أ س و / المؤاساة: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه قرآن و حدیث
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
[[رده:ا]]
[[رده:ا]]
<span id="المواساة"></span>
<span id="المواساة"></span>
= <span dir="rtl">المواساة</span> =
= <span dir="rtl">المؤاساة (نسخه آزمایشی)</span> =


<span dir="rtl">مُواسات</span>
<span dir="rtl">مُواسات</span>

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۱۳

المؤاساة (نسخه آزمایشی)

مُواسات

درآمد

مُواسات، در لغت

مواسات [۱] مانند «اُسوه»، از مادّه «أسو» است. اين مادّه بر درمان و تيمار و اصلاح كردن، دلالت دارد، و «واسَيْتُه» ساخت ديگرى است از «آسَيْتُه». فيروزآبادى در معناى «مُواسات» مى گويد:

آساهُ بِمالِهِ مُواساةً: أنالَهُ مِنهُ وَ جَعَلَهُ فيهِ اُسوَةً، [أ]وَ لا يَكونُ ذلِكَ إلّا مِن كَفافٍ، فَإِن كانَ مِن فضلَةٍ، فَلَيسَ بِمُواساةٍ. [۲]

عبارت «آساه بماله مواساةً» يعنى از مال خود به او بخشيد و او را در آن شريك گردانيد. و مواسات، در جايى است كه شخص از كفاف خود، به كسى ببخشد، و اگر از اضافه كفافش بدهد، مواسات نيست.

ازهرى با افزودن معنايى ديگر براى «مواسات» مى نويسد:

يُقالُ: هُوَ يُؤاسى فى مالِهِ، أى يُساوى، وَ يُقالُ: رَحِمَ اللّهُ رَجُلاً أعطى مِن فَضلٍ، وَ واسى مِن كَفافٍ؛ مِن هذا. [۳]

گفته مى شود: «هو يُؤاسى فى ماله» يعنى: مال خود را به طور مساوى تقسيم مى كند (مى بخشد). نيز گفته مى شود: «رحم اللّه رجلاً أعطى من فضل و واسى من كفاف» يعنى: خدا رحمت كند مردى را كه از اضافه بر نيازش، به ديگران ببخشد و از كفاف خود، به ديگران كمك كند!

بنا بر اين، همدردى با ديگران و شريك ساختن آنان در بهره گيرى از مواهب زندگى، از آن جهت كه نوعى درمان و اصلاح اجتماعى است، «مواسات» ناميده مى شود.

نكته قابل توجّه در «مواسات مالى»، اين است كه شرط تحقّق آن، نيازمند بودن شخص به چيزى است كه در اختيار ديگران مى گذارد.

به بيان روشن تر، كمك كردن به ديگران، سه درجه دارد كه هر يك، عنوانى خاص و ارزشى متفاوت با ديگرى دارد:

درجه اوّل: كمك كردن به نيازمندان از اضافه بر نياز خود. اين نوع از كمك كردن، با توجّه به چگونگى آن، «انفاق»، «اهداء»، «صدقه» و «سخاء» و امثال آن ناميده مى شود.

درجه دوم: شريك كردن نيازمندان با خويش و سهيم كردن آنها در آنچه خود بدان نيازمند و علاقه مند است. اين نوع كمك رسانى، «مواسات» ناميده مى شود.

درجه سوم: واگذار كردن همه آنچه خود بدان نياز دارد، به ديگران. اين نوع از كمك رسانى، از بالاترين ارزش هاى اخلاقى شمرده مى شود و «ايثار» نام دارد.

مُواسات، در حديث

كاربرد «مواسات» در احاديث اسلامى، منطبق بر ريشه لغوى آن است، بدين معنا كه اين كلمه، گاه در سهيم كردن ديگران با خود در بهره گيرى از مواهب زندگى و امكانات مادّى مورد نياز خويش، و گاه در رعايت عدالت در برخورد با ديگران، به كار مى رود.

تأسّى و مواسات، با عنايت به ريشه لغوى آنها، دو ره نمود مهمّ فرهنگى اسلام در جهت ايجاد اصلاحات اخلاقى، اقتصادى و حقوقى در جامعه اند.

تأسّى جستن به كسانى كه از غناى اخلاقى برخوردارند و تلاش نمودن براى همسان سازى خود با آنان، از فقر اخلاقى مى كاهد، چنان كه «مواسات» به معناى اوّلش، فاصله طبقاتى را كاهش مى دهد و به معناى دومش، زمينه ساز برخوردارى همگان از حقوق عادلانه و يكسان خواهد بود.

با توجّه به اين تفسير از «مواسات»، چند نكته در احاديث اين بخش، قابل توجّه اند:

1. انواع مواسات

اشاره كرديم كه «مواسات» در احاديث اسلامى، دو معنا دارد:

الف. همدردى با ديگران در نيازها و مشكلاتشان و سهيم ساختن آنان در امكانات زندگى خويش، چنان كه در حديثى از امام صادق عليه السلام در بيان سپاهيان خِرد و نادانى، آمده است:

وَ المُواساة وَ ضِدّهَا المَنع. [۴]

و مواسات، كه ضدّ آن، منع است. شايان ذكر است كه اين معنا از مواسات، دو نوع دارد: يكى مواسات با مال و امكانات مادّى [۵] و ديگرى مواسات با جان به هنگام خطر. [۶]

ب. رعايت حقوق ديگران به طور يكسان. اين معنا از مواسات نيز انواع فراوانى دارد، مانند: مواسات در حكومت (به معناى عدالت اجتماعى و برخورد يكسان با يكايك افراد جامعه)، مواسات در قضاوت، به معناى عدالت قضايى و برخورد يكسان با طرفين دعوا)، مواسات در تعليم (به معناى عدالت آموزشى و برخورد مساوى با همه دانش آموزان) و مواسات در خانواده (به معناى عدم تبعيض و رعايت مساوات در ابراز محبّت به فرزندان). [۷]

2. دليل تأكيد بر مواسات مالى

بررسى احاديث اين بخش، نشان مى دهد كه بيشتر احاديث «مواسات»، در باره مواسات مالى است. از اين رو، اين سؤال، قابل طرح است كه دليل اين همه تأكيد بر مواسات مالى چيست؟ آيا اهمّيت و ارزش اين نوع از مواسات، بيش از ساير انواع آن است؟

پاسخ، اين است كه برخى از انواع مواسات غير مالى (مانند مواسات با جان)، نه تنها ارزششان از مواسات مالى كمتر نيست، بلكه بى ترديد، از ارزش بيشترى برخوردارند. بنا بر اين، دليل تأكيد احاديث اسلامى بر مواسات مالى، به دليل نياز بيشتر جامعه به فرهنگ شدن اين نوع مواسات است.

از سوى ديگر، مواسات مالى، مقدّمه مواسات جانى است و كسى كه نمى تواند ديگرى را در مال خود سهيم كند، بى ترديد، براى حفظ جان او، خود را به خطر نمى افكند.

3. راه گسترش فرهنگ مواسات در جامعه

تأمّل در احاديث فصل سوم، نشان مى دهد كه ارزش اخلاقى «مواسات»، به دو ريشه باز مى گردد:

اوّل. اصالت و شرافت خانوادگى، كه زمينه رشد همه فضايل اخلاقى و از جمله مواسات است و به فرموده امام على عليه السلام:

إنَّ مُواساةَ الرِّفاقِ مِن كَرَمِ الأَعراقِ. [۸]

مواسات نسبت به دوستان (رفيقان)، از بزرگوارى تبار است.

دوم. اعتقادات دينى. بدون اعتقاد به دين، روح خودخواهى و منفعت طلبى انسان، مانع از مواسات و بالاتر از آن، مانع از ايثار مى گردد؛ چرا كه اگر جهان، فاقد شعور و معنا و تهى از حضور خداوند باشد، ارزش هاى اخلاقى نمى توانند مفهوم واقعى داشته باشند.

بر اين اساس، تقويت بنياد خانواده و مذهب، تنها راه گسترش فرهنگ مواسات و نوع دوستى در جامعه است.

4. بركات مادّى و معنوى مواسات

فصل چهارم، اختصاص به تبيين آثار و بركات مادّى و معنوى مواسات دارد. از نگاه احاديث اسلامى، مواسات مالى، موجب بقاى محبّت و پيوند برادرى، بركت يافتن مال و زياد شدن روزى مى شود و برجسته ترين اثر مادّى آن، ريشه كن شدن فقر و نياز از جامعه بشرى است، چنان كه امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

أما لَو فَعَلتُم مَا احتَجتُم. [۹]

اگر ياريگرى مى كرديد، نيازمند نمى شديد.

همچنين از نظر معنوى، مواسات، يكى از اصول درستى و قوام دين و يكى از عوامل اجابت دعاست و طبق فرموده امام صادق عليه السلام، مهم ترين اثر معنوى آن، اين است كه شخص مواسات كننده، مشمول اين مژده الهى مى گردد كه:

«يَاأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً * فَادْخُلِى فِى عِبَادِى * وَ ادْخُلِى جَنَّتِى [۱۰]

اى نفْسِ آرام يافته! خشنود و خداپسند، به سوى پروردگارت باز گرد، و در ميان بندگان وارد شو، و در بهشت من، وارد شو».

الفصل الأوّل: الحثّ على المؤاساة

فصل يكم: تشويق به مواسات

1 / 1: سَيِّدُ الأَعمالِ

1 / 1: سرآمد كارها

1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: سَيِّدُ الأَعمالِ ثَلاثُ خِصالٍ: إنصافُكَ النّاسَ مِن نَفسِكَ، ومُواساةُ الأَخِ فِي اللّهِ عز و جل، وذِكرُ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى عَلى كُلِّ حالٍ. [۱۱]

1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سرآمدِ كارها، سه چيز است: انصاف داشتن با مردم، مواسات با برادر [دينى]، و هماره به ياد خداوند متعال بودن.

2. الإمام عليّ عليه السلام: المُواساةُ أفضَلُ الأَعمالِ. [۱۲]

2. امام على عليه السلام: مواسات، برترينِ كارهاست.

3. الإمام الصادق عليه السلام: سَيِّدُ الأَعمالِ ثَلاثَةٌ: إنصافُ النّاسِ مِن نَفسِكَ حَتّى لا تَرضى بِشَيءٍ إلّا رَضيتَ لَهُم مِثلَهُ، ومُؤاساتُكَ الأَخَ فِي المالِ، وذِكرُ اللّهِ عَلى كُلِّ حالٍ؛ لَيسَ «سُبحانَ اللّهِ وَالحَمدُ للّهِِ ولا إلهَ إلَا اللّهُ وَاللّهُ أكبَرُ» فَقَط، ولكِن إذا وَرَدَ عَلَيكَ شَيءٌ أمَرَ اللّهُ عز و جل بِهِ أخَذتَ بِهِ، أو إذا وَرَدَ عَلَيكَ شَيءٌ نَهَى اللّهُ عز و جل عَنهُ تَرَكتَهُ [۱۳].

3. امام صادق عليه السلام: سرآمد كارها، سه كار است: انصاف داشتن با مردم، به طورى كه آنچه را براى خود مى پسندى، همانندش را براى آنان نيز بپسندى، و مواسات مالى با برادر [دينى] ، و ذكر خدا در همه حال، و اين، تنها به گفتن «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه و اللّه أكبر» نيست؛ بلكه به اين نيز هست كه هر گاه با چيزى رو به رو شدى كه خداوند به آن فرمان داده است، به كارش ببندى، يا هر گاه با چيزى رو به رو شدى كه خداوند عز و جل از آن نهى كرده است، آن را فرو بگذارى.

4. الأمالي عن زُرعَة عن الإمام الصادق عليه السلام، قالَ: قُلتُ لَهُ عليه السلام: أيُّ الأَعمالِ هُوَ أفضَلُ بَعدَ المَعرِفَةِ؟ قالَ: ما مِن شَيءٍ بَعدَ المَعرِفَةِ يَعدِلُ هذِهِ الصَّلاةَ، ولا بَعدَ المَعرِفَةِ وَالصَّلاةِ شَيءٌ يَعدِلُ الزَّكاةَ، ولا بَعدَ ذلِكَ شَيءٌ يَعدِلُ الصَّومَ، ولا بَعدَ ذلِكَ شَيءٌ يَعدِلُ الحَجَّ، وفاتِحَةُ ذلِكَ كُلِّهِ مَعرِفَتُنا، وخاتِمَتُهُ مَعرِفَتُنا، ولا شَيءَ بَعدَ ذلِكَ كَبِرِّ الإِخوانِ، وَالمُواساةِ بِبَذلِ الدّينارِ وَالدِّرهَمِ؛ فَإِنَّهُما حَجَرانِ مَمسوخانِ، بِهِمَا امتَحَنَ اللّهُ خَلقَهُ بَعدَ الَّذي عَدَدتُ لَكَ. [۱۴]

4. الأمالى، طوسى ـ به نقل از زُرعه ـ: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: بعد از شناخت (معرفت)، كدام عمل، باارزش تر است؟

فرمود: «بعد از شناخت، هيچ چيزى با اين نماز، برابرى نمى كند، و بعد از شناخت و نماز، چيزى با زكات، برابرى نمى كند، و بعد از آن، چيزى با روزه برابرى نمى كند، و بعد از آن، چيزى با حج برابرى نمى كند، و آغاز و انجام همه اينها، شناخت ماست، و بعد از آن، چيزى مانند نيكى كردن به برادران و مواسات با بخشيدن درهم و دينار نيست. درهم و دينار، دو سنگِ دگرگون شده اند كه خداوند، بعد از آن چيزهايى كه برايت بر شمردم، به وسيله آن دو، خلقش را مى آزمايد».

5. الإمام الكاظم عليه السلام: ما تَقَرَّبَ المُؤمِنُ إلَى اللّهِ عز و جل بِشَيءٍ أفضَلَ مِن مُواساةِ المُؤمِنِ، وهُوَ قَولُهُ تَعالى: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ» [۱۵]. [۱۶]

5. امام كاظم عليه السلام: مؤمن با چيزى برتر از مواسات نسبت به مؤمن، به خداوند عز و جل نزديك نشده است، و اين، همان سخن خداى متعال است كه: «هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد، تا اين كه از آنچه دوست داريد، انفاق كنيد».

1 / 2: مُؤاساةُ الإِخوانِ

1 / 2: مواسات نسبت به برادران

6. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لِلمُؤمِنِ عَلَى المُؤمِنِ سَبعَةُ حُقوقٍ واجِبَةٍ مِنَ اللّهِ عز و جل عَلَيهِ: الإِجلالُ لَهُ في عَينِهِ، وَالوُدُّ لَهُ في صَدرِهِ، وَالمُواساةُ لَهُ في مالِهِ... [۱۷]

6. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤمن را بر مؤمن، هفت حق است كه از جانب خداوند عز و جل بر او واجب گشته اند: او را در چشم خويش بزرگ بدارد، در سينه خود، دوستش بدارد، در مال خود، شريكش بگرداند...

7. عنه صلى الله عليه و آله: مَن كانَ لَهُ قَميصانِ فَليَلبَس أحَدَهُما، وَليَكُنِ الآخَرُ لِأَخيهِ. [۱۸]

7. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس دو پيراهن دارد، يكى از آن دو را بپوشد و ديگرى را به برادرش بدهد.

8. مصادقة الإخوان عن خلّاد السندي رفعه: أبطَأَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ، فَقالَ: ما أبطَأَ بِكَ؟

قالَ: العُريُ يا رَسولَ اللّهِ.

فَقالَ: أما كانَ لَكَ جارٌ لَهُ ثَوبانِ يُعيرُكَ أحَدَهُما؟

فَقالَ: بَلى يا رَسولَ اللّهِ.

قالَ صلى الله عليه و آله: ما هذا لَكَ بِأَخٍ. [۱۹]

8. مصادقة الإخوان ـ به نقل از خلّاد سندى، در حديثى كه سند آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله رسانده است ـ: مردى ديرتر به نزد پيامبر خدا آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «چرا دير كردى؟».

گفت: برهنگى موجب شد، اى پيامبر خدا!

فرمود: «آيا همسايه اى نداشتى كه دو جامه داشته باشد و يكى را به تو عاريه دهد؟».

گفت: چرا، اى پيامبر خدا!

فرمود: «او برادر تو نيست».

9. الإمام عليّ عليه السلام: خَيرُ إخوانِكَ مَن واساكَ، وخَيرٌ مِنهُ مَن كَفاكَ، وإنِ احتاجَ إلَيكَ أعفاكَ. [۲۰]

9. امام على عليه السلام: بهترينِ برادران تو، كسى است كه تو را در مال خود، سهيم كند، و بهتر از او كسى است كه تو را بسنده باشد و اگر به تو نياز پيدا كرد، معافَت بدارد.

10. عنه عليه السلام: خَيرُ إخوانِكَ مَن واساكَ بِخَيرِهِ، وخَيرٌ مِنهُ مَن أغناكَ عَن غَيرِهِ. [۲۱]

10. امام على عليه السلام: بهترين برادر تو، كسى است كه در خيرش تو را سهيم كند، و بهتر از او كسى است كه تو را از ديگرى بى نياز گرداند.

11. عنه عليه السلام: أخوكَ مُواسيكَ فِي الشِّدَّةِ. [۲۲]

11. امام على عليه السلام: برادر تو، سهيم كننده تو در امكانات زندگى در هنگام سختى [و تنگ دستى] است.

12. عنه عليه السلام: أصدَقُ الإِخوانِ مَوَدَّةً أفضَلُهُم لِاءِخوانِهِ فِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ مُواساةً. [۲۳]

12. امام على عليه السلام: صادق ترينِ برادران در دوستى، كسى است كه در خوشى و ناخوشى، نسبت به برادرانش بهتر مواسات كند.

13. عنه عليه السلام: جَمالُ الاُخُوَّةِ إحسانُ العِشرَةِ، وَالمُواساةُ مَعَ العُسرَةِ. [۲۴]

13. امام على عليه السلام: زيبايىِ برادرى، به حُسن معاشرت، و مواسات با وجود تنگ دستى است.

14. عنه عليه السلام ـ في ذِكرِ أعظَمِ الأَصحابِ مَنزِلَةً عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: كانَ ... أفضَلُهُم عِندَهُ أعَمَّهُم نَصيحَةً لِلمُسلِمينَ، وأعظَمُهُم عِندَهُ مَنزِلَةً أحسَنَهُم مُؤاساةً ومُؤازَرَةً. [۲۵]

14. امام على عليه السلامـ در يادكرد از با منزلت ترينِ اصحاب در نزد پيامبر خدا ـ: برترينِ آنها در نزد ايشان، كسى بود كه خيرخواهى اش براى مسلمانان فراگيرتر بود، و با منزلت ترينِ آنان در نزد ايشان، كسى بود كه بيش از ديگران مواسات مى كرد و كمك مى رساند.

15. عنه عليه السلام: أحسَنُ الإِحسانِ مُؤاساةُ الإِخوانِ. [۲۶]

15. امام على عليه السلام: نيكوترين نيكى، مواسات نسبت به برادران است.

16. عنه عليه السلام: نِظامُ الكَرَمِ مُوالاةُ الإِحسانِ، ومُواساةُ الإِخوانِ. [۲۷]

16. امام على عليه السلام: آيين بزرگوارى، پياپى نيكى كردن و مواسات ورزيدن نسبت به برادران است.

17. الإمام الحسن عليه السلام ـ لِبَعضِ وُلدِهِ ـ: يا بُنَيَّ، لا تُؤاخِ أحَدا حَتّى تَعرِفَ مَوارِدَهُ ومَصادِرَهُ، فَإِذَا استَنبَطتَ الخُبرَةَ [۲۸]، ورَضيتَ العِشرَةَ، فآخِهِ عَلى إقالَةِ العَثرَةِ وَالمُواساةِ فِي العُسرَةِ. [۲۹]

17. امام حسن عليه السلام ـ خطاب به يكى از فرزندان خود ـ: فرزندم! با هيچ كس برادرى مكن تا آن كه او را نيك بشناسى، و چون [او را] آزمودى و معاشرت [با او] را پسنديدى، بر پايه گذشت از لغزش ها و مواسات در سختى ها، با او برادرى كن.

18. الإمام الباقر عليه السلام: لَمّا خَرَجَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يُريدُ البَصرَةَ نَزَلَ بِالرَّبَذَةِ [۳۰]، فَأَتاهُ رَجُلٌ مِن مُحارِبٍ [۳۱]، فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي تَحَمَّلتُ في قَومي حَمالَةً [۳۲]، وإنّي سَأَلتُ في طَوائِفَ مِنهُمُ المُؤاساةَ وَالمَعونَةَ فَسَبَقَت إلَيَّ ألسِنَتُهُم بِالنَّكَدِ [۳۳]، فَمُرهُم يا أميرَ المُؤمِنينَ بِمَعونَتي، وحُثَّهُم عَلى مُؤاساتي.

فَقالَ: أينَ هُم؟ فَقالَ: هؤُلاءِ فَريقٌ مِنهُم حَيثُ تَرى.

قالَ: فَنَصَّ [۳۴] راحِلَتَهُ فَادَّلَفَت [۳۵] كَأَنَّها ظَليمٌ [۳۶]، فَادَّلَفَ بَعضُ أصحابِهِ في طَلَبِها فَلَأيا بِلَأيٍ [۳۷] ما لُحِقَت، فَانتَهى إلَى القَومِ فَسَلَّمَ عَلَيهِم وسَأَلَهُم ما يَمنَعُهُم مِن مُؤاساةِ صاحِبِهِم، فَشَكَوهُ وشَكاهُم.

فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: وَصَلَ امرُؤٌ عَشيرَتَهُ، فَإِنَّهُم أولى بِبِرِّهِ وذاتِ يَدِهِ، ووَصَلَتِ العَشيرَةُ أخاها إن عَثَرَ به دَهرٌ وأدبَرَت عَنهُ دُنيا، فَإِنَّ المُتَواصِلينَ المُتَباذِلينَ مَأجورونَ، وإنَّ المُتَقاطِعينَ المُتَدابِرينَ مَوزورونَ.

قالَ: ثُمَّ بَعَثَ راحِلَتَهُ وقالَ: حَل [۳۸]. [۳۹]

18. امام باقر عليه السلام: زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام به قصد بصره خارج شد، در رَبَذه [۴۰] فرود آمد. مردى از مُحارب [۴۱] نزد ايشان آمد و گفت: اى امير مؤمنان! من از طرف قوم خود،

تاوانى [۴۲] بر عهده دارم، و از برخى طايفه هاى آنان خواستم كه مرا يارى و مساعدت كنند؛ امّا آنها زبان به بدگويى و سرزنش من گشودند. شما ـ اى امير مؤمنان ـ به آنها دستور بده كه كمكم كنند، و به هميارى با من ترغيبشان كن.

فرمود: «آنها كجايند؟».

گفت: گروهى از آنان، آن جايند كه مى بينى.

ايشان ناقه اش را با سرعت تمام، به حركت در آورد، به طورى كه ناقه مانند شترمرغ مى دويد. جماعتى از ياران امير مؤمنان نيز در پى ناقه ايشان تاختند و با زحمت زياد، خود را به وى رساندند.

امام عليه السلام به آن عدّه رسيد و بر آنان سلام كرد و پرسيد كه چرا به هم قبيله خود، كمك نمى كنند. آنها از آن مرد، شِكوه كردند و او نيز از آنها شِكوه كرد.

امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «انسان بايد به عشيره خود كمك كند؛ زيرا آنان به نيكى كردن به او و دستگيرى نمودن از او سزاوارترند، و عشيره نيز بايد به برادرشان ـ آن گاه كه روزگارْ به زمينش مى زند و دنيا به او پشت مى كند ـ يارى برسانند؛ زيرا كسانى كه صله رحم مى كنند و به يكديگر بخشش مى نمايند، [نزد خداوند عز و جل] پاداش مى يابند، و آنان كه از يكديگر مى بُرند و به هم پشت مى كنند، گنهكارند». اين را فرمود و ناقه اش را هى كرد.

19. مصادقة الإخوان عن الوصّافي عن الإمام الباقر عليه السلام، قالَ: قالَ عليه السلام لي: يا أبا إسماعيلَ، أ رَأَيتَ مَن قِبَلَكُم إذا كانَ الرَّجُلُ لَيسَ لَهُ رِداءٌ وعِندَ بَعضِ إخوانِهِ فَضلُ رِداءٍ يَطرَحُ عَلَيهِ حَتّى يُصيبَ رِداءً؟ قالَ: قُلتُ: لا.

قالَ: فَإِذا كانَ لَيسَ عِندَهُ إزارٌ يوصِلُ إلَيهِ بَعضُ إخوانِهِ بِفَضلِ إزارٍ حَتّى يُصيبَ إزارا؟ قالَ: قُلتُ: لا.

فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلى فَخِذِهِ ثُمَّ قالَ: ما هؤُلاءِ بِإِخوَةٍ. [۴۳]

19. مصادقة الإخوان ـ به نقل از وصّافى ـ: امام باقر عليه السلام به من فرمود: «اى ابو اسماعيل! آيا در ميان شما چنين است كه هر گاه كسى ردايى نداشته باشد و يكى از برادرانش رداى اضافى داشته باشد، آن را به او مى دهد تا وى نيز به ردايى برسد؟».

گفتم: خير.

فرمود: «آيا اگر ازارى نداشت، برادرش ازار اضافى خود را به او مى دهد تا او نيز صاحب ازارى شود؟».

گفتم: خير.

امام عليه السلام با دست خود بر رانَش زد و فرمود: «اينها برادر نيستند».

20. الإمام الصادق عليه السلام: المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ، يَحِقُّ عَلَيهِ نَصيحَتُهُ ومُواساتُهُ ومَنعُ عَدُوِّهِ مِنهُ. [۴۴]

20. امام صادق عليه السلام: مؤمن، برادر مؤمن است. وظيفه دارد كه او را نصيحت كند، نسبت به او مواسات نمايد، و دشمنش را از او باز دارد.

21. عنه عليه السلام: لا تَزالُ شيعَتُنا مَرعِيّينَ مَحفوظينَ مَستورينَ مَعصومينَ ما أحسَنُوا النَّظَرَ لِأَنفُسِهِم فيما بَينَهُم وبَينَ خالِقِهم، وصَحَّت نِيّاتُهُم لِأَئِمَّتِهِم، وبَرّوا إخوانَهُم؛ فَعَطَفوا عَلى ضَعيفِهِم وتَصَدَّقوا عَلى ذَوِي الفاقَةِ مِنهُم. إنّا لا نَأمُرُ بِظُلمٍ، ولكِنّا نَأمُرُكُم بِالوَرَعِ الوَرَعِ الوَرَعِ، وَالمُواساةِ المُواساةِ ءِخوانِكُم. [۴۵]

21. امام صادق عليه السلام: شيعيان ما، تا زمانى كه در روابط ميان خود و خدايشان نيك بنگرند، و به پيشوايانشان حسن نيّت داشته باشند، و به برادرانشان نيكى كنند، و با ناتوانشان دلسوز و مهربان باشند، و به نيازمندانشان كمك كنند، همواره [از جانب خداوند عز و جل] مورد عنايت، محفوظ، و در پناه و مصون خواهند بود. ما به ستم كردن، دستور نمى دهيم؛ بلكه شما را به پارسايى، به پارسايى، به پارسايى دستور مى دهيم، و نيز به مواسات، مواسات با برادرانتان!

22. مستدرك الوسائل: دَخَلَ رَجُلٌ إلى جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام وقالَ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، مَا المُرُوَّةُ؟ قالَ: تَركُ الظُّلمِ، ومُؤاساةُ الإِخوانِ فِي السَّعَةِ. [۴۶]

22. مستدرك الوسائل: مردى بر امام صادق عليه السلام وارد شد و گفت: اى فرزند پيامبر خدا! مردانگى چيست؟

فرمود: «ستم نكردن، و كمك كردن به برادران در هنگام توانگرى».

23. الخصال عن يونس بن ظَبيانَ والمفضّل بن عمر: قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام: خَصلَتانِ مَن كانَتا فيهِ وإلّا فَاعزُب [۴۷] ثُمَّ اعزُب ثُمَّ اعزُب. قيلَ: وما هُما؟ قالَ: الصَّلاةُ في مَواقيتِها وَالمُحافَظَةُ عَلَيها، وَالمُواساةُ. [۴۸]

23. الخصال ـ به نقل از يونس بن ظبيان و مفضّل بن عمر ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «دو خصلت است كه در هر كه نبود، از او دورى كن، دورى كن، دورى كن!».

گفته شد: آن دو خصلت، كدام اند؟

فرمود: «[خواندنِ] نماز در وقت آن و محافظت بر نماز، و [ديگر] مواسات».

24. بحار الأنوار عن جعفر بن محمّد العاصمي ـ في حَديثٍ طَويلٍ ذَكَرَ فيهِ ضِيافَةَ الإِمامِ الكاظِمِ عليه السلام لَهُم، إلى أن قالَ ـ: ثُمَّ قالَ [عليه السلام]: يا عاصِمُ، كَيفَ أنتُم فِي التَّواصُلِ وَالتَّواسي؟

قُلتُ: عَلى أفضَلِ ما كانَ عَلَيهِ أحَدٌ.

قالَ: أيَأتي أحَدُكُم إلى دُكّانِ أخيهِ أو مَنزِلِهِ عِندَ الضّائِقَةِ فَيَستَخرِجُ كيسَهُ ويَأخُذُ ما يَحتاجُ إلَيهِ فَلا يُنكَرُ عَلَيهِ؟

قالَ: لا!

قالَ: فَلَستُم عَلى ما اُحِبُّ فِي التَّواصُلِ. [۴۹]

24. بحار الأنوارـ به نقل از جعفر بن محمّد عاصمى، در حديثى طولانى كه در آن از پذيرايى شدنشان به وسيله امام كاظم عليه السلام ياد مى كند ـ: سپس فرمود: «اى عاصم! در

همبستگى و مواسات با يكديگر، چگونه ايد؟».

گفتم: در بهترين وضعِ ممكن.

فرمود: «آيا چنين هست كه فردى از شما در هنگام تنگ دستى، به دكّان و يا منزل برادرش برود و دخل او را بيرون بكشد و آنچه نياز دارد، بردارد و به او اعتراض نشود؟».

گفتم: نه!

فرمود: «پس شما در همبستگى، آن گونه كه من دوست دارم، نيستيد».

راجع: هذه الموسوعة: ج2 ص104 (الإخاء / الفصل الرابع: حقوق الإخاء / المؤاساة).

ر. ك: همين دانش نامه: ج2 ص105 (برادرى / فصل چهارم: حقوق برادرى / سهيم كردن در زندگى).

1 / 3: مُؤاساةُ الأَصدِقاءِ

1 / 3: مواسات نسبت به دوستان

25. الإمام عليّ عليه السلام: اُبذُل مالَكَ فِي الحُقوقِ، وواسِ بِهِ الصَّديقَ؛ فَإِنَّ السَّخاءَ بِالحُرِّ أخلَقُ [۵۰]. [۵۱]

25. امام على عليه السلام: دارايى ات را در راه حقوقـ[ ى كه به گردن توست،] ببخش، و دوست [خود] را در آن، شريك گردان؛ چرا كه گشاده دستى، براى آزاده، سزاوارتر است.

26. عنه عليه السلام: لا تَعُدَّنَّ صَديقا مَن لا يُواسي بِمالِهِ. [۵۲]

26. امام على عليه السلام: كسى را كه تو را در مال خود سهيم نمى كند، هرگز دوست مشمار.

27. عنه عليه السلام: فِي الضّيقِ يَتَبَيَّنُ حُسنُ مُواساةِ الرَّفيقِ. [۵۳]

27. امام على عليه السلام: در هنگام تنگ دستى است كه حُسن مواسات دوست، آشكار مى شود.

1 / 4: مُؤاساةُ الجُنودِ

1 / 4: مواسات نسبت به سپاهيان

28. الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن كِتابِهِ إلَى الأَشتَرِ النَّخَعِيِّ لَمّا وَلّاهُ عَلى مِصرَ ـ: وَليَكُن آثَرُ [۵۴] رُؤوسِ جُندِكَ عِندَكَ مَن واساهُم في مَعونَتِهِ، وأفضَلَ عَلَيهِم مِن جِدَتِهِ [۵۵] بِما يَسَعُهُم ويَسَعُ مَن وَراءَهُم مِن خُلوفِ أهليهِم، حَتّى يَكونَ هَمُّهُم هَمّا واحِدا في جِهادِ العَدُوِّ؛ فَإِنَّ عَطفَكَ عَلَيهِم يَعطِفُ قُلوبَهُم عَلَيكَ. [۵۶]

28. امام على عليه السلام ـ در نامه اش به اَشتر نَخَعى، آن گاه كه او را بر حكومت مصر گماشت ـ: بايد عزيزينِ سرداران سپاهت در نزد تو، كسى باشد كه از همه بيشتر به آنان (سپاهيان) مواسات مى نمايد و از آنچه دارد، چندان به آنان مى بخشد كه هم خود و هم خانواده شان را ـ كه در پشت سر خود بر جاى نهاده اند ـ در آسايش قرار دهد، تا در جهاد با دشمن، تنها يك انديشه در سر داشته باشند. همانا توجّه تو به آنان، دل هاى آنها را متوجّه تو مى سازد.

1 / 5: مُؤاساةُ الفُقَراءِ

1 / 5: مواسات نسبت به فقيران

29. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن واسَى الفَقيرَ مِن مالِهِ، وأنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ، فَذلِكَ المُؤمِنُ حَقّا. [۵۷]

29. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس فقير را در مال خود شريك گرداند و با مردم به انصاف رفتار كند، او مؤمن حقيقى است.

30. عنه صلى الله عليه و آله ـ فِي الدُّعاءِ ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ... وَارزُقني مُواساةَ مَن قَتَّرتَ عَلَيهِ مِن رِزقِكَ مِمّا وَسَّعتَ عَلَيَّ مِن فَضلِكَ. [۵۸]

30. پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهـ در دعا ـ: بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست... و مرا اين عطا فرما كه از آنچه به فضل خود بر من گشايش داده اى، نسبت به كسى كه روزى را بر او تنگ كرده اى، مواسات كنم.

31. الفضائل عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري: كُنّا جُلوسا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذ وَرَدَ عَلَينا أعرابِيٌّ أشعَثَ [۵۹] الحالِ، عَلَيهِ ثِيابٌ رَثَّةٌ، الفَقرُ ظاهِرٌ بَينَ عَينَيهِ... وجَعَلَ يَقولُ شِعرا... فَلَمّا سَمِعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله كَلامَهُ بَكى بُكاءً شَديدا، ثُمَّ قالَ لِأَصحابِهِ: ... فَمَن مِنكُم يُواسي هذَا الفَقيرَ؟ قالَ: فَلَم يُجِبهُ أحَدٌ.

وكانَ في ناحِيَةِ المَسجِدِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام يُصَلّي رَكَعاتٍ تَطَوُّعا وكانَ قائِما، فَأَومَأَ بِيَدِهِ إلَى الأَعرابِيِّ، فَدَنا مِنهُ، فَدَفَعَ الخاتَمَ مِن يَدِهِ إلَيهِ وهُوَ في صَلاتِهِ. [۶۰]

31. الفضائل ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى ـ: نزد پيامبر خدا نشسته بوديم كه باديه نشينى با سر و وضع آشفته و جامه هايى كهنه و پاره، به طورى كه فقر در چهره اش كاملاً نمايان بود، بر ما وارد شد... و داشت شعر مى گفت ...

پيامبر صلى الله عليه و آله با شنيدن سخنان او، به شدّت گريست و به اصحابش فرمود: «چه كسى از شما نسبت به اين فقير، مواسات مى كند؟».

هيچ كس جوابى نداد.

در گوشه مسجد، على بن ابى طالب عليه السلام نماز مستحبّى مى خواند و در حال قيام بود. به آن باديه نشين اشاره كرد. باديه نشين، نزديك رفت و على عليه السلام در همان حال كه مشغول نماز بود، انگشتر را از دست خويش در آورد و به او داد.

32. الإمام عليّ عليه السلام: بِرّوا أيتامَكُم، وواسوا فُقَراءَكُم، وَارفَقوا بِضُعَفائِكُم. [۶۱]

32. امام على عليه السلام: به يتيمانتان نيكى كنيد، نسبت به نيازمندانتان مواسات نماييد، و با ناتوانانتان مُدارا (مهربانى) كنيد.

33. الكافي عن مُعَلَّى بنِ خُنَيسٍ: خَرَجَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام في لَيلَةٍ قَد رَشَّت [۶۲] وهُوَ يُريدُ ظُلَّةَ بَني ساعِدَةَ [۶۳]، فَاتَّبَعتُهُ فَإِذا هُوَ قَد سَقَطَ مِنهُ شَيءٌ، فَقالَ: بِسمِ اللّهِ، اللّهُمَّ رُدَّ عَلَينا، قالَ: فَأَتَيتُهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ، قالَ: فَقالَ: مُعَلّى؟ قُلتُ: نَعَم جُعِلتُ فِداكَ، فَقالَ لي: اِلتَمِس بِيَدِكَ فَما وَجَدتَ مِن شَيءٍ فَادفَعهُ إلَيَّ. فَإِذا أنَا بِخُبزٍ مُنتَشِرٍ كَثيرٍ، فَجَعَلتُ أدفَعُ إلَيهِ ما وَجَدتُ، فَإِذا أنَا بِجِرابٍ [۶۴] أعجِزُ عَن حَملِهِ مِن خُبزٍ، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ أحمِلُهُ عَلى رَأسي، فَقالَ: لا، أنَا أولى بِهِ مِنكَ، ولكِنِ امضِ مَعي.

قالَ: فَأَتَينا ظُلَّةَ بَني ساعِدَةَ، فَإِذا نَحنُ بِقَومٍ نِيامٍ، فَجَعَلَ يَدُسُّ الرَّغيفَ وَالرَّغيفَينِ حَتّى أتى عَلى آخِرِهِم، ثُمَّ انصَرَفنا. فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، يَعرِفُ هؤُلاءِ الحَقَّ؟ فَقالَ: لَو عَرَفوهُ لَواسَيناهُم بِالدُّقَّةِ [۶۵]. [۶۶]

33. الكافى ـ به نقل از مُعَلّى بن خُنَيس ـ: امام صادق عليه السلام در شبى كه نَم نَمْ باران مى آمد، به قصد صُفّه [۶۷] بنى ساعده خارج شد. من در پى ايشان به راه افتادم. ناگاه، چيزى از دست ايشان افتاد. گفت: «بسم اللّه. خدايا! به ما برگردان».

من جلو رفتم و سلام كردم.

فرمود: «معلّى؟».

گفتم: بله، فدايت شوم!

فرمود: «با دستت بگرد و آنچه يافتى، به من بده».

من گشتم. ديدم مقدار زيادى نان، روى زمين، پراكنده شده است، و هر چه مى يافتم، تحويل ايشان مى دادم. ناگاه كيسه چرمينى پر از نان يافتم كه نمى توانستم آن را بلند كنم.

گفتم: فدايت شوم! آن را روى سرم حمل مى كنم.

فرمود: «نه. من به اين كار، از تو سزاوارترم؛ امّا همراهم بيا».

ما به صُفّه بنى ساعده رفتيم. عدّه اى را ديديم كه خوابيده اند. امام عليه السلام آهسته يكى دو گِرده نان، كنار هر كدام گذاشت تا به نفر آخر رسيد. سپس بر گشتيم.

گفتم: فدايت شوم! آيا اينها حق را مى شناسند (شيعه شما هستند)؟

فرمود: «اگر مى شناختند كه در ناچيزترين دارايى هايمان هم با آنها مواسات مى كرديم (در همه چيزمان شريكشان مى كرديم)».

34. الإمام الرضا عليه السلام ـ لِمَنِ استَأذَنَهُ في عَمَلِ السُّلطانِ ـ: إن كُنتَ تَعلَمُ أنَّكَ إذا وُلّيتَ عَمِلتَ في عَمَلِكَ بِما أمَرَ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ثُمَّ تُصَيِّرُ أعوانَكَ وكُتّابَكَ أهلَ مِلَّتِكَ، فَإِذا صارَ إلَيكَ شَيءٌ واسَيتَ بِهِ فُقَراءَ المُؤمِنينَ حَتّى تَكونَ واحِدا مِنهُم، كانَ ذا بِذا، وإلّا فَلا. [۶۸]

34. امام رضا عليه السلام ـ به كسى كه از ايشان اجازه خواست تا براى سلطان، كار كند ـ: اگر مى دانى كه چنانچه به كار گماشته شدى، در آن مقام، به آنچه پيامبر خدا دستور داده، عمل مى كنى، و دستياران و دبيرانت را از همكيشانت مى گمارى، و هر گاه چيزى به تو رسيد، آن را با مؤمنان (شيعيان) فقير، تقسيم مى كنى، و اين طور نيست كه يكى از آنان (حكومتيان) باشى، اينها [گناهِ] آن كار را جبران مى كند. در غير اين صورت، مُجاز نيستى.

35. عنه عليه السلام: إنَّ عِلَّةَ الزَّكاةِ مِن أجلِ قوتِ الفُقَراءِ... مَعَ ما فيهِ مِنَ الزِّيادَةِ وَالرَّأفَةِ وَالرَّحمَةِ لِأَهلِ الضَّعفِ، وَالعَطفِ عَلى أهلِ المَسكَنَةِ، وَالحَثِّ لَهُم عَلَى المُواساةِ، وتَقوِيَةِ الفُقَراءِ وَالمَعونَةِ لَهُم عَلى أمرِ الدّينِ. [۶۹]

35. امام رضا عليه السلام: علّتِ [تشريع] زكات، تأمين قُوت نيازمندان است... علاوه بر اين، زكات، مايه فزونى [نعمت] ، و مهربانى، و محبّت با ناتوانان، و عطوفت به مستمندان، و تشويق بر مواسات با آنان، و تقويت [مالىِ] تهى دستان و كمك به آنها در كار دين است.

36. تاريخ اليعقوبي: كان مِمّا أوصَى اللّهُ عز و جل بِهِ لِبَني إسرائيلَ عَلى لِسانِ موسى عليه السلام أن قالَ لَهُم: ... اِجعَلوا للّهِِ نَصيبا في أموالِكُم؛ فَواسوا مِنهُ اليَتيمَ، وَالأَرمَلَةَ، وَالمِسكينَ، وَالضَّعيفَ، وَالسّاكِنَ مَعَكُم الَّذي لا زَرعَ لَهُ. [۷۰]

36. تاريخ اليعقوبى: يكى از سفارش هايى كه خداوند عز و جل با زبان موسى عليه السلام به بنى اسرائيل نمود، اين بود كه به آنان فرمود: «... براى خداوند، سهمى در اموالتان قرار دهيد، و از آن به يتيم و بيوه زن و مستمند و ناتوان و هم آبادى تان كه زراعتى ندارد، كمك كنيد».

الفصل الثاني: أنواع المؤاساة

فصل دوم: انواع مواسات

2 / 1: المُؤاساةُ فِي المالِ

2 / 1: مواسات با مال

37. الإمام عليّ عليه السلام: أفضَلُ المُروءَةِ مُؤاساةُ الإِخوانِ بِالأَموالِ، ومُساواتُهُم فِي الأَحوالِ. [۷۱]

37. امام على عليه السلام: برترين مردانگى، شريك كردن برادران در اموال، و برابرى با آنان در احوال است.

38. عنه عليه السلام: المُروءَةُ العَدلُ فِي الإِمرَةِ، وَالعَفوُ مَعَ القُدرَةِ، وَالمُؤاساةُ فِي العِشرَةِ. [۷۲]

38. امام على عليه السلام: مردانگى، همان دادگرى در فرمان روايى، گذشتْ با وجود قدرت [بر انتقامگيرى] ، و مواسات در معاشرت است.

39. الإمام الباقر عليه السلام: يا مَعشَرَ شيعَتِنَا، اِسمَعوا وافهَموا وَصايانا وعَهدَنا إلى أولِيائِنَا: اصدُقوا في

قَولِكُم، وبَرّوا في أيمانِكُم لِأَولِيائِكُم وأعدائِكُم، وتَواسَوا بِأَموالِكُم. [۷۳]

39. امام باقر عليه السلام: اى گروه شيعيان ما! سفارش ها و توصيه هاى ما به دوستدارانمان را بشنويد و بفهميد كه: راست گفتار باشيد، و به پيمان هايتان با دوست و دشمنتان وفادار بمانيد، و با اموالتان يكديگر را يارى كنيد.

40. الإمام الصادق عليه السلام: أنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ، وواسِهِم في مالِكَ. [۷۴]

40. امام صادق عليه السلام: با مردم، انصاف داشته باش، و آنان را در مال خود، سهيم كن.

2 / 2: المُؤاساةُ فِي الحُكومَةِ

2 / 2: مواسات در حكومت

41. الإمام عليّ عليه السلام ـ في كِتابِهِ إلى حُذَيفَةَ بنِ اليَمانِ ـ: آمُرُكَ أن تُجبِيَ خَراجَ الأَرَضينَ عَلَى الحَقِّ وَالنَّصَفَةِ، ولا تَتَجاوَزَ ما قَدَّمتُ بِهِ إلَيكَ، ولا تَدَعَ مِنهُ شَيئا، ولا تَبتَدِعَ فيهِ أمرا، ثُمَّ اقسِمهُ بَينَ أهلِهِ بِالسَّوِيَّةِ وَالعَدلِ، وَاخفَض لِرَعِيَّتِكَ جَناحَكَ، وواسِ بَينَهُم في مَجلِسِكَ، وَليَكُنِ القَريبُ وَالبَعيدُ عِندَكَ فِي الحَقِّ سَواءً. [۷۵]

41. امام على عليه السلام ـ در نامه اش به حُذَيفة بن يَمان ـ: به تو دستور مى دهم كه خراج زمين ها زمين ها را بر پايه حق و انصاف بگيرى. از دستور من تجاوز مكن، و چيزى از آن را فرو مگذار، و چيزى را از پيش خود بر آن ميفزاى، و خراج را در ميان سزامندانش به طور يكسان و عادلانه تقسيم كن، و با رعيّتت، فروتن باش، و در مجلس خود، همه را برابر ببين، و حقّ خويشاوند و بيگانه را يكسان بگزار.

42. عنه عليه السلامـ مِن كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ لَمّا وَلّاهُ عَلى مِصرَ ـ: ... وآسِ بَينَهُم فِي اللَّحظَةِ وَالنَّظرَةِ؛ حَتّى لا يَطمَعَ العُظَماءُ في حَيفِكَ لَهُم، ولا يَيأَسَ الضُّعَفاءُ مِن عَدلِكَ عَلَيهِم. [۷۶]

42. امام على عليه السلامـ در نامه اش به محمّد بن ابى بكر، آن گاه كه او را به حكومت مصر گماشت ـ: تساوى در ميان آنها را [حتّى] در نيم نگاه و نگاه، مراعات كن تا بزرگان كشور، به حمايت بى دليل تو، طمع نورزند، و ناتوانان در اجراى عدالت، از تو نوميد نشوند.

2 / 3: المُؤاساةُ فِي القَضاءِ

2 / 3: مواسات در قضاوت

43. الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ ابتُلِيَ بِالقَضاءِ فَليُواسِ بَينَهُم فِي الإِشارَةِ، وفِي النَّظَرِ، وفِي المَجلِسِ. [۷۷]

43. امام على عليه السلام: هر كس بر مسند قضا مى نشيند، بايد در اشاره، در نگاه و در نشستن، ميان آنان (طرفين دعوا) يكسان عمل كند.

44. الكافي عن سَلَمَةَ بن كُهَيل: سَمِعتُ عَلِيّا صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ يَقولُ لِشُرَيحٍ [۷۸]: ... ثُمَّ واسِ بَينَ المُسلِمينَ بِوَجهِكَ ومَنطِقِكَ ومَجلِسِكَ، حَتّى لا يَطمَعَ قَريبُكَ في حَيفِكَ [۷۹]، ولا يَيأَسَ عَدُوُّكَ مِن عَدلِكَ. [۸۰]

44. الكافى ـ به نقل از سَلَمة بن كُهيل ـ: از على ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ شنيدم كه به شُرَيح مى فرمايد: «... ديگر، آن كه در نگاه و گفتار و نشست خويش، ميان مسلمانان، به يكسان رفتار كن تا نزديكان تو، به ستم [و جانبدارىِ] تو طمع نكنند، و دشمنت، از دادگرىِ تو نوميد نگردد».

2 / 4: المُؤاساةُ فِي الحَربِ

2 / 4: مواسات در جنگ

45. الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن كَلامِهِ في صِفّينَ ـ: رَحِمَ اللّهُ امرَأً واسى أخاهُ بِنَفسِهِ. [۸۱]

45. امام على عليه السلام ـ از سخنان ايشان در صفّين ـ: رحمت خدا بر آن مردى كه با جان خويش برادرش را يارى رساند!

46. عنه عليه السلام ـ مِن كَلامٍ لَهُ يُنَبِّهُ فيهِ عَلى فَضيلَتِهِ لِقَبولِ قَولِهِ وأمرِهِ ونَهيِهِ ـ: لَقَد عَلِمَ المُستَحفَظونَ [۸۲] مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله أنّي لَم أرُدَّ عَلَى اللّهِ ولا عَلى رَسولِهِ ساعَةً قَطُّ، ولَقَد واسَيتُهُ بِنَفسي فِي المَواطِنِ الَّتي تَنكُصُ [۸۳] فيهَا الأَبطالُ، وتَتَأَخَّرُ فيهَا الأَقدامُ، نَجدَةً [۸۴] أكرَمَنِي اللّهُ بِها. [۸۵]

46. امام على عليه السلام ـ در گفتارى كه در آن، پيش گامى خود را در پذيرش سخن و امر و نهى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله يادآور مى شود ـ: دين بانان (/ رازداران / عالمانِ) از ميان ياران محمّد صلى الله عليه و آله مى دانند كه من هرگز و حتّى لحظه اى از فرمان خدا و پيامبر او سر باز نزدم، و در آوردگاه هايى كه پهلوانان در آنها پس مى نشينند، و گام ها در آنها وا پس مى روند، با جان خويش او را يارى رساندم، و اين، شجاعتى بود كه خداوند، مرا بدان گرامى داشت.

47. الإمام الصادق عليه السلام: اِنهَزَمَ النّاسُ يَومَ اُحُدٍ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَغَضِبَ غَضَبا شَديدا، قالَ: وكانَ إذا غَضِبَ انحَدَرَ عَن جَبينَيهِ مِثلُ اللُّؤلُؤِ مِنَ العَرَقِ، قالَ: فَنَظَرَ فَإِذا عَلِيٌّ عليه السلام إلى جَنبِهِ فَقالَ لَهُ: اِلحَق بِبَني أبيكَ مَعَ مَنِ انهَزَمَ عَن رَسولِ اللّهِ! فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، لي بِكَ اُسوَةٌ، قالَ: فَاكفِني هؤُلاءِ. فَحَمَلَ فَضَرَبَ أوَّلَ مَن لَقِيَ مِنهُم. فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام: إنَّ هذِهِ لَهِيَ المُؤاساةُ يا مُحَمَّدُ! فَقالَ: إنَّهُ مِنّي وأنَا مِنهُ. فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام: وأنَا مِنكُما يا مُحَمَّدُ.

فَنَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى جَبرَئيلَ عليه السلام عَلى كُرسِيٍّ مِن ذَهَبٍ بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ وهُوَ يَقولُ: «لا سَيفَ إلّا ذُو الفَقارِ، ولا فَتى إلّا عَلِيٌّ». [۸۶]

47. امام صادق عليه السلام: در جنگ اُحُد، مسلمانان از گرد پيامبر خدا پراكنده گشتند و ايشان، سختْ خشمگين شد. پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه خشمگين مى شد، عرق، مانند دانه هاى مرواريد از پيشانى اش سرازير مى گشت.

پيامبر صلى الله عليه و آله نگاه كرد و على عليه السلام را در كنار خويش ديد. به او فرمود: «تو نيز با كسانى كه از گرد پيامبر خدا پراكنده اند، به پسران پدرت بپيوند!».

على عليه السلام گفت: اى پيامبر خدا! الگوى من شماييد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «پس اينان را از من دور كن».

على عليه السلام حمله كرد و بر نخستين كس از دشمن كه رسيد، ضربتى فرود آورد.

جبرئيل عليه السلام گفت: اين است مواسات (فداكارى)، اى محمّد!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «همانا او از من است و من از اويم».

جبرئيل عليه السلام گفت: و من نيز از شما دو تن هستم، اى محمّد!

پيامبر خدا به جبرئيل عليه السلام نگريست كه بر اورنگى از طلا در ميان آسمان و زمين، نشسته بود و مى گفت: شمشيرى جز ذو الفقار نيست، و جوان مردى جز على نيست».

48. تفسير القمّي ـ في ذِكرِ غَزوَةِ اُحُدٍ ـ: لَمَّا انقَطَعَ سَيفُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام جاءَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ الرَّجُلَ يُقاتِلُ بِالسِّلاحِ وقَدِ انقَطَعَ سَيفي! فَدَفَعَ إلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَيفَهُ «ذَا الفَقارِ» فَقالَ: قاتِلِ بِهذا.

ولَم يَكُن يَحمِلُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أحَدٌ [۸۷] إلّا يَستَقبِلُهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام، فَإِذا رَأَوهُ رَجَعوا، فَانحازَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى ناحِيَةِ اُحُدٍ، فَوَقَفَ.

وكانَ القِتالُ مِن وَجهٍ واحِدٍ وقَدِ انهَزَمَ أصحابُهُ، فَلَم يَزَل أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يُقاتِلُهُم حَتّى أصابَهُ في وَجهِهِ ورَأسِهِ وصَدرِهِ وبَطنِهِ ويَدَيهِ ورِجلَيهِ تِسعونَ جَراحَةً، فَتَحامَوهُ.

وسَمِعوا مُنادِياً يُنادي مِنَ السَّماءِ: «لا سَيفَ إلّا ذُو الفَقارِ ولا فَتى إلاّ عَلِيٌّ»، فَنَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: هذِهِ وَاللّهِ المُؤاساةُ يا مُحَمَّدُ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لِأَنّي مِنهُ وهُوَ مِنّي، وقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام: وأنَا مِنكُما. [۸۸]

48. تفسير القمّى ـ در يادكرد از جنگ اُحُد ـ: امير مؤمنان عليه السلام، چون شمشير او شكست، نزد پيامبر خدا آمد و گفت: اى پيامبر خدا! مرد، با سلاح مى جنگد؛ ولى شمشير من شكسته است!

پيامبر خدا شمشيرش (ذو الفقار) را به او داد و فرمود: «با اين بجنگ».

هر كس به پيامبر خدا حمله مى آورد، امير مؤمنان عليه السلام جلوى او را مى گرفت، و دشمنان، او را كه مى ديدند، عقب مى نشستند. بدين ترتيب، پيامبر خدا خود را به كنار اُحُد رساند و ايستاد.

جنگ، يك سويه شد. ياران پيامبر صلى الله عليه و آله تار و مار شده بودند؛ امّا امير مؤمنان عليه السلام همچنان با دشمن مى جنگيد، تا جايى كه صورت و سر و سينه و شكم و دست ها و پاهايش نود زخم برداشت، و دشمنان از نزديك شدن به او پرهيز مى كردند.

شنيدند كه منادى اى از آسمان ندا مى دهد كه: «شمشيرى جز ذو الفقار نيست، و جوان مردى جز على نيست».

جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد و گفت: اى محمّد! به خدا سوگند كه اين است مواسات (فداكارى)!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «علّتش آن است كه من از اويم و او از من است».

جبرئيل عليه السلام گفت: و من نيز از شما دو نفر هستم.

49. الإرشاد عن عمران بن حُصَين: لَمّا تَفَرَّقَ النّاسُ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في يَومِ اُحُدٍ، جاءَ عَلِيٌّ مُتَقَلِّدا سَيفَهُ حَتّى قامَ بَينَ يَدَيهِ، فَرَفَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَأسَهُ إلَيهِ فَقالَ لَهُ: ما لَكَ لَم تَفِرَّ مَعَ النّاسِ؟ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أأرجِعُ كافِرا بَعدَ إسلامي ؟! فَأَشارَ لَهُ إلى قَومٍ اِنحَدَروا مِنَ الجَبَلِ، فَحَمَلَ عَلَيهِم فَهَزَمَهُم. ثُمَّ أشارَ لَهُ إلى قَومٍ آخَرينَ، فَحَمَلَ عَلَيهِم فَهَزَمَهُم. ثُمَّ أشارَ إلى قَومٍ، فَحَمَلَ عَلَيهِم فَهَزَمَهُم.

فَجاءَ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، لَقَد عَجِبَتِ المَلائِكَةُ وعَجِبنا مَعَهُم مِن حُسنِ مُواساةِ عَلِيٍّ لَكَ بِنَفسِهِ!

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: وما يَمنَعُهُ مِن هذا وهُوَ مِنّي وأنَا مِنهُ! فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام: وأنَا مِنكُما. [۸۹]

49. الإرشاد ـ به نقل از عمران بن حصين ـ: در روز اُحُد، چون مردم از گرد پيامبر خدا پراكنده گشتند، على عليه السلام در حالى كه شمشيرش را به كمر بسته بود، آمد و در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله ايستاد. پيامبر خدا سرش را به طرف او بلند كرد و فرمود: «تو چرا با مردم، فرار نمى كنى؟».

گفت: اى پيامبر خدا! آيا پس از مسلمان شدنم، به كفر باز گردم؟!

پس پيامبر صلى الله عليه و آله عدّه اى را كه از كوه [اُحُد] پايين مى آمدند، به او نشان داد. على عليه السلام بر آنان تاخت و تار و مارشان كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله گروه ديگرى را به او نشان داد و على عليه السلام به آنان نيز يورش برد و هزيمتشان داد. پيامبر صلى الله عليه و آله گروهى ديگر را نشانش داد و على عليه السلام بر آنها نيز حمله برد و فرارى شان داد.

در اين هنگام، جبرئيل عليه السلام آمد و گفت: اى پيامبر خدا! فرشتگان و همچنين ما از اين همه مواسات (فداكارىِ) على براى تو، شگفت زده شده ايم!

پيامبر خدا فرمود: «چرا چنين نكند، در حالى كه او از من است و من از اويم ؟».

جبرئيل عليه السلام گفت: و من نيز از شما دو هستم.

50. تاريخ الطبري عن عبيد اللّه بن أبي رافع عن أبيهـ في ذِكرِ غَزوَةِ اُحُدٍ ـ: لَمّا قَتَلَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام أصحابَ الأَلوِيَةِ، أبصَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَماعَةً مِن مُشرِكي قُرَيشٍ، فَقالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام: اِحمِل عَلَيهِم، فَحَمَلَ عَلَيهِم، فَفَرَّقَ جَمعَهُم وقَتَلَ عَمرَو بنَ عَبدِ اللّهِ الجُمَحِيِّ.

قالَ: ثُمَّ أبصَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَماعَةً مِن مُشرِكي قُرَيشٍ، فَقالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام: اِحمِل عَلَيهِم، فَحَمَلَ عَلَيهِم، فَفَرَّقَ جَماعَتَهُم وقَتَلَ شَيبَةَ بنَ مالِكٍ أحدَ بَني عامِرِ بنِ لُؤَيٍّ.

فَقالَ جِبريلُ عليه السلام: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ هذِهِ لَلمُواساةُ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنَّهُ مِنّي وأنَا مِنهُ. فَقالَ جِبريلُ: وأنَا مِنكُما.

قالَ: فَسَمِعوا صَوتاً:

لا سَيفَ إلّا ذُوالفَقا رِ ولا فَتى إلّا عَلِيّ [۹۰]

50. تاريخ الطبرى ـ به نقل از عبيد اللّه بن ابى رافع، از پدرش، در يادكرد از جنگ اُحُد ـ: چون على بن ابى طالب عليه السلام پرچمداران [سپاه دشمن] را به قتل رساند، پيامبر خدا چشمش به گروهى از مشركان قريش افتاد. به على عليه السلام فرمود: «به اينان حمله كن».

على عليه السلام بر آنان تاخت و آنها را از هم پراكنده ساخت و عمرو بن عبد اللّه جُمَحى را كشت.

پيامبر خدا، چشمش به گروه ديگرى از مشركان قريش افتاد و به على عليه السلام فرمود: «به اينها حمله كن».

على عليه السلام بر آنها يورش برد و تار و مارشان كرد و شيبة بن مالك (يكى از فرزندان عامر بن لُؤَى) را به قتل رساند.

جبرئيل عليه السلام گفت: اى پيامبر خدا! به راستى كه مواسات (فداكارى)، اين است!

پيامبر خدا فرمود: «او از من است و من از او هستم».

جبرئيل عليه السلام گفت: و من هم از شما دو تا هستم.

مردم صدايى شنيدند:

شمشيرى جز ذو الفقار نيست

و جوان مردى جز على نيست.

51. الإمام الحسين عليه السلام ـ أنشَدَ حينَ قَصَدَ الطَّفَّ ـ:

سَأَمضي فَما بِالمَوتِ عارٌ عَلَى الفَتى إذا ما نَوى حَقّا وجاهَدَ مُسلِما

وآسَى الرِّجالَ الصّالِحينَ بِنَفسِهِ وفارَقَ مَثبورا [۹۱] وباعَدَ مُجرِما [۹۲]

51. امام حسين عليه السلام ـ در هنگامى كه آهنگ طَف كرد ـ: همى روم، كه مرگ بر جوان مرد، ننگ نيست

هر گاه كه در پى حق باشد و براى اسلام بجنگد.

جوان مرد، جان خويش را فداى پاك مردان مى كند

و از به هلاك افتاده، جدا مى گردد و از گنهكار، دور مى شود.

52. الإمام زين العابدين عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ العَبّاسَ [۹۳]، فَلَقد آثَرَ وأبلى وفَدى أخاهُ بِنَفسِهِ حَتّى قُطِعَت يَداهُ، فَأَبدَلَهُ اللّهُ بِهِما جَناحَينِ يَطيرُ بِهِما مَعَ المَلائِكَةِ فِي الجَنَّةِ كَما جَعَلَ لِجَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ، وإنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى لَمَنزِلَةً يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ. [۹۴]

52. امام زين العابدين عليه السلام: خدا رحمت كند عبّاس را! او ايثار كرد و جانانه جنگيد و جان خويش را فداى برادرش كرد، تا جايى كه دو دستش قطع شد، و خداوند به جاى آن دو، دو بال به او بخشيد كه با آنها همراه فرشتگان در بهشت پرواز مى كند، چنان كه به جعفر بن ابى طالب بخشيد. عبّاس در نزد خداوند متعال، چنان منزلتى دارد كه در روز قيامت، همه شهيدان به آن غبطه مى خورند.

53. الإمام المهديّ عليه السلام ـ في زِيارَةِ أبِي الفَضلِ العَبّاسِ عليه السلام ـ: السَّلامُ عَلَى العَبّاسِ ابنِ أميرِالمُؤمِنينَ، المُواسي أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادي لَهُ الواقِي، السّاعي إلَيهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ يَداهُ. [۹۵]

53. امام مهدى عليه السلامـ در زيارت ابو الفضل العبّاس عليه السلام ـ: درود بر عبّاس، فرزند امير مؤمنان؛ همو كه با جان خويش برادرش را يارى داد ـ و از ديروزش براى فرداى خويش (قيامت)، توشه بر گرفت ـ و خود را فداى او كرد و سپر او قرار داد، و در رسانيدن آب به او كوشيد، و دو دستش بريده شد.

2 / 5: المُؤاساةُ فِي التَّعليمِ

2 / 5: مواسات در آموزش

54. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أبعَدُ الخَلقِ مِنَ اللّهِ رَجُلانِ: رَجُلٌ يُجالِسُ الاُمَراءَ فَما قالوا مِن جَورٍ صَدَّقَهُم عَلَيهِ، ومُعَلِّمُ الصِّبيانِ لا يُواسي بَينَهُم ولا يُراقِبُ اللّهَ فِي اليَتيمِ. [۹۶]

54. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دورترين مردم از خداوند، دو مَردند: مردى كه با حكمرانانْ همنشينى كند و در هر زور و ستمى كه مى گويند، تأييدشان نمايد؛ و آموزگار كودكان كه ميان آنان به يكسان رفتار نكند و خدا را در باره يتيم در نظر نگيرد.

55. الإمام الحسين عليه السلام: مَن كَفَلَ لَنا يَتيما قَطَعَتهُ عَنّا مِحنَتُنا بِاستِتارِنا، فَواساهُ مِن عُلومِنَا الَّتي سَقَطَت إلَيهِ حَتّى أرشَدَهُ وهَداهُ، قالَ اللّهُ عز و جل لَهُ: يا أيُّهَا العَبدُ كَريمُ المُواسي لِأَخيهِ أنَا أولى بِالكَرَمِ مِنكَ، اجعَلوا لَهُ يا مَلائِكَتي فِي الجِنانِ بِعَدَدِ كُلِّ حَرفٍ عَلَّمَهُ ألفَ ألفِ قَصرٍ، وضُمّوا إلَيها ما يَليقُ بِها مِن سائِرِ النِّعَمِ. [۹۷]

55. امام حسين عليه السلام: هر كس يتيمى از ما را ـ كه مصيبتِ پنهان بودن ما، او را از دسترس به ما محروم ساخته است ـ سرپرستى كند و از علوم (معارف) ما كه به وى رسيده، به او ببخشد تا ارشاد و هدايتش كند، خداوند عز و جل به او مى فرمايد: «اى بنده بخشنده و برادرپرور! من از تو به بخشندگى سزاوارترم. اى فرشتگان! به تعداد هر حرفى كه به او آموخته است، هزار هزار قصر در بهشت ها برايش بسازيد، و از هر گونه نعمت كه زيبنده آن قصرهاست، ضميمه آنها كنيد».

2 / 6: المُؤاساةُ في إبرازِ المَحَبَّةِ

2 / 6: مواسات در ابراز محبّت

56. الإمام عليّ عليه السلام: أبصَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلاً لَهُ وَلَدانِ، فَقَبَّلَ أحَدَهُما وتَرَكَ الآخَرَ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: فَهَلّا واسَيتَ بَينَهُما! [۹۸]

56. امام على عليه السلام: پيامبر خدا مردى را ديد كه دو پسر داشت و يكى از آنها را بوسيد و ديگرى را نبوسيد. پيامبر خدا به او فرمود: «چرا ميان آنها يكسان رفتار نكردى؟!».

الفصل الثالث: مبادئ المؤاساة

فصل سوم: خاستگاه هاى مواسات

3 / 1: كَرَمُ الأَعراقِ

3 / 1: بزرگوارى موروثى

57. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ مُواساةَ الرِّفاقِ مِن كَرَمِ الأَعراقِ. [۹۹]

57. امام على عليه السلام: مواسات با دوستان (همراهان)، از بزرگوارى تَبار است.

3 / 2: الإِيمان

3 / 2: ايمان

58. الإمام الصادق عليه السلام ـ في ذِكرِ صِفاتِ المُؤمِنينَ ـ: هُم أعَزُّ فِي النّاسِ مِنَ الكِبريتِ الأَحمَرِ، حِليَتُهُم طولُ السُّكوتِ بِكِتمانِ السِّرِّ، وَالصَّلاةُ، وَالزَّكاةُ، وَالحَجُّ، وَالصَّومُ، وَالمُواساةُ لِلإِخوانِ في حالِ اليُسرِ وَالعُسرِ، فَذلِكَ حِليَتُهُم ومَحَبَّتُهُم، يا طوبى لَهُم وحُسنَ مَآبٍ. [۱۰۰]

58. امام صادق عليه السلام ـ در يادكرد از صفات مؤمنان ـ: آنان در ميان مردم، كمياب تر از گوگرد سرخ اند. [۱۰۱] زيورشان، لب فرو بستن طولانى در پنهان داشتن راز، و نماز و زكات و حج و روزه و مواسات با برادران در حال سختى و آسانى است. اينهاست زيورشان و علاقه مندى شان. خوشا به حالشان و چه خوش سرانجامى دارند !

59. عنه عليه السلام: المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ، لا يَظلِمُهُ ولا يَخذُلُهُ ولا يَخونُهُ، ويَحِقُّ عَلَى المُسلِمينَ الاِجتِهادُ فِي التَّواصُلِ، وَالتَّعاوُنُ عَلَى التَّعاطُفِ، وَالمُواساةُ لِأَهلِ الحاجَةِ، و تَعاطُفُ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ، حَتّى تَكونوا كَما أمَرَكُمُ اللّهُ عز و جل: رُحَماءَ بَيْنَكُمْ [۱۰۲]، مُتَراحِمينَ مُغتَمّينَ لِما غابَ عَنكُم مِن أمرِهِم، عَلى ما مَضى عَلَيهِ مَعشَرُ الأَنصارِ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله. [۱۰۳]

59. امام صادق عليه السلام: مسلمان، برادر مسلمان است. به او ستم نمى كند، [در مشكلات و گرفتارى ها] تنهايش نمى گذارد، و به او خيانت نمى كند. بر مسلمانان است كه در راه همبستگى بكوشند، و با هم همدلى كنند، و نسبت به نيازمندان، مواسات (از خود گذشتگى) داشته باشند و به يكديگر مهرورزى كنند، تا با يكديگر مهربان گرديد چنان كه خداوند عز و جل به شما فرموده است، [۱۰۴] و با يكديگر مهربان باشيد و از اين كه نتوانسته ايد مشكلى را از آنان بگشاييد، غمگين شويد، همان گونه كه گروه انصار در زمان پيامبر خدا بودند.

3 / 3: وِلايَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام

3 / 3: ولايت اهل بيت عليهم السّلام

60. الإمام الصادق عليه السلام: اِمتَحِنوا شيعَتَنا عِندَ ثَلاثٍ: عِندَ مَواقيتِ الصَّلاةِ كَيفَ مُحافَظَتُهُم عَلَيها، وعِندَ أسرارِهِم كَيفَ حِفظُهُم لَها عِندَ عَدُوِّنا، وإلى أموالِهِم كَيفَ مُواساتُهُم لِاءِخوانِهِم فيها. [۱۰۵]

60. امام صادق عليه السلام: شيعيانِ ما را در سه چيز بيازماييد: در اوقات نماز كه چگونه آنها را رعايت مى كنند، و در اسرارشان كه چگونه آنها را از دشمنان ما پنهان نگه مى دارند، و در اموالشان كه چگونه با آنها نسبت به برادرانشان مواسات مى كنند.

الفصل الرابع: آثار المؤاساة

فصل چهارم: آثار مواسات

4 / 1: حِفظُ الإِخاءِ

4 / 1: حفظ پيوند برادرى

61. الإمام عليّ عليه السلام: ما حُفِظَتِ الاُخُوَّةُ بِمِثلِ المُواساةِ. [۱۰۶]

61. امام على عليه السلام: هيچ چيزى مانند مواسات، پيوند برادرى را حفظ نمى كند.

4 / 2: صَلاحُ الدّينِ

4 / 2: درستى دين

62. الإمام عليّ عليه السلام: نِظامُ الدّينِ خَصلَتانِ: إنصافُكَ مِن نَفسِكَ، ومُواساةُ إخوانِكَ. [۱۰۷]

62. امام على عليه السلام: شيرازه دين، دو چيز است: انصاف داشتن، و مواسات با برادرانت.

63. الإمام الصادق عليه السلام ـ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ ـ: فَكِّر يا مُفَضَّلُ فيما اُعطِيَ الإنسانُ عِلمَهُ وما مُنِعَ، فَإِنَّهُ اُعطِيَ عِلمَ جَميعِ ما فيهِ صَلاحُ دينِهِ ودُنياهُ، فَمِمّا فيهِ لاحُ دينِهِ... مُواساةُ أهلِ الخَلَّةِ [۱۰۸]. [۱۰۹]

63. امام صادق عليه السلام ـ خطاب به مُفضَّل بن عمر ـ: اى مفضّل! در اين بينديش كه دانشِ چه چيزهايى در اختيار انسان نهاده شده و دانشِ چه چيزهايى به او داده نشده است. همانا دانشِ هر آنچه درستى دين و دنياى انسان در آن است، به او داده شده است، و از جمله چيزهايى كه درستىِ دين او، در آن نهفته...، مواسات نسبت به نيازمندان است.

4 / 3: بَرَكَةُ المالِ

4 / 3: بركت يافتن مال

64. الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ ـ: يا كُمَيلُ، البَرَكَةُ في مالِ مَن آتَى الزَّكاةَ، وواسَى المُؤمِنينَ، ووَصَلَ الأَقرَبينَ. [۱۱۰]

64. امام على عليه السلام ـ در سفارش هاى ايشان به كميل بن زياد ـ: اى كميل! بركت، در مال كسى است كه زكات بدهد و نسبت به مؤمنان، مواسات كند و به خويشان، رسيدگى نمايد.

4 / 4: زِيادَةُ الرِّزقِ

4 / 4: زياد شدن روزى

65. الإمام عليّ عليه السلام: مُواساةُ الأَخِ فِي اللّهِ عز و جل يَزيدُ فِي الرِّزقِ. [۱۱۱]

65. امام على عليه السلام: مواسات نسبت به برادر دينى، روزى را مى افزايد.

66. الكافي عن أبي حمزة الثُّماليّ: قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام في خُطبَتِهِ: أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الذُّنوبِ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ، فَقامَ إلَيهِ عَبدُ اللّهِ بنُ الكَوّاءِ اليَشكُرِيُّ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، أوَتَكونُ ذُنوبٌ تُعَجِّلُ الفَناءَ؟

فَقالَ: نَعَم وَيلَكَ! قَطيعَةُ الرَّحِمِ، إنَّ أهلَ البَيتِ لَيَجتَمِعونَ ويَتَواسَونَ وهُم فَجَرَةٌ فَيَرزُقُهُمُ اللّهُ، وإنَّ أهلَ البَيتِ لَيَتَفَرَّقونَ ويَقطَعُ بَعضُهُم بَعضا فَيَحرِمُهُمُ اللّهُ وهُم أتقِياءُ. [۱۱۲]

66. الكافى ـ به نقل از ابو حمزه ثمالى ـ: امير مؤمنان عليه السلام در سخنرانى اش فرمود: «از گناهانى كه مرگ را پيش مى افكنند، به خدا پناه مى برم».

عبد اللّه بن كَوّاء يَشكُرى برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! مگر گناهانى هم هستند كه مرگ را پيش افكنند؟

فرمود: «واى بر تو! آرى؛ بريدن از خويشاوندان. خانواده هايى هستند كه گرد هم مى آيند و نسبت به يكديگر مواسات مى نمايند و با آن كه اهل معصيت اند، خداوند، آنان را روزى مى بخشد، و خانواده هايى هستند كه پراكنده مى شوند و از يكديگر پيوند مى بُرند و با آن كه مردمانى پرهيزگارند، خداوند، آنان را [از روزى،] محروم مى كند».

4 / 5: الغِنى

4 / 5: بى نيازى

67. كشف الغمّة عن الحَجّاج بن أرطاة: قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: يا حَجّاجُ، كَيفَ تَواسيكُم؟ قُلتُ: صالِحٌ يا أبا جَعفَرٍ.

قالَ: يُدخِلُ أحَدُكُم يَدَهُ في كيسِ أخيهِ فَيَأخُذُ حاجَتَهُ إذَا احتاجَ إلَيهِ؟ قُلتُ: أمّا هذا فَلا!

فَقالَ: أما لَو فَعَلتُم مَا احتَجتُم. [۱۱۳]

67. كشف الغمّة ـ به نقل از حَجّاج بن اَرطات ـ: امام باقر عليه السلام فرمود: «اى حَجّاج! مواسات شما چگونه است؟».

گفتم: خوب است، اى ابو جعفر!

فرمود: «آيا هر گاه فردى از شما نياز پيدا كند، دستش را در جيب برادرش مى كند و به اندازه نيازش بر مى دارد؟».

گفتم: «در اين حد، نه!»

فرمود: «اگر اين گونه رفتار كرده بوديد، نيازمند نمى شديد».

4 / 6: إجابَةُ الدُّعاءِ

4 / 6: پذيرفته شدن دعا

68. الإمام الصادق عليه السلام: ثَلاثُ دَعَواتٍ لا يُحجَبنَ عَنِ اللّهِ تَعالى: دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ إذا بَرَّهُ ودَعوَتُهُ عَلَيهِ إذا عَقَّهُ، ودُعاءُ المَظلومِ عَلى ظالِمِهِ ودُعاؤُهُ لِمَنِ انتَصَرَ لَهُ مِنهُ، ورَجُلٌ مُؤمِنٌ دَعا لِأَخٍ لَهُ مُؤمِنٍ واساهُ فينا ودُعاؤُهُ عَلَيهِ إذا لَم يُواسِهِ مَعَ القُدرَةِ عَلَيهِ وَاضطِرارِ أخيهِ إلَيهِ. [۱۱۴]

68. امام صادق عليه السلام: سه دعاست كه از درگاه خداوند متعال رد نمى شود: دعاى پدر براى فرزندش، هر گاه كه به او نيكى كند، و نفرينش در حقّ او، آن گاه كه از او نافرمانى نمايد؛ نفرين ستم ديده در حقّ كسى كه به او ستم كرده است، و دعايش براى كسى كه انتقام او را از ستمگرى گرفته است؛ و دعاى مرد مؤمن براى برادر مؤمنش كه به خاطر ما نسبت به او مواسات كرده است، و نفرينش در حقّ او كه مى توانسته به وى كمك كند و نكرده، در حالى كه وى به آن محتاج بوده است.

4 / 7: البِشارَةُ عِندَ المَوتِ

4 / 7: خُشنودى به هنگام مرگ

69. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّا! إنَّ عَبدا مِن عِبادِ اللّهِ لَيَقِفُ يَومَ القِيامَةِ مَوقِفا يَخرُجُ عَلَيهِ مِن لَهَبِ النّارِ أعظَمُ مِن جَميعِ جِبالِ الدُّنيا، حَتّى ما يَكونُ بَينَهُ وبَينَها حائِلٌ؛ بَينا هُوَ كَذلِكَ قَد تَحَيَّرَ، إذ تَطايَرَ مِنَ الهَواءِ رَغيفٌ أو حَبَّةٌ قَد واسى بِها أخا مُؤمِنا عَلى إضافَتِهِ، فَتَنزِلُ حَوالَيهِ فَتَصيرُ كَأَعظَمِ الجِبالِ مُستَديرا حَوالَيهِ، تَصُدُّ عَنهُ ذلِكَ اللَّهَبَ، فَلا يُصيبُهُ مِن حَرِّها ولا دُخانِها شَيءٌ، إلى أن يَدخُلَ الجَنَّةَ. [۱۱۵]

69. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سوگند به آن كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت، در روز قيامت، بنده اى از بندگان خدا در ايستگاهى [از ايستگاه هاى قيامت] مى ايستد و شعله اى آتش، بزرگ تر از همه كوه هاى دنيا، در برابرش آشكار مى گردد، به طورى كه ميان او و آن شعله هيچ حايلى نيست.

در همان حال كه سرگردان است، ناگاه، گِرده اى نان يا دانه اى [گندم يا جز آن] كه [در دنيا] به آن نياز داشته و به برادرى مؤمن كمك كرده است، از هوا در پيرامون او فرود مى آيد و مانند بزرگ ترين كوه ها مى شود و گرداگرد او را مى گيرد و مانع رسيدن آن شعله به او مى شود، و از حرارت و دود آن، كمترين آسيبى به او نمى رسد، تا اين كه وارد بهشت مى شود.

70. الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: « يَاأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً * فَادْخُلِى فِى عِبَادِى * وَ ادْخُلِى جَنَّتِى» [۱۱۶]: ذلِكَ لِمَن کانَ وَرِعا مُواسِيا لِاءِخوانِهِ وَصولاً لَهُم. وإن كانَ غَيرَ وَرِعٍ ولا وَصولٍ لِاءِخوانِهِ قيلَ لَهُ: ما مَنَعَكَ مِنَ الوَرَعِ وَالمُواساةِ لِاءِخوانِكَ؟ أنتَ مِمَّنِ انتَحَلَ المَحَبَّةَ بِلِسانِهِ ولَم يُصَدِّق ذلِكَ بِفِعلٍ. وإذا لَقِيَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام لَقِيَهُما مُعرِضَينِ، مُقطِبَينِ [۱۱۷] في وَجهِهِ، غَيرَ شافِعَينِ لَهُ. [۱۱۸]

70. امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند متعال كه: «اى نفْسِ آرام يافته! خشنود و خداپسند، به سوى پروردگارت باز گرد، و در ميان بندگان من در آى، و در بهشت من، داخل شو» ـ: اين، در حقّ كسى است كه پارسا باشد و نسبت به برادرانش مواسات (از خود گذشتگى) كند و با آنان پيوند برقرار سازد؛ امّا اگر نه پارسا بود و نه برقرار كننده پيوند با برادران، به او گفته مى شود: «چه چيزى مانع تو از پارسايى و مواسات نسبت به برادرانت شد؟ تو، از آن كسانى هستى كه به زبان، دم از دوستى مى زدند؛ ولى در كردار، كارى نمى كردند». پيامبر خدا و امير مؤمنان، هر گاه او را ديدار كنند، از او روى مى گردانند و بر او چهره در هم مى كشند و شفاعتش نمى كنند.

  1. مُواسات، همچنان كه در عربى به معانى متعدّد و متفاوت به كار رفته است، در فارسى نيز معادل هاى مختلف گرفته است، كه عبارت اند از: فداكارى، از خود گذشتگى، نيكخواهى، خيرانديشى، خيررسانى، حمايت، رعايت، به يك چشم ديدن، غمخوارى، همدردى، شريك ساختن، و... (ر. ك: لغت نامه دهخدا، فرهنگ جامع كاربردى فرزان، فرهنگ معاصر عربى ـ فارسى).
  2. القاموس المحيط: ج4 ص299 مادّه «أسو».
  3. معجم تهذيب اللغة: ج1 ص163 مادّه «أسو».
  4. الكافى: ج1 ص22 ح14.
  5. ر. ك: ص279 (مواسات / فصل دوم / مواسات با مال).
  6. ر. ك: ص283 (مواسات / فصل دوم / مواسات در جنگ).
  7. ر. ك: ص279 (مواسات / فصل دوم / انواع مواسات).
  8. ر. ك: ص292 ح57.
  9. ر. ك: ص300 ح67.
  10. فجر: آيه 27ـ30.
  11. . الخصال: ص125 ح121 عن الإمام الصادق عليه السلام، الأمالي للطوسي: ص577 ح1192 عن محمّد بن جعفر عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، الجعفريّات: ص230، بحار الأنوار: ج74 ص392 ح9؛ الزهد لابن المبارك: ص257 ح744 عن حجّاج بن أرطاة عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، تاريخ أصبهان: ج1 ص219 الرقم 326 عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيهما «أشدّ» بدل «سيّد»، كنز العمّال: ج15 ص830 ح43303.
  12. غرر الحكم: ج1 ص346 ح1312، عيون الحكم والمواعظ: ص47 ح1196.
  13. الكافي: ج2 ص144 ح3، الأمالي للمفيد: ص193 ح23، الأمالي للطوسي: ص680 ح1446 كلّها عن الجارود بن المنذر، الخصال: ص132 ح139 عن زياد بن المنذر، معاني الأخبار: ص193 ح4 عن أبي جارود المنذر الكندي وفيها «أشدّ» بدل «سيّد»، بحار الأنوار: ج69 ص381 ح42.
  14. الأمالي للطوسي: ص694 ح1478، إرشاد القلوب: ص145، بحار الأنوار: ج74 ص318 ح79.
  15. آل عمران: 92.
  16. جامع الأحاديث للقمّي (الغايات): ص192.
  17. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص398 ح5850، الكافي: ج2 ص171 ح7 عن أبي المأمون الحارثي عن الإمام الصادق عليه السلام، الخصال: ص351 ح27 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه، الأمالي للصدوق: ص84 ح51 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج74 ص222 ح3.
  18. الأمالي للطوسي: ص538 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص380 ح2661 وفيه «وليُلبس» بدل «وليكن»، تنبيه الخواطر: ج2 ص66 وفيه «وليكس» بدل «وليكن» وكلّها عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج77 ص90 ح3.
  19. مصادقة الإخوان: ص139 ح4.
  20. غرر الحكم: ج3 ص427 ح4988، عيون الحكم والمواعظ: ص240 ح4586 نحوه وليس فيه «من واساك»؛ الفصول المهمة لابن الصبّاغ: ص115، مطالب السؤول: ج1 ص234 وليس فيهما ذيله.
  21. غرر الحكم: ج3 ص432 ح5013، عيون الحكم والمواعظ: ص239 ح4546.
  22. غرر الحكم: ج1 ص115 ح420، عيون الحكم والمواعظ: ص39 ح844 وفيه «من واساك» بدل «مواسيك».
  23. غرر الحكم: ج2 ص446 ح3238، عيون الحكم والمواعظ: ص122 ح2784.
  24. غرر الحكم: ج3 ص375 ح4793، عيون الحكم والمواعظ: ص221 ح4298.
  25. معاني الأخبار: ص82 ح1 عن أبي هالة عن الإمام الحسن عن الإمام الحسين عليهماالسلام، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص318 ح1 عن إسماعيل بن محمّد عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص45 ح1 عن الإمام الحسن عن الإمام الحسين عن الإمام عليّ عليهم السلام، بحار الأنوار: ج16 ص151 ح4؛ المعجم الكبير: ج22 ص157 ح414، الطبقات الكبرى: ج1 ص424 كلاهما عن ابنٍ لأبي هالة التميمي عن الإمام الحسن عن الإمام الحسين عن الإمام عليّ عليهم السلام، كنز العمّال: ج7 ص166 ح18535.
  26. غرر الحكم: ج2 ص403 ح3023، عيون الحكم والمواعظ: ص119 ح2683 وفيه «مؤاخاة» بدل «مؤاساة».
  27. غرر الحكم: ج6 ص184 ح9998، عيون الحكم والمواعظ: ص499 ح9194.
  28. خَبَرْتُ الأمر: إذا عرفته على حقيقته (النهاية: ج2 ص6 «خبر»).
  29. تحف العقول: ص233، بحار الأنوار: ج78 ص105 ح4.
  30. الرَّبَذة: من قرى المدينة على ثلاثة أيّام، قريبة من ذات عرق على طريق الحجاز إذا رحلتَ من فيد تريد مكّة، وبهذا الموضع قبر أبي ذرّ الغفاري رضى الله عنه (معجم البلدان: ج3 ص24).
  31. مُحارب: قبيلة من فِهْر (لسان العرب: ج1 ص307 «حرب»).
  32. الحمالة ـ بالفتح ـ: ما يتحمّله الإنسان عن غيره من دِيَة أو غرامة، مثل أن يقع حرب بين فريقين تُسفك فيها الدماء، فيدخل بينهم رجل يتحمّل ديات القتلى ليُصلح ذات البين، والتحمّل أن يحملها عنهم على نفسه (النهاية: ج1 ص442 «حمل»).
  33. النَّكَد: الشُّؤم واللُّؤم، وكلّ شيء جَرَّ على صاحبه شرّا فهو نَكَد (المحيط في اللغة: ج6 ص214 «نكد»).
  34. النَّصّ: التحريك حتّى يستخرج أقصى سير الناقة (النهاية: ج5 ص64 «نصص»).
  35. الدَّلْف: التقدّم (لسان العرب: ج9 ص106 «دلف»).
  36. . الظَّليم: الذَّكَر من النعام (الصحاح: ج5 ص1978 «ظلم»).
  37. الَّلأْيُ: المشقّة والجُهد (لسان العرب: ج15 ص237 «لأى»).
  38. حَلْ: زجر للناقة إذا حَثَثتها على السير (النهاية: ج1 ص433 «حلل»).
  39. الكافي: ج2 ص153 ح18 عن جابر، بحار الأنوار: ج32 ص132 ح106.
  40. از روستاهاى مدينه كه با آن، سه روز فاصله دارد. نزديك «ذات عرق» است، در راه حجاز، در بين راه فيد به مكّه. مدفن ابو ذر غفارى، در اين روستاست.
  41. مُحارب، قبيله اى از فِهر است.
  42. تاوان، ديه يا غرامتى است كه انسان از طرف ديگرى بايد بپردازد، مثل اين كه ميان دو گروه، جنگى در گيرد و افرادى كشته شوند و يك نفر براى برقرار ساختن صلح و آشتى دخالت كند و ديه كشتگان را به عهده گيرد.
  43. مصادقة الإخوان: ص137 ح1، المؤمن: ص45 ح106، تنبيه الخواطر: ج2 ص85 عن عليّ بن عقبة عن الإمام الرضا عنه عليهماالسلام نحوه.
  44. المؤمن: ص42 ح96.
  45. المحاسن: ج1 ص258 ح492 عن الخطّاب ومصعب بن عبداللّه الكوفيَّين، بحار الأنوار: ج68 ص154 ح10.
  46. مستدرك الوسائل: ج7 ص210 ح8062 و ج8 ص221 ح9303 كلاهما نقلاً عن أصل من اُصول القدماء.
  47. عَزَبَ: بَعُدَ (النهاية: ج3 ص227 «عزب»).
  48. الخصال: ص47 ح50، الكافي: ج2 ص672 ح7 وفيه «البرّ بالإخوان في العسر واليسر» بدل «المواساة»، مصادقة الإخوان: ص138 ح2، مشكاة الأنوار: ص184 ح477 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج74 ص391 ح7.
  49. بحار الأنوار: ج74 ص231 ح28 نقلاً عن قضاء حقوق المؤمنين: ص26 ح27 وفي الطبعة التي بأيدينا «التساوي» بدل «التواسي»، مكارم الأخلاق: ج1 ص312 ح993 نحوه وفيه «التبارّ» بدل «التواسي».
  50. أخلَق: أي أجْدَر (النهاية: ج2 ص72 «خلق»).
  51. غرر الحكم: ج2 ص204 ح2384، عيون الحكم والمواعظ: ص85 ح2044.
  52. غرر الحكم: ج6 ص287 ح10276، عيون الحكم والمواعظ: ص522 ح9511.
  53. غرر الحكم: ج4 ص399 ح6473، عيون الحكم والمواعظ: ص354 ح6004.
  54. آثر: أي أفضل وأعلى منزلة؛ من آثرتُه إيثارا: أي فضّلته (انظر: لسان العرب: ج4 ص7 «أثر»).
  55. الجِدَة ـ بتخفيف الدال ـ: هو الغنى وكثرة المال والاستطاعة (مجمع البحرين: ج3 ص1909 «وجد»).
  56. نهج البلاغة: الكتاب 53، تحف العقول: ص133 نحوه، بحار الأنوار: ج33 ص604 ح744.
  57. الكافي: ج2 ص147 ح17 عن جعفر بن إبراهيم الجعفري عن الإمام الصادق عليه السلام، الخصال: ص47 ح48 عن جعفر بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه «من ماله»، بحار الأنوار: ج75 ص25 ح5.
  58. فلاح السائل: ص258 ح154 عن فاطمة بنت الإمام الحسن عن أبيها عليه السلام، مصباح المتهجّد: ص829 ح888 عن مجاهد عن الإمام زين العابدين عليه السلام، جمال الاُسبوع: ص251 عن الإمام الصادق عن الإمام زين العابدين عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج87 ص68 ح19؛ ربيع الأبرار: ج3 ص674 عن الإمام الصادق عليه السلام.
  59. الأشعَث: المُغبَرّ الرأس، المُنتَتِف الشَّعر، الحافِّ الذي لم يَدَّهِن (تاج العروس: ج3 ص225 «شعث»).
  60. الفضائل: ص125، بحار الأنوار: ج35 ص192 ح14.
  61. غرر الحكم: ج3 ص267 ح4449، عيون الحكم والمواعظ: ص195 ح3986 وفيه «ارأفوا» بدل «ارفقوا».
  62. الرشّ: المطر القليل... وقيل: أوّل المطر (لسان العرب: ج6 ص303 «رشش»).
  63. الظُّلَّة: شيء كالصُّفَّة يُستَتَر به من الحرّ والبَرد. ومنه ظُلّة بني ساعِدة (مجمع البحرين: ج2 ص1140 «ظلل»).
  64. الجِراب: وعاءٌ من إهاب الشاء، لا يُوعى فيه إلّا يابس (لسان العرب: ج1 ص261 «جرب»).
  65. الدُّقَة: الملح المدقوق. والدِّقّ: كلّ شيء دَقّ وصغر (لسان العرب: ج10 ص101 «دقق»).
  66. الكافي: ج4 ص8 ح3، تهذيب الأحكام: ج4 ص105 ح300، ثواب الأعمال: ص173 ح2، تفسير العيّاشي: ج2 ص107 ح114، بحار الأنوار: ج47 ص20 ح17.
  67. صُفّه: جايى كه در گرما و سرما به آن پناه مى برند، سايبان، سرپناه، آلونك.
  68. الكافي: ج5 ص111 ح4، تهذيب الأحكام: ج6 ص335 ح928 كلاهما عن الحسن بن الحسين الأنباري، بحار الأنوار: ج49 ص277 ح28.
  69. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص8 ح1580، علل الشرائع: ص369 ح3 وفيه «المساواة» بدل «المواساة»، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص89 ح1 كلاهما عن محمّد بن سنان، بحار الأنوار: ج96 ص18 ح38.
  70. تاريخ اليعقوبي: ج1 ص41.
  71. غرر الحكم: ج2 ص465 ح3314، عيون الحكم والمواعظ: ص125 ح2841.
  72. غرر الحكم: ج2 ص142 ح2112، عيون الحكم والمواعظ: ص65 ح1655.
  73. دعائم الإسلام: ج1 ص64.
  74. الأمالي للمفيد: ص182 ح4، الزهد للحسين بن سعيد: ص80 ح44 كلاهما عن عجلان أبي صالح، مشكاة الأنوار: ص142 ح341 عن علاء بن صالح، بحار الأنوار: ج78 ص227 ح99.
  75. إرشاد القلوب: ص321، بحار الأنوار: ج28 ص88 ح3.
  76. نهج البلاغة: الكتاب 27، تحف العقول: ص177، بحار الأنوار: ج33 ص581 ح726.
  77. الكافي: ج7 ص413 ح3، تهذيب الأحكام: ج6 ص226 ح543 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام.
  78. هو شُريح بن الحارث الكندي الكوفي القاضي.
  79. أي في مَيلِك معه لقرابته. والحَيف: الجَور والظلم (انظر: النهاية: ج1 ص469 «حيف»).
  80. الكافي: ج7 ص412 ح1، تهذيب الأحكام: ج6 ص225 ح541، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص15 ح3243.
  81. الكافي: ج5 ص41 ح4 عن مالك بن أعين، بحار الأنوار: ج32 ص563 ح468؛ تاريخ الطبري: ج5 ص17 عن أبي عمرة الأنصاري.
  82. يمكن أن يعني بالمستحفظين... العلماء والفضلاء من الصحابة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج10 ص179).
  83. النكوص: الرجوع إلى وراء، وهو القهقرى (النهاية: ج5 ص116 «نكص»).
  84. النجدة: الشجاعة (النهاية: ج5 ص18 «نجد»).
  85. نهج البلاغة: الخطبة 197، غرر الحكم: ج6 ص250 ح10145، بحار الأنوار: ج38 ص319 ح32.
  86. الكافي: ج8 ص110 ح90 عن نعمان الرازي، بحار الأنوار: ج20 ص95 ح28 وراجع: الكافي: ج8 ص318 ح502 والمناقب للكوفي: ج1 ص466 ح369.
  87. في المصدر: «أحدا»، والصواب ما أثبتناه كما في بحار الأنوار.
  88. تفسير القمّي: ج1 ص116، بحار الأنوار: ج20 ص54 ح3.
  89. الإرشاد: ج1 ص85، كشف الغمّة: ج1 ص194 نحوه، بحار الأنوار: ج20 ص85 ح17.
  90. تاريخ الطبري: ج2 ص514، تاريخ دمشق: ج42 ص76 نحوه؛ بشارة المصطفى: ص186، المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص124 كلاهما نحوه، المناقب للكوفي: ج1 ص491 ح398، بحار الأنوار: ج41 ص83 ح10 وراجع: شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج14 ص250.
  91. الثُّبور: الهلاك والخسران. ومَثبورا: أي هالكا (تاج العروس: ج6 ص140 «ثبر»).
  92. الإرشاد: ج2 ص81، الأمالي للصدوق: ص219 ح239 عن عبداللّه بن منصور عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عن الإمام الحسين عليهم السلام، كامل الزيارات: ص194 ح274 عن معمّر بن خلّاد عن الإمام الرضا عن الإمام الحسين عليهماالسلام وفيهما «خالف» بدل «باعد»، بحار الأنوار: ج44 ص192 ح4؛ تاريخ الطبري: ج5 ص404 عن عقبة بن أبي العيزار وفيه «يغشّ ويرغما» بدل «وباعد مجرما»، البداية والنهاية: ج8 ص173 عن عبداللّه بن سليم وفيه «وفارق خوفا أن يعيش ويرغما» بدل ذيله.
  93. يعني ابن عليّ بن أبي طالب عليه السلام.
  94. الخصال: ص68 ح101، الأمالي للصدوق: ص548 ح731 كلاهما عن ثابت بن أبي صفيّة، بحار الأنوار: ج22 ص274 ح21.
  95. المزار الكبير: ص489، الإقبال: ج3 ص74 كلاهما عن أبي منصور (ميسور) ابن عبدالمنعم عن الشيخ محمّد بن غالب الأصفهاني الذي خرج على يديه من الناحية المقدّسة، بحار الأنوار: ج101 ص270 ح1.
  96. تاريخ دمشق: ج28 ص18 ح5861 عن أبي اُمامة الباهلي، كنز العمّال: ج16 ص22 ح43761.
  97. الاحتجاج: ج1 ص11 ح5 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام، منية المريد: ص116، عوالي اللآلي: ج1 ص17 ح3 عن يونس بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عن الإمام الحسن عليهم السلام، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص341 ح218، بحار الأنوار: ج2 ص4 ح5.
  98. النوادر للراوندي: ص96 ح43، الجعفريّات: ص189 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص483 ح4704 عن السكوني من دون إسنادٍ إلى الإمام عليّ عليه السلام، عدّة الداعي: ص79، بحار الأنوار: ج104 ص97 ح61.
  99. غرر الحكم: ج2 ص210 ح3405، عيون الحكم والمواعظ: ص143 ح3193.
  100. الاُصول الستّة عشر: ص129 ح20 عن زيد الزرّاد، بحار الأنوار: ج67 ص352 ح54.
  101. گوگرد سرخ (كبريت احمر)، به غايت، كمياب است (لغت نامه دهخدا).
  102. إشارة إلى الآية 29 من سورة الفتح.
  103. الكافي: ج2 ص174 ح15 عن أبي المغرا وج 4 ص50 ح16، المؤمن: ص43 ح101 كلاهما عن سماعة نحوه، بحار الأنوار: ج74 ص256 ح53.
  104. اشاره است به آيه 29 از سوره فتح.
  105. الخصال: ص103 ح62 عن الليثي، قرب الإسناد: ص78 ح253 عن مسعدة بن صدقة، مشكاة الأنوار: ص150 ح361، روضة الواعظين: ص321، بحار الأنوار: ج74 ص391 ح3.
  106. غرر الحكم: ج6 ص74 ح9578، عيون الحكم والمواعظ: ص477 ح8758.
  107. غرر الحكم: ج6 ص179 ح9983، عيون الحكم والمواعظ: ص498 ح9178.
  108. الخُلّة ـ بالضمّ ـ: الصداقة والمحبّة ـ وبالفتح ـ: الحاجة والفقر (النهاية: ج2 ص72 «خلل»).
  109. بحار الأنوار: ج61 ص258 ح8 نقلاً عن توحيد المفضّل.
  110. تحف العقول: ص172، بشارة المصطفى: ص25 عن كميل نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص413 ح38.
  111. الخصال: ص504 ح2 عن سعيد بن علاقة، مشكاة الأنوار: ص230 ح645، روضة الواعظين: ص499، بحار الأنوار: ج74 ص395 ح22.
  112. الكافي: ج2 ص347 ح7، الدعوات: ص61 ح151 نحوه، بحار الأنوار: ج74 ص137 ح107.
  113. كشف الغمّة: ج2 ص333، بحار الأنوار: ج78 ص185 ح12؛ الإخوان: ص223 ح192.
  114. الأمالي للطوسي: ص280 ح541 عن الإمام الهادي عن آبائه عليهم السلام، عدّة الداعي: ص121، بحار الأنوار: ج74 ص396 ح23.
  115. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص525 ح320، بحار الأنوار: ج74 ص310 ح63.
  116. الفجر: 27 ـ 30.
  117. قَطَبَ: زوى ما بين عينيه وعبس (لسان العرب: ج1 ص680 «قطب»).
  118. المحاسن: ج1 ص283 ح558 عن مصعب والخطّاب الكوفيَّين، بحار الأنوار: ج74 ص398 ح30.