نمایش مبدأ برای ب ل غ / التبلیغ

[[رده:ب]]
<span id="التبليغ-نسخۀ-آزمایشی"></span>
= <span dir="rtl">التَّبليغُ (نسخۀ آزمایشی)</span> =

'''<span dir="rtl">تبليغ</span>'''

= <span dir="rtl">درآمد</span> =

<span id="تبليغ-در-لغت"></span>
== <span dir="rtl">تبليغ، در لغت</span> ==

<span dir="rtl">واژه «تبليغ»، از ريشه «بلوغ» و «بَلاغ»</span> <ref><span dir="rtl">الكافي، ج2، ص149، ح6.</span></ref> <span dir="rtl">به معناى رساندن كاملِ پيام، خبر، انديشه و سخن به ديگرى است و «مبلّغ»،كسى است كه با همه توان، تلاش مى كند تا موادّ تبليغى همراه خود را به مقصد نهايى ـ كه انديشه و دل مخاطب است ـ، برساند.</span>

<span dir="rtl">در قرآن كريم، واژه «تبليغ» و مشتقّات آن، 28 بار به كار رفته اند.</span> <ref><span dir="rtl">البلوغ والبلاغ، الانتهاء إلى أقصى المقصد والمنتهى ؛ مكانا كان أو زمانا أو أمرا من الاُمور المقدّرة. و ربما يعبّر به عن المشارفة إليه و إن لم ينته إليه (مفردات ألفاظ القرآن: ص144 مادّه «بلغ»).</span></ref> <span dir="rtl">عناوين ديگرى مانند: هدايت، دعوت، موعظه، تبشير، تخويف، اِنذار، امر به معروف و نهى از منكر نيز با عنوان تبليغ، ارتباطى نزديك دارند؛ امّا هيچ يك، از بار فرهنگى واژه «تبليغ» در انتقال پيام ها برخوردار نيستند.</span>

<span dir="rtl">از منظر قرآن و احاديث، رساندن پيام هاى سازنده خداوند مهربان به انديشه و دل مردم، مهم ترين وظيفه انبياى الهى و ادامه دهندگان راه آنان است. به انجام رساندن اين وظيفه، تا آن جا اهمّيت دارد كه قرآن، خطاب به پيامبر اسلام، تأكيد مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">«إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ.</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: آيه 20، نساء: آيه 63، مائده: آيه 67 (دو بار) و 92 و 99، انعام: آيه 149، اعراف: آيه 62 و 68 و 79 و 93، هود: آيه 57، رعد: آيه 40، ابراهيم: آيه 52، نحل: آيه 35 و 82، انبيا: آيه 106، نور: آيه 54، عنكبوت: آيه 18، احزاب: آيه 39، يس: آيه 17، شورا: آيه 48، احقاف: آيه 23 و 35، قمر: آيه 5، تغابن: آيه 12، جن: آيه 23 و 28.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">جز رساندن پيام، بر عهده تو نيست».</span>

<span dir="rtl">و پيامبر بزرگوار اسلام، خود را به عنوان يك «مبلّغ» به مردم معرفى مى كند و مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إنَّما أنَا مُبَلِّغٌ.</span> <ref><span dir="rtl">شورا: آيه 48.</span></ref>

<span dir="rtl">من، فقط مبلّغم.</span>

<span id="عوامل-موفقيت-مبلغ"></span>
== <span dir="rtl">عوامل موفّقيت مبلّغ</span> ==

<span dir="rtl">بر اساس آنچه امروزه در دانش هاى روان شناسى، ارتباطات اجتماعى و مديريت مطرح است، موفّقيت يا شكست مبلّغان و برنامه سازان تبليغاتى در رسيدن به اهداف خود، به پنج عامل باز مى گردد: 1. انگيزه مبلّغ، 2. محتواى تبليغ، 3. ويژگى هاى مبلّغ، 4. ابزارهاى تبليغ، و 5. شيوه تبليغ.</span>

<span dir="rtl">در اسلام، همه اين عوامل، مورد توجّه قرار دارند و ما در اين مَدخَل، با الهام گرفتن از قرآن و حديث، تلاش مى كنيم تا ضمن تقويت انگيزه تبليغ، مبلّغان را با اصلى ترين پيام هايى كه بايد به مردم منتقل كنند، ويژگى هايى كه براى مبلّغ، ضرورى است و ضامن موفّقيت وى در تبليغ است، ابزار تبليغ، و شيوه هايى كه در موفّقيت مبلّغ، مؤثّرند، آشنا سازيم.</span>

<span dir="rtl">اينك اشاره اى كوتاه به جمع بندى متون اسلامى در باره عوامل موفّقيت مبلّغ داريم:</span>

<span id="انگيزه-مبلغ"></span>
=== <span dir="rtl">انگيزه مبلّغ</span> ===

<span dir="rtl">بدون ترديد، انگيزه، قبل از هر چيز ديگر، ضامن موفّقيت مبلّغ و برنامه هاى تبليغى اوست. هر چه انگيزه قوى تر باشد، اميد موفّقيت، بيشتر است. تأمّل در متون دينى اى كه در باره جايگاه تبليغ و مبلّغ در اسلام سخن مى گويند، مى تواند زمينه ساز تقويت انگيزه مبلّغان و برنامه سازان تبليغى باشد.</span>

<span dir="rtl">در اين متون، ضرورت تبليغ به عنوان يك تكليف الهى و وظيفه دينى، شمرده شده و اهمّيت و آثار و بركات آن براى مبلّغ از يك سو و براى مردم از سوى ديگر، مورد تأكيد قرار گرفته و تبليغ، به عنوان پايگاه اِحياى معنوى مردم و يارى رساندن به خدا معرّفى شده است.</span> <ref><span dir="rtl">خلاصة الأقوال، ص120، الرقم 3.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">همچنين مبلّغ، نماينده خدا، نماينده پيامبر خدا، نماينده كتاب خدا، و حجّت خدا بر مردم، معرّفى شده است.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص23 (زنده كردن مردم) و ص27 (يارى كردن خدا).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">مبلّغ، ترجمان حق، سفير خالق و فرا خواننده مردم به سوى خداست.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص31 (فضيلت مبلّغ).</span></ref> <span dir="rtl">مبلّغ، مجاهدى است كه با سلاح سخن و قلم، به يارى خدا (يعنى دفاع از همه ارزش هاى انسانى و مبارزه و جهاد با همه زشتى ها و ناهنجارى ها) بر مى خيزد و جامعه را به مقصد اعلاى انسانيت، دعوت مى كند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص33 ح24 و 25.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">بدين سان، يك مبلّغ، ارزشمندتر از هزاران عابد است؛ چرا كه همّت عابد، در جهت نجات خويش است و همّت مبلّغ، در جهت نجات مردم و خدمت به خلق، و از اين روست كه در قيامت به عابد گفته مى شود:</span>

<span dir="rtl">اِنطَلِق إلَى الجَنَّةِ!</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص225 (فصل پنجم: ابزارهاى تبليغ).</span></ref>

<span dir="rtl">به سوى بهشت برو!</span>

<span dir="rtl">امّا به مبلّغ گفته مى شود:</span>

<span dir="rtl">قِف! تَشفَع لِلنّاسِ بِحُسنِ تَأديبِكَ لَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص52 ح65.</span></ref>

<span dir="rtl">درنگ كن و به پاداش آن كه مردم را نيكو تربيت كردى، آنها را شفاعت كن.</span>

<span dir="rtl">اين فضايل، براى همه مبلّغانِ واجد شرايط است؛ امّا كسانى كه در هدايت مردم، تلاش و ابتكار بيشترى دارند، از كمالات برترى برخوردارند و مبلّغى كه براى تبليغ، به بلاد شرك و كفر سفر كند و در اين راه، جان بدهد، به سان ابراهيم خليل، در قيامت به صورت امّت واحدى محشور مى گردد.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص52 ح65.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">افزون بر اين، آنچه در باره حقوق مبلّغ و ثواب تبليغ در احاديث اسلامى آمده است، در جهت تقويت انگيزه مبلّغان و برنامه سازان تبليغى است.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص35 (مبلّغى كه به صورت يك امّت محشور مى شود).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">البتّه جايگاه رفيع مبلّغ، مسئوليت بسيار سنگينى را بر دوش او مى گذارد و آيات و احاديثى كه در اين باره</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص41 (حقوق مبلّغ) و ص43 (پاداش مبلّغ).</span></ref> <span dir="rtl">و نيز در مورد مبلّغان نمونه</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص37 (مسئوليت مبلّغ).</span></ref> <span dir="rtl">وارد شده است، براى مبلّغان، سختْ هشدار دهنده است.</span>

<span id="رسالت-مبلغ"></span>
=== <span dir="rtl">رسالت مبلّغ</span> ===

<span dir="rtl">محتواى تبليغ، يكى ديگر از اركان موفّقيت آن است. هر چه محتواى تبليغ با موازين عقلى، سازگارتر و پيام مبلّغ از غناى فرهنگى بيشترى برخوردار باشد، ميزان موفّقيت و تأثيرگذارى تبليغ در مردم، افزايش خواهد يافت.</span>

<span dir="rtl">آنچه در فصل سوم تحت عنوان «رسالت مبلّغ» آمده است، علاوه بر اين كه مبلّغ را با مهم ترين وظايف تبليغى و جهتگيرى هاى صحيح در پيام رسانى آشنا مى كند، نشان دهنده غناى فرهنگى پيام اسلام و انطباق آن با موازين فطرى و عقلى است.</span>

<span id="ويژگى-هاى-مبلغ"></span>
=== <span dir="rtl">ويژگى هاى مبلّغ</span> ===

<span dir="rtl">سومين ركن موفّقيت مبلّغ، ويژگى هاى شخصى اوست. مبلّغ، در صورتى مى تواند در جايگاه واقعى خود، تداوم بخش راه انبياى الهى باشد و از ارزش هاى دينى دفاع كند كه از نظر علمى، اخلاقى و عملى، واجد ويژگى هايى باشد كه اسلام براى دعوت كنندگان مردم به خدا و ارزش هاى انسانى و اسلامى ضرورى مى داند. مشروح اين ويژگى ها در فصل چهارم اين عنوان خواهد آمد.</span>

<span dir="rtl">مبلّغ، اگر از حدّ اقلّ ضرورى اين ويژگى ها برخوردار نباشد، نه تنها تلاش هاى تبليغى او سودمند نيست، بلكه براى جامعه و حتّى براى شخص او،</span>

<span dir="rtl">زيانبار و خطرناك خواهد بود.</span>

<span id="ابزارهاى-تبليغ"></span>
=== <span dir="rtl">ابزارهاى تبليغ</span> ===

<span dir="rtl">مبلّغ، علاوه بر داشتن انگيزه قوى و پيام فرهنگى غنى و ويژگى هاى شخصى لازم، براى موفّقيت، به ابزار نياز دارد. سخن، مهم ترين ابزار تبليغ و به مفهوم عامّ آن، تنها ابزار تبليغ در طول تاريخ است كه در قالب هاى: موعظه، خطابه، مناظره، و نثر و نظم، پيام مبلّغ را به انديشه و دل مردم منتقل مى كند.</span>

<span dir="rtl">جالب توجّه است كه در احاديث اسلامى، نوشتار نيز از مصاديق «سخن» شمرده شده و خط را «زبانِ دست» خوانده اند. بر اين اساس، وسايل اطّلاع رسانى جديد، مانند: سينما و تئاتر نيز از اَشكال گوناگون سخن محسوب مى شوند.</span>

<span dir="rtl">در فصل پنجم اين عنوان، قدرت فوق العاده و سِحرآميز «سخن» و اطّلاع رسانى و شيوه هاى سخن گفتن با مردم، مورد توجّه قرار گرفته است.</span>

<span dir="rtl">مهم ترين نكته در اين فصل، اين است كه از نظر احاديث اسلامى، «سخن»، از بالاترين قدرت در تحقّق اهداف فرهنگى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى و نظامى برخوردار است.</span>

<span dir="rtl">ابزارهاى انتقال سخن و اطّلاع رسانى به مردم، مؤثّرتر از ابزارهاى نظامى و اقتصادى اند و قدرت آنها از قدرت نظامى و اقتصادى، افزون تر است. اين، ره نمودى است بس مهم و ارزنده براى مبلّغان و برنامه سازان تبليغى مسلمان، كه متأسّفانه، تا كنون، آن گونه كه شايسته است، مورد توجّه قرار نگرفته است و امروز، دشمنان اسلام، بيش از دوستان، از اين سلاح استفاده مى كنند.</span>

<span dir="rtl">امام خمينى رحمه الله در اين باره مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">تبليغات، مسئله اى است پُر اهمّيت و حسّاس؛ يعنى دنيا با تبليغات، حركت مى كند. آن قدرى كه دشمنان ما از حربه تبليغات استفاده مى كنند، از طريق ديگرى نمى كنند و ما بايد به مسئله تبليغات، بسيار اهمّيت دهيم و از همه چيزهايى كه هست، بيشتر به آن توجّه كنيم.</span> <ref><span dir="rtl">صحيفه نور: ج17 ص157.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">آنچه امروز براى مبلّغان و حوزه هاى علميّه و سازمان هاى تبليغاتى اسلامى اهمّيت دارد، اين است كه علاوه بر بهره گيرى از شكل هاى سنّتى تبليغ، همگام با زمان، از قالب هاى جديد سخن گفتن و اطّلاع رسانى به مردم و استدلال و اثرگذارى و اِقناع، غفلت نورزند و خود را به ابزارهاى جديد اطّلاع رسانى مجهّز سازند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص167 (نقش زمان و مكان در تبليغ).</span></ref>

<span id="شيوه-تبليغ"></span>
=== <span dir="rtl">شيوه تبليغ</span> ===

<span dir="rtl">پنجمين ركن موفّقيت مبلّغ، شيوه تبليغ است. تبليغ، يك هنر بزرگ است و مبلّغ كامل، يك هنرمند بزرگ. مبلّغ بايد علاوه بر توجّه به عوامل چهارگانه اى كه شرح آنها گذشت، از هنر تبليغ نيز برخوردار باشد، و گر نه شايسته اين عنوان نيست.</span>

<span dir="rtl">هنر تبليغ، به كار گرفتن شيوه هاى مؤثّر و اجتناب از شيوه هاى نادرست در انتقال پيام هاى تبليغى است كه در فصل ششم و هفتم اين عنوان، مورد توجّه قرار گرفته است.</span>

<span id="مهم-ترين-نكته-تبليغى"></span>
=== <span dir="rtl">مهم ترين نكته تبليغى</span> ===

<span dir="rtl">در پايان بايد گفت: مهم ترين نكته اى كه مبلّغان بايد مورد توجّه قرار دهند، اين است كه كارآيى «سخن» در انتقال پيام هاى الهى، در مقابل كارآيى «عمل»، ناچيز است. سخن، قدرت سحرآميز دارد؛ امّا عمل، اعجاز مى كند. از اين رو، پيشوايان دينىِ ما، بيش از تبليغ با سخن، بر تبليغ با عمل، تأكيد دارند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص341 (فصل هشتم: آثار تبليغ عملى).</span></ref> <span dir="rtl">در فصل هشتم اين عنوان، نمونه هايى از آثار اعجازآميز عمل، در گرايش مردم به اسلام و ارزش هاى اسلامى ارائه شده است.</span>

<span id="الفصل-الأول-مكانة-التبليغ"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الأوّل: مكانة التّبليغ</span> =

'''<span dir="rtl">فصل يكم: جايگاه تبليغ</span>'''

<span id="وجوب-التبليغ"></span>
== <span dir="rtl">1 / 1: وُجوبُ التَّبليغِ</span> ==

'''<span dir="rtl">1 / 1: وجوب تبليغ</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">التوبة: 122.</span></ref>

<span dir="rtl">«و شايسته نيست مؤمنان، همگى [براى جهاد] كوچ كنند. پس چرا از هر فرقه اى از آنان، دسته اى كوچ نمى كنند تا [دسته اى بمانند و] در دين، آگاهى پيدا كنند و قوم خود را ـ وقتى به سوى آنان باز گشتند ـ، بيم دهند، باشد كه آنان [از مجازات خداوند] بترسند؟!».</span>

<span dir="rtl">«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 104.</span></ref>

<span dir="rtl">«و بايد از ميان شما گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وا دارند و از زشتى باز دارند، و آنان همان رستگاران اند».</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 67.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى پيامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن، و اگر نكنى، پيامش را نرسانده اى، و خدا تو را از [گزند] مردم، نگاه مى دارد. آرى، خدا گروه كافران را هدايت نمى كند».</span>

<span dir="rtl">«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الغاشية: 21.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس تذكّر ده، كه تو، تنها تذكّر دهنده اى».</span>

<span dir="rtl">«وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الذاريات: 55.</span></ref>

<span dir="rtl">«و پند ده كه مؤمنان را پند، سود مى دهد».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ أَىُّ شَىْ ءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَذَا الْقُرْءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَإِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ ءَالِهَةً أُخْرَى قُل لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِى بَرِى ءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 19.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: «گواهىِ چه كسى از همه برتر است؟». بگو: «خدا ميان من و شما گواه است، و اين قرآن، به من وحى شده تا به وسيله آن، شما و هر كس را كه [اين پيام به او] برسد، هشدار دهم. آيا واقعا شما گواهى مى دهيد كه در كنار خدا، خدايان ديگرى است؟». بگو: «من گواهى نمى دهم». بگو: «او تنها معبودى يگانه است، و بى ترديد، من از آنچه شريك [او] قرار مى دهيد، بيزارم»».</span>

<span dir="rtl">«قَالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلاً وَ نَهَارًا».</span> <ref><span dir="rtl">نوح: 5.</span></ref>

<span dir="rtl">«[نوح] گفت: پروردگارا! من قوم خود را در شب و روز، دعوت كردم».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ألا وإنّي اُجَدِّدُ القَولَ: ألا فَأَقيمُوا الصَّلاةَ، وآتُوا الزَّكاةَ، وَأمُروا بِالمَعروفِ، وَانهَوا عَنِ المُنكَرِ. ألا وإنَّ رَأسَ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ أن تَنتَهوا إلى قَولي، وتُبَلِّغوهُ مَن لَم يَحضُر، وتَأمُروهُ بِقَبولِهِ، وتَنهَوهُ عَن مُخالَفَتِهِ؛ فَإِنَّهُ أمرٌ مِنَ اللّهِ عز و جل ومِنّي.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص157 ح32 عن علقمة بن محمّد الحضرمي، روضة الواعظين: ص111 كلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام وليس فيه «والنّهي عن المنكر»، بحار الأنوار: ج37 ص215 ح86.</span></ref>

<span dir="rtl">1.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آگاه باشيد! من اين سخن را تكرار مى كنم: هان! نماز را به پاى داريد و زكات بپردازيد و امر به معروف و نهى از منكر كنيد. بدانيد كه اساس امر به معروف و نهى از منكر، آن است كه به سخن من بينجامد و آن [سخن] را به كسى كه حاضر نيست، برسانيد و او را به پذيرش آن، فرمان دهيد و از مخالفتش باز داريد كه آن، فرمانى از جانب خداوند و من است.</span>

<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: وَاصطَفى سُبحانَهُ مِن وَلَدِهِ [أي آدَمَ عليه السلام] أنبِياءَ، أخَذَ عَلَى الوَحيِ ميثاقَهُم، وعَلى تَبليغِ الرِّسالَةِ أمانَتَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 1، بحار الأنوار: ج11 ص60 ح70.</span></ref>

<span dir="rtl">2.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداوند سبحان، از ميان فرزندان او (آدم عليه السلام) پيامبران را برگزيد و از آنان بر وحى، پيمان گرفت و امانت تبليغ رسالت را به آنان سپرد.</span>

<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أعِن أخاكَ عَلى هِدايَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غررالحكم: ج2 ص178 ح2281، عيون الحكم والمواعظ: ص76 ح1834.</span></ref>

<span dir="rtl">3.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: برادرت را براى هدايتش يارى رسان.</span>

<span id="أهمية-التبليغ"></span>
== <span dir="rtl">1 / 2: أهَمِّيَّةُ التَّبليغِ</span> ==

'''<span dir="rtl">1 / 2: اهمّيت تبليغ</span>'''

<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">إرشاد القلوب: رُوِيَ أنَّ داودَ عليه السلام خَرَجَ مُصحِرا مُنفَرِدا، فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ: يا داودُ، ما لي أراكَ وَحدانِيّا؟ فَقالَ: إلهِي! اشتَدَّ الشَّوقُ مِنّي إلى لِقائِكَ، فَحالَ بَيني وبَينَكَ خَلقُكَ. فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ: اِرجِع إلَيهِم؛ فَإِنَّكَ إن تَأتِني بِعَبدٍ آبِقٍ اُثبِتكَ فِي اللَّوحِ جَميلاً.</span> <ref><span dir="rtl">إرشاد القلوب: ص171، بحار الأنوار: ج14 ص40 ح26.</span></ref>

<span dir="rtl">4.</span> <span dir="rtl">إرشاد القلوب: نقل شده است كه داوود عليه السلام به تنهايى به صحرا رفت. خداوند به او وحى فرستاد: «اى داوود! چرا تو را تنها مى بينم؟».</span>

<span dir="rtl">داوود گفت: خدايا! اشتياق من به ديدار تو، زياد شده و خلقِ تو ميان من و تو فاصله انداخته است.</span>

<span dir="rtl">خداوند به او وحى فرستاد: «به سوى مردم باز گرد، كه اگر بنده گريزپايى را نزدم آورى، نام تو را به زيبايى در لوح ثبت خواهم كرد».</span>

<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، لأََن يَهدِيَ اللّهُ عَلى يَدَيكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ.</span> <ref><span dir="rtl">المستدرك على الصحيحين: ج3 ص691 ح6537، المعجم الكبير: ج1 ص332 ح994 و ص315 ح930 كلّها عن أبي رافع، كنز العمّال: ج13 ص107 ح36350 ؛ مجمع البيان: ج5 ص113 وفيه «نسمة» بدل «رجلاً»، الإقبال: ج2 ص58 بزيادة «إلى الإسلام» بعد «رجلاً»، الأمالي للشجري: ج1 ص48 عن أبي رافع.</span></ref>

<span dir="rtl">5.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! اگر خداوند به دستان تو انسانى را هدايت كند، از آنچه خورشيد بر آن تابيده، براى تو بهتر است.</span>

<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">المطالب العالية عن عبد الرحمن بن عائذ: كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَعَثَ بَعثا قالَ: تَأَلَّفُوا النّاسَ، وتَأَنَّوا بِهِم، ولا تُغيروا عَلَيهِم حَتّى تَدعوهُم؛ فَما عَلَى الأَرضِ مِن أهلِ بَيتِ مَدَرٍ ولا وَبَرٍ إلّا وإن تَأتوني بِهِم [مُسلِمينَ] أحَبُّ إلَيَّ مِن أن تَقتُلوا رِجالَهُم وتَأتوني بِنِسائِهِم.</span> <ref><span dir="rtl">المطالب العالية: ج2 ص166 ح1962، اُسد الغابة: ج3 ص460 الرقم 3339، تاريخ دمشق: ج34 ص450 ح7058 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج4 ص469 ح11396.</span></ref>

<span dir="rtl">6.</span> <span dir="rtl">المطالب العالية ـ به نقل از عبد الرحمان بن عائذ ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه دسته اى را گسيل مى داشت، [به آنان] مى فرمود: «با مردم، الفت بگيريد و به آنان فرصت دهيد، و تا آنان را [به اسلام] فرا نخوانده ايد، بر آنان هجوم نياوريد، كه بر روى زمين، هيچ خانواده روستانشين يا چادرنشينى نيست، مگر آن كه اگر آنان را مسلمان پيش من آوريد، برايم دوست داشتنى تر از آن است كه مردانشان را بكشيد و زنانشان را نزد من آوريد».</span>

<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لَمّا وَجَّهَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى اليَمَنِ قالَ: يا عَلِيُّ، لا تُقاتِل أحَدا حتَّى تَدعُوَهُ إلَى الإِسلامِ؛ وَايمُ اللّهِ، لَأَن يَهدِيَ اللّهُ عَلى يَدَيكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ وغَرَبَت، ولَكَ وِلاؤُهُ يا عَلِيُّ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج5 ص36 ح2 عن مسمع بن عبد الملك عن الإمام الصادق عليه السلام و ص28 ح4، تهذيب الأحكام: ج6 ص141 ح240 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، الجعفريّات: ص77، النوادر للراوندي: ص139 ح187 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، مشكاة الأنوار: ص193 ح508 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج21 ص361 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">7.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هنگامى كه پيامبر خدا مرا به سوى يمن روانه ساخت، فرمود: «اى على! با هيچ كس پيش از آن كه او را به اسلام فرا خوانى، جنگ مكن. سوگند به خدا، اگر خداوند به دست تو انسانى را هدايت كند، از آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروب كرده، برايت بهتر است و ولاى او با توست، اى على!».</span>

<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: نِعمَ الهَدِيَّةُ المَوعِظَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">غررالحكم: ج6 ص157 ح9884، عيون الحكم والمواعظ: ص494 ح9129.</span></ref>

<span dir="rtl">8.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: پنددهى، بهترين هديه است.</span>

<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن وَعَظَكَ أحسَنَ إلَيكَ.</span> <ref><span dir="rtl">غررالحكم: ج5 ص190 ح7924، عيون الحكم والمواعظ: ص424 ح175 وفيه «أشفق عليك» بدل «أحسن إليك».</span></ref>

<span dir="rtl">9.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كس تو را موعظه كند، به تو نيكى كرده است.</span>

<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد عن الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: لَيسَ كُلُّ ذي عَينٍ يُبصِرُ، ولا كُلُّ ذي اُذُنٍ يَسمَعُ. فَتَصَدَّقوا عَلى اُولِي العُقولِ الزَّمِنَةِ</span> <ref><span dir="rtl">الزَّمانة: العاهة (لسان العرب: ج13 ص199 «زمن»).</span></ref> <span dir="rtl">وَالأَلبابِ الحائِرَةِ بِالعُلومِ الَّتي هِيَ أفضَلُ صَدَقاتِكُم.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ تَلا: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ أُوْلَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 159.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص267 ح104.</span></ref>

<span dir="rtl">10.</span> <span dir="rtl">شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد</span>: <span dir="rtl">ـ در بيان حكمت هاى منسوب به امير مؤمنان عليه السلام ـ: امام على عليه السلام فرمود: «هر صاحب چشمى نمى بيند، و هر صاحب گوشى نمى شنود. پس به صاحبان عقل هاى بيمار و خِرَدهاى سرگردان، علوم را صدقه دهيد كه بالاترين صدقه شما همين است»</span>

<span dir="rtl">و آن گاه اين آيه را تلاوت نمود: «كسانى كه نشانه هاى روشن و ره نمودى را كه فرو فرستاده ايم، پس از آن كه آن را براى مردم در كتاب توضيح داده ايم، نهفته مى دارند، خدا آنان را لعنت مى كند و لعنت كنندگان، لعنتشان مى كنند».</span>

<span id="إحياء-الناس"></span>
== <span dir="rtl">1 / 3: إحياءُ النّاسِ</span> ==

'''<span dir="rtl">1 / 3: زنده كردن مردم</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنفال: 24.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چون خدا و رسول، شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى بخشد، آنان را اجابت كنيد».</span>

<span dir="rtl">«مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَاءِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَاً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِى الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 32.</span></ref>

<span dir="rtl">«از اين رو بر بنى اسرائيل، مقدّر داشتيم كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين بكُشد، چنان است كه گويى همه مردم را كشته است و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است، و قطعا پيامبران ما، دلايل آشكار براى آنان آوردند.[با اين همه] پس از آن، بسيارى از ايشان در زمين، زياده روى مى كنند».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي احتِجاجِهِ عَلَى الزِّنديقِ ـ:</span> ... «<span dir="rtl">مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَاءِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَاً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا</span>»<span dir="rtl">، ولِلإِحياءِ في هذَا المَوضِعِ تَأويلٌ فِي الباطِنِ لَيسَ كَظاهِرِهِ، وهُوَ «مَن هَداها»؛ لأَِنَّ الهِدايَةَ هِيَ حَياةُ الأَبَدِ، ومَن سَمّاهُ اللّهُ حَيّا لَم يَمُت أبَدا، إنَّما يَنقُلُهُ مِن دارِ مِحنَةٍ إلى دارِ راحَةٍ ومِنحَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص592 ح137، بحار الأنوار: ج93 ص117 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">11.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در مناظره با شخصى مُلحد ـ:</span> «<span dir="rtl">از اين رو، بر بنى اسرائيل، مقدّر داشتيم كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين بكُشد، چنان است كه گويى همه مردم را كشته است و هر كس كسى را زنده بدارد،چنان است كه گويى تمام مردم را زنده كرده است</span>»<span dir="rtl">. زنده كردن در اين جا، تأويلى باطنى دارد كه غير از ظاهر آن است و آن، زنده كردن به معناى هدايت كردن است؛ زيرا هدايت، حيات ابدى است و كسى كه خداوند، زنده اش ناميده، هرگز نمى ميرد. خداوند، تنها او را از خانه رنج و محنت، به خانه راحت و لطف، انتقال مى دهد.</span>

<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشي عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام، قال: سَأَلتُهُ: «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا»؟ قالَ: مَنِ استَخرَجَها مِنَ الكُفرِ إلَى الإِيمانِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج1 ص313 ح88، بحار الأنوار: ج2 ص21 ح61.</span></ref>

<span dir="rtl">12.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از ابو بصير ـ: از امام باقر عليه السلام [تفسير اين آيه:] «و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده كرده است» را پرسيدم. فرمود: «يعنى كسى كه ديگرى را از كفر به سوى ايمان بكشد».</span>

<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">الكافي عن فضيل بن يسار: قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: قَولُ اللّهِ عز و جل في كِتابِهِ: «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا»؟ قالَ: مِن حَرقٍ أو غَرَقٍ. قُلتُ: فَمَن أخرَجَها مِن ضَلالٍ إلى هُدىً؟ قالَ: ذاكَ تَأويلُهَا الأَعظَمُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص210 ح2، المحاسن: ج1 ص363 ح782، بحارالأنوار: ج2 ص20 ح57.</span></ref>

<span dir="rtl">13.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از فُضَيل بن يسار ـ: به امام باقر عليه السلام اين سخن خداوند در قرآن را: «و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده كرده است» گفتم. فرمود: «يعنى او را از آتش يا غرق شدن، نجات دهد».</span>

<span dir="rtl">گفتم: [و يا] آن كس كه او را از گم راهى به سوى هدايت بياورد؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اين، بالاترين تأويل آن است».</span>

<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">الإمام العسكريّ عليه السلام ـ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ ـ: قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ ـ صَلواتُ اللّهِ عَلَيهِما ـ لِرَجُلٍ: أيُّهُما أحَبُّ إلَيكَ: رَجُلٌ يَرومُ قَتلَ مِسكينٍ قَد ضَعُفَ، أتُنقِذُهُ مِن يَدِهِ؟ أو ناصِبٌ يُريدُ إضلالَ مِسكينٍ مُؤمِنٍ مِن ضُعَفاءِ شيعَتِنا، تَفتَحُ عَلَيهِ ما يَمتَنِعُ المِسكينُ بِهِ مِنهُ ويُفحِمُهُ ويَكسِرُهُ بِحُجَجِ اللّهِ تَعالى؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: بَل إنقاذُ هذَا المِسكينِ المُؤمِنِ مِن يَدِ هذَا النّاصِبِ؛ إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ: «مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا»؛ أي: ومَن أحيَاها وأَرشَدَها مِن كُفرٍ إلى إيمانٍ فَكَأَ نَّما أحيا النّاسَ جَميعاً، مِن قَبلِ أن يَقتُلَهُم بِسُيوفِ الحَديدِ.</span> <ref><span dir="rtl">التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص348 ح231، بحارالأنوار: ج2 ص9 ح17.</span></ref>

<span dir="rtl">14.</span> <span dir="rtl">امام عسكرى عليه السلام ـ در تفسير منسوب به ايشان ـ: حسين بن على عليهماالسلام به مردى گفت: «كدام يك از اين دو كار، نزد تو محبوب تر است: مردى مى خواهد مستمند ناتوانى را به قتل برساند. آيا تو او را از دست آن مرد، رها مى سازى، يا مرد ناصبى اى كه مى خواهد ناتوانى از ناتوانان شيعيان ما را گم راه سازد، تو باب استدلال به برهان هاى الهى را بر او مى گشايى تا جلوى گم راه ساختن او را بگيرد و او را مجاب سازد و در هم شكند؟».</span>

<span dir="rtl">مرد پاسخ داد: بلكه نجات دادن اين مؤمن ناتوان از دست اين ناصبى [در نزد من، محبوب تر است]؛ چرا كه خداوند متعال مى فرمايد: «و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده بدارد»؛ [يعنى] هر كس كسى را زنده كند و او را از كفر به سوى ايمان ره نمون سازد، گويا همه مردم را پيش از آن كه آنان را با شمشيرهاى آهنين بكشد، زنده كرده است.</span>

<span id="نصرة-الله-عزوجل"></span>
== <span dir="rtl">1 / 4: نُصرَةُ اللّه عزّوجلِّ</span> ==

'''<span dir="rtl">1 / 4: يارى كردن خداوند</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ».</span> <ref><span dir="rtl">محمّد: 7.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر خدا را يارى كنيد، يارى تان مى كند و گام هايتان را استوار مى دارد».</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِى إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَامَنَت طَّـائِفَةٌ مِّن بَنِى إِسْرَاءِيلَ وَ كَفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُواْ ظَاهِرِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الصفّ: 14.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ياران خدا باشيد، همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريان گفت: «ياران من در راه خدا چه كسانى اند؟». حواريان گفتند: «ما ياران خداييم». پس طايفه اى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و طايفه اى كفر ورزيدند، و كسانى را كه گرويده بودند، بر دشمنانشان يارى كرديم تا چيره شدند».</span>

<span dir="rtl">راجع: آل عمران: 52.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: آل عمران: آيه 52.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما مِن نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللّهُ في اُمَّةٍ قَبلي إلّا كانَ لَهُ مِن اُمَّتِهِ حَوارِيّونَ وأَصحابٌ، يَأخُذونَ بِسُنَّتِهِ، ويَقتَدونَ بِأَمرِهِ. ثُمَّ إنَّها تَخلُفُ مِن بَعدِهِم خُلوفٌ؛ يَقولونَ ما لا يَفعَلونَ، ويَفعَلونَ ما لا يُؤمَرونَ. فَمَن جاهَدَهُم بِيَدِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ، ومَن جاهَدَهُم بِلِسانِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ، ومَن جاهَدَهُم بِقَلبِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ؛ لَيسَ وَراءَ ذلِكَ مِنَ الإِيمانِ حَبَّةُ خَردَلٍ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح مسلم: ج1 ص70 ح80، مسند ابن حنبل: ج2 ص181 ح4379 وليس فيه ذيله من «فمن جاهدهم بيده...»، السنن الكبرى: ج10 ص154 ح20178 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال: ج3 ص69 ح5532.</span></ref>

<span dir="rtl">15.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، هيچ پيامبرى را پيش از من در ميان امّتى برنينگيخت، مگر آن كه از ميان امّتش، حواريان و يارانى داشت كه به سنّت او عمل و به فرمان او اقتدا مى كردند؛ امّا پس از آنان، جانشينانى به جاى ايشان نشستند كه آنچه را انجام نمى دهند، مى گويند و بدانچه فرمان ندارند، عمل مى كنند. هر كس با آنان با دست خود جهاد كند، مؤمن است و هر كس با آنان با زبان يا قلبش جهاد كند، مؤمن است و كمتر از اين، به اندازه دانه خَر دَلى ايمان نيست.</span>

<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: اُنصُرِ اللّهَ بِقَلبِكَ ولِسانِكَ ويَدِكَ؛ فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَد تَكَفَّلَ بِنُصرَةِ مَن يَنصُرُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص208 ح2382.</span></ref>

<span dir="rtl">16.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خدا را با قلب، زبان و دستت يارى كن؛ زيرا خداوند سبحان، يارى آن كس را كه او را يارى رسانَد، بر عهده گرفته است.</span>

<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: مَن أعانَنا بِلِسانِهِ عَلى عَدُوِّنا أنطَقَهُ اللّهُ بِحُجَّتِهِ يَومَ مَوقِفِهِ بَينَ يَدَيهِ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للمفيد: ص33 ح7 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج2 ص135 ح36.</span></ref>

<span dir="rtl">17.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: هر كس ما را با زبانش بر ضدّ دشمنانمان يارى رسانَد، خداوند در هنگام حضور [بنده] در پيشگاهش، زبان او را براى بيان عذر، گويا مى سازد.</span>

<span dir="rtl">راجع: ميزان الحكمة: ج7 ص346 (أدنى مراتب النهي عن المنكر).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ميزان الحكمة: ج7 ص346 (كمترين مرتبه نهى از منكر).</span>

<span id="الفصل-الثاني-مكانة-المبلغ"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثاني: مكانة المبلّغ</span> =

'''<span dir="rtl">فصل دوم: جايگاه مبلّغ</span>'''

<span id="فضل-المبلغ"></span>
== <span dir="rtl">2 / 1: فَضلُ المُبَلِّغِ</span> ==

'''<span dir="rtl">2 / 1: فضيلت مبلّغ</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِى مِنَ الْمُسْلِمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">فصّلت: 33.</span></ref>

<span dir="rtl">«و كيست خوش گفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد: «من [در برابر خدا] از تسليم شدگانم»»؟</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: نَضَّرَ اللّهُ عَبدا سَمِعَ مَقالَتي فَوَعاها وحَفِظَها، وبَلَّغَها مَن لَم يَسمَعها.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص403 ح1، الخصال: ص149 ح182 كلاهما عن عبد اللّه بن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام، الأمالي للمفيد: ص186 ح13 عن أبي خالد القمّاط عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج2 ص148 ح22 ؛ سنن ابن ماجة: ج1 ص86 ح236 عن أنس، مسند ابن حنبل: ج5 ص615 ح16738، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص162 ح294 كلاهما عن جبير بن مطعم، كنز العمّال: ج10 ص220 ح29164.</span></ref>

<span dir="rtl">18.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، شاد گردانَد آن بنده اى را كه سخنم را بشنود و بفهمد و حفظ كند و به كسى كه آن را نشنيده، برساند!</span>

<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: نَضَّرَ اللّهُ امرَأً سَمِعَ مِنّا شَيئا فَبَلَّغَهُ كَما سَمِعَ؛ فَرُبَّ مُبَلِّغٍ أوعى مِن سامِعٍ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الترمذي: ج5 ص34 ح2657، سنن ابن ماجة: ج1 ص85 ح232، مسند ابن حنبل: ج2 ص136 ح4157 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال: ج10 ص221 ح29166 ؛ كنز الفوائد: ج2 ص31 وفيه «فأدّاه» بدل «فبلّغه»، بحارالأنوار: ج2 ص160 ح11.</span></ref>

<span dir="rtl">19.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، شاد كند كسى را كه چيزى از ما مى شنود و آن را همان گونه كه شنيده، به ديگران مى رساند! چه بسا رساننده، گنجايشى بيشتر از شنونده دارد!</span>

<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لا خَيرَ فِي العَيشِ إلّا لِمُستَمِعٍ واعٍ، أو عالِمٍ ناطِقٍ.</span> <ref><span dir="rtl">النوادر للراوندي: ص132 ح166 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، الأمالي للطوسي: ص369 ح791 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «علم» بدل «العيش»، تحف العقول: ص397 عن الإمام الكاظم عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج1 ص81 عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام علي عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «راحة» بدل «خير»، بحار الأنوار: ج1 ص154 ح30 ؛ كنز العمّال: ج2 ص288 ح4027 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله.</span></ref>

<span dir="rtl">20.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زندگى جز براى شنونده پذيرا يا عالم گويا سودمند نيست.</span>

<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن أمَرَ بِالمَعروفِ ونَهى عَنِ المُنكَرِ فَهُوَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ، وخَليفَةُ رَسولِ اللّهِ، وخَليفَةُ كِتابِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع البيان: ج2 ص807 عن الحسن ؛ الفردوس: ج3 ص586 ح5834 عن ثوبان، كنزالعمّال: ج3 ص75 ح5564.</span></ref>

<span dir="rtl">21.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس امر به معروف و نهى از منكر كند، جانشين خداوند در زمين و جانشين پيامبر خدا و جانشين كتاب خداست.</span>

<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: خِيارُ اُمَّتي مَن دَعا إلَى اللّهِ تَعالى، وحَبَّبَ عِبادَهُ إلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج10 ص152 ح28779 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة.</span></ref>

<span dir="rtl">22.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهترينِ امّت من، كسى است كه به سوى خداوند متعال فرا خوانَد و بندگانش را با او دوست سازد.</span>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائي، قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ ومَن خُلَفاؤُكَ؟ قالَ: الَّذينَ يَأتونَ مِن بَعدي، يَرْوونَ حَديثي وسُنَّتي.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لايحضره الفقيه: ج4 ص420 ح5919، معاني الأخبار: ص375 ح1 عن محمّد بن عمر عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص37 ح94 عن عامر بن سليمان الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص144 ح4 ؛ المعجم الأوسط: ج6 ص77 ح5846 عن ابن عبّاس عنه صلى الله عليه و آله، تاريخ أصبهان: ج1 ص111 ح29 عن ابن عبّاس عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج10 ص221 ح29167.</span></ref>

<span dir="rtl">23.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: پيامبر خدا فرمود: «خدايا! جانشينان مرا رحمت كن».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: اى پيامبر خدا! جانشينان شما چه كسانى هستند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آنان كه پس از من مى آيند و حديث و سنّت مرا روايت مى كنند».</span>

<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رُسُلُ اللّهِ سُبحانَهُ تَراجِمَةُ الحَقِّ، وَالسُّفَراءُ بَينَ الخالِقِ وَالخَلقِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص99 ح5433.</span></ref>

<span dir="rtl">24.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: فرستادگان خداوند سبحان، مترجمان حق و سفيران بين خالق و خلق اند.</span>

<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في دُعائِهِ لِنَفسِهِ وخاصَّتِهِ ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجعَلنا مِن دُعاتِكَ الدّاعينَ إلَيكَ، وهُداتِكَ الدّالّينَ عَلَيكَ، ومِن خاصَّتِكَ الخاصّينَ لَدَيكَ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحيفة السجّادية: ص37 الدعاء 5.</span></ref>

<span dir="rtl">25.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعايش براى خود و نزديكانش ـ: خداوندا! بر محمّد و خاندان او درود فرست، و ما را از دعوت كنندگانى كه به سوى تو فرا مى خوانند، و هدايت كنندگانى كه [مردم را] به تو ره نمون اند، و از خواصّت كه نزد تو ويژه اند، قرار ده، اى مهربان ترينِ مهربانان!</span>

<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ في كِتابِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ ـ: يا أخي، إنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ في كُلٍّ مِنَ الرُّسُلِ بَقايا مِن أهلِ العِلمِ، يَدعونَ مَن ضَلَّ إلَى الهُدى، ويَصبِرونَ مَعَهُم عَلَى الأَذى، يُجيبونَ داعِيَ اللّهِ، ويَدعونَ إلَى اللّهِ. فَأَبصِرهُم، رَحِمَكَ اللّهُ!فَإِنَّهُم في مَنزِلَةٍ رَفيعَةٍ وإن أصابَتهُم فِي الدُّنيا وَضيعَةٌ. إنَّهُم يُحيونَ بِكِتابِ اللّهِ المَوتى، ويُبَصِّرونَ بِنورِ اللّهِ مِنَ العَمى. كَم مِن قَتيلٍ لإِِبليسَ قَد أحيَوهُ! وكَم مِن تائِهٍ ضالٍّ قَد هَدَوهُ! يَبذُلونَ دِماءَهُم دونَ هَلَكَةِ العِبادِ. وما أحسَنَ أثَرَهُم عَلَى العِبادِ! وأَقبَحَ آثارَ العِبادِ عَلَيهِم!</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص56 ح17 عن حمزة بن بزيع، بحار الأنوار: ج78 ص363 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">26.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در نامه اش به سعد الخير ـ: اى برادرم! خداوند عز و جل براى تمام پيامبران، جانشينانى از علما قرار داد تا آن كه را گم راه شده، به هدايتْ فرا خوانند و بر آزارشان بردبارى كنند، دعوت الهى را اجابت نمايند و به سوى خداوند، فرا خوانند.</span>

<span dir="rtl">خداوند، تو را رحمت كند! آنان را بشناس؛ زيرا جايگاه ايشان بلند است، هرچند در دنيا با خوارى رو به رو شوند. آنان به كمك كتاب خدا، مردگان را زنده مى كنند و با نور الهى، كوردلى را به بصيرت، تبديل مى نمايند. چه بسيار كشته ابليس را كه زنده كردند و چه بسيار سرگردان گم راهى را كه هدايت نمودند! به پاى هلاك نشدن بندگان، خون خود را نثار مى كنند، و چه قدر تأثير آنان بر مردم نيكوست و چه قدر آثار برخورد مردم با آنان، زشت است!</span>

<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام: فَقيهٌ واحِدٌ يُنقِذُ يَتيما مِن أيتامِنَا ـ المُنقَطِعينَ عَنّا وعَن مُشاهَدَتِنا ـ بِتَعليمِ ما هُوَ مُحتاجٌ إلَيهِ، أشَدُّ عَلى إبليسَ مِن ألفِ عابِدٍ؛ لأَِنَّ العابِدَ هَمُّهُ ذاتُ نَفسِهِ فَقَط، وهذا هَمُّهُ مَعَ ذاتِ نَفسِهِ ذاتُ عِبادِ اللّهِ وإمائِهِ؛ لِيُنقِذَهُم مِن يَدِ إبليسَ ومَرَدَتِهِ، فَلِذلِكَ هُوَ أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِن ألفِ ألفِ عابِدٍ وأَلفِ ألفِ عابِدَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص13 ح8 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عليه السلام، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص343 ح222، بحار الأنوار: ج2 ص5 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">27.</span> <span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام: دين شناسى كه يكى از ايتام ما را ـ كه از ما دور و از ديدار ما محروم اند ـ با آموزش آنچه مورد نياز اوست، نجات دهد، براى ابليس از هزار عابد، دردآورتر است؛ زيرا همّت عابد، تنها خودِ اوست، در حالى كه همّت دين شناس، در كنار خود، مرد و زن از بندگان خدايند تا آنان را از دست ابليس و لشكريان او نجات بخشد. بدين خاطر است كه او نزد خداوند، از يك ميليون مرد و يك ميليون زن عابد، برتر است.</span>

<span id="المبلغ-الذي-يحشر-امة-واحدة"></span>
== <span dir="rtl">2 / 2: المُبَلِّغُ الَّذي يُحشَرُ اُمَّةً واحِدَةً</span> ==

'''<span dir="rtl">2 / 2: مبلّغى كه به صورت يك امّت، محشور مى شود</span>'''

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">الأمالي للطوسي عن شريف بن سابق التّفليسيّ عن حمّاد السّمدريّ: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام: إنّي أدخُلُ بِلادَ الشِّركِ، وإنَّ مَن عِندَنا يَقولُ: إن مِتَّ ثَمَّ حُشِرتَ مَعَهُم؟ قالَ: فَقالَ لي: يا حَمّادُ، إذا كُنتَ ثَمَّ، تَذكُرُ أمرَنا وتَدعو إلَيهِ؟ قالَ: قُلتُ: نَعَم. قالَ: فَإِذا كُنتَ في هذِهِ المُدُنِ ـ مُدُنِ الإِسلامِ ـ تَذكُرُ أمرَنا وتَدعو إلَيهِ؟ قالَ: قُلتُ: لا. فَقالَ لي: إنَّكَ إن مِتَّ ثَمَّ حُشِرتَ اُمَّةً وَحدَكَ، وسَعى نورُكَ بَينَ يَدَيكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص46 ح54، رجال الكشّي: ج2 ص634 ح635 وفيه «السمندري» بدل «السمدري»، بشارة المصطفى: ص68، بحار الأنوار: ج68 ص129 ح60.</span></ref>

<span dir="rtl">28.</span> <span dir="rtl">الأمالى، طوسى ـ به نقل از شريف بن سايق تفليسى، از حمّاد سَمْدَرى ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: من وارد شهرهاى مشركان مى شوم. برخى از دوستان مى گويند: اگر در آن جا بميرى، با آنان محشور خواهى شد».</span>

<span dir="rtl">به من فرمود: «اى حمّاد! هر گاه در آن جا هستى، آيا كار [امامت] ما را به ياد مى آورى و [مردم را] به سوى آن فرا مى خوانى؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «هر گاه در اين شهرها (شهرهاى اسلامى) هستى، آيا كار [امامت] ما را به ياد مى آورى و به سوى آن، دعوت مى كنى؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اگر تو در آن جا (شهرهاى مشركان) بميرى، به تنهايى به صورت يك امّت، محشور مى شوى و نور تو پيشاپيش تو در حركت خواهد بود».</span>

<span id="مسؤولية-المبلغ"></span>
== <span dir="rtl">2 / 3: مَسؤولِيَّةُ المُبَلِّغِ</span> ==

'''<span dir="rtl">2 / 3: مسئوليت مبلّغ</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«فَلَنَسْئلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئلَنَّ الْمُرْسَلِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 6.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس قطعا از كسانى كه [پيامبران] به سوى آنان فرستاده شده اند، خواهيم پرسيد، و قطعا از [خودِ] فرستادگان [نيز] خواهيم پرسيد».</span>

<span dir="rtl">«مَّاعَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 99.</span></ref>

<span dir="rtl">«بر رسول، [وظيفه اى] جز ابلاغ [رسالت] نيست، و خداوند، آنچه را آشكار و آنچه را پوشيده مى داريد، مى داند».</span>

<span dir="rtl">«فَإِنْ أَعْرَضُواْ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ...».</span> <ref><span dir="rtl">الشورى: 48.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس اگر روى بر تابند، ما تو را بر آنان، نگهبان نفرستاده ايم. بر عهده تو جز رسانيدن [پيام] نيست».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا مَعاشِرَ قُرّاءِ القُرآنِ، اِتَّقُوا اللّهَ عز و جل في ما حَمَّلَكُم مِن كِتابِهِ؛ فَإِنّي مَسؤولٌ وإنَّكُم مَسؤولونَ؛ إنّي مَسؤولٌ عَن تَبليغِ الرِّسالَةِ، وأَمّا أنتُم فَتُسأَلونَ عَمّا حُمِّلتُم مِن كِتابِ اللّهِ وسُنَّتي.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص606 ح9 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج7 ص283 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">29.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى گروه قاريان قرآن! در آنچه خداوند در قرآن به شما آموخته، از خدا پَروا كنيد، كه من و شما مسئول هستيم. از من در باره تبليغ رسالت سؤال خواهد شد؛ امّا از شما در باره آنچه از قرآن و سنّتِ من كه به شما ياد داده شده، سؤال خواهد شد.</span>

<span dir="rtl">30.</span> <span dir="rtl">سنن الترمذي: قالَ رَسولُ اللّهِ: ما مِن داعٍ دَعا إلى شَيءٍ إلّا كانَ مَوقوفا يَومَ القِيامَةِ، لازِما بِهِ لا يُفارِقُهُ، وإن دَعا رَجُلٌ رَجُلاً.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قَرَأَ قَولَ اللّهِ: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئولُونَ * مَا لَكُمْ لَا تَنَاصَرُونَ»</span> <ref><span dir="rtl">الصافّات: 24 و 25.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الترمذي: ج5 ص364 ح3228، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص467 ح3610 و ح3611 نحوه وكلّها عن أنس، كنز العمّال: ج1 ص220 ح1110.</span></ref>

<span dir="rtl">30.</span> <span dir="rtl">سنن التّرمذى</span>:<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس به چيزى فرا خوانَد، روز قيامت، در گِروِ آن خواهد بود و آن چيز، مُلازم اوست و از او جدا نخواهد شد، اگرچه فقط يك نفر را فرا خوانده باشد».</span>

<span dir="rtl">آن گاه اين آيه را خواند: «و بازداشتشان نماييد كه آنها مسئول اند. شما را چه شده است كه همديگر را يارى نمى كنيد؟».</span>

<span dir="rtl">31.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّما أنَا مُبَلِّغٌ، وَاللّهُ يَهدي.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج6 ص33 ح16934، المعجم الكبير: ج19 ص389 ح914، الفردوس: ج1 ص42 ح100 كلّها عن معاوية بن أبي سفيان، كنز العمّال: ج6 ص350 ح16010.</span></ref>

<span dir="rtl">31.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من، تنها، ابلاغ كننده هستم و خداوند است كه هدايت مى كند.</span>

<span dir="rtl">32.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: بُعِثتُ داعِيا ومُبَلِّغا، ولَيسَ إلَيَّ مِنَ الهُدى شَيءٌ. وخُلِقَ إبليسُ مُزَيِّنا، ولَيسَ إلَيهِ مِنَ الضَّلالَةِ شَيءٌ.</span> <ref><span dir="rtl">معجم السفر: ص320 ح1079، الفردوس: ج2 ص11 ح2094 كلاهما عن عمر بن الخطّاب، كنز العمّال: ج1 ص116 ح546.</span></ref>

<span dir="rtl">32.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من دعوت كننده و رساننده بر انگيخته شدم و چيزى از هدايت، در دست من نيست، و ابليس به عنوان زينت دهنده، آفريده شده است و گم راهى در توان او نيست.</span>

<span dir="rtl">33.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تَعالى يَسأَلُ العَبدَ عَن فَضلِ عِلمِهِ كَما يَسأَلُهُ عَن فَضلِ مالِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الجامع الصغير: ج1 ص291 ح1911، كنزالعمّال: ج10 ص188 ح28983 كلاهما نقلاً عن الطبراني في الأوسط عن ابن عمر.</span></ref>

<span dir="rtl">33.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال از سَرريزِ دانش بنده سؤال خواهد كرد، همان گونه كه از زيادى مالش خواهد پرسيد.</span>

<span dir="rtl">34.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: ما أخَذَ اللّهُ الميثاقَ عَلَى الخَلقِ أن يَتَعَلَّموا حَتّى أخَذَ عَلَى العُلَماءِ أن يُعَلِّموا.</span> <ref><span dir="rtl">أعلام الدين: ص80 وراجع: الفردوس: ج4 ص84 ح6262.</span></ref>

<span dir="rtl">34.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، پيش از آن كه از مردم براى فراگرفتن دانش، پيمان بگيرد، از علما براى تعليم آن، پيمان گرفته است.</span>

<span dir="rtl">35.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لا يَنبَغي لِلعالِمِ أن يَسكُتَ عَلى عِلمِهِ، ولا يَنبَغي لِلجاهِلِ أن يَسكُتَ عَلى جَهلِهِ؛ قالَ اللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ: «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 43.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الأوسط: ج5 ص298 ح5365 عن جابر، كنز العمّال: ج10 ص238 ح29264.</span></ref>

<span dir="rtl">35.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سزاوار نيست عالم با داشتن علم، خاموشى گزيند و سزاوار نيست نادان بر نادانىِ خود، سكوت كند. خداوند متعال مى فرمايد: «پس اگر نمى دانيد، از اهل ذكر، جويا شويد».</span>

<span dir="rtl">36.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مِنَ المَفروضِ عَلى كُلِّ عالِمٍ أن يَصونَ بِالوَرَعِ جانِبَهُ، وأَن يَبذُلَ عِلمَهُ لِطالِبِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص31 ح9365.</span></ref>

<span dir="rtl">36.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بر هر عالمى واجب است كه با پرهيزگارى [و پَروامندى]، خود را نگاه دارد و دانش خود را به جوينده آن، بى دريغ، ببخشد.</span>

<span dir="rtl">راجع: العلم والحكمة في الكتاب والسنّة: ص327 (القسم السادس / الفصل الأوّل: وجوب التعليم).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: علم و حكمت در قرآن و حديث: ج2 ص445 (فصل يكم: ضرورت آموزش).</span>

<span id="حقوق-المبلغ"></span>
== <span dir="rtl">2 / 4: حُقوقُ المُبَلِّغِ</span> ==

'''<span dir="rtl">2 / 4: حقوق مبلّغ</span>'''

<span dir="rtl">37.</span> <span dir="rtl">سنن أبي داود عن قبيصة بن ذؤيب: عَن تَميمٍ الدّارِيِّ أنَّهُ قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، مَا السُّنَّةُ فِي الرَّجُلِ يُسلِمُ عَلى يَدَيِ الرَّجُلِ مِنَ المُسلِمينَ؟ قالَ: هُوَ أولَى النّاسِ بِمَحياهُ ومَماتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج3 ص127 ح2918، سنن ابن ماجة: ج2 ص919 ح2752، مسند ابن حنبل: ج6 ص35 ح16945 وفيهما بزيادة «من أهل الكتاب» بعد «في الرجل»، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص239 ح2869، السنن الكبرى: ج10 ص500 ح21458 بزيادة «من أهل الكفر» بعد «يسلم»، كنز العمّال: ج11 ص83 ح30707.</span></ref>

<span dir="rtl">37.</span> <span dir="rtl">سنن أبى داوود ـ به نقل از قَبيصة بن ذُؤَيب ـ: از تميمِ دارى نقل شده كه گفته است: اى پيامبر خدا! سنّت در باره مردى كه به دست مسلمانى اسلام آورَد، چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آن مسلمان، به زندگى و مرگ او از همه مردم، سزاوارتر است».</span>

<span dir="rtl">38.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمتَ مِنهُ حَرفا صِرتَ لَهُ عَبدا.</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآلي: ج1 ص292 ح163، بحار الأنوار: ج77 ص165 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">38.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از هر كس يك حرف بياموزى، بنده اش شده اى.</span>

<span dir="rtl">39.</span> <span dir="rtl">منية المريد: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَن عَلَّمَ أحَدا مَسأَ لَةً مَلَكَ رِقَّهُ. قيلَ: أيَبيعُهُ ويَشتَريهِ؟ قالَ: لا، بَل يَأمُرُهُ ويَنهاهُ.</span> <ref><span dir="rtl">منية المريد: ص243، عوالي اللآلي: ج4 ص71 ح43 نحوه، بحار الأنوار: ج108 ص16.</span></ref>

<span dir="rtl">39.</span> <span dir="rtl">مُنْية المريد: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس به شخصى يك مسئله بياموزد، مالك او شده است».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: آيا [مى تواند] او را بفروشد و بخرد؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «نه؛ بلكه [مى تواند] به او، امر و نهى كند».</span>

<span dir="rtl">40.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: المُعَلِّمونَ خَيرُ النّاسِ؛ كُلَّما</span> <ref><span dir="rtl">في الطبعة المعتمدة: «كما»، والصحيح ما أثبتناه.</span></ref> <span dir="rtl">أخلَقَ الذِّكرُ جَدَّدوهُ. أعطوهُم، ولا تَستَأجِروهُم فَتُحرِجوهُم؛ فَإِنَّ المُعَلِّمَ إذا قالَ لِلصَّبِيِ: قُل: «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ»، فَقالَ، كَتَبَ اللّهُ بَراءَةً لِلصَّبِيِّ، وبَراءَةً لِلمُعَلِّمِ، وبَراءَةً لِأَبَوَيهِ مِنَ النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج4 ص193 ح6597 عن ابن عبّاس.</span></ref>

<span dir="rtl">40.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آموزگاران، بهترينِ مردم اند، كه هر گاه ياد خدا كهنه شود، احيايش مى كنند. به آنها [مال] عطا كنيد و آنان را اجير نگيريد كه مايه حَرَج و سختى آنان خواهد شد. وقتى آموزگار به طفل بگويد: «بگو: بسم اللّه الرحمن الرحيم» و آن طفل [اين جمله را] بر زبان جارى كند، خداوند براى طفل و آموزگار و پدر و مادر آموزگار، برائت از آتش را مى نويسد.</span>

<span dir="rtl">41.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أنَا عَبدُ مَن عَلَّمَني حَرفا واحِدا؛ إن شاءَ باعَ، وإن شاءَ أعتَقَ، وإن شاءَ استَرَقَّ.</span> <ref><span dir="rtl">آداب المتعلّمين: ص74 بهامشه نقلاً عن تعليم المتعلّم طريقَ التعلُّم للزرنوجي.</span></ref>

<span dir="rtl">41.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: من بنده آنم كه يك حرف به من بياموزد. اگر خواست، [مرا] بفروشد و اگر خواست، آزاد كند و اگر خواست، به بندگى در آورد.</span>

<span dir="rtl">42.</span> <span dir="rtl">المناقب لابن شهرآشوب: إنَّ عَبدَ الرَّحمنِ السُّلَمِيَّ عَلَّمَ وَلَدَ الحُسَينِ الحَمدَ، فَلَمّا قَرَأَها عَلى أبيهِ أعطاهُ ألفَ دينارٍ، وأَلفَ حُلَّةٍ، وحَشا فاهُ دُرّا. فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ، قالَ: وأَينَ يَقَعُ هذا مِن عَطائِهِ؟! يَعني تَعليمَهُ. وأَنشَدَ الحُسَينُ عليه السلام:</span>

<span dir="rtl">إذا جادَتِ الدُّنيا عَلَيكَ فَجُد بِها عَلَى النّاسِ طُرّا قَبلَ أن تَتَفَلَّتِ</span>

<span dir="rtl">فَلَا الجودُ يُفنيها إذا هِيَ أقبَلَت ولَا البُخلُ يُبقيها إذا ما تَوَلَّتِ</span> <ref><span dir="rtl">المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص66، الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام: ص72 نحوه وفيه الشعر فقط، بحارالأنوار: ج44 ص191 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">42.</span> <span dir="rtl">المناقب، ابن شهرآشوب: عبد الرحمان سُلَمى به فرزند حسين عليه السلام، سوره حمد را آموخت. هنگامى كه طفل، اين سوره را براى پدرش خواند، [امام عليه السلام] به او (عبد الرحمان) هزار دينار و هزار جامه بخشيد و دهانش را پُر از دُر كرد.</span>

<span dir="rtl">به خاطر كثرت عطا، به ايشان اعتراض شد. [حسين عليه السلام] فرمود: «اين [كه من بدو دادم]، در برابر عطاى او (يعنى آموزش سوره حمد)، كجا برابر است؟!».</span>

<span dir="rtl">حسين [عليه السلام] اين شعر را سرود:</span>

<span dir="rtl">هر گاه دنيا به تو سخاوتمندانه روى آورد</span>

<span dir="rtl">تو نيز آن را پيش از آن كه كاستى گيرد، به همه مردم ببخش.</span>

<span dir="rtl">چرا كه اگر دنيا روى آورَد، جود و بخشش، آن را به پايان نمى رسانَد</span>

<span dir="rtl">و اگر پشت كند، بخل، آن را نگاه نخواهد داشت.</span>

<span dir="rtl">43.</span> <span dir="rtl">الكافي عن الفضل بن أبي قرّة: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: هؤُلاءِ يَقولونَ: إنَّ كَسبَ المُعَلِّمِ سُحتٌ؟! فَقالَ: كَذَبوا أعداءُ اللّهِ، إنَّما أرادوا ألّا يُعَلِّمُوا القُرآنَ، ولَو أنَّ المُعَلِّمَ أعطاهُ رَجُلٌ دِيَةَ وَلَدِهِ لَكانَ لِلمُعَلِّمِ مُباحا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج5 ص121 ح2، تهذيب الأحكام: ج6 ص365 ح1046، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص163 ح3597 بزيادة «أولادهم» قبل «القرآن»، وسائل الشيعة: ج12 ص112 ح22225.</span></ref>

<span dir="rtl">43.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از فضل بن ابى قرّه ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: اينان مى گويند درآمد آموزگار، حرام است؟!</span>

<span dir="rtl">فرمود: «دشمنان خدا، دروغ مى گويند. آنان مى خواهند كه آموزگاران، قرآن نياموزند. [حتّى] اگر شخصى ديه فرزندش را به آموزگار بدهد، براى آموزگار، مباح است».</span>

<span dir="rtl">44.</span> <span dir="rtl">معاني الأخبار عن حمزة بن حمران: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ: مَنِ استَأكَلَ بِعِلمِهِ افتَقَرَ. فَقُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداكَ! إنَّ في شيعَتِكَ ومَواليكَ قَوما يَتَحَمَّلونَ عُلومَكُم ويَبُثّونَها في شيعَتِكُم، فَلا يَعدَمونَ عَلى ذلِكَ مِنهُمُ البِرَّ وَالصِّلَةَ وَالإِكرامَ! فَقالَ عليه السلام: لَيسَ اُولئِكَ بِمُستَأكِلينَ؛ إنَّمَا المُستَأكِلُ بِعِلمِهِ: الَّذي يُفتي بِغَيرِ عِلمٍ ولا هُدىً مِنَ اللّهِ عز و جل؛ لِيُبطِلَ بِهِ الحُقوقَ؛ طَمَعا في حُطامِ الدُّنيا.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص181 ح1، بحار الأنوار: ج2 ص117 ح14.</span></ref>

<span dir="rtl">44.</span> <span dir="rtl">معانى الأخبار ـ به نقل از حمزة بن حمران ـ: شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود: «هر كس از راه علمش نان بخورد، فقير خواهد شد».</span>

<span dir="rtl">به ايشان گفتم: فدايت شوم! در ميان شيعيان و دوستدارانِ شما گروهى هستند كه علوم شما را فراگرفته اند و آن را ميان شيعيان شما انتشار مى دهند و در مقابل، از نيكى ها، اَنعام و هداياى آنان، بى بهره نمى مانند.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اينان، كسانى نيستند كه با علم خود، نان مى خورند. آن كس با علم خود، نان مى خورد كه بدون داشتن علم يا ره نمودى از جانب خداوند عز و جل، فتوا مى دهد تا به طمع متاع دنيا، حقوق [مردم] را ضايع سازد».</span>

<span dir="rtl">راجع: ص322 (سؤال الأجر).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص323 (درخواست مزد).</span>

<span id="ثواب-المبلغ"></span>
== <span dir="rtl">2 / 5: ثَوابُ المُبَلِّغِ</span> ==

'''<span dir="rtl">2 / 5: پاداش مبلّغ</span>'''

<span dir="rtl">45.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: حَبِّبُوا اللّهَ إلى عِبادِهِ يُحِبَّكُمُ اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج8 ص91 ح7461 عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج15 ص777 ح43064.</span></ref>

<span dir="rtl">45.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدا را براى مردم، محبوب سازيد تا خداوند، شما را دوست داشته باشد.</span>

<span dir="rtl">46.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن أسلَمَ عَلى يَدَيهِ رَجُلٌ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج17 ص285 ح786، تاريخ بغداد: ج3 ص271 الرقم 1361 كلاهما عن عقبة بن عامر، كنز العمّال: ج4 ص306 ح10629.</span></ref>

<span dir="rtl">46.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس كه كسى به دست او اسلام آورد، بهشت برايش واجب خواهد شد.</span>

<span dir="rtl">47.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن أدّى إلى اُمَّتي حَديثا يُقيمُ بِهِ سُنَّةً أو يَثلِمُ بِهِ بِدعَةً، فَلَهُ الجَنَّةُ.</span> <ref><span dir="rtl">حلية الأولياء: ج10 ص44 الرقم 468 عن ابن عبّاس ؛ منية المريد: ص371، بحار الأنوار: ج2 ص152 ح43.</span></ref>

<span dir="rtl">47.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس حديثى را به امّتم برساند كه با آن، سنّتى را برپا دارد يا بدعتى را در هم شكند، بهشت از آنِ او خواهد بود.</span>

<span dir="rtl">48.</span> <span dir="rtl">مشكاة الأنوار: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ألا اُحَدِّثُكُم عَن أقوامٍ لَيسوا بِأَنبِياءَ ولا شُهَداءَ، يَغبِطُهُم يَومَ القِيامَةِ الأَنبِياءُ وَالشُّهَداءُ بِمَنازِلِهِم مِنَ اللّهِ، عَلى مَنابِرَ مِن نورٍ؟ قيلَ: مَن هُم يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: هُمُ الذَّينَ يُحَبِّبونَ عِبادَ اللّهِ إلَى اللّهِ، ويُحَبِّبونَ اللّهَ إلى عِبادِهِ. قُلنا: هذا حَبَّبُوا اللّهَ إلى عِبادِهِ، فَكَيفَ يُحَبِّبونَ عِبادَ اللّهِ إلَى اللّهِ؟ قالَ: يَأمُرونَهُم بِما يُحِبُّ اللّهُ، ويَنهَونَهُم عَمّا يَكرَهُ اللّهُ، فَإِذا أطاعوهُم أحَبَّهُمُ اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">مشكاة الأنوار: ص240 ح692، روضة الواعظين: ص17، بحار الأنوار: ج2 ص24 ح73 ؛ شعب الإيمان: ج1 ص367 ح409 عن أنس نحوه، كنز العمّال: ج3 ص75 ح5565.</span></ref>

<span dir="rtl">48.</span> <span dir="rtl">مشكاة الأنوار: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا براى شما از اقوامى بگويم كه با آن كه پيامبر يا شهيد نبودند، در روز قيامت، پيامبران و شهيدان، به خاطر مقامى كه نزد خداوند دارند و بر روى منبرهايى از نورند، به آنان غبطه مى خورند؟».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: اى پيامبر خدا! آنان كيان اند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آنان، كسانى هستند كه خدا را در نظر مردم و مردم را در نظر خداوند، محبوب مى سازند».</span>

<span dir="rtl">گفتيم: اين كه خداوند را در نظر بندگان، محبوب مى سازند، روشن است؛ امّا چگونه بندگان خدا را در نظر خداوند، محبوب مى سازند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آنان را بدانچه خداوند دوست مى دارد، فرمان مى دهند و از آنچه خداوند، ناپسند مى شمارد، نهى مى كنند. وقتى مردم از آنان اطاعت كنند، خداوند، آنها را دوست خواهد داشت».</span>

<span dir="rtl">49.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَجيءُ الرَّجُلُ يَومَ القِيامَةِ ولَهُ مِنَ الحَسَناتِ كَالسَّحابِ الرُّكامِ أو كَالجِبالِ الرَّواسي، فَيَقولُ: يا رَبِّ، أنّى لي هذا ولَم أعمَلها؟! فَيَقولُ: هذا عِلمُكَ الَّذي عَلَّمتَهُ النّاسَ يُعمَلُ بِهِ مِن بَعدِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">بصائر الدرجات: ص5 ح16 عن الحمّاد الحارثي عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج2 ص18 ح44.</span></ref>

<span dir="rtl">49.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شخصى روز قيامت مى آيد، در حالى كه حَسَنات او به سانِ ابر متراكم يا همچون كوه هاى استوار است. مى گويد: پروردگارا! چگونه اينها از من است، در حالى كه بدانها عمل نكرده ام؟!</span>

<span dir="rtl">خداوند مى فرمايد: «اين، دانش توست كه به مردم آموختى و پس از تو بِدان عمل شده است».</span>

<span dir="rtl">50.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن عَلَّمَ عِلما فَلَهُ أجرُ مَن عَمِلَ بِهِ، لا يَنقُصُ مِن أجرِ العامِلِ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج1 ص88ح 240 عن معاذ بن أنس، كنز العمّال: ج10 ص139ح 28703 ؛ إرشاد القلوب: ص14 وفيه «إلى يوم القيامة» بدل «لا ينقص من أجر العامل».</span></ref>

<span dir="rtl">50.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس دانشى را تعليم دهد، پاداش آن كه به آن عمل كند، از آنِ اوست، بى آن كه از پاداش عمل كننده كاسته شود.</span>

<span dir="rtl">51.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن داعٍ يَدعو إلى هُدىً إلّا كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ مَنِ اتَّبَعَهُ، لا يَنقُصُ ذلِكَ مِن اُجورِهِم شَيئا.</span> <ref><span dir="rtl">الموطّأ: ج1 ص218 ح41، صحيح مسلم: ج4 ص2060 ح2674، سنن ابن ماجة: ج1 ص75 ح206، حلية الأولياء: ج9 ص305 الرقم 458 كلّها عن أبي هريرة نحوه، كنز العمّال: ج15 ص788 ح43121.</span></ref>

<span dir="rtl">51.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر دعوت كننده اى به هدايت، همسان با پاداش آن كه از او پيروى كند، پاداش خواهد داشت، بى آن كه چيزى از پاداش آنان (پيروى كنندگان) كاسته شود.</span>

<span dir="rtl">52.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: أيُّما داعٍ دَعا إلَى الهُدى فَاتُّبِعَ فَلَهُ مِثلُ اُجورِهِم، مِن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن اُجورِهِم شَيءٌ.</span> <ref><span dir="rtl">التبيان في تفسير القرآن: ج6 ص372، تنبيه الخواطر: ج2 ص127 ؛ سنن ابن ماجة: ج1 ص75 ح205 عن أنس نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">52.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس به هدايت دعوت كند و [دعوتش] پذيرفته شود، همسان با پاداشِ هدايت شوندگان، پاداش خواهد داشت، بى آن كه از پاداش آنان، چيزى كاسته شود.</span>

<span dir="rtl">53.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ مِن رِضوانِ اللّهِ عز و جل ما يَظُنُّ أن تَبلُغَ ما بَلَغَت، يَكتُبُ اللّهُ عز و جللَهُ بِها رِضوانَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ. وإنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ مِن سَخَطِ اللّهِ عز و جل ما يَظُنُّ أن تَبلُغَ ما بَلَغَت، يَكتُبُ اللّهُ عز و جل بِها عَلَيهِ سَخَطَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج5 ص375 ح15852، سنن الترمذي: ج4 ص559 ح2319، سنن ابن ماجة: ج2 ص1313 ح3969 كلاهما نحوه وكلّها عن بلال بن الحارث المزني، كنز العمّال: ج3 ص551 ح7856 وراجع: الأمالي للطوسي: ص536 ح1162.</span></ref>

<span dir="rtl">53.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شخصى سخنى از رضوان الهى مى گويد و حدس نمى زند تا كجا پيش خواهد رفت. خداوند عز و جلبراى او به خاطر اين سخن، خشنودى خود تا روز قيامت را مى نويسد؛ و شخصى سخنى از روى خشم الهى مى گويد و حدس نمى زند تا كجا پيش خواهد رفت. خداوند عز و جلبراى او به خاطر اين سخن، خشم خود تا روز قيامت را مى نويسد.</span>

<span dir="rtl">54.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن دَعا عَبدا مِن شِركٍ إلَى الإِسلامِ، كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ كَعِتقِ رَقَبَةٍ مِن وُلدِ إسماعيلَ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند زيد: ص390 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه الإمام عليّ عليهم السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">54.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس كه بنده اى را از شرك به سوى اسلام فرا خوانَد، به سان آزاد ساختن بنده اى از فرزندان اسماعيل، پاداش خواهد داشت.</span>

<span dir="rtl">55.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ إلى رَجُلٍ مِن أهلِهِ ـ: أبلِغ مَن لَقيتَ مِنَ المُسلِمينَ عَنِّي السَّلامَ، وَادعُ النّاسَ إلَى الإِسلامِ، وأَيقِن أنَّ لَكَ بِكُلِّ مَن أجابَكَ عِتقَ رَقَبَةٍ مِن وُلدِ يَعقوبَ.</span> <ref><span dir="rtl">الزهد للحسين بن سعيد: ص81 ح45 عن زيد بن عليّ عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام، بحارالأنوار: ج77 ص134 ح44.</span></ref>

<span dir="rtl">55.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش خود به مردى از خاندانش ـ: به هر مسلمانى كه بر مى خورى، سلامم را به او برسان، و مردم را به اسلام فرا خوان، و يقين بدان كه به ازاى هر كس كه [دعوت] تو را اجابت كند، [به اندازه] آزاد كردن بنده اى از فرزندان يعقوب، پاداش خواهى داشت.</span>

<span dir="rtl">56.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: الآمِرُ بِالمَعروفِ كَفاعِلِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج3 ص73 ح5552 نقلاً عن يعقوب بن سفيان في مشيخته والفردوس عن عبد اللّه بن جراد.</span></ref>

<span dir="rtl">56.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: امر كننده به معروف، به سانِ انجام دهنده آن معروف است.</span>

<span dir="rtl">57.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: الدّالُّ عَلَى الخَيرِ كَفاعِلِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج4 ص27 ح4، الخصال: ص134 ح145 كلاهما عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص380 ح813، الجعفريّات: ص171 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج71 ص16 ح28 ؛ مسند ابن حنبل: ج8 ص319 ح22423 عن شاذان، المعجم الأوسط: ج3 ص34 ح2384 عن سهل بن سعد، كنز العمّال: ج6 ص359 ح16052.</span></ref>

<span dir="rtl">57.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: راه نمايى كننده به خير، به سانِ انجام دهنده آن است.</span>

<span dir="rtl">58.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن أمَرَ بِمَعروفٍ، أو نَهى عَن مُنكَرٍ، أو دَلَّ عَلى خَيرٍ، أو أشارَ بِهِ، فَهُوَ شَريكٌ. ومَن أمَرَ بِسوءٍ، أو دَلَّ عَلَيهِ، أو أشارَ بِهِ، فَهُوَ شَريكٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ج138 ح156 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، السرائر: ج3 ص643 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، الجعفريّات: ص89 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، النوادر للراوندي: ص143 ح196 كلّها بزيادة «مَن شفَع شفاعة حسنة» في أوّله، بحار الأنوار: ج100 ص76 ح24.</span></ref>

<span dir="rtl">58.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس امر به معروف يا نهى از منكر كند يا به كار خير راه نمايى يا اشاره نمايد، [با انجام دهنده آن كار] شريك است؛ و هر كس به بدى فرمان دهد يا به آن راه نمايى يا اشاره نمايد، [با انجام دهنده آن] شريك است.</span>

<span dir="rtl">59.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: أشَدُّ مِن يُتمِ اليَتيمِ الَّذِي انقَطَعَ عَن اُمِّهِ وأَبيهِ يُتمُ يَتيمٍ اِنقَطَعَ عَن إمامِهِ، ولا يَقدِرُ عَلَى الوُصولِ إلَيهِ، ولا يَدري كَيفَ حُكمُهُ في ما يُبتَلى بِهِ مِن شَرائِعِ دينِهِ. ألا فَمَن كانَ مِن شيعَتِنا عالِما بِعُلومِنا، وهذَا الجاهِلُ بِشَريعَتِنا المُنقَطِعُ عَن مُشاهَدَتِنا يَتيمٌ في حِجرِهِ؛ ألا فَمَن هَداهُ وأَرشَدَهُ وعَلَّمَهُ شَريعَتَنا كانَ مَعَنا فِي الرَّفيقِ الأَعلى.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص9 ح2 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهم السلام، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص339 ح214 عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج2 ص2 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">59.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سخت تر از يتيمىِ آن كه مادر و پدرش را از كف داده، يتيمىِ كسى است كه از امامش دور افتاده و توان دست يافتن به او را ندارد و در موارد ابتلاى احكام دينى اش نمى داند حكم امام چيست. آگاه باشيد! هر كس از شيعيان ما كه دانا به علوم ماست، اين شخصِ جاهل به شريعت ما و دور افتاده از ديدار ما، چون يتيمى در دامن اوست. بدانيد هر كس او را هدايت و ارشاد كند و شريعت ما را به او بياموزد، در رفيق اعلا با ما خواهد بود.</span>

<span dir="rtl">60.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مَن كانَ مِن شيعَتِنا عالِما بِشَريعَتِنا، فَأَخرَجَ ضُعَفاءَ شيعَتِنا مِن ظُلمَةِ جَهلِهِم إلى نورِ العِلمِ الَّذي حَبَوناهُ بِهِ، جاءَ يَومَ القِيامَةِ وعَلى رَأسِهِ تاجٌ مِن نورٍ يُضيءُ لأَِهلِ جَميعِ العَرَصاتِ، وحُلَّةٌ لا يُقَوَّمُ لِأَقَلِّ سِلكٍ مِنهَا الدُّنيا بِحَذافيرِها.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ يُنادي مُنادٍ: يا عِبادَ اللّهِ، هذا عالِمٌ، مِن تَلامِذَةِ بَعضِ عُلَماءِ آلِ مُحَمَّدٍ، ألا فَمَن أخرَجَهُ فِي الدُّنيا مِن حَيرَةِ جَهلِهِ فَليَتَشَبَّث بِنورِهِ لِيُخرِجَهُ مِن حَيرَةِ ظُلمَةِ هذِهِ العَرَصاتِ إلى نُزَهِ الجِنانِ. فَيَخرُجُ كُلُّ مَن كانَ عَلَّمَهُ فِي الدُّنيا خَيرا، أو فَتَحَ عَن قَلبِهِ مِنَ الجَهلِ قُفلاً، أو أوضَحَ لَهُ عَن شُبهَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص10 ح3 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيار عن الإمام العسكريّ عليه السلام، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: 339 ح215 عن الإمام العسكري عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج2 ص2 ح2 وراجع: عوالي اللآلي: ج1 ص17 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">60.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كس از شيعيان ما كه به شريعت ما عالم باشد و شيعيانِ ناتوان ما را از تاريكى جهلشان به روشنايى دانشى كه ما ارزانى اش داشته ايم، ره نمون شود، روز قيامت، در حالى مى آيد كه بر سر خود، تاجى از نور خواهد داشت كه به مردم تمام عرصه هاى قيامت، روشنايى خواهد داد، و [بر تن،] جامه اى خواهد داشت كه ارزش كوچك ترين نخ آن، از تمام دنيا فزون تر است.</span>

<span dir="rtl">آن گاه، ندا كننده اى آواز سر خواهد داد: اى بندگان خدا! اين، عالمى از شاگردان برخى علماى خاندان محمّد است. بدانيد هر كس كه او در دنيا از سرگردانى جهالتْ خارجش ساخته، [اينك دوباره مى تواند] به نور او چنگ زند تا او را از سرگردانى تاريكىِ اين عرصه ها تا بوستان هاى بهشت، بيرون برد.</span>

<span dir="rtl">[بدين ترتيب] هر كس كه وى در دنيا چيزى به او آموخته، يا گره جهل را از قلب او گشوده يا [پاسخ] شبهه اى را براى او آشكار ساخته، بيرون مى آيد.</span>

<span dir="rtl">61.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسين عليه السلام: مَن دَعا عَبدا مِن ضَلالَةٍ إلى مَعرِفَةِ حَقٍّ فَأَجابَهُ، كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ كَعِتقِ نَسَمَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند زيد: ص391 عن الإمام زين العابدين عن آبائه عليهم السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">61.</span> <span dir="rtl">امام حسين عليه السلام: هر كس بنده اى را به بيرون رفتن از گم راهى با شناخت حق، دعوت كند و او اجابتش كند، براى دعوت كننده، به سان آزاد كردن انسانى، پاداش خواهد بود.</span>

<span dir="rtl">62.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: مَن عَلَّمَ بابَ هُدىً فَلَهُ مِثلُ أجرِ مَن عَمِلَ بِهِ، ولا يَنقُصُ اُولئِكَ مِن اُجورِهِم شَيئا. ومَن عَلَّمَ بابَ ضَلالٍ كانَ عَلَيهِ مِثلُ أوزارِ مَن عَمِلَ بِهِ، ولا يَنقُصُ اُولئِكَ مِن أوزارِهِم شَيئا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص35 ح4 عن أبي عبيدة الحذّاء، تحف العقول: ص297، المحاسن: ج1 ص96 ح60 عن محمّد بن مسلم، منية المريد: ص111، بحار الأنوار: ج2 ص19 ح53.</span></ref>

<span dir="rtl">62.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: هر كس راه هدايتى بياموزد، به سان پاداش هر كس كه به آن عمل كند، از آنِ او خواهد بود و از پاداش عمل كنندگان، چيزى كاسته نخواهد شد؛ و هر كس راه گم راهى را ياد دهد، به سان گناه كسانى كه بِدان عمل كنند، بر گردن او گناه خواهد بود، بى آن كه چيزى از گناه عمل كنندگان، كاسته شود.</span>

<span dir="rtl">63.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام، قالَ موسى: ... إلهي، فَما جَزاءُ مَن دَعا نَفسا كافِرَةً إلَى الإِسلامِ؟ قالَ: يا موسى، اُذِنَ يَومَ القِيامَةِ فِي الشَّفاعَةِ لِمَن يُريدُ. قالَ: إلهي، فَما جَزاءُ مَن دَعا نَفسا مُسلِمَةً إلى طاعَتِكَ، ونَهاها عَن مَعصِيَتِكَ؟ قالَ: يا موسى، أحشُرُهُ يَومَ القِيامَةِ في زُمرَةِ المُتَّقينَ.</span> <ref><span dir="rtl">فضائل الأشهر الثلاثة: ص89 ح68 عن زياد بن المنذر، الأمالي للصدوق: ص277 ح307 عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الهادي عليه السلام وفيه صدره، بحار الأنوار: ج69 ص413 ح131.</span></ref>

<span dir="rtl">63.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: هنگامى كه خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن مى گفت، موسى گفت: ... خدايا! پاداش آن كس كه انسان كافرى را به اسلام دعوت كند، چيست؟</span>

<span dir="rtl">خداوند فرمود: «اى موسى! در روز قيامت به او اجازه داده مى شود تا براى هر كس كه مى خواهد، شفاعت كند».</span>

<span dir="rtl">موسى گفت: خدايا! پاداش كسى كه فرد مسلمانى را به اطاعت تو دعوت كند و از نافرمانى ات نهى كند، چيست؟</span>

<span dir="rtl">خدا فرمود: «اى موسى! او را در روز قيامت، در زمره پرهيزگاران محشور مى كنم».</span>

<span dir="rtl">64.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: لا يَتَكَلَّمُ الرَّجُلُ بِكَلِمَةِ حَقٍّ فَاُخِذَ بِها، إلّا كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ مَن أخَذَ بِها، ولا يَتَكَلَّمُ بِكَلِمَةِ ضَلالٍ يُؤخَذُ بِها إلّا كانَ عَلَيهِ مِثلُ وِزرِ مَن أخَذَ بِهـا.</span> <ref><span dir="rtl">ثواب الأعمال: ص160 ح1 عن عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه، الاختصاص: ص250، تحف العقول: ص375 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص19 ح52.</span></ref>

<span dir="rtl">64.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: كسى سخن حقّى كه مورد عمل قرار گيرد، نمى گويد، جز آن كه پاداش آن كه بِدان عمل كند، از آنِ او خواهد بود؛ و كسى سخن باطلى كه مورد عمل قرار مى گيرد، نمى گويد، جز آن كه گناه آن كه بِدان عمل كند، برگردنِ او خواهد بود.</span>

<span dir="rtl">65.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ بَعَثَ اللّهُ عز و جل العالِمَ وَالعابِدَ، فَإِذا وَقَفا بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل قيلَ لِلعابِدِ: اِنطَلِق إلَى الجَنَّةِ، وقيلَ لِلعالِمِ: قِف! تَشفَع لِلنّاسِ بِحُسنِ تَأديبِكَ لَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص394 ح11، بصائر الدرجات: ص7 ح7، بحارالأنوار: ج2 ص16 ح36.</span></ref>

<span dir="rtl">65.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: روز قيامت، خداوند عز و جل عالم و عابد را بر مى انگيزد. وقتى آن دو نزد خداوند عز و جل حاضر مى شوند، به عابد گفته مى شود: «به سوى بهشت برو» و به عالم گفته مى شود: «بِايست و به خاطر ادب نيكى كه به مردم آموختى، شفاعتشان كن».</span>

<span dir="rtl">66.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ فَيَكتُبُ اللّهُ بِها إيمانا في قَلبِ آخَرَ، فَيَغفِرُ لَهُما جَميعا.</span> <ref><span dir="rtl">المحاسن: ج1 ص361 ح778 عن أبي بكر الحضرمي، مشكاة الأنوار: ص193 ح509 وفيه «العبد» بدل «الرجل»، بحار الأنوار: ج2 ص73 ح38.</span></ref>

<span dir="rtl">66.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: شخصى سخنى بر لب جارى مى كند و خداوند به يُمن آن، ايمان را در قلب شخصى ديگر ثبت مى كند و در پى آن، هر دو را با هم مى بخشد.</span>

<span dir="rtl">راجع: العلم والحكمة في الكتاب والسنّة: ص333 (القسم السادس / الفصل الثاني: فضل التعليم).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: علم و حكمت در قرآن و حديث: ج2 ص453 (بخش ششم / آموزش / فصل دوم: فضيلت آموزش).</span>

<span id="المبلغ-المثالي"></span>
== <span dir="rtl">2 / 6: المُبَلِّغُ المِثالِيُّ</span> ==

'''<span dir="rtl">2 / 6: مبلّغ نمونه</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ * قَالَ الْمَلأَُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ * قَالَ يَاقَوْمِ لَيْسَ بِى ضَلَالَةٌ وَلَكِنِّى رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ * أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 59 ـ 62.</span></ref>

<span dir="rtl">«همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم. پس گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست. من از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم». سران قومش گفتند: واقعا ما تو را در گم راهى آشكارى مى بينيم. گفت: «اى قوم من! هيچ گونه گم راهى اى در من نيست؛ بلكه من فرستاده اى از جانب پروردگار جهانيانم. پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و اندرزتان مى دهم و چيزهايى از خدا مى دانم كه [شما] نمى دانيد»».</span>

<span dir="rtl">«وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ * قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِى سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * قَالَ يَاقَوْمِ لَيْسَ بِى سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّى رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ * أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 65 ـ 68.</span></ref>

<span dir="rtl">«و به سوى عاد، برادرشان هود را [فرستاديم]. گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست. پس آيا پرهيزگارى نمى كنيد؟». سران قومش كه كافر بودند، گفتند: در حقيقت، ما تو را در [نوعى] سفاهت مى بينيم و جدّا تو را از دروغگويان مى پنداريم. گفت: «اى قوم من! در من سفاهتى نيست؛ بلكه من فرستاده اى از جانب پروردگار جهانيانم. پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم»».</span>

<span dir="rtl">«وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَهُ اللَّهِ لَكُمْ ءَايَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِى أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ * وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِى الأَْرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُواْ ءَالَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْاْ فِى الأَْرْضِ مُفْسِدِينَ * قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِى ءَامَنتُم بِهِ كَافِرُونَ * فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَاصَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ * فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِى دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَاقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لَاتُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 73 ـ 79.</span></ref>

<span dir="rtl">«و به سوى [قوم] ثمود، صالح، برادرشان را [فرستاديم]. گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد. براى شما معبودى جز او نيست. در حقيقت، براى شما از جانب پروردگارتان دليلى آشكار آمده است. اين، ماده شترِ خدا براى شماست، كه پديده اى شگرف است. پس آن را بگذاريد تا در زمين خدا بخورَد و گزندى به او نرسانيد تا [مبادا] شما را عذابى دردناك فرو گيرد؛ و به ياد آوريد هنگامى را كه شما را پس از [قوم] عاد، جانشينان [آنان] گردانيد و در زمين به شما جاى [مناسب] داد. در دشت هاى آن [براى خود] كاخ هايى اختيار مى كرديد، و از كوه ها خانه هايى [زمستانى] مى تراشيديد. پس نعمت هاى خدا را به ياد آوريد و در زمين، سر به فساد بر مداريد». سران قوم او كه استكبار مى ورزيدند، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند: آيا مى دانيد كه صالح، از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟ گفتند: «بى ترديد، ما به آنچه وى بِدان رسالت يافته است، مؤمنيم». كسانى كه استكبار مى ورزيدند، گفتند: ما به آنچه شما بِدان ايمان آورده ايد، كافريم. پس آن ماده شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خود، سر پيچيدند و گفتند: اى صالح! اگر از پيامبرانى، آنچه را به ما وعده مى دهى، براى ما بياور. آن گاه زمين لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان از پا در آمدند. پس [صالح] از ايشان روى بر تافت و گفت: «اى قوم من! به راستى، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم؛ ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد»».</span>

<span dir="rtl">«وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ * إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُواْ إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ * قَالُواْ مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَ مَا أَنزَلَ الرَّحْمَانُ مِن شَىْ ءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ * قَالُواْ رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ * وَ مَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ * قَالُواْ إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُواْ لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ * قَالُواْ طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَإِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ * وَ جَاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَاقَوْمِ اتَّبِعُواْ الْمُرْسَلِينَ * اتَّبِعُواْ مَن لَا يَسْئلُكُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ * وَ مَا لِىَ لَا أَعْبُدُ الَّذِى فَطَرَنِى وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ * ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَانُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّى شَفَاعَتُهُمْ شَيْئا وَ لَا يُنقِذُونِ * إِنِّى إِذًا لَّفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ * إِنِّى ءَامَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ * قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَالَيْتَ قَوْمِى يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِى رَبِّى وَ جَعَلَنِى مِنَ الْمُكْرَمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">يس: 13 ـ 27.</span></ref>

<span dir="rtl">«[داستان] مردم آن شهرى را كه رسولان بِدان جا آمدند، براى آنان مَثَل بزن، آن گاه كه دو تن سوى آنان فرستاديم، و[لى] آن دو را دروغزن پنداشتند، تا با [فرستاده] سومين [آنان را] تأييد كرديم. پس [رسولان] گفتند: «ما به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده ايم». گفتند: شما جز بشرى مانند ما نيستيد و [خداى] رحمان، چيزى نفرستاده و شما جز دروغ نمى پردازيد. گفتند: «پروردگار ما مى داند كه ما واقعا به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده ايم، و بر ما [وظيفه اى] جز رسانيدن آشكار [پيام] نيست». پاسخ دادند: ما [حضور] شما را به شگونِ بد گرفته ايم. اگر دست بر نداريد، سنگسارتان مى كنيم و قطعا عذاب دردناكى از ما به شما خواهد رسيد. [رسولان] گفتند: «شومىِ شما، با خود شماست. آيا اگر شما را پند دهند [، باز كفر مى ورزيد]؟ بلكه شما قومى اسرافكاريد» و [در اين ميان] مردى از دورترين جاىِ شهر، دوان دوان آمد [و] گفت: «اى مردم! از اين فرستادگان، پيروى كنيد. از كسانى كه پاداشى از شما نمى خواهند و خود[نيز] بر راه راست قرار دارند، پيروى كنيد. آخر چرا كسى را نپرستم كه مرا آفريده است و [همه] شما به سوى او بازگشت مى يابيد؟ آيا به جاى او خدايانى را بپرستم كه اگر [خداى] رحمان بخواهد به من گزندى برساند، نه شفاعتشان به حالم سود مى دهد و نه مى توانند مرا برهانند؟ در آن صورت، من قطعا در گم راهى آشكارى خواهم بود. من به پروردگارتان ايمان آوردم. [اقرار] مرا بشنويد». [سرانجام به جرم ايمان، كشته شد و بدو] گفته شد: به بهشت وارد شو! گفت: «اى كاش، قوم من مى دانستند كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيد و در زمره عزيزان قرار داد!»».</span>

<span dir="rtl">«وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَ إِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ * يَاقَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِى الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِن جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَ مَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ * وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَاقَوْمِ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ * وَ يَاقَوْمِ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ * يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ * وَ لَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِى شَكٍّ مِّمَّا جَاءَكُم بِهِ حَتَّى إِذَاهَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ».</span> <ref><span dir="rtl">غافر: 28 ـ 34.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">«و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را پنهان مى داشت، گفت: «آيا مردى را مى كُشيد كه مى گويد: پروردگار من خداست و مسلّما براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زيان اوست، و اگر راستگو باشد، برخى از آنچه به شما وعده مى دهد، به شما خواهد رسيد؛ چرا كه خدا كسى را كه افراطكار دروغزن باشد، هدايت نمى كند. اى قوم من! امروز، فرمان روايى از آنِ شماست [و] در اين سرزمين مسلّطيد؛ و[لى] چه كسى ما را از بلاى خدا ـ اگر به ما برسد ـ حمايت خواهد كرد؟». فرعون گفت: جز آنچه مى بينم، به شما نمى نمايم و شما را جز به راه راست، راهبر نيستم. و كسى كه ايمان آورده بود، گفت: «اى قوم من! من از [روزى] مثل روز دسته ها[ى مخالف خدا] بر شما مى ترسم، [از سرنوشتى] نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها [آمدند]، و[گر نه] خدا بر بندگان [خود]، ستم نمى خواهد؛ و ـ اى قوم من ـ من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را [به يارى هم] ندا در مى دهند، بيم دارم. روزى كه پشت كنان [به عُنف] باز مى گرديد، براى شما در برابر خدا هيچ حمايتگرى نيست؛ و هر كس را خدا گم راه كند، او را راهبرى نيست». و به يقين، يوسف پيش از اين، دلايل آشكارى براى شما آورد، و از آنچه براى شما آورد، همواره در ترديد بوديد تا وقتى كه از دنيا رفت، گفتيد: «خدا پس از او هرگز فرستاده اى را بر نخواهد انگيخت». اين گونه، خدا هر كه را افراطگر شكّاك است، بى راه مى گرداند».</span>

<span dir="rtl">راجع: هود: 57، آل عمران: 20، المائدة: 92 ـ 99، الرعد: 40.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: هود: آيه 57، آل عمران: آيه 20، مائده: آيه 92 ـ 99، رعد: آيه 40، نمل: آيه 35 ـ 38، نور: آيه 54، عنكبوت: آيه 18، تغابن: آيه 12، جن: آيه 23.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">67.</span> <span dir="rtl">الخصال عن عبد اللّه بن عمر عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في حَجَّةِ الوَداعِ ـ: إنَّ اللّهَ عز و جل حَرَّمَ عَلَيكُم دِماءَكُم وأَموالَكُم وأَعراضَكُم، كَحُرمَةِ يَومِكُم هذا في شَهرِكُم هذا في بَلَدِكُم هذا، إلى يَومِ تَلقَونَهُ. ألا فَليُبَلِّغ شاهِدُكُم غائِبَكُم؛ لا نَبِيَّ بَعدي، ولا اُمَّةَ بَعدَكُم.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ رَفَعَ يَدَيهِ حَتّى إنَّهُ لَيُرى بَياضُ إبطَيهِ، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ اشهَد أنّي قَد بَلَّغتُ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص487 ح63، بحارالأنوار: ج21 ص381 ح8 وراجع: الكافي: ج7 ص273 ح12 وكتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص93 ح5151 و مسند ابن حنبل: ج7 ص376 ح20720 وكنز العمّال: ج5 ص293 ح12919.</span></ref>

<span dir="rtl">67.</span> <span dir="rtl">الخصال ـ به نقل از عبد اللّه بن عمر ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [در حَجّة الوداع، در روز عيد قربان، در مِنا] فرمود: «خداوند عز و جل به سان حرمت امروز و اين ماه و اين سرزمين، خون و مال و آبروى شما را تا روز قيامت بر شما حرام كرده است. آگاه باشيد! بايد شاهدان شما [سخنم را] به غايبانتان برسانند. پيامبرى پس از من و امّتى پس از شما نخواهد بود».</span>

<span dir="rtl">آن گاه دو دست خود را چنان بالا برد كه سفيدى زير بغل هايش آشكار شد. آن گاه فرمود: «خداوندا! گواه باش كه من ابلاغ كرده ام».</span>

<span dir="rtl">68.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار عن زيد بن أرقم: خَرَجنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حُجّاجا، حَتّى إذا كُنّا بِالجُحفَةِ بِغَديرِ خُمٍّ صَلَّى الظُّهرَ، ثُمَّ قامَ خَطيبا فينا، فَقالَ: أيُّهَا النّاسُ، هَل تَسمَعونَ؟ إنّي رَسولُ اللّهِ إلَيكُم؛ إنّي اُوشِكُ أن اُدعى، وإنّي مَسؤولٌ، وإنَّكُم مَسؤولونَ. إنّي مَسؤولٌ؛ هَل بَلَّغتُكُم؟ وأَنتُم مَسؤولونَ؛ هَل بُلِّغتُم؟ فَماذا أنتُم قائِلونَ؟ قالَ: قُلنا: يا رَسولَ اللّهِ، بَلَّغتَ وجَهَدتَ. قالَ: اللّهُمَّ اشهَد، وأَنَا مِنَ الشّاهِدينَ.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج37 ص191 نقلاً عن كتاب منقبة المطهرين.</span></ref>

<span dir="rtl">68.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار: زيد بن ارقم مى گويد: همراه پيامبر خدا پس از انجام دادن حج، به راه افتاديم تا آن كه در جُحفه به غدير خم رسيديم. [پيامبر صلى الله عليه و آله] نماز ظهر را اقامه كرد. آن گاه براى سخنرانى در ميان ما برخاست و فرمود: «اى مردم! آيا مى شنويد؟ من، فرستاده خدا به سوى شما هستم. من به زودى [به سوى خدا] فراخوانده خواهم شد و از من و از شما سؤال خواهد شد. از من پرسش خواهد شد كه آيا به شما ابلاغ كرده ام، و از شما خواهند پرسيد: آيا به شما ابلاغ شده است؟ در اين صورت، شما چه خواهيد گفت؟».</span>

<span dir="rtl">زيد بن اَرقم مى گويد كه گفتيم: اى پيامبر خدا! تو ابلاغ كردى و كوشش نمودى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «خدايا! گواه باش و من از جمله گواهان خواهم بود».</span>

<span dir="rtl">69.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل عن سمرة بن جندب: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ! أنشُدُكُم بِاللّهِ إن كُنتُم تَعلَمونَ أنّي قَصَّرتُ عَن شَيءٍ مِن تَبليغِ رِسالاتِ رَبّي عز و جل لَمّا أخبَرتُموني ذاكَ؛ فَبَلَّغتُ رِسالاتِ رَبّي كَما يَنبَغي لَها أن تُبَلَّغَ، وإن كُنتُم تَعلَمونَ أنّي بَلَّغتُ رِسالاتِ رَبّي لَمّا أخبَرتُموني ذاكَ. قالَ: فَقامَ رِجالٌ فَقالوا: نَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ رِسالاتِ رَبِّكَ، ونَصَحتَ لاُِمَّتِكَ، وقَضَيتَ الَّذي عَلَيكَ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج7 ص265 ح20198، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص479 ح1230، السنن الكبرى: ج3 ص471 ح6361 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج14 ص323 ح38818.</span></ref>

<span dir="rtl">69.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل: سَمُرة بن جُندَب مى گويد: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اى مردم! شما را به خدا سوگند مى دهم. اگر مى دانيد كه من در رساندن چيزى از رسالت هاى پروردگارم كوتاهى كرده ام، مرا از آن باخبر سازيد تا رسالت هاى پروردگارم را چنان كه شايسته رساندن است، ابلاغ كنم، و اگر مى دانيد كه من رسالت هاى پروردگارم را رسانده ام، مرا از آن باخبر كنيد».</span>

<span dir="rtl">سَمُره مى گويد: اشخاصى برخاستند و گفتند: گواهى مى دهيم كه تو رسالت هاى پروردگارت را ابلاغ كرده اى و براى امّتت خيرخواهى نموده اى و آنچه بر عهده داشته اى، ادا كرده اى.</span>

<span dir="rtl">70.</span> <span dir="rtl">المستدرك على الصحيحين عن أنس: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ آخِرُ ما تَكَلَّمَ بِهِ: «جَلالَ رَبِّي الرَّفيعَ فَقَد بَلَّغتُ»، ثُمَّ قَضى صلى الله عليه و آله.</span> <ref><span dir="rtl">المستدرك على الصحيحين: ج3 ص59 ح4387، كنز العمّال: ج7 ص147 ح18445.</span></ref>

<span dir="rtl">70.</span> <span dir="rtl">المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از اَنَس ـ: آخرين سخنى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود، اين جمله بود: «اى پروردگارِ باجلالت و بلندمرتبه! ابلاغ كردم». آن گاه جان به جان آفرين تسليم كرد.</span>

<span dir="rtl">71.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ: ... وأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ... صَدَعَ بِما أمَرَهُ رَبُّهُ، وبَلَّغَ ما حَمَّلَهُ، حَتّى أفصَحَ بِالتَّوحيدِ دَعوَتَهُ، وأَظهَرَ فِي الخَلقِ أن «لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ» حَتّى خَلَصَت لَهُ الوَحدانِيَّةُ، وصَفَت لَهُ الرُّبوبِيَّةُ، وأَظهَرَ اللّهُ بِالتَّوحيدِ حُجَّتَهُ، وأَعلى بِالإِسلامِ دَرَجَتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص72 ح26، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص123 ح15 كلاهما عن الهيثم بن عبد اللّه الرمّاني عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج4 ص223 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">71.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در خطبه اى از ايشان ـ: و شهادت مى دهم كه محمّد، بنده و فرستاده اوست...؛ آنچه را پروردگارش به او فرمان داده بود، آشكار كرد و آنچه را بر دوشش نهاده بود، ابلاغ نمود، تا آن كه دعوتش را با توحيد، پديدار ساخت و كلمه «لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له» را در ميان مردم، آشكار نمود تا وحدانيت براى خداوند، خالص گردد و ربوبيت الهى پيراسته شود، و خداوند، بُرهانش را با توحيد، ظاهر ساخت و مرتبه اش را با اسلام، بالا برد.</span>

<span dir="rtl">72.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اللّهُمَّ أعطِ مُحَمَّدا ـ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ ـ مِن كُلِّ كَرامَةٍ أفضَلَ تِلكَ الكَرامَةِ... نَشهَدُ أنَّهُ قَد بَلَّغَ الرِّسالَةَ، وأَدَّى النَّصيحَةَ، وَاجتَهَدَ لِلاُمَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج3 ص83 ح239 عن عليّ بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الحسين عليه السلام، مصباح المتهجّد: ج557 ح651 من دون إسناد إلى احد من اهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج98 ص127 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">72.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداوندا! به محمّد ـ كه درود تو بر او و خاندانش باد ـ از هر كرامتى، برترينِ آن را عطا كن.… شهادت مى دهيم كه او رسالت را ابلاغ كرد و خيرخواهى را به انجام رسانيد و براى امّت، كوشش نمود.</span>

<span dir="rtl">73.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ: نَزَلَ جَبرَئيلُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله... فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، إنَّ اللّهَ يَقرَؤُكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ: جَزاكَ اللّهُ عَن تَبليغِكَ خَيرا؛ فَقَد بَلَّغتَ رِسالاتِ رَبِّكَ، ونَصَحتَ لاُِمَّتِكَ، وأَرضَيتَ المُؤمِنينَ، وأَرغَمتَ الكافِرينَ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للمفيد: ص78 ح2، الأمالي للطوسي: ص119 ح185، بشارة المصطفى: ص65، الفضائل: ص7 كلّها عن جابر الجعفي، بحار الأنوار: ج38 ص114 ح51.</span></ref>

<span dir="rtl">73.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى ـ: جبرئيل، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد... و گفت: اى محمّد! [همانا] خداوند به تو سلام مى رساند و به تو مى فرمايد: «خداوند، تو را به خاطر ابلاغت پاداش خير دهد كه به راستى، رسالت هاى پروردگارت را رساندى و براى امّتت خيرخواهى كردى و مؤمنان را خشنود ساختى و بينى كافران را به خاك ماليدى!».</span>

<span dir="rtl">74.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في بَيانِ أحوالِ يَومِ الحِسابِ ـ: ... فَيَقولُ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ: هَل بَلَّغتَ اُمَّتَكَ ما بَلَّغَكَ جَبرَئيلُ مِن كِتابي وحِكمَتي وعِلمي؟ فَيَقولُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: نَعَم، يا رَبِّ، قَد بَلَّغتُ اُمَّتي ما اُوحِيَ إلَيَّ مِن كِتابِكَ وحِكمَتِكَ وعِلمِكَ، وجاهَدتُ في سَبيلِكَ. فَيَقولُ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ: فَمَن يَشهَدُ لَكَ بِذلِكَ؟ فَيَقولُ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله: يا رَبِّ، أنتَ الشّاهِدُ لي بِتَبليغِ الرِّسالَةِ، ومَلائِكَتُكَ، وَالأَبرارُ مِن اُمَّتي، وكَفى بِكَ شَهيدا.</span>

<span dir="rtl">فَيُدعى بِالمَلائِكَةِ، فَيَشهَدونَ لِمُحَمَّدٍ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ. ثُمَّ يُدعى بِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ، فَيُسأَلونَ: هَل بَلَّغَكُم مُحَمَّدٌ رِسالَتي وكِتابي وحِكمَتي وعِلمي، وعَلَّمَكُم ذلِكَ؟ فَيَشهَدونَ لِمُحَمَّدٍ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ، وَالحكمَةِ، وَالعِلمِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج1 ص192 عن ضريس، بحار الأنوار: ج7 ص281 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">74.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در بيان حالات روز قيامت ـ: خداوند به محمّد صلى الله عليه و آله خواهد فرمود: «آيا قرآن، حكمت و علم مرا كه جبرئيل به تو رسانده به امّتت ابلاغ كردى؟».</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خواهد گفت: آرى، اى پروردگارم! آنچه از قرآن، حكمت و علمت به من وحى شده، به امّتم ابلاغ كردم و در راه تو تلاش نمودم.</span>

<span dir="rtl">خداوند به محمّد صلى الله عليه و آله خواهد فرمود: «چه كسى بر اين مدّعا، گواه توست؟».</span>

<span dir="rtl">محمّد صلى الله عليه و آله خواهد گفت: پروردگارا! تو و فرشتگانت و نيكان امّتم، شاهد من در تبليغ رسالتيد والبته شهادت تو، بس است.</span>

<span dir="rtl">پس [خداوند]، فرشتگان را فرا مى خواند و آنان شهادت مى دهند كه محمّد صلى الله عليه و آله، رسالت را تبليغ كرده است. آن گاه، امّت محمّد فرا خوانده مى شوند و از آنان سؤال مى شود: آيا محمّد، رسالت، قرآن، حكمت و علم مرا به شما رسانيده و اينها را به شما آموخته است؟</span>

<span dir="rtl">آنان شهادت مى دهند كه محمّد صلى الله عليه و آله، رسالت و حكمت و علم را تبليغ كرده است.</span>

<span dir="rtl">75.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في زِيارَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: أشهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللّهِ، وأَشهَدُ أنَّكَ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ، وأشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ رِسالاتِ رَبِّكَ، ونَصَحتَ لِاُمَّتِكَ، وجاهَدتَ في سَبيلِ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج4 ص550 ح1، تهذيب الأحكام: ج6 ص5 ح8، كامل الزيارات: ص48 ح27 كلّها عن معاوية بن عمّار، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص567 ح3157، بحار الأنوار: ج100 ص150 ح17.</span></ref>

<span dir="rtl">75.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در زيارت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: شهادت مى دهم كه تو فرستاده خدا هستى، و شهادت مى دهم كه تو محمّد بن عبد اللّه هستى، و شهادت مى دهم كه تو رسالت هاى پروردگارت را رسانده اى و براى امّتت خيرخواهى كرده اى و در راه خدا تلاش كرده اى.</span>

<span dir="rtl">76.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في زِيارَة الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام ـ: أشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ ونَصَحتَ، ووَفَيتَ وأَوفَيتَ، وجاهَدتَ في سَبيلِ اللّهِ، ومَضَيتَ لِلَّذي كُنتَ عَلَيهِ شَهيدا ومُستَشهِدا وشاهِدا ومَشهودا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج4 ص576 ح2، تهذيب الأحكام: ج6 ص55 ح131، كامل الزيارات: ص365 ح618 كلّها عن الحسين بن ثوير، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص595 ح3199، بحار الأنوار: ج101 ص152 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">76.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در زيارت امام حسين عليه السلام ـ: شهادت مى دهم كه تو ابلاغ كردى و خيرخواهى نمودى و وفا كردى و به كمال رساندى و در راه خدا، جهاد كردى و در راه آن كه به او شهيد و شهادتخواه و شاهد و مشهود هستى، راه سپردى.</span>

<span dir="rtl">77.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ أيضا ـ: صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ، أشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ عَنِ اللّهِ عز و جل ما اُمِرتَ بِهِ، ولَم تَخشَ أحَدا غَيرَهُ، وجاهَدتَ في سَبيلِهِ، وعَبَدتَهُ صادِقا حَتّى أتاكَ اليَقينُ... أشهَدُ أنَّكُم قَد بَلَّغتُم عَنِ اللّهِ ما أمَرَكُم بِهِ، ولَم</span> <ref><span dir="rtl">في الطبعة المعتمدة «ولن» وهو تصحيف، والتصحيح من سائر المصادر.</span></ref> <span dir="rtl">تَخشَوا أحَدا غَيرَهُ... صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ، أشهَدُ أنَّكَ عَبدُ اللّهِ وأَمينُهُ، بَلَّغتَ ناصِحا، وأَدَّيتَ أمينا، وقُتِلتَ صِدّيقا، ومَضَيتَ عَلى يَقينٍ، لَم تُؤثِر عَمىً عَلى هُدىً، ولَم تَمِل مِن حَقٍّ إلى باطِلٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج4 ص573 ح1 عن يونس الكناسي، كامل الزيارات: ص369 ح619 عن يوسف الكناسي نحوه، بحار الأنوار: ج101 ص158 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">77.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در زيارت امام حسين عليه السلام ـ: خداوند بر تو درود فرستد ـ اى ابا عبد اللّه ـ! شهادت مى دهم كه آنچه از جانب خداوند عز و جل فرمان گرفتى، ابلاغ كردى، و جز او، از كسى نترسيدى و در راهش جهاد كردى و صادقانه تا دم مرگ، او را عبادت كردى.…</span>

<span dir="rtl">شهادت مى دهم كه آنچه را از جانب خداوند، فرمان داشتى، ابلاغ كردى و جز او، از كسى نترسيدى.… خداوند بر تو درود فرستد! شهادت مى دهم كه تو بنده و امين خدايى و خيرخواهانه ابلاغ كردى و با امانت ادا نمودى و در زمره صدّيقان (راستْ دينان)، به شهادت رسيدى و با يقين، ره سپردى، كوردلى را بر هدايت بر نگزيدى و از حق به سوى باطل، گرايش نداشتى.</span>

<span dir="rtl">78.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ أيضا ـ: أشهَدُ أنَّكَ وِترُ اللّهِ المَوتورُ فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ، وأَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ ونَصَحتَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج4 ص576 ح2، تهذيب الأحكام: ج6 ص55 ح131 بزيادة «وابن وتره» بعد «وتر اللّه»، كامل الزيارات: ص365 ح618 كلّها عن الحسين بن ثوير، بحار الأنوار: ج101 ص152 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">78.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در زيارت امام حسين عليه السلام ـ: شهادت مى دهم كه تو خونى هستى كه خداوند در آسمان ها و زمين، خونخواه آن است و تاوانش گرفته نشده است، و شهادت مى دهم كه تو ابلاغ كردى و خيرخواهى نمودى.</span>

<span dir="rtl">79.</span> <span dir="rtl">كامل الزيارات عن عمرو بن هاشم عن رجل من أصحابنا عن أحدهم عليهم السلام ـ في زِيارَةِ أئِمَّةِ البَقيعِ عليهم السلام ـ: السَّلامُ عَلَيكُم أيُّهَا الحُجَجُ عَلى أهلِ الدُّنيا، السَّلامُ عَلَيكُم أيُّهَا القُوّامُ فِي البَرِيَّةِ بِالقِسطِ، السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ الصَّفوَةِ، السَّلامُ عَلَيكُم آلَ رَسولِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ النَّجوى، أشهَدُ أنَّكُم قَد بَلَّغتُم، ونَصَحتُم، وصَبَرتُم في ذاتِ اللّهِ، وكُذِّبتُم، واُسِيءَ إلَيكُم فَغَفَرتُم.</span> <ref><span dir="rtl">كامل الزيارات: ص118 ح130، الكافي: ج4 ص559، تهذيب الأحكام: ج6 ص79 وفيهما «فعفوتم» بدل «فغفرتم»، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص575، مصباح المتهجّد: ص713 ح797 كلّها من دون إسناد الى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج100 ص203 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">79.</span> <span dir="rtl">كامل الزيارات ـ به نقل از عمرو بن هاشم، از يكى از راويان شيعه، از يكى از امامان عليهم السلام، در زيارت امامان بقيع عليهم السلام ـ: سلام بر شما، اى حجّت هاى خدا بر مردم دنيا! سلام بر شما، اى برپا دارندگان قسط در ميان انسان ها! سلام بر شما، اى گروه برگزيده! سلام بر شما، اى خاندان پيامبر خدا! سلام بر شما، اى صاحبان نجوا! شهادت مى دهم كه شما ابلاغ كرديد و خيرخواهى نموديد و در راه خدا شكيبايى نموديد و مورد تكذيب قرار گرفتيد و به شما بى احترامى شد؛ امّا شما بخشيديد.</span>

<span id="الفصل-الثالث-رسالة-المبلغ"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثّالث: رسالة المبلّغ</span> =

'''<span dir="rtl">فصل سوم: رسالت مبلّغ</span>'''

<span id="إثارة-الفطرة-والعقل"></span>
== <span dir="rtl">3 / 1: إثارَةُ الفِطرَةِ وَالعَقلِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 1: بر انگيختن فطرت و عقل</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 44.</span></ref>

<span dir="rtl">«و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم تا براى مردم، آنچه را به سوى ايشان نازل شده است، توضيح دهى؛ و اميد كه آنان بينديشند».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">80.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ: فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ وواتَرَ إلَيهِم أنبِياءَهُ؛ لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ، ويَحتَجُّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ، ويُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ، ويُروهُم آياتِ المَقدِرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 1، بحار الأنوار: ج11 ص60 ح70.</span></ref>

<span dir="rtl">80.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در خطبه ايشان ـ: پس [خداوند]، فرستادگان خود را ميان ايشان بر انگيخت، و پيامبرانش را يك به يك به سوى آنان فرستاد تا پيمان فطرتش را از آنان، باز ستانند، و نعمت فراموش شده خدا را به يادشان آورند و با تبليغ، حجّت را بر آنان تمام كنند، و انديشه هاى پنهان آنان را بر انگيزانند، و نشانه هاى قدرت [الهى] را به آنان نشان دهند.</span>

<span dir="rtl">81.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ، قَد أحكَمَ مَراهِمَهُ، وأَحمَى مَواسِمَهُ. يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ، مِن قُلوبٍ عُميٍ، وآذانٍ صُمٍّ، وأَلسِنَةٍ بُكمٍ. مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ، ومَواطِنَ الحَيرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 108، عيون الحكم والمواعظ: ص319 ح5564.</span></ref>

<span dir="rtl">81.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در يادكرد از پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: طبيبى بود كه با طبابتش در گردش بود. مرهم هاى خود را محكم به كار مى بست، و داغ هاى خود را بر زخم ها مى نهاد و هر آن جا كه نيازْ اقتضا داشت، اعم از قلب هاى نابينا، گوش هاى ناشنوا و زبان هاى گُنگ، به كارش مى بست. با داروهايش جايگاه هاى غفلت و موارد سرگردانى [مردم] را مى جُست.</span>

<span dir="rtl">82.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام ـ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ ـ: ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلّا لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ؛ فَأَحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً، وأَعلَمُهُم بِأَمرِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً، وأَكمَلُهُم عَقلاً أرفَعُهُم دَرَجَةً فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص16 ح12 عن هشام بن الحكم، تحف العقول: ص386، بحار الأنوار: ج1 ص132 ح30.</span></ref>

<span dir="rtl">82.</span> <span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام ـ به هشام بن حَحَم ـ: خداوند، پيامبران و فرستادگان خود را تنها براى اين كه او را بشناسند، به سوى مردم فرستاد. نيك پذيرش ترينِ آنان، خوش شناخت ترينِ آنان [نسبت به خداوند] است و آگاه ترينِ آنان، خردمندترينِ آنان است و عاقل ترينِ آنان، بلندمرتبه ترين آنان در دنيا و آخرت است.</span>

<span dir="rtl">راجع: كتاب العقل والجهل: ص63 (الفصل الثالث: التعقّل).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: خردگرايى در قرآن و حديث: ص73 (فصل سوم: خردورزى).</span>

<span id="إخراج-الناس-من-الظلمات-إلى-النور"></span>
== <span dir="rtl">3 / 2: إخراجُ النّاسِ مِنَ الظُّلُماتِ إلَى النُّورِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 2: خارج ساختن مردم از تاريكى ها به نور</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِايَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ».</span> <ref><span dir="rtl">إبراهيم: 5.</span></ref>

<span dir="rtl">«و در حقيقت، موسى را با آيات خود فرستاديم[و به او فرموديم] كه: قوم خود را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آر، و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن، كه قطعا در اين [يادآورى]، براى هر شكيباى سپاس گزارى، عبرت هاست».</span>

<span dir="rtl">«كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ».</span> <ref><span dir="rtl">إبراهيم: 1.</span></ref>

<span dir="rtl">«كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آورى؛ به سوى راه آن شكست ناپذيرِ ستوده».</span>

<span dir="rtl">«يَهْدِى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 16.</span></ref>

<span dir="rtl">«خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيله آن [كتاب] به راه هاى سلامت، ره نمون مى شود، و به توفيق خويش، آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون مى برد، و به راهى راست، هدايتشان مى كند».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">83.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: اِختارَهُ مِن شَجَرَةِ الأَنبِياءِ، ومِشكاةِ الضِّياءِ، وذُؤابَةِ العَلياءِ، وسُرَّةِ البَطحاءِ، ومَصابيحِ الظُّلمَةِ، ويَنابيعِ الحِكمَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 108، المناقب لابن شهرآشوب: ج1 ص136، بحار الأنوار: ج16 ص381 ح94.</span></ref>

<span dir="rtl">83.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: [خداوند،] او را از تبار پيامبران، چشمه روشنايى، كاكُل بزرگوارى، قلب حجاز، چراغ هاى شبْ شكاف و سرچشمه هاى حكمت برگزيد.</span>

<span id="الدعوة-إلى-مصالح-الدين-والدنيا"></span>
== <span dir="rtl">3 / 3: الدَّعوَةُ إلى مَصالِحِ الدّينِ وَالدُّنيا</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 3: دعوت به مصالح دين و دنيا</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعَاً بَصِيرًا».</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 134.</span></ref>

<span dir="rtl">«هر كس پاداش دنيا را مى خواهد، [بداند كه] پاداش دنيا و آخرت، نزد خداست، و خدا شنواى بيناست»</span>

<span dir="rtl">راجع: آل عمران: 148، يونس: 26، النحل: 98، العنكبوت: 27.</span>

<span dir="rtl">.ر. ك: آل عمران: آيه 148، يونس: آيه 26، نحل: آيه 98، عنكبوت: آيه 27.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">84.</span> <span dir="rtl">الإرشاد: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله جَمَعَ خاصَّةَ أهلِهِ وعَشيرَتِهِ فِي ابتِداءِ الدَّعوَةِ إلَى الإِسلامِ فَعَرَضَ عَلَيهِمُ الإِيمانَ... ثُمَّ قالَ...: يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ، إنَّ اللّهَ بَعَثَني إلَى الخَلقِ كافَّةً، وبَعَثَني إلَيكُم خاصَّةً، فَقالَ عز و جل: «وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»، وأَنَا أدعوكُم إلى كَلِمَتَينِ خَفيفَتَينِ عَلَى اللِّسانِ، ثَقيلَتَينِ فِي الميزانِ، تَملِكونَ بِهِمَا العَرَبَ وَالعَجَمَ، وتَنقادُ لَكُم بِهِمَا الاُمَمُ، وتَدخُلونَ بِهِمَا الجَنَّةَ، وتَنجونَ بِهِما مِنَ النّارِ: شَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، وأَ نّي رَسولُ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الإرشاد: ج1 ص48، كشف اليقين: ص49 ح26، إعلام الورى: ج1 ص322.</span></ref>

<span dir="rtl">84.</span> <span dir="rtl">الإرشاد: پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز دعوت به اسلام، گروهى برگزيده از خانواده و تبار خود را گِرد آورد و ايمان را بر آنان عرضه نمود.</span>

<span dir="rtl">آن گاه فرمود...: «اى فرزندان عبد المطّلب! خداوند، مرا براى تمام مردم و بخصوص شما برانگيخته است و فرموده است: «و خاندان نزديكت را هشدار ده». من، شما را به دو كلمه كه بر زبان، سبك بار، امّا در ميزان [عمل]، گران بارند، دعوت مى كنم. شما به كمك اين دو كلمه، عرب و عجم را مالك خواهيد شد، و امّت ها به كمك آن، فرمان بردار شما خواهند شد و با آنها وارد بهشت شده، از آتش نجات خواهيد يافت. [آن دو كلمه اين است: ] شهادت به اين كه خدايى جز خداى يكتا نيست و شهادت به رسالت من».</span>

<span dir="rtl">85.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إعلَموا عِبادَ اللّهِ أنَّ المُتَّقينَ ذَهَبوا بِعاجِلِ الدُّنيا وآجِلِ الآخِرَةِ، فَشارَكوا أهلَ الدُّنيا في دُنياهُم، ولَم يُشارِكوا أهلَ الدُّنيا في آخِرَتِهِم، سَكَنُوا الدُّنيا بِأَفضَلِ ما سُكِنَت، وأَكَلوها بِأَفضَلِ ما اُكِلَت فَحَظوا مِنَ الدُّنيا بِما حَظِيَ بِهِ المُترَفونَ، وأَخَذوا مِنها ما أخَذَهُ الجَبابِرَةُ المُتَكَبِّرونَ، ثُمَّ انقَلَبوا عَنها بِالزّادِ المُبَلِّغِ وَالمَتجَرِ الرّابِحِ المُربِحِ، أصابوا لَذَّةَ زُهدِ الدُّنيا في دُنياهُم، وتَيَقَّنوا أ نَّهُم جيرانُ اللّهِ غَداً في آخِرَتِهِم، لا تُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ، ولا يَنقُصُ لَهُم نَصيبٌ مِن لَذَّةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 27، بحارالأنوار: ج33 ص581 ح726 وراجع: الأمالي للمفيد: ص263 ح3 والأمالي للصدوق: ص26 ح31 و تحف العقول: ص178 و الغارات: ج1 ص235.</span></ref>

<span dir="rtl">85.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اى بندگان خدا! بدانيد كه پرهيزگاران، بهره دنياى گذرا و آخرت ديرپا را بردند. با مردم دنيا در دنيايشان شريك شدند و در آخرتشان با آنان شريك نشدند. در دنيا به بهترين وجه زيستند و نعمت آن را به بهترين وجه خوردند. از دنيا به سان خوش گذرانان، بهره بردند و به ميزان بر گرفتن سركشان متكبّر، از دنيا بر گرفتند. آن گاه از اين دنيا با توشه اى رساننده [به مقصد] و تجارتى سودآور، رخت بر بستند. در دنيايشان لذّت زهد دنيا را دريافتند و يقين كردند كه فردا در آخرتشان، همسايگان خدا خواهند بود. دعايشان رد نمى شود و بهره شان از لذّت، كاستى نمى يابد.</span>

<span dir="rtl">86.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ ءَاتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِى الْأَخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ» ـ: فَمَن عَمِلَ لِلّهِ تَعالى أعطاهُ أجرَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ، وكَفاهُ المُهِمَّ فيهِما.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للمفيد: ص262 ح3، الأمالي للصدوق: ص26 ح31، بشارة المصطفى: ص44 كلّها عن أبي إسحاق الهمداني، بحارالأنوار: ج7 ص260 ح9.</span></ref>

<span dir="rtl">86.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در تفسير آيه شريف: «و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعا او در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود» ـ: هر كس براى خداوند متعال عمل كند، خداوند، پاداش او را در دنيا و آخرت به او عطا مى كند و كار او را در دنيا و آخرت، كفايت مى نمايد.</span>

<span dir="rtl">87.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُنِ الَّذي كانَ مِنّا مُنافَسَةً في سُلطانٍ، ولَا التِماسَ شَيءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ، ولكِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دينِكَ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ؛ فَيَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ، وتُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 131، تحف العقول: ص239 عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص295 ح3 ؛ تذكرة الخواصّ: ص120 عن عبد اللّه بن صالح العجلي.</span></ref>

<span dir="rtl">87.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خدايا! تو مى دانى آنچه توسط ما انجام گرفت، به خاطر رغبت در قدرت و يا خواستن چيزى از زيادتى متاع دنيا نبوده است؛ بلكه مى خواستيم تا شعارهاى دينت را به جاى نخستين، باز گردانيم و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم، تا بندگان ستم ديده ات ايمنى يابند و حدود تعطيل شده ات، اقامه گردند.</span>

<span dir="rtl">88.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ في بَيانِ الحِكمَةِ مِن خُطبَةِ يَومِ الجُمُعَةِ ـ: الجُمُعَةُ مَشهَدٌ عامٌّ، فَأَرادَ أن يَكونَ لِلإِمامِ سَبَبٌ إلى مَوعِظَتِهِم وتَرغيبِهِم فِي الطّاعَةِ، وتَرهيبِهِم مِنَ المَعصِيَةِ وفِعلِهِم وتَوقيفِهِم عَلى ما أرادوا مِن مَصلَحَةِ دينِهِم ودُنياهُم، ويُخبِرَهُم بِما وَرَدَ عَلَيهِم مِنَ الآفاتِ ومِنَ الأَحوالِ الَّتي لَهُم فيهَا المَضَرَّةُ وَالمَنفَعَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص265 ح9، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص111 ح1 كلاهما عن الفضل بن شاذان، بحار الأنوار: ج6 ص73 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">88.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در تبيين حكمتِ خطابه روز جمعه ـ: جمعه، روز اجتماع عموم[مردم] است. [خداوند] خواست تا امام از ره گذر خطابه، آنان را موعظه كند و به اطاعت، تشويقشان كند، و آنان را از معصيت و ارتكاب آن، بر حذر دارد، و آنان را بر آنچه در مصلحت دين و دنيايشان مى خواهند، موفّق سازد، و از زيان هايى كه ديده اند و حالاتى كه براى آنان زيان آور يا سودآور است، باخبر سازد.</span>

<span id="الدعوة-إلى-الإيمان-بالغيب"></span>
== <span dir="rtl">3 / 4: الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالغَيبِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 4: دعوت به ايمان آوردن به غيب</span>'''

<span dir="rtl">«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 3.</span></ref>

<span dir="rtl">«آنان كه به غيب ايمان مى آورند، و نماز را برپا مى دارند، و از آنچه به ايشان روزى داده ايم، انفاق مى كنند».</span>

<span dir="rtl">«... إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ...».</span> <ref><span dir="rtl">فاطر: 18.</span></ref>

<span dir="rtl">«[تو] تنها، كسانى را كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند، هشدار مى دهى».</span>

<span dir="rtl">«... وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ...».</span> <ref><span dir="rtl">الحديد: 25.</span></ref>

<span dir="rtl">«تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان، او و پيامبرانش را يارى مى كند».</span>

<span dir="rtl">«تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">هود: 49.</span></ref>

<span dir="rtl">«اين، از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى كنيم. پيش از اين، نه تو آن را مى دانستى و نه قوم تو. پس شكيبا باش كه فرجام [نيك]، از آنِ تقواپيشگان است».</span>

<span dir="rtl">راجع: المائدة: 94، يوسف: 102، الأنبياء: 49، يس: 11، ق: 33، الملك: 12.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: مائده: آيه 94، يوسف: آيه 102، انبيا: آيه 49، يس: آيه 11، ق: آيه 33، ملك: آيه 12.</span>

<span id="الدعوة-إلى-الإيمان-بالتوحيد"></span>
== <span dir="rtl">3 / 5: الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالتَّوحيدِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 5: دعوت به ايمان آوردن به توحيد</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنبياء: 25.</span></ref>

<span dir="rtl">«و پيش از تو، هيچ پيامبرى نفرستاديم، مگر اين كه به او وحى كرديم كه: «خدايى جز من نيست. پس مرا بپرستيد»».</span>

<span dir="rtl">«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 36.</span></ref>

<span dir="rtl">«و در حقيقت، در ميان هر امّتى، فرستاده اى بر انگيختيم [تا بگويد: ] «خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد». پس، از ايشان كسى است كه خدا [او را] هدايت كرده، و از ايشان، كسى است كه گم راهى بر او سزاوار است. بنا بر اين، در زمين بگرديد و ببينيد كه فرجام تكذيب كنندگان، چگونه بوده است».</span>

<span dir="rtl">راجع: هود: 50 ـ 52 و 61 و 84 ـ 86، الأعراف: 65.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: هود: آيه 50 ـ 52 و 61 و 84، اعراف: آيه 65.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">89.</span> <span dir="rtl">الكافي عن الزّهريّ: دَخَلَ رِجالٌ مِن قُرَيشٍ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما ـ فَسَأَلوهُ: كَيفَ الدَّعوَةُ إلَى الدّينِ؟ قالَ: تَقولُ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، أدعوكُم إلَى اللّهِ عز و جل، وإلى دينِهِ. وجِماعُهُ أمرانِ: أحَدُهُما: مَعرِفَةُ اللّهِ عز و جل، وَالآخَرُ: العَمَلُ بِرِضوانِهِ.</span>

<span dir="rtl">وإنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عز و جل: أن يُعرَفَ بِالوَحدانِيَّةِ، وَالرَّأفَةِ، وَالرَّحمَةِ، وَالعِزَّةِ، وَالعِلمِ، وَالقُدرَةِ، وَالعُلُوِّ عَلى كُلِّ شَيءٍ، وأَنَّهُ النّافِعُ الضّارُّ، القاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ، الَّذي لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ، وهُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ، وهُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ. وأَنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، وأَنَّ ما جاءَ بِهِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل، وما سِواهُ هُوَ الباطِلُ.</span>

<span dir="rtl">فَإِذا أجابوا إلى ذلِكَ فَلَهُم ما لِلمُسلِمينَ، وعَلَيهِم ما عَلَى المُسلِمينَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج5 ص36 ح1، تهذيب الأحكام: ج6 ص141 ح239، وسائل الشيعة: ج11 ص31 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">89.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از زُهْرى ـ: مردانى از قريش به نزد امام زين العابدين عليه السلام آمدند و از ايشان پرسيدند: دعوت به دين، چگونه است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بگويى: بسم اللّه الرحمن الرحيم. من شما را به خداوند عز و جل و به دينش دعوت مى كنم و همه آن، دو چيز است: نخست، شناخت خداوند عز و جل و ديگرى عمل به رضايت او.</span>

<span dir="rtl">شناخت خداوند عز و جل، به اين است كه او به يكتايى، مهربانى، رحمت، عزّت، علم، قدرت و برترى بر هر چيز، شناخته شود، و به اين كه او سود دهنده و زيان رساننده و قاهر بر هر چيز است و او كسى است كه ديده ها او را در نمى يابند و او ديده ها را در مى يابد و او لطيف و خبير است، و به اين كه محمّد، بنده و فرستاده اوست و آنچه از جانب خداوند عز و جلآورده، حق است و هر آنچه جز آن باشد، باطل است.</span>

<span dir="rtl">اگر آنان [كه به اسلامشان فرا خوانده ايد]، اين دعوت را اجابت كردند، تمام حقوق مسلمانان، براى آنان نيز خواهد بود و هر آنچه بر عهده مسلمانان است، بر عهده آنان نيز خواهد بود.</span>

<span id="الدعوة-إلى-الإيمان-بالنبوة"></span>
== <span dir="rtl">3 / 6: الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالنُّبُوَّةِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 6: دعوت به ايمان آوردن به نبوّت</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَىْ ءٍ...».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 91.</span></ref>

<span dir="rtl">«و آن گاه كه [يهوديان] گفتند: «خدا چيزى بر بشرى نازل نكرده»، بزرگىِ خدا را چنان كه بايد، نشناختند».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">90.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في جَوابِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَ لَهُ: مِن أينَ أثبَتَّ الأَنبِياءَ وَالرُّسُلَ؟ ـ: إنّا لَمّا أثبَتنا أنَّ لَنا خالِقا صانِعا مُتَعالِيا عَنّا وعَن جَميعِ ما خَلَقَ، وكانَ ذلِكَ الصّانِعُ حَكيما مُتَعالِيا لَم يَجُز أن يُشاهِدَهُ خَلقُهُ، ولا يُلامِسوهُ، فَيُباشِرَهُم ويُباشِروهُ، ويُحاجَّهُم ويُحاجّوهُ، ثَبَتَ أنَّ لَهُ سُفَراءَ في خَلقِهِ يُعَبِّرونَ عَنهُ إلى خَلقِهِ وعِبادِهِ، ويَدُلّونَهُم عَلى مَصالِحِهِم ومَنافِعِهِم، وما بِهِ بَقاؤُهُم وفي تَركِهِ فَناؤُهُم.</span>

<span dir="rtl">فَثَبَتَ الآمِرونَ وَالنّاهونَ عَنِ الحَكيمِ العَليمِ في خَلقِهِ وَالمُعَبِّرونَ عَنهُ جَلَّ وعَزَّ، وهُمُ الأَنبِياءُ عليهم السلام وصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ، حُكَماءُ؛ مُؤَدَّبينَ بِالحِكمَةِ، مَبعوثينَ بِها، غَيرَ مُشارِكينَ لِلنّاسِ ـ عَلى مُشارَكَتِهِم لَهُم فِي الخَلقِ وَالتَّركيبِ ـ في شَيءٍ مِن أحوالِهِم، مُؤَيَّدينَ مِن عِندِ الحَكيمِ العَليمِ بِالحِكمَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص168 ح1، التوحيد: ص249 ح1، علل الشرائع: ص120 ح3 كلّها عن هشام بن الحكم، الاحتجاج: ج2 ص213 ح223، بحارالأنوار: ج11 ص29 ح20.</span></ref>

<span dir="rtl">90.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به ملحدى كه از ايشان سؤال كرده بود: پيامبران و رسولان را چگونه اثبات مى كنى؟ ـ: وقتى ما ثابت كرديم كه داراى آفريننده و صانعى هستيم كه از ما و از تمام آفريده هايش برتر است و آن صانع، حكيم و متعالى است و امكان ندارد كه آفريده هايش او را مشاهده يا لمس كنند تا مستقيما با آنان در ارتباط باشد و آنان با وى در ارتباط باشند، و [نيز امكان ندارد كه] آنان را ملاقات كند يا آنان وى را ملاقات كنند، ثابت مى شود كه خدا در ميان خلق خود، سفيرانى دارد تا او را به مردم و بندگانش معرّفى نمايند و آنان را به مصالح و منافعشان، و آنچه مايه ماندگارى ايشان و در صورت ترك، مايه هلاك ايشان است، ره نمون گردند.</span>

<span dir="rtl">پس ثابت مى شود كه خداوندِ حكيم و عليم، در ميان خلق خود، امر كننده و نهى كننده و معرّفى كنندگانى براى خود دارد. اينان، همان پيامبران و برگزيدگان از ميانِ خلق او هستند؛ انسان هاى حكيمى كه با حكمت، تأديب گشته اند و به همين حكمت، برانگيخته شده اند، و به رغم مشاركتشان با مردم در آفرينش و تركيب [جسمانى]، در هيچ يك از حالاتشان با آنان شركت ندارند. آنان با حكمت از سوى خداى حكيم و عليم، مورد تأييدند.</span>

<span dir="rtl">91.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ في عِلَّةِ وُجوبِ مَعرِفَةِ الرُّسُلِ وَالإِقرارِ بِهِم وَالإِذعانِ لَهُم بِالطّاعَةِ ـ: لِأَ نَّهُ لَمّا لَم يَكُن في خَلقِهِم وقُواهُم ما يُكمِلونَ</span> <ref><span dir="rtl">في الطبعة المعتمدة «يكملوا»، وهو تصحيف.</span></ref> <span dir="rtl">بِهِ مَصالِحَهُم، وكانَ الصّانِعُ مُتَعالِيا عَن أن يُرى، وكانَ ضَعفُهُم وعَجزُهُم عَن إدراكِهِ ظاهِرا؛ لَم يَكُن بُدٌّ لَهُم مِن رَسولٍ بَينَهُ وبَينَهُم، مَعصومٍ، يُؤَدّي إلَيهِم أمرَهُ ونَهيَهُ وأَدَبَهُ، ويَقِفُهُم عَلى ما يَكونُ بِهِ اجتِرارُ مَنافِعِهِم ودَفعُ مَضارِّهِم، إذ لَم يَكُن في خَلقِهِم ما يَعرِفونَ بِهِ ما يَحتاجونَ إلَيهِ مِن مَنافِعِهِم ومَضارِّهِم.</span>

<span dir="rtl">فَلَو لَم يَجِب عَلَيهِم مَعرِفَتُهُ وطاعَتُهُ، لَم يَكُن لَهُم في مَجيءِ الرَّسولِ مَنفَعَةٌ ولا سَدُّ حاجَةٍ، ولَكانَ يَكونُ إتيانُهُ عَبَثا لِغَيرِ مَنفَعَةٍ ولا صَلاحٍ، ولَيسَ هذا مِن صِفَةِ الحَكيمِ الَّذي أتقَنَ كُلَّ شَيءٍ.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص100 ح1، علل الشرائع: ص253 ح9 نحوه وكلاهما عن الفضل بن شاذان، بحارالأنوار: ج11 ص40 ح40.</span></ref>

<span dir="rtl">91.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در بيان علّت وجوب شناخت پيامبران و اقرار به رسالت آنان و اذعان به اطاعتشان ـ: از آن جا كه در خلقت مردم و توانايى آنان، آنچه موجب تكميل مصالحشان باشد، وجود ندارد و از طرفى آفريننده، برتر از آن است كه ديده شود، و ضعف و ناتوانى آنان از ادراك خداوند، آشكار است، چاره اى جز اين نبود كه فرستاده اى معصوم ميان خداوند و مردم در بين باشد تا امر و نهى و تعاليم الهى را به آنان برساند، و آنان را بر راه هاى جلب منافع و دفع زيان ها آگاه سازد؛ زيرا در [تركيب] آفرينش مردم، آنچه به كمك آن، نيازمندى هاى خود را اعم از منافع و زيان ها بشناسند، وجود ندارد.</span>

<span dir="rtl">اگر شناخت و اطاعت خداوند بر مردم واجب نبود، آمدن پيامبران، براى آنان سودى نداشت و نيازى را برطرف نمى كرد، و آمدن پيامبران به خاطر فقدان سود و مصلحت، لغو و بيهوده بود و كار لغو، به دور از صفت خداوندِ حكيمى است كه هر چيزى را استوار قرار داده است.</span>

<span id="الدعوة-إلى-الإيمان-بالمعاد"></span>
== <span dir="rtl">3 / 7: الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالمَعادِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 7: دعوت به ايمان آوردن به معاد</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">المؤمنون: 115.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اين كه شما به سوى ما باز گردانيده نمى شويد؟».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">92.</span> <span dir="rtl">لقمان عليه السلام ـ لِابنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ ـ: يا بُنَيَّ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ؛ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ، وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ فَادفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ؛ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">قصص الأنبياء للراوندي: ص190 ح239 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، بحارالأنوار: ج7 ص42 ح13.</span></ref>

<span dir="rtl">92.</span> <span dir="rtl">لقمان عليه السلام ـ به فرزندش، در حالى كه به او اندرز مى داد ـ: اى پسركم! اگر در باره مرگ در شك هستى، خواب را از خود دور كن، در حالى كه هرگز بر آن قادر نيستى؛ و اگر در باره رستاخيز ترديد دارى، بيدار شدن را از خود دور كن، در حالى كه هرگز بر آن توانا نيستى.</span>

<span dir="rtl">93.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ، إنَّ الرّائِدَ لا يَكذِبُ أهلَهُ، وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ لَتَموتُنَّ كَما تَنامونَ، ولَتُبعَثُنَّ كَما تَستَيقِظونَ، وما بَعدَ المَوتِ دارٌ إلّا جَنَّةٌ أو نارٌ، وخَلقُ جَميعِ الخَلقِ وبَعثُهُم عَلَى اللّهِ عز و جل كَخَلقِ نَفسٍ واحِدَةٍ وبَعثِها؛ قالَ اللّهُ تَعالى: «وَما خَلْقُكُم وَلا بَعْثُكُم إلّا كَنَفسٍ واحِدَةٍ».</span> <ref><span dir="rtl">الاعتقادات للصدوق: ص64 ح19، بحارالأنوار: ج7 ص47 ح31.</span></ref>

<span dir="rtl">93.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى فرزندان عبد المطّلب! هيچ بَلَد و راه نمايى به خانواده اش دروغ نمى گويد. سوگند به آن كه مرا به حق برانگيخته است، همان گونه كه مى خوابيد، خواهيد مُرد، و همان گونه كه از خواب بر مى خيزيد، برانگيخته خواهيد شد و پس از مرگ، خانه اى جز بهشت يا آتش نيست، و آفرينش و بر انگيختن تمام آفريده ها براى خداوند عز و جل، به سان آفرينش و بر انگيختن يك آفريده است. خداوند متعال مى فرمايد: «آفرينش و بر انگيختن شما [در نزد ما]، جز مانند [آفرينش] يك تن نيست».</span>

<span dir="rtl">94.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا خَطَبَ حَمِدَ اللّهَ وأَثنى عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ: «أمّا بَعدُ، فَإِنَّ أصدَقَ الحَديثِ كِتابُ اللّهِ، وأَفضَلَ الهُدى هُدى مُحَمَّدٍ، وشَرَّ الاُمورِ مُحدَثاتُها، وكُلَّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ»، ويَرفَعُ صَوتَهُ، وتَحمارُّ وَجنَتاهُ، ويُذَكِّرُ السّاعَةَ وقِيامَها، حَتّى كَأَنَّهُ مُنذِرُ جَيشٍ؛ يَقولُ: «صَبَّحَتكُمُ السّاعَةُ، مَسَّتكُمُ السّاعَةُ»، ثُمَّ يَقولُ: «بُعِثتُ أنَا وَالسّاعَةُ كَهاتَينِ ـ ويَجمَعُ بَينَ سَبّابَتَيهِ ـ مَن تَرَكَ مالاً فَلِأَهلِهِ، ومَن تَرَكَ دَينا فَعَلَيَّ وإلَيَّ».</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للمفيد: ص211 ح1 عن غياث بن إبراهيم، الأمالي للطوسي: ص337 ح686 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، جامع الأحاديث للقمّي: ص180 عن جابر وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج16 ص256 ح36 ؛ صحيح مسلم: ج2 ص592 ح43 مسند ابن حنبل: ج5 ص44 ح14340 كلاهما عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عن جابر نحوه، كنز العمّال: ج11 ص10 ح30405.</span></ref>

<span dir="rtl">94.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به نقل از پدرش، از جدّش ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، هرگاه خطبه مى خواند، خداوند را ستايش مى نمود و بر او ثنا مى فرستاد. آن گاه مى فرمود: «امّا بعد، همانا راست ترين گفتار، كتاب خدا و بالاترين هدايت، هدايت محمّد و بدترين كار، بدعت است و هر بدعتى، گم راهى است».</span>

<span dir="rtl">وقتى قيامت و رستاخيز را به مردم يادآور مى شد، صدايش بلند و گونه هايش سرخ مى شد، به گونه اى كه گويا لشكرى را هشدار مى دهد. مى فرمود: «قيامت، بامداد و شبانگاه، به شما روى كرده است». آن گاه در حالى كه دو انگشت شهادت و وسط خود را جمع مى كرد، مى فرمود: «ميان بعثت من و قيامت، اين چنين است (يعنى: ميان بعثت من و زمان ظهور قيامت، فاصله اندك است). هر كس مالى بر جاى گذاشته، براى خانواده اش خواهد بود و هر كس دَينى بر جاى نهاده، بر عهده من و به سوى من خواهد بود».</span>

<span id="الدعوة-إلى-الالفة-واجتناب-الفرقة"></span>
== <span dir="rtl">3 / 8: الدَّعوَةُ إلَى الاُلفَةِ وَاجتِنابِ الفُرقَةِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 8: دعوت به الفت و پرهيز از تفرقه</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنبياء: 92.</span></ref>

<span dir="rtl">«اين است امّت شما كه امّتى يگانه اند، و منم پروردگار شما. پس مرا بپرستيد».</span>

<span dir="rtl">«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَآءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 103.</span></ref>

<span dir="rtl">«و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد، و نعمت خدا را بر خود، ياد كنيد. آن گاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد، پس ميان دل هاى شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شديد، و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد. اين گونه، خداوند، نشانه هاى خود را براى شما روشن مى كند. باشد كه شما راه يابيد».</span>

<span dir="rtl">راجع: البقرة: 213.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: بقره: آيه 213.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">95.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها إلّا ظَهَرَ أهلُ باطِلِها عَلى أهلِ حَقِّها.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الأوسط: ج7 ص370 ح7754 عن ابن عمر، كنزالعمّال: ج1 ص183 ح929 ؛ كتاب سليم بن قيس الهلالي: ج2 ص570 ح2 عن الإمام عليّ عليه السلام، شرح الأخبار: ج2 ص158 ح486، بحارالأنوار: ج32 ص270 ح534.</span></ref>

<span dir="rtl">95.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ امّتى پس از پيامبرشان اختلاف نكردند، جز آن كه باطلْ كيشان [آن امّت] بر حقْ مداران چيره شدند.</span>

<span dir="rtl">96.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: وَايمُ اللّهِ، مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها إلّا ظَهَرَ باطِلُها عَلى حَقِّها، إلّا ما شاءَ اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للمفيد: ص235 ح5، الأمالي للطوسي: ص11 ح13، كشف الغمّة: ج2 ص5 كلّها عن الأصبغ بن نباتة، وقعة صفين: ص224 عن أبيسنان الأسلمي بزيادة «أهل» قبل «باطلها»، بحارالأنوار: ج32 ص464 ح402 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج5 ص181 عن أبي سنان عن أبيه بزيادة «أهل» قبل «باطلها» وقبل «حقها».</span></ref>

<span dir="rtl">96.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: سوگند به خدا، هيچ امّتى پس از پيامبرشان اختلاف نكردند، جز آن كه باطلِ آنها بر حقّشان چيره شد، مگر آن كه خدا بخواهد.</span>

<span dir="rtl">97.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَكُم مِنَ المَثُلاتِ بِسوءِ الأَفعالِ وذَميمِ الأَعمالِ، فَتَذَكَّروا فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ أحوالَهُم، وَاحذَروا أن تَكونوا أمثالَهُم. فَإِذا تَفَكَّرتُم في تَفاوُتِ حالَيهِم فَالزَموا كُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّةُ بِهِ شَأنَهُم (حالَهُم)، وزاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم، ومُدَّتِ العافِيَةُ بِهِ عَلَيهِم، وَانقادَتِ النِّعمَةُ لَهُ مَعَهُم، ووَصَلَتِ الكَرامَةُ عَلَيهِ حَبلَهُم: مِنَ الاِجتِنابِ لِلفُرقَةِ، وَاللُّزومِ لِلاُلفَةِ، وَالتَّحاضِّ عَلَيها، وَالتَّواصي بِها. وَاجتَنِبوا كُلَّ أمرٍ كَسَرَ فِقرَتَهُم، وأَوهَنَ مُنَّتَهُم: مِن تَضاغُنِ القُلوبِ، وتَشاحُنِ الصُّدورِ، وتَدابُرِ النُّفوسِ، وتَخاذُلِ الأيدي.</span>

<span dir="rtl">وتَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم... فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ مُجتَمِعَةً، وَالأَهواءُ مُؤتَلِفَةً (/ مُتَّفِقَةً)، وَالقُلوبُ مُعتَدِلَةً، وَالأَيدي مُتَرادِفَةً (/ مُتَرافِدَةً)، وَالسُّيوفُ مُتَناصِرَةً، وَالبَصائِرُ نافِذَةً، وَالعَزائِمُ واحِدَةً. ألَم يَكونوا أربابا في أقطارِ الأَرَضينَ، ومُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ؟! فَانظُروا إلى ما صاروا إلَيهِ في آخِرِ اُمورِهِم، حينَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ، وتَشَتَّتَتِ الاُلفَةُ، وَاختَلَفَتِ الكَلِمَةُ وَالأَفئِدَةُ، وتَشَعَّبوا مُختَلِفينَ، وتَفَرَّقوا مُتَحارِبينَ (/ مُتَحازِبينَ)، قَد خَلَعَ اللّهُ عَنهُم لِباسَ كَرامَتِهِ، وسَلَبَهُم غَضارَةَ نِعمَتِهِ، وبَقِيَ قَصَصُ أخبارِهِم فيكُم عِبَرا للمُعتَبِرينَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 192، بحارالأنوار: ج14 ص472 ح37.</span></ref>

<span dir="rtl">97.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: و سختى هايى كه به علّت كارهاى ناشايست و اعمال ناروا بر امّت هاى پيش از شما رسيد، بپرهيزيد، و احوال نيك و بد ايشان را به ياد آوريد، و از اين كه همانند آنان باشيد، حذر كنيد. پس هنگامى كه در تفاوت احوال آنان انديشيديد، به هر كارى كه موجب عزّت شأن آنان شده و دشمنان را از ايشان دور ساخته و به يُمن آن، آسايش طولانى يافته اند و نعمت بر ايشان سر فرود آورده (فراوان شده) و كرامت را به ايشان پيوند زده، پايبند باشيد، از قبيل: پرهيز از تفرقه، و ملازمت با الفت و تشويق و سفارش يكديگر به آن؛ و از هر كارى (همچون كينه ورزى دل ها، دشمنى سينه ها، پشت كردن به يكديگر، و يارى نرساندن دست ها به هم) كه مُهره پشتشان را شكسته و نيرويشان را سست كرده، بپرهيزيد.</span>

<span dir="rtl">و در احوال مؤمنانِ پيش از خود، تفكّر كنيد.… پس بنگريد آن هنگام كه اجتماعات مردمى گرد هم مى آمدند (يكى مى شدند) و خواسته ها به هم مى پيوستند و دل ها ميانه رو مى گشتند و دست ها يار هم مى شدند و شمشيرها به يارى هم مى شتافتند، و ديده ها تيز مى شدند و تصميم ها يكى مى گشتند، حالشان چگونه بوده است. آيا در بخش هاى زمين، سَرور نبودند و بر جهانيان، پادشاهى نداشتند؟ پس فرجام كارشان را آن هنگام كه بينشان تفرقه افتاد و همبستگى شان از هم گسست و سخنِ دل هايشان اختلاف يافت و به دسته هاى مختلف، پراكنده شدند و به جنگ با يكديگر (به چند گونه حزب) از هم جدا شدند، در نگريد. خداوند، جامه كرامت خود را از آنان بر كَند، و خوشى نعمتش را از آنان سلب نمود و داستان اخبارشان در ميان شما بر جاى ماند تا براى عبرت گيرندگان، مايه عبرت باشد.</span>

<span dir="rtl">98.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّما أنتُم إخوانٌ عَلى دينِ اللّهِ، ما فَرَّقَ بَينَكُم إلّا خُبثُ السَّرائِرِ، وسوءُ الضَّمائِرِ؛ فَلا تَوازَرونَ (/ تَأزِرونَ) ولا تَناصَحونَ، ولا تَباذَلونَ ولا تَوادّونَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 113.</span></ref>

<span dir="rtl">98.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: شما در دين خدا با يكديگر برادريد و جز پليدى باطن و بدى سرشت ها، ميان شما جدايى نيفكنده است. بار يكديگر را بر دوش نمى كشيد و نسبت به هم خيرخواه نيستيد و به هم بذل نمى كنيد و يكديگر را دوست نمى داريد.</span>

<span id="الدعوة-إلى-القيام-بالقسط"></span>
== <span dir="rtl">3 / 9: الدَّعوَةُ إلَى القِيامِ بِالقِسطِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 9: دعوت به برپا داشتن قسط</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيزٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الحديد: 25.</span></ref>

<span dir="rtl">«به راستى، [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار، روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف بر خيزند، و آهن را كه در آن براى مردم، خطرى سخت و سودهايى است، پديد آورديم، تا خدا معلوم بدارد كه چه كسى در نهان، او و پيامبرانش را يارى مى كند. آرى، خدا نيرومندِ شكست ناپذير است».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">99.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في صِفَةِ أهلِ الذِّكرِ ـ: يَأمُرونَ بِالقِسطِ ويَأتَمِرونَ بِهِ، ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ويَتَناهَونَ عَنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 222، الاحتجاج: ج1 ص480 ح117، بحارالأنوار: ج4 ص261 ح9.</span></ref>

<span dir="rtl">99.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در توصيف ذاكران ـ: به قسط، فرمان مى دهند و خود از آن، فرمان مى پذيرند و از منكر، نهى مى كنند و خود از آن، اجتناب مى نمايند.</span>

<span id="الدعوة-إلى-قيادة-الإمام-العادل"></span>
== <span dir="rtl">3 / 10: الدَّعوَةُ إلى قِيادَةِ الإِمامِ العادِلِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 10: دعوت به رهبرى امام عادل</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 67.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى پيامبر! آنچه را كه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن، و اگر نكنى، پيامش را نرسانده اى، و خدا تو را از [گزند] مردم، نگاه مى دارد. آرى، خدا گروه كافران را هدايت نمى كند».</span>

<span dir="rtl">«... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْاءِسْلَامَ دِينًا...».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 3.</span></ref>

<span dir="rtl">«امروز، دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">100.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسٍ: عَلَى الصَّلاةِ، وَالزَّكاةِ، وَالصَّومِ، وَالحَجِّ، وَالوَلايَةِ. ولَم يُنادَ بِشَيءٍ كَما نودِيَ بِالوَلايَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص18 ح1، المحاسن: ج1 ص445 ح1033، الخصال: ص278 ح21 كلّها عن أبي حمزة الثمالي، الأمالي للصدوق: ص340 ح404 عن المفضل بن عمر عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج68 ص329 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">100.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: اسلام بر پنج اصل، بنياد نهاده شده است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت، و به هيچ چيز به اندازه ولايت، ندا داده نشده است.</span>

<span dir="rtl">101.</span> <span dir="rtl">الكافي عن حريز بن عبد اللّه عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام: بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسَةِ أشياءَ: عَلَى الصَّلاةِ، وَالزَّكاةِ، وَالحَجِّ، وَالصَّومِ، وَالوَلايَةِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ زُرارَةُ: فَقُلتُ: وأَيُّ شَيءٍ مِن ذلِكَ أفضَلُ؟ فَقالَ: الوَلايَةُ أفضَلُ؛ لِأَ نَّها مِفتاحُهُنَّ، وَالوالي هُوَ الدَّليلُ عَلَيهِنَّ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص18 ح5، المحاسن: ج1 ص446 ح1034، تفسير العياشي: ج1 ص191 ح109، بحارالأنوار: ج68 ص332 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">101.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از حُرَيز بن عبد اللّه، از زُراره ـ: امام باقر عليه السلام فرمود: «اسلام بر پنج چيز، بنيان شده است: نماز، زكات، حج، روزه و ولايت».</span>

<span dir="rtl">گفتم: كدام يك از اينها برتر است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «ولايت، بالاتر است؛ زيرا كليد آنهاست و امام است كه به آنها ره نمون است».</span>

<span dir="rtl">102.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ عَبدا حَبَّبَنا إلَى النّاسِ ولَم يُبَغِّضنا إلَيهِم!</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص229 ح293 عن أبي بصير، الاعتقادات للصدوق: ص109، الأمالي للمفيد: ص31 ح4 عن محمّد بن سويد الأشعري وفيه «يكرهنا» بدل «يبغضنا»، مشكاة الأنوار: ص317 ح1002 عن عليّ بن أبي حمزة، بحارالأنوار: ج52 ص347 ح96.</span></ref>

<span dir="rtl">102.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خداوند، رحمت آورَد بر كسى كه ما را در نظر مردم، محبوب گرداند و مبغوض نسازد!</span>

<span dir="rtl">103.</span> <span dir="rtl">الإمام العسكريّ عليه السلام: اِتَّقوا اللّهَ، وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا. جُرّوا إلَينا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَادفَعوا عَنّا كُلَّ قَبيحٍ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص488، بحارالأنوار: ج78 ص372 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">103.</span> <span dir="rtl">امام عسكرى عليه السلام: از خدا پروا كنيد، و مايه زينت باشيد، نه مايه سرشكستگى. هر دوستى اى را به سوى ما گرايش دهيد و هر زشتى اى را از ما دور كنيد.</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام: ج1 ص511 (القسم الثالث / الفصل العاشر: حديث الغدير)</span>

<span dir="rtl">وهذه الموسوعة: ج10 ص354 (عناوين حقوقهم/ الولاية).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام: ج2 ص؟؟؟ (بخش سوم / فصل دهم / حديث غدير).</span>

<span dir="rtl">و همين دانش نامه: ج10 ص355 (فصل هشتم: حقوق اهل بيت / ولايت).</span>

<span id="الدعوة-إلى-الحرية-الهادفة"></span>
== <span dir="rtl">3 / 11: الدَّعوَةُ إلَى الحُرِّيَّةِ الهادِفَةِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 11: دعوت به آزادى هدفمند</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 64.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: «اى اهل كتاب! بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است، بِايستيم كه: جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما، بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد». پس اگر اعراض كردند، بگوييد: «شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما]»».</span>

<span dir="rtl">«... وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَالَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ...».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 157.</span></ref>

<span dir="rtl">«و از [دوش] آنان، قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است، بر مى دارد».</span>

<span dir="rtl">راجع: الشعراء: 18، 19 ـ 22.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: شعرا: آيه 18 ـ 22.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">104.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ مِن كِتابِهِ إلى أهالي نَجرانَ ـ: بِسمِ إلهِ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ. مِن مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى اُسقُفِّ نَجرانَ وأَهلِ نَجرانَ، إن أسلَمتُم فَإِنّي أحمَدُ إلَيكُمُ اللّهَ إلهَ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ. أمّا بَعدُ، فَإِنّي أدعوكُم إلى عِبادَةِ اللّهِ مِن عِبادَةِ العِبادِ، وأَدعوكُم إلى وَلايَةِ اللّهِ مِن وَلايَةِ العِبادِ.</span> <ref><span dir="rtl">دلائل النبوّة للبيهقي: ج5 ص385 عن يونس ؛ تاريخ اليعقوبي: ج2 ص81 نحوه، بحارالأنوار: ج21 ص285.</span></ref>

<span dir="rtl">104.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ از نامه ايشان به اهالى نجران ـ: به نام خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب! از محمّد، فرستاده خدا، به اسقف نجران و مردم نجران. اگر اسلام بياوريد، من به همراه شما، خداى يكتا، خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب، را ستايش خواهم كرد. امّا بعد، من شما را از عبادتِ بندگان به عبادت خداوند، و از ولايت بندگان به ولايت خداوند، فرا مى خوانم.</span>

<span dir="rtl">105.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ إلى عِبادَتِهِ، ومِن عُهودِ عِبادِهِ إلى عُهودِهِ، ومِن طاعَةِ عِبادِهِ إلى طاعَتِهِ، ومِن وَلايَةِ عِبادِهِ إلى وَلايَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص386 ح586 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن أبيه، فلاح السائل: ص372 ح248، بحارالأنوار: ج77 ص365 ح34.</span></ref>

<span dir="rtl">105.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداوند متعال، محمّد را به حق بر انگيخت تا بندگانش را از عبادت بندگان خدا به عبادت خداوند، و از پيمان هاى بندگان به پيمان هاى خداوند، و از اطاعت بندگان به اطاعت خداوند، و از ولايت بندگان به ولايت خداوند، ره نمون گردد.</span>

<span dir="rtl">106.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في بَيانِ الغايَةِ مِنَ البِعثَةِ ـ: فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ، لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إلى عِبادَتِهِ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إلى طاعَتِهِ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأَحكَمَهُ؛ لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إذ جَهِلوهُ، ولِيُقِرّوا بِهِ بَعدَ إذ جَحَدوهُ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إذ أنكَروهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 147، بحارالأنوار: ج18 ص221 ح55.</span></ref>

<span dir="rtl">106.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در بيان حكمت بعثت ـ: پس خداوند، محمّد را به حق بر انگيخت تا به قرآن كه آن را تبيين كرده و به آن استوارى بخشيده، بندگانش را از عبادت بت ها به عبادت خود، و از اطاعت شيطان به اطاعت خود آورَد، تا بندگان كه پروردگار خويش را نمى شناختند، بشناسند و پس از انكارش، به او اقرار آورند و پس از منكر بودنِ او، اثباتش كنند.</span>

<span dir="rtl">107.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَكُن عَبدَ غَيرِكَ وقَد جَعَلَكَ اللّهُ حُرّا، وما خَيرُ خَيرٍ لا يُنالُ إلّا بِشَرٍّ، ويُسرٍ لا يُنالُ إلّا بعُسـرٍ؟!</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص77، عيون الحكم والمواعظ: ص526 ح9579، بحارالأنوار: ج77 ص214 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">107.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بنده ديگرى مباش، كه خدا تو را آزاد قرار داده است. آن خيرى كه جز با شر به دست نمى آيد، خير نيست، و آن آسانى اى كه جز با سختى به دست نمى آيد، آسانى نيست.</span>

<span dir="rtl">108.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: ألا حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ لِأَهلِها؟! إنَّهُ لَيسَ لِأَنفُسِكُم ثَمَنٌ إلَا الجَنَّةَ، فَلا تَبيعوها إلّا بِها.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 456، تحف العقول: ص391 عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه، عيون الحكم والمواعظ: ص108 ح3381 و 2382، بحار الأنوار: ج73 ص132 ح136.</span></ref>

<span dir="rtl">108.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آيا آزاده اى نيست كه اين تَه مانده[ى دنيا] را به اهلش واگذارد؟ همانا براى جان شما، بهايى جز بهشت نيست. آن را جز به بهشت نفروشيد.</span>

<span dir="rtl">109.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ في رِسالَتِهِ إلى بَعضِ خُلَفاءِ بَني اُمَيَّةَ ـ: ومِن ذلِكَ ما ضُيِّعَ الجِهادُ الَّذي فَضَّلَهُ اللّهُ عز و جل عَلَى الأَعمالِ وفَضَّلَ عامِلَهُ عَلَى العُمّالِ؛ تَفضيلاً فِي الدَّرَجاتِ وَالمَغفِرَةِ وَالرَّحمَةِ؛ لِأَنَّهُ ظَهَرَ بِهِ الدّينُ وبِهِ يُدفَعُ عَنِ الدّينِ، وبِهِ اشتَرَى اللّهُ مِنَ المُؤمِنينَ أنفُسَهُم وأَموالَهُم بِالجَنَّةِ بَيعا مُفلِحا مُنجِحا اِشتَرَطَ عَلَيهِم فيهِ حِفظَ الحُدودِ، وأَوَّلُ ذلِكَ الدُّعاءُ إلى طاعَةِ اللّهِ مِن طاعَةِ العِبادِ، وإلى عِبادَةِ اللّهِ مِن عِبادَةِ العِبادِ، وإلى وَلايَةِ اللّهِ مِن وَلايَةِ العِبادِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج5 ص3 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">109.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در نامه اش به يكى از خلفاى بنى اميّه ـ: از جمله آن (حدود ضايع شده)، ضايع شدن جهادى است كه خداوند عز و جل آن را بر ساير كارها برترى داده و جهادگر را بر ساير عمل كنندگان در مراتب و بخشش و رحمت، فضيلت بخشيده است؛ زيرا دين با جهاد، پيروز شد و با جهاد است كه از دين، دفاع مى شود و خداوند با جهاد، جان ها و مال هاى مؤمنان را در برابر بهشت، در معامله اى كه مايه رستگارى و موفّقيت است، از آنان خريدارى كرده و در اين معامله، حفظ حدود را بر آنان شرط نموده است و نخستين شرط، فرا خواندن [مردم] از اطاعت، عبادت و ولايت بندگان به اطاعت، عبادت و ولايت خداوند است.</span>

<span dir="rtl">110.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: خَمسُ خِصالٍ مَن لَم تَكُن فيهِ خَصلَةٌ مِنها فَلَيسَ فيهِ كَثيرُ مُستَمتَعٍ، أوَّلُهَا: الوَفاءُ، وَالثّانِيَةُ: التَّدبيرُ، وَالثّالِثَةُ: الحَياءُ، وَالرّابِعَةُ: حُسنُ الخُلقِ، وَالخامِسَةُ ـ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ ـ: الحُرِّيَّةُ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص284 ح33 عن أبي خالد السجستاني وص 298 ح69 عن أبي خالد العجمي، مشكاة الأنوار: ص435 ح1456 كلاهما نحوه وفيهما «الدين والعقل والأدب» بدل «الوفاء والتدبير والحياء»، بحارالأنوار: ج69 ص387 ح52.</span></ref>

<span dir="rtl">110.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: پنج خصلت است كه در هر كس يكى از آنها نباشد، چندان بهره اى نخواهد داشت: اوّل، وفا، و دوم، تدبير، و سوم، حيا، و چهارم، حُسن خلق، و پنجم ـ كه جامع همه اين خصلت هاست ـ، آزادگى!</span>

<span id="الدعوة-إلى-معرفة-أهل-الحق-بالحق"></span>
== <span dir="rtl">3 / 12: الدَّعوَةُ إلى مَعرِفَةِ أهلِ الحَقِّ بِالحَقِّ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 12: دعوت به شناخت اهل حق از راه شناخت حق</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«بَلْ قَالُواْ إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى ءَاثَارِهِم مُّهْتَدُونَ * وَ كَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى ءَاثَارِهِم مُّقْتَدُونَ * قَالَ أَوَ لَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ ءَابَاءَكُمْ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الزخرف: 22 ـ 24.</span></ref>

<span dir="rtl">«بلكه گفتند: «ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و ما [هم با] پيگيرى از آنان، راه يافتگانيم» و بدين گونه، در هيچ شهرى پيش از تو هشدار دهنده اى نفرستاديم، مگر آن كه خوش گذرانان آن گفتند: «ما پدران خود را بر آيينى [و راهى] يافته ايم و ما از پى ايشان ره سپاريم». گفت: هر چند هدايت كننده تر از آنچه پدران خود را بر آن يافته ايد، براى شما بياورم؟ گفتند: «ما [نسبت] به آنچه بِدان فرستاده شده ايد، كافريم»».</span>

<span dir="rtl">راجع: المائدة: 104، يونس: 78، الأنبياء: 53، الشعراء: 74، لقمان: 21.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: مائده: آيه 104، يونس: آيه 78، انبيا: آيه 53، شعرا: آيه 74، لقمان: آيه 21.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">111.</span> <span dir="rtl">الأمالي للمفيد عن الأصبغ بن نباتة: دَخَلَ الحارِثُ الهَمدانِيُّ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام في نَفَرٍ مِنَ الشّيعَةِ وكُنتُ فيهِم، فَجَعَلَ الحارِثُ يَتَأَوَّدُ في مِشيَتِهِ، ويَخبِطُ</span> <ref><span dir="rtl">الخَبْط: الضرْب (المصباح المنير: 163 «خبط»).</span></ref> <span dir="rtl">الأَرضَ بِمِحجَنِهِ</span> <ref><span dir="rtl">المِحْجَن: عصا مُعقَّفة الرأس كالصَّولَجان، والميم زائدة (النهاية: 1 ص347 «حجن»).</span></ref><span dir="rtl">، وكانَ مَريضا، فَأَقبَلَ عَلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ـ وكانَت لَهُ مِنهُ مَنزِلَةٌ ـ فَقالَ: كَيفَ تَجِدُكَ يا حارِثُ؟ فَقالَ: نالَ الدَّهرُ، يا أميرَ المُؤمِنينَ، مِنّي، وزادَني اُوارا</span> <ref><span dir="rtl">الاُوار ـ بالضمّ ـ: حرارة النار والشمس والعطش (النهاية: 1 ص80 «أور»).</span></ref> <span dir="rtl">وغَليلاً اِختِصامُ أصحابِكَ بِبابِكَ. قالَ: وفيمَ خُصومَتُهُم؟ قالَ: فيكَ وفِي الثَّلاثَةِ مِن قَبلِكَ؛ فَمِن مُفرِطٍ مِنهُم غالٍ، ومُقتَصِدٍ تالٍ، ومِن مُتَرَدِّدٍ مُرتابٍ، لا يَدري أيُقدِمُ أم يُحجِمُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: حَسبُكَ يا أخا هَمدانَ، ألا إنَّ خَيرَ شيعَتِي النَّمَطُ الأَوسَطُ؛ إلَيهِم يَرجِعُ الغالي، وبِهِم يَلحَقُ التّالي.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ الحارِثُ: لَو كَشَفتَ ـ فِداكَ أبي واُمّي ـ الرَّينَ عَن قُلوبِنا، وجَعَلتَنا في ذلِكَ عَلى بَصيرَةٍ مِن أمرِنا.</span>

<span dir="rtl">قالَ عليه السلام: قَدكَ</span> <ref><span dir="rtl">قَدْ: بمعنى حَسْب، ويقال للمخاطب: قَدْكَ ؛ أي حَسْبُكَ (النهاية: 4 ص19 «قد»).</span></ref> <span dir="rtl">فَإِنَّكَ امرُؤٌ مَلبوسٌ عَلَيكَ؛ إنَّ دينَ اللّهِ لا يُعرَفُ بِالرِّجالِ، بَل بِآيَةِ الحَقِّ، فَاعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَهُ. يا حارِثُ، إنَّ الحَقَّ أحسَنُ الحَديثِ، وَالصّادِعُ بِهِ مُجاهِدٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للمفيد: ص3 ح3، الأمالي للطوسي: ص625 ح1292 وفيه «في شأنك والبليّة» بدل «فيك وفي الثلاثة» و«قالٍ» بدل «تالٍ»، بشارة المصطفى: ص4 وفيه «والٍ» بدل «تالٍ»، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص649 ح11، كشف الغمّة: ج2 ص37 كلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج6 ص178 ح7.</span></ref>

<span dir="rtl">111.</span> <span dir="rtl">الأمالى، مفيد ـ به نقل از اصبغ بن نُباته ـ: حارث هَمْدانى با گروهى از شيعيان كه من نيز در ميان آنان بودم، بر امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام وارد شد. حارث در حالى كه بيمار بود، خميده راه مى رفت و با عصايش بر زمين مى كوبيد. از آن جا كه حارث نزد امير مؤمنان عليه السلام منزلتى داشت، [امام] به او رو كرد و فرمود: «حالت چه طور است، اى حارث؟».</span>

<span dir="rtl">حارث گفت: اى امير مؤمنان! روزگار، پيرم ساخته و مشاجره يارانت با يكديگر در جلوى خانه ات، به آتشِ عطش و تشنگى من افزوده است.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «مشاجره آنان در چيست؟».</span>

<span dir="rtl">حارث گفت: در باره تو و سه تن [خليفه] پيش از تو مشاجره دارند. برخى به افراط گراييده، گزافه مى گويند. گروهى ميانه رو و پيروند، و جمعى در حالت ترديد و شك به سر مى برند و نمى دانند گامى پيش يا وا پس نهند.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بس كن، اى برادر هَمْدانى! بدان كه بهترينِ شيعيانم، گروه ميانه روند، كه غلو كننده به سوى آنها باز مى گردد و عقب مانده به آنها مى پيوندد».</span>

<span dir="rtl">حارث به امام گفت: پدر و مادرم فدايت! اى كاش زنگار از دل هايمان بر گيرى و ما را در اين باره به بينشى برسانى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بس است! تو كسى هستى كه كار بر تو مشتبه شده است. دين خدا با انسان ها شناخته نمى شود؛ بلكه با نشانه حق، شناخته مى شود. پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى. اى حارث! حق،بهترين سخن است و آن كه آن را آشكار سازد، مجاهد است».</span>

<span dir="rtl">112.</span> <span dir="rtl">البيان والتبيين: نَهَضَ الحارِثُ بنُ حَوطٍ اللَّيثِيُّ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، وهُوَ عَلَى المِنبَرِ، فَقالَ: أتَظُنُّ أنّا نَظُنُّ أنَّ طَلحَةَ وَالزُّبَيرَ كانا عَلى ضَلالٍ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: يا حارِ، إنَّهُ مَلبوسٌ عَلَيكَ، إنَّ الحَقَّ لا يُعرَفُ بِالرِّجالِ؛ فَاعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">البيان والتبيين: ج3 ص211 ؛ نثر الدرّ: ج1 ص273، تاريخ اليعقوبي: ج2 ص210 نحوه وراجع: نهج البلاغة: الحكمة 262 وروضة الواعظين: ص39.</span></ref>

<span dir="rtl">112.</span> <span dir="rtl">البيان و التبيين: در حالى كه على بن ابى طالب عليه السلام بالاى منبر بود، حارث بن حوط لَيثى در برابر ايشان ايستاد و گفت: تو گمان مى برى كه ما گمان داريم طلحه و زبير بر گم راهى اند؟</span>

<span dir="rtl">[امام] فرمود: «اى حارث! [حق] بر تو مشتبه شده است. حق با افراد، شناخته نمى شود. پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسى».</span>

<span dir="rtl">113.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن كِتابِهِ إلى أهلِ مِصرَ، لَمّا وَلّى عَلَيهِمُ الأَشتَرَ ـ: أمّا بَعدُ، فَقَد بَعَثتُ إلَيكُم عَبدا مِن عِبادِ اللّهِ، لا يَنامُ أيّامَ الخَوفِ، ولا يَنكِلُ عَنِ الأَعداءِ ساعاتِ الرَّوعِ، أشَدُّ عَلَى الفُجّارِ مِن حَريقِ النّارِ؛ وهُوَ مالِكُ بنُ الحارِثِ أخو مَذحِجٍ، فَاسمَعوا لَهُ وأَطيعوا أمرَهُ في ما طابَقَ الحَقَّ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 38، بحار الأنوار: ج33 ص595 ح741 وراجع: الأمالي للمفيد: ص81 ح4 والاختصاص: ص80.</span></ref>

<span dir="rtl">113.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در نامه اش به مردم مصر، آن هنگام كه اَشتر را بر آنان گمارد ـ: امّا بعد، من بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در روزگار ترس نمى خوابد و در ساعت هاى وحشت، از دشمنان روى بر نمى گردانَد. بر بدكاران، از سوزش آتش، سخت تر است. او مالك بن حارث از قبيله مَذحِج است. در آنچه حق است، سخن او را بشنويد و فرمان او را اطاعت كنيد.</span>

<span id="الدعوة-إلى-التقوى-والورع"></span>
== <span dir="rtl">3 / 13: الدَّعوَةُ إلَى التَّقوى وَالوَرَعِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 13: دعوت به پَروامندى و پرهيزگارى</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 105 و 106.</span></ref>

<span dir="rtl">«چون برادرشان نوح به آنان گفت: آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم».</span>

<span dir="rtl">«كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 123 و 124.</span></ref>

<span dir="rtl">«عاديان، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند، آن گاه كه برادرشان هود به آنان گفت: آيا پروا نداريد؟».</span>

<span dir="rtl">«إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّه وَ أَطِيعُونِ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 142 ـ 144.</span></ref>

<span dir="rtl">«آن گاه كه برادرشان صالح به آنان گفت: آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم. از خدا پروا كنيد و مرا فرمان ببريد».</span>

<span dir="rtl">«كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 160 ـ 162.</span></ref>

<span dir="rtl">«قوم لوط، فرستادگان را تكذيب كردند، آن گاه كه برادرشان لوط به آنان گفت: آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم».</span>

<span dir="rtl">«كَذَّبَ أَصْحَـبُ الْأيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 176 ـ 179.</span></ref>

<span dir="rtl">«اصحاب اَيكه، فرستادگان را تكذيب كردند، آن گاه كه شعيب به آنان گفت: آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم. از خدا پروا داريد و مرا فرمان ببريد».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">114.</span> <span dir="rtl">المراسيل عن هشام عن أبيه: أكثَرُ ما كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا قَعَدَ عَلَى المِنبَرِ يَقولُ: «اتَّقُواْ اللَّهَ وَ قُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا»</span> <ref><span dir="rtl">الأحزاب: 70.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">المراسيل مع الأسانيد: ص93 ح9، الزهد الكبير: ص350 ح960، تفسير ابن كثير: ج6 ص476 كلاهما عن عائشة نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">114.</span> <span dir="rtl">المَراسيل ـ به نقل از هشام، از پدرش ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در بيشتر مواقعى كه بر منبر مى نشست، مى فرمود: «از خدا پروا داريد و سخنى استوار بگوييد».</span>

<span dir="rtl">115.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ لِفُضَيلٍ ـ: يا فُضَيلُ، بَلِّغ مَن لَقيتَ مِن مَوالينا عَنَّا السَّلامَ، وقُل لَهُم: أنّي أقولُ: إنّي لا اُغني عَنهُم مِنَ اللّهِ شَيئا إلّا بِوَرَعٍ؛ فَاحفَظوا ألسِنَتَكُم، وكُفّوا أيدِيَكُم، وعَلَيكُم بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى قالَ: «اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 153.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">مستطرفات السرائر: ص74 ح17، تفسير العيّاشي: ج1 ص68 ح123، مشكاة الأنوار: ص94 ح203 كلّها عن الفضيل، دعائم الإسلام: ج1 ص133 عن الإمام الباقر عليه السلام وفي الثلاثة الأخيرة «إنّ اللّه مع الصابرين» بدل الآية، بحار الأنوار: ج70 ص308 ح36.</span></ref>

<span dir="rtl">115.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ به فُضَيل ـ: اى فضيل! به هر يك از دوستان ما كه رسيدى، سلام ما را برسان و به آنان بگو كه من مى گويم: من جز با ورع [آنان]، كارى در برابر خداوند برايشان نمى توانم انجام دهم. پس زبانتان را حفظ كنيد، و دست هايتان را نگاه داريد، و بر شما باد بردبارى و نماز، كه خداوند مى فرمايد: «از شكيبايى و نماز، يارى جوييد؛ زيرا خدا با شكيبايان است».</span>

<span dir="rtl">116.</span> <span dir="rtl">ثواب الأعمال عن الوصّافي عن الإمام الباقر عليه السلام: كانَ في ما ناجى بِهِ اللّهُ موسى عليه السلام عَلَى الطّورِ: أن يا موسى، أبلِغ قَومَكَ أنَّهُ ما يَتَقَرَّبُ إلَيَّ المُتَقَرِّبونَ بِمِثلِ البُكاءِ مِن خَشيَتي، وما تَعَبَّدَ لِيَ المُتَعَبِّدونَ بِمِثلِ الوَرَعِ عَن مَحارِمي، ولا تَزَيَّنَ لِيَ المُتَزَيِّنونَ بِمِثلِ الزُّهدِ فِي الدُّنيا عَمّا بِهِمُ الغِنى عَنهُ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَقالَ موسى عليه السلام: يا أكرَمَ الأَكرَمينَ، فَماذا أثَبتَهُم عَلى ذلِكَ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: يا موسى، أمَّا المُتَقَرِّبونَ إلَيَّ بِالبُكاءِ مِن خَشيَتي فَهُم فِي الرَّفيقِ الأَعلى، لا يَشرَكُهُم فيهِ أحَدٌ. وأَمَّا المُتَعَبِّدونَ لي بِالوَرَعِ عَن مَحارِمي فَإِنّي اُفَتِّشُ النّاسَ عَن أعمالِهِم ولا اُفَتِّشُهُم؛ حَياءً مِنهُم. وأَمَّا المُتَقَرِّبونَ إلَيَّ بِالزُّهدِ فِي الدُّنيا فَإِنّي أمنَحُهُمُ الجَنَّةَ بِحَذافيرِها، يَتَبَوَّؤونَ مِنها حَيثُ يَشاؤونَ.</span> <ref><span dir="rtl">ثواب الأعمال: ص205 ح1، بحارالأنوار: ج70 ص313 ح17 وراجع: المعجم الكبير: ج12 ص94 ح12650.</span></ref>

<span dir="rtl">116.</span> <span dir="rtl">ثواب الأعمال ـ به نقل از وصّافى، از امام باقر عليه السلام ـ: در مناجات خداوند با موسى عليه السلام در كوه طور، اين جملات بود: «اى موسى! به مردمت برسان كه طالبان قربت، به چيزى مثل گريه از ترسم به من نزديك نمى شوند، و عبادتگران، به چيزى مثل وَرَع و پرهيز از حرام هاى من، عبادتم نكرده اند، و طالبان آراستگى، به چيزى مثل زهد و بى رغبتى در دنيا از آنچه مايه غناى آنهاست، خود را براى من نياراسته اند».</span>

<span dir="rtl">موسى صلى الله عليه و آله گفت: اى گرامى ترينِ گراميان! براى آنان، در ازاى اين كار، چه قرار داده اى؟</span>

<span dir="rtl">خداوند فرمود: «اى موسى! آنان كه از راه گريه از ترسم به من تقرّب مى جويند، بى آن كه كسى با آنان سهيم باشد، در جايگاه والا [بهشت] خواهند بود؛ و آنان كه با پرهيز از حرام هاى من، مرا عبادت مى كنند، با آن كه اعمال مردم را وارسى مى كنم، به جهت شرم از آنان، اعمالشان را وارسى نمى كنم؛ و آنان كه با زهد در دنيا به من تقرّب مى جويند، من بهشت را با تمام جوانب آن به آنان مى بخشم كه هر كجا بخواهند، سُكنا گزينند».</span>

<span dir="rtl">117.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: مَن أمَرَ بِالتَّقوى فَقَد أفلَحَ</span> <ref><span dir="rtl">في بحار الأنوار: «أبلَغَ»، وهو الأنسب.</span></ref> <span dir="rtl">المَوعِظَةَ.</span> <ref><span dir="rtl">بصائر الدرجات: ص526 ح1 عن المفضّل، بحار الأنوار: ج24 ص286 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">117.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: كسى كه به تقوا فرمان دهد، موعظه را به رساترين صورت انجام داده است.</span>

<span dir="rtl">118.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: ـ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ ـ: يَابنَ جُندَبٍ، بَلِّغ مَعاشِرَ شيعَتِنا وقُل لَهُم: لا تَذهَبَنَّ بِكُمُ المَذاهِبُ، فَوَاللّهِ لا تُنالُ وَلايَتُنا إلّا بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ فِي الدُّنيا</span> <ref><span dir="rtl">أي بالورع والاجتهاد حالَ الدنيا. ويحتمل سقوط كلمة «والزهد» قبل قوله: «في الدنيا»، ويؤيّده تكرّر مجيئها في مواضع عديدة ذُكرت في أبوابها.</span></ref><span dir="rtl">، ومُواساةِ الإِخوانِ فِي اللّهِ، ولَيسَ مِن شيعَتِنا مَن يَظلِمُ النّاسَ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص303، بحار الأنوار: ج78 ص281 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">118.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در وصيّتش به عبد اللّه بن جُندَب ـ: اى پسر جندب! به جماعت شيعيان ما برسان و به آنان بگو: راه ها شما را از راه به در نبرَد، كه ـ سوگند به خدا ـ ولايت ما جز با پرهيزگارى و كوشش در دنيا و يارى دادن به برادران دينى، به دست نمى آيد و آن كس كه به مردم ستم مى كند، از شيعيان ما نيست.</span>

<span id="الدعوة-إلى-مكارم-الأخلاق"></span>
== <span dir="rtl">3 / 14: الدَّعوَةُ إلى مَكارِمِ الأَخلاقِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 14: دعوت به ارزش هاى اخلاقى</span>'''

<span dir="rtl">119.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: بُعِثتُ بِمَكارِمِ الأَخلاقِ ومَحاسِنِها.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص596 ح1234 عن إسحاق بن جعفر عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، مشكاة الأنوار: ص425 ح1423 عن الإمام زين العابدين عليه السلام، بحارالأنوار: ج16 ص287 ح142.</span></ref>

<span dir="rtl">119.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من براى بزرگوارى ها و نيكى هاى اخلاقى برانگيخته شدم.</span>

<span dir="rtl">120.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الأَخلاقِ.</span> <ref><span dir="rtl">السنن الكبرى: ج10 ص323 ح20782، مسند الشهاب: ج2 ص192 ح1165 كلاهما عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج11 ص420 ح31969 ؛ مكارم الأخلاق: ص36، بحارالأنوار: ج16 ص210.</span></ref>

<span dir="rtl">120.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: تنها براى تكميلِ بزرگوارى هاى اخلاقى برانگيخته شدم.</span>

<span dir="rtl">121.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ حُسنَ الأَخلاقِ.</span> <ref><span dir="rtl">الموطأ: ج2 ص904 ح8، الطبقات الكبرى: ج1 ص193 كلاهما عن مالك، كنزالعمّال: ج3 ص16 ح5218.</span></ref>

<span dir="rtl">121.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: براى تكميل اخلاق نيكو برانگيخته شدم.</span>

<span dir="rtl">122.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ صالِحَ الأَخلاقِ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج3 ص323 ح8961، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص670 ح4221، السنن الكبرى: ج10 ص323 ح20782 كلّها عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج11 ص425 ح31996.</span></ref>

<span dir="rtl">122.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: تنها براى تكميل اخلاق شايسته برانگيخته شدم.</span>

<span dir="rtl">123.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ بَعَثَني بِتَمامِ مَكارِمِ الأَخلاقِ، وكَمالِ مَحاسِنِ الأَفعالِ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الأوسط: ج7 ص74 ح6895 عن جابر بن عبداللّه، تفسير القرطبي: ج18 ص227 وفيه «لاُتمم» بدل «بتمام»، كنزالعمّال: ج11 ص415 ح31947.</span></ref>

<span dir="rtl">123.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال، مرا به تكميل بزرگوارى هاى اخلاقى و نيكى هاى اعمال، برانگيخته است.</span>

<span dir="rtl">124.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ لِمُعاذٍ لَمّا بَعَثَهُ إلَى اليَمَنِ ـ: يا مُعاذُ، عَلِّمهُم كِتابَ اللّهِ، وأَحسِن أدَبَهُم عَلَى الأَخلاقِ الصّالِحَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ج25، بحار الأنوار: ج77 ص126 ح33.</span></ref>

<span dir="rtl">124.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به مُعاذ، آن هنگام كه او را به سوى يمن فرستاد ـ: اى مُعاذ! كتاب خدا (قرآن) را به آنان بياموز و آنان را با اخلاق شايسته بپرور.</span>

<span dir="rtl">125.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل عن أنس: ما خَطَبَنا نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلّا قالَ: لا إيمانَ لِمَن لا أمانَةَ لَهُ، ولا دينَ لِمَن لا عَهدَ لَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج4 ص271 ح12386، صحيح ابن حبّان: ج1 ص423 ح194، السنن الكبرى: ج6 ص471 ح12690، المعجم الأوسط: ج3 ص98 ح2606، مسند أبي يعلى: ج3 ص387 ح3432، كنز العمّال: ج3 ص62 ح5503.</span></ref>

<span dir="rtl">125.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل ـ به نقل از اَنَس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ما سخنرانى نمى كرد، مگر آن كه مى فرمود: «آن كس كه امانتدار نيست، ايمان ندارد و آن كس كه پيمان شكن است، دين ندارد».</span>

<span dir="rtl">126.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في آخِرِ خُطبَتِهِ: طوبى لِمَن طابَ خُلقُهُ، وطَهُرَت سَجِيَّتُهُ، وصَلُحَت سَريرَتُهُ، وحَسُنَت عَلانِيَتُهُ، وأَنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ، وأَمسَكَ الفَضلَ مِن قَولِهِ، وأَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص144 ح1، عن أبي حمزة الثمالي، الاختصاص: ص228، جامع الأحاديث للقمّي: ص97، بحارالأنوار: ج75 ص30 ح22.</span></ref>

<span dir="rtl">126.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: پيامبر خدا در پايان خطابه اش مى فرمود: «خوشا به حال آن كسى كه خُويش نيكو، رفتارش پاك، نهانش شايسته، و ظاهرش نيك باشد، و مازاد مالش را انفاق كند، و از زياد گويى بپرهيزد، و به مردم از جانب خود، انصاف دهد!».</span>

<span dir="rtl">127.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ لِعَبدِ العَظيمِ الحَسَنِيِّ ـ: يا عَبدَ العَظيمِ، أبلِغ عَنّي أولِيائِي السَّلامَ، وقُل لَهُم: أن لا يَجعَلوا لِلشَّيطانِ عَلى أنفُسِهِم سَبيلاً، ومُرهُم بِالصِّدقِ فِي الحَديثِ، وأَداءِ الأَمانَةِ، ومُرهُم بِالسُّكوتِ، وتَركِ الجِدالِ في ما لا يَعنيهِم، وإقبالِ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ، وَالمُزاوَرَةِ؛ فَإِنَّ ذلِكَ قُربَةٌ إلَيَّ، ولا يَشغَلوا</span> <ref><span dir="rtl">في الطبعة المعتمدة «يشتغلوا»، والتصويب من بحارالأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">أنفُسَهُم بِتَمزيقِ بَعضِهِم بَعضا؛ فَإِنّي آلَيتُ عَلى نَفسي أنَّهُ مَن فَعَلَ ذلِكَ وأَسخَطَ وَلِيّا مِن أولِيائي دَعَوتُ اللّهَ لِيُعَذِّبَهُ فِي الدُّنيا أشَدَّ العَذابِ، وكانَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرينَ.</span>

<span dir="rtl">وعَرِّفهُم أنَّ اللّهَ قَد غَفَرَ لِمُحسِنِهِم، وتَجاوَزَ عَن مُسيئِهِم إلّا مَن أشرَكَ بِهِ، أو آذى وَلِيّا مِن أولِيائي، أو أضمَرَ لَهُ سوءا؛ فَإِنَّ اللّهَ لا يَغفِرُ لَهُ حَتّى يَرجِعَ عَنهُ، فَإِن رَجَعَ وإلّا نَزَعَ روحَ الإِيمانِ عَن قَلبِهِ، وخَرَجَ عَن وَلايَتي، ولَم يَكُن لَهُ نَصيبٌ</span> <ref><span dir="rtl">في الطبعة المعتمدة «نصيبا»، والتصويب من بحارالأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">في وَلايَتِنا، وأَعوذُ بِاللّهِ مِن ذلِكَ!</span> <ref><span dir="rtl">الاختصاص: ص247 عن عبد العظيم، بحار الأنوار: ج74 ص230 ح27.</span></ref>

<span dir="rtl">127.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ به عبد العظيم حسنى ـ: اى عبد العظيم! به دوستانم از طرف من سلام برسان و به آنان بگو: «راهى براى شيطان بر خويش قرار ندهند» و آنان را به راستگويى در گفتار و اداى امانت و خاموشى و ترك جدال در موارد بى فايده و رويكرد نسبت به يكديگر و به ديدار هم رفتن فرمان بده، كه [اين كارها] موجب نزديكى به من اند.</span>

<span dir="rtl">[بگو كه] خويش را به كوبيدن يكديگر مشغول نكنند، كه من به جانم سوگند خورده ام كه هر كس چنين كند و يكى از دوستانم را خشمگين سازد، از خدا درخواست كنم كه او را در دنيا به شديدترين عذاب، دچار سازد و در آخرت، از زيانكاران باشد.</span>

<span dir="rtl">به آنان بياموز كه خداوند، نيكوكارشان را مى بخشد و از بدكارشان در مى گذرد، مگر آن را كه به او شرك ورزيده باشد، يا يكى از دوستانم را آزار برساند، يا كينه او را در دل خود جاى دهد، كه خداوند، او را مادام كه از اين كار روى بر نتابد، نخواهد بخشيد. پس اگر باز گردد، كه هيچ، و گر نه، روح ايمان از جانش خارج مى گردد، و از ولايت من بيرون مى رود، و در ولايت ما بهره اى نخواهد داشت. من از چنين فرجامى به خدا پناه مى برم.</span>

<span id="الدعوة-إلى-محاسن-الأعمال"></span>
== <span dir="rtl">3 / 15: الدَّعوَةُ إلى مَحاسِنِ الأَعمالِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 15: دعوت به كارهاى نيكو</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 97.</span></ref>

<span dir="rtl">«هر كس از مرد يا زن، كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعا او را با زندگى پاكيزه اى حيات [حقيقى] بخشيم، و مسلّما به آنان، بهتر از آنچه انجام مى دادند، پاداش خواهيم داد».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">128.</span> <span dir="rtl">سنن الدّارميّ عن عمران بن حصين: ما خَطَبَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلّا أمَرَنا فيها بِالصَّدَقَةِ، ونَهانا عَنِ المُثلَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الدارمي: ج1 ص418 ح1611، مسند ابن حنبل: ج7 ص199 ح19878، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص340 ح7843، المعجم الأوسط: ج6 ص185 ح6138 وج 7 ص376 ح7769 عن سمرة بن جندب، كنز العمّال: ج6 ص570 ح16970 ؛ الأمالي للطوسي: ص359 ح747، بحارالأنوار: ج104 ص216 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">128.</span> <span dir="rtl">سنن الدارمى ـ به نقل از عمران بن حصين ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ما سخنرانى نمى كرد، جز آن كه در آن، ما را به صدقه دادن امر مى كرد و از مُثله كردن (بريدن اعضاى بدن كشتگان دشمن) نهى مى نمود.</span>

<span dir="rtl">129.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ لِخَيثَمَةَ ـ: أبلِغ شيعَتَنا أنَّهُ لا يُنالُ ما عِندَ اللّهِ إلّا بِالعَمَلِ. وأَبلِغ شيعَتَنا أنَّ أعظَمَ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ إلى غَيرِهِ. وأَبلِغ شيعَتَنا أنَّهُم إذا قاموا بِما اُمِروا أنَّهُم هُمُ الفائِزونَ يَومَ القِيامَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص370 ح796 عن عليّ بن عليّ ابن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، الكافي: ج2 ص300 ح5 عن خيثمة عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله من «وأبلغ شيعتنا أنّهم إذا...»، بحارالأنوار: ج2 ص29 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">129.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ به خَيثَمه ـ: به شيعيان ما برسان كه بدانچه نزد خداست، جز با عمل كردن نتوان دست يافت، و به شيعيان ما برسان كه در روز قيامت، بيشترين حسرتِ مردم، از آنِ كسى است كه خود، عدل را ستوده باشد و آن گاه خود با [عمل كردن به] غير آن، با آن مخالفت كرده باشد، و به شيعيان ما برسان كه اگر بدانچه فرمان مى دهند، خود عمل كنند، روز قيامت، برنده خواهند بود.</span>

<span dir="rtl">130.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ أيضا ـ: يا خَيثَمَةُ، أبلِغ مَن تَرى مِن مَوالينَا السَّلامَ، وأَوصِهِم بِتَقوَى اللّهِ العَظيمِ، وأَن يَعودَ غَنِيُّهُم عَلى فَقيرِهِم، وقَوِيُّهُم عَلى ضَعيفِهِم، وأَن يَشهَدَ حَيُّهُم جَنازَةَ مَيِّتِهِم، وأَن يَتَلاقَوا في بُيوتِهِم؛ فَإِنَّ لُقيا بَعضِهِم بَعضا حَياةٌ لِأَمرِنا، رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحيا أمرَنا!</span>

<span dir="rtl">يا خَيثَمَةُ، أبلِغ مَوالينا أنّا لا نُغني عَنهُم مِنَ اللّهِ شَيئا إلّا بِعَمَلٍ، وأَنَّهُم لَن يَنالوا وَلايَتَنا إلّا بِالوَرَعِ، وأَنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ إلى غَيرِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص175 ح2، الاُصول الستّة عشر: ص79 كلاهما عن خيثمة، مصادقة الإخوان: ص136 ح6 وفيه «بالعمل» بدل «بالورع»، أعلام الدين: ص83 نحوه وكلاهما عن خيثمة عن الإمام الصادق عليه السلام، قرب الإسناد: ص33 ح106 عن بكر بن محمّد عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه ذيله، بحار الأنوار: ج74 ص343 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">130.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ به خيثمه ـ: اى خيثمه! به دوستانمان كه آنها را مى بينى، سلام برسان و به آنان، پروا از خداوند بزرگ را سفارش كن، و به اين كه دارايشان به فقيرشان و قوى شان به ضعيفشان سر بزند، و زنده هاشان در تشييع جنازه مرده هاشان حاضر شوند، و در خانه هاى يكديگر به ديدار هم بروند؛ زيرا ديدار متقابل آنان، مايه حيات [و پويايى] امر ما مى شود. خداوند رحمت كند آن بنده اى كه امر ما را احيا كند!</span>

<span dir="rtl">اى خيثمه! به دوستان ما برسان كه جز با عمل، در برابر خداوند، كارى از ما برايشان ساخته نيست و آنان جز با وَرَع، به ولايت ما دست نخواهند يافت، و در روز قيامت، بيشترين حسرت، از آنِ كسى است كه عدل را ستوده باشد. آن گاه خود با [عمل كردن به] غير آن، با آن مخالفت كرده باشد.</span>

<span dir="rtl">131.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لِجابِرِ بنِ يَزيدَ الجُعفِيِّ ـ: يا جابِرُ، بَلِّغ شيعَتي عَنِّي السَّلامَ، وأَعلِمهُم أنَّهُ لا قَرابَةَ بَينَنا وبَينَ اللّهِ عز و جل، ولا يُتَقَرَّبُ إلَيهِ إلّا بِالطّاعَةِ لَهُ.</span>

<span dir="rtl">يا جابِرُ، مَن أطاعَ اللّهَ وأَحَبَّنا فَهُوَ وَلِيُّنا، ومَن عَصَى اللّهَ لَم يَنفَعهُ حُبُّنا.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص296 ح582، بشارة المصطفى: ص189 كلاهما عن جابر بن يزيد الجعفي، الفضائل: ص7 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام زين العابدين عليه السلام، بحار الأنوار: ج71 ص179 ح28.</span></ref>

<span dir="rtl">131.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ به جابر بن يزيد جعفى ـ:: اى جابر! به شيعه ام از طرف من سلام برسان و به آنان اعلام كن كه ميان ما و خداوند عز و جل، خويشاوندى نيست، و جز به اطاعت خداوند، تقرّب به او حاصل نمى شود.</span>

<span dir="rtl">اى جابر! هر كس از خدا اطاعت كند و ما را دوست داشته باشد، دوست ماست و هر كس نافرمانى خدا كند، دوستى ما به حالش سودى نمى بخشد.</span>

<span dir="rtl">132.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَعالى أوحى إلى داودَ عليه السلام: أن بَلِّغ قَومَكَ أنَّهُ لَيسَ عَبدٌ مِنهُم آمُرُهُ بِطاعَتي فَيُطيعَني، إلّا كانَ حَقّا عَلَيَّ أن اُطيعَهُ واُعينَهُ عَلى طاعَتي، وإن سَأَلَني أعطَيتُهُ، وإن دَعاني أجَبتُهُ، وإنِ اعتَصَمَ بي عَصَمتُهُ، وإنِ استَكفاني كَفَيتُهُ، وإن تَوَكَّلَ عَلَيَّ حَفِظتُهُ مِن وَراءِ عَوراتِهِ، وإن كادَهُ جَميعُ خَلقي كُنتُ دونَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">عدّة الداعي: ص292، قصص الأنبياء للراوندي: ص198 ح251 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج14 ص37 ح13.</span></ref>

<span dir="rtl">132.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى كرد: «به مردمت برسان كه هر يك از بندگانم كه به اطاعتم فرمانش دهم و او اطاعت كند، اين حق بر عهده من است كه از او اطاعت كنم و او را بر اطاعتم يارى رسانم، و اگر از من درخواست كند، به او پاسخ دهم، و اگر به من پناه جويد، پناهش دهم، و اگر از من كفايت كارش را بخواهد، او را كفايت كنم، و اگر بر من توكّل كند، او را در پسِ زشتى هايش حفاظت كنم و اگر تمام خلقم به او نيرنگ زنند، پشتيبانش باشم».</span>

<span id="الدعوة-إلى-عبادة-الله-عزوجل"></span>
== <span dir="rtl">3 / 16: الدَّعوَةُ إلى عِبادَةِ اللّه عزّوجلِّ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 16: دعوت به پرستش خداوند</span>'''

'''<span dir="rtl">الکتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ».</span> <ref><span dir="rtl">الذاريات: 56.</span></ref>

<span dir="rtl">«و جن و انس را نيافريدم، جز براى آن كه مرا بپرستند».</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 21.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى مردم! پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بوده اند، آفريده است، پرستش كنيد. باشد كه به تقوا گراييد».</span>

'''<span dir="rtl">الحدیث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">133.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أفضَلُ النّاسِ مَن عَشِقَ العِبادَةَ فَعانَقَها، وأَحَبَّها بِقَلبِهِ، وباشَرَها بِجَسَدِهِ، وتَفَرَّغَ لَها، فَهُو لا يُبالي عَلى ما أصبَحَ مِنَ الدُّنيا؛ عَلى عُسرٍ أم عَلى يُسرٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص83 ح3 عن عمرو بن جميع عن الإمام الصادق عليه السلام، مشكاة الأنوار: ص203 ح541 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، الجعفريّات: ص232 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحارالأنوار: ج70 ص253 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">133.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترينِ مردم، كسى است كه عاشق عبادت شود، و ملازم آن گردد، و با جانش دوستش داشته باشد، و با بدنش انجامش دهد، و خود را براى [انجام دادن] آن، فارغ سازد. چنين كسى را، در رخدادهاى دنيا ـ كه به سوى سختى يا آسانى است ـ، باكى نخواهد بود.</span>

<span dir="rtl">134.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: التَّفَكُّرُ في مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ عِبادَةُ المُخلِصينَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص49 ح1792، عيون الحكم والمواعظ: ص53 ح1387.</span></ref>

<span dir="rtl">134.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: پرستش مخلصان، تفكّر در ملكوت آسمان ها و زمين است.</span>

<span dir="rtl">135.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَن حَقيقَةِ العُبودِيَّةِ ـ: ثَلاثَةُ أشياءَ: أن لا يَرَى العَبدُ لِنَفسِهِ في ما خَوَّلَهُ اللّهُ إلَيهِ مُلكا؛ لِأَنَّ العَبيدَ لا يَكونُ لَهُم مُلكٌ، يَرَونَ المالَ مالَ اللّهِ يَضَعونَهُ حَيثُ أمَرَهُمُ اللّهُ تَعالى بِهِ، ولا يُدَبِّرُ العَبدُ لِنَفسِهِ تَدبيرا، وجُملَةُ اشتِغالِهِ في ما أمَرَهُ اللّهُ تَعالى بِهِ ونَهاهُ عَنهُ... فَهذا أوَّلُ دَرَجَةِ المُتَّقينَ.</span> <ref><span dir="rtl">مشكاة الأنوار: ص563 ح1901 عن عنوان البصري، بحارالأنوار: ج1 ص225 ح17.</span></ref>

<span dir="rtl">135.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ هنگامى كه در باره حقيقت بندگى از ايشان سؤال شد ـ: [بندگى] سه چيز است: اين كه بنده براى خود در آنچه خداوند به او عطا كرده، مالكيت نبيند؛ زيرا بندگان، مالكيت ندارند. مال را مال خدا مى دانند و هر آنچه را كه خداوند متعال فرمانشان دهد، به كار مى گيرند؛ و بنده براى خود، تدبيرى نينديشيده باشد و تمام اهتمام او در آن چيزى باشد كه خداوند متعال، بِدان فرمان داده يا از آن، نهيش كرده است... و اين، نخستين مرتبه پرهيزگاران است.</span>

<span dir="rtl">136.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ العُبّادَ ثَلاثَةٌ: قَومٌ عَبَدُوا اللّهَ عز و جل خَوفا فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ، وقَومٌ عَبَدُوا اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ طَلَبَ الثَّوابِ فَتِلكَ عِبادَةُ الاُجَراءِ، وقَومٌ عَبَدُوا اللّهَ عز و جل حُبّا لَهُ فَتِلكَ عِبادَةُ الأَحرارِ، وهِيَ أفضَلُ العِبادَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص84 ح5 عن هارون بن خارجة، بحار الأنوار: ج70 ص255 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">136.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: [همانا] عبادتگران، سه دسته اند: گروهى خداوند عز و جل را از ترس عبادت مى كنند. اين، عبادت بردگان است؛ و گروهى خداوند متعال را به طلب پاداش، عبادت مى كنند. اين، عبادت مزدوران است؛ و گروهى خداوند عز و جل را به خاطر دوستى او مى پرستند. اين، عبادت آزادگان و برترين عبادت است.</span>

<span dir="rtl">137.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ في بَيانِ عِلَّةِ العِبادَةِ ـ: لِئَلّا يَكونوا ناسينَ لِذِكرِهِ، ولاتارِكينَ لِأَدَبِهِ، ولا لاهينَ عَن أمرِهِ ونَهيِهِ، إذا كانَ فيهِ صَلاحُهُم وقِوامُهُم، فَلَو تُرِكوا بِغَيرِ تَعَبُّدٍ لَطالَ عَلَيهِمُ الأَمَدُ؛ فَقَسَت قُلوبُهُم.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرِّضا عليه السلام: ج2 ص103 ح1، علل الشرائع: ص256 ح9 بزيادة «وفسادهم» بعد «صلاحهم» وكلاهما عن الفضل بن شاذان، بحار الأنوار: ج6 ص63 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">137.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در بيان حكمت عبادت ـ: تا [بندگانْ] فراموش كننده ياد خدا نباشند، و ترك كننده تأديبش نباشند، و به بازى گيرنده امر و نهى او ـ كه مصلحت و پايدارى آنان در آن است ـ نباشند، و اگر بدون عبادت خداوند، رها مى شدند، زمان زيادى بر ايشان مى گذشت و دل هايشان قساوت پيدا مى كرد.</span>

<span dir="rtl">138.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص34 ح2، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص150 ح51 كلاهما عن محمّد بن يحيى بن عمر بن عليّ ابن أبي طالب عليه السلام، الأمالي للمفيد: ص253 ح4 عن محمّد بن زيد الطبري، الإرشاد: ج1 ص223 عن صالح بن كيسان عن الإمام عليّ عليه السلام، الاحتجاج: ج1 ص475 ح114، تحف العقول: ص61 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج49 ص128 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">138.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: آغاز عبادت خداوند، شناخت اوست.</span>

<span id="الدعوة-إلى-محبة-الله-عزوجل"></span>
== <span dir="rtl">3 / 17: الدَّعوَةُ إلى مَحَبَّةِ اللّه عزّوجلِّ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 17: دعوت به دوست داشتن خداوند</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 165.</span></ref>

<span dir="rtl">«و برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهايى [براى او] بر مى گزينند و آنها را چون دوستى خدا، دوست مى دارند؛ ولى كسانى كه ايمان آورده اند، به خدا محبّت بيشترى دارند».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ إِن كَانَ ءَابَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِى سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">التوبة: 24.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما، و اموالى كه گرد آورده ايد، و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد، و سراهايى را كه خوش مى داريد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى، دوست داشتنى تر است، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را [به اجرا در] آورد» و خداوند، گروهِ فاسقان را راه نمايى نمى كند».</span>

<span dir="rtl">راجع: آل عمران: 31، المائدة: 20 ـ 57، التوبة: 25، الشعراء: 77 ـ 81، الجمعة: 6.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: آل عمران: آيه 31، مائده: آيه 20 ـ 57، توبه: آيه 25، شعرا: آيه 77 ـ 81، جمعه: آيه 6.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">139.</span> <span dir="rtl">إرشاد القلوب: أوحَى اللّهُ إلى موسى: ذَكِّر خَلقي نَعمائي، وأَحسِن إلَيهِم، وحَبِّبني إلَيهِم؛ فَإِنَّهُم لا يُحِبّونَ إلّا مَن أحسَنَ إلَيهِم.</span> <ref><span dir="rtl">إرشاد القلوب: ص116.</span></ref>

<span dir="rtl">139.</span> <span dir="rtl">إرشاد القلوب: خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد: «نعمت هايم را به ياد بندگانم بياور، و به آنان نيكى كن، و محبّت مرا در دلشان بنشان، كه آنان جز كسى را كه به ايشان نيكى كند، دوست نمى دارند».</span>

<span dir="rtl">140.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أوحَى اللّهُ إلى نَجِيِّهِ موسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام: يا موسى، أحبِبني، وحَبِّبني إلى خَلقي. قالَ: يا رَبَّ، إنّي اُحِبُّكَ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلقِكَ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: اُذكُر لَهُم نَعمائي عَلَيهِم وبَلائي عِندَهُم؛ فَإِنَّهُم لا يَذكُرونَ؛ إذ لا يَعرِفونَ مِنّي إلّا كُلَّ خَيرٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص484 ح1058 عن أيّوب بن نوح عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، تنبيه الخواطر: ج2 ص176، بحار الأنوار: ج70 ص18 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">140.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند به همرازش موسى بن عمران عليه السلام وحى كرد: «اى موسى! مرا دوست بدار و مرا نزد بندگانم محبوب گردان».</span>

<span dir="rtl">[موسى] گفت: پروردگارا! من تو را دوست دارم؛ امّا چگونه تو را نزد بندگانت محبوب گردانم؟</span>

<span dir="rtl">[خداوند] فرمود: «نعمت ها و آزمايش هايم را به يادشان بياور؛ زيرا آنان به ياد نمى آورند؛ چرا كه از من جز خوبى سراغ ندارند».</span>

<span dir="rtl">141.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: أوحَى اللّهُ عز و جل إلى موسى عليه السلام: حَبِّبني إلى خَلقي، وحَبِّبِ خَلقي إلَيَّ. قالَ: يا رَبِّ، كَيفَ أفعَلُ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: ذَكِّرهُم آلائي ونَعمائي لِيُحِبّوني، فَلَأَن تَرُدَّ آبِقا عَن بابي أو ضالّاً عَن فِنائي، أفضَلُ لَكَ مِن عِبادَةِ مِائَةِ سَنَةٍ بِصِيامِ نَهارِها وقِيامِ لَيلِها.</span> <ref><span dir="rtl">منية المريد: ص116، تنبيه الخواطر: ج2 ص108، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص342 ح219، بحارالأنوار: ج2 ص4 ح6.</span></ref>

<span dir="rtl">141.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: خداوند عز و جل به موسى عليه السلام وحى كرد: «مرا نزد بندگانم و آنان را نزد من، محبوب گردان!».</span>

<span dir="rtl">[موسى] گفت: پروردگارا! چه كار كنم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «لطف ها و نعمت هايم را به يادشان بياور تا مرا دوست بدارند، كه اگر يك گريزپا از دَرَم يا گم راه از خانه ام را باز گردانى، برايت از عبادت صد سالى كه روزها را روزه و شب ها بيدار باشى، برتر است».</span>

<span dir="rtl">142.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ داودَ عليه السلام قالَ في ما يُخاطِبُ رَبَّهُ عز و جل: يا رَبِّ، أيُّ عِبادِكَ أحَبُّ إلَيكَ، اُحِبُّهُ بِحُبِّكَ؟ قالَ: يا داودُ، أحَبُّ عِبادي إلَيَّ: نَقِيُّ القَلبِ، نَقِيُّ الكَفَّينِ، لا يَأتي إلى أحَدٍ سوءا، ولا يَمشي بِالنَّميمَةِ، تَزولُ الجِبالُ ولا يَزولُ، وأَحَبَّني، وأَحَبَّ مَن يُحِبُّني، وحَبَّبَني إلى عِبادي.</span>

<span dir="rtl">قالَ: يا رَبِّ، إنَّكَ لَتَعلَمُ أنّي اُحِبُّكَ، واُحِبُّ مَن يُحِبُّكَ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى عِبادِكَ؟ قالَ: ذَكِّرهُم بِآياتي وبَلائي ونَعمائي.</span> <ref><span dir="rtl">شعب الإيمان: ج6 ص119 ح7668، الفردوس: ج3 ص195 ح4543 كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج15 ص872 ح43467.</span></ref>

<span dir="rtl">142.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: داوود عليه السلام در گفتگويش با پروردگار عز و جل گفت: پروردگارا! كدام يك از بندگانت، در نزد تو محبوب تر است كه به خاطر دوستىِ تو، او را دوست بدارم؟</span>

<span dir="rtl">خداوند فرمود: «اى داوود! محبوب ترينِ بندگان نزد من، پاك دل پيراسته دست است. بدى به كسى نمى رساند، دنبال سخن چينى نمى رود، كوه ها از جا كنده نمى شود و او از جا كنده نمى شود و دوستدار من و آن كسى است كه مرا دوست مى دارد، و مرا نزد بندگانم محبوب مى گردانَد».</span>

<span dir="rtl">[داوود] گفت: پروردگارا! تو نيك مى دانى كه من تو را دوست دارم و دوستدار كسى هستم كه تو را دوست دارد؛ امّا چگونه تو را نزد بندگانت محبوب سازم؟</span>

<span dir="rtl">[خداوند] فرمود: «نشانه ها، آزمايش ها و نعمت هايم را به يادشان آر».</span>

<span dir="rtl">143.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ عز و جل لِداودَ عليه السلام: أحبِبني، وحَبِّبني إلى خَلقي. قالَ: يا رَبِّ، نَعَم أنَا اُحِبُّكَ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلقِكَ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: اُذكُر أيادِيَّ عِندَهُم؛ فَإِنَّكَ إذا ذَكَرتَ لَهُم ذلِكَ أحَبّوني.</span> <ref><span dir="rtl">قصص الأنبياء للراوندي: ص205 ح266، بحارالأنوار: ج14 ص37 ح16.</span></ref>

<span dir="rtl">143.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل به داوود عليه السلام فرمود: «مرا دوست بدار و مرا نزد آفريده هايم محبوب گردان».</span>

<span dir="rtl">داوود گفت: پروردگارا! بارى، من تو را دوست دارم؛ امّا چگونه تو را نزد مردم، محبوب گردانم؟</span>

<span dir="rtl">[خداوند] فرمود: «مرحمت هايم را به يادشان آر، كه اگر آنها را به يادشان آرى، مرا دوست خواهند داشت».</span>

<span dir="rtl">144.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: حَبِّبُوا اللّهَ إلى عِبادِهِ يُحِبَّكُمُ اللّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج8 ص91 ح7461 عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج15 ص777 ح43064.</span></ref>

<span dir="rtl">144.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدا را نزد بندگانش محبوب گردانيد تا خداوند، شما را دوست داشته باشد.</span>

<span id="التذكير-بأيام-الله-عزوجل"></span>
== <span dir="rtl">3 / 18: التَّذكيرُ بِأَيّامِ اللّه عزّوجلِّ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 18: يادآورى كردن روزهاى خدا</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِايَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ».</span> <ref><span dir="rtl">إبراهيم: 5.</span></ref>

<span dir="rtl">«و در حقيقت، موسى را با آيات خود فرستاديم [و به او فرموديم] كه: «قوم خود را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آور و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن، كه قطعا در اين [يادآورى]، براى هر شكيباىِ سپاس گزارى، عبرت هاست».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">145.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَخطُبُنا، فَيُذَكِّرُنا بِأَيّامِ اللّهِ، حَتّى نَعرِفَ ذلِكَ في وَجهِهِ، وكَأَ نَّهُ نَذيرُ قَومٍ يُصَبِّحُهُمُ الأَمرُ غُدوَةً. وكانَ إذا كانَ حَديثَ عَهدٍ بِجِبريلَ لَم يَتَبَسَّم ضاحِكا حَتّى يَرتَفِعَ عَنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج1 ص354 ح1437، المعجم الأوسط: ج3 ص109 ح2634 وفيه «رجل يخاف» بدل «نذير قوم» وكلاهما عن عبد اللّه بن سلمة، مسند أبي يعلى: ج1 ص324 ح673 عن الزبير من دون إسناد إليه عليه السلام وفيه «منذر جيش» بدل «نذير قوم» كنز العمّال: ج12 ص420 ح35469.</span></ref>

<span dir="rtl">145.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ما خطبه مى خواند و روزهاى خدا را به ياد ما مى آورد، به گونه اى كه نشان آن را در چهره او مى ديديم كه گويا به مردمى هشدار مى دهد كه خطر، فردا دامنگيرشان مى شود. هر گاه به تازگى با جبرئيل ديدار داشت، تا برطرف شدن اثر آن، خنده بر لب نداشت.</span>

<span id="التعليم-والتزكية"></span>
== <span dir="rtl">3 / 19: التَّعليمُ وَالتَّزكِيَةُ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 19: تعليم و تزكيه</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 129.</span></ref>

<span dir="rtl">«پروردگارا! در ميان آنان، فرستاده اى از خودشان بر انگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزه شان كند؛ زيرا تو خود، شكست ناپذيرِ حكيمى».</span>

<span dir="rtl">«هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ».</span> <ref><span dir="rtl">الجمعة: 2.</span></ref>

<span dir="rtl">«اوست آن كسى كه در ميان بى سوادان، فرستاده اى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد؛ و [آنان] قطعا پيش از آن، در گم راهىِ آشكارى بودند».</span>

<span dir="rtl">«كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايَاتِنَا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 151.</span></ref>

<span dir="rtl">«همان طور كه در ميان شما فرستاده اى از خودتان روانه كرديم، [كه] آيات ما را بر شما مى خوانَد و شما را پاك مى گرداند، و به شما كتاب و حكمت مى آموزد و آنچه را نمى دانستيد، به شما ياد مى دهد».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">146.</span> <span dir="rtl">إرشاد القلوب: رُوِيَ في قَولِهِ تَعالى: «إنَّ إبراهيمَ كانَ اُمَّةً قانِتًا للّهِِ حَنيفًا ولَم يَكُ مِنَ المُشرِكينَ»</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 120.</span></ref> <span dir="rtl">أنَّهُ كانَ يُعَلِّمُ الخَيرَ.</span> <ref><span dir="rtl">إرشاد القلوب: ص14 ؛ وراجع: المستدرك على الصحيحين: ج3 ص305 ح4188.</span></ref>

<span dir="rtl">146.</span> <span dir="rtl">إرشاد القلوب: در تفسير سخن خداوند كه مى فرمايد: «به راستى ابراهيم، پيشواى مطيع خدا [و] حقگرا بود و از مشركان نبود» نقل شده است كه ابراهيم، خير و نيكى را تعليم مى داد.</span>

<span dir="rtl">147.</span> <span dir="rtl">سنن ابن ماجة عن عبد اللّه بن عمرو: خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ مِن بَعضِ حُجَرِهِ فَدَخَلَ المَسجِدَ فَإِذا هُوَ بِحَلقَتَينِ: إحداهُما يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَدعونَ اللّهَ، وَالاُخرى يَتَعَلَّمونَ ويُعَلِّمونَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: كُلٌّ عَلى خَيرٍ؛ هؤُلاءِ يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَدعونَ اللّهَ، فَإِن شاءَ أعطاهُم وإن شاءَ مَنَعَهُم، وهؤُلاءِ يَتَعَلَّمونَ ويُعَلِّمونَ، وإنَّما بُعِثتُ مُعَلِّما. فَجَلَسَ مَعَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج1 ص83 ح229، مسند الدارمي: ج1 ص105 ح355، مسند الطيالسي: ص298 ح2251، جامع بيان العلم: ج1 ص50 وكلّها نحوه، كنزالعمّال: ج10 ص147 ح28751 ؛ منية المريد: ص106 نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">147.</span> <span dir="rtl">سنن ابن ماجه ـ به نقل از عبد اللّه بن عمرو ـ: روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از يكى از اتاق هاى خود بيرون آمد و وارد مسجد شد. در مسجد، دو حلقه جمعيت ديد: يك دسته قرآن مى خواندند و به مناجات با خدا مشغول بودند و حلقه دوم، مشغول آموختن و آموزش دادن بودند.</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «همگى كار خوبى انجام مى دهيد. اين دسته، مشغول تلاوت قرآن و مناجات با خدايند. اگر خداوند بخواهد، به آنان مى بخشد يا از آنان دريغ مى كند، و اين دسته، مى آموزند و آموزش مى دهند و به راستى كه من معلّم برانگيخته شدم». آن گاه با آنان (حلقه دوم) نشست.</span>

<span id="الأمر-بالمعروف-والنهي-عن-المنكر"></span>
== <span dir="rtl">3 / 20: الأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 20: امر به معروف و نهى از منكر</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 104.</span></ref>

<span dir="rtl">«و بايد از ميان شما، گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وا دارند و از زشتى باز دارند و آنان، همان رستگاران اند».</span>

<span dir="rtl">«لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْاءِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 63.</span></ref>

<span dir="rtl">«چرا ربّانيان و دانشمندان، آنان را از گفتار گناه[آلود] و حرام خوارگى شان باز نمى دارند؟ راستى چه بد است آنچه انجام مى دادند!».</span>

<span dir="rtl">راجع: آل عمران: 110، لقمان: 17، التوبة: 71، هود: 116، المائدة: 79.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: آل عمران: آيه 110، لقمان: آيه 17، توبه: آيه 71، هود: آيه 116، مائده: آيه 79.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">148.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسين عليه السلام ـ فِي الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ ـ: اِعتَبِروا أيُّهَا النّاسُ بِما وَعَظَ اللّهُ بِهِ أولِياءَهُ مِن سوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ إذ يَقولُ: «لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْاءِثْمَ»، وقالَ: «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِى إِسْرَاءِيلَ ـ إلى قَولِهِ ـ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ»</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 78 و 79.</span></ref><span dir="rtl">. وإنَّما عابَ اللّهُ ذلِكَ عَلَيهِم لِأَنَّهُم كانوا يَرَونَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذينَ بَينَ أظهُرِهِمُ المُنكَرَ وَالفَسادَ فَلا يَنهَونَهُم عَن ذلِكَ؛ رَغبَةً في ما كانوا يَنالونَ مِنهُم، ورَهبَةً مِمّا يَحذَرونَ، وَاللّهُ يَقولُ: «فَلَا تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ»</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 44.</span></ref><span dir="rtl">، وقالَ: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ».</span> <ref><span dir="rtl">التوبة: 71.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">فَبَدَأَ اللّهُ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ فَريضَةً مِنهُ؛ لِعِلمِهِ بِأَنَّها إذا اُدِّيَت واُقيمَتِ استَقامَتِ الفَرائِضُ كُلُّها هَيِّنُها وصَعبُها؛ وذلِكَ أنَّ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ دُعاءٌ إلَى الإِسلامِ مَعَ رَدِّ المَظالِمِ، ومُخالَفَةِ الظّالِمِ، وقِسمَةِ الفَيءِ، والغَنائِمِ، وأَخذِ الصَّدَقاتِ مِن مَواضِعِها، ووَضعِها في حَقِّها.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ أنتُم، أيَّتُهَا العِصابَةُ، عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَةٌ، وبِالخَيرِ مَذكورَةٌ، وبِالنَّصيحَةِ مَعروفَةٌ، وبِاللّهِ في أنفُسِ النّاسِ مُهابَةٌ، يَهابُكُمُ الشَّريفُ، ويُكرِمُكُمُ الضَّعيفُ، ويُؤثِرُكُم مَن لا فَضلَ لَكُم عَلَيهِ ولا يَدَ لَكُم عِندَهُ، تَشفَعونَ فِي الحَوائِجِ إذَا امتَنَعَت مِن طُلّابِها، وتَمشونَ فِي الطَّريقِ بِهَيبَةِ المُلوكِ وكَرامَةِ الأَكابِرِ. ألَيسَ كُلُّ ذلِكَ إنَّما نِلتُموهُ بِما يُرجى عِندَكُم مِنَ القِيامِ بِحَقِّ اللّهِ وإن كُنتُم عَن أكثَرِ حَقِّهِ تُقَصِّرونَ؟! فَاستَخفَفتُم بِحَقِّ الأَئِمَّةِ، فَأَمّا حَقُّ الضُّعَفاءِ فَضَيَّعتُم، وأَمّا حَقُّكُم بِزَعمِكُم فَطَلَبتُم. فَلا مالاً بَذَلتُموهُ، ولا نَفساً خاطَرتُم بِها لِلَّذي خَلَقَها، ولا عَشيرَةً عادَيتُموها في ذاتِ اللّهِ، أنتُم تَتَمَنَّونَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ ومُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وأَماناً مِن عَذابِهِ!</span>

<span dir="rtl">لَقَد خَشيتُ عَلَيكُم، أيُّهَا المُتَمَنّونَ عَلَى اللّهِ، أن تَحِلَّ بِكُم نَقِمَةٌ مِن نَقِماتِهِ؛ لِأَنَّكُم بَلَغتُم مِن كَرامَةِ اللّهِ مَنزِلَةً فُضِّلتُم بِها، ومَن يُعرَفُ بِاللّهِ لا تُكرِمونَ، وأَنتُم بِاللّهِ في عِبادِهِ تُكرَمونَ! وقَد تَرَونَ عُهودَ اللّهِ مَنقوضَةً فَلا تَفزَعونَ، وأَنتُم لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِكُم تَفزَعونَ، وذِمَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَحقورَةٌ!وَالعُميُ وَالبُكمُ وَالزَّمنى فِي المَدائِنِ مُهمَلَةٌ لا تَرحَمونَ، ولا في مَنزِلَتِكُم تَعمَلونَ، ولا مَن عَمِلَ فيها تُعينونَ، وبِالإِدهانِ وَالمُصانَعَةِ عِندَ الظَّلَمَةِ تَأمَنونَ!</span>

<span dir="rtl">كُلُّ ذلِكَ مِمّا أمَرَكُمُ اللّهُ بِهِ مِنَ النَّهيِ وَالتَّناهي، وأَنتُم عَنهُ غافِلونَ!</span>

<span dir="rtl">وأَنتُم أعظَمُ النّاسِ مُصيبَةً؛ لِما غُلِبتُم عَلَيهِ مِن مَنازِلِ العُلَماءِ، لَو كُنتُم تَشعُرونَ! ذلِكَ بِأَنَّ مَجارِيَ الاُمورِ وَالأَحكامِ عَلى أيدِي العُلَماءِ بِاللّهِ الاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وحَرامِهِ، فَأَنتُمُ المَسلوبونَ تِلكَ المَنزِلَةَ، وما سُلِبتُم ذلِكَ إلّا بِتَفَرُّقِكُم عَنِ الحَقِّ، وَاختِلافِكُم فِي السُّنَّةِ بَعدَ البَيِّنَةِ الواضِحَةِ!</span>

<span dir="rtl">ولَو صَبَرتُم عَلَى الأَذى وتَحَمَّلتُمُ المَؤونَةَ في ذاتِ اللّهِ، كانَت اُمورُ اللّهِ عَلَيكُم تَرِدُ، وعَنكُم تَصدُرُ، وإلَيكُم تَرجِعُ؛ ولكِنَّكُم مَكَّنتُمُ الظَّلَمَةَ مِن مَنزِلَتِكُم، وَاستَسلَمتُم اُمورَ اللّهِ في أيديهِم! يَعمَلونَ بِالشُّبُهاتِ، ويَسيرونَ فِي الشَّهَواتِ، سَلَّطَهُم عَلى ذلِكَ فِرارُكُم مِنَ المَوتِ، وإعجابُكُم بِالحَياةِ الَّتي هِيَ مُفارِقَتُكُم، فَأَسلَمتُمُ الضُّعَفاءَ في أيديهِم؛ فَمِن بَينِ مُستَعبَدٍ مَقهورٍ، وبَينِ مُستَضعَفٍ عَلى مَعيشَتِهِ مَغلوبٍ، يَتَقَلَّبونَ فِي المُلكِ بِآرائِهِم، ويَستَشعِرونَ الخِزيَ بِأَهوائِهِمُ؛ اقتِداءً بِالأَشرارِ وجُرأَةً عَلَى الجَبّارِ، في كُلِّ بَلَدٍ مِنهُم عَلى مِنبَرِهِ خَطيبٌ يَصقَعُ.</span>

<span dir="rtl">فَالأَرضُ لَهُم شاغِرَةٌ، وأَيديهِم فيها مَبسوطَةٌ، وَالنّاسُ لَهُم خَوَلٌ</span> <ref><span dir="rtl">الخَوَل: حَشَم الرجُل وأتباعه، واحدهم خائِل (النهاية: 2 ص88 «خول»).</span></ref><span dir="rtl">، لا يَدفَعونَ يَدَ لامِسٍ، فَمِن بَينِ جَبّارٍ عَنيدٍ، وذي سَطوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَديدٍ، مُطاعٍ لا يَعرِفُ المُبدِئَ المُعيدَ، فَيا عَجَبا! وما لي لا أعجَبُ وَالأَرضُ مِن غاشٍّ غَشومٍ، ومُتَصَدِّقٍ ظَلومٍ، وعامِلٍ عَلَى المُؤمِنينَ بِهِم غَيرِ رَحيمٍ! فَاللّهُ الحاكِمُ في ما فيهِ تَنازَعنا، وَالقاضي بِحُكمِهِ في ما شَجَرَ بَينَنا!</span>

<span dir="rtl">اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُن ما كانَ مِنّا تَنافُساً في سُلطانٍ، ولَا التِماساً مِن فُضولِ الحُطامِ، ولكِن لِنُرِيَ المَعالِمَ مِن دينِكَ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ، ويَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ، ويُعمَلَ بِفَرائِضِكَ وسُنَنِكَ وأَحكامِكَ، فَإِن لَم تَنصُرونا وتُنصِفونا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيكُم، وعَمِلوا في إطفاءِ نورِ نَبِيِّكُم. وحَسبُنَا اللّهُ، وعَلَيهِ تَوَكَّلنا، وإلَيهِ أنَبنا، وإلَيهِ المَصيرُ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص237 ـ 239، بحار الأنوار: ج100 ص79 ح37.</span></ref>

<span dir="rtl">148.</span> <span dir="rtl">امام حسين عليه السلام ـ در باره امر به معروف و نهى از منكر ـ: اى مردم! از پندى كه خداوند با بدستايى نسبت به دانشمندان يهود به دوستانش داده است، عبرت بگيريد، آن جا كه مى فرمايد: «چرا ربّانيان و دانشمندان، آنان را از گفتار گناه آلودشان، باز نمى دارند؟» و نيز مى فرمايد: «از ميان بنى اسرائيل، آنان كه كفر ورزيدند، مورد لعنت قرار گرفتند» تا آن جا كه مى فرمايد: «چه بد بود آنچه مى كردند!».</span>

<span dir="rtl">خداوند، از اين جهت، آنان را نكوهش نمود كه مى ديدند ستمكاران، در حضور آنان مرتكب كارهاى منكر و فساد مى شوند؛ ولى به خاطر چشمداشت و دستيابى به عطاى آنان، يا از ترس آنچه مايه خوف آنها بود، آنان را از اين كار، باز نمى داشتند، در حالى كه خداوند مى فرمايد: «از مردم نترسيد و از من بترسيد» و مى فرمايد: «و مردان و زنان باايمان، دوستان يكديگرند، كه به كارهاى پسنديده وا مى دارند و از كارهاى ناپسند، باز مى دارند».</span>

<span dir="rtl">بدين سبب، خداوند، از امر به معروف و نهى از منكر، به عنوان نخستين واجب، ياد كرده است؛ زيرا مى دانست كه با انجام دادن و برپا داشتن آن، تمام واجباتِ آسان و دشوار، پا بر جا مى ماند؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر، در كنار بازپرداخت مظالم، و مخالفت با ستمكار، و تقسيم فَى ء و غنايم و گرفتن صدقات از موارد آن و مصرف آنها در جاى مناسب، دعوت به اسلام است.</span>

<span dir="rtl">امّا شما ـ اى جمعى كه به دانش، مشهوريد و به نيكى از شما ياد مى شود و به خيرخواهى شناخته شده هستيد و به نام «اللّه»، در دل مردم، هيبت داريد و انسانِ با شرافت، از شما حساب مى بَرد و ضعيف، شما را گرامى مى دارد و كسى كه بر او برترى نداريد و منّتدار لطف شما نيست، شما را ترجيح مى دهد و اگر درخواست ها از طالبان آن دريغ شود، شما را به وساطت مى طلبند و در راهِ با هيبتِ پادشاهان و كرامت بزرگان، گام مى نهيد! آيا چنان نيست كه همه اينها را بدين خاطر داريد كه اميد مى رود حقّ الهى را ادا كرده ايد؟ گرچه در اداى بسيارى از حقّ الهى كوتاهى مى كنيد. بدين ترتيب، حقّ پيشوايان را سَبُك شمرده ايد، و حقّ ضعيفان را ضايع كرده ايد، و [نيز] حقّتان را كه گمان داريد، طلب كرده ايد. نه مالى بذل كرده ايد و نه جان را به خاطر كسى كه آن را آفريده، به خطر افكنده ايد، و نه به خاطر رضايت خداوند، با خويشاوندى، درگير شده ايد. با اين وجود، شما از خداوند، خواهان بهشت و همسايگى پيامبران و ايمنى از عذاب او هستيد.</span>

<span dir="rtl">من بر شما ـ اى تمنّا كنندگان از خداوند ـ، بيمناكم كه عذاب او شما را در رسد؛ زيرا شما از كرامت الهى به مرتبه اى رسيده ايد كه به خاطر آن، برترى يافته ايد، در حالى كه آن را كه به [بندگى] خداوند شناخته شده است، گرامى نمى داريد، به رغم آن كه شما به خاطر خداوند، در ميان بندگانش گرامى داشته مى شويد. مى بينيد كه پيمان هاى خدا شكسته مى شود؛ امّا بر نمى آشوبيد، در حالى براى آبروى پدرانتان بر مى آشوبيد كه آبروى پيامبر خدا مورد اهانت قرار مى گيرد. نابينايان، لال ها و زمينگيرها در شهرها رها شده اند و شما به آنان رحم نمى كنيد، به اقتضاى جايگاهتان عمل نمى كنيد، و به آن كه جايگاهش را پاس داشت، يارى نمى رسانيد، و با چرب زبانى و سازشكارى، نزد ستمكاران، پناه مى جوييد.</span>

<span dir="rtl">اينها همه امورى بودند كه خداوند به شما به نهى و پرهيز از آنها فرمان داده است؛ امّا شما از آن غافليد. اگر مى فهميديد، مصيبت شما از همه مردم، بيشتر است؛ چرا كه خود را در جايگاه علما جا زده ايد؛ زيرا جريان امور و احكام، به دست عالمان خداشناس و امينان حلال و حرام خداست و اين جايگاه، از شما سلب شده است، و اين جايگاه، تنها به خاطر جدايى شما از مسير حق و اختلافتان در سنّت، با وجود نشان هاى آشكار، از شما سلب شده است.</span>

<span dir="rtl">و اگر بر آزارها، بردبارى پيشه مى كرديد و رنج ها را براى خدا تحمّل مى كرديد، ورود و خروج و بازگشت امور الهى، به دست شما انجام مى گرفت؛ امّا شما جايگاهتان را در اختيار ستمگران قرار داديد و امور الهى را به دست آنان تسليم كرديد، با آن كه آنان به شبهات، عمل مى كنند و در شهوات، ره مى سپُرَند.گريز شما از مرگ و فريفته شدن شما به زندگى اى كه از شما جدا شدنى است، آنان را بر امور الهى مسلّط كرده است.</span>

<span dir="rtl">شما ناتوانان را به دست آنان سپرديد. گروهى از آنان، رانده و مورد خشم واقع شده اند و گروهى مستضعف، در اداره زندگى مانده اند. آنان با رأى خود، حكومت را مى گردانند و با هوس هايشان، همگام با اشرار و از روى گستاخى بر خداوند جبّار، لباس خوارى به تن مردمان كرده اند. در هر شهرى سخنورى از آنان بر منبر دين، بانگ مى زند.</span>

<span dir="rtl">زمين برايشان خالى است، دست چپاولشان در آن گسترده است، و مردم، مايَملك آنان اند، كه دست هيچ لمس كننده اى را از خود دور نمى كنند. از آنها، برخى گردنكشِ كينه توزند و برخى داراى قدرت اند و بر ناتوانان، سختگير. فرمانشان اطاعت مى شود؛ امّا آغازگر و فرجامْ ده را نمى شناسند.</span>

<span dir="rtl">شگفتا! و چرا در شگفت نباشم كه زمين، از ستمكارِ بيدادگر و خَراگير بى انصاف و كارگزار مؤمنان كه بر ايشان مهربان نيست، لبريز است؟! و البته خدا در آنچه با ما به ستيز برخاسته، داور است، و اوست كه در مرافعه ميان ما، با قضاوت خود، داورى خواهد كرد.</span>

<span dir="rtl">خدايا! تو مى دانى كه آنچه از ما سر زد، براى رغبت به سلطنت يا درخواست زيادتى متاع دنيا نبود؛ بلكه مى خواستيم نشانه هاى دينت را نشان دهيم، و اصلاح را در شهرهايت آشكار سازيم، و بندگان ستم ديده ات ايمنى يابند، و به واجبات و سنّت ها و احكامت عمل شود.</span>

<span dir="rtl">پس اگر ما را يارى نمى كنيد و با انصاف با ما رفتار نمى كنيد، ستمكاران بر شما قوّت خواهند گرفت و براى خاموش كردن فروغ پيامبرتان خواهند كوشيد، و البته خدا براى ما بسنده است و بر او توكّل مى كنيم و به سوى او انابه مى آوريم، و بازگشت، به سوى اوست.</span>

<span id="مكافحة-البدع"></span>
== <span dir="rtl">3 / 21: مُكافَحَةُ البِدَعِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 21: مبارزه با بدعت ها</span>'''

<span dir="rtl">149.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في اُمَّتي فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ، فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص54 ح2، المحاسن: ج1 ص361 ح776، دعائم الإسلام: ج1 ص2، عوالي اللآلي: ج4 ص70 ح39، بحارالأنوار: ج57 ص234 ؛ الفردوس: ج1 ص321 ح1271 عن أبي هريرة.</span></ref>

<span dir="rtl">149.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: وقتى بدعت ها در ميان امّتم آشكار گردند، عالِم بايد علمش را آشكار سازد، و هر كس چنين نكند، نفرين خدا بر او باد!</span>

<span dir="rtl">150.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ ولَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها، فَمَن كانَ عِندَهُ عِلمٌ فَليَنشُرهُ؛ فَإِنَّ كاتِمَ العِلمِ يَومَئِذٍ كَكاتِمِ ما أنزَلَ اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ دمشق: ج54 ص80 ح11366 عن معاذ بن جبل، كنزالعمّال: ج1 ص179 ح903 و ج10 ص216 ح29140.</span></ref>

<span dir="rtl">150.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هنگامى كه بدعت ها پديدار شوند و آخر اين امّت، اوّل آن را نفرين كند، هر كس علمى داشته باشد، بايد آن را منتشر سازد. همانا پنهان كننده دانش در چنين روزى، همچون پنهان كننده آن چيزى است كه خداوند بر محمّد، نازل كرده است.</span>

<span dir="rtl">151.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ لِلّهِ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ تَكيدُ الإِسلامَ وأَهلَهُ مَن يَذُبُّ عَنهُ، ويَتَكَلَّمُ بِعَلاماتِهِ، فَاغتَنِموا تِلكَ المَجالِسَ بِالذَّبِّ عَنِ الضُّعَفاءِ، وتَوَكَّلوا عَلَى اللّهِ، وكَفى بِاللّهِ وَكيلاً.</span> <ref><span dir="rtl">حلية الأولياء: ج10 ص400 الرقم 691 عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج12 ص193 ح34624.</span></ref>

<span dir="rtl">151.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، در هر بدعتى كه نيرنگ زدن به اسلام و مسلمانان را هدف گرفته باشد، كسى را دارد كه از اسلام دفاع كند و نشانه هاى آن را باز گويد. پس با دفاع از ضعيفان، اين مجالس را غنيمت بشماريد و بر خدا توكّل كنيد كه خداوند، براى اعتماد كردن، بسنده است.</span>

<span dir="rtl">152.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ في كُلِّ خَلَفٍ مِن اُمَّتي عَدلاً مِن أهلِ بَيتي؛ يَنفي عَن هذَا الدّينِ تَحريفَ الغالينَ، وَانتِحالَ المُبطِلينَ، وَتَأويلَ الجاهِلينَ.</span> <ref><span dir="rtl">كمال الدين: ج1 ص221 ح7 عن أبي الحسين الليثي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، قرب الإسناد: ص77 ح250 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، الفصول المختارة: ص325، المناقب لابن شهرآشوب: ج1 ص245، بحارالأنوار: ج23 ص30 ح46 ؛ تاريخ دمشق: ج7 ص38 ح1596 عن إبراهيم بن عبد الرحمن العذري نحوه، كنزالعمّال: ج10 ص176 ح28919.</span></ref>

<span dir="rtl">152.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در هر پشتى از امّتم، عادلى از اهل بيتم هست كه تحريف غلو كنندگان، دين تراشى باطل كيشان و تأويل نادانان را از اين دين، دور سازد.</span>

<span dir="rtl">153.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ فينا أهلَ البَيتِ في كُلِّ خَلَفٍ عُدولاً؛ يَنفونَ عَنهُ تَحريفَ الغالينَ، وَانتِحالَ المُبطِلينَ، وتَأويلَ الجاهِلينَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص32 ح2، الاختصاص: ص4 كلاهما عن أبي البختري، منية المريد: ص372، بحارالأنوار: ج2 ص92 ح21.</span></ref>

<span dir="rtl">153.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: در ميان ما اهل بيت، در هر پشتى، عادلانى هستند كه تحريف غلو كنندگان، دين تراشىِ باطل كيشان و تأويل نادانان را از آن (دين)، دور مى سازند.</span>

<span dir="rtl">154.</span> <span dir="rtl">علل الشرائع عن يونس بن عبد الرّحمن: رُوّينا عَنِ الصّادِقينَ عليهم السلام أنَّهُم قالوا: إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فَعَلَى العالِمِ أن يُظهِرَ عِلمَهُ؛ فَإِن لَم يَفعَل سُلِبَ مِنهُ نورُ الإِيمانِ.</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص236 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص113 ح2، الغيبة للطوسي: ص64 ح66، رجال الكشّي: ج2 ص786 ح946، بحارالأنوار: ج48 ص252 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">154.</span> <span dir="rtl">علل الشرائع ـ به نقل از يونس بن عبد الرحمان ـ: از امام صادق و امام باقر عليه السلام براى ما روايت شده كه فرمودند: «هر گاه بدعت ها پديدار شوند، بر عالِم است كه علمش را آشكار سازد، كه اگر چنين نكند، نور ايمان از او سلب مى گردد».</span>

<span dir="rtl">راجع: هذه الموسوعة: ص312 (كتمان العلم).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص313 (دريغ داشتن علم).</span>

<span id="التبشير-والإنذار"></span>
== <span dir="rtl">3 / 22: التَّبشيرُ وَالإِنذارُ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 22: نويد و بيم دادن</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا * وَ دَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِيرًا».</span> <ref><span dir="rtl">الأحزاب: 45 و 46.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى پيامبر! ما تو را گواه و بشارت دهنده و هشدار دهنده فرستاديم، و دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او، و چراغى تابناك».</span>

<span dir="rtl">«وبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبِيرًا».</span> <ref><span dir="rtl">الأحزاب: 47.</span></ref>

<span dir="rtl">«و مؤمنان را مژده ده كه براى آنان، از جانب خدا، بخشايشى فراوان خواهد بود».</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">سبأ: 28.</span></ref>

<span dir="rtl">«و ما تو را بجز بشارت دهنده و هشدار دهنده براى تمام مردم نفرستاديم؛ ليكن بيشتر مردم نمى دانند».</span>

<span dir="rtl">راجع: البقرة: 119، النساء: 165، الأنعام: 48، يونس: 2، هود: 2 و 3 و 25، الإسراء: 105، الأنبياء: 45،الحجّ: 49، الفرقان: 56، الأحزاب: 45 و 46، فاطر: 23.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: بقره: آيه 119، نساء: آيه 165، انعام: آيه 48، يونس: آيه 2، هود: آيه 2 ـ 3 و 25، اسرا: آيه 105، انبيا: آيه 45، حج: آيه 49، فرقان: آيه 56، احزاب: آيه 45 ـ 46، فاطر: آيه 23.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">155.</span> <span dir="rtl">سنن الدّارميّ عن النّعمان بن بشير: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَخطُبُ فَقالَ: أنذَرتُكُمُ النّارَ! أنذَرتُكُمُ النّارَ! أنذَرتُكُمُ النّارَ! فَما زالَ يَقولُها حَتّى لَو كانَ في مَقامي هذا لَسَمِعَهُ أهلُ السّوقِ، وحَتّى سَقَطَت خَميصَةٌ</span> <ref><span dir="rtl">الخَميصَةُ: كساء أسود مُعلَمُ الطرفين، ويكون من خزٍّ أو صوف (المصباح المنير: ص182 «خمص»).</span></ref> <span dir="rtl">كانَت عَلَيهِ عِندَ رِجلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الدارمي: ج2 ص786 ح2708، مسند ابن حنبل: ج6 ص383 ح18426، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص424 ح1058، السنن الكبرى: ج3 ص293 ح5756 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج16 ص12 ح43715.</span></ref>

<span dir="rtl">155.</span> <span dir="rtl">سنن الدارمى ـ به نقل از نعمان بن بشير ـ: شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سخنرانى مى كرد و فرمود: «شما را از آتش، بيم مى دهم! شما را از آتش، بيم مى دهم! شما را از آتش، بيم مى دهم!». پيوسته اين جمله را مى فرمود، به گونه اى كه اگر در اين جا ـ كه من ايستاده ام ـ مى بود، بازاريان [آن سوى شهر نيز] آن را مى شنيدند، تا جايى كه جامه سياه نقشدار ايشان زير پايش افتاد.</span>

<span dir="rtl">156.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: أمينُ وَحيِهِ، وخاتَمُ رُسُلِهِ، وبَشيرُ رَحمَتِهِ، ونَذيرُ نِقمَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 173، بحار الأنوار: ج34 ص249 ح1000.</span></ref>

<span dir="rtl">156.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: او امينِ وحى، و آخرينِ فرستادگان، و بشارت دهنده رحمت، و هشدار دهنده عقوبت خداست.</span>

<span dir="rtl">157.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله نَذيرا لِلعالَمينَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 26، بحار الأنوار: ج18 ص226 ح68.</span></ref>

<span dir="rtl">157.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله را هشدار دهنده اى براى جهانيان برانگيخت.</span>

<span dir="rtl">158.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: بَلَّغَ عَن رَبِّهِ مُعذِرا، ونَصَحَ لِاُمَّتِهِ مُنذِرا، ودَعا إلَى الجَنَّةِ مُبَشِّرا، وخَوَّفَ مِنَ النّارِ مُحَذِّرا.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 109، غرر الحكم: ج3 ص270 ح4457 وفيه صدره إلى: «مبشّرا».</span></ref>

<span dir="rtl">158.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در يادكرد پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: رسالت پروردگار خود را ابلاغ كرد تا بهانه اى نماند، و با هشدار دادن، براى امّت خود، خيرخواهى نمود، و با بشارت دادن، به بهشت فرا خواند، و با هشدار دادن، از آتش ترساند.</span>

<span dir="rtl">159.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَلَما لِلسّاعَةِ، ومُبَشِّرا بِالجَنَّةِ، ومُنذِرا بِالعُقوبَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 160، بحار الأنوار: ج16 ص285 ح136.</span></ref>

<span dir="rtl">159.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله را نشان قيامت، بشارت دهنده به بهشت و بيم دهنده از عقوبت، قرار داد.</span>

<span dir="rtl">160.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: ألا اُخبِرُكُم بِالفَقيهِ حَقِّ الفَقيه؟ مَن لَم يُقَنِّطِ النّاسَ مِن رَحمَةِ اللّهِ، ولَم يُؤَمِّنهُم مِن عَذابِ اللّهِ، ولَم يُرَخِّص لَهُم في مَعاصِي اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص36 ح3، منية المريد: ص162 كلاهما عن الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام، معاني الأخبار: ص226 ح1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام، نهج البلاغة: الحكمة 90، نثر الدرّ: ج1 ص318 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص48 ح8 ؛ سنن الدارمي: ج1 ص95 ح303 عن يحيى بن عباد، كنز العمّال: ج10 ص181 ح28943 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">160.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آيا به شما خبر دهم كه دين شناس واقعى، چه كسى است؟ او كسى است كه مردم را از رحمت خداوند، نوميد نمى سازد و از عذاب خداوند، ايمنى نمى دهد و در انجام دادن معصيت هاى خداوند، مُجازشان نمى دارد.</span>

<span id="إقامة-الحجة"></span>
== <span dir="rtl">3 / 23: إقامَةُ الحُجَّةِ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 23: برپا داشتن حجّت</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا».</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 165.</span></ref>

<span dir="rtl">«و پيامبرانى كه بشارت دهنده و هشدار دهنده بودند، تا براى مردم، پس از [آمدن] پيامبران، در مقابل خدا حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است».</span>

<span dir="rtl">«وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُواْ رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ءَايَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخْزَى».</span> <ref><span dir="rtl">طه: 134.</span></ref>

<span dir="rtl">«و اگر ما آنان را قبل [از آمدنِ قرآن] به عذابى هلاك مى كرديم، قطعا مى گفتند: پروردگارا! چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا پيش از آن كه خوار و رسوا شويم، از آيات تو پيروى كنيم؟».</span>

<span dir="rtl">راجع: القصص: 47، الأنعام: 130، الملك: 8 ـ 10.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: قصص: آيه 47، انعام: آيه 130، ملك: آيه 8 ـ 10.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">161.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ: بَعَثَ إلَيهِمُ الرُّسُلَ لِتَكونَ لَهُ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلى خَلقِهِ، ويَكونَ رُسُلُهُ إلَيهِم شُهَداءَ عَلَيهِم، وَابتَعَثَ فيهِمُ النَّبِيّينَ مُبَشِّرينَ ومُنذِرينَ؛ لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ، ويَحيا مَن حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ، ولِيَعقِلَ العِبادُ عَن رَبِّهِم ما جَهِلوهُ؛ فَيَعرِفوهُ بِرُبوبِيَّتِهِ بَعدَ ما أنكَروا، ويُوَحِّدوهُ بِالإِلهِيَّةِ بَعدَ ما عَضَدوا.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص45 ح4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج4 ص287 ح19.</span></ref>

<span dir="rtl">161.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در خطبه اى از ايشان ـ: [خداوند،] پيامبران را به سوى مردم برانگيخت تا بر مردم، حجّت تام (دليل غير قابل انكار) داشته باشد و پيامبرانش بر مردم، شاهد باشند، و در ميان آنان، پيامبران را براى نويد و بيم دادن مبعوث كرد، تا آن كه هلاك مى شود، از روى دليل آشكار باشد و آن كه حيات مى يابد، از روى دليل آشكار باشد، و تا بندگان، آنچه را در باره پروردگارشان نمى دانند، به عقلشان در يابند، و او را پس از انكار، به پروردگارى بشناسند، و پس از انباز قرار دادن براى او، به يكتايىِ او در پروردگارى، گردن نهند.</span>

<span dir="rtl">162.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: بَعَثَ اللّهُ رُسُلَهُ بِما خَصَّهُم بِهِ مِن وَحيِهِ، وجَعَلَهُم حُجَّةً لَهُ عَلى خَلقِهِ؛ لِئَلّا تَجِبَ الحُجَّةُ لَهُم بِتَركِ الإِعذارِ إلَيهِم، فَدَعاهُم بِلِسانِ الصِّدقِ إلى سَبيلِ الحَقِّ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 144، بحار الأنوار: ج5 ص315 ح11.</span></ref>

<span dir="rtl">162.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداوند، پيامبرانش را با وحى خود ـ كه به آنان اختصاص داده ـ، برانگيخت و آنان را بر مخلوقات خود، حجّت قرار داد، تا فرستاده نشدن پيامبران، عذر و حجّتى براى آنان نباشد، و با زبان راستى، آنان را به راه حق فرا خواند.</span>

<span dir="rtl">163.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَن حِكمَةِ النُّبُوَّةِ ـ: لِئَلّا يَكونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ مِن بَعدِ الرُّسُلِ، ولِئَلّا يَقولوا: ما جاءَنا مِن بَشيرٍ ولا نَذيرٍ، ولِتَكونَ حُجَّةُ اللّهِ عَلَيهِم. ألا تَسمَعُ اللّهَ عز و جليَقولُ ـ حِكايَةً عَن خَزَنَةِ جَهَنَّمَ وَاحتِجاجِهِم عَلى أهلِ النّارِ بِالأَنبِياءِ وَالرُّسُلِ ـ: «ألَمْ يأتِكُمْ نَذِيرٌ...» الآيَة؟!</span> <ref><span dir="rtl">علل الشرائع: ص121 ح4 عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج11 ص39 ح37.</span></ref>

<span dir="rtl">163.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ هنگامى كه از حكمت نبوّت از ايشان سؤال شد ـ: تا با آمدن پيامبران، مردم بر خداوند، عذر و حجّتى نداشته باشند و نگويند: «بشارت دهنده و هشدار دهنده نزد ما نيامده است» و حجّت خداوند بر آنها تمام باشد. آيا نشنيده اى كه خداوند، از زبان خازنان دوزخ در احتجاج آنان به پيامبران و فرستادگان، عليه دوزخيان مى فرمايد: «آيا هشدار دهنده اى براى شما نيامده است؟...».</span>

<span id="دعوة-الأقرباء-قبل-دعوة-الآخرين"></span>
== <span dir="rtl">3 / 24: دَعوَةُ الأَقرِباءِ قَبلَ دَعوَةِ الآخَرينَ</span> ==

'''<span dir="rtl">3 / 24: فرا خواندن نزديكان، پيش از دعوت ديگران</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا».</span> <ref><span dir="rtl">طه: 132.</span></ref>

<span dir="rtl">«و كسان خود را به نماز، فرمان ده و خود بر آن، شكيبا باش».</span>

<span dir="rtl">«وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 214.</span></ref>

<span dir="rtl">«و خويشانِ نزديكت را هشدار ده».</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلاً».</span> <ref><span dir="rtl">الأحزاب: 28.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگى دنيا و زينت آنيد، بياييد تا مهرتان را بدهم و [خوش و] خرّم، شما را رها كنم».</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">التحريم: 6.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوختِ آن، مردم و سنگ ها هستند، حفظ كنيد. بر آن [آتش]، فرشتگانى خشن [و] سختگير [گمارده شده]اند. از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه بِدان مأمورند، انجام مى دهند».</span>

<span dir="rtl">«وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا * وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا».</span> <ref><span dir="rtl">مريم: 54 و 55.</span></ref>

<span dir="rtl">«و در اين كتاب، از اسماعيل ياد كن؛ زيرا او درستْ وعده و فرستاده اى پيامبر بود، و خاندان خود را به نماز و زكات، فرمان مى داد، و همواره نزد پروردگارش پسنديده بود».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">164.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن ابن عبّاس: لَمّا اُنزِلَت: «وأَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الأقْرَبينَ» صَعِدَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله عَلَى الصَّفا، فَجَعَلَ يُنادي: «يا بَني فِهرٍ، يا بَني عَدِيٍّ» لِبُطونِ قُرَيشٍ، حَتَّى اجتَمَعوا، فَجَعَلَ الرَّجُلُ إذا لَم يَستَطِع أن يَخرُجَ أرسَلَ رَسولاً لِيَنظُرَ ما هُوَ فَجاءَ أبو لَهَبٍ وقُرَيشٌ، فَقالَ: «أرَأَيتَكُم لَو أخبَرتُكُم أنَّ خَيلاً بِالوادي تُريدُ أن تُغيرَ عَلَيكُم أكُنتُم مُصَدِّقِيَّ». قالوا: نَعَم، ما جَرَّبنا عَلَيكَ إلّا صِدقاً. قالَ: «فَإِنّي نَذيرٌ لَكُم بَينَ يَدَي عَذابٍ شَديدٍ». فَقالَ أبو لَهَبٍ: تَبّا لَكَ سائِرَ اليَومِ! ألِهذا جَمَعتَنا؟! فَنَزَلَت: «تَبَّتْ يَدَا أَبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ * مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا كَسَبَ»</span> <ref><span dir="rtl">المسد: 1 و 2.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج4 ص1787 ح4492، صحيح مسلم: ج1 ص193 ح208، مسند ابن حنبل: ج1 ص602 ح2544، سنن الترمذي: ج5 ص451 ح3363، الطبقات الكبرى: ج1 ص200 كلّها نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">164.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: هنگامى كه آيه «خويشاوندان نزديكت را هشدار ده» نازل شد، پيامبر صلى الله عليه و آله بر [كوه] صفا بالا رفت و خطاب به تيره هاى قريش، ندا سر داد: «اى فرزندان فِهر! اى فرزندان عدى!».</span>

<span dir="rtl">آنان گِرد آمدند. حتّى آن كه نمى توانست بيايد، فرستاده اى فرستاد تا از نزديك، شاهد ماجرا باشد. ابو لهب و قريش آمدند. آن گاه [پيامبر صلى الله عليه و آله] فرمود: «به نظرتان اگر به شما خبر دهم كه سپاهى در دشت مى خواهد بر شما هجوم آورد، مرا تصديق مى كنيد؟».</span>

<span dir="rtl">گفتند: آرى، ما به تجربه، جز راستى از تو نديده ايم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «من شما را از عذابى سخت در پيش رويتان بيم مى دهم».</span>

<span dir="rtl">ابو لهب گفت: مرگ بر تو باد، همه روزگار! آيا ما را بدين خاطر، گرد آورده اى؟</span>

<span dir="rtl">در پى آن، اين آيه فرود آمد: «بريده باد دو دست ابو لهب و مرگ بر او باد! دارايى او و آنچه اندوخت، بى نيازش نكرد».</span>

<span dir="rtl">165.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» قالَ النّاسُ: يا رَسولَ اللّهِ، كَيفَ نَقي أنفُسَنا وأَهلينا؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: اِعمَلُوا الخَيرَ، وذَكِّروا بِهِ أهليكُم؛ فَأَدِّبوهُم عَلى طاعَةِ اللّهِ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ: ألا تَرى أنَّ اللّهَ يَقولُ لِنَبِيِّهِ: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا»، وقالَ: «وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا * وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا»؟!</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج1 ص82.</span></ref>

<span dir="rtl">165.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هنگامى كه اين آيه: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خودتان و كسانتان را از آتش، حفظ كنيد» نازل شد، مردم گفتند: اى پيامبر خدا! چگونه خود و خانواده مان را حفظ كنيم؟</span>

<span dir="rtl">[پيامبر خدا صلى الله عليه و آله] فرمود: «كار خوب انجام دهيد، و آن را به خانواده تان يادآور شويد، و آنان را بر اطاعت خداوند، تربيت كنيد».</span>

<span dir="rtl">آيا نمى بينى كه خداوند به پيامبرش مى گويد: «خانواده ات را به نماز، امر كن و بر آن، شكيبا باش» و نيز مى گويد: «و در اين كتاب، از اسماعيل ياد كن؛ زيرا او درستْ وعده و فرستاده اى پيامبر بود، و خاندان خود را به نماز و زكات، فرمان مى داد و همواره نزد پروردگارش پسنديده بود»؟</span>

<span dir="rtl">166.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا»، جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ يَبكي وقالَ: أنَا عَجَزتُ عَن نَفسي كُلِّفتُ أهلي! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: حَسبُكَ أن تَأمُرَهُم بِما تَأمُرُ بِهِ نَفسَكَ وتَنهاهُم عَمّا تَنهى عَنهُ نَفسَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج5 ص62 ح1 عن عبد الأعلى مولى آل سام، مشكاة الأنوار: ص455 ح1527، بحار الأنوار: ج100 ص92 ح83.</span></ref>

<span dir="rtl">166.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هنگامى كه اين آيه: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خودتان و كسانتان را از آتش، حفظ كنيد» نازل شد، يكى از مسلمانان، شروع به زارى نمود و گفت: من از خود، ناتوانم. حال به [تربيت] خانواده ام مكلّف شده ام؟</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اين كه آنان را بدانچه به خودت امر مى كنى، فرمان دهى و از آنچه خودت را از آن نهى مى كنى، بازشان دارى، تو را بس است».</span>

<span dir="rtl">167.</span> <span dir="rtl">الزّهد للحسين بن سعيد عن أبي بصير: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى: «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» فَقُلتُ: هذِهِ نَفسي أقيها، فَكَيفَ أقي أهلي؟ فَقالَ: تَأمُرُهُم بِما أمَرَهُمُ اللّهُ بِهِ، وتَنهاهُم عَمّا نَهاهُمُ اللّهُ عَنهُ؛ فَإِن أطاعوكَ كُنتَ قَد وَقَيتَهُم، وإن عَصَوكَ كُنتَ قَد قَضَيتَ ما عَلَيكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الزهد للحسين بن سعيد: ص77 ح36، تفسير القمّي: ج2 ص377، الكافي: ج5 ص62 ح2، تهذيب الأحكام: ج6 ص179 ح365، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام: ص375 عن الإمام الرضا عليه السلام، مشكاة الأنوار: ص455 ح1526 والأربعة الأخيرة نحوه، بحارالأنوار: ج100 ص74 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">167.</span> <span dir="rtl">الزهد، حسين بن سعيد ـ به نقل از ابو بصير ـ: از امام صادق صلى الله عليه و آله از تفسير اين آيه: «خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوختِ آن، مردم و سنگ ها هستند، حفظ كنيد» پرسيدم و گفتم: من خودم را مى توانم حفظ كنم؛ امّا چگونه خانواده ام را حفظ كنم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آنان را بِدانچه خدا فرمان داده، امر كن و از آنچه خدا نهى شان نموده، باز دار. در اين صورت، اگر از تو اطاعت كنند، تو آنان را حفظ كرده اى؛ امّا اگر نافرمانى ات كنند، تو آنچه را به گردن داشته اى، ادا كرده اى».</span>

<span dir="rtl">168.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا»</span> <ref><span dir="rtl">التحريم: 6.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: عَلِّموا أنفُسَكُم وأَهليكُمُ الخَيرَ.</span> <ref><span dir="rtl">المستدرك على الصحيحين: ج2 ص536 ح3826 عن ربعي، المصنف لعبد الرزاق: ج3 ص49 ح4741، كنز العمّال: ج2 ص539 ح4676.</span></ref>

<span dir="rtl">168.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در تفسير سخن خداوند كه: «خودتان و كسانتان را از آتش، حفظ كنيد» ـ: به خود و خانواده تان، خوبى ياد دهيد.</span>

<span dir="rtl">169.</span> <span dir="rtl">الكافي عن سليمان بن خالد: قُلتُ لأَِبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إنَّ لي أهلَ بَيتٍ وهُم يَسمَعونَ مِنّي، أفَأَدعوهُم إلى هذَا الأَمرِ؟ فَقالَ: نَعَم؛ إنَّ اللّهَ يَقولُ في كِتابِهِ: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاس وَ الْحِجَارَةُ»</span> <ref><span dir="rtl">التحريم: 6.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص211 ح1، المحاسن: ج1 ص362 ح780، بحار الأنوار: ج2 ص20 ح55.</span></ref>

<span dir="rtl">169.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از سليمان بن خالد ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: من خانواده اى دارم كه از من حرف شنوى دارند. آيا آنان را به اين امر (امامت شما) فرا خوانم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آرى. خداوند در قرآن مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوختِ آن، مردم و سنگ ها هستند، حفظ كنيد»».</span>

<span dir="rtl">170.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: دَخَلَ عَلى أبي عليه السلام رَجُلٌ فَقالَ: رَحِمَكَ اللّهُ! اُحَدِّثُ أهلي؟قالَ: نَعَم، إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ»، وقالَ: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا».</span> <ref><span dir="rtl">الاُصول الستة عشر: ص232 ح265 عن جابر، بحار الأنوار: ج2 ص25 ح92.</span></ref>

<span dir="rtl">170.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: مردى نزد پدرم [امام] باقر عليه السلام آمد و گفت: خدايت رحمت كند! آيا به خانواده ام حديث بگويم؟ فرمود: «آرى. خداوند مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوخت آن، مردم و سنگ ها هستند، حفظ كنيد» و فرموده است: «و كسان خود را به نماز، فرمان ده و خود بر آن، شكيبا باش»».</span>

<span dir="rtl">171.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَالأَدَبَ الصّالِحَ حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعاً، حَتّى لا يَفقِدَ مِنهُم صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا. ولا يَزالُ العَبدُ العاصي يورِثُ أهلَ بَيتِهِ الأَدَبَ السَّيِّئَ حَتّى يُدخِلَهُمُ النّارَ جَميعا حَتّى لا يَفقِدَ فيها مِن أهلِ بَيتِهِ صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا.</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج1 ص82.</span></ref>

<span dir="rtl">171.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: بنده مؤمن، پيوسته به خانواده اش علم و ادبِ شايسته مى آموزد، تا آن جا كه همه آنان را بى آن كه كوچك يا بزرگ يا خدمتكار يا همسايه اى از ايشان جدا افتد، وارد بهشت مى كند؛ و بنده گناهكار، پيوسته به خانواده اش سوء ادب مى آموزد، تا آن جا كه همه آنان را بى آن كه كوچك يا بزرگ يا خدمتكار يا همسايه از ايشان جدا افتد، وارد دوزخ مى نمايد.</span>

<span id="مهم-ترين-وظايف-مبلغ"></span>
== <span dir="rtl">مهم ترين وظايف مبلّغ</span> ==

<span dir="rtl">وظيفه مبلّغ، در واقع، همان وظيفه انبياى الهى است كه قرآن، آن را «تبليغ رسالت هاى خدا» مى نامد، با اين تفاوت كه انبيا، پيام خدا را از طريق وحى دريافت مى كردند؛ امّا مبلّغ، پيام خدا را از طريق انبيا و اوصياى آنان دريافت مى نمايد.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، وظيفه مبلّغ، رساندن همه پيام هاى اعتقادى، اخلاقى و عملى پيامبران خدا به مردم و آشنا كردن آنان با تمام برنامه هايى است كه آفريدگار انسان براى تكامل مادّى و معنوى او، ارائه كرده است.</span>

<span id="سير-منطقى-مباحث-تبليغى"></span>
=== <span dir="rtl">سير منطقى مباحث تبليغى</span> ===

<span dir="rtl">مبلّغ، براى انجام دادن اين رسالت سنگين، علاوه بر تلاش نمودن براى احراز شرايط تبليغ و زمينه سازى براى تحقّق اركان علمى، اخلاقى و عملى آن در كار خويش، بايد با شيوه تبليغ از جهت القاى پيام هاى تبليغى به ترتيب اهمّيت آنها آشنا باشد. مبلّغ بايد بداند كه براى آشنا كردن مردم، بخصوص نسل جوان با پيام دين، چه بايد بگويد، از كجا بايد آغاز كند و جهتگيرى مباحث او به كدام سو بايد باشد.</span>

<span dir="rtl">آنچه در فصل سوم آمده، در واقع، اشاره اى به پاسخ اين سؤالات و بيان سير منطقى مباحث تبليغى بر اساس اهمّيت پيام هاست.</span>

<span dir="rtl">مبلّغ، در نخستين گام براى آشنا كردن مخاطب خود با مكتب انبيا، بايد براى بيدارسازى فطرت و وجدان او برنامه ريزى نمايد و كارى كند كه او به انديشه و تفكّر، وادار شود.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص65 (بر انگيختن فطرت وعقل).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">انسان با بازگشت به فطرت و باز شدن راه تعقّل و تفكّر بر او، در حقيقت، از تاريكى جهل خارج مى شود و به روشنايى نور فطرت و عقل، گام مى نهد و بدين سان، زمينه براى شناخت حقايقى كه انبياى الهى براى هدايت بشر به راه تكامل آورده اند، فراهم مى گردد.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص67 (خارج ساختن مردم از تاريكى ها به نور).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">پس از آماده شدن مخاطب براى دريافت پيام خداوند متعال، نخستين پيامى كه بايد به او منتقل شود، اين است كه برنامه تكاملى اى كه خداوند از طريق پيامبران براى انسان فرستاده، تنها شامل مصالح معنوى و اُخروى او نيست؛ بلكه مصالح مادّى و دنيوى وى را نيز تأمين خواهد كرد و در صورت تحقّق جامعه انسانىِ مورد نظر انبيا، از بهترين زندگى ها در دنيا و آخرت، برخوردار خواهد بود.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص69 (دعوت به مصالح دين و دنيا).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">انسان، موجودى است ناشناخته. علم با همه پيشرفت هايى كه داشته، هنوز نتوانسته رازهاى اين موجود پيچيده را به درستى كشف كند. از اين رو، انديشه بشر از ارائه راه تكامل مادّى و معنوى او ناتوان است و بايد براى آشنايى با اين راه، با جهان غيب، ارتباط پيدا كند و آن جهان را بشناسد و باور كند. چنين ارتباطى، جز از طريق انبياى الهى امكان پذير نيست.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص71 (دعوت به ايمان آوردن به غيب) و ص75 (دعوت به ايمان آوردن به نبوّت) و ص77 (دعوت به ايمان آوردن به معاد).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">نخستين پيام تكامل آفرين انبيا ـ كه خلاصه همه برنامه هاى آنهاست ـ، توحيد است.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص73 (دعوت به ايمان آوردن به توحيد).</span></ref> <span dir="rtl">نخستين پيام اجتماعى توحيد نيز قيام براى تحقّق عدالت اجتماعى است و اين هدف بلند، جز از طريق الفت و اتّحاد مردم و اجتماع آنان در پيرامون امام عادل، امكان پذير نيست.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص79 (دعوت به الفت و پرهيز از تفرقه) و ص83 (دعوت به برپاداشتن قسط) و ص85 (دعوت به رهبرى امام عادل).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">تحقّق و تداوم حاكميت عدالت در جامعه، در گرو وجود آزادى هاى مشروع و سازنده</span> <ref><span dir="rtl">مقصود، آزادى هاى سياسى ـ اجتماعى است كه با آزادى معنوى (آزادگى)، تفاوت دارند.</span></ref><span dir="rtl">، و نيز آگاهانه بودن انتخاب هاى مردم است و مبلّغ، وظيفه دارد تا در توسعه اين آزادى ها و آگاهى ها تلاش كند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص87 (دعوت به آزادى هدفمند).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">يكى از مسائل بسيار مهمّى كه زمينه را براى تحقّق و تداوم حاكميت عدالت اجتماعى آماده مى كند، توانمندى توده هاى مردم در تجزيه و تحليل مسائل فرهنگى، سياسى و اجتماعى است. مبلّغ بايد مردم را به گونه اى تربيت كند كه حق گرا باشند و نه مطلق گرا و از هيچ كس، كوركورانه تبعيت نكنند. معيار آنان براى پيروى از شخصيت ها و احزاب، حق باشد و نه شخصيت هاى بزرگ و مورد احترام. حق را با معيار حق بشناسند، نه با معيار شخصيت ها؛ بلكه شخصيت ها را نيز با عيار حق، محك بزنند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص91 (دعوت به شناخت اهل حق از راه شناخت حق).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">عدالت اجتماعى در مكتب انبياى الهى، مقدّمه شكوفا شدن استعدادهاى انسانى و رسيدن انسان به مقصد اعلاى انسانيت است. آنچه آدمى را به اين هدف، نزديك مى كند، پرهيز از اخلاق و رفتار نكوهيده و آراستگى به مكارم اخلاق و محاسن اعمال است.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص95 (دعوت به پروامندى و پرهيزگارى) و ص99 (دعوت به ارزش هاى اخلاقى) و ص103 (دعوت به كارهاى نيكو).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">در فرهنگ انبياى الهى، همه كارهايى كه انسان را با خدا مرتبط مى كنند و از اين طريق، او را به تكامل مادّى و معنوى مى رسانند، عبادت ناميده مى شوند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص107 (دعوت به پرستش خداوند).</span></ref>

<span id="مهم-ترين-رسالت-مبلغ"></span>
=== <span dir="rtl">مهم ترين رسالت مبلّغ</span> ===

<span dir="rtl">آنچه بيش از هر چيز ديگر براى تأثيرگذارى تبليغات بر سازندگى انسان ها اهمّيت دارد، هدفگيرى و سمت و سوى تبليغات است. مبلّغ، بايد نقطه اى را هدفگيرى كند كه بيشترين آثار و بركات را براى سازندگى انسان و نزديك كردن او به كمال مطلق داشته باشد و آن نقطه، دوست داشتن خداست.</span> <ref><span dir="rtl">الرجال لابن داود، ص196، الرقم 1639.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">محبّت خدا، كيمياى خودسازى و سازندگى است. عشق به حق تعالى، همه زشتى هاى اخلاقى و عملى را يك جا درمان و همه صفات نيكو را يك جا به عاشق، هديه مى كند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص109 (دعوت به دوست داشتن خداوند).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، مهم ترين رسالت مبلّغ، اين است كه هدف نهايى وى، عاشق سازى باشد و نه مقدّس سازى، و براى رسيدن به اين هدف، همه برنامه هاى تبليغى او بايد چاشنى محبّت داشته باشند.</span>

<span dir="rtl">براى دستيابى مخاطب به كيمياى محبّت، مبلّغ بايد همه ابزارهاى تبليغاتى را به سوى اين هدف نشانه گيرى كند. گفتارهاى و نوشتارهاى تبليغى او، مواعظ، تذكّرات و خطابه هاى او، تعليم و تربيت او، امر به معروف و نهى از منكر او، پيكارهاى او با بدعت ها و سرانجام، بشارت ها و بيم هاى او، همه و همه بايد سمت و سوى محبّت داشته و از عطر دل انگيز محبّت، سرشار باشند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: دوستى در قرآن و حديث و كيمياى محبّت، هر دو از محمد محمدى رى شهرى.</span></ref>

<span id="بهترين-روش-نفوذ-تبليغات-در-دل"></span>
=== <span dir="rtl">بهترين روش نفوذ تبليغات در دل</span> ===

<span dir="rtl">راه كار تبليغىِ «به كارگيرى محبّت»، بهترين روش عبور دادن پيام هاى الهى از مرز حس و عقل، و نفوذ دادن آنها به عمق جان هاست. پيام الهى، علاوه بر نفوذ در عقل ها، بايد در دل ها نفوذ كند و در عمق روح، وارد شود تا همه قواى انسان را در اختيار بگيرد.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: تبليغ و مبلّغ در آثار شهيد مطهّرى: ص70.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">مبلّغ، با تكيه بر شيوه تبليغاتى «محبّت»، به سادگى مى تواند از عهده اين كار بر آيد و با نفوذ دادن پيام هاى سازنده الهى در عمق جان، انسان را متحوّل سازد و او را در راه رسيدن به مقصد اعلاى انسانيت و جامعه برتر توحيدى، به حركت در آورد.</span>

<span id="بزرگ-ترين-پاداش-مبلغ"></span>
=== <span dir="rtl">بزرگ ترين پاداش مبلّغ</span> ===

<span dir="rtl">بركات به كارگيرى اين شيوه سازندگى براى مبلّغ، فراتر از بركات آن براى مخاطب است؛ زيرا خداوند متعال، عاشق مبلّغى مى شود كه «عاشق خدا» مى سازد</span> <ref><span dir="rtl">معالم العلماء، ص126، الرقم 853.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">و كسى كه عاشق او شود، رنگ خدايى پيدا مى كند، چنان كه در حديث قُرب نوافل مى خوانيم:</span>

<span dir="rtl">فَإِذا أحبَبتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذى يَسمَعُ بِهِ، و بَصَرَهُ الَّذى يُبصِرُ بِهِ، و لِسانَهُ الَّذى يَنطِقُ بِهِ، و يَدَهُ الَّتى يَبطِشُ بِها؛ إن دَعانى أجَبتُهُ و إن سَأَلَنى أعطَيتُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص43 ح45.</span></ref>

<span dir="rtl">پس هر گاه دوستش داشته باشم، گوشش خواهم بود كه بِدان مى شنود، و چشمش خواهم بود كه با آن مى بيند، و زبانش خواهم بود كه با آن سخن مى گويد، و دستش خواهم بود كه با آن نيرو مى گيرد. اگر مرا بخواند، اجابتش خواهم كرد و اگر از من درخواستى كند، به او خواهم بخشيد.</span>

<span id="اقامه-حجت"></span>
=== <span dir="rtl">اِقامه حجّت</span> ===

<span dir="rtl">آنچه تا كنون در باره وظايف مبلّغ بِدان اشارت رفت، در جايى است كه مخاطب، آمادگى دارد تا سخن حق را بپذيرد و راه درست زندگى را انتخاب كند؛ امّا مسئوليت مبلّغ در مواردى كه مخاطب از اين آمادگى برخوردار نيست، اقامه حجّت (دليل آوردن) براى اوست</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص129 (برپا داشتن حجّت).</span></ref> <span dir="rtl">تا راه هر گونه بهانه جويى را بر او ببندد و نتواند به خدا اعتراض كند كه:</span>

<span dir="rtl">«لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ءَايَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخْزَى؟</span> <ref><span dir="rtl">طه: آيه 134.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا پيش از آن كه خوار و رسوا شويم، از آيات تو پيروى كنيم؟».</span>

<span id="دعوت-نزديكان"></span>
=== <span dir="rtl">دعوت نزديكان</span> ===

<span dir="rtl">و آخرين نكته در باره وظايف مبلّغ، اين است كه مبلّغ، اگر در انجام رسالت تبليغى، به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تأسّى كند و دعوت به ارزش هاى دينى را از نزديكان خود، آغاز نمايد، توفيق بيشترى در هدايت ديگران خواهد داشت.</span>

<span id="الفصل-الرابع-خصائص-المبلغ"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الرابع: خصائص المبلّغ</span> =

'''<span dir="rtl">فصل چهارم: ويژگى هاى مبلّغ</span>'''

<span id="الخصائص-العلمية"></span>
== <span dir="rtl">4 / 1: الخَصائِصُ العِلمِيَّةُ</span> ==

'''<span dir="rtl">4 / 1: ويژگى هاى علمى</span>'''

<span id="أ-ـ-الفقه-في-الدين"></span>
=== <span dir="rtl">أ ـ الفِقهُ فِي الدّينِ</span> ===

'''<span dir="rtl">أـ دین‌شناسی</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">التوبة: 122.</span></ref>

<span dir="rtl">«و شايسته نيست كه مؤمنان، همگى [براى جهاد] كوچ كنند. پس چرا از هر فرقه اى از آنان، دسته اى كوچ نمى كنند تا [دسته اى بمانند و] در دين، آگاهى پيدا كنند و قوم خود را وقتى به سوى آنان باز گشتند، بيم دهنده باشد كه آنان [از كيفر الهى] بترسند؟».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">يوسف: 108.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: اين است راه من، كه من و هر كس مرا پيروى كرد، با بينايى، به سوى خدا دعوت مى كنيم، و منزّه است خدا، و من از مشركان نيستم».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">172.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تَأمُر بِالمَعروفِ ولا تَنهَ عَنِ المُنكَرِ حَتّى تَكونَ عالِما، وتَعلَمَ ما تَأمُرُ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج5 ص69 ح7486 عن ابن عمر، كنز العمّال: ج3 ص74 ح5560.</span></ref>

<span dir="rtl">172.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: امر به معروف و نهى از منكر مكن، مگر آن كه عالِم باشى و بدانى كه به چه امر مى كنى.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص202 ح252 و ص208 ح260.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص203 ح252 و ص209 ح260.</span>

<span id="ب-ـ-الإحاطة-بالدين-من-جميع-جوانبه"></span>
=== <span dir="rtl">ب ـ الإِحاطَةُ بِالدّينِ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ب ـ آگاهى همه جانبه بر دين</span>'''

<span dir="rtl">173.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ دينَ اللّهِ لَن يَنصُرَهُ إلّا مَن حاطَهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">دلائل النبوة للبيهقي: ج2 ص426، تاريخ دمشق: ج17 ص296 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام، الفردوس: ج1 ص234 ح897 عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج10 ص171 ح28886.</span></ref>

<span dir="rtl">173.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دين خداوند متعال را تنها كسى يارى مى رساند كه به تمام جوانب آن، احاطه داشته باشد.</span>

<span dir="rtl">174.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لا يَقومُ بِدينِ اللّهِ إلّا مَن حاطَهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">السيرة النبوية لابن كثير: ج2 ص168، تاريخ دمشق: ج17 ص299، الفردوس: ج5 ص190 ح7920، كنزالعمّال: ج3 ص84 ح5612 نقلاً عن أبي نعيم وكلّها عن الإمام عليّ عليه السلام ؛ شرح الأخبار: ج2 ص389.</span></ref>

<span dir="rtl">174.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دين خداوند را تنها كسى به پا مى دارد كه به تمام جوانب آن، احاطه داشته باشد.</span>

<span dir="rtl">175.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إنَّمَا المُستَحفَظونَ لِدينِ اللّهِ هُمُ الَّذينَ أقامُوا الدّينَ ونَصَروهُ، وحاطوهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ، وحَفِظوهُ عَلى عِبادِ اللّهِ ورَعَوهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص95 ح3912.</span></ref>

<span dir="rtl">175.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: حافظان دين خداوند، كسانى هستند كه دين را به پا مى دارند و يارى مى رسانند، و به تمام جوانب آن، احاطه دارند، و آن را براى بندگان خدا حفظ و مراقبت مى كنند.</span>

<span id="ج-ـ-الاستناد-إلى-كلام-رسول-الله-وأهل-البيت-عليهم-السلام"></span>
=== <span dir="rtl">ج ـ الاِستِنادُ إلى كَلامِ رَسولِ اللّهِ وَأهلِ البَيتِ عليهم السلام</span> ===

'''<span dir="rtl">ج ـ استناد به كلام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله واهل بيت عليهم السلام</span>'''

<span dir="rtl">176.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ عَبدا حَبَّبَنا إلَى النّاسِ ولَم يُبَغِّضنا إلَيهِم! أمَا وَاللّهِ لَو يَروونَ مَحاسِنَ كَلامِنا لَكانوا بِهِ أعَزَّ، ومَا استَطاعَ أحَدٌ أن يَتَعَلَّقَ عَلَيهِم بِشَيءٍ، ولكِنَّ أحَدَهُم يَسمَعُ الكَلِمَةَ فَيَحُطُّ إلَيها عَشرا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص229 ح293 عن أبي بصير، مشكاة الأنوار: ص317 ح1002 عن علي بن أبي حمزة، دعائم الإسلام: ج1 ص61 عن الإمام الباقر عليه السلام كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج78 ص348 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">176.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خداوند بر آن بنده اى رحمت آوَرَد كه ما را نزد مردم، محبوب گردانَد و نزد آنان مبغوض نسازد! بدانيد ـ سوگند به خدا ـ كه اگر [شيعيان ما] زيبايى هاى گفتار ما را [بدون كم و زيادْ] نقل مى كردند، در سايه آن، موفّق تر بودند و هيچ كس نمى توانست اِشكالى به آنان وارد سازد؛ بلكه چنين است كه آنان، گفتار [ما] را مى شنوند و ده تا [از پيش خود] بر آن مى افزايند.</span>

<span dir="rtl">177.</span> <span dir="rtl">معاني الأخبار عن عبد السّلام بن صالح الهرويّ: سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام يَقولُ: رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحيا أمرَنا! فَقُلتُ لَهُ: فَكَيفَ يُحيي أمرَكُم؟ قالَ: يَتَعَلَّمُ عُلومَنا ويُعَلِّمُهَا النّاسَ؛ فَإِنَّ النّاسَ لَو عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لَاتَّبَعونا.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص180 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص307 ح69، بحار الأنوار: ج2 ص30 ح13.</span></ref>

<span dir="rtl">177.</span> <span dir="rtl">معانى الأخبار ـ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى ـ: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «خداوند، رحمت كند بنده اى را كه امر (امامتِ) ما را زنده كند!».</span>

<span dir="rtl">گفتم: چگونه امر (امامتِ) شما را زنده مى كند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «علوم ما را فرا گيرد و به مردم بياموزد، كه اگر مردم، زيبايى هاى گفتار ما را مى دانستند، از ما پيروى مى كردند».</span>

<span id="د-ـ-معرفة-الناس"></span>
=== <span dir="rtl">د ـ مَعرِفَةُ النّاسِ</span> ===

'''<span dir="rtl">د ـ شناخت مردم</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 2.</span></ref>

<span dir="rtl">«اين است كتابى كه در [حقّانيت] آن، هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت پرواپيشگان است».</span>

<span dir="rtl">«... إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأحقاف: 10.</span></ref>

<span dir="rtl">«به راستى، خداوند، مردم ستمكار را هدايت نمى كند».</span>

<span dir="rtl">«... إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">المنافقون: 6.</span></ref>

<span dir="rtl">«به راستى خداوند، مردم تباهكار را هدايت نمى كند».</span>

<span dir="rtl">«... إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الزمر: 3.</span></ref>

<span dir="rtl">«به راستى، خداوند، كسى را كه دروغپردازِ ناسپاس است، هدايت نمى كند».</span>

<span dir="rtl">راجع: الأنعام: 36 و 51، الرعد: 21، الأحقاف: 12، مريم: 97، الروم: 52 و 53 الأنبياء: 45 ـ 49، النور: 51، فاطر: 18، يس: 6 ـ 11، يونس: 101، الزمر: 23، النازعات: 45، الأعلى: 10.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: انعام: آيه 36 و 51، رعد: آيه 21، احقاف: آيه 12، مريم: آيه 97، روم: آيه 52 ـ 53، انبيا: آيه 45 ـ 49، نور: آيه 51، فاطر: آيه 18، يس: آيه 6 ـ 11، يونس: آيه 101، زمر: آيه 23، نازعات: آيه 45، اعلى: آيه 10.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">178.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَجِدونَ النّاسَ مَعادِنَ؛ فَخِيارُهُم فِي الجاهِلِيَّةِ خِيارُهُم في الإِسلامِ إذا فَقِهوا، وتَجِدونَ مِن خَيرِ النّاسِ في هذَا الأَمرِ أكرَهَهُم لَهُ قَبلَ أن يَقَعَ فيهِ، وتَجِدونَ مِن شِرارِ النّاسِ ذا الوَجهَينِ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح مسلم: ج4 ص1958 ح199، صحيح البخاري: ج3 ص1288 ح3304، مسند ابن حنبل: ج3 ص616 ح10795 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج10 ص153 ح28781.</span></ref>

<span dir="rtl">178.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردم را معدن هايى مى يابيد. پس نيكان آنان در دوران جاهليت، در صورت دين شناس شدن، نيكان در دوران اسلام هستند، و در ميان بهترينْ مردم در اسلام، كسانى را مى يابيد كه پيش از پذيرش اسلام، ناخشنودترينِ مردم نسبت به اسلام بودند، و در ميان بدنهادان، دوچهره ها را مى بينيد.</span>

<span dir="rtl">179.</span> <span dir="rtl">الأمالي للمفيد عن كميل بن زياد النخعيّ: كُنتُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام في مَسجِدِ الكوفَةِ وقَد صَلَّينَا العِشاءَ الآخِرَةَ، فَأَخَذَ بِيَدي حَتّى خَرَجنا مِنَ المَسجِدِ، فَمَشى حَتّى خَرَجَ إلى ظَهرِ الكوفَةِ لا يُكَلِّمُني بِكَلِمَةٍ؛</span>

<span dir="rtl">فَلَمّا أصحَرَ تَنَفَّسَ ثُمَّ قالَ: يا كُمَيلُ، إنَّ هذِهِ القُلوبَ أوعِيَةٌ؛ فَخَيرُها أوعاها. اِحفَظ عَنّي ما أقولُ؛ النّاسُ ثَلاثَةٌ: عالِمٌ رَبّانِيٌّ، ومُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ، وهَمَجٌ رَعاعٌ، أتباعُ كُلِّ ناعِقٍ، يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ، لَم يَستَضيؤوا بِنورِ العِلمِ، ولَم يَلجَؤوا إلى رُكنٍ وَثيقٍ.…</span>

<span dir="rtl">هاه! هاه! إنَّ هاهُنا ـ وأَشارَ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ ـ لَعِلما جَمّا، لَو أصَبتُ لَهُ حَمَلَةً! بَلى، اُصيبُ لَهُ لَقِنا غَيرَ مَأمونٍ، يَستَعمِلُ آلَةَ الدّينِ فِي الدُّنيا، ويَستَظهِرُ بِحُجَجِ اللّهِ عَلى خَلقِهِ وبِنِعَمِهِ عَلى عِبادِهِ؛ لِيَتَّخِذَهُ الضُّعَفاءُ وَليجَةً دونَ وَلِيِّ الحَقِّ، أو مُنقادا للحِكمَةِ لا بَصيرَةَ لَهُ في أحنائِهِ، فَقَدَحَ الشَّكُّ في قَلبِهِ بِأَوَّلِ عارِضٍ مِن شُبهَةٍ، ألا لا ذا ولا ذاكَ. فَمَنهومٌ بِاللَّذّاتِ، سَلِسُ القِيادِ لِلشَّهَواتِ، مُغرىً بِالجَمعِ وَالاِدِّخارِ، لَيسَ مِن رُعاةِ الدّينِ، أقرَبُ شَبَها بِهؤُلاءِ الأَنعامُ السّائِمَةُ، كَذلِكَ يَموتُ العِلمُ بِمَوتِ حامِليهِ.</span>

<span dir="rtl">اللّهُمَّ بَلى، لا تُخلَى الأَرضُ مِن قائِمٍ بِحُجَّةٍ ظاهِرٍ مَشهورٍ، أو مُستَتِرٍ مَغمورٍ؛ لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وبَيِّناتُهُ، فَإِنَّ اُولئِكَ الأَقَلّونَ عَدَدا، الأَعظَمونَ خَطَرا.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للمفيد: ص247 ح3، الإرشاد: ج1 ص227، الخصال: ص186 ح257، كمال الدين: ص290 ح2، تحف العقول: ص169 كلّها نحوه، بحارالأنوار: ج1 ص187 ح4 ؛ كنزالعمّال: ج10 ص262 ح29391.</span></ref>

<span dir="rtl">179.</span> <span dir="rtl">الأمالى، مفيد ـ به نقل از كميل بن زياد نخعى ـ: همراه امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام در مسجد كوفه بودم. نماز عشا را كه به جاى آورديم، ايشان دست مرا گرفت و از مسجد خارج شديم و آن قدر پيش رفت تا به پشت كوفه رسيد. تا اين هنگام، حتّى يك كلمه با من صحبت نكرد.</span>

<span dir="rtl">هنگامى كه وارد بيابان شد، آه كشيد و آن گاه فرمود: «اى كميل! اين دل ها ظرف هايند و بهترين آنها، گُنجاترينِ آنهاست. آنچه مى گويم، از من به ياد بسپار. مردم، سه دسته اند: عالم ربّانى، آموزنده در مسير رستگارى، و مگسان فرومايه كه در پىِ هر بانگ، روان اند و با هر بادى، به سويى مى گرايند؛ به نور دانش، روشنى نمى گيرند، و به بنيادى استوار، پناه نمى جويند.… آه! آه!»</span>

<span dir="rtl">در اين جا امام عليه السلام با دستش به سينه خود اشاره كرد و افزود: «دانشى است انباشته، اگر براى آن، فراگيرانى مى يافتم! بارى، گاه كسى را يافتم كه متينْ دريافت بود؛ امّا امين نبود، دين را دست افزار كسب دنيا مى ساخت و با حجّت هاى خداوند، بر خلق، و با نعمت هاى او بر بندگان، برترى مى جست، تا ضعيفان به جاى ولىّ حق، او را دستاويز خود گيرند. گروهى ديگر نيز كه به حكمت، سرِ تسليم فرود مى آورند، بى آن كه نكته هاى آن را در يابند، با رهيافت نخستين، شبهه شك و ترديد در دلشان رخنه مى كرد.</span>

<span dir="rtl">بدانيد كه نه اين گروه و نه آن گروه، مطلوب نيستند و نه كسى كه سخت در پى لذّات است و براى شهوت ها بندها را رها كرده و شيفته جمع كردن و انباشتن مال است! او پاسدار دين نيست و بيشتر به چارپايان چرنده، همانند است. چنين است كه علم با مرگ فراگيران آن مى ميرد.</span>

<span dir="rtl">خدايا! بارى، زمين از كسانى كه دين خدا را به حجّت [و برهان] بر پاى مى دارند، تهى نمى ماند، خواه آشكار و شُهره باشند يا پنهان و ترسان، تا حجّت ها و نشانه هاى خداوند از ميان نرود. به راستى، آنان به شمار، اندك اند؛ ولى به منزلت، بلندمرتبه».</span>

<span dir="rtl">180.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ: إنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالأَرضِ الخالِيَةِ؛ ما اُلقِيَ فيها مِن شَيءٍ قَبِلَتهُ. فَبادَرتُكَ بِالأَدَبِ قَبلَ أن يَقسُوَ قَلبُكَ ويَشتَغِلَ لُبُّكَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 31، خصائص الأئمّة: ص116، تحف العقول: ص70، كشف المحجّة: ص161، بحار الأنوار: ج1 ص223 ح12 ؛ جواهر المطالب: ج2 ص157 ح114 نحوه، كنز العمّال: ج16 ص169 ح44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ.</span></ref>

<span dir="rtl">180.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در وصيّت خود به فرزندش حسن عليه السلام ـ: دل جوان، به سان زمينِ تهى است كه هر چيزى در آن افكنده شود، پذيرايش مى گردد. از اين رو، به تربيت تو، پيش از آن كه دلت سخت شود و انديشه ات مشغول گردد، پيشْ دستى كردم.</span>

<span dir="rtl">181.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: الرِّجالُ ثَلاثَةٌ: عاقِلٌ، وأَحمَقُ، وفاجِرٌ؛ فَالعاقِلُ الدّينُ شَريعَتُهُ، وَالحِلمُ طَبيعَتُهُ، وَالرَّأيُ سَجِيَّتُهُ؛ إن سُئِلَ أجابَ، وإن تَكَلَّمَ أصابَ، وإن سَمِعَ وَعى، وإن حَدَّثَ صَدَقَ، وإنِ اطمَأَنَّ إلَيهِ أحَدٌ وَفى. وَالأَحمَقُ إنِ استُنبِهَ بِجَميلٍ غَفَلَ، وإنِ استُنزِلَ عَن حَسَنٍ نَزَلَ، وإن حُمِلَ عَلى جَهلٍ جَهِلَ، وإن حَدَّثَ كَذَبَ. لا يَفقَهُ، وإن فُقِّهَ لا يَتَفَقَّهُ. والفاجِرُ إنِ ائتَمَنتَهُ خانَكَ، وإن صاحَبتَهُ شانَكَ، وإن وَثِقتَ بِهِ لَم يَنصَحكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص116 ح96 عن ثعلبة بن ميمون عن الإمام الصادق عليه السلام، بحارالأنوار: ج70 ص9 ح6 وراجع: تحف العقول: ص323.</span></ref>

<span dir="rtl">181.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: افراد، سه دسته اند: عاقل، احمق و بدكار. عاقل، كسى است كه دين، شريعت و مَنش اوست، بردبارى، سرشت او و انديشيدن، خوى او. اگر از او پرسش شود، پاسخ مى دهد و اگر سخن بگويد، به صواب است و اگر بشنود، پذيراست و اگر سخن بگويد، راست مى گويد و اگر كسى به او اطمينان يابد، وفادارى مى كند.</span>

<span dir="rtl">و احمق، كسى است كه اگر نيكى را به او يادآور شوند، غافل است و اگر از نيكى دورش سازند، دور مى شود و اگر به نادانى وادارش كنند، نادانى مى كند و اگر سخن بگويد، دروغ مى گويد، و نمى فهمد، هر چند كه تفهيمش كنند.</span>

<span dir="rtl">و بدكار، كسى است كه اگر به او امانت بسپارى، خيانت مى كند و اگر همراهى اش نمايى، مايه بدنامى ات مى شود و اگر به او اطمينان كنى، برايت خيرخواهى نمى كند.</span>

<span dir="rtl">182.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: النّاسُ مَعادِنُ كمَعادِنِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ؛ فَمَن كانَ لَهُ فِي الجاهِلِيَّةِ أصلٌ فَلَهُ فِي الإِسلامِ أصلٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص177 ح197، مشكاة الأنوار: ص455 ح1522، بحار الأنوار: ج67 ص121 نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">182.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: مردم، معدن هايى به سانِ معدن هاى طلا و نقره اند. آن كه در دوران جاهليت ريشه دارد، در اسلام نيز داراى ريشه است.</span>

<span dir="rtl">183.</span> <span dir="rtl">الكافي عن إسماعيل بن عبد الخالق: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ لِأَبي جَعفَرٍ الأَحوَلِ ـ وأَنَا أسمَعُ ـ: أتَيتَ البَصرَةَ؟ فَقالَ: نَعَم. قالَ: كَيفَ رَأَيتَ مُسارَعَةَ النّاسِ إلى هذَا الأَمرِ ودُخولَهُم فيهِ؟ قالَ: وَاللّهِ إنَّهُم لَقَليلٌ، ولَقَد فَعَلوا، وإنَّ ذلِكَ لَقَليلٌ. فَقالَ: عَلَيكَ بِالأَحداثِ؛ فَإِنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص93 ح66، قرب الإسناد: ص128 ح450، بحار الأنوار: ج23 ص236 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">183.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از اسماعيل بن عبد الخالق ـ: شنيدم كه امام صادق عليه السلام به ابو جعفرِ اَحوَل مى فرمود ـ و من مى شنيدم ـ: «آيا بصره رفتى؟».</span>

<span dir="rtl">ابو جعفر احول گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «شتاب مردم و ورود آنان را به اين امر (امامت) چگونه ديدى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: به خدا سوگند، آنان، اندك اند. هرچند كه چنين كرده اند [و به شما پيوسته اند]، ولى اندك اند.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «جوانان را در ياب كه به هر خيرى، پُرشتاب ترند».</span>

<span dir="rtl">184.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: النّاسُ ثَلاثَةٌ: جاهِلٌ يَأبى أن يَتَعَلَّمَ، وعالِمٌ قَد شَفَّهُ عِلمُهُ، وعاقِلٌ يَعمَلُ لِدُنياهُ وآخِرَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص324، بحارالأنوار: ج78 ص238 ح78.</span></ref>

<span dir="rtl">184.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: مردم، سه دسته اند: نادانى كه از فراگرفتن ابا دارد؛ و دانايى كه دانشش او را نزار كرده است؛ و عاقلى كه براى دنيا و آخرتش عمل مى كند.</span>

<span dir="rtl">185.</span> <span dir="rtl">عوالي اللآلي: رُوِيَ عَن بَعضِهِم عليهم السلام: النّاسُ أربَعَةٌ: رَجُلٌ يَعلَمُ ويَعلَمُ أ نَّهُ يَعلَمُ، فَذاكَ عالِمٌ فَاتَّبِعوهُ، ورَجُلٌ يَعلَمُ ولا يَعلَمُ أ نَّهُ يَعلَمُ، فَذاكَ غافِلٌ فَأَيقِظوهُ، ورَجُلٌ لا يَعلَمُ ويَعلَمُ أ نَّهُ لا يَعلَمُ، فَذاكَ جاهِلٌ فَعَلِّموهُ، ورَجُلٌ لا يَعلَمُ ويَعلَمُ أ نَّهُ يَعلَمُ، فَذاكَ ضالٌّ فَأَرشِدوهُ.</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآلي: ج4 ص79 ح74، بحارالأنوار: ج1 ص195 ح15 وراجع: معدن الجواهر: ص41.</span></ref>

<span dir="rtl">185.</span> <span dir="rtl">عوالى اللآلى: از يكى از اهل بيت عليهم السلام نقل شده است كه: مردم بر چهار دسته اند: شخصى مى داند و مى داند كه مى داند. اين شخص، عالم است. پس، از او پيروى كنيد؛ و شخصى مى داند و نمى داند كه مى داند. اين شخص، غافل است. پس بيدارش كنيد؛ و شخصى نمى داند و مى داند كه نمى داند. او جاهل [و ناآگاه] است. پس به او دانش بياموزيد [و آگاهى بدهيد]؛ و شخصى نمى داند و مى پندارد كه مى داند. اين فرد، گم راه است. پس، او را راه نمايى كنيد.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص242 (الفصل السادس: آداب التبليغ) و ص254 (مراعاة أهلية المخاطب)</span>

<span dir="rtl">و ص258 (مراعاة طاقة المخاطب).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص243 (فصل ششم: آداب تبليغ) و ص255 (مراعات شايستگى مخاطب) و ص259 (مراعات توان مخاطب).</span>

<span id="مخاطب-شناسى-در-تبليغ"></span>
==== <span dir="rtl">مخاطب شناسى در تبليغ</span> ====

<span dir="rtl">روان شناسىِ مخاطب، پس از اسلام شناسى، مهم ترين ركن تبليغ و رمز موفّقيت مبلّغ است. مبلّغ اگر مخاطب خود را نشناسد و از استعدادها و نيازهاى تبليغى وى آگاهى نداشته باشد، بى ترديد، در رسيدن به اهداف تبليغى خود، ناكام خواهد ماند.</span>

<span dir="rtl">مخاطب شناسى در برنامه ريزى صحيح تبليغى، درگير نشدن مبلّغ با خواست هاى فطرى مردم، و نيز توجّه ويژه به نسل جوان در برنامه ريزى ها، در اين كار، نقش اساسى دارد.</span>

<span id="برنامه-ريزى-صحيح-تبليغى"></span>
===== <span dir="rtl">1. برنامه ريزى صحيح تبليغى</span> =====

<span dir="rtl">نخستين پيش نياز هر گونه برنامه ريزى براى تبليغات، مخاطب شناسى است. مبلّغ، تا وقتى كه ظرفيت فكرى و روحى مخاطب خود را نداند و از زمينه هاى ذهنى و روانى و ميزان تأثيرپذيرى مخاطب، اطّلاعات كافى نداشته باشد و موانع تأثيرپذيرى مخاطب را تشخيص ندهد، نمى تواند برنامه ريزى صحيحى براى تبليغ داشته باشد.</span>

<span id="ميزان-تأثيرپذيرى-مخاطب"></span>
====== <span dir="rtl">ميزان تأثيرپذيرى مخاطب</span> ======

<span dir="rtl">يكى از نكات مهمّى كه در قرآن و احاديث اسلامى در ارتباط با مخاطب شناسى، به آن توجّه شده، تفاوت مردم از نظر ظرفيت ها و استعدادهاى طبيعى و اكتسابى، و ميزان تأثيرپذيرى آنان از تبليغات مفيد و سازنده است. با در نظر گرفتنِ اين تفاوت ها، هر سخنى براى هر كسى مفيد و سازنده نيست. چه بسا نوعى از تبليغات براى فرد يا جمعى مفيد باشد، امّا براى فرد يا جمعى ديگر، غير مفيد و حتّى زيانبار باشد. از اين رو، انبياى الهى موظّف بوده اند كه در تبليغات خود، ظرفيت فكرى و روحى مردم را در نظر داشته باشند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص259 (مراعات توان مخاطب).</span></ref>

<span id="تفاوت-استعدادهاى-طبيعى"></span>
====== <span dir="rtl">تفاوت استعدادهاى طبيعى</span> ======

<span dir="rtl">از نگاه احاديث اسلامى، مردم از نظر استعدادهاى ذاتى، مانند معادن زمين، متفاوت اند.</span> <ref><span dir="rtl">رجال النجاشي، ص102، الرقم 254.</span></ref> <span dir="rtl">برخى چون معدن طلا از استعدادهاى بالايى برخوردارند، برخى مانند معدن نقره هستند و.… همان طور كه انواع معادن زمين، براى جامعه بشر، مفيد و كارسازند، امّا بهره بردارى از آنها به شناخت و برنامه ريزى نياز دارد، انواع استعدادهاى فطرى انسان ها نيز براى اداره جامعه انسانى، مفيد و سازنده اند، ولى بهره گيرى از آنها نيازمند شناخت درست و برنامه ريزى صحيح است.</span>

<span id="تفاوت-استعدادهاى-اكتسابى"></span>
====== <span dir="rtl">تفاوت استعدادهاى اكتسابى</span> ======

<span dir="rtl">ظرفيت اكتسابى انسان ها، مانند ظرفيت ذاتى آنان، متفاوت است. نُصوص (متون) اسلامى، به طور كلّى، انسان ها را بر اساس ميزان تأثيرپذيرى از تبليغات سازنده، به سه دسته تقسيم كرده اند:</span>

<span dir="rtl">دسته اوّل، كسانى هستند كه فطرت پاك انسانى خود را با كارهاى ناشايست و بخصوص ظلم كردن، آلوده نكرده اند. اينان، از تقواى عقلى برخوردارند و ظرفيت مناسبى براى پذيرش تبليغات سازنده دارند. در احاديث اسلامى، از اين گروه، به انسان هاى «عاقل» و «فراگيرنده در مسير نجات (متعلّمٌ على سبيل النَّجاة)» تعبير شده است.</span>

<span dir="rtl">اين گروه، مخاطب اصلى تبليغات اسلام و همه انبياى الهى هستند و كلمه «المتّقين» در آيه دوم سوره بقره: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ؛ اين است كتابى كه در [حقّانيت] آن، هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است»، به همين گروه اشاره دارد.</span>

<span dir="rtl">جوان، به دليل اين كه در آغاز راه زندگى است و فطرت انسانى او آلوده نشده است، بيشترين تأثيرپذيرى را از تبليغات سازنده دارد و به همين دليل، جوانان در صف مقدّم مخاطبان انبياى الهى قرار دارند و در احاديث اسلامى، توصيه شده كه مبلّغان، توجّه ويژه اى به نسل جوان داشته باشند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص153 ح185.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">دسته دوم، كسانى هستند كه فطرت انسانى خود را با كارهاى ناشايست، آلوده كرده اند و از تقواى عقلى برخوردار نيستند؛ امّا آلودگى آنها به مرحله خطرناك و غير قابل علاج نرسيده است.</span>

<span dir="rtl">از نظر انبياى الهى، اين دسته از مخاطبان، به بيمارى موانع شناخت، مبتلا هستند؛ ولى بيمارى آنان قابل درمان است. از اين رو، انبيا بنا بر مسئوليت تبليغى اى كه از جانب خداوند دارند، همچون طبيبى حاذق و مهربان، خود به سراغ بيمارى مى روند و با برنامه ريزى هاى مناسب، گاه با نرمش و گاه با تندى، موانع آگاهى را از ذهن و دل بيمار، پاك مى كنند و او را از دسته دوم مخاطبانِ خود، خارج مى كنند و در دسته اوّل قرار مى دهند. امام على عليه السلام، اين هنر بزرگ تبليغاتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را چنين توضيح مى دهد:</span>

<span dir="rtl">طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ، قَد أحكَمَ مَراهِمَهُ، و أَحمى مَواسِمَهُ، يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ مِن قُلوبٍ عُمىٍ، و آذانٍ صُمٍّ، و أَلسِنَةٍ بُكمٍ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ و مَواطِنَ الحَيرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص64 ح81.</span></ref>

<span dir="rtl">طبيبى است كه در ميان بيماران مى گردد تا دردشان را درمان كند. داروها و مرهم هاى خود را مهيّا كرده است و ابزار جرّاحى خويش را گداخته است تا هر زمان كه نياز شود، آن را بر دل هاى نابينا و گوش هاى ناشنوا و زبان هاى ناگويا بگذارد. با داروهاى خود، در پىِ يافتن غفلت زدگان است يا سرگشتگان وادى ضلالت.</span>

<span dir="rtl">استاد شهيد مرتضى مطهّرى رحمه الله، توضيح جالبى در باره اين سخن دارد كه متن، آن چنين است:</span>

<span dir="rtl">پيغمبر صلى الله عليه و آله، ابزار و وسايلى به كار مى بُرد. يك جا قدرت و مِيسَم (/ داغ) به كار مى بُرد، يك جا مرهم. يك جا با خشونت و صلابت، رفتار مى كرد، يك جا با نرمى؛ ولى مواردش را مى شناخت.… در همه جا از اين وسايل كه استفاده مى كرد، در جهت بيدارى و آگاهى مردم استفاده مى كرد. شمشير را جايى مى زد كه مردم را بيدار كند، نه به خواب كند. اخلاق را در جايى به كار مى بُرد كه سبب آگاهى و بيدارى مى شد. شمشير را در جايى به كار مى بُرد كه دل كورى را بينا مى كرد، گوش كرى را شنوا مى كرد، چشم كورى را باز مى كرد، زبان گنگى را گويا مى كرد؛ يعنى تمام وسايلى كه پيغمبر به كار مى بُرد، در جهت بيدارى مردم بود.</span> <ref><span dir="rtl">تبليغ و مبلّغ در آثار شهيد مطهّرى: ص186.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">دسته سوم، كسانى هستند كه آلودگىِ اكتسابى آنان، به مرحله خطرناك و غير قابل علاج رسيده است. اين گروه، در مكتب انبياى الهى، مرده اى ميان زندگان (ميّتُ الأحياء) و مرده روحى و فكرى شمرده مى شوند؛ زيرا زنگارهاى اعمال زشت و غير منطقى، چنان ذهن و روان آنان را تيره كرده كه نمى توانند حقايق مفيد و سازنده را بپذيرند. از اين رو، تبليغات، كمترين اثرى در هدايت و سازندگى آنان ندارد و به همين دليل، قرآن كريم، تصريح و تأكيد مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">«إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ.</span> <ref><span dir="rtl">انعام: آيه 36.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">تنها كسانى [دعوت تو را] اجابت مى كنند كه گوش شنوا دارند، و [امّا] مردگان را خداوند، بر خواهد انگيخت».</span>

<span dir="rtl">«إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ * وَ مَا أَنتَ بِهَادِى الْعُمْىِ عَن ضَلَالَتِهِمْ.</span> <ref><span dir="rtl">نمل: آيه 80 و 81.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">البتّه تو مردگان را شنوا نمى گردانى، و اين ندا را به كران، چون پشت بگردانند، نمى توانى بشنوانى، و راهبرِ كوران از گم راهى شان نيستى».</span>

<span dir="rtl">بدين سان، كسانى كه در اثر آلودگى ها به مرگ روانى مبتلا شده اند، نمى توانند از تبليغات مفيد، بهره مند شوند.</span>

<span dir="rtl">نكته قابل تأمّل، اين است كه وقتى انسان در اثر كارهاى ناشايست، به مرگ انديشه و روانْ مبتلا شد، حقيقت را مى فهمد؛ ولى نمى تواند بپذيرد. قرآن كريم، در باره چنين شخصى مى گويد:</span>

<span dir="rtl">«أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ.</span> <ref><span dir="rtl">جاثيه: آيه 23.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته، گم راه گردانيده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر ديده اش پرده نهاده است؟ آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟! آيا پند نمى گيريد؟».</span>

<span dir="rtl">هنگامى كه در اثر تراكم آلودگى ها، هوس بر انسانْ چيره گردد و بُتى براى پرستش وى شود، چنين انسانى ديگر قابل هدايت نيست. نه اين كه سخن حق را نمى فهمد؛ بلكه مى فهمد؛ امّا نمى تواند بپذيرد. از اين رو، او گم راهى است كه راه را مى داند.</span>

<span dir="rtl">نكته ديگر، اين كه بى اثر بودن تبليغات در سازندگى اين گروه، موجب سلب مسئوليت تبليغىِ مبلّغ نمى گردد. از نظر قرآن، مبلّغ بايد براى اين دسته از مردم نيز برنامه تبليغى داشته باشد؛ امّا نه به اميد هدايت، بلكه براى اتمام حجّت، تا هنگامى كه گرفتار عواقب شوُم و خطرناك سوء استفاده از آزادى مى شوند، به خدا اعتراض نكنند كه چرا راه نمايى براى آنان نفرستاده است.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص143 (اقامه حجّت).</span></ref>

<span id="مسئوليت-برنامه-سازى-براى-تبليغ"></span>
====== <span dir="rtl">مسئوليت برنامه سازى براى تبليغ</span> ======

<span dir="rtl">با تأمّل در ميزان تأثيرپذيرى مخاطبان و تفاوت ظرفيت هاى ذاتى و اكتسابى مردم، مشخّص مى شود كه برنامه ريزى صحيح تبليغى، تا چه اندازه مهم و مشكل است و اين واقعيت، مسئوليت مبلّغان و سازمان هاى تبليغى و مراكز فرهنگى و بخصوص صدا و سيما را در نظام اسلامى، در ساختن برنامه هاى مناسب و مفيد، مضاعف مى نمايد.</span>

<span id="درگير-نشدن-با-خواست-هاى-فطرى-مردم"></span>
===== <span dir="rtl">2. درگير نشدن با خواست هاى فطرى مردم</span> =====

<span dir="rtl">يكى از آفات تبليغ، به طور عام، تبديل شدن آن به ضدّ خود، توسّط مبلّغ است. بارها اتّفاق افتاده است كه تبليغات در زمينه هاى مختلف سياسى، اجتماعى و فرهنگى، اثر معكوس بر جاى گذارده است. يكى از دلايل آن، اين است كه روان شناسى مخاطب، مورد توجّه قرار نگرفته است و تبليغات، در برابر نيازهاى طبيعى و فطرى مخاطب، قرار گرفته است. استاد مطهّرى در اين باره مى گويد:</span>

<span dir="rtl">از نظر روان شناسى مذهبى، يكى از موجبات عقبگرد مذهبى، اين است كه اولياى مذهب، ميان مذهب و يك نياز طبيعى، تضاد برقرار كنند، مخصوصا هنگامى كه آن نياز در سطح افكار عمومى ظاهر شود.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص143 (اقامه حجّت).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">اگر در برنامه ريزى تبليغ دينى، ميان دين و حقوق سياسى، اجتماعى و يا فردى مردم، تضاد برقرار شود، تبليغ نه تنها موفّق نخواهد بود، بلكه به ضدّ تبليغ، تبديل خواهد شد. از اين رو، كسانى كه ديندارى را به محترم نبودن حقوق سياسى مردم، عدم آزادى انديشه، ترك دنيا، مخالفت با شادى، گريز از خَلق و ترك ازدواج و مانند اينها تفسير مى كنند، در واقع، عليه دين، تبليغ مى نمايند. شهيد مطهّرى مى گويد:</span>

<span dir="rtl">درست در مرحله اى كه استبدادها و اختناق ها در اروپا به اوج خود رسيده بود و مردم، تشنه اين انديشه بودند كه حقّ حاكميت، از آنِ مردم است، [از سوى] كليسا يا طرفداران كليسا و يا با اتّكا به افكار كليسا، اين فكر عرضه شد كه مردم در زمينه حكومت، فقط تكليف و وظيفه دارند، نه حق. همين كافى بود كه تشنگان آزادى و دموكراسى و حكومت را بر ضدّ كليسا، بلكه بر ضدّ دين و خدا به طور كلّى بر انگيزد.</span> <ref><span dir="rtl">ر.ك: ص143 (اقامه حجّت).</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">يكى از ويژگى هاى اسلام ناب، اين است كه همه تمايلات فطرى انسان را در نظر گرفته است. فطرى بودن دين، بدين معناست كه همه برنامه هاى دينى (اعم از عقايد، اخلاق و احكام)، ريشه در فطرت انسان ها دارد. از اين رو، مبلّغ، اگر به واقع، اسلام شناس باشد و نيازهاى فطرى مخاطب را بداند، هرگز به نام دين و براى تبليغ اسلام، با خواست فطرى مردم و حقوق طبيعى آنها درگير نمى شود.</span>

<span id="ه-ـ-معرفة-الزمان"></span>
=== <span dir="rtl">ه ـ مَعرِفَةُ الزَّمانِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ه ـ زمان شناسى</span>'''

<span dir="rtl">186.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: النّاسُ بِزَمانِهِم أشبَهُ مِنهُم بِآبائِهِم.</span> <ref><span dir="rtl">خصائص الأئمّة عليهم السلام: ص115، مسكّن الفؤاد: ص21، عيون الحكم والمواعظ: ص66 ح1674 ؛ المناقب للخوارزمي: ص374 ح395 عن الجاحظ.</span></ref>

<span dir="rtl">186.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: مردم، به زمانشان بيشتر شبيه اند تا به پدرانشان.</span>

<span dir="rtl">187.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: حَسبُ المَرءِ... مِن عِرفانِهِ عِلمُهُ بِزَمانِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">كشف الغمّة: ج3 ح138 عن أحمد بن عليّ بن ثابت عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج78 ص80 ح66.</span></ref>

<span dir="rtl">187.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: در اهل شناخت بودنِ انسان، همين بس كه... زمان خود را بشناسد.</span>

<span dir="rtl">188.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن عانَدَ الزَّمانَ أرغَمَهُ، ومَنِ استَسلَمَ إلَيهِ لَم يَسلَم.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص432 ح9054.</span></ref>

<span dir="rtl">188.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كس با زمان دشمنى كند، [زمان] بر زمينش مى كوبد و هر كس تسليم آن شود، به سلامت نمى ماند.</span>

<span dir="rtl">189.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَيهِ اللَّوابِسُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص27 ح29 عن مفضّل بن عمر، تحف العقول: ص356، بحار الأنوار: ج78 ص269 ح109.</span></ref>

<span dir="rtl">189.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: شبهات (ترديدها)، به كسى كه زمان خود را بشناسد، يورش نمى آورند.</span>

<span dir="rtl">190.</span> <span dir="rtl">الإمام الهادي عليه السلام ـ في جَوابِ ابنِ السِّكّيتِ عَن عِلَّةِ بَعثِ موسى بِالعَصا ويَدِهِ البَيضاءِ وآلَةِ السِّحرِ، وبَعثِ عيسى بِآلَةِ الطِّبِّ، وبَعثِ مُحَمَّدٍ، صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ وعَلى جَميعِ الأَنبِياءِ، بِالكَلامِ وَالخُطَبِ ـ: إنَّ اللّهَ لَمّا بَعَثَ موسى عليه السلام كانَ الغالِبُ عَلى أهلِ عَصرِهِ السِّحرَ، فَأَتاهُم مِن عِندِ اللّهِ بِما لَم يَكُن في وُسعِهِم مِثلُهُ، وما أبطَلَ بِهِ سِحرَهُم، وأَثبَتَ بِهِ الحُجَّةَ عَلَيهِم. وإنَّ اللّهَ بَعَثَ عيسى عليه السلام في وَقتٍ قَد ظَهَرَت فيهِ الزَّماناتُ وَاحتاجَ النّاسُ إلَى الطِّبِّ، فَأَتاهُم مِن عِندِ اللّهِ بِما لَم يَكُن عِندَهُم مِثلُهُ، وبِما أحيا لَهُمُ المَوتى، وأَبرَأَ الأَكمَهَ وَالأَبرَصَ بِإِذنِ اللّهِ، وأَثبَتَ بِهِ الحُجَّةَ عَلَيهِم. وإنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله في وَقتٍ كانَ الغالِبُ عَلى أهلِ عَصرِهِ الخُطَبَ وَالكَلامَ ـ وأَظُنُّهُ قالَ: والشِّعرَ ـ فَأَتاهُم مِن عِندِ اللّهِ مِن مَواعِظِهِ وحِكَمِهِ ما أبطَلَ بِهِ قَولَهُم، وأَثبَتَ بِهِ الحُجَّةَ عَلَيهِم.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص24 ح20 عن أبي يعقوب البغدادي، بحار الأنوار: ج17 ص210 ح15.</span></ref>

<span dir="rtl">190.</span> <span dir="rtl">امام هادى عليه السلام ـ در پاسخ ابن سِكّيت كه پرسيده بود: سبب برانگيخته شدن موسى عليه السلام با عصا، يد بيضا و ابزار سحر، و عيسى عليه السلام با ابزار طبابت، و محمّد صلى الله عليه و آله با گفتار و خطابه چيست؟ ـ: خداوند، هنگامى موسى عليه السلام را برانگيخت كه جادو بر مردم عصر او غلبه داشت. از اين رو، براى آنان از جانب خداوند، معجزه اى آورد كه نظير آن در توان آنان نبود، تا با آن، جادوى آنان را باطل سازد و حجّت را بر ايشان تمام نمايد.</span>

<span dir="rtl">و خداوند متعال، عيسى عليه السلام را در زمانى به رسالت برانگيخت كه در ميان مردم، بيمارى هاى مُزمن پديد آمده بود، مردم به طب نياز داشتند و عيسى عليه السلام از جانب خداوند، براى آنان معجزه اى آورد كه نظير آن، نزد ايشان وجود نداشت. او مردگان را براى ايشان زنده مى كرد، و كور مادرزاد و مبتلا به پيسى را با اذن الهى شفا مى داد و با اين معجزات، حجّت را بر آنان تمام مى كرد.</span>

<span dir="rtl">خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله را در زمانى به رسالت برانگيخت كه خطابه و سخنورى ـ و به گمانم امام عليه السلام افزود: و شعر ـ</span> <ref><span dir="rtl">اين جمله، از راوى است.</span></ref> <span dir="rtl">بر مردم عصر ايشان غلبه داشت. از اين رو، او از جانب خداوند، براى ايشان موعظه ها و حكمت هايى آورد تا با آنها، ادّعاى آنان را باطل و حجّت را بر ايشان تمام نمايد.</span>

<span dir="rtl">191.</span> <span dir="rtl">الإمام المهديّ عليه السلام: وأَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارجِعوا فيها إلى رُواةِ حَديثِنا؛ فَإِنَّهُم حُجَّتي عَلَيكُم وأَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيهِم.</span> <ref><span dir="rtl">كمال الدين: ص484 ح4، الغيبة للطوسي: ص290 ح247، الاحتجاج: ج2 ص542 ح344، الخرائج والجرائح: ج3 ص1114 ح30 كلّها عن إسحاق بن يعقوب، بحار الأنوار: ج53 ص181 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">191.</span> <span dir="rtl">امام مهدى عليه السلام: امّا در رخدادهاى پيش آمده، به راويانِ احاديثِ ما مراجعه كنيد، كه آنان، حجّت من بر شمايند و من حجّت خدا بر آنانم.</span>

<span dir="rtl">راجع: العلم والحكمة فيالكتاب والسنة: ص756 (القسم السابع / الفصل الثاني: آداب العالم / التوقّف عند الجهل).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: علم و حكمت در قرآن و حديث: ص579 (بخش هفتم / فصل دوم: آداب دانشمند / توقّف هنگام ندانستن).</span>

<span id="نقش-زمان-و-مكان-در-تبليغ"></span>
==== <span dir="rtl">نقش زمان و مكان در تبليغ</span> ====

<span dir="rtl">زمان شناسى و مكان شناسى، مانند مخاطب شناسى، از اركان علمى تبليغ شمرده مى شوند. اين، بِدان معناست كه بدون شناخت زمان و مكان، مبلّغ نمى تواند برنامه ريزى صحيح و پاسخگويى مناسب به نيازهاى تبليغى داشته باشد؛ زيرا همان طور كه ظرفيت طبيعى و اكتسابى انسان ها متفاوت است و بدون در نظر گرفتن اين تفاوت ها، برنامه ريزى صحيح تبليغى ممكن نيست، مقتضيات تبليغىِ زمان ها و مكان هاى مختلف نيز تفاوت دارند و بدون در نظر گرفتن زمان و مكان تبليغ، نمى توان براى تبليغ سازنده، برنامه ريزى كرد.</span>

<span id="نقش-زمان-در-تبليغ"></span>
===== <span dir="rtl">نقش زمان در تبليغ</span> =====

<span dir="rtl">زمان شناسى، اين امكان را به برنامه ريزان تبليغى مى دهد كه از زمان، عقب نمانند و بر حسب مقتضيات آن، ابزارها و شيوه هاى تبليغى را متحوّل كنند.</span>

<span dir="rtl">روش پيامبران بزرگ الهى در بهره گيرى از ابزار تبليغى مورد نياز هر زمان، براى برنامه ريزان و برنامه سازان تبليغات اسلامى، بسيار آموزنده است. در دورانى كه جادوگرى در جامعه حرف اوّل را در تبليغات مى زند، مهم ترين ابزار تبليغى موسى عليه السلام، اژدها شدن عصا و يد بيضاست. در زمانى كه مردم، بيش از هر زمان ديگرى به درمان دردهايشان نياز دارند، بزرگ ترين ابزار تبليغاتى عيسى عليه السلام، درمان كردن بيماران غير قابل علاج و زنده كردن مردگان است، و در عصرى كه سخن، بيشترين تأثيرگذارى فرهنگى را دارد، بزرگ ترين ابزار تبليغى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، قرآن است كه معجزه اى كلامى است.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام، ج9، ص69، ح28.الحديث.</span>

<span dir="rtl">وفيه دلالة على أنّهم كانوا يحفظون الأخبار من غير كتابة، ويجوز الاتّكال على حفظهم فيما لا يخالف السنّة ظاهراً، وأنّه كان قد يتّفق الردّ من جهة حفظ الراوي من غير كتابة.</span>

<span dir="rtl">وفي الكافي: عن أبي بكر الحضرمي قال: كنت عند أبي جعفر عليه السلام ودخل عليه الورد أخو الكميت... الكافي، ج1، ص211، ح6.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">برنامه ريزان و برنامه سازان تبليغات اسلامى در عصر حاضر نيز بايد متناسب با مقتضيات زمان و در حدّ امكان، از ابزارهاى تبليغاتى برتر براى سازندگى جامعه استفاده كنند. زمانى، سخنرانى و كتاب و مسجد و منبر، بهترين راه تبليغ با بالاترين ميزان تأثيرگذارى بود؛ ولى امروزه راه هاى تبليغى ديگرى (مانند: راديو، تلويزيون، تئاتر، سينما، نشريات، اينترنت، محصولات رايانه اى وابزارهاى جديد مخابراتى) نيز گشوده و فراهم شده كه تأثيرگذارى آنها بر افراد و بخصوص بر نسل جوان، بسيار است. از اين رو، برنامه ريزى تبليغات اسلامى بايد متناسب با مقتضيات زمان، متحوّل گردد، چنان كه بايد با نوگرايى در شيوه ها و ابزارهاى قديم تبليغ، بر كارآيى و جاذبه آنها افزود. مثلاً مناظره، يكى از شيوه هاى كهن تبليغات است؛ امّا طرح كردن آن در قالب جديد «گفتگوى تمدّن ها»، چنان مورد استقبال جامعه جهانى قرار گرفت كه سال 2001 ميلادى، «سال گفتگوى تمدّن ها» ناميده شد.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ص163 ح190.</span></ref>

<span id="نقش-مكان-در-تبليغ"></span>
===== <span dir="rtl">نقش مكان در تبليغ</span> =====

<span dir="rtl">رعايت مقتضيات مكانى، مانند رعايت مقتضيات زمانى، براى موفّقيت تبليغات، ضرورى است. برنامه هاى تبليغى اسلامى در مساجد، نماز جمعه و عيدهاى فطر و قربان، برنامه هاى تبليغى حج، ابلاغ پيام برائت از مشركان در عرفات و مِنا، ره نمودهاى تبليغاتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به فرستادگان ايشان براى تبليغ و...، نمونه هاى توجّه پيشوايان اسلام به نقش مكان در پيشبرد اهداف تبليغى است.</span>

<span id="نوگرايى-در-محتواى-تبليغ"></span>
===== <span dir="rtl">نوگرايى در محتواى تبليغ</span> =====

<span dir="rtl">نقش زمان و مكان، منحصر به تحوّل و نوگرايى در ابزار و شيوه تبليغ نيست؛ بلكه شامل محتوا و مضمون آن نيز مى شود؛ چرا كه بسيارى از احكام اسلام، تابع زمان و مكان خاص است. امام خمينى رحمه اللهدر اين باره مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">زمان و مكان، دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. مسئله اى كه در قديم، داراى حكمى بوده است، به ظاهر، همان مسئله، در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام، ممكن است حكم جديدى پيدا كند، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادى و اجتماعى و سياسى، همان موضوع اوّل كه از نظر ظاهر با قديمْ فرقى نكرده است، واقعا موضوع جديدى شده است كه قهرا حكم جديدى مى طلبد.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي، ج1، ص472، ح1.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">از اين رو، رشته تبليغ، نياز به اجتهاد دارد و مبلّغ كامل، كسى است كه توان تطبيق محتواى تبليغ خود را با احكامى كه تابع شرايط خاص زمان و مكان اند، داشته باشد. به همين دليل، مردم، موظّف اند در رويدادهاى جديد، به دين شناسان آگاه به زمانْ رجوع كنند تا آنان با شناختى كه از اسلام (بر اساس ره نمودهاى پيامبرش واهل بيت عليهم السلام) دارند و با در نظر گرفتن عنصر زمان و مكان، مردم را در شبهات و رويكردهاى جديد اجتماعى، فرهنگى و سياسى، راه نمايى نمايند.</span>

<span id="و-ـ-زيادة-العلم-على-النطق"></span>
=== <span dir="rtl">و ـ زِيادَةُ العِلمِ عَلَى النُّطقِ</span> ===

'''<span dir="rtl">و ـ فزونى علم بر گفتار</span>'''

<span dir="rtl">192.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: يَنبَغي أن يَكونَ عِلمُ الرَّجُلِ زائِدا عَلى نُطقِهِ، وعَقلُهُ غالِبا عَلى لِسانِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص445 ح10946، عيون الحكم والمواعظ: ص553 ح10189.</span></ref>

<span dir="rtl">192.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: سزاوار است كه دانش انسان، بيش از گفتارش، و عقلش مسلّط بر زبانش باشد.</span>

<span dir="rtl">193.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَتَكَلَّم بِكُلِّ ما تَعلَمُ، فَكَفى بِذلِكَ جَهلًا.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص266 ح10187، عيون الحكم والمواعظ: ص518 ح9398.</span></ref>

<span dir="rtl">193.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: به هر چه مى دانى، زبان مگشا، كه اين كار، براى نادانى تو بس است.</span>

<span id="ز-ـ-الوقوف-عند-حد-العلم"></span>
=== <span dir="rtl">ز ـ الوُقوفُ عِندَ حَدِّ العِلمِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ز ـ درنگ در مرز علم</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئولًا».</span> <ref><span dir="rtl">الإسراء: 36.</span></ref>

<span dir="rtl">«و چيزى را كه بدان علم ندارى، دنبال مكن؛ زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش قرار خواهند گرفت».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">194.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لا تُخبِر بِما لَم تُحِط بِهِ عِلما.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص265 ح10179، عيون الحكم والمواعظ: ص520 ح9455.</span></ref>

<span dir="rtl">194.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از آنچه احاطه علمى بِدان ندارى، خبر مده.</span>

<span dir="rtl">195.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ امرَأً عَرَفَ قَدرَهُ، ولَم يَتَعَدَّ طَورَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">المناقب للخوارزمي: ص375 ح395 عن أحمد بن أبي طاهر، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج16 ص118، شرح ابن ميثم على المئة كلمة: ص59، مطلوب كلّ طالب: ص19، عيون الحكم والمواعظ: ص261 ح4762.</span></ref>

<span dir="rtl">195.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداوند، رحمت كند كسى را كه اندازه خود را بشناسد و از حدّ خود، تجاوز نكند!</span>

<span dir="rtl">196.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن وَقَفَ عِندَ قَدرِهِ أكرَمَهُ النّاسُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص333 ح8617، عيون الحكم والمواعظ: ص460 ح8341.</span></ref>

<span dir="rtl">196.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كس در اندازه خود توقّف كند، مورد احترام مردم است.</span>

<span dir="rtl">197.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن تَعَدّى حَدَّهُ أهانَهُ النّاسُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص333 ح8618.</span></ref>

<span dir="rtl">197.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كس از حدّش در گذرد، مورد اهانت مردم قرار مى گيرد.</span>

<span dir="rtl">198.</span> <span dir="rtl">الكافي عن زرارة بن أعين: سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام: ما حَقُّ اللّهِ عَلَى العِبادِ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: أن يَقولوا ما يَعلَمونَ، ويَقِفوا عِندَ ما لا يَعلَمونَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص43 ح7، التوحيد: ص459 ح27 وفيه «حجّة اللّه» بدل «حقّ اللّه»، الأمالي للصدوق: ص506 ح701، منية المريد: ص215، روضة الواعظين: ص513، بحار الأنوار: ج2 ص113 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">198.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از زُرارة بن اَعيَن ـ: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: حقّ خداوند بر بندگان چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آنچه را مى دانند، بگويند و در باره هر آنچه نمى دانند، درنگ كنند».</span>

<span id="الخصائص-الأخلاقية"></span>
== <span dir="rtl">4 / 2: الخَصائِصُ الأَخلاقِيَّةُ</span> ==

'''<span dir="rtl">4 / 2: ويژگى هاى اخلاقى</span>'''

<span id="أ-ـ-الإخلاص"></span>
=== <span dir="rtl">أ ـ الإِخلاصُ</span> ===

'''<span dir="rtl">الف ـ اخلاص</span>'''

<span dir="rtl">199.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ماِمن عَبدٍ يَخطُبُ خُطبَةً إلَا اللّهُ سائِلُهُ عَنها ما أرادَ بِها.</span> <ref><span dir="rtl">الزهد لابن حنبل: ص391 عن الحسن، شعب الإيمان: ج2 ص287 ح1787، كنز العمّال: ج10 ص192 ح29012.</span></ref>

<span dir="rtl">199.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر بنده اى خطابه اى ايراد كند، خداوند [در قيامت] از او مى پرسد كه هدف او از خطابه چه بوده است.</span>

<span dir="rtl">200.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: يا أبا ذَرٍّ، ما مِن خَطيبٍ إلّا عُرِضَت عَلَيهِ خُطبَتُهُ يَومَ القِيامَةِ، وما أرادَ بِها.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص530 ح1162، تنبيه الخواطر: ج2 ص55، أعلام الدين: ص193 كلّها عن أبي ذر ؛ شعب الإيمان: ج4 ص250 ح4968 عن عامر نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">200.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى ابو ذر! هيچ سخنرانى نيست، مگر آن كه روز قيامت، سخنرانى اش و هدف او از آن سخنرانى، به او نشان داده مى شود.</span>

<span dir="rtl">201.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن قامَ بِخُطبَةٍ لا يَلتَمِسُ بِها إلّا رِياءً، أوقَفَهُ اللّهُ عز و جل يَومَ القِيامَةِ مَوقِفَ رِياءٍ وسُمعَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج5 ص438 ح16073، الثقات لابن حبّان: ج3 ص31، الطبقات الكبرى: ج7 ص429، التاريخ الصغير: ج1 ص188 كلّها عن بشير بن عقربة الجهني، كنز العمّال: ج3 ص483 ح7532.</span></ref>

<span dir="rtl">201.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس خطابه اى ايراد كند و تنها مقصودش ريا و خودنمايى باشد، خداوند عز و جلروز قيامت، او را در جايگاه ريا و سُمعه نگاه مى دارد.</span>

<span id="ب-ـ-الشجاعة"></span>
=== <span dir="rtl">ب ـ الشَّجاعَةُ</span> ===

'''<span dir="rtl">ب ـ شجاعت</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَ لَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا».</span> <ref><span dir="rtl">الأحزاب: 39.</span></ref>

<span dir="rtl">«همان كسانى كه پيام هاى خدا را ابلاغ مى كنند و از او مى ترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند، و خدا براى حسابرسى كفايت مى كند».</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 54، وراجع: يس: 13 ـ 27.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى، خدا گروهى [ديگر] را مى آورد كه آنان را دوست مى دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند، با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافرانْ سركش اند، در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى ترسند. اين، فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد، مى دهد، و خدا گشايشگرِ داناست».</span>

<span dir="rtl">راجع: يس: 13 ـ 27.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: يس: آيه 13 ـ 27.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">202.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا أعرِفَنَّ</span> <ref><span dir="rtl">في الطبعة المتداولة: «لأعرفنّ»، وما اُثبتناه من «كنزالعمّال».</span></ref> <span dir="rtl">رَجُلاً مِنكُم عَلِمَ عِلما فَكَتَمَهُ فَرَقا</span> <ref><span dir="rtl">الفَرَق ـ بالتحريك ـ: الخوف (الصحاح: 4 ص1541 «فرق»).</span></ref> <span dir="rtl">مِنَ النّاسِ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ دمشق: ج20 ص377 عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج10 ص217 ح29152 وص 306 ح29532.</span></ref>

<span dir="rtl">202.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس از شما دانشى را بداند، امّا از ترس مردم، كتمانش كند، من هرگز او را نمى شناسم.</span> <ref><span dir="rtl">يعنى: از امّت من نيست و از شفاعت من بى بهره است.</span></ref>

<span dir="rtl">203.</span> <span dir="rtl">سنن ابن ماجة عن أبي سعيد: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لا يُحَقِّر أحَدُكُم نَفسَهُ. قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، كَيفَ يُحَقِّرُ أحَدُنا نَفسَهُ؟! قالَ: يَرى أمرا للّهِِ عَلَيهِ فيهِ مَقالٌ ثُمَّ لا يَقولُ فيهِ، فَيَقولُ اللّهُ عز و جل لَهُ يَومَ القِيامَةِ: ما مَنَعَكَ أن تَقولَ فِيَّ كَذا وكَذا؟فَيَقولُ: خَشيَةُ النّاسِ. فَيَقولُ: فَإِيّايَ كُنتَ أحَقَّ أن تَخشى!</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج2 ص1328 ح4008، مسند ابن حنبل: ج4 ص146 ح11699، السنن الكبرى: ج10 ص155 ح20184 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج3 ص69 ح5534 ؛ عوالي اللآلي: ج1 ص115 ح34 عن أبي سعيد الخدري نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">203.</span> <span dir="rtl">سنن ابن ماجة ـ به نقل از ابو سعيد ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هيچ يك از شما خود را كوچك نكند».</span>

<span dir="rtl">گفتند: اى پيامبر خدا! چگونه ما خود را كوچك مى كنيم؟!</span>

<span dir="rtl">فرمود: «كسى در كارى در مى يابد كه از ناحيه خداوند، عهده دار سخن گفتن است؛ امّا خاموش مى مانَد. خداوند عز و جل در روز قيامت به او مى فرمايد: چه چيزْ مانع شد كه در باره ام چنين و چنان بگويى؟.</span>

<span dir="rtl">مى گويد: ترس از مردم.</span>

<span dir="rtl">خداوند مى فرمايد: سزاوارتر بود از من مى ترسيدى!».</span>

<span dir="rtl">204.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يَمنَعَنَّ أحَدَكُم رَهبَةُ النّاسِ أن يَقولَ بِحَقٍّ إذا رَآهُ أو شَهِدَهُ؛ فَإِنَّهُ لا يُقَرِّبُ مِن أجَلٍ، ولا يُباعِدُ مِن رِزقٍ أن يَقولَ بِحَقٍّ، أو يُذَكِّرَ بِعَظيمٍ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج4 ص102 ح11474، المعجم الأوسط: ج3 ص162 ح2804 وفيه «يذكّر بعظيم» بدل «شهده»، مسند أبى يعلى: ج2 ص72 ح1207 نحوه، تفسير ابن كثير: ج3 ص128 كلّها عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج3 ص75 ح5567 ؛ تنبيه الخواطر: ج1 ص3 نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">204.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مبادا بيم از مردم، كسى از شما را با ديدن و مشاهده حق، از گفتن آن باز دارد؛ زيرا گفتن حق يا يادآورى امر بزرگ (آخرت)، نه مرگ را نزديك مى كند و نه روزى را دور مى سازد.</span>

<span dir="rtl">205.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لا يَمنَعَنَّ أحَدَكُم مَخافَةُ النّاسِ أن يَتَكَلَّمَ بِحَقٍّ إذا عَلِمَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج4 ص182 ح11869، السنن الكبرى: ج10 ص154 ح20180، سنن الترمذي: ج4 ص483 ح2191، سنن ابن ماجة: ج2 ص1328 ح4007 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج3 ص76 ح5568.</span></ref>

<span dir="rtl">205.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ترس از مردم، مانع شما نشود كه با دانستن حق، از گفتن آن امتناع كنيد.</span>

<span dir="rtl">206.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ لِعُمّالِهِ إلَى اليَمَنِ ـ: تَعَهَّدُوا النّاسَ بِالتَّذكِرَةِ وَالمَوعِظَةِ، وأَتبِعُوا المَوعِظَةَ المَوعِظَةَ، وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي أنتُم إلَيهِ راجِعونَ، ولا تَخافوا فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ.</span> <ref><span dir="rtl">اُسد الغابة: ج3 ص14 الرّقم 2494، الفردوس: ج2 ص44 ح2252 نحوه وكلاهما عن عبيد بن صخر بن لوذان، كنز العمّال: ج15 ص857 ح43410.</span></ref>

<span dir="rtl">206.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به كارگزاران اعزامى به يمن ـ: عهده دار تذكّر و اندرز مردم باشيد و مدام، اندرزشان دهيد، و از خدايى كه به سوى او باز مى گرديد، پروا كنيد، و در راه خدا از سرزنش ملامتگر نترسيد.</span>

<span dir="rtl">207.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: قُلِ الحَقَّ، ولا تَأخُذكَ فِي اللّهِ لَومَةُ لائِمٍ.</span> <ref><span dir="rtl">حلية الأولياء: ج1 ص241 عن ابن عمر.</span></ref>

<span dir="rtl">207.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حق را بگو و در راه خدا، از سرزنش ملامتگر، ترسى به خود راه مده.</span>

<span dir="rtl">208.</span> <span dir="rtl">الخصال عن أبي ذرّ رحمه الله: أوصاني رَسولُ اللّهِ بِسَبعٍ: أوصاني أن أنظُرَ إلى مَن هُوَ دوني، ولا أنظُرَ إلى مَن هُوَ فَوقي، وأَوصاني بِحُبِّ المَساكينِ وَالدُّنُوِّ مِنهُم، وأَوصاني أن أقولَ الحَقَّ وإن كانَ مُرّا، وأَوصاني أن أصِلَ رَحِمي وإن أدبَرَت، وأَوصاني ألّا أخافَ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ، وأَوصاني أن أستَكثِرَ مِن قَولِ: «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ»؛ فَإِنَّها مِن كُنوزِ الجَنَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص345 ح12، بحارالأنوار: ج70 ص107 ح3 ؛ مسند ابن حنبل: ج8 ص95 ح21472، صحيح ابن حبّان: ج2 ص194 ح449، المعجم الكبير: ج2 ص156 ح1649 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج16 ص245 ح44319.</span></ref>

<span dir="rtl">208.</span> <span dir="rtl">الخصال ـ به نقل از ابو ذر ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله خدا مرا به هفت كار سفارش نمود: به من سفارش نمود كه به پايين تر از خود بنگرم و به بالاتر از خود نظر نكنم، و به دوست داشتن مستمندان و نزديك شدن به آنان سفارش كرد، و سفارش كرد كه حق را هرچند تلخ باشد، بگويم، و سفارش نمود كه با خويشاوندانم ديد و بازديد داشته باشم، هرچند آنان به من پشت كنند، و سفارش نمود كه در راه خدا از سرزنشِ هيچ سرزنش كننده اى نترسم، و فراوان بگويم: «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العلىّ العظيم»، كه [اين ذكر] از گنج هاى بهشت است.</span>

<span id="ج-ـ-شرح-الصدر"></span>
=== <span dir="rtl">ج ـ شَرحُ الصَّدرِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ج ـ سعه صدر</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى * وَ يَسِّرْ لِى أَمْرِى * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى * يَفْقَهُواْ قَوْلِى».</span> <ref><span dir="rtl">طه: 25 ـ 28.</span></ref>

<span dir="rtl">«گفت: پروردگارا! سينه ام را گشاده گردان، و كارم را براى من آسان ساز، و از زبانم گره بگشاى تا سخنم را بفهمند».</span>

<span dir="rtl">«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ».</span> <ref><span dir="rtl">الشرح: 1.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا براى تو سينه ات را نگشاده ايم؟».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">209.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أكثَرُ دُعائي ودُعاءِ الأَنبِياءِ قَبلي بِعَرَفَةَ...: اللّهُمَّ اجعَل في قَلبي نورا، وفي سَمعي نورا، وفي بَصَري نورا. اللّهُمَّ اشرَح لي صَدري، ويَسِّر لي أمري.</span> <ref><span dir="rtl">السنن الكبرى: ج5 ص190 ح9475، المصنف لابن أبي شيبة: ج4 ص473 ح3 كلاهما عن عبد اللّه بن عبيدة عن الإمام عليّ عليه السلام، كنزالعمّال: ج5 ص190 ح12567.</span></ref>

<span dir="rtl">209.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بيشترين دعاى من و دعاى پيامبرانِ پيش از من در عَرَفه، اين دعاست: «... خدايا! در دلم و گوشم و چشمم، نور قرار بده. خدايا! به من شرح صدر</span> <ref><span dir="rtl">شرح صدر: گشادگى و فَراخى سينه ؛ قدرت تحمّل ؛ طاقت معنوى ؛ نَستوهى ؛ ظرفيت و گنجايش روحى ؛ توان روحى خداداد براى تحمّل سختى ها و مخالفت ها ؛ سِعه صدر ؛ روحيّه.</span></ref> <span dir="rtl">بده و كارم را آسان كن».</span>

<span id="د-ـ-الصدق"></span>
=== <span dir="rtl">د ـ الصِّدقُ</span> ===

'''<span dir="rtl">د ـ راستگويى</span>'''

<span dir="rtl">210.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إذا نَطَقتَ فَاصدُق.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص114 و 117 ح3973 و 3989 وفيه «حدّثت» بدل «نطقت»، عيون الحكم والمواعظ: ص133 ح2997.</span></ref>

<span dir="rtl">210.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر گاه سخن مى گويى، راست بگو.</span>

<span dir="rtl">211.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: قَلَّما يُنصِفُكَ اللِّسانُ في نَشرِ قَبيحٍ أو إحسانٍ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص23 ح4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام، غررالحكم: ج4 ص495 ح6724، عيون الحكم والمواعظ: ح369 ح6219 ؛ دستور معالم الحكم: ص24.</span></ref>

<span dir="rtl">211.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: چه كم است كه زبانت در انتشار بدى يا نيكى، انصاف دهد!</span>

<span dir="rtl">212.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عمرو بن أبي المقدام: قالَ لي أبو جَعفَرٍ عليه السلام ـ في أوَّلِ دَخلَةٍ دَخَلتُ عَلَيهِ ـ: تَعَلَّمُوا الصِّدقَ قَبلَ الحَديثِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص104 ح4، تنبيه الخواطر: ج2 ص188، بحار الأنوار: ج71 ص3 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">212.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از عمرو بن ابى مِقدام ـ: امام باقر عليه السلام در نخستين ورودم به محضرش به من فرمود: «پيش از سخن گفتن، راستگويى را بياموزيد».</span>

<span dir="rtl">213.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث نَبِيّا إلّا بِصِدقِ الحَديثِ، وأَداءِ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص104 ح1، تنبيه الخواطر: ج2 ص188 كلاهما عن الحسين بن أبي العلاء، مشكاة الأنوار: ص96 ح213 بزيادة «فإنّ الأمانة مؤدّاة» بعد «أداء الأمانة»، بحار الأنوار: ج71 ص2 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">213.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خداوند عز و جل هيچ پيامبرى را به رسالت برنينگيخت، مگر [با سفارش] به راستگويى و اداى امانت به نيكوكار يا بدكار.</span>

<span dir="rtl">214.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ـ: أحسَنُ المَواعِظِ ما لا يُجاوِزُ القَولُ حَدَّ الصِّدقِ، وَالفِعلُ حَدَّ الإِخلاصِ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص395، بحار الأنوار: ج100 ص84 ح53.</span></ref>

<span dir="rtl">214.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ـ: بالاترينِ اندرزها آن است كه سخن، از مرز راستگويى، و عمل، از مرز اخلاص، فراتر نرود.</span>

<span id="ه-ـ-الصبر"></span>
=== <span dir="rtl">ه ـ الصَّبرُ</span> ===

'''<span dir="rtl">ه ـ شكيبايى</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَ هُوَ مَكْظُومٌ».</span> <ref><span dir="rtl">القلم: 48.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس در [امتثال] حكم پروردگارت شكيبايى ورز و مانند همدم ماهى (يونس) مباش، آن گاه كه اندوه زده ندا در داد».</span>

<span dir="rtl">«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُواْ إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأحقاف: 35.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس همان گونه كه پيامبرانِ نستوه، شكيبايى كردند، شكيبايى كن و براى آنان، شتاب زدگى به خرج مده. روزى كه آنچه را وعده داده مى شوند، بنگرند، گويى كه آنان، جز ساعتى از روز را [در دنيا] نمانده اند. [اين] ابلاغى است. پس آيا جز مردم نافرمان، هلاكت خواهند يافت؟».</span>

<span dir="rtl">«وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُواْ وَ كَانُواْ بِايَاتِنَا يُوقِنُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">السجدة: 24.</span></ref>

<span dir="rtl">«و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى كردند».</span>

<span dir="rtl">«يَابُنَىَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ».</span> <ref><span dir="rtl">لقمان: 17.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى پسرك من! نماز را برپاى دار، و به كار پسنديده وا دار، و از كار ناپسند باز دار، و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است، شكيبا باش. اين، [حكايت كننده] از عزم در امور است».</span>

<span dir="rtl">«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الروم: 60.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس شكيبايى كن، كه وعده خدا حق است، و زنهار تا كسانى كه يقين ندارند، تو را به سَبُك سرى وا ندارند!».</span>

<span dir="rtl">«وَ اصْبِرْ وَ مَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لَا تَكُ فِى ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 127.</span></ref>

<span dir="rtl">«و شكيبايى كن و شكيبايى تو، جز به [توفيق] خدا نيست، و بر آنان اندوه مخور، و از آنچه نيرنگ مى كنند، دل، تنگ مدار».</span>

<span dir="rtl">«وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِن نَّبَإِىْ الْمُرْسَلِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 34.</span></ref>

<span dir="rtl">«و پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند؛ ولى بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند، شكيبايى كردند تا يارى ما به آنان رسيد، و براى كلمات خدا هيچ تغيير دهنده اى نيست، و مسلّما اخبار پيامبران به تو رسيده است».</span>

<span dir="rtl">راجع: المائدة: 41، يونس: 65، الأعراف: 60 و 61 ـ 67.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: مائده: آيه 41، يونس: آيه 65، اعراف: آيه 61 ـ 67.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">215.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لَمَّا اتُّهِمَ بِأَنَّهُ لَم يَعدِل فِي القِسمَةِ ـ: فَمَن يَعدِلُ إذا إذا لَم يَعدِلِ اللّهُ ورَسولُهُ؟! رَحِمَ اللّهُ موسى! قَد اُوذِيَ بِأَكثَرَ مِن هذا فَصَبَرَ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج3 ص1148 ح2981، صحيح مسلم: ج2 ص739 ح140، صحيح ابن حبّان: ج11 ص160 ح4829 كلّها عن عبداللّه، كنزالعمّال: ج11 ص505 ح32362 ؛ تفسير العيّاشي: ج2 ص92 ح72 نحوه، بحارالأنوار: ج21 ص178 ح13.</span></ref>

<span dir="rtl">215.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ هنگامى كه گفته شد ايشان در تقسيم [غنائم] به قسط، رفتار نمى كند ـ: اگر خداوند و پيامبرش به عدالت رفتار نمى كنند، پس چه كسى عدالت مى ورزد؟! خداوند، رحمت كند موسى را كه بيشتر از اين، آزار ديد؛ امّا شكيبايى پيشه كرد!</span>

<span dir="rtl">216.</span> <span dir="rtl">الشفا عن عائشة ـ في ذِكرِ خَصائِصِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: ولَقَد كُنتُ أبكي لَهُ رَحمَةً مِمّا أرى بِهِ... وأَقولُ: نَفسي لَكَ الفِداءُ، لَو تَبَلَّغتَ مِنَ الدُّنيا بِما يَقوتُكَ! فَيَقولُ: يا عائِشَةُ مالي وللدنيا؟ إخواني مِن اُولِي العَزمِ مِنَ الرُّسُلِ صَبَروا عَلى ما هُوَ أشَدُّ مِن هذا، فَمَضَوا عَلى حالِهِم، فَقَدِموا عَلى رَبِّهِم، فَأَكرَمَ مَآبَهُم، وأَجزَلَ ثَوابَهُم. فَأَجِدُني أستَحيي إن تَرَفَّهتُ في مَعيشَتي أن يُقَصَّرَ بي غَدا دونَهُم؛ وما مِن شَيءٍ أحَبُّ إلَيَّ مِنَ اللُّحوقِ بِإِخواني وأَخِلّائي.</span>

<span dir="rtl">قالَت: فَما أقامَ بَعدُ إلّا شَهرا حَتّى تُوُفِّيَ صلى الله عليه و آله.</span> <ref><span dir="rtl">الشفا: ج1 ص143، تفسير الثعالبي: ج5 ص332 ؛ تنبيه الخواطر: ج1 ص102 كلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج73 ص209.</span></ref>

<span dir="rtl">216.</span> <span dir="rtl">الشفا ـ به نقل از عايشه، در توصيف ويژگى هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: من براى [رنج هاى] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى گريستم... و مى گفتم: جانم فدايت! اى كاش از دنيا به آنچه نياز دارى، بهره مند مى شدى!</span>

<span dir="rtl">مى فرمود: «اى عايشه! برادرانم از پيامبران اولو العزم، بر دشوارى هايى سخت تر از اين، شكيبايى كردند و بر همين حال، زندگى شان را به پايان بردند و به بارگاه پروردگارشان وارد شدند، و خداوند، بازگشتشان را گرامى داشت و پاداششان را كامل پرداخت. من شرم دارم كه در اثر رفاه طلبى در زندگى ام، در روز قيامت، مقامى فروتر از آنان بيابم، و هيچ چيز در نظرم، از ملحق شدن به برادران و دوستانم، محبوب تر نيست».</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن، ماهى ديگر را به پايان نرسانده، از دنيا رحلت نمود.</span>

<span dir="rtl">217.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في خُطبَةِ الجُمُعَةِ ـ: ... ونَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، أرسَلَهُ بِالحَقِّ داعِيا إلَى الحَقِّ، وشاهِدا عَلَى الخَلقِ، فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ كَما أمَرَهُ... ونَصَحَ لَهُ في عِبادِهِ صابِراً مُحتَسِبا.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص428 ح1263، مصباح المتهجّد: ص381 ح508 عن زيد بن وهب، بحارالأنوار: ج89 ص237 ؛ جواهر المطالب: ج1 ص318.</span></ref>

<span dir="rtl">217.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در خطبه نماز جمعه ـ: گواهى مى دهيم كه محمّد، بنده و فرستاده خداوند است، كه او را بر اساس حقيقت براى دعوت مردم به حق فرستاده و او را گواه بر آنان قرار داده است، و او هم پيام هاى پروردگارش را همان گونه كه به او فرمان داده بود، ابلاغ كرد... و شكيبا براى خداوند، در باره بندگان او، خيرخواهى نمود.</span>

<span dir="rtl">218.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ: فَبَلَّغَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما اُرسِلَ بِهِ، وصَدَعَ بِما اُمِرَ، وأَدّى ما حُمِّلَ مِن أثقالِ النُّبُوَّةِ، وصَبَرَ لِرَبِّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص445 ح17، بحار الأنوار: ج16 ص369 ح80.</span></ref>

<span dir="rtl">218.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در خطبه اى از ايشان ـ: پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنچه را بِدان فرستاده شده بود، ابلاغ كرد و آنچه را فرمان داشت، آشكار ساخت و بارهاى رسالت را كه به دوش داشت، به سرمنزل رساند و براى پروردگارش شكيبايى نمود.</span>

<span dir="rtl">219.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: أبَى اللّهُ عز و جل أن يُطلِعَ عَلى عِلمِهِ إلّا ممتَحَنا لِلإِيمانِ بِهِ، كَما قَضى عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يَصبِرَ عَلى أذى قَومِهِ، ولا يُجاهِدَهُم إلّا بِأَمرِهِ، فَكَم مِنِ اكتِتامٍ قَدِ اكتَتَمَ بِهِ؛ حَتّى قيلَ لَهُ: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ»</span> <ref><span dir="rtl">الحجر: 94.</span></ref><span dir="rtl">. وَايمُ اللّهِ أن لَو صَدَعَ قَبلَ ذلِكَ لَكانَ آمِناً، ولكِنَّهُ إنَّما نَظَرَ فِي الطّاعَةِ، وخافَ الخِلافَ فَلِذلِكَ؛ كَفَّ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص243 ح1 عن الحسن بن العباس بن الحريش عن الإمام الجواد عن الإمام الصادق عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج13 ص398 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">219.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: خداوند عز و جل از اين كه كسى را از دانش خود آگاه سازد، ابا دارد، جز آن كس كه با «ايمان به او» آزموده شده باشد، چنان كه به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حكم كرد كه بر آزار قومش شكيبايى كند و جز به فرمان او، با آنان، جهاد ننمايد.</span>

<span dir="rtl">پس بَسا مواردى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به سبب دستور الهى، پنهانكارى كرد تا آن كه به او گفته شد: «پس آنچه را بِدان مأمورى، آشكار كن و از مشركان، روى برتاب» و ـ سوگند به خدا ـ اگر پيش از نزول اين آيه، رسالتش را آشكار مى ساخت، همچنان ايمان آورنده بود؛ امّا او به اطاعت الهى در نگريست و از مخالفت ترسيد و بدين جهت، از آشكار ساختن آن، اجتناب كرد.</span>

<span dir="rtl">220.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ يُوشَعَ بنَ نونَ قامَ بِالأَمرِ بَعدَ موسى صابِرا مِنَ الطَّواغيتِ عَلَى اللَأواءِ</span> <ref><span dir="rtl">اللَأْواء: الشدّة وضِيق المعيشة (النهاية: 4 ص221 «لأو»).</span></ref> <span dir="rtl">وَالضَّرّاءِ وَالجَهدِ وَالبَلاءِ، حَتّى مَضى مِنهُم ثَلاثُ طَواغيتَ، فَقَوِيَ بَعدَهُم أمرُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">كمال الدين: ص154 ح17، قصص الأنبياء للراوندي: ص179 ح207 كلاهما عن محمّد بن عمارة، بحار الأنوار: ج13 ص445 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">220.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: يوشع بن نون، پس از موسى [عليه السلام]، زمام كار را به دست گرفت و بر تنگ گرفتن، سختى، و رنج و بلاى طاغوت ها شكيبايى كرد، تا آن كه سه طاغوت از پىِ هم گذشتند و كار او پس از آنان، قوّت گرفت.</span>

<span id="و-ـ-الاستقامة"></span>
=== <span dir="rtl">و ـ الاِستِقامَةُ</span> ===

'''<span dir="rtl">و ـ پايدارى</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ قُلْ ءَامَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ».</span> <ref><span dir="rtl">الشورى: 15.</span></ref>

<span dir="rtl">«بنا بر اين، به دعوت بپرداز، و همان گونه كه مأمورى، ايستادگى كن، و از هوس هاى آنان پيروى مكن، و بگو: «به هر كتابى كه خدا نازل كرده است، ايمان آوردم و مأمورم شده ام كه ميان شما عدالت كنم. خدا، پروردگار ما و پروردگار شماست. اعمال ما ازآنِ ما، و اعمال شما ازآنِ شماست. ميان ما و شما خصومتى نيست. خدا ميان ما را جمع مى كند و فرجام، به سوى اوست».</span>

<span dir="rtl">«فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ وَ لَا تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ».</span> <ref><span dir="rtl">هود: 112.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس همان گونه كه دستور يافته اى، ايستادگى كن، و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند]، و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مى دهيد، بيناست».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">221.</span> <span dir="rtl">السّيرة النّبويّة لابن هشام عن ابن إسحاق ـ في ذِكرِ مُواجَهَةِ مُشرِكي قُرَيشٍ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله في بِدايَةِ الدَّعوَةِ ـ: قالوا: يا أبا طالِبٍ، إنَّ ابنَ أخيكَ قَد سَبَّ آلِهَتَنا، وعابَ دينَنا، وسَفَّهَ أحلامَنا، وضَلَّلَ آباءَنا؛ فَإِمّا أن تَكُفَّهُ عَنّا، وإمّا أن تُخَلِّيَ بَينَنا وبَينَهُ؛ فَإِنَّكَ عَلى مِثلِ ما نَحنُ عَلَيهِ مِن خِلافِهِ فَنَكفيكَهُ. فَقالَ لَهُم أبو طالِبٍ قَولاً رَفيقاً، ورَدَّهُم رَدّا جَميلاً، فَانصَرَفوا عَنهُ. ومَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى ما هُوَ عَلَيهِ؛ يُظهِرُ دينَ اللّهِ ويَدعو إلَيهِ، ثُمَّ شَرَى</span> <ref><span dir="rtl">شَرَى: أي عَظُمَ وتَفاقَمَ (لسان العرب: ج14 ص430 «شري»).</span></ref> <span dir="rtl">الأَمرُ بَينَهُ وبَينَهُم حَتّى تَباعَدَ الرِّجالُ وَتَضاغَنوا، وأَكثَرَت قُرَيشٌ ذِكرَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَها، فَتَذامَروا فيهِ، وحَضَّ بَعضُهُم بَعضاً عَلَيهِ. ثُمَّ إنَّهُم مَشَوا إلى أبي طالِبٍ مَرَّةً اُخرى، فَقالوا لَهُ: يا أبا طالِبٍ، إنَّ لَكَ سِنّا وشَرَفا ومَنزِلَةً فينا، وإنّا قَدِ استَنهَيناكَ مِنِ ابنِ أخيكَ فَلَم تَنهَهُ عَنّا، وإنّا وَاللّهِ لا نَصبِرُ عَلى هذا مِن شَتمِ آبائِنا، وتَسفيهِ أحلامِنا، وعَيبِ آلِهَتِنا، حَتّى تَكُفَّهُ عَنّا، أو نُنازِلَهُ وإيّاكَ في ذلِكَ حَتّى يَهلِكَ أحَدُ الفَريقَينِ... إنَّ قُرَيشا حينَ قالوا لِأَبي طالِبٍ هذِهِ المَقالَةَ، بَعَثَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ لَهُ: يَا بنَ أخي، إنَّ قَومَكَ قَد جاؤوني، فَقالوا لي كَذا وكَذا... فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا عَمِّ، وَاللّهِ لَو وَضَعُوا الشَّمسَ في يَميني وَالقَمَرَ في يَساري عَلى أن أترُكَ هذَا الأَمرَ حَتّى يُظهِرَهُ اللّهُ أو أهلِكَ فيهِ، ما تَرَكتُهُ. قالَ: ثُمَّ استَعبَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَبَكى، ثُمَّ قامَ، فَلَمّا وَلّى ناداهُ أبو طالِبٍ، فَقالَ: أقبِل يَا بنَ أخي. قالَ: فَأَقبَلَ عَلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالَ: اِذهَب يَا بنَ أخي فَقُل ما أحبَبتَ، فَوَاللّهِ لا اُسلِمُكَ لِشَيءٍ أبَدا.</span> <ref><span dir="rtl">السيرة النبويّة لابن هشام: ج1 ص283، تاريخ الطبري: ج2 ص325 نحوه، الكامل في التاريخ: ج1 ص489 ؛ تفسير القمي: ج2 ص228، المناقب لابن شهر آشوب: ج1 ص58 كلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج35 ص86 ح31.</span></ref>

<span dir="rtl">221.</span> <span dir="rtl">السيرة النبويّة، ابن هشام ـ به نقل از ابن اسحاق، در بيانِ رو به رو شدن مشركان قريش با پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز دعوت ـ: گفتند: اى ابو طالب! برادرزاده ات، به خدايان ما دشنام مى دهد و دين ما را نكوهش مى كند و ما را در خِرَد، سفيه مى شمارد و پدران ما را گم راه مى داند. يا او را از اين كارها باز دار، يا سدّ راه ما و او نشو كه تو نيز همچون ما با او مخالفى. پس بگذار ما شرّ او را از سر تو كوتاه كنيم.</span>

<span dir="rtl">ابو طالب با ملايمت با آنان سخن گفت و با نرمى و خوشى به آنها پاسخ داد. آنان باز گشتند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همچنان كار خود را پى گرفت. او آشكارا از دين خدا دم مى زد و مردم را به آن فرا مى خواند. كار ميان او و قريش بالا گرفت، تا بدان جا كه مردم از هم فاصله گرفتند و نسبت به هم كينه توز شدند؛ و قريش، فراوان از پيامبر خدا صحبت مى كردند [و او را عامل اين حوادث مى دانستند] و خشم خود را نسبت به او ابراز نموده، يكديگر را عليه ايشان تشويق مى كردند.</span>

<span dir="rtl">تا آن كه آنان براى بار دوم نزد ابو طالب آمدند و به او گفتند: اى ابو طالب! تو نزد ما از نظر سن، شرافت و مقام، محترمى و ما پيش از اين، از تو خواستيم كه مانع برادرزاده ات شوى؛ امّا تو مانع او نشدى و ـ سوگند به خدا ـ، ديگر ما دشنام گويى به پدرانمان، سفيه دانستن خردهايمان و نكوهش خدايانمان را تحمّل نمى كنيم، مگر آن كه او را باز دارى، يا آن كه او و تو را به كارزار مى كشانيم تا سرانجام، يك گروه نابود شود...!</span>

<span dir="rtl">هنگامى كه قريشْ اين سخنان را به ابو طالب گفتند، ابو طالب، در پى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرستاد و به او گفت: اى برادرزاده! قومت نزد من آمدند و به من، چنين و چنان گفتند.…</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به وى فرمود: «اى عمو! سوگند به خدا، اگر خورشيد را در دست راستم، و ماه را در دست چپم بگذارند تا اين كار را رها كنم، آن را تا بِدان جا كه يا خداوند، اين دين را پيروز كند و يا من در اين راه كشته شوم، رها نخواهم كرد».</span>

<span dir="rtl">آن گاه اشك هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جارى شد و گريست. سپس از جا برخاست. هنگامى كه خواست برود، ابو طالب صدايش كرد و گفت: اى برادرزاده! پيش آى.</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا به طرف او رفت. آن گاه گفت: برادرزاده ام! برو و هر چه دوست دارى، بگو كه ـ به خدا سوگند ـ هرگز تو را در برابر هيچ چيزى تسليم نخواهم كرد.</span>

<span dir="rtl">222.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما اُوذِيَ أحَدٌ مِثلَ ما اُوذيتُ فِي اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">حلية الأولياء: ج6 ص333 عن أنس، تفسير الفخر الرّازي: ج4 ص172 وفيه «ما اُوذيَ نبيٌ مثلَ ما اُوذيتْ»، كنزالعمّال: ج3 ص130 ح5818 ؛ التمحيص: ص4، كشف الغمّة: ج3 ص327، المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص247 وفيهما «ما اُوذيَ نبيٌ مثلَ ما اُوذيت»، بحارالأنوار: ج39 ص56.</span></ref>

<span dir="rtl">222.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ كس بدان گونه كه من در راه خدا آزار شده ام، آزار نديده است.</span>

<span dir="rtl">223.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لَقَد اُخِفتُ فِي اللّهِ وما يُخافُ أحَدٌ. ولَقَد اُوذيتُ فِي اللّهِ وما يُؤذى أحَدٌ. ولَقَد أتَت عَلَيَّ ثَلاثونَ مِن يَومٍ ولَيلَةٍ وما لي ولِبِلالٍ طَعامٌ يَأكُلُهُ ذو كَبِدٍ إلّا شَيءٌ يُواريهِ إبطُ بِلالٍ!</span> <ref><span dir="rtl">سنن الترمذى¨: 4 ص645 ح2472، سنن ابن ماجة: 1 ص54 ح151، مسند ابن حنبل: ج4 ص242 ح12213، وفي الأخيرين «ثلاثة» بدل «ثلاثون» وكلّها عن أنس، كنزالعمّال: ج6 ص491 ح16678.</span></ref>

<span dir="rtl">223.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من در حالى در راه خدا ترسانده شدم كه هيچ كس، چنان ترسانده نشده بود، و در راه خدا آزارى ديدم كه هيچ كس نديده بود و گاهى بر من سى شب و روز گذشت، در حالى كه من و بلال، خوراكى كه يك نفر بخورد، جز آن مقدار اندك كه مى شد زير بغل بلال پنهان كرد، نداشتيم.</span>

<span dir="rtl">224.</span> <span dir="rtl">الطّبقات الكبرى عن إسماعيل بن عيّاش: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أصبَرَ النّاسِ عَلى أوزارِ النّاسِ.</span> <ref><span dir="rtl">الطبقات الكبرى: ج1 ص378، سبل الهدى والرشاد: ج1 ص477 وفيه «أقذار» بدل «أوزار»، كنز العمّال: ج7 ص1781835.</span></ref>

<span dir="rtl">224.</span> <span dir="rtl">الطبقات الكبرى ـ به نقل از اسماعيل بن عيّاش ـ: پيامبر خدا بر مشكلات مردم، از همه بردبارتر بود.</span>

<span dir="rtl">225.</span> <span dir="rtl">صحيح ابن خزيمة عن طارق المحاربيّ: رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ في سُوقِ ذِي المَجازِ وعَلَيهِ حُلَّةٌ حَمراءُ، وهُوَ يَقولُ: «يا أيُّهَا النّاسُ، قولوا: لا إلهَ إلَا اللّهُ تُفلِحوا»، ورَجُلٌ يَرميهِ بِالحِجارَةِ وقَد أدمى كَعبَيهِ وعُرقُوبَيهِ</span> <ref><span dir="rtl">العُرْقُوب: عَصَبٌ مُوَثق خلف الكعبين (المصباح المنير: ص405 «عرقب»).</span></ref><span dir="rtl">، وهُوَ يَقولُ: يا أيُّها النّاسُ، لا تُطيعوهُ فَإِنَّهُ كَذّابٌ!</span>

<span dir="rtl">فَقُلتُ: مَن هذا؟ قالوا: غُلامُ بَني عَبدِ المُطَّلِبِ. فَقُلتُ: مَن هذَا الَّذي يَتبَعُهُ يَرميهِ بِالحِجارَةِ؟ قالوا: هذا عَبدُ العُزّى أبو لَهَبٍ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح ابن خزيمة: ج1 ص82 ح159، سنن الدار قطني: ج3 ص44 ح186، مسند ابن حنبل: ج7 ص21 ح19026 عن ربيعة بن عباد وكلاهما نحوه، كنزالعمّال: ج12 ص449 ح35538 ؛ المناقب لابن شهر آشوب: ج1 ص56 نحوه، بحارالأنوار: ج18 ص202.</span></ref>

<span dir="rtl">225.</span> <span dir="rtl">صحيح ابن خزيمة ـ به نقل از طارق مُحاربى ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در حالى ديدم كه جامه اى سرخ فام برتن داشت و از بازار ذو المجاز مى گذشت و مى فرمود: «اى مردم! بگوييد: خدايى جز خداى يكتا نيست تا رستگار شويد».</span>

<span dir="rtl">در اين هنگام، مردى به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله سنگ پرتاب كرد و استخوان قوزك و پىِ پاشنه پاى ايشان را خونين كرد و در اين حال مى گفت: اى مردم! از او پيروى نكنيد كه دروغگوست!</span>

<span dir="rtl">من [كه تا آن روز، پيامبر را نمى شناختم] گفتم: اين شخص كيست؟</span>

<span dir="rtl">گفتند: جوانى از فرزندان عبد المطّلب است.</span>

<span dir="rtl">گفتم: اين شخص كه او را دنبال كرده است و به او سنگ پرتاپ مى كند، كيست؟</span>

<span dir="rtl">گفتند: اين، عبد العزّى ابو لهب [پسر عبد المطّلب] است.</span>

<span dir="rtl">226.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير عن منيب الأزدي: رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي الجاهِلِيَّةِ وهُوَ يَقولُ لِلنّاسِ: قُولوا: «لا إلهَ إلَا اللّهُ» تُفلِحوا، فَمِنهُم مَن تَفَلَ في وَجهِهِ، ومِنهُم مَن حَثا عَلَيهِ التُّرابَ، ومِنهُم مَن سَبَّهُ، حَتَّى انتَصَفَ النَّهارُ، فَأَقبَلَت جارِيَةٌ بِعُسٍّ مِن ماءٍ فَغَسَلَ وَجهَهُ أو يَدَيهِ وقالَ: يا بُنَيَّةُ، لا تَخشَي عَلى أبيكِ عَيلَةً ولا ذِلَّةً.</span>

<span dir="rtl">فَقُلتُ: مَن هذِهِ؟ قالوا: زَينَبُ بِنتُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وهِيَ جارِيَةٌ وَضيئَةٌ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج20 ص343 ح805، التاريخ الكبير: ج8 ص14 الرقم 1977، تاريخ دمشق: ج57 ص188، اُسد الغابة: ج5 ص264 الرقم 5131، الإصابة: ج6 ص179 الرقم 8268 كلّها نحوه، كنزالعمّال: ج12 ص451 ح35541.</span></ref>

<span dir="rtl">226.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير ـ به نقل از مُنيب اَزْدى ـ: در دوران جاهليت، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه خطاب به مردم مى گفت: «بگوييد: خدايى جز خداى يكتا نيست تا رستگار شويد».</span>

<span dir="rtl">برخى بر چهره ايشان آب دهان انداختند، برخى بر روى ايشان، خاك ريختند و برخى، او را دشنام مى دادند، تا آن كه روز به نيمه رسيد. آن گاه دختركى با يك كاسه بزرگ آب، نزد او آمد و پيامبر خدا، چهره و دستان خود را شست و گفت: «دختركم! از تنگ دستى و بى كسى پدرت، بيمى به خود راه مده».</span>

<span dir="rtl">پرسيدم: اين زن كيست؟</span>

<span dir="rtl">گفتند: زينب، دختر پيامبر خداست. و او دخترى زيبا بود.</span>

<span dir="rtl">227.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن عبد اللّه: كَأَنّي أنظُرُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يَحكي نَبِيّا مِنَ الأَنبِياءِ، ضَرَبَهُ قَومُهُ فَأَدمَوهُ، وهُو يَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ ويَقولُ: اللّهُمَّ اغفِر لِقَومي فَإِنَّهُم لا يَعلَمونَ!</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج3 ص1282 ح3290، صحيح مسلم: ج3 ص1417 ح1792، سنن ابن ماجة: ج2 ص1335 ح4025 وراجع: الإقبال: ج1 ص385 وبحارالأنوار: ج98 ص167.</span></ref>

<span dir="rtl">227.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از عبد اللّه ـ: گويى پيامبر صلى الله عليه و آله را مى بينم كه چون ديگر پيامبران، از طرف قومش مضروب و خونين مى شود و او در حالى كه خون از چهره خويش پاك مى كند، مى گويد: «خدايا! قوم مرا ببخش كه ناآگاه اند».</span>

<span id="ز-ـ-النصح"></span>
=== <span dir="rtl">ز ـ النُّصحُ</span> ===

'''<span dir="rtl">ز ـ خيرخواهى</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 68.</span></ref>

<span dir="rtl">«پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم».</span>

<span dir="rtl">«أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 62.</span></ref>

<span dir="rtl">«پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و اندرزتان مى دهم، و چيزهايى از خدا مى دانم كه [شما] نمى دانيد».</span>

<span dir="rtl">«فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَاقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لَاتُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 79.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس [صالح] از ايشان روى برتافت و گفت: اى قوم من! به راستى، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم؛ ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">228.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في ذِكرِ فَضيلَةِ الرَّسولِ الكَريمِ ـ: بَعَثَهُ وَالنّاسُ ضُلّالٌ في حَيرَةٍ، وحاطِبونَ في فِتنَةٍ... فَبالَغَ صلى الله عليه و آله فِي النَّصيحَةِ، ومَضى عَلَى الطَّريقَةِ، ودَعا إلَى الحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 95، بحار الأنوار: ج18 ص219 ح51.</span></ref>

<span dir="rtl">228.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در بيان فضيلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: [خداوند،] زمانى او را به رسالت برانگيخت كه مردم، در سرگردانى، گم راه و در فتنه، غرق بودند.… خيرخواهى را به نهايت رساند و در مسير راست، ره پيمود و [مردم را] به حكمت و اندرز نيكو فرا خواند.</span>

<span id="ح-ـ-الرفق"></span>
=== <span dir="rtl">ح ـ الرِّفقُ</span> ===

'''<span dir="rtl">ح ـ مُدارا</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الْأَمْر فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 159.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس به [بركت] رحمت الهى، با آنان نرم خو شدى، و اگر تندخو و سخت دل بودى، قطعا از پيرامون تو پراكنده مى شدند. پس، از آنان در گذر و برايشان آمرزش بخواه، و در كار[ها] با آنان مشورت كن، و چون تصميم گرفتى، بر خدا توكّل كن؛ زيرا خداوند، توكّل كنندگان را دوست مى دارد».</span>

<span dir="rtl">«اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى».</span> <ref><span dir="rtl">طه: 43 و 44.</span></ref>

<span dir="rtl">«به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته است و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">229.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَسِّروا ولا تُعَسِّروا، وسَكِّنوا ولا تُنَفِّروا.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج5 ص2269 ح5774، صحيح مسلم: ج3 ص1359 ح8، مسند ابن حنبل: ج4 ص263 ح12335، مسند أبي يعلى: ج4 ص173 ح4157 كلّها عن أنس بن مالك، كنز العمّال: ج3 ص49 ح5429 ؛ رسائل الشريف المرتضى: ج2 ص246 وفيه «أسكنو» بدل «سكنوا»، عوالي اللآلي: ج1 ص381 ح5 وفيه «بشّروا» بدل «سكّنوا».</span></ref>

<span dir="rtl">229.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم: آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد، و آرامش دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد.</span>

<span dir="rtl">230.</span> <span dir="rtl">صحيح مسلم عن أبي موسى: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا بَعَثَ أحَدا مِن أصحابِهِ في بَعضِ أمرِهِ قالَ: بَشِّروا ولا تُنَفِّروا، ويَسِّروا ولا تُعَسِّروا.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح مسلم: ج3 ص1358 ح6، سنن أبي داود: ج4 ص260 ح4835، مسند ابن حنبل: ج7 ص139 ح19589، كنزالعمّال: ج7 ص94 ح18127.</span></ref>

<span dir="rtl">230.</span> <span dir="rtl">صحيح مسلم ـ به نقل از ابو موسى [اشعرى] ـ: هر گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله يكى از اصحاب خود را پى كارى مى فرستاد، مى فرمود: «[به مردم] بشارت دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد، و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد».</span>

<span dir="rtl">231.</span> <span dir="rtl">صحيح مسلم عن أبي بردة عن أبيه: بَعَثَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومُعاذا إلَى اليَمَنِ، فَقالَ: اُدعُوَا النّاسَ، وبَشِّرا ولا تُنَفِّرا، ويَسِّرا ولا تُعَسِّرا.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح مسلم: ج3 ص1587 ح71، صحيح ابن حبّان: ج12 ص197 ح5376، السنن الكبرى: ج8 ص506 ح17363 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج3 ص29 ح5306.</span></ref>

<span dir="rtl">231.</span> <span dir="rtl">صحيح مسلم ـ به نقل از ابو بُرده، از پدرش ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله من و معاذ را به طرف يمن فرستاد و فرمود: «مردم را دعوت كنيد و بشارت دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد، و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد».</span>

<span dir="rtl">232.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن أبي بردة عن أبيه: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بَعَثَ مُعاذا وأَبا موسى إلَى اليَمَنِ، قالَ: يَسِّرا ولا تُعَسِّرا، وبَشِّرا ولا تُنَفِّرا، وتَطاوَعا ولا تَختَلِفا.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج3 ص1104 ح2873، صحيح مسلم: ج3 ص1359 ح7، مسند ابن حنبل: ج7 ص165 ح19719، السنن الكبرى: ج10 ص147 ح20150، كنز العمّال: ج3 ص33 ح5326.</span></ref>

<span dir="rtl">232.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از ابو بُرده، از پدرش ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله، معاذ و ابو موسى [اشعرى] را به يمن فرستاد و فرمود: «آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد، و بشارت دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد، و از روى ميلْ دعوت كنيد و با هم اختلاف نكنيد».</span>

<span dir="rtl">233.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير عن ابن عبّاس: لَمّا نَزَلَت «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا»</span> <ref><span dir="rtl">الأحزاب: 45.</span></ref><span dir="rtl">، دَعَا النَّبِيُّ عَلِيّا ومُعاذا ـ وقَد كانَ أمَرَهُما أن يَخرُجا إلَى اليَمَنِ ـ فَقالَ: اِنطَلِقا، وبَشِّرا ولا تُنَفِّرا، ويَسِّرا ولا تُعَسِّرا؛ فَإِنَّهُ قَد اُنزِلَت عَلَيَّ: «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ...».</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج11 ص247 ح11841، الدرّ المنثور: ج6 ص624 نقلاً عن ابن أبي حاتم وابن عساكر، كنز العمّال: ج3 ص33 ح5326.</span></ref>

<span dir="rtl">233.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: هنگامى كه اين آيه: «اى پيامبر! ما تو را گواه و بشارت دهنده و هشدار دهنده فرستاديم»، نازل شد، پيامبر صلى الله عليه و آله، على و مُعاذ را ـ كه از آنان خواسته بود به سوى يمن ره سپار شوند ـ طلبيد و فرمود: «ره سپار شويد و بشارت دهيد، و بيزارى ايجاد نكنيد، و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد، كه بر من اين آيه فرود آمده است: «اى پيامبر!...»».</span>

<span dir="rtl">234.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اُمِرتُ بِمُداراةِ النّاسِ كَما اُمِرتُ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص48، مشكاة الأنوار: ص311 ح973، بحار الأنوار: ج77 ص151 ح97.</span></ref>

<span dir="rtl">234.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همان گونه كه به تبليغ رسالت، مأموريت يافته ام، به مدارا با مردم فرمان دارم.</span>

<span dir="rtl">235.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ في ما وَصّى بِهِ عَمرَو بنَ مُرَّةَ لَمّا بَعَثَهُ إلى قَومِهِ ـ: عَلَيكَ بِالرِّفقِ، وَالقَولِ السَّديدِ، ولا تَكُ فَظّا، ولا غَليظا، ولا مُستَكبِرا، ولا حَسودا.</span> <ref><span dir="rtl">كنز الفوائد: ج1 ص210، بحار الأنوار: ج18 ص104 ح4 ؛ تاريخ دمشق: ج46 ص345 وليس فيه «ولا غليظا»، السيرة النبوية لابن كثير: ج1 ص315، إمتاع الأسماع: ج4 ص11 وفي الأخيرين «متكبّرا» بدل «مستكبرا»، كنز العمّال: ج13 ص500 ح37292.</span></ref>

<span dir="rtl">235.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش خود به عَمرو بن مُرّه، آن هنگام كه او را به سوى قومش گسيل داشت ـ: بر تو باد مدارا، و سخنِ استوار گفتن! و درشت خو، خشن، برترى جو و حسود مباش».</span>

<span dir="rtl">236.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لينُ الكَلامِ قَيدُ القَلبِ.</span> <ref><span dir="rtl">المواعظ العدديّة: ص60.</span></ref>

<span dir="rtl">236.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نرمى گفتار، بند دل هاست.</span>

<span dir="rtl">237.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ مِنَ الكَرَمِ لينَ الكَلامِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص24 ح4 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام، تحف العقول: ص98، بحار الأنوار: ج77 ص287 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">237.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نرمى گفتار، از كرامت است.</span>

<span dir="rtl">238.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تُكثِرِ العِتابَ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ، ويَجُرُّ إلَى البِغضَةِ. وَاستَعتِب مَن رَجَوتَ إعتابَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص84، كنز الفوائد: ج1 ص92، كشف المحجّة (طبعة مطبعة الحيدرية نجف): ص170 كلاهما نحوه، عيون الحكم والمواعظ: ص519 ح9424، بحار الأنوار: ج77 ص231 ح2 ؛ دستور معالم الحكم: ص63 نحوه، كنز العمّال: ج16 ص181 ح44215.</span></ref>

<span dir="rtl">238.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: زياد سرزنش مكن، كه كينه به دنبال مى آورد و به دشمنى مى انجامد. اگر به منصرف شدن كسى اميد دارى، راه بازگشت را براى او باز بگذار.</span>

<span dir="rtl">239.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: حَقُّ المُستَنصِحِ أن تُؤَدِّيَ إلَيهِ النَّصيحَةَ، وَليَكُن مَذهَبُكَ الرَّحمَةَ لَهُ، وَالرِّفقَ بِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص624 ح3214، الخصال: ص570 ح1، مكارم الأخلاق: ج2 ص304 كلّها عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج74 ص8 ح1 وراجع: تحف العقول: ص269.</span></ref>

<span dir="rtl">239.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: حقّ اندرزخواه، آن است كه او را اندرز دهى؛ امّا شيوه تو مى بايد مهربانى و مدارا با او باشد.</span>

<span dir="rtl">240.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: كانَ أميرُ المُؤمِنينَ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ـ يَقولُ: لِيَجتَمِع في قَلبِكَ الاِفتِقارُ إلَى النّاسِ وَالاِستِغناءُ عَنهُم؛ فَيَكونَ افتِقارُكَ إلَيهِم في لينِ كَلامِكَ وحُسنِ بِشرِكَ، ويَكونَ استِغناؤُكَ عَنهُم في نَزاهَةِ عِرضِكَ وبَقاءِ عِزِّكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص149 ح7 عن عمّار الساباطي، معاني الأخبار: ص267 ح1 عن يحيى بن عمران، تحف العقول: ص204 عن الإمام عليّ عليه السلام، مشكاة الأنوار: ص226 ح625، بحار الأنوار: ج74 ص158 ح9.</span></ref>

<span dir="rtl">240.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: امير مؤمنان ـ كه درود خدا بر او باد ـ مى فرمود: «بايد در دل تو، نياز به مردم و بى نيازى از آنان جمع شود. نمودِ نياز تو به آنان، در نرمى گفتار و خوش رويى توست و نمودِ بى نيازى تو از آنان، در پاكْ ماندن آبرويت و حفظ عزّتت.</span>

<span dir="rtl">241.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لِعُمَرَ بنِ حَنظَلَةَ ـ: يا عُمَرُ، لا تُحَمِّلوا عَلى شيعَتِنا، وَارفُقوا بِهِم؛ فَإِنَّ النّاسَ لا يَحتَمِلونَ ما تَحمِلونَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص334 ح522، وسائل الشيعة: ج11 ص426 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">241.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به عمر بن حنظله ـ: اى عُمَر! بار [سنگين] بر دوش شيعيان ما مگذاريد و با آنان مدارا كنيد، كه مردم، آنچه را بر دوش آنان مى گذاريد، به دوش نمى گيرند.</span>

<span dir="rtl">242.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ـ: كُن رَفيقا في أمرِكَ بِالمَعروفِ، وشَفيقا في نَهيِكَ عَنِ المُنكَرِ، ولا تَدَعِ النَّصيحَةَ في كُلِّ حالٍ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص256، بحار الأنوار: ج74 ص160 ح17.</span></ref>

<span dir="rtl">242.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ـ: در امر به معروف، اهل مدارا باش، و در نهى از منكر، مهربان باش و در هيچ حال، خيرخواهى را فرو مگذار.</span>

<span dir="rtl">243.</span> <span dir="rtl">الإمام العسكري عليه السلام ـ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ ـ: قالَ الصّادِقُ عليه السلام: «وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ» كُلِّهِم «حُسْنًا»</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 83.</span></ref> <span dir="rtl">مُؤمِنِهِم ومُخالِفِهِم؛ أمَّا المُؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ وبِشرَهُ، وأَمَّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لِاجتِذابِهِم إلَى الإِيمانِ.</span> <ref><span dir="rtl">التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص353 ح240، بحار الأنوار: ج75 ص401 ح42.</span></ref>

<span dir="rtl">243.</span> <span dir="rtl">امام عسكرى عليه السلام ـ در تفسير منسوب به ايشان ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: ««با مردم به نيكى سخن بگوييد» يعنى [با همه مردم،] چه با مؤمنان و چه با مخالفان. با مؤمنان، با چهره گشاده و شاد، رو به رو مى شود و با مخالفان، براى جذبشان به ايمان، با مدارا سخن مى گويد».</span>

<span id="ط-ـ-الأدب"></span>
=== <span dir="rtl">ط ـ الأَدَبُ</span> ===

'''<span dir="rtl">ط ـ ادب</span>'''

<span dir="rtl">244.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن كانَ آمِرا بِمَعروفٍ؛ فَليَكُن أمرُهُ ذلِكَ بِمَعروفٍ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند الشهاب: ج1 ص285 ح465 عن أبي برزة، شعب الإيمان: ج6 ص99 ح7603 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه، الفردوس: ج3 ص585 ح5833 عن عبد اللّه بن عمرو وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج3 ص66 ح5523.</span></ref>

<span dir="rtl">244.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه امر كننده به معروف است، بايد امرش همراه با نيكى باشد.</span>

<span dir="rtl">245.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إيّاكَ أن... تَتَكَلَّمَ في غَيرِ أدَبٍ.</span> <ref><span dir="rtl">أعلام الدين: ص273.</span></ref>

<span dir="rtl">245.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بر حذر باش از اين كه... بدون رعايت ادب، سخن بگويى.</span>

<span dir="rtl">246.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: الأَدَبُ هُوَ... زينَةُ اللِّسانِ.</span> <ref><span dir="rtl">أعلام الدين: ص84.</span></ref>

<span dir="rtl">246.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ادب،... زينت زبان است.</span>

<span dir="rtl">247.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إيّاكَ وما يُستَهجَنُ مِنَ الكَلامِ؛ فَإِنَّهُ يَحبِسُ عَلَيكَ اللِّئامَ، ويُنَفِّرُ عَنكَ الكِرامَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص314 ح2722، عيون الحكم والمواعظ: ص99 ح285.</span></ref>

<span dir="rtl">247.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از گفتار زشت بر حذر باش، كه فرومايگان را به دور تو گِرد مى آورد؛ امّا بزرگواران را از تو مى پراكند.</span>

<span dir="rtl">248.</span> <span dir="rtl">تحف العقول: قيلَ [لِلحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام]: فَمَا العِيُّ؟ قالَ: العَبَثُ بِاللِّحيَةِ، وكَثرَةُ التَّنَحنُحِ عِندَ المنَطِقِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص226، كشف الغمّة: ج2 ص195 وفيه «النزق عند المخاطبة» بدل «كثرة التنحنح عند المنطق»، بحارالأنوار: ج78 ص104 ح2 ؛ المعجم الكبير: ج3 ص69 ح2688، حلية الاولياء: ج2 ص36 كلاهما عن الحارث وفيهما «البزق عند المخاطبة» بدل «كثرة التنحنح عند المنطق».</span></ref>

<span dir="rtl">248.</span> <span dir="rtl">تحف العقول: [از امام حسن بن على عليهماالسلام] پرسيدند: درماندگى چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بازى كردن با مَحاسن و زياد سينه صاف كردن در حال صحبت».</span>

<span dir="rtl">249.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: وحَقُّ اللِّسانِ: إكرامُهُ عَنِ الخَنا</span> <ref><span dir="rtl">الخَنا: الفُحش في القول (النهاية: ج2 ص86 «خنا»).</span></ref><span dir="rtl">، وتَعويدُهُ الخَيرَ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص619 ح3214، الخصال: ص566 ح1 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي، تحف العقول: ص256 بزيادة «وحَمْلُه علَى الأدب» في آخره، مشكاة الأنوار: ص301 ح932 وفيه «الزامه» بدل «اكرامه»، بحار الأنوار: ج74 ص211.</span></ref>

<span dir="rtl">249.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: حقّ زبان، اين است كه آن را با ترك زشتگويى، گرامى بدارى و به خوبى عادتش دهى.</span>

<span id="ي-ـ-التواضع"></span>
=== <span dir="rtl">ي ـ التَّواضُعُ</span> ===

'''<span dir="rtl">ى ـ فروتنى</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 215.</span></ref>

<span dir="rtl">«و براى آن مؤمنانى كه تو را پيروى كرده اند، بال خود را فرو گستر».</span>

<span dir="rtl">«وَ قَالُواْ مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمْشِى فِى الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا».</span> <ref><span dir="rtl">الفرقان: 7.</span></ref>

<span dir="rtl">«و گفتند: اين چه پيامبرى است كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود!؟ چرا فرشته اى به سوى او نازل نشده تا همراه وى هشدار دهنده باشد؟!».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">250.</span> <span dir="rtl">تنبيه الخواطر: صَنَعَ عيسى عليه السلام لِلحَوارِيّينَ طَعاما، فَلَمّا أكَلوا وَضَّأَهُم بِنَفسِهِ، وقالوا: يا روحَ اللّهِ، نَحنُ أولى أن نَفعَلَهُ مِنكَ! قالَ: إنَّما فَعَلتُ هذا لِتَفعَلوهُ بِمَن تُعَلِّمونَ.</span> <ref><span dir="rtl">تنبيه الخواطر: ج1 ص83، بحار الأنوار: ج14 ص326 ح43.</span></ref>

<span dir="rtl">250.</span> <span dir="rtl">تنبيه الخواطر: عيسى عليه السلام براى حواريان، غذايى تهيّه نمود. وقتى از آن تناول كردند، خود، عهده دار شستن دست آنان شد. آنان گفتند: اى روح خدا! ما به انجام دادن اين كار، از شما سزاوارتريم.</span>

<span dir="rtl">[عيسى عليه السلام] فرمود: «اين كار را تنها براى آن انجام دادم كه با كسى كه از او دانش مى آموزيد، چنين كنيد».</span>

<span dir="rtl">251.</span> <span dir="rtl">الكافي عن محمّد بن سنان رفعه: قالَ عيسى بنُ مَريَمَ عليه السلام: يا مَعشَرَ الحَوارِيّينَ، لي إلَيكُم حاجَةٌ، اِقضوها لي. قالوا: قُضِيَت حاجَتُكَ يا روحَ اللّهِ، فَقامَ فَغَسَلَ أقدامَهُم، فَقالوا: كُنّا نَحنُ أحَقَّ بِهذا يا روحَ اللّهِ!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِالخِدمَةِ العالِمُ؛ إنَّما تَواضَعتُ هكَذا لِكَيما تَتَواضَعوا بَعدي فِي النّاسِ كَتَواضُعي لَكُم. بِالتَّواضُعِ تَعمُرُ الحِكمَةُ لا بِالتَّكَبُّرِ، وكَذلِكَ فِي السَّهلِ يَنبُتُ الزَّرعُ لا فِي الجَبَلِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص37 ح6، منية المريد: ص183، بحارالأنوار: ج2 ص62 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">251.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از محمّد بن سِنان، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام مى رساند ـ: عيسى فرزند مريم گفت: «اى جميع حواريان! نيازى به شما دارم. آن را برآورده سازيد».</span>

<span dir="rtl">گفتند: اى روح خدا! حاجتت برآورده است.</span>

<span dir="rtl">[عيسى عليه السلام] برخاست و پاهاى آنان را شست. حواريان گفتند: اى روح خدا! ما به اين كار، سزاوارتريم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «سزاوارترينِ مردم به خدمت، عالِم است. من، اين چنين فروتنى كردم تا شما پس از من، به سان فروتنى ام با شما، در ميان مردم، تواضع كنيد، كه حكمت، با فروتنى آباد مى شود، نه با گردنكشى، چنان كه زراعت، در زمين هموار مى رويد، نه در كوه».</span>

<span id="ك-ـ-جوامع-ما-ينبغي-للمبلغ"></span>
=== <span dir="rtl">ك ـ جَوامِعُ ما يَنبَغي لِلمُبَلِّغِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ك ـ كلّيات آنچه شايسته يك مبلّغ است</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ».</span> <ref><span dir="rtl">التوبة: 128.</span></ref>

<span dir="rtl">«قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد؛ به [هدايت] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوزِ مهربان است».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">252.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يَأمُرُ بِالمَعروفِ ولا يَنهى عَنِ المُنكَرِ إلّا مَن كانَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: رَفيقٌ بِما يَأمُرُ بِهِ، رَفيقٌ بِما يَنهى عَنهُ؛ عَدلٌ في ما يَأمُرُهُ، عَدلٌ في ما يَنهى عَنهُ؛ عالِمٌ بِما يَأمُرُ بِهِ، عالِمٌ بِما يَنهى عَنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">النوادر للراوندي: ص143 ح195، الجعفريّات: ص88 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص358 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، دعائم الإسلام: ج1 ص368 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج100 ص87 ح64 ؛ الفردوس: ج5 ص137 ح7741 عن أنس بن مالك نحوه، كنزالعمّال: ج3 ص74 ح5561.</span></ref>

<span dir="rtl">252.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: امر به معروف و نهى از منكر انجام نمى دهد، جز كسى كه در او سه خصلت است: در آنچه بِدان امر يا از آن نهى مى كند، اهل مدارا باشد، و در آنچه بِدان امر يا از آن نهى مى كند، اهل عدالت باشد، و در آنچه بِدان امر يا از آن نهى مى كند، عالم باشد.</span>

<span dir="rtl">253.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصفِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: أرسَلَهُ داعِيا إلَى الحَقِّ، وشاهِدا عَلَى الخَلقِ؛ فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ غَيرَ وانٍ ولا مُقَصِّرٍ، وجاهَدَ فِي اللّهِ أعداءَهُ غَيرَ واهِنٍ ولا مُعَذِّرٍ. إمامُ مَنِ اتَّقى، وبَصَرُ مَنِ اهتَدى.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 116، المناقب لابن شهرآشوب: ج1 ص158، مصباح المتهجّد: ص381 ص508 عن زيد بن وهب نحوه، بحارالأنوار: ج18 ص220 ح53.</span></ref>

<span dir="rtl">253.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: [خداوند،] او را دعوت كننده به حق و گواه بر خلق فرستاد. بدون هيچ سستى و كوتاهى اى، رسالت هاى پروردگارش را ابلاغ كرد و بدون سستى و عذرتراشى، در راه خدا با دشمنان خدا جهاد نمود. پيشواى هر پرهيزگار و ديده هر هدايتجويى است.</span>

<span dir="rtl">254.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وأَهلِ بَيتِهِ ـ: اِبتَعَثَهُ بِالنّورِ المُضيءِ، وَالبُرهانِ الجَلِيِّ، وَالمِنهاجِ البادي، وَالكِتابِ الهادي. اُسرَتُهُ خَيرُ اُسرَةٍ، وشَجَرَتُهُ خَيرُ شَجَرَةٍ، أغصانُها مُعتَدِلَةٌ، وثِمارُها مُتَهَدِّلَةٌ. مَولِدُهُ بِمَكَّةَ، وهِجرَتُهُ بِطَيبَةَ. عَلا بِها ذِكرُهُ، وَامتَدَّ مِنها صَوتُهُ. أرسَلَهُ بِحُجَّةٍ كافِيَةٍ، ومَوعِظَةٍ شافِيَةٍ، ودَعوَةٍ مُتَلافِيَةٍ. أظهَرَ بِهِ الشَّرائِعَ المَجهولَةَ، وقَمَعَ بِهِ البِدَعَ المَدخولَةَ، وبَيَّنَ بِهِ الأَحكامَ المَفصولَةَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 161، بحار الأنوار: ج18 ص222 ح58 ؛ ينابيع المودّة: ج3 ص451 ح9.</span></ref>

<span dir="rtl">254.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت او ـ: او را به نور افروزنده و برهان آشكار و راه ظاهر و كتاب هدايتگر برانگيخت. تبار او بهترين تبار، و شجره او بهترين شجره، و شاخه هاى آن، معتدل، و ميوه هاى آن، در دسترس است. زادگاهش مكّه و هجرتش به مدينه بود. در آن سرزمين، نامش جهانگير شد و بانگش از آن جا گسترش يافت. خداوند، او را با دليل كافى و موعظه شفابخش، و دعوت تدارك كننده به رسالت فرستاد، و شريعت هاى ناشناخته را به دست او آشكار ساخت، و بدعت هاى ناصواب را به دست او در هم شكست، و احكام متروك را تبيين كرد.</span>

<span dir="rtl">255.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ اللّهَ ـ سُبحانَهُ وتَعالى ـ جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ؛ تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَةِ، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ، وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَةِ. وما بَرِحَ للّهِِ ـ عَزَّت آلاؤُهُ ـ فِي البُرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ، وفي أزمانِ الفَتَراتِ، عِبادٌ ناجاهُم في فِكرِهِم، وكَلَّمَهُم في ذاتِ عُقولِهِم، فَاستَصبَحوا بِنورِ يَقَظَةٍ فِي الأَبصارِ وَالأَسماعِ وَالأَفئِدَةِ، يُذَكِّرونَ بِأَيّامِ اللّهِ، ويُخَوِّفونَ مَقامَهُ، بِمَنزِلَةِ الأَدِلَّةِ فِي الفَلَواتِ. مَن أخَذَ القَصدَ حَمِدوا إلَيهِ طَريقَهُ، وبَشَّروهُ بِالنَّجاةِ، ومَن أخَذَ يَمينا وشِمالاً ذَمّوا إلَيهِ الطَّريقَ، وحَذَّروهُ مِنَ الهَلَكَةِ، وكانوا كَذلِكَ مَصابيحَ تِلكَ الظُّلُماتِ، وأَدِلَّةَ تِلكَ الشُّبُهاتِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 222، إرشاد القلوب: ص59 نحوه، عيون الحكم والمواعظ: ص157 ح3405 وفيه صدره إلى «المعاندة»، بحار الأنوار: ج69 ص325 ح39.</span></ref>

<span dir="rtl">255.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خداوند سبحان، ياد [خود] را مايه صفاى دل ها قرار داد كه پس از سنگينى، با آن گوش فرا مى دهد، و پس از ضعف بينايى، با آن مى نگرد، و پس از دشمنى، با آن مطيع مى شود. خداوند ـ كه نعمت هايش والاست ـ، هماره در هر بُرهه اى از زمان پس از برهه اى ديگر و در فواصل زمانى، بندگانى دارد كه در انديشه شان با آنان به نجوا مى پردازد و در كُنه عقل هايشان با آنان به گفتگو مى نشيند، و آنان با نور بيدارى در چشم ها و گوش ها و دل ها به سان راه نمايان بيابان ها، چراغِ راه مى شوند، و روزهاى خدا را به ياد مردم مى آورند، و [مردم را] از مقام و جايگاهى الهى بيم مى دهند. هر كس راه ميانه را در پيش گيرد، سلوكش را مى ستايند، و به او مژده نجات مى دهند، و هر كس راه راست و چپ را در پيش گيرد، سلوك او را مورد نكوهش قرار مى دهند، و او را از هلاكت بر حذر مى دارند. آنان، اين چنين، چراغ هاى آن تاريكى ها و ره نمون هاى آن شبهات اند.</span>

<span dir="rtl">256.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: ... فَبَلَّغَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما اُرسِلَ بِهِ، وصَدَعَ بِما اُمِرَ، وأَدّى ما حُمِّلَ مِن أثقالِ النُّبُوَّةِ، وصَبَرَ لِرَبِّهِ، وجاهَدَ في سَبيلِهِ، ونَصَحَ لِاُمَّتِهِ، ودَعاهُم إلَى النَّجاةِ، وحَثَّهُم عَلَى الذِّكرِ، ودَلَّهُم عَلى سَبيلِ الهُدى بِمَناهِجَ ودَواعٍ أسَّسَ لِلعِبادِ أساسَها، ومَنارٍ رَفَعَ لَهُم أعلامَها؛ كَيلا يَضِلّوا مِن بَعدِهِ، وكانَ بِهِم رَؤوفا رَحيما.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص445 ح17 عن إسحاق بن غالب، بحار الأنوار: ج16 ص369 ح80.</span></ref>

<span dir="rtl">256.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنچه را كه براى آن فرستاده شده بود، ابلاغ كرد، و آنچه را بِدان فرمان داشت، آشكار ساخت، و بارهاى نبوّت را كه بر دوش داشت، به سرمنزل رساند، و براى پروردگارش شكيبايى پيشه كرد، و در راه خدا جهاد نمود، و براى امّتش خيرخواهى كرد، و آنان را به نجات و رهايى فرا خوانْد، و ايشان را به ياد [خدا] ترغيب نمود، و با شيوه ها و انگيزه هايى كه خود، آنها را براى مردم، بنيان گذاشت، و چراغدانى كه خود، نشانه هاى آن را براى ايشان برافراشت، آنان را به راه هدايتْ ره نمون شد، تا پس از او گم راه نشوند، و نسبت به مردم، رئوف و مهربان بود.</span>

<span dir="rtl">257.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في دُعائِهِ ـ: اللّهُمَّ فَصَلَّ عَلى مُحَمَّدٍ أمينِكَ عَلى وَحيِكَ، ونَجيبِكَ مِن خَلقِكَ، وصَفِيِّكَ مِن عِبادِكَ، إمامِ الرَّحمَةِ، وقائِدِ الخَيرِ، ومِفتاحِ البَرَكَةِ، كَما نَصَبَ لِأَمرِكَ نَفسَهُ، وعَرَّضَ فيكَ لِلمَكروهِ بَدَنَهُ، وكاشَفَ فِي الدُّعاءِ إلَيكَ حامَّتَهُ، وحارَبَ في رِضاكَ اُسرَتَهُ، وقَطَعَ في إحياءِ دينِكَ رَحِمَهُ، وأَقصَى الأَدنَينَ عَلى جُحودِهِم، وقَرَّبَ الأَقصَينَ عَلَى استِجابَتِهِم لَكَ، ووالى فيكَ الأَبعَدينَ، وعادى فيكَ الأَقرَبينَ، وأَدأَبَ نَفسَهُ في تَبليغِ رِسالَتِكَ، وأَتعَبَها بِالدُّعاءِ إلى مِلَّتِكَ، وشَغَلَها بِالنُّصحِ لِأَهلِ دَعوَتِكَ، وهاجَرَ إلى بِلادِ الغُربَةِ ومَحَلِّ النَّأيِ عَن مَوطِنِ رَحلِهِ، ومَوضِعِ رِجلِهِ، ومَسقَطِ رَأسِهِ، ومَأنَسِ نَفسِهِ؛ إرادَةً مِنهُ لِاءِعزازِ دينِكَ، وَاستِنصارا عَلى أهلِ الكُفرِ بِكَ، حَتَّى استَتَبَّ لَهُ ما حاوَلَ في أعدائِكَ، وَاستَتَمَّ لَهُ ما دَبَّرَ في أولِيائِكَ، فَنَهَدَ إلَيهِم مُستَفتِحا بِعَونِكَ، ومُتَقَوِّيا عَلى ضَعفِهِ بِنَصرِكَ، فَغَزاهُم في عُقرِ دِيارِهِم، وهَجَمَ عَلَيهِم في بُحبوحَةِ قَرارِهِم، حَتّى ظَهَرَ أمرُكَ، وعَلَت كَلِمَتُكَ، ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحيفة السجّادية: ص25 الدعاء 2، بحارالأنوار: ج100 ص178 وراجع: المزار الكبير: ص67 و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج6 ص186.</span></ref>

<span dir="rtl">257.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعاى خود ـ: خداوندا! بر محمّد، درود فرست؛ همان كه امانتدار وحى تو و منتخب از ميان خلق تو، و برگزيده از ميان بندگانت، و پيشواى رحمت، وپيشاهنگ خير و نيكى، و كليد بركت بود، چنان كه براى انجام دادن فرمان تو، جان خود را گذاشت، و بدنش را در راه تو آماج آزار ساخت، و در راه دعوت به سوى تو، خويشاوندانش را به ميدان آورد، و در راه خشنودى تو با خاندانش به جنگ پرداخت، و براى زنده كردن دينت از خويشانش بُريد، و نزديكان را به خاطر انكارشان دور ساخت، و بيگانگان را به خاطر پاسخگويى به دعوت تو، نزديك ساخت، و در اين راه، با دورترين، دوستى كرد و با نزديك ترين، دشمنى ورزيد، و در راه رساندن رسالتت، خود را خسته كرد، و با فرا خواندن مردم به دينت، خود را به رنج در افكند، و خود را به خيرخواهى براى مخاطبانت مشغول ساخت، و به شهرهاى غريب و به مكانى كه از ديار خويشاوندان و جاى قدم و مكان ولادت و محل انس او دور بود، به خاطر تصميم به بر افراشتن دينت و يارى خواستن عليه كافران به تو، هجرت كرد، تا اين كه آنچه در باره دشمنانت خواسته بود، به دست آمد، و آنچه در باره دوستانت تدبير كرده بود، انجام يافت.</span>

<span dir="rtl">آن گاه، در حالى كه با يارى ات به دنبال پيروزى بر آنان بود، و به يُمن يارى ات بر ضعف خود، نيرو مى يافت، به آنان يورش آورد و در ميان خانه هاشان با آنان جنگيد، و در دل جايگاهشان بر آنان تاخت، تا آن كه سلطنت آشكار شد، و سخنت بالا گرفت، هر چند كه مشركان را ناخوشايند آيد.</span>

<span dir="rtl">258.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: شيعَتُنَا المُنذِرونَ فِي الأَرضِ، سُرُجٌ وعَلاماتٌ ونورٌ لِمَن طَلَبَ ما طَلَبوا، وقادَةٌ لِأَهلِ طاعَةِ اللّهِ، شُهَداءُ عَلى مَن خالَفَهُم مِمَّنِ ادَّعى دَعواهُم، سَكَنٌ لِمَن أتاهُم، لُطَفاءُ بِمَن والاهُم، سُمَحاءُ، أعِفّاءُ، رُحَماءُ. فَذلِكَ صِفَتُهُم فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ وَالقُرآنِ العَظيمِ.</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج1 ص65.</span></ref>

<span dir="rtl">258.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: شيعيان ما، بيم دهندگان در زمين اند، و براى آن كه طالب است، تا آن هنگام كه طالب است، چراغ و نشانه و نورند، و براى اطاعت كنندگانِ خداوند، راه نمايند، و بر مخالفانشان كه با ادّعاى آنان همسو شوند، گواه اند، و مايه آرامش آن كس اند كه نزدشان بيايد، و با دوستان خود، بالطف و خوش رو و پاك دامن و مهربان اند. توصيف آنان در تورات، انجيل و قرآن عظيم، اين چنين است.</span>

<span dir="rtl">259.</span> <span dir="rtl">الإمام الصّادق عليه السلام ـ في كِتابِهِ الَّذي دَفَعَهُ إلى جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ ـ: اللّهُمَّ إنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله كَما وَصَفتَهُ في كِتابِكَ؛ حَيثُ قُلتَ ـ وقَولُكَ الحَقُّ ـ: «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ»</span> <ref><span dir="rtl">التوبة: 128.</span></ref><span dir="rtl">، فَأَشهَدُ أنَّهُ كَذلِكَ... اللّهُمَّ إنِّي ابتَدَأتُ لَهُ الشَّهادَةَ، ثُمَّ الصَّلاةَ عَلَيهِ، وإن كُنتُ لا أبلُغُ مِن ذلِكَ رِضا نَفسي، ولا يُعَبِّرُهُ لِساني عَن ضَميري، ولا أبنِ إلّا عَلَى التَّقصيرِ مِنّي، فَأَشهَدُ لَهُ ـ وَالشَّهادَةُ مِنّي دُعائي، وحَقٌّ عَلَيَّ، وأَداءٌ لِمَا افتَرَضتَ لي ـ أن قَد بَلَّغَ رِسالَتَكَ غَيرَ مُفَرِّطٍ في ما أمَرتَ، ولا مُقَصِّرٍ عَمّا أرَدتَ، ولا مُتَجاوِزٍ لِما نَهَيتَ عَنهُ، ولا مُعتَدٍ لِما رَضيتَ لَهُ.</span>

<span dir="rtl">فَتَلا آياتِكَ عَلى ما نَزَلَ بِهِ إلَيهِ وَحيُكَ، وجاهَدَ في سَبيلِكَ مُقبِلاً عَلى عَدُوِّكَ غَيرَ مُدبِرٍ، ووَفى بِعَهدِكَ، وصَدَعَ بِأَمرِكَ، لا تَأخُذُهُ فيكَ لَومَةُ لائِمٍ، وباعَدَ فيكَ الأَقرَبينَ، وقَرَّبَ فيكَ الأَبعَدينَ، وأَمَرَ بِطاعَتِكَ وَائتَمَرَ بِها، ونَهى عَن مَعصِيَتِكَ وَانتَهى عَنها، سِرّا وعَلانِيَةً، ودَلَّ عَلى مَحاسِنِ الأَخلاقِ وأَخَذَ بِها، ونَهى عَن مَساوِئِ الأَخلاقِ ورَغِبَ عَنها، ووالى أولِياءَكَ بِالَّذي تُحِبُّ أن تُوالَوا</span> <ref><span dir="rtl">لعلّ المناسب للسياق أن يقال: «يُوالَوا».</span></ref> <span dir="rtl">بِهِ قَولاً وعَمَلاً، ودَعا إلى سَبيلِكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ، وعَبَدَكَ مُخلِصا حَتّى أتاهُ اليَقينُ، فَقَبَضتَهُ إلَيكَ نَقِيّا تَقِيّا زَكِيّا، قَد أكمَلتَ بِهِ الدّينَ.…</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج94 ص43 ح26 وراجع: مصباح المتهجّد: ص387 ح517.</span></ref>

<span dir="rtl">259.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ در نامه اى كه به جعفر بن محمّد بن اشعث داده است ـ: خدايا! محمّد، همان كسى است كه تو او را در كتابت توصيف كردى، آن جا كه گفتى ـ و سخنت بر حق است ـ: «قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد. به [هدايت] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است». پس گواه باش كه او چنين است.…</span>

<span dir="rtl">خدايا! من با شهادت به پيامبرى او و آن گاه درود به او آغاز مى كنم، اگر چه به آن درجه اى كه رضايت خاطرم را فراهم آورد، نايل نشوم، و زبانم از اندرونم گويا نباشد، كه اين را جز بر كوتاهى خويش حمل نمى كنم.</span>

<span dir="rtl">شهادت مى دهم ـ و شهادت من، دعاى من است و حقّى است بر عهده من، و اداى چيزى است كه بر من واجب كرده اى ـ كه: او، رسالت تو را ابلاغ كرده است، بى آن كه در آنچه فرمان داده اى، كوتاهى كند، يا از آنچه اراده كرده اى، كوتاهى كرده باشد، يا از آنچه از آن نهى كردى، تجاوز كرده باشد، يا در آنچه براى او خشنود بوده اى، از حد گذشته باشد.</span>

<span dir="rtl">[پيامبر صلى الله عليه و آله] طبق آنچه وحى تو نزد او فرود آمد، آيات تو را [براى مردم] تلاوت كرد، و در راه تو، رويارو با دشمن و بى آن كه پشت كند، جهاد نمود، و به پيمان تو وفا كرد، و دين تو را آشكار ساخت، و در راه تو به سرزنش [هيچ] ملامتگرى توجّه نكرد، و در راه تو ميان نزديكان، جدايى انداخت، و در راهت بيگانگان را به هم نزديك ساخت. به اطاعت تو فرمان داد، و خود، بِدان تن داد، و از نافرمانى ات نهى كرد، و خود در پيدا و نهان، از آن اجتناب ورزيد. به نيكى هاى اخلاقى، ره نمون شد و خود، به آنها عمل كرد، و از زشتى هاى اخلاق، نهى كرد، و خود از آنها روى بر تافت. دوستانت را تحت ولايت كسى بُرد كه دوست داشتى در گفتار و عمل، پايبند به آن ولايت باشند، و [مردم] را با حكمت و اندرز نيكو به راهت دعوت كرد، و تو را تا رسيدن مرگ، خالصانه پرستش نمود، و تو او را پاك، پاكيزه و پيراسته به سوى خود، فرا خواندى، در حالى كه دينت را با او كامل كردى.…</span>

<span dir="rtl">260.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ـ: صاحِبُ الأَمرِ بِالمَعروفِ يَحتاجُ أن يَكونَ عالِما بِالحَلالِ وَالحَرامِ، فارِغا مِن خاصَّةِ نَفسِهِ مِمّا يَأمُرُهُم بِهِ ويَنهاهُم عَنهُ، ناصِحا لِلخَلقِ، رَحيما بِهِم، رَفيقا، داعِيا لَهُم بِاللُّطفِ وحُسنِ البَيانِ، عارِفا بِتَفاوُتِ أحلامِهِم؛ لِيُنزِلَ كُلّاً مَنزِلَتَهُ، بَصيرا بِمَكرِ النَّفسِ ومَكايِدِ الشَّيطانِ، صابِرا عَلى ما يَلحَقُهُ، لا يُكافِئُهُم بِها، ولا يَشكو مِنهُم، ولا يَستَعمِلُ الحَمِيَّةَ، ولا يَتَغَلَّظُ لِنَفسِهِ، مُجَرِّدا بِنِيَّتِهِ للّهِِ تَعالى، مُستَعينا بِهِ، ومُبتَغِيا لِثَوابِهِ، فَإِن خالَفوهُ وجَفَوهُ صَبَرَ، وإن وافَقوهُ وقَبِلوا مِنهُ شَكَرَ، مُفَوِّضا أمرَهُ إلَى اللّهِ تَعالى، ناظِرا إلى عَيبِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص362، بحار الأنوار: ج100 ص83 ح52.</span></ref>

<span dir="rtl">260.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ـ: آن كه امر به معروف مى كند، نيازمند آن است كه: به حلال و حرام آنچه آنان را بِدان امر مى كند يا از آن نهى مى نمايد، عالم باشد، از خودخواهى فارغ شده باشد، نسبت به مردم، خيرخواه، مهربان و اهل مدارا باشد، و آنان را با لطف و گفتار نيك، دعوت كند. تفاوت خردهاى آنان را بشناسد، تا با هر كس، طبق سطح و مرتبه اش رفتار نمايد. از نيرنگ نفس و خدعه هاى شيطان، آگاه باشد. در برابر آنچه به او مى رسد، بردبار باشد، و مردم را به خاطر آن [آزارها] مكافات نكند، و از آنان شكايت نكند و تعصّب نورزد، و براى خود، خشونت به كار نبرد، و نيّت خود را براى خدا خالص سازد، و از او كمك بگيرد و جوياى پاداش او باشد. اگر آنان با او مخالفت كردند و به او ستم نمودند، بردبارى پيشه كند، و اگر با او موافقت كردند و از او پذيرفتند، سپاس گزار باشد. كار خود را به خداوند متعال وا گذارَد و به عيب خود، نگاه كند.</span>

<span id="الخصائص-العملية"></span>
== <span dir="rtl">4 / 3: الخَصائِصُ العَمَلِيَّةُ</span> ==

'''<span dir="rtl">4 / 3: ويژگى هاى عملى</span>'''

<span id="أ-ـ-تطابق-القلب-واللسان"></span>
=== <span dir="rtl">أ ـ تَطابُقُ القَلبِ وَاللِّسانِ</span> ===

'''<span dir="rtl">الف ـ هماهنگى دل و زبان</span>'''

<span dir="rtl">261.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تَعالى قالَ: لَقَد خَلَقتُ خَلقا ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ، وقُلوبُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ، فَبي حَلَفتُ لَاُتيحَنَّهُم فِتنَةً تَدَعُ الحَليمَ مِنهُم حَيرانَ! فَبي يَغتَرّونَ؟! أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ؟!</span> <ref><span dir="rtl">سنن الترمذي: ج4 ص605 ح2405، المعجم الأوسط: ج8 ص379 ح8931 نحوه، مشكاة المصابيح: ج2 ص685 ح5324 وفيه «السكر» بدل «العسل»، الفردوس: ج3 ص175 ح4473 كلّها عن ابن عمر، الجامع الصغير: ج1 ص268 ح1753.</span></ref>

<span dir="rtl">261.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل مى فرمايد: «مردمى را آفريدم كه زبانشان شيرين تر از عسل، امّا دل هايشان تلخ تر از شبيار</span> <ref><span dir="rtl">صبر يا شبيار، گياهى است تلخ.</span></ref> <span dir="rtl">است. به خودم سوگند، آنان را در فتنه اى در خواهم افكند كه خردمندشان را در سرگردانى وا گذارد! آيا به [رحمت] من مغرور شده اند؟ يا بر من جرئت يافته اند؟!</span>

<span dir="rtl">262.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: أوحَى اللّهُ إلى بَعضِ أنبِيائِهِ: قُل لِلَّذينَ يَتَفَقَّهونَ لِغَيرِ الدّينِ، ويَتَعَلَّمونَ لِغَيرِ العَمَلِ، ويَطلُبونَ الدُّنيا لِغَيرِ الآخِرَةِ؛ يَلبَسونَ لِلنّاسِ مُسوكَ الكِباشِ وقُلوبُهُم كَقُلوبِ الذِّئابِ، ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ، وأَعمالُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ: إيّايَ يُخادِعونَ؟! لَاُتيحَنَّ لَهُم</span> <ref><span dir="rtl">في الطبعة المعتمدة من المصدر: «ولاُتيحنّ لكم»، والتصويب من بحارالأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">فِتنَةً تَذَرُ الحَكيمَ حَيرنا.</span> <ref><span dir="rtl">عدّة الدّاعي: ص70، إرشاد القلوب: ص14، تنبيه الخواطر: ج2 ص213 كلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج1 ص224 ح15 ؛ جامع بيان العلم: ج1 ص189، تفسير القرطبي: ج1 ص19 كلاهما نحوه، كنزالعمّال: ج10 ص200 ح29054.</span></ref>

<span dir="rtl">262.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند به برخى از پيامبران، وحى كرد: «به كسانى كه براى غير دين، دنبال دين آموزى هستند، و براى غير عمل، دانش مى آموزند، و دنيا را براى غير آخرت، طلب مى كنند، و براى مردم، لباس گوسفندان به تن مى كنند، در حالى كه دل هايشان به سان دل گرگان است، و زبان هاى آنان، شيرين تر از عسل، امّا كارهايشان تلخ تر از شبيار (برگ صبر) است، بگو: آيا به من نيرنگ مى زنند؟ قطعا آنها را در فتنه اى در خواهم افكند كه حكيم را سرگردانْ وا گذارد!».</span>

<span dir="rtl">263.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إذا طابَقَ الكَلامُ نِيَّةَ المُتَكَلِّمِ قَبِلَهُ السّامِعُ، وإذا خالَفَ نِيَّتَهُ لَم يَحسُن مَوقِعُهُ مِن قَلبِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص193 ح4173، عيون الحكم والمواعظ: ص131 ح2954 وفيه «لم يقع موقعه» بدل «لم يحسن موقعه من قلبه».</span></ref>

<span dir="rtl">263.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر گاه گفتار گوينده با نيّت او همگون گردد، شنونده گفتارش را مى پذيرد، و هر گاه گفتار او، ناهمگون با نيّت او باشد، گفتارش به خوبى در دل شنونده نمى نشيند.</span>

<span dir="rtl">264.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: الكَلِمَةُ إذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ وَقَعَت فِي القَلبِ، وإذا خَرَجَت مِنَ اللِّسانِ لَم تَجاوَزِ الآذانَ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص287 ح279.</span></ref>

<span dir="rtl">264.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: هر گاه سخنى از دل بر خيزد، بر دل مى نشيند، و هر گاه از زبان بيرون آيد، از مرز گوش ها در نمى گذرد.</span>

<span dir="rtl">265.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ اللّهَ عز و جل أنزَلَ كِتابا مِن كُتُبِهِ عَلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ، وفيهِ: أن يَكونَ خَلقٌ مِن خَلقي يَختَتِلونَ الدُّنيا بِالدّينِ؛ يَلبَسونَ مُسوكَ الضَّأنِ عَلى قُلوبٍ كَقُلوبِ الذِّئابِ، أشَدَّ مَرارَةً مِنَ الصَّبِرِ، وأَلسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ، وأَعمالُهُم الباطِنَةُ أنتَنُ مِنَ الجِيَفِ. فَبي يَغتَرّونَ؟! أم إيّايَ يُخادِعونَ؟! أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ؟!</span>

<span dir="rtl">فَبِعِزَّتي حَلَفتُ، لَأَبعَثَنَّ عَلَيهِم فِتنَةً تَطَأُ في خِطامِها حَتّى تَبلُغَ أطرافَ الأَرضِ، تَترُكُ الحَكيمَ مِنها حَيرانَ، [يَبطُلُ]</span> <ref><span dir="rtl">سقط ما بين المعقوفين من الطبعة المعتمدة، وأثبتناه من بحار الأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">فيها رَأيُ ذِي الرَّأيِ وحِكمَةُ الحَكيمِ، اُلبِسُهُم شِيعا، واُذيقُ بَعضَهُم بَأسَ بَعضٍ، أنتَقِمُ مِن أعدائي بِأَعدائي، فَلا اُبالي بِما اُعَذِّبُهُم جَميعا، ولا اُبالي!</span> <ref><span dir="rtl">ثواب الأعمال: ص304 ح2، قرب الإسناد: ص28 ح93 نحوه وكلاهما عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصّادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج72 ص298 ص30 ؛ تفسير الطبري: ج2 الجزء الثاني ص313، تفسير ابن كثير: ج1 ص359 كلاهما عن نوف، تفسير القرطبي: ج3 ص15 نقلاً عن الترمذي وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج10 ص201 ح29055.</span></ref>

<span dir="rtl">265.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: خداوند عز و جل يكى از كتاب هاى خود را براى يكى از پيامبرانش فرو فرستاد. در آن، اين چنين آمده بود: «گروهى از آفريدگان من، با دين، با [مردم] دنيا، فريبكارى مى كنند. بر روى دل هايى كه به سان دل گرگ هاست، لباس ميش مى پوشند، و دل هايشان از شبيار (برگ صبر)، تلخ تر و زبانشان از عسل، شيرين تر، و اعمال پنهانشان از مُردار، بدبوتر است. آيا به [رحمت] من مغرور شده اند؟! يا به من نيرنگ مى زنند؟! يا بر من جرئت يافته اند؟!</span>

<span dir="rtl">به عزّتم سوگند مى خورم كه فتنه اى بر آنها بر خواهم انگيخت كه افسارش را در نوردد و به تمام گوشه هاى زمين برسد و افراد حكيم را در سرگردانى رها سازد. آن فتنه،انديشه صاحب انديشه و حكمت حكيم را باطل مى سازد. آنان را دسته دسته مى كنم. و بدى يكديگر را به آنان مى چشانم و به دست دشمنانم، از دشمنانم انتقام مى گيرم و مرا باكى نيست كه همه آنان را عذاب كنم! و البته باكم نيست».</span>

<span dir="rtl">266.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ـ: أدنى حَدِّ الصِّدقِ ألّا يُخالِفَ اللِّسانُ القَلبَ، ولَا القَلبُ اللِّسانَ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص411، بحار الأنوار: ج71 ص11 ح18.</span></ref>

<span dir="rtl">266.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ـ: پايين ترين مرز راستى، آن است كه زبان با دل، و دل با زبان، مخالفت نكند.</span>

<span id="ب-ـ-الدعوة-بالعمل-قبل-اللسان"></span>
=== <span dir="rtl">ب ـ الدَّعوَةُ بِالعَمَلِ قَبلَ اللِّسانِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ب ـ دعوت با عمل، پيش از زبان</span>'''

<span dir="rtl">267.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَتِ الحَوارِيّونَ لِعيسى: يا روحَ اللّهِ، مَن نُجالِسُ؟ قالَ: مَن يُذَكِّرُكُمُ اللّهَ رُؤيَتُهُ، ويَزيدُ في عِلمِكُم مَنطِقُهُ، ويُرَغِّبُكُم فِي الآخِرَةِ عَمَلُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص39 عن الفضل بن أبي قرة عن الإمام الصادق عليه السلام، تحف العقول: ص44، عدّة الدّاعي: ص111، بحارالأنوار: ج1 ص203 ح18 ؛ تاريخ دمشق: ج47 ص453 عن مالك بن أنس، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص325 ح722 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه، كنزالعمّال: ج9 ص178 ح25588.</span></ref>

<span dir="rtl">267.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حواريان به عيسى عليه السلام گفتند: اى روح خدا! با چه كسى هم نشينى كنيم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آن كس كه ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد، و گفتارش به دانش شما بيفزايد، و عمل او ميل شما را به آخرت، بيشتر كند».</span>

<span dir="rtl">268.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماما، فَليَبدَأ بِتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعليمِ غَيرِهِ، وَليَكُن تَأديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبلَ تَأديبِهِ بِلِسانِهِ؛ ومُعَلِّمُ نَفسِهِ ومُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإِجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِم.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 73، أعلام الدّين: ص92، بحار الأنوار: ج2 ص56 ح33.</span></ref>

<span dir="rtl">268.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كس خود را در سِمَت پيشوايى مردم منصوب كند، مى بايد پيش از آموزش ديگران، از تعليم خود آغاز كند، و مى بايد پيش از تأديب با زبان، با منش و عمل خود، ادب آموزد؛ و آن كس كه خود را علم و ادب مى آموزد، از آن ديگرى كه به مردم علم و ادب مى آموزد، به تكريم و بزرگداشت، سزاوارتر است.</span>

<span dir="rtl">269.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ لِلذِّكرِ لَأَهلاً أخَذوهُ مِنَ الدُّنيا بَدَلاً، فَلَم تَشغَلهُم تِجارَةٌ ولا بَيعٌ عَنهُ، يَقطَعونَ بِهِ أيّامَ الحَياةِ، ويَهتِفونَ بِالزَّواجِرِ عَن مَحارِمِ اللّهِ في أسماعِ الغافِلينَ، ويَأمُرونَ بِالقِسطِ ويَأتَمِرونَ بِهِ، ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ويَتَناهَونَ عَنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 222، غرر الحكم: ج2 ص559 ح3575 نحوه، بحار الأنوار: ج69 ص325 ح39.</span></ref>

<span dir="rtl">269.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: ياد خدا، شايستگانى دارد كه به جاى دنيا ذكر را دنبال مى كنند، و تجارت يا خريد و فروش، آنان را مشغول نمى سازد. با ذكر خدا، روزگار را سپرى مى كنند، و در گوش غافلان، آواز ترك مُحرّمات الهى را ندا مى دهند، و به انصاف، فرمان مى دهند و خود، بِدان عمل مى كنند، و از منكر، نهى مى كنند و خود از آن، اجتناب مى نمايند.</span>

<span dir="rtl">270.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ الوَعظَ الَّذي لا يَمُجُّهُ سَمعٌ ولا يَعدِلُهُ نَفعٌ: ما سَكَتَ عَنهُ لِسانُ القَولِ، ونَطَقَ بِهِ لِسانُ الفِعلِ.</span> <ref><span dir="rtl">غررالحكم: ج2 ص540 ح3538، عيون الحكم والمواعظ: ص155 ح3372، تنبيه الخواطر: ج2 ص131 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام.</span></ref>

<span dir="rtl">270.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اندرزى كه گوش از آن سنگينى نمى كند و هيچ سودى با آن هم سنگ نيست، اندرزى است كه زبان گفتار، از آن خاموش است و زبان عمل، به آن گوياست.</span>

<span dir="rtl">271.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لَمّا ضُرِبَ ـ: وإنَّما كُنتُ جارا جاوَرَكُم بَدَني أيّاما، وسَتُعقَبونَ مِنّي جُثَّةً خَلاءً، ساكِنَةً بَعدَ حَرَكَةٍ، وكاظِمَةً بَعدَ نُطقٍ، لِيَعِظَكُم هُدُوّي وخُفوتُ إطراقي، وسُكونُ أطرافي، فَإِنَّهُ أوعَظُ لَكُم مِنَ النّاطِقِ البَليغِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص299 ح6، نهج البلاغة: الخطبة 149 وفيه «فإنه أوعظ للمعتبرين من المنطق البليغ والقول المسموع» بدل ذيله، بحارالأنوار: ج42 ص207 ح11.</span></ref>

<span dir="rtl">271.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در وصيّت خود، آن هنگام كه ضربت خورد ـ: من براى شما همسايه اى بودم كه پيكرم چند روزى در كنار شما بود و به زودى، پيكر بى جان مرا تشييع خواهيد كرد؛ پيكرى كه حركت داشته و آرام گرفته و سخن مى گفته و ديگر خاموش گشته است. اين آرام گرفتنم و ديده فرو بستنم و از حركت افتادن اعضايم، شما را اندرز دهد، كه البته اين براى شما اندرزگوتر از گوينده سخنور است.</span>

<span dir="rtl">272.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ: أيُّهَا النّاسُ! إنّي وَاللّهِ ما أحُثُّكُم عَلى طاعَةٍ إلّا وأَسبِقُكُم إلَيها، ولا أنهاكُم عَن مَعصِيَةٍ إلّا وأَتَناهى قَبلَكُم عَنها.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 175، الطرائف: ص509، غرر الحكم: ج3 ص45 ح3781، عيون الحكم والمواعظ: ص169 ح3559 كلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج40 ص191 ح75 ؛ ينابيع المودّة: ج1 ص208 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">272.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اى مردم! سوگند به خدا، من شما را به اطاعتى تشويق نكردم، مگر آن كه خود به آن از شما پيشى گرفتم، و از معصيتى نهى نكردم، مگر آن كه پيش از شما، خود از آن، پرهيز نمودم.</span>

<span dir="rtl">273.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في بَيانِ صِفاتِ المُتَّقينَ ـ: قَد خَلَعَ سَرابيلَ الشَّهَواتِ، وتَخَلّى مِنَ الهُمومِ إلّا هَمّا واحِدا انفَرَدَ بِهِ، فَخَرَجَ مِن صِفَةِ العَمى ومُشارَكَةِ أهلِ الهَوى، وصارَ مِن مَفاتيحِ أبوابِ الهُدى ومَغاليقِ أبوابِ الرَّدى.</span>

<span dir="rtl">قَد أبصَرَ طَريقَهُ، وسَلَكَ سَبيلَهُ، وعَرَفَ مَنارَهُ، وقَطَعَ غِمارَهُ، وَاستَمسَكَ مِنَ العُرى بِأَوثَقِها، ومِنَ الحِبالِ بِأَمتَنِها، فَهُوَ مِنَ اليَقينِ عَلى مِثلِ ضَوءِ الشَّمسِ.</span>

<span dir="rtl">قَد نَصَبَ نَفسَهُ للّهِِ سُبحانَهُ في أرفَعِ الاُمورِ؛ مِن إصدارِ كُلِّ وارِدٍ عَلَيهِ، وتَصييرِ كُلِّ فَرعٍ إلى أصلِهِ. مِصباحُ ظُلُماتٍ، كَشّافُ عَشَواتٍ، مِفتاحُ مُبهَماتٍ، دَفّاعُ مُعضِلاتٍ، دَليلُ فَلَواتٍ. يَقولُ فَيُفهِمُ، ويَسكُتُ فَيَسلَمُ.</span>

<span dir="rtl">قَد أخلَصَ للّهِِ فَاستَخلَصَهُ، فَهُوَ مِن مَعادِنِ دينِهِ وأَوتادِ أرضِهِ.</span>

<span dir="rtl">قَد ألزَمَ نَفسَهُ العَدلَ، فَكانَ أوَّلَ عَدلِهِ نَفيُ الهَوى عَن نَفسِهِ. يَصِفُ الحَقَّ ويَعمَلُ بِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 87، أعلام الدين: ص128 نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص56 ح36 ؛ دستور معالم الحكم: ص116 نحوه، ينابيع المودّة: ج3 ص431 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">273.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در توصيف پرهيزگاران ـ: جامه هاى شهوات را از خود بر كَنده، و از تمام اندوه ها خود را رهانيده، جز يك اندوه كه خود را تنها به آن مشغول ساخته است. بدين ترتيب، از صفت كوردلى و شريك بودن با هواپرستان، فاصله گرفته است، و به كليدهاى باب هدايت، و قفل هاى باب تباهى، مبدّل شده است.</span>

<span dir="rtl">راه خود را با بينش، دريافته و در راهش گام برداشته و چراغ فراسوى راهش را شناخته و امواجش را در نورديده است. از ميان دستاويزها، به استوارترين، و از ميان ريسمان ها به محكم ترين آنها، چنگ زده است. او در يقين، به مانند تابناكى خورشيد است. خود را در بالاترين كارها براى خداوند سبحان قرار داده، به گونه اى كه هر چيزِ وارد بر خود را بر او عرضه مى كند، و هر فرع را به ريشه و اصل آن باز مى گرداند. او چراغ تاريكى ها، و برگيرنده پرده از شبهات، و كليد ابهام ها، و پاسخ دهنده پرسش هاى پيچيده، و ره نمون كژى هاست.</span>

<span dir="rtl">وقتى سخن مى گويد، مى فهمانَد و وقتى سكوت مى كند، به سلامت مى رَهَد. خود را براى خدا خالص كرده و خدا نيز او را براى خود، خالص ساخته است. پس او از كان هاى دين و ميخ هاى زمين خداست. او جانش را به عدل، پايبند ساخته است و نخستين عدالت او، اين است كه خواهش نفس را از خود، دور ساخته است و حق را توصيف مى كند و بِدان عمل مى نمايد.</span>

<span dir="rtl">274.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أصلِحِ المُسيءَ بِحُسنِ فِعالِكَ، ودُلَّ عَلَى الخَيرِ بِجَميلِ مَقالِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص182 ح2304، عيون الحكم والمواعظ: ص82 ح1974 وفيه «الجميل» بدل «الخير».</span></ref>

<span dir="rtl">274.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: با نيك رفتارى ات، بدكار را اصلاح كن، و با خوب گفتارى ات، ره نمون به خوبى باش.</span>

<span dir="rtl">275.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كونوا مَصابيحَ الهُدى، ولا تَكونوا أعلامَ ضَلالَةٍ، وَاكرَهُوا المِزاحَ بِما يُسخِطُ اللّهَ، وَليَهُن عَلَيكُمُ الذَّمُّ في ما يُرضِي اللّهَ. عَلِّمُوا النّاسَ الخَيرَ بِعَبَرِ ألسِنَتِكُم، وكونوا دُعاةً لَهُم بِفِعلِكُم. وَالزَمُوا الصِّدقَ وَالوَرَعَ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ اليعقوبي: ج2 ص210.</span></ref>

<span dir="rtl">275.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: چراغ هاى هدايت باشيد، نه نشانه هاى گم راهى، و آن شوخى اى را كه مايه خشم خداست، ناپسند بشماريد، و سرزنش، آن جا كه مايه خشنودى خداست، بايد بر شما آسان باشد. با سخنانتان خير را به مردم بياموزيد و با عملتان، آنان را به خير دعوت كنيد و همواره پايبند راستى و پرهيزگارى باشيد.</span>

<span dir="rtl">276.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: كونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِالخَيرِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم؛ لِيَرَوا مِنكُمُ الاِجتِهادَ وَالصِّدقَ وَالوَرَعَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص105 ح10 و ص78 ح14 نحوه، الاُصول الستّة عشر: ص359 ح602 وليس فيه «بالخير»، تنبيه الخواطر: ج1 ص12 كلّها عن عبد اللّه بن أبي يعفور، مشكاة الأنوار: ص300 ح926، بحار الأنوار: ج71 ص7 ح8.</span></ref>

<span dir="rtl">276.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: مردم را به غير از زبانتان به خوبى فرا خوانيد، تا در شما كوشش، راستى و پرهيزگارى ببينند.</span>

<span dir="rtl">277.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كونوا دُعاةَ النّاسِ بِأَعمالِكُم، ولا تَكونوا دُعاةً بِأَلسِنَتِكُم.</span> <ref><span dir="rtl">قرب الإسناد: ص77 ح251 عن مسعدة بن صدقة، بحار الأنوار: ج5 ص198 ح19.</span></ref>

<span dir="rtl">277.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: مردم را با اعمالتان فرا خوانيد و با زبان هايتان، دعوت كنندگان مردم نباشيد.</span>

<span dir="rtl">278.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ قَوما كانوا سِراجا ومَنارا؛ كانوا دُعاةً إلَينا بِأَعمالِهِم ومَجهودِ طاقَتِهِم.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص301، بحار الأنوار: ج78 ص280 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">278.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خداوند، آن جمعيت را رحمت كند كه چراغ و مناره[ى هدايت] اند و مردم را با اعمال و نهايت توانشان به سوى ما فرا مى خوانند!</span>

<span dir="rtl">279.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: قالَ أبي عليه السلام: كونوا مِنَ السّابِقينَ بِالخَيراتِ، وكونوا وَرَقاً لا شَوكَ فيهِ؛ فَإِنَّ مَن كانَ قَبلَكُم كانوا وَرَقاً لا شَوكَ فيهِ، وقَد خِفتُ أن تَكونوا شَوكا لا وَرَقَ فيهِ، وكونوا دُعاةً إلى رَبِّكُم، وأدخِلُوا النّاسَ فِي الإِسلامِ ولا تُخرِجوهُم مِنهُ، وكَذلِكَ مَن كانَ قَبلَكُم؛ يُدخِلونَ النّاسَ فِي الإِسلامِ ولا يُخرِجونَهُم مِنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الاُصول الستة عشر: ص231 ح260 عن جابر، مستدرك الوسائل: ج12 ص241 ح13997.</span></ref>

<span dir="rtl">279.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: پدرم (باقر عليه السلام) فرمود: «جزو پيشى گيرندگان در كارهاى خير باشيد، و برگ [گلى] باشيد كه خارى ندارد، كه كسانى كه پيش از شما بودند، برگ هاى بدون خار بودند، و مى ترسم كه شما خارى باشيد كه برگ ندارد. دعوت كنندگان به سوى پروردگارتان باشيد و مردم را وارد اسلام كنيد و از اسلام، بيرونشان نكنيد. آنان كه پيش از شما بودند، اين چنين بودند كه مردم را وارد اسلام مى كردند، نه آن كه آنان را از آن، خارج سازند».</span>

<span dir="rtl">280.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: عَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ، وَالوَرَعِ، وَالاِجتِهادِ، وصِدقِ الحَديثِ، وأَداءِ الأَمانَةِ، وحُسنِ الخُلقِ، وحُسنِ الجِوارِ، وكونوا دُعاةً إلى أنفُسِكُم بِغَيرِ ألسِنَتِكُم، وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا، وعَلَيكُم بِطولِ الرُّكوعِ وَالسُّجودِ؛ فَإِنَّ أحَدَكُم إذا أطالَ</span> <ref><span dir="rtl">في الطبعة المعتمدة «طال»، والتصويب من طبعة مركز بحوث دارالحديث وبحارالأنوار.</span></ref> <span dir="rtl">الرُّكوعَ وَالسُّجودَ هَتَفَ إبليسُ مِن خَلفِهِ وقالَ: يا وَيلَهُ! أطاعَ وعَصَيتُ، وسَجَدَ وأَبَيتُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص77 ح9، المحاسن: ج1 ص83 ح50 نحوه وكلاهما عن أبي اُسامة، بحارالأنوار: ج70 ص299 ح9 وراجع: الزهد للحسين بن سعيد: ص80 ح43 وتحف العقول: ص26 و مشكاة الأنوار: ص255 ح752 ونزهة الناظر: ص48 ح92.</span></ref>

<span dir="rtl">280.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: بر تو باد پَروا كردن از خدا، و پرهيزگارى، و كوشش، و راستگويى، و اداى امانت، و خوش خلقى، و خوب همسايه دارى! به غير زبان، فراخوان مردم به خويش باشيد، و مايه زينت باشيد، نه مايه سرشكستگى (ننگ). و بر شما باد ركوع و سجود طولانى، كه اگر كسى از شما ركوع و سجود خود را طولانى سازد، ابليس در پس او بانگ بر مى دارد و مى گويد: واى بر من! او اطاعت كرد و من نافرمانى كردم. او سجده كرد و من ابا ورزيدم.</span>

<span dir="rtl">281.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنّي لَاُحَدِّثُ الرَّجُلَ بِحَديثٍ وأَنهاهُ عَنِ الجِدالِ وَالمِراءِ في دينِ اللّهِ تَعالى، وأَنهاهُ عَنِ القِياسِ، فَيَخرُجُ مِن عِندي فَيَتَأَوَّلُ حَديثي عَلى غَيرِ تَأويلِهِ!... إنَّ أصحابَ أبي كانوا زَينا أحياءً وأَمواتا؛ أعني زُرارَةَ، ومُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ، ومِنهُم لَيثٌ المُرادِيُّ، وبُرَيدٌ العِجلِيُّ؛ هؤُلاءِ القَوّامونَ بِالقِسطِ، هؤُلاءِ القائِلونَ بِالصِّدقِ، هؤُلاءِ السّابِقونَ السّابِقونَ اُولئِكَ المُقَرَّبونَ.</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج2 ص508 ح433 و ج1 ص399 ح287 وليس فيه «هؤلاء القوّامون بالصّدق» وكلاهما عن داوود بن سرحان، بحار الأنوار: ج2 ص309 ح73.</span></ref>

<span dir="rtl">281.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: گاه براى كسى حديثى مى گويم و او را از مجادله و بگومگو در دين خداى متعال و از قياس، نهى مى كنم؛ امّا وقتى از نزدم بيرون مى رود، گفتارم را به صورتى ناصحيح به تأويل مى بَرد.… ياران پدرم يعنى: زراره، محمّد بن مسلم، و از جمله ليث مرادى و بُرَيد عِجلى، در حال حيات و مرگ، مايه زينت بودند. آنان، برپا دارندگان قسط بودند و گويندگان سخن راست بودند. آنان، پيشى گيرندگانِ پيشى گيرندگان بودند و آنها مقرّب اند.</span>

<span dir="rtl">282.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لِلمُفَضَّلِ ـ: أي مُفَضَّلُ، قُل لِشيعَتِنا: كونوا دُعاةً إلَينا؛ بِالكَفِّ عَن مَحارِمِ اللّهِ، وَاجتِنابِ مَعاصيهِ، وَاتِّباعِ رِضوانِ اللّهِ؛ فَإِنَّهُم إذا كانوا كَذلِكَ كانَ النّاسُ إلَينا مُسارِعينَ.</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج1 ص58، شرح الأخبار: ج3 ص506 ح1453، بحار الأنوار: ج2 ص309 ح73.</span></ref>

<span dir="rtl">282.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به مفضّل ـ: اى مفضّل! به شيعيان ما بگو كه با اجتناب از حرام هاى خداوند، و پرهيز از گناهانش، و پيروى از رضايت خداوند، به سوى ما فرا بخوانيد، كه اگر چنين باشند، مردم، با شتاب به سوى ما رو مى آورند.</span>

<span dir="rtl">283.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: خالِقُوا النّاسَ بِأَخلاقِهِم، صَلّوا في مَساجِدِهِم، وعودوا مَرضاهُم، وَاشهَدوا جَنائِزَهُم، وإنِ استَطَعتُم أن تَكونُوا الأَئِمَّةَ وَالمُؤَذِّنينَ فَافعَلوا؛ فَإِنَّكُم إذا فَعَلتُم ذلِكَ قالوا: هؤُلاءِ الجَعفَرِيَّةُ؛ رَحِمَ اللّهُ جَعفَرا ما كانَ أحسَنَ ما يُؤَدِّبُ أصحابَهُ!</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص383 ح1128 عن زيد الشحّام، دعائم الإسلام: ج1 ص66 وفيه «بأحسن أخلاقهم... هؤلاء الفلانيّة، رحم اللّه... فلانا» بدل «بأخلاقهم... هؤلاء الجعفريّة، رحم اللّه جعفرا»، وسائل الشيعة: ج5 ص477 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">283.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: با مردم، طبق اخلاق خودِ آنها رفتار كنيد، و در مساجد آنان، نماز بخوانيد، و بيمارانشان را عيادت كنيد، و در تشييع جنازه هاى آنان شركت كنيد، و اگر مى توانيد، عهده دار امامت و اذان گويى شويد، كه اگر اين گونه انجام دهيد، خواهند گفت: «اينها پيروان جعفرند. خداوند، جعفر را رحمت كند! چه قدر يارانش را نيكو تربيت كرده است!».</span>

<span dir="rtl">284.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: صِلوا عَشائِرَكُم، وَاشهَدوا جَنائِزَهُم، وعودوا مَرضاهُم، وأدّوا حُقوقَهُم؛ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنكُم إذا وَرِعَ في دينِهِ وصَدَقَ الحَديثَ وأدَّى الأَمانَةَ وحَسُنَ خُلقُهُ مَعَ النّاسِ، قيلَ: هذا جَعفَرِيٌّ؛ فَيَسُرُّني ذلِكَ، ويَدخُلُ عَلَيَّ مِنهُ السُّرورُ، وقيلَ: هذا أدَبُ جَعفَرٍ. وإذا كانَ عَلى غَيرِ ذلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلاؤُهُ وعارُهُ، وقيلَ: هذا أدَبُ جَعفَرٍ. فَوَاللّهِ لَحَدَّثَني أبي عليه السلام أنَّ الرَّجُلَ كانَ يَكونُ فِي القَبيلَةِ مِن شيعَةِ عَلِيٍّ عليه السلام فَيَكونُ زَينَها؛ آداهُم لِلأَمانَةِ، وأَقضاهُم لِلحُقوقِ، وأَصدَقَهُم لِلحَديثِ، إلَيهِ وَصاياهُم ووَدائِعُهُم، تُسأَلُ العَشيرَةُ عَنهُ فَتَقولُ: مَن مِثلُ فُلانٍ! إنَّهُ لآَدانا لِلأَمانَةِ وأَصدَقُنا لِلحَديثِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص636 ح5، مشكاة الأنوار: ص132 ح301 نحوه وكلاهما عن أبي اُسامة زيد الشحام، وسائل الشيعة: ج8 ص398 ح2 وراجع: الحكايات (المطبوعة في المجلّد 10 من كتب المؤتمر): ص93 وتحف العقول: ص488 و بشارة المصطفى: ص222.</span></ref>

<span dir="rtl">284.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: با [اقوام و] خويشان خود، پيوند برقرار كنيد و در تشييع جنازه هايشان حاضر شويد، و بيمارانشان را عيادت كنيد، و حقوق آنان را ادا كنيد، كه اگر شخصى از شما در دينش پرهيزگار و راستگو باشد و امانت را ادا كند و اخلاقش با مردم خوب باشد، گفته مى شود: «اين شخص، پيرو جعفر است» و اين، مرا شادمان مى كند و از اين ره گذر، به من خوش حالى مى رسد و گفته مى شود: «اين، تربيت شده جعفر است»؛ امّا اگر بجز اين حالت باشد، گرفتارى و ننگ آن بر من وارد مى شود و گفته مى شود: «اين، تربيت شده جعفر است!».</span>

<span dir="rtl">به خدا سوگند، پدرم برايم روايت كرد كه: فردى از شيعيان على عليه السلام در ميان يك قبيله، مايه زينت [و مباهات] آن قبيله بود. در ميان آنان، در اداى امانت، از همه پيش تر، در پرداخت حقوق، از همه برتر، و در سخن، از همه راستگوتر بود و آنان، سفارش ها و امانت هاى خود را به او مى سپردند. وقتى از آن جمعيت سؤال مى شد كه: اين شخص چگونه است؟ مى گفتند: «چه كسى مثل فلانى است؟! او از همه ما در اداى امانت، پيش تر و راستگوتر است».</span>

<span dir="rtl">285.</span> <span dir="rtl">دعائم الإسلام: رُوينا عَن أبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام: أنَّ نَفَرا أتَوهُ مِنَ الكوفَةِ مِن شيعَتِهِ؛ يَسمَعونَ مِنهُ، ويَأخُذونَ عَنهُ، فَأَقاموا بِالمَدينَةِ ـ ما أمكَنَهُمُ المُقامُ ـ وهُم يَختَلِفونَ إلَيهِ، ويَتَرَدَّدونَ عَلَيهِ، ويَسمَعونَ مِنهُ، ويَأخُذونَ عَنهُ. فَلَمّا حَضَرَهُمُ الاِنصِرافُ ووَدَّعوهُ، قالَ لَهُ بَعضُهُم: أوصِنا يَا بنَ رَسولِ اللّهِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: اُوصيكُم بِتَقَوى اللّهِ، وَالعَمَلِ بِطاعَتِهِ، وَاجتِنابِ مَعاصيهِ، وأَداءِ الأَمانَةِ لِمَنِ ائتَمَنَكُم، وحُسنِ الصَّحابَةِ لِمَن صَحِبتُموهُ، وأَن تَكونوا لَنا دُعاةً صامِتينَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالوا: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، وكَيفَ نَدعو إلَيكُم ونَحنُ صُموتٌ؟!</span>

<span dir="rtl">قالَ: تَعمَلونَ ما أمَرناكُم بِهِ مِنَ العَمَلِ بِطاعَةِ اللّهِ، وتَتَناهَونَ عَمّا نَهَيناكُم عَنهُ مِنِ ارتِكابِ مَحارِمِ اللّهِ، وتُعامِلونَ النّاسَ بِالصِّدقِ وَالعَدلِ، وتُؤَدّونَ الأَمانَةَ، وتَأمُرونَ بِالمَعروفِ، وتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ، ولا يَطَّلِعُ النّاسُ مِنكُم إلّا عَلى خَيرٍ؛ فَإِذا رَأَوا ما أنتُم عَلَيهِ قالوا: هؤُلاءِ الفُلانِيَّةُ، رَحِمَ اللّهُ فُلانا ما كانَ أحسَنَ ما يُؤَدِّبُ أصحابَهُ! وعَلِموا فَضلَ ما كانَ عِندَنا فَسارَعوا إلَيهِ.</span>

<span dir="rtl">أشهَدُ عَلى أبي؛ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍ ـ رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِ ورَحمَتُهُ وبَرَكاتُهُ ـ لَقَد سَمِعتُهُ يَقولُ: كانَ أولِياؤُنا وشيعَتُنا في ما مَضى خَيرَ مَن كانوا فيهِ؛ إن كانَ إمامُ مَسجِدٍ فِي الحَيِّ كانَ مِنهُم، وإن كانَ مُؤَذِّنٌ فِي القَبيلَةِ كانَ مِنهُم، وإن كانَ صاحِبُ وَديعَةٍ كانَ مِنهُم، وإن كانَ صاحِبُ أمانَةٍ كانَ مِنهُم، وإن كانَ عالِمٌ مِنَ النّاسِ يَقصُدونَهُ لِدينِهِم ومَصالِحِ اُمورِهِم كانَ مِنهُم. فَكونوا أنتُم كَذلِكَ؛ حَبِّبونا إلَى النّاسِ، ولا تُبَغِّضونا إلَيهِم.</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج1 ص56، مستدرك الوسائل: ج8 ص310 ح9521 وراجع: صفات الشيعة: ص102 ح39 و مشكاة الأنوار: ص255 ح753 وشرح الأخبار: ج3 ص506 ح1452 وبحارالأنوار: ج74 ص162 ح25.</span></ref>

<span dir="rtl">285.</span> <span dir="rtl">دعائم الإسلام: در باره امام صادق عليه السلام براى ما نقل شده است كه گروهى از شيعيان ايشان، از كوفه براى شنيدن و فراگيرى علم، نزد ايشان آمدند و تا آن جا كه درنگْ امكان داشت، در مدينه ماندند و پيوسته نزد ايشان، آمد و شد داشتند و از ايشان حديث و دانش فرا مى گرفتند. هنگامى كه زمان بازگشت و خداحافظى با امام عليه السلام فرا رسيد، يكى از آنان گفت: اى پسر پيامبر خدا! ما را نصيحت كن.</span>

<span dir="rtl">[امام] فرمود: «شما را سفارش مى كنم به پروا كردن از خدا و عمل به طاعت او و ترك گناهانش و اداى امانت به آن كه شما را امين دانسته و مصاحبت نيكو با آن كه با او همنشينيد، و اين كه با خاموشى، به سوى ما فرا خوانيد».</span>

<span dir="rtl">گفتند: اى فرزند پيامبر خدا! چگونه در حالى كه خاموشيم، به سوى شما فرا خوانيم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «چنان كه به عمل به طاعت خداوند، فرمانتان داديم، عمل كنيد، و چنان كه از انجام دادن حرام هاى خداوند، نهيتان كرديم، از آنها اجتناب كنيد. با مردم با راستى و عدالت رفتار كنيد، و امانت را ادا كنيد، و امر به معروف و نهى از منكر نماييد، و مردم، جز به خوبى شما آگاهى نداشته باشند، كه اگر شما را بر اين حال ببينند، خواهند گفت: اينها پيرو فلانى هستند. خداوند، فلانى را رحمت كند كه چه قدر خوب يارانش را تربيت كرده است! و آن وقت، ارزش آنچه را كه نزد ماست، مى شناسند و به سوى آن، شتاب خواهند كرد.</span>

<span dir="rtl">من شهادت مى دهم كه از پدرم (باقر عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: دوستان و شيعيان ما در گذشته، بهترين مردم دوران خود بودند. اگر در قبيله اى امامى بود، از ايشان بود، و اگر در قبيله اى مؤذّنى بود، از ميان آنان بود، و اگر نگاه دارنده امانت يا سپرده[ى مردم] بود، از آنان بود، و اگر عالمى در ميان مردم وجود داشت كه براى دين و مصلحتِ كارشان به دنبال او بودند، از ايشان بود. شما نيز چنين باشيد. ما را در نظر مردم، محبوب كنيد و در نظرشان مبغوض نسازيد».</span>

<span dir="rtl">راجع: ص208 (تطابق القلب واللسان) و ص280 (مخالفة الفعل للقول) و ص340 (الفصل الثامن: آثار التبليغ العملىّ).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص209 (هماهنگى دل با زبان)</span>

<span dir="rtl">و ص281 (ناهمگونى كردار با گفتار)</span>

<span dir="rtl">و ص341 (فصل هشتم: آثار تبليغ عملى).</span>

<span id="الفصل-الخامس-وسائل-التبليغ"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الخامس: وسائل التّبليغ</span> =

'''<span dir="rtl">فصل پنجم: ابزارهاى تبليغ</span>'''

<span id="دور-الكلام-في-التبليغ"></span>
== <span dir="rtl">5 / 1: دَورُ الكَلامِ فِي التَّبليغِ</span> ==

'''<span dir="rtl">5 / 1: نقش گفتار در تبليغ</span>'''

<span dir="rtl">286.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا، ومِنَ العِلمِ جَهلاً، ومِنَ الشِّعرِ حُكما، ومِنَ القَولِ عِيّا.</span> <ref><span dir="rtl">الجعفريّات: ص230 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص379 ح5805 وفيه «إنّ من الشعر لحكمة، وإنّ من البيان لسحرا»، تحف العقول: ص57 وليس فيه «ومن الشعر حكما»، النوادر للراوندي: ص155 ح225 عن الإمام الكاظم عنه صلى الله عليه و آله وفيه «عيالاً» بدل «عيّا»، بحار الأنوار: ج1 ص218 ح39 ؛ سنن أبي داود: ج4 ص303 ح5012 عن بريدة نحوه، وفيه «عيالاً» بدل «عيّا»، كنز العمّال: ج3 ص579 ح7986.</span></ref>

<span dir="rtl">286.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برخى از گفتارها سِحر و برخى از علم ها نادانى و برخى از اشعار، حكمت و برخى از سخنان، درماندگى اند.</span>

<span dir="rtl">287.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: رُبَّ كَلامٍ أنفَذُ مِن سِهامٍ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص69 ح5322، عيون الحكم والمواعظ: ص267 ح4892.</span></ref>

<span dir="rtl">287.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بسا گفتار كه اثرگذارتر از تيرهاست.</span>

<span dir="rtl">288.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رُبَّ قَولٍ أنفَذُ مِن صَولٍ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 394، غرر الحكم: ج4 ص60 ح5292 وفيه «أشدّ» بدل «أنفذ»، عيون الحكم والمواعظ: ص266 ح4883، بحارالأنوار: ج71 ص291 ح62.</span></ref>

<span dir="rtl">288.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بسا گفتار كه كارى تر از قدرت است.</span>

<span dir="rtl">289.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رُبَّ كَلامٍ كَلّامٌ</span> <ref><span dir="rtl">التكليم: التجريح. كَلَمَه كَلما: جَرَحَهُ. والتكليم: التجريح (لسان العرب: ج12 ص522 «كلم»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص56 ح5272، عيون الحكم والمواعظ: ص266 ح4859.</span></ref>

<span dir="rtl">289.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بسا گفتار كه بُرنده است.</span>

<span dir="rtl">290.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رُبَّ كَلامٍ كَالحُسامِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص56 ح5273، عيون الحكم والمواعظ: ص266 ح4860.</span></ref>

<span dir="rtl">290.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بسا گفتار كه به سان شمشير است.</span>

<span dir="rtl">291.</span> <span dir="rtl">الكافي عن مسعدة عن أبي عبد اللّه عن أبيه عليهماالسلام: أنَّهُ قالَ لِرَجُلٍ ـ وقَد كَلَّمَهُ بِكَلامٍ كَثيرٍ، فَقالَ ـ: أيُّهَا الرَّجُلُ، تَحتَقِرُ الكَلامَ وتَستَصغِرُهُ! اِعلَم أنَ اللّهَ عز و جللَم يَبعَث رُسُلَهُ ـ حَيثُ بَعَثَها ـ ومَعَها ذَهَبٌ ولا فِضَّةٌ، ولكِن بَعَثَها بِالكَلامِ؛ وإنَّما عَرَّفَ اللّهُ ـ جَلَّ وعَزَّ ـ نَفسَهُ إلى خَلقِهِ بِالكَلامِ وَالدَّلالاتِ عَلَيهِ وَالأَعلامِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص148 ح128، وسائل الشيعة: ج8 ص533 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">291.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از مَسعَده، از امام صادق عليه السلام ـ: پدرم به مردى كه با او بسيار سخن گفته بود، فرمود: «اى مرد! آيا گفتار را حقير و كوچك مى شمارى؟ بدان كه خداوند عز و جلپيامبرانش را، آن هنگام كه آنان را به رسالت بر مى انگيخت، با طلا يا نقره مبعوث نكرد؛ بلكه با گفتار، برانگيخت و خداوند عز و جل، خود را با كلام و دليل ها و نشانه ها به آفريده هاى خود، شناسانده است».</span>

<span dir="rtl">292.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ـ: لَيسَ عَلَى الجَوارِحِ عِبادَةٌ أخَفُّ مَؤونَةً وأَفضَلُ مَنزِلَةً وأَعظَمُ قَدرا عِندَ اللّهِ مِنَ الكَلامِ في رِضَا اللّهِ ولِوَجهِهِ ونَشرِ آلائِهِ ونَعمائِهِ في عِبادِهِ؛ ألا تَرى أنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَجعَل في ما بَينَهُ وبَينَ رُسُلِهِ مَعنىً يَكشِفُ ما أسَرَّ إلَيهِم مِن مَكنوناتِ عِلمِهِ ومَخزوناتِ وَحيِهِ غَيرَ الكَلامِ! وكَذلِكَ بَينَ الرُّسُلِ وَالاُمَمِ. فَثَبَتَ بِهذا أنَّهُ أفضَلُ الوَسائِلِ، وأَلطَفُ العِبادَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص260، بحار الأنوار: ج71 ص285 ح39.</span></ref>

<span dir="rtl">292.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ـ: هيچ عبادتى بر اعضا، سبُك بارتر و در نزد خدا از جهت منزلت و قدر، برتر از سخن گفتن در راه رضايتِ خداوند و براى خاطر او و انتشار نعمت هاى ظاهرى و باطنى اش در ميان بندگانش نيست. آيا نمى نگرى كه خداوند عز و جلميان خود و پيامبرانش، و همچنين ميان پيامبران و امّت ها تنها از راه گفتار، از مفاهيمى پرده بر مى دارد كه جزء دانش مكنون او و وحى پنهان اوست كه با آنان در ميان گذاشته است؟ بنا بر اين، ثابت مى شود كه گفتار، برترين ابزار و لطيف ترين عبادت است.</span>

<span id="الموعظة"></span>
== <span dir="rtl">5 / 2: المَوعِظَةُ</span> ==

'''<span dir="rtl">5 / 2: اندرز دادن</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 57.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى مردم! به يقين براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى، و درمانى براى آنچه در سينه هاست، و ره نمود و رحمتى براى گروندگان آمده است».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">293.</span> <span dir="rtl">عيسى عليه السلام: قَد أبلَغَ مَن وَعَظَ، وأَفلَحَ مَنِ اتَّعَظَ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للصدوق: ص650 ح884 عن منصور بن حازم، روضة الواعظين: ص490 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام، بحارالأنوار: ج73 ص121 ح110.</span></ref>

<span dir="rtl">293.</span> <span dir="rtl">عيسى عليه السلام: آن كس كه اندرز داد، [پيام را] ابلاغ كرد و آن كه پند گرفت، رستگار شد.</span>

<span dir="rtl">294.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ ـ: أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص69، كشف المحجّه: ص221 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام، نزهة النّاظر: ص96 ح171 عن ابن عبّاس، عيون الحكم والمواعظ: ص85 ح2046، بحارالأنوار: ج77 ص217 ح2 ؛ كنزالعمّال: ج16 ص168 ح44215 نقلاً عن وكيع.</span></ref>

<span dir="rtl">294.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در سفارش خود به فرزندش كه او را اندرز مى داد ـ: دلت را با اندرز، زنده كن.</span>

<span dir="rtl">295.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: المَواعِظُ حَياةُ القُلوبِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج1 ص85 ح321، عيون الحكم والمواعظ: ص17 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">295.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: موعظه ها، حيات دل هايند.</span>

<span dir="rtl">296.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: المَواعِظُ صِقالُ النُّفوسِ، وجِلاءُ القُلوبِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج1 ص357 ح1354.</span></ref>

<span dir="rtl">296.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: موعظه ها، موجب صيقل جان ها و صفاى دل هايند.</span>

<span dir="rtl">297.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: بِالمَواعِظِ تَنجَلِي الغَفلَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص200 ح4191، عيون الحكم والمواعظ: ص187 ح3807.</span></ref>

<span dir="rtl">297.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: پرده غفلت، با اندرزها كنار مى رود.</span>

<span dir="rtl">298.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: ثَمَرَةُ الوَعظِ الاِنتِباهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص322 ح4588، عيون الحكم والمواعظ: ص208 ح4164.</span></ref>

<span dir="rtl">298.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نتيجه اندرز، بيدار شدن است.</span>

<span dir="rtl">299.</span> <span dir="rtl">الإمام الصّادق عليه السلام: قامَ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ: هَمّامٌ ـ وكانَ عابِدا ناسِكا مُجتَهِدا ـ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وهُوَ يَخطُبُ، فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، صِف لَنا صِفَةَ المُؤمِنِ كَأَنَّنا نَنظُرُ إلَيهِ، فَقالَ [عليه السلام]: .…</span>

<span dir="rtl">فَصاحَ هَمّامٌ صَيحَةً، ثُمَّ وَقَعَ مَغشِيّا عَلَيهِ. فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: أمَا وَاللّهِ لَقَد كُنتُ أخافُها عَلَيهِ! وقالَ: هكَذا تَصنَعُ المَوعِظَةُ البالِغَةُ بِأَهلِها!</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص226 و 230 ح1 عن عبداللّه بن يونس، نهج البلاغة: الخطبة 193 من دون إسنادٍ إلى الإمام الصّادق عليه السلام، صفات الشيعة: ص101 عن عبدالرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحارالأنوار: ج67 ص314 ح49.</span></ref>

<span dir="rtl">299.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: يكى از ياران امير مؤمنان عليه السلام به نام هَمّام ـ كه مردى عابد و كوشا و اهل عمل بود ـ برخاست و به امام عليه السلام كه خطبه مى خواند، گفت: اى امير مؤمنان! مؤمنان را براى من چنان توصيف كن كه گويا بِدانها مى نگرم. فرمود: .…</span>

<span dir="rtl">همّام، چنان ضجّه اى زد كه بيهوش شد [و جان باخت]. آن گاه امير مؤمنان فرمود: «بدانيد كه ـ سوگند به خدا ـ از اندرز دادن به او بيم داشتم». آن گاه فرمود: «اندرز بليغ با مخاطبان خود، چنين مى كند!».</span>

<span dir="rtl">راجع: ميزان الحكمة: ج13 ص253 (الموعظة).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ميزان الحكمة: ج13 ص253 (اندرز).</span>

<span id="الخطبة-491"></span>
== <span dir="rtl">5 / 3: الخُطبَةُ</span> <ref><span dir="rtl">يوجد ثمّة اختلاف بين الموعظة والخطبة ؛ فالخطبة لها طابع فنّي، مضافا إلى أنّ غايتها إثارة المشاعر وإلهاب العواطف بنحو أو آخر. في حين أنّ الغاية من الموعظة هى تسكين الشهوات والأهواء النفسانية، وأكثر ما يكون مدارها حول المنع والردع. وإذا اعتبرنا هدف الخطبة هو مطلق الإقناع، يكون الوعظ والموعظة عندئذٍ قسما من الخطبة. وعلى كلّ حال، فإنّ الموعظة تطلق على الكلام الذي يلقيه الواعظ على مسامع مخاطبيه بهدف الزجر والردع، أو بهدف تسكين الشهوة والغضب فيهم عند الاقتضاء.</span>

<span dir="rtl">يقول الراغب الأصفهاني: «الوعظ زجرٌ مقترن بتخويف» ؛ أي التخويف من مغبّة العمل. ثمّ نَقَل عن اللغوي المعروف الخليل بن أحمد قوله: «هو التذكير بالخير في ما يرِقّ له القلب».</span>

<span dir="rtl">وكلّ كلامٍ فيه زجرٌ للناس عن اتّباع الهوى والشهوة وأكل الربا والمراءاة وفيه تذكيرٌ بالموت والقيامة وعواقب الأعمال في الدنيا والآخرة، يقال له: وعظ.</span>

<span dir="rtl">أمّا الخطبة فلها أقسام: فهي إمّا حماسيّة غايتها التحريض على القتال، أو سياسيّة، أو قضائيّة، أو دينيّة، أو أخلاقيّة. وقد يكون الهدف منها تارةً إثارة روح البسالة والإقدام، وتُلقى عادةً في ميادين القتال وسوح الوغى. واُخرى قد يُهدَف منها تعريف الناس بحقوقهم السياسيّة والاجتماعيّة. وثالثةً قد يُقصَد منها استدرار الشفقة والرأفة، كتلك التي يلقيها أحيانا المحامون في المرافعات القضائيّة لاستدرار شفقة القضاة على المتّهمين ؛ إمّا تخفيفا من شدّة العقوبات الصادرة في حقّهم، أو تقليلاً من أهميّة الجرم وإثارة عواطف الرحمة. ورابعةً قد تكون الغاية منها ـ في مواطن اُخرى ـ إثارة المشاعر الدينيّة والأخلاقيّة والفطريّة للشعب (ده گفتار «بالفارسيّة»: 237 و238).</span></ref> ==

'''<span dir="rtl">5 / 3: سخنرانى</span>''' <ref><span dir="rtl">موعظه با خطابه فرق دارد. خطابه، صناعت است و جنبه فنّى و هنرى دارد و به علاوه، هدف از آن، تحريك احساسات و عواطف است، به نحوى از انحا ؛ امّا موعظه، صرفا به منظور تسكين شهوات و هواهاى نفسانى است و بيشتر جنبه منع و باز داشتن دارد. اگر هدف خطابه را مطلقِ اقناع بدانيم، وعظ و موعظه هم قِسمى از خطابه است. به هر حال، موعظه در جايى گفته مى شود كه كلماتى و جمله هايى به منظور باز داشتن و منع و تسكين شهوت و غضب، در مواردى كه لازم است تسكين داده شود، القا گردد.</span>

<span dir="rtl">راغب اصفهانى مى گويد: «الوَعظُ زَجْرٌ مُقْتَرِنٌ بِالتَّخويفِ» ؛ يعنى موعظه، منعى است كه مقرون به بيم دادن باشد ؛ يعنى به بيم دادن از عواقب كار. آن گاه از خليل بن احمد، لغوى معروف، نقل مى كند: «هُوَ التَّذْكيرُ بِالْخَيْرِ فيما يَرِقُّ لَهُ الْقَلْبُ». يعنى موعظه، يادآورى قلب است نسبت به خوبى ها در امورى كه موجب رقّت قلب مى گردد. موعظه، سخنانى است كه موجب نرمى و رقّت قلب بشود.</span>

<span dir="rtl">منع مردم از هواپرستى و شهوترانى و رباخوارى و رياكارى و تذكّر مرگ و قيامت و نتايج اعمال در دنيا و آخرت، موعظه است.</span>

<span dir="rtl">خطابه، اقسامى دارد: ممكن است حماسى و جنگى باشد، ممكن است سياسى باشد، ممكن است قضايى باشد، ممكن است دينى و اخلاقى باشد. گاهى به منظور تحريك حسّ سلحشورى و سربازى است كه در جنگ ها و ميدان هاى مبارزه ايراد مى شود ؛ گاهى به منظور آشنا كردن مردم است به حقوق سياسى و اجتماعى شان، و گاهى به منظور بر انگيختن حس ترحّم است، مثل خطابه هايى كه احيانا وكلاى دادگسترى براى جلب ترحّم قُضات نسبت به مجرم و محكومى ايراد مى كنند و براى تخفيف جرم و استرحام، كوشش مى كنند. گاهى خطابه، به منظور تحريك و بيدار كردن شعور دينى و اخلاقى و وجدانى مردم است (ده گفتار، مرتضى مطهّرى، ص237 ـ 238).</span></ref>

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ شَدَدْنَا مُلْكَهُ وَءَاتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ».</span> <ref><span dir="rtl">ص: 20.</span></ref>

<span dir="rtl">«و پادشاهى اش را استوار نموديم و او را حكمت و كلامِ فيصله دهنده عطا كرديم».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">300.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام ـ في بَيانِ الحِكمَةِ مِن خُطبَةِ يَومِ الجُمُعَةِ ـ: لِأَنَّ الجُمُعَةَ مَشهَدٌ عامٌّ، فَأَرادَ أن يَكونَ لِلإِمامِ سَبَبٌ لِمَوعِظَتِهِم، وتَرغيبِهِم فِي الطّاعَةِ، وتَرهيبِهِم عَنِ المَعصِيَةِ، وتَوقيفِهِم عَلى ما أرادَ مِن مَصلَحَةِ دينِهِم ودُنياهُم، ويُخبِرَهُم بِما وَرَدَ عَلَيهِم مِنَ الأَوقاتِ ومِنَ الأَحوالِ الَّتي لَهُم فيهَا المَضَرَّةُ وَالمَنفَعَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرِّضا عليه السلام: ج2 ص111 ح1، علل الشرائع: ص265 نحوه وكلاهما عن الفضل بن شاذان، بحار الأنوار: ج6 ص73.</span></ref>

<span dir="rtl">300.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام ـ در تبيين حكمت خطبه روز نماز جمعه ـ: زيرا جمعه، محلّ اجتماع مردم است، و خداوند خواست تا امام [جمعه]، راهى براى اندرز دادن به آنان، تشويقشان به اطاعت خدا و ترساندنشان از نافرمانى داشته باشد، تا آنان را به آنچه مصلحت دين و دنيايشان در آن است، آگاه نمايد، و نيز آنان را از اوضاع زمانه و كارهايى كه مايه زيان و سود آنان است، باخبر سازد.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص276: (الفصل السادس: مراعاةُ الاختصار) و ص314 (الفصل السابع / التكلّف) و ص318 (الإطالة).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص277 (فصل ششم / رعايت اختصار) و ص315 (فصل هفتم / خود را به زحمت انداختن)</span>

<span dir="rtl">و ص319 (طولانى كردن سخن).</span>

<span id="الشعر"></span>
== <span dir="rtl">5 / 4: الشِّعرُ</span> ==

'''<span dir="rtl">5 / 4: شعـر</span>'''

<span dir="rtl">301.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا، وإنَّ مِنَ الشِّعرِ حِكَما.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج4 ص303 ح5011 عن ابن عبّاس، المستدرك على الصحيحين: ج3 ص711 ح6569، المعجم الأوسط: ج7 ص341 ح7671 كلاهما عن أبي بكرة، كنزالعمّال: ج3 ص582 ح8003 ؛ الأمالي للصدوق: ص718 ح987 عن عبد اللّه بن زهير، بحارالأنوار: ج71 ص415 ح36.</span></ref>

<span dir="rtl">301.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برخى از گفتارها سِحر، و برخى از اشعار، حكمت اند.</span>

<span dir="rtl">302.</span> <span dir="rtl">السنن الكبرى عن عبد الرحمن بن كعب بن مالك عن أبيه: أنَّهُ قالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جلقَد أنزَلَ فِي الشِّعرِ ما أنزَلَ!</span> <ref><span dir="rtl">يوجد في بعض المصادر هنا هذه الزيادة: «فكيف ترى فيه».</span></ref> <span dir="rtl">قالَ: إنَّ المُؤمِنَ يُجاهِدُ بِسَيفِهِ ولِسانِهِ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لَكَأَنَّ ما تَرمونَهُم بِهِ نَضحُ النَّبلِ.</span> <ref><span dir="rtl">السنن الكبرى: ج10 ص404 ح21108، مسند ابن حنبل: ج10 ص335 ح27244 نحوه، المصنّف لعبد الرزاق: ج11 ص263 ح20500 وفيه «بنفسه» بدل «بسيفه»، كنزالعمّال: ج3 ص862 ح8964 ؛ مجمع البيان: ج7 ص326 عن عبد الرحمن بن كعب نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">302.</span> <span dir="rtl">السنن الكبرى ـ به نقل از عبد الرحمان بن كعب بن مالك ـ: پدرم به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: خداوند عز و جل در باره شعر، آن چيزى را كه [لازم بوده] فرو بفرستد، فرو فرستاده است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «مؤمن، با شمشير و زبانش جهاد مى كند. سوگند به آن كه جانم به دست اوست، شعرى كه با آن، با آنان مبارزه مى كنيد، مانند تيرى است كه به سوى آنان مى افكنيد».</span>

<span dir="rtl">303.</span> <span dir="rtl">المستدرك على الصّحيحين عن البراء بن عازب: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اُتِيَ فَقيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ أبا سُفيانَ بنَ الحارِثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ يَهجوكَ. فَقامَ ابنُ رَواحَةَ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، اِيذَن لي فيهِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: أنتَ الَّذي تَقولُ: ثَبَّتَ اللّهُ؟ قالَ: نَعَم قُلتُ يا رَسولَ اللّهِ:</span>

<span dir="rtl">فَثَبَّتَ اللّهُ ما أعطاكَ مِن حَسَنٍ تَثبيتَ موسى ونَصرا مِثلَ ما نُصِروا</span>

<span dir="rtl">قالَ: وأَنتَ يَفعَلُ اللّهُ بِكَ خَيرا مِثلَ ذلِكَ.</span>

<span dir="rtl">قال: ثُمَّ وَثَبَ كَعبٌ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، اِيذَن لي فيهِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: أنتَ الَّذي تَقولُ: هَمَّت؟ قالَ: نَعَم قُلتُ يا رَسولَ اللّهِ:</span>

<span dir="rtl">هَمَّت سَخينَةُ أن تُغالِبَ رَبَّها فَلَيُغلَبَنَّ مُغالِبُ الغَلّابِ</span>

<span dir="rtl">قالَ: أما اِنَّ اللّهَ لَم يَنسَ ذلِكَ لَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">المستدرك على الصحيحين: ج3 ص556 ح6065، تاريخ دمشق: ج12 ص405، الدرّ المنثور: ج6 ص336 نقلاً عن ابن سعد وكلاهما نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">303.</span> <span dir="rtl">المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از بَراء بن عازب ـ: به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خبر داده شد و به ايشان گفته شد كه: اى پيامبر خدا! ابو سفيان بن حارث بن عبد المطّلب، شما را دشنام مى دهد.</span>

<span dir="rtl">ابن رواحه گفت: اى پيامبر خدا! در باره او به من اجازه بده [كه هَجوَش را بسُرايم].</span>

<span dir="rtl">[پيامبر صلى الله عليه و آله] فرمود: «آيا تو گفته اى: ثبّت اللّه! (خداوند، پايدار نگاه دارد!)؟».</span>

<span dir="rtl">ابن رواحه گفت: آرى، اى پيامبر خدا! چنين گفتم:</span>

<span dir="rtl">خداوند، نيكويى اى را كه به تو عطا كرده، ثابت و پايدار نگاه دارد</span>

<span dir="rtl">چنان كه به موسى ثبات بخشيد و به سان آنان كه يارى شدند، يارى نصيب شما گردد.</span>

<span dir="rtl">[پيامبر صلى الله عليه و آله] فرمود: «هان! خداوند نيز به سان آن، به تو خير رسانَد».</span>

<span dir="rtl">آن گاه، كعب، گام پيش گذاشت و گفت: اى پيامبر خدا! در باره او به من اجازه بده [كه هَجوَش را بسُرايم]!</span>

<span dir="rtl">[پيامبر صلى الله عليه و آله] فرمود: «آيا تو گفته اى: هَمَّت (خواست)؟».</span>

<span dir="rtl">كعب گفت: آرى، اى پيامبر خدا! گفتم:</span>

<span dir="rtl">قريش خواست بر پروردگارش چيره شود</span>

<span dir="rtl">و هر كس بخواهد بر خداى قاهر چيره گردد، قطعا خود، مغلوب خواهد شد.</span>

<span dir="rtl">[پيامبر صلى الله عليه و آله] فرمود: «بدان كه خداوند، اين گفتار را براى تو از ياد نبرده است».</span>

<span dir="rtl">304.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: مَن قالَ فينا بَيتَ شِعرٍ، بَنَى اللّهُ تَعالى لَهُ بَيتا فِي الجَنَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرِّضا عليه السلام: ج1 ص7 ح1، بشارة المصطفى: ص208 كلاهما عن عبد اللّه بن الفضل الهاشمي، بحارالأنوار: ج26 ص231 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">304.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هر كس در باره ما يك بيت شعر بگويد، خداوند متعال براى او خانه اى در بهشت بنا مى كند.</span>

<span dir="rtl">305.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: ما قالَ فينا قائِلٌ بَيتا مِنَ الشِّعرِ حَتّى يُؤَيَّدَ بِروحِ القُدُسِ.</span> <ref><span dir="rtl">عيون أخبار الرِّضا عليه السلام: ج1 ص7 ح2 عن علي بن سالم عن أبيه، بحار الأنوار: ج26 ص231 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">305.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هيچ كس در باره ما يك بيت شعر نمى سرايد، مگر آن كه مورد تأييد روح القدس قرار مى گيرد.</span>

<span id="الحوار"></span>
== <span dir="rtl">5 / 5: الحِوارُ</span> ==

'''<span dir="rtl">5 / 5: گفتگو</span>'''

<span dir="rtl">306.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّي عن أبي خالد الكابليّ: رَأَيتُ أبا جَعفَرٍ صاحِبَ الطّاقِ، وهُوَ قاعِدٌ فِي الرَّوضَةِ قَد قَطَعَ أهلُ المَدينَةِ أزرارَهُ، وهُوَ دائِبٌ يُجيبُهُم ويَسأَلونَهُ، فَدَنَوتُ مِنهُ، فَقُلتُ: إنَّ أباعَبدِ اللّهِ عليه السلام نَهانا عَنِ الكَلامِ، فَقالَ: أمَرَكَ أن تَقولَ لي؟ فَقُلتُ: لا، ولكِنَّهُ أمَرَني ألّا اُكَلِّمَ أحَدا. قالَ: فَاذهَب فَأَطِعهُ في ما أمَرَكَ.</span>

<span dir="rtl">فَدَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَأَخبَرتُهُ بِقِصَّةِ صاحِبِ الطّاقِ وما قُلتُ لَهُ وقَولِهِ لي: «اِذهَب وأَطِعهُ في ما أمَرَكَ».</span>

<span dir="rtl">فَتَبَسَّمَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام وقالَ: يا أبا خالِدٍ، إنَّ صاحِبَ الطّاقِ يُكَلِّمُ النّاسَ فَيَطيرُ ويَنقَضُّ، وأَنتَ إن قَصّوكَ لَن تَطيرَ!</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج2 ص424 ح327.</span></ref>

<span dir="rtl">306.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّى ـ به نقل از ابو خالد كابلى ـ: ابو جعفر صاحبُ الطاق را در حالى ديدم كه در روضه (ميان منبر و قبر پيامبر صلى الله عليه و آله) نشسته و مردم مدينه، [گويى] لباس هاى او را [مى كشند و] پاره مى كنند و او پيوسته مى چرخد و پاسخ آنان را مى دهد و آنان از او سؤال مى كنند.</span>

<span dir="rtl">به او نزديك شدم و گفتم: امام صادق عليه السلام ما را از سخن گفتن (مناظره) باز داشته است.</span>

<span dir="rtl">گفت: آيا به تو فرموده تا اين را به من بگويى؟</span>

<span dir="rtl">گفتم: نه؛ امّا ايشان به من فرمان داده تا با هيچ كس سخن نگويم.</span>

<span dir="rtl">صاحب الطاق گفت: پس برو و از آنچه امام عليه السلام به تو فرمان داده، اطاعت كن.</span>

<span dir="rtl">من نزد امام صادق عليه السلام رفتم و ماجراى صاحب الطاق و آنچه به او گفتم و سخن او ـ كه به من گفت: «برو و آنچه امام به تو فرمان داده، اطاعت كن» ـ، همه را براى امام، بازگو كردم. امام صادق عليه السلام لبخندى زد و فرمود: «صاحب الطاق با مردم سخن مى گويد و گاه مى گويد و گاه چون مرغ مى پرد و گاه مى نشيند؛ امّا اگر كلام تو را قطع كنند، نمى توانى بپرى!».</span>

<span dir="rtl">307.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّي عن عبد الأعلى: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إنَّ النّاسَ يَعتُبونَ عَلَيَّ بِالكَلامِ، وأَنَا اُكَلِّمُ النّاسَ. فَقالَ: أمّا مِثلُكَ مَن يَقَعُ ثُمَّ يَطيرُ فَنَعَم، وأَمّا مَن يَقَعُ ثُمَّ لا يَطيرُ فَلا.</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج2 ص610 ح578، بحارالأنوار: ج73 ص404.</span></ref>

<span dir="rtl">307.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّى ـ به نقل از عبد الأعلى ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: مردم با گفتگو [و مناظره] با من، به دنبال تباه ساختن [دين] من هستند و من با آنان به گفتگو مى پردازم. فرمود: «بر امثال تو كه مى نشيند و سپس مى پَرَد، رواست [كه مناظره كند]؛ امّا آن كه مى نشيند، امّا نمى پَرَد، [مناظره كردنش] صلاح نيست».</span>

<span dir="rtl">308.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّي عن الطّيّار: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: بَلَغَني أنَّكَ كَرِهتَ مِنّا مُناظَرَةَ النّاسِ، وكَرِهتَ الخُصومَةَ؟ فَقالَ: أمّا كَلامُ مِثلِكَ لِلنّاسِ فَلا نَكرَهُهُ؛ مَن إذا طارَ أحسَنَ أن يَقَعَ وإن وَقَعَ يُحسِنُ أن يَطيرَ، فَمَن كانَ هكَذا فَلانَكرَهُ كَلامَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج2 ص638 ح650، بحارالأنوار: ج2 ص136 ح39.</span></ref>

<span dir="rtl">308.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّى ـ به نقل از طيّار ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: باخبر شدم كه مناظره و جدال با مردم را ناپسند مى شماريد؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «گفتگوى مثل تو را با مردم، ناپسند نمى شمارم. [بارى،] كسى كه وقتى مى پَرَد، نيك مى نشيند و وقتى مى نشيند، نيك مى پَرَد، هر كس كه چنين باشد، ما از مناظره كردن او كراهت نداريم».</span>

<span id="القلم"></span>
== <span dir="rtl">5 / 6: القَلَمُ</span> ==

'''<span dir="rtl">5 / 6: قلم</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ».</span> <ref><span dir="rtl">العلق: 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«آن كه با قلم آموخت».</span>

<span dir="rtl">«ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">القلم: 1.</span></ref>

<span dir="rtl">«ن، و سوگند به قلم و آنچه مى نگارند».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">309.</span> <span dir="rtl">المعجم الأوسط عن ابن عبّاس ـ في قَولِهِ تَعالى: «أوْ أثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ» ـ: جَودَةُ الخَطِّ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الأوسط: ج1 ص151 ح472، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص493 ح3695، فتح البارى: ج8 ص576، الدر المنثور: ج7 ص434.</span></ref>

<span dir="rtl">309.</span> <span dir="rtl">المعجم الأوسط ـ به نقل از ابن عبّاس، در [تفسير] سخن خداوند متعال: «يا نشانه اى از علم» ـ: مقصود، خوشْ خطّى است.</span>

<span dir="rtl">310.</span> <span dir="rtl">الدّرّ المنثور عن عطاء بن يسار: سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الخَطِّ، فَقالَ: عُلِّمَهُ نَبِيٌّ، ومَن كانَ وافَقَهُ عُلِّمَ.</span> <ref><span dir="rtl">الدرّ المنثور: ج7 ص434 نقلاً عن سعيد بن منصور، سبل الهدى والرشاد: ج6 ص266 نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">310.</span> <span dir="rtl">الدرّ المنثور ـ به نقل از عطاء بن يسار ـ: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره خط سؤال شد. فرمود: «خط به پيامبر آموخته شده است و هر كس با او همسو باشد، به او آموخته مى شود».</span>

<span dir="rtl">311.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ألِقِ الدَّواةَ</span> <ref><span dir="rtl">لاقَ الدواةَ وألاقَها: أصلح مدادَها (تاج العروس: ج13 ص433 «ليق»).</span></ref><span dir="rtl">، وحَرِّفِ القَلَمَ، وَانصِبِ الباءَ، وفَرِّقِ السّينَ، ولا تُعَوِّرِ الميمَ، وحَسِّنِ اللّهَ، ومُدَّ الرَّحمنَ، وجَوِّدِ الرَّحيمَ.</span> <ref><span dir="rtl">منية المريد: ص350، بحارالأنوار: ج2 ص152 ح41 ؛ تفسير القرطبي: ج13 ص353، الشفا: ج1 ص358، الفردوس: ج5 ص394 ح8533 كلّها عن معاوية بن أبي سفيان، أدب الإملاء: ص188 عن مكحول، كنزالعمّال: ج10 ص314 ح29566.</span></ref>

<span dir="rtl">311.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در ميان دوات، ليقه بگذار و قلم را بتراش. [حرف] «باء» را بكش و ميان دندانه هاى [حرف] «سين»، فاصله بگذار و دايره [حرف] «ميم» را پُر نكن و «اللّه» را نيك بنويس و «رحمن» را بكش و «رحيم» را خوب بنويس.</span>

<span dir="rtl">312.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: يُؤتى بِصاحِبِ القَلَمِ يَومَ القِيامَةِ في تابوتٍ مِن نارٍ مُقفَلٍ عَلَيهِ بِأَقفالٍ مِن نارٍ، فَيُنظَرُ قَلَمُهُ فيمَ أجراهُ؛ فَإِن كانَ أجراهُ في طاعَةِ اللّهِ ورِضوانِهِ فُكَّ عَنهُ التّابوتُ، وإن كانَ أجراهُ في مَعصِيَةِ اللّهِ هَوى بِهِ التّابوتُ سَبعين خَريفا.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج11 ص151 ح11450، المعجم الأوسط: ج2 ص260 ح1922 كلاهما عن ابن عبّاس، كنزالعمّال: ج6 ص86 ح14957.</span></ref>

<span dir="rtl">312.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: صاحب قلم (نويسنده) را روز قيامت در ميان تابوتى از آتش ـ كه با قفل هايى از آتش، سربسته است ـ، مى آورند و به قلم او نگريسته مى شود كه آن را در چه راهى به كار گرفته است. پس اگر آن را در راه اطاعت و خشنودى خداوند به كار گرفته باشد، سرِ تابوت برايش گشوده مى شود و اگر قلمش را در راه نافرمانى خدا به كار بسته باشد، هفتاد پاييز در تابوت مى ماند.</span>

<span dir="rtl">313.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: الخَطُّ لِسانُ اليَدِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج1 ص186 ح706، عيون الحكم والمواعظ: ص50 ح1298.</span></ref>

<span dir="rtl">313.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: خطّ زبان، دست است.</span>

<span dir="rtl">314.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في ما قالَ لِكاتِبهِ عُبَيدِ اللّهِ بنِ أبي رافعٍ ـ: ألِق دَواتَكَ، وأَطِل جِلفَةَ</span> <ref><span dir="rtl">جِلْفَة القَلَم: سِنانه (مجمع البحرين: ج1 ص306 «جلف»).</span></ref> <span dir="rtl">قَلَمِكَ، وفَرِّج بَينَ السُّطورِ، وقَرمِط</span> <ref><span dir="rtl">القَرْمَطَة في الخطّ: دِقّة الكتابة وتَدانِي الحروف (لسان العرب: 7 ص377 «قرمط»).</span></ref> <span dir="rtl">بَينَ الحُروفِ؛ فَإِنَّ ذلِكَ أجدَرُ بِصَباحَةِ الخَطِّ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 315، غرر الحكم: ج2 ص232 ح2459، بحارالأنوار: ج34 ص320 ح1094 ؛ كنزالعمّال: ج10 ص312 ح29563 نقلاً عن تاريخ بغداد نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">314.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در آنچه به كاتب خود، عبيد اللّه بن ابى رافع فرمود ـ: در ميان دواتت ليقه بگذار و زبانه قلمت را دراز بتراش و ميان خط ها فاصله بگذار و حرف ها را نزديك به هم بنويس، كه اين شيوه، براى زيبايى خط، شايسته تر است.</span>

<span dir="rtl">315.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: عُقولُ الفُضَلاءِ في أطرافِ أقلامِها.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص365 ح6339، عيون الحكم والمواعظ: ص343 ح5856 وفيه «الرجال» بدل «الفضلاء».</span></ref>

<span dir="rtl">315.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: عقل هاى برجستگان، در نوك قلم هاى آنهاست.</span>

<span dir="rtl">316.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رَسولُكَ ميزانُ نُبلِكَ، وقَلَمُكَ أبلَغُ مَن يَنطِقُ عَنكَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص100 ح5437، عيون الحكم والمواعظ: ص269 ح4948.</span></ref>

<span dir="rtl">316.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: فرستاده تو، نشان دهنده اندازه انديشه توست، و قلمت، از آن كه درباره ات سخن بگويد، رساتر است.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص398 (دور الزمان والمكان في التبليغ).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص167 (نقش زمان و مكان در تبليغ).</span>

<span id="الفصل-السادس-آداب-التبليغ"></span>
= <span dir="rtl">الفصل السّادس: آداب التّبليغ</span> =

'''<span dir="rtl">فصل ششم: آداب تبليغ</span>'''

<span id="الافتتاح-بالبسملة"></span>
== <span dir="rtl">6 / 1: الاِفتِتاحُ بِالبَسمَلَةِ</span> ==

'''<span dir="rtl">6 / 1: آغازگرى با «بسم اللّه الرحمن الرحيم»</span>'''

<span dir="rtl">317.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل عن أبي هريرة: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: كُلُّ كَلامٍ أو أمرٍ ذي بالٍ لا يُفتَحُ بِذِكرِ اللّهِ عز و جل فَهُوَ أبتَرُ ـ أو قالَ: أقطَعُ ـ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج3 ص281 ح8720.</span></ref>

<span dir="rtl">317.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابو هريره ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر گفتار يا كارى كه ارزشمند باشد و با ياد خداى عز و جل آغاز نشود، بى فرجام است» يا كه فرمود: «قطع شده است».</span>

<span dir="rtl">318.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: قولوا عِندَ افتِتاحِ كُلِّ أمرٍ صَغيرٍ أو عَظيمٍ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص232 ح5 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص28 ح9 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج92 ص233 ح14.</span></ref>

<span dir="rtl">318.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: در آغاز هر كار كوچك يا بزرگ بگوييد: «بسم اللّه الرحمن الرحيم».</span>

<span dir="rtl">319.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَدَّثَني عَنِ اللّهِ عز و جل أنَّهُ قالَ: كُلُّ أمرٍ ذي بالٍ لَم يُذكَر «بِسمِ اللّهِ» فيهِ فَهُوَ أبتَرُ.</span> <ref><span dir="rtl">التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص25 ح7، بحار الأنوار: ج92 ص242 ح48 ؛ الدرّ المنثور: ج1 ص26 نقلاً عن عبد القادر الرهاوي في الأربعين عن أبي هريرة نحوه، كنز العمّال: ج1 ص555 ح2491.</span></ref>

<span dir="rtl">319.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، از خداوند عز و جل براى من نقل كرد كه چنين فرموده است: «هر كار ارزشمندى كه در آن بسم اللّه گفته نشود، بى فرجام است».</span>

<span dir="rtl">320.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: لا تَدَع «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» وإن كانَ بَعدَهُ شِعرٌ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص672 ح1 عن جميل بن درّاج، مشكاة الأنوار: ص250 ح733 نحوه، وسائل الشيعة: ج8 ص495.</span></ref>

<span dir="rtl">320.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را رها نكن، حتّى اگر پس از آن، شعر باشد.</span>

<span id="التحميد-لله-والصلاة-على-رسول-الله-صلى-الله-عليه-و-آله"></span>
== <span dir="rtl">6 / 2: التَّحميدُ للّهِِ وَالصَّلاةُ عَلى رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آلهِ</span> ==

'''<span dir="rtl">6 / 2: حمد خدا گفتن و درود فرستادن بر پيامبر خدا</span>'''

<span dir="rtl">321.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كُلُّ كَلامٍ لا يُبدَأُ فيهِ بِالحَمدِ للّهِِ فَهُوَ أجذَمُ</span> <ref><span dir="rtl">قال الشريف الرضيّ رحمه الله: هذا القول مجاز، وإنّما شبّه ـ عليه الصلاة والسلام ـ الأمر الذي تَهُمّ الإفاضة فيه وتمسّ الحاجة إلى الكلام عليه، إذا لم ينظر فيه حمد اللّه سبحانه وتعالى، بالأقطع اليد من حيث كان قالصا عن السُّبوغ، وناقصا عن البلوغ.</span>

<span dir="rtl">وممّا يقوّي ذلك ما رواه أبو هريرة أيضا قال: قال عليه الصلاة والسلام: «الخطبة التي ليس فيها شهادة كاليد الجذماء». فأقام ـ عليه الصلاة والسلام ـ نقصان الخطبة مقام نقصان الخلقة.</span>

<span dir="rtl">وممّا يشبه هذا الخبر الحديثُ الآخر الذي ذكره أبو عبيد القاسم بن سلّام في كتابه «غريب الحديث»، وهو قوله عليه الصلاة والسلام: «مَن تعلّم القرآن ثمّ نسيه لقي اللّه سبحانه وهو أجذم» قال: والأجذم: المقطوع اليد (المجازات النبويّة: ص244 ح197).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج4 ص261 ح4840، سنن ابن ماجة: ج1 ص610 ح1894، السنن الكبرى: ج3 ص296 ح5768 كلّها عن أبي هريرة وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج1 ص558 ح2509 ؛ عدّة الداعي: ص245، تنبيه الخواطر: ج2 ص31 وفيهما «أقطع» بدل «أجذم»، بحار الأنوار: ج93 ص216 ح21.</span></ref>

<span dir="rtl">321.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گفتارى كه با سپاس خدا شروع نشود، چون دستِ بريده، گفتارى ناقص است.</span> <ref><span dir="rtl">سيّد رضى مى گويد: در اين گفتار، مَجاز به كار رفته است و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، كارى را كه سخن گفتن در آن اهمّيت داشته و به آغازگرى سخن در آن نياز افتاده است، در صورتى كه حمد و سپاس الهى در آن به چشم نخورد، به دستِ بُريده تشبيه نموده است ؛ زيرا چنين دستى از انجام دادن مطلوب كار و به فرجام رساندن آن، ناتوان است. روايتى ديگر از پيامبر صلى الله عليه و آله به نقل از ابو هريره اين مدّعا را تقويت مى كند. در اين روايت، پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: «خطابه اى كه در آن، شهادت [به وحدانيت خداوند و رسالت من] نباشد، به سان دستِ بُريده است». پيامبر صلى الله عليه و آله در اين روايت، كاستى خطابه را به جاى نقص خلقت آدمى نشانده است.</span>

<span dir="rtl">شبيه اين حديث، روايت ديگرى است كه ابو عبيد قاسم بن سلّام در كتابش غريب الحديث، از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است: «هر كس قرآن را فرا گيرد و آن گاه آن را فراموش كند، خداوند سبحان را در حالى كه بُريده دست است، ملاقات خواهد كرد». ابن سلّام افزوده است: «اجذم» ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ، به معناى «دستْ بُريده» است (المجازات النبويّة: ص244 ح197).</span></ref>

<span dir="rtl">322.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: كُلُّ أمرٍ ذي بالٍ لا يُبدَأُ فيهِ بِحَمدِ اللّهِ وَالصَّلاةِ عَلَيَّ فَهُوَ أقطَعُ أبتَرُ، مَمحوقٌ مِن كُلِّ بَرَكَةٍ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج1 ص558 ح2510 نقلاً عن الرهاوي عن أبي هريرة.</span></ref>

<span dir="rtl">322.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كار ارزشمندى كه با ستايش الهى و درود بر من آغاز نشود، گفتارى بى فرجام و ناقص است و از هر بركتى محروم است.</span>

'''<span dir="rtl">فائدة</span>'''

<span dir="rtl">قال ابن قتيبة: تَتّبعت خطب رسول اللّه صلى الله عليه و آله، فوجدت أوائل أكثرها: «الحَمدُ للّهِِ، نَحمَدُهُ ونَستَعينُهُ، ونُؤمِنُ بِهِ، ونَتَوَكَّلُ عَلَيهِ، ونَستَغفِرُهُ، ونَتوبُ إلَيهِ، ونَعوذُ بِاللّهِ مِن شُرورِ أنفُسِنا، ومِن سَيِّئاتِ أعمالِنا. مَن يَهدِهِ اللّهُ فَلا مُضِلَّ لَهُ، ومَن يُضلِل فَلا هادِيَ لَهُ. وأَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ».</span>

<span dir="rtl">ووجدت في بعضها: «اُوصيكُم عِبادَ اللّهِ بِتَقوَى اللّهِ، وأَحُثُّكُم عَلى طاعَتِهِ».</span>

<span dir="rtl">ووجدت في خطبة له ـ بعد حمد اللّه والثّناء عليه ـ: «أيُّهَا النّاسُ، إنَّ لَكُم مَعالِمَ فَانتَهوا إلى مَعالِمِكُم، وإنَّ لَكُم نِهايَةً فَانتَهوا إلى نِهايَتِكُم. إنَّ المُؤمِنَ بَينَ مَخافَتَينِ: بَينَ أجَلٍ قَد مَضى لا يَدري مَا اللّهُ صانِعٌ بِهِ، وبَينَ أجَلٍ قَد بَقِيَ لا يَدري مَا اللّهُ قاضٍ فيهِ؛ فَليَأخُذِ العَبدُ لِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ، ومِن دُنياهُ لِاخِرَتِهِ، ومِنَ الشَّبيبَةِ قَبلَ الكِبَرِ، ومِنَ الحَياةِ قَبلَ المَوتِ. وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، ما بَعدَ المَوتِ مُستَعتَبٌ، ولا بَعدَ الدُّنيا دارٌ إلَا الجَنَّةَ أوِ النّارَ».</span>

<span dir="rtl">ووجدت كلّ خطبة مفتاحها «الحمد» إلّا خطبة العيد؛ فإنّ مفتاحها «التّكبير».</span> <ref><span dir="rtl">عيون الأخبار لابن قتيبة: ج2 ص231 وراجع: نثر الدرّ: ج1 ص151.</span></ref>

'''<span dir="rtl">نكته:</span>'''

<span dir="rtl">ابن قتيبه مى گويد: خطبه هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را دنبال كردم و دريافتم كه در آغاز اكثر آنها چنين است: «ستايش، خداى راست. او را ستايش مى كنيم و از او يارى مى جوييم، و به او ايمان مى آوريم، و بر او توكّل مى كنيم، و از او طلب بخشايش مى كنيم، و به سوى او توبه مى كنيم، و از شرّ نفس خود و بدى اعمالمان به خدا پناه مى بريم. هر كس خدا او را هدايت كند، هيچ گم راه كننده اى نخواهد داشت، و هر كس خدا گم راهش كند، هدايت كننده اى نخواهد داشت؛ و شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست. او يكتاست و انبازى ندارد».</span>

<span dir="rtl">و در برخى از خطبه ها چنين ديدم: «اى بندگان خدا! شما را به پروا كردن از خداوند، سفارش مى كنم و شما را به طاعت او فرا مى خوانم».</span>

<span dir="rtl">و در خطبه اى از ايشان ديدم كه پس از حمد و ثناى خداوند، چنين آمده بود: «اى مردم! براى شما نشانه هايى است. پس به سوى نشانه هاى خود، راه پوييد و براى شما پايانه اى است. پس به آن پايانه ملحق شويد. همانا مؤمن بين دو بيم است: بين زمانى كه بر او گذشته و نمى داند كه خداوند با او چه خواهد كرد، و زمانى كه باقى مانده و نمى داند كه خداوند در آن، چه قضايى دارد. پس بنده بايد از جان خود براى خود، و از دنيايش براى آخرتش، و از جوانى پيش از پيرى، و از زندگانى پيش از مرگ، توشه بر گيرد. سوگند به آن كه جان محمّد به دست اوست، پس از مرگ، عذرى پذيرفته نيست و پس از دنيا، خانه اى جز بهشت يا دوزخ نيست».</span>

<span dir="rtl">و دريافتم كه در آغاز هر خطبه، ستايش خداست، به استثناى خطبه عيد كه آغاز آن، تكبير است.</span>

<span id="الوضوح-في-الكلام"></span>
== <span dir="rtl">6 / 3: الوُضوحُ فِي الكَلامِ</span> ==

'''<span dir="rtl">6 / 3: روشن بودن سخن</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 92.</span></ref>

<span dir="rtl">«و اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد، و بر حذر باشيد! پس اگر روى گردانديد، بدانيد كه بر عهده پيامبر ما، فقط رساندن [پيام] آشكار است».</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ».</span> <ref><span dir="rtl">إبراهيم: 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم، تا [حقايق را] براى آنان بيان كند. پس خدا هر كه را بخواهد، بى راه مى گذارد و هر كه را بخواهد، هدايت مى كند، و اوست ارجمند حكيم».</span>

<span dir="rtl">«فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 35.</span></ref>

<span dir="rtl">«و آيا جز ابلاغ آشكار، بر پيامبران [وظيفه اى] است؟!».</span>

<span dir="rtl">«فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 82.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس اگر روى گردان شوند، بر تو فقط ابلاغ آشكار است».</span>

<span dir="rtl">«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا».</span> <ref><span dir="rtl">مريم: 97.</span></ref>

<span dir="rtl">«در حقيقت، ما اين [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزگاران را بِدان، نويد و مردم ستيزه جو را بِدان بيم دهى».</span>

<span dir="rtl">«وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى * يَفْقَهُواْ قَوْلِى».</span> <ref><span dir="rtl">طه: 27 و 28.</span></ref>

<span dir="rtl">«و از زبانم گره بگشاى، [تا] سخنم را بفهمند».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">323.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن عائشة: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ يُحَدِّثُ حَديثا، لَو عَدَّهُ العادُّ لَأَحصاهُ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج3 ص1307 ح3374، صحيح مسلم: ج4 ص2298 ح71، سنن أبي داود: ج3 ص320 ح3654 نحوه، كنز العمّال: ج7 ص146 ح18438.</span></ref>

<span dir="rtl">323.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از عايشه ـ: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله سخنى مى گفت، اگر كسى آن را مى شمُرد، مى توانست آن را بشمارد.</span>

<span dir="rtl">324.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل عن عائشة: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يَسرُدُ سَردَكُم هذا؛ يَتَكَلَّمُ بِكَلامٍ بَينَهُ فَصلٌ، يَحفَظُهُ مَن سَمِعَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج10 ص115 ح26269، سنن الترمذي: ج5 ص600 ح3639 نحوه، الطبقات الكبرى: ج1 ص375 وليس فيه «بينه»، مسند إسحاق بن راهويه: ج3 ص983 ح1705 نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">324.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به سان شما، پشت سر هم سخن نمى گفت. وقتى سخنى مى گفت، بين آن، چنان فاصله مى انداخت كه هر كس مى شنيد، به خاطر مى سپرد.</span>

<span dir="rtl">325.</span> <span dir="rtl">سنن أبي داود عن عائشة: كانَ كَلامُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَلاما فَصلاً؛ يَفهَمُهُ كُلُّ مَن سَمِعَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج4 ص261 ح4839، المصنّف لابن أبي شيبة: ج6 ص210 ح3، الأذكار المنتخبة: ص286، رياض الصّالحين: ص307، كنز العمّال: ج7 ص145 ح18433.</span></ref>

<span dir="rtl">325.</span> <span dir="rtl">سنن أبى داوود ـ به نقل از عايشه ـ: گفتار پيامبر خدا، گفتارى با فاصله [و آشكار] بود، كه هر كس آن را مى شنيد، مى فهميد.</span>

<span dir="rtl">326.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسن عليه السلام عَن هِندِ بنِ أبي هالَةَ التَّميمِيِ ـ وكانَ وَصّافا لِحِليَةِ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله ـ: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله... يَتَكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ فَصلاً، لا فُضولَ فيهِ ولا تَقصيرَ.</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص81 ح1، مكارم الأخلاق: ج1 ص43 ح1، بحارالأنوار: ج16 ص150 ح4 ؛ المعجم الكبير: ج22 ص156 ح414، الشمائل المحمّديّة: ص109 ح226، شعب الإيمان: ج2 ص155 ح1430.</span></ref>

<span dir="rtl">326.</span> <span dir="rtl">امام حسن عليه السلام ـ به نقل از هند بن ابى هاله تميمى، كه توصيف كننده زيبايى پيامبر صلى الله عليه و آله بود ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله... به تمام جوامع كَلِم (گفتارهاى جامع)، آشكارا زبان مى گشود، بى آن كه در سخن وى، فزونى يا كاستى باشد.</span>

<span id="السداد-في-القول"></span>
== <span dir="rtl">6 / 4: السَّدادُ فِي القَولِ</span> ==

'''<span dir="rtl">6 / 4: استوارى در گفتار</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ قُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا».</span> <ref><span dir="rtl">الأحزاب: 70.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد».</span>

<span dir="rtl">«ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 125.</span></ref>

<span dir="rtl">«با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن، و با آنان به آن [شيوه اى] كه نيكوتر است، مجادله نماى. در حقيقت، پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده، داناتر، و او به [حال] راه يافتگان [نيز] داناتر است».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">327.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: مَن سَدَّدَ مَقالَهُ، بَرهَنَ عَن غَزارَةِ فَضلِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص291 ح8419، عيون الحكم والمواعظ: ص448 ح7946.</span></ref>

<span dir="rtl">327.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: كسى كه با استوارى سخن گويد، بسيارىِ فضل خود را آشكار ساخته است.</span>

<span dir="rtl">328.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أحسَنُ القَولِ السَّدادُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص374 ح2865، عيون الحكم والمواعظ: ص117 ح2605.</span></ref>

<span dir="rtl">328.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بهترين سخن، سخن استوار است.</span>

<span dir="rtl">329.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أحسَنُ الكَلامِ ما زانَهُ حُسنُ النِّظامِ، وفَهِمَهُ الخاصُّ وَالعامُّ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص463 ح3304.</span></ref>

<span dir="rtl">329.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بهترين گفتار، آن است كه ترتيب نيك، بِدان آراستگى بخشد و خاص و عام، آن را بفهمند.</span>

<span dir="rtl">330.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أحسَنُ الكَلامِ ما لا تَمُجُّهُ الآذانُ، ولا يُتعِبُ فَهمُهُ الأَفهامَ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص485 ح3371.</span></ref>

<span dir="rtl">330.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بهترين گفتار، آن است كه گوش ها از آن بيزارى نجويند و فهمش فكرها را خسته نسازد.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص194 ح235.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص195 ح235.</span>

<span id="التلويح-في-ما-لا-ينبغي-التصريح-به"></span>
== <span dir="rtl">6 / 5: التَّلويحُ في ما لا يَنبَغِي التَّصريحُ بِهِ</span> ==

'''<span dir="rtl">6 / 5: اشاره، در آن جا كه صراحت، روا نباشد</span>'''

<span dir="rtl">331.</span> <span dir="rtl">سنن أبي داود عن عائشة: كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ الشَّيءُ لَم يَقُل: «ما بالُ فُلانٍ يَقولُ؟!»، ولكِن يَقولُ: «ما بالُ أقوامٍ يَقولونَ كَذا وكَذا؟!».</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج4 ص250 ح4788، البداية النهاية: ج6 ص38، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج9 ص68، سبل الهدى والرّشاد: ج7 ص23، كنز العمّال: ج7 ص137 ح18383.</span></ref>

<span dir="rtl">331.</span> <span dir="rtl">سنن أبى داوود ـ به نقل از عايشه ـ: هر گاه چيزى (سخن ناروايى) از فردى به ايشان مى رسيد، نمى فرمود: «فلانى را چه شده كه چنين مى گويد؟!»؛ بلكه مى فرمود: «مردم را چه شده كه چنين و چنان مى گويند؟!».</span>

<span dir="rtl">332.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير عن خوّات بن جبير: نَزَلنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ الظَّهرانِ، فَخَرَجتُ مِن خِبائي، فَإِذا أنَا بِنِسوَةٍ يَتَحَدَّثنَ فَأَعجَبنَني، فَرَجَعتُ فَاستَخرَجتُ عَيبَتي، فَاستَخرَجتُ مِنها حُلَّةً فَلَبِستُها وجِئتُ فَجَلَستُ مَعَهُنَّ، وخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن قُبَّتِهِ فَقالَ: أبا عَبدِ اللّهِ، ما يُجلِسُكَ مَعَهُنَّ؟</span>

<span dir="rtl">فَلَمّا رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله هِبتُهُ وَاختَلَطتُ، قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ جَمَلٌ لي شَرَدَ، فَأَنَا أبتَغي لَهُ قَيدا، فَمَضى... وتَوَضَّأَ فَأَقبَلَ وَالماءُ يَسيلُ مِن لِحيَتِهِ عَلى صَدرِهِ ـ أو قالَ: يَقطُرُ مِن لِحيَتِهِ عَلى صَدرِهِ ـ فَقالَ: أبا عَبدِ اللّهِ، ما فَعَلَ شِرادُ جَمَلِكَ؟ ثُمَّ ارتَحَلنا، فَجَعَلَ لا يَلحَقُني فِي المَسيرِ إلّا قالَ: السَّلامُ عَلَيكَ أبا عَبدِ اللّهِ، ما فَعَلَ شِرادُ ذلِكَ الجَمَلِ؟</span>

<span dir="rtl">فَلَمّا رَأَيتُ ذلِكَ تَعَجَّلتُ إلَى المَدينَةِ وَاجتَنَبتُ المَسجِدَ وَالمُجالَسَةَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَلَمّا طالَ ذلِكَ تَحَيَّنتُ ساعَةَ خَلوَةِ المَسجِدِ، فَأَتَيتُ المَسجِدَ فَقُمتُ اُصَلّي، وخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن بَعضِ حُجَرِهِ فَجأَةً، فَصَلّى رَكعَتَينِ خَفيفَتَينِ، وطَوَّلتُ رَجاءَ أن يَذهَبَ ويَدَعَني، فَقالَ: طَوِّل أبا عَبدِ اللّهِ ما شِئتَ أن تُطَوِّلَ؛ فَلَستُ قائِما حَتّى تَنصَرِفَ. فَقُلتُ في نَفسي: وَاللّهِ لَأَ عتَذِرَنَّ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ولَاُ برِئَنَّ صَدرَهُ. فَلَمّا قالَ: السَّلامُ عَلَيكَ أبا عَبدِ اللّهِ، ما فَعَلَ شِرادُ ذلِكَ الجَمَلِ؟ فَقُلتُ: وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ، ما شَرَدَ ذلِكَ الجَمَلُ مُنذُ أسلَمَ</span> <ref><span dir="rtl">كذا في الطبعة المعتمدة، وفي كنز العمّال: «أسلمتُ».</span></ref><span dir="rtl">. فَقالَ: رَحِمَكَ اللّهُ! ـ ثَلاثا ـ ثُمَّ لَم يَعُد لِشَيءٍ مِمّا كانَ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج4 ص203 ح4146، تهذيب الكمال: ج8 ص348 الرقم 1734، اُسد الغابة: ج2 ص190 الرقم 1489، كنزالعمّال: ج7 ص210 ح18664 وراجع: تاريخ الإسلام للذهبي: ج3 ص620 والإصابة: ج2 ص292 الرقم 2303.</span></ref>

<span dir="rtl">332.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير ـ به نقل از خوّات بن جبير ـ: به همراه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در منطقه مرَّ الظهران فرود آمديم. من از چادرم خارج شدم. ناگهان، زنانى را ديدم كه با يكديگر سخن مى گويند و از گفتگوى آنان خوشم آمد. به خيمه باز گشتم و جامه دانم را بيرون آوردم و از ميان آن، جامه اى برداشتم و پوشيدم و آمدم با آن زنان نشستم. در اين هنگام، پيامبر خدا از خيمه خود خارج شد و فرمود: «اى ابو عبد اللّه! براى چه با زنان نشسته اى؟».</span>

<span dir="rtl">چون پيامبر خدا را ديدم، هول كردم و خود را باختم. گفتم: اى پيامبر خدا! شترم گريخته و به دنبال ريسمانى براى او هستم.…</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و وضو گرفت و در حالى كه آب از محاسن ايشان بر سينه شان جارى بود (يا آن كه گفت: قطرات آب وضو از محاسن ايشان بر سينه شان جارى بود)، باز گشت و فرمود: «اى ابو عبد اللّه! سرانجامِ گريختن شترت، چه شد؟».</span>

<span dir="rtl">آن گاه كوچ كرديم. پيامبر صلى الله عليه و آله در راه، هر گاه به من برمى خورد، مى فرمود: «سلام بر تو، اى ابوعبد اللّه! سرانجامِ گريختن آن شتر، چه شد؟».</span>

<span dir="rtl">وقتى اين را ديدم، به سوى مدينه شتاب كردم و از رفتن به مسجد و هم نشينى با پيامبر صلى الله عليه و آله اجتناب كردم. پس از مدّتى با استفاده از ساعتِ خلوتى مسجد، وارد مسجد شدم و براى نماز خواندن ايستادم. ناگهان پيامبر خدا از يكى از اتاق هاى خود خارج شد و دو ركعت نماز كوتاه خواند. من به اميد آن كه ايشان برود و مرا تنها بگذارد، نماز را طولانى كردم. فرمود: «اى ابوعبد اللّه! هر قدر كه مى خواهى، نمازت را طولانى كن كه من تا نماز را تمام كنى، همچنان خواهم ايستاد».</span>

<span dir="rtl">با خود گفتم: سوگند به خدا! پيش پيامبر خدا عذر خواهم خواست و ايشان را راحت مى كنم. از اين رو، هنگامى كه فرمود: «سلام بر تو، اى ابو عبد اللّه! سرانجامِ گريختن شترت، چه شد؟»، گفتم: سوگند به آن كه تو را به حق، به رسالت بر انگيخته، آن شتر، از آن زمان كه تمكين كرد، ديگر نگريخته است.</span>

<span dir="rtl">آن گاه [پيامبر خدا] سه بار فرمود: «خدا تو را رحمت كند!» و ديگر هرگز به آن ماجرا اشاره نكرد.</span>

<span id="مراعاة-أهلية-المخاطب"></span>
== <span dir="rtl">6 / 6: مُراعاةُ أهلِيَّةِ المُخاطَبِ</span> ==

'''<span dir="rtl">6 / 6: مراعات شايستگى مخاطب</span>'''

<span dir="rtl">333.</span> <span dir="rtl">عيسى عليه السلام: يا مَعشَرَ الحَوارِيّينَ، لا تُلقُوا اللُّؤلُؤَ لِلخِنزيرِ؛ فَإِنَّهُ لا يَصنَعُ بِهِ شَيئا. ولا تُعطُوا الحِكمَةَ مَن لا يُريدُها؛ فَإِنَّ الحِكمَةَ أحسَنُ مِنَ اللُّؤلُؤِ، ومَن لا يُريدُها أشَرُّ مِنَ الخِنزيرِ.</span> <ref><span dir="rtl">الزهد لابن حنبل: ص118 عن عكرمة، عيون الأخبار لابن قتيبة: ج2 ص124 وفيه «بني إسرائيل» بدل «الحواريّين»، الدرّ المنثور: ج2 ص214 نقلاً عن ابن عساكر عن عكرمة.</span></ref>

<span dir="rtl">333.</span> <span dir="rtl">عيسى عليه السلام: اى جمعيت حواريان! گوهر را بر گردن خوك نيفكنيد، كه با آن، كارى انجام نمى دهد، و حكمت را به آن كه خواهان آن نيست، ندهيد؛ زيرا حكمت، بهتر از گوهر است، و آن كه خواهان حكمت نيست، بدتر از خوك است.</span>

<span dir="rtl">334.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَطرَحُوا الدُّرَّ تَحتَ أرجُلِ الخَنازيرِ.</span> <ref><span dir="rtl">ربيع الأبرار: ج3 ص219.</span></ref>

<span dir="rtl">334.</span> <span dir="rtl">عيسى عليه السلام: دُر را زير پاى خوكان نيفكنيد.</span>

<span dir="rtl">335.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: كانَ المَسيحُ عليه السلام يَقولُ: إنَّ التّارِكَ شِفاءَ المَجروحِ مِن جُرحِهِ شَريكٌ لِجارِحِهِ لا مَحالَةَ؛ وذلِكَ أنَّ الجارِحَ أرادَ فَسادَ المَجروحِ، وَالتّارِكَ لِاءِشفائِهِ لَم يَشَأ صَلاحَهُ، فَإِذا لَم يَشَأ صَلاحُهُ فَقَد شاءَ فَسادَهُ اضطِرارا. فَكَذلِكَ لا تُحَدِّثوا بِالحِكمَةِ غَيرَ أهلِها فَتَجهَلوا، ولا تَمنَعوها أهلَها فَتَأثَموا. وَليَكُن أحَدُكُم بِمَنزِلَةِ الطَّبيبِ المُداوي؛ إن رَأى مَوضِعا لِدَوائِهِ، وإلّا أمسَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص345 ح545 عن أبان بن تغلب، وسائل الشيعة: ج11 ص401 ح5 وراجع: حلية الأولياء: ج7 ص273.</span></ref>

<span dir="rtl">335.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: مسيح عليه السلام مى فرمود: كسى كه درمان جراحت مجروح را رها كند، لاجرم با مجروح كننده آن شخص [در اين جرم] شريك است؛ زيرا كسى كه مجروح كرده، نابودى مجروح را مى خواسته، و آن كه درمانش را رها كرده، به دنبال خيرخواهى او نبوده است. پس اگر خير او را نمى خواسته، پس به ناگزير، نابودى او را خواسته است.</span>

<span dir="rtl">به همين ترتيب، حكمت را براى نااهل، بازگو نكنيد كه مايه جهالت شما خواهد بود، و آن را از اهلش دريغ نكنيد كه گناهكار خواهيد بود؛ بلكه بايد هر يك از شما به سان طبيبِ مداواكننده باشد كه هر جا نياز به مداوا ديد، اقدام كند و در غير اين صورت، از مداوا باز ايستد.</span>

<span dir="rtl">336.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: آفَةُ العِلمِ النِّسيانُ، وإضاعَتُهُ أن تُحَدِّثَ بِهِ غَيرَ أهلِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الدارمي: ج1 ص158 ح629، المصنّف لابن أبي شيبة: ج6 ص190 ح7، مشكاة المصابيح: ج1 ص88 ح265، جامع بيان العلم: ج1 ص108 كلّها عن الأعمش، كنز العمّال: ج10 ص184 ح28960 و راجع: التبيان فى تفسير القرآن: ج1 ص198 والإجازات للمجلسي (المطبوعة في ج108 من بحارالأنوار): ص16.</span></ref>

<span dir="rtl">336.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آفت علم، فراموشى است و ضايع كردن آن، به اين است كه آن را براى نااهل، بازگو كنى.</span>

<span dir="rtl">337.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام قامَ في بَني إسرائيلَ، فَقالَ: يا بَني إسرائيلَ، لا تُحَدِّثوا بِالحِكمَةِ الجُهّالَ فَتَظلِموها، ولا تَمنَعوها أهلَها فَتَظلِموهُم.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص400 ح5858، معاني الأخبار: ص196 ح2 كلاهما عن جميل بن صالح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، الكافي: ج1 ص42 ح4 عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج2 ص66 ح7 ؛ المستدرك على الصحيحين: ج4 ص301 ح7707 عن محمّد بن كعب القرظي نحوه، الدرّ المنثور: ج2 ص213 نقلاً عن ابن عساكر عن ابن عبّاس وفيه «غير أهلها» بدل «الجهّال» و «يا معشر الحواريّين» بدل «يا بنى إسرائيل».</span></ref>

<span dir="rtl">337.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عيسى بن مريم عليه السلام در ميان بنى اسرائيل ايستاد و گفت: «اى بنى اسرائيل! حكمت را براى نادانان بازگو مكنيد كه در اين صورت، به حكمت، ستم كرده ايد، و آن را از اهلش دريغ نكنيد كه در اين صورت، به آنان ستم كرده ايد».</span>

<span dir="rtl">338.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: واضِعُ العِلمِ عِندَ غَيرِ أهلِهِ، كَمُقَلِّدِ الخَنازيرِ الجَوهَرَ وَاللُّؤلُؤَ وَالذَّهَبَ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج1 ص81 ح224، مشكاة المصابيح: ج1 ص76 ح218، تهذيب الكمال: ج24 ص127، جامع بيان العالم: ج1 ص111، تاريخ دمشق: ج43 ص141 الرقم 5010 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن أنس بن مالك، كنز العمّال: ج10 ص131 ح28652 ؛ بحار الأنوار: ج65 ص241.</span></ref>

<span dir="rtl">338.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آن كه علم را نزد نااهل مى سپارد، به سان كسى است كه جواهر و لؤلؤ و طلا را به گردن خوك ها آويخته باشد.</span>

<span dir="rtl">339.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لا تُعَلِّقُوا الدُّرَّ في أعناقِ الخَنازيرِ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ بغداد: ج9 ص350 الرقم 4907 عن أنس، تفسير القرطبي: ج2 ص185 ؛ منية المريد: ص184 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">339.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گوهر را به گردن خوك ها نياويزيد.</span>

<span dir="rtl">340.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لا تَطرَحُوا الدُّرَّ في أفواهِ الكِلابِ.</span> <ref><span dir="rtl">تاريخ بغداد: ج11 ص310 الرقم 6107، أمثال الحديث للرامهرمزي: ص122 ح86 كلاهما عن أنس بن مالك، كنز العمّال: ج10 ص247 ح29320 ؛ عوالي اللآلي: ج1 ص269 ح76.</span></ref>

<span dir="rtl">340.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گوهر را در ميان دهان سگ ها نيندازيد.</span>

<span dir="rtl">341.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِلحَسَنِ عليه السلام ـ: مِن صِفَةِ العالِمِ ألّا يَعِظَ إلّا مَن يَقبَلُ عِظَتَهُ، ولا يَنصَحَ مُعجَبا بِرَأيِهِ، ولا يُخبِرَ بِما يَخافُ إذاعَتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">العدد القويّة: ص358 ح22، بحار الأنوار: ج77 ص235 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">341.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در وصيّت خود به امام حسن عليه السلام ـ: از ويژگى هاى عالِم، آن است كه تنها كسى را اندرز مى دهد كه پذيراى آن باشد، و آن را كه فريفته رأى و نظر خويش است، اندرز نمى دهد، و آنچه را كه از انتشارش بيم دارد، گزارش نمى كُند.</span>

<span dir="rtl">342.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: واضِعُ العِلمِ عِندَ غَيرِ أهلِهِ ظالِمٌ لَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص241 ح10127، عيون الحكم والمواعظ: ص504 ح9228.</span></ref>

<span dir="rtl">342.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه علم را به نااهل مى سپارد، بِدان ستم كرده است.</span>

<span dir="rtl">343.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: نَقلُ الصُّخورِ مِن مَواضِعِها أهوَنُ مِن تَفهيمِ مَن لا يَفهَمُ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص326 ح732.</span></ref>

<span dir="rtl">343.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: جا به جا كردن صخره ها از جايگاه آنها، از فهماندن به آن كه نمى فهمد، آسان تر است.</span>

<span dir="rtl">344.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: اِحذَر كَلامَ مَن لا يَفهَمُ عَنكَ؛ فَإِنَّهُ يُضجِرُكَ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص282 ح231.</span></ref>

<span dir="rtl">344.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: از سخن گفتن با آن كه گفتارت را نمى فهمد، پرهيز كن، كه تو را سخت رنج خواهد داد.</span>

<span dir="rtl">345.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: لا تُحَدِّث بِالعِلمِ السُّفَهاءَ فَيُكَذِّبوكَ، ولَا الجُهّالَ فَيَستَثقِلوكَ، ولكِن حَدِّث بِهِ مَن يَتَلَقّاهُ مِن أهلِهِ بِقَبولٍ وفَهمٍ؛ يَفهَمُ عَنكَ ما تَقولُ، ويَكتُمُ عَلَيكَ ما يَسمَعُ؛ فَإِنَّ لِعِلمِكَ عَلَيكَ حَقّا كَما أنَّ عَلَيكَ في مالِكَ حَقّا؛ بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ، ومَنعُهُ عَن غَيرِ مُستَحِقِّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص273 ح155 وراجع: غرر الحكم: ج6 ص316 ح10367.</span></ref>

<span dir="rtl">345.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: دانش را براى سفيهان، بازگو مكن كه تو را تكذيب مى كنند، و براى نادانان، بازگو مكن كه در پذيرش آن، سنگينى مى كنند؛ بلكه براى كسى بازگو كن كه شايسته آن باشد و آن را از روى فهميدن، پذيرا باشد؛ آنچه را به او مى گويى، بفهمد و آنچه را از تو مى شنود، مكتوم بدارد؛ زيرا دانش تو بر تو حقّى دارد، همان گونه كه مالت بر تو حقّى دارد، كه آن را بايد به مستحقّ آن ببخشى و از آن كه استحقاق آن را ندارد، دريغ نمايى.</span>

<span dir="rtl">346.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: اِحتَرِس مِن ذِكرِ العِلمِ عِندَ مَن لا يَرغَبُ فيهِ، ومِن ذِكرِ قَديمِ الشَّرَفِ عِندَ مَن لا قَديمَ لَهُ؛ فَإِنَّ ذلِكَ مِمّا يُحقِدُهُما عَلَيكَ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص322 ح696.</span></ref>

<span dir="rtl">346.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: از يادكردِ علم نزد آن كه بِدان اشتياق ندارد، بپرهيز، و از يادكردِ آن كه داراى شرافت ديرينه است، نزد آن كه در شرافت، ديرينه اى ندارد، اجتناب كن كه موجب كينه جويى او به تو مى شود.</span>

<span dir="rtl">347.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ الحُكَماءَ ضَيَّعُوا الحِكمَةَ لَمّا وَضَعوها عِندَ غَيرِ أهلِها.</span> <ref><span dir="rtl">قصص الأنبياء للرّاوندي: ص160 ح176 عن محمّد بن عبيدة عن الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج78 ص345 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">347.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: حكيمان، چون حكمت را به غير اهل آن سپردند، آن را ضايع كردند.</span>

<span id="مراعاة-طاقة-المخاطب"></span>
== <span dir="rtl">6 / 7: مُراعاةُ طاقَةِ المُخاطَبِ</span> ==

'''<span dir="rtl">6 / 7: مراعات توان مخاطب</span>'''

<span dir="rtl">348.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تُحَدِّثُوا النّاسَ بِما لا يَعرِفونَ؛ أتُحِبّونَ أن يُكَذَّبَ اللّهُ ورَسولُهُ؟!</span> <ref><span dir="rtl">الغيبة للنعماني: ص34 ح2 عن أنس، بحارالأنوار: ج2 ص77 ح61 ؛ صحيح البخاري: ج1 ص59 ح127، تفسير ابن كثير: ج8 ص402، الأذكار للنووي: ص283 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">348.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: براى مردم، آنچه را نمى دانند [و نمى پذيرند]، بازگو نكنيد. آيا دوست داريد كه خدا و پيامبرش تكذيب شوند؟</span>

<span dir="rtl">349.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أيُّهَا النّاسُ! أتُحِبّونَ أن يُكَذَّبَ اللّهُ ورَسولُهُ؟! حَدِّثُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ، ودَعوا ما يُنكِرونَ.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الكمال: ج28 ص265 الرقم 6086 عن أبي الطفيل، سير أعلام النبلاء: ج2 ص597، كنزالعمّال: ج10 ص304 ح29523 ؛ الاصول الستة عشر: ص331 ح549، الغيبة للنعماني: ص34 ح1 كلاهما عن أبي الطفيل نحوه، بحارالأنوار: ج2 ص77 ح60.</span></ref>

<span dir="rtl">349.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اى مردم! آيا دوست داريد كه خدا و پيامبرش، تكذيب شوند؟ براى مردم، آنچه را مى پذيرند، بازگو كنيد و از گفتن آنچه انكارش مى كنند، پرهيز نماييد.</span>

<span dir="rtl">350.</span> <span dir="rtl">دعائم الإسلام: عَنهُ [الإِمامِ الصّادِقِ] عليه السلام قالَ لِأَصحابٍ لَهُ اجتَمَعوا إلَيهِ وتَذاكَروا ما يَتَكَلَّمونَ بِهِ عِندَهُ، فَقالَ لَهُم: حَدِّثُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ، ودَعوا ما يُنكِرونَ؛ أتُحِبّونَ أن يُسَبَّ اللّهُ ورَسولُهُ؟! قالوا: وكَيفَ يُسَبُّ اللّهُ ورَسولُهُ؟ قالَ: يَقولونَ إذا حَدَّثتُموهُم بِما يُنكِرونَ: «لَعَنَ اللّهُ قائِلَ هذا»، وقَد قالَهُ اللّهُ عز و جلورَسولُهُ صلى الله عليه و آله!</span> <ref><span dir="rtl">دعائم الإسلام: ج1 ص60، مستدرك الوسائل: ج12 ص292 ح14116.</span></ref>

<span dir="rtl">350.</span> <span dir="rtl">دعائم الإسلام: ايشان (امام صادق عليه السلام) به عدّه اى از ياران خود كه بر گرد ايشان جمع شده بودند و در باره اين كه در نزد ايشان چه بگويند، مذاكره مى كردند، فرمود: «براى مردم، آنچه را مى پذيرند، بازگو كنيد و آنچه را انكار مى كنند، وا گذاريد. آيا دوست داريد كه به خدا و پيامبرش دشنام داده شود؟».</span>

<span dir="rtl">گفتند: چگونه به خدا و پيامبرش دشنام داده مى شود؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «وقتى شما چيزى را كه انكارش مى كنند، براى آنها بازگو مى كنيد، مى گويند: خداوند، گوينده اين گفتار را لعنت كند!، در حالى كه خداوند عز و جل و پيامبر او، آن را گفته اند».</span>

<span dir="rtl">351.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: ما كَلَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله العِبادَ بِكُنهِ عَقلِهِ قَطُّ. قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنّا مَعاشِرَ الأَنبِياءِ اُمِرنا أن نُكَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص23 ح15، الأمالي للطوسي: ص481 ح1050 عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وليس فيه صدره، تحف العقول: ص37، المحاسن: ج1 ص310 ح615 كلاهما عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه، بحارالأنوار: ج1 ص106 ح4 ؛ الفردوس: ج1 ص398 ح1611 عن ابن عبّاس نحوه، كنز العمّال: ج10 ص242 ح29282.</span></ref>

<span dir="rtl">351.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگز با مردم با ژرفاى عقل خود، سخن نگفته است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: «ما جمعيت پيامبران، فرمان گرفته ايم كه با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوييم».</span>

<span dir="rtl">352.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لَيسَ كُلُّ العِلمِ يَستَطيعُ صاحِبُ العِلمِ أن يُفَسِّرَهُ لِكُلِّ النّاسِ؛ لِأَنَّ مِنهُمُ القَوِيَّ وَالضَّعيفَ، ولِأَنَّ مِنهُ ما يُطاقُ حَملُهُ ومِنهُ ما لا يُطاقُ حَملُهُ، إلّا مَن يُسَهِّلُ اللّهُ لَهُ حَملَهُ وأَعانَهُ عَلَيهِ مِن خاصَّةِ أولِيائِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص268 عن أبي معمر السعداني، بحار الأنوار: ج6 ص142 ح6.</span></ref>

<span dir="rtl">352.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: تمام علم، چنان نيست كه صاحب آن بتواند آن را براى تمام مردم بيان كند؛ زيرا برخى از مردم [در عقل]، قوى و برخى ضعيف اند، و برخى دانش ها قابل تحمّل و بعضى غير قابل تحمّل اند، مگر براى آن كه از اولياى مخصوص خداوند باشد كه خدا شنيدن آن را برايش آسان كند و او را در اين كار، كمك رساند.</span>

<span dir="rtl">353.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: لا تُعامِلِ العامَّةَ في ما اُنعِمَ بِهِ عَلَيكَ مِنَ العِلمِ كَما تُعامِلُ الخاصَّةَ. وَاعلَم أنَّ للّهِِ سُبحانَهُ رِجالاً أودَعَهُم أسرارا خَفِيَّةً، ومَنَعَهُم عَن إشاعَتِها. وَاذكُر قَولَ العَبدِ الصّالِحِ لِموسى ـ وقَد قالَ لَهُ: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا»</span> <ref><span dir="rtl">الكهف: 66.</span></ref><span dir="rtl">، قالَ: «إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِىَ صَبْرًا * وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا»</span> <ref><span dir="rtl">الكهف: 67 و 68.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص345 ح968 وراجع: منية المريد: ص179.</span></ref>

<span dir="rtl">353.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: با عموم مردم، در نعمت علم كه به تو ارزانى شده، به سان خواصّ آنان برخورد نكن و بدان كه خداوند، بندگانى دارد كه رازهاى نهانى را به آنان وا گذاشته و آنان را از انتشار آنها باز داشته است. سخن عبد صالح</span> <ref><span dir="rtl">مقصود، خضر عليه السلام است.</span></ref> <span dir="rtl">به موسى عليه السلام را به ياد بياور كه وقتى موسى عليه السلام به او گفت: «آيا تو را به شرط اين كه از بينشى كه آموخته شده اى به من ياد دهى، پيروى كنم؟»، آن عبد صالح در پاسخش گفت: «تو هرگز نمى توانى همپاى من شكيبايى كنى، و چگونه مى توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى، شكيبايى كنى؟».</span>

<span dir="rtl">354.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: خالِطُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ، ودَعوهُم مِمّا يُنكِرونَ، ولا تَحمِلوهُم عَلى أنفُسِكِم وعَلَينا؛ إنَّ أمرَنا صَعبٌ مُستَصعَبٌ لا يَحتَمِلُهُ إلّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، أو نَبِيٌّ مُرسَلٌ، أو عَبدٌ قَدِ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ لِلإِيمانِ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص624 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بصائر الدرجات: ص26 ح2، الخرائج والجرائح: ج2 ص794 ح3 كلاهما عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام وفيهما «عبد مؤمن»، غرر الحكم: ج3 ص443 ح5051، عيون الحكم والمواعظ: ص241 ح4601 وليس فيهما ذيله من «لا يحتمله»، بحار الأنوار: ج10 ص102 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">354.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: با مردم، طبق آنچه مى پذيرند، برخورد كنيد و از آنچه انكارش مى كنند، اجتناب نماييد، و بار آنان را بر دوش خود يا ما نگذاريد؛ زيرا امر (ولايت) ما دشوار و پيچيده است كه جز فرشته اى مقرّب يا پيامبرى فرستاده شده يا بنده اى كه خداوند، دل او را به ايمانْ آزموده باشد، تاب تحمّل آن را ندارد.</span>

<span dir="rtl">355.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: أمّا حَقُّ المُستَنصِحِ: فَإِنَّ حَقَّهُ أن...تُكَلِّمَهُ مِنَ الكَلامِ بِما يُطيقُهُ عَقلُهُ؛ فَإِنَّ لِكُلِّ عَقلٍ طَبَقَةً مِنَ الكَلامِ يَعرِفُهُ ويَجتَنِبُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص269 ح41، بحار الأنوار: ج74 ص19 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">355.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: امّا حقّ آن كه پند مى گيرد؛ حقّ او، آن است كه... به او سخنى بگويى كه عقلش تاب آن را دارد؛ زيرا براى هر سطح عقل، طيفى از گفتار است كه آن را مى شناسد و از آن، اجتناب مى كند.</span>

<span dir="rtl">356.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: ذَكَرتُ التَّقِيَّةَ يَوما عِندَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهماالسلام، فَقالَ: وَاللّهِ، لَو عَلِمَ أبو ذَرٍّ ما في قَلبِ سَلمانَ لَقَتَلَهُ!</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص401 ح2 عن مسعدة بن صدقة، رجال الكشّي: 1 ص70 ح40، مختصر بصائر الدرجات: ص124 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عنه عن الإمام الباقر عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج2 ص190 ح25.</span></ref>

<span dir="rtl">356.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: روزى نزد على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام از «تقيّه» ياد كردم. فرمود: «سوگند به خدا، اگر ابو ذر از آنچه در دل سلمان بود، آگاهى داشت، او را مى كشت!».</span>

<span dir="rtl">357.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عبد العزيز القراطيسيّ: قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: يا عَبدَ العَزيزِ، إنَّ الإِيمانَ عَشرُ دَرَجاتٍ؛ بِمَنزِلَةِ السُّلَّمِ، يُصعَدُ مِنهُ مِرقاةً بَعدَ مِرقاةٍ، فَلا يَقولَنَّ صاحِبُ الاِثنَينِ لِصاحِبِ الواحِدِ: «لَستَ عَلى شَيءٍ»، حَتّى يَنتَهِيَ إلَى العاشِرِ؛ فَلا تُسقِط مَن هُوَ دونَكَ فَيُسقِطَكَ مَن هُوَ فَوقَكَ. وإذا رَأَيتَ مَن هُوَ أسفَلُ مِنكَ بِدَرَجَةٍ فَارفَعهُ إلَيكَ بِرِفقٍ، ولا تُحَمِّلَنَّ عَلَيهِ ما لا يُطيقُ فَتَكسِرَهُ؛ فَإِنَّ مَن كَسَرَ مُؤمِنا فَعَلَيهِ جَبرُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص45 ح2، الخصال: ص447 ح48 نحوه، بحار الأنوار: ج69 ص165 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">357.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از عبد العزيز قَراطيسى ـ: امام صادق عليه السلام به من فرمود: «اى عبد العزيز! ايمان به مثابه نردبان، ده پلّه دارد كه از آن، پلّه پلّه بايد بالا رفت. بنا بر اين، نبايد آن كه از دو درجه ايمان برخوردار است، به آن كه از يك درجه برخوردار است، بگويد: تو چيزى نيستى، تا آن كه به درجه دهم برسد. پس آن را كه در درجه پايين تر از توست، ساقط شده مدان كه آن كه در درجه اى بالاتر از توست، تو را ساقط شده خواهد دانست؛ و هر گاه به كسى بر مى خورى كه يك درجه از تو پايين تر است، او را با مدارا و نرمى تا درجه ات بالا ببر، و آنچه را تاب ندارد، بر او تحميل نكن، كه او را در هم خواهى شكست، و هر كه مؤمنى را در هم شكند، جبران آن برعهده خود اوست».</span>

<span dir="rtl">358.</span> <span dir="rtl">الكافي عن عبد الأعلى: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ: إنَّهُ لَيسَ مِنِ احتِمالِ أمرِنَا التَّصديقُ لَهُ وَالقَبولُ فَقَط. مِنِ احتِمالِ أمرِنا سَترُهُ وصِيانَـتُه مِن غَيرِ أهلِهِ.</span>

<span dir="rtl">فَاقرَأهُمُ السَّلامَ وقُل لَهُم: رَحِمَ اللّهُ عَبدا اِجتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ إلى نَفسِهِ. حَدِّثوهُم بِما يَعرِفونَ، وَاستُروا عَنهُم ما يُنكِرونَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص222 ح5 بزيادة «يعني الشيعة ـ» قبل «وقل لهم» الأمالي للطوسي: ص86 ح131 وفيه «اقرأ أصحابنا» بدل «فاقرأهم»، بشارة المصطفى: ص97 كلاهما عن مدرك بن زهير، الغيبة للنعماني: ص34 ح3، دعائم الإسلام: ج1 ص61 بزيادة «إليناوَ» بعد «الناس» وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج47 ص371 ح92.</span></ref>

<span dir="rtl">358.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از عبد الأعلى ـ: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «پذيرش امر (ولايت) ما، تنها به تصديق آن نيست؛ بلكه از جمله پذيرش آن، پنهان ساختن آن و حفظ آن از نااهل است.</span>

<span dir="rtl">به آنان سلام برسان و به ايشان بگو: خداوند، رحمت كند بنده اى را كه محبّت مردم را به سوى خود جلب كند! براى مردم، آنچه را بر مى تابند، بازگو كنيد و آنچه را انكار مى كنند، از آنان پنهان نماييد».</span>

<span dir="rtl">359.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ عَبدا اِجتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ إلى نَفسِهِ؛ فَحَدَّثَهُم بِما يَعرِفونَ وتَرَكَ ما يُنكِرونَ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص25 ح89، الأمالي للصدوق: ص159 ح156 كلاهما عن مدرك بن الهزهاز، الأمالي للطوسي: ص86 ح131، بشارة المصطفى: ص15 كلاهما عن مدرك بن زهير وفى الثلاثة الأخيرة «إلينا» بدل «إلى نفسه»، روضة الواعظين: ص404، بحارالأنوار: ج2 ص65 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">359.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: خداوند، رحمت كند بنده اى را كه محبّت مردم را به سوى خود بكشاند! پس براى آنان آنچه را بر مى تابند، بازگو كنيد و آنچه را انكار مى كنند، وا نهيد.</span>

<span dir="rtl">360.</span> <span dir="rtl">التّوحيد عن محمّد بن عبيد: دَخَلتُ عَلَى الرِّضا عليه السلام، فَقالَ لي: قُل لِلعَبّاسِيِّ يَكُفَّ عَنِ الكَلامِ فِي التَّوحيدِ وغَيرِهِ، ويُكَلِّمَ النّاسَ بِما يَعرِفونَ، ويَكُفَّ عَمّا يُنكِرونَ.</span>

<span dir="rtl">وإذا سَأَلوكَ عَنِ التَّوحيدِ، فَقُل كَما قالَ اللّهُ عز و جل: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الإخلاص: 1 ـ 4.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">وإذا سَأَلوكَ عَنِ الكَيفِيَّةِ، فَقُل كَما قالَ اللّهُ عز و جل: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الشورى: 11.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">وإذا سَأَلوكَ عَنِ السَّمعِ، فَقُل كَما قالَ اللّهُ عز و جل: «هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 137.</span></ref><span dir="rtl">. فَكَلِّمِ النّاسَ بِما يَعرِفونَ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص95 ح14، بحار الأنوار: ج4 ص297 ح25.</span></ref>

<span dir="rtl">360.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از محمّد بن عُبيد ـ: خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم. به من فرمود: «به آن مرد عبّاسى بگو از سخن گفتن در باره توحيد و جز آن، اجتناب كند و براى مردم، بدانچه آن را بر مى تابند، سخن گويد و از آنچه انكار مى كنند، دست بشويد.</span>

<span dir="rtl">و هر گاه از تو در باره توحيد مى پرسند، همان سخن خداوند عز و جل را بدانان بازگو كن: «بگو: او خدايى است يكتا؛ خداى بى نياز. نه كسى را زاده، و نه از كسى زاييده شده، و او هيچ همتايى ندارد».</span>

<span dir="rtl">و هر گاه از تو در باره چگونگى [خداوند] مى پرسند، همان سخن خداوند عز و جل را به آنان بگو: «چيزى به سان او نيست».</span>

<span dir="rtl">و هر گاه از تو در باره صفت شنوايى خدا پرسش كنند، همان گونه كه خداوند عز و جلفرموده، بگو: «او شنواى آگاه است». پس با مردم، بدانچه آن را بر مى تابند، سخن بگويند».</span>

<span dir="rtl">361.</span> <span dir="rtl">الكافي عن يعقوب بن الضّحّاك عن رجل من أصحابنا سرّاجٍ ـ وكانَ خادِما لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ـ: بَعَثَني أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام في حاجَةٍ ـ وهُوَ بِالحيرَةِ ـ أنَا وجَماعَةً مِن مَواليهِ. قالَ: فَانطَلَقنا فيها، ثُمَّ رَجَعنا مُغتَمّينَ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: وكانَ فِراشي فِي الحائِرِ الَّذي كُنّا فيهِ نُزولاً، فَجِئتُ وأَنَا بِحالٍ، فَرَمَيتُ بِنَفسي، فَبَينا أنَا كَذلِكَ إذا أنَا بِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام قَد أقبَلَ. قالَ: فَقالَ: قَد أتَيناكَ ـ أو قالَ: جِئناكَ ـ فَاستَوَيتُ جالِسا، وجَلَسَ عَلى صَدرِ فِراشي، فَسَأَلَني عَمّا بَعَثَني لَهُ، فَأَخبَرتُهُ، فَحَمِدَ اللّهَ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ جَرى ذِكرُ قَومٍ، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ! إنّا نَبرَأُ مِنهُم؛ إنَّهُم لا يَقولونَ ما نَقولُ. قالَ: فَقالَ: يَتَوَلَّونا ولا يَقولونَ ما تَقولونَ؛ تَبرَؤونَ مِنهُم؟! قالَ: قُلتُ: نَعَم. قالَ: فَهُوَ ذا عِندَنا ما لَيسَ عِندَكُم، فَيَنبَغي لَنا أن نَبرَأَ مِنكُم؟!قالَ: قُلتُ: لا، جُعِلتُ فِداكَ! قالَ: وهُوَ ذا عِندَ اللّهِ ما لَيسَ عِندَنا، أفَتَراهُ اطَّرَحَنا؟! قالَ: قُلتُ: لا وَاللّهِ، جُعِلتُ فِداكَ! ما نَفعَلُ؟ قالَ: فَتَوَلَّوهُم، ولا تَبرَؤوا مِنهُم؛ إنَّ مِنَ المُسلِمينَ مَن لَهُ سَهمٌ، ومِنهُم مَن لَهُ سَهمانِ، ومِنهُم مَن لَهُ ثَلاثَةُ أسهُمٍ، ومِنهُم مَن لَهُ أربَعَةُ أسهُمٍ، ومِنهُم مَن لَهُ خَمسَةُ أسهُمٍ، ومِنهُم مَن لَهُ سِتَّةُ أسهُمٍ، ومِنهُم مَن لَهُ سَبعَةُ أسهُمٍ؛ فَلَيسَ يَنبَغي أن يُحمَلَ صاحِبُ السَّهمِ عَلى ما هُوَ عَلَيهِ صاحبُ السَّهمَينِ، ولا صاحِبُ السَّهمَينِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الثَّلاثَةِ، ولا صاحِبُ الثَّلاثَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الأَربَعَةِ، ولا صاحِبُ الأَربَعَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الخَمسَةِ، ولا صاحِبُ الخَمسَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السِّتَّةِ، ولا صاحِبُ السِّتَّةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السَّبعَةِ.</span>

<span dir="rtl">وسَأَضرِبُ لَكَ مَثَلاً: إنَّ رَجُلاً كانَ لَهُ جارٌ ـ وكانَ نَصرانِيّا ـ فَدَعاهُ إلَى الإِسلامِ وزَيَّنَهُ لَهُ، فَأَجابَهُ، فَأَتاهُ سَحيرا فَقَرَعَ عَلَيهِ البابَ، فَقالَ لَهُ: مَن هذا؟ قالَ: أنَا فُلانٌ. قالَ: وما حاجَتُكَ؟ فَقالَ: تَوَضَّأ وَالبَس ثَوبَيكَ، ومُرَّ بِنا إلَى الصَّلاةِ. قالَ: فَتَوَضَّأَ ولَبِسَ ثَوبَيهِ وخَرَجَ مَعَهُ. قالَ: فَصَلَّيا ما شاءَ اللّهُ، ثُمَّ صَلَّيَا الفَجرَ، ثُمَّ مَكَثا حَتّى أصبَحا. فَقامَ الَّذي كانَ نَصرانِيّا يُريدُ مَنزِلَهُ، فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ: أينَ تَذهَبُ! النَّهارُ قَصيرٌ، وَالَّذي بَينَكَ وبَينَ الظُّهرِ قَليلٌ؟ قالَ: فَجَلَسَ مَعَهُ إلى أن صَلَّى الظُّهرَ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ: وما بَينَ الظُّهرِ وَالعَصرِ قَليلٌ. فاحتَبَسَهُ حَتّى صَلَّى العَصرَ. قالَ: ثُمَّ قامَ وأَرادَ أن يَنصَرِفَ إلى مَنزِلِهِ، فَقالَ لَهُ: إنَّ هذا آخِرُ النَّهارِ، وأَقَلُّ مِن أوَّلِهِ. فَاحتَبَسَهُ حَتّى صَلَّى المَغرِبَ. ثُمَّ أرادَ أن يَنصَرِفَ إلى مَنزِلِهِ، فَقالَ لَهُ: إنَّما بَقِيَت صَلاةٌ واحِدَةٌ. قالَ: فَمَكَثَ حَتّى صَلَّى العِشاءَ الآخِرَةَ، ثُمَّ تَفَرَّقا.</span>

<span dir="rtl">فَلَمّا كانَ سَحيرا، غَدا عَلَيهِ فَضَرَبَ عَلَيهِ البابَ، فَقالَ: مَن هذا؟ قالَ: أنَا فُلانٌ. قالَ: وما حاجَتُكَ؟ قالَ: تَوَضَّأ وَالبَس ثَوبَيكَ وَاخرُج بِنا فَصَلِّ، قالَ: اُطلُب لِهذَا الدّينِ مَن هُوَ أفرَغُ مِنّي؛ أنَا إنسانٌ مِسكينٌ، وعَلَيَّ عِيالٌ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: أدخَلَهُ في شَيءٍ أخرَجَهُ مِنهُ! ـ أو قالَ: أدخَلَهُ مِن مِثلِ ذِه وأَخرَجَهُ مِن مِثلِ هذا!</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص42 ح2، الخصال: ص354 ح35 عن عمّار بن أبي الأحوص، مشكاة الأنوار: ص164 ح428 عن عمّار بن الأحوص وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج69 ص161 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">361.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از يعقوب بن ضحّاك، به نقل از مردى از شيعيان كه زين اسب مى ساخت و خدمت گزار امام صادق عليه السلام بود ـ: امام صادق عليه السلام در حالى كه در حيره بود، من و گروهى از اصحاب خود را براى كارى فرستاد. ما براى آن كار، ره سپار شديم. آن گاه ناراحت باز گشتيم. بستر من در منزلى (سَردابى) بود كه در آن فرود آمديم. من به همان حالت اندوه، آمدم و خود را روى بستر انداختم. در همين هنگام ديدم كه امام صادق عليه السلام مى آيد. فرمود: «ما نزد شما آمديم» يا فرمود: «آمديم پيش شما».</span>

<span dir="rtl">من به صورت نشسته در جاى خود قرار گرفتم و [امام عليه السلام] بالاى سرِ بستر من نشست و در باره كارى كه به دنبال آن روانه ام كرده بود، از من پرسيد. من گزارش كار را به ايشان دادم. پس خدا را سپاس گفت. آن گاه از گروهى سخن به ميان آمد. گفتم: فدايت شوم! ما از آنان بيزارى مى جوييم. آنان، بدانچه ما معتقديم، اعتقاد ندارند.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آنان ولايت ما را پذيرايند؛ امّا آنچه شما مى گوييد، نمى گويند. آيا از آنان برائت مى جوييد؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «پس به نظرت چون آنچه نزد ماست، نزد شما نيست، شايسته است كه [ما هم] از شما بيزارى بجوييم؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: نه، فدايت شوم!</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آنچه نزد خداست، نزد ما نيست. آيا به نظرت خداوند، ما را رها كرده است؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: فدايت شوم! به خدا سوگند، نه! پس چه كنيم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «با آنان دوست باشيد و از آنان بيزارى نجوييد؛ زيرا برخى از مسلمانان، داراى يك سهم، و برخى داراى دو سهم، و برخى داراى سه سهم، و برخى داراى چهار سهم، و برخى داراى پنج سهم، و برخى داراى شش سهم، و برخى داراى هفت سهم [از ايمان] اند؛ و شايسته نيست آنچه بر دوش صاحب دو سهم است، بر آن كه داراى يك سهم است، تحميل شود، و آنچه بر دوش صاحب سه سهم است، بر آن كه داراى دو سهم است، و آنچه بر دوش صاحب چهار سهم است، بر آن كه داراى سه سهم است، و آنچه بر دوش صاحب پنج سهم است، بر آن كه داراى چهار سهم است، و آنچه بر دوش صاحب شش سهم است، بر آن كه داراى پنج سهم است، و آنچه بر دوش صاحب هفت سهم است، بر آن كه داراى شش سهم است، تحميل شود.</span>

<span dir="rtl">برايت مَثَلى مى زنم. مردى همسايه اى مسيحى داشت. او را به اسلام دعوت كرد و اسلام را برايش زيبا تصوير نمود و آن مرد مسيحى نيز دعوتش را پاسخ داد [و مسلمان شد]. آن گاه سحرگاه نزد او (مسيحى) رفت و درِ خانه اش را كوفت. همسايه اش گفت: كيست؟</span>

<span dir="rtl">گفت: من فلانى [همسايه مسلمان تو] هستم. گفت: چه كار دارى؟ گفت: وضو بگير و لباس هايت را بپوش و مهيّاى نماز خواندن با ما باش.</span>

<span dir="rtl">آن مرد تازه مسلمان، وضو گرفت و لباس هايش را پوشيد و به همراه آن همسايه مسلمان، ره سپار شد. آن دو، فراوان نماز خواندند. آن گاه نماز صبح را خواندند و سپس تا بامداد در مسجد ماندند. مرد مسيحى به قصد خانه اش برخاست. همسايه مسلمان به او گفت: كجا مى روى؟ روز، كوتاه است و تا ظهر، وقتِ اندكى مانده است. آن مرد تا نماز ظهر، همراه او نشست. همسايه مسلمان گفت: بين نماز ظهر و عصر، زمان كوتاهى مانده است. از اين رو، مرد تازه مسلمان را تا نماز عصر نگاه داشت. مرد نصرانى برخاست تا به خانه اش برود؛ امّا همسايه مسلمانش گفت: ديگر آخرِ روز است و از آغاز آن، كوتاه تر است.</span>

<span dir="rtl">بدين ترتيب، آن مرد را تا خواندن نماز مغرب نگاه داشت. آن گاه وقتى آن مرد خواست به سوى خانه اش ره سپار شود، باز همسايه مسلمان گفت: تنها يك نماز مانده است. آن مرد تازه مسلمان، ماند تا نماز عشا را خواند و آن گاه از هم جدا شدند.</span>

<span dir="rtl">وقتى سحرگاه روز دوم شد، همسايه مسلمان، مجدّدا درِ خانه تازه مسلمان را كوفت. آن مرد گفت: كيستى؟ گفت: من فلانى ام. گفت: چه كار دارى؟ گفت: وضو بگير و لباس هايت را بپوش و براى اداى نماز، بيرون بيا. تازه مسلمان گفت: براى چنين دينى، به دنبال كسى باش كه از من بى كارتر باشد. من انسانى تهى دست و عيالمندم.</span>

<span dir="rtl">همسايه مسلمان، آن مرد مسيحى را به چيزى داخل كرد كه از آن خارجش ساخت» يا آن كه فرمود: «او را بدين ترتيب، وارد اسلام كرد و بدين ترتيب، خارجش ساخت!».</span>

<span id="مراعاة-نشاط-المخاطب"></span>
== <span dir="rtl">6 / 8: مُراعاةُ نَشاطِ المُخاطَبِ</span> ==

'''<span dir="rtl">6 / 8: مراعات شادابى مخاطب</span>'''

<span dir="rtl">362.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنّي لَأَتَخَوَّلُكُم</span> <ref><span dir="rtl">قال ابن الأثير: يتخوّلنا بالموعظة: أي يتعهّدنا... وقال أبو عمرو: الصواب: يَتَحَوَّلُنا، بالحاء ؛ أي: يطلب الحال التي ينشطون فيها للموعظة فيعظهم فيها، ولا يكثر عليهم فيملّوا (النهاية: 2 ص88 «خول»).</span></ref> <span dir="rtl">بِالمَوعِظَةِ تَخَوُّلاً؛ مَخافَةَ السَّأمَةِ عَلَيكُم.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص491 ح1077 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عن جابر بن عبداللّه الأنصاري، مجمع البيان: ج8 ص765، بحار الأنوار: ج70 ص20 ح17 ؛ صحيح البخاري: ج1 ص38 ح68، صحيح مسلم: ج4 ص2173 ح83 كلاهما عن عبداللّه بن مسعود نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">362.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من از بيم خسته شدن شما، براى موعظه كردن، به دنبال فرصت مناسب مى گردم.</span>

<span dir="rtl">363.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل عن قيس بن أبي حازم عن أبيه: رَآنِي النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَخطُبُ وأَنَا فِي الشَّمسِ، فَأَمَرَني فَحَوَّلتُ إلَى الظِّلِّ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج6 ص362 ح18333 و ج5 ص285 ح15518 وليس فيه «وأنا في الشمس»، صحيح ابن خزيمة: ج2 ص353 ح1453، المعجم الكبير: ج8 ص26 ح7281، الطبقات الكبرى: ج6 ص36 كلّها نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">363.</span> <span dir="rtl">مسند ابن حنبل ـ به نقل از قيس بن ابى هازم، از پدرش ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه سخنرانى مى كرد، مرا ديد كه ميان آفتابم. فرمان داد تا جايم را به سايبان تغيير دادم.</span>

<span dir="rtl">364.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن عكرمة عن ابن عبّاس: حَدِّثِ النّاسَ كُلَّ جُمُعَةٍ مَرَّةً، فَإِن أبَيتَ فَمَرَّتَينِ، فَإِن أكثَرتَ فَثَلاثَ مِرارٍ. ولا تُمِلَّ النّاسَ هذَا القُرآنَ. و لا اُلفِيَنَّكَ تَأتِي القَومَ وهُم في حَديثٍ مِن حَديثِهِم فَتَقُصُّ عَلَيهِم، فَتَقطَعُ عَلَيهِم حَديثَهُم فَتُمِلُّهُم؛ ولكِن أنصِت، فَإِذا أمَروكَ فَحَدِّثهُم وهُم يَشتَهونَهُ، فَانظُرِ السَّجعَ مِنَ الدُّعاءِ فَاجتَنِبهُ؛ فَإِنّي عَهِدتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأَصحابَهُ لا يَفعَلونَ إلّا ذلِكَ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج5 ص2334 ح5978، مسند ابن حنبل: ج10 ص39 ح25878 عن عائشة، صحيح ابن حبّان: ج3 ص258 ح978 عن ابن أبي سائب عن عائشة وكلاهما نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">364.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از عكرمه، از ابن عبّاس ـ: براى مردم در هر جمعه تنها يك بار سخن بگو، و اگر اصرار دارى، [فقط] دو بار باشد، و اگر بيشتر مى خواهى، [فقط] سه بار باشد و با اين قرآن، ملامت مردم را فراهم نكن. مبادا نزد گروهى بروى و در حالى كه در حال گفتگو هستند، سخن آنان را ببُرى و با سخن گفتنت موجب خستگى آنان بشوى؛ بلكه خاموش بمان و هر گاه از تو خواستند، برايشان سخن بگو، كه در اين صورت، بِدان مشتاق خواهند بود، و در دعا از آهنگين گويى [متكلّفانه] اجتناب كن. من با پيامبر خدا و ياران وى هم روزگار بودم و نديدم كه جز اين، رفتار كنند.</span>

<span dir="rtl">365.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: مَن لَم يَنشَط لِحَديثِكَ فَارفَع عَنهُ مُؤنَةَ الاِستِماعِ مِنكَ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص314 ح609.</span></ref>

<span dir="rtl">365.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: هر كس كه براى سخن تو نشاط نشان نمى دهد، زحمت شنيدن سخنت را از او بردار.</span>

<span dir="rtl">366.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ لِلقُلوبِ شَهوَةً وإقبالاً وإدبارا، فَائتوها مِن قِبَلِ شَهوَتِها وإقبالِها؛ فَإِنَّ القَلبَ إذا اُكرِهَ عَمِيَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 193، خصائص الأئمّة: ص112، نزهة النّاظر: ص74 ح145، غرر الحكم: ج2 ص602 ح3631 نحوه، بحارالأنوار: ج70 ص61 ح41.</span></ref>

<span dir="rtl">366.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: دل ها داراى ميل، اقبال و اِدبارند. شما از ره گذر ميل و اقبال آنها، بِدانها راه يابيد، كه دل، اگر به كارى وادار شود، كور مى شود.</span>

<span id="مراعاة-مقتضى-الحال"></span>
== <span dir="rtl">6 / 9: مُراعاةُ مُقتَضَى الحالِ</span> ==

'''<span dir="rtl">6 / 9: مراعات مقتضاى حال</span>'''

<span dir="rtl">367.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ، قَد أحكَم مَراهِمَهُ، وأَحمى مَواسِمَهُ، يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ؛ مِن قُلوبٍ عُميٍ، وآذانٍ صُمٍّ، وأَلسِنَةٍ بُكمٍ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ومَواطِنَ الحَيرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 108، غرر الحكم: ج4 ص260 ح6033، عيون الحكم والمواعظ: ص319 ح5564، بحار الأنوار: ج34 ص240 ح999.</span></ref>

<span dir="rtl">367.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: طبيبى بود در گردش. مرهم هاى خود را به محكمى به كار مى بست، و داغ هاى خود را به جا مى نهاد، و هر آن جا كه نياز بود، به كار مى بست، اعم از: دل هاى كور و گوش هاى كر و زبان هاى نا گويا. با دواى خود، در پى جايگاه هاى غفلت و مكان هاى سرگردانى مى گشت.</span>

<span dir="rtl">368.</span> <span dir="rtl">زاد المعاد لابن قيّم الجوزيّة: كانَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] يَخطُبُ في كُلِّ وَقتٍ بِما تَقتَضيهِ حاجَةُ المُخاطَبينَ ومَصلَحَتُهُم.</span> <ref><span dir="rtl">زاد المعاد لابن قيّم: ص61.</span></ref>

<span dir="rtl">368.</span> <span dir="rtl">زاد المعاد ـ به نقل از ابن قيّم جوزى ـ: [پيامبر خدا]، هماره به مقتضاى نياز و مصلحت مخاطبان، خطابه ايراد مى كرد.</span>

<span dir="rtl">369.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَتَكَلَّمَنَّ إذا لَم تَجِد لِلكَلامِ مَوقِعا.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص286 ح10274، عيون الحكم والمواعظ: ص522 ح9508.</span></ref>

<span dir="rtl">369.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: وقتى براى گفتار، زمان مناسبى نمى بينى، سخن مگو.</span>

<span dir="rtl">370.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كُن كَالطَّبيبِ الرَّفيقِ؛ الَّذي يَضَعُ الدَّواءَ بِحَيثُ يَنفَعُ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص370، بحار الأنوار: ج2 ص53 ح21 وراجع: منية المريد: ص198.</span></ref>

<span dir="rtl">370.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: به سان طبيبِ مداراگر باش كه دوا را در آن جايى كه سود بخشد، مى نهد.</span>

<span dir="rtl">371.</span> <span dir="rtl">الإمام الحسين عليه السلام ـ لِابنِ عَبّاسٍ ـ: يَا بنَ عَبّاسٍ، لا تَكَلَّمَنَّ في ما لا يَعنيكَ؛ فَإِنَّني أخافُ عَلَيكَ فيهِ الوِزرَ. ولا تَكَلَّمَنَّ في ما يَعنيكَ حَتّى تَرى لِلكَلامِ مَوضِعا؛ فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ قَد تَكَلَّمَ بِالحَقِّ فَعيبَ.</span> <ref><span dir="rtl">كنز الفوائد: ج2 ص32، بحار الأنوار: ج78 ص127 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">371.</span> <span dir="rtl">امام حسين عليه السلام ـ به ابن عبّاس ـ: اى ابن عبّاس! در آنچه سودى به تو نمى بخشد، سخن مگو، كه من مى ترسم گناهى بر دوش تو باشد؛ و بدانچه سود مى بخشد، تنها هنگامى سخن بگو كه براى گفتار، فرصت را مناسب مى بينى. بسا گوينده اى كه به حقْ سخن گويد؛ امّا مورد نكوهش قرار گيرد!</span>

<span dir="rtl">372.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: لا تَكَلَّم بِما لا يَعنيكَ، ودَع كَثيرا مِنَ الكَلامِ في ما يَعنيكَ حَتّى تَجِدَ لَهُ مَوضِعا؛ فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ تَكَلَّمَ بِالحَقِّ بِما يَعنيهِ في غَيرِ مَوضِعِهِ فَتَعِبَ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص379، الاختصاص: ص231 نحوه، بحار الأنوار: ج78 ص265 ح176.</span></ref>

<span dir="rtl">372.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: بدانچه به تو مربوط نيست، زبان مگشا، و بسيارى از كلام مربوط به خودت را هم وا گذار، مگر آن كه فرصت را براى آن مناسب بيابى. اى بسا گوينده اى كه مفيد و به حقْ سخن مى گويد؛ امّا چون به جايش نيست، به زحمت مى افتد.</span>

<span dir="rtl">373.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ لِأَصحابِهِ ـ: اِسمَعوا مِنّي كَلاما هُوَ خَيرٌ لَكُم مِنَ الدُّهمِ</span> <ref><span dir="rtl">الأدْهَم: الأسود، يكون في الخَيْل والإبِل وغيرهِما. والعرب تقول: مُلوك الخَيل دُهْمُها. والدُّهْمة من ألوان الإبل: أن تشتدّ الوُرْقَةُ حتّى يذهب البياضُ. والدَّهماء من الضَّأن: الحمراء الخالصة الحُمرة. ودابّة موقَّفة: في قوائمها خُطوطٌ سودٌ (لسان العرب: ج12 ص209 و210 و ج9 ص362).</span></ref> <span dir="rtl">المُوَقَّفَةِ: لا يَتَكَلَّم أحَدُكُم بِما لا يَعنيهِ، وَليَدَع كَثيرا مِنَ الكَلامِ في ما يَعنيهِ حَتّى يَجِدَ لَهُ مَوضِعا؛ فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ في غَيرِ مَوضِعِهِ جَنى عَلى نَفسِهِ بِكَلامِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص225 ح391 عن عبيداللّه بن عبد اللّه، بحار الأنوار: ج78 ص196 ح17 وراجع: الصّمت وآداب اللّسان: ص75 ح114.</span></ref>

<span dir="rtl">373.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به يارانش ـ: از من گفتارى بشنويد كه براى شما از شتران سياه مو</span> <ref><span dir="rtl">اَدْهَم ـ كه در متن عربى حديث به كار رفته ـ، به معناى سياه است و در باره اسب و شتر و جز اينها گفته مى شود. عرب مى گويد: «شاهِ اسبان، سياه آن است». اين تعبير را در باره شتر، وقتى به كار مى برند كه رنگ خاكسترى آن، سفيدى اش را از ميان برده باشد و در باره شتر بچّگان، وقتى كه به رنگ سُرخ خالص باشند.</span>

<span dir="rtl">واژه «موقّفه» ـ كه در متن عربى به كا رفته ـ نيز به چارپايى گفته مى شود كه در پاهايش خطوط سياه باشد (لسان العرب: ج12 ص209 ـ 210 و ج9 ص362).</span></ref> <span dir="rtl">بهتر است: هيچ كس بدانچه سودش نمى بخشد، و در آن جا كه مفيد است، بسيارى از گفتار را وا نهد، مگر آن كه زمانِ مناسب بيابد. بسا گوينده اى كه نابه جا سخن مى گويد و با گفتارش بر خود جفا مى كند.</span>

<span id="مراعاة-الأهم-فالأهم"></span>
== <span dir="rtl">6 / 10: مُراعاةُ الأَهَمِّ فَالأَهَمِّ</span> ==

'''<span dir="rtl">6 / 10: مراعات ترتيب اهمّيت</span>'''

<span dir="rtl">374.</span> <span dir="rtl">صحيح البخاري عن ابن عبّاس: لَمّا بَعَثَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مُعاذَ بنَ جَبَلٍ إلى نَحوِ أهلِ اليَمَنِ، قالَ لَهُ: إنَّكَ تَقدَمُ عَلى قَومٍ مِن أهلِ الكِتابِ، فَليَكُن أوَّلَ ما تَدعوهُم إلى أن يُوَحِّدُوا اللّهَ تَعالى، فَإِذا عَرَفوا ذلِكَ فَأَخبِرهُم أنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَيهِم خَمسَ صَلَواتٍ في يَومِهِم ولَيلَتِهِم، فَإِذا صَلَّوا فَأَخبِرهُم أنَّ اللّهَ افتَرَضَ عَلَيهِم زَكاةً في أموالِهِم تُؤخَذُ مِن غَنِيِّهِم فَتُرَدُّ عَلى فَقيرِهِم، فَإِذا أقَرّوا بِذلِكَ فَخُذ مِنهُم، وتَوَقَّ كَرائِمَ أموالِ النّاسِ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج6 ص2685 ح6937، صحيح مسلم: ج1 ص51 ح31 نحوه، السنن الكبرى: ج7 ص3 ح1312، كنز العمّال: ج6 ص295 ح15772.</span></ref>

<span dir="rtl">374.</span> <span dir="rtl">صحيح البخارى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله، معاذ بن جبل را به سوى مردم يمن فرستاد، به او فرمود: «تو نزد گروهى از اهل كتاب مى روى. از اين رو، بايد نخستين دعوت تو از آنان، يكتاپرستى خداوند متعال باشد. اگر توحيد را شناختند، به آنان باز گو كه خداوند در شبانه روزشان پنج نماز بر آنان واجب كرده است و هر گاه نماز را به پاى داشتند، به آنان بگو كه خداوند، در اموالشان زكات قرار داده تا از بى نيازشان ستانده شود و به تهى دستشان داده شود. پس هر گاه بِدان اذعان كردند، از آنان زكات بگير و از گزيده اموال مردم، اجتناب كن.</span>

<span dir="rtl">375.</span> <span dir="rtl">التّوحيد عن ابن عبّاس: جاءَ أعرابِيٌّ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، عَلِّمني مِن غَرائِبِ العِلمِ. قالَ: ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ حَتّى تَسأَلَ عَن غَرائِبِهِ؟!قالَ الرَّجُلُ: ما رَأسُ العِلمِ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ. قالَ الأَعرابِيُّ: وما مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ؟ قالَ: تَعرِفُهُ بِلا مِثلٍ ولا شِبهٍ ولا نِدٍّ، وأَنَّهُ واحِدٌ أحَدٌ ظاهِرٌ باطِنٌ أوَّلٌ آخِرٌ، لا كُفوَ لَهُ ولا نَظيرَ، فَذلِكَ حَقُّ مَعرِفَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص284 ح5، مشكاة الأنوار: ص40 ح10، منية المريد: ص366، بحار الأنوار: ج3 ص269 ح4.</span></ref>

<span dir="rtl">375.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: مردى باديه نشين نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! از شگفتى هاى دانش به من بياموز.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «تو با اساس علم، چه كرده اى كه حال، خواهان شگفتى هاى آن هستى؟!».</span>

<span dir="rtl">آن مرد گفت: اساس علم چيست، اى پيامبر خدا؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «شناخت خداوند، چنان كه بايسته اوست».</span>

<span dir="rtl">اعرابى گفت: شناخت بايسته خداوند چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «او را بشناسى كه نظير و شبيه و شريك ندارد و او يگانه و يكتا و ظاهر و باطن و اوّل و آخر است و همسنگ و همسان ندارد. اين است حقّ شناخت خداوند».</span>

<span dir="rtl">376.</span> <span dir="rtl">تنبيه الغافلين عن عبد اللّه بن مسوّر الهاشميّ: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وقالَ: جِئتُكَ لِتُعَلِّمَني مِن غَرائِبِ العِلمِ. قالَ: ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ؟ قالَ: وما رَأسُ العِلمِ؟ قالَ: هَل عَرَفتَ الرَّبَّ عز و جل؟ قالَ: نَعَم. قالَ: فَماذا فَعَلتَ في حَقِّهِ؟ قالَ: ما شاءَ اللّهُ. قالَ: وهَل عَرَفتَ المَوتَ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: فَماذا أعدَدتَ لَهُ؟ قالَ: ما شاءَ اللّهُ. قالَ: اِذهَب فَاحكُم بِها هُناكَ، ثُمَّ تَعالَ حَتّى اُعَلِّمَكَ مِن غَرائِبِ العِلمِ.</span>

<span dir="rtl">فَلَمّا جاءَهُ بَعدَ سِنينَ، قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: ضَع يَدَكَ عَلى قَلبِكَ، فَما لا تَرضى لِنَفسِكَ لا تَرضاهُ لِأَخيكَ المُسلِمِ، وما رَضيتَهُ لِنَفسِكَ فَارضَهُ لِأَخيكَ المُسلِمِ، وهُوَ مِن غَرائِبِ العِلمِ.</span> <ref><span dir="rtl">تنبيه الغافلين: ص36 ح20، جامع بيان العلم: ج2 ص5، حلية الأولياء: ج1 ص24 كلاهما نحوه وليس فيهما ذيله من «فلمّا جاءه» وراجع: روضة الواعظين: ص537.</span></ref>

<span dir="rtl">376.</span> <span dir="rtl">تنبيه الغافلين ـ به نقل از عبد اللّه بن مُسوَّر هاشمى ـ: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: نزد شما آمدم تا از شگفتى هاى دانش به من بياموزى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «تو با اساس علم، چه كرده اى؟».</span>

<span dir="rtl">مرد گفت: اساس علم چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا پروردگار عز و جل را شناخته اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «در اداى حقّش چه كرده اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آنچه خدا خواسته است.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا مرگ را شناخته اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «براى مرگ، چه فراهم كرده اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آنچه خدا خواسته است.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «برو و بر اين كار، استوار باش. آن گاه بيا تا از شگفتى هاى علم به تو بياموزم».</span>

<span dir="rtl">پس از آن كه آن مرد، پس از گذشت ساليانى باز گشت، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «دستت را بر دلت بگذار و هر آنچه را براى خود نمى پسندى، براى برادر مسلمانت نپسند، و هر آنچه را براى خود مى پسندى، براى برادر مسلمانت بپسند. اين، از شگفتى هاى دانش است».</span>

<span dir="rtl">377.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ: وأجمَعتُ عَلَيهِ مِن أدَبِكَ... أَن أبتَدِئَكَ بِتَعليمِ كِتابِ اللّهِ عز و جل وتَأويلِهِ، وشَرائِعِ الإِسلامِ وأَحكامِهِ، وحَلالِهِ وحَرامِهِ، لا اُجاوِزُ ذلِكَ بِكَ إلى غَيرِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص71، بحار الأنوار: ج1 ص219 ح48 ؛ ينابيع المودّة: ج3 ص439 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">377.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ از وصيّت ايشان به فرزندش حسن عليه السلام ـ: و در تربيت تو، بر آن شدم... كه به آموزش قرآن و تأويل آن و شرايع و احكام اسلام و حلال و حرام آن به تو، آغاز كنم و از تو به ديگرى نگذرم.</span>

<span id="مراعاة-الاختصار"></span>
== <span dir="rtl">6 / 11: مُراعاةُ الاِختِصارِ</span> ==

'''<span dir="rtl">6 / 11: رعايت اختصار</span>'''

<span dir="rtl">378.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير عن أبي اُمامة: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا بَعَثَ أميرا قالَ: أقصِرِ الخُطبَةَ، وأَقِلَّ الكَلامَ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج8 ص144 ح7640 و ص154 ح7662 بزيادة «فإنّ من الكلام سحرا» في آخره، كنز العمّال: ج7 ص94 ح18126.</span></ref>

<span dir="rtl">378.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير ـ به نقل از ابو اُمامه ـ: هر گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرماندهى را گسيل مى داشت، مى فرمود: «خطابه را كوتاه كن و كم سخن بگو».</span>

<span dir="rtl">379.</span> <span dir="rtl">سنن أبي داود عن عمّار بن ياسر: أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِإِقصارِ الخُطَبِ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج1 ص289 ح1106، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص426 ح1066، السنن الكبرى: ج3 ص295 ح5766.</span></ref>

<span dir="rtl">379.</span> <span dir="rtl">سنن أبى داوود ـ به نقل از عمّار بن ياسر ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ما را به كوتاه كردن خطابه ها فرمان داد.</span>

<span dir="rtl">380.</span> <span dir="rtl">سنن أبي داود عن جابر بن سمرة السّوائيّ: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُطيلُ المَوعِظَةَ يَومَ الجُمُعَةِ، إنَّما هُنَّ كَلِماتٌ يَسيراتٌ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن أبي داود: ج1 ص289 ح1107، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص427 ح1067، السنن الكبرى: ج3 ص294 ح5762، كنزالعمّال: ج7 ص63 ح17969.</span></ref>

<span dir="rtl">380.</span> <span dir="rtl">سنن أبى داوود ـ به نقل از جابر بن سَمُره سوّايى ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، موعظه روز جمعه را طولانى نمى كرد و خطابه ايشان، تنها چند كلمه كوتاه بود.</span>

<span dir="rtl">381.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: جَودَةُ الكَلامِ فِي الاِختِصارِ.</span> <ref><span dir="rtl">المواعظ العدديّة: ص55.</span></ref>

<span dir="rtl">381.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: زيبايى گفتار، در كوتاه بودن آن است.</span>

<span dir="rtl">382.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: الكَلامُ كَالدَّواءِ؛ قَليلُهُ يَنفَعُ، وكَثيرُهُ قاتِلٌ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص159 ح2182، عيون الحكم والمواعظ: ص67 ح1692.</span></ref>

<span dir="rtl">382.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: گفتار، مثل داروست كه اندك آن، سود مى بخشد و زيادى آن، كُشنده است.</span>

<span dir="rtl">383.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اِختَصِر مِن كَلامِكَ مَا استَحسَنتَهُ؛ فَإِنَّهُ بِكَ أجمَلُ، وعَلى فَضلِكَ أدَلُّ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص320 ح2735، عيون الحكم والمواعظ: ص100 ح2293.</span></ref>

<span dir="rtl">383.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: تا آن جا كه روا مى دانى، گفتارت را مختصر كن؛ چون براى تو مناسب تر و به فضيلت تو ره نمون تر است.</span>

<span dir="rtl">384.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: خَيرُ الكَلامِ ما لا يُمِلُّ ولا يَقِلُّ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص424 ح4969.</span></ref>

<span dir="rtl">384.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بهترين گفتار، آن است كه نه ملال آور و نه نارسا باشد.</span>

<span dir="rtl">385.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ حينَ قيلَ لَهُ: مَا البَلاغَةُ؟ ـ: مَن عَرَفَ شَيئا قَلَّ كَلامُهُ فيهِ. وإنَّما سُمِّيَ البَليغُ؛ لِأَنَّهُ يُبلِغُ حاجَتَهُ بِأَهوَنِ سَعيِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص359، بحار الأنوار: ج78 ص241 ح28.</span></ref>

<span dir="rtl">385.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ هنگامى كه به ايشان گفته شد: بلاغت چيست؟ ـ: آن است كه هر كس چيزى را شناخته، سخنش در باره آن، اندك باشد. به بليغ، از آن جهت، «بليغ (رَسا)» گفته شده است كه با كمترين تلاش، مى تواند خواسته خود را برساند.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص318 (التبليغ / الفصل السابع / الإطالة في الكلام).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص319 (تبليغ / فصل هفتم / طولانى كردن سخن).</span>

<span id="الفصل-السابع-آفات-التبليغ"></span>
= <span dir="rtl">الفصل السّابع: آفات التّبليغ</span> =

'''<span dir="rtl">فصل هفتم: آفات تبليغ</span>'''

<span id="مخالفة-الفعل-للقول"></span>
== <span dir="rtl">7 / 1: مُخالَفَةُ الفِعلِ لِلقَولِ</span> ==

'''<span dir="rtl">7 / 1: ناهمگونى كردار با گفتار</span>'''

<span id="أ-ـ-التحذير-من-مخالفة-الفعل-للقول"></span>
=== <span dir="rtl">أ ـ التَّحذيرُ مِن مُخالَفَةِ الفِعلِ لِلقَولِ</span> ===

'''<span dir="rtl">الف ـ بر حذر داشتن از ناهمگونى كردار با گفتار</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الصفّ: 2 و 3.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا چيزى مى گوييد كه [خودتان] انجام نمى دهيد؟! نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد».</span>

<span dir="rtl">«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُون».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 44.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد، با اين كه شما كتاب [خدا] را مى خوانيد؟ آيا [هيچ] نمى انديشيد؟».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">386.</span> <span dir="rtl">سعد السّعود ـ فيما أوحَى اللّهُ إلى داودَ عليه السلام فِي الزَّبورِ ـ: أفصَحتُم فِي الخُطبَةِ، وقَصَّرتُم فِي العَمَلِ، فَلَو نَصَحتُم فِي العَمَلِ وقَصَّرتُم فِي الخُطبَةِ لَكانَت أرجى لَكُم، ولكِنَّكُم عَمَدتُم إلى آياتي فَاتَّخَذتُموها هُزُوا، وإلى مَظالِمي فَاشتَهَرتُم بِها، وعَلِمتُم أن لا هَرَبَ مِنّي، وأَسَّستُم فَجائِعَ الدُّنيا.</span> <ref><span dir="rtl">سعد السعود: ص51، بحار الأنوار: ج14 ص48.</span></ref>

<span dir="rtl">386.</span> <span dir="rtl">سَعد السُّعود ـ از جمله آنچه خداوند در زبور به داوود عليه السلام وحى كرد ـ: در خطابه، رسا سخن گفتيد؛ امّا در عمل، كوتاهى كرديد، در حالى كه اگر در عمل، خيرخواهى مى كرديد و سخنرانى را كوتاه مى كرديد، براى شما مايه اميدوارى بيشترى بود؛ امّا شما آهنگ آيات مرا كرديد و آنها را به استهزا گرفتيد، و به ستمگرى روى آوريد و به ستمكارى نام آور شديد، و دانستيد كه از من گريزى نيست و خيانت هاى دنيا را بنيان گذاشتيد.</span>

<span dir="rtl">387.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أوحَى اللّهُ عز و جل إلى عيسَى بنِ مَريَمَ: يا عيسى، عِظ نَفسَكَ بِحِكمَتي، فَإِنِ انتَفَعتَ فَعِظِ النّاسَ، وإلّا فَاستَحِ مِنّي.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج1 ص144 ح513 عن أبي موسى، الدرّ المنثور: ج2 ص206 نقلاً عن أحمد عن مالك بن دينار نحوه، كنز العمّال: ج15 ص795 ح43156.</span></ref>

<span dir="rtl">387.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل به عيسى بن مريم وحى كرد: اى عيسى! با حكمت من، خود را اندرز ده. پس اگر از آن سود بردى، مردم را موعظه كن، و گر نه از من شرم نما.</span>

<span dir="rtl">388.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ في مَوعِظَتِهِ لِابنِ مَسعودٍ ـ: يَا بنَ مَسعودٍ، لا تَكونَنَّ مِمَّن يَهدِي النّاسَ إلَى الخَيرِ ويَأمُرُهُم بِالخَيرِ وهُوَ غافِلٌ عَنهُ؛ يَقولُ اللّهُ تَعالى: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ».…</span>

<span dir="rtl">يَا بنَ مَسعودٍ، لا تَكُن مِمَّن يُشَدِّدُ عَلَى النّاسِ ويُخَفِّفُ عَن نَفسِهِ؛ يَقولُ اللّهُ تَعالى: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">مكارم الأخلاق: ج2 ص360 ح2660 عن عبد اللّه بن مسعود، بحار الأنوار: ج77 ص109 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">388.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به ابن مسعود ـ: اى ابن مسعود! از كسانى نباش كه مردم را به نيكى هدايت مى كنند و آنان را به نيكى فرمان مى دهند؛ امّا خود از آن غافل اند. خداوند متعال مى فرمايد: «آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد؟!».</span>

<span dir="rtl">اى ابن مسعود! از كسانى نباش كه بر مردم، سخت و بر خود، آسان مى گيرند. خداوند متعال مى فرمايد: «چرا چيزى مى گوييد كه [خودتان] انجام نمى دهيد،؟!».</span>

<span dir="rtl">389.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ ـ: يا أبا ذَرٍّ، مَن وافَقَ قَولَهُ فِعلُهُ فَذاكَ الَّذي أصابَ حَظَّهُ، ومَن خالَفَ قَولَهُ فِعلُهُ فَذلِكَ المَرءُ إنَّما يُوَبِّخُ نَفسَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص528 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص365 ح2661، تنبيه الخواطر: ج2 ص53 كلّها عن أبي الأسود، بحار الأنوار: ج77 ص77 ح3 ؛ تاريخ أصبهان: ج2 ص245 ح1576، الصمت وحفظ اللسان: ص285 ح627، تاريخ دمشق: ج33 ص172 كلّها عن ابن مسعود من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج10 ص307 ح29540.</span></ref>

<span dir="rtl">389.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به ابو ذر ـ: اى ابو ذر! آن كه گفتارش با كردارش هماهنگ باشد، كسى است كه به بهره اش رسيده است؛ امّا آن كه سخنش با كردارش ناهمگون است، كسى است كه خويشتن را توبيخ مى كند.</span>

<span dir="rtl">390.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن دَعَا النّاسَ إلى قَولٍ أو عَمَلٍ ولَم يَعمَل هُوَ بِهِ، لَم يَزَل في سَخَطِ اللّهِ حَتّى يَكُفَّ، أو يَعمَلَ بِما قالَ أو دَعا إلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">حلية الأولياء: ج2 ص7، تفسير ابن كثير: ج1 ص123 كلاهما عن عبد اللّه بن عمر، كنز العمّال: ج10 ص210 ح29108 نقلاً عن المعجم الكبير.</span></ref>

<span dir="rtl">390.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس مردم را به گفتار يا كردارى فرا خوانَد، امّا خود بِدان عمل نكند، پيوسته مشمول خشم خدا خواهد بود تا آن كه از آن باز ايستد، يا اين كه بدانچه مى گويد يا به سوى آن فرا مى خواند، عمل نمايد.</span>

<span dir="rtl">391.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: سَيَكونُ بَعدي أئِمَّةٌ يُعطَونَ الحِكمَةَ عَلى مَنابِرِهِم، فَإِذا نَزَلوا نُزِعَت مِنهُم، قُلوبُهُم وأَجسادُهُم شَرٌّ مِنَ الجِيَفِ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الأوسط: ج7 ص80 ح6910، الفردوس: ج2 ص316 ح3433 وفيه «نزعوا» بدل «نزلوا» و «الجيفة» بدل «الجيف» و كلاهما عن أبي هريرة، ربيع الأبرار: ج4 ص251 نحوه، كنز العمّال: ج6 ص74 ح14898.</span></ref>

<span dir="rtl">391.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پس از من، پيشوايانى خواهند بود كه روى منبرهايشان به حكمت، موعظه مى كنند؛ امّا چون از منبر فرود مى آيند، حكمت از آنان بر كَنده مى شود. دل ها و تن هاى آنان، از مُردار، بدتر است.</span>

<span dir="rtl">392.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إنّي لَأَرفَعُ نَفسي أن أنهَى النّاسَ عَمّا لَستُ أنتَهي عَنهُ، أو آمُرَهُم بِما لا أسبِقُهُم إلَيهِ بِعَمَلي، أو أرضى مِنهُم بِما لا يُرضي رَبّي.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص45 ح3780، عيون الحكم والمواعظ: ص170 ح3566.</span></ref>

<span dir="rtl">392.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: من خود را از اين، پيراسته ساختم كه مردم را از كارى نهى كنم كه خود از آن اجتناب نمى كنم، يا آنان را به كارى فرمان دهم كه خود، در عمل به آن، بر ايشان پيشى نمى گيرم، يا از آنان به خاطر كارى كه مورد رضايت پروردگارم نيست، راضى باشم.</span>

<span dir="rtl">393.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَكُن مِمَّن... يُبالِغُ فِي المَوعِظَةِ ولا يَتَّعِظُ، فَهُوَ بِالقَولِ مُدِلٌّ، ومِنَ العَمَلِ مُقِلٌّ، يُنافِسُ فيما يَفنى، ويُسامِحُ فيما يَبقى، يَرَى الغُنمَ مَغرَما، وَالغُرمَ مَغنَما.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 150، أعلام الدين: ص146، بحار الأنوار: ج72 ص200 ح30.</span></ref>

<span dir="rtl">393.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از جمله كسانى مباش كه... در اندرز دادن، فراوان مى كوشند؛ امّا خود بِدان پند نمى گيرند. او كسى است كه در گفتار، دراز سخن، امّا در عمل، كوتاه دست است. در آنچه فانى مى شود، به رقابت مى پردازد؛ امّا در آنچه ماندگار است، مسامحه مى كند. سود را خسارت و خسارت را سود مى انگارد.</span>

<span dir="rtl">394.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: عَجِبتُ لِمَن يُنكِرُ عُيوبَ النّاسِ ونَفسُهُ أكثَرُ شَيءٍ مَعابا ولا يُبصِرُها!</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص340 ح6267، عيون الحكم والمواعظ: ص330 ح5651، مستدرك الوسائل: ج11 ص315 ذيل ح13138.</span></ref>

<span dir="rtl">394.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از كسى در شگفتم كه عيب هاى مردم را به زشتى ياد مى كند؛ امّا نفْس او به عيب بيشترى دچار است و او خود نمى بيند!</span>

<span dir="rtl">395.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أحمَقُ النّاسِ مَن أنكَرَ عَلى غَيرِهِ رَذيلَةً وهُوَ مُقيمٌ عَلَيها.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص474 ح3343، عيون الحكم والمواعظ: ص125 ح2856.</span></ref>

<span dir="rtl">395.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: احمق ترينِ مردم، كسى است كه رذيلت اخلاقى را در ديگرى زشت مى شمارد؛ امّا خود بر آن رذيلت، پايدار است.</span>

<span dir="rtl">396.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن أنكَرَ عُيوبَ النّاسِ ورَضِيَها لِنَفسِهِ فَذلِكَ الأَحمَقُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص385 ح8865، عيون الحكم والمواعظ: ص458 ح8291.</span></ref>

<span dir="rtl">396.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه عيب هاى مردم را زشت شمارد، امّا خود بِدانها رضا دهد، احمق است.</span>

<span dir="rtl">397.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن نَظَرَ في عُيوبِ النّاسِ فَأَنكَرَها ثُمَّ رَضِيَها لِنَفسِهِ فَذلِكَ الأَحمَقُ بِعَينِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الحكمة 349، كنز الفوائد: ج1 ص279 وفيه «ورضاها لنفسه» بدل «فأنكرها ثمّ رضيها لنفسه»، روضة الواعظين: ص516، بحار الأنوار: ج75 ص49 ح12 ؛ مطالب السوؤل: ص236.</span></ref>

<span dir="rtl">397.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آن كه در عيب هاى مردم در نِگَرد و آنها را زشت شمرد، امّا همانها را براى خود بپسندد، او همان احمق است.</span>

<span dir="rtl">398.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: يَقبُحُ عَلَى الرَّجُلِ أن يُنكِرَ عَلَى النّاسِ مُنكَراتٍ، ويَنهاهُم عَن رَذائِلَ وسَيِّئاتٍ، وإذا خَلا بِنَفسِهِ ارتَكَبَها، ولا يَستَنكِفُ مِن فِعلِها.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص480 ح11037، عيون الحكم والمواعظ: ص556 ح10251.</span></ref>

<span dir="rtl">398.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: براى انسان، زشت است كه كارهاى نارواى مردم را زشت شمارد و آنان را از رذيلت ها و بدى ها نهى كند؛ امّا وقتى با خود خلوت كرد، مرتكب آنها شود و از انجام دادن آنها خوددارى نورزد.</span>

<span dir="rtl">399.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كَفى بِالمَرءِ غَوايَةً أن يَأمُرَ النّاسَ بِما لا يَأتَمِرُ بِهِ، ويَنهاهُم عَمّا لا يَنتَهي عَنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص584 ح7072، عيون الحكم والمواعظ: ص386 ح6522، مستدرك الوسائل: ج12 ص207 ذيل ح13895.</span></ref>

<span dir="rtl">399.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: در گم راهى شخص، همين بس كه مردم را بِدانچه خود به آن عمل نمى كند، فرمان دهد و از آنچه خود از آن اجتناب نمى كند، نهى نمايد.</span>

<span dir="rtl">400.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كَفى بِالمَرءِ جَهلاً أن يُنكِرَ عَلَى النّاسِ ما يَأتي مِثلَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص584 ح7073، عيون الحكم والمواعظ: ص386 ح6524.</span></ref>

<span dir="rtl">400.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: در نادانى شخص، همين بس كه كارى را كه خود انجام مى دهد، براى مردم، زشت شمارد.</span>

<span dir="rtl">401.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كَيفَ يَهدي غَيرَهُ مَن يُضِلُّ نَفسَهُ؟!</span> <ref><span dir="rtl">غررالحكم: ج4 ص565 ح6997، عيون الحكم والمواعظ: ص383 ح6471.</span></ref>

<span dir="rtl">401.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: چگونه كسى كه خود را گم راه مى سازد، ديگرى را هدايت مى كند؟!</span>

<span dir="rtl">402.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أشَدُّ النّاسِ نِفاقا مَن أمَرَ بِالطّاعَةِ ولَم يَعمَل بِها، ونَهى عَنِ المَعصِيَةِ ولَم يَنتَهِ عَنها.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص464 ح3309 و ص440 ح3214، عيون الحكم والمواعظ: ص122 ح2775 وفيهما «أظهر» بدل «أشدّ»، مستدرك الوسائل: ج12 ص206 ذيل ح13895.</span></ref>

<span dir="rtl">402.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: نفاق آن كه به اطاعت، فرمان مى دهد و خود، بِدان عمل نمى كند و از نافرمانى نهى مى كند و خود از آن پرهيز نمى نمايد، از همه مردم بيشتر است.</span>

<span dir="rtl">403.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ ـ: يا بُنَيَّ... كُن آخَذَ النّاسِ بِما تَأمُرُ بِهِ، وأَكَفَّ النّاسِ عَمّا تَنهى عَنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص387 ح5834، وسائل الشيعة: ج11 ص419 ح21209.</span></ref>

<span dir="rtl">403.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در سفارش خود به فرزندش محمّد بن حنفيّه ـ: اى پسركم! به آنچه به مردم فرمان مى دهى، بيشتر از همه آنان، عمل كن و از آنچه نهيشان كنى، بيشتر از همه آنان اجتناب كن.</span>

<span dir="rtl">404.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: رُبَّ واعِظٍ غَيرِ مُرتَدِعٍ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص78 ح5361، عيون الحكم والمواعظ: ص266 ح4846.</span></ref>

<span dir="rtl">404.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بسا اندرز دهنده كه خود، پايبند بِدان نيست!</span>

<span dir="rtl">405.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: كُن آمِرا بِالمَعروفِ عِاملاً بِهِ، ولا تَكُن مِمَّن يَأمُرُ بِهِ ويَنأى عَنهُ؛ فَيَبوءَ بِإِثمِهِ، ويَتَعَرَّضَ مَقتَ رَبِّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج4 ص616 ح7189، عيون الحكم والمواعظ: ص392 ح6636.</span></ref>

<span dir="rtl">405.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: امر كننده به معروف و عمل كننده به آن باش و از كسانى مباش كه بِدان فرمان مى دهند و خود از آن فاصله مى گيرند و گناه آن را به دوش مى كشند و خود را در معرض خشم پروردگارشان قرار مى دهند.</span>

<span dir="rtl">406.</span> <span dir="rtl">الاحتجاج: رُوِيَ أنَّ زَينَ العابِدينَ عليه السلام مَرَّ بِالحَسَنِ البَصرِيِّ وهُوَ يَعِظُ النّاسَ بِمِنى، فَوَقَفَ عليه السلام عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ: أمسِك، أسأَلُكَ عَنِ الحالِ الَّتي أنتَ عَلَيها مُقيمٌ، أتَرضاها لِنَفسِكَ فيما بَينَكَ وبَينَ اللّهِ لِلمَوتِ إذا نَزَلَ بِكَ غَداً؟ قالَ: لا. قالَ: أفَتُحَدِّثُ نَفسَكَ بِالتَّحَوُّلِ وَالاِنتِقالِ عَنِ الحالِ الَّتي لا تَرضاها لِنَفسِكَ إلَى الحالِ الَّتي تَرضاها؟ (قالَ): فَأَطرَقَ مَلِيّا، ثُمَّ قالَ: إنّي أقولُ ذلِكَ بِلا حَقيقَةٍ. قالَ: أفَتَرجو نَبِيّا بَعدَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله يَكونُ لَكَ مَعَهُ سابِقَةٌ؟قالَ: لا. قالَ: أفَتَرجو دارا غَيرَ الدّارِ الَّتي أنتَ فيها تُرَدُّ إلَيها فَتَعمَلَ فيها؟ قالَ: لا.</span>

<span dir="rtl">قالَ: أفَرَأَيتَ أحَدا بِهِ مُسكَةُ عَقلٍ رَضِيَ لِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ بِهذا؟! إنَّكَ عَلى حالٍ لا تَرضاها، ولا تُحَدِّثُ نَفسَكَ بِالاِنتِقالِ إلى حالٍ تَرضاها عَلى حَقيقَةٍ، ولا تَرجو نَبِيّا بَعدَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، ولا داراً غَيرَ الدّارِ الَّتي أنتَ فيها فَتُرَدَّ إلَيها فَتَعمَلَ فيها، وأنتَ تَعِظُ النّاسَ!</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَلَمّا وَلّى عليه السلام قالَ الحَسَنُ البَصرِيُّ: مَن هذا؟ قالوا: عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ. قالَ: أهلُ بَيتِ عِلمٍ. فَما رُئِيَ الحَسَنُ البَصرِيُّ بَعدَ ذلِكَ يَعِظُ النّاسَ.</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج2 ص140 ح179، بحارالأنوار: ج10 ص146 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">406.</span> <span dir="rtl">الاحتجاج: روايت شده كه زين العابدين عليه السلام از كنار حسن بَصرى ـ كه در مِنا مردم را موعظه مى كرد ـ، گذشت و بالاى سرش ايستاد و آن گاه فرمود: «دست نگه دار! مى خواهم از حالى كه الآن دارى، از تو بپرسم. آيا بين خود و خدايت راضى هستى كه با همين حالى كه دارى، فردا مرگت در رسد؟».</span>

<span dir="rtl">حسن بصرى گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا با خود، در باره تغيير و تحوّل از حالى كه براى نفست نمى پسندى، به حالى كه مايه رضايت توست، به گفتگو نشسته اى؟».</span>

<span dir="rtl">حسن بصرى سرش را لَختى به زير انداخت. آن گاه گفت: من در اين باره سخن مى گويم؛ امّا بدون حقيقت.</span>

<span dir="rtl">[امام عليه السلام] فرمود: «آيا به پيامبرى پس از محمّد [صلى الله عليه و آله]، دل بسته اى كه با آن برايت سابقه اى فراهم شود؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا به خانه اى غير از خانه اى كه در آن هستى، دل بسته اى تا تو را بِدان باز گردانند و در آن، عمل كنى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا ديده اى كسى داراى گوهر عقل باشد و براى خويشتن، اين چنين رضا دهد؟! تو بر حالتى هستى كه بِدان راضى نيستى و با نفْس خودت در باره انتقال از اين حالت به حالتى كه مايه خشنودى تو باشد، از روى حقيقت، سخن نمى گويى و به پيامبرى پس از محمّد صلى الله عليه و آله، دل نبسته اى و به خانه اى غير از خانه اى كه در آن هستى، براى باز گشتن و عمل كردن در آن، دل نبسته اى. با اين حال، مردم را موعظه مى كنى؟!».</span>

<span dir="rtl">هنگامى كه [امام عليه السلام] گذشت، حسن بصرى گفت: اين كيست؟</span>

<span dir="rtl">گفتند: على بن الحسين (زين العابدين) است.</span>

<span dir="rtl">گفت: اهل بيتِ دانش اند!</span>

<span dir="rtl">ديگر پس از آن، ديده نشد كه حسن بصرى، مردم را موعظه كند.</span>

<span dir="rtl">407.</span> <span dir="rtl">أعلام الدين: رُوِيَ عَن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام أنَّهُ دَخَلَ المَسجِدَ الحَرامَ فَرَأَى الحَسَنَ البَصريَّ وحَولَهُ جَماعَةٌ مِنَ النّاسِ وهُوَ يَعِظُهُم، وكانَ يُعرَفُ مِنهُ أن يَرى رَأيَ المُعتَزِلَةِ في تَخليدِ مَن يَعمَلُ ذَنبا كَبيرا فِي النّارِ، فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: يا هذا، أنتَ عَلى حالٍ تَرضى لِنَفسِكَ مَعَهَا المَوتَ؟ فَقالَ لَهُ: لا. فَقالَ: فَأَنتَ عَلى ثِقَةٍ مِنَ البَقاءِ لِوَقتٍ تُدرِكُ فيهِ التَّوبَةَ؟ فَقالَ: لا. فَقالَ لَهُ: أفَعِندَ المَوتِ نَظِرَةٌ؟ فَقالَ لَهُ: لا. فَقالَ لَهُ: أفَبَعدَ المَوتِ عَمَلٌ؟ فَقالَ: لا.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: فَعِظ نَفسَكَ ودَعِ النّاسَ يَطوفوا بِهذَا البَيتِ الَّذي قَد جاؤوا إلَيهِ مِن كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ.</span> <ref><span dir="rtl">أعلام الدين: ص328.</span></ref>

<span dir="rtl">407.</span> <span dir="rtl">أعلام الدين: روايت شده است كه زين العابدين [عليهماالسلام] وارد مسجد الحرام شد و حسن بصرى را در حالى ديد كه گروهى از مردم به دور او گِرد آمده اند و او مشغول موعظه آنان است، و معروف بود كه او طبق رأى معتزله، معتقد است كه هر كس مرتكب گناه كبيره شود، در آتش، جاودانه است.</span>

<span dir="rtl">زين العابدين به او فرمود: «فلانى! آيا بر حالتى هستى كه با وجود آن، راضى به مرگ خود باشى؟».</span>

<span dir="rtl">حسن بصرى گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا اطمينان دارى كه تا زمانى كه فرصت توبه داشته باشى، ماندگار خواهى بود؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا هنگام مرگ، درنگى هست؟».</span>

<span dir="rtl">او در پاسخ امام عليه السلام گفت: نه. آن گاه [امام عليه السلام] به او فرمود: «آيا پس از مرگ، عملى هست؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «پس خود را موعظه كن و مردم را وا گذار تا به دور اين خانه كه از راه دور به سوى آن آمده اند، به طواف بپردازند».</span>

<span dir="rtl">408.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: في حِكمَةِ آلِ داودَ: يَا بنَ آدَمَ، كَيفَ تَتَكَلَّمُ بِالهُدى وأَنتَ لا تُفيقُ عَنِ الرَّدى؟!</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص203 ح346 عن سعد بن زياد، إرشاد القلوب: ص84 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج14 ص36 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">408.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: در حكمت آل داوود آمده است: اى پسر آدم! چگونه به هدايتْ زبان مى گشايى، در حالى كه خود از هلاكت، بيدار نمى شوى؟!</span>

<span dir="rtl">409.</span> <span dir="rtl">الخرائج والجرائح عن أبي بصير: كُنتُ اُقرِئُ امرَأَةً القُرآنَ بِالكوفَةِ، فَمازَحتُها بِشَيءٍ، فَلَمّا دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام عاتَبَني وقالَ: مَنِ ارتَكَبَ الذَّنبَ فِي الخَلاءِ لَم يَعبَأِ اللّهُ بِهِ. أيُّ شَيءٍ قُلتَ لِلمَرأَةِ؟ فَغَطَّيتُ وَجهي حَياءً، وتُبتُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: لا تَعُد.</span> <ref><span dir="rtl">الخرائج والجرائح: ج2 ص594 ح5، دلائل الإمامة: ص232 ح160، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص182 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج46 ص247 ح35.</span></ref>

<span dir="rtl">409.</span> <span dir="rtl">الخرائج و الجرائح ـ به نقل از ابو بصير ـ: در كوفه به زنى قرآن مى آموختم. در اين بين با او در موردى شوخى كردم. هنگامى كه نزد امام باقر عليه السلام رفتم، مرا نكوهش كرد و فرمود: «كسى كه در خلوت، مرتكب گناه مى شود، خداوند به او اعتنا نمى كند. به آن زن، چه گفتى؟».</span>

<span dir="rtl">چهره ام را از روى شرم پوشاندم و توبه كردم. امام باقر عليه السلام فرمود: «ديگر تكرار نكن».</span>

<span dir="rtl">410.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشي عن يعقوب بن شعيب عن أبي عبد اللّه عليه السلام: قُلتُ: قَولُهُ: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ»؟ قالَ: فَوَضَعَ يَدَهُ عَلى حَلقِهِ؛ قالَ: كَالذّابِحِ نَفسَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير العيّاشي: ج1 ص43 ح37، بحار الأنوار: ج100 ص84 ح55.</span></ref>

<span dir="rtl">410.</span> <span dir="rtl">تفسير العيّاشى ـ به نقل از يعقوب بن شعيب ـ: به ايشان (امام صادق عليه السلام) گفتم: اين سخن خداوند به چه معناست: «آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خودتان را فراموش مى كنيد؟!»؟ امام عليه السلام، دستش را بر گلويش گذاشت و فرمود: «به سان كسى كه خود را گردن بزند».</span>

<span dir="rtl">411.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ العالِمَ إذا لَم يَعمَل بِعِلمِهِ زَلَّت مَوعِظَتُهُ عَنِ القُلوبِ كَما يَزِلُّ المَطَرُ عَنِ الصَّفا.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص44 ح3 عن عبد اللّه بن القاسم الجعفري، منية المريد: ص146، بحار الأنوار: ج2 ص39 ح68 ؛ تاريخ بغداد: ج4 ص110 الرقم 1769، عن مالك نقلاً عن التوراة، تاريخ الإسلام للذهبي: ج11 ص71 عن مالك بن دينار من دون إسناد إلى أحد من اهل البيت عليهم السلام وليس فيه ذيله.</span></ref>

<span dir="rtl">411.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هر گاه عالم به علمش عمل نكند، موعظه اش از دل ها محو مى شود، همان گونه كه باران از روى سنگ صاف مى گذرد.</span>

<span dir="rtl">412.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: تَجِدُ الرَّجُلَ لا يُخطِئُ بِلامٍ ولا واوٍ، خَطيبا مِصقَعا، ولَقَلبُهُ أشَدُّ ظُلمَةً مِنَ اللَّيلِ المُظلِمِ! وتَجِدُ الرَّجُلَ لا يَستَطيعُ يُعَبِّرُ عَمّا في قَلبِهِ بِلِسانِهِ، وقَلبُهُ يَزهَرُ كَما يَزهَرُ المِصباحُ!</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص422 ح1 عن عمرو.</span></ref>

<span dir="rtl">412.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: گاه به شخصى بر مى خورى كه يك «لام» و «واو» را نمى اندازد. سخنورى است زبان آور؛ امّا دلش از شب ديجور، تاريك تر است، و [در مقابل] به شخصى بر مى خورى كه نمى تواند با زبانش آنچه را در دلش هست، بازگو كند؛ امّا دلش به سان روشنايى چراغ، روشنايى دارد.</span>

<span dir="rtl">413.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إذا رَأَيتَ الحَقَّ قَد ماتَ وذَهَبَ أهلُهُ... ورَأَيتَ المَنابِرَ يُؤمَرُ عَلَيها بِالتَّقوى ولا يَعمَلُ القائِلُ بِما يَأمُرُ... فَكُن عَلى حَذَرٍ، وَاطلُب إلَى اللّهِ عز و جلالنَّجاةَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص37 و 41 ح7 عن حمران، أعلام الدين: ص217 وليس فيه صدره إلى «أهله»، بحارالأنوار: ج52 ص256 ح147.</span></ref>

<span dir="rtl">413.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: هر گاه ديدى كه حق، مُرده و اهلش از بين رفته اند... و ديدى كه بالاى مَنابر به پرهيزگارى فرمان مى دهند، امّا گوينده بِدانچه فرمان مى دهد، عمل نمى كند...، آن هنگام، هشيار باش و از خداوند عز و جل نجات بطلب.</span>

<span dir="rtl">414.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ـ: مَثَلُ الواعِظِ وَالمَوعوظِ كَاليَقظانِ وَالرّاقِدِ؛ فَمَنِ استَيقَظَ مِن رَقدَةِ غَفلَتِهِ ومُخالَفاتِهِ ومَعاصيهِ صَلُحَ أن يوقِظَ غَيرَهُ مِن ذلِكَ الرُّقادِ. وأَمَّا السّائِرُ في مَفاوِزِ الاِعتِداءِ، الخائِضُ في مَراتِعِ الغَيِّ وتَركِ الحَياءِ بِاستِحبابِ السُّمعَةِ وَالرِّياءِ وَالشُّهرَةِ وَالتَّصَنُّعِ فِي الخَلقِ، المُتَزَيّي بِزِيِّ الصّالِحينَ، المُظهِرُ بِكَلامِهِ عِمارَةَ باطِنِهِ وهُوَ فِي الحَقيقَةِ خالٍ عَنها، قَد غَمَرَتها وَحشَةُ حُبِّ المَحمَدَةِ، وغَشِيَها ظُلمَةُ الطَّمَعِ، فَما أفتَنَهُ بِهَواهُ!وأَضَلَّ النّاسَ بِمَقالَتِهِ!</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص396، بحارالأنوار: ج100 ص84 ح53.</span></ref>

<span dir="rtl">414.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ـ: مَثَل موعظه كننده و شنونده موعظه، به سان بيدار و خواب است. هر كس از خواب غفلت و مخالفت ها و نافرمانى ها بيدار شود، شايسته است كه ديگرى را از آن خواب، بيدار كند؛ امّا آن كه در پرتگاه هاى مرزشكنى سير مى كند و با دوست داشتن سُمعه، ريا، شهرت و ظاهرسازى ميان مردم، در دشت هاى انحراف و ترك حيا غوطه ور است و خود را به زيور صالحان آراسته است و با گفتارش، آبادى درونْ مايه اش را به رخ مى كشد، امّا در حقيقت، عارى از آنهاست، وحشت ستايشْ دوستى، او را در خود فرو برده و تاريكىِ آز، بر او پرده افكنده است. وه كه هواى نفس، چه قدر او را در فتنه فرو افكنده و چه قدر مردم را با سخنانش گم راه كرده است!</span>

<span dir="rtl">415.</span> <span dir="rtl">الإمام الرضا عليه السلام: لِلإِمامِ عَلاماتٌ... يَكونُ آخَذَ النّاسِ بِما يَأمُرُهُم بِهِ، وأَكَفَّ النّاسِ عَمّا يَنهى عَنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الخصال: ص527 ح1، معاني الأخبار: ص102 ح4، عيون أخبار الرِّضا عليه السلام: ج1 ص213 ح1، الاحتجاج: ج2 ص448 ح311 كلّها عن الحسن بن فضّال، بحار الأنوار: ج25 ص116 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">415.</span> <span dir="rtl">امام رضا عليه السلام: براى امام، نشانه هايى است: ... بدانچه به مردم فرمان مى دهد، بيشتر از آنان عمل مى كند و از آنچه آنان را نهى مى كند، بيشتر از آنان اجتناب مى كند.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص208 (تطابق القلب واللّسان) و ص212 (الدعوة بالعمل قبل اللّسان)</span>

<span dir="rtl">و ص340 (الفصل الثامن: آثار التبليغ العملى).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص209 (هماهنگى دل با زبان) و ص213 (دعوت با عمل، پيش از زبان)</span>

<span dir="rtl">و ص341 (فصل هشتم: آثار تبليغ عملى).</span>

<span id="ب-ـ-خطر-المبلغ-الذي-يقول-ما-لا-يفعل"></span>
=== <span dir="rtl">ب ـ خَطَرُ المُبَلِّغِ الَّذي يَقولُ ما لا يَفعَلُ</span> ===

'''<span dir="rtl">ب ـ خطر مبلّغى كه بدانچه مى گويد، عمل نمى كند</span>'''

<span dir="rtl">416.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنّي لا أخافُ عَلى اُمَّتي مُؤمِنا ولا مُشرِكا؛ أمَّا المُؤمِنُ فَيَمنَعُهُ اللّهُ بِإِيمانِهِ، وأَمَّا المُشرِكُ فَيَقمَعُهُ اللّهُ بِشِركِهِ. ولكِنّي أخافُ عَلَيكُم كُلَّ مُنافِقِ الجَنانِ، عالِمِ اللِّسانِ، يَقولُ ما تَعرِفونَ، ويَفعَلُ ما تُنكِرونَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 27، الأمالي للمفيد: ص268 ح3، الأمالي للطوسي: ص30 ح31، تحف العقول: ص179 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج33 ص582 ح726 ؛ المعجم الأوسط: ج7 ص128 ح7065 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج10 ص199 ح29046.</span></ref>

<span dir="rtl">416.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من از مؤمن يا مشرك بر امّتم نمى ترسم؛ زيرا خداوند، به خاطر ايمان، مؤمن را باز مى دارد و به خاطر شرك، مشرك را ريشه كن مى كند؛ امّا بر شما از كسى بيم دارم كه منافقْ دل و زبان آور است: آنچه را معروف مى دانيد، مى گويد؛ امّا بدانچه منكر مى شماريد، عمل مى كند.</span>

<span dir="rtl">417.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في بَيانِ صِفاتِ الفُسّاقِ ـ: وآخَرُ قَد تَسَمّى عالِما ولَيسَ بِهِ، فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهّالٍ، وأَضاليلَ مِن ضُلّالٍ، ونَصَبَ لِلنّاسِ أشراكا مِن حَبائِلِ غُرورٍ، وقَولِ زورٍ. قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ، وعَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ. يُؤمِنُ النّاسَ مِنَ العَظائِمِ، ويُهَوِّنُ كَبيرَ الجَرائِمِ. يَقولُ: أقِفُ عِندَ الشُّبُهاتِ، وفيها وَقَعَ، ويَقولُ: أعتَزِلُ البِدَعَ، وبَينَهَا اضطَجَعَ. فَالصّورَةُ صورَةُ إنسانٍ، وَالقَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ. لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ، ولا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ. وذلِكَ مَيِّتُ الأَحياءِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 87، أعلام الدين: ص128، بحار الأنوار: ج2 ص57 ح36.</span></ref>

<span dir="rtl">417.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در بيان ويژگى هاى فاسقان ـ: و شخصى ديگر كه عالم نام گرفته، امّا عالم نيست؛ بلكه نادانى ها را از جاهلان و گم راهى ها را از گم راهان بر مى گيرد، و براى مردم، از رشته هاى غرور و سخن دروغ، دام ها تعبيه مى كند، قرآن را بر آراى خود حمل مى كند و حق را بر هواهاى نفسانى اش مى پيوندد، مردم را از [انجام دادن] گناه هاى بزرگ، ايمن مى گرداند، و جرم هاى بزرگ را آسان جلوه مى دهد. مى گويد: «در برابر شبهه ها توقّف مى كنم»؛ امّا در آنها فرو مى افتد، و مى گويد: «از بدعت ها گوشه مى گيرم»؛ امّا در ميان آنها فرو مى خُسبد. صورت او صورت انسان است؛ امّا دلش دل حيوان است. نه باب هدايت را مى شناسد تا از آن پيروى كند، و نه باب كوردلى را مى شناسد، تا از آن باز ايستد. چنين شخصى، مُرده زندگان است.</span>

<span dir="rtl">418.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إنَّ أبغَضَ الخَلائِقِ إلَى اللّهِ رَجُلانِ: رَجُلٌ وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ فَهُوَ جائِرٌ عَن قَصدِ السَّبيلِ، مَشغوفٌ بِكَلامِ بِدعَةٍ ودُعاءِ ضَلالَةٍ، فَهُوَ فِتنَةٌ لِمَن افتَتَنَ بِهِ، ضالٌّ عَن هَديِ مَن كانَ قَبلَهُ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقتَدى بِهِ في حَياتِهِ وبَعدَ وَفاتِهِ، حَمّالُ خَطايا غَيرِهِ، رَهنٌ بِخَطيئَتِهِ.</span>

<span dir="rtl">ورَجُلٌ قَمَشَ جَهلاً، موضِعٌ في جُهّالِ الاُمَّةِ، عادٍ في أغباشِ الفِتنَةِ، عَمٍ بِما في عَقدِ الهُدنَةِ، قَد سَمّاهُ أشباهُ النّاسِ عالِما ولَيسَ بِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 17، الإرشاد: ج1 ص231، كشف اليقين: ص228 ح256، دعائم الإسلام: ج1 ص97 كلّها نحوه، بحارالأنوار: ج2 ص284 ح2 ؛ مطالب السؤول: ج1 ص209 نحوه وراجع: تاريخ دمشق: ج42 ص505.</span></ref>

<span dir="rtl">418.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: مبغوض ترينِ آفريدگان نزد خدا، دو تن اند: آن كه خداوند، او را به خود وا گذاشته و او از جادّه ميانه و راست، منحرف شده و از گفتار بدعت آميز و فراخوانى به گم راهى، شادمان است. او براى آن كس كه به او فريفته شود، فتنه است. او از هدايت پيشينيان، گم راه است و براى هر كس كه در زمان حيات و پس از مرگش به او اقتدا كرده، گم راه كننده.</span>

<span dir="rtl">او خطاهاى ديگران را به دوش مى كشد و در گروِ گناهان خويشتن است و كسى است كه لباس نادانى به تن كرده و در ميان نادانانِ مردم، جاى گرفته و با شتاب در تاريكى هاى فتنه ره سپار است و به آنچه در پيمان سازش است، نابيناست. آدمى صورتان، او را عالِم مى نامند، در حالى كه عالم نيست.</span>

<span id="ج-ـ-جزاء-المبلغ-الذي-يقول-ما-لا-يفعل"></span>
=== <span dir="rtl">ج ـ جَزاءُ المُبَلِّغِ الَّذي يَقولُ ما لا يَفعَلُ</span> ===

'''<span dir="rtl">ج ـ مجازات مبلّغى كه بدانچه مى گويد، عمل نمى كند</span>'''

<span dir="rtl">419.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أتَيتُ لَيلَةَ اُسرِيَ بي عَلى قَومٍ تُقرَضُ شِفاهُهُم بِمَقاريضَ مِن نارٍ، كُلَّما قُرِضَت وَفَت، فَقُلتُ: يا جِبريلُ، مَن هؤُلاءِ؟ قالَ: خُطَباءُ اُمَّتِكَ الَّذينَ يَقولونَ ما لا يَفعَلونَ، ويَقرَؤونَ كِتابَ اللّهِ ولا يَعمَلونَ.</span> <ref><span dir="rtl">شعب الإيمان: ج2 ص283 ح1773، مسند ابن حنبل: ج4 ص360 ح12856، مسند أبي يعلى: ج4 ص111 ح3979 كلاهما نحوه وكلّها عن أنس بن مالك، كنز العمّال: ج10 ص195 ح29026 ؛ المجازات النبويّة: ص245، إرشاد القلوب: ص16 كلاهما نحوه، مستدرك الوسائل: ج12 ص205 ح13889.</span></ref>

<span dir="rtl">419.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در شب معراج به مردمى برخوردم كه لب هاى آنان را با قيچى هايى از آتش مى بُريدند و هر چه بُريده مى شد، جايش پُر مى شد. گفتم: اى جبرئيل! اينها چه كسانى اند؟ گفت: سخنوران امّت تو اند كه بدانچه مى گويند، عمل نمى كنند و كتاب خدا را مى خوانند؛ امّا آن را به كار نمى بندند.</span>

<span dir="rtl">420.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَرَرتُ لَيلَةَ اُسرِيَ بي عَلى قَومٍ تُقرَضُ شِفاهُهُم بِمَقاريضَ مِن نارٍ، قالَ: قُلتُ: مَن هؤُلاءِ؟ قالوا: خُطَباءُ مِن أهلِ الدُّنيا، كانوا يَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ ويَنسَونَ أنفُسَهُم، وهُم يَتلونَ الكِتابَ، أفَلا يَعقِلونَ؟!</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج4 ص242 ح12212، المصنّف لابن أبى شيبة: ج8 ص446 ح7، مسند أبى يعلى: ج4 ص11 ح3979 نحوه وعن أنس بن مالك، كنز العمّال: ج10 ص209 ح29106 ؛ مجمع البيان: ج1 ص215 عن أنس، تنبيه الخواطر: ج2 ص215 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج72 ص223.</span></ref>

<span dir="rtl">420.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شب معراج به مردمى برخوردم كه لب هاى آنان را با قيچى هايى از آتش مى بُريدند. گفتم: اينان چه كسانى اند؟ گفتند: سخنورانى از مردم دنيا كه مردم را به نيكوكارى فرمان مى دهند؛ امّا خود را فراموش مى كنند، در حالى كه قرآن مى خوانند. آيا نمى انديشند؟!</span>

<span dir="rtl">421.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ في جَهَنَّمَ أرحِيَةً تَدورُ بِالعُلَماء، فَيُشرِفُ عَلَيهِم مَن كانَ عَرَفَهُم فِي الدُّنيا، فَيَقولونَ: مَن صَيَّرَكُم إلى هذا وإنَّما كُنّا نَتَعَلَّمُ مِنكُم؟! قالوا: كُنّا نَأمُرُكُم بِأَمرٍ ونُخالِفُكُم إلى غَيرِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج1 ص220 ح845 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج10 ص208 ح29102.</span></ref>

<span dir="rtl">421.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در جهنّم، آسياب هايى است كه با عالِمان مى چرخد. آنان كه در دنيا ايشان را مى شناختند، چون آنها را مى بينند، مى گويند: چه كسى شما را بدين جا كشانده، در حالى كه ما از شما دانش آموخته ايم؟</span>

<span dir="rtl">مى گويند: ما شما را به كارى فرمان مى داديم و خود، با انجام دادن كارى ديگر، با شما مخالفت مى كرديم.</span>

<span dir="rtl">422.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ ـ: يا أبا ذَرٍّ، يَطَّلِعُ قَومٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ إلى قَومٍ مِن أهلِ النّارِ، فَيَقولونَ: ما أدخَلَكُمُ النّارَ، وإنَّما دَخَلنَا الجَنَّةَ بِفَضلِ تَأديبِكُم وتَعليمِكُم؟! فَيَقولونَ: إنّا كُنّا نَأمُرُكُم بِالخَيرِ ولا نَفعَلُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للطوسي: ص527 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص364 ح2661 كلاهما عن أبي الأسود الدؤلي، تنبيه الخواطر: ج2 ص135 نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص76 ح3 ؛ المعجم الكبير: ج22 ص150 ح405 عن الوليد بن عقبة، تفسير الفخر الرازى: ج3 ص50 عن الشعبى من دون إسنادٍ إلى احدٍ من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج10 ص189 ح28991.</span></ref>

<span dir="rtl">422.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش خود به ابو ذر ـ: اى ابو ذر! گروهى از بهشتيان، گروهى از جهنّميان را مى بينند. به آنان مى گويند: چه چيزى شما را در آتش در افكنده، در حالى كه ما به يُمن ادب و علم آموزى از شما، به بهشت وارد شده ايم؟</span>

<span dir="rtl">در پاسخ مى گويند: ما شما را به نيكى فرمان مى داديم؛ امّا خود به آن عمل نمى كرديم.</span>

<span dir="rtl">423.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: يُجاءُ بِالرَّجُلِ يَومَ القِيامَةِ فَيُلقى فِي النّارِ، فَتَندَلِقُ أقتابُهُ فِي النّارِ، فَيَدورُ كَما يَدورُ الحِمارُ بِرَحاهُ، فَيَجتَمِعُ أهلُ النّارِ عَلَيهِ فَيَقولونَ: أي فُلانُ! ما شَأنُكَ؟ ألَيسَ كُنتَ تَأمُرُنا بِالمَعروفِ وتَنهانا عَنِ المُنكَرِ؟!</span>

<span dir="rtl">قالَ: كُنتُ آمُرُكُم بِالمَعروفِ ولا آتيهِ، وأَنهاكُم عَنِ المُنكَرِ وآتيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج3 ص1191 ح3094، صحيح مسلم: ج4 ص2991 ح51، مسند ابن حنبل: ج8 ص183 ح21843، المستدرك على الصحيحين: 4 ص101 ح7010، السنن الكبرى: ج10 ص162 ح20209 كلّها عن اُسامة والاربعة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج6 ص41 ح14767.</span></ref>

<span dir="rtl">423.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روز قيامت، شخصى را مى آورند و در آتش افكنده مى شود و روده هاى او در آتش فرو مى افتند و چنان كه الاغ به دور آسيابش مى چرخد، دور خود مى چرخد. جهنّميان به دور او گِرد آمده، مى گويند: فلانى! تو را چه شده است؟ آيا تو ما را به معروف، فرمان نمى دادى و ما را از منكر، باز نمى داشتى؟</span>

<span dir="rtl">مى گويد: شما را به معروف فرمان مى دادم؛ امّا خود بِدان عمل نمى كردم، و از منكر، نهيتان مى كردم؛ امّا خود از آن اجتناب نمى نمودم.</span>

<span dir="rtl">424.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: يُؤتى بِعُلَماءِ السَّوءِ يَومَ القِيامَةِ فَيُقذَفونَ في نارِ جَهَنَّمَ، فَيَدورُ أحَدُهُم في جَهَنَّمَ بِقُصبِهِ</span> <ref><span dir="rtl">القُصْب ـ بالضمّ ـ: المِعَى. وقيل: القُصْب: اسمٌ للأمعاء كلّها. وقيل: هو ما كان أسفَل البطن من الأمعاء (النهاية: 4 ص67 «قصب»).</span></ref> <span dir="rtl">كَما يَدورُ الحِمارُ بِالرَّحى، فَيُقالُ لَهُ: يا وَيلَكَ! بِكَ اهتَدَينا، فَما بالُكَ؟! قالَ: إنّي كُنتُ اُخالِفُ ما كُنتُ أنهاكُم.</span> <ref><span dir="rtl">كنز العمّال: ج10 ص207 ح29097 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة.</span></ref>

<span dir="rtl">424.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روز قيامت، عالمان بد را مى آورند و در آتش جهنّم مى افكنند، و برخى از ايشان به روده، به سان چرخيدن الاغ به دور آسياب، چرخانده مى شوند. به او گفته مى شود: واى بر تو! ما به دست تو هدايت شده ايم. تو را چه شده است؟! مى گويد: در آنچه شما را نهى مى كردم، با شما هم صدا نبودم.</span>

<span dir="rtl">425.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: يُحشَرُ عَشَرَةُ أصنافٍ مِن اُمَّتي أشتاتا... بَعضُهُم صُمٌّ بُكمٌ لا يَعقِلونَ، وبَعضُهُم يَمضَغونَ ألسِنَتَهُم فَيَسيلُ القَيحُ مِن أفواهِهِم... وَالَّذينَ يَمضَغونَ بِأَلسِنَتِهِم فَالعُلَماءُ وَالقُضاةُ الذَّينَ خالَفَ أعمالُهُم أقوالَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">مجمع البيان: ج10 ص642 عن البراء بن عازب، بحار الأنوار: ج7 ص89 ؛ تفسير القرطبي: ج19 ص175 عن معاذ بن جبل، تفسير الثعلبي: ج10 ص115 عن البراء بن عازب، الدرّ المنثور: ج8 ص393 نقلاً عن مردويه عن البراء بن عازب.</span></ref>

<span dir="rtl">425.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ده دسته از امّت مرا به صورت پراكنده محشور مى كنند: ... برخى از آنان كَر و لال و فاقد عقل اند، و برخى زبانشان را مى جَوَند و چرك از دهانشان خارج مى شود.… آنان كه زبان هاى خود را مى جَوَند، علما و قضات اند كه كردارشان با گفتارشان هماهنگ نبوده است.</span>

<span dir="rtl">426.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: مَن دَعَا النّاسَ إلى قَولٍ أو عَمَلٍ ولَم يَعمَل هُوَ بِهِ، لَم يَزَل في سَخَطِ اللّهِ حَتّى يَكُفَّ، أو يَعمَلَ بِما قالَ أو دَعا إلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">حلية الأولياء: ج2 ص7، تفسير ابن كثير: ج1 ص124 كلاهما عن ابن عمر، كنز العمّال: ج10 ص210 ح29108.</span></ref>

<span dir="rtl">426.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس مردم را به گفتار يا رفتارى دعوت كند و خود بدان عمل نكند، هماره مشمول خشم خداست تا آن كه از اين كار باز ايستد، يا بدانچه مى گويد يا بدان فرا مى خواند، عمل كند.</span>

<span dir="rtl">427.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ لِيَزيدَ الصّائِغِ ـ: يا يَزيدُ، إنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ الَّذينَ وَصَفُوا العَدلَ ثُمَّ خالَفوهُ، وهُوَ قَولُ اللّهِ تَعالى: «أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنْبِ اللَّه»</span> <ref><span dir="rtl">الزمر: 56.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">المحاسن: ج1 ص212 ح382 عن يزيد الصائغ، الكافي: ج2 ص176 ح2 و ص300 ح5 عن خيثمة، تحف العقول: ص298، قرب الإسناد: ص33 ح106 عن بكر بن محمّد الأزدي عن الإمام الصادق عليه السلام، كشف الريبة: ص96 عن خيثمة وليس فيها الآية الشريفة، بحار الأنوار: ج2 ص30 ح15.</span></ref>

<span dir="rtl">427.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ به يزيد صائغ ـ: اى يزيد! حسرت آنان كه عدالت را توصيف كرده اند، امّا با آن به مخالفت برخاسته اند، در روز قيامت، از همه شديدتر است، و شاهد آن، اين سخن خداوند متعال است: «تا آن كه [مبادا] كسى بگويد: دريغا بر آنچه در حضور خدا كوتاهى ورزيدم!».</span>

<span id="الإكراه"></span>
== <span dir="rtl">7 / 2: الإِكراهُ</span> ==

'''<span dir="rtl">7 / 2: وادار كردن</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«لَا إِكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 256.</span></ref>

<span dir="rtl">«در دين، هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه به خوبى آشكار شده است. پس هر كس به طاغوت، كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين به دستاويزى استوار ـ كه آن را گسستنى نيست ـ چنگ زده است، و خداوند، شنواى داناست».</span>

<span dir="rtl">«وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 99.</span></ref>

<span dir="rtl">«و اگر پروردگار تو مى خواست، قطعا هر كه در زمين است، همه آنها يكسر ايمان مى آوردند. پس آيا تو مردم را ناگزير مى كنى كه بگروند؟».</span>

<span dir="rtl">«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ * إِلَّا مَن تَوَلَّى وَ كَفَرَ».</span> <ref><span dir="rtl">الغاشية: 21 ـ 23.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس تذكّر ده، كه تو تنها تذكّر دهنده اى. بر آنان تسلّطى ندارى، مگر كسى كه روى بگردانَد و كفر ورزد».</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْءَانِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ».</span> <ref><span dir="rtl">ق: 45.</span></ref>

<span dir="rtl">«و تو به زور، وادارنده آنان نيستى. پس به [وسيله] قرآن، هر كه را از تهديد [من] مى ترسد، پند ده».</span>

<span dir="rtl">«لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ * إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ ءَايَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 3 و 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«شايد تو از اين كه [مشركان] ايمان نمى آورند، جان خود را تباه سازى. اگر بخواهيم، معجزه اى از آسمان بر آنان فرود مى آوريم تا در برابر آن، گردن هايشان خاضع گردد».</span>

<span dir="rtl">«فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى ءَاثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا * إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً».</span> <ref><span dir="rtl">الكهف: 6 و 7.</span></ref>

<span dir="rtl">«شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پيگيرى [از كار] آنان تباه كنى. در حقيقت، ما آنچه را كه بر روى زمين است، زيورى براى آن قرار داديم، تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">428.</span> <span dir="rtl">التّوحيد عن أبي الصّلت عبد السّلام بن صالح الهرويّ: سَأَلَ المَأمونُ يَوما عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليه السلام فَقالَ لَهُ: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، ما مَعنى قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ»؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الرِّضا عليه السلام: حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ، عَن أبيهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ، عَن أبيهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ، عَن أبيهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام: أنَّ المُسلِمينَ قالوا لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لَو أكرَهتَ ـ يا رَسولَ اللّهِ ـ مَن قَدَرتَ عَلَيهِ مِنَ النّاسِ عَلَى الإِسلامِ كَثُرَ عَدَدُنا وقَوينا عَلى عَدُوِّنا! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ما كُنتُ لِأَلقَى اللّهَ عز و جل بِبِدعَةٍ لَم يُحدِث إلَيَّ فيها شَيئا، وما أنَا مِنَ المُتَكَلِّفينَ. فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى: يا مُحَمَّدُ «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا» عَلى سَبيلِ الإِلجاءِ وَالاِضطِرارِ فِي الدُّنيا كَما يُؤمِنونَ عِندَ المُعايَنَةِ ورُؤيَةِ البَأسِ فِي الآخِرَةِ، ولَو فَعَلتُ ذلِكَ بِهِم لَم يَستَحِقّوا مِنّي ثَوابا ولا مَدحا، لكِنّي اُريدُ مِنهُم أن يُؤمِنوا مُختارينَ غَيرَ مُضطَرّينَ؛ لِيَستَحِقّوا مِنِّي الزُّلفى وَالكَرامَةَ ودَوامَ الخُلودِ في جَنَّةِ الخُلدِ.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص341 ح11، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص135 ح33، الاحتجاج: ج2 ص394 ح302، بحار الأنوار: ج5 ص50 ح80.</span></ref>

<span dir="rtl">428.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از ابو صَلت، عبد السلام بن صالح هروى ـ: روزى مأمون از على بن موسى الرضا عليه السلام پرسيد: اى فرزند پيامبر خدا! معناى اين آيه شريف: «و اگر پروردگار تو مى خواست، قطعا همه آنان كه در زمين اند، ايمان مى آوردند. پس آيا تو مردم را ناگزير مى كنى كه بگروند؟» چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «پدرم موسى بن جعفر، به نقل از پدرش جعفر بن محمّد، به نقل از پدرش محمّد بن على، به نقل از پدرش على بن الحسين، به نقل از پدرش حسين بن على، به نقل از پدرش على بن ابى طالب عليه السلام برايم روايت كرد كه مسلمانان به پيامبر خدا گفتند: اى پيامبر خدا! اگر هر تعداد از مردم را كه مى توانستى به اسلام وادار كنى، وادار مى كردى، شمارِ ما فراوان مى شد و بر دشمنانمان قوّت مى يافتيم.</span>

<span dir="rtl">پيامبر خدا فرمود: من خداوند عز و جل را با بدعتى كه برايم بنيان نگذاشته، ملاقات نخواهم كرد و من از كسانى نيستم كه از پيش خود، چيزى مى سازند.</span>

<span dir="rtl">در پى آن، خداوند متعال، اين آيه را فرو فرستاد: اى محمّد! «و اگر پروردگار تو مى خواست، همه آنان كه در زمين اند، ايمان مى آوردند»، امّا به شيوه وادار ساختن و از روى ناچارى در دنيا، همان گونه كه در آخرت با مشاهده عذاب، ايمان مى آورند؛ ولى اگر با آنان چنين كنم، استحقاق پاداش يا ستايش ندارند؛ امّا من خواسته ام تا آنان از روى اختيار، بدون ناچارى، ايمان بياورند تا از سوى من، استحقاق قربت، كرامت و جاودانگى در بهشت جاويد را پيدا كنند.</span>

<span id="الكذب"></span>
== <span dir="rtl">7 / 3: الكَذِبُ</span> ==

'''<span dir="rtl">7 / 3: دروغگويى</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 116.</span></ref>

<span dir="rtl">«و براى آنچه زبان شما به دروغ مى پردازد، مگوييد: «اين حلال است و آن حرام» تا بر خدا دروغ بنديد؛ زيرا كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند، رستگار نمى شوند».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ أَرَءَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَ حَلَالاً قُلْ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 59.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: «به من خبر دهيد به آنچه از روزى كه خدا براى شما فرو آورده. [چرا] بخشى از آن را حرام و [بخشى را] حلال گردانيده ايد؟». بگو: آيا خدا به شما اجازه داده، يا بر خدا دروغ مى بنديد؟».</span>

<span dir="rtl">«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُوْلَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">هود: 18.</span></ref>

<span dir="rtl">«و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى شوند، و گواهان خواهند گفت: «اينان بودند كه بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت خدا بر ستمكاران باد!».</span>

<span dir="rtl">راجع: آل عمران: 94، النساء: 50، يونس: 69، العنكبوت: 13، الحاقّة: 44 ـ 47.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: آل عمران: آيه 94، نساء: آيه 50، يونس: آيه 69، عنكبوت: آيه 13، حاقّه: آيه 44 ـ 47.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">429.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأيِهِ فَقَدِ افتَرى عَلَى اللّهِ الكَذِبَ.</span> <ref><span dir="rtl">كمال الدين: ص257 ح1، التحصين لابن طاووس: ص625 كلاهما عن عبد الرحمن بن سمرة، بحار الأنوار: ج36 ص227 ح3.</span></ref>

<span dir="rtl">429.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس قرآن را طبق رأى خود تفسير كند، بر خداوند، دروغ بسته است.</span>

<span dir="rtl">430.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير عن مالك بن عبد اللّه الغافقيّ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: عَلَيكُم بِالقُرآنِ؛ فَإِنَّكُم سَتَرجِعونَ إلى قَومٍ يَشتَهونَ الحَديثَ عَنّي، فَمَن عَقَلَ شَيئا فَليُحَدِّث بِهِ، ومَنِ افتَرى عَلَيَّ فَليَتَبَوَّأ مَقعَدا، أو شَيئا، مِن جَهَنَّمَ ـ لا أدري أيُّهُما قالَ ـ.</span> <ref><span dir="rtl">المعجم الكبير: ج19 ص296 ح658، مسند ابن حنبل: ج7 ص6 ح18968، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص196 ح385 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج1 ص197 ح996.</span></ref>

<span dir="rtl">430.</span> <span dir="rtl">المعجم الكبير ـ به نقل از مالك بن عبد اللّه غافقى ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «همواره همراه قرآن باشيد. به زودى به سوى قومى باز مى گرديد كه شيداى حديث كردن از من هستند. پس هر كس كه [درستى] چيزى را به عقل دريافته، بازگو كند، و هر كس بر من افترا بزند، بايد جايى را در جهنّم، براى خود، فراهم بداند» يا فرمود: «چيزى از جهنّم را». نمى دانم كدام يك را فرمود.</span>

<span dir="rtl">431.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ كَذِبا عَلَيَّ لَيسَ كَكَذِبٍ عَلى أحَدٍ؛ مَن كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدا فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح البخاري: ج1 ص434 ح1229، صحيح مسلم: ج1 ص10 ح4، مسند ابن حنبل: ج6 ص341 ح18227 كلّها عن المغيرة، كنز العمّال: ج3 ص625 ح8233.</span></ref>

<span dir="rtl">431.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دروغ بستن بر من، به سان دروغ بستن بر كس ديگر نيست. هر كس بر من از روى عمد دروغ بندد، بايد جايگاهش را از آتش فراهم سازد.</span>

<span dir="rtl">432.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: أيُّهَا النّاسُ! ثَلاثٌ لا دينَ لَهُم: لا دينَ لِمَن دانَ بِجُحودِ آيَةٍ مِن كِتابِ اللّهِ، ولا دينَ لِمَن دانَ بِفِريَةِ باطِلٍ عَلَى اللّهِ، ولا دينَ لِمَن دانَ بِطاعَةِ مَن عَصَى اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى.</span> <ref><span dir="rtl">المحاسن: ج1 ص65 ح9 عن أبي سخيلة، الكافي: ج2 ص373 ح4، الأمالي للمفيد: ج308 ح7، الاختصاص: ج258 كلّها عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص117 ح19.</span></ref>

<span dir="rtl">432.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: اى مردم! سه دسته دين ندارند: كسى كه منكر يك آيه از قرآن باشد، و كسى كه به باطلى دروغين بر خداوند، اعتقاد داشته باشد، و كسى كه به اطاعت از آن كه خداوند متعال را نافرمانى مى كند، اعتقاد داشته باشد.</span>

<span dir="rtl">433.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ لِأَبِي النُّعمانِ ـ: يا أبَا النُّعمانِ، لا تَكذِب عَلَينا كَذبَةً؛ فَتُسلَبَ الحَنيفِيَّةَ... فَإِنَّكَ مَوقوفٌ ـ لا مَحالَةَ ـ ومَسؤولٌ، فَإِن صَدَقتَ صَدَّقناكَ، وإن كَذَبتَ كَذَّبناكَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص338 ح1، الأماليللمفيد: ص182 ح5 وفيه «لا تُحقِّقنّ» بدل «لا تكذب» كلاهما عن أبي النعمان، بحارالأنوار: ج72 ص233 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">433.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ به ابو نعمان ـ: اى ابو نعمان! بر ما دروغى را نسبت مده، كه دين حنيف... از تو سلب مى شود كه تو ـ به ناگزير ـ نگاه داشته و سؤال خواهى شد. پس اگر راست گفته باشى، تو را تصديق مى كنيم و اگر دروغ گفته باشى، تكذيبت مى كنيم.</span>

<span dir="rtl">434.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: الكَذِبُ عَلَى اللّهِ وعَلى رَسولِهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الكَبائِرِ</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص339 ح5، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص569 ح4941، ثواب الأعمال: ص318 ح1 وفيها زيادة «وعلى الأوصياء عليهم السلام» وكلّها عن أبي خديجة، بحار الأنوار: ج2 ص117 ح17.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">در اين جا مناسب است از دو حكايتى كه محدّث نورى در بحث «پرهيز از دروغگويى در بيان مصيبت هاى سيّد الشهدا عليه السلام» نقل كرده است، ياد كنيم:</span>

<span dir="rtl">يك. شخصى در شهر كرمانشاه، خدمت عالم كامل جامعِ فريد، آقا محمّدعلى رحمه الله، صاحب مقامع، رسيده و عرض كرد: در خواب مى بينم كه به دندان خود، گوشت بدن مبارك حضرت سيّد الشهدا عليه السلام را مى كَنَم. آقا او را نمى شناخت. سر به زير انداخت و متفكّر شد. سپس به او فرمود: شايد روضه خوانى مى كنى. عرض كرد: بلى. فرمود: يا ترك كن يا از كتب معتبر، نقل كن (لؤلؤ و مرجان: ص169 ـ 170).</span>

<span dir="rtl">دو. سيّد فاضلى از معتبرترين روضه خوانان، شبى در خواب ديد كه گويا قيامت شده و خلق، در نهايت وحشت و حيرت[اند] و هر كس به حال خود، مشغول و ملائكه ايشان را مى رانند به سوى حساب، و با هر تنى دو موكّل بود و من چون اين داهيه را ديدم، در انديشه عاقبت خود [بودم]، كه با اين بزرگى امر به كجا خواهد كشيد. در اين حال، دو نفر از آن جماعت مرا امر نمودند به حضور در محضر خاتم النبيّين صلى الله عليه و آله. چون مآل كار خطرناك بود، مسامحه كردم. قهرا مرا كشاندند. يكى در پيش، ديگرى در عقب و من در وسط. هراسان و ترسناك سير مى كرديم كه ديدم عِمارى بسيار بزرگى بر دوش جماعتى از طرف راست راه مى روند. به الهام الهى دانستم كه در آن عمارى، سيّده زنان عالم است ـ صلوات اللّه عليها ـ و چون به عمارى نزديك شديم، فرصت را غنيمت دانسته، از دست موكّلان، فرار [كردم] و خود را به زير عمارى رساندم. آن را قلعه محكم و محلّ منيعى ديدم كه پيش از من، جمعى از گناهكاران به آن جا پناه برده بودند و موكّلين را ديدم از عمارى دور[ند] و قدرت بر نزديك شدن به عمارى ندارند و به همان اندازه دورى با ما سير مى كنند و به اشاره، التماس كردند برگرديم ؛ قبول نكرديم. آن گاه به اشاره، ما را تهديد كردند. چون تكيه گاه خود را محكم ديديم، ما نيز ايشان را تهديد مى كرديم و با همين قوّت قلب سير مى كرديم كه ناگاه، رسولى از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و به آن معظّمه از جانب آن جناب گفت كه: جمعى از گناهكاران امّت به تو پناه آورده اند. ايشان را روانه كن كه به حساب ايشان برسيم. پس آن مخدّره اشاره فرمود كه موكّلان از هر طرف رسيدند و ما را به مَوقِف حساب كشاندند. در آن جا منبرى ديديم بسيار بلند كه پلّه هاى زيادى داشت و سيّد انبيا صلى الله عليه و آله بر بالاى آن نشسته و امير المؤمنين عليه السلام بر پلّه اوّل آن ايستاده و مشغول است به رسيدن حساب خلايق و آنها در پيش روى آن حضرت، صف كشيده[اند]. چون نوبت حساب به من رسيد، مرا مخاطب كرد و به نحو سرزنش و توبيخ فرمود: «چرا ذلّت فرزندم حسين را خواندى و او را به مذلّت و خوارى نسبت دادى؟». پس در جواب، متحيّر شدم و جز انكار، چاره نديدم. پس منكر شدم كه نخواندم. پس ديدم دردى به بازويم رسيد، گويا ميخ آهنى در آن فرو رفته. ملتفت شدم به طرف خود. مردى را ديدم كه در كفَش طومارى است. آن را به من داد. گشودم، ديدم صورتْ مجلس من در آن بود و در هر جا، هر وقت، هر چه خوانده بودم، در آن ثبت شده بود و از آن جمله، همان فقره كه از من سؤال كردند.</span>

<span dir="rtl">پس حيله ديگر به خاطرم آمد. گفتم مجلسى ؛ آن را در جلد دهم بحار ذكر كرده. پس به يكى از خدّام حاضر فرمود: «برو از مجلسى آن كتاب را بگير». پس ملتفت شدم، ديدم از طرف راست منبر، صفوف بسيار است كه اوّل آن، جنب منبر و آخر آن، خداى داند كه به كجا منتهى مى شود و هر عالمى، مؤلّفاتش [را] در پيش رويش گذاشته، [و] شخص اوّل در صف اوّل، مرحوم مجلسى است.چون رسول حضرت، پيغام را به او رساند، در ميان كتب، آن كتاب را برداشت [و] به او داد. گرفت [و] آورد. اشاره فرمود به من دهد. گرفتم و در بحر تحيّر فرو رفتم ؛ زيرا كه غرض از آن حيله و افترا، خلاصى از آن مهلكه بود.</span>

<span dir="rtl">پس پاره اوراق آن را بيهوده به هم زدم. در آن حال، حيله ديگر به خاطرم آمد. پس گفتم: آن را در مقتل حاجى ملّا صالح بَرَغانى ديدم. باز به خادمى فرمود: «برو به او بگو كتاب را بياورد» و رفت و گفت. در صف ششم يا هفتم، شخص ششم يا هفتم، حاجى مذكور بود. كتاب را خود برداشت و آورد.</span>

<span dir="rtl">پس امر فرمود آن فقره را در آن كتاب، پيدا كنم. دو مرتبه، خوف، بر گشت و مضطرب شدم و راه چاره از هر طرف بسته شد. بيهوده مشغول برگرداندن اوراق بودم با قلب هراسان،... تا آن كه مى گويد چون از خواب بيدار شد، جماعتى از اهل صنف خود را جمع كرد و آنچه در خواب ديده بود، نقل نمود و گفت: امّا من پس در خود، قوّه اقامه شروط روضه خوانى را نمى بينم. آن را ترك مى كنم و هر كه مرا تصديق مى كند، سزاوار است او نيز دست از آن بكشد. با آن كه ساليانه، مبالغ خطيرى از اين راه به او مى رسيد، از آن، چشم پوشيده و دست از روضه خوانى كشيد (لؤلؤ و مرجان: ص180 ـ 183).</span></ref>

<span dir="rtl">434.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: دروغ بستن بر خدا و پيامبرش، از جمله گناهان كبيره است.</span>

<span dir="rtl">435.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: اِتَّقوا تَكذيبَ اللّهِ. قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، وكَيفَ ذاكَ؟ قالَ: يَقولُ أحَدُكُم: «قالَ اللّهُ»، فَيَقولُ اللّهُ: «كَذَبتَ، لَم أقُلهُ»، أو يَقولُ: «لَم يَقُلِ اللّهُ»، فَيَقولُ اللّهُ عز و جل: «كَذَبتَ، قَد قُلتُهُ».</span> <ref><span dir="rtl">معاني الأخبار: ص390 ح31 عن إبراهيم بن عبد الحميد، بحار الأنوار: ج2 ص117 ح16 وراجع: الطبقات الكبرى: ج6 ص190.</span></ref>

<span dir="rtl">435.</span> <span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام: پيامبر خدا فرمود: «از تكذيب خداوند، پروا كنيد!». گفته شد: اى پيامبر خدا! تكذيب خدا چگونه است؟ فرمود: «شخصى از شما مى گويد: خداوند فرمود؛ امّا خداوند مى فرمايد: تو دروغ مى گويى. من آن را نگفته ام. يا مى گويد: خداوند نفرموده است وخداوند عز و جل مى فرمايد: دروغ مى گويى. من آن را گفته ام.</span>

<span id="القول-بغير-علم"></span>
== <span dir="rtl">7 / 4: القَولُ بِغَيرِ عِلمٍ</span> ==

'''<span dir="rtl">7 / 4: سخن گفتن بدون علم</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَ هُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ».</span> <ref><span dir="rtl">النور: 15.</span></ref>

<span dir="rtl">«آن گاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مى گرفتيد و با زبان هاى خود، چيزى را مى گفتيد كه بِدان علم نداشتيد و مى پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است، با اين كه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">436.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لِابنِ مَسعودٍ ـ: يَا بنَ مَسعودٍ، لا تَتَكَلَّم بِالعِلمِ إلّا بِشَيءٍ سَمِعتَهُ ورَأَيتَهُ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئولًا»</span> <ref><span dir="rtl">الإسراء: 36.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">مكارم الأخلاق: ج2 ص355 ح2660 عن عبداللّه بن مسعود، بحار الأنوار: ج77 ص105 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">436.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به ابن مسعود ـ: اى ابن مسعود! در باره چيزى، از روى علم [و يقين] سخن نگو، مگر آن را شنيده يا ديده باشى؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد: «و چيزى را كه بدان علم ندارى، دنبال مكن؛ زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش قرار خواهند گرفت».</span>

<span dir="rtl">437.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ لا يَقبِضُ العِلمَ انتِزاعا يَنتَزِعُهُ مِنَ النّاسِ، ولكِن يَقبِضُ العِلمَ بِقَبضِ العُلَماءِ، وإذا لَم يَبقَ عالِمٌ اِتَّخَذَ النّاسُ رُؤَساءَ جُهّالاً، فَسَأَلوهُم فَقالوا بِغَيرِ عِلمٍ، فَضَلّوا وأَضَلّوا.</span> <ref><span dir="rtl">الأمالي للمفيد: ص20 ح1 عن عبد اللّه بن عمر، تحف العقول: ص37 نحوه، دعائم الإسلام: ج1 ص96 وفيه «فسُئلوا فأفتوا» بدل «فسألوهم فقالوا»، بحار الأنوار: 2 ص121 ح37؛ صحيح البخاري: ج1 ص50 ح100، صحيح مسلم: ج4 ص2058 ح13، سنن الترمذي: ج5 ص31 ح2652 وفيها «حتّى إذا لم يترك عالما» بدل «وإذا لم يبقَ عالم»، سنن ابن ماجة: ج1 ص20 ح52 وفيها «فسُئلوا فأفتوا» بدل «فسألوهم فقالوا» وكلّها عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص، كنز العمّال: ج10 ص187 ح28981.</span></ref>

<span dir="rtl">437.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، علم را با كشيدن، از مردم، باز پس نمى گيرد؛ بلكه با گرفتن علما از مردم، علم را از آنان پس مى گيرد، و هر زمان كه عالمى باقى نمانَد، مردم، نادانان را بزرگان خود مى سازند، و از آنان مى پرسند و آنان نيز از روى جهل، پاسخ مى دهند. بدين طريق، خود، گم راه مى شوند و ديگران را گم راه مى سازند.</span>

<span dir="rtl">438.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ: دَعِ القَولَ في ما لا تَعرِفُ، وَالخِطابَ في ما لَم تُكَلَّف، وأَمسِك عَن طَريقٍ إذا خِفتَ ضَلالَتَهُ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص69، غرر الحكم: ج4 ص20 ح5138، بحار الأنوار: ج77 ص200 ح1 نقلاً عن كشف المحجّة ؛ وراجع: دستور معالم الحكم: ص59.</span></ref>

<span dir="rtl">438.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ به فرزندش حسن عليه السلام ـ: در آنچه نمى دانى، سخن را وا گذار، و مخاطب ساختن را در آن جا كه بِدان مكلّف نيستى، وا نِه، و از راهى كه از گم راهى اش بيم دارى، اجتناب كن.</span>

<span dir="rtl">439.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَقُل ما لا تَعلَمُ وإن قَلَّ ما تَعلَمُ، ولا تَقُل ما لا تُحِبُّ أن يُقالَ لَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الكتاب 31، كشف المحجّة: ص226، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص626 ح3215، تحف العقول: ص74، الاختصاص: ص231 والثلاثة الأخيرة نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص203 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">439.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آنچه را نمى دانى، نگو، هرچند آنچه را مى دانى اندك باشد، و آنچه را كه دوست ندارى در باره ات گفته شود، نگو.</span>

<span dir="rtl">440.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: إيّاكَ وَالكَلامَ في ما لا تَعرِفُ طَريقَتَهُ ولا تَعلَمُ حَقيقَتَهُ! فَإِنَّ قَولَكَ يَدُلُّ عَلى عَقلِكَ، وعِبارَتَكَ تُنبِئُ عَن مَعرِفَتِكَ. فَتَوَقَّ مِن طولِ لِسانِكَ ما أمِنتَهُ، وَاختَصِر مِن كَلامِكَ مَا استَحسَنتَهُ؛ فَإِنَّهُ بِكَ أجمَلُ، وعَلى فَضلِكَ أدَلُّ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص320 ح2735، عيون الحكم والمواعظ: ص100 ح2293.</span></ref>

<span dir="rtl">440.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از سخن گفتن در باره آنچه راهبُردش را نمى شناسى و از حقيقت آن آگاه نيستى، پرهيز كن؛ زيرا گفتارت ره نمون عقل توست و جملات تو، از آگاهى تو خبر مى دهد. تا آن جا كه در ايمنى هستى، از طولانى كردن گفتار، اجتناب كن، و تا آن جا كه مى توانى، گفتارت را كوتاه كن؛ زيرا براى تو مناسب تر است و بر فضيلت تو دلالت بيشترى دارد.</span>

<span dir="rtl">441.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَقُل ما لا تَعلَمُ؛ فَتُتَّهَمَ بِإِخبارِكَ بِما تَعلَمُ!</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص341 ح10426، عيون الحكم والمواعظ: ص530 ح9639.</span></ref>

<span dir="rtl">441.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آنچه را نمى دانى، مگو، كه با خبر دادن در آن جا كه مى دانى، مورد اتّهام قرار مى گيرى.</span>

<span dir="rtl">442.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مِنَ الحِكمَةِ أن... ولا تَتَكَلَّمَ في ما لا تَعلَمُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص47 ح9450، عيون الحكم والمواعظ: ص473 ح8681.</span></ref>

<span dir="rtl">442.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از جمله حكمت، آن است كه... در باره آنچه نمى دانى، سخن مگويى.</span>

<span dir="rtl">443.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: العَقلُ أن تَقولَ ما تَعرِفُ، وتَعمَلَ بِما تَنطِقُ بِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص150 ح2141، عيون الحكم والمواعظ: ص66 ح1678.</span></ref>

<span dir="rtl">443.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: عقل، آن است كه آنچه را مى دانى، بگويى و بدانچه سخن مى گويى، عمل كنى.</span>

<span dir="rtl">444.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: لا تَقولوا بِما لا تَعرِفونَ؛ فَإِنَّ أكثَرَ الحَقِّ في ما تُنكِرونَ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 87، غرر الحكم: ج6 ص278 ح10245، بحار الأنوار: ج34 ص209 ح986.</span></ref>

<span dir="rtl">444.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آنچه را نمى دانيد، مگوييد، كه بيشترين حق، در آن چيزى است كه نمى دانيد.</span>

<span dir="rtl">445.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ ـ: يَا بنَ جُندَبٍ، لا تَقُل فِي المُذنِبينَ مِن أهلِ دَعوَتِكُم إلّا خَيرا... فَكُلُّ مَن قَصَدَنا ووالانا ولَم يُوالِ عَدُوَّنا، وقالَ ما يَعلَمُ، وسَكَتَ عَمّا لا يَعلَمُ أو أشكَلَ عَلَيهِ، فَهُوَ فِي الجَنَّةِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص302، بحار الأنوار: ج78 ص280 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">445.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به عبد اللّه بن جُندَب ـ: اى فرزند جندب! در باره مخاطبانِ گناهكار خود، جز به نيكى سخن مگوييد.… هر كس ما را دنبال كند و ولايت ما را بپذيرد، و ولايت دشمنان ما را نپذيرد و آنچه را مى داند، بگويد و از آنچه نمى داند يا بر او دشوار آمده، خاموش مانَد، در بهشت است.</span>

<span id="كتمان-العلم"></span>
== <span dir="rtl">7 / 5: كِتمانُ العِلمِ</span> ==

'''<span dir="rtl">7 / 5: دريغ داشتن علم</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً أُوْلَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 174.</span></ref>

<span dir="rtl">«كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده، پنهان مى دارند و بِدان، بهاى ناچيزى به دست مى آورند، آنان، جز آتش در شكم هاى خويش فرو نمى برند و خدا روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت و پاكشان نخواهد كرد و عذابى دردناك خواهند داشت».</span>

<span dir="rtl">«وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 187.</span></ref>

<span dir="rtl">«و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از كسانى كه به آنان كتاب داده شده، پيمان گرفت كه حتما بايد آن را [به وضوح] براى مردم بيان نمايند و كتمانش مكنيد. پس آن [عهد] را پشت سر خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند و چه بد معامله اى كردند!».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">446.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن كَتَمَ عِلما مِمّا يَنفَعُ اللّهُ بِهِ في أمرِ النّاسِ؛ أمرِ الدّينِ</span> <ref><span dir="rtl">قوله صلى الله عليه و آله: «أمرِ الدينِ» مجرور على البدليّة من قوله: «في أمرِ الناسِ».</span></ref><span dir="rtl">، ألجَمَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِنَ النّارِ.</span> <ref><span dir="rtl">سنن ابن ماجة: ج1 ص97 ح265 عن أبي سعيد الخدري، مسند ابن حنبل: ج3 ص565 ح10492 عن أبي هريرة، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص182 ح346 عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج19610 ح29031 ؛ منية المريد: ص136، عوالي اللآلي: ج4 ص71 ح40 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص78 ح66.</span></ref>

<span dir="rtl">446.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس دانشى را كه خداوند، بِدان در كار مردم يا كار دين، سود مى رساند، كتمان كند، خداوند، دهان او را با لگامى از آتش، لگام مى زند.</span>

<span dir="rtl">447.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لا تُمسِك عَن إظهارِ الحَقِّ إذا وَجَدتَ لَهُ أهلاً.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص266 ح10188، عيون الحكم والمواعظ: ص518 ح9399.</span></ref>

<span dir="rtl">447.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر گاه براى حق، [مخاطب] شايسته اى يافتى، از اظهار آن، خوددارى مكن.</span>

<span dir="rtl">448.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أشبَهُ النّاسِ بِأَنبِياءِ اللّهِ أقوَلُهُم لِلحَقِّ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ح3172، عيون الحكم والمواعظ: ص116 ح2578.</span></ref>

<span dir="rtl">448.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: شبيه ترينِ مردم به پيامبران الهى، حقگوترينِ آنان است.</span>

<span dir="rtl">449.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام ـ في رِسالَتِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ ـ: العُلَماءُ في أنفُسِهِم خانَةٌ إن كَتَمُوا النَّصيحَةَ؛ إن رَأَوا تائِها ضالّاً لا يَهدونَهُ، أو مَيِّتا لا يُحيونَهُ، فَبِئسَ ما يَصنَعونَ! لِأَنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ أخَذَ عَلَيهِمُ الميثاقَ فِي الكِتابِ: أن يَأمُروا بِالمَعروفِ وبِما اُمِروا بِهِ، وأَن يَنهَوا عمّا نُهوا عَنهُ، وأَن يَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى، ولا يَتَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص54 ح16، بحار الأنوار: ج78 ص361 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">449.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام ـ در نامه ايشان به سعدُ الخير ـ: اگر عالمان، نصيحت را دريغ كنند، خود خيانتكارند، اگر با ديدن سرگردانِ گم راهى، او را هدايت نكنند، يا با ديدن مرده اى، او را زنده نكنند، و چه كار بدى انجام مى دهند؛ زيرا خداوند متعال در قرآن، از آنان پيمان گرفته كه به معروف و به آنچه مأمور شده اند، امر كنند و از آنچه از انجام دادنش نهى شده اند، نهى كنند، و اين كه بر كار نيك و تقوا، يكديگر را يارى رسانند و بر گناه و دشمنى به يكديگر، كمك نرسانند!</span>

<span dir="rtl">راجع: ص122 (مكافحة البدع).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص123 (مبارزه با بدعت ها).</span>

<span id="التكلف"></span>
== <span dir="rtl">7 / 6: التَّكَلُّفُ</span> ==

'''<span dir="rtl">7 / 6: خود را به زحمت انداختن</span>'''

<span dir="rtl">450.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَعَنَ اللّهُ الَّذينَ يُشَقِّقونَ الكَلامَ</span> <ref><span dir="rtl">شَقَّقَ الكلامَ تشقيقا: أخرَجَه أحسنَ مَخرَج، ومنه حديث البيعة: «تشقيقُ الكلام عليكم شديدٌ» ؛ أي التطلُّب فيه لِيُخرجه أحسنَ مَخرَجٍ (تاج العروس: ج13 ص250).</span>

<span dir="rtl">وقال الرضي رضى الله عنه: وهذا القول مجاز، والمراد: الذين يتصرّفون في الكلام فيدقّقون فيه ويتعمّقون في معانيه. وشبّه عليه الصلاة والسلام فعلهم ذلك بتشقيق الشَّعر ؛ لأنّ طاقات الشعر مستدقّة في نفوسها، وإذا تعاطى الإنسان تشقيقها، انتهت من الدقّة إلى غاية لا زيادة وراءها. وهذا اللعن في الخبر إنّما يتناول من بلغ في تدقيق الكلام إلى ذلك الحدّ لِيشتبهَ الباطل بالحق ويجوزَ الغيّ بالرشد (المجازات النبويّة: ص374 ح338).</span></ref> <span dir="rtl">تَشقيقَ الشَّعرِ.</span> <ref><span dir="rtl">المجازات النبويّة: ص374 ح338، مسند ابن حنبل: ج6 ص26 ح16900 عن معاوية وفيه «لعن رسول اللّه» بدل «لعن اللّه».</span></ref>

<span dir="rtl">450.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، لعنت كند كسانى را كه به سان شكافتن مو، در كلام، موشكافى</span> <ref><span dir="rtl">سيّد رضى رحمه الله مى گويد: «در اين سخن، مَجاز به كار رفته است و مقصود، كسانى هستند كه در كلام، پيجويى مى كنند در معانى آن، به موشكافى و ژرف انديشى مى پردازند، و پيامبر خدا، اين كارشان را به شكافتن مو تشبيه كرده است ؛ زيرا تارهاى مو، چنان نازك اند كه وقتى انسان به شكافتن آنها مى پردازد، به خاطر نازكى مو، به جايى مى رسد كه ديگر امكان شكافتن فراتر از آن وجود ندارد، و نفرين اين روايت، هر كس را در بر مى گيرد كه در موشكافى گفتار، به چنين حدّى برسد تا باطل را به حق، مشتبه سازد و با گم راهى از مرز هدايت در گذرد» (المجازات النبويّة: ص418 ح336).</span></ref> <span dir="rtl">مى كنند!</span>

<span dir="rtl">451.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث نَبِيّا إلّا مُبَلِّغا، وإنَّ تَشقيقَ الكَلامِ وَالخُطَبِ مِنَ الشَّيطانِ.</span> <ref><span dir="rtl">نثر الدرّ: ج1 ص258 وراجع: مسند ابن حنبل: ج2 ص408 ح5691.</span></ref>

<span dir="rtl">451.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل، هيچ پيامبرى را جز به عنوان مبلّغ، بر نينگيخت، و موشكافى گفته ها و خطابه ها، از شيطان است.</span>

<span dir="rtl">452.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: عَلَيكُم بِقِلَّةِ الكَلامِ، ولا يَستَهوِيَنَّكُمُ الشَّيطانُ؛ فَإِنَّ تَشقيقَ الكَلامِ مِن شَقاشِقِ</span> <ref><span dir="rtl">في المصدر: «شقائق»، وما أثبتناه من الإصابة وهو الصحيح.</span></ref> <span dir="rtl">الشَّيطانِ.</span> <ref><span dir="rtl">اُسد الغابة: ج1 ص491 الرقم 643، الإصابة: ج1 ص544 الرقم 1024 عن حكيم بن جابر عن أبيه وليس فيه «ولا يستهوينَّكم الشيطان»، كنز العمّال: ج3 ص552 ح7863.</span></ref>

<span dir="rtl">452.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بر شما باد كم سخن گفتن! و شيطان، شما را به هواخواهى نكشاند، كه موشكافى گفتار، از رخنه هاى شيطان است.</span>

<span dir="rtl">453.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله ـ لِعَبدِ اللّهِ بنِ رَواحَةَ ـ: كُفَّ عَنِ السَّجعِ؛ فَما اُعطِيَ عَبدٌ شَيئا شَرّا مِن طَلاقَةٍ في لِسانِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القرطبي: ج12 ص281، الفردوس: ج4 ص120 ح6373 عن ابن عبّاس وليس فيه «كُفّ عن السجع»، كنز العمّال: ج3 ص556 ح7892.</span></ref>

<span dir="rtl">453.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به عبد اللّه بن رواحه ـ: از آهنگين گويى [متكلّفانه] اجتناب كن، كه بدتر از زبان آورى، به بنده اى داده نشده است.</span>

<span dir="rtl">454.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ كَثيرا مِنَ الخُطَبِ مِن شَقاشِقِ الشَّيطانِ</span> <ref><span dir="rtl">قال في اللسان ـ بعد نقل الحديث ـ: فجعل للشيطان شَقاشقَ ونَسبَ الخُطبَ إليه لِما يدخل فيها من الكذب (لسان العرب: ج10 ص185 «شقق»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">النهاية: ج2 ص489، لسان العرب: ج10 ص185 ؛ بحار الأنوار: ج102 ص195.</span></ref>

<span dir="rtl">454.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: بسيار از خطابه ها، از رخنه هاى شيطان اند.</span> <ref><span dir="rtl">مؤلّفِ لسان العرب، پس از نقل حديث مى گويد: «امام عليه السلام، از ژاژخايى شيطان گفت و اين گونه خطبه ها را به شيطان نسبت داد، به سبب دروغ هايى كه به اين گونه سخن ها راه مى يابد» (لسان العرب: ج10 ص185).</span></ref>

<span dir="rtl">455.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ ممّا يُنسَبُ إلَيهِ في مِصباحِ الشَّريعَةِ ـ: آفَةُ العُلَماءِ عَشَرَةُ أشياءَ: ... وَالتَّكَلُّفُ في تَزيينِ الكَلامِ بِزَوائِدِ الأَلفاظِ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص366، بحار الأنوار: ج2 ص52 ح18.</span></ref>

<span dir="rtl">455.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة ـ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده است ـ: آفت عالمان، ده چيز است: ... و خود را به زحمت انداختن با آراستن گفتار به الفاظ زايد.</span>

<span id="التعنت"></span>
== <span dir="rtl">7 / 7: التَّعَنُّت</span> ==

'''<span dir="rtl">7 / 7: ديگران را به رنج افكندن</span>'''

<span dir="rtl">456.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّما بَعَثَنِي اللّهُ مُبَلِّغا، ولَم يَبعَثني مُعَنِّتا</span> <ref><span dir="rtl">عَنَّته تعنِيتا: شَدَّد عليه وألزَمَه بما يصعب عليه أداؤه ويشقّ عليه تحمّلُه (تاج العروس: ج3 ص94 «عنت»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الترمذي: ج5 ص423 ح3318، صحيح مسلم: ج2 ص1113 ح35، السنن الكبرى: ج7 ص60 ح13267، كلاهما نحوه وكلّها عن عائشة، كنز العمّال: ج11 ص426 ح31998.</span></ref>

<span dir="rtl">456.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، مرا تنها به عنوان مبلّغ، بر انگيخته، نه به عنوان زحمت دهنده.</span>

<span dir="rtl">457.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ لَم يَبعَثني مُعَنِّتا ولا مُتَعَنِّتا، ولكِن بَعَثَني مُعَلِّما مُيَسِّرا.</span> <ref><span dir="rtl">صحيح مسلم: ج2 ص1105 ح29، السنن الكبرى: ج7 ص61 ح13268 وليس فيه «ولا متعنّتا» وكلاهما عن جابر بن عبد اللّه، كنز العمّال: ج11 ص424 ح31989.</span></ref>

<span dir="rtl">457.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، مرا براى رنج دادن ديگران يا رنج دهنده به خود بر نينگيخت؛ بلكه مرا به عنوان آموزنده و آسان گيرنده مبعوث كرده است.</span>

<span dir="rtl">458.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: عَلِّموا ولا تُعَنِّفوا؛ فَإِنَّ المُعَلِّمَ خَيرٌ مِنَ المُعَنِّفِ</span> <ref><span dir="rtl">التَّعنِيف: التّوبِيخ والتَّقرِيع واللَّوم (النهاية: ج3 ص309 «عنف»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">شعب الإيمان: ج2 ص276 ح1749، الفقيه والمتفقّه: ج2 ص137، جامع بيان العلم: ج1 ح128، الفردوس: ج3 ص9 ح4004 كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج10 ص249 ح29321 ؛ منية المريد: ص193، جامع الأحاديث للقمّي: ص102 عن إسماعيل ابن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج77 ص175 ح9.</span></ref>

<span dir="rtl">458.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بياموزيد و توبيخ نكنيد، كه آموزنده، از توبيخ كننده بهتر است.</span>

<span id="الإطالة-في-الكلام"></span>
== <span dir="rtl">7 / 8: الإِطالَةُ في الْكَلامِ</span> ==

'''<span dir="rtl">7 / 8: طولانى كردن سخن</span>'''

<span dir="rtl">459.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ موسى عليه السلام لَقِيَ الخَضِرَ عليه السلام، فَقالَ: أوصِني. فَقالَ الخَضِرُ: يا طالِبَ العِلمِ، إنَّ القائِلَ أقَلُّ مَلالَةً مِنَ المُستَمِعِ، فَلا تُمِلَّ جُلَساءَكَ إذا حَدَّثتَهُم.</span> <ref><span dir="rtl">منية المريد: ص140، بحار الأنوار: ج1 ص226 ح18 ؛ المعجم الأوسط: ج7 ص78 ح6908، تاريخ دمشق: ج16 ص414 ح3191 كلاهما عن عمر بن الخطّاب، كنزالعمّال: ج16 ص143 ح44176.</span></ref>

<span dir="rtl">459.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: موسى عليه السلام، خضر عليه السلام را ملاقات كرد و به او گفت: مرا اندرز ده!</span>

<span dir="rtl">خضر گفت: اى خواهان علم! خستگى گوينده، از شنونده كمتر است. پس هنگام سخن گفتن، هم نشينانت را خسته مكن.</span>

<span dir="rtl">460.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: لَيسَ البَيانُ كَثرَةَ الكَلامِ، ولكِن فَصلٌ في ما يُحِبُّ اللّهُ عز و جل.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج3 ص399 ح5215، موارد الظمآن: ص492 ح2010 وفيه «ولكن البيان الفصل في الحقّ» بدل «ولكن فصل في ما يحبّ اللّه» وكلاهما عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج10 ص192 ح29010.</span></ref>

<span dir="rtl">460.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بيان (سخنوَرى)، فزونى گفتار نيست؛ بلكه گفتارى فيصله دهنده است در موردى كه خداوند عز و جلدوست دارد.</span>

<span dir="rtl">461.</span> <span dir="rtl">أعلام الدّين: رَأَى [النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله] أعرابِيّا يَتَكَلَّمُ فَطَوَّلَ، فَقالَ لَهُ: كَم دونَ لِسانِكَ مِن حِجابٍ؟ فَقالَ: شَفَتايَ وأَسناني. فَقالَ عليه السلام: فَتَثَبَّت وَاقتَصِر؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَكرَهُ الاِنبِعاقَ</span> <ref><span dir="rtl">الانبِعاق في الكلام: التوسُّع فيه والتكثُّر منه (لسان العرب: ج10 ص22 «بعق»).</span></ref> <span dir="rtl">فِي الكَلامِ، فَنَضَّرَ اللّهُ وَجهَ امرِئٍ أوجَزَ في كَلامِهِ، وَاقتَصَرَ عَلى حاجَتِهِ!</span> <ref><span dir="rtl">أعلام الدين: ص275.</span></ref>

<span dir="rtl">461.</span> <span dir="rtl">أعلام الدين: [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله] مرد باديه نشينى را ديد كه سخن مى گويد و آن را طولانى كرده است. به او فرمود: «زبانت چند حجاب دارد؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: دو لب و دندان هايم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «استوار و كوتاه سخن بگو؛ زيرا خداوند متعال، فزونى در گفتار را ناپسند مى شمُرَد. خداوند، چهره كسى را كه گفتارش را كوتاه كند و به نيازش بسنده كند، شاداب سازد!».</span>

<span dir="rtl">462.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ أبغَضَكُم إلَيَّ وأَبعَدَكُم مِنّي مَجلِسا يَومَ القِيامَةِ الثَّرثارونَ</span> <ref><span dir="rtl">الثرثارون: هم الذين يُكثِرون الكلام تكلُّفا وخروجا عن الحقّ (النهاية: ج1 ص209 «ثرثر»).</span></ref><span dir="rtl">، وَالمُتَشَدِّقونَ</span> <ref><span dir="rtl">المتشدّقون: المتوسّعون في الكلام... وقيل: المتشدّق: المستهزئ بالناس (النهاية: ج2 ص453 «شدق»).</span></ref><span dir="rtl">، وَالمُتَفَيهِقونَ</span> <ref><span dir="rtl">المتفيهقون: هم الذين يتوسّعون في الكلام ويفتحون به أفواههم. مأخوذ من الفَهْق ؛ وهو الامتلاء والاتّساع (النهاية: ج3 ص482 «فهق»).</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">سنن الترمذي: ج4 ص370 ح2018 عن جابر، مسند ابن حنبل: ج6 ص220 ح17747، السنن الكبرى: ج10 ص326 ح20799 وفيهما «في الآخرة مَساوِئكُم أخلاقا» بدل «مجلسا يوم القيامة» وكلاهما عن أبي ثعلبة الخشني، كنز العمّال: ج3 ص10 ح5181 ؛ عوالي اللآلي: ج1 ص72 ح135 نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">462.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مبغوض ترينِ شما نزد من و دورترينِ شما از من در روز قيامت، كسانى اند كه از روى تكلّف، پُرگويى مى كنند، بيهوده مى گويند، و دهانشان را به زياده گويى باز مى گذارند.</span>

<span dir="rtl">463.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: ألا اُنَبِّئُكُم بِشِرارِكُم؟ هُمُ الثَّرثارونَ المُتَشَدِّقونَ. ألا اُنَبِّئُكُم بِخِيارِكُم؟ أحاسِنُكُم أخلاقا.</span> <ref><span dir="rtl">مسند ابن حنبل: ج3 ص301 ح8830، السنن الكبرى: ج10 ص326 ح20800 نحوه وكلاهما عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج3 ص556 ح7890.</span></ref>

<span dir="rtl">463.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آيا بدترينتان را به شما معرّفى كنم؟ آنان، پُرگويان و پُرحرف ها هستند. آيا بهترينتان را به شما معرّفى كنم؟ آن كه اخلاقش از همه بهتر است.</span>

<span dir="rtl">464.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: آفَةُ الكَلامِ الإِطالَةُ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج3 ص111 ح3966، عيون الحكم والمواعظ: ص181 ح3696.</span></ref>

<span dir="rtl">464.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: آفت گفتار، طول دادن است.</span>

<span dir="rtl">465.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: مَن أطالَ الحَديثَ في ما لا يَنبَغي فَقَد عَرَّضَ نَفسَهُ لِلمَلامَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج5 ص391 ح8892، عيون الحكم والمواعظ: ص462 ح8413.</span></ref>

<span dir="rtl">465.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: هر كس سخن را در آنچه شايسته نيست، طولانى سازد، خود را در معرض نكوهش قرار داده است.</span>

<span dir="rtl">466.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: الإِكثارُ يُزِلُّ الحَكيمَ، ويُمِلُّ الحَليمَ؛ فَلا تُكثِر فَتُضجِر، وتُفَرِّط فَتُهَن.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص109 ح2009، عيون الحكم والمواعظ: ص60 ح1528 وفيه «ويذل اللئيم» بدل «ويمل الحليم».</span></ref>

<span dir="rtl">466.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: زياده گويى، موجب لغزش حكيم و خستگى بردبار است. پس زياده گويى مكن كه مايه رنج خواهى بود و تفريط مكن كه مايه اهانت خواهى بود.</span>

<span dir="rtl">467.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: أقبَحُ مِنَ العِيِّ، الزِّيادَةُ عَلَى المَنطِقِ عَن مَوضِعِ الحاجَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج2 ص447 ح3244.</span></ref>

<span dir="rtl">467.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: زشت تر از درماندگى، درازگويىِ بيشتر از حدّ نياز است.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص276 (مراعاة الاختصار).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص277 (رعايت اختصار).</span>

<span id="سؤال-الأجر"></span>
== <span dir="rtl">7 / 9: سُؤالُ الأَجرِ</span> ==

'''<span dir="rtl">7 / 9: درخواست مزد</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 105 ـ 109.</span></ref>

<span dir="rtl">«قوم نوح، پيامبران را تكذيب كردند، چون برادرشان نوح به آنان گفت: آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم. از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد؛ و بر اين [رسالت]، اجرى از شما طلب نمى كنم. اجر من، جز بر عهده پروردگارِ جهانيان نيست».</span>

<span dir="rtl">«كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 123 ـ 127.</span></ref>

<span dir="rtl">«عاديان، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند، آن گاه كه برادرشان هود به آنان گفت: آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم. از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد؛ و بر اين [رسالت]، اجرى از شما طلب نمى كنم. اجر من، جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست».</span>

<span dir="rtl">«كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 141 ـ 145.</span></ref>

<span dir="rtl">«ثموديان، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند، آن گاه كه برادرشان صالح به آنان گفت: آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم. از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد؛ و بر اين [رسالت]، اجرى از شما طلب نمى كنم. اجر من، جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست».</span>

<span dir="rtl">«كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 160 ـ 164.</span></ref>

<span dir="rtl">«قوم لوط، فرستادگان را تكذيب كردند، آن گاه كه برادرشان لوط به آنان گفت: آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم. از خدا پروا كنيد، و فرمانم ببريد؛ و بر اين [رسالت]، اجرى از شما طلب نمى كنم. اجر من، جز برعهده پروردگار جهانيان نيست».</span>

<span dir="rtl">«كَذَّبَ أَصْحَـبُ الْأيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الشعراء: 176 ـ 180.</span></ref>

<span dir="rtl">«اصحاب اَيكه، فرستادگان را تكذيب كردند، آن گاه كه شعيب به آنان گفت: آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم. از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد؛ و بر اين [رسالت]، اجرى از شما طلب نمى كنم. اجر من، جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست».</span>

<span dir="rtl">«أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 90.</span></ref>

<span dir="rtl">«اينان، كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است. پس به هدايت آنان اقتدا كن. بگو: «من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمى طلبم. اين [قرآن]، جز تذكّرى براى جهانيان نيست»».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">ص: 86.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: مزدى بر اين [رسالت] از شما طلب نمى كنم و من از كسانى نيستم كه چيزى از خود بسازم [و به خدا نسبت دهم]».</span>

<span dir="rtl">«قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى».</span> <ref><span dir="rtl">الشورى: 23.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: به ازاى آن [رسالت]، پاداشى از شما خواستار نيستم، مگر دوستى درباره خويشاوندان».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً».</span> <ref><span dir="rtl">الفرقان: 57.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: بر اين [رسالت]، اجرى از شما طلب نمى كنم، جز اين كه هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پيش] گيرد».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ».</span> <ref><span dir="rtl">سبأ: 47.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: «هر مزدى از شما خواستم، آن از خودتان! مزد من جز بر خدا نيست و او بر هر چيزى گواه است».</span>

<span dir="rtl">راجع: يونس: 72، هود: 29، 51، المؤمنون: 72، يس: 21، الطور: 40، القلم: 46.</span>

<span dir="rtl">ر. ك: يونس: آيه 72، هود: آيه 29 و 51، مؤمنون: آيه 72، يس: آيه 21، طور: آيه 40، قلم: آيه 46.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">468.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَكتوبٌ فِي الكِتابِ الأَوَّلِ: يَا بنَ آدَمَ، عَلِّم مَجّانا كَما عُلِّمتَ مَجّانا.</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج4 ص125 ح6387 عن ابن مسعود، كنز العمّال: ج10 ص241 ح29279. وعن أبي العالية في قوله تعالى: «وَ لَا تَشْتَرُواْ بِايَاتِى ثَمَنًا قَلِيلاً» قال: لا تأخذ على ما عَلَّمتَ أجرا ؛ فإنّما أجر العلماء والحكماء والحلماء على اللّه عز و جل وهم يجدونه مكتوبا عندهم في التوراة: «يابن آدم عَلِّم مجّانا كما عُلِّمتَ مجّانا» (حلية الأولياء: 2 ص220، الدرّ المنثور: ج1 ص155).</span></ref>

<span dir="rtl">468.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در كتاب نخستين، نوشته شده است: اى پسر آدم! همان گونه كه علم را رايگان فرا گرفتى، آن را رايگان [به ديگران] بياموز.</span>

<span dir="rtl">469.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: عُلَماءُ هذِهِ الاُمَّةِ رَجُلانِ: رَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَذَلَهُ لِلنّاسِ، ولَم يَأخُذ عَلَيهِ طُعما، ولَم يَشرِ بِهِ ثَمَنا، فَذلِكَ يَستَغفِرُ لَهُ حيتانُ البَحرِ، ودَوابُّ البَرِّ، وَالطَّيرُ في جَوِّ السَّماءِ، ويَقدُمُ عَلَى اللّهِ سَيِّدا شَريفا حَتّى يُرافِقَ المُرسَلينَ.</span>

<span dir="rtl">ورَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ، وأَخَذَ عَلَيهِ طُعما، وشَرى بِهِ ثَمَنا، فَذلِكَ يُلجَمُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ، ويُنادي مُنادٍ: هذَا الَّذي آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ، وأَخَذَ عَلَيهِ طُعما، وَاشتَرى بِهِ ثَمَنا. وكَذلِكَ حَتّى يَفرُغَ مِنَ الحِسابِ.</span> <ref><span dir="rtl">منية المريد: ص136، روضة الواعظين: ص15 نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص54 ح25 ؛ المعجم الأوسط: ج7 ص171 ح7187 عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج10 ص206 ح29090.</span></ref>

<span dir="rtl">469.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عالمان اين امّت، دو تن اند: يكى آن كه خداوند به او دانشى ارزانى داشته و او آن را بر مردم، نثار مى كند و براى آن، مزدى نمى گيرد و آن را به بهايى نمى فروشد. اين، كسى است كه ماهيان دريا و چارپايان خشكى و پرنده آسمان براى او طلب بخشش مى كنند، و با سَرورى و شرافت، نزد خداوند مى آيد، تا آن كه هم نشين پيامبران مى شود.</span>

<span dir="rtl">و ديگر، آن كه خداوند به او دانشى داده؛ امّا او در بذل آن به بندگان خدا بُخل مى ورزد و براى آن، مزد مى گيرد و آن را به بهايى مى فروشد. بر دهان چنين كسى در روز قيامت، از آتش، لگام مى زنند و كسى آواز مى دهد: «اين، كسى است كه خداوند به او دانش داده؛ امّا او در بذل آن به بندگان خدا بخل كرده و براى آن مزد گرفته و آن را به بهايى فروخته است». اين چنين خواهد بود تا از حساب، فارغ شود.</span>

<span dir="rtl">470.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ يُحِبُّ العَبدَ يَتَّخِذُ المِهنَةَ لِيَستَغنِيَ بِها عَنِ النّاسِ، ويُبغِضُ العَبدَ يَتَعَلَّمُ العِلمَ يَتَّخِذُهُ مِهنَةً.</span> <ref><span dir="rtl">ربيع الأبرار: ج2 ص543.</span></ref>

<span dir="rtl">470.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، بنده اى را دوست دارد كه كارى را پيشه خود سازد تا با آن، از مردم، بى نياز شود؛ امّا بنده اى را كه دانش را براى پيشه قرار دادن مى آموزد، دشمن دارد.</span>

<span dir="rtl">471.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: عَلَّمَ اللّهُ عز و جل آدَمَ ألفَ حِرفَةٍ مِنَ الحِرَفِ، فَقالَ لَهُ: قُل لِوُلدِكَ وذُرِّيَّتِكَ: إن لَم تَصبِروا فَاطلُبُوا الدُّنيا بِهذِهِ الحِرَفِ، ولا تَطلُبوها بِدينٍ؛ فَإِنَّ الدّينَ لي وَحدي خالِصا، وَيلٌ لِمَن طَلَبَ بِالدّينِ الدُّنيا! وَيلٌ لَهُ!!</span> <ref><span dir="rtl">الفردوس: ج3 ص42 ح4105 عن عطيّة بن بسر، كنز العمّال: ج10 ص206 ح29091.</span></ref>

<span dir="rtl">471.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل به آدم، هزار حرفه از ميان حرفه ها آموخت و به او فرمود كه به فرزندان و نسلت بگو: «اگر صبر نمى كنيد، از ره گذر اين حرفه ها دنيا را طلب كنيد و از راه دين، در جستجوى دنيا نباشيد؛ زيرا دين، تنها براى من است. واى بر كسى كه از راه دين، دنيا را طلب كند! واى بر او!».</span>

<span dir="rtl">472.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام: لا يَكونُ العالِمُ عالِما حَتّى... لا يَأخُذَ عَلى عِلمِهِ شَيئا مِن حُطامِ الدُّنيا.</span> <ref><span dir="rtl">غرر الحكم: ج6 ص437 ح10921، عيون الحكم والمواعظ: ص544 ح10109.</span></ref>

<span dir="rtl">472.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: عالم، تنها زمانى عالم است كه... براى دانش خود، چيزى از متاع دنيا را دريافت نكند.</span>

<span dir="rtl">473.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: مَن كَتَمَ عِلما أحَدا، أو أخَذَ عَلَيهِ أجرا رِفدا، فَلا يَنفَعُهُ أبَدا.</span> <ref><span dir="rtl">حلية الأولياء: ج3 ص140 عن موسى بن أبي حبيب.</span></ref>

<span dir="rtl">473.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: هر كس دانش را از يك تن، پنهان سازد يا بر آن، مزد و پاداشى دريافت نمايد، آن دانش، هرگز سودى به او نمى رساند.</span>

<span dir="rtl">474.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: مَنِ احتاجَ النّاسُ إلَيهِ لِيُفَقِّهَهُم في دينِهِم، فَيَسأَلُهُمُ الاُجرَةَ، كانَ حَقيقا عَلَى اللّهِ تَعالى أن يُدخِلَهُ نارَ جَهَنَّمَ.</span> <ref><span dir="rtl">عوالي اللآلي: ج4 ص71 ح42، بحار الأنوار: ج2 ص78 ح68.</span></ref>

<span dir="rtl">474.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: كسى كه مردم به او نياز دارند تا دين را به آنان بياموزد و او از آنان مزد بخواهد، بر خداوند متعال، شايسته است كه او را در آتش جهنّم در افكند.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص40 (حقوق المبلّغ).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص41 (حقوق مبلّغ).</span>

<span id="بحثى-درباره-مزد-تبليغ"></span>
=== <span dir="rtl">بحثى درباره مُزد تبليغ</span> ===

<span dir="rtl">چنان كه گذشت، سيره قطعى انبياى الهى، عدم درخواست مزد در برابر تبليغ بوده است. آنان به طور مكرّر و مؤكّد، اعلام مى كردند كه در برابر تلاش هايى كه براى ابلاغ پيام هاى الهى داشته اند، از مردم، چيزى نمى خواهند. نخستين پيامبر اولوا العزم، نوح عليه السلام، صريحا اعلام كرد كه خدماتش به جامعه، رايگان است. پيامبران ديگر (همچون: هود، صالح، لوط و شعيب عليه السلام) نيز بدين شيوه عمل مى كردند؛ امّا نكته در خور تأمّل، اين است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، با دستور خداوند متعال، اين چنين مكلّف مى شود كه:</span>

<span dir="rtl">«قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى.</span> <ref><span dir="rtl">شورا: آيه 23.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">بگو: در مقابل تبليغ رسالت، پاداشى از شما نمى خواهم، مگر دوستىِ خويشاوندانم».</span>

<span dir="rtl">و در پاسخ اين سؤال كه «حكمت اين درخواست چيست؟»، به امر الهى توضيح مى دهد:</span>

<span dir="rtl">«قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">سبأ: آيه 47.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">بگو: آنچه از شما به عنوان مزد رسالت خواستم، به سود شماست. پاداش من، فقط با خداست».</span>

<span dir="rtl">يعنى بگو: من هرگز چيزى در مقابل رساندن پيام الهى از شما نمى خواهم و من نيز همچون ساير انبياى الهى، بى مزد و منّت، خدمت گزار مردم هستم و آنچه بر آن نامِ مزد نهاده ام، در واقع، چيزى نيست كه منافع شخصى مرا تأمين كند؛ بلكه به عكس، براى تأمين منافع شماست كه با اين تعبير لطيف و عاطفى، خواستم شما را بر حفظ آن بر انگيزم تا پس از من، از راه صحيح و استوار، منحرف نگرديد.</span>

<span dir="rtl">همچنين براى توضيح بيشتر فرمود:</span>

<span dir="rtl">«قُلْ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً.</span> <ref><span dir="rtl">فرقان: آيه 57.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">براى تبليغ رسالتم، مزدى نمى خواهم، مگر اين كه هر كس بخواهد، راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد».</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، آنچه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عنوان مزد رسالت خواست، در حقيقت، انتخاب راه خداست كه همان راه ارزش هاى دينى و تكامل مادّى و معنوى انسان است كه در رهبرى الهى تجسّم پيدا مى كند و اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، كامل ترين مصاديق رهبران الهى هستند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: همين دانش نامه: ج10 ص333 (عناوين حقوق اهل بيت عليهم السلام). نيز، ر. ك: رهبرى در اسلام، رى شهرى: ص88.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">با عنايت به اين مقدّمه در مورد مزد تبليغ، چند پرسش، قابل طرح است:</span>

<span dir="rtl">1. حكمتِ آن همه تأكيد انبياى الهى بر نخواستن مزد براى تبليغ رسالت چيست؟ و آيا با عنايت به سيره پيامبران الهى، مبلّغان ـ كه وارثان آنها هستند ـ مى توانند در مقابل تبليغ، از مردم، مزد طلب كنند؟</span>

<span dir="rtl">2. گرفتن پاداش تبليغ، بدون درخواست آن، چه حكمى دارد؟</span>

<span dir="rtl">3. در صورتى كه تبليغْ رايگان باشد، نيازهاى اقتصادى مبلّغ، چگونه تأمين مى گردد؟</span>

<span id="الف-ـ-آثار-زيانبار-درخواست-مزد-براى-تبليغ"></span>
==== <span dir="rtl">الف ـ آثار زيانبار درخواست مزد براى تبليغ</span> ====

<span dir="rtl">براى پاسخ گفتن به سؤال اوّل و پى بردن به حكمت تأكيد انبياى الهى بر رايگان بودن تبليغ آنها كافى است قدرى در آثار زيانبار درخواست مزد براى تبليغ، تأمّل كنيم:</span>

<span id="از-ميان-رفتن-اخلاص"></span>
===== <span dir="rtl">1. از ميان رفتن اخلاص</span> =====

<span dir="rtl">نخستين ركن اخلاقى تبليغ دين، اخلاص است كه با درخواست مزد براى تبليغ، اين ركن اساسى صدمه خواهد ديد و مبلّغ، مصداق كسانى خواهد شد كه امام على عليه السلام در باره آنان فرموده است:</span>

<span dir="rtl">يَطلُبُ الدُّنيا بِعَمَلِ الآخِرَةَ، و لا يَطلُبُ الآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنيا.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغه: خطبه 32، بحار الأنوار: ج78 ص5 ح54.</span></ref>

<span dir="rtl">دنيا را با اعمالى طلب مى كند كه از آنِ آخرت اند و آخرت را با اعمالى طلب نمى كند كه از آنِ دنيايند.</span>

<span dir="rtl">بدين سان، كسى كه مى تواند امور مربوط به زندگى دنيوى خود را با انگيزه الهى، به امور اخروى تبديل نمايد،</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: ميزان الحكمة: ج12 عنوان 527 (نيّت).</span></ref> <span dir="rtl">اينك با درخواست پاداش براى تبليغ ـ كه امرى الهى و معنوى است ـ، آن را وسيله امرار معاش و تأمين زندگى (و به تعبير امام على عليه السلام: دنياخواهى) كرده است. در اين باره، از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه:</span>

<span dir="rtl">مَنِ احتاجَ النّاسُ إلَيهِ لِيُفَقِّهَهُم فى دينهِم، فَيَسأَلُهُم الاُجرَةَ، كانَ حَقيقاً عَلَى اللّهِ أن يُدخِلَهُ نارَ جَهَنَّمَ.</span> <ref><span dir="rtl">عوالى اللآلى: ج4 ص71 ح42، بحار الأنوار: ج2 ص78 ح68.</span></ref>

<span dir="rtl">هر كس كه مردم براى فراگيرى دينشان به او نيازمند باشند و او از آنان مزد بخواهد، بر خداوند، رواست كه او را در آتش جهنّم در اندازد.</span>

<span id="كاهش-اثر-تبليغ"></span>
===== <span dir="rtl">2. كاهش اثر تبليغ</span> =====

<span dir="rtl">با صدمه ديدن ركن اخلاقى اخلاص، اثر «تبليغ» در سازندگى ديگران، كاهش مى يابد و گاه به صفر مى رسد؛ بلكه گاهى چنين تبليغى نتيجه عكس مى دهد؛ زيرا مردم، حق دارند به كسانى كه دين خدا را وسيله تأمين دنياى خود كرده اند، با ديده اتّهام بنگرند و آنان را خيرخواه خود ندانند، چنان كه عيسى عليه السلام در اين باره مى فرمود:</span>

<span dir="rtl">الدّينارُ داءُ الدّينِ، وَ العالِمُ طَبيبُ الدّينِ؛ فَإِذا رَأَيتُمُ الطَّبيبَ يَجُرُّ الدّاءَ إلى نَفسِهِ فَاتَّهِموهُ، وَ اعلَموا أنَّهُ غَيرُ ناصِحٍ لِغَيرِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">من لا يحضره الفقيه، ج4، ص25، ح38.</span></ref>

<span dir="rtl">دينار، بيمارى [و آفت] دين است و عالِم، طبيب دين است. پس اگر طبيبى را ديديد كه بيمارى را به سوى خود مى كشد، به او بدگمان باشيد و بدانيد كه او خيرخواه ديگرى نيست.</span>

<span id="تحريف-ارزش-هاى-دينى"></span>
===== <span dir="rtl">3. تحريف ارزش هاى دينى</span> =====

<span dir="rtl">زيانبارترين اثر تبليغى كه در برابر پاداش انجام گيرد، تحريف ارزش هاى دينى است. هنگامى كه تبليغ به صورت كالا در آيد، مبلّغ به جاى آن كه نياز مخاطب را در نظر بگيرد، خواست او را مورد توجّه قرار مى دهد. از اين رو، سعى مى كند كالاى خود را مطابق ميل وى تنظيم كند و بدين سان، چه بسا بايد ارزش هاى دينى را تحريف كند تا دنياى خود را تأمين نمايد!</span>

<span dir="rtl">از ديدگاه قرآن كريم، تحريف كتب آسمانى پيشين، به همين ريشه خطرناك مى رسد، بدين صورت كه جمعى از مبلّغان و پيشوايان دينى، در برابر بهايى اندك، براى تأمين خواست صاحبان زور و زر، حقايق دينى را تحريف كردند.</span> <ref><span dir="rtl">ر. ك: بقره: آيه 41.</span></ref>

<span id="ب-ـ-گرفتن-مزد-تبليغ-بدون-درخواست"></span>
==== <span dir="rtl">ب ـ گرفتن مزد تبليغ، بدون درخواست</span> ====

<span dir="rtl">آثار زيانبارى كه بدانها اشارت رفت، هنگامى پديد مى آيند كه مبلّغ، درست به عكسِ انبياى الهى عمل كند؛ يعنى بر خلاف روش انبيا كه مى گفتند: «ما مزد تبليغ نمى خواهيم»، او بگويد كه مزد تبليغ مى خواهد و با دين خدا مانند يك كالا معامله كند؛ امّا اگر مبلّغ، مزدى درخواست نكند و مردم براى تأمين زندگى وى، به او چيزى اهدا كنند، پذيرفتن آن، منعى ندارد. در اين باره، از امام صادق عليه السلام روايت شده است:</span>

<span dir="rtl">المُعَلِّمُ لا يُعَلِّمُ بِالأَجرِ، وَ يَقبَلُ الهَدِيَّةَ إذا اُهدِىَ إلَيهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي، ج7، ص125، ح3، وكذا في كثير من روايات الكافي.</span></ref>

<span dir="rtl">معلّم، براى مزد، تعليم نمى دهد؛ امّا اگر هديه اى به او داده شود، آن را قبول مى كند.</span>

<span dir="rtl">همچنين حمزة بن حُمران، از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:</span>

<span dir="rtl">مَنِ استَأكَلَ بِعِلمِهِ افتَقَرَ.</span> <ref><span dir="rtl">تهذيب الأحكام: ج6 ص365 ح1047.</span></ref>

<span dir="rtl">هر كس از راه علمش نان بخورد، مستمند خواهد شد.</span>

<span dir="rtl">حمزه مى گويد: به ايشان گفتم: فدايت شوم! ميان شيعيان و دوستداران شما گروهى هستند كه دانش هاى شما را فرا مى گيرند و آن را ميان شيعيانتان منتشر مى سازند و در مقابل آن، از اِنعام و هديه آنان، بى بهره نمى مانند. فرمود: «اينان، كسانى نيستند كه با علم خود، نان مى خورند».</span>

<span dir="rtl">نكته در خور توجّه، اين است كه گرفتن پاداش تبليغ، بدون درخواست آن، هرچند منعى ندارد و با برخى از مراتب اخلاص نيز سازگار است؛ امّا ترك آن، اولى محسوب مى شود، چنان كه انبياى الهى و رهروان كامل آنها، از پذيرفتن پاداش هاى اين گونه اجتناب مى كردند و نه تنها در مورد تبليغ، بلكه در مورد هر كارى كه عمل اُخروى محسوب مى شود و براى خدا انجام مى دادند، حتّى در سخت ترين شرايط اقتصادى، حاضر نبودند پاداشى دريافت كنند.</span>

<span dir="rtl">در اين باره، داستان بسيار آموزنده اى از موسى عليه السلام نقل شده است كه در پى مى آيد.</span>

<span id="داستانى-از-اخلاص-موسى-عليه-السلام"></span>
===== <span dir="rtl">داستانى از اخلاص موسى عليه السلام</span> =====

<span dir="rtl">موسى عليه السلام، قبل از نبوّت، پس از آن كه از چنگ فرعونيان گريخت، با تحمّل مشكلات فراوان، خود را به شهر «مَديَن» (شهر شعيب عليه السلام) رساند. در نزديكى هاى شهر، چاه آبى بود كه شبان ها براى آب دادن گوسفندان خود، اطراف آن، جمع شده بودند. در كنار شبانان، دو دختر را مشاهده كرد كه به چاه، نزديك نمى شوند. متوجّه شد كه آنان براى آب دادن گوسفندان خود، به كمك نياز دارند. به آنها كمك كرد و گوسفندان، سيراب شدند و دختران، همراه گوسفندان خود باز گشتند. گرسنگى، موسى عليه السلام را سخت آزار مى داد. دست به دعا برداشت و گفت:</span>

<span dir="rtl">«رَبِّ إِنِّى لِمَا أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ.</span> <ref><span dir="rtl">قصص: آيه 24.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">پروردگارا! من به هر خيرى كه به سويم بفرستى، سختْ نيازمندم».</span>

<span dir="rtl">امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">وَاللّهِ ما سَأَلَهُ إلّا خُبزا يَأكُلُهُ!</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغه: خطبه 160، بحار الأنوار: ج13 ص50 ح20.</span></ref>

<span dir="rtl">سوگند به خدا كه موسى، جز نانى براى خوردن، درخواست نكرد.</span>

<span dir="rtl">در اين هنگام، يكى از آن دو دختر، باز گشت و به موسى عليه السلام گفت:</span>

<span dir="rtl">«إِنَّ أَبِى يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا.</span> <ref><span dir="rtl">قصص: آيه 25.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">پدرم تو را مى طلبد تا تو را به پاداش آب دادن [گوسفندان] براى ما، مزد دهد».</span>

<span dir="rtl">موسى عليه السلام، همراه او به خانه آنها رفت. معلوم شد دخترانى كه در كنار چاه آب ديده و به آنها كمك كرده بود، فرزندان شعيبِ پيامبر هستند.</span>

<span dir="rtl">هنگامى كه موسى عليه السلام وارد خانه شعيب عليه السلام شد، وقت شام بود و غذا آماده. شعيب عليه السلام به جوان تازه وارد، تعارف كرد و فرمود:</span>

<span dir="rtl">يا شابُّ! اِجلِس فَتَعَشَّ. اى جوان! بنشين و شام بخور.</span>

<span dir="rtl">امّا موسى عليه السلام، همچنان ايستاده بود و بر سرِ سفره نمى نشست و در پاسخ ميزبان گفت:</span>

<span dir="rtl">أعوذُ بِاللّهِ! به خدا پناه مى برم!</span>

<span dir="rtl">شعيب عليه السلام كه از اين برخورد او شگفت زده شده بود، گفت:</span>

<span dir="rtl">ولِمَ ذلِكَ؟ ألَستَ بِجائِعٍ؟! چرا چنين مى گويى؟ آيا تو گرسنه نيستى؟</span>

<span dir="rtl">موسى عليه السلام در پاسخ گفت:</span>

<span dir="rtl">بَلى، و لكِن أخافُ أن يَكونَ هذا عِوَضا لِما سَقيتُ لَهُما؛ و إنّا أهلُ بَيتٍ لا نَبيعُ شَيئا مِن عَمَلِ الآخِرَةِ بِمِل ءِ الأَرضِ ذَهَبا! آرى [گرسنه ام]؛ امّا مى ترسم كه اين شام در مقابل آب دادن به گوسفندان آن دو دختر باشد، و ما خاندانى هستيم كه هيچ عملِ مربوط به آخرت را به زمينِ انباشته از طلا نمى فروشيم. شعيب عليه السلام گفت:</span>

<span dir="rtl">لا وَ اللّهِ يا شابُّ، و لكِنَّها عادَتى و عادَةُ آبائى؛ نُقرِى الضَّيفَ و نُطعِمُ الطَّعامَ. اى جوان! به خدا قصد ما اين نيست؛ بلكه اين، مرام من و پدران من است كه ميهمان نوازى مى كنيم و اطعام مى نماييم.</span>

<span dir="rtl">در اين هنگام، موسى عليه السلام، كنار سفره نشست و مشغول خوردن شد.</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج13 ص21 و ج77 ص103.</span></ref>

<span id="ج-ـ-راه-هاى-تأمين-نيازهاى-اقتصادى-مبلغ"></span>
==== <span dir="rtl">ج ـ راه هاى تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغ</span> ====

<span dir="rtl">بنا بر اين مبنا كه گرفتن مزد تبليغ، از نظر اسلام، در هر صورتْ نكوهيده است، اين سؤال، قابل طرح است كه: نيازهاى مبلّغ، از چه طريقى بايد تأمين شود؟</span>

<span id="كسب-در-كنار-تبليغ"></span>
===== <span dir="rtl">1. كسب در كنار تبليغ</span> =====

<span dir="rtl">جمعى از روشن فكرنماها، از حدود نيم قرن پيش، چنين ترويج مى كردند كه مبلّغ دين (روحانى) بودن، اساسا شغل نيست و مبلّغان، بايد ضمن اشتغال به شغل هاى ديگر، به ترويج ارزش هاى دينى و هدايت مردم بپردازند. آنان مى گفتند: اگر روحانيان، در كنار تبليغ، به كسب و كار نيز بپردازند و نيازى به مردم نداشته باشند، مى توانند اسلام را آن گونه كه هست، به مردم ارائه كنند و تحت تأثير خواست كسانى كه نيازهاى اقتصادى آنان را تأمين مى كنند، قرار نگيرند.</span>

<span dir="rtl">هر چند نياز مستقيم روحانيان به مردم، آثار زيانبارى دارد ـ كه توضيح آن گذشت ـ؛ امّا اين راه حل هم صحيح نيست و به فرموده امام خمينى رحمه الله، اين فكر، بيشتر از ناحيه كسانى مطرح شده است كه با اساس روحانيت و اسلام، مخالف هستند. روحانى بودن، كارى است مثل كارهاى ديگر و در شرايط كنونى، ممكن نيست كسى در رشته هاى مختلف علوم اسلامى تخصّص داشته باشد و در ضمن، كار ديگرى هم براى تأمين نيازهاى زندگى داشته باشد.</span>

<span id="تأمين-نيازهاى-اقتصادى-مبلغ-توسط-حكومت"></span>
===== <span dir="rtl">2. تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغ توسّط حكومت</span> =====

<span dir="rtl">در شرايطى كه نظام اسلامى موفّق به اجراى احكام نورانى اسلام به طور كامل شده باشد و بيت المال مسلمانان، به طور متمركز در اختيار دولت اسلامى باشد و از سوى ديگر، نيازى به نظارت حوزه هاى علميّه و پيشوايان دينى بر دستگاه هاى اجرايى و تقنينى و قضايى نباشد، شايد بهترين راه تأمين نيازهاى اقتصادى روحانيان و از جمله مبلّغان، دولت اسلامى باشد؛ امّا چنين شرايطى شايد تنها در عصر حكومت امام مهدى عليه السلام تحقّق يابد.</span>

<span dir="rtl">در شرايط كنونى، استقلال اقتصادى روحانيان، ضرورى به نظر مى رسد و عدم استقلال روحانيان، به معناى تبعيّت و دنباله روى از سياست هاى حكومت خواهد بود، در صورتى كه روحانيان بايد راه نما و مرشد زمامداران باشند.</span>

<span id="خودگردانى-اقتصادى"></span>
===== <span dir="rtl">3. خودگردانى اقتصادى</span> =====

<span dir="rtl">سومين راه تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغان، خودگردانى اقتصادى طبقه روحانى است، بدين معنا كه مديران حوزه هاى علميّه، بودجه هاى ويژه تحصيل و تبليغ علوم دينى را به گونه اى سامان دهند كه بتوانند زندگى متوسّط و شرافتمندانه اى را براى همه محصّلان، محقّقان و مبلّغان، فراهم سازند.</span>

<span dir="rtl">ترديدى نيست كه با مديريت صحيحِ بودجه هايى كه در حال حاضر در اختيار روحانيان است (مانند: خمس، زكات و هداياى مردمى و...)، تأمين نيازهاى اقتصادى طبقه روحانى و نظام روحانيت، به سادگى امكان پذير است.</span>

<span id="تقويت-بنيه-معنوى"></span>
===== <span dir="rtl">4. تقويت بُنيه معنوى</span> =====

<span dir="rtl">شايد برخى وقتى مى شنوند كه تقويت معنويت، يكى از راه هاى تأمين نيازهاى اقتصادى است، شگفت زده شوند؛ ولى عقل و نقل، و روايت و درايت، مؤيّد اين مدّعايند.</span>

<span dir="rtl">پيش از هر گونه توضيح در اين باره، گفتنى است كه در مورد تأمين هزينه زندگى روحانيان، وظيفه اى بر عهده مديران مراكز دينى و تبليغى است و وظيفه اى نيز بر عهده يكايك كسانى كه متصدّى ارشاد و هدايت مردم هستند. وظيفه مديران مجامع روحانى ـ چنان كه بِدان اشاره شد ـ، ساماندهى بودجه هايى است كه در اسلام براى اين كار، پيش بينى شده است؛ امّا آنچه در اين جا و در ادامه بحث، در صدد بيان آن هستيم، وظيفه شخص مبلّغ است، كه نه تنها منافاتى با وظيفه مديران تشكيلات روحانيت ندارد، بلكه مكمّل آن است.</span>

<span id="تضمين-اقتصادى-خداوند-متعال"></span>
====== <span dir="rtl">تضمين اقتصادى خداوند متعال</span> ======

<span dir="rtl">در احاديث متعدّدى، تصريح شده است كه خداوند متعال، علاوه بر اين كه ضامن روزى همه مردم و همه جنبندگان است،</span> <ref><span dir="rtl">الكافي، ج6، ص202.</span></ref> <span dir="rtl">ضمانت ويژه اى براى اهل علم و كسانى كه خود را وقف ارشاد و هدايت مردم كرده اند، دارد.</span>

<span dir="rtl">پيامبر اكرم در اين باره مى فرمايد:</span>

<span dir="rtl">إنَّ اللّهَ تَعالى قَد تَكَفَّلَ لِطالِبِ العِلمِ بِرِزقِهِ خاصَّةً عَمّا ضَمِنَهُ لِغَيرِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">«وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا ؛ و هيچ جنبنده اى در زمين نيست، مگر آن كه روزى اش بر [عهده] خداوند است» (هود: آيه 6).</span></ref>

<span dir="rtl">خداوند متعال، روزى اى را كه براى ديگران ضمانت كرده، بخصوص براى طلب كننده علم، متكفّل شده است. مَن تَفَقَّهَ فى دينِ اللّهِ، كَفاهُ اللّهُ هَمَّهُ، و رَزَقَهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ.</span> <ref><span dir="rtl">منية المريد: ص160، الأنوار النعمانيّة: ج3 ص341.</span></ref> <span dir="rtl">هر كس در دين خداوند به ژرفكاوى بپردازد، خداوند، كار او را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى بَرد، روزى اش مى رساند.</span>

<span dir="rtl">اين احاديث، در حقيقت، شرح اين آيات اند كه:</span>

<span dir="rtl">«وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">جامع بيان العلم: ج1 ص45، تاريخ بغداد: ج3 ص32، كنز العمّال: ج10 ص165 ح28855. نيز، ر. ك: علم و حكمت در قرآن و حديث: ج1 (بخش پنجم: آموختن / فصل دوم / بهره هاى جستجوى دانش / به عهده گرفتن روزى).</span></ref><span dir="rtl">و هر كس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه بيرون شدن قرار مى دهد و از جايى كه حسابش را نمى كند، به او روزى مى رساند، و هر كس بر خدا اعتماد كند، او براى وى بس است».</span>

<span dir="rtl">بى ترديد، يكى از مصاديق بارز تقوا و توكّل، تفقّه (ژرفكاوى) در دين براى خدا و خدمت به خلق است. كسى كه بنيه معنوى خود را تقويت كرده و با سرمايه تقوا و توكّل، به فراگيرى دانش و تحقيق و ارشاد مردم پرداخته است، خداوند متعال، ضمانت كرده كه زندگى او را «مِن حيثُ لا يَحتَسِب» و از راهى كه تنها خود مى داند، تأمين كند. تجربه قطعى اهل علم نيز مؤيّد اين پيشگويى قرآن كريم و احاديث اسلامى است.</span>

<span id="الفصل-الثامن-آثار-التبليغ-العملي"></span>
= <span dir="rtl">الفصل الثّامن: آثار التّبليغ العملي</span> =

'''<span dir="rtl">فصل هشتم: آثار تبليغ عملى</span>'''

<span id="أثر-الرحمة-بالصبيان"></span>
== <span dir="rtl">8 / 1: أثَرُ الرَّحمَةِ بِالصِّبيانِ</span> ==

'''<span dir="rtl">8 / 1: تأثير مهربانى با كودكان</span>'''

<span dir="rtl">475.</span> <span dir="rtl">المناقب لابن شهرآشوب عن اللّيث بن سعد: إنَّ النَّبِيَّ كانَ يُصَلّي يَوما في فِئَةٍ وَالحُسَينُ صَغيرٌ بِالقُربِ مِنهُ، وكانَ النَّبِيُّ إذا سَجَدَ جاءَ الحُسَينُ فَرَكِبَ ظَهرَهُ، ثُمَّ حَرَّكَ رِجلَيهِ وقالَ: حِل حِل، وإذا أرادَ رَسولُ اللّهِ أن يَرفَعَ رَأسَهُ أخَذَهُ فَوَضَعَهُ إلى جانِبِهِ، فَإِذا سَجَدَ عادَ عَلى ظَهرِهِ وقالَ: حِل حِل، فَلَم يَزَل يَفعَلُ ذلِكَ حَتّى فَرَغَ النَّبِيُّ مِن صَلاتِهِ. فَقالَ يَهودِيٌّ: يا مُحَمَّدُ، إنَّكُم لَتَفعَلونَ بِالصِّبيانِ شَيئا ما نَفعَلُهُ نَحنُ! فَقالَ النَّبِيُّ: أمَا لَو كُنتُم تُؤمِنونَ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ لَرَحِمتُمُ الصِّبيانَ. قالَ: فَإِنّي اُومِنُ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ ـ فَأَسلَمَ لَمّا رَأى كَرَمَهُ مِن عِظَمِ قَدرِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص71، شرح الأخبار: ج3 ص86 ح1013، بحارالأنوار: ج43 ص296 ح57.</span></ref>

<span dir="rtl">475.</span> <span dir="rtl">المناقب، ابن شهرآشوب ـ به نقل از ليث بن سعد ـ: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله با جمعى نماز مى گزارْد و حسين [عليه السلام] در حالى كه خُردسال بود، نزديك ايشان بود. هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله به سجده مى رفت، حسين مى آمد و بر پشت ايشان سوار مى شد. آن گاه پاهاى خود را مى جنبانْد و مى گفت: «هى! هى!». هر گاه پيامبر خدا مى خواست سر از سجده بر دارد، حسين را مى گرفت و در كنار خويش مى نهاد و وقتى به سجده مى رفت، حسين، مجدّدا بر پشت ايشان سوار مى شد و مى گفت: «هى! هى!».</span>

<span dir="rtl">او پيوسته چنين مى كرد، تا آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله از نمازش فارغ شد. در اين هنگام، مردى يهودى گفت: اى محمّد! شما با كودكان كارى انجام مى دهيد كه ما چنين نمى كنيم.</span>

<span dir="rtl">پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هان! اگر شما به خدا و پيامبرش ايمان داشته باشيد، با كودكان، مهربانى مى كنيد».</span>

<span dir="rtl">مرد يهودى گفت: پس من به خدا و فرستاده اش ايمان مى آورم.</span>

<span dir="rtl">بدين ترتيب، با ديدن اين بزرگوارى از پيامبر صلى الله عليه و آله، با آن عظمت جايگاه، اسلام آورد.</span>

<span id="أثر-حسن-الصحبة"></span>
== <span dir="rtl">8 / 2: أثَرُ حُسنِ الصُّحبَةِ</span> ==

'''<span dir="rtl">8 / 2: تأثير حُسن هم نشينى</span>'''

<span dir="rtl">476.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام صاحَبَ رَجُلاً ذِمِّيّا، فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ: أينَ تُريدُ يا عَبدَ اللّهِ؟ فَقالَ: اُريدُ الكوفَةَ.</span>

<span dir="rtl">فَلَمّا عَدَلَ الطَّريقُ بِالذِّمِّيِ عَدَلَ مَعَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام، فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ: ألَستَ زَعَمتَ أنَّكَ تُريدُ الكوفَةَ؟! فَقالَ لَهُ: بَلى.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ: فَقَد تَرَكتَ الطَّريقَ! فَقالَ لَهُ: قَد عَلِمتُ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَلِمَ عَدَلتَ مَعي وقَد عَلِمتَ ذلِكَ؟! فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: هذا مِن تَمامِ حُسنِ الصُّحبَةِ؛ أن يُشَيِّعَ الرَّجُلُ صاحِبَهُ هُنَيئَةً إذا فارَقَهُ، وكَذلِكَ أمَرَنا نَبِيُّنا صلى الله عليه و آله.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ: هكَذا قالَ؟! قالَ: نَعَم.</span>

<span dir="rtl">قالَ الذِّمِّيُ: لا جَرَمَ، إنَّما تَبِعَهُ مَن تَبِعَهُ لِأَفعالِهِ الكَريمَةِ، فَأَنَا اُشهِدُكَ أنّي عَلى دينِكَ. ورَجَعَ الذِّمِّيُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام، فَلَمّا عَرَفَهُ أسلَمَ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص670 ح5، قرب الإسناد: ص10 ح33 كلاهما عن مسعدة بن صدقة، بحار الأنوار: ج74 ص157 ص4.</span></ref>

<span dir="rtl">476.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ به نقل از پدرانش عليهم السلام ـ: امير مؤمنان با مردى ذِمّى (اهل كتاب) همراه شد. مرد ذمّى گفت: اى بنده خدا! مقصدت كجاست؟ فرمود: «مقصد من، كوفه است».</span>

<span dir="rtl">هنگامى كه ذمّى راهش را كج كرد. امير مؤمنان نيز همگام با او راهش را كج نمود. ذمّى به ايشان گفت: آيا مقصد تو كوفه نبود؟</span>

<span dir="rtl">به او فرمود: «آرى».</span>

<span dir="rtl">مرد ذمّى به ايشان گفت: تو كه راهت را رها كردى!</span>

<span dir="rtl">به او فرمود: «مى دانم!».</span>

<span dir="rtl">آن مرد گفت: تو با آن كه مى دانى، راهت را با من كج كردى؟</span>

<span dir="rtl">امير مؤمنان به او فرمود: «اين، از كمالِ همراهى است كه شخص به هنگام جدا شدنِ همراه خود، براى بدرقه اش چند قدمى بر دارد. پيامبرِ ما به ما چنين دستورى داده است».</span>

<span dir="rtl">ذمّى به ايشان گفت: آيا پيامبر تان، اين چنين گفته است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آرى».</span>

<span dir="rtl">ذمّى گفت: لابد آن كه از ايشان تبعيت كرده، به خاطر اعمال بزرگوارانه اش بوده است. پس من تو را گواه مى گيرم كه بر دين تو هستم. و آن مرد ذمّى با امير مؤمنان باز گشت و هنگامى كه امام را شناخت، اسلام آورد.</span>

<span id="أثر-الإحسان-إلى-الشاتم"></span>
== <span dir="rtl">8 / 3: أثَرُ الإِحسانِ إلَى الشّاتِمِ</span> ==

'''<span dir="rtl">8 / 3: تأثير نيكى به دشنام دهنده</span>'''

<span dir="rtl">477.</span> <span dir="rtl">المناقب لابن شهرآشوب عن المبرّد وابن عائشة: إنَّ شامِيّا رَآهُ [أيِ الإِمامَ الحَسَنَ عليه السلام] راكِبا، فَجَعَلَ يَلعَنُهُ وَالحَسَنُ لا يَرُدُّ. فَلَمّا فَرَغَ، أقبَلَ الحَسَنُ عليه السلام فَسَلَّمَ عَلَيهِ وضَحِكَ، وقالَ: أيُّهَا الشَّيخُ، أظُنُّكَ غَريبا، ولَعَلَّكَ شَبَّهتَ؛ فَلَوِ استَعتَبتَنا أعتَبناكَ، ولَو سَأَلتَنا أعطَيناكَ، ولَوِ استَرشَدتَنا أرشَدناكَ، ولَوِ استَحمَلتَنا حَمَلناكَ، وإن كُنتَ جائِعا أشبَعناكَ، وإن كنُتَ عُريانا كَسَوناكَ، وإن كُنتَ مُحتاجا أغنَيناكَ، وإن كُنتَ طَريدا آوَيناكَ، وإن كانَ لَكَ حاجَةٌ قَضَيناها لَكَ، فَلَو حَرَّكتَ رَحلَكَ إلَينا وكُنتَ ضَيفَنا إلى وَقتِ ارتِحالِكَ كانَ أعوَدَ عَلَيكَ؛ لِأَنَّ لَنا مَوضِعا رَحبا وجاها عَريضا ومالاً كَبيرا.</span>

<span dir="rtl">فَلَمّا سَمِعَ الرَّجُلُ كَلامَهُ بَكى، ثُمَّ قالَ: أشهَدُ أنَّكَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ، اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ، وكُنتَ أنتَ وأَبوكَ أبغَضَ خَلقِ اللّهِ إلَيَّ، وَالآنَ أنتَ أحَبُّ خَلقِ اللّهِ إلَيَّ. وحَوَّلَ رَحلَهُ إلَيهِ، وكانَ ضَيفَهُ إلى أنِ ارتَحَلَ، وصارَ مُعتَقِدا لِمَحَبَّتِهِم.</span> <ref><span dir="rtl">المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص19، بحار الأنوار: ج43 ص344 ح16.</span></ref>

<span dir="rtl">477.</span> <span dir="rtl">المناقب، ابن شهرآشوب ـ به نقل از مبرَّد و ابن عايشه ـ: مردى شامى، او (امام حسن عليه السلام) را سواره ديد. شروع كرد به نفرين كردن به ايشان؛ امّا حسن عليه السلام، پاسخ او را نمى داد. هنگامى كه آن مرد از دشنام دادن فارغ شد، حسن عليه السلام به سوى او آمد و به او سلام كرد و خنديد و فرمود: «اى پيرمرد! به گمانم مرد غريبى هستى و شايد مرا اشتباه گرفته اى. پس اگر از ما طلب بخشش كنى، از تو در مى گذريم، و اگر از ما مالى بخواهى، به تو مى دهيم، و اگر از ما راه نمايى بخواهى، راه نمايى ات مى كنيم، و اگر از ما مَركب بخواهى، مركبى برايت فراهم مى كنيم، و اگر گرسنه باشى، تو را سير مى كنيم، و اگر برهنه باشى، تو را مى پوشانيم، و اگر نيازمند باشى، تو را بى نياز مى سازيم، و اگر رانده شده باشى، پناهت مى دهيم، و اگر نيازى داشته باشى، برايت برآورده مى سازيم. اگر بار و بُنه ات را به سوى ما حركت دهى و تا زمان كوچيدن، ميهمان ما باشى، برايت سودآورتر است؛ زيرا ما جايى فراخ و موقعيت و اعتبارى خوب و ثروتى انبوه داريم».</span>

<span dir="rtl">هنگامى كه آن مرد، سخن او را شنيد، گريست و آن گاه گفت: گواهى مى دهم كه تو جانشين خداوند در زمين هستى، و خدا داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد. تو و پدرت، مبغوض ترينِ خلق خدا نزد من بوديد؛ امّا اينك، محبوب ترينِ خلق خدا نزد من هستيد.</span>

<span dir="rtl">آن گاه بار و بنه اش را به خانه حسن عليه السلام منتقل كرد و تا زمان كوچيدن، ميهمان او بود و به محبّت آنان، باور پيدا كرد.</span>

<span dir="rtl">478.</span> <span dir="rtl">المناقب لابن شهرآشوب: قالَ لَهُ [أيِ الإِمامِ الباقِرِ عليه السلام] نَصرانِيٌّ: أنتَ بَقَرٌ! قالَ: أنَا باقِرٌ. قالَ: أنتَ ابنُ الطَّبّاخَةِ! قالَ: ذاكَ حِرفَتُها. قالَ: أنتَ ابنُ السَّوداءِ الزِّنجِيَّةِ البَذِيَّةِ! قالَ: إن كُنتَ صَدَقتَ غَفَرَ اللّهُ لَها، وإن كُنتَ كَذَبتَ غَفَرَ اللّهُ لَكَ. قالَ: فَأَسلَمَ النَّصرانِيُّ.</span> <ref><span dir="rtl">المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص207، بحار الأنوار: ج46 ص289 ح12.</span></ref>

<span dir="rtl">478.</span> <span dir="rtl">المناقب، ابن شهرآشوب: مردى نصرانى به او (امام باقر عليه السلام) گفت: تو بَقَرى (گاوى)!</span>

<span dir="rtl">فرمود: «من باقر هستم».</span>

<span dir="rtl">گفت: تو پسرِ زن آشپزى!</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آشپزى، پيشه او بود». گفت: تو پسرِ زن زنگىِ سياهِ بد دهن هستى! فرمود: «اگر تو راست مى گويى، خداوند، او را ببخشايد، و اگر دروغ مى گويى، خداوند، تو را ببخشد».</span>

<span dir="rtl">مرد نصرانى، اسلام آورد.</span>

<span id="أثر-التعليم-غير-المباشر"></span>
== <span dir="rtl">8 / 4: أثَرُ التَّعليمِ غَيرِ المُباشِرِ</span> ==

'''<span dir="rtl">8 / 4: تأثير آموزش غير مستقيم</span>'''

<span dir="rtl">479.</span> <span dir="rtl">المناقب لابن شهرآشوب عن الرّؤيانيّ: إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ مَرّا عَلى شَيخٍ يَتَوَضَّأُ ولا يُحسِنُ، فَأَخَذا بِالتَّنازُعِ؛ يَقولُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما: أنتَ لا تُحسِنُ الوُضوءَ. فَقالا: أيُّهَا الشَّيخُ، كُن حَكَما بَينَنا؛ يَتَوَضَّأُ كُلُّ واحِدٍ مِنّا سَوِيَّةً. ثُمَّ قالا: أيُّنا يُحسِنُ؟ قالَ: كِلاكُما تُحسِنانِ الوُضوءَ، ولكِن هذَا الشَّيخُ الجاهِلُ هُوَ الَّذي لَم يَكُن يُحسِنُ، وقَد تَعَلَّمَ الآنَ مِنكُما، وتابَ عَلى يَدَيكُما بِبَرَكَتِكُما وشَفَقَتِكُما عَلى اُمَّةِ جَدِّكُما.</span> <ref><span dir="rtl">المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص400، بحار الأنوار: ج43 ص319 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">479.</span> <span dir="rtl">المناقب، ابن شهرآشوب ـ به نقل از رؤيانى ـ: حسن و حسين [عليهماالسلام] به پيرمردى برخوردند كه به خوبى وضو نمى گرفت. آنان شروع به كشمكش [ظاهرى] با يكديگر كردند. هر يك از آنان مى گفت: «تو خوب وضو نمى گيرى». آن گاه گفتند: «اى پيرمرد! تو ميان ما داور باش. هر كدام از ما جداگانه يك وضو مى گيريم». آن گاه گفتند: «كدام يك از ما خوب وضو نمى گيرد؟».</span>

<span dir="rtl">پيرمرد گفت: هر دوى شما خوب وضو مى گيريد؛ امّا اين پيرمردِ نادان است كه خوب وضو نمى گيرد و اينك، از شما دو تن فرا گرفته و به دست بابركت شما و مهربانى اى كه بر امّت جدّ خود داريد، توبه كرده است.</span>

<span id="أثر-سعة-الصدر-في-الحوار"></span>
== <span dir="rtl">8 / 5: أثَرُ سَعَةِ الصَّدرِ فِي الحِوارِ</span> ==

'''<span dir="rtl">8 / 5: تأثير سِعه صدر در گفتگو</span>'''

<span dir="rtl">480.</span> <span dir="rtl">المحتضر عن عبد العزيز بن يحيى الجلوديّفي كِتابِ الخُطَبِ لِأَميرِ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ: خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ: سَلوني؛ فَإِنّي لا اُسأَلُ عَن شَيءٍ دونَ العَرشِ إلّا أجَبتُ فيهِ، كَلِمَةً لا يَقولُها بَعدي إلّا جاهِلٌ مُدَّعٍ أو كَذّابٌ مُفتَرٍ.</span>

<span dir="rtl">فَقامَ رَجُلٌ مِن جانِبِ مَسجِدِهِ في عُنُقِهِ كِتابٌ كَأَنَّهُ مُصحَفٌ ـ وهُوَ رَجُلٌ آدَمُ ضَربٌ، طُوالٌ</span> <ref><span dir="rtl">الآدَمُ من الناس: الأسمر. والضَّرْب: الرجُل الخفيف اللحم. والطُّوال ـ بالضمّ ـ: الطويل (الصحاح: ج5 ص1859 «أدم» وج 1 ص168 «ضرب» وج 5 ص1754 «طول»).</span></ref><span dir="rtl">، جَعدُ الشَّعرِ، كَأَنَّهُ مِن مُهَوَّدَةِ العَرَبِ ـ وقالَ رافِعا صَوتَهُ: أيُّهَا المُدَّعي ما لا يَعلَمُ وَالمُقَلِّدُ ما لا يَفهَمُ! أنَا سائِلٌ فَأَجِب. فَوَثَبَ بِهِ أصحابُ عَلِيٍّ وشِيعَتُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ وهَمّوا بِهِ، فَنَهاهُم عليه السلام وقالَ لَهُم: دَعوهُ ولا تَعجَلوهُ؛ فَإِنَّ الطَّيشَ لا تَقومُ بِهِ حُجَجُ اللّهِ، ولا تَظهَرُ بِهِ بَراهينُ اللّهِ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ التَفَتَ إلَى الرَّجُلِ وقالَ: سَل بِكُلِّ لِسانِكَ وما في جَوانِحِكَ، فَإِنّي مُجيبٌ؛ إنَّ اللّهَ تَعالى لا تَعتَلِجُ عَلَيهِ الشُّكوكُ، ولا يَهيجُهُ وَسَنٌ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الرَّجُلُ: كَم بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ؟ فَقالَ عليه السلام: مَسافَةُ الهَواءِ. قالَ: وما مَسافَةُ الهَواءِ؟ فَقالَ: دَوَرانُ الفَلَكِ. قالَ: وما قَدرُ دَوَرانِ الفَلَكِ؟ فَقالَ: مَسيرَةُ يَومٍ لِلشَّمسِ. قالَ: صَدَقتَ، فَمَتَى القِيامَةُ؟ فَقالَ عليه السلام: عِندَ حُضورِ المَنِيَّةِ وبُلوغِ الأَجَلِ. قالَ: صَدَقتَ، فَكَم عُمرُ الدُّنيا؟فَقالَ عليه السلام: يُقالُ: سَبعَةُ آلافٍ ثُمَّ لا تَحديدَ. قالَ: صَدَقتَ، فَأَينَ بَكَّةُ مِن مَكَّةَ؟قالَ عليه السلام: بَكَّةُ مَوضِعُ البَيتِ، ومَكَّةُ أكنافُ الحَرَمِ. قالَ: فَلِمَ سُمِّيَت مَكَّةُ مَكَّةَ؟قالَ عليه السلام: لِأَنَّ اللّهَ تَعالى مَكَّ الأَرضَ مِن تَحتِها. قالَ: صَدَقتَ، فَلِمَ سُمِّيَت تِلكَ بَكَّةَ؟ فَقالَ: لِأَنَّها بَكَّت رِقابَ الجَبّارينَ وعُيونَ المُذنِبينَ. قالَ: صَدَقتَ، وأَينَ كانَ اللّهُ قَبلَ أن يَخلُقَ عَرشَهُ؟ فَقالَ: سُبحانَ مَن لا يُدرِكُ كُنهَ صِفَتِهِ حَمَلَةُ عَرشِهِ عَلى قُربِ زُمَرِهِم مِن كُرسِيِّ كَرامَتِهِ، ولَا المَلائِكَةُ المُقَرَّبونَ مِن أنوارِ سُبُحاتِ جَلالِهِ. وَيحَكَ! لا يُقالُ لَهُ أينَ، ولا ثَمَّ، ولا فيمَ، ولا لِمَ، ولا أنّى، ولا حَيثُ، ولا كَيفَ. قالَ: صَدَقتَ، فَكَم مِقدارُ ما لَبِثَ اللّهُ</span> <ref><span dir="rtl">كذا في الطبعة المعتمدة وبحار الأنوار نقلاً عن المصدر، وفي إرشاد القلوب «ما لبث عرشه»، وهو الصحيح، ويؤيده انصباب جواب الإمام عليه السلام بعد قليل على ذكر العرش.</span></ref> <span dir="rtl">عَرشُهُ عَلَى الماءِ مِن قَبلِ أن يَخلُقَ الأَرضَ وَالسَّماءَ؟قالَ: أتُحسِنُ أن تَحسِبَ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: لَعَلَّكَ لا تُحسِنُ! قالَ: لا، بَل إنّي لَاُحسِنُ الحِسابَ!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ عليه السلام: أرَأيتَ لَو صُبَّ خَردَلٌ فِي الأَرضِ حَتّى سُدَّ الهَواءُ وما بَينَ الأَرضِ وَالسَّماءِ، ثُمَّ اُذِنَ لِمِثلِكَ أن تَنقُلَهُ عَلى ضَعفِكَ حَبَّةً حَبَّةً مِنَ المَشرِقِ إلَى المَغرِبِ، ثُمَّ مُدَّ في عُمرِكَ واُعطيتَ القُوَّةَ عَلى ذلِكَ حَتّى تَنقُلَهُ، وأَحصَيتَهُ، لَكانَ ذلِكَ أيسَرَ مِن إحصاءِ عَدَدِ أعوامِ ما لَبِثَ عَرشُهُ عَلى الماءِ مِن قَبلِ أن يَخلُقَ الأَرضَ وَالسَّماءَ، وإنَّما وَصَفتُ لَكَ بَعضَ عُشرِ عَشيرِ العَشيرِ مِن جُزءِ مِائَةِ ألفِ جُزءٍ، وأَستَغفِرُ اللّهَ مِنَ التَّقليلِ فِي التَّحديدِ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَحَرَّكَ الرَّجُلُ رَأسَهُ وقالَ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، وأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">المحتضر: ص88، إرشاد القلوب: ص377 نحوه وفيه «وأنشأ بعدُ يقول: أنت أصيل العلم يا ذا الهدى...» بدل «وشهد أن لا إله إلّا اللّه»، بحارالأنوار: ج57 ص231 ح183.</span></ref>

<span dir="rtl">480.</span> <span dir="rtl">المحتضر ـ به نقل از عبد العزيز يحيى جُلودى در كتاب خُطَب أمير المؤمنين ـ: امير مؤمنان عليه السلام در خطابه اى كه ايراد كرد، فرمود: «از من بپرسيد؛ چرا كه از هيچ چيزى فراتر از عرش، از من پرسش نشده، مگر آن كه پاسخش را به گونه اى داده ام كه پس از من، جز نادانى ادّعا كننده يا دروغگويى افترا زننده بر زبان جارى نمى كند».</span>

<span dir="rtl">در اين هنگام، مردى از گوشه مسجد، در حالى كه در گردنش كتاب و گويا مُصحفى بود، برخاست. او مردى بود گندمگون و كم گوشت و بلندقامت، با موهاى مجعّد. گويا از يهود اعراب بود. او با صداى بلند گفت: اى آن كه ادّعاى چيزى دارد كه نمى داند و چيزى را كه نمى فهمد، به گردن مى گيرد! من مى پرسم و تو پاسخ بده.</span>

<span dir="rtl">ياران و شيعيان على [عليه السلام] از هر طرف به قصد [تأديب] او يورش بردند و هجوم آوردند. [امام عليه السلام] آنان را نهى كرد و به آنان فرمود: «او را وا گذاريد و در باره اش شتاب مكنيد، كه با سَبُك سرى، حجّت هاى خداوند برپا نمى شود و با آن، برهان هاى خداوند، آشكار نمى گردد».</span>

<span dir="rtl">آن گاه به آن مرد، رو كرد و فرمود: «به هر زبانى كه مى خواهى و بدانچه در دل توست، بپرس. من پاسخ مى دهم. ترديدها خداوند متعال را به غضب نمى آورد و هيچ نيازى، او را به خشم نمى آورد».</span>

<span dir="rtl">آن مرد گفت: بين مشرق و مغرب، چه قدر فاصله است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «مسافت هوا».</span>

<span dir="rtl">پرسيد: مسافت هوا چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «گردش فلك است».</span>

<span dir="rtl">گفت: اندازه گردش فلك چيست؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «سيرِ يك روزه خورشيد».</span>

<span dir="rtl">گفت: راست گفتى. پس قيامت، چه زمانى است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «هنگامى كه مرگ در رسد و مهلت، پايان پذيرد».</span>

<span dir="rtl">گفت: راست گفتى. پس عمر دنيا چه قدر است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «گفته مى شود هفت هزار [سال]. آن گاه ديگر اندازه اى ندارد».</span>

<span dir="rtl">گفت: راست گفتى. پس بكّه در كجاى مكّه است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «بَكّه، جايگاه خانه [ى خدا] است و [شهر] مكّه، اطراف حرم است».</span>

<span dir="rtl">گفت: چرا به مكّه، مكّه مى گويند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «چون خداوند متعال، زمين را از زير آن گسترانْد».</span>

<span dir="rtl">گفت: راست گفتى. پس چرا به آن بكّه مى گويند؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «زيرا آن [خانه]، گردنِ گردنكشان و چشمِ گناهكاران را در هم كوفته است».</span>

<span dir="rtl">گفت: راست گفتى. [بگو] خداوند، پيش از آن كه عرش خود را بيافريند، كجا بود؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «منزّه است خداوندى كه حاملان عرشِ او با وجود نزديك بودن انبوهشان به كرسى كرامتش، از درك كُنه و حقيقت صفت وى، ناتوان اند، چنان كه فرشتگان مقرّب، از درك انوار عظمت جلالش محروم اند. واى بر تو! در باره خدا گفته نمى شود كه كجاست يا كدام سوست، يا در ميان چه يا براى چه يا از كجا يا از چه زمان است، يا چگونه است».</span>

<span dir="rtl">گفت: راست گفتى. پس [بگو] پيش از آن كه خداوند، زمين و آسمان را بيافريند، عرش خداوند، چه مدّت بر روى آب بوده است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا شمردن را نيك مى دانى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «شايد نيك ندانى».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه؛ بلكه نيك مى شمارم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «اگر دانه هاى خَردَل بر زمين چنان ريخته شود كه هوا و بين زمين و آسمان را پُر كند، آن گاه به مثل تو اجازه داده شود كه به رغم ناتوانى ات، دانه دانه، آنها را از مشرق به مغرب منتقل سازى، و چنان عمرت طولانى شود و به تو توان اين كار داده شود تا بتوانى آنها را منتقل سازى و آن دانه ها را بشمارى، اين كار از شمارش سال هايى كه عرش خداوند، پيش از آفرينش زمين و آسمان بر آب، درنگ داشته، آسان تر است، و من، تنها برايت يك دهم از يك دهم ها از يك جزء از يكصد هزار جزء را توصيف كردم و از اين كه در شمارش كم گذاشتم از خداوند، طلب بخشش مى كنم».</span>

<span dir="rtl">آن مرد، سرش را تكان داد و گفت: شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و شهادت مى دهم كه محمّد، رسول خداست.</span>

<span dir="rtl">481.</span> <span dir="rtl">التّوحيد عن عليّ بن منصور: قالَ لي هِشامُ بنُ الحَكَمِ: كانَ زِنديقٌ بِمِصرَ يَبلُغُهُ عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام عِلمٌ، فَخَرَجَ إلَى المَدينَةِ لِيُناظِرَهُ فَلَم يُصادِفهُ بِها، فَقيلَ لَهُ: هُوَ بِمَكَّةَ. فَخَرَجَ الزِّنديقُ إلى مَكَّةَ ونَحنُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام، فَقارَبَنَا الزِّنديقُ ـ ونَحنُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فِي الطَّوافِ ـ فَضَرَبَ كَتِفُهُ كَتِفَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ جَعفرٌ عليه السلام: مَا اسمُكَ؟ قالَ: اِسمي عَبدُ المَلِكِ. قالَ: فَما كُنيَتُكَ؟ قالَ: أبو عَبدِ اللّهِ. قالَ: فَمَنِ المَلِكُ الَّذي أنتَ لَهُ عَبدٌ؛ أمِن مُلوكِ السَّماءِ أم مِن مُلوكِ الأَرضِ؟ وأَخبِرني عَنِ ابنِكَ؛ أعَبدُ إلهِ السَّماءِ أم عَبدُ إلهِ الأَرضِ؟ فَسَكَتَ. فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: قُل ما شِئتَ تُخصَمُ.</span>

<span dir="rtl">قالَ هِشامُ بنُ الحَكَمِ: قُلتُ لِلزِّنديقِ: أما تَرُدُّ عَلَيهِ؟ فَقَبَّحَ قَولي. فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إذا فَرَغتُ مِنَ الطَّوافِ فَأتِنا.</span>

<span dir="rtl">فَلَمّا فَرَغَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام أتاهُ الزِّنديقُ، فَقَعَدَ بَينَ يَدَيهِ ونَحنُ مُجتَمِعونَ عِندَهُ، فَقالَ لِلزِّنديقِ: أتَعلَمُ أنَّ لِلأَرضِ تَحتا وفَوقا؟ قالَ: نَعَم. قالَ: فَدَخَلتَ تَحتَها؟ قالَ: لا. قالَ: فَما يُدريكَ بِما تَحتَها؟ قالَ: لا أدري، إلّا أنّي أظُنُّ أن لَيسَ تَحتَها شَيءٌ. قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: فَالظَّنُّ عَجزٌ ما لَم تَستَيقِن.</span>

<span dir="rtl">قالَ أبو عَبدِ اللّهِ: فَصَعِدتَ السَّماءَ؟ قالَ: لا. قالَ: فَتَدري ما فيها؟ قالَ: لا. قالَ: فَأَتَيتَ المَشرِقَ وَالمَغرِبَ فَنَظَرتَ ما خَلفَهُما؟ قالَ: لا. قالَ: فَعَجَباً لَكَ! لَم تَبلُغِ المَشرِقَ، ولَم تَبلُغِ المَغرِبَ، ولَم تَنزِل تَحتَ الأَرضِ، ولَم تَصعَدِ السَّماءَ، ولَم تَخبُر هُنالِكَ فَتَعرِفَ ما خَلفَهُنَّ، وأَنتَ جاحِدٌ ما فيهِنَّ! وهَل يَجحَدُ العاقِلُ ما لا يَعرِفُ؟! فَقالَ الزِّنديقُ: ما كَلَّمَني بِهذا أحَدٌ غَيرُكَ. قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: فَأَنتَ في شَكٍّ مِن ذلِكَ؛ فَلَعَلَّ هُوَ، أو لَعَلَّ لَيسَ هُوَ. قالَ الزِّنديقُ: ولَعَلَّ ذاكَ: فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: أيُّهَا الرَّجُلُ، لَيسَ لِمَن لا يَعلَمُ حُجَّةٌ عَلى مَن يَعلَمُ، فَلا حُجَّةَ لِلجاهِلِ عَلَى العالِمِ.</span>

<span dir="rtl">يا أخا أهلِ مِصرَ، تَفَهَّم عَنّي! فَإنّا لا نَشُكُّ فِي اللّهِ أبَدا؛ أما تَرَى الشَّمسَ وَالقَمَرَ وَاللَّيلَ وَالنَّهارَ يَلِجانِ ولا يَشتَبِهانِ، يَذهَبانِ ويَرجِعانِ، قَدِ اضطُرّا لَيسَ لَهُما مَكانٌ إلّا مَكانَهُما؟! فَإن كانا يَقدِرانِ عَلى أن يَذهَبا، فَلا يَرجِعانِ</span> <ref><span dir="rtl">إنّما جاء الفعل مرفوعا بثبوت النون باعتبار أنّ جملة «فلا يرجعان» معترضة. ويؤيده استقامة الكلام بدونها، كما عليه رواية الاحتجاج.</span></ref><span dir="rtl">، فَلِمَ يَرجِعانِ؟ وإن لَم يَكونا مُضطَرَّينِ فَلِمَ لا يَصيرُ اللَّيلُ نَهارا وَالنَّهارُ لَيلاً؟! اِضطُرّا وَاللّهِ ـ يا أخا أهلِ مِصرَ ـ إلى دَوامِهِما، وَالَّذِي اضطَرَّهُما أحكَمُ مِنهُما وأَكبَرُ مِنهُما. قالَ الزِّنديقُ: صَدَقتَ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: يا أخا أهلِ مِصرَ، الَّذي تَذهَبونَ إلَيهِ وتَظُنّونَهُ بِالوَهمِ فَإِن كانَ الدَّهرُ يَذهَبُ بِهِم لِمَ لايَرُدُّهُم؟! وإن كانَ يَرُدُّهُم لِمَ لايَذهَبُ بِهِم؟! القَومُ مُضطَرّونَ.</span>

<span dir="rtl">يا أخا أهلِ مِصرَ، السَّماءُ مَرفوعَةٌ، وَالأَرضُ مَوضوعَةٌ، لِمَ لا تَسقُطُ السَّماءُ عَلَى الأَرضِ؟! ولِمَ لا تَنحَدِرُ الأَرضُ فَوقَ طاقَتِها فَلا يَتَماسَكانِ ولا يَتَماسَكُ مَن عَلَيهِما؟!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الزِّنديقُ: أمسَكَهُما وَاللّهِ رَبُّهُما وسَيِّدُهُما! فَآمَنَ الزِّنديقُ عَلى يَدَي أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام. فَقالَ لَهُ حُمرانُ بنُ أعيَنَ: جُعِلتُ فِداكَ! إن آمَنَتِ الزَّنادِقَةُ عَلى يَدَيكَ فَقَد آمَنَتِ الكُفّارُ عَلى يَدَي أبيكَ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ المُؤمِنُ الَّذي آمَنَ عَلى يَدَي أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: اِجعَلني مِن تَلامِذَتِكَ. فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ: خُذهُ إلَيكَ فَعَلِّمهُ. فَعَلَّمَهُ هِشامٌ، فَكانَ مُعَلِّمَ أهلِ مِصرَ وأَهلِ الشّامِ، وحَسُنَت طَهارَتُهُ حَتّى رَضِيَ بِها أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام.</span> <ref><span dir="rtl">التوحيد: ص293 ح4، الكافي: ج1 ص73 ح1، الاحتجاج: ج2 ص204 ح217 كلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج3 ص51 ح25.</span></ref>

<span dir="rtl">481.</span> <span dir="rtl">التوحيد ـ به نقل از على بن منصور ـ: هِشام بن حَكَم به من گفت: به گوش مُلحدى در مصر رسيد كه امام صادق عليه السلام داراى علم فراوانى است. به سوى مدينه ره سپار شد تا با ايشان مناظره كند؛ امّا به ايشان بر نخورْد. به او گفته شد: ايشان در مكّه است. آن ملحد به سوى مكّه روانه شد و در حالى كه ما با امام صادق عليه السلام در حال طواف بوديم، چنان به ما نزديك شد كه شانه او به شانه امام صادق عليه السلام خورد. امام عليه السلام به او فرمود: «نام تو چيست؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نام من، عبد الملك (بنده پادشاه) است.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «كُنيه تو چيست؟». گفت: ابو عبد اللّه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آن پادشاهى كه تو بنده او هستى، كيست؟ آيا از پادشاهان آسمان است، يا از پادشاهان زمين؟ و به من بگو كه پسرت، بنده خداى آسمان است، يا بنده خداى زمين؟».</span>

<span dir="rtl">آن مرد، خاموش ماند.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «هر چه براى مناظره مى خواهى، بگو».</span>

<span dir="rtl">من به آن ملحد گفتم: آيا پاسخ ايشان را نمى دهى؟ او سخن مرا زشت شمرد.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «هر گاه از طوافْ فارغ شدم، نزد ما بيا». هنگامى كه امام صادق عليه السلام از طوافْ فارغ شد، آن محلد آمد و نزد ايشان نشست، در حالى كه ما نزد او حاضر بوديم. به ملحد فرمود: «آيا مى دانى زمين، زير و بالايى دارد؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: آرى.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا زير آن رفته اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «مى دانى زيرِ زمين چيست؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه؛ امّا به گمانم زير آن چيزى نيست.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «مادام كه يقين ندارى، گمان، ناتوان است [و راه به جايى نمى برد]. آيا به آسمان، بالا رفته اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا مى دانى بالاى آسمان چيست؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا به مشرق و مغرب رفته اى تا پشت آنها را ببينى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: نه.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «شگفت است از تو! نه به مشرق رفته اى و نه به مغرب، و نه زيرِ زمين رفته اى و نه به بالاى آسمان، عروج نموده اى و از آن جا خبرى ندارى تا بدانى پشت آنها چيست. با اين حال، منكر چيزى هستى كه در ميان آنهاست! آيا عاقل، چيزى را كه نمى داند، انكار مى كند؟».</span>

<span dir="rtl">ملحد گفت: هيچ كس جز تو اين حرف را به من نگفته است.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «تو نسبت به اين امر، ترديد دارى كه شايد درست يا نادرست باشد!».</span>

<span dir="rtl">ملحد گفت: شايد همين باشد.</span>

<span dir="rtl">امام صادق عليه السلام فرمود: «آن كه نمى داند، بر آن كه مى داند، حجّتى ندارد. بنا بر اين، جاهل بر عالم، حجّتى ندارد.</span>

<span dir="rtl">اى برادر مصرى! سخنم را در ياب! ما هرگز در باره خداوند، ترديد نمى كنيم. آيا نمى بينى خورشيد و ماه و شب و روز، سر بر مى آورند و اشتباه نمى كنند و مى روند و باز مى گردند و ناگزيرند و مكانى جز مكانشان براى آنها نيست؟ اگر مى توانستند كه بروند و بر نگردند</span> <ref><span dir="rtl">در متن عربى حديث، فعل «يرجعان» به صورت مرفوع (با باقى ماندن نون مضارعه) آمده است ؛ زيرا جمله «فلا يرجعان»، معترضه است. شاهد معترضه بودن اين جمله، آن است كه اگر آن را در نظر نگيريم، كلامْ تمام است، چنان كه روايت الاحتجاج، چنين است.</span></ref><span dir="rtl">، پس چرا بر مى گردند؟ و اگر ناگزير نيستند، چرا شب، روز و روز، شب نمى شود؟ به خدا سوگند ـ اى برادر مصرى ـ تا زمانى كه هستند، ناگزيرند، و آن كه آنان را به ناگزير مى گردانَد، استوارتر و بزرگ تر از خود آنهاست».</span>

<span dir="rtl">ملحد گفت: راست گفتى.</span>

<span dir="rtl">آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: «اى برادر مصرى! آن [دهر] كه شماها به وى اعتقاد داريد و در پندارتان به [خالقيّت] وى گمان مى بريد، اگر [اين دَهرْ] آنها (خورشيد و ماه و شب و روز) را مى بَرَد، پس چرا آنها را باز نمى گرداند؟ و اگر [اين دَهرْ] آنها را باز مى گرداند، پس چرا آنها را نمى بَرد؟! جملگى ناگزيرند.</span>

<span dir="rtl">اى برادر مصرى! آسمان، برافراشته و زمين، در زير [آن]، گسترده است. چرا آسمان بر زمين، سقوط نمى كند؟ وچرا زمين، [بارهاى] بيش از طاقتش را سرريز نمى كند؟ در حالى كه [زمين و آسمانْ] نه خود، نگه دارنده اى دارند و نه كسانى كه بر روى آنها هستند؟».</span>

<span dir="rtl">ملحد گفت: سوگند به خدا، پروردگار و سَرورشان آنها را نگاه مى دارد!</span>

<span dir="rtl">بدين ترتيب، آن مرد ملحد، به دست امام صادق عليه السلام ايمان آورد.</span>

<span dir="rtl">حُمران بن اَعيَن به ايشان گفت: فدايت شوم! اگر ملحدان به دست شما ايمان مى آورند، كافران نيز به دست جدّ شما ايمان آورده اند.</span>

<span dir="rtl">آن مؤمن كه به دست امام صادق عليه السلام ايمان آورد، گفت: مرا از زمره شاگردانت قرار ده.</span>

<span dir="rtl">امام عليه السلام به هشام بن حكم فرمود: «او نزد تو باشد و به او دانش بياموز».</span>

<span dir="rtl">هشام به او علم آموخت و آن شخص، معلّم مردم مصر و شام شد و پاك مردى شد، تا بدان جا كه امام صادق عليه السلام از او راضى گرديد.</span>

<span dir="rtl">482.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار عن محمّد بن سنان: حَدَّثَنَا المُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ قالَ: كُنتُ ذاتَ يَومٍ بَعدَ العَصرِ جالِسا فِي الرَّوضَةِ بَينَ القَبرِ وَالمِنبَرِ، وأَنَا مُفَكِّرٌ في ما خَصَّ اللّهُ بِهِ سَيِّدَنا مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنَ الشَّرَفِ وَالفَضائِلِ، وما مَنَحَهُ وأَعطاهُ وشَرَّفَهُ بِهِ وحَباهُ مِمّا لا يَعرِفُهُ الجُمهورُ مِنَ الاُمَّةِ، وما جَهِلوهُ مِن فَضلِهِ وعَظيمِ مَنزِلَتِهِ وخَطَرِ مَرتَبَتِهِ، فَإِنّي لَكَذلِكَ إذ أقبَلَ ابنُ أبِي العَوجاءِ، فَجَلَسَ بِحَيثُ أسمَعُ كَلامَهُ.</span>

<span dir="rtl">فَلَمَّا استَقَرَّ بِهِ المَجلِسُ إذا رَجُلٌ مِن أصحابِهِ قَد جاءَ فَجَلَسَ إلَيهِ، فَتَكَلَّمَ ابنُ أبِي العَوجاءِ فَقالَ: لَقَد بَلَغَ صاحِبُ هذَا القَبرِ العِزَّ بِكَمالِهِ، وحازَ الشَّرَفَ بِجَميعِ خِصالِهِ، ونالَ الحُظوَةَ في كُلِّ أحوالِهِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ صاحِبُهُ: إنَّهُ كانَ فَيلَسوفا اِدَّعَى المَرتَبَةَ العُظمى وَالمَنزِلَةَ الكُبرى، وأَتى عَلى ذلِكَ بِمُعجِزاتٍ بَهَرَتِ العُقولَ، وضَلَّت فيهَا الأَحلامُ، وغاصَتِ الأَلبابُ عَلى طَلَبِ عِلمِها في بِحارِ الفِكرِ، فَرَجَعَت خاسِئاتٍ وهِيَ حَسيرٌ، فَلَمَّا استَجابَ لِدَعوَتِهِ العُقَلاءُ وَالفُصَحاءُ وَالخُطَباءُ دَخَلَ النّاسُ في دينِهِ أفواجا؛ فَقُرِنَ اسمُهُ بِاسمِ ناموسِهِ، فَصارَ يُهتَفُ بِهِ عَلى رُؤوسِ الصَّوامِعِ ـ في جَميعِ البُلدانِ وَالمَواضِعِ الَّتِي انتَهَت إلَيها دَعوَتُهُ، وعَلَت بِها كَلِمَتُهُ، وظَهَرَت فيها حُجَّتُهُ، بَرّا وبَحرا وسَهلاً وجَبَلاً ـ في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ خَمسَ مَرّاتٍ، مُرَدَّدا فِي الأَذانِ وَالإِقامَةِ؛ لِيَتَجَدَّدَ في كُلِّ ساعَةٍ ذِكرُهُ، لِئَلّا يَخمُلَ أمرُهُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ ابنُ أبِي العَوجاءِ: دَع ذِكرَ مُحَمَّدٍ ـ صلى الله عليه و آله ـ فَقَد تَحَيَّرَ فيهِ عَقلي، وضَلَّ في أمرِهِ فِكري، وحَدِّثنا في ذِكرِ الأَصلِ الَّذي يَمشي بِهِ. ثُمَّ ذَكَرَ ابتِداءَ الأَشياءِ، وزَعَمَ أنَّ ذلِكَ بِإِهمالٍ لا صَنعَةَ فيهِ ولا تَقديرَ، ولا صانِعَ لَهُ ولا مُدَبِّرَ؛ بَلِ الأَشياءُ تَتَكَوَّنُ مِن ذاتِها بِلا مُدَبِّرٍ، وعَلى هذا كانَتِ الدُّنيا لَم تَزَل ولا تَزالُ.</span>

<span dir="rtl">قالَ المُفَضَّلُ: فَلَم أملِك نَفسي غَضَبا وغَيظا وحَنَقا، فَقُلتُ: يا عَدُوَّ اللّهِ!ألحَدتَ في دينِ اللّهِ، وأَنكَرتَ البارِيَ ـ جَلَّ قُدسُهُ ـ الَّذي خَلَقَكَ في أحسَنِ تَقويمٍ، وصَوَّرَكَ في أتَمِّ صورَةٍ، نَقَلَكَ في أحوالِكَ حَتّى بَلَغَ بِكَ إلى حَيثُ انتَهَيتَ، فَلَو تَفَكَّرتَ في نَفسِكَ وصَدَّقَكَ لَطيفُ حِسِّكَ لَوَجَدتَ دَلائِلَ الرُّبوبِيَّةِ وآثارَ الصَّنعَةِ فيكَ قائِمَةً، وشَواهِدَهُ ـ جَلَّ وتَقَدَّسَ ـ في خَلقِكَ واضِحَةً، وبَراهينَهُ لَكَ لائِحَةً!</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: يا هذا، إن كُنتَ مِن أهلِ الكَلامِ كَلَّمناكَ؛ فَإِن ثَبَتَ لَكَ حُجَّةٌ تَبِعناكَ، وإن لَم تَكُن مِنهُم فَلا كَلامَ لَكَ، وإن كُنتَ مِن أصحابِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ فَما هكَذا يُخاطِبُنا، ولا بِمِثلِ دَليلِكَ يُجادِلُنا! ولَقَد سَمِعَ مِن كَلامِنا أكثَرَ مِمّا سَمِعتَ، فَما أفحَشَ في خِطابِنا، ولا تَعَدّى في جَوابِنا. وإنَّهُ لَلحَليمُ الرَّزينُ العاقِلُ الرَّصينُ؛ لا يَعتَريهِ خُرقٌ ولا طَيشٌ ولا نُزقٌ. ويَسمَعُ كَلامَنا، ويُصغي إلَينا، ويَستَعرِفُ حُجَّتَنا، حَتَّى استَفرَغنا ما عِندَنا وظَنَنّا أنّا قَد قَطَعناهُ أدحَضَ حُجَّتَنا بِكَلامٍ يَسيرٍ وخِطابٍ قَصيرٍ، يُلزِمُنا بِهِ الحُجَّةَ، ويَقطَعُ العُذرَ، ولا نَستَطيعُ لِجَوابِهِ رَدّا، فَإِن كُنتَ مِن أصحابِهِ فَخاطِبنا بِمِثلِ خِطابِهِ.…</span> <ref><span dir="rtl">بحار الأنوار: ج3 ص57 نقلاً عن الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل.</span></ref>

<span dir="rtl">482.</span> <span dir="rtl">بحار الأنوار ـ به نقل از محمّد بن سنان ـ: مفضّل بن عمر براى ما چنين روايت كرد: روزى پس از عصر، در روضه (ميان قبر و منبر پيامبر خدا) نشسته بودم و در باره شرافت و فضيلت هايى كه خداوند به پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله اختصاصا ارزانى داشته، و نيز در باره لطف و عطاى الهى و كرامت و منزلتى كه به ايشان بخشيده و اكثر امّت از آن بى اطّلاع اند، و در باره جهل آنان به فضيلت و بزرگى جايگاه و عظمت درجه پيامبر صلى الله عليه و آله مى انديشيدم. در اين حالت بودم كه ابن ابى العَوجا آمد و چنان نزديك نشست كه سخنش را مى شنيدم. وقتى در جاى خود قرار گرفت، يكى از دوستانش آمد و كنارش نشست.</span>

<span dir="rtl">ابن ابى العوجا، شروع به صحبت كرد و گفت: صاحب اين قبر، به كمال عزّت رسيده و در تمام خصلت هاى خود، به شرافتْ دست يافته و در تمام حالات خود، به بهره خود، نائل شده است.</span>

<span dir="rtl">هم نشينش به او گفت: او فيلسوفى بود كه ادّعاى مرتبه عالى و درجه والا داشت و براى ادّعاى خود، معجزاتى آورده كه عقل ها را مبهوت و فكرها را حيران ساخته است و انديشه ها براى دستيابى به دانش او در درياهاى تفكّر، غوطه خورده اند؛ امّا بى آن كه بهره اى به كف آورند، پشيمان، به جاى نخستين خود باز گشته اند، و هنگامى كه عاقلان، فصيحان و سخنوران، دعوت ايشان را پاسخ گفتند، مردم، گروه گروه در دين او وارد شدند و نام او به نام آفريننده اش قرين شد، و نام او پنج بار در روز، بين اذان و اقامه بر بالاى عبادتگاه ها در تمام شهرها و جاهايى كه دعوت او بدان جا رسيده و شعارش در آن جا فرازمند شده و حجّت او در آن جا آشكار گشته، اعم از خشكى و دريا و دشت و كوه، صلا داده مى شود تا در هر ساعت، يادش تجديد گردد تا رسالت او خاموش نشود.</span>

<span dir="rtl">ابن ابى العوجا گفت: ياد محمّد را وا گذار كه عقلم در باره اش متحيّر و انديشه ام در باره اش گم راه شده است. از اصل و ريشه اى سخن بگو كه او دعوت كننده به آن است. آن گاه از سر آغاز اشيا، سخن به ميان آورد و به پندار خود، مدّعى شد كه آغاز اشيا به صورت رها بوده و صنعت يا برنامه و سازنده يا تدبيركننده اى نداشته است؛ بلكه اشيا از ذات خود، بدون داشتن مدبّر، پديد آمده اند، و بدين خاطر است كه دنيا هميشه بوده و هماره خواهد بود.</span>

<span dir="rtl">مفضّل گفت: من از روى خشم و نفرتى كه گلويم را مى فشرد، ديگر نتوانستم خود را نگاه دارم و گفتم: اى دشمن خدا! در دين خدا الحاد مى ورزى و سازنده منزّهى را كه تو را به بهترين قواره آفريد و با كامل ترين چهره آرايى آراست و در حالات گوناگون، تو را انتقال داد، تا تو را به جايى كه رسيده اى، رساند، انكار مى كنى؟ اگر در جان خود انديشه كنى، حسّ نازك انديشت تو را تصديق مى كند. ره نمون هاى ربوبيّت و نشانه هاى آفرينش الهى در تو پابرجاست و گواهان خداوند سبحان، در آفرينش تو پديدار و برهان هايش برايت روشن اند.</span>

<span dir="rtl">ابن ابى العوجا گفت: اى مرد! اگر از متكلّمانى، با تو مناظره مى كنيم و چنانچه بُرهان تو ثابت شد، ما از تو پيروى مى كنيم، و اگر جزو متكلّمان نيستى، با تو سخنى نداريم؛ و اگر از ياران جعفر بن محمّد صادق هستى، او با ما اين چنين سخن نمى گويد و با مثل دليل تو با ما به مناظره نمى پردازد، كه او بيش از آنچه تو از ما شنيدى، از ما شنيده است؛ امّا در گفتگو با ما، به زشتى، سخن نگفته و در پاسخ ما مرزشكنى ننموده است. او انسانى بردبار، متين، عاقل و استوار است كه هيچ نادانى و سبُك سرى و پرخاشى در او راه ندارد. گفتار ما را مى شنود و به ما گوش مى دارد و به دنبال شناخت برهان ماست، تا هنگامى كه برهان ما پايان مى پذيرد و ما گمان مى بريم كه ديگر، او را مجاب ساخته ايم؛ امّا او با گفتارى اندك و سخنى كوتاه، برهان ما را در هم مى شكند و برهان خود را بر ما تمام مى سازد، و راه گريز را مى بندد، به گونه اى كه توان پاسخگويى به او را نداريم. پس اگر تو از ياران اويى، به سانِ گفتار او با من سخن بگو.…</span>

<span dir="rtl">483.</span> <span dir="rtl">الكافي عن أبي منصور المتطبّب: أخبَرَني رَجُلٌ مِن أصحابي قالَ: كُنتُ أنَا وَابنُ أبِي العَوجاءِ وعَبدُ اللّهِ بنُ المُقَفَّعِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ، فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ: تَرَونَ هذَا الخَلقَ؟ ـ وأَومَأَ بِيَدِهِ إلى مَوضِعِ الطَّوافِ ـ ما مِنهُم أحَدٌ اُوجِبُ لَهُ اسمَ الإِنسانِيَّةِ إلّا ذلِكَ الشَّيخَ الجالِسَ ـ يَعني أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام ـ فَأَمَّا الباقونَ فَرَعاعٌ وبَهائِمُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ ابنُ أبِي العَوجاءِ: وكَيفَ أوجَبتَ هذَا الاِسمَ لِهذَا الشَّيخِ دونَ هؤُلاءِ؟ قالَ: لِأَ نّي رَأَيتُ عِندَهُ ما لَم أرَهُ عِندَهُم. فَقالَ لَهُ ابنُ أبِي العَوجاءِ: لابُدَّ مِنِ اختِبارِ ما قُلتَ فيهِ مِنهُ. فَقالَ لَهُ ابنُ المُقَفَّعِ: لا تَفعَل؛ فَإِنّي أخافُ أن يُفسِدَ عَلَيكَ ما في يَدِكَ! فَقالَ: لَيسَ ذا رَأيَكَ ولكِن تَخافُ أن يَضعُفَ رَأيُكَ عِندي في إحلالِكَ إيّاهُ المَحَلَّ الَّذي وَصَفتَ! فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ: أمّا إذا تَوَهَّمتَ عَلَيَّ هذا فَقُم إلَيهِ، وتَحَفَّظ مَا استَطَعتَ مِنَ الزَّلَلِ، ولا تَثنِ عِنانَكَ إلَى استِرسالٍ؛ فَيُسَلِّمَكَ إلى عِقالٍ، وسِمَهُ ما لَكَ أو عَلَيكَ.</span>

<span dir="rtl">فَقامَ ابنُ أبِي العَوجاءِ وبَقيتُ أنَا وَابنُ المُقَفَّعِ جالِسَينِ، فَلَمّا رَجَعَ إلَينَا ابنُ أبِي العَوجاءِ قالَ: وَيلَكَ يَا بنَ المُقَفَّعِ! ما هذا بِبَشَرٍ! وإن كانَ فِي الدُّنيا روحانِيٌّ يَتَجَسَّدُ إذا شاءَ ظاهِراً ويَتَرَوَّحُ إذا شاءَ باطِناً فَهُوَ هذا! فَقالَ لَهُ: وكَيفَ ذلِكَ؟ قالَ: جَلَستُ إلَيهِ، فَلَمّا لَم يَبقَ عِندَهُ غَيرِي ابتَدَأَني فَقالَ: إن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما يَقولُ هؤُلاءِ، وهُوَ عَلى ما يَقولونَ ـ يَعني أهلَ الطَّوافِ ـ فَقَد سَلِموا وعَطِبتُم، وإن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما تَقولونَ ـ ولَيسَ كَما تَقولونَ ـ فَقَدِ استَوَيتُم وهُم. فَقُلتُ لَهُ: يَرحَمُكَ اللّهُ!وأَيُّ شَيءٍ نَقولُ؟ وأَيُّ شَيءٍ يَقولونَ؟ ما قَولي وقَولُهُم إلّا واحِدا.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ: وكَيفَ يَكونُ قَولُكَ وقَولُهُم واحِدا وهُم يَقولونَ: أنَّ لَهُم مَعادا وثَوابا وعِقابا، ويَدينونَ بِأَنَّ فِي السَّماءِ إلهاً، وأَنَّها عُمرانٌ، وأَنتُم تَزعُمونَ أنَّ السَّماءَ خَرابٌ لَيسَ فيها أحَدٌ؟!</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَاغتَنَمتُها مِنهُ فَقُلتُ لَهُ: ما مَنَعَهُ ـ إن كانَ الأَمرُ كَما يَقولونَ ـ أن يَظهَرَ لِخَلقِهِ ويَدعُوَهُم إلى عِبادَتِهِ؛ حَتّى لا يَختَلِفَ مِنهُمُ اثنانِ، ولِمَ احتَجَبَ عَنهُم وأَرسَلَ إلَيهِمُ الرُّسُلَ؟ ولَو باشَرَهُم بِنَفسِهِ كانَ أقرَبَ إلَى الإِيمانِ بِهِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لي: وَيلَكَ! وكَيفَ احتَجَبَ عَنكَ مَن أراكَ قُدرَتَهُ في نَفسِكَ؟! نُشوءَكَ ولَم تَكُن، وكِبَرَكَ بَعدَ صِغَرِكَ، وقُوَّتَكَ بَعدَ ضَعفِكَ، وضَعفَكَ بَعدَ قُوَّتِكَ، وسُقمَكَ بَعدَ صِحَّتِكَ، وصِحَّتَكَ بَعدَ سُقمِكَ، ورِضاكَ بَعدَ غَضَبِكَ، وغَضَبَكَ بَعدَ رِضاكَ، وحُزنَكَ بَعدَ فَرَحِكَ، وفَرَحَكَ بَعدَ حُزنِكَ، وحُبَكَ بَعدَ بُغضِكَ، وبُغضَكَ بَعدَ حُبِّكَ، وعَزمَكَ بَعدَ أناتِكَ، وأَناتَكَ بَعدَ عَزمِكَ، وشَهوَتَكَ بَعدَ كَراهَتِكَ، وكَراهَتَكَ بَعدَ شَهوَتِكَ، ورَغبَتَكَ بَعدَ رَهبَتِكَ، ورَهبَتَكَ بَعدَ رَغبَتِكَ، ورَجاءَكَ بَعدَ يَأسِكَ، ويَأسَكَ بَعدَ رَجائِكَ، وخاطِرَكَ بِما لَم يَكُن في وَهمِكَ، وعُزوبَ ما أنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِكَ.</span>

<span dir="rtl">ومازالَ يَعُدُّ عَلَيَّ قُدرَتَهُ الَّتي في نَفسِي الَّتي لا أدفَعُها، حَتّى ظَنَنتُ أنَّهُ سَيَظهَرُ في ما بَيني وبَينَهُ!</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص74 ح2، التوحيد: ص125 ح4، بحارالأنوار: ج3 ص42 ح18.</span></ref>

<span dir="rtl">483.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از ابو منصور طبيب ـ: يكى از شيعيان به من خبر داد و گفت: من و ابن ابى العوجا و عبد اللّه بن مقفَّع در مسجد الحرام نشسته بوديم. ابن مقفّع با دستش به محلّ طوافْ اشاره كرد و گفت: آيا اين مردم را مى بينيد؟ بر هيچ كدام از آنان نام انسانْ صدق نمى كند، جز آن پيرمرد نشسته ـ و مقصودش امام صادق عليه السلام) ـ؛ امّا باقى مانده مردم، فرومايگان و چارپايان اند.</span>

<span dir="rtl">ابن ابى العوجا به او گفت: چگونه نام انسانْ را از ميان مردم، تنها بر اين پيرمرد مى گذارى؟</span>

<span dir="rtl">ابن مقفّع گفت: من در او چيزى مى بينم كه نزد ديگران نيست.</span>

<span dir="rtl">ابن ابى العوجا به او گفت: لازم است در باره ادّعايى كه در باره او دارى، آزمايشى انجام شود.</span>

<span dir="rtl">ابن مقفّع به وى گفت: اين كار را نكن. من مى ترسم كه انديشه تو را تباه سازد!</span>

<span dir="rtl">گفت: مقصود تو، اين نيست؛ بلكه مى ترسى كه جايگاهى كه براى او توصيف كردى، باطل در آيد و انديشه ات در نظرم سست جلوه كند.</span>

<span dir="rtl">ابن مقفّع گفت: اگر چنين گمانى در باره ام دارى، پس برخيز، و نزد او برو و تا مى توانى، خود را از لغزش، نگاه دار و افسارت را سراسر رها نكن كه تو را به بندى، بند مى كند و به نشانى، نشاندارت مى سازد.</span>

<span dir="rtl">ابن ابى العوجا برخاست و من و ابن مقفّع، بر جاى خود نشستيم. هنگامى كه ابن ابى العوجا نزد ما بازگشت، گفت: واى بر تو، اى ابن مقفّع! اين شخص، بشر نيست و اگر در دنيا يك روح هست كه هر گاه بخواهد، در قالب جسد، ظاهر مى گردد و هر گاه بخواهد، در باطن به صورت روح در مى آيد، اين شخص است!</span>

<span dir="rtl">ابن مقفّع به او گفت: ماجرا چه بود؟</span>

<span dir="rtl">گفت: نزدش نشستم. وقتى كسى نزد او جز من نماند، با من آغاز به سخن كرد و گفت: «اگر حقيقت، همان باشد كه اينان مى گويند ـ كه حقيقت، همان گفته آنان (طواف كنندگان) است ـ، آنان به سلامت رسته اند و شما زيان كرده ايد، و اگر حقيقت، چنان است كه شما مى گوييد ـ كه حقيقت، گفته شما نيست ـ شما و آنان برابريد».</span>

<span dir="rtl">به او گفتم: خدايت رحمت كند! ما چه مى گوييم و آنان چه مى گويند؟ سخن من و آنان، يكى است.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «چگونه سخن تو و آنان برابر است، در حالى كه آنان مى گويند: معاد و ثواب و عقاب دارند و معتقدند كه در آسمان، خداوند است و آسمان، آباد است؛ ولى شما مى پنداريد كه آسمان، ويران است و كسى در آن جا نيست!؟».</span>

<span dir="rtl">ابن ابى العوجا گفت: من فرصت را غنيمت شمردم و به او گفتم: اگر حقيقت، چنان است كه اينان مى گويند، چه مانعى دارد كه خدا خود را براى آفريده هايش آشكار سازد و آنان را به پرستش خود، فرا خوانَد، تا حتّى دو تن در باره او اختلاف نكنند، و براى چه خود را از آنان پوشيده مى داشت و پيامبران را به سوى آنان مى فرستاد؟ و اگر خود، كارِ هدايت مردم را مستقيما به عهده مى گرفت، براى ايمان آوردن به او راهى نزديك تر بود. به من فرمود: «واى بر تو! چگونه كسى كه قدرت خود را در جانت به تو نشان داده، خود را پنهان نگاه داشته است؟ تو نبودى. او تو را پديد آورد. پس از كودكى ات تو را بزرگ كرد، و پس از ناتوانى ات تو را توانايى داد، و پس از توانايى ات، ناتوانت كرد، و پس از سلامتت بيمارت ساخت، و پس از بيمارى ات به تو سلامت داد، و پس از خشمت به تو خشنودى داد، و پس از خشنودى ات به تو خشم داد، و پس از شادى ات تو را محزون كرد، و پس از حزنت تو را شاد ساخت، و حبّ تو پس از بغضت، و بغض تو پس از حبّت، و تصميم تو پس از سستى ات، و سستى تو پس از تصميمت، و خواستت پس از ناخشنودى ات، و ناخشنودى ات پس از خواستت، و اشتياقت پس از بيمت، و بيمت پس از اشتياقت، و اميدت پس از نااميدى ات، و نااميدى ات پس از اميدت، و يادآورى آنچه در انديشه ات نبود و محو كردن آنچه در ذهنت بِدان معتقد بودى، همه از خداست» و آن چنان قدرت خداوند در جانم را برايم بر شمرد كه من، توان پاسخگويى به او را نداشتم و پنداشتم بر من چيره شده است!</span>

<span id="أثر-استجابة-الإمام-وانصياعه-للقضاء"></span>
== <span dir="rtl">8 / 6: أثَرُ استِجابَةِ الإِمامِ وَانصِياعُهُ لِلقَضاءِ</span> ==

'''<span dir="rtl">8 / 6: اثر تن دادن امام عليه السلام به داورى</span>'''

<span dir="rtl">484.</span> <span dir="rtl">السّنن الكبرى عن الشعبيّ: خَرَجَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ إلَى السّوقِ، فَإِذا هُوَ بِنَصرانِيٍّ يَبيعُ دِرعاً، فَعَرَفَ عَلِيٌّ الدِّرعَ فَقالَ: هذِهِ دِرعي، بَيني وبَينَكَ قاضِي المُسلِمينَ ـ وكانَ قاضِيَ المُسلِمينَ شُرَيحٌ؛ كانَ عَلِيٌّ استَقضاهُ ـ فَلَمّا رَأى شُرَيحٌ أميرَ المُؤمِنينَ قامَ مِن مَجلِسِ القَضاءِ وأَجلَسَ عَلِيّا في مَجلِسِهِ، وجَلَسَ شُرَيحٌ قُدّامَهُ إلى جَنبِ النَّصرانِيِّ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ: أما يا شُرَيحُ لَو كانَ خَصمي مُسلِما لَقَعَدتُ مَعَهُ مَجلِسَ الخَصمِ ولكِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: «لا تُصافِحوهُم ولا تَبدَؤوهُم بِالسَّلامِ... وصَغِّروهُم كَما صَغَّرَهُمُ اللّهُ»، اِقضِ بَيني وبَينَهُ يا شُرَيحُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ شُرَيحٌ: تَقولُ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟ فَقالَ عَلِيٌّ: هذِهِ دِرعي ذَهَبَت مِنّي مُنذُ زَمانٍ. فَقالَ شُرَيحٌ: ما تَقولُ يا نَصرانِيُّ؟ فَقالَ النَّصرانِيُّ: ما اُكَذِّبُ أميرَ المُؤمِنينَ، الدِّرعُ هِيَ دِرعي. فَقالَ شُرَيحٌ: ما أرى أن تَخرُجَ مِن يَدِهِ، فَهَل مِن بَيِّنَةٍ؟ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: صَدَقَ شُرَيحٌ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ النَّصرانِيُّ: أما أنَا أشهَدُ أنَّ هذِهِ أحكامُ الأَنبِياءِ، أميرُ المُؤمِنينَ يَجيءُ إلى قاضيهِ وقاضيهِ يَقضي عَلَيهِ! هِيَ وَاللّهِ يا أميرَ المُؤمِنينَ دِرعُكَ اتَّبَعتُكَ مِنَ الجَيشِ وقَد زالَت عَن جَمَلِكَ الأَورَقِ فَأَخَذتُها؛ فَإِنّي أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأَنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: أما إذا أسلَمتَ فَهِيَ لَكَ. وحَمَلَهُ عَلى فَرَسٍ عَتيقٍ.</span> <ref><span dir="rtl">السنن الكبرى: ج10 ص230 ح20465، البداية والنهاية: ج8 ص4، كنز العمّال: ج7 ص24 ح17789 ؛ الغارات: ج1 ص124 نحوه، بحارالأنوار: ج104 ص290.</span></ref>

<span dir="rtl">484.</span> <span dir="rtl">السنن الكبرى ـ به نقل از شَعبى ـ: على بن ابى طالب عليه السلام به بازار رفت و ناگهان به مسيحى اى برخورد كه زرهى را مى فروخت. على، زره را شناخت و گفت: «اين، زره من است و ميان من و تو، قاضى مسلمانان، داورى كند».</span>

<span dir="rtl">در آن روز، قاضى مسلمانان، شُرَيح بود كه على عليه السلام او را به قضاوت، منصوب كرده بود. شريح، هنگامى كه امير مؤمنان را ديد، از جايگاه قضاوت برخاست و على را بر جاى خود نشاند و شريح، در برابر او و در كنار مرد مسيحى نشست.</span>

<span dir="rtl">على عليه السلام به او گفت: «هان، اى شريح! اگر طرف دعواى من مسلمان بود، با او در جايگاه دعوا مى نشستم؛ امّا من از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود: با آنان (مسيحيان) مصافحه نكنيد و به آنان، ابتدا به سلام نكنيد... و آنان را تحقير كنيد، چنان كه خداوند، آنان را تحقير كرده است. اى شريح! ميان من و او داورى كن».</span>

<span dir="rtl">شريح گفت: بفرماييد، اى امير مؤمنان!</span>

<span dir="rtl">على گفت: «اين، زره من است كه مدّتى است گم شده است».</span>

<span dir="rtl">شريح گفت: اى مسيحى! تو چه مى گويى؟</span>

<span dir="rtl">مسيحى گفت: من امير مؤمنان را تكذيب نمى كنم؛ امّا زره، زره من است.</span>

<span dir="rtl">شريح [به على عليه السلام] گفت: طبق رأى من، زره از دست او خارج نمى شود. آيا بيّنه اى دارى؟</span>

<span dir="rtl">على گفت: شريح، درست مى گويد.</span>

<span dir="rtl">مسيحى گفت: امّا من گواهى مى دهم كه اين، احكامِ پيامبران است كه خليفه مسلمانان، نزد قاضى خود مى آيد و قاضى او، عليه او داورى مى كند. اى امير مؤمنان! سوگند به خدا، اين، زره توست. من در پىِ سپاه، به دنبال تو بودم كه از شترت افتاد و من آن را برداشتم. شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمّد، رسول خداست.</span>

<span dir="rtl">على گفت: «حال كه اسلام آورده اى، زره از آنِ تو باشد» و اسب گران بهايى نيز به او بخشيد.</span>

<span id="أثر-إحسان-الابن-إلى-امه-النصرانية"></span>
== <span dir="rtl">8 / 7: أثَرُ إحسانِ الاِبنِ إلى اُمِّهِ النَّصرانِيَّةِ</span> ==

'''<span dir="rtl">8 / 7: تأثير نيكى كردن پسر به مادر مسيحى اش</span>'''

<span dir="rtl">485.</span> <span dir="rtl">الكافي عن زكريّا بن إبراهيم: كُنتُ نَصرانِيّا، فَأَسلَمتُ وحَجَجتُ، فَدَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام، فَقُلتُ: إنّي كُنتُ عَلَى النَّصرانِيَّةِ، وإنّي أسلَمتُ. فَقالَ: وأَيُّ شَيءٍ رَأَيتَ فِي الإِسلامِ؟ قُلتُ: قَولَ اللّهِ عز و جل: «مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْاءِيمَانُ وَ لَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ»</span> <ref><span dir="rtl">الشورى: 52.</span></ref><span dir="rtl">. فَقالَ: لَقَد هَداكَ اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ اهدِهِ! ـ ثَلاثا ـ: سَل عَمّا شِئتَ يا بُنَيَّ. فَقُلتُ: إنَّ أبي واُمّي عَلَى النَّصرانِيَّةِ وأَهلَ بَيتي، واُمّي مَكفوفَةُ البَصَرِ، فَأَكونُ مَعَهُم وآكُلُ في آنِيَتِهِم؟ فَقالَ: يَأكُلونَ لَحمَ الخِنزيرِ؟ فَقُلتُ: لا، ولا يَمَسّونَهُ. فَقالَ: لا بَأسَ، فَانظُر اُمَّكَ فَبِرَّها، فَإِذا ماتَت فَلا تَكِلها إلى غَيرِكَ؛ كُن أنتَ الَّذي تَقومُ بِشَأنِها، ولا تُخبِرَنَّ أحَدا أنَّكَ أتَيتَني، حَتّى تَأتِيَني بِمِنى إن شاءَ اللّهُ.</span>

<span dir="rtl">قالَ: فَأَتَيتُهُ بِمِنى وَالنّاسُ حَولَهُ كَأَنَّهُ مُعَلِّمُ صِبيانٍ؛ هذا يَسأَلُهُ، وهذا يَسأَلُهُ، فَلَمّا قَدِمتُ الكوفَةَ ألطَفتُ لِاُمّي، وكُنتُ اُطعِمُها، واُفَلّي ثَوبَها ورَأسَها، وأَخدِمُها. فَقالَت لي: يا بُنَيَّ، ما كُنتَ تَصنَعُ بي هذا وأَنتَ عَلى ديني، فَمَا الَّذي أرى مِنكَ مُنذُ هاجَرتَ فَدَخَلتَ فِي الحَنيفِيَّةِ؟! فَقُلتُ: رَجُلٌ مِن وُلدِ نَبِيِّنا أمَرَني بِهذا. فَقالَت: هذَا الرَّجُلُ هُوَ نَبِيٌّ؟ فَقُلتُ: لا، ولكِنَّهُ ابنُ نَبِيٍّ. فَقالَت: يا بُنَيَّ، إنَّ هذا نَبِيٌّ؛ إنَّ هذِهِ وَصايَا الأَنبِياءِ. فَقُلتُ: يا اُمَّه، إنَّهُ لَيسَ يَكونُ بَعدَ نَبِيِّنا نَبِيٌّ، ولكِنَّهُ ابنُهُ.</span>

<span dir="rtl">فَقالَت: يا بُنَيَّ، دينُكَ خَيرُ دينٍ، اِعرِضهُ عَلَيَّ. فَعَرَضتُهُ عَلَيها، فَدَخَلَت فِي الإِسلامِ وعَلَّمتُها، فَصَلَّتِ الظُّهرَ وَالعَصرَ وَالمَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ. ثُمَّ عَرَضَ لَها عارِضٌ فِي اللَّيلِ، فَقالَت: يا بُنَيَّ أعِد عَلَيَّ ما عَلَّمتَني. فَأَعَدتُهُ عَلَيها، فَأَقَرَّت بِهِ وماتَت. فَلَمّا أصبَحَت كانَ المُسلِمونَ الذَّينَ غَسَّلوها، وكُنتُ أنَا الَّذي صَلَّيتُ عَلَيها ونَزَلتُ في قَبرِها.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج2 ص160 ح11، مشكاة الأنوار: ص278 ح839 بزيادة «الصلاة» بعد «علّمتها»، بحار الأنوار: ج47 ص374 ح97.</span></ref>

<span dir="rtl">485.</span> <span dir="rtl">الكافى ـ به نقل از زكريّا بن ابراهيم ـ: من مسيحى بودم و اسلام آوردم و حج گزاردم. آن گاه نزد امام صادق عليه السلام رفتم و گفتم: من بر دين مسيح بوده ام كه حال، اسلام آورده ام.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «در اسلام چه ديده اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: اين، سخن خداوند عز و جل كه: «تو، نه كتاب را مى شناختى و نه ايمان را؛ ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه را بخواهيم، با آن هدايت مى كنيم».</span>

<span dir="rtl">فرمود: «به راستى خداوند، تو را هدايت كرده است» و آن گاه سه بار فرمود: «خداوندا! او را هدايت كن» وافزود: «هر چه مى خواهى، بپرس، اى فرزندم!».</span>

<span dir="rtl">گفتم: پدر و مادرم و خانواده ام مسيحى هستند و مادرم نابيناست. من با آنها هستم و در ظرف هاى آنان غذا مى خورم؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا گوشت خوك مى خورند؟».</span>

<span dir="rtl">گفتم: نه و به خوك، دست نمى زنند.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «باكى نيست. مراقب مادرت باش و به او نيكى كن، و اگر از دنيا رفت، او را به ديگرى وا مگذار. تو خود، كار [تدفين] او را به عهده بگير و به كسى نگو كه نزد من آمده اى، تا آن كه ـ إن شاء اللّه ـ در مِنا نزد من آيى».</span>

<span dir="rtl">در مِنا نزد ايشان رفتم و مردم، چنان دور ايشان جمع بودند كه گويا او معلّم خُردسالان است. اين شخص از او مى پرسيد و آن شخص از او مى پرسيد.</span>

<span dir="rtl">هنگامى كه به كوفه رسيدم، به مادرم محبّت كردم و خودم به او غذا مى دادم و جامه و سرش را از شپش، پاك مى كردم و به او خدمت مى نمودم. مادرم به من گفت: اى پسركم! تو وقتى بر دين من بودى، اين چنين با من رفتار نمى كردى. اين، چه رفتارى است كه پس از مهاجرتت و پذيرش اسلام در تو مى بينم؟</span>

<span dir="rtl">گفتم: مردى از فرزندان پيامبرمان، مرا به اين رفتار، فرمان داده است.</span>

<span dir="rtl">مادرم گفت: آيا اين شخص، خود، پيامبر است؟</span>

<span dir="rtl">گفتم: نه؛ بلكه پسر پيامبر است.</span>

<span dir="rtl">گفت: پسركم! اين شخص، پيامبر است و اين از وصاياى پيامبران است.</span>

<span dir="rtl">گفتم: مادر! پس از پيامبر ما، پيامبرى نيست؛ بلكه او فرزند پيامبر است.</span>

<span dir="rtl">گفت: فرزندم! دين تو، بهترين دين است. آن را بر من عرضه كن. من آن دين را بر او عرضه كردم و او اسلام را پذيرفت و [مسائل] دين را به او آموختم. او نماز ظهر، عصر، مغرب و عشا را خواند. آن گاه در شب به او عارضه اى روى كرد. گفت: اى فرزندم! آنچه را به من آموختى، دوباره برايم باز گو.</span>

<span dir="rtl">من دوباره برايش بازگو كردم. او به آن، اقرار كرد و از دنيا رفت. صبح هنگام، مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و در قبرش گذاشتم.</span>

<span id="أثر-الإحسان-إلى-المسيء"></span>
== <span dir="rtl">8 / 8: أثَرُ الإِحسانِ إلَى المُسيءِ</span> ==

'''<span dir="rtl">8 / 8: تأثير نيكى كردن به گناهكار</span>'''

<span dir="rtl">486.</span> <span dir="rtl">الطّبقات الكبرى عن سالم مولى أبي جعفر: كانَ هِشامُ بنُ إسماعيلَ يُؤذي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ وأَهلَ بَيتِهِ، يَخطُبُ بِذلِكَ عَلَى المِنبَرِ ويَنالُ مِن عَلِيٍّ عليه السلام، فَلَمّا وَلِيَ الوَليدُ بنُ عَبدِ المَلِكِ عَزَلَهُ وأَمَرَ بِهِ أن يوقَفَ لِلنّاسِ. فَكانَ يَقولُ: لا وَاللّهِ، ما كانَ أحَدٌ مِنَ النّاسِ أهَمَّ إلَيَّ مِن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ؛ كُنتُ أقولُ: رَجُلٌ صالِحٌ يُسمَعُ قَولُهُ فَوُقِفَ لِلنّاسِ.</span>

<span dir="rtl">فَجَمَعَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ وُلدَهُ وحامَّتَهُ ونَهاهُم عَنِ التَّعَرُّضِ. وغَدا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ مارّاً لِحاجَةٍ فَما عَرَضَ لَهُ، فَناداهُ هِشامُ بنُ إسماعيلَ: اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ!</span> <ref><span dir="rtl">الطبقات الكبرى: ج5 ص220 ؛ شرح الأخبار: ج3 ص260 ح1162 نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">486.</span> <span dir="rtl">الطبقات الكبرى ـ به نقل از سالم، غلام امام باقر عليه السلام ـ: هشام بن اسماعيل، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام و خانواده ايشان را آزار مى رساند. بالاى منبر در خطبه چنين مى كرد و به على عليه السلام اهانت مى كرد. هنگامى كه وليد بن عبد الملك به حكومت رسيد، او را عزل كرد و دستور داد كه او براى بازجويى، نزد مردم، نگاه داشته شود.</span>

<span dir="rtl">هشام بن اسماعيل با خود مى گفت: براى خدا چنين مكنيد! من از هيچ كس به اندازه على بن الحسين، بيمناك نيستم. نيز با خود مى گفت: على بن الحسين، مرد صالحى است و گفتار او مورد توجّه خواهد بود [و اگر لب به شكايت بگشايد، وليد بن عبد الملك، مرا كيفر خواهد داد].</span>

<span dir="rtl">بدين ترتيب، او را نگاه داشتند؛ امّا على بن الحسين عليه السلام، فرزندان و خاندان خود را گِرد آورد و آنان را از تعرّض [به هشام]، باز داشت. على بن الحسين براى كارى ره سپار شد و خود را با او رو به رو نكرد. در اين هنگام، هشام بن اسماعيل، او را مخاطب ساخت كه: خداوند، داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد!</span>

<span dir="rtl">487.</span> <span dir="rtl">العدد القويّة عن الزّهريّ: خَرَجَ [عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام] يَوماً مِنَ المَسجِدِ، فَتَبِعَهُ رَجُلٌ فَسَبَّهُ، فَلَحِقَهُ العَبيدُ وَالمَوالي، فَهَمّوا بِالرَّجُلِ، فَقالَ: دَعوهُ. ثُمَّ قالَ: ما سَتَرَ اللّهُ عَنكَ مِن أمرِنا أكثَرُ، ألَكَ حاجَةٌ نُعينُكَ عَلَيها؟ فَاستَحَى الرَّجُلُ، فَأَلقى عَلِيٌّ عَلَيهِ قَميصَةً كانَت عَلَيهِ، وأَعطاهُ ألفَ دِرهَمٍ. فَكانَ الرَّجُلُ إذا رَآهُ بَعدَ ذلِكَ يَقولُ: أشهَدُ أنَّكَ مِن أولادِ الرَّسولِ!</span> <ref><span dir="rtl">العدد القويّة: ص319 ح20، كشف الغمّة: ج2 ص293 نحوه، بحارالأنوار: ج46 ص99 ح87 ؛ تهذيب الكمال: ج20 ص397، تاريخ دمشق: ج41 ص394 كلاهما عن عبد الغفّار بن القاسم، مطالب السوؤل: ص95 عن طاووس بن كيسان.</span></ref>

<span dir="rtl">487.</span> <span dir="rtl">العُدَد القَويّة ـ به نقل از زُهْرى ـ: روزى [زين العابدين عليه السلام] از مسجد بيرون آمد. مردى او را دنبال كرد و دشنامش داد. بندگان و غلامان، سر رسيدند و به آن مرد، هجوم آوردند. ايشان فرمود: «او را وا گذاريد!». آن گاه [به آن مرد] فرمود: «آنچه از كار [و قدرت] ما كه خداوند بر تو پنهان داشته، بيشتر است. آيا كارى دارى كه تو را يارى رسانم؟».</span>

<span dir="rtl">آن مرد، شرم كرد. زين العابدين جامه اى را كه بر دوش داشت، بر او افكند و به او هزار درهم داد. آن مرد، پس از آن روز، هر گاه ايشان را مى ديد، مى گفت: شهادت مى دهم كه تو از فرزندان پيامبرى.</span>

<span dir="rtl">488.</span> <span dir="rtl">الإرشاد عن أبي محمّد الحسن بن محمّد عن جدّه عن غير واحد من أصحابه ومشايخه: إنَّ رَجُلاً مِن وُلدِ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ كانَ بِالمَدينَةِ يُؤذي أبَا الحَسَنِ موسى عليه السلام، ويَسُبُّهُ إذا رَآهُ، ويَشتُمُ عَلِيّا عليه السلام، فَقالَ لَهُ بَعضُ جُلَسائِهِ يَوما: دَعنا نَقتُل هذَا الفاجِرَ، فَنَهاهُم عَن ذلِكَ أشَدَّ النَّهيِ، وزَجَرَهُم أشَدَّ الزَّجرِ، وسَأَلَ عَنِ العُمَرِيِّ، فَذُكِرَ أنَّهُ يَزرَعُ بِناحِيَةٍ مِن نَواحِي المَدينَةِ. فَرَكِبَ، فَوَجَدَهُ في مَزرَعَةٍ، فَدَخَلَ المَزرَعَةَ بِحِمارِهِ، فَصاحَ بِهِ العُمَرِيُّ: لا توطِئ زَرعَنا! فَتَوَطَّأَهُ أبُو الحَسَنِ عليه السلام بِالحِمارِ، حَتّى وَصَلَ إلَيهِ، فَنَزَلَ وجَلَسَ عِندَهُ، وباسَطَهُ وضاحَكَهُ، وقالَ لَهُ: كَم غَرِمتَ في زَرعِكَ هذا؟ فَقالَ لَهُ: مِئَةُ دينارٍ. قالَ: فَكَم تَرجو أن تُصيبَ فيهِ؟قالَ: لَستُ أعلَمُ الغَيبَ. قالَ: إنَّما قُلتُ لَكَ: كَم تَرجو أن يَجيئَكَ فيهِ؟ قالَ: أرجو فيهِ مِئَتَي دينارٍ. فَأَخرَجَ لَهُ أبُوالحَسَنِ عليه السلام صُرَّةً فيها ثَلاثُمِئَةِ دينارٍ، وقالَ: هذا زَرعُكَ عَلى حالِهِ، وَاللّهُ يَرزُقُكَ فيهِ ما تَرجو. فَقامَ العُمَرِيُّ فَقَبَّلَ رَأسَهُ وسَأَلَهُ أن يَصفَحَ عَن فارِطِهِ، فَتَبَسَّمَ إلَيهِ أبُو الحَسَنِ عليه السلام وَانصَرَفَ.</span>

<span dir="rtl">وراحَ إلَى المَسجِدِ فَوَجَدَ العُمَرِيَّ جالِساً، فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ قالَ: اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ! فَوَثَبَ أصحابُهُ إلَيهِ فَقالوا لَهُ: ما قِصَّتُكَ؟ قَد كُنتَ تَقولُ غَيرَ هذا! فَقالَ لَهُم: قَد سَمِعتُم ما قُلتُ الآنَ، وجَعَلَ يَدعو لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام، فَخاصَموهُ وخاصَمَهُم.</span>

<span dir="rtl">فَلَمّا رَجَعَ أبُو الحَسَنِ إلى دارِهِ، قالَ لِجُلَسائِهِ الَّذينَ سَأَلوهُ في قَتلِ العُمَرِيِّ: أيُّما كانَ خَيرا: ما أرَدتُم أم ما أرَدتُ؟! إنَّني أصلَحتُ أمرَهُ بِالمِقدارِ الَّذي عَرَفتُم، وكَفَيتُ بِهِ شَرَّهُ!</span> <ref><span dir="rtl">الإرشاد: ج2 ص233، إعلام الورى: ج2 ص26، دلائل الإمامة: ص311، كشف الغمّة: ج3 ص18 كلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج48 ص102 ح7.</span></ref>

<span dir="rtl">488.</span> <span dir="rtl">الإرشاد ـ به نقل از ابو محمّد حسن بن محمّد، از جدّش، از بسيارى از ياران و اساتيدش ـ: مردى از فرزندان عمر بن خطّاب كه در مدينه بود، امام كاظم عليه السلام را مى آزرد و هر گاه ايشان را مى ديد، به ايشان و على عليه السلام دشنام مى داد.</span>

<span dir="rtl">روزى برخى از هم نشينان ايشان گفتند: «ما را وا گذار تا اين فاجر را بكُشيم»؛ امّا ايشان به شدّت، آنان را از اين كار، نهى كرد و آنان را به شدّت، باز داشت و از حال آن عُمَرى پرسيد. به ايشان گفته شد كه او در اطراف مدينه، مشغول زراعت است. امام عليه السلام، سوار مَركب شد و او را در مزرعه اى يافت. با الاغش وارد آن مزرعه شد. عُمَرى فرياد زد: زراعت ما را لگدمال مكن!</span>

<span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام با الاغش به ميان مزرعه رفت تا به او رسيد و از مركب، فرود آمد و نزد او نشست و با او به خوش رويى و شوخى پرداخت و به او فرمود: «در اين زراعت خود، چه قدر خرج كرده اى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: صد دينار.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «چه قدر اميد دارى كه از اين زراعت نصيبت شود؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: غيب نمى دانم.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «به تو گفتم كه چه قدر اميد دارى كه از اين زراعت، نصيبت شود؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: اميدم در آن، دويست دينار است.</span>

<span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام كيسه اى بيرون آورد كه در آن، سيصد دينار بود و فرمود: «زراعت تو نيز مال تو باشد و خداوند، همان مقدار كه اميد دارى، به تو روزى مى رسانَد».</span>

<span dir="rtl">عُمَرى برخاست و سر امام عليه السلام را بوسيد و از ايشان درخواست كرد كه از جسارتش در گذرد. ايشان به او لبخند زد و دور شد. آن گاه روانه مسجد شد و عُمَرى را نشسته يافت. هنگامى كه چشم او به امام عليه السلام افتاد، گفت: خداوند، داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد!</span>

<span dir="rtl">يارانش دور او جمع شدند و به او گفتند: داستان تو چيست؟ پيش از اين، چيز ديگرى مى گفتى!</span>

<span dir="rtl">عمرى به آنان گفت: آنچه اينك گفتم، شنيديد. و شروع به دعوت به امامت امام كاظم عليه السلام كرد و متقابلاً ميان ايشان، جدال در گرفت.</span>

<span dir="rtl">هنگامى كه امام كاظم عليه السلام به خانه اش بازگشت، به هم نشينان خود كه خواهان كشتن عُمَرى بودند، فرمود: «كدام بهتر بود؟ آنچه شما مى خواستيد، يا آنچه من مى خواستم؟ من با همين مقدارى كه ديديد، او را اصلاح كردم و شرّ او را از خود، باز داشتم».</span>

<span dir="rtl">489.</span> <span dir="rtl">تنبيه الخواطر: حُكِيَ أنَّ مالِكا الأَشتَرَ رضى الله عنه كانَ مُجتازا بِسوقِ الكوفَةِ وعَلَيهِ قَميصٌ خامٌ وعِمامَةٌ مِنهُ، فَرَآهُ بَعضُ السّوقَةِ فَازدَرى بِزِيِّهِ، فَرَماهُ بَبُندُقَةٍ تَهاوُنا بِهِ، فَمَضى ولَم يَلتَفِت. فَقيلَ لَهُ: وَيلَكَ! أتَدري بِمَن رَمَيتَ؟ فَقالَ: لا، فَقيلَ لَهُ: هذا مالِكٌ صاحِبُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام. فَارتَعَدَ الرَّجُلُ ومَضى إلَيهِ لِيَعتَذِرَ مِنهُ، فَرَآهُ وقَد دَخَلَ مَسجِدا وهُوَ قائِمٌ يُصَلّي، فَلَمَّا انفَتَلَ أكَبَّ الرَّجُلُ عَلى قَدَمَيهِ يُقَبِّلُهُما، فَقالَ: ما هذَا الأَمرُ؟ فَقالَ: أعتَذِرُ إلَيكَ مِمّا صَنَعتُ. فَقالَ: لا بَأسَ عَلَيكَ؛ فَوَاللّهِ ما دَخَلتُ المَسجِدَ إلّا لِأَستَغفِرَنَّ لَكَ.</span> <ref><span dir="rtl">تنبيه الخواطر: ج1 ص2، بحارالأنوار: ج42 ص157 ح25.</span></ref>

<span dir="rtl">489.</span> <span dir="rtl">تنبيه الخواطر: حكايت شده كه مالك اشتر در ميان بازار كوفه مى گذشت. جامه و عمامه اى بافته از پنبه بر تن داشت. يكى از بازاريان، او را ديد و به شخصيت او اهانت كرد و فندقى به عنوان اهانت، به سوى او پرتاب كرد. مالك اشتر گذشت و اعتنا نكرد. به آن مرد گفتند: واى بر تو! آيا مى دانى به چه كسى پرتاب كردى؟</span>

<span dir="rtl">گفت: نه!</span>

<span dir="rtl">به او گفتند: اين، مالك اشتر، يار امير مؤمنان است.</span>

<span dir="rtl">مرد به خود لرزيد و به سوى مالك، ره سپار شد تا از او عذرخواهى كند. او را ديد كه وارد مسجد شده و نماز مى خوانَد. هنگامى كه نمازش تمام شد، آن مرد، خود را بر پاهاى مالك انداخت تا آنها را ببوسد. مالك گفت: اين، چه كارى است؟</span>

<span dir="rtl">گفت: از كارى كه انجام دادم، عذر مى خواهم.</span>

<span dir="rtl">مالك گفت: باكى بر تو نيست! سوگند به خدا، به مسجد نيامدم، مگر آن كه [از خداوند] برايت طلب بخشش كنم.</span>

<span dir="rtl">راجع: ص208 (تطابق القلب واللسان) وص 212 (الدعوة بالعمل قبل اللسان).</span>

<span dir="rtl">و ص280 (مخالفة الفعل للقول).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: ص209 (هماهنگى دل با زبان) و ص213 (دعوت با عمل، پيش از زبان)</span>

<span dir="rtl">و ص281 (ناهمگونى كردار با گفتار).</span>

<span id="الفصل-التاسع-اسلوب-التبليغ-في-القرآن"></span>
= <span dir="rtl">الفصل التاسع: اُسلوب التّبليغ في القرآن</span> =

'''<span dir="rtl">فصل نهم: روش تبليغ در قرآن</span>'''

<span id="الاستناد-إلى-الحكمة"></span>
== <span dir="rtl">9 / 1: الاِستِنادُ إلَى الحِكمَةُ</span> ==

'''<span dir="rtl">9 / 1: استناد به حكمت</span>'''

<span id="أ-ـ-الحث-على-التعقل-والتفكر"></span>
=== <span dir="rtl">أ ـ الحَثُّ عَلَى التَّعَقُّلِ وَالتَّفَكُّرِ</span> ===

'''<span dir="rtl">الف ـ تشويق به خردورزى و انديشيدن</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب».</span> <ref><span dir="rtl">الزمر: 17 و 18.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن، گوش فرا مى دهند و بهترينِ آن را پيروى مى كنند. اينان، كسانى هستند كه خدا آنان را راه نموده و اينان اند همان خردمندان».</span>

<span dir="rtl">«كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 242.</span></ref>

<span dir="rtl">«خداوند، آيات [خود] را اين گونه براى شما بيان مى كند. اميد كه بينديشيد».</span>

<span dir="rtl">«وَ هُوَ الَّذِى يُحْىِ وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلَافُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ أفَلَا تَعْقِلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">المؤمنون: 80.</span></ref>

<span dir="rtl">«و اوست آن كس كه زنده مى كند و مى ميراند، و اختلاف شب و روز، از اوست. مگر نمى انديشيد؟».</span>

<span dir="rtl">«كَذَلِكَ يُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 73.</span></ref>

<span dir="rtl">«اين گونه، خدا مردگان را زنده مى كند و آيات خود را به شما مى نماياند. باشد كه بينديشيد».</span>

<span dir="rtl">«لَقَدْ أنزَلْنَا إلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أفَلَا تَعْقِلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنبياء: 10.</span></ref>

<span dir="rtl">«در حقيقت، ما كتابى به سوى شما نازل كرديم كه يادِ شما در آن است. آيا نمى انديشيد؟».</span>

<span dir="rtl">«وَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الجاثية: 13.</span></ref>

<span dir="rtl">«و آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمين است، به سود شما رام كرد. همه از اوست. قطعاً در اين، براى مردمى كه مى انديشند، نشانه هايى است».</span>

<span dir="rtl">«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أنفُسِكُمْ أزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الروم: 21.</span></ref>

<span dir="rtl">«و از نشانه هاى او، اين كه از [نوع] خودتان، همسرانى براى شما آفريد تا بِدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در اين [نعمت] براى مردمى كه مى انديشند، قطعاً نشانه هايى است».</span>

<span dir="rtl">«هُوَ الَّذِى أنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَّكُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ * يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنَابَ وَ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 10 و 11.</span></ref>

<span dir="rtl">«اوست كسى كه از آسمان، آبى فرود آورد كه آشاميدنىِ شما از آن است، و روييدنى [هايى] كه [رمه هاى خود را] در آن مى چرانيد [نيز] از آن است. به وسيله آن، كشت و زيتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات [ديگر] براى شما مى روياند. قطعاً در اينها براى مردمى كه انديشه مى كنند، نشانه اى است».</span>

<span dir="rtl">راجع: البقرة: 164، الأنعام: 32 و 151، الأعراف: 169، هود: 51، يوسف: 2 و 109، الرعد: 4، النحل: 12 و 67، الحجّ: 46، النور: 61، القصص: 60، العنكبوت: 35، الروم: 24 و 28، يس: 62 و 68، ص: 29، غافر: 67 و 70، الزخرف: 3، الجاثية: 5 و 13، الحديد: 17.</span>

<span dir="rtl">ر.ك: بقره: آيه 164، انعام: آيه 32 و 151، اعراف: آيه 169، هود: آيه 51، يوسف: آيه 2 و 109، رعد: آيه 4، نحل: آيه 12 و 67، حج: آيه 46، نور: آيه 61، قصص: آيه 60، عنكبوت: آيه 35، روم: آيه 24 و 28، يس: آيه 62 و 68، ص: آيه 29، غافر: آيه 67 و 70، زخرف: آيه 3، جاثيه: آيه 5 و 13، حديد: آيه 17.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">490.</span> <span dir="rtl">الإمام الكاظم عليه السلام ـ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ ـ: يا هِشامُ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَشَّرَ أهلَ العَقلِ وَالفَهمِ في كِتابِهِ فَقالَ: «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ اُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ اُوْلَئِكَ هُمْ اُوْلُواْ الْأَلْبَابِ».</span>

<span dir="rtl">يا هِشامُ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أكمَلَ لِلنّاسِ الحُجَجَ بِالعُقولِ، ونَصَرَ النَّبِيّينَ بِالبَيانِ، ودَلَّهُم عَلى رُبوبِيَّتِهِ بِالأَدِلَّةِ، فَقالَ: «وَ إلَهُكُمْ إلَهٌ وَاحِدٌ لَا إلَهَ إلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ * إنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 163 و 164.</span></ref> <span dir="rtl"></span>

<span dir="rtl">يا هِشامُ، قَد جَعَلَ اللّهُ ذلِكَ دَليلاً عَلى مَعرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُم مُدَبِّرا، فَقالَ: «وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَاتُ بِأَمْرِهِ إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 12.</span></ref> <span dir="rtl">وقالَ: «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أجَلًا مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»،</span> <ref><span dir="rtl">غافر: 67.</span></ref> <span dir="rtl">وقالَ: «إنَّ فِى اختِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ وما أنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن رِزقٍ فَأَحيا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها وتَصريفِ الرِّياحِ</span> <ref><span dir="rtl">في الطبعة المعتمدة هنا: «والسحاب المسخّر بين السماء والأرض» فحذفناها طبقا لطبعة مركز بحوث دار الحديث.</span></ref> <span dir="rtl">لَاياتٍ لِقَومٍ يَعقِلونَ»،</span> <ref><span dir="rtl">إشارة إلى الآية 5 من سورة الجاثية: «وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ ءَايَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ». وفي مرآة العقول: ج1 ص42: «والظاهر أنَّ التغيير من النسّاخ أو الرواة، أو نقل بالمعنى».</span></ref> <span dir="rtl">وقالَ: «يُحْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْايَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»،</span> <ref><span dir="rtl">الحديد: 17.</span></ref> <span dir="rtl">وقالَ: «وَ جَنَّاتٌ مِّنْ أعْنَابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَ غَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِى الْأُكُلِ إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»،</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 4.</span></ref> <span dir="rtl">وقالَ: «وَ مِنْ ءَايَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْىِ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يعْقِلُونَ»،</span> <ref><span dir="rtl">الروم: 24.</span></ref> <span dir="rtl">وقالَ: «قُلْ تَعَالَوْاْ أتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ألَّا تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئا وَبِالْوَالِدَيْنِ إحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُواْ أوْلَادَكُم مِّنْ إمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»،</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 151.</span></ref> <span dir="rtl">وقالَ: «هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أيْمَانُكُم مِّن شُرَكَاءَ فِى مَا رَزَقْنَاكُمْ</span>

<span dir="rtl">فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أنفُسَكُمْ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»</span> <ref><span dir="rtl">الروم: 28.</span></ref><span dir="rtl">...</span>

<span dir="rtl">يا هِشامُ، ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلّا لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ، فَأَحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً، وأَعلَمُهُم بِأَمرِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً، وأَكمَلُهُم عَقلاً أرفَعُهُم دَرَجَةً فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج1 ص13 ح12 عن هشام بن الحكم، تحف العقول: ص383 نحوه، بحار الأنوار: ج1 ص132 ح30.</span></ref>

<span dir="rtl">490.</span> <span dir="rtl">امام كاظم عليه السلام ـ به هشام بن حكم ـ: اى هشام! خداوند ـ تبارك و تعالى ـ در كتابش به صاحبان خرد و فهم، بشارت داده و فرموده است: «پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن، گوش فرا مى دهند و بهترينِ آن را پيروى مى كنند. اينان، كسانى هستند كه خدا آنان را راه نموده و اينان اند همان خردمندان».</span>

<span dir="rtl">اى هشام! خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به واسطه خردها، حجّت ها را براى مردمان، كامل گردانيد، و پيامبران را با بيان، يارى داد، و آنان را با دلايل، به ربوبيّت خويش، راه نمايى نمود و فرمود: «معبود شما، معبود يگانه اى است كه جز او هيچ معبودى نيست، [و اوست] بخشايشگر مهربان. به راستى كه در آفرينش آسمان ها و زمين، و در پىِ يكديگر آمدن شب و روز، و كشتى هايى كه در دريا روان اند، با آنچه به مردم سود مى رساند، و [همچنين] آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن، زمين را پس از مردنش زنده گردانيده، و در آن، هر گونه جنبنده اى را پراكنده كرده، و [نيز در] گردانيدن بادها، و ابرى كه ميان آسمان و زمين، آرميده است، براى گروهى كه مى انديشند، واقعاً نشانه هايى [گويا] است».</span>

<span dir="rtl">اى هشام! خداوند، اينها را دليلى براى شناخت او و اين كه آنها مدبّرى دارند، قرار داده و فرموده است: «و شب و روز و خورشيد و ماه را براى شما رام گردانيد، و ستارگان به فرمان او مسخّر شده اند. مسلّماً در اين [پديده ها]، براى مردمى كه مى انديشند، نشانه هاست»، و نيز فرموده: «او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد، سپس از نطفه اى، آن گاه از علقه اى، و سپس شما را [به صورت] كودكى بر مى آوَرَد، تا به كمال قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد ـ و از ميان شما كسى است كه مرگِ پيش رس مى يابد و تا [سرانجام] به مدّتى كه مقرّر است، برسيد، و اميد كه در انديشه فرو رويد»، و فرموده: «و راستى كه در پىِ يكديگر آمدن شب و روز، و آنچه خدا از روزى، از آسمان فرود آورده و به وسيله آن، زمين را پس از مرگش زنده گردانيده است، و [همچنين در] گردش بادها، براى مردمانى كه مى انديشند، نشانه هايى است»</span> <ref><span dir="rtl">اين متن، اشاره به آيه 5 از سوره جاثيه است.</span></ref><span dir="rtl">، و فرموده: «زمين را پس از مرگش زنده مى گرداند. در اين [هم] براى مردمى كه مى انديشند، قطعاً نشانه هايى است»، و فرموده: «و باغ هايى از انگور و كشتزارها و درختان خرما، چه از يك ريشه و چه از غير يك ريشه، كه با يك آب، سيراب مى گردند، و [با اين حال] برخى از آنها را در ميوه [از حيث مزه و نوع و كيفيت] بر برخى ديگر، برترى مى دهيم. بى گمان، در اين [امر نيز] براى مردمى كه مى انديشند، دلايل [روشنى] است»، و فرموده: «و از نشانه هاى او [اين كه] برق را براى شما بيم آور و اميدبخش مى نماياند، و از آسمان، به تدريج، آبى فرو مى فرستد كه به وسيله آن، زمين را پس از مرگش زنده مى گرداند. در اين [امر هم] براى مردمى كه مى انديشند، قطعاً نشانه هايى است»، و فرموده: «بگو: «بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده، براى شما بخوانم: چيزى را با او شريك قرار مدهيد، و به پدر و مادر[تان] احسان كنيد، و فرزندان خود را از بيم تنگ دستى مكشيد ـ [كه] ما شما و آنان را روزى مى رسانيم ـ، و به كارهاى زشت ـ چه علنى آن و چه پوشيده [اش] ـ نزديك نشويد، و نَفْسى را كه خدا حرام گردانيده، جز به حق مكشيد. اينهاست كه [خدا] شما را به [انجام دادن] آنها سفارش كرده است. باشد كه بينديشيد»، و فرموده: «آيا در آنچه به شما روزى داده ايم، شريكانى از بردگانتان داريد كه در آن [مال، با هم] مساوى باشيد و همان طور كه شما از يكديگر بيم داريد، از آنها بيم داشته باشيد؟ اين گونه، آيات خود را براى مردمى كه مى انديشند، به تفصيل، بيان مى كنيم».…</span>

<span dir="rtl">اى هشام! خداوند، پيامبران و فرستادگانش را به سوى بندگان خود نفرستاد، مگر براى اين كه در باره خدا تعقّل كنند. بنا بر اين، آنان كه پذيرششان [از دعوت پيامبران] بهتر است، شناختشان بهتر است، و آنان كه خداشناس ترند، خردشان نيكوتر است، و آنان كه خردشان كامل تر است، مقام و درجه شان در دنيا و آخرت، بالاتر است.</span>

<span dir="rtl">491.</span> <span dir="rtl">تفسير الفخر الرازي عن قتادة ـ في قَولِهِ تَعالى: «أيُّكُمْ أحْسَنُ عَمَلًا»</span> <ref><span dir="rtl">الملك: 2، هود: 7.</span></ref> <span dir="rtl">ـ: سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يَقولُ: أيُّكُم أحسَنُ عَقَلاً.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ: أتَمُّكُم عَقلاً أشَدُّكُم للّهِِ خَوفا، وأَحسَنُكُم فيما أمَرَ اللّهُ بِهِ ونَهى عَنهُ نَظَرا.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير الفخر الرازي: ج30 ص56، الكشّاف: ج2 ص208، تفسير القرطبي: ج9 ص9 عن ابن عمر وكلاهما نحوه، تفسير الثعلبي: ج9 ص355 ؛ مجمع البيان: ج10 ص484 عن ابي قتادة نحوه، بحار الأنوار: ج70 ص233.</span></ref>

<span dir="rtl">491.</span> <span dir="rtl">تفسير الفخر الرازى ـ به نقل از قَتاده، در باره آيه: «كدام يك از شما كردارش نيكوتر است؟» ـ: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم. فرمود: «مى گويد: كدام يك از شما خردش نيكوتر است؟».</span>

<span dir="rtl">سپس فرمود: «آن كه از شما خردش كامل تر است، از خدا پروادارتر است، و در مواردى كه خداوند، امر يا نهى كرده، نيكونظرترينِ شماست».</span>

<span dir="rtl">492.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ إلَى ابنِ مَسعودٍ ـ: يَا بنَ مَسعودٍ، إذا عَمِلتَ عَمَلاً فَاعمَل بِعِلمٍ وعَقلٍ، وإيّاكَ وأن تَعمَلَ عَمَلاً بِغَيرِ تَدَبُّرٍ وعِلمٍ، فَإِنَّهُ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ: «وَلَا تَكُونُواْ كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أنكَاثًا»</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 92.</span></ref><span dir="rtl">.</span> <ref><span dir="rtl">مكارم الأخلاق: ج2 ص361 ح2660 عن ابن مسعود، بحار الأنوار: ج77 ص110 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">492.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش به ابن مسعود ـ: اى پسر مسعود! هر گاه كارى انجام دادى، از روى دانايى و خردمندى انجام بده، و مبادا كارى را بدون انديشه و شناخت، انجام دهى؛ چرا كه خداوند بزرگ مى فرمايد: «و مانند آن [زنى] نباشيد كه رشته خود را پس از محكم بافتن، [يكى يكى] از هم مى گسست».</span>

<span dir="rtl">493.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: أصدَقُ المُؤمِنينَ إيمانًا أشَدُّهُم تَفَكُّرا في أمرِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">أعلام الدين: ص273.</span></ref>

<span dir="rtl">493.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: استوارترينِ مؤمنان در ايمان، كسى است كه در كار دنيا و آخرت، بيشتر انديشه كند.</span>

<span dir="rtl">راجع: موسوعة العقائد الإسلاميّة: ج1 ص205 (المعرفة / القسم الثانى: العقل / الفصل الثالث: التعقّل).</span>

<span dir="rtl">ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج1 ص255 (معرفت شناسى / بخش دوم: خرد / فصل سوم: خردورزى).</span>

<span id="ب-ـ-الحث-على-إتيان-البينة-والبرهان"></span>
=== <span dir="rtl">ب ـ الحَثُّ عَلى إتيانِ البَيِّنَةِ وَالبُرهانِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ب ـ تشويق به آوردن دليل روشن و برهان</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 138 وراجع: البقرة: 66 والمائدة: 46 والنور: 34.</span></ref>

<span dir="rtl">«اين [قرآن] براى مردم، بيانى، و براى پرهيزگاران، ره نمود و اندرزى است».</span>

<span dir="rtl">«لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنفال: 42.</span></ref>

<span dir="rtl">«تا كسى كه [بايد] هلاك شود، با دليلى روشن، هلاك گردد و كسى كه [بايد] زنده شود، با دليلى روشن، زنده بماند، و خداست كه در حقيقت، شنواى داناست».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ إِنِّى عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّى وَكَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 57.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: من از جانب پروردگارم، دليلى آشكار [همراه] دارم، و شما آن را دروغ پنداشتيد، [و] آنچه را به شتاب خواستار آنيد، در اختيار من نيست. فرمان، جز به دست خدا نيست، كه حق را بيان مى كند، و او بهترينِ داوران است».</span>

<span dir="rtl">«أَوْ تَقُولُواْ لَوْ أَنَّا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِايَاتِ اللَّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِى الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ ءَايَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يَصْدِفُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 157.</span></ref>

<span dir="rtl">«يا نگوييد: «اگر كتاب بر ما نازل مى شد، قطعاً از آنان هدايت يافته تر بوديم». اينك حجّتى از جانب پروردگارتان براى شما آمده و ره نمود و رحمتى است. پس كيست ستمكارتر از آن كس كه آيات خدا را دروغ پندارد و از آنها روى گرداند؟ به زودى، كسانى را كه از آيات ما روى مى گردانند، به سبب [همين] اعراضشان، به عذابى سخت، مجازات خواهيم كرد».</span>

<span dir="rtl">«أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُواْ أَهْوَاءَهُم».</span> <ref><span dir="rtl">محمّد: 14.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا كسى كه بر حجّتى از جانب پروردگار خويش است، چون كسى است كه بدىِ كردارش براى او زيبا جلوه داده شده و هوس هاى خود را پيروى كرده است».</span>

<span dir="rtl">«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ أُوْلَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 159.</span></ref>

<span dir="rtl">«كسانى كه نشانه هاى روشن و ره نمودى را كه فرو فرستاده ايم، پس از آن كه آن را براى مردم در كتاب، توضيح داده ايم، نهفته مى دارند، آنان را خدا لعنت مى كند و [نيز] لعنت كنندگان، آنان را لعنت مى كنند».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ إِنِّى نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءَنِىَ الْبَيِّنَاتُ مِن رَّبِّى وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">غافر: 66.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: من نهى شده ام از اين كه جز خدا كسانى را كه [شما] مى خوانيد، پرستش كنم، [آن هم] هنگامى كه از جانب پروردگارم برايم دلايل روشن رسيده است، و مأمورم كه فرمانبر پروردگار جهانيان باشم».</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِى إِلَيْهِمْ فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * بِالْبَيِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 43 و 44.</span></ref>

<span dir="rtl">«و پيش از تو [هم] جز مردانى را كه بديشان وحى مى كرديم، گسيل نداشتيم. پس اگر نمى دانيد، از پژوهندگان كتاب هاى آسمانى جويا شويد؛ [زيرا آنان را] با دلايل آشكار و نوشته ها [فرستاديم] و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم، تا براى مردم، آنچه را به سوى ايشان نازل شده است، توضيح دهى. و اميد كه آنان بينديشند».</span>

<span dir="rtl">«وَ لَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُم بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ».</span> <ref><span dir="rtl">الزخرف: 63.</span></ref>

<span dir="rtl">«و چون عيسى دلايل آشكار آورد، گفت: به راستى براى شما حكمت آوردم، و تا در باره بعضى از آنچه در آن اختلاف مى كرديد، برايتان توضيح دهم. پس، از خدا بترسيد و فرمانم ببريد».</span>

<span dir="rtl">«وَ إِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَابَنِى إِسْرَاءِيلَ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِى مِن بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُواْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الصف: 6.</span></ref>

<span dir="rtl">«و هنگامى را [به ياد آور] كه عيسى پسر مريم گفت: «اى فرزندان اسرائيل! من، فرستاده خدا به سوى شما هستم. تورات را كه پيش از من بوده، تصديق مى كنم و به فرستاده اى كه پس از من مى آيد و نام او احمد است، بشارتگرم». پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد، گفتند: اين، سحرى آشكار است!».</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا».</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 174.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى مردم! در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان، برهانى آمده است، و ما به سوى شما، نورى تابناك فرو فرستاده ايم».</span>

<span dir="rtl">«أَمِ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِىَ وَ ذِكْرُ مَن قَبْلِى بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنبياء: 24.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا به جاى او، خدايانى براى خود گرفته اند؟ بگو: «برهانتان را بياوريد». اين است يادنامه هر كه با من است و يادنامه هر كه پيش از من بوده؛ [نه!] بلكه بيشترشان حق را نمى شناسند و در نتيجه از آن، روى گردان اند».</span>

<span dir="rtl">«وَ مَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">المؤمنون: 117.</span></ref>

<span dir="rtl">«و هر كس با خدا معبود ديگرى بخواند ـ كه براى آن برهانى نخواهد داشت ـ، حسابش فقط با پروردگارش است. در حقيقت، كافران، رستگار نمى شوند».</span>

<span dir="rtl">«أَمَّن يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">النمل: 64.</span></ref>

<span dir="rtl">«يا آن كس كه خلق را آغاز مى كند و سپس آن را باز مى آورد، و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟ آيا معبودى با خدا هست؟ بگو: اگر راست مى گوييد، برهان خويش را بياوريد».</span>

<span dir="rtl">«اسْلُكْ يَدَكَ فِى جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَاءِيْهِ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمًا فَاسِقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">القصص: 32.</span></ref>

<span dir="rtl">«و دستت را در گريبانت كن تا سپيدِ بى عيب، بيرون آيد. و [براى رهايى] از هراس، بازويت را به پهلويت بچسبان. اين دو نشان، از جانب پروردگارت است، [كه بايد] به سوى فرعون و سرانش [ببرى]؛ چرا كه آنان، مردمى فاسق اند».</span>

<span dir="rtl">«وَ نَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُواْ أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">القصص: 75.</span></ref>

<span dir="rtl">«و از ميان هر امّتى، گواهى بيرون مى كشيم و مى گوييم: «برهان خود را بياوريد». پس بدانند كه حق، از آنِ خداست و آنچه بر مى بافتند، از دستشان مى رود».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 149.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: برهانِ رسا، ويژه خداست و اگر [خدا] مى خواست، قطعاً همه شما را هدايت مى كرد».</span>

<span dir="rtl">راجع: البقرة: 76، 87، 92، 99، 111، 139، 150، 185، 209، 211، 213، 253، 258؛ آل عمران: 20، 61، 65، 66، 73، 86، 97، 105، 183، 184؛ النساء: 153، 165؛ المائدة: 32، 110؛ الأنعام: 80، 83، 149؛ الأعراف: 73، 85، 101، 105؛ التوبة: 70؛ يونس: 13، 15، 74؛ هود: 17، 28، 53، 63، 88؛ يوسف: 24؛ إبراهيم: 9؛ الإسراء: 101؛ مريم: 73؛ طه: 72، 133؛ الحجّ: 16، 72؛ النور: 1، 34، 46؛ القصص: 36، العنكبوت: 35، 39، 49؛ الروم: 9، 47؛ سبأ: 43؛ فاطر: 25، 40؛ غافر: 22، 28، 34، 50، 83؛ الشورى: 15، 16؛ الجاثية: 17، 25؛ الأحقاف: 7؛ الحديد: 9؛ المجادلة: 5؛ التغابن: 6؛ البيّنة: 1، 4.</span>

<span dir="rtl">ر.ك: بقره: آيه 76، 87، 92، 99، 111، 139، 150، 185، 209، 211، 213، 253 و 258، آل عمران: آيه 20، 61، 65 ـ 66، 73، 86، 97، 105، 183 ـ 184، نساء: آيه 153 و 165، مائده: آيه 32 و 110، انعام: آيه 80، 83 و 149، اعراف: آيه 73، 85، 101 و 105، توبه: آيه 70، يونس: آيه 13، 15، 74، هود: آيه 17، 28، 53، 63 و 88، يوسف: آيه 24، ابراهيم: آيه 9، اسرا: آيه 101، مريم: آيه 73، طه: آيه 72 و 133، حج: آيه 16 و 72، نور: آيه 1، 34 و 46، قصص: آيه 36، عنكبوت: آيه 35، 39 و 49، روم: آيه 9 و 47، سبأ: آيه 43، فاطر: آيه 25 و 40، غافر: آيه 22، 28، 34، 50 و 83، شورا: آيه 15 ـ 16، جاثيه: آيه 17 و 25، احقاف: آيه 7، حديد: آيه 9، مجادله: آيه 5، تغابن: آيه 6، بيّنه: آيه 1 و 4.</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">494.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ مِن خِيارِ اُمّتي ـ فيما نَبَّأَنِي المَلَأُ الأَعلى فِي الدَّرَجاتِ العُلى ـ قَومَا... يَتَقَرَّبونَ بِالوسيلَةِ، يَلبَسون الخِلقانَ، ويَتبَعونَ البُرهانَ، ويَتلونَ الفُرقانَ، ويُقَرِّبونَ القُربانَ.</span> <ref><span dir="rtl">حلية الاُولياء: ج1 ص16 عن عِياض بن غَنم وراجع: المستدرك على الصحيحين: ج3 ص19 ح4294 و كنز العمّال: ج1 ص162 ح815 وج 2 ص27 ح3000.</span></ref>

<span dir="rtl">494.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از جمله بهترين هاى امّت من ـ بر اساس خبرهايى كه در جمع آسمانيان (ملكوت) در يافتم ـ آن مردمانى هستند كه... با وسايل تقرّب، خود را به خدا نزديك مى سازند، جامه هاى كهنه و ژنده بر تن دارند، از برهانْ پيروى مى كنند، فُرقان (قرآن) را تلاوت مى كنند و قربانى تقديم مى نمايند.</span>

<span dir="rtl">495.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ في فَضلِ الإِسلامِ ـ: هُوَ عِندَ اللّهِ وَثيقُ الأَركَانِ، رَفيعُ البُنيانِ، مُنيرُ البُرهانِ، مُضيءُ النّيرانِ، عَزيزُ السُّلطانِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 198، بحار الأنوار: ج68 ص345 ح16.</span></ref>

<span dir="rtl">495.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در برترى اسلام ـ: اسلام در نزد خداوند، اركانش استوار، بنايش بلند، برهانش روشن، آتش هايش فروزان، و قدرتش شكست ناپذير است.</span>

<span dir="rtl">496.</span> <span dir="rtl">فاطمة عليهاالسلام ـ في خُطبَةٍ لَها ـ: كِتابُ اللّهِ بَيِّنَةٌ بَصائِرُهُ، وآيٌ مُنكَشِفةٌ سَرائِرهُ، وبُرهانٌ مُتَجَلِّيَةٌ ظَواهِرُهُ.</span> <ref><span dir="rtl">كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص567 ح4940، علل الشرائع: ص248 ح2 كلاهما عن زينب بنت عليّ عليهماالسلام، الاحتجاج: ج1 ص258 ح49 عن عبد اللّه بن الحسن عن آبائه عليهم السلام، دلائل الإمامة: ص113 عن زيد بن علي عن آبائه عليهم السلام، كشف الغمّة: ج2 ص109 والثلاثة الأخيرة نحوه، بحار الأنوار: ج6 ص107 ح1.</span></ref>

<span dir="rtl">496.</span> <span dir="rtl">فاطمه عليهاالسلام ـ در يكى از خطبه هايش ـ: كتاب خدا، دلايلش روشن است، و آياتى است كه اسرارش [براى اهل آن] پيداست، و برهانى است كه ظواهرش نمايان است.</span>

<span id="الاستعانة-بالموعظة"></span>
== <span dir="rtl">9 / 2: الاِستِعانَةُ بِالمَوعِظَةِ</span> ==

'''<span dir="rtl">9 / 2: كمك گرفتن از اندرز</span>'''

<span id="أ---مواعظ-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">أ - مَواعِظُ اللّهِ عز و جل</span> ===

'''<span dir="rtl">الف ـ اندرزهاى خدا</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 57.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى مردم! به يقين، براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى، و درمانى براى آنچه در سينه هاست، و ره نمود و رحمتى براى ايمان آورندگان [به خدا] آمده است».</span>

<span dir="rtl">«فَجَعَلْنَاهَا نَكَالاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 66.</span></ref>

<span dir="rtl">«و ما آن (عقوبت) را براى حاضران و [نسل هاى] پس از آنان، عبرتى، و براى پرهيزگاران، پندى قرار داديم».</span>

<span dir="rtl">«الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَواْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَواْ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَواْ فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَي فَلَهُ مَاسَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 275.</span></ref>

<span dir="rtl">«كسانى كه ربا مى خورند، [از گور] بر نمى خيزند، مگر مانند برخاستنِ كسى كه شيطان بر اثر تماس، او را آشفته سر كرده است. اين، بِدان سبب است كه آنان گفتند: «داد و ستد، صرفاً مانند رباست» و حال آن كه خدا، داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانيده است. پس هر كس، اندرزى از جانب پروردگارش بدو رسيد و [از رباخوارى] باز ايستاد، آنچه گذشته، از آنِ اوست، و كارش به خدا واگذار مى شود، و كسانى كه [به رباخوارى] باز گردند، آنان اهل آتش اند و در آن، ماندگار خواهند بود».</span>

<span dir="rtl">«هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">آل عمران: 138.</span></ref>

<span dir="rtl">«اين [قرآن] براى مردم، بيانى، و براى پرهيزگاران، ره نمود و اندرزى است».</span>

<span dir="rtl">«وَقَفَّيْنَا عَلَى ءَاثَارِهِم بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَءَاتَيْنَاهُ الْاءِنجِيلَ فِيهِ هُدىً وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 46.</span></ref>

<span dir="rtl">«و عيسى پسر مريم را به دنبال آنان (پيامبران پيشين) در آورديم، در حالى كه تورات را كه پيش از او بود، تصديق مى كرد، و به او انجيل را عطا كرديم كه در آن، هدايت و نورى است و تصديق كننده توراتِ قبل از آن است، و براى پرهيزگاران، ره نمود و اندرزى است».</span>

<span dir="rtl">«وَكَتَبْنَا لَهُ فِى الأَْلْوَاحِ مِن كُلِّ شَىْ ءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَىْ ءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا سَأُوْرِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 145.</span></ref>

<span dir="rtl">«و در الواح [تورات]، براى او در هر موردى پندى، و براى هر چيزى، تفصيلى نگاشتيم. پس [فرموديم: ] «آن را به جِد و جهد بگير و قوم خود را وادار كن كه بهترينِ آن را فرا گيرند. به زودى، سراى نافرمانان را به شما مى نمايانم»».</span>

<span dir="rtl">«وَ كُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَ جَاءَكَ فِى هَذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">هود: 120.</span></ref>

<span dir="rtl">«و هر يك از سرگذشت هاى پيامبران [خود] را كه بر تو حكايت مى كنيم، چيزى است كه دلت را بِدان استوار مى گردانيم، و در اينها حقيقت براى تو آمده، و براى مؤمنان، اندرز و تذكّرى است».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">497.</span> <span dir="rtl">الإمامُ عليّ عليه السلام: فَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي نَفَعَكُم بِمَوعِظَتِهِ، ووَعَظَكُم بِرِسالَتِهِ، وَامتَنَّ عَلَيكُم بِنِعمَتِهِ، فَعَبِّدوا أنفُسَكُم لِعِبادَتِهِ، وَاخرُجوا إلَيهِ مِن حَقِّ طاعَتِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 198، بحار الأنوار: ج70 ص86 ح6.</span></ref>

<span dir="rtl">497.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: پس بترسيد از خدايى كه با اندرز خود، شما را سود بخشيد و با پيام خويش به شما اندرز داد و با نعمتش شما را نواخت. پس جان هاى خود را به عبادت و بندگىِ او در آوريد و حقّ اطاعت او را بگزاريد.</span>

<span dir="rtl">498.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: اِنتَفِعوا بِبَيانِ اللّهِ، وَاتَّعِظوا بِمَواعِظِ اللّهِ، وَاقبَلوا نَصيحَةَ اللّهِ.</span> <ref><span dir="rtl">نهج البلاغة: الخطبة 176، أعلام الدين: ص105، بحار الأنوار: ج2 ص180 ح1 ؛ ينابيع المودة: ج3 ص436 ح9 وراجع: تحف العقول: ص273.</span></ref>

<span dir="rtl">498.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام: از بيان خداوند، بهره مند شويد و از اندرزهاى خدا پند بگيريد و نصيحت خدا را بپذيريد.</span>

<span id="ب-ـ-مواعظ-عيسى-عليه-السلام"></span>
=== <span dir="rtl">ب ـ مَواعِظُ عيسى عليه السلام</span> ===

'''<span dir="rtl">ب ـ اندرزهاى عيسى عليه السلام</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِى بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبِّى وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّادُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِى كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ».</span> <ref><span dir="rtl">المائدة: 117.</span></ref>

<span dir="rtl">«جز آنچه مرا بِدان فرمان دادى، [چيزى] به آنان نگفتم [و گفته ام كه]: «خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت كنيد» و تا وقتى در ميانشان بودم، بر آنان گواه بودم. پس چون روح مرا گرفتى، تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چيزى، گواهى».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>''' <ref><span dir="rtl">الأحاديث الآتية هي نماذج من مواعظ عيسى عليه السلام غير القرآنية.</span></ref>

'''<span dir="rtl">حديث</span>''' <ref><span dir="rtl">احاديث اين جا، به عنوان نمونه هايى از اندرزهاى غير قرآنى عيسى عليه السلام آمده اند.</span></ref>

<span dir="rtl">499.</span> <span dir="rtl">عيسى عليه السلام: طُوبى لِلمُتَراحِمينَ، اُولئِكَ هُمُ المَرحومونَ يَومَ القِيامَةِ. طُوبى لِلمُصلِحينَ بَينَ النّاسِ، اُولئِكَ هُمُ المُقَرَّبونَ يَومَ القِيامَةِ. طُوبى لِلمُطَهَّرَةِ قُلوبُهُم، اُولئِكَ يَزُورونَ اللّهَ يَومَ القِيامَةِ. طُوبى لِلمُتَواضِعينَ فِي الدُّنيا، اُولئِكَ يَرِثونَ مَنابِرَ المُلكِ يَومَ القِيامَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص501، تنبيه الخواطر: ج1 ص201 نحوه، بحار الأنوار: ج1 ص147 عن الإمام الكاظم عنه عليهماالسلاموكلاهما نحوه ؛ التواضع والخمول: ص153 ح117 عن سعد الطائي نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">499.</span> <span dir="rtl">عيسى عليه السلام: خوشابه حال رحم كنندگان بر يكديگر! آنان اند كه در روز رستاخيز، مورد رحمت قرار مى گيرند.</span>

<span dir="rtl">خوشا به حال آنان كه ميان مردم، صلح (آشتى) برقرار مى كنند! آنان اند كه در روز رستاخيز، مقرّب [درگاه الهى] اند.</span>

<span dir="rtl">خوشا به حال پاك دلان! آنان اند كه در روز رستاخيز، خدا را ديدار مى كنند.</span>

<span dir="rtl">خوشا به حال فروتنان در دنيا! آنان اند كه در روز رستاخيز، وارث تخت هاى پادشاهى اند.</span>

<span dir="rtl">500.</span> <span dir="rtl">عنه عليه السلام: يا عَبيدَ السّوءِ، تَلومونَ النّاسَ عَلَى الظَّنِّ ولا تَلُومونَ أنفُسَكُم عَلَى اليَقينِ!...</span>

<span dir="rtl">يا عَبيدَ الدُّنيا، تَحلِقونَ رُؤوسَكُم، وتُقَصِّرونَ قُمُصَكُم، وتُنَكِّسونَ رُؤوسَكُم، ولا تَنزِعونَ الغِلَّ</span> <ref><span dir="rtl">الغلّ: الحقد والشحناء (النهاية: ج3 ص381 «غلل»).</span></ref> <span dir="rtl">مِن قُلوبِكُم!</span>

<span dir="rtl">يا عَبيدَ الدُّنيا، مَثَلُكُم كَمَثَلِ القُبورِ المُشَيَّدةِ؛ يُعجِبُ النّاظِرَ ظَهرُها، وداخِلُها عِظامُ المَوتى، مَملُوءَةً خَطايا.</span>

<span dir="rtl">يا عَبيدَ الدُّنيا، إنّما مَثَلُكُم كمَثَلِ السِّراجِ؛ يُضِيءُ لِلنّاسِ ويُحرِقُ نَفسَهُ!</span>

<span dir="rtl">يابَني إسرائيلَ، زاحِموا العُلَماءَ في مَجالِسِهِم ولَو حَبوا عَلَى الرُّكَبِ</span> <ref><span dir="rtl">حبا الصبيّ على اِسته: إذا زحَفَ (الصحاح: ج6 ص2307 «حبا»).</span></ref><span dir="rtl">؛ فَإِنَّ اللّهَ يُحيِي القُلوبَ المَيِّتَةَ بِنورِ الحِكمَةِ، كَما يُحيِي الأرضَ المَيِّتَةَ بِوابِلِ المَطرِ.</span> <ref><span dir="rtl">تحف العقول: ص501، بحار الأنوار: ج14 ص305 ح17 ؛ وراجع: الموطأ: ج2 ص1002 ح1 و المعجم الكبير: ج8 ص199 ح7810 و الزهد لابن حنبل: ص133 و تاريخ دمشق: ج68 ص62 و كنز العمّال: ج10 ص187 ح28976.</span></ref>

<span dir="rtl">500.</span> <span dir="rtl">عيسى عليه السلام: اى بندگان بد! مردم را بر اساس گمان، سرزنش مى كنيد و خويشتن را با وجود يقين [به بدى و گناهكارى خود]، سرزنش نمى كنيد؟!.…</span>

<span dir="rtl">اى بندگان دنيا! [همچون زاهدانْ] سرهايتان را مى تراشيد، و جامه هاى كوتاه مى پوشيد، و سرهايتان را به زير مى افكنيد؛ امّا كينه [و ناخالصى] را از دل هايتان بيرون نمى كشيد؟!</span>

<span dir="rtl">اى بندگان دنيا! مَثَل شما، مَثَل گورهاى آراسته است كه بيرونشان بيننده را خوش مى آيد و درونشان استخوان هاى مردگان و آكنده از گناهان است.</span>

<span dir="rtl">اى بندگان دنيا! مَثَل شما، مَثَل چراغ است كه به مردم، نور مى دهد و خودش را مى سوزاند.</span>

<span dir="rtl">اى بنى اسرائيل! حتّى اگر شده، با خزيدن بر زانوهايتان، خود را به مجلس هاى عالمان برسانيد؛ زيرا خداوند، دل هاى مرده را با نور حكمت، زنده مى كند، همچنان كه زمينِ مرده را با باران هاى سيل آسا زنده مى كند.</span>

<span id="ج-ـ-مواعظ-النبي-صلى-الله-عليه-و-آله"></span>
=== <span dir="rtl">ج ـ مَواعِظُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله</span> ===

'''<span dir="rtl">ج ـ اندرزهاى پيامبر صلى الله عليه و آله</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 125.</span></ref>

<span dir="rtl">«با حكمت و اندرزِ نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آن [شيوه اى] كه نيكوتر است، مجادله نماى. در حقيقت، پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده، داناتر، و او به [حال] راه يافتگان [نيز] داناتر است».</span>

<span dir="rtl">«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَي ثُمَّ تَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَىْ عَذَابٍ شَدِيدٍ».</span> <ref><span dir="rtl">سبأ: 46.</span></ref>

<span dir="rtl">«بگو: من فقط به شما يك اندرز مى دهم كه: دو دو و به تنهايى براى خدا به پا خيزيد. سپس بينديشيد كه رفيق شما هيچ گونه ديوانگى ندارد. او براى شما، جز هشدار دهنده اى به عذاب سختى كه در پيش است، نيست».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>''' <ref><span dir="rtl">الأحاديث الآتية هي نماذج من مواعظ رسول اللّه صلى الله عليه و آله غير القرآنية.</span></ref>

'''<span dir="rtl">حديث</span>''' <ref><span dir="rtl">احاديث اين جا، به عنوان نمونه براى اندرزهاى غير قرآنىِ پيامبر صلى الله عليه و آله ارائه شده اند.</span></ref>

<span dir="rtl">501.</span> <span dir="rtl">رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ ـ: يا أبا ذَرٍّ كُن كَأَنَّكَ فِي الدُّنيا غَرِيبٌ أو كَعابِرِ سَبيلٍ، وعُدَّ نَفسَكَ مِن أصحابِ القُبورِ، يا أبا ذَرٍّ إذا أصبَحتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَكَ بِالمَساءِ، وإذا أمسَيتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَكَ بِالصَّباحِ، وخُذ مِن صِحَّتِكَ قَبلَ سُقمِكَ، ومِن حَياتِكَ قَبلَ مَوتِكَ؛ فَإِنَّكَ لا تَدري مَا اسمُكَ غَدا.</span> <ref><span dir="rtl">مكارم الأخلاق: ج2 ص364 ح2661، الأمالي للطوسي: ص526 ح1162، تنبيه الخواطر: ج2 ص52 كلّها عن أبي ذر، أعلام الدين: ص339 عن ابن عمر، بحار الأنوار: ج77 ص77 ح3 ؛ تاريخ دمشق: ج34 ص398 الرقم 7042 عن ابن عمر نحوه.</span></ref>

<span dir="rtl">501.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش به ابو ذر ـ: اى ابو ذر! در دنيا چنان باش كه گويى غريبه اى يا ره گذرى هستى، و خودت را از مردگان به شمار آور، و چون صبح خويش را آغاز كردى، وعده شب به خود مده، و چون شبت را آغاز نمودى، وعده صبح به خويشتن مده، و از دوران تن درستى ات براى هنگام بيمارى ات بهره گير، و از زندگى ات براى مرگت؛ زيرا تو نمى دانى كه فردا چه نام خواهى گرفت.</span>

<span dir="rtl">502.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: ما لي أرى حُبَّ الدُّنيا قَد غَلَبَ عَلى كَثيرٍ مِنَ النّاسِ؛ حَتّى كَأنَّ المَوتَ في هذِهِ الدّنيا عَلى غَيرِهِم كُتِبَ!... أما يَتَّعِظُ آخِرُهُم بِأوَّلِهِم؟! لَقَد جَهِلوا ونَسوا كُلَّ واعِظٍ في كِتابِ اللّهِ، وأَمِنوا شَرَّ كُلِّ عاقِبَةِ سوءٍ!</span> <ref><span dir="rtl">الكافي: ج8 ص168 ح190 عن أبي مريم عن الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه، نهج البلاغة: الحكمة 122 و 123، كنز الفوائد: ج1 ص379 كلاهما نحوه، تحف العقول: ص29، بحار الأنوار: ج77 ص125 ح32.</span></ref>

<span dir="rtl">502.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چه شده است كه مى بينم دنيادوستى بر بسيارى از مردم، چيره آمده است، تا جايى كه گويى مرگ در اين دنيا، براى غير آنان نوشته شده است!؟... آيا ماندگانشان از رفتگانشان اندرز نمى گيرند؟! اينان نمى دانند و هر اندرزگوى كتاب خدا را از ياد برده اند و خود را از شرّ هر فرجام بدى، در امان مى دانند!</span>

<span dir="rtl">503.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ! كَأَنَّ الحَقَّ فيها عَلى غَيرِنا وَجَبَ، وكَأَنَّ المَوتَ فيها على غَيرِنا كُتِبَ، وكَأَنَّ الَّذينَ نُشَيِّعُ مِنَ الأَمواتِ سَفرٌ عَمّا قَليلٍ إلَينا عائِدونَ، نُبَوِّئُهُم أجداثَهُم، ونَأكُلُ تُراثَهُم، كَأَ نّا مُخَلَّدونَ بَعدَهُم، قَد نَسينا كُلَّ واعِظَةٍ، وأَمِنّا كُلَّ جائِحَةٍ!</span>

<span dir="rtl">طوبى لِمَن شَغَلَهُ عَيبُهُ عَن عُيوبِ النّاسِ، وأَنفَقَ مِن مالٍ اكتَسَبَهُ مِن غَيرِ مَعصِيَةٍ، وخالَطَ أهلَ الفِقهِ وَالحِكمَةِ، وجانَبَ أهلَ الذُّلِّ وَالمَعصِيَةِ!</span>

<span dir="rtl">طوبى لِمَن ذَلَّ في نَفسِهِ، وحَسُنَت خَليقَتُهُ، وأَنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ، وأَمسَكَ الفَضلَ مِن قَولِهِ، ووَسِعَتهُ السُّنَّةُ ولَم يَعدُها إلَى البِدعَةِ.</span> <ref><span dir="rtl">مسند الشهاب: ج1 ص359 ح614، سير أعلام النبلاء: ج13 ص557 الرقم 281، تاريخ دمشق: ج54 ص240 ح11480 كلاهما نحوه وكلّها عن أنس، كنز العمّال: ج16 ص142 ح44175 ؛ تاريخ اليعقوبي: ج2 ص100، أعلام الدين: ص331 ح1 عن أنس وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص175 ح10.</span></ref>

<span dir="rtl">503.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى مردم! گويى حق در آن [دنيا]، بر غير ما واجب گشته است، و انگار مرگ در اين دنيا، براى غير ما نوشته شده، و گويى مردگانى كه تشييع مى كنيم، مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما باز مى گردند! آنها را در گورهايشان جاى مى دهيم و ميراث آنان را چنان مى خوريم كه گويى پس از آنها جاودانه ايم. هر اندرزى را از ياد برده ايم و خود را از هر بلاى سخت و بنيادكنى، ايمن مى پنداريم!</span>

<span dir="rtl">خوشا آن كه عيبش او را از پرداختن به عيب هاى مردم باز دارد، و از مالى كه از راه حلال و غير معصيت به دست آورده است، خرج كند و با مردمان فهميده و خردمند بياميزد، و از اهل گناه و ذلّت، دورى گزيند!</span>

<span dir="rtl">خوشا آن كه در پيش خودش خوار، و خُلق و خويَش نيكو باشد، و زيادىِ مالش را انفاق كند، و زيادىِ گفتارش را نگه دارد، و در قلمرو سنّت، گام بر دارد و آن را به بدعت نكشاند!</span>

<span dir="rtl">504.</span> <span dir="rtl">عنه صلى الله عليه و آله: تَيَقَّظوا بِالعِبَرِ، وتأهَّبوا لِلسَّفَرِ، وتَقَنَّعوا بِاليَسيرِ، وتَأهَّبوا لِلمَسيرِ.</span> <ref><span dir="rtl">تنبيه الخواطر: ج2 ص120.</span></ref>

<span dir="rtl">504.</span> <span dir="rtl">پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: با عبرت ها بيدار شويد و براى سفر، آماده گرديد و به اندك، قناعت ورزيد و براى رفتن، حاضر شويد.</span>

<span id="الاستعانة-بالجدال-الأحسن"></span>
== <span dir="rtl">9 / 3: الاِستِعانَةُ بِالجِدالِ الأَحسَنِ</span> ==

'''<span dir="rtl">9 / 3: كمك گرفتن از مجادله پسنديده</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 125.</span></ref>

<span dir="rtl">«با حكمت و اندرزِ نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آن [شيوه اى] كه نيكوتر است، مجادله نما. در حقيقت، پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده، داناتر، و او به [حال] راه يافتگان [نيز] داناتر است».</span>

<span dir="rtl">«وَ لَا تُجَادِلُواْ أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ وَ قُولُواْ ءَامَنَّا بِالَّذِى أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلَهُنَا وَ إِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">العنكبوت: 46.</span></ref>

<span dir="rtl">«و با اهل كتاب، جز به آن [شيوه اى] كه بهتر است، مجادله مكنيد ـ مگر [با] كسانى از آنان كه ستم كرده اند ـ و بگوييد: به آنچه به سوى ما نازل شده و [آنچه] به سوى شما نازل گرديده، ايمان آورديم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم اوييم».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">505.</span> <span dir="rtl">الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: مُرُوا الأَحداثَ بِالمِراءِ وَالجِدالِ، وَالكُهولَ بِالفِكرِ، والشُّيوخَ بِالصَّمتِ.</span> <ref><span dir="rtl">شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص285 ح260.</span></ref>

<span dir="rtl">505.</span> <span dir="rtl">امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: جوانانتان را به بحث و مجادله كردن، و ميان سالانتان را به انديشيدن، و پيرانتان را به خاموشى گزيدن، سفارش كنيد.</span>

<span dir="rtl">506.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام ـ وقَد بَلَغَهُ مَوتُ الطَّيّارِ ـ: رَحِمَ اللّهُ الطَّيّارَ ولَقّاهُ نَضرَةً وسُرورا؛ فَلَقَد كانَ شَديدَ الخُصومَةِ عَنّا أهلَ البَيتِ.</span> <ref><span dir="rtl">تصحيح الاعتقاد (المطبوعة في ج5 من كتب المؤتمر): ص17، رجال الكشّي: ج2 ص638 ح651 عن هشام بن الحكم و ح652 عن أبي جعفر الأحول وكلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج73 ص404.</span></ref>

<span dir="rtl">506.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام ـ وقتى كه خبر رحلت طيّار به وى رسيد ـ: خداوند، طيّار را رحمت كند و روحش را خرّم و شاد گرداند! او از ما خاندان، سرسختانه دفاع مى كرد.</span>

<span dir="rtl">507.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّي عن أبي القاسم نصر بن الصّباح: عَبدُالرَّحمن بنُ الحَجّاجِ شَهِدَ لَهُ أبُوالحَسَنِ عليه السلام بِالجَنَّةِ، وكانَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام يَقولُ لِعَبدِ الرَّحمنِ: يا عَبدَالرَّحمنِ، كَلِّم أهلَ المَدينَةِ فَإِنّي اُحِبُّ أن يُرى في رِجالِ الشّيعَةِ مِثلُكُ.</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج2 ص741 ح830، بحارالأنوار: ج2 ص136 ح42.</span></ref>

<span dir="rtl">507.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّى ـ به نقل از ابو القاسم نصر بن صباح ـ: ابو الحسن [امام كاظم] عليه السلام بر بهشتى بودن عبد الرحمان بن حَجّاج، شهادت داد. امام صادق عليه السلام به عبد الرحمان مى فرمود: «اى عبد الرحمان! با مردم مدينه بحث هاى كلامى كن؛ زيرا من دوست دارم كه در ميان شيعه، مانند تو ديده شود».</span>

<span dir="rtl">508.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّي عن حمّاد: كانَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام يَأمُرُ مُحَمَّدَ بنَ حَكيمٍ أن يُجالِسَ أهلَ المَدينَةِ في مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وأَن يُكَلِّمَهُم ويُخاصِمَهُم، حَتّى كَلَّمَهُم في صاحِبِ القَبرِ، فَكانَ إذَا انصَرَفَ إلَيهِ قالَ لَهُ: ما قُلتَ لَهُم؟ وما قالوا لَكَ؟ ويَرضى بِذلِكَ مِنهُ.</span> <ref><span dir="rtl">رجال الكشّي: ج2 ص746 ح844، بحارالأنوار: ج2 ص137 ح44.</span></ref>

<span dir="rtl">508.</span> <span dir="rtl">رجال الكشّى ـ به نقل از حمّاد ـ: امام كاظم عليه السلام به محمّد بن حكيم مى فرمود كه با مردم مدينه در مسجد پيامبر خدا بنشيند و با آنان مباحثه و مجادله كند، تا جايى كه در باره ميّت در قبرش با آنان مباحثه كرد و چون به خدمت امام عليه السلام بر مى گشت، به او مى فرمود: «به آنها چه گفتى؟ آنها به تو چه گفتند؟» و از او اظهار رضايت مى نمود.</span>

<span dir="rtl">509.</span> <span dir="rtl">الاحتجاج عن الإمام العسكري عليه السلام: ذُكِرَ عِندَ الصّادِقِ عليه السلام الجِدالُ فِي الدّينِ، وأَنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالأَئِمَّةَ عليهم السلام قَد نَهَوا عَنهُ، فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام: لَم يُنهَ عَنهُ مُطلَقا، ولكِنَّهُ نُهِيَ عَنِ الجِدالِ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ، أما تَسمَعونَ اللّهَ عز و جل يَقولُ: «وَ لَا تُجَادِلُواْ أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ» وقَولَهُ: «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ»؟</span>

<span dir="rtl">فَالجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ قَد قَرَنَهُ العُلَماءُ بِالدّينِ، وَالجِدالُ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ مُحَرَّمٌ، حَرَّمَهُ اللّهُ عَلى شيعَتِنا. وكَيفَ يُحَرِّمُ اللّهُ الجِدالَ جُملَةً وهُوَ يَقولُ: «وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى»، وقالَ اللّهُ تَعالى: «تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 111.</span></ref><span dir="rtl">، فَجَعَلَ عِلمَ الصِّدقِ وَالإِيمانِ بِالبُرهانِ، وهَل يُؤتى بِبُرهانٍ إلّا فِي الجِدالِ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ؟</span>

<span dir="rtl">فَقيلَ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ! فَمَا الجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ؟ وَالَّتي لَيسَت بِأَحسَنَ؟ قالَ: أمَّا الجِدالُ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ فَأَن تُجادِلَ بِهِ، مُبطِلاً فَيورِدُ عَلَيكَ باطِلاً، فَلا تَرُدُّهُ بِحُجَّةٍ قَد نَصَبَهَا اللّهُ، ولكِن تَجحَدُ قَولَهُ، أو تَجحَدُ حَقّا، يُريدُ ذلِكَ المُبطِلُ أن يُعينَ بِهِ باطِلَهُ، فَتَجحَدُ ذلِكَ الحَقَّ مَخافَةَ أن يَكونَ لَهُ عَلَيكَ فيهِ حُجَّةٌ، لِأَنَّكَ لاتَدري كَيفَ المَخلَصُ مِنهُ، فَذلِكَ حَرامٌ عَلى شيعَتِنا أن يَصيروا فِتنَةً عَلى ضُعَفاءِ إخوانِهِم وعَلَى المُبطِلينَ.</span>

<span dir="rtl">أمَّا المُبطِلونَ فَيَجعَلونَ ضَعفَ الضَّعيفِ مِنكُم إذا تَعاطى مُجادَلَتَهُ، وضَعفَ ما في يَدِهِ، حُجَّةً لَهُ عَلى باطِلِهِ.</span>

<span dir="rtl">وأَمَّا الضُّعَفاءُ مِنكُم فَتُغَمُّ قُلوبُهُم لِما يَرَونَ مِن ضَعفِ المُحِقِّ في يَدِ المُبطِلِ.</span>

<span dir="rtl">وأَمَّا الجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ، فَهُوَ ما أمَرَ اللّهُ تَعالى بِهِ نَبِيَّهُ أن يُجادِلَ بِهِ مَن جَحَدَ البَعثَ بَعدَ المَوتِ وإحياءَهُ لَهُ، فَقالَ اللّهُ تَعالى حاكِيا عَنهُ: «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْىِ الْعِظَامَ وَ هِىَ رَمِيمٌ»</span> <ref><span dir="rtl">يس: 78.</span></ref> <span dir="rtl">فَقالَ اللّهُ تَعالى فِي الرَّدِّ عَلَيهِ: «قُلْ ـ يا مُحَمَّد ـ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ * الَّذِى جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ» إلى آخِرِ السّورَةِ.</span>

<span dir="rtl">فَأَرادَ اللّهُ مِن نَبِيِّهِ أن يُجادِلَ المُبطِلَ الَّذي قالَ: كَيفَ يَجوزُ أن يُبعَثَ هذِهِ العِظامُ وهِيَ رَميمٌ؟ فَقالَ اللّهُ تَعالى: «قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ»</span> <ref><span dir="rtl">يس: 79.</span></ref> <span dir="rtl">أفَيَعجُزُ مَنِ ابتَدَأَ بِهِ لا مِن شَيءٍ أن يُعيدَهُ بَعدَ أن يَبلى؟ بَلِ ابتِداؤُهُ أصعَبُ عِندَكُم مِن إعادَتِهِ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ: «الَّذِى جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا»</span> <ref><span dir="rtl">يس: 80.</span></ref> <span dir="rtl">أي إذا أكمَنَ النّارَ الحارَّةَ فِي الشَّجَرِ الأَخضَرِ الرَّطبِ، ثُمَّ يَستَخرِجُها فَعَرَّفَكُم أنَّهُ عَلى إعادَةِ ما بَلِيَ أقدَرُ.</span>

<span dir="rtl">ثُمَّ قالَ: «أَوَ لَيْسَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ»</span> <ref><span dir="rtl">يس: 81.</span></ref> <span dir="rtl">أي: إذا كانَ خَلقُ السَّماواتِ وَالأَرضِ أعظَمَ وأَبعَدَ في أوهامِكُم وقَدَرِكُم أَن تَقدِروا عَلَيهِ مِن إعادَةِ البالي، فَكَيفَ جَوَّزتُم مِنَ اللّهِ خَلقَ هذَا الأَعجَبِ عِندَكُم، وَالأَصعَبِ لَدَيكُم، ولَم تُجَوِّزوا مِنهُ خَلقَ ما هُوَ أسهَلُ عِندَكُم مِن إعادَةِ البالي؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام: فَهذَا الجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ، لِأَنَّ فيها قَطعَ عُذرِ الكافِرينَ وإزالَةَ شُبَهِهِم.</span>

<span dir="rtl">وأَمَّا الجِدالُ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ، فَأَن تَجحَدَ حَقّا لايُمكِنُكَ أن تُفَرِّقَ بَينَهُ وبَينَ باطِلِ مَن تُجادِلُهُ، وإنَّما تَدفَعُهُ عَن باطِلِهِ، بِأَن تَجحَدَ الحَقَّ، فَهذا هُوَ المُحَرَّمُ، لِأَنَّكَ مِثلُهُ، جَحَدَ هُوَ حَقّا، وجَحَدتَ أنتَ حَقّا آخَرَ.</span>

<span dir="rtl">وقالَ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ العَسكَرِيُّ عليه السلام: فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ آخَرُ وقالَ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، أفجادَلَ رَسولُ اللّهِ؟</span>

<span dir="rtl">فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام: مَهما ظَنَنتَ بِرَسولِ اللّهِ مِن شَيءٍ، فَلا تَظُنَّنَّ بِهِ مُخالَفَةَ اللّهِ. ألَيسَ اللّهُ قَد قالَ: «وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ»؟! وقالَ: «قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ»</span> <ref><span dir="rtl">يس: 79.</span></ref><span dir="rtl">؟! لِمَن ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً؟ أفَتَظُنُّ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله خالَفَ ما أمَرَهُ اللّهُ بِهِ، فَلَم يُجادِل بِما أمَرَهُ اللّهُ بِهِ، ولَم يُخبِر عَن أمرِ اللّهِ بِما أمَرَهُ أن يُخبِرَ بِهِ عَنهُ؟!</span> <ref><span dir="rtl">الاحتجاج: ج1 ص23 ح20، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص527 ح322، بحارالأنوار: ج2 ص125 ح2.</span></ref>

<span dir="rtl">509.</span> <span dir="rtl">الاحتجاج: امام عسكرى عليه السلام فرمود: «نزد صادق عليه السلام از جدال كردن در دين و اين كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و امامان اهل بيت عليهم السلام از اين كار نهى كرده اند، سخن به ميان آمد. صادق عليه السلام فرمود: از اين كار به طور مطلق، نهى نشده؛ بلكه از مجادله كردن با روشى جز روش پسنديده تر، نهى شده است. مگر نمى شنويد كه خداوند عز و جل مى فرمايد: «و با اهل كتاب، جز به آن [شيوه اى] كه بهتر است، مجادله مكنيد» و مى فرمايد: «با حكمت و اندرزِ نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آن [شيوه اى] كه نيكوتر است، مجادله نما»؟.</span>

<span dir="rtl">پس دانشمندان، مجادله كردن با نيكوترين روش را در كنار دين قرار داده اند، و مجادله كردن با روشى جز روش پسنديده تر، حرام است و خداوند، اين را بر شيعيان ما حرام كرده است. چگونه خداوند، مجادله كردن را به طور مطلقْ حرام كند، در حالى كه مى فرمايد: «و گفتند: هرگز كسى به بهشت وارد نمى شود، مگر آن كه يهودى يا ترسا باشد» و خداوند متعال [در پاسخ اين ادّعا] فرمود: «اين، آرزوهاى [واهىِ] ايشان است. بگو: اگر راست مى گوييد، بُرهان خود را بياوريد» و شناخت راستگويى و ايمان را در گروِ برهان (استدلال) برهان قرار داد، و آيا برهان، جز در مجادله به روش نيكوتر آورده مى شود؟».</span>

<span dir="rtl">گفته شد: اى پسر پيامبر خدا! مجادله به روش نيكوتر چيست؟ و مجادله به روشى كه نيكو نيست، چگونه است؟</span>

<span dir="rtl">فرمود: «مجادله به روشى كه نيكوتر نيست، آن است كه با طرفدار باطل به مجادله بپردازى و او بر تو مطلب باطلى را ارائه كند و تو آن را با حجّتى كه خداوند اقامه نموده است، رد نكنى؛ بلكه [فقط] گفته او را انكار كنى يا حقّى را منكِر شوى كه آن طرفدار باطل مى خواهد از آن در تأييد باطل خود كمك بگيرد، و تو از بيم اين كه در آن حق، حجّتى به نفع او بر ضدّ تو باشد، به انكار آن مى پردازى؛ زيرا نمى دانى كه چگونه خود را از آن خلاص كنى، و اين، بر شيعيان ما حرام است كه سبب گم راهى برادران ناتوان خود و اهل باطل شوند؛ زيرا اهل باطل، ناتوانىِ ناتوانانِ شما را در هنگام مجادله با آنها و ضعيف بودن دلايل آنان را، حجّتى براى خود در تأييد باطل خويش قرار مى دهند و ناتوانانِ شما هم از اين كه شخصِ بر حق را در برابر اهل باطل، ناتوان مى بينند، دل هايشان غمگين مى شود.</span>

<span dir="rtl">و امّا مجادله با روش نيكوتر، همان است كه خداوند متعال، پيامبرش را به در پيش گرفتن آن، امر نموده و فرموده است كه با آن روش با كسانى كه منكِر رستاخيز و زنده شدنشان به وسيله خداوند هستند، مجادله كند. خداوند متعال به نقل از آن منكِر فرموده است: «و براى ما مَثَلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد. گفت: چه كسى اين استخوان ها را كه چنين پوسيده است، زندگى مى بخشد؟» و خودِ خداوند متعال در پاسخ به او فرموده: «بگو: همان كسى كه نخستين بار، آن را پديد آورد و اوست كه به هر [گونه] آفرينشى داناست؛ همو كه برايتان در درخت سبزفام، اخگر نهاد كه از آن [چون نيازتان افتاد]، آتش مى افروزيد» تا آخر سوره.</span>

<span dir="rtl">بنا بر اين، خداوند از پيامبرش خواسته كه با باطل گرايى كه گفت: چگونه ممكن است اين استخوان هاى پوسيده، دوباره زنده شوند؟، مجادله كند و فرمود: «بگو: همان كسى كه نخستين بار، آن را پديد آورد» و آيا كسى كه آن را از هيچ، آفريده، نمى تواند پس از آن كه پوسيده شد، دوباره ايجادش كند؟ آرى، در نظر شما، آفريدنش [از هيچ]، دشوارتر از ايجاد دوباره اوست.</span>

<span dir="rtl">سپس فرمود: «همو كه برايتان در درخت سبزفام، اخگر نهاد»؛ يعنى آتش سوزان را در دل درخت سبز و تَر نهان كرده است و سپس آن را بيرون مى كشد، و با اين كار به شما شناسانده كه به بازآفرينى استخوان هاى پوسيده، تواناتر است.</span>

<span dir="rtl">آن گاه فرمود: «آيا كسى كه آسمان ها و زمين را آفريده، توانا نيست كه [باز] مانند آنها را بيافريند؟ آرى، اوست آفريننده دانا»؛ يعنى اگر آفريدن آسمان ها و زمين در نظر شما مهم تر و بعيدتر از بازآفرينى استخوان هاى پوسيده است، پس چگونه شما كه آفريدن آنچه را به نظرتان شگفت انگيزتر و در نزدتان دشوارتر است، براى خدا ممكن مى دانيد؛ امّا [آفريدن] آنچه در نظر شما آسان تر است ـ يعنى بازآفرينى پيكر پوسيده من ـ را، به وسيله او، ممكن نمى دانيد؟</span>

<span dir="rtl">صادق عليه السلام فرمود: اين، همان مجادله به شيوه نيكوتر است؛ چرا كه دلايل كافران را ابطال، و شبهات آنان را برطرف مى كند؛ ولى در مجادله به غير شيوه نيكوتر، تو حقّى را انكار مى كنى كه نمى توانى ميان آن و باطلِ كسى كه با او مجادله مى كنى، فرق بگذارى و در حقيقت، باطل او را از طريق انكار كردن حق، دفع مى كنى، و اين، همان چيزى است كه حرام است؛ چون تو هم مانند او هستى. او حقّى را انكار مى كند و تو حقّى ديگر را انكار مى كنى».</span>

<span dir="rtl">امام عسكرى عليه السلام فرمود: «مرد ديگرى برخاست و به صادق عليه السلام گفت: اى پسر پيامبر خدا! آيا پيامبر خدا مجادله كرده است؟</span>

<span dir="rtl">صادق عليه السلام فرمود: هر گمانى كه به پيامبر خدا مى برى، ببر؛ امّا هرگز مخالفت كردن او با خدا را گمان مبر. مگر نه اين است كه خداوند فرموده است: «با ايشان به روشى كه نيكوتر است، مجادله كن»؟! و فرموده است: «بگو: آن را همان كسى زنده مى كند كه نخستين بار، ايجادش كرد»؟! خدا براى چه كسى مثال زده است؟ آيا گمان مى كنى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از فرمانى كه خدا به او داد، سرپيچى نمود، و با روشى كه خداوند به او دستور داد، مجادله نكرد، و بر خلاف فرمانِ خدا به او كه از كار خدا خبر دهد، از كار او خبر نداد؟!».</span>

<span id="الاستعانة-بالأمثال"></span>
== <span dir="rtl">9 / 4: الاِستِعانَةُ بِالأَمثالِ</span> ==

'''<span dir="rtl">9 / 4: كمك گرفتن از مَثَل ها</span>'''

<span id="أ-ـ-الحث-على-التدبر-في-أمثال-القرآن-والرجوع-فيها-إلى-أهل-البيت-عليهم-السلام"></span>
=== <span dir="rtl">أ ـ الحث على التَّدَبُّرِ في أمثالِ القُرآنِ وَالرُّجوعِ فيها إلى أهلِ البَيتِ عليهم السلام</span> ===

'''<span dir="rtl">الف ـ تشويق به انديشيدن در مَثَل هاى قرآن ومراجعه به اهل بيت عليهم السلام در باره آنها</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِن جِئْتَهُم بِايَةٍ لَّيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الروم: 58.</span></ref>

<span dir="rtl">«و به راستى در اين قرآن براى مردم، از هر گونه مَثَلى آورديم، و چون براى ايشان آيه اى بياورى، آنان كه كفر ورزيده اند، حتماً خواهند گفت: شما جز بر باطل نيستيد».</span>

<span dir="rtl">«لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْءَانَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الحشر: 21.</span></ref>

<span dir="rtl">«اگر اين قرآن را بر كوهى فرو مى فرستاديم، يقيناً آن [كوه] را از بيم خدا، فروتن [و] از هم پاشيده مى ديدى، و اين مَثَل ها را براى مردم مى زنيم. باشد كه آنان بينديشند».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">510.</span> <span dir="rtl">الإمام الباقر عليه السلام: القُرآنُ ضُرِبَ فيهِ الأَمثالُ لِلنّاسِ وخاطَبَ اللّهُ نَبِيَّهُ بِهِ ونَحنُ، فَلَيسَ يَعلَمُهُ غَيرُنا.</span> <ref><span dir="rtl">تفسير القمّي: ج2 ص425 عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج24 ص72 ح5.</span></ref>

<span dir="rtl">510.</span> <span dir="rtl">امام باقر عليه السلام: در قرآن براى مردم، مَثَل ها زده شده و خداوند با آنها، پيامبرش و ما را مخاطب ساخته است. بنا بر اين، جز ما كسى آن را نمى داند.</span>

<span dir="rtl">511.</span> <span dir="rtl">الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ أمثالَ القُرآنِ لَها فَوائِدُ؛ فَأَنعِمُوا</span> <ref><span dir="rtl">أنعم النظر في الشيء: أطال التفكّر فيه (النهاية: ج5 ص83 «نعم»).</span></ref> <span dir="rtl">النَّظَرَ فيها، وأَكثِرُوا التَّفَكُّرَ وَالتَّدَبُّرَ في مَعانيها، ولا تَمُرّوا بِها.</span> <ref><span dir="rtl">مِصباح البراعة للراوندي: ج1 ص94، رياض السالكين: ج5 ص461، شرح الكافي لِمُلّا صالح: ج12 ص221.</span></ref>

<span dir="rtl">511.</span> <span dir="rtl">امام صادق عليه السلام: مَثَل هاى قرآن، فوايدى دارند. پس، در آنها دقّت نظر كنيد، و در معانى آنها بسيار انديشه و تدبّر نماييد، و از كنارشان نگذريد.</span>

<span dir="rtl">512.</span> <span dir="rtl">الإمام زين العابدين عليه السلام: اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجعَلِ القُرآنَ لَنا في ظُلَمِ اللَّيالي مُؤنِسا...، حَتّى توصِلَ إلى قُلوبِنا فَهمَ عَجائِبِهِ وزَواجِرَ أمثالِهِ، الَّتي ضَعُفَتِ الجِبالُ الرَّواسي عَلى صَلابَتِها عَنِ احتِمالِهِ.</span> <ref><span dir="rtl">الصحيفة السجّاديّة: ص159 الدعاء 42، مصباح المتهجّد: ص520 الدعاء 603، الإقبال: ج1 ص451.</span></ref>

<span dir="rtl">512.</span> <span dir="rtl">امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست، و قرآن را در تاريكى شب ها، مونس ما قرار بده... تا فهميدن شگفتى هاى آن و بازدارندگى هاى مَثَل هايش را ـ كه كوه هاى استوار با همه صلابتشان، توان تحمّل آن را ندارند ـ، به دل هاى ما برسانى.</span>

<span id="ب-ـ-التحذير-من-عدم-التدبر-في-أمثال-القرآن"></span>
=== <span dir="rtl">ب ـ التَّحذيرُ مِن عَدَمِ التَّدَبُّرِ في أمثالِ القرآنِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ب ـ نهى از نينديشيدن در مَثَل هاى قرآن</span>'''

'''<span dir="rtl">الكتاب</span>'''

'''<span dir="rtl">قرآن</span>'''

<span dir="rtl">«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا».</span> <ref><span dir="rtl">الإسراء: 89.</span></ref>

<span dir="rtl">«و به راستى، در اين قرآن، از هر گونه مَثَلى، گوناگون آورديم؛ ولى بيشتر مردم، جز سرِ انكار ندارند».</span>

<span dir="rtl">«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا فِى هَذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ كَانَ الْاءِنسَانُ أَكْثَرَ شَىْ ءٍ جَدَلًا».</span> <ref><span dir="rtl">الكهف: 54.</span></ref>

<span dir="rtl">«و به راستى، در اين قرآن، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم؛ ولى انسان بيش از هر چيز، سرِ جدال دارد».</span>

<span dir="rtl">«وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِن جِئْتَهُم بِايَةٍ لَّيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الروم: 58.</span></ref>

<span dir="rtl">«و به راستى، در اين قرآن، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم، و چون براى ايشان آيه اى بياورى، آنان كه كفر ورزيده اند، حتماً خواهند گفت: شما جز بر باطل نيستيد».</span>

<span dir="rtl">«وَ سَكَنتُمْ فِى مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الْأَمْثَالَ».</span> <ref><span dir="rtl">إبراهيم: 45.</span></ref>

<span dir="rtl">«و در سراهاى كسانى كه بر خود ستم روا داشتند، سكونت گزيديد، و براى شما آشكار گرديد كه با آنان چگونه معامله كرديم، و مَثَل ها براى شما زديم».</span>

'''<span dir="rtl">الحديث</span>'''

'''<span dir="rtl">حديث</span>'''

<span dir="rtl">513.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة: قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام لِقاضٍ: هَل تَعرِفُ النّاسِخَ وَالمَنسوخَ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: لا.</span>

<span dir="rtl">(قالَ: فَهَل أشرَفتَ عَلى مُرادِ اللّهِ في أمثالِ القُرآنِ؟</span>

<span dir="rtl">قالَ: لا)</span> <ref><span dir="rtl">ما بين القوسين سقط من المصدر، وأثبتناه من طبعة مؤسسة الأعلمي للمطبوعات: ص17 وبحار الأنوار.</span></ref><span dir="rtl">.</span>

<span dir="rtl">قالَ عليه السلام: إذاً هَلَكتَ وأَهلَكتَ! وَالمُفتي يَحتاجُ إلى مَعرِفَةِ مَعانِي القُرآنِ، وحَقائِقِ السُّنَنِ، وبَواطِنِ الإِشاراتِ.</span> <ref><span dir="rtl">مصباح الشريعة: ص355، بحار الأنوار: ج2 ص121 ح34 وراجع: تفسير العيّاشي: ج1 ص12 ح9.</span></ref>

<span dir="rtl">513.</span> <span dir="rtl">مصباح الشريعة: امير مؤمنان عليه السلام به قاضى اى فرمود: «آيا ناسخ و منسوخ [قرآن] را مى شناسى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: خير.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «آيا مراد خداوند را در مَثَل هاى قرآن مى دانى؟».</span>

<span dir="rtl">گفت: خير.</span>

<span dir="rtl">فرمود: «پس هم خود، هلاك شده اى و هم [ديگران را] به هلاكت افكنده اى. فتوا دهنده بايد معانى قرآن و حقايق سنّت ها و باطن اشارات را بشناسد».</span>

<span id="نماذج-من-أمثال-القرآن"></span>
== <span dir="rtl">9 / 5: نَماذِجُ مِن أمثالِ القُرآنِ</span> ==

'''<span dir="rtl">9 / 5: نمونه هايى از مَثَل هاى قرآن</span>'''

<span id="أ-ـ-مثل-نور-الله-عزوجل"></span>
=== <span dir="rtl">أ ـ مَثَلُ نورِ اللّه عزّوجلِّ</span> ===

'''<span dir="rtl">الف ـ مَثَل نور خدا</span>'''

<span dir="rtl">«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِى ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ».</span> <ref><span dir="rtl">النور: 35.</span></ref>

<span dir="rtl">«خدا نور آسمان ها و زمين است. مَثَلِ نور او، چون چراغدانى است كه در آن، چراغى، و آن چراغ، در شيشه اى است. آن شيشه، گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى، افروخته مى شود. نزديك است كه روغنش ـ هر چند بِدان آتشى نرسيده باشد ـ روشنى بخشد. روشنى بر روى روشنى است. خدا هر كه را بخواهد، با نور خويش هدايت مى كند، و اين مَثَل ها را خدا براى مردم مى زند و خدا به هر چيزى داناست».</span>

<span id="ب-ـ-مثل-أصحاب-النبي-صلى-الله-عليه-و-آله"></span>
=== <span dir="rtl">ب ـ مَثَلُ أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله</span> ===

'''<span dir="rtl">ب ـ مَثَل ياران پيامبر صلى الله عليه و آله</span>'''

<span dir="rtl">«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِى الْاءِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْئهُ فَازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمًا».</span> <ref><span dir="rtl">الفتح: 29.</span></ref>

<span dir="rtl">«محمّد صلى الله عليه و آله پيامبر خداست و كسانى كه با اويند، بر كافران، سختگير [و] با همديگر مهربان اند. آنان را در ركوع و سجود مى بينى. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامتِ [مشخصّه] آنان بر اثر سجود، در چهره هايشان است. اين صفت ايشان است در تورات، و مَثَلِ آنها در انجيل، چون كشته اى است كه جوانه خود را بر مى آورد و آن را مايه مى دهد تا ستبر شود و بر ساقه هاى خود بِايستد و دهقانان را به شگفت آورد، تا از [انبوهىِ] آنان [خدا] كافران را به خشم در اندازد. خدا به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است».</span>

<span id="ج-ـ-مثل-الحق-والباطل"></span>
=== <span dir="rtl">ج ـ مَثَلُ الحَقِّ وَالباطِلِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ج ـ مَثَل حق و باطل</span>'''

<span dir="rtl">«أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ».</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 17.</span></ref>

<span dir="rtl">« [همو كه] از آسمان، آبى فرو فرستاد. پس رودخانه هايى به اندازه گنجايش خود، روان شدند، و سيل، كفى بلند روى خود برداشت، و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى، در آتش مى گدازند هم، نظير آن، كفى بر مى آيد. خداوند، حق و باطل را چنين مَثَل مى زند. امّا كف، بيرون افتاده، از ميان مى رود؛ ولى آنچه به مردم سود مى رساند، در زمين [باقى] مى ماند. خداوند، مَثَل ها را چنين مى زند».</span>

<span id="د-ـ-مثل-كلمة-طيبة-ومثل-كلمة-خبيثة"></span>
=== <span dir="rtl">د ـ مَثَلُ كَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ ومَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ</span> ===

'''<span dir="rtl">د ـ مَثَل سخن پاك و مَثَل سخن ناپاك</span>'''

<span dir="rtl">«أَلَمْ تَرَكَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ * تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ * وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ».</span> <ref><span dir="rtl">إبراهيم: 24 ـ 26.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا نديدى خدا چگونه مَثَل زده؟ سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است، [و] ميوه اش را هر دم به اذن پروردگارش مى دهد. و البته خدا مَثَل ها را براى مردم مى زند. شايد كه آنان پند گيرند. و مَثَلِ سخنى ناپاك، چون درختى ناپاك است كه از روى زمين، كنده شده و قرارى ندارد».</span>

<span id="ه-ـ-أمثال-في-بيان-خصائص-المؤمن-والكافر"></span>
=== <span dir="rtl">ه ـ أمثالٌ في بَيانِ خَصائِصِ المُؤمِنِ والكافِرِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ه ـ مَثَل هايى براى بيان ويژگى هاى مؤمن و كافر</span>'''

<span dir="rtl">«مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً أَفَلَا تَذَكَّرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">هود: 24.</span></ref>

<span dir="rtl">«مَثَل اين دو گروه، چون نابينا و كر [در مقايسه] با بينا و شنواست. آيا در مَثَل، يكسان اند؟ پس آيا پند نمى گيريد؟».</span>

<span dir="rtl">«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْدًا مَّمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَىْ ءٍ وَ مَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْرًا هَلْ يَسْتَوُنَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ * وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَىْ ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِى هُوَ وَ مَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 75 و 76.</span></ref>

<span dir="rtl">«خدا مَثَلى مى زند: بنده اى است زرخريد كه هيچ كارى از او بر نمى آيد. آيا [او] با كسى كه به وى از جانب خود، روزىِ نيكو داده ايم و او از آن، در نهان و آشكار، انفاق مى كند، يكسان است؟ ستايش، خداى راست؛ [نه!] بلكه بيشترشان نمى دانند. و خدا مَثَلى [ديگر] مى زند: دو مردند كه يكى از آنها لال است و هيچ كارى از او بر نمى آيد و او سربار خداوندگارش است. هر جا كه او را مى فرستد، خيرى به همراه نمى آورد. آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مى دهد و خود بر راه راست است، يكسان است؟».</span>

<span dir="rtl">«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلاً فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلاً سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الزمر: 29.</span></ref>

<span dir="rtl">«خدا مَثَلى زده است: مردى است كه چند خواجه ناسازگار، در [مالكيت] او شراكت دارند [و هر يك، او را به كارى مى گمارند] و مردى است كه تنها، فرمانبر يك مرد است. آيا اين دو، در مَثَل، يكسان اند؟ ستايش، خداى راست؛ [نه!] بلكه بيشترشان نمى دانند».</span>

<span dir="rtl">«أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنعام: 122.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا كسى كه مرده [دل] بود و زنده اش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن، در ميان مردم راه برود، چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكى هاست و از آن، بيرون آمدنى نيست؟ اين گونه براى كافران، آنچه انجام مى دادند، زينت داده شد».</span>

<span dir="rtl">«أَفَمَن يَمْشِى مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِى سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ».</span> <ref><span dir="rtl">الملك: 23.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس آيا آن كس كه نگونسار راه مى پيمايد، هدايت يافته تر است، يا آن كس كه ايستاده بر راه راست مى رود؟».</span>

<span dir="rtl">«وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَ حَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعًا * كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ ءَاتَتْ أُكُلَهَا وَ لَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَيْئا وَ فَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا * وَ كَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالًا وَ أَعَزُّ نَفَرًا * وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا * وَ مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَ لَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّى لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا * قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً * لَّكِنَّاْ هُوَ اللَّهُ رَبِّى وَ لَا أُشْرِكُ بِرَبِّى أَحَدًا * وَ لَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنكَ مَالًا وَ وَلَدًا * فَعَسَى رَبِّى أَن يُؤْتِيَنِ خَيْرًا مِّن جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِيدًا زَلَقًا * أَوْ يُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَن تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَبًا * وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنفَقَ فِيهَا وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَ يَقُولُ يَالَيْتَنِى لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّى أَحَدًا».</span> <ref><span dir="rtl">الكهف: 32 ـ 42.</span></ref>

<span dir="rtl">«و براى آنان، آن دو مرد را مَثَل بزن كه به يكى از آنها دو باغ انگور داديم و پيرامون آن دو [باغ] را با درختان خرما پوشانديم، و ميان آن دو را كشتزارى قرار داديم. هر يك از اين دو باغ، محصول خود را [به موقع] مى داد و از [صاحبش] چيزى دريغ نمى ورزيد، و ميان آن دو [باغ]، نهرى روان كرده بوديم. و براى او ميوه فراوان بود. پس به رفيقش ـ در حالى كه با او گفتگو مى كرد ـ گفت: «مال من از تو بيشتر است و از حيث افراد از تو نيرومندترم» و در حالى كه او به خويشتن ستمكار بود، داخل باغ شد [و] گفت: «گمان نمى كنم اين نعمت، هرگز زوال پذيرد و گمان نمى كنم كه رستاخيز، بر پا شود، و اگر هم به سوى پروردگارم باز گردانده شوم، قطعاً بهتر از اين را در بازگشت، خواهم يافت». رفيقش ـ در حالى كه با او گفتگو مى كرد ـ به او گفت: «آيا به آن كسى كه تو را از خاك [و] سپس از نطفه آفريد، آن گاه تو را [به صورت] مردى در آورد، كافر شدى؟ امّا من [مى گويم]: اوست خدا، پروردگار من، و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى سازم. و چون داخل باغت شدى، چرا نگفتى: ما شاء اللّه. نيرويى جز از سوى خداى يكتا نيست؟ اگر مرا از حيث مال و فرزند، كمتر از خود مى بينى، اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا فرمايد، و بر آن [باغ تو]، آفتى از آسمان بفرستد، تا به زمينى هموار و لغزنده تبديل گردد، يا آب آن [در زمين] فروكش كند تا هرگز نتوانى آن را به دست آورى». [پس به او رسيد آنچه بايد برسد] و [آفت آسمانى] ميوه هايش را فرا گرفت. پس براى [از كف دادن] آنچه در آن [باغ] هزينه كرده بود، دست هايش را بر هم مى زد، در حالى كه داربست هاى آن، فرو ريخته بود و [به حسرت] مى گفت: اى كاش هيچ كس را شريك پروردگارم نمى ساختم!».</span>

<span id="و-ـ-مثل-الكافر"></span>
=== <span dir="rtl">و ـ مَثَلُ الكافِرِ</span> ===

'''<span dir="rtl">و ـ مَثَل كافِر</span>'''

<span dir="rtl">«وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 171.</span></ref>

<span dir="rtl">«و مَثَل [دعوت كننده] كافران، چون مَثَل كسى است كه حيوانى را كه جز صدا و ندايى [مبهم، چيزى] نمى شنود، بانگ مى زند. [آرى،] كرند، لال اند، كورند، [و] در نمى يابند».</span>

<span dir="rtl">«إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنفال: 22.</span></ref>

<span dir="rtl">«قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا، كران و لالانى اند كه نمى انديشند».</span>

<span id="ز-ـ-مثل-المشرك"></span>
=== <span dir="rtl">ز ـ مَثَلُ المُشرِكِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ز ـ مَثَل مُشرك</span>'''

<span dir="rtl">«مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">العنكبوت: 41.</span></ref>

<span dir="rtl">«داستان كسانى كه غير از خدا دوستانى اختيار كرده اند، همچون داستان عنكبوت است كه [با آب دهان خود،] خانه اى براى خويش ساخته است و در حقيقت ـ اگر مى دانستند ـ سست ترينِ خانه ها، همان خانه عنكبوت است».</span>

<span dir="rtl">«حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فِى مَكَانٍ سَحِيقٍ».</span> <ref><span dir="rtl">الحجّ: 31.</span></ref>

<span dir="rtl">«در حالى كه ايمان آورندگانِ خالص به خدا باشيد، نه شريك گيرندگان [براى] او! و هر كس به خدا شرك ورزد، چنان است كه گويى از آسمان، فرو افتاده و مرغان [شكارى]، او را ربوده اند، يا باد، او را به جايى دور افكنده است».</span>

<span dir="rtl">«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَىْ ءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَ مَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِى ضَلَالٍ».</span> <ref><span dir="rtl">الرعد: 14.</span></ref>

<span dir="rtl">«دعوت حق، براى اوست، و كسانى كه جز او را مى خوانند، به آنان هيچ جوابى نمى دهند، مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آب بگشايد تا [آب] به دهانش برسد، در حالى كه [آب] به [دهان] او نخواهد رسيد، و دعاى كافران جز بر هدر نيست».</span>

<span id="ح-ـ-مثل-المنافق"></span>
=== <span dir="rtl">ح ـ مَثَلُ المُنافِقِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ح ـ مَثَل منافق</span>'''

<span dir="rtl">«مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 17.</span></ref>

<span dir="rtl">«مَثَل آنان، همچون مَثَل كسانى است كه آتشى افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايى داد، خدا نورشان را برد و آنان را در ميان تاريكى هايى كه نمى بينند، رها ساخت».</span>

<span dir="rtl">«أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِى ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطُ بِالْكَافِرِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 19.</span></ref>

<span dir="rtl">«يا چون [كسانى كه در معرض] رگبارى از آسمان ـ كه در آن، تاريكى ها و رعد و برقى است ـ [قرار گرفته اند]، از [نهيب] آذرخش [و] از بيم مرگ، سر انگشتان خود را در گوش هايشان مى نهند؛ ولى خدا بر كافران، احاطه دارد».</span>

<span id="ط-ـ-مثل-الإنفاق-في-سبيل-الله-عز-و-جل"></span>
=== <span dir="rtl">ط ـ مَثَلُ الإِنفاقِ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل</span> ===

'''<span dir="rtl">ط ـ مَثَل انفاق كردن در راه خدا</span>'''

<span dir="rtl">«مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّاْئَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَا لَهُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواْ مَنًّا وَ لَا أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِّن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذىً وَاللَّهُ غَنِىٌّ حَلِيمٌ * يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْ ءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ * وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 261 ـ 265.</span></ref>

<span dir="rtl">«مَثَل [صدقاتِ] كسانى كه اموالِ خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند دانه اى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه اى، صد دانه باشد و خداوند براى هر كس كه بخواهد، [آن را] چند برابر مى كند، و خداوند، گشايشگر داناست. كسانى كه اموالِ خود را در راه خدا انفاق مى كنند، سپس در پىِ آنچه انفاق كرده اند، منّت و آزارى روا نمى دارند، پاداش آنان برايشان نزد پروردگارشان [محفوظ] است، و بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نمى شوند. گفتارى پسنديده [در برابر نيازمندان] و گذشت [از اصرار و تندىِ آنان]، بهتر از صدقه اى است كه آزارى به دنبال آن باشد، و خداوند، بى نياز بردبار است.</span>

<span dir="rtl">اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقه هاى خود را با منّت و آزار، باطل مكنيد، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم، انفاق مى كند و به خدا و روز بازپسين، ايمان ندارد. پس مَثَلِ او، همچون مَثَلِ سنگ خارايى است كه بر روى آن، خاكى [نشسته] است، و رگبارى به آن رسيده و آن [سنگ] را سخت و صاف بر جاى نهاده است. آنان (رياكاران) نيز از آنچه به دست آورده اند، بهره اى نمى برند، و خداوند، گروه كافران را هدايت نمى كند.</span>

<span dir="rtl">و مَثَل [صدقاتِ] كسانى كه اموال خويش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى كنند، همچون مَثَلِ باغى است كه بر فراز پشته اى قرار دارد [كه اگر] رگبارى بر آن برسد، دو چندان محصول بر مى آورد، و اگر رگبارى هم بر آن نرسد، بارانِ ريزى [براى آن بس است] و خداوند به آنچه انجام مى دهيد، بيناست».</span>

<span id="ي-ـ-مثل-الإنفاق-رئاء-الناس"></span>
=== <span dir="rtl">ي ـ مَثَلُ الإِنفاقِ رِئاءَ النّاسِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ى ـ مَثَل انفاق كردن ريايى</span>'''

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْ ءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 264.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقه هاى خود را با منّت و آزار، باطل مكنيد، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم، انفاق مى كند و به خدا و روز بازپسين، ايمان ندارد. پس مَثَلِ او همچون مَثَلِ سنگ خارايى است كه بر روى آن، خاكى [نشسته] است، و رگبارى به آن رسيده و آن [سنگ] را سخت و صاف بر جاى نهاده است. آنان (رياكاران) نيز از آنچه به دست آورده اند، بهره اى نمى برند، و خداوند، گروه كافران را هدايت نمى كند».</span>

<span id="ك-ـ-مثل-الحياة-الدنيا"></span>
=== <span dir="rtl">ك ـ مَثَلُ الحَياةِ الدُّنيا</span> ===

'''<span dir="rtl">ك ـ مَثَل زندگى دنيا</span>'''

<span dir="rtl">«إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 24.</span></ref>

<span dir="rtl">«در حقيقت، مَثَلِ زندگى دنيا، به سان آبى است كه آن را از آسمان، فرو ريختيم. پس گياه زمين ـ از آنچه مردم و دام ها مى خورند ـ با آن در آميخت، تا آن گاه كه زمين، پيرايه خود را بر گرفت و آراسته گرديد و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن قدرت دارند. شبى يا روزى، فرمان [ويرانىِ] ما آمد و آن را چنان درويده كرديم كه گويى ديروز وجود نداشته است. اين گونه، نشانه ها [ى خود] را براى مردمى كه انديشه مى كنند، به روشنى بيان مى كنيم».</span>

<span dir="rtl">«وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَ كَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ مُّقْتَدِرًا».</span> <ref><span dir="rtl">الكهف: 45.</span></ref>

<span dir="rtl">«و براى آنان، زندگى دنيا را مَثَل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان، فرو فرستاديم. سپس گياه زمين با آن در آميخت و [چنان] خشك گرديد كه بادها پراكنده اش كردند، و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست».</span>

<span dir="rtl">«اعْلَمُواْ أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرُ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِى الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَ فِى الْأَخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ».</span> <ref><span dir="rtl">الحديد: 20.</span></ref>

<span dir="rtl">«بدانيد كه زندگى دنيا، در حقيقت، بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشىِ شما به يكديگر و فزون جويى در اموال و فرزندان است. [مَثَل آنها] چون مَثَل بارانى است كه كشاورزان را رُستنىِ آن [باران]، به شگفتى مى اندازد، سپس [آن كشت] خشك شود و آن را زرد ببينى، آن گاه خاشاك شود. و در آخرت، [دنياپرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگانى دنيا، جز كالاى فريبنده نيست».</span>

<span id="ل-ـ-مثل-أعمال-الكفار"></span>
=== <span dir="rtl">ل ـ مَثَلُ أعمالِ الكُفّارِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ل ـ مَثَل كردارهاى كافران</span>'''

<span dir="rtl">«مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِى يَوْمٍ عَاصِفٍ لَا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَىْ ءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ».</span> <ref><span dir="rtl">إبراهيم: 18.</span></ref>

<span dir="rtl">«مَثَل كسانى كه به پروردگار خود كافر شدند، كردارهايشان به خاكسترى مى ماند كه بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد. از آنچه به دست آورده اند، هيچ [بهره اى] نمى توانند بُرد. اين است همان گم راهىِ دور و دراز».</span>

<span dir="rtl">«وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابِ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْئانُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ».</span> <ref><span dir="rtl">النور: 39.</span></ref>

<span dir="rtl">«و كسانى كه كفر ورزيدند، كارهايشان چون سرابى در زمينى هموار است كه تشنه، آن را آبى مى پندارد، تا چون بِدان رسد، آن را چيزى نيابد و خدا را نزد خويش يابد و حسابش را تمام به او بدهد و خدا زودشمار است».</span>

<span id="م-ـ-مثل-القلوب-القاسية"></span>
=== <span dir="rtl">م ـ مَثَلُ القُلوبِ القاسِيَةِ</span> ===

'''<span dir="rtl">م ـ مَثَل دل هاى سخت</span>'''

<span dir="rtl">«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">البقرة: 74.</span></ref>

<span dir="rtl">«سپس دل هاى شما پس از اين [واقعه] سخت گرديد، همانند سنگ، يا سخت تر از آن؛ چرا كه از برخى سنگ ها، جوى هايى بيرون مى زند، و پاره اى از آنها مى شكافند و آب از آن خارج مى شود، و برخى از آنها از بيم خدا فرو مى ريزند، و خدا از آنچه مى كنيد، غافل نيست».</span>

<span id="ن-ـ-مثل-الجاهل"></span>
=== <span dir="rtl">ن ـ مَثَلُ الجاهِلِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ن ـ مَثَل نادان</span>'''

<span dir="rtl">«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً».</span> <ref><span dir="rtl">الفرقان: 44.</span></ref>

<span dir="rtl">«آيا مى پندارى كه بيشتر آنان مى شنوند يا مى انديشند؟ آنان نيستند، مگر مانند چارپايان؛ بلكه گم راه ترند».</span>

<span dir="rtl">«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ * وَلَا تَكُونُواْ كَالَّذِينَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ * إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ * وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لأََّسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأنفال: 20 ـ 23.</span></ref>

<span dir="rtl">«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا و فرستاده او را فرمان بريد، و از او روى بر نتابيد، در حالى كه [سخنان او را] مى شنويد، و مانند كسانى مباشيد كه گفتند: «شنيديم»، در حالى كه نمى شنيدند. قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا، كران و لالانى اند كه نمى انديشند. و اگر خدا در آنان خيرى مى يافت، قطعاً شنوايشان مى ساخت، و اگر آنان را شنوا مى كرد، حتماً باز به حال اِعراض، روى بر مى تافتند».</span>

<span id="س-ـ-مثل-العالم-بلا-عمل"></span>
=== <span dir="rtl">س ـ مَثَلُ العالِمِ بِلا عَمَلٍ</span> ===

'''<span dir="rtl">س ـ مَثَل عالم بى عمل</span>'''

<span dir="rtl">«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُواْ التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارَا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الجمعة: 5.</span></ref>

<span dir="rtl">«مَثَل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بِدان مكلّف گرديدند]، آن گاه آن را به كار نبستند، همچون مَثَلِ الاغى است كه كتاب هايى را بر پشت مى كشد. [وه] چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدا را به دروغ گرفتند! و البته خدا مردم ستمگر را راه نمى نمايد».</span>

<span dir="rtl">«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ * سَاءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا وَأَنفُسَهُمْ كَانُواْ يَظْلِمُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الأعراف: 175 ـ 177.</span></ref>

<span dir="rtl">«و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم، براى آنان بخوان كه از آنها عارى گشت. آن گاه شيطان، او را دنبال كرد و از گم راهان شد. و اگر مى خواستيم، قدر او را به وسيله آن [آيات]، بالا مى برديم؛ امّا او به زمين [دنيا] گراييد و از هوس خود، پيروى كرد. از اين رو داستانش چون داستان سگ است [كه] اگر بر آن حمله ور شوى، زبان از كام بر مى آورد، و اگر آن را رها كنى، [باز هم] زبان از كام بر مى آورد. اين، مَثَل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند. پس اين داستان را [براى آنان] حكايت كن، شايد كه آنان بينديشند. چه زشت است داستان گروهى كه آيات ما را تكذيب و به خود، ستم مى نمودند!».</span>

<span id="ع-ـ-مثل-الزوج-الصالح-والطالح"></span>
=== <span dir="rtl">ع ـ مَثَلُ الزَّوجِ الصّالِحِ وَالطّالِحِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ع ـ مَثَل همسر خوب و بد</span>'''

<span dir="rtl">«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّا خِلِينَ * وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِندَكَ بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِى مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">التحريم: 10 و 11.</span></ref>

<span dir="rtl">«خدا براى كسانى كه كفر ورزيده اند، زن نوح و زن لوط را مَثَل آورده [كه] هر دو، در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود، و [به آن دو زن] گفته شد: «با داخل شوندگان، داخل آتش شويد»، و خدا براى كسانى كه ايمان آورده اند، همسر فرعون را مَثَل آورده، آن گاه كه گفت: پروردگارا! پيش خود در بهشت، خانه اى برايم بساز، و مرا از فرعون و كردارش نجات ده، و مرا از دست مردم ستمگر بِرَهان».</span>

<span id="ف-ـ-مثل-الكفر-بنعمة-الله-عزوجل"></span>
=== <span dir="rtl">ف ـ مَثَلُ الكُفرِ بِنِعمَةِ اللّه عزّوجلِّ</span> ===

'''<span dir="rtl">ف ـ مَثَل ناسپاسى از نعمت خدا</span>'''

<span dir="rtl">«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 112.</span></ref>

<span dir="rtl">«و خدا شهرى را مَثَل زده است كه امن و امان بود [و] روزى اش از هر سو فراوان مى رسيد. پس [ساكنانش] نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند، و خدا هم به سزاى آنچه انجام مى دادند، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانيد».</span>

<span id="الاستعانة-بالقسم"></span>
== <span dir="rtl">9 / 6: الاِستِعانَةُ بِالقَسَمِ</span> ==

'''<span dir="rtl">9 / 6: كمك گرفتن از سوگندها</span>'''

<span id="أ-ـ-القسم-بلفظ-الجلالة"></span>
=== <span dir="rtl">أ ـ القَسَمُ بِلَفظِ الجَلالَةِ</span> ===

'''<span dir="rtl">الف ـ سوگند خوردن به لفظ جلاله (اللّه)</span>'''

<span dir="rtl">«وَ يَجْعَلُونَ لِمَا لَا يَعْلَمُونَ نَصِيبًا مِّمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَفْتَرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 56.</span></ref>

<span dir="rtl">«و از آنچه به ايشان روزى داديم، نصيبى براى آن [خدايانى] كه نمى دانند [چيست]، مى نهند. به خدا سوگند كه از آنچه به دروغ بر مى بافتيد، حتماً سؤال خواهيد شد».</span>

<span dir="rtl">«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ».</span> <ref><span dir="rtl">النحل: 63.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به خدا كه به سوى امّت هاى پيش از تو [رسولانى] فرستاديم؛ ولى شيطان، اعمالشان را برايشان آراست و امروز [هم] سرپرستشان هموست و برايشان عذابى دردناك است».</span>

<span id="ب-ـ-القسم-بالرب"></span>
=== <span dir="rtl">ب ـ القَسَمُ بِالرَّبِّ</span> ===

'''<span dir="rtl">ب ـ سوگند خوردن به پروردگار</span>'''

<span dir="rtl">«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا».</span> <ref><span dir="rtl">النساء: 65.</span></ref>

<span dir="rtl">«ولى چنين نيست و به پروردگارت سوگند كه ايمان نمى آورند، مگر آن كه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است، داور گردانند، سپس از حكمى كه كرده اى، در دل هايشان احساس ناراحتى [و ترديد] نكنند و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند».</span>

<span dir="rtl">«فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ * عَلَى أَن نُّبَدِّلَ خَيْرًا مِّنْهُمْ وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">المعارج: 40 و 41.</span></ref>

<span dir="rtl">« [هرگز!] به پروردگار خاوران و باختران، سوگند ياد نمى كنم كه ما تواناييم به جاى آنان، بهتر از ايشان را بياوريم، و بر ما پيشى نتوانند جُست».</span>

<span dir="rtl">«فَوَرَبِّكَ لَنَسْئلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الحجر: 92 و 93.</span></ref>

<span dir="rtl">«به پروردگارت سوگند كه از همه آنان، پرسش خواهيم كرد، از كارهايى كه مى كرده اند».</span>

<span dir="rtl">«فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّيَاطِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">مريم: 68.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس به پروردگارت سوگند كه آنها را با شياطين، محشور خواهيم ساخت».</span>

<span dir="rtl">«وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَ رَبِّى لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ».</span> <ref><span dir="rtl">سبأ: 3.</span></ref>

<span dir="rtl">«و كسانى كه كافر شدند، گفتند: «رستاخيز براى ما نخواهد آمد». بگو: چرا! سوگند به پروردگارم، [همان] داناى نهان، كه [رستاخيز] حتماً براى شما خواهد آمد».</span>

<span dir="rtl">«زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَن لَّن يُبْعَثُواْ قُلْ بَلَى وَ رَبِّى لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ».</span> <ref><span dir="rtl">التغابن: 7.</span></ref>

<span dir="rtl">«كسانى كه كفر ورزيدند، پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد. بگو: «آرى، سوگند به پروردگارم، حتماً برانگيخته خواهيد شد. سپس شما را به [حقيقت] آنچه كرده ايد، قطعاً آگاه خواهند ساخت، و اين بر خدا آسان است»».</span>

<span dir="rtl">«وَ يَسْتَنبِئونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِى وَ رَبِّى إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">يونس: 53.</span></ref>

<span dir="rtl">«و از تو خبر مى گيرند: «آيا آن راست است؟». بگو: آرى! سوگند به پروردگارم كه آن قطعاً راست است و شما نمى توانيد [خدا را] درمانده كنيد».</span>

<span dir="rtl">«فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الذاريات: 23.</span></ref>

<span dir="rtl">«به پروردگار آسمان و زمين، سوگند كه آن، حق است، همان گونه كه خود شما سخن مى گوييد».</span>

<span id="ج-ـ-القسم-بالنبي-صلى-الله-عليه-و-آله"></span>
=== <span dir="rtl">ج ـ القَسَمُ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله</span> ===

'''<span dir="rtl">ج ـ سوگند خوردن به پيامبر صلى الله عليه و آله</span>'''

<span dir="rtl">«لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِى سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ * فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الحجر: 72 و 73.</span></ref>

<span dir="rtl">«به جان تو سوگند، كه آنان در مستى خود، سرگردان بودند. پس به هنگام طلوع آفتاب، فرياد [مرگبار]، آنان را فرا گرفت».</span>

<span dir="rtl">«لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ أَنتَ حِلُّ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ وَالِدٍ وَمَا وَلَدَ * لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى كَبَدٍ».</span> <ref><span dir="rtl">البلد: 1 ـ 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به اين شهر، و حال آن كه تو در اين شهر، جاى دارى. سوگند به پدرى [چنان] و آن كسى را كه به وجود آورد. به راستى كه انسان را در رنج آفريده ايم».</span>

<span id="د-ـ-القسم-بالقرآن-الكريم"></span>
=== <span dir="rtl">د ـ القَسَمُ بِالقُرآنِ الكَريمِ</span> ===

'''<span dir="rtl">د ـ سوگند خوردن به قرآن كريم</span>'''

<span dir="rtl">«يس * وَ الْقُرْءَانِ الْحَكِيمِ * إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ».</span> <ref><span dir="rtl">يس: 1 ـ 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«يا سين. سوگند به قرآن حكمت آموز، كه قطعاً تو از [جمله] پيامبرانى، بر راهى راست».</span>

<span dir="rtl">«ص وَ الْقُرْءَانِ ذِى الذِّكْرِ * بَلِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِى عِزَّةٍ وَ شِقَاقٍ * كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَواْ وَّ لَاتَ حِينَ مَنَاصٍ * وَ عَجِبُواْ أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَ قَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَحِرٌ كَذَّابٌ * أَجَعَلَ الْأَلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَىْ ءٌ عُجَابٌ».</span> <ref><span dir="rtl">ص: 1 ـ 5.</span></ref>

<span dir="rtl">«صاد. سوگند به قرآن پراندرز. آرى، آنان كه كفر ورزيدند، در سركشى و ستيزه اند. چه بسيار نسل ها كه پيش از ايشان هلاك كرديم كه [ما را] به فرياد خواندند؛ ولى ديگر مجال گريز نبود! و از اين كه هشدار دهنده اى از خودشان برايشان آمده، در شگفت اند، و كافران مى گويند: «اين، ساحرى شيّاد است. آيا خدايان [متعدّد] را خداى واحدى قرار داده؟ اين واقعاً چيزى عجيب است!»».</span>

<span dir="rtl">«ق وَ الْقُرْءَانِ الْمَجِيدِ * بَلْ عَجِبُواْ أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَىْ ءٌ عَجِيبٌ».</span> <ref><span dir="rtl">ق: 1 و 2.</span></ref>

<span dir="rtl">«قاف. سوگند به قرآنِ باشكوه [كه آنان نگرويدند]؛ بلكه از اين كه هشدار دهنده اى از خودشان برايشان آمد، در شگفت شدند و كافران گفتند: اين [محمّد و حكايت معاد]، چيزى عجيب است!».</span>

<span dir="rtl">«حم * وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ * فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ * أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الدخان: 1 ـ 5.</span></ref>

<span dir="rtl">«حا ميم. سوگند به كتاب روشنگر، [كه] ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم، كه ما هشدار دهنده بوديم. در آن [شب]، هر [گونه] كارى [به نحوى] استوار، فيصله مى يابد. [اين] كارى است [كه] از جانب ما [صورت مى گيرد]. ما فرستنده [ى پيامبران] بوديم».</span>

<span dir="rtl">«حم * وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ فِى أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الزخرف: 1 ـ 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«حا ـ ميم. سوگند به كتاب روشنگر. ما آن را قرآنى عربى قرار داديم ـ باشد كه بينديشيد ـ و همانا كه آن در كتاب اصلى (لوح محفوظ) به نزد ما، سخت والا و پرحكمت است».</span>

<span id="ه-ـ-القسم-بالعصر"></span>
=== <span dir="rtl">ه ـ القَسَمُ بِالعَصرِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ه ـ سوگند خوردن به عصر</span>'''

<span dir="rtl">«وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْاءِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ».</span> <ref><span dir="rtl">العصر: 1 و 2.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به عصر، كه انسان واقعاً دستخوشِ زيان است».</span>

<span id="و-ـ-القسم-بالنجوم-ومواقعها"></span>
=== <span dir="rtl">و ـ القَسَمُ بِالنُّجومِ ومَواقِعِها</span> ===

'''<span dir="rtl">و ـ سوگند خوردن به ستارگان و جايگاه هاى آنها</span>'''

<span dir="rtl">«وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوَى * وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى».</span> <ref><span dir="rtl">النجم: 1 ـ 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به اختر؛ چون فرود مى آيد [كه] يار شما، نه گم راه شده و نه در نادانى مانده، و از سر هوس، سخن نمى گويد. اين سخن، جز وحيى كه وحى مى شود، نيست».</span>

<span dir="rtl">«فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ * إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ * فِى كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الواقعة: 75 ـ 79.</span></ref>

<span dir="rtl">«نه [چنين است كه مى پنداريد]! سوگند به جايگاه هاى [ويژه و فواصل معيّن] ستارگان ـ و اگر بدانيد، آن سوگندى سخت بزرگ است ـ كه اين [پيام]، قطعاً قرآنى است ارجمند، در كتابى نهفته، كه جز پاك شدگان، به آن دست نمى زنند».</span>

<span id="ز-ـ-القسم-بالسماء"></span>
=== <span dir="rtl">ز ـ القَسَمُ بِالسَّماءِ</span> ===

'''<span dir="rtl">ز ـ سوگند خوردن به آسمان</span>'''

<span dir="rtl">«وَ الذَّارِيَاتِ ذَرْوًا * فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا * فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا * فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا * إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ * وَ إِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ * وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ * إِنَّكُمْ لَفِى قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ».</span> <ref><span dir="rtl">الذاريات: 1 ـ 8.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به بادهاى ذرّه افشان، و ابرهاى گرانبار، و سَبُك سِيران، و تقسيم كنندگان كار [ها]، كه آنچه وعده داده شده ايد، راست است و [روز] پاداش، واقعيت دارد. سوگند به آسمان مشبّك، كه شما [در باره قرآن] در سخنى گوناگونيد».</span>

<span id="ح-ـ-تلك-الأقسام"></span>
=== <span dir="rtl">ح ـ تِلكَ الأَقسامُ</span> ===

'''<span dir="rtl">ح ـ و اين چند سوگند</span>'''

<span dir="rtl">«وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا * فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا * فَالتَّالِيَاتِ ذِكْرًا * إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الصافّات: 1 ـ 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به صف بستگان ـ كه صفى [باشُكوه] بسته اند ـ و به بازدارندگان ـ كه به سختى باز مى دارند ـ و به تلاوت كنندگان [آيات الهى]، كه قطعاً معبود شما يگانه است».</span>

<span dir="rtl">«وَ الذَّارِيَاتِ ذَرْوًا * فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا * فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا * فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا * إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ * وَ إِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الذاريات: 1 ـ 6.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به بادهاى ذرّه افشان، و ابرهاى گرانبار، و سبُك سِيران، و تقسيم كنندگان كارها، كه آنچه وعده داده شده ايد، راست است».</span>

<span dir="rtl">«وَ الطُّورِ * وَ كِتَابٍ مَّسْطُورٍ * فِى رَقٍّ مَّنشُورٍ * وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ * وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ * وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ * إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَاقِعٌ * مَّا لَهُ مِن دَافِعٍ».</span> <ref><span dir="rtl">الطور: 1 ـ 8.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به طور، و كتابى نگاشته شده، در طومارى گسترده. سوگند به آن خانه آباد [خدا]. سوگند به بام بلند [آسمان] و آن درياى سرشار [و افروخته]، كه عذاب پروردگارت واقع شدنى است [و] آن را هيچ بازدارنده اى نيست».</span>

<span dir="rtl">«ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ * مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ * وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ * وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ».</span> <ref><span dir="rtl">القلم: 1 ـ 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«نون. سوگند به قلم و آنچه مى نويسند [كه] تو، به لطف پروردگارت، ديوانه نيستى، و بى گمان، تو را پاداشى بى منّت خواهد بود، و راستى كه تو را خويى والاست».</span>

<span dir="rtl">«فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ * وَ مَا لَا تُبْصِرُونَ * إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَّا تُؤْمِنُونَ * وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ * تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ».</span> <ref><span dir="rtl">الحاقّة: 38 ـ 43.</span></ref>

<span dir="rtl">«پس نه [چنان است كه مى پنداريد]. سوگند ياد مى كنم به آنچه مى بينيد، و آنچه نمى بينيد، كه [قرآن] قطعاً گفتار فرستاده اى بزرگوار است، و آن، گفتار شاعرى نيست كه كمتر [به آن] ايمان داريد، و نه گفتار كاهنى كه كمتر [از آن] پند مى گيريد. [پيامِ] فرود آمده اى است از جانب پروردگار جهانيان».</span>

<span dir="rtl">«وَ مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَ مَا هِىَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ * كَلَّا وَ الْقَمَرِ * وَ الَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ * وَ الصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ * إِنَّهَا لَاءِحْدَى الْكُبَرِ * نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ * لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ».</span> <ref><span dir="rtl">المدّثّر: 31 ـ 37.</span></ref>

<span dir="rtl">«و [شماره] سپاهيان پروردگارت را جز او نمى داند، و اين [آيات]، جز تذكارى براى بشر نيست. نه چنين است [كه مى پندارند]! سوگند به ماه، و سوگند به شامگاه، چون پشت مى كند، و سوگند به بامداد، چون آشكار مى شود، كه آيات [قرآن] از پديده هاى بزرگ است. براى بشر، هشدار دهنده است، براى هر كه از شما كه بخواهد پيشى جويد يا باز ايستد».</span>

<span dir="rtl">«لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ * وَ لَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ * أَيَحْسَبُ الْاءِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ * بَلْ يُرِيدُ الْاءِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ * يَسْئلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ».</span> <ref><span dir="rtl">القيامة: 1 ـ 6.</span></ref>

<span dir="rtl">«نه! سوگند به روز رستاخيز، و [باز] نه سوگند به وجدان سرزنشگر. آيا انسان مى پندارد كه هرگز ريزه استخوان هايش را گرد نخواهيم آورد؟! آرى، تواناييم كه [حتّى خطوط] سر انگشتانش را [يكايك] درست [و بازسازى] كنيم؛ ولى انسان مى خواهد كه در پيشگاه او، فسادكارى كند. مى پرسد: روز رستاخيز، چه وقت است؟».</span>

<span dir="rtl">«وَ الْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا * فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا * وَ النَّاشِرَاتِ نَشْرًا * فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا * فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْرًا * عُذْرًا أَوْ نُذْرًا * إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ».</span> <ref><span dir="rtl">المرسلات: 1 ـ 7.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به فرستادگانِ پى در پى، كه سخت توفنده اند، و سوگند به افشانندگانِ افشانگر، كه [ميان حق و باطل] جُداگرند و القا كننده وحى اند ـ خواه عذرى باشد يا هشدارى ـ كه آنچه وعده يافته ايد، قطعاً رخ خواهد داد».</span>

<span dir="rtl">«وَ النَّازِعَاتِ غَرْقًا * وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطًا * وَ السَّابِحَاتِ سَبْحًا * فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا * فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا * يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ * قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ * أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ».</span> <ref><span dir="rtl">النازعات: 1 ـ 9.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به فرشتگانى كه به سختى جان مى ستانند، و به فرشتگانى كه جان را به آرامى مى گيرند، پس در پيشى گرفتن سبقت گيرنده اند و كار را تدبير مى كنند، آن روز كه لرزنده بلرزد و از پى آن، لرزه اى [دگر] افتد، در آن روز، دل هايى، سخت هراسان اند [و] ديدگان آن فرو افتاده اند».</span>

<span dir="rtl">«فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ * الْجَوَارِ الْكُنَّسِ * وَ الَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ * وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ * إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ * مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ».</span> <ref><span dir="rtl">التكوير: 15 ـ 21.</span></ref>

<span dir="rtl">«نه، نه! سوگند به اختران گردان، [كه از ديده] نهان مى شوند و از نو مى آيند. سوگند به شب، چون پشت مى گرداند. سوگند به صبح، چون دميدن مى گيرد، كه [قرآن] سخن فرشته بزرگوارى است؛ نيرومند [كه] پيش خداوند عرش، بلندپايگاه است. در آن جا، [هم] مُطاع [و هم] امين است».</span>

<span dir="rtl">«فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ * وَ الَّيْلِ وَ مَا وَسَقَ * وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ * لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ * فَمَا لَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ * وَ إِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْءَانُ لَا يَسْجُدُونَ».</span> <ref><span dir="rtl">الإنشقاق: 16 ـ 21.</span></ref>

<span dir="rtl">«نه، نه! سوگند به شَفَق، سوگند به شب و آنچه [شب] فرو مى پوشاند، سوگند به ماه، چون [بَدْرِ] تمام مى شود، كه قطعاً از حالى به حالى بر خواهيد نشست. پس چرا آنان باور نمى دارند؟ و چون بر آنان قرآن تلاوت مى شود، چهره بر خاك نمى سايند؟».</span>

<span dir="rtl">«وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ * وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ * قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ * وَ مَا نَقَمُواْ مِنْهُمْ إِلَّا أَن يُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ».</span> <ref><span dir="rtl">البروج: 1 ـ 8.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به آسمانِ آكنده از برج، و به روزِ موعود، و به گواه و موردِ گواهى. مرگ بر گروه [آتش افروز در] خندق؛ همان آتش مايه دار [و انبوه]، آن گاه كه آنان بالاى آن [خندق به تماشا] نشسته بودند، و خود بر آنچه بر [سرِ] مؤمنان مى آوردند، گواه بودند، و بر آنان عيبى نگرفته بودند، جز اين كه به خداى ارجمند ستوده، ايمان آورده بودند!».</span>

<span dir="rtl">«وَ السَّمَاءِ وَ الطَّارِقِ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ * النَّجْمُ الثَّاقِبُ * إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ».</span> <ref><span dir="rtl">الطارق: 1 ـ 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد. و تو چه مى دانى كه اختر شبگرد چيست؟ آن اختر فروزان. هيچ كس نيست، مگر اين كه نگاهبانى بر او [گماشته شده] است».</span>

<span dir="rtl">«وَ الْفَجْرِ * وَ لَيَالٍ عَشْرٍ * وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ * وَ الَّيْلِ إِذَا يَسْرِ * هَلْ فِى ذَلِكَ قَسَمٌ لِّذِى حِجْرٍ».</span> <ref><span dir="rtl">الفجر: 1 ـ 5.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به سپيده دم، و به شب هاى دهگانه، و به زوج و فرد، و به شب، وقتى سپرى مى شود. آيا در اين، براى خردمند، [نياز به] سوگندى [ديگر] است؟».</span>

<span dir="rtl">«لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ أَنتَ حِلُّ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ وَالِدٍ وَمَا وَلَدَ * لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى كَبَدٍ».</span> <ref><span dir="rtl">البلد: 1 ـ 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«نه، سوگند مى خورم به اين شهر، در حالى كه تو در اين شهر، ساكنى. سوگند مى خورم به پدرى و فرزندش، كه به راستى، ما انسان را در رنج آفريديم».</span>

<span dir="rtl">«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا * وَ السَّمَاءِ وَ مَا بَنَاهَا * وَالْأَرْضِ وَ مَا طَحَاهَا * وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا».</span> <ref><span dir="rtl">الشمس: 1 ـ 10.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به خورشيد و تابندگى اش. سوگند به ماه، چون پى [خورشيد] مى رود. سوگند به روز، چون [زمين را] روشن مى گرداند. سوگند به شب، چون پرده بر آن مى پوشد. سوگند به آسمان و آن كس كه آن را بر افراشت. سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد. سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد [و] سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد، كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد، و هر كه آلوده اش ساخت، قطعاً در باخت».</span>

<span dir="rtl">«وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَى * وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى * وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنثَى * إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى».</span> <ref><span dir="rtl">الليل: 1 ـ 4.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به شب، چون پرده مى افكند. سوگند به روز، چون جلوه گرى مى آغازد و [سوگند به] آن كه نر و ماده را آفريد، كه همانا تلاش شما پراكنده است».</span>

<span dir="rtl">«وَ الضُّحَى * وَ الَّيْلِ إِذَا سَجَى * مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ مَا قَلَى * وَ لَلْاخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى * وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى».</span> <ref><span dir="rtl">الضحى: 1 ـ 5.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به روشنايى روز، سوگند به شب، چون آرام مى گيرد، [كه] پروردگارت تو را وا نگذاشته و دشمن نداشته است، و قطعاً آخرت براى تو از دنيا نيكوتر خواهد بود، و به زودى، پروردگارت به تو عطا خواهد داد، تا خرسند گردى».</span>

<span dir="rtl">«وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سِينِينَ * وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ * لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ * إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ».</span> <ref><span dir="rtl">التين: 1 ـ 6.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به [كوه] تين و زيتون، و طور سينا، و اين شهر امن [و امان، كه] به راستى، انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم. سپس او را به پست ترين [مراتبِ] پستى، باز گردانيديم، مگر كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، كه پاداشى بى منّت خواهند داشت».</span>

<span dir="rtl">«وَ الْعَادِيَاتِ ضَبْحًا * فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا * فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا * فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا * فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا * إِنَّ الْاءِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ * وَ إِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِيدٌ * وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ».</span> <ref><span dir="rtl">العاديات: 1 ـ 8.</span></ref>

<span dir="rtl">«سوگند به ماديان هايى كه با همهمه تازان اند و با سم [هاى] خود، از سنگ، آتش مى جهانند و برق [از سنگ] همى مى جهانند، و صبحگاهان، هجوم مى آورند، و با آن [يورش]، گَردى بر مى انگيزند، و بِدان [هجوم]، در دل گروهى در مى آيند، كه انسان نسبت به پروردگارش، سخت ناسپاس است و او خود بر اين [امر]، نيك گواه است، و به راستى، او سخت شيفته مال است».</span>

<references />