره روايات حُجُب</span>

<span dir="rtl">علّامه مجلسى در تبيين روايات مورد بحث آورده است كه: تحقيق، آن است كه اين اخبار را ظَهر و بطنى است و هر دو، درست. ظاهرِ روايات، اين است كه خداى سبحان، همان گونه كه عرش و كرسى را بدون نياز به آن دو آفريد، همين گونه برايشان پرده و حجاب و سراپرده آويخت و آنها را از نورهاى شگفتى كه برايشان آفريده بود، آكنده ساخت تا عظمت قدرتش و جلال هيبتش و گستره فيض و رحمتش را براى فرشتگانِ نظاره گر، برخى پيامبران و نيز آنانى كه مى شنوند، آشكار كند. شايد هم تفاوت عددها به اعتبار آن است كه در برخى از استعمال ها، نوع را در نظر گرفته اند و در برخى، صنف را و در بعضى، شخص را و يا اين كه در برخى تعبيرها، به هم ضميمه شده اند و يا در برخى روايت ها به ذكر بعضى از آنها بسنده شده است.</span>

<span dir="rtl">و امّا معناى باطنى روايات، آن است كه حجاب هاى جلو گيرنده از رسيدن مردم به معرفت كُنه ذات و صفات او فراوان اند. از آن جمله است آنچه به نقص مخلوق و قوا و فهم او مربوط مى شود كه برخاسته از وجود امكانى و فقر و نياز و حدوث اوست، و آنچه از نقص و ناتوانى در پىِ اين مى آيد و اينها حُجب ظلمانى اند.</span>

<span dir="rtl">و از آن جمله است، آنچه به نور بودن و تجرّد و تقدّس و وجود وجوبى و كمال و عظمت و جلال و آنچه لازمه اينهاست، مربوط مى شود كه اينها، حجاب هاى نورانى هستند و زدودن هر دو نوع حجاب، نشدنى است و اگر زدوده شده، به جز ذات حق تعالى چيزى نمى مانَد، و يا مقصود از كشف حجاب، زدودن اجمالى به وسيله پاكسازى از صفات شهوانى و اخلاق حيوانى و خو گرفتن به اخلاق ربّانى از طريق عبادت هاى فراوان و رياضت كشيدن و مجاهده و ممارست در علوم حقيقى است تا حجاب هاى ميان او و خداى سبحان، به اجمال برداشته شود و آنچه از نور جلالش بر ايشان آشكار مى شود، تعيّن ها، اراده ها و شهوت هاى ايشان را بسوزانَد و با ديده يقين، كمال خداى سبحان و نقص خود، جاودانگى او و فنا و خوارى خود و بى نيازى او را ببينند، و نيز به خود بنگرند؛ بلكه ببينند كه وجود عاريتى ايشان، در كنار وجود كامل او، عدم است و قدرت ناقص ايشان در جنب قدرت كامل او، ناتوانى است و بالاتر آن كه از خود بيخود مى شوند، علم و قدرت خود را وا مى نهند و خداى سبحان، در اراده و قدرت و علم ايشان، تصرّف مى كند و از اين رو، جز آنچه خدا بخواهد، نمى خواهند و جز اراده خدا، چيزى را اراده نمى كنند و به قدرت خدا در چيزها تصرّف كرده، مُرده را زنده مى كنند و خورشيد را باز مى گردانند و ماه را مى شكافند، همان گونه كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود:</span>

<span dir="rtl">ما قَلَعتُ بابَ خَيبرَ بِقُوَّةٍ جِسمانِيَّةٍ، بَل بِقُوَّةٍ رَبّانِيَّةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج55 ص47.</span></ref>

<span dir="rtl">من، درِ خيبر را نه با قدرت جسمانى، كه با قدرت الهى كَنْدم.</span>

<span dir="rtl">و معنايى كه از فناى در خدا و بقاى با خدا، فهمش ممكن و منافى با اصول دين رسيدن به مقام قرب خدا و نيز نهايتِ درجه معرفتش به خداست كه مى تواند از طريق عبادات بيايد (مانند: ريا، خودپسندى، خودستايى، ستيز و كشمكش و مانند اينها)؛ و موانع ظلمانى، همان معصيت هايى است كه از رسيدن او به خدا جلوگيرى مى كنند و چون اين حجاب ها زدوده شوند، خدا در دلش جلوه مى كند و حبّ هر چيز ديگر غير از خدا و حتّى حبّ نفس را مى سوزانَد.</span>

<span dir="rtl">و همه اينها موجب نمى شود كه به ظواهر اين روايات، ايمان نياوريم، مگر اين كه متون صحيح و صريح ديگرى، ما را از اين ظهور، منصرف كند و آغاز كژروى، به سوى تأويل رفتن بدون دليل است و خداوند است كه به راه راست، ره مى نمايد.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج88 ص46 ـ 47.</span></ref>

<span id="الفصل-العاشر-موانع-معرفة-الله-عز-و-جل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل العاشر: موانع معرفة اللّه عز و جل</span> ==

<span dir="rtl">فصل دهم: موانع شناخت خدا</span>

<span id="السيئات"></span>
=== <span dir="rtl">10 / 1: السَّيِّئاتُ</span> ===

<span dir="rtl">10 / 1: بدى ها و گناهان</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الروم: 10.</span></ref>

<span dir="rtl">«سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند، به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به مسخره گرفتند».</span>

<span dir="rtl">«كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ * كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">المطفّفين: 14 و 15.</span></ref>

<span dir="rtl">«چنين نيست؛ بلكه آنچه مرتكب مى شدند، زنگار بر دل هايشان بسته است. زهى پندار، كه آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوب اند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">284.</span> <span dir="rtl">الكافي عن محمّد بن يزيد الرفاعي رفعه: إِنَّ أَميرَ المؤمِنينَ عليه السلام سُئِلَ عَنِ الوُقوفِ بِالجَبَلِ، لِمَ لَم يَكُن فِي الحَرَمِ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: لِأَنَّ الكَعبةَ بَيتُهُ، وَالحَرَمَ بابُهُ، فَلَمّا قَصَدوهُ وافِدينَ وَقَفَهُم بِالبابِ يَتَضَرَّعونَ.</span>

<span dir="rtl">قيلَ لَهُ: فَالمَشعَرُ الحَرامُ لِمَ صارَ فِي الحَرَمِ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: لِأَنَّهُ لَمّا أُذِنَ لَهُم بِالدُّخولِ وَقَفَهُم بِالحِجابِ الثّاني، فَلَمّا طالَ تَضَرُّعُهُم بِها أُذِنَ لَهُم لِتَقريبِ قُربانِهِم، فَلَمّا قَضَوا تَفَثَهُم</span> <ref><span dir="rtl">التَّفَث: هو ما يفعله المحرم بالحجّ إذا حلّ، كقصّ الشارب والأظفار ونتف الإبط وحلق العانة. وقيل: هو إذهاب الشعث والدَّرَن والوسخ مطلقا (النهاية: ج1 ص191 «تفث»).</span></ref><span dir="rtl">] و]</span> <ref><span dir="rtl">سقط ما بين المعقوفين من المصدر وأثبتناه من بقيّة المصادر.</span></ref> <span dir="rtl">تَطَهَّروا بِها مِنَ الذُّنوبِ الَّتي كانَت حِجابا بَينَهُم وبَينَهُ أُذِنَ لَهُم بِالزِّيارَةِ عَلَى الطَّهارَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج4 ص224 ح1، تهذيب الأحكام: ج5 ص448 ح1565، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص197 ح2129 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، علل الشرائع: ص443 ح1 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه؛ شعب الإيمان: ج3 ص468 ح4084 عن عبدالرحمن بن أحمد بن عطيّة نحوه، كنز العمّال: ج5 ص282 ح12898.</span></ref>

<span dir="rtl">284.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از محمّد بن يزيد رفاعى كه سند حديث را به امام على عليه السلام مى رسانَد ـ: از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد: چرا در جَبَلْ</span> <ref><span dir="rtl">اشاره است به وقوف حجّاج در عرفات و مشعر و مِنا.</span></ref> <span dir="rtl">وقوف مى شود، نه در حرم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «زيرا كعبه، خانه اوست و حرم، دَرَش. پس چون آهنگ وارد شدن بر او كنند، آنان را بر در نگه مى دارد تا زارى و لابه كنند».</span>

<span dir="rtl">سؤال شد: چرا مشعر الحرام در محدوده حرم واقع شده است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «زيرا پس از آن كه به آنان اجازه ورود داده شد، ايشان را در حجاب (مانع) دوم نگه داشت، و چون زارى و لابه شان به درازا كشيد، اجازه داده شدند كه قربانى خويش را تقديم كنند و چون بدين جا (جَبَل) رسيدند، آلودگى هاى خويش را زدودند و از گناهانى كه حجاب ميان آنان و او (خدا) بود، پاك شدند، اجازه يافتند كه با جانى پاك، زيارت كنند».</span>

<blockquote><span dir="rtl">285.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ: وأَعلَمُ أنَّكَ لِلرّاجي بِمَوْضِعِ إِجابَةٍ... وأَنَّ الرّاحِلَ إِلَيكَ قَريبُ المَسافَةِ، وأَنَّكَ لا تَحتَجِبُ عَن خَلقِكَ إِلّا أَن تَحجُبَهُمُ الأَعمالُ دونَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح المتهجّد: ص583 ح691، الإقبال: ج1 ص158 بزيادة «السيّئة» بعد «الأعمال» وكلاهما عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج98 ص83 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">285.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعا ـ: و مى دانم كه تو، اميدوار را پاسخ مى دهى... و كوچنده به سوى تو، راهش نزديك است و تو، خويشتن را از خلقت در پرده نساخته اى؛ بلكه اعمالشان حجاب ميان آنان و تو گشته است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">286.</span> <span dir="rtl">الاحتجاج: لَمّا دَخَلَ عَليُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام وحَرَمُهُ عَلى يَزيدَ ـ لَعَنَهُ اللّهُ ـ، وجيءَ بِرَأَسِ الحُسَينِ عليه السلام، ووُضِعَ بَينَ يَدَيهِ في طَستٍ، فَجَعَلَ يَضرِبُ ثَناياهُ بِمِخصَرَةٍ</span> <ref><span dir="rtl">المِخصَرَة: ما يختصره الإنسان بيده فيُمسكه؛ من عصا أو عكّازَةٍ أو مِقرَعَة أو قضيب (النهاية: ج2 ص36 «خصر»).</span></ref> <span dir="rtl">كانَت في يَدِهِ.… فَقامَت إِلَيهِ زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ ـ وأُمُّها فاطِمَةُ بِنتُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ وقالَت: الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ وَالصَلاةُ عَلى جَدّي سَيِّدِ المُرسَلينَ، صَدَقَ اللّهُ سُبحانَهُ كَذلِكَ يَقولُ: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الروم: 10.</span></ref> <span dir="rtl"></span>
</blockquote>
<span dir="rtl">أَظَنَنتَ يا يَزيدُ، أَنَّكَ حينَ أَخَذتَ عَلَينا أَقطارَ الأَرضِ، وضَيَّقتَ عَلَينا آفاقَ السَّماءِ، فَأَصبَحنا لَكَ في إِسارِ الذُّلِّ، نُساقُ إِلَيكَ سَوقا في قِطارٍ، وأَنتَ عَلَينا ذُو اقتِدارٍ، أَنَّ بِنا مِنَ اللّهِ هَوانا وعَلَيكَ مِنهُ كَرامَةً وَامتِنانا، وأَنَّ ذلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ وجَلالَةِ قَدرِكَ، فَشَمَختَ بِأَنفِكَ، ونَظَرتَ في عِطفِكَ، تَضرِبُ أَصدَرَيكَ</span> <ref><span dir="rtl">أصدَرَيه: مَنكِبَيه (النهاية: ج3 ص16 «صدر»).</span></ref> <span dir="rtl">فَرَحا، وتَنفُضُ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «تنقض»، والتصويب من بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">مِذرَوَيكَ</span> <ref><span dir="rtl">المِذرَوان: جانبا الأليَتَين، وقيل: هما طرفا كلّ شيء. يقال: جاء فلانٌ يَنفُضُ مِذرَوَيه؛ إذا جاء باغيا يتهدّد (النهاية: ج4 ص311 «مذر»).</span></ref> <span dir="rtl">مَرَحا، حينَ رَأَيتَ الدُّنيا لَكَ مُستَوسِقَةً، وَالأُمورَ لَدَيكَ مُتَّسِقَةً، وحينَ صَفا لَكَ مُلكُنا، وخَلَصَ لَكَ سُلطانُنا. فَمَهلاً مَهلاً لا تَطِش جَهلاً، أَنَسيتَ قَولَ اللّهِ عز و جل: «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ»</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 178.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج2 ص122 ح173، بحار الأنوار: ج45 ص157 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">286.</span> <span dir="rtl">الاحتجاج: چون امام زين العابدين عليه السلام و حَرَم او را بر يزيد ـ كه لعنت خدا بر او باد ـ وارد نمودند و سرِ حسين عليه السلام را آوردند و نزد او در تشتى نهادند و يزيد با چوبى كه در دستش بود، شروع به زدن بر دندان هايش كرد... زينب، دختر على و فاطمه (دختر پيامبر خدا)، برخاست و گفت: ستايش، خداوند را كه پروردگار جهانيان است و درود بر جدّم، سرور پيامبران. راست گفت خداوند سبحان كه مى فرمايد: «سپس سرانجامِ كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند، به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به مسخره گرفتند».</span>

<span dir="rtl">اى يزيد! آيا گمان مى برى اكنون كه پهنه زمين و آسمان را بر ما تنگ كرده اى و به خوارىِ اسارت تو افتاده ايم و كاروان اسيران ما را نزد تو آورده اند و تو بر ما مسلّط گشته اى، اين، از بى مقدارى ما در نزد خدا و لطف و منّت او بر توست، و مقام و منزلت بزرگى دارى؟ از اين كه مى بينى دنيا به كام تو گشته و كارها به نفع تو سامان يافته و پادشاهىِ ما در اختيار تو قرار گرفته و سلطنت ما در چنگ تو افتاده است، باد به دماغت افكنده اى و [متكبّرانه] به اطرافت مى نگرى و از شادى، بال بال مى زنى و سرمستانه، دُم مى جنبانى! آرام باش، آرام! چنين سبُك مغزانه مشتاب. آيا فراموش كرده اى اين سخن خداوند عز و جلرا كه: «آنان كه كافر شدند، هرگز نپندارند كه اگر به آنان مهلت مى دهيم، به نفع ايشان است؛ بلكه مهلتشان مى دهيم تا بر گناه [خود] بيفزايند، و عذابى خوار كننده در انتظارشان است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">287.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار عن محمّد بن أبي مسهر عن أبيه عن جدّه: كَتَبَ المُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ الجُعفِيُّ إِلى أَبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ عليهماالسلام يُعلِمُهُ أنَّ أَقواما ظَهَروا مِن أَهلِ هذِهِ المِلَّةِ يَجحَدونَ الرُّبوبِيَّةَ، ويُجادِلونَ عَلى ذلِكَ، ويَسأَلُهُ أَن يَرُدَّ عَلَيهِم قَولَهُم، ويَحتَجَّ عَلَيهِم فيمَا ادَّعَوا بِحَسَبِ ما احتَجَّ بِهِ عَلى غَيرِهِم، فَكَتَبَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام:</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">بسم اللّه الرحمن الرحيم، أَمّا بَعدُ؛ وَفَّقَنَا اللّهُ وإِيّاكَ لِطاعَتِهِ، وأَوجَبَ لَنا بِذلِكَ رِضوانَهُ بِرَحمَتِهِ. وَصَلَ كِتابُكُ تَذكُرُ فيهِ ما ظَهَرَ في مِلَّتِنا، وذلِكَ مِن قَومٍ مِن أَهلِ الإِلحادِ بِالرُّبوبِيَّةِ، قَد كَثُرَت عِدَّتُهُم، وَاشتَدَّت خُصومَتُهُم، وتَسأَلُ أَن أَصنَعَ لِلرَّدِّ عَلَيهِم، وَالنَّقضِ لِما في أَيديهِم كِتابا، عَلى نَحوِ ما رَدَدتُ عَلى غَيرِهِم مِن أَهلِ البِدَعِ وَالاِختِلافِ.</span>

<span dir="rtl">ونَحنُ نَحمَدُ اللّهَ عَلَى النِّعَمِ السّابِغَةِ، وَالحُجَجِ البالِغَةِ، وَالبَلاءِ المَحمودِ عِندَ الخاصَّةِ وَالعامَّةِ، فَكانَ مِن نِعَمِهِ العِظامِ وآلائِهِ الجِسامِ الَّتي أَنعَمَ بِها تَقريرُهُ قُلوبَهُم بِرُبوبِيَّتِهِ، وأَخذُهُ مِيثاقَهُم بِمَعرِفَتِهِ، وإِنزالُهُ عَلَيهِم كِتابا فيهِ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدورِ، مِن أَمراضِ الخَواطِرِ ومُشتَبَهاتِ الأُمورِ، ولَم يَدَع لَهُم ولا لِشَيءٍ مِن خَلقِهِ حاجَةً إِلى مَن سِواهُ، وَاستَغنى عَنهُم، وكانَ اللّهُ غَنِيّا حَميدا.</span>

<span dir="rtl">ولَعَمري ما أُتِيَ الجُهّالُ مِن قِبَلِ رَبِّهِم وإِنَّهُم لَيَرَونَ الدَّلالاتِ الواضِحاتِ، وَالعَلاماتِ البَيِّناتِ في خَلقِهِم، وما يُعايِنونَ مِن مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ، وَالصُّنعِ العَجيبِ المُتقَنِ الدَّالِّ عَلَى الصَّانِعِ، وَلكِنَّهُم قَومٌ فَتَحوا عَلى أَنفُسِهِم أَبوابَ المَعاصي، وسَهَّلوا لَها سَبيلَ الشَّهَواتِ، فَغَلَبَتِ الأَهواءُ عَلى قُلوبِهِم، وَاستَحوَذَ الشَّيطانُ بِظُلمِهِم عَلَيهِم، وكَذلِكَ يَطبَعُ اللّهُ عَلى قُلوبِ المُعتَدينَ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص152 نقلاً عن رسالة الاهليلجة.</span></ref>

<span dir="rtl">287.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار ـ به نقل از محمّد بن ابى مسهّر، از پدرش، از جدّش ـ: مفضّل بن عمر جُعفى به امام صادق عليه السلام نوشت و به آگاهى ايشان رساند كه گروهى از پيروان اين آيين (اسلام) پيدا شده اند كه منكر ربوبيّت اند و در اين باره بحث مى كنند، و از ايشان تقاضا كرد كه پاسخ سخنان آنها را بدهد و همان گونه كه به ديگران پاسخ مستدل داده است، به ادّعاى اينان نيز پاسخ دهد.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام نوشت: «به نام خداوند مهرگسترِ مهربان. اينك، خداوند، ما و شما را بر طاعت خويش موفّق بدارد و بدين وسيله، به لطف خويش، خشنودى اش را بر ما واجب گردانَد. نامه ات دريافت شد. در آن از آنچه در كيش ما پديد آمده است و اين كه شمار اين عدّه (منكران ربوبيّت) فزونى گرفته و مباحثاتشان بالا گرفته است، ياد كرده اى و خواسته اى كه در ردّ آنان و ابطال عقايد و سخنانشان نوشته اى بنگارم، همان گونه كه به ديگر بدعت گذاران و كج رُوان پاسخ داده ام.</span>

<span dir="rtl">ما، خداوند را به خاطر نعمت هاى شايان، دلايل رسا و سربلندى در نزد خاص و عام، سپاس مى گوييم. يكى از نعمت هاى بزرگ و الطاف سترگى كه خداوند عطا كرده، اين است كه دل هايشان را به ربوبيّت خويش، معترف ساخته است و از ايشان بر معرفت خود، پيمان [فطرى] گرفته، و كتابى برايشان فرو فرستاده است كه شفابخش بيمارى انديشه ها و شبهه سينه هاست، و براى آنان و هيچ يك از مخلوقاتش نيازى به غير خود نگذاشته است، و او خود از آنان بى نياز است، كه خداوند، هماره، بى نياز و ستوده است.</span>

<span dir="rtl">به جانم سوگند كه نادانان، با وجود دلايل روشن و نشانه هاى آشكارى كه در آفرينش خود مى بينند، و آنچه از ملكوت [شكوه و عظمت] آسمان ها و زمين و ساخته هاى شگفت انگيز و استوارى كه بر وجود سازنده دلالت دارند، مشاهده مى كنند، از جانب پروردگارشان گرفتار نشده[و به هلاكت نيفتاده]اند؛ بلكه اينان، مردمانى هستند كه درهاى گناهان را به روى خويش گشودند و راه هاى شهوات را براى خود، هموار كردند. در نتيجه، هوس ها بر دل هايشان چنگ افكند و به سبب ستمشان، شيطان بر آنان چيره شد. و اين چنين، خداوند، بر دل هاى متجاوزان، مُهر مى زند».</span>

<blockquote><span dir="rtl">288.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ لَمّا سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الزَّنادِقَةِ: عن سبب احتجاب الباري عز و جل ـ: إِنَّ الحِجابَ عَلَى الخَلقِ لِكَثرَةِ ذُنوبِهِم، فَأَمّا هُوَ فَلا يَخفى عَلَيهِ خافِيَةٌ في آناءِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص132 ح28، التوحيد: ص252 ح3، علل الشرائع: ص119 ح1 كلّها عن محمّد بن عبد اللّه الخراساني خادم الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج3 ص15 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">288.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در پاسخ مردى از زنديقان كه از سبب در حجاب بودن آفريدگار سؤال كرد ـ: در حجاب بودن [خداوند] از خلق، به سبب كثرت گناهان ايشان است؛ امّا خود او، هيچ چيز ناپيدايى در دل شب و روز، برايش پوشيده نيست.</span>

<span id="الظلم"></span>
=== <span dir="rtl">10 / 2: الظُّلْمُ</span> ===

<span dir="rtl">10 / 2: ستم</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«بَلْ هُوَ ءَايَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِى صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَ مَا يَجْحَدُ بِايَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">العنكبوت: 49.</span></ref>

<span dir="rtl">«بلكه آن (قرآن)، آياتى روشن در سينه هاى كسانى است كه علم [الهى] يافته اند، و جز ستمكاران، آيات ما را انكار نمى كنند».</span>

<span dir="rtl">«وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ».</span> <ref><span dir="rtl">النمل: 14.</span></ref>

<span dir="rtl">«و با آن كه جان هايشان بدان يقين داشت، امّا از روى ستم و تكبّر، آن را انكار كردند. پس ببين كه فرجام فسادگران چگونه بود».</span>

<span dir="rtl">«قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِى يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 33.</span></ref>

<span dir="rtl">«به يقين، مى دانيم كه آنچه مى گويند، تو را سخت غمگين مى كند. در واقع، آنان تو را تكذيب نمى كنند؛ ولى ستمكاران، آيات خدا را انكار مى كنند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">289.</span> <span dir="rtl">تفسير الطبري عن أبي صالح: جاءَ جِبريلُ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وهُوَ جالِسٌ حَزينٌ، فَقالَ لَهُ: ما يَحزُنُكَ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: كَذَّبني هؤُلاءِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ جِبرِيلُ: إِنَّهُم لا يُكَذِّبونَكَ، إِنَّهُم لَيَعلَمونَ أَنَّكَ صادِقٌ «وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">تفسير الطبري: ج5 الجزء 7 ص181.</span></ref>

<span dir="rtl">289.</span> <span dir="rtl">تفسير الطبرى ـ به نقل از ابو صالح ـ: جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله كه غمگين نشسته بود، آمد و به او گفت: چرا غمگينى؟</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اينها مرا تكذيب كردند».</span>

<span dir="rtl">جبرئيل عليه السلام به او گفت: آنها تو را تكذيب نمى كنند. آنها قطعاً مى دانند كه تو راست مى گويى؛ «ولى ستمكاران، آيات خدا را انكار مى كنند».</span>

<blockquote><span dir="rtl">290.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إِنَّ أبا جَهلٍ قالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: إِنّا لا نُكَذِّبُكَ ولكِن نُكَذِّبُ بِما جِئتَ بِهِ، فَأَنزَلَ اللّهُ: «فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">سنن الترمذي: ج5 ص261 ح3064، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص345 ح3230 كلاهما عن ناجية بن كعب، تفسير الطبري: ج5 الجزء 7 ص182 عن ناجية بن كعب من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، كنز العمّال: ج2 ص409 ح4374.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">290.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ابو جهل به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: ما تو را دروغگو نمى دانيم؛ بلكه آنچه را كه آورده اى، دروغ مى شماريم. پس خداوند، اين آيه را فرو فرستاد: «در واقع، آنان تو را تكذيب نمى كنند؛ ولى ستمكاران، آيات خدا را انكار مى كنند».</span>

<span id="الاستكبار"></span>
=== <span dir="rtl">10 / 3: الاِستِكبار</span> ===

<span dir="rtl">10 / 3: خودبزرگ بينى</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«سَأَصْرِفُ عَنْ ءَايَاتِىَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِى الأَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ ءَايَةٍ لَا يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَىِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 146.</span></ref>

<span dir="rtl">«به زودى، كسانى را كه در زمين به ناحق تكبر مى ورزند، از آياتم روى گردان مى سازم و [چنان مى كنم كه] اگر هر نشانه اى را [از قدرت من] بنگرند، بدان ايمان نياورند، و اگر راه جواب را ببينند، آن را بر نگزينند و اگر راه گم راهى را ببينند، آن را راه خود قرار دهند. اين، بدان سبب است كه آنان، آيات ما را دروغ انگاشتند و غفلت ورزيدند».</span>

<span dir="rtl">راجع: النمل: 14، المؤمنون: 46، الجاثية: 8 و 31، الأحقاف: 10، غافر: 35، لقمان: 7، الزمر: 59 ـ 60.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: نمل: آيه 14، مؤمنون: آيه 46، جاثيه: آيه 8 و 31، احقاف: آيه 10، غافر: آيه 35، لقمان: آيه 7، زمر: آيه 59 ـ 60.</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">291.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: بُنِيَ الكُفرُ عَلى أَربَعِ دَعائِمَ: الفِسقِ، وَالغُلُوِّ، وَالشَّكِّ، وَالشُّبهَةِ. وَالفِسقُ عَلى أَربَعِ شُعَبٍ: عَلَى الجَفاءِ، وَالعَمى، وَالغَفلَةِ، وَالعُتُوِّ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص391 ح1 عن سليم بن قيس الهلالي، الخصال: ص232 ح74 عن الأصبغ بن نباتة، تحف العقول: ص166، بحار الأنوار: ج72 ص117 ح15.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">291.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: كفر، بر چهار پايه بنا شده است: فسق، غلو، شك، و شبهه. فسق، بر چهار شاخه است: نافرهيختگى، كوردلى، غفلت، و گردنكشى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">292.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَنِ استَكبَرَ أَدبَرَ عَنِ الحَقِّ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص394 ح1 عن سليم بن قيس الهلالي، الخصال: ص234 ح74 عن الأصبغ بن نباتة، تحف العقول: ص168 وليس فيهما «عن الحقّ»، بحار الأنوار: ج72 ص120 ح15.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">292.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كه خودبزرگ بين باشد، از حق روى گردان مى شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">293.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: أُصولُ الكُفرِ ثَلاثَةٌ: الحِرصُ، وَالاِستِكبارُ، وَالحَسَدُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص289 ح1، الخصال: ص90 ح28، الأمالي للصدوق: ص505 ح694 كلّها عن أبي بصير، روضة الواعظين: ص418، بحار الأنوار: ج72 ص104 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">293.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: ريشه هاى كفر، سه چيز است: آزمندى، خودبزرگ بينى، و حسادت.</span>

<span id="الجهل"></span>
=== <span dir="rtl">10 / 4: الجَهل</span> ===

<span dir="rtl">10 / 4: نادانى</span>

<blockquote><span dir="rtl">294.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ ـ: يا مُفَضَّلُ، إِنَّ الشُّكّاكَ جَهِلُوا الأَسبابَ وَالمَعانِيَ فِي الخِلقَةِ، وقَصُرَت أَفهامُهُم عَن تَأَمُّلِ الصَّوابِ وَالحِكمَةِ فيما ذَرَأَ الباري جَلَّ قُدسُهُ، وبَرَأَ مِن صُنوفِ خَلقِهِ فِي البَرِّ وَالبَحرِ وَالسَّهلِ وَالوَعرِ، فَخَرَجوا بِقِصَرِ عُلومِهِم إِلَى الجُحودِ، وبِضَعفِ بَصائِرِهِم إِلَى التَّكذيبِ وَالعُنودِ، حَتّى أَنكَروا خَلقَ الأَشياءِ، وَادَّعَوا أَنَّ كوَنَها بِالإِهمالِ، لا صَنعَةَ فيها ولا تَقديرَ ولا حِكمَةَ مِن مُدَبِّرٍ ولا صانِعٍ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَصِفونَ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص59 عن المفضّل بن عمر.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">294.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به مفضّل بن عمر ـ: اى مفضّل! شكّاكان، اسباب و معانى آفرينش را نمى دانند و انديشه آنان، از دريافت درستى و حكمتى كه آفريدگار پاك در انواع مخلوقاتش در خشكى، آب و دشت و دَمَن قرار داده، قاصر است. از اين رو، به واسطه قصور دانششان، راه انكار را در پيش گرفتند و به سبب ضعف بينششان، به عناد گراييدند تا جايى كه آفريده شدن موجودات را انكار كردند و مدّعى شدند كه به خودى خود، آفريده شده اند، و نه دستِ صانعى در كار است و نه نقشه اى و حكمتى از جانب تدبير كننده اى و سازنده اى. خداوند، برتر است از آنچه مى گويند.</span>

<span id="الغفلة"></span>
=== <span dir="rtl">10 / 5: الغَفلَة</span> ===

<span dir="rtl">10 / 5: غفلت</span>

<blockquote><span dir="rtl">295.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البِكالِيَّ ـ: إِلهي تَناهَت أَبصارُ النّاظِرينَ إِلَيكَ بِسَرائِرِ القُلوبِ، وطالَعَت أَصغَى السّامِعينَ لَكَ نَجِيّاتُ الصُّدورِ، فَلَم يَلقَ أَبصارَهُم رَدٌّ دونَ ما يُريدونَ، هَتَكتَ بَينَكَ وبَينَهُم حُجُبَ الغَفلَةِ، فَسَكَنوا في نورِكَ، وتَنَفَّسوا بِروحِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص95 ح12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن نوف البكالي.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">295.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در دعايى كه به نوف بِكالى آموخت ـ: معبودا! ديدگانِ بينندگان، از طريق رازها و نهان هاى دل ها به تو رسيدند و نجواهاى [تو در] سينه ها به گوش شنواترين گوش سپارندگانِ به تو رسيد. هيچ چيز، مانع ديدگان آنها در رسيدن به آنچه مى خواستند، نشد. پرده هاى غفلت ميان خود و ايشان را دريدى. پس در نورش آرميدند و با روح (/ رحمت) تو دَم زدند.</span>

<span id="الهوى"></span>
=== <span dir="rtl">10 / 6: الهَوى</span> ===

<span dir="rtl">10 / 6: هَوَس</span>

<blockquote><span dir="rtl">296.</span> <span dir="rtl">مروج الذهب: قدَ كانَ مَن ذَكَرنا مِنَ الأُمَمِ لا يَجحَدُ الصّانِعَ ـ جَلَّ وعَزَّ ـ، ويَعلَمونَ أَنَّ نوحا عليه السلام كانَ نَبِيّا، وأَنَّهُ وَفى لِقَومِهِ بِما وَعَدَهُم مِنَ العَذابِ، إِلّا أَنَّ القَومَ دَخَلَت عَلَيهِم شُبَهٌ بَعدَ ذلِكَ؛ لِتَركِهِمُ البَحثَ وَاستِعمالَ النَّظَرِ، ومالَت نُفوسُهُم إِلَى الدَّعَةِ</span> <ref><span dir="rtl">الدَّعَةُ: الخفضُ في العيشِ والراحة (العين: ص845 «ودع»).</span></ref><span dir="rtl">، وما تَدعو إِلَيهِ الطَّبائِعُ مِنَ المَلاذِّ وَالتَّقليدِ، وكانَ في نُفوسِهِم هَيبَةُ الصّانِعِ، وَالتَّقَرُّبُ إِلَيهِ بِالتَّماثيلِ وعِبادَتها؛ لِظَنِّهِم أَنَّها مُقَرِّبَةٌ لَهُم إِلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">مروج الذهب: ج2 ص145.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">296.</span> <span dir="rtl">مروج الذهب: از امّت هايى كه نام برديم، كسانى بودند كه منكر آفريدگار عز و جلنبودند و مى دانستند كه نوح عليه السلام، پيامبر بود و به وعده عذابى كه به قومش داد، وفا كرد. منتها بعداً اين قوم، دست خوش شبهاتى شدند؛ زيرا تحقيق و انديشيدن را فرو نهادند و به راحت طلبى گراييدند، و به لذّت ها و تقليد ـ كه طبيعت آدمى بدانها فرا مى خوانَد ـ روى آوردند؛ امّا ترس از آفريدگار، همچنان در جان هايشان بود، و از طريق بت ها و پرستش آنها، بدو تقرّب مى جستند؛ زيرا گمان مى بردند اينها، مايه تقرّب ايشان به اوست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">297.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ـ: لا حِجابَ أَظلَمُ وأَوحَشُ بَينَ العَبدِ وبَينَ اللّهِ مِنَ النَّفسِ وَالهَوى، ولَيسَ لِقَتلِهِما وقَطعِهِما سِلاحٌ وآلَةٌ مِثلُ الافتِقارِ إِلَى اللّهِ، وَالخُشوعِ وَالخُضوعِ وَالجوعِ وَالظَّمَاَ بِالنَّهارِ، وَالسَّهَرِ بِاللَّيلِ؛ فَإِن ماتَ صاحِبُهُ ماتَ شَهيدا، وإِن عاشَ وَاستَقامَ أَدّى عاقِبَتُهُ إِلَى الرِّضوانِ الأَكبَرِ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص442، بحار الأنوار: ج70 ص69 ح15.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">297.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ـ: ميان بنده و خدا، حجابى تاريك تر و وحشتناك تر از نفس و هواى نفس نيست، و براى كشتن و ريشه كَنى اين دو، سلاح و ابزارى چون [احساس] نيازمندى به خدا، و خاك سايى و فروتنى و گرسنگى و تشنگى كشيدن در روز و شب زنده دارى نيست، كه اگر چنين شخصى بميرد، شهيد مُرده است و اگر زنده بمانَد و پايدارى ورزد، عاقبتش به بزرگ ترين رضوان [الهى] مى انجامد.</span>

<span dir="rtl">10 / 7</span>

<span dir="rtl">10 / 7</span>

<span dir="rtl">مَرَضُ القَلبِ</span>

<span dir="rtl">بيمارى دل</span>

<blockquote><span dir="rtl">298.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لَو فَكَّروا في عَظيمِ القُدرَةِ وجَسيمِ النِّعمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّريقِ، وخَافُوا عَذابَ الحَريقِ، ولكِنِ القُلوبُ عَليلَةٌ، وَالبَصائِرُ مَدخولَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 185، الاحتجاج: ج1 ص481 ح117 وفيه «الأبصار» بدل «البصائر»، بحار الأنوار: ج3 ص26 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">298.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اگر در عظمت قدرت و سترگى نعمت مى انديشيدند، بى گمان به راه مى آمدند و از عذاب دوزخ مى هراسيدند؛ امّا دل ها، بيمار، و ديدگان، معيوب اند.</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة العقائد الإسلامية (المعرفة): ج2 ص165 (حجب العلم والحكمة).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج2 ص519 (معرفت شناسى / حجاب هاى دانش و حكمت).</span>

<span id="مبحث-دوم-توحيد-خدا"></span>
= <span dir="rtl">مبحث دوم: توحيد خدا</span> =

<span dir="rtl">فصل يكم: ارزش توحيد</span>

<span dir="rtl">فصل دوم: مراتب توحيد</span>

<span id="الفصل-الأول-قيمة-التوحيد"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الأوّل: قيمة التّوحيد</span> ==

<span dir="rtl">فصل يكم: ارزش توحيد</span>

<span id="أول-الدين"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 1: أَوَّلُ الدِّينِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 1: اساس دين</span>

<blockquote><span dir="rtl">299.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أَوَّلُ الدِّينِ مَعرِفَتُهُ، وكَمالُ مَعرِفَتِهِ التَّصديقُ بِهِ، وكَمالُ التَّصديقِ بِهِ تَوحيدُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 1، الاحتجاج: ج1 ص473 ح113، عوالي اللآلي: ج4 ص126 ح215، بحارالأنوار: ج4 ص247 ح5.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">299.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آغاز دين، شناخت خداست، و كمال شناخت او، باور به اوست، و كمال باور به او، يگانه دانستن اوست.</span>

<span id="نصف-الدين"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 2: نِصفُ الدِّينِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 2: نيمِ دين</span>

<blockquote><span dir="rtl">300.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: التَّوحيدُ نِصفُ الدِّينِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص68 ح24، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص35 ح75 كلاهما عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص104 ح52 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج3 ص240 ح25.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">300.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: توحيد، نيمى از دين است.</span>

<span id="كلمة-التقوى"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 3: كَلِمَةُ التَّقوى</span> ===

<span dir="rtl">1 / 3: نماد تقوا</span>

<blockquote><span dir="rtl">301.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في تَفسيرِ «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» ـ: قَولُهُ: لا إِلهَ إِلَا اللّهُ يَعني وَحدانِيَّتَهُ، لا يُقبَلُ الأَعمالُ إِلّا بِها، وهِيَ كَلِمَةُ التَّقوى، يُثَقِّلُ اللّهُ بِهَا المَوازينَ يَومَ القِيامَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص251 ح8، الأمالي للصدوق: ص255 ح279 وفيه «لا يَقبل اللّه » بدل «لا يُقبل» وكلاهما عن الحسن بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه الإمام الحسن عليه السلام، الاختصاص: ص34 عن الحسين بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج9 ص294 ح5.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">301.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در تفسير «لا إله إلّا اللّه » ـ: گفتار الهىِ «لا إله إلّا اللّه »، به معناى يگانه دانستن خداوند است. اعمال، جز با آن پذيرفته نمى شود و آن، نماد (شعار) تقواست و خداوند، در روز قيامت، به واسطه آن، ترازوها[ى اعمال] را سنگين مى كند.</span>

<span id="ثمن-الجنة"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 4: ثَمَنُ الجَنَّةِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 4: بهاى بهشت</span>

<blockquote><span dir="rtl">302.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: التَّوحيدُ ثَمَنُ الجَنَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص570 ح1178 عن محمّد بن عليّ بن الحسين بن زيد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج3 ص3 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">302.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: توحيد، بهاى بهشت است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">303.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إِنَّ اللّهَ عز و جل قالَ: ما جَزاءُ مَن أَنعَمتُ عَلَيهِ بِالتَّوحيدِ إِلَا الجَنَّةُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص28 ح29، الأمالي للصدوق: ص471 ح628، الأمالي للطوسي: ص430 ح960 كلّها عن إسماعيل بن موسى عن أبيه الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج3 ص3 ح2؛ تاريخ أصبهان: ج1 ص280 ح468، الفردوس: ج4 ص337 ح6975 كلاهما عن أنس بن مالك نحوه، كنز العمّال: ج2 ص43 ح3048.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">303.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل فرمود: «پاداشِ كسى كه نعمت توحيد را به او ارزانى داشته ام، جز بهشت نيست».</span>

<blockquote><span dir="rtl">304.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن ماتَ وهُوَ يَعلَمُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَا اللّهُ دَخَلَ الجَنَّةَ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح مسلم: ج1 ص55 ح43، مسند ابن حنبل: ج1 ص142 ح464، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص144 ح242، المصنّف لابن أبي شيبة: ج3 ص126 ح12، حلية الأولياء: ج7 ص174 الرقم 396 كلّها عن عثمان بن عفّان، كنز العمّال: ج1 ص46 ح123؛ التوحيد: ص29 ح30 عن عثمان بن عفّان وفيه «أنّ اللّه حقّ» بدل «أنّه لا إله الّا اللّه »، بحار الأنوار: ج3 ص10 ح20.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">304.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس با علم به اين كه معبودى جز خداى يگانه نيست، از دنيا برود، وارد بهشت مى شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">305.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن قالَ: «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» مُخلِصا دَخَلَ الجَنَّةَ، وإِخلاصُهُ أَن تَحجُزَهُ «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص28 ح27، معاني الأخبار: ص370 ح2، ثواب الأعمال: ص20 ح3، مكارم الأخلاق: ج2 ص83 ح2218 كلّها عن زيد بن أرقم، بحار الأنوار: ج93 ص197 ح22؛ تاريخ بغداد: ج12 ص64 الرقم 6455 عن أنس، حلية الأولياء: ج9 ص254 الرقم 455 عن زيد بن أرقم وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج1 ص61 ح206.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">305.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس از روى اخلاص بگويد: «لا إله إلّا اللّه »، به بهشت مى رود و اخلاصش به اين است كه «لا إله إلّا اللّه »، او را از آنچه خداوند عز و جل برايش حرام كرده است، باز دارد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">306.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إِنَّ «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» كَلِمَةٌ عَظيمَةٌ، كَريمَةٌ عَلَى اللّهِ عز و جل، مَن قالَها مُخلِصا استَوجَبَ الجَنَّةَ، ومَن قالَها كاذِبا عَصَمَت مالَهُ ودَمَهُ، وكانَ مَصيرُهُ إِلى النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص23 ح18 عن أحمد بن عبد اللّه الجويباري عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج3 ص5 ح13.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">306.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: «لا إله إلّا اللّه »، در نزد خداوند، سخنى بزرگ و ارجمند است. هر كس آن را از روى اخلاص بگويد، سزاوار بهشت مى شود و هر كس به دروغ [و از سر ناباورى] آن را بر زبان آورد، مال و جانش مصون مى شود؛ امّا سرانجامش آتش است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">307.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ في مَوعِظَتِهِ لِابنِ مَسعودٍ ـ: إِذا تَكَلَّمتَ بـ «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» ولَم تَعرِف حَقَّها فَإِنَّهُ مَردودٌ عَلَيكَ.</span> <ref><span dir="rtl">مكارم الأخلاق: ج2 ص357 ح2660 عن عبد اللّه بن مسعود، بحار الأنوار: ج77 ص106 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">307.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در اندرزش به ابن مسعود ـ: چنانچه «لا إله إلّا اللّه » بگويى، امّا قدر آن را نشناسى (حقّ آن را به جا نياورى)، به خودت باز مى گردد [و در درگاه الهى پذيرفته نمى شود].</span>

<span id="حياة-النفس"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 5: حَياةُ النَّفسِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 5: زندگى بخش جان آدمى</span>

<blockquote><span dir="rtl">308.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: التَّوحيدُ حَياةُ النَّفسِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج1 ص145 ح540.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">308.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: توحيد، زندگى بخش جانِ آدمى است.</span>

<span id="عروة-الله-الوثقى"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 6: عُروَةُ اللّهِ الوُثقى</span> ===

<span dir="rtl">1 / 6: استوارترين دستگيره خدا</span>

<blockquote><span dir="rtl">309.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: عُروَةُ اللّهِ الوُثقى التَّوحيدُ.</span> <ref><span dir="rtl">المحاسن: ج1 ص375 ح822 عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج3 ص279 ح14.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">309.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: استوارترين دستگيره خدا، توحيد است.</span>

<span id="حصن-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 7: حِصنُ اللّه عز و جلِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 7: دژ خدا</span>

<blockquote><span dir="rtl">310.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: حَدَّثَني جَبرَئيلُ سَيِّدُ المَلائِكَةِ، قالَ: قالَ اللّهُ سَيِّدُ السّاداتِ عز و جل: إِنّي أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنَا، فَمَن أَقَرَّ لي بِالتَّوحيدِ دَخَلَ حِصني، ومَن دَخَلَ حِصني أَمِنَ مِن عَذابي.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص135 ح3 عن أحمد بن محمّد بن إبراهيم بن هاشم عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام، كشف الغمّة: ج3 ص194 عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج3 ص10 ح22؛ كنز العمّال: ج1 ص47 ح127 نقلاً عن الشيرازي عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">310.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مِهتر فرشتگان، جبرئيل، برايم حديث كرد و گفت: مِهتر مهتران، خداوند عز و جل فرمود: «منم خدا، كه خدايى جز من نيست. پس هر كه به يگانگى من اقرار كند، به دژ من وارد مى شود. و هر كه به دژ من وارد شود، از عذاب من در امان باشد».</span>

<span id="أفضل-الأعمال"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 8: أفضَلُ الأَعمالِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 8: برترين عمل</span>

<blockquote><span dir="rtl">311.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ»، لا يَسبِقُها عَمَلٌ، ولا تَترُكُ ذَنبا.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج2 ص1248 ح3797 عن اُمّ هانئ، كنز العمّال: ج1 ص418 ح1781 وراجع: المعجم الكبير: ج8 ص115 ح7533.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">311.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ عملى بر «لا إله إلّا اللّه » پيشى نمى گيرد، و [آن] هيچ گناهى به جاى نمى نهد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">312.</span> <span dir="rtl">الأَمالي للطوسي عن محمّد بن سماعة: سَأَلَ بَعضُ أَصحابِنَا الصّادِقَ عليه السلام، فَقالَ لَهُ: أَخبِرني أَيُّ الأَعمالِ أَفضَلُ؟ قالَ: تَوحيدُكَ لِرَبِّكَ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: فَما أَعظَمُ الذُّنوبِ؟ قالَ: تَشبيهُكَ لِخالِقِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص687 ح1458، بحار الأنوار: ج3 ص8 ح18.</span></ref>

<span dir="rtl">312.</span> <span dir="rtl">الأمالى، طوسى ـ به نقل از محمّد بن سماعه ـ: يكى از شيعيان از امام صادق عليه السلام پرسيد: مرا آگاه كن كه كدام كار، برتر است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اين كه پروردگارت را يكتا بدانى».</span>

<span dir="rtl">پرسيد: بزرگ ترينِ گناهان چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اين كه آفريدگارت را تشبيه كنى».</span>

<span id="سبب-المغفرة"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 9: سَبَبُ المَغفِرَةِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 9: سبب آمرزش</span>

<blockquote><span dir="rtl">313.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إِذا قالَ العَبدُ: «أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» قالَ اللّهُ تَعالى: يا مَلائِكَتي، عَلِمَ عَبدي أَنَّهُ لَيسَ لَهُ رَبٌّ غَيري، أُشهِدُكُم أَنّي غَفَرتُ لَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ دمشق: ج7 ص61 ح1617 عن أنس.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">313.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بنده بگويد: «گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست»، خداى متعال مى فرمايد: «اى فرشتگان من! بنده ام دانست [و گواهى داد] كه او را پروردگارى جز من نيست. شما را گواه مى گيرم كه او را آمرزيدم».</span>

<blockquote><span dir="rtl">314.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لا يَزالُ قَولُ: «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» يَرفَعُ سَخَطَ اللّهِ عَنِ العِبادِ حَتّى إِذا نَزَلوا بِالمَنزِلِ الَّذي لا يُبالونَ ما نَقَصَ مِن دينِهِم إِذا سَلِمَت دُنياهُم، فَقالوا عِندَ ذلِكَ، قالَ اللّهُ تَعالى لَهُم: كَذِبتُم كَذِبتُم.</span> <ref><span dir="rtl">نوادر الاُصول: ج2 ص73 عن أنس، كنز العمّال: ج1 ص63 ح224 وراجع: ثواب الأعمال: ص20 ح4.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">314.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كلمه «لا إله إلّا اللّه »، پيوسته خشم و ناخشنودى خدا را از بندگان، دور نگه مى دارد تا آن گاه كه به جايگاهى سقوط كنند كه در صورت سالم ماندن دنيايشان، ديگر برايشان مهم نباشد كه از دينشان چه كاسته شود. در اين هنگام، هر گاه اين كلمه را بگويند، خداوند متعال به آنها مى فرمايد: «دروغ مى گوييد، دروغ مى گوييد».</span>

<span id="سبب-دفع-البلاء"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 10: سَبَبُ دَفعِ البَلاءِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 10: سبب دفع بلا</span>

<blockquote><span dir="rtl">315.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» تَدفَعُ عَن قائِلِها تِسعَةً وتِسعينَ بابا مِنَ البَلاءِ، أَدناهَا الهَمُّ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ دمشق: ج17 ص172 ح4087، الفردوس: ج5 ص8 ح7280 كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج1 ص63 ح226 وراجع: المقنع للصدوق: ص297.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">315.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: «لا إله إلّا اللّه »، نَود و نُه گونه بلا را از گوينده خود دور مى كند كه كمترين آنها اندوه است.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص134 (قيمة معرفة اللّه عز و جل).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص135 (ارزش خداشناسى).</span>

<span id="سبب-الفلاح"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 11: سَبَبُ الفَلاحِ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 11: سبب رستگارى</span>

<blockquote><span dir="rtl">316.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قولوا: «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» تُفلِحوا.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج5 ص423 ح16023، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص61 ح39 كلاهما عن ربيعة بن عباد، صحيح ابن حبّان: ج14 ص518 ح6562، السنن الكبرى: ج1 ص123 ح358 كلّها عن طارق بن عبداللّه المحاربي، كنز العّمال: ج12 ص449 ح35538؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج1 ص56 عن طارق المحاربي، بحار الأنوار: ج18 ص202.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">316.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بگوييد: «لا إله إلّا اللّه »، تا رستگار شويد.</span>

<span id="الفصل-الثاني-مراتب-التوحيد"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الثاني: مراتب التّوحيد</span> ==

<span dir="rtl">فصل دوم: مراتب توحيد</span>

<span dir="rtl">موضوع التّوحيد من أهمّ موضوعات معرفة اللّه سبحانه بعد إثبات وجوده، وهو جدير بالمناقشة والتحليل من جوانب مختلفة.</span>

<span dir="rtl">لقد تمّ في هذا الفصل تنظيم النصوص المرتبطة بأهمّ المباحث التّوحيديّة تحت عنوان «مراتب التّوحيد»، وهي تبدأ من التّوحيد في الذّات، وتنتهي بالتّوحيد في العبادة الّذي يمثّل أعلى المراتب في معرفة اللّه تعالى، وذلك على المنوال الّذي تلاحظونه. إنّ التوحيد الذاتيّ الّذي يجسّد أوّل مرتبة من مراتب التّوحيد، بمعنى نفي الشريك والتشبيه والجزء عن ذات الحقّ تعالى، وستلاحظون في الأبواب الآتية البراهين العقليّة على توحيد الذات وتفسيرها وتبيانها من وحي القرآن والحديث.</span>

<span dir="rtl">مسئله توحيد، از مهم ترين مسائل خداشناسى پس از اثبات وجود خداست و از جنبه هاى مختلف، قابل بحث و بررسى است.</span>

<span dir="rtl">در اين فصل، متون مربوط به مهم ترين مباحث توحيدى تحت عنوان «مراتب توحيد»، كه از توحيد در ذات آغاز مى شود و به توحيد در عبادت ـ كه بالاترين مرتبه خداشناسى است ـ پايان مى يابد، به صورتى كه ملاحظه مى فرماييد، تنظيم شده است.</span>

<span dir="rtl">توحيد ذاتى ـ كه نخستين مرتبه يكتاپرستى است ـ، به معناى نفىِ شريك، شبيه و جزء؛ از ذات حق تعالى است. براهين عقلى توحيد ذات و تفسير و تبيين آن را از نگاه قرآن و حديث، در ابواب آينده، ملاحظه خواهيد كرد.</span>

<span id="المرتبة-الأولى-التوحيد-في-الذات"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 1: المرتبة الأُولى: التّوحيد في الذّات</span> ===

<span dir="rtl">2 / 1: مرتبه اوّل: توحيد در ذات</span>

<span id="ـ-1-ما-يدل-على-وحدة-ذاته"></span>
==== <span dir="rtl">2 / 1 ـ 1: ما يَدُلُّ عَلى وَحدَةِ ذاتِهِ</span> ====

<span dir="rtl">2 / 1 ـ 1: دلايل بر توحيد ذاتى خدا</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ مَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">المؤمنون: 117.</span></ref>

<span dir="rtl">«و هر كس با خدا معبود ديگرى بخواند كه براى آن برهانى نخواهد داشت، حسابش فقط با پروردگارش است. در حقيقت، كافران رستگار نمى شوند».</span>

<span dir="rtl">«أَمَّن يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">النمل: 64.</span></ref>

<span dir="rtl">«[آيا بت هايى كه معبود شما هستند، بهترند] يا آن كس كه خلق را آغاز مى كند و سپس آن را باز مى آورد، و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟ آيا معبودى با خدا هست؟ بگو: اگر راست مى گوييد، برهان خويش را بياوريد».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">317.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ: اِعلَم يا بُنَيَّ أنَّهُ لَو كانَ لِرَبِّكَ شَريكٌ لَأَتَتكَ رُسُلُهُ، ولَرَأَيتَ آثارَ مُلكِهِ وسُلطانِهِ، ولَعَرَفتَ أفعالَهُ وصِفاتَهُ، ولكِنَّهُ إِلهٌ واحِدٌ كَما وَصَفَ نَفسَهُ، لا يُضادُّهُ في مُلكِهِ أَحَدٌ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص72 وفيه «لا يضادّه في ذلك أحد ولا يحاجّه» بدل «لا يضادّه في ملكه أحد»، بحار الأنوار: ج3 ص234.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">317.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام ـ: اى فرزندم! بدان كه اگر پروردگارت شريكى داشت، حتماً پيامبران او [نيز] نزد تو مى آمدند و حتماً نشانه هاى پادشاهى و سلطنت او را مى ديدى، و افعال و صفات او را مى شناختى؛ امّا خداوند، همچنان كه خود خويشتن را وصف كرده، يگانه معبود است، و هيچ كس در پادشاهى [بر عالم هستى]، رقيب او نيست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">318.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ: كَيفَ هُوَ اللّهُ الواحِدُ؟ ـ: واحِدٌ في ذاتِهِ؛ فَلا واحِدٌ كَواحِدٍ؛ لِأَنَّ ما سِواهُ مِنَ الواحِدِ مُتَجَزِّئٌ، وهُوَ تَبارَكَ وتَعالى واحِدٌ لا يَتَجَزَّأُ ولا يَقَعُ عَلَيهِ العَدُّ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج2 ص217 ح223، بحار الأنوار: ج10 ص167 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">318.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ اين پرسش كه: چگونه خدا واحد است؟ ـ: در دانش، واحد (بسيط) است و واحد بودن او همانند ديگر واحدها نيست؛ زيرا هر واحدى غير از او جزءپذير است، در حالى كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ واحدى است كه داراى اجزا [چه ذهنى و چه خارجى] نيست، و شمارش در باره او صدق نمى كند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">319.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ لَمّا سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الثَّنَوِيَّةِ: إِنَّ صانِعَ العالَمِ اثنانِ، فَمَا الدَّليلُ عَلى أَنَّهُ واحِدٌ؟ قالَ ـ: قَولُكَ: إِنَّهُ اثنانِ دَليلٌ عَلى أَنَّهُ واحِدٌ؛ لِأَنَّكَ لَم تَدَّعِ الثّانِيَ إِلّا بَعدَ إِثباتِكَ الواحِدَ، فَالواحِدُ مُجمَعٌ عَلَيهِ، وأَكثَرُ مِن واحِدٍ مُختَلَفٌ فيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص270 ح6 عن الفضل بن شاذان، بحار الأنوار: ج3 ص228 ح18.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">319.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در پاسخ پرسش مردى دوگانه پرست كه گفت: آفريدگار جهان، دوتاست؛ دليل بر يكى بودن او چيست؟ ـ: همين كه مى گويى: دوتاست، خود، دليل بر اين است كه آفريدگار، يكى است؛ چون ادّعاى دومى را فقط زمانى مى كنى كه يكى را اثبات كرده باشى. پس در باره يك خدا اتّفاق نظر است. بيشتر از يكى، محلّ اختلاف است [و تو كه مدّعى دوم هستى، بايد وجود او را اثبات كنى].</span>

<span dir="rtl">راجع: ص456 (التوحيد في التدبير / ما يدلّ على وحدة التدبير).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص457 (توحيد در تدبير / دلايل بر وحدت تدبير).</span>

<span id="ـ-2-تفسير-التوحيد"></span>
==== <span dir="rtl">2 / 1 ـ 2: تَفسيرُ التَّوحيدِ</span> ====

<span dir="rtl">2 / 1 ـ 2: تفسير توحيد</span>

<blockquote><span dir="rtl">320.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إِنَّ لِكُلِّ شَيءٍ نِسبَةً، وإِنَّ نِسبَةَ اللّهِ: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»</span> <ref><span dir="rtl">الإخلاص: 1.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الأوسط: ج1 ص222 ح732، تفسير ابن كثير: ج8 ص538، الفردوس: ج3 ص329 ح4987 كلّها عن أبي هريرة.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">320.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر چيزى نسبتى (صفتى و هويّتى) دارد و نسبت خداوند، [سوره] «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» است.</span> <ref><span dir="rtl">ملّا صالح مازندرانى، در شرح اين حديث الكافى، كه حمّاد از امام صادق عليه السلام در باره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» پرسيده و امام عليه السلام پاسخ داده است كه: ««قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، نَسَب (تَبار) خداست» (الكافى: ج1 ص91)، نوشته است: مراد، صفات ذاتى و تنزيهى خداوند است كه بر مردمان فرو فرستاده تا مردم با آنها، خدا را بشناسند و او را از ساير موجودات، تشخيص دهند (شرح اُصول الكافى: ج3 ص138).</span></ref>

<blockquote><span dir="rtl">321.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: التَّوحيدُ ظاهِرُهُ في باطِنِهِ، وباطِنُهُ في ظاهِرِهِ، ظاهِرُهُ مَوصوفٌ لا يُرى، وباطِنُهُ مَوجودٌ لا يَخفى، يُطلَبُ بِكُلِّ مَكانٍ، ولَم يَخلُ مِنهُ مَكانٌ طَرفَةَ عَينٍ، حاضِرٌ غَيرُ مَحدودٍ، وغائِبٌ غَيرُ مَفقودٍ.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص10 ح1 عن عمر بن عليّ عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج4 ص264 ح12.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">321.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداى يكتا، آشكارش در نهان اوست، و نهان او در آشكارش. آشكارش موصوفى است ناديدنى، و نهانش موجودى است كه مخفى نيست. در همه جا حضور دارد و هيچ جايى، حتّى چشم بر هم زدنى، از وجود او خالى نيست. حاضر است؛ امّا محدود [به جا و مكانى] نيست، و غايب است؛ امّا ناپديد نيست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">322.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: اللّهُ واحِدٌ واحِدِيُّ المَعنى، وَالإِنسانُ واحِدٌ ثَنَوِيُّ المَعنى؛ جِسمٌ وعَرَضٌ وبَدَنٌ وروحٌ.</span> <ref><span dir="rtl">العدد القويّة: ص82 ح143، كفاية الأثر: ص12 كلاهما عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج3 ص304 ح40.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">322.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدا، هم واحد است، هم معناى واحد دارد و انسان، واحد است؛ امّا دو معنايى است: جسم و جان، و بدن و روح.</span> <ref><span dir="rtl">يعنى خداوند، هم واحد عددى است، هم واحد حقيقى و بسيط من جميع الجهات و تركيب، به هيچ نحوى از انحاى آن، در او راه ندارد، در حالى كه انسان، موجودى ثَنَوى و دو بُعدى و مركّب از جسم و جان، و بدن و روح است.</span></ref>

<blockquote><span dir="rtl">323.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في صِفَةِ اللّهِ سُبحانَهُ ـ: كُلُّ مُسمّىً بِالوَحدَةِ غَيرَهُ قَليلٌ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 65، غرر الحكم: ج4 ص534 ح6877، بحار الأنوار: ج4 ص309 ح37.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">323.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در توصيف خداوند سبحان ـ: غير از او، هر آنچه نام «يك» به خود گيرد، اندك (بى مقدار) است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">324.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في قَولِ المُؤَذِّنِ: أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلَا اللّهُ ـ: إِعلامٌ بِأَنَّ الشَّهادَةَ لا تَجوزُ إِلّا بِمَعرِفَتِهِ مِنَ القَلبِ، كَأَنَّهُ يَقولُ: أَعلَمُ أَنَّهُ لا مَعبودَ إِلَا اللّهُ عز و جل، وأَنَّ كُلَّ مَعبودٍ باطِلٌ سِوَى اللّهِ عز و جل، وأُقِرُّ بِلِساني بِما في قَلبي مِنَ العِلمِ بِأَنَّهُ لا إِلهَ إِلَا اللّهُ، وأَشهَدُ أَنَّهُ لا مَلجَأَ مِنَ اللّهِ إِلّا إِلَيهِ، ولا مَنجى مِن شَرِّ كُلِّ ذي شَرٍّ، وفِتنَةِ كُلِّ ذي فِتنَةٍ إِلّا بِاللّهِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ: أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلَا اللّهُ. مَعناهُ: أَشهَدُ أَن لا هادِيَ إِلَا اللّهُ، ولا دَليلَ لي إِلَى الدّينِ إِلَا اللّهُ، وأُشهِدُ اللّهَ بِأَنّي أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلَا اللّهُ، وأُشهِدُ سُكّانَ السَّماواتِ وسُكّانَ الأَرَضينَ وما فيهِنَّ مِنَ المَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجمَعينَ، وما فيهِنَّ مِنَ الجِبالِ وَالأَشجارِ وَالدَّوابِّ وَالوُحوشِ، وكُلِّ رَطبٍ ويابِسٍ بِأَنَّي أَشهَدُ أَن لا خالِقَ إِلَا اللّهُ، ولا رازِقَ ولا مَعبودَ ولا ضارَّ ولا نافِعَ ولا قابِضَ ولا باسِطَ ولا مُعطِيَ ولا مانِعَ ولا ناصِحَ ولا كافِيَ ولا شافِيَ ولا مُقَدِّمَ ولا مُؤَخِّرَ إِلَا اللّهُ، لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ، وبِيَدِهِ الخَيرُ كُلُّهُ، تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص39 ح1، التوحيد: ص239 ح1 كلاهما عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحارالأنوار: ج84 ص132 ح24.</span></ref>

<span dir="rtl">324.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در باره اين گفتار مؤذّن: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » ـ: اعلامِ اين نكته است كه شهادت دادن [به يگانگى خدا]، جز با شناخت قلبى خداوند، روا نيست. انگار مى گويد: مى دانم كه معبودى جز خداوند عز و جل نيست و هر معبودى جز خداوند عز و جل بر باطل است، و به اين معرفت قلبى ام كه معبودى جز خدا نيست، با زبان خويش نيز اعتراف مى كنم، و گواهى مى دهم كه از خدا، جز به خدا پناه نمى توان برد، و از شرّ هر شرورى و فتنه هر فتنه گرى، جز به كمك خدا نجات نمى توان يافت.</span>

<span dir="rtl">«أشهد أن لا إله إلّا اللّه »، معناى دومش اين است كه: گواهى مى دهم كه هدايتگرى جز خدا نيست و راه نماى من به دين، فقط خداست، و خدا را گواه مى گيرم كه: گواهى مى دهم معبودى جز خدا نيست و ساكنان آسمان ها و ساكنان زمين و هر آنچه را كه در آنهاست، از فرشتگان و مردم، همه، و آنچه را كه در زمين است، از: كوه ها و درختان و جنبندگان و وحوش، و هر تَر و خشكى را گواه مى گيرم كه: گواهى مى دهم آفريدگارى جز خدا نيست، و روزى ده و معبود و زيان بخش و سودرسان و گيرنده و گشاينده و دهنده و باز دارنده و راه نما و بسنده و شفا دهنده و پيش و پس افكننده اى جز خدا نيست. آفريدن و تدبير [عالم] مختصّ اوست و همه خوبى ها در دست اوست. بلندمرتبه است خدا، كه پروردگارِ جهانيان است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">325.</span> <span dir="rtl">فاطمة عليهاالسلام ـ فِي احتِجاجِها عَلَى القَومِ لَمّا مَنَعوها فَدَكا ـ: أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الإِخلاصَ تَأويلَها، وضَمَّنَ القُلوبَ مَوصولَها، وأَنارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعقولَها.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص255 ح49 عن عبداللّه بن الحسن عن آبائه عليهم السلام، دلائل الإمامة: ص111 ح36 عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عنها عليهماالسلام، كشف الغمّة: ج2 ص107 عن عمر بن شبه وفيهما «أبان في الفكر» بدل «أنار في التفكر»؛ بلاغات النساء: ص27 عن زينب بنت الإمام الحسين عليه السلام وفيه «أنى في الفكرة» بدل «أنار في التفكّر».</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">325.</span> <span dir="rtl">فاطمه عليهاالسلام ـ ضمن احتجاج با كسانى كه او را از فَدَك، محروم ساختند ـ: گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست، [و اين كلمه توحيد] كلمه اى است كه خداوند، باطن [و حقيقت] آن را اخلاص قرار داده است و معناى آن [و رسيدن به حقيقت آن] را در دل ها گنجانيده است و تعقّل آن را در انديشه، روشن ساخته است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">326.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ـ: «قُل» أَي أَظهِر ما أَوحَينا إِلَيكَ ونَبَّأناكَ بِهِ بِتَأليفِ الحُروفِ الَّتي قَرَأناها لَكَ؛ لِيَهتَدِيَ بِها مَن أَلقَى السَّمعَ وهُوَ شَهيدٌ، و«هُوَ» اسمٌ مُكَنّىً مُشارٌ إِلى غائِبٍ، فَالهاءُ تَنبيهٌ عَلى مَعنىً ثابِتٍ، وَالواوُ إِشارَةٌ إِلَى الغائِبِ عَنِ الحَواسِّ، كَما أَنَّ قَولَكَ: «هذا» إِشارَةٌ إِلَى الشَّاهِدِ عِندَ الحَواسِّ؛ وذلِكَ أَنَّ الكُفّارَ نَبَّهوا عَن آلِهَتِهِم بِحَرفِ إِشارَةِ الشّاهِدِ المُدرَكِ، فَقالوا: هذِهِ آلِهَتُنَا المَحسوسَةُ المُدرَكَةُ بِالأَبصارِ، فَأَشِر أَنتَ يا مُحَمَّدُ إِلى إِلهِكَ الَّذي تَدعو إِلَيهِ حَتّى نَراهُ ونُدرِكَهُ ولا نَألَهَ فيهِ. فَأَنزَلَ اللّهُ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، فَالهاءُ تَثبيتٌ لِلثّابِتِ، وَالواوُ إِشارَةٌ إِلَى الغائِبِ عَن دَركِ الأَبصارِ ولَمسِ الحَواسِّ، وأَنَّهُ تَعالى عَن ذلِكَ، بَل هُوَ مُدرِكُ الأَبصارِ ومُبدِعُ الحَواسِّ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص88 ح1، مجمع البيان: ج10 ص861 نحوه وكلاهما عن وهب بن وهب القرشيّ عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج3 ص221 ح12.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">326.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ـ:</span> «<span dir="rtl">قُلْ</span>»<span dir="rtl">، يعنى آنچه را به تو وحى كرديم و تو را از آن، باخبر ساختيم، با سرِ هم كردن حروفى كه آنها را بر تو خوانديم، آشكار گردان تا بدين وسيله، آن كه هر حقّ نيوشى كه خود به گواهى ايستد، هدايت شود. «هُوَ»، نامى است كنايى براى اشاره به غايب. «هاء» آن، تنبيهى است بر يك معناى ثابت، و «واو»، اشاره به موجود غايب از حواس است، چنان كه «هذا»، اشاره به موجود حاضر در نزد حواس است. از آن جا كه كافران با اسمِ اشاره به حاضرِ در نزد حواس اشاره كردند و گفتند: اينهايند خدايان ما كه محسوس اند و با چشم، ديده مى شوند. پس تو نيز ـ اى محمّد ـ خدايت را كه ما را به او فرا مى خوانى، نشان بده تا او را ببينيم و ادراكش كنيم و در [شناخت] آن، سرگردان نشويم. پس خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرو فرستاد: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ». «هاء»، دلالت بر امرى ثابت دارد، «واو»، اشاره به چيزى دارد كه از دريافت چشمى و لمس حسّى به دور است، و او برتر از اين چيزهاست؛ بلكه او دريابنده ديدگان و پديد آورنده حواس است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">327.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: تَعَلُّقُ القَلبِ بِالمَوجودِ شِركٌ، وبِالمَفقودِ كُفرٌ.</span> <ref><span dir="rtl">مسكّن الفؤاد: ص82، مصباح الشريعة: ص484 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج71 ص149 ح45.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">327.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: دل بستگى به موجود، شرك است و به معدوم، كفر.</span>

<blockquote><span dir="rtl">328.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: هُوَ واحِدٌ واحِدِيُّ الذَّاتِ، بائِنٌ مِن خَلقِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص127 ح5 عن ابن اُذنية.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">328.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: او يگانه و ذاتش يكتاست و از خلق خويش جداست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">329.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: خالِقُنا لا مَدخَلَ لِلأَشياءِ فيهِ؛ لِأَنَّهُ واحِدٌ وأحِدِيُّ الذَّاتِ، واحِدِيُّ المَعنى.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص110 ح6، معاني الأخبار: ص20 ح3 وليس فيه «لأنّه» وكلاهما عن هشام بن الحكم، بحار الأنوار: ج4 ص66 ح7.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">329.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: در آفريدگار ما، اشيا [و حالات] راه ندارند؛ چرا كه او يكتاست و در ذات و معنا (صفت) نيز يكتاست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">330.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن قَال لِلإِنسانِ: واحِدٌ، فَهذا لَهُ اسمٌ ولَهُ شَبيهٌ، وَاللّهُ واحِدٌ وهُوَ لَهُ اسمٌ ولا شَيءَ لَهُ شَبيهٌ، ولَيسَ المَعنى واحِدا، وأَمَّا الأَسماءُ فَهِيَ دَلالَتُنا عَلَى المُسَمّى؛ لِأَنّا قَد نَرَى الإِنسانَ واحِدا، وإِنَّما نُخبِرُ واحِدا إِذا كانَ مُفرَدا، فَعُلِمَ أَنَّ الإِنسانَ في نَفسِهِ لَيسَ بِواحِدٍ فِي المَعنى؛ لِأَنَّ أَعضاءَهُ مُختَلِفَةٌ، وأَجزاءَهُ لَيسَت سَواءً، ولَحمَهُ غَيرُ دَمِهِ، وعَظمَهُ غَيرُ عَصَبِهِ، وشَعرَهُ غَيرُ ظُفرِهِ، وسَوادَهُ غَيرُ بَياضِهِ، وكَذلِكَ سائِرُ الخَلقِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">وَالإِنسانُ واحِدٌ فِي الاِسمِ، ولَيسَ بِواحِدٍ فِي الاِسمِ وَالمَعنى وَالخَلقِ، فَإِذا قيلَ للّهِِ فَهُوَ الواحِدُ الَّذي لا واحِدَ غَيرُهُ؛ لِأَنَّهُ لَا اختِلافَ فيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص195 نقلاً عن توحيد المفضّل.</span></ref>

<span dir="rtl">330.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: چون گفته شود: انسان، واحد است. اين واحد، براى او نام است و انسان، شبيه دارد و [چون گفته شود: ] خدا، واحد است، اين واحد براى خدا نيز نام است؛ امّا او هيچ شبيهى ندارد و [در واقع] معنا، واحد نيست. نام ها ما را به صاحبِ نام دلالت مى كنند؛ چون ما گاه يك انسان را مى بينيم و در اين صورت كه يك نفر است، مى گوييم «واحد» است. پس دانسته شد كه خودِ انسان، در معنا واحد نيست؛ چرا كه اعضاى گوناگون دارد و اجزايش يكسان نيستند. گوشتش غيرِ خون اوست، و استخوانش غير پى اش، و مويش غير ناخنش، و سياهى اش غير سفيدى اش. همچنين است ديگر مخلوقات.</span>

<span dir="rtl">پس، انسان در نام، واحد است؛ امّا در نام و معنا و خلقش واحد نيست. امّا در باره خداوند، هر گاه «واحد» گفته شود، او [به راستى] واحد است و واحدى جز او نيست؛ چرا كه گونه گونى در او وجود ندارد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">331.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَن «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ـ: نِسبَةُ اللّهِ إِلى خَلقِهِ، أَحَدا صَمَدا</span> <ref><span dir="rtl">الصَّمَدُ: الدائم الباقي (مجمع البحرين: ج2 ص1049 «صمد»).</span></ref> <span dir="rtl">أَزَلِيّا صَمَدِيّا، لا ظِلَّ لَهُ يُمسِكُهُ، وهُوَ يُمسِكُ الأَشياءَ بِأَظِلَّتِها، عارِفٌ بِالمَجهولِ، مَعروفٌ عِندَ كُلِّ جاهِلٍ، فَردانِيّا، لا خَلقُهُ فيهِ، ولا هُوَ في خَلقِهِ، غَيرُ مَحسوسٍ ولا مَجسوسٍ</span> <ref><span dir="rtl">الجَسُّ: المَسُّ باليد (القاموس المحيط: ج2 ص204 «جسس»).</span></ref><span dir="rtl">، لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ، عَلا فَقَرُبَ، ودَنا فَبَعُدَ، وعُصِيَ فَغَفَرَ، وأُطيعَ فَشَكَرَ، لا تَحويهِ أَرضُهُ، ولا تُقِلُّهُ سَماواتُهُ، حامِلُ الأَشياءِ بِقُدرَتِهِ، دَيمومِيٌّ أَزَلِيٌّ، لا يَنسى ولا يَلهو ولا يَغلَطُ ولا يَلعَبُ، ولا لِاءِرادَتِهِ فَصلٌ، وفَصلُهُ جَزاءٌ، وأَمرُهُ واقِعٌ، لَم يَلِد فَيورَثَ، ولَم يُولَد فَيُشارَكَ، ولَم يَكُن لَهُ كُفُوا أَحَدٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص91 ح2، التوحيد: ص57 ح15 وليس فيه «نسبة اللّه إلى خلقه» وكلاهما عن حمّاد بن عمرو النصيبي، بحار الأنوار: ج4 ص286 ح18.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">331.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ سؤال از «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ـ: نسبت خداست به خلقش.</span> <ref><span dir="rtl">يا: توصيف خداست براى خلقش.</span></ref> <span dir="rtl">يكتاست. پاينده است. ازلى است. جاويدان است. سايه اى ندارد كه او را نگه دارد؛ بلكه او چيزها را به سايه هايشان نگه مى دارد. مجهول را مى شناسد و براى هر جاهلى، شناخته شده است. يگانه است. نه مخلوقش در اوست، نه او در مخلوقش. نه به حس در مى آيد، و نه بسودنى است. ديدگان، او را نمى بينند. در عين بلندمرتبگى، [به خلقْ] نزديك است و در عين نزديكى، دور. نافرمانى مى شود و مى آمرزد. فرمان بُردارى مى شود و قدردانى مى كند. نه زمينش او را در ميان گرفته است، نه آسمان هايش او را حمل مى كنند. به واسطه قدرتش اشيا را حمل مى كند. بى انجام و بى آغاز است. دچار فراموشى و غفلت و اشتباه نمى شود و به بازى و سرگرمى نمى پردازد. هيچ چيز، مانع اراده او نمى شود. داورى اش پاداش دادن است. فرمانش تحقّق يافتنى است. نه فرزندى زاييده است كه وارثِ او شود، نه زاييده شده است كه شريك داشته باشد و نه كسى همتاى اوست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">332.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إِنَّ اليَهودَ سَأَلوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالوا: اِنسِب لَنا رَبَّكَ. فَلَبِثَ ثَلاثا لا يُجيبُهُم، ثُمَّ نَزَلَت: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» إِلى آخِرِها.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص91 ح1، التوحيد: ص93 ح8 كلاهما عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج3 ص220 ح9؛ سنن الترمذي: ج5 ص451 ح3364، مسند ابن حنبل: ج8 ص44 ح21277، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص589 ح3987 وكلّها عن اُبيّ بن كعب وفيها «المشركين» بدل «اليهود» وليس فيها «فلبث ثلاثا لا يجيبهم».</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">332.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: يهود به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتند: پروردگارت را براى ما وصف كن. ايشان، سه روز درنگ كرد و پاسخشان نداد. سپس «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» تا آخرش نازل شد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">333.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن هشام بن سالم: دَخَلتُ عَلى أَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام فَقالَ لي: أتَنعَتُ اللّهَ؟ فَقُلتُ: نَعَم.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: هاتِ. فَقُلتُ: هُوَ السَّميعُ البَصيرُ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: هذِهِ صِفَةٌ يَشتَرِكُ فيهَا المَخلوقونَ! قُلتُ: فَكَيفَ تَنعَتُهُ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: هُوَ نُورٌ لا ظُلمَةَ فيهِ، وحَياةٌ لا مَوتَ فيهِ، وعِلمٌ لا جَهلَ فيهِ، وحَقٌّ لا باطِلَ فيهِ. فَخَرَجتُ مِن عِندِهِ، وأَنا أَعلَمُ النَّاسِ بِالتَّوحيدِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص146 ح14، بحار الأنوار: ج4 ص70 ح16.</span></ref>

<span dir="rtl">333.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از هشام بن سالم ـ: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم. به من فرمود: «آيا خدا را وصف مى كنى؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بگو».</span>

<span dir="rtl">گفتم: او شنوا و بيناست.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اين، وصفى است كه مخلوقات نيز در آن شريك اند!».</span>

<span dir="rtl">گفتم: پس چگونه وصفش مى كنى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «او نور بدون تاريكى، زندگى بدون مرگ، علم بدون جهل و حقّ بدون باطل است».</span>

<span dir="rtl">از نزد ايشان خارج شدم، در حالى كه داناترينِ مردم به توحيد بودم.</span>

<blockquote><span dir="rtl">334.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: إِنَّ اللّهَ المُبدِئُ الواحِدُ، الكائِنُ الأَوَّلُ، لَم يَزَل واحِدا لا شَيءَ مَعَهُ، فَردا لا ثانِيَ مَعَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص435 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص172 ح1 كلاهما عن الحسن بن محمّد النوفلي، تحف العقول: ص423 نحوه، بحار الأنوار: ج10 ص313 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">334.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: خداوند، آغازگر و يگانه است. موجود نخستين است. از ازل، يكى بوده و چيزى با او نبوده است. فرد است و دومى ندارد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">335.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عبد العزيز بن المهتدي: سَأَلتُ الرِّضا عليه السلام عَنِ التَّوحيدِ، فَقالَ: كُلُّ مَن قَرَأَ: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» وآمَنَ بِها فَقَد عَرَفَ التَّوحيدَ. قُلتُ: كَيفَ يَقرَؤُها؟ قالَ: كَما يَقرَؤُهَا النَّاسُ. وزادَ فيهِ: كَذلِكَ اللّهُ رَبّي، كَذلِكَ اللّهُ رَبّي.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص91 ح4، التوحيد: ص284 ح3، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص133 ح30، مشكاة الأنوار: ص39 ح9 وقد كرّر في كلّها «كذلك اللّه ربّي» ثلاثا، بحار الأنوار: ج3 ص268 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">335.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از عبد العزيز بن مهتدى ـ: از امام رضا عليه السلام در باره توحيد پرسيدم. فرمود: «هر كس سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را بخواند و به آن باور آورد، توحيد را شناخته است».</span>

<span dir="rtl">گفتم: چگونه آن را بخواند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «همان گونه كه مردم آن را مى خوانند» و اين جمله را بدان افزود: «چنين است پروردگارم؛ چنين است پروردگارم».</span>

<blockquote><span dir="rtl">336.</span> <span dir="rtl">الكافي عن الفتح بن يزيد الجرجاني عَن أبي الحَسن عليه السلام</span> <ref><span dir="rtl">المراد بأبي الحسن عليه السلام هنا الثاني على ما صرّح به الصدوق، ويحتمل الثالث كما في كشف الغمّة (هامش المصدر). وذكر السيّد الخوئي رحمه الله في معجم رجال الحديث (ج 13 ص246) الفتح بن يزيد الجرجاني واعتبره من أصحاب الإمام الرضا والإمام الهادي عليهماالسلام، وبقرينة إقامته في مشهد الرضا عليه السلام وكون أكثر رواياته عنه عليه السلام؛ احتمل أنّ المراد من أبي الحسن في رواياته على نحو الإطلاق هو الإمام الرضا عليه السلام.</span></ref> <span dir="rtl">قالَ ـ لَمّا سَمِعَ كلامَهُ فِي التَّوحيدِ ـ: الكافي عن الفتح بن يزيد الجرجاني عَن أبي الحَسن عليه السلام</span> <ref><span dir="rtl">المراد بأبي الحسن عليه السلام هنا الثاني على ما صرّح به الصدوق، ويحتمل الثالث كما في كشف الغمّة (هامش المصدر). وذكر السيّد الخوئي رحمه الله في معجم رجال الحديث (ج 13 ص246) الفتح بن يزيد الجرجاني واعتبره من أصحاب الإمام الرضا والإمام الهادي عليهماالسلام، وبقرينة إقامته في مشهد الرضا عليه السلام وكون أكثر رواياته عنه عليه السلام؛ احتمل أنّ المراد من أبي الحسن في رواياته على نحو الإطلاق هو الإمام الرضا عليه السلام.</span></ref> <span dir="rtl">قالَ لكِنَّكَ قُلتَ: الأَحَدُ، الصَّمَدُ. وقُلتَ: لا يُشبِهُهُ شَيءٌ، وَاللّهُ واحِدٌ وَالإِنسانُ واحِدٌ، أَلَيسَ قَد تَشابَهَتِ الوَحدانِيَّةُ؟!</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: يا فَتحُ، أَحَلتَ</span> <ref><span dir="rtl">أحال الرجل: أتى بالمحال وتكلّم به (لسان العرب: ج11 ص186 «حول»).</span></ref> <span dir="rtl">ثَبَّتَكَ اللّهُ، إِنَّمَا التَّشبيهُ فِي المَعاني، فَأَمّا فِي الأَسماءِ فَهِيَ واحِدَةٌ، وهِيَ دالَّةٌ عَلَى المُسَمّى.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص119 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص127 ح23، التوحيد: ص185 ح1 وص 62 ح18 نحوه، بحارالأنوار: ج4 ص173 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">336.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از فتح بن يزيد جرجانى، پس از آن كه سخن امام رضا عليه السلام را در باره توحيد شنيد ـ: گفتم: امّا گفتى: «او يكتا و بى نياز است» و گفتى: «چيزى همانند او نيست»، در حالى كه خدا واحد است و انسان هم واحد است.</span> <ref><span dir="rtl">انسانِ واحد نيز گفته مى شود.</span></ref> <span dir="rtl">آيا در واحد بودن، شباهت (اشتراك) ندارند؟</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام فرمود: «اى فتح! سخن نامعقول مى گويى. خداوند، تو را ثابت قدم بدارد! تشبيه [كه ما آن را نفى مى كنيم] در معانى است؛ امّا نام، در مورد همه يكى است و دلالت بر مسمّا دارد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">337.</span> <span dir="rtl">الإمام الجواد عليه السلام: ما سِوَى الواحِدِ مُتَجَزِّئٌ، وَاللّهُ واحِدٌ لا مُتَجَزِّئٌ ولا مُتَوَهَّمٌ بِالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ، وكُلُّ مُتَجَزِّىً أَو مُتَوَهَّمٍ بِالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ فَهُوَ مَخلوقٌ دالٌّ عَلى خالِقٍ لَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص116 ح7، التوحيد: ص193 ح7، الاحتجاج: ج2 ص468 ح321 كلّها عن أبي هاشم الجعفري، بحارالأنوار: ج4 ص153 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">337.</span> <span dir="rtl">امام جواد عليه السلام: هر چيز بجز واحد، تجزيه پذير است و خدا، واحد است و نه تجزيه مى پذيرد و نه كم و زياد، در باره او تصوّر مى شود. هر تجزيه پذيرى يا هر چيزى كه كم و زيادى در باره اش تصوّر شود، مخلوق است و نشان مى دهد كه خالقى دارد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">338.</span> <span dir="rtl">الكافي عن أبي هاشم الجعفري: سَأَلتُ أَبا جَعفَرٍ الثّانِيَ عليه السلام: ما مَعنَى الواحِدِ؟ فَقالَ: إِجماعُ الأَلسُنِ عَلَيهِ بِالوَحدانِيَّةِ؛ كَقَولِهِ تَعالى: «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ »</span> <ref><span dir="rtl">الزخرف: 87.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص118 ح12، التوحيد: ص83 ح2 وص 82 ح1 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج3 ص208 ح4.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">338.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از ابو هاشم جعفرى ـ: از امام جواد عليه السلام پرسيدم: معناى يكتا [در باره خدا] چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «هم سخنىِ زبان ها بر يكتايى او، چنان كه خودش مى فرمايد: «و اگر از ايشان بپرسى كه چه كسى آنان را آفريده است، هر آينه مى گويند: خدا» ».</span>

<span id="ـ-3-المذهب-الحق-في-التوحيد"></span>
==== <span dir="rtl">2 / 1 ـ 3: المَذهَبُ الحَقُّ فِي التَّوحيدِ</span> ====

<span dir="rtl">2 / 1 ـ 3: عقيده درست در باره توحيد</span>

<blockquote><span dir="rtl">339.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: النّاسُ فِي التَّوحيدِ عَلى ثَلاثَةِ أَوجُهٍ: مُثبِتٌ ونافٍ ومُشَبِّهٌ؛ فَالنافي مُبطِلٌ، وَالمُثبِتُ مُؤمِنٌ، وَالمُشَبِّهُ مُشرِكٌ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص370، عوالي اللآلي: ج1 ص304 ح3 عنهم عليهم السلام، بحار الأنوار: ج78 ص253 ح115.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">339.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: مردم در توحيد، بر سه گونه اند: اثبات كننده، نفى كننده، و تشبيه كننده. نفى كننده، بر باطل است، اثبات كننده، مؤمن است و تشبيه كننده، مشرك.</span>

<blockquote><span dir="rtl">340.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في كِتابِهِ لِعَبدِ الرَّحيمِ القَصيرِ ـ: سَأَلتَ ـ رَحِمَكَ اللّهُ ـ عَنِ التَّوحيدِ وما ذَهَبَ إِلَيهِ مَن قِبَلَكَ، فَتَعالَى اللّهُ الَّذي لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَّميعُ البَصيرُ، تَعالى عَمّا يَصِفُهُ الواصِفونَ المُشَبِّهونَ اللّهَ بِخَلقِهِ، المُفتَرونَ عَلَى اللّهِ!</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَاعلَم ـ رَحِمَكَ اللّهُ ـ أَنَّ المَذهَبَ الصَّحيحَ فِي التَّوحيدِ ما نَزَلَ بِهِ القُرآنُ مِن صِفاتِ اللّهِ ـ جَلَّ وعَزَّ ـ، فَانفِ عَنِ اللّهِ تَعالَى البُطلانَ وَالتَّشبيهَ، فَلا نَفيَ ولا تَشبيهَ، هُوَ اللّهُ الثّابِتُ المَوجودُ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَصِفُهُ الواصِفونَ، ولا تَعدُوا القُرآنَ فَتَضِلّوا بَعدَ البَيانِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص100 ح1، التوحيد: ص102 ح15 و ص228 ح7 كلّها عن عبدالرحيم القصير، بحار الأنوار: ج3 ص261 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">340.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در نامه اش به عبد الرحيم قصير ـ: خدايت رحمت كناد! از توحيد و عقيده اى كه كسانى از مردم ديار تو (عراق) در اين باره دارند، پرسيده اى. [بدان كه] خداوند متعال، هيچ شبيهى ندارد و او شنوا و بيناست. برتر از آن چيزى است كه وصف كنندگان مى گويند و او را به مخلوقش همانند مى كنند و به خدا افترا مى زنند.</span>

<span dir="rtl">رحمت خدا بر تو باد! بدان كه عقيده درست در باب توحيد، همان است كه قرآن در باره صفات خداوند عز و جل فرموده است. پس، نفى و تشبيه را از خداوند، به كنار بنه؛ زيرا نه نفى درست است، نه تشبيه؛ [بلكه] اوست خداوند ثابت و موجود. خدا از آنچه وصف كنندگان در وصفش گويند، برتر است. از قرآن، فراتر نرويد كه پس از روشن شدن حق، گم راه مى شويد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">341.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن محمّد بن عيسى بن عبيد: قال لي أَبُو الحَسَنِ عليه السلام: ما تَقولُ إِذا قيلَ لَكَ: أَخبِرني عَنِ اللّهِ عز و جل شَيءٌ هُوَ أَم لا؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: فَقُلتُ لَهُ: قَد أَثبَتَ اللّهُ عز و جل نَفسَهُ شَيئا، حَيثُ يَقولُ: «قُلْ أَىُّ شَىْ ءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ»،</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 19.</span></ref> <span dir="rtl">فَأَقولُ: إِنَّهُ شَيءٌ لا كَالأَشياءِ؛ إِذ في نَفيِ الشَّيئِيَّةِ عَنهُ إِبطالُهُ ونَفيُهُ.</span>

<span dir="rtl">قالَ لي: صَدَقتَ وأَصَبتَ، ثُمَّ قالَ لِيَ الرِّضا عليه السلام: لِلنَّاسِ فِي التَّوحيدِ ثَلاثَةُ مَذاهِبَ: نَفيٌ، وتَشبيهٌ، وإِثباتٌ بِغَيرِ تَشبيهٍ. فَمَذهَبُ النَّفيِ لا يَجوزُ، ومَذهَبُ التَّشبيهِ لا يَجوزُ؛ لِأَنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ لا يُشبِهُهُ شَيءٌ، وَالسَّبيلُ فِي الطَّريقَةِ الثّالِثَةِ إِثباتٌ بِلا تَشبيهٍ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص107 ح8، تفسير العيّاشي: ج1 ص356 ح11 عن هشام المشرقي نحوه، بحار الأنوار: ج3 ص262 ح19 وراجع: التوحيد: ص101 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">341.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از محمّد بن عيسى بن عبيد ـ: امام رضا عليه السلام به من فرمود: «اگر كسى به تو بگويد: به من بگو آيا خداوند عز و جل شى ء (چيز) است يا نه؟ تو چه مى گويى؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: خداوند عز و جل، خود از خويشتن به عنوان «شى ء» ياد كرده است، آن جا كه مى فرمايد: «بگو: گواهىِ كدام شى ء، بزرگ تر است؟ بگو: خدا ميان من و شما گواه است». بنا بر اين، مى گويم: او شى ء است؛ امّا نه چون ديگر اشيا؛ زيرا نفى شيئيت از او، مستلزم ابطال و نفى اوست.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «راست گفتى و درست رفتى».</span>

<span dir="rtl">سپس به من فرمود: «مردم، در باره توحيد بر سه عقيده اند: نفى (تعطيل)، تشبيه و اثبات بدون تشبيه. عقيده نفى، روا نيست. عقيده تشبيه هم روا نيست؛ چرا كه هيچ چيز مانند خداوند ـ تبارك و تعالى ـ نيست. راه درست، عقيده سوم است؛ يعنى اثبات بدون تشبيه.</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه): ج4 ص21 (ما يجب في معرفة صفات اللّه عز و جل / الخروج من حدّ التشبيه والتعطيل).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج5 ص253 (خداشناسى / بايسته ها در شناختن صفات خدا / بيرون آمدن از مرز تشبيه و تعطيل).</span>

<span id="ـ-4-التوحيد-الخالص"></span>
==== <span dir="rtl">2 / 1 ـ 4: التَّوحيدُ الخالِصُ</span> ====

<span dir="rtl">2 / 1 ـ 4: توحيد ناب</span>

<blockquote><span dir="rtl">342.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أَوَّلُ الدّينِ مَعرِفَتُهُ، وكَمالُ مَعرِفَتِهِ التَّصديقُ بِهِ، وكَمالُ التَّصديقِ بِهِ تَوحيدُهُ، وكَمالُ تَوحيدِهِ الإِخلاصُ لَهُ، وكَمالُ الإِخلاصِ لَهُ نَفيُ الصِّفاتِ عَنهُ؛ لِشَهادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّها غَيرُ المَوصوفِ، وشَهادَةِ كُلِّ مَوصوفٍ أَنَّهُ غَيرُ الصِّفَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 1، الاحتجاج: ج1 ص473 ح113، عوالي اللآلي: ج4 ص126 ح215 وليس فيه ذيله من «لشهادة...»، بحار الأنوار: ج4 ص247 ح5.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">342.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: سرآغاز دين، شناخت خداست و كمال شناخت او، باور كردن اوست و كمال باور كردنش، يگانه دانستن اوست و كمال يگانه دانستنش، خالص شمردن اوست و كمال خالص شمردن، نفى صفات از اوست؛ زيرا هر صفتى گواهى مى دهد كه غير موصوف است و هر موصوفى گواهى مى دهد كه غير صفت است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">343.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: اللّهُ غايَةُ مَن غَيّاهُ، وَالمُغَيّى</span> <ref><span dir="rtl">التغيية: جعل الشيء غاية للسلوك والحركة، والغاية لابدّ أن تقع في الذهن ابتداء السلوك حتّى تكون باعثة له، فمعنى الكلام أنّ اللّه تعالى يصحّ أن يجعله الإنسان غايةً لسلوكه الإنساني، ولكن المغيّى، أي الّذي يقع في الذهن قبل السلوك غير اللّه الّذي هو غاية موصول بها بعد السلوك؛ لأنّ ما هو واقع في الذهن محدود، واللّه تعالى وصف نفسه بغير محدوديّة، فالذاكر اللّه الّذي هو مفهوم واقع في ذكرك وذهنك ويوجب توجّهك وسلوكك إلى اللّه تعالى غير اللّه الّذي هو مصداق تامّ حقيقي لهذا المفهوم، وموصل وموصول لك في سلوكك إليه، فإذا كان هذا المفهوم غير اللّه فأسماؤه الّتي تحكي عن هذه المفاهيم غير اللّه بطريق أولى، بل هي مضافة إليه إضافة ما، فما ذهب إليه قوم من اتّحاد الاسم والمعنى باطل (هامش المصدر).</span></ref> <span dir="rtl">غَيرُ الغايَةِ، تَوَحَّدَ بِالرُّبوبِيَّةِ، ووَصَفَ نَفسَهُ بِغَيرِ مَحدودِيَّةٍ، فَالذّاكِرُ اللّهَ غَيرُ اللّهِ، وَاللّهُ غَيرُ أَسمائِهِ، وكُلُّ شَيءٍ وَقَعَ عَليهِ اسمُ شَيءٍ سِواهُ فَهُوَ مَخلوقٌ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">أَلا تَرى إِلى قَولِهِ: «العِزَّةُ للّهِ، العَظَمَةُ للّهِ» وقالَ: «وَلِلَّهِ الأَْسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 180.</span></ref> <span dir="rtl">وقالَ: «قُلِ ادْعُواْ اللَّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»</span> <ref><span dir="rtl">الإسراء: 110.</span></ref> <span dir="rtl">فَالأَسماءُ مُضافَةٌ إِلَيهِ، وهُوَ التَّوحيدُ الخالِصُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص58 ح16، بحار الأنوار: ج4 ص160 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">343.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خدا، غايت كسى است كه آن را غايت قرار مى دهد، و مغيّا،</span> <ref><span dir="rtl">واژه «تغييه» كه در متن عربى حديث آمده است، يعنى: چيزى را غايت و هدفِ پيمودن راه و حركت، قرار دادن. غايت يا هدف (علّت غايى) بايد در ابتداى سلوك در ذهن قرار گيرد تا باعث سلوك و حركت گردد. با اين بيان، معناى سخن امام عليه السلام اين است كه انسان، مى تواند خداوند متعال را غايتِ سلوك انسانى خويش قرار دهد؛ امّا مغيّا، يعنى آنچه پيش از سلوك در ذهن قرار مى گيرد (علّت غايى)، غير از ذات خداست كه غايت و هدفى است كه در پايان سلوك به آن مى رسند؛ چرا كه آنچه در ذهن است، محدود است، در حالى كه خداوند متعال، خود را به نامحدودى و بى كرانگى وصف كرده است. پس، مفهوم خدا كه در خاطر و ذهن توست و موجب مى گردد كه توجّه و سلوك تو به سوى خداوند متعال باشد، غير از ذات خداست كه مصداق نام و حقيقى اين مفهوم است و در سلوك به سوى او به وى متّصل مى شوى. حال، هر گاه اين مفهوم، غير ذات خدا باشد، پس نام هايش ـ كه حاكى از اين مفاهيم هستند ـ، به طريق اُولى غير ذات خدايند؛ بلكه به نحوى، مضاف به او هستند. پس عقيده برخى در خصوص اتّحاد نام و معنا باطل است (التوحيد: ص58 پانوشت محقّق).</span></ref> <span dir="rtl">غير از غايت است. خداوند، در پروردگارى، يكتاست و خويشتن را به نامحدودى وصف كرده است. پس ياد كننده خدا، غير از خداست و خدا، غير از نام هايش است، و جز خداوند، هر چيزى كه نام «چيز» بر او اطلاق شود، آن چيز، مخلوق است.</span>

<span dir="rtl">آيا نمى بينى كه خداوند مى فرمايد: «و عزّت، از آنِ خداست؛ بزرگى از آن خداست» و فرموده است: «و نام هاى نيكو از آنِ خداست. پس او را به اين نام ها بخوانيد» و فرموده است: «بگو: خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد. هر كدام را بخوانيد، براى او نام هاى نيكوتر است»؟ پس، نام ها مضاف به او هستند، و اين است توحيد ناب.</span>

<blockquote><span dir="rtl">344.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اِسمُ اللّهِ غَيرُ اللّهِ، وكُلُّ شَيءٍ وَقَعَ عَلَيهِ اِسمُ شَيءٍ فَهُوَ مَخلوقٌ ما خَلا اللّهَ، فَأَمّا ما عَبَّرَتِ الأَلسُنُ عَنهُ أَو عَمِلَتِ الأَيدي فيهِ فَهُوَ مَخلوقٌ، وَاللّهُ غايَةُ مَن غاياهُ، وَالمُغيّى غَيرُ الغايَةِ، وَالغايَةُ مَوصوفَةٌ، وكُلُّ مَوصوفٍ مَصنوعٌ، وصانِعُ الأَشياءِ غَيرُ مَوصوفٍ بِحَدٍّ مُسَمّىً، لَم يَتَكَوَّن فَتُعرَفَ كَينونَتُهُ بِصُنعِ غَيرِهِ، ولَم يَتَناهَ إِلى غايَةٍ إِلّا كانَت غَيرَهُ، لا يَذِلُّ مَن فَهِمَ هذَا الحُكمَ أَبَدا، وهُوَ التَّوحيدُ الخالِصُ، فَاعتَقِدوهُ وصَدِّقوهُ وتَفَهَّموهُ بِإِذنِ اللّهِ عز و جل.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">ومَن زَعَمَ أَنَّهُ يَعرِفُ اللّهَ بِحِجابٍ أَو بِصورَةٍ أَو بِمِثالٍ فَهُوَ مُشرِكٌ؛ لِأَنَّ الحِجابَ وَالمِثالَ وَالصّورَةَ غَيرُهُ، وإِنَّما هُوَ واحِدٌ مُوَحَّدٌ، فَكَيفَ يُوَحِّدُ مَن زَعَمَ أَنَّهُ عَرَفَهُ بِغَيرِهِ، إِنَّما عَرَفَ اللّهَ مَن عَرَفَهُ بِاللّهِ، فَمَن لَم يَعرِفهُ بِهِ فَلَيسَ يَعرِفُهُ، إِنَّما يَعرِفُ غَيرَهُ، وَاللّهُ خالِقُ الأَشياءِ لا مِن شَيءٍ. يُسَمّى بِأَسمائِهِ فَهُوَ غَيرُ أَسمائِهِ، وَالأَسماءُ غَيرُهُ، وَالمَوصوفُ غَيرُ الواصِفِ.</span>

<span dir="rtl">فَمَن زَعَمَ أَنَّهُ يُؤمِنُ بِما لا يَعرِفُ فَهُوَ ضالٌّ عَنِ المَعرِفَةِ. لا يُدرِكُ مَخلوقٌ شَيئا إِلّا بِاللّهِ، ولا تُدرَكُ مَعرِفَةُ اللّهِ إِلّا بِاللّهِ، وَاللّهُ خِلوٌ مِن خَلقِهِ، وخَلقُهُ خِلوٌ مِنهُ. إِذا أَرادَ اللّهُ شَيئا كانَ كَما أَرادَ بِأَمرِهِ مِن غَيرِ نُطقٍ، لا مَلجَأَ لِعِبادِهِ مِمّا قَضى، ولا حُجَّةَ لَهُم فيمَا ارتَضى، لَم يَقدِروا عَلى عَمَلٍ ولا مُعالَجَةٍ مِمّا أَحدَثَ في أَبدانِهِمُ المَخلوقَةِ إِلّا بِرَبِّهِم، فَمَن زَعَمَ أَنَّهُ يَقوى عَلى عَمَلٍ لَم يُرِدهُ اللّهُ عز و جل فَقَد زَعَمَ أَنَّ إِرادَتَهُ تَغلِبُ إِرادَةَ اللّهِ، تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ</span> <ref><span dir="rtl">قال الصدوق قدس سره: معنى ذلك أنّ من زعم أنّه يقوى على عملٍ لم يرده اللّه أن يقوّيه عليه، فقد زعم أنّ إرادته تغلب إرادة اللّه، تبارك اللّه ربّ العالمين (المصدر).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص142 ح7 وص 192 ح6، الكافي: ج1 ص113 ح4 وفيهما صدره إلى «والأسماء غيره» وكلّها عن عبدالأعلى، بحار الأنوار: ج4 ص160 ح6.</span></ref>

<span dir="rtl">344.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: نام خدا، غير ذات خداست. هر چيزى كه نام (لفظ) «چيز» بر آن اطلاق شود، آن چيز، مخلوق است. بجز خداوند، آنچه زبان ها از آن تعبير كنند يا دست ها در آن عمل كنند،</span> <ref><span dir="rtl">به لفظ آيد يا نوشته شود. وجود لفظى و وجود كتبى.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">آن، مخلوق است و خدا، غايت كسى است كه آن را غايت قرار دهد و مغيّا، غير از غايت است. غايت، موصوف است و هر موصوفى، مصنوع است و سازنده اشيا، با هيچ حدّى</span> <ref><span dir="rtl">منظور، حدود جسمانى يا صفات امكانى يا حدود عقلى است.</span></ref> <span dir="rtl">وصف نمى شود و ساخته نشده است كه در نتيجه، وجودش به ساخت غيرش شناخته شود، و به هيچ غايتى نمى انجامد، مگر اين كه آن غايت، غير او باشد. هركه اين حكمت (قاعده) را بفهمد، هرگز خوار نمى گردد. اين است توحيد ناب. پس بدان معتقد شويد و تصديقش كنيد و به خواست خدا، آن را بفهميد.</span>

<span dir="rtl">و هركس معتقد باشد كه خدا را به واسطه حجابى (اسمى) يا صورتى يا مثال و مانندى مى شناسد، او مشرك است؛ زيرا حجاب و مثال و مانند و صورت، غير خداست، در حالى كه خداوند، يكتا و يگانه است. پس چگونه كسى كه معتقد است او را به غيرش شناخته، موحّد است؟! خدا را، در حقيقت، كسى شناخته كه او را به خودش بشناسد. پس هركه او را به خودش نشناخته، او را نمى شناسد؛ بلكه غير او را مى شناسد [و خيال مى كند كه خدا را شناخته است و خدا كه آفريننده چيزهاست، نه از چيزى] بلكه از ناچيز]، به نام هاى خويش ناميده مى شود. بنا بر اين، او غير نام هايش است و نام ها غير از او هستند و وصف شده، غير از وصف كننده است.</span>

<span dir="rtl">پس هركس معتقد باشد كه به چيزى ايمان دارد كه نمى شناسد، از [طريق صحيح] معرفت، منحرف است. هيچ مخلوقى، چيزى را ادراك نمى كند، مگر به واسطه خدا، و شناخت خدا هم به دست نمى آيد، مگر به واسطه خدا، و خدا از خلقش عارى است و خلقش از او عارى اند. هر گاه خدا چيزى را اراده كند، آن چيز، همان گونه كه او اراده كرده است، به فرمان بدون گفتار او تحقّق مى يابد. بندگانش را از قضاى او پناه و گريزى نيست، و نه در آنچه [برايشان] پسنديده، حجّتى است. نسبت به آنچه خداوند در بدن هاى مخلوقشان پديد آورده است، قادر به هيچ كار و چاره اى نيستند، مگر به كمك پروردگارشان. پس هركس معتقد باشد كه مى تواند كارى انجام دهد كه خداوند عز و جل آن را نخواسته است، هر آينه، معتقد شده است كه اراده او بر اراده خداوند غالب مى آيد.</span> <ref><span dir="rtl">شيخ صدوق رحمه الله مى گويد: معناى اين جمله، آن است كه هر كس قائل باشد كه مى تواند كارى را انجام دهد كه خدا نخواسته است او را بر آن كار، توانايى بخشد، در واقع، معتقد شده است كه اراده او بر اراده خداوند، چيره مى آيد (التوحيد: ص142).</span></ref> <span dir="rtl">بلندمرتبه است خدا كه خداوندگارِ جهان هاست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">345.</span> <span dir="rtl">الإمام الجواد عليه السلام: الحَمدُ للّهِِ إِقرارا بِنِعمَتِهِ، ولا إِلهَ إِلَا اللّهُ إِخلاصا لِوَحدانِيَّتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج2 ص472 ح322، إعلام الورى: ج2 ص103، روضة الواعظين: ص263 كلّها عن الريّان بن شبيب، المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص382 عن ريّان بن شبيب ويحيى الزّيات وغيرهما، بحار الأنوار: ج50 ص76 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">345.</span> <span dir="rtl">امام جواد عليه السلام: خدا را سپاس مى گويم، براى اقرار به نعمت او و از سرِ اخلاص به يگانگى او «لا إله إلّا اللّه » مى گويم.</span>

<span id="ـ-5-ما-يمتنع-في-التوحيد"></span>
==== <span dir="rtl">2 / 1 ـ 5: ما يَمتَنِعُ فِي التَّوحيدِ</span> ====

<span dir="rtl">2 / 1 ـ 5: ناشدنى ها و نابايسته ها در توحيد</span>

<blockquote><span dir="rtl">346.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: ما وَحَّدَهُ مَن كَيَّفَهُ، ولا حَقيقَتَهُ أَصابَ مَن مَثَّلَهُ، ولا إِيّاهُ عَنى مَن شَبَّهَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 186، بحار الأنوار: ج77 ص310 ح14.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">346.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خدا را يگانه ندانسته است كسى كه براى او چگونگى بداند و به حقيقت او نرسيده است، كسى كه مانندش كند و آهنگ او نكرده است، كسى كه تشبيهش نمايد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">347.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: دَليلُهُ آياتُهُ، ووُجودُهُ إِثباتُهُ، ومَعرِفَتُهُ تَوحيدُهُ، وتَوحيدُهُ تَمييزُهُ مِن خَلقِهِ، وحُكمُ التَّمييزِ بَينونَةُ صِفَةٍ لا بَينونَةُ عُزلَةٍ، إِنَّهُ رَبٌّ خالِقٌ غَيرُ مَربوبٍ مَخلوقٍ، كُلَّما يُتَصَوَّرُ فَهُوَ بِخِلافِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص475 ح115، بحار الأنوار: ج4 ص253 ح7.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">347.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: دليل بر او، نشانه هاى اوست و وجود او، خود، اثبات كننده اوست و شناخت او، عبارت از يگانه دانستن اوست و يگانه دانستنش، متمايز ساختن او از خلق اوست و متمايز بودنش، عبارت از جدايى در ويژگى هاست، نه جدايىِ مكانى. او پروردگار و آفريدگار است، نه پروريده و آفريده. هرچه [به عنوان خدا] تصوّر شود، او جز آن است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">348.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَنِ التَّوحيدِ ـ: التَّوحيدُ أَلّا تَتَوَهَّمَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 470، خصائص الأئمّة: ص124، روضة الواعظين: ص48، أعلام الدين: ص318 عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج5 ص52 ح86.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">348.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در پاسخ سؤال از توحيد ـ: توحيد، آن است كه خدا را به وهم در نياورى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">349.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سَأَلَهُ رَجُلٌ أَنَ يَذكُرَ لَهُ مِنَ التَّوحيدِ ما يَسهَلُ الوُقوفُ عَلَيهِ ويَتَهَيَّأُ حِفظُهُ ـ: أَمَّا التَّوحيدُ فَأَلّا تُجَوِّزَ عَلى رَبِّكَ ما جازَ عَلَيكَ، وأَمَّا العَدلُ فَأَلّا تَنسِبَ إِلى خالِقِكَ ما لامَكَ عَلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص96 ح1، معاني الأخبار: ص11 ح2، مشكاة الأنوار: ص39 ح8، روضة الواعظين: ص48 وليس فيه صدره، بحار الأنوار: ج4 ص264 ح13.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">349.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ مردى كه از ايشان تقاضا كرد برايش از توحيد چيزى بگويد كه فهمش براى او آسان باشد و بتواند حفظش كند ـ: توحيد، آن است كه آنچه را در باره تو رواست، در باره پروردگارت روا ندانى و عدل، آن است كه آنچه را آفريدگارت تو را بر آن ملامت كرده، به او نسبت ندهى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">350.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: لَيسَ اللّهَ عَرَفَ مَن عَرَفَ بِالتَّشبيهِ ذاتَهُ، ولا إِيّاهُ وَحَّدَ مَنِ اكتَنَهَهُ، ولا حَقيقَتَهُ أَصابَ مَن مَثَّلَهُ، ولا بِهِ صَدَّقَ مَن نَهّاهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص35 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص150 ح51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي، الأمالي للمفيد: ص254 ح4 عن محمّد بن زيد الطبري، الأمالي للطوسي: ص22 ح28 عن محمّد بن يزيد الطبري وفيهما «ليس اللّه عبد من نعت ذاته» بدل «ليس اللّه عرف من عرف بالتشبيه ذاته»، بحار الأنوار: ج4 ص228 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">350.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: كسى كه خدا را با تشبيه كردن ذاتش بشناسد، در واقع، خدا را نشناخته است و كسى كه در صدد رسيدن به كُنه او برآيد، در حقيقت، او را يكتا ندانسته است و كسى كه برايش مانند بداند، به حقيقت او نرسيده است و كسى كه برايش نهايت بينگارد، او را تصديق نكرده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">351.</span> <span dir="rtl">الكافي عن أَبي الحسن عليه السلام: اللّهُ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ هُوَ واحِدٌ لا واحِدَ غَيرُهُ، لَا اختِلافَ فيهِ، ولا تَفاوُتَ، ولا زِيادَةَ، ولا نُقصانَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص119 ح1، التوحيد: ص62 ح18، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص128 ح23 كلّها عن الفتح بن يزيد الجرجاني، بحار الأنوار: ج4 ص173 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">351.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از امام رضا عليه السلام ـ: خدا ـ كه بزرگى اش بشكوه باد ـ يكتاست و يكتايى جز او نيست، و گوناگونى و تفاوت و فزونى و كاستى، در او راه ندارد.</span>

<span id="المرتبة-الثانية-التوحيد-في-الصفات"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 2: المرتبة الثّانية: التّوحيد في الصّفات</span> ===

<span dir="rtl">2 / 2: مرتبه دوم: توحيد در صفات</span>

<span dir="rtl">إنّ التّوحيد الصفاتيّ يعني نفي الصفات الزائدة عن الذات الإلهية، وهذا المطلب يلازم التّوحيد الذاتي؛ إذ على أساس التّوحيد الذاتي فإنّ اللّه تعالى غير مركّب من أجزاء، وقبول الصفات الزائدة على الذات يستلزم أنّ اللّه تعالى مركّب من الذات والصفات.</span>

<span dir="rtl">والتّوحيد الصفاتيّ يتعلّق بصفات الذات لا صفات الفعل. وبعبارة اُخرى: إنّ صفات الذات كالعلم والقدرة هي عين ذاته تعالى، أمّا صفات الفعل كالإرادة والكلام فهي من أفعاله تعالى، وهي حادثة.</span>

<span dir="rtl">لقد اعتبر بعض المحقّقين التّوحيد الصفاتيّ بمعنى توحيد اللّه سبحانه في الصفات الكمالية،</span> <ref><span dir="rtl">راجع: دانش نامه امام علي عليه السلام (بالفارسية): ج2 ص50 «توحيد صفاتي».</span></ref> <span dir="rtl">وهذا الرأي مفاد بعض الأحاديث، مثل:</span>

<span dir="rtl">كُلُّ عَزيزٍ غَيرَهُ ذَليلٌ، وكُلُّ قَوِيٍّ غَيرَهُ ضَعيفٌ، وكُلُّ مالِكٍ غَيرَهُ مَملوكٌ.…</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 65.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">وقد ذكرنا هذا المعنى للتوحيد الصفاتيّ والأحاديث المتعلّقة به في ذيل التّوحيد الذاتي.</span>

<span dir="rtl">توحيد صفاتى، يعنى نفى صفات زايد بر ذات از خداوند و اين مطلب، مُلازم با توحيد ذاتى است؛ زيرا بر اساس توحيد ذاتى، خداى متعال، مركّب از اجزا نيست و پذيرش صفات زايد بر ذات، مستلزم اعتقاد به مركّب بودن خداى متعال از ذات و صفات است.</span>

<span dir="rtl">توحيد صفاتى، متعلّق به صفات ذات است، نه صفات فعل. به سخن ديگر، صفات ذاتى، مانند علم و قدرت، عين ذات خداى متعال هستند؛ امّا صفات فعل، مانند اراده و كلام، از افعال او و حادث هستند.</span>

<span dir="rtl">برخى محقّقان، توحيد صفاتى را به معناى توحيد خداى سبحان در صفات كمالى گرفته اند</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه امام على عليه السلام، زير نظر على اكبر صادقى رشاد: ج2 ص50.</span></ref> <span dir="rtl">و اين نظر، برآمده از برخى احاديث است، مانند:</span>

<span dir="rtl">كُلُّ عَزيزٍ غَيرَهُ ذَليلٌ، و كُلُّ قَوِىٍّ غَيرَهُ ضَعيفٌ، و كُلُّ مالِكٍ غَيرَهُ مَملوكٌ.…</span> <ref><span dir="rtl">منظور، اين است كه غير خدا، عزّت و نيرومندى خود را از خدا مى گيرند و در حقيقت، عزيز و قوى نيستند و در برابر قوى تر از خود، شكست پذيرند، در حالى كه خدا، تنها وجود شكست ناپذير و مستقل و نيرومند است.</span></ref>

<span dir="rtl">هر عزيزى غير از او خوار، هر نيرومندى جز او ناتوان، و هر مالكى غير از او مملوك است.…</span>

<span dir="rtl">اين معنا از توحيد صفاتى و صفات متعلّق به آن را در ذيل «توحيد ذاتى» آورديم.</span>

<span id="ـ-1-صفات-الله-عز-و-جل-عين-ذاته"></span>
==== <span dir="rtl">2 / 2 ـ 1: صِفاتُ اللّهِ عز و جل عَينُ ذاتِهِ</span> ====

<span dir="rtl">2 / 2 ـ 1: صفات خدا، عين ذات اوست</span>

<blockquote><span dir="rtl">352.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ، وأَصلُ مَعرِفَتِهِ تَوحيدُهُ، ونِظامُ تَوحيدِهِ نَفيُ التَّشبيهِ عَنهُ، جَلَّ عَن أَن تَحُلَّهُ الصِّفاتُ؛ لِشَهادَةِ العُقولِ أَنَّ كُلَ مَن حَلَّتهُ الصِّفاتُ مَصنوعٌ، وشَهادَةِ العُقولِ أَنَّهُ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ صانِعٌ لَيسَ بِمَصنوعٍ. بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ، وبِالنَّظَرِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ. جَعَلَ الخَلقَ دَليلاً عَلَيهِ، فَكَشَفَ بِهِ عَن رُبوبِيَّتِهِ. هُوَ الواحِدُ الفَردُ في أَزَلِيَّتِهِ، لا شَريكَ لَهُ في إِلهِيَّتِهِ، ولا نِدَّ لَهُ في رُبوبِيَّتِهِ، بِمُضادَّتِهِ بَينَ الأَشياءِ المُتَضادَّةِ عُلِمَ أَن لا ضِدَّ لَهُ، وبِمُقارَنَتِهِ بَينَ الأُمورِ المُقتَرِنَةِ عُلِمَ أَن لا قَرينَ لَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الإرشاد: ج1 ص223 عن صالح بن كيسان، الاحتجاج: ج1 ص475 ح114 وفيه «نفي الصفات» بدل «نفي التشبيه»، بحار الأنوار: ج4 ص253 ح6.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">352.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آغاز بندگى خدا، شناخت اوست و اساس شناخت او، توحيد است و شيرازه توحيد، نفىِ همانند از اوست. او برتر از آن است كه محلّ صفات واقع شود؛ زيرا خِرَدها گواهى دهند كه هر موجودى كه محلّ صفات واقع شود، ساخته شده است و همين خِردها گواهى دهند كه او سازنده است، نه ساخته شده. از طريق ساخته هاى خدا، به وجود او راه بُرده مى شود و به واسطه خِردها، شناخت او حاصل مى آيد و با انديشيدن، حجّت او ثابت مى گردد. آفرينش را دليل بر وجود خويش قرار داد و به واسطه آن، از خداوندگارى خود، پرده برداشت. از ازل يكتا و تك بوده است، نه در الوهيّتش شريكى دارد و نه در ربوبيتش، همتايى. از تضاد افكندنش ميان چيزهاى متضاد، دانسته مى شود كه خود او را ضدّى نيست و از همانندى اى كه ميان چيزهاى همانند پديد آورده، دانسته مى شود كه خودِ او را همانندى نيست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">353.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: إِنَّ رَبّي ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ كانَ ولَم يَزَل حَيّا بِلا كَيفٍ، ولَم يَكُن لَهُ كانَ، ولا كانَ لِكَونِهِ كَونُ كَيفٍ، ولا كانَ لَهُ أَينٌ، ولا كانَ في شَيءٍ، ولا كانَ عَلى شَيءٍ، ولَا ابتَدَعَ لِمَكانِهِ مَكانا، ولا قَوِيَ بَعدَما كَوَّنَ الأَشياءَ، ولا كانَ ضَعيفا قَبلَ أَن يُكَوِّنَ شَيئا، ولا كانَ مُستَوحِشا قَبلَ أَن يَبتَدِعَ شَيئا، ولا يُشبِهُ شَيئا مَذكورا، ولا كانَ خِلوا مِنَ المُلكِ قَبلَ إِنشائِهِ، ولا يَكونُ مِنهُ خِلوا بَعدَ ذَهابِهِ، لَم يَزَل حَيّا بِلا حَياةٍ، ومَلِكا قادِرا قَبلَ أَن يُنشِئَ شَيئا، ومَلِكا جَبّارا بَعدَ إِنشائِهِ لِلكَونِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَلَيسَ لِكَونِهِ كَيفٌ، ولا لَه أَينٌ، ولا لَهُ حَدٌّ، ولا يُعرَفُ بِشَيءٍ يُشبِهُهُ، ولا يَهرَمُ لِطولِ البَقاءِ، ولا يَصعَقُ لِشَيءٍ، بَل لِخَوفِهِ تَصعَقُ الأَشياءُ كُلُّها، كانَ حَيّا بِلا حَياةٍ حادِثَةٍ، ولا كَونٍ مَوصوفٍ، ولا كَيفٍ مَحدودٍ، ولا أَينٍ مَوقوفٍ عَلَيهِ، ولا مَكانٍ جاوَرَ شَيئا، بَل حَيٌّ يُعرَفُ، ومَلِكٌ لَم يَزَل، لَهُ القُدرَةُ وَالمُلكُ، أَنشَأَ ما شاءَ حينَ شاءَ بِمَشيئَتِهِ، لا يُحَدُّ ولا يُبَعَّضُ ولا يَفنى، كانَ أَوَّلاً بِلا كَيفٍ، ويَكونُ آخِرا بِلا أَينٍ، وكُلُّ شَيءٍ هالِكٌ إِلّا وَجهَهُ، لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص88 ح3 عن أبي بصير، التوحيد: ص141 ح6 عن عبدالأعلى عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه، بحارالأنوار: ج4 ص298 ح27.</span></ref>

<span dir="rtl">353.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: پروردگار من ـ تبارك و تعالى ـ هميشگى است؛ زنده اى كه حياتش ذاتىِ اوست. براى او زمانى قابل تصوّر نيست و موجود بودنش بدون چگونگى است. مكانى ندارد و در چيزى و بر چيزى نيست و براى خود، جايى پديد نياورد و پس از به وجود آوردن اشيا، نيرومند نشد و پيش از آفريدن آنها نيز ناتوان نبود و پيش از پديد آوردن آنها از تنهايى واهمه نداشت. به هيچ چيزى كه به خاطر آيد، شبيه نيست و پيش از پديد آوردن هستى، از آن تهى نبود و پس از رفتن آن نيز تهى نخواهد بود. هميشه زنده است بدون جان، و فرمان روايى توانا پيش از آن كه چيزى بيافريند، و فرمان روايى چيره پس از آفرينش هستى.</span>

<span dir="rtl">هستى او، چيستى و جا و مرز ندارد و شبيهى براى آن، شناخته نمى شود و از درازاى ماندن، فرسوده نمى شود و مدهوش چيزى نمى شود؛ بلكه همه چيز از بيم او مدهوش مى شود. زنده است؛ امّا نه به دميدن جان جديد. هستى او به وصف نمى آيد و چگونگى نمى يابد و در جايى نمى گنجد و در كنار چيزى جاى نمى گيرد؛ بلكه زنده اى شناخته شده و فرمان روايى هماره نيرومند و فرمان فرماست. هر چه بخواهد، همان گاه كه بخواهد، پديد مى آورد، حد نمى پذيرد و تجزيه ناپذير است و فنا نمى گيرد. اوّل بوده، بدون چگونگى و آخر خواهد بود، بدون مكان، و هر چيز تباه خواهد شد، جز وجه او. آفرينش و كار به دست اوست. خجسته است خداوند، پروردگار جهانيان.</span>

<blockquote><span dir="rtl">354.</span> <span dir="rtl">الكافي عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ـ في صِفَةِ القَديمِ ـ: قالَ عليه السلام: إِنَّهُ واحِدٌ، صَمَدٌ، أَحَدِيُّ المَعنى، لَيسَ بِمَعانٍ كَثيرَةٍ مُختَلِفَةٍ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، يَزعُمُ قَومٌ مِن أَهلِ العِراقِ أَنَّهُ يَسمَعُ بِغَيرِ الَّذي يُبصِرُ، ويُبصِرُ بِغَيرِ الَّذي يَسمَعُ!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: كَذَبوا وأَلحَدوا وشَبَّهوا، تَعالَى اللّهُ عَن ذلِكَ، إِنَّهُ سَميعٌ بَصيرٌ، يَسمَعُ بِما يُبصِرُ، ويُبصِرُ بِما يَسمَعُ.</span>

<span dir="rtl">قُلتُ: يَزعُمونَ أَنَّهُ بَصيرٌ عَلى ما يَعقِلونَهُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: تَعالَى اللّهُ! إِنَّما يُعقَلُ ماكانَ بِصِفَةِ المَخلوقِ، ولَيسَ اللّهُ كَذلِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص108 ح1، التوحيد: ص144 ح9، الاحتجاج: ج2 ص167 ح196 نحوه، بحارالأنوار: ج4 ص69 ح14.</span></ref>

<span dir="rtl">354.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از محمّد بن مسلم ـ: امام باقر عليه السلام در باره صفت «قديم» خداوند فرمود: «او يكتا و بى نياز است. تك معناست. معانى فراوان و گونه گون ندارد».</span>

<span dir="rtl">گفتم: فدايت شوم! گروهى از عراقيان معتقدند كه او مى شنود با ابزارى غير از آنچه مى بيند، و مى بيند با ابزارى غير از آنچه مى شنود.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «نادرست مى گويند و بيراهه رفته اند و تشبيه كرده اند. خداوند، برتر از اين چيزهاست. او شنوا و بيناست. با همان چيزى كه مى بيند، مى شنود و با همان چيزى كه مى شنود، مى بيند».</span>

<span dir="rtl">گفتم: آنها عقيده دارند كه خدا بيناست، به همان معنايى كه آنها [از بينايى] مى فهمند.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «منزّه است خدا! در حقيقت، چيزى تعقّل مى شود كه ويژگى مخلوق را داشته باشد، و خدا چنين نيست».</span>

<blockquote><span dir="rtl">355.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: أَوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ، وأَصلُ مَعرِفَةِ اللّهِ تَوحيدُهُ، ونِظامُ تَوحيدِ اللّهِ نَفيُ الصِّفاتِ عَنهُ؛ لِشَهادَةِ العُقولِ أَنَّ كُلَّ صِفَةٍ ومَوصوفٍ مَخلوقٌ، وشَهادَةِ كُلِّ مَخلوقٍ أَنَّ لَهُ خالِقا لَيسَ بِصِفَةٍ ولا مَوصوفٍ، وشَهادَةِ كُلِّ صِفَةٍ ومَوصوفٍ بِالاِقتِرانِ، وشَهادَةِ الاِقتِرانِ بِالحَدَثِ، وشَهادَةِ الحَدَثِ بِالامتِناعِ مِنَ الأَزَلِ المُمتَنِعِ مِنَ الحَدَثِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص34 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص150 ح51 نحوه وكلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي، الأمالي للمفيد: ص253 ح4 عن محمّد بن زيد الطبري، الاحتجاج: ج2 ص360 ح283، بحار الأنوار: ج57 ص43 ح17 وراجع: الأمالي للطوسي: ص22 ح28.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">355.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: گامِ نخستِ بندگى خدا، شناخت اوست و اساسِ شناخت او، يگانه دانستن اوست و شيرازه يگانه دانستنش، نفى صفات [زايد بر ذات] از اوست؛ زيرا خِردها گواهى مى دهند كه هر صفتى و موصوفى [مركّب و] مخلوق است و هر مخلوقى گواهى مى دهد كه او را آفريدگارى است كه نه صفت است و نه موصوف، و هر صفت و موصوفى، به برترين بودن يكديگر گواهى مى دهند و اقتران، گواه بر حدوث است و حدوث، دليل بر ازلى نبودن است؛ چرا كه ازل، حدوث نمى پذيرد.</span>

<span id="ـ-2-الفرق-بين-صفات-ذاته-وصفات-فعله"></span>
==== <span dir="rtl">2 / 2 ـ 2: الفَرقُ بَينَ صِفاتِ ذاتِهِ وصِفاتِ فِعلِهِ</span> ====

<span dir="rtl">2 / 2 ـ 2: فرق ميان صفات ذاتى و صفات فعلى خداوند</span>

<blockquote><span dir="rtl">356.</span> <span dir="rtl">الكافي عن أبي بصير: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: لَم يَزَلِ اللّهُ عز و جل رَبَّنا وَالعِلمُ ذاتُهُ ولا مَعلومَ، وَالسَّمعُ ذاتُهُ ولا مَسموعَ، وَالبَصَرُ ذاتُهُ ولا مُبصَرَ، وَالقُدرَةُ ذاتُهُ ولا مَقدورَ، فَلَمّا أَحدَثَ الأَشياءَ وكانَ المَعلومُ وَقَعَ العِلمُ مِنهُ عَلَى المَعلومِ، وَالسَّمعُ عَلَى المَسموعِ، وَالبَصَرُ عَلَى المُبصَرِ، وَالقُدرَةُ عَلَى المَقدورِ.…</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قُلتُ: فَلَم يَزَلِ اللّهُ مُتَكَلِّما؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: إِنَّ الكَلامَ صِفَةٌ مُحدَثَةٌ لَيسَت بِأَزَلِيَّةٍ، كانَ اللّهُ عز و جل ولا مُتَكَلِّمَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص107 ح1، التوحيد: ص139 ح1، بحار الأنوار: ج4 ص71 ح18 وراجع: الأماليللطوسي: ص168 ح282.</span></ref>

<span dir="rtl">356.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل ابو بصير ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند عز و جل از ازل، پروردگار ما بوده و علم، عينِ ذات او بود، بى آن كه هنوز معلولى وجود داشته باشد و شنيدن، عين ذات او بود، بى آن كه هنوز شنيده شده اى وجود داشته باشد و ديدن، عين ذات او بود، بى آن كه هنوز ديده شده اى وجود داشته باشد و توانايى، عين ذاتش بود، بى آن كه از مقدور، اثرى باشد، و چون اشيا را پديد آورد ومعلومِ موجود شد، علم او بر معلوم تعلّق گرفت و شنيدنش بر شنيده شده و ديدنش بر ديده شده و توانايى اش بر مقدور...».</span>

<span dir="rtl">گفتم: پس خداوند از ازل، متكلّم بوده است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «كلام، صفتى حادث است و ازلى نيست. خداوند عز و جل بود و متكلّم نبود».</span>

<blockquote><span dir="rtl">357.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ: لَم يَزَلِ اللّهُ مُريدا؟ ـ: إِنَّ المُريدَ لا يَكونُ إِلّا لِمُرادٍ مَعَهُ، لَم يَزَلِ اللّهُ عالِما قادِرا ثُمَّ أَرادَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص109 ح1، التوحيد: ص146 ح15، مختصر بصائر الدرجات: ص140 كلّها عن عاصم بن حميد، بحارالأنوار: ج4 ص144 ح16.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">357.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ اين پرسش كه: آيا خداوند از ازل، مريد بوده است؟ ـ: مريد، وقتى است كه مرادى برايش باشد. خداوند، از ازل، دانا و توانا بود و سپس، اراده كرد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">358.</span> <span dir="rtl">الكافي عن بكير بن أعين: قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام: عِلمُ اللّهِ ومَشيئَتُهُ هُما مُختَلِفانِ أَو مُتَّفِقانِ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: العِلمُ لَيسَ هُوَ المَشيئَةُ، أَلا تَرى أَنَّكَ تَقولُ: سَأَفعَلُ كَذا إِن شاءَ اللّهُ، ولا تَقولُ سَأَفعَلُ كَذا إِن عَلِمَ اللّهُ! فَقَولُكَ: «إِن شاءَ اللّهُ» دَليلٌ عَلى أَنَّهُ لَم يَشَأ، فَإِذا شاءَ كانَ الَّذي شاءَ كَما شاءَ، وعِلمُ اللّهِ السّابِقُ</span> <ref><span dir="rtl">في التوحيد: «وعِلمُ اللّهِ سابِقٌ للمشيّة».</span></ref> <span dir="rtl">لِلمَشيئَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص109 ح2، التوحيد: ص146 ح16، بحار الأنوار: ج4 ص144 ح15.</span></ref>

<span dir="rtl">358.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از بُكَير بن اَعيَن ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: علم و مشيّت خدا باهم فرق دارند يا هر دو يك چيزند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «علم، همان مشيّت نيست. مگر نمى بينى كه مى گويى: اگر خدا بخواهد، اين كار را خواهم كرد و نمى گويى: اگر خدا بداند، اين كار را خواهم كرد؟ پس، اين گفته تو كه: اگر خدا بخواهد، دليل بر آن است كه او نخواسته است و هر گاه بخواهد، آنچه را بخواهد، همچنان كه بخواهد، تحقّق مى يابد. پس، علم خدا مقدّم بر مشيّت اوست».</span>

<span id="المرتبة-الثالثة-التوحيد-في-الأفعال"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 3: المرتبة الثّالثة: التّوحيد في الأفعال</span> ===

<span dir="rtl">2 / 3: مرتبه سوم: توحيد اَفعالى</span>

<span dir="rtl">التّوحيد في الأفعال، يعني: كلّ فعل يحدث في هذا العالم هو تحت سلطة الخالق وبمشيئته وتقديره تعالى، وليس ثمة فاعل يوازي الخالق أو مستقلّ عنه، وينطبق هذا المعنى على جميع الأفعال الإلهيّة، ومن بين الأفعال الإلهيّة المهمّة: الخلق، والربوبية، والتدبير. من هنا طرحت في ذيل التّوحيد في الأفعال.</span>

<span dir="rtl">توحيد اَفعالى، اعتقاد به اين است كه هر فعلى كه در اين جهان به وقوع مى پيوندد، زير سيطره الهى و خواست و تقدير خداى متعال است و هيچ فاعلى، به موازات خالق و يا مستقل از او وجود ندارد و اين اصل، در مورد همه افعال الهى، صادق است از زمره مهم ترين افعال خداوند، مى توان به: آفرينش، ربوبيت و تدبير، اشاره كرد كه به همين دليل، در زيرمجموعه فصل «توحيد افعالى» بحث مى شوند.</span>

<span id="ـ-1-التوحيد-في-الخالقية"></span>
==== <span dir="rtl">2 / 3 ـ 1: التَّوحيدُ فِي الخالِقِيَّةِ</span> ====

<span dir="rtl">2 / 3 ـ 1: يكتايى در خالقيت</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَىْ ءٍ وَ هُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ».</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 16 وراجع: الأنعام: 102 والزمر: 62 وغافر: 62.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: خدا، آفريننده هر چيزى است و اوست يگانه قهّار».</span>

<span dir="rtl">«هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى».</span> <ref><span dir="rtl">الحشر: 24.</span></ref>

<span dir="rtl">«اوست خداى آفريننده پديدآورنده صورتگر. نام هاى نيكو او راست».</span>

<span dir="rtl">«هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ».</span> <ref><span dir="rtl">فاطر: 3.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا آفريدگارى جز خدا هست كه شما را از آسمان و زمين، روزى دهد؟».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">359.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ فِي الدُّعاءِ ـ: يا لا إِلهَ إِلّا أَنتَ، لَيسَ خالِقا ولا رازِقا سِواكَ يا اللّهُ، وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الظّاهِرِ في كُلِّ شَيءٍ بِالقُدرَةِ وَالكِبرِياءِ وَالبُرهانِ وَالسُّلطانِ يا اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">البلد الأمين: ص415، بحار الأنوار: ج93 ص259 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">359.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعا ـ: اى آن كه معبودى جز تو نيست! آفريننده و روزى رسانى جز تو نيست، اى خداوند! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با قدرت و كبريا و برهان و سلطنت در هر چيزى هويداست، اى خداوند!</span>

<blockquote><span dir="rtl">360.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ عز و جل: ومَن أَظلَمُ مِمَّن ذَهَبَ يَخلُقُ كَخَلقي! فَليَخلُقوا ذَرَّةً</span> <ref><span dir="rtl">الذَّرُّ: صغار النمل، واحدتُه: ذَرَّة. وقيل: الذرّة ليس لها وزنٌ ويُراد بها ما يُرى في شعاع الشمس الداخل في النافذة (لسان العرب: ج4 ص304 «ذرر»).</span></ref> <span dir="rtl">أَو لِيَخلُقوا حَبَّةً أَو شَعيرَةً.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج6 ص2747 ح7120 عن أبي هريرة، صحيح مسلم: ج3 ص1671 ح101، مسند ابن حنبل: ج3 ص11 ح7169.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">360.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل فرمود: «كيست ستمكارتر از كسى كه مى خواهد همانند مخلوقات من بيافريند؟! پس [اگر راست مى گويند] مورچه اى</span> <ref><span dir="rtl">بعضى گفته اند: ذرّه به هر چيز بى وزن مى گويند و مراد، گَرد و غبارهاى ريزى است كه در نور آفتاب ـ كه از پنجره و روزنه اى به داخل اتاق مى تابد ـ، ديده مى شود (لسان العرب: ج4 ص304: مادّه «ذرر»).</span></ref> <span dir="rtl">بيافرينند، يا دانه گندمى يا جوى خلق كنند».</span>

<blockquote><span dir="rtl">361.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: سُبحانَ الَّذي لا إِلهَ غَيرُهُ... بَديعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ، المُبدِعُ غَيرَ المُبتَدِعِ، خالِقُ ما يُرى وما لا يُرى.</span> <ref><span dir="rtl">العظمة: ص72 ح110 عن اُسامة بن زيد، كنز العمّال: ج10 ص370 ح29849.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">361.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: منزّه است آن كه معبودى جز او نيست...، پديد آورنده آسمان ها و زمين، و پديد آورنده بدون پديد آوردن از روى الگويى، و آفريننده هر آنچه ديده مى شود و ديده نمى شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">362.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ الخَلقَ، لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ، وَالدُّنيا وَالآخِرَةُ، وهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيءٍ وخالِقُهُ، خَلَقَ الخَلقَ وأَوجَبَ أَن يَعرِفوهُ بِأَنبِيائِهِ، فَاحتَجَّ عَلَيهِم بِهِم، وَالنَّبِيُّ صلى الله عليه و آله هُوَ الدَّليلُ عَلَى اللّهِ عز و جل، وهُوَ عَبدٌ مَخلوقٌ مَربوبٌ اِصطَفاهُ اللّهُ لِنَفسِهِ بِرِسالَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">بصائرالدرجات: ص535 ح1، مختصر بصائرالدرجات: ص87 كلاهما عن المفضّل بن عمر، بحار الأنوار: ج24 ص297 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">362.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خداوند عز و جل مخلوقات را بيافريد. بى انباز است. آفريدن و فرمان، و دنيا و آخرت، متعلّق به اوست، و او پروردگار و آفريدگارِ هر چيزى است. خلايق را آفريد و مقرّر داشت كه او را از طريق پيامبرانش، بشناسند. از اين رو، با فرستادن آنان، بر مردمانْ اقامه حجّت كرد، و پيامبر صلى الله عليه و آله دليل بر وجود خداوند عز و جل است، و او بنده و مخلوق و پرورده اى است كه خداوند، او را براى رسالت خويش برگزيد.</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه): ج4 ص169 (التعرف على الصفات الثبوتيّة / الخالق)</span>

<span dir="rtl">و ص387 (الفاعل والفعّال)</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج6 (خداشناسى) ص35 (شناختن صفات ثبوتى خدا / خالق) و ص447 (فاعل، فعّال).</span>

<span id="ـ-2-التوحيد-في-الربوبية"></span>
==== <span dir="rtl">2 / 3 ـ 2: التَّوحيدُ فِي الرُّبوبِيَّةِ</span> ====

<span dir="rtl">2 / 3 ـ 2: توحيد در ربوبيّت</span>

<span id="أ-ـ-لا-رب-غيره"></span>
===== <span dir="rtl">أ ـ لا رَبَّ غَيرُهُ</span> =====

<span dir="rtl">الف ـ پروردگارى جز او نيست</span>

<blockquote><span dir="rtl">363.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا اللّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنتَ وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ، ولا إِلهَ غَيرُكَ، أَنتَ رَبُّ الأَربابِ، ومالِكُ الرِّقابِ، وصاحِبُ العَفوِ وَالعِقابِ، أَسأَ لُكَ بِالرُّبوبِيَّةِ الَّتِي انفَرَدتَ بِها أَن تُعتِقَني مِنَ النَّارِ بِقُدرَتِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">مهج الدعوات: ص100، بحار الأنوار: ج94 ص218 ح17.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">363.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى خدا! معبودى جز تو نيست. يكتايى و بى انباز. معبودى جز تو نيست. تو پروردگارِ پروردگارانى. مالك بندگانى. صاحب گذشت و مجازاتى. به پروردگارى ات كه در آن بى همتايى، از تو درخواست مى كنم كه به قدرتت، مرا از آتش، آزاد گردانى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">364.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ فِي التَّوحيدِ ـ: عَلِمَ ما خَلَقَ وخَلَقَ ما عَلِمَ لا بِالتَّفكيرِ في عِلمٍ حادِثٍ أَصابَ ما خَلَقَ، ولا شُبهَةٍ دَخَلَت عَلَيهِ فيما لَم يَخلُق، لكِن قَضاءٌ مُبرَمٌ، وعِلمٌ مُحكَمٌ، وأَمرٌ مُتقَنٌ، تَوَحَّدَ بِالرُّبوبِيَّةِ، وخَصَّ نَفسَهُ بِالوَحدانِيَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص136 ح1 عن الإمام الصادق عليه السلام، التوحيد: ص43 ح3 عن الحصين بن عبدالرحمن عن أبيه عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عنه عليهم السلام وفيه «ولا بعلم حادث» بدل «في علم حادث»، الغارات: ج1 ص175 عن إبراهيم بن إسماعيل اليشكري نحوه، بحار الأنوار: ج4 ص270 ح15.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">364.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ بخشى از خطبه ايشان در باره توحيد ـ: به آنچه آفريد، علم داشت و آنچه را علم داشت، آفريد. نه آنچه به درستى آفريده، آفريدنش با انديشه و علمى حادث بوده است و نه آنچه نيافريده، نيافريدنش به سبب آن بوده كه دست خوش شك [و شبهه] شده باشد؛</span> <ref><span dir="rtl">آنچه را آفريده و به درستى آفريده، از همان ازل، وجه صحّت آن را مى دانسته است، نه اين كه با انديشيدن به آن دست يابد و اگر چيزى را نيافريده است، به خاطر اين بوده كه مصلحت را در نيافريدن آن مى دانسته است، نه اين كه در آفريدنش شك و شبهه اى داشته باشد.</span></ref> <span dir="rtl">بلكه [آنچه آفريد، بر اساس] حكم محتوم و دانشى استوار [و بدون شك و خطا]، و فرمانى استوار بوده است. او در پروردگارى، يكتاست و يكتايى را ويژه خود گردانيده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">365.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ مِن خُطبَتِهِ بِصِفِّينَ ـ: فَإِنَّما أَنَا وأَنتُم عَبيدٌ مَملوكونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيرُهُ، يَملِكُ مِنّا ما لا نَملِكُ مِن أَنفُسِنا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص356 ح550 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، نهج البلاغة: الخطبة 216، بحار الأنوار: ج41 ص154 ح46.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">365.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ بخشى از خطبه ايشان در صفّين ـ: جز اين نيست كه من و شما، بندگانِ مملوك پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست و او بر ما چنان مالكيتى دارد كه ما خود بر خويش، آن مالكيت را نداريم.</span>

<blockquote><span dir="rtl">366.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: اَللّه غايَةُ مَن غَيّاهُ، وَالمُغَيّى غَيرُ الغايَةِ، تَوَحَّدَ بِالرُّبوبِيَّةِ، ووَصَفَ نَفسَهُ بِغَيرِ مَحدودِيَّةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص58 ح16، بحار الأنوار: ج4 ص160 ح5.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">366.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خدا، غايتِ كسى است كه او را غايت قرار داده است و مغيّا غير از غايت است. در پروردگارى، يكتاست و خويشتن را به نامحدودى، وصف كرده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">367.</span> <span dir="rtl">الإمام الهادي عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ: يا مَن تَفَرَّدَ بِالرُّبوبِيَّةِ، وتَوَحَّدَ بِالوَحدانِيَّةِ، يا مَن أَضاءَ بِاسمِهِ النَّهارُ، وأَشرَقَت بِهِ الأَنوارُ.</span> <ref><span dir="rtl">مهج الدعوات: ص82، بحار الأنوار: ج85 ص227 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">367.</span> <span dir="rtl">امام هادى عليه السلام ـ در دعا ـ: اى آن كه در پروردگارى، يگانه و در يكتايى، منحصر به فرد است! اى كسى كه روز به نام او روشن شده و نورها به واسطه او درخشيدن گرفته اند!</span>

<span id="ب-ـ-ما-يدل-على-وحدة-الربوبية"></span>
===== <span dir="rtl">ب ـ ما يَدُلُّ عَلى وَحدَةِ الرُّبوبِيَّةِ</span> =====

<span dir="rtl">ب ـ دلايل بر يكتايى پروردگار</span>

<blockquote><span dir="rtl">368.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: اللّهُ أَكبَرُ الحَليمُ العَليمُ الَّذي لَهُ في كُلِّ صِنفٍ مِن غَرائِبِ فِطرَتِهِ وعَجائِبِ صَنعَتِهِ آيَةٌ بَيِّنَةٌ توجِبُ لَهُ الرُّبوبِيَّةَ، وعَلى كُلِّ نَوعٍ مِن غَوامِضِ تَقديرِهِ وحُسنِ تَدبيرِهِ دَليلٌ واضِحٌ وشاهِدُ عَدلٍ يَقضِيانِ لَهُ بِالوَحدانِيَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">البلد الأمين: ص112، بحار الأنوار: ج90 ص171 ح19.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">368.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداى بزرگ بردبارِ دانايى كه در هر گونه اى از عجايب خلقتش و ساخته هاى شگفت انگيزش، نشانى آشكار بر پروردگارى اوست و در هر نوعى از پيچيدگى هاى تقديرش و حُسنِ تدبيرش، دليل روشن و شاهد عادلى است كه حكم به يكتايى او مى دهد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">369.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ مِن كَلامِهِ فِي التَّوحيدِ ـ: بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ، وبِالنَّظَرِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ، جَعَلَ الخَلقَ دَليلاً عَلَيهِ، فَكَشَفَ بِهِ عَن رُبوبِيَّتِهِ، هُوَ الواحِدُ الفَردُ في أَزَلِيَّتِهِ، لا شَريكَ لَهُ في إِلهِيَّتِهِ، ولا نِدَّ لَهُ في رُبوبِيَّتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الإرشاد: ج1 ص223 عن صالح بن كيسان، الاحتجاج: ج1 ص475 ح114، بحار الأنوار: ج4 ص253 ح6.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">369.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ از گفتار ايشان در باره توحيد ـ: از طريق ساخته هاى خدا، به وجود او راه برده مى شود و به واسطه خِردها، شناخت او حاصل مى شود و با انديشيدن، حجّت او استوار مى شود. آفرينش را دليلى بر وجود خويش قرار داد و به سبب آن، از پروردگارىِ خويش، پرده برداشت. او در ازلى بودنش، يگانه و منحصر به فرد است، در الوهيتش، بى انباز است و در پروردگارى اش، بى همتاست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">370.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام ـ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ ـ: إِنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ بَشَّرَ أَهلَ العَقلِ وَالفَهمِ في كِتابِهِ، فَقالَ: «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ»</span> <ref><span dir="rtl">الزمر: 17 و 18.</span></ref><span dir="rtl">. يا هِشامُ، إِنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ أَكمَلَ لِلنّاسِ الحُجَجَ بِالعُقولِ، ونَصَرَ النَّبِيّينَ بِالبَيانِ، ودَلَّهُم عَلى رُبوبِيَّتِهِ بِالأَدِلَّةِ، فَقالَ: «وَ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ * إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ »</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 163 و 164.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص13 ح12 عن هشام بن الحكم، تحف العقول: ص383 نحوه، بحار الأنوار: ج1 ص132 ح30.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">370.</span> <span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام ـ به هشام بن حكم ـ: خداوند ـ تبارك و تعالى ـ در كتاب خود، اهل خِرد و فهم را بشارت داده و فرموده است: «بشارت ده آن بندگان مرا كه سخن را مى شنوند و از بهترينش پيروى مى كنند. اينان، كسانى هستند كه خدا، هدايتشان كرده و ايشان اند صاحبان خرد». اى هشام! خداوند ـ تبارك وتعالى ـ به واسطه خِردها، حجّت ها را بر مردم تمام كرده است و به وسيله بيان، پيامبران را يارى كرده است و با دلايل، به پروردگارى خويش، دلالتشان كرده و فرموده است: «خداى شما، خدايى است يگانه كه معبودى جز او نيست و مهرگستر و مهربان است. همانا در آفرينش آسمان ها و زمين، و آمد و شدِ شب و روز و كشتى ها كه در دريا به نفع مردم روان اند، و در آبى كه خدا از آسمان فرو مى فرستد و به واسطه آن، خاك مرده را زنده مى گرداند و از هر جنبنده اى در زمين پراكنده است، و در حركت باد و ابرى كه ميان آسمان و زمين مسخّر است، نشانه هايى است براى مردمانى كه تعقّل مى ورزند».</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه): ج4 ص215 (التعرّف على الصفات الثبوتيّة / الربّ).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج6 (خداشناسى) ص123 (شناختن صفات ثبوتى خدا / ربّ).</span>

<span id="ـ-3-التوحيد-في-التدبير"></span>
==== <span dir="rtl">2 / 3 ـ 3: التَّوحيدُ فِي التَّدبيرِ</span> ====

<span dir="rtl">2 / 3 ـ 3: توحيد در تدبير</span>

<span id="أ-ـ-لا-يدبر-الأمر-إلا-الله-عز-و-جل"></span>
===== <span dir="rtl">أ ـ لا يُدَبِّرُ الأَمرَ إلَّا اللّهُ عز و جل</span> =====

<span dir="rtl">الف ـ تنها خدا، تدبير كننده امور عالم است</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الأَْبْصَارَ وَ مَن يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَ مَن يُدَبِّرُ ألْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 31.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: چه كسى شما را از آسمان و زمين، روزى مى دهد، يا چه كسى مالك گوش ها و ديده هاست، و چه كسى زنده را از مُرده بيرون مى آورد و مُرده را از زنده خارج مى سازد، و چه كسى كارها را تدبير مى كند؟ خواهند گفت: خدا. بگو: پس آيا پروا نمى كنيد؟».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">371.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا مَن لا يُدَبِّرُ الأَمرَ إِلّا هُوَ.</span> <ref><span dir="rtl">البلد الأمين: ص410، المصباح للكفعمي: ص347.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">371.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى آن كه جز او كسى تدبير كننده امور نيست.</span>

<span id="ب-ـ-ما-يدل-على-وحدة-التدبير"></span>
===== <span dir="rtl">ب ـ ما يَدُلُّ عَلى وَحدَةِ التَّدبيرِ</span> =====

<span dir="rtl">ب ـ دلايل بر وحدت تدبير</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«لَوْ كَانَ فِيهِمَا ءَالِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنبياء: 22.</span></ref>

<span dir="rtl">«اگر در آن دو (آسمان و زمين)، جز خدا، خدايانى وجود داشت، قطعاً آن دو تباه مى شدند. پس منزّه است خدا، پروردگار عرش، از آنچه وصف مى كنند».</span>

<span dir="rtl">«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَ مَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">المؤمنون: 91.</span></ref>

<span dir="rtl">«خداوند، هيچ فرزندى اختيار نكرده و با او هيچ خدايى [ديگر] نيست كه اگر جز اين بود، قطعاً هر خدايى، آنچه را آفريده [بود]، با خود مى بُرد و حتماً بعضى از آنان بر بعضى ديگر، تفوّق مى جستند. منزّه است خدا از آنچه وصف مى كنند».</span>

<span dir="rtl">«قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ ءَالِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذًا لَابْتَغَوْاْ إِلَى ذِى الْعَرْشِ سَبِيلاً * سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا».</span> <ref><span dir="rtl">الإسراء: 42 و 43.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: اگر چنان كه مى گويند، با او خدايانى بود، در آن صورت، حتماً در صدد جستن راهى به سوى صاحب عرش بر مى آمدند. منزّه است او و از آنچه مى گويند، بسى والاتر است».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">372.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّي ـ في تفسير قوله تعالى: «قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ ءَالِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذًا لَابْتَغَوْاْ إِلَى ذِى الْعَرْشِ سَبِيلاً » ـ: قالَ: لَو كانَتِ الأَصنامُ آلِهَةً كَما يَزعُمونَ لَصَعِدوا إِلَى العَرشِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص20، بحار الأنوار: ج9 ص222 ح108.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">372.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّى ـ در تبيين اين سخن خداوند متعال: «بگو: اگر، چنان كه مى گويند، با او خدايانى بود، در آن صورت، حتماً در صدد جستن راهى به سوى صاحب عرش بر مى آمدند» فرمود ـ:</span> <ref><span dir="rtl">اين حديث همانند ديگر احاديث در كتاب تفسير القمّى، «مُضمَر» است و روشن نيست كه از كدام يك از اهل بيت عليهم السلام روايت شده است.</span></ref> <span dir="rtl">اگر چنان كه مشركان معتقدند، بت ها خدا بودند، قطعاً به سوى عرش، بالا مى رفتند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">373.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّي: رَدَّ اللّهُ عَلَى الثَّنَوِيَّةِ الَّذينَ قالوا بِإِلهَينِ، فَقالَ اللّهُ تَعالى: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَ مَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ » قالَ: لَو كانَ إِلهَينِ كَما زَعَمتُم لَكانا يَختَلِفانِ، فَيَخلُقُ هذا ولا يَخلُقُ هذا، ويُريدُ هذا ولا يُريدُ هذا، ويَطلُبُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُمَا الغَلَبَةَ، وإِذا أَرادَ أَحَدُهُما خَلقَ إِنسانٍ أَرادَ الآخَرُ خَلقَ بَهيمَةٍ، فَيَكونُ إِنسانا وبَهيمَةً في حالَةٍ واحِدَةٍ، وهذا غَيرُ مَوجودٍ، فَلَمّا بَطَلَ هذا ثَبَتَ التَّدبيرُ وَالصُّنعُ لِواحِدٍ، ودَلَّ أَيضا التَّدبيرُ وثَباتُهُ وقِوامُ بَعضِهِ بِبَعضٍ عَلى أنَّ الصّانِعَ واحِدٌ، وذلكَ قَولُهُ: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ » إِلى قَولِهِ: «لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ »، ثُمَّ قالَ آنِفا: «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ».</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص93، بحار الأنوار: ج3 ص219 ح6.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">373.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّى: خداوند، به دوگانه پرستان كه قائل به دو خدا بودند، پاسخ داده و فرموده است: «خدا، هيچ فرزندى برنگرفت و با او هيچ خدايى [ديگر] نيست كه اگر جز اين بود، قطعاً هر خدايى، آنچه را آفريده [بود]، با خود مى بُرد و قطعاً هريك از آنها بر ديگرى برترى مى جست». مى فرمايد: اگر آن گونه كه معتقديد، دو خدا وجود مى داشت، قطعاً آن دو با يكديگر اختلاف مى كردند. مثلاً اين يكى خلق مى كرد و آن يكى خلق نمى كرد، يكى مى خواست و ديگرى نمى خواست، و هريك از آن دو مى خواست بر ديگرى چيره آيد. هر گاه يكى از آنها مى خواست انسانى بيافريند، ديگرى اراده مى كرد كه حيوانى بيافريند و در آنِ واحد، انسانى و حيوانى وجود مى يافت، در حالى كه چنين چيزى وجود ندارد. پس چون اين باطل شد، ثابت شده كه تدبير و آفرينش، كار يك خداست، و اين تدبير و استوارى آن و هماهنگى و انسجام پديده هاى عالم با يكديگر، خود، دلالت بر آن دارند كه سازنده، يكى است. اين است معناى سخن خداوند كه: «خدا، هيچ فرزندى بر نگرفت و با او هيچ خدايى [ديگر] نيست كه اگر جز اين بود، قطعاً هر خدايى آنچه را آفريده بود، با خود مى بُرد و قطعاً هريك از آنها بر ديگرى برترى مى جست» و در انتها فرمود: «منزّه است خدا، از آنچه وصف كنندگان [در باره او] مى گويند».</span>

<blockquote><span dir="rtl">374.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ: لَو ضَرَبتَ في مَذاهِبِ فِكرِكَ لِتَبلُغَ غاياتِهِ، ما دَلَّتكَ الدَّلالَةُ إِلّا عَلى أَنَّ فاطِرَ النَّملَةِ هُوَ فاطِرُ النَّخلَةِ (النَّحلَةِ)، لِدَقيقِ تَفصيلِ كُلِّ شَيءٍ، وغامِضِ اختِلافِ كُلِّ حَيٍّ، ومَا الجَليلُ وَاللَّطيفُ، وَالثَّقيلُ وَالخَفيفُ، وَالقَوِيُّ وَالضَّعيفُ في خَلقِهِ إِلّا سَواءٌ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 185، الاحتجاج: ج1 ص482 ح117، بحار الأنوار: ج3 ص26 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">374.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در يكى از خطبه هايش ـ: اگر راه هاى انديشه ات را درنوردى تا به پايانه هاى آن برسى (انديشه ات را تا آخرين درجه اش به كارگيرى)، جز به اين نكته راه نخواهى برد كه آفريننده مورچه، همان آفريننده درخت خرما (/ زنبور عسل) است؛ زيرا جزئيات دقيق هر موجودى و تفاوت هاى پيچيده هر جاندارى، خود، گواه بر اين امر (يكتايى آفريدگار) است. موجودات كلان و خُرد، سنگين و سبك، و نيرومند و ناتوان، همگى در آفرينش براى خداوند يكسان اند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">375.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لَم يَكُن إِلى إِثباتِ صانِعِ العالَمِ طَريقٌ إِلّا بِالعَقلِ؛ لِأَنَّهُ لا يُحَسُّ فَيُدرِكُهُ العِيانُ أَو شَيءٌ مِنَ الحَواسِّ، فَلَو كانَ غَيرَ واحِدٍ بَلِ اثنَينِ أَو أَكثَرَ لَأَوجَبَ العَقلُ عِدَّةَ صُنّاعٍ كَما أَوجَبَ إِثباتَ الصَّانِعِ الواحِدِ، ولَو كانَ صانِعُ العالَمِ اثنَينِ لَم يَجرِ تَدبيرُهُما عَلى نِظامٍ، ولَم يَنسَق أَحوالُهُما عَلى إِحكامٍ ولا تَمامٍ؛ لِأَنَّهُ مَعقولٌ مِنَ الاِثنَينِ الاِختِلافُ في دَواعيهِما وأَفعالِهِما.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">ولا يَجوزُ أَن يُقالَ: إِنَّهُما مُتَّفِقانِ ولا يَختَلِفانِ؛ لِأَنَّ كُلَّ مَن جازَ عَلَيهِ الاِتِّفاقُ جازَ عَلَيهِ الاِختِلافُ، أَلا تَرى أَنَّ المُتَّفِقَينِ لا يَخلو أَن يَقدِرَ كُلٌّ مِنهُما عَلى ذلِكَ أَو لا يَقدِرُ كُلٌّ مِنهُما عَلى ذلِكَ، فَإِن قَدَرا كانا جَميعا عاجِزَينِ، وإِن لَم يَقدِرا كانا جاهِلَينِ، وَالعاجِزُ وَالجاهِلُ لا يَكونُ إِلها ولا قَديما.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج93 ص91 نقلاً عن رسالة النعماني.</span></ref>

<span dir="rtl">375.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: براى اثبات سازنده جهان هستى، راهى جز عقل نيست؛ زيرا او محسوس نيست تا با ديدن يا يكى ديگر از حواس، ادراك شود. اگر او نه يكى، كه دوتا يا بيشتر بود، هر آينه، عقلْ وجود چند سازنده را ايجاب مى كرد، چنان كه يك سازنده را ايجاب كرده است، و اگر سازنده جهان، دو تا بود، تدبير [جهان توسّط آن دو] بر نظم واحدى جريان نمى يافت و احوال آن دو را بر چنين استوارى و كمالى سامان نمى داشت؛ چرا كه معقول از دو [خدا]، اختلاف در انگيزه ها و افعالشان است.</span>

<span dir="rtl">روا نيست گفته شود: آن دو با هم سازگارند و ميانشان ناسازگارى نيست؛ زيرا هر موجودى كه سازگارپذير باشد، ناسازگارى را نيز مى پذيرد. نمى بينى كه دو موجود سازگار، يا هريك از آنها بر آن قادر است و يا هيچ يك از آنها بر آن قادر نيست؟ اگر قادر باشند، هر دو ناتوان خواهند بود و اگر قادر نباشند، هردو نادان اند و ناتوان، و نادان، نه خداست، نه قديم.</span>

<blockquote><span dir="rtl">376.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ ـ: يا مُفَضَّلُ، أَوَّلُ العِبَرِ وَالأَدِلَّةِ عَلَى الباري جَلَّ قُدسُهُ تَهيِئَةُ هذَا العالَمِ وتَأليفُ أَجزائِهِ ونَظمُها عَلى ما هِيَ عَلَيهِ؛ فَإِنَّكَ إِذا تَأَمَّلتَ العالَمَ بِفِكرِكَ ومَيَّزتَهُ بِعَقلِكَ وَجَدتَهُ كَالبَيتِ المَبنِيِّ المُعَدِّ فيهِ جَميعُ ما يَحتاجُ إِلَيهِ عِبادُهُ، فَالسَّماءُ مَرفوعَةٌ كَالسَّقفِ، وَالأَرضُ مَمدودَةٌ كَالبِساطِ، وَالنُّجومُ مَنضودَةٌ كَالمَصابيحِ، وَالجَواهِرُ مَخزونَةٌ كَالذَّخائِرِ، وكُلُّ شَيءٍ فيها لِشَأنِهِ مُعَدٌّ، وَالإِنسانُ كَالمُمَلَّكِ ذلِكَ البَيتَ، وَالمُخَوَّلِ جَميعَ ما فيهِ، وضُروبُ النَّباتِ مُهَيَّأَةٌ لِمَآرِبِهِ، وصُنوفُ الحَيَوانِ مَصروفَةٌ في مَصالِحِهِ ومَنافِعِهِ، فَفي هذا دَلالَةٌ واضِحَةٌ عَلى أَنَّ العالَمَ مَخلوقٌ بِتَقديرٍ وحِكمَةٍ، ونِظامٍ ومُلائَمَةٍ، وأَنَّ الخالِقَ لَهُ واحِدٌ، وهُوَ الَّذي أَلَّفَهُ ونَظَمَهُ بَعضا إِلى بَعضٍ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص61 نقلاً عن توحيد المفضّل.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">376.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به مفضّل بن عمر ـ: اى مفضّل! نخستين نشان و دليل بر وجود آفريدگار ـ كه والاست پاكى او ـ، آماده ساختن اين جهان هستى و تركيب اجزاى آن و دادن چنين نظمى به آن است، به طورى كه اگر در باره اين جهان، تأمّل و انديشه كنى و با خِرد خويش آن را بازشناسى، خواهى ديد كه اين عالم، به سان اتاقى است كه همه نيازمندى هاىِ بندگانش در آن مهيّا و آماده شده است. آسمان، همچون سقفِ اتاق برافراشته است و زمين، مانند فرش گسترده و ستارگان، چون چراغ ها چيده و آراسته شده اند و گوهرها، چون گنجينه ها [در دل زمين] اندوخته شده اند و هر چيزى در اين عالم، براى غرضى آماده شده است و انسان، مانند كسى است كه اين اتاق به مالكيت او درآمده و تمام آنچه در آن است، در اختيار وى نهاده شده است. انواع گياهان در جهت نيازهاى او فراهم گشته و حيوانات گوناگون، در جهت مصالح و منافع او به كار گرفته شده اند و اين همه، آشكارا دلالت بر آن دارند كه جهان بر اساس نقشه و حكمت و نظم و هماهنگى آفريده شده است و آفريننده آن، يكى است، و هموست كه اجزاى اين عالم را با يكديگر، تركيب و نظم بخشيده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">377.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ مِن كَلامِهِ فِي التَّوحيدِ بَعدَ أَن ذَكَرَ بَعضَ آياتِ اللّهِ سُبحانَهُ ـ: فَكُلُّ هذا مِمّا يَستَدِلُّ بِهِ القَلبُ عَلَى الرَّبِّ سُبحانَهُ وتَعالى، فَعَرَفَ القَلبُ بِعَقلِهِ أَنَّ مَن دَبَّرَ هذِهِ الأَشياءَ هُوَ الواحِدُ العَزيزُ الحَكيمُ الَّذي لَم يَزَل ولا يَزالُ، وأَنَّهُ لَو كانَ فِي السَّماواتِ وَالأَرَضينَ آلِهَةٌ مَعَهُ سُبحانَهُ لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ، ولَعَلا بَعضُهُم عَلى بَعضٍ، ولَفَسَدَ كُلُّ واحِدٍ مِنهُم عَلى صاحِبِهِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">وكَذلِكَ سَمِعَتِ الأُذُنُ ما أَنزَلَ المُدَبِّرُ مِنَ الكُتُبِ تَصديقا لِما أَدرَكَتهُ القُلوبُ بِعُقولِها، وتَوفيقِ اللّهِ إِيّاها، وما قالَهُ مَن عَرَفَهُ كُنهَ مَعرِفَتِهِ بِلا وَلَدٍ ولا صاحِبَةٍ ولا شَريكٍ، فَأَدَّتِ الأُذُنُ ما سَمِعَت مِنَ اللِّسانِ بِمَقالَةِ الأَنبِياءِ إِلَى القَلبِ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص165 نقلاً عن توحيد المفضّل.</span></ref>

<span dir="rtl">377.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ از گفتار ايشان در باره توحيد كه پس از ذكر برخى نشانه هاى وجود خداوند سبحان، ايراد فرمود ـ: همه اينها دلايلى است كه دل را به پروردگار پاك و بلندمرتبه، ره نمون مى شوند، و دل با خِرَد خويش، پى مى برد كه تدبير كننده اين چيزها، خداوند يكتا و مقتدر و حكيمى است كه ازلى و ابدى است، و اگر در آسمان ها و زمين ها خدايان ديگرى در كنار خداوند پاك بودند، بى گمان، هر خدايى با خلق خود به سويى مى رفت [و دَم از استقلال مى زد] و بر يكديگر تفوّق مى جستند و هر يك از آنها در كار ديگرى اخلال مى كرد.</span>

<span dir="rtl">همچنين گوش ها كتاب هايى را كه مدبّر [عالم]، در جهت تصديق [و تأييد] آنچه دل ها با خِرَدهايشان و توفيق خداوند دريافتند، فرو فرستاد و نيز گفته هاى كسانى را كه خدا را حقيقتاً و به نداشتن فرزند و همسر و انباز شناختند، نپوشيدند و آنچه را از زبان پيامبران شنيدند، به دل رسانيدند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">378.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في مُناظَرَتِهِ لِلزِّنديقِ ـ: لا يَخلو قَولُكَ: إِنَّهُمَا اثنانِ، مِن أَن يَكونا قَديمَينِ قَوِيَّينِ، أَو يَكونا ضَعيفَينِ، أَو يَكونَ أَحدُهُمُا قَوِيّا وَالآخَرُ ضَعيفا؛ فَإِن كانا قَوِيَّينِ فَلِمَ لا يَدفَعُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما صاحِبَهُ ويَتَفَرَّدُ بِالتَّدبيرِ؟ وإِن زَعَمتَ أَنَّ أَحَدَهُما قَوِيٌّ وَالآخَرَ ضَعيفٌ ثَبَتَ أَنَّهُ واحِدٌ كَما نَقولُ؛ لِلعَجزِ الظّاهِرِ فِي الثّاني. فَإِن قُلتَ: إِنَّهُمَا اثنانِ لَم يَخلُ مِن أَن يَكونا مُتَّفِقَينِ مِن كُلِّ جِهَةٍ، أَو مُفتَرِقَينِ مِن كُلِّ جِهَةٍ، فَلَمّا رَأَينَا الخَلقَ مُنتَظِما وَالفَلَكَ جارِيا وَالتَّدبيرَ واحِدا وَاللَّيلَ وَالنَّهارَ وَالشَّمسَ وَالقَمَرَ دَلَّ صِحَّةُ الأَمرِ وَالتَّدبيرِ وَائتِلافُ الأَمرِ عَلى أَنَّ المُدَبِّرَ واحِدٌ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">ثُمَّ يَلزَمُكَ إِنِ ادَّعَيتَ اثنَينِ فُرجَةٌ ما بَينَهُما حَتّى يَكونَا اثنَينِ، فَصارَتِ الفُرجَةُ ثالِثا بَينَهُما قَديما مَعَهُما، فَيَلزَمُكَ ثَلاثَةٌ، فَإِنِ ادَّعَيتَ ثَلاثَةً لَزِمَكَ ما قُلتَ فِي الاِثنَينِ حَتّى تَكونَ بَينَهُم فُرجَةٌ فَيَكونوا خَمسَةً، ثُمَّ يَتَناهى فِي العَدَدِ إِلى ما لا نِهايَةَ لَهُ فِي الكَثرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص80 ح5، التوحيد: ص243 ح1 نحوه، الاحتجاج: ج2 ص200 ح213 وليس فيه ذيله من «ثمّ يلزمك...» وكلّها عن هشام بن الحكم، بحار الأنوار: ج3 ص230 ح22.</span></ref>

<span dir="rtl">378.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در مناظره اش با زنديق ـ: اين سخن تو كه دو خدا وجود دارد، از چند حال خارج نيست: يا هر دو قديم و نيرومندند، يا هر دو ناتوان اند، يا يكى نيرومند و ديگرى ناتوان است. اگر هر دو نيرومندند، پس چرا يكى از آنها ديگرى را از ميدان به در نمى كند و تنهايى به تدبير [عالم] نمى پردازد؟ اگر بگويى يكى از آنها نيرومند و ديگرى ناتوان است، ثابت مى شود كه او، همچنان كه ما مى گوييم، يكى است؛ زيرا دومى آشكارا ناتوان است. پس اگر بگويى: خدا دوتاست، خالى از اين نيست كه يا هر دو از هر جهت برابرند، يا از هر جهت، جدا و متمايزند. امّا چون ما آفرينش را منظّم و فلك را در گردش و تدبير [جهان] را يكسان و شب و روز و خورشيد و ماه را [مرتّب] مى بينيم، درستىِ كار و تدبير و هماهنگى آن، دلالت مى كند بر اين كه مدبّر، يكى است.</span>

<span dir="rtl">وانگهى، اگر ادّعاى دو خدا كنى، لازم مى آيد كه ميان آن دو، شكافى (تمايزى) قايل شوى تا دو تا بودن آنها درست آيد. پس در اين صورت آن شكاف، خود، خدايى سوم و قديمى ميان آن دو باشد و در نتيجه، سه خدا لازم مى آيد. و اگر ادّعاى سه خدا كنى، همان چيزى لازم مى آيد كه در دو خدا گفتى؛ يعنى ميانشان شكافى بايد باشد كه در اين صورت، خدايان، پنج تا مى شوند، و به همين ترتيب، شمارِ آنها تا بى نهايت مى رود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">379.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ: مَا الدَّليلُ عَلى أَنَّ اللّهَ واحِدٌ؟ قالَ ـ: اِتِّصالُ التَّدبيرِ، وتمَامُ الصُّنعِ، كَما قالَ عز و جل: «لَوْ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا».</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص250 ح2 عن هشام بن الحكم، بحار الأنوار: ج3 ص229 ح19.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">379.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ هنگامى كه سؤال شد: دليل بر يكى بودن خدا، چيست؟ ـ: پيوستگى [و هماهنگى] تدبير و كامل بودن آفرينش، چنان كه خداوند عز و جل، مى فرمايد: «اگر در آن دو (آسمان ها و زمين) خدايانى جز خداى واحد بود، آن دو تباه مى شدند».</span>

<span id="ج-ـ-ما-ينافي-التوحيد-في-التدبير"></span>
===== <span dir="rtl">ج ـ ما يُنافِي التَّوحيدَ فِي التَّدبيرِ</span> =====

<span dir="rtl">ج ـ آنچه با يكتايىِ مدبّر منافات دارد</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">يوسف: 106.</span></ref>

<span dir="rtl">«و بيشتر آنان به خدا ايمان نياوردند، مگر آن كه [با او چيزى را] شريك مى گيرند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">380.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم... » ـ: مِن ذلِكَ قَولُ الرَّجُلِ: لا، وحَياتِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص199 ح90 عن زرارة، بحار الأنوار: ج72 ص98 ح21.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">380.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در باره آيه شريف «و بيشتر آنان به خدا ايمان نياوردند...» ـ: از جمله اين ايمان نياوردن به خدا، اين سخن مرد است كه: نه، به جانت سوگند!</span>

<blockquote><span dir="rtl">381.</span> <span dir="rtl">تفسير العياشي عن مالك بن عطيّة ـ أَيضا ـ: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: هُوَ الرَّجُلُ يَقولُ: لَولا فُلانٌ لَهَلَكتُ، ولَولا فُلانٌ لَأَصَبتُ كَذا وكَذا، ولَولا فُلانٌ لَضاعَ عِيالي، أَلا تَرى أَنَّهُ قَد جَعَلَ للّهِِ شَريكا في مُلكِهِ يَرزُقُهُ ويَدفَعُ عَنهُ؟!</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قُلتُ: فَيَقولُ: لَولا أَنَّ اللّهَ مَنَّ عَلَيَّ بِفُلانٍ لَهَلَكتُ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: نَعَم، لا بَأسَ بِهذا.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص200 ح96، عدّة الداعي: ص89 وزاد في آخره «ونحوه»، بحار الأنوار: ج5 ص148 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">381.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از مالك بن عطيّه، در باره آيه «و بيشتر آنان به خدا ايمان نياوردند...»: امام صادق عليه السلام فرمود: «مثلاً انسان بگويد: اگر فلانى نبود، من نابود مى شدم؛ اگر فلانى نبود، من به فلان و بهمان چيز مى رسيدم؛ اگر فلانى نبود، خانواده ام تلف مى شد. نمى بينى كه او [با اين سخنان] براى خداوند در مُلكش، شريكى قرار داده است كه وى را روزى مى دهد و از او دفاع مى كند؟!».</span>

<span dir="rtl">گفتم: پس بگويد: اگر خداوند، فلانى را به دادم نمى رساند، نابود مى شدم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آرى! اين، عيبى ندارد».</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه): ج5 ص85 (التعرّف على الصفات الثبوتيّة / المدبّر).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج7 ص155 (خداشناسى / شناختن صفات ثبوتى خدا / مدبّر).</span>

<span id="المرتبة-الرابعة-التوحيد-في-الحكم"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 4: المرتبة الرّابعة: التّوحيد في الحكم</span> ===

<span dir="rtl">2 / 4: مرتبه چهارم: توحيد در حُكم</span>

<span dir="rtl">التّوحيد في الحكم عبارة عن توحيده تعالى في تشريع الأحكام وتقنينها. ويرى القرآن الكريم أنّ للّه سبحانه وحده حقّ التشريع ووضع القوانين والأمر بتطبيقها، ويَعدُّ اتّباع كلّ قانون لحياة الإنسان الفرديّة والاجتماعيّة ما عدا قانون اللّه شركا.</span>

<span dir="rtl">إنّ الدليل على أنّ تشريع القوانين وتنفيذها للّه وحده هو أنّ مَن يعرف الإنسان وحاجاته، ويعلم مبادئ تكامله أكثر من غيره، ومن كان متحرّرا من الهوى والخوف في تنفيذ القانون، هو أفضل المشرّعين، وما من أحد يتّصف بهذه الخصائص بشكل كامل إلّا اللّه سبحانه، ولمّا كان تعالى خالقا للإنسان، عارفا بقابليّاته وحاجاته، العالم المطلق الّذي يخبُر مبادئ تكامله، والغنيّ المطلق، فلا مانع يحول دون حكمه أو حكومته.</span>

<span dir="rtl">على هذا الأساس يصف القرآن الكريم اللّهَ سبحانه بأنّه «خَيْرُ الْحَاكِمِينَ » و «أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ » و «خَيْرُ الْفَاصِلِينَ »، وأنّ التشريع له وحدَه «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ »، وأنّ الحكومة حقّ لخلفائه في الأرض؛ قال جلّ شأنه:</span>

<span dir="rtl">«يَادَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى».</span> <ref><span dir="rtl">ص: 26.</span></ref>

<span dir="rtl">توحيد در حكم، عبارت است از اعتقاد به يكتايى خداوند در تشريع احكام و قانون گذارى. از نظر قرآن، تنها خداوند متعال، حقّ وضع قانون و صدور دستور اجراى آن را دارد و پيروى از هر قانونى در زندگى فردى و اجتماعى بشر، بجز قانون الهى، شرك محسوب مى شود.</span>

<span dir="rtl">دليل اين كه قانون گذارى و اجراى آن، تنها حقّ خداست و جز كسانى كه او معيّن كرده، حقّ حكم كردن و حكومت ندارند، اين است كه: بهترين قانون گذار، كسى است كه بيش از ديگران، انسان و نيازهاى او را بشناسد و اصول تكامل او را بداند و از هراسيدن در اجراى قانون، وارسته باشد.</span>

<span dir="rtl">هيچ كس جز خداوند متعال، واجد اين خصوصيات به طور كامل نيست. او به دليل اين كه انسان را آفريده، با همه استعدادها و نيازهاى او آشناست و به دليل اين كه علمِ مطلق است، اصول تكامل او را مى داند و به دليل اين كه بى نياز مطلق است، هيچ مانعى نمى تواند مانع حكم كردن و يا حكومت او گردد.</span>

<span dir="rtl">بر اين اساس، قرآن كريم، خدا را با ويژگى هاى «خَيْرُ الْحَاكِمِينَ (بهترينِ حاكمان)» و «أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ (حكمران ترينِ حاكمان)» و «خَيْرُ الْفَاصِلِينَ (بهترينِ جداكنندگان)» توصيف مى نمايد و قانون گذارى را در انحصار او («إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ؛ حكم، تنها از آنِ خداست») و حكومت را حقّ نمايندگان او مى داند، چنان كه خداوند متعال، خطاب به داوود عليه السلام مى فرمايد: «اى داوود! ما تو را جانشين در زمين كرديم. پس ميان مردم، به حق حكم كن و از هوا و هوس، پيروى مكن».</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 87، يونس: 109، يوسف: 80.</span></ref>

<span dir="rtl">«و او بهترينِ حكم كنندگان است».</span>

<span dir="rtl">«وَ أَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">هود: 45 وراجع: التين: 8.</span></ref>

<span dir="rtl">«و تو بهترينِ حكم كنندگانى».</span>

<span dir="rtl">«مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِىٍّ وَ لَا يُشْرِكُ فِى حُكْمِهِ أَحَدًا».</span> <ref><span dir="rtl">الكهف: 26.</span></ref>

<span dir="rtl">«و براى آنان، ياورى جز او نيست، و هيچ كس را در فرمان روايى خود، شريك نمى گيرد».</span>

<span dir="rtl">«إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 57 وراجع: يوسف: 67.</span></ref>

<span dir="rtl">«فرمان، جز از آنِ خدا نيست كه حق را بيان مى كند، و او بهترينِ داوران است».</span>

<span dir="rtl">«إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">يوسف: 40.</span></ref>

<span dir="rtl">«فرمان، جز از آنِ خدا نيست، فرمان داده است كه جز او را نپرستيد. اين است دين درست؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند».</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَىْ ءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّى عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ».</span> <ref><span dir="rtl">الشورى: 10.</span></ref>

<span dir="rtl">«و در هر چيزى اختلاف كرديد، داورى در باره آن به خدا [ارجاع گردد]. چنين خدايى پروردگار من است. بر او توكّل كردم و به سوى او باز مى گردم».</span>

<span dir="rtl">«أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 62 وراجع: القصص: 70 و 88 و غافر: 12.</span></ref>

<span dir="rtl">«هان! حكم، مختصّ اوست و او سريع ترينِ حسابگران است».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">382.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تُسَمّوا أَولادَكُمُ الحَكَمَ ولا أَبَا الحَكَمِ؛ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الحَكَمُ.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص583 ح23 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج76 ص357 ح25.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">382.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فرزندان خود را «حَكَم» يا «ابو الحكم» نام گذارى نكنيد؛ چرا كه حَكَم، فقط خداست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">383.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: اللّهُمَّ لا أَشكو إِلى أَحَدٍ سِواكَ، ولا أَستَعينُ بِحاكِمٍ غَيرِكَ، حاشاكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحيفة السجّاديّة: ص62 الدعاء 14.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">383.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: خدايا! به هيچ كس جز تو شِكوه نمى كنم و از هيچ داورى جز تو كمك نمى جويم. خدا نكناد!</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة العقائد الإسلامية (معرفة اللّه): ج4 ص125 (التعرّف على الصفات الثبوتيّة / الحاكم).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج5 ص447 (خداشناسى / شناختن صفات ثبوتى خدا / حاكم).</span>

<span id="المرتبة-الخامسة-التوحيد-في-الطاعة"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 5: المرتبة الخامسة: التّوحيد في الطّاعة</span> ===

<span dir="rtl">2 / 5: مرتبه پنجم: توحيد در اطاعت</span>

<span dir="rtl">إنّ معنى التّوحيد في الطّاعة هو أنّه ليس لأَحد أن يُطاع إلّا اللّه والذين اختارهم لاُمور عباده، فاتّباع غير أمر اللّه إذا كان خلاف أمره شركٌ، فكيف إذا كان الآمر هوى النفس الّذي يعبّر القرآن عنه بالإله في قوله تعالى: «أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ »</span> <ref><span dir="rtl">الجاثية: 23.</span></ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">التّوحيد في التشريع والتقنين منشأ للتّوحيد في الطاعة، ذلك إذا كان التشريع للّه وحده فإنّ إطاعة غيره إذا كان أمره مخالفا لأَمر اللّه تعني اتّخاذ شريك للّه في التشريع.</span>

<span dir="rtl">وفي ضوء ذلك، فاجتناب طاعة الأهواء غير المشروعة والجبابرة الذين يعبّر عنهم القرآن الكريم بالطواغيت، بل اجتناب اتّباع كلّ شيء وكلّ شخص يدعو الإنسان إلى القيام بعمل يخالف أمر اللّه سبحانه، ضروريّ للحصول على هذه المرتبة من التّوحيد. و بجملة واحدة: إنّ الإثم ومعصية اللّه في الحقيقة والواقع شرك في الطّاعة.</span>

<span dir="rtl">بناءً على هذا فالموحّد الّذي ليس بمشرك مطلقا هو الّذي يجتنب الإثم ومعصية اللّه مطلقا، لذا قال الإمام الصادق عليه السلام ـ في تفسير قوله تعالى: «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ»: شِركُ طاعَةٍ ولَيسَ شِركَ عِبادَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">راجع: ص496 ح3459.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">والتّوحيد في الطاعة كالتقوى له ثلاث مراحل:</span>

<span dir="rtl">الأُولى: أداء الواجبات وترك المحرّمات الإلهيّة.</span>

<span dir="rtl">الثانية: عمل المستحبّات وترك المكروهات.</span>

<span dir="rtl">الثالثة: اجتناب كلّ ما ليس له صبغة إلهيّة، سواءٌ كان حراما أم مكروها أم مباحا. ففي وصيّة رسول اللّه صلى الله عليه و آله لأَبي ذرّ ـ رضوان اللّه عليه ـ حين قال له:</span>

<span dir="rtl">يا أباذَرٍّ، لِيَكُن لَكَ في كُلِّ شَيءٍ نِيَّةٌ صالِحَةٌ، حَتَّى فِي النَّومِ وَالأَكلِ.</span> <ref><span dir="rtl">مكارم الأخلاق: ج2 ص370 ح2661.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">إشارة إلى هذه المرحلة من التّوحيد الّتي تعدّ من أعلى مراحل التّوحيد في الطّاعة.</span>

<span dir="rtl">توحيد در اطاعت (طاعت)، عبارت است از يگانه پرستى در فرمانبَرى از خدا، و اعتقاد انسان به اين كه از هيچ كس جز خداوند متعال و كسانى كه او معيّن كرده است، حقّ اطاعت ندارد و پيروى از فرمان غير خدا، در صورتى كه بر خلاف فرمان او باشد، شرك شمرده مى شود، هر چند فرمان روا، نفسِ انسان باشد كه خداوند، از آن به «معبود» ياد كرده است، در آن جا كه در قرآن فرموده است:</span>

<span dir="rtl">«آيا كسى را كه هوس خويش را معبود خويش گرفته، ديده اى؟».</span>

<span dir="rtl">توحيد در اطاعت، لازمه توحيد در تشريع و قانون گذارى است؛ زيرا اگر قانون گذارى منحصر به خداست، طبعا اطاعت از غير او، در صورتى كه فرمانش مخالف فرمان خدا باشد، به معناى شريك قرار دادن براى خدا در قانون گذارى است.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، اجتناب از فرمانبرى هوس هاى نامشروع و نيز فرمانبرى زورمداران ـ كه در فرهنگ قرآن، «طاغوت» ناميده مى شوند ـ، بلكه پرهيز از پيروى هر چيز و هر كس كه انسان را به انجام دادن كارى بر خلاف فرمان خداوند متعال دعوت كند، براى رسيدن به اين مرتبه از توحيد، ضرور است و در يك جمله: گناه و نافرمانى از خدا، در واقع، شرك در طاعت است و تنها كسانى كه مطلقاً از گناه اجتناب مى كنند، مشرك به اين معنا نيستند، چنان كه امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريف «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ؛ و بيشترشان به خدا ايمان نمى آورند؛ بلكه شرك مى ورزند»، مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">شِركُ طاعَةٍ و لَيسَ شِركَ عِبادَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص475 ح3459.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">مقصود، شرك در اطاعت است، نه شرك در عبادت.</span>

<span dir="rtl">توحيد در اطاعت، همانند تقوا، داراى سه مرحله است:</span>

<span dir="rtl">مرحله اوّل: انجام دادن واجبات و ترك محرّمات الهى؛</span>

<span dir="rtl">مرحله دوم: انجام دادن مستحبّات و ترك مكروهات؛</span>

<span dir="rtl">مرحله سوم: پرهيز از آنچه رنگ و بوى خدايى ندارد، اعم از: گناه يا مكروه و يا مباح.</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا، در رهنمودى به ابو ذر مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">اى ابو ذر! بايد در هر چيز، نيّت شايسته داشته باشى، حتّى در خوردن و خوابيدن.</span>

<span dir="rtl">اين ره نمود، به اين مرحله از توحيد ـ كه بالاترين مرحله توحيد در طاعت است ـ اشاره دارد.</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُواْ وَ أَطِيعُواْ وَ أَنفِقُواْ خَيْرًا لِّأَنفُسِكُمْ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">التغابن: 16.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس تا مى توانيد، از خدا پروا كنيد و بشنويد و فرمان ببريد و مالى براى خودتان [در راه خدا] انفاق كنيد، و كسانى كه از خسّت نفس خويش مصون مانند، آنان، رستگاران اند».</span>

<span dir="rtl">«مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا».</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 80.</span></ref>

<span dir="rtl">«هر كه از پيامبر فرمان بَرَد، از خدا فرمان برده است و هر كه روى گردانَد، ما تو را بر ايشان، نگهبان نفرستاده ايم».</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ».</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 59.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا و پيامبر و اولياى امرتان فرمان بَريد».</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">يوسف: 106.</span></ref>

<span dir="rtl">«و بيشتر ايشان به خدا ايمان نياورند، مگر آن كه [چيزى را با او] شريك مى گيرند».</span>

<span dir="rtl">«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 36.</span></ref>

<span dir="rtl">«و هر آينه، در ميان هر امّتى پيامبرى مبعوث ساختيم كه خدا را بندگى كنيد و از طاغوت، دورى نماييد».</span>

<span dir="rtl">«وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُواْ الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى».</span> <ref><span dir="rtl">الزمر: 17.</span></ref>

<span dir="rtl">«و كسانى كه از عبادت طاغوت دورى كردند و به خدا باز گشتند، ايشان را بشارت باد».</span>

<span dir="rtl">«اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">التوبة: 31.</span></ref>

<span dir="rtl">«و اينان، عالمان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا، خداوندانِ خويش گرفتند، در صورتى كه مأمور نبودند جز آن كه خداى يگانه اى را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست. او منزّه است از آنچه [با وى] شريك مى گردانند».</span>

<span dir="rtl">«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا».</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 65.</span></ref>

<span dir="rtl">«چنين نيست. به پروردگارت سوگند كه ايمان نمى آورند، مگر آن كه تو را در مشاجرات ميان خود، داور قرار دهند و سپس از قضاوتى كه كرده اى، در دل هايشان احساس ناراحتى نكنند و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">384.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشي عن أَبي الصباح الكناني عن الإمام الباقر عليه السلام: إِيّاكُم وَالوَلائِجَ</span> <ref><span dir="rtl">الوَليجَةُ: كلّ ما يتّخذُه الإنسانُ معتمدا عليه وليس من أهله؛ من قولهم: فلانٌ وَليجةٌ في القوم؛ إذا لحق بهم وليس منهم (المفردات: ص883 «ولج»).</span></ref><span dir="rtl">، فَإِنَّ كُلَّ وَليجَةٍ دونَنا فَهِيَ طاغوتٌ ـ أو قالَ: نِدٌّ ـ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص83 ح33، بحار الأنوار: ج24 ص246 ح6.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">384.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از ابو الصَّباح كِنانى ـ: امام باقر عليه السلام فرمود: «از رفاقت با غير خودى ها</span> <ref><span dir="rtl">وليجه: هر غيرِ خودى و بيگانه اى كه انسان، او را به دوستى برگيرد و به وى اعتماد كند. هر گاه فردى غريبه و غير خودى به قومى ملحق شود، عرب مى گويد: فلانٌ وليجة فى القوم (مفردات ألفاظ القرآن: ص883 مادّه «ولج»)؛ همدم؛ محرِم اسرار.</span></ref> <span dir="rtl">بپرهيزيد؛ زيرا هر رفيقى جز ما، طاغوت است» يا فرمود: «شريك [خدا] است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">385.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام في قَولِهِ تَعالى</span>: «<span dir="rtl">وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ</span>» <span dir="rtl">ـ: شِركُ طاعَةٍ ولَيسَ شِركَ عِبادَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص397 ح4 عن ضريس، حقائق التأويل: ص375، تفسير القمّي: ج1 ص358 عن الفضيل عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج9 ص214 ح93.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">385.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره آيه شريف: «و بيشتر ايشان به خدا ايمان نياورند، مگر آن كه [چيزى را با او] شريك مى گيرند» ـ: مقصود، شرك در اطاعت است، نه شرك در عبادت.</span>

<blockquote><span dir="rtl">386.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ أيضا ـ: يُطيعُ الشَّيطانَ مِن حَيثُ لا يَعلَمُ فَيُشرِكُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص397 ح3 عن أبي بصير وإسحاق بن عمّار.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">386.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: ـ در باره همين آيه ـ: [يعنى چنين كسى] ندانسته از شيطان اطاعت مى كند و بدين ترتيب، [در طاعت خدا] شرك مى ورزد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">387.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عبد اللّه الكاهلي: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام لَو أَنَّ قَوما عَبَدُوا اللّهَ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وأَقامُوا الصَّلاةَ، وآتَوُا الزَّكاةَ، وحَجُّوا البَيتَ، وصاموا شَهرَ رَمَضانَ، ثُمَّ قالوا لِشَيءٍ صَنَعَهُ اللّهُ أَو صَنَعَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أَلّ صَنَعَ خِلافَ الَّذي صَنَعَ! أَو وَجَدوا ذلِكَ في قُلوبِهِم، لَكانوا بِذلِكَ مُشرِكينَ. ثُمَ تَلا هذِهِ الآيَةَ: «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا». ثُمَّ قالَ أَبو عَبدِاللّهِ عليه السلام: عَلَيكُم بِالتَّسليمِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص390 ح2 وج 2 ص398 ح6، المحاسن: ج1 ص423 ح969، تفسير العيّاشي: ج1 ص255 ح184، مجمع البيان: ج3 ص107 كلاهما نحوه وليس فيهما «صنعه اللّه »، بحار الأنوار: ج2 ص205 ح90.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">387.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از عبد اللّه كاهلى ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردمى خداى يگانه و بى انباز را بپرستند، نماز بخوانند، زكات بدهند، حج بگزارند و ماه رمضان را روزه بگيرند، امّا در باره كارى [و حكمى] كه خدا يا پيامبر خدا كرده است، [از سرِ اعتراض] بگويند: چرا عكس اين كار را نكرد، يا [حتّى] چنين احساسى را در دل هايشان بيابند، هر آينه، به سبب آن مشرك اند».</span>

<span dir="rtl">آن گاه، امام صادق عليه السلام اين آيه را تلاوت كرد: «نه! به پروردگارت سوگند كه ايمان ندارند، مگر آن كه تو را در اختلافات ميان خود، داور قرار دهند و سپس از قضاوتى كه كرده اى، در دل هاى خويش احساس ناراحتى نكنند و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند».</span>

<span dir="rtl">سپس امام صادق عليه السلام فرمود: «بر شما باد تسليم شدن!».</span>

<blockquote><span dir="rtl">388.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ بَني أُمَيَّةَ أَطلَقوا لِلنّاسِ تَعليمَ الإِيمانِ ولَم يُطلِقوا تَعليمَ الشِّركِ؛ لِكَي إِذا حَمَلوهُم عَلَيهِ لَم يَعرِفوهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص415 ح1 عن سفيان بن عيينة.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">388.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: بنى اميّه، مردم را در آموختن ايمان، آزاد گذاشتند؛ امّا در آموختن شرك، آزاد نگذاشتند، براى اين كه هر گاه آنان را به شرك وا دارند، متوجّه آن نشوند».</span>

<blockquote><span dir="rtl">389.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ وقَد سَأَلَهُ أَبو بَصيرٍ عَن قَولِهِ تَعالى: «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ» ـ: أَمَا وَاللّهِ ما دَعَوهُم إِلى عِبادَةِ أَنفُسِهِم، ولَو دَعَوهُم إِلى عِبادَةِ أَنفُسِهِم لَما أَجابوهُم، ولكِن أَحَلّوا لَهُم حَراما، وحَرَّموا عَلَيهِم حَلالاً، فَعَبَدوهُم مِن حَيثُ لا يَشعُرونَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص398 ح7 وج 1 ص53 ح1، المحاسن: ج1 ص383 ح848 كلّها عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج2 ص98 ح50.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">389.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ سؤال ابو بصير از آيه شريف: «عالمان و راهبانِ خويش را به جاى خدا به خداوندى گرفتند» ـ: به خدا سوگند كه آنان (عالمان و راهبان)، يهود را به عبادت خودشان فرا نخواندند، كه اگر آنها را به عبادت خود فرا مى خواندند، قطعاً نمى پذيرفتند؛ بلكه حرامى را براى آنها حلال، و حلالى را برايشان حرام ساختند و بدين سان، بى آن كه خود بفهمند، آنان را عبادت كردند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">390.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لأَِبي بَصيرٍ في قَولِهِ تَعالى: «وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُواْ الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى»</span> <ref><span dir="rtl">الزمر: 17.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: أَنتُم هُم، ومَن أَطاعَ جَبّارا فَقَد عَبَدَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع البيان: ج8 ص770 عن أبي بصير، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص513 ح5 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج23 ص361 ح20.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">390.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به ابو بصير در باره اين سخن خداوند: «و كسانى كه از عبادت طاغوت دورى كردند و به خدا بازگشتند، ايشان را بشارت باد!» ـ: شما، همان كسانيد و هركس از سلطانى اطاعت كند، در واقع، او را عبادت كرده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">391.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَرَّ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام عَلى قَريَةٍ قَد ماتَ أَهلُها... فَقالَ: يا أَهلَ هذِهِ القَريَةِ، فَأَجابَهُ مِنهُم مُجيبٌ: لَبَّيكَ يا روحَ اللّهِ وكَلِمَتَهُ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: وَيحَكُم، ما كانَت أَعمالُكُم؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: عِبادَةُ الطّاغوتِ وحُبُّ الدُّنيا، مَعَ خَوفٍ قَليلٍ، وأَمَلٍ بَعيدٍ، وغَفلَةٍ في لَهوٍ ولَعِبٍ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: كَيفَ كانَ حُبُّكُم لِلدُّنيا؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: كَحُبِّ الصَّبِيِّ لِاُمِّهِ؛ إِذا أَقبَلَت عَلَينا فَرِحنا وسُرِرنا، وإِذا أَدبَرَت عَنّا بَكَينا وحَزَنّا.</span>

<span dir="rtl">قالَ: كَيفَ كانَت عِبادَتُكُم لِلطّاغوتِ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: الطّاعَةُ لِأَهلِ المَعاصي.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص318 ح11، مشكاة الأنوار: ص461 ح1538 كلاهما عن مهاجر الأسدي، معاني الأخبار: ص341 ح1، ثواب الأعمال: ص303 ح1، علل الشرائع: ص466 ح21 والثلاثة الأخيرة عن سهل الحلواني نحوه، بحار الأنوار: ج73 ص10 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">391.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: عيسى بن مريم عليهاالسلام بر آبادى اى گذشت كه مردم آن، همه مرده بودند... صدا زد: «اى مردمِ اين آبادى!».</span>

<span dir="rtl">از ميان ايشان، يكى پاسخ داد: بله، اى روح و كلمه خدا!</span>

<span dir="rtl">عيسى عليه السلام فرمود: «واى بر شما! كردارتان چه بود؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: عبادت طاغوت و دنيادوستى، با ترس اندك [از خدا و معاد]، و آرزوهاى دور و دراز، و غفلت و فرو رفتن در لهو و لعب.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «دنيا دوستى تان چگونه بود؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: چونان علاقه كودك به مادرش. هر گاه به ما رو مى كرد، خوش حال و شادمان مى شديم و چون از ما روى مى گردانْد، گريان و اندوهناك مى شديم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «عبادتتان از طاغوت چگونه بود؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: فرمان بردارى از گنهكاران.</span>

<blockquote><span dir="rtl">392.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَعنى صِفَةِ الإِيمانِ الإِقرارُ وَالخُضوعُ للّهِِ بِذُلِّ الإِقرارِ، وَالتَّقَرُّبُ إِلَيهِ بِهِ، وَالأَداءُ لَهُ بِعِلمِ كُلِّ مَفروضٍ مِن صَغيرٍ أَو كَبيرٍ مِن حَدِّ التَّوحيدِ فَما دونَهُ إِلى آخِرِ بابٍ مِن أَبوابِ الطّاعَةِ أَوَّلاً فَأَوّلاً، مَقرونٌ ذلِكَ كُلُّهُ بَعضُهُ إِلى بَعضٍ، مَوصولٌ بَعضُهُ بِبَعضٍ، فَإِذا أَدَّى العَبدُ ما فَرَضَ عَلَيهِ مِمّا وَصَلَ إِلَيهِ عَلى صِفَةِ ما وَصَفناهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ مُستَحِقٌّ لِصِفَةِ الإِيمانِ.…</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">ومَعنَى الشِّركِ: كُلُّ مَعصِيَةٍ عُصِيَ اللّهُ بِها بِالتَّدَيُّنِ فَهُوَ مُشرِكٌ، صَغيرَةً كانَت المَعصِيَةُ أَو كَبيرَةً، فَفاعِلُها مُشرِكٌ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص329، بحار الأنوار: ج68 ص278 ح31.</span></ref>

<span dir="rtl">392.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: معناى صفت ايمان، عبارت است از: اقرار فروتنانه به خدا و خضوع در برابر او، تقرّب جستن به او از اين طريق و به جاى آوردن آگاهانه هر فريضه كوچك يا بزرگى، از حدّ يكتاشناسى گرفته به پايين تا آخرين باب از ابواب طاعت، يكى پس از ديگرى؛ زيرا همه اينها باهم مرتبط و به يكديگر پيوسته اند. هر گاه بنده، آنچه را [خداوند] بر او واجب ساخته و به او رسيده است، به شرحى كه گفتيم به جاى آورد، او مؤمن و سزاوار صفتِ ايمان است.…</span>

<span dir="rtl">و معناى شرك، عبارت است از: هر معصيتى كه خدا با آن نافرمانى شود و جنبه دين به خود گيرد؛ خواه آن معصيت، كوچك باشد يا بزرگ، در هر صورت، مرتكب آن، مشرك است.</span>

<span id="المرتبة-السادسة-التوحيد-في-العبادة"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 6: المرتبة السادسة: التّوحيد في العبادة</span> ===

<span dir="rtl">2 / 6: مرتبه ششم: توحيد در عبادت</span>

<span dir="rtl">العبادة في اللغة هي: اللين والذلّ</span> <ref><span dir="rtl">قال ابن فارس: العين والباء والدال أصلان صحيحان كأنّهما متضادّان وج الأوّلج من ذينك الأصلين يدلّ على لين وذلّ، والآخر على شدّة وغلظ (معجم مقاييس اللغة: ج4 ص205 «عبد»).</span></ref><span dir="rtl">، وعبادة اللّه: التذلّل والخضوع أمامه، ويُستعمَل التّوحيد في العبادة قرآنيّا وروائيّا بمعنيين هما:</span>

<span dir="rtl">1. إطاعة اللّه وحده وترك عبادة غيره، كما جاء في قوله تعالى:</span>

<span dir="rtl">«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 36.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">وقوله سبحانه:</span>

<span dir="rtl">«وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُواْ الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى».</span> <ref><span dir="rtl">الزمر: 17.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">وهذا المعنى للتّوحيد في العبادة هو نفس التّوحيد في الطّاعة الّذي تقدّم توضيحه من قبل.</span>

<span dir="rtl">2. خلوص النيّة في عبادة اللّه وحدَه.</span>

<span dir="rtl">إنّ التّوحيد في الطّاعة لازمه التّوحيد في العبادة أيضا؛ لأَنّ طاعة الأوامر الإلهيّة بنحو مطلق يستلزم إخلاص النيّة، ولكن ارتأينا لتوحيد العبادة عنوانا مستقلّاً؛ للتنبّه على أنّ الرياء في الطّاعة والعبادة شرك.</span>

<span dir="rtl">أَعلى مراتب التَّوحيد</span>

<span dir="rtl">إنّ أعلى مراتب الإخلاص أو التّوحيد في العبادة، هي أنّ الإنسان في عبادته وطاعته للّه تعالى لا يطلب أجرا، بل إنّ عشق اللّه سبحانه وحبّه يدفعانه إلى طاعته، كما قال الإمام الصادق عليه السلام:</span>

<span dir="rtl">إِنَّ النّاسَ يَعبُدونَ اللّهَ عز و جل عَلى ثَلاثَةِ أوجُهٍ: فَطَبَقَةٌ يَعبُدونَهُ رَغبَةً في ثَوابِهِ فَتِلكَ عِبادَةُ الحرُصَاءِ، وهُوَ الطَّمَعُ، وآخَرونَ يَعبُدونَهُ فَرَقا مِنَ النّارِ فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ، وهِيَ الرَّهبَةُ، ولكِنّي أعبُدُهُ حُبّا لَهُ عز و جلفَتِلكَ عِبادَةُ الكِرامِ، وهُوَ الأَمنُ.</span> <ref><span dir="rtl">راجع: المحبّة في الكتاب والسنّة: ص210 (الترغيب في محبّة اللّه عز و جل / عبادة المحبّين).</span></ref>

<span dir="rtl">عبادت، در لغت به معناى نرمش و فروتنى است</span> <ref><span dir="rtl">عَبَدَ در زبان عربى، دو ريشه دارد كه گويا از نظر معنا، متضادند. يكى از اين دو بر نرمى و خاكسارى و كُرنش و پرستش، و ديگرى بر شدّت و تندى و قوّت و صلابت، دلالت مى كند.</span></ref> <span dir="rtl">و عبادت خدا، به معناى فروتنى و خضوع انسان در برابر اوست. توحيد در عبادت، در قرآن و احاديث اسلامى، در دو معنا به كار مى رود:</span>

<span dir="rtl">1. اطاعت انسان از خداى يگانه و ترك پرستش غير او، مانند:</span>

<span dir="rtl">«و در هر امّتى فرستاده اى برانگيختيم كه: خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد».</span>

<span dir="rtl">و نيز:</span>

<span dir="rtl">«و مژده باد آنان را كه از پرستش طاغوت، پرهيز كردند و به سوى خدا باز گشتند».</span>

<span dir="rtl">اين معنا از توحيد در عبادت، همان توحيد در اطاعت است كه پيش از اين، توضيح داده شد.</span>

<span dir="rtl">2. خالص كردن انگيزه در پرستش خداى يگانه.</span>

<span dir="rtl">البته لازمه توحيد در اطاعت، توحيد در عبادت نيز هست؛ زيرا اطاعت از اوامر الهى به طور مطلق، مستلزم اخلاص و پاك سازى انگيزه است؛ امّا به دليل اهمّيت اين موضوع و نيز اهمّيت مسئله اخلاص در عبادت و مراتب اخلاص، عنوان مستقلى به آن، اختصاص يافته است.</span>

<span dir="rtl">بالاترين مراتب توحيد</span>

<span dir="rtl">بالاترين مراتب اخلاص و يا توحيد در عبادت، آن است كه انسان در عبادت و اطاعت، از خداوند متعال، مزد طلب نكند؛ بلكه عشق و محبّت خدا، او را به اطاعت از او وادار نمايد، چنان كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">مردم، خداى عز و جل را به سه گونه عبادت مى كنند: گروهى از سرِ رغبت به پاداش خداوند، او را عبادت مى نمايند كه اين، عبادت حريصان و همان طمع است. گروهى ديگر، او را از سرِ بيم از آتش عبادت مى كنند كه اين، عبادت بردگان و همان ترس است. امّا من، از سرِ محبّت به او عبادتش مى كنم كه اين، عبادت بزرگ مَنشان و اين، همان آسودگى است.</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنبياء: 25.</span></ref>

<span dir="rtl">«و ما پيش از تو، هيچ پيامبرى نفرستاديم، مگر آن كه به او وحى كرديم كه: معبودى جز من نيست. پس مرا بپرستيد».</span>

<span dir="rtl">«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ».</span> <ref><span dir="rtl">الفاتحة: 5.</span></ref>

<span dir="rtl">«فقط تو را مى پرستيم و فقط از تو يارى مى جوييم».</span>

<span dir="rtl">«أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِى مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الزمر: 3.</span></ref>

<span dir="rtl">«آگاه باشيد كه آيين ناب، از آنِ خداست؛ و كسانى كه به جاى او اوليايى براى خود گرفته اند [به اين بهانه كه: ] ما آنها را نمى پرستيم، مگر براى اين كه ما را به خدا نزديك تر سازند، البته خدا ميان آنان، در باره آنچه بر سرِ آن اختلاف دارند، داورى خواهد كرد. همانا خدا، كسى را كه دروغگو و ناسپاس است، راه نمايى نمى كند».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 64.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: اى اهل كتاب! به سوى سخنى بياييد كه ميان ما و شما يكسان است و آن اين است كه: جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم، و بعضى از ما، بعضى ديگر را به جاى خدا، پروردگار نگيرد. پس اگر [از اين پيشنهاد] روى گرداندند، بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِى شَكٍّ مِّن دِينِى فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَ لَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِى يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * وَلَا تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَ لَا يَضُرُّكَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 104 ـ 106.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: اى مردم! اگر در دين من، دودليد، پس [بدانيد كه من] كسانى را كه شما به جاى خدا مى پرستيد، نمى پرستم؛ بلكه خدايى را مى پرستم كه جانِ شما را مى ستانَد، و به من فرمان داده شده كه از اهل ايمان باشم [و فرمان داده شده است كه: ] به دين يكتاپرستى روى آور و هرگز از مشركان مباش و به جاى خدا، چيزى را كه نه سود به تو مى رسانَد و نه زيان، مخوان؛ كه اگر چنين كنى، هر آينه، از ستمكارانى».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 162 و 163.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: نمازم و عبادتم و زندگى و مرگ من، براى خداست كه پروردگار جهان هاست و او را شريكى نيست، و به اين كار، مأمور شده ام و من، نخستين مسلمانم».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَىَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا».</span> <ref><span dir="rtl">الكهف: 110.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: من هم بشرى مانند شما هستم كه به من، وحى مى شود. جز اين نيست كه خداى شما، خدايى واحد است. پس هركه به ديدار پروردگارش اميد [و ايمان] دارد، بايد كار نيك كند و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نگردانَد».</span>

<span dir="rtl">راجع: البقرة: 83، يوسف: 40.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: بقره: آيه 83، يوسف: آيه 40.</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">393.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير عن شدّاد بن أَوس: قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: إِذا جَمَعَ اللّهُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ بِبَقيعٍ</span> <ref><span dir="rtl">البَقيع: المكان المتّسع (المصباح المنير: ص57 «بقع»).</span></ref> <span dir="rtl">واحِدٍ يَنفُذُهُمُ البَصَرُ ويُسمِعُهُمُ الدَّاعي، قالَ: أَنَا خَيرُ شَريكٍ، كُلُّ عَمَلٍ كانَ عُمِلَ لي في دارِ الدُّنيا كانَ لي فيهِ شَريكٌ فَأَنَا أَدَعُهُ اليَومَ، ولا أَقبَلُ اليَوم إِلّا خالِصا. ثُمَّ قَرَأَ: «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ»</span> <ref><span dir="rtl">الصافّات: 40.</span></ref><span dir="rtl">، «مَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا»</span> <ref><span dir="rtl">الكهف: 110.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج7 ص291 ح7167.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">393.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير ـ به نقل از شدّاد بن اوس ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آن گاه كه خداوند، همه انسان ها را، از اوّل تا آخر عالم، در دشتى فراخ، گرد آورد، به طورى كه همه آنها در چشم رس اند و صدا به گوش همگان مى رسد، مى فرمايد: من، بهترين شريك هستم. هر عملى كه در سراى دنيا براى من انجام شده و در آن برايم شريكى بوده است، من، امروز، آن را وا مى نهم و امروز، جز خالص را نمى پذيرم ».</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله سپس خواند: ««مگر بندگان ناب خدا»،</span> «<span dir="rtl">هر كس به ديدار پروردگارش اميد [و ايمان] دارد، بايد كار نيك كند و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نگرداند</span>» <span dir="rtl">».</span>

<blockquote><span dir="rtl">394.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لم آتِكُم إِلّا بِخَيرٍ؛ آتَيتُكم أَن تَعبُدُوا اللّهَ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ... وأَن تَدَعُوا اللّاتَ وَالعُزّى.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج9 ص48 ح23188، كنز العمّال: ج1 ص31 ح35.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">394.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من، جز خوبى براى شما نياورده ام. اين را برايتان آورده ام كه: خداى يگانه و بى انباز را بپرستيد... و لات و عزّا را رها كنيد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">395.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا» ـ: الرَّجُلُ يَعمَلُ شَيئا مِنَ الثَّوابِ لا يَطلُبُ بِهِ وَجهَ اللّهِ إِنَّما يَطلُبُ تَزكِيَةَ النّاسِ، يَشتَهي أَن يُسمِعَ بِهِ النّاسَ، فَهذَا الَّذي أَشرَكَ بِعِبادَةِ رَبِّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص293 ح4، منية المريد: ص318، تفسير العيّاشي: ج2 ص352 ح93 كلّها عن جرّاح المدائني، بحارالأنوار: ج72 ص281 ح4.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">395.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند: «پس هر كه به ديدار پروردگارش اميد دارد، بايد كار نيك كند و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نگردانَد» ـ: شخصى ثوابى (كار نيكى) انجام مى دهد و نيّتش نه رضاى خدا، بلكه ستايش مردم است و دوست دارد كه آوازه اش به گوش مردم برسد. چنين كسى در عبادت پروردگارش شرك ورزيده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">396.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»</span> <ref><span dir="rtl">الفاتحة: 5.</span></ref> <span dir="rtl">ـ:</span> «<span dir="rtl">إِيَّاكَ نَعْبُدُ</span>»<span dir="rtl">: إِخلاصُ العِبادَةِ، «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»: أَفضَلُ ما طَلَبَ بِه العِبادُ حَوائِجَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العياشي: ج1 ص22 ح17 عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج85 ص21 ح10.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">396.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند: «تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم» ـ:</span> «<span dir="rtl">تنها تو را مى پرستيم</span>»<span dir="rtl">، خالص ساختن عبادت است. «و تنها از تو يارى مى جوييم»، برترين چيزى (دعايى) است كه بندگان به واسطه آن، نيازهايشان را طلبيده اند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">397.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «حَنِيفًا مُّسْلِمًا» ـ: خالِصا مُخلِصا، لَيسَ فيهِ شَيءٌ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص15 ح1، المحاسن: ج1 ص391 ح873 نحوه وكلاهما عن عبداللّه بن مسكان، تهذيب الأحكام: ج2 ص43 ح133 عن أبيبصير نحوه، بحارالأنوار: ج84 ص70 ح27.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">397.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل: «حَنِيفًا مُّسْلِمًا» ـ: [يعنى] خالص و مخلص، به طورى كه چيزى از بت پرستى در او نباشد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">398.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام:</span> «<span dir="rtl">إِيَّاكَ نَعْبُدُ</span>» <span dir="rtl">رَغبَةٌ وتَقَرُّبٌ إِلَى اللّهِ تَعالى ذِكرُهُ، وإِخلاصٌ لَهُ بِالعَمَلِ دونَ غَيرِهِ، «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» اِستِزادَةٌ مِن تَوفيقِهِ وعِبادَتِهِ، وَاستِدامَةٌ لِما أَنعَمَ اللّهُ عَلَيهِ ونَصَرَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص310 ح926، علل الشرائع: ص260 ح9، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص107 ح1 وفيه «وبصّره» بدل «ونصره» وكلّها عن الفضل بن شاذان، بحار الأنوار: ج85 ص54 ح46.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">398.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام:</span> «<span dir="rtl">تنها تو را مى پرستيم</span>»<span dir="rtl">، رغبت و تقرّب جستن به خداوند متعال و خالص گردانيدن عمل براى اوست و نه ديگران. «و تنها از تو يارى مى جوييم»، درخواست توفيق و عبادت بيشتر و تقاضاى ادامه نعمت هاى خدا به او و يارى اش است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">399.</span> <span dir="rtl">الإمام العسكريّ عليه السلام ـ في تَفسيرِ «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» ـ: قالَ اللّهُ عز و جل: قولوا يا أَيُّهَا الخَلقُ المُنعَمُ عَلَيهِم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» أَيُّهَا المُنعِمُ عَلَينا، نُطيعُكَ مُخلِصينَ مَعَ التَّذَلُّلِ وَالخُشوعِ بِلا رِياءٍ ولا سُمعَةٍ، «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»: مِنكَ نَسأَلُ المَعونَةَ عَلى طاعَتِكَ لِنُؤَدِّيَها كَما أَمَرتَ، ونَتَّقِيَ مِن دُنيانا عَمّا عَنهُ نَهَيتَ، ونَعتَصِمَ مِنَ الشَّيطانِ ومِن سائِرِ مَرَدَةِ الإِنسِ مِنَ المُضِلّينَ، ومِنَ المُؤذينَ الظّالِمينَ بِعِصمَتِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">تنبيه الخواطر: ج2 ص95، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص27 ح7، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص39 ح15 وفيه «مردة الجنّ والإنس» بدل «مردة الإنس»، بحار الأنوار: ج70 ص216.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">399.</span> <span dir="rtl">امام عسكرى عليه السلام ـ در تفسير «تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى طلبيم» ـ: خداوند فرموده است: «هان! اى مردمانى كه به شما نعمت داده شده است، بگوييد: «تنها تو را مى پرستيم»، اى نعمت دهنده به ما؛ و مخلصانه و با فروتنى و خشوع و بى هيچ ريا و شهرت طلبى اى تو را اطاعت مى كنيم، «و تنها از تو يارى مى طلبيم»: از تو درخواست مى كنيم كه ما را بر طاعتت يارى كنى تا آن را آن گونه كه فرموده اى، به جا آوريم و از دنيايمان، از آنچه از آن نهى كرده اى، پرهيز كنيم و با حمايت و نگهدارى تو، خويشتن را از [شرّ] شيطان و انسان هاى اهريمنْ صفت، گم راه ساز و آزار دهنده و ستمگر، نگه داريم.</span>

<blockquote><span dir="rtl">400.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: العِبادَةُ الخالِصَةُ ألّا يَرجُوَ الرَّجُلُ إِلّا رَبَّهُ، ولا يَخافَ إِلّا ذَنبَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص144 ح2128، عيون الحكم والمواعظ: ص65 ح1666.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">400.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: عبادت خالص، آن است كه انسان، جز به پروردگارش اميد نبندد و جز از گناه خويش نترسد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">401.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: طوبى</span> <ref><span dir="rtl">طُوبى: اسم شجرة في الجنّة، وقيل: بل إشارة إلى كلّ مستطاب في الجنّة من بقاء بلا فناء، وعزّ بلا زوال، وغنى بلا فقر (مفردات ألفاظ القرآن: ص528 «طيب»).</span></ref> <span dir="rtl">لِمَن أَخلَصَ للّهِِ العِبادَةَ وَالدُّعاءَ، ولَم يَشغَل قَلبَهُ بِما تَرى عَيناهُ، ولَم يَنسَ ذِكرَ اللّهِ بِما تَسمَعُ أُذُناهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص16 ح3 عن عليّ بن أسباط عن الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج70 ص229 ح5.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">401.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خوشا به حال كسى كه خداوند را خالصانه، عبادت و نيايش كرد و دلش را به آنچه چشمانش مى بيند، مشغول نداشت، و آنچه گوش هايش مى شنود، او را از ياد خدا غافل نساخت.</span>

<blockquote><span dir="rtl">402.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مِن أَحَبِّ الكَلامِ إِلَى اللّهِ هؤُلاءِ الكَلِماتُ: اللّهُمَّ لا إِلهَ إِلّا أَنتَ، اللّهُمَّ لا نَعبُدُ إِلّا إِيّاكَ، اللّهُمَّ لا نُشرِكُ بِكَ شَيئا، اللّهُمَّ إِنّي ظَلَمتُ نَفسي فَاغفِرلي؛ فَإِنَّهُ لا يَغفِرُ الذُّنوبَ إِلّا أَنتَ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج2 ص678 ح5053 نقلاً عن هنّاد ويوسف القاضي في سننه.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">402.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از محبوب ترين سخنان نزد خداوند، اين جملات است: بار خدايا! معبودى جز تو نيست. بار خدايا! ما، جز تو را نمى پرستيم. بار خدايا! چيزى را شريك تو نمى گردانيم. بار خدايا! من به خويشتن ستم كردم. پس مرا بيامرز كه آمرزنده گناهان، تنها تو هستى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">403.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: اللّهُمَّ إِنّي أُشهِدُكَ وكَفى بِكَ شَهيدا، وأُشهِدُ مَلائِكَتَكَ وحَمَلَةَ عَرشِكَ وسُكّانَ سَماواتِكَ وأَرضِكَ بِأَنَّكَ أَنتَ اللّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلّا أَنتَ، المَعبودُ الَّذي لَيسَ مِن لَدُن عَرشِكَ إِلى قَرارِ أَرضِكَ مَعبودٌ يُعبَدُ سِواكَ إِلّا باطِلٌ مُضَمحِلٌّ غَيرُ وَجهِكَ الكَريمِ، لا إِلهَ إِلّا أَنتَ المَعبودُ فَلا مَعبودَ سِواكَ، تَعالَيتَ عَمّا يَقولُ الظّالِمونَ عُلُوّا كَبيرا.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج3 ص144 ح317 عن عليّ بن الحسين العبدي، الإقبال: ج2 ص283 عن عليّ بن الحسن العبدي، بحار الأنوار: ج98 ص303 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">403.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: بار خدايا! تو را گواه مى گيرم و گواه بودن تو كافى است، و فرشتگانت و حمل كنندگان عرشت و ساكنان آسمان ها و زمينت را [نيز] گواه مى گيرم به اين كه تويى خدا و معبودى جز تو نيست، و از عرش تا فرش، هر معبودى غير از تو پرستش شود، باطل و نابود شده است، مگر ذاتِ شريف تو. خدايى جز تو نيست و معبود، تويى و غير تو معبودى نيست. تو بسى برتر و والاتر از آنى كه ستمكاران [در وصف تو] مى گويند.</span>

<span id="مبحث-سوم-نام-ها-و-صفات-خدا"></span>
= <span dir="rtl">مبحث سوم: نام ها و صفات خدا</span> =

<span dir="rtl">فصل يكم: معناى «اسماءُ اللّه »</span>

<span dir="rtl">فصل دوم: انواع نام هاى خدا</span>

<span dir="rtl">فصل سوم: شمار نام هاى خدا</span>

<span dir="rtl">فصل چهارم: اسم أعظم</span>

<span dir="rtl">فصل پنجم: نقش نام هاي خدا در تدبير جهان</span>

<span dir="rtl">فصل ششم: بايسته ها در شناخت صفات خدا</span>

<span id="الفصل-الأول-معنى-أسماء-الله-عزوجل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الأوّل: معنى أسماء اللّه عزّوجلّ</span> ==

<span dir="rtl">فصل يكم: معناى «اسماءُ اللّه »</span>

<span dir="rtl">هناك اختلاف في الآراء حول الجذر اللغوي للاسم، فالكوفيّون يرون أنّه مشتقّ من«الوسم» بمعنى العلامة، ويرى البصريّون أنّه مشتقّ من «السموّ» بمعنى العلوّ والرفعة، بيد أنّهم يعترفون بأنّه يستعمل من حَيثُ المَعنى اللغوي بمعنى العلامة.</span> <ref><span dir="rtl">راجع: الإنصاف في مسائل الخلاف بين النحويّين «البصريّين والكوفيّين»: ج6 ص16 والمصباح المنير: ص290 ولسان العرب: ج14 ص401 ومشكل إعراب القرآن: ج1 ص6.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">أمّا «الصفة» فقد جاءت بهذه الهيئة ولكنّ أصلها اللغوي هو «الوصف» كما أنّ «العِدَة» اشتقّت من «الوعد». وبناءً على هذا فإنّ «الصفة» هي مصدر بمعنى الوصف، ولكنّها في كثير من الأحيان تستعمل بمعنى اسم المصدر، ويراد منها حينئذٍ الأمارة والعلامة،</span> <ref><span dir="rtl">معجم مقاييس اللغة: ج6 ص115، كتاب التعريفات: ص58.</span></ref> <span dir="rtl">غير أنّ الصفة أمارة تبيّن إحدى خصائص الموصوف.</span> <ref><span dir="rtl">المصباح المنير: ص661، العين: ص1957.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">وعلى هذا فالاسم والصفة كلاهما بمعنى العلامة والأمارة للمسمّى والموصوف؛ فالاسم يشمل كلّ علامة وأمارة، وأمّا الصفة فهي علامة مخصّصة ومقيّدة. ومن هنا فإنّ بين الاسم والصفة علاقة عموم وخصوص مطلق، أي أنّ كلّ صفة اسم، ولكن ليس كلّ اسم صفة، فالأعلام والأسماء الخاصّة مثل «زيد» و«بكر» أسماء وليست صفات. أمّا الأسماء الدالّة على الأوصاف فهي أسماء وصفات كالعالم والعلم.</span> <ref><span dir="rtl">معجم الفروق اللغويّة: ص314 الرقم 1269.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">أمّا في علوم الأدب والعرفان والكلام فإنّ للاسم والصفة إطلاقات أُخرى أيضا؛ فطبقا لإحدى الإطلاقات في العلوم الأدبية تكون المصادر كالعلم والقدرة أسماء وليست صفات، أما المشتقات كالعالم والقادر فهي صفات وليست أسماء. ويحمل الاسم والصفة في العرفان النظري مَعنىً معاكسا تماما للمعنى المذكور.</span> <ref><span dir="rtl">راجع: شرح فصوص الحكم للقيصري: ج1 ص34، الفتوحات المكيّة: ج2 ص58، موسوعة كشّاف اصطلاحات الفنون: ج2 ص1791 و ص1078 وج 1 ص181 وص 184، جامع الدروس العربية: ج1 ص97، صرف ساده (بالفارسية): ص224.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">وأمّا الأحاديث في بيان أسماء اللّه وصفاته فلم يؤخذ فيها بنظر الاعتبار التفاوت الموجود في الاصطلاحات المختلفة للاسم والصفة؛ واُطلق الاسم والصفة كلاهما على الكمالات من قبيل «العلم»، وعلى الصفات المتّصفة بالكمالات مثل «العالم»، نذكر على سبيل المثال أنّ بعض الأحاديث في خصوص السميع والبصير استخدمت فيها لفظة «الصفة»،</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص146 ح14.</span></ref> <span dir="rtl">وفي بعضها الآخر استخدمت لفظة «الاسم».</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص187 ح2.</span></ref> <span dir="rtl">بل إنّ هذين المعنيين اُطلقا حتّى على كلمتي العلم والعالِم في الحديث الواحد. وقد صرّحت بعض الأحاديث بأنّ الاسم والصفة على مَعنى واحد، فقد رُوي عَن الإمام الباقر عليه السلام أنّه قال:</span>

<span dir="rtl">إنَّ الأَسماءَ صِفاتٌ وَصَفَ بِها نَفسَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">راجع: ص498 ح4.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">و عندما سأل محمّد بن سنان الإمام الرضا عليه السلام: مَا الاِسمُ؟ قالَ:</span>

<span dir="rtl">صِفَةٌ لمَوصوفٍ.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص129 ح25.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">بناءً على ما سبق ذكرُه فإنّ جميع أسماء اللّه تعالى هي صفاتُه، وكلّ صفاته أسماؤه. وقد جاء الفصل بين الأسماء والصفات في تقسيمات هذا الكتاب بناءً على ما اقتضاه نظم التأليف وليس من باب الفصل في المعنى.</span>

<span dir="rtl">بناءً على المعنى اللغوي للاسم والصفة، وانطلاقا من وحدة مصداقهما بشأن اللّه تعالى وفي ضوء الأحاديث الواردة في هذا المجال، نستنتج أنّ أسماء اللّه هي من نوع صفاته، وأنّه تعالى ليس له اسم إلّا ويحمل صفة من صفاته. ومن هنا فإنّ اللّه سبحانه و تعالى ليس له اسم عَلَم جامد غير مشتقّ جاء كعلامة له فقط من غير أن ينطوي على وصف من أوصافه، وبعبارة اُخرى: إنّ اسم اللّه مقيّد، وكون أسماء اللّه علامة هي من جهة كونها ذات دلالة على وصف خاصّ به.</span>

<span dir="rtl">و سنرى عند تفسير لفظ الجلالة «اللّه » أنّ لهذا الاسم جذر اشتقاقي أيضا، وقد ذكرت الأحاديث الشريفة جذورا مختلفة له.</span> <ref><span dir="rtl">راجع: ص498 (أسماؤه تعبير / معنى اللّه عز و جل).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">قال العلّامة الطباطبائي قدس سره في بيان معنى الأسماء الحسنى:</span>

<span dir="rtl">نحن أَوّل ما نفتح أَعيننا ونشاهد من مناظر الوجود ما نشاهده يقع إِدراكنا على أَنفسنا وعلى أَقرب الاُمور منّا، وهي روابطنا مع الكون الخارج من مستدعيات قوانا العاملة لإبقائنا، فأَنفسنا وقوانا وأَعمالنا المتعلّقة بها هي أَوّل ما يدقّ باب إِدراكنا، لكنّا لا نرى أَنفسنا إِلّا مرتبطة بغيرها، ولا قوانا ولا أَفعالنا إِلّا كذلك، فالحاجة من أَقدم ما يشاهده الإنسان، يشاهدها من نفسه ومن كلّ ما يرتبط به من قواه وأَعماله والدنيا الخارجة، وعند ذلك يقضي بذات ما يقوم بحاجته ويسدّ خلّته وإِليه ينتهي كلّ شيء، وهو اللّه سبحانه، ويصدّقنا في هذا النظر والقضاء قوله تعالى: «يَاأَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ».</span> <ref><span dir="rtl">فاطر: 15.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">وقد عجز التاريخ عن العثور على بدء ظهور القول بالربوبيّة بين الأَفراد البشريّة، بل وجده وهو يصاحب الإنسانيّة إِلى أَقدم العهود الّتي مرّت على هذا النوع حتّى أَنّ الأَقوام الوحشيّة الّتي تحاكي الإنسان الأَوّلي في البساطة لمّا اكتشفوهم في أَطراف المعمورة كقطّان أَميركا وأُستراليا وجدوا عندهم القول بقوى عالية هي وراء مستوى الطبيعة ينتحلون بها، وهو قول بالربوبيّة وإِن اشتبه عليهم المصداق، فالإذعان بذات ينتهي إِليها أَمر كلّ شيء من لوازم الفطرة الإنسانيّة، لايحيد عنه إِلّا من انحرف عن إِلهام فطرته لشبهة عرضت له؛ كمن يضطرّ نفسه على الاعتياد بالسمّ وطبيعته تحذّره بإلهامها، وهو يستحسن ما ابتلي به.</span>

<span dir="rtl">ثمّ إِنّ أَقدم ما نواجهه في البحث عن المعارف الإلهيّة أَنّا نذعن بانتهاء كلّ شيء إِليه، وكينونته ووجوده منه، فهو يملك كلّ شيء؛ لعلمنا أَنّه لو لم يملكها لم يمكن أَن يفيضها ويفيدها لغيره، على أَنّ بعض هذه الأَشياء ممّا ليست حقيقته إِلّا مبنيّة على الحاجة، منبئة عن النقيصة، وهو تعالى منزّه عن كلّ حاجة ونقيصة؛ لأَنّه الذي إليه يرجع كلّ شيء في رفع حاجته ونقيصته.</span>

<span dir="rtl">فله الملك ـ بكسر الميم وبضمّها ـ على الإطلاق، فهو سبحانه يملك ما وجدناه في الوجود من صفة كمال؛ كالحياة والقدرة والعلم والسمع والبصر والرزق والرحمة والعزّة وغير ذلك.</span>

<span dir="rtl">فهو سبحانه حيّ، قادر، عليم، سميع، بصير؛ لأَنّ في نفيها إِثبات النقص، ولا سبيل للنقص إِليه. ورازق، ورحيم، وعزيز، ومحيي، ومميت، ومبدئ، ومعيد، وباعث، إِلى غير ذلك؛ لأَنّ الرزق والرحمة والعزّة والإحياء والإماتة والإبداء والإعادة والبعث له، وهو السبّوح القدّوس العليّ الكبير المتعال، إِلى غير ذلك، نعني بها نفي كلّ نعت عدميّ، وكلّ صفة نقص عنه.</span>

<span dir="rtl">فهذا طريقنا إِلى إِثبات الأَسماء والصفات له تعالى على بساطته، وقد صدّقنا كتاب اللّه في ذلك حيث أَثبت الملك ـ بكسر الميم ـ والملك ـ بضمّ الميم ـ له على الإطلاق في آيات كثيرة لا حاجة إِلى إِيرادها.</span> <ref><span dir="rtl">الميزان في تفسير القرآن: ج8 ص349 ـ 350، راجع: تمام كلامه.</span></ref>

<span dir="rtl">در باره اشتقاق واژه «اسم»، اختلاف وجود دارد. كوفيان، آن را مشتق از «وَسْم» به معناى «نشان» مى دانند و بصريان، آن را از «سُمُوّ» به معناى «بلندى» و «رفعت». البته اينان مى پذيرند كه كاربرد لغوى اسم، همان «نشان» است.</span>

<span dir="rtl">و امّا «صفت»، از «وَصَفَ» است كه مانند «عِدَة» از «وَعَدَ» مشتق شده و از اين رو، به همان معناى مصدرى «وصف» است؛ امّا در بسيارى از موارد، به معناى اسم مصدر به كار مى رود و گاه، از آن، معناى نشان و علامت، اراده مى شود، جز آن كه صفت، نشانى است كه يكى از ويژگى هاى موصوف را بيان مى كند و بنا بر اين، اسم و صفت، هر دو به معناى علامت و نشان مسمّا و موصوف اند و اسم، علامت و نشان را در بر مى گيرد؛ امّا صفت، علامتى تخصيص و تقييد يافته است. نتيجه اين كه نسبت ميان اسم و صفت، عموم و خصوصِ مطلق است؛ يعنى هر صفتى اسم است، امّا هر اسمى صفت نيست و اسم هاى عَلَم و خاص (مانند: زيد و بَكر)، اسم هستند، ولى صفت نيستند و اسم هاى دلالت كننده بر اوصاف (مانند: علم و عالم)، هم اسم هستند و هم صفت.</span>

<span dir="rtl">امّا در علوم ادبى و عرفان و كلام، اسم و صفت، اطلاق هاى ديگرى هم دارند كه مطابق با يكى از اطلاق ها در علوم ادبى، مصادر (مانند: علم و قدرت)، اسم هستند، نه صفت؛ امّا مشتق هايى مانند عالم و قادر، صفت اند، نه اسم و در عرفان نظرى، اسم و صفت، معنايى كاملاً عكس آنچه ياد شده، دارند.</span>

<span dir="rtl">و امّا احاديث، در بيان اسما و صفات خدا، اين تفاوت موجود در اصطلاحات مختلف را مدّ نظر قرار نداده اند و اسم و صفت، هر دو بر كمالات (مانند: علم) و نيز ذات متّصف به كمالات (مانند: عالم) اطلاق مى شوند. براى مثال، برخى احاديث، در خصوص «سميع» و «بصير»، واژه «صفت» را به كار برده اند و برخى ديگر، واژه «اسم» را و حتّى اين دو معنا بر دو كلمه علم و عالم در يك حديث، اطلاق شده اند و برخى احاديث، تصريح كرده اند كه اسم و صفت به يك معنا هستند. از امام باقر عليه السلام چنين روايت شده است:</span>

<span dir="rtl">نام ها، صفاتى هستند كه خداوند، خود را بدانها وصف كرده است.</span>

<span dir="rtl">همچنين، محمّد بن سنان از امام رضا عليه السلام مى پرسد: اسم چيست؟</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">صفتى است براى موصوفى.</span>

<span dir="rtl">بنا بر آنچه ياد شد، همه نام هاى خدا (اسماءُ اللّه)، صفات او هستند و همه صفات او، نام هاى او، و تفاوت قائل شدن ميان نام ها و صفات، در تقسيمات اين همچنين، بر اساس معناى لغوى اسم و صفت و به جهت اتّحاد مصداقى آن دو در مورد خداى متعال و در پرتو احاديثى كه در اين باره به ما رسيده، نتيجه مى گيريم كه نام هاى خدا، گونه اى از صفات اويند و خداى متعال، نامى ندارد، جز آن كه صفتى</span>

<span dir="rtl">از صفات او را بر دوش مى كشد و از همين جاست كه خداى سبحان، نام خاصّ جامد و غير مشتق ـ كه فقط علامت او باشد و هيچ وصفى از اوصاف او را در بر نداشته باشد ـ ندارد.</span>

<span dir="rtl">كتاب، مقتضاى نظم تأليف است و به معناى تفاوت معنايى نيست.</span>

<span dir="rtl">به سخن ديگر، نام خدا، هميشه مقيّد است و علامت بودن نام هاى خدا، از اين جهت است كه بر وصف خاصّى از او دلالت دارند و به زودى و به هنگام تفسير واژه جلاله «اللّه » خواهيم ديد كه اين نام نيز مبدأ اشتقاق دارد و احاديث شريف، مصادر (اصل هاى) گوناگونى براى آن ذكر كرده اند.</span>

<span dir="rtl">علّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى، در بيان معناى اسماى حُسنا مى نويسد:</span>

<span dir="rtl">اوّلين بارى كه ما چشم بدين جهان مى گشاييم و مناظر هستى را مى بينيم، آنچه مى بينيم، نخست، ادراك ماست كه بر خود ما واقع شده و قبل از هر چيز، خود را مى بينيم. سپس نزديك ترين امور به خود را ـ كه همان روابط ما با عالم خارج و با اشياى مورد نظر قواى عمل كننده ما در طول زندگى ماست ـ درك مى كنيم. پس خود ما و قواى ما و اعمال متعلّق به اين قوا، اوّلين چيزهايى هستند كه درِ دل هاى ما را مى كوبند و به درك ما در مى آيند؛ ليكن ما خود را و قوا و كردارهايمان را نمى بينيم، مگر در ارتباط با غير.</span>

<span dir="rtl">پس مى توان گفت كه احتياج، اوّلين چيزى است كه انسان، آن را مشاهده مى كند و آن را در ذات خود و در هر چيزى كه مرتبط با آن و قوا و اعمال آن است و همچنين، در سراسر جهانِ بيرون از خود، مى بيند و در همين اوّلين ادراك، به وجود ذاتى كه حوايج او را بر مى آورَد و وجود هر چيزى به او منتهى مى شود، حكم مى كند و آن، ذات خداى سبحان است. اين ادراك و حكمِ ما را اين آيه قرآن تصديق مى كند كه: «هان، اى مردم! شما نيازمندان به خداييد و تنها خداوند، غنى و بى نياز است». البته تاريخ نتوانسته است ابتداى ظهور عقيده به ربوبيت را در ميان افراد بشر پيدا كند؛ ليكن تا آن جا كه سير بشر را ضبط كرده، از همان قديم ترين عهدها، اين اعتقاد را در انسان ها سراغ مى دهد. حتّى اقوام وحشى اى كه اكنون در دورافتاده ترين نقاط قاره هاى امريكا و اقيانوسيه زندگى مى كنند و در حقيقت، نمونه اى از سادگى انسان هاى اوّليه هستند، وقتى افكارشان را بررسى مى كنيم، مى بينيم كه به وجود قواى عالى در ماوراى طبيعت معتقدند و هر طايفه اى، كيش خود را مستند به يكى از آن قوا مى داند و اين، در حقيقت، همان قول به ربوبيت است. اينان، هر چند در تشخيص «رب» به خطا رفته اند، ليكن اعتقاد به ذاتى دارند كه سرنوشت هر چيزى به او منتهى مى گردد؛ چون اين اعتقاد، از لوازم فطرت انسانى است و فردى نيست كه فاقد آن باشد، مگر اين كه به خاطر شبهه اى كه بر او عارض شده، از الهام فطرى اش منحرف شده باشد، مثل كسى كه خود را به خوردن سَم، عادت داده باشد، كه هر چند طبيعتش به الهام خود، او را تحذير مى كند، او عادت خود را مُستَحسَن مى شمارد.</span>

<span dir="rtl">سپس نخستين چيزى كه در بحث از معارف الهى با آن رو به رو مى شويم، آن است كه منتهى شدن هر چيز را به او درمى يابيم و اقرار مى كنيم كه حقيقت و وجود هر چيز، از اوست و او مالك همه چيز است؛ چون مى دانيم اگر داراى آن نباشد، نمى تواند آن را به غيرِ خود افاضه كند، علاوه بر اين كه برخى موجودات [و بلكه همه آنها] اصل حقيقتشان بر اساس احتياج است و از نقصِ خود خبر مى دهند؛ ولى خداى متعال، منزّه از هر حاجت و هر نقيصه اى است؛ چرا كه او مرجعِ هر چيزى است در رفع حاجت و نقيصه آن چيز. پس خداى متعال، هم داراى مِلك (به كسر ميم) است، و هم صاحب مُلك (به ضمّ ميم)؛ يعنى همه چيز از آنِ اوست و در زيرِ فرمان اوست و اين، دارا بودنش على الإطلاق است. پس او دارا و حكمران همه كمالاتى است كه ما در عالم (از قبيل: حيات و قدرت و علم و شنوايى و بينايى و رزق و رحمت و عزّت و...) يافته ايم و در نتيجه، او حىّ و قادر و عالم و سميع و بصير است؛ چون اگر نباشد، ناقص است، حال آن كه نقص در او راه ندارد.</span>

<span dir="rtl">همچنين، رازق و رحيم و عزيز و محيى و مُميت و مُبدئ و مُعيد و باعث و... است؛ چرا كه رزق دادن و رحمت و عزّت و زنده كردن و ميراندن و اِبداء و اعاده و برانگيختن، كار اوست، و اين كه مى گوييم او سُبّوح و قُدّوس و على و كبير و متعال و... است، منظور ما اين است كه هر صفت عدمى و صفت نقصى را از او نفى كنيم.</span>

<span dir="rtl">اين، طريقه ساده اى است كه ما در اثبات اسما و صفات براى خداى متعال مى پيماييم. قرآن كريم هم ما را در اين طريقه، تصديق نموده و در آيات بسيارى، مُِلك (به كسر و به ضمّ ميم) را به طور مطلق براى خداى متعال اثبات كرده است و چون حاجتى به ذكر آن آيات نيست، مى گذريم.</span>

<span id="أسماؤه-تعبير"></span>
=== <span dir="rtl">1 / 1: أسماؤُهُ تَعبيرٌ</span> ===

<span dir="rtl">1 / 1: نام هاى خدا تعابيرند</span>

<blockquote><span dir="rtl">404.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ مِن كَلامِهِ فِي التَّوحيدِ ـ: أَسماؤُهُ تَعبيرٌ، وأَفعالُهُ تَفهيمٌ، وذاتُهُ حَقيقَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص36 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص151 ح51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي، الاحتجاج: ج2 ص361 ح283، تحف العقول: ص63 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج4 ص228 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">404.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ از گفتار ايشان در باب توحيد ـ: نام هاى او تعبيرند [از ذات او]، و كارهاى او [براى] تفهيم اند و ذاتش حقيقت است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">405.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَنِ الاِسمِ ما هُوَ؟ قالَ ـ: صِفَةٌ لِمَوصوفٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص113 ح3، التوحيد: ص192 ح5، معاني الأخبار: ص2 ح1 كلاهما عن محمّد بن سنان، بحار الأنوار: ج4 ص159 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">405.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در پاسخ اين پرسش كه: نام چيست؟ ـ: صفتى است براى موصوفى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">406.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البِكالِيَّ ـ: فَأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أَولِيائِكَ فَوَحَّدوكَ، وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ، أَن تُعَرِّفَني نَفسَكَ؛ لِأُقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ، ولا تَجعَلني يا إِلهي مِمَّن يَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنى، وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّرُ بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً، ومَعرِفَةِ أَولِيائِكَ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص96 ح12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن نوف البكالي.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">406.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در دعايى كه به نوف بِكالى آموخت ـ: به آن نامت كه با آن، بر دوستان ويژه ات هويدا گشتى و در نتيجه، يگانه ات دانستند و تو را شناختند و حقيقتِ تو را پرستش كردند، از تو درخواست مى كنم كه خودت را به من بشناسانى تا حقيقتاً به تو ايمان آورم و به پروردگارى ات اقرار كنم. و مرا ـ اى معبود من ـ از كسانى قرار مده كه نامِ بى معنا را مى پرستند. يك نظر از نظرهايت را به من بيفكن كه با آن، دلم را به شناخت خودت خصوصاً، و به شناخت دوستانت نورانى گردانى. به راستى كه تو بر هر چيزى توانايى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">407.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عبد الرحمن بن أبي نجران: كَتَبتُ إِلى أَبي جَعفَرٍ عليه السلام ـ أو قُلتُ لَهُ ـ: جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ! نَعبُدُ الرَّحمنَ الرَّحيمَ الواحِدَ الأَحَدَ الصَّمَدَ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: فَقالَ: إِنَّ مَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المُسَمّى بِالأَسماءِ أَشرَكَ وكَفَرَ وجَحَدَ ولَم يَعبُد شَيئا، بَلِ اعبُدِ اللّهَ الواحِدَ الأَحَدَ الصَّمَدَ، المُسَمّى بِهذِهِ الأَسماءِ دونَ الأَسماءِ؛ إِنَّ الأَسماءَ صِفاتٌ وَصَفَ بِها نَفسَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص87 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">407.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از عبد الرحمان بن ابى نجران ـ: به امام باقر عليه السلام نوشتم (/ شفاهى گفتم): خدا مرا فدايت كند! ما مهرگسترِ مهربانِ يكتاى يگانه بى نياز را مى پرستيم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «هر كه نام را بپرستد، نه ذات موسوم به نام ها را، مشرك و كافر و منكر شده و چيزى نپرستيده است؛ بلكه خداى يكتاى يگانه بى نياز را كه به اين نام ها ناميده شده است، پرستش كن، نه نام ها را؛ زيرا نام ها صفاتى هستند كه خداوند با آنها، خود را وصف كرده است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">408.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سَأَلَهُ الزِّنديقُ عَن اللّهِ: ما هُوَ؟ ـ: هُوَ الرَّبُّ، وهُوَ المَعبودُ، وهُوَ اللّهُ، ولَيسَ قَولي: «اللّه » إِثباتَ هذِهِ الحُروفِ أَلفٍ، لامٍ، هاءٍ، ولكِنّي أَرجِعُ إِلى مَعنى هُوَ شَيءٌ خالِقُ الأَشياءِ وصانِعُها، وَقَعَت عَلَيهِ هذِهِ الحُروفُ، وهُوَ المَعنَى الَّذي يُسَمّى بِهِ اللّهُ وَالرَّحمنُ وَالرَّحيمُ وَالعَزيزُ وأَشباهُ ذلِكَ مِن أَسمائِهِ، وهُوَ المَعبودُ ـ جَلَّ وعَزَّ ـ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص245 ح1، الكافي: ج1 ص84 ح6 نحوه وكلاهما عن هشام بن الحكم.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">408.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ زِنديقى كه پرسيد: خدا چيست؟ ـ: او پروردگار است. او معبود است. او «اللّه » است و مقصودم از «اللّه »، حروف «الف» و «لام» و «هاء» نيست؛ بلكه منظورم معنايى [و ذاتى] است كه آفريننده و سازنده چيزهاست و اين حروف بر او اطلاق شده است، و همين معناست كه به نام هاى اللّه و رحمان و رحيم و عزيز و مانند اين نام ها ناميده مى شود، و همو عز و جل معبود است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">409.</span> <span dir="rtl">الكافي عن النضر بن سويد: عَن هِشامِ بنِ الحَكَمِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن أَسماءِ اللّهِ وَاشتِقاقِها: «اللّه » مِمّا هُوَ مُشتَقٌّ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: يا هِشامُ، «اللّهُ» مُشتَقٌّ مِن إِلهٍ، وإِلهٌ يَقتَضي مَألوها، وَالاِسمُ غَيرُ المُسَمّى، فَمَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المَعنى فَقَد كَفَرَ ولَم يَعبُد شَيئا، ومَن عَبَدَ الاِسمَ وَالمَعنى فَقَد أَشرَكَ وعَبَدَ اثنَينِ، ومَن عَبَدَ المَعنى دونَ الاِسمِ فَذاكَ التَّوحيدُ، أَفَهِمتَ يا هِشامُ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: قُلتُ: زِدني.</span>

<span dir="rtl">قالَ: للّهِِ تِسعَةٌ وتِسعونَ اسما، فَلَو كانَ الاِسمُ هُوَ المُسَمّى لَكانَ كُلُّ اسمٍ مِنها إِلها، ولكِنَّ «اللّهَ» مَعنىً يُدَلُّ عَلَيهِ بِهذِهِ الأَسماءِ، وكُلُّها غَيرُهُ.</span>

<span dir="rtl">يا هِشامُ، الخُبزُ اسمٌ لِلمَأَكولِ، وَالماءُ اسمٌ لِلمَشروبِ، وَالثَّوبُ اسمٌ لِلمَلبوسِ، وَالنَّارُ اسمٌ لِلمُحرِقِ. أَفَهِمتَ يا هِشامُ فَهما تَدفَعُ بِهِ وتُناضِلُ بِهِ أَعداءَنا المُتَّخِذينَ مَعَ اللّهِ عز و جل غَيرَهُ؟</span>

<span dir="rtl">قُلتُ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: نَفَعَكَ اللّهُ بِهِ وثَبَّتَكَ يا هِشامُ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَوَاللّهِ ما قَهَرَني أَحَدٌ فِي التَّوحيدِ حَتّى قُمتُ مَقامي هذا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص114 ح2 وص 87 ح2، التوحيد: ص220 ح13، الاحتجاج: ج2 ص203 ح216 وراجع: مرآة العقول: ج1 ص304 ـ 306.</span></ref>

<span dir="rtl">409.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از نضر بن سُوَيد ـ: هشام بن حكم مى گويد: از امام صادق عليه السلام در باره نام هاى خدا و اشتقاق آنها پرسيدم كه: «اللّه » از چه مشتق شده است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اى هشام! اللّه، مشتقّ از اِله (پرستش شده) است، و اله، مقتضى وجود مألوه (معبود) است و نام، غير صاحب نام است. پس هر كه نام، نه معنا (ذات و مصداق) را بپرستد، كافر شده و در حقيقت، چيزى نپرستيده است، و هر كه هم نام و هم معنا را بپرستد، شرك ورزيده و دو چيز را پرستيده است و هر كه معنا را، بدون نام بپرستد، اين، همان يكتاپرستى است. فهميدى، اى هشام؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: بيشتر توضيح بده.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خداوند، نَوَد و نُه نام دارد. بنا بر اين، اگر نام، همان صاحب نام باشد، آن گاه، هر نامى از آنها خدايى خواهد بود، در صورتى كه اللّه، يك معنا [و ذات] است و اين نام ها، همگى حكايت از او دارند و همه آنها غير از اويند.</span>

<span dir="rtl">اى هشام! نان، نام آن چيزى است كه مى خورند و آب، نام آن چيزى است كه مى آشامند و لباس، نام آن چيزى است كه مى پوشند، و آتش، نام چيزى است كه مى سوزانَد. اى هشام! به گونه اى فهميدى كه بتوانى با دشمنان ما كه ديگرى را با خداوند عز و جل شريك مى گيرند، مقابله كنى و شكستشان دهى؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اى هشام! خداوند، تو را بدين توضيحات، سود بخشد و پا برجايت بدارد!».</span>

<span dir="rtl">به خدا سوگند، از آن زمان تاكنون كه اين جا ايستاده ام، هيچ كس در بحث توحيد، مرا مغلوب نكرده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">410.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: مَن عَبَدَ اللّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَد كَفَرَ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المَعنى فَقَد كَفَرَ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ وَالمَعنى فَقَد أَشرَكَ، ومَن عَبَدَ المَعنى بِإِيقاعِ الأَسماءِ عَلَيهِ بِصِفاتِهِ الَّتي وَصَفَ بِها نَفسَهُ فَعَقَدَ عَلَيهِ قَلبَهُ، ونَطَقَ بِهِ لِسانُهُ في سَرائِرِهِ وعَلانِيَتِهِ فَأُولئِكَ أَصحابُ أَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام حَقّا ـ وفي حَديثٍ آخَرَ: أُولئِكَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقّا ـ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص87 ح1، التوحيد: ص220 ح12 وراجع: مرآة العقول: ج1 ص303.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">410.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هر كس خداى توهّم شده را بپرستد، كافر است. هر كس نام، نه معنا را بپرستد، كافر است. هر كس، هم نام و هم معنا را بپرستد، مشرك است. هر كس معنا را، با اطلاق نام ها بر او و با همان صفاتى كه او خودش را به آنها وصف كرده است، بپرستد و قلباً و در نهان خويش، بِدان معتقد باشد و زبانش هم در ظاهر، بِدان گويا باشد، اينان، ياران راستين امير مؤمنان عليه السلام هستند (/ اينان، همان مؤمنان راستين هستند).</span>

<blockquote><span dir="rtl">411.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لِزِنديقٍ سَأَلَهُ: كَيفَ جازَ لِلخَلقِ أَن يَتَسَمَّوا بِأَسماءِ اللّهِ تَعالى؟ ـ: إِنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ وتَقَدَّسَت أَسماؤُهُ أَباحَ لِلنّاسِ الأَسماءَ، ووَهَبَها لَهُم، وقَد قالَ القائِلُ مِنَ النّاسِ لِلواحِدِ: واحِدٌ، ويَقولُ للّهِِ: واحِدٌ، ويَقولُ: قَوِيٌّ، وَاللّهُ تَعالى قَوِيٌّ، ويَقولُ: صانِعٌ، وَاللّهُ صانِعٌ، ويَقولُ: رازِقٌ، وَاللّهُ رازِقٌ، ويَقولُ: سَميعٌ بَصيرٌ، وَاللّهُ سَميعٌ بَصيرٌ، وما أَشبَهَ ذلِكَ. فَمَن قالَ لِلإِنسانِ: واحِدٌ فَهذا لَهُ اسمٌ، ولَهُ شَبيهٌ، وَاللّهُ واحِدٌ وهُوَ لَهُ اسمٌ، ولا شَيءَ لَهُ شَبيهٌ، ولَيسَ المَعنى واحِدا.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">وأَمَّا الأَسماءُ فَهِيَ دَلالَتُنا عَلَى المُسَمّى؛ لِأَنّا قَد نَرَى الإِنسانَ واحِدا، وإِنَّما نُخبِرُ واحِدا إِذا كانَ مُفرَدا، فَعُلِمَ أَنَّ الإِنسانَ في نَفسِهِ لَيسَ بِواحِدٍ فِي المَعنى؛ لِأَنَّ أَعضاءَهُ مُختَلِفَةٌ، وأَجزاءَهُ لَيسَت سَواءً، ولَحمَهُ غَيرُ دَمِهِ، وعَظمَهُ غَيرُ عَصَبِهِ، وشَعرَهُ غَيرُ ظُفرِهِ، وسَوادَهُ غَيرُ بَياضِهِ، وكَذلِكَ سائِرُ الخَلقِ، وَالإِنسانُ واحِدٌ في الاِسمِ، ولَيسَ بِواحِدٍ فِي الاِسمِ وَالمَعنى وَالخَلقِ، فَإِذا قيلَ للّهِِ فَهُوَ الواحِدُ الَّذي لا واحِدَ غَيرُهُ؛ لِأَنَّهُ لَا اختِلافَ فيهِ، وهُوَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ سَميعٌ وبَصيرٌ وقَوِيٌّ وعَزيزٌ وحَكيمٌ وعَليمٌ، فَتَعالَى اللّهُ أَحسَنُ الخالِقينَ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص195 عن المفضّل بن عمر.</span></ref>

<span dir="rtl">411.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به زنديقى كه از ايشان پرسيد: چگونه بر خلق رواست كه نام هاى خداوند [و اوصاف او] را در باره خود به كار ببرند؟ ـ: خداوند ـ كه ثنايش بزرگ و نام هايش پاك است ـ خود، [به كار بردن اين] نام ها را براى مردم، روا ساخت و آنها را بديشان بخشيد. انسان، به شخص واحد مى گويد: واحد، به خدا هم مى گويد: واحد. مى گويد: نيرومند، به خداوند متعال هم گفته مى شود: نيرومند. مى گويد: سازنده، به خدا هم گفته مى شود: سازنده. مى گويد: روزى دهنده، به خدا هم گفته مى شود: روزى دهنده. مى گويد: شنوا و بينا، به خدا هم گفته مى شود: شنوا و بينا. و مانند اينها. بنا بر اين، اگر به انسان گفته شود: واحد، اين براى او يك نام (لفظ) است؛ ولى انسان شبيه دارد. به خدا هم گفته مى شود: واحد و اين، براى او يك نام است؛ امّا چيزى شبيه او نيست. پس معنا[ى واحد در هر دو مورد] يكى نيست.</span>

<span dir="rtl">نام ها راه نماى ما به صاحب نام هستند؛ چرا كه ما گاه انسانِ واحدى را مى بينيم و مى گوييم او يك نفر است. پس دانسته شد كه شخصِ انسان، در معنا واحد نيست؛ زيرا اعضاى گوناگون و اجزاى متفاوت دارد. گوشت او، غير از خون اوست و استخوانش، غير از عصبش و مويش، غير از ناخنش و سياهى اش، غير از سفيدى اش. همچنين اند ديگر آفريده ها. انسان، در اسم واحد است و در نام و معنا و خلقت، واحد نيست؛ امّا در باره خداوند، هر گاه واحد گفته شود، او حقيقتاً واحد است و واحد و يكتايى جز او نيست؛ چرا كه در او، گوناگونى [و اجزاى مختلف] نيست. او ـ تبارك و تعالى ـ شنوا و بينا و نيرومند و عزّتمند و حكيم و داناست. پس بلندمرتبه است خداوند كه بهترينِ آفرينندگان است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">412.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اِسمُ اللّهِ غَيرُهُ، وكُلُّ شَيءٍ وَقَعَ عَلَيهِ اسمُ شَيءٍ فَهُوَ مَخلوقٌ ما خَلَا اللّهَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص113 ح4، التوحيد: ص142 ح7 وفيه «غير اللّه » بدل «غيره» وكلاهما عن عبد الأعلى، بحار الأنوار: ج4 ص149 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">412.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: نام خدا غيرِ [ذات] اوست و هر آنچه نام «چيز» بر آن اطلاق شود، مخلوق است، بجز خداوند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">413.</span> <span dir="rtl">الكافي عن ابن سنان: سَأَلتُ أَبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام: هَل كانَ اللّهُ عز و جل عارِفا بِنَفسِهِ قَبلَ أَن يَخلُقَ الخَلقَ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قُلتُ: يَراها ويَسمَعُها؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: ما كانَ مُحتاجا إِلى ذلِكَ؛ لِأَنَّهُ لَم يَكُن يَسأَلُها ولا يَطلُبُ مِنها، هُوَ نَفسُهُ ونَفسُهُ هُوَ، قُدرَتُهُ نافِذَةٌ، فَلَيسَ يَحتاجُ إِلى أَن يُسَمِّيَ نَفسَهُ، ولكِنَّهُ اختارَ لِنَفسِهِ أَسماءً لِغَيرِهِ يَدعوهُ بِها؛ لِأَنَّهُ إِذا لَم يُدعَ بِاسمِهِ لَم يُعرَف، فَأَوَّلُ مَا اختارَ لِنَفسِهِ «العَلِيُّ العَظيمُ» لِأَنَّهُ أَعلَى الأَشياءِ كُلِّها، فَمَعناهُ اللّهُ، وَاسمُهُ العَلِيُّ العَظيمُ هُوَ أَوَّلُ أَسمائِهِ، عَلا عَلى كُلِّ شَيءٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص113 ح2، التوحيد: ص191 ح4، معاني الأخبار: ص2 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص129، ح24 وفيها «عليّ علا كلّ شيء» بدل «علا على كلّ شيء»، بحار الأنوار: ج4 ص88 ح26.</span></ref>

<span dir="rtl">413.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از ابن سنان ـ: از امام رضا عليه السلام پرسيدم: آيا خداوند عز و جل پيش از آن كه آفرينش را بيافريند، به ذات خود آگاه بود؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آرى».</span>

<span dir="rtl">گفتم: خودش را مى ديد و [صداى خود را] مى شنيد؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «نيازى به اين كار نداشت؛ زيرا نه از آن، درخواستى داشت و نه تقاضايى. او خودش بود و خودش. قدرتش نافذ بود، پس نيازى نداشت كه بر خود نام نهد؛ امّا به خاطر ديگران، نام هايى براى خويش برگزيد تا او را به آن نام ها بخوانند؛ چرا كه اگر به نامش خوانده نمى شد، شناخته نمى شد. پس، نخستين نامى كه براى خود برگزيد، علىّ عظيم بود؛ زيرا او از همه چيزها برتر است. پس معناى او [و ذاتش] اللّه است و نامش على عظيم و اين، نخستين نام هاى اوست؛ [زيرا] او از هر چيز، برتر است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">414.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: اِعلَم أَنَّهُ لا يَكونُ صِفَةٌ لِغَيرِ مَوصوفٍ، ولَا اسمٌ لِغَيرِ مَعنىً، ولا حَدٌّ لِغَيرِ مَحدودٍ، وَالصِّفاتُ وَالأَسماءُ كُلُّها تَدُلُّ عَلَى الكَمالِ وَالوُجودِ، ولا تَدُلُّ عَلَى الإِحاطَةِ، كَما تَدُلُّ عَلَى الحُدودِ الَّتي هِيَ التَّربيعُ وَالتَّثليثُ وَالتَّسديسُ؛ لِأَنَّ اللّهَ ـ عَزَّ وجَلَّ وتَقَدَّسَ ـ تُدرَكُ مَعرِفَتُهُ بِالصِّفاتِ وَالأَسماءِ، ولا تُدرَكُ بِالتَّحديدِ بِالطّولِ وَالعَرضِ وَالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ وَاللَّونِ وَالوَزنِ وما أَشبَهَ ذلِكَ، ولَيسَ يَحُلُّ بِاللّهِ جَلَّ وتَقَدَّسَ شَيءٌ مِن ذلِكَ حَتّى يَعرِفَهُ خَلقُهُ بِمَعرِفَتِهِم أَنفُسَهُم بِالضَّرورَةِ الَّتي ذَكَرنا، ولكِن يُدَلُّ عَلَى اللّهِ عز و جل بِصِفاتِهِ، ويُدرَكُ بِأَسمائِهِ... فَلَو كانَت صِفاتُهُ جَلَّ ثَناؤُهُ لا تَدُلُّ عَلَيهِ، وأَسماؤُهُ لا تَدعو إِلَيهِ، وَالمَعلَمَةُ مِنَ الخَلقِ لا تُدرِكُهُ لِمَعناهُ كانَت العِبادَةُ مِنَ الخَلقِ لِأَسمائِهِ وصِفاتِهِ دُونَ مَعناهُ، فَلَولا أَنَّ ذلِكَ كَذلِكَ لَكانَ المَعبودُ المُوَحَّدُ غَيرَ اللّهِ تَعالى؛ لِأَنَّ صِفاتِهِ وأَسماءَهُ غَيرُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص437 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص174 ح1 كلاهما عن الحسن بن محمّد النوفلي، بحار الأنوار: ج10 ص315 وراجع: تحف العقول: ص424.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">414.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: بدان كه هيچ صفتى، بدون موصوف نيست، و هيچ نامى، بدون معنا [و صاحب نام]، و هيچ حدّى بدون محدود. صفات و نام ها[ى خداوند]، همگى دلالت بر كمال و وجود [او] دارند و بر احاطه [و نقص او] دلالت ندارند. مثلاً بر حدود، مانند: تربيع (چهار گوشه بودن)، تثليث (سه گوشه بودن) و تسديس (شش گوشه بودن)، دلالت مى كنند؛ چرا كه خداوندِ عزيز و جليل و پاك، شناختش با صفات و نام ها حاصل مى شود و با حد قرار دادن، به درازا و پهنا و كمى و فزونى و رنگ و اندازه و مانند اينها ادراك نمى شود، و هيچ يك از اين چيزها در خداوندِ شكوهمند و پاك، واقع نمى شود تا اين كه خلقش بتوانند با شناخت خودشان،</span> <ref><span dir="rtl">يعنى: به همان نحو كه خود را با اين حدود مى شناسند، او را هم از ره گذر حدود بشناسند، يا: به واسطه شناخت خود، او را بشناسند.</span></ref> <span dir="rtl">او را بشناسند، بنا به همان ضرورتى كه گفتيم.</span> <ref><span dir="rtl">يعنى: خداوند، بالضروره، محدود و موصوف به حدود نمى شود، يا: خداوند به حدود شناخته نمى شود؛ چرا كه او محلّ حدود واقع نمى گردد، در صورتى كه گفتيم: هيچ حدّى براى غير محدود نيست. پس اگر خداوند به حدود شناخته شود، لازم مى آيد كه محدود به آن حدود باشد.</span></ref> <span dir="rtl">ليكن صفات خداوند عز و جل دالّ بر او هستند و به واسطه نام هايش ادراك مى شود... اگر صفات خداوند ـ كه ثنايش بزرگ است ـ بر او دلالت نكنند و نام هايش به او فرا نخوانند و علم مخلوق به معناى او نرسد، خلق، پرستنده نام ها و صفات او خواهند بود، نه معنايش،</span> <ref><span dir="rtl">يعنى: اگر مردم از اسما و صفات به ذات منتقل نشوند، پرستنده همان اسما و صفات خواهند بود، نه ذات و حقيقت پروردگار متعال.</span></ref> <span dir="rtl">و اگر جز اين بود، هر آينه، معبود يكتا غير از خداوند متعال مى بود؛ چرا كه نام ها و صفات او غير از او هستند.</span>

<span id="تعليق-2"></span>
==== <span dir="rtl">تعليق</span> ====

<span dir="rtl">كما لاحظنا فإنّ الأَحاديث بيّنت أَوجها مختلفة لإطلاق الأسماء والصفات. وهذه الأَسماء والصفات يجب أَن تستخدم بشكل لايفضي إِلى اُمور من قبيل تشبيه الخالق بالمخلوق، أَو نفي الخالق، أَو تعطيل المعرفة، أَو إِيجاد صور ذهنيّة وإِحاطة بالذات الإلهيّة، فالباري عز و جل يوصف تارة بأَفعاله، وقد تفسّر صفات اللّه تارة اُخرى تفسيرا سلبيّا. والإنسان يقيم علاقته مع اللّه ـ جلّ وعلا ـ من خلال هذه الأَسماء والصفات، ويدعوه ويتضرّع إليه في إِطار معرفته له، ولكن ينبغي الالتفات إِلى أَن أَسماء اللّه لا موضوع لها، وكلّها تعبير عَن الذات الإلهية المقدّسة، والإنسان يتوجّه عن طريق هذه الأَسماء إِلى اللّه الّذي يعرفه بالفطرة.</span>

<span dir="rtl">توضيح</span>

<span dir="rtl">همان گونه كه ديديم، احاديث، وجوه گوناگونى را براى اطلاق نام ها (و در حقيقت: صفات) بر خداوند عز و جل بيان كرده اند. اين نام ها (صفات)، بايد به گونه اى به كار برده شوند كه به امورى مانند تشبيه خالق به مخلوق و يا نفى خالق و يا تعطيل شناخت و يا ايجاد صورت هاى ذهنى و توهّم احاطه به ذات الهى نينجامند. خداى عز و جل گاه به افعالش توصيف مى شود و صفات الهى نيز گاه تفسير سلبى مى شوند و انسان، پيوند خود را با خداى بزرگ سبحان، از طريق همين نام ها يا صفات، بر قرار مى كند و در محدوده شناختش نسبت به خدا، او را مى خواند و به درگاهش مى نالد؛ امّا سزاوار است توجّه داشته باشيم كه نام هاى خدا، موضوعيّت ندارند و هر يك از آنها، گونه اى تعبير از ذات مقدّس الهى هستند و انسان، از طريق اين نام ها، به خداوندى كه معرفت فطرى به او دارد، روى مى آورد.</span>

<span id="ـ-1-معنى-الإله"></span>
==== <span dir="rtl">1 / 1 ـ 1: مَعنَى «الإله»</span> ====

<span dir="rtl">1 / 1 ـ 1: معناى «اله»</span>

<blockquote><span dir="rtl">415.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ: أَنتَ إِلهِي المالِكُ الَّذي مَلَكتَ المُلوكَ، فَتَواضَعَ لِهَيبَتِكَ الأَعِزّاءُ، ودانَ لَكَ بِالطّاعَةِ الأَولِياءُ، فَاحتَوَيتَ بِإِلهِيَّتِكَ عَلَى المَجدِ وَالسَّناءِ.</span> <ref><span dir="rtl">البلد الأمين: ص121، جمال الاُسبوع: ص67، العدد القويّة: ص334 ح5 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج90 ص184 ح23.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">415.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در دعا ـ: تو ـ اى معبود من ـ، آن مالكى هستى كه بر پادشاهان، پادشاهى، و قدرتمندان در برابر هيبت تو خاكسارند و دوستان به فرمان تو گردن نهاده اند و به واسطه الوهيّتت، داراى شكوه و نعمتى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">416.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لَيسَ بِإِلهٍ مَن عُرِفَ بِنَفسِهِ، هُوَ الدّالُّ بِالدَّليلِ عَلَيهِ، وَالمُؤَدّي بِالمَعرِفَةِ إِلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص476 ح115، بحار الأنوار: ج4 ص253 ح7.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">416.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه به ذاتش شناخته شود، خدا نيست. او با دليل، به سوى خود، دلالت مى كند و با شناخت، به خود، ره نمون مى شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">417.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اللّهُمَّ أَنتَ الَّذي لايَتَعاظَمُكَ غُفرانُ الذُّنوبِ وكَشفُ الكُروبِ... لِأَنَّكَ الباقِي الرَّحيمُ الَّذي تَسَربَلتَ</span> <ref><span dir="rtl">السِّرْبال: القميص، وتسربل: أي لبس السربال (الصحاح: ج5 ص1729 «سربل»).</span></ref> <span dir="rtl">بِالرُّبوبِيَّةِ، وتَوَحَّدتَ بِالإِلهِيَّةِ وتَنَزَّهتَ مِنَ الحَيثوثِيَّةِ، فَلَم يَجِدكَ واصِفٌ مَحدودا بِالكَيفوفِيَّةِ.…</span> <ref><span dir="rtl">البلد الأمين: ص96، بحار الأنوار: ج90 ص146 ح9.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">417.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خدايا! تو كسى هستى كه آمرزيدن گناهان و زدودن غم و رنج ها بر تو سخت نيست...؛ زيرا تو آن جاويدانِ مهربانى هستى كه جامه ربوبيت در پوشيده اى و در الوهيّت، يگانه اى و از زمان و مكان داشتن، وارسته اى و هيچ وصف كننده اى، تو را محدود به چگونگى نيافت.</span>

<blockquote><span dir="rtl">418.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسن عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ يَسمَعُ الشَّيءَ فَيَذكُرُهُ دَهرا، ثُمَّ يَنساهُ في وَقتِ الحاجَةِ إِلَيهِ كَيفَ هذا؟ ـ: أَمَّا الرَّجُلُ الَّذي يَنسَى الشَّيءَ ثُمَّ يَذكُرُهُ، فَما مِن أَحدٍ إِلّا عَلى رَأَسِ فُؤادِهِ حُقَّةٌ مَفتوحَةُ الرَّأَسِ، فَإِذا سَمِعَ الشَّيءَ وَقَعَ فيها، فَإِذا أَرادَ اللّهُ أَن يُنسِيَها أَطبَقَ عَلَيها، وإِذا أَرادَ اللّهُ أَن يُذَكِّرَهُ فَتَحَها، وهذا دَليلُ الإِلهِيَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص45 عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج61 ص39 ح9.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">418.</span> <span dir="rtl">امام حسن عليه السلام ـ در پاسخ اين پرسش كه: گاه انسان، مطلبى را مى شنود و پيوسته در يادش هست؛ امّا وقتى كه به آن نياز دارد، از يادش مى رود. سبب چيست؟ ـ: گاهى هم انسان چيزى را فراموش مى كند و دوباره يادش مى آيد. علتش آن است كه روى دل هر فردى يك قوطىِ در باز وجود دارد، و چون مطلبى بشنود، آن مطلب، داخل آن قوطى مى افتد، و هر گاه خداوند بخواهد آن را از ياد او ببرد، درِ قوطى را مى بندد، و هر گاه بخواهد آن را به يادش آورد، درِ قوطى را باز مى كند! و اين، خود، دليل بر اُلوهيت (وجود خدا) است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">419.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: اللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ بَديعَ السَّماواتِ وَالأَرضِ، ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ، رَبَّ الأَربابِ، وإِلهَ كُلِّ مَألوهٍ، وخالِقَ كُلِّ مَخلوقٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحيفة السجّاديّة: ص185 الدعاء 47، المصباح للكفعمي: ص886.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">419.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! ستايش، تو راست، اى پديد آورنده آسمان ها و زمين، اى بافرّ و ارج، اى پروردگار پروردگاران، اى معبود هر معبود،</span> <ref><span dir="rtl">در معناى اين بند از حديث، چنين نيز گفته اند: اله، يا به معناى مالك و صاحب تأثير و تصرّف در آفريدن و فرمان روايى است كه در اين صورت، «اله» يعنى مالك و «مألوه» يعنى مملوك. پس معناى عبارت، چنين مى شود: «اى مالك هر مملوكى! » و يا به معناى عبوديت است كه در اين صورت، اله، به معناى معبود است و «مألوه» يعنى كسى كه داراى «اله» است. و معناى عبارت چنين مى شود: «اى معبود هر كه معبودى دارد!».</span></ref> <span dir="rtl">و اى آفريننده هر مخلوق!</span>

<blockquote><span dir="rtl">420.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: إِنَّ تَفسيرَ الإلهِ هُوَ الَّذي أَلِهَ الخَلقُ عَن دَركِ ماهِيَّتِهِ وكَيفِيَّتِهِ، بِحِسٍّ أَو بِوَهمٍ، لا بَل هُوَ مُبدِعُ الأَوهامِ وخالِقُ الحَواسِّ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص92 ح6، معاني الأخبار: ص7 ح3 كلاهما عن وهب بن وهب القرشي عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج3 ص224 ح15.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">420.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: اله، به معناى كسى است كه خلايق، از درك چيستى و چونى او به واسطه حس يا وهْم، درمانده اند؛ چرا كه او خود، پديدآورنده وهْم ها و آفريننده حس هاست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">421.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في قُنوتِهِ ـ: اللّهُمَّ... بِعُبَيدِكَ ضَعفُ البَشَرِيَّةِ وعَجزُ الإِنسانِيَّةِ، ولَكَ سُلطانُ الإِلهِيَّةِ ومَلكَةُ البَرِيَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">مهج الدعوات: ص71، بحار الأنوار: ج85 ص216 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">421.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ: در قنوتش ـ: بار خدايا!... اين بنده كوچك تو، اسير ضعف بشرى و عجز انسانى است و تو راست سلطنت خدايى و پادشاهى بر خلايق.</span>

<blockquote><span dir="rtl">422.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: قَدِمَ وَفدٌ مِن أَهلِ فِلَسطينَ عَلَى الباقِرِ عليه السلام فَسَأَلوهُ عَن مَسائِلَ فَأَجابَهُم، ثُمَّ سَأَلوهُ عَنِ الصَّمَدِ، فَقالَ:</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">تَفسيرُهُ فيهِ؛ الصَّمَدُ خَمسَةُ أَحرُفٍ: فَالأَلِفُ دَليلٌ عَلى إِنِّيَّتِهِ، وهُوَ قَولُهُ عز و جل: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 18.</span></ref> <span dir="rtl">وذلِكَ تَنبيهٌ وإِشارَةٌ إِلَى الغائِبِ عَن دَركِ الحَواسِّ، وَاللّامُ دَليلٌ عَلى إِلهِيَّتِهِ بِأَنَّهُ هُوَ اللّهُ، وَالأَلِفُ وَاللّامُ مُدغَمانِ لا يَظهَرانِ عَلَى اللِّسانِ، ولا يَقَعانِ فِي السَّمعِ، ويَظهَرانِ فِي الكِتابَةِ، دَليلانِ عَلى أَنَّ إِلهِيَّتَهُ بِلُطفِهِ خافِيَةٌ لا تُدرَكُ بِالحَواسِّ، ولا تَقَعُ في لِسانِ واصِفٍ ولا أُذُنِ سامِعٍ؛ لِأَنَّ تَفسيرَ الإِلهِ هُوَ الَّذي أَلِهَ الخَلقُ عَن دَركِ ماهِيَّتِهِ وكَيفِيَّتِهِ بِحِسٍّ أَو بِوَهمٍ، لا بَل هُوَ مُبدِعُ الأَوهامِ، وخالِقُ الحَواسِّ، وإِنَّما يَظهَرُ ذلِكَ عِندَ الكِتابَةِ، [فَهُوَ]</span> <ref><span dir="rtl">ما بين المعقوفين سقط من المصدر، وأثبتناه من بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">دَليلٌ عَلى أَنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أَظهَرَ رُبوبيَّتَهُ في إِبداعِ الخَلقِ، وتَركيبِ أَرواحِهِمُ اللَّطيفَةِ في أَجسادِهِمُ الكَثيفَةِ، فَإِذا نَظَرَ عَبدٌ إِلى نَفسِهِ لَم يَرَ روحَهُ، كَما أَنَّ لامَ الصَّمَدِ لا تَتَبَيَّنُ ولا تَدخُلُ في حاسَّةٍ مِنَ الحَواسِّ الخَمسِ، فَإِذا نَظَرَ إِلَى الكِتابَةِ ظَهَرَ له ما خَفِيَ ولَطُفَ.</span>

<span dir="rtl">فَمَتى تَفَكَّرَ العَبدُ في ماهِيَّةِ البارِئِ وكَيفِيَّتِهِ، أَلِهَ فيهِ وتَحَيَّرَ، ولَم تُحِط فِكرَتُهُ بِشَيءٍ يَتَصَوَّرُ لَهُ؛ لِأَنَّهُ عز و جل خالِقُ الصُّوَرِ، فَإِذا نَظَرَ إِلى خَلقِهِ ثَبَتَ لَهُ أَنَّهُ عز و جل خالِقُهُم ومُرَكِّبُ أَرواحِهِم في أَجسادِهِم.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص92 ح6، معاني الأخبار: ص7 ح3 كلاهما عن وهب بن وهب القرشيّ، بحار الأنوار: ج3 ص224 ح15.</span></ref>

<span dir="rtl">422.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هيئتى از مردم فلسطين، بر امام باقر عليه السلام وارد شدند و از ايشان پرسش هايى كردند و ايشان پاسخ آنها را داد. آن گاه در باره «صمد» سؤال كردند. فرمود: «تفسيرش در خود آن است: الصمد، پنج حرف است: الف، نشانه اِنّيّت (وجود) اوست. خداوند عز و جل مى فرمايد: «خدا گواهى مى دهد كه معبودى جز او نيست» و اين، تذكّر و اشارتى است به آنچه از دسترس حواس به دور است. لام، نشانه الاهيّت اوست و اين كه او اللّه است. الف و لام (اَل) كه در يكديگر ادغام مى شوند و به تلفّظ در نمى آيند و به گوش نمى خورند و تنها در نوشتنْ نمودار مى شوند، نشان آن اند كه الاهيّت او، به سبب لطيف بودنش، پنهان است و با حواس، درك نمى شود و نه زبان هيچ وصف كننده اى مى تواند او را وصف كند و نه گوش هيچ شنونده اى او را درمى يابد؛ زيرا تفسير و معناى اله، كسى است كه خلق، از رسيدن به چيستى و چونى او به وسيله حس يا وهم، درمانده اند؛ چرا كه او خود، پديدآورنده وهم ها و آفريننده حس هاست، و نمودار شدن آن (اَل) در نوشتن، نشان آن است كه خداوند پاك، ربوبيّت خويش را در آفرينش خلق و تركيب جان هاى لطيف آنها در كالبدهاى ستبرشان نمودار ساخت، به طورى كه هر گاه بنده در خود بنگرد، جانش را نبيند. چنان كه حرف لام در الصمد، در هيچ حسّى از حواسّ پنجگانه وارد نمى شود و ظهور ندارد؛ امّا چون [انسان] به نوشته بنگرد، آنچه بر او پوشيده و پنهان بود، برايش آشكار مى گردد.</span>

<span dir="rtl">پس هر گاه بنده در چيستى و چونى آفريدگار بينديشد، در او درمانده و سرگردان مى شود و انديشه اش به چيزى كه خدا را برايش به تصوير كشد، احاطه نمى يابد؛ زيرا او عز و جل آفريننده صورت هاست، و چون به مخلوقات او بنگرد، برايش ثابت مى شود كه او عز و جلآفريننده آنها و نشاننده جان هاى آنها در كالبدهايشان است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">423.</span> <span dir="rtl">الكافي عن هشام بن الحكم: قالَ أَبو شاكِرٍ الدَّيَصانِيُّ: إِنَّ فِي القُرآنِ آيَةً هِيَ قَولُنا. قُلتُ: ما هِيَ؟ فَقالَ: «وَ هُوَ الَّذِى فِى السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِى الْأَرْضِ إِلَهٌ»</span> <ref><span dir="rtl">الزخرف: 84.</span></ref><span dir="rtl">. فَلَم أَدرِ بِما أُجيبُهُ!</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَحَجَجتُ، فَخَبَّرتُ أَبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام، فَقالَ: هذا كَلامُ زَنديقٍ خَبيثٍ، إِذا رَجَعتَ إِلَيهِ فَقُل لَهُ: مَا اسمُكَ بِالكوفَةِ؟ فَإِنَّهُ يَقولُ: فُلانٌ. فَقُل لَهُ: مَا اسمُكَ بِالبَصرَةِ؟ فَإِنَّهُ يَقولُ: فُلانٌ. فَقُل: كَذلِكَ اللّهُ رَبُّنا فِي السَّماءِ إِلهٌ وفِي الأَرضِ إِلهٌ، وفِي البِحارِ إِلهٌ وفِي القِفارِ إِلهٌ وفي كُلِّ مَكانٍ إِلهٌ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَقَدِمتُ فَأَتَيتُ أَبا شاكِرٍ فَأَخبَرتُهُ، فَقالَ: هذِهِ نُقِلَت مِنَ الحِجازِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص128 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">423.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از هِشام بن حَكَم ـ: ابو شاكر ديصانى گفت: در قرآن، آيه اى است كه همان سخن ماست. گفتم: كدام آيه؟ گفت: «و او كسى است كه هم در آسمان، خداست و هم در زمين، خداست». من ندانستم چه جوابى به او بدهم!</span>

<span dir="rtl">به حج كه رفتم، ماجرا را به آگاهى امام صادق عليه السلام رساندم. ايشان فرمود: «اين، سخن زِنديقى پليد است. چون نزدش بازگشتى، به او بگو: نام تو در كوفه چيست؟ خواهد گفت: فلان. بگو: نامت در بصره چيست؟ خواهد گفت: همان فلان. بگو: پروردگار ما، اللّه، نيز چنين است: در آسمان خداست، در زمين خداست، در درياها خداست، در بيابان ها خداست، و در همه جا خداست».</span>

<span dir="rtl">من باز گشتم و نزد ابو شاكر رفتم و [همان را كه امام عليه السلام فرموده بود، ] به او گفتم.</span>

<span dir="rtl">ابو شاكر گفت: اين [جواب]، از حجاز آمده است!</span>

<blockquote><span dir="rtl">424.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ مِن كَلامٍ لَهُ في تَوحيدِ اللّهِ سُبحانَهُ ـ: لَهُ مَعنَى الرُّبوبِيَّةِ إِذ لا مَربوبَ، وحَقيقَةُ الإِلهِيَّةِ إِذ لا مَألوهَ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للمفيد: ص256 ح4 عن محمّد بن زيد الطبريّ، التوحيد: ص38 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص152 ح51 كلاهما عن محمّد بن يحيى بن عمر بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام، بحار الأنوار: ج4 ص229 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">424.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ از گفتار ايشان در باب يكتايى خداوند سبحان ـ: آن گاه كه هنوز مربوبى نبود، معناى ربوبيّت در خداوند بود و زمانى كه هنوز مألوهى وجود نداشت، حقيقت الوهيت در او بود.</span>

<span id="ـ-2-معنى-الله-عز-و-جل"></span>
==== <span dir="rtl">1 / 1 ـ 2: مَعنَى «اللّه » عز و جل</span> ====

<span dir="rtl">1 / 1 ـ 2: معناى «اللّه »</span>

<blockquote><span dir="rtl">425.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: «اللّهُ» مَعناهُ المَعبودُ الَّذي يَألَهُ فِيهِ الخَلقُ ويؤلَهُ إِلَيهِ، وَاللّهُ هُوَ المَستورُ عَن دَركِ الأَبصارِ، المَحجوبُ عَنِ الأَوهامِ وَالخَطَراتِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص89 ح2 عن وهب بن وهب القرشي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج3 ص222.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">425.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اللّه، به معناى معبودى است كه خلق در او حيران اند و به او پناه برده مى شود. و خدا آن كسى است كه از دريافت ديده ها پنهان و از وهم ها و انديشه ها پوشيده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">426.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَن مَعنى بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ـ: حَدَّثَني أَبي، عَن أخيهِ الحَسَنِ، عَن أبيهِ أَميرِ المُؤمِنينَ عليهم السلام أَنَّ رَجُلاً قامَ إِلَيهِ فَقالَ: يا أَميرَ المُؤمِنينَ، أخبِرني عَن «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ما مَعناهُ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: إِنَّ قَولَكَ: «اللّهُ» أَعظَمُ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل، وهُوَ الاِسمُ الَّذي لا يَنبَغي أَن يُسَمّى بِهِ غَيرُ اللّهِ، ولَن يَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الرَّجُلُ: فَما تَفسيرُ قَولِهِ: «اللّه »؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: هُوَ الَّذي يَتَأَلَّهُ</span> <ref><span dir="rtl">ألَهَ: عَبَدَ. وتقول: ألَهَ؛ أي تحيَّر (الصحاح: ج6 ص2223 «أله»).</span></ref> <span dir="rtl">إِلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مخَلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن جَميعِ مَن هُوَ دونَهُ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن كُلِّ مَن سِواهُ، وذلِكَ أَنَّ كُلَّ مُتَرَئِّسٍ في هذِهِ الدُّنيا ومُتَعَظِّمٍ فيها ـ وإِن عَظُمَ غِناؤُهُ وطُغيانُهُ، وكَثُرَت حَوائِجُ مَن دونَهُ إِلَيهِ ـ فَإِنَّهُم سَيَحتاجونَ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها هذَا المُتَعاظِمُ، وكَذلِكَ هذَا المُتَعاظِمُ يَحتاجُ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها، فَيَنقَطِعُ إِلَى اللّهِ عِندَ ضَرورَتِهِ وفاقَتِهِ، حَتّى إِذا كَفى هَمَّهُ عادَ إِلى شِركِهِ؛ أَما تَسمَعُ اللّهَ عز و جليَقولُ: «قُلْ أَرَءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَاءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 40 و 41.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">فَقالَ اللّهُ عز و جل لِعِبادِهِ: أَيُّهَا الفُقَراءُ إِلى رَحمَتي، إِنّي قَد أَلزَمتُكُمُ الحاجَةَ إِلَيَّ في كُلِّ حالٍ، وذِلَّةَ العُبودِيَّةِ في كُلِّ وَقتٍ، فَإِلَيَّ فَافزَعوا في كُلِّ أَمرٍ تَأخُذونَ فيهِ وتَرجونَ تَمامَهُ وبُلوغَ غايَتِهِ، فَإِنّي إِن أَرَدتُ أَن أُعطِيَكُم لَم يَقدِر غَيري عَلى مَنعِكُم، وإِن أَرَدتُ أَن أَمنَعَكُم لَم يَقدِر غَيري عَلى إِعطائِكُم، فَأَنَا أَحَقُّ مَن سُئِلَ، وأَولى مَن تُضُرِّعَ إِلَيهِ، فَقولوا عِندَ افتِتاحِ كُلِّ أَمرٍ صَغيرٍ أَو عَظيمٍ: «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» أَي أَستَعينُ عَلى هذَا الأَمرِ بِاللّهِ الَّذي لا يَحِقُّ العِبادَةُ لِغَيرِهِ، المُغيثِ إِذَا استُغيثَ، وَالمُجيبِ إِذا دُعِيَ، الرَّحمنِ الَّذي يَرحَمُ بِبَسطِ الرِّزقِ عَلَينَا، الرَّحيمِ بِنا في أَديانِنا ودُنيانا وآخِرَتِنا، خَفَّفَ عَلَينَا الدّينَ وجَعَلَهُ سَهلاً خَفيفا، وهُوَ يَرحَمُنا بِتَمَيُّزِنا مِن أَعدائِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص231 ح5، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام: ص27 ح9 كلاهما عن الإمام العسكري عليه السلام، بحار الأنوار: ج92 ص232 ح14.</span></ref>

<span dir="rtl">426.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ در پاسخ سؤال از معناى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» ـ: پدرم، از برادرش حسن عليه السلام، از پدرش امير مؤمنان عليه السلام برايم نقل كرد كه مردى رو به ايشان كرد و گفت: اى امير مؤمنان! مرا از معناى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آگاه كن.</span>

<span dir="rtl">ايشان فرمود: «اللّه، بزرگ ترين نام خداوند عز و جل است، و آن، نامى است كه نهادنش بر غير خدا روا نيست، و هيچ مخلوقى هرگز بدين نام، ناميده نمى شود».</span>

<span dir="rtl">مرد گفت: اللّه، به چه معناست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اللّه، يعنى كسى كه هر مخلوقى در هنگام نيازها و سختى ها، وقتى اميدش از همه كس قطع و دستش از همه چيزْ جز او كوتاه مى شود، به او پناه مى آورد؛ چرا كه هر سركرده اى و هر متكبّرى در اين دنيا، هر اندازه هم ثروت و قدرت داشته باشد و فرودستانش به او نيازمند باشند، باز نيازهايى در مردم هست كه اين متكبّر، از عهده برآوردن آنها بر نمى آيد، و خود او نيز نيازهايى پيدا مى كند كه قادر به تأمين آنها نيست. لذا در هنگام ناچارى و نيازمندى اش، به خدا روى مى آورد و چون گرفتارى اش برطرف شد، به شرك ورزى خويش باز مى گردد. آيا نشنيده اى كه خداوند عز و جلمى فرمايد: «بگو: به من بگوييد اگر عذاب خدا يا رستاخيز، شما را در يابد، آيا جز خداى را مى خوانيد، اگر راستگوييد؟ نه، بلكه تنها او را مى خوانيد و او ـ اگر خواهد ـ اندوهى را كه به خاطر آن مى خوانيدش، از شما باز مى گشايد و انبازى را كه براى خدا مى آريد، خود از ياد مى بريد».</span>

<span dir="rtl">خداوند عز و جل به بندگانش مى فرمايد: اى محتاجانِ رحمت من! من شما را همواره نيازمند خودم قرار دادم، و هميشه بنده خوار خويشم ساختم. پس در هر كارى كه پيش مى گيريد و اميد به اتمام آن و رسيدن به انجامش داريد، به من پناه بياوريد و از من يارى بطلبيد؛ زيرا من اگر بخواهم چيزى را به شما عطا كنم، هيچ كس نمى تواند به شما ندهد، و اگر بخواهم چيزى را به شما ندهم، غير من نمى تواند به شما عطا كند. پس من سزاوارترين كسى هستم كه بايد مورد درخواست قرار گيرد، و شايسته ترين كسى هستم كه بايد به درگاهش تضرّع شود. بنا بر اين، در هنگام شروع هر كار كوچك يا بزرگى، بسم اللّه الرحمن الرحيم بگوييد؛ يعنى در اين كار، از خدايى كمك مى طلبم كه عبادت، حقِّ جز او نيست؛ خدايى كه هر گاه از او فريادخواهى شود، به فرياد مى رسد و هر گاه صدا زده شود، جواب مى دهد؛ خداى مهرگسترى كه با گسترانيدن [سفره] روزى، بر ما مهر مى آورد؛ خداى مهربانى كه در امور دين و دنيا و آخرتمان با ما مهربان است؛ دين را براى ما سبك گردانيده و آن را آسان و كم زحمت قرار داده است و با جدا ساختن ما از دشمنانش، بر ما رحمت آورده است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">427.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: «اللّهُ» مَعناهُ المَعبودُ الَّذي أَلِهَ الخَلقُ عَن دَركِ ماهِيَّتِهِ، وَالإِحاطَةِ بِكَيفِيَّتِهِ، ويَقولُ العَرَبُ: أَلِهَ الرَّجُلُ إِذا تَحَيَّرَ فِي الشَّيءِ فَلَم يُحِط بِهِ عِلما، ووَلَهَ إِذا فَزِعَ إِلى شَيءٍ مِمّا يَحْذَرُهُ ويَخافُهُ، فَالإلهُ هُوَ المَستورُ عَن حَواسِّ الخَلقِ... فَمَعنى قَولِهِ: «اللّهُ أَحَدٌ» المَعبودُ الَّذي يَألَهُ الخَلقُ عَن إِدراكِهِ، وَالإِحاطَةِ بِكَيفِيَّتِهِ، فَردٌ بِإِلهِيَّتِهِ، مُتَعالٍ عَن صِفاتِ خَلقِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص89 ح2 عن وهب بن وهب القرشي عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج3 ص222.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">427.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: اللّه، به معناى معبودى است كه خلق، از دريافت چيستى او و احاطه يافتن بر چگونگى اش درمانده اند. عرب مى گويد: «اَلَهَ الرَّجُلُ»، يعنى «در آن چيز، حيران شد و نتوانست آن را از هر جهت بشناسد»، و [مى گويد: ] «وَلَه»، يعنى «پناه برد به چيزى، به خاطر ترس و حذر از چيزى». پس، «اِله» آن است كه از حواسّ خلق، پوشيده است... و جمله «اللّهُ أحَدٌ»، يعنى «معبودى است كه خلق در ادراك او و شناخت همه جانبه چگونگى اش حيران اند و در الاهيّت، منحصر به فرد است و از صفات مخلوقاتش مُبَرّاست».</span>

<blockquote><span dir="rtl">428.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام ـ في مَعنَى «اللّهِ» ـ: اِستَولى عَلى ما دَقَّ وجَلَّ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص115 ح3، معاني الأخبار: ص4 ح1، التوحيد: ص230 ح4 كلّها عن الحسن بن راشد وراجع: المحاسن: ج1 ص372 ح812 وبحار الأنوار: ج3 ص336 ح44.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">428.</span> <span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام ـ در معناى «اللّه » ـ: [يعنى] بر هر ريز و درشتى استيلا دارد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">429.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: إِنَّ في تَسمِيَةِ اللّهِ عز و جل الإِقرارَ بِرُبوبِيَّتِهِ وتَوحيدِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص93 ح1، علل الشرائع: ص482 ح1 كلاهما عن محمّد بن سنان، بحار الأنوار: ج65 ص323 ح27.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">429.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: در «بسم اللّه »، اقرار به ربوبيت خدا و توحيد اوست.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص498 ح4 و ص500 ح5 وص518 ح30.</span>

<span dir="rtl">و بحار الأنوار: ج3 ص226.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص499 ح4 و ص501 ح5 و ص518 ح30 بحار الأنوار: ج3 ص226.</span>

<span id="ـ-3-معنى-الله-أكبر"></span>
==== <span dir="rtl">1 / 1 ـ 3: مَعنى «اللّهُ أَكبَرُ»</span> ====

<span dir="rtl">1 / 1 ـ 3: معناى «اللّه اكبر»</span>

<blockquote><span dir="rtl">430.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في تَفسيرِ «اللّهُ أَكبَرُ» ـ: أَمّا قَولُهُ: «اللّهُ أَكبَرُ» فَهِيَ كَلِمَةٌ لَيسَ أَعلاها كَلامٌ، وأَحَبُّها إِلَى اللّهِ، يَعني لَيسَ أَكبَرُ مِنهُ؛ لِأَنَّهُ يُستَفتَحُ الصَّلواتُ بِهِ، لِكَرامَتِهِ عَلَى اللّهِ، وهُوَ اسمٌ مِن أَسماءِ اللّهِ الأَكبَرِ.</span> <ref><span dir="rtl">الاختصاص: ص34 عن الحسين بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">430.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در تفسير «اللّه اكبر» ـ: اللّه أكبر، سخنى است كه بالاتر از آن، سخنى نيست و محبوب ترين سخن در نزد خداوند است؛ يعنى: «بزرگ تر از او وجود ندارد». دليلش هم اين است كه نمازها با آن، آغاز مى شود، به خاطر ارج و احترامى كه نزد خدا دارد. اللّه اَكبر، نامى از بزرگ ترين نام هاى خداست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">431.</span> <span dir="rtl">الكافي عن ابن محبوب عمّن ذكره عن الإمام الصّادق عليه السلام، قال: قالَ رَجُلٌ عِندَهُ: «اللّهُ أَكبَرُ».</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: اللّهُ أَكبَرُ مِن أَيِّ شَيءٍ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: مِن كُلِّ شَيءٍ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: حَدَّدتَهُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الرَّجُلُ: كَيفَ أَقولُ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: قُل: اللّهُ أَكبَرُ مِن أَن يُوصَفَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص117 ح8، التوحيد: ص313 ح1، معاني الأخبار: ص11 ح2، بحار الأنوار: ج84 ص366 ح20.</span></ref>

<span dir="rtl">431.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از ابن محبوب، از شخصى كه نامش را بُرد ـ: مردى نزد امام صادق عليه السلام گفت: اللّه اكبر (خدا، بزرگ تر است).</span>

<span dir="rtl">ايشان فرمود: «خدا از چه چيزى بزرگ تر است؟».</span>

<span dir="rtl">مرد گفت: از همه چيز.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «او را محدود ساختى».</span>

<span dir="rtl">مرد گفت: چه بگويم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بگو: خدا بزرگ تر از آن است كه به وصف در آيد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">432.</span> <span dir="rtl">الكافي عن جميع بن عمير: قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: أيُّ شَيءٍ «اللّهُ أكبَرُ»؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقُلتُ: اللّهُ أَكبَرُ مِن كُلِّ شَيءٍ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: وكانَ ثَمَّ شَيءٌ فَيَكونُ أَكبَرَ مِنهُ؟!</span>

<span dir="rtl">فَقُلتُ: وما هُوَ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: اللّهُ أَكبَرُ مِن أَن يُوصَفَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص118 ح9، التوحيد: ص313 ح2 عن جميع بن عمرو، معاني الأخبار: ص11 ح1، المحاسن: ج1 ص376 ح827، بحار الأنوار: ج93 ص218 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">432.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از جميع بن عمير ـ: امام صادق عليه السلام [به من] فرمود: «اللّه اكبر، به چه معناست؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: خدا، بزرگ تر از همه چيز است.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «مگر چيزى وجود دارد كه خدا بزرگ تر از آن باشد؟!».</span>

<span dir="rtl">گفتم: پس به چه معناست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خدا، بزرگ تر از آن است كه وصف شود».</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه): ج4 ص457 (التعرّف على الصفات الثبوتيّة / الكبير، المتكبّر).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج6 (خداشناسى) ص571 (شناختن صفات ثبوتى خدا / كبير، مُتكبِّر)</span>

<span id="ـ-4-معنى-باسم-الله-عز-و-جل"></span>
==== <span dir="rtl">1 / 1 ـ 4: مَعنى «بِاسمِ اللّهِ» عز و جل</span> ====

<span dir="rtl">1 / 1 ـ 4: معناى «بسم اللّه »</span>

<blockquote><span dir="rtl">433.</span> <span dir="rtl">التوحيد عن الحسن بن عليّ بن فضّال: سَأَلتُ الرِّضا عَلِيَّ بنَ موسى عليهماالسلام عَن «بِاسمِ اللّهِ».</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: مَعنى قَولِ القائِلِ: بِاسمِ اللّهِ، أَي أسِمُ عَلى نَفسي سِمَةً مِن سِماتِ اللّهِ عز و جل؛ وهِيَ العِبادَةُ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَقُلتُ لَهُ: ما السِّمَةُ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: العَلامَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص229 ح1، معاني الأخبار: ص3 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص260 ح19 وفيه «العبوديّة» بدل «العبادة»، بحار الأنوار: ج92 ص230 ح9.</span></ref>

<span dir="rtl">433.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از حسن بن على بن فضّال ـ: از امام رضا عليه السلام در باره «بسم اللّه » پرسيدم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «وقتى كسى مى گويد: بسم اللّه، يعنى سِمَتى از سِمَت هاى خداوند عز و جل را ـ كه عبادت (بندگى) است ـ بر خود مى نهم».</span>

<span dir="rtl">گفتم: «سِمَت» چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «داغ و نشان».</span>

<blockquote><span dir="rtl">434.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عبد اللّه بن سنان: سَأَلتُ أَبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن تَفسيرِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» قالَ: الباءُ بَهاءُ اللّهِ، وَالسّينُ سَناءُ اللّهِ، وَالميمُ مَجدُ اللّهِ. ـ ورَوى بَعضُهُم: الميمُ مُلكُ اللّهِ ـ وَاللّهُ إِلهُ كُلِّ شَيءٍ، الرَّحمنُ بِجَميعِ خَلقِهِ، وَالرَّحيمُ بِالمُؤمِنينَ خاصَّةً.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص114 ح1، التوحيد: ص230 ح2، معاني الأخبار: ص3 ح1، بحار الأنوار: ج92 ص231 ح11.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">434.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از عبد اللّه بن سنان ـ: از امام صادق عليه السلام تفسير «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را پرسيدم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «باء، اشاره به بهاى (زيبايىِ خيره كننده) خداست، و سين، اشاره به سناى (بلندمرتبگى و رفعت) خدا، و ميم، اشاره به مجد (شكوه و فرّ) خدا و اللّه، يعنى معبود (معشوق) همگان. رحمان، يعنى نسبت به همه خلقش مهربان است، و رحيم، يعنى مهربانىِ ويژه اش به مؤمنان».</span>

<span dir="rtl">و از بعضى از اهل بيت عليهم السلام روايت شده است كه: «ميم، اشاره به مُلك (مالكيت و سلطنت) خداست».</span>

<blockquote><span dir="rtl">435.</span> <span dir="rtl">الإمام العسكريّ عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ـ: اللّهُ هُوَ الَّذي يَتَأَلَّهُ إِلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن كُلِّ مَن هُوَ دونَهُ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن جَميعِ ما سِواهُ، يَقولُ: «بِاسمِ اللّهِ» أَي أَستَعينُ عَلى أُموري كُلِّها بِاللّهِ الَّذي لا تَحِقُّ العِبادَةُ إِلّا لَهُ، المُغيثِ إِذَا استُغيثَ، وَالمُجيبِ إِذا دُعِيَ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص230 ح5، معاني الأخبار: ص4 ح2 كلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص21 ح5، بحار الأنوار: ج3 ص41 ح16.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">435.</span> <span dir="rtl">امام عسكرى عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل: «بسم اللّه الرحمن الرحيم» ـ: اللّه، همان كسى است كه هر مخلوقى، در هنگام نيازها و سختى ها، وقتى اميدش از همه كس قطع و دستش از همه چيزْ جز او كوتاه مى شود، مى گويد: «بسم اللّه »، يعنى در همه كارهايم، از خداوندى كمك مى جويم كه پرستيدنِ جز او سزاوار نيست؛ همو كه هر گاه از او فريادخواهى شود، به فرياد مى رسد و هر گاه بخوانندش، پاسخ مى دهد.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص512 ح23.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص513 ح23.</span>

<span id="الفصل-الثاني-أصناف-أسماء-الله-عز-و-جل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الثاني: أصناف أسماء اللّه عز و جل</span> ==

<span dir="rtl">فصل دوم: انواع نام هاى خدا: 2 / 1</span>

<span id="الأسماء-اللفظية"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 1: الأَسماءُ اللَّفظِيَّةُ</span> ===

<span dir="rtl">نام هاى لفظى</span>

<blockquote><span dir="rtl">436.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: ما مِن حَرفٍ إِلّا وهُوَ اسمٌ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص235 ح2، معاني الأخبار: ص44 ح2 كلاهما عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج2 ص320 ح4.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">436.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هيچ حرفى نيست، مگر اين كه آن حرف، نامى از نام هاى خداوند عز و جلاست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">437.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: هذِهِ «كهيعص» أَسماءُ اللّهِ مُقَطَّعَةً.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص48 عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج92 ص376 ح4.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">437.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: اين «كاف، هاء، ياء، عين، صاد»، نام هاى خدايند كه تقطيع شده اند.</span>

<span id="الأسماء-التكوينية"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 2: الأَسماءُ التَّكوِينِيَّةُ</span> ===

<span dir="rtl">2 / 2: نام هاى تكوينى</span>

<blockquote><span dir="rtl">438.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أَنَا أَسماءُ اللّهِ الحُسنى، وأَمثالُهُ العُليا، وآياتُهُ الكُبرى.</span> <ref><span dir="rtl">مختصر بصائر الدرجات: ص34 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج53 ص47 ح20.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">438.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: من، نام هاى نيكوى خدا، نمونه هاى برين او و نشانه هاى بزرگ ترينش هستم.</span>

<blockquote><span dir="rtl">439.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: نَحنُ الاِسمُ المَخزونُ المَكنونُ، نَحنُ الأَسماءُ الحُسنَى الَّتي إِذا سُئِلَ اللّهُ عز و جل بِها أَجابَ، نَحنُ الأَسماءُ المَكتوبَةُ عَلَى العَرشِ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج27 ص38 ح5 نقلاً عن حسن بن سليمان في كتاب المحتضر، مدينة المعاجز: ج1 ص556 ح351 نقلاً عن بعض علماء الامامية في كتاب منهج التحقيق إلى سواء الطريق وكلاهما عن سلمان.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">439.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ماييم آن نامِ اندوخته و نهفته. ماييم آن نام هاى نيكو كه هر گاه به واسطه آنها از خداوند عز و جل درخواست شود، اجابت مى كند. ماييم آن نام هاى بنشسته بر عرش.</span>

<blockquote><span dir="rtl">440.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِى الْجَلَالِ وَ الْاءِكْرَامِ»</span> <ref><span dir="rtl">الرحمن: 78.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: نَحنُ جَلالُ اللّهِ وكَرامَتُهُ الَّتي أَكرَمَ اللّهُ العِبادَ بِطاعَتِنا.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص346، بصائر الدرجات: ص312 ح12 كلاهما عن سعد بن ظريف، بحار الأنوار: ج24 ص196 ح20.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">440.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در باره آيه شريف «خجسته باد نام پروردگار بافرّ و ارج تو» ـ: ماييم آن فرّ و ارج خدا كه خداوند، بندگان را به سبب اطاعت از ما ارج نهاد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">441.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: مِنَّا... الاِسمُ المَخزونُ وَالعِلمُ المَكنونُ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص137 عن المفضّل بن عمر.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">441.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: از ماست... آن نامِ اندوخته و دانشِ نهفته.</span>

<blockquote><span dir="rtl">442.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في زِيارَةِ أَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ـ: السَّلامُ عَلَى اسمِ اللّهِ الرَّضِيِّ، ووَجهِهِ المُضيءِ.</span> <ref><span dir="rtl">الإقبال: ج3 ص133، المزار: ص94 كلاهما عن محمّد بن مسلم، فرحة الغريّ: ص47 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام زين العابدين عليه السلام بزيادة «نور» قبل «وجهه»، بحار الأنوار: ج100 ص306.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">442.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در زيارت امير مؤمنان عليه السلام ـ: سلام بر نام پسنديده خدا و روى تابان او.</span>

<blockquote><span dir="rtl">443.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: إِذا نَزَلَت بِكُم شِدَّةٌ فَاستَعينوا بِنا عَلَى اللّهِ، وهُوَ قَولُ اللّهِ: «وَلِلَّهِ الأَْسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 180.</span></ref><span dir="rtl">، قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: نَحنُ وَاللّهِ الأَسماءُ الحُسنى، الَّذي لا يُقبَلُ مِن أَحَدٍ إِلّا بِمَعرِفَتِنا، قالَ: «فَادْعُوهُ بِهَا».</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج2 ص42 ح119، الكافي: ج1 ص143 ح4 عن معاوية بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه وليس فيه صدره، الاختصاص: ص252 وليس فيه ذيله من «قال أبو عبد اللّه عليه السلام...»، بحار الأنوار: ج94 ص5 ح7.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">443.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: هر گاه به گرفتارى و بلايى دچار شُديد، به واسطه ما از خدا كمك بجوييد. اين فرموده خداست كه: «و از آنِ خداست، نام هاى نيكو. پس او را به آنها بخوانيد». امام صادق عليه السلام فرمود: «سوگند به خدا كه اين نام هاى نيكو، ماييم كه [دعايى] از هيچ كس، جز با شناخت ما پذيرفته نمى شود كه فرمود: «پس او را به آنها بخوانيد» ».</span>

<blockquote><span dir="rtl">444.</span> <span dir="rtl">الإمام الهادي عليه السلام: نَحنُ الكَلِماتُ الَّتي لا تُدرَكُ فَضائِلُنا ولا تُستَقصى.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج2 ص499 ح331، الاختصاص: ص94، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص400، تحف العقول: ص479 نحوه، بحار الأنوار: ج24 ص174 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">444.</span> <span dir="rtl">امام هادى عليه السلام: ماييم آن كلمات كه فضائل ما دريافته و استقصا نمى شوند.</span>

<span dir="rtl">راجع: بحار الأنوار: ج24 ص173 (باب إنّهم عليهم السلام كلمات اللّه عز و جل وولايتهم الكلم الطيّب).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: بحار الأنوار: ج24 ص173 (باب: إنّهم عليهم السلام كلمات اللّه و ولايتهم الكلم الطيّب).</span>

<span id="المستأثر-من-الأسماء"></span>
=== <span dir="rtl">2 / 3: المُستَأثَرُ مِنَ الأَسماءِ</span> ===

<span dir="rtl">2 / 3: نامى كه علم آن، منحصراً در اختيار خداست</span>

<blockquote><span dir="rtl">445.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في دُعائِهِ المُسَمّى بِالأَسماءِ الحُسنى ـ: يا اللّهُ وَأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي لا يُحيطُ بِهِ عِلمُ العُلَماءِ، يا اللّهُ وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي لا يَحويهِ حُكمُ الحُكَماءِ.</span> <ref><span dir="rtl">البلد الأمين: ص415، بحار الأنوار: ج93 ص259 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">445.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعاى ايشان، موسوم به «اسماء الحُسنى» ـ: اى خدا! از تو درخواست مى كنم به حقّ آن نامت كه علمِ عالمان، بدان احاطه ندارد. اى خدا! از تو درخواست مى كنم به آن نامت كه حكم حاكمان، آن را در بر نمى گيرد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">446.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إِنَّ للّهِِ تَعالى أَربعَةَ آلافِ اسمٍ؛ أَلفٌ لا يَعلَمُها إِلَا اللّهُ، وأَلفٌ لا يَعلَمُها إِلَا اللّهُ وَالمَلائِكَةُ، وأَلفٌ لا يَعلَمُها إِلَا اللّهُ وَالمَلائِكَةُ وَالنَّبِيّونَ، وأَمَّا الأَلفُ الرّابِعُ فَالمُؤمِنونَ يَعلَمونَهُ، ثَلاثُمِئَةٍ مِنها فِي التَّوراةِ، وثَلاثُمِئَةٍ فِي الإِنجيلِ، وثَلاثُمِئَةٍ فِي الزَّبورِ، ومِئَةٌ فِي القُرآنِ، تِسعةٌ وتِسعونَ ظاهِرَةٌ، وواحِدٌ مَكتومٌ، مَن أَحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ.</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآلي: ج4 ص106 ح157، بحار الأنوار: ج4 ص211 ح6.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">446.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند بزرگ، چهارهزار نام دارد: هزار تاى آنها را كسى جز خدا نمى داند، هزارتاى آنها را فقط خدا و فرشتگان مى دانند، هزار تايشان را تنها خدا و فرشتگان و پيامبران مى دانند، و هزاره چهارم را مؤمنان مى دانند. از اين هزار تا، سيصدنام در تورات است، سيصد نام در انجيل، سيصد نام در زبور، و يكصد نام در قرآن، كه نَوَد و نُه تاى آنها آشكار است و يكى پنهان. هركه اين نام ها را شماره كند، به بهشت مى رود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">447.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: ما قالَ عَبدٌ قَطُّ إِذا أَصابَهُ هَمٌّ وحُزنٌ: «اللّهُمَّ إِنّي عَبدُكَ وَابنُ عَبدِكَ وَابنُ أَمَتِكَ، ناصِيَتي بِيَدِكَ، ماضٍ فِيَّ حُكمُكَ، عَدلٌ فِيَّ قَضاؤُكَ، أَسأَ لُكَ بِكُلِّ اسمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيتَ بِهِ نَفسَكَ، أَو أَنزَلتَهُ في كتابِكَ، أَو عَلَّمتَهُ أَحَدا مِن خَلقِكَ، أَوِ استَأثَرتَ بِهِ في عِلمِ الغَيبِ عِندَكَ، أَن تَجعَلَ القُرآنَ رَبيعَ قَلبي، ونورَ صَدري، وجَلاءَ حُزني، وذَهابَ هَمّي» إِلّا أَذهَبَ اللّهُ عز و جل هَمَّهُ، وأَبدَلَهُ مَكانَ حُزنِهِ فَرَحا.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج2 ص168 ح4318، صحيح ابن حبّان: ج3 ص253 ح972، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص690 ح1877 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال: ج2 ص122 ح3434؛ مصباح المتهجّد: ص509 ح588 عن الإمام الكاظم عليه السلام، مكارم الأخلاق: ج2 ص155 ح2382 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج90 ص201 ح32.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">447.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر بنده اى هنگامى كه گاه غم و اندوهى به او رسد، بگويد: «بار خدايا! من، بنده تو و فرزند بنده و كنيز تو هستم. زمام اختيارم در دست توست. محكومِ حكم تو هستم. قضاى تو در باره من عادلانه است. به حقّ هر نامى كه از آنِ توست و خويشتن را بدان ناميده اى، يا در كتابت فرو فرستاده اى، يا به يكى از آفريدگانت آموخته اى، يا به علم غيب خودت، ويژه گردانيده اى، از تو درخواست مى كنم كه قرآن را بهارِ دلم، نور سينه ام، زداينده اندوهم و از بين برنده غمم گردانى». قطعاً خداوند عز و جل غم او را از بين مى بَرد و اندوهش را به شادى مبدّل مى كند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">448.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لِمَن قالَ لَهُ: يَدخُلُنِي الغَمُّ ـ: أَكثِر من أَن تَقولَ: «اَللّهُ اللّهُ رَبّي لا أُشرِكُ بِهِ شَيئا»، فَإذا خِفتَ وَسوَسَةً أَو حَديثَ نَفسٍ فَقُل: «اللّهُمَّ إِنّي عَبدُكَ وَابنُ عَبدِكَ وَابنُ أَمَتِكَ، ناصِيَتي بِيَدِكَ، عَدلٌ فِيَّ حُكمُكَ، ماضٍ فِيَّ قَضاؤُكَ، اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ بِكُلِّ اسمٍ هُوَ لَكَ أَنزَلتَهُ في كِتابِكَ، أَو عَلَّمتَهُ أَحَدا مِن خَلقِكَ، أَوِ استَأثَرتَ بِهِ في عِلمِ الغَيبِ عِندَكَ، أَن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأَن تَجعَلَ القُرآنَ نورَ بَصَري، ورَبيعَ قَلبي، وجَلاءَ حُزني، وذَهابَ هَمّي، اللّهُ اللّهُ رَبّي لا أُشرِكُ بِهِ شَيئا».</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص561 ح16 عن سعيد بن يسار، بحار الأنوار: ج86 ص311 ح63 نقلاً عن مهج الدعوات.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">448.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به كسى كه به ايشان گفت: [گاهى] دچار غم و اندوه مى شوم ـ: بسيار بگو: «خدا، خدا پروردگار من است؛ چيزى را شريك او نمى دانم» و هر گاه از دچار شدن به وسوسه اى يا خودگويى ترسيدى، بگو: «بار خدايا! من، بنده تو، فرزند بنده و فرزند كنيز تو هستم. زمام اختيارم در دست توست. حكم تو در باره من عادلانه است و محكوم قضاى تو هستم. بار خدايا! به حقّ هر نامى كه از آنِ توست و آن را در كتابت نازل كرده اى، يا به يكى از آفريدگانت آموخته اى، يا به علم غيبت اختصاصش داده اى، از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرستى و قرآن را نور ديده ام، بهار دلم، زداينده اندوهم و از بين برنده غمم قرار دهى. خدا، خدا، پروردگار من است. هيچ چيز را شريك او نمى گردانم».</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه): ج4 ص395 ح5007.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج6 (خداشناسى) ص463 ح5004.</span>

<span id="الفصل-الثالث-عدد-أسماء-الله-عز-و-جل"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الثالث: عدد أسماء اللّه عز و جل</span> ==

<span dir="rtl">فصل سوم: شمار نام هاى خدا</span>

<span id="عدد-الأسماء-اللفظية"></span>
=== <span dir="rtl">3 / 1: عَدَدُ الأَسماءِ اللَّفظِيَّةِ</span> ===

<span dir="rtl">3 / 1: شمار نام هاى لفظى</span>

<blockquote><span dir="rtl">449.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إِنَّ فِي القُرآنِ تِسعَةً وتِسعينَ اسما، مَن أَحصاها كُلَّها دَخَلَ الجَنَّةَ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ بغداد: ج3 ص422 الرقم 1553 عن أبي هريرة وراجع: بحار الأنوار: ج4 ص211 ح6.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">449.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در قرآن، نَوَد و نُه اسم وجود دارد كه هركس همه آنها را شماره كند، به بهشت درآيد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">450.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إِنَّ للّهِ تِسعَةً وتِسعينَ اسما؛ مِئَةً إِلّا واحِدا، مَن أَحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج2 ص981 ح2585، صحيح مسلم: ج4 ص2063 ح6، سنن الترمذي: ج5 ص530 ح3506، سنن ابن ماجة: ج2 ص1269 ح3860، مسند ابن حنبل: ج3 ص91 ح7627 كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج1 ص448 ح1933؛ التوحيد: ص194 ح8 عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج4 ص209 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">450.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، نَوَد و نُه نام دارد؛ يعنى يكى از صد كمتر. هركس آنها را شماره كند، به بهشت مى رود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">451.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إِنَّ للّهِ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ تِسعَةً وتِسعينَ اسما؛ مِئَةً إِلّا واحِدا، مَن أَحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ، وهِيَ:</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">اللّهُ، الإِلهُ، الواحِدُ، الأَحَدُ، الصَّمَدُ</span> <ref><span dir="rtl">الصَّمَدُ: الّذي انتهى إليه السؤدد، وقيل: هو الدائم الباقي، وقيل: هو الّذي يُصمَد فيالحوائج؛ أي يُقصَد (مجمع البحرين: ج2 ص1049 «صمد»).</span></ref><span dir="rtl">، الأَوَّلُ، الآخِرُ، السَّميعُ، البَصيرُ، القَديرُ، القاهِرُ، العَلِيُّ، الأَعلَى، الباقِي، البَديعُ، البارِئُ، الأَكرَمُ، الظّاهِرُ، الباطِنُ، الحَيُّ، الحَكيمُ، العَليمُ، الحَليمُ، الحَفيظُ، الحَقُّ، الحَسيبُ</span> <ref><span dir="rtl">الحَسِيبُ: الكافي (النهاية: ج1 ص381 «حسب»).</span></ref><span dir="rtl">، الحَميدُ، الحَفيُّ، الرَّبُّ، الرَّحمنُ، الرَّحيمُ، الذَّارِئُ</span> <ref><span dir="rtl">الذَارئ: هو الّذي ذرأ الخلق؛ أي خلقهم (لسان العرب: ج1 ص79 «ذرأ»).</span></ref><span dir="rtl">، الرَّزّاقُ، الرَّقيبُ، الرَّؤوفُ، الرَّائِي، السَّلامُ، المُؤمِنُ، المُهيمِنُ، العَزيزُ، الجَبّارُ، المُتَكَبِّرُ، السَّيِّدُ، السُّبّوحُ</span> <ref><span dir="rtl">سُبّوح قُدّوس: يرويان بالضمّ والفتح والفتح أقيس والضمّ أكثر استعمالاً، وهو من أبنية المبالغة والمراد بهما التنزيه (النهاية: ج2 ص332 «سبح»).</span></ref><span dir="rtl">، الشَّهيدُ، الصّادِقُ، الصّانِعُ، الطّاهِرُ، العَدلُ، العَفُوُّ، الغَفورُ، الغَنِيُّ، الغِياثُ، الفاطِرُ، الفَردُ، الفَتّاحُ، الفالِقُ، القَديمُ، المَلِكُ، القُدّوسُ، القَوِيُّ، القَريبُ، القَيّومُ، القابِضُ، الباسِطُ، قاضِي الحاجاتِ، المَجيدُ، المَولَى، المَنّانُ، المُحيطُ، المُبينُ، المُقيتُ، المُصَوِّرُ، الكَريمُ، الكَبيرُ، الكافي، كاشِفُ الضُّرِّ، الوَترُ، النُّورُ، الوَهّابُ، النّاصِرُ، الواسِعُ، الوَدودُ، الهادِي، الوَفِيُّ، الوَكيلُ، الوارِثُ، البَرُّ، الباعِثُ، التَّوّابُ، الجَليلُ، الجَوادُ، الخَبيرُ، الخالِقُ، خَيرُ النّاصِرينَ، الدَّيّانُ</span> <ref><span dir="rtl">الدَيّانُ: القهّار، وقيل: الحاكم والقاضي (النهاية: ج2 ص148 «دين»).</span></ref><span dir="rtl">، الشَّكورُ، العَظيمُ، اللَّطيفُ، الشَّافي.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص194 ح8، الخصال: ص593 ح4، عدّة الداعي: ص299 كلّها عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج4 ص186 ح1؛ الدر المنثور: ج3 ص614 نقلاً عن الترمذي وفيه أيضاً نقلاً عن ابن أبي الدنيا في الدعاء.</span></ref>

<span dir="rtl">451.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند ـ تبارك و تعالى ـ نَوَد و نُه نام دارد؛ يعنى يكى از صد كمتر. هركس آنها را شماره كند، به بهشت مى رود. اين نام ها عبارت اند از:</span>

<span dir="rtl">خدا، معبود، يكتا، يگانه، صمد،</span> <ref><span dir="rtl">صَمَد: كسى كه نهايت آقايى را داراست. به قولى: پاينده ماندگار، به قولى: كسى كه در نيازها به او رجوع مى شود، و مرجعِ حوائج است (مجمع البحرين: ج2 ص1049).</span></ref> <span dir="rtl">آغاز، انجام، شنوا، بينا، توانا، چيره، والا، والاتر، ماندگار، نوآفرين، پديد آورنده، كريم تر، پيدا، نهان، زنده، حكيم، دانا، بردبار، نگهبان، حق، بسنده، ستوده، نيكوكار، پروردگار، مهرگستر، مهربان، خلق آفرين، روزى ده، مراقب، رئوف، بيننده، سلام، آرمش بخش، چيره، شكست ناپذير، باجبروت، متكبّر، آقا، منزّه، گواه، راستگو، سازنده، پاك، داد، باگذشت، آمرزگار، بى نياز، ياريگر، فاطر، تك، گشاينده، شكافنده، ديرين، پادشاه، مقدّس، نيرومند، نزديك، پايدار، جمع كننده، گستراننده، برآورنده نيازها، شكوهمند، حامى، نعمت بخش، در ميان گيرنده، آشكار، مقتدر، صورتگر، باكَرَم، بزرگ، كفايت كننده، رنج زدا، طاق، روشنايى، بخشنده، ياور، گسترده، مهربان، راه نما، وفادار، وكيل، ارث بَر، نيكوكار، برانگيزنده، توبه پذير، شكوهمند، باجود، آگاه، آفريننده، بهترين ياور، ديّان،</span> <ref><span dir="rtl">ديّان: قهّار، و به قولى: داور و قاضى (النهاية: ج2 ص148).</span></ref> <span dir="rtl">قدردان، باعظمت، ريزبين (/ بالُطف)، شفابخش.</span>

<blockquote><span dir="rtl">452.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ للّهِ تِسعَةً وتِسعينَ اسما، مَن أحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ، وإنَّها لَفي كِتابِ اللّهِ؛ مِنها في فاتِحَةِ الكِتابِ خَمسَةُ أسماءٍ، وفِي البِقَرَةِ ثَلاثَةٌ وثَلاثونَ اسما، وفي آلِ عِمرانَ خَمسَةُ أسماءٍ، وفِي النِّساءِ سَبعَةُ أسماءٍ، وفِي الأَنعامِ سِتَّةُ أسماءٍ، وفِي الأَعرافِ حَرفانِ، وفِي الأَنفالِ حَرفانِ، وفي هودٍ أربَعَةُ أسماءٍ، وفِي الرَّعدِ حَرفانِ، وفي إبراهيمَ اسمٌ واحِدٌ، وفِي الحِجرِ اسمٌ واحِدٌ، وفي مَريمَ ثَلاثَةُ أسماءٍ، وفي طه اسمٌ واحِدٌ، وفِي الحَجِّ اسمٌ واحِدٌ، وفِي المُؤمِنونَ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «المؤمنين»، والصحيح ما أثبتناه.</span></ref> <span dir="rtl">اسمٌ واحِدٌ، وفِي النّورِ ثَلاثَةُ أسماءٍ، وفِي الفُرقانِ اسمٌ واحِدٌ، وفي سَبَأٍ اسمٌ واحِدٌ، وفِي الزُّمَرِ أربَعَةُ أسماءٍ، وفِي المُؤمِنِ أربَعَةُ أسماءٍ، وفِي الذّارِياتِ اسمانِ، وفِي الطّورِ اسمٌ واحِدٌ، وفِي «اقتَرَبَتِ السَّاعَةُ» حَرفانِ، وفِي الرَّحمانِ أربَعَةُ أسماءٍ، وفِي الحَديدِ أربَعَةُ أسماءٍ، وفِي الحَشرِ إحدى عَشرَةَ، وفِي البُروجِ حَرفانِ، وفِي الفَجرِ واحِدٌ، وفِي الإِخلاصِ حَرفانِ.…</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَأَمَّا الخَمسَةُ في فاتِحَةِ الكِتابِ: يا اللّهُ، يا رَبُّ، يا رَحمانُ، يا رَحيمُ، يا مالِكُ.</span>

<span dir="rtl">وأمَّا الثَّلاثَةُ وَالثَّلاثونَ الَّتي فِي البَقَرَةِ: يا مُحيطُ، يا قَديرُ، يا عَليمُ، يا حَكيمُ، يا تَوّابُ، يا رَحيمُ، يا بَصيرُ، يا عَظيمُ، يا وَلِيُّ، يا نَصيرُ، يا واسِعُ، يا بَديعُ، يا سَميعُ، يا عَزيزُ، يا كافي، يا رَؤوفُ، يا شاكِرُ، يا واحِدُ، يا قَوِيُّ، يا شَديدُ، يا قَريبُ، يا مُجيبُ، يا سَريعُ، يا حَليمُ، يا خَبيرُ، يا قابِضُ، يا باسِطُ، يا حَيُّ، يا قَيّومُ، يا غَنِيُّ، يا حَميدُ.</span>

<span dir="rtl">وأمَّا الَّتي في آلِ عِمرانَ: يا وَهّابُ، يا قائِمُ، يا صادِقُ، يا مُنعِمُ، يا مُتَفَضِّلُ.</span>

<span dir="rtl">وأمَّا الَّتي فِي النِّساءِ: يا رَقيبُ، يا حَسيبُ، يا شَهيدُ، يا مُقيتُ، يا عَلِيُّ، يا كَبيرُ، يا وَكيلُ.</span>

<span dir="rtl">وأمَّا الَّتي فِي الأَنعامِ: يا غَفورُ، يا بُرهانُ، يا فاطِرُ، يا قاهِرُ، يا مُميتُ.</span>

<span dir="rtl">وأمَّا الَّتي فِي الأَعرافِ: يا مُحيي، يا مُميتُ.</span>

<span dir="rtl">وأمَّا الَّتي فِي الأَنفالِ: يا نِعمَ المَولى ونِعمَ النَّصيرُ.</span>

<span dir="rtl">وأمَّا الَّتي في هودٍ: يا مُحيطُ، يا مَجيدُ، يا وَدودُ، يا فَعّالُ لِما يُريدُ.</span>

<span dir="rtl">وأمَّا الَّتي فِي الرَّعدِ: يا كَبيرُ، يا مُتَعالُ.</span>

<span dir="rtl">وفي سورَةِ إبراهيمَ: يا مَنّانُ.</span>

<span dir="rtl">وفِي الحِجرِ: يا خَلّاقُ.</span>

<span dir="rtl">وفي مَريمَ: يا صادِقُ، يا وارِثُ، يا فَردُ.</span>

<span dir="rtl">وفي طه: يا غَفّارُ.</span>

<span dir="rtl">وفِي الحَجِّ: يا باعِثُ.</span>

<span dir="rtl">وفِي المُؤمِنونَ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «المؤمنين» والصحيح ما أثبتناه.</span></ref><span dir="rtl">: يا كَريمُ.</span>

<span dir="rtl">وفِي النّورِ: يا حَقُّ.</span>

<span dir="rtl">وفِي الفُرقانِ: يا هاد.</span> <ref><span dir="rtl">كذا في المصدر والظاهر أن الصحيح «يا هادي».</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">وفي سَبَأٍ: يا فَتّاحُ.</span>

<span dir="rtl">وفِي الزُّمَرِ: يا عالِمَ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ.</span>

<span dir="rtl">وفِي المُؤمِنِ: يا غافِرَ الذَّنبِ، يا قابِلَ التَّوبِ، يا ذَا الطَّولِ، يا رَفيعُ.</span>

<span dir="rtl">وفِي الذّارِياتِ: يا رَزّاقُ، يا ذَا القُوَّةِ المَتينُ.</span>

<span dir="rtl">وفِي الطّورِ: يا بَرُّ.</span>

<span dir="rtl">وفِي «اقتَرَبَتِ السّاعَةُ»: يا مَليكُ، يا مُقتَدِرُ.</span>

<span dir="rtl">وفِي الرَّحمانِ: يا رَبَّ المَشرِقَينِ، يا رَبَّ المَغرِبَينِ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ.</span>

<span dir="rtl">وفِي الحَديدِ: يا أوَّلُ، يا آخِرُ، يا ظاهِرُ، يا باطِنُ.</span>

<span dir="rtl">وفِي الحَشرِ: يا مَلِكُ، يا قُدّوسُ، يا سَلامُ، يا مُؤمِنُ، يا مُهَيمِنُ، يا عَزيزُ، يا جَبّارُ، يا مُتَكَبِّرُ، يا خالِقُ، يا بارِئُ، يا مُصَوِّرُ.</span>

<span dir="rtl">وفِي البُروجِ: يا مُبدِئُ، يا مُعيدُ.</span>

<span dir="rtl">وفِي الفَجرِ: يا وَترُ.</span>

<span dir="rtl">وفِي الإِخلاصِ: يا أحَدُ، يا صَمَدُ.</span> <ref><span dir="rtl">جزء فيه طرق حديث «إنَّ للّهِ تِسعةً وتِسعينَ اسماً»: ص164 ح91 عن محمّد بن جعفر عن الإمام الصادق عليه السلام، فتح الباري: ج11 ص217 عن محمّد بن جعفر عن الإمام الصادق عليه السلام من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله، الدرّ المنثور: ج3 ص615؛ بحار الأنوار: ج93 ص273 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">452.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، داراى نَوَد و نُه نام است كه هركس آنها را بشمارد، به بهشت مى رود. اين نام ها در كتاب خدا وجود دارند: پنج نام آنها در سوره فاتحة الكتاب است، 33 نام در بقره، پنج نام در آل عمران، هفت نام در نساء، شش نام در انعام، دو نام در اعراف، دو نام در انفال، چهار نام در هود، دو نام در رعد، يك نام در ابراهيم، يك نام در حجر، سه نام در مريم، يك نام در طه، يك نام در حج، يك نام در مؤمنون، سه نام در نور، يك نام در فرقان، يك نام در سبأ، چهار نام در زمر، چهار نام در مؤمن (غافر)، دو نام در ذاريات، يك نام در طور، دو نام در «اقتربت الساعة» (قمر)، چهار نام در الرحمن، چهار نام در حديد، يازده نام در حشر، دو نام در بُروج، يك نام در فجر، دو نام در اخلاص.…</span>

<span dir="rtl">امّا آن پنج نام كه در فاتحة الكتاب اند: اى خدا، اى پروردگار، اى مهر گستر، اى مهربان، اى مالك!</span>

<span dir="rtl">سى و سه نام موجود در بقره، عبارت اند از: اى احاطه كننده، اى توانا، اى دانا، اى حكيم، اى توبه پذير، اى مهربان، اى بينا، اى باعظمت، اى حامى و سرپرست، اى ياور، اى گسترده، اى نوآفرين، اى شنوا، اى شكست ناپذير، اى بسنده، اى دلسوز، اى قدردان، اى يكتا، اى نيرومند، اى زورمند، اى نزديك، اى پاسخ دهنده، اى باسرعت، اى بردبار، اى آگاه، اى جمع كننده، اى پهن كننده، اى زنده، اى پايدار، اى بى نياز، اى ستوده!</span>

<span dir="rtl">نام هاى موجود در آل عمران، عبارت اند از: اى بخشنده، اى ايستاده، اى راستگو، اى نعمت بخش، اى داراى فضل!</span>

<span dir="rtl">نام هاى موجود در نساء، عبارت اند از: اى مراقب، اى حسابرس (/ بسنده كار)، اى گواه، اى مقتدر، اى والا، اى بزرگ، اى وكيل!</span>

<span dir="rtl">نام هاى موجود در انعام، عبارت اند از: اى آمرزگار، اى برهان، اى شكافنده، اى چيره، اى ميراننده!</span>

<span dir="rtl">نام هاى موجود در اعراف، عبارت اند از: اى زنده كننده، اى ميراننده!</span>

<span dir="rtl">نام هاى موجود در انفال، عبارت اند از: اى نيكو حامى و نيكو ياور!</span>

<span dir="rtl">نام هاى موجود در هود، عبارت اند از: اى احاطه كننده (/ مطّلع از هر چيز)، اى با شكوه، اى دوستدار، اى انجام دهنده هر آنچه خواهد!</span>

<span dir="rtl">نام هاى موجود در رعد، عبارت اند از: اى بزرگ، اى بلندمرتبه!</span>

<span dir="rtl">نام موجود در ابراهيم، عبارت است از: اى نعمت بخش!</span>

<span dir="rtl">در حجر: اى آفريدگار!</span>

<span dir="rtl">در مريم: اى راستگو، اى ارث بر، اى فرد!</span>

<span dir="rtl">در طه: اى بسيار آمرزنده!</span>

<span dir="rtl">در حج: اى برانگيزنده!</span>

<span dir="rtl">در مؤمنون: اى با كَرَم!</span>

<span dir="rtl">در نور: اى حق!</span>

<span dir="rtl">در فرقان: اى راهنما!</span>

<span dir="rtl">در سبأ: اى گشاينده!</span>

<span dir="rtl">در زمر: اى داناى نهان و آشكار!</span>

<span dir="rtl">در مؤمن (غافر): اى آمرزنده گناه، اى توبه پذير، اى توانمند (/ توانگر بى نياز) و اى والا!</span>

<span dir="rtl">در ذاريات: اى روزى رسان، اى داراى نيروى استوار [و مقهور ناشدنى]!</span>

<span dir="rtl">در طور: اى نيكوكار!</span>

<span dir="rtl">در «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ» (قمر): اى پادشاه، اى مقتدر!</span>

<span dir="rtl">در الرحمن: اى پروردگارِ دو خاور، اى پروردگارِ دو باختر، اى صاحب شُكوه و بزرگوارى!</span>

<span dir="rtl">در حديد: اى آغاز، اى انجام، اى پيدا، اى نهان!</span>

<span dir="rtl">در حشر: اى پادشاه، اى پاك، اى سلام، اى ايمنى بخش، اى چيره، اى شكست ناپذير، اى باجبروت، اى بزرگ منش، اى آفريننده، اى پديد آورنده، اى صورتگر!</span>

<span dir="rtl">در بروج: اى آغاز كننده، اى اعاده كننده!</span>

<span dir="rtl">در فجر: اى طاق!</span>

<span dir="rtl">در اخلاص (توحيد): اى يكتا، اى صمد!</span>

<span id="بحثى-در-باره-تعداد-اسماى-حسناى-لفظى"></span>
==== <span dir="rtl">بحثى در باره تعداد اسماى حُسناى لفظى</span> ====

<span dir="rtl">علّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى مى گويد:</span>

<span dir="rtl">عبارتى در آيات قرآن كريم نيست كه تعداد اسماى حُسنا (نام هاى خدا) را معيّن كند؛ بلكه از ظاهر سخن خداوند در اين آيه ها:</span>

<span dir="rtl">«اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى.</span> <ref><span dir="rtl">طه: آيه 8.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">خداوند كه بجز او خدايى نيست، اسماى حسنا دارد».</span>

<span dir="rtl">«وَلِلَّهِ الأَْسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا.</span> <ref><span dir="rtl">اعراف: آيه 180.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">اسماى حُسنا از آنِ خداست. پس او را به آنها بخوانيد».</span>

<span dir="rtl">«لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ.</span> <ref><span dir="rtl">حشر: آيه 24.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">اسماى حسنا از آنِ اوست. هر چه در آسمان ها و زمين هست، او را تنزيه مى كند».</span>

<span dir="rtl">و آيه هايى شبيه اينها، چنين برداشت مى شود كه هر نام زيبايى و بلكه زيباترينِ همه نام ها (از جهت معنا)، از آنِ خداى متعال است. پس اسماى حسناى او، به هيچ شماره اى محدود نمى شوند.</span>

<span dir="rtl">و آنچه از اين نام ها كه در الفاظ كتاب الهى آمده اند، صد و بيست و اندى نام است كه عبارت اند از:</span>

<span dir="rtl">الف ـ اله (خدا)، اَحَد (يگانه)، اوّل (نخستين)، آخِر (واپسين)، اَعلى (برتر)، اَكرم (گرامى)، اَعلم (داناترين)، اَرحمُ الراحمين (بخشنده ترينِ بخشندگان)، اَحكمُ الحاكمين (حاكم ترينِ حاكمان)، اَحسنُ الخالقين (بهترينِ آفرينندگان)، اَهل التقوى (شايسته پروا)، اَهل المغفره (شايسته آمرزيدن)، اَقرب (نزديك ترين)، اَبقى (پاينده ترين)؛</span>

<span dir="rtl">ب ـ بارئ (آفريدگار)، باطن (نهان)، بديع (نوآور)، بَر (نيكوكار)، بصير (بينا)؛</span>

<span dir="rtl">ت ـ توّاب (بازگردنده)؛</span>

<span dir="rtl">ج ـ جبّار (جبران كننده)، جامع (گردآورنده)؛</span>

<span dir="rtl">ح ـ حكيم (فرزانه)، حليم (بردبار)، حى (زنده)، حق، حميد (ستوده)، حسيب (بسنده)، حفيظ (نگاهدار)، حَفىّ (پذيرنده)؛</span>

<span dir="rtl">خ ـ خبير (آگاه)، خالق (آفريدگار)، خلّاق، خير (نيك)، خير الماكرين (بهترينِ چاره گران)، خير الرازقين (بهترينِ روزى رسانان)، خير الفاصلين (بهترينِ فيصله دهندگان)، خير الحاكمين (بهترينِ حكم دهندگان)، خير الفاتحين (بهترينِ گشايشگران)، خير الغافرين (بهترينِ پوشانندگان)، خير الوارثين (بهترينِ ميراث بَران)، خير الراحمين (بهترينِ مهربانان)، خير المُنزلين (بهترينِ جاى دهندگان)؛</span>

<span dir="rtl">ذ ـ ذو العرش (داراى سرير [فرمان روايى])، ذو الطَّول (باسخاوت)، ذو الانتقام (انتقام گيرنده)، ذو الفضل العظيم (داراى فضل بزرگ)، ذو الرحمه (داراى رحمت)، ذو القوّه (نيرومند)، ذو الجلال و الإكرام (صاحب جلال و شكوه)، ذو المعارج (داراى والايى ها)؛</span>

<span dir="rtl">ر ـ رحمان (بخشاينده)، رحيم (بخشنده)، رئوف، رَب (پروردگار)، رفيع الدرجات (بلندْمرتبه)، رزّاق (روزى رسان)، رقيب (مراقب)؛</span>

<span dir="rtl">س ـ سميع (شنوا)، سلام (سلامت بخش)، سريع الحساب (زود حسابرس)، سريع العقاب (زود كيفردهنده)؛</span>

<span dir="rtl">ش ـ شهيد (گواه)، شاكر (قدردان)، شكور (بسيار سپاس گزار)، شديد العقاب (سخت كيفر)، شديد المِحال (سختگير)؛</span>

<span dir="rtl">ص ـ صمد (در اوج شكوه؛ آن كه در هر نيازى، بدو روى مى آورند)؛</span>

<span dir="rtl">ظ ـ ظاهر (پيدا)؛</span>

<span dir="rtl">ع ـ عليم (بس دانا)، عزيز (هميشه پيروز)، عَفُو (درگذرنده)، عَلى (والا)، عظيم (باعظمت)، علّام الغيوب (دانا به نهان ها)، عالم الغيب و الشهادة (آگاه به غيب و حضور)؛</span>

<span dir="rtl">غ ـ غنىّ (توانگر)، غفور (آمرزشگر)، غالب (مسلّط)، غافر الذنب (پوشاننده گناه)، غفّار (بسيار آمرزنده)؛</span>

<span dir="rtl">ف ـ فالق الإصباح (شكافنده سپيده)، فالق الحَبّ و النوى (شكافنده دانه و هسته)، فاطر (پديدآورنده)، فتّاح (گشايشگر)؛</span>

<span dir="rtl">ق ـ قوىّ (نيرومند)، قُدّوس (منزّه)، قيّوم (برپادارنده)، قاهر (چيره)، قهّار (بسيار چيره)، قريب (نزديك)، قادر (توانا)، قدير (هميشه پُرتوان)، قابل التّوب (توبه پذيرنده)، القائم على كُلّ نفسٍ بما كَسَبَت (چيره بر هر آنچه انسان به دست مى آورد)؛</span>

<span dir="rtl">ك ـ كبير (بزرگ)، كريم، كافى (كفايت كننده)؛</span>

<span dir="rtl">ل ـ لطيف (ريزبين)؛</span>

<span dir="rtl">م ـ مَلِك (فرمان روا)، مؤمن (پناه دهنده)، مُهَيمِن (پُرهيمنه)، متكبّر (بس سترگ)، مصوِّر (تصويرگر)، مجيد (باشكوه)، مُجيب (اجابت كننده)، مُبين (آشكار)، مولى (اختياردار)، محيط (فراگير)، مُقيت (نگه دارنده)، متعالى (والا)، مُحيى (زنده كننده)، متين (استوار)، مقتدر، مستعان (آن كه از وى كمك خواهند)، مُبدئ (آغازگر)، مالك المُلك (صاحب حقّ فرمان روايى)؛</span>

<span dir="rtl">ن ـ نصير (ياور)، نور؛</span>

<span dir="rtl">و ـ وهّاب (بخشنده)، واحد (يكتا)، ولى، والى، واسع (وسعت دهنده)، وكيل، ودود (مهرورز)؛</span>

<span dir="rtl">ه ـ هادى (راهنما).</span>

<span dir="rtl">گذشت كه گفته قرآن: «وَلِلَّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَى؛ و نام هاى زيبا، از آنِ خداست»،</span> «<span dir="rtl">ولَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى؛ ونام هاى زيبا، براى اوست</span>»<span dir="rtl">، ظاهرش اين است كه معانى اين نام ها، به طور حقيقى و اصيل، از آنِ خداست و به تَبَع، از آنِ غير اوست. پس او مالك حقيقىِ اسم هاست؛ ولى غير او، تنها آنچه را از اين ميان دارد كه خدا به او داده باشد، و با اين همه، آنچه را خدا به غير خود داده، از مِلك او بيرون نمى رود. براى مثال، حقيقت علم، از آنِ خداى سبحان است و غير خدا، بهره اى از آن ندارد، مگر علمى را كه خدا به او بخشيده باشد و با اين همه، علم، از آنِ خداست و از مِلك و سلطنت خدا بيرون نمى رود.</span>

<span dir="rtl">امّا آنچه كه هر دو فرقه (شيعه و اهل سنّت)، به طور مستفيض</span> <ref><span dir="rtl"></span>«<span dir="rtl">مستفيض»، به روايتى مى گويند كه از چندين طريق نقل شده است؛ ولى به حدّ تواتر نمى رسد.</span></ref> <span dir="rtl">از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه: «خداوند، نَوَد و نُه نام دارد؛ صد نام، منهاى يكى. هر كه آنها را به شماره آورَد، به بهشت درمى آيد» يا شبيه به اين جملات، هيچ دلالتى بر توقيفى بودن [اسماى الهى] ندارند. اين، از نگاه بحث تفسيرى است؛ امّا حكم شرعى آن، مربوط به علم فقه است و احتياط در دين، اقتضا مى كند كه در نام بردن، به همان نام هايى بسنده شود كه از طريق نقل رسيده اند. البته جارى كردن [ديگر نام ها بر زبان] و اطلاق نمودن [آنها بر خداوند]، بدون اين كه آنها را «نام» بشمريم، آسان [و بى اشكال] است.</span> <ref><span dir="rtl">الميزان فى تفسير القرآن: ج8 ص356 ـ 359.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span id="عدد-الأسماء-التكوينية"></span>
=== <span dir="rtl">3 / 2: عدد الأَسماء التكوينيّة</span> ===

<span dir="rtl">3 / 2: شمار نام هاى تكوينى</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ لَوْ أَنَّمَا فِى الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ».</span> <ref><span dir="rtl">لقمان: 27.</span></ref>

<span dir="rtl">«و اگر همه درختان روى زمين قلم باشند و دريا و هفت درياى ديگر مركّب گردند، كلمات خدا پايان نمى پذيرد. هر آينه، خدا، شكست ناپذيرِ حكيم است».</span>

<span dir="rtl">«قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّكَلِمَاتِ رَبِّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّى وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا ».</span> <ref><span dir="rtl">الكهف: 109.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: اگر دريا براى [نوشتن] كلمات پروردگارم مركّب شود، پيش از آن كه كلمات پروردگارم پايان پذيرد، قطعاً دريا پايان مى پذيرد، اگرچه نظيرش را به مدد بياوريم».</span>

<span dir="rtl">«وَ إِن تَعُدُّواْ نَعَمتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا».</span> <ref><span dir="rtl">إبراهيم: 34، النحل: 18.</span></ref>

<span dir="rtl">«و اگر نعمت هاى خدا را بشماريد، نمى توانيد آنها را شماره كنيد».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">453.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى: «قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ...» ـ: قَد أخبَرَكَ أَنَّ كَلامَ اللّهِ لَيسَ لَهُ آخِرٌ ولا غايَةٌ، ولا يَنقَطِعُ أَبَدا.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص46 عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج4 ص151 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">453.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در تفسير آيه شريف «بگو: اگر دريا...» ـ: در واقع به تو خبر داده است كه كلام و سخنان خدا را پايان و نهايتى نيست و هرگز به سر نمى آيد.</span>

<span id="تعليق-3"></span>
==== <span dir="rtl">تعليق</span> ====

<span dir="rtl">أسماء اللّه وكلماته التكوينيّة بمعناها العامّ تشمل جميع مخلوقات اللّه، وعلى هذا الأساس فإنّ كلمات اللّه لا عدّ لها ولا حصر، والمخلوقات غير قادرة على إِحصائها، ولكنّ هذا لايعني طبعا أنّ اللّه غير قادر على إِحصائها؛ فهو تعالى يعلم عدد جميع مخلوقاته؛ ولهذا نرى القرآن الكريم يعلن: «وَ أَحْصَى كُلَّ شَىْ ءٍ عَدَدَا»،</span> <ref><span dir="rtl">الجنّ: 28.</span></ref> <span dir="rtl">«لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا»</span> <ref><span dir="rtl">الكهف: 49.</span></ref><span dir="rtl">، «وَ كُلَّ شَىْ ءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًا».</span> <ref><span dir="rtl">النبأ: 29.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">إضافة إِلى الأسماء والكلمات التكوينيّة العامّة، فإنّ للّه تعالى أسماء وكلمات تكوينيّة خاصّة أيضا تُذكر تحت عنوان «أسماء اللّه الحسنى»، أو «أمثاله العليا»، أو «آياته الكبرى»، أو «اسم اللّه الرضيّ»، ومصداقُها البارز الأنبياءُ والأولياء وأهل البيت عليهم السلام.</span>

<span dir="rtl">يادداشت</span>

<span dir="rtl">نام هاى خداوند و كلمات تكوينىِ او، به معناى عام، شامل همه مخلوقات خداست و بر اين اساس، كلمات خداوند، حدّ و حصرى ندارند و مخلوقات را ياراى شمردن آنها نيست؛ امّا اين، بدان معنا نيست كه خودِ خداوند هم نتواند آنها را بشمارد. خداوند متعال، تعداد همه مخلوقات خود را مى داند و از اين روست كه مى بينيم قرآن كريم، اعلان مى دارد:</span>

<span dir="rtl">«هر چيزى را به عدد، شماره كرده است».</span>

<span dir="rtl">«هيچ كوچك و بزرگى را فرو ننهاده، مگر آن كه شماره اش كرده است».</span>

<span dir="rtl">«و هر چيزى را شماره و ثبت كرده ايم».</span>

<span dir="rtl">خداوند، افزون بر نام ها و كلمات عامّ تكوينى، نام ها و كلمات خاصّ تكوينى نيز دارد كه از آنها با عنوان «اسماى حُسناى خدا» و يا «امثال عُليا» و يا «آيات كبرا» و يا «اسم مرضىّ خدا» ياد مى شود و مصداق بارز آنها، پيامبران و اوليا و اهل بيت عليهم السلام هستند.</span>

<span id="الفصل-الرابع-الإسم-الأعظم"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الرابع: الإسم الأعظم</span> ==

<span dir="rtl">فصل چهارم: اسم اعظم</span>

<span id="ما-روي-في-تفسير-الاسم-الأعظم"></span>
=== <span dir="rtl">4 / 1: ما رُوِيَ في تَفسيرِ الاسمِ الأَعظَمِ</span> ===

<span dir="rtl">4 / 1: احاديثى درباره اسم اعظم</span>

<span id="ـ-1-البسملة"></span>
==== <span dir="rtl">4 / 1 ـ 1: البَسمَلَة</span> ====

<span dir="rtl">4 / 1 ـ 1: بسم اللّه الرحمن الرحيم</span>

<blockquote><span dir="rtl">454.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» أَقرَبُ إِلَى الاِسمِ الأعظَمِ</span> <ref><span dir="rtl">استعملت كلمة «اسم» في معناها الجامع القابل للصدق على جميع أسمائه تعالى، فهو من باب ذكر المفهوم والإشارة به إلى المصداق. وبما أنّ الاسم الأعظم أشرف المصاديق فلا محالة أن يكون أولى وأحقّ بانطباق المفهوم عليه. وبهذا يتّضح معنى كون «باسم اللّه » أقرب إلى الاسم الأعظم من سواد العين إلى بياضها؛ فإنّ القرب بينهما قرب ذاتي؛ إذ المفهوم متّحد مع مصداقه خارجا، وقرب سواد العين إلى بياضها قرب مكانيّ، والاتّحاد بينهما وضعيّ (البيان في تفسير القرآن: ص514).</span></ref> <span dir="rtl">مِن سَوادِ العَينِ إِلى بَياضِها.</span> <ref><span dir="rtl">عدّة الداعي: ص49، تهذيب الأحكام: ج2 ص289 ح1159 عن عبداللّه بن يحيى الكاهلي عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «ناظر» بدل «سواد»، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص5 ح11 عن محمّد بن سنان عن الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج78 ص371 ح6؛ المستدرك على الصحيحين: ج1 ص738 ح2027، تاريخ بغداد: ج7 ص313 الرقم3826 كلاهما عن ابن عبّاس نحوه، كنز العمّال: ج2 ص296 ح4047.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">454. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»، به اسم</span> <ref><span dir="rtl">كلمه «اسم»، به معناى جامع آن به كار رفته كه قابل صدق بر همه اسماى خداوند متعال است. بنا بر اين، از باب ذكر مفهوم و اشاره به مصداق است و از آن جا كه اسم اعظم، عالى ترينِ مصاديق است، پس بايد سزاوارترين و شايسته ترين نام براى انطباق مفهوم بر آن باشد. بدين ترتيب، معناى اين سخن كه «بسم اللّه » به اسم اعظم، نزديك تر از سياهى چشم به سفيدى آن است، روشن مى شود؛ چرا كه قرب ميان اين دو، قرب ذاتى است؛ چون مفهوم با مصداقش در خارج، متّحد است. نزديكى سياهى چشم به سفيدى آن، نزديكى مكانى است و اتّحاد ميان آن دو، وضعى است (البيان فى تفسير القرآن: ص514).</span></ref> <span dir="rtl">اعظم خدا، نزديك تر از سياهى چشم به سفيدى آن است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">455.</span> <span dir="rtl">مُهج الدعوات عن معاوية بن عمّار عـن الإمام الصادق عليه السلام: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» اِسمُ اللّهِ الأكبَرُ. أَو قالَ: الأَعظَمُ.</span> <ref><span dir="rtl">مهج الدعوات: ص379.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">455. مهج الدعوات ـ به نقل از معاوية بن عمّار ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «بسم اللّه الرحمن الرحيم، اسم اكبر خداست» يا فرمود: «اسم اعظم خدا».</span>

<span id="ـ-2-آيات-من-القرآن"></span>
==== <span dir="rtl">4 / 1 ـ 2: آياتٌ مِنَ القُرآنِ</span> ====

<span dir="rtl">4 / 1 ـ 2: آياتى از قرآن</span>

<blockquote><span dir="rtl">456.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ في هاتَينِ الآيَتَينِ: «وَ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ»</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 163.</span></ref><span dir="rtl">، وفاتِحَةِ سورَةِ آلِ عِمرانَ: «الم * اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ»</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 1.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج2 ص80 ح1496، سنن الترمذي: ج5 ص517 ح3478، سنن ابن ماجة: ج2 ص1267 ح3855 وليس فيه ذيله، سنن الدارمي: ج2 ص907 ح3266، المعجم الكبير: ج24 ص174 ح440 وح 441 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن أسماء بنت يزيد، كنز العمّال: ج1 ص451 ح1941.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">456. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اسم اعظم خدا، در اين دو آيه است: [يكى] «و معبود شما، معبودى يگانه است. معبودى جز او نيست و مهرگستر و مهربان است » و [ديگرى در] آغاز سوره آل عمران: «الف. لام. ميم. خدا، معبودى جز او نيست و زنده و پاينده است».</span>

<blockquote><span dir="rtl">457.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ الَّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ في سُوَرٍ ثَلاثٍ: البَقَرَةِ، وآلِ عِمرانَ، وطه.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج2 ص1267 ح3856، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص684 ح1861 وليس فيه «الَّذي إذا دعي به أجاب»، المعجم الكبير: ج8 ص237 ح7925، المعجم الأوسط: ج8 ص192 ح8371 كلّها عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج1 ص451 ح1942؛ مهج الدعوات: ص380 عن أبي اُمامة، بحار الأنوار: ج93 ص224.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">457. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اسم اعظم خدا كه هر گاه [خدا] با آن دعا شود، اجابت مى كند، در سه سوره است: بقره، آل عمران و طه.</span>

<blockquote><span dir="rtl">458.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ الَّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ في هذِهِ الآيِةِ مِن آلِ عِمرانَ: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ»</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 26.</span></ref> <span dir="rtl">إِلى آخِرِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج12 ص133 ح12792 عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج1 ص451 ح1943؛ مهج الدعوات: ص380 عن أسماء بنت زيد بزيادة الآية 27 من آل عمران، بحار الأنوار: ج93 ص224.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">458. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اسم اعظم خدا كه هر گاه خدا با آن نام خوانده شود، جواب مى دهد، در اين آيه از سوره آل عمران است: «بگو: خدايا! اى صاحب مُلك! به هر كه خواهى، مُلك مى دهى» تا آخر آيه.</span>

<blockquote><span dir="rtl">459.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: هَل أَدُلُّكُم عَلَى اسمِ اللّهِ الأَعظَمِ الَّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ، وإِذا سُئِلَ بِهِ أَعطى؟ الدَّعوَةُ الَّتي دَعا بِها يونُسُ، حَيثُ ناداهُ فِي الظُّلُماتِ الثَّلاثِ: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»</span> <ref><span dir="rtl">الأنبياء: 87.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">المستدرك على الصحيحين: ج1 ص685 ح1865، تفسير الطبري: ج10 الجزء 17 ص82 نحوه وكلاهما عن سعد بن مالك، كنز العمّال: ج1 ص452 ح1944.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">459. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آيا شما را به نام اعظم خدا راه نمايى كنم؛ همان نامى كه هر گاه خدا با آن نام خوانده شود، جواب مى دهد و هر گاه با آن درخواست شود، عطا مى كند؟ [نام اعظم، همان] دعايى است كه يونس با آن [خدا را] خواند و در تاريكى هاى سه گانه، صدا زد: «معبودى جز تو نيست. منزّهى تو! راستى كه من از ستمگران بودم».</span>

<blockquote><span dir="rtl">460.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ في سِتِّ آياتٍ في آخِرِ سورَةِ الحَشرِ.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع البيان: ج9 ص401 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج93 ص224؛ الفردوس: ج1 ص416 ح1686 عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج1 ص452 ح1945.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">460. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اسم اعظم خدا، در شش آيه آخر سوره حشر است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">461.</span> <span dir="rtl">كنز العمّال عن البراء بن عازب: قُلتُ لِعَلِيٍّ عليه السلام: يا أَميرَ المُؤمِنينَ، أسأَ لُكَ بِاللّهِ ورَسولِهِ إِلّا خَصَصتَني بِأَعظَمِ ما خَصَّكَ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وَاختَصَّهُ بِهِ جِبريلُ، وأَرسَلَهُ بِهِ الرَّحمنُ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَضَحِكَ، ثُمَّ قالَ لَهُ: يا بَراءُ، إِذا أَرَدتَ أَن تَدعُوَ اللّهَ عز و جل بِاسمِهِ الأَعظَمِ، فَاقرَأ مِن أَوَّلِ سورَةِ الحَديدِ إِلى آخِرِ سِتِّ آياتٍ مِنها إِلى «... عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»، وآخِرَ سورَةِ الحَشرِ، يَعني أَربَعَ آياتٍ، ثُمَّ ارفَع يَدَيكَ فَقُل: «يا مَن هُوَ هكَذا، أَسأَ لُكَ بِحَقِّ هذِهِ الأَسماءِ أَن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأَن تَفعَلَ بي كَذا وكَذا مِمّا تُريدُ»، فَوَ الَّذي لا إِلهَ غَيرُهُ لَتُقبِلَنَّ</span> <ref><span dir="rtl">في الدرّ المنثور: «لتَنقَلِبَنّ».</span></ref> <span dir="rtl">بِحاجَتِكَ إِن شاءَ اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج2 ص248 ح3941 نقلاً عن أبي داود، دستور معالم الحكم: ص91 نحوه، الدرّ المنثور: ج8 ص49 نقلاً عن تاريخ بغداد وراجع: بحار الأنوار: ج93 ص230 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">461. كنز العُمّال ـ به نقل از بَراء بن عازب ـ: به على عليه السلام گفتم: اى امير مؤمنان! به حقّ خدا و رسولش از تو درخواست مى كنم كه بزرگ ترين چيزى را كه پيامبر خدا به تو ارزانى داشت و جبرئيل، آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله ارزانى داشت و خداوند رحمان، جبرئيل را با آن فرستاد، به من ارزانى بدارى.</span>

<span dir="rtl">على عليه السلام خنديد و سپس فرمود: «اى براء! هر گاه خواستى خداوند عز و جل را به نام اعظمش بخوانى، از اوّل سوره حديد تا آخر آيه ششم آن، يعنى تا «عليم بذات الصدور»، و چهار آيه آخر سوره حشر را بخوان. آن گاه دستانت را [به سوى آسمان] بلند كن و بگو: اى خدايى كه چنين هستى، به حقّ اين نام ها از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرستى و برايم چنين و چنان كنى هر چه را مى خواهى، بگو. سوگند به آن كه معبودى جز او نيست، به خواست خداوند، به حاجتت مى رسى».</span>

<blockquote><span dir="rtl">462.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ مُقَطَّعٌ في أُمِّ الكِتابِ.</span> <ref><span dir="rtl">ثواب الأعمال: ص130 ح1، تفسير العيّاشي: ح1 ص19 ح1، مهج الدعوات: ص379 كلّها عن عليّ بن أبي حمزة البطائني، بحار الأنوار: ج92 ص234 ح16.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">462. امام صادق عليه السلام: اسم اعظم خدا در اُمُّ الكتاب (فاتحه) به صورت پراكنده آمده است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">463.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: «الم» هُوَ حَرفٌ مِن حُروفِ اسمِ اللّهِ الأَعظَمِ المُقَطَّعِ فِي القُرآنِ، الَّذي يُؤَلِّفُهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وَالإِمامُ، فَإِذا دَعا بِهِ أُجيبَ.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص23 ح2، تفسير القمّي: ج1 ص30 كلاهما عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج2 ص16 ح38.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">463. امام صادق عليه السلام: «الم»، يكى از حروف اسم اعظم خداست كه در قرآن، به صورت تكّه تكّه آمده است و پيامبر صلى الله عليه و آله و امام، آنها را سرِ هم مى كنند و چون با آن دعا كنند، اجابت مى شود.</span>

<span id="ـ-3-نصوص-من-الأدعية"></span>
==== <span dir="rtl">4 / 1 ـ 3: نُصوصٌ مِنَ الأَدعِيَةِ</span> ====

<span dir="rtl">4 / 1 ـ 3: دعاهاى شامل اسم اعظم</span>

<blockquote><span dir="rtl">464.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لَمّا سَمِعَ رَجُلاً يَقولُ: اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ بِأَنَّ لَكَ الحَمدَ لا إِلهَ إِلّا أَنتَ وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ، المَنّانُ، بَديعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ، ذُوالجَلالِ وَالإِكرامِ ـ: لَقَد سَأَلَ اللّهَ بِاسمِهِ الأَعظَمِ، الَّذي إِذا سُئِلَ بِهِ أَعطى، وإِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج2 ص1268 ح3858، سنن الترمذي: ج5 ص550 ح3544 نحوه، مسند ابن حنبل: ج4 ص241 ح12206، المصنّف لابن أبي شيبة: ج7 ص57 ح2 كلّها عن أنس بن مالك وراجع: كنز العمّال: ج1 ص452 ح1948 ومهج الدعوات: ص380 وبحار الأنوار: ج95 ص163.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">464. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ آن گاه كه شنيد مردى مى گويد: بار خدايا! من از تو درخواست مى كنم، از تويى كه سپاس، ويژه توست و معبودى جز تو نيست و يگانه اى و بى انبازى و نعمت بخشى و پديد آورنده آسمان ها و زمينى، و شكوهمند و بزرگوارى ـ: او از خداوند به اسم اعظمش درخواست كرد؛ اسمى كه هر گاه با آن از خدا درخواست شود، عطا مى كند و هر گاه با آن خوانده شود، پاسخ مى دهد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">465.</span> <span dir="rtl">سنن ابن ماجة عن بريدة: سَمِعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله رَجُلاً يَقولُ: اللّهُمَّ إِنّي أَسأَلُكَ بِأَنَّكَ أَنتَ اللّهُ الأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذي لَم يَلِد ولَم يولَد ولَم يَكُن لَهُ كُفُوا أَحَدٌ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لَقَد سَأَلَ اللّهَ بِاسمِهِ الأَعظَمِ، الَّذي إِذا سُئِلَ بِهِ أَعطى، وإِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج2 ص1267 ح3857، سنن أبي داود: ج2 ص79 ح1493 وفيه «بالاسم» بدل «باسمه الأعظم»، سنن الترمذي: ج5 ص515 ح3475 نحوه، مسند ابن حنبل: ج9 ص13 ح23026 عن عبد اللّه بن بريدة، صحيح ابن حبّان: ج3 ص173 ح891، كنز العمّال: ج1 ص453 ح1949.</span></ref>

<span dir="rtl">465. سنن ابن ماجة ـ به نقل از بريده ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله شنيد كه مردى مى گويد: بار الها! از تو درخواست مى كنم؛ تويى كه خداى يگانه و بى نياز هستى؛ خدايى كه نه فرزند دارد و نه خود، فرزند كسى است و هيچ كس، همتاى او نيست.</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا فرمود: «او از خداوند به اسم اعظمش درخواست كرد؛ اسمى كه هر گاه با آن از او درخواست شود، عطا مى كند و هر گاه با آن دعا شود، اجابت مى كند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">466.</span> <span dir="rtl">سنن أبي داود عن حفص عن أنس: أَنَّهُ كانَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسا ورَجُلٌ يُصَلّي، ثُمَّ دَعَا: اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ بأَنَّ لَكَ الحَمدَ لا إِلهَ إِلّا أَنتَ، المَنّانُ، بَديعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ، يا حَيُّ يا قَيّومُ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: لَقَد دَعا اللّهَ بِاسمِهِ العَظيمِ، الَّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ، وإِذا سُئِلَ بِهِ أَعطى.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج2 ص79 ح1495، سنن النسائي: ج3 ص52، صحيح ابن حبان: ج3 ص175 ح893 نحوه، مسند ابن حنبل: ج4 ص316 ح12611 وفيه «الحنّان» بدل «المنّان»، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص683 ح1856 وفيه «باسم اللّه الأعظم» بدل «باسمه العظيم»، كنز العمّال: ج2 ص249 ح3942.</span></ref>

<span dir="rtl">466. سنن أبى داوود ـ به نقل از حفص، در باره اَنَس ـ: وى (اَنَس) با پيامبر خدا نشسته بود و مردى نماز مى خواند، و چنين دعا كرد: بار الها! از تو درخواست مى كنم؛ تويى كه سپاس، ويژه توست و معبودى جز تو نيست و نعمت بخشى و پديد آورنده آسمان ها و زمينى! اى شكوهمند بزرگوار! اى زنده! اى پاينده!</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اين مرد، خدا را به نام اعظمش خواند؛ نامى كه هر گاه با آن خوانده شود، پاسخ مى دهد و هر گاه با آن از او درخواستى شود، عطا مى كند».</span>

<blockquote><span dir="rtl">467.</span> <span dir="rtl">الأدب المفرد عن أنس: كُنتُ مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله دَعا رَجُلٌ فَقالَ: يا بَديعَ السَّماواتِ، يا حَيُّ يا قَيّومُ، إِنّي أَسأَ لُكَ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: أتَدرونَ بِما دَعا؟ وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ، دَعَا اللّهَ بِاسمِهِ الَّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ.</span> <ref><span dir="rtl">الأدب المفرد: ص211 ح705.</span></ref>

<span dir="rtl">467. الأدب المفرد ـ به نقل از اَنَس ـ: با پيامبر خدا بودم كه مردى دعا كرد و گفت: اى پديد آورنده آسمان ها، اى زنده، اى پاينده! از تو درخواست مى كنم.</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «مى دانيد با چه دعا كرد؟ سوگند به آن كه جانم در دست اوست، او خدا را به آن نامش خواند كه هر گاه با آن نام خوانده شود، پاسخ مى دهد».</span>

<blockquote><span dir="rtl">468.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسين عليه السلام عن الإمام عليّ عليه السلام: رَأَيتُ الخِضرَ عليه السلام فِي المَنامِ قَبلَ بَدرٍ بِلَيلَةٍ، فَقُلتُ لَهُ: عَلِّمني شَيئا أُنصَرُ بِهِ عَلَى الأَعداءِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ: قُل: «يا هُوَ، يا مَن لا هُوَ إِلَا هُوَ»، فَلَمّا أَصبَحتُ قَصَصتُها عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالَ لي: يا عَلِيُّ عُلِّمتَ الاِسمَ الأَعظَمَ. فَكانَ عَلى لِساني يَومَ بَدرٍ.</span>

<span dir="rtl">وإِنَّ أَميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قَرَأَ: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، فَلَمّا فَرَغَ قالَ: يا هُوَ، يا مَن لا هُوَ إِلّا هُوَ، اغفِر لي وَانصُرني عَلَى القَومِ الكافِرينَ.</span>

<span dir="rtl">وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقولُ ذلِكَ يَومَ صِفّينَ وهُوَ يُطارِدُ، فَقالَ لَهُ عَمّارُ بنُ ياسِرٍ: يا أَميرَ المُؤمِنينَ، ما هذِهِ الكِناياتُ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ، وعِمادُ التَّوحيدِ للّهِِ لا إِلهَ إِلّا هُوَ، ثُمَّ قَرَأَ: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»، وآخِرَ الحَشرِ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلّى أَربَع رَكعاتٍ قَبلَ الزَّوالِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص89 ح2 عن وهب بن وهب القرشي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج3 ص222.</span></ref>

<span dir="rtl">468. امام حسين عليه السلام: [پدرم] على عليه السلام فرمود: «يك شب قبل از بدر، خضر عليه السلام را در خواب ديدم. به او گفتم: چيزى به من بياموز كه به واسطه آن بر دشمنان، نصرت داده شوم. گفت: بگو: اى او! اى آن كه اويى جز او نيست!</span>

<span dir="rtl">صبح كه شد، خوابم را براى پيامبر خدا تعريف كردم. فرمود: اى على! اسم اعظم به تو آموخته شده است. پس در جنگ بدر، اين جمله</span>

<span dir="rtl">پيوسته بر زبانم بود».</span>

<span dir="rtl">امير مؤمنان، «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» را خواند و چون تمامش كرد، فرمود: «اى او! اى آن كه اويى جز او نيست! مرا بيامرز و بر اين جماعت كافر، نصرتم بخش».</span>

<span dir="rtl">در جنگ صفّين نيز، در حالى كه دشمن را تعقيب مى كرد، همين جمله را مى گفت. عمّار بن ياسر به امام عليه السلام گفت: اى امير مؤمنان! اين اشارات و كنايات چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اسم اعظم خدا، و ستون توحيد خداوند، جمله لا إله إلّا هو است». سپس آيه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» و آخر سوره حشر را خواند. آن گاه، پياده شد و چهار ركعت قبل از زوال (ظهر) را خواند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">469.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: كُنتُ أَدعُو اللّهَ سُبحانَهُ سَنَةً عَقيبَ كُلِّ صَلاةٍ أَن يُعَلِّمَنِي الاِسمَ الأَعظَمَ، فَإِنّي ذاتَ يَومٍ قَد صَلَّيتُ الفَجرَ، إِذ غَلَبَتني عَينايَ وأَنَا قاعِدٌ، وإِذا أَنَا بِرَجُلٍ قائِمٍ بَينَ يَدَيَّ يَقولُ لي: سَأَلتَ اللّهَ تَعالى أَن يُعَلِّمَكَ الاِسمَ الأَعظَمَ؟ قُلتُ: نَعَم.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">قالَ: قُل: «اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ اللّهِ، اللّهِ، اللّهِ، اللّهِ، اللّهِ، الَّذي لا إِلهَ إِلّا هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظيمِ».</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَوَ اللّهِ ما دَعَوت بِها</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «لها»، والتصويب من بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">لِشَيءٍ إِلّا رَأَيتُ نُجحَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">مكارم الأخلاق: ج2 ص159 ح2392، مهج الدعوات: ص382 نحوه، بحار الأنوار: ج61 ص170 ح27.</span></ref>

<span dir="rtl">469. امام زين العابدين عليه السلام: من مدّت يك سال بعد از هر نمازى از خداوند، درخواست مى كردم كه اسم اعظم را به من بياموزد. يك روز كه نماز صبح را خواندم، در همان حال نشسته بودم كه خواب، چشمان مرا در رُبود. در عالم خواب، مردى را ديدم كه در برابر من ايستاده است و به من مى گويد: تو از خداوند متعال خواستى كه اسم اعظم را به تو بياموزد؟</span>

<span dir="rtl">گفتم: آرى.</span>

<span dir="rtl">گفت: بگو: «بار الها! من از تو درخواست مى كنم، به نامت: اللّه، اللّه، اللّه، اللّه، اللّه؛ آن كه معبودى جز او نيست و پروردگارِ اَورنگ بزرگ است».</span>

<span dir="rtl">به خدا سوگند كه با اين، براى چيزى دعا نكردم، مگر آن كه تأثيرش را ديدم.</span>

<blockquote><span dir="rtl">470.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: مَن قالَ بَعدَ صَلاةِ الفَجرِ: «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، لا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ» مِئَةَ مَرَّةٍ، كانَ أَقرَبَ إِلَى اسمِ اللّهِ الأَعظَمِ مِن سَوادِ العَينِ إِلى بَياضِها، وإِنَّهُ دَخَلَ فيهَا اسمُ اللّهِ الأَعظَمُ.</span> <ref><span dir="rtl">مهج الدعوات: ص379 عن سليمان بن جعفر الحميري، بحار الأنوار: ج86 ص162 ح41.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">470. امام رضا عليه السلام: هر كس بعد از نماز صبح، صد مرتبه بگويد: «به نام خداوندِ مهرگستر مهربان. هيچ نيرو و توانى نيست، مگر از سوى خداوند والا و بزرگ»، به اسم اعظم خدا، نزديك تر از سياهى چشم به سفيدى آن خواهد بود و اسم اعظم خدا، درون اين ذكر است.</span>

<span id="ـ-4-كل-اسم-من-أسماء-الله-عز-و-جل"></span>
==== <span dir="rtl">4 / 1 ـ 4: كُلُّ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل</span> ====

<span dir="rtl">4 / 1 ـ 4: هر نامى، از نام هاى خداست</span>

<blockquote><span dir="rtl">471.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لَمّا سُئِلَ عَنِ اسمِ اللّهِ الأَعظَمِ ـ: كُلُّ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ، فَفَرِّغ قَلبَكَ عَن كُلِّ ما سِواهُ، وَادعُهُ بِأَيِّ اسمٍ شِئتَ، فَلَيسَ فِي الحَقيقَةِ للّهِِ اسمٌ دونَ اسمٍ، بَل هُوَ الواحِدُ القَهّارُ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص129.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">471. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در پاسخ پرسش از اسم اعظم خدا ـ: هر نامى از نام هاى خداست. پس دلت را از هر آنچه غير اوست، تُهى گردان و به هر نامى كه خواستى، او را بخوان؛ زيرا در حقيقت براى خداوند، نام خاصّى نيست؛ بلكه او يكتا و قهّار است.</span>

<span id="من-كان-عنده-الاسم-الأعظم"></span>
=== <span dir="rtl">4 / 2: مَن كانَ عِندَهُ الاِسمُ الأَعظَمُ</span> ===

<span dir="rtl">4 / 2: كسى كه اسم اعظم مى داند</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«قالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّى لِيَبْلُوَنِى ءَأشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ كَرِيمٌ ».</span> <ref><span dir="rtl">النمل: 40.</span></ref>

<span dir="rtl">«كسى كه نزد او دانشى از كتاب [آسمانى] بود، گفت: من، آن را پيش از آن كه چشم خود را بر هم زنى، برايت مى آورم. پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد، گفت: اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس گزارم يا ناسپاسى مى كنم، و هر كس سپاسى گزارد، تنها به سود خويش سپاس مى گزارد، و هر كس ناسپاسى كند، بى گمان، پروردگارم بى نياز و كريم است».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<blockquote><span dir="rtl">472.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: إِنَّ اسمَ اللّهِ الأَعظَمَ عَلى ثَلاثَةٍ وسَبعينَ حَرفا، وإِنَّما كانَ عِندَ آصَفَ مِنها حَرفٌ واحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالأَرضِ ما بَينَهُ وبَينَ سَريرِ بِلقَيسَ، حَتّى تَناوَلَ السَّريرَ بِيَدِهِ، ثُمَّ عادَتِ الأَرضُ كَما كانَت أَسرَعَ مِن طَرفَةِ عَينٍ. ونَحنُ عِندَنا مِنَ الاِسمِ الأَعظَمِ اثنانِ وسَبعونَ حَرفا، وحَرفٌ واحِدٌ عِندَ اللّهِ تَعالى، اِستَأثَرَ بِه في عِلمِ الغَيبِ عِندَهُ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص230 ح1 عن جابر وح 3 عن عليّ بن محمّد النوفلي عن الإمام العسكري عليه السلام، خصائص الأئمّة: ص47 عن الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه، بصائر الدرجات: ص208 ح1 وص 209 ح6 نحوه وكلاهما عن جابر، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص406 عن عليّ بن محمّد النوفلي عن الإمام الهادي عليه السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج14 ص113 ح5.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">472. امام باقر عليه السلام: اسم اعظم خدا، هفتاد و سه حرف دارد كه آصف، يك حرف آن را مى دانست و آن را به زبان آورد. در نتيجه، آنچه [از موانع و فاصله] ميان او و تخت بلقيس بود، در كام زمين فرو رفت و آصف، تخت را با دستش برداشت و آن گاه، زمين به حال نخست بر گشت و اين همه، سريع تر از يك چشم بر هم زدن، رُخ داد. هفتاد و دو حرف از اسامى اعظم، نزد ماست و يك حرف، نزد خداوند متعال است و آن را به علم غيب خويش، اختصاص داده است، و هيچ نيرو و توانى نيست، مگر از سوى خداوند والا و بزرگ.</span>

<blockquote><span dir="rtl">473.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: كانَ سُلَيمانُ عِندَهُ اسمُ اللّهِ الأَكبَرُ، الَّذي إِذا سَأَلَهُ أَعطى، وإِذا دَعا بِهِ أَجابَ، ولَو كانَ اليَومَ لَاحتاجَ إِلَينا.</span> <ref><span dir="rtl">بصائر الدرجات: ص211 ح2، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص249 وفيه «سأل به» بدل «سأله» وكلاهما عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج27 ص27 ح7.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">473. امام صادق عليه السلام: سليمان عليه السلام اسم اعظم خدا را مى دانست؛ اسمى كه هر گاه [با آن] از خدا درخواست مى كرد، عطا مى كرد و هر گاه با آن خدا را مى خواند، پاسخ مى داد و اگر او امروز مى بود، هر آينه، به ما نياز داشت.</span>

<blockquote><span dir="rtl">474.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: سَلمانُ عُلِّمَ الاِسمَ الأَعظَمَ.</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج1 ص56 ح29، الاختصاص: ص11 كلاهما عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج22 ص346 ح59.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">474. امام صادق عليه السلام: اسم اعظم، به سلمان، آموخته شده بود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">475.</span> <span dir="rtl">بصائر الدرجات عن عبد اللّه بن بكير عن أَبي عبد اللّه عليه السلام: كُنتُ عِندَهُ فَذَكَروا سُليمانَ وما أُعطِيَ مِنَ العِلمِ وما أُوتِيَ مِنَ المُلكِ، فَقالَ لي: وما أُعطِيُ سُليمانُ بنُ داودَ؟! إِنَّما كانَ عِندَهُ حَرفٌ واحِدٌ مِنَ الاِسمِ الأَعظَمِ، وصاحِبُكُمُ، الَّذي قالَ اللّهُ: «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدَا بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 43.</span></ref><span dir="rtl">، وكانَ وَاللّهِ عِندَ عَلِيٍّ عليه السلام عِلمُ الكِتابِ. فَقُلتُ: صَدَقتَ وَاللّهِ، جُعِلتُ فِداكَ!</span> <ref><span dir="rtl">بصائر الدرجات: ص212 ح1، بحار الأنوار: ج26 ص170 ح36.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">475. بصائر الدرجات ـ به نقل از عبد اللّه بن بُكَير ـ: نزد امام صادق عليه السلام بودم كه حاضران، از سليمان و علم و سلطنتى كه به او داده شده بود، سخن به ميان آوردند. امام عليه السلام به من فرمود: «به سليمان بن داوود، چه داده شده بود؟! او فقط يك حرف از اسم اعظم مى دانست؛ امّا امام شما، كسى است كه خداوند فرمود: «بگو: كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشند». به خدا سوگند، علم كتاب، نزد على عليه السلام بود».</span>

<span dir="rtl">گفتم: به خدا كه راست فرمودى، فدايت گردم!</span>

<blockquote><span dir="rtl">476.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام أُعطِيَ حَرفَينِ وكانَ يَعمَلُ بِهِما، وأُعطِيَ موسى أَربَعَةَ أَحرُفٍ، وأُعطِيَ إِبراهيمُ ثَمانِيَةَ أَحرُفٍ، وأُعطِيَ نوحٌ خَمسَةَ عَشَرَ حَرفا، وأُعطِيَ آدَمُ خَمسَةً وعِشرينَ حَرفا، وإِنَّ اللّهَ تَعالى جَمَعَ ذلِكَ كُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، وإِنَّ اسمَ اللّهِ الأَعظَمَ ثَلاثَةٌ وسَبعونَ حَرفا، أَعطى مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله اثنَينِ وسَبعينَ حَرفا، وحُجِبَ عَنهُ حَرفٌ واحِدٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص230 ح2، بصائر الدرجات: ص208 ح2 بزيادة «وأهل بيته» بعد «لمحمّد»، تفسير العيّاشي: ج1 ص352 ح231 عن عبد اللّه بن بشير، بصائر الدرجات: ص209 ح4 عن عبد الصمد بن بشير وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج27، ص25 ح2.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">476. امام صادق عليه السلام: به عيسى بن مريم عليه السلام دو حرف [از حروف اسم اعظم] داده شد و به واسطه آن دو، عمل (معجزه) مى كرد. به موسى عليه السلام چهار حرف داده شد، به ابراهيم عليه السلام هشت حرف داده شد، به نوح عليه السلام پانزده حرف داده شد، به آدم عليه السلام 25 حرف داده شد، و خداوند متعال، همه آنها را مجموعاً به محمّد صلى الله عليه و آله داد. اسم اعظم خداوند، هفتاد و سه حرف دارد. هفتاد و دو حرفش را به محمّد صلى الله عليه و آله داد و يك حرف از او پنهان نگه داشته شد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">477.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالى جَعَلَ اسمَهُ الأَعظَمَ عَلى ثَلاثَةٍ وسَبعينَ حَرفا، فَأَعطى آدَمَ مِنها خَمسَةً وعِشرينَ حَرفا، وأَعطى نوحا مِنها خَمسَةَ عَشَرَ حَرفا، وأَعطى إِبراهيمَ مِنها ثَمانِيَةَ أَحرُفٍ، وأَعطى موسى مِنها أَربَعَةَ أَحرُفٍ، وأَعطى عيسى مِنها حَرفَينِ؛ فَكانَ يُحيي بِهِمَا</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «بها»، والصواب ما أثبتناه كما في بصائر الدرجات وبحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">المَوتى، ويُبرِئُ الأَكمَهَ وَالأَبرَصَ، وأَعطى مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله اثنَينِ وسَبعينَ حَرفا، وَاحتَجَبَ بِحَرفٍ لِئَلّا يَعلَمَ أحَدٌ ما في نَفسِهِ، ويَعلَمَ ما في أَنفُسِ العِبادِ.</span> <ref><span dir="rtl">مختصر بصائر الدرجات: ص125، بصائر الدرجات: ص208 ح3، بحار الأنوار: ج4 ص211 ح5.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">477. امام صادق عليه السلام: خداوندِ پاك و بلند مرتبه، اسم اعظم خود را داراى هفتاد و سه حرف قرار داد، و از آنها، بيست و پنج حرف را به آدم عليه السلام عطا كرد، پانزده حرف را به نوح عليه السلام، هشت حرف را به ابراهيم عليه السلام، چهار حرف را به موسى عليه السلام، دو حرف را به عيسى عليه السلام كه به واسطه آن دو، مردگان را زنده مى كرد و كور مادرزاد و پيس را شفا مى داد، و هفتاد و دو حرف را به محمّد صلى الله عليه و آله عطا كرد و يك حرف را پنهان داشت تا كسى از آنچه در درون او و درون بندگان است، آگاه نشود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">478.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: أُعطِيَ بَلعَمُ بنُ باعورا الاِسمَ الأَعظَمَ، فَكانَ يَدعو بِهِ فَيُستَجابُ لَـهُ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج1 ص248 عن الحسن بن خالد، بحار الأنوار: ج13 ص377 ح1.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">478. امام رضا عليه السلام: به بلعم بن باعورا، اسم اعظم داده شد و او با آن، دعا مى كرد و دعايش مستجاب مى شد.</span>

<span dir="rtl">راجع: أهل البيت عليهم السلام في الكتاب والسنة ص198 (أبواب علومهم / اسم اللّه الأعظم).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث: ج1 ص287 (ابواب علوم آنان / نام اعظم خدا).</span>

<span id="تحقيقى-در-باره-معناى-اسم-اعظم"></span>
==== <span dir="rtl">تحقيقى در باره معناى اسم اعظم</span> ====

<span dir="rtl">موضوع اسم اعظم خداوند عز و جل، در احاديث اسلامى، بويژه در ادعيه، بسيار تكرار شده و اين نكته نيز آمده است كه هر كس خدا را با آن نام بخواند، دعايش مستجاب مى شود و اهل بيت عليهم السلام اين نام (بجز يك حرف از آن) را مى دانند؛ امّا آن نام چيست؟</span>

<span dir="rtl">همان طور كه ملاحظه شد، احاديث، در اين باره، مختلف اند و نمى توان بر اساس احاديث اسلامى، پاسخ قاطعى به اين سؤال داد؛ ليكن مى توان گفت كه به فرض صحّت اين احاديث، اسم اعظمى كه نزد انبياى الهى و اهل بيت عليهم السلام بوده، با توجّه به خصوصياتى كه براى آن ذكر شده، بى ترديد، چيزى غير از الفاظى است كه در احاديثِ ياد شده آمده است.</span>

<span dir="rtl">نبودن دليلى قاطع بر مراد از اسم اعظم، موجب شده است كه ديدگاه هاى مختلفى در باره آن ارائه گردد، تا آن جا كه سيوطى، بيست قول را در اين زمينه نقل كرده است. گروهى مانند ابو جعفر طبرى و ابو الحسن اشعرى و ابو حاتم بن حيّان و باقلانى، بر اين باورند كه همه اسماى الهى، بزرگ هستند و اسمى كه بزرگ تر از اسماى ديگر باشد، وجود ندارد.</span>

<span dir="rtl">برخى مى گويند: اسم اعظم، وجود دارد؛ امّا كسى جز خداوند متعال، از آن آگاهى ندارد.</span>

<span dir="rtl">برخى مى گويند: اسم اعظم خدا، در ميان اسماى حُسنا پنهان است.</span>

<span dir="rtl">برخى مى گويند: اسم اعظم، هر اسمى است كه بنده، با آن، پروردگار خود را با همه وجود، بخواند.</span> <ref><span dir="rtl">براى اطّلاع بيشتر درباره ساير اقوال، ر. ك: الحاوى: ج2 ص135 ح139.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">برخى گفته اند: اسم اعظم، نامى است كه جامع همه نام هاى خداوند باشد.</span> <ref><span dir="rtl">التعريفات: ص10 ـ 11.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">برخى گفته اند: انبيا، نمودهاى نام هاى اصلىِ حق هستند و اين نام هاى اصلى، همگى داخل در اسم اعظم (اسم جامع) و مظهر حقيقت محمّدى اند.</span> <ref><span dir="rtl">شرح فصوص الحكم: ص108.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">بارى، اختلاف نظر در تبيين آنچه حقيقتش حتّى براى محققان مشخّص نيست، طبيعى است؛ ولى از آن جا كه ديدگاه هاى مختلف را در اين زمينه مطالعه كرده ايم، كلام علّامه طباطبايى را ـ كه در زير مى آيد ـ در تبيين اسم اعظم، بهترين تحقيق يافته ايم.</span>

<span id="بهترين-تحقيق-در-تبيين-اسم-اعظم"></span>
==== <span dir="rtl">بهترين تحقيق در تبيين اسم اعظم</span> ====

<span dir="rtl">علّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى، در پاسخ اين سؤال كه معناى اسم اعظم چيست، مى گويد:</span>

<span dir="rtl">در ميان مردم، شايع شده كه «اسم اعظم، اسمى است لفظى، از اسماى خداى متعال، كه اگر خدا را با آن بخوانند، دعا مستجاب مى شود و در هيچ مقصدى، از تأثير، باز نمى مانَد» و چون در ميان اسماى حسناى خدا، به چنين اسمى دست نيافته اند و در لفظ جلاله (اللّه) نيز چنين اثرى نديده اند، معتقد شده اند كه اسم اعظم، مركّب از حروفى است كه آن حروف و نحوه تركيب آنها را هر كسى نمى داند و اگر كسى به آنها دست بيابد، همه موجودات، در برابرش خاضع مى شوند و به فرمانش در مى آيند.</span>

<span dir="rtl">به نظر افسونگران و دعانويسان [كه به علوم غريبه پايبندند]، اسم اعظم، داراى لفظى است كه به حسب طبع، دلالت بر آن مى كند، نه به حسب وضع لغوى. چيزى كه هست، تركيب حروف آن، به حسب اختلاف حوايج و مقاصد، مختلف مى شود و براى به دست آوردن آن، راه هاى مخصوصى هست، كه نخست، حروف آن را از آن راه ها به دست مى آورند و سپس آنها را در هم مى آميزند و با آنها دعا مى كنند و تفصيل آن، محتاج به مراجعه به آن فن است.</span>

<span dir="rtl">در بعضى روايات نيز اندكْ اِشعارى به اين معنا هست، مثل روايتى كه مى گويد: «بسم اللّه الرحمن الرحيم، نسبت به اسم اعظم، نزديك تر است از سفيدىِ چشم به سياهى آن»، و روايتى كه مى گويد: «اسم اعظم، در آية الكرسى و اوّل سوره آل عمران است»، و نيز روايتى كه مى گويد: «حروف اسم اعظم، در سوره حمد پراكنده اند و امام، آن حروف را مى شناسد و هر وقت بخواهد، آنها را تركيب مى كند و با آنها دعا مى كند و در نتيجه، دعايش مستجاب مى شود» و نيز اين روايت كه: «آصف بن بَرخيا، وزير سليمان، با حروفى از اسم اعظم كه پيشش بود، دعا كرد و توانست تخت بلقيس، ملكه سبا، را در مدّتى كمتر از چشم بر هم زدن، نزد سليمان عليه السلام حاضر سازد»، و يا اين روايت كه: «اسم اعظم، مركّب از هفتاد و سه حرف است و خداوند، هفتاد و دو حرف از اين حروف را در ميان پيامبرانش تقسيم كرده و يكى را در علم غيب، به خودش اختصاص داده است» و همچنين روايات ديگرى كه اِشعار دارند بر اين كه اسم اعظم، مركّب لفظى است.</span>

<span dir="rtl">البتّه بحث حقيقى در باره علّت و معلول و خواصّ آن، همه اين سخنان را نفى مى كند؛ زيرا تأثير حقيقى، به وجود اشيا و قوّت و ضعف وجود آنها و سنخيت بين مؤثّر و متأثّر بستگى دارد و اسم لفظى، از نظر خصوص لفظ آن، چيزى جز مجموعه اى از صوت هاى شنيدنى نيست و شنيدنى ها، از كيفيّات عَرَضى هستند، و از جهت معناى متصوّرش، صورتى است ذهنى كه به خودىِ خود، هيچ اثرى در هيچ موجودى ندارد و محال است صوتى كه ما آن را از حنجره خود خارج مى كنيم و يا صورت خيالى اى كه ما در ذهن خود تصوّر مى نماييم، آن گونه باشد كه به وجود خود، وجود هر چيزى را مقهور سازد و در آنچه ما ميل داريم، به دلخواه ما، تصرّف كند، مثلاً آسمان را زمين و زمين را آسمان كند، دنيا را آخرت و آخرت را دنيا كند و كارهايى از اين دست، حالْ آن كه خود آن صورت، معلول اراده ماست.</span>

<span dir="rtl">افزون بر اين، اسماى الهى و مخصوصا اسم اعظم او، هر چند در عالم، مؤثّر باشند و اسباب و وسايطى براى نزول فيض از ذات خداى متعال در اين عالمِ مشهود بوده باشند، اين تأثيرشان به خاطر حقايقشان است، نه الفاظى كه در فلان گويش، دلالت بر فلان معنا دارند، و همچنين به خاطر معانى شان كه از الفاظ فهميده مى شوند و در ذهن تصوّر مى شوند نيز نيست؛ بلكه معناى اين تأثير، اين است كه خداى متعال ـ كه پديد آورنده هر چيزى است ـ هر چيزى را با يكى از صفات كريمش پديد مى آورَد كه مناسبِ آن چيز است و در قالب اسمى است، نه اين كه لفظ خشك و خالىِ اسم و يا معناى آن و يا حقيقت ديگرى غير از ذات متعالى خداوندى، چنين تأثيرى داشته باشد.</span>

<span dir="rtl">چيزى كه هست، خداى متعال، وعده داده كه دعاى دعا كننده را اجابت مى كند و فرموده است:</span>

<span dir="rtl">«أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ.</span> <ref><span dir="rtl">بقره: آيه 186.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">اجابت مى كنم دعاى دعا كننده را، وقتى مرا بخواند».</span>

<span dir="rtl">و اين اجابت، موقوف بر دعا و طلب حقيقى و جدّى است و نيز ـ همان طور كه در تفسير اين آيه گذشت ـ موقوف بر اين است كه درخواست، از خودِ خدا شود و نه از ديگرى. آرى! كسى كه دست از تمام وسايل و اسباب بردارد و براى يكى از حوايجش، به پروردگارش متّصل شود، در حقيقت، متّصل به حقيقت آن اسمى شده است كه با حاجتش تناسب دارد و در نتيجه، آن اسم نيز با حقيقتش تأثير مى كند و دعاى او مستجاب مى شود.</span>

<span dir="rtl">اين است حقيقت دعا به اسم و به همين جهت، خصوصيت و عموميت تأثير، به حال آن اسمى بستگى دارد كه حاجتمند، به آن تمسّك جسته است. پس اگر اين اسم، اسم اعظم باشد، تمام اشيا، در برابرِ حقيقت آن اسم، رام مى شوند و دعاى كسى كه با آن اسم دعا كرده، به طور مطلقْ مستجاب مى شود.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، روايات و ادعيه اين باب را بايد بر اين معنا حمل كرد و نه بر اسم لفظى يا مفهوم آن. و اين كه در روايت آمده است كه خداوند، اسمى از اسماى خود و يا چيزى از اسم اعظم خود را به يكى از پيغمبران يا بندگانش آموخته، معنايش اين است كه راه انقطاع به سوى خود را به وى آموخته است، بدين گونه كه اسم خداوندىِ مناسب با درخواستِ او را بر زبانش جارى ساخته است. پس اگر واقعا اسم لفظى اى در كار باشد و معناى روشنى هم داشته باشد، باز هم تأثير آن دعا، از اين باب است كه الفاظ و معانى، وسايل و اسبابى هستند كه به نحوى، حقايق را حفظ مى كنند. دقّت فرماييد.</span> <ref><span dir="rtl">الميزان فى تفسير القرآن: ج8 ص529.</span></ref>

<span id="الفصل-الخامس-دور-أسماء-الله-في-تدبير-العالم"></span>
== <span dir="rtl">الفصل الخامس: دور أسماءِ اللّه في تدبير العالم</span> ==

<span dir="rtl">فصل پنجم: نقش نام هاى خدا در تدبير جهان</span>

<blockquote><span dir="rtl">479.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في دُعائِهِ المُسمّى بِالأَسماءِ الحُسنى ـ: أَسأَ لُكَ وأَدعوكَ بِاسمِكَ الَّذي تَقطَعُ بِهِ العُروقَ مِنَ العِظامِ، ثُمَّ تُنبِتُ عَلَيهَا اللَّحمَ بِمَشِيئَتِكَ، فَلا يَنقُصُ مِنها مِثقالُ ذَرَّةٍ بِعَظيمِ ذلِكَ الاِسمِ بِقُدرَتِكَ يا اللّهُ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَعلَمُ بِهِ ما فِي السَّماءِ، وما فِي الأَرضِ، وما فِي الأَرحامِ، ولا يَعلَمُ ذلِكَ أَحَدٌ غَيرُكَ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَنفُخُ بِهِ الأَرواحَ فِي الأَجسادِ فَيَدخُلُ بِعَظيمِ ذلِكَ الاِسمِ كُلُّ روحٍ إِلى جَسَدِها، ولا يَعلَمُ بِتِلكَ الأَرواحِ الَّتي صُوِّرَت في جَسَدِها المُسَمّى في ظُلُماتِ الأَحشاءِ إِلّا أَنتَ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّتي</span> <ref><span dir="rtl">كذا في المصدر وبحار الأنوار، والصحيح: «الذي».</span></ref> <span dir="rtl">تَعلَمُ بِهِ ما فِي القُبورِ، وتُحَصِّلُ بِهِ ما فِي الصُّدورِ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي أَنبَتَّ بِهِ اللُّحومَ عَلَى العِظامِ فَتَنبُتُ عَلَيها بِذلِكَ الاِسمِ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ القادِرِ بِكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي خَلَقتَ بِهِ الحَياةَ مِن مَشيئَتِكَ العُظمى إِلى أَجَلٍ مُسَمّىً يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي خَلَقتَ بِهِ المَوتَ وأَجرَيتَهُ فِي الخَلقِ عِندَ انقِطاعِ آجالِهِم وفَراغِ أَعمالِهِم يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي طَيَّبتَ بِهِ نُفوسَ عِبادِكَ، فَطابَت لَهُم أَسماؤُكَ الحُسنى وآلآؤُكَ الكُبرى يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ المُصَوِّرِ الماجِدِ الواحِدِ الَّذي خَشَعَت لَهُ الجِبالُ وما فيها يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَقولُ بِهِ لِلشَّيءِ كُن فَيَكونُ بِقُدرَتِكَ يا اللّهُ...</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الّذي تُجري بِهِ الفُلكَ فِي البَحرِ المُسَلسَلِ المَحبوسِ بِقُدرَتِكَ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الّذي يُسَبِّحُ لَكَ بِهِ قَطرُ المَطَرِ وَالسَّحابُ الحامِلاتُ قَطَراتِ رَحمَتِكَ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي أَجرَيتَ بِهِ وابِلَ السَّحابِ فِي الهَواءِ بِقُدرَتِكَ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي تُنَزِّلُ بِهِ قَطرَ المَطَرِ مِنَ المُعصِراتِ ماءً ثَجّاجا</span> <ref><span dir="rtl">ثجّاجا؛ أي متدافقا، وقيل: سيّالاً (مجمع البحرين: ج1 ص239 «ثجج»).</span></ref> <span dir="rtl">فَتَجعَلُهُ فَرَجا يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذِي مَلَأتَ بِهِ قُدسَكَ بِعَظيمِ التَّقديسِ يا قُدّوسُ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذِي استَعانَ بِهِ حَمَلَةُ عَرشِكَ فَأَعَنتَهُم وطَوَّقتَهُمُ احتِمالَهُ فَحَمَلوهُ بِذلِكَ الاِسمِ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي خَلَقتَ بِهِ الكُرسِيَّ سَعَةَ السَّماواتِ وَالأَرضِ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي خَلَقتَ بِهِ العَرشَ العَظيمَ الكَريمَ وعَظَّمتَ خَلقَهُ فَكان كَما شِئتَ أَن يَكونَ بِذلِكَ الاِسمِ يا عَظيمُ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي طَوَّقتَ بِهِ العَرشَ بِهَيبَةِ العِزَّةِ وَالسُّلطانِ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي تُخرِجُ بِهِ نَباتَ الأَرضِ مَنافِعَ لِخَلقِكَ وغِياثا يا اللّهُ.…</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي خَلَقتَ بِهِ النُّجومَ وجَعَلتَ مِنها رُجوما لِلشَّياطينِ ما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَنتَثِرُ بِهِ الكَواكِبُ نَثرا لِدَعوَتِكَ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي يَطيرُ بِهِ الطَّيرُ في جَوِّ السَّماءِ صافّاتٍ بِأَمرِكَ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي أُحضِرَت بِهِ الأَرَضونَ لِأَمرِكَ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي يُسَبِّحُ لَكَ بِهِ كُلُّ شَيءٍ بِلُغاتٍ مُختَلِفَةٍ يا اللّهُ.…</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي شَقَقتَ بِهِ الأَرضَ شَقّا، وأَنبَتَّ فيها حَبّا وعِنَبا وقَضبا</span> <ref><span dir="rtl">القَضْب: كلّ نبتٍ اقتُضبَ فاُكِلَ طريّا (المصباح المنير: ص507 «قضب»).</span></ref><span dir="rtl">، وزَيتونا ونَخلاً، وحَدائِقَ غُلبا</span> <ref><span dir="rtl">غُلْبا: أي ملتفّة الشجر، أو غِلاظ أعناق النخل (مجمع البحرين: ج2 ص1328 «غلب»).</span></ref><span dir="rtl">، وفاكِهَةً وأَبّا</span> <ref><span dir="rtl">الأبُّ: مارعته الأغنام. وهو للبهائم كالفاكهة للإنسان (مجمع البحرين: ج1 ص5 «أبب»).</span></ref> <span dir="rtl">يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي تُخرِجُ بِهِ الحُبوبَ مِنَ الأَرضِ، فَتُزَيِّنُ بِهَا الأَرضَ، فَتُذَكِّرُ بِنِعمَتِكَ يا اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي تُسَبِّحُ لَكَ بِهِ الضَّفادِعُ فِي البِحارِ وَالأَنهارِ وَالغُدرانِ بِأَلوانِ صِفاتِها وَاختِلافِ لُغاتِها يا اللّهُ.…</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الظّاهِرِ في كُلِّ شَيءٍ بِالقُدرَةِ وَالكِبرِياءِ وَالبُرهانِ وَالسُّلطانِ يا اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">البلد الأمين: ص411 ـ 415، بحار الأنوار: ج93 ص254 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">479. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعاى ايشان، موسوم به «اَسماء الحسنى» ـ: خدايا! از تو درخواست مى كنم و تو را مى خوانم به آن نامت كه با آن، رگ ها را از استخوان ها جدا مى كنى و سپس به مشيّت خود، بر آنها گوشت مى رويانى و به عظمت آن اسم و به قدرتت، به اندازه ذرّه اى، از آن استخوان ها و رگ ها كم نمى گردد.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، آنچه را در آسمان و در زمين و در زهدان هاست، مى دانى، و هيچ كس جز تو آنها را نمى داند.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، جان ها را در كالبدها مى دَمى و به واسطه عظمت آن نام، هر جانى به كالبد خود داخل مى شود، و آن جان ها را كه در كالبد مشخّص شده شان در تاريكى هاى زهدان ها صورتگرى مى شوند، كسى جز تو نمى داند.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، آنچه را در گورهاست، مى دانى و به واسطه آن، آنچه را [از اسرار] در سينه هاست، فاش مى سازى.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن بر استخوان ها گوشت رويانيدى و به واسطه آن نام، گوشت بر استخوان ها مى رويد.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه به واسطه آن، بر هر چيزْ توانايى.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، زندگى را از مشيّت بزرگت تا سررسيدى معيّن آفريدى.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، مرگ را آفريدى و آن را در ميان آفريدگان، جارى ساختى تا آن گاه كه عمرشان به سر آيد و كارهايشان تمام شود[، به سراغشان رود].</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، جان هاى بندگانت را پالودى و در نتيجه، نام هاى نيكوى تو و نعمت هاى بزرگ تو مطبوع آنان شد.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به نام صورتگر و شكوهمند و يگانه ات كه كوه ها و آنچه در آنهاست، در برابرش خاشع شدند.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه به واسطه آن به هر چيز بگويى: «هست شو»، با قدرت تو هست مى شود.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، كشتى را در درياى به زنجير كشيده زندانى شده به قدرتت روان مى گردانى.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه به واسطه آن، قطره هاى باران و ابرهاى حامل قطره هاى رحمتت، تو را تسبيح مى گويند.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه به واسطه آن، رگبار ابرها را در هوا به قدرتت جارى گردانيدى.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه به واسطه آن، قطرات باران را از ابرهاى متراكم سيل آسا فرو مى بارانى و آنها را گشاينده قرار مى دهى.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، ساحت قدست را از عظمت تقديس پُر ساختى، اى پاك!</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه حاملان عرشت از آن كمك جستند، پس كمكشان كردى و قدرت حمل آن را به ايشان دادى و به مدد آن اسم، عرش تو را برداشتند.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، كرسىِ به وسعت آسمان ها و زمين را آفريدى.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، عرش بزرگ بلندمرتبه را آفريدى و باعظمتش آفريدى، پس چنان شد كه تو خواستى با آن نام، چنان باشد، اى بزرگ!</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، عرش را به هيبت عزّت و سلطنت احاطه كردى.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، گياهان زمين را براى سودرسانى و كمك به آفريدگانت مى رويانى.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، ستارگان را آفريدى و از آنها تيرهايى براى شياطين ما بين آسمان و زمين، قرار دادى.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با واسطه آن، اختران، با فراخوان تو پراكنده مى شوند.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه به واسطه آن، پرندگان در ميان آسمان به فرمان تو بال گشايان پرواز مى كنند.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه به واسطه آن، زمين ها به فرمان تو حاضر مى شوند.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، همه چيزها، به زبان هاى گوناگون، تو را تسبيح مى گويند.</span> <ref><span dir="rtl">به تعبير «خيالى بخارايى»:</span>

<span dir="rtl">هر كس به زبانى صفت حمد تو گويدبلبل به غزلخوانى و قُمرى به ترانه.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، زمين را شكافتى و در آن، دانه و انگور و سبزيجات، و [درخت] زيتون و خرما، و بستان هاى انبوه، و ميوه و چراگاه روياندى.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، دانه ها را از دل خاك بيرون مى آورى و با [روياندن] آنها زمين را زينت مى بخشى و نعمت هايت را يادآور مى شوى.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه به واسطه آن، غوك هاى رنگارنگ درياها و رودها و آبگيرها، هريك به زبانى، تسبيح تو مى گويند.</span>

<span dir="rtl">خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با قدرت و بزرگى و برهان و سلطنت، در هر چيزى آشكار است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">480.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في دُعائِهِ المَعروفِ بِدُعاءِ كُمَيلٍ ـ: اللّهُمَّ إِنّي أَسأَلُكَ... بِأَسمائِكَ الَّتي غَلَبَت (مَلَأَت) أَركانَ كُلِّ شَيءٍ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح المتهجّد: ص844 ح910، الإقبال: ج3 ص332 كلاهما عن كميل، البلد الأمين: ص188.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">480. امام على عليه السلام ـ در دعاى معروف به «دعاى كميل» ـ: بار خدايا! از تو درخواست مى كنم... به حقّ آن نام هايت كه اركان هر چيزى را در سيطره خود گرفته (پُر كرده) است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">481.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في دُعائِهِ عَقيبَ الصَّلاةِ ـ: اللّهُمَّ إِنّي أَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي بِهِ تَقومُ السَّماءُ وَالأَرضُ، وبِاسمِكَ الَّذي بِهِ تَجمَعُ المُتَفَرِّقَ وتُفَرِّقُ المُجتَمِعَ، وبِاسمِكَ الَّذي تُفَرِّقُ بِهِ بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ، وبِاسمِكَ الَّذي تَعلَمُ بِهِ كَيلَ البِحارِ وعَدَدَ الرِّمالِ ووَزنَ الجِبالِ، أَن تَفعَلَ بي كَذا وكَذا.</span> <ref><span dir="rtl">دلائل الإمامة: ص539 ح521 عن أبي عليّ محمّد بن أحمد المحمودي عن الإمام المهدي عليه السلام، بحار الأنوار: ج86 ص59 ح66.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">481. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعايش در تعقيب نماز ـ: بار خدايا! به حقّ آن نامت كه با آن، آسمان و زمين برپاست و به حقّ آن نامت كه با آن، پراكنده را به هم مى آورى و به هم آمده را پراكنده مى كنى و به حقّ آن نامت كه به واسطه آن، حق و باطل و درست و نادرست را از هم جدا مى گردانى و به حقّ آن نامت كه به واسطه آن، پيمانه درياها و شمارِ ريگ ها و وزن كوه ها را مى دانى، از تو درخواست مى كنم كه با من، چنين و چنان كنى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">482.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في دُعاءِ الإِلحاحِ ـ: اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي بِهِ تَقومُ السَّماءُ وبِهِ تَقومُ الأَرضُ، وبِهِ تُفَرِّقُ بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ، وبِهِ تَجمَعُ بَينَ المُتَفَرِّقِ، وبِهِ تُفَرِّقُ بَينَ المُجتَمِعِ، وبِهِ أَحصَيتَ عَدَدَ الرِّمالِ وزِنَةَ الجِبالِ وكَيلَ البِحارِ.</span> <ref><span dir="rtl">الغيبة للطوسي: ص260 ح227، كمال الدين: ص470 ح24 كلاهما عن أبي نعيم الأنصاري عن الإمام المهدي عليه السلام، مصباح المتهجّد: ص235 ح340، بحار الأنوار: ج52 ص7 ح5.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">482. امام صادق عليه السلام ـ در دعاى «الحاح» ـ: بار الها! از تو درخواست مى كنم به حقّ آن نامت كه با آن، آسمان و زمين برپاست و با آن، ميان حق و باطل را جدا مى سازى و با آن، پراكنده ها را گِرد مى آورى و با آن، گِرد آمده را پراكنده مى گردانى و با آن، شمار ريگ ها و وزن كوه ها و پيمانه درياها را حساب مى كنى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">483.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام ـ في دُعاءٍ لَهُ بَعدَ صَلاةِ جَعفَرٍ ـ: أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَحشُرُ بِهِ المَوتى إِلَى المَحشَرِ، يا مَن لا يَقدِرُ عَلى ذلِكَ أَحَدٌ غَيرُهُ، أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تُحيي بِهِ العِظامَ وهِيَ رَميمٌ.</span> <ref><span dir="rtl">جمال الاُسبوع: ص186 عن الحسن بن القاسم العبّاسي، بحار الأنوار: ج91 ص197 ح3.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">483. امام كاظم عليه السلام ـ در دعايش بعد از نماز جعفر طيّار ـ: از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه به واسطه آن، مُردگان را در محشر گِرد مى آورى، اى كسى كه جز او، هيچ كس توان اين كار را ندارد! از تو درخواست مى كنم به آن نامت كه با آن، استخوان هاى پوسيده را زنده مى گردانى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">484.</span> <span dir="rtl">الإمام المهدي عليه السلام ـ في قُنوتِهِ ـ: أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي كَوَّنتَ بِهِ طَعمَ المِياهِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي أَجرَيتَ بِهِ الماءَ في عُروقِ النَّباتِ بَينَ أَطباقِ الثَّرى، وسُقتَ الماءَ إِلى عُروقِ الأَشجارِ بَينَ الصَّخرَةِ الصَّمّاءِ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي كَوَّنتَ بِهِ طَعمَ الثِّمارِ وأَلوانَها.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي بِهِ تُبدِئُ وتُعيدُ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الفَردِ الواحِدِ المُتَفَرِّدِ بِالوَحدانِيَّةِ المُتَوَحِّدِ بِالصَّمَدانِيَّةِ بِاسمِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">كذا في الطبعة المعتمدة، ولا توجد كلمة «باسمك» في طبعة إيران وبحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي فَجَّرتَ بِهِ الماءَ مِنَ الصَّخرَةِ الصَّمّاءِ وسُقتَهُ مِن حَيثُ شِئتَ.</span>

<span dir="rtl">وأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي خَلَقتَ بِهِ خَلقَكَ ورَزَقتَهُم كَيفَ شِئتَ وكَيفَ شاؤوا.</span> <ref><span dir="rtl">مهج الدعوات: ص91، بحار الأنوار: ج85 ص234.</span></ref>

<span dir="rtl">484. امام مهدى عليه السلام ـ در قنوتش ـ: از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، مزه آب ها را پديد آوردى. از تو درخواست مى كنم به آن نامت كه با آن، آب را در ريشه هاى گياهان در ميان چينه هاى زمين، جارى مى سازى و ريشه هاى درختان را در ميان صخره هاى سخت، آبيارى مى كنى.</span>

<span dir="rtl">از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، مزه و رنگ هاى ميوه ها را ايجاد كردى.</span>

<span dir="rtl">از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، آغاز مى كنى و باز مى گردانى.</span>

<span dir="rtl">از تو درخواست مى كنم، به نام تك و يگانه ات كه در يگانگى، بى همتاست و در صمدانيّت، يكتاست.</span>

<span dir="rtl">از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، از دل صخره سخت، آب برون آوردى و آن را به هر سو كه خواستى، روان ساختى.</span>

<span dir="rtl">از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، آفريدگانت را آفريدى و آنها را هر گونه كه خواستى و هر گونه كه آنها خواستند، روزى دادى.</span>

<span id="الفصل-السادس-ما-يجب-في-معرفة-صفات-الله"></span>
== <span dir="rtl">الفصل السادس: ما يجب في معرفة صفات اللّه</span> ==

<span dir="rtl">فصل ششم: بايسته ها در شناخت صفات خدا</span>

<span dir="rtl">المقصود من الصفات الثبوتيّة هو الصفات الّتي يتّصف بها اللّه تعالى، سواء كانت صفات الذات أم صفات الفعل، وقبل الحديث المفصّل عن هذه الصفات، أكّد القسم الأوّل عددا من النقاط المهمّة في معرفة صفات اللّه عز و جل:</span>

<span dir="rtl">1. إنّما اللّه سبحانه وحدَه قادر على وصف نفسه فقط؛ لأنّ غيره لا يعرفه حقّ معرفته، فهو في الحقيقة يفوق وصف من سواه.</span>

<span dir="rtl">2. ينبغي ألّا يُفضي وصفه تعالى إلى تشبيهه ولا يؤدّي إلى تعطيله، بل هو حقيقة، هي مبدأ الحقائق كلّها، ولا يُشبه مخلوقا أبدا.</span>

<span dir="rtl">3. كلّ وصفٍ لخالق الكَون بمعنى الإحاطة بذاته لا نصيب له من الحقيقة والواقع.</span>

<span dir="rtl">4. إنّ ما يقبل الوصف أفعال اللّه سبحانه، لا ذاته.</span>

<span dir="rtl">5. لصفات اللّه معناها الخاصّ وليست بالمعنى الّذي يُطلَق على غيره. وتكفّل القسم الثاني حتّى ختام هذا الفصل بعرض أبرز الصفات الثبوتيّة للّه عز و جل مقرونةً بالآيات والأحاديث الّتي اشتملت على هذه الصفات وذلك بنظمٍ حديثٍ ومنالٍ يسيرٍ، وما يَلفت النظرَ في هذا المجال النقاط الآتية:</span>

<span dir="rtl">أ ـ من الواضح أنّ صفات اللّه عز و جل أكثر من الصفات الواردة في هذا القسم، وملاكنا في الاختيار، محوريّة الصفة وكثرة الآيات والأحاديث الّتي تدور حولها.</span>

<span dir="rtl">ب ـ تمّ تنظيم الصفات الثبوتيّة حسب الحروف الهجائية إلّا الصفات المتقاربة أو المتقابلة في المعنى، فإنّها عُرضت في موضعٍ واحدٍ.</span>

<span dir="rtl">ج ـ في بداية كلّ صفة خلاصة لمعناها اللغويّ وكيفيّة عرضها في القرآن الكريم، وبعض النقاط الّتي تُيسّر البحث في تلك الصفة، وفهم الآيات والأحاديث المتعلّقة بها.</span>

<span dir="rtl">مقصود از صفات ثبوتى، صفاتى هستند كه خداوند متعال، داراى آنهاست، اعم از صفات ذات و صفات فعل. در بخش يكم اين فصل، بر چند نكته مهم در شناختن صفات خدا، تأكيد مى شود:</span>

<span dir="rtl">1. تنها خداوند متعال مى تواند خود را توصيف كند؛ چرا كه ديگرى، او را آن گونه كه شايسته است، نمى شناسد. بنا بر اين، او به بيان غير خود، توصيف ناپذير است.</span>

<span dir="rtl">2. توصيف خداوند متعال، نبايد به «تشبيه» او بينجامد و نبايد از «تعطيل»، سر در آورد. او حقيقتى است كه مبدأ همه حقايق است و شبيه هيچ آفريده اى نيست.</span>

<span dir="rtl">3. هر نوع توصيفى از آفريدگار جهان كه به معناى احاطه يافتن بر ذات او باشد، غير واقعى است.</span>

<span dir="rtl">4. آنچه قابل توصيف است، افعال خداوند است، نه ذات او.</span>

<span dir="rtl">5. صفات خداوند، معناى خاصّ خود را دارند، نه همان معنايى كه بر غير خدا اطلاق مى شود.</span>

<span dir="rtl">در بخش دوم تا پايان اين فصل، برجسته ترين صفات ثبوتى خداوند، با آيات و احاديثى كه اين صفات در آنها آمده است، با نظمى نوين و زودياب، ارائه مى گردند. در اين باره، چند نكته قابل توجّه است:</span>

<span dir="rtl">الف ـ روشن است كه صفات ثبوتى خداوند عز و جل، بيش از مواردى هستند كه در اين بخش آمده اند. ملاك گزينش ما، محورى بودن صفت و فراوانى آيات و احاديث در باره آن است.</span>

<span dir="rtl">ب ـ صفات ياد شده، طبق حروف الفبا تنظيم گرديده اند، مگر صفات قريب المعنى و يا متضاد، كه در يك جا ارائه شده اند.</span>

<span dir="rtl">ج ـ در آغاز هر صفت، جمع بندى كوتاهى از معناى لغوى آن، چگونگى مطرح شدن آن در قرآن و برخى از نكاتى كه پژوهش در باره آن صفت و فهم آيات و احاديث مربوط به آن را تسهيل مى نمايد، مى آيد.</span>

<span id="وصفه-بما-وصف-به-نفسه"></span>
=== <span dir="rtl">6 / 1: وَصفُهُ بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ</span> ===

<span dir="rtl">6 / 1: توصيف خدا، آن گونه كه خود، خويشتن را وصف كرده است</span>

<blockquote><span dir="rtl">485.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ الخالِقَ لا يوصَفُ إِلّا بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ، وكَيفَ يوصَفُ الخالِقُ الَّذي تَعجِزُ الحَواسُّ أن تُدرِكَهُ، وَالأَوهامُ أن تَنالَهُ، والخَطَراتُ أن تَحُدَّهُ، وَالأَبصارُ الإحاطَةَ بِهِ؟! جَلَّ عَمّا يَصِفُهُ الواصِفونَ، نَأى</span> <ref><span dir="rtl">نأى: بَعُد (لسان العرب: ج15 ص300 «نأي»).</span></ref> <span dir="rtl">في قُربِهِ، وقَرُبَ في نَأيِهِ، كَيَّفَ الكَيفِيَّةَ؛ فَلا يُقالُ لَهُ: كَيفَ، وأَيَّنَ الأَينَ؛ فَلا يُقالُ لَهُ: أَينَ،وهُوَ مُنقَطِعُ الكَيفِيَّةِ فيهِ وَالأَينونِيَّةِ، فَهُوَالأَحَدُ الصَّمَدُ كَما وَصَفَ نَفسَهُ، وَالواصِفونَ لا يَبلُغونَ نَعتَهُ، لَم يَلِد ولَم يُولَد ولَم يَكُن لَهُ كُفُوا أَحَدٌ.</span> <ref><span dir="rtl">كفاية الأثر: ص12 عن ابن عبّاس، كشف الغمّة: ج3 ص176، الكافي: ج1 ص138 ح3، التوحيد: ص61 ح18 كلّها عن الفتح بن يزيد الجرجاني عن الإمام أبي الحسن عليه السلام، تحف العقول: ص482 عن الإمام الهادي عليه السلام وليس في الثلاثة الأخيرة ذيله من «فهو الأحد الصمد...» وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج36 ص283.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">485. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آفريدگار را جز با اوصافى كه خود در باره خويشتن گفته است، وصف نمى توان كرد. چگونه وصف شود آفريدگارى كه حواس از ادراك او، و اوهام از رسيدن به او، انديشه ها از محدود كردن او و ديدگان از احاطه بر او ناتوان اند؟ برتر از آن است كه وصف كنندگان، او را وصف كنند. در عين نزديك بودن، دور است و در عين دور بودن، نزديك است. چگونگى را او چگونگى بخشيده است. پس در باره خودِ او گفته نمى شود كه: چگونه است؟ و مكان را او مكان قرار داده است. پس در باره خودِ او گفته نمى شود كه: كجاست؟ و چگونگى و جاى گزينى در او راه ندارد. او، همچنان كه خودش را وصف كرده، يگانه و بى نياز است و وصف كنندگان، از عهده وصف او بر نمى آيند. نه زاد و ولد مى كند، نه زاييده كسى است و هيچ كس، همتاى او نيست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">486.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ في جَوابِ رَجُلٍ قالَ لَهُ: صِف لَنا رَبَّنا مِثلَما نَراهُ عِيانا ـ: فَانظُر أَيُّهَا السّائِلُ: فَما دَلَّكَ القُرآنُ عَلَيهِ مِن صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ وَاستَضِئ بِنورِ هِدايَتِهِ، وما كَلَّفَكَ الشَّيطانُ عِلمَهُ مِمّا لَيسَ فِي الكِتابِ عَلَيكَ فَرضُهُ، ولا في سُنَّةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وأَئِمَّةِ الهُدى أَثَرُهُ، فَكِل عِلمَه إِلَى اللّهِ سُبحانَهُ؛ فَإِنَّ ذلِكَ مُنتَهى حَقِّ اللّهِ عَلَيكَ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">وَاعلَم أَنَّ الرّاسِخينَ فِي العِلم هُمُ الَّذينَ أَغناهُم عَنِ اقتِحامِ السُّدَدِ المَضروبَةِ دونَ الغُيوبِ الإِقرارُ بِجُملَةِ ما جَهِلوا تَفسيرَهُ مِنَ الغَيبِ المَحجوبِ، فَمَدَحَ اللّهُ ـ تَعالَى ـ اعترافَهُم بِالعَجزِ عَن تَناوُلِ ما لَم يُحيطوا بِه عِلما، وسَمّى تَركَهُمُ التَّعَمُّقَ فيما لَم يُكَلِّفهُمُ البَحثَ عَن كُنهِهِ رُسوخا، فَاقتَصِر عَلى ذلِكَ، ولا تُقَدِّر عَظَمَةَ اللّهِ سُبحانَهُ عَلى قَدرِ عَقلِكَ؛ فَتَكونَ مِنَ الهالِكينَ.</span>

<span dir="rtl">هُوَ القادِرُ الَّذي إِذَا ارتَمَتِ الأَوهامُ لِتُدرِكَ مُنقَطَعَ قُدرَتِهِ، وحاوَلَ الفِكرُ المُبَرَّأُ مِن خَطَراتِ الوَساوِسِ أن يَقَعَ عَلَيهِ في عَميقاتِ غُيوبِ مَلَكوتِهِ، وتَوَلَّهَتِ القُلوبُ إِلَيهِ لِتَجرِيَ في كَيفِيَّة صِفاتِهِ، وغَمَضَت مَداخِلُ العُقولِ في حَيثُ لا تَبلُغُهُ الصِّفاتُ لِتَناوُلِ عِلمِ ذاتِهِ، رَدَعَها وهِيَ تَجوبُ مَهاوِيَ سُدَفِ الغُيوبِ، مُتَخَلِّصَةً إِلَيهِ ـ سُبحانَهُ ـ فَرَجَعَت إِذ جُبِهَت مُعتَرِفَةً بِأَنَّهُ لا يُنالُ بِجَورِ الاِعتِسافِ كُنهُ مَعرِفَتِهِ، ولا تَخطُرُ بِبالِ أُولِي الرَّوِيّاتِ</span> <ref><span dir="rtl">الرَّوِيَّة: التفَكّر في الأمر. ورَوَّيتُ في الأمرِ: إذا نظرت فيه وفكّرت (الصحاح: ج6 ص2364 «روى»).</span></ref> <span dir="rtl">خاطِرَةٌ مِن تَقديرِ جَلالِ عِزَّتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام وراجع: التوحيد: ص55 ح13.</span></ref>

<span dir="rtl">486. امام على عليه السلام ـ قسمتى از سخنرانى ايشان، در پاسخ مردى كه گفت: پروردگارمان را براى ما آن چنان وصف كن كه گويا او را به عيان مى بينيم ـ: ببين، اى پرسنده! هر صفتى از او كه قرآن، تو را بِدان راه نمايى كرده است، از آن پيروى كن و از نور هدايتش ره بجوى و آنچه شيطان، تو را به دانستنش وا داشته، ولى در قرآن دانستن آن بر تو واجب نشده و در سنّت پيامبر و پيشوايان هدايت، اثرى از آن نيست، دانستنش را به خداوند سبحان وا گذار، كه اين، منتهاى حقّ خدا بر توست.</span>

<span dir="rtl">و بدان كه استواران در علم، همانان اند كه اقرار به همه آنچه در پسِ پرده غيب، نهان است وتفسير آن را نمى دانند، آنان را از در آمدن به درهايى كه در برابر عوالم غيب نصب شده، بى نياز كرده است و خداوند متعال، اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آنچه از حيطه دانش ايشان بيرون است، ستوده و خوددارى آنان را از فرو رفتن در آنچه موظّف به جستجو از كُنه و عمق آن نشده اند، رسوخ و استوارى ناميده است. پس تو نيز به همين بسنده كن و عظمت خداوندِ پاك را با اندازه انديشه خود مسنج كه در اين صورت، هلاك خواهى شد.</span>

<span dir="rtl">او، آن توانايى است كه اگر وَهم ها آهنگ آن كنند كه نهايت توانايى اش را دريابند و انديشه وارسته از وسوسه هاى شيطانى بكوشند تا او را در اعماق غيب هاى ملكوتش بشناسند، و دل هاى بى قرارِ او در چگونگى صفاتش جستجو كنند و راه هاى خِردها باريك شوند و به مرزى برسند كه صفات به آنها راه ندارند و بخواهند ذات او را بشناسند، بر سينه آنها، كه در پرتگاه هاى ظلمات غيب ها جولان مى دهند و با تمام وجود، به او ـ كه منزّه است ـ روى آورده اند [كه بشناسندش]، دست رد مى زند و پيشانى خورَد، باز مى گردند و اعتراف مى كنند كه با پيمودن اين بيراهه ها نمى توان به عمق شناخت او رسيد و هيچ تصويرى از اندازه شُكوه و عزّت او به ذهن صاحبان انديشه خطور نمى كند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">487.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: سُبحانَهُ! هُوَ كَما وَصَفَ نَفسَهُ، وَالواصِفونَ لا يَبلُغونَ نَعتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص135 ح1 عن الإمام الصادق عليه السلام، التوحيد: ص42 ح3 عن الحصين بن عبد الرحمن عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج3 ص304.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">487. امام على عليه السلام: پاكا او! او چنان است كه خود، خويشتن را وصف كرده است و وصف كنندگان، از عهده وصف او بر نمى آيند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">488.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إِنَّ مَن يَعجِزُ عَن صِفاتِ ذِي الهَيئَةِ وَالأَدَواتِ فَهُوَ عَن صِفاتِ خالِقِهِ أَعجَزُ، وَ مِن تَناوُلِهِ بِحُدودِ المَخلوقينَ أَبعَدُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 163، بحار الأنوار: ج60 ص348 ح34.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">488. امام على عليه السلام: كسى كه از [درك] صفات موجودِ داراى شكل و صورت و اندام، ناتوان است، از [درك] صفات آفريدگارش ناتوان تر و از ادراك او به واسطه حدود و صفات آفريده ها دورتر است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">489.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسين عليه السلام: أَصِفُ إِلهي بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ، وأُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفسَهُ؛ لا يُدرَكُ بِالحَواسِّ، ولا يُقاسُ بِالنّاسِ، فَهُوَ قَريبٌ غَيرُ مُلتَصِقٍ، وبَعيدٌ غَيرُ مُتَقَصٍّ، يُوَحَّدُ ولا يُبَعَّضُ، مَعروفٌ بِالآياتِ، مَوصوفٌ بِالعَلاماتِ، لا إِلهَ إِلّا هُوَ الكَبيرُ المُتَعالُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص80 ح35، روضة الواعظين: ص43 وفيه «منفصل» بدل «متقصّ» وكلاهما عن عكرمة، تفسير العيّاشي: ج2 ص337 ح64 عن يزيد بن رويان نحوه، بحار الأنوار: ج4 ص297 ح24.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">489. امام حسين عليه السلام: معبودم را به اوصافى وصف مى كنم كه او خود به آنها خويشتن را وصف كرده، و او را آن گونه مى شناسانم كه او خود، خويشتن را شناسانده است. او با حواس، ادراك نمى شود و با مردم، قياس نمى گردد. او نزديك است؛ امّا چسبيده نيست، دور است؛ امّا فاصله ندارد. واحد است و جزء [و پاره] ندارد. به نشانه ها شناخته و به علامت ها وصف مى شود. معبودى جز او نيست و بزرگ و والاست.</span>

<blockquote><span dir="rtl">490.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ اللّهَ لا يُوصَفُ، وكَيفَ يُوصَفُ وقَد قالَ في كتابِهِ: «وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 91، الزمر: 67.</span></ref><span dir="rtl">!! فَلا يوصَفُ بِقَدرٍ إِلّا كانَ أَعظَمَ مِن ذلِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج 1 ص103 ح11 عن الفضيل بن يسار وج 2 ص182 ح16، التوحيد: ص128 ح6 وفيه «بقدرة» بدل «بقدر» وكلاهما عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام، المؤمن: ص30 ح55، بحار الأنوار: ج4 ص142 ح8.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">490. امام صادق عليه السلام: خداوند، وصف نمى شود. چگونه وصف شود، حال آن كه در كتابش فرموده است: «و خدا را چنان كه حقّ شناخت اوست، نشناختند»؟! پس به هر وصفى كه وصف شود، او بالاتر از آن است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">491.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام: مَن ظَنَّ بِاللّهِ الظُّنونَ هَلَكَ، فَاحذَروا في صِفاتِهِ مِن أَن تَقِفوا لَهُ عَلى حَدٍّ تَحُدّونَهُ بِنَقصٍ أَو زِيادَةٍ، أَو تَحريكٍ أَو تَحَرُّكٍ، أَو زَوالٍ أَوِ استِنزالٍ، أَو نُهوضٍ أَو قُعودٍ؛ فَإِنَّ اللّهَ جلّ وعزّ عَن صِفَةِ الواصِفينَ، ونَعتِ النّاعِتينَ، وتَوَهُّمِ المُتَوَهِّمينَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص125 ح1، التوحيد: ص183 ح18 وليس فيه «تحريك» و«استنزال»، الاحتجاج: ج2 ص327 ح264 كلّها عن يعقوب بن جعفر الجعفري، بحار الأنوار: ج3 ص311.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">491. امام كاظم عليه السلام: هر كه در باره خدا اين گمان ها را ببرد، هلاك مى گردد. پس بپرهيزيد از اين كه در صفات او در حدّ معيّنى بِايستيد و او را به كاهش يا افزايش، يا حركت دادن يا حركت پذيرى، يا نابودى يا فرود آمدن، يا برخاستن يا نشستن، محدود و وصف كنيد؛ زيرا خداوند، برتر و والاتر از وصفِ وصف كنندگان و ستودنِ ستايندگان و توهّمِ توهّم كنندگان است.</span>

<blockquote><span dir="rtl">492.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ لَمّا سَمِعَ كَلاما فِي التَّشبيهِ، خَرَّ ساجِدا وقالَ ـ: سُبحانَكَ ما عَرَفوكَ ولا وَحَّدوكَ، فَمِن أَجلِ ذلِكَ وَصَفوك، سُبحانَكَ لو عَرَفوكَ لَوَصفوكَ بِما وَصَفتَ بِهِ نَفسَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص101 ح3، التوحيد: ص114 ح13 كلاهما عن إبراهيم بن محمّد الخزّاز ومحمّد بن الحسين، بحار الأنوار: ج4 ص40 ح18.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">492. امام رضا عليه السلام ـ آن گاه كه سخنى در باره تشبيه (انسان وارگى خدا) شنيد و پس از آن كه به سجده افتاد ـ: منزّهى تو! تو را نشناختند و يگانه ات ندانستند. از اين رو، تو را وصف [و تشبيه] كردند. منزّهى تو! اگر تو را مى شناختند، هر آينه، تو را به همان اوصافى مى ستودند كه تو خود، خويشتن را ستوده اى.</span>

<blockquote><span dir="rtl">493.</span> <span dir="rtl">الإمام الجواد عليه السلام: قامَ رَجُلٌ إِلَى الرِّضا عليه السلام فَقالَ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، صِف لَنا رَبَّكَ؛ فَإِنَّ مَن قِبَلَنا قَدِ اختَلَفوا عَلَينا.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ الرِّضا عليه السلام: إِنَّهُ مَن يَصِفُ رَبَّهُ بِالقِياسِ لا يَزالُ الدَّهرُ فِي الاِلتباسِ، مائِلاً مِنَ المِنهاجِ، ظاعِنا فِي الاِعوِجاجِ، ضالّاً عَنِ السَّبيلِ، قائِلاً غَيرَ الجَميلِ، أُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفسَهُ مِن غَيرِ رُؤيَةٍ، وأَصِفُهُ بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ مِن غَيرِ صورَةٍ؛ لا يُدرَكُ بِالحَواسِّ، ولا يُقاسُ بِالنّاسِ، مَعروفٌ بِغَيرِ تَشبيهٍ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص47 ح9 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن أبيه عليهماالسلام، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص50 ح24، بحار الأنوار: ج3 ص297 ح23 وراجع: تفسير العيّاشي: ج2 ص337 ح64 وروضة الواعظين: ص43.</span></ref>

<span dir="rtl">493. امام جواد عليه السلام: مردى رو به [پدرم] رضا عليه السلام كرد و گفت: اى پسر پيامبر خدا! پروردگارت را براى ما وصف كن؛ چرا كه علماى طرف مقابل ما، هر يك براى ما سخنى مى گويند.</span>

<span dir="rtl">رضا عليه السلام فرمود: «كسى كه پروردگارش را به قياس [با خلق]، وصف كند، هميشه روزگار در اشتباه و از مسير درست، منحرف است و در كج راهه گام مى نهد و به بيراهه مى رود و نازيبا سخن مى گويد. من، او را آن گونه مى شناسانم كه او خود، خويشتن را شناسانده است: ناديدنى است، و او را آن گونه وصف مى كنم كه او خود، خويشتن را وصف كرده است: بَرى از شكل و صورت است، با حواس ادراك نمى شود، با مردم، قياس نمى گردد و بى تشبيه، شناخته مى شود.</span>

<span dir="rtl">راجع: هذه الموسوعة: ج5 ص338 (آفاق معرفة اللّه عز و جل).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج5 ص339 (كرانه هاى شناخت خدا).</span>

<span id="الخروج-من-حد-التشبيه-والتعطيل"></span>
=== <span dir="rtl">6 / 2: الخُروجُ مِن حَدِّ التَّشبيهِ وَالتَّعطيلِ</span> ===

<span dir="rtl">6 / 2: نه تشبيه، نه تعطيل</span>

<blockquote><span dir="rtl">494.</span> <span dir="rtl">جامع الأخبار: قالَ الإمامُ زينُ العابدينِ عليه السلام لِقَومٍ كانوا يَختَصِمونَ فِي التَّوحيدِ: قولوا: نورٌ لا ظَلامَ فيهِ، وحَياةٌ لا مَوتَ فيهِ، وصَمَدٌ لا مَدخَلَ فيهِ.</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ: مَن كانَ لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَّميعُ البَصيرُ، وكانَ نَعتُهُ لا يُشبِهُ نَعتَ شَيءٍ فَهُوَ ذاكَ.</span> <ref><span dir="rtl">جامع الأخبار: ص39 ح27 وراجع: التوحيد: ص76 ح32 وبحار الأنوار: ج3 ص194 وج 95 ص445 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">494. جامع الأخبار: امام زين العابدين عليه السلام به گروهى كه درباره توحيد، بحث و نزاع مى كردند، فرمود: «بگوييد: او نورِ بى تاريكى، حياتِ بى مرگ و بى نياز مُبرّا از هر گونه نقص و نياز است».</span>

<span dir="rtl">سپس فرمود: «كسى كه چيزى همانند او نيست و شنواى بيناست و اوصافش شبيه اوصاف هيچ چيز ديگر نيست، او خداست».</span>

<blockquote><span dir="rtl">495.</span> <span dir="rtl">الإمام الجواد عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ: يَجوزُ أَن يُقالَ لِلّهِ إِنَّهُ شَيءٌ؟ ـ: نَعَم، يُخرِجُهُ مِن الحَدَّينِ؛ حَدِّ التَّعطيلِ وحَدِّ التَّشبيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص82 ح2 عن الحسين بن سعيد وص 85 ح7، التوحيد: ص104 ح1 و ص107 ح7 عن الحسين بن سعيد، الاحتجاج: ج2 ص466 ح320، المحاسن: ج1 ص374 ح821 وفيه «موجود» بدل «شيء»، بحار الأنوار: ج3 ص260 ح9.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">495. امام جواد عليه السلام ـ در پاسخ اين پرسش كه: آيا رواست كه از خدا تعبير به «چيز» شود؟ ـ: آرى! اين [تعبير]، او را از حدّ تعطيل و تشبيه،</span> <ref>. <span dir="rtl">يعنى: از تعريف مُعَطِّله و تعريف مُشَبِّهه.</span></ref> <span dir="rtl">خارج مى سازد.</span>

<blockquote><span dir="rtl">496.</span> <span dir="rtl">عوالي اللآلي عنهم عليهم السلام: التَّوحيدُ نَفيُ الحَدَّينِ؛ حَدِّ التَّشبيهِ وحَدِّ التَّعطيلِ.</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآ لي: ج1 ص304 ح4.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">496. عوالى اللآلى ـ به نقل از اهل بيت عليهم السلام ـ: توحيد، نفى دو حد است: حدّ تشبيه و حدّ تعطيل.</span>

<blockquote><span dir="rtl">497.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لَيسَ بِإِلهٍ مَن عُرِفَ بِنَفسِهِ، هُوَ الدَّالُّ بِالدَّليلِ عَلَيهِ، وَالمُؤَدّي بِالمَعرِفَةِ إِلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص476 ح115، بحار الأنوار: ج4 ص253 ح7.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">497. امام على عليه السلام: خدا نيست آن كه به ذاتش شناخته شود. او با دليل، به خود، ره نمون مى شود و به معرفت خويش مى كشانَد.</span>

<span dir="rtl">راجع: هذه الموسوعة: ج5 ص434 (مراتب التوحيد / المرتبة الاولى: التوحيد في الذات / المذهب الحقّ في التوحيد) وموسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه): ج5 ص235 (التعرّف على الصفات السلبيّة / المِثل).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج5 ص435 (توحيد در ذات / عقيده درست در باره توحيد)</span>

<span dir="rtl">و دانش نامه عقايد اسلامى: ج7 ص429 (شناخت صفات هاى سلبى / همانند).</span>

<span id="التعريف-بغير-صورة-ولا-إحاطة"></span>
=== <span dir="rtl">6 / 3: التَّعريفُ بغير صورَةٍ ولا إحاطَةٍ</span> ===

<span dir="rtl">6 / 3: شناختن خدا بدون تصوير و احاطه</span>

<blockquote><span dir="rtl">498.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ العَقلَ يَعرِفُ الخالِقَ مِن جِهَةٍ توجِبُ عَلَيهِ الإِقرارَ، ولا يَعرِفُهُ بِما يوجِبُ لَهُ الإِحاطَةَ بِصِفَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص147 عن المفضّل بن عمر.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">498. امام صادق عليه السلام: عقل، آفريدگار را آن گونه مى شناسد كه موجب اقرار به وجود او مى شود؛ ولى او را آن گونه نمى شناسد كه موجب احاطه به وصف [و حقيقتِ] او شود.</span>

<blockquote><span dir="rtl">499.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: عُرِفَ بِغَيرِ رُؤيَةٍ، ووُصِفَ بِغَيرِ صورَةٍ، ونُعِتَ بِغَيرِ جسمٍ، لا إِلهَ إِلَا اللّهُ الكَبيرُ المُتَعالُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص98 ح5، علل الشرائع: ص10 ح3 كلاهما عن محمّد بن زيد، بحار الأنوار: ج4 ص263 ح11.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">499. امام رضا عليه السلام: بى آن كه ديده شود، شناخته مى شود و به صورت نداشتن و جسم نبودن، وصف مى گردد. معبودى جز خداوند بزرگ و والا نيست.</span>

<span id="الوصف-بالفعال"></span>
=== <span dir="rtl">6 / 4: الوَصفُ بِالفِعالِ</span> ===

<span dir="rtl">6 / 4: وصف كردن خدا به افعالش</span>

<blockquote><span dir="rtl">500.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: الحَمدُ للّهِِ الَّذي... لا يُوصَفُ بِأَينٍ ولا بِمَ ولا مَكانٍ، الَّذي بَطَنَ مِن خَفِيّاتِ الاُمورِ، وظَهَرَ فِي العُقولِ بِما يُرى في خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبيرِ، الَّذي سُئِلَتِ الأَنبِياءُ عَنهُ فَلَم تَصِفهُ بِحَدٍّ ولا بِبَعضٍ، بَل وَصَفَتهُ بِفِعالِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص141 ح7، التوحيد: ص31 ح1 نحوه وكلاهما عن الحارث الأعور، بحار الأنوار: ج4 ص265 ح14.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">500. امام على عليه السلام: سپاس، خداوندى را كه... كجا و چرا در باره اش گفته نمى شود و به مكان داشتن، وصف نمى گردد؛ خداوندى كه از همه نهانى ها پنهان شده است (پنهان تر است) و به واسطه نشانه هاى تدبير كه در آفريده هاى او ديده مى شوند، براى خِردها آشكار است؛ خدايى كه از پيامبران در باره اش پرسيدند و ايشان، او را به داشتن حد يا جزء، وصف و معرّفى نكردند؛ بلكه به افعالش وصفش نمودند.</span>

<blockquote><span dir="rtl">501.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ»</span> <ref><span dir="rtl">التوبة: 79.</span></ref> <span dir="rtl">وعَن قَولِهِ: «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 15.</span></ref> <span dir="rtl">وعَن قَولِهِ: «وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللَّهُ»</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 54.</span></ref> <span dir="rtl">وعَن قَولِهِ: «يُخَادِعُونَ اللَّهَ</span> <span dir="rtl">وَهُوَ خَادِعُهُمْ»</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 142.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: إِنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ لا يَسخَرُ ولا يَستَهزِئُ ولا يَمكُرُ ولا يُخادِعُ، ولكِنَّ اللّهَ عز و جليُجازيهِم جَزاءَ السُّخرِيَةِ، وجَزاءَ الاِستِهزاءِ، وجَزاءَ المَكرِ، وجَزاءَ الخَديعَةِ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَقولُ الظّالِمونَ عُلُوّا كَبيرا.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص13 ح3 عن الحسن بن فضّال، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص126 ح19، التوحيد: ص163 ح1 كلاهما عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن أبيه، الاحتجاج: ج2 ص390 ح299، بحار الأنوار: ج3 ص318 ح15.</span></ref>
</blockquote>
<span dir="rtl">501. امام رضا عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال از اين سخن خداوند عز و جل: «خدا، آنان را مسخره مى كند» و اين سخن او: «خدا، ايشان را ريشخند مى كند» و اين سخن خداى عز و جل: «[دشمنان] مكر ورزيدند و خدا [در پاسخشان] مكر در ميان آورد» و اين سخن او: «با خدا، نيرنگ مى كنند و او با آنان، نيرنگباز است» ـ: خداوند ـ تبارك و تعالى ـ نه مسخره مى كند، نه ريشخند مى كند، نه مكر مى ورزد و نه نيرنگ مى زند؛ بلكه خداوند عز و جلآنان را سزاى مسخره كردن و ريشخند كردن و مكر ورزيدن و نيرنگ زدن مى دهد. خدا، بسى برتر از آن چيزى است كه ستمگران مى گويند.</span>

<span id="وجوه-إطلاق-الأسماء-والصفات"></span>
=== <span dir="rtl">6 / 5: وُجوهُ إطلاقِ الأَسماءِ وَالصِّفاتِ</span> ===

<span dir="rtl">6 / 5: انواع اطلاق نام ها و صفات بر خداوند</span>

<blockquote><span dir="rtl">502.</span> <span dir="rtl">الكافي عن أبي هاشم الجعفريّ: كُنتُ عِندَ أَبي جَعفَرٍ الثّاني عليه السلام، فَسَأَلَهُ رَجُلٌ فَقالَ: أَخبِرني عَنِ الرَّبِّ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ، لَهُ أَسماءٌ وصِفاتٌ في كِتابِهِ؟ وأَسماؤُهُ وصِفاتُهُ هِيَ هُوَ؟</span>
</blockquote>
<span dir="rtl">فَقالَ أَبو جَعفَرٍ عليه السلام: إِنَّ لِهذَا الكَلامِ وَجهَينِ؛ إِن كُنتَ تَقولُ: هِيَ هُوَ، أي أَنَّهُ ذو عَدَدٍ وكَثرَةٍ؛ فَتَعالَى اللّهُ عَن ذلِكَ. وإِن كُنتَ تَقولُ: هذِهِ الصِّفاتُ وَالأَسماءُ لَم تَزَل؛ فَإِنَّ «لَم تَزَل» مُحتَمِلٌ مَعنَيَينِ:</span>

<span dir="rtl">فَإِن قُلتَ: لَم تَزَل عِندَهُ في عِلمِهِ وهُوَ مُستَحِقُّها، فَنَعَم. وإِن كُنتَ تَقولُ: لَم يَزَل تَصويرُها وهِجاؤُها وتَقطيعُ حُروفِها؛ فَمَعاذَ اللّهِ أَن يَكونَ مَعَهُ شَيءٌ غَيرُهُ، بَل كانَ اللّهُ ولا خَلقَ، ثُمَّ خَلَقَها وَسيلَةً بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ، يَتَضَرَّعونَ بِها إِلَيهِ ويَعبُدونَهُ، وهِيَ ذِكرُهُ وكانَ اللّهُ ولا ذِكرَ، وَالمَذكورُ بِالذِّكرِ هُوَ اللّهُ القَديمُ الَّذي لَم يَزَل، وَالأَسماءُ وَالصِّفاتُ مَخلوقاتٌ، وَالمَعاني</span> <ref><span dir="rtl">في التوحيد والاحتجاج: «مخلوقات المعاني».</span></ref> <span dir="rtl">والمَعنِيُّ بِها هُوَ اللّهُ الَّذي لا يَليقُ بِهِ الاِختِلافُ ولا الاِئتِلافُ، وإِنَّما يَختَلِفُ وتَأتَلِفُ</span> <ref><span dir="rtl">كذا، والظاهر: «يأتلف».</span></ref> <span dir="rtl">المُتَجَزِّئُ، فَلا يُقالُ: اللّهُ مُؤتَلِفٌ، ولَا: اللّهُ قَليلٌ ولا كَثيرٌ، ولكِنَّهُ القَديمُ في ذاتِهِ؛ لِأَنّ ما سِوَى الوَاحِدِ مُتَجَزِّئٌ، وَاللّهُ واحِدٌ لا مُتَجَزِّئٌ ولا مُتَوَهَّمٌ بِالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ، وكُلُّ مُتَجَزِّىً?أَو مُتَوَهَّمٍ بِالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ فَهُوَ مَخلوقٌ دالٌّ عَلى خالِقٍ لَهُ.</span>

<span dir="rtl">فَقَولُكَ: إِنَّ اللّهَ قَديرٌ، خَبَّرتَ أَنَّهُ لا يُعجِزُه شَيءٌ، فَنَفَيتَ بِالكَلِمَةِ العَجزَ، وجَعَلتَ العَجزَ سِواهُ. وكَذلِكَ قَولُكَ: عالِمٌ، إِنَّما نَفَيتَ بِالكَلِمَةِ الجَهلَ، وَجَعلتَ الجَهلَ سِواهُ، وإِذا أَفنَى اللّهُ الأَشياءَ أَفنَى الصّورَةَ وَالهِجاءَ وَالتَّقطيعَ، ولا يَزالُ مَن لَم يَزَل عالِما.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الرَّجُلُ: فَكَيفَ سَمَّينا رَبَّنا سَميعا؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: لِأَنَّهُ لا يَخفىٰ عَلَيهِ ما يُدرَكُ بِالأَسماعِ، ولَم نَصِفهُ بِالسَّمعِ المَعقولِ فِي الرَّأسِ، وكَذلِكَ سَمَّيناهُ بَصيرا؛ لِأَنَّهُ لا يَخفى عَلَيهِ ما يُدرَكُ بِالأَبصارِ، مِن لَونٍ أَو شَخصٍ أَو غَيرِ ذلِكَ، ولَم نَصِفهُ بِبَصَرِ لَحظَةِ العَينِ، وكَذٰلِكَ سَمّيناهُ لَطيفا؛ لِعِلمِهِ بِالشَّيءِ اللَّطيفِ مِثلِ البَعوضَةِ وأَخفىٰ مِن ذلِكَ، ومَوضِعِ النُّشوءِ مِنها، وَالعَقلِ وَالشَّهوَةِ لِلسِّفادِ وَالحَدَبِ عَلى نَسلِها، وإِقامَ بَعضِها عَلى بَعضٍ، ونَقلِهَا الطَّعامَ وَالشَّرابَ إِلىٰ أَولادِها فِي الجِبالِ وَالمَفاوِزِ</span> <ref><span dir="rtl">المَفاوِز: جمع المفازة؛ وهي البريّة القَفْر. سمّيت بذلك؛ لأنّها مُهلِكة، من فوَّز: إذا مات. وقيل: سُمّيت تفاؤلاً من الفوز: النجاة (النهاية: ج3 ص478 «فوز»).</span></ref> <span dir="rtl">وَالأَودِيَةِ والقِفارِ</span> <ref><span dir="rtl">القَفْر: مَفازة لا ماء فيها ولا نبات، والجمع قِفار (الصحاح: ج2 ص797 «قفر»).</span></ref><span dir="rtl">، فَعَلِمنا أَنَّ خالِقَها لَطيفٌ بِلا كَيفٍ، وإِنَّمَا الكَيفِيَّةُ لِلمَخلوقِ المُكَيَّفِ.</span>

<span dir="rtl">وكذٰلِكَ سَمَّينا رَبَّنا قَوِيّا لا بِقُوَّةِ البَطشِ المَعروفِ مِنَ المَخلوقِ، ولَو كانَت قُوَّتُهُ قُوَّةَ البَطشِ المَعروفِ مِنَ المَخلوقِ لَوَقَعَ التَّشبيهُ، ولَاحتَمَلَ الزِّيادَةَ، ومَا احتَمَلَ الزِّيادَةَ احتَمَلَ النُّقصانَ، وما كانَ ناقِصا كانَ غَيرَ قَديمٍ، وما كانَ غَيرَ قَديمٍ كانَ عاجِزا، فَرَبُّنا ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ لا شِبهَ لَهُ ولا ضِدَّ ولا نِدَّ ولا كَيفَ ولا نِهايةَ ولا تَبصارَ بَصَرٍ، ومُحَرَّمٌ عَلَى القُلوبِ أَن تُمَثِّلَهُ، وعَلَى الأَوهامِ أَن تَحُدَّهُ، وعَلَى الضَّمائِرِ أَن تُكَوِّنَهُ، جَلَّ وعَزَّ عَن أَداةِ خَلقِهِ وسِماتِ بَرِيَّتِهِ، وتَعالى عَن ذلِكَ عُلُوّا كَبيرا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص116 ح7، التوحيد: ص193 ح7، الاحتجاج: ج2 ص467 ح321 كلاهما نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">502. الكافى ـ به نقل از ابو هاشم جعفرى ـ: نزد امام جواد عليه السلام بودم كه مردى از ايشان پرسيد و گفت: به من خبر ده كه آيا براى پروردگار ـ تبارك و تعالى ـ در كتابش نام ها و صفاتى هست؟ و آيا اين نام ها و صفاتش خود او هستند؟</span>

<span dir="rtl">امام جواد عليه السلام فرمود: «اين سخن، دو معنا دارد: اگر مقصودت از اين كه مى گويى: اينها او هستند، آن است كه خدا، متعدّد و متكثّر است، خدا، برتر از آن است [كه تعداد و كثرت به او راه يابد] و اگر مقصودت آن است كه اين صفات و نام ها ازلى اند، ازلى بودن، دو معنا دارد: اگر بگويى: اين نام ها و صفات، پيوسته در علم او بوده اند و سزاوار آنهاست، آرى [همين طور است] و اگر بگويى: تصوير و الفباى آنها و مقاطع حروفشان ازلى هستند، پناه به خدا از اين كه با خدا، چيز ديگرى از ازل بوده باشد؛ بلكه خدا بود و آفرينش نبود. سپس اين نام ها و صفات را آفريد تا واسطه اى ميان او و مخلوقاتش باشند و به وسيله آنها به درگاه او زارى كنند و او را بپرستند، و اينها [مايه] ذكر و ياد او باشند.</span>

<span dir="rtl">خدا بود و ذكرى نبود و آن كه به واسطه ذكر ياد شود، همان خداى قديم و ازلى است، و نام ها و صفات، مخلوق و معنايند، و مقصود از آنها همان خداست كه از هم گسيختگى و به هم پيوستگى، سزاوارِ ساحت او نيست؛ بلكه چيزى از هم گسيختگى و به هم پيوستگى دارد كه داراى جزء باشد. بنا بر اين، گفته نمى شود خدا به هم پيوسته است، و يا خدا كم يا بسيار است؛ بلكه او به ذات خود، قديم است؛ زيرا هر آنچه واحد نباشد، تجزيه پذير است، و خدا واحد است و تجزيه پذيرى و كمى و بسيارى در باره او تصوّر نمى شود، و هر آنچه داراى جزء باشد، يا كمى يا بسيارى در باره اش تصوّر شود، او مخلوق است و دلالت بر آن دارد كه وى را آفريدگارى است.</span>

<span dir="rtl">پس، اين كه مى گويى: خدا تواناست، در واقع، گزارش داده اى كه هيچ چيز، او را ناتوان نمى گردانَد و با اين جمله، ناتوانى را نفى كرده اى و ناتوانى را غير او قرار داده اى. همچنين اين كه مى گويى: داناست، در واقع، با اين جمله، نادانى را نفى كرده اى و نادانى را غير از او قرار داده اى. هر گاه خدا، اشيا را نابود گردانَد، شكل و الفبا و مقاطع (اسماى صفات) را هم نابود مى كند. در عين حال، آن كه علمش ازلى بوده، ابدى نيز هست».</span>

<span dir="rtl">مرد گفت: پس [اگر الفاظ از بين برود،] چرا پروردگارمان را شنوا مى ناميم؟</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام فرمود: «چون آنچه با گوش ها ادراك مى شود، بر او پوشيده نيست، و او را به شنيدنى كه با سر فهميده مى شود، وصف نمى كنيم. همچنين او را بينا مى ناميم؛ به اين معنا كه آنچه با چشم ادراك مى شود، مانند رنگ يا شخص و يا جز اينها، بر او پوشيده نيست، و او را به بينايى نگاه چشم، وصف نمى كنيم. همچنين او را لطيف مى ناميم؛ چون به موجودات ريزى چون پشه و ريزتر از آن و به محلّ پيدايش آن (پشه) و شعور و شهوت جنسى آن و محبّتش به بچّه هايش و سوار نمودن آنها بر يكديگر و بردن آب و غذا براى بچّه هايش در كوه ها و بيابان ها و كال ها و كويرها علم دارد. از اين جا دانستيم كه آفريدگار پشه، لطيف است، بدون چگونگى. چگونگى داشتن، در واقع، مخصوص مخلوق است كه چگونگى دارد.</span>

<span dir="rtl">همچنين پروردگارمان را نيرومند مى ناميم، نه به معناى زورمندى معروف در خلق، كه اگر نيرومندى اش به معناى زورمندى معروف در خلق باشد، هر آينه، تشبيه [به مخلوق] مى شود و نيز افزايش پذير است، و هر چه افزايش پذير باشد، كاستى مى پذيرد، و آنچه ناقص باشد، قديم نيست و آنچه قديم نباشد، ناتوان است.</span>

<span dir="rtl">پس پروردگار ما ـ تبارك و تعالى ـ نه مانند دارد، نه ضد، نه همتا، نه چگونگى، نه پايان، نه ديدن به چشم، و بر دل ها حرام شده است كه او را تشبيه كنند، و بر وهم ها كه محدودش كنند، و بر انديشه ها كه او را ايجاد كنند. او بسى برتر و بالاتر از آن است كه ابزار[ى چون ابزار] مخلوقش و ويژگى هاى آفريدگانش را داشته باشد».</span>

<references />