نمایش مبدأ برای ب ل غ / البلاغة و الفصاحة

[[رده:ب]]
<span id="البلاغة-والفصاحة-نسخۀ-آزمایشی"></span>
= <span dir="rtl">البَلاغَةُ والفَصاحَةُ (نسخۀ آزمایشی)</span> =

'''<span dir="rtl">رسايى و شيوايى گفتار</span>'''

= <span dir="rtl">درآمد</span> =

<span id="بلاغت-و-فصاحت-در-لغت"></span>
== <span dir="rtl">بلاغت و فصاحت، در لغت</span> ==

<span dir="rtl">واژه «بلاغت» در لغت، مصدر از مادّه «بلغ» به معناى رسيدن به نهايت چيزى است. بدين جهت، به كسى كه مى تواند با سخنى شيوا، آنچه را كه در دل دارد، بگويد و در بيان مقصود خود، به طور كامل به مقصد برسد، بليغ گفته مى شود. ابن فارس در اين باره مى گويد:</span>

<span dir="rtl">الباءُ وَ اللّامُ وَ الغَينُ أصلٌ واحِدٌ و هُوَ الوُصولُ إلَى الشَّى ءِ... وَ البُلغَةُ ما يُتَبَلَّغُ بِهِ مِن عَيشٍ... و كَذلِكَ البَلاغَةُ الَّتى يُمدَحُ بِهَا الفَصيحُ اللِّسانِ لِأَنَّهُ يَبلُغُ بِها ما يُريدُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">معجم مقاييس اللغة: ج1 ص201 (مادّه «بلغ»).</span></ref>

<span dir="rtl">با و لام و غين، يك ريشه است و آن، رسيدن به چيز است... و بُلغه، خورشى كه زندگى را بسنده باشد.… همين طور است بلاغت كه انسان شيواگو، با آن مدح مى گويد؛ زيرا آنچه را مى خواهد، با كلام بليغ مى رساند.</span>

<span dir="rtl">و نيز ابن منظور آورده است:</span>

<span dir="rtl">بَلَغَ الشَّى ءُ... وَصَلَ وَ انتَهى... وَ البَلاغَةُ: الفَصاحَةُ. وَ البَلغُ وَ البِلغُ: البَليغُ مِنَ الرِّجالِ. رَجُلٌ بَليغٌ و بَلغٌ و بِلغٌ: حَسَنُ الكَلامِ، فَصيحُهُ يُبلِغُ بِعِبارَةِ لِسانِهِ كُنهَ ما فى قَلبِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">لسان العرب: ج8 ص419 (مادّه «بلغ»).</span></ref>

<span dir="rtl">[عبارت] «بلغ الشى ء...» يعنى: چيزى رسيد و پايان يافت.… البلاغة: شيوايى، بَلغ و بِلغ، يعنى: شخصِ رساسخن. رجل بليغ و بَلغ و بِلغ، يعنى: نيكوسخن. سخن شيوايش، آنچه را در دل دارد، با زبانش مى رساند.</span>

<span dir="rtl">همچنين وى در تبيين معناى «فصاحت» مى گويد:</span>

<span dir="rtl">الفَصاحَةُ: البَيانُ... تَقولُ: رَجُلٌ فَصيحٌ، و كَلامٌ فَصيحٌ أى بَليغٌ.</span> <ref><span dir="rtl">لسان العرب: ج2 ص544 (مادّه «فصح»).</span></ref>

<span dir="rtl">فصاحت، گويايى است.… مى گويى: مرد فصيح و كلام فصيح، يعنى رسا.</span>

<span dir="rtl">چنان كه ملاحظه شد، در تبيين معناى لغوى واژه هاى «فصاحت» و «بلاغت»، هر يك از آنها به جاى ديگرى مورد استفاده قرار گرفته است. بر اين اساس، مى توان گفت كه اين دو واژه از نظر لغوى، مفهومى نزديك به هم دارند؛ امّا از نظر اصطلاحى، «بلاغت» عبارت است از: رسايى سخن و مطابقت آن با مقتضاى حال و همراه بودنش با فصاحت، و «فصاحت» نيز به معناى شيوايى و وضوح سخن و خالى بودن از ضعف تأليف، تنافر كلمات و تعقيد است ـ كه از فروع بلاغت شمرده مى شود ـ.</span>

<span dir="rtl">فصاحت، در علم بلاغت، سه شاخه دارد: فصاحت در مفرد، فصاحت در كلام و فصاحت در متكلّم؛ ولى بلاغت، يا در كلام است و يا در متكلّم، و در مفرد، كاربرد ندارد؛ يعنى صحيح نيست بگوييم: «كلمةٌ بليغة»، مگر آن كه «كلمه» به معناى كلام به كار رفته باشد.</span>

<span id="بلاغت-و-فصاحت-در-قرآن-و-حديث"></span>
== <span dir="rtl">بلاغت و فصاحت، در قرآن و حديث</span> ==

<span dir="rtl">در قرآن، مشتقّات مادّه «بلغ»، كاربرد فراوانى دارد، مانند: بلاغ، بليغ و بلوغ؛ امّا «بلاغت»، به مفهومى كه در اين بخش مورد بررسى است، كاربردى ندارد؛ ولى «فصاحت» يك بار در نقل داستان مأموريت موسى عليه السلام براى دعوت فرعون و پيروانش به توحيد، مطرح شده است، آن جا كه از خداوند متعال مى خواهد برادرش هارون را كه از او فصيح تر سخن مى گويد، در امر رسالت با وى همكار سازد:</span>

<span dir="rtl">«وَ أَخِى هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّى لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِىَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِى إِنِّى أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ.</span> <ref><span dir="rtl">قصص: آيه 34.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">و برادرم هارون، از من شيواتر است. پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند؛ زيرا مى ترسم مرا تكذيب كنند».</span>

<span dir="rtl">امّا در احاديث اهل بيت عليهم السلام، بلاغت به گونه هاى مختلف، تعريف شده است، مانند:</span>

<span dir="rtl">البَلاغَةُ ما سَهُلَ عَلَى المَنطِقِ و خَفَّ عَلَى الفِطنَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص542 ح19.</span></ref>

<span dir="rtl">بلاغت، آن است كه به گفتار روان و فهم آسان باشد.</span>

<span dir="rtl">و نيز:</span>

<span dir="rtl">البَلاغَةُ أن تُجيبَ فَلا تُبطِئَ و تُصيبَ فَلا تُخطِئَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص542 ح20.</span></ref>

<span dir="rtl">بلاغت، آن است كه در جواب، كندى نكنى و درست بگويى و خطا ننمايى.</span>

<span dir="rtl">همچنين در حديثى آمده كه امام على عليه السلام در بيان ويژگى هاى فصيح ترينِ مردم فرمود:</span>

<span dir="rtl">المُجيبُ المُسكِتُ عِندَ بَديهَةِ السُّؤالِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص544 ح28.</span></ref>

<span dir="rtl">كسى كه به پرسش ناگهانى، پاسخ دندان شكن دهد. با تأمّل در احاديثى كه در تعريف بلاغت و فصاحت، توصيف شخص بليغ و فصيح، و تبيين ويژگى هاى سخن بليغ و فصيح وارد شده، روشن مى گردد كه تعريف جامع «بلاغت» و «فصاحت» از نظر احاديث نيز همان است كه در واژه شناسى اين دو كلمه گذشت و آنچه در اين احاديث آمده، در واقع، تبيين ابعاد، آثار و مراتب فصاحت و بلاغت است.</span>

<span dir="rtl">و اينك، مرورى اجمالى به احاديث اين بخش و ارزيابى آنها:</span>

<span id="نگاه-كلى-به-احاديث-فصاحت-و-بلاغت"></span>
=== <span dir="rtl">نگاه كلّى به احاديث فصاحت و بلاغت</span> ===

<span dir="rtl">در يك نگاه كلّى مى توان احاديث فصاحت و بلاغت را به دو دسته تقسيم كرد:</span>

<span id="ستايش-فصاحت-و-بلاغت"></span>
==== <span dir="rtl">1. ستايش فصاحت و بلاغت</span> ====

<span dir="rtl">دسته اوّل از احاديث فَصاحت و بَلاغت احاديثى هستند كه فصاحت و بلاغت را زيور انسان و كمال مؤمن و از ويژگى هاى سخن خدا و اولياى الهى مى شمارند، مانند آنچه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه:</span>

<span dir="rtl">جَمالُ الرَّجُلِ فَصاحَةُ لِسانِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص534 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">زيبايى مرد، شيوايى زبان اوست.</span>

<span dir="rtl">و نيز از امام باقر عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إنَّ اللّهَ تَعالى أعطَى المُؤمِنَ</span> <ref><span dir="rtl">شايد در اين حديث، مقصود از مؤمن، اهل بيت عليهم السلام باشد.</span></ref> <span dir="rtl">البَدَنَ الصَّحيحَ وَ اللِّسانَ الفَصيحَ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص536 ح11.</span></ref>

<span dir="rtl">خداوند متعال به مؤمن، تنِ سالم و زبان شيوا عطا كرده است.</span>

<span dir="rtl">و يا از امام على عليه السلام گزارش شده كه مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إنّا لَأُمَراءُ الكَلامِ، وَ فينا تَنَشَّبَت عُروقُهُ، وَ عَلَينا تَهَدَّلَت غُصونُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص578 ح93.</span></ref>

<span dir="rtl">ما اميران سخنيم. رگ و ريشه هاى سخن، در ميان ما دويده و شاخه هاى آن بر ما آويخته است.</span>

<span id="نكوهش-فصاحت-و-بلاغت"></span>
==== <span dir="rtl">2. نكوهش فصاحت و بلاغت</span> ====

<span dir="rtl">دسته دوم از احاديث فَصاحت و بَلاغت، احاديثى هستند كه فصاحت و بلاغت را به شدّت مذمّت مى كنند و فقد اين صفت را ستايش مى نمايند، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش شده كه مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ البَليغَ مِنَ الرِّجالِ، الَّذى يَتَخَلَّلُ بِلِسانِهِ تَخَلُّلَ الباقِرَةِ بِلِسانِها.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص556 ح52.</span></ref>

<span dir="rtl">خداوند عز و جل از مرد سخنورى كه زبانش را مانند گاو به هر طرف مى چرخاند [و هر رطب و يابسى را به دهان مى آورد]، نفرت دارد.</span>

<span dir="rtl">و يا خطاب به عبد اللّه بن رواحه مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">كُفَّ عَنِ السَّجعِ؛ فَما اُعطِىَ عَبدٌ شَيئا شَرّا مِن طَلاقَةٍ فى لِسانِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص562 ح60.</span></ref>

<span dir="rtl">از سجع گويى خوددارى كن؛</span> <ref><span dir="rtl">ظاهرا، مراد از «سجعِ» نهى شده در اين حديث، مطلق سجع نيست؛ بلكه مقصود، آن سجعى است كه در راه باطل به كار گرفته شود.</span></ref> <span dir="rtl">زيرا به هيچ بنده اى چيزى بدتر از زبان آورى [و افسار گسيختگى در زبان]، داده نشده است.</span>

<span dir="rtl">و يا در ستايش از ناتوانى در سخن گفتن، نقل شده كه فرمود:</span>

<span dir="rtl">الحَياءُ وَ العِىُّ شُعبَـتانِ مِنَ الإِيمانِ، وَ البَذاءُ وَ البَيانُ شُعبَـتانِ مِنَ النِّفاقِ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الترمذى: ج4 ص375 ح2027، مسند ابن حنبل: ج8 ص308 ح22375، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص51 ح17، شعب الإيمان: ج6 ص133 ح7606، مسند ابن الجعد: ص433 ح2949، كنز العمّال: ج3 ص120 ح5765. نيز، ر.ك: سنن الدارمى: ج1 ص136 ح515، المصنّف، عبد الرزّاق: ج11 ص142 ح20147، المصنّف، ابن أبى شيبه: ج8 ص303 ح53، السنن الكبرى: ج10 ص328 ح20808، المعجم الكبير: ج19 ص30 ح63.</span></ref>

<span dir="rtl">شرمْدارى و كُندزبانى،</span> <ref><span dir="rtl">«عِىّ (كُندزبانى)» در مقابل «بيان (لفّاظى)»، به معناى ناتوانى در گفتار و بيان مطالب است، و در اين جا مراد، اين است كه شخص بر اثر شرم و خجالت نتواند سخن خود را روان و گويا ادا كند ؛ بلكه دچار لكنت زبان شود.</span></ref> <span dir="rtl">دو شاخه از ايمان اند، و بدزبانى و لفّاظى،</span> <ref><span dir="rtl">در متن عربى حديث، اصطلاح «بيان» آمده است كه به معناى لفّاظى و شيوا سخن گفتن و اظهار پيشى داشتن بر مردم است و گويى نوعى خودشيفتگى و كبر در آن است.</span></ref> <span dir="rtl">دو شاخه از نفاق.</span>

<span dir="rtl">و نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إنَّ الحَياءَ وَ العَفافَ وَ العِىَّ ـ عِىَّ اللِّسانِ لا عِىَّ القَلبِ ـ مِنَ الإِيمانِ، وَ الفُحشَ وَ البَذاءَ وَ السَّلاطَةَ مِنَ النِّفاقِ.</span> <ref><span dir="rtl">الزهد، حسين بن سعيد: ص70 ح21، الكافى: ج2 ص106 ح2 و ص325 ح10، بحار الأنوار: ج71 ص289 ح56.</span></ref>

<span dir="rtl">شرم و عفّت و كندى ـ كندى زبان، نه كندى دل ـ از ايمان است و دشنامگويى و بى شرمى و تندى زبان، از نفاق است.</span>

<span id="ارزيابى-احاديث-فصاحت-و-بلاغت"></span>
=== <span dir="rtl">ارزيابى احاديث فصاحت و بلاغت</span> ===

<span dir="rtl">طرف نظر از اسناد اين دو دسته احاديث، در جمع بندى و ارزيابى آنها مى توان گفت كه آنها با هم تعارضى ندارند، با اين توضيح كه فصاحت و بلاغت، در واقع، عبارت است از هنر (يا به تعبير دقيق تر: مهارتِ) خوب سخن گفتن، و اين هنر، مانند هر هنر ديگر مى تواند ارزش يا ضدّ ارزش باشد. اگر اين هنر در خدمت انسان و ارزش هاى اخلاقى و انسانى به كار گرفته شد، كمال و بسيار ارزشمند است و اگر در جهت ضدّ اخلاقى و ضدّ انسانى مورد استفاده قرار گرفت، نقص و بسيار نكوهيده است.</span>

<span dir="rtl">بر اين اساس، احاديثى كه فصاحت و بلاغت را ارزش مى دانند، ناظر به مواردى هستند كه اين هنر در جهت اهداف صحيح انسانى و الهى به كار گرفته شده، و احاديثى كه آن را نكوهش مى كنند، ناظر به مواردى هستند كه اين هنر در جهت اهداف نامشروع و ضدّ ارزشى مورد استفاده قرار گرفته است، مانند آنچه در كتاب سعد السعود از كتاب زبور از خداوند متعال نقل شده كه مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">أفصَحتُم فِى الخُطبَةِ و قَصَّرتُم فِى العَمَلِ، فَلَو أفصَحتُم فِى العَمَلِ و قَصَّرتُم فِى الخُطبَةِ لَكانَت أرجى لَكُم، وَ لكِنَّكُم عَمَدتُم إلى آياتى فَاتَّخَذتُموها هُزُوا، و إلى مَظالِمى فَاشتَهَرتُم بِها.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص570 ح77.</span></ref>

<span dir="rtl">در سخنرانى [و گفتار]، شيوايى به خرج مى دهيد و در كردار، كوتاهى مى ورزيد، حال آن كه اگر در كردار، خلوص [يا شيوايى] به خرج مى داديد و در سخنرانى [و گفتار] كوتاهى مى نموديد، برايتان اميدوار كننده تر بود؛ ليكن شما به آيات من روى آورديد و آنها را به ريشخند گرفتيد، و به معاصى ام روى كرديد و بدانها زبانزد شديد.</span>

<span id="چند-حكمت-براى-سخنوران"></span>
=== <span dir="rtl">چند حكمت براى سخنوران</span> ===

<span dir="rtl">چند نكته براى كسانى كه از نعمت فصاحت و بلاغت برخوردارند، قابل توجّه است:</span>

<span id="سكوت-و-سلامت"></span>
==== <span dir="rtl">1. سكوت و سلامت</span> ====

<span dir="rtl">نكته نخست، اين كه سخنور نبايد با تكيه بر توانمندى خود در سخن گفتن، همه جا از توانايى خود استفاده كند؛ بلكه با عنايت به آفات سخن، بايد كمتر بگويد و تا ضرورت ايجاب نكرده است، نگويد:</span>

<span dir="rtl">إن كانَ فِى الكَلامِ البَلاغَةُ فَفِى الصَّمتِ السَّلامَةُ مِنَ العِثارِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص548 ح39.</span></ref>

<span dir="rtl">اگر در كلامْ شيوايى هست، در سكوت، رهيدن از لغزش هاست.</span>

<span id="بهتر-از-بلاغت"></span>
==== <span dir="rtl">2. بهتر از بلاغت</span> ====

<span dir="rtl">نكته دوم، اين كه همه جا سخن، كاربرد ندارد؛ بلكه گاهى سكوت، بيش از كلام، نافذ است:</span>

<span dir="rtl">أحمَدُ مِنَ البَلاغَةِ الصَّمتُ حينَ لا يَنبَغِى الكَلامُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص548 ح40.</span></ref>

<span dir="rtl">ستوده تر از شيوايى، سكوت در جايى است كه گفتن، شايسته نيست.</span>

<span id="پندآموزتر-از-واعظ-بليغ"></span>
==== <span dir="rtl">3. پندآموزتر از واعظ بليغ</span> ====

<span dir="rtl">نكته سوم، آن كه گاه تأمّل در صحنه هاى عبرت آموز، از شنيدن سخن هر سخنور توانايى، براى انسان، آموزنده تر است.</span>

<span dir="rtl">لِيَعِظَكُم هُدُوّى و خُفوتُ إطراقى، و سُكونُ أطرافى، فَإِنَّهُ أوعَظُ لَكُم مِنَ النّاطِقِ البَليغِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص550 ح41.</span></ref>

<span dir="rtl">اين آرام گرفتنم و ديده فرو بستنم و از حركت افتادن اعضايم، شما را اندرز دهد، كه اين، براى شما اندرزگوتر از هر گوينده سخنور است.</span>

<span dir="rtl">بر اين اساس، سخنور حكيم، كسى است كه همه جا از توانمندى زبانى خود، بهره نگيرد؛ بلكه به مقتضاى حكمت، از ديگر روش ها نيز در جهت انتقال پيام هاى مورد نظر خويش استفاده نمايد.</span>

<span id="الفصل-الأول-فضل-البلاغة-والفصاحة"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الأوّل: فضل البلاغة والفصاحة</span> =

'''<span dir="rtl">فصل يكم: ارزش رسايى و شيوايى گفتار</span>'''

<span id="دور-الفصاحة-والبلاغة-في-إبلاغ-الوحي"></span>
== <span dir="rtl">1 / 1: دَورُ الفَصاحَةِ وَالبَلاغَةِ في إبلاغِ الوَحيِ</span> ==

'''<span dir="rtl">1 / 1: نقش شيوايى و رسايى گفتار در رساندن وحى</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 35.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا جز رساندنِ روشن، بر پيامبران [وظيفه اى] است؟».</span>

<span dir="rtl">«وَ أَخِى هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّى لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِىَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِى إِنِّى أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ».</span> <ref><span dir="rtl">القصص: 34.</span></ref>

<span dir="rtl">«و برادرم هارون از من شيواتر است. پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند؛ زيرا مى ترسم مرا تكذيب كنند».</span>

<span dir="rtl">«وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى * يَفْقَهُواْ قَوْلِى».</span> <ref><span dir="rtl">طه: 27 و 28.</span></ref>

<span dir="rtl">«و از زبانم گره بگشاى تا سخنم را بفهمند».</span>

<span dir="rtl">«وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 92.</span></ref>

<span dir="rtl">«و از خدا و از پيامبر اطاعت كنيد و [از نافرمانى] بر حذر باشيد. پس اگر روى گردانيد، بدانيد كه بر عهده پيامبر ما، فقط رساندن [پيامبر] روشن است».</span>

<span dir="rtl">«فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 82.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس اگر روى گرداندند، بر تو، فقط رساندن روشن است».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ خِطابا لِرَجُلٍ قَد كَلَّمَهُ بِكَلامٍ كَثيرٍ ـ: أيُّهَا الرَّجُلُ، تَحتَقِرُ الكَلامَ وتَستَصغِرُهُ! اِعلَم أنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث رُسُلَهُ حيثُ بَعَثَها ومَعَها ذَهَبٌ ولا فِضَّةٌ، ولكِن بَعَثَها بِالكَلامِ، وإنَّما عَرَّفَ اللّهُ جَلَّ وعَزَّ نَفسَهُ إلى خَلقِهِ بِالكَلامِ وَالدَّلالاتِ عَلَيهِ وَالأَعلامِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص148 ح128 عن مسعدة عن الإمام الصادق عليه السلام، وسائل الشيعة: ج8 ص533 ح1609.</span></ref>

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ به مردى كه با ايشان زياد سخن گفت ـ: اى مرد! تو سخن را دست كم مى گيرى و كوچك مى شمارى. بدان كه خداوند عز و جلچون پيامبران خود را فرستاد، آنان را با زر و سيمى نفرستاد؛ بلكه با سخن فرستاد. خداى عز و جل تنها از طريق سخن و دلايل و نشانه ها، خود را به آفريدگانش شناسانده است.</span>

<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">البداية والنهاية: أمَّا العَرَبُ المُستَعرِبَةُ فَهُم مِن وُلد إسماعيلَ بنِ إبراهيمَ الخَليلِ، وكانَ إسماعيلُ بنُ إبراهيمَ عليه السلام أوَّلَ مَن تَكَلَّمَ بِالعَرَبِيَّةِ الفَصيحَةِ البَليغَةِ، وكانَ قَد أخَذَ كَلامَ العَرَبِ مِن جُرهُمَ الَّذينَ نَزَلوا عِندَ اُمِّهِ هاجَرَ بِالحَرَمِ... ولكِن أنطَقَهُ اللّهُ بِها في غايَةِ الفَصاحَةِ وَالبَيانِ، وكَذلِكَ كانَ يَتَلَفَّظُ بِها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله.</span> <ref><span dir="rtl">البداية والنهاية: ج1 ص121.</span></ref>

<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">البداية و النهاية: عرب هاى مُستعرِب، از فرزندان اسماعيل پسر ابراهيم خليل عليه السلام هستند. اسماعيل عليه السلام پسر ابراهيم، نخستين كسى است كه به زبان عربى فصيح و بليغ سخن گفت. او زبان عرب را از جُرهُم ـ كه نزد مادرش هاجر در حرم فرود آمده بودند ـ، فرا گرفت...؛ امّا خداوند، او را به اين زبان در نهايت فصاحت و بلاغت، گويا كرد، و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز به همين زبان [عربى فصيح جدّش اسماعيل]، سخن مى گفت.</span>

<span id="دور-الفصاحة-والبلاغة-في-كمال-الإنسان"></span>
== <span dir="rtl">1 / 2: دَورُ الفَصاحَةِ وَالبَلاغَةِ في كَمالِ الإِنسانِ</span> ==

'''<span dir="rtl">1 / 2: نقش شيوايى و رسايى گفتار در كمال انسان</span>'''

<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الجَمالُ فِي اللِّسانِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص37، كنز الفوائد: ج1 ص200، كشف الغمّة: ج3 ص137 كلاهما عن الإمام علي عليه السلام، بحار الأنوار: ج74 ص141 ح24 ؛ ربيع الأبرار: ج4 ص251، الفصول المهمّة: ص270 عن الإمام الجواد عليه السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زيبايى، در زبان است.</span>

<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: جَمالُ الرَّجُلِ فَصاحَةُ لِسانِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند الشهاب: ج1 ص165 ح233، الفردوس: ج2 ص110 ح2583 كلاهما عن جابر بن عبد اللّه، صفة الصفوة: ج1 ص213، كنز العمّال: ج10 ص152 ح28775.</span></ref>

<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زيبايى مرد، شيوايى زبان اوست.</span>

<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: الفَصاحَةُ زينَةُ الكَلامِ.</span> <ref><span dir="rtl">جامع الأخبار: ص337 ح947، كنز الفوائد: ج1 ص299، أعلام الدين: ص321 كلاهما عن الإمام علي عليه السلام، كشف الغمّة: ج3 ص137 عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج77 ص131 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شيوايى، زيور گفتار است.</span>

<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: كَمالُ الرَّجُلِ بِسِتِّ خِصالٍ: بِأَصغَرَيهِ وأَكبَرَيهِ وهَيئَتَيهِ. فَأَمّا أصغَراهُ فَقَلبُهُ ولِسانُهُ؛ إن قاتَلَ قاتَلَ بِجَنانٍ، وإن تَكَلَّمَ تَكَلَّمَ بِبَيانٍ. وأَمّا أكبراهُ فَعَقلُهُ وهِمَّتُهُ. وأَمّا هَيئَتاهُ فَمالُهُ وجَمالُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص338 ح42، معاني الأخبار: ص150 ح1، روضة الواعظين: ص319، غرر الحكم: ج2 ص133 ح2089 نحوه، بحار الأنوار: ج70 ص4 ح1 ؛ تاريخ دمشق: ج50 ص84 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه وراجع: المغني لابن قدامة: ج9 ص604.</span></ref>

<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: كمال مرد، از شش چيز است: در دو اندام كوچك و دو اندام بزرگ او و دو هيئت او. دو اندام كوچكش، دل و زبان اوست. اگر بجنگد، با دل مى جنگد و اگر بگويد، با زبان مى گويد. دو اندام بزرگش، خرد و همّت اوست و دو هيئتش، مال و جمال اوست.</span>

<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: بَيانُ الرَّجُلِ يُنبِئُ عَن قُوَّةِ جَنانِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص261 ح4429.</span></ref>

<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: زبان آورى مرد، از نيروى دل او خبر مى دهد.</span>

<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: يُنبِئُ عَن عَقلِ كُلِّ امرِىً لِسانُهُ، ويَدُلُّ عَلى فَضلِهِ بَيانُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص492 ح11046، عيون الحكم والمواعظ: ص554 ح10213 وفيه «علم» بدل «عقل» وبزيادة «حُسنُ» قبل «بيانه».</span></ref>

<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: زبان هر انسانى از خرد او خبر مى دهد و بيان او، نشانگر فضل اوست.</span>

<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: بَخٍ بَخٍ</span> <ref><span dir="rtl">بَخٍ بَخٍ: كَلمة تُقالُ عند المدح والرضى بالشيء، وتكرّر للمبالغة، وربّما شدّدت (النهاية: ج1 ص101 «بخ»).</span></ref> <span dir="rtl">لِعالِمٍ عَلِمَ فَكَفَّ، وخافَ البَياتَ فَأَعَدَّ وَاستَعَدَّ، إن سُئِلَ أفصَحَ، وإن تُرِكَ سَكَتَ، كَلامُهُ صَوابٌ، وسُكوتُهُ عَن غَيرِ عِيٍّ</span> <ref><span dir="rtl">العيّ: خلاف البَيان، وقد عَيَّ في منطقه وعَيِيَ أيضا (الصحاح: ج6 ص2442 «عيى»). والعِيّ ـ أيضا ـ: الجهل (النهاية: ج3 ص334 «عيا»).</span></ref> <span dir="rtl">عَنِ الجَوابِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص265 ح4443، عيون الحكم والمواعظ: ص196 ح4013.</span></ref>

<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: زِهى، زهى دانايى كه دانست و خوددار شد، و از شبيخون [مرگ] ترسيد و ساز و برگ بر گرفت و آماده شد. اگر از او بپرسند، پاسخ مى دهد و اگر نپرسند، خاموش مى ماند. گفته اش (پاسخش) درست است و خاموشى اش از سر ناتوانى در پاسخ نيست.</span>

<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: ثَلاثُ خِصالٍ مَن رُزِقَها كانَ كامِلاً: العَقلُ، وَالجَمالُ، وَالفَصاحَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص320، بحار الأنوار: ج78 ص234 ح50.</span></ref>

<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: سه چيز است كه روزىِ هر كس بشود، آن كس كامل است: خردمندى و زيبايى و شيوايى.</span>

<span id="دور-الفصاحة-والبلاغة-في-كمال-المؤمن"></span>
== <span dir="rtl">1 / 3: دَورُ الفَصاحَةِ وَالبَلاغَةِ في كَمالِ المُؤمِنِ</span> ==

'''<span dir="rtl">1 / 3: نقش شيوايى و رسايى گفتار در كمال مؤمن</span>'''

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَعالى أعطَى المُؤمِنَ البَدَنَ الصَّحيحَ، وَاللِّسانَ الفَصيحَ، وَالقَلبَ الصَّريحَ، وكَلَّفَ كُلَّ عُضوٍ مِنها طاعَةً لِذاتِهِ ولِنَبِيِّهِ ولِخُلَفائِهِ.</span>

<span dir="rtl">فَمِنَ البَدَنِ الخِدمَةُ لَهُ ولَهُم، ومِنَ اللِّسانِ الشَّهادَةُ بِهِ وبِهِم، ومِنَ القَلبِ الطُّمَأنينَةُ بِذِكرِهِ وبِذِكرِهِم، فَمَن شَهِدَ بِاللِّسانِ، وَاطمَأَنَّ بِالجَنانِ، وعَمِلَ بِالأَركانِ، أنزَلَهُ اللّهُ الجِنانَ.</span> <ref><span dir="rtl">المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص180، بحار الأنوار: ج67 ص303 ح33.</span></ref>

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: خداوند متعال به مؤمن، تنِ سالم و زبان شيوا و دل ناب عطا كرده و هر يك از آنها را به اطاعت از خودش و پيامبرش و جانشينان وى مكلّف كرده است.</span>

<span dir="rtl">خداوند، از بدن، خدمت به او و آنها را خواسته است؛ از زبان، گواهى دادن به او و آنان را، و از دل، آرام گرفتن به ياد او و آنان را. پس هر كس به زبان، گواهى دهد و با دل، آرام گيرد و با اندام هاى بدنش [به وظايف و تكاليفش] عمل كند، خداوند، او را در باغ هاى بهشت، جاى مى دهد.</span>

<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في صِفاتِ المُؤمِنينَ ـ: إنَّهُم لَأَكياسٌ، فُصَحاءُ، حُلَماءُ، حُكَماءُ.</span> <ref><span dir="rtl">الاُصول الستة عشر: ص129 ح20 عن زيد الزراد، بحار الأنوار: ج67 ص252 ح54.</span></ref>

<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در بيان اوصاف مؤمنان ـ: آنان انسان هاى زيرك، شيوا، بردبار و فرزانه اند.</span>

<span id="آثار-البلاغة-والفصاحة"></span>
== <span dir="rtl">1 / 4: آثارُ البَلاغَةِ وَالفَصاحَةِ</span> ==

'''<span dir="rtl">1 / 4: آثار رسايى و شيوايى گفتار</span>'''

<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا، وإنَّ مِنَ العِلمِ جَهلاً، وإنَّ مِنَ الشِّعرِ حُكما، وإنَّ مِنَ القَولِ عِيالاً</span> <ref><span dir="rtl">وإن من القول عيالاً: أي عرضك كلامك وحديثك على من ليس من شأنه ولا يريده (المصدر).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج4 ص303 ح5012، تاريخ دمشق: ج24 ص83، كلاهما عن بريدة، الصمت وحفظ اللسان: ص92 ح151 عن أبي جعفر النحوي، مسند الشهاب: ج2 ص98 ح61 وفيه «طلب العلم» بدل «العلم» عن صعصعة بن صوحان عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج3 ص579 ح7986، الجعفريات: ص230، النوادر للراوندي: ص155 ح225 كلاهم عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص57 وليس فيه «ومن الشعر حكما» وفي الثلاثة الأخيرة «عيّا» بدل «عيالاً»، بحار الأنوار: ج1 ص218 ح39.</span></ref>

<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: راستى كه برخى بيان ها افسون اند، و برخى دانش ها نادانى، و برخى شعرها حكمت، و برخى گفته ها بار خاطر.</span>

<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ لِحَسّانٍ ـ: قُل؛ فَوَاللّهِ لَقَولُكَ أشَدُّ عَلَيهِم مِن وَقعِ السِّهامِ في غَلَسِ</span> <ref><span dir="rtl">الغَلَس: ظلام آخر الليل (لسان العرب: ج6 ص156 «غلس»).</span></ref> <span dir="rtl">الظِّلامِ.</span> <ref><span dir="rtl">ربيع الأبرار: ج4 ص252.</span></ref>

<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به حَسّان ـ: بِسُراى؛ زيرا ـ به خدا سوگند ـ سخن تو بر آنان، سخت تر از تأثير تير در تاريكى شب است.</span>

<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: رُبَّ قَولٍ أنفَذُ مِن صَولٍ</span> <ref><span dir="rtl">صالَ على قِرنِهِ صَولاً: سَطا. وصالَ عليه ـ أيضا ـ: إذا استطال. وصال عليه: وَثَبَ (لسان العرب: ج11 ص387 «صول»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 394، غرر الحكم: ج4 ص60 ح5292 وفيه «أشد» بدل «أنفذ»، بحار الأنوار: ج71 ص291 ح62.</span></ref>

<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اى بسا سخنى كه تأثيرش از يك حَمله بيشتر است!</span>

<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رُبَّ كَلامٍ أنفَذُ مِن سِهامٍ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص69 ح5322، عيون الحكم والمواعظ: ص267 ح4892.</span></ref>

<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بسا سخنى كه از تيرى كارى تر است!</span>

<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رُبَّ كَلامٍ كَالحُسامِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص56 ح5273، عيون الحكم والمواعظ: ص266 ح4860.</span></ref>

<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بسا سخنى كه چون شمشيرِ بُرّان است!</span>

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رُبَّ كَلامٍ كَلّامٌ</span> <ref><span dir="rtl">الكَلمُ: الجَرحُ (النهاية: ج4 ص198 «كلم»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص56 ح5272، عيون الحكم والمواعظ: ص266 ح4859.</span></ref>

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بسا سخنى كه زخمى كارى مى رسانَد!</span>

<span id="الفصل-الثاني-نهج-البلاغة"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثاني: نهج البلاغة</span> =

'''<span dir="rtl">فصل دوم: راه بلاغت</span>'''

<span id="تفسير-البلاغة"></span>
== <span dir="rtl">2 / 1: تَفسيرُ البَلاغَةِ</span> ==

'''<span dir="rtl">2 / 1: تفسير بلاغت</span>'''

<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: البَلاغَةُ ما سَهُلَ عَلَى المَنطِقِ، وخَفَّ عَلَى الفِطنَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص70 ح1881، عيون الحكم والمواعظ: ص56 ح1444 وفيه «النطق» بدل «المنطق».</span></ref>

<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بلاغت، آن است كه سخنى، در گفتن، روان و در فهم، آسان باشد.</span>

<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: البَلاغَةُ أن تُجيبَ فَلا تُبطِئَ، وتُصيبَ فَلا تُخطِئَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص152 ح2150، عيون الحكم والمواعظ: ص67 ح1711.</span></ref>

<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بلاغت، آن است كه در جواب، كندى نكنى و درست بگويى و خطا ننمايى.</span>

<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: البَلاغَةُ البَصَرُ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «النصر»، والصحيح ما أثبتناه كما في البيان والتبيين.</span></ref> <span dir="rtl">بِالحُجَّةِ، وَالمَعرِفَةُ بِمَواضِعِ الفُرصَةِ، ومِنَ البَصَرِ بِالحُجَّةِ أن تَدَعَ الإِفصاحَ بِها إلَى الكِنايَةِ عَنها إذا كانَ الإِفصاحُ أوعَرَ طَريقَةً، وكانَتِ الكِنايَةُ أبلَغَ فِي الدَّركِ وأَحَقَّ بِالظَّفَرِ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة: ج20 ص265 ح91، البيان والتبيين: ج1 ص88 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: بلاغت، دانستنِ حجّت است و شناختِ جايگاه هاى فرصت؛ و از دانستنِ حجّت، اين است كه هر گاه تصريح، دشوارترين راه باشد و كنايه رساننده تر به مقصود و مؤثّرتر در پيروزى، از حجّت آورى صريح، دست بدارى و به كنايه اى از آن، روى آورى.</span>

<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: ثَلاثَةٌ فيهِنَّ البَلاغَةُ: التَّقَرُّبُ مِن مَعنَى البُغيَةِ، وَالتَّبَعُّدُ مِن حَشوِ الكَلامِ، وَالدَّلالَةُ بِالقَليلِ عَلَى الكَثيرِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص317، بحار الأنوار: ج78 ص230 ح19 ؛ وفيات الأعيان: ج3 ص478 الرقم 507 نحوه من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: بلاغت در سه چيز است: نزديك شدن به معناى مطلوب، دورى كردن از زوائد گفتار، و رساندن معناى فراوان با عبارت كوتاه و اندك.</span>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لَيسَتِ البَلاغَةُ بِحِدَّةِ اللِّسانِ ولا بِكَثرَةِ الهَذَيانِ، ولكِنَّها إصابَةُ المَعنى وقَصدُ الحُجَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص312، بحار الأنوار: ج78 ص292 ح3 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج7 ص88 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: بلاغت، به تندىِ زبان يا بيهوده گويىِ بسيار نيست؛ بلكه بلاغت، رساندن معنا و اقامه حجّت درست است.</span>

<span id="صفة-البليغ-والفصيح"></span>
== <span dir="rtl">2 / 2: صِفَةُ البَليغِ وَالفَصيحِ</span> ==

'''<span dir="rtl">2 / 2: ويژگى هاى شخص بليغ و فصيح</span>'''

<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: مَن قامَ بِفَتقِ القَولِ ورَتقِهِ</span> <ref><span dir="rtl">الرِتقُ: ضِدُّ الفَتقِ وهو الالتئام (مجمع البحرين: ج2 ص672 «رتق»).</span></ref><span dir="rtl">، فَقَد حازَ البَلاغَةَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص429 ح9045، عيون الحكم والمواعظ: ص464 ح8445.</span></ref>

<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: كسى كه سخن را رتق و فتق كند، از بلاغت برخوردار است.</span>

<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: آيَةُ</span> <ref><span dir="rtl">وفي نسخة اُخرى: «آلة»، ولعلّها الصواب.</span></ref> <span dir="rtl">البَلاغَةِ قَلبٌ عَقولٌ، ولِسانٌ قائِلٌ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج1 ص386 ح1493.</span></ref>

<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نشانه</span> <ref><span dir="rtl">در نسخه اى ديگر از متن عربى حديث، به جاى «آية (نشانه)»، «آلة (ابزار)» آمده كه شايد اين، درست باشد.</span></ref> <span dir="rtl">بلاغت، دل دانا و زبان گوياست.</span>

<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: قَد يُكتَفى مِنَ البَلاغَةِ بِالإِيجازِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص474 ح6666، عيون الكلم والمواعظ: ص368 ح6194.</span></ref>

<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: گاه از بلاغت، به ايجاز، بسنده مى شود.</span>

<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أبلَغُ البَلاغَةِ ما سَهُلَ فِي الصَّوابِ مَجازُهُ، وحَسُنَ إيجازُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص464 ح3307، عيون الحكم والمواعظ: ص124 ح2838.</span></ref>

<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بليغ ترين سخن، آن است كه مقصود را به آسانى برساند و ايجازِ نيكو داشته باشد.</span>

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: سُئِلَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام: مَن أفصَحُ النّاسِ؟ قالَ: المُجيبُ المُسكِتُ عِندَ بَديهَةِ السُّؤالِ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص703 ح1506 عن زيد بن علي، بحار الأنوار: ج2 ص56 ح31.</span></ref>

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: از على بن ابى طالب عليه السلام سؤال شد: شيواترينِ مردم، چه كسى است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «كسى كه به پرسش ناگهانى، پاسخ دندان شكن دهد».</span>

<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ: مَا البَلاغَةُ؟ ـ: مَن عَرَفَ شَيئا قَلَّ كَلامُهُ فيهِ، وإنَّما سُمِّيَ البَليغَ لِأَنَّهُ يَبلُغُ حاجَتَهُ بِأَهوَنِ سَعيِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص359، بحار الأنوار: ج78 ص241 ح28.</span></ref>

<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به اين پرسش كه: بلاغت چيست؟ ـ: كسى كه چيزى را بداند، گفتارش در آن كوتاه مى شود. بليغ را بليغ گفته اند؛ چون مقصود خود را با كمترين زحمت مى رساند.</span>

<span id="خصائص-الكلام-البليغ"></span>
== <span dir="rtl">2 / 3: خَصائِصُ الكَلامِ البَليغِ</span> ==

'''<span dir="rtl">2 / 3: ويژگى هاى سخن رسا</span>'''

<span dir="rtl">30.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسن عليه السلام ـ عَن هِندِ بنِ أبي هالَةَ التَّميمِيِّ في وَصفِهِ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله... طَويلَ السَّكتِ، لا يَتَكَلَّمُ في غَيرِ حاجَةٍ، يَفتَتِحُ الكَلامَ ويَختِمُهُ بِأَشداقِهِ</span> <ref><span dir="rtl">الأشداقُ: جوانب الفم، والعرب تمتدح بذلك (النهاية: ج2 ص453 «شدق»).</span></ref><span dir="rtl">، يَتَكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ فَصلاً، لا فُضولَ فيهِ ولا تَقصيرَ.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص81 عن علي بن موسى بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص43 ح1، المناقب للكوفي: ج1 ص20 ح1 وفيه «فصولاً» بدل «فضول»، بحار الأنوار: ج16 ص150 ؛ صفة الصفوة: ج1 ص156، شعب الإيمان: ج2 ص155 ح1430، تاريخ دمشق: ج3 ص339 عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عنه عليهم السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">30.</span> <span dir="rtl">امام حسن عليه السلام ـ به نقل از هند بن ابى هاله تميمى، در وصفش از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله... غالبا خاموش بود و بى آن كه نياز باشد، سخن نمى گفت و سخن را با گوشه هاى دهانش آغاز مى كرد و به پايان مى برد.</span> <ref><span dir="rtl">«در هنگام سخن گفتن، تمام دهانش را نمى گشود»، كنايه از بلاغت و فصاحت است.</span></ref> <span dir="rtl">سخنانش مختصر و مفيد و روشن و شمرده بود؛ نه فزونى در آن بود و نه كاستى.</span>

<span dir="rtl">31.</span> <span dir="rtl">سنن أبي داود عن عائشة: كانَ كَلامُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَلاما فَصلاً؛ يَفهَمُهُ كُلُّ مَن سَمِعَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج4 ص261 ح4839، المصنّف لابن أبي شيبة: ج6 ص210 ح3، المغني عن حمل الأسفار: ج1 ص637، الأذكار للنووي: ص286، إمتاع الأسماع: ج2 ص260، كنز العمال: ج7 ص145 ح18433.</span></ref>

<span dir="rtl">31.</span> <span dir="rtl">سنن أبى داوود ـ به نقل از عايشه ـ: سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روشن و شمرده بود، به طورى كه هر كس آن را مى شنيد، مى فهميد.</span>

<span dir="rtl">32.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل عن عائشة: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يَسرُدُ سَردَكُم هذا؛ يَتَكَلَّمُ بِكَلامٍ بَينَهُ فَصلٌ، يَحفَظُهُ مَن سَمِعَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج10 ص115 ح26269، سنن الترمذي: ج5 ص600 ح3639، وفيه «جلس إليه» بدل «سمعه»، السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص109 ح10246 وفيه «يبيّنه» بدل «بينه فصل»، سير أعلام النبلاء: ج17 ص386 الرقم 245، الطبقات الكبرى: ج1 ص375.</span></ref>

<span dir="rtl">32.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مانند شما يك بند، سخن نمى گفت؛ بلكه بند بند سخن مى گفت، چنان كه هر كس آن را مى شنيد، حفظش مى كرد.</span>

<span dir="rtl">33.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن عائشة: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ يُحَدِّثُ حَديثا، لَو عَدَّهُ العادُّ لَأَحصاهُ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج3 ص1307 ح3374، صحيح مسلم: ج4 ص2298 ح71، سنن أبي داود: ج3 ص320 ح3654، مسند الحميدي: ج1 ص120 ح247، كنز العمّال: ج7 ص146 ح18438.</span></ref>

<span dir="rtl">33.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله طورى سخن مى گفت كه اگر كسى مى خواست آن را بشمرد، مى توانست.</span>

<span dir="rtl">34.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: خيرُ الكَلامِ ما لا يُمِلُّ ولا يَقِلُّ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص424 ح4969، عيون الحكم والمواعظ: ص239 ح4558.</span></ref>

<span dir="rtl">34.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بهترين سخن، آن است كه نه ملال بياورَد و نه كم بگذارد.</span> <ref><span dir="rtl">اِطناب مُمِل و ايجاز مُخِل در آن نباشد.</span></ref>

<span dir="rtl">35.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اِختَصِر مِن كَلامِكَ مَا استَحسَنتَهُ؛ فَإِنَّهُ بِكَ أجمَلُ، وعَلى فَضلِكَ أدَلُّ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص320 ح2735، عيون الحكم والمواعظ: ص100 ح2293.</span></ref>

<span dir="rtl">35.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: سخن نيكو و مختصر بگو؛ زيرا اين براى تو زيباتر است و بر فضل تو، دلالت بيشترى دارد.</span>

<span dir="rtl">36.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: جَودَةُ الكَلامِ فِي الاِختِصارِ.</span> <ref><span dir="rtl">المواعظ العدديّة: ص55.</span></ref>

<span dir="rtl">36.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نيكويى گفتار، در اختصار است.</span>

<span dir="rtl">37.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أحسَنُ الكَلامِ ما لا تَمُجُّهُ الآذانُ، ولا يُتعِبُ فَهمُهُ الأَفهامَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص485 ح3371.</span></ref>

<span dir="rtl">37.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نيكوترين سخن، آن است كه گوش ها آن را پس نزنند و فهميدنش انديشه ها را به رنج نيفكند.</span>

<span dir="rtl">38.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أحسَنُ الكَلامِ ما زانَهُ حُسنُ النِّظامِ، وفَهِمَهُ الخاصُّ وَالعامُّ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص463 ح3304، عيون الحكم والمواعظ: ص124 ح2836.</span></ref>

<span dir="rtl">38.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نيكوترين سخن، آن است كه دسته بندى و تركيب شايسته اش، آن را زينت داده باشد و آن را هم عموم مردم و هم خواصّ آنان بفهمند.</span>

<span id="أحمد-من-البلاغة-وأوعظ-من-البليغ"></span>
== <span dir="rtl">2 / 4: أحمَدُ مِنَ البَلاغَةِ وأَوعَظُ مِنَ البَليغِ</span> ==

'''<span dir="rtl">2 / 4: ستوده تر از شيوايى و اندرزگوتر از سخنور</span>'''

<span dir="rtl">39.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: إن كانَ فِي الكَلامِ البَلاغَةُ، فَفِي الصَّمتِ السَّلامَةُ مِنَ العِثارِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص5 ح3714.</span></ref>

<span dir="rtl">39.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اگر در گفتن، شيوايى است، در سكوت، رهيدن از لغزش هاست.</span>

<span dir="rtl">40.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أحمَدُ مِنَ البَلاغَةِ الصَّمتُ حينَ لا يَنبَغِي الكَلامُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص447 ح3245، عيون الحكم والمواعظ: ص122 ح2787.</span></ref>

<span dir="rtl">40.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ستوده تر از شيوايى، سكوت در جايى است كه گفتن، شايسته نيست.</span>

<span dir="rtl">41.</span> <span dir="rtl">الكافي عن إبراهيم بن إسحاق الأحمريّ رفعه: لَمّا ضُرِبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام حَفَّ بِهِ العُوّادُ، وقيلَ لَهُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ أوصِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: اِثنوا لي وِسادَةً، ثُمَّ قالَ: الحَمدُ للّهِِ حَقَّ قَدرِهِ، مُتَّبِعينَ أمرَهُ، وأَحمَدُهُ كَما أحَبَّ، ولا إلهَ إلَا اللّهُ الواحِدُ الأَحَدُ الصَّمَدُ كَمَا انتَسَبَ، أيُّهَا النّاسُ... أنَا بِالأَمسِ صاحِبُكُم، وأَنَا اليَومَ عِبرَةٌ لَكُم، وغَدا مُفارِقُكُم، إن تَثبُتِ الوَطأَةُ في هذِهِ المَزَلَّةِ</span> <ref><span dir="rtl">المَزَلَّةُ: مفعلة مِن زَلَّ ؛ إذا زَلَقَ (النهاية: ج2 ص310 «زلل»).</span></ref> <span dir="rtl">فَذاكَ المُرادُ، وإن تَدحَضِ القَدَمُ، فَإِنّا كُنّا في أفياءِ أغصانٍ وذَرى رِياحٍ، وتَحتَ ظِلِّ غَمامَةٍ اضمَحَلَّ فِي الجَوِّ مُتَلَفِّقُها، وعَفا فِي الأَرضِ مَحَطُّها، وإنَّما كُنتُ جارا جاوَرَكُم بَدَني أيّاما وسَتَعقِبونَ مِنّي جُثَّةً خَلاءً، ساكِنَةً بَعدَ حَرَكَةٍ، وكاظِمَةً بَعدَ نُطقٍ، لِيَعِظَكُم هُدُوّي وخُفوتُ إطراقي، وسُكونُ أطرافي، فَإِنَّهُ أوعَظُ لَكُم مِنَ النّاطِقِ البَليغِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص299 ح6، نهج البلاغة: الخطبة 149 نحوه، بحار الأنوار: ج42 ص206 ح11.</span></ref>

<span dir="rtl">41.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از ابراهيم بن اسحاق اَحمَرى، كه سند خود را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است ـ: هنگامى كه امير مؤمنان عليه السلام ضربت خورد، عيادت كنندگانش پيرامونش جمع شدند و به ايشان گفته شد: اى امير مؤمنان! وصيّت بفرما.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «برايم متّكايى بگذاريد» و سپس فرمود: «سپاس و ستايش، خداى را، چنان كه حقّ اوست. همگى پيرو فرمان اوييم و او را چنان كه دوست دارد، مى ستايم. و معبودى جز خداى يگانه يكتاى بى نياز نيست، چنان كه خود را اين گونه شناسانده است.</span>

<span dir="rtl">اى مردم!... من تا ديروز، يار و همدم شما بودم و امروز، مايه عبرت شمايم و فردا از شما جدا مى شوم. اگر گام در اين لغزشگاه [دنيا] استوار ماند [و من از دنيا نرفتم]، كه مرادْ حاصل است، و اگر قدم لغزيد [و رفتم]، بدانيد كه ما در سايه سار شاخه ها و وزش بادها، و زير سايه ابرى كه در هم پيچيده آن در فضا از هم مى پاشد و اثرش در زمين از بين مى رود، [در دنيايى ناپايدار و گذرا] زندگى مى كنيم. جز اين نيست كه من براى شما همسايه اى بودم كه پيكرم چند روزى در كنار شما بود و به زودى، پيكر بى جان مرا تشييع خواهيد كرد؛ پيكرى كه حركت داشته و آرام گرفته، و سخن مى گفته و ديگر خاموش گشته است. اين آرام گرفتنم و ديده فرو بستنم و از حركت افتادن اعضايم، شما را اندرز مى دهد، و اين، براى شما اندرزگوتر از گوينده سخنور است».</span>

<span dir="rtl">42.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: الضَّمائِرُ الصِّحاحُ، أصدَقُ شَهادَةً مِنَ الأَلسُنِ الفِصاحِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص160 ح2186، عيون الحكم والمواعظ: ص67 ح1696.</span></ref>

<span dir="rtl">42.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: درون هاى پاك [و وجدان هاى سالم]، گواهى شان راست تر از زبان هاى شيواست.</span>

<span dir="rtl">43.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: لَمّا قُتِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام، قالَ صَعصَعَةُ بنُ صوحانَ:</span>

<span dir="rtl">ألا مَن لي بِنَشرِكَ يا اُخيّا ومَن لي أن أبُثَّكَ ما اُرَيّا</span>

<span dir="rtl">طَوَتكَ خُطوبُ دَهرٍ قَد تَوَلّى كَذاكَ خُطوبُهُ نَشرا وطَيّا</span>

<span dir="rtl">وكانَت في حَياتِكَ لي عِظاتٌ وأَنتَ اليَومَ أوعَظُ مِنكَ حَيّا</span> <ref><span dir="rtl">روضة الواعظين: ص153 وراجع: المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص314، بحار الأنوار: ج42 ص242.</span></ref>

<span dir="rtl">43.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام به شهادت رسيد، صعصعة بن صوحان گفت:</span>

<span dir="rtl">هلا اى برادرم! چه كسى هست كه شميم عطر تو را آورَد؟</span>

<span dir="rtl">و چه كسى هست كه گلايه ام را نزد او بَرم؟</span>

<span dir="rtl">حوادث گذراى روزگار، تو را در بر گرفتند</span>

<span dir="rtl">آرى، حوادث روزگار، اين چنين مى گسترند و در هم مى نوردند!</span>

<span dir="rtl">زنده بودنت براى من پندهاى زيادى داشت</span>

<span dir="rtl">و امروز، پندآميزتر از زمان زنده بودنت هستى.</span>

<span id="الفصل-الثالث-العي"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثالث: العيّ</span> =

'''<span dir="rtl">فصل سوم: كُندزبانى</span>'''

<span id="ذم-العي"></span>
== <span dir="rtl">3 / 1: ذَمُّ العِيِّ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 1: نكوهش كُندزبانى</span>'''

<span dir="rtl">44.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: الخَرَسُ خَيرٌ مِنَ العِيِّ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج1 ص136 ح505.</span></ref>

<span dir="rtl">44.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بى زبانى بهتر از كندزبانى است.</span>

<span dir="rtl">45.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا بَيانَ مَعَ عِيٍّ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص358 ح10510، عيون الحكم والمواعظ: ص536 ح9852.</span></ref>

<span dir="rtl">45.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: با وجود كندزبانى، بيان در كار نيست.</span> <ref><span dir="rtl">يعنى: عاجز در گفتار نمى تواند مقصد خود را درست، بيان و تفهيم كند.</span></ref>

<span id="علامة-العي"></span>
== <span dir="rtl">3 / 2: عَلامَةُ العِيِّ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 2: نشانه كندزبانى</span>'''

<span dir="rtl">46.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: عَلامَةُ العِيِّ تَكرارُ الكَلامِ عِندَ المُناظَرَةِ، وكَثرَةُ التَّبَجُّحِ</span> <ref><span dir="rtl">يتبجَّح: أي يفتخر ويباهي (لسان العرب: ج2 ص406 «بجح»). وفي بعض النسخ: «التنحنح».</span></ref> <span dir="rtl">عِندَ المُحاوَرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص364 ح6336.</span></ref>

<span dir="rtl">46.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: تكرار كردن سخن در هنگام مناظره، و كثرت خودستايى</span> <ref><span dir="rtl">در متن عربى حديث، در برخى نسخه ها، «التنحنح» آمده كه به معناى صاف كردن سينه و راه گلوست.</span></ref> <span dir="rtl">در هنگام گفتگو، نشانه كندزبانى است.</span>

<span dir="rtl">47.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسن عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ: مَا العِيُّ ـ: العَبَثُ بِاللِّحيَةِ، وكَثرَةُ التَّنَحنُحِ عِندَ المَنطِقِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص226، بحار الأنوار: ج78 ص104.</span></ref>

<span dir="rtl">47.</span> <span dir="rtl">امام حسن عليه السلام ـ در پاسخ اين پرسش كه: كندزبانى چيست؟ ـ: بازى كردن با ريش، و بسيار صاف كردن راه گلو در هنگام سخن گفتن.</span>

<span dir="rtl">48.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لَمّا سَأَلَهُ الإِمامُ عَلِيٌّ عليه السلام: فَمَا العِيُّ؟ ـ: العَبَثُ بِاللِّحيَةِ، وكَثرَةُ البَزقِ عِندَ المُخاطَبَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج3 ص69 ح2688، حلية الأولياء: ج2 ص36 كلاهما عن الحارث، مطالب السؤول: ج2 ص32، تهذيب الكمال: ج6 ص241 الرقم 1248 عن شعبة، دستور معالم الحكم: ص83 وفيهما «التبزق عند المنطق» بدل «البزق عند المخاطبة» ؛ كشف الغمّة: ج2 ص195 وفيه «النزق» بدل «البزق».</span></ref>

<span dir="rtl">48.</span> <span dir="rtl">امام حسن عليه السلام ـ در پاسخ به پرسش امام على عليه السلام از او كه: كندزبانى چيست؟ ـ: بازى كردن با ريش و بسيار آب دهان انداختن در هنگام گفتگو.</span>

<span id="تفسير-البيان-والعي"></span>
== <span dir="rtl">3 / 3: تَفسيرُ البَيانِ وَالعِيِّ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 3: تفسير زبان آورى و كندزبانى</span>'''

<span dir="rtl">49.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَيسَ البَيانُ كَثرَةَ الكَلامِ؛ ولكِن فَصلٌ فيما يُحِبُّ اللّهُ عز و جل ورَسولُهُ. ولَيسَ العِيُّ عِيَّ اللِّسانِ؛ ولكِن قِلَّةُ المَعرِفَةِ بِالحَقِّ.</span> <ref><span dir="rtl">فردوس الأخبار: ج3 ص445 ح5256 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج10 ص192 ح29010.</span></ref>

<span dir="rtl">49.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زبان آورى، بسيارگويى نيست؛ بلكه استوار گفتن در چيزى است كه خدا و پيامبرش دوست دارند، و كندزبانى [واقعى]، كندى زبان نيست؛ بلكه كم شناختنِ (نشناختن) حق است.</span>

<span dir="rtl">50.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: البَيانُ مِنَ اللّهِ، وَالعِيُّ مِنَ الشَّيطانِ. ولَيسَ البَيانُ كَثرَةَ الكَلامِ؛ ولكِنَّ البَيانَ الفَصلُ فِي الحَقِّ. ولَيسَ العِيُّ قِلَّةَ الكَلامِ؛ ولكِن مَن سَفِهَ الحَقَّ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح ابن حبّان: ج13 ص113 ح5796، موارد الظمآن: ص492 ح2010، الفردوس: ج3 ص399 ح5215 نحوه وكلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج10 ص192 ح29010.</span></ref>

<span dir="rtl">50.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زبان آورى، از خداست و كُندزبانى، از شيطان است. زبان آورى، پرگويى نيست؛ بلكه زبان آورى، استوار گفتن حق است، و كندزبانى، كم گفتن نيست؛ بلكه نشناختن حق است.</span>

<span id="أقبح-من-العي"></span>
== <span dir="rtl">3 / 4: أقبَحُ مِنَ العِيِّ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 4: زشت تر از كندزبانى</span>'''

<span dir="rtl">51.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: أقبَحُ مِنَ العِيِّ، الزِّيادَةُ عَلَى المَنطَقِ عَن مَوضِعِ الحاجَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص447 ح3244.</span></ref>

<span dir="rtl">51.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: زشت تر از كندزبانى، افزون از حدّ نيازْ گفتن است.</span>

<span id="الفصل-الرابع-آفات-البلاغة"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الرابع: آفات البلاغة</span> =

'''<span dir="rtl">فصل چهارم: آفت هاى سخنورى</span>'''

<span id="اللعب-بالألفاظ"></span>
== <span dir="rtl">4 / 1: اللَّعِبُ بِالأَلفاظِ</span> ==

'''<span dir="rtl">4 / 1: بازى با الفاظ</span>'''

<span dir="rtl">52.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ البَليغَ مِنَ الرِّجالِ الَّذي يَتَخَلَّلُ بِلِسانِهِ تَخَلُّلَ الباقِرَةِ</span> <ref><span dir="rtl">في سنن الترمذي: «البقرة».</span></ref> <span dir="rtl">بِلِسانِها.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج4 ص302 ح5005، سنن الترمذي: ج5 ص141 ح2853، مسند ابن حنبل: ج2 ص565 ح6554، المصنّف لابن أبي شيبة: ج6 ص211 ح4، المعجم الأوسط: ج5 ص205 ح5091 كلّها عن عبداللّه بن عمر، معرفة علوم الحديث: ص102، كنز العمّال: ج3 ص563 ح7918 نقلاً عن أبي نصر السنجري في «الإبانة» وص 562 ح7917.</span></ref>

<span dir="rtl">52.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل از مرد سخنورى كه زبانش را مانند گاو به هر طرف مى چرخاند [و هر رَطب و يابسى را به دهان مى آورد]، نفرت دارد.</span>

<span dir="rtl">53.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّى يَخرُجَ قَومٌ يَأكُلونَ بِأَلسِنَتِهِم كَما يَأكُلُ البَقَرُ بِأَلسِنَتِها.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج1 ص389 ح1597، تاريخ دمشق: ج45 ص47 ح9854، المصنّف لعبد الرزّاق: ج11 ص459 ح21002، مسند البزّار: ج4 ص48 ح1212، البيان والتبيين: ج1 ص172 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن سعد بن أبي وقاص، كنز العمّال: ج3 ص837 ح8899.</span></ref>

<span dir="rtl">53.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: قيامت برپا نمى شود، تا آن گاه كه مردمانى پيدا شوند كه با زبان هايشان چنان مى خورند كه گاوها با زبانشان مى خورند.</span> <ref><span dir="rtl">يعنى هر چه به دهانشان مى آيد، مى گويند، بدون اين كه آن را بسنجند، چنان كه گاو، زبانش را بيرون مى آورد و هر علفى را كه به آن رسيد، به دهانش مى برد.</span></ref>

<span dir="rtl">54.</span> <span dir="rtl">عدّة الداعي: فيما أوحَى اللّهُ تَعالى إلى داودَ عليه السلام: ... يا داودُ... لَو رَأَيتَ الَّذينَ يَأكُلونَ النّاسَ بِأَلسِنَتِهِم، وقَد بَسَطتُها بَسطَ الأَديمِ</span> <ref><span dir="rtl">الأديمُ: الجلد المدبوغ (مجمع البحرين: ج1 ص300 «أدم»).</span></ref><span dir="rtl">، وضَرَبتُ نَواحِيَ ألسِنَتِهِم بِمَقامِعَ مِن نارٍ، ثُمَّ سَلَّطتُ عَلَيهِم مُوَبِّخا لَهُم يَقولُ: يا أهلَ النّارِ! هذا فُلانٌ السَّليطُ</span> <ref><span dir="rtl">السليطُ: الصخّابُ بذيء اللسان (مجمع البحرين: ج2 ص865 «سلط»).</span></ref> <span dir="rtl">فَاعرِفوهُ.</span> <ref><span dir="rtl">عدّة الداعي: ص31، إرشاد القلوب: ص153، بحار الأنوار: ج14 ص43 ح34.</span></ref>

<span dir="rtl">54.</span> <span dir="rtl">عدّة الداعى: در آنچه خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى فرمود، اين بود كه: «... اى داوود!... كاش كسانى را كه با زبان هاى خود، مردم را مى خورند، مى ديدى، كه چه سان زبان هايشان را مانند سفره چرمين، پهن كرده ام و گوشه هاى آنها را با گرزهاى آتشين مى كوبم. سپس سرزنشگرى را بر آنان موكّل مى سازم كه به ايشان مى گويد: اى دوزخيان! اين فلان بدزبان است. او را بشناسيد».</span>

<span dir="rtl">55.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير عن واثلة بن الأسقع: كُنتُ في أصحابِ الصُّفَّةِ</span> <ref><span dir="rtl">أصحاب الصُّفَّة: هم فقراء المهاجرين، ومن لم يكن له منهم منزلٌ يسكنه، فكانوا يأوون إلى موضع مظلَّلٍ في مسجد المدينة يسكنونه (النهاية: ج3 ص37 «صفف»).</span></ref><span dir="rtl">، فَلَقَد رَأَيتُنا وما مِنّا إنسانٌ عَلَيهِ ثَوبٌ تامٌّ، وأَخَذَ العَرَقُ في جُلودِنا طَرَفا مِنَ الغُبارِ وَالوَسَخِ، إذ خَرَجَ عَلَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالَ: لِيُبشِر فُقَراءُ المُهاجِرينَ.</span>

<span dir="rtl">إذ أقبَلَ رَجُلٌ عَلَيهِ شارَةٌ حَسَنَةٌ، فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله لا يَتَكَلَّمُ بِكَلامٍ إلّا كَلَّفَتهُ نَفسُهُ يَأتي بِكَلامٍ يَعلو كَلامَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَلَمَّا انصَرَفَ قالَ:</span>

<span dir="rtl">إنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ هذا وضَربَهُ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «صَونَه». وفي مسند الشاميين: «صَوتَه». والصواب ما أثبتناه كما في تاريخ دمشق. والضرب: الصنف من الأشياء. يقال: هذا من ضرب ذلك أي من نحوه وصنفه (لسان العرب: ج1 ص549 «ضرب»).</span></ref><span dir="rtl">؛ يَلوونَ ألسِنَتَهُم لِلنّاسِ لَيَّ البَقَرَةِ لِسانَها بِالمَرعى، كَذلِكَ يَلوِي اللّهُ ألسِنَتَهُم ووُجوهَهُم فِي النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج22 ص70 ح170، مسند الشاميين: ج2 ص210 ح1204، تاريخ دمشق: ج62 ص359 ح12867 كلاهما نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">55.</span> <span dir="rtl">معجم الکبیر ـ به نقل از واثلة بن اسقع ـ: من جزو صُفّه نشينان بودم. هيچ يك از ما حتّى يك لباس كامل نداشت و پوست بدنمان از عرق و گرد و خاك آميخته با آن، سخت چركين شده بود. روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به نزد ما آمد و فرمود: «بشارت باد تهى دستان مهاجر را!».</span>

<span dir="rtl">در اين هنگام، مردى با هيئتى نيكو آمد و هر سخنى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى گفت، او با زحمت، سعى مى كرد سخنى بالاتر از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله بگويد.</span>

<span dir="rtl">چون او رفت، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خدا اين مرد و امثال او</span> <ref><span dir="rtl">در متن عربى حديث، در مسند الشاميّين به جاى «ضربَهُ (امثال او)» «صوتَهُ (صداى او)» آمده است.</span></ref> <span dir="rtl">را دوست ندارد. زبان هايشان را در باره مردم، چنان مى چرخانند كه گاو در چراگاه مى چرخاند. خداوند، زبان ها و صورت هاى آنان را در آتش دوزخ، همين گونه خواهد چرخاند...».</span>

<span id="تشقيق-الكلام"></span>
== <span dir="rtl">4 / 2: تَشقيقُ الكَلامِ</span> ==

'''<span dir="rtl">4 / 2: سخن پردازى</span>''' <ref><span dir="rtl">آن گونه كه از عناوين ابواب كتب حديث و نيز از برخى احاديث بر مى آيد، منظور، پرگويى و ژاژخايى (بيهوده گويى) و سخنرانى كردن با تصنّع و طَمطُراق است، به جاى ساده و بى پيرايه سخن گفتن. سخن پردازى نيز به معناى پردازش و آراستن سخن است.</span></ref>

<span dir="rtl">56.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَعَنَ اللّهُ الَّذينَ يُشَقِّقونَ الكَلامَ تَشقيقَ الشَّعرِ.</span> <ref><span dir="rtl">سيّد رضى قدس سره مى گويد: «اين سخن، مَجاز است و مراد، كسانى هستند كه در كلام، تفنّن به كار مى برند و در آن، زياده دقيق مى شوند و در معانى آن، ژرفكاوى بيهوده مى كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله اين كار آنان را به شكافتن مو تشبيه كرده است ؛ زيرا تارهاى مو، به خودى خود، باريك هستند و هر گاه انسان آنها را بكشافد، به نهايت باريكى مى رسند. اين لغت كه در حديث ياد شده آمده، در حقيقت، شامل كسى مى شود كه تا اين حد در سخن، باريك شود تا بِدان وسيله باطل را به حق،مشتبه سازد و گم راهى را با هدايت، در آميزد» (المجازات النبويّة: ص374 ح228).</span>

<span dir="rtl">اين توضيح، بنا بر آن است كه كلمه «شعر» در حديث را به فتح شين بخوانيم كه گويا سيّد رضى، همين گونه خوانده است، و همچنين است معناى «تشقيق الكلام» در ساير جاها ؛ ليكن اگر كلمه «شعر» را، چنان كه برخى از شارحان حديث نيز ضبط كرده اند، به كسر شين بخوانيم، آن گاه معنايش مى شود: «لعنت خدا بر كسانى كه سخن را مى پردازند، چونان پرداختن شعر!». در لسان العرب و ساير لغت نامه ها آمده است: «شقّ الكلام، إذا أخرجه أحسن مخرج؛ يعنى سخن را به زيباترين شكل و آراسته ترين وجه، پرداختن و در آوردن». بنا بر اين، مقصود پيامبر صلى الله عليه و آله، نهى از سخن پردازى و آراستن و پر و بال دادن به سخن در سخنرانى است، چنان كه در شعر آرايه پردازى مى شود. م.</span></ref><ref><span dir="rtl">المجازات النبوية: ص374 ح338 ؛ مسند ابن حنبل: ج6 ص26 ح16900، المعجم الكبير: ج19 ص361 ح848 كلاهما عن معاوية وفيهما: «لعن رسول اللّه صلى الله عليه و آله...»، كنز العمّال: ج3 ص562 ح7916.</span></ref>

<span dir="rtl">56.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: لعنت خدا بر كسانى كه سخن را موشكافانه مى شكافند!</span>

<span dir="rtl">57.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: عَلَيكُم بِقِلَّةِ الكَلامِ، ولا يَستَهوِيَنَّكُمُ الشَّيطانُ؛ فَإِنَّ تَشقيقَ الكَلامِ مِن شَقائِقِ</span> <ref><span dir="rtl">الظاهر «شقاشق» كما في الإصابة و كنز العمّال، وكما في حديثٍ يأتي لاحقا. والشقشقة: الجلدة الحمراء التي يخرجها الجمل العربي من جوفه ينفخ فيها فتظهر من شدقه، ونسبها إلى الشيطان لما يدخل فيه من الكذب والباطل (النهاية: ج2 ص489 «شقشق»).</span></ref> <span dir="rtl">الشَّيطانِ.</span> <ref><span dir="rtl">اُسد الغابة: ج1 ص491 الرقم 643، الإصابة: ج1 ص544 الرقم 1024 نحوه وكلاهما عن جابر بن طارق، كنز العمّال: ج3 ص552 ح7863.</span></ref>

<span dir="rtl">57.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بر شما باد كم گفتن، و مبادا شيطانْ شما را بفريبد؛ زيرا سخن پردازى، از شِقشِقه هاى</span> <ref><span dir="rtl">در متن عربى حديث، «شقاشق» (جمع شقشقه) است، چنان كه در الإصابة و كنز العمّال آمده است. شقشقه، پوست و كيسه قرمزى است كه شتر عربى از دهانش بيرون مى آورد و آن را باد مى كند و از گوشه دهانش نمايان مى گردد. نسبت دادن سخن پردازى به شيطان، به خاطر دروغ و باطلى است كه در آن وارد مى شود؛ امّا به نظر مى رسد كه با توجّه به عبارت «تشقيق الكلام» ـ كه در احاديث پيشين آمده بود ـ، همان «شقائق» درست و بلكه مناسب تر باشد.م.</span></ref> <span dir="rtl">(ژاژخايى هاى) شيطان است.</span>

<span dir="rtl">58.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ لَم يَبعَث نَبِيّا إلّا مُبَلِّغا، وإنَّ تَشقيقَ الكَلامِ مِنَ الشَّيطانِ.</span> <ref><span dir="rtl">المصنّف لعبد الرزّاق: ج11 ص163 ح20209 عن مجاهد، نثر الدّر: ج1 ص258 بزيادة «والخطب» بعد «الكلام».</span></ref>

<span dir="rtl">58.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، هيچ پيامبرى را نفرستاد، مگر آن كه رسا سخن مى گفت، و سخن پردازى، كار شيطان است.</span>

<span dir="rtl">59.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل عن ابن عمر: قَدِمَ رَجُلانِ مِنَ المَشرِقِ خَطيبانِ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقاما فَتَكَلَّما ثُمَّ قَعَدا، وقامَ ثابِتُ بنُ قَيسٍ خَطيبُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَتَكَلَّمَ ثُمَّ قَعَدَ، فَعَجِبَ النّاسُ مِن كَلامِهِم.</span>

<span dir="rtl">فَقامَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله، فَقالَ: يا أيُّهَا النّاسُ! قولوا بِقَولِكُم، فَإِنَّما تَشقيقُ الكَلامِ مِنَ الشَّيطانِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله</span> <ref><span dir="rtl">في الأدب المفرد: «ثمّ قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله...».</span></ref><span dir="rtl">: إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا</span> <ref><span dir="rtl">قال الشريف الرضي ـ رضوان اللّه تعالى عليه ـ: وهذا القول مجاز، والمراد به أنّ البيان قد يخدع بتزويقه وزخارفه وحسن معارضه ومطالعه، حتى يستزل الإنسان من حال الغضب، والمخاشنة إلى حال الرضا والملاينة، وينزع حمات السخائم، ويفسخ عقود العزائم، ويكبح الجامح حتى يرجع ويسفّ بالمحلّق حتى يقع ويعود بالخصم الضالع موافقا وبالضدّ الأبعد مقاربا (المجازات النبوية: ص120 ذيل ح82).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج2 ص408 ح5691، الأدب المفرد: ص258 ح875، صحيح ابن حبّان: ج13 ص26 ح5718، التمهيد لابن عبدالبر: ج3 ص250 كلاهما نحوه وكلّها عن ابن عمر، كنز العمّال: ج3 ص579 ح7984، وراجع: المجازات النبوية: ص120 ح82.</span></ref>

<span dir="rtl">59.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابن عمر ـ: در روزگار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دو مرد سخنور، از مشرق آمدند و ايستادند و سخن گفتند و سپس نشستند. آن گاه ثابت بن قيس، خطيب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برخاست و سخن گفت و سپس نشست. مردم از سخنورى آنان به شگفت آمدند.</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و فرمود: «اى مردم! حرفتان را [بى هيچ پيرايه و آرايه اى و به دور از تصنّع و تكلّف] بگوييد؛ زيرا سخن پردازى (ژاژخايى)، كار شيطان است».</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله</span> <ref><span dir="rtl">در الأدب المفرد، «سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود...» آمده است.</span></ref> <span dir="rtl">فرمود: «برخى بيان ها، جادويند».</span> <ref><span dir="rtl">شريف رضى قدس سره مى گويد: اين سخن، مَجاز است و مراد از آن، اين است كه گاهى اوقات، بيان با آراستن و زيباسازى آن و حسن معارض و مطالعش چنان دل فريب مى شود كه انسان را از حالت خشم و تندى به آرامش و نرمش مى كشاند و آتش كينه ها را فرو مى نشاند و تصميمات را لغو مى كند و سركشى را از بين مى برد، تا جايى كه خصم كينه توز را به يار موافق و دشمن سرسخت را به دوست نزديك، تبديل مى كند.</span></ref>

<span dir="rtl">60.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لِعَبدِ اللّهِ بنِ رَواحَةَ ـ: كُفَّ عَنِ السَّجعِ</span> <ref><span dir="rtl">الظاهر أن المراد من «السجع» المنهيّ عنه في الحديث ليس مطلق السجع، بل المراد منه ما استُخدِم في الباطل.</span></ref><span dir="rtl">؛ فَما اُعطِيَ عَبدٌ شَيئا شَرّا مِن طَلاقَةٍ في لِسانِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القرطبي: ج12 ص281، الفردوس: ج4 ص120 ح6373 عن ابن عبّاس وليس فيه «كُفّ عن السجع»، كنز العمّال: ج3 ص556 ح7892.</span></ref>

<span dir="rtl">60.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به عبد اللّه بن رواحه ـ: از سجع گويى خوددارى كن؛</span> <ref><span dir="rtl">ظاهرا مراد از «سجع گويىِ» نهى شده در اين حديث، مطلق سجع نيست؛ بلكه مقصود، آن سجعى است كه در راه باطل به كار گرفته شود.</span></ref> <span dir="rtl">زيرا به هيچ بنده اى چيزى بدتر از زبان آورى [و افسار گسيختگى در زبان] داده نشده است.</span>

<span dir="rtl">61.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: إنَّ كَثيرا مِنَ الخُطَبِ مِن شَقاشِقِ الشَّيطانِ.</span> <ref><span dir="rtl">النهاية: ج2 ص489، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج12 ص135، الأدب المفرد: ص258 ح876، جامع بيان العلم وفضله: ج2 ص113 كلاهما نحوه من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج2 ص61.</span></ref>

<span dir="rtl">61.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بسيارى از خطابه ها، ژاژْخايى</span> <ref><span dir="rtl">شقاشق ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ، جمع «شَقشَقه (ژاژخايى، ياوه گويى، پرگويى)» است. در اين حديث، ايشان براى شيطان، همچون شتر، «شِقشِقه» فرض كرده و خطبه ها را به او نسبت داده؛ چون در اين گونه سخنرانى ها و خطبه خوانى ها، دروغ، راه مى يابد و گوينده به راست و دروغ، اهمّيت نمى دهد و هر چه خواست، بر زبان مى آورد.</span></ref> <span dir="rtl">شيطانى است.</span>

<span dir="rtl">62.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: شِرارُ اُمَّتي الثَّرثارونَ</span> <ref><span dir="rtl">الثرثارون: هم الذين يكثرون الكلام تكلّفا وخروجا عن الحقّ، والثرثرة: كثرة الكلام وترديده (النهاية: ج1 ص209 «ثرثر»).</span></ref> <span dir="rtl">المُتَشَدِّقونَ</span> <ref><span dir="rtl">المتشدّقون: هم المتوسّعون في الكلام من غير احتياط واحتراز، وقيل: أراد بالمتشدّق: المستهزئ بالناس، يلوي شدقه بهم وعليهم (النهاية: ج2 ص453 «شدق»).</span></ref> <span dir="rtl">المُتَفَيهِقونَ</span> <ref><span dir="rtl">المتفيهقون: هم الذين يتوسّعون في الكلام ويفتحون به أفواههم ؛ مأخوذ من الفهق وهو الامتلاء والاتّساع (النهاية: ج3 ص482 «فهق»).</span></ref><span dir="rtl">. وخِيارُ اُمَّتي أحاسِنُهُم أخلاقا.</span> <ref><span dir="rtl">الأدب المفرد: ص378 ح1308، كنز العمّال: ج3 ص561 ح7910 نقلاً عن حلية الأولياء وكلاهما عن أبي هريرة.</span></ref>

<span dir="rtl">62.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدترين هاى امّت من، افراد پرگوى ژاژخاى زياده گويند و بهترين هاى امّتم، آنان اند كه خوش خوى ترند.</span>

<span dir="rtl">63.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل عن أبي هريرة: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ألا اُ نَبِّئُكُم بِشِرارِكُم؟ ـ فَقالَ: ـ هُمُ الثَّرثارونَ المُتَشَدِّقونَ. ألا اُ نَبِّئُكُم بِخِيارِكُم؟ أحاسِنُكُم أخلاقا.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج3 ص301 ح8830، السنن الكبرى: ج10 ص326 ح20800، سير أعلام النبلاء: ج14 ص388، تهذيب الكمال: ج4 ص40 الرقم 651 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج3 ص556 ح7890.</span></ref>

<span dir="rtl">63.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابو هريره ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما را از بدترين هايتان خبر ندهم؟» و فرمود: «آنان كه پُرگوى و بيهوده گوى اند. آيا شما را از بهترين هايتان خبر ندهم؟ خوش اخلاق ترينِ شما».</span>

<span dir="rtl">64.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ أبغَضَكُم إلَيَّ وأَبعَدَكُم مِنّي مَجلِسا يَومَ القِيامَةِ، الثَّرثارونَ وَالمُتَشَدِّقونَ وَالمُتَفَيهِقونَ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الترمذي: ج4 ص370 ح2018، تاريخ بغداد: ج4 ص61 الرقم 1680، تفسير القرطبي: ج18 ص228 كلّها عن جابر بن عبداللّه، مسند ابن حنبل: ج6 ص220 ح17747 عن أبي ثعلبة الخشني نحوه، كنز العمّال: ج3 ص10 ح5181 ؛ المجازات النبويّة: ص374 ح338، تاريخ اليعقوبي: ج2 ص91 وليس فيه «المتشدّقون»، تنبيه الخواطر: ج1 ص198 نحوه، عوالي اللآلي: ج1 ص72 ح135 وليس فيه «وأبعدكم... القيامة»، بحار الأنوار: ج71 ص385 ح26.</span></ref>

<span dir="rtl">64.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مبغوض ترين شما نزد من و دورترين شما از من در روز قيامت، پرگويان و ژاژخايان و زياده گويان اند.</span>

<span dir="rtl">65.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: سَيَكونُ رِجالٌ مِن اُمَّتي يَأكُلونَ ألوانَ الطَّعامِ، ويَشرَبونَ ألوانَ الشَّرابِ، ويَلبَسونَ ألوانَ اللِّباسِ، ويَتَشَدَّقونَ فِي الكَلامِ، فَاُولئِكَ شِرارُ اُمَّتي.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج8 ص107 ح7512، مسند الشاميين: ج2 ص342 ح1458، حلية الأولياء: ج6 ص90، الفردوس: ج5 ص455 ح8728 كلّها عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج3 ص561 ح7911.</span></ref>

<span dir="rtl">65.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به زودى مردانى از امّت من خواهند آمد كه خوراكى ها و نوشيدنى هاى رنگارنگ مى خورند و جامه هاى رنگارنگ مى پوشند و ژاژخايى (بيهوده پردازى) مى كنند. اينان بدترين هاى امّت من اند.</span>

<span dir="rtl">66.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: شِرارُ اُمَّتِي الَّذينَ غُذّوا فِي النَّعيمِ؛ الَّذينَ يَأكُلونَ [ألوانَ]</span> <ref><span dir="rtl">ما بين المعقوفين أثبتناه من المصادر الاُخرى، والظاهر أنّها سقطت من المصدر ؛ فهي ممّا يقتضيه السياق.</span></ref> <span dir="rtl">الطَّعامِ، ويَلبَسونَ ألوانَ الثِّيابِ، ويَتَشَدَّقونَ فِي الكَلامِ.</span> <ref><span dir="rtl">شعب الإيمان: ج5 ص33 ح5669، الصمت وحفظ اللسان: ص92 ح50، تاريخ دمشق: ج27 ص366 ح5837 كلّها عن فاطمة عليهاالسلام، كنز العمّال: ج3 ص561 ح7912.</span></ref>

<span dir="rtl">66.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدترين هاى امّت من، كسانى هستند كه در ناز و نعمت به سر مى برند، غذاهاى رنگارنگ مى خورند، جامه هاى رنگارنگ مى پوشند و بى محابا سخن پردازى مى كنند.</span>

<span dir="rtl">67.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ المُتَشَدِّقينَ فِي النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج8 ص166 ح7696 عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج3 ص561 ح7915.</span></ref>

<span dir="rtl">67.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سخن پردازان ژاژخاى (بيهوده گوى)، در آتش اند.</span>

<span id="تزيين-الكلام"></span>
== <span dir="rtl">4 / 3: تَزيينُ الكَلامِ</span> ==

'''<span dir="rtl">4 / 3: آراستن سخن</span>'''

<span dir="rtl">68.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ صَرفَ الكَلامِ لِيَسبِيَ بِهِ قُلوبَ الرِّجالِ أوِ النّاسِ، لَم يَقبَلِ اللّهُ مِنهُ يَومَ القِيامَةِ صَرفا</span> <ref><span dir="rtl">قال العلّامة المجلسي قدس سره: اختُلِف في معناه ؛ قال الحسن: الصَّرف: العمل، والعدل: الفدية. وقال الأصمعي: الصَّرف: التطوّع، والعدل: الفريضة. وقال أبو عبيدة: الصرف: الحيلة، والعدل: الفدية. وقال الكلبي: الصرف: الفدية، والعدل: رجل مكانه (بحارالأنوار: ج8 ص31).</span></ref> <span dir="rtl">ولا عَدلاً.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج4 ص302 ح5006، شعب الإيمان: ج4 ص252 ح4974، تفسير الثعالبي: ج4 ص299 كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج10 ص194 ح29022.</span></ref>

<span dir="rtl">68.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه فنون سخن را بياموزد تا بِدان وسيله دل هاى مردان يا مردمان را اسير خود كند، خداوند در روز قيامت از او هيچ توبه و تاوانى را نمى پذيرد.</span>

<span dir="rtl">69.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: تَجِدُ الرَّجُلَ لا يُخطِئُ بِلامٍ ولا واوٍ خَطيبا مِصقَعا</span> <ref><span dir="rtl">الخطيب المِصقَع: أي البليغ الماهر في خطبته (النهاية: ج3 ص42 «صقع»).</span></ref><span dir="rtl">، ولَقَلبُهُ أشَدُّ ظُلمَةً مِنَ اللَّيلِ المُظلِمِ. وتَجِدُ الرَّجُلَ لا يَستَطيعُ يُعَبِّرُ عَمّا في قَلبِهِ بِلِسانِهِ، وقَلبُهُ يَزهَرُ كَما يَزهَرُ المِصباحُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص422 ح1 عن عمرو، تنبيه الخواطر: ج2 ص210.</span></ref>

<span dir="rtl">69.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: شخصى را مى بينى كه در لام يا واوى خطا نمى كند و سخنورى زبردست است؛ امّا دلش از شب تار هم سياه تر است و شخص ديگرى را مى بينى كه نمى تواند حرف دلش را به زبان بياورد؛ ليكن دلش مانند چراغ مى درخشد.</span>

<span dir="rtl">70.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ـ: آفَةُ العُلَماءِ عَشَرَةُ أشياءَ: ... وَالتَّكَلُّفُ في تَزيينِ الكَلامِ بِزَوائِدِ الأَلفاظِ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص366، بحار الأنوار: ج2 ص52 ح18.</span></ref>

<span dir="rtl">70.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده است ـ: آفت دانشمندان، ده چيز است: ... و آراستن متكلّفانه سخن با واژگان زائد.</span>

<span id="كفران-المعلم"></span>
== <span dir="rtl">4 / 4: كُفرانُ المُعَلِّمِ</span> ==

'''<span dir="rtl">4 / 4: ناسپاسى نسبت به مُعلّم</span>'''

<span dir="rtl">71.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لا تَجعَلَنَّ ذَرَبَ</span> <ref><span dir="rtl">ذَربَ لِسانَهُ: إذا كان حادّ اللسان لا يُبالي (النهاية: ج2 ص156 «ذرب»).</span></ref> <span dir="rtl">لِسانِكَ عَلى مَن أنطَقَكَ، وبَلاغَةَ قَولِكَ عَلى مَن سَدَّدَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 411، غرر الحكم: ج6 ص323 ح10385، عيون الحكم والمواعظ: ص524 ح9550، بحار الأنوار: ج2 ص44 ح17.</span></ref>

<span dir="rtl">71.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: تيزى زبانت را به سوى كسى كه به تو سخن گفتن آموخته است، نشانه مرو، و نه شيوايى گفتارت را به سوى آن كه تو را به راه راست آورده است.</span>

<span id="خداع-الناس"></span>
== <span dir="rtl">4 / 5: خِداعُ النّاسِ</span> ==

'''<span dir="rtl">4 / 5: گول زدن مردم</span>'''

<span dir="rtl">72.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أسعَدُ النّاسِ فِي الفِتَنِ كُلُّ خَفِيٍّ نَقِيٍّ؛ إن ظَهَرَ لَم يُعرَف، وإن غابَ لَم يُفتَقَد. وأَشقَى النّاسِ فيها كُلُّ خَطيبٍ مِصقَعٍ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر «مسقع»، وما أثبتناه من المصادر الاُخرى وهو الصحيح. والمِصقَع: أي البليغ الماهر في خطبتهِ، الداعي إلى الفتن، الذي يحرّض الناس عليها (النهاية: ج3 ص42 «صقع»).</span></ref><span dir="rtl">، أو راكِبٍ موضِعٍ. لا يَخلُصُ مِن شَدِّها إلّا مَن أخلَصَ الدُّعاءَ؛ كَدُعاءِ الغَرِقِ فِي البَحرِ.</span> <ref><span dir="rtl">الفتن: ج1 ص255 ح720 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج11 ص244 ح31389 و راجع: المستدرك على الصحيحين: ج4 ص575 ح8612 و تفسير الثعلبي: ج4 ص345 و مجمع البيان: ج4 ص821.</span></ref>

<span dir="rtl">72.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خوش بخت ترينِ مردم در فتنه ها، هر گم نام پاكى است كه اگر آشكار و حاضر باشد، شناخته نمى شود و اگر غايب باشد، كسى جوياى او نمى شود، و بدبخت ترينِ مردم در آنها، هر سخنران زبان آور[ى كه به فتنه فرا خوانَد] يا سوارِ شتابنده [و شركت كننده فعال در فتنه] است. از بند اين فتنه ها نمى رهد، مگر كسى كه با اخلاص دعا كند، همانند دعا كردن كسى كه در دريا در حال غرق شدن است.</span>

<span dir="rtl">73.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تعالى قالَ: لَقَد خَلَقتُ خَلقا ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ، وقُلوبُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ</span> <ref><span dir="rtl">الصَّبِرُ: الدواءُ المُرُّ (مجمع البحرين: ج2 ص1005 «صبر»).</span></ref><span dir="rtl">، فَبي حَلَفتُ لَاُتيحَنَّهُم فِتنَةً تَدَعُ الحَليمَ مِنهُم حَيرانَ! فَبي يَغتَرّونَ؟! أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ؟!</span> <ref><span dir="rtl">سنن الترمذي: ج4 ص605 ح2405، المعجم الأوسط: ج8 ص379 ح8931، مشكاة المصابيح: ج2 ص685 ح5324، وفيه «السكر» بدل «العسل» كلّها عن ابن عمر، الفردوس: ج3 ص175 ح4473، كنز العمّال: ج10 ص201 ح29055.</span></ref>

<span dir="rtl">73.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال فرمود: «من خلقى را آفريده ام كه زبانشان از شهد، شيرين تر؛ امّا دل هايشان از شرنگ، تلخ تر است. پس به خودم سوگند ياد كرده ام كه چنان فتنه اى برايشان مقدّر و مهيّا سازم كه [حتّى] بردبار آنان را سرگردان مى گذارد! آيا به [حمايت] من غِرّه مى شوند؟! يا بر من دليرى مى كنند؟!».</span>

<span dir="rtl">74.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: وَيلٌ لِلَّذينَ يَجتَلِبونَ الدُّنيا بِالدّينِ، يَلبَسونَ لِلنّاسِ جُلودَ الضَّأنِ مِن لينِ ألسِنَتِهِم، [كَلامُهُم]</span> <ref><span dir="rtl">مابين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">أحلى مِنَ العَسَلِ، وقُلوبُهُم قُلوبُ الذِّئابِ، يَقولُ اللّهُ تَعالى: أفَبي يَغتَرّونَ، أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ؟! فَوَعِزَّتي، لَأَبعَثَنَّ عَلى أولئِكَ فِتنَةً تَذَرُ الحَليمَ مِنهُم حَيرانَ.</span> <ref><span dir="rtl">نزهة الناظر: ص50 ح93، أعلام الدين: ص295، بحار الأنوار: ج77 ص173 ح8 ؛ سنن الترمذي: ج4 ص604 ح2404 نحوه، الزهد لابن السري: ج2 ص437 ح860، الزهد لابن المبارك: ص17 ح50 وفيهما «السكر» بدل «العسل» وكلّها عن أبي هريرة، مشكاة المصابيح: ج2 ص684 ح5323، كنز العمّال: ج14 ص214 ح38443.</span></ref>

<span dir="rtl">74.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: واى بر كسانى كه دين را وسيله كسب دنيا مى كنند، و با نرم زبانىِ خود، در برابر مردم به لباس ميش در مى آيند! [گفتارشان] از شهد، شيرين تر است و دل هايشان دل گرگ است. خداى متعال مى فرمايد: «آيا اينان به من غرّه [و از من غافل] مى شوند، يا بر من گستاخى مى كنند؟! به عزّتم سوگند، چنان فتنه اى بر آنان بر مى انگيزم كه بردبار و خردمندشان را سرگردان گذارد!».</span>

<span dir="rtl">75.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تَعالى أنزَلَ عَلى نَبِيٍّ مِن أنبِيائِهِ: إنَّهُ سَيَكونُ خَلقٌ مِن خَلقي يَخلِطونَ</span> <ref><span dir="rtl">في بحار الأنوار: «يلحسون» بدل «يخلطون».</span></ref> <span dir="rtl">الدُّنيا بِالدّينِ؛ يَلبَسونَ لِلنّاسِ مُسوكَ الضَّأنِ عَلى قُلوبٍ كَقُلوبِ الذِّئابِ أشَدُّ مِرارَةً مِنَ الصَّبِرِ، وأَلسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ، وأَعمالُهُمُ الباطِنَةُ أنتَنُ مِنَ الجِيَفِ.</span>

<span dir="rtl">أبي يَغتَرّونَ؟ أم إيّايَ يُخادِعونَ؟ أم عَلَيَّ يَجتَرونَ؟! فَبِعِزَّتي حَلَفتُ! لَأَبعَثَنَّ عَلَيهِم فِتنَةً تَطَأُ في خِطامِها</span> <ref><span dir="rtl">الخِطامُ: هو الحبل الذي يقاد به البعير (النهاية: ج2 ص50 «خطم»).</span></ref> <span dir="rtl">حَتّى تَبلُغَ أطرافَ الأَرضِ، تَترُكُ الحَليمَ فيها حَيرانَ، واُلبِسُهُم شِيَعا، واُذيقُ بَعضَهُم بَأسَ بَعضٍ، أنتَقِمُ مِن أعدائي بِأَعدائي.</span> <ref><span dir="rtl">أعلام الدين: ص407، ثواب الأعمال: ص304 ح2، قرب الإسناد: ص28 ح93 نحوه وكلاهما عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج72 ص298 ح30 ؛ تفسير ابن أبي حاتم: ج2 ص364 ح912 عن محمّد بن كعب القرظي نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">75.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال به پيامبرى از پيامبرانش وحى فرمود كه: «به زودى، خلقى از آفريدگان من مى آيند كه دنيا را با دين مى آميزند. براى مردم به لباس ميش در مى آيند؛ امّا دل هايشان چون دل گرگ است و از صبر زرد، تلخ تر است، زبانشان از انگبين، شيرين تر، و كردارهاى نهانشان از مردار، گنده تر است. آيا به من غرّه مى شوند، يا با من فريب مى ورزند؟! يا كه بر من دليرى مى كنند؟!</span>

<span dir="rtl">پس به عزّتم سوگند ياد مى كنم كه بر آنان فتنه اى مى فرستم كه [چونان شتر] مهار گسيخته بى جلودار، به پيش رود تا به گوشه و كنار جهان برسد؛ [فتنه اى] كه بردبار خردمند را در خود، سرگردان مى گرداند. بر آنان جامه پراكندگى و تفرقه مى پوشانم و گزند يكى را بر ديگرى مى چشانم، و از دشمنانم به وسيله دشمنانم انتقام مى گيرم».</span>

<span dir="rtl">76.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: أنزَلَ اللّهُ في بَعضِ الكُتُبِ ـ أو أوحى إلى بَعضِ الأَنبِياءِ ـ: قُل لِلَّذينَ يَتَفَقَّهونَ لِغَيرِ الدّينِ، ويَتَعَلَّمونَ لِغَيرِ العَمَلِ، ويَطلُبونَ الدُّنيا بِعَمَلِ الآخِرَةِ؛ يَلبَسونَ لِلنّاسِ مُسوكَ</span> <ref><span dir="rtl">مَسك: جِلد (النهاية: ج4 ص331 «مسك»).</span></ref> <span dir="rtl">الكِباشِ، وقُلوبُهُم كَقُلوبِ الذِّئابِ، ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ، وقُلوبُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ: إيّايَ يُخادِعونَ؟! وبي يَستَهزِئونَ! لَاُتيحَنَّ لَهُم فِتنَةً تَذَرُ الحَليمَ فيهِم حَيرانَ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القرطبي: ج1 ص19، جامع بيان العلم وفضله: ج1 ص189 كلاهما عن أبي الدرداء، كنز العمّال: ج10 ص200 ح29054 ؛ عدّة الداعي: ص70، تنبيه الخواطر: ج2 ص213، إرشاد القلوب: ص14 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج1 ص224 ح15.</span></ref>

<span dir="rtl">76.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند در يكى از كتاب هايش فرو فرستاد (/ به يكى از پيامبرانش وحى فرمود) كه: «به آنان كه براى غير دين، علم مى آموزند و براى غير عمل، دانش مى اندوزند و با كار آخرتى، دنيا را مى جويند و در نظر مردم به لباس ميش در مى آيند، امّا دل هايشان چون دل گرگ است و زبان هايشان از انگبين، شيرين تر است و دل هايشان از صبر زرد، تلخ تر، بگو: آيا مرا مى فريبند و مرا افسون مى كنند؟ بر آنان، چنان فتنه اى مقدّر و مهيّا مى سازم كه [حتّى] خردمند و بردبارِ</span> <ref><span dir="rtl">واژه «حليم» كه در متن عربى حديث آمده، هم به معناى «خردمند» و هم به معناى «بردبار» است.</span></ref> <span dir="rtl">آنان را سرگردان گذارَد».</span>

<span dir="rtl">77.</span> <span dir="rtl">سعد السعود ـ في ذِكرِ ما وَرَدَ فِي السّورَةِ الخامِسَةِ وَالسِّتّينَ مِنَ الزَّبورِ ـ: أفصَحتُم فِي الخُطبَةِ وقَصَّرتُم فِي العَمَلِ، فَلَو أفصَحتُم</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «نصحتم» بدل «أفصحتم»، وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار وهو الأصحّ.</span></ref> <span dir="rtl">فِي العَمَلِ وقَصَّرتُم فِي الخُطبَةِ لَكانَت أرجى لَكُم، ولكِنَّكُم عَمَدتُم إلى آياتي فَاتَّخَذتُموها هُزُوا، وإلى مَظالِمي فَاشتَهَرتُم بِها.</span> <ref><span dir="rtl">سعد السعود: ص51، بحار الأنوار: ج14 ص48.</span></ref>

<span dir="rtl">77.</span> <span dir="rtl">سعد السعود ـ در بيان آنچه در سوره شصت و پنجم زَبور آمده است ـ: در سخنرانى [و گفتار]، شيوايى به خرج مى دهيد و در كردار، كوتاهى مى ورزيد، در حالى كه اگر در كردار، شيوايى به خرج مى داديد و در سخنرانى [و گفتار]، كوتاهى مى نموديد، برايتان اميدوار كننده تر بود؛ ليكن شما به آيات من روى آورديد و آنها را به ريشخند گرفتيد و به معاصى ام روى كرديد و بِدانها زبانزد شديد.</span>

<span id="الفصل-الخامس-أبلغ-الكلام-وأفصحه"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الخامس: أبلغ الكلام وأفصحه</span> =

'''<span dir="rtl">فصل پنجم: رساترين و شيواترين سخن</span>'''

<span id="كلام-الله-عزوجل"></span>
== <span dir="rtl">5 / 1: كَلامُ اللّه عزّوجلِّ</span> ==

'''<span dir="rtl">5 / 1: سخن خداوند عزّوجلّ</span>'''

<span dir="rtl">78.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أحسَنُ الكَلامِ كَلامُ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج1 ص18 ح46، المصنّف لعبد الرزاق: ج11 ص116 ح20076، المعجم الكبير: ج9 ص96 ح8518 كلّها عن عبداللّه بن مسعود، سنن النسائي: ج3 ص58 عن جابر، كنز العمّال: ج15 ص923 ح43589.</span></ref>

<span dir="rtl">78.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكوترين سخن، سخن خداست.</span>

<span dir="rtl">79.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تَعالى لَم يَجعَلني لَحّانا، اختارَ لي خَيرَ الكَلامِ: كِتابَهُ القُرآنَ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج11 ص425 ح31990 نقلاً عن الشيرازي في الألقاب عن أبي هريرة.</span></ref>

<span dir="rtl">79.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداى بزرگ، مرا اهل خطا در گفتار قرار نداده است. او بهترين كلام را برايم برگزيده است: كتابش قرآن را.</span>

<span dir="rtl">80.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام: إنَّ أحسَنَ الحَديثِ وأَبلَغَ المَوعِظَةِ كِتابُ اللّهِ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص431 ح1263، مصباح المتهجّد: ص382، تحف العقول: ص150 نحوه، بحار الأنوار: ج91 ص31 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">80.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بهترين سخن و رساترين موعظه، كتاب خداوند عزيز و جليل است.</span>

<span dir="rtl">81.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: تَدَبَّروا آياتِ القُرآنِ وَاعتَبِروا بِهِ، فَإِنَّهُ أبلَغُ العِبَرِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص284 ح4493، عيون الحكم والمواعظ: ص200 ح4056.</span></ref>

<span dir="rtl">81.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: در آيات قرآن، نيك بينديشيد و از آن، پند بياموزيد، كه قرآن، رساترينِ پندهاست.</span>

<span dir="rtl">82.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: يا أيُّهَا النّاسُ! إنَّهُ لَم يَكُن للّهِِ سُبحانَهُ حُجَّةٌ في أرضِهِ أوكَدُ مِن نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، ولا حِكمَةٌ أبلَغُ مِن كِتابِهِ القُرآنِ العَظيمِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص468 ح11004، عيون الحكم والمواعظ: ص557 ح10253.</span></ref>

<span dir="rtl">82.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اى مردم! خداى سبحان در زمين، حجّتى استوارتر از پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله و حكمتى رساتر از كتابش، قرآن بزرگ، ندارد.</span>

<span id="كلام-النبي-صلى-الله-عليه-و-آله"></span>
== <span dir="rtl">5 / 2: كَلامُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله</span> ==

'''<span dir="rtl">5 / 2: سخن پيامبر صلى الله عليه و آله</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِى قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِى أَنفُسِهِمْ قَوْلَاً بَلِيغًا».</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 63.</span></ref>

<span dir="rtl">«اينان، همان كسانى هستند كه خدا مى داند چه در دل هايشان است. پس، از ايشان روى بر تاب؛ ولى پندشان ده و با آنها سخنى رسا كه در دلشان افتد، بگوى».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">83.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أنَا أفصَحُ العَرَبِ وَالعَجَمِ.</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآلي: ج4 ص120 ح193، الاختصاص: ص187، الاستغاثة: ج1 ص46، المسترشد: ص140 وليس فيها «والعجم»، بحار الأنوار: ج17 ص158 ح2 ؛ المعارف لابن قتيبة: ص132، النهاية: ج1 ص171 وليس فيهما «والعجم».</span></ref>

<span dir="rtl">83.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من، شيواگوترين فرد عرب و غير عرب هستم.</span>

<span dir="rtl">84.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: أنَا أفصَحُ العَرَبِ، وأَنزَلَ اللّهُ القُرآنَ بِلُغَتي وهِيَ أفضَلُ اللُّغاتِ، بَيْدَ أنّي رُبّيتُ في بَني سَعدِ بنِ بَكرٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الاختصاص: ص187، بحارالأنوار: ج17 ص158 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">84.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من، فصيح ترين مرد عربم. خداوند در قرآن با زبان من سخن گفته است، كه بهترينِ زبان هاست. آرى! من در طايفه سعد بن بكر، پرورش يافته ام.</span>

<span dir="rtl">85.</span> <span dir="rtl">معاني الأخبار عن محمّد بن إبراهيم التميمي: كُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَنَشَأَت سَحابَةٌ فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ، هذِهِ سَحابَةٌ ناشِئَةٌ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: كَيفَ تَرَونَ قَواعِدَها؟ قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، ما أحسَنَها وأَشَدَّ تَمَكُّنَها!</span>

<span dir="rtl">قالَ: كَيفَ تَرَونَ بَواسِقَها؟ قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، ما أحسَنَها وأَشَدَّ تَراكُمَها!</span>

<span dir="rtl">قالَ: كَيفَ تَرَونَ جَونَها؟ قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، ما أحسَنَهُ وأشَدَّ سَوادَهُ!</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَكَيفَ تَرَونَ رَحاها؟ قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، ما أحسَنَها وأَشَدَّ استِدارَتَها!</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَكَيفَ تَرَونَ بَرقَها؛ أخَفواً أم وَميضاً أم يَشُقُّ شَقّاً؟ قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، بَل يَشُقُّ شَقّاً.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: الحَيا. فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ، ما أفصَحَكَ! وما رَأَينَا الَّذي هُوَ أفصَحُ مِنكَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: وما يَمنَعُني مِن ذلِكَ، وبِلِساني نَزَلَ القُرآنُ «بِلِسَانٍ عَرَبِىٍّ مُّبِينٍ»</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 195.</span></ref><span dir="rtl">؟!</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص319 ح1، بحارالأنوار: ج17 ص156 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">85.</span> <span dir="rtl">معانى الأخبار ـ به نقل از محمّد بن ابراهيم تميمى ـ: در خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه ابرى در آسمان پيدا شد. حاضران گفتند: اى پيامبر خدا! ابر پيدا شده.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «ريشه هايش را چگونه مى بينيد؟».</span>

<span dir="rtl">گفتند: اى پيامبر خدا! خوب و استوار.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «شاخ و برگ هايش را چگونه مى بينيد؟».</span>

<span dir="rtl">گفتند: اى پيامبر خدا! خوب و استوار.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «تراكم [و سياهى اش] را چگونه مى بينيد؟».</span>

<span dir="rtl">گفتند: خوب و استوار.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «چرخش و پيچش آن را چگونه مى بينيد؟».</span>

<span dir="rtl">گفتند: خوب و استوار.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «برقش را چگونه مى بينيد؟ شديد است، آرام و كوتاه است و يا در وسط آسمان به سوى فضا[و نه به راست و چپ] كشيده مى شود؟».</span>

<span dir="rtl">گفتند: اى پيامبر خدا! به سوى وسط فضا كشيده مى شود.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «[پس] باران [مى بارد]».</span>

<span dir="rtl">گفتند: اى پيامبر خدا! تو چه قدر فصيح هستى! ما از تو فصيح تر نديده ايم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: چه چيزى مانع فصاحت من شود، در حالى كه قرآن به زبان من نازل شده است و «به زبان عربى آشكار»؟».</span>

<span dir="rtl">86.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام ـ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: قَولُهُ الفَصلُ... كَلامُهُ بَيانٌ، وصَمتُهُ أفصَحُ لِسانٍ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص154 ح5648، نهج البلاغة: الخطبة 96 وفيه «كلامه بيان وصمته لسان» فقط، بحار الأنوار: ج16 ص380 ح92.</span></ref>

<span dir="rtl">86.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در وصف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: گفته اش فصل بود... سخنش روشنگر و سكوتش شيواترين زبان.</span>

<span dir="rtl">87.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسن عليه السلام ـ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ ـ: حَسَنُ الكَلامِ، فَصيحُ اللِّسانِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمي: ج2 ص271، بحار الأنوار: ج33 ص236.</span></ref>

<span dir="rtl">87.</span> <span dir="rtl">امام حسن عليه السلام ـ در وصف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: خوش سخن و فصيح بود.</span>

<span dir="rtl">88.</span> <span dir="rtl">المغني: كانَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] أبلَغَ النّاسِ مِن غَيرِ تَطويلٍ.</span> <ref><span dir="rtl">المغني عن حمل الأسفار: ج1 ص615 ح2329.</span></ref>

<span dir="rtl">88.</span> <span dir="rtl">المُغنى: [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله] رساگوترينِ مردم بود، بى آن كه درازگويى كند.</span>

<span dir="rtl">89.</span> <span dir="rtl">إمتاع الأسماع عن بريدة</span>:<span dir="rtl">كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أفصَحِ النّاسِ؛ كانَ يَتَكَلَّمُ بِكَلامٍ لا يَدرونَ ما هُوَ حَتّى يُخبِرَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">إمتاع الاسماع: ج2 ص262.</span></ref>

<span dir="rtl">89.</span> <span dir="rtl">إمتاع الأسماع ـ به نقل از بريده ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از فصيح ترين مردمان بود. [اگر] سخنى كه مى گفت، مردم نمى فهميدند كه مرادش چيست [، براى آنان توضيح مى داد] و به معناى سخن خود، آگاه مى كرد.</span>

<span dir="rtl">90.</span> <span dir="rtl">ربيع الأبرار: ولَمّا رَدَّتهُ [رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله] حَليمَةُ السَّعدِيَّةُ إلى مَكَّةَ، نَظَرَ إلَيهِ عَبدُ المُطَّلِبِ وقَد نَما نُمُوَّ الهِلالِ، وهُوَ يَتَكَلَّمُ بِفَصاحَةٍ، فَامتَلَأَ سُرورا وقالَ: جَمالُ قُرَيشٍ، وفَصاحَةُ سَعدٍ، وحَلاوَةُ يَثرِبَ.</span> <ref><span dir="rtl">ربيع الأبرار: ج4 ص251.</span></ref>

<span dir="rtl">90.</span> <span dir="rtl">ربيع الأبرار: هنگامى كه حليمه سعديّه، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به مكّه باز گرداند، عبد المطّلب با ديدن او كه هلال وار رشد كرده بود و به شيوايى، سخن مى گفت، سرشار از شادى شد و گفت: زيبايى قريش، شيوايى سعد، و شيرينى يثرب [در او جمع است]!</span>

<span id="كلام-أهل-البيت-عليهم-السلام"></span>
== <span dir="rtl">5 / 3: كَلامُ أَهلِ البَيتِ عليهم السّلام</span> ==

'''<span dir="rtl">5 / 3: سخن خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله</span>'''

<span dir="rtl">91.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اُعطينا أهلَ البَيتِ سَبعَةً لَم يُعطَهُنَّ أحَدٌ قَبلَنا، ولا يُعطاها أحَدٌ بَعدَنا: الصَّباحَةَ، وَالفَصاحَةَ، وَالسَّماحَةَ، وَالشَّجاعَةَ، وَالحِلمَ، وَالعِلمَ، وَالمَحَبَّةَ مِنَ</span> <ref><span dir="rtl">في النوادر للراوندي: «للنساء»، وفي بحار الأنوار نقلاً عن النوادر: «في النساءِ».</span></ref> <span dir="rtl">النِّساءِ.</span> <ref><span dir="rtl">الجعفريات: ص182، النوادر للراوندي: ص123 ح138 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج26 ص265 ح51 ؛ المناقب لابن المغازلي: ص295 ح337 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وراجع: الخصال: ص286 ح40 وعيون الأخبار لابن قتيبة: ج4 ص25.</span></ref>

<span dir="rtl">91.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به ما خانواده، هفت امتياز داده شده كه به هيچ كس پيش از ما داده نشده و پس از ما نيز به كسى داده نخواهد شد: خوب رويى، شيوايى، بخشندگى، شجاعت، بردبارى، دانايى، و محبوبيت نزد زنان (/ زن دوستى).</span>

<span dir="rtl">92.</span> <span dir="rtl">الإمام علي عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَن قُرَيشٍ ـ: أمّا بَنو مَخزومٍ فَرَيحانَةُ قُرَيشٍ، نُحِبُّ حَديثَ رِجالِهِم وَالنِّكاحَ في نِسائِهِم.</span>

<span dir="rtl">وأَمّا بَنو عَبدِ شَمسٍ فَأَبعَدُها رَأيا، وأَمنَعُها لِما وَراءَ ظُهورِها.</span>

<span dir="rtl">وأَمّا نَحنُ فَأَبذَلُ لِما في أيدينا، وأَسمَحُ عِندَ المَوتِ بِنُفوسِنا. وهُم أكثَرُ وأَمكَرُ وأَنكَرُ، ونَحنُ أفصَحُ وأَنصَحُ وأَصبَحُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 120، بحار الأنوار: ج34 ص343 ح1163.</span></ref>

<span dir="rtl">92.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در پاسخ سؤال در باره قريش ـ: بنى مخزوم، گُل هاى قريش هستند. ما سخن گفتن با مردان آنها و ازدواج با زنانشان را دوست داريم.</span>

<span dir="rtl">بنى عبد شمس، از ديگر قريش، دورانديش تر و پشتيبان تر براى يكديگرند؛</span>

<span dir="rtl">امّا ما گشاده دست تر، و در گاهِ مرگ، جان افشان تريم. آنان پرگوترين و دغل ترين و زشت روترين اند و ما شيواترين و يك رنگ ترين و خوب روترينيم.</span>

<span dir="rtl">93.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنّا لَأُمراءُ الكَلامِ، وفينا تَنَشَّبَت عُروقُهُ، وعَلَينا تَهَدَّلَت غُصونُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 233، أعلام الدين: ص321، غرر الحكم: ج2 ص336 ح2774 وفيه «تشّبثت فروعه» بدل «تنشّبت عروقه»، الأمالي للمرتضى: ج4 ص19 وفيه «منّا تفرّعت فروعه» بدل «فينا تنشّبت عروقه» من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج71 ص292 ح62.</span></ref>

<span dir="rtl">93.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ما اميران سخنيم. رگ و ريشه هاى سخن، در ميان ما دويده و شاخه هاى آن، بر سرِ ما آويخته است.</span>

<span dir="rtl">94.</span> <span dir="rtl">الخصال عن عامر الشعبي: تَكَلَّمَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام بِتِسعِ كَلِماتٍ ارتَجَلَهُنَّ ارتِجالاً، فَقأَنَ عُيونَ البَلاغَةِ، وأَيتَمنَ جَواهِرَ الحِكمَةِ، وقَطَعنَ جَميعَ الأَنامِ عَنِ اللِّحاقِ بِواحِدَةٍ مِنهُنَّ؛ ثَلاثٌ مِنها فِي المُناجاةِ، وثَلاثٌ مِنها فِي الحِكمَةِ، وثَلاثٌ مِنها فِي الأَدَبِ.</span>

<span dir="rtl">فَأَمَّا اللّاتي فِي المُناجاةِ، فَقالَ: إلهي! كَفى لي</span> <ref><span dir="rtl">فيما عدا الخصال من المصادر التي ذكرت في الهامش وما لم تُذكر: «بي» بدل «لي».</span></ref> <span dir="rtl">عِزّا أن أكونَ لَكَ عَبدا، وكَفى بي فَخرا أن تَكونَ لي رَبّا، أنتَ كَما اُحِبُّ فَاجعَلني كَما تُحِبُّ.</span>

<span dir="rtl">وأَمَّا اللّاتي فِي الحِكمَةِ، فَقالَ: قيمَةُ كُلِّ امرِىٍ ما يُحسِنُهُ، وما هَلَكَ امرُؤٌ عَرَفَ قَدرَهُ، وَالمَرءُ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ.</span>

<span dir="rtl">وأَمَّا اللّاتي فِي الأَدَبِ، فَقالَ: اُمنُن عَلى مِن شِئتَ تَكُن أميرَهُ، وَاحتَج إلى مَن شِئتَ تَكُن أسيرَهُ، وَاستَغنِ عَمَّن شِئتَ تَكُن نَظيرَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص420 ح14، روضة الواعظين: ص123، معدن الجواهر: ص67 عن معمر بن المثنى نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص400 ح23.</span></ref>

<span dir="rtl">94.</span> <span dir="rtl">الخصال ـ به نقل از عامر شَعبى ـ: امير مؤمنان، به بِداهه، نُه جمله فرمود كه آن نُه جمله چشم هاى بلاغت را در آوردند، و گوهرهاى حكمت را يتيم كردند، و دست هاى همه آدميان را از دست يافتن به حتّى يكى از آنها كوتاه ساختند. سه جمله از آنها در مناجات با خداست، سه جمله در حكمت، و سه جمله ديگر در باره ادب.</span>

<span dir="rtl">جمله هايى كه در مناجات است، فرمود: «معبودا! مرا همين عزّت و سرافرازى بس كه بنده تو باشم و مرا همين افتخار بس كه تو پروردگار من باشى. تو چنانى كه من دوست دارم. پس مرا چنان دار كه تو دوست دارى».</span>

<span dir="rtl">و جمله هايى كه در حكمت است، فرمود: «ارزش هر انسانى، به كارى است كه آن را خوب انجام مى دهد» و «آن كه قدر خويش را شناخت، تباه نشد» و «آدمى در زير زبانش پنهان است».</span>

<span dir="rtl">و جمله هايى كه در باره ادب است، فرمود: «هر كه را خواهى، ممنون خود كن تا بر او فرمان روا شوى، و به هر كه خواهى، نيازمند شو تا اسيرش باشى، و از هر كه خواهى، بى نيازى جوى تا همتاى او گردى».</span>

<span dir="rtl">95.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ بَعدَ نَقلِهِ كَلامَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام في صِفَةِ المُؤمِنِ مُخاطِبا لِهَمّامٍ ـ: ... فَصاحَ هَمّامٌ صَيحَةً ثُمَّ وَقَعَ مَغشِيّا عَلَيهِ، فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: أما وَاللّهِ لَقَد كُنتُ أخافُها عَلَيهِ. وقالَ: هكَذا تَصنَعُ المَوعِظَةُ البالِغَةُ بِأَهلِها.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص230 ح1 عن عبداللّه بن يونس، صفات الشيعة: ص101 ح35 عن عبدالرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامنحوه، نهج البلاغة: الخطبة 193، مكارم الأخلاق: ج2 ص393 ح2663، كنز الفوائد: ج1 ص92 والثلاثة الأخيرة من دون إسناد إلى الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج67 ص317 ح50.</span></ref>

<span dir="rtl">95.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ پس از بيان سخن امير مؤمنان عليه السلام براى هَمّام در وصف مؤمن ـ: ... پس هَمّام، فريادى زد و بيهوش بر زمين افتاد. امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «هان! به خدا سوگند كه من نگران چنين پيشامدى براى او بودم» و ادامه داد: «اندرز رسا، اين گونه در اهلش اثر مى گذارد».</span>

<span dir="rtl">96.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: اُعطينا سِتّا، وفُضِّلنا بِسَبعٍ: اُعطينَا العِلمَ، وَالحِلمَ، وَالسَّماحَةَ، وَالفَصاحَةَ، وَالشَّجاعَةَ، وَالمَحَبَّةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ...</span> <ref><span dir="rtl">مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج2 ص69 ؛ بحار الأنوار: ج45 ص138، وراجع: المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص168.</span></ref>

<span dir="rtl">96.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: به ما شش چيز داده شده و به هفت چيز برترى داده شده ايم. به ما دانش و بردبارى و بخشندگى و شيوايى و دليرى و محبوبيت در دل مؤمنان داده شده است.…</span>

<span dir="rtl">97.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: أعرِبوا</span> <ref><span dir="rtl">الإعرابُ: الإبانَةُ والإيضاحُ (مجمع البحرين: ج2 ص1186 «عرب»).</span></ref> <span dir="rtl">حَديثَنا فَإِنّا قَومٌ فُصَحاءُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص52 ح13، منية المريد: ص353 كلاهما عن جميل بن درّاج، الفصول المختارة: ص91، مشكاة الأنوار: ص250 ح729، الدرّة الباهرة: ص30 وفيه «كلامنا» بدل «حديثنا»، عدّة الداعي: ص18 نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص151 ح28.</span></ref>

<span dir="rtl">97.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: حديث [و سخن] ما را روشن بيان كنيد؛ زيرا ما مردمى شيواگوييم.</span>

<span dir="rtl">98.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في صِفَةِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام ـ: جَعَلَهُمُ اللّهُ حَياةً لِلأَنامِ، ومَصابيحَ لِلظَّلامِ، ومَفاتيحَ لِلكَلامِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص204 ح2 عن إسحاق بن غالب.</span></ref>

<span dir="rtl">98.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در توصيف امامان عليهم السلام ـ: خداوند، آنها را موجب زندگى مردم و چراغ تاريكى و كليدهاى سخن قرار داده است.</span>

<span dir="rtl">99.</span> <span dir="rtl">عيون أخبار الرضا عليه السلام عن أبي الحسين بن محمد بن أبي عباد ـ وكانَ يَكتُبُ لِلرِّضا عليه السلام، ضَمَّهُ إلَيهِ الفَضلُ بنُ سَهلٍ، قالَ: ـما كانَ عليه السلام يَذكُرُ مُحَمَّداً ابنَهُ عليه السلام إلّا بِكُنيَتِهِ يَقولُ: كَتَبَ إلَيَّ أبو جَعفَرٍ، وكُنتُ أكتُبُ إلى أبي جَعفَرٍ وهُوَ صَبِيٌّ بِالمَدينَةِ، فَيُخاطِبُهُ بِالتَّعظيمِ، وتَرِدُ كُتُبُ أبي جَعفَرٍ عليه السلام في نِهايَةِ البَلاغَةِ وَالحُسنِ، فَسَمِعتُهُ يَقولُ: أبو جَعفَرٍ وَصِيِّي، وخَليفَتي في أهلي مِن بَعدي.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص240 ح1، بحار الأنوار: ج50 ص18 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">99.</span> <span dir="rtl">عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از ابو حسين محمّد بن ابى عَبّاد كه نامه نگار امام رضا عليه السلام بود و فضل بن سهل، او را بر اين كار گماشته بود ـ: هر گاه امام رضا عليه السلام از پسرش (امام جواد عليه السلام ) ياد مى كرد، او را با كُنيه نام مى برد و [مثلاً] مى فرمود: «ابو جعفر برايم نامه نوشته است!» و من [براى ايشان] به ابو جعفر ـ كه خردسال و در مدينه بود ـ، نامه مى نوشتم كه با تكريم با او سخن مى گفت و نوشته هاى ابو جعفر [نيز] در نهايت بلاغت و استحكام [نوشته و] ارسال مى شد. از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «ابو جعفر، وصىّ من و جانشين من پس از من در خانواده ام است».</span>

<span id="النوادر"></span>
== <span dir="rtl">5 / 4: النَّوادِرُ</span> ==

'''<span dir="rtl">5 / 4: گوناگون</span>'''

<span dir="rtl">100.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ العَرَبِيَّةَ لَيسَت بأَبٍ والِدٍ، ولكِنَّها لِسانٌ ناطِقٌ، فَمَن قَصَرَ بِهِ عَمَلُهُ لَم يُبلِغهُ حَسَبُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص246 ح342، معاني الأخبار: ص207 ح1 كلاهما عن حنان عن أبيه، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص363 ح5762 عن حماد بن عمرو وأنس بن محمد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، الزهد للحسين بن سعيد: ص56 ح150 عن أبي عبيدة الحذاء عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، تفسير القمي: ج2 ص322 والثلاثة الأخيرة نحوه ؛ كنز العمّال: ج1 ص257 وص 402.</span></ref>

<span dir="rtl">100.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عرب بودن، به داشتن پدر و مادر عرب نيست؛ بلكه عربى، زبانى است كه با آن سخن گفته مى شود، پس هر كس به خاطر آن [عرب بودن]، از عملش بكاهد، حَسَب و نَسَبش آن را جبران نمى كند [و او را به مقصد نمى رساند].</span>

<span dir="rtl">101.</span> <span dir="rtl">ربيع الأبرار: سَمِعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مِن عَمِّهِ العَبّاسِ</span> <ref><span dir="rtl">أي: سمع منه كلاما بليغا.</span></ref><span dir="rtl">، فَقالَ لَهُ: «بارَكَ اللّهُ لَكَ يا عَمِّ في جَمالِكَ»؛ أي في فَصاحَتِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">ربيع الأبرار: ج4 ص251.</span></ref>

<span dir="rtl">101.</span> <span dir="rtl">ربيع الأبرار: پيامبر صلى الله عليه و آله از عمويش عبّاس [گفتار شيوايى] شنيد. به او فرمود: «آفرين بر اين زيبايى ات، اى عمو!»، يعنى بر شيوايى ات [در گفتار].</span>

<span dir="rtl">102.</span> <span dir="rtl">تفسير الثعلبي عن منصور: كانَ يُقالُ: كانَ سُلَيمانُ أبلَغَ النّاسِ في كِتابِهِ وأَقَلَّهُ إملاءً</span> <ref><span dir="rtl">أي لا يُملي الكثير في كتابه، بل يكتفي بقليل من الكلام البليغ.</span></ref><span dir="rtl">. ثُمَّ قَرَأَ: «إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»</span> <ref><span dir="rtl">النمل: 30.</span></ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">قالَ قَتادَةُ: وكَذلِكَ الأَنبِياءُ عليهم السلام، كانَت تَكتُبُ جُمَلاً لا يُطيلونَ ولا يُكثِرونَ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير الثعلبي: ج7 ص205، تفسير ابن أبي حاتم: ج9 ص2874 ح16314 عن سفيان بن منصور نحوه، الدرّ المنثور: ج6 ص354 نقلاً عن عبد ابن حميد.</span></ref>

<span dir="rtl">102.</span> <span dir="rtl">تفسير الثعلبى ـ به نقل از ابن جُرَيح ـ: منصور</span> <ref><span dir="rtl">مقصود، منصور به عبد الرحمان حجبى است كه پدرش (عبد الرحمان بن طلحه) و مادرش (صفيّه بنت شيبه)، هر دو، از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بودند.</span></ref> <span dir="rtl">گفت: نامه سليمان عليه السلام، رساترين و كوتاه ترين نوشته است. و سپس اين آيه را خواند: «از طرف سليمان است و آن، اين است: به نام خداى مهرگستر مهربان».</span>

<span dir="rtl">قتاده گفت: همه پيامبران، چنين كوتاه و گويا مى نويسند. آنان نوشته را طولانى و مفصّل نمى كنند.</span>

<references />