نمایش مبدأ برای أ م ن / الأمن

[[رده:ا]]
<span id="امنيت-نسخه-آزمایشی"></span>
= <span dir="rtl">امنيّت (نسخه آزمایشی)</span> =

<span dir="rtl">درآمد</span>

<span dir="rtl">فصل يكم: جايگاه امنيّت در نظام اسلامى</span>

<span dir="rtl">فصل دوم: خطرناك ترين آسيب هاى امنيّت</span>

<span dir="rtl">فصل سوم: سياست هاى امنيّتى امام على عليه السلام</span>

= <span dir="rtl">درآمد</span> =

<span id="امنيت-در-لغت"></span>
== <span dir="rtl">امنيّت، در لغت</span> ==

<span dir="rtl">واژه «اَمْن»، مصدر است و در اصل، دلالت بر دو معناى نزديك به هم دارد: يكى آرامشِ دل، و ديگرى تصديق؛ زيرا انسان، چيزى را تصديق مى كند و گواهى مى نمايد كه نسبت به آن، اطمينان دارد و دلش آرام است، ابن فارس، در اين باره مى گويد:</span>

<span dir="rtl">الهمزه والميم والنون أصلان متقاربان: أحدهما الأمانة الّتى هى ضدّ الخيانة، ومعناها سكون القلب، والآخر التصديق والمعنيان كما قلنا متدانيان... رجل اُمَنَة إذا كان يأمنه الناس ولا يخافون غائلته.</span> <ref><span dir="rtl">معجم مقاييس اللغة: ج1 ص134.</span></ref>

<span dir="rtl">همزه و ميم و نون، دو اصل [معنايىِ] متقارب دارند: يكى امانت كه ضدّ خيانت و به معناى آرامشِ دل است، و ديگرى گواهى دادن. و دو معنا، همان گونه كه گفتيم، به هم نزديك اند... به شخصى «رجلٌ اُمَنَه» گفته مى شود كه مردم از او در امان باشند و از شرّ و گزند او بيمى نداشته باشند.</span>

<span dir="rtl">راغب در المفردات مى نويسد:</span>

<span dir="rtl">أصل الأمن طمأنينة النفس وزوال الخوف، والأمن والأمانة والأمان فى الأصل مصادر.</span> <ref><span dir="rtl">مفردات ألفاظ القرآن: ص90.</span></ref>

<span dir="rtl">معناى «أمْن»، آرامش خاطر و رفع نگرانى است. امن و امانت و امان، در اصل مصدر هستند.</span>

<span dir="rtl">امّا در اين جا مطلقِ امنيت، موضوع سخن نيست؛ بلكه يكى از مصاديق معناى نخست آن، يعنى امنيت اجتماعى، مورد بررسى قرار مى گيرد.</span>

<span id="امنيت-در-قرآن-و-حديث"></span>
== <span dir="rtl">امنيّت، در قرآن و حديث</span> ==

<span dir="rtl">در قرآن و احاديث اسلامى، كلمه «أمن» و مشتقات آن، در معانى مختلفى به كار رفته است، مانند: امانت،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص323 (امانت / درآمد / امانت، در لغت).</span></ref> <span dir="rtl">ايمان،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج8 ص8 (ايمان / درآمد / ايمان، در لغت).</span></ref> <span dir="rtl">امنيت در برابر خطرهايى كه در جهان پس از مرگ، انسان را تهديد مى نمايد</span> <ref><span dir="rtl">مقصود، امنيت از عذاب الهى است كه در آيات و روايات فراوانى به آن اشاره شده است.</span></ref> <span dir="rtl">و امنيت در مقابل خطرهايى كه آرامش اجتماعى انسان را تهديد مى كند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص525 (امنيّت / فصل دوم: خطرناك ترينِ آسيب هاى امنيت).</span></ref> <span dir="rtl">همان طور كه اشاره شد، در اين جا تنها متونى ارائه مى گردند كه مرتبط با امنيت اجتماعى اند. پيش از آن، توجّه خوانندگان گرامى را به چند نكته جلب مى كنيم:</span>

<span id="جايگاه-امنيت-در-نظام-اسلامى"></span>
=== <span dir="rtl">1. جايگاه امنيّت، در نظام اسلامى</span> ===

<span dir="rtl">از منظر متون اسلامى، امنيت اجتماعى، يكى از بزرگ ترين و گواراترين نعمت هاى الهى است كه با نعمت تن درستى و سلامت برابرى مى كند، همه مردم به آن نياز دارند و بدون آن، شادى در زندگى بى مفهوم است؛ ولى با اين همه، كمتر كسى قدر اين نعمت بزرگ را مى داند:</span>

<span dir="rtl">نِعمَتانِ مَكفورَتانِ: الأَمنُ وَالعافِيَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص500 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">دو نعمت اند كه ناسپاسى مى شوند: امنيت و سلامت. در مقابل، نبودِ امنيت، يكى از سخت ترين مجازات هاى الهى است. زندگى براى مردمى كه امنيت ندارند، لذّتبخش نيست و معيار ارزش وطن، ميزان برخوردارى آن از امنيت است؛ بلكه چنان است كه از امام على عليه السلام روايت شده است:</span>

<span dir="rtl">شَرُّ الأوطانِ ما لَم يَأمَن فيهِ القُطّانُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص504 ح14.</span></ref>

<span dir="rtl">بدترين وطن، جايى است كه ساكنانش در آن، در امان نباشند.</span>

<span id="سرزمين-نمونه-در-امنيت"></span>
=== <span dir="rtl">2. سرزمين نمونه در امنيّت</span> ===

<span dir="rtl">اهمّيت امنيت اجتماعى در اسلام، تا آن جاست كه مركز طلوع خورشيد تابناك اين آيين آسمانى، يعنى مكّه، «البلد الأمين (شهر امن)» ناميده شده و مقرّرات شديدى براى اجتناب از هرگونه نزاع، كشمكش و جنگ و خونريزى در اين سرزمين مقدّس، وضع شده است،</span> <ref><span dir="rtl">براى آگاهى از اين مقرّرات، به منابع فقه، مراجعه فرماييد.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">به گونه اى كه نه تنها انسان ها بايد در آن از امنيت مطلق برخوردار باشند، بلكه حيوانات، پرندگان و گياهان نيز در امن و امان هستند و كسى حقّ ندارد كه كمترين مزاحمت را براى آنها ايجاد كند.</span>

<span dir="rtl">مى توان گفت كه ارزش بودن مطلقِ امنيت در مكّه، در واقع براى ارائه شهر نمونه اسلامى است و مسئولان نظام اسلامى، بايد تلاش كنند تا ديگر بلاد اسلامى را از امنيت لازم، برخوردار نمايند، چنان كه در دوران حكومت امام مهدى عليه السلام امنيتِ مطلق، جهان را فرا خواهد گرفت.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص519 (امنيّت / فصل يكم / امنيت موعود).</span></ref>

<span id="مسئوليت-نظام-اسلامى-در-برقرارى-امنيت"></span>
=== <span dir="rtl">3. مسئوليت نظام اسلامى در برقرارى امنيّت</span> ===

<span dir="rtl">نكته ديگرى كه اهمّيت امنيت اجتماعى را در اسلام، نشان مى دهد، مرتبط كردن آن با فلسفه رسالت و امامت در روايات اسلامى است؛ چنان كه پيامبر خدا، در پاسخ به سؤال از فلسفه رسالت خود مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">بأن توصَلَ الأرحامُ وتُحقَنَ الدِّماءُ وتُؤَمَّنَ السُّبُلُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص506 ح17.</span></ref>

<span dir="rtl">خويشاوندى پيوند داده شود، خون ها حفظ شوند و راه ها امن گردند.</span>

<span dir="rtl">همچنين، اشاره به حفظ و صيانت مرزهاى بلاد اسلامى، و ايجاد امنيت براى ستم ديدگان، در تبيين حكمت زمامدارىِ امامانِ اهل بيت عليهم السلام در روايات ايشان، حاكى از مسئوليت سنگين حاكمان اسلامى در برقرارى امنيت اجتماعى است.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص505 (امنيّت / فصل يكم / مسئوليّت فرمان روايان در امنيّت كشور).</span></ref>

<span id="خطرناك-ترين-تهديدهاى-امنيتى"></span>
=== <span dir="rtl">4. خطرناك ترين تهديدهاى امنيّتى</span> ===

<span dir="rtl">از نظر قرآن و احاديث اسلامى، مهم ترين خطرهايى كه امنيت جامعه بشر را تهديد مى كنند، عبارت اند از: اختلافات سياسى و اجتماعى، تجاوز به حقوق ديگران، و ناسپاسىِ نعمت هاى الهى.</span>

<span dir="rtl">و اين، درس بزرگى است براى حكومت ها كه تنها با تكيه بر قدرت اطّلاعاتى و نظامى، نمى توان امنيت جامعه را تأمين كرد. دولت مردانى كه بخواهند جامعه آنها از امنيت كامل برخوردار باشد، بايد تلاش كنند از اختلافات داخلى و خارجى بكاهند، عدل و انصاف را بگسترند و مردم را به سپاس گذارى از نعمت هاى الهى، تشويق نمايند؛ چرا كه هر چه اختلافات و تجاوز به حقوق ديگران، كمتر، و سپاس گزارى از نعمت هاى الهى بيشتر باشد، جامعه از امنيت و آرامش افزون ترى برخوردار خواهد بود.</span>

<span id="سياست-هاى-امنيتى-امام-على-عليه-السلام"></span>
=== <span dir="rtl">5. سياست هاى امنيّتى امام على عليه السلام</span> ===

<span dir="rtl">يكى از مسائل بسيار مهم در باب امنيت اجتماعى، سياست هاى امنيتى از نگاه اسلام است. اين سياست ها، در ابواب مختلف اين دانش نامه (مانند: جهاد، صلح، جنگ، تجسّس، عفو، تعذيب و عداوت)، به تفصيل، مورد بررسى قرار خواهند گرفت. از اين رو، در اين جا تنها به محورهاى اصلى سياست هاى امنيتى اسلام، اشاره مى كنيم. براى دستيابى به اين منظور، نگاهى گذرا به سياست هاى امنيتى امام على عليه السلام خواهيم افكند. اين سياست ها به طور خلاصه، عبارت اند از:</span>

<span dir="rtl">الف ـ برنامه ريزى براى دستيابى به اطّلاعات و شناخت هاى لازم از تهديدهاى امنيتى و عوامل آنها؛</span>

<span dir="rtl">ب ـ برخوردارى از ابزارها و امكانات بازدارنده دشمن؛</span>

<span dir="rtl">ج ـ تقويت مادّى و معنوى نيروهاى مسلّح؛</span>

<span dir="rtl">د ـ برنامه ريزى براى تبديل تهديدهاى امنيتى به فرصت؛</span>

<span dir="rtl">ه ـ اجتناب از درگيرى بدون ضرورت با دشمنان؛</span>

<span dir="rtl">و ـ هوشيارى در برابر توطئه هايى كه امنيت جامعه را تهديد مى كنند؛</span>

<span dir="rtl">ز ـ رعايت ارزش هاى اخلاقى در كشف توطئه هاى ضدّ امنيتى و برخورد با عوامل آنها؛</span>

<span dir="rtl">ح ـ برخورد قاطع و ريشه اى با عوامل و آفات تهديد كننده امنيت اجتماعى.</span>

<span id="الفصل-الأول-موقع-الأمن-في-النظام-الإسلامي"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الأوّل: موقع الأمن في النظام الإسلامي</span> =

<span dir="rtl">فصل يكم: جايگاه امنيّت در نظام اسلامى</span>

<span id="الأمن-نعمة-عظيمة"></span>
== <span dir="rtl">1 / 1: الأَمنُ نِعمَةٌ عَظيمَةٌ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 1: امنيّت، نعمتى بزرگ</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِى بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُواْ فِيهَا لَيَالِىَ وَ أَيَّامًا ءَامِنِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">سبأ: 18.</span></ref>

<span dir="rtl">«و ميان آنان و ميان آبادى هايى كه در آنها بركت نهاده بوديم، شهرهاى متّصل به هم قرار داده بوديم و در ميان آنها مسافت را، به اندازه، مقرّر داشته بوديم. در اين [راه]ها، شب ها و روزها آسوده خاطر بگرديد».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في قَولِهِ تَعالى: «ثُمَّ لَتُسْئلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»</span> <ref><span dir="rtl">التكاثر: 8.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: الأَمنُ وَالصِّحَّةُ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ أصبهان: ج2 ص145 الرقم 1322، تفسير ابن كثير: ج8 ص497 كلاهما عن عبداللّه بن مسعود؛ مجمع البيان: ج10 ص812 عن عبداللّه بن مسعود من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص153 عن الإمام الباقر عليه السلام بزيادة «وولاية علي بن أبي طالب» في آخره، إرشاد القلوب: ص37 عن الإمام علي عليه السلام بزيادة «القوة والعافية» في آخره، بحار الأنوار: ج24 ص54 ح14.</span></ref>

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در باره اين سخن خداوند متعال: «سپس، در آن روز، قطعا از نعمتْ پرسش مى شويد» ـ: [مقصود از نعمت، ] امنيّت و سلامت است.</span>

<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّي ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كُلٌّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ»</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 78.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: عَنِ الصّادِقينَ عليهم السلام أنَّهُم قالوا: الحَسَناتُ في كِتابِ اللّهِ عَلى وَجهَينِ، وَالسَّيِّئاتُ عَلى وَجهَينِ، فَمِنَ الحَسَناتِ الَّتي ذَكَرَهَا اللّهُ: الصِّحَّةُ وَالسَّلامَةُ وَالأَمنُ وَالسَّعَةُ وَالرِّزقُ، وقَد سَمّاهَا اللّهُ حَسَناتٍ، «وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ» يَعني بِالسَّيِّئَةِ هاهُنا: المَرَضَ وَالخَوفَ وَالجوعَ وَالشِّدَّةَ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج1 ص144، بحار الأنوار: ج5 ص202 ح27.</span></ref>

<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">تفسير القمّى ـ در باره اين سخن خداوند متعال: «و اگر به آنان خوبى رسد، مى گويند: «اين، از نزد خداست»، و اگر به آنان، گزندى برسد، مى گويند: «اين، از جانب توست». بگو: «هر دو از جانب خداست»» ـ: از اهل بيت عليهم السلام، روايت شده است كه فرمودند: «خوبى ها در كتاب خدا بر دو گونه اند، و بدى ها نيز بر دو گونه. از جمله خوبى ها كه خداوند عز و جل نام برده، تن درستى و سلامت و امنيّت و گشايش (رفاه) و روزى است. خداوند، اينها را خوبى ناميده است. «و اگر بدى [و گزندى] به آنها برسد»، مقصودش از بدى در اين جا، بيمارى و ترس و گرسنگى و سختى است.</span>

<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أصبَحَ وأمسى وعِندَهُ ثَلاثٌ فَقَد تَمَّت عَلَيهِ النِّعمَةُ فِي الدُّنيا: مَن أصبَحَ وأمسى مُعافىً في بَدَنِهِ، آمِنا في سِربِهِ</span> <ref><span dir="rtl">أصبح آمِنا في سِربِهِ أي في نفسه. وفلانٌ آمِنُ السِّربِ: لا يُغزى مالُهُ ونَعَمُهُ (لسان العرب: ج1 ص463 «سرب»).</span></ref><span dir="rtl">، عِندَهُ قوتُ يَومِهِ، فَإِن كانَت عِندَهُ الرّابِعَةُ فَقَد تَمَّت عَلَيهِ النِّعمَةُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ؛ وهُوَ الإِسلامُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص148 ح127 عن مسعدة بن صدقة، عن الإمام الصادق عليه السلام، تحف العقول: ص36 وفيه «وهو الإيمان» بدل «وهو الإسلام»، بحار الأنوار: ج77 ص139 ح15 وراجع: كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص469 ح5916 وسنن ابن ماجة: ج2 ص1387 ح4141.</span></ref>

<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس شب و روزِ خود را سپرى كند و از سه چيز، برخوردار باشد، نعمت دنيا را كامل دارد: كسى كه بام و شامش را در تن درستى و آسايشِ خاطر بگذراند</span> <ref><span dir="rtl">يعنى امنيّت جانى و مالى داشته باشد.</span></ref> <span dir="rtl">و خوراكِ روزانه خود را داشته باشد. حال اگر چهارمين نعمت را هم داشته باشد، نعمت دنيا و آخرت بر او كامل شده است و آن نعمت، اسلام است.</span>

<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: نِعمَتانِ مَكفورَتانِ</span> <ref><span dir="rtl">قال العلّامة المجلسي قدس سره: «مكفورتان» أي مستورتان عن الناس، لا يعرفون قدرهما، أو لا يشكرهما الناس لغفلتهم عن عظم شأنهما (بحار الأنوار: ج81 ص170).</span></ref><span dir="rtl">؛ الأَمنُ وَالعافِيَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال:ص34 ح5 عن إسماعيل بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج81 ص170 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دو نعمت اند كه قدرشان ناشناخته است: امنيّت و سلامت.</span>

<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أسكَنَ سُبحانَهُ آدَمَ عليه السلام دارا أرغَدَ</span> <ref><span dir="rtl">[يُقال]: صاروا في رَغَدٍ من العيش: أي في رزق واسع (مجمع البحرين: ج2 ص714 «رغد»).</span></ref> <span dir="rtl">فيها عَيشَهُ، وآمَنَ فيها مَحَلَّتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة1، بحار الأنوار: ج63 ص213 ح48.</span></ref>

<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداوند سبحان، آدم عليه السلام را در سرايى جاى داد كه در آن سرا، زندگى اش را پُر از ناز و نعمت، و محيطش را برخوردار از امنيّت قرار داد.</span>

<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا نِعمَةَ أهنَأُ مِنَ الأَمنِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص435 ح10911، عيون الحكم والمواعظ: ص544 ح10119.</span></ref>

<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نعمتى گواراتر از امنيّت نيست.</span>

<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: نَم آمِنا، تَكُن في أمهَدِ</span> <ref><span dir="rtl">مَهَّدتُ الفِراشَ: إذا بَسَطتَهُ وَوَطَّأتَهُ (مجمع البحرين: ج3 ص1729 «مهد»).</span></ref> <span dir="rtl">الفُرُشِ.</span> <ref><span dir="rtl">المواعظ العدديّة: ص61.</span></ref>

<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آسوده بخواب كه [در اين صورت، ] در نرم ترين بستر خواهى بود.</span>

<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كُلُّ سُرورٍ يَحتاجُ إلى أمنٍ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج78 ص7 ح59 نقلاً عن مطالب السؤول.</span></ref>

<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر شادمانى اى نياز به امنيّت [و آرامش] دارد.</span>

<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رَفاهِيَةُ العَيشِ فِي الأَمنِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص100 ح5438، عيون الحكم والمواعظ: ص271 ح4983.</span></ref>

<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آسايش زندگى، در [گرو] امنيّت است.</span>

<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: النَّعيمُ فِي الدُّنيَا الأَمنُ وصِحَّةُ الجِسمِ، وتَمامُ النِّعمَةِ فِي الآخِرَةِ دُخولُ الجَنَّةِ، وما تَمَّتِ النِّعمَةُ عَلى عَبدٍ قَطُّ [ما]</span> <ref><span dir="rtl">ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">لَم يَدخُلِ الجَنَّةَ.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص408 ح87 عن زيد الشحام، بحار الأنوار: ج81 ص172 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: نعمت دنيا، امنيّت و تن درستى است، و كامل شدن نعمت در آخرت، رفتن به بهشت است. تا زمانى كه بنده وارد بهشت نشود، هرگز نعمت را كامل به دست نياورده است.</span>

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: ثَلاثَةُ أشياءَ يَحتاجُ النّاسُ طُرّا إلَيها: الأَمنُ، وَالعَدلُ، وَالخِصبُ</span> <ref><span dir="rtl">الخِصْب: نقيص الجَدب، وهو كثرة العُشب ورفاغة العَيش. ومَكانٌ خَصيب: كثير الخير (تاج العروس: ج1 ص464 «خصب»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص320، بحار الأنوار: ج78 ص234 ح44.</span></ref>

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: سه چيز است كه همه مردم به آنها نيازمندند: امنيّت، دادگرى، و فراوانى.</span>

<span id="ذم-عدم-الأمن"></span>
== <span dir="rtl">1 / 2: ذَمُّ عَدَمِ الأَمنِ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 2: نكوهشِ نبود امنيّت</span>

<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا خَيرَ فِي القَولِ إلّا مَعَ الفِعلِ، ولا فِي المَنظَرِ إلّا مَعَ المَخبَرِ... ولا فِي الحَياةِ إلّا مَعَ الصِّحَّةِ، ولا فِي الوَطَنِ إلّا مَعَ الأَمنِ وَالسُّرورِ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص369 ح5762 عن حماد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج2 ص333 ح2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، الاختصاص: ص243 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج77 ص58 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در گفتارِ بى كردار، و ديدنِ بى آزمودن... و زندگى بدون سلامت، و وطن بدون امنيّت و شادمانى، خيرى نيست.</span>

<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: شَرُّ البِلادِ بَلَدٌ لا أمنَ فيهِ ولا خِصبَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص165 ح5684، عيون الحكم والمواعظ: ص294 ح5253.</span></ref>

<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بدترينِ شهرها، شهرى است كه در آن، امنيّت و فراوانى نباشد.</span>

<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: شَرُّ الأَوطانِ ما لَم يَأمَن فيهِ القُطّانُ</span> <ref><span dir="rtl">قَطَنَ بالمكانِ: أقام به وتوطّنَهُ فهو قاطن، والجمع قُطّان (مجمع البحرين: ج3 ص1497 «قطن»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص171 ح5712، عيون الحكم والمواعظ: ص295 ح5279.</span></ref>

<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بدترين وطن ها، وطنى است كه ساكنانش در آن، امنيّت نداشته باشند.</span>

<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: الخائِفُ لا عَيشَ لَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج1 ص251 ح1011، عيون الحكم والمواعظ: ص30 ح453.</span></ref>

<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: كسى كه در ترس و وحشت به سر مى بَرَد، زندگى ندارد.</span>

<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">الخصال عن أبي خالد السِّجِستاني: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ، زائِلَ العَقلِ، مَشغولَ القَلبِ؛ فَأَوَّلُها: صِحَّةُ البَدَنِ، وَالثّانِيَةُ: الأَمنُ، وَالثّالِثَةُ: السَّعَةُ فِي الرِّزقِ، وَالرّابِعَةُ: الأَنيسُ المُوافِقُ.</span>

<span dir="rtl">قُلتُ: ومَا الأَنيسُ المُوافِقُ؟ قالَ: الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ، وَالوَلَدُ الصّالِحُ، وَالخَليطُ الصّالِحُ.</span>

<span dir="rtl">وَالخامِسَةُ ـ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ ـ: الدَّعَةُ</span> <ref><span dir="rtl">قال العلّامة المجلسي قدس سره: الدَّعَةُ: السكون وقلّة الأشغال، قال في النهاية: وَدُع ـ بالضمّ ـ وداعة ودعة: أي سكن وترفّه، وفي الصحاح: الدعة: الخفض، والهاء عوض من الواو، تقول منه: ودع الرجل فهو وديع؛ أي ساكن، ورجل متّدع: أي صاحب دعة وراحة، والموادعة: المصالحة، انتهى. ويحتمل أن يكون المراد عدم المنازعة والمخاصمة (بحارالأنوار: ج81 ص171).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص284 ح34، بحار الأنوار: ج81 ص171 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">الخصال ـ به نقل از ابو خالد سِجِستانى ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «پنج چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد، پيوسته، زندگى اش ناقص، خِردش از كار افتاده، و دلش مشغول [و گرفتار] است: اوّل، تن درستى و دوم، امنيّت و سوم، گشايشِ در روزى و چهارم، يارِ سازگار».</span>

<span dir="rtl">گفتم: يارِ سازگار، چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «همسر شايسته، و فرزند شايسته، و هم نشين شايسته».</span>

<span dir="rtl">[سپس ادامه داد: ] «و پنجم ـ كه جامع اين چيزهاست ـ آسايش [و رفاه] است».</span>

<span dir="rtl">راجع: ص530 (الأمن / الفصل الثاني: أخطر آفات الأمن / الكفران).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص531 (امنيّت / فصل دوم: خطرناك ترين آسيب هاى امنيّت / ناسپاسى).</span>

<span id="مسؤولية-الولاة-في-أمن-البلاد"></span>
== <span dir="rtl">1 / 3: مَسؤولِيَّةُ الوُلاةِ في أمنِ البِلادِ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 3: مسئوليت فرمان روايان در امنيّت كشور</span>

<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل عن عمرو بن عبسة السلمي: رَغِبتُ عَن آلِهَةِ قَومي فِي الجاهِلِيَّةِ... حَتّى دَخَلتُ عَلَيهِ [أي عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله] فَسَلَّمتُ عَلَيهِ فَقُلتُ لَهُ: ما أنتَ؟ فَقالَ: نَبِيٌّ، فَقُلتُ: ومَا النَّبِيُّ؟ فَقالَ: رَسولُ اللّهِ، فَقُلتُ: ومَن أرسَلَكَ؟ قالَ: اللّهُ عز و جل، قُلتُ: بِماذا أرسَلَكَ؟ فَقالَ: بِأَن توصَلَ الأَرحامُ، وتُحقَنَ الدِّماءُ، وتُؤَمَّنَ السُّبُلُ، وتُكسَرَ الأَوثانُ، ويُعبَدَ اللّهُ وَحدَهُ لا يُشرَكُ بِهِ شَيءٌ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج6 ص53 ح17013، مسند الشاميّين: ج2 ص30 ح863، تاريخ دمشق: ج46 ص262.</span></ref>

<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل ـ به نقل از عمرو بن عبسه سلمى ـ: در جاهليت، از خدايان قوم خود، روى گردانْدم... تا آن گاه كه خدمت پيامبر خدا رسيدم و سلام كردم و گفتم: تو كيستى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «پيامبر».</span>

<span dir="rtl">گفتم: پيامبر، چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «فرستاده خدا».</span>

<span dir="rtl">گفتم: چه كسى تو را فرستاده است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خداوند».</span>

<span dir="rtl">گفتم: براى چه فرستاده است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «براى پيوندِ خويشاوندان، حفظ خون ها، امنيّت راه ها، شكستن بت ها، و پرستش خداى يگانه و بى انباز».</span>

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُنِ الَّذي كانَ مِنّا مُنافَسَةً في سُلطانٍ، ولَا التِماسَ شَيءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ، ولكِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دينِكَ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ، فَيَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ، وتُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 131، تحف العقول: ص239 عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج34 ص111 ح949؛ تذكرة الخواص: ص120 عن عبداللّه بن صالح العجلي.</span></ref>

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بار خدايا! تو مى دانى كه آنچه از ما سر زد، از سرِ قدرت طلبى، يا به دست آوردن چيزى از دارايى بى ارزش دنيا نبود؛ بلكه براى اين بود كه نشانه هاى دينت را بازگردانيم و در شهرهايت، آبادانى پديدار سازيم تا بندگان ستم ديده ات در امنيّت باشند و احكامِ بر زمين مانده ات بر پا داشته شوند.</span>

<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أميرٍ بَرٍّ أو فاجِرٍ، يَعمَلُ في إمرَتِهِ المُؤمِنُ، ويَستَمتِعُ فيهَا الكافِرُ، ويُبَلِّغُ اللّهُ فيهَا الأَجَلَ، ويُجمَعُ بِهِ الفَيءُ، ويُقاتَلُ بِهِ العَدُوُّ، وتَأمَنُ بِهِ السُّبُلُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 40، بحار الأنوار: ج75 ص358 ح72؛ شعب الإيمان: ج6 ص65 ح7508 عن ليث، المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص741 ح51 عن أبي البختري من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج5 ص751 ح14286، وراجع: السنن الكبرى: ج8 ص319 ح16764.</span></ref>

<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: مردم را ناگزير فرمان روايى بايد، نيك يا بد، تا در [سايه] فرمان روايى او مؤمن، كار خويش (اطاعت خدا) كند و كافر، بهره خويش ببَرَد، و خداوند، هر كس را به اجل مقدّرش برساند، و به وسيله او، ماليات ها جمع آورى گردد و با دشمن، جنگ شود و راه ها امن گردند.</span>

<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">المَزار ـ مِن زِيارَةٍ يُزارُ بِها أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام في لَيلَةِ سَبعٍ وعِشرينَ مِن رَجَبٍ ـ: ... وبَذَلَ عليه السلام نَفسَهُ في مَرضاةِ رَسولِكَ... وحينَ وَجَدَ أنصارا نَهَضَ مُستَقِلّاً بِأَعباءِ الخِلافَةِ، مُضطَلِعا بِأَثقالِ الإِمامَةِ، فَنَصَبَ رايَةَ الهُدى في عِبادِكَ، ونَشَرَ ثَوبَ الأَمنِ في بِلادِكَ، وبَسَطَ العَدلَ في بَرِيَّتِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">المزار للشهيد الأوّل: ص106، بحار الأنوار: ج100 ص380 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">المزار، شهيد اوّل ـ از زيارتى كه با آن امير مؤمنان عليه السلام در شب بيست و هفتم رجب، زيارت مى شود ـ: و در راه خشنودى پيامبرت، جان فشانى كرد... و آن گاه كه يارانى يافت، مسئوليت هاى خلافت را برعهده گرفت و بارهاى سنگين پيشوايى را به دوش كشيد و پرچم راهبرى را در ميان بندگانت برافراشت و بساط امنيّت را در شهرهايت افكند، و عدل را در ميان آفريدگانت گسترانيد.</span>

<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ لِأَهلِ الثُّغورِ ـ: فَإِن خَتَمتَ لَهُ بِالسَّعادَةِ، وقَضَيتَ لَهُ بِالشَّهادَةِ، فَبَعدَ أن يَجتاحَ عَدُوَّكَ بِالقَتلِ، وبَعدَ أن يَجهَدَ بِهِمُ الأَسرُ، وبَعدَ أن تَأمَنَ أطرافُ المُسلِمينَ، وبَعدَ أن يُوَلِّيَ عَدُوُّكَ مُدبِرينَ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحيفة السجّادية: ص115 الدعاء 27.</span></ref>

<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان براى مرزداران ـ: اگر زندگى اش را به نيك بختى پايان دادى و شهادت را بر او مقدّر فرمودى، اين [شهادتش] پس از آن باشد كه دشمنت را به كُشتار، از بيخ و بُن بركَنَد، و پس از آن كه دشمنانت به رنج اسارت در افتند، و پس از آن كه مرزهاى مسلمانان، امنيّت يابد، و پس از آن كه دشمنت پشت كرده، بگريزد.</span>

<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: إنَّ الإِمامَةَ زِمامُ الدّينِ، ونِظامُ المُسلِمينَ، وصَلاحُ الدُّنيا، وعِزُّ المُؤمِنينَ. إنَّ الإِمامَةَ اُسُّ</span> <ref><span dir="rtl">الاُسُّ: أصلُ البِناء (مجمع البحرين: ج1 ص47 «أسس»).</span></ref> <span dir="rtl">الإِسلامِ النّامي، وفَرعُهُ السّامي. بِالإِمامِ تَمامُ الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصِّيامِ وَالحَجِّ وَالجِهادِ، وتَوفيرُ الفَيءِ</span> <ref><span dir="rtl">الفَيءُ: هو ما حصل للمسلمين من أموال الكفّار من غير حرب ولا جهاد (النهاية: ج3 ص482 «فيأ»).</span></ref> <span dir="rtl">وَالصَّدَقاتِ، وإمضاءُ الحُدودِ وَالأَحكامِ، ومَنعُ الثُّغورِ</span> <ref><span dir="rtl">الثَّغْرُ: موضع المخافة الذي يُخاف منه هجوم العدوّ، والجمع: ثغور (مجمع البحرين: ج1 ص242 «ثغر»).</span></ref> <span dir="rtl">وَالأَطرافِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص200 ح1، كمال الدين: ص677 ح31، معاني الأخبار: ص97 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص218 ح1 كلّها عن عبدالعزيز بن مسلم، بحار الأنوار: ج25 ص122 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: امامت، زمامِ دين است، و رشته پيوند</span> <ref><span dir="rtl">واژه «نظام» ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ، نخ يا رشته اى را گويند كه با آن، دانه هاى مرواريد و تسبيح و مانند آن را به رشته مى كشند؛ شيرازه.</span></ref> <span dir="rtl">مسلمانان، و مايه آبادانى دنيا، و اقتدار مؤمنان. امامت، ريشه بالنده اسلام و شاخه بلند آن است. با امامت، نماز و زكات و روزه و حجّ و جهاد، كامل مى شوند، و فئ و زكات، جمع آورى مى شوند، و حدود و احكام، اجرا مى گردند، و مرزها و سرحدّات، نگهدارى مى شوند.</span>

<span id="دور-الدعاء-في-الأمن"></span>
== <span dir="rtl">1 / 4: دَورُ الدُّعاءِ في الأَمنِ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 4: نقش دعا در امنيّت</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا بَلَدًا ءَامِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنْهُم بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ قَالَ وَ مَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 126.</span></ref>

<span dir="rtl">«و آن گاه كه ابراهيم گفت: «پروردگارا! اين جا را شهرى امن، قرار ده و مردمش را ـ هر كس از آنان كه به خدا و روزِ بازپسين ايمان بياورد ـ از ميوه ها روزى بخش»، [خدا] فرمود: «ولى هر كس كفر بورزد، اندكى برخوردارش مى كنم. سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش مى كشانم؛ و چه بدسرانجامى است!».</span>

<span dir="rtl">«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِىَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ».</span> <ref><span dir="rtl">إبراهيم: 35.</span></ref>

<span dir="rtl">«و آن گاه كه ابراهيم گفت: «پروردگارا! اين شهر را امن قرار ده و من و فرزندانم را از اين كه بت ها را بپرستيم، دور بدار»».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ مِن دُعائِهِ عَقيبَ صَلاةِ الظُّهرِ ـ: اللّهُمَّ لا تَدَع لي ذَنبا إلّا غَفَرتَهُ، ولا هَمّا إلّا فَرَّجتَهُ، ولا سُقما إلّا شَفَيتَهُ، ولا عَيبا إلّا سَتَرتَهُ، ولا رِزقا إلّا بَسَطتَهُ، ولا خَوفا إلّا آمَنتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">فلاح السائل: ص310 ح210 عن عبداللّه بن محمّد التميمي عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام، مصباح المتهجّد: ص76 ح124، المصباح للكفعمي: ص53 كلاهما عن معاوية بن عمّار من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه، المزار للمفيد: ص123، المزار الكبير: ص179 وكلاهما من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحارالأنوار: ج86 ص63 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ از دعاى ايشان در تعقيبات نماز ظهر ـ: بار خدايا! هر گناهى دارم، بيامرز، هر نگرانى و اندوهى دارم، بزُداى، هر بيمارى اى دارم، بهبود بخش، هر عيبى دارم، بپوشان، و روزى ام را گشايش ده، و ترس مرا به امنيّت بدل فرما.</span>

<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">سنن الدارمي عن ابن عمر: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا رَأى الهِلالَ قالَ: اللّهُ أكبَرُ، اللّهُمَّ أهِلَّهُ عَلَينا بِالأَمنِ وَالإيمانِ، وَالسَّلامَةِ وَالإِسلامِ، وَالتَّوفيقِ لِما يُحِبُّ رَبُّنا ويَرضى، رَبُّنا ورَبُّكَ اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الدارمي: ج1 ص428 ح1639، صحيح ابن حبّان: ج3 ص171 ح888، المعجم الكبير: ج12 ص273 ح13330، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص317 ح7767 عن طلحة بن عبيداللّه، كنز العمّال: ج7 ص78 ح18045.</span></ref>

<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">سنن الدارمى ـ به نقل از ابن عمر ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، هرگاه ماه نو را مى ديد، مى گفت: «بزرگ تر است خدا. بار خدايا! اين را با امنيّت و ايمان، و سلامت و اسلام، و توفيق به آنچه ـ تو اى پروردگار ما ـ دوست دارى و مى پسندى، براى ما نو گردان. پروردگار ما و تو [اى ماه!] خداست».</span>

<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا رَأى الهِلالَ... قالَ: اللّهُمَّ أهِلَّهُ عَلَينا بِالأَمنِ وَالإيمانِ، وَالسَّلامَةِ وَالإِسلامِ وَالإِحسانِ.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص71 ح329 عن دارم بن قبيصة عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، الأمالي للطوسي: ص495 ح1084 عن عمر بن علي عن أبيه الإمام زين العابدين عليه السلام عن محمّد بن الحنفية، مصباح المتهجّد: ص540 ح625 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، الإقبال: ج1 ص62 عن محمّد بن الحنفية، بحار الأنوار: ج95 ص343 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگاه هلال ماه را مى ديد... مى گفت: «بار خدايا! در اين ماه، ما را از امنيّت و ايمان و سلامت و اسلام و نيكوكارى، برخوردار گردان».</span>

<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ فِي اليَومِ السّادِسِ مِنَ الشَّهرِ ـ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي آمَنَ روعَنا</span> <ref><span dir="rtl">الرَّوعُ: الفَزَعُ (النهاية: ج2 ص276 «روع»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الدروع الواقية: ص185، بحار الأنوار: ج97 ص193 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ از دعاى ايشان در روز ششم ماه ـ: ستايش، خدايى را كه ترس ما را به امنيّت، مبدّل ساخت.</span>

<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ أيضا ـ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي آمَنَنا، الحَمدُ للّهِِ الَّذي كَبَتَ</span> <ref><span dir="rtl">كبت اللّهُ عدوّنا: أي أذلّه وصرفه (النهاية: ج4 ص138 «كبت»).</span></ref> <span dir="rtl">عَدُوَّنا.</span> <ref><span dir="rtl">الدروع الواقية: ص185، بحار الأنوار: ج97 ص193 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ از دعاى ايشان در روز ششم ماه ـ: ستايش، خدايى را كه ما را در امنيّت قرار داد. ستايش، خدايى را كه دشمن ما را سركوب كرد.</span>

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ بِالعافِيَةِ ـ: وَامنُن عَلَيَّ بِالصِّحَّةِ وَالأَمنِ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحيفة السجادية: ص97 الدعاء 23.</span></ref>

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان براى عافيت (آسايش) ـ: و مرا از نعمت تن درستى و امنيّت، برخوردار فرما!</span>

<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في دُعائِهِ ـ: اللّهُمَّ أعطِنِي السَّعَةَ فِي الرِّزقِ، وَالأَمنَ فِي الوَطَنِ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح المتهجّد: ص595 ح691، الإقبال: ج1 ص171 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج98 ص91 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعاى ايشان ـ: بار خدايا! گشايش در روزى، و امنيّت در وطن را عطايم فرما.</span>

<span dir="rtl">30.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأبدِلني... مِن مَرارَةِ خَوفِ الظّالِمينَ حَلاوَةَ الأَمَنَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحيفة السجادية: ص82 الدعاء 20.</span></ref>

<span dir="rtl">30.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست، و به جاى... تلخىِ ترس از ستمگران، شيرينى امنيّت را عطايم كن.</span>

<span dir="rtl">31.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إلهي ومَولايَ وغايَةَ رَجائي، أشرَقتَ مِن عَرشِكَ عَلى أرَضيكَ ومَلائِكَتِكَ وسُكّانِ سَماواتِكَ، وقَدِ انقَطَعَتِ الأَصواتُ، وسَكَنَتِ الحَرَكاتُ، وَالأَحياءُ فِي المَضاجِعِ كَالأَمواتِ، فَوَجَدتَ عِبادَكَ في شَتَّى الحالاتِ: فَمِنهُ خائِفٌ لَجَأَ إلَيكَ فَآمَنتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص130 ح19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.</span></ref>

<span dir="rtl">31.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: معبودا و سَروَرا! و اى فرجامينْ اميد من! تو از فرازِ عرشت بر زمين هايت و فرشتگانت و باشندگان در آسمان هايت درخشيدى، و آواها بُريده شد، و جنبش ها آرام گرفت، و زندگان در بسترها چونان مُردگان شدند، و تو بندگانت را در حالات گونه گون يافتى: از آنهاست ترسانى كه به تو پناه آورده و تو او را آرامش و امنيّت بخشيده اى.</span>

<span dir="rtl">32.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ في الدُّعاءِ ـ: يا مَن دَلَّني عَلى نَفسِهِ، وذَلَّلَ قَلبي بِتَصديقِهِ، أسأَ لُكَ الأَمنَ وَالإيمانَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص579 ح9 عن إبراهيم بن أبي البلاد عن عمّه.</span></ref>

<span dir="rtl">32.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در دعا ـ: اى كسى كه مرا به خودت ره نمون شدى و دلم را به تصديقت رام ساختى، امنيّت و ايمان را در دنيا و آخرت، از تو درخواست مى كنم.</span>

<span dir="rtl">33.</span> <span dir="rtl">الإمام الهادي عليه السلام ـ في قُنوتِهِ ـ: يا مَن دَعاهُ المُضطَرّونَ فَأَجابَهُم، ولَجَأَ إلَيهِ الخائِفونَ فَآمَنَهُم، وعَبَدَهُ الطّائِعونَ فَشَكَرَهُم، وحَمِدَهُ الشّاكِرونَ فَأَثابَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">مهج الدعوات: ص83، مصباح المتهجّد: ص516 ح598 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج85 ص227 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">33.</span> <span dir="rtl">امام هادى عليه السلام ـ در قنوتش ـ: اى آن كه درماندگان او را خواندند و پاسخشان داد، و بيمناكان به او پناه بردند و آسوده خاطرشان كرد، و فرمان بُرداران بندگى اش كردند و [از عبادت آنان] سپاس گزارى نمود، و سپاس گزاران او را ستودند و پاداششان داد.</span>

<span dir="rtl">34.</span> <span dir="rtl">الإمام المهدي عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ: يا آمِناً مِن كُلِّ شَيءٍ، وكُلُّ شَيءٍ مِنكَ خائِفٌ حَذِرٌ، أسأَلُكَ بِأَمنِكَ مِن كُلِّ شَيءٍ، وخَوفِ كُلِّ شَيءٍ مِنكَ، أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأن تُعطِيَني أمانا لِنَفسي وأهلي ووَلَدي وسائِرِ ما أنعَمتَ بِهِ عَلَيَّ، حَتّى لا أخافَ أحَدا، ولا أحذَرَ مِن شَيءٍ أبَدا، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ، وحَسبُنَا اللّهُ ونِعمَ الوَكيلُ.</span> <ref><span dir="rtl">مهج الدعوات: ص352 عن أبي عبد اللّه الحسين بن محمّد البزوفري، مكارم الأخلاق: ج2 ص136 ح2346، المصباح للكفعمي: ص522، بحار الأنوار: ج89 ص324 ح30.</span></ref>

<span dir="rtl">34.</span> <span dir="rtl">امام مهدى عليه السلام ـ در دعا ـ: اى ايمن از هر چيز، و هر چيز از تو بيمناك! به ايمنى ات از هر چيز و بيمناكى هر چيز از تو، از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرستى، و به خودم و همسر و فرزندم و ديگر نعمت هايى كه ارزانى ام داشته اى، امنيّت بخشى، چندان كه هرگز از كسى نترسم و از چيزى بيمناك نباشم، كه به راستى، تو بر هر چيزى توانايى؛ و خدا ما را بس است و او، نيكو حمايتگرى است.</span>

<span id="البلد-المثالي-في-الأمن"></span>
== <span dir="rtl">1 / 5: البَلَدُ المِثالِيُّ فِي الأَمنِ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 5: شهر نمونه در امنيّت</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ».</span> <ref><span dir="rtl">التين: 3.</span></ref>

<span dir="rtl">«و سوگند به اين شهر امن».</span>

<span dir="rtl">«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 125.</span></ref>

<span dir="rtl">«و چون خانه [ى كعبه] را براى مردم، محلّ اجتماع و [جاى] امنى قرار داديم».</span>

<span dir="rtl">«فِيهِ ءَايَاتُ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 97.</span></ref>

<span dir="rtl">«در آن، نشانه هايى روشن است. [از جمله] مقام ابراهيم است، و هر كه در آن درآيد، در امان است».</span>

<span dir="rtl">«أَوَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا ءَامِنًا وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ».</span><ref><span dir="rtl">العنكبوت: 67.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا نديده اند كه ما [براى آنان] حرمى امن قرار داديم، و حال آن كه مردم از حواشى آن، رُبوده مى شوند؟ آيا به باطل، ايمان مى آورند و به نعمت خدا كفر مى ورزند؟».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">35.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن قَتَلَ قَتيلاً وأذنَبَ ذَنباً ثُمَّ لَجَأَ إلَى الحَرَمِ فَقَد أمِنَ، لا يُقادُ فيهِ ما دامَ فِي الحَرَمِ، ولا يُؤخَذُ ولا يُؤذى ولا يُؤوى ولا يُطعَمُ ولا يُسقى ولا يُبايَعُ ولا يُضيفُ ولا يُضافُ.</span> <ref><span dir="rtl">الجعفريّات: ص71 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، مستدرك الوسائل: ج9 ص332 ح11025.</span></ref>

<span dir="rtl">35.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس مرتكب قتلى شود و دست به گناهى بزند، سپس به حرم [امن الهى] پناه ببرد، در امان است و تا زمانى كه در حرم است، نه بايد او را قصاص كرد، نه دستگير كرد، نه آزارش داد، نه پناهش داد، نه آب و غذايش داد، نه با او داد و ستد كرد، نه ميهمانش شد و نه ميهمانش كرد.</span>

<span dir="rtl">36.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: ألا لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ عَلى مَن أحدَثَ فِي الإِسلامِ حَدَثاَ، يَعني يُحدِثُ فِي الحِلِّ فَيَلجَأُ إلَى الحَرَمِ فَلا يُؤويهِ أحَدٌ، ولا يَنصُرُهُ، ولا يُضيفُهُ، حَتّى يَخرُجَ إلَى الحِلِّ فَيُقامَ عَلَيهِ الحَدُّ.</span> <ref><span dir="rtl">الجعفريّات: ص71 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، مستدرك الوسائل: ج9 ص332 ح11026.</span></ref>

<span dir="rtl">36.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هان! لعنت خدا و فرشتگان و مردم، همگى، بر كسى باد كه در اسلام، حادثه آفرينى كند؛ يعنى در غير حرم، دست به حادثه اى (قتلى) بزند و به حرم (مكّه) پناه ببرد! چنين شخصى را هيچ كس حق ندارد جا و پناه دهد، يارى اش رساند و ميهمانش كند تا آن كه به خارج حرم برود و حد بر او جارى گردد.</span>

<span dir="rtl">37.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: الحَرَمُ لا يُختَلى خلاؤه، ولا يُعضَدُ شَجَرُهُ ولا شَوكُهُ، ولا يُنَفَّرُ صَيدُهُ... فَمَن أصَبتُموهُ اختَلى أو عَضَدَ الشَّجَرَ أو نَفَّرَ الصَّيدَ فَقَد حَلَّ لَكُم سَبُّهُ وأن توجِعوهُ ظَهرَهُ بِمَا استَحَلَّ فِي الحَرَمِ.</span> <ref><span dir="rtl">الجعفريّات: ص71 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج1 ص310 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">37.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گياهِ [خشك يا تَرِ] حرم را نبايد چيد، درخت و خارش را نبايد قطع كرد، و صيدش را نبايد رَم داد.… پس اگر كسى را ديديد كه گياهى را چيد يا درختى را قطع كرد يا صيدى را رَم داد، بر شما رواست كه به سبب رواشمارى اش در حرم، به او ناسزا بگوييد و پشتش را دردمند سازيد.</span>

<span dir="rtl">38.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: كُلُّ شَيءٍ يَنبُتُ فِي الحَرَمِ فَهُوَ حَرامٌ عَلَى النّاسِ أجمَعينَ، إلّا ما أنبَتَّهُ أنتَ وغَرَستَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج5 ص380 ح1325، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص254 ح2342، الكافي: ج4 ص231 ح2 ليس فيه ذيله وكلّها عن حريز، وسائل الشيعة: ج9 ص175 ح17079.</span></ref>

<span dir="rtl">38.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هر چيزى كه در حرم مى رويد، بر همه مردم حرام است، بجز آنچه [از گياه و درخت] خودت كاشته اى و نشانده اى.</span>

<span dir="rtl">39.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عبداللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا»، البَيتَ عَنى أمِ الحَرَمَ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: مَن دَخَلَ الحَرَمَ مِنَ النّاسِ مُستَجيرا بِهِ فَهُوَ آمِنٌ مِن سَخَطِ اللّهِ، ومَن دَخَلَهُ مِنَ الوَحشِ وَالطَّيرِ كانَ آمِنا مِن أن يُهاجَ أو يُؤذى حَتّى يَخرُجَ مِنَ الحَرَمِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج4 ص226 ح1، تهذيب الأحكام: ج5 ص449 ح1566، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص251 ح2327، مجمع البيان: ج1 ص387، عوالي اللآلي: ج2 ص95 ح255 وليس فيهما صدره، وسائل الشيعة: ج9 ص335 ح17604.</span></ref>

<span dir="rtl">39.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از عبد اللّه بن سنان ـ: از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل: «و هر كه بدان وارد شود، در امان است» پرسيدم كه: آيا مقصود، خانه [ى كعبه] است يا حرم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «هر انسانى كه به حرمْ وارد شود و به آن پناهنده گردد، از خشم خدا در امان است، و هر حيوان وحشى و پرنده اى كه به آن وارد شود، در امان است و نبايد آن را رَم داد يا اذيّت كرد تا از حرم، خارج شود».</span>

<span dir="rtl">40.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ عِندَما سُئِلَ عَن طائِرٍ أهلِيٍّ اُدخِلَ الحَرَمَ حَيّاً ـ: لا يُمَسُّ لِأَنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ: «مَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا».</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج5 ص348 ح1206، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص262 ح2367، علل الشرائع: ص451 ح1 و ص454 ح7 كلّها عن معاوية بن عمّار، بحارالأنوار: ج99 ص152 ح24.</span></ref>

<span dir="rtl">40.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ پرسشى در باره وارد شدن پرنده اهلى به حرم ـ: نبايد به آن دست زد؛ چرا كه خداوند متعال مى فرمايد: «هر كه بدان وارد شود، در امان است».</span>

<span dir="rtl">41.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ عِندَما سُئِل عَن ظَبيٍ دَخَلَ الحَرَمَ ـ: لا يُؤخَذُ ولا يُمَسُّ، إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ: «مَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا».</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج5 ص362 ح1258 عن محمد بن مسلم، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص262 ح2368 عن محمد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلام، وسائل الشيعة: ج9 ص176 ح17082.</span></ref>

<span dir="rtl">41.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ پرسشى در باره آهويى كه به حرم در آمده است ـ: گرفته نشود و دست هم زده نشود؛ چرا كه خداوند متعال فرموده است: «هر كه بدان وارد شود، در امان است».</span>

<span dir="rtl">42.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ـ: مَن دَخَلَ الحَرَمَ أمِنَ مِنَ الخَلقِ، ومَن دَخَلَ المَسجِدَ أمِنَت جَوارِحُهُ أن يَستَعمِلَها فِي المَعصِيَةِ، ومَن دَخَلَ الكَعبَةَ أمِنَ قَلبُهُ مِن أن يَشغَلَهُ بِغَيرِ ذِكرِ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص16، بحار الأنوار: ج70 ص23 ح22.</span></ref>

<span dir="rtl">42.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ در آنچه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ـ: هر كس به حرم درآيد، از مخلوق در امان است. هر كس به مسجد [الحرام] درآيد، اندام هايش از اين كه آنها را در معصيت به كار گيرد، در امان اند؛ و هر كس به كعبه درآيد، دلش از اين كه آن را به غير ياد خدا مشغول دارد، در امان است.</span>

<span id="الأمن-الموعود"></span>
== <span dir="rtl">1 / 6: الأَمنُ المَوعودُ</span> ==

<span dir="rtl">1 / 6: امنيّت موعود</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النور: 55.</span></ref>

<span dir="rtl">«خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتما آنان را در اين زمين، جانشين قرار دهد ـ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين قرار داد ـ، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدّل گردانَد [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من، شريك نگردانند؛ و هر كس پس از آن به كفر گرايد، آنان اند كه فاسق اند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">43.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في مَعنى قَولِهِ عز و جل «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا» ـ: نَزَلَت فِي القائِمِ وأصحابِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الغيبة للنعماني: ص240 ح35 عن أبي بصير، تفسير القمّي: ج1 ص14 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج51 ص58 ح50.</span></ref>

<span dir="rtl">43.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل: «خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتما آنان را در اين زمين، جانشين قرار دهد ـ همان گونه كه كسانى را كه پيش از ايشان بودند، جانشين قرارداد ـ، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدّل گردانَد [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نسازند» ـ: اين آيه، در باره قائم عليه السلام و ياران او نازل شده است.</span>

<span dir="rtl">44.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار: عَن صَفوانَ أنَّهُ لَمّا طَلَبَ المَنصورُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام، تَوَضَّأَ وصَلّى رَكعَتَينِ، ثُمَّ سَجَدَ سَجدَةَ الشُّكرِ، وقالَ: اللّهُمَّ إنَّكَ وَعَدتَنا عَلى لِسانِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وَوعدُكَ الحَقُّ، أنَّكَ تُبَدِّلُنا مِن بَعدِ خَوفِنا أمناً، اللّهُمَّ فَأَنجِز لَنا ما وَعَدتَنا إنَّكَ لا تُخلِفُ الميعادَ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: قُلتُ لَهُ: ياسَيِّدي فَأَينَ وَعدُ اللّهِ لَكُم؟ فَقالَ عليه السلام: قَولُ اللّهِ عز و جل: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ» الآيَة.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج51 ص64 ح65 نقلاً عن الصفواني في كتابه.</span></ref>

<span dir="rtl">44.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار: از صفوان روايت شده است كه چون منصور در پىِ امام صادق عليه السلام فرستاد، ايشان وضو گرفت و دو ركعت نماز گزارد. سپس سجده شكر به جا آورد و فرمود: «بار خدايا! تو از زبان پيامبرت محمّد صلى الله عليه و آله به ما وعده داده اى، و وعده تو راست است كه بيم ما را به ايمنى مبدّل مى سازى. پس ـ خداوندا ـ آنچه را به ما وعده داده اى، تحقّق بخش كه تو خُلفِ وعده نمى كنى».</span>

<span dir="rtl">من گفتم: سَروَرم! كدام وعده خدا به شما؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اين سخن خداى عز و جل كه: «خدا به كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتما آنان را در اين زمين، جانشين خواهد كرد...»».</span>

<span dir="rtl">45.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: يَنتِجُ اللّهُ تَعالى في هذِهِ الاُمَّةِ رَجُلاً مِنّي وأنَا مِنهُ، يَسوقُ اللّهُ تَعالى بِهِ بَركاتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ، فَيُنزِلُ السَّماءُ قَطرَها، ويُخرِجُ الأَرضُ بَذرَها، وتَأمَنُ وُحوشُها وسِباعُها، ويُملَأُ الأَرضُ قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت ظُلما وجَورا.</span> <ref><span dir="rtl">الغيبة للطوسي: ص188 ح149 عن يحيى بن العلاء الرازي، بحار الأنوار: ج51 ص146 ح16.</span></ref>

<span dir="rtl">45.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خداوند متعال، در اين امّت، مردى را كه از من است و من از او هستم، به دنيا خواهد آورد، كه به واسطه او بركت هاى آسمان ها و زمين را به حركت در مى آورَد، و آسمان، بارانش را مى بارانَد، و زمين، تخمش را مى رويانَد، و ددان و درندگان آن، در امان اند، و زمين ـ كه از ستم و كج روى آكنده شده است ـ، از دادگرى و راستى پُر مى شود.</span>

<span dir="rtl">46.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن خبّاب بن الأرت: شَكَونا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَوَسِّدٌ بُردَةً</span> <ref><span dir="rtl">البُردَة: كِساءٌ يُلتَحَف به. قال الأزهريّ: وجمعها بُرَد، وهي الشملة المُخطَّطة. (لسان العرب: ج3 ص87 «برد»).</span></ref> <span dir="rtl">لَهُ في ظِلِّ الكَعبَةِ، فَقُلنا: ألا تَستَنصِرُ لَنا، ألا تَدعو لَنا؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: قَد كانَ مَن قَبلَكُم يُؤخَذُ الرَّجُلُ فَيُحفَرُ لَهُ فِي الأَرضِ، فَيُجعَلُ فيها، فَيُجاءُ بِالمِنشارِ فَيوضَعُ عَلى رَأسِهِ فَيُجعَلُ نِصفَينِ، ويُمشَطُ بِأَمشاطِ الحَديدِ ما دونَ لَحمِهِ وعَظمِهِ، فَما يَصُدُّهُ ذلِكَ عَن دينِهِ، وَاللّهِ لَيَتِمَّنَّ هذَا الأَمرُ، حَتّى يَسيرَ الرّاكِبُ مِن صَنعاءَ إلى حَضرَمَوتَ لا يَخافُ إلَا اللّهَ، وَالذِّئبَ عَلى غَنَمِهِ، ولكِنَّكُم تَستَعجِلونَ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج6 ص2546 ح6544، سنن أبي داود: ج3 ص47 ح2649، مسند ابن حنبل: ج10 ص347 ح27286، صحيح ابن حبّان: ج15 ص91 ح6698، السنن الكبرى: ج9 ص10 ح17720، كنز العمّال: ج1 ص263 ح1320؛ إعلام الورى: ج1 ص121 نحوه، بحار الأنوار: ج18 ص210 ح38.</span></ref>

<span dir="rtl">46.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از خبّاب بن اَرَت ـ: به پيامبر خدا كه در سايه كعبه، سر بر بُرده خويش نهاده بود، شكايت كرديم و گفتيم: برايمان [از خداوند] يارى نمى طلبى؟ برايمان دعا نمى كنى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «در امّت هاى پيش از شما، كسى (مؤمنى) را مى گرفتند، و چاله اى مى كَنْدند و او را در آن، قرار مى دادند و ارّه اى مى آوردند و روى سرش مى گذاشتد و شقّه اش مى كردند و با شانه هاى آهنى، گوشتِ او را از استخوانش جدا مى كردند؛ امّا هيچ يك از اين كارها او را از دينش بر نمى گردانْد. به خدا سوگند كه اين امر دين، همه جا را فرا مى گيرد تا جايى كه سوار از صفا تا حَضرَموت را مى پيمايد و جز از خدا نمى ترسد و بيم حمله گرگ به گوسفندانش را ندارد (در امنيّت كامل، سفر مى كند)؛ امّا شما عجله مى كنيد».</span>

<span dir="rtl">47.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَنزِلُ عيسَى بنُ مَريَمَ إماما عادِلاً، وحَكَما مُقسِطا، فَيَكسِرُ الصَّليبَ، ويَقتُلُ الخِنزيرَ، ويُرجِعُ السِّلمَ، ويَتَّخِذُ السُّيوفَ مَناجِلَ، وتَذهَبُ حُمَةُ كُلِّ ذاتِ حُمَةٍ</span> <ref><span dir="rtl">الحُمَةُ: سَمُّ كُلِّ شيء يلدغ أو يلسَع (المصباح المنير: ص154 «حمى»).</span></ref><span dir="rtl">، وتُنزِلُ السَّماءُ رِزقَها، وتُخرِجُ الأَرضُ بَرَكَتَها، حَتّى يَلعَبَ الصَّبِيُّ بِالثُّعبانِ فَلا يَضُرُّهُ، ويُراعِي الغَنَمُ الذِّئبَ فَلا يَضُرُّها، ويُراعِي الأَسَدُ البَقَرَ فَلا يَضُرُّها.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج3 ص530 ح10265، تاريخ دمشق: ج47 ص496 ح10312 كلاهما عن أبي هريرة وراجع: المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص654 ح43 وتفسير القرطبي: ج16 ص106.</span></ref>

<span dir="rtl">47.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عيسى بن مريم عليه السلام چونان پيشوايى عادل و داورى منصف، فرود مى آيد، و صليب ها را مى شكند، و خوك ها را مى كشد، و صلح [و آرامش] را باز مى گرداند، و شمشيرها را تبديل به داس مى كند، و زهر هر زهردارى از بين مى رود. آسمان، روزىِ خود را فرو مى ريزد، و زمين، بركت هايش را بيرون مى دهد، تا جايى كه كودك، با مار بازى كند و به او آسيبى نمى زند و گرگ، گوسفند را مى چرانَد و به آن، گزندى نمى رسانَد و شير، گاو را مى چرانَد و به آن، صدمه اى نمى زند.</span>

<span dir="rtl">48.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لَو قَد قامَ قائِمُنا، لَأَنزَلَتِ السَّماءُ قَطرَها، ولَأَخرَجَتِ الأَرضُ نَباتَها، ولَذَهَبَتِ الشَّحناءُ</span> <ref><span dir="rtl">الشَحناءُ: العَدَاوةُ (النهاية: ج2 ص449 «شحن»).</span></ref> <span dir="rtl">مِن قُلوبِ العِبادِ، وَاصطَلَحَتِ السِّباعُ وَالبَهائِمُ، حَتّى تَمشِيَ المَرأَةُ بَينَ العِراقِ إلَى الشّامِ لا تَضَعُ قَدَمَيها إلّا عَلَى النَّباتِ، وعَلى رَأسِها زينَتُها</span> <ref><span dir="rtl">في تحف العقول «زنبيلها» بدل «زينتها».</span></ref><span dir="rtl">، لا يَهيجُها سَبُعٌ ولا تَخافُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص626 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص115، بحار الأنوار: ج10 ص104 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">48.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: زمانى كه قائم ما ظهور كند، آسمان، بارانش را مى بارانَد، و زمين، گياهش را مى روياند، و كينه ها از دل هاى بندگان مى رود، و ددها و دام ها آشتى مى كنند [و چنان سرسبزى و امنيّت برقرار مى شود] تا جايى كه زن از عراق تا شام را پياده مى رود و جز بر گياه و علف، پا نمى گذارد و زيورهايش</span> <ref><span dir="rtl">در تحف العقول، به جاى «زيورهايش»، «زنبيلش» آمده است.</span></ref> <span dir="rtl">را بر سرش دارد، و هيچ درنده اى او را نمى لرزاند و نمى ترساند.</span>

<span id="الفصل-الثاني-أخطر-آفات-الأمن"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثاني: أخطر آفات الأمن</span> =

<span dir="rtl">فصل دوم: خطرناك ترين آسيب هاى امنيّت</span>

<span id="الفرقة"></span>
== <span dir="rtl">2 / 1: الفُرقَةُ</span> ==

<span dir="rtl">2 / 1: تفرقه</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْايَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 65.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: «او تواناست كه از بالاىِ سرتان يا از زير پايتان، عذابى بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه كند [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشانَد». بنگر كه چگونه آيات خود را گوناگون بيان مى كنيم، باشد كه آنان بفهمند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">49.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَكُم مِنَ المَثُلاتِ</span> <ref><span dir="rtl">المَثُلَة: العُقوبَة، والجمع المَثُلات (الصحاح: ج5 ص1816 «مثل»).</span></ref> <span dir="rtl">بِسوءِ الأَفعالِ وذَميمِ الأَعمالِ، فَتَذَكَّروا فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ أحوالَهُم، وَاحذَروا أن تَكونوا أمثالَهُم. فَإِذا تَفَكَّرتُم في تَفاوُتِ حالَيهِم، فَالزَموا كُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّةُ بِهِ شَأنَهُم، وزاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم، ومُدَّتِ العافِيَةُ بِهِ عَلَيهِم، وَانقادَتِ النِّعمَةُ لَهُ مَعَهُم، ووَصَلَتِ الكَرامَةُ عَلَيهِ حَبلَهُم؛ مِنَ الاِجتِنابِ لِلفُرقَةِ، وَاللُّزومِ لِلاُلفَةِ، وَالتَّحاضِّ</span> <ref><span dir="rtl">الحَضُّ: الحَثُّ على الشيء (النهاية: ج1 ص400 «حضض»).</span></ref> <span dir="rtl">عَلَيها وَالتَّواصي بِها، وَاجتَنِبوا كُلَّ أمرٍ كَسَرَ فِقرَتَهُم، وأوهَنَ مُنَّتَهُم؛ مِن تَضاغُنِ القُلوبِ، وتَشاحُنِ</span> <ref><span dir="rtl">الشَّحناءُ: الحِقد، العدواة (لسان العرب: ج13 ص234 «شحن»).</span></ref> <span dir="rtl">الصُّدورِ، وتَدابُرِ النُّفوسِ، وتَخاذُلِ الأَيدي.</span>

<span dir="rtl">وتَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم، كَيفَ كانوا في حالِ التَّمحيصِ وَالبَلاءِ، ألَم يَكونوا أثقَلَ الخَلائِقِ أعباءً، وأجَهَدَ العِبادِ بَلاءً، وأضيَقَ أهلِ الدُّنيا حالاً؟! اِتَّخَذَتهُمُ الفَراعِنَةُ عَبيدا، فَساموهُم سوءَ العَذابِ، وجَرَّعوهُمُ المُرارَ، فَلَم تَبرَحِ الحالُ بِهِم في ذُلِّ الهَلَكَةِ وقَهرِ الغَلَبَةِ، لا يَجِدون حيلَةً فِي امتناعٍ، ولا سَبيلاً إلى دِفاعٍ.</span>

<span dir="rtl">حَتّى إذا رَأى اللّهُ سُبحانَهُ جِدَّ الصَّبرِ مِنهُم عَلَى الأَذى في مَحَبَّتِهِ، وَالاِحتِمالَ لِلمَكروهِ مِن خَوفِهِ، جَعَلَ لَهُم مِن مَضايِقِ البَلاءِ فَرَجا، فَأَبدَلَهُمُ العِزَّ مَكانَ الذُّلِّ، وَالأَمنَ مَكانَ الخَوفِ، فَصاروا مُلوكا حُكّاما، وأئِمَّةً أعلاما، وقَد بَلَغَتِ الكَرامَةُ مِنَ اللّهِ لَهُم ما لَم تَذهَبِ الآمالُ إلَيهِ بِهِم.</span>

<span dir="rtl">فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ مُجتَمِعَةً، وَالأَهواءُ مُؤتَلِفَةً، وَالقُلوبُ مُعتَدِلَةً، وَالأَيدي مُتَرادِفَةً، وَالسُّيوفُ مُتناصِرَةً، وَالبَصائِرُ نافِذَةً، وَالعَزائِمُ واحِدَةً. ألَم يَكونوا أربابا في أقطارِ الأَرَضينَ، ومُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ؟! فَانظُروا إلى ما صاروا إلَيهِ في آخِرِ اُمورِهِم، حينَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ، وتَشَتَّتَتِ الاُلفَةُ، وَاختَلَفَتِ الكَلِمَةُ وَالأَفئِدَةُ، وتَشَعَّبوا مُختَلِفينَ، وتَفَرَّقوا مُتَحارِبينَ، قَد خَلَعَ اللّهُ عَنهُم لِباسَ كَرامَتِهِ، وسَلَبَهُم غَضارَةَ نِعمَتِهِ، وبَقِيَ قَصَصُ أخبارِهِم فيكُم عِبَرا لِلمُعتَبِرينَ.</span>

<span dir="rtl">فَاعتَبِروا بِحالِ وَلَدِ إسماعيلَ وبَني إسحاقَ وبَني إسرائيلَ عليهم السلام، فَما أشَدَّ اعتِدالَ الأَحوالِ، وأقرَبَ اشتِباهَ الأَمثالِ! تَأَمَّلوا أمرَهُم في حالِ تَشَتُّتِهِم وتَفَرُّقِهِم، لَيالِيَ كانَتِ الأَكاسِرَةُ وَالقَياصِرَةُ أربابا لَهُم، يَحتازونَهُم</span> <ref><span dir="rtl">تَحوَّزَ: أي تنحّى (النهاية: ج1 ص460 «حوز»).</span></ref> <span dir="rtl">عَن ريفِ الآفاقِ، وبَحرِ العِراقِ، وخُضرَةِ الدُّنيا، إلى مَنابِتِ الشّيحِ</span> <ref><span dir="rtl">الشِّيحُ: نبت بالبادية معروف (مجمع البحرين: ج2 ص997 «شيح»).</span></ref><span dir="rtl">، ومَهافِي الرّيحِ، ونَكَدِ المَعاشِ، فَتَرَكوهُم عالَةً مَساكينَ، إخوانَ دَبَرٍ ووَبَرٍ، أذَلَّ الاُمَمِ دارا، وأجَدَبَهُم قَرارا، لا يَأوونَ إلى جَناحِ دَعوَةٍ يَعتَصِمونَ بِها، ولا إلى ظِلِّ اُلفَةٍ يَعتَمِدونَ عَلى عِزِّها. فَالأَحوالُ مُضطَرِبَةٌ، وَالأَيدي مُختَلِفَةٌ، وَالكَثرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ؛ في بَلاءِ أزلٍ، وأطباقِ جَهلٍ، مِن بَناتٍ مَوؤودَةٍ، وأصنامٍ مَعبودَةٍ، وأرحامٍ مَقطوعَةٍ، وغاراتٍ مَشنونَةٍ.</span>

<span dir="rtl">فَانظُروا إلى مَواقِعِ نِعَمِ اللّهِ عَلَيهِم حينَ بَعَثَ إلَيهِم رَسولاً، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُم، وجَمَعَ عَلى دَعوَتِهِ اُلفَتَهُم، كَيفَ نَشَرَتِ النِّعمَةُ عَلَيهِم جَناحَ كَرامَتِها، وأسالَت لَهُم جَداوِلَ نَعيمِها، وَالتَفَّتِ المِلَّةُ بِهِم في عَوائِدِ بَرَكَتِها، فَأَصبَحوا في نِعمَتِها غَرِقينَ، وفي خُضرَةِ عَيشِها فَكِهينَ. قَد تَرَبَّعَتِ الاُمورُ بِهِم في ظِلِّ سُلطانٍ قاهِرٍ، وآوَتهُمُ الحالُ إلى كَنَفِ عِزٍّ غالِبٍ، وتَعَطَّفَتِ الاُمورُ عَلَيهِم في ذُرى مُلكٍ ثابِتٍ، فَهُم حُكّامٌ عَلَى العالَمينَ، ومُلوكٌ في أطرافِ الأَرَضينَ، يَملِكونَ الاُمورَ عَلى مَن كانَ يَملِكُها عَلَيهِم، ويُمضونَ الأَحكامَ فيمَن كانَ يُمضيها فيهِم! لا تُغمَزُ لَهُم قَناةٌ، ولا تُقرَعُ لَهُم صَفاةٌ</span> <ref><span dir="rtl">لا تُقرَع لهم صفاة: أي لا يَنالُهم أحد بسوء (النهاية: ج3 ص41 «صفا»).</span></ref><span dir="rtl">!</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 192، بحار الأنوار: ج14 ص472 ح37.</span></ref>

<span dir="rtl">49.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بترسيد از كيفرهايى كه بر اثر رفتارهاى زشت و كردارهاى نكوهيده، بر سرِ امّت هاى پيش از شما آمد و در نيك و بد، سرنوشتِ آنان را به ياد آوريد، و از اين كه همانند ايشان باشيد، پرهيز كنيد، و چون در احوال نيك و بدِ آنان انديشه كرديد، پس همان كارهايى را در پيش گيريد كه سببِ اقتدار آنان شد و دشمنان را از ايشان دور ساخت و آسايش بر آنان سايه افكند و نعمت ها، خود را در اختيار آنان نهادند و به بركت آن كرامت، رشته اتّحاد ميانشان استوار گرديد؛ كارهايى چون: دورى از پراكندگى، و در پيش گرفتن هم بستگى و ترغيب و سفارش كردن يكديگر به اين كار. و [در مقابل، ] از كارهايى كه كمرِ آنان را شكست و قدرتشان را سست كرد، دورى كنيد؛ كارهايى چون: كنيه ورزى دل ها، و دشمنىِ سينه ها و پشت كردن جان ها به يكديگر و دست شستن از يارىِ هم.</span>

<span dir="rtl">در سرگذشت خداباورانِ پيش از خويش، بينديشيد كه در گاهِ بلا [و آزمايش]، چون بودند. آيا گران بارترين مردمان نبودند و بيش از همه بندگان، در رنج و فشار به سر نمى بردند، و بيش از همه جهانيان، در تنگنا نمى زيستند؟! فرعون ها آنان را به بندگى گرفتند و بدترين شكنجه ها را به آنان چشانيدند و انواعِ شرنگ ها را جرعهْ جرعه در كامشان ريختند، و پيوسته، خوار و مقهور بودند، و نه چاره اى براى سر برتافتن مى يافتند، و نه راهى براى دفاع از خود.</span>

<span dir="rtl">تا آن گاه كه چون خداوند سبحان ديد در راه دوستى او بر آزارها بس شكيبايند و از بيم او ناملايمات را تحمّل مى كنند، از آن تنگناهاى بلا [و رنج]، گشايشى بر ايشان پديدار ساخت و خوارىِ آنان را به عزّت، و ترسشان را به امنيّت بدل ساخت، و پادشاهانىِ فرمان فرما و پيشوايانى برجسته شدند و به چنان كرامتى از جانب الهى دست يافتند كه حتّى آرزوى آن را هم در سر نپرورانيده بودند.</span>

<span dir="rtl">پس بنگريد كه چون بودند آن گاه كه جمعيت ها يك پارچه بودند، و خواسته ها [و باورها]، يكى بود، و دست ها، كمك هم بودند، و شمشيرها، ياور يكديگر بودند، و بينش ها ژرف، و اراده ها يكسان بودند. آيا مِهتران سراسر زمين نبودند و بر جهانيان، شهريارى نمى كردند؟! نيز به فرجامِ كار آنها بنگريد آن گاه كه در ميانشان، جدايى افتاد و رشته هم بستگى گسست، و سخن ها و دل ها ناساز شد، و به دسته هاى گوناگون، تقسيم شدند و گروه گروه، به جان يكديگر افتادند. در اين هنگام، خداوند، جامه گراميداشت خود را از تن آنان بركَنْد و نعمت هاى فراوانش را از ايشان گرفت، و داستان سرگذشت آنان در ميان شما مانْد تا درسِ عبرتى باشد براى عبرت آموزان.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، از سرگذشت فرزندان اسماعيل و پسران اسحاق و پسران اسرائيل عليهم السلام پند گيريد، كه سرگذشت ها سخت همسان اند و داستان ها [ى گذشتگان]، همانندىِ بس نزديكى دارند! در كار آنان، آن گاه كه پراكنده و از هم جدا بودند، بينديشيد، در شب هايى [و روزگاران تاريكى] كه كسراها و قيصرها ارباب آنها بودند و آنان را از كشتزارها و درياى عراق (دجله و فرات) و اراضى سرسبز و خرّم، به جاهايى راندند كه رويشگاهِ دِرَمنِه و خيزشگاه تندبادها بودند و زندگى در آنها سخت بود. آنان را [در اين اماكن] نيازمند و مستمند، رها كردند و يار و همراه زخم و كُرك [شتر] شدند. در بدترين سراها و بى آب و علف ترين سرزمين ها به سر مى بردند. زير بار مِهترى گِرد نمى آمدند، و نه در سايه [اُلفت و] هم بستگى اى بودند كه بر قدرت آن تكيه كنند. اوضاع، آشفته بود، و دست ها پراكنده، و تفرقه بيداد مى كرد و در رنج شديد و جهلِ مطلق مى زيستند. دختران را زنده به گور مى كردند و بت مى پرستيدند و رشته هاى خويشاوندى را مى بُريدند و غارتگرى مى كردند.</span>

<span dir="rtl">سپس بنگريد به نعمت هايى كه خداوند، هنگام فرستادن پيامبرى به سوى آنان، ارزانى شان داشت: اطاعت آنان را از آيين خود، بر عهده شان گذاشت و بر گِرد دعوت خود، همدل و هم داستانشان نمود، و نعمت، بالِ كرامتش را بر سرِ آنان گسترانيد و جويبار نعمت هايش را بر ايشان، روان ساخت، و اين آيين (اسلام) با فوايد و حاصل هاى بركت خود، آنان را فرو گرفت و در نعمت آن، غرق شدند، و در خرّمى زندگى اش، شاد زيستند. بر اريكه فرمان روايى، بِلامنازع نشستند و در سايه قدرتى چيره، آرميدند و در پناه عزّت و بزرگوارى پيروزى قرار گرفتند و بر جهانيان، فرمان روا شدند و بر كران تا كران زمين، شهريار گشتند و زمامدار امورِ كسانى شدند كه روزگارى، زمامِ امور آنان را در دست داشتند، و بر كسانى قوانينى را اجرا كردند كه زمانى، آنها بر ايشان اجرا مى كردند. ديگر، نه كسى را جرئت آن بود كه نيزه اى در برابرشان به مُشت فِشارد، و نه سنگى به سويشان بيفكند.</span>

<span id="الظلم"></span>
== <span dir="rtl">2 / 2: الظُّلمُ</span> ==

<span dir="rtl">2 / 2: ستم</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 82.</span></ref>

<span dir="rtl">«آنان كه ايمان آوردند و ايمانشان را به ستم نيالودند، ايشان راست امنيّت، و هم ايشان اند ره يافتگان».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">50.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ البَغيَ وَالزّورَ يوتِغانِ</span> <ref><span dir="rtl">يوتِغُ: يُهلِكُ (النهاية: ج5 ص149 «وتغ»).</span></ref> <span dir="rtl">المَرءَ في دينِهِ ودُنياهُ، ويُبدِيانِ خَلَلَهُ عِندَ مَن يَعيبُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 48، وقعة صفّين: ص493 وفيه «يغنيه» بدل «يعيبه»، بحار الأنوار: ج33 ص308 ح558.</span></ref>

<span dir="rtl">50.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: تعدّى و دروغ، دين و دنياى آدمى را تباه مى كنند و عيب او را براى عيبجويانش، نمايان مى سازند.</span>

<span dir="rtl">51.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اِحذَرِ العَسفَ</span> <ref><span dir="rtl">العَسْفُ: الجَورُ (النهاية: ج3 ص236 «عسف»).</span></ref> <span dir="rtl">وَالحَيفَ</span> <ref><span dir="rtl">الحَيفُ: الجَورُ والظُلم (النهاية: ج1 ص469 «حيف»).</span></ref><span dir="rtl">؛ فَإِنَّ العَسفَ يَعودُ بِالجَلاءِ، وَالحَيفَ يَدعو إلَى السَّيفِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 476، خصائص الأئمّة: ص125، روضة الواعظين: ص511، بحار الأنوار: ج33 ص488 ح693.</span></ref>

<span dir="rtl">51.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از زورگويى و بيدادگرى بپرهيز؛ زيرا زورگويى، به آوارگى [مردم] مى انجامد و بيدادگرى، كار را به شمشير [و قيام مردم] مى كشانَد.</span>

<span id="الكفران"></span>
== <span dir="rtl">2 / 3: الكُفرانُ</span> ==

<span dir="rtl">2 / 3: ناسپاسى</span>

<span dir="rtl">الكتاب</span>

<span dir="rtl">قرآن</span>

<span dir="rtl">«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 112.</span></ref>

<span dir="rtl">«و خدا، آبادى اى را نمونه آورد كه امن و آرام بود و روزى اش از هر جا فراوان مى رسيد. پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى كارى كه كردند، طعم گرسنگى و ترس (ناامنى) را به آن چشانيد».</span>

<span dir="rtl">«لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِى مَسْكَنِهِمْ ءَايَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَ شِمَالٍ كُلُواْ مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُواْ لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ * فَأَعْرَضُواْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَىْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَىْ ءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ * ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُواْ وَ هَلْ نُجَازِى إِلَّا الْكَفُورَ * وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِى بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُواْ فِيهَا لَيَالِىَ وَ أَيَّامًا ءَامِنِينَ * فَقَالُواْ رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَ مَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ».</span> <ref><span dir="rtl">سبأ: 15 ـ 19.</span></ref>

<span dir="rtl">«قطعا براى [مردم] سبأ در محلّ سكونتشان نشانه [ى رحمتى] بود؛ دو باغستان از راست و چپ. [به آنان گفتيم: ] از روزىِ پروردگارتان بخوريد و او را شكر كنيد. شهرى است خوش و خدايى آمرزنده. پس روى گردانيدند و بر آنان، سيل [سدّ] عَرِم را روانه كرديم و دو باغستان آنها را به دو باغ كه ميوه هايى تلخ و شوره گز و نوعى از كُنار تُنُك داشت، تبديل كرديم. اين [عقوبت] را به سزاى آن كه كفرانِ نعمت كردند، به آنان جزا داديم. و آيا جز ناسپاس را به مجازات مى رسانيم؟ و ميان آنان و ميان آبادى هايى كه در آنها بركت نهاده بوديم، شهرهايى متّصل به هم قرار داده بوديم، و در ميان آنها، مسافت را به اندازه مقرّر داشته بوديم. در اين راه ها، شب ها و روزها آسوده خاطر بگرديد، پس گفتند: «پروردگارا! ميان [منزل هاى] سفرهايمان فاصله بيانداز» و برخويشتن، ستم كردند. پس آنها را [براى آيندگان، موضوع] حكايت ها گردانيديم، و سختْ تار و مارِشان كرديم. قطعا در اين [ماجرا] براى هر شكيباىِ سپاس گزارى عبرت هاست».</span>

<span dir="rtl">«أَتُتْرَكُونَ فِى مَا هَاهُنَا ءَامِنِينَ * فِى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ * وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَلَا تُطِيعُواْ أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ وَ لَا يُصْلِحُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 146 ـ 152.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا شما را در آنچه داريد، آسوده رها مى كنند، در باغ ها و در كنار چشمه ساران و كشتزارها و خرمابُن هايى كه شكوفه هايشان لطيف است و هنرمندانه [براى خود] از كوه ها خانه هايى مى تراشيد؟ و از خدا، پروا كنيد و فرمان ببريد، و از فرمان افراطگران، پيروى مكنيد؛ آنان كه در زمين، فساد مى كنند و اصلاح نمى كنند».</span>

<span dir="rtl">الحديث</span>

<span dir="rtl">حديث</span>

<span dir="rtl">52.</span> <span dir="rtl">دعائم الإسلام</span>:<span dir="rtl">عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام أنَّهُ سُئِلَ عَنِ الصَّلاةِ عَلى كُدسِ</span> <ref><span dir="rtl">الكُدسُ: ما يجمع من الطعام في البيدر (المصباح المنير: ص527 «كدس»).</span></ref> <span dir="rtl">الحِنطَةِ؟ فَنَهى عَن ذلِكَ، فَقيلَ لَهُ: فَإِذَا افتُرِشَ فَكانَ كَالسَّطحِ؟ فَقالَ: لا يُصَلّى عَلى شَيءٍ مِنَ الطَّعامِ، فَإِنَّما هُوَ رِزقُ اللّهِ لِخَلقِهِ ونِعمَتُهُ عَلَيهِم، فَعَظِّموهُ ولا تَطَؤوهُ ولا تَستَهينوا بِهِ، فَإِنَّ قَوما فيمَن كانَ قَبلَكُم وَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِم في أرزاقِهِم، فَاتَّخَذوا مِنَ الخُبزِ النَّقِيِ مِثلَ الأَفهارِ</span> <ref><span dir="rtl">الفِهْر: الحَجَر (النهاية: ج3 ص481 «فهر»).</span></ref> <span dir="rtl">فَجَعَلوا يَستَنجونَ</span> <ref><span dir="rtl">استَنجَيت: غَسلتُ مَوضِع النَّجو [أي الغائط] أو مَسَحتُه بحَجَر أو مَدَر (المصباح المنير: ص595 «نجا»).</span></ref> <span dir="rtl">بِهِ، فَابتَلاهُمُ اللّهُ عز و جل بِالسِّنينَ وَالجوعِ، فَجَعَلوا يَتَتَبَّعونَ ما كانوا يَستَنجونَ بِهِ فَيَأكُلونَهُ، فَفيهِم نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج1 ص179، بحار الأنوار: ج84 ص98 ح16.</span></ref>

<span dir="rtl">52.</span> <span dir="rtl">دعائم الإسلام: از امام صادق عليه السلام در باره نماز خواندن بر بالاى خرمنِ گندم سؤال شد. امام عليه السلام از آن نهى فرمود. به ايشان گفته شد: اگر خرمن را پهن كردند و مانند پشت بامْ [مسطّح] شد، چه؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «روى گندم، به هيچ وجه نبايد نماز خواند؛ چون گندم، روزى و نعمت خدا براى خلق اوست. پس آن را گرامى بداريد و لگدمال نكنيد و به آن، بى حرمتى ننماييد؛ چه، پيش از شما مردمانى بودند كه خداوند روزىِ آنها را برايشان گشايش داد و آنها، از نان خالص، شبيه قلوه سنگ مى ساختند و با آن، استنجا مى كردند (موضع دفع خود را پاك مى كردند). لذا خداى عز و جل آنان را به قحطى و گرسنگى گرفتار كرد، به طورى كه دنبال نان هايى كه با آنها استنجا كرده بودند، مى گشتند و آنها را مى خوردند! اين آيه، در باره همين مردمان نازل شده است: «و خدا، آبادى اى را نمونه آورد كه امن و آرام بود و روزىِ آن، از هر جا فراوان مى رسيد. پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى كارى كه كردند، طعمِ گرسنگى و ترس (ناامنى) را به ايشان چشانيد»».</span>

<span dir="rtl">53.</span> <span dir="rtl">دعائم الإسلام: عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام أنَّهُ قالَ: كانَ أبي عليه السلام إذا رَأى شَيئا مِنَ الطَّعامِ في مَنزِلِهِ قَد رُمِيَ بِهِ، نَقَصَ مِن قوتِ أهلِهِ مِثلَهُ.</span>

<span dir="rtl">وكانَ يَقولُ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ»، قالَ: هُم أهلُ القَريَةِ، كانَ اللّهُ عز و جل قَد أوسَعَ عَلَيهِم في مَعايِشِهِم فَاستَخشَنُوا الاِستِنجاءَ بِالحِجارَةِ، وَاستَعمَلوا مِن الخُبزِ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «من خبزة»، والتصويب من بعض نسخ المصدر المنقولة في الهامش وكما في بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">مِثلَ الأَفهارِ، وكانوا يَستَنجونَ بِها. فَبَعَثَ اللّهُ عَلَيهِم دَوابَّ أصغَرَ مِنَ الجَرادِ، فَلَم تَدَع لَهُم شَيئا مِمّا خَلَقَهُ اللّهُ مِن شَجَرٍ ولا نَباتٍ إلّا أكَلَتهُ، فَبَلَغَ بِهِمُ الجَهدُ إلى أن رَجَعوا إلَى الَّذي كانوا يَستَنجونَ بِهِ مِنَ الخُبزِ، فَيَأكُلونَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج2 ص114 ح379، بحار الأنوار: ج66 ص431 ح16.</span></ref>

<span dir="rtl">53.</span> <span dir="rtl">دعائم الإسلام: از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «پدرم عليه السلام هرگاه تكّه نانى را در منزلش مى ديد كه دور انداخته شده است، به همان اندازه، از توشه خانواده اش كم مى كرد».</span>

<span dir="rtl">و در باره اين سخن خداوند عز و جل: «و خدا، آبادى اى را نمونه آورد كه امن و آرام بود و روزى اش از هر جا فراوان مى رسيد. پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى كارى كه كردند، طعمِ گرسنگى و ناامنى را به ايشان چشانيد»، مى فرمود: «خداوند عز و جل به زندگى مردم اين آبادى، چندان گشايش داد كه استنجا كردن با سنگ را زِبْر و خشن يافتند و از نان، شبيه قلوه سنگ ساختند و با آنها، استنجا مى كردند. لذا خداوند، حشراتى كوچك تر از ملخ به سراغشان فرستاد و آن حشرات، هر درخت و گياهى را كه خداوند آفريده بود، تماما خوردند و كار به حدّى بر مردم سخت شد كه به سراغ همان نان هايى كه با آنها استنجا كرده بودند، مى رفتند و آنها را مى خوردند».</span>

<span dir="rtl">54.</span> <span dir="rtl">الكافي عن سدير: سَأَلَ رَجُلٌ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «فَقَالُواْ رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ...» الآيَةَ، فَقالَ: هؤُلاءِ قَومٌ كانَت لَهُم قُرىً مُتَّصِلَةٌ، يَنظُرُ بَعضُهُم إلى بَعضٍ، وأنهارٌ جارِيَةٌ وأموالٌ ظاهِرَةٌ، فَكَفَروا نِعَمَ اللّهِ عز و جل وغَيَّروا ما بِأَنفُسِهِم مِن عافِيَةِ اللّهِ، فَغَيَّرَ اللّهُ ما بِهِم مِن نِعمَةٍ، و «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ»</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 11.</span></ref><span dir="rtl">، فَأَرسَلَ اللّهُ عَلَيهِم سَيلَ العَرِمِ</span> <ref><span dir="rtl">سَيل العَرم: قيل: أراد سَيل الأمر العَرِم، وقيل: العَرِم: المسنّاةُ، وقيل: الجُرذُ الذكر ونسب إليه السيل من حيث إنّه نقب المسنّاة (مفردات ألفاظ القرآن: ص562 «عرم»).</span></ref><span dir="rtl">، فَغَرَّقَ قُراهُم، وخَرَّبَ دِيارَهُم، وأذهَبَ أموالَهُم، وأبدَلَهُم مَكانَ جَنّاتِهِم جَنَّتَينِ ذَواتى اُكُلٍ خَمطٍ</span> <ref><span dir="rtl">الخَمْطُ: شجر لا شوك له، وهو الأراك (مفردات ألفاظ القرآن: ص299 «خمط»).</span></ref> <span dir="rtl">وأثلٍ وشَيءٍ مِن سِدرٍ قَليلٍ، ثُمَّ قالَ: «ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُواْ وَ هَلْ نُجَازِى إِلَّا الْكَفُورَ».</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص274 ح23 وج 8 ص395 ح596، قصص الأنبياء للراوندي: ص99 ح92 نحوه، بحار الأنوار: ج14 ص144 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">54.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از سَدير ـ: مردى از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل: «و گفتند: خدايا! ميان سفرهايمان فاصله بينداز، و بر خويشتن، ستم كردند...»، پرسيد. فرمود: «اينان، مردمانى بودند كه آبادى هاى به هم پيوسته داشتند، چنان كه يكديگر را [از آبادى هاى خود] مى ديدند. رودهاى روان و املاكِ فراوان داشتند؛ امّا نعمت هاى خداوند عز و جل را ناسپاسى كردند و آسايش خدا را كه از آن برخوردار بودند، دگرگون ساختند. خدا هم نعمتى را كه به آنها داده بود، دگرگون ساخت. «خداوند، [نعمت] هيچ قومى را دگرگون نمى سازد، مگر آن گاه كه خودشان، آنچه را دارند [از نعمت]، دگرگون سازند». پس خداوند، سيل ويرانگرى را بر آنان فرستاد كه آبادى هايشان را زيرِ آب فرو بُرد و خانه هايشان را ويران نمود و اموال و املاكشان را بُرد و به جاى باغ هايشان، دو باغ با ميوه هاى تلخ و شوره گز و نوعى از كُنار تُنُك به آنان داد. سپس فرمود: «اين را به سزاى آن كه كفران نعمت كردند، به آنانْ جزا داديم، و آيا جز ناسپاس را به مجازات مى رسانيم؟»».</span>

<span dir="rtl">55.</span> <span dir="rtl">جمال الاُسبوع ـ في دُعاءِ يَومِ الخَميسِ ـ: اللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ لا إلهَ إلّا أنتَ، قُلتَ في كِتابِكَ: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ»، فَبِكَ آمَنتُ وصَدَّقتُ، فَلا تَجعَل هذا مَثَلي في نِعمَتِكَ ياسَيِّدي، ولا تَجعَلني مُغتَرّا بِالطُّمَأنينَةِ إلى رَغَدِ العَيشِ، آمِنا مِن مَكرِكَ، لِأَنَّكَ قُلتَ في كِتابِكَ: «فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 99.</span></ref><span dir="rtl">، وأنَا أبرَأُ إلَيكَ مِنَ الحَولِ وَالقُّوَّةِ، مُعتَرِفٌ بِإِحسانِكَ، مُستَجيرٌ بِكَرَمِكَ، مِن أن تُذيقَني لِباسَ الجوعِ وَالخَوفِ بَعدَ الأَمنِ وَالنِّعمَةِ، وصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">جمال الاُسبوع: ص83، بحار الأنوار: ج90 ص318.</span></ref>

<span dir="rtl">55.</span> <span dir="rtl">جمال الاُسبوع ـ در دعاى روز پنج شنبه ـ: بار خدايا! تو را ستايش كه معبودى جز تو نيست. تو در كتابت فرمودى: «و خدا، آبادى اى را نمونه آورد كه امن و آرام بود و روزى اش از هر سو فراوان مى رسيد. پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى كارى كه كردند، طعمِ گرسنگى و ترس را به آنها چشانيد». امّا من به تو ايمان دارم و تصديقت مى كنم. پس ـ اى سَروَرم ـ اين را نمونه من در نعمتت قرار مده، و چنان مكن كه به وفور نعمتم آسوده خاطر شوم و خود را از مكر تو ايمن بپندارم؛ كه تو در كتابت فرموده اى: «جز مردم زيانكار، كسى خود را از مكرِ خدا ايمن نمى داند». و من از نيرو و توان [خويش] به سوى تو بيزارى مى جويم، به نيكى كردن هاى تو معترفم و به كَرَم تو پناه مى آورم از اين كه پس از [برخوردارى ام از] امنيّت و نعمت، طعمِ گرسنگى و ترس را به من بچشانى! و بر محمّد و خاندانش درود فرست.</span>

<span id="الفصل-الثالث-سياسات-الإمام-علي-عليه-السلام-الأمنية"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثالث: سياسات الإمام عليّ عليه السلام الأمنية</span> =

<span dir="rtl">فصل سوم: سياست هاى امنيتى امام على عليه السلام</span>

<span id="الاستخبار"></span>
== <span dir="rtl">3 / 1: الاِستِخْبار</span> ==

<span dir="rtl">3 / 1: كسب اطّلاعات</span>

<span dir="rtl">56.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في كِتابِهِ إلى عُمّالِهِ ـ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ. مِن عَبدِ اللّهِ عَلِيٍّ أميرِ المُؤمِنينَ إلى مَن قَرَأَ كِتابي هذا مِنَ العُمّالِ: أمّا بَعدُ، فَإِنَّ رِجالاً لَنا عِندَهُم بَيعَةٌ خَرَجوا هُرّابا فَنَظُنُّهُم وَجَّهوا نَحوَ بِلادِ البَصرَةِ، فَاسأَل عَنهُم أهلَ بِلادِكَ، واجعَل عَلَيهِمُ العُيونَ في كُلِّ ناحِيَةٍ مِن أرضِكَ، ثُمَّ اكتُب إلَيَّ بِما يَنتَهي إلَيكَ عَنهُم، وَالسَّلامُ.</span> <ref><span dir="rtl">الغارات: ج1 ص337، بحار الأنوار: ج33 ص407 ح628؛ تاريخ الطبري: ج5 ص116 نحوه، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج3 ص130.</span></ref>

<span dir="rtl">56.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در نامه اش به كارگزارانش ـ: به نام خداوند بخشنده مهربان. از بنده خدا على، پيشواى مؤمنان، به هر آن كس از كارگزاران كه نامه ام را بخواند. پس از حمد و سپاس الهى، مردانى با ما بيعت داشتند و [اينك] گريخته اند. پس گمان مى بريم كه به سوى شهرهاى ناحيه بصره رفته اند. از مردمان شهرهايت در باره آنان پرس وجو كن و مأموران مخفى (خبرچين ها) را از هر سوى سر زمين خود، بر آنان بگمار. آن گاه، آنچه را كه بدان رسيدى، برايم بنويس. والسلام!</span>

<span dir="rtl">57.</span> <span dir="rtl">وقعة صفّين: إنَّ عَلِيّا أظهَرَ أنَّهُ مُصَبِّحٌ غَدا مُعاوِيَةَ ومُناجِزُه، فَبَلَغَ ذلِكَ مُعاوِيَةَ، وفَزِعَ أهلُ الشّامِ لِذلِكَ وَانكَسَروا لِقَولِهِ. وكانَ مُعاوِيَةُ بنُ الضَّحّاكِ بنِ سُفيانَ صاحِبُ رايَةِ بَني سُلَيمٍ مَعَ مُعاوِيَةَ، وكانَ مُبغِضا لِمُعاوِيَةَ وأهلِ الشّامِ، ولَهُ هَوىً مَعَ أهلِ العِراقِ وعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام، وكانَ يَكتُبُ بِالأَخبارِ إلى عَبدِ اللّهِ بنِ الطُّفَيلِ العامِرِيِّ ويَبعَثُ بِها إلى عَلِيٍّ عليه السلام.</span> <ref><span dir="rtl">وقعة صفّين: ص468، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج15 ص120.</span></ref>

<span dir="rtl">57.</span> <span dir="rtl">وقعة صفّين: على عليه السلام چنين وانمود كرد كه فردا، صبحگاهان، به سوى معاويه خواهد رفت و با او پيكار خواهد نمود. اين خبر به معاويه رسيد و شاميان، از اين مطلب به وحشت افتادند و از اين سخن، شكسته شدند. معاوية بن ضحّاك بن سفيان، پرچمدار قبيله بنى سليم، با معاويه بود و معاويه و شاميان را دشمن مى داشت و به مردمان عراق و على بن ابى طالب عليه السلام، تمايل داشت و خبرها را براى عبد اللّه بن طفيل عامرى مى نوشت و او آن را براى على عليه السلام مى فرستاد.</span>

<span dir="rtl">58.</span> <span dir="rtl">وقعة صفّين: بَعَثَ عَلِيٌّ خَيلاً لِيَحبِسوا عَن مُعاوِيَةَ مادَّةً، فَبَعَثَ مُعاوِيَةُ الضَّحاكَ بنَ قَيسٍ الفِهريَّ في خَيلٍ إلى تِلكَ الخَيلِ فَأَزالوها، وجاءَت عُيونُ عَليٍّ فَأَخبَرَتهُ بِما قَد كانَ، فَقالَ عَلِيٌّ لِأَصحابِهِ: فَما تَرونَ فيما هاهنا؟ فَقالَ بَعضُهُم: نَرى كَذا. وقالَ بَعضُهُم: نَرى كَذا. فَلَمّا رَأَى ذلِكَ الاِختِلافَ أمَرَهُم بِالغُدُوِّ إلَى القَومِ، فَغاداهُم إلَى القِتالِ قِتالِ صِفّينَ، فَانهَزَمَ أهلُ الشّامِ.</span> <ref><span dir="rtl">وقعة صفّين: ص360، بحار الأنوار: ج32 ص500 ح430؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج8 ص39.</span></ref>

<span dir="rtl">58.</span> <span dir="rtl">وقعة صفين: على عليه السلام، گروهى را فرستاد تا از رسيدن نيروى پشتيبانى به معاويه جلوگيرى كنند. معاويه هم ضحّاك بن قيس فِهرى را با جمعيتى به سوى آنان گسيل داشت و آنان را پراكنده ساختند.</span>

<span dir="rtl">مأموران مخفى على عليه السلام آمدند و آنچه را رخ داده بود، گزارش دادند. پس على عليه السلام به يارانش فرمود: «اينك چه بايد بكنيم؟».</span>

<span dir="rtl">گروهى گفتند: اين كار، و گروهى گفتند: آن كار. وقتى اختلاف نظر آنان را ديد، فرمان داد تا صبحگاهان به سوى معاويه هجوم بَرَند و آنان را بامدادان، به نبرد (نبرد صفّين) سوق داد و شاميان، شكست خوردند.</span>

<span dir="rtl">59.</span> <span dir="rtl">أنساب الأشراف: قَدِمَ عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام عَينٌ لَهُ بِالشّامِ فَأَخبَرَهُ بِخَبَرِ بُسرٍ. يُقالُ: إنَّهُ قَيسُ بنُ زُرارَةَ بنِ عَمرِو بنِ حطيانٍ الهَمدانِيُّ، وكانَ قَيسٌ هذا عَينا لَهُ بِالشّامِ يَكتُبُ إلَيهِ بِالأَخبارِ.</span> <ref><span dir="rtl">أنساب الأشراف: ج3 ص212.</span></ref>

<span dir="rtl">59.</span> <span dir="rtl">أنساب الأشراف: ديده بان على بن ابى طالب عليه السلام در شام، نزد او آمد و گزارش بُسر را به وى داد. گفته شده كه اين شخص، قيس بن زرارة بن عمرو بن حطيان همدانى بود. قيس، مأمور مخفى على عليه السلام در شام بود و اخبار را برايش مى نوشت.</span>

<span dir="rtl">60.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن كِتابِهِ إلى عَبدِ اللّهِ بنِ بُدَيلٍ ـ: وإيّاكَ ومُواقَعَةَ أحَدٍ مِن خَيلِ العَدُوِّ حَتّى أتَقَدَّمَ عَلَيكَ، وأذكِ العُيونَ نَحوَهُم، وَليَكُن مَعَ عُيونِكَ مِنَ السِّلاحِ ما يُباشِرونَ بِهِ القِتالَ، وَلتَكُن عُيونُكَ الشُّجعانَ مِن جُندِكَ، فَإِنَّ الجَبانَ لا يَأتيكَ بِصِحَّةِ الأَمرِ، وَانتَهِ إلى أمري ومَن قِبَلَكَ بِإِذنِ اللّهِ وَالسَّلامُ.</span> <ref><span dir="rtl">المعيار والموازنة: ص131.</span></ref>

<span dir="rtl">60.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ از نامه اش به عبد اللّه بن بُدَيل ـ: و بپرهيز از برخورد با لشكر دشمن، تا به سوى تو آيم! و مأموران مخفى را به سويشان گسيل دار و بايد همراه آنان، سلاحى باشد كه بتوانند با آن پيكار كنند. مأموران مخفى، بايد دليرانِ سپاه باشند؛ چرا كه ترسوها گزارش درست برايت نياورند. خودت و هركه با توست، با اذن خدا به دستورهايم پايبند باشيد. والسلام!</span>

<span dir="rtl">61.</span> <span dir="rtl">الفتوح ـ في ذِكرِ حَربِ صِفّينَ ـ: قَد كانَ مَعَ مُعاوِيَةَ رَجُلٌ مِن حِميَرٍ يُقالُ لَهُ الحُصَينُ بنُ مالِكٍ وكانَ يُكاتِبُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام ويَدُلُّهُ عَلى عَوراتِ مُعاوِيَةَ.</span> <ref><span dir="rtl">الفتوح: ج3 ص78.</span></ref>

<span dir="rtl">61.</span> <span dir="rtl">الفتوح ـ در گزارش جنگ صفين ـ: مردى از قبيله حِميَر، به نام حُصَين بن مالك، با معاويه بود كه با على بن ابى طالب عليه السلام مكاتبه داشت و او را بر اسرار معاويه، آگاه مى ساخت.</span>

<span id="استصلاح-الأعداء"></span>
== <span dir="rtl">3 / 2: اِستِصلاحُ الأَعداءِ</span> ==

<span dir="rtl">3 / 2: اصلاح دشمنان</span>

<span dir="rtl">62.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ استَصلَحَ عَدُوَّهُ زادَ في عَدَدِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص256 ح8230، عيون الحكم والمواعظ: ص445 ح7838.</span></ref>

<span dir="rtl">62.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه دشمنش را به صلح بكشانَد، بر جمعيت (لشكر) خود، افزوده است.</span>

<span dir="rtl">63.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَنِ استَصلَحَ الأَضدادَ بَلَغَ المُرادَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص215 ح8043، عيون الحكم والمواعظ: ص431 ح7417.</span></ref>

<span dir="rtl">63.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه مخالفان را به صلح بكشاند، به مقصود خواهيد رسيد.</span>

<span dir="rtl">64.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كَمالُ الحَزمِ استِصلاحُ الأَضدادِ، ومُداجاةُ الأَعداءِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص628 ح7232، عيون الحكم والمواعظ: ص397 ح6741.</span></ref>

<span dir="rtl">64.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: كمال دورانديشى، به آشتى واداشتنِ مخالفان و مدارا با دشمنان است.</span>

<span dir="rtl">65.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: الاِستِصلاحُ لِلأَعداءِ بِحُسنِ المَقالِ وجَميلِ الأَفعالِ، أهوَنُ مِن مُلاقاتِهِم ومُغالَبَتِهِم بِمَضيضِ</span> <ref><span dir="rtl">المَضَض: وجع المصيبة، ومضِضتُ منه: ألمت، ومضّني الجُرح: آلَمَني وأوجعني (لسان العرب: ج7 ص233 «مضض»).</span></ref> <span dir="rtl">القِتالِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص482 ح1926، عيون الحكم والمواعظ: ص57 ح1472.</span></ref>

<span dir="rtl">65.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: به آشتى واداشتن دشمنان با سخن نيك و رفتار زيبا، آسان تر است از رو در رو شدن و پيكار با آنان با درد و رنجِ نبرد.</span>

<span dir="rtl">66.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: الإِحسانُ إلَى المُسيءِ يَستَصلِحُ العَدُوَّ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج1 ص392 ح1517، عيون الحكم والمواعظ: ص48 ح1223 وفيه «يصلح» بدل «يستصلح».</span></ref>

<span dir="rtl">66.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نيكى كردن به بدكاران، دشمن را به صلح مى كشانَد.</span>

<span dir="rtl">67.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كانَتِ الحُكَماءُ فيما مَضى مِنَ الدَّهرِ تَقولُ: يَنبَغي أن يَكونَ الاِختِلافُ إلَى</span>

<span dir="rtl">الأَبوابِ لِعَشرَةِ أوجُهٍ:</span>

<span dir="rtl">أوَّلُها: بَيتُ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ لِقَضاءِ نُسُكِهِ وَالقِيامِ بِحَقِّهِ وأداءِ فَرضِهِ...</span>

<span dir="rtl">التّاسِعُ: أبوابُ الأَعداءِ الَّتي تَسكُنُ بِالمُداراةِ غَوائِلُهُم، ويُدفَعُ بِالحِيَلِ وَالرِّفقِ وَاللُّطفِ وَالزِّيارَةِ عَداوَتُهُم.…</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص426 ح3 عن الأصبغ بن نباتة، بحار الأنوار: ج76 ص61 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">67.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: حكيمان، در روزگاران گذشته مى گفتند: شايسته است كه رفت و آمد بر درِ خانه ديگران، براى [يكى از اين] ده انگيزه باشد: اوّلين آن، بر در خانه خدا براى انجام دادن مناسك و اهتمام به حقّ الهى و اداى واجبات او؛ ... نُهمى، بر در خانه دشمنان، كه با مدارا، غائله آنان فروكش كند و با نرمى و لطف و ديد و بازديد، دشمنى آنان برطرف شود.</span>

<span dir="rtl">68.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَنعُ أذاكَ يُصلِحُ لَكَ قُلوبَ عِداكَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص129 ح9784، عيون الحكم والمواعظ: ص489 ح9057.</span></ref>

<span dir="rtl">68.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خوددارى از آزار [ديگران]، دل هاى دشمنان را به صلح مى كشانَد.</span>

<span dir="rtl">69.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: صافِح عَدُوَّكَ وإن كَرِهَ، فإِنّه مِمّا أمَرَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِهِ عِبادَهُ يَقولُ: «ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ * وَ مَا يُلَقَّاهَآ إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُواْ وَ مَا يُلَقَّاهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ»</span> <ref><span dir="rtl">فصّلت: 34 و 35.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص633 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج71 ص421 ح58.</span></ref>

<span dir="rtl">69.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: با دشمنت مصافحه كن (دستِ دوستى بده)، گرچه ناخوش دارد؛ چرا كه آن، از چيزهايى است كه خداوند عز و جل بندگانش را بدان فرمان داده است، [آن جا كه] مى فرمايد: «بدى را به آنچه بهتر است، دفع كن. آن گاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است، گويى دوستى يك دل مى گردد؛ و اين [خصلت] را جز كسانى كه شكيبا بوده اند، نمى يابند، و آن را جز صاحب بهره اى بزرگ، نخواهد يافت».</span>

<span dir="rtl">70.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: إذا صافاكَ عَدُوُّكَ رِياءً مِنهُ فَتَلَقَّ ذلِكَ بِأَوكَدِ مَوَدَّةٍ، فَإِنَّهُ إن ألِفَ ذلِكَ وَاعتادَهُ خَلُصَت لَكَ مَوَدَّتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص321 ح680.</span></ref>

<span dir="rtl">70.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: اگر دشمنت تظاهر به دوستى و يك رنگى با تو كرد، آن را با دوستىِ گرم بپذير؛ چرا كه اگر اين را ادامه دهد و بدان خو گيرد، دوستى اش خالص مى گردد.</span>

<span id="المسالمة-مع-الوعي"></span>
== <span dir="rtl">3 / 3: المُسالَمَةُ مَعَ الوَعي</span> ==

<span dir="rtl">3 / 3: سازش به همراه زيركى</span>

<span dir="rtl">71.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: وَجَدتُ المُسالَمَةَ ما لَم يَكُن وَهنٌ فِي الإِسلامِ أنجَعَ مِنَ القِتالِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص244 ح10138، عيون الحكم والمواعظ: ص506 ح9288 وزاد فيه «خيرا» بعد «المسالمة».</span></ref>

<span dir="rtl">71.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: سازش را تا زمانى كه در آن ضعفى براى اسلام نباشد، سودمندتر از نبرد يافتم.</span>

<span dir="rtl">72.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مِن أفضَلِ النُّصحِ الإِشارَةُ بِالصُّلحِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص33 ح9379، عيون الحكم والمواعظ: ص470 ح8579 وفيه «أحسن» بدل «أفضل».</span></ref>

<span dir="rtl">72.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از برترين خيرخواهى ها، راه نمايى به صلح و سازش است.</span>

<span dir="rtl">73.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَرِ ـ: ولا تَدفَعَنَّ صُلحا دَعاكَ إلَيهِ عَدُوُّكَ وللّهِِ فيهِ رِضَىً، فَإِنَّ فِي الصُّلحِ دَعَةً لِجُنودِكَ، وراحَةً مِن هُمومِكَ، وأمنا لِبِلادِكَ. ولكِنِ الحَذَرَ كُلَّ الحَذَرِ مِن عَدُوِّكَ بَعدَ صُلحِهِ، فَإِنَّ العَدُوَّ رُبَّما قارَبَ لِيَتَغَفَّلَ، فَخُذ بِالحَزمِ، واتَّهِم في ذلِكَ حُسنَ الظَّنِّ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 53، خصائص الأئمّة: ص123، تحف العقول: ص145، دعائم الإسلام: ج1 ص367 كلاهما نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">73.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در سفارش نامه اش به مالك اشتر ـ: هرگز صلحى را كه دشمنت تو را بدان فرا مى خوانَد وخشنودى خداوند در آن است، كنار مَزن؛ چرا كه در صلح، آسايش سپاهيان تو و آسودگى ات از غصّه ها و امنيت شهرهاى [سرزمين] توست.</span>

<span dir="rtl">ليكن زنهار، زنهار از دشمن خود، پس از آشتى؛ كه بسا دشمن، نزديك شود تا غفلتى يابد! پس دورانديش باش و خوش گمانى را در اين امور، متّهم ساز.</span>

<span id="شدة-الحذر-من-العدو"></span>
== <span dir="rtl">3 / 4: شِدَّةُ الحَذَرِ مِنَ العَدُوِّ</span> ==

<span dir="rtl">3 / 4: هوشيارىِ كامل در برابر دشمن</span>

<span dir="rtl">74.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مَن نامَ لَم يُنَم عَنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 62، الغارات: ج1 ص321 عن جندب.</span></ref>

<span dir="rtl">74.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه به خواب رود، [دشمنِ او] به خواب نرود.</span>

<span dir="rtl">75.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كُن مِن عَدُوِّكَ عَلى أشَدِّ الحَذَرِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص293 ح10301، عيون الحكم والمواعظ: ص523 ح9522.</span></ref>

<span dir="rtl">75.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از دشمنت، به سختى برحذر باش.</span>

<span dir="rtl">76.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَأمَن عَدُوّا وإن شَكَرَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص268 ح10197، عيون الحكم والمواعظ: ص518 ح9402.</span></ref>

<span dir="rtl">76.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از هيچ دشمنى ايمن مباش، گرچه سپاس گويد.</span>

<span dir="rtl">77.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: شَرُّ الأَعداءِ أبعَدُهُم غَورا وأخفاهُم مَكيدَةً.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص188 ح5781، عيون الحكم والمواعظ: ص295 ح5291.</span></ref>

<span dir="rtl">77.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بدترينِ دشمنان، آن است كه ژرف نگرتر و پنهانكارى اش نسبت به نيرنگ، زيادتر باشد.</span>

<span dir="rtl">78.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: كُن لِلعَدُوِّ المُكاتِمِ أشَدُّ حَذَرا مِنكَ لِلعَدُوِّ المُبارِزِ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص311 ح575.</span></ref>

<span dir="rtl">78.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: از دشمن پنهانكارْ بيشتر برحذر باش تا دشمنِ به ميدان آمده.</span>

<span dir="rtl">79.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أوهَنُ الأَعداءِ كَيدا مَن أظهَرَ عَداوَتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غررالحكم: ج2 ص450 ح3258، عيون الحكم والمواعظ: ص122 ح2793؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص343 ح947 وفيه «أهون» بدل «أوهن» وراجع: أعلام الدين: ص313 وبحار الأنوار: ج78 ص377 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">79.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: سست ترينِ دشمنان از جهت حيله و نيرنگ، آن است كه دشمنى اش را آشكار سازد.</span>

<span dir="rtl">80.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن أظهَرَ عَداوَتَهُ قَلَّ كَيدُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص196 ح7956، عيون الحكم والمواعظ: ص430 ح7354.</span></ref>

<span dir="rtl">80.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه دشمنى اش را آشكار كند، حيله اش اندك باشد.</span>

<span dir="rtl">81.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَغتَرَّنَّ بِمُجامَلَةِ العَدُوِّ، فَإِنَّهُ كَالماءِ وإن اُطيلَ إسخانُهُ بِالنّارِ لا يَمتَنِعُ مِن إطفائِها.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص292 ح10298، عيون الحكم والمواعظ: ص519 ح9418.</span>

<span dir="rtl">قال الإمام الباقر عليه السلام: لمّا نزل أمير المؤمنين عليه السلام النهروان سأل عن جميل بن بصيهري كاتب [أ] نوشيروان فقيل: إنّه بعدُ حيّ يرزق، فأمر بإحضاره، فلمّا حضر وجد حواسّه كلّها سالمة إلّا البصر، وذهنه صافيا، وقريحته تامّة.</span>

<span dir="rtl">فسأله: كيف ينبغي للإنسان يا جميل أن يكون؟</span>

<span dir="rtl">قال: يجب أن يكون قليل الصديق كثير العدوّ. قال: أبدعت يا جميل! فقد أجمع النّاس على أنّ كثرة الأصدقاء أولى.</span>

<span dir="rtl">فقال: ليس الأمر على ما ظنّوا، فإنّ الأصدقاء إذا كلّفوا السعي في حاجة الإنسان لم ينهضوا بها كما يجب وينبغي، والمثل فيه «من كثرة الملّاحين غرقت السفينة».</span>

<span dir="rtl">فقال أمير المؤمنين عليه السلام: قد امتحنت هذا فوجدته صوابا، فما منفعة كثرة الأعداء؟</span>

<span dir="rtl">فقال: إنّ الأعداء إذا كثروا يكون الإنسان أبدا متحرّزا متحفّظا أن ينطق بما يؤخذ عليه أو تبدر منه زلّة يؤخذ عليها، فيكون أبدا على هذه الحالة سليما من الخطايا والزلل. فاستحسن ذلك أمير المؤمنين عليه السلام (الدعوات: ص297 ح65، بحار الأنوار: ج34 ص345).</span></ref>

<span dir="rtl">81.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هرگز فريب ظاهرسازى دشمن را مخور؛ چرا كه دشمن، چون آب است كه گرچه گرم كردن آن با آتش به درازا كشد، ليك از خاموش كردن آن سرْ باز نزند.</span> <ref><span dir="rtl">امام باقر عليه السلام مى فرمايد: هنگامى كه امير مؤمنان عليه السلام بر منطقه نهروان فرود آمد، از جميل بن بصيهرى، منشى انوشيروان، پرس و جو كرد. گفته شد: هنوز زنده است و روزى مى خورد. فرمود تا او را احضار كنند. وقتى حضور يافت، [على عليه السلام]، حواس او را جز چشمانش سالم يافت، و ذهنش را پاك و ذوقش را كامل يافت</span>.

<span dir="rtl">پرسيد: «اى جميل! آدمى چگونه بايد باشد؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: بايد دوستانش كم و دشمنانش بسيار باشد</span>!

<span dir="rtl">فرمود: «نكته اى شگفت بر زبان راندى، اى جميل! چرا كه مردمان، اتّفاق دارند كه بسيارىِ دوستان، بهتر است».</span>

<span dir="rtl">گفت: چنان نيست كه آنان گمان مى كنند؛ چرا كه دوستان، هنگامى كه براى كارى وا داشته شوند، آن گونه كه بايسته و شايسته است، اقدام نمى كنند، چنان كه در مَثَل معروف هست: «كشتى، از فزونىِ ملوانان غرق شد».</span>

<span dir="rtl">امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «اين مطلب را آزموده ام و درست است؛ امّا دشمنِ بسيار، چه سودى دارد؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: دشمنان، هرگاه بسيار شوند، آدمى هميشه پرهيز كند و مراقب باشد كه سخنى كه بدان گرفتار آيد، بر زبان نرانَد، يا به لغزشى مبادرت نورزد كه بر آن، توبيخ گردد. پس همواره با اين حالت از خطاها و لغزش ها در امان باشد</span>.

<span dir="rtl">امير مؤمنان عليه السلام، اين مطلب را نيكو شمرد (الدعوات: ص297 ح65، بحار الأنوار: ج34 ص345).</span></ref>

<span id="التحذير-من-استصغار-الخصم"></span>
== <span dir="rtl">3 / 5: التَّحذيرُ مِنِ استِصغارِ الخَصمِ</span> ==

<span dir="rtl">3 / 5: كوچك نشمردن دشمن</span>

<span dir="rtl">82.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لا تَستَصغِرَنَّ عَدُوّا وإن ضَعُفَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص273 ح10216، عيون الحكم والمواعظ: ص518 ح9412.</span></ref>

<span dir="rtl">82.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هيچ دشمنى را كوچك مشمار، گرچه ناتوان باشد.</span>

<span dir="rtl">83.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: اِحذَرِ استِصغارَ الخَصمِ فَإِنَّهُ يَمنَعُ مِن التَّحَفُّظِ، ورُبَّ صَغيرٍ غَلَبَ كَبيرا.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص282 ح231.</span></ref>

<span dir="rtl">83.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: بپرهيز از كوچك شمردن دشمن؛ چرا كه از مراقبتْ باز مى دارد، و چه بسيار كوچك هايى كه بر بزرگ ها پيروز گشتند!</span>

<span dir="rtl">84.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ أيضاـ: لا تَستَصغِرَنَّ أمرَ عَدُوِّكَ إذا حارَبتَهُ، فَإِنَّكَ إن ظَفِرتَ بِهِ لَم تُحمَد وإن ظَفِرَ بِكَ لَم تُعذَر، والضَّعيفُ المُحتَرِسُ مِنَ العَدُوِّ القَوِيِّ أقرَبُ إلَى السَّلامَةِ مِنَ القَوِيِّ المُغتَرِّ بِالضَّعيفِ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص309 ح543.</span></ref>

<span dir="rtl">84.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: كارِ دشمن را به هنگامى كه با او نبرد مى كنى، كوچك مشمار؛ چرا كه اگر پيروز شدى، ستايش نشوى، و اگر او بر تو پيروز گشت، معذور نيستى. ناتوانى كه مراقب دشمن توانمند است، به سلامتْ نزديك تر است از توانمندى كه بر ناتوان، غرّه مى شود.</span>

<span id="التحذير-من-استنصاح-الأعداء-إلا-تجربة"></span>
== <span dir="rtl">3 / 6: التَّحذيرُ مِنِ استِنصاحِ الأَعداءِ إلّا تَجرِبَةً</span> ==

<span dir="rtl">3 / 6: خيرخواهى نخواستن از دشمن، جز براى آزمودن</span>

<span dir="rtl">85.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: قَد جَهِلَ مَنِ استَنصَحَ أعداءَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص473 ح6663، عيون الحكم والمواعظ: ص367 ح6177.</span></ref>

<span dir="rtl">85.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نادان است آن كه از دشمنانش خيرخواهى طلبد.</span>

<span dir="rtl">86.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تُشاوِر عَدُوَّكَ وَاستُرهُ خَبَرَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص269 ح10198، عيون الحكم والمواعظ: ص521 ح9461.</span></ref>

<span dir="rtl">86.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: با دشمنت رايزنى مكن و اخبارت را از او بپوشان.</span>

<span dir="rtl">87.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اِستَشِر أعداءَكَ تَعرِف مِن رَأيِهِم مِقدارَ عَداوَتِهِم ومَواضِعَ مَقاصِدِهِم.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص233 ح2462، عيون الحكم والمواعظ: ص81 ح1951.</span></ref>

<span dir="rtl">87.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: با دشمنانت رايزنى كن تا از نظرشان، اندازه دشمنىِ آنها و اهدافشان را بشناسى.</span>

<span dir="rtl">88.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: اِستَشِر عَدُوَّكَ تَجرِبَةً لِتَعلَمَ مِقدارَ عَداوَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص317 ح634.</span></ref>

<span dir="rtl">88.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: براى آزمودن، با دشمنت رايزنى كن تا اندازه دشمنى اش را بدانى.</span>

<span dir="rtl">89.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَنِ استَعانَ بِعَدُوِّهِ عَلى حاجَتِهِ ازدادَ بُعدا مِنها.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص414 ح8984، عيون الحكم والمواعظ: ص433 ح7471.</span></ref>

<span dir="rtl">89.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه از دشمنش بر [رفع] نيازمندى اش كمك جويد، از خواسته خود، دورتر شود.</span>

<span id="انتهاز-الفرصة-في-مواجهة-الأعداء"></span>
== <span dir="rtl">3 / 7: اِنتِهازُ الفُرصَةِ في مُواجَهَةِ الأَعداءِ</span> ==

<span dir="rtl">3 / 7: موقعيت شناسى در برخورد با دشمنان</span>

<span dir="rtl">90.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: اِستَعمِل مَعَ عَدُوِّكَ مُراقَبَةَ الإِمكانِ وانتِهازَ الفُرصَةِ، تَظفَر.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص192 ح2347، عيون الحكم والمواعظ: ص83 ح2018.</span></ref>

<span dir="rtl">90.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: با دشمنت انتظار توانايى و زمان شناسى را به كارگير، تا پيروز گردى.</span>

<span dir="rtl">91.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تُوقِع بِالعَدُوِّ قَبلَ القُدرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص282 ح10258، عيون الحكم والمواعظ: ص522 ح9490.</span></ref>

<span dir="rtl">91.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: پيش از توانمندى، بر دشمن يورش مَبَر.</span>

<span dir="rtl">92.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تُظهِرِ العَداوَةَ لِمَن لا سُلطانَ لَكَ عَلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز الفوائد: ج2 ص183، بحار الأنوار: ج78 ص93 ح104.</span></ref>

<span dir="rtl">92.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: با كسى كه بر او قدرت ندارى، دشمنى را آشكار مساز.</span>

<span dir="rtl">93.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَعَرَّض لِعَدُوِّكَ وهُوَ مُقبِلٌ؛ فَإِنَّ إقبالَهُ يُعينُهُ عَلَيكَ، ولا تَعَرَّض لَهُ وهُوَ مُدبِرٌ؛ فَإِنَّ إدبارَهُ يَكفيكَ أمرَه.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص295 ح10306، عيون الحكم والمواعظ: ص523 ح9524.</span></ref>

<span dir="rtl">93.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: به هنگام روى كردنِ دشمن، متعرّض او مشو؛ چرا كه روى كردنش او را بر تو يارى مى دهد، و به هنگام روى گرداندنِ دشمن، متعرّض او مشو؛ چرا كه روى گرداندنش تو را از كار او كفايت مى كند.</span>

<span dir="rtl">94.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أنكَأُ الأَشياءِ لِعَدُوِّكَ ألّا تُعلِمَهُ أنَّكَ اتَّخَذتَهُ عَدُوّا.</span> <ref><span dir="rtl">نثر الدرّ: ج1 ص293.</span></ref>

<span dir="rtl">94.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نابود كننده ترينِ چيزها براى دشمنت آن است كه به وى اعلام نكنى كه او را دشمن گرفته اى.</span>

<span dir="rtl">95.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: أقتَلُ الأَشياءِ لِعَدُوِّكَ ألّا تُعَرِّفَهُ أنَّكَ اتَّخَذتَهُ عَدُوّا.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص283 ح244.</span></ref>

<span dir="rtl">95.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: كُشنده ترين چيز براى دشمنت آن است كه به وى نفهمانى كه او را دشمن گرفته اى.</span>

<span id="عدم-العقوبة-على-الظنة-والتهمة"></span>
== <span dir="rtl">3 / 8: عَدَمُ العُقوبَةِ عَلَى الظِّنَّةِ والتُّهَمَةِ</span> ==

<span dir="rtl">3 / 8: مجازات نكردن بر پايه گمان و اتّهام</span>

<span dir="rtl">96.</span> <span dir="rtl">الجمل: دَخَلَ [ابنُ عَبّاسٍ] عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَابتَدَأَهُ عليه السلام وقالَ: يَابنَ عَبّاسٍ، أعِندَكَ خَبَرٌ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: قَد رَأَيتُ طَلحَةَ وَالزُّبَيرَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ: إنَّهُمَا استَأذَناني فِي العُمرَةِ، فَأَذِنتُ لَهُما بَعدَ أنِ استَوثَقتُ مِنهُما بِالأَيمانِ ألّا يَغدِرا ولا يَنكُثا ولا يُحدِثا فَسادا. وَاللّهِ يَابنَ عَبّاسٍ ما قَصَدا إلَا الفِتنَةَ، فَكَأَنّي بِهِما وقَد صارا إلى مَكَّةَ لِيَستَعينا عَلى حَربي، فَإِنَّ يَعلَى بنَ مُنيَةَ الخائِنَ الفاجِرَ قَد حَمَلَ أموالَ العِراقِ وفارِسَ لِيُنفِقَ ذلِكَ، وسَيُفسِدُ هذانِ الرَّجُلانِ عَلَيَّ أمري، ويَسفِكانِ دِماءَ شيعَتي وأنصاري.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ: إذا كانَ عِندَكَ الأَمرُ كَذلِكَ فَلِمَ أذِنتَ لَهُما؟ وهَلّا حَبَستَهُما وأوثَقتَهُما بِالحَديدِ، وكَفَيتَ المُسلِمينَ شَرَّهُما؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ عليه السلام: يَابنَ عَبّاسٍ، أ تَأمُرُني أن أبدَأَ بِالظُّلمِ وبِالسَّيِّئَةِ قَبلَ الحَسَنَةِ، واُعاقِبَ عَلَى الظِّنَّةِ والتُّهَمَةِ وآخُذَ بِالفِعلِ قَبلَ كَونِهِ؟ كَلّا! وَاللّهِ لا عَدَلتُ عَمّا أخَذَ اللّهُ عَلَيَّ مِنَ الحُكمِ بِالعَدلِ، ولَا القَولِ بِالفَصلِ. يَابنَ عَبّاسٍ، إنَّنيأذِنتُ لَهُما وأعرِفُ ما يَكونُ مِنهُما، لكِنَّنِي استَظهَرتُ بِاللّهِ عَلَيهِما، وَاللّهِ لَأَقتُلَنَّهُما ولَيَخيبَنَّ ظَنُّهُما، ولا يَلقَيانِ مِنَ الأَمرِ مُناهُما، فَإِنَّ اللّهَ يَأخُذُهُما بِظُلمِهِما لي، ونَكثِهِما بَيعَتي، وبَغيِهِما عَلَيَّ.</span> <ref><span dir="rtl">الجمل: ص166.</span></ref>

<span dir="rtl">96.</span> <span dir="rtl">الجمل: ابن عباس بر امير مؤمنان وارد شد و على عليه السلام آغاز [به سخن] كرد و فرمود: «اى ابن عباس! آيا نزد تو خبرى است؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: طلحه و زبير را ديدم.</span>

<span dir="rtl">به وى فرمود: «آن دو از من براى عمره اجازه خواستند و من هم، پس از آن كه با سوگندهايى از آنان پيمان گرفتم كه حيله نكنند و بيعت نشكنند و فسادى ايجاد نكنند، اجازه دادم.</span>

<span dir="rtl">اى ابن عباس! به خدا سوگند، آنان جز فتنه، قصدى ندارند. گويا مى بينم كه به مكّه رفته اند تا براى نبرد با من مدد جويند؛ چرا كه يعلى بن منيه خيانت پيشه تبهكار، ثروت هاى عراق و فارس را با خود بُرده تا در اين راه هزينه كند، و به زودى اين دو مرد، كارم را تباه مى كنند و خون پيروان و يارانم را مى ريزند».</span>

<span dir="rtl">عبد اللّه بن عباس گفت: اگر چنين نظرى دارى، چرا به آنان اجازه دادى و چرا آنان را زندان نكردى و با آهن به بند نكشيدى تا مسلمانان را از شرّشان آسوده دارى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اى ابن عباس! آيا مرا وا مى دارى كه ستمْ آغاز كنم و بدى را پيش از نيكى به كار گيرم و آنان را بر پايه گمان و اتهام، كيفر دهم و پيش از انجام دادن كار، مؤاخذه كنم؟ هرگز! به خدا سوگند، از آنچه خداوند از من پيمان گرفته از داورى بر پايه عدل و سخن حق عدول نمى كنم.</span>

<span dir="rtl">اى ابن عباس! من بدانها اجازه دادم و آنچه را از آنان سر مى زنَد، مى دانم؛ ليك در برابر آنان، از خداوند كمك خواستم و به خدا سوگند، آنان را خواهم كشت و اميدشان را نااميد خواهم ساخت، و آن دو به خواسته شان نخواهند رسيد؛ چرا كه خداوند، آنان را بر ستمشان بر من و بيعت شكنى با من و تعدّى بر من، مجازات خواهد كرد.</span>

<span dir="rtl">97.</span> <span dir="rtl">تاريخ الطبري عن جُندَب: لَمّا بَلَغَ عَلِيّا مُصابُ بَني ناجِيَةَ وقَتلُ صاحِبِهِم، قالَ: هَوَت اُمُّهُ! ما كانَ أنقَصَ عَقلَهُ، وأَجرَأَهُ عَلى رَبِّهِ! فإِنَّ جائِيا جاءَني مَرّةً فَقالَ لي: في أصحابِكَ رِجالٌ قَد خَشيتُ أن يُفارِقوكَ، فَما تَرى فيهِم؟</span>

<span dir="rtl">فَقُلتُ لَهُ: إنّي لا آخُذُ عَلَى التُّهَمَةِ، ولا اُعاقِبُ عَلَى الظَّنِّ، ولا اُقاتِلُ إلّا مَن خالَفَني وناصَبَني وأظهَرَ لِيَ العَداوَةَ، ولَستُ مُقاتِلَهُ حَتّى أدعُوَهُ وأعذِرَ إلَيهِ، فَإِن تابَ ورَجَعَ إلَينا قَبِلنا مِنهُ، وهُوَ أخونا، وإن أبى إلَا الاِعتِزامَ عَلى حَربِنَا استَعَنّا عَلَيهِ اللّهَ، وناجَزناهُ، فَكَفَّ عَنّي ما شاءَ اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ جاءَنيمَرَّةً اُخرى فَقالَ لي: قَد خَشيتُ أن يُفسِدَ عَلَيكَ عَبدُ اللّهِ بنُ وَهبٍ الراسِبِيُّ وزَيدُ بنُ حُصَينٍ، إنّي سَمِعتُهُما يَذكُرانِكَ بِأَشياءَ لَو سَمِعتَها لَم تُفارِقهُما عَلَيها حَتّى تَقتُلَهُما أو تُوبِقَهُما، فَلا تُفارِقهُما مِن حَبسِكَ أبَدا.</span>

<span dir="rtl">فَقُلتُ: إنّي مُستَشيرُكَ فيهِما، فَماذا تَأمُرُني بِهِ؟ قالَ: فَإِنّي آمُرُكَ أن تَدعُوَ بِهِما، فَتَضرِبَ رِقابَهُما، فَعَلِمتُ أنَّهُ لا وَرِعٌ ولا عاقِلٌ، فَقُلتُ: وَاللّهِ ما أظُنُّكَ وَرِعا، ولا عاقِلاً نافِعا، وَاللّهِ لَقَد كانَ يَنبَغي لَكَ لَو أرَدتُ قَتلَهُم أن تَقولَ: اِتَّقِ اللّهَ، لِمَ تَستَحِلُّ قَتلَهُم ولَم يَقتُلوا أحَدا، ولَم يُنابِذوكَ، ولَم يَخرُجوا مِن طاعَتِكَ؟!</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ الطبري: ج5 ص131، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج3 ص148 عن حبيب؛ الغارات: ج1 ص371 وفيهما «توثقهما» بدل «توبقهما» وكلاهما نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">97.</span> <span dir="rtl">تاريخ الطبرى ـ به نقل از جُندَب ـ: وقتى گزارش سبُك سرى بنى ناجيه و كشته شدن بزرگشان به على عليه السلام رسيد، فرمود: «مادرش بميرد! چه قدر كم خِرَد و جسور بر خداوند بود! يك بار كسى نزد من آمد و به من گفت: در ميان يارانت مردانى هستند كه مى ترسم از تو كناره گيرند. در باره آنان چه نظرى دارى؟</span>

<span dir="rtl">به وى گفتم: من بر پايه اتّهام، مجازات نمى كنم و بر پايه گمان، كيفر نمى دهم، و جز با كسى كه با من مخالفت ورزيده و دشمنى كرده و عداوتش را آشكار ساخته است، نبرد نمى كنم، و تا او را دعوت نكنم و برايش عذر (دليل) نياورم، نبرد كننده با او نخواهم بود. پس اگر توبه كرد و به سوى ما بازگشت، از او مى پذيريم و او برادر ماست، و اگر سر باز زد و جز نبرد با ما نخواست، از خداوند بر او مدد جوييم و با او پيكار كنيم. پس آنچه را خدا خواهد از من دور سازد.</span>

<span dir="rtl">بار ديگر نزد من آمد و گفت: مى ترسم كه عبد اللّه بن وهب راسبى و زيد بن حصين، كار را بر تو تباه كنند. شنيدم كه نسبت به تو چيزهايى مى گويند كه اگر بشنوى، رهاشان نمى كنى، مگر آن كه آنها را بكشى يا كيفر دهى. پس هيچ گاه آنان را از زندان، رها مساز.</span>

<span dir="rtl">گفتم: در باره آنان با تو مشورت مى كنم. تو چه پيشنهاد مى كنى؟ گفت: من پيشنهاد مى كنم آنها را فرا خوانى و گردنشان را بزنى.</span>

<span dir="rtl">در اين هنگام، دانستم كه او نه پرهيزگار است و نه خردمند. گفتم: به خدا سوگند، گمان نبرم پارسا و خردمندى سودرسان باشى. به خدا سوگند، سزاوار بود كه اگر مى خواستم آنان را بكُشم، بگويى: از خدا پروا كن؛ چرا خونشان را حلال مى دانى با آن كه كسى را نكشته اند و با تو به جنگ برنخاسته اند و از طاعتت بيرون نرفته اند؟».</span>

<span dir="rtl">98.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ يَقولُ لِلنّاسِ بِالكوفَةِ: يا أهلَ الكوفَةِ، أ تَرَوُنّي لا أعلَمُ ما يُصلِحُكُم؟! بَلى، ولَكِنّي أكرَهُ أن اُصلِحَكُم بِفَسادِ نَفسي.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للمفيد: ص207 ح40 عن هشام، بحار الأنوار: ج41 ص110 ح18.</span></ref>

<span dir="rtl">98.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: امير مؤمنان على بن ابى طالب ـ كه درود خدا بر او باد ـ، در كوفه به مردم مى فرمود: «اى مردم كوفه! آيا گمان مى كنيد نمى دانم چگونه شما را به راه آورم؟ چرا؛ وليكن خوش ندارم كه شما را با بهاى تباه كردن خويش، به راه آورم».</span>

<span dir="rtl">99.</span> <span dir="rtl">الغارات ـ في خَبرِ مُفارَقَةِ الخِرّيتِ بنِ راشِدٍ (وهوَ مِنَ الخَوارِجِ) أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام ـ: قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ قَعينٍ: ... أتَيتُ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام... فَأَخبَرتُهُ بِما سَمِعتُ مِنَ الخِرّيتِ وما قُلتُ لِابنِ عَمِّهِ وما رَدَّ عَلَيَّ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ عليه السلام: دَعهُ، فإِن قَبِلَ الحَقَّ ورَجَعَ عَرَفنا ذلِكَ لَهُ وقَبِلناهُ مِنهُ؛ وإن أبى طَلَبناهُ.</span>

<span dir="rtl">فَقُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ فَلِمَ لا تَأخُذُهُ الآنَ فَتَستَوثِقَ مِنهُ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: إنّا لَو فَعَلنا هذا لِكُلِّ مَن نَتَّهِمُهُ مِنَ النّاسِ مَلَأنَا السُّجونَ مِنهُم، ولا أراني يَسَعُنِي الوُثوبُ عَلَى النّاسِ وَالحَبسُ لَهُم وعُقوبَتُهُم حَتّى يُظهِروا لَنَا الخِلافَ.</span> <ref><span dir="rtl">الغارات: ج1 ص333 و ص335، بحار الأنوار: ج33 ص407 ح628؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج3 ص129.</span></ref>

<span dir="rtl">99.</span> <span dir="rtl">الغارات ـ در گزارش كناره گيرى خِرّيت بن راشد (يكى از خوارج) از امير مؤمنان عليه السلام ـ: عبد اللّه بن قعين، مى گويد: ... نزد امير مؤمنان آمدم و آنچه در باره خرّيت شنيده بودم و آنچه به پسرعمويش گفته بودم و آنچه را وى پاسخ داده بود، به على عليه السلام گزارش دادم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «او را رها كن. اگر حق را پذيرفت و بازگشت، او را به آن مى شناسيم و از او مى پذيريم، و اگر سر باز زد، او را فرا مى خوانيم».</span>

<span dir="rtl">گفتم: اى امير مؤمنان! چرا الآن او را نمى گيرى تا از او وثيقه بستانى [و از جانب او اطمينان حاصل كنى]؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اگر با هر كسى كه او را متّهم مى كنيم، چنين رفتار كنيم، بايد زندان ها را از آنان پُر سازيم و معتقد نيستم كه حمله به مردم و زندان كردن و كيفر دادن آنها روا باشد، مگر آن كه مخالفت با ما را آشكار سازند [و دست به شمشير ببَرند]».</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام: ج4 ص43 (القسم السادس / الفصل التاسع: خروج الخِرّيت بن راشد).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام: ج6 ص509 (بخش ششم / فصل نهم: شورش خرّيت بن راشد).</span>

<span id="التحذير-من-التعذيب"></span>
== <span dir="rtl">3 / 9: التَّحذيرُ مِنَ التَّعذيبِ</span> ==

<span dir="rtl">3 / 9: نهى از شكنجه</span>

<span dir="rtl">100.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مَن ضَرَبَ رَجُلاً سَوطا ظُلما، ضَرَبَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى بِسَوطٍ مِن نارٍ.</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج2 ص541 ح1927، مستدرك الوسائل: ج9 ص148 ح10515.</span></ref>

<span dir="rtl">100.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه به شخصى از روى ستم تازيانه زند، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ او را به تازيانه آتشين خواهد زد.</span>

<span dir="rtl">101.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أبغَضُ الخَلقِ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مَن جَرَّدَ ظَهرَ مُسلِمٍ بِغَيرِ حَقٍّ، ومَن ضَرَبَ في غَيرِ حَقٍّ مَن لَم يَضرِبهُ أو قَتَلَ مَن لَم يَقتُلهُ.</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج2 ص444 ح1551، تهذيب الأحكام: ج10 ص148 ح588 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وليس فيه «ومن ضرب في غير...».</span></ref>

<span dir="rtl">101.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: دشمن ترينِ بنده نزد خداوند عز و جل، كسى است كه پشتِ مسلمانى را به ناحقْ برهنه كند، و كسى را كه او را نزده است، به ناحق كتك زند، و كسى را كه قصد كشتن او را نداشته است، بكشد.</span>

<span dir="rtl">102.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ مِن كِتابِهِ إلى اُمَراءِ الخَراجِ ـ: لَو لَم يَكُن فيما نُهِيَ عَنُه مِنَ الظُّلمِ وَالعُدوانِ عِقابٌ يُخافُ، كانَ في ثَوابِهِ ما لا عُذرَ لِأحَدٍ بِتَركِ طَلِبَتِهِ، فَارحَموا تُرحَموا، ولا تُعذِّبوا خَلقَ اللّهِ ولاتُكَلِّفوهُم فَوقَ طاقَتِهِم.</span> <ref><span dir="rtl">وقعة صفّين: ص108، نهج البلاغة: الكتاب 51 نحوه؛ المعيار والموازنة: ص122.</span></ref>

<span dir="rtl">102.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ از نـامه اش بـه مأموران خـراج (ماليات) ـ: اگر خداوند براى ستم و بيداد كه از آن نهى فرمود، كيفرى كه از آن ترسند، نمى نهاد، پاداشى كه در پرهيز از ستم است، عذرى براى رها كردن [خواسته او] نمى گذارْد. پس رحم كنيد تا به شما رحم شود. بندگان خدا را شكنجه نكنيد و بيش از توانشان بر آنان تكليف مكنيد.</span>

<span dir="rtl">103.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أيُّهَا النَّاسُ! إنّي دَعَوتُكُم إلَى الحَقِّ فَتَوَلَّيتُم عَنّي، وضَرَبتُكُم بِالدِّرَّةِ فَأَعيَيتُموني. أما إنَّهُ سَيَليكُم بَعدي وُلاةٌ لا يَرضَونَ مِنكُم بِهذا حَتّى يُعَذِّبوكُم بِالسِّياطِ وبِالحَديدِ، فَأَمّا أنا فلا اُعَذِّبُكُم بِهِما؛ إنّهُ مَن عَذَّبَ النّاسَ في الدُّنيا عَذَّبَهُ اللّهُ فِي الآخِرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الغارات: ج2 ص458 عن زيد بن عليّ بن أبي طالب، الإرشاد: ج1 ص322 وليس فيه «فأمّا أنا فلا اُعذّبكم بهما»؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج2 ص306 عن زيد بن عليّ.</span></ref>

<span dir="rtl">103.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اى مردم! شما را به حق فرا خواندم، از من رو گردانديد، و با تازيانه شما را زدم، خسته ام كرديد. بدانيد كه پس از من زمامدارانى بر شما حكم رانند كه از شما بدين كار، خشنود نشوند، مگر آن كه با تازيانه و آهن، شما را شكنجه كنند؛ و امّا من، شما را با تازيانه و آهن شكنجه نمى كنم؛ چرا كه هركس مردم را در دنيا شكنجه كند، خداوند، او را در آخرت، شكنجه خواهد كرد.</span>

<span dir="rtl">104.</span> <span dir="rtl">مسند زيد عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليهم السلام ـ أنَّهُ قالَ لِعُمَرَ فِي امرَأَةٍ حامِلٍ اِعتَرَفَت بِالفُجورِ فَأَمَرَ بِها أن تُرجَمَ ـ: فَلَعَلَّكَ انتَهَرتَها أو أخَفتَها؟ قالَ: قَد كانَ ذلِكَ، فَقالَ: أ وَما سَمِعتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: لا حَدَّ عَلى مُعتَرِفٍ بَعدَ بَلاءٍ، إنَّهُ مَن قَيَّدتَ أو حَبَستَ أو تَهَدَّدتَ فلا إقرارَ لَهُ. قالَ: فَخَلّى عُمَرُ سَبيلَها، ثُمَّ قالَ: عَجَزَتِ النِّساءُ أن تَلِدَ مِثلَ عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ، لَولا عَليٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند زيد: ص335، كشف اليقين: ص73 ح55، كشف الغمّة: ج1 ص113؛ ذخائر العقبى: ص146 وليس فيه «ثمّ قال...»، المناقب للخوارزمي: ص81 ح65.</span></ref>

<span dir="rtl">104.</span> <span dir="rtl">مسند زيد ـ به نقل از زيد بن على، از پدرش، از جدّش در باره امام على عليه السلام ـ: به درستى كه او (على عليه السلام) به عمر در باره زنِ حامله اى كه اعتراف به زنا كرده بود و عمر دستور داده بود سنگسار شود، فرمود: «شايد بر سرش فرياد كشيده اى يا او را ترسانده اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: چنين بود.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا از پيامبر خدا نشنيدى كه مى فرمود: بر اعتراف كننده، پس از شكنجه حدّى نيست. به درستى كه آن كه را دربند كشى يا زندان كنى، يا تهديد كنى، اقرارش ارزش ندارد؟».</span>

<span dir="rtl">گويد: عمر، زن را آزاد كرد. سپس گفت: زنان، ناتوان اند كه فرزندى مانند على بن ابى طالب بزايند. اگر على نبود، عمر هلاك مى شد.</span>

<span dir="rtl">105.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ في أوائِلِ خِلافَتِهِ ـ: إنَّ اللّهَ حَرَّمَ حَراما غَيرَ مَجهولٍ، وأحَلَّ حَلالاً غَيرَ مَدخولٍ، وفَضَّلَ حُرمَةَ المُسلِمِ عَلَى الحُرَمِ كُلِّها، وَشَدَّ بِالإِخلاصِ والتَّوحيدِ حُقوقَ المُسلِمينَ في مَعاقِدِها، «فَالمُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ ويَدِهِ» إلّا بِالحَقِّ، ولا يَحِلُّ أذَى المُسلِمِ إلّا بِما يَجِبُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 167، بحار الأنوار: ج32 ص40 ح26.</span></ref>

<span dir="rtl">105.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ از سخنرانى اش در آغاز خلافت ـ: خدا حرامى را حرام كرده كه ناشناخته نيست، و حلالى را حلال كرده كه از عيبْ خالى است، و حرمت مسلمان را بر ديگر حرمت ها برترى داده است، و حقوق مسلمانان را با اخلاص و يگانه پرستى پيوند داده است. پس مسلمان، كسى است كه مسلمانان، از دست و زبان او آزارى نبينند، جز آن كه براى حق باشد؛ و آزار مسلمانان روا نيست، مگر آن جا كه واجب شود.</span>

<span id="النهي-عن-السب"></span>
== <span dir="rtl">3 / 10: النَّهيُ عَنِ السَّبِّ</span> ==

<span dir="rtl">3 / 10: نهى از دشنام</span>

<span dir="rtl">106.</span> <span dir="rtl">وقعة صفّين عن عبد اللّه بن شريك: خَرَجَ حُجرُ بنُ عَدِيٍّ وعَمرُو بنُ الحَمِقِ يُظهِرانِ البَراءَةَ وَاللَّعنَ مِن أهلِ الشّامِ، فَأَرسَلَ إلَيهِما عَلِيٌّ عليه السلام: أن كُفّا عَمّا يَبلُغُني عَنكُما.</span>

<span dir="rtl">فَأَتَياهُ فَقالا: يا أميرَ المُؤمِنينَ، أ لَسنا مُحِقّينَ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: بَلى.</span>

<span dir="rtl">قالا: أ وَلَيسوا مُبطِلينَ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: بَلى.</span>

<span dir="rtl">قالا: فَلِمَ مَنَعتَنا مِن شَتمِهِم؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: كَرِهتُ لَكُم أن تَكونوا لَعّانينَ شَتّامينَ، تَشتِمونَ وتَتَبَرَّؤونَ، ولكِن لَو وَصَفتُم مَساوِئَ أعمالِهِم فَقُلتُم: مِن سيرَتِهِم كَذا وكَذا، ومِن عَمَلِهِم كَذا وكَذا، كانَ أصوَبَ فِي القَولِ، وأبلَغَ في العُذرِ. ولَو قُلتُم مَكانَ لَعنِكُم إيّاهُم وبَراءَتِكُم مِنهُمُ: اللّهُمَّ احقِن دِماءَنا ودِماءَهُم، وأصلِح ذاتَ بَينِنا وبَينِهِم، وَاهدِهِم مِن ضَلالَتِهِم، حَتّى يَعرِفَ الحَقَّ مِنهُم من جَهِلَهُ، ويَرعَوِيَ عَنِ الغَيِّ وَالعُدوانِ مَن لَهِجَ بِهِ، كانَ هذا أحَبَّ إلَيَّ وخَيرا لَكُم.</span>

<span dir="rtl">فَقالا: يا أميرَ المُؤمِنينَ، نَقبَلُ عِظَتَكَ، ونَتَأَدَّبُ بِأَدَبِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">وقعة صفّين: ص103، بحار الأنوار: ج32 ص399 ح369 ـ 373 وراجع: نهج البلاغة: الخطبة 206 والأخبار الطوال: ص165.</span></ref>

<span dir="rtl">106.</span> <span dir="rtl">وقعة صفّين ـ به نقل از عبد اللّه بن شريك ـ: حُجربن عَدى و عمرو بن حَمِق، بيرون شدند، در حالى كه برائت و لعن بر شاميان را آشكار مى كردند. على عليه السلام به آنان پيغام داد كه از آنچه به من خبر رسيده، خوددارى كنيد.</span>

<span dir="rtl">آن دو نزد على عليه السلام آمدند و گفتند: اى اميرمؤمنان! مگر ما برحق نيستيم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «چرا».</span>

<span dir="rtl">گفتند: مگر آنان بر باطل نيستند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «چرا».</span>

<span dir="rtl">گفتند: پس چرا ما را از دشنام دادن آنان، باز داشتى؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «دوست نداشتم شما جزو لعن كننده ها و دشنام دهنده ها باشيد كه دشنام بدهيد و برائت بجوييد؛ امّا اگر بدى هاى رفتارى آنان را بازگو مى كرديد و مى گفتيد: روش آنان چنين است و رفتارشان چنان است، به سخن حق، نزديك تر بود و در عذرآورى، رساتر؛ و اگر به جاى لعن آنان و برائت جُستن از آنها مى گفتيد: بار خدايا! خون ما و آنان را حفظ كن، ميان ما و آنان را اصلاح كن و آنان را از گم راهى برَهان، تا آن كه حق را نمى داند، بشناسد و آن كه به گم راهى و دشمنى آزمند است، از آن، باز ايستد، اين، نزد من دوست داشتنى تر بود و براى شما بهتر».</span>

<span dir="rtl">آن دو گفتند: اى امير مؤمنان! پندت را مى پذيريم و ادب (تربيتْ) از تو مى آموزيم.</span>

<span dir="rtl">107.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لا تَشِن</span> <ref><span dir="rtl">الشَّيْن: العَيْب (لسان العرب: ج13 ص244 «شين»).</span></ref> <span dir="rtl">عَدُوَّكَ وإن شانَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص339 ح10418، عيون الحكم والمواعظ: ص519 ح9426.</span></ref>

<span dir="rtl">107.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از دشمنت عيبجويى مكن، گرچه او از تو عيبجويى كند.</span>

<span id="الرفق-ما-لم-يكن-تآمرا"></span>
== <span dir="rtl">3 / 11: الرِّفقُ ما لَم يَكُن تَآمُراً</span> ==

<span dir="rtl">3 / 11: نرم خويى تا زمانى كه توطئه در كار نباشد</span>

<span dir="rtl">108.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: الرِّفقُ يَفِلُّ حَدَّ المُخالَفَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج1 ص150 ح560.</span></ref>

<span dir="rtl">108.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نرم خويى، تيزىِ مخالفت را كُند مى سازد.</span>

<span dir="rtl">109.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: قارِب عَدُوَّكَ بَعضَ المُقارَبَةِ تَنَل حاجَتَكَ، ولا تُفرِطُ في مُقارَبَتِهِ فَتُذِلَّ نَفسَكَ وناصِرَكَ، وتَأمَّل حالَ الخَشَبَةِ المَنصوبَةِ في الشَّمسِ الَّتي إن أمَلتَها زادَ ظِلُّها، وإن أفرَطتَ في الإِمالَةِ نَقَصَ الظِّلُّ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص342 ح923.</span></ref>

<span dir="rtl">109.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: به دشمنت، به اندازه اى نزديك شو كه به خواسته ات برسى، و در نزديكى به او زياده روى منما تا خود و ياورت را خوار سازى. در چوبى كه در برابر خورشيد نصب شده، بنگر. اگر آن را مايل كنى، سايه اش افزوده مى شود و اگر در مايل كردن آن زياده روى كنى، سايه كم مى گردد.</span>

<span dir="rtl">110.</span> <span dir="rtl">تاريخ الطبري عن عبد المَلِك بن أبي حُرّةَ الحَنَفيّ: أنّ عَليّا عليه السلام خَرَجَ ذاتَ يَومٍ يَخطُبُ، فَإِنَّهُ لَفي خُطبَتِهِ إذ حَكَّمَتِ المُحَكِّمَةُ في جَوانِبِ المَسجِدِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ عَليٌّ عليه السلام: اللّهُ أكبَرُ! كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها باطِلٌ! إن سَكَتوا عَمَمناهُم</span> <ref><span dir="rtl">لعلّه من قولهم: عمّمناه أمرنا؛ أي ألزمناه (لسان العرب: ج12 ص427 «عمم»).</span></ref><span dir="rtl">، وإن تَكَلَّموا حَجَجناهُم، وإن خَرَجوا عَلَينا قاتَلناهُم.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ الطبري: ج5 ص72، الكامل في التاريخ: ج2 ص398، أنساب الأشراف: ج3 ص135 وليس فيه «وإن خرجوا...» وفيهما «غممناهم» بدل «عممناهم».</span></ref>

<span dir="rtl">110.</span> <span dir="rtl">تاريخ الطبرى ـ به نقل از عبد الملك بن ابى حُرّه حنفى ـ: على عليه السلام روزى براى ايراد سخنرانى بيرون رفت. او در حال سخنرانى بود كه خوارج، در گوشه هاى مسجد، شعار «لا حُكمُ إلّا للّهِ؛ حكمرانى جز براى خداوند نيست»، سر دادند.</span>

<span dir="rtl">على عليه السلام فرمود: «اللّه اكبر! سخن حقّى است كه از آن، باطلْ اراده مى شود. اگر ساكت شوند، با آنان مانند ديگران برخورد مى كنيم، و اگر سخن گويند، با آنان احتجاج مى ورزيم (استدلال مى كنيم)، و اگر بر ما خروج كنند (دست به سلاح ببرَند)، با آنان پيكار خواهيم كرد».</span>

<span dir="rtl">111.</span> <span dir="rtl">السنن الكبرى عن كثير بن نَمِر: بَينا أنَا في الجُمُعَةِ وعَليٌّ عليه السلام عَلَى المِنبَرِ، إذ قامَ رَجُلٌ فَقالَ: لا حُكمَ إلّا للّهِِ. ثُمَّ قامَ آخَرُ فَقالَ: لا حُكمَ إلّا للّهِِ، ثُمَّ قاموا مِن نَواحِي المَسجِدِ، فَأَشارَ إلَيهِم عَليٌّ عليه السلام بِيَدِهِ: اِجلِسوا، نَعَم لا حُكمَ إلّا للّهِِ، كَلِمَةٌ يُبتَغى بِها باطِلٌ، حُكمَ اللّهِ نَنظُرُ فيكُم، ألا إنَّ لَكُم عِندي ثَلاثَ خِصالٍ: ما كُنتُم مَعَنا لا نَمنَعُكُم مَساجِدَ اللّهِ أن تَذكُرُوا فيهَا اسمَ اللّهِ، ولا نَمنَعُكُم فَيئا ما كانَت أيديكُم مَعَ أيدينا، ولا نُقاتِلُكُم حَتّى تُقاتِلوا. ثُمَّ أخَذَ في خُطبَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">السنن الكبرى: ج8 ص319 ح16763، تاريخ الطبري: ج5 ص73 عن كثير بن بهز الحضرمي، الكامل في التاريخ: ج2 ص398، البداية والنهاية: ج7 ص285 كلّها نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">111.</span> <span dir="rtl">السنن الكبرى ـ به نقل از كثير بن نَمِر ـ: در حالى كه در نماز جمعه بودم و على عليه السلام بر منبر بود، مردى به پا خاست و گفت: «لا حكم إلّا للّه؛ حكمرانى جز براى خداوند نيست!». مردى ديگر هم به پا خاست و گفت: «لا حكم إلّا للّه!». آن گاه خوارج از گوشه هاى مسجد، به پا خاستند. على عليه السلام با دست به آنان اشاره كرد كه بنشينند [و فرمود: ] «آرى؛ لا حكم إلّا للّه! سخنى كه از آن، باطلْ طلب مى شود. بر پايه حكم خداوند به شما مى نگريم. بدانيد كه براى شما نزد من، سه ويژگى است: تا زمانى كه با ما هستيد، شما را از مساجد خداوند باز نداريم كه در آن، نام خدا را بر زبان آوريد؛ و تا زمانى كه دستان شما با دستان ماست، شما را از ثروت هاى عمومى محروم نسازيم؛و با شما پيكار نكنيم، مگر آن كه نبرد كنيد». آن گاه به ادامه خطبه پرداخت.</span>

<span dir="rtl">112.</span> <span dir="rtl">الأموال عن كثير بن نَمِر: جاءَ رَجُلٌ بِرَجُلٍ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «لرجل» وهو تصحيف.</span></ref> <span dir="rtl">مِنَ الخَوارِجِ إلى عَليٍّ عليه السلام، فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي وَجَدتُ هذا يَسُبُّكَ، قالَ: فَسُبَّهُ كَما سَبَّني. قالَ: ويَتَوَعَّدُكَ؟ فَقالَ: لا أقتُلُ مَن لَم يَقتُلني، قالَ عَليٌّ عليه السلام: لَهُم عَلَينا ثَلاثٌ: أن لا نَمنَعَهُمُ المَساجِدَ أن يَذكُرُوا اللّهَ فيها، وأن لا نَمنَعَهُمُ الفَيءَ ما دامَت أيديهِم مَعَ أيدينا، وأن لا نُقاتِلَهُم حَتّى يُقاتِلونا.</span> <ref><span dir="rtl">الأموال: ص245 ح567، كنز العمّال: ج11 ص300 ح31569.</span></ref>

<span dir="rtl">112.</span> <span dir="rtl">الأموال ـ به نقل از كثير بن نَمِر ـ: مردى، مردى از خوارج را نزد على عليه السلام آورد و گفت: اى امير مؤمنان! ديدم كه اين مرد، تو را دشنام مى دهد.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «به او دشنام ده،همان گونه كه به من دشنام داد».</span>

<span dir="rtl">گفت: تو را دوزخى مى انگاشت!</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آن را كه با من پيكار نكند، نمى كُشم».</span>

<span dir="rtl">[سپس] فرمود: «آنها بر ما سه حق دارند: آنان را از مساجد، باز نداريم، كه در آن ياد خدا كنند؛ و آنان را از ثروت هاى عمومى باز نداريم، تا زمانى كه دستان آنان با دست هاى ماست؛ و با آنان پيكار نكنيم، تا زمانى كه با ما پيكار نكنند».</span>

<span dir="rtl">113.</span> <span dir="rtl">المصنّف لابن أبي شيبة عن كثيربن نَمِر: جاءَ رَجُلٌ بِرِجالٍ إلى عَليٍّ عليه السلام فَقالَ: إنّي رَأَيتُ هؤلاءِ يَتَوَعَّدونَكَ، فَفَرّوا وأخَذتُ هذا، قالَ: أفَأَقتُلُ مَن لَم يَقتُلني؟ قالَ: إنَّهُ سَبَّكَ! قالَ: سُبَّهُ أو دَع.</span> <ref><span dir="rtl">المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص614 ح147، كنز العمّال: ج11 ص319 ح31616.</span></ref>

<span dir="rtl">113.</span> <span dir="rtl">المصنَّف، ابن ابى شَيبه ـ به نقل از كثير بن نَمِر ـ: مردى، مردى [ديگر] را نزد على عليه السلام آورد و گفت: اينان، تو را دوزخى مى انگاشتند! امّا فرار كردند و من اين [مرد] را گرفتم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا آن را كه با من پيكار نكرده است، بكُشم؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: تو را دشنام داد!</span>

<span dir="rtl">فرمود: «او را دشنام ده، يا رها كن».</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام: ج3 ص645 (القسم السادس /</span>

<span dir="rtl">الحرب الثالثة / الفصل الثالث / صبر الإمام على أذاهم ورفقه بهم).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام: ج6 ص419 (بخش ششم / پيكار سوم /</span>

<span dir="rtl">فصل سوم / شكيبايى امام بر آزارِ خوارج و مدارا با ايشان).</span>

<span id="إجلاء-المتآمرين-أو-حبسهم"></span>
== <span dir="rtl">3 / 12: إجلاءُ المُتَآمِرينَ أو حَبسُهُم</span> ==

<span dir="rtl">3 / 12: تبعيد يا زندانى كردن توطئه گران</span>

<span dir="rtl">114.</span> <span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: قَد رُوِيَ أنَّ عِمرانَ بنَ الحُصَينِ كانَ مِنَ المُنحَرِفينَ عَنهُ عليه السلام، وأنَّ عَليّا عليه السلام سَيَّرَهُ إلَى المَدائِنِ، وذلِكَ أنَّهُ كانَ يَقولُ: إن ماتَ عَليٌّ فَلا أدري ما مَوتُهُ، وإن قُتِلَ فَعَسى أنّي ـ إن قُتِلَ ـ رَجَوتُ لَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج4 ص77.</span></ref>

<span dir="rtl">114.</span> <span dir="rtl">شرح نهج البلاغة: گزارش شده كه عمران بن حُصَين، از كناره گيران از على عليه السلام بود و على عليه السلام او را به مدائن تبعيد كرد؛ چرا كه مى گفت: اگر على بميرد، نمى دانم مرگش چگونه است!؟ و اگر كشته شود ـ كه اميد داريم كشته شود ـ، برايش اميدوارم [كه اهل نجات باشد]!</span>

<span dir="rtl">115.</span> <span dir="rtl">الغارات عن سعيد الأَشعريّ: اِستَخلَفَ عَليٌّ عليه السلام حينَ سارَ إلَى النَّهرَوانِ رَجُلاً مِنَ النَّخَعِ يُقالُ لَهُ: هانِي بنُ هَوذَةَ، فَكَتَبَ إلى عَليٍّ عليه السلام: إنَّ غَنيّا وباهِلَةَ فَتَنوا، فَدَعَوُا اللّهَ عَلَيكَ أن يَظفِرَ بِكَ عَدُوُّكَ، قالَ: فَكَتَبَ إلَيهِ عَليٌّ عليه السلام: أجلِهِم مِنَ الكوفَةِ ولا تَدَع مِنهُم أحَدا.</span> <ref><span dir="rtl">الغارات: ج1 ص18، بحار الأنوار: ج33 ص356 ح588.</span></ref>

<span dir="rtl">115.</span> <span dir="rtl">الغارات ـ به نقل از سعيد اشعرى ـ: على عليه السلام هنگام حركت به سوى نهروان، مردى از قبيله نخع را جانشين كرد كه نامش هانى بن هَوذه بود. وى به على عليه السلام نامه نوشت كه [دو گروهِ] غنى و باهله، فتنه كرده اند و دعا كرده اند كه دشمنت پيروز گردد.</span>

<span dir="rtl">على عليه السلام به او نوشت: «[همه] آنها را از كوفه بيرون كن و هيچ يك از آنان را جا نگذار».</span>

<span dir="rtl">116.</span> <span dir="rtl">تاريخ الطبري عن المُحِلّ بن خَليفَة: إنَّ رَجُلاً مِنهُم مِن بَني سَدوسٍ يُقالُ لَهُ العَيزارُ بنُ الأَخنَسِ كانَ يَرى رَأيَ الخَوارِجِ، خَرَجَ إلَيهِم، فَاستَقبَلَ ورَاءَ المَدائِنِ عَدِيَّ بنَ حاتِمٍ ومَعَهُ الأَسوَدُ بنُ قَيسٍ والأَسوَدُ ابنُ يَزيدَ المُرادِيّانِ، فَقالَ لَهُ العَيزارُ حينَ استَقبَلَهُ: أسالِمٌ غانِمٌ، أم ظالِمٌ آثِمٌ؟ فَقالَ عَدِيٌّ: لا، بَل سالِمٌ غانِمٌ، فَقالَ لَهُ المُرادِيّانِ: ما قُلتَ هذا إلّا لِشَرٍّ في نَفسِكَ، وإنَّكَ لَنَعرِفُكَ يا عَيزارُ بِرَأيِ القَومِ، فَلا تُفارِقنا حَتّى نَذهَبَ بِكَ إلى أميرِ المُؤمِنينَ فَنُخبِرَهُ خَبَرَكَ. فَلَم يَكُن بِأَوشَكَ أن جاءَ عَليٌّ فَأَخبَراهُ خَبَرَهُ، وقالا: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنَّهُ يَرى رَأيَ القَومِ، قَد عَرَفناهُ بِذلِكَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: ما يَحِلُّ لَنا دَمُهُ، ولكِنّا نَحبِسُهُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، ادفَعهُ إلَيَّ وأنَا أضمِنُ ألّا يَأتِيَكَ مِن قِبَلِهِ مَكروهٌ. فَدَفَعَهُ إلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ الطبري: ج5 ص89.</span></ref>

<span dir="rtl">116.</span> <span dir="rtl">تاريخ الطبرى ـ به نقل از مُحِلّ بن خليفه ـ: مردى از قبيله بنى سَدوس كه نامش عَيْزار بن اَخنس بود و به باورهاى خوارج اعتقاد داشت، به سمت [لشگرگاه] خوارج، حركت كرد. در بيرون مدائن، با عَدىّ بن حاتم، رو به رو شد كه همراهش اسود بن قيس مرادى و اسود بن يزيد مرادى بودند.</span>

<span dir="rtl">عيزار، وقتى با عدى رو به رو شد، گفت: آيا سالم و بهره بَرى يا ستمگر و گنهكار؟</span>

<span dir="rtl">عدى گفت: سالم و بهره بَر.</span>

<span dir="rtl">آن دو مرادى گفتند: اين سخن را نگفتى، مگر به جهت شرّى كه در باطن دارى [و براى لشگر خوارج، يار مى گيرى]. به درستى كه ما مى دانيم كه عقيده خوارج را دارى. اى عيزار! از ما جدا نمى شوى تا تو را نزد امير مؤمنان ببريم و اخبارت را به وى گزارش دهيم.</span>

<span dir="rtl">زمانى نگذشت كه على عليه السلام آمد و آن دو، خبر را به وى گزارش كردند و گفتند: اى امير مؤمنان! او بر اعتقاد خوارج است. ما او را مى شناسيم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خونش بر ما حلال نيست؛ امّا او را زندانى مى كنيم».</span>

<span dir="rtl">عَدىّ بن حاتم گفت: اى امير مؤمنان! او را به من بسپار و من ضمانت مى كنم كه از ناحيه او به شما آسيبى نرسد.</span>

<span dir="rtl">على عليه السلام او را به عدى سپرد.</span>

<references />