أ م ل / الأمل: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: برگرداندهشده ویرایشگر دیداری |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: برگرداندهشده ویرایشگر دیداری |
||
خط ۲۷۰: | خط ۲۷۰: | ||
<span dir="rtl">فرمود: «اين خطِّ ميانى، انسان است. خطوطى كه در اطراف آن هستند، بلايا و حوادث اند و اين بلايا و حوادث، از هر سو او را مى گَزَند. اگر اين يكى به هدف نخورد، آن يكى به او مى خورد. چارگوش، اجل است كه او را در ميان گرفته، و خطّ بيرونى و فاصله دار، آرزوست. تصوير آن، چنين است»:</span> | <span dir="rtl">فرمود: «اين خطِّ ميانى، انسان است. خطوطى كه در اطراف آن هستند، بلايا و حوادث اند و اين بلايا و حوادث، از هر سو او را مى گَزَند. اگر اين يكى به هدف نخورد، آن يكى به او مى خورد. چارگوش، اجل است كه او را در ميان گرفته، و خطّ بيرونى و فاصله دار، آرزوست. تصوير آن، چنين است»:</span> | ||
[[پرونده:حدیث ۱۸.jpg|وسط|بندانگشتی]] | |||
نسخهٔ ۲۱ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۰
الأمل (نسخه آزمایشی)
آرزو
درآمد
اَمَل، در لغت
اَمَل و رجا، از جهت معنا به يكديگر نزديك اند و برخى لغت شناسان گفته اند كه معناى واحدى دارند و ميان آنها اختلاف اندكى وجود دارد. خليل بن احمد فراهيدى گفته است:
اَمَل، يعنى اميد. [۱]
ابن فارِس نيز آنچه را فراهيدى گفته، تأييد مى كند و مى گويد:
اَمَل، يعنى درنگ و انتظار. [۲]
در تاج العروس، در باره معناى «اَمَل» آمده است:
أمل، بر وزن هاى جَبَل و نَجْم و شِبْر (وزن آخر، به گفته ابن جنّى)، به معناى اميد است. معروفش همان وزن نخست (جَبَل) است. از ظاهر سخن فيروزآبادى و برخى ديگر، بر مى آيد كه آرزو و اميد، يك چيز است؛ امّا علماى لغت شناس، ميان آن دو، فرق گذاشته اند. مِناوى مى گويد: امل يا رَجا، توقّع حصول چيزى است و بيشتر در موردى به كار مى رود كه حصول آن، دور به نظر برسد. مثلاً اگر كسى قصد سفر به شهرى دورْ دست را داشته باشد، مى گويد: «أمَلْتُ» و نمى گويد: «طَمَعتُ»، مگر آن كه شهر، نزديك باشد؛ چرا كه «طمع»، فقط براى مورد نزديك است و «رجاء» براى بين «امل» و «طمع»؛ زيرا «راجى (اميدوار)»، گاهى اوقات، بيم آن دارد كه اميدش تحقّق پيدا نكند. پس به معناى خوف و بيم به كار نمى رود. نيّتِ رسيدن به خير را «اَمَل» مى گويند و ترس و نگرانى قلبى را «ايحاش». [۳]
معناى «مُنى» و «تمنّى»، مانند معناى امل و رجا، به يكديگر نزديك است؛ امّا غالبا بر خيالات باطل اطلاق مى شوند. راغب، در المفردات در اين باره مى نويسد:
«مُنى»، به معناى اندازه گيرى (تقدير) است. گفته مى شود: «مَنى لك المانى؛ تقدير كننده براى تو تقدير كرد». از همين معناست: «مَنا» كه به قولى، چيزى است كه با آن، وزن مى كنند و «مَنىّ»، چيزى است كه جانداران از آن خلق مى شوند. خداوند متعال فرموده است: «أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِىٍّ يُمْنَى؛ [۴] آيا آبى از منى اى كه ريخته مى شود، نبود؟» و «مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى؛ [۵] از آبى، آن گاه كه ريخته مى شود»؛ يعنى به قدرت خداوند، از آن موجودى كه نبوده است، اندازه گيرى و آفريده مى شود.
واژه «مَنيّه» نيز از همين معناست، به معناى اَجَل (سررسيدِ عمر) كه براى موجود زنده، مقدّر شده است و جمع آن، «منايا»است. «تمنّى» نيز به معناى تقدير و تصوير كردن چيزى در ذهن است. اين كار، گاه از روى تخمين و گمان است و گاه از روى انديشه و از روى يك اصل؛ امّا چون اكثراً از روى تخمين است، دروغْ بيشتر در آن راه دارد. پس اكثر تمنّى ها تصوّر چيزى اند كه حقيقت ندارد (تمنّى به معناى آرزوى واهى و بى اساس است).
خداوند متعال مى فرمايد: «أَمْ لِلْاءِنسَانِ مَا تَمَنَّى؛ [۶] مگر انسان آنچه را تمنّا كند، دارد؟» و «فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ؛ [۷] پس، تمنّاى مرگ كنيد» و «وَ لَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا؛ [۸] و هرگز، آن را تمنّا نمى كنند».
واژه «اُمنيّة»، يعنى صورت حاصل در نفس از تمنّاى چيزى، و چون دروغ، عبارت است از تصوّر چيزى كه حقيقت (واقعيت) ندارد و آوردن آن، تصوّر در قالب لفظ تمنّى است، چون خاستگاهى براى دروغ است. [۹]
اَمَل، در قرآن و حديث
واژه هاى «أمل»، «رجاء» و «تمنّى»، در قرآن كريم نيز معناى نزديك به هم دارند. در قرآن، دو بار واژه «أمَل» به كار رفته است؛ يك بار به معناى آرزوى نيكو [۱۰] و يك بار به معناى آرزوى نكوهيده. [۱۱] واژه «رجاء» و مشتقّات آن هم 27 بار در قرآن آمده كه غالب آنها در آرزوهاى نيكو به كار رفته است. به عكس، واژه «منى» و مشتقّات آن، 21 بار به كار رفته كه در غالب موارد، مقصود، آرزوهاى نكوهيده است.
گفتنى است كه شمارى از روايات، مؤيّد نظر تاج العروس در متفاوت بودن معناى «اَمَل» و «رجاء» است؛ يعنى اَمَل، غالبا در مواردى استعمال مى شود كه رسيدن به آن، بعيد به نظر مى رسد.
در اين بخش، نكات تربيتى مهمّى در باره آرزو مورد توجّه قرار گرفته كه اجمالاً به آنها اشاره مى كنيم:
يك. نقش آرزو در زندگى فردى و اجتماعى
آرزوى مال، ريشه در سرشت انسان دارد. انسان، ذاتا در جستجوى كمالِ مطلق است و بدين جهت، آرزوهاى او حد و حصر ندارد. [۱۲] اين خصوصيت فطرى، در حقيقت، موتورِ زندگى و اصلى ترين عامل پيشرفت تمدّن بشر و تكامل جامعه انسانى است.
جهان، با آرزو برپاست [۱۳] و انسان با آرزو زندگى مى كند. اگر آرزو از آدمى گرفته شود، هيچ مادرى فرزند خود را شير نمى دهد، [۱۴] هيچ باغبانى نهال نمى نشانَد، [۱۵] هيچ پژوهشى انجام نمى شود، هيچ كشف تازه اى در جهان علم، رُخ نمى هد و سرانجام، جامعه بشر، هيچ حركتى به سوى تكامل نخواهد داشت.
از اين رو، پيامبر خدا، آرزو را رحمتى مى داند كه خداوند متعال به جامعه بشر ارزانى داشته است. [۱۶]
مسئله مهم در بهره گيرى انسان از اين موهبت الهى، چگونگى تربيت آن است كه اگر اين خصوصيت فطرى درست تربيت شود، انسان با دستيابى به آرزوهاى خود، آرامش پيدا مى كند، تا آن جا كه به تدريج، به تعبير قرآن، صاحب «نفْس مطمئن» مى گردد، و اگر درست تربيت نشود، آرزومند، سراب را آب مى پندارد و همه عمر، در طلب سراب مى دود و در نهايت، مرگش فرا مى رسد و به چيزى كه مى خواهد، دست پيدا نمى كند و يا اگر به آنچه در خيال آرزو مى كرد، دست يافت، مطلوب خود را در آن نمى بيند. از اين رو، هيچ گاه در زندگى، احساس راحتى و آرامش ندارد و به فرموده امام على عليه السلام:
مَن سَعى فى طَلَبِ السَّرابِ طالَ تَعَبُهُ و كَثُرَ عَطَشُهُ، مَن أمَّلَ الرِّىَّ مِنَ السَّرابِ خابَ أمَلُهُ و ماتَ بِعَطَشِهِ. [۱۷]
هر كه در طلب سراب بكوشد، زحمت او به درازا مى كشد و تشنگى اش افزون مى شود. هر كه سيرابى از سراب را آرزو كند، به آرزويش نمى رسد و از تشنگى مى ميرد.
به منظور تربيت آرزو، ابتدا بايد ديد كه فطرت انسان در جستجوى چيست و آن گاه، آرزوهاى درست را از آرزوهاى نادرست جدا كرد. سپس با تمام توان براى رسيدن به آرزوهاى فطرى حقيقى و اجتناب از آرزوهاى كاذب كوشيد.
دو. گم شده انسان
فطرت آدمى، مطلق گراست و آرزو دارد كه به كمال مطلق برسد. از اين رو، به هيچ حدّى از كمالات، قانع نيست. اين خصوصيت فطرى، يكى از دلايل مهمّ خداشناسى است، چنان كه در نامه امام خمينى رحمه الله به گورباچف، رهبر شوروى سابق، به اين نكته مهم، اشاره شده است:
انسان، در فطرت خود، هر كمالى را به طور مطلق مى خواهد و شما خوب مى دانيد كه انسان، مى خواهد قدرتِ مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتى كه ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود: جهان ديگرى هم هست، فطرتا مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد. انسان، هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود: علوم ديگرى هم هست، فطرتا مايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمى دل به آن ببندد. آن، خداوند متعال است كه همه به آن متوجّهيم، گرچه خود ندانيم. انسان مى خواهد به «حقّ مطلق» برسد تا فانى در خدا شود. [۱۸]
خداوند متعال، با دادن اين خصوصيت فطرى به انسان، در حقيقت، آموزگارِ آرزومندان خويش است [۱۹] و گويى به انسان مى گويد: گم شده تو منم. مطلوب و آرزوى حقيقى تو منم. تو مرا كه كمال مطلق هستم، مى خواهى و نمى دانى. همه آرزوها به من ختم مى شود [۲۰] و بدين جهت، اهل معرفت، به من عشق مى ورزند [۲۱] و نهايت آرزوهاى آنان، بلكه بالاتر از آرزوى آنان منم. [۲۲] اگر با من پيوند برقرار كردى، در دنيا و آخرت، كامياب خواهى شد. [۲۳]
در قرآن كريم آمده است:
«مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ. [۲۴]
و هر كس پاداش دنيا را بخواهد، پاداش دنيا و آخرت، نزد خداست».
در آيه ديگر، ياد خدا، آرامش دهنده انسان ها معرّفى شده است:
«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. [۲۵]
آگاه باش كه با ياد خدا، دل ها آرامش مى يابند».
همچنين خداوند مى فرمايد: اگر مرا فراموش كنيد، در حقيقت، خود را فراموش كرده ايد:
«نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ. [۲۶]
خدا را فراموش كردند. پس خدا هم خويشتنِ آنها را از يادشان بُرد».
و در اين صورت، انسان، به هر آرزويى از خواسته هاى خود دست يابد، احساس آرامش نخواهد داشت:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا. [۲۷] هر كس از ياد من دل بگردانَد، در حقيقت، زندگى تنگى خواهد داشت».
و با اين وصف، خداوند، خطاب به انسان مى فرمايد: اگر مى خواهى بهتر خود را به تو معرّفى كنم، من همانم كه وقتى اميدت از همه جا قطع شد، از من، قطعٍ اميد نمى كنى [۲۸] و با همه وجود، به من پناه مى آورى و مرا مى خوانى و از من، حلّ مشكل خود را مى خواهى.
سه. راه رسيدن به آرزو و آفت آن
هنگامى كه انسان، هدف نهايى زندگى و برترين آرزو را تشخيص داد، همه خواسته ها و آرمان هاى او در جهت رسيدن به اين هدف قرار مى گيرد؛ زيرا مى داند هر خواسته اى كه در جهت اين آرزوى بزرگ است، درست و حق است و هر چه در جهت خلاف آن است، نادرست و باطل است.
امّا رسيدن به آرمان هاى ارزشمند، در نخستين گام، نيازمند انگيزه نيكو و خودباورى، سپس تلاش، صبر و شكيبايى، استقامت، توكّل بر خداوند متعال و يارى خواستن از اوست.
در مقابل، تشخيص ندادن هدف زندگى، نيازهاى حقيقى و آرزوهاى درست، اهمّيت ندادن به زندگى جاويد، كسالت، ناشكيبى، اشتغال به كارهاى بيهوده و سرگرمى هاى زيانبار، آلودگى هاى اخلاقى و عملى، و از همه مهم تر، متّكى نبودن بر استعدادهاى خدادادى و تكيه كردن بر غير خداوند متعال در زندگى، آفت رسيدن به آرزوهاست. ره نمودهاى ارزنده اهل بيت عليهم السلام در اين باره، در فصل سوم و چهارم، خواهد آمد.
چهار. خطرِ داشتنِ آرزوى دراز
پيش از اين توضيح داديم كه آرزو، رحمت الهى و قوام زندگى است. ممكن است كسى چنين بپندارد كه انسان، بايد از اين رحمت و سرمايه، هر چه بيشتر استفاده كند. بنا بر اين، چرا احاديث اسلامى در باره خطر آرزوى دراز، هشدار داده اند؟
در پاسخ بايد گفت: درست است كه آرزو، نعمت است و سرمايه زندگى؛ امّا اگر اين سرمايه درست مصرف نشود، همانند همه نعمت هاى ديگر الهى، به نقمتْ تبديل مى شود و موجب بدبختى و تيره روزى انسان مى گردد.
نخستين شرط بهره گيرى از نعمتِ آرزو، معرفت است. اگر كسى نداند در دنيا چه آرزوهايى عُقَلايى، منطقى و دست يافتنى اند، عمر خود را صرف خيالات و موهوماتى مى كند كه هيچ گاه بدانها دست نخواهد يافت.
نكته قابل تأمّل، اين كه در احاديث اسلامى، از يك سو جهل، حماقت، غفلت، آلودگى هاى اخلاقى و عملى، دنياپرستى و شقاوت به عنوان ريشه هاى آرزوهاى باطل و نكوهيده، معرّفى شده اند و از سوى ديگر، زوال عقل و از دست رفتن بصيرت، فراموشى زندگى پس از مرگ، قساوت قلب، كوتاهى در انجام دادن كارهاى نيك و يا فراموش كردن آنها و افتادن در دام انواع فسادها و سختى ها و ناكامى ها، به عنوان آثار و زيان هاى آرزوهاى نكوهيده، مطرح گرديده اند.
اين گونه سخن گفتن در باره زمينه ها و زيان هاى آرزوى نكوهيده، بدان معناست كه مرتبه پايين ترى از جهل و آلودگى هاى اخلاقى و عملى، مبدأ و ريشه آرزوهاى باطل و مرحله اى بالاتر از آن، معلول آرزوهاى نكوهيده است، بدين سان كه انسان در اثر نادانى، چيزهايى را آرزو و طلب مى كند كه او را از نظر اخلاقى و عملى آلوده مى كنند، و آلودگى ذهن و جان نيز زمينه ساز جهل افزون تر و آرزوهاى خطرناك تر مى گردد، تا آن جا كه در كام مرگ، فرو رود. بدين ترتيب، هر چه آرزوهاى باطل انسانْ طولانى تر گردد، جهل و آلودگى و ناكامى او در زندگى بيشتر مى شود.
پنج. حكمت كوتاه كردن آرزو
با تأمّل در آنچه در تبيين خطرِ داشتن آرزوهاى بلند، بدان اشارت رفت، حكمتِ توصيه اكيد پيشوايان اسلام به پيروان خود در مورد ضرورت كوتاه كردن آرزوهاى مادّى روشن مى شود.
افزون بر اين، ارزش هايى از قبيل: نيكوكارى، اخلاص، صداقت، پارسايى، سلامت جان، بى نيازى روحى و مهم تر، دستيابى به معارف شهودى و در نهايت، آسايش هميشگى در بهشت جاويد، از نگاه احاديث اسلامى، از آثار كوتاه كردن آرزوهاى مادّى اند.
دقّت در آنچه ذكر شد، نشان مى دهد كه توصيه احاديث اسلامى به كوتاه كردن آرزو، براى بهره گيرى بيشتر از زندگى و بيان نقش اين موهبت الهى در خودسازى و سازندگى است و هرگز به معناى نديدن افق آينده زندگى ـ كه مانع پيشرفت هاى مادّى مى شود ـ نيست. در اين باره، به يارى خدا، در همين دانش نامه، در ذيل عنوان «دنيا»، به تفصيل، سخن خواهيم گفت.
الفصل الأوّل: دور الأمل في الحياة
فصل يكم: نقش آرزو در زندگى
1 / 1: رَحمَةٌ مِنَ اللّه عزّ و جلِّ
1 / 1: لطفى از جانب خداوند
1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّمَا الأَمَلُ رَحمَةٌ مِنَ اللّهِ لِاُمَّتي، لَولَا الأَمَلُ ما أرضَعَت اُمٌّ وَلَدا، ولا غَرَسَ غارِسٌ شَجَرا. [۲۹]
1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آرزو، در حقيقت، رحمتى از جانب خداوند براى امّت من است. اگر آرزو نبود، هيچ مادرى فرزندى را شير نمى داد و هيچ باغبانى، نهالى نمى كاشت.
1 / 2: رَفيقٌ مُؤنِسٌ
1 / 2: همراهى همدم
2. الإمام عليّ عليه السلام: الأَمَلُ رَفيقٌ مُؤنِسٌ. [۳۰]
2. امام على عليه السلام: آرزو، همراهىْ همدم است.
3. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: الأَمَلُ رَفيقٌ مُؤنِسٌ، إن لَم يُبَلِّغكَ فَقَدِ استَمتَعتَ بِـهِ. [۳۱]
3. امام على عليه السلام ـ از حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: آرزو، همراهىْ همدم است. اگر تو را [به مقصد] نرساند، [دست كم] از او بهره مند مى شوى.
1 / 3: قِوامُ الدُّنيا
1 / 3: مايه برپايى دنيا
4. الإمام عليّ عليه السلام: الدُّنيا بِالأَمَلِ. [۳۲]
4. امام على عليه السلام: دنيا، به آرزو برپاست.
5. عنه عليه السلام: كُلُّ امرِئٍ طالِبٌ اُمنِيَّتَهُ، ومَطلوبٌ مَنِيَّتُهُ. [۳۳]
5. امام على عليه السلام: هر انسانى در پىِ آرزوى خويش است و مرگ، در پىِ اوست.
6. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: الآمالُ مَطايا، ورُبَّما حَسِرَت ونَقِبَت [۳۴] أخفافُها. [۳۵]
6. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: آرزوها مَركَب اند و گاه هست كه فرو مى مانند و سُم هايشان مى سايَد.
7. عنه عليه السلام: بِبُلوغِ الآمالِ يَهونُ رُكوبُ الأَهوالِ. [۳۶]
7. امام على عليه السلام: با [اميدِ] رسيدن به آرزوهاست كه به پيشواز خطرها رفتن، آسان مى شود.
8. عنه عليه السلام: إنّي اُحَذِّرُكُمُ الدُّنيا؛ فَإِنَّها حُلوَةٌ خَضِرَةٌ [۳۷] حُفَّت بِالشَّهَواتِ، وتَحَبَّبَت بِالعاجِلَةِ، وعُمِرَت بِالآمالِ، وتَزَيَّنَت بِالغُرورِ. [۳۸]
8. امام على عليه السلام: من، شما را از دنيا بر حذر مى دارم؛ چرا كه دنيا، شيرين و چشم نواز است، آكنده از هوس هاست، دل بسته به اين عالم است، به آرزوها آباد است و به فريبندگى ها آراسته.
9. تاريخ دمشق عن داود بن أبي هند وحُمَيد: بَينَما عيسى عليه السلام جالِسٌ وشَيخٌ يَعمَلُ بِمِسحاتِهِ يُثيرُ بِهَا الأَرضَ، فَقالَ عيسى عليه السلام: اللّهُمَّ انزِع مِنهُ الأَمَلَ. فَوَضَعَ الشَّيخُ المِسحاةَ وَاضطَجَعَ، فَلَبِثَ ساعَةً.
فَقالَ عيسى عليه السلام: اللّهُمَّ اردُد إلَيهِ الأَمَلَ. فَقامَ فَجَعَلَ يَعمَلُ.
فَقالَ لَهُ عيسى عليه السلام: ما لَكَ بَينَما أنتَ تَعمَلُ ألقَيتَ مِسحاتَكَ وَاضطَجَعتَ ساعَةً، ثُمَّ إنَّكَ قُمتَ بَعدُ تَعمَلُ؟!
فَقالَ الشَّيخُ: بَينا أنَا أعمَلُ إذ قالَت لي نَفسي: إلى مَتى تَعمَلُ وأنتَ شَيخٌ كَبيرٌ؟! فَأَلقَيتُ المِسحاةَ وَاضطَجَعتُ. ثُمَّ قالَت لي نَفسي: وَاللّهِ ما بِذلِكَ مِن عَيشٍ ما بَقيتَ، فَقُمتُ إلى مِسحاتي. [۳۹]
9. تاريخ دمشق ـ به نقل از داوود بن ابى هند و حُمَيد ـ: عيسى عليه السلام نشسته بود و پيرمردى با بيل خود، سرگرم كار بود و زمين را شخم مى زد. عيسى عليه السلام گفت: «خدايا! آرزو را از او برگير».
پيرمرد، در دَم، بيل را زمين گذاشت و دراز كشيد. ساعتى گذشت و عيسى عليه السلام گفت: «خدايا! آرزو را به او باز گردان». بى درنگ، آن پير برخاست و به كار كردن پرداخت.
عيسى عليه السلام به او فرمود: «چه شد كه كار مى كردى؛ ولى بيلت را انداختى و ساعتى دراز كشيدى. سپس دوباره برخاستى و به كار پرداختى؟!»
پيرمرد گفت: همان طور كه مشغول كار بودم، نفسم به من گفت: تا كِى كار مى كنى؟ ديگر پير و سال خورده گشته اى؟! پس بيل را انداختم و دراز كشيدم. سپس نفسم به من گفت: به خدا سوگند، تا زنده اى، بايد كار كنى. برخاستم و بيلم را برداشتم.
1 / 4: أبعَدُ الأَشياءِ
1 / 4: دورترين چيز
10. الإمام عليّ عليه السلام: الآمالُ لا تَنتَهي. [۴۰]
10. امام على عليه السلام: آرزوها، پايان ندارند.
11. عنه عليه السلام: الأَمَلُ لا غايَةَ لَهُ. [۴۱]
11. امام على عليه السلام: آرزو را پايانى نيست.
12. الإمام الرضا عليه السلام: أبعَدُ الأَشياءِ الأَمَلُ. [۴۲]
12. امام رضا عليه السلام: دورترين چيز، آرزوست.
1 / 5: يَشِبُّ فِي الهَرَمِ
1 / 5: در پيرى جوان مى شود
13. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَهرَمُ ابنُ آدَمَ وتَشِبُّ مِنهُ اثنَتانِ: الحِرصُ وَالأَمَلُ. [۴۳]
13. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آدمى زاده، پير مى شود؛ امّا دو چيز در او جوان مى گردد: آز و آرزو.
14. عنه صلى الله عليه و آله: لا يَزالُ قَلبُ الكَبيرِ شابّا فِي اثنَتَينِ: في حُبِّ الدُّنيا وطولِ الأَمَلِ. [۴۴]
14. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دلِ پير، همواره در دو چيز، جوان است: در دنيادوستى و داشتن آرزوىِ دراز.
1 / 6: مَثَلُ الأَجَلِ والأَمَلِ
1 / 6: حكايت اجل و آرزو
15. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَثُلَ الإِنسانُ وَالأَمَلُ وَالأَجَلُ؛ فَمَثُلَ الأَجَلُ إلى جانِبِهِ والأَمَلُ أمامَهُ، فَبَينَما هُوَ يَطلُبُ الأَمَلَ أمامَهُ أتاهُ الأَجَلُ فَاختَلَجهُ [۴۵]. [۴۶]
15. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حكايت انسان و آرزو و اجل، چنان است كه اجل در كنار اوست و آرزو، پيشاپيش او. در حالى كه او آرزو را پيش روىِ خود دنبال مى كند، ناگاه، اجل فرا مى رسد و او را در مى رُبايد.
16. الترغيب والترهيب عن أنس: خَطَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَطّا، وقالَ: هذَا الإِنسانُ، وخَطَّ إلى جَنبِهِ خَطّا وقالَ: هذا أجَلُهُ، وخَطَّ آخَرَ بَعيدا مِنهُ فَقالَ: هذَا الأَمَلُ، فَبَينَما هُوَ كَذلِكَ إذ جاءَهُ الأَقرَبُ. [۴۷]
16. الترغيب و الترهيب ـ به نقل از اَنَس ـ: پيامبر خدا، خطّى كشيد و فرمود: «اين انسان است» و در كنار آن، خطّ ديگرى كشيد و فرمود: «اين، اجل اوست» و دورتر از آن، خطّ سومى كشيد و فرمود: «اين هم آرزوست». در حالى كه انسان سرگرم است، ناگهان، آن نزديك تر، خود را به او مى رسانَد.
17. عارِضة الأحوَذيّ عن أبي سعيد الخُدريّ: غَرَسَ صلى الله عليه و آله عودا بَين يَدَيهِ وآخَرَ إلى جانِبِهِ وآخَرَ بَعدَهُ، وقالَ: أتَدرونَ ما هذا؟
قالوا: اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ!
قالَ: هذَا الإِنسانُ، وهذَا الأَمَلُ، فَتَعاطَى الأَمَلَ فَيَختَلِجُهُ الأَجَلُ دونَ الأَمَلِ. وهذِهِ صورَتُهُ: [۴۸]

17. عارضة الأحوذى ـ به نقل از ابو سعيد خُدرى ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله قطعه چوبى در برابر خود به زمين فرو بُرد و چوب ديگرى در كنار آن و يك چوب ديگر، بعد از آن. سپس فرمود: «آيا مى دانيد اين چيست؟».
گفتند: خدا و پيامبر او بهتر مى دانند.
فرمود: «اين يكى، انسان است و اين، آرزو. در حالى كه سرگرمِ آرزوست، اجل، او را در مى رُبايد و مانع رسيدنش به آرزو مى شود. تصوير آن، چنين است»:
18. عارِضة الأحوَذيّ عن الرّبيع بن خُثَيم عن عبد اللّه ـ وَاللَّفظُ لِلبُخاريّ ـ: خَطَّ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله خَطّا مُرَبَّعا، و خَطَّ خَطّا فِي الوَسَطِ، وخَطَّ خِطَطا صِغارا إلى هذَا الَّذي فِي الوَسَطِ مِن جانِبِهِ، فَقالَ: هذَا الإِنسانُ، وهذا أجَلُهُ مُحيطٌ بِهِ، وهذَا الَّذي هُوَ خارِجٌ أمَلُهُ، وهذِهِ الخِطَطُ الصِّغارُ الأَعراضُ، فَإِن أخطَأَهُ هذا نَهَشَهُ هذا.…
قال ابن العربيّ: لم يُتقن البخاريّ هذا الحديث: فإنّه مهّد ثلاثة معانٍ، وهي الخطّ المربّع واحدٌ، والخطّ الذي في وسطه اثنان، والخطط الصغار ثلاثة، ثمّ قال: أعطى لكلّ ممهّدٍ مثاله، فقال: هذا الإنسان واحدٌ، وهذا أجله محيطٌ به اثنان، وهذا الذي هو خارجٌ أمله ثلاثة، وهذه الخطط الصغار الأعراض أربعةٌ.
و إنّما صوابه ما رواه غيره، قال عبد اللّه:
خَطَّ لَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَطّا مُرَبَّعا، وخَطّا وَسَطَ الخَطِّ المُرَبَّعِ، وخَطَّ خُطوطا إلى جانِبِ الخَطِّ الَّذي في وَسَطِ المُرَبَّعِ، وخَطّا خارِجَ الخَطِّ المُرَبَّعِ، ثُمَّ قالَ:
أتَدرونَ ما هذا؟
قالوا: اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ!
قالَ: هذَا الخَطُّ الأَوسَطُ الإِنسانُ، وَالخُطوطُ الَّتي إلى جانِبِهِ الأَعراضُ، وَالأَعراضُ تَنهَشُهُ مِن كُلِّ مَكانٍ؛ إن أخطَأَهُ هذا أصابَهُ هذا، وَالخَطُّ المُرَبَّعُ الأَجَلُ المُحيطُ بِهِ، والخَطُّ الخارِجُ البَعيدُ الأَمَلُ، وهذِهِ صورَتُهُ: [۴۹]
18. عارضة الأحوذى ـ به نقل از ربيع بن خُثَيم، از عبد اللّه (لفظ از بخارى است) ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله مربّعى رسم كرد و در وسط آن، خطّى كشيد و در چهار طرف آن خط، خطوط كوچكى رسم كرد و آن گاه فرمود: «اين، انسان است و اين هم اجل اوست كه او را در ميان گرفته است و اين خطّى كه بيرون قرار دارد، آرزوى اوست و اين خطوط كوچك، بلايا و حوادث اند. اگر اين يكى [خط] به او نخورَد، اين ديگرى او را مى گزد...».
ابن عربى مى گويد: بخارى، اين حديث را به درستى نياورده؛ چرا كه سه معنا بر شمرده است: يكى، مربّع؛ دوم، خطّى كه در ميان آن است؛ و سوم، خطوط كوچك.
ابن عربى سپس مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله براى هر موردى مثالش را آورده و فرموده است: «اين، انسان است، يك. اين، اجل اوست كه او را در ميان گرفته است، دو. اين خطّى كه بيرون از مربّع است، آرزوى اوست، سه؛ و اين خطوط كوچك، بلايا و حوادث اند، چهار».
صورت درست اين حديث، همان است كه ديگران غير از بخارى روايت كرده اند. عبد اللّه گفته است: پيامبر خدا، براى ما چارگوشى رسم كرد و در وسط چار گوش، خطّى كشيد و در كناره هاى خطّ ميان چارگوش، خطوطى رسم كرد و بيرونِ چار گوش نيز يك خط كشيد. سپس فرمود: «مى دانيد اين چيست؟».
گفتند: خدا و پيامبر او داناترند.
فرمود: «اين خطِّ ميانى، انسان است. خطوطى كه در اطراف آن هستند، بلايا و حوادث اند و اين بلايا و حوادث، از هر سو او را مى گَزَند. اگر اين يكى به هدف نخورد، آن يكى به او مى خورد. چارگوش، اجل است كه او را در ميان گرفته، و خطّ بيرونى و فاصله دار، آرزوست. تصوير آن، چنين است»:
19. معدن الجواهر: أخَذَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] حَجَرَينِ، فَأَلقى بَينَ يَدَيهِ حَجَرا وقالَ: هذا أمَلُ ابنِ آدَمَ. وألقى خَلفَهُ حَجَرا وقالَ: هذا أجَلُهُ، فَهُوَ يَرى أمَلَهُ ولا يَرى أجَلَهُ. [۵۰]
19. معدن الجواهر: پيامبر خدا، دو عدد سنگ برداشت و يكى را جلوى خود انداخت و فرمود: «اين، آرزوى پسر آدم است».
سپس سنگ ديگر را پشت آن انداخت و فرمود: «اين، اَجَل اوست. بنا بر اين، او آرزويش را مى بيند و اجلش را نمى بيند».
20. الإمام عليّ عليه السلام: الأَجَلُ حَصادُ الأَمَلِ. [۵۱]
20. امام على عليه السلام: اجل، درو كننده آرزوست.
21. عنه عليه السلام ـ مِن وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ: اِعلَم يَقينا أنَّكَ لَن تَبلُغَ أمَلَكَ، ولَن تَعدُوَ أجَلَكَ، وأنَّكَ في سَبيلِ مَن كانَ قَبلَكَ. [۵۲]
21. امام على عليه السلام ـ از سفارش ايشان به فرزندش حسن عليه السلام ـ: يقين بدان كه تو هرگز به آرزويت نمى رسى و هرگز از اَجَلت فراتر نمى روى. تو همان راهى را مى روى كه آنان كه پيش از تو بوده اند، رفته اند.
22. عنه عليه السلام: لا تَخلُو النَّفسُ مِنَ الأَمَلِ، حَتّى تَدخُلَ فِي الأَجَلِ. [۵۳]
22. امام على عليه السلام: آدمى تا پايان عمر، از آرزو تهى نيست.
23. عنه عليه السلام: غايَةُ الأَمَلِ الأَجَلُ. [۵۴]
23. امام على عليه السلام: پايانه آرزو، اجل است.
24. عنه عليه السلام: في غُرورِ الآمالِ انقِضاءُ الآجالِ. [۵۵]
24. امام على عليه السلام: در فريب آرزوها، عمرها به پايان مى رسد.
25. عنه عليه السلام: تَأريخُ المُنَى المَوتُ. [۵۶]
25. امام على عليه السلام: تاريخ آرزوها، مرگ است.
26. الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ: ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ بِالبَصرَةِ ـ: اِعلَموا أنَّكُم في أجَلٍ مَحدودٍ، وأمَلٍ مَمدودٍ، ونَفَسٍ مَعدودٍ، ولابُدَّ لِلأَجَلِ أن يَتَناهى، ولِلأَمَلِ أن يُطوى، ولِلنَّفَسِ أن يُحصى.
ثُمَّ دَمَعَت عَيناهُ وقَرَأَ: «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ * كِرَامًا كَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ» [۵۷]. [۵۸]
26. امام صادق عليه السلام ـ به نقل از پدرانش عليهم السلام ـ: على عليه السلام [در سخنرانى اش] در بصره فرمود: «بدانيد كه شما عمرى محدود و آرزويى دامنه دار و نَفَسى معدود داريد. ناگزير، عمر به پايان مى رسد و طومار آرزو، پيچيده مى شود و نفس، به شماره مى افتد».
آن گاه، چشمان ايشان اشكبار شد و اين آيات را خواند: «و قطعاً بر شما نگهبانانى گماشته است؛ بزرگوارانى نويسنده [ى اعمال شما] كه آنچه انجام مى دهيد، مى دانند».
الفصل الثاني: المأمول الحقيقي
فصل دوم: آرزوى حقيقى
2 / 1: مُعَلِّمُ الأَمَلِ
2 / 1: آموزگار آرزو
27. بحار الأنوار عن نَوفٍ البِكالِيّ: رَأَيتُ أميرَالمُؤمِنينَ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ـ مُوَلِّيا مُبادِرا، فَقُلتُ: أينَ تُريدُ يا مَولايَ؟ فَقالَ: دَعني يا نَوفُ، إنَّ آمالي تَقَدَّمُني فِي المَحبوبِ، فَقُلتُ: يا مَولايَ وما آمالُكَ؟ قالَ: قَد عَلِمَهَا المَأمولُ، وَاستَغنَيتُ عَن تَبيينِها لِغَيرِهِ، وكَفى بِالعَبدِ أدَبا ألّا يُشرِكَ في نِعَمِهِ وأرَبِهِ [۵۹] غَيرَ رَبِّهِ.
فَقُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ إنّي خائِفٌ عَلى نَفسي مِنَ الشَّرَهِ [۶۰]، وَالتَّطَلُّعِ إلى طَمَعٍ مِن أطماعِ الدُّنيا.
فَقالَ لي: وأينَ أنتَ عَن عِصمَةِ الخائِفينَ وكَهفِ العارِفينَ؟!
فَقُلتُ: دُلَّني عَلَيهِ!
قالَ: اللّهُ العَلِيُّ العَظيمُ؛ تَصِلُ أمَلَكَ بِحُسنِ تَفَضُّلِهِ، وتُقبِلُ عَلَيهِ بِهَمِّكَ، وأعرِض عَنِ النّازِلَةِ في قَلبِكَ، فَإِن أجَّلَكَ بِها فَأَنَا الضّامِنُ مِن مَورِدِها، وَانقَطِع إلَى اللّهِ سُبحانَهُ فَإِنَّهُ يَقولُ:
«وعِزَّتي وجَلالي، لَاَقطَعَنَّ أمَلَ كُلِّ مَن يُؤَمِّلُ غَيريِ بِاليَأسِ، ولَأَكسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّةِ فِي النّاسِ، ولَاُبعِدَنَّهُ مِن قُربي، ولَأَقَطَعَنَّهُ عَن وَصلي، ولَاُخمِلَنَّ [۶۱] ذِكرَهُ حينَ يَرعى غَيري. أيُؤَمِّلُ ـ وَيلَهُ ـ لِشَدائِدِهِ غَيري وكَشفُ الشَّدائِدِ بِيَدي؟! ويَرجو سِوايَ وأنَا الحَيُّ الباقي! ويَطرُقُ أبوابَ عِبادي وهِيَ مُغلَقَةٌ ويَترُكُ بابي وهُوَ مَفتوحٌ! فَمَن ذَاالَّذي رَجاني لِكَثيرِ جُرمِهِ فَخَيَّبتُ رَجاءَهُ ؟!
جَعَلتُ آمالَ عِبادي مُتَّصِلَةً بي، وجَعَلتُ رَجاءَهُم مَذخورا لَهُم عِندي، ومَلَأتُ سَماواتي مِمَّن لا يَمَلُّ تَسبيحي، وأمَرتُ مَلائِكَتي أن لا يُغلِقُوا الأَبوابَ بَيني وبَينَ عِبادي.
ألَم يَعلَم مَن فَدَحَتهُ [۶۲] نائِبَةٌ مِن نَوائِبي أن لا يَملِكَ أحَدٌ كَشفَها إلّا بِإِذني؟! فَلِمَ يُعرِضُ العَبدُ بِأَمَلِهِ عَنّي وقَد أعطَيتُهُ ما لَم يَسأَلني، فَلَم يَسأَلني وسَأَلَ غَيري؟ أفَتَراني أبتَدِئُ خَلقي مِن غَيرِ مَسألَةٍ، ثُمَّ اُسألُ فَلا اُجيبُ سائِلي؟! أبَخيلٌ أنَا فَيُبَخِّلُني عَبدي؟ أوَلَيسَ الدُّنيا وَالآخِرَةُ لي؟ أوَلَيسَ الكَرَمُ وَالجودُ صِفَتي؟ أوَلَيسَ الفَضلُ وَالرَّحمَةُ بِيَدي؟ أوَلَيسَ الآمالُ لاتَنتَهي إلّا إلَيَّ، فَمَن يَقطَعُها دوني؟ وما عَسى أن يُؤَمِّلَ المُؤَمِّلونَ مَن سِوايَ؟!
وعِزَّتي وجَلالي، لَو جَمَعتُ آمالَ أهلِ الأَرضِ وَالسَّماءِ ثُمَّ أعطَيتُ كُلَّ واحِدٍ مِنهُم، ما نَقَصَ مِن مُلكي بَعضُ عُضوِ الذَّرَّةِ، وكَيفَ يَنقُصُ نائِلٌ أنَا أفَضتُهُ؟!
يا بُؤسا لِلقانِطينَ مِن رَحمَتي، يا بُؤسا لِمَن عَصاني وتَوَثَّبَ عَلى مَحارِمي، ولَم
يُراقِبني وَاجتَرَأَ عَلَيَّ».
ثُمَّ قالَ ـ عَلَيهِ وعَلى آلِهِ السَّلامُ ـ لي: يا نَوفُ، ادعُ بِهذَا الدُّعاءِ:
إلهي، إن حَمِدتُكَ فَبِمَواهِبِكَ، وإن مَجَّدتُكَ فَبِمُرادِكَ، وإن قَدَّستُكَ فَبِقُوَّتِكَ، وإن هَلَّلتُكَ فَبِقُدرَتِكَ، وإن نَظَرتُ فَإِلى رَحمَتِكَ، وإن عَضَضتُ فَعَلى نِعمَتِكَ، إلهي إنَّهُ مَن لَم يَشغَلهُ الوُلوعُ [۶۳] بِذِكرِكَ، ولَم يَزوِهِ [۶۴] السَّفَرُ بِقُربِكَ، كانَت حَياتُه عَلَيهِ ميتَةً وميتَتُهُ عَلَيهِ حَسرَةً.
إلهي، تَناهَت أبصارُ النّاظِرينَ إلَيكَ بِسَرائِرِ القُلوبِ، وطالَعَت أصغَى السّامِعينَ لَكَ نَجِيّاتِ الصُّدورِ، فَلَم يَلقَ أبصارُهُم رَدّاً [۶۵] دونَ ما يُريدونَ، هَتَكتَ بَينَكَ وبَينَهُم حُجُبَ الغَفلَةِ، فَسَكَنوا في نورِكَ، وتَنَفَّسوا بِرَوحِكَ، فَصارَت قُلوبُهُم مَغارِسَ لِهَيبَتِكَ، وأبصارُهُم مَآكِفَ لقُدرَتِكَ، وقَرَّبتَ أرواحَهُم مِن قُدسِكَ، فَجالَسُوا اسمَكَ بِوَقارِ المُجالَسَةِ، وخُضوعِ المُخاطَبَةِ، فَأَقبَلتَ إلَيهمِ إقبالَ الشَّفيقِ، وأنصَتَّ لَهُم إنصاتَ الرَّفيقِ، وأجَبتَهُم إجاباتِ الأَحِبّاءِ، وناجَيتَهُم مُناجاةَ الأَخِلّاءِ، فَبَلِّغ بِيَ المَحَلَّ الَّذي إلَيهِ وَصَلوا، وَانقُلني مِن ذِكري إلى ذِكرِكَ، ولا تَترُك بَيني وبَينَ مَلَكوتِ عِزِّكَ بابا إلّا فَتَحتَهُ، ولا حِجابا مِن حُجُبِ الغَفلَةِ إلّا هَتَكتَهُ، حَتّى تُقيمَ روحي بَينَ ضِياءِ عَرشِكَ، وتَجعَلَ لَها مَقاما نُصبَ نورِكَ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.
إلهي، ما أوحَشَ طَريقا لا يَكونُ رَفيقي فيهِ أمَلي فيكَ، وأبعَدَ سَفَرا لا يَكونُ رَجائي مِنهُ دَليلي مِنكَ، خابَ مَنِ اعتَصَمَ بِحَبلِ غَيرِكَ، وضَعُفَ رُكنُ مَنِ استَنَدَ إلى غَيرِ رُكنِكَ. فَيا مُعَلِّمَ مُؤَمِّليهِ الأَمَلَ فَيُذهِبُ عَنهُم كَآبَةَ الوَجَلِ [۶۶]، لا تَحرِمني صالِحَ
العَمَلِ، وَاكلَأني كِلاءَةَ [۶۷] مَن فارَقَتهُ الحِيَلُ، فَكَيفَ يَلحَقُ مُؤَمِّليكَ ذُلُّ الفَقرِ وأنتَ الغَنِيُّ عَن مَضارِّ المُذنِبينَ!
إلهي، وإنَّ كُلَّ حَلاوَةٍ مُنقَطِعَةٌ، وحَلاوَةَ الإِيمانِ تَزدادُ حَلاوَتُهَا اتِّصالاً بِكَ.
إلهي، وإنَّ قَلبي قَد بَسَطَ أمَلَهُ فيكَ، فَأَذِقهُ مِن حَلاوَةِ بَسطِكَ إيّاهُ البُلوغَ لِما أمَّلَ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.
إلهي، أسأَلُكَ مَسأَلَةَ مَن يَعرِفُكَ كُنهَ [۶۸] مَعرِفَتِكَ مِن كُلِّ خَيرٍ يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَسلُكَهُ، وأعوذُ بِكَ مِن كُلِّ شَرٍّ وفِتنَةٍ أعَذتَ بِها أحِبّاءَكَ مِن خَلقِكَ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.
إلهي، أسأَلُكَ مَسأَلَةَ المِسكينِ الَّذي قَد تَحَيَّرَ في رَجاهُ، فَلايَجِدُ مَلجَأً ولا مَسنَدا يَصِلُ بِهِ إلَيكَ، ولا يُستَدَلُّ بِهِ عَلَيكَ إلّا بِكَ، وبِأَركانِكَ ومَقاماتِكَ الَّتي لاتَعطيلَ لَها مِنكَ، فَأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أولِيائِكَ فَوَحَّدوكَ وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ، أن تُعَرِّفَني نَفسَكَ لِاُقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ، ولا تَجعَلني يا إلهي مِمَّن يَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنى، وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّرُ بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً ومَعرِفَةِ أولِيائِكَ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ. [۶۹]
27. بحار الأنوار ـ به نقل از نَوف بِكالى ـ: امير مؤمنان ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ را ديدم كه پشت كرده، شتابان مى رود. گفتم: كجا مى روى، سَروَرم؟
فرمود: «رهايم كن، اى نوف! آرزوهايم مرا به سوى معشوق مى رانَد».
گفتم: سَرورم! آرزوهايت چيست؟
فرمود: «آن كه آرزويم به اوست، خود، آنها را مى داند و مرا نيازى نيست تا آنها را به غير او باز گويم. در ادب بنده، همين بس كه در برخوردارى ها و نيازهايش، كسى جز پروردگار خويش را شريك نگردانَد».
گفتم: اى امير مؤمنان! من از آزمندى و چشمداشت به آرزويى از آرزوهاىِ دنيوى، بر نفس خويش بيمناكم.
فرمود: «چرا به حمايتگاه بيمناكان و پناهگاه خداشناسان، پناه نمى برى؟».
گفتم: آن را نشانم بده.
فرمود: «خداوندِ والا و بزرگ. آرزويت را به حُسنِ تفضّل او پيوند بزن و با تمام خواست، به او روى بياور، و اگر هر آنچه [جز خدا] در دلت وارد مى شود، درمان كنى، من، ضامنِ جاى گزين آنم. [۷۰] با تمام وجود، به خداوند پاك، رو كن؛ زيرا او مى فرمايد: به عزّت و جلالم سوگند، اميد هر كس را كه به غير از من اميد بندد، به يأس مبدّل مى سازم و جامه خوارى در ميان مردم بر او مى پوشانم و او را از قُرب خويش، دور مى سازم و پيوندم را با او مى بُرم و او را گم نام مى سازم؛ زيرا به غير من توجّه مى كند. واى بر او! آيا در گرفتارى هايش به جز من آرزومند مى شود، با آن كه رفعِ سختى ها و گرفتارى ها در دست من است؟! و به كسى جز من، اميد مى بندد، در حالى كه زنده پاينده منم؟! و درهاى بسته بندگانم را مى كوبد و درِ خانه مرا كه باز است، رها مى كند؟! كيست كه با همه گناهانش به من اميد بندد و من نوميدش كنم؟!
آرزوهاى بندگانم را پيوسته به خويش قرار داده ام و اميدشان را نزد خود، براى آنان اندوخته ام و آسمان هايم را از كسانى كه از تسبيح گويى من خسته نمى شوند، آكنده ساخته ام و به فرشتگانم فرمان داده ام كه درها را ميان من و بندگانم نبندند. آيا آن كه بلايى از بلاياى من كمرش را خم كرده است، نمى داند كه هيچ كس نمى تواند آن بلا را برطرف سازد، جز با اجازه من؟! پس چرا بنده، با اين كه آنچه از من درخواست نكرده است، به او عطا كرده ام، آرزويش را از من مى گردانَد و از من، درخواست نمى كند و از غير من مى خواهد؟! آيا منى كه بى درخواست بنده ام به او مى دهم، اگر از من درخواست شود، پاسخ درخواست كننده ام را نمى دهم؟! مگر من بخلى ورزيده ام كه بنده ام به من، گمان بخل مى بَرَد؟ آيا دنيا و آخرت، از آنِ من نيست؟ آيا آقايى و بخشندگى، صفت من نيست؟ آيا فضل و رحمت، در دست من نيست؟ آيا نه اين است كه آرزوها جز به من، ختم نمى شوند؟ پس جز من كيست كه آرزوها را قطع كند؟ و چگونه است كه آرزومندان، غير مرا آرزو مى كنند؟!
به عزّت و جلالم سوگند، اگر آرزوهاى زمينيان و آسمانيان را جمع كنم، سپس آرزوهاى يكايك آنان را برآورده سازم، به اندازه يك عضو مورچه از مُلك من كاسته نمى شود. چگونه چيزى كه من، بخشنده آنم، كاستى گيرد؟!
بيچاره، نوميدانِ از رحمت من! نگون بخت، آن كه نافرمانى كند و به حرام هاى من بپردازد و مرا در نظر نگيرد و بر من دليرى كند!».
امام عليه السلام ـ كه بر او و خاندانش سلام باد ـ سپس فرمود: «اى نوف! اين دعا را بخوان: معبود من! اگر تو را مى ستايم، به واسطه موهبت هايى است كه به من داده اى و اگر تو را تمجيد مى كنم، به خواست خودِ توست و اگر تقديست مى كنم، به نيروى توست و اگر توحيد تو را مى گويم، به قدرت و توانى است كه مرا داده اى و اگر مى نگرم، به رحمت تو مى نگرم و اگر [لقمه اى] مى جَوَم، نعمت تو را مى جَوَم.
معبود من! هر آن كه اشتياق ياد تو، مشغولش ندارد و سفر، او را به جوار قرب، نزديك نكند، زندگى اش مُردن اوست و مُردنش، مايه افسوس او.
معبود من! نگاه هاى آنان كه با باطن دل ها مى نگرند، به تو منتهى شده است و گوش هاى آنان كه نجواهاى سينه ها را مى شنوند، به تو دوخته شده، و هيچ چيز، مانع نگاه هاى آنان در برابر آنچه مى خواهند، نيست. ميان خود و آنان، پرده هاى غفلت را دريدى. پس در نور تو آرميدند و با نسيم تو، دَم زدند. دل هايشان، نهالستان هيبت تو شد و ديدگانشان، سرشكباران قدرتت. و جان هايشان را به مقام قُدس خود، نزديك ساختى. پس با وقارِ همنشينى و خضوعِ هم سخنى با نام تو همنشين شدند و تو چونان يارى شفيق، به آنان رو كردى و رفيقانه، به ايشان گوش سپردى و دوستانه، پاسخشان را دادى و چونان همدمان، با آنها به نجوا پرداختى. پس مرا نيز به جايگاهى كه آنان رسيدند، برسان و از فكر و ياد خودم، به ياد خودت منتقل كن و هر درى را كه ميان من و ملكوت عزّت توست، به رويم بگشاى و همه پرده هاى غفلت را از هم بِدَر، تا روح مرا در ميان روشنايى عرشت، اقامت بخشى و برايش مقامى در برابر نور خودت قرار دهى، كه بى گمان، تو بر هر كارى توانايى.
معبود من! چه تنها و دلگير است آن راهى كه آرزومندى ام به تو هم سفرم نباشد، و چه دور و دراز است آن سفرى كه اميدم به تو، راه نماى راهم نباشد! هر آن كه به ريسمان غير از تو چنگ در زند، ناكام مى شود و تكيه گاه كسى كه به غير از تكيه گاه تو تكيه كند، سُست است. پس ـ اى آن كه به آرزومندانش آرزو مى آموزد و اندوه ترس و وحشت را از آنان مى بَرَد ـ مرا از كردار نيك و شايسته، محروم مگردان و مرا آن گونه نگهدارى كن كه از بيچاره درمانده، نگهدارى مى كنى. چگونه خوارىِ فقر به آرزومندانت رسد، در حالى كه تو از گزندهاى گنهكاران، بى نيازى؟!
معبود من! هر حلاوتى، به سر آمدنى است؛ امّا حلاوت ايمان، با رسيدن به تو، افزايش مى يابد.
معبود من! دلم اميد فراوان به تو بسته است. پس تو نيز شيرينى رسيدن به آرزو را فراوان به آن بچشان، كه تو بر هر كارى توانايى.
معبود من! چونان درخواست كسى كه حقيقت تو را نيك مى شناسد، هر خيرى را كه سزاوار است مؤمنْ آن را در پيش گيرد، از تو درخواست مى كنم و از هر شر و فتنه اى كه دوستانت را از آنها پناه داده اى، به تو پناه مى برم، كه به راستى تو بر هر كارى توانايى.
معبود من! از تو درخواست مى كنم، چونان درخواست بينوايى كه در اميدش سرگشته مانده است و هيچ پناه و تكيه گاهى كه با آن به تو برسد و به تو ره يابد، جز تو نمى يابد، و به حقّ تكيه گاه ها و مَنزلت هايى كه از جانب تو تعطيل بردار نيستند، و به حقّ آن نامت كه به واسطه آن بر اولياى ويژه ات آشكار گشتى و در نتيجه، تو را يكتا دانستند و شناختند و تو را چنان كه هستى، پرستيدند، از تو درخواست مى كنم كه خودت را به من بشناسانى تا از سرِ ايمانى راستين به تو، به پروردگارى ات اقرار نمايم.
مرا ـ اى معبود من ـ از آنانى قرار مده كه نام بى معنا را مى پرستند، و از آن نيم نگاه هايت، نيم نگاهى به من بيفكن تا بِدان، دل مرا به نور معرفت خودت و معرفت اوليايت، روشن گردانى، كه به راستى تو بر هر كارى توانايى».
2 / 2: مُنتَهَى الأَمَلِ
2 / 2: منتهاى آرزو
28. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ فِي الدُّعاءِ ـ: يا رَبّاه يا سَيِّداه، ويا أمَلاه ويا غايَةَ رَغبَتاه، أسأَلُكَ يا اللّهُ يا اللّهُ يا اللّهُ ألّا تُشَوِّهَ خَلقي فِي النّارِ. [۷۱]
28. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعا ـ: پروردگارا! سَرورا! اميدا! و اى نهايتِ آرزو! از تو درخواست مى كنم ـ اى خدا، اى خدا، اى خدا ـ كه قيافه مرا با آتش [دوزخ]، زشت رو نسازى.
29. عنه صلى الله عليه و آله: يا اللّهُ... لا تَرُدَّ مَسأَلَتي، ولا تَحجُب دَعوَتي، ولا تَنقُص رَغبَتي، وَارحَم ذُلّي وتَضَرُّعي، وفَقري وفاقَتي، فَما لي رَجاءٌ غَيرُكَ ولا أمَلٌ سِواكَ. [۷۲]
29. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ از تعويذ ايشان در روز وادى القرى [۷۳] ـ: خدايا!... درخواستم را رد مكن و دعايم را در پرده مدار و رغبتم را كم مكن و بر خوارى و التماس من، و بر نادارى و درويشى ام رحم آور؛ زيرا مرا اميدى جز تو و آرزويى جز تو نيست.
30. عنه صلى الله عليه و آله ـ في دُعاءِ الأَسماءِ الحُسنى ـ: يا مَن يَرجوهُ أهلُ السَّماواتِ وَالأَرضِ يا اللّهُ، يا ثِقَةَ أهلِ السَّماواتِ والأَرضِ يا اللّهُ، يا أملَ أهلِ السَّماواتِ وَالأَرضِ يا اللّهُ، يا رَجاءَ أهلِ السَّماواتِ وَالأَرضِ يا اللّهُ. [۷۴]
30. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعاى «اسماى حُسنا» ـ: اى آن كه اهل آسمان ها و زمين، بدو اميد بسته اند، اى خدا! اى مورد وثوق اهل آسمان ها و زمين، اى خدا! اى آرزوى اهل آسمان ها و زمين، اى خدا! اى اميد اهل آسمان ها و زمين، اى خدا!
31. فاطمة عليهاالسلام ـ مِن دُعائِها عَقيبَ صَلاةِ الظُّهرِ ـ: يا أكرَمَ الأَكرَمينَ ومُنتَهى اُمنِيَّةِ السّائِلينَ، أنتَ مَولايَ فَتَحتَ لي بابَ الدُّعاءِ وَالإِنابَةِ [۷۵]، فَلا تُغلِق عَنّي بابَ القَبولِ وَالإِجابَةِ. [۷۶]
31. فاطمه عليهاالسلام ـ از دعاى ايشان در تعقيب نماز ظهر ـ: اى كريم ترينِ كريمان و منتهاىِ آرزوى درخواست كنندگان! تويى آن مولاى من كه درِ دعا و توبه را به رويم گشودى. پس درِ پذيرش و اجابت را بر من مبند.
32. الإمام الحسين عليه السلام ـ في دُعاءِ عَرَفَةَ ـ: اللّهُمَّ يا مَن مَلَكَ فَقَدَرَ، وقَدَرَ فَقَهَرَ، وعُصِيَ فَسَتَرَ، وَاستُغفِرَ فَغَفَرَ، يا غايَةَ رَغبَةِ الرّاغِبينَ، ومُنتَهى أمَلِ الرّاجينَ. [۷۷]
32. امام حسين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در روز عرفه ـ: خداوندا! اى پادشاه قدرتمند! اى آن كه همه چيز، مقهور قدرت اوست! اى آن كه نافرمانى مى شود و پرده پوشى مى كند، و از او آمرزش مى طلبند و مى آمرزد! اى غايت آرزوى آرزومندان، و اى منتهاى اميدِ اميدواران!
33. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في مُناجاةِ المُفتَقرِينَ ـ: يا مُنتَهى أمَلِ الآمِلينَ، ويا غايَةَ سُؤلِ السّائِلينَ، ويا أقصى طَلِبَةِ الطّالِبينَ، ويا أعلى رَغبَةِ الرّاغِبينَ... لَكَ تَخَضُّعي وسُؤالي، وإلَيكَ تَضَرُّعي وَابتِهالي. [۷۸]
33. امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات نيازمندان ـ: اى منتهاى آرزوىِ آرزومندان، و اى نهايتِ خواهش خواهندگان، و اى دورترين مطلوبِ طلب كنندگان، و اى عالى ترين اشتياقِ مشتاقان!... به پيشگاه تو، خضوع و از تو خواهش مى كنم، و به درگاه تو، التماس و از تو درخواست مى نمايم.
2 / 3: غايَةُ آمالِ العارِفينَ
2 / 3: آرزوى نهايى عارفان
34. الإمام عليّ عليه السلام ـ في الدُّعاءِ قَبلَ صَلاةِ اللَّيلِ ـ: اللّهُمَّ إلَيكَ حَنَّت قُلوبُ المُخبِتينَ [۷۹]، وبِكَ أنِسَت عُقولُ العاقِلينَ، وعَلَيكَ عَكَفَت [۸۰] رَهبَةُ العالِمينَ، وبِكَ استَجارَت أفئِدَةُ المُقَصِّرينَ. فَيا أمَلَ العارِفينَ، ورَجاءَ الآمِلينَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطّاهِرينَ، وأجِرني مِن فَضائِحِ يَومِ الدّينِ، عِندَ هَتكِ السُّتورِ، وتَحصيلِ ما فِي الصُّدورِ. [۸۱]
34. امام على عليه السلام ـ در دعاى پيش از نماز شب ـ: بار خدايا! دل هاى اهل خشوع، شيفته تو اند و خِردهاى خردمندان، با تو اُنس گرفته اند و عالمان، هماره از تو در بيم اند و دل هاى اهل تقصير، به تو پناه آورده اند. پس ـ اى آرزوى عارفان، و اى اميد آرزومندان ـ بر محمّد و خاندان پاك او، درود فرست و مرا از رسوايى هاى روز پاداش، آن گاه كه پرده ها كنار مى روند و آنچه در سينه هاست، هويدا مى گردد، پناه دِه.
35. عنه عليه السلام ـ في دُعاءِ يَومِ الأَحَدِ ـ: اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ سُؤالَ مُذنِبٍ أوبَقَتهُ [۸۲] مَعاصيهِ في ضيقِ المَسلَكِ، ولَيسَ لَهُ مُجيرٌ سِواكَ ولا أمَلٌ غَيرَكَ، ولا مُغيثٌ أرأَفَ بِهِ مِنكَ، ولا مُعتَمَدٌ يَعتَمِدُ عَلَيهِ غَيرُ عَفوِكَ. [۸۳]
35. امام على عليه السلام ـ در دعاى روز يكشنبه ـ:بار خدايا! از تو درخواست مى كنم، به سان درخواست كردن گنهكارى كه نافرمانى هايش، راه را بر او تنگ كرده و به هلاكتش در افكنده است و پناه دهنده اى جز تو ندارد و اميدى غير از تو ندارد و فريادرسى مهربان تر از تو ندارد و تكيه گاهى كه بر او تكيه كند، جز بخشايش تو ندارد.
36. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في دُعاءِ يَومِ عَرَفَةَ ـ: يا أمَلي، يا رَجائي، يا خَيرَ مُستَغاثٍ، يا أجوَدَ المُعطينَ، يا مَن سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبَهُ، يا سَيِّدي ومَولايَ وثِقَتي ورَجائي ومُعتَمَدي، ويا ذُخري وظَهري وعُدَّتي وغايَةَ أمَلي ورَغبَتي. [۸۴]
36. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعاى روز عرفه ـ:اى آرزوى من! اى اميد من! اى بهترين كسى كه از او يارى مى طلبند! اى بخشنده ترينِ بخشندگان! اى كسى كه مهرش بر خشمش پيشى دارد! اى آقاى من و مولاى من و مورد وثوق من و اميد من و تكيه گاه من و اى اندوخته من و پشتوانه من و ساز و برگ من و غايت آرزو و اشتياق من!
37. الإمام الصادق عليه السلام ـ في دُعاءِ يَومِ عَرَفَةَ ـ: أسأَلُكَ الرَّحمَةَ يا سَيِّدي ومَولايَ وثِقَتي، يا رَجائي، يا مُعتَمَدي ومَلجَئي، وذُخري وظَهري وعُدَّتي، وأمَلي وغايَتي. [۸۵]
37. امام صادق عليه السلام ـ در دعاى روز عرفه ـ: رحمت از تو درخواست مى كنم، اى سَرورم و مولايم و مورد وثوقم! اى اميد من! اى تكيه گاه و پناه من، و اى اندوخته و پشتوانه و ساز و برگ من و اى آرزو و آرمان من!
38. الإمام العسكري عليه السلام ـ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ أسيرا ـ: اللّهُمَّ أنتَ غِياثي وعِمادي، وأنتَ عِصمَتي ورَجائي، ما لي أمَلٌ سِواكَ ولا رَجاءٌ غَيرَكَ. [۸۶]
38. امام عسكرى عليه السلام ـ از دعايى كه به يك زندانى آموخت ـ: بار خدايا! تويى فريادرس و تكيه گاه من، و تويى نگهدار و اميد من. مرا آرزويى جز تو و اميدى جز تو نيست.
2 / 4: غايَةُ آمالِ المُحِبّينَ
2 / 4: آرزوى نهايى دوستداران
39. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في مُناجاةِ المُحِبّينَ ـ: يامُنى قُلوبِ المُشتاقينَ، ويا غايَةَ آمالِ المُحِبّينَ، أسأَلُكَ حُبَّكَ وحُبَّ مَن يُحِبُّكَ، وحُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يوصِلُني إلى قُربِكَ، وأن تَجعَلَكَ أحَبَّ إلَيَّ مِمّا سِواكَ، وأن تَجعَلَ حُبّي إيّاكَ قائِدا إلى رِضوانِكَ، وشَوقي إلَيكَ ذائِدا [۸۷] عَن عِصيانِكَ. [۸۸]
39. امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات شيفتگان ـ: اى آرزوى دل هاى مشتاقان، و اى غايتِ آرزوهاى شيفتگان! محبّت به تو و محبّت به دوستدارانت و محبّت به هر كارى را كه مرا به مقامِ قُرب تو مى رساند، از تو درخواست مى كنم و از تو مى خواهم كه خودت را از هر آنچه غير از توست، نزد من محبوب تر گردانى و محبّت مرا به خودت، راهبَر[م] به سوى خشنودى ات، و شوقم را به تو، مانع [من] از نافرمانى ات قرار دهى.
2 / 5: غايَةُ المُنى
2 / 5: نهايت آرزوها
40. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في مُناجاتِهِ ـ:
أتُحرِقُني بِالنّارِ يا غايَةَ المُنى فَأَينَ رَجائي ثُمَّ أينَ مَحَبَّتي! [۸۹]
40. امام زين العابدين عليه السلام ـ از مناجات ايشان ـ: آيا مرا با آتش مى سوزانى، اى غايت آرزوها!
پس اميدم چه مى شود؟ پس شيدايى ام چه مى شود؟!
41. عنه عليه السلام ـ في مُناجاتِهِ ـ: إلهي ومَولايَ وغايَةَ رَجائي.… [۹۰]
41. امام زين العابدين عليه السلام ـ از مناجات ايشان ـ: معبود من و سَرور من و اى اميد غايى من!.…
42. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ... إنَّكَ وَلِيُّ نَعمائي، ومُنتَهى مُنايَ، وغايَةُ رَجائي في مُنقَلَبي ومَثوايَ. [۹۱]
42. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا!... تو ولى نعمت منى، تو منتهاىِ آرزوهاى منى، و تو اميد نهايى من، در بازگشتگاه و سراى آخرت هستى.
43. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ يا مَن لا يَصِفُهُ نَعتُ الواصِفينَ، ويا مَن لا يُجاوِزُهُ رَجاءُ الرّاجينَ. [۹۲]
43. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! اى كسى كه وصفِ وصف كنندگان از عهده وصفش بر نمى آيد، و اى كسى كه اميدِ اميدواران، از او فراتر نمى رود [و همه اميدها به او مى انجامد]!
2 / 6: فَوقَ المُنى
2 / 6: بالاتر از آرزوها
44. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في ذِكرِ فَضلِ فاطِمَةَ عليهاالسلام يَومَ القِيامَةِ ـ: وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ، إنَّهَا الجارِيَةُ الَّتي تَجوزُ في عَرصَةِ القِيامَةِ عَلى ناقَةٍ رَأسُها مِن خَشيَةِ اللّهِ... فَيوحِي اللّهُ عز و جل إلَيها: يا فاطِمَةُ! سَليني اُعطِكِ، وتَمَنَّي عَلَيَّ اُرضِكِ، فَتَقولُ: إلهي أنتَ المُنى وفَوقَ المُنى. [۹۳]
44. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در بيان مقام والاى فاطمه عليهاالسلام در روز قيامت ـ: سوگند به آن كه جانم در دست اوست، او بانويى است كه در صحنه قيامت، سوار بر ناقه اى كه سرِ آن از خشيتِ الهى است... عبور مى كند، و خداوند عز و جل به او وحى مى فرمايد كه: «اى فاطمه! از من بخواه تا به تو عطا كنم و آرزو كن تا خشنودت گردانم» و فاطمه عليهاالسلاممى گويد: معبود من! تو خود، آرزو و بالاتر از آرزوهايى.
2 / 7: خَيرُ مَأمولٍ
2 / 7: بهترين آرزو
45. الإمام علي عليه السلام: اللّهُمَّ أنتَ أهلُ الوَصفِ الجَميلِ، وَالتَّعدادِ الكَثيرِ، إن تُؤَمَّل فَخَيرُ مَأمولٍ، وإن تُرجَ فَخَيرُ مَرجُوٍّ. اللّهُمَّ وقَد بَسَطتَ لي فيما لا أمدَحُ بِهِ غَيرَكَ، ولا اُثني بِهِ عَلى أحَدٍ سِواكَ، ولا اُوَجِّهُهُ إلى مَعادِنِ الخَيبَةِ ومَواضِعِ الرّيبَةِ، وعَدَلتَ بِلِساني عَن مَدائِحِ الآدَمِيّينَ، وَالثَّناءِ عَلَى المَربوبينَ المَخلوقينَ.
اللّهُمَّ ولِكُلِّ مُثنٍ عَلى مَن أثنى عَلَيهِ مَثوبَةٌ مِن جَزاءٍ، أو عارِفَةٌ مِن عَطاءٍ، وقَد رَجَوتُكَ دَليلاً عَلى ذَخائِرِ الرَّحمَةِ وكُنوزِ المَغفِرَةِ.
اللّهُمَّ وهذا مَقامُ مَن أفرَدَكَ بِالتَّوحيدِ الَّذي هُوَ لَكَ، ولَم يَرَ مُستَحِقّا لِهذِهِ المَحامِدِ وَالمَمادِحِ غَيرَكَ، وبي فاقَةٌ إلَيكَ لايَجبُرُ مَسكَنَتَها إلّا فَضلُكَ، ولا يَنعَشُ [۹۴] مِن خَلَّتِها [۹۵] إلّا مَنُّك وجودُكَ، فَهَب لنا في هذَا المَقامِ رِضاكَ، وأغنِنا عَن مَدِّ الأَيدي إلى سِواكَ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ. [۹۶]
45. امام على عليه السلام: خدايا! تو سزاوار ستايشِ زيبا و شمارشِ نعمت هاى بى پايانى. اگر آرزو شوى، بهترين آرزو شده اى و اگر به تو اميد بسته شود، بهترين كسى هستى كه بدو اميد بسته مى شود.
خدايا! تو به من توانِ بيان دادى و من با آن، غير از تو را نمى ستايم و كسى جز تو را ثنا نمى گويم و آن را متوجّه كان هاى ناكامى و محروميت و جايگاه هاى شك و بى اعتمادى (مخلوقات) نمى سازم. تو زبانم را از ستودن آدميان و ثناگويى بر آنان، كه خود، دستْ پرورده و آفريده اند، باز داشتى. خدايا! براى هر ثناگويى، بر آن كه ثنايش گويد، پاداشى و دِهِشى است و من به تو اميد بسته ام، كه راه نما بر اندوخته هاى رحمت و گنج هاى آمرزشى.
خدايا! در پيشگاه تو كسى ايستاده است كه تنها تو را يگانه مى داند ـ كه يكتايى، ويژه توست ـ، و غير از تو را سزامند اين مدح و ستايش ها نمى داند. مرا به تو، چنان نيازى است كه تنها فضل تو آن را مى تواند جبران كند و تنها بخشش تو مى تواند آن را بزدايد. پس، اينك كه در پيشگاه تو ايستاده ايم، خشنودى ات را به ما ارزانى فرما و ما را از دست دراز كردن به سوى غير خودت، بى نياز گردان، كه بى گمان، تو بر هر كارى توانايى.
46. عنه عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ قَبلَ صَلاةِ اللَّيلِ ـ: فَيا أمَلَ العارِفينَ، ورَجاءَ الآمِلينَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطّاهِرينَ.… [۹۷]
46. امام على عليه السلام ـ از دعاى ايشان در پيش از نماز شب ـ: پس ـ اى آرزوى عارفان، و اى اميد آرزومندان ـ بر محمّد و خاندان پاك او، درود فرست.…
47. فاطمة عليهاالسلام ـ في دُعائِها عَقيبَ الصَّلَواتِ الخَمسِ ـ: سَيِّدي... إلَيكَ المُشتَكى، وأنتَ المُستَعانُ والمُرتَجى. [۹۸]
47. فاطمه عليهاالسلام ـ در تعقيبات نمازهاى پنجگانه ـ: آقاى من!... مرجع شكايات، تويى و از تو بايد يارى خواست و به تو بايد اميد بست.
48. الإمام زين العابدين عليه السلام: اللّهُمَّ أنتَ المَدعُوُّ، وأنتَ المَرجُوُّ، ورازِقُ الخَيرِ، وكاشِفُ السّوءِ. [۹۹]
48. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! همگان، تو را مى خوانند و اميد همه خلايق، تويى. تو روزى كننده خوبى ها و زداينده بدى هايى.
49. عنه عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ: يا مَن هُوَ الرَّجاءُ وَالأَمَلُ، وعَلَيهِ فِي الشَّدائِدِ المُتَّكَلُ... كَيفَ أخافُ وأنتَ رَجائي! وكَيفَ أضيعُ وأنتَ لِشِدَّتي ورَخائي [۱۰۰]! [۱۰۱]
49. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعا ـ: اى آن كه اميد و آرزوست و در سختى ها به او تكيه مى شود!... چگونه بترسم، در حالى كه تو اميد منى!؟ و چگونه تباه و نابود شوم، در حالى كه در سختى و آسايش، تكيه گاهم تويى!؟
50. الإمام الباقر عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ: اللّهُمَ مَن كانَ النّاسُ ثِقَتَهُ ورَجاءَهُ فَأَنتَ ثِقَتي ورَجائِي. اقدِر لي خَيرَها عافِيَةً، ورَضِّني بِما قَضَيتَ لي. [۱۰۲]
50. امام باقر عليه السلام ـ در دعا ـ: بار خدايا! اگر هر كسِ ديگرى، مردم، تكيه گاه و اميدش باشند، امّا من، تكيه گاه و اميدم تويى. بهترين عافيتِ [۱۰۳] دنيا را قسمت من فرما و مرا به حكم و قضايى كه براى من تقدير كرده اى، خشنود گردان.
2 / 8: مَأمولٌ لِلدُّنيا وَالآخِرَةِ
2 / 8: آرزوى بايسته براى دنيا و آخرت
51. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ ـ: سَيِّدي! أدعوكَ دُعاءَ مُلِحٍّ لا يَمَلُّ مَولاهُ، وأتَضَرَّعُ إلَيكَ تَضَرُّعَ مَن أقَرَّ عَلى نَفسِهِ بِالحُجَّةِ في دَعواهُ، وخَضَعَ لَكَ خُضوعَ مَن يُؤَمِّلُكَ لِاخِرَتِهِ ودُنياهُ؛ فَلا تَقطَع عِصمَةَ رَجائي. [۱۰۴]
51. امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات انجيليه ـ: آقاى من! تو را مى خوانم، چونان خواندنِ اصرار كننده اى كه از خواندن مولايش خسته نمى شود و به تو التماس مى كنم، چون التماس كسى كه در دعوايش، با دليل، عليه خود اقرار كرده است و در برابرت خاضع گشته، چونان خضوعِ كسى كه براى دنيا و آخرتش تو را آرزو مى كند. پس رشته اميد مرا قطع مكن.
52. عنه عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ فِي استِكشافِ الهُمومِ ـ: اللّهُمَّ مَن أصبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أو رَجاءٌ غَيرُكَ، فَقَد أصبَحتُ وأنتَ ثِقَتي ورَجائي فِي الاُمورِ كُلِّها. [۱۰۵]
52. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان براى رفع اندوه ها ـ: بار خدايا! هر كس اعتماد و اميدش به غير تو باشد، براى من، در همه كارها، تو مورد اعتماد و اميدى.
53. عنه عليه السلام ـ في دُعاءِ يَومِ عَرَفَةَ ـ: يا عَظيما يُرجى لِكُلِّ عَظيمٍ، اِغفِر لي ذَنبِيَ العَظيمَ؛ فَإِنَّهُ لا يَغفِرُ الذَّنبَ العَظيمَ إلَا العَظيمُ. [۱۰۶]
53. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعاى روز عرفه ـ: اى بزرگى كه براى هر امر بزرگى به او اميد بسته مى شود! گناه بزرگ مرا ببخشاى، كه گناه بزرگ را جز بزرگ، نمى بخشايد.
54. عنه عليه السلام ـ أيضا ـ: يا رَجائي في كُلِّ كُربَةٍ، ويا وَلِيّي في كُلِّ نِعمَةٍ.… [۱۰۷]
54. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعاى روز عرفه ـ: اى اميد من در هر اندوهى، و اى آن كه هر نعمتى دارم، از تو دارم!.…
55. أعلام الدين عن طاووس اليماني: رَأَيتُ في جَوفِ اللَّيلِ رَجُلاً مُتَعَلِّقا بِأَستارِ الكَعبَةِ وهُوَ يَقولُ:
ألا أيُّهَا المَأمولُ في كُلِّ حاجَةٍ شَكَوتُ إلَيكَ الضُرَّ فَاسمَع شِكايَتي
ألا يا رَجائي أنتَ كاشفُ كُربَتي فَهَب لي ذُنوبيكُلَّهَا واقضِ حاجَتي
زادي قَليلٌ ما أراهُ مُبَلِّغي ألِلزّادِ أبكي أم لِبُعدِ مَسافَتي
أتَيتُ بِأَعمالٍ قِباحٍ رَدِيَّةٍ فَما فِي الوَرى خَلقٌ جَنى كَجِنايَتي
أتُحرِقُني فِي النّارِ يا غايَةَ المُنى فَأَينَ رَجائي مِنكَ أينَ مَخافَتي!
قالَ: فَتَأَمَّلتُهُ فَإِذا هُوَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام. [۱۰۸]
55. أعلام الدين ـ به نقل از طاووس يمانى ـ: در نيمه هاى شب، مردى را ديدم كه به پرده كعبه چنگ زده است و مى گويد:
الا، اى آن كه در هر نيازى بدو آرزو مى بندند!
از رنج هايم به تو شِكوه مى كنم. شِكوه ام را بشنو.
الا، اى اميد من! تويى گسارنده اندوه من.
پس گناهانم، همه را ببخشاى و حاجتم را برآور.…
آيا در آتشم مى سوزانى، اى فرجامينِ آرزوها؟
پس اميدم به تو چه مى شود، بيمم كجاست؟»!
دقّت كردم. ديدم على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام است.
56. الإمام الصادق عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ: يا مَن أرجوهُ لِكُلِّ خَيرٍ، وآمَنُ سَخَطَهُ عِندَ كُلِّ عَثرَةٍ. [۱۰۹]
56. امام صادق عليه السلام ـ در دعا ـ: اى كسى كه براى هر خيرى چشم اميد به او دارم و هنگام هر لغزشى، از خشم او در امانم!
2 / 9: المَأمولُ عِندَ انقِطاعِ الآمالِ
2 / 9: آرزوى بايسته هنگام قطع شدن آرزوها
57. الإمام زين العابدين عليه السلام: إلهي حَرَمَني كُلُّ مَسؤولٍ رِفدَهُ [۱۱۰]، ومَنَعَني كُلُّ مَأمولٍ ما عِندَهُ، وأخلَفَني مَن كُنتُ أرجوهُ لِرَغبَةٍ، وأقصِدُهُ لِرَهبَةٍ، وحالَ الشَّكُّ في ذلِكَ يَقينا، وَالظَنُّ عِرفانا، وَاستَحالَ الرَّجاء يَأسا، ورَدَّتنِي الضَّرورَةُ إلَيكَ حينَ خابَت آمالي، وَانقَطَعَت أسبابي، وأيقَنتُ أنَّ سَعيي لا يُفلِحُ، وَاجتِهادي لا يَنجَحُ إلّا بِمَعونَتِكَ، وأنَّ مُريدي بِالخَيرِ لا يَقدِرُ عَلى إنالَتي إيّاهُ إلّا بِإِذنِكَ. [۱۱۱]
57. امام زين العابدين عليه السلام: معبود من! از هر كه درخواست نمودم، مرا از عطايش محروم ساخت و از هر كس هر آرزوى ممكنى داشتم، از من دريغ كرد و هر كس كه براى خواهشى به او اميد بستم يا براى ترس و بيمى نزدش رفتم، خلافِ انتظارم را از او ديدم و شكّ من در اين باره [كه به مخلوق، اميد نشايد بست،] به يقين و گمان من، به شناخت [قطعى] و اميد من به يأس تبديل شد و آن گاه كه آرزوها برآورده نگشتند و همه رشته ها بُريده شدند، ضرورت، مرا به سوى تو كشاند و يقين كردم كه تلاش من، به جايى نمى رسد و كوششم به نتيجه نمى رسد، مگر با كمك تو و هر كس خير را بخواهد، نمى تواند مرا به آن خير و خوبى برساند، مگر با اجازه تو.
58. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ قَد أكدَى [۱۱۲] الطَّلَبُ وأعيَتِ [۱۱۳] الحِيَلُ إلّا عِندَكَ، وضاقَتِ المَذاهِبُ وَامتَنَعَتِ المَطالِبُ وعَسُرَتِ الرَّغائِبُ وَانقَطَعَتِ الطُّرُقُ إلّا إلَيكَ، وتَصَرَّمَتِ [۱۱۴] الآمالُ وَانقَطَعَ الرَّجاءُ إلّا مِنكَ، وخابَتِ الثِّقَةُ وأخلَفَ الظَّنُ إلّا بِكَ. [۱۱۵]
58. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! همه جستن ها بى نتيجه مانْد و چاره انديشى ها راه به جايى نبرد، مگر در نزد تو، و راه ها تنگ، خواست ها، ناشدنى و مطلوب ها، دست نايافتنى و راه ها، قطع مى گردند، مگر به سوى تو، و رشته آرزو و اميد، بُريده مى شود، مگر آرزوى تو و اميد به تو، و اعتماد و حسن ظن [به هر كس] به بى اعتمادى و سوء ظن، بدل مى شود، مگر اعتماد و حُسن ظن به تو.
59. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ بِذِكرِكَ أستَفتِحُ مَقالي، وبِشُكرِكَ أستَنجِحُ سُؤالي، وعَلَيكَ تَوَكُّلي في كُلِّ أحوالي، وإيّاكَ أمَلي فَلا تُخَيِّب آمالي. [۱۱۶]
59. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! به نام و ياد تو سخنم را مى آغازم و با سپاس گزارى از تو، برآورده شدن خواهشم را مى طلبم و در همه احوالم بر تو توكّل مى كنم و تنها آرزويم تويى. پس مرا در آرزوهايم، نامراد مكن.
60. عنه عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ في صَلاةِ اللَّيلِ ـ: أنَا العَبدُ الضَّعيفُ عَمَلاً، الجَسيمُ أمَلاً، خَرَجَت مِن يَدي أسبابُ الوُصُلاتِ إلّا ما وَصَلَهُ رَحمَتُك، وتَقَطَّعَت عَنّي عِصَمُ الآمالِ إلّا ما أنَا مُعتَصِمٌ بِهِ مِن عَفوِكَ. [۱۱۷]
60. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در نماز شب ـ: اين بنده، كردارش اندك و آرزويش بزرگ است. رشته هاى اتّصال از دستم خارج گشته است، مگر آن رشته اى كه رحمت تو وصلش بدارد و زنجيره هاى آرزوها در من گسسته است، مگر زنجيره بخشايش تو كه بدان، چنگ آويخته ام.
61. الإمام الصادق عليه السلام: اللّهُمَّ أنتَ أنتَ، اِنقَطَعَ الرَّجاءُ إلّا مِنكَ، وخابَتِ الآمالُ إلّا فيكَ، يا ثِقَةَ مَن لا ثِقَةَ لَهُ، لا ثِقَةَ لي غَيرُكَ، اِجعَل لي مِن أمري فَرَجا ومَخرَجا، وَارزُقني مِن حَيثُ أحتَسِبُ ومِن حَيثُ لا أحتَسِبُ. [۱۱۸]
61. امام صادق عليه السلام: خدايا! تو، تويى (هيچ كس چون تو نمى تواند باشد). هر اميدى جز اميد به تو، قطع مى شود و هر آرزويى جز آرزوى تو ناكام مى گردد. اى تكيه گاه آن كه تكيه گاهى ندارد! مرا تكيه گاهى جز تو نيست. در كار من، گشايشى و راه خروجى قرار ده و از آن جا كه گمانش را دارم و ندارم، روزى ام ده.
62. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ... اكفِني ما ضاقَ بِهِ صَدري، وعِيلَ [۱۱۹] بِهِ صَبري، وقَلَّت فيهِ حيلَتي، وضَعُفَت عَنهُ قُوَّتي، وعَجَزَت عَنهُ طاقَتي، ورَدَّتني فيهِ الضَّرورَةُ عِندَ انقِطاعِ الآمالِ وخَيبَةِ الرَّجاءِ مِنَ المَخلوقينَ إلَيكَ. [۱۲۰]
62. امام صادق عليه السلام: بار خدايا!... از اين حال و روز كه دلْ تنگم كرده و شكيبايى ام را بُريده و چاره اى برايم باقى نگذاشته و قدرتم به آن نمى رسد و از توانم خارج گشته و اميد و چشمداشتم به مخلوق، قطع شده و به ناچار نزد تو آمده ام، تو خود، كفايتم كن.
63. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ إنَّهُ قَد أكدَى الطَّلَبُ، وأعيَتِ الحِيَلُ إلّا عِندَكَ، وَانغَلَقتِ الطُّرُقُ وضاقَتِ المَذاهِبُ إلّا إلَيكَ، ودَرَسَتِ [۱۲۱] الآمالُ وَانقَطَعَ الرَّجاءُ إلّا مِنكَ، وكُذِّبَ الظَّنُّ واُخلِفَتِ العِداةُ إلّا عِدَتُكَ. [۱۲۲]
63. امام صادق عليه السلام: بار خدايا! سعى، بى نتيجه ماند و چاره انديشى ها، راه به جايى نبرد، مگر در نزد تو، و همه راه ها بسته و مسيرها تنگ اند، مگر راه ها و مسيرهايى كه به تو مى رسند، و همه آرزوها بر باد رفته و اميدها قطع شده است، مگر آرزوى تو و اميد به تو، و همه خوش گمانى ها دروغ از آب در آمده و همه وعده ها زير پا گذاشته شده اند، مگر وعده هاى تو.
راجع: موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه): ج3 ص62 (القسم الأوّل / الفصل الثالث: مبادئ معرفة اللّه عز و جل / تجلّي الفطرة عند الشدائد).
ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج4 ص97 (خداشناسى / ابزارهاى معرفت خدا / تجلّى فطرت در سختى ها).
الفصل الثّالث: طريق بلوغ الآمال
فصل سوم: راه رسيدن به آرزوها
3 / 1: حُسنُ النِّيَّةِ
3 / 1: نيّت نيك
64. الإمام عليّ عليه السلام: جَميلُ النِّيَّةِ سَبَبٌ لِبُلوغِ الاُمنِيَّةِ. [۱۲۳]
64. امام على عليه السلام: نيّت زيبا، سبب رسيدن به آرزوست.
65. عنه عليه السلام: مَن أخلَصَ بَلَغَ الآمالَ. [۱۲۴]
65. امام على عليه السلام: هر كه خلوص داشته باشد، به آرزوها مى رسد.
3 / 2: حُسنُ العَمَلِ
3 / 2: كردار نيك
66. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أحسَنَ عَمَلَهُ بَلَغَ أمَلَهُ. [۱۲۵]
66. امام على عليه السلام: هر كه كردارش را نيك گردانَد، به آرزويش مى رسد.
67. عنه عليه السلام: مَن حَسُنَ عَمَلُهُ بَلَغَ مِنَ اللّهِ أمَلَهُ. [۱۲۶]
67. امام على عليه السلام: هر كه كردارش نيك باشد، خداوند، او را به آرزويش مى رساند.
3 / 3: الصَّبر
3 / 3: شكيبايى
68. الإمام عليّ عليه السلام: يَؤولُ أمرُ الصَّبورِ إلى دَركِ غايَتِهِ وبُلوغِ أمَلِهِ. [۱۲۷]
68. امام على عليه السلام: انسان شكيبا، سرانجام به مقصدش مى رسد و به آرزويش دست مى يابد.
69. عنه عليه السلام: مَن صَبَرَ نالَ المُنى. [۱۲۸]
69. امام على عليه السلام: هر كه شكيبايى ورزد، به آرزوها دست مى يابد.
70. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام قالَ لِأَصحابِهِ: ... بِحَقٍّ أقولُ لَكُم، إنَّكُم لا تُصيبونَ ما تُريدونَ إلّا بِتَركِ ما تَشتَهونَ، ولا تَنالونَ ما تَأمُلونَ إلّا بِالصَّبرِ عَلى ما تَكرَهونَ. [۱۲۹]
70. امام صادق عليه السلام: عيسى بن مريم عليه السلام به يارانش فرمود: «به حق به شما مى گويم: به آنچه مى خواهيد، نمى رسيد، مگر با ترك شهوات، و به آنچه آرزو مى كنيد، دست نمى يابيد، مگر با شكيبايى بر ناملايمات».
3 / 4: العَمَلُ لِدارِ البَقاءِ
3 / 4: كار كردن براى سراى ماندگارى
الكتاب
قرآن
«الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَ خَيْرٌ أَمَلاً». [۱۳۰]
«دارايى و فرزندان، زينت زندگى دنيايند، و مانده هاى نيك از نظر پاداش، نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد [نيز] بهترند».
الحديث
حديث
71. الإمام عليّ عليه السلام: نالَ المُنى مَن عَمِلَ لِدارِ البَقاءِ. [۱۳۱]
71. امام على عليه السلام: هر كه براى سراى ماندگارى كار كند، به آرزوها دست مى يابد.
72. عنه عليه السلام: مَن عَمَرَ آخِرَتَهُ بَلَغَ آمالَهُ. [۱۳۲]
72. امام على عليه السلام: هر كه آخرتش را آباد كند، به آرزوهايش مى رسد.
73. عنه عليه السلام: مَن جَعَلَ كُلَّ هَمِّهِ لِاخِرَتِهِ ظَفِرَ بِالمَأمولِ. [۱۳۳]
73. امام على عليه السلام: هر كه تمام همّ و غمش را براى آخرتش قرار دهد، به آرزو دست مى يابد.
74. عنه عليه السلام: مَن كانَتِ الآخِرَةُ هِمَّتَهُ بَلَغَ مِنَ الخَيرِ غايَةَ اُمنِيَّتِهِ. [۱۳۴]
74. امام على عليه السلام: هر كه آخرت، همّ و غم او باشد، به نهايت آرزويش از خوبى ها مى رسد.
75. عنه عليه السلام: مَن أمَّلَ ثَوابَ الحُسنى لَم تُنكَد [۱۳۵] آمالُهُ. [۱۳۶]
75. امام على عليه السلام: هر كه پاداش سراى نيكوتر (آخرت) را آرزو كند، آرزوهايش دشوار نمى گردد.
76. عنه عليه السلام: صارَ أولياءُ اللّهِ إلَى الأَجرِ بِالصَّبرِ، وإلَى الأَمَلِ بِالعَمَلِ. [۱۳۷]
76. امام على عليه السلام: اولياى خداوند، با شكيبايى به سوى پاداش رفتند و با كار [و تلاش]، به سوى آرزو.
77. عنه عليه السلام: إنَّكُم إنِ اغتَنَمتُم صالِحَ الأَعمالِ نِلتُم مِنَ الآخِرَةِ نِهايَةَ الآمالِ. [۱۳۸]
77. امام على عليه السلام: شما اگر كارهاى نيك را غنيمت شماريد، در آخرت به نهايت آرزوها مى رسيد.
78. عنه عليه السلام: ألا وإنَّكُم في أيّامِ أمَلٍ مِن وَرائِهِ أجَلٌ؛ فَمَن عَمِلَ في أيّامِ أمَلِهِ قَبلَ حُضورِ أجَلِهِ فَقَد نَفَعَهُ عَمَلُهُ ولَم يَضرُرهُ أجَلُهُ، ومَن قَصَّرَ في أيّامِ أمَلِهِ قَبلَ حُضورِ أجَلِهِ فَقَد خَسِرَ عَمَلُهُ وضَرَّهُ أجَلُهُ. [۱۳۹]
78. امام على عليه السلام: هان! شما در روزگار آرزومندى به سر مى بريد كه در پىِ آن، اَجَل است. پس هر كه در روزگار آرزومندى و پيش از فرا رسيدن اَجَلش كار كند، كارش به حال او سودمند مى افتد و اَجَلش به او زيانى نمى رساند و هر كه در روزگار آرزومندى و پيش از فرا رسيدن اجلش كوتاهى كند، زيانكارى شود و مرگ و اجلش مايه زيان او مى گردند.
3 / 5: الاِتِّكالُ عَلَى اللّه عزّ و جلِّ
3 / 5: تكيه كردن به خدا
79. الإمام عليّ عليه السلام: مَن يَكُنِ اللّهُ أمَلَهُ، يُدرِك غايَةَ الأَمَلِ وَالرَّجاءِ. [۱۴۰]
79. امام على عليه السلام: كسى كه خدا اميد [و آرزوى] او باشد، غايت اميد و آرزويش را در مى يابد.
80. عنه عليه السلام: مَن لَم يَكُنِ هَمُّهُ ما عِندَ اللّهِ سُبحانَهُ لَم يُدرِك مُناهُ. [۱۴۱]
80. امام على عليه السلام: كسى كه اهتمام او به آنچه نزد خداست، نباشد، به آرزوهايش نمى رسد.
81. عنه عليه السلام: مَن رَغِبَ فيما عِندَ اللّهِ بَلَغَ آمالَهُ. [۱۴۲]
81. امام على عليه السلام: هر كه به آنچه نزد خداست، راغب باشد، به آرزوهايش نائل مى آيد.
82. عنه عليه السلام: إنَّكُم إن رَجَوتُمُ اللّهَ بَلَغتُم آمالَكُم، وإن رَجَوتُم غَيرَ اللّهِ خابَت أمانِيُّكُم و آمالُكُم. [۱۴۳]
82. امام على عليه السلام: اگر شما به خدا اميد ببنديد، به آرزوهايتان مى رسيد و اگر به غيرِ خدا اميد ببنديد، به آمال و آرزوهايتان دست نمى يابيد.
راجع: ص130 (الاِتّكال على غير اللّه عز و جل).
ر. ك: ص131 (تكيه بر غير خدا).
3 / 6: الاِستِعانَةُ بِاللّه عزّ و جلِّ
3 / 6: كمك جستن از خدا
83. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: اللّهُمَّ إنَّ الآمالَ مَنوطَةٌ [۱۴۴] بِكَرَمِكَ، فَلا تَقطَع عَلائِقَها بِسَخَطِكَ. [۱۴۵]
83. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: بار خدايا! آرزوها به كَرَم تو بسته اند. پس با خشم و ناخشنودى ات [از من]، بندهاى آنها را قطع مكن.
84. عنه عليه السلام: إلهي، إن كانَ صَغُرَ في جَنبِ طاعَتِكَ عَمَلي فَقَد كَبُرَ في جَنبِ رَجائِكَ أمَلي، إلهي كَيفَ أنقَلِبُ بِالخَيبَةِ مِن عِندِكَ مَحروما وكُلُّ ظَنّي بِجودِكَ أن تَقلِبَني بِالنَّجاةِ مَرحوما، إلهي لَم اُسلِّط عَلى حُسنِ ظَنّي بِكَ قُنوطَ الآيِسينَ، فَلا تُبطِل صِدقَ رَجائي مِن بَينِ الآمِلينَ. [۱۴۶]
84. امام على عليه السلام: معبود من! اگر عمل اطاعت آميز من در پيشگاه تو ناچيز است، امّا در عوض، آرزوى فراوان به لطف اميدبخش تو بسته ام.
معبود من! چگونه از درگاه تو محروم باز گردم، در حالى كه همه گمانم به بخشندگى تو، آن است كه مرا مورد مهر خويش قرار دهى و كامياب، بازَم گردانى؟
معبود من! نوميدىِ نوميدان را بر گمان نيكم به تو، چيره نگردانيده ام. پس، از ميان اميدواران، بر اميد نيك، مُهر بطلان مزن [و مرا نوميد بر مگردان].
85. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ فيما نُسِبَ إلَيهِ ـ: إلَهي... أنتَ الرَّؤوفُ الرَّحيمُ البَرُّ الكَريمُ، الَّذي لا يُخَيِّبُ قاصديهِ، ولا يَطرُدُ عَن فِنائِهِ آمِليهِ، بِساحَتِكَ تَحُطُّ رِحالُ الرّاجينَ، وبِعَرصَتِكَ تَقِفُ آمالُ المُستَرفِدينَ، فَلا تُقابِل آمالَنا بِالتَّخييبِ وَالإِياسِ، ولا تُلبِسنا سِربالَ القُنوطِ وَالإِبلاسِ. [۱۴۷]
85. امام زين العابدين عليه السلام ـ در آنچه به ايشان نسبت داده شده است ـ: معبود من!... تو آن رئوف مهربان نيكوكارِ كريمى هستى كه هر كه را به او رو آورد، نوميد بر نمى گردانَد و آرزومندانش را از درگاهش نمى رانَد. اميدواران، در بارگاه تو بار مى افكنند و آرزوهاى عطاخواهان، در ميدان تو توقّف مى كنند. پس آرزوهاى ما را با ناكامى و يأس، پاسخ مده و جامه هاى نوميدى و يأس بر ما مپوشان.
86. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ... أسأَلُكَ مِنَ الشَّهادَةِ أقسَطَها، و مِنَ العِبادَةِ أنشَطَها... ومِنَ الأَعمالِ أقسَطَها، ومِنَ الآمالِ أوفَقَها، ومِنَ الأَقوالِ أصدَقَها. [۱۴۸]
86. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا!... از تو درخواست مى كنم: از شهادت (گواهى)، درست ترين آن را، از عبادت، با نشاط ترينش را...، از اعمال، صحيح ترينِ آنها را، از آرزوها، مناسب ترينِ آنها را، و از گفتارها، راست ترين آنها را.
87. عنه عليه السلام: إلهي، كَسري لا يَجبُرُهُ إلّا لُطفُكَ وحَنانُكَ... واُمنِيَّتي لا يُبَلِّغُنيها إلّا فَضلُكَ. [۱۴۹]
87. امام زين العابدين عليه السلام: معبود من! پريشانى مرا، جز لطف و مهر تو به سامان نمى آورد... و جز فضل تو، چيزى مرا به آرزويم نمى رساند.
88. الإمام الصادق عليه السلام ـ في دُعاءِ الصَّباحِ ـ: يا مَن جودُهُ وسيلَةُ كُلِّ سائِلٍ، وكَرَمُهُ شَفيعُ كُلِّ آمِلٍ، يا مَن هُوَ بِالجودِ مَوصوفٌ، اِرحَم مَن هُوَ بِالإِساءَةِ مَعروفٌ. [۱۵۰]
88. امام صادق عليه السلام ـ در دعاى صباح ـ: اى كسى كه جودش دستاويز هر درخواستگرى است و كَرَمش، ميانجىِ هر آرزومندى است! اى كسى كه به بخشندگى وصف گرديده است! رحم فرما بر كسى كه به بدى كردن، معروف است.
89. عنه عليه السلام ـ في دُعاءِ السَّفَرِ ـ: اللّهُمَّ فَاصرِف عَنّي مَقاديرَ كُلِّ بَلاءٍ، ومَقضِيَّ كُلِّ لَأواءٍ [۱۵۱]، وَابسُط عَلَيَّ كَنَفا [۱۵۲] مِن رَحمَتِكَ، ولُطفا مِن عَفوِكَ، وسَعَةً مِن رِزقِكَ، وتَماما مِن نِعمَتِكَ، وجِماعا [۱۵۳] مِن مُعافاتِكَ، وأوقعِ عَلَيَّ فيهِ جَميعَ قَضائِكَ عَلى مُوافَقَةِ جَميعِ هَوايَ في حَقيقَةِ [۱۵۴] أحسَنِ أمَلي. [۱۵۵]
89. امام صادق عليه السلامدر دعاى سفر ـ: بار خدايا! هر بلايى را كه مقدّر گشته و هر سختى اى را كه حكم آن صادر شده است، از من بگردان و سايه رحمتت را بر من بگستران و به لطف خويش، مرا ببخشاى و درِ روزى ات را برايم گشايش ده و نعمتت را بر من، تمام گردان و مرا از هر جهت، مشمول عافيت خود گردان و در اين سفر، همه قضايت را سازگار با همه دلخواه من قرار ده و بهترين آرزوهاى مرا تحقّق بخش.
90. عنه عليه السلام ـ في دُعائِهِ عِندَ التَّوَجُّهِ إلى مِنى ـ: اللّهُمَّ إيّاكَ أرجو وإيّاكَ أدعو، فَبَلِّغني أمَلي وأصلِح لي عَمَلي. [۱۵۶]
90. امام صادق عليه السلام ـ از دعاى ايشان، هنگام ره سپار شدن به مِنا ـ: بار خدايا! اميدم به توست و تو را مى خوانم. پس مرا به آرزويم برسان و عمل مرا شايسته گردان.
91. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأعِذنا أن تُخَيِّبَ آمالَنا وتُحبِطَ أعمالَنا. [۱۵۷]
91. امام صادق عليه السلام: بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و ما را از اين كه آرزوهايمان را برآورده نسازى و اعمالمان را بى حاصل گردانى، محفوظ بدار.
الفصل الرابع: آفات الآمال
فصل چهارم: آفت هاى آرزوها
4 / 1: سوءُ النِّيَّةِ
4 / 1: نيّت بد
92. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أساءَ النِّيَّةَ، مُنِعَ الاُمنِيَّةَ [۱۵۸]. [۱۵۹]
92. امام على عليه السلام: هر كه بدنيّت باشد، از رسيدن به آرزو محروم مى ماند.
4 / 2: الكَسَل
4 / 2: تنبلى
93. الإمام عليّ عليه السلام: مَن دامَ كَسَلُهُ، خابَ أمَلُهُ. [۱۶۰]
93. امام على عليه السلام: هر كه تنبلى اش (سستى اش) پايدار بمانَد، در آرزويش ناكام مى شود.
4 / 3: الجَزَع
4 / 3: ناشكيبى
94. الإمام عليّ عليه السلام: إيّاكَ وَالجَزَعَ؛ فَإِنَّهُ يَقطَعُ الأَمَلَ، ويُضعِفُ العَمَلَ، ويورِثُ الهَمَّ. [۱۶۱]
94. امام على عليه السلام: از ناشكيبى بپرهيز كه اميد را قطع مى كند و عمل را به ضعف مى كشانَد و اندوه به بار مى آورد.
4 / 4: طَلَبُ المُستَحيلِ
4 / 4: طلب مُحال
95. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أمَّلَ ما لا يُمِكنُ، طالَ تَرَقُّبُهُ. [۱۶۲]
95. امام على عليه السلام: هر كه آنچه را ناشدنى است، آرزو كند، انتظارش به درازا مى كشد.
96. عنه عليه السلام: مَن طَلَبَ ما لا يَكونُ، ضَيَّعَ مَطلَبَهُ. [۱۶۳]
96. امام على عليه السلام: هر كه آنچه را ناشدنى است، بجويد، به مطلوبش دست نمى يابد.
97. عنه عليه السلام: مَن سَعى في طَلَبِ السَّرابِ، طالَ تَعَبُهُ وكَثُرَ عَطَشُهُ. مَن أمَّلَ الرِّيَّ مِنَ السَّرابِ، خابَ أمَلُهُ وماتَ بِعَطَشِهِ. [۱۶۴]
97. امام على عليه السلام: هر كه در طلب سراب بكوشد، رنج و زحمت او به درازا مى كشد و تشنگى ها مى كشد. هر كه سيرابى را از سراب بجويد، به آرزويش نمى رسد و از تشنگى مى ميرد.
4 / 5: الاِشتِغالُ بِالمَلاهي
4 / 5: پرداختن به سرگرمى ها
98. الإمام عليّ عليه السلام: لا تُفنِ عُمُرَكَ فِي المَلاهي؛ فَتَخرُجَ مِنَ الدُّنيا بِلا أمَلٍ. [۱۶۵]
98. امام على عليه السلام: عمرت را در سرگرمى ها مگذران، كه از دنيا نوميد خارج مى شوى.
4 / 6: الاِشتِغالُ بِالفُضولِ
4 / 6: پرداختن به زوايد
99. الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ اشتَغَلَ بِالفُضولِ، فاتَهُ مِن مُهِمِّهِ المَأمولُ. [۱۶۶]
99. امام على عليه السلام: هر كه به زوايد (چيزهاى كم اهمّيت) بپردازد، آرزوى مهمّش را از دست مى دهد.
4 / 7: سِيادَةُ الأَراذِلِ
4 / 7: حاكميت فرومايگان
100. الإمام عليّ عليه السلام: إذا سادَ السَّفَلُ، خابَ الأَمَلُ. [۱۶۷]
100. امام على عليه السلام: هر گاه فرومايگان، مهترى يابند، اميد قطع مى شود.
4 / 8: اِرتِكابُ الذُّنوبِ
4 / 8: گناهكارى
101. الإمام عليّ عليه السلام: مَن سَلِمَ مِنَ المَعاصي عَمَلُهُ، بَلَغَ مِنَ الآخِرَةِ أمَلَهُ. [۱۶۸]
101. امام على عليه السلام: هر كه كردارش از گناهان سالم بماند، به آرزويش از آخرت دست مى يابد.
102. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ وأستَغفِرُكَ لِكُلِّ ذَنبٍ يُدِني الآجالَ، ويَقطَعُ الآمالَ، ويَبتُرُ الأَعمارَ. [۱۶۹]
102. امام على عليه السلام: بار خدايا! براى هر گناهى كه اَجَل ها را نزديك، اميدها را قطع و عمرها را كوتاه مى كند، از تو آمرزش مى طلبم.
103. الإمام الصادق عليه السلام: كَتَبَ رَجُلٌ إلَى الحُسَينِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ: عِظني بِحَرفَينِ، فَكَتَبَ إلَيهِ:
مَن حاوَلَ أمرا بِمَعصِيَةِ اللّهِ، كانَ أفوَتَ لِما يَرجو وأسرَعَ لِمَجيءِ ما يَحذَرُ. [۱۷۰]
103. امام صادق عليه السلام: مردى به حسين ـ كه درودهاى خداوند بر او باد ـ نوشت: مرا دو كلمه موعظه كن.
در پاسخ او نوشت: «هر كس چيزى را از طريق نافرمانى كردن خدا بجويد، آنچه را بدان اميد دارد، بيشتر از دست مى دهد و آنچه از آن مى گريزد، زودتر به سرش مى آيد».
4 / 9: عَدَمُ الاِهتِمامِ بِالآخِرَةِ
4 / 9: اهمّيت ندادن به آخرت
104. الإمام عليّ عليه السلام: خابَ رَجاؤُهُ ومَطلَبُهُ مَن كانَتِ الدُّنيا أمَلَهُ وأرَبَهُ. [۱۷۱]
104. امام على عليه السلام: كسى كه دنيا آرزو و مطلوب او باشد، به آرزو و مطلوبش نمى رسد.
105. عنه عليه السلام: مَن لَم يَعمَل لِلآخِرَةِ، لم يَنَل أمَلَهُ. [۱۷۲]
105. امام على عليه السلام: كسى كه براى آخرت كار نكند، به آرزويش نمى رسد.
106. الإمام الحسين عليه السلام: لا تَغُرَّنَّكُم هذِهِ الدُّنيا؛ فَإِنَّها تَقطَعُ رَجاءَ مَن رَكَنَ إلَيها، وتُخَيِّبُ طَمَعَ مَن طَمِعَ فيها. [۱۷۳]
106. امام حسين عليه السلام: زنهار! اين دنيا شما را نفريبد، كه دنيا، اميد هر كه را به آن بگرايد، قطع مى كند و هر كه را به آن چشم طمع بندد، نامراد مى سازد.
4 / 10: الاِتِّكالُ عَلى غَيرِ اللّه عزّ و جلِّ
4 / 10: تكيه بر غيرخدا
107. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أمَّلَ غَيرَ اللّهِ سُبحانَهُ، أكذَبَ آمالَهُ. [۱۷۴]
107. امام على عليه السلام: هر كه به غيرِ خداوند سبحان اميد بندد، اميدهايش را دروغ مى يابد.
108. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ ـ: سَيِّدي، خابَ رَجاءُ مَن رجا سِواكَ. [۱۷۵]
108. امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات انجيليه ـ: سَرور من! نوميد شد هر آن كه به غير تو اميد بست.
109. الإمام الصادق عليه السلام: إلهي... أنتَ أنتَ! اِنقَطَعَ الرَّجاءُ إلّا مِنكَ، وخابَتِ الآمالُ إلّا فيكَ، فَلا تَقطَع رَجائي يا مَولايَ. [۱۷۶]
109. امام صادق عليه السلام: معبود من!... تو، تويى! هر اميدى قطع مى شود، جز اميد به تو و هر آرزويى ناكام مى گردد، جز آرزوى تو. پس، اميدم را قطع مكن، اى مولاى من!
110. الأمالي للطوسي عن محمّد بن عَجلانَ: أصابَتني فاقَةٌ شَديدَةٌ ولا صَديقَ لِمَضيقٍ، ولَزِمَني دَينٌ ثَقيلٌ وغَريمٌ يَلَجُّ بِاقتِضائِهِ، فَتَوَجَّهتُ نَحوَ دارِ الحَسَنِ بنِ زَيدٍ ـ وهُوَ يَومَئِذٍ أميرُ المَدينَةِ ـ لِمَعرِفَةٍ كانَت بَيني وبَينَهُ.
و شَعَرَ بِذلِكَ مِن حالي مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ، وكانَ بَيني وبَينَهُ قَديمُ مَعرِفَةٍ، فَلَقِيَني فِي الطَّريقِ، فَأَخَذَ بِيَدي وقالَ لي: قَد بَلَغَني ما أنتَ بِسَبيلِهِ، فَمَن تُؤَمِّلُ لِكَشفِ ما نَزَلَ بِكَ؟ قُلتُ: الحَسَنَ بنَ زَيدٍ، فقال: إذا لا تُقضى حاجَتُكَ ولا تُسعَفُ بِطَلِبَتِكَ، فَعَلَيكَ بِمَن يَقدِرُ عَلى ذلِكَ وهُوَ أجوَدُ الأَجوَدينَ، فَالتَمِس ما تُؤَمِّلُهُ مِن قِبَلِهِ؛ فَإِنّي سَمِعتُ ابنَ عَمّي جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ يُحَدِّثُ عَن أبيهِ، عنَ جَدِّهِ، عَن أبيهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام، عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قالَ:
أوحَى اللّهُ إلى بَعضِ أنبِيائِهِ في بَعضِ وَحيِهِ إلَيهِ: وعِزَّتي وجَلالي لَأَقطَعَنَّ أمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ غَيري بِالإِياسِ، ولَأَكسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّةِ فِي النّاسِ، ولَاُبعِدَنَّهُ مِن فَرَجي وفَضلي، أيُؤَمِّلُ عَبدي فِي الشَّدائِدِ غَيري ؟! أو يَرجو سِوايَ ؟! وأنَا الغَنِيُّ الجَوادُ، بِيَدي مَفاتيحُ الأَبوابِ وهِيَ مُغلَقَةٌ، وبابي مَفتوحٌ لِمَن دَعاني!
ألَم يَعلَم أنَّهُ ما أوهَنَتهُ نائِبَةٌ لَم يَملِك كَشفَها عَنهُ غَيري؟ فَما لي أراهُ بِأَمَلِهِ مُعرِضا عَنّي ؟! قَد أعطَيتُهُ بِجودي وكَرَمي ما لَم يَسأَلني، فَأَعرَضَ عَنّي ولَم يَسأَلني وسَأَلَ في نائِبَتِهِ غَيري، وأنَا اللّهُ أبتَدِئُ بِالعَطِيَّةِ قَبلَ المَسأَلَةِ، أفَاُسأَلُ فَلا اُجيبُ؟ كَلّا، أوَ لَيسَ الجُودُ وَالكَرَمُ لي؟ أوَ لَيسَ الدُّنيا وَالآخِرَةُ بِيَدي؟ فَلَو أنَّ أهلَ سَبعِ سَماواتٍ وأرَضينَ سَأَلوني جَميعا فَأَعطَيتُ كُلَّ واحِدٍ مِنهُم مَسأَلَتَهُ، ما نَقَصَ ذلِكَ مِن مُلكي مِثلَ جَناحِ بَعوضَةٍ، وكَيفَ يَنقُصُ مُلكٌ أنا قَيِّمُهُ؟ فيا بُؤسا [۱۷۷] لِمَن عَصاني ولَم يُراقِبني.
فَقُلتُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ أعِد عَلَيَّ هذَا الحَديثَ، فَأَعادَهُ ثَلاثا، فَقُلتُ: لا وَاللّهِ، لا سَأَلتُ أحَدا بَعدَ هذا حاجَةً. فَما لَبِثتُ أن جاءَني بِرِزقٍ [۱۷۸] وفَضلٍ مِن عِندِهِ. [۱۷۹]
110. الأمالى، طوسى ـ به نقل از محمّد بن عجلان ـ: به تنگ دستى شديدى گرفتار شدم و دوست غمخوارى هم نداشتم. قرض سنگينى بالا آوردم و طلبكارى داشتم كه مرتّب پولش را از من مى طلبيد. ناچار به سوى سراى حسن بن زيد ـ كه در آن وقت، امير مدينه بود و ميان ما آشنايى اى بود ـ، ره سپار شدم.
محمّد بن عبد اللّه بن على بن الحسين (نوه امام زين العابدين عليه السلام) كه با هم آشنايى ديرينه اى داشتيم، از حال و روز من آگاه شد. در راه، مرا ديد و دستم را گرفت و گفت: شنيده ام كه در مضيقه هستى. براى رفع گرفتارى ات به چه كسى اميد بسته اى؟
گفتم: به حسن بن زيد.
گفت: در اين صورت، حاجتت برآورده نمى شود و به خواسته ات نمى رسى. نزد كسى برو كه قادر به اين كار باشد و از هر بخشنده اى بخشنده تر است. براى رفع گرفتارى ات به او اميد ببند؛ چرا كه من از پسرعمويم امام صادق عليه السلام شنيدم كه از پدرش، از جدّش، از پدرش حسين بن على عليه السلام از پدرش على بن ابى طالب عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «خداوند، در يكى از وحى هايش به يكى از پيامبرانش فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، آرزوى هر آن كس را كه به غير من اميد بندد، به يأس، مبدّل مى سازم و در ميان مردم، جامه خوارى بر او مى پوشانم و از گشايش و لطف خويش، دورش مى گردانم. آيا بنده ام در سختى ها، يارى كسى غير مرا آرزو مى كند يا به كسى جز من، اميدوار مى شود، در حالى كه بى نياز بخشنده، منم و كليد درهاى بسته، در دست من است و درِ خانه ام به روى هر كس كه مرا بخواند، باز است؟
آيا نمى داند هر مصيبتى او را از پا در آورَد، جز من، كسى نمى تواند آن مصيبت را از او برطرف سازد؟ پس چه شده است كه مى بينم آرزويش را از من، روى گردان ساخته، در حالى كه من به واسطه بخشش و كَرَم خويش، آنچه را كه از من درخواست هم نكرده است، به او عطا كرده ام؟! حال از من روى گردانده و در مصيبتى كه به او رسيده، از من درخواست نمى كند و دستِ خواهش به سوى غير من دراز كرده است، در حالى كه منم خدايى كه پيش از درخواست، عطا مى كنم. پس آيا اگر از من درخواست شود، اجابت نمى كنم؟ هرگز! آيا بخشش و كَرَم، متعلّق به من نيست؟ آيا دنيا و آخرت، در دست من نيست؟ اگر اهل هفت آسمان و زمين، همگى از من بخواهند و من، درخواست يكايك آنها را برآورم، اين به قدر بال پشه اى، از مُلك من نمى كاهد. چگونه مُلكى كه من صاحب آنم، كاستى يابد؟ پس نگون بخت، كسى است كه مرا نافرمانى كند و مرا در نظر نگيرد».
گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! اين حديث را برايم تكرار كن.
امام عليه السلام نيز سه بار، آن را بازگو كرد.
گفتم: نه، به خدا! از اين پس، از هيچ كس، حاجتى نمى خواهم.
چندى نگذشت كه مرا روزى و عطايى از نزد خداوند رسيد.
راجع: ص116 (الاِتّكال على اللّه عز و جل).
ر. ك: ص117 (تكيه كردن به خدا).
الفصل الخامس: تقصير الآمال
فصل پنجم: كوتاه كردن آرزوها
5 / 1: اُوصيكَ بِقَصرِ الأَمَلِ
5 / 1: سفارش به كوتاهىِ آرزو
111. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ مِن وَصِيَّتِهِ إلى مُعاذِ بنِ جَبَلٍ لَمّا بَعَثَهُ إلَى اليَمَنِ ـ: اُوصيكَ بِتَقوَى اللّهِ... وحُسنِ العَمَلِ، وقَصرِ الأَمَل، وحُبِّ الآخِرَةِ. [۱۸۰]
111. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ از سفارش هاى ايشان به مَعاذ بن جبل، هنگامى كه او را به يمن فرستاد ـ: تو را به پروامندى از خدا... ، نيكويىِ كردار، كوتاهى آرزو، و عشق به آخرت، سفارش مى كنم.
112. عنه صلى الله عليه و آله: عِبادَ اللّهِ! إنَّكُم في دارِ أمَلٍ، بَينَ حَياةٍ وأجَلٍ، وصِحَّةٍ وعِلَلٍ، دارِ زَوالٍ و تَقَلُّبِ أحوالٍ، جُعِلَت سَبَبا لِلِارتِحالِ، فَرَحِمَ اللّهُ امرَأً قَصَّرَ مِن أمَلِهِ. [۱۸۱]
112. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى بندگان خدا! شما در سراىِ آرزو به سر مى بريد، در ميان زندگى و مرگ، و تن درستى و بيمارى ها؛ در سراىِ ناپايدارى و دگرگونى حالات؛ سرايى كه براى كوچيدن، خلق شده است. پس رحمت خدا بر آن كس باد كه آرزويش را كوتاه سازد!
113. الأمالي للطوسي عن أبي ذرّ عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ لَهُ ـ: يا أبا ذَرٍّ، أتُحِبُّ أن تَدخُلَ الجَنَّةَ؟ قُلتُ: نَعَم فِداكَ أبي!
قالَ: فَاقصِر مِنَ الأَمَلِ، وَاجعَلِ المَوتَ نُصبَ عَينِكَ، وَاستَحِ مِنَ اللّهِ حَقَّ الحَياءِ. [۱۸۲]
113. الأمالى، طوسى ـ به نقل از ابو ذر ـ: پيامبر خدا فرمود: «اى ابو ذر! آيا دوست دارى به بهشت بروى؟».
گفتم: آرى، پدرم به فدايت!
فرمود: «پس، آرزو كوتاه دار و مُردن را همواره پيشِ چشم خود بدار و از خداوند، چنان كه بايد، شرم داشته باش».
114. الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن وَصِيَّتِهِ لِوَلَدِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ: اُوصيكَ ـ يا بُنَيَّ ـ بِالصَّلاةِ عِندَ وَقتِها... وقَصرِ الأَمَلِ وذِكرِ المَوتِ، وَالزُّهدِ فِي الدُّنيا، فَإِنَّكَ رَهنُ مَوتٍ وغَرَضُ بَلاءٍ و طَريحُ سُقمٍ. [۱۸۳]
114. امام على عليه السلام ـ از سفارش ايشان به فرزندش امام حسن عليه السلام ـ: تو را ـ اى فرزندم ـ به خواندن نماز در وقتش... و كوتاه كردن آرزو و به ياد مرگ بودن و زهد ورزيدن به دنيا سفارش مى كنم؛ چرا كه تو گروگانِ مرگ، آماج بلا و زمين خورده بيمارى ها هستى.
115. عنه عليه السلام: قَصِّرُوا الأَمَلَ، وبادِرُوا العَمَلَ، وخافوا بَغتَةَ الأَجَلِ؛ فَإِنَّهُ لَن يُرجى مِن رَجعَةِ العُمُرِ ما يُرجى مِن رَجعَةِ الرِّزقِ، ما فاتَ اليَومَ مِنَ الرِّزقِ يُرجى غَدا زِيادَتُهُ، و ما فاتَ أمسِ مِنَ العُمُرِ لَم تُرجَ اليَومَ رَجعَتُهُ. [۱۸۴]
115. امام على عليه السلام: آرزو را كوتاه كنيد و به عمل بشتابيد و از فرا رسيدن ناگهانى مرگ، بترسيد؛ زيرا آن اميدى كه به بازگشت روزى هست، به بازگشت عمر، هرگز نيست. روزىِ امروز، اگر نرسد، اميد آن هست كه فردا بيشتر برسد؛ امّا عمرى كه ديروز از كف رفته، امروز به بازگشت آن، اميدى نيست.
116. عنه عليه السلام: قَصِّرِ الأَمَلَ فَإِنَّ العُمُرَ قَصيرٌ، وَافعَلِ الخَيرَ فَإِنَّ يَسيرَهُ كَثيرٌ. [۱۸۵]
116. امام على عليه السلام: آرزو كوتاه دار؛ چرا كه عمر، كوتاه است، و كار نيك كن؛ چرا كه اندكِ آن هم بسيار است.
117. عنه عليه السلام: زِد مِن طولِ أمَلِكَ في قَصرِ أجَلِكَ، ولا تَغُرَّنَّكَ صِحَّةُ جِسمِكَ وسَلامَةُ أمسِكَ؛ فَإِنَّ مُدَّةَ العُمُرِ قَليلَةٌ، وسَلامَةَ الجِسمِ مُستَحيلَةٌ. [۱۸۶]
117. امام على عليه السلام: از درازى آرزويت بكاه و بر عمر كوتاهت بيفزاى. زنهار كه سلامت جسمت و بى گزندى ديروزت، تو را نفريبد، كه مدّت عمر، اندك است و سلامت جسم، دستْ خوشِ دگرگونى.
118. عنه عليه السلام: قَصِّر أملَكَ، فَما أقرَبَ أجَلَكَ! [۱۸۷]
118. امام على عليه السلام: آرزويت را كوتاه كن، كه چه نزديك است اَجَل تو!
119. عنه عليه السلام: أفضَلُ الدّينِ قَصرُ الأَمَلِ، وأفضَلُ العِبادَةِ إِخلاصُ العَمَلِ. [۱۸۸]
119. امام على عليه السلام: برترين ديندارى، كوتاهىِ آرزوست و برترين عبادت، خالص گردانيدن عمل.
120. عنه عليه السلام: الكَيِّسُ [۱۸۹] مَن قَصَّرَ آمالَهُ. [۱۹۰]
120. امام على عليه السلام: زيرك، كسى است كه آرزوهايش كوتاه باشد.
121. عنه عليه السلام ـ في وَصفِ المُؤمِنِ ـ: تَراهُ بَعيدا كَسَلُهُ، دائِما نَشاطُهُ، قَريبا أمَلُهُ. [۱۹۱]
121. امام على عليه السلام ـ در وصف مؤمن ـ: او را از سستى [و تنبلى] به دور مى بينى. همواره كوشا و آرزويش كوتاه است.
122. عنه عليه السلام: طوبى [۱۹۲] لِمَن قَصَّرَ أمَلَهُ، وَاغتَنَمَ مَهَلَهُ. [۱۹۳]
122. امام على عليه السلام: خوشا آن كه آرزويش را كوتاه كرد و فرصت عمرش را غنيمت شمرد!
5 / 2: أسبابُ قَصرِ الأَمَلِ
5 / 2: عوامل كوتاه شدن آرزو
أ ـ مَعرِفَةُ النَّفسِ
الف ـ شناخت خود
123. الإمام عليّ عليه السلام: مَن عَرَفَ شَرَفَ مَعناهُ، صانَهُ عَن دَناءَةِ شَهوَتِهِ وزورِ مُناهُ. [۱۹۴]
123. امام على عليه السلام: كسى كه قدر شرافت مقام خويش را بشناسد، آن را از پستىِ هوس خود و واهى بودن آرزوهايش نگه داشته است.
ب ـ الكَيسُ
ب ـ زيركى
124. الإمام عليّ عليه السلام: أكيَسُ الأَكياسِ مَن مَقَتَ دُنياهُ، وقَطَعَ مِنها أمَلَهُ ومُناهُ، وصَرَفَ عَنها طَمَعَهُ ورَجاهُ. [۱۹۵]
124. امام على عليه السلام: زيرك ترينِ زيركان، كسى است كه دنيايش را دشمن دارد و آرزو و انتظاراتش را از آن، قطع كند و چشمداشت و اميدش را از دنيا برگيرد.
ج ـ تَرَقُّبُ الأَجَلِ
ج ـ منتظر اَجَل بودن
125. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ مِن وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ ـ: يا أبا ذَرٍّ، كَم مِن مُستَقبِلٍ يَوما لا يَستَكمِلُهُ، ومُنتَظِرٍ غَدا لا يَبلُغُهُ.
يا أبا ذَرٍّ، لَو نَظَرتَ إلَى الأَجَلِ ومَسيرِهِ لَأَبغَضتَ الأَمَلَ وغُرورَهُ. [۱۹۶]
125. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش ايشان به ابو ذر ـ: اى ابو ذر! بسا آغاز كننده روزى كه آن را به پايان نمى بَرَد و بسا چشم به راه فردايى كه به آن نمى رسد!
اى ابو ذر! اگر به اَجَل و فرا رسيدن آن مى نگريستى، هر آينه، آرزو و فريبكارى آن را دشمن مى داشتى.
126. عنه صلى الله عليه و آله: عَجِبتُ لِمُؤَمِّلِ دُنيا وَالمَوتُ يَطلُبُهُ. [۱۹۷]
126. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عجب دارم از كسى كه مرگ در تعقيب اوست و او آرزومند دنياست!
127. عنه صلى الله عليه و آله: مَن عَلِمَ أنَّهُ يُفارِقُ الأَحبابَ، ويَسكُنُ التُّرابَ، ويُواجَهُ بِالحِسابِ؛ كانَ حَرِيّا [۱۹۸] بِقَطعِ الأَمَلِ وحُسنِ العَمَلِ. [۱۹۹]
127. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه مى داند از عزيزان جدا مى شود و در خاك، آرام مى گيرد و با حسابرسى مواجه مى شود، سزاوار است كه آرزو بر كَنَد و كردار نيك در پيش گيرد.
128. الإمام عليّ عليه السلام: مَن راقَبَ أجَلَهُ، قَصُرَ أمَلُهُ. [۲۰۰]
128. امام على عليه السلام: هر كه چشم به راه اَجَلش باشد، آرزويش كوتاه مى شود.
129. عنه عليه السلام: مَنِ استَقصَرَ بَقاءَهُ وأجَلَهُ، قَصُرَ رَجاؤُهُ وأمَلُهُ. [۲۰۱]
129. امام على عليه السلام: هر كه زندگى و عمرش را كوتاه ببيند، اميد و آرزويش كوتاه مى گردند.
130. عنه عليه السلام: لو رَأَى العَبدُ الأَجَلَ ومَصيرَهُ، لَأَبغَضَ الأَمَلَ وغُرورَهُ. [۲۰۲]
130. امام على عليه السلام: اگر بنده، اَجَل و فاصله [اندك] آن را مى ديد، هر آينه، آرزو و فريب آن را دشمن مى داشت.
131. عنه عليه السلام: لو رَأَى العَبدُ أجَلَهُ وسُرعَتَهُ إلَيهِ، لَأَبغَضَ الأَمَلَ وتَرَكَ طَلَبَ الدُّنيا. [۲۰۳]
131. امام على عليه السلام: اگر بنده، اَجَل و شتاب آن را به طرف خود مى ديد، بى گمان، آرزو را دشمن مى داشت و از طلب دنيا دست مى كشيد.
132. عنه عليه السلام: لو عُرِفَ الأَجَلُ، قَصُرَ الأَمَلُ. [۲۰۴]
132. امام على عليه السلام: اگر اجلْ شناخته مى شد، آرزو كوتاه مى گرديد.
133. عنه عليه السلام: مَن رَأَى المَوتَ بِعَين يَقينِهِ رَآهُ قَريبا. مَن رَأَى المَوتَ بِعَينِ أمَلِهِ رَآهُ بَعيدا. [۲۰۵]
133. امام على عليه السلام: كسى كه مرگ را با ديده يقينش ببيند، آن را نزديك مى بيند. كسى كه مرگ را با ديده آرزويش ببيند، آن را دور مى بيند.
134. عنه عليه السلام: لَو رَأَيتُمُ الأَجَلَ ومَسيرَهُ، لَلُهيتُم [۲۰۶] عَنِ الأَمَلِ وغُرورِهِ. [۲۰۷]
134. امام على عليه السلام: اگر اَجَل و حركت آن را مى ديديد، از آرزو و فريب آن، روى مى گردانديد.
135. عنه عليه السلام: لَو ظَهَرَتِ الآجالُ، لَافتَضَحَتِ الآمالُ. [۲۰۸]
135. امام على عليه السلام: اگر اَجَل ها آشكار شوند، آرزوها رسوا مى گردند.
136. عنه عليه السلام: عِندَ حُضورِ الآجالِ تَظهَرُ خَيبَةُ الآمالِ. [۲۰۹]
136. امام على عليه السلام: با فرا رسيدن اَجَل ها، ناكامى آرزوها آشكار مى شود.
137. عنه عليه السلام: الأَجَلُ يَفضَحُ الأَمَلَ. [۲۱۰]
137. امام على عليه السلام: اَجَل، آرزو را رسوا مى سازد.
138. عنه عليه السلام: عِندَ هُجومِ الآجالِ تَفتَضِحُ الأَمانِيُّ وَالآمالُ. [۲۱۱]
138. امام على عليه السلام: با يورش آوردن اَجَل ها، آرمان ها و آرزوها رسوا مى شوند.
139. عنه عليه السلام: إذا حَضَرَتِ المَنِيَّةُ، افتَضَحَتِ الاُمنِيَّةُ. [۲۱۲]
139. امام على عليه السلام: هر گاه مرگ حاضر شود، آرزو رسوا مى گردد.
140. عنه عليه السلام: إنَّ المَرءَ يُشرِفُ عَلى أمَلِهِ فَيَقتَطِعُهُ حُضورُ أجَلِهِ. [۲۱۳]
140. امام على عليه السلام: انسان به آرزويش نزديك مى شود؛ ولى فرا رسيدن اَجَلش او را از آن جدا مى كند.
141. عنه عليه السلام: رُبَّ أجَلٍ تَحتَ أمَلٍ. [۲۱۴]
141. امام على عليه السلام: اى بسا اَجَلى كه زير آرزويى نهفته است!
142. عنه عليه السلام: رُبّ اُمنِيَّةٍ تَحتَ مَنِيَّةٍ. [۲۱۵]
142. امام على عليه السلام: اى بسا آرزويى كه زير [سايه] مرگى است!
143. عنه عليه السلام: صِدقُ الأَجَلِ يُفصِحُ [۲۱۶] كِذبَ الأَمَلِ. [۲۱۷]
143. امام على عليه السلام: راست بودنِ اَجَل (مرگ)، پرده از دروغ بودن آرزو، بر مى دارد.
144. عنه عليه السلام: عَجِبتُ لِمَن لا يَملِكُ أجَلَهُ كَيفَ يُطيلُ أمَلَهُ! [۲۱۸]
144. امام على عليه السلام: در شگفتم از كسى كه اختيار اَجَل خود را ندارد، چگونه آرزويش را دراز مى گرداند!
145. الإمام الكاظم عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ ـ: لَو رَأَيتَ مَسيرَ الأَجَلِ لَأَلهاكَ عَنِ الأَمَلِ. [۲۱۹]
145. امام كاظم عليه السلام ـ در سفارش به هِشام بن حَكَم ـ: اگر آمدن اَجَل را مى ديدى، بى گمان، آرزو را از ياد مى بردى.
146. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ ـ:
تُؤَمِّلُ فِي الدُّنيا طَويلاً فَلا تَدري إذا جَنَّ لَيلٌ هَل تَعيشُ إلى فَجرِ
فَكَم مِن صَحيحٍ ماتَ مِن غَيرِ عِلَّةٍ و كَم مِن مَريضٍ عاشَ دَهرا إلى دَهرِ
و كَم مِن فَتىً يُمسي ويُصبحُ آمِنا و قَد نُسِجَت أكفانُهُ وهُوَ لا يَدري [۲۲۰]
146. امام على عليه السلام ـ در ديوان منسوب به ايشان ـ: در دنيا آرزو را دراز مى سازى؛ ولى نمى دانى
كه چون شب شود، آيا تا سپيده دَم مى مانى [يا نه]؟
بسا تن درست، كه بى هيچ بيمارى اى در گذشت
و بسا بيمار، كه ساليان سال بزيست.
بسا جوانى كه شب و روز آسوده مى زيَد
بى خبر از آن كه كفنش بافته شده است.
د ـ مَوعِظَةُ النَّفسِ
د ـ اندرز دادن به خود
147. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في مَوعِظَتِهِ لابنِ مَسعودٍ ـ: يَابنَ مَسعودٍ، قَصِّر أمَلَكَ، فَإِذا أصبَحتَ فَقُل: إنّي لا اُمسي، وإذا أمسَيتَ فَقُل: إنّي لا اُصبِحُ، وَاعزِم عَلى مُفارَقَةِ الدُّنيا، وأحِبَّ لِقاءَ اللّهِ ولا تَكرَه لِقاءَهُ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ لِقاءَ مَن أحَبَّ لِقاءَهُ، ويَكرَهُ لِقاءَ مَن يَكرَهُ لِقاءَهُ. [۲۲۱]
147. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در اندرزهايش به ابن مسعود ـ: اى پسر مسعود! آرزويت را كوتاه ساز و چون صبح خويش را آغازيدى، بگو: به شب نمى رسم، و چون به شب وارد شدى، بگو: به صبح نمى رسم. جدا شدن از دنيا را قطعى بدان و لقاى خدا را دوست بدار و ديدار او را ناخوش مدار؛ زيرا خداوند، ديدارِ كسى را كه دوستدار ديدار او باشد، دوست مى دارد و ديدارِ كسى را كه ديدار او را ناخوش داشته باشد، ناخوش مى دارد.
148. عنه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ ـ: يا أبا ذَرٍّ، إذا أصبَحتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَكَ بِالمَساءِ، وإذا أمسَيتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَكَ بِالصَّباحِ، وخُذ مِن صِحَّتِكَ قَبلَ سُقمِكَ، ومِن حَياتِكَ قَبلَ مَوتِكَ؛ فَإِنَّكَ لا تَدري مَا اسمُكَ غَدا. [۲۲۲]
148. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش به ابو ذر ـ: اى ابوذر! چون صبح كردى، خويشتن را وعده رسيدن به شب مده و چون به شب وارد شدى، خود را وعده رسيدن به صبح مده. از سلامتت، پيش از آن كه بيمار شوى، بهره برگير و [نيز] از زندگى ات، پيش از مُردنت؛ زيرا نمى دانى فردا چه نام خواهى گرفت [: مُرده يا زنده].
ه ـ مُحارَبَةُ الأَمَلِ
ه ـ مبارزه با آرزو
149. الإمام عليّ عليه السلام: إنّي مُحارِبٌ أملي، ومُنتَظِرٌ أجلي. [۲۲۳]
149. امام على عليه السلام: من با آرزوى خود، در ستيزم و چشم به راه اَجَلِ خويشم.
150. عنه عليه السلام: اِجعَل رَفيقَكَ عَمَلَكَ، وعَدُوَّكَ أملَكَ. [۲۲۴]
150. امام على عليه السلام: عمل خود را رفيقت قرار ده و آرزويت را دشمنت.
و ـ تَكذيبُ الأَمَلِ
و ـ دروغ شمردن آرزو
151. الإمام عليّ عليه السلام: أكذِبوا آمالَكُم، وَاغتَنِموا آجالَكُم بِأَحسَنِ أعمالِكُم، وبادِروا مُبادَرَةَ اُولِي النُّهى وَالأَلبابِ. [۲۲۵]
151. امام على عليه السلام: آرزوهايتان را دروغگو بدانيد و عمرتان را براى پرداختن به بهترين كارهايتان، غنيمت بشماريد و چونان صاحبان تشخيص و خِرد، [به عملْ] مبادرت كنيد.
152. عنه عليه السلام: أنتُم في مَهَلٍ [۲۲۶] مِن وَرائِهِ أجَلٌ، ومَعَكُم أمَلٌ يَعتَرِضُ دونَ العَمَلِ؛ فَاغتَنِمُوا المَهَلَ، وبادِرُوا الأَجَلَ، وكَذِّبُوا الأَمَلَ، وتَزَوَّدوا مِنَ العَمَلِ. [۲۲۷]
152. امام على عليه السلام: شما در مهلتى هستيد كه به دنبال آن، مرگ است و همراه شما، آرزويى است كه مانع عمل مى شود. پس اين مهلت را غنيمت بشماريد و پيش از مرگ، كارى بكنيد و آرزو را دروغ بشماريد و از عمل [براى آخرت] توشه برگيريد.
153. عنه عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ امرَأً سَمِعَ حُكما فَوَعى، ودُعِيَ إلَى رَشادٍ فَدَنا... كابَرَ هَواهُ [۲۲۸]، وكَذَّبَ مُناهُ. [۲۲۹]
153. امام على عليه السلام: رحمت خدا بر آن كس كه سخن خردمندانه اى را شنيد و پذيرفت و به راه درستى، دعوت شد و بِدان، نزديك گرديد... [و] با هوس خويش ستيزه نمود و آرزويش را دروغگو شمرد!
154. عنه عليه السلام: طوبى لِمَنِ استَشعَرَ الوَجَلَ، وكَذَّبَ الأَمَلَ، وتَجَنَّبَ الزَّلَلَ. [۲۳۰]
154. امام على عليه السلام: خوشا به حال كسى كه ترس [۲۳۱] [از خدا] را شعار خود سازد و آرزو را دروغ شمارد و از لغزش، دورى نمايد!
ز ـ الدُّعاء
ز ـ دعا
155. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في دُعاءِ الأَسماءِ الحُسنى ـ: يا كَريمُ أنتَ سَيِّدي ورَجائي وذُخري و ذَخيرَتي وأمَلي، فَقَصِّر فِي الدُّنيا آمالي، وأدِم رَغبَتي إلَيكَ وآمالي. [۲۳۲]
155. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعاى اسماى حُسنا ـ: اى كريم! تويى آقاى من، اميد من، اندوخته من، ساز و برگ من، و آرزوى من! پس در دنيا آرزوى مرا كوتاه گردان و شوق و آمال مرا به خودت، تداوم بخش.
156. الإمام عليّ عليه السلام: نَعوذُ بِاللّهِ مِن سوءِ كُلِّ الرَّيبِ [۲۳۳]، وظُلَمِ الفِتَنِ، ونَستَغفِرُهُ مِن مَكاسِبِ الذُّنوبِ، ونَستَعصِمُهُ مِن مَساوِئِ الأَعمالِ ومَكارِهِ الآمالِ. [۲۳۴]
156. امام على عليه السلام: از بدى شُبهات و تاريكى هاى فتنه ها به خدا پناه مى بريم، و از ارتكاب گناهان، از او آمرزش مى طلبيم و از او مى خواهيم كه ما را از كردارهاى بد و آرزوهاى ناپسند، در پناه خود گيرد.
راجع: ص150 (صدق العمل).
ر. ك: ص151 (راستى كردار).
5 / 3: آثارُ قَصرِ الأَمَلِ
5 / 3: نتايج كوتاهى آرزو
أ ـ حُسنُ العَمَلِ
الف ـ نيكويىِ كردار
157. الإمام عليّ عليه السلام: مَن قَصُرَ أمَلُهُ حَسُنَ عَمَلُهُ. مَن أطالَ أمَلَهُ أفسَدَ عَمَلَهُ. [۲۳۵]
157. امام على عليه السلام: هر كه آرزويش كوتاه باشد، كردارش نيك مى شود. هر كه آرزويش را دراز گردانَد، كردارش را تباه مى سازد.
158. عنه عليه السلام: نِعمَ عَونُ العَمَلِ قَصرُ الأَمَلِ. [۲۳۶]
158. امام على عليه السلام: خوب كمكى است كوتاهىِ آرزو براى عمل!
ب ـ خُلوصُ العَمَلِ
ب ـ خلوص عمل
159. الإمام عليّ عليه السلام: قَلِّلِ الآمالَ تَخلُص لَكَ الأَعمالُ. [۲۳۷]
159. امام على عليه السلام: آرزوها را كم كن تا اعمالت خالص گردند.
ج ـ صِدقُ العَمَلِ
ج ـ راستىِ كردار
160. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ عِندَ ذِكرِ المَوتِ ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاكفِنا طولَ الأَمَلِ وقَصِّرهُ عَنّا بِصِدقِ العَمَلِ، حَتّى لا نُؤَمِّلَ استِتمامَ ساعَةٍ، بَعدَ ساعَةٍ ولَا استيفاءَ يَومٍ بَعدَ يَومٍ، ولَا اتِّصالَ نَفَسٍ بِنَفسٍ، ولا لُحوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ، وسَلِّمنا مِن غُرورِهِ وآمِنّا مِن شُرورِهِ. [۲۳۸]
160. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در هنگام ياد از مرگ ـ: خداوندا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و ما را از درازىِ آرزو، نگه دار و با راستىِ كردار، آرزو را در ما كوتاه گردان، آن گونه كه [حتّى] آرزو نداشته باشيم ساعتى را پس از ساعت ديگر به سر آوريم، يا روزى را از پس روزى ديگر به پايان بريم، يا نفسى را به نفسى ديگر، پيوند دهيم، يا گامى از پىِ گامى ديگر برداريم. ما را از فريب آرزو به سلامت دار و از بدى هاى آن، در امان بدار.
د ـ الزُّهد
د ـ زهد
161. الإمام عليّ عليه السلام: أيُّهَا النّاسُ! الزَّهادَةُ قَصرُ الأَمَلِ، وَالشُّكرُ عِندَ النِّعَمِ. [۲۳۹]
161. امام على عليه السلام: اى مردم! زهد، كوتاه كردن آرزوها و سپاس گزارى از نعمت هاست.
162. الإمام الباقر عليه السلام: اِستَجلِب حَلاوَةَ الزَّهادَةِ بِقَصرِ الأَمَلِ. [۲۴۰]
162. امام باقر عليه السلام: شيرينىِ زهد را با كوتاه كردن آرزو به دست آور.
163. عنه عليه السلام: لا زُهدَ كَقَصرِ الأَمَلِ. [۲۴۱]
163. امام باقر عليه السلام: هيچ زهدى چون كوتاهىِ آرزو نيست.
ه ـ غِنَى النَّفسِ
ه ـ توانگرى نفس
164. الإمام عليّ عليه السلام: أشرَفُ الغِنى تَركُ المُنى. [۲۴۲]
164. امام على عليه السلام: عالى ترين توانگرى، رها كردن آرزوهاست.
165. الإمام الهادي عليه السلام: الغِنى قِلَّةُ تَمَنّيكَ، وَالرِّضا بِما يَكفيكَ. [۲۴۳]
165. امام هادى عليه السلام: توانگرى، در اين است كه تمنّايت اندك باشد و به آنچه تو را بسنده مى كند، خرسند باشى.
و ـ سَلامَةُ النَّفسِ
و ـ سلامت نفس
166. الإمام عليّ عليه السلام: أنفَعُ الدَّواءِ تَركُ المُنى. [۲۴۴]
166. امام على عليه السلام: سودبخش ترين دارو، تركِ آرزوهاست.
ز ـ العِلمُ اللَّدُنّي
ز ـ علم لدنّى
167. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن رَغِبَ فِي الدُّنيا وأطالَ فيها رَغبَتَهُ، أعمَى اللّهُ قَلبَهُ عَلى قَدرِ رَغبَتِهِ فيها. ومَن زَهِدَ فِي الدُّنيا وقَصَّرَ فيها أمَلَهُ، أعطاهُ اللّهُ عِلما مِن غَيرِ تَعَلُّمٍ، وهُدىً بغَيرِ هِدايَةٍ. [۲۴۵]
167. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركه به دنيا راغب باشد و رغبتش را در آن به درازا بكشانَد، خداوند، دل او را به اندازه رغبتش به دنيا كور مى گرداند و هر كه به دنيا بى رغبت باشد و آرزويش را در آن كوتاه سازد، خداوند، به او دانشى عطا مى كند، بى آن كه از كسى بياموزد و راه نمايى اش مى كند، بى آن كه از كسى راه نمايى بگيرد.
ح ـ الجَنَّة
ح ـ بهشت
168. الزهد لابن المبارك عن الحسن: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كُلُّكُم يُحِبُّ أن يَدخُلَ الجَنَّةَ؟ قالوا: نَعَم، يا رَسولَ اللّهِ. قالَ: فأقصروا مِنَ الأَمَلِ، وثَبِّتوا آجالَكُم بَينَ أبصارِكُم، وَاستَحيوا مِنَ اللّهِ حَقَّ الحَياءِ. [۲۴۶]
168. كتاب الزهد ـ به نقل از حسن [۲۴۷] ـ: پيامبر خدا فرمود: «هر يك از شما دوست دارد به بهشت برود؟».
گفتند: آرى، اى پيامبر خدا!
فرمود: «پس، آرزو را كوتاه داريد و اَجَل خويش را در برابر ديده خود، قرار دهيد و از خداوند، چنان كه بايد، شرم داشته باشيد».
الفصل السادس: التّحذير من الآمال الذّميمة
فصل ششم: بر حذر داشتن از آرزوهاى نكوهيده
6 / 1: إيّاكَ وطولَ الأَمَلِ
6 / 1: زنهار از آرزوى دراز
169. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ مِن خُطبَتِهِ في حَجَّةِ الوَداعِ ـ: فَواعَجَبا لِقَومٍ ألهَتهُم أموالُهُم، وطالَت آمالُهُم، وقَصُرَت آجالُهُم، وهُم يَطمَعونَ في مُجاوَرَةِ مَولاهُم، ولا يَصِلونَ إلى ذلِكَ إلّا بِالعَمَلِ، ولا يَتِمُّ العَمَلُ إلّا بِالعَقلِ. [۲۴۸]
169. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ از سخنرانى ايشان در حَجّةُ الوداع ـ: شگفتا از آن مردمى كه دارايى هايشان سرگرمشان ساخته است و آرزوهايشان، دراز است و عمرهايشان، كوتاه و به زيستن در جوار پروردگارشان چشم دوخته اند! حال آن كه بدين آرزو نمى رسند، مگر با عمل، و عمل انجام نمى گيرد، مگر با خِرد.
170. عنه صلى الله عليه و آله ـ في دُعاءِ الأَسماءِ الحُسنى ـ: وهذِهِ يَدايَ يا سَيِّداه يا مَولاياه مَرفوعَةٌ إلَيكَ، ومُتَوَكِّلٌ عَلَيكَ، وتائِبٌ إلَيكَ فيما أتَيتُ مِن سوءِ فِعالي وقَبيحِ أعمالي وطولِ آمالي. [۲۴۹]
170. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعاى اسماى حُسنا ـ: اين دو دست من ـ اى سَرور و اى مولاى من ـ به سوى تو بلند شده است و تكيه ام به توست و از كردارهاى بد و رفتارهاى زشت خويش و آرزوهاى دور و درازم به درگاه تو توبه آورده ام.
171. المعجم الكبير عَن اُمِّ الوَليدِ بِنتِ عُمَرَ: اِطَّلَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ عَشِيَّةٍ فَقالَ: يا أيُّهَا النّاسُ! أما تَستَحيونَ؟ قالوا: مِمَّ ذاكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟!
قالَ: تَجمَعونَ ما لا تَأكُلونَ، وتَبنونَ ما لا تَعمُرونَ، وتَأمُلونَ ما لا تُدرِكونَ، ألا تَستَحيونَ ذلِكَ [۲۵۰]؟! [۲۵۱]
171. المعجم الكبير ـ به نقل از اُمّ وليد دختر عمر ـ: يك روز عصر، پيامبر خدا بيرون آمد و فرمود: «اى مردم! آيا شرم نمى كنيد؟!».
گفتند: از چه، اى پيامبر خدا؟
فرمود: «گرد مى آوريد، آنچه نمى خوريد و مى سازيد، آنچه در آن سكونت نمى كنيد و آرزو مى كنيد، آنچه به آن نمى رسيد. آيا از اين كارها شرم نمى كنيد؟!».
172. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ ـ: يا أبا ذَرٍّ، إيّاكَ وَالتَّسويفَ بِأَمَلِكَ، فَإِنَّكَ بِيَومِكَ ولَستَ بِما بَعدَهُ، فَإِن يَكُن غَدٌ لَكَ تَكُن فِي الغَدِ كَما كُنتَ فِي اليَومِ، وإن لَم يَكُن غَدٌ لَكَ لَم تَندَم عَلى ما فَرَّطتَ فِي اليَومِ. [۲۵۲]
172. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در نصيحت ايشان به ابو ذر ـ: اى ابو ذر! از به فردا افكندن آرزويت بپرهيز؛ زيرا تو در امروزِ خويش هستى، نه در فردا. پس اگر فردايى برايت بود، در آن فردا نيز چنان خواهى بود كه امروز هستى و اگر فردايى برايت نبود، افسوس نخواهى خورد كه امروز، كوتاهى كرده اى.
173. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّما أخافُ عَلَيكُمُ اثنَتَينِ: اِتِّباعَ الهَوى وطولَ الأَمَلِ، أمَّا اتِّباعُ الهَوى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الحَقِّ، وأمّا طولُ الأَمَلِ فَيُنسِي الآخِرَةَ. [۲۵۳]
173. امام على عليه السلام: من بر شما از دو چيز مى ترسم: پيروى از هوس و آرزوى دراز؛ زيرا پيروىِ هوس، از حق باز مى دارد و آرزوى دراز، آخرت را از ياد مى بَرَد.
174. عنه عليه السلام: إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ لِيُبغِضُ الطَّويلَ الأَمَلِ، السَّيِّئَ العَمَلِ. [۲۵۴]
174. امام على عليه السلام: خداوندِ پاك، از بلندآرزوىِ بدكردار، نفرت دارد.
175. عنه عليه السلام: شَرُّ النّاسِ الطَّويلُ الأَمَلِ، السَّيِّئُ العَمَلِ. [۲۵۵]
175. امام على عليه السلام: بدترينِ مردم، كسى است كه بلندآرزو و بدكردار باشد.
176. عنه عليه السلام: إيّاكَ وطولَ الأَمَلِ؛ فَكَم مِن مَغرورٍ اُفتُتِنَ بِطولِ أمَلِهِ، وأفسَدَ عَمَلَهُ وقَطَعَ أجَلَهُ، فَلا أمَلَهُ أدرَكَ، ولا ما فاتَهُ استَدرَكَ. [۲۵۶]
176. امام على عليه السلام: از آرزوى دراز بپرهيز؛ زيرا بسا فريب خورده اى كه فريبِ آرزوى درازش را خورد و عملش را تباه كرد و عمرش را به سر آورد و نه به آرزويش رسيد و نه [عمر و عملِ] از دست رفته را جبران كرد.
177. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الباقِرِ عليه السلام ـ: اِعلَم أنَّ السّاعاتِ تُذهِبُ عُمُرَكَ [۲۵۷]، و أنَّكَ لا تَنالُ نِعمَةً إلّا بِفِراقِ اُخرى، فَإِيّاكَ والأَمَلَ الطَّويلَ؛ فَكَم مِن مُؤَمِّلٍ أملاً لا يَبلُغُهُ، وجامِعِ مالٍ لا يَأكُلُهُ. [۲۵۸]
177. امام زين العابدين عليه السلام ـ در سفارش به فرزند خويش امام باقر عليه السلام ـ: بدان كه اين ساعت ها عمر تو را مى بَرَند و تو به نعمتى نمى رسى، مگر با جدا شدن از نعمتى. پس، از آرزوى دراز بپرهيز؛ زيرا اى بسا آرزومند آرزويى كه به آن نمى رسد و گرد آورنده مالى كه آن را نمى خورَد!
178. الإمام الصادق عليه السلام ـ في دُعاءٍ لَهُ ـ: الحَمدُ للّهِِ وَلِيِّ الحَمدِ وأهلِهِ، ومُنتَهاهُ ومَحَلِّهِ... رَبِّ، ما أسوَأَ فِعلي، وأقبَحَ عَمَلي، وأقسى قَلبي، وأطوَلَ أمَلي، وأقصَرَ أجَلي، وأجرَأَني عَلى عِصيانِ مَن خَلَقَني!... رَبِّ، وما أطوَلَ أمَلي في قِصَرِ أجَلي، وأقصَرَ أجَلي في بُعدِ أمَلي! وما أقبَحَ سَريرَتي وعَلانِيَتي! [۲۵۹]
178. امام صادق عليه السلام ـ در يكى از دعاهاى خويش ـ: سپاس، خداوند را كه صاحب سپاس، شايسته آن، پايان آن و جايگاه آن و... است. پروردگارا! چه بد است كردار من و چه زشت است رفتار من و چه سخت است دلم و چه دراز است آرزويم و چه كوتاه است عمرم و چه گستاخم بر نافرمانى از كسى كه مرا آفريده است!.… پروردگارا! چه دراز است آرزويم در برابر كوتاهىِ عمرم، و چه كوتاه است عمرم در برابر دور و درازى آرزويم، و چه زشت است اندرون و آشكارم (نيّت و كردارم)!
6 / 2: اِتَّقوا باطِلَ الأَمَلِ
6 / 2: از آرزوى پوچ بپرهيزيد
179. الإمام عليّ عليه السلام: اِتَّقوا باطِلَ الأَمَلِ؛ فَرُبَّ مُستَقبِلِ يَومٍ لَيسَ بِمُستَدبِرِهِ، ومَغبوطٍ في أوَّلِ لَيلِهِ [۲۶۰] قامَت بَواكيهِ في آخِرِهِ. [۲۶۱]
179. امام على عليه السلام: از آرزوهاى پوچ بپرهيزيد؛ زيرا بسا كسى كه روزى را آغازيده، امّا آن را پشت سر ننهاده است و بسا كسى كه در آغازِ شب، رشك انگيز بوده؛ ليكن در آخرِ شب، گريه كنندگانش (زنان خاندانش) بر وى گريسته اند.
180. عنه عليه السلام ـ في صِفَةِ الدُّنيا ـ: اِعلَم يا هذا أنَّها تُشخِصُ [۲۶۲] الوادِعَ [۲۶۳] السّاكِنَ، وتَفجَعُ [۲۶۴] المُغتَبِطَ [۲۶۵] الآمِنَ، لا يَرجِعُ مِنها ما تَوَلّى فَأَدبَرَ، ولا يُدرى ما هُوَ آتٍ فَيُحذَرَ، أمانِيُّها كاذِبَةٌ، وآمالُها باطِلَةٌ. [۲۶۶]
180. امام على عليه السلام ـ در وصف دنيا ـ: بدان ـ اى انسان ـ كه دنيا، آرام گرفته ساكن [در خود] را مى كوچانَد و شادمانِ آسوده خاطر را دردمند مى سازد. آنچه از دنيا پشت كرده و رفته است، باز نمى گردد و آنچه هم مى آيد، معلوم نيست تا از آن حذر توان كرد. آرزوهايش دروغ و آمالش پوچ اند.
181. عنه عليه السلام: اِحذَرُوا الأَمَلَ المَغلوبَ، وَالنَّعيمَ المَسلوبَ. [۲۶۷]
181. امام على عليه السلام: از آرزويى كه شكست مى خورَد و از نعمتى كه گرفته مى شود، دورى كنيد.
6 / 3: اِتَّقوا خِداعَ الآمالِ
6 / 3: از آرزوهاى فريبنده بپرهيزيد
182. الإمام عليّ عليه السلام: اِتَّقوا خِداعَ الآمالِ؛ فَكَم مِن مُؤَمِّلِ يَومٍ لَم يُدرِكهُ، وباني بِناءٍ لَم يَسكُنهُ، وجامِعِ مالٍ لَم يَأكُلهُ، ولَعَلَّهُ مِن باطِلٍ جَمَعَهُ ومِن حَقٍّ مَنَعَهُ، أصابَهُ حراما وَاحتَمَلَ بِهِ آثاما. [۲۶۸]
182. امام على عليه السلام: از آرزوهاى فريبنده بپرهيزيد؛ زيرا اى بسا آرزومند روزى كه آن را در نيافته است و بسا سازنده بنايى كه در آن ننشسته است و بسا گِرد آورنده مالى كه از آن نخورده است و شايد آن را از راهى باطل يا نپرداختن حقّى گرد آورده است. از حرام، آن را به دست آورده و بدين سبب، بار گناهانى را بر دوش خويش نهاده است.
183. عنه عليه السلام: كَذَبَ مَنِ ادّعى الإِيمانَ وهُوَ مَشغوفٌ [۲۶۹] مِنَ الدُّنيا بِخُدَعِ الأَمانِيِّ وزورِ المَلاهي. [۲۷۰]
183. امام على عليه السلام: دروغ مى گويد آن كه ادّعاى ايمان مى كند؛ امّا دل بسته آرزوهاى فريبنده و سرگرمى هاى دروغين دنياست.
184. عنه عليه السلام: مَنِ اتَّكَلَ عَلَى الأَماني، ماتَ دونَ أمَلِهِ. [۲۷۱]
184. امام على عليه السلام: هر كه به آرزوها تكيه كند، بدون رسيدن به آرزويش مى ميرد.
185. عنه عليه السلام: الأَمَلُ خادِعٌ غارٌّ ضارٌّ. [۲۷۲]
185. امام على عليه السلام: آرزو، فريبنده، گم راه كننده و زيان رسان است.
186. عنه عليه السلام: الأَمَلُ يَخدَعُ. [۲۷۳]
186. امام على عليه السلام: آرزو مى فريبد.
187. عنه عليه السلام: الأَمانِيُّ تَخدَعُ. [۲۷۴]
187. امام على عليه السلام: آرزوها، گول مى زنند.
188. عنه عليه السلام: الأَمانِيُّ تَخدَعُكَ، وعِندَ الحَقائِقِ تَدَعُكَ. [۲۷۵]
188. امام على عليه السلام: آرزوها، تو را گول مى زنند و در هنگامه [آشكار شدن] حقايق، رهايت مى كنند.
189. عنه عليه السلام: أنفاسُ المَرءِ خُطاهُ إلى أجَلِهِ، وأمَلُهُ خادِعٌ عَن عَمَلِهِ. [۲۷۶]
189. امام على عليه السلام: نَفَس هاى آدمى، گام هاى او به سوى اجل اويند و آرزوهاى او، باز دارنده او از عمل اويند.
190. عنه عليه السلام: الأَمَلُ خَوّانٌ. [۲۷۷]
190. امام على عليه السلام: آرزو، خيانتكار است.
191. عنه عليه السلام: لا يَطولَنَّ عَلَيكُمُ الأَمَدُ [۲۷۸]، ولا يَغُرَّنَّكُمُ الأَمَلُ؛ فَإِنَّ الأَمَلَ لَيسَ مِنَ الدّينِ في شَيءٍ. [۲۷۹]
191. امام على عليه السلام: زنهار كه مُهلت زندگى (عمر) در نظر شما دراز نيايد و آرزو، فريبتان ندهد؛ زيرا آرزو در دين، جايگاهى ندارد.
192. عنه عليه السلام ـ لِصَعصَعَةَ بنِ صوحانَ وَقد كانَ مَريضا فَأتاهُ عَليٌّ عليه السلام عائِدا، فَلَمّا أرادَ أن يَقومَ مِن عِندِهِ قالَ عليه السلام ـ: يا صَعصَعَةَ بنَ صوحانَ لا تَفتَخِر بِعيِادَتي إيّاكَ، وَانظُر لِنَفسِكَ فَكَأَنَّ الأَمرَ قَد وَصَلَ إلَيكَ، ولا يُلهِيَنَّكَ الأَمَلُ. أستَودِعُكَ اللّهَ. [۲۸۰]
192. امام على عليه السلام ـ به صعصعة بن صوحان، كه [بيمار بود و امام عليه السلام] به عيادت او رفته بود، هنگامى كه خواست برود ـ: اى صعصعة بن صوحان! از اين كه به عيادت تو آمده ام، بر خود مناز و به فكرِ خويشتن باش، كه گويا فرمان (مرگ) به تو رسيده است. مبادا آرزو، تو را سرگرم و غافل گردانَد! به خدا مى سپارمت.
193. عنه عليه السلام: مَعاشِرَ النّاسِ (المُسلِمينَ) اتَّقُوا اللّهَ، فَكَم مِن مُؤَمِّلٍ ما لا يَبلُغُهُ، وبانٍ ما لا يَسكُنُهُ، وجامِعٍ ما سَوفَ يَترُكُهُ، ولَعَلَّهُ مِن باطِلٍ جَمَعَهُ، ومِن حَقٍّ مَنَعَهُ، أصابَهُ حَراما وَاحتَمَلَ بِهِ آثاما، فَباءَ بِوِزرِهِ، وقَدِمَ عَلى رَبِّهِ آسِفا لاهِفا [۲۸۱]، قَد خَسِرَ الدُّنيا وَالآخِرَةَ؛ ذلِكَ هُوَ الخُسرانُ المُبينُ. [۲۸۲]
193. امام على عليه السلام: اى گروه مردمان (/ مسلمانان)! از خدا پروا كنيد؛ زيرا بسا آرزومندِ چيزى كه به آن نمى رسد و سازنده بنايى كه در آن، سكونت نمى كند و گِرد آورنده ثروتى كه به زودى، همه آن را رها مى كند؛ ثروتى كه شايد از راه باطل و يا نپرداختن حقّى گرد آورده است. از راه حرامى به آن رسيده و بِدان سبب، گناهانى را مرتكب شده است. بار سنگين آن را به دوش گرفته و با دريغ و اندوه، بر پروردگارش وارد شده است، در حالى كه «در دنيا و آخرت، زيان كرده است، و اين است آن زيانِ آشكار» [۲۸۳].
6 / 4: الأَمَلُ أكذَبُ شَيءٍ!
6 / 4: آرزو، دروغ ترينِ چيزهاست.
194. الإمام عليّ عليه السلام: أكذَبُ شَيءٍ الأَمَلُ. [۲۸۴]
194. امام على عليه السلام: دروغ ترين چيز، آرزوست.
195. عنه عليه السلام: لا شَيءَ أكذَبُ مِنَ الأَمَلِ. [۲۸۵]
195. امام على عليه السلام: چيزى دروغ تر از آرزو وجود ندارد.
196. عنه عليه السلام: قد تَكذِبُ الآمالُ. [۲۸۶]
196. امام على عليه السلام: گاه (/ چه بسا) آرزوها دروغ مى گويند.
197. عنه عليه السلام: رُبَّ طَمَعٍ كاذِبٍ لِأَمَلٍ غائِبٍ. [۲۸۷]
197. امام على عليه السلام: اى بسا طمع بيهوده به آرزويى كه تحقّق نمى يابد!
198. عنه عليه السلام: رُبَّ رَجاءٍ خائِبٍ لِأَمَلٍ كاذِبٍ. [۲۸۸]
198. امام على عليه السلام: اى بسا اميدهاى بيهوده اى كه به آرزويى دروغين، بسته مى شوند!
199. عنه عليه السلام: رُبَّ طَمَعٍ خائِبٍ وأمَلٍ كاذِبٍ، ورَجاءٍ يُؤَدّي إلَى الحِرمانِ، وتِجارَةٍ تَؤولُ إلَى الخُسرانِ. [۲۸۹]
199. امام على عليه السلام: چه بسيار چشمداشت هاى بى حاصل، آرزوهاى دروغين و اميدهايى كه به نوميدى مى انجامند و تجارت هايى كه به زيان، منجر مى شوند!
200. عنه عليه السلام: قَلَّما تَصدُقُكَ الاُمنِيَّةُ [۲۹۰]. [۲۹۱]
200. امام على عليه السلام: كمتر پيش مى آيد كه آرزو به تو راست گويد [و تحقّق يابد].
201. عنه عليه السلام: أينَ تَختَدِعُكُم كَواذِبُ الآمالِ؟! [۲۹۲]
201. امام على عليه السلام: تا كِى فريب دروغ آرزوها را مى خوريد؟!
202. عنه عليه السلام ـ في ذَمِّ أهلِ الدُّنيا ـ: قَد غابَ عَن قُلوبِكُم ذِكرُ الآجالِ، وحَضَرَتكُم كَواذِبُ الآمالِ، فَصارَتِ الدُّنيا أملَكَ بِكُم مِنَ الآخِرَةِ، وَالعاجِلَةُ أذهَبَ بِكُم مِنَ الآجِلَةِ. [۲۹۳]
202. امام على عليه السلام ـ در نكوهش دنياپرستان ـ: ياد مرگ از دل هاى شما رَخت بر بسته است و آرزوهاى دروغين، همواره در دلِ شمايند. از اين رو، دنيا بيشتر بر شما مسلّط است تا آخرت، و اين زندگى، شما را بيشتر سرگرم خود كرده است تا زندگىِ آخرت.
203. عنه عليه السلام: الأَمَلُ أبَدا في تَكذيبٍ. [۲۹۴]
203. امام على عليه السلام: آرزو، هميشه دروغ مى گويد.
204. عنه عليه السلام: لا تَفِي الأَمانِيُّ لِمَن عَوَّلَ عَلَيها. [۲۹۵]
204. امام على عليه السلام: آرزوها به كسى كه بر آنها تكيه كند، وفا نمى كنند.
205. الإمام الصادق عليه السلام: طوبى لِعَبدٍ طَلَبَ الآخِرَةَ وسَعى لَها، طوبى لِمَن لَم تُلهِهِ الأَمانِيُّ الكاذِبَةُ. [۲۹۶]
205. امام صادق عليه السلام: خوشا بنده اى كه آخرت را جُست و براى آن كوشيد! خوشا كسى كه آرزوهاى دروغين، او را سرگرم نساختند!
6 / 5: الأَمَلُ كَالسَّرابِ
6 / 5: آرزو چون سراب است
206. الإمام عليّ عليه السلام: الأَمَلُ كَالسَّرابِ؛ يَغُرُّ مَن رَآهُ، ويُخلِفُ مَن رَجاهُ. [۲۹۷]
206. امام على عليه السلام: آرزو، چون سراب است كه بيننده خويش را مى فريبد و اميدوار به خويش را نوميد مى كند.
207. عنه عليه السلام: أينَ يَغُرُّكُم سَرابُ الآمالِ؟! [۲۹۸]
207. امام على عليه السلام: تا كِى سراب آرزوها، شما را مى فريبد؟!
208. عنه عليه السلام: قَد تَغُرُّ الاُمنِيَّةُ. [۲۹۹]
208. امام على عليه السلام: گاه (/ بسا كه) آرزو مى فريبد.
209. عنه عليه السلام ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ بَعدَ حَربِ الجَمَلِ ـ: إنَّ الدُّنيا حُلوَةٌ خَضِرَةٌ [۳۰۰]، تَفتِنُ النّاسَ بِالشَّهَواتِ وتُزَيِّنُ لَهُم بِعاجِلِها، وَايمُ اللّهِ إنَّها لَتَغُرُّ مَن أمَّلَها وتُخلِفُ مَن رَجاها. [۳۰۱]
209. امام على عليه السلام ـ در سخنرانى اش پس از جنگ جَمَل ـ: دنيا، شيرين و سرسبز است، مردم را با خواسته هاى نفسانى مى فريبد و زندگى اين جهانى را در چشم آنان، زيبا مى نمايد. به خدا سوگند كه دنيا، آرزومندان خود را گول مى زند و اميدوارانش را مأيوس مى كند.
210. عنه عليه السلام: لا غارَّ أخدَعُ مِنَ الأَمَلِ. [۳۰۲]
210. امام على عليه السلام: هيچ فريبكارى، فريبنده تر از آرزو نيست.
211. عنه عليه السلام: كَفى بِالأَمَلِ اغتِرارا. [۳۰۳]
211. امام على عليه السلام: براى فريب خوردن، آرزو، خود، كافى است.
212. عنه عليه السلام: لِكُلِّ أمَلٍ غُرورٌ. [۳۰۴]
212. امام على عليه السلام: هر آرزويى فريبى دارد.
213. عنه عليه السلام: أكذِبِ الأَمَلَ ولا تَثِق بِهِ؛ فَإِنَّهُ غُرورٌ وصاحِبَهُ مَغرورٌ. [۳۰۵]
213. امام على عليه السلام: آرزو را دروغگو بدان و به آن اعتماد مكن؛ زيرا آرزو، فريب است و آرزومند، فريب خورده.
214. عنه عليه السلام: المُغتَرُّ بِالآمالِ مَخدوعٌ. [۳۰۶]
214. امام على عليه السلام: فريفته آرزوها، فريب خورده است.
215. عنه عليه السلام: إيّاكَ وَالاِغتِرارَ بِالأَمَلِ. [۳۰۷]
215. امام على عليه السلام: زنهار! فريب آرزو را مخور.
216. عنه عليه السلام: الشَّقِيُّ مَنِ اغتَرَّ بِحالِهِ، وَانخَدَعَ لِغُرورِ آمالِهِ. [۳۰۸]
216. امام على عليه السلام: بدبخت، كسى كه به حال خويش فريفته شود و فريب آرزوهاى پوچَش را بخورد.
217. عنه عليه السلام: أَزمِعوا [۳۰۹] عِبادَ اللّهِ بِالرَّحيلِ مِن هذِهِ الدّارِ، المَقدورِ عَلى أهلِها الزَّوالُ، المَمنوعِ أهلُها مِنَ الحَياةِ، المُذَلَّلَةِ أنفُسُهُم بِالمَوتِ، فَلا حَيٌّ يَطمَعُ فِي البَقاءِ، و لا نَفسٌ إلّا مُذعِنَةٌ بِالمَنونِ؛ فَلا يَغلِبَنَّكُمُ الأَمَلُ، ولا يَطُل عَلَيكُم الأَمَدُ، ولا تَغتَرّوا فيها بِالآمالِ، وتَعَبَّدُوا اللّهَ أيّامَ الحَياةِ. [۳۱۰]
217. امام على عليه السلام: اى بندگان خدا! عزم كوچيدن كنيد از اين سرايى كه رفتن از آن، بر ساكنانش مقدّر شده و از زيستن [هميشگى] در آن، ممنوع گشته اند و جان هايشان مقهورِ مرگ است، به طورى كه هيچ زنده اى طمع در ماندن ندارد و هيچ جاندارى نيست، جز آن كه سُرود فرمان مرگ دارد. پس زنهار كه آرزو بر شما چيره نگردد، و مدّت عمر را دراز نپنداريد، و در دنيا، فريب آرزوها را نخوريد و تا زنده ايد، خدا را بندگى كنيد!
218. الإمام الصادق عليه السلام: كَم مِن نِعمَةٍ للّهِِ عَلى عَبدِهِ في غَيرِ أمَلِهِ، وكَم مِن مُؤَمِّلٍ أمَلاً الخِيارُ في غَيرِهِ. [۳۱۱]
218. امام صادق عليه السلام: اى بسا نعمت و لطف خداوند به بنده اش كه در غير آن چيزى است كه او آرزو مى كند، و اى بسا آرزومند آرزويى كه خير و صلاحش در غير آن است!
219. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن محمّد بن يحيى بن أبي عَبّادٍ عن عَمّه: سَمِعتُ الرِّضا عليه السلام يَوما يُنشِدُ ـ وقَليلاً ما كان يُنشِدُ شِعرا ـ:
كُلُّنا نَأمُلُ مَدّا فِي الأَجَل وَالمَنايا هُنَّ آفاتُ الأَمَل
لا تَغُرَّنَكَ أباطيلُ المُنى وَالزَمِ القَصدَ ودَع عَنكَ العِلَل
إنَّمَا الدُّنيا كَظِلٍّ زائِلٍ حَلَّ فيهِ راكِبٌ ثُمَّ رَحَل [۳۱۲]. [۳۱۳]
219. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از محمّد بن يحيى بن ابى عَبّاد، از عمويش ـ: روزى از امام رضا عليه السلام شنيدم كه اين ابيات را مى خواند ـ در حالى كه ايشان، به ندرت شعرى مى خواند ـ:
همه ما آرزو داريم كه بيشتر عمر كنيم
و مرگ ها، آفت هاى آرزويند.
زنهار كه آرزوهاى پوچ، فريبت ندهند!
پاى در راه نِه و دست از بيهودگى ها بدار.
دنيا، به سايه اى در حركت مى ماند
كه ره گذرى در آن، بار افكنَد و آن گاه بكوچد.
6 / 6: رُبَّ أمَلٍ خائب
6 / 6: بسا آرزوهاى بى حاصل!
220. الإمام عليّ عليه السلام: رُبَّ طَمَعٍ كاذِبٍ، وأمَلٍ خائِبٍ. [۳۱۴]
220. امام على عليه السلام: اى بسا اميدهايى كه دروغ اند و آرزوهايى كه بى حاصل اند!
221. عنه عليه السلام: رُبَّ أمَلٍ خائِبٍ. [۳۱۵]
221. امام على عليه السلام: اى بسا آرزويى كه برآورده نمى شود!
222. عنه عليه السلام: كَم مِن آمِلٍ خائِبٍ، وغائِبٍ غَيرِ آئِبٍ [۳۱۶]! [۳۱۷]
222. امام على عليه السلام: چه بسيار آرزوهايى كه بى حاصل اند و چه بسيار رفته اى كه باز نمى آيد!
223. عنه عليه السلام: ذُلُّ الرِّجالِ في خَيبَةِ الآمالِ. [۳۱۸]
223. امام على عليه السلام: خوارىِ مردان، در ناكامى آرزوهاست.
الفصل السابع: مبادئ الآمال الباطلة
فصل هفتم: خاستگاه هاى آرزوهاى بيهوده
7 / 1: الجَهل
7 / 1: نادانى
224. الإمام عليّ عليه السلام: رَغبَتُكَ فِي المُستَحيلِ جَهلٌ. [۳۱۹]
224. امام على عليه السلام: آرزوى مُحال داشتن، از نادانى است.
225. عنه عليه السلام: ما عَقَلَ مَن أطالَ أمَلَهُ. [۳۲۰]
225. امام على عليه السلام: كسى كه آرزوى دراز در سر بپروراند، خردمند نيست.
226. عنه عليه السلام: إنَّ قُلوبَ الجُهّالِ تَستَفِزُّهَا الأَطماعُ، وتَرتَهِنُهَا المُنى، وتَستَعلِقُهَا الخَدائِعُ [۳۲۱]. [۳۲۲]
226. امام على عليه السلام: دل هاى نادانان را طمع ها بر مى انگيزند و آرزوها گروگان مى گيرند و فريب ها به دام مى اندازند.
227. عنه عليه السلام: الجاهِلُ يَعتَمِدُ عَلى أمَلِهِ، ويُقَصِّرُ في عَمَلِهِ. [۳۲۳]
227. امام على عليه السلام: نادان، به آرزويش تكيه مى كند و در عملش كوتاهى مى ورزد.
228. عنه عليه السلام: العاقِلُ يَعتَمِدُ عَلى عَمَلِهِ، الجاهِلُ يَعتَمِدُ عَلى أمَلِهِ. [۳۲۴]
228. امام على عليه السلام: خردمند، به عمل خويش تكيه مى كند. نادان، به آرزوى خويش تكيه مى نمايد.
229. عنه عليه السلام: ما لَكُم تُؤَمِّلونَ ما لا تُدرِكونَهُ، وتَجمَعونَ ما لا تَأكُلونَهُ، وتَبنونَ ما لا تَسكنونَهُ ؟! [۳۲۵]
229. امام على عليه السلام: شما را چه شده است كه چيزى را آرزو مى كنيد كه به آن نمى رسيد؟! و چيزى را گِرد مى آوريد كه نمى خوريد؟! و چيزى را بنا مى كنيد كه در آن سكونت نمى كنيد؟!
7 / 2: الحُمق
7 / 2: حماقت
230. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أحمَقُ الحَمقى مَن أتبَعَ نَفسَهُ هَواها، وتَمَنّى عَلَى اللّهِ تَعالى الأَمانِيَّ. [۳۲۶]
230. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: احمق ترينِ احمق ها، كسى است كه نفس خويش را دنباله روِ هوس سازد و از خداوند متعال، [تحقّقِ]، آرزوهاى ناشدنى را بخواهد.
231. الإمام عليّ عليه السلام: الآمالُ غُرورُ الحَمقى. [۳۲۷]
231. امام على عليه السلام: آرزوها، فريب دهنده مردمان احمق اند.
232. عنه عليه السلام: الأَمانيُّ شيمَةُ الحَمقى. [۳۲۸]
232. امام على عليه السلام: آرزوهاى ناشدنى داشتن، خصلت مردمان احمق است.
233. عنه عليه السلام: مِنَ الحُمقِ الاِتِّكالُ عَلَى الأَمَلِ. [۳۲۹]
233. امام على عليه السلام: تكيه كردن به آرزو، از حماقت است.
234. عنه عليه السلام: إيّاكَ وَالثِّقَةَ بِالآمالِ؛ فَإِنَّها مِن شِيَمِ الحَمقى. [۳۳۰]
234. امام على عليه السلام: از اعتماد كردن به آرزوها بپرهيز؛ زيرا از خصلت هاى احمق هاست.
235. عنه عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ ـ: إيّاكَ وَالاِتِّكالَ عَلَى الأَمانِيِّ؛ فَإِنَّها بَضائِعُ النَّوكى [۳۳۱]. [۳۳۲]
235. امام على عليه السلام ـ در سفارش ايشان به فرزندش محمّد بن حنفيّه ـ: از تكيه كردن بر آرزوها دورى كن، كه [تكيه كردن بر آرزو، ] كالاىِ مردمان احمق است.
236. عنه عليه السلام: إيّاكُم وَالإِيكالَ بِالمُنى؛ فَإِنَّها بَضائِعُ العَجَزَةِ. [۳۳۳]
236. امام على عليه السلام: از تكيه كردن به آرزوها دورى كنيد؛ زيرا آرزو، كالاى ناتوانان است.
237. عنه عليه السلام: لا تَغُرَّنَّكَ الأَمانِيُّ وَالخُدَعَ، فَكَفى بِذلِكَ خُرقا [۳۳۴]. [۳۳۵]
237. امام على عليه السلام: زنهار! آرزوها و نيرنگ ها تو را نفريبند، كه اين (فريب خوردن از آنها)، بهترين دليل حماقت است.
7 / 3: الغَفلَة
7 / 3: غفلت
238. الإمام عليّ عليه السلام: مَن غَفَلَ غَرَّتهُ الأَمانِيُّ، وأخَذَتهُ الحَسرَةُ إذَا انكَشَفَ الغِطاءُ وبَدا لَهُ مِنَ اللّهِ ما لَم يَكُن يَحتَسِبُ. [۳۳۶]
238. امام على عليه السلام: كسى كه دچار غفلت شود، آرزوها او را مى فريبند و آن گاه كه پرده كنار رود و آنچه تصوّرش را هم نمى كرده است از جانب خداوند بر او آشكار گردد، افسوس، او را فرا مى گيرد.
239. عنه عليه السلام: مَن غَفَلَ جَنى عَلى نَفسِهِ، وَانقَلَبَ عَلى ظَهرِهِ، وحَسَبَ غَيَّهُ [۳۳۷] رُشدا، وغَرَّتهُ الأَمانِيُّ، وأخَذَتهُ الحَسرَةُ وَالنَّدامَةُ إذا قُضِيَ الأَمرُ وَانكَشَفَ عَنهُ الغِطاءُ، وبَدا لَهُ ما لَم يَكُن يَحتَسِبُ. [۳۳۸]
239. امام على عليه السلام: هر كه غفلت كند، به خويشتن ستم مى ورزد و عقب گرد مى كند و گم راهىِ خود را هدايت مى پندارد و آرزوها فريبش مى دهند، و آن گاه كه كارش تمام شود [و بميرد] و پرده از برابرش كنار برود و آنچه تصوّرش را هم نمى كرده، برايش هويدا گردد، دست خوش افسوس و پشيمانى مى شود.
7 / 4: اِرتِكابُ الذُّنوبِ
7 / 4: گناه كردن
240. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ آدَمَ قَبلَ أن يُصيبَ الذَّنبَ كانَ أجَلُهُ بَينَ عَينَيهِ وأمَلُهُ خَلفَهُ، فَلَمّا أصابَ الذَّنبَ جَعَلَ اللّهُ أمَلَهُ بَينَ عَينَيهِ وأجَلَهُ خَلفَهُ، فَلا يَزالُ يَأمُلُ حَتّى يَموتَ. [۳۳۹]
240. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آدم عليه السلام پيش از آن كه گناه كند، [۳۴۰] اَجَلش پيش روى او بود و آرزويش پشتِ سرش. چون گناه كرد، خداوند، آرزويش را پيشِ چشم او قرار داد و اَجَلش را پشت سرش. از اين رو، پيوسته آرزو مى كند تا مى ميرد.
241. علل الشرائع عن مُعَمَّر بن يحيى: قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: ما بالُ النّاسِ يَعقِلون ولا يَعلَمونَ؟ [۳۴۱]
قالَ عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى حينَ خَلَقَ آدَمَ جَعَلَ أجَلَهُ بَينَ عَينَيهِ وأمَلَهُ خَلفَ ظَهرِهِ، فَلَمّا أصابَ الخَطيئَةَ جَعَلَ [۳۴۲] أمَلَهُ بَينَ عَينَيهِ وأجَلَهُ خَلفَ ظَهرِهِ، فَمِن ثَمَّ يَعقِلونَ ولا يَعلَمونَ. [۳۴۳]
241. علل الشرائع ـ به نقل از معمّر بن يحيى ـ: به امام باقر عليه السلام گفتم: چرا مردم با آن كه خِرد دارند، نمى فهمند؟ [۳۴۴]
فرمود: «زمانى كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ آدم عليه السلام را آفريد، اَجَل او را پيشِ رويش قرار داد و آرزويش را پشتِ سرش، و چون مرتكب خطا شد، آرزويش را پيش روى او قرار داد و اَجَلش را پشتِ سرش. از اين روست كه خِرد دارند؛ امّا نمى فهمند».
7 / 5: وِلايَةُ الشَّيطانِ
7 / 5: ولايت شيطان
242. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذَا استَحَقَّت وِلايَةُ الشَّيطانِ وَالشَّقاوَةُ، جاءَ الأَمَلُ بَينَ العَينَينِ وذَهَبَ الأَجَلُ وَراءَ الظَّهرِ. [۳۴۵]
242. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه كسى مستحقّ ولايت شيطان و شقاوت (تيره روزى) شود، آرزو پيشِ رو مى آيد و اجل، پشتِ سر مى رود.
243. الإمام عليّ عليه السلام: الأَمَلُ سُلطانُ الشَّياطينِ عَلى قُلوبِ الغافِلينَ. [۳۴۶]
243. امام على عليه السلام: آرزو، سلطه شياطين بر دل هاى غافلان است.
244. عنه عليه السلام ـ من وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلٍ فِي التَّحذيرِ مِنَ الشَّياطينِ ـ: يا كُمَيلُ، إنَّهُم يَخدَعونَكَ بِأَنفُسِهِم، فَإِذا لَم تُجِبهُم مَكَروا بِكَ وبِنَفسِكَ بِتَحسينِهِم [۳۴۷] إلَيكَ شَهَواتِكَ وإعطائِكَ أمانِيَّكَ وإرادَتَكَ، ويُسَوِّلونَ لَكَ ويُنسونَكَ، ويَنهَونَكَ ويَأمُرونَكَ، ويُحَسِّنونَ ظَنَّكَ بِاللّهِ عز و جل حَتّى تَرجُوَهُ فَتَغتَرَّ بِذلِكَ وتَعصِيَهُ، وجَزاءُ العاصي لَظى [۳۴۸]. [۳۴۹]
244. امام على عليه السلام ـ در سفارش به كميل، در بر حذر داشتن از شياطين ـ: اى كميل! آنان با خودشان تو را مى فريبند و اگر فريبشان را نخوردى، با جلوه دادن شهواتت در نظر تو و برآوردن آرزوها و خواسته هايت، سعى مى كنند تا تو را بفريبند و برايت، ظاهرآرايى و وسوسه گرى مى كنند و دچار فراموشى ات مى سازند و به تو امر و نهى مى كنند، و تو را به خداوند عز و جل چندان خوش گمان مى سازند كه به او اميد[ى بدون بيم] ببندى و بدين ترتيب، غَرّه مى شوى و نافرمانى خدا مى كنى، و سزاى نافرمان هم آتش دوزخ است.
7 / 6: إيثارُ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ
7 / 6: ترجيح دادن دنيا بر آخرت
245. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ الدُّنيا تُدنِي الآجالَ، وتُباعِدُ الآمالَ، وتُبيدُ [۳۵۰] الرِّجالَ، وتُغَيِّرُ الأَحوالَ؛ مَن غالَبَها غَلَبَتهُ، ومَن صارَعَها صَرَعَتهُ، ومَن عَصاها أطاعَتهُ، ومَن تَرَكَها أتَتهُ. [۳۵۱]
245. امام على عليه السلام: دنيا، اَجَل ها را نزديك مى سازد و آرزوها را دور و دراز مى گردانَد و مردان را به نابودى مى كشانَد و احوال را دگرگون مى كند. هركه بر دنيا چيرگى جويد، دنيا بر او چيره مى آيد و هر كه با آن كُشتى گيرد، دنيا او را زمين مى زند و هركه نافرمانى آن كند، دنيا فرمانش مى برد و هركه آن را ترك گويد، دنيا به نزدش مى رود.
246. عنه عليه السلام: الدَّهرُ يُخلِقُ الأَبدانَ، ويُجَدِّدُ الآمالَ، ويُقَرِّبُ المَنِيَّةَ، ويُباعِدُ الاُمنِيَّةَ؛ مَن ظَفِرَ بِهِ نَصَبَ [۳۵۲]، ومَن فاتَهُ تَعِبَ. [۳۵۳]
246. امام على عليه السلام: روزگار، بدن ها را كُهنه مى كند و آرزوها را نو مى سازد، و مرگ را نزديك مى سازد و آرزو را دور مى گردانَد. هر كه به روزگار دست يافت، به سختى افتاد و هر كه به آن دست نيافت، رنجور شد.
247. عنه عليه السلام: أيُّهَا النّاسُ! إنَّكُم إن آثَرتُمُ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ أسرَعتُم إجابَتَها إلَى العَرَضِ الأَدنى، ورَحَلَت مَطايا آمالِكُم إلَى الغايَةِ القُصوى، تورِدُ مَناهِلَ [۳۵۴] عاقِبَتُها النَّدَمُ، وتُذيقُكُم ما فَعَلَت بِالاُمَمِ الخالِيَةِ وَالقُرونِ الماضِيَةِ؛ مِن تَغَيُّرِ الحالاتِ، وتَكَوُّنِ المَثُلات [۳۵۵]. [۳۵۶]
247. امام على عليه السلام: اى مردم! شما اگر دنيا را بر آخرت برگزينيد، در پذيرفتن دعوت آن به كالاى پست شتافته ايد و مَركب هاى آرزوهايتان تا دورترين مقصد، تاخت بر مى دارند و شما را به آبشخورهايى مى بَرَند كه فرجامشان پشيمانى است و كارهايى را كه با امّت هاى پيشين و نسل هاى گذشته كردند، يعنى دگرگونى حالات و فرود آمدن كيفرها، به شما نيز مى چشانَند.
248. الإمام الصادق عليه السلام: مَن تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِالدُّنيا تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِثَلاثِ خِصالٍ: هَمٍّ لا يَفنى، وأمَلٍ لا يُدرَكُ، ورَجاءٍ لا يُنالُ. [۳۵۷]
248. امام صادق عليه السلام: هر كس قلبش به دنيا دل بسته باشد، دل بسته به سه چيز است: اندوهى پايان ناپذير، آرزويى دست نايافتنى، و اميدى به دست نياوردنى.
7 / 7: حُبُّ المالِ
7 / 7: علاقه مندى به مال و ثروت
249. الإمام عليّ عليه السلام: حُبُّ المالِ يُقَوِّي الآمالَ، ويُفسِدُ الأَعمالَ. [۳۵۸]
249. امام على عليه السلام: مالْ دوستى، آرزوها را تقويت مى كند و اعمال را از بين مى بَرَد.
7 / 8: الشَّقاوَة
7 / 8: شقاوت
250. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أربَعُ خِصالٍ مِنَ الشَّقاوَةِ: جُمودُ العَينِ، وقَساوَةُ القَلبِ، وبُعدُ الأَمَلِ، وحُبُّ البَقاءِ. [۳۵۹]
250. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چهار خصلت، نشانه شقاوت [۳۶۰] است: خشكيدگى چشم، سختىِ دل، دور و دراز بودن آرزو، و علاقه مندى به ماندن [در دنيا].
الفصل الثامن: مضارّ الآمال الباطلة
فصل هشتم: زيان هاى آرزوهاى باطل
8 / 1: زَوالُ العَقلِ
8 / 1: از بين رفتن خِرَد
الكتاب
قرآن
«ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَ يَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ». [۳۶۱]
«بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزوها سرگرمشان كند. پس به زودى خواهند دانست».
الحديث
حديث
251. الإمام عليّ عليه السلام: اِعلَموا ـ عِبادَ اللّهِ ـ أنَّ الأَمَلَ يُذهِبُ العَقلَ، ويُكذِبُ الوَعدَ، ويَحُثُّ عَلَى الغَفلَةِ، ويورِثُ الحَسرَةَ؛ فَأكذِبُوا الأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرورٌ وإنَّ صاحِبَهُ مَأزورٌ [۳۶۲]. [۳۶۳]
251. امام على عليه السلام: بدانيد ـ اى بندگان خدا ـ كه آرزو، خِرد را مى بَرد، وعده را دروغ جلوه مى دهد، به غفلت مى كشانَد و حسرت به بار مى آورد. پس آرزو را باور نكنيد؛ زيرا آن، فريبنده است و آرزومند، گنهكار.
252. عنه عليه السلام: اِعلَموا أنَّ الأَمَلَ يُسهِي العَقلَ ويُنسِي الذِّكرَ؛ فَأَكذِبُوا الأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرورٌ و صاحِبَهُ مَغرورٌ. [۳۶۴]
252. امام على عليه السلام: بدانيد كه آرزو، خِرد را دچار غفلت مى سازد و فراموشى [در مورد مبدأ و مقصد] مى آورد. پس آرزو را دروغگو بدانيد؛ چرا كه آرزو، فريبنده است و آرزومند، فريب خورده.
253. عنه عليه السلام: ألا وإنَّ الأَمَلَ يُسهِي القَلبَ، ويُكذِبُ الوَعدَ، ويُكثِرُ الغَفلَةَ، ويورِثُ الحَسرَةَ؛ فَاعزُبوا [۳۶۵] عَنِ الدُّنيا كَأَشَدِّ ما أنتُم عَن شَيءٍ تَعزُبونَ. [۳۶۶]
253. امام على عليه السلام: بدانيد كه آرزو، دل را مى كَنَد و وعده دروغ مى دهد و غفلتِ بسيار مى آورد و حسرت به بار مى نشانَد. پس، از دنيا دورى كنيد، آن گونه كه از چيزى با شديدترين وجه، دورى مى كنيد.
254. عنه عليه السلام: عِندَ غُرورِ الأَطماعِ وَالآمالِ تَنخَدِعُ عُقولُ الجُهّالِ، وتُختَبَرُ ألبابُ الرِّجالِ. [۳۶۷]
254. امام على عليه السلام: در هنگام فريبندگى آمال و آرزوهاست كه خِردهاى نادانان، فريب مى خورند و خِردهاى مردان، آزموده مى شوند.
8 / 2: ذَهابُ البَصيرَةِ
8 / 2: از بين رفتن بينش
255. الإمام عليّ عليه السلام: الأَمانِيُّ تُعمي أعيُنَ البَصائِرِ. [۳۶۸]
255. امام على عليه السلام: آرزوها، ديدگان بصيرت را كور مى كنند.
256. عنه عليه السلام: الهُوَينا [۳۶۹] عَلى أربَعِ شُعَبٍ: عَلَى الغِرَّةِ [۳۷۰]، وَالأَمَلِ، وَالهَيبَةِ [۳۷۱]، والمُماطَلَةِ [۳۷۲]؛ وذلِكَ بِأَنَّ الهَيبَةَ تَرُدُّ عَنِ الحَقِّ، وَالمُماطَلَةُ تُفَرِّطُ فِي العَمَلِ حَتّى يَقدَمَ عَلَيهِ الأَجَلُ، ولَولَا الأَمَلُ عَلِمَ الإِنسانُ حَسَبَ [۳۷۳] ما هُوَ فيهِ، ولَو عَلِمَ حَسَبَ ما هُوَ فيهِ ماتَ خُفاتا [۳۷۴] مِنَ الهَولِ وَالوَجَلِ، وَالغِرَّةَ تَقصُرُ بِالمَرءِ عَنِ العَمَلِ. [۳۷۵]
256. امام على عليه السلام: سستى (سهل انگارى) [۳۷۶] بر چهار شاخه است: فريفته شدن، [۳۷۷] آرزو، ترس، [۳۷۸] و امروز و فردا كردن، و اين، بدان سبب است كه: ترس، از حق، باز مى دارد. امروز و فردا كردن، موجب كوتاهى ورزيدن در عمل مى شود تا آن گاه كه مرگِ او در رسد. و آرزو اگر نبود، انسان، حساب آنچه را در آن است، مى دانست و اگر حساب وضع خود را مى دانست، از هول و هراس، سكته مى كرد، و فَريفته شدن، انسان را از عمل، باز مى دارد.
257. الإمام الكاظم عليه السلام: مَن سَلَّطَ ثَلاثا عَلى ثَلاثٍ فَكَأَنَّما أعانَ عَلى هَدمِ عَقلِهِ: مَن أظلَمَ نورَ تَفَكُّرِهِ بِطولِ أمَلِهِ، ومَحا طَرائِفَ حِكمَتِهِ بِفُضولِ كَلامِهِ، وأطفَأَ نورَ عِبرَتِهِ بِشَهَواتِ نَفسِهِ؛ فَكَأَنَّما أعانَ هَواهُ عَلى هَدمِ عَقلِهِ، ومَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ عَلَيهِ دينَهُ ودُنياهُ. [۳۷۹]
257. امام كاظم عليه السلام: هر كس سه چيز را بر سه چيزْ چيره گردانَد، گويا به ويران كردن خِرد خويش كمك كرده است: كسى كه روشنايى انديشه اش را با آرزوى درازش تاريك كند؛ و كسى كه تازه هاى حكمت (خِرد يا دانش) خويش را با زياده گويى هايش نابود نمايد؛ و كسى كه نورِ عبرت آموزى اش را با خواهش هاى نفسانى اش خاموش كند، كه گويا هوسِ خود را در ويران كردن خِردش كمك رسانده است و كسى كه خِردش را ويران كند، دين و دنياى خود را تباه ساخته است.
8 / 3: نِسيانُ الأَجَلِ
8 / 3: از ياد بردن مرگ
258. الإمام عليّ عليه السلام: الأَمَلُ حِجابُ الأَجَلِ. [۳۸۰]
258. امام على عليه السلام: آرزو، حجاب اَجَل (مرگ) است.
259. عنه عليه السلام: الأَمَلُ يُنسِي الأَجَلَ. [۳۸۱]
259. امام على عليه السلام: آرزو، اَجَل را از ياد [انسان] مى بَرد.
260. عنه عليه السلام: قَد ذَهَبَ عَن قُلوبِكُم صِدقُ الأَجَلِ، وغَلَبَكُم غُرورُ الأَمَلِ. [۳۸۲]
260. امام على عليه السلام: اجل را ـ كه راست است ـ از ياد برده ايد و آرزو ـ كه دروغ است ـ بر شما چيره گشته است.
261. عنه عليه السلام: ذُلُّ الرِّجالِ فِي المَطامِعِ، وفَناءُ الآجالِ في غُرورِ الآمالِ. [۳۸۳]
261. امام على عليه السلام: خوارىِ مردان، از طمع هاست و از ياد رفتن اَجَل ها، از فريبندگى آرزوهاست.
8 / 4: نِسيانُ الآخِرَةِ
8 / 4: از ياد بردن آخرت
262. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى اُمَّتِيَ الهَوى وطولُ الأَمَلِ؛ أمَّا الهَوى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الحَقِّ، وأمّا طولُ الأَمَلِ فَيُنسِي الآخِرَةَ. [۳۸۴]
262. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بالاترين نگرانى من براى امّتم، افتادن به دام هوس و آرزوىِ دراز است؛ زيرا هوس، از حق باز مى دارد و آرزوى دراز، آخرت را از ياد مى بَرَد.
263. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ شَرَّ ما أتَخَوَّفُ عَلَيكُمُ اتِّباعُ الهَوى وطولُ الأَمَلِ؛ فَاتِّباعُ الهَوى يَصرِفُ قُلوبَكُم عَنِ الحَقِّ، وطولُ الأَمَلِ يَصرِفُ هِمَمَكُم إلَى الدُّنيا، وما بَعدَهُما لِأَحَدٍ مِن خَيرٍ يَرجاهُ في دُنيا ولا آخِرَةٍ. [۳۸۵]
263. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بيشترين نگرانى من براى شما، پيروى از هوس و داشتن آرزوى دراز است؛ زيرا پيروى از هوس، دل هايتان را از حق، روى گردان مى سازد و آرزوى دراز، همّت هاى شما را متوجّه دنيا مى كند. با وجود اين دو، هيچ كس را به خيرى در دنيا و آخرتش اميدى نيست.
8 / 5: قَسوَةُ القَلبِ
8 / 5: سخت دلى
264. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كونوا مِنَ اللّهِ عَلى حَذَرٍ؛ فَمَن كانَ يَأمُلُ أن يَعيشَ غَدا يَأمُلُ أن يَعيشَ أبَدا، ومَن كانَ يَأمُلُ أن يَعيشَ غَدا يَقسو قَلبُهُ ويَرغَبُ فِي الدُّنيا ويَزهَدُ فيما لَدى رَبِّهِ عز و جل. [۳۸۶]
264. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از خداوند، بر حذر باشيد؛ زيرا كسى كه آرزو دارد فردا زنده بماند، آرزوى زندگىِ هميشگى دارد و كسى كه آرزوى زندگىِ فردا را داشته باشد، دلش سخت مى شود و به دنيا راغب مى گردد و به آنچه نزد پروردگارش عز و جل است، بى رغبت مى شود. [۳۸۷]
265. الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه: فيما ناجَى اللّهُ عز و جل بِهِ موسى عليه السلام: يا موسى، لا تُطَوِّل فِي الدُّنيا أملَكَ فَيَقسُوَ قَلبُكَ، وَالقاسِي القَلبِ مِنّي بَعيدٌ. [۳۸۸]
265. الكافى ـ به نقل از على بن عيسى، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام مى رساند ـ: از نجواهاى خداوند عز و جل با موسى عليه السلام اين بود: «اى موسى! در دنيا، آرزوىِ دراز در سر مپروران، كه دلت سخت مى شود و سخت دل، از من دور است».
8 / 6: تَسويفُ العَمَلِ
8 / 6: به تأخير انداختن عمل
266. الإمام عليّ عليه السلام: إيّاكَ وَالِاغتِرارَ بِالأَمَلِ... إنَّكَ إن حَمَلتَ عَلَى اليَومِ هَمَّ غَدٍ زِدتَ في حُزنِكَ وتَعَبِكَ، وتَكَلَّفتَ أن تَجمَعَ في يَومِكَ ما يَكفيكَ أيّاما، فَعَظُمَ الحُزنُ، وزادَ الشُّغلُ، وَاشتَدَّ التَّعَبُ، وضَعُفَ العَمَلُ لِلأَمَلِ، ولَو خَلَّيتَ قَلبَك مِنَ الأَمَلِ تُجِدُّ ذلِكَ العَمَلَ [۳۸۹]، وَالأَمَلُ مِنكَ فِي اليَومِ قَد ضَرَّكَ في وَجهَينِ: سَوَّفتَ بِهِ فِي العَمَلِ، وزِدتَ بِهِ فِي الهَمِّ وَالحُزنِ. [۳۹۰]
266. امام على عليه السلام: زنهار از فريفته شدن به آرزو!... اگر غمِ فردا را به امروزت بيفكنى، بر اندوه و رنج خويش افزوده اى و مجبور مى شوى آنچه براى روزها كفايتت مى كند، در امروزت گرد آورى و اين، خود، موجب غم و غصّه شديد، مشغله بسيار و رنج و زحمت فراوان مى شود، و به خاطر آرزو، عملْ ضعيف مى شود، در صورتى كه اگر دلت را از آرزو تهى سازى، در عمل مى كوشى. آرزوى تو در امروز، از دو جهت به تو زيان مى رساند: [نخست، اين كه] به سبب آن، در باره عمل، امروز و فردا مى كنى، و [دوم، اين كه] به غم و اندوهت مى افزايى.
267. عنه عليه السلام ـ لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أن يَعِظَهُ ـ: لا تَكُن مِمَّن يَرجُو الآخِرَةَ بِغَيرِ العَمَلِ، ويُرجِي [۳۹۱] التَّوبَةَ بِطولِ الأَملِ. [۳۹۲]
267. امام على عليه السلام ـ خطاب به مردى كه از ايشان، پندى خواست ـ: از آنان مباش كه بدون عمل، به آخرت، اميد بسته اند و به سبب آرزوى دراز، توبه را به تأخير مى افكنند.
8 / 7: تَقصيرُ العَمَلِ
8 / 7: كوتاهى كردن در عمل
268. الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ اتَّسَعَ أمَلُهُ قَصُرَ عَمَلُهُ. [۳۹۳]
268. امام على عليه السلام: هر كه آرزويش گسترده شود، عملش كوتاه مى شود.
8 / 8: نِسيانُ العَمَلِ
8 / 8: از ياد بردن عمل
269. الإمام عليّ عليه السلام: ما أطالَ العَبدُ الأَمَلَ إلّا أنساهُ العَمَلَ. [۳۹۴]
269. امام على عليه السلام: بنده، آرزو را دراز نكرد، مگر آن كه درازىِ آرزو، عمل را از ياد او بُرد.
270. عنه عليه السلام: إنَّكُم إنِ اغتَرَرتُم بِالآمالِ تَخَرَّمَتكُم [۳۹۵] بَوادِرُ الآجالِ، وقَد فاتَتَكُمُ الأَعمالُ. [۳۹۶]
270. امام على عليه السلام: اگر فريب آرزوها را بخوريد، هجوم ناگهانى اَجَل، شما را از ميان بر خواهد داشت، بدون آن كه عملى كرده باشيد.
8 / 9: فَسادُ العَمَلِ
8 / 9: تباهى عمل
271. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: سِتَّةُ أشياءَ تُحبِطُ الأَعمالَ: الاِشتِغالُ بِعُيوبِ الخَلقِ، وقَسوَةُ القَلبِ، وحُبُّ الدُّنيا، وقِلَّةُ الحَياءِ، وطولُ الأَمَلِ، وظُلمٌ لا يَنتَهي. [۳۹۷]
271. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شش چيز، اعمال را تباه مى سازند: پرداختن به عيوب مردم، سنگ دلى، دنيادوستى، بى حيايى، آرزوى دراز، و ستم پايان ناپذير.
272. الإمام عليّ عليه السلام: ثَمَرَةُ الأَمَلِ فَسادُ العَمَلِ. [۳۹۸]
272. امام على عليه السلام: ثمره آرزو، تباه شدن عمل است.
273. عنه عليه السلام: غُرورُ الأَمَلِ يُفسِدُ العَمَلَ. [۳۹۹]
273. امام على عليه السلام: فريب آرزو را خوردن، عمل را تباه مى كند.
274. عنه عليه السلام: الأَمَلُ يُفسِدُ العَمَلَ، ويُفنِي الأَجَلَ. [۴۰۰]
274. امام على عليه السلام: آرزو، عمل را تباه مى كند و عمر را بر باد مى دهد.
275. عنه عليه السلام: ما أفسَدَ الأَمَلَ لِلعَمَلِ! [۴۰۱]
275. امام على عليه السلام: چه قدر آرزو، تباه كننده عمل است!
276. عنه عليه السلام: طاعَةُ الأَمَلِ تُفسِدُ العَمَلَ. [۴۰۲]
276. امام على عليه السلام: پيروى از آرزو، عمل را تباه مى كند.
277. عنه عليه السلام: يَسيرُ الأَمَلِ يوجِبُ فَسادَ العَمَلِ. [۴۰۳]
277. امام على عليه السلام: اندكْ آرزويى هم موجب تباهى عمل مى شود.
278. عنه عليه السلام: غَرَّ جَهولاً كاذِبُ أمَلِهِ، فَفاتَهُ حُسنُ عَمَلِهِ. [۴۰۴]
278. امام على عليه السلام: نادان را آرزوى دروغينش فريفت و در نتيجه، عمل نيك را از دست داد.
279. عنه عليه السلام: كَم مِن مَخدوعٍ بِالأَمَلِ مُضَيِّعٍ لِلعَمَلِ. [۴۰۵]
279. امام على عليه السلام: چه بسيار كسانى كه فريبِ آرزو را خوردند و عمل را تباه كردند.
8 / 10: سوءُ العَمَلِ
8 / 10: بدى عمل
280. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في دُعائِهِ ـ: اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِن دُنيا تَمنَعُ خَيرَ الآخِرَةِ، ومِن حَياةٍ تَمنَعُ خَيرَ المَماتِ، وأعوذُ بِكَ مِن أمَلٍ يَمنَعُ خَيرَ العَمَلِ. [۴۰۶]
280. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعايش ـ: بار خدايا! پناه مى برم به تو از دنيايى كه مانعِ خير آخرت شود و از زندگى اى كه مانع خوب مردن گردد، و پناه مى برم به تو از آرزويى كه مانعِ عمل خير شود.
281. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أطالَ أمَلَهُ ساءَ عَمَلُهُ. [۴۰۷]
281. امام على عليه السلام: هر كه آرزويش را دور و دراز گردانَد، كردارش بد مى شود.
282. عنه عليه السلام: ما أطالَ عَبدٌ الأَمَلَ إلّا أساءَ العَمَلَ. [۴۰۸]
282. امام على عليه السلام: هيچ بنده اى آرزوىِ دراز در سر نپرورانْد، مگر آن كه كردار را بد ساخت.
283. عنه عليه السلام: أطوَلُ النّاسِ أمَلاً أسوَؤُهُم عَمَلاً. [۴۰۹]
283. امام على عليه السلام: هر كه آرزويش درازتر، عملش بدتر!
284. عنه عليه السلام: ما أطالَ أحَدٌ الأَمَلَ إلّا نَسِيَ الأَجَلَ وأساءَ العَمَلَ. [۴۱۰]
284. امام على عليه السلام: هيچ كس آرزو را دراز نكرد، مگر آن كه مرگ را از ياد بُرد و كردار را بد ساخت.
285. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ فِي مُناجاتِهِ ـ: سُبحانَكَ يا إلهي... خَلَقتَنا بِقُدرَتِكَ... وهَدَيتَنا إلى تَوحيدِكَ، وسَهَّلتَ لَنَا المَسلَكَ إلَى النَّجاةِ، وحَذَّرتَنا سَبيلَ المَهلَكَةِ، فَكانَ جَزاؤُكَ مِنّا أن كافَأناكَ عَلَى الإِحسانِ بِالإِساءَةِ، اجتِراءً مِنّا عَلى ما أسخَطَ، ومُسارَعَةً إلى ما باعَدَ مِن رِضاكَ، وَاغتِباطا [۴۱۱] بِغُرورِ آمالِنا، وإعراضا عَلى زَواجِرِ آجالِنا. [۴۱۲]
285. امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات خويش ـ: منزّهى تو، اى معبود من!... تو با قدرت خويش، ما را آفريدى... و به يگانگى ات، هدايتمان فرمودى و راه نجات را برايمان آسان و هموار ساختى و از راه نابودى، بر حذرمان داشتى؛ امّا پاداش ما به تو اين بود كه خوبى هاى تو را با بدى پاسخ داديم و اين، از آن روست كه ما بر انجام دادن آنچه [تو را] به خشم مى آورد، دلير گشتيم و به آنچه از رضايت تو به دور است، شتافتيم، و به فريب آرزوهايمان، دل خوش كرديم و مرگ را ـ كه باز دارنده [از آرزوهاى باطل و گناهان] است ـ، به فراموشى سپرديم.
8 / 11: اِستِصغارُ النِّعَمِ
8 / 11: كوچك شمردن نعمت ها
286. الإمام عليّ عليه السلام: تَجَنَّبُوا المُنى؛ فَإِنَّها تَذهَبُ بِبَهجَةِ نِعَمِ اللّهِ عِندَكُم، وتُلزِمُ استِصغارَها لَدَيكُم وعَلى قِلَّةِ الشُّكرِ مِنكُم. [۴۱۳]
286. امام على عليه السلام: از آرزوها [و توقّعات] دورى كنيد؛ چرا كه آرزوها شُكوه نعمت هاى خداوند به شما را از بين مى برند و آنها را در نظرتان كوچك مى نمايند و به ناسپاسى از آنها مى كشانند.
8 / 12: قِلَّةُ الرِّضا
8 / 12: كاهش رضايت
287. الإمام عليّ عليه السلام: مَن كَثُرَ مُناهُ قَلَّ رِضاهُ. [۴۱۴]
287. امام على عليه السلام: هر كه آرزوهايش بسيار باشد، رضايتش اندك است.
8 / 13: الأَسَف
8 / 13: حسرت
288. الإمام عليّ عليه السلام: حاصِلُ الأَمانِيِّ الأَسَفُ. [۴۱۵]
288. امام على عليه السلام: حاصل آرزوها، افسوس خوردن است.
289. عنه عليه السلام: حاصِلُ المُنَى الأَسَفُ، وثَمَرَتُهُ التَّلَفُ. [۴۱۶]
289. امام على عليه السلام: حاصل آرزو، افسوس است و ميوه اش، تباهى.
8 / 14: الفَقْرُ
8 / 14: فقر
290. الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ استَعانَ بِالأَمانِيِّ أفلَسَ. [۴۱۷]
290. امام على عليه السلام: هر كه از رؤياها كمك جويد، بى چيز مى شود.
291. عنه عليه السلام: شَرُّ الفَقرِ المُنى. [۴۱۸]
291. امام على عليه السلام: بدترين فقر، آرزوست.
8 / 15: كَثرَةُ العَناءِ
8 / 15: رنج بسيار
292. الإمام عليّ عليه السلام: مَن تَبِعَ مُناهُ كَثُرَ عَناؤُهُ. [۴۱۹]
292. امام على عليه السلام: هر كه دنبال آرزوها و رؤياهايش برود، رنجَش بسيار مى شود.
293. عنه عليه السلام: مَن كَثُرَ مُناهُ كَثُرَ عَناؤُهُ. [۴۲۰]
293. امام على عليه السلام: هر كه آرزوهايش بسيار باشد، رنجَش بسيار خواهد بود.
8 / 16: ضِياعُ العُمُرِ
8 / 16: تلف شدن عمر
294. الإمام عليّ عليه السلام: ضَياعُ العُمُرِ بَينَ الآمالِ وَالمُنى. [۴۲۱]
294. امام على عليه السلام: عمر، در ميان آرزوها و خواهش ها[ى بيهوده] تلف مى شود.
295. عنه عليه السلام: غُرورُ الأَمَلِ يُنفِدُ المَهَلَ [۴۲۲]، ويُدنِي الأَجَلَ. [۴۲۳]
295. امام على عليه السلام: فريبِ آرزو، فرصت عمر را از بين مى بَرَد و اجل را نزديك مى نمايد.
8 / 17: الهَلاك
8 / 17: هلاكت
296. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ صَلاحَ أوَّلِ هذِهِ الاُمَّةِ بِالزُّهدِ وَاليَقينِ، وهَلاكَ آخِرِها بِالشُّحِّ وَالأَمَلِ. [۴۲۴]
296. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اين امّت، در آغاز با زهد و يقين درست شد و در آخر، با بخل و آرزو هلاك مى شود.
297. عنه صلى الله عليه و آله: صَلاحُ الاُمَّةِ اليَقينُ وَالزُّهدُ، وفَسادُها بِالأَمَلِ وَالبُخلِ. [۴۲۵]
297. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يقين و زهد، اين امّت را به صلاح مى كشانَد و آرزو و بخل، آن را تباه مى كند.
298. عنه صلى الله عليه و آله: إيّاكُم وَالتَّسويفَ وطولَ الأَمَلِ؛ فَإِنَّهُ كانَ سَبَبا لِهَلاكِ الاُمَمِ. [۴۲۶]
298. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از كار امروز به فردا افكندن و آرزوىِ دراز در سر پروراندن بپرهيزيد؛ زيرا اينها سبب هلاك امّت ها بوده است.
299. الإمام عليّ عليه السلام: إنّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم أمَدُ أمَلِهِم، وتَغطِيَةُ الآجالِ عَنهُم، حَتّى نَزَلَ بِهِمُ المَوعودُ الَّذي تُرَدُّ عَنهُ المَعذِرَةُ، وتُرفَعُ عَنهُ التَّوبَةُ، وتَحُلُّ مَعَهُ القارِعَةُ [۴۲۷] والنِّقمَةُ. [۴۲۸]
299. امام على عليه السلام: در حقيقت، پيشينيان شما را دو چيز هلاك كرد: درازى آرزو و غفلت از مرگ، تا آن گاه كه آنچه بدان وعده داده شده بودند (مرگ)، بر آنان فرود آمد؛ وعده اى كه با آمدن آن، ديگر عذرى پذيرفته نمى شود و جاى توبه نمى مانَد و مصيبت فلاكتبار و مكافات با آن همراه است.
300. عنه عليه السلام: إنَّما أهلَكَ النّاسَ خَصلَتان، هُما أهلَكَتا مَن كانَ قَبلَكُم وهُما مُهلِكَتانِ مَن يَكونُ بَعدَكُم: أمَلٌ يُنسِي الآخِرَةَ، وهَوىً يُضِلُّ عَنِ السَّبيلِ. [۴۲۹]
300. امام على عليه السلام: در حقيقت، مردم را، دو خصلت به هلاكت مى افكند. اين دو، هم كسانى را كه پيش از شما بوده اند، هلاك كرده است و هم آنان را كه پس از شما مى آيند، هلاك خواهد كرد: يكى آرزو ـ كه آخرت را از ياد مى بَرد ـ و ديگرى هوس، كه به گم راهى مى كشانَد.
8 / 18: هُجومُ الأَجَلِ بَغتَةً
8 / 18: هجوم ناگهانى اَجَل
301. الإمام عليّ عليه السلام ـ فيما كَتَبَهُ إلى بَعضِ أصحابِهِ ـ: تَدارَك ما بَقِيَ مِن عُمُرِكَ، ولا تَقُل غَدا أو بَعدَ غَدٍ؛ فَإِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكَ بِإِقامَتِهِم عَلَى الأَمانِيِّ وَالتَّسويفِ [۴۳۰] حَتّى أتاهُم أمرُ اللّهِ بَغتَةً [۴۳۱] وهُم غافِلونَ، فَنُقِلوا عَلى أعوادِهِم إلى قُبورِهِمُ المُظلِمَةِ الضَّيِّقَةِ. [۴۳۲]
301. امام على عليه السلام ـ در نامه اى كه به يكى از يارانش نوشت ـ: باقى مانده عمرت را درياب، و مگو: فردا و پس فردا؛ چرا كه مردمانِ پيش از تو، در حقيقت، به سبب تكيه كردن به آرزوها، و امروز و فردا كردن، به هلاكت در افتادند. فرمان خداوند (مرگ)، ناگهان، آن بى خبران را در رسيد و بر تابوت هايشان به سوى گورهاى تنگ و تاريكشان برده شدند.
302. عنه عليه السلام: مَن جَرى في عِنانِ [۴۳۳] أمَلِهِ، عَثَرَ بِأَجَلِهِ. [۴۳۴]
302. امام على عليه السلام: هر كه عنان آرزويش را رها كند، با اَجَلش به زمين مى خورد.
303. عنه عليه السلام: مَن جَرى في مَيدانِ أمَلِهِ، عَثَرَ بِأَجَلِهِ. [۴۳۵]
303. امام على عليه السلام: هر كه در ميدان آرزويش بتازد، با اَجَلش به زمين مى خورد.
304. عنه عليه السلام: بادِرُوا الأَمَلَ وسابِقوا هُجومَ الأجَلِ؛ فَإِنَّ النّاسَ يوشِكُ أن يَنقَطِعَ بِهِمُ الأَمَلُ فَيَرهَقُهُمُ الأَجَلُ. [۴۳۶]
304. امام على عليه السلام: بر آرزو پيشى گيريد و قبل از هجوم اَجَل، كارى بكنيد؛ زيرا به زودى آرزوى مردم قطع مى شود و اَجَل، گريبانشان را مى گيرد.
305. عنه عليه السلام: إنَّمَا الدُّنيا فَناءٌ وعَناءٌ وغِيَرٌ [۴۳۷] وعِبَرٌ... ومِن عِبَرِها أنَّ المَرءَ يُشرِفُ عَلى أمَلِهِ فَيَتَخَطَّفُهُ [۴۳۸] أجَلُهُ، فَلا أمَلٌ مَدروكٌ ولا مُؤَمَّلٌ مَتروكٌ. [۴۳۹]
305. امام على عليه السلام: دنيا، چيزى نيست، جز نيستى و رنج و دگرگونى ها و عبرت ها... و از عبرت هايش، يكى اين است كه انسان به آرزويش نزديك مى شود؛ امّا به ناگاه، اَجَلش او را در مى رُبايد، و نه آرزويى بر مى آيد و نه آرزومندى مى مانَد.
306. عنه عليه السلام: إذا بَلَغتُم نِهايةَ الآمالِ، فَاذكُروا بَغَتاتِ الآجالِ. [۴۴۰]
306. امام على عليه السلام: هر گاه به نهايت آرزوها رسيديد، از يورش ناگهانىِ اَجَل، ياد كنيد.
307. عنه عليه السلام: مَن بَلَغَ أقصى أمَلِهِ، فَليَتَوَقَّع أدنى أجَلِهِ. [۴۴۱]
307. امام على عليه السلام: هر كه به دورترين آرزويش رسيد، در انتظار نزديك ترين زمان اَجَلش باشد.
308. عنه عليه السلام: مَن بَلَغَ غايَةَ ما يُحِبُّ، فَليَتَوَقَّع غايَةَ ما يَكرَهُ. [۴۴۲]
308. امام على عليه السلام: هر كه به نهايت آنچه دوست دارد، رسيد، بايد منتظرِ نهايت آنچه ناخوش مى دارد (مرگ)، باشد.
- ↑ العين: ص54 مادّه «أمل».
- ↑ معجم مقاييس اللغة: ج1 ص140 مادّه «أمل».
- ↑ تاج العروس: ج4 ص30 مادّه «أمل».
- ↑ قيامت: آيه 37.
- ↑ نجم: آيه 46.
- ↑ نجم: آيه 24.
- ↑ بقره: آيه 94.
- ↑ جمعه: آيه 7.
- ↑ مفردات ألفاظ القرآن: ص779.
- ↑ كهف: آيه 46.
- ↑ حجر: آيه 3.
- ↑ . ر. ك: ص77 ح10 و 11.
- ↑ ر. ك: ص75 ح4.
- ↑ ر. ك: ص73 ح1.
- ↑ ر. ك: ص73 ح1.
- ↑ ر. ك: ص73 ح1.
- ↑ ر. ك: ص126 ح97.
- ↑ صحيفه امام: ج21 ص21 (نامه امام به گورباچف در تاريخ 11 / 10 / 1367).
- ↑ ر. ك: ص87 (آموزگار آرزو).
- ↑ ر. ك: ص87 ح27.
- ↑ ر. ك: ص99 (آرزوى نهايى دوستداران).
- ↑ ر. ك: ص101 (بالاتر از آرزوها).
- ↑ ر. ك: همين دانش نامه: ج5 ص329 (جامعه نمونه).
- ↑ نساء: آيه 134.
- ↑ رعد: آيه 28.
- ↑ حشر: آيه 19.
- ↑ طه: آيه 124.
- ↑ ر. ك: ص107 (آرزوى بايسته هنگام قطع شدن آرزوها).
- ↑ تاريخ بغداد: ج2 ص52 الرقم 448، الفردوس: ج1 ص342 ح1369، كلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج3 ص491 ح7560؛ نزهة الناظر: ص38 ح50، أعلام الدين: ص295 نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص173 ح8.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص261 ح1042، عيون الحكم والمواعظ: ص29 ح442.
- ↑ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص340 ح901؛ غرر الحكم: ج1 ص261 ح1042، عيون الحكم والمواعظ: ص29 ح442 وليس فيهما ذيله.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص62 ح235، عيون الحكم والمواعظ: ص61 ح1573.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص542 ح6910، عيون الحكم والمواعظ: ص377 ح6384.
- ↑ نَقِبَ الخفُّ: خُرِّق. و نَقِبَ البعيرُ: رقّت أخفافه (مجمع البحرين: ج3 ص1822 «نقب»).
- ↑ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص307 ح518.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص240 ح4358، عيون الحكم والمواعظ: ص189 ح3892.
- ↑ خَضِرة: أي غضّة ناعمةٌ طريّة (النهاية: ج2 ص41 «خضر»).
- ↑ تحف العقول: ص180، نهج البلاغة: الخطبة 111 وفيه «تحلّت» بدل «عمرت»، بحار الأنوار: ج78 ص14 ح73؛ الجوهرة: ص79، مطالب السؤول: ج1 ص213.
- ↑ تاريخ دمشق: ج47 ص468؛ تنبيه الخواطر: ج1 ص272 وفيه «لابدّ لك من عيش» بدل «ما بذلك من عيش»، بحار الأنوار: ج14 ص329 ح58.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص168 ح639، عيون الحكم والمواعظ: ص50 ح1292.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص250 ح1010، عيون الحكم والمواعظ: ص30 ح452.
- ↑ جامع الأحاديث للقمّي (الغايات): ص228، غررالحكم: ج2 ص384 ح2921، عيون الحكم والمواعظ: ص113 ح2494 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام وفيهما «شيء» بدل «الأشياء».
- ↑ تحف العقول: ص56، الخصال: ص73 ح113 عن أنس وفيه «تبقي» بدل «تشب»؛ المجازات النبويّة: ص320 ح271 نحوه، تنبيه الخواطر: ج1 ص163 وفيه «حبّ المال» بدل «الحرص»، بحار الأنوار: ج73 ص161 ح7؛ صحيح مسلم: ج2 ص724 ح115 عن أنس وفيه «الحرص على المال والحرص على العمر» بدل «الحرص والأمل»، كنز العمّال: ج3 ص460 ح7437.
- ↑ صحيح البخاري: ج5 ص2360 ح6057 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج3 ص490 ح7556.
- ↑ يقال: اخْتَلَجت المَنِيّةُ القَومَ؛ أي اجتَذَبَتهُم (لسان العرب: ج2 ص258 «خلج»).
- ↑ الفردوس: ج4 ص144 ح6444، كنز العمّال: ج3 ص494 ح7574 نقلاً عن ابن أبي الدنيا وكلاهما عن أنس.
- ↑ الترغيب والترهيب: ج4 ص244 ح22 نقلاً عن صحيح البخاري: ج5 ص2359 ح6055 والنسخة التي بأيدينا نحوه، السنن الكبرى: ج3 ص514 ح6505 نحوه.
- ↑ عارضة الأحوذيّ: ج10 ص320، أمثال الحديث: ص110 ح74 نحوه؛ تنبيه الخواطر: ج1 ص272 نحوه.
- ↑ عارضة الأحوذي: ج10 ص318 وراجع: صحيح البخاري: ج5 ص2359 ح6054 وسنن الترمذي: ج4 ص635 ح2454 ورياض الصالحين: ص263 والترغيب والترهيب: ج4 ص244 ح21 نقلاً عن النسائي وابن ماجة.
- ↑ معدن الجواهر: ص25.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص167 ح638، عيون الحكم والمواعظ: ص29 ح445.
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص77، كشف المحجّة: ص230، بحار الأنوار: ج103 ص39 ح88؛ كنز العمّال: ج19 ص175 ح44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص416 ح10844، عيون الحكم والمواعظ: ص537 ح9872.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص370 ح6356، عيون الحكم والمواعظ: ص349 ح5925.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص398 ح6471، عيون الحكم والمواعظ: ص354 ح6002.
- ↑ تحف العقول: ص214، بحار الأنوار: ج78 ص53 ح87.
- ↑ الإنفطار: 10 ـ 12.
- ↑ الأمالي للصدوق: ص171 ح169 عن مسعدة بن صدقة، روضة الواعظين: ص535 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج78 ص70 ح24؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص281 ح223.
- ↑ الأرَب: الحاجة (المصباح المنير: ص11 «أرب»).
- ↑ الشَّرَه: أسوَأ الحِرص؛ وهو غلبة الحِرص (لسان العرب: ج13 ص506 «شره»).
- ↑ الخامل: الخفيّ الساقط الذي لا نباهة له، يقال: هو خامِل الذِّكر، خَمَل يخمُل خُمولاً وأخملَه اللّه (لسان العرب: ج11 ص221 «خمل»).
- ↑ فَدَحَته: أثقَلَته (النهاية: ج3 ص419 «فدح»).
- ↑ اُولِع بالشيءِ فهو مُولَعٌ به: أي مُغرىً به (الصحاح: ج3 ص1304 «ولع»).
- ↑ زَوى: جمع (لسان العرب: ج14 ص365 «زوي»).
- ↑ في المصدر: «ردّ»، والصواب ما أثبتناه.
- ↑ الوَجَل: الفزع (النهاية: ج5 ص157 «وجل»).
- ↑ الكِلاءة: الحفظ والحراسة (النهاية: ج4 ص194 «كلأ»).
- ↑ الكُنْه: نهاية الشيء وحقيقته (لسان العرب: ج13 ص537 «كنه»).
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص94 ح12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
- ↑ جمله «فَإن أجَّلَكَ بها فَأنا الضامن» در متن عربى اين حديث، ظاهراً معناى محصّلى ندارد و احتمال دارد تصحيف «فَإنْ أجَّلْتَ باشد؛ يعنى: اگر آنچه را به قلب وارد مى شود [از ناراستى و نادرستى ها]، درمان كنى، من ضامنم كه جاى گزين بهترين برايش بيايد. گفتنى است: «إجل» در لغت به معناى درمان كردن است. بى إجل أجّلونى اى داوونى منه (لسان العرب، مادّه «اجل»).
- ↑ مكارم الأخلاق: ج2 ص143 ح2354 عن معاذ بن جبل، الإقبال: ج1 ص323 عن حفص بن البختري عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، الدعوات: ص60 ح148، مصباح المتهجّد: ص559 ح655 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج95 ص164 ح17.
- ↑ مُهَج الدعوات: ص100، بحار الأنوار: ج94 ص218 ح17.
- ↑ وادى القرى، سرزمينى است در نزديكى مدينه. گفته اند منطقه سكونت قوم ثمود بوده كه در قرآن به آن اشاره شده است: «وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جَابُواْ الصَّخْرَ بِالْوَادِ» (فجر: آيه 9) (تفسير الواحدى: ج2 ص1200). مراد از روز وادى القرى، روزى است كه پيامبر در برگشت از خيبر، يهوديان وادى القرى را محاصره كرد و در باره آنان فرمود: اينان همان غضب شدگان هستند (ر.ك: تفسير الطبرى: ج1 ص80).
- ↑ البلد الأمين: ص420، بحار الأنوار: ج93 ص266 ح1.
- ↑ الإنابة: الرجوع إلى اللّه بالتوبة (النهاية: ج5 ص123 «نوب»).
- ↑ فلاح السائل: ص315 ح212، بحار الأنوار: ج86 ص68 ح4.
- ↑ الإقبال: ج2 ص85، البلد الأمين: ص257 وفيه «الطالبين» بدل «رغبة الراغبين»، بحار الأنوار: ج98 ص223.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص150 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.
- ↑ الإخبات: الخشوع والتواضع (النهاية: ج2 ص4 «خبت»).
- ↑ عكَف على الشيء: أقبل عليه مواظبا لا يصرف عنه وجهه. وقيل: أقام (لسان العرب: ج9 ص255 «عكف»).
- ↑ بحار الأنوار: ج87 ص242 ح51 نقلاً عن المصباح لابن الباقي.
- ↑ يقال: وَبَقَ يَبِقُ؛ إذا هلَكَ. وأوبقَهُ غيرُه فهو موبَق (النهاية: ج5 ص146 «وبق»).
- ↑ البلد الأمين: ص105، العُدد القويّة: ص346 نحوه، جمال الاُسبوع: ص53 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج90 ص160 ح11.
- ↑ مصباح المتهجّد: ص695 ح771، الإقبال: ج2 ص108، المزار للمفيد: ص161، المزار الكبير: ص454 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج98 ص232.
- ↑ الإقبال: ج2 ص151، بحار الأنوار: ج98 ص263.
- ↑ بحار الأنوار: ج102 ص239 ح5 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن عبد اللّه بن جعفر الحميري، المقنعة: ص136 نحوه من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام.
- ↑ الذَّوْد: السَّوق والطَّرد والدَّفع (لسان العرب: ج3 ص167 «ذود»).
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص149 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.
- ↑ المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص151 عن طاووس الفقيه، بحار الأنوار: ج46 ص81 ح75.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص130 ح19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
- ↑ مصباح المتهجّد: ص739 ح830، الغارات: ج2 ص848، المزار الكبير: ص284 ح13، الإقبال: ج2 ص274 كلّها عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام، كامل الزيارات: ص94 ح93 عن أبي عليّ مهدي بن صدقة الرقي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج100 ص265 ح2.
- ↑ الصحيفة السجّاديّة: ص123 الدعاء 31.
- ↑ تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص484 و 485 ح12 عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج27 ص139 ح144.
- ↑ نَعَشَ الإنسانَ ينعَشُه: تدارَكَه من هَلَكةٍ، ونَعَشَه اللّهُ وأنعَشَه: سَدَّ فقرَه (لسان العرب: ج6 ص356 «نعش»).
- ↑ الخَلّة: الحاجة والفقر (النهاية: ج2 ص72 «خلل»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج57 ص114 ح90.
- ↑ بحار الأنوار: ج87 ص242 ح51 نقلاً عن المصباح لابن الباقي.
- ↑ فلاح السائل: ص423 ح290، بحار الأنوار: ج86 ص104 ح8.
- ↑ الإقبال: ج3 ص350، مصباح المتهجّد: ص834 ح894 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام.
- ↑ في الطبعة المعتمدة: «و رجائي»، والتصويب من طبعة دار الكتب الإسلاميّة.
- ↑ الإقبال: ج3 ص352، مصباح المتهجّد: ص836 ح898 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام.
- ↑ تهذيب الأحكام: ج3 ص81 ح236 عن عبد اللّه بن ميمون عن أبيه، الإقبال: ج1 ص318، مصباح المتهجّد: ص555 ح648 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وفيهما «عاقبة» بدل «عافية»، بحار الأنوار: ج98 ص125 ح3.
- ↑ در مصباح المتهجّد (ص 555 ح648)، به جاى «عافيت»، «عاقبت» آمده است.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص166 ح22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين.
- ↑ الصحيفة السجّاديّة: ص228 الدعاء 54، مصباح المتهجّد: ص153 ح242 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج85 ص260 ح4.
- ↑ مصباح المتهجّد: ص695 ح771، الإقبال: ج2 ص108، المزار للمفيد: ص160، المزار الكبير: ص453 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج98 ص232.
- ↑ مصباح المتهجّد: ص692 ح771، الإقبال: ج2 ص105، المزار للمفيد: ص157، المزار الكبير: ص449 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج98 ص230.
- ↑ أعلام الدين: ص171، بحار الأنوار: ج99 ص198 ح15.
- ↑ رجال الكشّي: ج2 ص667 ح689 عن محمّد بن زيد الشحّام، الإقبال: ج3 ص211 عن محمّد السجّاد وفيه «شرّ» بدل «عثرة»، مصباح المتهجّد: ص356 ح474، جمال الاُسبوع: ص238 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج47 ص36 ح35.
- ↑ رَفَدَهُ: أعطاه أو أعانه (المصباح المنير: ص232 «رفد»).
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص129 ح19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
- ↑ الكُدية: قطعة غليظة صلبة لا تعمل فيها الفأس، وأكدى الحافر: إذا بلغها (النهاية: ج4 ص156 «كدا»).
- ↑ عَيَّ: عجز عنها وأشكل عليه أمرها (النهاية: ج3 ص334 «عيا»).
- ↑ الصرم: القطع (النهاية: ج3 ص26 «صرم»).
- ↑ الدعوات: ص72 ح171، بحار الأنوار: ج95 ص450 ح3.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص153 ح22 نقلاً عن بعض قدماء الأصحاب في كتاب أنيس العابدين عن المناجاة الانجيلية.
- ↑ الصحيفة السجّاديّة: ص129 الدعاء 32، الإقبال: ج2 ص153 عن الإمام الصادق عليه السلام في دعائه يوم عرفة وفيه «فارحم عبدك الضعيف» بدل «أنا العبد الضعيف»، بحار الأنوار: ج98 ص265؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج6 ص183.
- ↑ مصباح المتهجّد: ص329 ح437 عن مبشّر بن عبد العزيز، مكارم الأخلاق: ج2 ص124 ح2332 عن ميسر بن عبد العزيز، بحار الأنوار: ج90 ص36 ح4.
- ↑ عِيل: غُلِب (النهاية: ج3 ص322 «عول»).
- ↑ فلاح السائل: ص446 ح304 عن معاوية بن عمّار، مصباح المتهجّد: ص113 ح189 عن معاوية بن عمّار من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج86 ص121 ح3.
- ↑ درس: عفا وخفيت آثاره (المصباح المنير: ص192 «درس»).
- ↑ مُهَج الدعوات: ص226 عن الربيع، الإقبال: ج3 ص276 عن أبي عليّ بن إسماعيل بن يسار عن الإمام الكاظم عليه السلام، المزار الكبير: ص197، المصباح للكفعمي: ص713 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج86 ص317 ح67 نقلاً عن محمّد بن هارون التلعكبري في مجموع الدعوات وكلّها نحوه.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص367 ح4766، عيون الحكم والمواعظ: ص221 ح4294.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص141 ح7675، عيون الحكم والمواعظ: ص451 ح8043.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص266 ح8287، عيون الحكم والمواعظ: ص446 ح7876.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص376 ح8826، عيون الحكم والمواعظ: ص462 ح8408 وفيه «الآخرة» بدل «اللّه».
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص492 ح11048، عيون الحكم والمواعظ: ص554 ح10214.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص150 ح7722، عيون الحكم والمواعظ: ص428 ح7289.
- ↑ تحف العقول: ص305، بحار الأنوار: ج78 ص283 ح1؛ تاريخ دمشق: ج68 ص66 نحوه وراجع: كنز الفوائد: ج1 ص217 وأعلام الدين: ص149.
- ↑ الكهف: 46.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص168 ح9951، عيون الحكم والمواعظ: ص497 ح9160.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص277 ح8348، عيون الحكم والمواعظ: ص455 ح8203.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص310 ح8512، عيون الحكم والمواعظ: ص449 ح7991.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص393 ح8902، عيون الحكم والمواعظ: ص434 ح7489.
- ↑ نَكِد عيشُه: اشتدّ وعَسُر (القاموس المحيط: ج1 ص342 «نكد»).
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص422 ح9020.
- ↑ تحف العقول: ص219، عيون الحكم والمواعظ: ص147 ح3249 نحوه، بحار الأنوار: ج78 ص58 ح127؛ دستور معالم الحكم: ص34.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص66 ح3842، عيون الحكم والمواعظ: ص174 ح3628.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 28، الإرشاد: ج1 ص235، الغارات: ج2 ص634 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص333 ح21؛ إعجاز القرآن: ص145، مطالب السؤول: ج1 ص242، البداية والنهاية: ج7 ص309 نحوه.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص375 ح8820، عيون الحكم والمواعظ: ص436 ح7546.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص410 ح8970، عيون الحكم والمواعظ: ص433 ح7466.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص324 ح8573.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص68 ح3854، عيون الحكم والمواعظ: ص175 ح3636.
- ↑ منوطة: أي معلّقة. ناطَهُ نَوطا: عَلّقه (القاموس المحيط: ج2 ص389 «نوط»).
- ↑ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص348 ح995.
- ↑ المزار الكبير: ص151، المزار للشهيد الأوّل: ص272 كلاهما عن ميثم، المصباح للكفعمي: ص485، البلد الأمين: ص312 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عنه عليهم السلام وفيها «و كان ظنّي» بدل «و كلّ ظنّي»، بحار الأنوار: ج94 ص100 ح14؛ دستور معالم الحكم: ص131.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص146.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص155 ح22 نقلاً عن بعض قدماء الأصحاب في كتاب أنيس العابدين.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص149 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب وراجع: البلد الأمين: ص312 والمصباح للكفعمي: ص486.
- ↑ البلد الأمين: ص63، مصباح المتهجّد: ص233 ح339، بحار الأنوار: ج86 ص182 ح46.
- ↑ اللأواء: الشدّة (الصحاح: ج6 ص2478 «لأى»).
- ↑ الكَنَف: الجانب والظلّ والحرز والستر والناحية. (القاموس المحيط: ج3 ص192 «كنف»).
- ↑ جِماع الشيء: جَمعه، يقال: جِماعُ الخِباءِ الأخبيةُ؛ أي جمعُها، لأنّ الجِماع ما جمع عددا (القاموس المحيط: ج3 ص15 «جمع»). قال ابن الأثير: جماع الإثمّ: مجمعه ومظنّته (النهاية: ج1 ص295 «جمع»).
- ↑ قال الفيض الكاشاني رحمه الله: اُريد بالحقيقة [هنا]: التحقّق والإثبات (الوافي: ج12 ص404).
- ↑ الكافي: ج4 ص288 ح5 عن أبي سعيد المكاري، المصباح للكفعمي: ص319، المقنعة: ص392، الأمان: ص41 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج100 ص105 ح11.
- ↑ الكافي: ج4 ص460 ح4، تهذيب الأحكام: ج5 ص177 ح595 كلاهما عن معاوية بن عمّار، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص539، المقنع للصدوق: ص268، المقنعة: ص407 والثلاثة الأخيرة من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج99 ص247 ح2.
- ↑ الدروع الواقية: ص96، بحار الأنوار: ج97 ص144.
- ↑ حول معنى «التمنّي» راجع: ص51 (المدخل).
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص271 ح8311، عيون الحكم والمواعظ: ص446 ح7850 وفيه «عدم» بدل «مُنع».
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص187 ح7907، عيون الحكم والمواعظ: ص453 ح8148.
- ↑ الجعفريّات: ص234 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج1 ص223، بحار الأنوار: ج82 ص144 ح29.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص349 ح8696، عيون الحكم والمواعظ: ص439 ح7624.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص349 ح8694، عيون الحكم والمواعظ: ص439 ح7623.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص437 ح9064 و 9065، عيون الحكم والمواعظ: ص425 ح7207 و 7208.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص314 ح10360، عيون الحكم والمواعظ: ص525 ح9568.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص336 ح8633، عيون الحكم والمواعظ: ص440 ح7638.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص129 ح4034، عيون الحكم والمواعظ: ص135 ح3067.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص377 ح8834، عيون الحكم والمواعظ: ص436 ح7532.
- ↑ البلد الأمين: ص44، بحار الأنوار: ج87 ص334 ح58.
- ↑ الكافي: ج2 ص373 ح3 عن الفضل بن أبي قرّة، تحف العقول: ص248 عن الإمام الحسين عليه السلام وليس فيه صدره، بحار الأنوار: ج78 ص120 ح19.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص460 ح5086.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص416 ح8994، عيون الحكم والمواعظ: ص427 ح7246.
- ↑ بحار الأنوار: ج45 ص6.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص406 ح8953.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص161 ح22 نقلاً عن بعض قدماء الأصحاب في كتاب أنيس العابدين.
- ↑ الإقبال: ج2 ص155، بحار الأنوار: ج98 ص266.
- ↑ في المصدر: «فيا بؤس»، والتصويب من بحار الأنوار.
- ↑ في عدّة الداعي: «أن جاءني اللّه برزقٍ... ».
- ↑ الأمالي للطوسي: ص584 ح1208، الكافي: ج2 ص66 ح7 عن الحسين بن علوان نحوه، عدّة الداعي: ص123، بحار الأنوار: ج71 ص154 ح67؛ الفردوس: ج5 ص249 ح8097 عن أبي ذرّ الغفاري عنه صلى الله عليه و آله وفيه من «يقول اللّه عز و جل: لاُقطِّعَنَّ أمل... » إلى «ولم يراقبني»، كنز العمّال: ج6 ص629 ح17145 نقلاً عن ابن النجّار عن سعيد بن عبد الرحمن وكلاهما نحوه.
- ↑ تحف العقول: ص26، بحار الأنوار: ج77 ص127 ح33.
- ↑ دلائل الإمامة: ص89 ح24 عن الليث عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عن جابر، بحار الأنوار: ج103 ص270 ح21.
- ↑ الأمالي للطوسي: ص534 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص372 ح2661، بحار الأنوار: ج80 ص183 ح33.
- ↑ الأمالي للمفيد: ص221 ح1، الأمالي للطوسي: ص7 ح8 نحوه وكلاهما عن الفجيع العقيلي عن الإمام الحسن عليه السلام، كشف الغمّة: ج2 ص162، بحار الأنوار: ج6 ص132 ح29.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص520 ح6824، عيون الحكم والمواعظ: ص370 ح6242.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص514 ح6806، عيون الحكم والمواعظ: ص369 ح6228.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص107 ح5460، عيون الحكم والمواعظ: ص276 ح5014.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص513 ح6798، عيون الحكم والمواعظ: ص369 ح6222.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص466 ح3315، عيون الحكم والمواعظ: ص115 ح2533 و 2534 وفيه «أعلى» بدل «أفضل» في المورد الثاني.
- ↑ الكَيِّس: العاقل (لسان العرب: ج6 ص201 «كيس»).
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص191 ح733، عيون الحكم والمواعظ: ص24 ح226.
- ↑ الكافي: ج2 ص230 ح1 عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام، الأمالي للصدوق: ص668 ح897 عن عبد الرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام، تحف العقول: ص161، كنز الفوائد: ج1 ص91، بحار الأنوار: ج78 ص26 ح92؛ مطالب السؤول: ج1 ص228.
- ↑ طُوْبى: اسم الجنّة، وقيل: هي شجرة فيها. وأصلها فُعلى؛ من الطِّيْب (النهاية: ج3 ص141 «طوب»).
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص240 ح5948، عيون الحكم والمواعظ: ص314 ح5502 وليس فيه ذيله.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص438 ح9069، عيون الحكم والمواعظ: ص425 ح7212.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص456 ح3276، عيون الحكم والمواعظ: ص123 ح2809.
- ↑ الأمالي للطوسي: ص526 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص364 ح2661 كلاهما عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج77 ص75 ح3؛ مسند الشهاب: ج1 ص346 ح593، الفردوس: ج3 ص304 ح4913 كلاهما عن ابن عمر، كنز العمّال: ج3 ص493 ح7573.
- ↑ الدعوات: ص237 ح658، بحار الأنوار: ج82 ص172 ح6؛ مسند الشهاب: ج1 ص347 ح594 عن ابن مسعود.
- ↑ في المصدر: «حربا»، و ما أثبتناه هو الصحيح كما في كنز الفوائد وبحارالأنوار.
- ↑ إرشاد القلوب: ص48، كنز الفوائد: ج1 ص351 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج73 ص167 ح31؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص268 ح107 عن الإمام عليّ عليه السلام.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص193 ح7944، عيون الحكم والمواعظ: ص454 ح8162.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص375 ح8821، عيون الحكم والمواعظ: ص436 ح7547.
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 334، بحار الأنوار: ج73 ص167 ح29.
- ↑ الأمالي للمفيد: ص309 ح8، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص39 ح120، الأمالي للطوسي: ص79 ح115 كلّها عن داود بن سليمان عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، الزهد للحسين بن سعيد: ص152 ذيل ح221 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام، مشكاة الأنوار: ص525 ح1766 وليس فيهما «وترك»، بحار الأنوار: ج73 ص164 ح22.
- ↑ الإرشاد: ج1 ص300، كشف اليقين: ص221 ح235، بحار الأنوار: ج77 ص420 ح40.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص260 ح8258 و ج5 ص261 ح8259، عيون الحكم والمواعظ: ص446 ح7867 و 7868.
- ↑ لهي: تركه وأعرض عنه (النهاية: ج4 ص283 «لها»).
- ↑ مشكاة الأنوار: ص93 ح196، بحار الأنوار: ج70 ص286 ح9.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص112 ح7577، أعلام الدين: ص305 عن الإمام الكاظم عليه السلام.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص322 ح6208، عيون الحكم والمواعظ: ص338 ح5763.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص167 ح637، عيون الحكم والمواعظ: ص505 ح9273 وفيه «وافد الموت» بدل «الأجل».
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص322 ح6209 وراجع: عيون الحكم والمواعظ: ص104 ح2334.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص126 ح4022، عيون الحكم والمواعظ: ص135 ح3063 وفيه «بطلت» بدل «افتضحت».
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 114، الأمالي للطوسي: ص443 ح992 عن ثعلبة بن ميمون عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام، تحف العقول: ص219 كلاهما نحوه، غرر الحكم: ج2 ص554 ح3565 بزيادة «فسبحان اللّه! لا أمل يدرك ولا مؤمّل يترك».
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص61 ح5296، عيون الحكم والمواعظ: ص265 ح4828.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص60 ح5294، عيون الحكم والمواعظ: ص265 ح4826.
- ↑ أفصح عن الشيء إفصاحا: إذا بيّنه وكشفه (النهاية: ج3 ص450 «فصح»).
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص215 ح5877، عيون الحكم والمواعظ: ص302 ح5372.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص342 ح6272، عيون الحكم والمواعظ: ص329 ح5638.
- ↑ تحف العقول: ص399، بحار الأنوار: ج78 ص315 ح1.
- ↑ الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام: ص258 ح181.
- ↑ مكارم الأخلاق: ج2 ص350 ح2660 عن ابن مسعود، بحار الأنوار: ج77 ص101 ح1.
- ↑ الأمالي للطوسي: ص526 ح1162، عدّة الداعي: ص74 وليس فيه «و خذ من» إلى «قبل موتك»، مكارم الأخلاق: ج2 ص364 ح2661 كلّها عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج77 ص75 ح3؛ تاريخ دمشق: ج34 ص398 ح7042 عن عبد اللّه بن عمر، إحياء العلوم: ج4 ص658 وفيه «قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله لعبد اللّه بن عمر».
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص42 ح3774، عيون الحكم والمواعظ: ص169 ح3556.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص182 ح2302، عيون الحكم والمواعظ: ص82 ح1975 وفيه «عِلمك» بدل «عملك».
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص245 ح2502، عيون الحكم والمواعظ: ص89 ح2124.
- ↑ المَهَل: التُّؤدة والتَّباطؤ (النهاية: ج4 ص375 «مهل»).
- ↑ تحف العقول: ص202، نزهة الناظر: ص76 ح147 عن جابر بن عبد اللّه، بحار الأنوار: ج78 ص39 ح15.
- ↑ قال ابن أبي الحديد: كابَرَ هَواه: أي غالَبَه. وروي: «كاثَرَ»؛ أي غالب هواه بكثرة عقله، يقال: كاثَرْناهم فكَثَرناهم؛ أي غلبناهم بالكثرة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج6 ص173).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 76، تحف العقول: ص213، نزهة الناظر: ص78 ح149 عن أبي جعفر الخواص الكوفي، كنز الفوائد: ج1 ص349 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلامبزيادة «حذر أملاً، ورتّب عملاً»، بحار الأنوار: ج69 ص310 ح31؛ دستور معالم الحكم: ص33 وفيه «للّهِِ امرؤٌ» بدل «رحم اللّه امرأً».
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص247 ح5976، عيون الحكم والمواعظ: ص315 ح5512 وفيه «الأجل» بدل «الوجل».
- ↑ در عيون الحكم و المواعظ (ص 315 ح5512)، به جاى «وَجَل (ترس)»، «اَجَل (مرگ)» آمده است.
- ↑ البلد الأمين: ص423، بحار الأنوار: ج93 ص269 ح1.
- ↑ قال المجلسي قدس سره: قوله عليه السلام: «من سوء كلّ الريب» أي من شرّ كلّ شكٍّ وشبهة يعتري في الدين (مرآة العقول: ج26 ص62).
- ↑ الكافي: ج8 ص175 ح194 عن محمّد بن النعمان أو غيره عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج77 ص353 ح31.
- ↑ غرر الحكم:ج5 ص295 ح8444و8445، عيون الحكم والمواعظ:ص449 ح7968 وليس فيه ذيله.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص160 ح9906، عيون الحكم والمواعظ: ص494 ح9139.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص511 ح6793.
- ↑ الصحيفة السجّاديّة: ص153 الدعاء 40، الدعوات: ص178 ح492 وفيه «الحذر» بدل «العمل» و«استتمام» بدل «استيفاء».
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 81، مشكاة الأنوار: ص208 ح563، روضة الواعظين: ص476، بحار الأنوار: ج70 ص320 ح35.
- ↑ تحف العقول: ص285، بحار الأنوار: ج78 ص164 ح1.
- ↑ تحف العقول: ص286، بحار الأنوار: ج78 ص165 ح1.
- ↑ الكافي: ج8 ص23 ح4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص389 ح5834، نهج البلاغة: الحكمة 34، كنز الفوائد: ج1 ص349، بحار الأنوار: ج78 ص91 ح98.
- ↑ الدرّة الباهرة: ص41، محاسبة النفس للكفعمي: ص72 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، نزهة الناظر: ص214 ج480 عن الغلابي، بحار الأنوار: ج75 ص109 ح12.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص402 ح3021، عيون الحكم والمواعظ: ص119 ح2679.
- ↑ تاريخ أصبهان: ج1 ص162 الرقم 144، كنز العمّال: ج3 ص209 ح6194 نقلاً عن أبي عبد الرحمن السلمي في كتاب المواعظ والوصايا وكلاهما عن ابن عبّاس.
- ↑ الزهد لابن المبارك: ص107 ح317، حلية الأولياء: ج8 ص185 الرقم 407 وفيه «تبيّنوا حالكم من أنصاركم» بدل «ثبّتوا آجالكم بين أبصاركم»، كنز العمّال: ج15 ص938 ح43611؛ تنبيه الخواطر: ج1 ص272.
- ↑ مقصود از حسن، حسن بَصرى و يا امام حسن عليه السلام است.
- ↑ جامع الأخبار: ص397 ح1100 عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري، بحار الأنوار: ج52 ص264 ح148.
- ↑ البلد الأمين: ص421، بحار الأنوار: ج93 ص266 ح1.
- ↑ في كنز العمّال: «من ذلك».
- ↑ المعجم الكبير: ج25 ص172 ح421، كنز العمّال: ج16 ص66 ح43962.
- ↑ الأمالي للطوسي: ص526 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص364 ح2661 كلاهما عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج77 ص75 ح3.
- ↑ الكافي: ج2 ص335 ح3 عن يحيى بن عقيل، مسكّن الفؤاد: ص26 نحوه، بحار الأنوار: ج70 ص88 ح19؛ كنزالعمّال: ج16 ص23 ح43766 نقلاً عن ابن النجّار عن الإمام عليّ عليه السلام عن النبيّ صلى الله عليه و آله نحوه.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص506 ح3455، عيون الحكم والمواعظ: ص142 ح3179.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص178 ح5751.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص310 ح2715، عيون الحكم والمواعظ: ص99 ح2278.
- ↑ في النسخة المعتمدة من المصدر: «يُذهب غمّك» بدل «تُذهب عمرك»، وما في المتن أثبتناه من نسخة اُخرى وبحار الأنوار، إذ هو الأوفق بقرينة السياق.
- ↑ كفاية الأثر: ص240 عن عثمان بن خالد، بحار الأنوار: ج46 ص231 ح7.
- ↑ الكافي: ج2 ص590 ح31 عن عبد الرحمن بن سيّابة، مصباح المتهجّد: ص275 ح383، جمال الاُسبوع: ص142 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار:ج86 ص301 ح10.
- ↑ في المصدر: «لَيلَةٍ»، والتصويب من عيون الحكم والمواعظ.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص269 ح2572، عيون الحكم والمواعظ: ص91 ح2148.
- ↑ أشخصه: أزعجه، وشُخِص به: أتاه أمر أقلقه وأزعجه (القاموس المحيط: ج2 ص306 «شخص»).
- ↑ وَدُعَ: سكن واستقرّ. والدَّعة: الخفض والسعة في العيش (القاموس المحيط: ج3 ص92 «ودع»).
- ↑ الفجع: أن يوجَعَ الإنسانُ بشيء يَكرُمُ عليه فَيُعدمَه (القاموس المحيط: ج3 ص61 «فجع»).
- ↑ الاغتباط: التبجّح بالحال الحسنة، وقيل: هو الفرح بالنعمة (تاج العروس: ج10 ص351 «غبط»).
- ↑ دستور معالم الحكم: ص39، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج7 ص105 نحوه؛ بحار الأنوار: ج73 ص109 ح109 نقلاً عن عيون الحكم والمواعظ.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص272 ح2586.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص265 ح2563، عيون الحكم والمواعظ: ص91 ح2156.
- ↑ شَغَفَ الهوى قَلبَه: بلغ شغافه؛ وهو غشاؤه. وشَغَفَهُ المالُ: زُيِّنَ لَه فأحبَّهُ فهو مشغوفٌ به (المصباح المنير: ص316 «شغف»).
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص630 ح7238، عيون الحكم والمواعظ: ص396 ح6702.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص16 ح8293.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص299 ح1145، عيون الحكم والمواعظ: ص45 ح1106.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص55 ح200، عيون الحكم والمواعظ: ص28 ح382.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص45 ح145، عيون الحكم والمواعظ: ص34 ح634.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص379 ح1453، عيون الحكم والمواعظ: ص28 ح377.
- ↑ تنبيه الخواطر: ج2 ص114، بحار الأنوار: ج78 ص14 ح72؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج18 ص221 نحوه وراجع: نهج البلاغة: الخطبة 64.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص37 ح103، عيون الحكم والمواعظ: ص37 ح784.
- ↑ الأمد: الغاية (النهاية: ج1 ص65 «أمد»).
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص304 ح10338، عيون الحكم والمواعظ: ص524 ح9548 نحوه.
- ↑ قرب الإسناد: ص378 ح1333 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر البزنطي عن الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج49 ص269 ح10.
- ↑ اللَّهْفانُ واللّاهِف: المكروب (لسان العرب: ج9 ص322 «لهف»).
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 344، إرشاد القلوب: ص39 نحوه، بحار الأنوار: ج78 ص83 ح88؛ تذكرة الخواصّ: ص135 نحوه.
- ↑ . حجّ: آيه 11.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص371 ح2846، عيون الحكم والمواعظ: ص117 ح2593.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص382 ح10649، عيون الحكم والمواعظ: ص537 ح9898.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص466 ح6635، عيون الحكم والمواعظ: ص367 ح6168.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص66 ح5311، عيون الحكم والمواعظ: ص267 ح4887.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص66 ح5312، عيون الحكم والمواعظ: ص267 ح4888.
- ↑ الكافي: ج8 ص19 ح4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام، تحف العقول: ص93، بحار الأنوار: ج77 ص281 ح1؛ دستور معالم الحكم: ص27.
- ↑ قال المجلسي قدس سره: أي في الغالب اُمنيّتك كاذبة فيما تعدِك (مرآة العقول: ج25 ص52).
- ↑ الكافي: ج8 ص23 ح4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام، تحف العقول: ص98، كنز الفوائد: ج1 ص350، بحار الأنوار: ج77 ص287 ح1؛ دستور معالم الحكم: ص24.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص361 ح2815.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 113، غرر الحكم: ج4 ص480 ح6686 و 6687 نحوه، عيون الحكم والمواعظ: ص366 ح6145 وفيه صدره إلى «كواذب الآمال».
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص112 ح2017.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص390 ح10701، عيون الحكم والمواعظ: ص538 ح9942.
- ↑ تحف العقول: ص301.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص74 ح1896، عيون الحكم والمواعظ: ص57 ح1454.
- ↑ غرر الحكم (طبعة دار الكتاب الإسلامي): ص182 ح24، عيون الحكم والمواعظ: ص129 ح2929.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص462 ح6617، عيون الحكم والمواعظ: ص367 ح6158.
- ↑ خَضِرة: أي غضَّة ناعمة طريّة (النهاية: ج2 ص41 «خضر»).
- ↑ الكافي: ج8 ص256 ح368 عن سلام بن المستنير عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج32 ص233 ح186.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص377 ح10614، عيون الحكم والمواعظ: ص533 ح9755 وفيه «غادر» بدل «غارّ».
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص575 ح7035، عيون الحكم والمواعظ: ص386 ح6550.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص12 ح7277، عيون الحكم والمواعظ: ص401 ح6756.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص188 ح2327، نهج البلاغة: الخطبة 86، تحف العقول: ص152 وليس فيهما «ولا تثق به»، بحار الأنوار: ج77 ص293 ح2.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص165 ح629، عيون الحكم والمواعظ: ص25 ح257.
- ↑ التحصين لابن فهد: ص16 ح28، بحار الأنوار: ج73 ص112 ح109 نقلاً عن عيون الحكم والمواعظ.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص51 ح1799، عيون الحكم والمواعظ: ص22 ح152.
- ↑ الزَّمَع والزَّماع: المَضاء في الأمر والعَزم عليه. وأزْمَعَ الأمرَ وبه وعليه: مضى فيه وثَبَّتَ عليه عزمَه (لسان العرب: ج8 ص143 «زمع»).
- ↑ كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص519 ح1484، الأمالي للمفيد: ص160 ح2 عن مجاهد، نهج البلاغة: الخطبة 52 وليس فيه من «الممنوع» إلى «بالمنون» وليس فيهما ذيله، بحار الأنوار: ج73 ص108 ح108.
- ↑ الأمالي للطوسي: ص132 ح210 عن بكر بن محمّد، التمحيص: ص58 ح117، قرب الإسناد: ص40 ح128، تحف العقول: ص361، بحار الأنوار: ج71 ص152 ح55.
- ↑ هذه الأبيات ـ كما نوّه عليه السلام إلى ذلك في ذيل الرواية ـ هي لأبي العتاهية.
- ↑ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص177 ح7، بحار الأنوار: ج49 ص107 ح1؛ تهذيب الكمال: ج21 ص152 الرقم 4141.
- ↑ كنز الفوائد: ج1 ص350، عيون الحكم والمواعظ: ص267 ح4887، غرر الحكم: ج4 ص66 ح5311 وفيه «غائب» بدل «خائب» وفيهما «لأمل» بدل «و أمل»، بحار الأنوار: ج78 ص91 ح98.
- ↑ مئة كلمة للجاحظ: ص84 ح68، المناقب للخوارزمي: ص376 ح395 عن الجاحظ؛ عيون الحكم والمواعظ: ص268 ح4925.
- ↑ الأوْب: الرجوع، يقال منه: آبَ أوبا فهو آيِبٌ (النهاية: ج1 ص79 «أوب»).
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص548 ح6935، عيون الحكم والمواعظ: ص380 ح6432.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص31 ح5178، عيون الحكم والمواعظ: ص256 ح4732.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص84 ح5384، عيون الحكم والمواعظ: ص269 ح4950.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص61 ح9513.
- ↑ قال المجلسي قدس سره: قوله: «تستفزّها الأطماع» أي تستخفّها وتخرجها من مقرّها، «و ترتهنها المُنى» هي إرادة ما لا يتوقّع حصوله... «و تستعلقها» أي تصيدها وتربطها بالحبال، من قولهم: علق الوحش بالحبالة: إذا تعوّق ونشب فيها (مرآة العقول: ج1 ص76 ـ 77).
- ↑ الكافي: ج1 ص23 ح16 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، تحف العقول: ص219، بحار الأنوار: ج78 ص58 ح130؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص256 ح8 وفيه «و ترتهن بالأماني» بدل «و ترتهنها المُنى».
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص92 ح1967، عيون الحكم والمواعظ: ص59 ح1498.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص324 ح1240، عيون الحكم والمواعظ: ص18 ح23 و24.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص95 ح9653، عيون الحكم والمواعظ: ص478 ح8788.
- ↑ تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص26 ح6، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص38 ح14، تنبيه الخواطر: ج2 ص94 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج92 ص250 ح48.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص166 ح631.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص119 ح435، عيون الحكم والمواعظ: ص39 ح849.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص17 ح9285، عيون الحكم والمواعظ: ص472 ح8637.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص310 ح2685.
- ↑ النَّوْكى: الحَمقى (النهاية: ج5 ص129 «نوك»).
- ↑ كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص384 ح5834، كنز الفوائد: ج1 ص350، بحار الأنوار: ج78 ص92 ح98.
- ↑ الأمالي للطوسي: ص580 ح1202، تنبيه الخواطر: ج2 ص51 وفيه «الإلظاظ» و«الفجرة» بدل «الإيكال» و«العجزة» وكلاهما عن ابن السكّيت النحوي عن الإمام الهادي عليه السلام، بحار الأنوار: ج71 ص188 ح53.
- ↑ الخُرْق: الحُمقُ وضعف العقل، والخُرْق: الجَهل (مجمع البحرين: ج1 ص506 «خرق»).
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص345 ح10433.
- ↑ الخصال: ص232 ح74 عن الأصبغ بن نباتة، بحار الأنوار: ج72 ص90 ح1؛ كنز العمّال: ج16 ص190 ح44216 نقلاً عن وكيع عن يحيى بن عبد اللّه بن الحسن عن أبيه.
- ↑ الغيّ: الضلال والانهماك في الباطل (النهاية: ج3 ص397 «غوى»).
- ↑ الكافي: ج2 ص391 ح1، كتاب سُليم بن قيس: ج2 ص951 كلاهما عن سُليم بن قيس، تحف العقول: ص166، الغارات: ج1 ص142، بحار الأنوار: ج72 ص118 ح15.
- ↑ تاريخ دمشق: ج7 ص442 ح2043 عن الحسن، كنز العمّال: ج3 ص490 ح7554.
- ↑ مقصود از گناه، ترك اولى است؛ زيرا انبياى الهى ـ چنان كه در مدخل «نبوّت» در همين دانش نامه خواهد آمد ـ از خطا و گناه، مصون اند.
- ↑ قال المجلسي قدس سره: يحتمل أن يكون المراد: ما بال الناس يعلمون الموت والحساب والعقاب ويؤمنون بها ولا يظهر أثر ذلك العلم في أعمالهم؟ فهم فيما يعملون من الخطايا كأنّهم لا يعلمون شيئا من ذلك. والظاهر أنّ هاهنا تصحيفا من النسّاخ، وكان «لا يعملون» بتقديم الميم على اللام فيرجع إلى ما ذكرنا (بحار الأنوار: ج1 ص162).
- ↑ في المصدر: «حصل»، وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار.
- ↑ علل الشرائع: ص92 ح1، بحار الأنوار: ج1 ص161 ح2.
- ↑ علّامه مجلسى قدس سره مى گويد: ممكن است مراد، اين باشد كه: چرا مردم با آن كه مى دانند مرگ و حساب و كتاب و مجازات در كار است و به اينها ايمان دارند، اثر اين دانستن در اعمال و رفتار آنان ظاهر نمى شود؟ پس با خطاها و گناهانى كه مى كنند، گويى چيزى در اين باره نمى دانند. ظاهراً در اين جا تصحيفى از جانب ناسخان صورت گرفته و «لايعلمون»، «لايعملون (عمل نمى كنند)» بوده است. بنا بر اين، معناى جمله، به آنچه گفتيم، بر مى گردد.
- ↑ الكافي: ج3 ص258 ح27 عن ابن أبي شيبة الزهري عن الإمام الباقر عليه السلام، الزهد للحسين بن سعيد: ص149 ذيل حديث 215 عن أبي شيبة الزهري عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج6 ص126 ح5.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص58 ح1828، عيون الحكم والمواعظ: ص54 ح1410.
- ↑ في المصدر: «و بتحسينهم»، والتصويب من بحار الأنوار.
- ↑ لَظَى: اسم من أسماء جهنّم (مجمع البحرين: ج3 ص1632 «لظى»).
- ↑ بشارة المصطفى: ص27 عن كميل، بحار الأنوار: ج77 ص271 ح1.
- ↑ الإبادة: الإهلاك (النهاية: ج1 ص171 «بيد»).
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص638 ح3674، عيون الحكم والمواعظ: ص146 ح3242.
- ↑ النصب: التعب، وقيل: المشقّة (تاج العروس: ج2 ص433 «نصب»).
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 72، مشكاة الأنوار: ص207 ح563، روضة الواعظين: ص475، بحار الأنوار: ج73 ص128 ح131.
- ↑ المَنهَل: المَشرَب، والموضع الذي فيه المَشرَب (القاموس المحيط: ج4 ص61 «نهل»).
- ↑ المُثلَة: نِقمةٌ تنزل بالإنسان فيُجعَل مِثالاً يَرتدِعُ به غيرُه، وذلك كالنّكال، وجمعه: مُثُلات ومَثُلات (مفردات ألفاظ القرآن: ص760 «مثل»).
- ↑ تحف العقول: ص221، بحار الأنوار: ج78 ص60 ح137.
- ↑ الكافي: ج2 ص320 ح17، الخصال: ص88 ح22 كلاهما عن ابن أبي يعفور، تحف العقول: ص367، روضة الواعظين: ص484، بحار الأنوار: ج73 ص24 ح16.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص396 ح4875، عيون الحكم والمواعظ: ص231 ح4425.
- ↑ كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص360 ح5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج2 ص325 ح2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج77 ص52 ح3؛ حلية الأولياء: ج6 ص175 الرقم 365 وفيه «الحرص» بدل «حبّ البقاء»، تاريخ أصبهان: ج1 ص297 الرقم 507 وفيه «حرص على الدنيا» بدل «حبّ البقاء» وكلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج16 ص67 ح43964.
- ↑ . واژه «الشَّقاوة» ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ، به معناى: بَدفرجامى، سوء عاقبت، بدبختى و 1بَدسرانجام بودن است، در مقابلِ «السَّعادة» به معناى: عاقبت به خيرى، نيك فرجامى، حُسن عاقبت و خوش بختى.
- ↑ الحِجْر: 3.
- ↑ مأزور: أي آثم، وقياسه موزور (النهاية: ج5 ص179 «وزر»).
- ↑ تحف العقول: ص152، الغارات: ج2 ص634 نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص293 ح2؛ الإمامة والسياسة: ج1 ص70 نحوه.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 86؛ الإمامة والسياسة: ج1 ص70، الجوهرة: ص80 كلاهما نحوه.
- ↑ عَزَبَ الشيءُ ـ من باب قَعَد ـ: بَعُد وغاب. واعْزُبْ ثمّ اعْزُبْ عن الأمر: أي أبعِدْ نفسَك عن الأمر ثمّ أبْعِد (مجمع البحرين: ج2 ص1206 و 1207 «عزب»).
- ↑ الغارات: ج2 ص634، بحار الأنوار: ج78 ص35 ح117.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص325 ح6222، عيون الحكم والمواعظ: ص337 ح5748.
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 275، غرر الحكم: ج1 ص362 ح1375، بحار الأنوار: ج78 ص14 ح71؛ مطالب السؤول: ج1 ص236.
- ↑ الهُوَيْنا: تصغير الهونى، تأنيث الأهون، وهو من الهون: الرفق واللين والتثبّت (النهاية: ج5 ص284 «هون»). قال المجلسي قدس سره: والمراد هنا التهاون في أمر الدين وترك الاهتمام فيه (مرآة العقول: ج11 ص156).
- ↑ الغِرَّة: الغفلة (النهاية: ج3 ص354 «غرر»). قال المجلسي قدس سره: وهي هنا الغفلة عن ربّه وعن عدوّه الأكبر... (مرآة العقول: ج11 ص157).
- ↑ قال المجلسي قدس سره: الهَيبة: المهابة والمخافة من غير اللّه (مرآة العقول: ج11 ص158).
- ↑ المطل: التسويف والمدافعة بالعِدة والدَّين (لسان العرب: ج11 ص624 «مطل»).
- ↑ قال المجلسي قدس سره: «حَسَب ما هو فيه» بالتحريك: أي حسابه وقدره وعدده وما هو فيه عمره وعمله، إشارة إلى قول النبي صلى الله عليه و آله: حاسِبوا أنفسكم قبل أن تحاسَبوا (مرآة العقول: ج11 ص158).
- ↑ خُفاتا: فجأةً (تاج العروس: ج3 ص46 «خفت»).
- ↑ الكافي: ج2 ص394 ح1، كتاب سليم بن قيس: ج2 ص952 كلاهما عن سليم بن قيس، الخصال: ص234 ح74 عن الأصبغ بن نباتة، تحف العقول: ص168 وليس فيهما ذيله، بحار الأنوار: ج68 ص384 ح32.
- ↑ مقصود، سستى و سهل انگارى در امور دين و بى توجّهى به آن است (مرآة العقول: ج11 ص156).
- ↑ غرّه: غفلت (النهاية: ج3 ص354 مادّه «غرر») در اين جا، مراد، غفلت از پروردگار و از بزرگ ترين دشمنش است... (مرآة العقول: ج11 ص157). شايد هم مقصود غرّه شدن و اميد مطلق و بيش از اندازه بستن به رحمت خداوند و ناديده گرفتن خوف از او باشد، چنان كه در قرآن كريم مى فرمايد: «يَاأَيُّهَا الْاءِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ؛ اى انسان! چه چيزى تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟».
- ↑ [مراد]، ترس و بيم داشتن از غير خداوند است (مرآة العقول: ج11 ص158).
- ↑ الكافي: ج1 ص17 ح12 عن هشام بن الحكم، تحف العقول: ص386، بحار الأنوار: ج78 ص300 ح1.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص246 ح997، عيون الحكم والمواعظ: ص43 ح1019.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص220 ح874، عيون الحكم والمواعظ: ص51 ح1320.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص480 ح6687، عيون الحكم والمواعظ: ص368 ح6200 وفيه «عقولكم» بدل «قلوبكم».
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص39 ح5202، عيون الحكم والمواعظ: ص255 ح4726.
- ↑ الخصال: ص51 ح62 عن جابر بن عبد اللّه، الكافي: ج2 ص335 ح3 عن يحيى بن عقيل عن الإمام عليّ عليه السلام، نهج البلاغة: الخطبة 42 عن الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج70 ص88 ح19؛ تاريخ دمشق: ج52 ص243 ح11005 عن جابر بن عبد اللّه، المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص155 ح1 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه، كنز العمّال: ج3 ص490 ح7553.
- ↑ أعلام الدين: ص345 عن أبي هريرة، بحار الأنوار: ج77 ص188 ح10؛ فتح الباري: ج11 ص237 ح6418 نحوه.
- ↑ الفردوس: ج3 ص241 ح4709 عن عبد اللّه بن مسعود؛ الجعفريّات: ص240 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام، كنز الفوائد: ج1 ص62 وفيه «من كان يأمل أن يعيش غدا فإنّه يأمل أن يعيش أبدا» فقط، بحار الأنوار: ج73 ص167 ح31.
- ↑ در كنز الفوائد آمده است: هر كس آرزو دارد فردا را زنده بماند، آرزو دارد كه هميشه بماند.
- ↑ الكافي: ج2 ص329 ح1، تحف العقول: ص490، عدّة الداعي: ص155، بحار الأنوار: ج73 ص398 ح3.
- ↑ كذا في المصدر، وفي بحار الأنوار: «لَجَدَدْتَ في العمل»، والظاهر أنّه الصواب؛ وهو من الجَدّ: أي الاجتهاد. مِن جَدَّ في الأمر: أي اجتهد.
- ↑ التحصين لابن فهد: ص16 ح28، بحار الأنوار: ج73 ص112 ح109 نقلاً عن عيون الحكم والمواعظ؛ دستور معالم الحكم: ص43.
- ↑ أرجَيتُ الأمرَ: أخَّرتُه، يُهمَز ولا يُهمز (الصحاح: ج6 ص2352 «رجا»).
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 150، الأمالي للمفيد: ص330 ح2 عن ابن عبّاس، خصائص الأئمّة: ص109، تحف العقول: ص157، بحار الأنوار: ج72 ص199 ح30؛ دستور معالم الحكم: ص66، كنز العمّال: ج16 ص205 ح44229.
- ↑ الإرشاد: ج1 ص304، بحار الأنوار: ج77 ص421 ح40.
- ↑ تحف العقول: ص211، بحار الأنوار: ج78 ص50 ح73.
- ↑ المُختَرَم: الهالِك. واختَرَمَهُم الدهرُ وتَخَرَّمُهم: أي اقتطعَهم واستأصَلَهم (مجمع البحرين: ج1 ص507 «خرم»).
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص65 ح3841.
- ↑ كنز العمّال: ج16 ص85 ح44023 نقلاً عن الفردوس عن عديّ بن حاتم.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص332 ح4641، عيون الحكم والمواعظ: ص209 ح4202.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص378 ح6390، عيون الحكم والمواعظ: ص349 ح5921.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص358 ح1358.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص57 ح9492، عيون الحكم والمواعظ: ص475 ح8689.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص250 ح5987، عيون الحكم والمواعظ: ص318 ح5547.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص457 ح10986، عيون الحكم والمواعظ: ص550 ح10145 نحوه.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص389 ح6433.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص552 ح6953، عيون الحكم والمواعظ: ص379 ح6409.
- ↑ تنبيه الخواطر: ج1 ص273، الإقبال: ج2 ص146 عن الإمام الصادق عليه السلام، مصباح المتهجّد: ص64 ح101، فلاح السائل: ص320 ح215 كلاهما عن معاوية بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج98 ص260؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص281 ح224 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه.
- ↑ الخصال: ص15 ح52 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، نهج البلاغة: الحكمة 36 نحوه، تحف العقول: ص399 عن الإمام الكاظم عليه السلام، غرر الحكم: ج5 ص187 ح7908، بحار الأنوار: ج73 ص164 ح19.
- ↑ الكافي: ج3 ص259 ح30، الزهد للحسين بن سعيد: ص152 ذيل ح221 كلاهما عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عليه السلام، الأمالي للسيّد المرتضى: ج1 ص110، الدعوات: ص236 ح655، غرر الحكم: ج6 ص58 ح9494 وفيه «قصّر في العمل» بدل «أساء العمل»، بحار الأنوار: ج73 ص166 ح28.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص409 ح3054، عيون الحكم والمواعظ: ص120 ح2710.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص100 ح9676، عيون الحكم والمواعظ: ص479 ح8801.
- ↑ الاغتباط: الفرح بالنعمة (لسان العرب: ج7 ص359 «غبط»).
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص124 ح19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص319 ح4585.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص183 ح7886، عيون الحكم والمواعظ: ص424 ح7157.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص407 ح4912.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص418 ح4945.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص486 ح9208.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص172 ح5720، عيون الحكم والمواعظ: ص295 ح5266.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص296 ح8449، عيون الحكم والمواعظ: ص449 ح7970.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص330 ح8603، عيون الحكم والمواعظ: ص459 ح8338 وفيه «طال» بدل «كثر» في الموضع الثاني.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص229 ح5905، عيون الحكم والمواعظ: ص309 ح5427.
- ↑ يقال: فلان ذو مَهَل: أي ذو تقدُّم في الخير (لسان العرب: ج11 ص634 «مهل»). أي إنّ الأمل يثبّط الإنسان عن المبادرة والسعي إلى صالح الأعمال، ممّا يحول دون تقدّمه في طريق الخير.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص389 ح6435.
- ↑ الخصال: ص79 ح128، الأمالي للصدوق: ص297 ح333 كلاهما عن فاطمة بنت الحسين عن الإمام الحسين عليه السلام، مشكاة الأنوار: ص160 ح405، بحار الأنوار: ج70 ص173 ح24؛ الزهد لابن حنبل: ص16 عن عبد اللّه بن عمرو وفيه «بالبخل» بدل «بالشحّ»، كنز العمّال: ج3 ص448 ح7383.
- ↑ مستدرك الوسائل: ج7 ص27 ح7554 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق.
- ↑ مروج الذهب: ج2 ص303.
- ↑ القارعة: المصيبة التي تقرع؛ أي تلقّى بشدّة وقوّة (مرآة العقول: ج26 ص596).
- ↑ الكافي: ج8 ص389 ح586، نهج البلاغة: الخطبة 147 نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص368 ح34.
- ↑ الغارات: ج2 ص501 عن يحيى بن سعيد عن أبيه، بحار الأنوار: ج73 ص167 ح30.
- ↑ التسويف: المَطْل والتأخير (النهاية: ج2 ص422 «سوف»).
- ↑ البَغْتَةَ: الفَجْأَة (النهاية: ج1 ص142 «بغت»).
- ↑ الكافي: ج2 ص136 ح23، مشكاة الأنوار: ص466 ح1556 كلاهما عن أبي جميلة عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج73 ص75 ح39.
- ↑ عِنان اللجام: السير الذي تُمسَك به الدابّة (لسان العرب: ج13 ص291 «عنن»). والمراد أنّه سقط في أجله بالموت قبل أن يبلغ ما يريد.
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 19، روضة الواعظين: ص537، بحار الأنوار: ج73 ص166 ح29؛ دستور معالم الحكم: ص29، المناقب للخوارزمي: ص376 ح395، مئة كلمة للجاحظ: ص111 ح94.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص329 ح8598.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص248 ح4379.
- ↑ الغِيَر: تغيّر الحال وانتقالها عن الصلاح إلى الفساد (النهاية: ج3 ص401 «غير»).
- ↑ الخَطْف: استلاب الشيء وأخذه بسرعة (النهاية: ج2 ص49 «خطف»).
- ↑ تحف العقول: ص218، الأمالي للطوسي: ص443 ح992 عن ثعلبة بن ميمون عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله من «فلا أمل»، نهج البلاغة: الخطبة 114 نحوه، بحار الأنوار: ج73 ص99 ح86.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص120 ح4008، عيون الحكم والمواعظ: ص135 ح3052.
- ↑ تنبيه الخواطر: ج1 ص50.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص372 ح8806، عيون الحكم والمواعظ: ص437 ح7556.