ج ه د / الجهاد 2

از دانشنامه قرآن و حدیث

الفَصلُ الثّامِنُ: الآدابُ الخاصَّةُ لِأُمرَاءِ الأَجنادِ

فصل هشتم: آداب ویژۀ فرماندهان سپاه

۸ / ۱: واجِباتُ أُمَراءِ الأَجنادِ إِزاءَ المُجاهِدینَ

۸ / ۱: وظایف فرماندهان سپاه در برابر رزمندگان

۸ / ۱ - ۱: الاِهتِمامُ بِالجُندِ، خاصَّةً السّابِقينَ مِنهُم

۸ / ۱ - ۱: اهمّیت دادن به سپاهیان، بویژه به نیروهای باسابقه

  1. مجمع البيان عن المُقاتلَينِ: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يُكرِمُ أهلَ بَدرٍ مِنَ المُهاجِرينَ وَ الأَنصارِ.[۱]

 

  1. مجمع البيان - به نقل از دو مقاتل (ابن حسّان و ابن سلیمان) -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله شركت كنندگان در جنگ بدر را از مهاجر و انصار، گرامى مىداشت.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن کِتابِهِ إلیٰ مالِكٍ الأشتَرِ لَمّا وَلّاهُ عَلیٰ مِصرَ -: الجُنودُ بِإِذنِ اللّه حُصونُ الرَّعِيَّةِ، و زَينُ الوُلاةِ، و عِزُّ الدّينِ، و سُبُلُ الأَمنِ، و لَيسَ تَقومُ الرَّعِيَّةُ إلّا بِهِم. ثُمَّ لا قِوامَ لِلجُنودِ إلّا بِما يُخرِجُ اللّٰهُ لَهُم مِنَ الخَراجِ الَّذي يَقوَونَ بِهِ عَلیٰ جِهادِ عَدُوِّهِم، و يَعتَمِدونَ عَلَيهِ فيما يُصلِحُهُم، و يَكونُ مِن وَراءِ حاجَتِهِم.[۲]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در سفارشنامۀ خود به مالک اَشتر، هنگامی که وی را بر مصر گماشت -: سپاهیان، به اذن خدا، دژهاى مردم و زیور زمامداران و قدرت دین و راه امنیّت و آرامش جامعهاند و مردم، جز در سایۀ آنان پایدار نمىمانند. پایدارى سپاهیان نیز جز با خراجى كه خداوند براى آنان قرار داده، نیست تا با آن ساز و برگ، جهاد با دشمنان را فرا هم آورند و بر آن، تكیه كنند و پشتوانۀ تأمین نیازهایشان باشد.

 

  1. عنه علیه‌السلام: العالَمُ حَديقَةٌ سِياجُهَا الشَّريعَةُ، وَ الشَّريعَةُ سُلطانٌ تَجِبُ لَهُ الطّاعَةُ، وَ الطّاعَةُ سِياسَةٌ يَقومُ بِهَا المَلِكُ، وَ المَلِكُ راعٍ يَعضُدُهُ الجَيشُ، وَ الجَيشُ أعوانٌ يَكفُلُهُمُ المالُ، وَ المالُ رِزقٌ يَجمَعُهُ الرَّعِيَّةُ، وَ الرَّعِيَّةُ سَوادٌ يَستَعبِدُهُمُ العَدلُ، وَ العَدلُ أساسٌ بِهِ قِوامُ العالَمِ.[۳]

 

  1. امام على علیه‌السلام: جهان، باغى است كه دیوارش شریعت است و شریعت، شهریارى است كه فرمانبرداریاش واجب است و فرمانبرى، سیاستى است كه پادشاه بِدان پایدار است و پادشاه، حكمرانى است كه لشكریان او را پشتیبانى مىكنند و لشكریان، یارانى هستند كه مال، آنها را تأمین مىكند و مال، روزیاى است كه رعیّت فرا هم مىآورند و رعیّت، توده[ی مردم] هستند كه بندۀ عدالت اند و عدالت، شالودهاى است كه قوام جهان به آن است.

 

  1. عنه علیه‌السلام: مَن خَذَلَ جُندَهُ، نَصَرَ أضدادَهُ.[۴]

 

  1. امام على علیه‌السلام: هر كس از یارى سپاه خود دست كشد، دشمنانش را یارى داده است.

 

  1. عنه علیه‌السلام: الجُنودُ عِزُّ الدينِ، و حُصونُ الوُلاةِ.[۵]

 

  1. امام على علیه‌السلام: سربازان، مایۀ عزّت دین و دژهاى والیان اند.

۸ / ۱ - ۲: إرشادُ الجَيشِ

۸ / ۱ - ۲: راهنمایی کردن سپاهیان

  1. سنن أبي داوود عن بريدة بن الحصيب الأسلمي: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا بَعَثَ أميراً عَلیٰ سَرِيَّةٍ أو جَيشٍ، أوصاهُ بِتَقوَى اللّه في خاصَّةِ نَفسِهِ و بِمَن مَعَهُ مِنَ المُسلِمينَ خَيراً.[۶]

 

  1. سنن أبی داوود - به نقل از بُریدة بن حُصَیب اَسلمی -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هر گاه کسی را به فرماندهی گردان یا لشکری میگماشت، او را در خصوص خودش به پروا داشتن از خدا و در بارۀ مسلمانانِ همراهش، به نیکی و خوشرفتاری سفارش میکرد.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في كِتابِهِ إلَى الجُنودِ -: مِن عَبدِ اللّه عَلِيٍّ أميرِ المُؤمِنينَ:

أمّا بَعدُ، فَإِنَّ اللّٰهَ جَعَلَكُم فِي الحَقِّ جَميعاً سَواءً، أسوَدَكُم و أَحمَرَكُم، و جَعَلَكُم مِنَ الوالي و جَعَلَ الوالِيَ مِنكُم بِمَنزِلَةِ الوالِدِ مِنَ الوَلَدِ و بِمَنزِلَةِ الوَلَدِ مِنَ الوالِدِ، الَّذي لا يَكفيهِم مَنعُهُ إيّاهُم طَلَبَ عَدُوِّهِ وَ التُّهَمَةَ بِهِ، ما سَمِعتُم و أَطَعتُم و قَضَيتُمُ الَّذي عَلَيكُم، و إنَّ حَقَّكُم عَلَيهِ إنصافُكُم وَ التَّعديلُ بَينَكُم، وَ الكَفُّ عَن فَيئِكُم، فَإِذا فَعَلَ ذٰلِكَ مَعَكُم وَجَبَت عَلَيكُم طاعَتُهُ بِما وافَقَ الحَقَّ، و نُصرَتُهُ عَلیٰ سيرَتِهِ، وَ الدَّفعُ عَن سُلطانِ اللّه؛ فَإِنَّكُم وَزَعَةُ[۷] اللّه فِي الأَرضِ، فَكونوا لَهُ أعواناً و لِدينِهِ أنصاراً، و لا تُفسِدوا فِي الأَرضِ بَعدَ إصلاحِها، إنَّ اللّٰهَ لا يُحِبُّ المُفسِدينَ.[۸]

  1. امام علی علیه‌السلام - در نامۀ خود به سپاهیان -: از بندۀ خدا علی امیر مؤمنان: امّا بعد، خداوند، همۀ شما را از سیاه و سفیدتان، در حق، برابر قرار داده است و شما را نسبت به والى و والى را نسبت به شما به منزلۀ پدر و فرزند و به منزلۀ فرزند و پدر قرار داد - پدری که حتّی جلوگیری کردن خود او، تکلیف پیگرد دشمنش و لطمه زدن به او را از فرزندانش ساقط نمیکند - تا زمانی که حرفشنوی و فرمانبری میکنید و وظیفهای را که بر عهدۀ شماست، انجام میدهید، و البتّه حقّ شما بر والى، این است كه میان شما به دادگری و برابری رفتار کند و از بیت المال شما محافظت نماید. هنگامى كه با شما چنین كند، بر شما واجب است از او در آنچه مطابق حق است، اطاعت كنید و او را در راهش یارى نمایید و از حكومت خدا دفاع كنید؛ زیرا شما پاسداران خدا در زمین هستید. بنا بر این، کمک او و یاور دینش باشید و در زمین پس از اصلاح آن، فساد نكنید، كه خدا فسادگران را دوست ندارد.

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كَلامٍ لَهُ في حَثِّ أصحابِهِ عَلَى القِتالِ -: فَقَدِّمُوا الدّارِعَ[۹] و أَخِّرُوا الحاسِرَ[۱۰]، و عَضُّوا عَلَى الأضراسِ؛ فَإِنَّهُ أنبیٰ لِلسُّيوفِ[۱۱] عَنِ الهامِ[۱۲]، وَ التَووا[۱۳] في أطرافِ الرِّماحِ؛ فَإِنَّهُ أموَرُ[۱۴] لِلأَسِنَّةِ[۱۵]، و غُضُّوا الأَبصارَ؛ فَإِنَّهُ أربَطُ لِلجَأشِ[۱۶] و أَسكَنُ لِلقُلوبِ، و أَميتُوا الأَصواتَ؛ فَإِنَّهُ أطرَدُ لِلفَشَلِ[۱۷].…[۱۸]

 

  1. امام على علیه‌السلام - از سخنان ایشان در تشویق یاران خود به جنگیدن -: زرهداران را در صف جلو و بىزرهان را در صفهای عقب قرار دهید و دندانها را بر هم بفشارید، كه این كار، تأثیر شمشیر را بر سر كمتر مىكند، و در اطراف نیزهها پیچ و تاب خورید، كه با این كار در برابر نیزهها بهتر مىتوان جا خالى كرد، و دیدگانتان را فرو اندازید كه این كار بیشتر قوّت قلب و آرامش دل مىبخشد، و صداهاى خود را خاموش كنید كه این كار در زدودن ترس و سستى مؤثّرتر است.

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كَلامٍ قالَهُ لِأَصحابِهِ لَيلَةَ الهَريرِ أو أوَّلَ اللِّقاءِ بِصِفّينَ[۱۹] -: مَعاشِرَ المُسلِمينَ! استَشعِرُوا الخَشيَةَ، و تَجَلبَبُوا السَّكينَةَ، و عَضُّوا عَلَى النَّواجِذِ؛ فَإِنَّهُ أنبیٰ لِلسُّيوفِ عَنِ الهامِ، و أَكمِلُوا اللَأْمَةَ[۲۰]، و قَلقِلُوا السُّيوفَ في أغمادِها قَبلَ سَلِّها[۲۱]، وَ الحَظُوا الخَزرَ[۲۲]، وَ اطعُنُوا الشَّزرَ[۲۳]، و نافِحوا[۲۴] بِالظُّبا[۲۵]، و صِلُوا السُّيوفَ بِالخُطا، وَ اعلَموا أنَّكُم بِعَينِ اللّه، و مَعَ ابنِ عَمِّ رَسولِ اللّه، فَعاوِدُوا الكَرَّ، وَ استَحيوا مِنَ الفَرِّ؛ فَإِنَّهُ عارٌ فِي الأَعقابِ، و نارٌ يَومَ الحِسابِ، و طيبوا عَن أنفُسِكُم نَفساً، وَ امشوا إلَى المَوتِ مَشياً سُجُحاً[۲۶].

و عَلَيكُم بِهٰذَا السَّوادِ الأَعظَمِ، وَ الرِّواقِ المُطَنَّبِ، فَاضرِبوا ثَبَجَهُ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ كامِنٌ في كِسرِهِ، و قَد قَدَّمَ لِلوَثبَةِ يَداً و أَخَّرَ لِلنُّكوصِ رِجلاً، فَصَمداً صَمداً[۲۷] حَتّیٰ يَنجَلِيَ لَكُم عَمودُ الحَقِّ (وَ أَنتُمُ ٱلْأَعْلَوْنَ وَ ٱللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَن يَتِرَكُمْ أَعْمَـٰـلَكُمْ)[۲۸].[۲۹]

  1. امام علی علیه‌السلام - از سخنان ایشان به یاران خود در لیلة الهریر یا نخستین رویارویی در صفّین -: اى جماعت مسلمانان! ترس [از خدا] را جامۀ زیرین خود سازید و آرامش را ردای خویش قرار دهید. دندانها را بر هم بفشارید - زیرا این كار، تأثیر شمشیرها را بر سر كندتر میکند - و جنگافزارهاى خویش را مهیّا و كامل كنید و شمشیرها را پیش از آن كه بر کشید، در نیامهایشان بجنبانید و از گوشۀ چشم و خشمناک بنگرید و نیزهها را از چپ و راست در حركت آرید و با لبۀ تیز شمشیر بجنگید و گامهایتان را با شمشیرهایتان هماهنگ ساخته، به پیش روید. بدانید كه خدا شما را مىنگرد و همراه پسرعموی پیامبر خدا پیكار مىكنید. پس، پیاپى حمله كنید و از فرار شرم دارید؛ زیرا این کار مایۀ ننگ در میان اعقاب و سبب آتش [دوزخ] در روز حساب است. با رضایت خاطر بجنگید و سبکبال به سوى مرگ گام بردارید. به قلب دشمن بتازید و بر آن خرگاهی كه طنابهایش به اطراف كشیده شده، حمله برید و بر میان آن بزنید؛ زیرا شیطان در درون آن لانه كرده است و دستى پیش داشته كه حمله آورد و پایى واپس نهاده كه بگریزد. پس، به سوی هدف همچنان پیش روید تا پرتو حقیقت برایتان آشکار شود. (شما برتريد و خدا با شماست و از پاداشهايتان هیچ نخواهد كاست).

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِمّا کانَ یَقولُهُ لِأَصحابِهِ عِندَ الحَربِ -: لا تَشتَدَّنَّ عَلَيكُم فَرَّةٌ بَعدَها كَرَّةٌ[۳۰]، و لا جَولَةٌ[۳۱] بَعدَها حَملَةٌ، و أَعطُوا السُّيوفَ حُقوقَها، و وَطِّئوا لِلجُنوبِ مَصارِعَها[۳۲]، وَ اذمُروا أنفُسَكُم عَلَى الطَّعنِ الدَّعسِيِّ وَ الضَّربِ الطِّلَحفِيِّ[۳۳]، و أَميتُوا الأَصواتَ فَإِنَّهُ أطرَدُ لِلفَشَلِ.[۳۴]

 

  1. امام على علیه‌السلام - از سخنان ایشان كه هنگام نبرد به یاران خود مىفرمود -: مبادا گریزى كه پس از آنبازگشت باشد، یا عقبنشینىاىكه پس از آن حمله باشد، بر شما سخت آید! حقّ شمشیرها را ادا كنید و پهلوها[ىدشمن] را به خاک بمالید. بكوشید تا نیزه را هر چه كارگرتر فرو برید و ضربت را هر چه سختتر وارد سازید، و صداها را پایین بیاورید که این کار، سستى و اضطراب را بیشتر کاهش می‌دهد.

 

  1. عنه علیه‌السلام: إن كانَت - و أَعوذُ بِاللّه - فيكُم هَزيمَةٌ فَتَداعَوا، وَ اذكُرُوا اللّٰهَ و ما تَوَعَّدَ بِهِ مَن فَرَّ مِنَ الزَّحفِ، و بَكِّتوا[۳۵] مَن رَأَيتُموهُ وَلّیٰ، وَ اجمَعُوا الأَلوِيَةَ وَ اعتَقِدوا، وَ ليُسرِعِ المُخِفّونَ في رَدِّ مَنِ انهَزَمَ إلَى الجَماعَةِ و إلَى المُعَسكَرِ، فَليَنفِر مَن فيهِ إلَيكُم، فَإِذَا اجتَمَعَ أطرافُكُم و أَتَت أمدادُكُم وَ انصَرَفَ فَلُّكُم[۳۶]، فَأَلحِقُوا النّاسَ بِقُوّادِهِم، و أَحكِموا تَعابِيَّهُم، و قاتِلوا وَ استَعينوا بِاللّه وَ اصبِروا، و فِي الثَّباتِ عِندَ الهَزيمَةِ، و حَملِ الرَّجُلِ الواحِدِ الواثِقِ بِشَجاعَتِهِ عَلَى الكَتيبَةِ فَضلٌ عَظيمٌ.[۳۷]

 

  1. امام على علیه‌السلام: اگر خداى ناكرده در میان شما شكستى رُخ داد، جمع شوید و خدا را یاد كنید و یاد آورید آنچه بر گُریختگان از نبرد، وعده[ی كیفر] داده شده است و آن را كه در حال پشت كردن به دشمن دیدید، نكوهش كنید و پرچمها را گرد آورده، یكى كنید. چابک‌سواران، در بازگرداندن فراریان به سوى جمعیت و لشكر، شتاب كنند و هر كس در مخفیگاههاست، به سوى شما كوچ كند. وقتى كنارههاى لشكر گِرد آمد و نیرو و توان به شما رسید و حالت شكستخوردگى از میان شما رخت بر بست، لشكر را به فرماندهان بسپارید و جهتها (یگانها) را استوار سازید و نبرد كنید و از خداوند یارى جویید و شكیبایى كنید كه در پایدارى به هنگام شكست و نیز در یورش مردى دلاور بر دشمن، پاداشى بزرگ است.

راجع: ص۳۸۸ (جوامع ما يجب علی اُمراء الأجناد) و ص۳۵۶ (جوامع ما لا يَنبَغي فِي القتال).

ر. ک: ص۳۸۹ (مواردی دیگر از وظایف فرماندهان سپاه)

و ص۳۵۷ (مواردی دیگر از نابایسته‌های جنگ).

۸ / ۱ - ۳: إعدادُ الجَيشِ لِلحَربِ

۸ / ۱ - ۳: آماده‌سازی سپاهیان برای جنگ

  1. تفسير القمّي - في ذِکرِ غَزوَةِ بَدرٍ -: عَبَّأَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أصحابَهُ بَينَ يَدَيهِ، و قالَ: غُضّوا أبصارَكُم و لا تَبدَؤُوهُم بِالقِتالِ، و لا يَتَكَلَّمَنَّ أحَدٌ.[۳۸]

 

  1. تفسیر القمّى - در یادكرد از جنگ بدر -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله یارانش را جلوى خویش آماده [و به صف] كرد و فرمود: «دیدههایتان را فرو بخوابانید و جنگ را شما آغاز نكنید و هیچ كس سخن نگوید».

 

  1. الطبقات الكبرى - في ذِكرِ غَزوَةِ بَدرٍ -: لَمّا أصبَحَ [صلّی اللّه علیه و آله] صَفَّ أصحابَهُ قَبلَ أن تَنزِلَ قُرَيشٌ، و طَلَعَت قُرَيشٌ و رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يُصَفِّفُ أصحابَهُ و يُعَدِّلُهُم كَأَنَّما يُقَوِّمُ بِهِمُ القِدحَ، و مَعَهُ يَومَئِذٍ قِدحٌ[۳۹] يُشيرُ بِهِ إلی هٰذا: تَقَدَّم، و إلی هٰذا: تَأَخَّر، حَتَّى استَوَوا.[۴۰]

 

  1. الطبقات الكبرى - در یادكرد از جنگ بدر -: هنگامى كه صبح شد، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله یارانش را پیش از فرود آمدن قریش، به صف كرد و قریش كه پدیدار شد، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله یارانش را به صف و مرتّب مىكرد، گویى كه تیرها را [در تیردان] مرتّب مىكند و در آن روز، تیرى به همراه داشت كه با آن اشاره مىكرد و مىفرمود: «جلوتر بیا» و به دیگرى اشاره مىكرد و مىفرمود: «عقب برو»، تا آن كه صاف و در یک ردیف شدند.

 

  1. أنساب الأشراف - في ذِكرِ أحداثِ غَزوَةِ اُحُدٍ -: سَوّیٰ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله صُفوفَ المُسلِمينَ و أَقامَها إقامَةَ القِدحِ، فَلَم يَزَل مَنكِبٌ عَلیٰ مَنكِبٍ، وَ اتَّخَذَ مَيمَنَةً و مَيسَرَةً، و خَطَبَ النّاسَ و رَغَّبَهُم فِي الجِهادِ، و حَثَّهُم عَلَى الصَّبرِ وَ اليَقينِ وَ الجِدِّ وَ النَّشاطِ.[۴۱]

 

  1. أنساب الأشراف - در یادکرد از حوادث جنگ بدر -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله صفهاى مسلمانان را صاف كرد و آنها را مانند تیر [در تیردان] مرتّب نمود و همه شانه به شانه هم ایستادند، و براى سپاه، مِیمنه (جناح راست) و مِیسره (جناح چپ) قرار داد و براى مردم سخنرانى كرد و آنها را به جهاد ترغیب نمود و به پایدارى و یقین و جدّیت و نشاط بر انگیخت.

 

  1. دعائم الإسلام - فِي الإمامِ عَلِيٍّ علیه‌السلام -: إنَّهُ كانَ إذا زَحَفَ لِلقِتالِ جَعَلَ مَيمَنَةً و مَيسَرَةً، و قَلباً يَكونُ هُوَ فيهِ، و يَجعَلُ لَها رَوابِطَ، و يُقَدِّمُ عَلَيها مُقَدَّمينَ و يَأمُرُهُم بِخَفضِ الأَصواتِ وَ الدُّعاءِ، وَ اجتِماعِ القُلوبِ، و شَهرِ السُّيوفِ، و إظهارِ العُدَّةِ، و لُزومِ كُلِّ قَومٍ مَكانَهُم، و رُجوعِ كُلِّ مَن حَمَلَ إلیٰ مَصافِّهِ[۴۲] بَعدَ الحَملَةِ.[۴۳]

 

  1. دعائم الإسلام - در بارۀ امام على علیه‌السلام -: هنگامى كه براى نبرد آماده مىشد، براى سپاه، [یگانهاى] راست و چپ و میانه قرار مىداد كه خود، در میانه بود و براى آنها رابطهایى معیّن مىكرد و پیشروانى جلو مىفرستاد و آنان را به آهسته سخنراندن و نیایش و خاطرجمعى و بیرون كشیدن شمشیرها و آشكار ساختن توان و نیرو، دستور مىداد و [نیز] به اینكه هر گروهى بر جاى خود قرار گیرد و اینكه هر كس یورش بَرَد، پس از یورش، به جاى خود برگردد.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - أنَّهُ وَصَفَ القِتالَ فَقالَ -: قَدِّمُوا الرَّجّالَةَ وَ الرُّماةَ فَليَرشُقوا بِالنَّبلِ، وَ ليَتَناوَشِ[۴۴] الجَنبانِ[۴۵]، وَ اجعَلُوا الخَيلَ الرَّوابِطَ وَ المُنتَجَبَةَ رِدءاً لِلِّواءِ وَ المُقَدِّمَةِ، و لا تَنشُزوا[۴۶] عَن مَراكِزِكُم لِفارِسٍ شَذَّ مِنَ العَدُوِّ، و مَن رَأیٰ فُرصَةً فِي العَدُوِّ فَليَنشُز وَ ليَنتَهِزِ الفُرصَةَ بَعدَ إحكامِ مَركَزِهِ، فَإِذا قَضیٰ حاجَتَهُ عادَ إلَيهِ.

فَإِذا أرَدتُمُ الحَملَةَ فَليَبدَأ صاحِبُ المُقَدِّمَةِ، فَإِن تَضَعضَعَ دَعَمَتهُ شُرطَةُ الخَميسِ، فَإِن تَضَعضَعوا حَمَلَتِ المُنتَجَبَةُ و رَشَقَتِ الرُّماةُ، و يَقِفُ الطَّلائِعُ وَ المَسالِحُ فِي الأَطرافِ وَ الغِياضِ[۴۷] وَ الإِكامِ[۴۸]؛ لِلتَّحَفُّظِ مِنَ المَكامِنِ.

وإنِ ابتَدَأَكُمُ العَدُوُّ بِالحَملَةِ فَأَشرِعُوا الرِّماحَ وَ اثبُتوا وَ اصبِروا، وَلتَنضِحِ الرُّماةُ[۴۹]، و حَرِّكُوا الرّاياتِ، و قَعقِعُوا[۵۰] الحَجَفَ[۵۱]، وَ ليَبرُز في وُجوهِهِم أصحابُ الجَواشِنِ[۵۲] وَ الدُّروعِ، فَإِنِ انكَسَروا أدنیٰ كَسرَةٍ فَليَحمِل عَلَيهِمُ الأَوَّلُ فَالأَوَّلُ، و لا يَحمِلوا حَملَةً واحِدَةً ما قامَ مَن حَمَلَ بِأَمرِ العَدُوِّ، فَإِن لَم يَقُم فَادعَموهُ شَيئاً شَيئاً، وَ الزَموا مَصافَّكُم وَ اثبُتوا في مَواقِفِكُم، فَإِذَا استُحِقَّتِ الهَزيمَةُ فَاحمِلوا بِجَماعَتِكُم عَلَى التَّعابِيِّ[۵۳]، غَيرَ مُفتَرِقينَ و لا مُنفَضّينَ، و إذَا انصَرَفتُم مِنَ القِتالِ فَانصَرِفوا كَذٰلِكَ عَلَى التَّعابِيِّ.[۵۴]

  1. امام علی علیه‌السلام - در بیان چگونه جنگیدن -: پیادگان و تیراندازها را پیش دارید و آنان تیراندازی كنند و به جنگ تن به تن بپردازند. سوارانِ ورزیده و زبده را پناهِ جلوداران و پیشروان قرار دهید و جایگاه خود را به خاطر سوارى از دشمن كه تنها مانده، ترک نكنید؛ امّا هر کس فرصتی برای ضربه زدن به دشمن دید، زان پس که جایگاه خود را محکم کرد، آن فرصت را غنیمت شمارد و پس از این که کار خود را کرد، به جایگاهش باز گردد.

هر گاه خواستید حمله کنید، نخست فرمانده جلوداران حمله کند و اگر آنان کم آوردند نیروهای ویژه به کمکشان روند و اگر آنان نیز کم آوردند، سواران زبده حمله کنند و تیراندازان تیراندازی کنند و طلایهداران و دیدهبانان در اطراف و بیشهها و تپّهها برای مراقبت از کمینهای دشمن موضع بگیرند.

اگر دشمنْ حمله به شما را آغاز کرد، شما با نیزههایتان نشانه روید و پایداری
و شکیبایی ورزید. تیراندازان شروع به تیراندازی کنند و پرچم
ها را به اهتزاز در آورید
و با سپرها سر و صدا ایجاد کنید و جوشن
داران و زرهپوشان به مصاف دشمن روند و اگر کمترین شکستی به آنان راه یافت، صف بعدی و سپس صف بعدی به آنان حمله کند، و تا زمانی که کسی در برابر دشمن ایستاده است، همگی با هم حمله نکنید؛ امّا اگر نتوانست ایستادگی کند، به تدریج پشتیبانیاش کنید. در صفهای خود بمانید و جایگاههایتان را ترک نکنید. هر گاه شکست قطعی شد، آن گاه همگی با هم، و نه به صورت پراکنده و جداگانه، حمله برید و هنگام بازگشت از جنگ نیز همین گونه با هم باز گردید.

  1. عنه علیه‌السلام - مِن وَصِيَّةٍ لَهُ وَصّیٰ بِها جَيشاً بَعَثَهُ إلَى العَدُوِّ -: فَإِذا نَزَلتُم بِعَدُوٍّ أو نَزَلَ بِكُم، فَليَكُن مُعَسكَرُكُم في قُبُلِ الأَشرافِ، أو سِفاحِ الجِبالِ، أو أثناءِ الأَنهارِ؛ كَيما يَكونَ لَكُم رِدءاً، و دونَكُم مَرَدّاً، وَلتَكُن مُقاتَلَتُكُم مِن وَجهٍ واحِدٍ أوِ اثنَينِ، وَ اجعَلوا لَكُم رُقَباءَ في صَياصِي الجِبالِ، و مَناكِبِ الهِضابِ[۵۵]؛ لِئَلّا يَأتِيَكُمُ العَدُوُّ مِن مَكانِ مَخافَةٍ أو أمنٍ. وَ اعلَموا أنَّ مُقَدِّمَةَ القَومِ عُيونُهُم، و عُيونَ المُقَدِّمَةَ طلائِعُهُم.

و إيّاكُم وَ التَّفَرُّقَ، فَإِذا نَزَلتُم فَانزِلوا جَميعاً، و إذَا ارتَحَلتُم فَارتَحِلوا جَميعاً، و إذا غَشِيَكُمُ اللَّيلُ فَاجعَلُوا الرِّماحَ كِفَّةً، و لا تَذوقُوا النَّومَ إلّا غِراراً أو مَضمَضَةً[۵۶].[۵۷]

  1. امام على علیه‌السلام - در سفارش خود به سپاه، هنگامى كه آن را به سوى دشمن گسیل داشت -: هر گاه بر دشمن فرود آمدید یا دشمن بر شما فرود آمد، لشكرگاهتان بر فراز بلندىها یا دامنۀ كوهها یا بین رودخانهها باشد، تا براى شما پناه و براى دشمن، مانعى بر سر راه باشد، و جنگتان از یک سو یا دو سو باشد و براى خود، دیدهبانهایى در قلّۀ كوهها و فراز پشتهها بگمارید، تا مبادا دشمن از جایى كه مىترسید و یا جایى كه از آن بیم ندارید، بر شما فرود آید، و بدانید كه پیشروان لشكر، دیدهبانهاى آناند و دیدهبانها، طلایهداران لشكرند.

بپرهیزید از پراكندگى! پس هر گاه فرود مىآیید، با هم فرود آیید، و هر گاه كوچ مىكنید، با هم كوچ كنید، و هر گاه شب شما را فرا میگیرد، نیزهها را گِرداگِرد خود، بر پا دارید، و جز اندک مخوابید، یا آن را مَزمَزه كنید (لَختى بخوابید و لَختى بیدار بمانید).

۸ / ۱ - ۴: الدُّعاءُ لِلجَيشِ

۸ / ۱ - ۴: دعا برای سپاهیان

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله كانَ إذا بَعَثَ بِسَرِيَّةٍ دَعا لَها.[۵۸]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هر گاه سپاهى گسیل مىداشت، برایش دعا مىكرد.

 

  1. سنن ابن ماجة عن ابن عمر: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا أشخَصَ السَّرايا، يَقولُ لِلشّاخِصِ: أستَودِعُ اللّٰهَ دينَكَ و أَمانَتَكَ و خَواتيمَ عَمَلِكَ.[۵۹]

 

  1. سنن ابن ماجة - به نقل از ابن عمر -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هر گاه سپاهی را اعزام میکرد، به اعزام شونده میگفت: «دینت را و امانتت را و عواقب عملت را به خدا میسپارم».

 

  1. سنن أبي داوود عن عبد اللّٰهالخطمي: كانَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله إذا أرادَ أن يَستَودِعَ الجَيشَ قالَ: أستَودِعُ اللّٰهَ دينَكُم و أَمانَتَكُم و خواتيمَ أعمالِكُم.[۶۰]

 

  1. سنن أبى داوود - به نقل از عبد اللّٰهخطمى -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هنگامى كه سپاه را بدرقه مىكرد، مىفرمود: «دینتان و امانتتان و عاقبت كارهایتان را به خدا مىسپارم».

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في خُطبَةِ الجُمُعَةِ -: اللّٰهُمَّ انصُر جُيوشَ المُسلِمينَ و سَراياهُم و مُرابِطيهِم في مَشارِقِ الأَرضِ و مَغارِبِها، إنَّكَ عَلیٰ كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.[۶۱]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در سخنرانی ایشان در روز جمعه -: خدایا! لشكریان و گردانهاى مسلمان و مرزبانان آنان را در سراسر شرق و غرب زمین، یارى ده، كه تو بر همه چیز، توانایى.

راجع: ص۲۶۶ (الآداب الإیجابیّة / کثرة الذكر و الدعاء)

و موسوعة معارف الکتاب و السنّة: عنوان «الثغر»: الفصل الثاني: الدعاء
للمرابطین / دعاء عليّ بن الحسين علیه‌السلام.

ر. ک: ص۲۶۷ (بایسته‌های جهاد / ذکر گفتن و دعا کردن بسیار)

و دانش‌نامۀ قرآن و حدیث: ج۱۸ ص۱۷۹ (فصل دوم: دعا برای مرزبانان / دعای امام علی بن الحسین علیه‌السلام).

۸ / ۱ - ۵: المَشوَرَةُ

۸ / ۱ - ۵: مشورت با سپاهیان

الكتاب

قرآن

(وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَيْنَهُمْ).[۶۲]

(و كارشان در ميان خودشان به مشاوره برگزار مىگردد).

الحديث

حدیث

  1. المغازي: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يُكثِرُ مُشاوَرَتَهُم [أيِ النّاسَ] فِي الحَربِ.[۶۳]

 

  1. المغازی: روش پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله این بود که با یارانش در جنگ، بسیار مشورت مىكرد.

 

  1. المغازي عن أبي هريرة: لَم أرَ أحَداً كانَ أكثَرَ مُشاوَرَةً لِأَصحابِهِ مِن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و كانَت مُشاوَرَتُهُ أصحابَهُ فِي الحَربِ فَقَط.[۶۴]

 

  1. المغازى - به نقل از ابو هریره -: كسى را ندیدم كه بیش از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله با یارانش مشورت كند و مشاورهاش [در جنگ]، فقط باجنگاورانِ همراهش بود.

 

  1. المعجم الكبير عن عبد اللّهبن عمرو: كَتَبَ أبوبَكرٍ إلیٰ عَمرِو بنِ العاصِ: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله شاوَرَ في أمرِ الحَربِ، فَعَلَيكَ بِهِ.[۶۵]

 

  1. المعجم الكبير - به نقل از عبد اللّٰهبن عمرو -: ابو بكر به عمرو بن عاص نامه نوشت كه: «پیامبر خدا در كار جنگ مشورت كرد. تو هم بكن».

۸ / ۱ - ۶: التَّعاوُنُ مَعَ الجَيشِ

۸ / ۱ - ۶: همکاری با سپاهیان

  1. صحيح مسلم عن البراء: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ الأَحزابِ يَنقُلُ مَعَنَا التُّرابَ، و لَقَد وارَى التُّرابُ بَياضَ بَطنِهِ، و هُوَ يَقولُ:

وَ اللّه لَولا أنتَ مَا اهتَدَينا و لا تَصَدَّقنا و لا صَلَّينا

فَأَنزِلَن سَكينَةً عَلَينا إنَّ الاُلیٰ قَد أبَوا عَلَينا

قالَ: و رُبَّما قالَ:

إنَّ المَلا[۶۶] قَد أبَوا عَلَينا إذا أرادوا فِتنَةً أبَينا[۶۷]

و يَرفَعُ بِها صَوتَهُ.[۶۸]

  1. صحيح مسلم - به نقل از بَراء -: در جنگ احزاب، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به همراه ما خاک مىكشید و در حالى كه گَرد و غبار، سفیدى شكم ایشان را پوشانده بود، مىفرمود:

«به خدا سوگند، اگر تو نبودى، ما هدایت نمىشدیم /

و زكات نمىدادیم و نماز نمىخواندیم.

پس بر ما آرامش فرو فرست /

همانا آنان (مشركان) از ما نپذیرفتند».

گاهى هم مىفرمود:

«همانا این جماعت، از ما نپذیرفتند /

اگر خواهان فتنه و گمراهى باشند، ما نمىپذیریم».

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله این اشعار را با صداى بلند مىخواند.

  1. المغازي عن عاصم بن عمر بن قتادة: كانَ جُعَيلُ بنُ سُراقَةَ رَجُلاً صالِحاً، و كانَ ذَميماً قَبيحاً، و كانَ يَعمَلُ مَعَ المُسلِمينَ يَومَئِذٍ فِي الخَندَقِ، و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَد غَيَّرَ اسمَهُ يَومَئِذٍ فَسَمّاهُ عَمراً، فَجَعَلَ المُسلِمونَ يَرتَجِزونَ و يَقولونَ:

سَمّاهُ مِن بَعدِ جُعَيلٍ عَمرا و كانَ لِلبائِسِ يَوماً ظَهرا

قالَ: فَجَعَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله لا يَقولُ مِن ذٰلِكَ شَيئاً، إلّا أن يَقولَ: «عَمرا»[۶۹].[۷۰]

  1. المغازى - به نقل از عاصم بن عمر بن قتاده -: جُعَیل بن سُراقه، مردى شایسته، امّا زشترو بود و در صورتش آبله داشت و در جنگ خندق، همراه مسلمانان كار مىكرد. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله نام او را در آن روزها تغییر داده و او را عمرو نامیده بود و مسلمانان رجز مىخواندند و مىگفتند:

از این به بعد، او را عمرو نامید /

و براى جنگجو، امروز پشتیبان است.

و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از این شعر، چیزى نمىخواند و فقط مىفرمود: «عَمرا» [و «ظَهرا»، یعنى فقط دو كلمۀ آخر هر مصرع را تكرار مىكرد].

۸ / ۱ - ۷: مُواساةُ الجَیشِ

۸ / ۱ - ۷: همدردی با سپاهیان

  1. المعجم الأوسط عن جابر بن عبداللّٰه: لَمّا حَفَرَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله الخَندَقَ أصابَ المُسلِمينَ جَهدٌ شَديدٌ حَتّیٰ رَبَطَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله عَلیٰ بَطنِهِ صَخرَةً مِنَ الجوعِ و أَصحابُهُ، فَذَبَحتُ عَناقاً[۷۱]، و أَمَرتُ أهلي فَخَبَزوا شَيئاً مِن شَعيرٍ كانَ عِندَهُم، و طَبَخُوا العَناقَ، ثُمَّ دَعَوتُ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله فَأَخبَرتُهُ بِالَّذي صَنَعتُ، فَقالَ: فَانطَلِق فَهَيِّئ ما عِندَكَ حَتّیٰ آتِيَكَ.

فَذَهَبتُ فَهَيَّأتُ ما كانَ عِندَنا، فَجاءَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله وَ الجَيشُ جَميعاً! قُلتُ: يا رَسولَ اللّه، إنَّما هِي عَناقٌ جَعَلتُها لَكَ و لِنَفَرٍ مِن أصحابِكَ!

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: اِیتِ بِقَصعَةٍ. فَأَتَيتُهُ بِقَصعَةٍ. ثُمَّ قالَ: اِیدِم فيها. ثُمَّ دَعا عَلَيها بِالبَرَكَةِ، ثُمَّ قالَ: بِاسمِ اللّه، ثُمَّ قالَ: أدخِل عَشَرَةَ رِجالٍ، فَفَعَلتُ، فَإِذا طَعِموا و شَبِعوا خَرَجوا و أَدخَلتُ عَشَرَةً اُخریٰ، حَتّیٰ بَلَغَ الجَيشَ جَميعاً وَ الطَّعامُ كَما هُوَ.[۷۲]

  1. المعجم الأوسط - به نقل از جابر بن عبد اللّٰه -: هنگامى كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خندق را حفر كرد، گرسنگى طاقتفرسایى به مسلمانان رسید، تا آن جا كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و یارانش از شدّت گرسنگى، به شكمهایشان سنگ بستند. من بز مادّهاى را ذبح كردم و به خانوادهام فرمان دادم چیزى از جویى را كه داشتند، نان كنند و بز را بپزند. آن گاه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را از كارى كه كرده بودم، باخبر كردم. فرمود: «برو و هر چه دارى، آماده كن تا نزد تو بیایم».

من رفتم و آنچه را داشتیم، آماده كردم و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و همۀ لشكر آمدند. گفتم: اى پیامبر خدا! آن، تنها یک بز مادّه است كه براى تو و تنى چند از یارانت گذاشته بودم!

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «كاسهاى بیاور». كاسهاى برایش بردم. سپس فرمود: «نان و خورش را در آن بریز». آن گاه براى بركت یافتن آن، دعا كرد و سپس گفت: «به نام خدا» و پس از آن فرمود: «ده مرد را به درون بیاور». من چنین كردم. چون خوردند و سیر شدند، بیرون رفتند و ده تن دیگر به درون آوردم، تا آن كه غذا به همۀ لشكر رسید و هنوز دستنخورده مىنمود.

  1. تفسير القمّي - في ذِكرِ غَزوَةِ الخَندَقِ لَمّا جُرِحَ سَعدُ بنُ مُعاذٍ -: ضَرَبَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله لَهُ فِي المَسجِدِ خَيمَةً، و كانَ يَتَعاهَدُهُ بِنَفسِهِ.[۷۳]

 

  1. تفسير القمّى - در یادكرد از جنگ خندق، هنگامى كه سعد بن مُعاذ مجروح شد -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله براى او خیمهاى در مسجد بر پا كرد و خود از او پرستاری مىنمود.

 

  1. مكارم الأخلاق عن جابر - في حَديثٍ يَذكُرُ فيهِ بَعضَ آدابِهِ صلّی اللّه علیه و آله في غَزَواتِهِ -: و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله في آخِرِنا في اُخرَياتِ النّاسِ، يُزجِي الضَّعيفَ[۷۴] و يُردِفُهُ، و يَدعو لَهُم.[۷۵]

 

  1. مكارم الأخلاق - به نقل از جابر، در حدیثى كه برخى آداب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را در [حركت به سوى] جنگ یاد مىكند -: و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در عقب مردم مىآمد تا ضعیفان را پیش براند و [گاه] بر پشت خود بنشاند و برایشان دعا كند.

۸ / ۱ - ۸: الإِحسانُ بِالإِنصافِ

۸ / ۱ - ۸: نیکی کردن منصفانه به سپاهیان

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن کِتابٍ لَهُ إلیٰ قَیسِ بنِ سَعدِ بنِ عُبادَةَ، و هُوَ عامِلُهُ عَلىٰ أذَربيجانَ -: أمّا بَعدُ، فَأقبِل عَلىٰ خَراجِكَ بِالحَقِّ، و أَحسِن إلىٰ جُندِكَ بِالإِنصافِ، و عَلِّم مَن قِبَلَكَ مِمّا عَلَّمَكَ اللّٰهُ.[۷۶]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود به قیس بن سعد بن عُباده، به هنگام حكومت بر آذربایجان -: امّا بعد، مالیات را به حق [و اندازه] گِرد آور و مصرف كن و با سپاهیانت به انصاف، نیكویى كن و به مردمانت از آنچه خدا به تو آموخته است، بیاموز.

۸ / ۱ - ۹: تَجَسُّسُ أَخبارِ الجَيشِ

۸ / ۱ - ۹: تجسّس در بارۀ اخبار سپاه

  1. تاريخ أصبهان عن بريدة: [إنَّ] النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله بَعَثَ سَرِيَّةً، فَبَعَثَ مَعَها رَجُلاً يَكتُبُ إلَيهِ بِالأَخبارِ.[۷۷]

 

  1. تاريخ أصبهان - به نقل از بریده -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله لشكرى را روانه كرد و مردى را با آن فرستاد تا خبرها را برایش بنویسد و بفرستد.

 

  1. الإمام الرضا علیه‌السلام: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا وَجَّهَ جَيشاً فَاتَّهَمَ أميراً[۷۸]، بَعَثَ مَعَهُ مِن ثِقاتِهِ مَن يَتَجَسَّسُ لَهُ خَبَرَهُ.[۷۹]

 

  1. امام رضا علیه‌السلام: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هر گاه سپاهى را گسیل مىداشت و به فرماندهى بدگمان بود،[۸۰] یكى از افراد مورد اعتماد خود را همراه او مىفرستاد تا از احوال آن امیر، جست و جو کند و به اطّلاع پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برساند.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في ذِكرِ ما يَجِبُ لِلاُمَراءِ مِن أمرِ جُنودِهِ -: ثُمَّ لا تَدَع مَعَ ذٰلِكَ أن تَكونَ لَكَ عَلَيهِم عُيونٌ مِن أهلِ الأَمانَةِ وَ الصِّدقِ، يَحضُرونَهُم عِندَ اللِّقاءِ، و يَكتُبونَ بَلاءَ كُلٍّ مِنهُم حَتّیٰ كَأَنَّكَ شَهِدتَهُ، ثُمَّ اعرِف لِكُلِّ امرِئٍ مِنهُم ما كانَ مِنهُ، و لا تَجعَلَنَّ بَلاءَ امرِئٍ مِنهُم لِغَيرِهِ، و لا تَقصُرَنَّ بِهِ دونَ بَلائِهِ، و كافِ كُلَّ امرِئٍ مِنهُم بِقَدرِ ما كانَ مِنهُ، وَ اخصُصهُ بِكِتابٍ مِنكَ تَهُزُّهُ بِهِ، و تُنَبِّئُهُ بِما بَلَغَكَ عَنهُ، و لا يَحمِلَنَّكَ شَرَفُ امرِئٍ عَلیٰ أن تُعَظِّمَ مِن بَلائِهِ صَغيراً، و لا ضِعَةَ امرِئٍ أن تَستَخِفَّ بِبَلائِهِ إن كانَ جَسيماً، و لا تُفسِدَنَّ أحَداً مِنهُم عِندَكَ عِلَّةٌ عَرَضَت لَهُ أو نَبوَةٌ[۸۱] كانَت مِنهُ قَد كانَ لَهُ قَبلَها حُسنُ بَلاءٍ؛ فَإِنَّ العِزَّ بِيَدِ اللّه يُعطيهِ إذا شاءَ، و يَكُفُّهُ إذا شاءَ.[۸۲]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - در بیان وظایف فرماندهان در قبال سربازانشان -: علاوه بر این، حتماً از میان افراد امانتدار و راستگو، نیروهای اطّلاعاتی بر آنان می‌گماری تا در هنگام رویارویی با دشمن با آنان حاضر باشند و جان‌فشانیهای هر یک از آنان را برایت گزارش دهند، آن سان که گویی خود شاهد آن بودهای. سپس آن را در همان اندازه که از او سر زده است، در نظر داشته باش. هرگز جان‌فشانیهای یکی را به حساب دیگری مگذار و [نیز] آن را کمتر از آنچه بوده است، مشمار؛ بلکه هر کسی را به اندازۀ رنجی که برده است، پاداش ده، و برای هر یک از آنان، نامهای شورانگیز بنویس و او را از گزارشی که در بارهاش به تو رسیده است، آگاه ساز. زنهار! بلندپایگیِ کسی موجب نشود جان‌فشانی اندک او را بزرگ شماری و دونپایگیِ کسی موجب نگردد که جان‌فشانیِ او را اگر بزرگ بود، کوچک بینگاری. مبادا کسی از آنان که قبلاً خدمات شایانی داشته، اکنون بیماریای که پیدا کرده یا ناتوانیای که نشان داده، او را در نظرت بیمقدار کند؛ چرا که عزّت دست خداست و آن را به هر که بخواهد، میدهد و به هر که نخواهد، نمیدهد.

۸ / ۱ - ۱۰: إضفاءُ الأَمَلِ فِي الجَيشِ

۸ / ۱ - ۱۰: امیدآفرینی در میان سپاهیان

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: لَمّا حَفَرَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله الخَنَدقَ مَرّوا بِكُديَةٍ[۸۳]، فَتَناوَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله المِعوَلَ مِن يَدِ أميرِ المُؤمِنينَ علیه‌السلام أو مِن يَدِ سَلمانَ۲، فَضَرَبَ بِها ضَربَةً فَتَفَرَّقَت بِثَلاثِ فِرَقٍ، فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: لَقَد فُتِحَ عَلَيَّ في ضَربَتي هٰذِهِ كُنوزُ كِسریٰ و قَيصَرَ.

فَقالَ أحَدُهُما لِصاحِبِهِ: يَعِدُنا بِكُنوزِ كِسریٰ و قَيصَرَ و ما يَقدِرُ أحَدُنا أن يَخرُجَ يَتَخَلّیٰ![۸۴]

  1. امام صادق علیه‌السلام: هنگامى كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله خندق را مىكَند، مسلمانان به تختهسنگ سختى برخوردند. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله كلنگ را از دست امیر مؤمنان یا سلمان گرفت و ضربهاى بر آن فرود آورد كه سه تكّه شد. در این هنگام، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «خداوند با این ضربۀ من، گنجهاى كسرا و قیصر را برایم گشود».

یكى از افراد به رفیقش گفت: وعدۀ گنجهاى كسرا و قیصر را به ما مىدهد، در حالى كه هیچ یک از ما [از بیم دشمن] قادر نیست براى قضاى حاجت، بیرون رود!

  1. الخصال عن البراء بن عازب: لَمّا أمَرَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله بِحَفرِ الخَندَقِ، عَرَضَت لَهُ صَخرَةٌ عَظيمَةٌ شَديدَةٌ في عَرضِ الخَندَقِ، لا تَأخُذُ فيهَا المَعاوِلُ، فَجاءَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَلَمّا رَآها وَضَعَ ثَوبَهُ فَأخَذَ المِعوَلَ، و قال: «بِسمِ اللّه» و ضَرَبَ ضَربَةً فَكَسَرَ ثُلُثَها، فَقالَ: «اللّٰهُ أكبَرُ، اُعطيتُ مَفاتيحَ الشّامِ، وَ اللّه، إنّي لَأُبصِرُ قُصورَهَا الحُمرَ السّاعَةَ».

ثُمَّ ضَرَبَ الثّانِيَةَ فَقَال: «بِسمِ اللّه»، فَفَلَقَ ثُلُثاً آخَرَ، فَقالَ: «اللّٰهُ أكبَرُ، اُعطيتُ مَفاتيحَ فارِسَ، وَ اللّه، إنّي لَأُبصِرُ قَصرَ المَدائِنِ الأَبيَضَ».

ثُمَّ ضَرَبَ الثّالِثَةَ فَفَلَقَ بَقِيَّةَ الحَجَرِ، فقالَ: «اللّٰهُ أكبَرُ، اُعطيتُ مَفاتيحَ اليَمَنِ، وَ اللّه، إنّي لَأُبصِرُ أبوابَ صَنعاءَ مِن مَکاني هٰذا».[۸۵]

  1. الخصال - به نقل از براء بن عازب -: هنگامى كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به حفر خندق [در جنگ احزاب] فرمان داد، صخرۀ بزرگى در سر راه پیدا شد كه كلنگها در آن كارگر نمىافتادند. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد و چون آن را دید، لباسش را در آورد و كلنگ را گرفت و فرمود: «به نام خدا» و یک ضربه زد و یکسوم صخره را شكست و فرمود: «اللّٰهأكبر. كلیدهاى شام به من داده شد. به خدا سوگند، من كاخهاى سرخفامشان را اكنون مىبینم».

سپس ضربۀ دوم را زد و فرمود: «به نام خدا» و یکسوم دیگر از صخره را شكست و فرمود: «اللّٰهأكبر. كلیدهاى ایران به من داده شد. به خدا سوگند، كوشک سفید مدائن را مىبینم».

آن گاه ضربۀ سوم را زد و بقیّۀ صخره را شكست و فرمود: «اللّهأكبر. كلیدهاى یمن به من داده شد. به خدا سوگند، از همین جا دروازههاى صنعا را مىبینم».

  1. شرح الأخبار - في ذِكرِ غَزوَةِ الخَندَقِ بَعدَ إرجافِ المُنافِقينَ المَدينَةَ -: أمَرَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله المُسلِمينَ بِالثَّباتِ في مَكانِهِم و لُزومِ خَندَقِهِم، و بِإِدخالِ النِّساءِ وَ الوِلدانِ وَ الضُّعَفاءِ مِنَ الرِّجالِ في آطامِ[۸۶] المَدينَةِ و حُصونِها لِتَسكُنَ أنفُسُهُم، و وَعَدَهُم نَصرَ اللّه عزّ و جلّ إيّاهُم.[۸۷]

 

  1. شرح الأخبار - در یادكرد از جنگ خندق، پس از شایعهپراكنى منافقان در مدینه -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مسلمانان را به پایدارى در جاى خود و جدا نشدن از خندق فرمان داد و نیز به بردن زنان و كودكان و مردان كمتوان به بلندىهاى مدینه و قلعههاى آن، تا جانشان آرام گیرد، و به آنها وعدۀ نصرت الهى داد.

۸ / ۱ - ۱۱: اِختِیارُ یَومِ الخَمیسِ لِلخُروجِ

۸ / ۱ - ۱۱: انتخاب روز پنجشنبه برای حرکت کردن

  1. عيون الأخبار لابن قتيبة عن الزهري: كانَ أحَبُّ الأَیّام إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أن يَعقِدَ فيهِ رايَتَهُ يَومَ الخَميسِ.[۸۸]

 

  1. عیون الأخبار، ابن قتیبه - به نقل از زهری -: محبوبترینِ روزها نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله برای این که پرچمش را در آن روز ببندد، روز پنجشنبه بود.

 

  1. صحيح البخاري عن كعب بن مالك: إنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله خَرَجَ يَومَ الخَميسِ في غَزوَةِ تَبوكَ. و كانَ يُحِبُّ أن يَخرُجَ يَومَ الخَميسِ.[۸۹]

 

  1. صحیح البخاری - به نقل از کعب بن مالک -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روز پنجشنبه برای غزوۀ تبوک حرکت کرد. ایشان حرکت کردن در روز پنجشنبه را دوست داشت.

۸ / ۱ - ۱۲: اِختِیارُ الوَقتِ المُناسِبِ لِتَحَرُّكِ الجَیشِ و بَدءِ الهُجومِ

۸ / ۱ - ۱۲: انتخاب زمان مناسب برای حرکت سپاهیان و آغاز حمله

  1. سنن أبي داوود عن صخر الغامدي: عَنِ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله قالَ: «اللّٰهُمَّ بارِك لِاُمَّتي في بُكورِها». و كانَ إذا بَعَثَ سَرِيَّةً أو جَيشاً بَعَثَهُم في أوَّلِ النَّهارِ.[۹۰]

 

  1. سنن أبى داوود - به نقل از صخر غامدى -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «خدایا! به امّتم در صبحخیزىاش بركت بده». پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هر گاه سَریّه[۹۱] یا سپاهى مىفرستاد، آن را در بامداد، اعزام مىكرد.

 

  1. مسند ابن حنبل عن عبد اللّهبن أبي أوفى: كانَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يُحِبُّ أن يَنهَضَ إلیٰ عَدُوِّهِ عِندَ زَوالِ الشَّمسِ.[۹۲]

 

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از عبد اللّٰه بن ابی اوفی -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دوست داشت که در هنگام نیمروز به سوی دشمنش رهسپار شود.

 

  1. سنن الترمذي عن النعمان بن مُقَرِّن: غَزَوتُ مَعَ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله، فَكانَ إذا طَلَعَ الفَجرُ أمسَكَ حَتّیٰ تَطلُعَ الشَّمسُ، فَإِذا طَلَعَت قاتَلَ، فَإِذَا انتَصَفَ النَّهارُ أمسَكَ حَتّیٰ تَزولَ الشَّمسُ، فَإِذا زالَتِ الشَّمسُ قاتَلَ حَتَّى العَصرِ، ثُمَّ أمسَكَ حَتّیٰ يُصَلِّيَ العَصرَ ثُمَّ يُقاتِلَ. قالَ: و كانَ يُقالُ: عِندَ ذٰلِكَ تَهيجُ رِياحُ النَّصرِ، و يَدعُو المُؤمِنونَ لِجُيوشِهِم في صَلاتِهِم.[۹۳]

 

  1. سنن الترمذی - به نقل از نعمان بن مُقَرِّن -: با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به جنگ رفتم. سپیدۀ صبح که میزد، ایشان دست از جنگ میکشید تا طلوع آفتاب، و چون خورشید طلوع میکرد، میجنگید، و روز که به نیمه میرسید، باز دست از جنگ میکشید تا زوال خورشید. خورشید که زوال میکرد، تا عصر میجنگید. آن گاه جنگ را متوقّف میکرد و نماز عصر را میخواند و سپس میجنگید. گفته میشود در این اوقات، بادهای پیروزی وزیدن میگیرد و مؤمنان در نمازهایشان برای سپاهیانشان دعا میکنند.

 

  1. سنن أبي داوود عن النعمان بن مُقَرِّن: شَهِدتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا لَم يُقاتِل مِن أوَّلِ النَّهارِ، أخَّرَ القِتالَ حَتّیٰ تَزولَ الشَّمسُ و تَهُبَّ الرِّياحُ و يَنزِلَ النَّصرُ.[۹۴]

 

  1. سنن أبی داوود - به نقل از نعمان بن مُقَرِّن -: من شاهد بودم که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله اگر از اوّل روز نمیجنگید، جنگ را به تأخیر میانداخت تا آن که خورشید زوال کند و بادها وزیدن گیرد و پیروزی نازل شود.

 

  1. دعائم الإسلام: عَن عَلِيٍّ - صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ - أنَّهُ كانَ يَستَحِبُّ أن يَبدَأَ بِالقِتالِ بَعدَ زَوالِ الشَّمسِ، بَعدَ أن يُصَلِّيَ الظُّهرَ.[۹۵]

 

  1. دعائم الإسلام: از علی - که درودهای خدا بر او باد - نقل شده است که دوست داشت بعد از زوال خورشید و خواندن نماز ظهر، جنگ را شروع کند.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: كانَ أميرُ المُؤمِنينَ - صَلَواتُ اللّٰهُ عَلَيهِ - لا يُقاتِلُ حَتّیٰ تَزولَ الشَّمسُ، و يَقولُ: تُفتَحُ أبوابُ السَّماءِ، و تُقبِلُ الرَّحمَةُ، و يَنزِلُ النَّصرُ. و يَقولُ: هُوَ أقرَبُ إلَى اللَّيلِ، و أَجدَرُ أن يَقِلَّ القَتلُ، و يَرجِعَ الطّالِبُ و يُفلِتَ المُنهَزِمُ.[۹۶]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: امیر مؤمنان - كه درودهای خدا بر او باد - پیكار نمىكرد، مگر بعد از زوال خورشید (ظهر) و مىفرمود: «در این هنگام، درهاى آسمان، گشوده مىشوند، رحمت (مهربانى) روی میآورد و پیروزى فرود مىآید» و مىفرمود: «این زمان (بعد از ظهر)، به شب نزدیکتر است و مناسبتر است براى آن كه كشتار، كم شود و جنگجو [از تعقیب دشمن] باز گردد و شكستخوردگان، نجات یابند».

۸ / ۱ - ۱۳: كِتمانُ الأسرارِ الحَربِيَّةِ

۸ / ۱ - ۱۳: پنهان نگه داشتن اسرار جنگی

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ إلیٰ اُمَراءِ جَيشِهِ -: ألا و إنَّ لَكُم عِندي ألّا أحتَجِزَ دونَكُم سِرّاً إلّا في حَربٍ.[۹۷]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود به فرماندهان لشكرش -: بدانید كه حقّ شما بر من، آن است كه رازى را از شما نپوشانم، مگر در مورد جنگ.

 

  1. عنه علیه‌السلام: الظَّفَرُ بِالحَزمِ، وَ الحَزمُ بِإِجالَةِ الرَّأيِ، وَ الرَّأيُ بِتَحصينِ الأَسرارِ.[۹۸]

 

  1. امام على علیه‌السلام: پیروزى با دوراندیشى به دست مىآید و دوراندیشى، با رایزنى و رایزنى، با رازدارى.

۸ / ۱ - ۱۴: التَّخطيطُ العَسكَرِيُّ

۸ / ۱ - ۱۴: طرّاحی نقشههای نظامی

  1. صحيح البخاري عن كعب بن مالك: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَلَّما يُريدُ غَزوَةً يَغزوها إلّا وَرّیٰ بِغَيرِها، حَتّیٰ كانَت غَزوَةُ تَبوكَ، فَغَزاها رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله في حَرٍّ شَديدٍ، وَ استَقبَلَ سَفَراً بَعيداً و مَفازاً، وَ استَقبَلَ غَزوَ عَدُوٍّ كَثيرٍ، فَجَلّیٰ[۹۹] لِلمُسلِمينَ أمرَهُم؛ لِيَتَأَهَّبوا اُهبَةَ عَدُوِّهِم، و أَخبَرَهُم بِوَجهِهِ الَّذي يُريدُ.[۱۰۰]

 

  1. صحیح البخارى - به نقل از كعب بن مالک -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در كمتر جنگى مىشد كه [دشمن را نفریبد و] جایى دیگر غیر از مقصد اصلى خود را به عنوان مقصد حركتش نشان ندهد تا آن كه جنگ تبوک در رسید و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در گرمایى سوزان و براى رویارویى با دشمنانى فراوان، سفرى دور و دراز و از دل بیابان را در پیش گرفت. از این رو، وضعیت و مقصدش را براى مسلمانان آشكار كرد تا براى جنگ با دشمن، خوب آماده شوند.

 

  1. السيرة النبويّة لابن هشام - في ذِكرِ غَزوَةِ اُحُدٍ بَعدَمَا انصَرَفَت قُرَيشٌ -: ثُمَّ بَعَثَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ علیه‌السلام فَقالَ: اُخرُج في آثارِ القَومِ، فَانظُر ماذا يَصنَعونَ و ما يُريدونَ؛ فَإِن كانوا قَد جَنَّبُوا الخَيلَ وَ امتَطَوُا الإِبِلَ فَإِنَّهُم يُريدونَ مَكَّةَ، و إن رَكِبُوا الخَيلَ و ساقُوا الإِبِلَ فَإِنَّهُم يُريدونَ المَدينَةَ. وَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لَئِن أرادوها لَأَسيرَنَّ إلَيهِم فيها، ثُمَّ لَأُناجِزَنَّهُم.

قالَ عَلِيٌّ علیه‌السلام: فَخَرَجتُ في آثارِهِم أنظُرُ ماذا يَصنَعونَ، فَجَنَّبُوا الخَيلَ، وَ امتَطَوُا الإِبِلَ و وَجَّهوا إلیٰ مَكَّةَ.[۱۰۱]

  1. السیرة النبویّة، ابن هشام - در یادكرد از جنگ اُحُد و پس از بازگشت قریش -: سپس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله على بن ابى طالب علیه‌السلام را فرستاد و فرمود: «در پىِ [این] گروه، بیرون برو و بنگر كه چه تصمیمى دارند. اگر اسبها را از خود، دور كردهاند و بر شترها سوار شدهاند، قصد [بازگشت به] مكّه را دارند، و اگر بر اسبها سوار شدهاند و شترها را راندهاند، قصد مدینه را دارند، و سوگند به آن كه جانم در دست اوست، اگر قصد مدینه را داشته باشند، به سوى آنها مىروم و با آنان مىجنگم».

على علیه‌السلام گفت: در پىِ آنان بیرون رفتم تا بنگرم كه چه مىكنند. آنان، اسبها را از خود دور كردند و بر شتران سوار شدند و به مكّه رو نمودند.

  1. الأمالي للطوسي عن الحلبي: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَن قَولِ اللّه عزّ و جلّ: (وَ ٱلْعَـٰدِيَـٰتِ ضَبْحاً)[۱۰۲]، قالَ: وَجَّهَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عُمَرَ بنَ الخَطّابِ في سَرِيَّةٍ، فَرَجَعَ مُنهَزِماً يُجَبِّنُ أصحابَهُ و يُجَبِّنونَهُ أصحابُهُ، فَلَمَّا انتَهیٰ إلَى النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله قالَ لِعَلِيٍّ علیه‌السلام: أنتَ صاحِبُ القَومِ، فَتَهَيَّأْ أنتَ و مَن تُريدُهُ مِن فُرسانِ المُهاجِرينَ وَ الأَنصارِ. فَوَجَّهَهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقالَ لَهُ: اُكمُنِ[۱۰۳] النَّهارَ و سِرِ اللَّيلَ، و لا تُفارِقكَ العَينُ.

قالَ: فَانتَهیٰ عَلِيٌّ علیه‌السلام إلیٰ ما أمَرَهُ بِهِ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَسارَ إلَيهِم، فَلَمّا كانَ عِندَ وَجهِ الصُّبحِ أغارَ عَلَيهِم. فَأَنزَلَ اللّٰهُ عَلیٰ نَبِيِّهِ: (وَ الْعَادِيَاتِ ضَبْحًا) إلیٰ آخِرِها.[۱۰۴]

  1. الأمالى، طوسى - به نقل از حلبى -: از امام صادق علیه‌السلام در بارۀ این سخن خداوند عزّ و جلّ: (سوگند به اسبان دونده) سؤال كردم. فرمود: «پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله عمر بن خطّاب را به نبردى فرستاد. او شكست خورده بازگشت، در حالى كه او یارانش را به ترسویى متّهم مىكرد و یارانش او را به ترسویى متّهم مىكردند. وقتى خبر این ماجرا به پیامبر خدا رسید، به على علیه‌السلام فرمود: "تو اهل این كارى. آماده شو و هر آن كس از سواران مهاجر و انصار را مىخواهى، برگزین". آن گاه پیامبر خدا او را [براى نبرد] فرستاد و به او فرمود: "به هنگام روز، مخفى شو و شب حركت كن و بدون نیروی اطّلاعاتی [و بىخبر] نمان"».

[امام صادق علیه‌السلام] فرمود: «على علیه‌السلام به آنچه پیامبر خدا فرمان داده بود، عمل كرد و به سوى آنان حركت نمود و صبح به آنان یورش برد. پس خداوند در این هنگام، [سورۀ] (وَ الْعَادِيَاتِ ضَبْحًا) را بر پیامبرش نازل نمود».

۸ / ۱ - ۱۵: جَوامِعُ ما يَجِبُ عَلی اُمَراءِ الأَجنادِ

۸ / ۱ - ۱۵: وظایف دیگر

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في ذِكرِ ما يَجِبُ لِأُمَراءِ الأَجنادِ إزاءَ المُجاهِدینَ -: و أَسبِغ عَلَيهِم فِي التَّعاوُنِ، و أفضِل عَلَيهِم فِي البَذلِ ما يَسَعُهُم و يَسَعُ مَن وَراءَهُم مِن أهاليهِم؛ حَتّیٰ يَكونَ هَمُّهُم خالِصاً في جِهادِ عَدُوِّكَ، و تَنقَطِعَ هُمومُهُم مِمّا سِویٰ ذٰلِكَ. و أَكثِر إعلامَهُم ذاتَ نَفسِكَ لَهُم مِنَ الأَثَرَةِ وَ التَّكرِمَةِ و حُسنِ الإِرصادِ، و حَقِّق ذٰلِكَ بِحُسنِ الآثارِ فيهِم، وَ اعطِف عَلَيكَ قُلوبَهُم بِاللُّطفِ؛ فَإِنَّ أفضَلَ قُرَّةِ أعيُنِ الوُلاةِ استِفاضَةُ الأَمنِ فِي البِلادِ و ظُهورُ مَوَدَّةِ الأَجنادِ، فَإِذا كانوا كَذٰلِكَ سَلِمَت صُدورُهُم، و صَحَّت بَصائِرُهُم، وَ اشتَدَّت حيطَتُهُم مِن وَراءِ اُمَرائِهِم.

و لا تَكِل جُنودَكَ إلیٰ غَنائِمِهِم خاصَّةً، أحدِث لَهُم عِندَ كُلِّ مَغنَمٍ عَطِيَّةً مِن عِندِكَ تَستَضريهِم[۱۰۵] بِها، و تَكونُ داعِيَةً لَهُم إلیٰ مِثلِها، و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّه.

وَاخصُص أهلَ الشَّجاعَةِ وَ النَّجدَةِ بِكُلِّ عارِفَةٍ، وَ امدُد لَهُم أعيُنَهُم إلیٰ صُوَرِ عَميقاتِ ما عِندَهُم بِالبَذلِ في حُسنِ الثَّناءِ، و كَثرَةِ المَسأَلَةِ عَنهُم رَجُلاً رَجُلاً و ما أبلیٰ في كُلِّ مَشهَدٍ، و إظهارِ ذٰلِكَ مِنكَ عَنهُ؛ فَإِنَّ ذٰلِكَ يَهُزُّ الشُّجاعَ و يُحَرِّضُ غَيرَهُ.[۱۰۶]

  1. امام علی علیه‌السلام - در بیان وظایف فرماندهان لشکر در قبال مجاهدان -: به آنان کمکهای شایان کن و به خود و خانوادهشان چندان ببخش که در گشایش باشند تا اهتمامشان فقط جنگیدن با دشمن تو باشد و دغدغهای جز آن نداشته باشند. پیوسته به اطّلاع آنان برسان که نزد تو عزیز و ارجمند و مورد توجّهاند و این را در عمل نیز به ایشان ثابت نما، و با لطف و مهربانی، دلهایشان را به خود جلب کن؛ چرا که بهترین مایۀ شادمانی برای زمامداران، گسترش امنیت در کشور و آشکار شدن دوستی و محبّت سپاهیان است. اگر چنین شد، دلهای سپاهیان [از کینه و نفرت به فرماندهان و زمامدارانشان] صاف میماند و بینشهایشان درست [و نگاههایشان مثبت] میشود و در حمایت از فرماندهانشان میکوشند.

فقط به سهمی که از غنائم به سپاهیانت میدهی، بسنده مکن؛ بلکه با هر غنیمتی، عطایی [و پاداشی] هم از جانب خود به آنان بده تا بِدان وسیله تشویقشان کرده باشی و انگیزهای برای به دست آوردن دوبارۀ آن شود. هیچ نیرو و توانی نیست مگر از سوی خداوند.

دلاوران و شیردلان سپاهت را از هر گونه دِهِشی (عطایی) بهرهمند گردان و با ستایش بیدریغ از آنان و پرس و جوی فراوان در بارۀ یکایکشان و دلاوریهایی که در هر صحنهای از خود نشان دادهاند و بازگو کردن آنها برای دیگران، نگاههایشان را به تصاویر (و ایدههای) ژرفی که در وجودشان هست، معطوف ساز؛ چرا که این کارها دلیر را به شور میآورد و دیگران را به دلیری وا میدارد.

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ كَتَبَهُ لِلأَشتَرِ النَّخَعِيِّ لَمّا وَلّاهُ عَلیٰ مِصرَ -: وَلِّ مِن جُنودِكَ أنصَحَهُم في نَفسِكَ لِلهِ و لِرَسولِهِ و لِإمامِكَ، و أَنقاهُم جَيباً، و أَفضَلَهُم حِلماً، مِمَّن يُبطِئُ عَنِ الغَضَبِ[۱۰۷]، و يَستَريحُ إلَى العُذرِ، و يَرأَفُ بِالضُّعَفاءِ، و يَنبو عَلَى الأَقوِياءِ[۱۰۸]، و مِمَّن لا يُثيرُهُ العُنفُ، و لا يَقعُدُ بِهِ الضَّعفُ[۱۰۹].…

ثُمَّ تَفَقَّد مِن اُمورِهِم ما يَتَفَقَّدُ الوالِدانِ مِن وَلَدِهِما، و لا يَتَفاقَمَنَّ في نَفسِكَ شَيءٌ قَوَّيتَهُم بِهِ، و لا تَحقِرَنَّ لُطفاً تَعاهَدتَهُم بِهِ و إن قَلَّ؛ فَإِنَّهُ داعِيَةٌ لَهُم إلیٰ بَذلِ النَّصيحَةِ لَكَ و حُسنِ الظَّنِّ بِكَ، و لا تَدَع تَفَقُّدَ لَطيفِ اُمورِهِمُ اتِّكالاً عَلیٰ جَسيمِها؛ فَإِنَّ لِليَسيرِ مِن لُطفِكَ مَوضِعاً يَنتَفِعونَ بِهِ، و لِلجَسيمِ مَوقِعاً لا يَستَغنونَ عَنهُ.

وَ ليَكُن آثَرُ رُؤُوسِ جُندِكَ عِندَكَ مَن واساهُم في مَعونَتِهِ، و أَفضَلَ عَلَيهِم مِن جِدَتِهِ بِما يَسَعُهُم و يَسَعُ مَن وَراءَهُم مِن خُلوفِ أهليهِم[۱۱۰]، حَتّیٰ يَكونَ هَمُّهُم هَمّاً واحِداً في جِهادِ العَدُوِّ؛ فَإِنَّ عَطفَكَ عَلَيهِم يَعطِفُ قُلوبَهُم عَلَيكَ، و إنَّ أفضَلَ قُرَّةِ عَينِ الوُلاةِ استِقامَةُ العَدلِ فِي البِلادِ، و ظُهورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ، و إنَّهُ لا تَظهَرُ مَوَدَّتُهُم إلّا بِسَلامَةِ صُدورِهِم، و لا تَصِحُّ نَصيحَتُهُم إلّا بِحيطَتِهِم عَلیٰ وُلاةِ الاُمورِ، و قِلَّةِ استِثقالِ دُوَلِهِم، و تَركِ استِبطاءِ انقِطاعِ مُدَّتِهِم، فَافسَح في آمالِهِم و واصِل في حُسنِ الثَّناءِ عَلَيهِم، و تَعديدِ ما أبلیٰ ذَوُو البَلاءِ مِنهُم؛ فَإِنَّ كَثرَةَ الذِّكرِ لِحُسنِ أفعالِهِم تَهُزُّ الشُّجاعَ، و تُحَرِّضُ النّاكِلَ[۱۱۱] إن شاءَ اللّٰهُ.…

و لا تَدفَعَنَّ صُلحاً دَعاكَ إلَيهِ عَدُوُّكَ و لِلهِ فيهِ رِضاً؛ فَإِنَّ فِي الصُّلحِ دَعَةً[۱۱۲] لِجُنودِكَ، و راحَةً مِن هُمومِكَ، و أَمناً لِبِلادِكَ، ولٰكِنِ الحَذَرَ كُلَّ الحَذَرِ مِن عَدُوِّكَ بَعدَ صُلحِهِ؛ فَإِنَّ العَدُوَّ رُبَّما قارَبَ لِيَتَغَفَّلَ، فَخُذ بِالحَزمِ وَاتَّهِم في ذَلِكَ حُسنَ الظَّنِّ.[۱۱۳]

  1. امام على علیه‌السلام - در سفارشنامۀ خود به مالک اَشتر، هنگامی که او را به حکومت مصر گمارد -: از میان لشكریانت، آن را كه از نظر تو براى خدا و پیامبر و امام خود، خیرخواهتر است، به فرماندهى برگزین؛ كسى كه دامنش پاکتر و بُردبارىاش بیشتر است؛ از میان آنانكه دیر به خشم میآیند و به پذیرش پوزش، تن میدهند و بر ناتوانان رحمت میآورند و در برابر قوىدستان، سر فرود نمیآورند، و از آن كسان كه درشتى، آنان را بر نمىانگیزد و ناتوانى، آنان را بر جاى نمىنشانَد.… سپس در كار سپاهیان، چنان بنگر كه پدر و مادر در كار فرزندشان مىنگرند، و مباد آنچه آنان را بِدان نیرومند مىكنى، نزد تو بزرگ نماید. نیكویىات در بارۀ آنان، هرچند اندک باشد، خُرد نیاید كه آن نیكى، آنان را به خیرخواهى تو میخوانَد و گمانشان را در بارهات نیكو میگرداند، و رسیدگى به كارهاى خُرد آنان را به اعتماد وارسى كارهاى بزرگ وا مگذار؛ چرا كه لطف كوچک را جایى است كه از آن بهره برگیرند و لطف بزرگ را جایى كه از آن، بىنیاز نباشند.

و باید گزیدهترینِ سران سپاه در نزد تو، كسى باشد كه كمک خود را ارزانىشان دارد و از آنچه دارد، بر آنان ببخشاید، آن اندازه كه آنان و كسانشان را كه باز ماندهاند، وسعت دهد، تا عزم آنان در نبرد با دشمن، یكى شود؛ چرا كه مهربانى تو به آنان، دلهایشان را بر تو مهربان میگردانَد، و برترین چشمروشنىِ زمامداران، برقرارى عدالت در شهرها و پدیدار شدن دوستى میانشهروندان است، و دوستى آنان آشكار نمیشود، مگر هنگامى كه دلهایشان وارسته [از كینه] باشد، و خیرخواهى آنان راست نمیآید، مگر این كه گِرد زمامداران
حلقه زنند و از وجود دولت
مردان، احساس سنگینى نكنند و از دراز شدن دولت آنان، به ستوه نیایند. پس امیدشان را بر آور و ستودن آنان را به نیكى و بر شمردن رنج سختىكشیدگان آنان را پیوسته دار؛ چرا كه یاد كردن بسیار از كارهاى نیکشان، شجاع را بر انگیزد و بزدل را به كوشش وا دارد، اگر خدا بخواهد.…

هرگز صلحى را كه دشمنت تو را بِدان فرا مىخوانَد و خشنودى خداوند در آن است، كنار مَزن؛ چرا كه در صلح، آسایش سپاهیان تو و آسودگىات از غصّهها و [نیز] امنیت شهرهایت است؛ لیكن زنهار، زنهار از دشمن خود پس از آشتى، كه بسا دشمن، نزدیک شود تا غفلتى یابد! پس دوراندیش باش و خوشگمانى را در این امور، متّهم ساز.

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في وَصِيَّتِهِ لِزِيادِ بنِ النَّضرِ حينَ أنفَذَهُ عَلیٰ مُقَدِّمَتِهِ إلیٰ صِفّينَ -: اِتَّقِ اللّٰهَ في كُلِّ مُمسىً و مُصبَحٍ، و خَف عَلیٰ نَفسِكَ الغُرورَ، و لا تَأمَنها عَلیٰ حالٍ مِنَ البَلاءِ، وَ اعلَم أنَّكَ إن لَم تَزَع[۱۱۴] نَفسَكَ عَن كَثيرٍ مِمّا تُحِبُّ مَخافَةَ مَكروهِهِ، سَمَت بِكَ الأَهواءُ إلیٰ كَثيرٍ مِنَ الضُّرِّ حَتّیٰ تَظعَنَ، فَكُن لِنَفسِكَ مانِعاً وازِعاً عَنِ الظُّلمِ وَ الغَيِّ وَ البَغيِ وَ العُدوانِ.

قد وَلَّيتُكَ هٰذَا الجُندَ فَلا تَستَذِلَّنَّهُم و لا تَستَطِل عَلَيهِم؛ فَإِنّ خَيرَكُم أتقاكُم. تَعَلَّم مِن عالِمِهِم، و عَلِّم جاهِلَهُم، وَاحلُم عَن سَفيهِهِم؛ فَإِنَّكَ إنَّما تُدرِكُ الخَيرَ بِالعِلمِ و كَفِّ الأَذیٰ وَ الجَهلِ.[۱۱۵]

  1. امام علی علیه‌السلام - در سفارش خود به زیاد بن نضر، آن گاه که او را به فرماندهی جلوداران سپاهش روانۀ صفّین کرد -: در هر بام و شام [همیشه و همه جا] از خدا پروا بدار و از غرّه شدن بر خود بترس و هیچ گاه خود را از بلا ایمن مپندار و بدان که تو اگر خود را از بسیاری از چیزهایی که دوست داری، از بیم پیامدهای ناخوشایندشان، باز نداری، هوس‌ها تو را به زیانهای بسیاری میکشاند تا آن گاه که [از این عالم] رخت بر بندی. بنا بر این، خویشتن را از ستم و گمراهی و زورگویی و تعدّی باز دار.

من، تو را به فرماندهى این لشكر گماشتم. پس مبادا آنان را به خواری بِکِشی و بر آنان گردنفرازى کنی؛ زیرا بهترینِ شما پرهیزگارترینِ شماست. از عالِم آنها بیاموز و به جاهلشان آموزش ده و در برابر سبکمغزشان بردبار باش؛ زیرا تو با كسب دانش و خوددارى از آزار و جهالت، به خیر دست مییابى.

  1. عنه علیه‌السلام - فيما أرسَلَ إلَى الأَشتَرِ لِمُواجَهَةِ طَلیعَةِ جَیشِ الشّامِ -: و إيّاكَ أن تَبدَأَ القَومَ بِقِتالٍ إلّا أن يَبدَؤوكَ، حَتّیٰ تَلقاهُم فَتَدعُوَهُم و تَسمَعَ، و لا يَجرِمَنَّكَ شَنَآنُهُم[۱۱۶] عَلیٰ قِتالِهِم قَبلَ دُعائِهِم وَ الإِعذارِ إلَيهِم مَرَّةً بَعدَ مَرَّةٍ، وَ اجعَل عَلیٰ مَيمَنَتِكَ زِياداً، و عَلیٰ مَيسَرَتِكَ شُرَيحاً، وقِف مِن أصحابِكَ وَسَطاً، و لا تَدنُ مِنهُم دُنُوَّ مَن يُريدُ أن يُنشِبَ الحَربَ، و لا تَباعَد مِنهُم بُعدَ مَن يَهابُ البَأسَ، حَتّیٰ أقدَمَ عَلَيكَ، فَإِنّي حَثيثُ السَّيرِ في أثَرِكَ إن شاءَ اللّٰهُ.[۱۱۷]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود به مالک اشتر برای رویارویی با جلوداران سپاهیان شام -: مبادا آغاز كنندۀ جنگ باشى، مگر آن كه آنان جنگ را بیاغازند، [و مبادا به نبرد بپردازى] پیش از آن كه آنان را دیدار كنى و [به پیروی از حق] فرا خوانى و [سخنشان را] بشنوى.

دشمنى با آنان، نباید تو را به جنگ با آنان وا دارد، مگر آن كه نخست [به پیروی از حق] فرایشان بخوانى و چند بار بر آنان حجّت بیاورى. زیاد را بر جناح راست و شُرَیح را بر جناح چپ سپاهت بگمار و خود، میانۀ سپاهت را به دست گیر و همچون كسى كه قصد جنگافروزى دارد، نزدیكشان مشو و [نیز] به سان كسى كه از ترسِ دشوارى و درگیرى مىگریزد، از ایشان دور نمان. [و چنین كن] تا خود به تو برسم؛ كه - اگر خدا بخواهد - شتابان به دنبالت خواهم آمد.

  1. تاريخ اليعقوبي عن أبي خالد الوالبي: قَرَأتُ عَهدَ عَلِيٍّ لِجارِيَةَ بنِ قُدامَةَ: اُوصيكَ - يا جارِيَةُ - بِتَقوَى اللّه؛ فَإِنَّها جَموعُ الخَيرِ، و سِر عَلیٰ عَونِ اللّه، فَالقَ عَدُوَّكَ الَّذي وَجَّهتُكَ لَهُ، و لا تُقاتِل إلّا مَن قاتَلَكَ، و لا تُجهِز عَلیٰ جَريحٍ، و لا تُسَخِّرَنَّ دابَّةً و إن مَشَيتَ و مَشیٰ أصحابُكَ، و لا تَستَأثِر عَلیٰ أهلِ المِياهِ بِمِياهِهِم، و لا تَشرَبَنَّ إلّا فَضلَهُم عَن طيبِ نُفوسِهِم، و لا تَشتِمَنَّ مُسلِماً و لا مُسلِمَةً؛ فَتوجِبَ عَلیٰ نَفسِكَ ما لَعَلَّكَ تُؤَدِّبُ غَيرَكَ عَلَيهِ، و لا تَظلِمَنَّ مُعاهَداً و لا مُعاهَدَةً، وَ اذكُرِ اللّٰهَ و لا تَفتُر لَيلاً و لا نَهاراً، وَ احمِلوا رَجّالَتَكُم، و تَواسَوا في ذاتِ أيديكُم، و أَجدِدِ السَّيرَ[۱۱۸]، و أَجلِ العَدُوَّ مِن حَيثُ كانَ، وَ اقتُلهُ مُقبِلاً، وَ اردُدهُ بِغَيظِهِ صاغِراً، وَ اسفِكِ الدَّمَ فِي الحَقِّ، وَ احقِنهُ فِي الحَقِّ، و مَن تابَ فَاقبَل تَوبَتَهُ، و أخبارَكَ في كُلِّ حينٍ بِكُلِّ حالٍ، وَ الصِّدقَ الصِّدقَ، فَلا رَأيَ لِكَذوبٍ.[۱۱۹]

 

  1. تاريخ اليعقوبى - به نقل از ابو خالد والبى -: فرمان على علیه‌السلام به جاریة بن قدامه را خواندم: «اى جاریه! تو را به پروا داشتن از خداوند كه فرا گیرندۀ خیر است، فرا مىخوانم. به یارى خدا حركت كن و با دشمنت كه تو را به سوى او گسیل دادم، رویارو شو و جز با كسى كه با تو می‌جنگد، نجنگ. بر زخمى حمله نكن و هر چند تو و یارانت پیاده باشید، چارپایی را از آنان به تصرّف مگیر. آب صاحبان آب را به خودت اختصاص مده و جز بازماندۀ آب آنان را آن هم از روى رضایتشان منوش. به زن و مرد مسلمان دشنام مده كه بر خویشتن همان فرا هم آورى كه به خاطر آن شاید دیگرى را ادب مىكنى. به هیچ زن و مرد پیمان‌بستهاى (اهل كتاب) ستم مكن. به یاد خدا باش و در آن، نه در شب و نه در روز، سستى مكن. پیادهنظام خود را سوار كنید و در آنچه در دست شماست، ایثار كنید. در كوه و دشت بشتاب و دشمن را از هر جا كه هست، بكوچان. اگر روى آورد، او را بكش و با خشم و خوارى برگردان. خون را به حق بریز و به حق نگه دار. هر كس توبه كرد، توبهاش را بپذیر. در هر لحظه و هر حال، خبرها را برسان. راست باش، راست، كه دروغگو را اندیشه و فكرى نیست!».

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في كِتابٍ کَتَبَهُ لِزِيادِ بنِ النَّضرِ حينَ أنفَذَهُ عَلیٰ مُقَدِّمَتِهِ إلیٰ صِفّينَ يُوصيهِ فيهِ و يُحَذِّرُهُ -: اِعلَم أنَّ مُقَدِّمَةَ القَومِ عُيونُهُم، و عُيونَ المُقَدِّمَةِ طَلائِعُهُم[۱۲۰]، فَإِذا أنتَ خَرَجتَ مِن بِلادِكَ و دَنَوتَ مِن عَدُوِّكَ فَلا تَسأَم مِن تَوجيهِ الطَّلائِعِ في كُلِّ ناحِيَةٍ، و في بَعضِ الشِّعابِ وَ الشَّجَرِ وَ الخَمَرِ[۱۲۱]، و في كُلِّ جانِبٍ؛ حَتّیٰ لا يُغيرَكُم عَدُوُّكُم، و يَكونَ لَكُم كَمينٌ، و لا تُسَيِّرِ الكَتائِبَ وَ القَبائِلَ مِن لَدُنِ الصَّباحِ إلَى المَساءِ إلّا تَعبِيَةً، فَإِن دَهَمَكُم أمرٌ أو غَشِيَكُم مَكروهٌ كُنتُم قَد تَقَدَّمتُم فِي التَّعبِيَةِ.…

وَ احرُس عَسكَرَكَ بِنَفسِكَ، و إيّاكَ أن تَرقُدَ أو تُصبِحَ إلّا غِراراً أو مَضمَضَةً[۱۲۲]، ثُمَّ ليَكُن ذٰلِكَ شَأنَكَ و دَأبَكَ حَتّیٰ تَنتَهِيَ إلیٰ عَدُوِّكَ، و عَلَيكَ بِالتَّأَنّي في حَربِكَ، و إيّاكَ وَ العَجَلَةَ إلّا أن تُمكِنَكَ فُرصَةٌ، و إيّاكَ أن تُقاتِلَ إلّا أن يَبدَؤُوكَ أو يَأتِيَكَ أمري، وَ السَّلامُ عَلَيكَ و رَحمَةُ اللّه.[۱۲۳]

  1. امام على علیه‌السلام - در نوشتۀ خود به زیاد بن نضر، هنگامى كه او را پیشاپیش سپاه به صفّین گسیل داشت -: بدان كه پیشروان سپاه، دیدهبانان آناند و دیدهبانها، پیشروان نیروهای اطّلاعاتی اند. پس هنگامى كه از شهرهایت بیرون شدى و به دشمن نزدیک گشتى، بدون احساس خستگى، دیدهبانان را به هر سو، بویژه شیار كوهها، لابهلاى درختان، كمینگاهها و هر جاى دیگر بفرست، تا دشمن بر شما شبیخون نزند و براى شما كمین نگذاشته باشند. دستهها و واحدها را از صبح تا به شب، راه مَبَر، مگر براى آمادگى، كه اگر حادثهاى رُخ داد یا امر ناگوارى به شما رسید، پیشاپیش، خود را مهیّا كرده باشید.…

خود، لشكرت را نگاهبانى كن و بپرهیز از آنكه به خواب رَوى یا شب را به روز آورى، مگر با خوابِ اندک یا در حدّ چشیدن، و همین شیوه و روش را داشته باش تا به دشمن رسى. بر تو باد درنگ در جنگ، و بپرهیز از عجله، مگر آنكه فرصتى مناسب فرا هم آید، و بپرهیز از اینكه نبرد كنى، مگر آنكه آنان آغاز كنند یا دستور من به تو رسد. درود و رحمت خدا بر تو باد!».

  1. عنه علیه‌السلام - مِن وَصِيَّةٍ لَهُ وَصّیٰ بِها مَعقِلَ بنَ قَيسٍ الرِّياحِيَّ حينَ أنفَذَهُ إلَى الشّامِ في ثَلاثَةِ آلافٍ مُقَدِّمَةً لَهُ -: اِتَّقِ اللّٰهَ الَّذي لابُدَّ لَكَ مِن لِقائِهِ، و لا مُنتَهیٰ لَكَ دونَهُ، و لا تُقاتِلَنَّ إلّا مَن قاتَلَكَ، و سِرِ البَردَينِ[۱۲۴]، و غَوِّر بِالنّاسِ[۱۲۵]، و رَفِّه فِي السَّيرِ[۱۲۶]، و لا تَسِر أوَّلَ اللَّيلِ؛ فَإِنَّ اللّٰهَ جَعَلَهُ سَكَناً، و قَدَّرَهُ مُقاماً لا ظَعناً، فَأَرِح فيهِ بَدَنَكَ، و رَوِّح ظَهرَكَ، فَإِذا وَقَفتَ حينَ يَنبَطِحُ[۱۲۷] السَّحَرُ، أو حينَ يَنفَجِرُ الفَجرُ، فَسِر عَلیٰ بَرَكَةِ اللّه.

فَإِذا لَقيتَ العَدُوَّ فَقِف مِن أصحابِكَ وَسَطاً، و لا تَدنُ مِنَ القَومِ دُنُوَّ مَن يُريدُ أن يُنشِبَ الحَربَ، و لا تَباعَد عَنهُم تَباعُدَ مَن يَهابُ البَأسَ، حَتّیٰ يَأتِيَكَ أمري، و لا يَحمِلَنَّكُم شَنَآنُهُم عَلیٰ قِتالِهِم قَبلَ دُعائِهِم وَ الإِعذارِ إلَيهِم.[۱۲۸]

  1. امام على علیه‌السلام - از سفارش ایشان به معقل بن قیس ریاحى، هنگامى كه او را با سه هزار [سپاهى] به عنوان پیشرو به سوى شام روانه كرد -: پروا دار از خدایى كه حتماً او را ملاقات میكنى و پایانى جز او ندارى. نبرد مكن، مگر با آنانى كه با تو نبرد می‌كنند. در خُنُكى بامداد و عصر، حركت كن و در میانۀ روز، مردمان را فرود آور، و در حركت، رفاه و آسایش را منظور دار و سرِ شب، راه مرو كه خداوند، آن را براى آرامش و بار انداختن قرار داده، نه براى كوچ كردن. پس سرِ شب، خود را آسوده دار و مَركبت را نیز از خستگى بیرون آور. پس چون شب را آسودى، هنگامى كه سحر پدیدار می‌شود یا سپیدۀ بامداد آشكار می‌گردد، در پناه بركت خداوند، حركت كن.

و چون دشمن را دیدى، در میان لشكرت بِایست و به دشمن، نه چندان نزدیک شو، مانند كسى كه مىخواهد دست به جنگ آورد، و نه چنان دور باش، مانند كسى كه از كارزار بیم دارد، تا دستور من به تو رسد. و بدرفتارىِ آنان، شما را وا ندارد كه جنگ را آغاز كنید، پیش از آنكه آنان را [به پیروی از حق] فرا خوانید و درِ عذر را به رویشان ببندید.

  1. عنه علیه‌السلام - فیما كَتَبَهُ إلیٰ اُمَراءِ الأَجنادِ -: بِسمِ اللّه الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ، مِن عَبدِاللّه عَلِيٍّ أميرِالمُؤمِنينَ، أمّا بَعدُ: فَإِنّي أبرَأُ إلَيكُم و إلیٰ أهلِ الذِّمَّةِ مِن مَعَرَّةِ الجَيشِ[۱۲۹]، إلّا مِن جَوعَةٍ إلیٰ شِبعَةٍ، و مِن فَقرٍ إلیٰ غِنىً، أو عَمىً إلیٰ هُدىً؛ فَإِنَّ ذٰلِكَ عَلَيهِم، فَاعزِلُوا النّاسَ عَنِ الظُّلمِ وَ العُدوانِ، و خُذوا عَلیٰ أيدي سُفَهائِكُم، وَ احتَرِسوا أن تَعمَلوا أعمالاً لا يَرضَى اللّٰهُ بِها عَنّا؛ فَيَرُدَّ عَلَينا و عَلَيكُم دُعاءَنا، فَإِنَّ اللّٰهَ تَعالیٰ يَقولُ: (قُـلْ مَـا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامَاً)[۱۳۰]، فَإِنَّ اللّٰهَ إذا مَقَتَ قَوماً مِنَ السَّماءِ هَلَكوا فِي الأَرضِ، فَلا تَألوا أنفُسَكُم خَيراً، و لَا الجُندَ حُسنَ سيرَةٍ، و لَا الرَّعِيَّةَ مَعونَةً، و لا دينَ اللّه قُوَّةً[۱۳۱]، و أَبلوا في سَبيلِهِ مَا استَوجَبَ عَلَيكُم، فَإِنَّ اللّٰهَ قَدِ اصطَنَعَ عِندَنا و عِندَكُم ما (يَجِبُ عَلَينا أن) نَشكُرَهُ بِجُهدِنا؛ و أَن نَنصُرَهُ ما بَلَغَت قُوَّتُنا، و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّه.[۱۳۲]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - از نامۀ خود به فرماندهان لشکر -: به نام خدای مهرگستر مهربان. از بندۀ خدا علی امیر مؤمنان: امّا بعد، من در نزد شما و اهل ذمّه از دستاندازیهای سپاه به كشت و زراعت مردم اعلام برائت میکنم، مگر بِدان اندازه كه گرسنگى شدید را فرو نشاند و از نیاز مبرم، به بىنیازى رساند یا نابینایى را به راهی رساند. این کار به گردن خود آنهاست. پس مردم را از ستم و تجاوز كردن به دور دارید و جلوى تعدّى نابخردانتان را بگیرید و از انجام دادن كارهایى كه مورد رضایت خداوند نیست، بپرهیزید، كه در غیر این صورت، دعاى ما را به خود ما و شما بر مىگرداند؛ چرا كه خداوند متعال مىفرماید: (بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم به شما اعتنايى نمىكند، كه شما [ناسپاسان، آيات حق را] تكذيب كرديد و زود به كيفر آن گرفتار خواهيد آمد). همانا خداوند، هر گاه از آسمان بر مردمى خشم گیرد، آنان در زمین هلاک مىشوند. پس، از نیكى كردن در حقّ خویش، و خوشرفتارى با سپاهیان و كمک به مردم و تقویت دین خدا فرو نگذارید و آنچه بر شما واجب است، در راهش به جان بكوشید؛ زیرا خداوند به ما و شما چنان احسانى فرموده كه بر ما واجب است با تمام توان خود، سپاسش گزاریم و تا آن جا که نیرو داریم، یاریاش رسانیم، و نیرویى نیست جز از سوی خداوند.

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِن عَهدِهِ إلیٰ مالِكٍ الأَشتَرِ لمّا وَلّاهُ مِصرَ -: و إنِ استُشهِدَ أحَدٌ مِن جُنودِكَ و أَهلِ النِّكايَةِ[۱۳۳] في عَدُوِّكَ فَاخلُفُه في عِيالِهِ بِما يَخلُفُ بِهِ الوَصِيُّ الشَّفيقُ المُوَثَّقُ بِهِ؛ حَتّیٰ لا يُریٰ عَلَيهِم أثَرُ فَقدِهِ؛ فَإِنَّ ذٰلِكَ يَعطِفُ عَلَيكَ قُلوبَ شِيعَتِكَ، و يَستَشعِرونَ بِهِ طاعَتَكَ[۱۳۴]، و يَسلَسونَ لِرُكوبِ مَعاريضِ التَّلَفِ الشَّديدِ[۱۳۵] في وِلايَتِكَ.[۱۳۶]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - در نامۀ خود به مالک اَشتر، هنگامی که وی را بر مصر گماشت -: اگر یكى از سپاهیان و نیروهای دشمنستیز تو شهید شد، در خانوادهاش همچون یک وصىّ مهربان و مورد وثوق باش تا اثر از دست دادن او در آنان مشاهده نشود؛ زیرا این رفتار، دل پیروانت را بر تو مهربان مىسازد و با جان و دل از تو فرمان میبرند و جانفشانى در راه حكومت تو را به راحتی میپذیرند.

راجع: ص۳۶۳ (واجبات اُمراء الأجناد إزاء المجاهدین / إرشاد الجیش).

و ص۳۵۶ (جوامع ما لا يَنبَغي فِي القتال).

ر. ک: ص۳۶۳ (وظایف فرماندهان سپاه در برابر رزمندگان / راهنمایی کردن سپاهیان) و ص۳۵۷ (مواردی دیگر از نابایستههای جنگ).

۸ / ۲: واجِباتُ أُمَراءِ الأَجنادِ إزاءَ الأَعداءِ

۸ / ۲: وظایف فرماندهان سپاه در برابر دشمنان

۸ / ۲ - ۱: الدَّعوَةُ إلَی القِیَمِ الدّینِیَّةِ

۸ / ۲ - ۱: دعوت به ارزشهای دینی

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله - مُخاطِباً فَروَةَ بنَ مُسَيكٍ المُرادِيَّ -: إذا أتَيتَ القَومَ فَادعُهُم، فَمَن أجابَكَ فَاقبَل، و مَن أبیٰ فَلا تَعجَل[۱۳۷] حَتّیٰ تَجذِبَ إلَيَّ بِهِ.[۱۳۸]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله - خطاب به فروة بن مُسَیک مرادى -: هنگامى كه نزد آن قوم آمدى، آنها را [به اسلام] فرا بخوان. هر كس پاسخت داد، بپذیر و هر كس خوددارى كرد، عجله نكن تا او را [با دعوت] به سوى من [به اسلام] بكشانى.

 

  1. مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس: ما قاتَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَوماً حَتّیٰ يَدعُوَهُم.[۱۳۹]

 

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از ابن عبّاس -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله تا قومى را [به اسلام] فرا نخوانْد، با آنها نجنگید.

 

  1. الأمالي للطوسي عن عبد الرحمن بن عوف: لَمَّا افتَتَحَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله مَكَّةَ انصَرَفَ إلَى الطّائِفِ - يَعني مِن حُنَينٍ _، فَحاصَرَهُم ثَمانيعَشَرَة أو تِسعَ عَشَرَةَ فَلَم يَفتَتِحها، ثُمَّ أوغَلَ[۱۴۰] رَوحَةً أو غَدوَةً[۱۴۱]، ثُمَّ نَزَلَ، ثُمَّ هَجَّرَ[۱۴۲]، فَقالَ: أيُّهَا النّاسُ! إنّي لَكُم فَرَطٌ[۱۴۳]، و إنَّ مَوعِدَكُمُ الحَوضُ، فَأُوصيكُم بِعِترَتي خَيراً.

ثُمَّقالَ:وَ الَّذينَفسيبِيَدِهِ! لَتُقِيمُنَّالصَّلاةَ و لَتُؤْتُنَّالزَّكاةَ أو لَأَبعَثَنَّإلَيكُمرَجُلاً مِنّي - أو كَنَفسي - فَلَيَضرِبَنَّأعناقَمُقاتِليكُم، و لَیَسبِیَنَّ ذَرارِيَّكُم!

فَرَأىٰ أُناسٌ أنَّهُ يَعني أبا بَكرٍ أو عُمَرَ، و أخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ علیه‌السلام، فَقالَ: هُوَ هٰذَا.[۱۴۴]

  1. الأمالی، طوسی - به نقل از عبد الرحمان بن عوف -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، هنگامی که مكّه را فتح کرد، رو به طائف نهاد - یعنی از مسیر حُنَین - و آنان را دوازده یا نوزده روز محاصره كرد؛ اما نتوانست آن جا را فتح کند، تا این که عصرى یا صبحگاهی به آن جا نفوذ كرد. سپس فرود آمد و بعد، از آن جا هجرت كرد. آنگاه فرمود: «اى مردم! من بر شما پیشى خواهم گرفت و وعدهگاهتان حوض است. پس شما را در بارۀ خانوادهام به نیكى سفارش مىكنم».

سپس [خطاب به طائفیان] فرمود: «سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هر آینه باید نماز به پا دارید و زكات بپردازید، وگر نه كسى را از خودم و یا كسى مثل خودم را گسیل خواهم داشت كه گردن جنگجویانتان را بزند و فرزندانتان را اسیر كند».

عدّه‌ای از مردم پنداشتند كه مرادش ابو بكر یا عمر است؛ و[لی] دست على علیه‌السلام را گرفت و فرمود: «آن شخص، این است!».

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله كانَ إذا بَعَثَ أميراً لَهُ عَلیٰ سَرِيَّةٍ، أمَرَهُ بِتَقوَى اللّه صلّی اللّه علیه و آله في خاصَّةِ نَفسِهِ، ثُمَّ في أصحابِهِ عامَّةً، ثُمَّ يَقولُ:

اُغزُ بِاسمِ اللّه و في سَبيلِ اللّه، قاتِلوا مَن كَفَرَ بِاللّه، و لا تَغدِروا و لا تَغُلّوا و تُمَثِّلوا، و لا تَقتُلوا وَليداً، و لا مُتَبَتِّلاً[۱۴۵] في شاهِقٍ[۱۴۶]، و لا تُحرِقُوا النَّخلَ و لا تُغرِقوهُ بِالماءِ، و لا تَقطَعوا شَجَرَةً مُثمِرَةً، و لا تُحرِقوا زَرعاً؛ لِأَنَّكُم لا تَدرونَ لَعَلَّكُم تَحتاجونَ إلَيهِ، و لا تَعقِروا مِنَ البَهائِمِ مِمّا يُؤكَلُ لَحمُهُ إلّا ما لا بُدَّ لَكُم مِن أكلِهِ.

و إذا لَقيتُم عَدُوّاً لِلمُسلِمينَ فَادعوهُم إلیٰ إحدیٰ ثَلاثٍ، فَإِن هُم أجابوكُم إلَيها فَاقبَلوا مِنهُم و كُفّوا عَنهُم: اُدعوهُم إلَى الإِسلامِ؛ فَإِن دَخَلوا فيهِ فَاقبَلوهُ مِنهُم و كُفّوا عَنهُم، وَ ادعوهُم إلَى الهِجرَةِ بَعدَ الإِسلامِ؛ فَإِن فَعَلوا فَاقبَلوا مِنهُم و كُفّوا عَنهُم، و إن أبَوا أن يُهاجِروا وَ اختاروا دِيارَهُم، و أَبَوا أن يَدخُلوا في دارِ الهِجرَةِ، كانوا بِمَنزِلَةِ أعرابِ المُؤمِنينَ، يَجري عَلَيهِم ما يَجري عَلیٰ أعرابِ المُؤمِنينَ، و لا يَجري لَهُم فِي الفَيءِ و لا فِي القِسمَةِ شَيءٌ إلّا أن يُهاجِروا في سَبيلِ اللّه، فَإِن أبَوا هاتَينِ فَادعوهُم إلیٰ إعطاءِ الجِزيَةِ عَن يَدٍ و هُم صاغِرونَ؛ فَإِن أعطَوُا الجِزيَةَ فَاقبَل مِنهُم و كُفَّ عَنهُم، و إن أبَوا فَاستَعِنِ اللّٰهَ عزّ و جلّ عَلَيهِم و جاهِدهُم فِي اللّه حَقَّ جِهادِهِ.[۱۴۷]

  1. امام صادق علیه‌السلام: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله این گونه بود كه وقتى فرماندهى از خود را بر سپاهى گسیل مىكرد، او را به رعایت پروامندی از خداوند در بارۀ خود و نیز در رفتار با عموم یارانش فرمان مىداد و پس از آن مىفرمود: «به نام خدا و در راه خدا هجوم برید. با هر كس كه به خداوند كفر ورزید، جنگ كنید و پیمان نشكنید و خیانت نكنید و مُثله نكنید و كودكى را و [نیز] كسى را كه روىگردان از دنیا در یک بلندى، مشغول عبادت است، نكشید و نخلستان را آتش نزنید و آن را در آب غرق نكنید و درخت میوهاى را قطع نكنید و زراعتى را آتش نزنید؛ زیرا شما نمىدانید و شاید نیازمند آن شوید، و چیزى را از چارپایانى كه گوشت آنها خوردنى است، پى نكنید، مگر آنچه را ناگزیر به خوردن آن هستید.

و هنگامى كه با دشمنانِ مسلمانان رو به رو شدید، آنان را به یكى از این سه چیز دعوت كنید[۱۴۸] و اگر خواستۀ شما را اجابت كردند، از آنان بپذیرید و دست بكشید: [نخست،] آنان را به اسلام دعوت كنید. پس اگر اسلام را پذیرفتند، از آنان بپذیرید و از ایشان دست بكشید. ایشان را پس از اسلام آوردن، به هجرت فرا بخوانید. اگر چنین كردند، بپذیرید و از آنان دست بكشید؛ ولى اگر نپذیرفتند كه مهاجرت كنند و سرزمین خود را ترجیح دادند و از ورود به سرزمین هجرت روى بر تافتند، به منزلۀ عربهاىِ صحرانشینِ مسلمان خواهند بود و حكم آنان، همان است كه بر عربهاى مسلمان صحرانشین جارى مىشود و در فَىء و تقسیم [غنائم]، چیزى به آنان اختصاص نمىیابد، مگر آن كه در راه خداوند، هجرت كنند. حال اگر این دو را نپذیرفتند،[۱۴۹] آنان را به پرداختِ جزیه، در حالى كه رام و پذیرا هستند، دعوت كنید. پس اگر جزیه دادند، از آنان بپذیر و دست بكش؛ ولى اگر نپذیرفتند، از خداوند بر ضدّ آنان كمک بخواه و با آنان در راه خداوند، آن گونه كه حقّ جهاد است، جهاد كن».

  1. صحيح البخاري عن سهل بن سعد: قالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يَومَ خَيبَرَ: لَأُعطِيَنَّ الرّايَةَ غَداً رَجُلاً يُفتَحُ عَلیٰ يَدَيهِ، يُحِبُّ اللّٰهَ و رَسولَهُ، و يُحِبُّهُ اللّٰهُ و رَسولُهُ.

فَباتَ النّاسُ لَيلَتَهُم أيُّهُم يُعطیٰ؟ فَغَدَوا كُلُّهُم يَرجونَهُ، فَقالَ: أينَ عَلِيٌّ؟ فَقيلَ: يَشتَكي عَينَيهِ. فَبَصَقَ في عَينَيهِ و دَعا لَهُ، فَبَرَأَ كَأَن لَم يَكُن بِهِ وَجَعٌ، فَأَعطاهُ. فَقالَ: اُقاتِلُهُم حَتّیٰ يَكونوا مِثلَنا؟

فَقالَ: اُنفُذ عَلیٰ رِسلِكَ حَتّیٰ تَنزِلَ بِساحَتِهِم، ثُمَّ ادعُهُم إلَى الإِسلامِ و أَخبِرهُم بِما يَجِبُ عَلَيهِم، فَوَاللّه، لَأَن يَهدِيَ اللّٰهُ بِكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِن أن يَكونَ لَكَ حُمرُ النَّعَمِ.[۱۵۰]

  1. صحیح البخاری - به نقل از سهل بن سعد -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در روز [جنگ] خیبر فرمود: «فردا این پرچم را به دست مردى مىدهم كه به دستان او فتح صورت مىگیرد؛ او خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست دارند».

لشكریان، شب را با این فکر به سر بردند كه [فردا] پرچم به چه كسى داده مىشود. چون صبح شد، به نزد پیامبر خدا آمدند و هر كس امید داشت كه [پرچم] به او داده شود. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «على كجاست؟». گفته شد: او چشمدرد گرفته است. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در چشمان او آب دهان انداخت و برایش دعا كرد. چنان بهبود یافت كه گویى دردى نداشته است. آن گاه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرچم را به او داد. على علیه‌السلام گفت: آیا با آنان بجنگم تا مانند ما [مسلمان] شوند؟

فرمود: «آرام برو تا به میدانگاهیِ آنان برسى. سپس آنان را به اسلام دعوت كن و از تکالیفی که بر عهدهشان است، آگاهشان كن كه به خدا سوگند، اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت كند، برایت بهتر از آن است که شتران سرخمو داشته باشی».

  1. الخرائج و الجرائح - في أحداثِ غَزوَةِ فَتحِ خَيبَرَ -: خَرَجَ رَسولُ اللهِ صلّی اللّه علیه و آله مِنَ الخَيمَةِ وَ الرّايَةُ في يَدِهِ، فَرَكَزَها و قالَ: أينَ عَلِيٌّ؟

فَقيلَ: يا رَسولَ اللهِ، هُوَ رَمِدٌ[۱۵۱] مَعصوبُ العَينَينِ. قالَ: هاتوه إلَيَّ.

فَأُتِيَ بِهِ يُقادُ، فَفَتَحَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَينَيهِ ثُمَّ تَفَلَ فيهِما، فَكَأَنَّما لَم تُرمَدا قَطُّ!

ثُمَّ قالَ: «اللّٰهُمَّ أذهِب عَنهُ الحَرَّ وَ البَردَ»، فَكانَ عَلِيٌّ علیه‌السلام يَقولُ: ما وَجَدتُ بَعدَ ذٰلِكَ حَرّاً و لا بَرداً في صَيفٍ و لا شِتاءٍ.

ثُمَّدَفَعَإلَيهِالرّايَةَ،ثُمَّقالَلَهُ: سِر فِيالمُسلِمينَإلىٰ بابِالحِصنِوَ ادعُهُمإلىٰإحدىٰ ثَلاثِخِصالٍ:إمّا أن يَدخُلوا فِي الإِسلامِ و لَهُم ما لِلمُسلِمينَ و عَلَيهِم ما عَلَيهِم، و أَموالُهُم لَهُم. و إمّا أن يُذعِنوا لِلجِزيَةِ وَ الصُّلحِ، و لَهُمُ الذِّمَّةُ و أَموالُهُم لَهُم. و إمَّا الحَربِ؛ فَإِن هُمُ اختارُوا الحَربَ فَحارِبهُم.

فَأَخَذَها و سارَ بِها، وَ المُسلِمونَ خَلفَهُ.[۱۵۲]

  1. الخرائج و الجرائح - در غزوۀ فتح خیبر -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پرچم به دست، از خیمه بیرون آمد. پرچم را در زمین نشاند و فرمود: «علی کجاست؟»

گفته شد: ای پیامبر خدا! او چشم‌درد دارد و به چشمانش دستمال بسته است. فرمود: «او را نزد من بیاورید».

دست او را گرفتند و آوردند. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله چشمان علی را گشود و آب دهان مبارک را در آنها افکند و چشم‌درد علی علیه‌السلام چنان بهبود یافت که گویی درد نگرفته بود.

سپس فرمود: «خدایا! گرما و سرما را از او باز دار». علی علیه‌السلام می‌گوید: پس از این دعا، در تابستان، گرما را و در زمستان، سرما را احساس نکردم.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرچم را به او سپرد و سپس فرمود: «با سربازان اسلام به دروازۀ قلعه برو و یهودیان را به یکی از این سه چیز فرا بخوان. یا اسلام بیاورند و در حقوق و وظایف، مانند دیگر مسلمانان شوند و اموالشان در دست خودشان بماند، یا صلح همراه جزیه دادن را بپذیرند و در عوض از آنان دفاع و حمایت میکنیم و اموالشان در دست خودشان بماند، یا به جنگ در آیند که در این صورت با آنان بجنگ».

علی علیه‌السلام پرچم را گرفت و در حالی که مسلمانان پشت سرش حرکت می‌کردند، به سوی قلعه رفت.

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: لَمّا وَجَّهَني رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلَى اليَمَنِ قالَ: يا عَلِيُّ، لا تُقاتِل أحَداً حَتّیٰ تَدعُوَهُ إلَى الإِسلامِ، وَٱيمُ اللّه! لَأَن يَهدِيَ اللّٰهُ عزّ و جلّ عَلیٰ يَدَيكَ رَجُلاً، خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ و غَرَبَت، و لَكَ وِلاؤُهُ.[۱۵۳]

 

  1. امام على علیه‌السلام: هنگامى كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مرا به سوى یمن روانه ساخت، فرمود: «اى على! با هیچ كس پیش از آن كه او را به اسلام فرا خوانى، جنگ مكن. سوگند به خدا، اگر خداوند به دست تو انسانى را هدایت كند، از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب كرده، برایت بهتر است و تو بر او ولایت داری، اى على!».

 

  1. عنه علیه‌السلام - في كِتابِهِ إلىٰ مُعاوِيَةَ قَبلَ حَربِ صِفّينَ -: ألا و إنّي أدعوكُم إلىٰ كِتابِ اللّهِ و سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلّی اللّه علیه و آله، و حَقنِ دِماءِ هٰذِهِ الأُمَّةِ‌. فَإِن قَبِلتُم أصَبتُم رُشدَكُم، وَ اهتَدَيتُم لِحَظِّكُم. و إن أبَيتُم إلَّا الفُرقَةَ و شَقَّ عَصا هٰذِهِ الأُمَّةِ، فَلَن تَزدادوا مِنَ اللّهِ إلّا بُعداً، و لَن يَزدادَ الرَّبُّ عَلَيكُم إلّا سُخطاً.[۱۵۴]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - در نامۀ خود به معاویه پیش از جنگ صفّین -: آگاه باشید! من شما را به كتاب خدا و سنّت پیامبرش و پاس داشتنِ خون این امّت فرا مىخوانم. اگر بپذیرید، راه رشد را یافته و به پاداش [جاودان] خود، ره‌نمون شدهاید، و اگر جز پراكنده ساختن و شكستنِ ابزار قدرت این امّت را نخواهید، پس، از خدا دورتر مىشوید و پروردگار، خشمش را بر شما مىافزاید. و السّلام!».

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِن وَصِيَّةٍ لَهُ لِمَعقِلِ بنِ قَيسٍ الرِّياحِيِّ حينَ أنفَذَهُ إلَى الشّامِ في ثَلاثَةِ آلافٍ مُقَدِّمَةً لَهُ -: و لا يَحمِلَنَّكُم شَنَآنُهُم[۱۵۵] عَلیٰ قِتالِهِم قَبلَ دُعائِهِم وَ الإِعذارِ إلَيهِم.[۱۵۶]

 

  1. امام على علیه‌السلام - از سفارش خود به مَعقِل بن قیس ریاحى، هنگامى كه او را با سه هزار [سپاهى] به عنوان پیشرو به سوى شام روانه كرد -: و بدرفتارىِ آنان، شما را وا ندارد كه جنگ را آغاز كنید، پیش از آنكه آنان را [به اسلام] فرا خوانید و درِ عذر را به رویشان ببندید.

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كَلامٍ لَهُ علیه‌السلام و قَدِ استَبطَأَ أصحابُهُ إذنَهُ لَهُم فِي القِتالِ بِصِفّينَ -: أمّا قَولُكُم: «أ كُلَّ ذلِكَ كَراهِيَةَ المَوتِ؟»، فَوَاللّهِ ما أُبالي، دَخَلتُ إلَى المَوتِ أو خَرَجَ المَوتُ إلَيَّ‌.

و أمّا قَولُكُم: «شَكّاً في أهلِ الشّامِ‌»، فَوَاللّه ما دَفَعتُ الحَربَ يَوماً إلّا و أنَا أطمَعُ أن تَلحَقَ بي طائِفَةٌ فَتَهتَدِيَ بي، وتَعشُوَ[۱۵۷] إلىٰ ضَوئي، و ذٰلِكَ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أقتُلَها عَلىٰ ضَلالِها، و إن كانَت تُبوءُ بِآثامِها.[۱۵۸]

  1. امام على علیه‌السلام - در كلام ایشان، آنگاه كه یارانش در خواستن اذن جنگ در صِفّین شتاب مىورزیدند -: امّا این كه گفتید: آیا این همه [تأخیر] براى ناخوشایند داشتنِ مرگ است؟ به خدا سوگند، برایم فرقى نمىكند كه من به سوى مرگ درآیم یا مرگ به سوى من روان شود.

و امّا این سخنتان كه [شاید] در [جنگ با] شامیان به شک افتادهام؛ به خدا سوگند كه هیچ روزى جنگ را به تأخیر نیفكندهام، مگر از آن رو كه امیدوار بودهام دستهاى [از آنان] به من بپیوندند و هدایت پذیرند و از نورِ من بینایى گیرند و این، براى من دوستداشتنىتر از آن است كه آنان را در حین گمراهىشان بكُشم، هر چند اگر كشته شوند، به كیفر گناهانشان گرفتار خواهند گشت.

  1. السنن الكبرى عن البَراءِ بن عازِب: بَعَثَني عَلِيٌّ علیه‌السلام إلَى النَّهرِ إلَى الخَوارِجِ‌، فَدَعَوتُهُم ثَلاثاً قَبلَ أن نُقاتِلَهُم.[۱۵۹]

 

  1. السنن الكبرى - به نقل از براء بن عازب -: على علیه‌السلام مرا به سوى خوارج در نهروان فرستاد. پیش از كارزار، سه مرتبه آنان را [به هدایت و حق] دعوت نمودم.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام _ مِن كِتابِهِ إلىٰ مَن شاقَّ و غَدَرَ مِن أهلِ الجَنَدِ[۱۶۰] و صَنعاءَ -: إذا أتاكُم رَسولي فَتَفَرَّقوا وَ انصَرِفوا إلىٰ رِحالِكُم؛ أعفُ عَنكُم. وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ ارجِعوا إلَی الطّاعَةِ؛ أصفَح عَن جاهِلِكُم، و أحفَظ قاصِيَكُم، و أقُم فیکم بِالقِسطِ، و أَعمَل فيكُم بِكِتابِ‌ اللّهِ. و إن أبَیتُم و لَم تَفعَلوا؛ فَاستَعِدّوا لِقُدومِ جَيشٍ جَمِّ[۱۶۱] الفُرسانِ‌، عَظيمِ الأَركانِ‌، يَقصِدُ[۱۶۲] لِمَن طَغىٰ و عَصىٰ، فَتُطحَنوا طَحناً كَطحنِ الرَّحا؛ فَمَن أحسَنَ فَلِنَفسِهِ‌، و مَن أساءَ فَعَلَيها، و ما رَبُّكَ بِظَلّامٍ لِلعَبيدِ[۱۶۳].[۱۶۴]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در نامهای به كسانى از مردم صنعا[۱۶۵] و جَنَد[۱۶۶] كه دشمنى نمودند و پیمان شكستند -: هنگامى كه نامهام به شما رسید، پراكنده شوید و به محلّ سكونت خود باز گردید، که از شما در می گذرم و از خدا پروا کنید و به طاعت من در آیید. از نادانتان چشم می‌پوشم و از دور افتادۀ شما حمایت می‌كنمو در میان شما به عدالت رفتار می‌كنم و در بارۀ شما به حكمقرآن عمل می‌کنم. امّا اگر چنین نكنید و سرپیچی کنید، آمادۀ آمدن سپاهى نیرومند باشید، با انبوه سوارهها كهسراغ كسانى بروند كه طغیان و نافرمانى كرده‌اند، و شما را همچون آسیاب، خرد خواهند كرد.

 

  1. الكافي عن الزّهري: دَخَلَ رِجالٌ مِن قُرَيشٍ عَلیٰ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ - صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِما -فَسَأَلوهُ: كَيفَ الدَّعوَةُ إلَى الدّينِ؟

قالَ: تَقولُ: «بِسمِ اللّه الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ، أدعوكُم إلَى اللّه عزّ و جلّ و إلیٰ دينِهِ»، و جِماعُهُ أمرانِ: أحَدُهُما: مَعرِفَةُ اللّه عزّ و جلّ، وَ الآخَرُ: العَمَلُ بِرِضوانِهِ.

و إنَّ مَعرِفَةَ اللّه عزّ و جلّ أن يُعرَفَ بِالوَحدانِيَّةِ، وَ الرَّأفَةِ، وَ الرَّحمَةِ، وَ العِزَّةِ، وَ العِلمِ، وَ القُدرَةِ، وَ العُلُوِّ عَلیٰ كُلِّ شَيءٍ، و أَنَّهُ النّافِعُ الضّارُّ، القاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ، الَّذي لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ و هُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ، و هُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ، و أَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ و رَسولُهُ، و أَنَّ ما جاءَ بِهِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللّه عزّ و جلّ، و ما سِواهُ هُوَ الباطِلُ. فَإِذا أجابوا إلیٰ ذٰلِكَ فَلَهُم ما لِلمُسلِمينَ و عَلَيهِم ما عَلَى المُسلِمينَ.[۱۶۷]

  1. الكافى - به نقل از زُهرى -: مردانى از قریش به نزد امام زین العابدین علیه‌السلام آمدند و از ایشان پرسیدند: دعوت به دین، چگونه است؟

فرمود: «میگویى: "به نام خداوند مهرگستر مهربان. من شما را به خداوند عزّ و جلّ و به دینش دعوت مىكنم" و همۀ آن، دو چیز است: نخست، شناخت خداوند عزّ و جلّ و دیگرى عمل به رضایت او.

شناخت خداوند عزّ و جلّ به این است كه او به یكتایى، مهربانى، رحمت، عزّت، علم، قدرت و برترى بر هر چیز، شناخته شود و به این كه او سود دهنده و زیان رساننده و قاهر بر هر چیز است و او كسى است كه دیدهها او را در نمىیابند و او دیدهها را در مىیابد و او ریزبین و آگاه است، و به این كه محمّد، بنده و فرستادۀ اوست و آنچه از جانب خداوند عزّ و جلّ آورده، حق است و هر آنچه جز آن باشد، باطل است". اگر آنان [كه به اسلامشان فرا خواندهاید]، این دعوت را اجابت كردند، تمام حقوق مسلمانان، براى آنان نیز خواهد بود و هر آنچه بر عهدۀ مسلمانان است، بر عهدۀ آنان نیز خواهد بود».

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام - في رِسالَةٍ إلیٰ بَعضِ خُلَفاءِ بَني اُمَيَّةَ -: و مِن ذٰلِكَ ما ضَيَّعَ الجِهادَ الَّذي فَضَّلَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ عَلَى الأَعمالِ... اِشتَرَطَ عَلَيهِم فيهِ حِفظَ الحُدودِ، و أَوَّلُ ذٰلِكَ الدُّعاءُ إلیٰ طاعَةِ اللّه عزّ و جلّ مِن طاعَةِ العِبادِ، و إلیٰ عِبادَةِ اللّه مِن عِبادَةِ العِبادِ، و إلیٰ وَلايَةِ اللّه مِن وَلايَةِ العِبادِ.[۱۶۸]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام - در نامۀ خود به یكى از خلفاى اموى -: و از آن جمله است فرو گذاشتن جهاد، كه خداوند عزّ و جلّ آن را بر اعمال [دیگر] برترى داده است.… در این باره، با آنان شرط كرده كه حدود را حفظ كنند و قدم اوّلِ آن، دعوت به طاعت خدا به جاى طاعت بندگان است و [دعوت] به عبادت خدا به جاى عبادت بندگان و [دعوت] به حاكمیت خدا به جاى حاكمیت بندگان.

۸ / ۲ - ۲: تَجَسُّسُ أخبارِ العَدُوِّ

۸ / ۲ - ۲: تجسّس در بارۀ موقعیّت دشمن

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - لَمّا رَأیٰ بِعثَةَ العُيونِ وَ الطَّلائِعِ بَينَ أيدِي الجُيوشِ -: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله بَعَثَ عامَ الحُدَيبِيَةِ بَينَ يَدَيهِ عَيناً لَهُ مِن خُزاعَةَ.[۱۶۹]

 

  1. امام علی علیه‌السلام ـ هنگامی که در بارۀ فرستادن نیروهای اطّلاعاتی و طلایهداران پیشاپیش سپاهیان نظر داد -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله [نیز] در سال حُدَیبیه یک نفر از قبیلۀ خُزاعه را به عنوان نیروی اطّلاعاتی خود، پیشاپیش فرستاد.

 

  1. تاريخ دمشق عن أبي اُمامة: إنَّ سَهلاً و عامِرَ بنَ رَبيعَةَ قالَ لَهُما رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: اُخرُج يا سَهلَ بنَ حُنَيفٍ و يا عامِرَ بنَ رَبيعَةَ حَتّیٰ تَكونا لَنا عَيناً.[۱۷۰]

 

  1. تاریخ دمشق - به نقل از ابو امامه -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به سهل و عامر بن ربیعه فرمود: «ای سهل بن حُنَیف و ای عامر بن ربیعه! شما دو نفر پیشاپیش ما حرکت کنید و برای ما تجسّس کنید».

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: بَعَثَني رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أَنَا وَ الزُّبَيرَ وَ المِقدادَ بنَ الأَسوَدِ، قالَ: اِنطَلِقوا حَتّیٰ تَأتوا رَوضَةَ خاخٍ[۱۷۱]، فَإِنَّ بِها ظَعينَةً[۱۷۲] و مَعَها كِتابٌ، فَخُذوهُ مِنها.

فَانطَلَقنا تَعادیٰ بِنا خَيلُنا حَتَّى انتَهَينا إلَى الرَّوضَةِ، فَإِذا نَحنُ بِالظَّعينَةِ، فَقُلنا: أخرِجِي الكِتابَ. فَقالَت: ما مَعِيَ مِن كِتابٍ. فَقُلنا: لَتُخرِجِنَّ الكِتابَ أو لَنُلقِيَنَّ الثِّيابَ[۱۷۳]! فَأَخرَجَتهُ مِن عِقاصِها[۱۷۴]. فَأَتَينا بِهِ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَإِذا فيهِ: مِن حاطِبِ بنِ أبي بَلتَعَةَ إلیٰ اُناسٍ مِنَ المُشرِكينَ مِن أهلِ مَكَّةَ يُخبِرُهُم بِبَعضِ أمرِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: يا حاطِبُ، ما هٰذا؟

قالَ: يا رَسولَ اللّه، لا تَعجَل عَلَيَّ، إنّي كُنتُ امرَأً مُلصَقاً في قُرَيشٍ و لَم أكُن مِن أنفُسِها، و كانَ مَن مَعَكَ مِنَ المُهاجِرينَ لَهمُ قَراباتٌ بِمَكَّةَ يَحمونَ بِها أهليهِم و أَموالَهُم، فَأَحبَبتُ إذ فاتَني ذٰلِكَ مِنَ النَّسَبِ فيهِم أن أتَّخِذَ عِندَهُم يَداً يَحمونَ بِها قَرابَتي، و ما فَعَلتُ كُفراً و لَا ارتِداداً و لا رِضاً بِالكُفرِ بَعدَ الإِسلامِ.[۱۷۵]

  1. امام على علیه‌السلام: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله من و زبیر و مقداد را مأمور كرد و فرمود: «بروید تا به منطقۀ روضۀ خاخ برسید. در آن جا زنى كجاوهنشین را مىبینید كه با خود، نامهاى دارد. آن نامه را از او بگیرید».

ما راه افتادیم و اسبهایمان به تاخت مىرفتند، تا آن كه به همان منطقه رسیدیم و با آن زن كجاوهنشین رو به رو شدیم. گفتیم: نامه را بیرون آور. گفت: نامهاى با من نیست. گفتیم: یا نامه را بیرون مىآورى، یا لباسهایت را بازرسى مىكنیم. او [ناچار] نامه را از لا به لاى گیسوانش بیرون آورد. نامه را خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آوردیم. نامهاى بود از حاطب بن ابى بَلتَعه به گروهى از مشركان، كه در آن، اطّلاعاتى در بارۀ كار پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به آنها داده بود.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «اى حاطب! این چیست؟!».

گفت: اى پیامبر خدا! در بارۀ [مجازات] من، شتاب مكن؛ زیرا من از قریش نبودهام؛ بلكه وابستۀ آنها بودهام. مهاجرانِ همراه تو، خویشاوندانى در مكّه دارند كه از خانوادهها و دارایىهاى آنان حمایت مىكنند و من چون چنین خویشانى نداشتم، تصمیم گرفتم به آنها خدمتى كنم تا از خویشان من حمایت كنند. من این كار را از سرِ كفر و ارتداد و رضایت دادن به كفر پس از اسلام نكردم.

  1. المغازي - في ذِكرِ غَزوَةِ اُحُدٍ -: لَمّا أصبَحوا بِذِي الحُلَیفَةِ... بَعَثَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله عَينَينِ لَهُ؛ أنَساً و مُؤنِساً ابنَي فَضالَةَ، لَيلَةَ الخَميسِ، فَاعتَرَضا لِقُرَيشٍ بِالعَقيقِ، فَسارا مَعَهُم حَتّیٰ نَزَلوا بِالوِطاءِ، فَأَتَيا رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَأَخبَراهُ.…

فَلَمّا نَزَلوا و حَلُّوا العُقَدَ وَ اطمَأَنّوا، بَعَثَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله الحُبابَ بنَ المُنذِرِ بنِ الجَموحِ إلَى القَومِ، فَدَخَلَ فيهِم و حَزَرَ و نَظَرَ إلیٰ جَميعِ ما يُريدُ، و بَعَثَهُ سِرّاً و قالَ لِلحُبابِ: لا تُخبِرني بَينَ أحَدٍ مِنَ المُسلِمينَ إلّا أن تَریٰ قِلَّةً، فَرَجَعَ إلَيهِ فَأَخبَرَهُ خالِياً.… [۱۷۶]

  1. المغازى - در یادكرد از جنگ اُحُد -: وقتی در ذو الحُلَیفه صبح کردند... پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دو نیروی اطّلاعاتی به نام اَنَس و مونس، دو فرزند فَضاله، را شب پنجشنبه روانه كرد و آنها در عقیق به سپاه قریش رسیدند و همراه آنها حركت كردند تا در وِطاء فرود آمدند و نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رفتند و خبرهایشان را دادند.…

هنگامى كه مسلمانان فرود آمدند و بارها را گشودند و آرام گرفتند، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله حُباب بن مُنذر بن جَموح را به سوى دشمن فرستاد و او به درون آنها رفت و [نفرات را] تخمین زد و به هر چه مىخواست، با دقّت نگریست. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را پنهانى فرستاد و به حُباب فرمود: «اخبار را پیش روى هیچ یک از مسلمانان، به من مده، مگر آن كه آنان را کمتعداد ببینى» و او باز گشت و در خلوت، اخبار را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله داد.

راجع: المغازي: ج۱ ص۴۰۳ و ج۲ ص۴۶۰ و ۵۷۳ و ۶۴۰ و الطبقات الکبری: ج۲ ص۱۲ و ص۴۹.

ر. ک: المغازی: ج۱ ص۴۰۳ و ج۲ ص۴۶۰ و ۵۷۳ و ۶۴۰ و الطبقات الکبری: ج۲ ص۱۲ و ۴۹.

۸ / ۲ - ۳‌: الاِستِعانةُ بِالمُخبِرین السِّرِّیّین

۸ / ۲ - ۳: کمک گرفتن از عوامل نفوذی

  1. السيرة النبويّة لابن هشام: إنَّ نُعَيمَ بنَ مَسعودٍ... أتیٰ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، إنّي قَد أسلَمتُ، و إنَّ قَومي لَم يَعلَموا بِإِسلامي، فَمُرني بِما شِئتَ.

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: إنَّما أنتَ فينا رَجُلٌ واحِدٌ، فَخَذِّل عَنّا إنِ استَطَعتَ؛ فَإِنَّ الحَربَ خُدعَةٌ.

فَخَرَجَ نُعَيمُ بنُ مَسعودٍ حَتّیٰ أتیٰ بَني قُرَيظَةَ، و كانَ لَهُم نَديماً فِي الجاهِلِيَّةِ، فَقالَ: يا بَني قُرَيظَةَ، قَد عَرَفتُم وُدّي إيّاكُم، و خاصَّةَ ما بَيني و بَينَكُم.

قالوا: صَدَقتَ، لَستَ عِندَنا بِمُتَّهَمٍ.

فَقالَ لَهُم: إنَّ قُرَیشاً و غَطَفانَ لَيسوا كَأَنتُم، البَلَدُ بَلَدُكُم، فَبِهِ أموالُكُم و أَبناؤُكُم و نِساؤُكُم، لا تَقدِرونَ عَلیٰ أن تَحَوَّلوا مِنهُ إلیٰ غَيرِهِ، و إنَّ قُرَيشاً و غَطَفانَ قَد جاؤوا لِحَربِ مُحَمَّدٍ و أَصحابِهِ، و قَد ظاهَرتُموهُم عَلَيهِ، و بَلَدُهُم و أَموالُهُم و نِساؤُهُم بِغَيرِهِ، فَلَيسوا كَأَنتُم، فَإِن رَأَوا نُهزَةً[۱۷۷] أصابوها، و إن كانَ غَيرُ ذٰلِكَ لَحِقوا بِبِلادِهِم و خَلّوا بَينَكُم و بَينَ الرَّجُلِ بِبَلَدِكُم، و لا طاقَةَ لَكُم بِهِ إن خَلا بِكُم، فَلا تُقاتِلوا مَعَ القَومِ حَتّیٰ تَأخُذوا مِنهُم رُهُناً مِن أشرافِهِم، يَكونونَ بِأَيديكُم ثِقَةً لَكُم عَلیٰ أن تُقاتِلوا مَعَهُم مُحَمَّداً، حَتّیٰ تُناجِزوهُ.

فَقالوا لَهُ: لَقَد أشَرتَ بِالرَّأيِ.

ثُمَّ خَرَجَ حَتّیٰ أتیٰ قُرَيشاً، فَقالَ لِأَبي سُفيانَ بنِ حَربٍ و مَن مَعَهُ مِن رِجالِ قُرَيشٍ: قَد عَرَفتُم وُدّي لَكُم و فِراقي مُحَمَّداً، و إنَّهُ قَد بَلَغَني أمرٌ قَد رَأَيتُ عَلَيَّ حَقّاً أن اُبلِغَكُموهُ نُصحاً لَكُم، فَاكتُموا عَنّي.

فَقالوا: نَفعَلُ.

قالَ: تَعَلَّموا أنَّ مَعشَرَ يَهودَ قَد نَدِموا عَلیٰ ما صَنَعوا فيما بَينَهُم و بَينَ مُحَمَّدٍ، و قَد أرسَلوا إلَيهِ: إنّا قَد نَدِمنا عَلیٰ ما فَعَلنا، فَهَل يُرضيكَ أن نَأخُذَ لَكَ مِنَ القَبيلَتَينِ - مِن قُرَيشٍ و غَطَفانَ - رِجالاً مِن أشرافِهِم فَنُعطِيَكَهُم فَتَضرِبَ أعناقَهُم، ثُمَّ نَكونَ مَعَكَ عَلیٰ مَن بَقِيَ مِنهُم حَتّیٰ نَستَأصِلَهُم؟ فَأَرسَلَ إلَيهِم: أن نَعَم. فَإِن بَعَثَت إلَيكُم يَهودُ يَلتَمِسونَ مِنكُم رُهُناً مِن رِجالِكُم فَلا تَدفَعوا إلَيهِم مِنكُم رَجُلاً واحِداً.

ثُمَّ خَرَجَ حَتّیٰ أتیٰ غَطَفانَ، فَقالَ: يا مَعشَرَ غَطَفانَ! إنَّكُم أصلي و عَشيرَتي و أَحَبُّ النّاسِ إلَيَّ، و لا أراكُم تَتَّهِمُونّي. قالوا: صَدَقتَ، ما أنتَ عِندَنا بِمُتَّهَمٍ.

قالَ: فَاكتُموا عَنّي. قالوا: نَفعَلُ، فَما أمرُكَ؟ ثُمَّ قالَ لَهُم مِثلَ ما قالَ لِقُرَيشٍ، و حَذَّرَهُم ما حَذَّرَهُم.

فَلَمّا كانَت لَيلَةُ السَّبتِ مِن شَوّالٍ سَنَةَ خَمسٍ، و كانَ مِن صُنعِ اللّه لِرَسولِهِ صلّی اللّه علیه و آله أن أرسَلَ أبو سُفيانَ بنُ حَربٍ و رُؤوسُ غَطَفانَ إلیٰ بَني قُرَيظَةَ عِكرِمَةَ بنَ أبي جَهلٍ في نَفَرٍ مِن قُرَيشٍ و غَطَفانَ، فَقالوا لَهُم: إنّا لَسنا بِدارِ مُقامٍ، قَد هَلَكَ الخُفُّ وَ الحافِرُ، فَاغدوا لِلقِتالِ حَتّیٰ نُناجِزَ مُحَمَّداً.…

فَأَرسَلوا إلَيهِم: إنَّ اليَومَ يَومُ السَّبتِ، و هُوَ يَومٌ لا نَعمَلُ فيهِ شَيئاً... و لَسنا مَعَ ذٰلِكَ بِالَّذينَ نُقاتِلُ مَعَكُم مُحَمَّداً حَتّیٰ تُعطونا رُهُناً مِن رِجالِكُم، يَكونونَ بِأَيدينا ثِقَةً لَنا، حَتّیٰ نُناجِزَ مُحَمَّداً.…

فَلَمّا رَجَعَت إلَيهِمُ الرُّسُلُ بِما قالَت بَنو قُرَيظَةَ، قالَت قُرَيشٌ و غَطَفانُ: وَ اللّه، إنَّ الَّذي حَدَّثَكُم نُعَيمُ بنُ مَسعودٍ لَحَقٌّ، فَأَرسَلوا إلیٰ بَني قُرَيظَةَ: إنّا - وَ اللّه - لا نَدفَعُ إلَيكُم رَجُلاً واحِداً مِن رِجالِنا.…

فَقالَت بَنو قُرَيظَةَ حينَ انتَهَتِ الرُّسُلُ إلَيهِم بِهٰذا: إنَّ الَّذي ذَكَرَ لَكُم نُعَيمُ بنُ مَسعودٍ لَحَقٌّ... فَأَرسَلوا إلیٰ قُرَيشٍ و غَطَفانَ: إنّا - وَ اللّه - لا نُقاتِلُ مَعَكُم مُحَمَّداً حَتّیٰ تُعطونا رُهُناً.

فَأَبَوا عَلَيهِم، و خَذَّلَ اللّٰهُ بَينَهُم.[۱۷۸]

  1. السيرة النبويّة، ابن هشام: نُعَیم بن مسعود... به حضور پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رسید و گفت: اى پیامبر خدا! من مسلمان شدهام و قوم من از اسلام آوردنم خبر ندارند. بنا بر این، هر مأموریتى كه مىخواهید، به من وا گذارید.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «تو در میان ما یک تن بیش نیستى. پس به میان دشمن برو و هر تعداد را كه توانستى، از جنگ با ما منصرف كن [و اتّحاد احزاب شركت كننده در جنگ خندق را به هم بزن] كه جنگ یعنى نیرنگ».

نُعَیم بن مسعود، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را ترک گفت و نزد بنى قُرَیظه رفت. او در زمان جاهلیت با بنى قریظه رفاقت داشت. به آنان گفت: اى بنى قریظه! شما از دوستى من با خودتان و صمیمیتى كه با هم داریم، آگاهید.

گفتند: درست مىگویى. تو نزد ما بىاعتبار نیستى!

نعیم به آنها گفت: قریش و غَطَفان، وضعیت شما را ندارند. این شهر، شهر شماست و اموال و فرزندان و زنان شما در این جایند و شما نمىتوانید از این شهر به جاى دیگر بروید. قریش و غطفان براى جنگ با محمّد و یاران او آمدهاند و شما از آنان پشتیبانى كردهاید، در صورتى كه شهر و اموال و زن و فرزند آنها در جایى دیگرند. پس، موقعیت آنها با شما فرق مىكند. آنها اگر فرصتى [براى حمله و پیروزى] بیابند، از آن استفاده مىكنند، و گرنه به شهر خود مىروند و شما را با مردى كه در شهر شماست، تنها مىگذارند و اگر تنها بمانید، توان مقابله با وى را نخواهید داشت. پس، در كنار این جماعت (مشركان) نجنگید، مگر آن كه تعدادى از بزرگان و سران آنها را به عنوان گروگان از آنها بگیرید كه به عنوان وثیقهاى در دست شما باشند تا با اتّكا به آن در كنار قریش با محمّد بجنگید.

بنى قریظه به او گفتند: نظر درستى دادى.

نعیم سپس از نزد بنى قریظه به میان قریش آمد و به ابو سفیان بن حرب و دیگر سران قریش كه با او بودند، گفت: شما مىدانید كه من با شما دوست هستم و مرا با محمّد كارى نیست. موضوعى شنیدهام كه وظیفۀ خود دیدم از باب خیرخواهى، آن را به شما برسانم؛ امّا از من نشنیده بگیرید.

گفتند: باشد.

نعیم گفت: بدانید كه یهودیان از رفتار خود با محمّد پشیمان شدهاند و به او پیغام دادهاند كه: «ما از كردۀ خود، پشیمان شدهایم. آیا اگر تعدادى از اشراف و بزرگان دو قبیلۀ قریش و غطفان را بستانیم و به شما بدهیم تا گردنشان را بزنید و سپس در كنار شما با باقى ماندۀ آنها بجنگیم تا آن كه ریشهكن شوند، از ما خشنود مىشوى؟». محمّد نیز به آنها پیغام فرستاده كه: آرى. بنا بر این، اگر یهود از شما خواستند تعدادى از رجال خود را به عنوان گروگان در اختیارشان بگذارید، حتّى یک نفر را هم نفرستید.

نعیم سپس نزد غطفان آمد و گفت: اى غطفانیان! شما ایل و تبار من هستید و بیشتر از همۀ مردم دوستتان دارم و فكر نمىكنم به من بدگمان باشید. گفتند: درست است. ما به تو بدگمان نیستیم.

گفت: پس، از من نشنیده بگیرید. گفتند: بسیار خوب! موضوع چیست؟ نعیم، همان سخنانى را كه به قریش گفته بود، به غطفان نیز گفت و از همان چیزى كه قریش را بر حذر داشته بود، آنان را نیز بر حذر داشت.

چون شب شنبه از ماه شوّال سال پنجم شد، از لطف خدا به پیامبرش، ابو سفیان بن حرب و سران غطفان، عِكرمة بن ابى جهل را با تعدادى از قریش و غطفان نزد بنى قریظه فرستادند. این عدّه به بنى قریظه گفتند: ما براى ماندن و استراحت كردن به این جا نیامدهایم. اسبان و شتران ما از بین رفتهاند. فردا صبح، آمادۀ جنگ شوید تا با محمّد پیكار كنیم.…

بنى قریظه پیغام دادند: فردا شنبه است و ما در این روز، دست به هیچ كارى نمىزنیم.… وانگهى، ما زمانى در كنار شما با محمّد مىجنگیم كه تعدادى از بزرگان و رجال خود را به ما گروگان دهید كه به عنوان وثیقهاى در دست ما باشند. در این صورت با محمّد مىجنگیم.…

وقتى فرستادگان، پیغام بنى قریظه را براى قریش و غطفان آوردند، آنها گفتند: به خدا سوگند، حرفهایى كه نعیم بن مسعود به شما گفته، راست است. پس براى بنى قریظه پیغام فرستادند كه: به خدا سوگند، ما حتّى یک نفر از افراد خود را در اختیار شما نمىگذاریم.…

وقتى فرستادگان قریش و غطفان، این پیام را به بنى قریظه رساندند، آنها گفتند: حرفهایى كه نعیم بن مسعود به شما گفته، درست است.… پس به قریش و غطفان پیغام دادند: به خدا سوگند، تا گروگان در اختیار ما نگذارید، همراه شما با محمّد نمىجنگیم. و بدین سان از همكارى با آنها خوددارى كردند و خداوند، آنها را از یارى یکدیگر باز داشت.

  1. المغازي - في ذِكرِ غَزوَةِ بَنِي المُصطَلِقِ[۱۷۹] -: كانَ رَأسُهُم و سَيِّدُهُم [أي بَنِي المُصطَلِقِ] الحارِثَ بنَ أبي ضِرارٍ، و كانَ قَد سارَ في قَومِهِ و مَن قَدَرَ عَلَيهِ مِنَ العَرَبِ فَدَعاهُم إلیٰ حَربِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَابتاعوا خَيلاً و سِلاحاً، و تَهَيَّؤوا لِلمَسيرِ إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و جَعَلَتِ الرُّكبانُ تَقدَمُ مِن ناحِيَتِهِم فَيُخبِرونَ بِمَسيرِهِم، فَبَلَغَ ذٰلِكَ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَبَعَثَ بُرَيدَةَ بنَ الحُصَيبِ الأسلَمِيَّ يَعلَمُ عِلمَ ذٰلِكَ.

وَاستَأذَنَ النّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله أن يَقولَ، فَأَذِنَ لَهُ، فَخَرَجَ حَتّیٰ وَرَدَ عَلَيهِم ماءَهُم، فَوَجَدَ قَوماً مَغرورينَ قَد تَأَلَّبوا و جَمَعُوا الجُموعَ، فَقالوا: مَنِ الرَّجُلُ؟

قالَ: رَجُلٌ مِنكُم قَدِمتُ لَمّا بَلَغَني عَن جَمعِكُم لِهٰذَا الرَّجُلِ، فَأَسيرُ في قَومي و مَن أطاعَني، فَتَكونُ يَدُنا واحِدَةً حَتّیٰ نَستَأصِلَهُ.

قالَ الحارِثُ بنُ أبي ضِرارٍ: فَنَحنُ عَلیٰ ذٰلِكَ فَعَجِّل عَلَينا.

قالَ بُرَيدَةُ: أركَبُ الآنَ فَآتيكُم بِجَمعٍ كَثيفٍ مِن قَومي و مَن أطاعَني.

فَسُرّوا بِذٰلِكَ مِنهُ، و رَجَعَ إلیٰ رَسولِ اللّه فَأَخبَرَهُ خَبَرَ القَومِ. فَنَدَبَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله النّاسَ، و أَخبَرَهُم خَبَرَ عَدُوِّهِم، فَأَسرَعَ النّاسُ لِلخُروجِ.…[۱۸۰]

  1. المغازى - در یادكرد از جنگ بنى مُصطَلِق -: رئیس بنى مصطلق، حارث بن ابى ضِرار، قوم خود و هر كدام از اعراب را كه توانست، به جنگ با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله دعوت كرد و اسب و سلاح خریدند و براى حركت به سوى پیامبر خدا آماده شدند و قافلههایى كه از منطقۀ آنها مىآمدند، از حركت آنها خبر مىدادند. خبر به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رسید و ایشان، بُرَیدة بن حَصیب اسلمى را روانه نمود تا خبر قطعى در این باره بیاورد.

او از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اجازه گرفت تا آنچه را [براى فریب دشمن] لازم است، بگوید و بیرون آمد تا بر سر آبشان، بر آنها وارد شد و گروهى فریبخورده را یافت كه گرد هم آمده و جمعیتى را جمع كردهاند. آنها گفتند: تو كیستى؟

بریده گفت: مردى از شما كه چون خبر گرد هم آمدنتان براى جنگ با این مرد (پیامبر صلّی اللّه علیه و آله) به من رسید، نزدتان آمدهام و از قوم خود و هر كس كه از من فرمان ببرد، كسانى را مىآورم تا همه یکدست بر او حمله و او را ریشهكن كنیم.

حارث بن ابى ضرار گفت: ما هم این قصد را داریم. به سوى ما بشتاب.

بریده گفت: هماكنون سوار مىشوم و تعداد فراوانى از قومم و هر كه را از من فرمان ببرد، برایتان مىآورم.

آنها از این سخن او خوشحال شدند. بریده نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله باز گشت و خبر آن قوم را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله داد و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مردم را فرا خواند و خبر دشمنشان را به آنها داد و مردم به سرعت، آمادۀ بیرون رفتن شدند.…

  1. اُسد الغابة - فِي العَبّاسِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ -: قيلَ: إنَّهُ أسلَمَ قَبلَ الهِجرَةِ، و كانَ يَكتُمُ إسلامَهُ، و كانَ بِمَكَّةَ يَكتُبُ إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أخبارَ المُشرِكينَ، و كانَ مَن بِمَكَّةَ مِنَ المُسلِمينَ يَتَقَوَّون بِهِ، و كانَ لَهُم عَوناً عَلیٰ إسلامِهِم. و أَرادَ الهِجرَةَ إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: «مُقامُكَ بِمَكَّةَ خَيرٌ»، فَلِذٰلِكَ قالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ بَدرٍ: «مَن لَقِيَ العَبّاسَ فَلا يَقتُلهُ؛ فَإِنَّهُ اُخرِجَ كُرهاً».[۱۸۱]

 

  1. اُسد الغابة - در بارۀ عبّاس بن عبد المطّلب -: گفته شده كه عبّاس قبل از هجرت [پیامبر صلّی اللّه علیه و آله]، مسلمان شده بود؛ ولى اسلامش را پنهان مىكرد و در مكّه، اخبار مشركان را به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مىنوشت و مسلمانان مكّه از حمایت و یارى او بهرهمند مىشدند و چون خواست به مدینه هجرت كند، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «ماندنت در مكّه، بهتر است». از این رو پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در جنگ بدر فرمود: «هر كس عبّاس را دید، او را نكشد، كه او را به اجبار آوردهاند».

راجع: السیرة النبویة لابن هشام: ج۲ ص۲۶۷
و المغازي للواقدي: ج۱ ص۱۹ و ج۳ ص۸۹۳
و مسند ابن حنبل: ج۹ ص۹۳ ح۲۳۳۹۴.

ر. ک: السیرة النبویّة، ابن هشام: ج۲ص۲۶۷ و المغازی، واقدی: ج۱ ص۱۹ و ج۳
ص۸۹۳ و مسند ابن حنبل: ج۹ ص۹۳ ح۲۳۳۹۴.

۸ / ۲ - ۴‌: إرعابُ العَدُوِّ

۸ / ۲ - ۴: وحشت انداختن در دل دشمن

الكتاب

قرآن

(و َأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ ٱلْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ ٱللهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ ءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ ٱللهُ يَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنفِقُواْ مِن شَىْءٍ فِى سَبِيلِ ٱللهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنتُمْ لاَ تُظْـلَمُونَ).[۱۸۲]

(و در برابر آنها آنچه توانستيد از نيرو و اسبان بسته و آماده شده آماده سازيد كه بدين وسيله دشمن خدا و دشمن خود و ديگرانى غير آنها را - كه شما آنها را نمىشناسيد [و] خداوند آنها را مىشناسد - بترسانيد، و هر چيزى كه در راه خدا انفاق كنيد، [در روز جزا] به طور كامل به شما داده خواهد شد و بر شما هرگز ستم نمىرود).

الحديث

حدیث

  1. مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس: طافَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله سَعياً، و إنَّما طافَ لِيُرِيَ المُشرِكينَ قُوَّتَهُ.[۱۸۳]

 

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از ابن عبّاس -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله طواف را به صورت دویدن به جا آورد. او این کار را کرد تا در برابر مشرکان قدرتنمایی کند.

 

  1. تاريخ الطبري عن عكرمة - في ذِکرِ غَزوَةِ حَمراءِ الأَسدِ -: كانَ يَومُ اُحُدٍ يَومَ السَّبتِ لِلنِّصفِ مِن شَوّالٍ، فَلَمّا كانَ الغَدُ مِن يَومِ اُحُدٍ و ذٰلِكَ يَومُ الأَحَدِ لِسِتَّ عَشرَةَ لَيلَةً خَلَت مِن شَوّالٍ، أذَّنَ مُؤَذِّنُ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فِي النّاسِ بِطَلَبِ العَدُوِّ، و أَذَّنَ مُؤَذِّنُهُ ألّا يَخرُجَنَّ مَعَنا أحَدٌ إلّا مَن حَضَرَ يَومَنا بِالأَمسِ.…

وإنَّما خَرَجَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله مُرهِباً لِلعَدُوِّ، و لِيَبلُغَهُم أنَّهُ خَرَجَ في طَلَبِهِم، لِيَظُنّوا بِهِ قُوَّةً، و أَنَّ الَّذي أصابَهُم لَم يوهِنهُم عَن عَدُوِّهِم.[۱۸۴]

  1. تاريخ الطبرى - به نقل از عكرمه، در یاد کرد از جنگ حَمراء الأسَد -: جنگ اُحُد در روز شنبه پانزدهم شوّال بود و فرداى آن روز - یعنى یكشنبه شانزدهم شوّال - مؤذّن پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله میان مردم ندا داد كه باید در پى دشمن رفت و مؤذّن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ندا داد كه: هیچ كس با ما بیرون نیاید، مگر كسى كه دیروز در جنگ ما حضور داشته است.…

و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بیرون آمد تا دشمن را بترساند و به آنها بفهماند كه در تعقیب آنهاست و گمان برند كه هنوز نیرومند هستند و مصیبتهاى رسیده به آنان، آنها را از رویارویى با دشمنشان سست نكرده است.

  1. المغازي - في ذِكرِ غَزوَةِ حَمراءِ الأَسَدِ -: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَأمُرُهُم فِي النَّهارِ بِجَمعِ الحَطَبِ، فَإِذا أمسَوا أمَرَنا أن نوقِدَ النّيرانَ، فَيوقِدُ كُلُّ رَجُلٍ ناراً، فَلَقَد كُنّا تِلكَ اللَّيالي نوقِدُ خَمسَمِئَةِ نارٍ، حَتّیٰ تُریٰ مِنَ المَكانِ البَعيدِ، و ذَهَبَ ذِكرُ مُعَسكَرِنا و نيرانِنا في كُلِّ وَجهٍ، حَتّیٰ كانَ مِمّا كَبَتَ[۱۸۵] اللّٰهُ تَعالیٰ عَدُوَّنا.[۱۸۶]

 

  1. المغازى - در یادكرد از جنگ حمراء الأسد -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آنها را در طول روز، به گرد آوردن هیزم فرمان مىداد و چون شب مىشد، به ما فرمان مىداد كه آتش بیفروزیم و هر مردى [به تنهایى] آتش مىافروخت. ما در آن شبها پانصد آتش [جداگانه] مىافروختیم تا از جاى دور نیز دیده شود و آوازۀ اردوگاهمان و آتشهایمان در همه جا بپیچد و خداى متعال، دشمنمان را با آن، خوار و ذلیل كند.

 

  1. مجمع البيان عن ابن عبّاس - في ذِكرِ غَزوَةِ اُحُدٍ -: و نامَ المُسلِمونَ و بِهِمُ الكُلومُ[۱۸۷]، و فيهِم نَزَلَت: (إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ ٱلْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ)[۱۸۸] الآيَةَ، و فيهِم نَزَلَت: (إِن تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ)[۱۸۹] الآيَةَ؛ لِأَنَّ اللّٰهَ أمَرَهُم عَلیٰ ما بِهِم مِنَ الجِراحِ أن يَتبَعوهُم، و أَرادَ بِذٰلِكَ إرهابَ المُشرِكينَ، و خَرَجوا إلیٰ حَمراءِ الأَسَدِ، و بَلَغَ المُشرِكينَ ذٰلِكَ، فَأَسرَعوا حَتّیٰ دَخَلوا مَكَّةَ.[۱۹۰]

 

  1. مجمع البیان - به نقل از ابن عبّاس، در بارۀ جنگ اُحُد -: مسلمانان با وجود جراحاتی که برداشته بودند، خوابیدند و این آیه: (اگر به شما زخمی رسید، به آن جماعت نیز مانند شما زخم رسید) (تا پایان آیه) در بارۀ آنان نازل شد. همچنین آیۀ (اگر شما درد مىكشيد) (تا پایان آیه) در بارۀ ایشان نازل شد؛ چرا که خداوند به آنان دستور داد با وجود جراحاتشان، دشمن را تعقیب کنند و میخواست با این کار، دشمن را بترساند. مسلمانان هم تا حمراء الأسد رفتند و این خبر به مشرکان رسید و با سرعت خود را به مکّه رساندند.

۸ / ۲ - ۵‌: حسمُ ما يَستَخدِمُهُ العَدُوُّ مِن حَربٍ نَفسِيَّةٍ

۸ / ۲ - ۵: مقابله با جنگ روانی دشمن

الكتاب

قرآن

(لَّـئِن لَّمْ يَنتَهِ ٱلْمُنَـٰفِقُونَ وَ ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ ٱلْمُرْجِفُونَ[۱۹۱] فِى ٱلْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً * مَّلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُواْ أُخِذُواْ وَ قُتِّلُواْ تَقْتِيلاً * سُنَّةَ ٱللهِ فِى ٱلَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللهِ تَبْدِيلاً)[۱۹۲].[۱۹۳]

(البتّه اگر منافقان و كسانى كه در دلهايشان مرض است و شايعهپراكنان در شهر كه در مردم ايجاد اضطراب مىكنند، [از فسادگری‌شان] دست بر ندارند، حتماً تو را بر ضدّ آنها بر مىانگيزيم. آن گاه در اين شهر، جز اندک مدّتى مجاور تو نخواهند بود * در حالى كه ملعون بوده، هر كجا يافته شوند، بايد دستگير و به طرزى بد و دستهجمعى كشته شوند. * [اين نوع عذاب] سنّت [جاریِ] خداست در بارۀ كسانى كه پيش از اين در گذشتهاند و هرگز در سنّت خدا تبديلى نخواهى يافت).

الحديث

حدیث

  1. تفسير القمّي: قَولُهُ: (لَّـئِن لَّمْ يَنتَهِ ٱلْمُنَـٰفِقُونَ وَ ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ)؛ أي شَكٌّ (وَ ٱلْمُرْجِفُونَ فِى ٱلْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً) نَزَلَت في قَومٍ مُنافِقينَ كانوا فِي المَدينَةِ يُرجِفونَ بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا خَرَجَ في بَعضِ غَزَواتِهِ، و يَقولونَ: قُتِلَ و اُسِرَ، فَيَغتَمُّ المُسلِمونَ لِذٰلِكَ و يَشكونَ إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَأَنزَلَ اللّٰهُ في ذٰلِكَ: (لَّـئِــن لَّمْ يَـنتَهِ ٱلْمُنَـافِــقُونَ) إلیٰ قَولِهِ: (ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً)؛ أي نَأمُرُكَ بِإِخراجِهِم مِنَ المَدينَةِ إلّا قَليلاً.

(مَّلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُواْ أُخِذُواْ وَ قُتِّلُواْ تَقْتِيلاً). و في رِوايَةِ أبِي الجارودِ عَن أبي جَعفَرٍ علیه‌السلام، قالَ: مَلعونينَ، فَوَجَبت عَلَيهِمُ اللَّعنَةُ، يَقولُ اللّٰهُ بَعدَ اللَّعنَةِ: (أَيْنَمَا ثُقِفُواْ أُخِذُواْ وَ قُتِّلُواْ تَقْتِيلاً).[۱۹۴]

  1. تفسير القمّى: سخن خداوند: (البتّه اگر منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری است، [از فسادگری‌شان] دست بر ندارند) (مقصود از بیمارى دل، شک است) (و [نیز] شایعهپراكنان در مدینه، حتماً تو را بر ضدّ آنها بر می‌انگیزیم. آن گاه در این شهر، جز مدّتى كوتاه مجاور تو نخواهند بود) در بارۀ منافقانى نازل شد كه در مدینه براى پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شایعه مىساختند و چون براى جنگى بیرون مىرفت، مىگفتند: «كشته شد!» و «اسیر شد!» و مسلمانان از این خبرها، اندوهگین مىشدند و سپس به پیامبر خدا شكایت مىكردند و خداوند هم در این باره نازل كرد: (اگر منافقان [از این كار خود] دست بر ندارند) تا (سپس جز مدّتى كوتاه مجاور تو نخواهند بود)؛ یعنى به تو فرمان خواهیم داد كه پس از اندكى، آنها را از مدینه اخراج كنى.

(از رحمت خدا دور گرديده و هر كجا يافته شوند، گرفته و سخت كشته خواهند شد). در روایت ابو جارود از امام باقر علیه‌السلام آمده است که فرمود: ملعونین، یعنی واجب اللعنه شدند. خداوند پس از لعنت میفرماید: (هر كجا يافته شوند، گرفته و سخت كشته خواهند شد).

  1. تفسير ابن أبي حاتم عن قتادة - فِي تفسیر الآيَةِ (لَّـئِن لَّمْ يَنتَهِ ٱلْمُنَـٰفِقُونَ) -: الإِرجافُ: الكَذِبُ الَّذي كانَ يُذيعُهُ أهلُ النِّفاقِ، و يَقولونَ: قَد أتاكُم عَدَدٌ و عُدَّةٌ. و ذُكِرَ لَنا أنَّ المُنافِقينَ أرادوا أن يُظهِروا ما في قُلوبِهِم مِنَ النِّفاقِ، فَأَوعَدَهُمُ اللّٰهُ بِهٰذِهِ الآيَةِ (لَّـئِن لَّمْ يَنتَهِ ٱلْمُنَـٰفِقُونَ وَ ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ) إلیٰ قَولِهِ (لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ)؛ أي لَنَحمِلَنَّكَ عَلَيهِم و لَنُحَرِّشَنَّكَ[۱۹۵] بِهِم. فَلَمّا أوعَدَهُمُ اللّٰهُ بِهٰذِهِ الآيَةِ كَتَموا ذٰلِكَ و أَسَرّوهُ (ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً)؛ أي بِالمَدينَةِ.[۱۹۶]

 

  1. تفسير ابن أبى حاتم - به نقل از قتاده، در بارۀ این سخن خداى متعال: (اگر منافقان [از كار خود] دست بر ندارند) -: ارجاف، یعنى دروغى كه منافقان، آن را شایع مىكردند و مىگفتند: دشمن با عِدّه و عُدّه به سوى شما آمده است! و براى ما ذكر شده كه منافقان مىخواستند نفاقى را كه در دلهایشان داشتند، آشكار كنند و خداوند هم با این آیه، آنها را تهدید كرد: (اگر منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری است، [از كار خود] دست بر ندارند) تا (حتماً تو را بر ضدّ آنها بر می‌انگیزیم)؛ یعنى تو را بر مىانگیزیم تا بر ضدّ آنان اقدام كنى. و چون خداوند، آنها را با این آیه تهدید كرد، قصد خود را كتمان كردند و آن را پوشاندند. (سپس جز مدّتى كوتاه مجاور تو نخواهند بود)، یعنى در مدینه.

۸ / ۲ - ۶‌: الخُدعَةُ

۸ / ۲ - ۶: نیرنگ زدن به دشمن

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: الحَربُ خُدعَةٌ.[۱۹۷]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: جنگ، نیرنگ است.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: إنَّ اللّٰهَ سَمَّى الحَربَ عَلیٰ لِسانِ نَبِيِّهِ صلّی اللّه علیه و آله خُدعَةً.[۱۹۸]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: خداوند، بر زبان پیامبرش جنگ را نیرنگ نامید.

 

  1. سنن أبي داوود عن كعب بن مالك: إنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله كانَ إذا أرادَ غَزوَةً وَرّیٰ غَيرَها، و كانَ يَقولُ: الحَربُ خُدعَةٌ.[۱۹۹]

 

  1. سنن أبی داوود - به نقل از کعب بن مالک -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هر گاه میخواست جنگی را شروع کند، طوری وانمود میکرد که قصد کار دیگری را دارد و میفرمود: «جنگ، نیرنگ است».

 

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: لا يَصلُحُ الكَذِبُ إلّا في ثَلاثَةِ مَواطِنَ... و كَذِبُ الإِمامِ عَدُوَّهُ؛ فَإِنَّ الحَربَ خُدعَةٌ.[۲۰۰]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: دروغ گفتن جایز نیست جز در سه جا:... و دروغ گفتن امام به دشمنش؛ زیرا جنگ، نیرنگ است.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: ثَلاثٌ يَحسُنُ فيهِنَّ الكَذِبُ: المَكيدَةُ فِي الحَربِ، وعِدَتُكَ زَوجَتَكَ، وَ الإِصلاحُ بَينَ النّاسِ.[۲۰۱]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: در سه جا دروغ، پسندیده است:[۲۰۲] مكر در جنگ، وعده دادن تو به همسرت، و سازش بر قرار كردن در میان مردم.

 

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: إنَّ عَلِيّاً علیه‌السلام كانَ يَقولُ: لَأَن تَخَطَّفَنِي الطَّيرُ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أقولَ عَلیٰ رَسولِ اللّهصلّی اللّه علیه و آله ما لَم يَقُل، سَمِعتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَقولُ في يَومِ الخَندَقِ: الحَربُ خُدعَةٌ، يَقولُ: تَكَلَّموا بِما أرَدتُم.[۲۰۳]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: به درستى كه على علیه‌السلام مىفرمود: «اگر پرندگان، مرا برُبایند، برایم دوست داشتنىتر است از اینكه چیزى را به پیامبر خدا نسبت دهم كه نفرموده است. از پیامبر خدا شنیدم كه در روز [جنگ] خندق مىفرمود: "جنگ، نیرنگ است". مىفرمود: "هر گونه كه مىخواهید، سخن بگویید"».

 

  1. الأمالي للطوسي عن هشام بن عروة عن أبيه: كانَ رَجُلٌ نَمّاماً، فَذَكَرَ لَهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله حَديثاً فَقالَ: «لا تَذكُرهُ لِأَحَدٍ»، و كانَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يُحِبُّ أن يَذكُرَهُ، فَلَمّا أدبَرَ قالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: «الحَربُ خُدعَةٌ».

فَانطَلَقَ الرَّجُلُ فَأَفشاهُ، و كادَ اللّٰهُ لِنَبِيِّهِ في بَني قُرَيظَةَ.[۲۰۴]

  1. الأمالی، طوسی - به نقل از هشام بن عروه، از پدرش -: مردی سخنچین بود. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مطلبی را به او گفت و فرمود: «این مطلب را به کسی نگو»؛ امّا هدفش این بود که آن مرد، آن مطلب را بازگو کند. مرد که رفت، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «جنگ، نیرنگ است».

پس آن مرد رفت و سخن را فاش ساخت و خداوند به سود پیامبرش در جنگ با بنی قُریظه نیرنگ به کار برد.

  1. الكافي عن عَدِيّ بن حاتِم: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ علیه‌السلام قالَ يَومَ التقَیٰ هُوَ و مُعاوِيَةُ بِصِفّينَ - و رَفَع بِها صَوتَه لِيُسمِعَ أصحابَهُ -: «وَاللّه، لَأَقتُلَنَّ مُعاوِيَةَ و أصحابَهُ»، ثُمَّ يَقولُ في آخِرِ قَولِهِ: «إن شاءَ اللّهُ» - يَخفِضُ بِها صَوتَهُ -.

وكُنتُ قَريباً مِنهُ، فَقُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنَّكَ حَلَفتَ عَلیٰ ما فَعَلتَ، ثُمَّ استَثنَيتَ، فَما أرَدتَ بِذٰلِكَ؟!

فَقالَ لي: إنَّ الحَربَ خُدعَةٌ، و أنَا عِندَ المُؤمِنينَ غَيرُ كَذوبٍ، فَأَرَدتُ أن اُحَرِّضَ أصحابي عَلَيهِم؛ کي‌لا يَفشَلوا، وكَي يَطمَعوا فيهِم، فَأَفقَهُهُم يَنتَفِعُ بِها بَعدَ اليَومِ إن شاءَ اللّٰهُ.[۲۰۵]

  1. الكافى - به نقل از عدى بن حاتم -: روزى كه امیر مؤمنان علیه‌السلام در صفّین با معاویه رو به رو شد، با صداى بلند كه یارانش بشنوند، فرمود: «به خدا سوگند، معاویه و یاران او را مىكشم». سپس در پایان این جمله، آهسته گفت: «إن شاء اللّٰه (اگر خدا بخواهد)».

من كه نزدیک او بودم، گفتم: اى امیر مؤمنان! شما براى گفتۀ خود، سوگند خوردید و سپس «إن شاء اللّٰه» گفتید. منظورتان چه بود؟

به من فرمود: «همانا جنگ، نیرنگ است و من در نظر مؤمنان هرگز دروغگو نبوده‌ام و نیستم. خواستم یاران خود را بر ضدّ سپاه معاویه بر انگیزم، تا دچار سستى نشوند و به پیروزى امید بندند. پس در آینده، داناترین آنان، از این سخنْ سود میبَرَد، إن شاء اللّٰه».

راجع: قرب الإسناد: ص۱۳۳ ح۴۶۶ و تفسیر فرات: ص۵۹۳ ح۷۵۹ و المصنّف لابن أبي شیبه: ج۸ ص۴۹۹ ح۱۵.

ر. ک: قرب الإسناد: ص۱۳۳ ح۴۶۶ و تفسیر فرات: ص۵۹۳ ح۷۵۹ و المصنّف، ابن ابی شیبه: ج۸ ص۴۹۹ ح۱۵.

۸ / ۲ - ۷‌: الغِلظَةُ

۸ / ۲ - ۷: شدّت عمل در برابر دشمن

(يَـٰأَيُّهَا ٱلنَّبِىُّ جَـٰهِدِ ٱلْكُفَّارَ وَ ٱلْمُنَـٰفِقِينَ وَ ٱغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْوَٰهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ ٱلْمَصِيرُ).[۲۰۶]

(اى پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن و در برابر آنها شدّت عمل به خرج بده، و جايگاه آنان دوزخ است و آن بد جاى بازگشتى است!).

(يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قٰاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفّٰارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً‌ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ مَعَ الْمُتَّقِين).[۲۰۷]

(اى كسانى كه ايمان آوردهايد! با كسانى از كفّار پيكار كنيد كه به شما نزديکترند و حتماً بايد در شما شدّت عمل ببینند، و بدانيد كه خداوند با پرهيزگاران است).

(فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِى ٱلْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ).[۲۰۸]

(پس اگر در جنگ، بر آنها دست يافتى، با [شدّت عمل در مجازاتِ] آنان، كسانى را كه به دنبال آنها هستند، سخت پراكنده گردان. باشد كه متذكّر شوند).

۸ / ۲ - ۸‌: رِعايَةُ العَدلِ في نَقضِ العَهدِ عِندَ مَخافَةِ الخِيانَةِ

۸ / ۲ - ۸: رعایت عدالت در نقض پیمان، هنگام بیم داشتن از خیانت[۲۰۹]

الكتاب

قرآن

(وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلی سَوَاءٍ إِنَّ ٱللهَ لَا يُحِبُّ ٱلْخَائِنِينَ).[۲۱۰]

(و اگر از گروهى بيم خیانت دارى، [پیمانشان را] سویشان بینداز [تا طرفین] به طور یکسان [بدانند که آن پیمان، گسسته است]. همانا خداوند، خیانتکاران را دوست ندارد).

الحديث

حدیث

  1. العمدة: لَمّا خَرَجَ [النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله] إلیٰ غَزوَةِ تَبوكَ، و تَخَلَّفَ مَن تَخَلَّفَ مِنَ المُنافِقينَ و أَرجَفُوا الأَراجيفَ، جَعَلَ المُشرِكونَ يَنقُضونَ عُهودَهُم، و أَمَرَهُمُ اللّٰهُ بِإِلقاءِ عُهودِهِم إلَيهِم لِيَأذَنوا بِالحَربِ، و ذٰلِكَ قَولُهُ عزّ و جلّ: (وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلی سَوَاءٍ).[۲۱۱]

 

  1. العمدة: هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به غزوۀ تبوک رفت و منافقان که در مدینه باقی مانده بودند، دست به شایعهسازی و دروغپراکنی کردند، مشرکان شروع به پیمانشکنی کردند و خداوند هم به مسلمانان دستور داد متقابلاً پیمانشان با آنان را لغو کنند تا اعلام جنگ نمایند. این است [معنای] سخن خداوند عزّ و جلّ: (و اگر از گروهى بیمِ خیانت دارى، [پیمانشان را] به سویشان بینداز [تا طرفین] به طور یكسان [بدانند كه آن پیمان، گسسته است]).

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - فی ذِکرِ خِیانَةِ مُعاوِيَةَ -: فَقَدِمتُ الكوفَةَ و قَدِ اتَّسَقَت لِيَ الوُجوهُ[۲۱۲] كُلُّها إلَّا الشّامَ، فَأَحبَبتُ أن أتَّخِذَ الحُجَّةَ و اُفضِيَ العُذرَ، و أَخَذتُ بِقَولِ اللّه تَعالیٰ: (وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلی سَوَاءٍ إِنَّ ٱللهَ لَا يُحِبُّ ٱلْخَائِنِينَ)، فَبَعَثتُ جَريرَ بنَ عَبدِ اللّه إلیٰ مُعاوِيَةَ مُعذِراً إلَيهِ، مُتَّخِذاً لِلحُجَّةِ عَلَيهِ، فَرَدَّ كِتابي و جَحَدَ حَقّي و دَفَعَ بَيعَتي.[۲۱۳]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - در بیان خیانتکاری معاویه -: من به کوفه در آمدم، در حالی که همۀ شهرها و نواحی در فرمان بودند بجز شام. بنا بر این، برای آن که حجّت داشته باشم و معذور باشم و به این سخن خداوند متعال: (و اگر از گروهى بیمِ خیانت دارى، [پیمانشان را] به سویشان بینداز [تا طرفین] به طور یكسان [بدانند كه آن پیمان، گسسته است]. همانا خدا خیانتکاران را دوست ندارد) عمل کرده باشم، جریر بن عبد اللّٰه را نزد معاویه فرستادم تا خود را نزد او معذور و در برابرش حجّت داشته باشم؛ امّا او دست رد به نامۀ من زد و حقّم را انکار کرد و حاضر نشد با من بیعت کند.

 

  1. تفسير القمّي عن الإمام الباقر علیه‌السلام - في قَولِهِ تَعالیٰ: (وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلی سَوَاءٍ) -: نَزَلَت[۲۱۴] في مُعاوِيَةَ لَمّا خانَ أميرَ المُؤمنِينَ علیه‌السلام.[۲۱۵]

 

  1. تفسیر القمّی - به نقل از امام باقر علیه‌السلام در بارۀ این سخن خداوند متعال: (و اگر از گروهى بیمِ خیانت دارى، [پیمانشان را] به سویشان بینداز [تا طرفین] به طور یكسان [بدانند كه آن پیمان، گسسته است]) -: این آیه در بارۀ معاویه که به امیر مؤمنان علیه‌السلام خیانت کرد، نازل شد.[۲۱۶]

 

  1. الإمام زين العابدين علیه‌السلام: لا تُقاتِل عَدُوَّكَ حَتّیٰ تَنبِذَ إلَيهِم عَلیٰ سِواءٍ، إنَّ اللّٰهَ لا يُحِبُّ الخائِنينَ.[۲۱۷]

 

  1. امام زین العابدین علیه‌السلام: با دشمنت نجنگ تا آن گاه که به آنان اعلام کنی تو هم متقابلاً پیمانشان را شکستهای؛ زیرا خدا خیانتکاران (پیمانشکنان) را دوست ندارد.

راجع: ص۳۳۸ ( قتال الذِّمّي و المُعاهَد).

ر. ک: ص۳۳۹ (جنگیدن با ذِمّی و هم‌پیمان).

۸ / ۲ - ۹‌: حُسنُ المُعامَلَةِ بَعدَ الغَلَبَةِ

۸ / ۲ - ۹: خوشرفتاری با دشمن پس از پیروزی بر او

  1. الإمام الرضا علیه‌السلام: إنَّ أهلَ مَكَّةَ دَخَلَها رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَنوَةً، فَكانوا اُسراءَ في يَدِهِ، فَأَعتَقَهُم و قالَ: اِذهَبوا فَأَنتُمُ الطُّلَقاءُ.[۲۱۸]

 

  1. امام رضا علیه‌السلام: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله با نیروى نظامى، وارد مكّه شد و از این رو، اهالى مكّه اسیرانى در دست او شدند؛ امّا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را آزاد كرد و فرمود: «بروید، كه شما آزادید».

 

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام - في ذِكرِ سيرَةِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ فَتحِ مَكَّةَ -: فَإِنَّهُ لَم يَسبِ لَهُم ذُرِّيَّةً، و قالَ: مَن أغلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ، و مَن ألقیٰ سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ.[۲۱۹]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام - در بیان سیرۀ پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در روز فتح مکّه -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرزندان آنان (مكّیان) را اسیر نكرد و فرمود: «هر كس درِ خانهاش را ببندد، در امان است. هر كس سلاحش را بیندازد، در امان است».

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله مَكَّةَ يَومَ افتَتَحَها، فَتَحَ بابَ الكَعبَةِ فَأَمَرَ بِصُوَرٍ فِي الكَعبَةِ فَطُمِسَت، فَأَخَذَ بِعِضادَتَيِ البابِفَقالَ: لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، صَدَقَ وَعدَهُ، و نَصَرَ عَبدَهُ، و هَزَمَ الأَحزابَ وَحدَهُ. ماذا تَقولونَ و ماذا تَظُنُّونَ؟

قَالوا: نَظُنُّ خَيراً و نَقولُ خَيراً؛ أخٌ كَريمٌ وَ ابنُ أخٍ كَريمٍ، و قَد قَدَرتَ.

قالَ: فَإِنّي أقولُ كَما قالَ أخي يوسُفُ:(لا تَثْرِيبَعَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).[۲۲۰]

  1. امام صادق علیه‌السلام: هنگامى كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در فتح مكّه به آن شهر وارد شد، درِ كعبه را گشود و فرمان داد كه تمام نقشهاى درون كعبه محو شوند. آن گاه دو لنگۀ در را گرفت و فرمود: «معبودى جز خداوند یكتاى بىهمتا نیست. وعدهاش راست بود و بندهاش را یارى داد و به تنهایى، همۀ گروهها را شكست داد. چه مىگویید؟ و چه گمان مىبرید؟».

گفتند: گمان خیر داریم و سخن نیكو مىگوییم. [تو] برادرى بزرگوار و فرزند برادرى بزرگوار هستى و توانایى [انتقام] یافتهاى.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «من همان را مىگویم كه برادرم یوسف گفت: (امروز، سرزنشى بر شما نیست. خداوند، شما را مىآمرزد و او مهربانترینِ مهربانان است)».

  1. الطبقات الكبرى عن بعض آل عمر بن الخطّاب: لَمّا كانَ يَومُ الفَتحِ و رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله بِمَكَّةَ، أرسَلَ إلیٰ صَفوانَ بنِ اُمَيَّةَ بنِ خَلَفٍ و إلیٰ أبي سُفيانَ بنِ حَربٍ و إلَى الحارِثِ بنِ هِشامٍ. قالَ عُمَرُ: قُلتُ: قَد أمكَنَ اللّٰهُ مِنهُم، اُعَرِّفُهُم بِما صَنَعوا، حَتّیٰ قالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: مَثَلي و مَثَلُكُم كَما قالَ يوسُفُ لِإخوَتِهِ: (لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ ٱلْيَوْمَ يَغْفِرُ ٱللهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ ٱلرَّ ٰحِمِينَ)[۲۲۱].

قالَ عُمَرُ: فَانفَضَحتُ حَياءً مِن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله كَراهِيَةً لِما كانَ مِنّي، و قَد قالَ لَهُم رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله ما قالَ.[۲۲۲]

  1. الطبقات الكبرى - به نقل از یكى از خاندان عمر بن خطّاب -: چون روز فتح گردید و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به مكّه وارد شد، در پىِ صفوان بن امیّه و ابو سفیان بن حرب و حارث بن هشام فرستاد. عمر گفت: من با خودم گفتم: خدا، آنها را به چنگ ما انداخت. سزاى اعمالشان را به آنها خواهم چشاند؛ امّا پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به آنان فرمود: «قصّۀ، امروز من و شما، همانى است كه یوسف به برادرانش گفت: (امروز، سرزنشى بر شما نیست. خداوند، شما را مىآمرزد و او مهربانترینِ مهربانان است)».

عمر گفت: من از این كه چنان فكرى در فكرم گذشت و پیامبر خدا به آنها چنین گفت، از پیامبر خدا شرمنده شدم.

۸ / ۲ - ۱۰: الوفاءُ بالعهودِ

۸ / ۲ - ۱۰: پایبندی به پیمانها

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن وَصِيَّتِهِ لِمالِكٍ الأَشتَرِ لَمّا وَلّاهُ عَلیٰ مِصرَ -: و إن عَقَدتَ بَينَكَ و بَينَ عَدُوِّكَ عُقدَةً أو ألبَستَهُ مِنكَ ذِمَّةً، فَحُط عَهدَكَ بِالوَفاءِ، وَارعَ ذِمَّتَكَ بِالأَمانَةِ، وَ اجعَل نَفسَكَ جُنَّةً دونَ ما أعطَيتَ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ مِن فَرائِضِ اللّه شَيءٌ النّاسُ أشَدُّ عَلَيهِ اجتِماعاً - مَعَ تَفَرُّقِ أهوائِهِم و تَشَتُّتِ آرائِهِم - مِن تَعظيمِ الوَفاءِ بِالعُهودِ، و قَد لَزِمَ ذٰلِكَ المُشرِكونَ فيما بَينَهُم[۲۲۳] دونَ المُسلِمينَ لِمَا استَوبَلوا[۲۲۴] مِن عَواقِبِ الغَدرِ؛ فَلا تَغدِرَنَّ بِذِمَّتِكَ، و لا تَخيسَنَّ بِعَهدِكَ[۲۲۵]، و لا تَختِلَنَّ عَدُوَّكَ[۲۲۶]، فَإِنَّهُ لا يَجتَرِئُ عَلَى اللّه إلّا جاهِلٌ شَقِيٌّ، و قَد جَعَلَ اللّٰهُ عَهدَهُ و ذِمَّتَهُ أمناً أفضاهُ بَينَ العِبادِ[۲۲۷] بِرَحمَتِهِ، و حَريماً يَسكُنونَ إلیٰ مَنَعَتِهِ، و يَستَفيضونَ إلیٰ جِوارِهِ، فَلا إدغالَ[۲۲۸] و لا مُدالَسَةَ[۲۲۹] و لا خِداعَ فيهِ.[۲۳۰]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در سفارشنامۀ خود به مالک اَشتر، آن گاه كه او را به استاندارى مصر گماشت -: اگر با دشمنت پیمانى بستى یا به او امان دادى، به عهد خویش وفا كن و آنچه بر ذمّه دارى، ادا نما و خود را چون سپرى، برابرِ پیمانت قرار ده؛ چرا كه مردم، بر هیچ چیز از واجبهاى خدا، همچون بزرگ شمردن وفا به عهد، سختْ همداستان نیستند، با خواسته‌های گونهگون و رأىهاى مخالف یكدیگر كه دارند، و مشركان نیز جدا از مسلمانان، پایبندی به پیمان‌ها را لازم مىشمردند، بدان جهت كه زیانِ فرجام ناگوار پیمانشكنى را به دوش كشیدند. پس در آنچه به عهده گرفتهاى، خیانت مكن و پیمانى را كه بستهاى، مشكن، و دشمنت را مفریب كه جز نادانِ بدبخت، بر خدا جرئت نمی‌ورزد، و خداوند، پیمان و ذمّۀ خود را امانى قرار داده و از روى رحمت خویش آن را میان بندگان، همگانى كرده است و آن را چون حریمى استوار ساخته، تا در سایهاش بیارامند و بِدان پناه بَرَند. پس در پیمان، خیانت، فریب و مكر، راه ندارد.

الفَصلُ التّاسِعُ: الأمانُ

فصل نهم: امان دادن

۹ / ۱: قَبولُ الأَمانِ

۹ / ۱: پذیرش درخواست امان

الكتاب

قرآن

(وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ ٱلْمُشْرِكِينَ ٱسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّیٰ يَسْمَعَ كَلَـٰمَ ٱللهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُو ذَ ٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ).[۲۳۱]

(و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی خواست، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود [و در آن بیندیشد]. سپس او را به محلّ امنش برسان؛ چرا که آنها گروهی هستند که نمیدانند).

الحديث

حدیث

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا بَعَثَ سَرِيَّةً دَعا بِأَميرِها فَأَجلَسَهُ إلیٰ جَنبِهِ، و أَجلَسَ أصحابَهُ بَينَ يَدَيهِ، ثُمَّ قالَ:... و أَيُّما رَجُلٍ مِن أدنَى المُسلِمينَ و أَفضَلِهِم نَظَرَ إلیٰ أحَدٍ مِنَ المُشرِكينَ فَهُوَ جارٌ حَتّیٰ يَسمَعَ كَلامَ اللّه، فَإِذا سَمِعَ كَلامَ اللّه عزّ و جلّ؛ فَإِن تَبِعَكُم فَأَخوكُم في دينِكُم، و إن أبیٰ فَاستَعينوا بِاللّه عَلَيهِ و أَبلِغوهُ مَأمَنَهُ.[۲۳۲]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله این گونه بود كه وقتى سپاهى را گسیل مىداشت، فرمانده آن را فرا مىخواند و او را در كنار خود مىنشاند و یاران او را فراروى خود مىنشاند و مىفرمود: «... هر مرد، از پایینترین مسلمانان یا بالاترین آنان، كه به یكى از مشركان مهلت دهد، آن مشرک در امان است تا سخن خداوند را بشنود. آن گاه كه سخن خداوند را شنید، اگر از شما پیروى كرد، او برادر دینى شماست و اگر نپذیرفت، از خداوند بر ضدّ او كمک بخواهید و او را به محلّ امن او برسانید».

 

  1. الكافي عن السكوني عن الإمام الصادق علیه‌السلام، قال: قُلتُ لَهُ: ما مَعنیٰ قَولِ النَّبِيِّ: «يَسعیٰ بِذِمَّتِهِم أدناهُم»؟

قالَ: لَو أنَّ جَيشاً مِنَ المُسلِمينَ حاصَروا قَوماً مِنَ المُشرِكينَ، فَأَشرَفَ رَجُلٌ فَقالَ: أعطُونِي الأَمانَ حَتّیٰ ألقیٰ صاحِبَكُم و اُناظِرَهُ، فَأَعطاهُ أدناهُمُ الأَمانَ، وَجَبَ عَلیٰ أفضَلِهِمُ الوَفاءُ بِهِ.[۲۳۳]

  1. الكافى - به نقل از سكونى -: به امام صادق علیه‌السلام گفتم: معناى این جملۀ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله كه: «كمترین آنها، از طرف همهشان امان مىدهد» چیست؟

فرمود: «اگر سپاهى از مسلمانان، گروهى از مشركان را محاصره كنند و در همین وضع، مردى از محاصره شدگان بیاید و بگوید: "به من، امان دهید تا بیایم و با فرمانده شما، دیدار و گفتگو كنم" و پایینترین فرد سپاه مسلمانان، به آنان امان دهد، بر بالاترینِ آنان واجب است به آن وفادار باشد».

۹ / ۲: حُرمَةُ أمانِ المُسلِمِ

۹ / ۲: حرمتْ داشتن امان یک مسلمان

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: المُؤمِنونَ إخوَةٌ، تَتَكافیٰ دِماؤُهُم، و هُم يَدٌ عَلیٰ مَن سِواهُم، يَسعیٰ بِذِمَّتِهِم أدناهُم.[۲۳۴]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: مؤمنان برادرند، خونشان برابر است، در برابر دیگران یکدست اند و كمترین آنها كسى را به [امان و] تعهّد همهشان در میآورد.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: المُسلِمونَ تَتَكافَأُ دِماؤُهُم، يَسعیٰ بِذِمَّتِهِم أدناهُم، و يُجيرُ عَلَيهِم أقصاهُم، و هُم يَدٌ عَلیٰ مَن سِواهُم، يَرُدُّ مُشِدُّهُم عَلیٰ مُضعِفِهِم و مُتَسَرِّعُهُم عَلیٰ قاعِدِهِم.[۲۳۵]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: مسلمانان، خونهایشان برابر است، کمترین ایشان میتواند [به دشمن] امان دهد [و بقیّه باید آن امان را رعایت کنند] و نیز دورترینشان میتواند از طرف آنان پناه دهد، در برابر بیگانگان متّحدند، رزمندگان صاحب مرکب قوی، با رزمندگان صاحب مرکب ضعیف، در غنیمت شریک اند و نیز رزمندگان شرکت کننده در جنگ با رزمندگان پشتیبان آنها شریک اند.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: ذِمَّةُ المُسلِمينَ واحِدَةٌ، يَسعیٰ بِها أدناهُم.[۲۳۶]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: تعهّد مسلمانان، یکی است. کمترین فرد آنها میتواند [به دشمن] امان دهد [و بقیّه باید آن را مراعات کنند].

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: المُسلِمونَ إخوَةٌ، تَكافَأُ دِماؤُهُم، و يَسعیٰ بِذِمَّتِهِم أدناهُم، فَإِذا آمَنَ أحَدٌ مِنَ المُسلِمينَ أحَداً مِنَ المُشرِكينَ لَم يَجِب أن تُخفَرَ ذِمَّتُهُ، و تُعرَضُ عَلَيهِم شَرائِطُ الإِسلامِ، فَإِن قَبِلوا أن يُسلِموا أو يَكونوا ذِمَّةً، و إلّا رُدّوا إلیٰ مَأمَنِهِم و قوتِلوا، و إن قُتِلَ أحَدٌ مِنهُم دون ذٰلِكَ فَعَلیٰ مَن قَتَلَهُ ما قالَ اللّٰهُ تَعالیٰ: (فَتَـحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلیٰ أَهْلِهِ)[۲۳۷].[۲۳۸]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: مسلمانان برادر همدیگرند و خونهایشان برابر است و کمترین آنها میتواند [به دشمن] امان دهد. پس هر گاه مسلمانی به مشرکی امان داد، نباید امان او نقض شود، بلکه شرایط اسلام به مشرکان پیشنهاد میشود. اگر پذیرفتند که مسلمان شوند یا ذمّی باشند، [که بهتر!] و گر نه به مأمنشان باز گردانده میشوند و با آنها جنگ میشود. اگر قبل از این کار، فردی از مشرکان کشته شود، کسی که او را کشته است، باید طبق این دستور خدا عمل کند: (آزاد کردن بندهای مؤمن و پرداخت دیه به اولیای دم او).

 

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: قَرَأتُ في كِتابٍ لِعَلِيٍّ علیه‌السلام: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله كَتَبَ كِتاباً بَينَ المُهاجِرينَ وَ الأَنصارِ و مَن لَحِقَ بِهِم مِن أهلِ يَثرِبَ:

إنَّ كُلَّ غازِيَةٍ غَزَت بِما يُعَقِّبُ بَعضُها بَعضاً بِالمَعروفِ وَ القِسطِ بَينَ المُسلِمينَ؛ فَإِنَّهُ لا يَجوزُ حَربٌ إلّا بِإِذنِ أهلِها[۲۳۹]، و إنَّ الجارَ كَالنَّفسِ غَيرَ مُضارٍّ و لا آثِمٍ، و حُرمَةَ الجارِ عَلَى الجارِ كَحُرمَةِ اُمِّهِ و أَبيهِ، لا يُسالِمُ مُؤمِنٌ دونَ مُؤمِنٍ في قِتالٍ في سَبيلِ اللّه إلّا عَلىٰ عَدلٍ و سَواءٍ.[۲۴۰]

  1. امام باقر علیه‌السلام: در كتابى از [امیر مؤمنان] على علیه‌السلام خواندم كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله نوشتهاى میان مهاجران و انصار و یک‌یکِ اهالى مدینه كه ملحق به آنان اند، نوشت: «هر گروه جنگجویى جنگید، گروه دیگرى، به نوبت، آن را پى مىگیرد، با رعایت آنچه میان مسلمانان درست و عادلانه است؛ چون هیچ جنگى جز به اجازۀ اهلِ آن روا نیست و چون شخص پناهنده (پناه داده شده)، مانند "خود" پناه دهنده است كه نباید به او زیان رساند و در حقّش گناهى مرتکب شود. حرمت پناهنده بر پناه دهنده مانند حرمت مادر و پدرش است. هیچ مسلمانى بدون مسلمان دیگر در جنگ در راه خدا [با دشمن] صلح نمىكند، مگر بر پایۀ عدالت و برابری».

 

  1. مسند ابن حنبل عن عبد اللّهبن عمرو: لَمّا دَخَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله مَكَّةَ عامَ الفَتحِ، قامَ فِي النّاسِ خَطيباً فَقالَ:

يا أيُّهَا النّاسُ! إنَّهُ ما كانَ مِن حِلفٍ فِي الجاهِلِيَّةِ فَإِنَّ الإِسلامَ لَم يَزِدهُ إلّا شِدَّةً، و لا حِلفَ فِي الإِسلامِ، وَ المُسلِمونَ يَدٌ عَلیٰ مَن سِواهُم، تَكافَأُ دِماؤُهُم، يُجيرُ عَلَيهِم أدناهُم، و يُرَدُّ عَلَيهِم أقصاهُم.[۲۴۱]

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از عبد اللّٰه بن عمر -: در سال فتح، چون پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله وارد مکّه شد، در میان مردم سخنرانی کرد و فرمود: «ای مردم! هر پیمانی که در جاهلیت [برای دفاع از مظلوم] بوده، اسلام آن را با شدّت قبول کرده است و در اسلام، پیمانی وجود ندارد [و نباید بسته شود]. مسلمانان در برابر بیگانگان یکدستاند و خونهایشان برابر است. کم‌ترین، آنان میتواند امان دهد. دورترینشان هم میتواند از طرف آنها پناه دهد».

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ عَلِیّاً أجازَ أمانَ عَبدٍ مَملوكٍ لِأَهلِ حِصنٍ مِنَ الحُصونِ، و قالَ: هُوَ مِنَ المُؤمِنینَ.[۲۴۲]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: على علیه‌السلام امان دادن بردهاى مملوک به [همۀ] ساكنان دژى را روا دانست [و قبول کرد] و گفت: او هم از مسلمانان است.

۹ / ۳: أمانُ المَرأَةِ

۹ / ۳: امان دادن زنان

  1. سنن الترمذي عن أبي هريرة عن النبيّ صلّی اللّه علیه و آله: إنَّ المَرأَةَ لَتَأخُذُ لِلقَومِ؛ يَعني تُجيرُ عَلَى المُسلِمينَ.[۲۴۳]

 

  1. سنن الترمذی - به نقل از ابو هریره -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «زن میتواند برای مردم بگیرد» یعنی از جانب مسلمانان امان دهد.

 

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: لَيسَ لِلعَبدِ مِنَ الغَنيمَةِ شَيءٌ إلّا خُرثِيَّ[۲۴۴] المَتاعِ، و أَمانُهُ جائِزٌ، و أَمانُ المَرأَةِ جائِزٌ إذا هِيَ أعطَتِ القَومَ الأَمانَ.[۲۴۵]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: برای بردهچیزی از غنیمت نیست، مگر خردهریزهای کالاها؛ امّا امان او نافذ است. امان زن هم هر گاه به دشمن امانی دهد، نافذ است.

 

  1. سنن الترمذي عنام هانئ: أجَرتُ رَجُلَينِ مِن أحمائي، فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: قَد أمَّنّا مَن أمَّنتِ.[۲۴۶]

 

  1. سنن الترمذی - به نقل ازاُمّ هانی [خواهر علی بن ابی طالب علیه‌السلام] -: من به دو نفر از خویشانم امان دادم و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «به کسی که تو امان دادهای، ما هم امان دادیم».

 

  1. سنن أبي داوود عنام هانئ: أنَّها أجارَت رَجُلاً مِنَ المُشرِكينَ يَومَ الفَتحِ، فَأَتَتِ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله فَذَكَرَت لَهُ ذٰلِكَ، فَقالَ: قَد أجَرنا مَن أجَرتِ، و أَمَّنّا مَن أمَّنتِ.[۲۴۷]

 

  1. سنن أبی داوود - به نقل ازاُمّ هانی -: او در روز فتح مکّه به مردی از مشرکان امان داد و نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رفت و موضوع را به ایشان گفت. فرمود: «به کسی که تو پناه و امان دادهای، ما هم پناه و امان دادیم».

۹ / ۴: أصنافُ إِعطاءِ الأَمانِ

۹ / ۴: انواع امان دادن

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: الأَمانُ جائِزٌ بِأَيِّ لِسانٍ كانَ.[۲۴۸]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: امان دادن، نافذ است، به هر زبانی که باشد.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: إذا أومَأَ أحَدٌ مِنَ المُسلِمينَ أو أشارَ بِالأَمانِ إلیٰ أحَدٍ مِنَ المُشرِكينَ فَنَزَلَ عَلیٰ ذٰلِكَ، فَهُوَ في أمانٍ.[۲۴۹]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: اگر مسلمانی به مشرکی با ایما یا اشاره امان بدهد و او بر اساس آن بیرون بیاید، در امان است.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: إذا رَمیٰ أحَدٌ مِنَ المُسلِمينَ إلیٰ أحَدٍ مِن أهلِ الحَربِ بِحَبلٍ، فَهُوَ أمانٌ.[۲۵۰]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: اگر مسلمانی به سوی یکی از مشرکان طنابی [به نشانۀ امان دادن] بیندازد، آن مشرک در امان است.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: لَو أنَّ قَوماً حاصَروا مَدينَةً فَسَأَلوهُمُ الأَمانَ، فَقالوا: لا، فَظَنّوا أنَّهُم قالوا: نَعَم، فَنَزَلوا إلَيهِم، كانوا آمِنينَ.[۲۵۱]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: اگر گروهى شهرى را محاصره كردند و اهل شهر از آنان امان خواستند و اینان گفتند: نه؛ امّا آنان گمان كردند كه اینان گفتهاند: آرى و با این گمان از شهر بیرون آمدند و نزد آنان رفتند، در امان اند.

۹ / ۵: أدَبُ إعطاءِ الأَمانِ

۹ / ۵: آداب امان دادن

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله كانَ إذا بَعَثَ أميراً لَهُ عَلیٰ سَرِيَّةٍ أمَرَهُ بِتَقوَى اللّه عزّ و جلّ في خاصَّةِ نَفسِهِ، ثُمَّ في أصحابِهِ عامَّةً، ثُمَّ يَقولُ:... و إذا حاصَرتُم أهلَ حِصنٍ، فَإِن آذَنوكَ عَلیٰ أن تُنزِلَهُم عَلیٰ ذِمَّةِ اللّه و ذِمَّةِ رَسولِهِ فَلا تُنزِلهُم، لٰكِن أنزِلهُم عَلیٰ ذِمَمِكُم و ذِمَمِ آبائِكُم و إخوانِكُم؛ فَإِنَّكُم إن تُخفِروا ذِمَمَكُم[۲۵۲] و ذِمَمَ آبائِكُم و إخوانِكُم، كانَ أيسَرَ عَلَيكُم يَومَ القِيامَةِ مِن أن تُخفِروا ذِمَّةَ اللّه و ذِمَّةَ رَسولِهِ صلّی اللّه علیه و آله.[۲۵۳]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله این گونه بود كه وقتى فرماندهى از خود را بر سپاهى گسیل مىكرد، او را به پروا داشتن از خدا در بارۀ خود و نیز در رفتار با عموم یارانش فرمان مىداد و پس از آن مىفرمود: «... هنگامى كه اهل دژى را محاصره كردید، اگر به تو اعلام كردند كه به آنان از طرف خداوند و نیز از طرف پیامبرش تعهّد و امان دهید، قبول نکن؛ بلکه از طرف خودتان و پدران و برادرانتان تعهّد و امان دهید؛ زیرا شما اگر تعهّدات و امان خود یا پدران و برادران خود را بشكنید، در روز قیامت بر شما آسانتر است از این كه تعهّد و امان خداوند و پیامبرش را بشكنید».

 

  1. صحيح مسلم عن بريدة: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا أمَّرَ أميراً عَلیٰ جَيشٍ أو سَرِيَّةٍ أوصاهُ في خاصَّتِهِ بِتَقوَى اللّه و مَن مَعَهُ مِنَ المُسلِمينَ خَيراً، ثُمَّ قالَ:

... و إذا حاصَرتَ أهلَ حِصنٍ فَأَرادوكَ أن تَجعَلَ لَهُم ذِمَّةَ اللّه و ذِمَّةَ نَبِيِّهِ، فَلا تَجعَل لَهُم ذِمَّةَ اللّه و لا ذِمَّةَ نَبِيِّهِ، ولٰكِنِ اجعَل لَهُم ذِمَّتَكَ و ذِمَّةَ أصحابِكَ؛ فَإِنَّكُم إن تُخفِروا ذِمَمَكُم و ذِمَمَ أصحابِكُم أهوَنُ مِن أن تُخفِروا ذِمَّةَ اللّه و ذِمَّةَ رَسولِهِ. و إذا حاصَرتَ أهلَ حِصنٍ فَأَرادوكَ أن تُنزِلَهُم عَلیٰ حُكمِ اللّه، فَلا تُنزِلهُم عَلیٰ حُكمِ اللّه و لٰكِن أنزِلُهم عَلیٰ حُكمِكَ؛ فَإِنَّكَ لا تَدري أ تُصيبُ حُكمَ اللّه فيهِمأم لا.[۲۵۴]

  1. صحیح مسلم - به نقل از بریده -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هر گاه کسی را به فرماندهی لشکر یا سریّهای منصوب میکرد، نخست خودِ او را به پرهیزگاری و خوشرفتاری با زیردستانش سفارش مینمود و سپس میفرمود: «... هر گاه ساکنان دژی را محاصره کردی و آنها از تو درخواست کردند که آنان را در امان خدا و امان پیامبرش قرار دهی، این کار را نکن؛ بلکه از جانب خودت و یارانت امانشان بده؛ زیرا اگر شما امان خود و یارانتان را بشکنید، آسانتر است از این که امان خدا و پیامبر او را بشکنید، و هر گاه ساکنان دژی را محاصره کردید و گفتند حاضرند بر اساس حکم خدا از دژ به زیر آیند، بر اساس حکم خدا به زیرشان نیاور؛ بلکه بر اساس حکم خودت چنین کن؛ زیرا تو نمیدانی که رفتار تو با آنان واقعاً حکم خداست یا نه».

۹ / ۶: تَحريمُ الغَدرِ

۹ / ۶: حرمت خیانت کردن در امان

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: إذا أمِنَكَ الرَّجُلُ عَلیٰ دَمِهِ فَلا تَقتُلهُ.[۲۵۵]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: اگر كسى تو را بر جان خود امین کرد، او را نكُش.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: أيُّما رَجُلٍ أمَّنَ رَجُلاً عَلیٰ دَمِهِ ثُمَّ قَتَلَهُ، فَأَنَا مِنَ القاتِلِ بَريءٌ و إن كانَ المَقتولُ كافِراً.[۲۵۶]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هر كه كسى را امان دهد و سپس او را بكشد، من از آن قاتل بیزارم، اگر چه مقتول، كافر باشد.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: مَنِ ائتَمَنَ رَجُلاً عَلیٰ دَمِهِ ثُمَّ خاسَ[۲۵۷] بِهِ، فَأَنَا مِنَ القاتِلِ بَريءٌ و إن كانَ المَقتولُ فِي النّارِ.[۲۵۸]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: هر کس مردی را بر جانش امان دهد و سپس به او خیانت کند، من از قاتلْ برائت میجویم، هر چند مقتول، دوزخی باشد.

 

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: ذِمَّةُ المُسلِمينَ واحِدَةٌ يَسعیٰ بِها أدناهُم، فَمَن أخفَرَ مُسلِماً فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّه وَ المَلائِكَةِ وَ النّاسِ أجمَعينَ، لا يُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ و لا عَدلٌ[۲۵۹].[۲۶۰]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: تعهّد [و امان دادن] مسلمانان، یکی است. کمترینِ آنان میتواند امان دهد [و امانش برای دیگران معتبر است]. پس، هر کس امان مسلمانی را نقض کند، لعنت خدا و فرشتگان و مردم، هر سه، بر او باد! نه توبهای از او پذیرفته میشود و نه دیهای.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: ذِمَّةُ المُسلِمينَ واحِدَةٌ، فَإِذا جازَت عَلَيهِم جائِزَةٌ فَلا تُخفِروها؛ فَإِنَّ لِكُلِّ غادِرٍ لِواءً يُعرَفُ بِهِ يَومَ القِيامَةِ.[۲۶۱]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: تعهّد [و امان دادن] مسلمانان، یکی [و برای همه معتبر و الزامی] است. پس، هر گاه مسلمانی به آنها امانی داد، آن را نقض نکنید؛ زیرا در روز قیامت، برای هر عهدشکنی، پرچمی است که با آن شناخته میشود.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: ما أقبَحَ القَطيعَةَ بَعدَ الصِّلَةِ، وَ الجَفاءَ بَعدَ الإِخاءِ، وَ العَداوَةَ بَعدَ المَوَدَّةِ، وَ الخِيانَةَ لِمَنِ ائتَمَنَكَ، و خُلفَ الظَّنِّ لِمَنِ ارتَجاكَ، وَ الغَدرَ بِمَنِ استَأمَنَ إلَيكَ.[۲۶۲]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: چه زشت است بریدن بعد از پیوند، و جفاکاری پس از برادرى، و دشمنى پس از دوستى، و خیانت کردن به کسی که تو را امین شمرده، و ناامید کردن کسی که به تو امید بسته، و فریب دادنِ کسی که از تو امان خواسته!

۹ / ۷: جَزاءُ الغادِرِ یَومَ القِیامَةِ

۹ / ۷: مجازات خیانت در روز قیامت

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: مَن أمَّنَ رَجُلاً فَقَتَلَهُ، وَجَبَت لَهُ النّارُ وإن كانَ المَقتولُ كافِراً[۲۶۳].

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هر كس مردى را [بر جانش] امان دهد و سپس او را بكشد، آتش [دوزخ] بر او واجب میشود، اگر چه آن کشته شده، کافر باشد.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: مَن أمَّنَ رَجُلاً عَلیٰ دَمِهِ فَقَتَلَهُ، فَإِنَّهُ يَحمِلُ لِواءَ غَدرٍ يَومَ القِيامَةِ.[۲۶۴]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هر كس مردى را بر جانش امان دهد و سپس او را بكشد، در روز رستاخیز، پرچم خیانت را حمل مىكند.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: إذا جَمَعَ اللّٰهُ الأَوَّلينَ وَ الآخِرينَ يَومَ القِيامَةِ يُرفَعُ لِكُلِّ غادِرٍ لِواءٌ، فَقيلَ: هٰذِهِ غَدرَةُ فُلانِ بنِ فُلانٍ.[۲۶۵]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هنگامی که خداوند، اوّلین تا آخرین انسان را در روز قیامت گرد هم میآورد، برای هر خیانتکاری پرچمی بلند میشود و گفته میشود این، خیانتِ فلانی فرزند
    فلانی است.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: يا أيُّهَا النّاسُ! لَولا كَراهِيَةُ الغَدرِ لَكُنتُ مِن أدهَى النّاسِ، ألا إنَّ لِكُلِّ غَدرَةٍ فَجرَةً، و لِكُلِّ فَجرَةٍ كَفرَةً، ألا و إنَّ الغَدرَ وَ الفُجورَ وَ الخِيانَةَ فِي النّارِ[۲۶۶].

 

  1. امام على علیه‌السلام: اى مردم! اگر نبود كه پیمان‌شكنى، امرى زشت و ناپسند است، من از زیرکترینِ مردمان بودم. آگاه باشید كه هر پیمان‌شكنىاى، معصیت است و هر معصیتى، كفر [و ناسپاسى] است. بدانید كه پیمان‌شكنی و معصیت و خیانت، در آتش [دوزخ] است.

 

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: ما مِن رَجُلٍ أمَّنَ رَجُلاً عَلیٰ ذِمَّةٍ ثُمَّ قَتَلَهُ، إلّا جاءَ يَومَ القِيامَةِ يَحمِلُ لِواءَ الغَدرِ.[۲۶۷]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: هیچ كسى نیست كه جان فردى را امان دهد و بر عهده بگیرد و سپس او را بكشد، مگر آن كه در روز قیامت در حالى مىآید كه پرچم خیانت را بر دوش گرفته است.[۲۶۸]

الفَصلُ العاشِرُ: الأسیرُ

فصل دهم: اسیر

۱۰ / ۱: الإِحسانُ إلَى الأَسيرِ

۱۰ / ۱: احسان به اسیر

الكتاب

قرآن

(وَ يُطْعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا).[۲۶۹]

(و غذا [ی خود] را با وجود دوست داشتنش، به فقیر و یتیم و اسیر میدهند).

الحديث

حدیث

  1. تهذيب الأحكام عن أبي بصير عن الإمام الصادق علیه‌السلام، قال: سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّه عزّ و جلّ: (وَ يُطْعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا)، قالَ: هُوَ الأَسيرُ. و قالَ: الأَسيرُ يُطعَمُ و إن كانَ يُقَدَّمُ لِلقَتلِ. و قالَ: إنَّ عَلِيّاً علیه‌السلام كانَ يُطعِمُ مَن خُلِّدَ فِي السِّجنِ مِن بَيتِ مالِ المُسلِمينَ.[۲۷۰]

 

  1. تهذیب الأحکام - به نقل از ابو بصیر -: از امام صادق علیه‌السلام در بارۀ سخن خداوند عزّ و جلّ: (و غذا[ی خود] را با وجود دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر میدهند) پرسیدم. فرمود: «به اسیر باید غذا داد، اگر چه قرار است کشته شود» و فرمود: «علی علیه‌السلام به زندانیان محکوم به حبس ابد، از بیت المال مسلمانان غذا میداد».

 

  1. تفسير القمّي - في قَولِهِ تَعالیٰ: (وَ يُطْعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا) -: فَإِنَّهُ حَدَّثَني أبي، عَن عَبدِ اللّه بنِ مَيمونٍ، عن أبي عَبدِ اللّه علیه‌السلام، قالَ: كانَ عِندَ فاطِمَةَ شَعيرٌ، فَجَعَلوهُ عَصيدَةً، فَلَمّا أنضَجوها و وَضَعوها بَينَ أيديهِم، جاءَ مِسكينٌ، فَقالَ المِسكينُ: رَحِمَكُمُ اللّٰهُ! أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّٰهُ. فَقامَ عَلِيٌّ علیه‌السلام فَأَعطاهُ ثُلُثَها.

فَما لَبِثَ أن جاءَ يَتيمٌ، فَقالَ اليَتيمُ: رَحِمَكُمُ اللّٰهُ! أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّٰهُ. فَقامَ عَلِيٌّ علیه‌السلام فَأَعطاهُ ثُلُثَهَا الثّانيَ.

فَما لَبِثَ أن جاءَ أسيرٌ، فَقالَ الأَسيرُ: رَحِمَكُمُ اللّٰهُ! أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّٰهُ. فَقامَ عَلِيٌّ علیه‌السلام فَأَعطاهُ الثُّلُثَ الباقِيَ، و ما ذاقوها.

فَأَنزَلَ اللّٰهُ فيهِم هٰذِهِ الآيَةَ.[۲۷۱]

  1. تفسیر القمّی - در بارۀ این سخن خداوند متعال: (و غذا[ی خود] را با وجود دوست داشتنش، به مسکین و يتيم و اسير مىدهند) -: پدرم به نقل از عبد اللّٰه بن میمون برایم حدیث کرد که امام صادق علیه‌السلام فرمود: «فاطمه۳ مقدارى جو داشت كه از آن كاچى فرا هم آوردند و چون آن را پختند و در برابر خود نهادند، مسكینى آمد و گفت: خدایتان رحمت كند! از آنچه خداوند روزىتان كرده، به ما هم بخورانید. على علیه‌السلام برخاست و یک سومِ خوراک را به او داد.

طولى نكشید كه یتیمى آمد و گفت: خدایتان رحمت كند! از آنچه خداوند روزىتان كرده، به ما هم بخورانید. على علیه‌السلام برخاست و یک سومِ دیگر را به او داد. و طولی نکشید که اسیرى آمد و گفت: خدایتان رحمت كند! از آنچه خداوند روزىتان كرده، به ما هم بخورانید. على علیه‌السلام برخاست و یک سومِ باقى مانده را هم به او داد و خودشان از آن خوراک نچشیدند.

پس خداوند سبحان در حقّ آنها این آیه را نازل نمود.

  1. شعب الإيمان عن ابن جریج - في قَولِهِ عزّ و جلّ: (وَ يُطْعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا) -: لَم يَكُنِ الأَسيرُ عَلیٰ عَهدِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلّا مِنَ المُشرِكينَ.[۲۷۲]

 

  1. شعب الإیمان - به نقل از ابن جریج، در بارۀ آیۀ (و غذا[ی خود] را با وجود دوست داشتنش، به مسکین و يتيم و اسير میدهند) -: در زمان پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله اسیر فقط از مشرکان بود.

 

  1. تاريخ الطبري عن نبيه بن وهب: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله حينَ أقبَلَ بِالاُساریٰ فَرَّقَهُم في أصحابِهِ، و قالَ: اِستَوصوا بِالاُساریٰ خَيراً.[۲۷۳]

 

  1. تاریخ الطبرى - به نقل از نبیه بن وهب -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هنگامى كه اسیران را آورد، آنها را میان یارانش توزیع كرد و فرمود: «شما را به نیكى با اسیران سفارش مىكنم».

 

  1. المعجم الكبير عن حبّان بن جزء عن جزء: أنَّهُ أتَى النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله بِأَسيرٍ كانَ عِندَهُ مِن صَحابَةِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، كانوا أسَروهُ و هُم مُشرِكونَ، ثُمَّ أسلَموا، فَأَتَوُا النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله بِذاكَ الأَسيرِ، فَكَسا
    جَزءاً بُردَينِ، و أَسلَم جَزءٌ عِندَهُ. ثُمَّ قالَ: اُدخُل عَلیٰ عائِشَةَ، تُعطيكَ مِنَ الأَبرُدِ الَّتي عِندَها بُردَينِ.

فَدَخَلَ عَلیٰ عائِشَةَأُمِّ المُؤمِنينَ فَقالَ: أي نَضَّرَكِ اللّٰهُ! اِختاري لي مِن هٰذِهِ الأَبرُدِ الَّتي عِندَكِ بُردَينِ، فَإِنَّ نَبِيَّ اللّٰهَ صلّی اللّه علیه و آله كَساني مِنها بُردَينِ. فَقالَت و مَدَّت سِواكاً مِن أراكٍ طَويلاً، فَقالَت: خُذ هٰذا و خُذ هٰذا. و كانَت نِساءُ العَرَبِ حينَئِذٍ لا يُرَينَ.[۲۷۴]

  1. المعجم الکبیر - به نقل از حِبّان بن جَزء، در بارۀ [پدرش] جزء -: او با یک اسیر نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد. آن اسیر از اصحاب پیامبر بود و زمانی که [طایفۀ جزء] مشرک بودند، وی را اسیر کرده بودند و سپس اسلام آوردند. آنها آن اسیر را نزد پیامبر آوردند. جزء در محضر پیامبر، اسلام آورد. ایشان دو بُرد به او خلعت داد و به او فرمود: «نزد عایشه برو تا از بُردهایی که نزد اوست، دو عدد به تو عطا کند».

جزء براُمّ المؤمنین عایشه وارد شد و گفت: آهای! خدایت برکت دهد! از آن بُردهایی که نزد توست، دو تا برایم جدا کن؛ زیرا پیامبر خدا دو بُرد از آنها را به من خلعت داده است. عایشه این کار را انجام داد و با چوب بلندی از [درخت] اراک اشاره [به بُردها] کرد و گفت: این و این را بردار. در آن زمان، زنان عرب دیده نمیشدند.

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: إطعامُ الأَسيرِ وَ الإِحسانُ إلَيهِ حَقٌّ واجِبٌ و إن قَتَلتَهُ مِنَ الغَدِ.[۲۷۵]

 

  1. امام على علیه‌السلام: غذا دادن به اسیر و احسان به او، حقّى واجب است، هر چند [بخواهى] فردا او را بكشى.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إطعامُ الأَسيرِ حَقٌّ عَلیٰ مَن أسَرَهُ و إن كانَ يُرادُ مِنَ الغَدِ قَتلُهُ، فَإِنَّهُ يَنبَغي أن يُطعَمَ و يُسقیٰ، و يُظَلَّ[۲۷۶] و يُرفَقَ بِهِ؛ كافِراً كانَ أو غَيرَهُ.[۲۷۷]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: غذا دادن به اسیر حقّى است به گردن كسى كه او را به اسارت گرفته است، هر چند بنا باشد فردا كشته شود؛ چون شایسته است به اسیر، آب و خوراک داد و او را زیر سایه نگه داشت و با او مدارا كرد، كافر باشد یا غیر كافر.

 

  1. عنه علیه‌السلام: يَجِبُ أن يُطعَمَ الأَسيرُ و يُسقیٰ و يُرفَقَ بِهِ و إن اُريدَ بِهِ القَتلُ.[۲۷۸]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: غذا و آب دادن به اسیر و خوشرفتاری با او واجب است، اگر چه قرار باشد کشته شود.

 

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: ما مِن عَمَلٍ أفضَلَ يَومَ النَّحرِ مِن دَمٍ مَسفوكٍ، أو مَشيٍ في بِرِّ الوالِدَينِ، أو ذي رَحِمٍ قاطِعٍ يَأخُذُ عَلَيهِ بِالفَضلِ و يَبدَؤُهُ بِالسَّلامِ، أو رَجُلٍ أطعَمَ مِن صالِحِ نُسُكِهِ[۲۷۹] ثُمَّ دَعا إلیٰ بَقِيَّتِهِ جيرانَهُ مِنَ اليَتامیٰ و أَهلِ المَسكَنَةِ وَ المَملوكِ، و تَعاهَدَ الأُسَراءَ.[۲۸۰]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: در روز قربان، هیچ عملی بافضیلتتر از این کارها نیست: قربانی کردن، یا نیکی کردن به والدین، یا رفتن به دیدن خویشاوندی که قطع رابطه کرده است و با لطف با او رفتار کردن و پیشدستی در سلام کردن به او، یا این که انسان از قسمتهای خوب گوشتِ قربانی اطعام کند و سپس همسایگان خود را از یتیم و فقیر و بَرده به باقیماندۀ آن دعوت کند، و سر زدن به اسیران.

۱۰ / ۲: فَكُّ الأَسيرِ

۱۰ / ۲: آزاد کردن اسیر

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: فُكُّوا العانِيَ[۲۸۱]، و أَجيبُوا الدّاعِيَ، و عودُوا المَريضَ.[۲۸۲]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: اسیر را آزاد كنید و دعوتِ دعوت كننده را بپذیرید و از بیمار عیادت كنید.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: مَن فَدیٰ أسيراً مِن أيدِي العَدُوِّ فَأَنَا ذٰلِكَ الأَسيرُ.[۲۸۳]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هر کس با دادن فدیه اسیری را از دست دشمن آزاد کند، [گویی که] من آن اسیر هستم.

 

  1. سنن الدارمي عن عمران بن حصين: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فادیٰ رَجُلاً بِرَجُلَينِ.[۲۸۴]

 

  1. سنن الدارمی - به نقل از عمران بن حصین -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله یک نفر اسیر را با دادن دو اسیر، آزاد کرد.

 

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله - في دُعاءِ شَهرِ رَمَضانَ -: اللّٰهُمَّ فَرِّج عَن كُلِّ مَكروبٍ، اللّٰهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَريبٍ، اللّٰهُمَّ فُكَّ كُلَّ أسيرٍ.[۲۸۵]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله - در دعاى ماه رمضان -: خدایا! گرفتارىِ هر گرفتارى را بر طرف ساز. خدایا! هر غریبى را [به وطنش] باز گردان. خدایا! هر اسیرى را بِرهان.

 

  1. الأمالي للطوسي عن أبي رافع: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَفُكُّ مِن مالِها [أي خَديجَةَ۳] الغارِمَ وَ العانِيَ، و يَحمِلُ الكَلَّ[۲۸۶]، و يُعطي فِي النّائِبَةِ، و يُرفِدُ فُقَراءَ أصحابِهِ إذ كانَ بِمَكَّةَ.[۲۸۷]

 

  1. الأمالى، طوسى - به نقل از ابو رافع -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله با دارایى خدیجه، بدهكار و اسیر را از بند، رها مىنمود و بار یتیمان و نانخوران را به دوش مىكشید و در گرفتارىها از آن عطا مىنمود و تا در مكّه بود، یاران فقیرش را یارى مىداد.

 

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله - حينَ قالَ لَهُ عَلِيٌّ علیه‌السلام: يا رَسولَ اللّه، أيُّ الصَّدَقَةِ أفضَلُ؟ -: الأَسيرُ المُخضَرَّتا[۲۸۸] عَيناهُ.[۲۸۹]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله - هنگامی که امام على علیه‌السلام پرسید: اى پیامبر خدا! كدام صدقه دادن، برتر است؟ -: به اسیرى كه چشمانش [از ضعفْ] تیره و تار شده است.

 

  1. عدّة الداعي: قالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: أفضَلُ الصَّدَقَةِ صَدَقَةُ اللِّسانِ.

قيلَ: يا رَسولَ اللّه، و ما صَدَقَةُ اللِّسانِ؟

قالَ: الشَّفاعَةُ؛ تَفُكُّ بِهَا الأسيرَ، و تَحِقنُ بِهَا الدَّمَ، و تَجُرُّ بِهَا المَعروفَ إلیٰ أخيكَ، و تَدفَعُ بِهَا الكَريهَةَ.[۲۹۰]

  1. عدّة الداعى: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «برترین صدقه، صدقۀ زبان است».

گفته شد: اى پیامبر خدا! صدقۀ زبان چیست؟

فرمود: «میانجیگرى كردن، تا با آن، اسیرى را آزاد كنى و خونى را از به ناحق ریخته شدن، حفظ كنى و به برادرت خیرى برسانى و پیشامد ناگوارى را دفع كنى».

  1. المعجم الكبير عن الشعبي: كانَت جُوَيرِيَةُ[۲۹۱] مِلكَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَأَعتَقَها و جَعَلَ عِتقَها صَداقَها و عِتقَ كُلِّ أسيرٍ مِن بَنِي المُصطَلِقِ.[۲۹۲]

 

  1. المعجم الکبیر - به نقل از شَعبی -: جُوَیریه، مملوک پیامبر خدا [یعنی سهم پیامبر خدا از اسیران جنگ با بنی مُصطَلِق] بود و [پیامبر صلّی اللّه علیه و آله] او را آزاد کرد و آزادی او و آزادی همۀ اسیران بنی مُصطَلِق را مهریّۀ او قرار داد.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: مَن كانَ مِنكُم لَهُ مالٌ فَليَصِل بِهِ القَرابَةَ، وَ ليُحسِن مِنهُ الضِّيافَةَ، وَليَفُكَّ بِهِ العانِيَ وَ الأَسيرَ.[۲۹۳]

 

  1. امام على علیه‌السلام: هر یک از شما مالى دارد، باید با آن به خویشاوندان پیوند برسانَد، میهمانىِ نیكو ترتیب دهد و رنجور و اسیر را آزاد کند.

 

  1. عنه علیه‌السلام: مَن آتاهُ اللّٰهُ مالاً فَليَصِل بِهِ القَرابَةَ، وَ ليُحسِن مِنهُ الضِّيافَةَ، وَ ليَفُكَّ بِهِ الأَسيرَ وَ العانِيَ، وَ ليُعطِ مِنهُ الفَقيرَ وَ الغارِمَ، وَ ليَصبِر نَفسَهُ عَلَى الحُقوقِ وَ النَّوائِبِ ابتِغاءَ الثَّوابِ؛ فَإِنَّ فَوزاً بِهٰذِهِ الخِصالِ شَرَفُ مَكارِمِ الدُّنيا و دَركُ فَضائِلِ الآخِرَةِ إن شاءَ اللّٰهُ.[۲۹۴]

 

  1. امام على علیه‌السلام: کسی که خداوند، به او مالى می‌دهد، باید آن را به خویشاوندان برساند، میهمانىهاى نیكو بدهد، اسیر و گرفتار را از بند برهانَد، تنگدست و وامدار را بهره ببخشد و به امید پاداش، خویشتن را بر [اداى] حقوق و [تحمّل] بلاهاى سخت، شکیبا سازد؛ زیرا هر آینه، دستیابى به این ویژگىها، بهرهور شدن از كرامتهاى دنیایى و فضیلتهاى آخرتى است، اگر خدا بخواهد.

۱۰ / ۳: سيرَةُ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله فِي الأَسریٰ

۱۰ / ۳: سیرۀ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در رفتار با اسیران

الكتاب

قرآن

(يَـٰأَيُّهَا ٱلنَّبِىُّ قُل لِّمَن فِى أَيْدِيكُم مِّنَ ٱلأَسْرَیٰ إِن يَعْلَمِ ٱللهُ فِى قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ ٱللهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ).[۲۹۵]

(ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شمایند، بگو: «اگر خدا در دلهای شما خیری بداند [و نیّات پاکی داشته باشید]، بهتر از آنچه از شما گرفته شده، به شما میدهد و شما را میبخشد و خداوند، آمرزنده و مهربان است»).

(مَا كَانَ لِنَبِىٍّ أَن یكُونَ لَهُ أَسْرَىٰ حَتَّىٰ یُثْخِنَ فِى ٱلأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنْیا وَ ٱللهُ یرِیدُ ٱلآخِرَةَ وَ ٱللهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ).[۲۹۶]

(هیچ پیامبری حق ندارد اسیرانی [از دشمن] بگیرد تا کاملاً بر آنها پیروز گردد [و جای پای خود را در زمین محکم کند]. شما متاع ناپایدار دنیا را میخواهید [و مایلید اسیران بیشتری بگیرید و در برابر گرفتن فدیه آزادشان کنید]؛ ولی خداوند، سرای دیگر را [برای شما] میخواهد و خداوند، توانا و حکیم است).

(فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرْبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّیٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّواْ ٱلْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّیٰ تَضَعَ ٱلْحَرْبُ أَوْزَارَهَا).[۲۹۷]

(و هنگامی که با کافران [جنایتپیشه در میدان جنگ] رو بهرو شدید، گردنهایشان را بزنید [و این کار را همچنان ادامه دهید] تا به اندازۀ کافی، دشمن را در هم بکوبید. در این هنگام، اسیران را محکم ببندید. آن گاه یا بر آنان منّت گذارید [و آزادشان کنید]، یا در برابر آزادی، از آنان فدیه بگیرید [و این ادامه یابد] تا جنگ، بار سنگین خود را بر زمین نهد).

الحديث

حدیث

  1. كتاب من لا يحضره الفقيه [عن ابن عبّاس][۲۹۸]: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا دَخَلَ شَهرُ رَمَضانَ أطلَقَ كُلَّ أسيرٍ، و أَعطیٰ كُلَّ سائِلٍ.[۲۹۹]

 

  1. كتاب من لايحضره الفقيه - به نقل از ابن عبّاس -: وقتى ماه رمضان مىشد، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله همۀ اسیران را آزاد مىكرد و به هر نیازمندى، بخشش مىنمود.

 

  1. الدرّ المنثور عن ابن جريج - في قَولِهِ تَعالیٰ: (وَ يُطْعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا)ج[۳۰۰] -: لَم يَكُنِ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يَأسِرُ أهلَ الإِسلامِ، ولٰكِنَّها نَزَلَت في اُساریٰ أهلِ الشِّركِ؛ كانوا يَأسِرونَهُم فِي الفِداءِ، فَنَزَلَت فيهِم، فَكانَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يَأمُرُ بِالإِصلاحِ لَهُم.[۳۰۱]

 

  1. الدرّ المنثور - به نقل از ابن جریج، در بارۀ آیۀ (و غذا[ی خود] را با وجود دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر میدهند) -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کسی نبود که مسلمانی را اسیر کند؛ بلکه این آیه در بارۀ اسیران اهل شرک نازل شد. مسلمانان، آنها را برای فدیه گرفتن اسیر میکردند. پس آیه در بارۀ این اسیران نازل شد و پیامبر دستور داد با آنها دوستانه رفتار شود.

 

  1. المستدرك على الصحيحين عناُمّ عاصم: دَخَلَ عَلَينا نُبَيشَةُ، و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله سَمّاهُ نُبَيشَةَ الخَيرِ؛ دَخَلَ عَلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و عِندُهُ اُساریٰ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، إمّا أن تَمُنَّ عَلَيهِم و إمّا أن تُفادِيَهُم.

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: أمَرتَ بِخَيرٍ، أنتَ نُبَيشَةُ الخَيرِ بَعدَ ذٰلِكَ.[۳۰۲]

  1. المستدرک على الصحيحين - به نقل ازاُمّ عاصم -: نُبَیشه بر ما وارد شد و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله او را نُبَیشة الخَیر نامید. بر پیامبر خدا وارد شد، در حالى كه اسیران نزدش بودند. گفت: اى پیامبر خدا! یا بر ایشان منّت بگذار و آزادشان كن، یا جانفدا بستان و آزادشان کن.

پیامبر خدا فرمود: «به خیر و نیكى فرمان دادى. از این پس، تو نبیشة الخیر هستى».

  1. المغازي عن ابن أبي عون - في ذِکرِ سَرِیَّةِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه‌السلام إلیٰ قَبیلَةِ طَيٍّ -: کانَ فِي السَّبيِ اُختُ عَدِيِّ بنِ حاتِمٍ لَم تُقسَم، فَأُنزِلَت دارَ رَملَةَ بِنتِ الحارِثِ، و كانَ عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ قَد هَرَبَ حينَ سَمِعَ بِحَرَكَةِ عَلِيٍّ علیه‌السلام، و كانَ لَهُ عَينٌ بِالمَدينَةِ فَحَذَّرَهُ فَخَرَجَ إلَى الشّامِ.

و كانَت اُختُ عَدِيٍّ إذا مَرَّ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله تَقولُ: يا رَسولَ اللّه، هَلَكَ الوالِدُ و غابَ الوافِدُ، فَامنُن عَلَينا مَنَّ اللّٰهُ عَلَيكَ! كُلُّ ذٰلِكَ يَسأَلُها رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: مَن وافِدُكِ؟ فَتَقولُ: عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ، فَيَقولُ: الفارُّ مِنَ اللّه و رَسولِهِ؟! حَتّیٰ يَئِسَت.

فَلَمّا كانَ يَومُ الرّابِعِ مَرَّ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله فَلَم تَكَلَّم، فَأَشارَ إلَيها رَجُلٌ: قومي فَكَلِّميهِ،
فَكَلَّمَتهُ فَأَذِنَ لَها و وَصَلَها، و سَأَلَت عَنِ الرُّجَلِ الَّذي أشارَ إلَيها فَقيلَ: عَلِيٌّ، و هُوَ
الَّذي سَباكُم، أما تَعرِفينَهُ؟ فَقالَت: لا وَ اللّه، ما زِلتُ مُدنِيَةً طَرَفَ ثَوبي عَلیٰ وَجهي
و طَرَفَ رِدائي عَلیٰ بُرقُعي مِن يومَ اُسِرتُ حَتّیٰ دَخَلتُ هٰذِهِ الدّارَ، و لا رَأَيتُ وَجهَهُ و لا وَجهَ أحَدٍ مِن أصحابِهِ.[۳۰۳]

  1. المغازى - به نقل از ابن ابى عون، در یادكرد از اعزام نیرو به فرماندهى على علیه‌السلام به قبیلۀ طَى -: در میان اسیران، خواهر عَدى بن حاتم، تقسیم نشد و او را در خانۀ رمله دختر حارث فرود آوردند، و عدىّ بن حاتم، هنگامى كه شنیده بود على علیه‌السلام حركت كرده است، گریخته بود. او جاسوسى در مدینه داشت كه به او هشدار داده و وى به سوى شام بیرون رفته بود.

خواهر عَدى چون بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مىگذشت، مىگفت: اى پیامبر خدا! پدر از دنیا رفت و جانشین، غایب شد. بر ما منّت بگذار. خدا بر تو منّت بگذارد! و هر بار پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مىپرسید: «جانشین [پدرِ] تو كیست؟» و او مىگفت: عَدىّ بن حاتم! و پیامبر مىفرمود: «همان گریزان از خدا و پیامبرش؟»، تا آن جا كه خواهر عَدى، مأیوس شد.

روز چهارم، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گذشت؛ ولى خواهر عَدى چیزى نگفت. مردى به او اشاره كرد: برخیز و با پیامبر سخن بگو! او برخاست و با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سخن گفت و پیامبر به او اجازه داد و او را [به برادرش] رساند.

خواهر عَدى از نام مردى كه به او اشاره كرد [تا با پیامبر صحبت کند]، پرسید. گفته شد: على؛ همان كسى كه شما را اسیر كرد. آیا او را نمىشناسى؟ گفت: نه به خدا، من از روز اسارتم تا هنگام ورود به این خانه، پیوسته گوشۀ لباسم را به صورتم و سر ردایم را به روبندم نزدیک كردهام و نه صورت او را دیدهام و نه صورت هیچ یک از همراهان او را.

  1. الطبقات الكبرى عن عبادة الطائي: هَرَبَ عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ مِن خَيلِ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله حَتّیٰ لَحِقَ بِالشّامِ، و كانَ عَلَى النَّصرانِيَّةِ، و كانَ يَسيرُ في قَومِهِ بِالمِرباعِ[۳۰۴].

و جُعِلَتِ ابنَةُ حاتِمٍ في حَظيرَةٍ[۳۰۵] بِبابِ المَسجِدِ، و كانَتِ امرَأَةً جَميلَةً جَزلَةً[۳۰۶]، فَمَرَّ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقامَت إلَيهِ فَقالَت: هَلَكَ الوالِدُ و غابَ الوافِدُ، فَامنُن عَلَيَّ مَنَّ اللّٰهُ عَلَيكَ!

قالَ: مَن وافِدُكِ؟ قالَت: عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ. فَقالَ: الفارُّ مِنَ اللّه و مِن رَسولِهِ؟!

و قَدِمَ وَفدٌ مِن قُضاعَةَ مِنَ الشّامِ. قالَت: فَكَسانِي النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله و أَعطاني نَفَقَةً و حَمَلَني، و خَرَجتُ مَعَهُم حَتّیٰ قَدِمتُ الشّامَ عَلیٰ عَدِيٍّ، فَجَعَلتُ أقولُ لَهُ: القاطِعُ الظّالِمُ! اِحتَمَلتَ بِأَهلِكَ و وُلدِكَ و تَرَكتَ بَقِيَّةَ والِدِكَ؟!

فَأَقامَت عِندَهُ أيّاماً و قالَت لَهُ: أریٰ أن تَلحَقَ بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

فَخَرَجَ عَدِيٌّ حَتّیٰ قَدِمَ عَلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَسَلَّمَ عَلَيهِ و هُوَ فِي المَسجِدِ، فَقالَ: مَنِ الرَّجُلُ؟ قالَ: عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ. فَانطَلَقَ بِهِ إلیٰ بَيتِهِ و أَلقیٰ لَهُ وِسادَةً مَحشُوَّةً بِليفٍ، و قالَ: اِجلِس عَلَيها. فَجَلَسَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَلَى الأَرضِ، و عَرَضَ عَلَيهِ الإِسلامَ، فَأَسلَمَ عَدِيٌّ، وَ استَعمَلَهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَلیٰ صَدَقاتِ قَومِهِ.[۳۰۷]

  1. الطبقات الكبرى - به نقل از عبادۀ طایى -: عَدى بن حاتم، از دست سواران پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گریخت، تا آن كه به شام ملحق شد. او مسیحى و رئیس قومش بود و یک چهارمِ غنیمت را بر مىداشت.

[خواهرش] دختر حاتم، [اسیر و] در پرچین جلوى مسجد گذاشته شد. او زنى زیبا و صاحب‌رأى بود. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله كه بر او گذشت، به سوى ایشان برخاست و گفت: پدر از دنیا رفت و جانشین [پدر]، غایب شد. بر من منّت بگذار. خدا بر تو منّت نهد!

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرسید: «جانشین [پدر] تو كیست؟». گفت: عَدى بن حاتم. فرمود: «همان گریزان از خدا و پیامبرش؟».

هیئت نمایندگى قبیلۀ قُضاعه از شام آمد. [دختر حاتم] گفت: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله لباس به من پوشاند و توشه و هزینهاى به من داد و مرا بر مركبى نشاند و با آنها بیرون آمدم تا در شام بر عَدى وارد شدم. به او گفتم: اى بُرنده[ى پیوند خویشاوندى] و اى ستمكار! خانواده و فرزندانت را برداشتى و بردى و به جا ماندۀ پدرت را رها كردى؟ و آن زن، چند روزى نزد عَدى ماند و به او گفت: نظر من، این است كه به پیامبر خدا ملحق شوى.

عَدى بیرون آمد تا بر پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله كه در مسجد بود، وارد شد و سلام داد. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرسید: «كیستى؟». گفت: عَدى بن حاتم. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را به خانهاش برد و تشکِ پُر شده از لیف خرمایى برایش انداخت و فرمود: «بر آن بنشین» و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خود، روى زمین نشست و اسلام را بر او عرضه كرد و عَدى، مسلمان شد و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله او را بر زكات قومش گمارد.

  1. صحيح مسلم عن عمران بن حصين: كانَت ثَقيفٌ حُلَفاءَ لِبَني عَقيلٍ، فَأَسَرَت ثَقيفٌ رَجُلَينِ مِن أصحابِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و أَسَرَ أصحابُ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله رَجُلاً مِن بَني عَقيلٍ، و أَصابوا مَعَهُ العَضباءَ.[۳۰۸]

فَأَتیٰ عَلَيهِ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و هُوَ في الوَثاقِ. قالَ: يا مُحَمَّدُ.

فَأَتاهُ فَقالَ: ما شَأنُكَ؟

فَقالَ: بِمَ أخَذتَني؟ و بِمَ أخَذتَ سابِقَةَ الحاجِّ[۳۰۹]؟

فَقالَ إعظاماً لِذٰلِكَ: أخَذتُكَ بِجَريرَةِ حُلَفائِكَ ثَقيفٍ. ثُمَّ انصَرَفَ عَنهُ.

فَناداهُ، فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، يا مُحَمَّدُ.

و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله رَحيماً رَقيقاً، فَرَجَعَ إلَيهِ، فَقالَ: ما شَأنُكَ؟

قالَ: إنّي مُسلِمٌ.

قالَ: لَو قُلتَها و أَنتَ تَملِكُ أمرَكَ أفلَحتَ كُلَّ الفَلاحِ. ثُمَّ انصَرَفَ.

فَناداهُ فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، يا مُحَمَّدُ.

فَأَتاهُ فَقالَ: ما شَأنُكَ؟

قالَ: إنّي جائِعٌ فَأَطعِمني و ظَمآنُ فَاسقِني.

قالَ: هٰذِهِ حاجَتُكَ. فَفُدِيَ بِالرَّجُلَينِ.[۳۱۰]

  1. صحيح مسلم - به نقل از عمران بن حصین -: قبیلۀ ثقیف، همپیمانهاى بنى عقیل بودند و دو تن از یاران پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را به اسارت گرفتند و یاران پیامبر خدا نیز مردى از بنى عقیل را اسیر كردند و همراه او شترى [ارزشمند] به نام عَضبا را نیز به غنیمت گرفتند.

پیامبر خدا بر او - كه در بند بود -، وارد شد. او گفت: اى محمّد!

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نزد او رفت و فرمود: «چه كار دارى؟».

گفت: به چه خاطر، مرا گرفتهاى؟ و به چه خاطر، شتر تندروِ مرا گرفتهاى؟

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از سر بزرگ داشتن این سخن (/ آن مرد) فرمود: «تو را به خاطر جرم و جنایت همپیمانانت، ثقیف، دستگیر نمودهام»[۳۱۱]. سپس از او روى گرداند.

آن مرد، ندایش داد و گفت: اى محمّد! اى محمّد!

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مهربان و دلنازک بود. به سوى او باز گشت و فرمود: «چه كار دارى؟».

گفت: من مسلمانم.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «اگر در حالى كه اختیاردار كارت بودى [و اسیر نشده بودى] این را مىگفتى، به كمال كامیابى مىرسیدى».

سپس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله باز گشت و آن مرد، دوباره ندا داد: اى محمّد! اى محمّد!

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نزد او آمد و فرمود: «چه كار دارى؟».

گفت: گرسنهام، سیرم كن؛ و تشنهام، سیرابم كن.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «این، نیازت است [و باید بر طرف شود]» و او با دو مسلمان اسیر، تبادل شد.

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: اُتِيَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله بِسَبيٍ مِنَ اليَمَنِ، فَلَمّا بَلَغُوا الجُحفَةَ نَفِدَت نَفَقاتُهُم، فَباعوا جارِيَةً مِنَ السَّبِيِ كانَت اُمُّها مَعَهُم، فَلَمّا قَدِموا عَلَى النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله سَمِعَ بُكاءَها فَقالَ: ما هٰذِهِ البُكاءُ؟ فَقالوا: يا رَسولَ اللّه، احتَجنا إلیٰ نَفَقَةٍ فَبِعنَا ابنَتَها.

فَبَعَثَ بِثَمَنِها فَاُتِيَ بِها، و قالَ: بيعوهُما جَميعاً أو أمسِكوهُما جَميعاً.[۳۱۲]

  1. امام صادق علیه‌السلام: اسیرانى را از یمن به خدمت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آوردند. زمانى كه به جُحفه رسیدند، هزینۀ راهشان تمام شد. از این رو، یكى از كنیزان را كه مادرش هم با اسیران بود، فروختند. هنگامى كه به خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیدند، ایشان گریۀ آن مادر را شنید و فرمود: «این گریه براى چیست؟». گفتند: اى پیامبر خدا! ما در راه، نیازمند توشۀ راه شدیم و دختر او را فروختیم.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پول آن كنیز را فرستاد و او را آوردند و فرمود: «یا هر دو را با هم بفروشید یا هر دو را با هم نگه دارید».

  1. مسند ابن حنبل عن الحسن: اِستَشارَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله النّاسَ فِي الأُساریٰ يَومَ بَدرٍ فَقالَ: إنَّ اللّٰهَ عزّ و جلّ قَد أمكَنَكُم مِنهُم.

قالَ: فَقامَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، اِضرِب أعناقَهُم!! قالَ: فَأَعرَضَ عَنهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله.

قالَ: ثُمَّ عادَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقالَ: يا أيُّهَا النّاسُ! إنَّ اللّٰهَ قَد أمكَنَكُم مِنهُم، و إنَّما هُم إخوانُكُم بِالأَمسِ.

قالَ: فَقامَ عُمَرُ فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، اِضرِب أعناقَهُم!! فَأَعرَضَ عَنهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله.

قالَ: ثُمَّ عادَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله فَقالَ لِلنّاسِ مِثلَ ذٰلِكَ. فَقامَ أبو بَكرٍ فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، إن تریٰ أن تَعفُوَ عَنهُم و تَقبَلَ عَنهُمُ الفِداءَ.

قالَ: فَذَهَبَ عَن وَجهِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله ما كانَ فيهِ مِنَ الغَمِّ. قالَ: فَعَفا عَنهُم و قَبِلَ مِنهُمُ الفِداءَ.[۳۱۳]

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از حسن -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در بارۀ اسیران جنگ بدر، با مردم مشورت كرد و فرمود: «خداوند آنها را به اختیار شما در آورده است».

عمر بن خطّاب برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! گردنشان را بزن. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از او روى گرداند.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله دوباره فرمود: «اى مردم! خداوند، آنها را به اختیار شما در آورده است و آنها برادران دیروز شمایند».

عمر برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! گردنهایشان را بزن. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از او روى چرخاند.

سپس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله همان سخن را بار سوم فرمود و ابو بكر برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! اگر صلاح مىبینى، از آنها در گذر و جانفدا از ایشان بپذیر.

پس غم از چهرۀ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رفت و از آنها در گذشت و از آنها جانفدا پذیرفت.

  1. صحيح البخاري عن جابر: لَمّا كانَ يَومُ بَدرٍ اُتِيَ بِاُساریٰ، و اُتِيَ بِالعَبّاسِ و لَم يَكُن عَلَيهِ ثَوبٌ، فَنَظَرَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله لَهُ قَميصاً، فَوَجَدوا قَميصَ عَبدِ اللّه بنِ اُبَيٍّ يَقدُرُ عَلَيهِ[۳۱۴]، فَكَساهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله إيّاهُ.

فَلِذٰلِكَ نَزَعَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله قَميصَهُ الَّذي ألبَسَهُ[۳۱۵]. قالَ ابنُ عُيَينَةَ: كانَت لَهُ عِندَ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله يَدٌ فَأَحَبَّ أن يُكافِئَهُ.[۳۱۶]

  1. صحيح البخارى - به نقل از جابر -: در جنگ بدر، اسیران را آوردند و عبّاس را بى آن كه لباس بر او باشد، آوردند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به دنبال لباسى براى او، چشم گرداند و پیراهن عبد اللّٰهبن اُبَى را اندازۀ او یافتند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آن را به وى پوشاند و از همین رو بود كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله [به هنگام دفن عبد اللّٰهبن اُبَى]، پیراهن خود را در آورد و به او پوشاند.

ابن عیینه گفت: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مىخواست با این كار، احسان او را به عمویش عبّاس، جبران كند.

  1. المناقب لابن شهر آشوب عن الكلبي - في قَولِهِ تَعالیٰ: (فَشُدُّوا ٱلْوَثَاقَ) -: ثُمَّ نَزَلَت فِي العَبّاسِ لَمّا اُسِرَ في يَومِ بَدرٍ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: اِفدِ نَفسَكَ وَ ابنَي أخيكَ - يَعني عَقيلاً و نَوفَلاً - و حَليفَكَ - يَعني عُتبَةَ بنَ أبي جَحدَرٍ - فَإِنَّكَ ذو مالٍ.

فَقالَ: إنَّ القَومَ استَكرَهوني و لا مالَ عِندي!

قالَ: فَأَينَ المالُ الَّذي وَضَعتَهُ بِمَكَّةَ عِندَاُمّ الفَضلِ حينَ خَرَجتَ و لَم يَكُن مَعَكُما أحَدٌ، و قُلتَ: إن اُصِبتُ في سَفَري فَلِلفَضلِ كَذا و كَذا، و لِعَبدِ اللّه كَذا، و لِقُثَمَ كَذا؟!

قالَ: وَ الَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ نَبِيّاً، ما عَلِمَ بِهٰذا أحَدٌ غَيرُها! و إنّي لَأَعلَمُ أنَّكَ لَرَسولُ اللّه. فَفَدیٰ نَفسَهُ بِمِئَةِ اُوقِيَّةٍ، و كُلَّ واحِدٍ بِمِئَةِ اُوقِيَّةٍ.

فَنَزَلَ: (يَا أَيُّهَا ٱلنَّبِىُّ قُل لِّمَن فِى أَيْدِيكُم مِّنَ ٱلأَسْـرَیٰ) الآيَةَ، فَكانَ العَبّاسُ يَقولُ: صَدَقَ اللّٰهُ و صَدَقَ رَسولُهُ، فَإِنَّهُ كانَ مَعي عِشرونَ اُوقِيَّةً فَأُخِذَت، فَأَعطانِيَ اللّٰهُ مَكانَها عِشرينَ عَبداً، كُلٌّ مِنهُم يَضرِبُ بِمالٍ كَثيرٍ[۳۱۷]، أدناهُم يَضرِبُ بِعِشرينَ ألفَ دِرهَمٍ.[۳۱۸]

  1. المناقب، ابن شهرآشوب - به نقل از کلبی، در بارۀ این سخن خداوند متعال: ([اسیران را] در بند کشید) -: در بارۀ عبّاس نازل شد که در جنگ بدر اسیر شد. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «برای خودت و دو برادرزادهات» یعنی عقیل و نوفل «و همپیمانت» یعنی عتبة بن ابی جحدر «فدیه بده. تو ثروتمندی».

او گفت: این مردم مرا به زور به جنگ آوردند. پولی هم ندارم.

پیامبر فرمود: «پس آن پولهایی که وقتی خواستی بیایی، در مکّه نزداُمّ الفضل گذاشتی، چه؟ نشانی‌اش، این که خودت بودی و او و گفتی اگر از این سفر باز نگشتم، فلان مقدارش برای فضل باشد، فلان مقدارش برای عبد اللّٰه و بهمان مقدارش برای قثم!».

عبّاس گفت: سوگند به آن که تو را به حق مبعوث کرد، از این موضوع کسی جز او (اُمّ الفضل) خبر نداشت. من میدانم که تو فرستادۀ خدا هستی. آن گاه با صد اَوقیه، خودش را آزاد کرد و هر یک از آن افراد را هم با صد اوقیه.

پس این آیه نازل شد: (ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شمایند، بگو) (تا پایان آیه). عبّاس میگفت: خدا و پیامبرش راست میگویند. بیست اوقیه با خود داشتم که از من گرفته شد و در عوض، خداوند، بیست برده به من داد که هر یک از آنها با پول بسیاری تجارت میکند و کم‌ترینشان با بیست هزار درهم.

  1. شرح الأخبار: أمَّا العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ عَمُّ الرَّسولِ صلّی اللّه علیه و آله فَإِنَّهُ كانَ أسَنَّ بِثَلاثِ سِنينَ مِن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و لَم يُسلِم إلیٰ أن شَهِدَ بَدراً مَعَ مُشرِكي أهلِ مَكَّةَ، و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَد قالَ لِلمُسلِمينَ يَومَ بَدرٍ: فَمَن قَدَرتُم أن تَأسِروهُ مِن بَني هاشِمٍ فَلا تَقتُلوهُ؛ فَإِنَّهُم اُخرِجوا كُرهاً.

فَاُسِرَ العَبّاسُ فيمَن اُسِرَ، و شُدَّ فِي الوَثاقِ، فَكانَ يَئِنُّ لِشِدَّةِ الرِّباطِ، فَإِذا سَمِعَهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَئِنُّ. قالَ: اِحفَظوني فِي العَبّاسِ؛ فَإِنَّهُ عَمّي، و عَمُّ الرَّجُلِ صِنوُ أبيهِ.

و لَمّا أن مَنَّ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَلیٰ مَن اُسِرَ مِنَ المُشرِكينَ يَومَ بَدرٍ عَلیٰ أن يَفدوا أنفُسَهُم، مَنَّ عَلَيهِ فيهِم، و قالَ صلّی اللّه علیه و آله لَهُ: اِفدِ نَفسَكَ وَ ابنَ أخيكَ عَقيلاً؛ فَإِنَّهُ لَيسَ لَهُ مالٌ - و كانَ قَد اُسِرَ مَعَهُ يَومَئِذٍ -.

فَقالَ: أنَا ما عِندي مالٌ!

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: فَأَينَ المالُ الَّذي دَفَعتَهُ يَومَ خُروجِكَ مِن مَكَّةَ إلیٰام الفَضلِ،
و قُلتَ لَها: إن اُصِبتُ فَلِعَبدِ اللّه كَذا، و لِلفَضلِ كَذا، و لَكِ كَذا، و لِفُلانٍ كَذا؟!
و ذَكَرَ لَهُ ما قالَ.

فَقالَ العَبّاسُ: وَ اللّه، ما سَمِعَ مِنّي ذٰلِكَ غَيرُها، و ما أطلَعَكَ عَلیٰ ذٰلِكَ إلَّا اللّٰهُ. و أَسلَمَ، و فَدیٰ نَفسَهُ و عَقيلَ بنَ أبي طالِبٍ.[۳۱۹]

  1. شرح الأخبار: عبّاس بن عبد المطّلب، عموی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، سه سال از پیامبر خدا بزرگتر بود. او اسلام نیاورد تا آن که در جنگ بدر، مشرکان مکّه را همراهی کرد. پیامبر خدا در روز بدر به مسلمانان گفته بود که هر یک از بنی هاشم را اسیر کردید، او را نکشید؛ چون به زور آورده شدهاند.

یکی از کسانی که اسیر شد، عبّاس بود. او را هم در بند کشیدند و چون طنابها را سفت کرده بودند، از درد مینالید. پیامبر خدا چون نالۀ او را شنید، فرمود: «به خاطر من، مراقب او باشید. او عموی من است و عموی هر کس، مانند پدر اوست».

چون پیامبر خدا بر مشرکان اسیر در روز بدر منّت نهاد که با پرداخت فدیه آزاد شوند، به عبّاس نیز منّت نهاد و به او فرمود: «برای خودت و برادرزادهات عقیل فدیه بده؛ چون او پولی ندارد». عقیل نیز آن روز اسیر شده بود.

عبّاس گفت: من پولی ندارم.

پیامبر خدا به او فرمود: «پس آن پولهایی که وقتی خواستی مکّه را ترک کنی، بهاُمّ الفضل دادی و به او گفتی: اگر بلایی سرم آمد، فلان مقدارش برای عبد اللّٰه باشد، فلان مقدارش برای فضل و بهمان مقدارش برای خودت و فلان مقدار برای فلانی [چه]؟» و تمام حرفهایی را که عبّاس زده بود، برایش گفت.

عبّاس گفت: به خدا سوگند، این چیزها را کسی جز او از من نشنید. اینها را فقط خدا به اطّلاع تو رسانده است. پس، اسلام آورد و برای خودش و عقیل بن ابی طالب فدیه داد.

  1. بحار الأنوار: رُوِيَ أنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله كَرِهَ أخذَ الفِداءِ حَتّیٰ رَأیٰ سَعدُ بنُ مُعاذٍ كَراهِيَةَ ذٰلِكَ في وَجهِهِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، هٰذا أوَّلُ حَربٍ لَقينا فيهِ المُشرِكينَ، وَ الإِثخانُ فِي القَتلِ أحَبُّ إلَينا مِنِ استِبقاءِ الرِّجالِ.

و قالَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ: يا رَسولَ اللّه، كَذَّبوكَ و أَخرَجوكَ، فَقَدِّمهُم وَ اضرِب أعناقَهُم، و مَكِّن عَلِيّاً مِن عَقيلٍ فَيَضرِبَ عُنُقَهُ! و مَكِّنّي مِن فُلانٍ أضرِب عُنُقَهُ! فَإِنَّ هٰؤُلاءِ أئِمَّةُ الكُفرِ.

و قالَ أبو بَكرٍ: أهلُكَ و قَومُكَ استَأنِ بِهِم وَ استَبقِهِم، و خُذ مِنهُم فِديَةً تَكونُ لَنا قُوَّةً عَلَى الكُفّارِ.

و قالَ أبو جَعفَرٍ الباقِرُ علیه‌السلام: كانَ الفِداءُ يَومَ بَدرٍ: كُلُّ رَجُلٍ مِنَ المُشرِكينَ بِأَربَعينَ اُوقِيَّةً، وَ الاُوقِيَّةُ أربَعونَ مِثقالاً، إلَّا العَبّاسُ فَإِنَّ فِداءَهُ كانَ مِئَةَ اُوقِيَّةً، و كانَ اُخِذَ مِنهُ حينَ اُسِرَ عِشرونَ اُوقِيَّةً ذَهَباً، فَقالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: ذٰلِكَ غَنيمَةٌ، فَفادِ نَفسَكَ وَ ابنَي أخيكَ نَوفَلاً و عَقيلاً.

فَقالَ: لَيسَ مَعي شَيءٌ!

فَقالَ: أينَ الذَّهَبُ الَّذي سَلَّمتَهُ إلیٰام الفَضلِ، و قُلتَ: إن حَدَثَ بي حَدَثٌ فَهُوَ لَكِ و لِلفَضلِ و عَبدِاللّه و قُثَمَ؟!

فَقالَ: مَن أخبَرَكَ بِهٰذا؟

قالَ: اللّٰهُ تَعالیٰ.

فَقالَ: أشهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللّه. وَ اللّه، مَا اطَّلَعَ عَلیٰ هٰذا أحَدٌ إلَّا اللّٰهُ تَعالیٰ!

ثُمَّ خاطَبَ اللّٰهُ سُبحانَهُ نَبِيَّهُ صلّی اللّه علیه و آله فَقالَ: (يَـٰأَيُّهَا ٱلنَّبِىُّ قُل لِّمَن فِى أَيْدِيكُم)، إنَّما ذَكَرَ الأَيدِيَ لِأَنَّ مَن كانَ في وَثاقِهِم فَهُوَ بِمَنزِلَةِ مَن يَكونُ في أيديهِم؛ لِاستيلائِهِم عَلَيهِ، (مِنَ ٱلأَسْرَیٰ) يَعني اُسراءَ بَدرٍ الَّذينَ اُخِذَ مِنهُمُ الفِداءُ، (إِن يَعْلَمِ ٱللهُ فِى قُلُوبِكُمْ خَيْرًا) أي إسلاماً و إخلاصاً أو رَغبَةً فِي الإِيمانِ و صِحَّةَ نِيَّةٍ، (يُؤْتِكُمْ) أي يُعطِكُم، (خَيْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنكُمْ)[۳۲۰] مِنَ الفِداءِ، إمّا فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ، و إمّا فِي الآخِرَةِ.[۳۲۱]

  1. بحار الأنوار: روایت شده است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از گرفتن فدیه ناراحت بود، به حدّی که سعد بن معاذ این ناراحتی را در چهرهاش دید و گفت: ای پیامبر خدا! این نخستین جنگ ما با مشرکان است و ما در جنگ، کشتن را از زنده نگه داشتن مردان خوشتر میداریم.

عمر بن خطاب گفت: ای پیامبر خدا! اینها تو را تکذیب و از شهر بیرونت کردند. یکایک آنها را پیش آور و گردن بزن. عقیل را بده علی گردن بزند و فلانی را بده من گردن بزنم! چون اینها سران کفر هستند.

ابو بکر گفت: اینها خانواده و قوم تو هستند. با ایشان مدارا کن و زندهشان نگه دار. از آنها فدیه بگیر تا پشتوانهای برای ما در برابر کفّار باشد.

و امام باقر علیه‌السلام فرمود: در جنگ بدر، فدیۀ هر مردی از مشرکان، چهل اَوقیه بود و هر اَوقیه چهل مثقال، بجز عبّاس بن عبد المطّلب که فدیهاش صد اَوقیه بود. زمانی که اسیر شد، بیست اَوقیه طلا از او گرفتند و پیامبر فرمود: «این، غنیمت است. برای خودت و پسرعموهایت، نوفل و عقیل، فدیه (جان‌فدا) پرداخت کن».

او گفت: من چیزی ندارم.

پیامبر فرمود: «پس آن طلاهایی که تحویلاُمّ الفضل دادی و گفتی اگر برایم اتّفاقی افتاد، اینها مال تو و فضل و عبد اللّٰه و قُثَم باشد، چه؟!».

عبّاس گفت: این را چه کسی به تو خبر داد؟

فرمود: «خداوند متعال».

عبّاس گفت: گواهی میدهم که تو پیامبر خدا هستی. به خدا سوگند، از این موضوع، هیچ کس جز خدا خبر نداشت.

خداوند سپس پیامبرش را مخاطب ساخت و فرمود: (ای پیامبر! به اسیرانی که در دستان شمایند، بگو). فرمود: (دستان شما)؛ چون کسی که در بند آنها بود، مثل آن است که در دستشان باشد؛ زیرا بر او استیلا داشتند. (اسیران) یعنی اسیران بدر که از آنان فدیه گرفته شد. (اگر خدا در دلهای شما خیری بداند) یعنی اسلام و اخلاص یا رغبت به ایمان و نیّت پاک (به شما میدهد) یعنی عطا میکند (بهتر از آنچه از شما گرفته شده) یعنی از فدیه، در دنیا و آخرت یا در آخرت.

  1. الكامل في التاريخ - في ذِكرِ غَزوَةِ حَمراءِ الأَسَدِ -: و أَمّا مُعاوِيَةُ بنُ المُغيرَةِ بنِ أبِي العاصِ بنِ اُمَيَّةَ - و هُوَ الَّذي جَدَعَ أنفَ حَمزَةَ و مَثَّلَ بِهِ مَعَ مَن مَثَّلَ بِهِ - و كانَ قَد أخطَأَ الطَّريقَ، فَلَمّا أصبَحَ أتیٰ دارَ عُثمانَ بنِ عَفّانَ، فَلَمّا رَآهُ قالَ لَهُ عُثمانُ: أهلَكتَني و أَهلَكتَ نَفسَكَ! فَقالَ: أنتَ أقرَبُهُم مِنّي رَحِماً و قَد جِئتُكَ لِتُجيرَني.

و أَدخَلَهُ عُثمانُ دارَهُ و قَصَدَ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله لِيَشفَع فيهِ، فَسَمِعَ رَسولَ اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله يَقولُ: «إنَّ مُعاوِيَةَ بِالمَدينَةِ فَاطلُبوهُ».

فَأَخرَجوهُ مِن مَنزِلِ عُثمانَ وَ انطَلَقوا بِهِ إلَى النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله، فَقالَ عُثمانُ: وَ الَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ! ما جِئتُ إلّا لِأَطلُبَ لَهُ الأَمانَ، فَهَبهُ لي. فَوَهَبَهُ لَهُ، و أَجَّلَهُ ثَلاثَةَ أيّامٍ، و أَقسَمَ لَئِن أقامَ بَعدَها لَيَقتُلَنَّهُ. فَجَهَّزَهُ عُثمانُ و قالَ لَهُ: اِرتَحِل.

و سارَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلیٰ حَمراءِ الأَسَدِ، و أَقامَ مُعاوِيَةُ لِيَعرِفَ أخبارَ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله، فَلَمّا كانَ اليَومُ الرّابِعُ قالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: «إنَّ مُعاوِيَةَ أصبَحَ قَريباً و لَم يَبعُد فَاطلُبوهُ».

فَطَلَبَهُ زَيدُ بنُ حارِثَةَ و عَمّارٌ، فَأَدرَكاهُ بِالحِماءِ فَقَتلاهُ.[۳۲۲]

  1. الکامل فی التاریخ - در بیان غزوۀ حمراء الأسد -: معاویة بن مغیرة بن ابی العاص بن امیّه (همان کسی که بینی حمزه را برید و او را با عدّهای دیگر از مسلمانان مُثله کرد) راه را گم کرده بود. هوا که روشن شد، به خانۀ عثمان بن عفّان آمد. عثمان همین که او را دید،
    گفت: هم مرا و هم خودت را هلاک کردی! او گفت: تو از همۀ آنها با من خویشاوندتری. پیش تو آمدم که پناهم بدهی.

عثمان او را به داخل خانه برد و خودش نزد پیامبر خدا رفت تا برایش شفاعت کند. شنید پیامبر خدا میگوید: «معاویه در مدینه است. او را بیابید».

مردم، او را از منزل عثمان بیرون کشیدند و نزد پیامبر بردند. عثمان گفت: سوگند به آن خدایی که تو را به حق بر انگیخت، این جا نیامدم، مگر این که برای او امان بطلبم. او را به من ببخش. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را به عثمان بخشید و سه روز مهلتش داد و سوگند خورد که اگر پس از آن ببیندش، او را خواهد کشت. عثمان، اسباب سفر برای او مهیّا کرد و گفت: از این جا برو.

پیامبر خدا به حمراء الأسد رفت. معاویه ماند تا از اخبار پیامبر آگاه شود [و جاسوسی کند]. روز چهارم که شد، پیامبر فرمود: «معاویه همین نزدیکیهاست. دور نشده است. پس او را بیابید». زید بن حارثه و عمّار گشتند و او را پیدا کردند و به قتلش رساندند.

  1. الفرج بعد الشدّة: حَدَّثَنا أبُو العَبّاسِ أحمَدُ المَعروفُ بِالأَشرَمِ المُقرِئُ الخَيّاطُ البَغدادِيُّ بِالبَصرَةِ، بِالإِسنادِ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ حُنَينٍ؛ أنَّهُ لَمّا أصابَ مِن هَوازِنَ ما أصابَ مِن أموالِهِم و سَباياهُم أدرَكَتهُ هَوازِنُ بِالجِعرانَةِ[۳۲۳] قَد أسلَموا، فَقالوا: يا رَسولَ اللّه، إنّا أهلٌ و عَشيرَةٌ[۳۲۴] و قَد أصابَنا مِنَ البَلاءِ ما لَم يَخفَ عَلَيكَ، فَامنُن عَلَينا مَنَّ اللّٰهُ عَلَيكَ!

و قامَ خَطيبُهُم زُهَيرُ بنُ صُرَدٍ فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، إنَّما فِي الحَظائِرِ مِنَ النِّساءِ خالاتُكَ و عَمّاتُكَ و حَواضِنُكَ اللّاتي تَكَفَّلنَكَ، و لَو أنّا صابَحنَا[۳۲۵] ابنَ أبي شِمرٍ الغَسّانِيَّ أوِ النُّعمانَ بنَ المُنذِرِ، ثُمَّ أصابَنا مِنهُمُ الَّذي أصابَنا مِنكَ، رَجَونا عائِدَهُما أو عَطفَهُما، و أَنتَ خَيرُ المَكفولينَ. ثُمَّ أنشَدَهُ شِعراً:

اُمنُن عَلَينا رَسولَ اللّه في كَرَمٍ فَإِنَّكَ المَرءُ نَرجوهُ و نَنتَظِرُ...

اُمنُن عَلیٰ نِسوَةٍ قَد كُنتَ تَرضَعُها إذ فوكَ تَملَاهُ مِن مَحضِها دِرَرُ...

فَلَمّا سَمِعَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله هٰذَا الشِّعرَ، قالَ: ما كانَ لي و لِبَني عَبدِ المُطَّلِبِ فَهُوَ لَكُم.

فَقالَت قُرَيشٌ: ما كانَ لَنا فَهُوَ للّٰـهِ عزّ و جلّ و لِرَسولِهِ صلّی اللّه علیه و آله. فَأَطلَقَهُم.[۳۲۶]

  1. الفرج بعد الشدّة: ابو عبّاس احمد (معروف به اَشرَم مُقری خیّاط بغدادی)
    با اِسنادش تا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برایم در بصره روایت کرد: در جنگ حُنَین، چون پیامبر خدا از هوازن اموال و اسیر گرفت، هوازن، خود را در جِعرانه به ایشان رساندند و اسلام آوردند و گفتند: ای پیامبر خدا! ما برای خود، خانواده و عشیره
    ای هستیم و بلایی که بر سرمان آمده است، بر شما پوشیده نیست. پس بر ما منّت بنه، خداوند بر تو منّت نهد!

خطیبشان زهیر بن صُرَد برخاست و گفت: ای پیامبر خدا! این زنانی که در پرچینها هستند، خالهها و عمّهها و دایههای تو هستند که سرپرستیات کردند. اگر ما پیش ابن ابی شمر غَسّانی یا نعمان بن مُنذر (دو پادشاه عرب) رفته بودیم و آن گاه این بلایی که از تو به ما رسید، از آنها رسیده بود، امید بخشش و عطوفت از آنها داشتیم، حال آن که تو بهترین کسی هستی که سرپرستی شدهای.

سپس این ابیات را خواند:

ای فرستادۀ خدا! بزرگوارانه بر ما منّت بگذار /

زیرا تو آن شخصی هستی که ما به او امید عطا داریم...

پس بر زنانی که از آنها شیر میخوردی، منّت بگذار /

هنگامی که دهانت زیر شیر خالص چون مروارید پر میشد.…

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پس از شنیدن این ابیات فرمود: «آنچه سهم من و فرزندان عبد المطّلب است، از آنِ خودتان باد».

قریش گفتند: سهم ما هم مال خدا و پیامبرش باشد و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله همۀ آنها را آزاد کرد.

  1. صحيح البخاري عن إیاس بن سلمة بن الأكوع عن أبیه، قال: أتَى النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله عَينٌ مِنَ المُشرِكينَ و هُوَ في سَفَرٍ، فَجَلَسَ عِندَ أصحابِهِ يَتَحَدَّثُ، ثُمَّ انفَتَلَ، فَقالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: اُطلُبوهُ وَ اقتُلوهُ. فَقَتَلَهُ[۳۲۷] فَنَفَّلَهُ سَلَبَهُ[۳۲۸].[۳۲۹]

 

  1. صحيح البخارى - به نقل از ایاس بن سلمة بن اكوع، از پدرش -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در سفرى بود كه جاسوسى از مشركان آمد و نزد یاران پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نشست و با آنان سخن گفت [و اطّلاعات را گرفت] و در رفت. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «او را بجویید و بكشید». [سلمة بن اكوع] او را كشت و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله لباس و سلاح او را به وى پاداش داد.

 

  1. المصنّف لابن أبي شيبة عن عطاء: كانَ سُهَيلُ بنُ عَمرٍو رَجُلاً أعلَمَ[۳۳۰] - مِن شَفَتِهِ السُّفلیٰ -، فَقالَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ لِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ اُسِرَ بِبَدرٍ: يا رَسولَ اللّه، أنزِعُ ثَنِيَّتَيهِ السُّفلَیَينِ فَيَدلَعَ لِسانَهُ، فَلا يَقومَ عَلَيكَ خَطيباً بِمَوطِنٍ أبَداً.

فَقالَ: لا اُمَثِّلُ فَيُمَثِّلَ اللّٰهُ بي.[۳۳۱]

  1. المصنّف، ابن ابی شیبه - به نقل از عطاء -: سهیل بن عمرو از لب پایینش لبشکری بود. در روز بدر که اسیر شد، عمر بن خطّاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گفت: ای پیامبر خدا! دو لب پایینش را جر میدهم که زبانش بیرون افتد و دیگر نتواند در جایی علیه شما سخنرانی کند!

فرمود: «من کسی را مُثله نمیکنم که خدا مرا مثله کند».

  1. المغازي عن المقداد بن عمرو: أنَا أسَرتُ الحَكَمَ بنَ كَيسانَ، فَأَرادَ أميرُنا ضَربَ عُنُقِهِ، فَقُلتُ: دَعهُ نَقدَم بِهِ عَلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

فَقَدِمنا بِهِ عَلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَجَعَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَدعوهُ إلَى الإِسلامِ، فَأَطالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله کَلامَهُ، فَقالَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ: تُكَلِّمُ هٰذا يا رَسولَ اللّه؟! وَ اللّه، لا يُسلِمُ هٰذا آخِرَ الأَبَدِ، دَعني أضرِب عُنُقَهُ و يَقدَمَ إلیٰ اُمِّهِ الهاوِيَةِ!

فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله لا يُقبِلُ عَلیٰ عُمَرَ حَتّیٰ أسلَمَ الحَكَمُ. فَقالَ عُمَرُ: فَما هُوَ إلّا أن رَأَيتُهُ قَد أسلَمَ و أخَذَني ما تَقَدَّمَ و ما تَأَخَّرَ، و قُلتُ: كَيفَ أرُدُّ عَلَى النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله أمراً هُوَ أعلَمُ بِهِ مِنّي، ثُمَّ أقولُ: إنَّما أرَدتُ بِذٰلِكَ النَّصيحَةَ لِلهِ و لِرَسولِهِ!!

قالَ عُمَرُ: فَأَسلَمَ وَ اللّه، فَحَسُنَ إسلامُهُ و جاهَدَ فِي اللّه، حَتّیٰ قُتِلَ شَهيداً یَومَ بِئرِ مَعونَةَ[۳۳۲] و رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله راضٍ عَنهُ، و دَخَلَ الجِنانَ.[۳۳۳]

  1. المغازی - به نقل از مقداد بن عمرو -: من، حَكَم بن كیسان را اسیر كردم. فرماندهمان خواست گردنش را بزند. گفتم: او را وا گذار تا بر پیامبر خدا واردش كنیم.

او را آوردیم و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله او را به اسلام فرا مىخوانْد و [او نمىپذیرفت و] پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سخن گفتن با او را ادامه داد. عمر بن خطّاب گفت: [براى چه] با این سخن مىگویى، اى پیامبر خدا؟ به خدا سوگند، این، تا ابد، اسلام نمىآورد. مرا وا گذار تا گردنش را بزنم و به دوزخش بفرستم.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به عمَر توجّه نمیکرد تا آن كه حَكَم، اسلام آورد. عمر گفت: هنگامى كه دیدم او اسلام آورده، از خودم ناراحت شدم و گفتم: من چگونه امرى را بر پیامبر، رد مىكنم كه از من به آن، داناتر است و آن گاه مىگویم: من از این كار، تنها خیر خدا و پیامبرش را مىخواهم؟!

عمر گفت: به خدا سوگند، او اسلام آورد و اسلامش نیكو شد و در راه خدا جهاد كرد، تا آن كه در روز بِئْر مَعونه[۳۳۴] به شهادت رسید. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از او راضى بود و به بهشت رفت.

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: إنَّ ثُمامَةَ بنَ اُثالٍ أسَرَتهُ خَيلُ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله، و قَد كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قالَ: اللّٰهُمَّ أمكِنّي مِن ثُمامَةَ.

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: إنّي مُخَيِّرُكَ واحِدَةً مِن ثَلاثٍ: أقتُلُكَ؛ قالَ: إذاً تَقتُلَ عَظيماً.

أو اُفاديكَ؛ قالَ: إذاً تَجِدَني غالِياً. أو أمُنُّ عَلَيكَ؛ قالَ: إذاً تَجِدَني شاكِراً.

قالَ: فَإِنّي قَد مَنَنتُ عَلَيكَ.

قالَ: فَإِنّي أشهَدُ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ، و أَنَّكَ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه، و قَد - وَ اللّه - عَلِمتُ أنَّكَ رَسولُ اللّه حَيثُ رَأَيتُكَ، و ما كُنتُ لِأَشهَدَ بِها و أَنَا فِي الوَثاقِ.[۳۳۵]

  1. امام باقر علیه‌السلام: سوارانِ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ثُمامة بن اُثال را - كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از خداوند خواسته بود بر او دست یابد - اسیر كردند.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «من تو را میان یكى از سه چیز، مخیّر مىكنم: یا تو را بكشم». او گفت: در این صورت، مرد بزرگى را مىكشى!

[فرمود:] «یا در برابر گرفتن جانفدا، آزادت كنم». گفت: در این صورت، مرا گرانبها خواهى یافت!

[فرمود:] «یا بر تو منّت نهم [و آزادت كنم]». گفت: در این صورت، مرا سپاسگزار خواهى یافت.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «پس بر تو منّت نهادم و آزادت كردم».

او هم گفت: گواهى مىدهم كه معبودى جز خداوند یگانه نیست و تو محمّد، پیامبر خدایى. به خدا سوگند، هنگامى كه تو را دیدم، دانستم كه پیامبر خدایى؛ ولى نمىخواستم تا آن گاه كه در بندم، به آن گواهى دهم.

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: اُتِيَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله بِأُساریٰ فَأَمَرَ بِقَتلِهِم خَلا رَجُلٍ مِن بَينِهِم، فَقالَ الرَّجُلُ: بِأَبي أنتَ و اُمّي - يا مُحَمَّدُ - كَيفَ أطلَقتَ عَنّي مِن بَينِهِم؟

فَقالَ: أخبَرَني جَبرَئيلُ عَنِ اللّه عزّ و جلّ أنَّ فيكَ خَمسَ خِصالِ يُحِبُّهَا اللّٰهُ عزّ و جلّ و رَسولُهُ: الغَيرَةُ الشَّديدَةُ عَلیٰ حَرَمِكَ، وَ السَّخاءُ، و حُسنُ الخُلُقِ، و صِدقُ اللِّسانِ، وَ الشَّجاعَةُ.

فَلَمّا سَمِعَهَا الرَّجُلُ أسلَمَ و حَسُنَ إسلامُهُ، و قاتَلَ مَعَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قِتالاً شَديداً حَتَّى استُشهِدَ.[۳۳۶]

  1. امام باقر علیه‌السلام: سوارانِ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ثُمامة بن اُثال را - كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از خداوند خواسته بود بر او دست یابد - اسیر كردند.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «من تو را میان یكى از سه چیز، مخیّر مىكنم: یا تو را بكشم». او گفت: در این صورت، مرد بزرگى را مىكشى!

[فرمود:] «یا در برابر گرفتن جانفدا، آزادت كنم». گفت: در این صورت، مرا گرانبها خواهى یافت!

[فرمود:] «یا بر تو منّت نهم [و آزادت كنم]». گفت: در این صورت، مرا سپاسگزار خواهى یافت.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «پس بر تو منّت نهادم و آزادت كردم».

او هم گفت: گواهى مىدهم كه معبودى جز خداوند یگانه نیست و تو محمّد، پیامبر خدایى. به خدا سوگند، هنگامى كه تو را دیدم، دانستم كه پیامبر خدایى؛ ولى نمىخواستم تا آن گاه كه در بندم، به آن گواهى دهم.

۱۰ / ۴: سيرَةُ الإمام عَلِيٍّ علیه‌السلام فِي الأَسریٰ

۱۰ / ۴: سیرۀ امیر مؤمنان علیه‌السلام در رفتار با اسیران

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: كانَ عَلِيٌّ علیه‌السلام إذا اُتِيَ بِأَسيرٍ يَومَ صِفّينَ أخَذَ دابَّتَهُ و سِلاحَهُ، و أَخَذَ عَلَيهِ ألّا يَعودَ، و خَلّیٰ سَبيلَهُ.[۳۳۷]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: در روز صفّین هر گاه اسیری نزد علی علیه‌السلام میآوردند، مرکب و سلاحش را ضبط میکرد و از او تعهّد میگرفت که بر نگردد و رهایش میکرد.

 

  1. تهذيب الأحكام عن عبد اللّٰه بن ميمون: اُتِيَ عَلِيٌّ علیه‌السلام بِأَسيرٍ يَومَ صِفّينَ فَبايَعَهُ، فَقالَ عَلِيُّ علیه‌السلام: لا أقتُلُكَ، إنّي أخافُ اللّٰهَ رَبَّ العالَمينَ. فَخَلّیٰ سَبيلَهُ و أَعطیٰ سَلَبَهُ الَّذي جاءَ بِهِ.[۳۳۸]

 

  1. تهذيب الأحكام - به نقل از عبد اللّٰه بن میمون -: در جنگ صفّین، اسیرى را نزد على علیه‌السلام آوردند. او با امام علیه‌السلام بیعت كرد. آن گاه علی علیه‌السلام فرمود: «تو را نمىكشم. من از خداوند، پروردگار جهانیان، بیم دارم». آن گاه، او را آزاد گذاشت و لباس و وسایلش را به او باز گرداند.

 

  1. المصنّف لابن أبي شيبة عن يزيد بن بلال: شَهِدتُ مَعَ عَلِيٍّ علیه‌السلام يَومَ صِفّينَ، فَكانَ إذا اُتِيَ بِالأَسيرِ قالَ: لَن أقتُلَكَ صَبراً، إنّي أخافُ اللّٰهَ رَبَّ العالَمينَ. و كانَ يَأخُذُ سِلاحَهُ و يُحَلِّفُهُ لا يُقاتِلُهُ، و يُعطيهِ أربَعَةَ دَراهِمَ.[۳۳۹]

 

  1. المصنّف، ابن ابى شيبه - به نقل از یزید بن بلال -: به همراه على علیه‌السلام در صفّین حضور داشتم. وقتى اسیرى را نزد او مىآوردند، مىفرمود: «تو را به زجر نخواهم کشت. به درستى كه از خداوند، پروردگار جهانیان، بیم دارم» و سلاح وى را مىگرفت و او را سوگند مىداد كه [دیگر] با او پیكار نكند و به وى، چهار درهم مىبخشید.

 

  1. وقعة صفّين عن أبي جحيفة: كانَ مِن أهلِ الشّامِ بِصفّينَ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ: الأَصبَغُ بنُ ضِرارٍ الأَزدِيُّ، و كانَ يَكونُ طَليعَةً و مَسلَحَةً لِمُعاوِيَةَ، فَنَدَبَ عَلِيٌّ علیه‌السلام لَهُ الأَشتَرَ، فَأَخَذَهُ أسيراً مِن غَيرِ أن يُقاتِلَ، و كانَ عَلِيٌّ علیه‌السلام يَنهیٰ عَن قَتلِ الأَسيرِ الكافِّ، فَجاءَ بِهِ لَيلاً و شَدَّ وَثاقَهُ و أَلقاهُ عِندَ أصحابِهِ يَنتَظِرُ بِهِ الصَّباحَ، و كانَ الأَصبَغُ شاعِراً مُفَوَّهاً، و نامَ أصحابُهُ، فَرَفَعَ صَوتَهُ فَأَسمَعَ الأَشتَرَ...:

أ أخشیٰ ولي فِي القَومِ رِحْمٌ قريبَةٌ أبىَ اللّٰهُ أن أخشیٰ وَ الأَشتَرُ جاري

... فَغَدا بِهِ الأَشتَرُ عَلیٰ عَلِيٍّ علیه‌السلام فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، هٰذا رَجُلٌ مِنَ المَسلَحَةِ لَقيتُهُ بِالأَمسِ، فَوَاللّه، لَو عَلِمتُ أنَّ قَتلَهُ الحَقُّ قَتَلتُهُ، و قَد باتَ عِندَنَا اللَّيلَةَ و حَرَّكَنا بِشِعرِهِ، فَإِن كانَ فيهِ القَتلُ فَاقتُلهُ و إن غَضِبنا فيهِ، و إن ساغَ لَكَ العَفوُ عَنهُ فَهَبهُ لَنا.

قالَ: هُوَ لَكَ يا مالِكُ، فَإِذا أصَبتَ مِنهُم أسيراً فَلا تَقتُلهُ؛ فَإِنَّ أسيرَ أهلِ القِبلَةِ لا يُفادیٰ و لا يُقتَلُ.

فَرَجَعَ بِهِ الأَشتَرُ إلیٰ مَنزِلِهِ، و قالَ: لَكَ ما أخَذنا مِنكَ، لَيسَ لَكَ عِندَنا غَيرُهُ.[۳۴۰]

  1. وقعة صفّین - به نقل از ابو جحیفه -: از اهل شام در صفّین، مردی به نام اصبغ بن ضِرار اَزدی بود. او طلایهدار و مرزبان معاویه بود. علی علیه‌السلام مالک اَشتر را به جنگ با او فرستاد و مالک بدون آن که بجنگد، اسیرش کرد. علی علیه‌السلام از کشتن اسیرِ تسلیم شده نهی میکرد. اَشتر، شبانه او را آورد و بست و نزد دیگر یارانش انداخت تا صبح شود. اصبغ، شاعری توانا بود. یارانش که خوابیدند، با صدای بلند جوری که اشتر بشنود، گفت:

آیا بترسم با آن که در میان این قوم، خویشی نزدیک دارم /

خدا اِبا دارد که بترسم در حالی که اَشتر پناه من است.

صبح، اَشتر او را نزد علی برد و گفت: ای امیر مؤمنان! این مردی از مرزبانان است که دیروز با او رویارو شدم. به خدا سوگند اگر میدانستم که کشتنش حق است، حتماً او را میکشتم. دیشب نزد ما بود و با شعرش ما را تکان داد. اگر مستحقّ قتل است، او را بکش، هر چند ما را ناراحت کند، و اگر خوش داری عفو و گذشت کنی، او را به من ببخش.

فرمود: «او مال تو ای مالک! هر گاه اسیری از آنان گرفتی، او را نکش؛ زیرا اسیر اهل قبله نه فدیه دارد و نه قتل».

اَشتر، آن مرد را به منزلش باز گرداند و گفت: آنچه از تو گرفتیم، مال خودت باشد. جز این، چیزی نزد ما نداری.

  1. وقعة صفين عن الشعبيّ: أسَرَ عَلِيٌّ أسریٰ يَومَ صِفّينَ فَخَلّیٰ سَبيلَهُم، فَأَتَوا مُعاوِيَةَ، و قَد كانَ عَمرُو بنُ العاصِ يَقولُ لِأَسریٰ أسَرَهُم مُعاوِيَةُ: اُقتُلهُم. فَما شَعَروا إلّا بِأَسراهُم قَد خَلّیٰ سَبيلَهُم عَلِيٌّ!

فَقالَ مُعاوِيَةُ: يا عَمرُو، لَو أطَعناكَ في هٰؤُلاءِ الأسریٰ لَوَقَعنا في قَبيحٍ مِنَ الأَمرِ! ألا تَراهُ قَد خَلّیٰ سَبيلَ أسرانا؟ فَأَمَرَ بِتَخلِيَةِ مَن في يَدَيهِ مِن أسریٰ عَلِيٍّ علیه‌السلام.وكانَ عَلِيٌّ علیه‌السلام إذا أخَذَ أسيراً مِن أهلِ الشّامِ خَلّیٰ سَبيلَهُ، إلّا أن يَكونَ قَد قَتَلَ أحَداً مِن أصحابِهِ فَيَقتُلُهُ بِهِ، فَإِذا خَلّیٰ سَبيلَهُ، فَإِن عادَ الثّانِيَةَ قَتَلَهُ و لَم يُخَلِّ سَبيلَهُ.[۳۴۱]

  1. وقعة صفّین - به نقل از شعبی -: در روز صفّین، علی اسیرانی گرفت و آزادشان کرد. آنها نزد معاویه رفتند. معاویه هم اسیرانی گرفته بود و عمرو بن عاص به معاویه میگفت: آنها را بکش. ناگهان چشمشان به اسیرانی افتاد که علی آزادشان کرده بود.

معاویه گفت: ای عمرو! اگر به حرف تو گوش کرده بودم، گرفتار کار زشتی شده بودیم! نمیبینی او اسیران ما را آزاد کرده است؟ پس دستور داد اسیران سپاه علی را آزاد کردند.

علی علیه‌السلام هر گاه اسیری از شامیان نزدش میآوردند، آزادش میکرد، مگر این که یکی از یارانش را کشته بود که در این صورت به قصاص او، آن اسیر را میکشت. هر گاه اسیری را آزاد میکرد، چنانچه دوباره اسیر میشد، او را میکشت و آزادش نمیکرد.

  1. الكافي عن عبد اللّهبن شريك عن أبيه: لَمّا هُزِمَ النّاسُ يَومَ الجَمَلِ، قالَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه‌السلام: لا تَتبَعوا مُوَلِّياً، و لا تُجيزوا عَلیٰ جَريحٍ، و مَن أغلَقَ بابَهُ فَهُوَ آمِنٌ. فَلَمّا كانَ يَومُ صِفّينَ قَتَلَ المُقبِلَ وَ المُدبِرَ، و أَجازَ عَلیٰ جَريحٍ.

فَقالَ أبانُ بنُ تَغلِبَ لِعَبدِ اللّه بنِ شَريكٍ: هٰذِهِ سيرَتانِ مُختَلِفَتانِ!

فَقالَ: إنَّ أهلَ الجَمَلِ قُتِلَ طَلحَةُ وَ الزُّبَيرُ، و إنَّ مُعاوِيَةَ كانَ قائِماً بِعَينِهِ و كانَ قائِدَهُم.[۳۴۲]

  1. الكافى - به نقل از عبد اللّه بن شریک، از پدرش -: وقتى مردم (خوارج) در نبرد جمل شكست خوردند، امیر مؤمنان فرمود: «به دنبال پشت كردگان به جنگ نروید و زخم خوردهها را نكشید و آن كه درِ خانهاش را میبندد، در امان است»؛ ولی چون نبرد صفّین شد، هم جنگجو و هم پشت كرده به جنگ را مىكُشت، و زخم خوردهها را نیز از پا در مىآورد.

ابان بن تغلب به عبد اللّٰه بن شریک گفت: این، دو روشِ گوناگون است!

[عبد اللّٰه بن شریک] گفت: در جنگ جمل، [فرماندهان آنان] طلحه و زبیر، كشته شده بودند؛ ولى [در صفّین] معاویه، شخصاً سر پا بود و فرماندهی میکرد.

  1. دعائم الإسلام: سَأَلَهُ [أي عَلِيّاً علیه‌السلام] عَمّارٌ حينَ دَخَلَ البَصرَةَ، فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، بِأَيِّ شَيءٍ تَسيرُ في هٰؤُلاءِ؟

فَقالَ: بِالمَنِّ وَ العَفوِ، كَما سارَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله في أهلِ مَكَّةَ حينَ افتَتَحَها بِالمَنِّ وَ العَفوِ.[۳۴۳]

  1. دعائم الإسلام: زمانی که [علی علیه‌السلام] وارد بصره شد، عمّار پرسید: ای امیر مؤمنان! با این جماعت با چه شیوهای عمل میکنی؟

فرمود: «با منّت نهادن و عفو کردن؛ همان کاری که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در زمان فتح مکّه با مکّیان کرد: منّت نهاد و عفو کردن».

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: أمَرَ عَلِيٌّ علیه‌السلام مُنادِيَهُ فَنادیٰ يَومَ البَصرَةِ: لا يُتبَع مُدبِرٌ، و لا يُذَفَّف[۳۴۴] عَلیٰ جَريحٍ، و لا يُقتَل أسيرٌ، و مَن أغلَقَ بابَهُ فَهُوَ آمِنٌ، و مَن ألقیٰ سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ. و لَم يَأخُذ مِن مَتاعِهِم شَيئاً.[۳۴۵]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: على علیه‌السلام به منادىاش در جنگ بصره (جمل) دستور داد كه فریاد زند: «فراریان از جنگ، دنبال نمىشوند. زخمىها كشته نمىشوند. اسیران به قتل نمىرسند. هر كس درِ خانهاش را ببندد، در امان است و هر كس سلاحش را بر زمین اندازد، در امان است» و هیچ چیز از اموال آنان (جَمَلیان) را [به غنیمت] نگرفت.[۳۴۶]

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: يُقاتَلُ أهلُ البَغيِ و يُقتَلونَ بِكُلِّ ما يُقتَلُ بِهِ المُشرِكونَ، و يُستَعانُ عَلَيهِم بِمَن أمكَنَ أن يُستَعانَ بِهِ عَلَيهِم مِن أهلِ القِبلَةِ، و يُؤسَرونَ كَما يُؤسَرُ المُشركِونَ إذا قُدِرَ عَلَيهِم.[۳۴۷]

 

  1. امام على علیه‌السلام: با اهل بغى (گروههاى یاغى و سركش) به همان شدّت جنگ با مشركان، باید جنگید و از تمام امكانات و تواناییهاى اهل قبله (مسلمانان) باید بر ضدّ آنان كمک گرفت و در صورت دسترس به ایشان، باید همچون مشركان اسیرشان كرد.

 

  1. شرح الأخبار عن سلام: شَهِدتُ يَومَ الجَمَلِ... وَ انهَزَمَ أهلُ البَصرَةِ، و نادیٰ مُنادي عَلِيٍّ علیه‌السلام: لا تَتبَعوا مُدبِراً، و لا مَن ألقیٰ سِلاحَهُ، و لا تُجهِزوا عَلیٰ جَريحٍ؛ فَإِنَّ القَومَ قَد وَلَّوا و لَيسَت لَهُم فِئَةٌ يَلجَؤونَ إلَيها.

فَجَرَتِ السُّنَّةُ بِذٰلِكَ فِي المُسلِمينَ في قِتالِ أهلِ البَغيِ.[۳۴۸]

  1. شرح الأخبار - به نقل از سلام -: در جنگ جمل شرکت داشتم... و بصریان شکست خوردند و جارچیِ علی علیه‌السلام جار زد: «کسی را که پشت کرد، تعقیب نکنید. کسی را که سلاحش را انداخت، تعقیب نکنید. مجروح را نکشید، زیرا این جماعت گریختند و دار و دستهای هم ندارند که به آن ملحق شوند». از آن پس، این، شیوۀ مسلمانان در جنگ با اهل بَغْی شد.

 

  1. شرح الأخبار عن موسى بن طلحة بن عبید اللّٰه - و كانَ فيمَن اُسِرَ يَومَ الجَمَلِ، و حُبِسَ مَعَ مَن حُبِسَ مِنَ الاُساریٰ بِالبَصرَةِ -: كُنتُ في سِجنِ عَلِيٍّ بِالبَصرَةِ، حَتّیٰ سَمِعتُ المُنادِيَ يُنادي: أينَ موسَى بنُ طَلحَةَ بنِ عُبَيدِ اللّه؟

فَاستَرجَعتُ وَ استَرجَعَ أهلُ السِّجنِ، و قالوا: يَقتُلُكَ.

فَأَخرَجَني إلَيهِ، فَلَمّا وَقَفتُ بَينَ يَدَيهِ قالَ لي: يا موسیٰ.

قُلتُ: لَبَّيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ.

قالَ: قُل: «أستَغفِرُ اللّٰهَ و أتوبُ إلَيهِ» ثَلاثَ مَرّاتٍ.

فَقُلتُ: أستَغفِرُ اللّٰهَ و أتوبُ إلَيهِ - ثَلاثَ مَرّاتٍ -.

فَقالَ لِمَن كانَ مَعي مِن رُسُلِهِ: خَلّوا عَنهُ. و قالَ لي: اِذهَب حَيثُ شِئتَ، و ما وَجَدتَ لَكَ في عَسكَرِنا مِن سِلاحٍ أو كُراعٍ فَخُذهُ، وَ اتَّقِ اللّٰهَ فيما تَستَقبِلُهُ مِن أمرِكَ، وَ اجلِس في بَيتِكَ.

فَشَكَرتُ لَهُ وَ انصَرَفتُ.

و كانَ عَلِيٌّ صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ قَد غَنَّمَ أصحابَهُ ما أجلَبَ بِهِ أهلُ البَصرَةِ إلیٰ قِتالِهِ - و أَجلَبوا بِهِ يَعني: أتَوا بِهِ في عَسكَرِهِم - و لَم يَعرِض لِشَيءٍ غَيرِ ذٰلِكَ مِن أموالِهِم، و جَعَلَ ما سِویٰ ذٰلِكَ مِن أموالِ مَن قُتِلَ مِنهُم لِوَرَثَتِهِم، و خَمَّسَ ما اُغنِمَهُ مِمّا أجلَبوا بِهِ عَلَيهِ. فَجَرَت أيضاً بِذٰلِكَ السُّنَّةُ.[۳۴۹]

  1. شرح الأخبار - به نقل از موسى بن طلحة بن عبید اللّٰه، كه در جنگ جمل به اسارت در آمد و همراه اسیران دیگر، در بصره زندانى شد -:من در زندانِ على علیه‌السلام در بصره بودم. شنیدم منادى صدا مىزند: موسى بن طلحة بن عبید اللّٰه كجاست؟

من و زندانیان، «إنّا للّٰه» گفتیم و زندانیان گفتند: تو را مىكُشد!

على علیه‌السلام مرا به نزد خود خواست. وقتى در برابرش ایستادم، به من فرمود: «اى موسى!».

گفتم: بله، اى امیر مؤمنان!

فرمود: «سه مرتبه بگو: أستغفِرُ اللّٰهَ و أتوبُ إلَیه».

سه بار، آن را گفتم. آنگاه به كسانى از فرستادگانش كه همراه وى بودند، فرمود: «رهایش كنید!» و به من فرمود: «هر كجا مىخواهى، برو و آنچه از اسلحه و حیوان در سپاه ما دارى، بردار و در آیندۀ زندگىات از خدا بترس و در خانهات بنشین».

از او سپاس‌گزارى كردم و رفتم.

و على علیه‌السلام آنچه را که اهل بصره براى پیكار با على علیه‌السلام به لشكرگاه خود آورده بودند، به یارانش غنیمت داد؛ ولى متعرّض دیگر اموال آنان نشد. على علیه‌السلام جز آن مالها، اموال كشتگان اهل بصره را براى ورثه‌شان باقى گذاشت و از آنچه [سپاهش] به عنوان غنیمت برداشتند، خمس گرفت و بدین ترتیب، سنّتْ جارى شد.

  1. شرح الأخبار عن أبي البختري: لَمَّا انتَهیٰ عَلِيٌّ علیه‌السلام إلَى البَصرَةِ خَرَجَ أهلُها،... فَقاتَلوهُم و ظَهَرَ عَلَيهِم و وَلَّوا مُنهَزِمينَ، فَأَمَرَ عَلِيٌّ علیه‌السلام مُنادِياً يُنادي: لا تَطعُنوا في غَيرِ مُقبِلٍ، و لا تَطلُبوا مُدبِراً، و لا تُجهِزوا عَلیٰ جَريحٍ، و مَن ألقیٰ سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ، و مَن أغلَقَ بابَهُ فَهُوَ آمِنٌ، و ما كانَ فِي العَسكَرِ فَهُوَ لَكُم مَغنَمٌ، و ما كانَ فِي الدّورِ فَهُوَ ميراثٌ يُقَسَّمُ بَينَهُم عَلیٰ فَرائِضِ اللّه عزّ و جلّ.

فَقامَ إلَيهِ قَومٌ مِن أصحابِهِ فَقالوا: يا أميرَ المُؤمِنينَ، مِن أينَ أحلَلتَ لَنا دِماءَهُم و أَموالَهُم و حَرَّمتَ عَلَينا نِساءَهُم؟!

فَقالَ: لِأَنَّ القَومَ عَلَى الفِطرَةِ، و كانَ لَهُم وَلاءٌ قَبلَ الفُرقَةِ، و كانَ نِكاحُهُم لِرِشدَةٍ[۳۵۰].

فَلَم يُرضِهِم ذٰلِكَ مِن كَلامِهِ علیه‌السلام. فَقالَ لَهُم: هٰذِهِ السّيرَةُ في أهلِ القِبلَةِ فَأَنكَرتُموها، فَانظُروا أيُّكُم يَأخُذُ عائِشَةَ في سَهمِهِ؟!

فَرَضوا بِما قالَ، وَ اعتَرَفوا بِصَوابِهِ، و سَلَّموا لِأَمرِهِ.[۳۵۱]

  1. شرح الأخبار - به نقل از ابو البختری -: چون علی علیه‌السلام به بصره رسید، بصریان بیرون آمدند... و امام علیه‌السلام با آنان جنگید و بر آنان چیره آمد و بصریان گریختند. علی علیه‌السلام به جارزنی فرمود تا جار بزند: «به آن که با شما رویارویی ندارد، نیزه نزنید. آن را که پشت کرده، تعقیب نکنید و زخمی را نکشید. هر که سلاحش را افکند، در امان است و هر که درِ خانهاش را بست، در امان است. آنچه در اردوگاه است، غنیمت شماست و آنچه در خانههاست، میراث است و بر اساس سهمبندی خداوند عزّ و جلّ، میانشان تقسیم میشود».

جمعی از یاران او به سویش رفتند و گفتند: ای امیر مؤمنان! به چه دلیل، خون و اموالشان را برای ما حلال کردی؛ امّا زنانشان را بر ما حرام ساختی؟

فرمود: «چون آنها مسلمان اند و قبل از این تفرقه وفادار بودند و نکاحشان شرعی
بوده است».

این سخن امام علیه‌السلام، آنان را راضی نکرد. پس امام فرمود: «این شیوۀ رفتار با اهل
قبله است. حال که قبولش ندارید، ببینید کدام یک از شما حاضر است عایشه [همسر پیامبرخدا] را جزء سهم خود بردارد!».

این جا بود که قانع شدند و به درستیِ سخن امام، اعتراف کردند و فرمانش را گردن نهادند.

الفَصلُ الحادِی عَشَرَ: الأَمثالُ العُليا فِي الجِهادِ

فصل یازدهم: انسانهای نمونه در جهاد

۱۱ / ۱: رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه وآله

۱۱ / ۱: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله

الكتاب

قرآن

(فَقَـٰتِلْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ ٱلْمُؤْمِنِينَ عَسَى ٱللهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا وَ ٱللهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَ أَشَدُّ تَنكِيلاً).[۳۵۲]

(پس در راه خدا پيكار كن. تو عهده‌دارِ کسی جز خودت نيستى، و مؤمنان را نيز [به جهاد] ترغيب كن. اميد است كه خداوند، بلا و گزند كسانى را كه كفر مىورزند، [از سر شما] باز دارد، و خداوند، بلاانگيزتر و سختكيفرتر است).

(لَـٰكِنِ ٱلرَّسُولُ وَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ جَـٰهَدُواْ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ وَ أُوْلَـئِكَ لَهُمُ ٱلْخَيْرَ ٰتُ وَ أُوْلَـئِكَ هُمُ ٱلْمُفْلِحُونَ).[۳۵۳]

(ولی فرستادۀ خدا و كسانى كه با او ايمان آوردهاند، با اموال و جانهايشان جهاد كردند، و آنهايند كه خوبىها[ى دو جهان] از آنِ آنهاست و آنهايند كه رستگارند).

راجع: آل عمران: ۱۵۳، التوبة: ۱۱۷.

ر. ک: آل عمران: آیۀ ۱۵۳، توبه: آیۀ ۱۱۷.

الحديث

حدیث

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ في صِفّينَ يَذكُرُ فيها رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله -:... حَتّیٰ مَضیٰ صلّی اللّه علیه و آله مُطيعاً لِلهِ، صابِراً عَلیٰ ما أصابَهُ، مُجاهِداً فِي اللّه حَقَّ جِهادِهِ، عابِداً لِلهِ، حَتّیٰ أتاهُ اليَقينُ صلّی اللّه علیه و آله.[۳۵۴]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در سخنرانی ایشان در صِفّین که از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله یاد میکند -: تا آن كه در راه اطاعت خدا، در گذشت، در حالى كه بر مصیبتهاى رسیده به او، شكیبا بود و آن گونه كه در خور خداوند بود، در راهش مجاهده مىكرد و آن قدر خدا را عبادت كرد تا اَجَلش فرا رسید.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: كُنّا إذَا أحمَرَّ البَأسُ اتَّقَينا بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله [۳۵۵]، فَلَم يَكُن أحَدٌ مِنّا أقرَبَ إلَى العَدُوِّ مِنهُ.[۳۵۶]

 

  1. امام على علیه‌السلام: وقتى جنگ شدّت مىگرفت، ما خود را در پناه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله قرار مىدادیم و هیچ كس به دشمن، نزدیکتر از او نبود.

 

  1. عنه علیه‌السلام: لَقَد رَأَيتُنا يَومَ بَدرٍ و نَحنُ نَلوذُ بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و هُوَ أقرَبُنا إلَى العَدُوِّ، و كانَ مِن أشَدِّ النّاسِ يَومَئِذٍ بَأساً.[۳۵۷]

 

  1. امام على علیه‌السلام: در جنگ بدر، ما خود را در پناه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله قرار مىدادیم و او از همۀ ما به دشمن نزدیکتر بود و در آن روز، از همه، دلاورى بیشترى نشان مىداد.

 

  1. عنه علیه‌السلام: لَمَّا انهَزَمَ النّاسُ يَومَ اُحُدٍ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، لَحِقَني مِنَ الجَزَعِ عَلَيهِ ما لَم أملِك نَفسي، و كُنتُ أمامَهُ أضرِبُ بِسَيفى بَينَ يَدَيهِ‌، فَرَجَعتُ أطلُبُهُ فَلَم أرَهُ‌، فَقُلتُ‌: ما كانَ رَسولُ اللّه لِيَفِرَّ، و ما رَأَيتُهُ فِي القَتلىٰ‌، و أَظُنُّهُ رُفِعَ مِن بَينِنا إلَى السَّماءِ‌، فَكَسَرتُ جَفنَ‌[۳۵۸] سَيفي و قُلتُ في نَفسي: لَأُقاتِلَّنَ بِهِ عَنهُ حَتّىٰ اقتَلَ‌. و حَمَلتُ عَلَى القَومِ فَأَفرَجوا، فَإِذا أنَا بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَد وَقَعَ عَلَى الأَرضِ مَغشِيّاً عَلَيهِ‌.[۳۵۹]

 

  1. امام على علیه‌السلام: در روز اُحُد، هنگامى كه مردم از گرد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پراكنده شدند، من چنان براى ایشان نگران و بىتاب گردیدم كه از خود، بىخود شده بودم. من، پیشاپیش پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شمشیر مىزدم. در جستجوى ایشان باز گشتم؛ امّا ایشان را ندیدم. با خود گفتم: پیامبر خدا، كسى نیست كه فرار كند. در میان كشتگان هم كه ایشان را ندیدم. گمان بردم كه از میان ما به آسمان برده شده است. پس نیام شمشیرم را شكستم و با خودم گفتم: با آن، چندان در راه پیامبر خدا مىجنگم تا كشته شوم.

بر دشمن تاختم و آنها راه را باز كردند. دیدم پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بر زمین افتاده و از حال رفته است.

  1. صحيح مسلم عن البراء: كُنّا - وَ اللّه - إذَا احمَرَّ البَأسُ نَتَّقي بِهِ صلّی اللّه علیه و آله، و إنَّ الشُّجاعَ مِنّا لَلَّذي يُحاذي بِهِ - يَعنِي النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله -.[۳۶۰]

 

  1. صحيح مسلم - به نقل از بَراء بن عازب -: هر گاه جنگ بالا مىگرفت، به خدا سوگند، ما خود را در پناه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله قرار مىدادیم و شجاع، كسى بود كه همردیف پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مىجنگید.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: لَمّا نَزَلَت عَلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: (لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ)، كانَ أشجَعُ النّاسِ مَن لاذَ بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله [۳۶۱].[۳۶۲]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: چون آیۀ (تو عهده‌دار کسی جز خودت نیستی)[۳۶۳] نازل شد، شجاعترینِ مردم، كسى به شمار مىآمد كه در پناه [و نزدیكى] پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله [با دشمن] مىجنگید.

 

  1. عنه علیه‌السلام: ما لَقِيَ[۳۶۴] [رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله] سَرِيَّةً مُنذُ نَزَلَت عَلَيهِ: (فَقَـٰتِلْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ) إلّا وَلِيَ بِنَفسِهِ.[۳۶۵]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: از زمانی که آیۀ (پس، در راه خدا پيكار كن * تو عهدهدارِ کسی جز خودت نيستى) بر وی (پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله) نازل شد، هیچ سپاهی را اعزام نکرد، مگر این که خود، فرماندهی آن را بر عهده گرفت.

 

  1. الكافي عن مرازم عن الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ اللّٰهَ كَلَّفَ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله ما لَم يُكَلِّفهُ أحَداً مِن خَلقِهِ، كَلَّفَهُ أن يَخرُجَ عَلَى النّاسِ كُلِّهِم وَحدَهُ بِنَفسِهِ إن لَم يَجِد فِئَةً تُقاتِلُ مَعَهُ، و لَم يُكَلِّف هٰذا أحَداً مِن خَلقِهِ قَبلَهُ و لا بَعدَهُ.

ثُمَّ تَلا هٰذِهِ الآيَةَ: (فَقَاتِلْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ).[۳۶۶]

  1. الكافی - به نقل از مرازم -: امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خداوند، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را به چیزهایى مكلّف كرد كه هیچ یک از خلقش را به آنها مكلّف نكرده است. او را مكلّف كرد كه چنانچه یاورانى نیافت تا در كنارش بجنگند، خودش به تنهایى در برابر همۀ مردم بِایستد. هیچ یک از خلقش را چنین تكلیفى نكرد، نه پیش از او و نه پس از او».

سپس این آیه را تلاوت كرد: (پس، در راه خدا پیکار کن * تو عهدهدارِ کسی جز خودت نيستى).

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام - بَعدَ أن ذَكَرَ ما أعطَی اللّٰهُ مُحَمَّداً صلّی اللّه علیه و آله مِنَ الشَّرائِعِ و مَا افتَرَضَ عَلَيهِ مِنَ الفَرائِضِ -: ثُمَّ كُلِّفَ ما لَم يُكَلَّف أحَدٌ مِنَ الأَنبِياءِ، و اُنزِلَ عَلَيهِ سَيفٌ مِنَ السَّماءِ في غَيرِ غِمدٍ، و قيلَ لَهُ: (قاتِل في سَبيلِ اللّه لا تُكَلَّفُ إلّا نَفسَكَ).[۳۶۷]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام - پس از بیان آنچه خداوند از شریعت به محمّد صلّی اللّه علیه و آله داده و واجباتی که بر او واجب کرده است -: سپس تكلیفى به او محوّل شد كه به هیچ یک از پیامبران، محوّل نشد و از آسمان، شمشیرى بدون غلاف برایش فرود آورده و به او گفته شد: (پس، در راه خدا پیکار کن * تو عهدهدارِ کسی جز خودت نیستى).

۱۱ / ۲: الإِمامُ عَلِيٌّ علیه‌السلام

۱۱ / ۲: امام علی علیه‌السلام

الكتاب

قرآن

(أَ جَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلْآخِرِ وَ جَـٰهَدَ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لَا يَسْتَوُونَ عِندَ ٱللهِ وَ ٱللهُ لَا يَهْدِى ٱلْقَوْمَ ٱلظَّـٰـلِمِينَ * ٱلَّذِيـنَ ءَامَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَـٰهَدُواْ فِى سَبِـيلِ ٱللهِ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللهِ وَ أُوْلَـئِكَ هُمُ ٱلْفَائِزُونَ * يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَ رِضْوَ ٰنٍ وَ جَنَّـٰتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ * خَـٰـلِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ ٱللهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ).[۳۶۸]

( آيا آب دادن به حاجيان و آبادسازى مسجد الحرام را همانند [ايمان و عملِ] كسى قرار دادهايد كه به خدا و روز واپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟! [اين دو] نزد خدا يکسان نيستند، و خدا گروه ستمكاران را هدايت نمىكند. * کسانی كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان جهاد نمودهاند، نزد خدا مقامی هر چه والاتر دارند و آنها همان كامياباناند * پروردگارشان آنها را از جانب خود به رحمت و خشنودی و باغهایی [در بهشت] كه در آنها نعمتى پايدار دارند، مژده مىدهد * جاودانه در آنها خواهند بود. در حقیقت، خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است).

الحديث

حدیث

  1. الإمام الحسن علیه‌السلام - في ذِكرِ فَضلِ أميرِ المُؤمِنينَ علیه‌السلام -:... و قَد قالَ اللّٰهُ تَعالیٰ: (وَ ٱلسَّـٰبِقُونَ ٱلْأَوَّلُونَ مِنَ ٱلْمُهَـٰجِرِينَ وَ ٱلْأَنصَارِ وَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحْسَـٰنٍ)[۳۶۹]، فَهُوَ سابِقُ جَميعِ السّابِقينَ، فَكَما أنَّ اللّٰهَ عزّ و جلّ فَضَّلَ السّابِقينَ عَلَى المُتَخَلِّفينَ وَ المُتَأَخِّرينَ، فَكَذٰلِكَ فَضَّلَ سابِقَ السّابِقينَ عَلَى السّابِقينَ، و قَد قالَ اللّٰهُ عزّ و جلّ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللّه وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ)[۳۷۰]، فَكانَ أبِيَ المُؤمِنَ بِاللّه وَ اليَومِ الآخِرِ، وَ المُجاهِدَ في سَبيلِ اللّه حَقّاً، و فيهِ نَزَلَت هٰذِهِ الآيَةُ.[۳۷۱]

 

  1. امام حسن علیه‌السلام - در بیان فضایل امیر مؤمنان علیه‌السلام -: خداوند متعال فرموده است: (و پیشتازانِ نخستین از مهاجران و انصار، و كسانى كه با نیكوكارى از آنان پیروى كردند). او پیشتازِ همۀ پیشتازان بود و خداوند، همان گونه كه پیشتازان را به بر جا ماندگان و پسینیان برترى داده، پیشتازِ پیشتازان را هم بر پیشتازان، برترى داده است؛ چرا که خداوند فرموده است: (آیا آب دادن به حاجیان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [ایمان و عملِ] كسى قرار دادهاید كه به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟!). پدرم مؤمن به خدا و روز قیامت و حقیقتاً مجاهد در راه خدا بود و این آیه در بارۀ وى نازل شده است.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ - صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ - قيلَ لَهُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، أخبِرنا بِأَفضَلِ مَناقِبِكَ.

قالَ: نَعَم، كُنتُ أنَا و عَبّاسٌ و عُثمانُ بنُ أبي شَيبَةَ فِي المَسجِدِ الحَرامِ، قالَ عُثمانُ بنُ أبي شَيبَةَ: أعطاني رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله الخِزانَةَ - يَعني مَفاتيحَ الكَعبَةِ -، و قالَ العَبّاسُ: أعطاني رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله السِّقايَةَ - و هِيَ زَمزَمُ -، و لَم يُعطِكَ شَيئاً يا عَلِيُّ!

... فَأَنزَلَ اللّٰهُ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ وَ جَـٰهَدَ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ ٱللهِ).[۳۷۲]

  1. امام صادق علیه‌السلام: به امیر مؤمنان - که درودهای خدا بر او باد - گفته شد: ای امیر مؤمنان! از برترین منقبتهایت به ما خبر ده.

فرمود: «باشد. من و عبّاس و عثمان بن ابی شیبه در مسجد الحرام بودیم. عثمان بن ابی شیبه گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله منصب خزانهداری - یعنی کلیدهای کعبه - را به من داد. عبّاس گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله منصب سِقایت - یعنی زمزم - را به من داد و به تو چیزی نداد، ای علی!...

پس از این بود که خداوند، این آیه را فرو فرستاد: (آیا آب دادن به حاجیان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [ایمان و عملِ] كسى قرار دادهاید كه به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده؟! [این دو] نزد خدا یکسان نیستند)».

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام - في قَولِهِ تَعالیٰ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ وَ جَـٰهَدَ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ ٱللهِ) -: نَزَلَت في عَلِيٍّ علیه‌السلام و حَمزَةَ وَ العَبّاسِ و شَيبَةَ؛ قالَ العَبّاسُ: أنَا أفضَلُ لِأَنَّ سِقايَةَ الحاجِّ بِيَدي! و قالَ شَيبَةُ: أنَا أفضَلُ لِأَنَّ حِجابَةَ البَيتِ بِيَدي! و قالَ حَمزَةُ: أنَا أفضَلُ لِأَنَّ عِمارَةَ البَيتِ بِيَدي! و قالَ عَلِيٌّ علیه‌السلام: أنَا أفضَلُ فَإِنّي آمَنتُ قَبلَكُم ثُمَّ هاجَرتُ و جاهَدتُ!

فَرَضوا بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله حَكَماً، فَأَنزَلَ اللّهُ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ) إلیٰ قَولِهِ: (عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ).[۳۷۳]

  1. امام باقر علیه‌السلام - در بارۀ این سخن خداوند متعال: (آيا آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [ایمان و عملِ] كسى قرار دادهاید كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟ [اين دو] نزد خدا يکسان نيستند) -: این آیه در بارۀ علی و حمزه و عبّاس و شیبه نازل شد؛ چرا که عبّاس گفت: من برترم؛ چون منصب آب دادن به حاجیان در دست من است. شیبه گفت: من برترم؛ چون منصب تولیت کعبه در دست من است. حمزه گفت: من برترم؛ چون منصب آبادسازی خانۀ خدا در دست من است. علی علیه‌السلام فرمود: من برترم؛ چون من پیش از شما ایمان آوردم و سپس هجرت و جهاد کردم.

قرار گذاشتند پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را داور قرار دهند. پس، خداوند [آیاتِ] (آیا آب دادن به حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام را) تا (در حقیقت، خداست که نزد او پاداشی بزرگ است) را فرو فرستاد.

  1. عنه علیه‌السلام: نَزَلَت هٰذِهِ الآيَةُ[۳۷۴] في عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ علیه‌السلام: قَولُهُ: (كَمَنْ ءَامَنَ بِاللهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ وَ جَـٰهَدَ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ ٱللهِ وَ ٱللهُ لاَ يَهْدِى ٱلْقَوْمَ ٱلظَّـٰـلِمِينَ).

ثُمَّ وَصَفَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ علیه‌السلام: (ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَـٰهَدُواْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللهِ وَ أُوْلَئِكَ هُمُ ٱلْفَائِزُونَ).

ثُمَّ وَصَفَ ما لِعَلِيٍّ علیه‌السلام عِندَهُ، فَقالَ: (يُـبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَ رِضْوَ ٰنٍ وَ جَنَّـٰتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ * خَـٰـلِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ ٱللهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ).[۳۷۵]

  1. امام باقر علیه‌السلام: این آیه در بارۀ علی بن ابی طالب علیه‌السلام نازل شد: (همانند [ایمان و عملِ] كسى قرار دادهاید كه به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟! [این دو] نزد خدا یکسان نیستند، و خدا گروه ستمکاران را هدایت نمیکند).

سپس در وصف علی بن ابی طالب فرمود: (كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان جهاد نمودهاند، نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و آنان همان کامیاباناند).

آن گاه پاداشی را که علی در نزد خدا دارد، بیان فرمود: (پروردگارشان آنان را از جانب خود به رحمت و خشنودى و باغهايى [در بهشت] كه در آنها نعمتهايى پايدار دارند، مژده مىدهد * جاودانه در آنها خواهند بود، در حقيقت، خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است).

  1. الإمام الباقر أو الإمام الصادق علیهماالسلام - في قَولِ اللّه عزّ و جلّ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ) -: نَزَلَت في حَمزَةَ و عَلِيٍّ و جَعفَرٍ وَ العَبّاسِ و شَيبَةَ؛ إنَّهُم فَخَروا بِالسِّقايَةِ وَ الحِجابَةِ، فَأَنزَلَ اللّهُ عزّ و جلّ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ)، و كانَ عَلِيٌّ علیه‌السلام و حَمزَةُ و جَعفَرٌ - صَلَواتُ اللّه عَلَيهِمُ - الَّذينَ آمَنوا بِاللّه وَ اليَومِ الآخِرِ و جاهَدوا في سَبيلِ اللّه لا يَستَوونَ عِندَ اللّه.[۳۷۶]

 

  1. امام باقر یا امام صادق علیه‌السلام - در بارۀ این سخن خداوند عزّ و جلّ: (آيا آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [ایمان و عملِ] كسى قرار دادهاید كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده است؟!) -: در بارۀ حمزه و على و جعفر و عبّاس و شیبه نازل شد. آنها به آب دادن به حاجیان و پردهدارى كعبه فخر مىفروختند.[۳۷۷] از این رو، خداى متعال آیۀ (آيا آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [ایمان و عملِ] كسى قرار مىدهيد كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده است؟!) را فرو فرستاد. على و حمزه و جعفر - كه درودهاى خدا بر آنان باد - كسانى هستند كه به خدا و روز بازپسین ایمان آوردند و در راه خدا جهاد كردند. اینها نزد خدا یکسان نیستند.

 

  1. تفسير الطبري عن محمّد بن كعب القرظي - في قَولِ اللّه عزّ و جلّ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ وَ جَـٰهَدَ فِى سَبِيلِ ٱللهِ...) -: اِفتَخَرَ طَلحَةُ بنُ شَيبَةَ مِن بَني عَبدِ الدّارِ، و عَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ، و عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ علیه‌السلام؛ فَقالَ طَلحَةُ: أنَا صاحِبُ البَيتِ مَعي مِفتاحُهُ، لَو أشاءُ بِتُّ فيهِ!

و قالَ عَبّاسٌ: أنَا صاحِبُ السِّقايَةِ وَ القائِمُ عَلَيها، و لَو أشاءُ بِتُّ فِي المَسجِدِ!

و قالَ عَلِيٌّ علیه‌السلام: ما أدري ما تَقولانِ، لَقَد صَلَّيتُ إلَى القِبلَةِ سِتَّةَ أشهُرٍ قَبلَ النّاسِ، و أَنَا صاحِبُ الجِهادِ!

فَأَنزَلَ اللّٰهُ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ) الآيَةَ.[۳۷۸]

  1. تفسير الطبرى - به نقل از محمّد بن كعب قرظى، در بارۀ این سخن خداوند عزّ و جلّ: (آیا آب دادن به حاجیان و آبادسازی مسجد الحرام را همانند [ایمان و عملِ] کسی قرار میدهید که به خدا و روز واپسین ایمان آورده است؟!) -: طلحة بن شیبه از بنى عبد الدار، عبّاس بن عبد المطّلب و على بن ابى طالب علیه‌السلام افتخارات خود را بازگو مىكردند. طلحه گفت: من متولّى خانۀ خدا هستم و كلید آن در دست من است. اگر بخواهم، شب را در آن به سر مىبرم.

عبّاس گفت: من متولّى آبدهى [به زائران] و عهدهدار آن هستم و اگر بخواهم، شب را در مسجد الحرام مىخوابم.

على علیه‌السلام فرمود: «من نمىدانم شما چه مىگویید! من، شش ماه پیش از دیگران به سوى قبله نماز خواندم و اهل جهادم».

پس خداوند، این آیه را فرو فرستاد: (آيا آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام) (تا پایان آیه).

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: لَمّا كانَ يَومُ اُحُدٍ وَ افتَرَقَ النّاسُ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و ثَبَتَ مَعَهُ عَلِيٌّ - صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ و عَلَى الأَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ -، و كانَ مِن أمرِ النّاسِ ما كانَ، فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله لِعَلِيٍّ: اِذهَب يا عَلِيُّ.

فَقالَ: كَيفَ أذهَبُ يا رَسولَ اللّه و أَدَعُكَ؟! بَل نَفسي دونَ نَفسِكَ، و دَمي دونَ دَمِكَ.

فَأَثنیٰ عَلَيهِ خَيراً. ثُمَّ نَظَرَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلیٰ كَتيبَةٍ قَد أقبَلَت، فَقالَ: اِحمِل عَلَيها يا عَلِيُّ. فَحَمَلَ عَلَيها فَفَرَّقَها، و قَتَلَ هِشامَ بنَ اُمَيَّةَ المَخزومِيَّ.

ثُمَّ جاءَت كَتيبَةٌ اُخریٰ، فَقالَ: اِحمِل عَلَيها يا عَلِيُّ. فَحَمَلَ عَلَيها فَفَرَّقَها، و قَتَلَ عُمَرَ بنَ عَبدِ اللّه الجُمَحِيَّ.

ثُمَّ أقبَلَت كَتيبَةٌ اُخریٰ، قالَ: اِحمِل عَلَيها يا عَلِيُّ. فَحَمَلَ عَلَيها فَفَرَّقَها، و قَتَلَ شَيبَةَ بنَ مالِكٍ أخا بَني عامِرِ بنِ لُؤَيٍّ.

و جَبرَئيلُ علیه‌السلام مَعَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَقالَ جَبرَئيلُ علیه‌السلام: يا مُحَمَّدُ، إنَّ هٰذِهِ لَلمُواساةُ! فَقالَ: يا جَبرَئيلُ، إنَّهُ مِنّي و أَنَا مِنهُ. فَقالَ جَبرَئيلُ علیه‌السلام: و أَنَا مِنكُما يا مُحَمَّدُ.[۳۷۹]

  1. امام باقر علیه‌السلام: در جنگ اُحُد که مردم از اطراف پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پراکنده شدند و علی - که درودهای خدا بر او و بر امامان از نسل او باد - با او ماند و از مردم، آن [رفتاری] سر زد که سر زد [و میدانید]، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به علی علیه‌السلام فرمود: «تو هم برو، ای علی!».

گفت: چگونه شما را تنها بگذارم و بروم؟! جانم فدای جانت! خونم فدای خونت!

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را ستود. سپس چشم پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به گروهی از سپاهیان دشمن افتاد که به سویش میآمدند. فرمود: «به آنان حمله کن، ای علی!». علی به آنها حمله برد و تار و مارشان کرد و هشام بن امیّۀ مخزومی را به قتل رساند.

سپس گروه دیگری آمدند. پیامبر فرمود: «به آنان حمله کن، ای علی!». علی به آنها حمله کرد و آنان را هم تار و مار ساخت و عمر بن عبد اللّٰه جُمَحی را به هلاکت رساند.

سپس گروه دیگری حمله آورد. پیامبر فرمود: «به اینها حمله کن، ای علی!». علی بر آنها نیز تاخت و تار و مارشان کرد و شیبة بن مالک برادر بنی عامر بن لؤی را کشت.

جبرئیل که با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بود، گفت: ای محمّد! این است جانفشانی! پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «ای جبرئیل! او از من است و من از او هستم». جبرئیل گفت: من نیز از شما دو تن هستم، ای محمّد!

  1. كفاية الأثر عن عمّار: كُنتُ مَعَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله في بَعضِ غَزَواتِهِ، و قَتَلَ عَلِيٌّ علیه‌السلام أصحابَ الأَلوِيَةِ و فَرَّقَ جَمعَهُم، و قَتَلَ عَمرَو بنَ عَبدِ اللّه الجُمَحِيَّ، و قَتَلَ شَيبَةَ بنَ نافِعٍ.

أتَيتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّه، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيكَ، إنَّ عَلِيّاً قَد جاهَدَ فِي اللّه حَقَّ جِهادِهِ!

فَقالَ: لِأَنَّهُ مِنّي و أَنَا مِنهُ، واِرثُ عِلمي، و قاضي دَيني، و مُنجِزُ وَعدي، وَ الخَليفَةُ بَعدي.…[۳۸۰]

  1. كفاية الأثر - به نقل از عمّار بن یاسر -: در یکی از غزوههای پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله با ایشان بودم. در آن غزوه، علی علیه‌السلام پرچمداران را به هلاکت رساند و دشمن را تار و مار کرد و عمرو بن عبد اللّٰه جُمَحی و شَیبة بن نافع را به قتل رساند.

خدمت پیامبر خدا رسیدم و گفتم: اى پیامبر خدا! درود خدا بر تو باد! على، در راه خدا آن گونه كه باید، مبارزه كرد.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «چون او از من است و من از اویم. وارث دانش من، پرداخت كنندۀ قرضهایم، به جا آورنده تعهّدات من و جانشین [من] بعد از من است...».

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: ألا و قَد أمَرَنِيَ اللّٰهُ بِقِتالِ أهلِ البَغيِ وَ النَّكثِ وَ الفَسادِ فِي الأَرضِ، فَأَمَّا النّاكِثونَ[۳۸۱] فَقَد قاتَلتُ، و أَمَّا القاسِطونَ[۳۸۲] فَقَد جاهَدتُ، و أَمَّا المارِقَةُ[۳۸۳] فَقَد دَوَّختُ، و أَمَّا شَيطانُ الرَّدهَةِ[۳۸۴] فَقَد كُفيتُهُ بِصَعقَةٍ سُمِعَت لَها وَجبَةُ قَلبِهِ[۳۸۵] و رَجَّةُ صَدرِهِ.

و بَقِيَت بَقِيَّةٌ مِن أهلِ البَغيِ، و لَئِن أذِنَ اللّٰهُ فِي الكَرَّةِ عَلَيهِم لَأُديلَنَّ مِنهُم[۳۸۶]، إلّا ما يَتَشذَّرُ[۳۸۷] في أطرافِ البِلادِ تَشَذُّراً.[۳۸۸]

  1. امام علی علیه‌السلام: بدانید كه خداوند، مرا به پیكار با سرکشان و پیمانشكنان و فساد كنندگان در زمین فرمان داده است. با پیمان‌شکنان جنگیدم و با بیدادگران جهاد كردم و مُنحرفان را در هم شکستم و شیطان رَدهَه[۳۸۹] را هم با بانگی كه نشان آن بر تپش قلب و لرزش سینهاش آشکار شد، از پا در آوردم.

تنها ته ماندهای از سرکشان باقی مانده‌اند که اگر خداوند مرا رخصت یورش بر آنان دهد، بی گمان، نابودشان میکنم، مگر اندک شماری که در گوشه و کنار بلاد پراکنده شوند.

  1. عنه علیه‌السلام: و لَقَد عَلِمَ المُستَحفَظونَ مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ صلّی اللّه علیه و آله أنّي لَم أرُدَّ عَلَى اللّه و لا عَلیٰ رَسولِهِ ساعَةً قَطُّ، و لَقَد واسَيتُهُ بِنَفسي فِي المَواطِنِ الَّتي تَنكُصُ[۳۹۰] فيهَا الأَبطالُ و تَتَأَخَّرُ فيهَا الأَقدامُ؛ نَجدَةً[۳۹۱] أكرَمَنِيَ اللّٰهُ بِها.[۳۹۲]

 

  1. امام على علیه‌السلام: دینبانان (/ رازداران / عالمانِ) از میان یاران محمّد صلّی اللّه علیه و آله مىدانند كه من هرگز و حتّى لحظهاى از فرمان خدا و پیامبر او سر باز نزدم، و در آوردگاههایى كه پهلوانان در آنها پس مىنشینند و گامها در آنها وا پس مىروند، با جان خویش او را یارى رساندم و این، شجاعتى بود كه خداوند، مرا بِدان گرامى داشت.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: زارَ زَينُ العابِدينَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ علیه‌السلام قَبرَ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ علیه‌السلام، و وَقَفَ عَلَى القَبرِ فَبَكیٰ، ثُمَّ قالَ:

السَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ و رَحمَةُ اللّه و بَرَكاتُهُ، السَّلامُ عَلَيكَ يا أمينَ اللّه في أرضِهِ، و حُجَّتَهُ عَلیٰ عِبادِهِ، أشهَدُ أنَّكَ جاهَدتَ فِي اللّه حَقَّ جِهادِهِ.[۳۹۳]

  1. امام صادق علیه‌السلام: زین العابدین علی بن الحسین علیه‌السلام قبر امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه‌السلام را زیارت كرد و بر كنار قبر ایستاد و گریست و سپس گفت: «سلام بر تو - اى امیر مؤمنان - و رحمت و بركات خدا بر تو باد! سلام بر تو، اى امین خدا در زمین خدا و حجّت او بر بندگانش! گواهى مىدهم كه تو در راه خدا، آن گونه که باید، جهاد کردی».

۱۱ / ۳: الإمامُ الحُسَينُ علیه‌السلام

۱۱ / ۳: امام حسین علیه‌السلام

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام - في زِيارَةِ رَأسِ الإِمامِ الحُسَينِ علیه‌السلام -: أشهَدُ أنَّكَ قَد أقَمتَ الصَّلاةَ و آتَيتَ الزَّكاةَ، و أَمَرتَ بِالمَعروفِ و نَهَيتَ عَنِ المُنكَرِ، و تَلَوتَ الكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ، و جاهَدتَ فِي اللّه حَقَّ جِهادِهِ، و صَبَرتَ عَلَى الأَذیٰ في جَنبِهِ مُحتَسِباً حَتّیٰ أتاكَ اليَقينُ.[۳۹۴]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام - در بیان زیارت سر مبارک امام حسین علیه‌السلام -: گواهى مىدهم كه نماز را بر پا داشتى و زكات پرداختى و امر به معروف و نهى از منكر كردى و كتاب را، آن گونه كه شایستۀ آن بود، تلاوت كردى و در راه خدا، آن گونه كه باید، جهاد كردى و بر آزار آن، شكیب ورزیدى و به حساب خدا نهادى تا اَجَلت در رسید.

 

  1. سير أعلام النبلاء - في ذِكرِ أحوالِ الإمامِ الحُسَينِ علیه‌السلام يَومَ عاشوراءَ -: بَقِيَ عامَّةَ يَومِهِ لا يَقدَمُ عَلَيهِ أحَدٌ، حَتّیٰ أحاطَت بِهِ الرَّجّالَةُ و هُوَ رابِطُ الجَأشِ، يُقاتِلُ قِتالَ الفارِسِ الشُّجاعِ، إن كانَ لَيَشُدُّ عَلَيهِم فَيَنكَشِفونَ عَنهُ انكِشافَ المِعزیٰ شَدَّ فيهَا الأَسَدُ.[۳۹۵]

 

  1. سير أعلام النبلاء - در یادكرد وقایع روز عاشورا -: در بقیّۀ روز شهادتش، كسى بر او در نمىآمد تا آن كه سربازان پیاده، گرداگردش را گرفتند و او در همان حال، با دلاورىاى استوار، مانند سوارى شجاع مىجنگید. اگر بر آنان یورش مىبُرد، از هم باز مىشدند، به سان گلّۀ بزى كه شیر به آن حمله كرده باشد.

 

  1. تاريخ الطبري عن حميد بن مسلم - في ذِكرِ وَقائِعِ يَومِ عاشوراءَ -:... و هُوَ [أيِ الإمامُ الحُسَينُ علیه‌السلام] يُقاتِلُ عَلیٰ رِجلَيهِ قِتالَ الفارِسِ الشُّجاعِ، يَتَّقِي الرَّميَةَ، و يَفتَرِصُ[۳۹۶] العَورَةَ، و يَشُدُّ عَلَى الخَيلِ.[۳۹۷]

 

  1. تاريخ الطبرى - به نقل از حمید بن مسلم، در یادكرد وقایع روز عاشورا -: حسین علیه‌السلام پیاده، مانند سواران شجاع مىجنگید، خودش را از تیرها حفظ مىکرد، شكافها[ى صُفوف دشمن] را مىجُست و بر سواران مىخروشید.

راجع: موسوعة الإمام الحسين علیه‌السلام: ج۴ ص۳۸۳ (القسم الثامن / الفصل التاسع: مقتل سيّد الشهداء علیه‌السلام / قتال الإمام علیه‌السلام اعداءَه وحيداً).

ر. ک: دانش‌نامۀ امام حسین علیه‌السلام: ج۷ ص۱۹۷ (بخش هشتم/فصل نهم: شهادت سیّد الشهداء علیه‌السلام / نبرد انفرادی امام علیه‌السلام با دشمنانش).

۱۱ / ۴: العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام

۱۱ / ۴: عبّاس بن علی علیه‌السلام

  1. الإمام زين العابدين علیه‌السلام: رَحِمَ اللّٰهُ العَبّاسَ‌! فَلَقَد آثَرَ و أبلىٰ و فَدىٰ أخاهُ بِنَفسِهِ حَتّىٰ قُطِعَت يَداهُ‌، فَأَبدَلَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ بِهِما جَناحَينِ يَطيرُ بِهِما مَعَ المَلائِكَةِ فِي الجَنَّةِ‌، كَما جَعَلَ لِجَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ‌، و إنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللّه تَبارَكَ و تَعالىٰ مَنزِلَةً يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ‌.[۳۹۸]

 

  1. امام زين العابدين علیه‌السلام: خدا رحمت كند عبّاس را! او ایثار كرد و جانانه جنگید و جان خویش را فداى برادرش كرد، تا جایى كه دو دستش قطع شد، و خداوند به جاى آن دو، دو بال به او بخشید كه با آنها همراه فرشتگان در بهشت پرواز مىكند، چنان كه به جعفر بن ابى طالب بخشید. عبّاس در نزد خداوند متعال، چنان منزلتى دارد كه در روز قیامت، همۀ شهیدان به آن غبطه مىخورند.

 

  1. تاريخ الطبري عن الضحّاك بن عبد اللّٰه المشرقيّ - في خَبَرِ لَیلَةِ عاشوراءَ عِندَما أذِنَ الإِمامُ الحُسَينُ علیه‌السلام لِأصحابِهِ بِالرُّجوعِ -: فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ و أبناؤُهُ و بَنو أخيهِ وَ ابنا عَبدِ اللّه بنِ جَعفَرٍ: لِمَ نَفعَلُ؟ لِنَبقىٰ بَعدَكَ‌! لا أرانَا اللّٰهُ ذٰلِكَ أبَداً. بَدَأَهُم بِهٰذَا القَولِ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام.[۳۹۹]

 

  1. تاريخ الطبرى - به نقل از ضحّاک بن عبد اللّٰه مَشرقى، هنگامى كه امام حسین علیه‌السلام در شب عاشورا به یارانش اجازۀ بازگشت داد -: برادران و فرزندان و برادرزادگانش و نیز دو پسر عبد اللّٰه بن جعفر، به حسین علیه‌السلام گفتند: چرا این كار را بكنیم؟ براى این كه پس از تو بمانیم؟! خداوند، چنین روزى را هیچ گاه به ما نشان ندهد! آغازگر این گونه سخنان، عبّاس بن على علیه‌السلام بود.

 

  1. الأخبار الطوال: - في ذِکرِ یَومِ عاشوراءَ، و قَد قُتِلَ أصحابُ الحُسَینِ علیه‌السلام و کثیراً من أهلِ بَیتِهِ -: لَمّا رَأىٰ ذٰلِكَ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام، قالَ لِإِخوَتِهِ عَبدِ اللّه‌، و جَعفَرٍ، و عُثمانَ بَني عَلِيٍّ عَلَيهِ و عَلَيهِمُ السَّلامُ - و أُمُّهُم جَميعاًأُمّ البَنينَ العامِرِيَّةُ مِن آلِ الوَحيدِ -: تَقَدَّموا، بِنَفسي أنتُم! فَحاموا عَن سَيِّدِكُم حَتّىٰ تَموتوا دونَهُ‌.

فَتَقَدَّموا جَميعاً، فَصاروا أمامَ الحُسَينِ علیه‌السلام، يَقونَهُ بِوُجوهِهِم و نُحورِهِم... و بَقِيَ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام قائِماً أمامَ الحُسَينِ علیه‌السلام يُقاتِلُ دونَهُ‌، و يَميلُ مَعَهُ حَيثُ مالَ‌، حَتّىٰ قُتِلَ رَحمَةُ اللّه عَلَيهِ‌.[۴۰۰]

  1. الأخبار الطّوال - در بیان روز عاشورا، هنگامی که یاران و بیشتر خاندان امام علیه‌السلام شهید شده بودند -: هنگامى كه عبّاس بن على علیه‌السلام این [وضعیت] را دید، به برادرانش: عبد اللّٰه، جعفر و عثمان، پسران على - كه بر او و پسرانش درود باد - و مادر همگى آنهااُمّ البنین عامِرى - که از آل وحید بود - گفت: پیشقدم شوید - فدایتان شوم - و از سَرورتان، حمایت كنید تا به پاى او جان دهید.

آنان، همگى پیشقدم شدند و پیش روىِ حسین علیه‌السلام، با سر و گلوى خود، از او محافظت كردند... و عبّاس بن على علیه‌السلام باقى ماند و پیشِ روى حسین علیه‌السلام مىجنگید و هر طرف که حسین علیه‌السلام روی مىآورد، به همان طرف میرفت [تا از او محافظت کند] تا آن كه كشته شد. خدایش رحمت كند!

۱۱ / ۵: مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ علیه‌السلام

۱۱ / ۵: مسلم بن عقیل علیه‌السلام

  1. مروج الذهب - في ذِکرِ ماجَریٰ عَلیٰ مُسلم بنِ عَقیلٍ علیه‌السلام فِي الکوفَةِ -: اِقتَحَموا عَلیٰ مُسلِمٍ الدّارَ، فَثارَ عَلَيهِم بِسَيفِهِ و شَدَّ عَلَيهِم؛ فَأَخرَجَهُم مِنَ الدّارِ، ثُمَّ حَمَلوا عَلَيهِ الثّانِيَةَ، فَشَدَّ عَلَيهِم و أخرَجَهُم أيضاً. فَلَمّا رَأَوا ذٰلِكَ عَلَوا ظَهرَ البُيوتِ، فَرَمَوهُ بِالحِجارَةِ، و جَعَلوا يُلهِبونَ النّارَ بِأَطرافِ القَصَبِ، ثُمَّ يُلقونَها عَلَيهِ مِن فَوقِ البُيوتِ.

فَلَمّا رَأیٰ ذٰلِكَ قالَ: أكُلُّ ما أریٰ مِنَ الإِحلابِ[۴۰۱] لِقَتلِ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ؟! يا نَفسُ اخرُجي إلَى المَوتِ الَّذي لَيسَ عَنهُ مَحيصٌ. فَخَرَجَ إلَيهِم مُصلِتاً سَيفَهُ إلَى السِّكَّةِ فَقاتَلَهُم، وَ اختَلَفَ هُوَ و بُكَيرُ بنُ حُمرانَ الأَحمَرِيُّ ضَربَتَينِ: فَضَرَبَ بُكَيرٌ فَمَ مُسلِمٍ فَقَطَعَ السَّيفُ شَفَتَهُ العُليا و شَرَعَ فِي السُّفلیٰ، و ضَرَبَهُ مُسلِمٌ ضَربَةً مُنكَرَةً في رَأسِهِ، ثُمَّ ضَرَبَهُ اُخریٰ عَلیٰ حَبلِ العاتِقِ فَكادَ يَصِلُ إلیٰ جَوفِهِ، و هُوَ يَرتَجِزُ و يَقولُ:

اُقسِــمُ لا اُقتَلُ إلّا حُرّا وإنَ رَأَيتُ المَوتَ شَيئاً مُرّا

كُلُّ امرِئٍ يَوماً مُلاقٍ شَرّا أخافُ أن اُكذَبَ أو اُغَرّا[۴۰۲]

  1. مروج الذهب - در بیان آنچه بر سر مسلم بن عقیل در کوفه آمده است -: بر خانهای که مسلم در آن بود، هجوم آوردند و مسلم با شمشیر برخاست و سخت با آنان درگیر شد و آنان را از خانه بیرون راند. آن گاه دوباره هجوم آوردند و مسلم بر آنان تاخت و دوباره آنان را بیرون راند. سپاهیان، چون اوضاع را چنین دیدند، بر بام خانه رفتند و به طرفش سنگ پرتاب كردند و دستههاى نِى را آتش مىزدند و آنها را به طرفش مىانداختند.

مسلم، چون اوضاع را چنین دید، گفت: تمام این لشكركشى، براى كشتن مسلم بن عقیل است؟ اى جان! به سوى مرگ بشتاب كه گریزى از آن نیست. آن گاه با شمشیرِ برهنه به كوچه آمد و با آنان به نبرد پرداخت. میان مسلم و بُكَیر بن حُمرانِ احمرى، دو ضربه رد و بدل شد. بُكَیر، ضربتى بر دهان مسلم زد و شمشیر، لب بالاى او را قطع كرد و بر لب پایین نشست، و مسلم نیز [از جایی که انتظار نمیرفت] ضربهاى ناگهانی بر سر او و ضربتى دیگر بر رگ گردنش زد كه نزدیک بود او را به هلاکت رساند و چنین رجز مىخواند:

سوگند یاد مىكنم كه جز با آزادگى، كشته نشوم /

گرچه مرگ را تلخ مىبینم.

هر كسى روزى، مرگ را ملاقات مىكند./

مىترسم كه به من دروغ گویند، یا فریبم دهند.

  1. مقتل الحسين علیه‌السلام للخوارزمي: أمَرَ ابنُ زِيادٍ خَليفَتَهُ عَمرَو بنَ حُرَيثٍ المَخزوِميَّ أن يَبعَثَ مَعَ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ ثَلاثَمِئَةِ رَجُلٍ مِن صَناديدِ أصحابِهِ، فَرَكِبَ مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ حَتّیٰ وافَى الدّارَ الّتي فيها مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، فَسَمِعَ مُسلِمٌ وَقعَ حَوافِرِ الخَيلِ و أصواتَ الرِّجالِ، فَعَلِمَ أنَّهُ قَد اُتِيَ، فَبادَرَ مُسرِعاً إلیٰ فَرَسِهِ، فَأَسرَجَهُ و ألجَمَهُ، وصَبَّ عَلَيهِ دِرعَهُ، وَ اعتَجَرَ[۴۰۳] بِعِمامَتِهِ و تَقَلَّدَ سَيفَهُ، وَ القَومُ يَرمونَ الدّارَ بِالحِجارَةِ، و يُلهِبونَ النّارَ في هوارِي القَصَبِ، فَتَبَسَّمَ مُسلِمٌ ثُمَّ قالَ: يا نَفسِي، اخرُجي إلَى المَوتِ الَّذي لَيسَ مِنهُ مَحيصٌ و لا مَحيدٌ.

ثُمَّ قالَ لِلمَرأَةِ: رَحِمَكِ اللّٰهُ و جَزاكِ خَيراً، اِعلَمي إنِّي ابتُليتُ مِن قِبَلِ ابنِكِ، فَافتَحِي البابَ، فَفَتَحَتهُ، و خَرَجَ مُسلِمٌ في وُجوهِ القَومِ كَالأَسَدِ المُغضَبِ، فَجَعَلَ يُضارِبُهُم بِسَيفِهِ حَتّیٰ قَتَلَ جَماعَةً.

و بَلَغَ ذٰلِكَ ابنَ زِيادٍ، فَأَرسَلَ إلیٰ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ: سُبحانَ اللّه أبا عَبدِ الرَّحمٰنِ! بَعَثناكَ إلیٰ رَجُلٍ واحِدٍ لِتَأتِيَنا بِهِ، فَثَلَمَ مِن أصحابِكَ ثُلمَةً عَظيمَةً!!

فَأَرسَلَ إلَيهِ مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ: أيُّهَا الأَميرُ، أتَظُنُّ أنَّكَ بَعَثتَني إلیٰ بَقّالٍ مِن بَقاقيلِ الكوفَةِ، أو جُرمُقانِيٍّ[۴۰۴] مِن جَرامِقَةِ الحيرَةِ؟ أفَلا تَعلَمُ أيُّهَا الأَميرُ، أنَّكَ بَعَثتَني إلیٰ أسَدٍ ضِرغامٍ[۴۰۵]، و بَطَلٍ هُمامٍ، في كَفِّهِ سَيفٌ حُسامٌ[۴۰۶]، يَقطُرُ مِنهُ المَوتُ الزُّؤامُ[۴۰۷]؟!

فَأَرسَلَ إلَيهِ ابنُ زِيادٍ: أن أعطِهِ الأَمانَ؛ فَإِنَّكَ لَن تَقدِرَ عَلَيهِ إلّا بِالأَمانِ المُؤَكَّدِ بِالأَيمانِ.[۴۰۸]

  1. مقتل الحسين علیه‌السلام، خوارزمى: ابن زیاد به جانشین خود، عمرو بن حُرَیث مخزومى، دستور داد كه سیصد مرد دلاور را از یاران خود، به همراه محمّد بن اشعث بفرستد. محمّد بن اشعث، سوار شد و به خانهاى كه مسلم در آن بود، رسید. مسلم، صداى سُم اسبان و سر و صداى مردان را شنید و دانست كه به سراغش آمدهاند. با سرعت به سمت اسبش رفت و آن را زین كرد و زره پوشید و عمامه بر سر نهاد و شمشیر به كمر بست. سپاهیان، خانه را سنگباران مىكردند و با نىهاى آتش گرفته، آتش مىافكندند. مسلم، لبخندى زد و گفت: اى جان! به سمت مرگ بشتاب كه از آن، گریز و چاره‌ای نیست.

آن گاه به زن گفت: خدا، تو را رحمت كند و به تو پاداش خیر دهد! بدان كه من از جانب پسرت، گرفتار شدم. درِ خانه را بگشا. زن، در را گشود و مسلم مانند شیر خشمگین در برابر سپاهیان، قرار گرفت و با شمشیر بر آنان حمله بُرد و گروهى را كُشت.

خبر به ابن زیاد رسید. براى محمّد بن اشعث پیغام فرستاد: سبحان اللّٰه! اى ابو عبد الرحمان! ما تو را فرستادیم كه یک مرد را نزد ما بیاورى و اینک، گروهى از یارانت كشته شدهاند؟!

محمّد بن اشعث برایش چنین پاسخ فرستاد: اى امیر! گمان مىكنى مرا به سوى یكى از بقّالهاى كوفه یا كفشدوزى از كفشدوزان حیره فرستادهاى؟ آیا نمىدانى كه مرا به سوى شیرى خطرناک و قهرمانى بزرگ فرستادهاى كه در دست، شمشیرى بُرنده دارد كه از آن، مرگ مىچكد؟!

ابن زیاد برایش پیغام فرستاد كه: به وى امان بده؛ زیرا نمىتوانى بر او دست یابى، مگر با دادن امانى كه با قسمهاى سنگین، همراه باشد.

۱۱ / ۶: زَيدُ بنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ:

۱۱ / ۶: زید بن علی بن الحسین علیه‌السلام

  1. عيون أخبار الرضا علیه‌السلام عن أبي عبدون: لَمّا حُمِلَ زَيدُ بنُ موسَى بنِ جَعفَرٍ الَى المَأمونِ، و قَد كانَ خَرَجَ بِالبَصرَةِ و أَحرَقَ دورَ وُلدِ العَبّاسِ، وَهَبَ المَأمونُ جُرمَهُ لِأَخيهِ عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا علیه‌السلام، و قالَ لَهُ: يا أبَا الحَسَنِ، لَئِن خَرَجَ أخوكَ و فَعَلَ ما فَعَلَ؛ لَقَد خَرَجَ قَبلَهُ زَيدُ بنُ عَلِيٍّ فَقُتِلَ، و لَولا مَكانُكَ مِنّي لَقَتَلتُهُ، فَلَيسَ ما أتاهُ بِصَغيرٍ!

فَقالَ الرِّضا علیه‌السلام: يا أميرَ المُؤمِنينَ، لا تَقِس أخي زَيداً إلیٰ زَيدِ بنِ عَلِيٍّ علیه‌السلام؛ فَإِنَّهُ كانَ مِن عُلَماءِ آلِ مُحَمَّدٍ، غَضِبَ لِلهِ عزّ و جلّ فَجاهَدَ أعداءَهُ حَتّیٰ قُتِلَ في سَبيلِهِ. و لَقَد حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ علیه‌السلام أنَّهُ سَمِعَ أباهُ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ علیه‌السلام يَقولُ: «رَحِمَ اللّٰهُ عَمّي زَيداً،
إنَّهُ دَعا إلَى الرِّضا مِن آلِ مُحَمَّدٍ، و لَو ظَفِرَ لَوَفیٰ بِما دَعا إلَيهِ، و لَقَدِ استَشارَني في خُروجِهِ، فَقُلتُ لَهُ: يا عَمِّ، إن رَضيتَ أن تَكونَ المَقتولَ المَصلوبَ بِالكُناسَةِ فَشَأنَكَ!»، فَلَمّا وَلّیٰ قالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ علیه‌السلام: «وَيلٌ لِمَن سَمِعَ واعِيَتَهُ فَلَم يُجِبهُ».

فَقالَ المَأمونُ: يا أبَا الحَسَنِ، ألَيسَ قَد جاءَ فيمَنِ ادَّعَى الإمامةَ بِغَيرِ حَقِّها ما جاءَ؟

فَقالَ الرِّضا علیه‌السلام: إنَّ زَيدَ بنَ عَلِيٍّ علیه‌السلام لَم يَدَّعِ ما لَيسَ لَهُ بِحَقٍّ، و إنَّهُ كانَ أتقیٰ لِلهِ تَعالیٰ مِن ذٰلِكَ، إنَّهُ قالَ: «أدعوكُم إلَى الرِّضا مِن آلِ مُحَمَّدٍ»، و إنَّما جاءَ ما جاءَ فيمَن يَدَّعي أنَّ اللّٰهَ تَعالیٰ نَصَّ عَلَيهِ، ثُمَّ يَدعو إلیٰ غَيرِ دينِ اللّه، و يُضِلُّ عَن سَبيلِهِ بِغَيرِ عَلمٍ. و كانَ زَيدٌ - وَ اللّه - مِمَّن خوطِبَ بِهٰذِهِ الآيَةِ: (وَ جَـٰهِدُواْ فِى ٱللهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ ٱجْتَبــٰاكُمْ)[۴۰۹].[۴۱۰]

  1. عيون أخبار الرضا علیه‌السلام - به نقل از ابو عبدون -: چون زید بن موسى بن جعفر را - كه در بصره قیام كرده و خانههاى عبّاسیان را آتش زده بود - نزد مأمون آوردند، مأمون به خاطر على بن موسى الرضا علیه‌السلام از جرم او گذشت و گفت: اى ابو الحسن! اگر برادر شما خروج كرد و دست به چنین اعمالى زد، پیش از او زید بن على [بن الحسین] خروج كرد و كشته شد. اگر جایگاه شما در نزد من نبود، من هم این را مىكشتم. كارى كه او كرده، كار كوچكى نیست.

امام رضا علیه‌السلام فرمود: «اى امیر المؤمنین! برادرم زید را با زید بن على مقایسه مكن. او (زید بن على) از علماى خاندان محمّد بود. به خاطر خداوند خشم گرفت و با دشمنان او جنگید تا آن كه در راهش كشته شد. پدرم موسى بن جعفر علیه‌السلام برایم گفت كه از پدرش جعفر بن محمّد بن على علیه‌السلام شنیده كه مىفرمود: "خدا رحمت كند عمویم زید را! او به شخص مورد رضایت [خداوند] از خاندان محمّد دعوت كرد و اگر پیروز شده بود، به آنچه بِدان دعوت مىكرد، وفا مىكرد. در بارۀ قیامش با من مشورت كرد و من به او گفتم: عمو جان! اگر حاضرى كشته و در كُناسه[۴۱۱] به دار آویخته شوى، خود دانى! "و چون رفت [تا قیام كند]، جعفر بن محمّد [صادق] فرمود: "واى بر كسى كه فریاد او را بشنود و به یارىاش نرود!"».

مأمون گفت: اى ابو الحسن! آیا نه این است كه در باره مدّعیانِ به ناحقّ امامت، روایاتى رسیده است؟

امام رضا علیه‌السلام فرمود: «زید بن على، چیزى را كه حقّ او نبود، ادّعا نكرد. او پرهیزگارتر از آن بود كه چنین ادّعایى كند. او گفت: من شما را به شخص مورد رضایت [خداوند] از خاندان محمّد دعوت مىكنم. آن روایاتِ رسیده در بارۀ كسى است كه ادّعا مىكند خداوند متعال، او را به امامت تعیین كرده؛ ولى به غیر دین خدا دعوت كند و نادانسته از راه خدا منحرف گرداند، در صورتى كه زید - به خدا سوگند - از مخاطبان این آیه: (در راه خدا چنان كه باید، جهاد كنید. او شما را برگزیده است) بود».

۱۱ / ۷: مالِكٌ الأَشتَرُ

۱۱ / ۷: مالک اَشتر

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ إلیٰ أهلِ مِصرَ لَمّا وَلّیٰ عَلَيهِمُ الأَشتَرَ النَّخَعِيَّ -:... أمّا بَعدُ، فَقَد بَعَثتُ إلَيكُم عَبداً مِن عِبادِ اللّه؛ لا يَنامُ أيّامَ الخَوفِ، و لا يَنكُلُ[۴۱۲] عَنِ الأَعداءِ ساعاتِ الرَّوعِ[۴۱۳]، أشَدَّ عَلَى الفُجّارِ مِن حَريقِ النّارِ، و هُوَ مالِكُ بنُ الحارِثِ أخو مَذحِجٍ، فَاسمَعوا لَهُ و أطيعوا أمرَهُ فيما طابَقَ الحَقَّ، فَإِنَّهُ سَيفٌ مِن سُيوفِ اللّه، لا كَليلُ الظُّبَةِ[۴۱۴]، و لا نابِي[۴۱۵] الضَّريبَةِ، فِإِن أمَرَكُم أن تَنفِروا فَانفِروا، و إن أمَرَكُم أن تُقيموا فَأقيموا؛ فَإِنَّهُ لا يُقدِمُ و لا يُحجِمُ و لا يُؤَخِّرُ و لا يُقَدِّمُ إلّا عَن أمري، و قَد آثَرتُكُم بِهِ عَلیٰ نَفسي؛ لِنَصيحَتِهِ لَكُم، و شِدَّةِ شَكيمَتِهِ[۴۱۶] عَلیٰ عَدُوِّكُم.[۴۱۷]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود به مردم مصر، آن هنگام كه اَشتر را بر آنان گمارد -: امّا بعد، من بندهاى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در روزگارِ ترس نمىخوابد و در ساعتهاى وحشت، از دشمنان روى بر نمىگردانَد و بر بدكاران، از سوزش آتش، سختتر است. او مالک بن حارث از قبیلۀ مَذحِج است. در آنچه حق است، سخن او را بشنوید و فرمان او را اطاعت كنید،كه او شمشیرى از شمشیرهاى خداست كه نه كُند مىشود و نه از بُرش مىافتد. اگر فرمانتان داد كه براى جنگ روان شوید، روان شوید و اگر دستور داد كه بمانید، بمانید، كه پیش افتادن و باز گشتن و عقبگرد و پیشروى كردن او، همه به فرمان من است. در برخوردارى از او، شما را بر خودم برگزیدم؛ چرا كه خیرخواه شماست و سرسخت و سختگیر بر دشمنتان.

 

  1. عنه علیه‌السلام - في ذِكرِ الأَشتَرِ النَّخَعِيِّ -: هُوَ سَيفُ اللّه، لا يَنبو عَنِ الضَّربِ، و لا كَليلُ الحَدِّ، و لا تَستَهويهِ بِدعَةٌ، و لا تَتيهُ[۴۱۸] بِهِ غَوايَةٌ[۴۱۹].[۴۲۰]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - در یادکرد از اَشتر نخعی -: او شمشیر خداست که از ضربه زدن کند نمیشود و تیغهاش نمیفرساید، هیچ بدعتی فریفتهاش نمیکند و هیچ اغوایی سرگردانش نمیسازد.

۱۱ / ۸: عَمّارُ بنُ ياسِرٍ و هاشِمُ بنُ عُتبَةَ

۱۱ / ۸: عمّار بن یاسر و هاشم بن عُتبه

  1. دعائم الإسلام عن أبي عبد الرحمن السُّلَمي: شَهِدتُ صِفّينَ مَعَ عَلِيٍّ علیه‌السلام، فَنَظَرتُ إلیٰ عَمّارِ بنِ ياسِرٍ و قَد حَمَلَ فَأَبلیٰ، وَ انصَرَفَ و قَد ثُنِيَ سَيفُهُ مِنَ الضَّربِ، و كانَ مَعَ عَلِيٍّ - صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ - جَماعَةٌ مِن أصحابِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَد سَمِعوا قَولَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: «يا عَمّارُ، تَقتُلُكَ الفِئَةُ الباغِيَةُ»، و كانَ لا يَسلُكُ وادِياً إلَّا اتَّبَعوهُ. فَنَظَرَ إلیٰ هاشِمِ بنِ عُتبَةَ صاحِبِ رايَةِ عَلِيٍّ - صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ - و قَد رَكَزَ الرّايَةَ، و كانَ هاشِمٌ أعوَرَ، فَقالَ لَهُ عَمّارٌ: يا هاشِمُ، أعَوَراً وجُبناً؟ لا خَيرَ في أعوَرَ لا يَغشَى البَأسَ! اِحمِل بِنا.

فَانتَزَعَ هاشِمٌ الرّايَةَ و هُوَ يَقولُ:

أعوَرُ يَبغي أهلَهُ مَحَلّا

قَد عالَجَ الحَياةَ حَتّیٰ مَلّا

لابُدَّ أن يَفُلَّ أو يُفَلّا

فَقالَ لَهُ عَمّارٌ: أقدِم يا هاشِمُ، المَوتُ في أطرافِ الأَسَلِ، وَ الجَنَّةُ تَحتَ الأَبارِقَةِ، تَریٰ الحورَ العينَ مَعَ مُحَمَّدٍ و حِزبِهِ فِي الرَّفيقِ الأَعلیٰ.

وحَمَلا فَما رَجَعا حَتّیٰ قُتِلا، رَحمَةُ اللّه عَلَيهِما.[۴۲۱]

  1. دعائم الإسلام - به نقل از ابو عبد الرحمن سُلَمی -: با علی علیه‌السلام در صفّین بودم. عمّار بن یاسر را دیدم که حمله برد و جنگی نمایان کرد و بر گشت، در حالی که شمشیرش بر اثر ضربات خمیده شده بود. جمعی از صحابۀ پیامبر خدا با علی - که درودهای خدا بر او باد - بودند. آنان این سخن را از پیامبر خدا شنیده بودند که: «ای عمّار! گروه سرکش، تو را میکشند». به هر درّهای از درّههای صفّین که عمّار میرفت، آنها دنبالش میرفتند. عَمّار، هاشم بن عتبه (پرچمدار علی علیه‌السلام) را دید که پرچمش را در زمین فرو برده است. هاشم، یکچشم بود. عمّار به او گفت: ای هاشم! یکچشمی و ترسویی؟! یکچشمی که دلیری نکند، خوب نیست! با ما حمله کن. هاشم، پرچم را از جا بر کند و این رجز را خواند:

یکچشمی که برای کسان خود جایی میجوید /

چندان زیسته که به تنگ آمده.

ناچار باید بشکند یا شکسته شود.

عمّار به او گفت: به پیش - ای هاشم - که مرگ، بر لبۀ نیزههاست و بهشت در زیر برق شمشیرها. امروز حوریان را با محمّد و حزب او در عالم بالا میبینی.

هر دو، حمله کردند و بر نگشتند تا کشته شدند. رحمت خدا بر آنان باد!

۱۱ / ۹: عَمرُو بنُ الحَمِقِ

۱۱ / ۹: عَمرو بن حَمِق

  1. وقعة صفين عن عبد اللّهبن شريك: قالَ عَمرُو بنُ الحَمِقِ: إنّي وَ اللّه يا أميرَ المُؤمِنينَ، ما أجَبتُكَ و لا بايَعتُكَ عَلیٰ قَرابَةٍ بَيني و بَينَكَ، و لا إرادَةِ مالٍ تُؤتينيهِ، و لَا التِماسِ سُلطانٍ يُرفَعُ ذِكري بِهِ؛ ولٰكِن أحبَبتُكَ لِخِصالٍ خَمسٍ: أنَّكَ ابنُ عَمِّ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و أوَّلُ مَن آمَنَ بِهِ، و زَوجُ سَيِّدَةِ نِساءِ الأُمَّةِ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ صلّی اللّه علیه و آله، و أبُو الذُّرِّيَّةِ الَّتي بَقِيَت فينا مِن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و أعظَمُ رَجُلٍ مِنَ المُهاجِرينَ سَهماً فِي الجِهادِ. فَلَو أنّي كُلِّفتُ نَقلَ الجِبالِ الرَّواسي، و نَزحَ البُحورِ الطَّوامي[۴۲۲]، حَتّیٰ يَأتِيَ عَلَيَّ يَومي في أمرٍ اُقَوّي بِهِ وَلِيَّكَ و اُوهِنُ بِهِ عَدُوَّكَ، ما رَأَيتُ أنّي قَد أدَّيتُ فيهِ كُلَّ الَّذي يَحِقُّ عَلَيَّ مِن حَقِّكَ.

فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ علیه‌السلام: اللّٰهُمَّ نَوِّر قَلبَهُ بِالتُّقیٰ، وَاهدِهِ إلیٰ صِراطٍ مُستَقيمٍ، لَيتَ أنَّ في جُندي مِئَةً مِثلَكَ![۴۲۳]

  1. وقعة صفّين - به نقل از عبد اللّٰهبن شریک -: عَمرو بن حَمِق گفت: اى امیر مؤمنان! به خدا سوگند كه من، نه از آن رو كه میان من و تو خویشاوندى است، اجابتت نمودم و با تو بیعت كردم، و نه به طمع مالى كه مرا بدهى، و نه به قصد قدرتى كه با آن آوازهاى یابم؛ بلكه به پنج سبب، تو را دوست دارم؛[۴۲۴] این که پسرعموى پیامبر خدا هستى، و نخستین كسى هستى كه به او ایمان آوردى، و شوهر بانوى بانوان امّت، فاطمه دخت محمّد صلّی اللّه علیه و آله، هستى، و پدر ذریّهاى هستى كه از پیامبر خدا در میان ما باقى مانده است، و در میان مهاجران، بزرگترین سهم را در جهاد دارى. پس، اگر [از سوى تو] مكلّف شوم كه كوههاى استوار را از جا بر كَنَم و آب دریاهاى مالامال را بر كشَم تا چنین روزى [افتخارآمیزْ] مرا در رسَد كه با كارى، دوست تو را تقویت كنم و دشمنت را زبون سازم، باز، گمان نمىكنم كه همۀ حقّ تو را - كه بر من دارى - گزارده باشم.

امیر مؤمنان على علیه‌السلام فرمود: «بار خدایا! دل او را به نور پرهیزگاری روشن گردان و به راه راست، هدایتش فرما. اى كاش در سپاه من، صد تن چون تو مىبود!».

۱۱ / ۱۰: المِقدادُ

۱۱ / ۱۰: مقداد

  1. مسند ابن حنبل عن طارق بن شهاب: إنَّ المِقدادَ قالَ لِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ بَدرٍ: إنّا لا نَقولُ لَكَ كَما قالَت بَنو إسرائيلَ لِموسیٰ: (فَاذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقَـٰتِلاَ إِنَّا هَـٰهُنَا قَـٰعِدُونَ)، و لٰكِنِ اذهَب أنتَ و رَبُّكَ فَقاتِلا إنّا مَعَكُم مُقاتِلونَ.[۴۲۵]

 

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از طارق بن شهاب -: در روز بدر، مقداد به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله گفت: ما به تو چیزی را نمی‌گوییم که بنی اسرائیل به موسی گفتند، که: (تو و پروردگارت بروید بجنگید، ما این جا مینشینیم)؛ بلکه میگوییم: تو و پروردگارت بروید بجنگید، ما هم همراه شما میجنگیم.

 

  1. صحيح البخاري عن ابن مسعود: شَهِدتُ مِنَ المِقدادِ بنِ الأَسوَدِ مَشهَداً لَأَن أكونَ صاحِبَهُ أحَبُّ إلَيَّ مِمّا عُدِلَ بِهِ؛ أتَى النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله و هُوَ يَدعو عَلَى المُشرِكينَ، فَقالَ: لا نَقولُ كَما قالَ قَومُ موسیٰ: (اذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقَـٰتِلاَ) ولٰكِنّا نُقاتِلُ عَن يَمينِكَ و عَن شِمالِكَ و بَينَ يَدَيكَ و خَلفَكَ.

فَرَأَيتُ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله أشرَقَ وَجهُهُ و سَرَّهُ؛ يَعني قَولَهُ.[۴۲۶]

  1. صحیح البخاری - به نقل از ابن مسعود -: شاهد صحنهای از مقداد بن اسود بودم که حاضرم همۀ دنیا را بدهم و من صاحب آن صحنه باشم: او نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد، در حالی که ایشان مشرکان را نفرین میکرد. گفت: ما به تو چیزی را نمی‌گوییم که قوم موسی گفتند، که: (تو و پروردگارت بروید بجنگید)؛ بلکه از راست و چپ و پیش رو و پشت سرت میجنگیم. دیدم چهرۀ پیامبر شکفت و این سخن شادش کرد.

۱۱ / ۱۱: أبو عَرفاءَ

۱۱ / ۱۱: ابو عَرفاء

  1. وقعة صفين عن البراء بن حيّان الذّهلي: إنَّ أبا عَرفاءَ جَبَلَةَ بنَ عَطِيَّةَ الذُّهلِيَّ قالَ لِلحُضَينِ يَومَ صِفّينَ: هَل لَكَ أن تُعطِيَني رايَتَكَ أحمِلُها؛ فَيَكونَ لَكَ ذِكرُها و يَكونَ لي أجرُها؟

فَقالَ لَهُ الحُضَينُ: و ما غِنايَ يا عَمِّ عَن أجرِها مَعَ ذِكرِها؟!

قالَ لَهُ: لا غِنیٰ بِكَ عَن ذٰلِكَ، أعِرها عَمَّكَ ساعَةً فَما أسرَعَ ما تَرجِعُ إلَيكَ.

فَعَلِمَ أنَّهُ يُريدُ أن يَستَقتِلَ، قالَ: فَما شِئتَ.

فَأَخَذَ الرّايَةَ أبو عَرفاءَ فَقالَ: يا أهلَ هٰذِهِ الرّايَةِ ! إنَّ عَمَلَ الجَنَّةِ كُرْهٌ كُلُّهُ و ثَقيلٌ، و إنَّ عَمَلَ النّارِ خِفٌّ كُلُّهُ و حَبيبٌ، و إنَّ الجَنَّةَ لا يَدخُلُها إلَّا الصّابِرونَ الَّذينَ صَبَروا أنفُسَهُم عَلیٰ فَرائِضِ اللّه و أَمرِهِ، و لَيسَ شَيءٌ مِمَّا افتَرَضَ اللّٰهُ عَلَى العِبادِ أشَدَّ مِنَ الجِهادِ، هُوَ أفضَلُ الأَعمالِ ثَواباً، فَإِذا رَأَيتُموني قَد شَدَدتُ فَشُدّوا. وَيحَكُم! أما تَشتاقونَ إلَى الجَنَّةِ؟ أما تُحِبّونَ أن يَغفِرَ اللّٰهُ لَكُم؟!

فَشَدَّ و شَدّوا مَعَهُ، فَاقتَتَلُوا اقتِتالاً شَديداً، و أَخَذَ الحُضَينُ يَقولُ:

شُدّوا إذا ما شَدَّ بِاللِّواءِ ذاكَ الرَّقاشِيُّ أبو عَرْفاءِ

فَقاتَلَ أبو عَرفاءَ حَتّیٰ قُتِلَ.[۴۲۷]

  1. وقعة صفّین - به نقل از بَراء بن حَیّان ذُهَلی -: ابو عَرفا جَبَلَة بن عطیّۀ ذُهَلى، در جنگ صفّین به حُضَینگفت: آیا پرچمت را به من مىدهى كه آن را برگیرم تا نامش براى تو و پاداشش از آنِ من باشد؟

حُضَینبه او گفت: اى عمو! مرا به نام بدون پاداش آن، چه نیازى است؟

به وى گفت: آری، تو هم به آن [پاداش]، نیازمندی. آن را ساعتى به عمویت عاریه ده، خیلی زود به دستت باز می‌آید.

[حُضَین] دانست كه او آهنگ جانفشانی دارد. از این رو گفت: هر چه تو خواهى.

ابو عَرفا پرچم را گرفت و گفت: اى پیروان این پرچم! به راستى كه كار براى بهشت، همهاش ناخوشایند و سخت است و كردار براى سقوط به دوزخ، همهاش آسان و خوشایند است. جز شكیبایان، به بهشت در نمی‌آیند؛ آنان كه خود را بر فرمان خدا و آنچه بر آنان واجب ساخته، پایدار داشتند، و از واجبات الهى بر بندگانش، هیچ چیزی سختتر از جهاد نیست. پاداشش هم از هر کاری بزرگتر است. پس چون دیدید من [به دشمن] تاختم، شما هم بتازید. واى بر شما! مگر مشتاق بهشت نیستید؟ آیا دوست ندارید كه خداوند شما را بیامرزد؟!

این را گفت و حمله کرد و دیگران هم با او حمله کردند و درگیر نبردى سخت شدند و حُضَین مىگفت:

چون آن دلاور رَقاشى، ابو عَرفا /

با آن پرچم بر دشمن تاخت، شما نیز هجومى دلیرانه كنید.

ابو عرفا چندان جنگید تا كشته شد.

۱۱ / ۱۲: رَجُلٌ أعرابِيٌّ

۱۱ / ۱۲: عربی بادیهنشین

  1. سنن النسائي عن شدّاد بن الهاد: إنَّ رَجُلاً مِنَ الأَعرابِ جاءَ إلَى النَّبِيِ صلّی اللّه علیه و آله فَآمَنَ بِهِ وَ اتَّبَعَهُ، ثُمَّ قالَ: اُهاجِرُ مَعَكَ. فَأَوصیٰ بِهِ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله بَعضَ أصحابِهِ. فَلَمّا كانَت غَزوَةٌ غَنِمَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله سَبياً، فَقَسَمَ و قَسَمَ لَهُ، فَأَعطیٰ أصحابَهُ ما قَسَمَ لَهُ - و كانَ يَرعیٰ ظَهرَهُم - فَلَمّا جاءَ دَفَعوا إلَيهِ. فَقالَ: ما هٰذا؟ قالوا: قِسمٌ قَسَمَهُ لَكَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله.

فَأَخَذَهُ فَجاءَ بِهِ إلَى النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله، فَقالَ: ما هٰذا؟ قالَ: قَسَمتُهُ لَكَ.

قالَ: ما عَلیٰ هٰذَا اتَّبَعتُكَ، و لٰكِنِّي اتَّبَعتُكَ عَلیٰ أن اُرمیٰ إلیٰ هاهُنا - و أَشارَ إلیٰ حَلقِهِ - بِسَهمٍ، فَأَموتَ فَأَدخُلَ الجَنَّةَ.

فَقالَ: إن تَصدُقِ اللّٰهَ يَصدُقكَ.

فَلَبِثوا قَليلاً، ثُمَّ نَهَضوا في قِتالِ العَدُوِّ، فَاُتِيَ بِهِ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يُحمَلُ قَد أصابَهُ سَهمٌ حَيثُ أشارَ، فَقالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: أهُوَ هُوَ؟ قالوا: نَعَم. قالَ: صَدَقَ اللّٰهَ فَصَدَقَهُ.

ثُمَّ كَفَّنَهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله في جُبَّةِ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله، ثُمَّ قَدَّمَهُ فَصلّیٰ عَلَيهِ، فَكانَ فيما ظَهَرَ مِن صَلاتِهِ: «اللّٰهُمَّ هٰذا عَبدُكَ خَرَجَ مُهاجِراً في سَبيلِكَ، فَقُتِلَ شَهيداً، أنَا شَهيدٌ عَلیٰ ذٰلِكَ».[۴۲۸]

  1. سنن النسائی - به نقل از شدّاد بن هاد -: مردی از عربهای بادیهنشین نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و به ایشان ایمان آورد و پیروش شد. سپس گفت: من هم با تو هجرت میکنم. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را به یکی از یارانش سپرد. در یکی از غزوه‌ها، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اسیرانی گرفت و آنها را میان رزمندگان قسمت کرد و سهمی هم برای آن بادیهنشین قرار داد و آن را در اختیار یارانش گذاشت - و آن مرد در بیرون مدینه مشغول چوپانی بود -. وقتی آمد، مسلمانان سهمش را به او دادند. گفت: این چیست؟ گفتند: سهمی از غنائم است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برای تو قرار داد.

بادیهنشین آن را برداشت و نزد پیامبر آورد و گفت: این چیست؟ فرمود: «آن را سهم تو قرار دادم».

گفت: من برای این چیزها پیرو تو نشدم؛ بلکه پیروت شدم تا تیری به این جا - اشاره به گلویش کرد - بخورد و بمیرم و به بهشت روم.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «اگر به خدا راست بگویی (با خدا صادق باشی)، خدا هم به تو راست میگوید (با تو صادق است)».

چندی نگذشت که مسلمانان به جنگ با دشمن رفتند. [در این جنگ] پیکر او را نزد پیامبر آوردند، در حالی که تیری به همان جایی خورده بود که اشاره کرده بود. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرسید: «این همان مرد است؟». گفتند: بله. فرمود: «به خدا راست گفت، خدا هم به او راست گفت».

آن گاه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را در ردای خودش کفن کرد و پیش رویش قرار داد و بر او نماز خواند و از جمله چیزهای که در نمازش گفت، این بود: «بار خدایا! این بندۀ توست که در راه تو هجرت کرد و سپس شهید شد. من بر این مطلب، گواهم».

۱۱ / ۱۳: هٰؤُلاءِ الرِّجالُ

۱۱ / ۱۳: این مردان

الكتاب

قرآن

(مِّنَ ٱلْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَـٰهَدُواْ ٱللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَیٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلاً).[۴۲۹]

(از میان مؤمنان، مردانى هستند كه به آنچه با خدا پيمان بستند [كه در جنگ تا مرگ ثابتقدم باشند]، صادقانه وفا کردند. پس برخى از آنان به نذر خويش وفا كردند [و به شهادت رسیدند] و برخى از آنان در [همین] انتظارند و [هرگز عقیدۀ خود را] تبدیل نکردند).

الحديث

حدیث

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في جَوابِ مَسائِلَ سَأَلَها رَأسُ اليَهودِ حينَ رُجوعِهِ علیه‌السلام مِن وَقعَةِ النَّهرَوانِ -:... و لَقَد كُنتُ عاهَدتُ اللّٰهَ عزّ و جلّ و رَسولَهُ صلّی اللّه علیه و آله أنَا و عَمّي حَمزَةُ و أَخي جَعفَرٌ وَ ابنُ عَمّي عُبَيدَةُ عَلیٰ أمرٍ وَفَينا بِهِ لِلهِ عزّ و جلّ و لِرَسولِهِ صلّی اللّه علیه و آله، فَتَقَدَّمَني أصحابي، و تَخَلَّفتُ بَعدَهُم لِما أرادَ اللّٰهُ عزّ و جلّ، فَأَنزَلَ اللّٰهُ فينا: (مِنَ ٱلْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَـٰهَدُواْ ٱللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَیٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلاً)؛ حَمزَةُ و جَعفَرٌ و عُبَيدَةُ، و أَنَا - وَ اللّه - المُنتَظِرُ يا أخَا اليَهودِ، و ما بَدَّلتُ تَبديلاً.[۴۳۰]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در پاسخ سؤالاتی که رئیس یهودیان در هنگام بازگشتش از جنگ نهروان، از ایشان پرسید -: من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و پسرعمویم عبیده با خداوند و فرستادۀ او، بر مرگ، پیمان بستیم و آن را براى خداوند و فرستادهاش به سرانجام رساندیم. یاران من بر من پیشى گرفتند و من برای کاری که خداوند خواسته بود، از آن جمع، باقی ماندم و خداوند در بارۀ ما این آیه را نازل كرد: (از ميان مؤمنان، مردانىهستند كه به آنچه با خدا پیمان بستند، صادقانه وفا كردند. پس برخى از آنان به نذر خویش وفا کردند [و به شهادت رسيدند] و برخى از آنان در [همين] انتظارند و [هرگز عقيدۀ خود را] تبديل نكردند). حمزه و جعفر و عبیده، [به شهادت رسیدند] و من - سوگند به خدا - آن منتظرم - اى برادر یهود - و هیچ چیزى را تبدیل نكردم.

 

  1. صحيح البخاري عن أنس: خَرَجَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلَى الخَندَقِ، فَإِذا المُهاجِرونَ وَ الأَنصارُ يَحفِرونَ في غَداةٍ بارِدَةٍ، فَلَم يَكُن لَهُم عَبيدٌ يَعمَلونَ ذٰلِكَ لَهُم، فَلَمّا رَأیٰ ما بِهِم مِنَ النَّصَبِ[۴۳۱] وَ الجوعِ قالَ:

اللّٰهُمَّ إنَّ العَيشَ عَيشُ الآخِرَه فَاغفِر لِلأَنصارِ وَ المُهاجِرَه

فَقالوا مُجيبينَ لَهُ:

نَحنُ الَّذينَ بايَعوا مُحَمَّدا عَلَى الجِهادِ ما بَقينا أبَدا[۴۳۲]

  1. صحیح البخاری - به نقل از اَ نَس -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به جانب خَندق رفت. دید مهاجران و انصار در هوای سرد صبحگاهی، مشغول کندن آن هستند. در آن زمان، مسلمانان بنده (غلام) نداشتند که این کار را برایشان انجام دهد. پیامبر، وقتی رنج و گرسنگیِ آنان را دید، فرمود:

خدایا! زندگی، زندگی آخرت است /

خدایا! انصــار و مـهاجران را بیامرز.

آنان در جواب گفتند:

ما با محمّد بیعت کردیم که: /

تا زندهایم، رزمندهایم.

  1. السنن الكبرى للنسائي عن أنس: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله سارَ إلیٰ بَدرٍ فَاستَشارَ المُسلِمينَ... فَقالَتِ الأَنصارُ: يا مَعشَرَ الأَنصارِ! إيّاكُم يُريدُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، قالَ[۴۳۳]: إذاً لا نَقولَ ما قالَت بَنو إسرائيلَ لِموسیٰ: (فَاذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقَـٰتِلاَ)، وَ الَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ! لَو ضَرَبتَ أكبادَها إلیٰ بِركِ الغُمادِ[۴۳۴] لَاتَّبَعناكَ.[۴۳۵]

 

  1. السنن الکبری، نسائی - به نقل از اَنَس -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رهسپار بدر شد و با مسلمانان مشورت کرد.… انصار گفتند: ای گروه انصار! مراد پیامبر خدا شمایید. گفتند: ما آن چیزی را نمیگوییم که بنی اسرائیل به موسی گفتند، که: (تو و خدایت بروید و بجنگید). سوگند به آن خدایی که تو را به حق مبعوث کرد، اگر تا بِرکُ الغِماد[۴۳۶] برانی، ما به دنبالت میآییم.

 

  1. وقعة صفين عن عبد الرحمن بن عبيد بن أبي الكنود: لَمّا أرادَ عَلِيٌّ المَسيرَ إلیٰ أهلِ الشّامِ، دَعا إلَيهِ مَن كانَ مَعَهُ مِنَ المُهاجِرينَ وَ الأَنصارِ، فَحَمِدَ اللّٰهَ و أَثنیٰ عَلَيهِ و قالَ: أمّا بَعدُ، فَإِنَّكُم مَيامينُ الرَّأيِ، مَراجيحُ الحِلمِ، مَقاوِيلُ بِالحَقِّ، مُبارَكُو الفِعلِ وَ الأَمرِ. و قَد أرَدنَا المَسيرَ إلیٰ عَدُوِّنا و عَدُوِّكُم، فَأَشيروا عَلَينا بِرَأيِكُم.

فَقامَ هاشِمُ بنُ عُتبَةَ بنِ أبي وَقّاصٍ، فَحَمِدَ اللّٰهَ و أَثنیٰ عَلَيهِ بِما هُوَ أهلُهُ، ثُمَّ قالَ: أمّا بَعدُ يا أميرَ المُؤمِنينَ، فَأَنا بِالقَومِ جِدُّ خَبيرٍ، هُم لَكَ و لِأَشياعِكَ أعداءٌ، و هُم لِمَن يَطلُبُ حَرثَ الدُّنيا أولِياءُ، و هُم مُقاتِلوكَ و مُجاهِدوكَ، لا يُبقونَ جَهداً؛ مُشاحَّةً عَلَى الدُّنيا، و ضَنّاً[۴۳۷] بِما في أيديهِم مِنها، و لَيسَ لَهُم إربَةٌ[۴۳۸] غَيرُها، إلّا ما يَخدَعونَ بِهِ الجُهّالَ مِنَ الطَّلَبِ بِدَمِ عُثمانَ بنِ عَفّانَ. كَذَبوا! لَيسوا بِدَمِهِ يَثأَرونَ، و لٰكِنِ الدُّنيا يَطلُبونَ. فَسِر بِنا إلَيهِم، فَإِن أجابوا إلَى الحَقِّ فَلَيسَ بَعدَ الحَقِّ إلَّا الضَّلالُ، و إن أبَوا إلَّا الشِّقاقَ فَذٰلِكَ الظَّنُّ بِهِم. وَ اللّه، ما أراهُم يُبايِعونَ و فيهِم أحَدٌ مِمَّن يُطاعُ إذا نَهیٰ، و لا يُسمَعُ إذا أمَرَ.[۴۳۹]

  1. وقعة صِفّين - به نقل از عبد الرحمان بن عبید بن ابى كنود -: چون على علیه‌السلام خواست به سوى شامیان حركت كند، كسانى از مهاجران و انصار را كه با او بودند، فرا خواند و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: «امّا بعد، شما فرخندهرأى و خردمند و حقگویید و كار و فرمانتان مبارک است. ما آهنگ عزیمت به سوى دشمن خود و شما را داریم. نظر خود را به ما بگویید».

هاشم بن عُتبة بن ابى وقّاص برخاست و خدا را - آن چنان كه شایستۀ اوست - ستود و سپس گفت: امّا بعد، اى امیر مؤمنان! من از این قوم به خوبى آگاهم. اینان با تو و پیروانت دشمناند و با كسى كه محصول دنیا را مىجوید، دوستاند. آنان در پیكار و جنگ با تو، از هیچ كوششى فروگذار نمىكنند و این [مخالفت] به جهت بخل در نگه داشتن دنیا و براى حفظ آن چیزى از دنیاست كه در دست دارند و جز آن، هدف دیگرى ندارند و تنها دستاویزشان براى فریب نادانان، خونخواهى عثمان بن عفّان است. دروغ مىگویند و به خونخواهى عثمان بر نخاستهاند؛ بلكه دنیا را مىجویند. ما را به سوى آنان حركت بده. پس اگر به حق، پاسخ مثبت دادند، دیگر پس از حق، گمراهىاى باقى نخواهد ماند، و اگر جز دو دستگى را نمىخواهند - كه همین گمان هم به آنها مىرود - [لشكركشى به سوى آنها صواب خواهد بود]. به خدا سوگند، نمىبینم كه آنان بیعت كنند؛ زیرا كسى در میان آنان است كه اگر [از نیكىها] باز دارد، اطاعت مىشود (اطاعتشان از او در مسیر هوسهایشان است) و اگر همو [به نیكى] فرمان دهد، دیگر سخنش را نمىشنوند.

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ إلیٰ مُعاوِيَةَ جَواباً -: أ لا تَریٰ - غَيرَ مُخبِرٍ لَكَ، و لٰكِن بِنِعمَةِ اللّه اُحَدِّثُ - أنَّ قَوماً استُشهِدوا في سَبيلِ اللّه تَعالیٰ مِنَ المُهاجِرينَ، و لِكُلٍّ فَضلٌ، حَتّیٰ إذَا استُشهِدَ شَهيدُنا قيلَ: سَيِّدُ الشُّهَداءِ، و خَصَّهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله بِسَبعينَ تَكبيرَةً عِندَ صَلاتِهِ عَلَيهِ؟!

أ وَ لا تَریٰ أنَّ قَوماً قُطِّعَت أيديهِم في سَبيلِ اللّه، و لِكُلٍّ فَضلٌ، حَتّیٰ إذا فُعِلَ بِواحِدِنا ما فُعِلَ بِواحِدِهِم قيلَ: الطَّيّارُ فِي الجَنَّةِ، و ذُو الجَناحَينِ؟!

و لَولا ما نَهَى اللّٰهُ عَنهُ مِن تَزكِيَةِ المَرءِ نَفسَهُ لَذَكَرَ ذاكِرٌ فَضائِلَ جَمَّةً تَعرِفُها قُلوبُ المُؤمِنينَ، و لا تَمُجُّها آذانُ السّامِعينَ.[۴۴۰]

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود در پاسخ معاویه -: آیا نمىبینى - هر چند نمىخواهم براى تو بگویم، ولى بر آنم كه نعمت خدا را بر زبان برانم - گروهى از مهاجران و انصار، در راه خدا شهید شدند و هر یک را [در پیشگاه پروردگار] فضیلتى است، تا آن گاه كه شهید ما (حمزه) به شهادت رسید و «سیّد الشهدا (سَرور شهیدان)» خوانده شد و پیامبر خدا به هنگام نماز گزاردن بر وى، به هفتاد تكبیر ممتازش ساخت؟!

آیا نمىبینى گروهى، دستانشان در راه خدا قطع شد و هر یک را [در پیشگاه پروردگار] فضیلتى است، تا آن گاه كه آنچه در بارۀ آنان رخ داد، براى یكى از ما (جعفر بن ابى طالب) صورت پذیرفت و او «پرندۀ باغ بهشت» و نیز «دارندۀ دو بال» خوانده شد؟!

اگر خداوند، خودستایى را نهى نفرموده بود، [این] یاد آورنده، فضیلتهاى فراوانى را یادآور مىشد كه دلهاى مؤمنان با آنها آشناست و گوشهاى شنوایان، آنها را ناخوش نمىدارد.

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ إلیٰ مُعاوِيَةَ -... و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذَا احمَرَّ البَأسُ[۴۴۱] وَ أَحجَمَ النّاسُ قَدَّمَ أهلَ بَيتِهِ، فَوَقیٰ بِهِم أصحابَهُ حَرَّ السُّيوفِ وَ الأَسِنَّةِ، فَقُتِلَ عُبَيدَةُ بنُ الحارِثِ يَومَ بَدرٍ، و قُتِلَ حَمزَةُ يَومَ اُحُدٍ، و قُتِلَ جَعفَرٌ يَومَ مُؤتَةَ.[۴۴۲]

 

  1. امام على علیه‌السلام - از نامۀ ایشان به معاویه -: هر گاه جنگ بالا مىگرفت و مردم از ترس وا پس مىنهادند، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله اعضاى خاندانش را پیش مىانداخت و به واسطۀ آنها، یاران خود را از سوزش شمشیرها و نیزهها حفظ مىنمود. از همین رو بود كه عبیدة بن حارث در جنگ بدر كشته شد و حمزه در جنگ اُحُد و جعفر در جنگ موته.

 

  1. تفسير فرات عن ابن عبّاس - في قَولِهِ تَعالیٰ: (إِنَّ ٱللهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَـٰتِلُونَ فِى سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَـٰنٌ مَّرْصُوصٌ)[۴۴۳] -: نَزَلَت في عَلِيٍّ، و حَمزَةَ، و عُبَيدَةَ، و سَهلِ بنِ حُنَيفٍ، وَ الحارِثِ بنِ الصَّمَّةِ، و أَبي دُجانَةَ.[۴۴۴]

 

  1. تفسیر فرات - به نقل از ابن عبّاس در بارۀ این سخن خداوند متعال: (به یقین، خداوند،‌پیکار کنندگان در راه او را - که گویی بنایی پولادین‌ اند - دوست دارد) -: این آیه در بارۀ علی و حمزه و عبیده و سهل بن حُنَیف و حارث بن صَمّه و ابو دُجانه نازل شد.

 

  1. نهج البلاغة: رُوِيَ عَن نَوفٍ البِكالِيِّ، قالَ: خَطَبَنا بِهٰذِهِ الخُطبَةِ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ علیه‌السلام بِالكوفَةِ و هُوَ قائِمٌ عَلیٰ حِجارَةٍ نَصَبَها لَهُ جَعدَةُ بنُ هُبَيرَةَ المَخزومِيُّ، و عَلَيهِ مِدرَعَةٌ[۴۴۵] مِن صوفٍ و حَمائِلُ سَيفِهِ ليفٌ، و في رِجلَيهِ نَعلانِ مِن ليفٍ، و کَأَنَّ جَبينَهُ ثَفِنَةُ[۴۴۶] بَعیرٍ مِن أثَرِ السُّجودِ، فَقالَ علیه‌السلام:

... ما ضَرَّ إخوانَنَا الَّذينَ سُفِكَت دِماؤُهُم و هُم بِصِفّينَ أن لا يَكونُوا اليَومَ أحياءً يُسيغونَ الغُصَصَ، و يَشرَبونَ الرَّنقَ[۴۴۷]؟! قَد - وَ اللّه - لَقُوا اللّٰهَ فَوَفّاهُم اُجورَهُم، و أَحَلَّهُم دارَ الأَمنِ
بَعدَ خَوفِهِم.

أينَ إخوانِيَ الَّذينَ رَكِبُوا الطَّريقَ وَ مضَوا عَلَى الحَقِّ؟ أينَ عَمّارٌ؟ و أَينَ ابنُ التَّيِّهانِ؟ و أَينَ ذُو الشَّهادَتَينِ؟ و أَينَ نُظَراؤُهُم مِن إخوانِهِمُ الَّذينَ تَعاقَدوا عَلَى المَنِيَّةِ، و اُبرِدَ بِرُؤوسِهِم إلَى الفَجَرَةِ؟

قالَ: ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلیٰ لِحيَتِهِ الشَّريفَةِ الكَريمَةِ فَأَطالَ البُكاءَ، ثُمَّ قالَ علیه‌السلام:

أوِّه عَلیٰ إخوانِيَ الَّذينَ تَلَوُا القُرآنَ فَأَحكَموهُ، و تَدَبَّرُوا الفَرضَ فَأَقاموهُ، أحيَوُا السُّنَّةَ و أَماتُوا البِدعَةَ، دُعُوا لِلجِهادِ فَأَجابوا، و وَثِقوا بِالقائِدِ فَاتَّبَعوهُ.[۴۴۸]

  1. نهج البلاغة: از نوف بِكالى نقل شده است که گفت: امیر مؤمنان على علیه‌السلام در كوفه، در حالى كه بر روى سنگى كه جَعدة بن هُبَیرۀ مخزومى برایش نصب كرده بود، ایستاده بود و جبّۀ پشمینى بر تن داشت و حمایل شمشیرش از لیف خرما بود و كفشهایى از لیفِ خرما به پا داشت و در پیشانىاش پینهاى بر اثر سجده بود...، براى ما سخنرانى كرد و فرمود: «برادران ما را كه در صفّین، خونشان ریخته شد، چه زیان، اگر امروز زنده نیستند تا خوراكشان، اندوه باشد و نوشیدنىشان، خون دل؟! به خدا سوگند كه آنان به لقاى خداوند، نایل آمدند و خدا مزد آنان را به كمال و تمام، عطایشان فرمود و پس از دوران ترس، در سراى امن و آرامش جایشان داد.

كجایند آن برادران من كه گام در راه نهادند و طریق حق پوییدند؟ كجاست عمّار؟ كجاست ابن تَیِّهان؟[۴۴۹] كجاست ذو شهادتَین؟[۴۵۰] كجایند امثال اینان از برادرانشان كه بر مرگ، با یكدیگر، پیمان بستند و سرهاى بُریدهشان براى نابهكاران فرستاده شد؟».

سپس با دست بر محاسن شریف و گرامىاش كشید و گریهاى طولانى كرد و آن گاه فرمود: «دریغا بر آن برادرانم كه قرآن را خواندند و آن را نیک دریافتند، در واجبات [الهى] اندیشه كردند و آنها را بر پا داشتند و سنّت را زنده داشتند و بدعت را میراندند و به جهاد، فرا خوانده شدند و اجابت كردند و به رهبر، اطمینان كردند و از او پیروى نمودند!».

  1. الأمالي للصدوق عن عبد اللّٰه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه [زين العابدين]:: لَمّا وَصَلَ الكِتابُ [مِن عُبَيدِ اللّه بنِ زِيادٍ] إلىٰ عُمَرَ بنِ سَعدٍ، أمَر مُنادِيَهُ‌، فَنادىٰ‌: إنّا قَد أجَّلنا حُسَيناً و أصحابَهُ يَومَهُم و لَيلَتَهُم. فَشَقَّ ذٰلِكَ عَلَى الحُسَينِ علیه‌السلام و عَلىٰ أصحابِهِ‌، فَقامَ الحُسَينُ علیه‌السلام في أصحابِهِ خَطيباً، فَقالَ‌:

اللّٰهُمَّ إنّي لا أعرِفُ أهلَ بَيتٍ أبَرَّ و لا أزكىٰ و لا أطهَرَ مِن أهلِ بَيتي، و لا أصحاباً هُم خَيرٌ مِن أصحابي، و قَد نَزَلَ بي ما قَد تَرَونَ‌، و أنتُم في حِلٍّ مِن بَيعَتي، لَيسَت لي في أعناقِكُم بَيعَةٌ‌، و لا لي عَلَيكُم ذِمَّةٌ‌، و هٰذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم، فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً[۴۵۱]، و تَفَرَّقوا في سَوادِهِ‌، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبونَني، و لَو ظَفِروا بي لَذَهَلوا عَن طَلَبِ غَيري.

فَقامَ إلَيهِ عَبدُ اللّه بنُ مُسلِمِ بنِ عَقيلِ بنِ أبي طالِبٍ‌، فَقالَ‌: يَابنَ رَسولِ اللّه‌، ماذا يَقولُ لَنَا النّاسُ إن نَحنُ خَذَلنا شَيخَنا و كَبيرَنا و سَيِّدَنا، وَ ابنَ سَيِّدِ الأَعمامِ‌، وَ ابنَ نَبِيِّنا سَيِّدِ الأَنبِياءِ‌، لَم نَضرِب مَعَهُ بِسَيفٍ‌، و لَم نُقاتِل مَعَهُ بِرُمحٍ؟! لا وَ اللّه، أو نَرِدَ مَورِدَكَ‌، و نَجعَلَ أنفُسَنا دونَ نَفَسِكَ‌، و دِماءَنا دونَ دَمِكَ‌، فَإِذا نَحنُ فَعَلنا ذٰلِكَ فَقَد قَضَينا ما عَلَينا، و خَرَجنا مِمّا لَزِمَنا.

و قامَ إلَيهِ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ زُهَيرُ بنُ القَينِ البَجَلِيُّ‌، فَقالَ‌: يَا بنَ رَسولِ اللّه‌، وَدِدتُ أنّي قُتِلتُ‌، ثُمَّ نُشِرتُ‌[۴۵۲]، ثُمَّ قُتِلتُ‌، ثمَّ نُشِرتُ‌، ثُمَّ قُتِلتُ‌، ثُمّ نُشِرتُ فيكَ و فِي الَّذينَ مَعَكَ مِئَةَ قَتلَةٍ‌، و أنَّ اللّٰهَ دَفَعَ بي عَنكُم أهلَ البَيتِ‌.

فَقالَ لَهُ و لِأَصحابِهِ‌: جُزِيتُم خَيراً.[۴۵۳]

  1. الأمالى، صدوق - به نقل از عبد اللّٰه بن منصور، از امام صادق، از پدرش امام باقر، از امام زین العابدین: -: هنگامى كه نامۀ عبید اللّه بن زیاد، به عمر بن سعد رسید، عمر به جارچىاش فرمان داد كه ندا دهد: ما امروز و امشب را به حسین و یارانش، مهلت دادیم.

این بر حسین علیه‌السلام و یارانش گران آمد. حسین علیه‌السلام در میان یارانش به سخن ایستاد و فرمود: «خدایا! من، نه خاندانى را مىشناسم كه از خاندانم، نیكوكارتر و پاکتر و پاكیزهتر باشد و نه یارانى را كه بهتر از یاران من باشند. مىبینید كه چه شده است! شما از بیعت من آزادید و چیزى به گردنتان نیست و تعهّدى به من ندارید. این، شب است كه تاریكى آن، شما را فرا گرفته است. آن را مَرکب خود گیرید و در شهرها پراكنده شوید، كه این جماعت، مرا مىجویند و اگر به من دست یابند، از تعقیب دیگران، دست مىكشند».

عبد اللّه بن مسلم بن عقیل بن ابى طالب برخاست و گفت: اى فرزند پیامبر خدا! اگر ما بزرگ و پیر و سَرورمان، زادۀ سَرور عموهایمان، فرزند پیامبرمان و سَرور پیامبران را وا بگذاریم و همراهش شمشیر نزنیم و با نیزه، همراهش نجنگیم، مردم به ما چه مىگویند؟! به خدا سوگند، نه؛ تا آن كه به همان جایى در آییم كه تو در مىآیى و جانهایمان را فداى تو كنیم و خونهایمان را به پاى تو بریزیم، كه چون چنین كردیم، آنچه را بر عهدۀ ماست، ادا نموده و از عهدۀ وظیفهمان بیرون آمدهایم.

مردى به نام زُهَیر بن قَین بَجَلى نیز برخاست و [به امام علیه‌السلام] گفت: اى فرزند پیامبر خدا! دوست داشتم كه كشته شوم و دوباره زنده شوم و سپس كشته شوم و دوباره زنده شوم و آن گاه، كشته شوم و باز، زنده شوم و تا صد بار به خاطر تو و همراهیانت كشته شوم و خدا با من، [مرگ را] از شما اهل بیت، دور بگردانَد.

امام علیه‌السلام به او و یارانش فرمود: «جزاى خیر ببینید!».

  1. تاريخ الطبري عن الضحّاك بن عبداللّٰه المشرقيّ‌: قَدِمتُ و مالِكُ بنُ النَّضرِ الأَرحَبِيُّ عَلَى الحُسَينِ علیه‌السلام، فَسَلَّمنا عَلَيهِ‌، ثُمَّ جَلَسنا إلَيهِ‌، فَرَدَّ عَلَينا، و رَحَّبَ بِنا.…

فَلَمّا كانَ اللَّيلُ قالَ‌: هٰذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم، فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً، ثُمَّ لِيَأخُذ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم بِيَدِ رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي، تَفَرَّقوا في سَوادِكُم و مَدائِنِكُم حَتّىٰ يُفَرِّجَ اللّٰهُ‌، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبُوني، و لَو قَد أصابوني لَهَوا عَن طَلَبِ غَيري.

فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ و أبناؤُهُ و بَنو أخيهِ وَ ابنا عَبدِ اللّه بنِ جَعفَرٍ: لِمَ نَفعَلُ؟ لِنَبقىٰ بَعدَكَ؟ لا أرانَا اللّٰهُ ذٰلِكَ أبَداً. بَدَأَهُم بِهٰذَا القَولِ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام، ثُمَّ إنَّهُم تَكَلَّموا بِهٰذا و نَحوِهِ‌.

فَقالَ الحُسَينُ علیه‌السلام: يا بَني عَقيلٍ‌! حَسبُكُم مِنَ القَتلِ بِمُسلِمٍ‌، اذهَبوا قَد أذِنتُ لَكُم.

قالوا: فَما يَقولُ النّاسُ؟! يَقولونَ إنّا تَرَكنا شَيخَنا و سَيِّدَنا و بَني عُمومَتِنا خَيرَ الأَعمامِ‌، و لَم نَرمِ مَعَهُم بِسَهمٍ‌، و لَم نَطعَن مَعَهُم بِرُمحٍ‌، و لَم نَضرِب مَعَهُم بِسَيفٍ‌، و لا نَدري ما صَنَعوا؟! لا وَ اللّه‌، لا نَفعَلُ‌، ولٰكِن تَفدِيكَ أنفُسُنا و أموالُنا و أهلُونا، و نُقاتِلُ مَعَكَ حَتّىٰ نَرِدَ مَورِدَكَ‌، فَقَبَّحَ اللّٰهُ العَيشَ بَعدَكَ‌.…

قالَ‌: فَقامَ إلَيهِ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَةَ الأَسَدِيُّ‌، فَقالَ‌: أنَحنُ نُخَلّي عَنكَ و لَمّا نُعذِر إلَى اللّه في أداءِ حَقِّكَ؟! أما وَ اللّه‌، حَتّىٰ أكسِرَ في صُدورِهِم رُمحي، و أضرِبَهُم بِسَيفي ما ثَبَتَ قائِمُهُ في يَدي، و لا اُفارِقُكَ‌، و لَو لَم يَكُن مَعي سِلاحٌ اُقاتِلُهُم بِهِ لَقَذَفتُهُم بِالحِجارَةِ دونَكَ حَتّىٰ أموتَ مَعَكَ‌.

قالَ‌: و قالَ سَعيدُ بنُ عَبدِ اللّه الحَنَفِيُّ‌: وَاللّه‌، لا نُخَلّيكَ حَتّىٰ يَعلَمَ اللّٰهُ أنّا حَفِظنا غَيبَةَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فيكَ‌. وَاللّه‌، لَو عَلِمتُ أنّي اُقتَلُ‌، ثُمَّ اُحيا، ثُمَّ اُحرَقُ حَيّاً، ثُمَّ اُذَرُّ، يُفعَلُ ذٰلِكَ بي سَبعينَ مَرَّةً؛ ما فارَقتُكَ حَتّىٰ ألقىٰ حِمامي[۴۵۴] دونَكَ‌، فَكَيفَ لا أفعَلُ ذٰلِكَ‌! و إنَّما هِيَ قَتلَةٌ واحِدَةٌ‌، ثُمَّ هِيَ الكَرامَةُ الَّتي لَا انقِضاءَ لَها أبَداً؟!

قالَ‌: و قالَ زُهَيرُ بنُ القَينِ‌: وَ اللّه‌، لَوَدِدتُ أنّي قُتِلتُ‌، ثُمَّ نُشِرتُ‌، ثُمَّ قُتِلتُ حَتّىٰ اُقتَلَ كَذا ألفَ قَتلَةٍ‌، و أنَّ اللّٰهَ يَدفَعُ بِذٰلِكَ القَتلَ عَن نَفسِكَ و عَن أنفُسِ هٰؤُلاءِ الفِتيَةِ مِن أهلِ بَيتِكَ‌.

قالَ‌: و تَكَلَّمَ جَماعَةُ أصحابِهِ بِكَلامٍ يُشبِهُ بَعضُهُ بَعضاً في وَجهٍ واحِدٍ، فَقالوا:

وَاللّه‌، لا نُفارِقُكَ‌، و لٰكِنَّ أنفُسَنا لَكَ الفِداءُ‌، نَقِيكَ بِنُحورِنا وجِباهِنا و أيدينا، فَإِذا نَحنُ قُتِلنا كُنّا وَفَّينا، و قَضَينا ما عَلَينا.[۴۵۵]

  1. تاريخ الطبرى - به نقل از ضحّاک بن عبد اللّٰه مشرقى -: من و مالک بن نَضر اَرحَبى، بر حسین علیه‌السلام وارد شدیم. بر او سلام دادیم و نزدش نشستیم. پاسخ ما را داد و خوشامد گفت.…

چون شب شد، فرمود: «این، [سیاهىِ] شب است كه شما را پوشانده است. آن را مَركب خود گیرید و هر كدامتان، دست مردى از خاندانم را بگیرد و در دشتها و شهرهایتان، پراكنده شوید تا خداوند، گشایشى دهد، كه این مردم، در پىِ من هستند و اگر به من دست بیابند، در پىِ دیگران نمىروند».

برادران، پسران و برادرزادگان حسین علیه‌السلام و دو پسر عبد اللّٰه بن جعفر، به ایشان گفتند: چرا چنین كنیم؟ براى این كه پس از تو بمانیم؟! خداوند، هرگز آن [روز] را به ما نشان ندهد!

عبّاس بن على علیه‌السلام آغازگر این سخن بود و سپس بقیّۀ آنان، همین سخن و مانند آن را بر زبان آوردند.

حسین علیه‌السلام فرمود: «اى فرزندان عقیل! كُشته شدن [برادرتان] مُسلم، براى شما كافى است. بروید كه من به شما، اجازه دادم».

آنان گفتند: مردم، چه خواهند گفت؟! مىگویند كه ما، بزرگ و سَرور خود را و بهترین عموزادگان خود را رها كردیم و همراه آنان، نه تیرى انداختیم و نه نیزهاى پَراندیم و نه شمشیرى زدیم، و نمىدانیم چه كردند! به خدا سوگند، چنین نمىكنیم؛ بلكه جان و مال و خانوادهمان را فداى تو مىكنیم و همراه تو مىجنگیم تا به سرانجام تو برسیم. خداوند، زندگى پس از تو را زشت گردانَد!.…

آن گاه، مسلم بن عَوسَجۀ اسدى برخاست و به حسین علیه‌السلام گفت: آیا ما تو را تنها بگذاریم، در حالى كه هنوز از عهدۀ اداى حقّ تو در برابر خدا، بیرون نیامدهایم؟! بدان كه - به خدا سوگند - با تو هستم تا آن جا كه نیزهام را در سینههایشان بِشكنم! تا هر زمان كه قبضۀ شمشیرم را به دست دارم، با آنان مىجنگم و از تو جدا نمىشوم و اگر سلاح نداشته باشم تا با آنان بجنگم، در دفاع از تو، به سوى آنان، سنگ پرتاب مىكنم تا همراه تو بمیرم.

سپس سعید بن عبد اللّٰه حنفى گفت: به خدا سوگند، تو را تنها نمىگذاریم تا خدا بداند كه ما در غیاب پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله، تو را پاس داشتیم. به خدا سوگند، اگر مىدانستم كه كشته مىشوم و سپس زنده مىشوم، آن گاه زنده زنده، سوزانده مىشوم و خاكسترم را بر باد مىدهند و این كار را هفتاد مرتبه با من مىكنند، از تو جدا نمىشدم تا مرگم را پیش روىِ تو ببینم! پس اكنون، چرا این كار را نكنم كه تنها یک بار كُشته شدن است و آن هم با كرامتى جاویدان در پىِ آن؟!

و زُهَیر بن قَین گفت: به خدا سوگند، دوست داشتم كه كشته شوم و سپس زنده شوم و سپس كشته شوم و تا هزار مرتبه مرا بكشند؛ امّا خداوند با كشته شدن من، كشته شدن را از تو و از جانِ این جوانان خاندانت، دور بدارد!

عموم یاران حسین علیه‌السلام، سخنانى چنین و به همین صورت، بر زبان آوردند و گفتند: به خدا سوگند، از تو جدا نمىشویم؛ بلكه جانهایمان، فداى تو باد! ما از تو با دل و جان و دست و سر، محافظت مىكنیم و چون كشته شویم، به عهد خود وفا و وظیفۀ خود را ادا كردهایم.

الفَصلُ الثّانِی عَشَرَ: دَورُ النِّساءِ في جِهادِ العَدُوِّ

فصل دوازدهم: نقش زنان در جهاد با دشمن

  1. الإمام الباقر أو الإمام الصادق علیهماالسلام: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله خَرَجَ بِالنِّساءِ فِي الحَربِ حَتّیٰ يُداوينَ الجَرحیٰ، و لَم يَقسِم لَهُنَّ مِنَ الفَيءِ شَيئاً، و لٰكِنَّهُ نَفَلَهُنَّ[۴۵۶].[۴۵۷]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام يا امام صادق علیه‌السلام: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله زنان را همراه خود به جنگ برد تا مجروحان را مداوا كنند و از غنیمت، چیزى میان آنها تقسیم نكرد؛ امّا به آنان [اموالى] عطا فرمود.

 

  1. صحيح مسلم عن يزيد بن هرمز: إنَّ نَجدَةَ كَتَبَ إلَى ابنِ عَبّاسٍ يَسأَلُهُ:... هَل كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَغزو بِالنِّساءِ؟ و هَل كانَ يَضرِبُ لَهُنَّ بِسَهمٍ؟.…

فَكَتَبَ إلَيهِ ابنُ عَبّاسٍ: كَتَبتَ تَسأَلُني: هَل كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَغزو بِالنِّساءِ؟ و قَد كانَ يَغزو بِهِنَّ، فَيُداوينَ الجَرحیٰ، و يُحذَينَ مِنَ الغَنيمَةِ[۴۵۸]، و أَمّا بِسَهمٍ فَلَم يَضرِب لَهُنَّ.[۴۵۹]

  1. صحيح مسلم - به نقل از یزید بن هرمز -: نجده به ابن عبّاس نامه نوشت و از او پرسید:... آیا پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در جنگ، از زنان نیز كمک مىگرفت؟ و آیا سهمى برایشان قرار مىداد؟

ابن عبّاس به او نوشت: «به من نوشتى و پرسیدى كه: آیا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در جنگ، از زنان كمک مىگرفت؟ [آرى] از آنان در جنگ كمک مىگرفت و آنها مجروحان را درمان مىكردند و بهرهاى از غنیمت مىبردند؛ امّا سهمى مانند جنگجویان به آنان داده نشد».

  1. صحيح مسلم عن أنس: إنَّاُمّ سُلَيمٍ اتَّخَذَت يَومَ حُنَينٍ خِنجَراً، فَكانَ مَعَها، فَرَآها أبو طَلحَةَ فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، هٰذِهِاُمّ سُلَيمٍ مَعَها خِنجَرٌ!

فَقالَ لَها رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: ما هٰذَا الخِنجَرُ؟

قالَت: اِتَّخَذتُهُ، إن دَنا مِنّي أحَدٌ مِنَ المُشرِكينَ بَقَرتُ بِهِ بَطنَهُ.

فَجَعَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَضحَكُ.

قالَت: يا رَسولَ اللّه، اُقتُل مَن بَعدَنا مِنَ الطُّلَقاءِ انهَزَموا بِكَ[۴۶۰].

فَقالَ رَسولُ اللّه: يااُمَّ سُلَيمٍ، إنَّ اللّٰهَ قَد كَفیٰ و أَحسَنَ.[۴۶۱]

  1. صحيح مسلم - به نقل از اَنَس -:اُمّ سُلَیم در جنگ حُنَین، خنجرى برداشت و همراهش برد. ابو طلحه او را دید و گفت: اى پیامبر خدا! این،اُمّ سلیم است كه خنجرى همراه دارد. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «این خنجر چیست؟».

اُمّ سلیم گفت: آن را برداشتهام تا اگر یكى از مشركان به من نزدیک شد، شكمش را بدرم!

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله شروع به خندیدن كرد.

اُمّ سلیم گفت: ای پیامبر خدا! طُلَقایی (آزاد شدگانی) را که [در مکّه] ماندند و [در جنگ حُنَین] همراهیات نکردند، بکُش.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «ایاُمّ سُلَیم! خدا [ما را] کفایت کرد و کار را به خوبی به پیش برد».

  1. المعجم الكبير عن أنس: قالَتاُمُّ سَلَمَةَ: يا رَسولَ اللّه، أخرُجُ معَكَ إلَى الغَزوِ؟ قالَ: يااُمَّ سَلَمَةَ! إنَّهُ لَم يُكتَب عَلَى النِّساءِ الجِهادُ.

قالَت: اُداوِي الجَرحیٰ، و اُعالِجُ العَينَ، و أَسقِي الماءَ. قالَ: فَنَعَم إذَن.[۴۶۲]

  1. المعجم الکبیر - به نقل از اَنَس -:اُمّ سلمه گفت: ای پیامبر خدا! آیا من هم با تو به جنگ بیایم؟ فرمود: «ایاُمّ سلمه! جهاد بر زنان واجب نشده است».

اُمّ سلمه گفت: زخمیها را مداوا و چشم‌ها را درمان میکنم و [به رزمندگان،] آب میرسانم. فرمود: «در این صورت، باشد».

  1. صحيح مسلم عن أنس: كانَ رَسولُ اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله يَغزو بِأُمِّ سُلَيمٍ و نِسوَةٍ مِنَ الأَنصارِ مَعَهُ إذا غَزا؛ فَيَسقينَ الماءَ، و يُداوينَ الجَرحیٰ.[۴۶۳]

 

  1. صحيح مسلم - به نقل از اَنَس -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله [مادرم]اُمّ سُلَیم و زنانى از انصار را با خود به پیكار مىبرد و آنان آب مىرساندند و مجروحان را درمان مىكردند.

 

  1. الطبقات الكبرى: أسلَمَتاُمُّ سُلَيمٍ و بايَعَت رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و شَهِدَت يَومَ حُنَينٍ و هِيَ حامِلٌ بِعَبدِ اللّه بنِ أبي طَلحَةَ، و شَهِدَت قَبلَ ذٰلِكَ يَومَ اُحُدٍ؛ تَسقِي العَطشیٰ، و تُداوِي الجَرحیٰ.[۴۶۴]

 

  1. الطبقات الكبرى:اُمّ سُلَیم، اسلام آورد و با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بیعت كرد و در نبرد حُنَین، در حالى كه به عبد اللّهبن ابى طلحه آبستن بود، حضور یافت. او پیشتر در نبرد اُحُد، شرکت کرده بود و به تشنگان، آب مىرساند و مجروحان را درمان مىكرد.

 

  1. الطبقات الكبرى عناُمّ سنان الأسلميّة: لَمّا أرادَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله الخُروجَ إلیٰ خَيبَرَ، جِئتُهُ فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّه، أخرُجُ مَعَكَ في وَجهِكَ هٰذا؛ أخرُزُ السِّقاءَ[۴۶۵]، و اُداوِي المَريضَ وَ الجَريحَ إن كانَت جِراحٌ، و لا تَكونُ، و اُبصِرُ الرَّحلَ.

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: اُخرُجي عَلیٰ بَرَكَةِ اللّه؛ فَإِنَّ لَكِ صَواحِبَ قَد كَلَّمنَني، و أَذنِتُ لَهُنَّ مِن قَومِكِ و مِن غَيرِهِم، فَإِن شِئتِ فَمَع قَومِكِ، و إن شِئتِ فَمَعنا.

قُلتُ: مَعَكَ.

قالَ: فَكوني مَعَاُمّ سَلَمَةَ زَوجَتي.

قالَت: فَكُنتُ مَعَها.[۴۶۶]

  1. الطبقات الكبرى - به نقل ازاُمّ سِنان اَسلَمى -: هنگامى كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آهنگ خیبر داشت، به حضور وى رسیدم و گفتم: اى پیامبر خدا! آیا در این آهنگى كه دارى، مىتوانم با تو روانه شوم تا در آن جا مَشکِ پاره شده را بدوزم و بیمار و مجروح را - اگر مجروحانى باشند - درمان كنم و نگهبان زاد و توشه باشم؟

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «به بركت خداوند، روانه شو؛ چرا كه بانوانى از دوستان تو، از خاندانت و از دیگر كسان، [پیشتر] با من سخن گفتهاند و من به آنان اجازه دادهام. اگر خواستى، با خاندان خویش روانه شو و اگر هم خواستى، با ما».

گفتم: با شما.

فرمود: «پس بااُمّ سَلَمه، همسرم، همراه باش».

پس با او (اُمّ سلمه) بودم.

  1. صحيح البخاري عن الرُّبَيّعِ بنت مُعَوِّذ: كُنّا نَغزو مَعَ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله؛ فَنَسقِي القَومَ و نَخدِمُهُم، و نَرُدُّ الجَرحیٰ وَ القَتلیٰ إلَى المَدينَةِ.[۴۶۷]

 

  1. صحيح البخارى - به نقل از رُبَیِّع دختر معوِّذ -: ما همراه با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به پیكار مىرفتیم و به مردم، آب مىرساندیم، به آنان خدمت مىكردیم و مجروحان و كشتگان را به مدینه باز مىگرداندیم.

 

  1. صحيح مسلم عناُمّ عطيّة الأنصاريّة: غَزَوتُ مَعَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله سَبعَ غَزَواتٍ، أخلُفُهُم في رِحالِهِم؛ فَأَصنَعُ لَهُمُ الطَّعامَ، و اُداوِي الجَرحیٰ، و أَقومُ عَلَى المَرضیٰ.[۴۶۸]

 

  1. صحيح مسلم - به نقل ازاُمّ عطیّۀ انصارى -: همراه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در هفت جنگ، حضور یافتم. من در خیمهگاه آنان مىماندم و برایشان غذا آماده مىكردم، مجروحان را درمان مىنمودم و بیماران را پرستارى مىكردم.

 

  1. مسند ابن حنبل عن اُميّة بنت أبي الصَّلت عن امرأة من بني غفار و قد سمّاها لي، قالت: أتَيتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله في نِسوَةٍ مِن بَني غِفارٍ، فَقُلنا لَهُ: يا رَسولَ اللّه، قَد أرَدنا أن نَخرُجَ مَعَكَ إلیٰ وَجهِكَ هٰذا - و هُوَ يَسيرُ إلیٰ خَيبَرَ - فَنُداوِيَ الجَرحیٰ، و نُعينَ المُسلِمينَ بِمَا استَطَعنا؟

فَقالَ: عَلیٰ بَرَكَةِ اللّه.

قالَت: فَخَرَجنا مَعَهُ، و كُنتُ جارِيَةً حَديثَةً.… قالَت: فَلَمّا فَتَحَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله خَيبَرَ، رَضَخَ[۴۶۹] لَنا مِنَ الفَيءِ، و أخَذَ هٰذِهِ القِلادَةَ الَّتي تَرَينَ في عُنُقي فَأَعطانيها، و جَعَلَها بِيَدِهِ في عُنُقي، فَوَ اللّه، لا تُفارِقُني أبَداً.

قالَ: و كانَت في عُنُقِها حَتّیٰ ماتَت، ثُمَّ أوصَت أن تُدفَنَ مَعَها.[۴۷۰]

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از اُمیّه دختر ابو صَلت، از یكى از زنان خاندان بنى غِفار که نامش را هم برده بود -: همراه با شمارى از زنان بنى غِفار، به حضور پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رسیدم. به ایشان گفتیم: اى پیامبر خدا! ما مىخواهیم در این پیكارى كه آهنگ آن كردهاى (پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آهنگ خیبر داشت)، با تو روانه شویم و آن جا مجروحان را درمان كنیم و به مسلمانان، با آنچه در توانمان است، یارى رسانیم.

فرمود: «در سایۀ بركت خداوند!».

پس با ایشان روانه شدیم و من در آن هنگام، جوانسال بودم.… چون پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله خیبر را گشود، از غنائم، قدرى نیز به ما بخشید. او این گردنبند را كه اكنون در گردن دارم، [از میان غنائم] برداشت و به من داد و به دست خویش، بر گردنم آویخت. به خدا سوگند، هرگز این گردنبند از من جدا نخواهد شد.

و آن گردنبند در گردن او بود تا از دنیا رفت و وصیّت کرد که با او دفن شود.

  1. الطبقات الكبرى: أسلَمَتاُمُّ عُمارَةَ و حَضَرَت لَيلَةَ العَقَبَةِ و بايَعَت رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و شَهِدَت اُحُداً وَ الحُدَيبِيَةَ و خَيبَرَ و عُمرَةَ القَضِيَّةِ و حُنيناً و يَومَ اليَمامَةِ، و قُطِعَت يَدُها، و سَمِعَت مِنَ النَّبِيِّ أحاديثَ.[۴۷۱]

 

  1. الطبقات الكبرى:اُمُّ عُماره، اسلام آورد و در شب عَقَبه[۴۷۲] حضور یافت و با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بیعت كرد. او در نبردهاى اُحُد، حُدَیبیه، خیبر، عُمرة القضا،[۴۷۳] حُنَین و یَمامه نیز حضور داشت و دستش قطع شد. از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله احادیثى نیز شنید.

 

  1. الطبقات الكبرى عن محمّد بن يحيى بن حبّان: جُرِحَتاُمُّ عُمارَةَ بِأُحُدٍ اثنَي عَشَرَ جُرحاً، و قُطِعَت يَدُها بِاليَمامَةِ، و جُرِحَت يَومَ اليَمامَةِ سِویٰ يَدِها أحَدَ عَشَرَ جُرحاً، فَقَدِمَتِ المَدينَةَ و بِهَا الجِراحَةُ.[۴۷۴]

 

  1. الطبقات الكبرى - به نقل از محمّد بن یحیى بن حِبّان -:اُمّ عُماره در اُحُد، دوازده زخم برداشت و دستش در نبرد یَمامه، قطع شد. او افزون بر دستش، در نبرد یَمامه، یازده زخم دیگر برداشت و در حالى به مدینه باز گشت كه هنوز این زخمها بر او بود.

 

  1. الطبقات الكبرى عن عمارة بن غزيّة: قالَتاُمُّ عُمارَةَ: قَد رَأَيتُني وَ انكَشَفَ النّاسُ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَما بَقِيَ إلّا في نُفَيرٍ ما يُتِمّونَ عَشَرَةً، و أَنَا وَ ابنايَ و زَوجي بَينَ يَدَيهِ نَذُبُّ عَنهُ، وَ النّاسُ يَمُرّونَ بِهِ مُنهَزِمينَ، و رَآني و لا تُرسَ مَعي، فَرَأیٰ رَجُلاً مُوَلِّياً مَعَهُ تُرسٌ، فَقالَ لِصاحِبِ التُّرسِ: «ألقِ تُرسَكَ إلیٰ مَن يُقاتِلُ»، فَأَلقیٰ تُرسَهُ، فَأَخَذتُهُ فَجَعَلتُ أتَتَرَّسُ بِهِ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و إنَّما فَعَلَ بِنَا الأَفاعيلَ أصحابُ الخَيلِ، لَو كانوا رَجّالَةً مِثلَنا أصَبناهُم إن شاءَ اللّٰهُ.

فَيُقبِلُ رَجُلٌ عَلیٰ فَرَسٍ فَضَرَبَني، و تَتَرَّستُ لَهُ فَلَم يَصنَع سَيفُهُ شَيئاً، و وَلّیٰ، و أَضرِبُ عُرقوبَ فَرَسِهِ، فَوَقَعَ عَلیٰ ظَهرِهِ، فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يَصيحُ: «يَابنَاُمُّ عُمارَةَ، اُمَّكَ اُمَّكَ!»، قالَت: فَعاوَنَني عَلَيهِ حَتّیٰ أورَدتُهُ شَعوبَ[۴۷۵].[۴۷۶]

  1. الطبقات الکبری - به نقل از عُمارة بن غَزیّه -:اُمّ عماره گفت: من شاهد بودم که مردم از گرد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پراکنده شدند و فقط چند نفری که به ده تن نمیرسیدند، باقی مانده بودند. من و دو پسرم و شوهرم پیشاپیش او بودیم و از او دفاع میکردیم و بقیّه از او میگذشتند و میگریختند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که دید من سپر ندارم، به یک نفر که داشت میگریخت و با خود سپر داشت، فرمود: «سپرت را برای کسی بینداز که میجنگد». او سپرش را انداخت و من سپر را برداشتم و با آن از پیامبر خدا دفاع میکردم. سواران دشمن، ما را در تنگنای شدیدی قرار داده بودند، در صورتی که اگر مانند ما پیاده بودند، به خواست خدا، آنها را از پا در میآوردیم.

مردی سوار بر اسب به طرف من آمد و ضربهای فرود آورد که من در برابرش سپر گرفتم و شمشیرش کارگر نیفتاد و چون بر گشت که برود، با ضربهای اسبش را پی کردم و او از اسب به پشت افتاد. پیامبر فریاد زد: «ای پسراُمّ عُماره! مادرت، مادرت!». پسرم به کمکم آمد و من آن مرد را به درک واصل کردم.

  1. الطبقات الكبرى عن عبد اللّهبن زيد - في ذِکرِ غَزوَةِ اُحُدٍ -: جُرِحتُ يَومَئِذٍ جُرحاً في عَضُدِيَ اليُسریٰ، ضَرَبَني رَجُلٌ كَأَنَّهُ الرَّقلُ[۴۷۷] و لَم يُعَرِّج عَلَيَّ و مَضیٰ عَنّي، و جَعَلَ الدَّمُّ لا يَرقَأُ، فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: «اِعصِب جُرحَكَ».

فَتُقبِلُ اُمّي إلَيَّ و مَعَها عَصائِبُ في حَقوَيها قَد أعَدَّتها لِلجِراحِ، فَرَبَطَت جُرحي، وَ النَّبِيُّ واقِفٌ يَنظُرُ إلَيَّ، ثُمَّ قالَت: اِنهَض بُنَيَّ فَضارِبِ القَومَ. فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يَقولُ: «ومَن يُطيقُ ما تُطيقينَ يااُمَّ عُمارَةَ؟!».

قالَت: و أَقبَلَ الرَّجُلُ الَّذي ضَرَبَ ابني، فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: «هٰذا ضارِبُ ابنِكِ». قالَت: فَأَعتَرِضُ لَهُ فَأَضرِبُ ساقَهُ، فَبَرَكَ. قالَت: فَرَأَيتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَتَبَسَّمُ حَتّیٰ رَأَيتُ نَواجِذَهُ، و قالَ: «اِستَقَدتِ[۴۷۸] يااُمَّ عُمارَةَ». ثُمَّ أقبَلنا نَعُلُّهُ[۴۷۹] بِالسِّلاحِ حَتّیٰ أتَينا عَلیٰ نَفسِهِ، فَقالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: «الحَمدُ لِلهِ الَّذي ظَفَّرَكِ و أَقَرَّ عَينَكِ مِن عَدُوِّكِ، و أَراكِ ثَأرَكِ بِعَينِكِ».[۴۸۰]

  1. الطبقات الكبرى - به نقل از عبد اللّٰهبن زید، در یادكرد از نبرد اُحُد -: در آن روز، دست چپم زخمى شد. مردى همانندِ تنۀ نخل، ضربتى بر من وارد آورد و بى آن كه كارم را یكسره كند، مرا فرو گذاشت. خون مىریخت و توقّفى نداشت. در این هنگام، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «زخمت را ببند».

پس مادرم (اُمّ عُماره) كه باندهایى براى زخمها آماده ساخته و به كمر خویش بسته بود، به سراغم آمد و در حالى كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ایستاده بود و مرا مىنگریست، زخم مرا بست و سپس [به من] گفت: پسرم! بر خیز و با این مردمان، پیكار كن. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله كه این را دید، فرمود: «اىاُمّ عُماره! چه كسى را این طاقت است كه تو دارى؟».

[مادرم تعریف کرد و] گفت: آن گاه مردی که بر پسرم ضربه زده بود، رو آورد. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «این، زنندۀ پسرت است». به او حمله کردم و ساق پایش را قطع کردم. به زانو افتاد. دیدم پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله میخندد، به طوری که دندانهایش را دیدم. فرمود:«ایاُمّ عَماره! قصاص کردی». آن گاه سپس با سلاح، ضربه‌های پیاپی بر او وارد آوردیم تا این که جانش را گرفتیم. آن گاه، پیامبر فرمود: «ستایش، خدایی را که تو را پیروز کرد و با کشتن دشمنت شادت نمود و انتقامت را به تو نشان داد».

  1. الطبقات الكبرى عن محمّد بن عمر: شَهِدَتاُمُّ عُمارَةَ بِنتُ كَعبٍ اُحُداً مَعَ زَوجِها غَزِيَّةَ بنِ عَمرٍو وَ ابنَيها، و خَرَجَت مَعَهُم بِشَنٍّ[۴۸۱] لَها في أوَّلِ النَّهارِ تُريدُ أن تَسقِيَ الجَرحیٰ، فَقاتَلَت يَومَئِذٍ و أَبلَت بَلاءً حَسَناً، و جُرِحتُ اثنَي عَشَرَ جُرحاً بَينَ طَعنَةٍ بِرُمحٍ أو ضَربَةٍ بِسَيفٍ.

فَكانَتاُمُّ سَعيدٍ بِنتُ سَعدِ بنِ رَبيعٍ تَقولُ: دَخَلتُ عَلَيها فَقُلتُ: حَدِّثيني خَبَرَكِ يَومَ اُحُدٍ.

قالَت: خَرَجتُ أوَّلَ النَّهارِ إلیٰ اُحُدٍ و أَنَا أنظُرُ ما يَصنَعُ النّاسُ، و مَعِيَ سِقاءٌ فيهِ ماءٌ، فَانتَهَيتُ إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و هُوَ في أصحابِهِ، وَ الدَّولَةُ[۴۸۲] وَ الرّيحُ لِلمُسلِمينَ، فَلَمَّا انهَزَمَ المُسلِمونَ انحَزتُ إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَجَعَلتُ اُباشِرُ القِتالَ و أذُبُّ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله بِالسَّيفِ، و أَرمِي بِالقَوسِ، حَتّیٰ خَلَصَت إلَيَّ الجِراحُ.

قالَت: فَرَأَيتُ عَلیٰ عاتِقِها جُرحاً لَهُ غَورٌ أجوَفُ، فَقُلتُ: يااُمَّ عُمارَةَ، مَن أصابَكِ هٰذا؟

قالَت: أقبَلَ ابنُ قَميئَةَ، و قَد وَلَّى النّاسُ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، يَصيحُ: دُلّوني عَلیٰ مُحَمَّدٍ، فَلا نَجَوتُ إن نَجا! فَاعتَرَضَ لَهُ مُصعَبُ بنُ عُمَيرٍ و ناسٌ مَعَهُ، فَكُنتُ فيهِم، فَضَرَبَني هٰذِهِ الضَّربَةَ، و لَقَد ضَرَبتُهُ عَلیٰ ذٰلِكَ ضَرَباتٍ و لٰكِنَّ عَدُوَّ اللّه كانَ عَلَيهِ درِعانِ.

فَكانَ ضَمرَةُ بنُ سَعيدٍ المازِنِيُّ يُحَدِّثُ عَن جَدَّتِهِ - و كانَت قَد شَهِدَت اُحُداً تَسقِي الماءَ - قالَت: سَمِعتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَقولُ: «لَمُقامُ نَسيبَةَ بِنتِ كَعبٍ اليَومَ خَيرٌ مِن مُقامِ فُلانٍ و فُلانٍ»، و كانَ يَراها يَومَئِذٍ تُقاتِلُ أشَدَّ القِتالِ، و إنَّها لَحاجِزَةٌ ثَوبَها عَلیٰ وَسَطِها، حَتّیٰ جُرِحَت ثَلاثَةَ عَشَرَ جُرحاً، و كانَت تَقولُ: إنّي لَأَنظُرُ إلَى ابنِ قَميئَةَ و هُوَ يَضرِبُها عَلیٰ عاتِقِها، و كانَ أعظَمَ جِراحِها، فَداوَتهُ سَنَةً.

ثُمَّ نادیٰ مُنادي رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلیٰ حَمراءِ الأَسَدِ، فَشَدَّت عَلَيها ثِيابَها، فَمَا استَطاعَت مِن نَزفِ الدَّمِ، و لَقَد مَكَثنا لَيلَتَنا نُكَمِّدُ[۴۸۳] الجِراحَ حَتّیٰ أصبَحنا. فَلَمّا رَجَعَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله مِنَ الحَمراءِ ما وَصَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلیٰ بَيتِهِ حَتّیٰ أرسَلَ إلَيها عَبدَ اللّه بنَ كَعبٍ المازِنِيَّ يَسأَلُ عَنها، فَرَجَعَ إلَيهِ يُخبِرُهُ بِسَلامَتِها، فَسُرَّ بِذٰلِكَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله.[۴۸۴]

  1. الطبقات الكبرى - به نقل از محمّد بن عمر -:اُمّ عُماره دختر كعب، همراه با شوهرش غَزیّة بن عَمرو و نیز دو پسرش در نبرد اُحُد حضور یافت. او اوّلِ روز، مَشكى با خود برداشت و با سپاه اسلام، همراه شد، بِدان هدف كه به مجروحان، آب برساند. وى در آن نبرد، پیكار كرد و جانانه جنگید و دوازده زخم از ضربۀ نیزه تا ضربۀ شمشیر برداشت.

اُمّ سعید دختر سعد بن ربیع مىگفت: [روزى] بر او وارد شدم و گفتم: از ماجراى خود در نبرد اُحُد برایم بگو.

گفت: در آغاز روز، روانۀ اُحُد شدم، در حالى كه مَشک آبى به همراه داشتم و مىنگریستم كه مردم، چه مىكنند. در این میان به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رسیدم، در حالى كه در میان یارانش بود و هنوز چیرگى و سرافرازى، از آنِ مسلمانان بود. هنگامى كه مسلمانان شكست خوردند، به سمت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رفتم و دست به پیكار زدم و با شمشیر زدن یا به وسیلۀ تیر افكندن، از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله دفاع مىكردم تا زمانى كه آن زخمها به من رسید.

اُمّ سعید گفت: در شانۀ او (اُمّ عماره) زخم عمیق و گود افتادهای دیدم. گفتم: ایاُمّ عماره! این زخم را چه کسی به تو زده است؟

گفت: [در جنگ اُحُد] وقتی مسلمانان از اطراف پیامبر تار و مار شدند، ابن قَمیئه آمد و فریاد میزد: محمّد را به من نشان دهید! نجات نیابم اگر او نجات یابد! مُصعب بن عُمَیر و عدّهای دیگر راه را بر او گرفتند. من هم یکی از آنان بودم. او این ضربه را به من زد. من هم متقابلاً چندین ضربه به او زدم؛ امّا این دشمن خدا دو زره بر تن داشت.

ضَمرة بن سعید مازنی از مادربزرگش که در جنگ اُحُد حضور داشت و آب میداد، نقل کرد که گفت: از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم که میفرماید: «امروز، مقام نسیبه دختر کعب، از مقام فلانی و فلانی بهتر است». [پیامبر صلّی اللّه علیه و آله] میدید که او در حالی که چادرش را به کمرش بسته است، سخت میجنگد، به طوری که سیزده زخم برداشت. مادربزرگم میگفت: من دیدم که ابن قمیئه بر شانۀ او ضربه میزند. اثر آن ضربه بزرگترین زخم او بود، چنان که تا یک سال مداوایش میکرد.

سپس جارچیِ پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله جار زد که: «پیش به سوی حمراء الأسد!». نسیبه زخم خود را با چادرش بست؛ امّا خون بند نمیآمد. ما شب را ماندیم و زخمها را نمدداغ میکردیم تا این که صبح شد. چون پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از حمراء الأسد باز گشت، به محض آن که به خانهاش رسید، عبد اللّٰه بن کعب مازنی را فرستاد تا از حال نسیبه جویا شود. عبد اللّٰه بر گشت و خبر سلامت او را به پیامبر داد. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خوشحال شد.

  1. الطبقات الكبرى عن محمّد بن عمر: حَضَرَتاُمُّ أيمَنَ اُحُداً، و كانَت تَسقِي الماءَ و تُداوِي الجَرحیٰ، و شَهِدَت خَيبَرَ مَعَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.[۴۸۵]

 

  1. الطبقات الكبرى - به نقل از محمّد بن عمر -:اُمّ اَیمَن در جنگ اُحُد حضور داشت. او آب مىرساند و مجروحان را درمان مىكرد. وى در نبرد خیبر نیز همراه با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله حضور یافت.

 

  1. تاريخ الطبري عن أبي مخنف: حَدّثَني أبو جَنابٍ، قالَ: كانَ مِنّا رَجُلٌ يُدعیٰ عَبدَ اللّه بنَ عُمَيرٍ، مِن بَني عُلَيمٍ، كانَ قَد نَزَلَ الكوفَةَ، وَ اتَّخَذَ عِندَ بِئرِ الجَعدِ مِن هَمدانَ داراً، و كانَت مَعَهُ امرَأَةٌ لَهُ مِنَ النَّمِرِ بنِ قاسِطٍ، يُقالُ لَها:اُمُّ وَهبٍ بِنتُ عَبدٍ، فَرَأَى القَومَ بِالنُّخَيلَةِ[۴۸۶] يُعرَضونَ لِيُسَرَّحوا[۴۸۷] إلَى الحُسَينِ علیه‌السلام.

قالَ: فَسَأَلَ عَنهُم، فَقيلَ لَهُ: يُسَرَّحونَ إلیٰ حُسَينِ بنِ فاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

فَقالَ: وَ اللّه، لَقَد كُنتُ عَلیٰ جِهادِ أهلِ الشِّركِ حَريصاً، و إنّي لَأَرجو ألّا يَكونَ جِهادُ هٰؤُلاءِ الَّذينَ يَغزونَ ابنَ بِنتِ نَبِيِّهِم أيسَرَ ثَواباً عِندَ اللّه مِن ثَوابِهِ إيّايَ في جِهادِ المُشرِكينَ.

فَدَخَلَ إلَى امرَأَتِهِ فَأَخبَرَها بِما سَمِعَ، و أعلَمَها بِما يُريدُ، فَقالَت: أصَبتَ، أصابَ اللّٰهُ بِكَ أرشَدَ اُمورِكَ! افعَل و أخرِجني مَعَكَ.

قالَ: فَخَرَجَ بِها لَيلاً حَتّیٰ أتیٰ حُسَيناً علیه‌السلام، فَأَقامَ مَعَهُ.…

فَأَخَذَتاُمُّ وَهبٍ امرَأَتُهُ عَموداً، ثُمَّ أقبَلَت نَحوَ زَوجِها تَقولُ لَهُ: فِداكَ أبي و اُمّي! قاتِل دونَ الطَّيِّبينَ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ صلّی اللّه علیه و آله. فَأَقبَلَ إلَيها يَرُدُّها نَحوَ النِّساءِ، فَأَخَذَت تُجاذِبُ ثَوبَهُ، ثُمَّ قالَت: إنّي لَن أدَعَكَ دونَ أن أموتَ مَعَكَ.

فَناداها حُسَينٌ علیه‌السلام فَقالَ: جُزيتُم مِن أهلِ بَيتٍ خَيراً، ارجِعي - رَحِمَكِ اللّٰهُ - إلَى النِّساءِ، فَاجلِسي مَعَهُنَّ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ عَلَى النِّساءِ قِتالٌ.

فَانصَرَفَت إلَيهِنَّ... فَقُتِلَ الكَلبِيُّ، و قَد قَتَلَ رَجُلَينِ بَعدَ الرَّجُلَينِ الأَوَّلَينِ... و خَرَجَتِ امرَأَةُ الكَلبِيِّ تَمشي إلیٰ زَوجِها حَتّیٰ جَلَسَت عِندَ رَأسِهِ تَمسَحُ عَنهُ التُّرابَ و تَقولُ: هَنيئاً لَكَ الجَنَّةُ!

فَقالَ شِمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ لِغُلامٍ يُسَمّیٰ رُستَمَ: اِضرِب رَأسَها بِالعَمودِ. فَضَرَبَ رَأسَها فَشَدَخَهُ[۴۸۸]، فَماتَت مَكانَها.[۴۸۹]

  1. تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مِخنَف -: ابو جَناب برایم گفت: از میان ما، مردى به نام عبد اللّه بن عُمَیر، از قبیلۀ بنى عُلَیم بود كه ساكن كوفه و خانهاش، نزدیک چاه جَعد، در محلّۀ قبیلۀ هَمْدان بود. همسرش به ناماُمّ وَهْب دختر عبد، از قبیلۀ نَمِر بن قاسط نیز با او بود. عبد اللّه، گروهى را در نُخَیله دید كه آمادۀ اعزام به سوى حسین علیه‌السلام هستند.

پرس و جو كرد. به او گفتند: به سوى حسین، فرزند فاطمه دختر پیامبر خدا، اعزام مىشوند.

گفت: به خدا سوگند، بر جهاد با مشركان، حریص بودم و اكنون امیدوارم كه پاداش جهاد با این افراد كه با فرزند دختر پیامبرشان مىجنگند، نزد خدا، كمتر از پاداشم در جهاد با مشركان نباشد.

پس نزد همسرش رفت و آنچه را شنیده بود، به او خبر داد و از قصد خود، آگاهش كرد. زن گفت: درست اندیشیدهاى. خداوند، تو را به درستترین خواسته‌هایت برساند! چنین کُن و مرا نیز با خود ببر.

او شبهنگام، همراه همسرش به راه افتاد تا نزد حسین علیه‌السلام آمد.…

اُمّ وَهْب، همسر او، نیز عمود خیمهاى را برداشت و به سوى شوهرش رفت و به او گفت: پدر و مادرم، فدایت باد! براى پاكانِ نسل محمّد صلّی اللّه علیه و آله بجنگ. او نیز به سوى زنش آمد و وى را نزد زنان، باز گردانْد؛ امّا زن، به لباس او چسبید و گفت: من، تو را وا نمىنهم تا آن كه همراه تو جان بدهم.

امام حسین علیه‌السلام آن زن را ندا داد و فرمود: «براى خانوادۀ شما، پاداش نیكو باد! خدا تو را رحمت كند! به نزد زنان، باز گرد و كنار آنان بنشین كه جنگ بر زنان، واجب نیست».

اُمّ وَهْب به سوى زنان، باز گشت...... و [عبد اللّٰه] كلبى، كشته شد، در حالی که افزون بر آن دو نفر نخست، دو تن دیگر را نیز كُشت. و... همسر كَلبى، به سوى شوهرش آمد و نزد او نشست و غبار را از او زُدود و گفت: بهشت، گوارایت باد!

شمر بن ذى الجوشن، به غلامش رستم گفت: با عمود بر سرش بكوب. او نیز سرِ آن زن كوبید و سرش شكست. سپس همان جا، جان داد.

الفَصلُ الثّالِثَ عَشَرَ: مَن لا يَجِبُ عَلَيهِ الجِهادُ

فصل سیزدهم: کسانی که جهاد بر آنان واجب نیست

الكتاب

قرآن

(لَيْسَ عَلَى ٱلأَعْمَیٰ حَرَجٌ وَ لَا عَلَى ٱلأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لَا عَلَى ٱلْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ مَن يُطِعِ ٱللهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّـٰتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا ٱلْاَنْهَـٰرُ وَ مَن يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا).[۴۹۰]

(بر نابینا گناهی نیست و بر لنگ، گناهی نیست و بر بیمار گناهی نیست [که در میدان جهاد شرکت نکنند] و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت نماید، او را در باغهایی [از بهشت] وارد میکنند که نهرها از زیر درختانش جاری اند و آن کس که سرپیچی کند، او را به عذابی دردناک گرفتار میسازد).

(لَيْسَ عَلَى ٱلضُّعَفَاءِ وَ لَا عَلَى ٱلْمَرْضَیٰ وَ لَا عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلّٰهِ وَ رَسُولِهِ مَا عَلَى ٱلْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَ ٱللهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ٭ وَ لَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ).[۴۹۱]

(بر ناتوانان و بیماران و آنها که چیزی برای انفاق [در راه جهاد] ندارند، گناهی نیست [که در میدان جنگ شرکت نجویند]، آن گاه که برای خدا و پیامبرش خیرخواهی کنند. بر نیکوکاران، راه مؤاخذه نیست و خداوند، آمرزنده و مهربان است ٭ و [نیز] گناهی نیست بر کسانی که چون نزد تو آمدند که آنان را [برای جهاد بر مرکبی] سوار کنی، گفتی: «چیزی نمییابم که شما را بر آن سوار کنم!». [از نزد تو] باز گشتند، در حالی که چشمانشان از اندوه، اشکبار بود که چیزی نمییابند [در راه خدا] خرج کنند [و با آن به میدان بروند]).

(لَا يَسْتَوِى ٱلْقَـٰعِدُونَ مِنَ ٱلْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِى ٱلضَّرَرِ وَ ٱلْمُجَـٰهِدُونَ فِى سَبِيلِ ٱللهِ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فَضَّلَ ٱللهُ ٱلْمُجَـٰهِدِينَ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ عَلَى ٱلْقَـٰعِدِينَ دَرَجَةً وَ كُلّاً وَعَدَ ٱللهُ ٱلْحُسْنَیٰ وَ فَضَّلَ ٱللهُ ٱلْمُجَـٰهِدِينَ عَلَى ٱلْقَـٰعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا).[۴۹۲]

(یک‌سان نیستند مسلمانانِ به جهاد رفته، با جهادگرانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند. خداوند، جهادگرانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر (ترککنندگان جهاد)، برتری مهمّی بخشیده و خداوند به هر یک از این دو گروه [به نسبت اعمال نیکشان]، وعدۀ پاداش نیک داده و جهادگران را بر ترک کنندگان جهاد، با پاداشی بزرگ، برتری بخشیده است).

الحديث

حدیث

  1. المعجم الكبير عن زيد بن ثابت: كُنتُ أكتُبُ لِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و إنّي لَواضِعٌ القَلمَ عَلیٰ اُذُني إذ اُمِرَ بِالقِتالِ، إذ جاءَ أعمیٰ فَقالَ: كَيفَ بي و أنَا ذاهِبُ البَصَرِ؟ فَنَزَلَت: (لَيْسَ عَلَى ٱلَاعْمَیٰ حَرَجٌ...).[۴۹۳]

 

  1. المعجم الکبیر - به نقل از زید بن ثابت -: من، کاتب پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بودم و زمانی که فرمان جهاد آمد، قلم را پشت گوشم گذاشتم. نابینایی آمد و گفت: تکلیف من نابینا چیست؟ پس این آیه نازل شد: (بر نابینا گناهی نیست...).

 

  1. تفسير القرطبي عن ابن عبّاس: لَمّا نَزَلَت: (وَ إِن تَتَوَلَّوْا كَمَا تَوَلَّيْتُم مِّن قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا)[۴۹۴]، قالَ أهلُ الزَّمانَةِ[۴۹۵]: كَيفَ بِنا يا رَسولَ اللّه؟! فَنَزَلَت: (لَّيْسَ عَلَى ٱلَاعْمَیٰ حَرَجٌ وَ لَا عَلَى ٱلأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لَا عَلَى ٱلْمَرِيضِ حَرَجٌ)؛ أي لا إثمَ عَلَيهِم فِي التَّخَلُّفِ عَنِ الجِهادِ؛ لِعَماهُم و زَمانَتِهِم و ضَعفِهِم.[۴۹۶]

 

  1. تفسیر القرطبی - به نقل از ابن عبّاس -: چون آیۀ (و اگر همچنان كه پيشتر پشت كرديد [باز هم] روى بگردانيد، شما را به عذابى پردرد عذاب مىکند) نازل شد، افراد معلول و بیمار (زمینگیران) گفتند: تکلیف ما چیست، ای پیامبر خدا؟ این آیه نازل شد: (بر نابينا گناهى نيست و بر لنگ، گناهى نيست و بر بيمار، گناهى نيست)؛ یعنی گناهی نیست که به جهاد نروند؛ چون نابینا و زمینگیر و ناتوان اند.

 

  1. مجمع البيان: نَزَلَتِ الآيَةُ (لَا يَسْتَوِى ٱلْقَـٰعِدُونَ...)[۴۹۷] في كَعبِ بن مالِكٍ مِن بَني سَلِمَةَ، و مُرارَةَ بنِ رَبيعٍ مِن بَني عَمرِو بنِ عَوفٍ، و هِلالِ بنِ اُمَيَّةَ مِن بَني واقِفٍ؛ تَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ تَبوكَ، و عَذَرَ اللّٰهُ اُولِي الضَّرَرِ؛ و هُوَ عَبدُ اللّه بنُاُمِّ مَكتومٍ. رَواهُ أبو حَمزَةَ الثُّمالِيُّ في تَفسيرِهِ.[۴۹۸]

 

  1. مجمع البیان: آیۀ (یک‌سان نیستند به جهاد نرفتگان...) در بارۀ کعب بن مالک از طایفۀ بنی سَلِمه، مُرارة بن ربیع از طایفۀ بنی عَمرو بن عوف، و هلال بن اُمیّه از طایفۀ بنی واقف نازل شد که در جنگ تبوک، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را همراهی نکردند و خداوند، آسیب دیدگان را معذور داشت و نمونه‌اش عبد اللّٰه بناُمّ مکتوم بود. این را ابو حمزۀ ثُمالی در تفسیرش روایت کرده است.

 

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: لَقَد خَلَّفتُم بِالمَدينَةِ أقواماً ما سِرتُم مَسيراً و لا قَطَعتُم وادِياً إلّا كانوا مَعَكُم؛ و هُمُ الَّذينَ صَحَّت نِيّاتُهُم، و نَصَحَت جُيوبُهُم[۴۹۹]، و هَوَت أفئِدَتُهُم إلَى الجِهادِ، و قَد مَنَعَهُم مِنَ المَسيرِ ضَرَرٌ أو غَيرُهُ.[۵۰۰]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: شما در مدینه کسانی را جا گذاشتید که هیچ راهی را نرفتید و هیچ درّهای را نپیمودید، مگر این که آنها هم با شما بودند. آنان کسانی هستند که نیّتشان درست و دلشان پاک و میلشان به جهاد بود؛ ولی بیماری یا جز آن، مانع آمدنشان شد.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: لَقَد خَلَّفتُم بِالمَدينَةِ رِجالاً ما قَطَعتُم وادِياً و لا سَلَكتُم طَريقاً إلّا شَرِكوكُم فِي الأَجرِ؛ حَبَسَهُمُ المَرَضُ.[۵۰۱]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: [در هنگام بازگشت از جنگ تبوک،] شما مردانى در مدینه باقى گذاشتید كه از هیچ درّهاى نگذشتید و هیچ راهى را نپیمودید، مگر این كه در پاداش با شما شریکاند. بیمارى، مانع آنها [از شركت در جنگ] شد.

 

  1. عوالي اللآلي عن زيد بن ثابت: إنَّهُ لَم يَكُن في آيَةِ نَفيِ المُساواةِ بَينَ المُجاهِدينَ وَ القاعِدينَ استِثناءُ (غَيرِ اُولِي الضَّررِ)[۵۰۲]، فَجاءَ ابنُاُمِّ مَكتومٍ - و كانَ أعمیٰ - و هُوَ يَبكي، فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، كَيفَ لِمَن لا يَستَطيعُ الجِهادَ؟

فَغَشِيَـهُ الوَحيُ ثانِياً، ثُمَّ اُسـرِيَ عَنهُ، فَقالَ: اِقرَأ: (غَـيْرُ أُوْلِى ٱلـضَّرَرِ)، فَأَلحَقتُها. وَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لَكَأنّي أنظُرُ إلیٰ مُلحَقِها عِندَ صَدعٍ فِي الكَتِفِ[۵۰۳].[۵۰۴]

  1. عوالی اللآلی - به نقل از زید بن ثابت -: در آیۀ نفیِ برابری جهادگران و ترک کنندگان جهاد، استثنای (جز آسیب دیدگان) نبود. ابناُمّ مکتوم - که نابینا بود - گریان آمد و گفت: ای پیامبر خدا! تکلیف کسی که نمیتواند جهاد کند، چیست؟

دوباره سنگینی وحی، پیامبر را فرا گرفت و چون به خود آمد، این را قرائت کرد: (بجز آسیب دیدگان) و من آن را به دنبالۀ آیه ملحق کردم. سوگند به آن که جانم در دست اوست، گویا هماکنون محلّ الحاق آن را که درزی در استخوان شانه بود، میبینم.

  1. تفسير العيّاشي عن عبد الرحمن بن حرب: لَمّا أقبَلَ النّاسُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ علیه‌السلام مِن صِفّينَ أقبَلنا مَعَهُ، فَأَخَذَ طَريقاً غَيرَ طَريقِنَا الَّذي أقبَلنا فيهِ، حَتّیٰ إذا جُزنَا النُّخَيلَةَ و رَأَينا أبياتَ الكوفَةِ إذا شَيخٌ جالِسٌ في ظِلِّ بَيتٍ و عَلیٰ وَجهِهِ أثَرُ المَرَضِ، فَأَقبَلَ إلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ علیه‌السلام و نَحنُ مَعَهُ حَتّیٰ سَلَّمَ عَلَيهِ و سَلَّمنا مَعَهُ، فَرَدَّ رَدّاً حَسَناً، و ظَنَنّا أنَّهُ قَد عَرَفَهُ.

فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ علیه‌السلام:... فَهَل شَهِدتَ مَعَنا غَزاتَنا هٰذِهِ؟ فَقالَ: لا، و لَقَد أرَدتُها و لٰكِن ما تَریٰ مِن لِحْبِ الحُمّیٰ[۵۰۵] خَذَلَني عَنها.

فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه‌السلام: (لَـيْسَ عَـلَى ٱلضُّعَفَاءِ وَ لَا عَـلَى ٱلْمَـرْضَیٰ وَ لَا عَـلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ) إلیٰ آخِرِ الآيَةِ.[۵۰۶]

  1. تفسیر العیّاشی - به نقل از عبد الرحمان بن حرب -: چون مردم با امیر مؤمنان علیه‌السلام از صفّین باز گشتند، ما هم با او باز گشتیم. امام علیه‌السلام از راهی غیر راهی که آمدیم، حرکت کرد و چون از نُخَیله گذشتیم و خانههای کوفه نمایان شد، به پیرمردی برخوردیم که در سایۀ خانهای نشسته و آثار بیماری در چهرهاش بود. امیر مؤمنان به طرف او رفت و ما هم رفتیم. امام علیه‌السلامبه او سلام کرد و ما هم سلام کردیم. پیرمرد، جواب سلام ما را به خوبی داد. خیال کردیم او را میشناسد.

امیر مؤمنان علیه‌السلام به او فرمود: «... آیا در این جنگِ ما با ما حضور داشتی؟». پیرمرد گفت: نه، میخواستم بیایم؛ امّا بیماری تبی که میبینی، مانع شد.

امام علیه‌السلام این آیه را خواند: (بر ناتوانان و بیماران و... [گناهی نیست]).

  1. تفسير الطبري عن ابن عبّاس: أنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أمَرَ النّاسَ أن يَنبَعِثوا غازينَ مَعَهُ، فَجاءَتهُ عِصابَةٌ مِن أصحابِهِ، فيهِم عَبدُ اللّه بنُ مُغَفَّلٍ المُزَنِيُّ، فَقالوا: يا رَسولَ اللّه، اِحمِلنا.

فَقالَ لَهُم رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: وَ اللّه، ما أجِدُ ما أحمِلُكُم عَلَيهِ!

فَتَوَلَّوا و لَهُم بُكاءٌ، و عَزَّ عَلَيهِم أن يَجلِسوا عَنِ الجِهادِ، و لا يَجِدونَ نَفَقَةً و لا مَحمِلاً. فَلمّا رَأَى اللّٰهُ حِرصَهُم عَلیٰ مَحَبَّتِهِ و مَحَبَّةِ رَسولِهِ، أنزَلَ عُذرَهُم في كِتابِهِ فَقالَ (لَيْسَ عَلَى ٱلضُّعَفَاءِ وَ لَا عَلَى ٱلْمَرْضَیٰ وَ لَا عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ) إلیٰ قَولِهِ (فَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ).[۵۰۷]

  1. تفسیر الطبری - به نقل از ابن عبّاس -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به مردم دستور داد که برای رفتن به جنگ آماده شوند. گروهی از اصحابش از جمله عبد اللّٰه بن مُغَفَّل مُزَنی نزدش آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا! مرکبی در اختیارمان بگذار [تا در جهاد شرکت کنیم].

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «به خدا مرکبی ندارم».

آنها با چشمان گریان برگشتند و برایشان سخت بود که جهاد نروند، و هزینۀ راه و مرکبی هم نداشتند. خداوند چون علاقۀ شدید آنها را به خود و پیامبرش دید، با نازل کردن آیهای در کتابش آنان را معذور داشت: (بر ناتوانان و بیماران و آنها که چیزی برای انفاق [در راه جهاد] ندارند... گناهی نیست) تا (آنان نمیدانند).

  1. الطبقات الكبرى عن حرام بن سعد بن مُحيِّصة: كانَ عُلبَةُ أحَدَ البَكّائينَ الَّذينَ أتَوا رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله حينَ أرادَ أن يَخرُجَ إلیٰ تَبوكَ يَسأَلونَهُ حُملاناً، فَقالَ: «لا أجِدُ ما أحمِلُكُم عَلَيهِ»، فَتَوَلَّوا و هُم يَبكونَ غَمّاً أن يَفوتَهُم غَزوَةٌ مَعَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

فَأَنزَلَ اللّٰهُ عَلَيهِ فيهِم: (وَ لَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَّ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ)، و كانَ عُلبَةُ بنُ يَزيدَ مِنهُم.[۵۰۸]

  1. الطبقات الکبری - به نقل از حرام بن سعد بن مُحیِّصه -: عُلبه یکی از آن گریه کنندگانی بود که وقتی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله خواست به تبوک برود، نزد او آمدند و تقاضای مرکب کردند و پیامبر فرمود: «مرکبی ندارم که سوارتان کنم!». آنها از غم از دست دادن جهاد در رکاب پیامبر خدا، گریان برگشتند.

پس خداوند، این آیه را در بارۀ آنان نازل فرمود: (و [نیز] گناهى نیست بر كسانى كه چون نزد تو آمدند تا آنان را [برای جهاد بر مرکبی] سوار كنى، گفتى: «چیزى نمییابم که شما را بر آن سوار كنم!». باز گشتند، در حالی که چشمانشان از اندوه، اشکبار بود كه چیزى ندارند که [در راه خدا] خرج كنند) و یکی از آنان، عَلبة بن یزید بود.

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: عَلَى النِّساءِ ما عَلَى الرِّجالِ، إلَّا الجُمُعَةَ وَ الجَنائِزَ وَ الجِهادَ.[۵۰۹]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: زنان نیز همان تکالیفی را دارند که مردان دارند، به استثنای شرکت در نماز جمعه و تشییع جنازه و جهاد.

 

  1. الإمام زين العابدين علیه‌السلام - في بَيانِ مَقتَلِ الحُسَينِ علیه‌السلام -: و بَرَزَ... وَهبُ بنُ وَهبٍ، و كانَ نَصرانِيّاً أسلَمَ عَلیٰ يَدَيِ الحُسَينِ علیه‌السلام هُوَ و اُمُّهُ، فَاتَّبَعوهُ إلیٰ كَربَلاءَ، فَرَكِبَ فَرَساً و تَناوَلَ بِيَدِهِ عودَ الفُسطاطِ، فَقاتَلَ و قَتَلَ مِنَ القَومِ سَبعَةً أو ثِمانِيَةً، ثُمَّ استُؤسِرَ.

فَأُتِيَ بِهِ عُمَرَ بنَ سَعدٍ لَعَنَهُ اللّٰهُ، فَأَمَرَ بِضَربِ عُنُقِهِ، فَضُرِبَت عُنُقُهُ، و رُمِيَ بِهِ إلیٰ عَسكَرِ الحُسَينِ علیه‌السلام. و أخَذَت اُمُّهُ سَيفَهُ و بَرَزَت.

فَقالَ لَهَا الحُسَينُ علیه‌السلام: يااُمَّ وَهبٍ، اِجلِسي فَقَد وَضَعَ اللّٰهُ الجِهادَ عَنِ النِّساءِ، إنَّكِ وَ ابنَكِ مَعَ جَدّي مُحَمَّدٍ صلّی اللّه علیه و آله فِي الجَنَّةِ.[۵۱۰]

  1. امام زین العابدین علیه‌السلام - در بیان شهادت امام حسین علیه‌السلام -: وَهْب بن وَهْب... به میدان آمد. او و مادرش مسیحى بودند و به دست حسین علیه‌السلام مسلمان شده و تا كربلا به دنبال او آمده بودند. وَهْب، بر اسب، سوار شد و با ورزیدگی، چوب خیمه را به دست گرفت و جنگید تا هفت یا هشت تن [از سپاه دشمن] را كُشت و سپس اسیر شد.

او را نزد عمر بن سعد - كه خدا لعنتش كند - آوردند. فرمان داد تا گردنش را بزنند. او را گردن زدند و [سرش را] به سوى لشكر امام حسین علیه‌السلام انداختند. مادرش، شمشیر او را برداشت و به میدان آمد.

حسین علیه‌السلام به او فرمود: «اىاُمّ وَهْب! بنشین كه خداوند، جهاد را از دوشِ زنان، برداشته است. تو و پسرت، با جدّم محمّد صلّی اللّه علیه و آله در بهشت خواهید بود».

  1. مقتل الحسين علیه‌السلام للخوارزمي: ذَكَرَ مَجدُ الأَئِمَّةِ السَّرَخسَكِيُّ عَن أبي عَبدِ اللّه الحَدّادِ أنَّ وَهبَ بنَ عَبدِ اللّه هٰذا كانَ نَصرانِيّاً، فَأَسلَمَ هُوَ و اُمُّهُ عَلیٰ يَدِ الحُسَينِ علیه‌السلام، و أنَّهُ قَتَلَ فِي المُبارَزَةِ أربَعَةً و عِشرينَ رَجُلاً[۵۱۱] وَ اثنَي عَشَرَ فارِساً، فَأُخِذَ أسيراً و اُتِيَ بِهِ عُمَرَ بنَ سَعدٍ، فَقالَ لَهُ: ما أشَدَّ صَولَتَكَ؟ ثُمَّ أمَرَ فَضُرِبَ عُنُقُهُ و رُمِيَ بِرَأسِهِ إلیٰ عَسكَرِ الحُسَينِ علیه‌السلام.

فَأَخَذَت اُمُّهُ الرَّأسَ فَقَبَّلَتهُ، ثُمَّ شَدَّت بِعَمودِ الفُسطاطِ، فَقَتَلَت بِهِ رَجُلَينِ.

فَقالَ لَهَا الحُسَينُ علیه‌السلام: اِرجِعياُمَّ وَهبٍ! فَإِنَّ الجِهادَ مَرفوعٌ عَنِ النِّساءِ. فَرَجَعَت و هِيَ تَقولُ: إلٰهي لا تَقطَع رَجائي!

فَقالَ لَهَا الحُسَينُ علیه‌السلام: لا يَقطَعُ اللّٰهُ رَجاءَكَ يااُمَّ وَهبٍ، أنتِ و وَلَدُكِ مَعَ رَسولِ اللّٰهو ذُرِّيَّتِهِ فِي الجَنَّةِ.[۵۱۲]

  1. مقتل الحسين علیه‌السلام، خوارزمى: مجدُ الأئمّۀ سَرَخسَكى، از ابو عبد اللّٰه حدّاد نقل مىكند كه وَهْب بن عبد اللّٰه، مسیحىای بود كه همراه مادرش، به دست امام حسین علیه‌السلام اسلام آورده بود. وى در مبارزه، بیست و چهار تن پیاده و دوازده تن سواره [از سپاه دشمن] را كُشت و سپس اسیر شد. او را نزد عمر بن سعد آوردند. او به وَهْب گفت: حملهات، خیلى سخت بود! سپس فرمان داد تا گردنش را بزنند و [سرش را] به سوى لشكر حسین علیه‌السلام بیندازند.

مادرش، سر وى را بر گرفت و آن را بوسید و با عمود خیمه، [به دشمن] حمله كرد و با آن، دو تن را كُشت.

امام حسین علیه‌السلام به او فرمود: «اُمّ وَهْب! باز گرد كه جهاد، از دوش زنان، برداشته شده است».

او نیز باز گشت، در حالى كه مىگفت: معبود من! امیدِ مرا نا امید مكن.

پس امام حسین علیه‌السلام به او فرمود: «خداوند، امیدت را نا امید نمىكند، اىاُمّ وَهْب! تو و فرزندت، در بهشت، همراه پیامبر خدا و فرزندانش خواهى بود».

  1. صحيح مسلم عن عبيداللّٰهعن نافع عن ابن عمر: عَرَضَني رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ اُحُدٍ فِي القِتالِ وَ أنَا ابنُ أربَعَ عَشرَةَ سَنَةً فَلَم يُجِزني، و عَرَضَني يَومَ الخَندَقِ و أَنَا ابنُ خَمسَ عَشَرَةَ سَنَةً فَأَجازَني.

قالَ نافِعٌ: فَقَدِمتُ عَلیٰ عُمَرَ بنِ عَبدِ العَزيزِ - و هُوَ يَومَئِذٍ خَليفَةٌ - فَحَدَّثتُهُ هٰذَا الحَديثَ، فَقالَ: إنَّ هٰذا لَحَدٌّ بَينَ الصَّغيرِ وَ الكَبيرِ. فَكَتَبَ إلیٰ عُمّالِهِ أن يَفرِضوا لِمَن كانَ ابنَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً، و مَن كانَ دونَ ذٰلِكَ فَاجعَلوهُ فِي العِيالِ.[۵۱۳]

  1. صحیح مسلم - به نقل از عبید اللّٰه، از نافع -: ابن عمر گفت: در روز اُحُد، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از من برای جنگ، سان دید و من چهاردهساله بودم و پیامبر به من اجازه[ی شرکت در جنگ] نداد. در روز خندق، از من که پانزده سال داشتم، سان دید و این بار اجازه داد.

من نزد عمر بن عبد العزیز که در آن روزها خلیفه بود، رفتم و این حدیث را برایش گفتم. او گفت: این مرزِ میان صغیر و بالغ است. آن گاه به کارگزارانش نوشت به افراد پانزدهساله روزیانه دهند و افراد زیر پانزده سال را جزء عائله[ی سرپرست وی] حساب کنند.

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: لَيسَ عَلَى العَبيدِ جِهادٌ مَا استُغنِيَ عَنهُم، و لا عَلَى النِّساءِ جَهادٌ، و لا عَلیٰ مَن لَم يَبلُغِ الحُلُمَ.[۵۱۴]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: بر غلامان تا زمانی که به آنان نیاز نشود، جهاد نیست. همچنین بر زنان و کودکان نابالغ.

 

  1. الكافي عن هشام بن سالم: سَأَلتُ [أبا عَبدِاللّه علیه‌السلام] عَنِ الأَعرابِ عَلَيهِم جِهادٌ؟ قالَ: لا، إلّا أن يُخافَ عَلَى الإِسلامِ، فَيُستَعانَ بِهِم.[۵۱۵]

 

  1. الکافی - به نقل از هشام بن سالم -: از امام صادق علیه‌السلام در بارۀ عربهاى بادیهنشین پرسیدم: آیا جهادى بر عهدۀ آنان هست؟

فرمود: «نه، مگر این كه در بارۀ اسلام نگرانى وجود داشته باشد، كه در این صورت از آنان كمک گرفته مىشود».

تبیین شروط فردی وجوب جهاد بر مکلّفان

شُروط عمومی تکالیف الهی - یعنی: عقل، بلوغ، قدرت و اختیار - در وجوب جهاد نیز وجود دارند. افزون بر موارد بالا، فقیهان، مرد بودن را نیز به عنوان شرط وجوب جهاد ذکر کردهاند. بنا بر این، حضور در صحنۀ نبرد بر زنان، کودکان روشن است که توان بدنی رزمنده متناسب با جایگاه او در صحنۀ نبرد است. از این رو ممکن است فردی از ناحیۀ پا یا چشم دچار معلولیت باشد؛ ولی بتواند در ستاد فرماندهی یا پشتیبانی، وظایف خود را انجام دهد.و نیز مردان ناتوان، معلول اگر چه در روایات، برخی افراد (همانند افراد نابینا) از حضور در صحنۀ نبرد، منع شدهاند، ولی فضای صدور آن روایات، ناظر به حضور افراد به عنوان رزمنده در صحنۀ نبرد است (در روزگاری که صحنۀ نبرد، حدّ اکثر قلمرو جنگ بوده است) و توان شمشیرزنی، حدّ اقلّ شرایط مشارکت در نبرد، در حالی که در روزگار حاضر، افراد معلول و کمتوان نیز به عناوین متفاوت (شنود، رادار، اختلال سایبری، رسانه و...) در نبرد، شرکت میکنند و گاه وظیفهای مهمتر را در پشت صحنۀ نبرد، بر عهده دارند.: گفتنی است که تهیّۀ مقدّمات، همچون: آمادگی رزمی، تخصّص و مهارت در ردههای متفاوت نبرد، یادگیری تخصّصهای علمی مورد نیاز، طرّاحی و به روز کردن سلاحها و ادوات نبرد و... نیز وظیفۀ حاکمیت اسلامی است و در صورت اعلام نیاز حکومت، بر مکلّفان واجب خواهد بود.یا بیمار، واجب نیست.

همۀ شرط‌هایی که آوردیم، ناظر به جهاد ابتدایی است و دفاع در مقابل مهاجمان به دین و بلاد اسلامی مشروط به این امور نیست. دفاع از دین و سرزمین اسلامی، بدون هیچ شرطی، بر همگان واجب است و آماده کردن مقدّمات آن و انجام آن، نیازمند هیچ شرطی از شرطهای یاد شده نیست.:

الفَصلُ الرّابِعَ عَشَرَ: تَركُ الجِهادِ

فصل چهاردهم: ترک جهاد

۱۴ / ۱: ذَمُّ المُخَلَّفينَ

۱۴ / ۱: سرزنش تخلّف کنندگان

الكتاب

قرآن

(فَرِحَ ٱلْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَـٰفَ رَسُولِ ٱللهِ وَ كَرِهُواْ أَن يُجَـٰهِدُواْ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ وَ قَالُواْ لَا تَنفِرُواْ فِى ٱلْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُواْ يَفْقَهُونَ).[۵۱۶]

(تخلّفکنندگان [از جنگ تبوک]، از مخالفت با پیامبر خدا خوشحال شدند و کراهت داشتند که با مالها و جانهای خود، در راه خدا جهاد کنند و [به یکدیگر و به مؤمنان] گفتند: «در این گرما حرکت نکنید». بگو: آتش دوزخ، گرمتر است، اگر میدانستند).

(سَيَقُولُ لَكَ ٱلْمُخَلَّفُونَ مِنَ ٱلأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَ ٰلُنَا وَ أَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِى قُلُوبِهِـمْ قُـلْ فَـمَن يَـمْلِكُ لَكُم مِّـنَ ٱللهِ شَيْـئا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعَـا بَـلْ كَانَ ٱللهُ بِـمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا).[۵۱۷]

(به زودی، تخلّف کنندگان از اعراب بادیهنشین [عذرتراشی کرده] میگویند: «[حفظ] اموال و خانوادههای ما، ما را به خود مشغول داشت [و نتوانستیم در سفر حُدَیبیه تو را همراهی کنیم]. برای ما طلب آمرزش کن». آنها به زبان خود، چیزی میگویند که در دل ندارند. بگو: «چه کسی میتواند در برابر خداوند از شما دفاع کند، هر گاه زیانی برای شما بخواهد، و یا اگر نفعی اراده کند [مانع گردد]؟! البتّه خداوند به همۀ کارهایی که انجام میدهید، آگاه است»).

(وَ إِذْ قَالَت طَّـائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَـٰأَهْلَ يَـثْرِبَ لَا مُـقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُواْ وَ يَسْتَــٔذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ ٱلـنَّبِىَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَ مَا هِىَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا).[۵۱۸]

(و [به خاطر آورید] زمانی را که گروهی از آنها گفتند: «ای اهل یثرب! این جا جای توقّف شما نیست. به خانههای خود باز گردید» و گروهی از آنان از پیامبر اجازۀ بازگشت میخواستند و میگفتند: «خانههای ما بیحفاظ است!»، در حالی که بیحفاظ نبود. آنها فقط میخواستند [از جنگ] فرار کنند).

(وَ جَاءَ ٱلْمُعَذِّرُونَ مِنَ ٱلأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ ٱللهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصِيبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ).[۵۱۹]

(و عذر آورندگان از اعراب، [نزد تو] آمدند که به آنها اجازه[ی شرکت نکردن در جهاد] داده شود و آنها که به خدا و پیامبرش دروغ گفتند، [بدون هیچ عذری در خانۀ خود] نشستند. به زودی، به کسانی از آنها که مخالفت کردند [و عذری نداشتند]، عذابی دردناک خواهد رسید).

(وَ إِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ ءَامِنُواْ بِاللّه وَ جَـٰهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ ٱسْتَـٔذَنَكَ أُوْلُواْ ٱلطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قَالُواْ ذَرْنَا نَكُن مَّعَ ٱلْقَـٰعِدِينَ * رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ ٱلْخَوَالِفِ وَ طُبِعَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ).[۵۲۰]

(و هنگامی که سورهای نازل شود [و به آنان دستور دهد] که: «به خدا ایمان آورید و همراه پیامبرش جهاد کنید»، افرادی از آنها (منافقان) که توانایی دارند، از تو اجازه میخواهند و میگویند: «بگذار ما با قاعدین (آنها که از جهاد، مُعاف اند) باشیم». * آنها راضی شدند که با بازماندگان (زنان و کودکان و بیماران) باشند و بر دلهایشان مُهر نهاده شده است. از این رو [چیزی] نمیفهمند).

(وَ لَوْ أَرَادُواْ ٱلْخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَ لَـٰكِن كَرِهُ ٱللهُ ٱنبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ ٱقْعُدُواْ مَعَ ٱلْقَـٰعِدِينَ).[۵۲۱]

(اگر آنها اراده داشتند که [به سوی میدان جهاد] خارج شوند، وسیلهای برای آن فرا هم میساختند؛ ولی خدا از حرکت آنها کراهت داشت. از این رو [توفیقش را از آنان سلب کرد و] آنها را [از جهاد] باز داشت و به آنان گفته شد: «با معاف‌شدگان از جهاد، بنشینید»).

الحديث

حدیث

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام - في قَولِ اللّه تَعالیٰ: (رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ ٱلْخَوَالِفِ) -: مَعَ النِّساءِ.[۵۲۲]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام - در بارۀ این سخن خداوند متعال: (راضی شدند که با بازماندگان باشند) -: یعنی با زنان.

 

  1. عنه علیه‌السلام: كانَت تَبوكُ آخِرَ غَزوَةٍ غَزاها رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و هِيَ غَزوَةُ الحَرِّ؛ قالوا: (لَا تَنفِرُوا فِى ٱلْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا)، و هِيَ غَزوَةُ العُسرَةِ.[۵۲۳]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: تبوک، آخرین غزوۀ پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بود. این، همان غزوۀ گرماست که گفتند: (در گرما حرکت نکنید. بگو: آتش دوزخ، گرمتر است) و همان غزوۀ بسیار سخت است.

 

  1. تفسير الطبري عن ابن عبّاس - في قَولِهِ تَعالیٰ: (فَرِحَ ٱلْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَـٰفَ رَسُولِ ٱللهِ) إلیٰ قَولِهِ: (يَفْقَهُونَ) -: و ذٰلِكَ أنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أمَرَ النّاسَ أن يَنبَعِثوا مَعَهُ، و ذٰلِكَ فِي الصَّيفِ، فَقالَ رِجالٌ: يا رَسولَ اللّه! الحَرُّ شَديدٌ و لا نَستَطيعُ الخُروجَ، فَلا تَنفِر فِي الحَرِّ!

فَقالَ اللّٰهُ: (قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُواْ يَفْقَهُونَ)، فَأَمَرَهُ اللّٰهُ بِالخُروجِ.[۵۲۴]

  1. تفسیر الطبری - به نقل از ابن عبّاس در بارۀ سخن خداوند متعال: (تخلّف کنندگان [از جنگ تبوک]، از مخالفت با پیامبر خدا خوش‌حال شدند) تا این سخن خداوند: (اگر میدانستند) -: این، هنگامی بود که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به مردم دستور داد با او حرکت کنند و این در تابستان بود. عدّهای گفتند: ای پیامبر خدا! هوا گرم است و ما [در این هوای داغ] طاقت رفتن نداریم. در این گرما حرکت نکن.

خداوند فرمود: (بگو: آتش دوزخ، گرمتر است، اگر میدانستند). پس، به او دستور
حرکت داد.

  1. تاريخ الطبري عن غير واحد[۵۲۵]: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أمَرَ أصحابَهُ بِالتَّهَيُّؤِ لِغَزوِ الرّومِ، و ذٰلِكَ في زَمَنِ عُسرَةٍ مِنَ النّاسِ و شِدَّةٍ مِنَ الحَرِّ و جَدبٍ[۵۲۶] مِنَ البِلادِ، و حينَ طابَتِ الثِّمارُ و اُحِبَّتِ الظِّلالُ، فَالنّاسُ يُحِبّونَ المُقامَ في ثِمارِهِم و ظِلالِهِم، و يَكرَهونَ الشُّخوصَ عَنها عَلَى الحالِ مِنَ الزَّمانِ الَّذي هُم عَلَيهِ.

و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَلَّما يَخرُجُ في غَزوَةٍ إلّا كَنّیٰ عَنها و أَخبَرَ أنَّهُ يُريدُ غَيرَ الَّذي يَصمُدُ لَهُ، إلّا ما كانَ مِن غَزوَةِ تَبوكَ، فَإِنَّه بَيَّنَها لِلنّاسِ؛ لِبُعدِ الشُّقَّةِ و شِدَّةِ الزَّمانِ، و كَثرَةِ العَدُوِّ الَّذي يَصمُدُ لَهُ؛ لِيَتَأَهَّبَ النّاسُ لِذٰلِكَ اُهبَتَهُ، و أَمَرَ النّاسَ بِالجِهازِ و أَخبَرَهُم أنَّهُ يُريدُ الرّومَ.

فَتَجَهَّزَ النّاسُ عَلیٰ ما في أنفُسِهِم مِنَ الكُرهِ لِذٰلِكَ الوَجهِ لِما فيهِ، مَعَ ما عَظَّموا مِن ذِكرِ الرّومِ و غَزوِهِم.

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله ذاتَ يَومٍ و هُوَ في جِهازِهِ ذٰلِكَ لِلجَدِّ بنِ قَيسٍ أخي بَني سَلِمَةَ: هَل لَكَ يا جَدُّ العامَ في جِلادِ بَنِي الأَصفَرِ؟

فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، أ وَ تَأذَنُ لي و لا تَفتِنّي، فَوَ اللّه لَقَد عَرَفَ قَومي ما رَجُلٌ أشَدَّ عَجَباً بِالنِّساءِ مِنّي، و إنّي أخشیٰ إن رَأَيتُ نِساءَ بَنِي الأَصفَرِ ألّا أصبِرَ عَنهُنَّ!

فَأَعرَضَ عَنهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و قالَ: قَد أذِنتُ لَكَ.

فَفِي الجَدِّ بنِ قَيسٍ نَزَلَت هٰذِهِ الآيَةُ: (وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ ٱئْذَن لِّى وَ لَا تَـفْتِنِّى)[۵۲۷] الآيَةَ، أي إن كانَ إنَّما يَخشَى الفِتنَةَ مِن نِساءِ بَنِي الأَصفَرِ - و لَيسَ ذٰلِكَ بِهِ - فَما سَقَطَ فيهِ مِنَ الفِتنَةِ بِتَخَلُّفِهِ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله وَ الرَّغبَةِ بِنَفسِهِ عَن نَفسِهِ أعظَمُ، و إنَّ جَهَنَّمَ لَمِن وَرائِهِ.

و قالَ قائِلٌ مِنَ المُنافِقينَ لِبَعضٍ: لا تَنفِروا فِي الحَرِّ؛ زَهادَةً فِي الجِهادِ، و شَكّاً فِي الحَقِّ، و إرجافاً بِالرَّسولِ! فَأَنزَلَ اللّٰهُ تَبارَكَ و تَعالیٰ فيهِم: (وَ قَالُواْ لَا تَنفِرُواْ فِى ٱلْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُواْ يَفْقَهُونَ)[۵۲۸] إلیٰ قَولِهِ (جَزَاءً بِمَا كَانُوا یكْسِبُونَ)[۵۲۹].[۵۳۰]

  1. تاریخ الطبری - به نقل از چند نفر از راویان -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به یارانش دستور داد برای جنگ با روم آماده شوند و این، هنگامی بود که مردم در سختی به سر میبردند و هوا بسیار گرم و در بلاد قحطی بود، و فصل رسیدن خرماها و دلپذیری سایهها بود و مردم دوست داشتند در باغها و سایهسارهای خود بمانند و خوش نداشتند در آن زمان و در آن شرایط برای جنگ، خارج شوند.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هر گاه براى جنگى بیرون مىرفت، مقصد را معلوم نمىكرد؛ بلكه [توریه مىكرد و] جایى جز آنچه را در نظر داشت، نام مىبرد، مگر در جنگ تبوک كه به دلیل دورى راه و دشوارى موقعیت و فراوانى دشمنى كه آهنگ آن را داشت، آشكارا مقصد را براى مردم گفت تا خود را براى آن آماده سازند. به مردم دستور داد مجهّز شوند و آنان را آگاه كرد كه آهنگ روم دارد.

مردم با آن كه رفتن بِدان سوى را ناخوش مىداشتند - زیرا رویارویى و جنگ با رومیان را سخت مىدیدند -، ساز و برگ جنگ بر گرفتند و آماده شدند.

یک روز پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله كه خود را براى جنگ آماده مىكرد، به جَدّ بن قیس سَلِمى فرمود: «اى جَد! آیا امسال به جنگ بنى اصفر (رومیان) مىآیى؟».

جد گفت: اى پیامبر خدا! اجازه دهید كه نیایم و مرا به فتنه میندازید؛ زیرا - به خدا سوگند - قوم من مىدانند كه هیچ مردى به اندازۀ من، دلبستۀ زنان نیست و مىترسم اگر چشمم به زنان بنى اصفر بیفتد، در برابرشان تاب نیاورم.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از او روى برگردانید و فرمود: «اجازه دادم!».

پس این آیه در بارۀ جدّ بن قیس نازل شد: (و از آنان كسى است كه می‌گوید: به من اجازه بده و مرا به فتنه و گناه مینداز) (تا پایان آیه)؛ یعنى اگر او از گرفتار آمدن به زنان بنى اصفر مىترسید - كه در واقع چنین نبود [و فقط بهانهاى براى فرار از جنگ بود] -، بر اثر نافرمانىاش از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و ترجیح دادن خود بر ایشان، در گرفتارى و فتنهاى بزرگتر افتاد كه همان دوزخِ فراروى او بود.

یكى از منافقان نیز به عدّهاى گفت: «در این گرما حركت نكنید»؛ چرا كه او به جهاد، بىرغبت بود و در حق شک داشت و مىخواست ضدّ پیامبر تحریک كند. پس خداوند - تبارک و تعالى - این آیه را در بارۀ آنان فرو فرستاد: (و گفتند: در اين گرما حركت نكنيد. بگو: آتش دوزخ، گرم‌‌تر است، اگر مىدانستند) تا (به سزاى اعمالى كه انجام مىدادند).

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: أيُّهَا النّاسُ المُجتَمِعَةُ أبدانُهُمُ المُختَلِفَةُ أهواؤُهُم! كَلامُكُم يوهِي[۵۳۱] الصُّمَّ الصِّلابَ[۵۳۲]، و فِعلُكُم يُطمِعُ فيكُمُ الأَعداءَ، تَقولونَ فِي المَجالِسِ: كَيتَ و كَيتَ، فَإِذا جاءَ القِتالُ قُلتُم: حِيدي حَيادِ[۵۳۳].

ما عَزَّت دَعوَةُ مَن دَعاكُم، و لَا استَراحَ قَلبُ مَن قاساكُم[۵۳۴]، أعاليلُ بِأَضاليلَ، و سَأَلتُمونِي التَّطويلَ، دِفاعَ ذِي الدّينِ المَطولِ، لا يَمنَعُ الضَّيمَ الذَّليلُ، و لا يُدرَكُ الحَقُّ إلّا بِالجِدِّ.

أيَّ دارٍ بَعدَ دارِكُم تَمنَعونَ؟! و مَعَ أيِّ إمامٍ بَعدي تُقاتِلونَ؟! المَغرورُ - وَ اللّه - مَن غَرَرتُموهُ، و مَن فازَ بِكُم فَقَد فازَ - وَ اللّه - بِالسَّهمِ الأَخيَبِ، و مَن رَمیٰ بِكُم فَقَد رَمیٰ بِأَفوَقَ ناصِلٍ[۵۳۵].

أصبَحتُ - وَ اللّه - لا اُصَدِّقُ قَولَكُم، و لا أطمَعُ في نَصرِكُم، و لا اُوعِدُ العَدُوَّ بِكُم. ما بالُكُم؟! ما دَواؤُكُم؟! ما طِبُّكُم؟! القَومُ رِجالٌ أمثالُكُم! أقَولاً بِغَيرِ عِلمٍ؟! و غَفلَةً مِن غَيرِ وَرَعٍ؟! و طَمَعاً في غَيرِ حَقٍّ؟![۵۳۶]

  1. امام على علیه‌السلام: اى مردمى كه بدنهایتان در کنار هم، ولى خواستههایتان پراکنده است! سخنتان صخرههاى سخت را سست مىسازد؛ ولى كارتان دشمنان را به طمع مىاندازد. در مجالس، چنین و چنان مىگویید؛ ولى جنگ كه پیش مىآید، مىگویید: [اى جنگ!] از من دور شو.

كسى كه شما را به یارى خوانْد، شکستناپذیر نشد و هر كه با شما سر و كار داشت، نیاسود. عذرها و بهانههایى با گمراهىها آوردید! از من خواستید كه به تأخیر اندازم، همچون بدهكارى كه [بازپرداخت] بدهى خود را بىجهت به تأخیر مىاندازد. خوار و ذلیل نمىتواند جلوى ستم را بگیرد و حق را هم جز با جدّیت نتوان گرفت. پس از خانههاى خود، مىخواهید از كدام خانه دفاع كنید؟ و پس از من با كدام پیشوا به جهاد مىروید؟ به خدا سوگند، فریب خورده، كسى است كه شما فریبش دادهاید. كسى كه با شما بخواهد برنده شود، به خدا سوگند، با ناكامترین تیر، كامیاب شده است و هر كس با شما بخواهد به دشمن تیر اندازد، با تیر شكسته تیر انداخته است.

به خدا سوگند، چنان شدهام كه نه سخنتان را باور مىكنم و نه امید به یارى شما دارم و نه مىتوانم با شما دشمن را تهدید كنم. شما را چه مىشود؟! داروى دردتان چیست؟! درمان شما چگونه است؟! دشمنان نیز مردانى مثل شمایند. آیا سخنى مىگویید بدون آگاهى، و غفلتى دارید بدون پارسایى، و طمعى به غیر حق؟!

  1. عنه علیه‌السلام - في خُطبَةٍ لَهُ يَستَنهِضُ بِهَا النّاسَ حينَ وَرَدَ خَبَرُ غَزوِ الأَنبارِ بِجَيشِ مُعاوِيَةَ فَلَم يَنهَضوا -: ألا و إنّي قَد دَعَوتُكُم إلیٰ قِتالِ هٰؤُلاءِ القَومِ لَيلاً و نَهاراً، و سِرّاً و إعلاناً، و قُلتُ لَكُم: اُغزوهُم قَبلَ أن يَغزوكُم؛ فَوَ اللّه ما غُزِيَ قَومُ قَطُّ في عُقرِ دارِهِم[۵۳۷] إلّا ذَلّوا، فَتَواكَلتُم[۵۳۸] و تَخاذَلتُم حَتّیٰ شُنَّت عَلَيكُمُ الغاراتُ، و مُلِكَت عَلَيكُمُ الأَوطانُ!

هٰذا أخو غامِدٍ[۵۳۹] قَد وَرَدَت خَيلُهُ الأَنبارَ، و قَتَلَ حَسّانَ بنَ حَسّانَ البَكرِيَّ، و أَزالَ خَيلَكُم عَن مَسالِحِها[۵۴۰]. و قَد بَلَغَني أنَّ الرَّجُلَ مِنهُم كانَ يَدخُلُ عَلَى المَرأَةِ المُسلِمَةِ وَ الأُخرَى المُعاهَدَةِ، فَيَنتَزِعُ حِجلَها و قُلبَها[۵۴۱] و قَلائِدَها و رِعاثَها[۵۴۲]، ما تُمنَعُ مِنهُ إلّا بِالاِستِرجاعِ وَ الاِستِرحامِ، ثُمَّ انصَرَفوا وافِرينَ، ما نالَ رَجُلاً مِنهُم كَلمٌ[۵۴۳] و لا اُريقَ لَهُ دَمٌ! فَلَو أنَّ امرَءاً مُسلِماً ماتَ مِن بَعدِ هٰذا أسَفاً [۵۴۴]ما كانَ بِهِ مَلوماً، بَل كانَ عِندي بِهِ جَديراً.

فَيا عَجَباً! عَجَباً - وَ اللّه - يَميثُ[۵۴۵] القَلبَ، و يَجلِبُ الهَمَّ؛ مِنِ اجتِماعِ هٰؤُلاءِ عَلیٰ باطِلِهِم، و تَفَرُّقِكُم عَن حَقِّكُم! فَقُبحاً لَكُم و تَرَحاً[۵۴۶]، حينَ صِرتُم غَرَضاً[۵۴۷] يُرمیٰ؛ يُغارُ عَلَيكُم و لا تُغيرونَ، و تُغزَونَ و لا تَغزونَ، و يُعصَى اللّٰهُ و تَرضَونَ! فَإِذا أمَرتُكُم بِالسَّيرِ إلَيهِم في أيّامِ الحَرِّ قُلتُم: هٰذِهِ حَمارَّةُ القَيظِ[۵۴۸]، أمهِلنا حَتّیٰ يُسَبَّخَ[۵۴۹] عَنَّا الحَرُّ! و إذا أمَرتُكُم بِالسَّيرِ إلَيهِم فِي الشِّتاءِ قُلتُم: هٰذِهِ صَبارَّةُ القُرِّ[۵۵۰]، أمهِلنا حَتّیٰ يَنسَلِخَ عَنَّا البَردُ! كُلُّ هٰذا فِراراً مِنَ الحَرِّ وَ القُرِّ؟! فَإِذا كُنتُم مِنَ الحَرِّ وَ القُرِّ تَفِرّونَ، فَأَنتُم وَ اللّه مِنَ السَّيفِ أفَرُّ!

يا أشباهَ الرِّجالِ و لا رِجالَ! حُلومُ الأَطفالِ، و عُقولُ رَبّاتِ الحِجالِ[۵۵۱]، لَوَدِدتُ أنّي لَم أرَكُم و لَم أعرِفكُم مَعرِفَةً - وَ اللّه - جَرَّت نَدَماً و أَعقَبَت ذَمّاً.

قاتَلَكُمُ اللّٰهُ! لَقَد مَلَأتُم قَلبي قَيحاً، و شَحَنتُم صَدري غَيظاً، و جَرَّعتُموني نُغَبَ التَّهمامِ[۵۵۲] أنفاساً، و أَفسَدتُم عَلَيَّ رَأيي بِالعِصيانِ وَ الخِذلانِ؛ حَتّیٰ لَقَد قالَت قُرَيشٌ: إنَّ ابنَ أبي طالِبٍ رَجُلٌ شُجاعٌ ولٰكِن لا عِلمَ لَهُ بِالحَربِ!

لِلهِ أبوهُم! و هَل أحَدٌ مِنهُم أشَدُّ لَها مِراساً[۵۵۳] و أَقدَمُ فيها مَقاماً مِنّي؟ لَقَد نَهَضتُ فيها و ما بَلَغتُ العِشرينَ، وها أنا ذا قَد ذَرَّفتُ عَلَى السِّتّينَ، و لٰكِن لا رَأيَ لِمَن لا يُطاعُ!![۵۵۴]

  1. امام على علیه‌السلام - در سخنرانی خود، پس از شنیدن خبر حملۀ سپاه معاویه به شهر انبار و به خیزش فرا خواندن مردم -: هان! من شب و روز و در نهان و آشكار، شما را به جنگ با این جماعت فرا خواندم و به شما گفتم: پیش از آن كه بر شما حمله آورند، بر آنها بتازید؛ زیرا - به خدا سوگند - هیچ قومى هرگز در عمق خاكشان مورد حمله قرار نگرفتند، مگر آن كه خوار [و مغلوب] شدند؛ ولی شما [كار جنگ را] به یكدیگر حوالت دادید و دست از یارى هم باز گرفتید تا آن كه مورد حملات پیاپى قرار گرفتید و وطنهایتان از تصرّف شما خارج شد.

این، فرد غامدى است كه سواران او به [شهر] انبار در آمدند و حسّان بن حسّان بكرى را كشت و نیروهاى شما را از سنگرهاى مرزى خود كنار زده است. همچنین به من خبر رسیده كه مردِ آنان مزاحم زن مسلمان یا نامسلمانى كه در پیمان و پناه اسلام است، شده و خلخالها و دستبندها و گردنبندها و گوشوارههاى آنان را بر مىگرفته است و از زنان، جز با شیون و التماس، دفاعى نمىشده است. پس از آن نیز، بىآن كه كسى از آنان زخمى بردارد یا خونى از او ریخته شود، با دست پُر بازگشتهاند. به خدا سوگند اگر پس از این، مرد مسلمانى، از شدّت اندوه بمیرد، سزاوار سرزنش نیست بلكه نزد من شایستۀ آن است.

پس شگفتا و شگفتا، به خدا سوگند، دل را آب مىكند و اندوه مىآورد كه اینان بر باطل خود همداستاناند و شما از گرد حقّ خود پراكندهاید. رویتان زشت و دلتان اندوهبار باد، وقتى هدف تیر شدهاید، بر شما تاخت و تاز مىشود و شما یورش نمىبرید، و به شما هجوم مىشود و شما هجوم نمىبرید، و از خداوند نافرمانى مىشود و شما رضایت مىدهید. وقتى در روزهاى گرم به شما فرمان گسیل به سوى آنان دادم، گفتید «اینک اوج گرماست. به ما مهلت بده تا گرما اندكى بر ما كاهش یابد» و وقتى در زمستان به شما فرمان حركت به سوى آنان دادم، گفتید «اینک اوج سرماست. به ما مهلت بده تا سرما از ما رخت بر بندد». [گیرم كه] همۀ اینها فرار از گرما و سرماست؛ امّا وقتى از گرما و سرما فرار مىكنید، پس شما - به خدا سوگند - از شمشیر فرارىتر هستید.

اى مردْنمایانی كه مرد نیستید! [اى كسانى كه] خِردهایتان چون خِرد كودكان و عقلهایتان چون عقل حجله‌نشینان است! بىتردید، دوست داشتم كه شما را نمىدیدم و نمىشناختم؛ شناختى كه - به خدا سوگند - پشیمانى به دست داد و نكوهش به دنبال آورد.

خدا شما را بكشد، كه دلم را سراسر چركین كردید و سینهام را از خشم و كینْ آكنده ساختید، و جرعههاى اندوه را دم به دم به كام من ریختید، و با سركشى و بىوفایى، تدبیرم را بر من تباه ساختید تا جایى كه قریشیان گفتهاند: بىتردید، پسر ابو طالب مردى دلیر است؛ امّا دانش جنگ ندارد!

دست پدرشان درد نكند! آیا كسى از آنان هست كه از من در جنگ، تجربۀ بیشتر و سابقۀ جنگیدن فزونتر داشته باشد؟ دست به كار جنگ شدم، در حالى كه هنوز به بیست سالگى نرسیده بودم و اینک من از شصت سال هم گذشتهام؛ امّا دریغا! كسى كه اطاعت نشود، تدبیرى هم ندارد.

  1. عنه علیه‌السلام - في ذَمِّ أصحابِهِ لِتَركِهِمُ الجِهادَ -: أما وَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لَيَظهَرَنَّ هٰؤُلاءِ القَومُ عَلَيكُم، لَيسَ لِأَنَّهُم أولیٰ بِالحَقِّ مِنكُم، و لٰكِن لإِسراعِهِم إلیٰ باطِلِ صاحِبِهِم و إبطائِكُم عَن حَقّي. و لَقَد أصبَحَتِ الأُمَمُ تَخافُ ظُلمَ رُعاتِها، و أَصبَحتُ أخافُ ظُلمَ رَعِيَّتي!

اِستَنفَرتُكُم لِلجِهادِ فَلَم تَنفِروا، و أَسمَعتُكُم فَلَم تَسمَعوا، و دَعَوتُكُم سِرّاً و جَهراً فَلَم تَستَجيبوا، و نَصَحتُ لَكُم فَلَم تَقبَلوا! أ شُهودٌ كَغُيّابٍ! و عَبيدٌ كَأَربابٍ! أتلو عَلَيكُمُ الحِكَمَ فَتَنفِرونَ مِنها، و أَعِظُكُم بِالمَوعِظَةِ البالِغَةِ فَتَتَفَرَّقونَ عَنها، و أَحُثُّكُم عَلیٰ جِهادِ أهلِ البَغيِ فَما آتي عَلیٰ آخِرِ قَولي حَتّیٰ أراكُم مُتَفَرِّقينَ أيادي سَبَأ[۵۵۵]؛ تَرجِعونَ إلیٰ مَجالِسِكُم و تَتَخادَعونَ عَن مَواعِظِكُم، اُقَوِّمُكُم غُدوَةً و تَرجِعونَ إلَيَّ عَشِيَّةً، كَظَهرِ الحَنِيَّةِ؛ عَجَزَ المُقَوِّمُ، و أَعضَلَ المُقَوَّمُ[۵۵۶].

أيُّهَا القَومُ الشّاهِدَةُ أبدانُهُم، الغائِبَةُ عَنهُم عُقولُهُم، المُختَلِفَةُ أهواؤُهُم، المُبتَلیٰ بِهِم اُمَراؤُهُم! صاحِبُكُم يُطيعُ اللّٰهَ و أَنتُم تَعصونَهُ، و صاحِبُ أهلِ الشّامِ يَعصِي اللّٰهَ و هُم يُطيعونَهُ! لَوَدِدتُ - وَ اللّه - أنَّ مُعاوِيَةَ صارَفَني بِكُم صَرفَ الدّينارِ بِالدِّرهَمِ، فَأَخَذَ مِنّي عَشَرَةً مِنكُم و أَعطاني رَجُلاً مِنهُم!

يا أهلَ الكوفَةِ! مُنيتُ مِنكُم بِثَلاثٍ وَ اثنَتَينِ: صُمٌّ ذَوو أسماعٍ، و بُكمٌ ذَوو كَلامٍ، و عُميٌ ذوو أبصارٍ! لا أحرارُ صِدقٍ عِندَ اللِّقاءِ، و لا إخوانُ ثِقَةٍ عِندَ البَلاءِ! تَرِبَت أيديكُم[۵۵۷]، يا أشباهَ الإِبِلِ غابَ عَنها رُعاتُها؛ كُلَّما جُمِعَت مِن جانِبٍ تَفَرَّقَت مِن آخَرَ! وَ اللّه، لَكَأَنّي بِكُم فيما إخالُكُم أن لَو حَمِسَ الوَغیٰ[۵۵۸] و حَمِيَ الضِّرابُ قَدِ انفَرَجتُم عَنِ ابنِ أبي طالِبٍ انفِراجَ المَرأَةِ عَن قُبُلِها.[۵۵۹]

  1. امام على علیه‌السلام - در نکوهش یاران خویش به خاطر روگردانی از جهاد -: آگاه باشید! سوگند به آن كه جانم در دست اوست، این گروه بر شما چیره خواهند شد، نه بدان جهت كه آنان نسبت به حق، از شما نزدیکترند؛ بلكه به خاطر شتابشان به سوى باطلِ پیشوایشان و كُندى شما از حقّ من. به یقین، همۀ امّتها از ستم حاكمانشان مىترسند و من از ستم زیردستان خود بیمناكم!

شما را به جهاد بر انگیختم، نكوچیدید. پیام به گوشتان رساندم، نشنیدید. آشكار و نهان، شما را فرا خواندم، پاسخ ندادید. نصیحتتان كردم، نپذیرفتید. آیا شما شاهدانى همچون غایبان و بردگانى همچون خواجگانید؟

حكمتها را بر شما باز مىخوانم، از آنها مىگریزید. با موعظهاى رسا، پندتان مىدهم، از آن مىپراكَنید. به پیكار با تجاوزگران فرا مىخوانمتان، هنوز سخنم به پایان نرسیده، مىبینم كه همچون مردم سبا[۵۶۰] پراكنده شده، به مجالس خود باز مىگردید و با نیرنگ، یکدیگر را از پندها[یی که به شما دادهام] بر میگردانید. بامدادان، شما را راست مىگردانم، شب مانندِ كمان خمیده به سویم بر مىگردید. هم راست كننده [و پند دهنده] ناتوان گشته است، هم راست شونده به ستوه آمده است.

اى گروهى كه جسمهایتان حاضر، ولى خِردهایتان پنهان و خواستههایتان ناهمگون است و امیرانتان گرفتار شمایند! پیشواى شما فرمانبر خداست؛ امّا شما نافرمانید. در عوض، حاكم شامیان، خدا را نافرمانى مىكند؛ امّا فرمانش مىبرند. به خدا سوگند، دوست دارم معاویه با من بر سرِ شما داد و ستد كند، مثل صرّافىِ درهم و دینار. ده نفر از شما را از من بگیرد و یک نفر از آنان را بدهد.

اى كوفیان! به سه چیز و دو چیز از شما گرفتار شدهام. [آن سه چیز كه در شماست، این كه:] كَرانى هستید گوشدار، گُنگهایى هستید زباندار و كورانى هستید چشمدار. [آن دو خصلت كه در شما نیست، این كه:] نه هنگام كارزار، آزادگان صادقید و نه هنگام بلا، برادرانى مورد اعتماد. دستانتان خاکآلود و پریشان باد![۵۶۱] اى همسانان شترانى كه ساربانشان را گم كردهاند، كه از هر سو جمعشان كنند، از سوى دیگر پراكنده مىشوند! به خدا سوگند، گویا شما را چنین مىبینم و مىپندارم كه اگر آتش جنگ برافروزد و درگیرى گرم شود، از دورِ پسر ابو طالب چنان جدا و پراكنده شوید كه زن [هنگام زایمان] از فرزندش جدا مىشود»

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ إلیٰ عَبدِ اللّه بنِ العَبّاسِ بَعدَ مَقتَلِ مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ -: أمّا بَعدُ، فَإِنَّ مِصرَ قَدِ افتُتِحَت، و مُحَمَّدُ بنُ أبي بَكرٍ= قَدِ استُشهِدَ... و قَد كُنتُ حَثَثتُ النّاسَ عَلیٰ لَحاقِهِ، و أَمَرتُهُم بِغِياثِهِ قَبلَ الوَقعَةِ، و دَعَوتُهُم سِرّاً و جَهراً و عَوداً و بَدءاً، فَمِنهُمُ الآتي كارِهاً، و مِنهُمُ المُعتَلُّ كاذِباً، و مِنهُمُ القاعِدُ خاذِلاً!

أسأَلُ اللّٰهَ تَعالیٰ أن يَجعَلَ لي مِنهُم فَرَجاً عاجِلاً، فَوَ اللّه لَولا طَمَعي عِندَ لِقائي عَدُوّي فِي الشَّهادَةِ، و تَوطيني نَفسي عَلَى المَنِيَّةِ، لأَحبَبتُ ألّا أبقیٰ[۵۶۲] مَعَ هٰؤُلاءِ يَوماً واحِداً، و لا ألتَقِيَ بِهِم أبَداً.[۵۶۳]

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود به عبد اللّٰه بن عبّاس، پس از كشته شدن محمّد بن ابى بكر -: امّا بعد، مصر فتح شده و محمّد بن ابى بكر به شهادت رسیده است.… من مردم را بر پیوستن به او ترغیب كردم و دستور دادم پیش از واقعه به فریادش برسند و در نهان و آشكار و رفت و برگشت، آنان را فرا خواندم. برخىشان آمدند، امّا بىرغبت و برخىشان هم به دروغ، خود را به بیمارى زدند. برخى هم نشستند و از یارى دادنش دست كشیدند.

از خداوند متعال مىخواهم كه براى من از دست این مردم به زودى [نجات و] گشایش قرار دهد. به خدا سوگند، اگر عشق به شهادت در برخورد با دشمن نبود و این كه خود را براى مرگ آماده ساختهام، دوست داشتم حتّى یک روز هم این مردم را نبینم و هرگز با آنان برخورد نكنم!

راجع: ص۵۸۴ (توبة المُخَلَّفين).

ر. ک: ص۵۸۵ (توبۀ تخلّف کنندگان از جهاد).

۱۴ / ۲: موجِباتُ التَّخَلُّفِ

۱۴ / ۲: زمینه‌های تخلّف از جهاد

الكتاب

قرآن

(سَيَقُولُ ٱلْمُخَلَّفُونَ إِذَا ٱنطَـلَقْتُمْ إِلیٰ مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُواْ كَلَـٰمَ ٱللهِ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا كَذَ ٰلِكُمْ قَالَ ٱللهُ مِن قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُواْ لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلاً).[۵۶۴]

(هنگامی که شما برای به دست آوردن غنائمی حرکت کنید، تخلّف کنندگان میگویند: «بگذارید ما هم در پی شما بیاییم. آنها میخواهند کلام خدا را تغییر دهند. بگو: «هرگز نباید به دنبال ما بیایید. این گونه خداوند از قبل گفته است!». آنها به زودی میگویند: «شما به ما حسد میورزید»؛ ولی جز اندکی نمیفهمند).

(يَـٰأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ ٱثَّاقَلْتُمْ إِلَى ٱلَارْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا مِنَ ٱلآخِرَةِ فَمَا مَتَـٰعُ ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا فِى ٱلآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ).[۵۶۵]

(ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا هنگامی که به شما گفته میشود: «به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید»، بر زمین سنگینی میکنید؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید، با این که متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست؟!).

(قُلْ إِن كَانَ ءَابَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَ إِخْوَ ٰنُكُمْ وَ أَزْوَ ٰجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوَ ٰلٌ ٱقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَـٰرَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَ مَسَـٰكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ ٱللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِى سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّیٰ يَأْتِىَ ٱللهُ بِأَمْرِهِ وَٱللهُ لَا يَهْدِى ٱلْقَوْمَ ٱلْفَـٰسِقِينَ).[۵۶۶]

(بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفۀ شما و اموالی که به دست آوردهاید و تجارتی که از کساد شدنش میترسید و خانههایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند، عذابش را بر شما نازل کند و خداوند، جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمیکند).

راجع: البقرة: ۲۴۹، النساء: ۷۷، المائدة: ۲۲ – ۲۵، التوبة: ۴۴ ـ ۴۵ و ۸۶ ـ ۸۷ و ۹۳ و ۹۶، الأحزاب: ۱۲ – ۱۶، محمّد: ۲۰.

ر. ک: بقره: آیۀ ۲۴۹، نساء آیۀ: ۷۷، مائده: آیۀ ۲۲ - ۲۵؛ توبه: آیۀ ۴۴ - ۴۵ و۸۶ ـ ۸۷ و ۹۳ و ۹۶، احزاب: آیۀ ۱۲ - ۱۶، محمّد: آیۀ ۲۰.

الحديث

حدیث

  1. المستدرك على الصحيحين عن أسلم أبي عمران مولى بني تُجيب: كُنّا بِالقُسطَنطينَةِ و عَلیٰ أهلِ مِصرَ عُقبَةُ بنُ عامِرٍ الجُهَنِيُّ، و عَلیٰ أهلِ الشّامِ فَضالَةُ بنُ عُبَيدٍ الأَنصارِيُّ، فَخَرَجَ صَفٌّ عَظيمٌ مِنَ الرّومِ، فَصَفَفنا لَهُم صَفّاً عَظيماً مِنَ المُسلِمينَ، فَحَمَلَ رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ عَلیٰ صَفٍّ مِنَ الرّومِ حَتّیٰ دَخَلَ فيهِم، ثُمَّ خَرَجَ إلَينا مُقبِلاً، فَصاحَ فِي النّاسِ، فَقالوا: ألقیٰ بِيَدِهِ إلَى التَّهلُكَةِ![۵۶۷]

فَقالَ أبو أيّوبَ صاحِبُ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: يا أيُّهَا النّاسُ! إنَّكُم تَتَأَوَّلونَ هٰذِهِ الآيَةَ عَلیٰ هٰذَا التَّأويلِ، و إنَّما نَزَلَت فينا مَعشَرَ الأَنصارِ؛ إنّا لَمّا أعَزَّ اللّٰهُ دينَهُ و كَثَّرَ ناصِريهِ، قالَ بَعضُنا لِبَعضِ سِرّاً مِن رَسولِ اللّه: إنَّ أموالَنا قَد ضاعَت، فَلَو أقَمنا فيها! فَرَدَّ اللّٰهُ عَلَينا ما هَمَمنا بِهِ، فَأَنزَلَ اللّٰهُ عزّ و جلّ: (وَ أَنفِقُواْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ وَ لَا تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى ٱلتَّهْلُكَةِ)[۵۶۸]، فَكانَتِ التَّهلُكَةُ فِي الإِقامَةِ عَلیٰ أموالِنَا الَّتي أرَدنا، فَأَمَرَنا بِالغَزوِ.

فَما زالَ أبو أيّوبَ غازِياً في سَبيلِ اللّه حَتّیٰ قَبَضَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ.[۵۶۹]

  1. المستدرک علی الصحیحین - به نقل از اسلم ابو عمران وابستۀ بنی تُجیب -: ما در قسطنطنیه بودیم. فرمانده مصریان، عُقبة بن عامر جُهَنی بود و فرمانده شامیان، فَضالة بن عُبَید انصاری. پس صفی بزرگ از رومیان، حرکت کرد [و جلو آمد] و ما مسلمانان با صفی بزرگ به مقابلشان رفتیم. مردی از مسلمانان بر صف رومیان حمله برد و به دل آنها زد و سپس به سوی ما آمد و در میان مردم فریاد زد. مردم گفتند: او با دست خودش خود را به هلاکت کشاند![۵۷۰]

ابو ایّوب، صحابی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله گفت: ای مردم! شما این آیه را بر این مورد تأویل میکنید، در صورتی که آیه در بارۀ ما انصار نازل شد. زمانی که خداوند، دینش را قدرت بخشید و یاورانش را افزون ساخت، برخی از ما پنهانی از پیامبر خدا به یکدیگر گفتند: اموالمان تلف میشود. خوب است برای مراقبت از آنها بمانیم. پس خداوند در پاسخ این تصمیم ما این آیه را نازل کرد: (در راه خدا انفاق کنید و با دست خود، خودتان را به هلاکت نیندازید). بنا بر این، هلاکت، در ماندمان در اَراضی و اموالمان بود و خدا به ما دستور رفتن به جنگ داد.

ابو ایّوب در راه خدا آن قدر جنگید تا جان به جان‌ٔآفرین بخشید.

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: إنَّ الشَّيطانَ قَعَدَ لِابنِ آدَمَ بِأَطرُقِهِ؛ فَقَعَدَ لَهُ بِطَريقِ الإِسلامِ، فَقالَ: تُسلِمُ و تَذَرُ دينَكَ و دينَ آبائِكَ و آباءِ آبائِكَ؟! فَعَصاهُ فَأَسلَمَ. ثُمَّ قَعَدَ لَهُ بِطَريقِ الهِجرَةِ، فَقالَ: تُهاجِرُ و تَدَعُ أرضَكَ و سَماءَكَ، و إنَّما مَثَلُ المُهاجِرِ كَمَثَلِ الفَرَسِ فِي الطِّوَلِ[۵۷۱]؟! فَعَصاهُ فَهاجَرَ. ثُمَّ قَعَدَ لَهُ بِطَريقِ الجِهادِ، فَقالَ: تُجاهِدُ، فَهُوَ جَهدُ النَّفسِ وَ المالِ، فَتُقاتِلُ فَتُقتَلُ، فَتُنكَحُ المَرأَةُ و يُقسَمُ المالُ؟! فَعَصاهُ فَجاهَدَ.

فَمَن فَعَلَ ذٰلِكَ كانَ حَقّاً عَلَى اللّه عزّ و جلّ أن يُدخِلَهُ الجَنَّةَ، و مَن قُتِلَ كانَ حَقّاً عَلَى اللّه عزّ و جلّ أن يُدخِلَهُ الجَنَّةَ، و إن غَرِقَ كانَ حَقّاً عَلَى اللّه أن يُدخِلَهُ الجَنَّةَ، و إن وَ قَصَتهُ[۵۷۲] دابَّتُهُ كانَ حَقّاً عَلَى اللّه أن يُدخِلَهُ الجَنَّةَ.[۵۷۳]

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: شیطان [برای گمراه ساختن] آدمیزاد، بر سر راههای گوناگون او نشست: نخست بر سر راه اسلام آوردنش نشست و گفت: «اسلام میآوری و دین پدران و نیاکانت را رها میکنی؟!»؛ امّا او نافرمانیاش کرد و اسلام آورد. سپس بر سر راه هجرتش نشست و گفت: «هجرت میکنی و زمین و آسمان خودت را ترک میگویی؟! حکایت مهاجر، حکایت اسبی است که به ریسمانش بندند»؛ امّا او نافرمانیاش کرد و هجرت نمود. سپس بر سر راه جهادش نشست و گفت: «به جهاد میروی؟! جهاد کردن، تلف کردن جان و مال است. میجنگی و کشته میشوی و زنت به عقد دیگری در میآید و اموالت تقسیم میشود»؛ امّا او نافرمانیاش کرد و به جهاد رفت.

آری، هر که چنین عمل کند، بر خداوند عزّ و جلّ است که او را به بهشت برد، و هر که کشته شود، بر خداست که او را به بهشت برد، و اگر غرق شد، بر خداست که او را به بهشت برد، و اگر اسبش او را زمین زند و گردنش بشکند، بر خداست که او را به بهشت برد.

  1. الغارات عن زيد بن وهب: إنَّ عَلِيّاً علیه‌السلام قالَ لِلنّاسِ - و هُوَ أوَّلُ كَلامٍ لَهُ بَعدَ النَّهرَوانِ -:... عِبادَ اللّه! ما لَكُم إذا أمَرتُكُم أن تَنفِرُوا اثّاقَلتُم إلَى الأَرضِ؟! أرَضيتُم بِالحَياةِ الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ ثَواباً[۵۷۴]؟! و بِالذُّلِّ وَ الهَوانِ مِنَ العِزِّ خَلَفاً؟! أ وَ كُلَّما نادَيتُكُم إلَى الجِهادِ دارَت أعيُنُكُم كَأَنَّكُم مِنَ المَوتِ في سَكرَةٍ، يُرتَجُ[۵۷۵] عَلَيكُم فَتَبكُمونَ؛ فَكَأَنَّ قُلوبَكُم مَألوسَةٌ[۵۷۶] فَأَنتُم لا تَعقِلونَ، و كَأَنَّ أبصارَكُم كُمهٌ فَأَنتُم لا تُبصِرونَ!

لِلهِ أنتُم! ما أنتُم إلّا اُسودُ الشَّریٰ فِي الدَّعَةِ، و ثَعالِبُ رَوّاغَةٌ حينَ تُدعَونَ، ما أنتُم بِرُكنٍ يُصالُ بِهِ، و لا زَوافِرُ[۵۷۷] عِزٍّ يُعتَصَمُ إلَيها، لَعَمرُ اللّه! لَبِئسَ حِشاشُ[۵۷۸] نارِ الحَربِ أنتُم، إنَّكُم تُكادونَ و لا تَكيدونَ! و تُنتَقَصُ أطرافُكُم و لا تَتَحاشَونَ! و لا يُنامُ عَنكُم و أَنتُم في غَفلَةٍ ساهونَ!

إنَّ أخَا الحَربِ اليَقظانُ، أودیٰ[۵۷۹] مَن غَفَلَ، و يَأتِي الذُّلُّ مَن وادَعَ[۵۸۰]، غُلِبَ المُتَخاذِلونَ، وَ المَغلوبُ مَقهورٌ و مَسلوبٌ.[۵۸۱]

  1. الغارات - به نقل از زید بن وَهْب -: اوّلین سخنى كه على علیه‌السلام پس از واقعۀ نهروان به مردم گفت، چنین بود: «... بندگان خدا! شما را چه مىشود كه چون فرمان كوچ مىدهم، به زمین مىچسبید؟! آیا زندگى دنیا را بر ثواب آخرت، و ذلّت و خوارى را بر عزّت برگزیدهاید؟! هر گاه شما را به جهاد فرا خواندم، چشمهایتان چرخید، گویی که در گیجىِ مرگید. زبانتان را بستهاند و سخن نمیگویید یا دلهایتان آشفته است و نمىفهمید، و گویا دیدگانتان كور است و نمىبینید.

خدا خیرتان دهد! شما وقتى به نبرد فرا خوانده مىشوید، در فرومایگى، جز مثل شیرانِ نافرمان و روباهان مكّار نیستید. شما هرگز مورد اعتماد من نیستید. شما مَركبى نیستید كه بتوان با شما بر دشمن حمله آورد و قدرتمندى نیستید كه بتوان به آن چنگ زد. به خدا سوگند كه شما جنگافروزان بدى هستید! به شما نیرنگ مىزنند و شما تدبیر نمىكنید. از قلمرو شما مىكاهند و ناراحت نمىشوید. آنان بیدارند و شما در خواب غفلتید!

مرد جنگى، آن است كه بیدار و باخِرد باشد. آن كه سستى كند، خوار مىشود و آنان كه همدیگر را وا میگذارند و یاری نمیکنند، شكست مىخورند و هر كه شكست بخورد، از پا در مىآید و غارت مىشود».

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ فِي استِنفارِ النّاسِ إلیٰ أهلِ الشّامِ بَعدَ فَراغِهِ مِن أمرِ الخَوارِجِ، و فيها يَتَأَفَّفُ بِالنّاسِ، و يَنصَحُ لَهُم بِطَريقِ السَّدادِ -: اُفٍّ لَكُم! لَقَد سَئِمتُ عِتابَكُم! أرَضيتُم بِالحَياةِ الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ عِوَضاً؟! و بِالذُّلِّ مِنَ العِزِّ خَلَفاً؟! إذا دَعَوتُكُم إلیٰ جِهادِ عَدُوِّكُم دارَت أعيُنُكُم كَأَنَّكُم مِنَ المَوتِ في غَمرَةٍ، و مِنَ الذُّهولِ في سَكرَةٍ! يُرتَجُ عَلَيكُم حِواري فَتَعمَهونَ، و كَأَنَّ قُلوبَكُم مَألوسَةٌ فَأَنتُم لا تَعقِلونَ. ما أنتُم لي بِثِقَةٍ سَجيسَ اللَّيالي، و ما أنتُم بِرُكنٍ يُمالُ بِكُم، و لا زَوافِرُ عِزٍّ يُفتَقَرُ إلَيكُم[۵۸۲]، ما أنتُم إلّا كَإِبِلٍ ضَلَّ رُعاتُها، فَكُلَّما جُمِعَت مِن جانِبٍ انتَشَرَت مِن آخَرَ!

لَبِئسَ - لَعَمرُ اللّه - سُعرُ[۵۸۳] نارِ الحَربِ أنتُم، تُكادونَ و لا تَكيدونَ، و تُنتَقَصُ أطرافُكُم فَلا تَمتَعِضونَ[۵۸۴]، لا يُنامُ عَنكم و أنتم في غفلةٍ ساهونَ، غُلِبَ - وَ اللّه - المُتَخاذِلونَ. وَ ٱيمُ اللّه! إنّي لَأَظُنُّ بِكُم أن لَو حَمِسَ الوَغیٰ وَ استَحَرَّ المَوتُ[۵۸۵] قَدِ انفَرَجتُم عَنِ ابنِ أبي طالِبٍ انفِراجَ الرَّأسِ!

وَ اللّه، إنَّ امرَءاً يُمَكِّنُ عَدُوَّهُ مِن نَفسِهِ يَعرُقُ لَحمَهُ[۵۸۶] و يَهشِمُ عَظمَهُ و يَفري جِلدَهُ، لَعَظيمٌ عَجزُهُ! ضَعيفٌ ما ضُمَّت عَلَيهِ جَوانِحُ صَدرِهِ[۵۸۷]!

أنتَ فَكُن ذاكَ إن شِئتَ، فَأَمّا أنا فَوَ اللّه دونَ أن اُعطِيَ ذٰلِكَ ضَربٌ بِالمَشرَفِيَّةِ[۵۸۸]، تَطيرُ مِنهُ فَراشُ الهامِ[۵۸۹]، و تَطيحُ السَّواعِدُ وَ الأَقدامُ، و يَفعَلُ اللّٰهُ بَعدَ ذٰلِكَ ما يَشاءُ.[۵۹۰]

  1. امام على علیه‌السلام - در فرا خواندن مردم به جنگ با شامیان، پس از یكسره كردن كار خوارج، که در آن [از سستى مردم در جهاد با دشمن] اظهار ناراحتى مىكند و آنان را به راه درست ارشاد مىكند -: اُف بر شما! از ملامت شما به ستوه آمدم. آیا زندگىِ دون را به جاى آخرت، و ذلّت را به جاى عزّت پسندیدهاید؟ هر گاه به جهاد با دشمنتان فرا مىخوانم، چشمانتان [از اضطراب] مىچرخد، گویی که در سختى مرگ و سرمستىِ پریشانى به سر مىبرید. راه سخنم بر شما بسته مىشود و حیران مىشوید. گویا دلهایتان دیوانه گشته و نمىفهمید. شما هرگز امین مورد اعتماد و تكیهگاه استوار نبودهاید، و نه یارانى ویژه و پُرتوان كه نیازى به شما افتد. شما جز مثل شتران بى‌ساربان نیستید كه از هر سو گردآورى شوند، از سوى دیگر پراكنده می‌گردند.

به خدا سوگند، براى افروختن آتش نبرد، بد مردمانى هستید! با شما حیله مىكنند [و فریب میخورید] ولی [شما] نیرنگ نمىزنید. شهرهاى اطراف شما از دست میروند و نمىشورید. دشمنانتان از شما غافل نیستند و شما در خواب غفلتید. به خدا سوگند، آنان كه یكدیگر را یارى نكنند، مغلوب اند. به خدا سوگند، چنین مىپندارم كه اگر شعلۀ جنگ بر افروزد و آتش مرگ داغ شود، آن گونه كه سر از بدن جدا مىشود، شما از اطراف پسر
ابو طالب جدا شوید.

به خدا سوگند، هر كس زمینهساز تسلّط دشمن شود، دشمن، گوشت او را از استخوان جدا می‌كند و استخوانش را می‌شكند و پوستش را می‌كَند. درماندگىاو، بس بزرگ و قلبش بس ناتوان خواهد بود. پس تو [اى شنونده!] اگر مىخواهى همو باش؛ امّا من، به خدا سوگند، پیش از آن كه چنین فرصتى به دشمن دهم، ضربت شمشیر مَشرَفى[۵۹۱] خواهد بود؛ ضربتى كه تکّههاى استخوان سر بپرد و بازوها و قدمها قطع شوند و پس از آن، خدا آنچه بخواهد، مىكند.

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ أرسَلَهُ إلیٰ أهلِ مِصرَ مَعَ مالِكٍ الأَشتَرِ لَمّا وَلّاهُ إمارَتَها -: أ لا تَرَونَ إلیٰ أطرافِكُم قَدِ انتَقَصَت، و إلیٰ أمصارِكُم قَدِ افتُتِحَت، و إلیٰ مَمالِكِكُم تُزویٰ، و إلى بِلادِكُم تُغزیٰ؟!

اِنفِروا - رَحِمَكُمُ اللّٰهُ - إلیٰ قِتالِ عَدُوِّكُم، و لا تَثّاقَلوا إلَى الأَرضِ؛ فَتُقِرّوا بِالخَسفِ، و تَبوؤوا بِالذُّلِّ، و يَكونَ نَصيبُكُمُ الأَخَسَّ، و إنَّ أخَا الحَربِ الأَرِقُ، و مَن نامَ لَم يُنَم عَنهُ.[۵۹۲]

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود به مردم مصر، هنگامی که مالک اشتر را بر آنها گمارد -: آیا نمىبینید كه نواحى و مرزهایتان، كاستى گرفته و شهرهایتان تصرّف شده است و ممالكتان گرفته و كشورتان اشغال مىشود؟! پس - خدایتان رحمت كند - به جنگ با دشمنتان بشتابید و به زمین نچسبید كه در آن صورت، به خوارى، تن مىدهید و پست‌ترین چیز دنیا (فرومایگى و ذلّت) نصیبتان خواهد شد. همانا سرباز رزمنده، بیدار است و آن [رزمندهاى] كه در خواب غفلت به سر می‌برد، بداند كه دشمنش از او غافل نیست.

۱۴ / ۳: دُعاءُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه‌السلام عَلَى النّاكِصينَ وَ المُبطِئينَ

۱۴ / ۳: نفرین امیر مؤمنان علیه‌السلام به تخلّف کنندگان و کوتاهی کنندگان از جهاد

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في خُطبَةٍ لَهُ كانَ يَستَنهِضُ بِها أصحابَهُ إلیٰ جِهادِ أهلِ الشّامِ في زَمانِهِ -: اللّٰهُمَّ أيُّما عَبدٍ مِن عِبادِكَ سَمِعَ مَقالَتَنَا العادِلَةَ غَيرَ الجائِرَةِ، وَ المُصلِحَةَ غَيرَ المُفسِدَةِ، فِي الدّينِ وَ الدُّنيا، فَأَبیٰ بَعدَ سَمِعهِ لَها إلَّا النُّكوصَ[۵۹۳] عَن نُصرَتِكَ، وَ الإِبطاءَ عَن إعزازِ دينِكَ، فَإِنّا نَستَشهِدُكَ عَلَيهِ يا أكبَرَ الشّاهِدينَ شَهادَةً، و نَستَشهِدُ عَلَيهِ جَميعَ ما أسكَنتَهُ أرضَكَ و سَماواتِكَ، ثُمَّ أنتَ بَعدُ المُغني عَن نَصرِهِ، وَ الآخِذُ لَهُ بِذَنبِهِ.[۵۹۴]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در سخنرانی که یارانش را برای جهاد با شامیان بسیج میکرد -: بار خدایا! هر بندهاى از بندگانت كه سخن ما را شنید - سخنى كه از روى عدالت است، نه از روى ستم، و موجب اصلاح دین و دنیا مىشود و موجب تباهى نمىگردد - و پس از شنیدن، از پذیرش آن، سر باز زد و از یارىات دست كشید و در گرامیداشت دینت، سستى به خرج داد، بر ضدّ او تو را - اى بزرگترینِ گواهان - گواه مىگیریم و بر ضدّ او همۀ آنچه را كه در زمینت و آسمانهایت ساكن كردهاى، گواه مىگیریم و سپس تو بىنیاز كنندۀ ما از یارى او هستى و او را در برابر گناهش كیفر مىدهى.

 

  1. عنه علیه‌السلام - و قَد تَواتَرَت عَلَيهِ الأَخبارُ بِاستيلاءِ أصحابِ مُعاوِيَةَ عَلَى البِلادِ، و قَدِمَ عَلَيهِ عامِلاهُ عَلَى اليَمَنِ و هُما عُبَيدُ اللّه بنُ العَبّاسِ و سَعيدُ بنُ نَمرانَ لَمّا غَلَبَ عَلَيهِما بُسرُ بنُ أبي أرطاةَ، فَقامَ علیه‌السلام عَلَى المِنبَرِ ضَجِراً بِتَثاقُلِ أصحابِهِ عَنِ الجِهادِ و مُخالَفَتِهِم لَهُ فِي الرَّأيِ،
    فَقالَ -:... اُنبِئتُ بُسراً قَد أطلَعَ
    [۵۹۵] اليَمَنَ، و إنّي - وَ اللّه - لَأَظُنُّ أنَّ هٰؤُلاءِ القَومَ سَيُدالونَ[۵۹۶] مِنكُم بِاجتِماعِهِم عَلیٰ باطِلِهِم و تَفَرُّقِكُم عَن حَقِّكُم، و بِمَعصِيَتِكُم إمامَكُم فِي الحَقِّ و طاعَتِهِم إمامَهُم فِي الباطِلِ، و بِأَدائِهِمُ الأَمانَةَ إلیٰ صاحِبِهِم و خِيانَتِكُم، و بِصَلاحِهِم في بِلادِهِم و فَسادِكُم، فَلَوِ ائتَمَنتُ أحَدَكُم عَلیٰ قَعبٍ[۵۹۷] لَخَشيتُ أن يَذهَبَ بِعِلاقَتِهِ[۵۹۸]!

اللّٰهُمَّ إنّي قَد مَلِلتُهُم و مَلّوني، و سَئِمتُهُم و سَئِموني، فَأَبدِلني بِهِم خَيراً مِنهُم، و أَبدِلهُم بي شَرّاً مِنّي. اللّٰهُمَّ مِث[۵۹۹] قُلوبَهُم كَما يُماثُ المِلحُ فِي الماءِ. أما وَ اللّه، لَوَدِدتُ أنَّ لي بِكُم ألفَ فارِسٍ مِن بَني فِراسِ بنِ غَنمٍ[۶۰۰].[۶۰۱]

  1. امام علی علیه‌السلام - آن گاه که گزارشهاى پیاپى رسید كه سربازان معاویه بر شهرها سلطه یافتهاند و دو كارگزار امام در یمن، عبید اللّٰه بن عبّاس و سعید بن نمران كه مغلوب بُسر بن اَرطات شده بودند، نزد على علیه‌السلام باز گشتند و دلتنگ از سستى یارانش از جهاد و مخالفتشان با نظر وى، بر منبر ایستاد -: خبر یافتهام كه بُسر بر یَمَن وارد گشته است. به یقین و سوگند به خدا، چنین مىپندارم كه این قوم بر شما چیره شوند، به خاطر وحدتى كه بر باطلشان دارند و پراكندگىاى كه شما در راه حقّتان دارید، و به خاطر نافرمانى شما از پیشوایتان در راه حق، و پیروى آنان از پیشوایشان در راه باطل، و به خاطر امانتدارى آنان به پیشوایشان و خیانت شما، و به خاطر اصلاحگرى آنان در شهرهایشان و فسادانگیزى شما. من اگر یكى از شما را بر قدحى چوبى امین بشمارم، بیم آن دارم كه بند آن را برُباید!

خدایا! اینان از من خسته شدهاند و من هم از اینان به ستوه آمدهام. من از آنان دلتنگ شدهام و آنان از من دل‌تنگ شده‌اند. مرا به بهتر از اینان جایگزین ببخش و اینان را به بدتر از من جایگزین بده. خدایا! دلهایشان را آب كن، آن گونه كه نمک در آب، ذوب مىشود. به خدا سوگند، دوست داشتم به جاى [انبوه] شما، [فقط] هزار سوار از فرزندان فراس بن غَنْم[۶۰۲] داشتم.

۱۴ / ۴: مَضارُّ تَركِ الجِهادِ وَ التَّخَلُّفِ عَنهُ

۱۴ / ۴: ضررهای ترک جهاد و تخلّف از آن

الكتاب

قرآن

(إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَ لَا تَضُرُّوهُ شَيْـٔا وَ ٱللهُ عَلیٰ كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ).[۶۰۳]

(اگر [به سوی میدان جهاد] حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی میکند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار میدهد و هیچ زیانی به او نمیرسانید و خداوند بر هر چیزی تواناست).

(سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا ٱنقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُواْ عَنْهُمْ فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءً بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ).[۶۰۴]

(هنگامی که به سوی آنان باز گردید، برای شما به خدا سوگند یاد میکنند، تا از آنها اعراض [و صرف نظر] کنید. از آنها اعراض کنید؛ چرا که پلیدند و جایگاهشان دوزخ است، به کیفر اعمالی که انجام میدادند).

(فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فِى ٱلأَرْضِ وَتُقَطِّعُواْ أَرْحَامَكُمْ * أُوْلَـٰـئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَیٰ أَبْصَـٰرَهُمْ).[۶۰۵]

(اگر [از این دستورها] روگردان شوید، جز این انتظار میرود که در زمین، فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟ * آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور کرده است).

راجع: النساء: ۷۲ - ۷۳، آل عمران: ۱۶۵ - ۱۶۸، التوبة: ۴۲ و ۴۹.

ر. ک: نساء: آیۀ ۷۲ - ۷۳، آل عمران: آیۀ ۱۶۵ - ۱۶۸، توبه: آیۀ ۴۲ و ۴۹.

الحديث

حدیث

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام - في قَولِهِ تَعالیٰ: (يَـٰأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ ٱنفِرُواْ جَمِيعًا * وَ إِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَـٰبَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ ٱللهُ عَلَىَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَّعَهُمْ شَهِيدًا)[۶۰۶] -: وَ اللّه، لَو قالَ هٰذِهِ الكَلِمَةَ أهلُ الشَّرقِ وَ الغَربِ لَكانوا بِها خارِجينَ مِنَ الإِيمانِ، و لٰكِنَّ اللّٰهَ قَد سَمّاهُم مُؤمِنينَ بِإِقرارِهِم.[۶۰۷]

 

  1. امام صادق - در بارۀ آیۀ (اى كسانى كه ايمان آوردهايد! [در برابر دشمن] آماده باشيد و گروه گروه [به جهاد] بيرون رويد يا به طور جمعى روانه شويد * و قطعاً از ميان شما كسى است كه كُندی می‌کند. پس اگر آسيبى به شما رسد، میگويد: راستى خدا بر من نعمت بخشيد كه با آنان حاضر نبودم) -: به خدا سوگند اگر این سخن را اهل شرق و غرب گفته بودند، به سبب آن از ایمان خارج میشدند؛ امّا خدا این افراد را به خاطر اقرارشان، مؤمن نامید.

 

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: مَن لَقِيَ اللّٰهَ بِغَيرِ أثَرٍ مِنَ الجِهادِ، لَقِيَهُ و فيهِ ثُلمَةٌ.[۶۰۸]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: کسی که خدا را بدون اثری از جهاد دیدار کند، با رخنهای در [ایمانِ] خود او را دیدار می‌کند.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: مَن ماتَ و لَم يَغزُ و لَم يُحَدِّث بِهِ نَفسَهُ، ماتَ عَلیٰ شُعبَةٍ مِن نِفاقٍ.[۶۰۹]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: كسى كه جهاد نكرده یا آرزوى جهاد نداشته باشد و بمیرد، با نوعى نفاق مُرده است.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: ما تَرَكَ قَومٌ الجِهادَ إلّا عَمَّهُمُ اللّٰهُ بِالعَذابِ.[۶۱۰]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هیچ مردمى جهاد را ترک نكردند، مگر این كه خداوند، همۀ آنان را عذاب كرد.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: مُجاهَدَةُ العَدُوِّ فَرضٌ عَلیٰ جَميعِ الأُمَّةِ، و لَو تَرَكُوا الجِهادَ لَأَتاهُمُ العَذابُ.[۶۱۱]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: مجاهده با دشمن، بر همۀ امّت واجب است و اگر جهاد را رها كنند، گرفتار عذاب خواهند شد.

 

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: إذا تَبايَعتُم بِالعِينَةِ[۶۱۲]، و أَخَذتُم أذنابَ البَقَرِ[۶۱۳]، و رَضيتُم بِالزَّرعِ، و تَرَكتُمُ الجِهادَ؛ سَلَّطَ اللّٰهُ عَلَيكُم ذُلّاً لا يَنزِعُهُ حَتّیٰ تَرجِعوا إلیٰ دينِكُم.[۶۱۴]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هر گاه به معاملۀ عَینه[۶۱۵] مشغول شدید و دُم گاوان را گرفتید[۶۱۶] و زراعت را خوش داشتید، ولى جهاد را رها كردید، خداوند، خوارى جداناپذیرى را بر شما چیره مىسازد، تا این كه به دینتان باز گردید.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: لَئِن أنتُمُ اتَّبَعتُم أذنابَ البَقَرِ، و تَبايَعتُم بِالعِينَةِ، و تَرَكتُمُ الجِهادَ في سَبيلِ اللّه؛ لَيُلزِمَنَّكُمُ اللّٰهُ مَذَلَّةً في أعناقِكُم، ثُمَّ لا تُنزَعُ مِنكُم حَتّیٰ تَرجِعونَ إلیٰ ما كُنتُم عَلَيهِ و تَتوبونَ إلَى اللّه.[۶۱۷]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: اگر شما دُم گاوان را گرفتید [و به شخم زدن زمین و کشاورزیتان پرداختید] و به معاملۀ عَینه مشغول شدید و جهاد در راه خدا را رها كردید، خداوند، چنان ذلّتی را گریبانگیرتان مىسازد که رهایتان نمیکند تا آن گاه به وضعی که داشتید (جهاد و مبارزه)، باز گردید و به درگاه خدا توبه کنید.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: مَن تَرَكَ الجِهادَ، ألبَسَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ ذُلاًّ و فَقراً في مَعيشَتِهِ، و مَحقاً[۶۱۸] في دينِهِ. إنَّ اللّٰهَ أغنیٰ[۶۱۹] اُمَّتي بِسَنابِكِ[۶۲۰] خَيلِها و مَراكِزِ رِماحِها.[۶۲۱]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هر كس جهاد را وا گذارد، خداوند، جامۀ خوارى بر او مىپوشاند و زندگىاش را دستخوش فقر مىسازد و دینش را از میان مىبرد. خداوند عزّ و جلّ امّت مرا با سُم اسبان [جنگى]شان و نوک نیزههایشان بىنیاز[۶۲۲] كرده است.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: إنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ... فَمَن تَرَكَهُ رَغبَةً عَنهُ ألبَسَهُ اللّٰهُ ثَوبَ الذُّلِّ، و شَمِلَهُ البَلاءُ، و فارَقَ الرِّضا، و دُيِّثَ[۶۲۳] بِالصَّغارِ وَ القَماءَةِ[۶۲۴]، و ضُرِبَ عَلیٰ قَلبِهِ بِالأَسدادِ[۶۲۵]، و اُديلَ[۶۲۶] الحَقُّ مِنهُ بِتَضييعِ الجِهادِ، و سِيمَ[۶۲۷] الخَسفَ[۶۲۸]، و مُنِعَ النَّصَفَ[۶۲۹].[۶۳۰]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: بىگمان، جهاد، یكى از درهاى بهشت است.… پس هر كه آن را از سر بىمیلى وا بگذارد، خداوند جامۀ خوارى بر او مىپوشاند و بلا او را فرا مىگیرد و از رضامندى[۶۳۱] جدا مىگردد و به خوارى و حقارت گرفتار مىآید و راههاى دل او بسته مىشوند و به سبب تباه ساختن جهاد، حق از او گردانده مىشود و به رنج و سختى گرفتار مىآید و از عدالت و انصاف محروم مىشود.

 

  1. عنه علیه‌السلام: إنَّ أخَا الحَربِ اليَقظانُ الأَرِقُ، و مَن نامَ لَم يُنَم عَنهُ، و مَن ضَعُفَ أودیٰ[۶۳۲]، و مَن تَرَكَ الجِهادَ فِي اللّه كانَ كَالمَغبونِ المَهينِ.[۶۳۳]

 

  1. امام على علیه‌السلام: مرد جنگى، بیدار و دیدهباز است. هر كس [غافلانه] بخوابد، [دشمنان] از او غافل نمىمانند و هر كه سست شود، نابود میگردد و هر كس جهاد در راه خدا را وا گذارَد، زیانزده و خوار خواهد بود.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: يا مَعاشِرَ أهلِ الكوفَةِ! وَ اللّه، لَتَصبِرُنَّ عَلیٰ قِتالِ عَدُوِّكُم أو لَيُسَلِّطَنَّ اللّٰهُ عَلَيكُم قَوماً أنتُم أولیٰ بِالحَقِّ مِنهُم، فَلَيُعَذِّبُنَّكُم، وَ لَيُعَذِّبَنَّهُمُ اللّٰهُ بِأَيديكُم أو بِما شاءَ مِن عِندِهِ!

أفَمِن قِتلَةٍ بِالسَّيفِ تَحيدونَ[۶۳۴] إلیٰ مَوتَةٍ عَلَى الفِراشِ؟! فَاشهَدوا أنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَقولُ: «مَوتَةٌ عَلَى الفِراشِ أشَدُّ مِن ضَربَةِ ألفِ سَيفٍ».[۶۳۵]

  1. امام على علیه‌السلام: اى كوفیان! شما را به خدا، بر پیكار با دشمنتان شكیبا باشید، و گرنه خداوند، كسانى را بر شما مسلّط مىكند كه شما از آنان به حق سزاوارترید و آن گاه، آنان شما را شكنجه خواهند داد. پس خداوند هم آنان را به دست شما یا هر گونه كه بخواهد، عذاب مىدهد. آیا از كشته شدن با شمشیر به مرگ در بستر روى مىآورید؟! گواه باشید كه از پیامبر خدا شنیدم كه مىفرمود: «مرگ در بستر، دشوارتر از ضربت هزار شمشیر است».

 

  1. عنه علیه‌السلام: أيُّهَا النّاسُ! لَو لَم تَتَخاذَلوا عَن نَصرِ الحَقِّ، و لَم تَهِنوا عَن تَوهينِ الباطِلِ، لَم يَطمَع فيكُم مَن لَيسَ مِثلَكُم، و لَم يَقوَ مَن قَوِيَ عَلَيكُم، لٰكِنَّكُم تِهتُم مَتاهَ بَني إسرائيلَ، و لَعَمري! لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ التّيهُ مِن بَعدي أضعافاً؛ بِما خَلَّفتُمُ الحَقَّ وَراءَ ظُهورِكُم، و قَطَعتُمُ الأَدنیٰ و وَصَلتُمُ الأَبعَدَ.[۶۳۶]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: ای مردم! اگر از یاری کردن حق کوتاه نمیآمدید و در تضعیف باطل سستی نمیکردید، بیگانگان در شما طمع نمیکردند و کسانی که بر شما چیره شدند، چیره نمیشدند؛ امّا شما به سرگردانیای مانند سرگردانی بنی اسرائیل گرفتار شدید و به جانم سوگند که پس از من، این سرگردانی چند برابر خواهد شد؛ زیرا حق را پشت سر انداختید و از خویش بریدید و با بیگانه پیوستید.

۱۴ / ۵: تَوبَةُ المُخَلَّفينَ

۱۴ / ۵: توبۀ تخلّف کنندگان از جهاد

الكتاب

قرآن

(لَّقَد تَّابَ ٱللهُ عَلَى ٱلنَّبِىِّ وَ ٱلْمُهَـٰجِرِينَ وَ ٱلأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِى سَاعَةِ ٱلْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ * وَ عَلَى ٱلثَّلَـٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّیٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ ٱلأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَ ظَنُّواْ أَن لَا مَلْجَأَ مِنَ ٱللهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إِنَّ ٱللهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ).[۶۳۷]

(مسلّماً خداوند، رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدّت [در جنگ تبوک] از او پیروی کردند، نمود، پس از آن که نزدیک بود دلهای گروهی از آنها، از حق منحرف شود [و از میدان جنگ باز گردند]. سپس خدا توبۀ آنها را پذیرفت، که او به آنان، رئوف و مهربان است * [همچنین] آن سه نفر که [از شرکت در جنگ تبوک] تخلّف جستند [و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند]، تا آن حد که زمین با همۀ وسعتش بر آنها تنگ شد و در وجود خویش، جایی برای خود نمییافتند و دانستند پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست. سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود [و به آنان توفیق داد] تا توبه کنند. خداوند، بسیار توبهپذیر و مهربان است).

(وَ ءَاخَرُونَ ٱعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَـٰـلِحًا وَ ءَاخَرَ سَيِّئًا عَسَى ٱللهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ ٱللهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوَ ٰلِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَ ٱللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ ٱللهَ هُوَ يَقْبَلُ ٱلتَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يأْخُذُ ٱلصَّدَقَـٰتِ وَ أَنَّ ٱللهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ).[۶۳۸]

(و دیگرانی که به گناهانشان اعتراف کردند و کار خوب و بد را به هم آمیختند، امید میرود که خداوند، توبۀ آنها را بپذیرد. به یقین، خداوند، آمرزنده و مهربان است. * از اموال آنها صدقهای [به عنوان زکات] بگیر تا به وسیلۀ آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی و [به هنگام گرفتن زکات،] به آنها دعا کن، که دعای تو، مایۀ آرامش آنهاست و خداوند، شنوا و داناست. * آیا نمیدانستند که فقط خداوند، توبه را از بندگانش میپذیرد و صدقات را میگیرد و خداوند، توبهپذیر و مهربان است؟!).

الحديث

حدیث

  1. مجمع البيان - في قَولِهِ تَعالیٰ: (وَ ءَاخَرُونَ ٱعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ) - : بَلَغَنا أنَّهُم ثَلاثَةُ نَفَرٍ مِنَ الأَنصارِ: أبو لُبابَةَ بنُ عَبدِ المُنذِرِ، و ثَعلَبَةُ بنُ وَديعَةَ، و أَوسُ بنُ حِذامٍ؛ تَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عِندَ مَخرَجِهِ إلیٰ تَبوكَ، فَلَمّا بَلَغَهُم ما أنزَلَ اللّٰهُ فيمَن تَخَلَّفَ عَن نَبِيِّهِ أيقَنوا بِالهَلاكِ، و أَوثَقوا أنفُسَهُم بِسَوارِي[۶۳۹] المَسجِدِ، فَلَم يَزالوا كَذٰلِكَ حَتّیٰ قَدِمَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَسَأَلَ عَنهُم، فَذُكِرَ لَهُ أنَّهُم أقسَموا ألّا يَحُلّونَ أنفُسَهُم حَتّیٰ يَكونَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَحُلُّهُم.

و قالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: و أَنَا اُقسِمُ: لا أكونُ أوَّلَ مَن حَلَّهُم إلّا أن اُؤمَرَ فيهِم بِأَمرٍ.

فَـلَمّا نَزَلَ: (عَسَى ٱللهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ)، عَمَدَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلَيهِم فَحَلَّهُم، فَانطَلَقوا، فَجاؤوا بِأَموالِهِم إلیٰ رَسولِ اللّه، فَقالوا: هٰذِهِ أموالُنَا الَّتي خَلَّفَتنا عَنكَ، فَخُذها و تَصَدَّق بِها عَنّا.

قالَ صلّی اللّه علیه و آله: ما اُمِرتُ فيها. فَنَزَلَ: (خُذْ مِنْ أَمْوَ ٰلِهِمْ صَدَقَةً).[۶۴۰]

  1. مجمع البیان - در تفسیر این سخن خدای متعال: (و دیگرانی که به گناهانشان اعتراف کردند) -: نقل شده است که اینان سه نفر از انصار بودند: ابو لُبابة بن عبد المنذر، ثعلبة بن ودیعه و اوس بن حِذام. این سه تن از رفتن با پیامبر خدا به جنگ تبوک خودداری کردند و چون خبر نازل شدن آیۀ مربوط به تخلّف کنندگان از پیامبرش به آنها رسید، یقین کردند که به هلاکت افتادهاند. از این رو خود را به ستونهای مسجد بستند و همچنان بودند تا آن که پیامبر خدا باز گشت و جویای آنان شد. گفتند آنها سوگند خوردهاند خود را باز نکنند تا پیامبر خدا بازشان کند.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «من هم سوگند میخورم اوّلین کسی نباشم که بازشان کنم، مگر این که دستوری در بارۀ آنان به من برسد».

چون [آیۀ] (امید است خدا توبهشان را بپذیرد) نازل شد، پیامبر خدا نزدشان رفت و بندهایشان را باز کرد و آن سه تن رفتند و اموال خود را نزد پیامبر خدا آوردند و گفتند: اینها همان اموال ماست که ما را از آمدن با شما باز داشت. بگیر و از طرف ما همه را صدقه بده.

فرمود: «در این باره دستوری به من نرسیده است». پس، این آیه نازل شد: (از اموالشان صدقه بگیر).

  1. تفسير القمّي - في ذِكرِ غَزوَةِ تَبوكَ -: و قَد كانَ تَخَلَّفَ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَومٌ مِنَ المُنافِقينَ، و قَومٌ مِنَ المُؤمِنينَ مُستَبصِرينَ لَم يُعثَر عَلَيهِم في نِفاقٍ، مِنهُم: كَعبُ بنُ مالِكٍ الشّاعِرُ، و مُرارةُ[۶۴۱] بنُ الرَّبيعِ، و هِلالُ بنُ اُمَيَّةَ الواقِفِيُّ (المُوافِقِيُّ).

فَلَمّا تابَ اللّٰهُ عَلَيهِم، قالَ كَعبٌ: ما كُنتُ قَطُّ أقویٰ مِنّي في ذٰلِكَ الوَقتِ الَّذي خَرَجَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلیٰ تَبوكَ، و مَا اجتَمَعَت لي راحِلَتانِ قَطُّ إلّا في ذٰلِكَ اليَومِ، و كُنتُ أقولُ: أخرُجُ غَداً، أخرُجُ بَعدَ غَدٍ فَإِنّي قَوِيٌّ، و تَوانَيتُ، و بَقيتُ بَعدَ خُروجِ النَّبِيِ صلّی اللّه علیه و آله أيّاماً أدخُلُ السّوقَ فَلا أقضي حاجَةً. فَلَقيتُ هِلالَ بنَ اُمَيَّةَ و مُرارَةَ بنَ الرَّبيعِ و قَد كانا تَخَلّفا أيضاً، فَتَوافَقنا أن نُبَكِّرَ إلَى السّوقِ، و لَم نَقضِ[۶۴۲] حاجَةً، فَما زِلنا نَقولُ: نَخرُجُ غَداً، بَعدَ غَدٍ، حَتّیٰ بَلَغَنا إقبالُ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَنَدِمنا.

فَلَمّا وافیٰ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله استَقبَلناهُ نُهَنِّئُهُ بِالسَّلامَةِ، فَسَلَّمنا عَلَيهِ فَلَم يَرُدَّ عَلَينَا السَّلامَ و أَعرَضَ عَنّا، و سَلَّمنا عَلیٰ إخوانِنا فَلَم يَرُدّوا عَلَينَا السَّلامَ، فَبَلَغَ ذٰلِكَ أهلونا فَقَطَعوا كَلامَنا، و كُنّا نَحضُرُ المَسجِدَ فَلا يُسَلِّمُ عَلَينا أحَدٌ و لا يُكَلِّمُنا.

فَجِئنَ نِساؤُنا إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقُلنَ: قَد بَلَغَنا سَخَطُكَ عَلیٰ أزواجِنا، فَنَعتَزِلُهُم؟

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: لا تَعتَزِلنَهُم، ولٰكِن لا يَقرُبوكُنَّ.

فَلَمّا رَأیٰ كَعبُ بنُ مالِكٍ و صاحِباهُ ما قَد حَلَّ بِهِم، قالوا: ما يُقعِدُنا بِالمَدينَةِ و لا يُكَلِّمُنا رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و لا إخوانُنا و لا أهلونا؟! فَهَلُمّوا نَخرُج إلیٰ هٰذَا الجَبَلِ فَلا نَزالُ فيهِ حَتّیٰ يَتوبَ اللّٰهُ عَلَينا أو نَموتَ.

فَخَرَجوا إلىٰ ذِنابِ[۶۴۳] جَبَلٍ بِالمَدينَةِ، فَكانوا يَصومونَ، و كانَ أهلوهُم يَأتونَهُم بِالطَّعامِ فَيَضَعونَهُ ناحِيَةً، ثُمَّ يُوَلّونَ عَنهُم فَلا يُكَلِّمونَهُم، فَبَقوا عَلیٰ هٰذا أيّاماً كَثيرَةً يَبكونَ بِاللَّيلِ وَ النَّهارِ و يَدعونَ اللّٰهَ أن يَغفِرَ لَهُم.

فَلَمّا طالَ عَلَيهِمُ الأَمرُ قالَ لَهُم كَعبٌ: يا قَومُ! قَد سَخِطَ اللّٰهُ عَلَينا، و رَسولُهُ قَد سَخِطَ عَلَينا، و أَهلونا و إخوانُنا قد سَخِطوا عَلَينا، فَلا يُكَلِّمُنا أحَدٌ، فَلِمَ لا يَسخَطُ بَعضُنا عَلیٰ بَعضٍ؟!

فَتَفَرَّقوا فِي اللَّيلِ و حَلَفوا ألّا يُكَلِّمَ أحَدٌ مِنهُم صاحِبَهُ حَتّیٰ يَموتَ أو يَتوبَ اللّٰهُ عَلَيهِ. فَبَقوا عَلیٰ هٰذِهِ ثَلاثَةَ أيّامٍ، كُلُّ واحِدٍ مِنهُم في ناحِيَةٍ مِنَ الجَبَلِ لا يَریٰ أحَدٌ مِنهُم صاحِبَهُ و لا يُكَلِّمُهُ، فَلَّما كانَ فِي اللَّيلَةِ الثّالِثَةِ و رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله في بَيتِاُمّ سَلَمَةَ، نَزَلَت تَوبَتُهُم عَلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.[۶۴۴]

  1. تفسير القمّى - در بیان جنگ تبوک -: گروهى از منافقان و همچنین عدّهاى از مؤمنان واقعى كه نفاقى در آنها دیده نشده بود، از جمله كعب بن مالکِ شاعر و مُرارة بن ربیع و هلال بن امیّۀ واقفى (/ مُوافقى) از رفتن با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله خوددارى كردند.

پس از آن كه خداوند، توبۀ این سه نفر را پذیرفت، كعب گفت: من هیچ گاه به اندازۀ زمانى كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به تبوک رفت، قوى نبودم و هیچ گاه دو شتر نیرومند نداشتم، مگر در آن روز؛ امّا با خود مىگفتم: «فردا می‌روم، پسفردا مىروم. من كه قوى هستم» و بدین گونه، سستى نمودم و چند روز پس از رفتن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ماندم و به بازار مىرفتم؛ ولى كارى نمیتوانستم انجام دهم [و حاجتم برآورده نمیشد].

گذشت تا به هلال بن امیّه و مُرارة بن ربیع - كه آن دو نیز به جنگ نرفته بودند - برخوردم و با هم توافق كردیم كه صبح زود به بازار برویم؛ ولى کارهایمان به سرانجام نمیرسید. پیوسته مىگفتیم: «فردا مىرویم، پسفردا مىرویم»، تا آن كه خبر بازگشت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را شنیدیم و پشیمان شدیم.

چون پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد، به پیشوازش رفتیم تا به او براى سلامتش [در جنگ] تبریک بگوییم. سلام كردیم؛ امّا ایشان جواب سلام ما را نداد و صورتش را از ما برگردانْد. به برادرانمان سلام كردیم، آنها هم جواب سلاممان را ندادند. خبر به خانوادههایمان رسید. آنها نیز دیگر با ما حرف نمىزدند. به مسجد مىرفتیم؛ ولی هیچ كس به ما سلام نمىكرد و با ما حرف نمىزد.

زنانمان نزد پیامبر خدا رفتند و گفتند: شنیدهایم شما از شوهران ما ناخشنودید. آیا از آنها كناره بگیریم؟

پیامبر خدا فرمود: «از آنها كناره نگیرید؛ امّا به شما نزدیک نشوند».

كعب بن مالک و دو یارش با مشاهدۀ این وضع، گفتند: وقتى نه پیامبر خدا با ما سخن مىگوید، نه برادرانمان و نه خانوادهمان، چرا در مدینه بمانیم؟ بیایید به این كوه برویم و آن قدر در آن بمانیم تا خداوند، توبۀ ما را بپذیرد یا این كه بمیریم.

پس به انتهاى كوهى در مدینه رفتند و روزها روزه مىگرفتند و زنانشان براى آنها غذا مىآوردند و در گوشهاى مىگذاشتند و مىرفتند و با آنها سخن نمىگفتند. روزهاى بسیار بر این حال ماندند و شب و روز مىگریستند و از خدا مىخواستند كه آنها را ببخشد.

چون كار به طول انجامید، كعب به بقیّه گفت: اى دوستان! خدا بر ما خشم گرفته، پیامبرش بر ما خشم گرفته و خانواده و برادرانمان هم بر ما خشم گرفتهاند و هیچ كس با ما سخن نمىگوید. پس چرا ما خود بر یكدیگر خشم نگیریم؟

آن گاه در دلِ شب، پراكنده شدند و سوگند خوردند كه با یكدیگر سخن نگویند تا بمیرند یا خداوند، توبهشان را بپذیرد. سه روز بدین منوال گذشت و هر كدام از آنها در گوشهاى از كوه بود و هیچ كدام از آنها آن دیگری را نمىدید و با یكدیگر سخن نمىگفتند. چون شب سوم شد، پیامبر خدا در خانۀاُمّ سَلَمه بود كه [پذیرفته شدن] توبۀ آنان بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نازل شد.

راجع: صحيح البخاري: ج۴ ص۱۶۰۳ - ۱۶۰۹ ح۴۱۵۶، صحيح مسلم: ج۴ ص۲۱۲۱ - ۲۱۲۸.

ر. ک: صحیح البخاری: ج۴ ص۱۶۰۳ - ۱۶۰۹ ح۴۱۵۶، صحیح مسلم: ج۴ص۲۱۲۱ - ۲۱۲۸.

الفَصلُ الخامِسَ عَشَرَ: أنواعُ الجِهادِ

فصل پانزدهم: انواع جهاد

۱۵ / ۱: الجِهادُ بِالأَموالِ وَ الأَنفُسِ وَ الأَلسِنَةِ

۱۵ / ۱: جهاد با مال و جان و زبان

الكتاب

قرآن

(لَـٰكِنِ ٱلرَّسُولُ وَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ جَـٰهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ وَ أُوْلَـٰئِكَ لَهُمُ ٱلْخَيْرَ ٰتُ وَ أُوْلَـٰئِكَ هُمُ ٱلْمُفْلِحُونَ).[۶۴۵]

(ولی پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردند، با مالها و جانهایشان جهاد کردند و همۀ نیکیها برای آنهاست و آنها همان رستگاران اند).

(إِنَّمَا ٱلْمُؤْمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُواْ وَ جَـٰهَدُواْ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ أُوْلَـٰئِكَ هُمُ ٱلصَّـٰدِقُونَ).[۶۴۶]

(مؤمنان واقعی، تنها کسانی هستند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند و سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه ندادند و با مال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند. آنها راستگویان اند).

(ٱنفِرُواْ خِفَافًا وَ ثِقَالاً وَ جَـٰهِدُواْ بِأَمْوَ ٰلِكُمْ وَ أَنفُسِكُمْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ ذَ ٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ).[۶۴۷]

([همگی به سوی میدان جهاد] حرکت کنید، سبک‌بار باشید یا سنگینبار و با مالها و جانهای خود، در راه خدا جهاد نمایید. این برای شما بهتر است، اگر میدانستید).

راجع: النساء: ۹۵.

ر. ک: نساء: آیۀ ۹۵.

الحديث

حدیث

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: أجوَدُ النّاسِ مَن جادَ بِنَفسِهِ و مالِهِ في سَبيلِ اللّه.[۶۴۸]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: بخشندهترینِ مردم، كسى است كه جان و مال خود را در راه خدا ببخشد.

 

  1. صحيح البخاري عن أبي سعيد الخدرى: قيلَ: يا رَسولَ اللّه، أيُّ النّاسِ أفضَلُ؟

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: مُؤمِنٌ يُجاهِدُ في سَبيلِ اللّه بِنَفسِهِ و مالِهِ.[۶۴۹]

  1. صحیح البخاری - به نقل از ابو سعید خُدری -: به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله گفته شد: ای پیامبر خدا! چه کسی برتر است؟

پیامبر خدا فرمود: «مؤمنی که با جان و مال خود در راه خدا جهاد می‌کند».

  1. سنن أبي داوود عن عبداللّهبن حبشي: قيلَ [لِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله]: فَأَيُّ الجِهادِ أفضَلُ؟

قالَ: مَن جاهَدَ المُشرِكينَ بِمالِهِ و نَفسِهِ.[۶۵۰]

  1. سنن أبی داوود - به نقل از عبد اللّٰه بن حبشی -: از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله سؤال شد: کدام جهاد، برتر است؟

فرمود: «کسی که با مال و جانش با مشرکان جهاد می‌کند».

  1. مسند الطيالسي عن عمر: كُنتُ عِندَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و عِندَهُ قَبضٌ مِنَ النّاسِ، فَأَتاهُ رَجُلٌ فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، أيُّ النّاسِ خَيرٌ مَنزِلَةً عِندَ اللّه يَومَ القِيامَةِ بَعدَ أنبِيائِهِ و أَصفِيائِهِ؟

قالَ: المُجاهِدُ في سَبيلِ اللّه بِنَفسِهِ و مالِهِ، حَتّیٰ تَأتِيَهُ دَعوَةُ اللّه و هُوَ عَلیٰ مَتنِ فَرَسِهِ و آخِذٌ بِعِنانِهِ.[۶۵۱]

  1. مسند الطیالسی - به نقل از عمر -: نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بودم و مشتی از مردم نیز نزدش بودند که مردی آمد و گفت: ای پیامبر خدا! در روز قیامت، پس از پیامبران و برگزیدگان خدا، چه کسی نزد او بامنزلتتر از دیگران است؟

فرمود: «کسی که با جان و مال خود، در راه خدا جهاد کند تا سوار بر اسب و عنان در دست، دعوت حق را لبّیک گوید».

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: اللّٰهَ اللّٰهَ فِي الجِهادِ بِأَموالِكُم و أَنفُسِكُم و أَلسِنَتِكُم، فَإِنَّما يُجاهِدُ رَجُلانِ: إمامُ هُدىً، أو مُطيعٌ لَهُ مُقتَدٍ بِهُداهُ.[۶۵۲]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: خدا را، خدا را در بارۀ جهاد كردن با مال و جان و زبان خود؛ زیرا در حقیقت، دو كس جهاد مىكنند: پیشواى هدایت یا كسى كه از او فرمان بَرَد و از رهبرى او پیروى كند.

 

  1. عنه علیه‌السلام: إنَّ اللّٰهَ تَبارَكَ و تَعالَى اطَّلَعَ إلَى الأَرضِ فَاختارَنا، وَ اختارَ لَنا شيعَةً يَنصُرونَنا، و يَفرَحونَ لِفَرَحِنا، و يَحزَنونَ لِحُزنِنا، و يَبذُلونَ أموالَهُم و أَنفُسَهُم فينا، فَأُولٰئِكَ مِنّا و إلَينا.[۶۵۳]

 

  1. امام على علیه‌السلام: خداوند - تبارک و تعالی - به زمین نگریست و ما را انتخاب كرد و براى ما پیروانى برگزید كه یاریمان كنند و از شادى ما، شادمان و از اندوه ما، اندوهناک شوند و در راه ما جان و مال خود را نثار كنند. آنان از مایند و رو به سوى ما دارند.

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كَلامٍ لَهُ يُوَبِّخُ البُخَلاءَ بِالمالِ وَ النَّفسِ -: فَلا أموالَ بَذَلتُموها لِلَّذي رَزَقَها، و لا أنفُسَ خاطَرتُم بِها لِلَّذي خَلَقَها، تَكرُمونَ بِاللّه عَلیٰ عِبادِهِ، و لا تُكرِمونَ اللّٰهَ في عِبادِهِ[۶۵۴]؟! فَاعتَبِروا بِنُزولِكُم مَنازِلَ مَن كانَ قَبلَكُم، وَ انقِطاعِكُم عَن أوصَلِ إخوانِكُم.[۶۵۵]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - در گفتاری در نکوهش کسانی که از بخشیدن مال و جان بخل میورزند -: نه مالی را در راه آن كس كه به شما روزی کرده، بذل كردید و نه جانی را برای كسى كه آن را آفریده، به خطر افكندید. شما به سبب لطف خداوند، در میان مردم، گرامی هستید؛ امّا خودتان خدا را در مورد بندگانش گرامى نمىدارید [و به آنها كمک نمىكنید]. از قرار گرفتن در منازل پیشینیان خود و از جدا شدنتان از نزدیکترین برادرانتان عبرت بگیرید.

 

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: جاهِدُوا المُشرِكينَ بِأَموالِكُم و أَنفُسِكُم و أَلسِنَتِكُم.[۶۵۶]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: با مشرکان، با مال و جان و زبانتان جهاد کنید.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: إنَّ المُؤمِنَ يُجاهِدُ بِسَيفِهِ و لِسانِهِ.[۶۵۷]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: همانا مؤمن، با شمشیر و زبان خود، جهاد مىكند.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: اللّٰهَ اللّٰهَ فِي الجِهادِ بِأَموالِكُم و أَنفُسِكُم و أَلسِنَتِكُم في سَبيلِ اللّه.[۶۵۸]

 

  1. امام على علیه‌السلام: خداى را، خداى را در بارۀ جهاد با اموال و جانها و زبانهایتان در راه خدا!

 

  1. عنه علیه‌السلام - في عَهدِهِ إلَى الأَشتَرِ النَّخَعِيِّ لَمّا وَلاّهُ عَلیٰ مِصرَ -: هٰذا ما أمَرَ بِهِ عَبدُ اللّه عَلِيٌّ أمیرُ المُؤمِنینَ مالِكَ بنَ الحارِثِ الأَشتَرَ... أمَرَهُ بِتَقوَى اللّه... و أَن يَنصُرَ اللّٰهَ سُبحانَهُ بِقَلبِهِ و يَدِهِ و لِسانِهِ، فَإِنَّهُ - جَلَّ اسمُهُ - قَد تَكَفَّلَ بِنَصرِ مَن نَصَرَهُ و إِعزازِ مَن أعَزَّهُ.[۶۵۹]

 

  1. امام على علیه‌السلام در عهدنامه‌ای خطاب به مالک اَشتر، آن گاه كه وی را به استاندارى و كارهاى مصر گماشت -: این، فرمانی است که بندۀ خدا علی، امیر مؤمنان، به مالک بن اَشتر ابلاغ کرد... او را فرمان داد به پروامندی از خدا... و این که خداوند سبحان را با دل و دست و زبان خود یارى رسانَد؛ زیرا خداوند - که نامش بلند باد - متعهّد شده است كه یارى كنندۀ خود را یارى كند و گرامى دارندهاش را گرامى بدارد.

 

  1. عنه علیه‌السلام: أوَّلُ ما تُغلَبونَ عَلَيهِ مِنَ الجِهادِ الجِهادُ بِأَيديكُم، ثُمَّ بِأَلسِنَتِكُم، ثُمَّ بِقُلوبِكُم؛ فَمَن لَم يَعرِف بِقَلبِهِ مَعروفاً و لَم يُنكِر مُنكراً، قُلِبَ فَجُعِلَ أعلاهُ أسفَلَهُ و أَسفَلُهُ أعلاهُ.[۶۶۰]

 

  1. امام على علیه‌السلام: نخستین درجه از جهاد كه از آن باز مىمانید، جهاد با دستان شماست، سپس جهاد با زبانهایتان و آن گاه، جهاد با دلهایتان. پس، هر گاه كسى در دل خویش كار نیک را نیک نداند و ستایشش نكند و از كار زشتْ نفرت نورزد، [قلبش] واژگون میشود و بالای آن، پایین و پایین قلب او بالا قرار خواهد گرفت.

 

  1. عنه علیه‌السلام: إنَّ أوَّلَ ما يُغلَبونَ[۶۶۱] عَلَيهِ مِنَ الجِهادِ الجِهادُ بِأَيديكُم، ثُمَّ الجِهادُ بِأَلسِنَتِكُم، ثُمَّ الجِهادُ بِقُلوبِكُم؛ فَمَن لَم يَعرِف قَلبُهُ مَعروفاً و لَم يُنكِر مُنكَراً، نُكِسَ قَلبُهُ فَجُعِلَ أسفَلُهُ أعلاهُ، فَلا يَقبَلُ خَيراً أبَداً.[۶۶۲]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: نخستین جهادی كه از شما سلب میشود، جهاد با دستانتان است، سپس جهاد با زبانهایتان و آن گاه، جهاد با دلهایتان. پس، هر گاه كسى در دل خویش كار نیک را نیک نداند و كار زشت را زشت نشمارد، دلش واژگونه و زیر و زبر میشود و دیگر هرگز خیری را نمیپذیرد.

 

  1. عنه علیه‌السلام: جاهِدوا في سَبيلِ اللّه بِأَيديكُم، فَإِن لَم تَقدِروا فَجاهِدوا بِأَلسِنَتِكُم، فَإِن لَم تَقدِروا فَجاهِدوا بِقُلوبِكُم.[۶۶۳]

 

  1. امام على علیه‌السلام: در راه خدا با دستهاى خود بجنگید واگر نتوانستید، با زبانهاى خود بجنگید و اگر باز هم نتوانستید، با دلهاى خود بجنگید.

 

  1. عنه علیه‌السلام: اُنصُرِ اللّٰهَ بِقَلبِكَ و يَدَيكَ و لِسانِكَ، فَإِنَّ اللّٰهَ تَعالیٰ قَد تَكَفَّلَ بِنَصرِ مَن يَنصُرُهُ.[۶۶۴]

 

  1. امام على علیه‌السلام: خدا را با قلب و زبان و دستت یارى كن؛ زیرا خداوند متعال، یارى آن كس را كه او را یارى رسانَد، بر عهده گرفته است.

 

  1. عنه علیه‌السلام: أيُّهَا المُؤمِنونَ! إنَّهُ مَن رَأیٰ عُدواناً يُعمَلُ بِهِ و مُنكَراً يُدعیٰ إلَيهِ، فَأَنكَرَهُ بِقَلبِهِ، فَقَد سَلِمَ و بَرِئَ، و مَن أنكَرَهُ بِلِسانِهِ فَقَد اُجِرَ، و هُوَ أفضَلُ مِن صاحِبِهِ، و مَن أنكَرَهُ بِالسَّيفِ لِتَكونَ كَلِمَةُ اللّه هِيَ العُليا و كَلِمَةُ الظّالِمينَ هِيَ السُّفلیٰ، فَذٰلِكَ الَّذي أصابَ سَبيلَ الهُدیٰ، و قامَ عَلَى الطَّريقِ، و نَوَّرَ في قَلبِهِ اليَقينُ.[۶۶۵]

 

  1. امام على علیه‌السلام: اى مؤمنان! هر كس دید به تجاوزى عمل مىشود یا به زشتكارى و خلافى فراخوان مىشود و در دل خویش به آن اعتراض نمود، به سلامت میرَهَد و وظیفهاش را انجام داده است و هر كه با زبانش به آن اعتراض كند، پاداش میبیند و از آن اوّلى، برتر است و هر كس با شمشیر به مبارزه با آن بر خیزد تا آرمان حق (حق‌گرایی)، پیشی گیرد و آرمان ستمگران (باطل‌گرایی) به پَستی گراید، هموست كه به راه راست رسیده و بر طریق حق شتافته و نور یقین را در دل خویش روشن كرده است.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام - في زِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ علیه‌السلام -: أشهَدُ أنَّكَ قَد أقَمتَ الصَّلاةَ، و آتَيتَ الزَّكاةَ، و أَمَرتَ بِالمَعروفِ، و نَهَيتَ عَنِ المُنكَرِ، و جاهَدتَ في سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ.[۶۶۶]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام - در زیارت مزار امام حسین علیه‌السلام -: گواهى مىدهم كه تو، نماز را بر پا داشتى و زكات را پرداختى و امر به معروف و نهى از منكر نمودى و در راه خدایت، با حكمت و اندرزِ نیكو، جهاد كردى.

۱۵ / ۲: الجِهادُ عَلیٰ أربَعَةِ أوجُهٍ

۱۵ / ۲: چهار گونۀ جهاد

  1. الكافي عن فضيل بن عياض: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّه علیه‌السلام عَنِ الجِهادِ: سُنَّةٌاُم فَريضَةٌ؟[۶۶۷]

فَقالَ: الجِهادُ عَلیٰ أربَعَةِ أوجُهٍ: فَجِهادانِ فَرضٌ، و جِهادٌ سُنَّةٌ لا يُقامُ إلّا مَعَ الفَرضِ، [و جِهادٌ سُنَّةٌ][۶۶۸].

فَأَمَّا أحَدُ الفَرضَينِ فَمُجاهَدَةُ الرَّجُلِ نَفسَهُ عَن مَعاصِي اللّه عزّ و جلّ؛ و هُوَ مِن أعظَمِ الجِهادِ، و مُجاهَدَةُ الَّذينَ يَلونَكُم مِنَ الكُفّارِ فَرضٌ.

و أَمَّا الجِهادُ الَّذي هُو سُنَّةٌ لا يُقامُ إلّا مَعَ فَرضٍ، فَإِنَّ مُجاهَدَةَ العَدُوِّ فَرضٌ عَلیٰ جَميعِ الاُمَّةِ، و لَو تَرَكُوا الجِهادَ لَأَتاهُمُ العَذابُ، و هٰذا هُوَ مِن عَذابِ الأُمَّةِ، و هُوَ سُنَّةٌ عَلَى الإمام وَحدَهُ أن يَأتِيَ العَدُوَّ مَعَ الأُمَّةِ فَيُجاهِدَهُم.

و أَمَّا الجِهادُ الَّذي هُوَ سُنَّةٌ فَكُلُّ سُنَّةٍ أقامَهَا الرَّجُلُ و جاهَدَ في إقامَتِها و بُلوغِها و إحيائِها، فَالعَمَلُ وَ السَّعيُ فيها مِن أفضَلِ الأَعمالِ؛ لأَنَّها إحياءُ سُنَّةٍ، و قَد قالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: «مَن سَنَّ سُنَّةَ حَسَنَةً فَلَهُ أجرُها و أَجرُ مَن عَمِلَ بِها إلیٰ يَومِ القِيامَةِ، مِن غَيرِ أن يُنقَصَ مِن اُجورِهِم شَيءٌ».[۶۶۹]

  1. الکافی - به نقل از فضیل بن عیاض -: از امام صادق علیه‌السلام در بارۀ جهاد پرسیدم: آیا سنّت است یا فریضه؟[۶۷۰]

فرمود: «جهاد، چهار گونه است: دو گونۀ جهاد، فریضه است و یک جهاد، سنّتى است كه تنها همراهِ فریضه بر پا مىشود و یک جهاد هم سنّت است.

یكى از دو جهاد فریضه، جهادِ انسان در برابر نفس با ترک نافرمانىها از خداوند عزّ و جلّ است و این، از بزرگترین گونههاى جهاد است و جهاد با كافرانى كه در برابر شما قرار مىگیرند [نیز] فریضه است.

امّا جهادى كه سنّت است و تنها همراه فریضه بر پا مىشود: بىتردید، مجاهده با دشمن بر همۀ امّت واجب است و اگر جهاد را رها كنند، گرفتار عذاب خواهند شد، و این خود، از عذابِ امّت است. چنین جهادی بر امام به تنهایى سنّت است كه همراه امّت، سراغ دشمن رود و با آنان جهاد كند.

و جهادى كه [فقط] سنّت است، هر سنّتى است كه انسان آن را بر پا دارد و در برپایى و گسترش و احیاى آن جهاد كند، و كار و تلاش براى آن، از برترینْ اعمال است؛ زیرا این كار، احیاى یک سنّت است و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرموده است: هر كس سنّتى نیک بگذارد، مزد همۀ كسانى را كه تا روز قیامت به آن عمل كنند خواهد داشت، بىآن كه از مزدِ آنان چیزى كاسته شود».

۱۵ / ۳: الجِهادُ عَلیٰ أربَعِ شُعَبٍ

۱۵ / ۳: چهار شعبۀ جهاد

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه‌السلام عَنِ الإِيمانِ، فَقالَ: إنَّ اللّٰهَ عزّ و جلّ جَعَلَ الإِيمانَ عَلیٰ أربَعِ دَعائِمَ: عَلَى الصَّبرِ، وَ اليَقينِ، وَ العَدلِ، وَ الجِهادِ.…

وَ الجِهادُ عَلیٰ أربَعِ شُعَبٍ: عَلَى الأَمرِ بِالمَعروفِ، وَ النَّهيِ عَنِ المُنكَرِ، وَ الصِّدقِ فِي المَواطِنِ، و شَنَآنِ الفاسِقينَ؛ فَمَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرَ المُؤمِنِ، و مَن نَهیٰ عَنِ المُنكَرِ أرغَمَ أنفَ المُنافِقِ و أَمِنَ كَيدَهُ، و مَن صَدَقَ فِي المَواطِنِ قَضَى الَّذى عَلَيهِ، و مَن شَنِئَ الفاسِقينَ غَضِبَ لِلهِ؛ و مَن غَضِبَ لِلهِ غَضِبَ اللّٰهُ لَهُ.[۶۷۱]

  1. امام باقر علیه‌السلام: از امیر مؤمنان علیه‌السلام در بارۀ ایمان پرسیده شد. فرمود: «خداوند عزّ و جلّ ایمان را بر چهار ستون نهاد: بر شكیب و یقین و دادگری و جهاد.…

و جهاد بر چهار شاخه است: بر توصیه كردن به خوبى‌ها، و نهى كردن از بدى‌ها، و پایدارى در آوردگاه‌ها، و دشمنى با بدكاران. هر كه به خوبىها فرمان دهد، مؤمن را پشتیبانى كرده است. هر كه از بدىها باز دارد، بینىِ منافق را به خاک مالیده و از نیرنگ او در امان مانده است. هر كه در آوردگاهها پایدارى كند، وظیفه‌اش را به جا آورده است و هر كه با بدكاران دشمنى ورزد، به خاطر خدا خشم گرفته و آن كه براى خدا خشم گیرد، خداوند به خاطر او خشم مىگیرد.

  1. حلية الأولياء عن الحارث عن الإمام عليّ علیه‌السلام عن رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: الجِهادُ أربَعٌ: أمرٌ بِالمَعروفِ، و نَهيٌ عَنِ المُنكَرِ، وَ الصِّدقُ في مَواطِنِ الصَّبرِ، و شَنَآنُ[۶۷۲] الفاسِقينَ؛ فَمَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ عَضُدَ المُؤمِنينَ، و مَن نَهیٰ عَنِ المُنكَرِ أرغَمَ أنفَ الفاسِقينَ، و مَن صَدَقَ في مَواطِنِ الصَّبرِ فَقَد قَضیٰ ما عَلَيهِ - زادَ غَيرُهُ: - و مَن شَنِئَ الفاسِقينَ غَضِبَ لِلهِ و غَضِبَ اللّٰهُ لَهُ.[۶۷۳]

 

  1. حلیةالأولیاء - به نقل از حارث، از امام علی علیه‌السلام -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «جهاد، چهار شاخه دارد: امر به معروف، نهى از منكر، پایدارى در آوردگاههای شکیبایی، و دشمنى با تبهكاران. هر كس امر به معروف كند، از مؤمنان پشتیبانى كرده است، و کسی كه نهى از منكر كند، بینى تبهکاران را به خاک مالیده است، و کسی كه در جایگاههای شکیبایی پایدارى ورزد، وظیفۀ خود را انجام داده است» و در نقلی دیگر افزوده شده است: «و کسی كه با تبهكاران دشمنى كند، براى خدا خشم گرفته است و خداوند نیز برایش خشم میگیرد».

الفَصلُ السّادِسَ عَشَرَ: ما فیهِ ثَوابُ الجِهادِ

فصل شانزدهم: آنچه ثواب جهاد دارد

۱۶ / ۱: إظهارُ الحَقِّ

۱۶ / ۱: آشکار کردن حق

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: إنَّ الحَقَّ أحسَنُ الحَديثِ، وَ الصّادِعَ بِهِ[۶۷۴] مُجاهِدٌ.[۶۷۵]

 

  1. امام على علیه‌السلام: همانا حق، نیكوترین سخن است و كسى كه آشكارا حق بگوید، جهادگر است.

۱۶ / ۲: كِتمانُ سِرِّ الأَئِمَّةِ

۱۶ / ۲: پنهان داشتن راز امامان

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: نَفَسُ المَهمومِ لَنَا المُغتَمُّ لِظُلمِنا تَسبيحٌ، و هَمُّهُ لِأَمرِنا عِبادَةٌ، و كِتمانُهُ لِسِرِّنا جِهادٌ في سَبيلِ اللّه.[۶۷۶]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: كسى كه براى ما نگران و از ستمى كه بر ما رفته، غمگین باشد، نَفَس كشیدنش تسبیح است و دغدغه‌اش براى كار ما، عبادت به شمار مىرود و راز ما را نگه داشتن، برای او، جهاد در راه خداست.

 

  1. عنه علیه‌السلام: المُؤمِنُ مُجاهِدٌ؛ لِأَنَّهُ يُجاهِدُ أعداءَ اللّه تَعالیٰ في دَولَةِ الباطِلِ بِالتَّقِيَّةِ، و في دَولَةِ الحَقِّ بِالسَّيفِ.[۶۷۷]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: مؤمن، همیشه جهادگر است؛ چون در دولت باطل، با تقیّه و در دولت حق، به وسیلۀ شمشیر، با دشمنان خداوند متعال مىجنگد.

۱۶ / ۳: الصَّبرُ عَلَى الفاقَةِ

۱۶ / ۳: شکیبایی بر ناداری

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: الصَّبرُ عَلَى الفاقَةِ جِهادٌ.[۶۷۸]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: شکیبایی بر فقر (ناداری)، جهاد است.

۱۶ / ۴: السَّعيُ في نَفَقَةِ العِيالِ

۱۶ / ۴: تلاش برای تأمین مخارج خانواده

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: الكادُّ عَلیٰ عِيالِهِ مِن حَلالٍ، كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّه.[۶۷۹]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: آن كه خانوادۀ خویش را از حلال روزى مىدهد، مانند جهادگرِ راه خداست.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: مَن سَعیٰ في نَفَقَةِ عِيالِهِ و والِدَيهِ، فَهُوَ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّه.[۶۸۰]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: كسى كه براى تأمین هزینۀ خانوادهاش و پدر و مادرش تلاش كند، همانند جهادگرِ راه خداست.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: ما غَدوَةُ أحَدِكُم في سَبيلِ اللّه بِأَعظَمَ مِن غَدوَتِهِ يَطلُبُ لِوَلَدِهِ و عِيالِهِ ما يُصلِحُهُم.[۶۸۱]

 

  1. امام على علیه‌السلام: رهسپار شدنِ هر یک از شما در راه خداوند (جهاد)، مهمتر از رفتنش در پى كسب معاش براى فرزندان و خانوادهاش نیست.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: طَلَبتُ فَضلَ الجِهادِ فَوَجَدتُهُ فِي الكَسبِ لِلعِيالِ.[۶۸۲]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: ثواب جهاد را جُستم. پس، آن را در کسب روزی براى خانواده یافتم.

 

  1. الإمام الكاظم علیه‌السلام: مَن طَلَبَ هٰذَا الرِّزقَ مِن حِلِّهِ لِيَعودَ بِهِ عَلیٰ نَفسِهِ و عِيالِهِ، كانَ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّه عزّ و جلّ.[۶۸۳]

 

  1. امام كاظم علیه‌السلام: هر كس این روزى را از حلالش بجوید تا آن را براى خود و خانوادهاش فرا هم آورَد، مانند جهادگرِ راه خداوند عزّ و جلّ است.

 

  1. الإمام الرضا علیه‌السلام: الَّذي يَطلُبُ مِن فَضلِ اللّه عزّ و جلّ ما يَكُفُّ بِهِ عِيالَهُ، أعظَمُ أجراً مِنَ المُجاهِدِ في سَبيلِ اللّه عزّ و جلّ.[۶۸۴]

 

  1. امام رضا علیه‌السلام: كسى كه براى تأمین زندگىِ خانوادهاش، به دنبال لطف خداوند عزّ و جلّ (روزی) می‌رود، اجرش بیشتر از جهادگرِ راه خداوند عزّ و جلّ است.

۱۶ / ۵: الصَّلاةُ فِي الصَّفِّ الأَوَّلِ

۱۶ / ۵: نماز خواندن در صف اوّل جماعت

  1. الإمام الكاظم علیه‌السلام: إنَّ الصَّلاةَ فِي الصَّفِّ الأَوَّلِ، كَالجِهادِ في سَبيلِ اللّه عزّ و جلّ.[۶۸۵]

 

  1. امام کاظم علیه‌السلام: نماز خواندن در صف اوّل [جماعت]، مانند جهاد در راه خداست.

۱۶ / ۶: بِرُّ الوالِدَينِ

۱۶ / ۶: نیکی کردن به پدر و مادر

  1. الكافي عن جابر: أتیٰ رَجُلٌ رَسولَ اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله، فَقالَ: إنّي رَجُلٌ شابٌّ نَشيطٌ و اُحِبُّ الجِهادَ، ولي والِدَةٌ تَكرَهُ ذٰلِكَ؟!

فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: اِرجِع فَكُن مَعَ والِدَتِكَ، فَوَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّاً! لَأُنسُها بِكَ لَيلَةً خَيرٌ مِن جِهادِكَ في سَبيلِ اللّه سَنَةً.[۶۸۶]

  1. الکافی - به نقل از جابر[۶۸۷] -: مردى نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد و گفت: من یک مرد جوان توانمندم و جهاد كردن را دوست دارم؛ ولى مادرى دارم كه به این كار راضى نیست.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «برگرد و با مادرت باش؛ زیرا سوگند به آن كه مرا به حقْ پیامبر كرد، یک شب بودنِ تو در كنار مادرت از یک سال جهاد كردنت در راه خدا بهتر است».

  1. صحيح البخاري عن عبداللّٰهبن عمرو: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله يَستَأذِنُهُ فِي الجِهادِ، فَقالَ: أحَيٌّ والِداكَ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: فَفيهِما فَجاهِد.[۶۸۸]

 

  1. صحیح البخاری - به نقل از عبد اللّٰه بن عمرو -: مردی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و اجازۀ جهاد خواست. فرمود: «آیا پدر و مادرت زنده هستند؟». گفت: آری. فرمود: «پس برای آنها بکوش».

۱۶ / ۷: هٰذِهِ الأَعمالُ

۱۶ / ۷: این کارها

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: نَصرُ المَظلومِ، وَ الأَمرُ بِالمَعروفِ، وَ النَّهيُ عَنِ المُنكَرِ؛ جِهادٌ.[۶۸۹]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: یارى رساندن به ستمدیده و امر به معروف و نهى از منكر، جهاد در راه خداست.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: الحَجُّ جِهادُ الضَّعيفِ.[۶۹۰]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: حج، جهاد ناتوان است.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: الغُدُوُّ وَ الرَّواحُ إلیٰ هٰذِهِ المَساجِدِ، مِنَ الجِهادِ في سَبيلِ اللّه.[۶۹۱]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: آمد و شد به این مسجدها (مساجد عامّۀ مسلمانان) از جملۀ جهاد در راه خداست.

 

  1. عنه صلّی اللّه علیه و آله - فِي فَضیلَةِ الحَجِّ -: هُوَ أَحَدُ الجِهادَينِ؛ هُوَ جِهادُ الضُّعَفاءِ، و نَحنُ الضُّعَفاءُ.[۶۹۲]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله - در بارۀ فضیلت حج -: آن (حج)، یكى از دو جهاد است. آن، جهاد ضعیفان است و ما ضعیفانیم.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: جِهادُ النِّساءِ حَجُّ هٰذَا البَيتِ.[۶۹۳]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: جهاد زنان، حجّ این خانه (کعبه) است.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: جِهادُ الضُّعَفاءِ الحَجُّ، و جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ لِزَوجِها.[۶۹۴]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: جهاد ناتوانان، حج است و جهاد زنان، نیکو شوهرداری کردن.

 

  1. الإمام الكاظم علیه‌السلام: جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ.[۶۹۵]

 

  1. امام كاظم علیه‌السلام: جهاد زن، نیكو شوهردارى كردن است.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: كَتَبَ اللّٰهُ الجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَ النِّساءِ؛ فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذلُ مالِهِ و نَفسِهِ حَتّیٰ يُقتَلَ في سَبيلِ اللّه، و جِهادُ المَرأَةِ أن تَصبِرَ عَلیٰ ما تَریٰ مِن أذیٰ زَوجِها و غَيرَتِهِ.[۶۹۶]

 

  1. امام على علیه‌السلام: خداوند، جهاد را بر مردان و زنان، واجب كرده است. جهادِ مرد، بخشیدن مال و جان خویش است تا آن كه در راه خدا كشته شود، و جهاد زن، این است كه بر هر آزارى كه از همسر خود مىبیند و بر غیرت ورزیدنِ او در بارۀ خویش شكیبایىكند».

 

  1. عنه علیه‌السلام: ذَكَرَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله الجِهادَ، فَقالَتِ امرَأَةٌ لِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: يا رَسولَ اللّه، فَما لِلنِّساءِ مِن هٰذا شَيءٌ؟

فَقالَ: بَلیٰ، لِلمَرأَةِ ما بَينَ حَملِها إلیٰ وَضعِها إلیٰ فِطامِها مِنَ الأَجرِ كَالمُرابِطِ في سَبيلِ اللّه، فَإِن هَلَكَت فيما بَينَ ذٰلِكَ كانَ لَها مِثلُ مَنزِلَةِ الشَّهيدِ.[۶۹۷]

  1. امام علی علیه‌السلام: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از جهاد [و فضیلت آن] یاد کرد. زنی به ایشان گفت: ای پیامبر خدا! چیزی از اینها برای زنان هم هست؟

فرمود: «بله، برای زنان از حاملگی تا وضع حمل و تا زمان از شیر گرفتن کودکش، اجری همانند اجر مجاهد در راه خداست. اگر در بین این فاصلهها از دنیا برود، منزلتی مانند منزلت شهید دارد».

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: السّاعي عَلَى الأَرمَلَةِ وَ المِسكينِ، كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّه، أو القائِمِ اللَّيلَ الصّائِمِ النَّهارَ.[۶۹۸]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: کمک کننده به بیوهزنان و مستمندان، مانند مجاهد در راه خداست، یا مانند کسی که شبها را به عبادت و روزها را به روزهداری بگذراند.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: تَعَلَّمُوا العِلمَ؛ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ، و مُدارَسَتَهُ تَسبيحٌ، وَ البَحثَ عَنهُ جِهادٌ.[۶۹۹]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: دانش بیاموزید؛ چرا كه آموختن دانش، نیكى است و مباحثهاش، تسبیح [خدا] و جستجو كردن آن، جهاد است.

 

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: يَخرُجُ رَجُلٌ مِن وُلدِ موسَى اسمُهُ اسمُ أميرِ المُؤمِنينَ علیه‌السلام، فَيُدفَنُ في أرضِ طوسَ - و هِيَ مِن خُراسانَ - يُقتَلُ فيها بِالسَّمِّ، فَيُدفَنُ فيها غَريباً، فَمَن زارَهُ عارِفاً بِحَقِّهِ أعطاهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ أجرَ مَن أنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ و قاتَلَ.[۷۰۰]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: از فرزندان موسی، مردی خارج میشود که همنام امیر مؤمنان علیه‌السلام است و در خاک طوس که - از سرزمین خراسان است - دفن میشود. او در آن جا با زهر، کشته و در غربت به خاک سپرده میشود. هر که او را با اعتقاد به حقّانیتش زیارت کند، خداوند عزّ و جلّ به او اجر کسی را عطا میکند که پیش از فتح [مکّه] انفاق و جهاد کرده است.

 

  1. الإمام الرضا علیه‌السلام: ألا فَمَن زارَني في غُربَتي؛ كَتَبَ اللّٰهُ عزّ و جلّ لَهُ أجرَ مِئَةِ ألفِ شَهيدٍ، و مِئَةِ ألفِ صِدّيقٍ، و مِئَةِ ألفِ حاجٍّ و مُعتَمِرٍ، و مِئَةِ ألفِ مُجاهِدٍ، و حُشِرَ في زُمرَتِنا، و جُعِلَ فِي الدَّرَجاتِ العُلیٰ مِنَ الجَنَّةِ رَفيقَنا.[۷۰۱]

 

  1. امام رضا علیه‌السلام: آگاه باشید كه هر كس مرا در غربتم زیارت كند، خداوند عزّ و جلّ برایش اجر صدهزار شهید و صدهزار صدّیق و صدهزار حجگزار و عمرهگزار و صدهزار مجاهد را مینویسد و در گروه ما محشور میشود و در درجاتِ عالى بهشت، با ماست.

 

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله - مِن وَصِیَّتِهِ لِعَلِيٍّ علیه‌السلام -: يا عَلِيُّ، أنينُ المُؤمِنِ تَسبيحٌ، و صِياحُهُ تَهليلٌ، و نَومُهُ عَلَى الفِراشِ عِبادَةٌ، و تَقَلُّبُهُ مِن جَنبٍ إلیٰ جَنبٍ جِهادٌ في سَبيلِ اللّه.[۷۰۲]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله - در سفارش خود به علی علیه‌السلام -: اى على! نالۀ مؤمن، «سبحان اللّٰه» گفتن است، فریادش «لا إله إلّا اللّٰه» گفتن است، خفتنش بر بستر، عبادت است و از پهلو به پهلو چرخیدنش، جهاد در راه خداست.

الفَصلُ الثّامِنُ: الآدابُ الخاصَّةُ لِأُمرَاءِ الأَجنادِ

فصل هشتم: آداب ویژۀ فرماندهان سپاه

۸ / ۱: واجِباتُ أُمَراءِ الأَجنادِ إِزاءَ المُجاهِدینَ

۸ / ۱: وظایف فرماندهان سپاه در برابر رزمندگان

۸ / ۱ - ۱: الاِهتِمامُ بِالجُندِ، خاصَّةً السّابِقينَ مِنهُم

۸ / ۱ - ۱: اهمّیت دادن به سپاهیان، بویژه به نیروهای باسابقه

  1. مجمع البيان عن المُقاتلَينِ: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يُكرِمُ أهلَ بَدرٍ مِنَ المُهاجِرينَ وَ الأَنصارِ.[۷۰۳]

 

  1. مجمع البيان - به نقل از دو مقاتل (ابن حسّان و ابن سلیمان) -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله شركت كنندگان در جنگ بدر را از مهاجر و انصار، گرامى مىداشت.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن کِتابِهِ إلیٰ مالِكٍ الأشتَرِ لَمّا وَلّاهُ عَلیٰ مِصرَ -: الجُنودُ بِإِذنِ اللّه حُصونُ الرَّعِيَّةِ، و زَينُ الوُلاةِ، و عِزُّ الدّينِ، و سُبُلُ الأَمنِ، و لَيسَ تَقومُ الرَّعِيَّةُ إلّا بِهِم. ثُمَّ لا قِوامَ لِلجُنودِ إلّا بِما يُخرِجُ اللّٰهُ لَهُم مِنَ الخَراجِ الَّذي يَقوَونَ بِهِ عَلیٰ جِهادِ عَدُوِّهِم، و يَعتَمِدونَ عَلَيهِ فيما يُصلِحُهُم، و يَكونُ مِن وَراءِ حاجَتِهِم.[۷۰۴]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در سفارشنامۀ خود به مالک اَشتر، هنگامی که وی را بر مصر گماشت -: سپاهیان، به اذن خدا، دژهاى مردم و زیور زمامداران و قدرت دین و راه امنیّت و آرامش جامعهاند و مردم، جز در سایۀ آنان پایدار نمىمانند. پایدارى سپاهیان نیز جز با خراجى كه خداوند براى آنان قرار داده، نیست تا با آن ساز و برگ، جهاد با دشمنان را فرا هم آورند و بر آن، تكیه كنند و پشتوانۀ تأمین نیازهایشان باشد.

 

  1. عنه علیه‌السلام: العالَمُ حَديقَةٌ سِياجُهَا الشَّريعَةُ، وَ الشَّريعَةُ سُلطانٌ تَجِبُ لَهُ الطّاعَةُ، وَ الطّاعَةُ سِياسَةٌ يَقومُ بِهَا المَلِكُ، وَ المَلِكُ راعٍ يَعضُدُهُ الجَيشُ، وَ الجَيشُ أعوانٌ يَكفُلُهُمُ المالُ، وَ المالُ رِزقٌ يَجمَعُهُ الرَّعِيَّةُ، وَ الرَّعِيَّةُ سَوادٌ يَستَعبِدُهُمُ العَدلُ، وَ العَدلُ أساسٌ بِهِ قِوامُ العالَمِ.[۷۰۵]

 

  1. امام على علیه‌السلام: جهان، باغى است كه دیوارش شریعت است و شریعت، شهریارى است كه فرمانبرداریاش واجب است و فرمانبرى، سیاستى است كه پادشاه بِدان پایدار است و پادشاه، حكمرانى است كه لشكریان او را پشتیبانى مىكنند و لشكریان، یارانى هستند كه مال، آنها را تأمین مىكند و مال، روزیاى است كه رعیّت فرا هم مىآورند و رعیّت، توده[ی مردم] هستند كه بندۀ عدالت اند و عدالت، شالودهاى است كه قوام جهان به آن است.

 

  1. عنه علیه‌السلام: مَن خَذَلَ جُندَهُ، نَصَرَ أضدادَهُ.[۷۰۶]

 

  1. امام على علیه‌السلام: هر كس از یارى سپاه خود دست كشد، دشمنانش را یارى داده است.

 

  1. عنه علیه‌السلام: الجُنودُ عِزُّ الدينِ، و حُصونُ الوُلاةِ.[۷۰۷]

 

  1. امام على علیه‌السلام: سربازان، مایۀ عزّت دین و دژهاى والیان اند.

۸ / ۱ - ۲: إرشادُ الجَيشِ

۸ / ۱ - ۲: راهنمایی کردن سپاهیان

  1. سنن أبي داوود عن بريدة بن الحصيب الأسلمي: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا بَعَثَ أميراً عَلیٰ سَرِيَّةٍ أو جَيشٍ، أوصاهُ بِتَقوَى اللّه في خاصَّةِ نَفسِهِ و بِمَن مَعَهُ مِنَ المُسلِمينَ خَيراً.[۷۰۸]

 

  1. سنن أبی داوود - به نقل از بُریدة بن حُصَیب اَسلمی -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هر گاه کسی را به فرماندهی گردان یا لشکری میگماشت، او را در خصوص خودش به پروا داشتن از خدا و در بارۀ مسلمانانِ همراهش، به نیکی و خوشرفتاری سفارش میکرد.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في كِتابِهِ إلَى الجُنودِ -: مِن عَبدِ اللّه عَلِيٍّ أميرِ المُؤمِنينَ:

أمّا بَعدُ، فَإِنَّ اللّٰهَ جَعَلَكُم فِي الحَقِّ جَميعاً سَواءً، أسوَدَكُم و أَحمَرَكُم، و جَعَلَكُم مِنَ الوالي و جَعَلَ الوالِيَ مِنكُم بِمَنزِلَةِ الوالِدِ مِنَ الوَلَدِ و بِمَنزِلَةِ الوَلَدِ مِنَ الوالِدِ، الَّذي لا يَكفيهِم مَنعُهُ إيّاهُم طَلَبَ عَدُوِّهِ وَ التُّهَمَةَ بِهِ، ما سَمِعتُم و أَطَعتُم و قَضَيتُمُ الَّذي عَلَيكُم، و إنَّ حَقَّكُم عَلَيهِ إنصافُكُم وَ التَّعديلُ بَينَكُم، وَ الكَفُّ عَن فَيئِكُم، فَإِذا فَعَلَ ذٰلِكَ مَعَكُم وَجَبَت عَلَيكُم طاعَتُهُ بِما وافَقَ الحَقَّ، و نُصرَتُهُ عَلیٰ سيرَتِهِ، وَ الدَّفعُ عَن سُلطانِ اللّه؛ فَإِنَّكُم وَزَعَةُ[۷۰۹] اللّه فِي الأَرضِ، فَكونوا لَهُ أعواناً و لِدينِهِ أنصاراً، و لا تُفسِدوا فِي الأَرضِ بَعدَ إصلاحِها، إنَّ اللّٰهَ لا يُحِبُّ المُفسِدينَ.[۷۱۰]

  1. امام علی علیه‌السلام - در نامۀ خود به سپاهیان -: از بندۀ خدا علی امیر مؤمنان: امّا بعد، خداوند، همۀ شما را از سیاه و سفیدتان، در حق، برابر قرار داده است و شما را نسبت به والى و والى را نسبت به شما به منزلۀ پدر و فرزند و به منزلۀ فرزند و پدر قرار داد - پدری که حتّی جلوگیری کردن خود او، تکلیف پیگرد دشمنش و لطمه زدن به او را از فرزندانش ساقط نمیکند - تا زمانی که حرفشنوی و فرمانبری میکنید و وظیفهای را که بر عهدۀ شماست، انجام میدهید، و البتّه حقّ شما بر والى، این است كه میان شما به دادگری و برابری رفتار کند و از بیت المال شما محافظت نماید. هنگامى كه با شما چنین كند، بر شما واجب است از او در آنچه مطابق حق است، اطاعت كنید و او را در راهش یارى نمایید و از حكومت خدا دفاع كنید؛ زیرا شما پاسداران خدا در زمین هستید. بنا بر این، کمک او و یاور دینش باشید و در زمین پس از اصلاح آن، فساد نكنید، كه خدا فسادگران را دوست ندارد.

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كَلامٍ لَهُ في حَثِّ أصحابِهِ عَلَى القِتالِ -: فَقَدِّمُوا الدّارِعَ[۷۱۱] و أَخِّرُوا الحاسِرَ[۷۱۲]، و عَضُّوا عَلَى الأضراسِ؛ فَإِنَّهُ أنبیٰ لِلسُّيوفِ[۷۱۳] عَنِ الهامِ[۷۱۴]، وَ التَووا[۷۱۵] في أطرافِ الرِّماحِ؛ فَإِنَّهُ أموَرُ[۷۱۶] لِلأَسِنَّةِ[۷۱۷]، و غُضُّوا الأَبصارَ؛ فَإِنَّهُ أربَطُ لِلجَأشِ[۷۱۸] و أَسكَنُ لِلقُلوبِ، و أَميتُوا الأَصواتَ؛ فَإِنَّهُ أطرَدُ لِلفَشَلِ[۷۱۹].…[۷۲۰]

 

  1. امام على علیه‌السلام - از سخنان ایشان در تشویق یاران خود به جنگیدن -: زرهداران را در صف جلو و بىزرهان را در صفهای عقب قرار دهید و دندانها را بر هم بفشارید، كه این كار، تأثیر شمشیر را بر سر كمتر مىكند، و در اطراف نیزهها پیچ و تاب خورید، كه با این كار در برابر نیزهها بهتر مىتوان جا خالى كرد، و دیدگانتان را فرو اندازید كه این كار بیشتر قوّت قلب و آرامش دل مىبخشد، و صداهاى خود را خاموش كنید كه این كار در زدودن ترس و سستى مؤثّرتر است.

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كَلامٍ قالَهُ لِأَصحابِهِ لَيلَةَ الهَريرِ أو أوَّلَ اللِّقاءِ بِصِفّينَ[۷۲۱] -: مَعاشِرَ المُسلِمينَ! استَشعِرُوا الخَشيَةَ، و تَجَلبَبُوا السَّكينَةَ، و عَضُّوا عَلَى النَّواجِذِ؛ فَإِنَّهُ أنبیٰ لِلسُّيوفِ عَنِ الهامِ، و أَكمِلُوا اللَأْمَةَ[۷۲۲]، و قَلقِلُوا السُّيوفَ في أغمادِها قَبلَ سَلِّها[۷۲۳]، وَ الحَظُوا الخَزرَ[۷۲۴]، وَ اطعُنُوا الشَّزرَ[۷۲۵]، و نافِحوا[۷۲۶] بِالظُّبا[۷۲۷]، و صِلُوا السُّيوفَ بِالخُطا، وَ اعلَموا أنَّكُم بِعَينِ اللّه، و مَعَ ابنِ عَمِّ رَسولِ اللّه، فَعاوِدُوا الكَرَّ، وَ استَحيوا مِنَ الفَرِّ؛ فَإِنَّهُ عارٌ فِي الأَعقابِ، و نارٌ يَومَ الحِسابِ، و طيبوا عَن أنفُسِكُم نَفساً، وَ امشوا إلَى المَوتِ مَشياً سُجُحاً[۷۲۸].

و عَلَيكُم بِهٰذَا السَّوادِ الأَعظَمِ، وَ الرِّواقِ المُطَنَّبِ، فَاضرِبوا ثَبَجَهُ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ كامِنٌ في كِسرِهِ، و قَد قَدَّمَ لِلوَثبَةِ يَداً و أَخَّرَ لِلنُّكوصِ رِجلاً، فَصَمداً صَمداً[۷۲۹] حَتّیٰ يَنجَلِيَ لَكُم عَمودُ الحَقِّ (وَ أَنتُمُ ٱلْأَعْلَوْنَ وَ ٱللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَن يَتِرَكُمْ أَعْمَـٰـلَكُمْ)[۷۳۰].[۷۳۱]

  1. امام علی علیه‌السلام - از سخنان ایشان به یاران خود در لیلة الهریر یا نخستین رویارویی در صفّین -: اى جماعت مسلمانان! ترس [از خدا] را جامۀ زیرین خود سازید و آرامش را ردای خویش قرار دهید. دندانها را بر هم بفشارید - زیرا این كار، تأثیر شمشیرها را بر سر كندتر میکند - و جنگافزارهاى خویش را مهیّا و كامل كنید و شمشیرها را پیش از آن كه بر کشید، در نیامهایشان بجنبانید و از گوشۀ چشم و خشمناک بنگرید و نیزهها را از چپ و راست در حركت آرید و با لبۀ تیز شمشیر بجنگید و گامهایتان را با شمشیرهایتان هماهنگ ساخته، به پیش روید. بدانید كه خدا شما را مىنگرد و همراه پسرعموی پیامبر خدا پیكار مىكنید. پس، پیاپى حمله كنید و از فرار شرم دارید؛ زیرا این کار مایۀ ننگ در میان اعقاب و سبب آتش [دوزخ] در روز حساب است. با رضایت خاطر بجنگید و سبکبال به سوى مرگ گام بردارید. به قلب دشمن بتازید و بر آن خرگاهی كه طنابهایش به اطراف كشیده شده، حمله برید و بر میان آن بزنید؛ زیرا شیطان در درون آن لانه كرده است و دستى پیش داشته كه حمله آورد و پایى واپس نهاده كه بگریزد. پس، به سوی هدف همچنان پیش روید تا پرتو حقیقت برایتان آشکار شود. (شما برتريد و خدا با شماست و از پاداشهايتان هیچ نخواهد كاست).

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِمّا کانَ یَقولُهُ لِأَصحابِهِ عِندَ الحَربِ -: لا تَشتَدَّنَّ عَلَيكُم فَرَّةٌ بَعدَها كَرَّةٌ[۷۳۲]، و لا جَولَةٌ[۷۳۳] بَعدَها حَملَةٌ، و أَعطُوا السُّيوفَ حُقوقَها، و وَطِّئوا لِلجُنوبِ مَصارِعَها[۷۳۴]، وَ اذمُروا أنفُسَكُم عَلَى الطَّعنِ الدَّعسِيِّ وَ الضَّربِ الطِّلَحفِيِّ[۷۳۵]، و أَميتُوا الأَصواتَ فَإِنَّهُ أطرَدُ لِلفَشَلِ.[۷۳۶]

 

  1. امام على علیه‌السلام - از سخنان ایشان كه هنگام نبرد به یاران خود مىفرمود -: مبادا گریزى كه پس از آنبازگشت باشد، یا عقبنشینىاىكه پس از آن حمله باشد، بر شما سخت آید! حقّ شمشیرها را ادا كنید و پهلوها[ىدشمن] را به خاک بمالید. بكوشید تا نیزه را هر چه كارگرتر فرو برید و ضربت را هر چه سختتر وارد سازید، و صداها را پایین بیاورید که این کار، سستى و اضطراب را بیشتر کاهش می‌دهد.

 

  1. عنه علیه‌السلام: إن كانَت - و أَعوذُ بِاللّه - فيكُم هَزيمَةٌ فَتَداعَوا، وَ اذكُرُوا اللّٰهَ و ما تَوَعَّدَ بِهِ مَن فَرَّ مِنَ الزَّحفِ، و بَكِّتوا[۷۳۷] مَن رَأَيتُموهُ وَلّیٰ، وَ اجمَعُوا الأَلوِيَةَ وَ اعتَقِدوا، وَ ليُسرِعِ المُخِفّونَ في رَدِّ مَنِ انهَزَمَ إلَى الجَماعَةِ و إلَى المُعَسكَرِ، فَليَنفِر مَن فيهِ إلَيكُم، فَإِذَا اجتَمَعَ أطرافُكُم و أَتَت أمدادُكُم وَ انصَرَفَ فَلُّكُم[۷۳۸]، فَأَلحِقُوا النّاسَ بِقُوّادِهِم، و أَحكِموا تَعابِيَّهُم، و قاتِلوا وَ استَعينوا بِاللّه وَ اصبِروا، و فِي الثَّباتِ عِندَ الهَزيمَةِ، و حَملِ الرَّجُلِ الواحِدِ الواثِقِ بِشَجاعَتِهِ عَلَى الكَتيبَةِ فَضلٌ عَظيمٌ.[۷۳۹]

 

  1. امام على علیه‌السلام: اگر خداى ناكرده در میان شما شكستى رُخ داد، جمع شوید و خدا را یاد كنید و یاد آورید آنچه بر گُریختگان از نبرد، وعده[ی كیفر] داده شده است و آن را كه در حال پشت كردن به دشمن دیدید، نكوهش كنید و پرچمها را گرد آورده، یكى كنید. چابک‌سواران، در بازگرداندن فراریان به سوى جمعیت و لشكر، شتاب كنند و هر كس در مخفیگاههاست، به سوى شما كوچ كند. وقتى كنارههاى لشكر گِرد آمد و نیرو و توان به شما رسید و حالت شكستخوردگى از میان شما رخت بر بست، لشكر را به فرماندهان بسپارید و جهتها (یگانها) را استوار سازید و نبرد كنید و از خداوند یارى جویید و شكیبایى كنید كه در پایدارى به هنگام شكست و نیز در یورش مردى دلاور بر دشمن، پاداشى بزرگ است.

راجع: ص۳۸۸ (جوامع ما يجب علی اُمراء الأجناد) و ص۳۵۶ (جوامع ما لا يَنبَغي فِي القتال).

ر. ک: ص۳۸۹ (مواردی دیگر از وظایف فرماندهان سپاه)

و ص۳۵۷ (مواردی دیگر از نابایسته‌های جنگ).

۸ / ۱ - ۳: إعدادُ الجَيشِ لِلحَربِ

۸ / ۱ - ۳: آماده‌سازی سپاهیان برای جنگ

  1. تفسير القمّي - في ذِکرِ غَزوَةِ بَدرٍ -: عَبَّأَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أصحابَهُ بَينَ يَدَيهِ، و قالَ: غُضّوا أبصارَكُم و لا تَبدَؤُوهُم بِالقِتالِ، و لا يَتَكَلَّمَنَّ أحَدٌ.[۷۴۰]

 

  1. تفسیر القمّى - در یادكرد از جنگ بدر -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله یارانش را جلوى خویش آماده [و به صف] كرد و فرمود: «دیدههایتان را فرو بخوابانید و جنگ را شما آغاز نكنید و هیچ كس سخن نگوید».

 

  1. الطبقات الكبرى - في ذِكرِ غَزوَةِ بَدرٍ -: لَمّا أصبَحَ [صلّی اللّه علیه و آله] صَفَّ أصحابَهُ قَبلَ أن تَنزِلَ قُرَيشٌ، و طَلَعَت قُرَيشٌ و رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يُصَفِّفُ أصحابَهُ و يُعَدِّلُهُم كَأَنَّما يُقَوِّمُ بِهِمُ القِدحَ، و مَعَهُ يَومَئِذٍ قِدحٌ[۷۴۱] يُشيرُ بِهِ إلی هٰذا: تَقَدَّم، و إلی هٰذا: تَأَخَّر، حَتَّى استَوَوا.[۷۴۲]

 

  1. الطبقات الكبرى - در یادكرد از جنگ بدر -: هنگامى كه صبح شد، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله یارانش را پیش از فرود آمدن قریش، به صف كرد و قریش كه پدیدار شد، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله یارانش را به صف و مرتّب مىكرد، گویى كه تیرها را [در تیردان] مرتّب مىكند و در آن روز، تیرى به همراه داشت كه با آن اشاره مىكرد و مىفرمود: «جلوتر بیا» و به دیگرى اشاره مىكرد و مىفرمود: «عقب برو»، تا آن كه صاف و در یک ردیف شدند.

 

  1. أنساب الأشراف - في ذِكرِ أحداثِ غَزوَةِ اُحُدٍ -: سَوّیٰ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله صُفوفَ المُسلِمينَ و أَقامَها إقامَةَ القِدحِ، فَلَم يَزَل مَنكِبٌ عَلیٰ مَنكِبٍ، وَ اتَّخَذَ مَيمَنَةً و مَيسَرَةً، و خَطَبَ النّاسَ و رَغَّبَهُم فِي الجِهادِ، و حَثَّهُم عَلَى الصَّبرِ وَ اليَقينِ وَ الجِدِّ وَ النَّشاطِ.[۷۴۳]

 

  1. أنساب الأشراف - در یادکرد از حوادث جنگ بدر -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله صفهاى مسلمانان را صاف كرد و آنها را مانند تیر [در تیردان] مرتّب نمود و همه شانه به شانه هم ایستادند، و براى سپاه، مِیمنه (جناح راست) و مِیسره (جناح چپ) قرار داد و براى مردم سخنرانى كرد و آنها را به جهاد ترغیب نمود و به پایدارى و یقین و جدّیت و نشاط بر انگیخت.

 

  1. دعائم الإسلام - فِي الإمامِ عَلِيٍّ علیه‌السلام -: إنَّهُ كانَ إذا زَحَفَ لِلقِتالِ جَعَلَ مَيمَنَةً و مَيسَرَةً، و قَلباً يَكونُ هُوَ فيهِ، و يَجعَلُ لَها رَوابِطَ، و يُقَدِّمُ عَلَيها مُقَدَّمينَ و يَأمُرُهُم بِخَفضِ الأَصواتِ وَ الدُّعاءِ، وَ اجتِماعِ القُلوبِ، و شَهرِ السُّيوفِ، و إظهارِ العُدَّةِ، و لُزومِ كُلِّ قَومٍ مَكانَهُم، و رُجوعِ كُلِّ مَن حَمَلَ إلیٰ مَصافِّهِ[۷۴۴] بَعدَ الحَملَةِ.[۷۴۵]

 

  1. دعائم الإسلام - در بارۀ امام على علیه‌السلام -: هنگامى كه براى نبرد آماده مىشد، براى سپاه، [یگانهاى] راست و چپ و میانه قرار مىداد كه خود، در میانه بود و براى آنها رابطهایى معیّن مىكرد و پیشروانى جلو مىفرستاد و آنان را به آهسته سخنراندن و نیایش و خاطرجمعى و بیرون كشیدن شمشیرها و آشكار ساختن توان و نیرو، دستور مىداد و [نیز] به اینكه هر گروهى بر جاى خود قرار گیرد و اینكه هر كس یورش بَرَد، پس از یورش، به جاى خود برگردد.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - أنَّهُ وَصَفَ القِتالَ فَقالَ -: قَدِّمُوا الرَّجّالَةَ وَ الرُّماةَ فَليَرشُقوا بِالنَّبلِ، وَ ليَتَناوَشِ[۷۴۶] الجَنبانِ[۷۴۷]، وَ اجعَلُوا الخَيلَ الرَّوابِطَ وَ المُنتَجَبَةَ رِدءاً لِلِّواءِ وَ المُقَدِّمَةِ، و لا تَنشُزوا[۷۴۸] عَن مَراكِزِكُم لِفارِسٍ شَذَّ مِنَ العَدُوِّ، و مَن رَأیٰ فُرصَةً فِي العَدُوِّ فَليَنشُز وَ ليَنتَهِزِ الفُرصَةَ بَعدَ إحكامِ مَركَزِهِ، فَإِذا قَضیٰ حاجَتَهُ عادَ إلَيهِ.

فَإِذا أرَدتُمُ الحَملَةَ فَليَبدَأ صاحِبُ المُقَدِّمَةِ، فَإِن تَضَعضَعَ دَعَمَتهُ شُرطَةُ الخَميسِ، فَإِن تَضَعضَعوا حَمَلَتِ المُنتَجَبَةُ و رَشَقَتِ الرُّماةُ، و يَقِفُ الطَّلائِعُ وَ المَسالِحُ فِي الأَطرافِ وَ الغِياضِ[۷۴۹] وَ الإِكامِ[۷۵۰]؛ لِلتَّحَفُّظِ مِنَ المَكامِنِ.

وإنِ ابتَدَأَكُمُ العَدُوُّ بِالحَملَةِ فَأَشرِعُوا الرِّماحَ وَ اثبُتوا وَ اصبِروا، وَلتَنضِحِ الرُّماةُ[۷۵۱]، و حَرِّكُوا الرّاياتِ، و قَعقِعُوا[۷۵۲] الحَجَفَ[۷۵۳]، وَ ليَبرُز في وُجوهِهِم أصحابُ الجَواشِنِ[۷۵۴] وَ الدُّروعِ، فَإِنِ انكَسَروا أدنیٰ كَسرَةٍ فَليَحمِل عَلَيهِمُ الأَوَّلُ فَالأَوَّلُ، و لا يَحمِلوا حَملَةً واحِدَةً ما قامَ مَن حَمَلَ بِأَمرِ العَدُوِّ، فَإِن لَم يَقُم فَادعَموهُ شَيئاً شَيئاً، وَ الزَموا مَصافَّكُم وَ اثبُتوا في مَواقِفِكُم، فَإِذَا استُحِقَّتِ الهَزيمَةُ فَاحمِلوا بِجَماعَتِكُم عَلَى التَّعابِيِّ[۷۵۵]، غَيرَ مُفتَرِقينَ و لا مُنفَضّينَ، و إذَا انصَرَفتُم مِنَ القِتالِ فَانصَرِفوا كَذٰلِكَ عَلَى التَّعابِيِّ.[۷۵۶]

  1. امام علی علیه‌السلام - در بیان چگونه جنگیدن -: پیادگان و تیراندازها را پیش دارید و آنان تیراندازی كنند و به جنگ تن به تن بپردازند. سوارانِ ورزیده و زبده را پناهِ جلوداران و پیشروان قرار دهید و جایگاه خود را به خاطر سوارى از دشمن كه تنها مانده، ترک نكنید؛ امّا هر کس فرصتی برای ضربه زدن به دشمن دید، زان پس که جایگاه خود را محکم کرد، آن فرصت را غنیمت شمارد و پس از این که کار خود را کرد، به جایگاهش باز گردد.

هر گاه خواستید حمله کنید، نخست فرمانده جلوداران حمله کند و اگر آنان کم آوردند نیروهای ویژه به کمکشان روند و اگر آنان نیز کم آوردند، سواران زبده حمله کنند و تیراندازان تیراندازی کنند و طلایهداران و دیدهبانان در اطراف و بیشهها و تپّهها برای مراقبت از کمینهای دشمن موضع بگیرند.

اگر دشمنْ حمله به شما را آغاز کرد، شما با نیزههایتان نشانه روید و پایداری
و شکیبایی ورزید. تیراندازان شروع به تیراندازی کنند و پرچم
ها را به اهتزاز در آورید
و با سپرها سر و صدا ایجاد کنید و جوشن
داران و زرهپوشان به مصاف دشمن روند و اگر کمترین شکستی به آنان راه یافت، صف بعدی و سپس صف بعدی به آنان حمله کند، و تا زمانی که کسی در برابر دشمن ایستاده است، همگی با هم حمله نکنید؛ امّا اگر نتوانست ایستادگی کند، به تدریج پشتیبانیاش کنید. در صفهای خود بمانید و جایگاههایتان را ترک نکنید. هر گاه شکست قطعی شد، آن گاه همگی با هم، و نه به صورت پراکنده و جداگانه، حمله برید و هنگام بازگشت از جنگ نیز همین گونه با هم باز گردید.

  1. عنه علیه‌السلام - مِن وَصِيَّةٍ لَهُ وَصّیٰ بِها جَيشاً بَعَثَهُ إلَى العَدُوِّ -: فَإِذا نَزَلتُم بِعَدُوٍّ أو نَزَلَ بِكُم، فَليَكُن مُعَسكَرُكُم في قُبُلِ الأَشرافِ، أو سِفاحِ الجِبالِ، أو أثناءِ الأَنهارِ؛ كَيما يَكونَ لَكُم رِدءاً، و دونَكُم مَرَدّاً، وَلتَكُن مُقاتَلَتُكُم مِن وَجهٍ واحِدٍ أوِ اثنَينِ، وَ اجعَلوا لَكُم رُقَباءَ في صَياصِي الجِبالِ، و مَناكِبِ الهِضابِ[۷۵۷]؛ لِئَلّا يَأتِيَكُمُ العَدُوُّ مِن مَكانِ مَخافَةٍ أو أمنٍ. وَ اعلَموا أنَّ مُقَدِّمَةَ القَومِ عُيونُهُم، و عُيونَ المُقَدِّمَةَ طلائِعُهُم.

و إيّاكُم وَ التَّفَرُّقَ، فَإِذا نَزَلتُم فَانزِلوا جَميعاً، و إذَا ارتَحَلتُم فَارتَحِلوا جَميعاً، و إذا غَشِيَكُمُ اللَّيلُ فَاجعَلُوا الرِّماحَ كِفَّةً، و لا تَذوقُوا النَّومَ إلّا غِراراً أو مَضمَضَةً[۷۵۸].[۷۵۹]

  1. امام على علیه‌السلام - در سفارش خود به سپاه، هنگامى كه آن را به سوى دشمن گسیل داشت -: هر گاه بر دشمن فرود آمدید یا دشمن بر شما فرود آمد، لشكرگاهتان بر فراز بلندىها یا دامنۀ كوهها یا بین رودخانهها باشد، تا براى شما پناه و براى دشمن، مانعى بر سر راه باشد، و جنگتان از یک سو یا دو سو باشد و براى خود، دیدهبانهایى در قلّۀ كوهها و فراز پشتهها بگمارید، تا مبادا دشمن از جایى كه مىترسید و یا جایى كه از آن بیم ندارید، بر شما فرود آید، و بدانید كه پیشروان لشكر، دیدهبانهاى آناند و دیدهبانها، طلایهداران لشكرند.

بپرهیزید از پراكندگى! پس هر گاه فرود مىآیید، با هم فرود آیید، و هر گاه كوچ مىكنید، با هم كوچ كنید، و هر گاه شب شما را فرا میگیرد، نیزهها را گِرداگِرد خود، بر پا دارید، و جز اندک مخوابید، یا آن را مَزمَزه كنید (لَختى بخوابید و لَختى بیدار بمانید).

۸ / ۱ - ۴: الدُّعاءُ لِلجَيشِ

۸ / ۱ - ۴: دعا برای سپاهیان

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله كانَ إذا بَعَثَ بِسَرِيَّةٍ دَعا لَها.[۷۶۰]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هر گاه سپاهى گسیل مىداشت، برایش دعا مىكرد.

 

  1. سنن ابن ماجة عن ابن عمر: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا أشخَصَ السَّرايا، يَقولُ لِلشّاخِصِ: أستَودِعُ اللّٰهَ دينَكَ و أَمانَتَكَ و خَواتيمَ عَمَلِكَ.[۷۶۱]

 

  1. سنن ابن ماجة - به نقل از ابن عمر -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هر گاه سپاهی را اعزام میکرد، به اعزام شونده میگفت: «دینت را و امانتت را و عواقب عملت را به خدا میسپارم».

 

  1. سنن أبي داوود عن عبد اللّٰهالخطمي: كانَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله إذا أرادَ أن يَستَودِعَ الجَيشَ قالَ: أستَودِعُ اللّٰهَ دينَكُم و أَمانَتَكُم و خواتيمَ أعمالِكُم.[۷۶۲]

 

  1. سنن أبى داوود - به نقل از عبد اللّٰهخطمى -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هنگامى كه سپاه را بدرقه مىكرد، مىفرمود: «دینتان و امانتتان و عاقبت كارهایتان را به خدا مىسپارم».

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في خُطبَةِ الجُمُعَةِ -: اللّٰهُمَّ انصُر جُيوشَ المُسلِمينَ و سَراياهُم و مُرابِطيهِم في مَشارِقِ الأَرضِ و مَغارِبِها، إنَّكَ عَلیٰ كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.[۷۶۳]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در سخنرانی ایشان در روز جمعه -: خدایا! لشكریان و گردانهاى مسلمان و مرزبانان آنان را در سراسر شرق و غرب زمین، یارى ده، كه تو بر همه چیز، توانایى.

راجع: ص۲۶۶ (الآداب الإیجابیّة / کثرة الذكر و الدعاء)

و موسوعة معارف الکتاب و السنّة: عنوان «الثغر»: الفصل الثاني: الدعاء
للمرابطین / دعاء عليّ بن الحسين علیه‌السلام.

ر. ک: ص۲۶۷ (بایسته‌های جهاد / ذکر گفتن و دعا کردن بسیار)

و دانش‌نامۀ قرآن و حدیث: ج۱۸ ص۱۷۹ (فصل دوم: دعا برای مرزبانان / دعای امام علی بن الحسین علیه‌السلام).

۸ / ۱ - ۵: المَشوَرَةُ

۸ / ۱ - ۵: مشورت با سپاهیان

الكتاب

قرآن

(وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَيْنَهُمْ).[۷۶۴]

(و كارشان در ميان خودشان به مشاوره برگزار مىگردد).

الحديث

حدیث

  1. المغازي: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يُكثِرُ مُشاوَرَتَهُم [أيِ النّاسَ] فِي الحَربِ.[۷۶۵]

 

  1. المغازی: روش پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله این بود که با یارانش در جنگ، بسیار مشورت مىكرد.

 

  1. المغازي عن أبي هريرة: لَم أرَ أحَداً كانَ أكثَرَ مُشاوَرَةً لِأَصحابِهِ مِن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و كانَت مُشاوَرَتُهُ أصحابَهُ فِي الحَربِ فَقَط.[۷۶۶]

 

  1. المغازى - به نقل از ابو هریره -: كسى را ندیدم كه بیش از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله با یارانش مشورت كند و مشاورهاش [در جنگ]، فقط باجنگاورانِ همراهش بود.

 

  1. المعجم الكبير عن عبد اللّهبن عمرو: كَتَبَ أبوبَكرٍ إلیٰ عَمرِو بنِ العاصِ: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله شاوَرَ في أمرِ الحَربِ، فَعَلَيكَ بِهِ.[۷۶۷]

 

  1. المعجم الكبير - به نقل از عبد اللّٰهبن عمرو -: ابو بكر به عمرو بن عاص نامه نوشت كه: «پیامبر خدا در كار جنگ مشورت كرد. تو هم بكن».

۸ / ۱ - ۶: التَّعاوُنُ مَعَ الجَيشِ

۸ / ۱ - ۶: همکاری با سپاهیان

  1. صحيح مسلم عن البراء: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ الأَحزابِ يَنقُلُ مَعَنَا التُّرابَ، و لَقَد وارَى التُّرابُ بَياضَ بَطنِهِ، و هُوَ يَقولُ:

وَ اللّه لَولا أنتَ مَا اهتَدَينا و لا تَصَدَّقنا و لا صَلَّينا

فَأَنزِلَن سَكينَةً عَلَينا إنَّ الاُلیٰ قَد أبَوا عَلَينا

قالَ: و رُبَّما قالَ:

إنَّ المَلا[۷۶۸] قَد أبَوا عَلَينا إذا أرادوا فِتنَةً أبَينا[۷۶۹]

و يَرفَعُ بِها صَوتَهُ.[۷۷۰]

  1. صحيح مسلم - به نقل از بَراء -: در جنگ احزاب، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به همراه ما خاک مىكشید و در حالى كه گَرد و غبار، سفیدى شكم ایشان را پوشانده بود، مىفرمود:

«به خدا سوگند، اگر تو نبودى، ما هدایت نمىشدیم /

و زكات نمىدادیم و نماز نمىخواندیم.

پس بر ما آرامش فرو فرست /

همانا آنان (مشركان) از ما نپذیرفتند».

گاهى هم مىفرمود:

«همانا این جماعت، از ما نپذیرفتند /

اگر خواهان فتنه و گمراهى باشند، ما نمىپذیریم».

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله این اشعار را با صداى بلند مىخواند.

  1. المغازي عن عاصم بن عمر بن قتادة: كانَ جُعَيلُ بنُ سُراقَةَ رَجُلاً صالِحاً، و كانَ ذَميماً قَبيحاً، و كانَ يَعمَلُ مَعَ المُسلِمينَ يَومَئِذٍ فِي الخَندَقِ، و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَد غَيَّرَ اسمَهُ يَومَئِذٍ فَسَمّاهُ عَمراً، فَجَعَلَ المُسلِمونَ يَرتَجِزونَ و يَقولونَ:

سَمّاهُ مِن بَعدِ جُعَيلٍ عَمرا و كانَ لِلبائِسِ يَوماً ظَهرا

قالَ: فَجَعَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله لا يَقولُ مِن ذٰلِكَ شَيئاً، إلّا أن يَقولَ: «عَمرا»[۷۷۱].[۷۷۲]

  1. المغازى - به نقل از عاصم بن عمر بن قتاده -: جُعَیل بن سُراقه، مردى شایسته، امّا زشترو بود و در صورتش آبله داشت و در جنگ خندق، همراه مسلمانان كار مىكرد. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله نام او را در آن روزها تغییر داده و او را عمرو نامیده بود و مسلمانان رجز مىخواندند و مىگفتند:

از این به بعد، او را عمرو نامید /

و براى جنگجو، امروز پشتیبان است.

و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از این شعر، چیزى نمىخواند و فقط مىفرمود: «عَمرا» [و «ظَهرا»، یعنى فقط دو كلمۀ آخر هر مصرع را تكرار مىكرد].

۸ / ۱ - ۷: مُواساةُ الجَیشِ

۸ / ۱ - ۷: همدردی با سپاهیان

  1. المعجم الأوسط عن جابر بن عبداللّٰه: لَمّا حَفَرَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله الخَندَقَ أصابَ المُسلِمينَ جَهدٌ شَديدٌ حَتّیٰ رَبَطَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله عَلیٰ بَطنِهِ صَخرَةً مِنَ الجوعِ و أَصحابُهُ، فَذَبَحتُ عَناقاً[۷۷۳]، و أَمَرتُ أهلي فَخَبَزوا شَيئاً مِن شَعيرٍ كانَ عِندَهُم، و طَبَخُوا العَناقَ، ثُمَّ دَعَوتُ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله فَأَخبَرتُهُ بِالَّذي صَنَعتُ، فَقالَ: فَانطَلِق فَهَيِّئ ما عِندَكَ حَتّیٰ آتِيَكَ.

فَذَهَبتُ فَهَيَّأتُ ما كانَ عِندَنا، فَجاءَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله وَ الجَيشُ جَميعاً! قُلتُ: يا رَسولَ اللّه، إنَّما هِي عَناقٌ جَعَلتُها لَكَ و لِنَفَرٍ مِن أصحابِكَ!

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: اِیتِ بِقَصعَةٍ. فَأَتَيتُهُ بِقَصعَةٍ. ثُمَّ قالَ: اِیدِم فيها. ثُمَّ دَعا عَلَيها بِالبَرَكَةِ، ثُمَّ قالَ: بِاسمِ اللّه، ثُمَّ قالَ: أدخِل عَشَرَةَ رِجالٍ، فَفَعَلتُ، فَإِذا طَعِموا و شَبِعوا خَرَجوا و أَدخَلتُ عَشَرَةً اُخریٰ، حَتّیٰ بَلَغَ الجَيشَ جَميعاً وَ الطَّعامُ كَما هُوَ.[۷۷۴]

  1. المعجم الأوسط - به نقل از جابر بن عبد اللّٰه -: هنگامى كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خندق را حفر كرد، گرسنگى طاقتفرسایى به مسلمانان رسید، تا آن جا كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و یارانش از شدّت گرسنگى، به شكمهایشان سنگ بستند. من بز مادّهاى را ذبح كردم و به خانوادهام فرمان دادم چیزى از جویى را كه داشتند، نان كنند و بز را بپزند. آن گاه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را از كارى كه كرده بودم، باخبر كردم. فرمود: «برو و هر چه دارى، آماده كن تا نزد تو بیایم».

من رفتم و آنچه را داشتیم، آماده كردم و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و همۀ لشكر آمدند. گفتم: اى پیامبر خدا! آن، تنها یک بز مادّه است كه براى تو و تنى چند از یارانت گذاشته بودم!

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «كاسهاى بیاور». كاسهاى برایش بردم. سپس فرمود: «نان و خورش را در آن بریز». آن گاه براى بركت یافتن آن، دعا كرد و سپس گفت: «به نام خدا» و پس از آن فرمود: «ده مرد را به درون بیاور». من چنین كردم. چون خوردند و سیر شدند، بیرون رفتند و ده تن دیگر به درون آوردم، تا آن كه غذا به همۀ لشكر رسید و هنوز دستنخورده مىنمود.

  1. تفسير القمّي - في ذِكرِ غَزوَةِ الخَندَقِ لَمّا جُرِحَ سَعدُ بنُ مُعاذٍ -: ضَرَبَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله لَهُ فِي المَسجِدِ خَيمَةً، و كانَ يَتَعاهَدُهُ بِنَفسِهِ.[۷۷۵]

 

  1. تفسير القمّى - در یادكرد از جنگ خندق، هنگامى كه سعد بن مُعاذ مجروح شد -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله براى او خیمهاى در مسجد بر پا كرد و خود از او پرستاری مىنمود.

 

  1. مكارم الأخلاق عن جابر - في حَديثٍ يَذكُرُ فيهِ بَعضَ آدابِهِ صلّی اللّه علیه و آله في غَزَواتِهِ -: و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله في آخِرِنا في اُخرَياتِ النّاسِ، يُزجِي الضَّعيفَ[۷۷۶] و يُردِفُهُ، و يَدعو لَهُم.[۷۷۷]

 

  1. مكارم الأخلاق - به نقل از جابر، در حدیثى كه برخى آداب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را در [حركت به سوى] جنگ یاد مىكند -: و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در عقب مردم مىآمد تا ضعیفان را پیش براند و [گاه] بر پشت خود بنشاند و برایشان دعا كند.

۸ / ۱ - ۸: الإِحسانُ بِالإِنصافِ

۸ / ۱ - ۸: نیکی کردن منصفانه به سپاهیان

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن کِتابٍ لَهُ إلیٰ قَیسِ بنِ سَعدِ بنِ عُبادَةَ، و هُوَ عامِلُهُ عَلىٰ أذَربيجانَ -: أمّا بَعدُ، فَأقبِل عَلىٰ خَراجِكَ بِالحَقِّ، و أَحسِن إلىٰ جُندِكَ بِالإِنصافِ، و عَلِّم مَن قِبَلَكَ مِمّا عَلَّمَكَ اللّٰهُ.[۷۷۸]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود به قیس بن سعد بن عُباده، به هنگام حكومت بر آذربایجان -: امّا بعد، مالیات را به حق [و اندازه] گِرد آور و مصرف كن و با سپاهیانت به انصاف، نیكویى كن و به مردمانت از آنچه خدا به تو آموخته است، بیاموز.

۸ / ۱ - ۹: تَجَسُّسُ أَخبارِ الجَيشِ

۸ / ۱ - ۹: تجسّس در بارۀ اخبار سپاه

  1. تاريخ أصبهان عن بريدة: [إنَّ] النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله بَعَثَ سَرِيَّةً، فَبَعَثَ مَعَها رَجُلاً يَكتُبُ إلَيهِ بِالأَخبارِ.[۷۷۹]

 

  1. تاريخ أصبهان - به نقل از بریده -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله لشكرى را روانه كرد و مردى را با آن فرستاد تا خبرها را برایش بنویسد و بفرستد.

 

  1. الإمام الرضا علیه‌السلام: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا وَجَّهَ جَيشاً فَاتَّهَمَ أميراً[۷۸۰]، بَعَثَ مَعَهُ مِن ثِقاتِهِ مَن يَتَجَسَّسُ لَهُ خَبَرَهُ.[۷۸۱]

 

  1. امام رضا علیه‌السلام: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هر گاه سپاهى را گسیل مىداشت و به فرماندهى بدگمان بود،[۷۸۲] یكى از افراد مورد اعتماد خود را همراه او مىفرستاد تا از احوال آن امیر، جست و جو کند و به اطّلاع پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برساند.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في ذِكرِ ما يَجِبُ لِلاُمَراءِ مِن أمرِ جُنودِهِ -: ثُمَّ لا تَدَع مَعَ ذٰلِكَ أن تَكونَ لَكَ عَلَيهِم عُيونٌ مِن أهلِ الأَمانَةِ وَ الصِّدقِ، يَحضُرونَهُم عِندَ اللِّقاءِ، و يَكتُبونَ بَلاءَ كُلٍّ مِنهُم حَتّیٰ كَأَنَّكَ شَهِدتَهُ، ثُمَّ اعرِف لِكُلِّ امرِئٍ مِنهُم ما كانَ مِنهُ، و لا تَجعَلَنَّ بَلاءَ امرِئٍ مِنهُم لِغَيرِهِ، و لا تَقصُرَنَّ بِهِ دونَ بَلائِهِ، و كافِ كُلَّ امرِئٍ مِنهُم بِقَدرِ ما كانَ مِنهُ، وَ اخصُصهُ بِكِتابٍ مِنكَ تَهُزُّهُ بِهِ، و تُنَبِّئُهُ بِما بَلَغَكَ عَنهُ، و لا يَحمِلَنَّكَ شَرَفُ امرِئٍ عَلیٰ أن تُعَظِّمَ مِن بَلائِهِ صَغيراً، و لا ضِعَةَ امرِئٍ أن تَستَخِفَّ بِبَلائِهِ إن كانَ جَسيماً، و لا تُفسِدَنَّ أحَداً مِنهُم عِندَكَ عِلَّةٌ عَرَضَت لَهُ أو نَبوَةٌ[۷۸۳] كانَت مِنهُ قَد كانَ لَهُ قَبلَها حُسنُ بَلاءٍ؛ فَإِنَّ العِزَّ بِيَدِ اللّه يُعطيهِ إذا شاءَ، و يَكُفُّهُ إذا شاءَ.[۷۸۴]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - در بیان وظایف فرماندهان در قبال سربازانشان -: علاوه بر این، حتماً از میان افراد امانتدار و راستگو، نیروهای اطّلاعاتی بر آنان می‌گماری تا در هنگام رویارویی با دشمن با آنان حاضر باشند و جان‌فشانیهای هر یک از آنان را برایت گزارش دهند، آن سان که گویی خود شاهد آن بودهای. سپس آن را در همان اندازه که از او سر زده است، در نظر داشته باش. هرگز جان‌فشانیهای یکی را به حساب دیگری مگذار و [نیز] آن را کمتر از آنچه بوده است، مشمار؛ بلکه هر کسی را به اندازۀ رنجی که برده است، پاداش ده، و برای هر یک از آنان، نامهای شورانگیز بنویس و او را از گزارشی که در بارهاش به تو رسیده است، آگاه ساز. زنهار! بلندپایگیِ کسی موجب نشود جان‌فشانی اندک او را بزرگ شماری و دونپایگیِ کسی موجب نگردد که جان‌فشانیِ او را اگر بزرگ بود، کوچک بینگاری. مبادا کسی از آنان که قبلاً خدمات شایانی داشته، اکنون بیماریای که پیدا کرده یا ناتوانیای که نشان داده، او را در نظرت بیمقدار کند؛ چرا که عزّت دست خداست و آن را به هر که بخواهد، میدهد و به هر که نخواهد، نمیدهد.

۸ / ۱ - ۱۰: إضفاءُ الأَمَلِ فِي الجَيشِ

۸ / ۱ - ۱۰: امیدآفرینی در میان سپاهیان

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: لَمّا حَفَرَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله الخَنَدقَ مَرّوا بِكُديَةٍ[۷۸۵]، فَتَناوَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله المِعوَلَ مِن يَدِ أميرِ المُؤمِنينَ علیه‌السلام أو مِن يَدِ سَلمانَ۲، فَضَرَبَ بِها ضَربَةً فَتَفَرَّقَت بِثَلاثِ فِرَقٍ، فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: لَقَد فُتِحَ عَلَيَّ في ضَربَتي هٰذِهِ كُنوزُ كِسریٰ و قَيصَرَ.

فَقالَ أحَدُهُما لِصاحِبِهِ: يَعِدُنا بِكُنوزِ كِسریٰ و قَيصَرَ و ما يَقدِرُ أحَدُنا أن يَخرُجَ يَتَخَلّیٰ![۷۸۶]

  1. امام صادق علیه‌السلام: هنگامى كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله خندق را مىكَند، مسلمانان به تختهسنگ سختى برخوردند. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله كلنگ را از دست امیر مؤمنان یا سلمان گرفت و ضربهاى بر آن فرود آورد كه سه تكّه شد. در این هنگام، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «خداوند با این ضربۀ من، گنجهاى كسرا و قیصر را برایم گشود».

یكى از افراد به رفیقش گفت: وعدۀ گنجهاى كسرا و قیصر را به ما مىدهد، در حالى كه هیچ یک از ما [از بیم دشمن] قادر نیست براى قضاى حاجت، بیرون رود!

  1. الخصال عن البراء بن عازب: لَمّا أمَرَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله بِحَفرِ الخَندَقِ، عَرَضَت لَهُ صَخرَةٌ عَظيمَةٌ شَديدَةٌ في عَرضِ الخَندَقِ، لا تَأخُذُ فيهَا المَعاوِلُ، فَجاءَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَلَمّا رَآها وَضَعَ ثَوبَهُ فَأخَذَ المِعوَلَ، و قال: «بِسمِ اللّه» و ضَرَبَ ضَربَةً فَكَسَرَ ثُلُثَها، فَقالَ: «اللّٰهُ أكبَرُ، اُعطيتُ مَفاتيحَ الشّامِ، وَ اللّه، إنّي لَأُبصِرُ قُصورَهَا الحُمرَ السّاعَةَ».

ثُمَّ ضَرَبَ الثّانِيَةَ فَقَال: «بِسمِ اللّه»، فَفَلَقَ ثُلُثاً آخَرَ، فَقالَ: «اللّٰهُ أكبَرُ، اُعطيتُ مَفاتيحَ فارِسَ، وَ اللّه، إنّي لَأُبصِرُ قَصرَ المَدائِنِ الأَبيَضَ».

ثُمَّ ضَرَبَ الثّالِثَةَ فَفَلَقَ بَقِيَّةَ الحَجَرِ، فقالَ: «اللّٰهُ أكبَرُ، اُعطيتُ مَفاتيحَ اليَمَنِ، وَ اللّه، إنّي لَأُبصِرُ أبوابَ صَنعاءَ مِن مَکاني هٰذا».[۷۸۷]

  1. الخصال - به نقل از براء بن عازب -: هنگامى كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به حفر خندق [در جنگ احزاب] فرمان داد، صخرۀ بزرگى در سر راه پیدا شد كه كلنگها در آن كارگر نمىافتادند. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد و چون آن را دید، لباسش را در آورد و كلنگ را گرفت و فرمود: «به نام خدا» و یک ضربه زد و یکسوم صخره را شكست و فرمود: «اللّٰهأكبر. كلیدهاى شام به من داده شد. به خدا سوگند، من كاخهاى سرخفامشان را اكنون مىبینم».

سپس ضربۀ دوم را زد و فرمود: «به نام خدا» و یکسوم دیگر از صخره را شكست و فرمود: «اللّٰهأكبر. كلیدهاى ایران به من داده شد. به خدا سوگند، كوشک سفید مدائن را مىبینم».

آن گاه ضربۀ سوم را زد و بقیّۀ صخره را شكست و فرمود: «اللّهأكبر. كلیدهاى یمن به من داده شد. به خدا سوگند، از همین جا دروازههاى صنعا را مىبینم».

  1. شرح الأخبار - في ذِكرِ غَزوَةِ الخَندَقِ بَعدَ إرجافِ المُنافِقينَ المَدينَةَ -: أمَرَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله المُسلِمينَ بِالثَّباتِ في مَكانِهِم و لُزومِ خَندَقِهِم، و بِإِدخالِ النِّساءِ وَ الوِلدانِ وَ الضُّعَفاءِ مِنَ الرِّجالِ في آطامِ[۷۸۸] المَدينَةِ و حُصونِها لِتَسكُنَ أنفُسُهُم، و وَعَدَهُم نَصرَ اللّه عزّ و جلّ إيّاهُم.[۷۸۹]

 

  1. شرح الأخبار - در یادكرد از جنگ خندق، پس از شایعهپراكنى منافقان در مدینه -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مسلمانان را به پایدارى در جاى خود و جدا نشدن از خندق فرمان داد و نیز به بردن زنان و كودكان و مردان كمتوان به بلندىهاى مدینه و قلعههاى آن، تا جانشان آرام گیرد، و به آنها وعدۀ نصرت الهى داد.

۸ / ۱ - ۱۱: اِختِیارُ یَومِ الخَمیسِ لِلخُروجِ

۸ / ۱ - ۱۱: انتخاب روز پنجشنبه برای حرکت کردن

  1. عيون الأخبار لابن قتيبة عن الزهري: كانَ أحَبُّ الأَیّام إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أن يَعقِدَ فيهِ رايَتَهُ يَومَ الخَميسِ.[۷۹۰]

 

  1. عیون الأخبار، ابن قتیبه - به نقل از زهری -: محبوبترینِ روزها نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله برای این که پرچمش را در آن روز ببندد، روز پنجشنبه بود.

 

  1. صحيح البخاري عن كعب بن مالك: إنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله خَرَجَ يَومَ الخَميسِ في غَزوَةِ تَبوكَ. و كانَ يُحِبُّ أن يَخرُجَ يَومَ الخَميسِ.[۷۹۱]

 

  1. صحیح البخاری - به نقل از کعب بن مالک -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روز پنجشنبه برای غزوۀ تبوک حرکت کرد. ایشان حرکت کردن در روز پنجشنبه را دوست داشت.

۸ / ۱ - ۱۲: اِختِیارُ الوَقتِ المُناسِبِ لِتَحَرُّكِ الجَیشِ و بَدءِ الهُجومِ

۸ / ۱ - ۱۲: انتخاب زمان مناسب برای حرکت سپاهیان و آغاز حمله

  1. سنن أبي داوود عن صخر الغامدي: عَنِ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله قالَ: «اللّٰهُمَّ بارِك لِاُمَّتي في بُكورِها». و كانَ إذا بَعَثَ سَرِيَّةً أو جَيشاً بَعَثَهُم في أوَّلِ النَّهارِ.[۷۹۲]

 

  1. سنن أبى داوود - به نقل از صخر غامدى -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «خدایا! به امّتم در صبحخیزىاش بركت بده». پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هر گاه سَریّه[۷۹۳] یا سپاهى مىفرستاد، آن را در بامداد، اعزام مىكرد.

 

  1. مسند ابن حنبل عن عبد اللّهبن أبي أوفى: كانَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يُحِبُّ أن يَنهَضَ إلیٰ عَدُوِّهِ عِندَ زَوالِ الشَّمسِ.[۷۹۴]

 

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از عبد اللّٰه بن ابی اوفی -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دوست داشت که در هنگام نیمروز به سوی دشمنش رهسپار شود.

 

  1. سنن الترمذي عن النعمان بن مُقَرِّن: غَزَوتُ مَعَ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله، فَكانَ إذا طَلَعَ الفَجرُ أمسَكَ حَتّیٰ تَطلُعَ الشَّمسُ، فَإِذا طَلَعَت قاتَلَ، فَإِذَا انتَصَفَ النَّهارُ أمسَكَ حَتّیٰ تَزولَ الشَّمسُ، فَإِذا زالَتِ الشَّمسُ قاتَلَ حَتَّى العَصرِ، ثُمَّ أمسَكَ حَتّیٰ يُصَلِّيَ العَصرَ ثُمَّ يُقاتِلَ. قالَ: و كانَ يُقالُ: عِندَ ذٰلِكَ تَهيجُ رِياحُ النَّصرِ، و يَدعُو المُؤمِنونَ لِجُيوشِهِم في صَلاتِهِم.[۷۹۵]

 

  1. سنن الترمذی - به نقل از نعمان بن مُقَرِّن -: با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به جنگ رفتم. سپیدۀ صبح که میزد، ایشان دست از جنگ میکشید تا طلوع آفتاب، و چون خورشید طلوع میکرد، میجنگید، و روز که به نیمه میرسید، باز دست از جنگ میکشید تا زوال خورشید. خورشید که زوال میکرد، تا عصر میجنگید. آن گاه جنگ را متوقّف میکرد و نماز عصر را میخواند و سپس میجنگید. گفته میشود در این اوقات، بادهای پیروزی وزیدن میگیرد و مؤمنان در نمازهایشان برای سپاهیانشان دعا میکنند.

 

  1. سنن أبي داوود عن النعمان بن مُقَرِّن: شَهِدتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا لَم يُقاتِل مِن أوَّلِ النَّهارِ، أخَّرَ القِتالَ حَتّیٰ تَزولَ الشَّمسُ و تَهُبَّ الرِّياحُ و يَنزِلَ النَّصرُ.[۷۹۶]

 

  1. سنن أبی داوود - به نقل از نعمان بن مُقَرِّن -: من شاهد بودم که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله اگر از اوّل روز نمیجنگید، جنگ را به تأخیر میانداخت تا آن که خورشید زوال کند و بادها وزیدن گیرد و پیروزی نازل شود.

 

  1. دعائم الإسلام: عَن عَلِيٍّ - صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ - أنَّهُ كانَ يَستَحِبُّ أن يَبدَأَ بِالقِتالِ بَعدَ زَوالِ الشَّمسِ، بَعدَ أن يُصَلِّيَ الظُّهرَ.[۷۹۷]

 

  1. دعائم الإسلام: از علی - که درودهای خدا بر او باد - نقل شده است که دوست داشت بعد از زوال خورشید و خواندن نماز ظهر، جنگ را شروع کند.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: كانَ أميرُ المُؤمِنينَ - صَلَواتُ اللّٰهُ عَلَيهِ - لا يُقاتِلُ حَتّیٰ تَزولَ الشَّمسُ، و يَقولُ: تُفتَحُ أبوابُ السَّماءِ، و تُقبِلُ الرَّحمَةُ، و يَنزِلُ النَّصرُ. و يَقولُ: هُوَ أقرَبُ إلَى اللَّيلِ، و أَجدَرُ أن يَقِلَّ القَتلُ، و يَرجِعَ الطّالِبُ و يُفلِتَ المُنهَزِمُ.[۷۹۸]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: امیر مؤمنان - كه درودهای خدا بر او باد - پیكار نمىكرد، مگر بعد از زوال خورشید (ظهر) و مىفرمود: «در این هنگام، درهاى آسمان، گشوده مىشوند، رحمت (مهربانى) روی میآورد و پیروزى فرود مىآید» و مىفرمود: «این زمان (بعد از ظهر)، به شب نزدیکتر است و مناسبتر است براى آن كه كشتار، كم شود و جنگجو [از تعقیب دشمن] باز گردد و شكستخوردگان، نجات یابند».

۸ / ۱ - ۱۳: كِتمانُ الأسرارِ الحَربِيَّةِ

۸ / ۱ - ۱۳: پنهان نگه داشتن اسرار جنگی

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ إلیٰ اُمَراءِ جَيشِهِ -: ألا و إنَّ لَكُم عِندي ألّا أحتَجِزَ دونَكُم سِرّاً إلّا في حَربٍ.[۷۹۹]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود به فرماندهان لشكرش -: بدانید كه حقّ شما بر من، آن است كه رازى را از شما نپوشانم، مگر در مورد جنگ.

 

  1. عنه علیه‌السلام: الظَّفَرُ بِالحَزمِ، وَ الحَزمُ بِإِجالَةِ الرَّأيِ، وَ الرَّأيُ بِتَحصينِ الأَسرارِ.[۸۰۰]

 

  1. امام على علیه‌السلام: پیروزى با دوراندیشى به دست مىآید و دوراندیشى، با رایزنى و رایزنى، با رازدارى.

۸ / ۱ - ۱۴: التَّخطيطُ العَسكَرِيُّ

۸ / ۱ - ۱۴: طرّاحی نقشههای نظامی

  1. صحيح البخاري عن كعب بن مالك: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَلَّما يُريدُ غَزوَةً يَغزوها إلّا وَرّیٰ بِغَيرِها، حَتّیٰ كانَت غَزوَةُ تَبوكَ، فَغَزاها رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله في حَرٍّ شَديدٍ، وَ استَقبَلَ سَفَراً بَعيداً و مَفازاً، وَ استَقبَلَ غَزوَ عَدُوٍّ كَثيرٍ، فَجَلّیٰ[۸۰۱] لِلمُسلِمينَ أمرَهُم؛ لِيَتَأَهَّبوا اُهبَةَ عَدُوِّهِم، و أَخبَرَهُم بِوَجهِهِ الَّذي يُريدُ.[۸۰۲]

 

  1. صحیح البخارى - به نقل از كعب بن مالک -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در كمتر جنگى مىشد كه [دشمن را نفریبد و] جایى دیگر غیر از مقصد اصلى خود را به عنوان مقصد حركتش نشان ندهد تا آن كه جنگ تبوک در رسید و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در گرمایى سوزان و براى رویارویى با دشمنانى فراوان، سفرى دور و دراز و از دل بیابان را در پیش گرفت. از این رو، وضعیت و مقصدش را براى مسلمانان آشكار كرد تا براى جنگ با دشمن، خوب آماده شوند.

 

  1. السيرة النبويّة لابن هشام - في ذِكرِ غَزوَةِ اُحُدٍ بَعدَمَا انصَرَفَت قُرَيشٌ -: ثُمَّ بَعَثَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ علیه‌السلام فَقالَ: اُخرُج في آثارِ القَومِ، فَانظُر ماذا يَصنَعونَ و ما يُريدونَ؛ فَإِن كانوا قَد جَنَّبُوا الخَيلَ وَ امتَطَوُا الإِبِلَ فَإِنَّهُم يُريدونَ مَكَّةَ، و إن رَكِبُوا الخَيلَ و ساقُوا الإِبِلَ فَإِنَّهُم يُريدونَ المَدينَةَ. وَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لَئِن أرادوها لَأَسيرَنَّ إلَيهِم فيها، ثُمَّ لَأُناجِزَنَّهُم.

قالَ عَلِيٌّ علیه‌السلام: فَخَرَجتُ في آثارِهِم أنظُرُ ماذا يَصنَعونَ، فَجَنَّبُوا الخَيلَ، وَ امتَطَوُا الإِبِلَ و وَجَّهوا إلیٰ مَكَّةَ.[۸۰۳]

  1. السیرة النبویّة، ابن هشام - در یادكرد از جنگ اُحُد و پس از بازگشت قریش -: سپس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله على بن ابى طالب علیه‌السلام را فرستاد و فرمود: «در پىِ [این] گروه، بیرون برو و بنگر كه چه تصمیمى دارند. اگر اسبها را از خود، دور كردهاند و بر شترها سوار شدهاند، قصد [بازگشت به] مكّه را دارند، و اگر بر اسبها سوار شدهاند و شترها را راندهاند، قصد مدینه را دارند، و سوگند به آن كه جانم در دست اوست، اگر قصد مدینه را داشته باشند، به سوى آنها مىروم و با آنان مىجنگم».

على علیه‌السلام گفت: در پىِ آنان بیرون رفتم تا بنگرم كه چه مىكنند. آنان، اسبها را از خود دور كردند و بر شتران سوار شدند و به مكّه رو نمودند.

  1. الأمالي للطوسي عن الحلبي: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَن قَولِ اللّه عزّ و جلّ: (وَ ٱلْعَـٰدِيَـٰتِ ضَبْحاً)[۸۰۴]، قالَ: وَجَّهَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عُمَرَ بنَ الخَطّابِ في سَرِيَّةٍ، فَرَجَعَ مُنهَزِماً يُجَبِّنُ أصحابَهُ و يُجَبِّنونَهُ أصحابُهُ، فَلَمَّا انتَهیٰ إلَى النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله قالَ لِعَلِيٍّ علیه‌السلام: أنتَ صاحِبُ القَومِ، فَتَهَيَّأْ أنتَ و مَن تُريدُهُ مِن فُرسانِ المُهاجِرينَ وَ الأَنصارِ. فَوَجَّهَهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقالَ لَهُ: اُكمُنِ[۸۰۵] النَّهارَ و سِرِ اللَّيلَ، و لا تُفارِقكَ العَينُ.

قالَ: فَانتَهیٰ عَلِيٌّ علیه‌السلام إلیٰ ما أمَرَهُ بِهِ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَسارَ إلَيهِم، فَلَمّا كانَ عِندَ وَجهِ الصُّبحِ أغارَ عَلَيهِم. فَأَنزَلَ اللّٰهُ عَلیٰ نَبِيِّهِ: (وَ الْعَادِيَاتِ ضَبْحًا) إلیٰ آخِرِها.[۸۰۶]

  1. الأمالى، طوسى - به نقل از حلبى -: از امام صادق علیه‌السلام در بارۀ این سخن خداوند عزّ و جلّ: (سوگند به اسبان دونده) سؤال كردم. فرمود: «پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله عمر بن خطّاب را به نبردى فرستاد. او شكست خورده بازگشت، در حالى كه او یارانش را به ترسویى متّهم مىكرد و یارانش او را به ترسویى متّهم مىكردند. وقتى خبر این ماجرا به پیامبر خدا رسید، به على علیه‌السلام فرمود: "تو اهل این كارى. آماده شو و هر آن كس از سواران مهاجر و انصار را مىخواهى، برگزین". آن گاه پیامبر خدا او را [براى نبرد] فرستاد و به او فرمود: "به هنگام روز، مخفى شو و شب حركت كن و بدون نیروی اطّلاعاتی [و بىخبر] نمان"».

[امام صادق علیه‌السلام] فرمود: «على علیه‌السلام به آنچه پیامبر خدا فرمان داده بود، عمل كرد و به سوى آنان حركت نمود و صبح به آنان یورش برد. پس خداوند در این هنگام، [سورۀ] (وَ الْعَادِيَاتِ ضَبْحًا) را بر پیامبرش نازل نمود».

۸ / ۱ - ۱۵: جَوامِعُ ما يَجِبُ عَلی اُمَراءِ الأَجنادِ

۸ / ۱ - ۱۵: وظایف دیگر

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في ذِكرِ ما يَجِبُ لِأُمَراءِ الأَجنادِ إزاءَ المُجاهِدینَ -: و أَسبِغ عَلَيهِم فِي التَّعاوُنِ، و أفضِل عَلَيهِم فِي البَذلِ ما يَسَعُهُم و يَسَعُ مَن وَراءَهُم مِن أهاليهِم؛ حَتّیٰ يَكونَ هَمُّهُم خالِصاً في جِهادِ عَدُوِّكَ، و تَنقَطِعَ هُمومُهُم مِمّا سِویٰ ذٰلِكَ. و أَكثِر إعلامَهُم ذاتَ نَفسِكَ لَهُم مِنَ الأَثَرَةِ وَ التَّكرِمَةِ و حُسنِ الإِرصادِ، و حَقِّق ذٰلِكَ بِحُسنِ الآثارِ فيهِم، وَ اعطِف عَلَيكَ قُلوبَهُم بِاللُّطفِ؛ فَإِنَّ أفضَلَ قُرَّةِ أعيُنِ الوُلاةِ استِفاضَةُ الأَمنِ فِي البِلادِ و ظُهورُ مَوَدَّةِ الأَجنادِ، فَإِذا كانوا كَذٰلِكَ سَلِمَت صُدورُهُم، و صَحَّت بَصائِرُهُم، وَ اشتَدَّت حيطَتُهُم مِن وَراءِ اُمَرائِهِم.

و لا تَكِل جُنودَكَ إلیٰ غَنائِمِهِم خاصَّةً، أحدِث لَهُم عِندَ كُلِّ مَغنَمٍ عَطِيَّةً مِن عِندِكَ تَستَضريهِم[۸۰۷] بِها، و تَكونُ داعِيَةً لَهُم إلیٰ مِثلِها، و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّه.

وَاخصُص أهلَ الشَّجاعَةِ وَ النَّجدَةِ بِكُلِّ عارِفَةٍ، وَ امدُد لَهُم أعيُنَهُم إلیٰ صُوَرِ عَميقاتِ ما عِندَهُم بِالبَذلِ في حُسنِ الثَّناءِ، و كَثرَةِ المَسأَلَةِ عَنهُم رَجُلاً رَجُلاً و ما أبلیٰ في كُلِّ مَشهَدٍ، و إظهارِ ذٰلِكَ مِنكَ عَنهُ؛ فَإِنَّ ذٰلِكَ يَهُزُّ الشُّجاعَ و يُحَرِّضُ غَيرَهُ.[۸۰۸]

  1. امام علی علیه‌السلام - در بیان وظایف فرماندهان لشکر در قبال مجاهدان -: به آنان کمکهای شایان کن و به خود و خانوادهشان چندان ببخش که در گشایش باشند تا اهتمامشان فقط جنگیدن با دشمن تو باشد و دغدغهای جز آن نداشته باشند. پیوسته به اطّلاع آنان برسان که نزد تو عزیز و ارجمند و مورد توجّهاند و این را در عمل نیز به ایشان ثابت نما، و با لطف و مهربانی، دلهایشان را به خود جلب کن؛ چرا که بهترین مایۀ شادمانی برای زمامداران، گسترش امنیت در کشور و آشکار شدن دوستی و محبّت سپاهیان است. اگر چنین شد، دلهای سپاهیان [از کینه و نفرت به فرماندهان و زمامدارانشان] صاف میماند و بینشهایشان درست [و نگاههایشان مثبت] میشود و در حمایت از فرماندهانشان میکوشند.

فقط به سهمی که از غنائم به سپاهیانت میدهی، بسنده مکن؛ بلکه با هر غنیمتی، عطایی [و پاداشی] هم از جانب خود به آنان بده تا بِدان وسیله تشویقشان کرده باشی و انگیزهای برای به دست آوردن دوبارۀ آن شود. هیچ نیرو و توانی نیست مگر از سوی خداوند.

دلاوران و شیردلان سپاهت را از هر گونه دِهِشی (عطایی) بهرهمند گردان و با ستایش بیدریغ از آنان و پرس و جوی فراوان در بارۀ یکایکشان و دلاوریهایی که در هر صحنهای از خود نشان دادهاند و بازگو کردن آنها برای دیگران، نگاههایشان را به تصاویر (و ایدههای) ژرفی که در وجودشان هست، معطوف ساز؛ چرا که این کارها دلیر را به شور میآورد و دیگران را به دلیری وا میدارد.

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ كَتَبَهُ لِلأَشتَرِ النَّخَعِيِّ لَمّا وَلّاهُ عَلیٰ مِصرَ -: وَلِّ مِن جُنودِكَ أنصَحَهُم في نَفسِكَ لِلهِ و لِرَسولِهِ و لِإمامِكَ، و أَنقاهُم جَيباً، و أَفضَلَهُم حِلماً، مِمَّن يُبطِئُ عَنِ الغَضَبِ[۸۰۹]، و يَستَريحُ إلَى العُذرِ، و يَرأَفُ بِالضُّعَفاءِ، و يَنبو عَلَى الأَقوِياءِ[۸۱۰]، و مِمَّن لا يُثيرُهُ العُنفُ، و لا يَقعُدُ بِهِ الضَّعفُ[۸۱۱].…

ثُمَّ تَفَقَّد مِن اُمورِهِم ما يَتَفَقَّدُ الوالِدانِ مِن وَلَدِهِما، و لا يَتَفاقَمَنَّ في نَفسِكَ شَيءٌ قَوَّيتَهُم بِهِ، و لا تَحقِرَنَّ لُطفاً تَعاهَدتَهُم بِهِ و إن قَلَّ؛ فَإِنَّهُ داعِيَةٌ لَهُم إلیٰ بَذلِ النَّصيحَةِ لَكَ و حُسنِ الظَّنِّ بِكَ، و لا تَدَع تَفَقُّدَ لَطيفِ اُمورِهِمُ اتِّكالاً عَلیٰ جَسيمِها؛ فَإِنَّ لِليَسيرِ مِن لُطفِكَ مَوضِعاً يَنتَفِعونَ بِهِ، و لِلجَسيمِ مَوقِعاً لا يَستَغنونَ عَنهُ.

وَ ليَكُن آثَرُ رُؤُوسِ جُندِكَ عِندَكَ مَن واساهُم في مَعونَتِهِ، و أَفضَلَ عَلَيهِم مِن جِدَتِهِ بِما يَسَعُهُم و يَسَعُ مَن وَراءَهُم مِن خُلوفِ أهليهِم[۸۱۲]، حَتّیٰ يَكونَ هَمُّهُم هَمّاً واحِداً في جِهادِ العَدُوِّ؛ فَإِنَّ عَطفَكَ عَلَيهِم يَعطِفُ قُلوبَهُم عَلَيكَ، و إنَّ أفضَلَ قُرَّةِ عَينِ الوُلاةِ استِقامَةُ العَدلِ فِي البِلادِ، و ظُهورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ، و إنَّهُ لا تَظهَرُ مَوَدَّتُهُم إلّا بِسَلامَةِ صُدورِهِم، و لا تَصِحُّ نَصيحَتُهُم إلّا بِحيطَتِهِم عَلیٰ وُلاةِ الاُمورِ، و قِلَّةِ استِثقالِ دُوَلِهِم، و تَركِ استِبطاءِ انقِطاعِ مُدَّتِهِم، فَافسَح في آمالِهِم و واصِل في حُسنِ الثَّناءِ عَلَيهِم، و تَعديدِ ما أبلیٰ ذَوُو البَلاءِ مِنهُم؛ فَإِنَّ كَثرَةَ الذِّكرِ لِحُسنِ أفعالِهِم تَهُزُّ الشُّجاعَ، و تُحَرِّضُ النّاكِلَ[۸۱۳] إن شاءَ اللّٰهُ.…

و لا تَدفَعَنَّ صُلحاً دَعاكَ إلَيهِ عَدُوُّكَ و لِلهِ فيهِ رِضاً؛ فَإِنَّ فِي الصُّلحِ دَعَةً[۸۱۴] لِجُنودِكَ، و راحَةً مِن هُمومِكَ، و أَمناً لِبِلادِكَ، ولٰكِنِ الحَذَرَ كُلَّ الحَذَرِ مِن عَدُوِّكَ بَعدَ صُلحِهِ؛ فَإِنَّ العَدُوَّ رُبَّما قارَبَ لِيَتَغَفَّلَ، فَخُذ بِالحَزمِ وَاتَّهِم في ذَلِكَ حُسنَ الظَّنِّ.[۸۱۵]

  1. امام على علیه‌السلام - در سفارشنامۀ خود به مالک اَشتر، هنگامی که او را به حکومت مصر گمارد -: از میان لشكریانت، آن را كه از نظر تو براى خدا و پیامبر و امام خود، خیرخواهتر است، به فرماندهى برگزین؛ كسى كه دامنش پاکتر و بُردبارىاش بیشتر است؛ از میان آنانكه دیر به خشم میآیند و به پذیرش پوزش، تن میدهند و بر ناتوانان رحمت میآورند و در برابر قوىدستان، سر فرود نمیآورند، و از آن كسان كه درشتى، آنان را بر نمىانگیزد و ناتوانى، آنان را بر جاى نمىنشانَد.… سپس در كار سپاهیان، چنان بنگر كه پدر و مادر در كار فرزندشان مىنگرند، و مباد آنچه آنان را بِدان نیرومند مىكنى، نزد تو بزرگ نماید. نیكویىات در بارۀ آنان، هرچند اندک باشد، خُرد نیاید كه آن نیكى، آنان را به خیرخواهى تو میخوانَد و گمانشان را در بارهات نیكو میگرداند، و رسیدگى به كارهاى خُرد آنان را به اعتماد وارسى كارهاى بزرگ وا مگذار؛ چرا كه لطف كوچک را جایى است كه از آن بهره برگیرند و لطف بزرگ را جایى كه از آن، بىنیاز نباشند.

و باید گزیدهترینِ سران سپاه در نزد تو، كسى باشد كه كمک خود را ارزانىشان دارد و از آنچه دارد، بر آنان ببخشاید، آن اندازه كه آنان و كسانشان را كه باز ماندهاند، وسعت دهد، تا عزم آنان در نبرد با دشمن، یكى شود؛ چرا كه مهربانى تو به آنان، دلهایشان را بر تو مهربان میگردانَد، و برترین چشمروشنىِ زمامداران، برقرارى عدالت در شهرها و پدیدار شدن دوستى میانشهروندان است، و دوستى آنان آشكار نمیشود، مگر هنگامى كه دلهایشان وارسته [از كینه] باشد، و خیرخواهى آنان راست نمیآید، مگر این كه گِرد زمامداران
حلقه زنند و از وجود دولت
مردان، احساس سنگینى نكنند و از دراز شدن دولت آنان، به ستوه نیایند. پس امیدشان را بر آور و ستودن آنان را به نیكى و بر شمردن رنج سختىكشیدگان آنان را پیوسته دار؛ چرا كه یاد كردن بسیار از كارهاى نیکشان، شجاع را بر انگیزد و بزدل را به كوشش وا دارد، اگر خدا بخواهد.…

هرگز صلحى را كه دشمنت تو را بِدان فرا مىخوانَد و خشنودى خداوند در آن است، كنار مَزن؛ چرا كه در صلح، آسایش سپاهیان تو و آسودگىات از غصّهها و [نیز] امنیت شهرهایت است؛ لیكن زنهار، زنهار از دشمن خود پس از آشتى، كه بسا دشمن، نزدیک شود تا غفلتى یابد! پس دوراندیش باش و خوشگمانى را در این امور، متّهم ساز.

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في وَصِيَّتِهِ لِزِيادِ بنِ النَّضرِ حينَ أنفَذَهُ عَلیٰ مُقَدِّمَتِهِ إلیٰ صِفّينَ -: اِتَّقِ اللّٰهَ في كُلِّ مُمسىً و مُصبَحٍ، و خَف عَلیٰ نَفسِكَ الغُرورَ، و لا تَأمَنها عَلیٰ حالٍ مِنَ البَلاءِ، وَ اعلَم أنَّكَ إن لَم تَزَع[۸۱۶] نَفسَكَ عَن كَثيرٍ مِمّا تُحِبُّ مَخافَةَ مَكروهِهِ، سَمَت بِكَ الأَهواءُ إلیٰ كَثيرٍ مِنَ الضُّرِّ حَتّیٰ تَظعَنَ، فَكُن لِنَفسِكَ مانِعاً وازِعاً عَنِ الظُّلمِ وَ الغَيِّ وَ البَغيِ وَ العُدوانِ.

قد وَلَّيتُكَ هٰذَا الجُندَ فَلا تَستَذِلَّنَّهُم و لا تَستَطِل عَلَيهِم؛ فَإِنّ خَيرَكُم أتقاكُم. تَعَلَّم مِن عالِمِهِم، و عَلِّم جاهِلَهُم، وَاحلُم عَن سَفيهِهِم؛ فَإِنَّكَ إنَّما تُدرِكُ الخَيرَ بِالعِلمِ و كَفِّ الأَذیٰ وَ الجَهلِ.[۸۱۷]

  1. امام علی علیه‌السلام - در سفارش خود به زیاد بن نضر، آن گاه که او را به فرماندهی جلوداران سپاهش روانۀ صفّین کرد -: در هر بام و شام [همیشه و همه جا] از خدا پروا بدار و از غرّه شدن بر خود بترس و هیچ گاه خود را از بلا ایمن مپندار و بدان که تو اگر خود را از بسیاری از چیزهایی که دوست داری، از بیم پیامدهای ناخوشایندشان، باز نداری، هوس‌ها تو را به زیانهای بسیاری میکشاند تا آن گاه که [از این عالم] رخت بر بندی. بنا بر این، خویشتن را از ستم و گمراهی و زورگویی و تعدّی باز دار.

من، تو را به فرماندهى این لشكر گماشتم. پس مبادا آنان را به خواری بِکِشی و بر آنان گردنفرازى کنی؛ زیرا بهترینِ شما پرهیزگارترینِ شماست. از عالِم آنها بیاموز و به جاهلشان آموزش ده و در برابر سبکمغزشان بردبار باش؛ زیرا تو با كسب دانش و خوددارى از آزار و جهالت، به خیر دست مییابى.

  1. عنه علیه‌السلام - فيما أرسَلَ إلَى الأَشتَرِ لِمُواجَهَةِ طَلیعَةِ جَیشِ الشّامِ -: و إيّاكَ أن تَبدَأَ القَومَ بِقِتالٍ إلّا أن يَبدَؤوكَ، حَتّیٰ تَلقاهُم فَتَدعُوَهُم و تَسمَعَ، و لا يَجرِمَنَّكَ شَنَآنُهُم[۸۱۸] عَلیٰ قِتالِهِم قَبلَ دُعائِهِم وَ الإِعذارِ إلَيهِم مَرَّةً بَعدَ مَرَّةٍ، وَ اجعَل عَلیٰ مَيمَنَتِكَ زِياداً، و عَلیٰ مَيسَرَتِكَ شُرَيحاً، وقِف مِن أصحابِكَ وَسَطاً، و لا تَدنُ مِنهُم دُنُوَّ مَن يُريدُ أن يُنشِبَ الحَربَ، و لا تَباعَد مِنهُم بُعدَ مَن يَهابُ البَأسَ، حَتّیٰ أقدَمَ عَلَيكَ، فَإِنّي حَثيثُ السَّيرِ في أثَرِكَ إن شاءَ اللّٰهُ.[۸۱۹]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود به مالک اشتر برای رویارویی با جلوداران سپاهیان شام -: مبادا آغاز كنندۀ جنگ باشى، مگر آن كه آنان جنگ را بیاغازند، [و مبادا به نبرد بپردازى] پیش از آن كه آنان را دیدار كنى و [به پیروی از حق] فرا خوانى و [سخنشان را] بشنوى.

دشمنى با آنان، نباید تو را به جنگ با آنان وا دارد، مگر آن كه نخست [به پیروی از حق] فرایشان بخوانى و چند بار بر آنان حجّت بیاورى. زیاد را بر جناح راست و شُرَیح را بر جناح چپ سپاهت بگمار و خود، میانۀ سپاهت را به دست گیر و همچون كسى كه قصد جنگافروزى دارد، نزدیكشان مشو و [نیز] به سان كسى كه از ترسِ دشوارى و درگیرى مىگریزد، از ایشان دور نمان. [و چنین كن] تا خود به تو برسم؛ كه - اگر خدا بخواهد - شتابان به دنبالت خواهم آمد.

  1. تاريخ اليعقوبي عن أبي خالد الوالبي: قَرَأتُ عَهدَ عَلِيٍّ لِجارِيَةَ بنِ قُدامَةَ: اُوصيكَ - يا جارِيَةُ - بِتَقوَى اللّه؛ فَإِنَّها جَموعُ الخَيرِ، و سِر عَلیٰ عَونِ اللّه، فَالقَ عَدُوَّكَ الَّذي وَجَّهتُكَ لَهُ، و لا تُقاتِل إلّا مَن قاتَلَكَ، و لا تُجهِز عَلیٰ جَريحٍ، و لا تُسَخِّرَنَّ دابَّةً و إن مَشَيتَ و مَشیٰ أصحابُكَ، و لا تَستَأثِر عَلیٰ أهلِ المِياهِ بِمِياهِهِم، و لا تَشرَبَنَّ إلّا فَضلَهُم عَن طيبِ نُفوسِهِم، و لا تَشتِمَنَّ مُسلِماً و لا مُسلِمَةً؛ فَتوجِبَ عَلیٰ نَفسِكَ ما لَعَلَّكَ تُؤَدِّبُ غَيرَكَ عَلَيهِ، و لا تَظلِمَنَّ مُعاهَداً و لا مُعاهَدَةً، وَ اذكُرِ اللّٰهَ و لا تَفتُر لَيلاً و لا نَهاراً، وَ احمِلوا رَجّالَتَكُم، و تَواسَوا في ذاتِ أيديكُم، و أَجدِدِ السَّيرَ[۸۲۰]، و أَجلِ العَدُوَّ مِن حَيثُ كانَ، وَ اقتُلهُ مُقبِلاً، وَ اردُدهُ بِغَيظِهِ صاغِراً، وَ اسفِكِ الدَّمَ فِي الحَقِّ، وَ احقِنهُ فِي الحَقِّ، و مَن تابَ فَاقبَل تَوبَتَهُ، و أخبارَكَ في كُلِّ حينٍ بِكُلِّ حالٍ، وَ الصِّدقَ الصِّدقَ، فَلا رَأيَ لِكَذوبٍ.[۸۲۱]

 

  1. تاريخ اليعقوبى - به نقل از ابو خالد والبى -: فرمان على علیه‌السلام به جاریة بن قدامه را خواندم: «اى جاریه! تو را به پروا داشتن از خداوند كه فرا گیرندۀ خیر است، فرا مىخوانم. به یارى خدا حركت كن و با دشمنت كه تو را به سوى او گسیل دادم، رویارو شو و جز با كسى كه با تو می‌جنگد، نجنگ. بر زخمى حمله نكن و هر چند تو و یارانت پیاده باشید، چارپایی را از آنان به تصرّف مگیر. آب صاحبان آب را به خودت اختصاص مده و جز بازماندۀ آب آنان را آن هم از روى رضایتشان منوش. به زن و مرد مسلمان دشنام مده كه بر خویشتن همان فرا هم آورى كه به خاطر آن شاید دیگرى را ادب مىكنى. به هیچ زن و مرد پیمان‌بستهاى (اهل كتاب) ستم مكن. به یاد خدا باش و در آن، نه در شب و نه در روز، سستى مكن. پیادهنظام خود را سوار كنید و در آنچه در دست شماست، ایثار كنید. در كوه و دشت بشتاب و دشمن را از هر جا كه هست، بكوچان. اگر روى آورد، او را بكش و با خشم و خوارى برگردان. خون را به حق بریز و به حق نگه دار. هر كس توبه كرد، توبهاش را بپذیر. در هر لحظه و هر حال، خبرها را برسان. راست باش، راست، كه دروغگو را اندیشه و فكرى نیست!».

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في كِتابٍ کَتَبَهُ لِزِيادِ بنِ النَّضرِ حينَ أنفَذَهُ عَلیٰ مُقَدِّمَتِهِ إلیٰ صِفّينَ يُوصيهِ فيهِ و يُحَذِّرُهُ -: اِعلَم أنَّ مُقَدِّمَةَ القَومِ عُيونُهُم، و عُيونَ المُقَدِّمَةِ طَلائِعُهُم[۸۲۲]، فَإِذا أنتَ خَرَجتَ مِن بِلادِكَ و دَنَوتَ مِن عَدُوِّكَ فَلا تَسأَم مِن تَوجيهِ الطَّلائِعِ في كُلِّ ناحِيَةٍ، و في بَعضِ الشِّعابِ وَ الشَّجَرِ وَ الخَمَرِ[۸۲۳]، و في كُلِّ جانِبٍ؛ حَتّیٰ لا يُغيرَكُم عَدُوُّكُم، و يَكونَ لَكُم كَمينٌ، و لا تُسَيِّرِ الكَتائِبَ وَ القَبائِلَ مِن لَدُنِ الصَّباحِ إلَى المَساءِ إلّا تَعبِيَةً، فَإِن دَهَمَكُم أمرٌ أو غَشِيَكُم مَكروهٌ كُنتُم قَد تَقَدَّمتُم فِي التَّعبِيَةِ.…

وَ احرُس عَسكَرَكَ بِنَفسِكَ، و إيّاكَ أن تَرقُدَ أو تُصبِحَ إلّا غِراراً أو مَضمَضَةً[۸۲۴]، ثُمَّ ليَكُن ذٰلِكَ شَأنَكَ و دَأبَكَ حَتّیٰ تَنتَهِيَ إلیٰ عَدُوِّكَ، و عَلَيكَ بِالتَّأَنّي في حَربِكَ، و إيّاكَ وَ العَجَلَةَ إلّا أن تُمكِنَكَ فُرصَةٌ، و إيّاكَ أن تُقاتِلَ إلّا أن يَبدَؤُوكَ أو يَأتِيَكَ أمري، وَ السَّلامُ عَلَيكَ و رَحمَةُ اللّه.[۸۲۵]

  1. امام على علیه‌السلام - در نوشتۀ خود به زیاد بن نضر، هنگامى كه او را پیشاپیش سپاه به صفّین گسیل داشت -: بدان كه پیشروان سپاه، دیدهبانان آناند و دیدهبانها، پیشروان نیروهای اطّلاعاتی اند. پس هنگامى كه از شهرهایت بیرون شدى و به دشمن نزدیک گشتى، بدون احساس خستگى، دیدهبانان را به هر سو، بویژه شیار كوهها، لابهلاى درختان، كمینگاهها و هر جاى دیگر بفرست، تا دشمن بر شما شبیخون نزند و براى شما كمین نگذاشته باشند. دستهها و واحدها را از صبح تا به شب، راه مَبَر، مگر براى آمادگى، كه اگر حادثهاى رُخ داد یا امر ناگوارى به شما رسید، پیشاپیش، خود را مهیّا كرده باشید.…

خود، لشكرت را نگاهبانى كن و بپرهیز از آنكه به خواب رَوى یا شب را به روز آورى، مگر با خوابِ اندک یا در حدّ چشیدن، و همین شیوه و روش را داشته باش تا به دشمن رسى. بر تو باد درنگ در جنگ، و بپرهیز از عجله، مگر آنكه فرصتى مناسب فرا هم آید، و بپرهیز از اینكه نبرد كنى، مگر آنكه آنان آغاز كنند یا دستور من به تو رسد. درود و رحمت خدا بر تو باد!».

  1. عنه علیه‌السلام - مِن وَصِيَّةٍ لَهُ وَصّیٰ بِها مَعقِلَ بنَ قَيسٍ الرِّياحِيَّ حينَ أنفَذَهُ إلَى الشّامِ في ثَلاثَةِ آلافٍ مُقَدِّمَةً لَهُ -: اِتَّقِ اللّٰهَ الَّذي لابُدَّ لَكَ مِن لِقائِهِ، و لا مُنتَهیٰ لَكَ دونَهُ، و لا تُقاتِلَنَّ إلّا مَن قاتَلَكَ، و سِرِ البَردَينِ[۸۲۶]، و غَوِّر بِالنّاسِ[۸۲۷]، و رَفِّه فِي السَّيرِ[۸۲۸]، و لا تَسِر أوَّلَ اللَّيلِ؛ فَإِنَّ اللّٰهَ جَعَلَهُ سَكَناً، و قَدَّرَهُ مُقاماً لا ظَعناً، فَأَرِح فيهِ بَدَنَكَ، و رَوِّح ظَهرَكَ، فَإِذا وَقَفتَ حينَ يَنبَطِحُ[۸۲۹] السَّحَرُ، أو حينَ يَنفَجِرُ الفَجرُ، فَسِر عَلیٰ بَرَكَةِ اللّه.

فَإِذا لَقيتَ العَدُوَّ فَقِف مِن أصحابِكَ وَسَطاً، و لا تَدنُ مِنَ القَومِ دُنُوَّ مَن يُريدُ أن يُنشِبَ الحَربَ، و لا تَباعَد عَنهُم تَباعُدَ مَن يَهابُ البَأسَ، حَتّیٰ يَأتِيَكَ أمري، و لا يَحمِلَنَّكُم شَنَآنُهُم عَلیٰ قِتالِهِم قَبلَ دُعائِهِم وَ الإِعذارِ إلَيهِم.[۸۳۰]

  1. امام على علیه‌السلام - از سفارش ایشان به معقل بن قیس ریاحى، هنگامى كه او را با سه هزار [سپاهى] به عنوان پیشرو به سوى شام روانه كرد -: پروا دار از خدایى كه حتماً او را ملاقات میكنى و پایانى جز او ندارى. نبرد مكن، مگر با آنانى كه با تو نبرد می‌كنند. در خُنُكى بامداد و عصر، حركت كن و در میانۀ روز، مردمان را فرود آور، و در حركت، رفاه و آسایش را منظور دار و سرِ شب، راه مرو كه خداوند، آن را براى آرامش و بار انداختن قرار داده، نه براى كوچ كردن. پس سرِ شب، خود را آسوده دار و مَركبت را نیز از خستگى بیرون آور. پس چون شب را آسودى، هنگامى كه سحر پدیدار می‌شود یا سپیدۀ بامداد آشكار می‌گردد، در پناه بركت خداوند، حركت كن.

و چون دشمن را دیدى، در میان لشكرت بِایست و به دشمن، نه چندان نزدیک شو، مانند كسى كه مىخواهد دست به جنگ آورد، و نه چنان دور باش، مانند كسى كه از كارزار بیم دارد، تا دستور من به تو رسد. و بدرفتارىِ آنان، شما را وا ندارد كه جنگ را آغاز كنید، پیش از آنكه آنان را [به پیروی از حق] فرا خوانید و درِ عذر را به رویشان ببندید.

  1. عنه علیه‌السلام - فیما كَتَبَهُ إلیٰ اُمَراءِ الأَجنادِ -: بِسمِ اللّه الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ، مِن عَبدِاللّه عَلِيٍّ أميرِالمُؤمِنينَ، أمّا بَعدُ: فَإِنّي أبرَأُ إلَيكُم و إلیٰ أهلِ الذِّمَّةِ مِن مَعَرَّةِ الجَيشِ[۸۳۱]، إلّا مِن جَوعَةٍ إلیٰ شِبعَةٍ، و مِن فَقرٍ إلیٰ غِنىً، أو عَمىً إلیٰ هُدىً؛ فَإِنَّ ذٰلِكَ عَلَيهِم، فَاعزِلُوا النّاسَ عَنِ الظُّلمِ وَ العُدوانِ، و خُذوا عَلیٰ أيدي سُفَهائِكُم، وَ احتَرِسوا أن تَعمَلوا أعمالاً لا يَرضَى اللّٰهُ بِها عَنّا؛ فَيَرُدَّ عَلَينا و عَلَيكُم دُعاءَنا، فَإِنَّ اللّٰهَ تَعالیٰ يَقولُ: (قُـلْ مَـا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامَاً)[۸۳۲]، فَإِنَّ اللّٰهَ إذا مَقَتَ قَوماً مِنَ السَّماءِ هَلَكوا فِي الأَرضِ، فَلا تَألوا أنفُسَكُم خَيراً، و لَا الجُندَ حُسنَ سيرَةٍ، و لَا الرَّعِيَّةَ مَعونَةً، و لا دينَ اللّه قُوَّةً[۸۳۳]، و أَبلوا في سَبيلِهِ مَا استَوجَبَ عَلَيكُم، فَإِنَّ اللّٰهَ قَدِ اصطَنَعَ عِندَنا و عِندَكُم ما (يَجِبُ عَلَينا أن) نَشكُرَهُ بِجُهدِنا؛ و أَن نَنصُرَهُ ما بَلَغَت قُوَّتُنا، و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّه.[۸۳۴]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - از نامۀ خود به فرماندهان لشکر -: به نام خدای مهرگستر مهربان. از بندۀ خدا علی امیر مؤمنان: امّا بعد، من در نزد شما و اهل ذمّه از دستاندازیهای سپاه به كشت و زراعت مردم اعلام برائت میکنم، مگر بِدان اندازه كه گرسنگى شدید را فرو نشاند و از نیاز مبرم، به بىنیازى رساند یا نابینایى را به راهی رساند. این کار به گردن خود آنهاست. پس مردم را از ستم و تجاوز كردن به دور دارید و جلوى تعدّى نابخردانتان را بگیرید و از انجام دادن كارهایى كه مورد رضایت خداوند نیست، بپرهیزید، كه در غیر این صورت، دعاى ما را به خود ما و شما بر مىگرداند؛ چرا كه خداوند متعال مىفرماید: (بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم به شما اعتنايى نمىكند، كه شما [ناسپاسان، آيات حق را] تكذيب كرديد و زود به كيفر آن گرفتار خواهيد آمد). همانا خداوند، هر گاه از آسمان بر مردمى خشم گیرد، آنان در زمین هلاک مىشوند. پس، از نیكى كردن در حقّ خویش، و خوشرفتارى با سپاهیان و كمک به مردم و تقویت دین خدا فرو نگذارید و آنچه بر شما واجب است، در راهش به جان بكوشید؛ زیرا خداوند به ما و شما چنان احسانى فرموده كه بر ما واجب است با تمام توان خود، سپاسش گزاریم و تا آن جا که نیرو داریم، یاریاش رسانیم، و نیرویى نیست جز از سوی خداوند.

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِن عَهدِهِ إلیٰ مالِكٍ الأَشتَرِ لمّا وَلّاهُ مِصرَ -: و إنِ استُشهِدَ أحَدٌ مِن جُنودِكَ و أَهلِ النِّكايَةِ[۸۳۵] في عَدُوِّكَ فَاخلُفُه في عِيالِهِ بِما يَخلُفُ بِهِ الوَصِيُّ الشَّفيقُ المُوَثَّقُ بِهِ؛ حَتّیٰ لا يُریٰ عَلَيهِم أثَرُ فَقدِهِ؛ فَإِنَّ ذٰلِكَ يَعطِفُ عَلَيكَ قُلوبَ شِيعَتِكَ، و يَستَشعِرونَ بِهِ طاعَتَكَ[۸۳۶]، و يَسلَسونَ لِرُكوبِ مَعاريضِ التَّلَفِ الشَّديدِ[۸۳۷] في وِلايَتِكَ.[۸۳۸]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - در نامۀ خود به مالک اَشتر، هنگامی که وی را بر مصر گماشت -: اگر یكى از سپاهیان و نیروهای دشمنستیز تو شهید شد، در خانوادهاش همچون یک وصىّ مهربان و مورد وثوق باش تا اثر از دست دادن او در آنان مشاهده نشود؛ زیرا این رفتار، دل پیروانت را بر تو مهربان مىسازد و با جان و دل از تو فرمان میبرند و جانفشانى در راه حكومت تو را به راحتی میپذیرند.

راجع: ص۳۶۳ (واجبات اُمراء الأجناد إزاء المجاهدین / إرشاد الجیش).

و ص۳۵۶ (جوامع ما لا يَنبَغي فِي القتال).

ر. ک: ص۳۶۳ (وظایف فرماندهان سپاه در برابر رزمندگان / راهنمایی کردن سپاهیان) و ص۳۵۷ (مواردی دیگر از نابایستههای جنگ).

۸ / ۲: واجِباتُ أُمَراءِ الأَجنادِ إزاءَ الأَعداءِ

۸ / ۲: وظایف فرماندهان سپاه در برابر دشمنان

۸ / ۲ - ۱: الدَّعوَةُ إلَی القِیَمِ الدّینِیَّةِ

۸ / ۲ - ۱: دعوت به ارزشهای دینی

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله - مُخاطِباً فَروَةَ بنَ مُسَيكٍ المُرادِيَّ -: إذا أتَيتَ القَومَ فَادعُهُم، فَمَن أجابَكَ فَاقبَل، و مَن أبیٰ فَلا تَعجَل[۸۳۹] حَتّیٰ تَجذِبَ إلَيَّ بِهِ.[۸۴۰]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله - خطاب به فروة بن مُسَیک مرادى -: هنگامى كه نزد آن قوم آمدى، آنها را [به اسلام] فرا بخوان. هر كس پاسخت داد، بپذیر و هر كس خوددارى كرد، عجله نكن تا او را [با دعوت] به سوى من [به اسلام] بكشانى.

 

  1. مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس: ما قاتَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَوماً حَتّیٰ يَدعُوَهُم.[۸۴۱]

 

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از ابن عبّاس -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله تا قومى را [به اسلام] فرا نخوانْد، با آنها نجنگید.

 

  1. الأمالي للطوسي عن عبد الرحمن بن عوف: لَمَّا افتَتَحَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله مَكَّةَ انصَرَفَ إلَى الطّائِفِ - يَعني مِن حُنَينٍ _، فَحاصَرَهُم ثَمانيعَشَرَة أو تِسعَ عَشَرَةَ فَلَم يَفتَتِحها، ثُمَّ أوغَلَ[۸۴۲] رَوحَةً أو غَدوَةً[۸۴۳]، ثُمَّ نَزَلَ، ثُمَّ هَجَّرَ[۸۴۴]، فَقالَ: أيُّهَا النّاسُ! إنّي لَكُم فَرَطٌ[۸۴۵]، و إنَّ مَوعِدَكُمُ الحَوضُ، فَأُوصيكُم بِعِترَتي خَيراً.

ثُمَّقالَ:وَ الَّذينَفسيبِيَدِهِ! لَتُقِيمُنَّالصَّلاةَ و لَتُؤْتُنَّالزَّكاةَ أو لَأَبعَثَنَّإلَيكُمرَجُلاً مِنّي - أو كَنَفسي - فَلَيَضرِبَنَّأعناقَمُقاتِليكُم، و لَیَسبِیَنَّ ذَرارِيَّكُم!

فَرَأىٰ أُناسٌ أنَّهُ يَعني أبا بَكرٍ أو عُمَرَ، و أخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ علیه‌السلام، فَقالَ: هُوَ هٰذَا.[۸۴۶]

  1. الأمالی، طوسی - به نقل از عبد الرحمان بن عوف -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، هنگامی که مكّه را فتح کرد، رو به طائف نهاد - یعنی از مسیر حُنَین - و آنان را دوازده یا نوزده روز محاصره كرد؛ اما نتوانست آن جا را فتح کند، تا این که عصرى یا صبحگاهی به آن جا نفوذ كرد. سپس فرود آمد و بعد، از آن جا هجرت كرد. آنگاه فرمود: «اى مردم! من بر شما پیشى خواهم گرفت و وعدهگاهتان حوض است. پس شما را در بارۀ خانوادهام به نیكى سفارش مىكنم».

سپس [خطاب به طائفیان] فرمود: «سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هر آینه باید نماز به پا دارید و زكات بپردازید، وگر نه كسى را از خودم و یا كسى مثل خودم را گسیل خواهم داشت كه گردن جنگجویانتان را بزند و فرزندانتان را اسیر كند».

عدّه‌ای از مردم پنداشتند كه مرادش ابو بكر یا عمر است؛ و[لی] دست على علیه‌السلام را گرفت و فرمود: «آن شخص، این است!».

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله كانَ إذا بَعَثَ أميراً لَهُ عَلیٰ سَرِيَّةٍ، أمَرَهُ بِتَقوَى اللّه صلّی اللّه علیه و آله في خاصَّةِ نَفسِهِ، ثُمَّ في أصحابِهِ عامَّةً، ثُمَّ يَقولُ:

اُغزُ بِاسمِ اللّه و في سَبيلِ اللّه، قاتِلوا مَن كَفَرَ بِاللّه، و لا تَغدِروا و لا تَغُلّوا و تُمَثِّلوا، و لا تَقتُلوا وَليداً، و لا مُتَبَتِّلاً[۸۴۷] في شاهِقٍ[۸۴۸]، و لا تُحرِقُوا النَّخلَ و لا تُغرِقوهُ بِالماءِ، و لا تَقطَعوا شَجَرَةً مُثمِرَةً، و لا تُحرِقوا زَرعاً؛ لِأَنَّكُم لا تَدرونَ لَعَلَّكُم تَحتاجونَ إلَيهِ، و لا تَعقِروا مِنَ البَهائِمِ مِمّا يُؤكَلُ لَحمُهُ إلّا ما لا بُدَّ لَكُم مِن أكلِهِ.

و إذا لَقيتُم عَدُوّاً لِلمُسلِمينَ فَادعوهُم إلیٰ إحدیٰ ثَلاثٍ، فَإِن هُم أجابوكُم إلَيها فَاقبَلوا مِنهُم و كُفّوا عَنهُم: اُدعوهُم إلَى الإِسلامِ؛ فَإِن دَخَلوا فيهِ فَاقبَلوهُ مِنهُم و كُفّوا عَنهُم، وَ ادعوهُم إلَى الهِجرَةِ بَعدَ الإِسلامِ؛ فَإِن فَعَلوا فَاقبَلوا مِنهُم و كُفّوا عَنهُم، و إن أبَوا أن يُهاجِروا وَ اختاروا دِيارَهُم، و أَبَوا أن يَدخُلوا في دارِ الهِجرَةِ، كانوا بِمَنزِلَةِ أعرابِ المُؤمِنينَ، يَجري عَلَيهِم ما يَجري عَلیٰ أعرابِ المُؤمِنينَ، و لا يَجري لَهُم فِي الفَيءِ و لا فِي القِسمَةِ شَيءٌ إلّا أن يُهاجِروا في سَبيلِ اللّه، فَإِن أبَوا هاتَينِ فَادعوهُم إلیٰ إعطاءِ الجِزيَةِ عَن يَدٍ و هُم صاغِرونَ؛ فَإِن أعطَوُا الجِزيَةَ فَاقبَل مِنهُم و كُفَّ عَنهُم، و إن أبَوا فَاستَعِنِ اللّٰهَ عزّ و جلّ عَلَيهِم و جاهِدهُم فِي اللّه حَقَّ جِهادِهِ.[۸۴۹]

  1. امام صادق علیه‌السلام: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله این گونه بود كه وقتى فرماندهى از خود را بر سپاهى گسیل مىكرد، او را به رعایت پروامندی از خداوند در بارۀ خود و نیز در رفتار با عموم یارانش فرمان مىداد و پس از آن مىفرمود: «به نام خدا و در راه خدا هجوم برید. با هر كس كه به خداوند كفر ورزید، جنگ كنید و پیمان نشكنید و خیانت نكنید و مُثله نكنید و كودكى را و [نیز] كسى را كه روىگردان از دنیا در یک بلندى، مشغول عبادت است، نكشید و نخلستان را آتش نزنید و آن را در آب غرق نكنید و درخت میوهاى را قطع نكنید و زراعتى را آتش نزنید؛ زیرا شما نمىدانید و شاید نیازمند آن شوید، و چیزى را از چارپایانى كه گوشت آنها خوردنى است، پى نكنید، مگر آنچه را ناگزیر به خوردن آن هستید.

و هنگامى كه با دشمنانِ مسلمانان رو به رو شدید، آنان را به یكى از این سه چیز دعوت كنید[۸۵۰] و اگر خواستۀ شما را اجابت كردند، از آنان بپذیرید و دست بكشید: [نخست،] آنان را به اسلام دعوت كنید. پس اگر اسلام را پذیرفتند، از آنان بپذیرید و از ایشان دست بكشید. ایشان را پس از اسلام آوردن، به هجرت فرا بخوانید. اگر چنین كردند، بپذیرید و از آنان دست بكشید؛ ولى اگر نپذیرفتند كه مهاجرت كنند و سرزمین خود را ترجیح دادند و از ورود به سرزمین هجرت روى بر تافتند، به منزلۀ عربهاىِ صحرانشینِ مسلمان خواهند بود و حكم آنان، همان است كه بر عربهاى مسلمان صحرانشین جارى مىشود و در فَىء و تقسیم [غنائم]، چیزى به آنان اختصاص نمىیابد، مگر آن كه در راه خداوند، هجرت كنند. حال اگر این دو را نپذیرفتند،[۸۵۱] آنان را به پرداختِ جزیه، در حالى كه رام و پذیرا هستند، دعوت كنید. پس اگر جزیه دادند، از آنان بپذیر و دست بكش؛ ولى اگر نپذیرفتند، از خداوند بر ضدّ آنان كمک بخواه و با آنان در راه خداوند، آن گونه كه حقّ جهاد است، جهاد كن».

  1. صحيح البخاري عن سهل بن سعد: قالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يَومَ خَيبَرَ: لَأُعطِيَنَّ الرّايَةَ غَداً رَجُلاً يُفتَحُ عَلیٰ يَدَيهِ، يُحِبُّ اللّٰهَ و رَسولَهُ، و يُحِبُّهُ اللّٰهُ و رَسولُهُ.

فَباتَ النّاسُ لَيلَتَهُم أيُّهُم يُعطیٰ؟ فَغَدَوا كُلُّهُم يَرجونَهُ، فَقالَ: أينَ عَلِيٌّ؟ فَقيلَ: يَشتَكي عَينَيهِ. فَبَصَقَ في عَينَيهِ و دَعا لَهُ، فَبَرَأَ كَأَن لَم يَكُن بِهِ وَجَعٌ، فَأَعطاهُ. فَقالَ: اُقاتِلُهُم حَتّیٰ يَكونوا مِثلَنا؟

فَقالَ: اُنفُذ عَلیٰ رِسلِكَ حَتّیٰ تَنزِلَ بِساحَتِهِم، ثُمَّ ادعُهُم إلَى الإِسلامِ و أَخبِرهُم بِما يَجِبُ عَلَيهِم، فَوَاللّه، لَأَن يَهدِيَ اللّٰهُ بِكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِن أن يَكونَ لَكَ حُمرُ النَّعَمِ.[۸۵۲]

  1. صحیح البخاری - به نقل از سهل بن سعد -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در روز [جنگ] خیبر فرمود: «فردا این پرچم را به دست مردى مىدهم كه به دستان او فتح صورت مىگیرد؛ او خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست دارند».

لشكریان، شب را با این فکر به سر بردند كه [فردا] پرچم به چه كسى داده مىشود. چون صبح شد، به نزد پیامبر خدا آمدند و هر كس امید داشت كه [پرچم] به او داده شود. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «على كجاست؟». گفته شد: او چشمدرد گرفته است. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در چشمان او آب دهان انداخت و برایش دعا كرد. چنان بهبود یافت كه گویى دردى نداشته است. آن گاه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرچم را به او داد. على علیه‌السلام گفت: آیا با آنان بجنگم تا مانند ما [مسلمان] شوند؟

فرمود: «آرام برو تا به میدانگاهیِ آنان برسى. سپس آنان را به اسلام دعوت كن و از تکالیفی که بر عهدهشان است، آگاهشان كن كه به خدا سوگند، اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت كند، برایت بهتر از آن است که شتران سرخمو داشته باشی».

  1. الخرائج و الجرائح - في أحداثِ غَزوَةِ فَتحِ خَيبَرَ -: خَرَجَ رَسولُ اللهِ صلّی اللّه علیه و آله مِنَ الخَيمَةِ وَ الرّايَةُ في يَدِهِ، فَرَكَزَها و قالَ: أينَ عَلِيٌّ؟

فَقيلَ: يا رَسولَ اللهِ، هُوَ رَمِدٌ[۸۵۳] مَعصوبُ العَينَينِ. قالَ: هاتوه إلَيَّ.

فَأُتِيَ بِهِ يُقادُ، فَفَتَحَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَينَيهِ ثُمَّ تَفَلَ فيهِما، فَكَأَنَّما لَم تُرمَدا قَطُّ!

ثُمَّ قالَ: «اللّٰهُمَّ أذهِب عَنهُ الحَرَّ وَ البَردَ»، فَكانَ عَلِيٌّ علیه‌السلام يَقولُ: ما وَجَدتُ بَعدَ ذٰلِكَ حَرّاً و لا بَرداً في صَيفٍ و لا شِتاءٍ.

ثُمَّدَفَعَإلَيهِالرّايَةَ،ثُمَّقالَلَهُ: سِر فِيالمُسلِمينَإلىٰ بابِالحِصنِوَ ادعُهُمإلىٰإحدىٰ ثَلاثِخِصالٍ:إمّا أن يَدخُلوا فِي الإِسلامِ و لَهُم ما لِلمُسلِمينَ و عَلَيهِم ما عَلَيهِم، و أَموالُهُم لَهُم. و إمّا أن يُذعِنوا لِلجِزيَةِ وَ الصُّلحِ، و لَهُمُ الذِّمَّةُ و أَموالُهُم لَهُم. و إمَّا الحَربِ؛ فَإِن هُمُ اختارُوا الحَربَ فَحارِبهُم.

فَأَخَذَها و سارَ بِها، وَ المُسلِمونَ خَلفَهُ.[۸۵۴]

  1. الخرائج و الجرائح - در غزوۀ فتح خیبر -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پرچم به دست، از خیمه بیرون آمد. پرچم را در زمین نشاند و فرمود: «علی کجاست؟»

گفته شد: ای پیامبر خدا! او چشم‌درد دارد و به چشمانش دستمال بسته است. فرمود: «او را نزد من بیاورید».

دست او را گرفتند و آوردند. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله چشمان علی را گشود و آب دهان مبارک را در آنها افکند و چشم‌درد علی علیه‌السلام چنان بهبود یافت که گویی درد نگرفته بود.

سپس فرمود: «خدایا! گرما و سرما را از او باز دار». علی علیه‌السلام می‌گوید: پس از این دعا، در تابستان، گرما را و در زمستان، سرما را احساس نکردم.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرچم را به او سپرد و سپس فرمود: «با سربازان اسلام به دروازۀ قلعه برو و یهودیان را به یکی از این سه چیز فرا بخوان. یا اسلام بیاورند و در حقوق و وظایف، مانند دیگر مسلمانان شوند و اموالشان در دست خودشان بماند، یا صلح همراه جزیه دادن را بپذیرند و در عوض از آنان دفاع و حمایت میکنیم و اموالشان در دست خودشان بماند، یا به جنگ در آیند که در این صورت با آنان بجنگ».

علی علیه‌السلام پرچم را گرفت و در حالی که مسلمانان پشت سرش حرکت می‌کردند، به سوی قلعه رفت.

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: لَمّا وَجَّهَني رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلَى اليَمَنِ قالَ: يا عَلِيُّ، لا تُقاتِل أحَداً حَتّیٰ تَدعُوَهُ إلَى الإِسلامِ، وَٱيمُ اللّه! لَأَن يَهدِيَ اللّٰهُ عزّ و جلّ عَلیٰ يَدَيكَ رَجُلاً، خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ و غَرَبَت، و لَكَ وِلاؤُهُ.[۸۵۵]

 

  1. امام على علیه‌السلام: هنگامى كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مرا به سوى یمن روانه ساخت، فرمود: «اى على! با هیچ كس پیش از آن كه او را به اسلام فرا خوانى، جنگ مكن. سوگند به خدا، اگر خداوند به دست تو انسانى را هدایت كند، از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب كرده، برایت بهتر است و تو بر او ولایت داری، اى على!».

 

  1. عنه علیه‌السلام - في كِتابِهِ إلىٰ مُعاوِيَةَ قَبلَ حَربِ صِفّينَ -: ألا و إنّي أدعوكُم إلىٰ كِتابِ اللّهِ و سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلّی اللّه علیه و آله، و حَقنِ دِماءِ هٰذِهِ الأُمَّةِ‌. فَإِن قَبِلتُم أصَبتُم رُشدَكُم، وَ اهتَدَيتُم لِحَظِّكُم. و إن أبَيتُم إلَّا الفُرقَةَ و شَقَّ عَصا هٰذِهِ الأُمَّةِ، فَلَن تَزدادوا مِنَ اللّهِ إلّا بُعداً، و لَن يَزدادَ الرَّبُّ عَلَيكُم إلّا سُخطاً.[۸۵۶]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - در نامۀ خود به معاویه پیش از جنگ صفّین -: آگاه باشید! من شما را به كتاب خدا و سنّت پیامبرش و پاس داشتنِ خون این امّت فرا مىخوانم. اگر بپذیرید، راه رشد را یافته و به پاداش [جاودان] خود، ره‌نمون شدهاید، و اگر جز پراكنده ساختن و شكستنِ ابزار قدرت این امّت را نخواهید، پس، از خدا دورتر مىشوید و پروردگار، خشمش را بر شما مىافزاید. و السّلام!».

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِن وَصِيَّةٍ لَهُ لِمَعقِلِ بنِ قَيسٍ الرِّياحِيِّ حينَ أنفَذَهُ إلَى الشّامِ في ثَلاثَةِ آلافٍ مُقَدِّمَةً لَهُ -: و لا يَحمِلَنَّكُم شَنَآنُهُم[۸۵۷] عَلیٰ قِتالِهِم قَبلَ دُعائِهِم وَ الإِعذارِ إلَيهِم.[۸۵۸]

 

  1. امام على علیه‌السلام - از سفارش خود به مَعقِل بن قیس ریاحى، هنگامى كه او را با سه هزار [سپاهى] به عنوان پیشرو به سوى شام روانه كرد -: و بدرفتارىِ آنان، شما را وا ندارد كه جنگ را آغاز كنید، پیش از آنكه آنان را [به اسلام] فرا خوانید و درِ عذر را به رویشان ببندید.

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كَلامٍ لَهُ علیه‌السلام و قَدِ استَبطَأَ أصحابُهُ إذنَهُ لَهُم فِي القِتالِ بِصِفّينَ -: أمّا قَولُكُم: «أ كُلَّ ذلِكَ كَراهِيَةَ المَوتِ؟»، فَوَاللّهِ ما أُبالي، دَخَلتُ إلَى المَوتِ أو خَرَجَ المَوتُ إلَيَّ‌.

و أمّا قَولُكُم: «شَكّاً في أهلِ الشّامِ‌»، فَوَاللّه ما دَفَعتُ الحَربَ يَوماً إلّا و أنَا أطمَعُ أن تَلحَقَ بي طائِفَةٌ فَتَهتَدِيَ بي، وتَعشُوَ[۸۵۹] إلىٰ ضَوئي، و ذٰلِكَ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أقتُلَها عَلىٰ ضَلالِها، و إن كانَت تُبوءُ بِآثامِها.[۸۶۰]

  1. امام على علیه‌السلام - در كلام ایشان، آنگاه كه یارانش در خواستن اذن جنگ در صِفّین شتاب مىورزیدند -: امّا این كه گفتید: آیا این همه [تأخیر] براى ناخوشایند داشتنِ مرگ است؟ به خدا سوگند، برایم فرقى نمىكند كه من به سوى مرگ درآیم یا مرگ به سوى من روان شود.

و امّا این سخنتان كه [شاید] در [جنگ با] شامیان به شک افتادهام؛ به خدا سوگند كه هیچ روزى جنگ را به تأخیر نیفكندهام، مگر از آن رو كه امیدوار بودهام دستهاى [از آنان] به من بپیوندند و هدایت پذیرند و از نورِ من بینایى گیرند و این، براى من دوستداشتنىتر از آن است كه آنان را در حین گمراهىشان بكُشم، هر چند اگر كشته شوند، به كیفر گناهانشان گرفتار خواهند گشت.

  1. السنن الكبرى عن البَراءِ بن عازِب: بَعَثَني عَلِيٌّ علیه‌السلام إلَى النَّهرِ إلَى الخَوارِجِ‌، فَدَعَوتُهُم ثَلاثاً قَبلَ أن نُقاتِلَهُم.[۸۶۱]

 

  1. السنن الكبرى - به نقل از براء بن عازب -: على علیه‌السلام مرا به سوى خوارج در نهروان فرستاد. پیش از كارزار، سه مرتبه آنان را [به هدایت و حق] دعوت نمودم.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام _ مِن كِتابِهِ إلىٰ مَن شاقَّ و غَدَرَ مِن أهلِ الجَنَدِ[۸۶۲] و صَنعاءَ -: إذا أتاكُم رَسولي فَتَفَرَّقوا وَ انصَرِفوا إلىٰ رِحالِكُم؛ أعفُ عَنكُم. وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ ارجِعوا إلَی الطّاعَةِ؛ أصفَح عَن جاهِلِكُم، و أحفَظ قاصِيَكُم، و أقُم فیکم بِالقِسطِ، و أَعمَل فيكُم بِكِتابِ‌ اللّهِ. و إن أبَیتُم و لَم تَفعَلوا؛ فَاستَعِدّوا لِقُدومِ جَيشٍ جَمِّ[۸۶۳] الفُرسانِ‌، عَظيمِ الأَركانِ‌، يَقصِدُ[۸۶۴] لِمَن طَغىٰ و عَصىٰ، فَتُطحَنوا طَحناً كَطحنِ الرَّحا؛ فَمَن أحسَنَ فَلِنَفسِهِ‌، و مَن أساءَ فَعَلَيها، و ما رَبُّكَ بِظَلّامٍ لِلعَبيدِ[۸۶۵].[۸۶۶]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در نامهای به كسانى از مردم صنعا[۸۶۷] و جَنَد[۸۶۸] كه دشمنى نمودند و پیمان شكستند -: هنگامى كه نامهام به شما رسید، پراكنده شوید و به محلّ سكونت خود باز گردید، که از شما در می گذرم و از خدا پروا کنید و به طاعت من در آیید. از نادانتان چشم می‌پوشم و از دور افتادۀ شما حمایت می‌كنمو در میان شما به عدالت رفتار می‌كنم و در بارۀ شما به حكمقرآن عمل می‌کنم. امّا اگر چنین نكنید و سرپیچی کنید، آمادۀ آمدن سپاهى نیرومند باشید، با انبوه سوارهها كهسراغ كسانى بروند كه طغیان و نافرمانى كرده‌اند، و شما را همچون آسیاب، خرد خواهند كرد.

 

  1. الكافي عن الزّهري: دَخَلَ رِجالٌ مِن قُرَيشٍ عَلیٰ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ - صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِما -فَسَأَلوهُ: كَيفَ الدَّعوَةُ إلَى الدّينِ؟

قالَ: تَقولُ: «بِسمِ اللّه الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ، أدعوكُم إلَى اللّه عزّ و جلّ و إلیٰ دينِهِ»، و جِماعُهُ أمرانِ: أحَدُهُما: مَعرِفَةُ اللّه عزّ و جلّ، وَ الآخَرُ: العَمَلُ بِرِضوانِهِ.

و إنَّ مَعرِفَةَ اللّه عزّ و جلّ أن يُعرَفَ بِالوَحدانِيَّةِ، وَ الرَّأفَةِ، وَ الرَّحمَةِ، وَ العِزَّةِ، وَ العِلمِ، وَ القُدرَةِ، وَ العُلُوِّ عَلیٰ كُلِّ شَيءٍ، و أَنَّهُ النّافِعُ الضّارُّ، القاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ، الَّذي لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ و هُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ، و هُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ، و أَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ و رَسولُهُ، و أَنَّ ما جاءَ بِهِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللّه عزّ و جلّ، و ما سِواهُ هُوَ الباطِلُ. فَإِذا أجابوا إلیٰ ذٰلِكَ فَلَهُم ما لِلمُسلِمينَ و عَلَيهِم ما عَلَى المُسلِمينَ.[۸۶۹]

  1. الكافى - به نقل از زُهرى -: مردانى از قریش به نزد امام زین العابدین علیه‌السلام آمدند و از ایشان پرسیدند: دعوت به دین، چگونه است؟

فرمود: «میگویى: "به نام خداوند مهرگستر مهربان. من شما را به خداوند عزّ و جلّ و به دینش دعوت مىكنم" و همۀ آن، دو چیز است: نخست، شناخت خداوند عزّ و جلّ و دیگرى عمل به رضایت او.

شناخت خداوند عزّ و جلّ به این است كه او به یكتایى، مهربانى، رحمت، عزّت، علم، قدرت و برترى بر هر چیز، شناخته شود و به این كه او سود دهنده و زیان رساننده و قاهر بر هر چیز است و او كسى است كه دیدهها او را در نمىیابند و او دیدهها را در مىیابد و او ریزبین و آگاه است، و به این كه محمّد، بنده و فرستادۀ اوست و آنچه از جانب خداوند عزّ و جلّ آورده، حق است و هر آنچه جز آن باشد، باطل است". اگر آنان [كه به اسلامشان فرا خواندهاید]، این دعوت را اجابت كردند، تمام حقوق مسلمانان، براى آنان نیز خواهد بود و هر آنچه بر عهدۀ مسلمانان است، بر عهدۀ آنان نیز خواهد بود».

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام - في رِسالَةٍ إلیٰ بَعضِ خُلَفاءِ بَني اُمَيَّةَ -: و مِن ذٰلِكَ ما ضَيَّعَ الجِهادَ الَّذي فَضَّلَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ عَلَى الأَعمالِ... اِشتَرَطَ عَلَيهِم فيهِ حِفظَ الحُدودِ، و أَوَّلُ ذٰلِكَ الدُّعاءُ إلیٰ طاعَةِ اللّه عزّ و جلّ مِن طاعَةِ العِبادِ، و إلیٰ عِبادَةِ اللّه مِن عِبادَةِ العِبادِ، و إلیٰ وَلايَةِ اللّه مِن وَلايَةِ العِبادِ.[۸۷۰]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام - در نامۀ خود به یكى از خلفاى اموى -: و از آن جمله است فرو گذاشتن جهاد، كه خداوند عزّ و جلّ آن را بر اعمال [دیگر] برترى داده است.… در این باره، با آنان شرط كرده كه حدود را حفظ كنند و قدم اوّلِ آن، دعوت به طاعت خدا به جاى طاعت بندگان است و [دعوت] به عبادت خدا به جاى عبادت بندگان و [دعوت] به حاكمیت خدا به جاى حاكمیت بندگان.

۸ / ۲ - ۲: تَجَسُّسُ أخبارِ العَدُوِّ

۸ / ۲ - ۲: تجسّس در بارۀ موقعیّت دشمن

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - لَمّا رَأیٰ بِعثَةَ العُيونِ وَ الطَّلائِعِ بَينَ أيدِي الجُيوشِ -: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله بَعَثَ عامَ الحُدَيبِيَةِ بَينَ يَدَيهِ عَيناً لَهُ مِن خُزاعَةَ.[۸۷۱]

 

  1. امام علی علیه‌السلام ـ هنگامی که در بارۀ فرستادن نیروهای اطّلاعاتی و طلایهداران پیشاپیش سپاهیان نظر داد -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله [نیز] در سال حُدَیبیه یک نفر از قبیلۀ خُزاعه را به عنوان نیروی اطّلاعاتی خود، پیشاپیش فرستاد.

 

  1. تاريخ دمشق عن أبي اُمامة: إنَّ سَهلاً و عامِرَ بنَ رَبيعَةَ قالَ لَهُما رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: اُخرُج يا سَهلَ بنَ حُنَيفٍ و يا عامِرَ بنَ رَبيعَةَ حَتّیٰ تَكونا لَنا عَيناً.[۸۷۲]

 

  1. تاریخ دمشق - به نقل از ابو امامه -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به سهل و عامر بن ربیعه فرمود: «ای سهل بن حُنَیف و ای عامر بن ربیعه! شما دو نفر پیشاپیش ما حرکت کنید و برای ما تجسّس کنید».

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: بَعَثَني رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أَنَا وَ الزُّبَيرَ وَ المِقدادَ بنَ الأَسوَدِ، قالَ: اِنطَلِقوا حَتّیٰ تَأتوا رَوضَةَ خاخٍ[۸۷۳]، فَإِنَّ بِها ظَعينَةً[۸۷۴] و مَعَها كِتابٌ، فَخُذوهُ مِنها.

فَانطَلَقنا تَعادیٰ بِنا خَيلُنا حَتَّى انتَهَينا إلَى الرَّوضَةِ، فَإِذا نَحنُ بِالظَّعينَةِ، فَقُلنا: أخرِجِي الكِتابَ. فَقالَت: ما مَعِيَ مِن كِتابٍ. فَقُلنا: لَتُخرِجِنَّ الكِتابَ أو لَنُلقِيَنَّ الثِّيابَ[۸۷۵]! فَأَخرَجَتهُ مِن عِقاصِها[۸۷۶]. فَأَتَينا بِهِ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَإِذا فيهِ: مِن حاطِبِ بنِ أبي بَلتَعَةَ إلیٰ اُناسٍ مِنَ المُشرِكينَ مِن أهلِ مَكَّةَ يُخبِرُهُم بِبَعضِ أمرِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: يا حاطِبُ، ما هٰذا؟

قالَ: يا رَسولَ اللّه، لا تَعجَل عَلَيَّ، إنّي كُنتُ امرَأً مُلصَقاً في قُرَيشٍ و لَم أكُن مِن أنفُسِها، و كانَ مَن مَعَكَ مِنَ المُهاجِرينَ لَهمُ قَراباتٌ بِمَكَّةَ يَحمونَ بِها أهليهِم و أَموالَهُم، فَأَحبَبتُ إذ فاتَني ذٰلِكَ مِنَ النَّسَبِ فيهِم أن أتَّخِذَ عِندَهُم يَداً يَحمونَ بِها قَرابَتي، و ما فَعَلتُ كُفراً و لَا ارتِداداً و لا رِضاً بِالكُفرِ بَعدَ الإِسلامِ.[۸۷۷]

  1. امام على علیه‌السلام: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله من و زبیر و مقداد را مأمور كرد و فرمود: «بروید تا به منطقۀ روضۀ خاخ برسید. در آن جا زنى كجاوهنشین را مىبینید كه با خود، نامهاى دارد. آن نامه را از او بگیرید».

ما راه افتادیم و اسبهایمان به تاخت مىرفتند، تا آن كه به همان منطقه رسیدیم و با آن زن كجاوهنشین رو به رو شدیم. گفتیم: نامه را بیرون آور. گفت: نامهاى با من نیست. گفتیم: یا نامه را بیرون مىآورى، یا لباسهایت را بازرسى مىكنیم. او [ناچار] نامه را از لا به لاى گیسوانش بیرون آورد. نامه را خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آوردیم. نامهاى بود از حاطب بن ابى بَلتَعه به گروهى از مشركان، كه در آن، اطّلاعاتى در بارۀ كار پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به آنها داده بود.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «اى حاطب! این چیست؟!».

گفت: اى پیامبر خدا! در بارۀ [مجازات] من، شتاب مكن؛ زیرا من از قریش نبودهام؛ بلكه وابستۀ آنها بودهام. مهاجرانِ همراه تو، خویشاوندانى در مكّه دارند كه از خانوادهها و دارایىهاى آنان حمایت مىكنند و من چون چنین خویشانى نداشتم، تصمیم گرفتم به آنها خدمتى كنم تا از خویشان من حمایت كنند. من این كار را از سرِ كفر و ارتداد و رضایت دادن به كفر پس از اسلام نكردم.

  1. المغازي - في ذِكرِ غَزوَةِ اُحُدٍ -: لَمّا أصبَحوا بِذِي الحُلَیفَةِ... بَعَثَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله عَينَينِ لَهُ؛ أنَساً و مُؤنِساً ابنَي فَضالَةَ، لَيلَةَ الخَميسِ، فَاعتَرَضا لِقُرَيشٍ بِالعَقيقِ، فَسارا مَعَهُم حَتّیٰ نَزَلوا بِالوِطاءِ، فَأَتَيا رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَأَخبَراهُ.…

فَلَمّا نَزَلوا و حَلُّوا العُقَدَ وَ اطمَأَنّوا، بَعَثَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله الحُبابَ بنَ المُنذِرِ بنِ الجَموحِ إلَى القَومِ، فَدَخَلَ فيهِم و حَزَرَ و نَظَرَ إلیٰ جَميعِ ما يُريدُ، و بَعَثَهُ سِرّاً و قالَ لِلحُبابِ: لا تُخبِرني بَينَ أحَدٍ مِنَ المُسلِمينَ إلّا أن تَریٰ قِلَّةً، فَرَجَعَ إلَيهِ فَأَخبَرَهُ خالِياً.… [۸۷۸]

  1. المغازى - در یادكرد از جنگ اُحُد -: وقتی در ذو الحُلَیفه صبح کردند... پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دو نیروی اطّلاعاتی به نام اَنَس و مونس، دو فرزند فَضاله، را شب پنجشنبه روانه كرد و آنها در عقیق به سپاه قریش رسیدند و همراه آنها حركت كردند تا در وِطاء فرود آمدند و نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رفتند و خبرهایشان را دادند.…

هنگامى كه مسلمانان فرود آمدند و بارها را گشودند و آرام گرفتند، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله حُباب بن مُنذر بن جَموح را به سوى دشمن فرستاد و او به درون آنها رفت و [نفرات را] تخمین زد و به هر چه مىخواست، با دقّت نگریست. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را پنهانى فرستاد و به حُباب فرمود: «اخبار را پیش روى هیچ یک از مسلمانان، به من مده، مگر آن كه آنان را کمتعداد ببینى» و او باز گشت و در خلوت، اخبار را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله داد.

راجع: المغازي: ج۱ ص۴۰۳ و ج۲ ص۴۶۰ و ۵۷۳ و ۶۴۰ و الطبقات الکبری: ج۲ ص۱۲ و ص۴۹.

ر. ک: المغازی: ج۱ ص۴۰۳ و ج۲ ص۴۶۰ و ۵۷۳ و ۶۴۰ و الطبقات الکبری: ج۲ ص۱۲ و ۴۹.

۸ / ۲ - ۳‌: الاِستِعانةُ بِالمُخبِرین السِّرِّیّین

۸ / ۲ - ۳: کمک گرفتن از عوامل نفوذی

  1. السيرة النبويّة لابن هشام: إنَّ نُعَيمَ بنَ مَسعودٍ... أتیٰ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، إنّي قَد أسلَمتُ، و إنَّ قَومي لَم يَعلَموا بِإِسلامي، فَمُرني بِما شِئتَ.

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: إنَّما أنتَ فينا رَجُلٌ واحِدٌ، فَخَذِّل عَنّا إنِ استَطَعتَ؛ فَإِنَّ الحَربَ خُدعَةٌ.

فَخَرَجَ نُعَيمُ بنُ مَسعودٍ حَتّیٰ أتیٰ بَني قُرَيظَةَ، و كانَ لَهُم نَديماً فِي الجاهِلِيَّةِ، فَقالَ: يا بَني قُرَيظَةَ، قَد عَرَفتُم وُدّي إيّاكُم، و خاصَّةَ ما بَيني و بَينَكُم.

قالوا: صَدَقتَ، لَستَ عِندَنا بِمُتَّهَمٍ.

فَقالَ لَهُم: إنَّ قُرَیشاً و غَطَفانَ لَيسوا كَأَنتُم، البَلَدُ بَلَدُكُم، فَبِهِ أموالُكُم و أَبناؤُكُم و نِساؤُكُم، لا تَقدِرونَ عَلیٰ أن تَحَوَّلوا مِنهُ إلیٰ غَيرِهِ، و إنَّ قُرَيشاً و غَطَفانَ قَد جاؤوا لِحَربِ مُحَمَّدٍ و أَصحابِهِ، و قَد ظاهَرتُموهُم عَلَيهِ، و بَلَدُهُم و أَموالُهُم و نِساؤُهُم بِغَيرِهِ، فَلَيسوا كَأَنتُم، فَإِن رَأَوا نُهزَةً[۸۷۹] أصابوها، و إن كانَ غَيرُ ذٰلِكَ لَحِقوا بِبِلادِهِم و خَلّوا بَينَكُم و بَينَ الرَّجُلِ بِبَلَدِكُم، و لا طاقَةَ لَكُم بِهِ إن خَلا بِكُم، فَلا تُقاتِلوا مَعَ القَومِ حَتّیٰ تَأخُذوا مِنهُم رُهُناً مِن أشرافِهِم، يَكونونَ بِأَيديكُم ثِقَةً لَكُم عَلیٰ أن تُقاتِلوا مَعَهُم مُحَمَّداً، حَتّیٰ تُناجِزوهُ.

فَقالوا لَهُ: لَقَد أشَرتَ بِالرَّأيِ.

ثُمَّ خَرَجَ حَتّیٰ أتیٰ قُرَيشاً، فَقالَ لِأَبي سُفيانَ بنِ حَربٍ و مَن مَعَهُ مِن رِجالِ قُرَيشٍ: قَد عَرَفتُم وُدّي لَكُم و فِراقي مُحَمَّداً، و إنَّهُ قَد بَلَغَني أمرٌ قَد رَأَيتُ عَلَيَّ حَقّاً أن اُبلِغَكُموهُ نُصحاً لَكُم، فَاكتُموا عَنّي.

فَقالوا: نَفعَلُ.

قالَ: تَعَلَّموا أنَّ مَعشَرَ يَهودَ قَد نَدِموا عَلیٰ ما صَنَعوا فيما بَينَهُم و بَينَ مُحَمَّدٍ، و قَد أرسَلوا إلَيهِ: إنّا قَد نَدِمنا عَلیٰ ما فَعَلنا، فَهَل يُرضيكَ أن نَأخُذَ لَكَ مِنَ القَبيلَتَينِ - مِن قُرَيشٍ و غَطَفانَ - رِجالاً مِن أشرافِهِم فَنُعطِيَكَهُم فَتَضرِبَ أعناقَهُم، ثُمَّ نَكونَ مَعَكَ عَلیٰ مَن بَقِيَ مِنهُم حَتّیٰ نَستَأصِلَهُم؟ فَأَرسَلَ إلَيهِم: أن نَعَم. فَإِن بَعَثَت إلَيكُم يَهودُ يَلتَمِسونَ مِنكُم رُهُناً مِن رِجالِكُم فَلا تَدفَعوا إلَيهِم مِنكُم رَجُلاً واحِداً.

ثُمَّ خَرَجَ حَتّیٰ أتیٰ غَطَفانَ، فَقالَ: يا مَعشَرَ غَطَفانَ! إنَّكُم أصلي و عَشيرَتي و أَحَبُّ النّاسِ إلَيَّ، و لا أراكُم تَتَّهِمُونّي. قالوا: صَدَقتَ، ما أنتَ عِندَنا بِمُتَّهَمٍ.

قالَ: فَاكتُموا عَنّي. قالوا: نَفعَلُ، فَما أمرُكَ؟ ثُمَّ قالَ لَهُم مِثلَ ما قالَ لِقُرَيشٍ، و حَذَّرَهُم ما حَذَّرَهُم.

فَلَمّا كانَت لَيلَةُ السَّبتِ مِن شَوّالٍ سَنَةَ خَمسٍ، و كانَ مِن صُنعِ اللّه لِرَسولِهِ صلّی اللّه علیه و آله أن أرسَلَ أبو سُفيانَ بنُ حَربٍ و رُؤوسُ غَطَفانَ إلیٰ بَني قُرَيظَةَ عِكرِمَةَ بنَ أبي جَهلٍ في نَفَرٍ مِن قُرَيشٍ و غَطَفانَ، فَقالوا لَهُم: إنّا لَسنا بِدارِ مُقامٍ، قَد هَلَكَ الخُفُّ وَ الحافِرُ، فَاغدوا لِلقِتالِ حَتّیٰ نُناجِزَ مُحَمَّداً.…

فَأَرسَلوا إلَيهِم: إنَّ اليَومَ يَومُ السَّبتِ، و هُوَ يَومٌ لا نَعمَلُ فيهِ شَيئاً... و لَسنا مَعَ ذٰلِكَ بِالَّذينَ نُقاتِلُ مَعَكُم مُحَمَّداً حَتّیٰ تُعطونا رُهُناً مِن رِجالِكُم، يَكونونَ بِأَيدينا ثِقَةً لَنا، حَتّیٰ نُناجِزَ مُحَمَّداً.…

فَلَمّا رَجَعَت إلَيهِمُ الرُّسُلُ بِما قالَت بَنو قُرَيظَةَ، قالَت قُرَيشٌ و غَطَفانُ: وَ اللّه، إنَّ الَّذي حَدَّثَكُم نُعَيمُ بنُ مَسعودٍ لَحَقٌّ، فَأَرسَلوا إلیٰ بَني قُرَيظَةَ: إنّا - وَ اللّه - لا نَدفَعُ إلَيكُم رَجُلاً واحِداً مِن رِجالِنا.…

فَقالَت بَنو قُرَيظَةَ حينَ انتَهَتِ الرُّسُلُ إلَيهِم بِهٰذا: إنَّ الَّذي ذَكَرَ لَكُم نُعَيمُ بنُ مَسعودٍ لَحَقٌّ... فَأَرسَلوا إلیٰ قُرَيشٍ و غَطَفانَ: إنّا - وَ اللّه - لا نُقاتِلُ مَعَكُم مُحَمَّداً حَتّیٰ تُعطونا رُهُناً.

فَأَبَوا عَلَيهِم، و خَذَّلَ اللّٰهُ بَينَهُم.[۸۸۰]

  1. السيرة النبويّة، ابن هشام: نُعَیم بن مسعود... به حضور پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رسید و گفت: اى پیامبر خدا! من مسلمان شدهام و قوم من از اسلام آوردنم خبر ندارند. بنا بر این، هر مأموریتى كه مىخواهید، به من وا گذارید.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «تو در میان ما یک تن بیش نیستى. پس به میان دشمن برو و هر تعداد را كه توانستى، از جنگ با ما منصرف كن [و اتّحاد احزاب شركت كننده در جنگ خندق را به هم بزن] كه جنگ یعنى نیرنگ».

نُعَیم بن مسعود، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را ترک گفت و نزد بنى قُرَیظه رفت. او در زمان جاهلیت با بنى قریظه رفاقت داشت. به آنان گفت: اى بنى قریظه! شما از دوستى من با خودتان و صمیمیتى كه با هم داریم، آگاهید.

گفتند: درست مىگویى. تو نزد ما بىاعتبار نیستى!

نعیم به آنها گفت: قریش و غَطَفان، وضعیت شما را ندارند. این شهر، شهر شماست و اموال و فرزندان و زنان شما در این جایند و شما نمىتوانید از این شهر به جاى دیگر بروید. قریش و غطفان براى جنگ با محمّد و یاران او آمدهاند و شما از آنان پشتیبانى كردهاید، در صورتى كه شهر و اموال و زن و فرزند آنها در جایى دیگرند. پس، موقعیت آنها با شما فرق مىكند. آنها اگر فرصتى [براى حمله و پیروزى] بیابند، از آن استفاده مىكنند، و گرنه به شهر خود مىروند و شما را با مردى كه در شهر شماست، تنها مىگذارند و اگر تنها بمانید، توان مقابله با وى را نخواهید داشت. پس، در كنار این جماعت (مشركان) نجنگید، مگر آن كه تعدادى از بزرگان و سران آنها را به عنوان گروگان از آنها بگیرید كه به عنوان وثیقهاى در دست شما باشند تا با اتّكا به آن در كنار قریش با محمّد بجنگید.

بنى قریظه به او گفتند: نظر درستى دادى.

نعیم سپس از نزد بنى قریظه به میان قریش آمد و به ابو سفیان بن حرب و دیگر سران قریش كه با او بودند، گفت: شما مىدانید كه من با شما دوست هستم و مرا با محمّد كارى نیست. موضوعى شنیدهام كه وظیفۀ خود دیدم از باب خیرخواهى، آن را به شما برسانم؛ امّا از من نشنیده بگیرید.

گفتند: باشد.

نعیم گفت: بدانید كه یهودیان از رفتار خود با محمّد پشیمان شدهاند و به او پیغام دادهاند كه: «ما از كردۀ خود، پشیمان شدهایم. آیا اگر تعدادى از اشراف و بزرگان دو قبیلۀ قریش و غطفان را بستانیم و به شما بدهیم تا گردنشان را بزنید و سپس در كنار شما با باقى ماندۀ آنها بجنگیم تا آن كه ریشهكن شوند، از ما خشنود مىشوى؟». محمّد نیز به آنها پیغام فرستاده كه: آرى. بنا بر این، اگر یهود از شما خواستند تعدادى از رجال خود را به عنوان گروگان در اختیارشان بگذارید، حتّى یک نفر را هم نفرستید.

نعیم سپس نزد غطفان آمد و گفت: اى غطفانیان! شما ایل و تبار من هستید و بیشتر از همۀ مردم دوستتان دارم و فكر نمىكنم به من بدگمان باشید. گفتند: درست است. ما به تو بدگمان نیستیم.

گفت: پس، از من نشنیده بگیرید. گفتند: بسیار خوب! موضوع چیست؟ نعیم، همان سخنانى را كه به قریش گفته بود، به غطفان نیز گفت و از همان چیزى كه قریش را بر حذر داشته بود، آنان را نیز بر حذر داشت.

چون شب شنبه از ماه شوّال سال پنجم شد، از لطف خدا به پیامبرش، ابو سفیان بن حرب و سران غطفان، عِكرمة بن ابى جهل را با تعدادى از قریش و غطفان نزد بنى قریظه فرستادند. این عدّه به بنى قریظه گفتند: ما براى ماندن و استراحت كردن به این جا نیامدهایم. اسبان و شتران ما از بین رفتهاند. فردا صبح، آمادۀ جنگ شوید تا با محمّد پیكار كنیم.…

بنى قریظه پیغام دادند: فردا شنبه است و ما در این روز، دست به هیچ كارى نمىزنیم.… وانگهى، ما زمانى در كنار شما با محمّد مىجنگیم كه تعدادى از بزرگان و رجال خود را به ما گروگان دهید كه به عنوان وثیقهاى در دست ما باشند. در این صورت با محمّد مىجنگیم.…

وقتى فرستادگان، پیغام بنى قریظه را براى قریش و غطفان آوردند، آنها گفتند: به خدا سوگند، حرفهایى كه نعیم بن مسعود به شما گفته، راست است. پس براى بنى قریظه پیغام فرستادند كه: به خدا سوگند، ما حتّى یک نفر از افراد خود را در اختیار شما نمىگذاریم.…

وقتى فرستادگان قریش و غطفان، این پیام را به بنى قریظه رساندند، آنها گفتند: حرفهایى كه نعیم بن مسعود به شما گفته، درست است.… پس به قریش و غطفان پیغام دادند: به خدا سوگند، تا گروگان در اختیار ما نگذارید، همراه شما با محمّد نمىجنگیم. و بدین سان از همكارى با آنها خوددارى كردند و خداوند، آنها را از یارى یکدیگر باز داشت.

  1. المغازي - في ذِكرِ غَزوَةِ بَنِي المُصطَلِقِ[۸۸۱] -: كانَ رَأسُهُم و سَيِّدُهُم [أي بَنِي المُصطَلِقِ] الحارِثَ بنَ أبي ضِرارٍ، و كانَ قَد سارَ في قَومِهِ و مَن قَدَرَ عَلَيهِ مِنَ العَرَبِ فَدَعاهُم إلیٰ حَربِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَابتاعوا خَيلاً و سِلاحاً، و تَهَيَّؤوا لِلمَسيرِ إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و جَعَلَتِ الرُّكبانُ تَقدَمُ مِن ناحِيَتِهِم فَيُخبِرونَ بِمَسيرِهِم، فَبَلَغَ ذٰلِكَ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَبَعَثَ بُرَيدَةَ بنَ الحُصَيبِ الأسلَمِيَّ يَعلَمُ عِلمَ ذٰلِكَ.

وَاستَأذَنَ النّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله أن يَقولَ، فَأَذِنَ لَهُ، فَخَرَجَ حَتّیٰ وَرَدَ عَلَيهِم ماءَهُم، فَوَجَدَ قَوماً مَغرورينَ قَد تَأَلَّبوا و جَمَعُوا الجُموعَ، فَقالوا: مَنِ الرَّجُلُ؟

قالَ: رَجُلٌ مِنكُم قَدِمتُ لَمّا بَلَغَني عَن جَمعِكُم لِهٰذَا الرَّجُلِ، فَأَسيرُ في قَومي و مَن أطاعَني، فَتَكونُ يَدُنا واحِدَةً حَتّیٰ نَستَأصِلَهُ.

قالَ الحارِثُ بنُ أبي ضِرارٍ: فَنَحنُ عَلیٰ ذٰلِكَ فَعَجِّل عَلَينا.

قالَ بُرَيدَةُ: أركَبُ الآنَ فَآتيكُم بِجَمعٍ كَثيفٍ مِن قَومي و مَن أطاعَني.

فَسُرّوا بِذٰلِكَ مِنهُ، و رَجَعَ إلیٰ رَسولِ اللّه فَأَخبَرَهُ خَبَرَ القَومِ. فَنَدَبَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله النّاسَ، و أَخبَرَهُم خَبَرَ عَدُوِّهِم، فَأَسرَعَ النّاسُ لِلخُروجِ.…[۸۸۲]

  1. المغازى - در یادكرد از جنگ بنى مُصطَلِق -: رئیس بنى مصطلق، حارث بن ابى ضِرار، قوم خود و هر كدام از اعراب را كه توانست، به جنگ با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله دعوت كرد و اسب و سلاح خریدند و براى حركت به سوى پیامبر خدا آماده شدند و قافلههایى كه از منطقۀ آنها مىآمدند، از حركت آنها خبر مىدادند. خبر به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رسید و ایشان، بُرَیدة بن حَصیب اسلمى را روانه نمود تا خبر قطعى در این باره بیاورد.

او از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اجازه گرفت تا آنچه را [براى فریب دشمن] لازم است، بگوید و بیرون آمد تا بر سر آبشان، بر آنها وارد شد و گروهى فریبخورده را یافت كه گرد هم آمده و جمعیتى را جمع كردهاند. آنها گفتند: تو كیستى؟

بریده گفت: مردى از شما كه چون خبر گرد هم آمدنتان براى جنگ با این مرد (پیامبر صلّی اللّه علیه و آله) به من رسید، نزدتان آمدهام و از قوم خود و هر كس كه از من فرمان ببرد، كسانى را مىآورم تا همه یکدست بر او حمله و او را ریشهكن كنیم.

حارث بن ابى ضرار گفت: ما هم این قصد را داریم. به سوى ما بشتاب.

بریده گفت: هماكنون سوار مىشوم و تعداد فراوانى از قومم و هر كه را از من فرمان ببرد، برایتان مىآورم.

آنها از این سخن او خوشحال شدند. بریده نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله باز گشت و خبر آن قوم را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله داد و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مردم را فرا خواند و خبر دشمنشان را به آنها داد و مردم به سرعت، آمادۀ بیرون رفتن شدند.…

  1. اُسد الغابة - فِي العَبّاسِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ -: قيلَ: إنَّهُ أسلَمَ قَبلَ الهِجرَةِ، و كانَ يَكتُمُ إسلامَهُ، و كانَ بِمَكَّةَ يَكتُبُ إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أخبارَ المُشرِكينَ، و كانَ مَن بِمَكَّةَ مِنَ المُسلِمينَ يَتَقَوَّون بِهِ، و كانَ لَهُم عَوناً عَلیٰ إسلامِهِم. و أَرادَ الهِجرَةَ إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: «مُقامُكَ بِمَكَّةَ خَيرٌ»، فَلِذٰلِكَ قالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ بَدرٍ: «مَن لَقِيَ العَبّاسَ فَلا يَقتُلهُ؛ فَإِنَّهُ اُخرِجَ كُرهاً».[۸۸۳]

 

  1. اُسد الغابة - در بارۀ عبّاس بن عبد المطّلب -: گفته شده كه عبّاس قبل از هجرت [پیامبر صلّی اللّه علیه و آله]، مسلمان شده بود؛ ولى اسلامش را پنهان مىكرد و در مكّه، اخبار مشركان را به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مىنوشت و مسلمانان مكّه از حمایت و یارى او بهرهمند مىشدند و چون خواست به مدینه هجرت كند، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «ماندنت در مكّه، بهتر است». از این رو پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در جنگ بدر فرمود: «هر كس عبّاس را دید، او را نكشد، كه او را به اجبار آوردهاند».

راجع: السیرة النبویة لابن هشام: ج۲ ص۲۶۷
و المغازي للواقدي: ج۱ ص۱۹ و ج۳ ص۸۹۳
و مسند ابن حنبل: ج۹ ص۹۳ ح۲۳۳۹۴.

ر. ک: السیرة النبویّة، ابن هشام: ج۲ص۲۶۷ و المغازی، واقدی: ج۱ ص۱۹ و ج۳
ص۸۹۳ و مسند ابن حنبل: ج۹ ص۹۳ ح۲۳۳۹۴.

۸ / ۲ - ۴‌: إرعابُ العَدُوِّ

۸ / ۲ - ۴: وحشت انداختن در دل دشمن

الكتاب

قرآن

(و َأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ ٱلْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ ٱللهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ ءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ ٱللهُ يَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنفِقُواْ مِن شَىْءٍ فِى سَبِيلِ ٱللهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنتُمْ لاَ تُظْـلَمُونَ).[۸۸۴]

(و در برابر آنها آنچه توانستيد از نيرو و اسبان بسته و آماده شده آماده سازيد كه بدين وسيله دشمن خدا و دشمن خود و ديگرانى غير آنها را - كه شما آنها را نمىشناسيد [و] خداوند آنها را مىشناسد - بترسانيد، و هر چيزى كه در راه خدا انفاق كنيد، [در روز جزا] به طور كامل به شما داده خواهد شد و بر شما هرگز ستم نمىرود).

الحديث

حدیث

  1. مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس: طافَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله سَعياً، و إنَّما طافَ لِيُرِيَ المُشرِكينَ قُوَّتَهُ.[۸۸۵]

 

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از ابن عبّاس -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله طواف را به صورت دویدن به جا آورد. او این کار را کرد تا در برابر مشرکان قدرتنمایی کند.

 

  1. تاريخ الطبري عن عكرمة - في ذِکرِ غَزوَةِ حَمراءِ الأَسدِ -: كانَ يَومُ اُحُدٍ يَومَ السَّبتِ لِلنِّصفِ مِن شَوّالٍ، فَلَمّا كانَ الغَدُ مِن يَومِ اُحُدٍ و ذٰلِكَ يَومُ الأَحَدِ لِسِتَّ عَشرَةَ لَيلَةً خَلَت مِن شَوّالٍ، أذَّنَ مُؤَذِّنُ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فِي النّاسِ بِطَلَبِ العَدُوِّ، و أَذَّنَ مُؤَذِّنُهُ ألّا يَخرُجَنَّ مَعَنا أحَدٌ إلّا مَن حَضَرَ يَومَنا بِالأَمسِ.…

وإنَّما خَرَجَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله مُرهِباً لِلعَدُوِّ، و لِيَبلُغَهُم أنَّهُ خَرَجَ في طَلَبِهِم، لِيَظُنّوا بِهِ قُوَّةً، و أَنَّ الَّذي أصابَهُم لَم يوهِنهُم عَن عَدُوِّهِم.[۸۸۶]

  1. تاريخ الطبرى - به نقل از عكرمه، در یاد کرد از جنگ حَمراء الأسَد -: جنگ اُحُد در روز شنبه پانزدهم شوّال بود و فرداى آن روز - یعنى یكشنبه شانزدهم شوّال - مؤذّن پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله میان مردم ندا داد كه باید در پى دشمن رفت و مؤذّن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ندا داد كه: هیچ كس با ما بیرون نیاید، مگر كسى كه دیروز در جنگ ما حضور داشته است.…

و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بیرون آمد تا دشمن را بترساند و به آنها بفهماند كه در تعقیب آنهاست و گمان برند كه هنوز نیرومند هستند و مصیبتهاى رسیده به آنان، آنها را از رویارویى با دشمنشان سست نكرده است.

  1. المغازي - في ذِكرِ غَزوَةِ حَمراءِ الأَسَدِ -: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَأمُرُهُم فِي النَّهارِ بِجَمعِ الحَطَبِ، فَإِذا أمسَوا أمَرَنا أن نوقِدَ النّيرانَ، فَيوقِدُ كُلُّ رَجُلٍ ناراً، فَلَقَد كُنّا تِلكَ اللَّيالي نوقِدُ خَمسَمِئَةِ نارٍ، حَتّیٰ تُریٰ مِنَ المَكانِ البَعيدِ، و ذَهَبَ ذِكرُ مُعَسكَرِنا و نيرانِنا في كُلِّ وَجهٍ، حَتّیٰ كانَ مِمّا كَبَتَ[۸۸۷] اللّٰهُ تَعالیٰ عَدُوَّنا.[۸۸۸]

 

  1. المغازى - در یادكرد از جنگ حمراء الأسد -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آنها را در طول روز، به گرد آوردن هیزم فرمان مىداد و چون شب مىشد، به ما فرمان مىداد كه آتش بیفروزیم و هر مردى [به تنهایى] آتش مىافروخت. ما در آن شبها پانصد آتش [جداگانه] مىافروختیم تا از جاى دور نیز دیده شود و آوازۀ اردوگاهمان و آتشهایمان در همه جا بپیچد و خداى متعال، دشمنمان را با آن، خوار و ذلیل كند.

 

  1. مجمع البيان عن ابن عبّاس - في ذِكرِ غَزوَةِ اُحُدٍ -: و نامَ المُسلِمونَ و بِهِمُ الكُلومُ[۸۸۹]، و فيهِم نَزَلَت: (إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ ٱلْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ)[۸۹۰] الآيَةَ، و فيهِم نَزَلَت: (إِن تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ)[۸۹۱] الآيَةَ؛ لِأَنَّ اللّٰهَ أمَرَهُم عَلیٰ ما بِهِم مِنَ الجِراحِ أن يَتبَعوهُم، و أَرادَ بِذٰلِكَ إرهابَ المُشرِكينَ، و خَرَجوا إلیٰ حَمراءِ الأَسَدِ، و بَلَغَ المُشرِكينَ ذٰلِكَ، فَأَسرَعوا حَتّیٰ دَخَلوا مَكَّةَ.[۸۹۲]

 

  1. مجمع البیان - به نقل از ابن عبّاس، در بارۀ جنگ اُحُد -: مسلمانان با وجود جراحاتی که برداشته بودند، خوابیدند و این آیه: (اگر به شما زخمی رسید، به آن جماعت نیز مانند شما زخم رسید) (تا پایان آیه) در بارۀ آنان نازل شد. همچنین آیۀ (اگر شما درد مىكشيد) (تا پایان آیه) در بارۀ ایشان نازل شد؛ چرا که خداوند به آنان دستور داد با وجود جراحاتشان، دشمن را تعقیب کنند و میخواست با این کار، دشمن را بترساند. مسلمانان هم تا حمراء الأسد رفتند و این خبر به مشرکان رسید و با سرعت خود را به مکّه رساندند.

۸ / ۲ - ۵‌: حسمُ ما يَستَخدِمُهُ العَدُوُّ مِن حَربٍ نَفسِيَّةٍ

۸ / ۲ - ۵: مقابله با جنگ روانی دشمن

الكتاب

قرآن

(لَّـئِن لَّمْ يَنتَهِ ٱلْمُنَـٰفِقُونَ وَ ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ ٱلْمُرْجِفُونَ[۸۹۳] فِى ٱلْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً * مَّلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُواْ أُخِذُواْ وَ قُتِّلُواْ تَقْتِيلاً * سُنَّةَ ٱللهِ فِى ٱلَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللهِ تَبْدِيلاً)[۸۹۴].[۸۹۵]

(البتّه اگر منافقان و كسانى كه در دلهايشان مرض است و شايعهپراكنان در شهر كه در مردم ايجاد اضطراب مىكنند، [از فسادگری‌شان] دست بر ندارند، حتماً تو را بر ضدّ آنها بر مىانگيزيم. آن گاه در اين شهر، جز اندک مدّتى مجاور تو نخواهند بود * در حالى كه ملعون بوده، هر كجا يافته شوند، بايد دستگير و به طرزى بد و دستهجمعى كشته شوند. * [اين نوع عذاب] سنّت [جاریِ] خداست در بارۀ كسانى كه پيش از اين در گذشتهاند و هرگز در سنّت خدا تبديلى نخواهى يافت).

الحديث

حدیث

  1. تفسير القمّي: قَولُهُ: (لَّـئِن لَّمْ يَنتَهِ ٱلْمُنَـٰفِقُونَ وَ ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ)؛ أي شَكٌّ (وَ ٱلْمُرْجِفُونَ فِى ٱلْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً) نَزَلَت في قَومٍ مُنافِقينَ كانوا فِي المَدينَةِ يُرجِفونَ بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا خَرَجَ في بَعضِ غَزَواتِهِ، و يَقولونَ: قُتِلَ و اُسِرَ، فَيَغتَمُّ المُسلِمونَ لِذٰلِكَ و يَشكونَ إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَأَنزَلَ اللّٰهُ في ذٰلِكَ: (لَّـئِــن لَّمْ يَـنتَهِ ٱلْمُنَـافِــقُونَ) إلیٰ قَولِهِ: (ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً)؛ أي نَأمُرُكَ بِإِخراجِهِم مِنَ المَدينَةِ إلّا قَليلاً.

(مَّلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُواْ أُخِذُواْ وَ قُتِّلُواْ تَقْتِيلاً). و في رِوايَةِ أبِي الجارودِ عَن أبي جَعفَرٍ علیه‌السلام، قالَ: مَلعونينَ، فَوَجَبت عَلَيهِمُ اللَّعنَةُ، يَقولُ اللّٰهُ بَعدَ اللَّعنَةِ: (أَيْنَمَا ثُقِفُواْ أُخِذُواْ وَ قُتِّلُواْ تَقْتِيلاً).[۸۹۶]

  1. تفسير القمّى: سخن خداوند: (البتّه اگر منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری است، [از فسادگری‌شان] دست بر ندارند) (مقصود از بیمارى دل، شک است) (و [نیز] شایعهپراكنان در مدینه، حتماً تو را بر ضدّ آنها بر می‌انگیزیم. آن گاه در این شهر، جز مدّتى كوتاه مجاور تو نخواهند بود) در بارۀ منافقانى نازل شد كه در مدینه براى پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شایعه مىساختند و چون براى جنگى بیرون مىرفت، مىگفتند: «كشته شد!» و «اسیر شد!» و مسلمانان از این خبرها، اندوهگین مىشدند و سپس به پیامبر خدا شكایت مىكردند و خداوند هم در این باره نازل كرد: (اگر منافقان [از این كار خود] دست بر ندارند) تا (سپس جز مدّتى كوتاه مجاور تو نخواهند بود)؛ یعنى به تو فرمان خواهیم داد كه پس از اندكى، آنها را از مدینه اخراج كنى.

(از رحمت خدا دور گرديده و هر كجا يافته شوند، گرفته و سخت كشته خواهند شد). در روایت ابو جارود از امام باقر علیه‌السلام آمده است که فرمود: ملعونین، یعنی واجب اللعنه شدند. خداوند پس از لعنت میفرماید: (هر كجا يافته شوند، گرفته و سخت كشته خواهند شد).

  1. تفسير ابن أبي حاتم عن قتادة - فِي تفسیر الآيَةِ (لَّـئِن لَّمْ يَنتَهِ ٱلْمُنَـٰفِقُونَ) -: الإِرجافُ: الكَذِبُ الَّذي كانَ يُذيعُهُ أهلُ النِّفاقِ، و يَقولونَ: قَد أتاكُم عَدَدٌ و عُدَّةٌ. و ذُكِرَ لَنا أنَّ المُنافِقينَ أرادوا أن يُظهِروا ما في قُلوبِهِم مِنَ النِّفاقِ، فَأَوعَدَهُمُ اللّٰهُ بِهٰذِهِ الآيَةِ (لَّـئِن لَّمْ يَنتَهِ ٱلْمُنَـٰفِقُونَ وَ ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ) إلیٰ قَولِهِ (لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ)؛ أي لَنَحمِلَنَّكَ عَلَيهِم و لَنُحَرِّشَنَّكَ[۸۹۷] بِهِم. فَلَمّا أوعَدَهُمُ اللّٰهُ بِهٰذِهِ الآيَةِ كَتَموا ذٰلِكَ و أَسَرّوهُ (ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً)؛ أي بِالمَدينَةِ.[۸۹۸]

 

  1. تفسير ابن أبى حاتم - به نقل از قتاده، در بارۀ این سخن خداى متعال: (اگر منافقان [از كار خود] دست بر ندارند) -: ارجاف، یعنى دروغى كه منافقان، آن را شایع مىكردند و مىگفتند: دشمن با عِدّه و عُدّه به سوى شما آمده است! و براى ما ذكر شده كه منافقان مىخواستند نفاقى را كه در دلهایشان داشتند، آشكار كنند و خداوند هم با این آیه، آنها را تهدید كرد: (اگر منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری است، [از كار خود] دست بر ندارند) تا (حتماً تو را بر ضدّ آنها بر می‌انگیزیم)؛ یعنى تو را بر مىانگیزیم تا بر ضدّ آنان اقدام كنى. و چون خداوند، آنها را با این آیه تهدید كرد، قصد خود را كتمان كردند و آن را پوشاندند. (سپس جز مدّتى كوتاه مجاور تو نخواهند بود)، یعنى در مدینه.

۸ / ۲ - ۶‌: الخُدعَةُ

۸ / ۲ - ۶: نیرنگ زدن به دشمن

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: الحَربُ خُدعَةٌ.[۸۹۹]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: جنگ، نیرنگ است.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: إنَّ اللّٰهَ سَمَّى الحَربَ عَلیٰ لِسانِ نَبِيِّهِ صلّی اللّه علیه و آله خُدعَةً.[۹۰۰]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: خداوند، بر زبان پیامبرش جنگ را نیرنگ نامید.

 

  1. سنن أبي داوود عن كعب بن مالك: إنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله كانَ إذا أرادَ غَزوَةً وَرّیٰ غَيرَها، و كانَ يَقولُ: الحَربُ خُدعَةٌ.[۹۰۱]

 

  1. سنن أبی داوود - به نقل از کعب بن مالک -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هر گاه میخواست جنگی را شروع کند، طوری وانمود میکرد که قصد کار دیگری را دارد و میفرمود: «جنگ، نیرنگ است».

 

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: لا يَصلُحُ الكَذِبُ إلّا في ثَلاثَةِ مَواطِنَ... و كَذِبُ الإِمامِ عَدُوَّهُ؛ فَإِنَّ الحَربَ خُدعَةٌ.[۹۰۲]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: دروغ گفتن جایز نیست جز در سه جا:... و دروغ گفتن امام به دشمنش؛ زیرا جنگ، نیرنگ است.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: ثَلاثٌ يَحسُنُ فيهِنَّ الكَذِبُ: المَكيدَةُ فِي الحَربِ، وعِدَتُكَ زَوجَتَكَ، وَ الإِصلاحُ بَينَ النّاسِ.[۹۰۳]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: در سه جا دروغ، پسندیده است:[۹۰۴] مكر در جنگ، وعده دادن تو به همسرت، و سازش بر قرار كردن در میان مردم.

 

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: إنَّ عَلِيّاً علیه‌السلام كانَ يَقولُ: لَأَن تَخَطَّفَنِي الطَّيرُ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أقولَ عَلیٰ رَسولِ اللّهصلّی اللّه علیه و آله ما لَم يَقُل، سَمِعتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَقولُ في يَومِ الخَندَقِ: الحَربُ خُدعَةٌ، يَقولُ: تَكَلَّموا بِما أرَدتُم.[۹۰۵]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: به درستى كه على علیه‌السلام مىفرمود: «اگر پرندگان، مرا برُبایند، برایم دوست داشتنىتر است از اینكه چیزى را به پیامبر خدا نسبت دهم كه نفرموده است. از پیامبر خدا شنیدم كه در روز [جنگ] خندق مىفرمود: "جنگ، نیرنگ است". مىفرمود: "هر گونه كه مىخواهید، سخن بگویید"».

 

  1. الأمالي للطوسي عن هشام بن عروة عن أبيه: كانَ رَجُلٌ نَمّاماً، فَذَكَرَ لَهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله حَديثاً فَقالَ: «لا تَذكُرهُ لِأَحَدٍ»، و كانَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يُحِبُّ أن يَذكُرَهُ، فَلَمّا أدبَرَ قالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: «الحَربُ خُدعَةٌ».

فَانطَلَقَ الرَّجُلُ فَأَفشاهُ، و كادَ اللّٰهُ لِنَبِيِّهِ في بَني قُرَيظَةَ.[۹۰۶]

  1. الأمالی، طوسی - به نقل از هشام بن عروه، از پدرش -: مردی سخنچین بود. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مطلبی را به او گفت و فرمود: «این مطلب را به کسی نگو»؛ امّا هدفش این بود که آن مرد، آن مطلب را بازگو کند. مرد که رفت، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «جنگ، نیرنگ است».

پس آن مرد رفت و سخن را فاش ساخت و خداوند به سود پیامبرش در جنگ با بنی قُریظه نیرنگ به کار برد.

  1. الكافي عن عَدِيّ بن حاتِم: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ علیه‌السلام قالَ يَومَ التقَیٰ هُوَ و مُعاوِيَةُ بِصِفّينَ - و رَفَع بِها صَوتَه لِيُسمِعَ أصحابَهُ -: «وَاللّه، لَأَقتُلَنَّ مُعاوِيَةَ و أصحابَهُ»، ثُمَّ يَقولُ في آخِرِ قَولِهِ: «إن شاءَ اللّهُ» - يَخفِضُ بِها صَوتَهُ -.

وكُنتُ قَريباً مِنهُ، فَقُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنَّكَ حَلَفتَ عَلیٰ ما فَعَلتَ، ثُمَّ استَثنَيتَ، فَما أرَدتَ بِذٰلِكَ؟!

فَقالَ لي: إنَّ الحَربَ خُدعَةٌ، و أنَا عِندَ المُؤمِنينَ غَيرُ كَذوبٍ، فَأَرَدتُ أن اُحَرِّضَ أصحابي عَلَيهِم؛ کي‌لا يَفشَلوا، وكَي يَطمَعوا فيهِم، فَأَفقَهُهُم يَنتَفِعُ بِها بَعدَ اليَومِ إن شاءَ اللّٰهُ.[۹۰۷]

  1. الكافى - به نقل از عدى بن حاتم -: روزى كه امیر مؤمنان علیه‌السلام در صفّین با معاویه رو به رو شد، با صداى بلند كه یارانش بشنوند، فرمود: «به خدا سوگند، معاویه و یاران او را مىكشم». سپس در پایان این جمله، آهسته گفت: «إن شاء اللّٰه (اگر خدا بخواهد)».

من كه نزدیک او بودم، گفتم: اى امیر مؤمنان! شما براى گفتۀ خود، سوگند خوردید و سپس «إن شاء اللّٰه» گفتید. منظورتان چه بود؟

به من فرمود: «همانا جنگ، نیرنگ است و من در نظر مؤمنان هرگز دروغگو نبوده‌ام و نیستم. خواستم یاران خود را بر ضدّ سپاه معاویه بر انگیزم، تا دچار سستى نشوند و به پیروزى امید بندند. پس در آینده، داناترین آنان، از این سخنْ سود میبَرَد، إن شاء اللّٰه».

راجع: قرب الإسناد: ص۱۳۳ ح۴۶۶ و تفسیر فرات: ص۵۹۳ ح۷۵۹ و المصنّف لابن أبي شیبه: ج۸ ص۴۹۹ ح۱۵.

ر. ک: قرب الإسناد: ص۱۳۳ ح۴۶۶ و تفسیر فرات: ص۵۹۳ ح۷۵۹ و المصنّف، ابن ابی شیبه: ج۸ ص۴۹۹ ح۱۵.

۸ / ۲ - ۷‌: الغِلظَةُ

۸ / ۲ - ۷: شدّت عمل در برابر دشمن

(يَـٰأَيُّهَا ٱلنَّبِىُّ جَـٰهِدِ ٱلْكُفَّارَ وَ ٱلْمُنَـٰفِقِينَ وَ ٱغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْوَٰهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ ٱلْمَصِيرُ).[۹۰۸]

(اى پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن و در برابر آنها شدّت عمل به خرج بده، و جايگاه آنان دوزخ است و آن بد جاى بازگشتى است!).

(يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قٰاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفّٰارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً‌ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ مَعَ الْمُتَّقِين).[۹۰۹]

(اى كسانى كه ايمان آوردهايد! با كسانى از كفّار پيكار كنيد كه به شما نزديکترند و حتماً بايد در شما شدّت عمل ببینند، و بدانيد كه خداوند با پرهيزگاران است).

(فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِى ٱلْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ).[۹۱۰]

(پس اگر در جنگ، بر آنها دست يافتى، با [شدّت عمل در مجازاتِ] آنان، كسانى را كه به دنبال آنها هستند، سخت پراكنده گردان. باشد كه متذكّر شوند).

۸ / ۲ - ۸‌: رِعايَةُ العَدلِ في نَقضِ العَهدِ عِندَ مَخافَةِ الخِيانَةِ

۸ / ۲ - ۸: رعایت عدالت در نقض پیمان، هنگام بیم داشتن از خیانت[۹۱۱]

الكتاب

قرآن

(وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلی سَوَاءٍ إِنَّ ٱللهَ لَا يُحِبُّ ٱلْخَائِنِينَ).[۹۱۲]

(و اگر از گروهى بيم خیانت دارى، [پیمانشان را] سویشان بینداز [تا طرفین] به طور یکسان [بدانند که آن پیمان، گسسته است]. همانا خداوند، خیانتکاران را دوست ندارد).

الحديث

حدیث

  1. العمدة: لَمّا خَرَجَ [النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله] إلیٰ غَزوَةِ تَبوكَ، و تَخَلَّفَ مَن تَخَلَّفَ مِنَ المُنافِقينَ و أَرجَفُوا الأَراجيفَ، جَعَلَ المُشرِكونَ يَنقُضونَ عُهودَهُم، و أَمَرَهُمُ اللّٰهُ بِإِلقاءِ عُهودِهِم إلَيهِم لِيَأذَنوا بِالحَربِ، و ذٰلِكَ قَولُهُ عزّ و جلّ: (وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلی سَوَاءٍ).[۹۱۳]

 

  1. العمدة: هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به غزوۀ تبوک رفت و منافقان که در مدینه باقی مانده بودند، دست به شایعهسازی و دروغپراکنی کردند، مشرکان شروع به پیمانشکنی کردند و خداوند هم به مسلمانان دستور داد متقابلاً پیمانشان با آنان را لغو کنند تا اعلام جنگ نمایند. این است [معنای] سخن خداوند عزّ و جلّ: (و اگر از گروهى بیمِ خیانت دارى، [پیمانشان را] به سویشان بینداز [تا طرفین] به طور یكسان [بدانند كه آن پیمان، گسسته است]).

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - فی ذِکرِ خِیانَةِ مُعاوِيَةَ -: فَقَدِمتُ الكوفَةَ و قَدِ اتَّسَقَت لِيَ الوُجوهُ[۹۱۴] كُلُّها إلَّا الشّامَ، فَأَحبَبتُ أن أتَّخِذَ الحُجَّةَ و اُفضِيَ العُذرَ، و أَخَذتُ بِقَولِ اللّه تَعالیٰ: (وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلی سَوَاءٍ إِنَّ ٱللهَ لَا يُحِبُّ ٱلْخَائِنِينَ)، فَبَعَثتُ جَريرَ بنَ عَبدِ اللّه إلیٰ مُعاوِيَةَ مُعذِراً إلَيهِ، مُتَّخِذاً لِلحُجَّةِ عَلَيهِ، فَرَدَّ كِتابي و جَحَدَ حَقّي و دَفَعَ بَيعَتي.[۹۱۵]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - در بیان خیانتکاری معاویه -: من به کوفه در آمدم، در حالی که همۀ شهرها و نواحی در فرمان بودند بجز شام. بنا بر این، برای آن که حجّت داشته باشم و معذور باشم و به این سخن خداوند متعال: (و اگر از گروهى بیمِ خیانت دارى، [پیمانشان را] به سویشان بینداز [تا طرفین] به طور یكسان [بدانند كه آن پیمان، گسسته است]. همانا خدا خیانتکاران را دوست ندارد) عمل کرده باشم، جریر بن عبد اللّٰه را نزد معاویه فرستادم تا خود را نزد او معذور و در برابرش حجّت داشته باشم؛ امّا او دست رد به نامۀ من زد و حقّم را انکار کرد و حاضر نشد با من بیعت کند.

 

  1. تفسير القمّي عن الإمام الباقر علیه‌السلام - في قَولِهِ تَعالیٰ: (وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلی سَوَاءٍ) -: نَزَلَت[۹۱۶] في مُعاوِيَةَ لَمّا خانَ أميرَ المُؤمنِينَ علیه‌السلام.[۹۱۷]

 

  1. تفسیر القمّی - به نقل از امام باقر علیه‌السلام در بارۀ این سخن خداوند متعال: (و اگر از گروهى بیمِ خیانت دارى، [پیمانشان را] به سویشان بینداز [تا طرفین] به طور یكسان [بدانند كه آن پیمان، گسسته است]) -: این آیه در بارۀ معاویه که به امیر مؤمنان علیه‌السلام خیانت کرد، نازل شد.[۹۱۸]

 

  1. الإمام زين العابدين علیه‌السلام: لا تُقاتِل عَدُوَّكَ حَتّیٰ تَنبِذَ إلَيهِم عَلیٰ سِواءٍ، إنَّ اللّٰهَ لا يُحِبُّ الخائِنينَ.[۹۱۹]

 

  1. امام زین العابدین علیه‌السلام: با دشمنت نجنگ تا آن گاه که به آنان اعلام کنی تو هم متقابلاً پیمانشان را شکستهای؛ زیرا خدا خیانتکاران (پیمانشکنان) را دوست ندارد.

راجع: ص۳۳۸ ( قتال الذِّمّي و المُعاهَد).

ر. ک: ص۳۳۹ (جنگیدن با ذِمّی و هم‌پیمان).

۸ / ۲ - ۹‌: حُسنُ المُعامَلَةِ بَعدَ الغَلَبَةِ

۸ / ۲ - ۹: خوشرفتاری با دشمن پس از پیروزی بر او

  1. الإمام الرضا علیه‌السلام: إنَّ أهلَ مَكَّةَ دَخَلَها رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَنوَةً، فَكانوا اُسراءَ في يَدِهِ، فَأَعتَقَهُم و قالَ: اِذهَبوا فَأَنتُمُ الطُّلَقاءُ.[۹۲۰]

 

  1. امام رضا علیه‌السلام: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله با نیروى نظامى، وارد مكّه شد و از این رو، اهالى مكّه اسیرانى در دست او شدند؛ امّا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را آزاد كرد و فرمود: «بروید، كه شما آزادید».

 

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام - في ذِكرِ سيرَةِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ فَتحِ مَكَّةَ -: فَإِنَّهُ لَم يَسبِ لَهُم ذُرِّيَّةً، و قالَ: مَن أغلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ، و مَن ألقیٰ سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ.[۹۲۱]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام - در بیان سیرۀ پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در روز فتح مکّه -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرزندان آنان (مكّیان) را اسیر نكرد و فرمود: «هر كس درِ خانهاش را ببندد، در امان است. هر كس سلاحش را بیندازد، در امان است».

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله مَكَّةَ يَومَ افتَتَحَها، فَتَحَ بابَ الكَعبَةِ فَأَمَرَ بِصُوَرٍ فِي الكَعبَةِ فَطُمِسَت، فَأَخَذَ بِعِضادَتَيِ البابِفَقالَ: لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، صَدَقَ وَعدَهُ، و نَصَرَ عَبدَهُ، و هَزَمَ الأَحزابَ وَحدَهُ. ماذا تَقولونَ و ماذا تَظُنُّونَ؟

قَالوا: نَظُنُّ خَيراً و نَقولُ خَيراً؛ أخٌ كَريمٌ وَ ابنُ أخٍ كَريمٍ، و قَد قَدَرتَ.

قالَ: فَإِنّي أقولُ كَما قالَ أخي يوسُفُ:(لا تَثْرِيبَعَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).[۹۲۲]

  1. امام صادق علیه‌السلام: هنگامى كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در فتح مكّه به آن شهر وارد شد، درِ كعبه را گشود و فرمان داد كه تمام نقشهاى درون كعبه محو شوند. آن گاه دو لنگۀ در را گرفت و فرمود: «معبودى جز خداوند یكتاى بىهمتا نیست. وعدهاش راست بود و بندهاش را یارى داد و به تنهایى، همۀ گروهها را شكست داد. چه مىگویید؟ و چه گمان مىبرید؟».

گفتند: گمان خیر داریم و سخن نیكو مىگوییم. [تو] برادرى بزرگوار و فرزند برادرى بزرگوار هستى و توانایى [انتقام] یافتهاى.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «من همان را مىگویم كه برادرم یوسف گفت: (امروز، سرزنشى بر شما نیست. خداوند، شما را مىآمرزد و او مهربانترینِ مهربانان است)».

  1. الطبقات الكبرى عن بعض آل عمر بن الخطّاب: لَمّا كانَ يَومُ الفَتحِ و رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله بِمَكَّةَ، أرسَلَ إلیٰ صَفوانَ بنِ اُمَيَّةَ بنِ خَلَفٍ و إلیٰ أبي سُفيانَ بنِ حَربٍ و إلَى الحارِثِ بنِ هِشامٍ. قالَ عُمَرُ: قُلتُ: قَد أمكَنَ اللّٰهُ مِنهُم، اُعَرِّفُهُم بِما صَنَعوا، حَتّیٰ قالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: مَثَلي و مَثَلُكُم كَما قالَ يوسُفُ لِإخوَتِهِ: (لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ ٱلْيَوْمَ يَغْفِرُ ٱللهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ ٱلرَّ ٰحِمِينَ)[۹۲۳].

قالَ عُمَرُ: فَانفَضَحتُ حَياءً مِن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله كَراهِيَةً لِما كانَ مِنّي، و قَد قالَ لَهُم رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله ما قالَ.[۹۲۴]

  1. الطبقات الكبرى - به نقل از یكى از خاندان عمر بن خطّاب -: چون روز فتح گردید و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به مكّه وارد شد، در پىِ صفوان بن امیّه و ابو سفیان بن حرب و حارث بن هشام فرستاد. عمر گفت: من با خودم گفتم: خدا، آنها را به چنگ ما انداخت. سزاى اعمالشان را به آنها خواهم چشاند؛ امّا پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به آنان فرمود: «قصّۀ، امروز من و شما، همانى است كه یوسف به برادرانش گفت: (امروز، سرزنشى بر شما نیست. خداوند، شما را مىآمرزد و او مهربانترینِ مهربانان است)».

عمر گفت: من از این كه چنان فكرى در فكرم گذشت و پیامبر خدا به آنها چنین گفت، از پیامبر خدا شرمنده شدم.

۸ / ۲ - ۱۰: الوفاءُ بالعهودِ

۸ / ۲ - ۱۰: پایبندی به پیمانها

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن وَصِيَّتِهِ لِمالِكٍ الأَشتَرِ لَمّا وَلّاهُ عَلیٰ مِصرَ -: و إن عَقَدتَ بَينَكَ و بَينَ عَدُوِّكَ عُقدَةً أو ألبَستَهُ مِنكَ ذِمَّةً، فَحُط عَهدَكَ بِالوَفاءِ، وَارعَ ذِمَّتَكَ بِالأَمانَةِ، وَ اجعَل نَفسَكَ جُنَّةً دونَ ما أعطَيتَ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ مِن فَرائِضِ اللّه شَيءٌ النّاسُ أشَدُّ عَلَيهِ اجتِماعاً - مَعَ تَفَرُّقِ أهوائِهِم و تَشَتُّتِ آرائِهِم - مِن تَعظيمِ الوَفاءِ بِالعُهودِ، و قَد لَزِمَ ذٰلِكَ المُشرِكونَ فيما بَينَهُم[۹۲۵] دونَ المُسلِمينَ لِمَا استَوبَلوا[۹۲۶] مِن عَواقِبِ الغَدرِ؛ فَلا تَغدِرَنَّ بِذِمَّتِكَ، و لا تَخيسَنَّ بِعَهدِكَ[۹۲۷]، و لا تَختِلَنَّ عَدُوَّكَ[۹۲۸]، فَإِنَّهُ لا يَجتَرِئُ عَلَى اللّه إلّا جاهِلٌ شَقِيٌّ، و قَد جَعَلَ اللّٰهُ عَهدَهُ و ذِمَّتَهُ أمناً أفضاهُ بَينَ العِبادِ[۹۲۹] بِرَحمَتِهِ، و حَريماً يَسكُنونَ إلیٰ مَنَعَتِهِ، و يَستَفيضونَ إلیٰ جِوارِهِ، فَلا إدغالَ[۹۳۰] و لا مُدالَسَةَ[۹۳۱] و لا خِداعَ فيهِ.[۹۳۲]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در سفارشنامۀ خود به مالک اَشتر، آن گاه كه او را به استاندارى مصر گماشت -: اگر با دشمنت پیمانى بستى یا به او امان دادى، به عهد خویش وفا كن و آنچه بر ذمّه دارى، ادا نما و خود را چون سپرى، برابرِ پیمانت قرار ده؛ چرا كه مردم، بر هیچ چیز از واجبهاى خدا، همچون بزرگ شمردن وفا به عهد، سختْ همداستان نیستند، با خواسته‌های گونهگون و رأىهاى مخالف یكدیگر كه دارند، و مشركان نیز جدا از مسلمانان، پایبندی به پیمان‌ها را لازم مىشمردند، بدان جهت كه زیانِ فرجام ناگوار پیمانشكنى را به دوش كشیدند. پس در آنچه به عهده گرفتهاى، خیانت مكن و پیمانى را كه بستهاى، مشكن، و دشمنت را مفریب كه جز نادانِ بدبخت، بر خدا جرئت نمی‌ورزد، و خداوند، پیمان و ذمّۀ خود را امانى قرار داده و از روى رحمت خویش آن را میان بندگان، همگانى كرده است و آن را چون حریمى استوار ساخته، تا در سایهاش بیارامند و بِدان پناه بَرَند. پس در پیمان، خیانت، فریب و مكر، راه ندارد.

الفَصلُ التّاسِعُ: الأمانُ

فصل نهم: امان دادن

۹ / ۱: قَبولُ الأَمانِ

۹ / ۱: پذیرش درخواست امان

الكتاب

قرآن

(وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ ٱلْمُشْرِكِينَ ٱسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّیٰ يَسْمَعَ كَلَـٰمَ ٱللهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُو ذَ ٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ).[۹۳۳]

(و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی خواست، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود [و در آن بیندیشد]. سپس او را به محلّ امنش برسان؛ چرا که آنها گروهی هستند که نمیدانند).

الحديث

حدیث

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا بَعَثَ سَرِيَّةً دَعا بِأَميرِها فَأَجلَسَهُ إلیٰ جَنبِهِ، و أَجلَسَ أصحابَهُ بَينَ يَدَيهِ، ثُمَّ قالَ:... و أَيُّما رَجُلٍ مِن أدنَى المُسلِمينَ و أَفضَلِهِم نَظَرَ إلیٰ أحَدٍ مِنَ المُشرِكينَ فَهُوَ جارٌ حَتّیٰ يَسمَعَ كَلامَ اللّه، فَإِذا سَمِعَ كَلامَ اللّه عزّ و جلّ؛ فَإِن تَبِعَكُم فَأَخوكُم في دينِكُم، و إن أبیٰ فَاستَعينوا بِاللّه عَلَيهِ و أَبلِغوهُ مَأمَنَهُ.[۹۳۴]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله این گونه بود كه وقتى سپاهى را گسیل مىداشت، فرمانده آن را فرا مىخواند و او را در كنار خود مىنشاند و یاران او را فراروى خود مىنشاند و مىفرمود: «... هر مرد، از پایینترین مسلمانان یا بالاترین آنان، كه به یكى از مشركان مهلت دهد، آن مشرک در امان است تا سخن خداوند را بشنود. آن گاه كه سخن خداوند را شنید، اگر از شما پیروى كرد، او برادر دینى شماست و اگر نپذیرفت، از خداوند بر ضدّ او كمک بخواهید و او را به محلّ امن او برسانید».

 

  1. الكافي عن السكوني عن الإمام الصادق علیه‌السلام، قال: قُلتُ لَهُ: ما مَعنیٰ قَولِ النَّبِيِّ: «يَسعیٰ بِذِمَّتِهِم أدناهُم»؟

قالَ: لَو أنَّ جَيشاً مِنَ المُسلِمينَ حاصَروا قَوماً مِنَ المُشرِكينَ، فَأَشرَفَ رَجُلٌ فَقالَ: أعطُونِي الأَمانَ حَتّیٰ ألقیٰ صاحِبَكُم و اُناظِرَهُ، فَأَعطاهُ أدناهُمُ الأَمانَ، وَجَبَ عَلیٰ أفضَلِهِمُ الوَفاءُ بِهِ.[۹۳۵]

  1. الكافى - به نقل از سكونى -: به امام صادق علیه‌السلام گفتم: معناى این جملۀ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله كه: «كمترین آنها، از طرف همهشان امان مىدهد» چیست؟

فرمود: «اگر سپاهى از مسلمانان، گروهى از مشركان را محاصره كنند و در همین وضع، مردى از محاصره شدگان بیاید و بگوید: "به من، امان دهید تا بیایم و با فرمانده شما، دیدار و گفتگو كنم" و پایینترین فرد سپاه مسلمانان، به آنان امان دهد، بر بالاترینِ آنان واجب است به آن وفادار باشد».

۹ / ۲: حُرمَةُ أمانِ المُسلِمِ

۹ / ۲: حرمتْ داشتن امان یک مسلمان

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: المُؤمِنونَ إخوَةٌ، تَتَكافیٰ دِماؤُهُم، و هُم يَدٌ عَلیٰ مَن سِواهُم، يَسعیٰ بِذِمَّتِهِم أدناهُم.[۹۳۶]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: مؤمنان برادرند، خونشان برابر است، در برابر دیگران یکدست اند و كمترین آنها كسى را به [امان و] تعهّد همهشان در میآورد.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: المُسلِمونَ تَتَكافَأُ دِماؤُهُم، يَسعیٰ بِذِمَّتِهِم أدناهُم، و يُجيرُ عَلَيهِم أقصاهُم، و هُم يَدٌ عَلیٰ مَن سِواهُم، يَرُدُّ مُشِدُّهُم عَلیٰ مُضعِفِهِم و مُتَسَرِّعُهُم عَلیٰ قاعِدِهِم.[۹۳۷]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: مسلمانان، خونهایشان برابر است، کمترین ایشان میتواند [به دشمن] امان دهد [و بقیّه باید آن امان را رعایت کنند] و نیز دورترینشان میتواند از طرف آنان پناه دهد، در برابر بیگانگان متّحدند، رزمندگان صاحب مرکب قوی، با رزمندگان صاحب مرکب ضعیف، در غنیمت شریک اند و نیز رزمندگان شرکت کننده در جنگ با رزمندگان پشتیبان آنها شریک اند.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: ذِمَّةُ المُسلِمينَ واحِدَةٌ، يَسعیٰ بِها أدناهُم.[۹۳۸]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: تعهّد مسلمانان، یکی است. کمترین فرد آنها میتواند [به دشمن] امان دهد [و بقیّه باید آن را مراعات کنند].

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: المُسلِمونَ إخوَةٌ، تَكافَأُ دِماؤُهُم، و يَسعیٰ بِذِمَّتِهِم أدناهُم، فَإِذا آمَنَ أحَدٌ مِنَ المُسلِمينَ أحَداً مِنَ المُشرِكينَ لَم يَجِب أن تُخفَرَ ذِمَّتُهُ، و تُعرَضُ عَلَيهِم شَرائِطُ الإِسلامِ، فَإِن قَبِلوا أن يُسلِموا أو يَكونوا ذِمَّةً، و إلّا رُدّوا إلیٰ مَأمَنِهِم و قوتِلوا، و إن قُتِلَ أحَدٌ مِنهُم دون ذٰلِكَ فَعَلیٰ مَن قَتَلَهُ ما قالَ اللّٰهُ تَعالیٰ: (فَتَـحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلیٰ أَهْلِهِ)[۹۳۹].[۹۴۰]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: مسلمانان برادر همدیگرند و خونهایشان برابر است و کمترین آنها میتواند [به دشمن] امان دهد. پس هر گاه مسلمانی به مشرکی امان داد، نباید امان او نقض شود، بلکه شرایط اسلام به مشرکان پیشنهاد میشود. اگر پذیرفتند که مسلمان شوند یا ذمّی باشند، [که بهتر!] و گر نه به مأمنشان باز گردانده میشوند و با آنها جنگ میشود. اگر قبل از این کار، فردی از مشرکان کشته شود، کسی که او را کشته است، باید طبق این دستور خدا عمل کند: (آزاد کردن بندهای مؤمن و پرداخت دیه به اولیای دم او).

 

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: قَرَأتُ في كِتابٍ لِعَلِيٍّ علیه‌السلام: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله كَتَبَ كِتاباً بَينَ المُهاجِرينَ وَ الأَنصارِ و مَن لَحِقَ بِهِم مِن أهلِ يَثرِبَ:

إنَّ كُلَّ غازِيَةٍ غَزَت بِما يُعَقِّبُ بَعضُها بَعضاً بِالمَعروفِ وَ القِسطِ بَينَ المُسلِمينَ؛ فَإِنَّهُ لا يَجوزُ حَربٌ إلّا بِإِذنِ أهلِها[۹۴۱]، و إنَّ الجارَ كَالنَّفسِ غَيرَ مُضارٍّ و لا آثِمٍ، و حُرمَةَ الجارِ عَلَى الجارِ كَحُرمَةِ اُمِّهِ و أَبيهِ، لا يُسالِمُ مُؤمِنٌ دونَ مُؤمِنٍ في قِتالٍ في سَبيلِ اللّه إلّا عَلىٰ عَدلٍ و سَواءٍ.[۹۴۲]

  1. امام باقر علیه‌السلام: در كتابى از [امیر مؤمنان] على علیه‌السلام خواندم كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله نوشتهاى میان مهاجران و انصار و یک‌یکِ اهالى مدینه كه ملحق به آنان اند، نوشت: «هر گروه جنگجویى جنگید، گروه دیگرى، به نوبت، آن را پى مىگیرد، با رعایت آنچه میان مسلمانان درست و عادلانه است؛ چون هیچ جنگى جز به اجازۀ اهلِ آن روا نیست و چون شخص پناهنده (پناه داده شده)، مانند "خود" پناه دهنده است كه نباید به او زیان رساند و در حقّش گناهى مرتکب شود. حرمت پناهنده بر پناه دهنده مانند حرمت مادر و پدرش است. هیچ مسلمانى بدون مسلمان دیگر در جنگ در راه خدا [با دشمن] صلح نمىكند، مگر بر پایۀ عدالت و برابری».

 

  1. مسند ابن حنبل عن عبد اللّهبن عمرو: لَمّا دَخَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله مَكَّةَ عامَ الفَتحِ، قامَ فِي النّاسِ خَطيباً فَقالَ:

يا أيُّهَا النّاسُ! إنَّهُ ما كانَ مِن حِلفٍ فِي الجاهِلِيَّةِ فَإِنَّ الإِسلامَ لَم يَزِدهُ إلّا شِدَّةً، و لا حِلفَ فِي الإِسلامِ، وَ المُسلِمونَ يَدٌ عَلیٰ مَن سِواهُم، تَكافَأُ دِماؤُهُم، يُجيرُ عَلَيهِم أدناهُم، و يُرَدُّ عَلَيهِم أقصاهُم.[۹۴۳]

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از عبد اللّٰه بن عمر -: در سال فتح، چون پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله وارد مکّه شد، در میان مردم سخنرانی کرد و فرمود: «ای مردم! هر پیمانی که در جاهلیت [برای دفاع از مظلوم] بوده، اسلام آن را با شدّت قبول کرده است و در اسلام، پیمانی وجود ندارد [و نباید بسته شود]. مسلمانان در برابر بیگانگان یکدستاند و خونهایشان برابر است. کم‌ترین، آنان میتواند امان دهد. دورترینشان هم میتواند از طرف آنها پناه دهد».

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ عَلِیّاً أجازَ أمانَ عَبدٍ مَملوكٍ لِأَهلِ حِصنٍ مِنَ الحُصونِ، و قالَ: هُوَ مِنَ المُؤمِنینَ.[۹۴۴]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: على علیه‌السلام امان دادن بردهاى مملوک به [همۀ] ساكنان دژى را روا دانست [و قبول کرد] و گفت: او هم از مسلمانان است.

۹ / ۳: أمانُ المَرأَةِ

۹ / ۳: امان دادن زنان

  1. سنن الترمذي عن أبي هريرة عن النبيّ صلّی اللّه علیه و آله: إنَّ المَرأَةَ لَتَأخُذُ لِلقَومِ؛ يَعني تُجيرُ عَلَى المُسلِمينَ.[۹۴۵]

 

  1. سنن الترمذی - به نقل از ابو هریره -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «زن میتواند برای مردم بگیرد» یعنی از جانب مسلمانان امان دهد.

 

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: لَيسَ لِلعَبدِ مِنَ الغَنيمَةِ شَيءٌ إلّا خُرثِيَّ[۹۴۶] المَتاعِ، و أَمانُهُ جائِزٌ، و أَمانُ المَرأَةِ جائِزٌ إذا هِيَ أعطَتِ القَومَ الأَمانَ.[۹۴۷]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: برای بردهچیزی از غنیمت نیست، مگر خردهریزهای کالاها؛ امّا امان او نافذ است. امان زن هم هر گاه به دشمن امانی دهد، نافذ است.

 

  1. سنن الترمذي عنام هانئ: أجَرتُ رَجُلَينِ مِن أحمائي، فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: قَد أمَّنّا مَن أمَّنتِ.[۹۴۸]

 

  1. سنن الترمذی - به نقل ازاُمّ هانی [خواهر علی بن ابی طالب علیه‌السلام] -: من به دو نفر از خویشانم امان دادم و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «به کسی که تو امان دادهای، ما هم امان دادیم».

 

  1. سنن أبي داوود عنام هانئ: أنَّها أجارَت رَجُلاً مِنَ المُشرِكينَ يَومَ الفَتحِ، فَأَتَتِ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله فَذَكَرَت لَهُ ذٰلِكَ، فَقالَ: قَد أجَرنا مَن أجَرتِ، و أَمَّنّا مَن أمَّنتِ.[۹۴۹]

 

  1. سنن أبی داوود - به نقل ازاُمّ هانی -: او در روز فتح مکّه به مردی از مشرکان امان داد و نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رفت و موضوع را به ایشان گفت. فرمود: «به کسی که تو پناه و امان دادهای، ما هم پناه و امان دادیم».

۹ / ۴: أصنافُ إِعطاءِ الأَمانِ

۹ / ۴: انواع امان دادن

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: الأَمانُ جائِزٌ بِأَيِّ لِسانٍ كانَ.[۹۵۰]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: امان دادن، نافذ است، به هر زبانی که باشد.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: إذا أومَأَ أحَدٌ مِنَ المُسلِمينَ أو أشارَ بِالأَمانِ إلیٰ أحَدٍ مِنَ المُشرِكينَ فَنَزَلَ عَلیٰ ذٰلِكَ، فَهُوَ في أمانٍ.[۹۵۱]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: اگر مسلمانی به مشرکی با ایما یا اشاره امان بدهد و او بر اساس آن بیرون بیاید، در امان است.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: إذا رَمیٰ أحَدٌ مِنَ المُسلِمينَ إلیٰ أحَدٍ مِن أهلِ الحَربِ بِحَبلٍ، فَهُوَ أمانٌ.[۹۵۲]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: اگر مسلمانی به سوی یکی از مشرکان طنابی [به نشانۀ امان دادن] بیندازد، آن مشرک در امان است.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: لَو أنَّ قَوماً حاصَروا مَدينَةً فَسَأَلوهُمُ الأَمانَ، فَقالوا: لا، فَظَنّوا أنَّهُم قالوا: نَعَم، فَنَزَلوا إلَيهِم، كانوا آمِنينَ.[۹۵۳]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: اگر گروهى شهرى را محاصره كردند و اهل شهر از آنان امان خواستند و اینان گفتند: نه؛ امّا آنان گمان كردند كه اینان گفتهاند: آرى و با این گمان از شهر بیرون آمدند و نزد آنان رفتند، در امان اند.

۹ / ۵: أدَبُ إعطاءِ الأَمانِ

۹ / ۵: آداب امان دادن

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله كانَ إذا بَعَثَ أميراً لَهُ عَلیٰ سَرِيَّةٍ أمَرَهُ بِتَقوَى اللّه عزّ و جلّ في خاصَّةِ نَفسِهِ، ثُمَّ في أصحابِهِ عامَّةً، ثُمَّ يَقولُ:... و إذا حاصَرتُم أهلَ حِصنٍ، فَإِن آذَنوكَ عَلیٰ أن تُنزِلَهُم عَلیٰ ذِمَّةِ اللّه و ذِمَّةِ رَسولِهِ فَلا تُنزِلهُم، لٰكِن أنزِلهُم عَلیٰ ذِمَمِكُم و ذِمَمِ آبائِكُم و إخوانِكُم؛ فَإِنَّكُم إن تُخفِروا ذِمَمَكُم[۹۵۴] و ذِمَمَ آبائِكُم و إخوانِكُم، كانَ أيسَرَ عَلَيكُم يَومَ القِيامَةِ مِن أن تُخفِروا ذِمَّةَ اللّه و ذِمَّةَ رَسولِهِ صلّی اللّه علیه و آله.[۹۵۵]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله این گونه بود كه وقتى فرماندهى از خود را بر سپاهى گسیل مىكرد، او را به پروا داشتن از خدا در بارۀ خود و نیز در رفتار با عموم یارانش فرمان مىداد و پس از آن مىفرمود: «... هنگامى كه اهل دژى را محاصره كردید، اگر به تو اعلام كردند كه به آنان از طرف خداوند و نیز از طرف پیامبرش تعهّد و امان دهید، قبول نکن؛ بلکه از طرف خودتان و پدران و برادرانتان تعهّد و امان دهید؛ زیرا شما اگر تعهّدات و امان خود یا پدران و برادران خود را بشكنید، در روز قیامت بر شما آسانتر است از این كه تعهّد و امان خداوند و پیامبرش را بشكنید».

 

  1. صحيح مسلم عن بريدة: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا أمَّرَ أميراً عَلیٰ جَيشٍ أو سَرِيَّةٍ أوصاهُ في خاصَّتِهِ بِتَقوَى اللّه و مَن مَعَهُ مِنَ المُسلِمينَ خَيراً، ثُمَّ قالَ:

... و إذا حاصَرتَ أهلَ حِصنٍ فَأَرادوكَ أن تَجعَلَ لَهُم ذِمَّةَ اللّه و ذِمَّةَ نَبِيِّهِ، فَلا تَجعَل لَهُم ذِمَّةَ اللّه و لا ذِمَّةَ نَبِيِّهِ، ولٰكِنِ اجعَل لَهُم ذِمَّتَكَ و ذِمَّةَ أصحابِكَ؛ فَإِنَّكُم إن تُخفِروا ذِمَمَكُم و ذِمَمَ أصحابِكُم أهوَنُ مِن أن تُخفِروا ذِمَّةَ اللّه و ذِمَّةَ رَسولِهِ. و إذا حاصَرتَ أهلَ حِصنٍ فَأَرادوكَ أن تُنزِلَهُم عَلیٰ حُكمِ اللّه، فَلا تُنزِلهُم عَلیٰ حُكمِ اللّه و لٰكِن أنزِلُهم عَلیٰ حُكمِكَ؛ فَإِنَّكَ لا تَدري أ تُصيبُ حُكمَ اللّه فيهِمأم لا.[۹۵۶]

  1. صحیح مسلم - به نقل از بریده -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هر گاه کسی را به فرماندهی لشکر یا سریّهای منصوب میکرد، نخست خودِ او را به پرهیزگاری و خوشرفتاری با زیردستانش سفارش مینمود و سپس میفرمود: «... هر گاه ساکنان دژی را محاصره کردی و آنها از تو درخواست کردند که آنان را در امان خدا و امان پیامبرش قرار دهی، این کار را نکن؛ بلکه از جانب خودت و یارانت امانشان بده؛ زیرا اگر شما امان خود و یارانتان را بشکنید، آسانتر است از این که امان خدا و پیامبر او را بشکنید، و هر گاه ساکنان دژی را محاصره کردید و گفتند حاضرند بر اساس حکم خدا از دژ به زیر آیند، بر اساس حکم خدا به زیرشان نیاور؛ بلکه بر اساس حکم خودت چنین کن؛ زیرا تو نمیدانی که رفتار تو با آنان واقعاً حکم خداست یا نه».

۹ / ۶: تَحريمُ الغَدرِ

۹ / ۶: حرمت خیانت کردن در امان

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: إذا أمِنَكَ الرَّجُلُ عَلیٰ دَمِهِ فَلا تَقتُلهُ.[۹۵۷]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: اگر كسى تو را بر جان خود امین کرد، او را نكُش.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: أيُّما رَجُلٍ أمَّنَ رَجُلاً عَلیٰ دَمِهِ ثُمَّ قَتَلَهُ، فَأَنَا مِنَ القاتِلِ بَريءٌ و إن كانَ المَقتولُ كافِراً.[۹۵۸]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هر كه كسى را امان دهد و سپس او را بكشد، من از آن قاتل بیزارم، اگر چه مقتول، كافر باشد.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: مَنِ ائتَمَنَ رَجُلاً عَلیٰ دَمِهِ ثُمَّ خاسَ[۹۵۹] بِهِ، فَأَنَا مِنَ القاتِلِ بَريءٌ و إن كانَ المَقتولُ فِي النّارِ.[۹۶۰]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: هر کس مردی را بر جانش امان دهد و سپس به او خیانت کند، من از قاتلْ برائت میجویم، هر چند مقتول، دوزخی باشد.

 

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: ذِمَّةُ المُسلِمينَ واحِدَةٌ يَسعیٰ بِها أدناهُم، فَمَن أخفَرَ مُسلِماً فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّه وَ المَلائِكَةِ وَ النّاسِ أجمَعينَ، لا يُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ و لا عَدلٌ[۹۶۱].[۹۶۲]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: تعهّد [و امان دادن] مسلمانان، یکی است. کمترینِ آنان میتواند امان دهد [و امانش برای دیگران معتبر است]. پس، هر کس امان مسلمانی را نقض کند، لعنت خدا و فرشتگان و مردم، هر سه، بر او باد! نه توبهای از او پذیرفته میشود و نه دیهای.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: ذِمَّةُ المُسلِمينَ واحِدَةٌ، فَإِذا جازَت عَلَيهِم جائِزَةٌ فَلا تُخفِروها؛ فَإِنَّ لِكُلِّ غادِرٍ لِواءً يُعرَفُ بِهِ يَومَ القِيامَةِ.[۹۶۳]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: تعهّد [و امان دادن] مسلمانان، یکی [و برای همه معتبر و الزامی] است. پس، هر گاه مسلمانی به آنها امانی داد، آن را نقض نکنید؛ زیرا در روز قیامت، برای هر عهدشکنی، پرچمی است که با آن شناخته میشود.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: ما أقبَحَ القَطيعَةَ بَعدَ الصِّلَةِ، وَ الجَفاءَ بَعدَ الإِخاءِ، وَ العَداوَةَ بَعدَ المَوَدَّةِ، وَ الخِيانَةَ لِمَنِ ائتَمَنَكَ، و خُلفَ الظَّنِّ لِمَنِ ارتَجاكَ، وَ الغَدرَ بِمَنِ استَأمَنَ إلَيكَ.[۹۶۴]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: چه زشت است بریدن بعد از پیوند، و جفاکاری پس از برادرى، و دشمنى پس از دوستى، و خیانت کردن به کسی که تو را امین شمرده، و ناامید کردن کسی که به تو امید بسته، و فریب دادنِ کسی که از تو امان خواسته!

۹ / ۷: جَزاءُ الغادِرِ یَومَ القِیامَةِ

۹ / ۷: مجازات خیانت در روز قیامت

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: مَن أمَّنَ رَجُلاً فَقَتَلَهُ، وَجَبَت لَهُ النّارُ وإن كانَ المَقتولُ كافِراً[۹۶۵].

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هر كس مردى را [بر جانش] امان دهد و سپس او را بكشد، آتش [دوزخ] بر او واجب میشود، اگر چه آن کشته شده، کافر باشد.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: مَن أمَّنَ رَجُلاً عَلیٰ دَمِهِ فَقَتَلَهُ، فَإِنَّهُ يَحمِلُ لِواءَ غَدرٍ يَومَ القِيامَةِ.[۹۶۶]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هر كس مردى را بر جانش امان دهد و سپس او را بكشد، در روز رستاخیز، پرچم خیانت را حمل مىكند.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: إذا جَمَعَ اللّٰهُ الأَوَّلينَ وَ الآخِرينَ يَومَ القِيامَةِ يُرفَعُ لِكُلِّ غادِرٍ لِواءٌ، فَقيلَ: هٰذِهِ غَدرَةُ فُلانِ بنِ فُلانٍ.[۹۶۷]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هنگامی که خداوند، اوّلین تا آخرین انسان را در روز قیامت گرد هم میآورد، برای هر خیانتکاری پرچمی بلند میشود و گفته میشود این، خیانتِ فلانی فرزند
    فلانی است.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: يا أيُّهَا النّاسُ! لَولا كَراهِيَةُ الغَدرِ لَكُنتُ مِن أدهَى النّاسِ، ألا إنَّ لِكُلِّ غَدرَةٍ فَجرَةً، و لِكُلِّ فَجرَةٍ كَفرَةً، ألا و إنَّ الغَدرَ وَ الفُجورَ وَ الخِيانَةَ فِي النّارِ[۹۶۸].

 

  1. امام على علیه‌السلام: اى مردم! اگر نبود كه پیمان‌شكنى، امرى زشت و ناپسند است، من از زیرکترینِ مردمان بودم. آگاه باشید كه هر پیمان‌شكنىاى، معصیت است و هر معصیتى، كفر [و ناسپاسى] است. بدانید كه پیمان‌شكنی و معصیت و خیانت، در آتش [دوزخ] است.

 

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: ما مِن رَجُلٍ أمَّنَ رَجُلاً عَلیٰ ذِمَّةٍ ثُمَّ قَتَلَهُ، إلّا جاءَ يَومَ القِيامَةِ يَحمِلُ لِواءَ الغَدرِ.[۹۶۹]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: هیچ كسى نیست كه جان فردى را امان دهد و بر عهده بگیرد و سپس او را بكشد، مگر آن كه در روز قیامت در حالى مىآید كه پرچم خیانت را بر دوش گرفته است.[۹۷۰]

الفَصلُ العاشِرُ: الأسیرُ

فصل دهم: اسیر

۱۰ / ۱: الإِحسانُ إلَى الأَسيرِ

۱۰ / ۱: احسان به اسیر

الكتاب

قرآن

(وَ يُطْعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا).[۹۷۱]

(و غذا [ی خود] را با وجود دوست داشتنش، به فقیر و یتیم و اسیر میدهند).

الحديث

حدیث

  1. تهذيب الأحكام عن أبي بصير عن الإمام الصادق علیه‌السلام، قال: سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّه عزّ و جلّ: (وَ يُطْعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا)، قالَ: هُوَ الأَسيرُ. و قالَ: الأَسيرُ يُطعَمُ و إن كانَ يُقَدَّمُ لِلقَتلِ. و قالَ: إنَّ عَلِيّاً علیه‌السلام كانَ يُطعِمُ مَن خُلِّدَ فِي السِّجنِ مِن بَيتِ مالِ المُسلِمينَ.[۹۷۲]

 

  1. تهذیب الأحکام - به نقل از ابو بصیر -: از امام صادق علیه‌السلام در بارۀ سخن خداوند عزّ و جلّ: (و غذا[ی خود] را با وجود دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر میدهند) پرسیدم. فرمود: «به اسیر باید غذا داد، اگر چه قرار است کشته شود» و فرمود: «علی علیه‌السلام به زندانیان محکوم به حبس ابد، از بیت المال مسلمانان غذا میداد».

 

  1. تفسير القمّي - في قَولِهِ تَعالیٰ: (وَ يُطْعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا) -: فَإِنَّهُ حَدَّثَني أبي، عَن عَبدِ اللّه بنِ مَيمونٍ، عن أبي عَبدِ اللّه علیه‌السلام، قالَ: كانَ عِندَ فاطِمَةَ شَعيرٌ، فَجَعَلوهُ عَصيدَةً، فَلَمّا أنضَجوها و وَضَعوها بَينَ أيديهِم، جاءَ مِسكينٌ، فَقالَ المِسكينُ: رَحِمَكُمُ اللّٰهُ! أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّٰهُ. فَقامَ عَلِيٌّ علیه‌السلام فَأَعطاهُ ثُلُثَها.

فَما لَبِثَ أن جاءَ يَتيمٌ، فَقالَ اليَتيمُ: رَحِمَكُمُ اللّٰهُ! أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّٰهُ. فَقامَ عَلِيٌّ علیه‌السلام فَأَعطاهُ ثُلُثَهَا الثّانيَ.

فَما لَبِثَ أن جاءَ أسيرٌ، فَقالَ الأَسيرُ: رَحِمَكُمُ اللّٰهُ! أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّٰهُ. فَقامَ عَلِيٌّ علیه‌السلام فَأَعطاهُ الثُّلُثَ الباقِيَ، و ما ذاقوها.

فَأَنزَلَ اللّٰهُ فيهِم هٰذِهِ الآيَةَ.[۹۷۳]

  1. تفسیر القمّی - در بارۀ این سخن خداوند متعال: (و غذا[ی خود] را با وجود دوست داشتنش، به مسکین و يتيم و اسير مىدهند) -: پدرم به نقل از عبد اللّٰه بن میمون برایم حدیث کرد که امام صادق علیه‌السلام فرمود: «فاطمه۳ مقدارى جو داشت كه از آن كاچى فرا هم آوردند و چون آن را پختند و در برابر خود نهادند، مسكینى آمد و گفت: خدایتان رحمت كند! از آنچه خداوند روزىتان كرده، به ما هم بخورانید. على علیه‌السلام برخاست و یک سومِ خوراک را به او داد.

طولى نكشید كه یتیمى آمد و گفت: خدایتان رحمت كند! از آنچه خداوند روزىتان كرده، به ما هم بخورانید. على علیه‌السلام برخاست و یک سومِ دیگر را به او داد. و طولی نکشید که اسیرى آمد و گفت: خدایتان رحمت كند! از آنچه خداوند روزىتان كرده، به ما هم بخورانید. على علیه‌السلام برخاست و یک سومِ باقى مانده را هم به او داد و خودشان از آن خوراک نچشیدند.

پس خداوند سبحان در حقّ آنها این آیه را نازل نمود.

  1. شعب الإيمان عن ابن جریج - في قَولِهِ عزّ و جلّ: (وَ يُطْعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا) -: لَم يَكُنِ الأَسيرُ عَلیٰ عَهدِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلّا مِنَ المُشرِكينَ.[۹۷۴]

 

  1. شعب الإیمان - به نقل از ابن جریج، در بارۀ آیۀ (و غذا[ی خود] را با وجود دوست داشتنش، به مسکین و يتيم و اسير میدهند) -: در زمان پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله اسیر فقط از مشرکان بود.

 

  1. تاريخ الطبري عن نبيه بن وهب: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله حينَ أقبَلَ بِالاُساریٰ فَرَّقَهُم في أصحابِهِ، و قالَ: اِستَوصوا بِالاُساریٰ خَيراً.[۹۷۵]

 

  1. تاریخ الطبرى - به نقل از نبیه بن وهب -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هنگامى كه اسیران را آورد، آنها را میان یارانش توزیع كرد و فرمود: «شما را به نیكى با اسیران سفارش مىكنم».

 

  1. المعجم الكبير عن حبّان بن جزء عن جزء: أنَّهُ أتَى النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله بِأَسيرٍ كانَ عِندَهُ مِن صَحابَةِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، كانوا أسَروهُ و هُم مُشرِكونَ، ثُمَّ أسلَموا، فَأَتَوُا النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله بِذاكَ الأَسيرِ، فَكَسا
    جَزءاً بُردَينِ، و أَسلَم جَزءٌ عِندَهُ. ثُمَّ قالَ: اُدخُل عَلیٰ عائِشَةَ، تُعطيكَ مِنَ الأَبرُدِ الَّتي عِندَها بُردَينِ.

فَدَخَلَ عَلیٰ عائِشَةَأُمِّ المُؤمِنينَ فَقالَ: أي نَضَّرَكِ اللّٰهُ! اِختاري لي مِن هٰذِهِ الأَبرُدِ الَّتي عِندَكِ بُردَينِ، فَإِنَّ نَبِيَّ اللّٰهَ صلّی اللّه علیه و آله كَساني مِنها بُردَينِ. فَقالَت و مَدَّت سِواكاً مِن أراكٍ طَويلاً، فَقالَت: خُذ هٰذا و خُذ هٰذا. و كانَت نِساءُ العَرَبِ حينَئِذٍ لا يُرَينَ.[۹۷۶]

  1. المعجم الکبیر - به نقل از حِبّان بن جَزء، در بارۀ [پدرش] جزء -: او با یک اسیر نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد. آن اسیر از اصحاب پیامبر بود و زمانی که [طایفۀ جزء] مشرک بودند، وی را اسیر کرده بودند و سپس اسلام آوردند. آنها آن اسیر را نزد پیامبر آوردند. جزء در محضر پیامبر، اسلام آورد. ایشان دو بُرد به او خلعت داد و به او فرمود: «نزد عایشه برو تا از بُردهایی که نزد اوست، دو عدد به تو عطا کند».

جزء براُمّ المؤمنین عایشه وارد شد و گفت: آهای! خدایت برکت دهد! از آن بُردهایی که نزد توست، دو تا برایم جدا کن؛ زیرا پیامبر خدا دو بُرد از آنها را به من خلعت داده است. عایشه این کار را انجام داد و با چوب بلندی از [درخت] اراک اشاره [به بُردها] کرد و گفت: این و این را بردار. در آن زمان، زنان عرب دیده نمیشدند.

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: إطعامُ الأَسيرِ وَ الإِحسانُ إلَيهِ حَقٌّ واجِبٌ و إن قَتَلتَهُ مِنَ الغَدِ.[۹۷۷]

 

  1. امام على علیه‌السلام: غذا دادن به اسیر و احسان به او، حقّى واجب است، هر چند [بخواهى] فردا او را بكشى.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إطعامُ الأَسيرِ حَقٌّ عَلیٰ مَن أسَرَهُ و إن كانَ يُرادُ مِنَ الغَدِ قَتلُهُ، فَإِنَّهُ يَنبَغي أن يُطعَمَ و يُسقیٰ، و يُظَلَّ[۹۷۸] و يُرفَقَ بِهِ؛ كافِراً كانَ أو غَيرَهُ.[۹۷۹]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: غذا دادن به اسیر حقّى است به گردن كسى كه او را به اسارت گرفته است، هر چند بنا باشد فردا كشته شود؛ چون شایسته است به اسیر، آب و خوراک داد و او را زیر سایه نگه داشت و با او مدارا كرد، كافر باشد یا غیر كافر.

 

  1. عنه علیه‌السلام: يَجِبُ أن يُطعَمَ الأَسيرُ و يُسقیٰ و يُرفَقَ بِهِ و إن اُريدَ بِهِ القَتلُ.[۹۸۰]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: غذا و آب دادن به اسیر و خوشرفتاری با او واجب است، اگر چه قرار باشد کشته شود.

 

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: ما مِن عَمَلٍ أفضَلَ يَومَ النَّحرِ مِن دَمٍ مَسفوكٍ، أو مَشيٍ في بِرِّ الوالِدَينِ، أو ذي رَحِمٍ قاطِعٍ يَأخُذُ عَلَيهِ بِالفَضلِ و يَبدَؤُهُ بِالسَّلامِ، أو رَجُلٍ أطعَمَ مِن صالِحِ نُسُكِهِ[۹۸۱] ثُمَّ دَعا إلیٰ بَقِيَّتِهِ جيرانَهُ مِنَ اليَتامیٰ و أَهلِ المَسكَنَةِ وَ المَملوكِ، و تَعاهَدَ الأُسَراءَ.[۹۸۲]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: در روز قربان، هیچ عملی بافضیلتتر از این کارها نیست: قربانی کردن، یا نیکی کردن به والدین، یا رفتن به دیدن خویشاوندی که قطع رابطه کرده است و با لطف با او رفتار کردن و پیشدستی در سلام کردن به او، یا این که انسان از قسمتهای خوب گوشتِ قربانی اطعام کند و سپس همسایگان خود را از یتیم و فقیر و بَرده به باقیماندۀ آن دعوت کند، و سر زدن به اسیران.

۱۰ / ۲: فَكُّ الأَسيرِ

۱۰ / ۲: آزاد کردن اسیر

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: فُكُّوا العانِيَ[۹۸۳]، و أَجيبُوا الدّاعِيَ، و عودُوا المَريضَ.[۹۸۴]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: اسیر را آزاد كنید و دعوتِ دعوت كننده را بپذیرید و از بیمار عیادت كنید.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: مَن فَدیٰ أسيراً مِن أيدِي العَدُوِّ فَأَنَا ذٰلِكَ الأَسيرُ.[۹۸۵]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هر کس با دادن فدیه اسیری را از دست دشمن آزاد کند، [گویی که] من آن اسیر هستم.

 

  1. سنن الدارمي عن عمران بن حصين: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فادیٰ رَجُلاً بِرَجُلَينِ.[۹۸۶]

 

  1. سنن الدارمی - به نقل از عمران بن حصین -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله یک نفر اسیر را با دادن دو اسیر، آزاد کرد.

 

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله - في دُعاءِ شَهرِ رَمَضانَ -: اللّٰهُمَّ فَرِّج عَن كُلِّ مَكروبٍ، اللّٰهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَريبٍ، اللّٰهُمَّ فُكَّ كُلَّ أسيرٍ.[۹۸۷]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله - در دعاى ماه رمضان -: خدایا! گرفتارىِ هر گرفتارى را بر طرف ساز. خدایا! هر غریبى را [به وطنش] باز گردان. خدایا! هر اسیرى را بِرهان.

 

  1. الأمالي للطوسي عن أبي رافع: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَفُكُّ مِن مالِها [أي خَديجَةَ۳] الغارِمَ وَ العانِيَ، و يَحمِلُ الكَلَّ[۹۸۸]، و يُعطي فِي النّائِبَةِ، و يُرفِدُ فُقَراءَ أصحابِهِ إذ كانَ بِمَكَّةَ.[۹۸۹]

 

  1. الأمالى، طوسى - به نقل از ابو رافع -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله با دارایى خدیجه، بدهكار و اسیر را از بند، رها مىنمود و بار یتیمان و نانخوران را به دوش مىكشید و در گرفتارىها از آن عطا مىنمود و تا در مكّه بود، یاران فقیرش را یارى مىداد.

 

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله - حينَ قالَ لَهُ عَلِيٌّ علیه‌السلام: يا رَسولَ اللّه، أيُّ الصَّدَقَةِ أفضَلُ؟ -: الأَسيرُ المُخضَرَّتا[۹۹۰] عَيناهُ.[۹۹۱]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله - هنگامی که امام على علیه‌السلام پرسید: اى پیامبر خدا! كدام صدقه دادن، برتر است؟ -: به اسیرى كه چشمانش [از ضعفْ] تیره و تار شده است.

 

  1. عدّة الداعي: قالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: أفضَلُ الصَّدَقَةِ صَدَقَةُ اللِّسانِ.

قيلَ: يا رَسولَ اللّه، و ما صَدَقَةُ اللِّسانِ؟

قالَ: الشَّفاعَةُ؛ تَفُكُّ بِهَا الأسيرَ، و تَحِقنُ بِهَا الدَّمَ، و تَجُرُّ بِهَا المَعروفَ إلیٰ أخيكَ، و تَدفَعُ بِهَا الكَريهَةَ.[۹۹۲]

  1. عدّة الداعى: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «برترین صدقه، صدقۀ زبان است».

گفته شد: اى پیامبر خدا! صدقۀ زبان چیست؟

فرمود: «میانجیگرى كردن، تا با آن، اسیرى را آزاد كنى و خونى را از به ناحق ریخته شدن، حفظ كنى و به برادرت خیرى برسانى و پیشامد ناگوارى را دفع كنى».

  1. المعجم الكبير عن الشعبي: كانَت جُوَيرِيَةُ[۹۹۳] مِلكَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَأَعتَقَها و جَعَلَ عِتقَها صَداقَها و عِتقَ كُلِّ أسيرٍ مِن بَنِي المُصطَلِقِ.[۹۹۴]

 

  1. المعجم الکبیر - به نقل از شَعبی -: جُوَیریه، مملوک پیامبر خدا [یعنی سهم پیامبر خدا از اسیران جنگ با بنی مُصطَلِق] بود و [پیامبر صلّی اللّه علیه و آله] او را آزاد کرد و آزادی او و آزادی همۀ اسیران بنی مُصطَلِق را مهریّۀ او قرار داد.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: مَن كانَ مِنكُم لَهُ مالٌ فَليَصِل بِهِ القَرابَةَ، وَ ليُحسِن مِنهُ الضِّيافَةَ، وَليَفُكَّ بِهِ العانِيَ وَ الأَسيرَ.[۹۹۵]

 

  1. امام على علیه‌السلام: هر یک از شما مالى دارد، باید با آن به خویشاوندان پیوند برسانَد، میهمانىِ نیكو ترتیب دهد و رنجور و اسیر را آزاد کند.

 

  1. عنه علیه‌السلام: مَن آتاهُ اللّٰهُ مالاً فَليَصِل بِهِ القَرابَةَ، وَ ليُحسِن مِنهُ الضِّيافَةَ، وَ ليَفُكَّ بِهِ الأَسيرَ وَ العانِيَ، وَ ليُعطِ مِنهُ الفَقيرَ وَ الغارِمَ، وَ ليَصبِر نَفسَهُ عَلَى الحُقوقِ وَ النَّوائِبِ ابتِغاءَ الثَّوابِ؛ فَإِنَّ فَوزاً بِهٰذِهِ الخِصالِ شَرَفُ مَكارِمِ الدُّنيا و دَركُ فَضائِلِ الآخِرَةِ إن شاءَ اللّٰهُ.[۹۹۶]

 

  1. امام على علیه‌السلام: کسی که خداوند، به او مالى می‌دهد، باید آن را به خویشاوندان برساند، میهمانىهاى نیكو بدهد، اسیر و گرفتار را از بند برهانَد، تنگدست و وامدار را بهره ببخشد و به امید پاداش، خویشتن را بر [اداى] حقوق و [تحمّل] بلاهاى سخت، شکیبا سازد؛ زیرا هر آینه، دستیابى به این ویژگىها، بهرهور شدن از كرامتهاى دنیایى و فضیلتهاى آخرتى است، اگر خدا بخواهد.

۱۰ / ۳: سيرَةُ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله فِي الأَسریٰ

۱۰ / ۳: سیرۀ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در رفتار با اسیران

الكتاب

قرآن

(يَـٰأَيُّهَا ٱلنَّبِىُّ قُل لِّمَن فِى أَيْدِيكُم مِّنَ ٱلأَسْرَیٰ إِن يَعْلَمِ ٱللهُ فِى قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ ٱللهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ).[۹۹۷]

(ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شمایند، بگو: «اگر خدا در دلهای شما خیری بداند [و نیّات پاکی داشته باشید]، بهتر از آنچه از شما گرفته شده، به شما میدهد و شما را میبخشد و خداوند، آمرزنده و مهربان است»).

(مَا كَانَ لِنَبِىٍّ أَن یكُونَ لَهُ أَسْرَىٰ حَتَّىٰ یُثْخِنَ فِى ٱلأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنْیا وَ ٱللهُ یرِیدُ ٱلآخِرَةَ وَ ٱللهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ).[۹۹۸]

(هیچ پیامبری حق ندارد اسیرانی [از دشمن] بگیرد تا کاملاً بر آنها پیروز گردد [و جای پای خود را در زمین محکم کند]. شما متاع ناپایدار دنیا را میخواهید [و مایلید اسیران بیشتری بگیرید و در برابر گرفتن فدیه آزادشان کنید]؛ ولی خداوند، سرای دیگر را [برای شما] میخواهد و خداوند، توانا و حکیم است).

(فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرْبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّیٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّواْ ٱلْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّیٰ تَضَعَ ٱلْحَرْبُ أَوْزَارَهَا).[۹۹۹]

(و هنگامی که با کافران [جنایتپیشه در میدان جنگ] رو بهرو شدید، گردنهایشان را بزنید [و این کار را همچنان ادامه دهید] تا به اندازۀ کافی، دشمن را در هم بکوبید. در این هنگام، اسیران را محکم ببندید. آن گاه یا بر آنان منّت گذارید [و آزادشان کنید]، یا در برابر آزادی، از آنان فدیه بگیرید [و این ادامه یابد] تا جنگ، بار سنگین خود را بر زمین نهد).

الحديث

حدیث

  1. كتاب من لا يحضره الفقيه [عن ابن عبّاس][۱۰۰۰]: كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا دَخَلَ شَهرُ رَمَضانَ أطلَقَ كُلَّ أسيرٍ، و أَعطیٰ كُلَّ سائِلٍ.[۱۰۰۱]

 

  1. كتاب من لايحضره الفقيه - به نقل از ابن عبّاس -: وقتى ماه رمضان مىشد، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله همۀ اسیران را آزاد مىكرد و به هر نیازمندى، بخشش مىنمود.

 

  1. الدرّ المنثور عن ابن جريج - في قَولِهِ تَعالیٰ: (وَ يُطْعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا)ج[۱۰۰۲] -: لَم يَكُنِ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يَأسِرُ أهلَ الإِسلامِ، ولٰكِنَّها نَزَلَت في اُساریٰ أهلِ الشِّركِ؛ كانوا يَأسِرونَهُم فِي الفِداءِ، فَنَزَلَت فيهِم، فَكانَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يَأمُرُ بِالإِصلاحِ لَهُم.[۱۰۰۳]

 

  1. الدرّ المنثور - به نقل از ابن جریج، در بارۀ آیۀ (و غذا[ی خود] را با وجود دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر میدهند) -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کسی نبود که مسلمانی را اسیر کند؛ بلکه این آیه در بارۀ اسیران اهل شرک نازل شد. مسلمانان، آنها را برای فدیه گرفتن اسیر میکردند. پس آیه در بارۀ این اسیران نازل شد و پیامبر دستور داد با آنها دوستانه رفتار شود.

 

  1. المستدرك على الصحيحين عناُمّ عاصم: دَخَلَ عَلَينا نُبَيشَةُ، و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله سَمّاهُ نُبَيشَةَ الخَيرِ؛ دَخَلَ عَلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و عِندُهُ اُساریٰ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، إمّا أن تَمُنَّ عَلَيهِم و إمّا أن تُفادِيَهُم.

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: أمَرتَ بِخَيرٍ، أنتَ نُبَيشَةُ الخَيرِ بَعدَ ذٰلِكَ.[۱۰۰۴]

  1. المستدرک على الصحيحين - به نقل ازاُمّ عاصم -: نُبَیشه بر ما وارد شد و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله او را نُبَیشة الخَیر نامید. بر پیامبر خدا وارد شد، در حالى كه اسیران نزدش بودند. گفت: اى پیامبر خدا! یا بر ایشان منّت بگذار و آزادشان كن، یا جانفدا بستان و آزادشان کن.

پیامبر خدا فرمود: «به خیر و نیكى فرمان دادى. از این پس، تو نبیشة الخیر هستى».

  1. المغازي عن ابن أبي عون - في ذِکرِ سَرِیَّةِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه‌السلام إلیٰ قَبیلَةِ طَيٍّ -: کانَ فِي السَّبيِ اُختُ عَدِيِّ بنِ حاتِمٍ لَم تُقسَم، فَأُنزِلَت دارَ رَملَةَ بِنتِ الحارِثِ، و كانَ عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ قَد هَرَبَ حينَ سَمِعَ بِحَرَكَةِ عَلِيٍّ علیه‌السلام، و كانَ لَهُ عَينٌ بِالمَدينَةِ فَحَذَّرَهُ فَخَرَجَ إلَى الشّامِ.

و كانَت اُختُ عَدِيٍّ إذا مَرَّ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله تَقولُ: يا رَسولَ اللّه، هَلَكَ الوالِدُ و غابَ الوافِدُ، فَامنُن عَلَينا مَنَّ اللّٰهُ عَلَيكَ! كُلُّ ذٰلِكَ يَسأَلُها رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: مَن وافِدُكِ؟ فَتَقولُ: عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ، فَيَقولُ: الفارُّ مِنَ اللّه و رَسولِهِ؟! حَتّیٰ يَئِسَت.

فَلَمّا كانَ يَومُ الرّابِعِ مَرَّ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله فَلَم تَكَلَّم، فَأَشارَ إلَيها رَجُلٌ: قومي فَكَلِّميهِ،
فَكَلَّمَتهُ فَأَذِنَ لَها و وَصَلَها، و سَأَلَت عَنِ الرُّجَلِ الَّذي أشارَ إلَيها فَقيلَ: عَلِيٌّ، و هُوَ
الَّذي سَباكُم، أما تَعرِفينَهُ؟ فَقالَت: لا وَ اللّه، ما زِلتُ مُدنِيَةً طَرَفَ ثَوبي عَلیٰ وَجهي
و طَرَفَ رِدائي عَلیٰ بُرقُعي مِن يومَ اُسِرتُ حَتّیٰ دَخَلتُ هٰذِهِ الدّارَ، و لا رَأَيتُ وَجهَهُ و لا وَجهَ أحَدٍ مِن أصحابِهِ.[۱۰۰۵]

  1. المغازى - به نقل از ابن ابى عون، در یادكرد از اعزام نیرو به فرماندهى على علیه‌السلام به قبیلۀ طَى -: در میان اسیران، خواهر عَدى بن حاتم، تقسیم نشد و او را در خانۀ رمله دختر حارث فرود آوردند، و عدىّ بن حاتم، هنگامى كه شنیده بود على علیه‌السلام حركت كرده است، گریخته بود. او جاسوسى در مدینه داشت كه به او هشدار داده و وى به سوى شام بیرون رفته بود.

خواهر عَدى چون بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مىگذشت، مىگفت: اى پیامبر خدا! پدر از دنیا رفت و جانشین، غایب شد. بر ما منّت بگذار. خدا بر تو منّت بگذارد! و هر بار پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مىپرسید: «جانشین [پدرِ] تو كیست؟» و او مىگفت: عَدىّ بن حاتم! و پیامبر مىفرمود: «همان گریزان از خدا و پیامبرش؟»، تا آن جا كه خواهر عَدى، مأیوس شد.

روز چهارم، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گذشت؛ ولى خواهر عَدى چیزى نگفت. مردى به او اشاره كرد: برخیز و با پیامبر سخن بگو! او برخاست و با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سخن گفت و پیامبر به او اجازه داد و او را [به برادرش] رساند.

خواهر عَدى از نام مردى كه به او اشاره كرد [تا با پیامبر صحبت کند]، پرسید. گفته شد: على؛ همان كسى كه شما را اسیر كرد. آیا او را نمىشناسى؟ گفت: نه به خدا، من از روز اسارتم تا هنگام ورود به این خانه، پیوسته گوشۀ لباسم را به صورتم و سر ردایم را به روبندم نزدیک كردهام و نه صورت او را دیدهام و نه صورت هیچ یک از همراهان او را.

  1. الطبقات الكبرى عن عبادة الطائي: هَرَبَ عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ مِن خَيلِ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله حَتّیٰ لَحِقَ بِالشّامِ، و كانَ عَلَى النَّصرانِيَّةِ، و كانَ يَسيرُ في قَومِهِ بِالمِرباعِ[۱۰۰۶].

و جُعِلَتِ ابنَةُ حاتِمٍ في حَظيرَةٍ[۱۰۰۷] بِبابِ المَسجِدِ، و كانَتِ امرَأَةً جَميلَةً جَزلَةً[۱۰۰۸]، فَمَرَّ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقامَت إلَيهِ فَقالَت: هَلَكَ الوالِدُ و غابَ الوافِدُ، فَامنُن عَلَيَّ مَنَّ اللّٰهُ عَلَيكَ!

قالَ: مَن وافِدُكِ؟ قالَت: عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ. فَقالَ: الفارُّ مِنَ اللّه و مِن رَسولِهِ؟!

و قَدِمَ وَفدٌ مِن قُضاعَةَ مِنَ الشّامِ. قالَت: فَكَسانِي النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله و أَعطاني نَفَقَةً و حَمَلَني، و خَرَجتُ مَعَهُم حَتّیٰ قَدِمتُ الشّامَ عَلیٰ عَدِيٍّ، فَجَعَلتُ أقولُ لَهُ: القاطِعُ الظّالِمُ! اِحتَمَلتَ بِأَهلِكَ و وُلدِكَ و تَرَكتَ بَقِيَّةَ والِدِكَ؟!

فَأَقامَت عِندَهُ أيّاماً و قالَت لَهُ: أریٰ أن تَلحَقَ بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

فَخَرَجَ عَدِيٌّ حَتّیٰ قَدِمَ عَلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَسَلَّمَ عَلَيهِ و هُوَ فِي المَسجِدِ، فَقالَ: مَنِ الرَّجُلُ؟ قالَ: عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ. فَانطَلَقَ بِهِ إلیٰ بَيتِهِ و أَلقیٰ لَهُ وِسادَةً مَحشُوَّةً بِليفٍ، و قالَ: اِجلِس عَلَيها. فَجَلَسَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَلَى الأَرضِ، و عَرَضَ عَلَيهِ الإِسلامَ، فَأَسلَمَ عَدِيٌّ، وَ استَعمَلَهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَلیٰ صَدَقاتِ قَومِهِ.[۱۰۰۹]

  1. الطبقات الكبرى - به نقل از عبادۀ طایى -: عَدى بن حاتم، از دست سواران پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گریخت، تا آن كه به شام ملحق شد. او مسیحى و رئیس قومش بود و یک چهارمِ غنیمت را بر مىداشت.

[خواهرش] دختر حاتم، [اسیر و] در پرچین جلوى مسجد گذاشته شد. او زنى زیبا و صاحب‌رأى بود. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله كه بر او گذشت، به سوى ایشان برخاست و گفت: پدر از دنیا رفت و جانشین [پدر]، غایب شد. بر من منّت بگذار. خدا بر تو منّت نهد!

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرسید: «جانشین [پدر] تو كیست؟». گفت: عَدى بن حاتم. فرمود: «همان گریزان از خدا و پیامبرش؟».

هیئت نمایندگى قبیلۀ قُضاعه از شام آمد. [دختر حاتم] گفت: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله لباس به من پوشاند و توشه و هزینهاى به من داد و مرا بر مركبى نشاند و با آنها بیرون آمدم تا در شام بر عَدى وارد شدم. به او گفتم: اى بُرنده[ى پیوند خویشاوندى] و اى ستمكار! خانواده و فرزندانت را برداشتى و بردى و به جا ماندۀ پدرت را رها كردى؟ و آن زن، چند روزى نزد عَدى ماند و به او گفت: نظر من، این است كه به پیامبر خدا ملحق شوى.

عَدى بیرون آمد تا بر پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله كه در مسجد بود، وارد شد و سلام داد. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرسید: «كیستى؟». گفت: عَدى بن حاتم. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را به خانهاش برد و تشکِ پُر شده از لیف خرمایى برایش انداخت و فرمود: «بر آن بنشین» و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خود، روى زمین نشست و اسلام را بر او عرضه كرد و عَدى، مسلمان شد و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله او را بر زكات قومش گمارد.

  1. صحيح مسلم عن عمران بن حصين: كانَت ثَقيفٌ حُلَفاءَ لِبَني عَقيلٍ، فَأَسَرَت ثَقيفٌ رَجُلَينِ مِن أصحابِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و أَسَرَ أصحابُ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله رَجُلاً مِن بَني عَقيلٍ، و أَصابوا مَعَهُ العَضباءَ.[۱۰۱۰]

فَأَتیٰ عَلَيهِ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و هُوَ في الوَثاقِ. قالَ: يا مُحَمَّدُ.

فَأَتاهُ فَقالَ: ما شَأنُكَ؟

فَقالَ: بِمَ أخَذتَني؟ و بِمَ أخَذتَ سابِقَةَ الحاجِّ[۱۰۱۱]؟

فَقالَ إعظاماً لِذٰلِكَ: أخَذتُكَ بِجَريرَةِ حُلَفائِكَ ثَقيفٍ. ثُمَّ انصَرَفَ عَنهُ.

فَناداهُ، فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، يا مُحَمَّدُ.

و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله رَحيماً رَقيقاً، فَرَجَعَ إلَيهِ، فَقالَ: ما شَأنُكَ؟

قالَ: إنّي مُسلِمٌ.

قالَ: لَو قُلتَها و أَنتَ تَملِكُ أمرَكَ أفلَحتَ كُلَّ الفَلاحِ. ثُمَّ انصَرَفَ.

فَناداهُ فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، يا مُحَمَّدُ.

فَأَتاهُ فَقالَ: ما شَأنُكَ؟

قالَ: إنّي جائِعٌ فَأَطعِمني و ظَمآنُ فَاسقِني.

قالَ: هٰذِهِ حاجَتُكَ. فَفُدِيَ بِالرَّجُلَينِ.[۱۰۱۲]

  1. صحيح مسلم - به نقل از عمران بن حصین -: قبیلۀ ثقیف، همپیمانهاى بنى عقیل بودند و دو تن از یاران پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را به اسارت گرفتند و یاران پیامبر خدا نیز مردى از بنى عقیل را اسیر كردند و همراه او شترى [ارزشمند] به نام عَضبا را نیز به غنیمت گرفتند.

پیامبر خدا بر او - كه در بند بود -، وارد شد. او گفت: اى محمّد!

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نزد او رفت و فرمود: «چه كار دارى؟».

گفت: به چه خاطر، مرا گرفتهاى؟ و به چه خاطر، شتر تندروِ مرا گرفتهاى؟

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از سر بزرگ داشتن این سخن (/ آن مرد) فرمود: «تو را به خاطر جرم و جنایت همپیمانانت، ثقیف، دستگیر نمودهام»[۱۰۱۳]. سپس از او روى گرداند.

آن مرد، ندایش داد و گفت: اى محمّد! اى محمّد!

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مهربان و دلنازک بود. به سوى او باز گشت و فرمود: «چه كار دارى؟».

گفت: من مسلمانم.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «اگر در حالى كه اختیاردار كارت بودى [و اسیر نشده بودى] این را مىگفتى، به كمال كامیابى مىرسیدى».

سپس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله باز گشت و آن مرد، دوباره ندا داد: اى محمّد! اى محمّد!

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نزد او آمد و فرمود: «چه كار دارى؟».

گفت: گرسنهام، سیرم كن؛ و تشنهام، سیرابم كن.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «این، نیازت است [و باید بر طرف شود]» و او با دو مسلمان اسیر، تبادل شد.

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: اُتِيَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله بِسَبيٍ مِنَ اليَمَنِ، فَلَمّا بَلَغُوا الجُحفَةَ نَفِدَت نَفَقاتُهُم، فَباعوا جارِيَةً مِنَ السَّبِيِ كانَت اُمُّها مَعَهُم، فَلَمّا قَدِموا عَلَى النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله سَمِعَ بُكاءَها فَقالَ: ما هٰذِهِ البُكاءُ؟ فَقالوا: يا رَسولَ اللّه، احتَجنا إلیٰ نَفَقَةٍ فَبِعنَا ابنَتَها.

فَبَعَثَ بِثَمَنِها فَاُتِيَ بِها، و قالَ: بيعوهُما جَميعاً أو أمسِكوهُما جَميعاً.[۱۰۱۴]

  1. امام صادق علیه‌السلام: اسیرانى را از یمن به خدمت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آوردند. زمانى كه به جُحفه رسیدند، هزینۀ راهشان تمام شد. از این رو، یكى از كنیزان را كه مادرش هم با اسیران بود، فروختند. هنگامى كه به خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیدند، ایشان گریۀ آن مادر را شنید و فرمود: «این گریه براى چیست؟». گفتند: اى پیامبر خدا! ما در راه، نیازمند توشۀ راه شدیم و دختر او را فروختیم.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پول آن كنیز را فرستاد و او را آوردند و فرمود: «یا هر دو را با هم بفروشید یا هر دو را با هم نگه دارید».

  1. مسند ابن حنبل عن الحسن: اِستَشارَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله النّاسَ فِي الأُساریٰ يَومَ بَدرٍ فَقالَ: إنَّ اللّٰهَ عزّ و جلّ قَد أمكَنَكُم مِنهُم.

قالَ: فَقامَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، اِضرِب أعناقَهُم!! قالَ: فَأَعرَضَ عَنهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله.

قالَ: ثُمَّ عادَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقالَ: يا أيُّهَا النّاسُ! إنَّ اللّٰهَ قَد أمكَنَكُم مِنهُم، و إنَّما هُم إخوانُكُم بِالأَمسِ.

قالَ: فَقامَ عُمَرُ فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، اِضرِب أعناقَهُم!! فَأَعرَضَ عَنهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله.

قالَ: ثُمَّ عادَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله فَقالَ لِلنّاسِ مِثلَ ذٰلِكَ. فَقامَ أبو بَكرٍ فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، إن تریٰ أن تَعفُوَ عَنهُم و تَقبَلَ عَنهُمُ الفِداءَ.

قالَ: فَذَهَبَ عَن وَجهِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله ما كانَ فيهِ مِنَ الغَمِّ. قالَ: فَعَفا عَنهُم و قَبِلَ مِنهُمُ الفِداءَ.[۱۰۱۵]

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از حسن -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در بارۀ اسیران جنگ بدر، با مردم مشورت كرد و فرمود: «خداوند آنها را به اختیار شما در آورده است».

عمر بن خطّاب برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! گردنشان را بزن. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از او روى گرداند.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله دوباره فرمود: «اى مردم! خداوند، آنها را به اختیار شما در آورده است و آنها برادران دیروز شمایند».

عمر برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! گردنهایشان را بزن. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از او روى چرخاند.

سپس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله همان سخن را بار سوم فرمود و ابو بكر برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! اگر صلاح مىبینى، از آنها در گذر و جانفدا از ایشان بپذیر.

پس غم از چهرۀ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رفت و از آنها در گذشت و از آنها جانفدا پذیرفت.

  1. صحيح البخاري عن جابر: لَمّا كانَ يَومُ بَدرٍ اُتِيَ بِاُساریٰ، و اُتِيَ بِالعَبّاسِ و لَم يَكُن عَلَيهِ ثَوبٌ، فَنَظَرَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله لَهُ قَميصاً، فَوَجَدوا قَميصَ عَبدِ اللّه بنِ اُبَيٍّ يَقدُرُ عَلَيهِ[۱۰۱۶]، فَكَساهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله إيّاهُ.

فَلِذٰلِكَ نَزَعَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله قَميصَهُ الَّذي ألبَسَهُ[۱۰۱۷]. قالَ ابنُ عُيَينَةَ: كانَت لَهُ عِندَ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله يَدٌ فَأَحَبَّ أن يُكافِئَهُ.[۱۰۱۸]

  1. صحيح البخارى - به نقل از جابر -: در جنگ بدر، اسیران را آوردند و عبّاس را بى آن كه لباس بر او باشد، آوردند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به دنبال لباسى براى او، چشم گرداند و پیراهن عبد اللّٰهبن اُبَى را اندازۀ او یافتند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آن را به وى پوشاند و از همین رو بود كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله [به هنگام دفن عبد اللّٰهبن اُبَى]، پیراهن خود را در آورد و به او پوشاند.

ابن عیینه گفت: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مىخواست با این كار، احسان او را به عمویش عبّاس، جبران كند.

  1. المناقب لابن شهر آشوب عن الكلبي - في قَولِهِ تَعالیٰ: (فَشُدُّوا ٱلْوَثَاقَ) -: ثُمَّ نَزَلَت فِي العَبّاسِ لَمّا اُسِرَ في يَومِ بَدرٍ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: اِفدِ نَفسَكَ وَ ابنَي أخيكَ - يَعني عَقيلاً و نَوفَلاً - و حَليفَكَ - يَعني عُتبَةَ بنَ أبي جَحدَرٍ - فَإِنَّكَ ذو مالٍ.

فَقالَ: إنَّ القَومَ استَكرَهوني و لا مالَ عِندي!

قالَ: فَأَينَ المالُ الَّذي وَضَعتَهُ بِمَكَّةَ عِندَاُمّ الفَضلِ حينَ خَرَجتَ و لَم يَكُن مَعَكُما أحَدٌ، و قُلتَ: إن اُصِبتُ في سَفَري فَلِلفَضلِ كَذا و كَذا، و لِعَبدِ اللّه كَذا، و لِقُثَمَ كَذا؟!

قالَ: وَ الَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ نَبِيّاً، ما عَلِمَ بِهٰذا أحَدٌ غَيرُها! و إنّي لَأَعلَمُ أنَّكَ لَرَسولُ اللّه. فَفَدیٰ نَفسَهُ بِمِئَةِ اُوقِيَّةٍ، و كُلَّ واحِدٍ بِمِئَةِ اُوقِيَّةٍ.

فَنَزَلَ: (يَا أَيُّهَا ٱلنَّبِىُّ قُل لِّمَن فِى أَيْدِيكُم مِّنَ ٱلأَسْـرَیٰ) الآيَةَ، فَكانَ العَبّاسُ يَقولُ: صَدَقَ اللّٰهُ و صَدَقَ رَسولُهُ، فَإِنَّهُ كانَ مَعي عِشرونَ اُوقِيَّةً فَأُخِذَت، فَأَعطانِيَ اللّٰهُ مَكانَها عِشرينَ عَبداً، كُلٌّ مِنهُم يَضرِبُ بِمالٍ كَثيرٍ[۱۰۱۹]، أدناهُم يَضرِبُ بِعِشرينَ ألفَ دِرهَمٍ.[۱۰۲۰]

  1. المناقب، ابن شهرآشوب - به نقل از کلبی، در بارۀ این سخن خداوند متعال: ([اسیران را] در بند کشید) -: در بارۀ عبّاس نازل شد که در جنگ بدر اسیر شد. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «برای خودت و دو برادرزادهات» یعنی عقیل و نوفل «و همپیمانت» یعنی عتبة بن ابی جحدر «فدیه بده. تو ثروتمندی».

او گفت: این مردم مرا به زور به جنگ آوردند. پولی هم ندارم.

پیامبر فرمود: «پس آن پولهایی که وقتی خواستی بیایی، در مکّه نزداُمّ الفضل گذاشتی، چه؟ نشانی‌اش، این که خودت بودی و او و گفتی اگر از این سفر باز نگشتم، فلان مقدارش برای فضل باشد، فلان مقدارش برای عبد اللّٰه و بهمان مقدارش برای قثم!».

عبّاس گفت: سوگند به آن که تو را به حق مبعوث کرد، از این موضوع کسی جز او (اُمّ الفضل) خبر نداشت. من میدانم که تو فرستادۀ خدا هستی. آن گاه با صد اَوقیه، خودش را آزاد کرد و هر یک از آن افراد را هم با صد اوقیه.

پس این آیه نازل شد: (ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شمایند، بگو) (تا پایان آیه). عبّاس میگفت: خدا و پیامبرش راست میگویند. بیست اوقیه با خود داشتم که از من گرفته شد و در عوض، خداوند، بیست برده به من داد که هر یک از آنها با پول بسیاری تجارت میکند و کم‌ترینشان با بیست هزار درهم.

  1. شرح الأخبار: أمَّا العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ عَمُّ الرَّسولِ صلّی اللّه علیه و آله فَإِنَّهُ كانَ أسَنَّ بِثَلاثِ سِنينَ مِن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و لَم يُسلِم إلیٰ أن شَهِدَ بَدراً مَعَ مُشرِكي أهلِ مَكَّةَ، و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَد قالَ لِلمُسلِمينَ يَومَ بَدرٍ: فَمَن قَدَرتُم أن تَأسِروهُ مِن بَني هاشِمٍ فَلا تَقتُلوهُ؛ فَإِنَّهُم اُخرِجوا كُرهاً.

فَاُسِرَ العَبّاسُ فيمَن اُسِرَ، و شُدَّ فِي الوَثاقِ، فَكانَ يَئِنُّ لِشِدَّةِ الرِّباطِ، فَإِذا سَمِعَهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَئِنُّ. قالَ: اِحفَظوني فِي العَبّاسِ؛ فَإِنَّهُ عَمّي، و عَمُّ الرَّجُلِ صِنوُ أبيهِ.

و لَمّا أن مَنَّ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عَلیٰ مَن اُسِرَ مِنَ المُشرِكينَ يَومَ بَدرٍ عَلیٰ أن يَفدوا أنفُسَهُم، مَنَّ عَلَيهِ فيهِم، و قالَ صلّی اللّه علیه و آله لَهُ: اِفدِ نَفسَكَ وَ ابنَ أخيكَ عَقيلاً؛ فَإِنَّهُ لَيسَ لَهُ مالٌ - و كانَ قَد اُسِرَ مَعَهُ يَومَئِذٍ -.

فَقالَ: أنَا ما عِندي مالٌ!

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: فَأَينَ المالُ الَّذي دَفَعتَهُ يَومَ خُروجِكَ مِن مَكَّةَ إلیٰام الفَضلِ،
و قُلتَ لَها: إن اُصِبتُ فَلِعَبدِ اللّه كَذا، و لِلفَضلِ كَذا، و لَكِ كَذا، و لِفُلانٍ كَذا؟!
و ذَكَرَ لَهُ ما قالَ.

فَقالَ العَبّاسُ: وَ اللّه، ما سَمِعَ مِنّي ذٰلِكَ غَيرُها، و ما أطلَعَكَ عَلیٰ ذٰلِكَ إلَّا اللّٰهُ. و أَسلَمَ، و فَدیٰ نَفسَهُ و عَقيلَ بنَ أبي طالِبٍ.[۱۰۲۱]

  1. شرح الأخبار: عبّاس بن عبد المطّلب، عموی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، سه سال از پیامبر خدا بزرگتر بود. او اسلام نیاورد تا آن که در جنگ بدر، مشرکان مکّه را همراهی کرد. پیامبر خدا در روز بدر به مسلمانان گفته بود که هر یک از بنی هاشم را اسیر کردید، او را نکشید؛ چون به زور آورده شدهاند.

یکی از کسانی که اسیر شد، عبّاس بود. او را هم در بند کشیدند و چون طنابها را سفت کرده بودند، از درد مینالید. پیامبر خدا چون نالۀ او را شنید، فرمود: «به خاطر من، مراقب او باشید. او عموی من است و عموی هر کس، مانند پدر اوست».

چون پیامبر خدا بر مشرکان اسیر در روز بدر منّت نهاد که با پرداخت فدیه آزاد شوند، به عبّاس نیز منّت نهاد و به او فرمود: «برای خودت و برادرزادهات عقیل فدیه بده؛ چون او پولی ندارد». عقیل نیز آن روز اسیر شده بود.

عبّاس گفت: من پولی ندارم.

پیامبر خدا به او فرمود: «پس آن پولهایی که وقتی خواستی مکّه را ترک کنی، بهاُمّ الفضل دادی و به او گفتی: اگر بلایی سرم آمد، فلان مقدارش برای عبد اللّٰه باشد، فلان مقدارش برای فضل و بهمان مقدارش برای خودت و فلان مقدار برای فلانی [چه]؟» و تمام حرفهایی را که عبّاس زده بود، برایش گفت.

عبّاس گفت: به خدا سوگند، این چیزها را کسی جز او از من نشنید. اینها را فقط خدا به اطّلاع تو رسانده است. پس، اسلام آورد و برای خودش و عقیل بن ابی طالب فدیه داد.

  1. بحار الأنوار: رُوِيَ أنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله كَرِهَ أخذَ الفِداءِ حَتّیٰ رَأیٰ سَعدُ بنُ مُعاذٍ كَراهِيَةَ ذٰلِكَ في وَجهِهِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، هٰذا أوَّلُ حَربٍ لَقينا فيهِ المُشرِكينَ، وَ الإِثخانُ فِي القَتلِ أحَبُّ إلَينا مِنِ استِبقاءِ الرِّجالِ.

و قالَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ: يا رَسولَ اللّه، كَذَّبوكَ و أَخرَجوكَ، فَقَدِّمهُم وَ اضرِب أعناقَهُم، و مَكِّن عَلِيّاً مِن عَقيلٍ فَيَضرِبَ عُنُقَهُ! و مَكِّنّي مِن فُلانٍ أضرِب عُنُقَهُ! فَإِنَّ هٰؤُلاءِ أئِمَّةُ الكُفرِ.

و قالَ أبو بَكرٍ: أهلُكَ و قَومُكَ استَأنِ بِهِم وَ استَبقِهِم، و خُذ مِنهُم فِديَةً تَكونُ لَنا قُوَّةً عَلَى الكُفّارِ.

و قالَ أبو جَعفَرٍ الباقِرُ علیه‌السلام: كانَ الفِداءُ يَومَ بَدرٍ: كُلُّ رَجُلٍ مِنَ المُشرِكينَ بِأَربَعينَ اُوقِيَّةً، وَ الاُوقِيَّةُ أربَعونَ مِثقالاً، إلَّا العَبّاسُ فَإِنَّ فِداءَهُ كانَ مِئَةَ اُوقِيَّةً، و كانَ اُخِذَ مِنهُ حينَ اُسِرَ عِشرونَ اُوقِيَّةً ذَهَباً، فَقالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: ذٰلِكَ غَنيمَةٌ، فَفادِ نَفسَكَ وَ ابنَي أخيكَ نَوفَلاً و عَقيلاً.

فَقالَ: لَيسَ مَعي شَيءٌ!

فَقالَ: أينَ الذَّهَبُ الَّذي سَلَّمتَهُ إلیٰام الفَضلِ، و قُلتَ: إن حَدَثَ بي حَدَثٌ فَهُوَ لَكِ و لِلفَضلِ و عَبدِاللّه و قُثَمَ؟!

فَقالَ: مَن أخبَرَكَ بِهٰذا؟

قالَ: اللّٰهُ تَعالیٰ.

فَقالَ: أشهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللّه. وَ اللّه، مَا اطَّلَعَ عَلیٰ هٰذا أحَدٌ إلَّا اللّٰهُ تَعالیٰ!

ثُمَّ خاطَبَ اللّٰهُ سُبحانَهُ نَبِيَّهُ صلّی اللّه علیه و آله فَقالَ: (يَـٰأَيُّهَا ٱلنَّبِىُّ قُل لِّمَن فِى أَيْدِيكُم)، إنَّما ذَكَرَ الأَيدِيَ لِأَنَّ مَن كانَ في وَثاقِهِم فَهُوَ بِمَنزِلَةِ مَن يَكونُ في أيديهِم؛ لِاستيلائِهِم عَلَيهِ، (مِنَ ٱلأَسْرَیٰ) يَعني اُسراءَ بَدرٍ الَّذينَ اُخِذَ مِنهُمُ الفِداءُ، (إِن يَعْلَمِ ٱللهُ فِى قُلُوبِكُمْ خَيْرًا) أي إسلاماً و إخلاصاً أو رَغبَةً فِي الإِيمانِ و صِحَّةَ نِيَّةٍ، (يُؤْتِكُمْ) أي يُعطِكُم، (خَيْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنكُمْ)[۱۰۲۲] مِنَ الفِداءِ، إمّا فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ، و إمّا فِي الآخِرَةِ.[۱۰۲۳]

  1. بحار الأنوار: روایت شده است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از گرفتن فدیه ناراحت بود، به حدّی که سعد بن معاذ این ناراحتی را در چهرهاش دید و گفت: ای پیامبر خدا! این نخستین جنگ ما با مشرکان است و ما در جنگ، کشتن را از زنده نگه داشتن مردان خوشتر میداریم.

عمر بن خطاب گفت: ای پیامبر خدا! اینها تو را تکذیب و از شهر بیرونت کردند. یکایک آنها را پیش آور و گردن بزن. عقیل را بده علی گردن بزند و فلانی را بده من گردن بزنم! چون اینها سران کفر هستند.

ابو بکر گفت: اینها خانواده و قوم تو هستند. با ایشان مدارا کن و زندهشان نگه دار. از آنها فدیه بگیر تا پشتوانهای برای ما در برابر کفّار باشد.

و امام باقر علیه‌السلام فرمود: در جنگ بدر، فدیۀ هر مردی از مشرکان، چهل اَوقیه بود و هر اَوقیه چهل مثقال، بجز عبّاس بن عبد المطّلب که فدیهاش صد اَوقیه بود. زمانی که اسیر شد، بیست اَوقیه طلا از او گرفتند و پیامبر فرمود: «این، غنیمت است. برای خودت و پسرعموهایت، نوفل و عقیل، فدیه (جان‌فدا) پرداخت کن».

او گفت: من چیزی ندارم.

پیامبر فرمود: «پس آن طلاهایی که تحویلاُمّ الفضل دادی و گفتی اگر برایم اتّفاقی افتاد، اینها مال تو و فضل و عبد اللّٰه و قُثَم باشد، چه؟!».

عبّاس گفت: این را چه کسی به تو خبر داد؟

فرمود: «خداوند متعال».

عبّاس گفت: گواهی میدهم که تو پیامبر خدا هستی. به خدا سوگند، از این موضوع، هیچ کس جز خدا خبر نداشت.

خداوند سپس پیامبرش را مخاطب ساخت و فرمود: (ای پیامبر! به اسیرانی که در دستان شمایند، بگو). فرمود: (دستان شما)؛ چون کسی که در بند آنها بود، مثل آن است که در دستشان باشد؛ زیرا بر او استیلا داشتند. (اسیران) یعنی اسیران بدر که از آنان فدیه گرفته شد. (اگر خدا در دلهای شما خیری بداند) یعنی اسلام و اخلاص یا رغبت به ایمان و نیّت پاک (به شما میدهد) یعنی عطا میکند (بهتر از آنچه از شما گرفته شده) یعنی از فدیه، در دنیا و آخرت یا در آخرت.

  1. الكامل في التاريخ - في ذِكرِ غَزوَةِ حَمراءِ الأَسَدِ -: و أَمّا مُعاوِيَةُ بنُ المُغيرَةِ بنِ أبِي العاصِ بنِ اُمَيَّةَ - و هُوَ الَّذي جَدَعَ أنفَ حَمزَةَ و مَثَّلَ بِهِ مَعَ مَن مَثَّلَ بِهِ - و كانَ قَد أخطَأَ الطَّريقَ، فَلَمّا أصبَحَ أتیٰ دارَ عُثمانَ بنِ عَفّانَ، فَلَمّا رَآهُ قالَ لَهُ عُثمانُ: أهلَكتَني و أَهلَكتَ نَفسَكَ! فَقالَ: أنتَ أقرَبُهُم مِنّي رَحِماً و قَد جِئتُكَ لِتُجيرَني.

و أَدخَلَهُ عُثمانُ دارَهُ و قَصَدَ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله لِيَشفَع فيهِ، فَسَمِعَ رَسولَ اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله يَقولُ: «إنَّ مُعاوِيَةَ بِالمَدينَةِ فَاطلُبوهُ».

فَأَخرَجوهُ مِن مَنزِلِ عُثمانَ وَ انطَلَقوا بِهِ إلَى النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله، فَقالَ عُثمانُ: وَ الَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ! ما جِئتُ إلّا لِأَطلُبَ لَهُ الأَمانَ، فَهَبهُ لي. فَوَهَبَهُ لَهُ، و أَجَّلَهُ ثَلاثَةَ أيّامٍ، و أَقسَمَ لَئِن أقامَ بَعدَها لَيَقتُلَنَّهُ. فَجَهَّزَهُ عُثمانُ و قالَ لَهُ: اِرتَحِل.

و سارَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلیٰ حَمراءِ الأَسَدِ، و أَقامَ مُعاوِيَةُ لِيَعرِفَ أخبارَ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله، فَلَمّا كانَ اليَومُ الرّابِعُ قالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: «إنَّ مُعاوِيَةَ أصبَحَ قَريباً و لَم يَبعُد فَاطلُبوهُ».

فَطَلَبَهُ زَيدُ بنُ حارِثَةَ و عَمّارٌ، فَأَدرَكاهُ بِالحِماءِ فَقَتلاهُ.[۱۰۲۴]

  1. الکامل فی التاریخ - در بیان غزوۀ حمراء الأسد -: معاویة بن مغیرة بن ابی العاص بن امیّه (همان کسی که بینی حمزه را برید و او را با عدّهای دیگر از مسلمانان مُثله کرد) راه را گم کرده بود. هوا که روشن شد، به خانۀ عثمان بن عفّان آمد. عثمان همین که او را دید،
    گفت: هم مرا و هم خودت را هلاک کردی! او گفت: تو از همۀ آنها با من خویشاوندتری. پیش تو آمدم که پناهم بدهی.

عثمان او را به داخل خانه برد و خودش نزد پیامبر خدا رفت تا برایش شفاعت کند. شنید پیامبر خدا میگوید: «معاویه در مدینه است. او را بیابید».

مردم، او را از منزل عثمان بیرون کشیدند و نزد پیامبر بردند. عثمان گفت: سوگند به آن خدایی که تو را به حق بر انگیخت، این جا نیامدم، مگر این که برای او امان بطلبم. او را به من ببخش. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را به عثمان بخشید و سه روز مهلتش داد و سوگند خورد که اگر پس از آن ببیندش، او را خواهد کشت. عثمان، اسباب سفر برای او مهیّا کرد و گفت: از این جا برو.

پیامبر خدا به حمراء الأسد رفت. معاویه ماند تا از اخبار پیامبر آگاه شود [و جاسوسی کند]. روز چهارم که شد، پیامبر فرمود: «معاویه همین نزدیکیهاست. دور نشده است. پس او را بیابید». زید بن حارثه و عمّار گشتند و او را پیدا کردند و به قتلش رساندند.

  1. الفرج بعد الشدّة: حَدَّثَنا أبُو العَبّاسِ أحمَدُ المَعروفُ بِالأَشرَمِ المُقرِئُ الخَيّاطُ البَغدادِيُّ بِالبَصرَةِ، بِالإِسنادِ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ حُنَينٍ؛ أنَّهُ لَمّا أصابَ مِن هَوازِنَ ما أصابَ مِن أموالِهِم و سَباياهُم أدرَكَتهُ هَوازِنُ بِالجِعرانَةِ[۱۰۲۵] قَد أسلَموا، فَقالوا: يا رَسولَ اللّه، إنّا أهلٌ و عَشيرَةٌ[۱۰۲۶] و قَد أصابَنا مِنَ البَلاءِ ما لَم يَخفَ عَلَيكَ، فَامنُن عَلَينا مَنَّ اللّٰهُ عَلَيكَ!

و قامَ خَطيبُهُم زُهَيرُ بنُ صُرَدٍ فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، إنَّما فِي الحَظائِرِ مِنَ النِّساءِ خالاتُكَ و عَمّاتُكَ و حَواضِنُكَ اللّاتي تَكَفَّلنَكَ، و لَو أنّا صابَحنَا[۱۰۲۷] ابنَ أبي شِمرٍ الغَسّانِيَّ أوِ النُّعمانَ بنَ المُنذِرِ، ثُمَّ أصابَنا مِنهُمُ الَّذي أصابَنا مِنكَ، رَجَونا عائِدَهُما أو عَطفَهُما، و أَنتَ خَيرُ المَكفولينَ. ثُمَّ أنشَدَهُ شِعراً:

اُمنُن عَلَينا رَسولَ اللّه في كَرَمٍ فَإِنَّكَ المَرءُ نَرجوهُ و نَنتَظِرُ...

اُمنُن عَلیٰ نِسوَةٍ قَد كُنتَ تَرضَعُها إذ فوكَ تَملَاهُ مِن مَحضِها دِرَرُ...

فَلَمّا سَمِعَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله هٰذَا الشِّعرَ، قالَ: ما كانَ لي و لِبَني عَبدِ المُطَّلِبِ فَهُوَ لَكُم.

فَقالَت قُرَيشٌ: ما كانَ لَنا فَهُوَ للّٰـهِ عزّ و جلّ و لِرَسولِهِ صلّی اللّه علیه و آله. فَأَطلَقَهُم.[۱۰۲۸]

  1. الفرج بعد الشدّة: ابو عبّاس احمد (معروف به اَشرَم مُقری خیّاط بغدادی)
    با اِسنادش تا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برایم در بصره روایت کرد: در جنگ حُنَین، چون پیامبر خدا از هوازن اموال و اسیر گرفت، هوازن، خود را در جِعرانه به ایشان رساندند و اسلام آوردند و گفتند: ای پیامبر خدا! ما برای خود، خانواده و عشیره
    ای هستیم و بلایی که بر سرمان آمده است، بر شما پوشیده نیست. پس بر ما منّت بنه، خداوند بر تو منّت نهد!

خطیبشان زهیر بن صُرَد برخاست و گفت: ای پیامبر خدا! این زنانی که در پرچینها هستند، خالهها و عمّهها و دایههای تو هستند که سرپرستیات کردند. اگر ما پیش ابن ابی شمر غَسّانی یا نعمان بن مُنذر (دو پادشاه عرب) رفته بودیم و آن گاه این بلایی که از تو به ما رسید، از آنها رسیده بود، امید بخشش و عطوفت از آنها داشتیم، حال آن که تو بهترین کسی هستی که سرپرستی شدهای.

سپس این ابیات را خواند:

ای فرستادۀ خدا! بزرگوارانه بر ما منّت بگذار /

زیرا تو آن شخصی هستی که ما به او امید عطا داریم...

پس بر زنانی که از آنها شیر میخوردی، منّت بگذار /

هنگامی که دهانت زیر شیر خالص چون مروارید پر میشد.…

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پس از شنیدن این ابیات فرمود: «آنچه سهم من و فرزندان عبد المطّلب است، از آنِ خودتان باد».

قریش گفتند: سهم ما هم مال خدا و پیامبرش باشد و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله همۀ آنها را آزاد کرد.

  1. صحيح البخاري عن إیاس بن سلمة بن الأكوع عن أبیه، قال: أتَى النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله عَينٌ مِنَ المُشرِكينَ و هُوَ في سَفَرٍ، فَجَلَسَ عِندَ أصحابِهِ يَتَحَدَّثُ، ثُمَّ انفَتَلَ، فَقالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: اُطلُبوهُ وَ اقتُلوهُ. فَقَتَلَهُ[۱۰۲۹] فَنَفَّلَهُ سَلَبَهُ[۱۰۳۰].[۱۰۳۱]

 

  1. صحيح البخارى - به نقل از ایاس بن سلمة بن اكوع، از پدرش -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در سفرى بود كه جاسوسى از مشركان آمد و نزد یاران پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نشست و با آنان سخن گفت [و اطّلاعات را گرفت] و در رفت. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «او را بجویید و بكشید». [سلمة بن اكوع] او را كشت و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله لباس و سلاح او را به وى پاداش داد.

 

  1. المصنّف لابن أبي شيبة عن عطاء: كانَ سُهَيلُ بنُ عَمرٍو رَجُلاً أعلَمَ[۱۰۳۲] - مِن شَفَتِهِ السُّفلیٰ -، فَقالَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ لِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ اُسِرَ بِبَدرٍ: يا رَسولَ اللّه، أنزِعُ ثَنِيَّتَيهِ السُّفلَیَينِ فَيَدلَعَ لِسانَهُ، فَلا يَقومَ عَلَيكَ خَطيباً بِمَوطِنٍ أبَداً.

فَقالَ: لا اُمَثِّلُ فَيُمَثِّلَ اللّٰهُ بي.[۱۰۳۳]

  1. المصنّف، ابن ابی شیبه - به نقل از عطاء -: سهیل بن عمرو از لب پایینش لبشکری بود. در روز بدر که اسیر شد، عمر بن خطّاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گفت: ای پیامبر خدا! دو لب پایینش را جر میدهم که زبانش بیرون افتد و دیگر نتواند در جایی علیه شما سخنرانی کند!

فرمود: «من کسی را مُثله نمیکنم که خدا مرا مثله کند».

  1. المغازي عن المقداد بن عمرو: أنَا أسَرتُ الحَكَمَ بنَ كَيسانَ، فَأَرادَ أميرُنا ضَربَ عُنُقِهِ، فَقُلتُ: دَعهُ نَقدَم بِهِ عَلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

فَقَدِمنا بِهِ عَلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَجَعَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَدعوهُ إلَى الإِسلامِ، فَأَطالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله کَلامَهُ، فَقالَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ: تُكَلِّمُ هٰذا يا رَسولَ اللّه؟! وَ اللّه، لا يُسلِمُ هٰذا آخِرَ الأَبَدِ، دَعني أضرِب عُنُقَهُ و يَقدَمَ إلیٰ اُمِّهِ الهاوِيَةِ!

فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله لا يُقبِلُ عَلیٰ عُمَرَ حَتّیٰ أسلَمَ الحَكَمُ. فَقالَ عُمَرُ: فَما هُوَ إلّا أن رَأَيتُهُ قَد أسلَمَ و أخَذَني ما تَقَدَّمَ و ما تَأَخَّرَ، و قُلتُ: كَيفَ أرُدُّ عَلَى النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله أمراً هُوَ أعلَمُ بِهِ مِنّي، ثُمَّ أقولُ: إنَّما أرَدتُ بِذٰلِكَ النَّصيحَةَ لِلهِ و لِرَسولِهِ!!

قالَ عُمَرُ: فَأَسلَمَ وَ اللّه، فَحَسُنَ إسلامُهُ و جاهَدَ فِي اللّه، حَتّیٰ قُتِلَ شَهيداً یَومَ بِئرِ مَعونَةَ[۱۰۳۴] و رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله راضٍ عَنهُ، و دَخَلَ الجِنانَ.[۱۰۳۵]

  1. المغازی - به نقل از مقداد بن عمرو -: من، حَكَم بن كیسان را اسیر كردم. فرماندهمان خواست گردنش را بزند. گفتم: او را وا گذار تا بر پیامبر خدا واردش كنیم.

او را آوردیم و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله او را به اسلام فرا مىخوانْد و [او نمىپذیرفت و] پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سخن گفتن با او را ادامه داد. عمر بن خطّاب گفت: [براى چه] با این سخن مىگویى، اى پیامبر خدا؟ به خدا سوگند، این، تا ابد، اسلام نمىآورد. مرا وا گذار تا گردنش را بزنم و به دوزخش بفرستم.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به عمَر توجّه نمیکرد تا آن كه حَكَم، اسلام آورد. عمر گفت: هنگامى كه دیدم او اسلام آورده، از خودم ناراحت شدم و گفتم: من چگونه امرى را بر پیامبر، رد مىكنم كه از من به آن، داناتر است و آن گاه مىگویم: من از این كار، تنها خیر خدا و پیامبرش را مىخواهم؟!

عمر گفت: به خدا سوگند، او اسلام آورد و اسلامش نیكو شد و در راه خدا جهاد كرد، تا آن كه در روز بِئْر مَعونه[۱۰۳۶] به شهادت رسید. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از او راضى بود و به بهشت رفت.

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: إنَّ ثُمامَةَ بنَ اُثالٍ أسَرَتهُ خَيلُ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله، و قَد كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قالَ: اللّٰهُمَّ أمكِنّي مِن ثُمامَةَ.

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: إنّي مُخَيِّرُكَ واحِدَةً مِن ثَلاثٍ: أقتُلُكَ؛ قالَ: إذاً تَقتُلَ عَظيماً.

أو اُفاديكَ؛ قالَ: إذاً تَجِدَني غالِياً. أو أمُنُّ عَلَيكَ؛ قالَ: إذاً تَجِدَني شاكِراً.

قالَ: فَإِنّي قَد مَنَنتُ عَلَيكَ.

قالَ: فَإِنّي أشهَدُ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ، و أَنَّكَ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه، و قَد - وَ اللّه - عَلِمتُ أنَّكَ رَسولُ اللّه حَيثُ رَأَيتُكَ، و ما كُنتُ لِأَشهَدَ بِها و أَنَا فِي الوَثاقِ.[۱۰۳۷]

  1. امام باقر علیه‌السلام: سوارانِ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ثُمامة بن اُثال را - كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از خداوند خواسته بود بر او دست یابد - اسیر كردند.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «من تو را میان یكى از سه چیز، مخیّر مىكنم: یا تو را بكشم». او گفت: در این صورت، مرد بزرگى را مىكشى!

[فرمود:] «یا در برابر گرفتن جانفدا، آزادت كنم». گفت: در این صورت، مرا گرانبها خواهى یافت!

[فرمود:] «یا بر تو منّت نهم [و آزادت كنم]». گفت: در این صورت، مرا سپاسگزار خواهى یافت.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «پس بر تو منّت نهادم و آزادت كردم».

او هم گفت: گواهى مىدهم كه معبودى جز خداوند یگانه نیست و تو محمّد، پیامبر خدایى. به خدا سوگند، هنگامى كه تو را دیدم، دانستم كه پیامبر خدایى؛ ولى نمىخواستم تا آن گاه كه در بندم، به آن گواهى دهم.

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: اُتِيَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله بِأُساریٰ فَأَمَرَ بِقَتلِهِم خَلا رَجُلٍ مِن بَينِهِم، فَقالَ الرَّجُلُ: بِأَبي أنتَ و اُمّي - يا مُحَمَّدُ - كَيفَ أطلَقتَ عَنّي مِن بَينِهِم؟

فَقالَ: أخبَرَني جَبرَئيلُ عَنِ اللّه عزّ و جلّ أنَّ فيكَ خَمسَ خِصالِ يُحِبُّهَا اللّٰهُ عزّ و جلّ و رَسولُهُ: الغَيرَةُ الشَّديدَةُ عَلیٰ حَرَمِكَ، وَ السَّخاءُ، و حُسنُ الخُلُقِ، و صِدقُ اللِّسانِ، وَ الشَّجاعَةُ.

فَلَمّا سَمِعَهَا الرَّجُلُ أسلَمَ و حَسُنَ إسلامُهُ، و قاتَلَ مَعَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قِتالاً شَديداً حَتَّى استُشهِدَ.[۱۰۳۸]

  1. امام باقر علیه‌السلام: سوارانِ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ثُمامة بن اُثال را - كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از خداوند خواسته بود بر او دست یابد - اسیر كردند.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «من تو را میان یكى از سه چیز، مخیّر مىكنم: یا تو را بكشم». او گفت: در این صورت، مرد بزرگى را مىكشى!

[فرمود:] «یا در برابر گرفتن جانفدا، آزادت كنم». گفت: در این صورت، مرا گرانبها خواهى یافت!

[فرمود:] «یا بر تو منّت نهم [و آزادت كنم]». گفت: در این صورت، مرا سپاسگزار خواهى یافت.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «پس بر تو منّت نهادم و آزادت كردم».

او هم گفت: گواهى مىدهم كه معبودى جز خداوند یگانه نیست و تو محمّد، پیامبر خدایى. به خدا سوگند، هنگامى كه تو را دیدم، دانستم كه پیامبر خدایى؛ ولى نمىخواستم تا آن گاه كه در بندم، به آن گواهى دهم.

۱۰ / ۴: سيرَةُ الإمام عَلِيٍّ علیه‌السلام فِي الأَسریٰ

۱۰ / ۴: سیرۀ امیر مؤمنان علیه‌السلام در رفتار با اسیران

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: كانَ عَلِيٌّ علیه‌السلام إذا اُتِيَ بِأَسيرٍ يَومَ صِفّينَ أخَذَ دابَّتَهُ و سِلاحَهُ، و أَخَذَ عَلَيهِ ألّا يَعودَ، و خَلّیٰ سَبيلَهُ.[۱۰۳۹]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: در روز صفّین هر گاه اسیری نزد علی علیه‌السلام میآوردند، مرکب و سلاحش را ضبط میکرد و از او تعهّد میگرفت که بر نگردد و رهایش میکرد.

 

  1. تهذيب الأحكام عن عبد اللّٰه بن ميمون: اُتِيَ عَلِيٌّ علیه‌السلام بِأَسيرٍ يَومَ صِفّينَ فَبايَعَهُ، فَقالَ عَلِيُّ علیه‌السلام: لا أقتُلُكَ، إنّي أخافُ اللّٰهَ رَبَّ العالَمينَ. فَخَلّیٰ سَبيلَهُ و أَعطیٰ سَلَبَهُ الَّذي جاءَ بِهِ.[۱۰۴۰]

 

  1. تهذيب الأحكام - به نقل از عبد اللّٰه بن میمون -: در جنگ صفّین، اسیرى را نزد على علیه‌السلام آوردند. او با امام علیه‌السلام بیعت كرد. آن گاه علی علیه‌السلام فرمود: «تو را نمىكشم. من از خداوند، پروردگار جهانیان، بیم دارم». آن گاه، او را آزاد گذاشت و لباس و وسایلش را به او باز گرداند.

 

  1. المصنّف لابن أبي شيبة عن يزيد بن بلال: شَهِدتُ مَعَ عَلِيٍّ علیه‌السلام يَومَ صِفّينَ، فَكانَ إذا اُتِيَ بِالأَسيرِ قالَ: لَن أقتُلَكَ صَبراً، إنّي أخافُ اللّٰهَ رَبَّ العالَمينَ. و كانَ يَأخُذُ سِلاحَهُ و يُحَلِّفُهُ لا يُقاتِلُهُ، و يُعطيهِ أربَعَةَ دَراهِمَ.[۱۰۴۱]

 

  1. المصنّف، ابن ابى شيبه - به نقل از یزید بن بلال -: به همراه على علیه‌السلام در صفّین حضور داشتم. وقتى اسیرى را نزد او مىآوردند، مىفرمود: «تو را به زجر نخواهم کشت. به درستى كه از خداوند، پروردگار جهانیان، بیم دارم» و سلاح وى را مىگرفت و او را سوگند مىداد كه [دیگر] با او پیكار نكند و به وى، چهار درهم مىبخشید.

 

  1. وقعة صفّين عن أبي جحيفة: كانَ مِن أهلِ الشّامِ بِصفّينَ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ: الأَصبَغُ بنُ ضِرارٍ الأَزدِيُّ، و كانَ يَكونُ طَليعَةً و مَسلَحَةً لِمُعاوِيَةَ، فَنَدَبَ عَلِيٌّ علیه‌السلام لَهُ الأَشتَرَ، فَأَخَذَهُ أسيراً مِن غَيرِ أن يُقاتِلَ، و كانَ عَلِيٌّ علیه‌السلام يَنهیٰ عَن قَتلِ الأَسيرِ الكافِّ، فَجاءَ بِهِ لَيلاً و شَدَّ وَثاقَهُ و أَلقاهُ عِندَ أصحابِهِ يَنتَظِرُ بِهِ الصَّباحَ، و كانَ الأَصبَغُ شاعِراً مُفَوَّهاً، و نامَ أصحابُهُ، فَرَفَعَ صَوتَهُ فَأَسمَعَ الأَشتَرَ...:

أ أخشیٰ ولي فِي القَومِ رِحْمٌ قريبَةٌ أبىَ اللّٰهُ أن أخشیٰ وَ الأَشتَرُ جاري

... فَغَدا بِهِ الأَشتَرُ عَلیٰ عَلِيٍّ علیه‌السلام فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، هٰذا رَجُلٌ مِنَ المَسلَحَةِ لَقيتُهُ بِالأَمسِ، فَوَاللّه، لَو عَلِمتُ أنَّ قَتلَهُ الحَقُّ قَتَلتُهُ، و قَد باتَ عِندَنَا اللَّيلَةَ و حَرَّكَنا بِشِعرِهِ، فَإِن كانَ فيهِ القَتلُ فَاقتُلهُ و إن غَضِبنا فيهِ، و إن ساغَ لَكَ العَفوُ عَنهُ فَهَبهُ لَنا.

قالَ: هُوَ لَكَ يا مالِكُ، فَإِذا أصَبتَ مِنهُم أسيراً فَلا تَقتُلهُ؛ فَإِنَّ أسيرَ أهلِ القِبلَةِ لا يُفادیٰ و لا يُقتَلُ.

فَرَجَعَ بِهِ الأَشتَرُ إلیٰ مَنزِلِهِ، و قالَ: لَكَ ما أخَذنا مِنكَ، لَيسَ لَكَ عِندَنا غَيرُهُ.[۱۰۴۲]

  1. وقعة صفّین - به نقل از ابو جحیفه -: از اهل شام در صفّین، مردی به نام اصبغ بن ضِرار اَزدی بود. او طلایهدار و مرزبان معاویه بود. علی علیه‌السلام مالک اَشتر را به جنگ با او فرستاد و مالک بدون آن که بجنگد، اسیرش کرد. علی علیه‌السلام از کشتن اسیرِ تسلیم شده نهی میکرد. اَشتر، شبانه او را آورد و بست و نزد دیگر یارانش انداخت تا صبح شود. اصبغ، شاعری توانا بود. یارانش که خوابیدند، با صدای بلند جوری که اشتر بشنود، گفت:

آیا بترسم با آن که در میان این قوم، خویشی نزدیک دارم /

خدا اِبا دارد که بترسم در حالی که اَشتر پناه من است.

صبح، اَشتر او را نزد علی برد و گفت: ای امیر مؤمنان! این مردی از مرزبانان است که دیروز با او رویارو شدم. به خدا سوگند اگر میدانستم که کشتنش حق است، حتماً او را میکشتم. دیشب نزد ما بود و با شعرش ما را تکان داد. اگر مستحقّ قتل است، او را بکش، هر چند ما را ناراحت کند، و اگر خوش داری عفو و گذشت کنی، او را به من ببخش.

فرمود: «او مال تو ای مالک! هر گاه اسیری از آنان گرفتی، او را نکش؛ زیرا اسیر اهل قبله نه فدیه دارد و نه قتل».

اَشتر، آن مرد را به منزلش باز گرداند و گفت: آنچه از تو گرفتیم، مال خودت باشد. جز این، چیزی نزد ما نداری.

  1. وقعة صفين عن الشعبيّ: أسَرَ عَلِيٌّ أسریٰ يَومَ صِفّينَ فَخَلّیٰ سَبيلَهُم، فَأَتَوا مُعاوِيَةَ، و قَد كانَ عَمرُو بنُ العاصِ يَقولُ لِأَسریٰ أسَرَهُم مُعاوِيَةُ: اُقتُلهُم. فَما شَعَروا إلّا بِأَسراهُم قَد خَلّیٰ سَبيلَهُم عَلِيٌّ!

فَقالَ مُعاوِيَةُ: يا عَمرُو، لَو أطَعناكَ في هٰؤُلاءِ الأسریٰ لَوَقَعنا في قَبيحٍ مِنَ الأَمرِ! ألا تَراهُ قَد خَلّیٰ سَبيلَ أسرانا؟ فَأَمَرَ بِتَخلِيَةِ مَن في يَدَيهِ مِن أسریٰ عَلِيٍّ علیه‌السلام.وكانَ عَلِيٌّ علیه‌السلام إذا أخَذَ أسيراً مِن أهلِ الشّامِ خَلّیٰ سَبيلَهُ، إلّا أن يَكونَ قَد قَتَلَ أحَداً مِن أصحابِهِ فَيَقتُلُهُ بِهِ، فَإِذا خَلّیٰ سَبيلَهُ، فَإِن عادَ الثّانِيَةَ قَتَلَهُ و لَم يُخَلِّ سَبيلَهُ.[۱۰۴۳]

  1. وقعة صفّین - به نقل از شعبی -: در روز صفّین، علی اسیرانی گرفت و آزادشان کرد. آنها نزد معاویه رفتند. معاویه هم اسیرانی گرفته بود و عمرو بن عاص به معاویه میگفت: آنها را بکش. ناگهان چشمشان به اسیرانی افتاد که علی آزادشان کرده بود.

معاویه گفت: ای عمرو! اگر به حرف تو گوش کرده بودم، گرفتار کار زشتی شده بودیم! نمیبینی او اسیران ما را آزاد کرده است؟ پس دستور داد اسیران سپاه علی را آزاد کردند.

علی علیه‌السلام هر گاه اسیری از شامیان نزدش میآوردند، آزادش میکرد، مگر این که یکی از یارانش را کشته بود که در این صورت به قصاص او، آن اسیر را میکشت. هر گاه اسیری را آزاد میکرد، چنانچه دوباره اسیر میشد، او را میکشت و آزادش نمیکرد.

  1. الكافي عن عبد اللّهبن شريك عن أبيه: لَمّا هُزِمَ النّاسُ يَومَ الجَمَلِ، قالَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه‌السلام: لا تَتبَعوا مُوَلِّياً، و لا تُجيزوا عَلیٰ جَريحٍ، و مَن أغلَقَ بابَهُ فَهُوَ آمِنٌ. فَلَمّا كانَ يَومُ صِفّينَ قَتَلَ المُقبِلَ وَ المُدبِرَ، و أَجازَ عَلیٰ جَريحٍ.

فَقالَ أبانُ بنُ تَغلِبَ لِعَبدِ اللّه بنِ شَريكٍ: هٰذِهِ سيرَتانِ مُختَلِفَتانِ!

فَقالَ: إنَّ أهلَ الجَمَلِ قُتِلَ طَلحَةُ وَ الزُّبَيرُ، و إنَّ مُعاوِيَةَ كانَ قائِماً بِعَينِهِ و كانَ قائِدَهُم.[۱۰۴۴]

  1. الكافى - به نقل از عبد اللّه بن شریک، از پدرش -: وقتى مردم (خوارج) در نبرد جمل شكست خوردند، امیر مؤمنان فرمود: «به دنبال پشت كردگان به جنگ نروید و زخم خوردهها را نكشید و آن كه درِ خانهاش را میبندد، در امان است»؛ ولی چون نبرد صفّین شد، هم جنگجو و هم پشت كرده به جنگ را مىكُشت، و زخم خوردهها را نیز از پا در مىآورد.

ابان بن تغلب به عبد اللّٰه بن شریک گفت: این، دو روشِ گوناگون است!

[عبد اللّٰه بن شریک] گفت: در جنگ جمل، [فرماندهان آنان] طلحه و زبیر، كشته شده بودند؛ ولى [در صفّین] معاویه، شخصاً سر پا بود و فرماندهی میکرد.

  1. دعائم الإسلام: سَأَلَهُ [أي عَلِيّاً علیه‌السلام] عَمّارٌ حينَ دَخَلَ البَصرَةَ، فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، بِأَيِّ شَيءٍ تَسيرُ في هٰؤُلاءِ؟

فَقالَ: بِالمَنِّ وَ العَفوِ، كَما سارَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله في أهلِ مَكَّةَ حينَ افتَتَحَها بِالمَنِّ وَ العَفوِ.[۱۰۴۵]

  1. دعائم الإسلام: زمانی که [علی علیه‌السلام] وارد بصره شد، عمّار پرسید: ای امیر مؤمنان! با این جماعت با چه شیوهای عمل میکنی؟

فرمود: «با منّت نهادن و عفو کردن؛ همان کاری که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در زمان فتح مکّه با مکّیان کرد: منّت نهاد و عفو کردن».

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: أمَرَ عَلِيٌّ علیه‌السلام مُنادِيَهُ فَنادیٰ يَومَ البَصرَةِ: لا يُتبَع مُدبِرٌ، و لا يُذَفَّف[۱۰۴۶] عَلیٰ جَريحٍ، و لا يُقتَل أسيرٌ، و مَن أغلَقَ بابَهُ فَهُوَ آمِنٌ، و مَن ألقیٰ سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ. و لَم يَأخُذ مِن مَتاعِهِم شَيئاً.[۱۰۴۷]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: على علیه‌السلام به منادىاش در جنگ بصره (جمل) دستور داد كه فریاد زند: «فراریان از جنگ، دنبال نمىشوند. زخمىها كشته نمىشوند. اسیران به قتل نمىرسند. هر كس درِ خانهاش را ببندد، در امان است و هر كس سلاحش را بر زمین اندازد، در امان است» و هیچ چیز از اموال آنان (جَمَلیان) را [به غنیمت] نگرفت.[۱۰۴۸]

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: يُقاتَلُ أهلُ البَغيِ و يُقتَلونَ بِكُلِّ ما يُقتَلُ بِهِ المُشرِكونَ، و يُستَعانُ عَلَيهِم بِمَن أمكَنَ أن يُستَعانَ بِهِ عَلَيهِم مِن أهلِ القِبلَةِ، و يُؤسَرونَ كَما يُؤسَرُ المُشركِونَ إذا قُدِرَ عَلَيهِم.[۱۰۴۹]

 

  1. امام على علیه‌السلام: با اهل بغى (گروههاى یاغى و سركش) به همان شدّت جنگ با مشركان، باید جنگید و از تمام امكانات و تواناییهاى اهل قبله (مسلمانان) باید بر ضدّ آنان كمک گرفت و در صورت دسترس به ایشان، باید همچون مشركان اسیرشان كرد.

 

  1. شرح الأخبار عن سلام: شَهِدتُ يَومَ الجَمَلِ... وَ انهَزَمَ أهلُ البَصرَةِ، و نادیٰ مُنادي عَلِيٍّ علیه‌السلام: لا تَتبَعوا مُدبِراً، و لا مَن ألقیٰ سِلاحَهُ، و لا تُجهِزوا عَلیٰ جَريحٍ؛ فَإِنَّ القَومَ قَد وَلَّوا و لَيسَت لَهُم فِئَةٌ يَلجَؤونَ إلَيها.

فَجَرَتِ السُّنَّةُ بِذٰلِكَ فِي المُسلِمينَ في قِتالِ أهلِ البَغيِ.[۱۰۵۰]

  1. شرح الأخبار - به نقل از سلام -: در جنگ جمل شرکت داشتم... و بصریان شکست خوردند و جارچیِ علی علیه‌السلام جار زد: «کسی را که پشت کرد، تعقیب نکنید. کسی را که سلاحش را انداخت، تعقیب نکنید. مجروح را نکشید، زیرا این جماعت گریختند و دار و دستهای هم ندارند که به آن ملحق شوند». از آن پس، این، شیوۀ مسلمانان در جنگ با اهل بَغْی شد.

 

  1. شرح الأخبار عن موسى بن طلحة بن عبید اللّٰه - و كانَ فيمَن اُسِرَ يَومَ الجَمَلِ، و حُبِسَ مَعَ مَن حُبِسَ مِنَ الاُساریٰ بِالبَصرَةِ -: كُنتُ في سِجنِ عَلِيٍّ بِالبَصرَةِ، حَتّیٰ سَمِعتُ المُنادِيَ يُنادي: أينَ موسَى بنُ طَلحَةَ بنِ عُبَيدِ اللّه؟

فَاستَرجَعتُ وَ استَرجَعَ أهلُ السِّجنِ، و قالوا: يَقتُلُكَ.

فَأَخرَجَني إلَيهِ، فَلَمّا وَقَفتُ بَينَ يَدَيهِ قالَ لي: يا موسیٰ.

قُلتُ: لَبَّيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ.

قالَ: قُل: «أستَغفِرُ اللّٰهَ و أتوبُ إلَيهِ» ثَلاثَ مَرّاتٍ.

فَقُلتُ: أستَغفِرُ اللّٰهَ و أتوبُ إلَيهِ - ثَلاثَ مَرّاتٍ -.

فَقالَ لِمَن كانَ مَعي مِن رُسُلِهِ: خَلّوا عَنهُ. و قالَ لي: اِذهَب حَيثُ شِئتَ، و ما وَجَدتَ لَكَ في عَسكَرِنا مِن سِلاحٍ أو كُراعٍ فَخُذهُ، وَ اتَّقِ اللّٰهَ فيما تَستَقبِلُهُ مِن أمرِكَ، وَ اجلِس في بَيتِكَ.

فَشَكَرتُ لَهُ وَ انصَرَفتُ.

و كانَ عَلِيٌّ صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ قَد غَنَّمَ أصحابَهُ ما أجلَبَ بِهِ أهلُ البَصرَةِ إلیٰ قِتالِهِ - و أَجلَبوا بِهِ يَعني: أتَوا بِهِ في عَسكَرِهِم - و لَم يَعرِض لِشَيءٍ غَيرِ ذٰلِكَ مِن أموالِهِم، و جَعَلَ ما سِویٰ ذٰلِكَ مِن أموالِ مَن قُتِلَ مِنهُم لِوَرَثَتِهِم، و خَمَّسَ ما اُغنِمَهُ مِمّا أجلَبوا بِهِ عَلَيهِ. فَجَرَت أيضاً بِذٰلِكَ السُّنَّةُ.[۱۰۵۱]

  1. شرح الأخبار - به نقل از موسى بن طلحة بن عبید اللّٰه، كه در جنگ جمل به اسارت در آمد و همراه اسیران دیگر، در بصره زندانى شد -:من در زندانِ على علیه‌السلام در بصره بودم. شنیدم منادى صدا مىزند: موسى بن طلحة بن عبید اللّٰه كجاست؟

من و زندانیان، «إنّا للّٰه» گفتیم و زندانیان گفتند: تو را مىكُشد!

على علیه‌السلام مرا به نزد خود خواست. وقتى در برابرش ایستادم، به من فرمود: «اى موسى!».

گفتم: بله، اى امیر مؤمنان!

فرمود: «سه مرتبه بگو: أستغفِرُ اللّٰهَ و أتوبُ إلَیه».

سه بار، آن را گفتم. آنگاه به كسانى از فرستادگانش كه همراه وى بودند، فرمود: «رهایش كنید!» و به من فرمود: «هر كجا مىخواهى، برو و آنچه از اسلحه و حیوان در سپاه ما دارى، بردار و در آیندۀ زندگىات از خدا بترس و در خانهات بنشین».

از او سپاس‌گزارى كردم و رفتم.

و على علیه‌السلام آنچه را که اهل بصره براى پیكار با على علیه‌السلام به لشكرگاه خود آورده بودند، به یارانش غنیمت داد؛ ولى متعرّض دیگر اموال آنان نشد. على علیه‌السلام جز آن مالها، اموال كشتگان اهل بصره را براى ورثه‌شان باقى گذاشت و از آنچه [سپاهش] به عنوان غنیمت برداشتند، خمس گرفت و بدین ترتیب، سنّتْ جارى شد.

  1. شرح الأخبار عن أبي البختري: لَمَّا انتَهیٰ عَلِيٌّ علیه‌السلام إلَى البَصرَةِ خَرَجَ أهلُها،... فَقاتَلوهُم و ظَهَرَ عَلَيهِم و وَلَّوا مُنهَزِمينَ، فَأَمَرَ عَلِيٌّ علیه‌السلام مُنادِياً يُنادي: لا تَطعُنوا في غَيرِ مُقبِلٍ، و لا تَطلُبوا مُدبِراً، و لا تُجهِزوا عَلیٰ جَريحٍ، و مَن ألقیٰ سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ، و مَن أغلَقَ بابَهُ فَهُوَ آمِنٌ، و ما كانَ فِي العَسكَرِ فَهُوَ لَكُم مَغنَمٌ، و ما كانَ فِي الدّورِ فَهُوَ ميراثٌ يُقَسَّمُ بَينَهُم عَلیٰ فَرائِضِ اللّه عزّ و جلّ.

فَقامَ إلَيهِ قَومٌ مِن أصحابِهِ فَقالوا: يا أميرَ المُؤمِنينَ، مِن أينَ أحلَلتَ لَنا دِماءَهُم و أَموالَهُم و حَرَّمتَ عَلَينا نِساءَهُم؟!

فَقالَ: لِأَنَّ القَومَ عَلَى الفِطرَةِ، و كانَ لَهُم وَلاءٌ قَبلَ الفُرقَةِ، و كانَ نِكاحُهُم لِرِشدَةٍ[۱۰۵۲].

فَلَم يُرضِهِم ذٰلِكَ مِن كَلامِهِ علیه‌السلام. فَقالَ لَهُم: هٰذِهِ السّيرَةُ في أهلِ القِبلَةِ فَأَنكَرتُموها، فَانظُروا أيُّكُم يَأخُذُ عائِشَةَ في سَهمِهِ؟!

فَرَضوا بِما قالَ، وَ اعتَرَفوا بِصَوابِهِ، و سَلَّموا لِأَمرِهِ.[۱۰۵۳]

  1. شرح الأخبار - به نقل از ابو البختری -: چون علی علیه‌السلام به بصره رسید، بصریان بیرون آمدند... و امام علیه‌السلام با آنان جنگید و بر آنان چیره آمد و بصریان گریختند. علی علیه‌السلام به جارزنی فرمود تا جار بزند: «به آن که با شما رویارویی ندارد، نیزه نزنید. آن را که پشت کرده، تعقیب نکنید و زخمی را نکشید. هر که سلاحش را افکند، در امان است و هر که درِ خانهاش را بست، در امان است. آنچه در اردوگاه است، غنیمت شماست و آنچه در خانههاست، میراث است و بر اساس سهمبندی خداوند عزّ و جلّ، میانشان تقسیم میشود».

جمعی از یاران او به سویش رفتند و گفتند: ای امیر مؤمنان! به چه دلیل، خون و اموالشان را برای ما حلال کردی؛ امّا زنانشان را بر ما حرام ساختی؟

فرمود: «چون آنها مسلمان اند و قبل از این تفرقه وفادار بودند و نکاحشان شرعی
بوده است».

این سخن امام علیه‌السلام، آنان را راضی نکرد. پس امام فرمود: «این شیوۀ رفتار با اهل
قبله است. حال که قبولش ندارید، ببینید کدام یک از شما حاضر است عایشه [همسر پیامبرخدا] را جزء سهم خود بردارد!».

این جا بود که قانع شدند و به درستیِ سخن امام، اعتراف کردند و فرمانش را گردن نهادند.

الفَصلُ الحادِی عَشَرَ: الأَمثالُ العُليا فِي الجِهادِ

فصل یازدهم: انسانهای نمونه در جهاد

۱۱ / ۱: رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه وآله

۱۱ / ۱: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله

الكتاب

قرآن

(فَقَـٰتِلْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ ٱلْمُؤْمِنِينَ عَسَى ٱللهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا وَ ٱللهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَ أَشَدُّ تَنكِيلاً).[۱۰۵۴]

(پس در راه خدا پيكار كن. تو عهده‌دارِ کسی جز خودت نيستى، و مؤمنان را نيز [به جهاد] ترغيب كن. اميد است كه خداوند، بلا و گزند كسانى را كه كفر مىورزند، [از سر شما] باز دارد، و خداوند، بلاانگيزتر و سختكيفرتر است).

(لَـٰكِنِ ٱلرَّسُولُ وَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ جَـٰهَدُواْ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ وَ أُوْلَـئِكَ لَهُمُ ٱلْخَيْرَ ٰتُ وَ أُوْلَـئِكَ هُمُ ٱلْمُفْلِحُونَ).[۱۰۵۵]

(ولی فرستادۀ خدا و كسانى كه با او ايمان آوردهاند، با اموال و جانهايشان جهاد كردند، و آنهايند كه خوبىها[ى دو جهان] از آنِ آنهاست و آنهايند كه رستگارند).

راجع: آل عمران: ۱۵۳، التوبة: ۱۱۷.

ر. ک: آل عمران: آیۀ ۱۵۳، توبه: آیۀ ۱۱۷.

الحديث

حدیث

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ في صِفّينَ يَذكُرُ فيها رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله -:... حَتّیٰ مَضیٰ صلّی اللّه علیه و آله مُطيعاً لِلهِ، صابِراً عَلیٰ ما أصابَهُ، مُجاهِداً فِي اللّه حَقَّ جِهادِهِ، عابِداً لِلهِ، حَتّیٰ أتاهُ اليَقينُ صلّی اللّه علیه و آله.[۱۰۵۶]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در سخنرانی ایشان در صِفّین که از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله یاد میکند -: تا آن كه در راه اطاعت خدا، در گذشت، در حالى كه بر مصیبتهاى رسیده به او، شكیبا بود و آن گونه كه در خور خداوند بود، در راهش مجاهده مىكرد و آن قدر خدا را عبادت كرد تا اَجَلش فرا رسید.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: كُنّا إذَا أحمَرَّ البَأسُ اتَّقَينا بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله [۱۰۵۷]، فَلَم يَكُن أحَدٌ مِنّا أقرَبَ إلَى العَدُوِّ مِنهُ.[۱۰۵۸]

 

  1. امام على علیه‌السلام: وقتى جنگ شدّت مىگرفت، ما خود را در پناه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله قرار مىدادیم و هیچ كس به دشمن، نزدیکتر از او نبود.

 

  1. عنه علیه‌السلام: لَقَد رَأَيتُنا يَومَ بَدرٍ و نَحنُ نَلوذُ بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و هُوَ أقرَبُنا إلَى العَدُوِّ، و كانَ مِن أشَدِّ النّاسِ يَومَئِذٍ بَأساً.[۱۰۵۹]

 

  1. امام على علیه‌السلام: در جنگ بدر، ما خود را در پناه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله قرار مىدادیم و او از همۀ ما به دشمن نزدیکتر بود و در آن روز، از همه، دلاورى بیشترى نشان مىداد.

 

  1. عنه علیه‌السلام: لَمَّا انهَزَمَ النّاسُ يَومَ اُحُدٍ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، لَحِقَني مِنَ الجَزَعِ عَلَيهِ ما لَم أملِك نَفسي، و كُنتُ أمامَهُ أضرِبُ بِسَيفى بَينَ يَدَيهِ‌، فَرَجَعتُ أطلُبُهُ فَلَم أرَهُ‌، فَقُلتُ‌: ما كانَ رَسولُ اللّه لِيَفِرَّ، و ما رَأَيتُهُ فِي القَتلىٰ‌، و أَظُنُّهُ رُفِعَ مِن بَينِنا إلَى السَّماءِ‌، فَكَسَرتُ جَفنَ‌[۱۰۶۰] سَيفي و قُلتُ في نَفسي: لَأُقاتِلَّنَ بِهِ عَنهُ حَتّىٰ اقتَلَ‌. و حَمَلتُ عَلَى القَومِ فَأَفرَجوا، فَإِذا أنَا بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَد وَقَعَ عَلَى الأَرضِ مَغشِيّاً عَلَيهِ‌.[۱۰۶۱]

 

  1. امام على علیه‌السلام: در روز اُحُد، هنگامى كه مردم از گرد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پراكنده شدند، من چنان براى ایشان نگران و بىتاب گردیدم كه از خود، بىخود شده بودم. من، پیشاپیش پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شمشیر مىزدم. در جستجوى ایشان باز گشتم؛ امّا ایشان را ندیدم. با خود گفتم: پیامبر خدا، كسى نیست كه فرار كند. در میان كشتگان هم كه ایشان را ندیدم. گمان بردم كه از میان ما به آسمان برده شده است. پس نیام شمشیرم را شكستم و با خودم گفتم: با آن، چندان در راه پیامبر خدا مىجنگم تا كشته شوم.

بر دشمن تاختم و آنها راه را باز كردند. دیدم پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بر زمین افتاده و از حال رفته است.

  1. صحيح مسلم عن البراء: كُنّا - وَ اللّه - إذَا احمَرَّ البَأسُ نَتَّقي بِهِ صلّی اللّه علیه و آله، و إنَّ الشُّجاعَ مِنّا لَلَّذي يُحاذي بِهِ - يَعنِي النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله -.[۱۰۶۲]

 

  1. صحيح مسلم - به نقل از بَراء بن عازب -: هر گاه جنگ بالا مىگرفت، به خدا سوگند، ما خود را در پناه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله قرار مىدادیم و شجاع، كسى بود كه همردیف پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مىجنگید.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: لَمّا نَزَلَت عَلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: (لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ)، كانَ أشجَعُ النّاسِ مَن لاذَ بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله [۱۰۶۳].[۱۰۶۴]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: چون آیۀ (تو عهده‌دار کسی جز خودت نیستی)[۱۰۶۵] نازل شد، شجاعترینِ مردم، كسى به شمار مىآمد كه در پناه [و نزدیكى] پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله [با دشمن] مىجنگید.

 

  1. عنه علیه‌السلام: ما لَقِيَ[۱۰۶۶] [رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله] سَرِيَّةً مُنذُ نَزَلَت عَلَيهِ: (فَقَـٰتِلْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ) إلّا وَلِيَ بِنَفسِهِ.[۱۰۶۷]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: از زمانی که آیۀ (پس، در راه خدا پيكار كن * تو عهدهدارِ کسی جز خودت نيستى) بر وی (پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله) نازل شد، هیچ سپاهی را اعزام نکرد، مگر این که خود، فرماندهی آن را بر عهده گرفت.

 

  1. الكافي عن مرازم عن الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ اللّٰهَ كَلَّفَ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله ما لَم يُكَلِّفهُ أحَداً مِن خَلقِهِ، كَلَّفَهُ أن يَخرُجَ عَلَى النّاسِ كُلِّهِم وَحدَهُ بِنَفسِهِ إن لَم يَجِد فِئَةً تُقاتِلُ مَعَهُ، و لَم يُكَلِّف هٰذا أحَداً مِن خَلقِهِ قَبلَهُ و لا بَعدَهُ.

ثُمَّ تَلا هٰذِهِ الآيَةَ: (فَقَاتِلْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ).[۱۰۶۸]

  1. الكافی - به نقل از مرازم -: امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خداوند، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را به چیزهایى مكلّف كرد كه هیچ یک از خلقش را به آنها مكلّف نكرده است. او را مكلّف كرد كه چنانچه یاورانى نیافت تا در كنارش بجنگند، خودش به تنهایى در برابر همۀ مردم بِایستد. هیچ یک از خلقش را چنین تكلیفى نكرد، نه پیش از او و نه پس از او».

سپس این آیه را تلاوت كرد: (پس، در راه خدا پیکار کن * تو عهدهدارِ کسی جز خودت نيستى).

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام - بَعدَ أن ذَكَرَ ما أعطَی اللّٰهُ مُحَمَّداً صلّی اللّه علیه و آله مِنَ الشَّرائِعِ و مَا افتَرَضَ عَلَيهِ مِنَ الفَرائِضِ -: ثُمَّ كُلِّفَ ما لَم يُكَلَّف أحَدٌ مِنَ الأَنبِياءِ، و اُنزِلَ عَلَيهِ سَيفٌ مِنَ السَّماءِ في غَيرِ غِمدٍ، و قيلَ لَهُ: (قاتِل في سَبيلِ اللّه لا تُكَلَّفُ إلّا نَفسَكَ).[۱۰۶۹]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام - پس از بیان آنچه خداوند از شریعت به محمّد صلّی اللّه علیه و آله داده و واجباتی که بر او واجب کرده است -: سپس تكلیفى به او محوّل شد كه به هیچ یک از پیامبران، محوّل نشد و از آسمان، شمشیرى بدون غلاف برایش فرود آورده و به او گفته شد: (پس، در راه خدا پیکار کن * تو عهدهدارِ کسی جز خودت نیستى).

۱۱ / ۲: الإِمامُ عَلِيٌّ علیه‌السلام

۱۱ / ۲: امام علی علیه‌السلام

الكتاب

قرآن

(أَ جَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلْآخِرِ وَ جَـٰهَدَ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لَا يَسْتَوُونَ عِندَ ٱللهِ وَ ٱللهُ لَا يَهْدِى ٱلْقَوْمَ ٱلظَّـٰـلِمِينَ * ٱلَّذِيـنَ ءَامَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَـٰهَدُواْ فِى سَبِـيلِ ٱللهِ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللهِ وَ أُوْلَـئِكَ هُمُ ٱلْفَائِزُونَ * يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَ رِضْوَ ٰنٍ وَ جَنَّـٰتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ * خَـٰـلِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ ٱللهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ).[۱۰۷۰]

( آيا آب دادن به حاجيان و آبادسازى مسجد الحرام را همانند [ايمان و عملِ] كسى قرار دادهايد كه به خدا و روز واپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟! [اين دو] نزد خدا يکسان نيستند، و خدا گروه ستمكاران را هدايت نمىكند. * کسانی كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان جهاد نمودهاند، نزد خدا مقامی هر چه والاتر دارند و آنها همان كامياباناند * پروردگارشان آنها را از جانب خود به رحمت و خشنودی و باغهایی [در بهشت] كه در آنها نعمتى پايدار دارند، مژده مىدهد * جاودانه در آنها خواهند بود. در حقیقت، خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است).

الحديث

حدیث

  1. الإمام الحسن علیه‌السلام - في ذِكرِ فَضلِ أميرِ المُؤمِنينَ علیه‌السلام -:... و قَد قالَ اللّٰهُ تَعالیٰ: (وَ ٱلسَّـٰبِقُونَ ٱلْأَوَّلُونَ مِنَ ٱلْمُهَـٰجِرِينَ وَ ٱلْأَنصَارِ وَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحْسَـٰنٍ)[۱۰۷۱]، فَهُوَ سابِقُ جَميعِ السّابِقينَ، فَكَما أنَّ اللّٰهَ عزّ و جلّ فَضَّلَ السّابِقينَ عَلَى المُتَخَلِّفينَ وَ المُتَأَخِّرينَ، فَكَذٰلِكَ فَضَّلَ سابِقَ السّابِقينَ عَلَى السّابِقينَ، و قَد قالَ اللّٰهُ عزّ و جلّ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللّه وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ)[۱۰۷۲]، فَكانَ أبِيَ المُؤمِنَ بِاللّه وَ اليَومِ الآخِرِ، وَ المُجاهِدَ في سَبيلِ اللّه حَقّاً، و فيهِ نَزَلَت هٰذِهِ الآيَةُ.[۱۰۷۳]

 

  1. امام حسن علیه‌السلام - در بیان فضایل امیر مؤمنان علیه‌السلام -: خداوند متعال فرموده است: (و پیشتازانِ نخستین از مهاجران و انصار، و كسانى كه با نیكوكارى از آنان پیروى كردند). او پیشتازِ همۀ پیشتازان بود و خداوند، همان گونه كه پیشتازان را به بر جا ماندگان و پسینیان برترى داده، پیشتازِ پیشتازان را هم بر پیشتازان، برترى داده است؛ چرا که خداوند فرموده است: (آیا آب دادن به حاجیان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [ایمان و عملِ] كسى قرار دادهاید كه به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟!). پدرم مؤمن به خدا و روز قیامت و حقیقتاً مجاهد در راه خدا بود و این آیه در بارۀ وى نازل شده است.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ - صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ - قيلَ لَهُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، أخبِرنا بِأَفضَلِ مَناقِبِكَ.

قالَ: نَعَم، كُنتُ أنَا و عَبّاسٌ و عُثمانُ بنُ أبي شَيبَةَ فِي المَسجِدِ الحَرامِ، قالَ عُثمانُ بنُ أبي شَيبَةَ: أعطاني رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله الخِزانَةَ - يَعني مَفاتيحَ الكَعبَةِ -، و قالَ العَبّاسُ: أعطاني رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله السِّقايَةَ - و هِيَ زَمزَمُ -، و لَم يُعطِكَ شَيئاً يا عَلِيُّ!

... فَأَنزَلَ اللّٰهُ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ وَ جَـٰهَدَ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ ٱللهِ).[۱۰۷۴]

  1. امام صادق علیه‌السلام: به امیر مؤمنان - که درودهای خدا بر او باد - گفته شد: ای امیر مؤمنان! از برترین منقبتهایت به ما خبر ده.

فرمود: «باشد. من و عبّاس و عثمان بن ابی شیبه در مسجد الحرام بودیم. عثمان بن ابی شیبه گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله منصب خزانهداری - یعنی کلیدهای کعبه - را به من داد. عبّاس گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله منصب سِقایت - یعنی زمزم - را به من داد و به تو چیزی نداد، ای علی!...

پس از این بود که خداوند، این آیه را فرو فرستاد: (آیا آب دادن به حاجیان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [ایمان و عملِ] كسى قرار دادهاید كه به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده؟! [این دو] نزد خدا یکسان نیستند)».

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام - في قَولِهِ تَعالیٰ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ وَ جَـٰهَدَ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ ٱللهِ) -: نَزَلَت في عَلِيٍّ علیه‌السلام و حَمزَةَ وَ العَبّاسِ و شَيبَةَ؛ قالَ العَبّاسُ: أنَا أفضَلُ لِأَنَّ سِقايَةَ الحاجِّ بِيَدي! و قالَ شَيبَةُ: أنَا أفضَلُ لِأَنَّ حِجابَةَ البَيتِ بِيَدي! و قالَ حَمزَةُ: أنَا أفضَلُ لِأَنَّ عِمارَةَ البَيتِ بِيَدي! و قالَ عَلِيٌّ علیه‌السلام: أنَا أفضَلُ فَإِنّي آمَنتُ قَبلَكُم ثُمَّ هاجَرتُ و جاهَدتُ!

فَرَضوا بِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله حَكَماً، فَأَنزَلَ اللّهُ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ) إلیٰ قَولِهِ: (عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ).[۱۰۷۵]

  1. امام باقر علیه‌السلام - در بارۀ این سخن خداوند متعال: (آيا آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [ایمان و عملِ] كسى قرار دادهاید كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟ [اين دو] نزد خدا يکسان نيستند) -: این آیه در بارۀ علی و حمزه و عبّاس و شیبه نازل شد؛ چرا که عبّاس گفت: من برترم؛ چون منصب آب دادن به حاجیان در دست من است. شیبه گفت: من برترم؛ چون منصب تولیت کعبه در دست من است. حمزه گفت: من برترم؛ چون منصب آبادسازی خانۀ خدا در دست من است. علی علیه‌السلام فرمود: من برترم؛ چون من پیش از شما ایمان آوردم و سپس هجرت و جهاد کردم.

قرار گذاشتند پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را داور قرار دهند. پس، خداوند [آیاتِ] (آیا آب دادن به حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام را) تا (در حقیقت، خداست که نزد او پاداشی بزرگ است) را فرو فرستاد.

  1. عنه علیه‌السلام: نَزَلَت هٰذِهِ الآيَةُ[۱۰۷۶] في عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ علیه‌السلام: قَولُهُ: (كَمَنْ ءَامَنَ بِاللهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ وَ جَـٰهَدَ فِى سَبِيلِ ٱللهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ ٱللهِ وَ ٱللهُ لاَ يَهْدِى ٱلْقَوْمَ ٱلظَّـٰـلِمِينَ).

ثُمَّ وَصَفَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ علیه‌السلام: (ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَـٰهَدُواْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللهِ وَ أُوْلَئِكَ هُمُ ٱلْفَائِزُونَ).

ثُمَّ وَصَفَ ما لِعَلِيٍّ علیه‌السلام عِندَهُ، فَقالَ: (يُـبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَ رِضْوَ ٰنٍ وَ جَنَّـٰتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ * خَـٰـلِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ ٱللهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ).[۱۰۷۷]

  1. امام باقر علیه‌السلام: این آیه در بارۀ علی بن ابی طالب علیه‌السلام نازل شد: (همانند [ایمان و عملِ] كسى قرار دادهاید كه به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟! [این دو] نزد خدا یکسان نیستند، و خدا گروه ستمکاران را هدایت نمیکند).

سپس در وصف علی بن ابی طالب فرمود: (كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان جهاد نمودهاند، نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و آنان همان کامیاباناند).

آن گاه پاداشی را که علی در نزد خدا دارد، بیان فرمود: (پروردگارشان آنان را از جانب خود به رحمت و خشنودى و باغهايى [در بهشت] كه در آنها نعمتهايى پايدار دارند، مژده مىدهد * جاودانه در آنها خواهند بود، در حقيقت، خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است).

  1. الإمام الباقر أو الإمام الصادق علیهماالسلام - في قَولِ اللّه عزّ و جلّ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ) -: نَزَلَت في حَمزَةَ و عَلِيٍّ و جَعفَرٍ وَ العَبّاسِ و شَيبَةَ؛ إنَّهُم فَخَروا بِالسِّقايَةِ وَ الحِجابَةِ، فَأَنزَلَ اللّهُ عزّ و جلّ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ)، و كانَ عَلِيٌّ علیه‌السلام و حَمزَةُ و جَعفَرٌ - صَلَواتُ اللّه عَلَيهِمُ - الَّذينَ آمَنوا بِاللّه وَ اليَومِ الآخِرِ و جاهَدوا في سَبيلِ اللّه لا يَستَوونَ عِندَ اللّه.[۱۰۷۸]

 

  1. امام باقر یا امام صادق علیه‌السلام - در بارۀ این سخن خداوند عزّ و جلّ: (آيا آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [ایمان و عملِ] كسى قرار دادهاید كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده است؟!) -: در بارۀ حمزه و على و جعفر و عبّاس و شیبه نازل شد. آنها به آب دادن به حاجیان و پردهدارى كعبه فخر مىفروختند.[۱۰۷۹] از این رو، خداى متعال آیۀ (آيا آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [ایمان و عملِ] كسى قرار مىدهيد كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده است؟!) را فرو فرستاد. على و حمزه و جعفر - كه درودهاى خدا بر آنان باد - كسانى هستند كه به خدا و روز بازپسین ایمان آوردند و در راه خدا جهاد كردند. اینها نزد خدا یکسان نیستند.

 

  1. تفسير الطبري عن محمّد بن كعب القرظي - في قَولِ اللّه عزّ و جلّ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللهِ وَ ٱلْيَوْمِ ٱلآخِرِ وَ جَـٰهَدَ فِى سَبِيلِ ٱللهِ...) -: اِفتَخَرَ طَلحَةُ بنُ شَيبَةَ مِن بَني عَبدِ الدّارِ، و عَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ، و عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ علیه‌السلام؛ فَقالَ طَلحَةُ: أنَا صاحِبُ البَيتِ مَعي مِفتاحُهُ، لَو أشاءُ بِتُّ فيهِ!

و قالَ عَبّاسٌ: أنَا صاحِبُ السِّقايَةِ وَ القائِمُ عَلَيها، و لَو أشاءُ بِتُّ فِي المَسجِدِ!

و قالَ عَلِيٌّ علیه‌السلام: ما أدري ما تَقولانِ، لَقَد صَلَّيتُ إلَى القِبلَةِ سِتَّةَ أشهُرٍ قَبلَ النّاسِ، و أَنَا صاحِبُ الجِهادِ!

فَأَنزَلَ اللّٰهُ: (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ ٱلْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ) الآيَةَ.[۱۰۸۰]

  1. تفسير الطبرى - به نقل از محمّد بن كعب قرظى، در بارۀ این سخن خداوند عزّ و جلّ: (آیا آب دادن به حاجیان و آبادسازی مسجد الحرام را همانند [ایمان و عملِ] کسی قرار میدهید که به خدا و روز واپسین ایمان آورده است؟!) -: طلحة بن شیبه از بنى عبد الدار، عبّاس بن عبد المطّلب و على بن ابى طالب علیه‌السلام افتخارات خود را بازگو مىكردند. طلحه گفت: من متولّى خانۀ خدا هستم و كلید آن در دست من است. اگر بخواهم، شب را در آن به سر مىبرم.

عبّاس گفت: من متولّى آبدهى [به زائران] و عهدهدار آن هستم و اگر بخواهم، شب را در مسجد الحرام مىخوابم.

على علیه‌السلام فرمود: «من نمىدانم شما چه مىگویید! من، شش ماه پیش از دیگران به سوى قبله نماز خواندم و اهل جهادم».

پس خداوند، این آیه را فرو فرستاد: (آيا آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام) (تا پایان آیه).

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: لَمّا كانَ يَومُ اُحُدٍ وَ افتَرَقَ النّاسُ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و ثَبَتَ مَعَهُ عَلِيٌّ - صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ و عَلَى الأَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ -، و كانَ مِن أمرِ النّاسِ ما كانَ، فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله لِعَلِيٍّ: اِذهَب يا عَلِيُّ.

فَقالَ: كَيفَ أذهَبُ يا رَسولَ اللّه و أَدَعُكَ؟! بَل نَفسي دونَ نَفسِكَ، و دَمي دونَ دَمِكَ.

فَأَثنیٰ عَلَيهِ خَيراً. ثُمَّ نَظَرَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلیٰ كَتيبَةٍ قَد أقبَلَت، فَقالَ: اِحمِل عَلَيها يا عَلِيُّ. فَحَمَلَ عَلَيها فَفَرَّقَها، و قَتَلَ هِشامَ بنَ اُمَيَّةَ المَخزومِيَّ.

ثُمَّ جاءَت كَتيبَةٌ اُخریٰ، فَقالَ: اِحمِل عَلَيها يا عَلِيُّ. فَحَمَلَ عَلَيها فَفَرَّقَها، و قَتَلَ عُمَرَ بنَ عَبدِ اللّه الجُمَحِيَّ.

ثُمَّ أقبَلَت كَتيبَةٌ اُخریٰ، قالَ: اِحمِل عَلَيها يا عَلِيُّ. فَحَمَلَ عَلَيها فَفَرَّقَها، و قَتَلَ شَيبَةَ بنَ مالِكٍ أخا بَني عامِرِ بنِ لُؤَيٍّ.

و جَبرَئيلُ علیه‌السلام مَعَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَقالَ جَبرَئيلُ علیه‌السلام: يا مُحَمَّدُ، إنَّ هٰذِهِ لَلمُواساةُ! فَقالَ: يا جَبرَئيلُ، إنَّهُ مِنّي و أَنَا مِنهُ. فَقالَ جَبرَئيلُ علیه‌السلام: و أَنَا مِنكُما يا مُحَمَّدُ.[۱۰۸۱]

  1. امام باقر علیه‌السلام: در جنگ اُحُد که مردم از اطراف پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پراکنده شدند و علی - که درودهای خدا بر او و بر امامان از نسل او باد - با او ماند و از مردم، آن [رفتاری] سر زد که سر زد [و میدانید]، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به علی علیه‌السلام فرمود: «تو هم برو، ای علی!».

گفت: چگونه شما را تنها بگذارم و بروم؟! جانم فدای جانت! خونم فدای خونت!

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را ستود. سپس چشم پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به گروهی از سپاهیان دشمن افتاد که به سویش میآمدند. فرمود: «به آنان حمله کن، ای علی!». علی به آنها حمله برد و تار و مارشان کرد و هشام بن امیّۀ مخزومی را به قتل رساند.

سپس گروه دیگری آمدند. پیامبر فرمود: «به آنان حمله کن، ای علی!». علی به آنها حمله کرد و آنان را هم تار و مار ساخت و عمر بن عبد اللّٰه جُمَحی را به هلاکت رساند.

سپس گروه دیگری حمله آورد. پیامبر فرمود: «به اینها حمله کن، ای علی!». علی بر آنها نیز تاخت و تار و مارشان کرد و شیبة بن مالک برادر بنی عامر بن لؤی را کشت.

جبرئیل که با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بود، گفت: ای محمّد! این است جانفشانی! پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «ای جبرئیل! او از من است و من از او هستم». جبرئیل گفت: من نیز از شما دو تن هستم، ای محمّد!

  1. كفاية الأثر عن عمّار: كُنتُ مَعَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله في بَعضِ غَزَواتِهِ، و قَتَلَ عَلِيٌّ علیه‌السلام أصحابَ الأَلوِيَةِ و فَرَّقَ جَمعَهُم، و قَتَلَ عَمرَو بنَ عَبدِ اللّه الجُمَحِيَّ، و قَتَلَ شَيبَةَ بنَ نافِعٍ.

أتَيتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّه، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيكَ، إنَّ عَلِيّاً قَد جاهَدَ فِي اللّه حَقَّ جِهادِهِ!

فَقالَ: لِأَنَّهُ مِنّي و أَنَا مِنهُ، واِرثُ عِلمي، و قاضي دَيني، و مُنجِزُ وَعدي، وَ الخَليفَةُ بَعدي.…[۱۰۸۲]

  1. كفاية الأثر - به نقل از عمّار بن یاسر -: در یکی از غزوههای پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله با ایشان بودم. در آن غزوه، علی علیه‌السلام پرچمداران را به هلاکت رساند و دشمن را تار و مار کرد و عمرو بن عبد اللّٰه جُمَحی و شَیبة بن نافع را به قتل رساند.

خدمت پیامبر خدا رسیدم و گفتم: اى پیامبر خدا! درود خدا بر تو باد! على، در راه خدا آن گونه كه باید، مبارزه كرد.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «چون او از من است و من از اویم. وارث دانش من، پرداخت كنندۀ قرضهایم، به جا آورنده تعهّدات من و جانشین [من] بعد از من است...».

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: ألا و قَد أمَرَنِيَ اللّٰهُ بِقِتالِ أهلِ البَغيِ وَ النَّكثِ وَ الفَسادِ فِي الأَرضِ، فَأَمَّا النّاكِثونَ[۱۰۸۳] فَقَد قاتَلتُ، و أَمَّا القاسِطونَ[۱۰۸۴] فَقَد جاهَدتُ، و أَمَّا المارِقَةُ[۱۰۸۵] فَقَد دَوَّختُ، و أَمَّا شَيطانُ الرَّدهَةِ[۱۰۸۶] فَقَد كُفيتُهُ بِصَعقَةٍ سُمِعَت لَها وَجبَةُ قَلبِهِ[۱۰۸۷] و رَجَّةُ صَدرِهِ.

و بَقِيَت بَقِيَّةٌ مِن أهلِ البَغيِ، و لَئِن أذِنَ اللّٰهُ فِي الكَرَّةِ عَلَيهِم لَأُديلَنَّ مِنهُم[۱۰۸۸]، إلّا ما يَتَشذَّرُ[۱۰۸۹] في أطرافِ البِلادِ تَشَذُّراً.[۱۰۹۰]

  1. امام علی علیه‌السلام: بدانید كه خداوند، مرا به پیكار با سرکشان و پیمانشكنان و فساد كنندگان در زمین فرمان داده است. با پیمان‌شکنان جنگیدم و با بیدادگران جهاد كردم و مُنحرفان را در هم شکستم و شیطان رَدهَه[۱۰۹۱] را هم با بانگی كه نشان آن بر تپش قلب و لرزش سینهاش آشکار شد، از پا در آوردم.

تنها ته ماندهای از سرکشان باقی مانده‌اند که اگر خداوند مرا رخصت یورش بر آنان دهد، بی گمان، نابودشان میکنم، مگر اندک شماری که در گوشه و کنار بلاد پراکنده شوند.

  1. عنه علیه‌السلام: و لَقَد عَلِمَ المُستَحفَظونَ مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ صلّی اللّه علیه و آله أنّي لَم أرُدَّ عَلَى اللّه و لا عَلیٰ رَسولِهِ ساعَةً قَطُّ، و لَقَد واسَيتُهُ بِنَفسي فِي المَواطِنِ الَّتي تَنكُصُ[۱۰۹۲] فيهَا الأَبطالُ و تَتَأَخَّرُ فيهَا الأَقدامُ؛ نَجدَةً[۱۰۹۳] أكرَمَنِيَ اللّٰهُ بِها.[۱۰۹۴]

 

  1. امام على علیه‌السلام: دینبانان (/ رازداران / عالمانِ) از میان یاران محمّد صلّی اللّه علیه و آله مىدانند كه من هرگز و حتّى لحظهاى از فرمان خدا و پیامبر او سر باز نزدم، و در آوردگاههایى كه پهلوانان در آنها پس مىنشینند و گامها در آنها وا پس مىروند، با جان خویش او را یارى رساندم و این، شجاعتى بود كه خداوند، مرا بِدان گرامى داشت.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: زارَ زَينُ العابِدينَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ علیه‌السلام قَبرَ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ علیه‌السلام، و وَقَفَ عَلَى القَبرِ فَبَكیٰ، ثُمَّ قالَ:

السَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ و رَحمَةُ اللّه و بَرَكاتُهُ، السَّلامُ عَلَيكَ يا أمينَ اللّه في أرضِهِ، و حُجَّتَهُ عَلیٰ عِبادِهِ، أشهَدُ أنَّكَ جاهَدتَ فِي اللّه حَقَّ جِهادِهِ.[۱۰۹۵]

  1. امام صادق علیه‌السلام: زین العابدین علی بن الحسین علیه‌السلام قبر امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه‌السلام را زیارت كرد و بر كنار قبر ایستاد و گریست و سپس گفت: «سلام بر تو - اى امیر مؤمنان - و رحمت و بركات خدا بر تو باد! سلام بر تو، اى امین خدا در زمین خدا و حجّت او بر بندگانش! گواهى مىدهم كه تو در راه خدا، آن گونه که باید، جهاد کردی».

۱۱ / ۳: الإمامُ الحُسَينُ علیه‌السلام

۱۱ / ۳: امام حسین علیه‌السلام

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام - في زِيارَةِ رَأسِ الإِمامِ الحُسَينِ علیه‌السلام -: أشهَدُ أنَّكَ قَد أقَمتَ الصَّلاةَ و آتَيتَ الزَّكاةَ، و أَمَرتَ بِالمَعروفِ و نَهَيتَ عَنِ المُنكَرِ، و تَلَوتَ الكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ، و جاهَدتَ فِي اللّه حَقَّ جِهادِهِ، و صَبَرتَ عَلَى الأَذیٰ في جَنبِهِ مُحتَسِباً حَتّیٰ أتاكَ اليَقينُ.[۱۰۹۶]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام - در بیان زیارت سر مبارک امام حسین علیه‌السلام -: گواهى مىدهم كه نماز را بر پا داشتى و زكات پرداختى و امر به معروف و نهى از منكر كردى و كتاب را، آن گونه كه شایستۀ آن بود، تلاوت كردى و در راه خدا، آن گونه كه باید، جهاد كردى و بر آزار آن، شكیب ورزیدى و به حساب خدا نهادى تا اَجَلت در رسید.

 

  1. سير أعلام النبلاء - في ذِكرِ أحوالِ الإمامِ الحُسَينِ علیه‌السلام يَومَ عاشوراءَ -: بَقِيَ عامَّةَ يَومِهِ لا يَقدَمُ عَلَيهِ أحَدٌ، حَتّیٰ أحاطَت بِهِ الرَّجّالَةُ و هُوَ رابِطُ الجَأشِ، يُقاتِلُ قِتالَ الفارِسِ الشُّجاعِ، إن كانَ لَيَشُدُّ عَلَيهِم فَيَنكَشِفونَ عَنهُ انكِشافَ المِعزیٰ شَدَّ فيهَا الأَسَدُ.[۱۰۹۷]

 

  1. سير أعلام النبلاء - در یادكرد وقایع روز عاشورا -: در بقیّۀ روز شهادتش، كسى بر او در نمىآمد تا آن كه سربازان پیاده، گرداگردش را گرفتند و او در همان حال، با دلاورىاى استوار، مانند سوارى شجاع مىجنگید. اگر بر آنان یورش مىبُرد، از هم باز مىشدند، به سان گلّۀ بزى كه شیر به آن حمله كرده باشد.

 

  1. تاريخ الطبري عن حميد بن مسلم - في ذِكرِ وَقائِعِ يَومِ عاشوراءَ -:... و هُوَ [أيِ الإمامُ الحُسَينُ علیه‌السلام] يُقاتِلُ عَلیٰ رِجلَيهِ قِتالَ الفارِسِ الشُّجاعِ، يَتَّقِي الرَّميَةَ، و يَفتَرِصُ[۱۰۹۸] العَورَةَ، و يَشُدُّ عَلَى الخَيلِ.[۱۰۹۹]

 

  1. تاريخ الطبرى - به نقل از حمید بن مسلم، در یادكرد وقایع روز عاشورا -: حسین علیه‌السلام پیاده، مانند سواران شجاع مىجنگید، خودش را از تیرها حفظ مىکرد، شكافها[ى صُفوف دشمن] را مىجُست و بر سواران مىخروشید.

راجع: موسوعة الإمام الحسين علیه‌السلام: ج۴ ص۳۸۳ (القسم الثامن / الفصل التاسع: مقتل سيّد الشهداء علیه‌السلام / قتال الإمام علیه‌السلام اعداءَه وحيداً).

ر. ک: دانش‌نامۀ امام حسین علیه‌السلام: ج۷ ص۱۹۷ (بخش هشتم/فصل نهم: شهادت سیّد الشهداء علیه‌السلام / نبرد انفرادی امام علیه‌السلام با دشمنانش).

۱۱ / ۴: العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام

۱۱ / ۴: عبّاس بن علی علیه‌السلام

  1. الإمام زين العابدين علیه‌السلام: رَحِمَ اللّٰهُ العَبّاسَ‌! فَلَقَد آثَرَ و أبلىٰ و فَدىٰ أخاهُ بِنَفسِهِ حَتّىٰ قُطِعَت يَداهُ‌، فَأَبدَلَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ بِهِما جَناحَينِ يَطيرُ بِهِما مَعَ المَلائِكَةِ فِي الجَنَّةِ‌، كَما جَعَلَ لِجَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ‌، و إنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللّه تَبارَكَ و تَعالىٰ مَنزِلَةً يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ‌.[۱۱۰۰]

 

  1. امام زين العابدين علیه‌السلام: خدا رحمت كند عبّاس را! او ایثار كرد و جانانه جنگید و جان خویش را فداى برادرش كرد، تا جایى كه دو دستش قطع شد، و خداوند به جاى آن دو، دو بال به او بخشید كه با آنها همراه فرشتگان در بهشت پرواز مىكند، چنان كه به جعفر بن ابى طالب بخشید. عبّاس در نزد خداوند متعال، چنان منزلتى دارد كه در روز قیامت، همۀ شهیدان به آن غبطه مىخورند.

 

  1. تاريخ الطبري عن الضحّاك بن عبد اللّٰه المشرقيّ - في خَبَرِ لَیلَةِ عاشوراءَ عِندَما أذِنَ الإِمامُ الحُسَينُ علیه‌السلام لِأصحابِهِ بِالرُّجوعِ -: فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ و أبناؤُهُ و بَنو أخيهِ وَ ابنا عَبدِ اللّه بنِ جَعفَرٍ: لِمَ نَفعَلُ؟ لِنَبقىٰ بَعدَكَ‌! لا أرانَا اللّٰهُ ذٰلِكَ أبَداً. بَدَأَهُم بِهٰذَا القَولِ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام.[۱۱۰۱]

 

  1. تاريخ الطبرى - به نقل از ضحّاک بن عبد اللّٰه مَشرقى، هنگامى كه امام حسین علیه‌السلام در شب عاشورا به یارانش اجازۀ بازگشت داد -: برادران و فرزندان و برادرزادگانش و نیز دو پسر عبد اللّٰه بن جعفر، به حسین علیه‌السلام گفتند: چرا این كار را بكنیم؟ براى این كه پس از تو بمانیم؟! خداوند، چنین روزى را هیچ گاه به ما نشان ندهد! آغازگر این گونه سخنان، عبّاس بن على علیه‌السلام بود.

 

  1. الأخبار الطوال: - في ذِکرِ یَومِ عاشوراءَ، و قَد قُتِلَ أصحابُ الحُسَینِ علیه‌السلام و کثیراً من أهلِ بَیتِهِ -: لَمّا رَأىٰ ذٰلِكَ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام، قالَ لِإِخوَتِهِ عَبدِ اللّه‌، و جَعفَرٍ، و عُثمانَ بَني عَلِيٍّ عَلَيهِ و عَلَيهِمُ السَّلامُ - و أُمُّهُم جَميعاًأُمّ البَنينَ العامِرِيَّةُ مِن آلِ الوَحيدِ -: تَقَدَّموا، بِنَفسي أنتُم! فَحاموا عَن سَيِّدِكُم حَتّىٰ تَموتوا دونَهُ‌.

فَتَقَدَّموا جَميعاً، فَصاروا أمامَ الحُسَينِ علیه‌السلام، يَقونَهُ بِوُجوهِهِم و نُحورِهِم... و بَقِيَ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام قائِماً أمامَ الحُسَينِ علیه‌السلام يُقاتِلُ دونَهُ‌، و يَميلُ مَعَهُ حَيثُ مالَ‌، حَتّىٰ قُتِلَ رَحمَةُ اللّه عَلَيهِ‌.[۱۱۰۲]

  1. الأخبار الطّوال - در بیان روز عاشورا، هنگامی که یاران و بیشتر خاندان امام علیه‌السلام شهید شده بودند -: هنگامى كه عبّاس بن على علیه‌السلام این [وضعیت] را دید، به برادرانش: عبد اللّٰه، جعفر و عثمان، پسران على - كه بر او و پسرانش درود باد - و مادر همگى آنهااُمّ البنین عامِرى - که از آل وحید بود - گفت: پیشقدم شوید - فدایتان شوم - و از سَرورتان، حمایت كنید تا به پاى او جان دهید.

آنان، همگى پیشقدم شدند و پیش روىِ حسین علیه‌السلام، با سر و گلوى خود، از او محافظت كردند... و عبّاس بن على علیه‌السلام باقى ماند و پیشِ روى حسین علیه‌السلام مىجنگید و هر طرف که حسین علیه‌السلام روی مىآورد، به همان طرف میرفت [تا از او محافظت کند] تا آن كه كشته شد. خدایش رحمت كند!

۱۱ / ۵: مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ علیه‌السلام

۱۱ / ۵: مسلم بن عقیل علیه‌السلام

  1. مروج الذهب - في ذِکرِ ماجَریٰ عَلیٰ مُسلم بنِ عَقیلٍ علیه‌السلام فِي الکوفَةِ -: اِقتَحَموا عَلیٰ مُسلِمٍ الدّارَ، فَثارَ عَلَيهِم بِسَيفِهِ و شَدَّ عَلَيهِم؛ فَأَخرَجَهُم مِنَ الدّارِ، ثُمَّ حَمَلوا عَلَيهِ الثّانِيَةَ، فَشَدَّ عَلَيهِم و أخرَجَهُم أيضاً. فَلَمّا رَأَوا ذٰلِكَ عَلَوا ظَهرَ البُيوتِ، فَرَمَوهُ بِالحِجارَةِ، و جَعَلوا يُلهِبونَ النّارَ بِأَطرافِ القَصَبِ، ثُمَّ يُلقونَها عَلَيهِ مِن فَوقِ البُيوتِ.

فَلَمّا رَأیٰ ذٰلِكَ قالَ: أكُلُّ ما أریٰ مِنَ الإِحلابِ[۱۱۰۳] لِقَتلِ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ؟! يا نَفسُ اخرُجي إلَى المَوتِ الَّذي لَيسَ عَنهُ مَحيصٌ. فَخَرَجَ إلَيهِم مُصلِتاً سَيفَهُ إلَى السِّكَّةِ فَقاتَلَهُم، وَ اختَلَفَ هُوَ و بُكَيرُ بنُ حُمرانَ الأَحمَرِيُّ ضَربَتَينِ: فَضَرَبَ بُكَيرٌ فَمَ مُسلِمٍ فَقَطَعَ السَّيفُ شَفَتَهُ العُليا و شَرَعَ فِي السُّفلیٰ، و ضَرَبَهُ مُسلِمٌ ضَربَةً مُنكَرَةً في رَأسِهِ، ثُمَّ ضَرَبَهُ اُخریٰ عَلیٰ حَبلِ العاتِقِ فَكادَ يَصِلُ إلیٰ جَوفِهِ، و هُوَ يَرتَجِزُ و يَقولُ:

اُقسِــمُ لا اُقتَلُ إلّا حُرّا وإنَ رَأَيتُ المَوتَ شَيئاً مُرّا

كُلُّ امرِئٍ يَوماً مُلاقٍ شَرّا أخافُ أن اُكذَبَ أو اُغَرّا[۱۱۰۴]

  1. مروج الذهب - در بیان آنچه بر سر مسلم بن عقیل در کوفه آمده است -: بر خانهای که مسلم در آن بود، هجوم آوردند و مسلم با شمشیر برخاست و سخت با آنان درگیر شد و آنان را از خانه بیرون راند. آن گاه دوباره هجوم آوردند و مسلم بر آنان تاخت و دوباره آنان را بیرون راند. سپاهیان، چون اوضاع را چنین دیدند، بر بام خانه رفتند و به طرفش سنگ پرتاب كردند و دستههاى نِى را آتش مىزدند و آنها را به طرفش مىانداختند.

مسلم، چون اوضاع را چنین دید، گفت: تمام این لشكركشى، براى كشتن مسلم بن عقیل است؟ اى جان! به سوى مرگ بشتاب كه گریزى از آن نیست. آن گاه با شمشیرِ برهنه به كوچه آمد و با آنان به نبرد پرداخت. میان مسلم و بُكَیر بن حُمرانِ احمرى، دو ضربه رد و بدل شد. بُكَیر، ضربتى بر دهان مسلم زد و شمشیر، لب بالاى او را قطع كرد و بر لب پایین نشست، و مسلم نیز [از جایی که انتظار نمیرفت] ضربهاى ناگهانی بر سر او و ضربتى دیگر بر رگ گردنش زد كه نزدیک بود او را به هلاکت رساند و چنین رجز مىخواند:

سوگند یاد مىكنم كه جز با آزادگى، كشته نشوم /

گرچه مرگ را تلخ مىبینم.

هر كسى روزى، مرگ را ملاقات مىكند./

مىترسم كه به من دروغ گویند، یا فریبم دهند.

  1. مقتل الحسين علیه‌السلام للخوارزمي: أمَرَ ابنُ زِيادٍ خَليفَتَهُ عَمرَو بنَ حُرَيثٍ المَخزوِميَّ أن يَبعَثَ مَعَ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ ثَلاثَمِئَةِ رَجُلٍ مِن صَناديدِ أصحابِهِ، فَرَكِبَ مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ حَتّیٰ وافَى الدّارَ الّتي فيها مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، فَسَمِعَ مُسلِمٌ وَقعَ حَوافِرِ الخَيلِ و أصواتَ الرِّجالِ، فَعَلِمَ أنَّهُ قَد اُتِيَ، فَبادَرَ مُسرِعاً إلیٰ فَرَسِهِ، فَأَسرَجَهُ و ألجَمَهُ، وصَبَّ عَلَيهِ دِرعَهُ، وَ اعتَجَرَ[۱۱۰۵] بِعِمامَتِهِ و تَقَلَّدَ سَيفَهُ، وَ القَومُ يَرمونَ الدّارَ بِالحِجارَةِ، و يُلهِبونَ النّارَ في هوارِي القَصَبِ، فَتَبَسَّمَ مُسلِمٌ ثُمَّ قالَ: يا نَفسِي، اخرُجي إلَى المَوتِ الَّذي لَيسَ مِنهُ مَحيصٌ و لا مَحيدٌ.

ثُمَّ قالَ لِلمَرأَةِ: رَحِمَكِ اللّٰهُ و جَزاكِ خَيراً، اِعلَمي إنِّي ابتُليتُ مِن قِبَلِ ابنِكِ، فَافتَحِي البابَ، فَفَتَحَتهُ، و خَرَجَ مُسلِمٌ في وُجوهِ القَومِ كَالأَسَدِ المُغضَبِ، فَجَعَلَ يُضارِبُهُم بِسَيفِهِ حَتّیٰ قَتَلَ جَماعَةً.

و بَلَغَ ذٰلِكَ ابنَ زِيادٍ، فَأَرسَلَ إلیٰ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ: سُبحانَ اللّه أبا عَبدِ الرَّحمٰنِ! بَعَثناكَ إلیٰ رَجُلٍ واحِدٍ لِتَأتِيَنا بِهِ، فَثَلَمَ مِن أصحابِكَ ثُلمَةً عَظيمَةً!!

فَأَرسَلَ إلَيهِ مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ: أيُّهَا الأَميرُ، أتَظُنُّ أنَّكَ بَعَثتَني إلیٰ بَقّالٍ مِن بَقاقيلِ الكوفَةِ، أو جُرمُقانِيٍّ[۱۱۰۶] مِن جَرامِقَةِ الحيرَةِ؟ أفَلا تَعلَمُ أيُّهَا الأَميرُ، أنَّكَ بَعَثتَني إلیٰ أسَدٍ ضِرغامٍ[۱۱۰۷]، و بَطَلٍ هُمامٍ، في كَفِّهِ سَيفٌ حُسامٌ[۱۱۰۸]، يَقطُرُ مِنهُ المَوتُ الزُّؤامُ[۱۱۰۹]؟!

فَأَرسَلَ إلَيهِ ابنُ زِيادٍ: أن أعطِهِ الأَمانَ؛ فَإِنَّكَ لَن تَقدِرَ عَلَيهِ إلّا بِالأَمانِ المُؤَكَّدِ بِالأَيمانِ.[۱۱۱۰]

  1. مقتل الحسين علیه‌السلام، خوارزمى: ابن زیاد به جانشین خود، عمرو بن حُرَیث مخزومى، دستور داد كه سیصد مرد دلاور را از یاران خود، به همراه محمّد بن اشعث بفرستد. محمّد بن اشعث، سوار شد و به خانهاى كه مسلم در آن بود، رسید. مسلم، صداى سُم اسبان و سر و صداى مردان را شنید و دانست كه به سراغش آمدهاند. با سرعت به سمت اسبش رفت و آن را زین كرد و زره پوشید و عمامه بر سر نهاد و شمشیر به كمر بست. سپاهیان، خانه را سنگباران مىكردند و با نىهاى آتش گرفته، آتش مىافكندند. مسلم، لبخندى زد و گفت: اى جان! به سمت مرگ بشتاب كه از آن، گریز و چاره‌ای نیست.

آن گاه به زن گفت: خدا، تو را رحمت كند و به تو پاداش خیر دهد! بدان كه من از جانب پسرت، گرفتار شدم. درِ خانه را بگشا. زن، در را گشود و مسلم مانند شیر خشمگین در برابر سپاهیان، قرار گرفت و با شمشیر بر آنان حمله بُرد و گروهى را كُشت.

خبر به ابن زیاد رسید. براى محمّد بن اشعث پیغام فرستاد: سبحان اللّٰه! اى ابو عبد الرحمان! ما تو را فرستادیم كه یک مرد را نزد ما بیاورى و اینک، گروهى از یارانت كشته شدهاند؟!

محمّد بن اشعث برایش چنین پاسخ فرستاد: اى امیر! گمان مىكنى مرا به سوى یكى از بقّالهاى كوفه یا كفشدوزى از كفشدوزان حیره فرستادهاى؟ آیا نمىدانى كه مرا به سوى شیرى خطرناک و قهرمانى بزرگ فرستادهاى كه در دست، شمشیرى بُرنده دارد كه از آن، مرگ مىچكد؟!

ابن زیاد برایش پیغام فرستاد كه: به وى امان بده؛ زیرا نمىتوانى بر او دست یابى، مگر با دادن امانى كه با قسمهاى سنگین، همراه باشد.

۱۱ / ۶: زَيدُ بنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ:

۱۱ / ۶: زید بن علی بن الحسین علیه‌السلام

  1. عيون أخبار الرضا علیه‌السلام عن أبي عبدون: لَمّا حُمِلَ زَيدُ بنُ موسَى بنِ جَعفَرٍ الَى المَأمونِ، و قَد كانَ خَرَجَ بِالبَصرَةِ و أَحرَقَ دورَ وُلدِ العَبّاسِ، وَهَبَ المَأمونُ جُرمَهُ لِأَخيهِ عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا علیه‌السلام، و قالَ لَهُ: يا أبَا الحَسَنِ، لَئِن خَرَجَ أخوكَ و فَعَلَ ما فَعَلَ؛ لَقَد خَرَجَ قَبلَهُ زَيدُ بنُ عَلِيٍّ فَقُتِلَ، و لَولا مَكانُكَ مِنّي لَقَتَلتُهُ، فَلَيسَ ما أتاهُ بِصَغيرٍ!

فَقالَ الرِّضا علیه‌السلام: يا أميرَ المُؤمِنينَ، لا تَقِس أخي زَيداً إلیٰ زَيدِ بنِ عَلِيٍّ علیه‌السلام؛ فَإِنَّهُ كانَ مِن عُلَماءِ آلِ مُحَمَّدٍ، غَضِبَ لِلهِ عزّ و جلّ فَجاهَدَ أعداءَهُ حَتّیٰ قُتِلَ في سَبيلِهِ. و لَقَد حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ علیه‌السلام أنَّهُ سَمِعَ أباهُ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ علیه‌السلام يَقولُ: «رَحِمَ اللّٰهُ عَمّي زَيداً،
إنَّهُ دَعا إلَى الرِّضا مِن آلِ مُحَمَّدٍ، و لَو ظَفِرَ لَوَفیٰ بِما دَعا إلَيهِ، و لَقَدِ استَشارَني في خُروجِهِ، فَقُلتُ لَهُ: يا عَمِّ، إن رَضيتَ أن تَكونَ المَقتولَ المَصلوبَ بِالكُناسَةِ فَشَأنَكَ!»، فَلَمّا وَلّیٰ قالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ علیه‌السلام: «وَيلٌ لِمَن سَمِعَ واعِيَتَهُ فَلَم يُجِبهُ».

فَقالَ المَأمونُ: يا أبَا الحَسَنِ، ألَيسَ قَد جاءَ فيمَنِ ادَّعَى الإمامةَ بِغَيرِ حَقِّها ما جاءَ؟

فَقالَ الرِّضا علیه‌السلام: إنَّ زَيدَ بنَ عَلِيٍّ علیه‌السلام لَم يَدَّعِ ما لَيسَ لَهُ بِحَقٍّ، و إنَّهُ كانَ أتقیٰ لِلهِ تَعالیٰ مِن ذٰلِكَ، إنَّهُ قالَ: «أدعوكُم إلَى الرِّضا مِن آلِ مُحَمَّدٍ»، و إنَّما جاءَ ما جاءَ فيمَن يَدَّعي أنَّ اللّٰهَ تَعالیٰ نَصَّ عَلَيهِ، ثُمَّ يَدعو إلیٰ غَيرِ دينِ اللّه، و يُضِلُّ عَن سَبيلِهِ بِغَيرِ عَلمٍ. و كانَ زَيدٌ - وَ اللّه - مِمَّن خوطِبَ بِهٰذِهِ الآيَةِ: (وَ جَـٰهِدُواْ فِى ٱللهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ ٱجْتَبــٰاكُمْ)[۱۱۱۱].[۱۱۱۲]

  1. عيون أخبار الرضا علیه‌السلام - به نقل از ابو عبدون -: چون زید بن موسى بن جعفر را - كه در بصره قیام كرده و خانههاى عبّاسیان را آتش زده بود - نزد مأمون آوردند، مأمون به خاطر على بن موسى الرضا علیه‌السلام از جرم او گذشت و گفت: اى ابو الحسن! اگر برادر شما خروج كرد و دست به چنین اعمالى زد، پیش از او زید بن على [بن الحسین] خروج كرد و كشته شد. اگر جایگاه شما در نزد من نبود، من هم این را مىكشتم. كارى كه او كرده، كار كوچكى نیست.

امام رضا علیه‌السلام فرمود: «اى امیر المؤمنین! برادرم زید را با زید بن على مقایسه مكن. او (زید بن على) از علماى خاندان محمّد بود. به خاطر خداوند خشم گرفت و با دشمنان او جنگید تا آن كه در راهش كشته شد. پدرم موسى بن جعفر علیه‌السلام برایم گفت كه از پدرش جعفر بن محمّد بن على علیه‌السلام شنیده كه مىفرمود: "خدا رحمت كند عمویم زید را! او به شخص مورد رضایت [خداوند] از خاندان محمّد دعوت كرد و اگر پیروز شده بود، به آنچه بِدان دعوت مىكرد، وفا مىكرد. در بارۀ قیامش با من مشورت كرد و من به او گفتم: عمو جان! اگر حاضرى كشته و در كُناسه[۱۱۱۳] به دار آویخته شوى، خود دانى! "و چون رفت [تا قیام كند]، جعفر بن محمّد [صادق] فرمود: "واى بر كسى كه فریاد او را بشنود و به یارىاش نرود!"».

مأمون گفت: اى ابو الحسن! آیا نه این است كه در باره مدّعیانِ به ناحقّ امامت، روایاتى رسیده است؟

امام رضا علیه‌السلام فرمود: «زید بن على، چیزى را كه حقّ او نبود، ادّعا نكرد. او پرهیزگارتر از آن بود كه چنین ادّعایى كند. او گفت: من شما را به شخص مورد رضایت [خداوند] از خاندان محمّد دعوت مىكنم. آن روایاتِ رسیده در بارۀ كسى است كه ادّعا مىكند خداوند متعال، او را به امامت تعیین كرده؛ ولى به غیر دین خدا دعوت كند و نادانسته از راه خدا منحرف گرداند، در صورتى كه زید - به خدا سوگند - از مخاطبان این آیه: (در راه خدا چنان كه باید، جهاد كنید. او شما را برگزیده است) بود».

۱۱ / ۷: مالِكٌ الأَشتَرُ

۱۱ / ۷: مالک اَشتر

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ إلیٰ أهلِ مِصرَ لَمّا وَلّیٰ عَلَيهِمُ الأَشتَرَ النَّخَعِيَّ -:... أمّا بَعدُ، فَقَد بَعَثتُ إلَيكُم عَبداً مِن عِبادِ اللّه؛ لا يَنامُ أيّامَ الخَوفِ، و لا يَنكُلُ[۱۱۱۴] عَنِ الأَعداءِ ساعاتِ الرَّوعِ[۱۱۱۵]، أشَدَّ عَلَى الفُجّارِ مِن حَريقِ النّارِ، و هُوَ مالِكُ بنُ الحارِثِ أخو مَذحِجٍ، فَاسمَعوا لَهُ و أطيعوا أمرَهُ فيما طابَقَ الحَقَّ، فَإِنَّهُ سَيفٌ مِن سُيوفِ اللّه، لا كَليلُ الظُّبَةِ[۱۱۱۶]، و لا نابِي[۱۱۱۷] الضَّريبَةِ، فِإِن أمَرَكُم أن تَنفِروا فَانفِروا، و إن أمَرَكُم أن تُقيموا فَأقيموا؛ فَإِنَّهُ لا يُقدِمُ و لا يُحجِمُ و لا يُؤَخِّرُ و لا يُقَدِّمُ إلّا عَن أمري، و قَد آثَرتُكُم بِهِ عَلیٰ نَفسي؛ لِنَصيحَتِهِ لَكُم، و شِدَّةِ شَكيمَتِهِ[۱۱۱۸] عَلیٰ عَدُوِّكُم.[۱۱۱۹]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود به مردم مصر، آن هنگام كه اَشتر را بر آنان گمارد -: امّا بعد، من بندهاى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در روزگارِ ترس نمىخوابد و در ساعتهاى وحشت، از دشمنان روى بر نمىگردانَد و بر بدكاران، از سوزش آتش، سختتر است. او مالک بن حارث از قبیلۀ مَذحِج است. در آنچه حق است، سخن او را بشنوید و فرمان او را اطاعت كنید،كه او شمشیرى از شمشیرهاى خداست كه نه كُند مىشود و نه از بُرش مىافتد. اگر فرمانتان داد كه براى جنگ روان شوید، روان شوید و اگر دستور داد كه بمانید، بمانید، كه پیش افتادن و باز گشتن و عقبگرد و پیشروى كردن او، همه به فرمان من است. در برخوردارى از او، شما را بر خودم برگزیدم؛ چرا كه خیرخواه شماست و سرسخت و سختگیر بر دشمنتان.

 

  1. عنه علیه‌السلام - في ذِكرِ الأَشتَرِ النَّخَعِيِّ -: هُوَ سَيفُ اللّه، لا يَنبو عَنِ الضَّربِ، و لا كَليلُ الحَدِّ، و لا تَستَهويهِ بِدعَةٌ، و لا تَتيهُ[۱۱۲۰] بِهِ غَوايَةٌ[۱۱۲۱].[۱۱۲۲]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - در یادکرد از اَشتر نخعی -: او شمشیر خداست که از ضربه زدن کند نمیشود و تیغهاش نمیفرساید، هیچ بدعتی فریفتهاش نمیکند و هیچ اغوایی سرگردانش نمیسازد.

۱۱ / ۸: عَمّارُ بنُ ياسِرٍ و هاشِمُ بنُ عُتبَةَ

۱۱ / ۸: عمّار بن یاسر و هاشم بن عُتبه

  1. دعائم الإسلام عن أبي عبد الرحمن السُّلَمي: شَهِدتُ صِفّينَ مَعَ عَلِيٍّ علیه‌السلام، فَنَظَرتُ إلیٰ عَمّارِ بنِ ياسِرٍ و قَد حَمَلَ فَأَبلیٰ، وَ انصَرَفَ و قَد ثُنِيَ سَيفُهُ مِنَ الضَّربِ، و كانَ مَعَ عَلِيٍّ - صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ - جَماعَةٌ مِن أصحابِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَد سَمِعوا قَولَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: «يا عَمّارُ، تَقتُلُكَ الفِئَةُ الباغِيَةُ»، و كانَ لا يَسلُكُ وادِياً إلَّا اتَّبَعوهُ. فَنَظَرَ إلیٰ هاشِمِ بنِ عُتبَةَ صاحِبِ رايَةِ عَلِيٍّ - صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ - و قَد رَكَزَ الرّايَةَ، و كانَ هاشِمٌ أعوَرَ، فَقالَ لَهُ عَمّارٌ: يا هاشِمُ، أعَوَراً وجُبناً؟ لا خَيرَ في أعوَرَ لا يَغشَى البَأسَ! اِحمِل بِنا.

فَانتَزَعَ هاشِمٌ الرّايَةَ و هُوَ يَقولُ:

أعوَرُ يَبغي أهلَهُ مَحَلّا

قَد عالَجَ الحَياةَ حَتّیٰ مَلّا

لابُدَّ أن يَفُلَّ أو يُفَلّا

فَقالَ لَهُ عَمّارٌ: أقدِم يا هاشِمُ، المَوتُ في أطرافِ الأَسَلِ، وَ الجَنَّةُ تَحتَ الأَبارِقَةِ، تَریٰ الحورَ العينَ مَعَ مُحَمَّدٍ و حِزبِهِ فِي الرَّفيقِ الأَعلیٰ.

وحَمَلا فَما رَجَعا حَتّیٰ قُتِلا، رَحمَةُ اللّه عَلَيهِما.[۱۱۲۳]

  1. دعائم الإسلام - به نقل از ابو عبد الرحمن سُلَمی -: با علی علیه‌السلام در صفّین بودم. عمّار بن یاسر را دیدم که حمله برد و جنگی نمایان کرد و بر گشت، در حالی که شمشیرش بر اثر ضربات خمیده شده بود. جمعی از صحابۀ پیامبر خدا با علی - که درودهای خدا بر او باد - بودند. آنان این سخن را از پیامبر خدا شنیده بودند که: «ای عمّار! گروه سرکش، تو را میکشند». به هر درّهای از درّههای صفّین که عمّار میرفت، آنها دنبالش میرفتند. عَمّار، هاشم بن عتبه (پرچمدار علی علیه‌السلام) را دید که پرچمش را در زمین فرو برده است. هاشم، یکچشم بود. عمّار به او گفت: ای هاشم! یکچشمی و ترسویی؟! یکچشمی که دلیری نکند، خوب نیست! با ما حمله کن. هاشم، پرچم را از جا بر کند و این رجز را خواند:

یکچشمی که برای کسان خود جایی میجوید /

چندان زیسته که به تنگ آمده.

ناچار باید بشکند یا شکسته شود.

عمّار به او گفت: به پیش - ای هاشم - که مرگ، بر لبۀ نیزههاست و بهشت در زیر برق شمشیرها. امروز حوریان را با محمّد و حزب او در عالم بالا میبینی.

هر دو، حمله کردند و بر نگشتند تا کشته شدند. رحمت خدا بر آنان باد!

۱۱ / ۹: عَمرُو بنُ الحَمِقِ

۱۱ / ۹: عَمرو بن حَمِق

  1. وقعة صفين عن عبد اللّهبن شريك: قالَ عَمرُو بنُ الحَمِقِ: إنّي وَ اللّه يا أميرَ المُؤمِنينَ، ما أجَبتُكَ و لا بايَعتُكَ عَلیٰ قَرابَةٍ بَيني و بَينَكَ، و لا إرادَةِ مالٍ تُؤتينيهِ، و لَا التِماسِ سُلطانٍ يُرفَعُ ذِكري بِهِ؛ ولٰكِن أحبَبتُكَ لِخِصالٍ خَمسٍ: أنَّكَ ابنُ عَمِّ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و أوَّلُ مَن آمَنَ بِهِ، و زَوجُ سَيِّدَةِ نِساءِ الأُمَّةِ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ صلّی اللّه علیه و آله، و أبُو الذُّرِّيَّةِ الَّتي بَقِيَت فينا مِن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و أعظَمُ رَجُلٍ مِنَ المُهاجِرينَ سَهماً فِي الجِهادِ. فَلَو أنّي كُلِّفتُ نَقلَ الجِبالِ الرَّواسي، و نَزحَ البُحورِ الطَّوامي[۱۱۲۴]، حَتّیٰ يَأتِيَ عَلَيَّ يَومي في أمرٍ اُقَوّي بِهِ وَلِيَّكَ و اُوهِنُ بِهِ عَدُوَّكَ، ما رَأَيتُ أنّي قَد أدَّيتُ فيهِ كُلَّ الَّذي يَحِقُّ عَلَيَّ مِن حَقِّكَ.

فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ علیه‌السلام: اللّٰهُمَّ نَوِّر قَلبَهُ بِالتُّقیٰ، وَاهدِهِ إلیٰ صِراطٍ مُستَقيمٍ، لَيتَ أنَّ في جُندي مِئَةً مِثلَكَ![۱۱۲۵]

  1. وقعة صفّين - به نقل از عبد اللّٰهبن شریک -: عَمرو بن حَمِق گفت: اى امیر مؤمنان! به خدا سوگند كه من، نه از آن رو كه میان من و تو خویشاوندى است، اجابتت نمودم و با تو بیعت كردم، و نه به طمع مالى كه مرا بدهى، و نه به قصد قدرتى كه با آن آوازهاى یابم؛ بلكه به پنج سبب، تو را دوست دارم؛[۱۱۲۶] این که پسرعموى پیامبر خدا هستى، و نخستین كسى هستى كه به او ایمان آوردى، و شوهر بانوى بانوان امّت، فاطمه دخت محمّد صلّی اللّه علیه و آله، هستى، و پدر ذریّهاى هستى كه از پیامبر خدا در میان ما باقى مانده است، و در میان مهاجران، بزرگترین سهم را در جهاد دارى. پس، اگر [از سوى تو] مكلّف شوم كه كوههاى استوار را از جا بر كَنَم و آب دریاهاى مالامال را بر كشَم تا چنین روزى [افتخارآمیزْ] مرا در رسَد كه با كارى، دوست تو را تقویت كنم و دشمنت را زبون سازم، باز، گمان نمىكنم كه همۀ حقّ تو را - كه بر من دارى - گزارده باشم.

امیر مؤمنان على علیه‌السلام فرمود: «بار خدایا! دل او را به نور پرهیزگاری روشن گردان و به راه راست، هدایتش فرما. اى كاش در سپاه من، صد تن چون تو مىبود!».

۱۱ / ۱۰: المِقدادُ

۱۱ / ۱۰: مقداد

  1. مسند ابن حنبل عن طارق بن شهاب: إنَّ المِقدادَ قالَ لِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ بَدرٍ: إنّا لا نَقولُ لَكَ كَما قالَت بَنو إسرائيلَ لِموسیٰ: (فَاذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقَـٰتِلاَ إِنَّا هَـٰهُنَا قَـٰعِدُونَ)، و لٰكِنِ اذهَب أنتَ و رَبُّكَ فَقاتِلا إنّا مَعَكُم مُقاتِلونَ.[۱۱۲۷]

 

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از طارق بن شهاب -: در روز بدر، مقداد به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله گفت: ما به تو چیزی را نمی‌گوییم که بنی اسرائیل به موسی گفتند، که: (تو و پروردگارت بروید بجنگید، ما این جا مینشینیم)؛ بلکه میگوییم: تو و پروردگارت بروید بجنگید، ما هم همراه شما میجنگیم.

 

  1. صحيح البخاري عن ابن مسعود: شَهِدتُ مِنَ المِقدادِ بنِ الأَسوَدِ مَشهَداً لَأَن أكونَ صاحِبَهُ أحَبُّ إلَيَّ مِمّا عُدِلَ بِهِ؛ أتَى النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله و هُوَ يَدعو عَلَى المُشرِكينَ، فَقالَ: لا نَقولُ كَما قالَ قَومُ موسیٰ: (اذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقَـٰتِلاَ) ولٰكِنّا نُقاتِلُ عَن يَمينِكَ و عَن شِمالِكَ و بَينَ يَدَيكَ و خَلفَكَ.

فَرَأَيتُ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله أشرَقَ وَجهُهُ و سَرَّهُ؛ يَعني قَولَهُ.[۱۱۲۸]

  1. صحیح البخاری - به نقل از ابن مسعود -: شاهد صحنهای از مقداد بن اسود بودم که حاضرم همۀ دنیا را بدهم و من صاحب آن صحنه باشم: او نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد، در حالی که ایشان مشرکان را نفرین میکرد. گفت: ما به تو چیزی را نمی‌گوییم که قوم موسی گفتند، که: (تو و پروردگارت بروید بجنگید)؛ بلکه از راست و چپ و پیش رو و پشت سرت میجنگیم. دیدم چهرۀ پیامبر شکفت و این سخن شادش کرد.

۱۱ / ۱۱: أبو عَرفاءَ

۱۱ / ۱۱: ابو عَرفاء

  1. وقعة صفين عن البراء بن حيّان الذّهلي: إنَّ أبا عَرفاءَ جَبَلَةَ بنَ عَطِيَّةَ الذُّهلِيَّ قالَ لِلحُضَينِ يَومَ صِفّينَ: هَل لَكَ أن تُعطِيَني رايَتَكَ أحمِلُها؛ فَيَكونَ لَكَ ذِكرُها و يَكونَ لي أجرُها؟

فَقالَ لَهُ الحُضَينُ: و ما غِنايَ يا عَمِّ عَن أجرِها مَعَ ذِكرِها؟!

قالَ لَهُ: لا غِنیٰ بِكَ عَن ذٰلِكَ، أعِرها عَمَّكَ ساعَةً فَما أسرَعَ ما تَرجِعُ إلَيكَ.

فَعَلِمَ أنَّهُ يُريدُ أن يَستَقتِلَ، قالَ: فَما شِئتَ.

فَأَخَذَ الرّايَةَ أبو عَرفاءَ فَقالَ: يا أهلَ هٰذِهِ الرّايَةِ ! إنَّ عَمَلَ الجَنَّةِ كُرْهٌ كُلُّهُ و ثَقيلٌ، و إنَّ عَمَلَ النّارِ خِفٌّ كُلُّهُ و حَبيبٌ، و إنَّ الجَنَّةَ لا يَدخُلُها إلَّا الصّابِرونَ الَّذينَ صَبَروا أنفُسَهُم عَلیٰ فَرائِضِ اللّه و أَمرِهِ، و لَيسَ شَيءٌ مِمَّا افتَرَضَ اللّٰهُ عَلَى العِبادِ أشَدَّ مِنَ الجِهادِ، هُوَ أفضَلُ الأَعمالِ ثَواباً، فَإِذا رَأَيتُموني قَد شَدَدتُ فَشُدّوا. وَيحَكُم! أما تَشتاقونَ إلَى الجَنَّةِ؟ أما تُحِبّونَ أن يَغفِرَ اللّٰهُ لَكُم؟!

فَشَدَّ و شَدّوا مَعَهُ، فَاقتَتَلُوا اقتِتالاً شَديداً، و أَخَذَ الحُضَينُ يَقولُ:

شُدّوا إذا ما شَدَّ بِاللِّواءِ ذاكَ الرَّقاشِيُّ أبو عَرْفاءِ

فَقاتَلَ أبو عَرفاءَ حَتّیٰ قُتِلَ.[۱۱۲۹]

  1. وقعة صفّین - به نقل از بَراء بن حَیّان ذُهَلی -: ابو عَرفا جَبَلَة بن عطیّۀ ذُهَلى، در جنگ صفّین به حُضَینگفت: آیا پرچمت را به من مىدهى كه آن را برگیرم تا نامش براى تو و پاداشش از آنِ من باشد؟

حُضَینبه او گفت: اى عمو! مرا به نام بدون پاداش آن، چه نیازى است؟

به وى گفت: آری، تو هم به آن [پاداش]، نیازمندی. آن را ساعتى به عمویت عاریه ده، خیلی زود به دستت باز می‌آید.

[حُضَین] دانست كه او آهنگ جانفشانی دارد. از این رو گفت: هر چه تو خواهى.

ابو عَرفا پرچم را گرفت و گفت: اى پیروان این پرچم! به راستى كه كار براى بهشت، همهاش ناخوشایند و سخت است و كردار براى سقوط به دوزخ، همهاش آسان و خوشایند است. جز شكیبایان، به بهشت در نمی‌آیند؛ آنان كه خود را بر فرمان خدا و آنچه بر آنان واجب ساخته، پایدار داشتند، و از واجبات الهى بر بندگانش، هیچ چیزی سختتر از جهاد نیست. پاداشش هم از هر کاری بزرگتر است. پس چون دیدید من [به دشمن] تاختم، شما هم بتازید. واى بر شما! مگر مشتاق بهشت نیستید؟ آیا دوست ندارید كه خداوند شما را بیامرزد؟!

این را گفت و حمله کرد و دیگران هم با او حمله کردند و درگیر نبردى سخت شدند و حُضَین مىگفت:

چون آن دلاور رَقاشى، ابو عَرفا /

با آن پرچم بر دشمن تاخت، شما نیز هجومى دلیرانه كنید.

ابو عرفا چندان جنگید تا كشته شد.

۱۱ / ۱۲: رَجُلٌ أعرابِيٌّ

۱۱ / ۱۲: عربی بادیهنشین

  1. سنن النسائي عن شدّاد بن الهاد: إنَّ رَجُلاً مِنَ الأَعرابِ جاءَ إلَى النَّبِيِ صلّی اللّه علیه و آله فَآمَنَ بِهِ وَ اتَّبَعَهُ، ثُمَّ قالَ: اُهاجِرُ مَعَكَ. فَأَوصیٰ بِهِ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله بَعضَ أصحابِهِ. فَلَمّا كانَت غَزوَةٌ غَنِمَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله سَبياً، فَقَسَمَ و قَسَمَ لَهُ، فَأَعطیٰ أصحابَهُ ما قَسَمَ لَهُ - و كانَ يَرعیٰ ظَهرَهُم - فَلَمّا جاءَ دَفَعوا إلَيهِ. فَقالَ: ما هٰذا؟ قالوا: قِسمٌ قَسَمَهُ لَكَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله.

فَأَخَذَهُ فَجاءَ بِهِ إلَى النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله، فَقالَ: ما هٰذا؟ قالَ: قَسَمتُهُ لَكَ.

قالَ: ما عَلیٰ هٰذَا اتَّبَعتُكَ، و لٰكِنِّي اتَّبَعتُكَ عَلیٰ أن اُرمیٰ إلیٰ هاهُنا - و أَشارَ إلیٰ حَلقِهِ - بِسَهمٍ، فَأَموتَ فَأَدخُلَ الجَنَّةَ.

فَقالَ: إن تَصدُقِ اللّٰهَ يَصدُقكَ.

فَلَبِثوا قَليلاً، ثُمَّ نَهَضوا في قِتالِ العَدُوِّ، فَاُتِيَ بِهِ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يُحمَلُ قَد أصابَهُ سَهمٌ حَيثُ أشارَ، فَقالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: أهُوَ هُوَ؟ قالوا: نَعَم. قالَ: صَدَقَ اللّٰهَ فَصَدَقَهُ.

ثُمَّ كَفَّنَهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله في جُبَّةِ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله، ثُمَّ قَدَّمَهُ فَصلّیٰ عَلَيهِ، فَكانَ فيما ظَهَرَ مِن صَلاتِهِ: «اللّٰهُمَّ هٰذا عَبدُكَ خَرَجَ مُهاجِراً في سَبيلِكَ، فَقُتِلَ شَهيداً، أنَا شَهيدٌ عَلیٰ ذٰلِكَ».[۱۱۳۰]

  1. سنن النسائی - به نقل از شدّاد بن هاد -: مردی از عربهای بادیهنشین نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و به ایشان ایمان آورد و پیروش شد. سپس گفت: من هم با تو هجرت میکنم. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را به یکی از یارانش سپرد. در یکی از غزوه‌ها، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اسیرانی گرفت و آنها را میان رزمندگان قسمت کرد و سهمی هم برای آن بادیهنشین قرار داد و آن را در اختیار یارانش گذاشت - و آن مرد در بیرون مدینه مشغول چوپانی بود -. وقتی آمد، مسلمانان سهمش را به او دادند. گفت: این چیست؟ گفتند: سهمی از غنائم است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برای تو قرار داد.

بادیهنشین آن را برداشت و نزد پیامبر آورد و گفت: این چیست؟ فرمود: «آن را سهم تو قرار دادم».

گفت: من برای این چیزها پیرو تو نشدم؛ بلکه پیروت شدم تا تیری به این جا - اشاره به گلویش کرد - بخورد و بمیرم و به بهشت روم.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «اگر به خدا راست بگویی (با خدا صادق باشی)، خدا هم به تو راست میگوید (با تو صادق است)».

چندی نگذشت که مسلمانان به جنگ با دشمن رفتند. [در این جنگ] پیکر او را نزد پیامبر آوردند، در حالی که تیری به همان جایی خورده بود که اشاره کرده بود. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرسید: «این همان مرد است؟». گفتند: بله. فرمود: «به خدا راست گفت، خدا هم به او راست گفت».

آن گاه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را در ردای خودش کفن کرد و پیش رویش قرار داد و بر او نماز خواند و از جمله چیزهای که در نمازش گفت، این بود: «بار خدایا! این بندۀ توست که در راه تو هجرت کرد و سپس شهید شد. من بر این مطلب، گواهم».

۱۱ / ۱۳: هٰؤُلاءِ الرِّجالُ

۱۱ / ۱۳: این مردان

الكتاب

قرآن

(مِّنَ ٱلْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَـٰهَدُواْ ٱللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَیٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلاً).[۱۱۳۱]

(از میان مؤمنان، مردانى هستند كه به آنچه با خدا پيمان بستند [كه در جنگ تا مرگ ثابتقدم باشند]، صادقانه وفا کردند. پس برخى از آنان به نذر خويش وفا كردند [و به شهادت رسیدند] و برخى از آنان در [همین] انتظارند و [هرگز عقیدۀ خود را] تبدیل نکردند).

الحديث

حدیث

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في جَوابِ مَسائِلَ سَأَلَها رَأسُ اليَهودِ حينَ رُجوعِهِ علیه‌السلام مِن وَقعَةِ النَّهرَوانِ -:... و لَقَد كُنتُ عاهَدتُ اللّٰهَ عزّ و جلّ و رَسولَهُ صلّی اللّه علیه و آله أنَا و عَمّي حَمزَةُ و أَخي جَعفَرٌ وَ ابنُ عَمّي عُبَيدَةُ عَلیٰ أمرٍ وَفَينا بِهِ لِلهِ عزّ و جلّ و لِرَسولِهِ صلّی اللّه علیه و آله، فَتَقَدَّمَني أصحابي، و تَخَلَّفتُ بَعدَهُم لِما أرادَ اللّٰهُ عزّ و جلّ، فَأَنزَلَ اللّٰهُ فينا: (مِنَ ٱلْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَـٰهَدُواْ ٱللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَیٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلاً)؛ حَمزَةُ و جَعفَرٌ و عُبَيدَةُ، و أَنَا - وَ اللّه - المُنتَظِرُ يا أخَا اليَهودِ، و ما بَدَّلتُ تَبديلاً.[۱۱۳۲]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در پاسخ سؤالاتی که رئیس یهودیان در هنگام بازگشتش از جنگ نهروان، از ایشان پرسید -: من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و پسرعمویم عبیده با خداوند و فرستادۀ او، بر مرگ، پیمان بستیم و آن را براى خداوند و فرستادهاش به سرانجام رساندیم. یاران من بر من پیشى گرفتند و من برای کاری که خداوند خواسته بود، از آن جمع، باقی ماندم و خداوند در بارۀ ما این آیه را نازل كرد: (از ميان مؤمنان، مردانىهستند كه به آنچه با خدا پیمان بستند، صادقانه وفا كردند. پس برخى از آنان به نذر خویش وفا کردند [و به شهادت رسيدند] و برخى از آنان در [همين] انتظارند و [هرگز عقيدۀ خود را] تبديل نكردند). حمزه و جعفر و عبیده، [به شهادت رسیدند] و من - سوگند به خدا - آن منتظرم - اى برادر یهود - و هیچ چیزى را تبدیل نكردم.

 

  1. صحيح البخاري عن أنس: خَرَجَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلَى الخَندَقِ، فَإِذا المُهاجِرونَ وَ الأَنصارُ يَحفِرونَ في غَداةٍ بارِدَةٍ، فَلَم يَكُن لَهُم عَبيدٌ يَعمَلونَ ذٰلِكَ لَهُم، فَلَمّا رَأیٰ ما بِهِم مِنَ النَّصَبِ[۱۱۳۳] وَ الجوعِ قالَ:

اللّٰهُمَّ إنَّ العَيشَ عَيشُ الآخِرَه فَاغفِر لِلأَنصارِ وَ المُهاجِرَه

فَقالوا مُجيبينَ لَهُ:

نَحنُ الَّذينَ بايَعوا مُحَمَّدا عَلَى الجِهادِ ما بَقينا أبَدا[۱۱۳۴]

  1. صحیح البخاری - به نقل از اَ نَس -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به جانب خَندق رفت. دید مهاجران و انصار در هوای سرد صبحگاهی، مشغول کندن آن هستند. در آن زمان، مسلمانان بنده (غلام) نداشتند که این کار را برایشان انجام دهد. پیامبر، وقتی رنج و گرسنگیِ آنان را دید، فرمود:

خدایا! زندگی، زندگی آخرت است /

خدایا! انصــار و مـهاجران را بیامرز.

آنان در جواب گفتند:

ما با محمّد بیعت کردیم که: /

تا زندهایم، رزمندهایم.

  1. السنن الكبرى للنسائي عن أنس: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله سارَ إلیٰ بَدرٍ فَاستَشارَ المُسلِمينَ... فَقالَتِ الأَنصارُ: يا مَعشَرَ الأَنصارِ! إيّاكُم يُريدُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، قالَ[۱۱۳۵]: إذاً لا نَقولَ ما قالَت بَنو إسرائيلَ لِموسیٰ: (فَاذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقَـٰتِلاَ)، وَ الَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ! لَو ضَرَبتَ أكبادَها إلیٰ بِركِ الغُمادِ[۱۱۳۶] لَاتَّبَعناكَ.[۱۱۳۷]

 

  1. السنن الکبری، نسائی - به نقل از اَنَس -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رهسپار بدر شد و با مسلمانان مشورت کرد.… انصار گفتند: ای گروه انصار! مراد پیامبر خدا شمایید. گفتند: ما آن چیزی را نمیگوییم که بنی اسرائیل به موسی گفتند، که: (تو و خدایت بروید و بجنگید). سوگند به آن خدایی که تو را به حق مبعوث کرد، اگر تا بِرکُ الغِماد[۱۱۳۸] برانی، ما به دنبالت میآییم.

 

  1. وقعة صفين عن عبد الرحمن بن عبيد بن أبي الكنود: لَمّا أرادَ عَلِيٌّ المَسيرَ إلیٰ أهلِ الشّامِ، دَعا إلَيهِ مَن كانَ مَعَهُ مِنَ المُهاجِرينَ وَ الأَنصارِ، فَحَمِدَ اللّٰهَ و أَثنیٰ عَلَيهِ و قالَ: أمّا بَعدُ، فَإِنَّكُم مَيامينُ الرَّأيِ، مَراجيحُ الحِلمِ، مَقاوِيلُ بِالحَقِّ، مُبارَكُو الفِعلِ وَ الأَمرِ. و قَد أرَدنَا المَسيرَ إلیٰ عَدُوِّنا و عَدُوِّكُم، فَأَشيروا عَلَينا بِرَأيِكُم.

فَقامَ هاشِمُ بنُ عُتبَةَ بنِ أبي وَقّاصٍ، فَحَمِدَ اللّٰهَ و أَثنیٰ عَلَيهِ بِما هُوَ أهلُهُ، ثُمَّ قالَ: أمّا بَعدُ يا أميرَ المُؤمِنينَ، فَأَنا بِالقَومِ جِدُّ خَبيرٍ، هُم لَكَ و لِأَشياعِكَ أعداءٌ، و هُم لِمَن يَطلُبُ حَرثَ الدُّنيا أولِياءُ، و هُم مُقاتِلوكَ و مُجاهِدوكَ، لا يُبقونَ جَهداً؛ مُشاحَّةً عَلَى الدُّنيا، و ضَنّاً[۱۱۳۹] بِما في أيديهِم مِنها، و لَيسَ لَهُم إربَةٌ[۱۱۴۰] غَيرُها، إلّا ما يَخدَعونَ بِهِ الجُهّالَ مِنَ الطَّلَبِ بِدَمِ عُثمانَ بنِ عَفّانَ. كَذَبوا! لَيسوا بِدَمِهِ يَثأَرونَ، و لٰكِنِ الدُّنيا يَطلُبونَ. فَسِر بِنا إلَيهِم، فَإِن أجابوا إلَى الحَقِّ فَلَيسَ بَعدَ الحَقِّ إلَّا الضَّلالُ، و إن أبَوا إلَّا الشِّقاقَ فَذٰلِكَ الظَّنُّ بِهِم. وَ اللّه، ما أراهُم يُبايِعونَ و فيهِم أحَدٌ مِمَّن يُطاعُ إذا نَهیٰ، و لا يُسمَعُ إذا أمَرَ.[۱۱۴۱]

  1. وقعة صِفّين - به نقل از عبد الرحمان بن عبید بن ابى كنود -: چون على علیه‌السلام خواست به سوى شامیان حركت كند، كسانى از مهاجران و انصار را كه با او بودند، فرا خواند و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: «امّا بعد، شما فرخندهرأى و خردمند و حقگویید و كار و فرمانتان مبارک است. ما آهنگ عزیمت به سوى دشمن خود و شما را داریم. نظر خود را به ما بگویید».

هاشم بن عُتبة بن ابى وقّاص برخاست و خدا را - آن چنان كه شایستۀ اوست - ستود و سپس گفت: امّا بعد، اى امیر مؤمنان! من از این قوم به خوبى آگاهم. اینان با تو و پیروانت دشمناند و با كسى كه محصول دنیا را مىجوید، دوستاند. آنان در پیكار و جنگ با تو، از هیچ كوششى فروگذار نمىكنند و این [مخالفت] به جهت بخل در نگه داشتن دنیا و براى حفظ آن چیزى از دنیاست كه در دست دارند و جز آن، هدف دیگرى ندارند و تنها دستاویزشان براى فریب نادانان، خونخواهى عثمان بن عفّان است. دروغ مىگویند و به خونخواهى عثمان بر نخاستهاند؛ بلكه دنیا را مىجویند. ما را به سوى آنان حركت بده. پس اگر به حق، پاسخ مثبت دادند، دیگر پس از حق، گمراهىاى باقى نخواهد ماند، و اگر جز دو دستگى را نمىخواهند - كه همین گمان هم به آنها مىرود - [لشكركشى به سوى آنها صواب خواهد بود]. به خدا سوگند، نمىبینم كه آنان بیعت كنند؛ زیرا كسى در میان آنان است كه اگر [از نیكىها] باز دارد، اطاعت مىشود (اطاعتشان از او در مسیر هوسهایشان است) و اگر همو [به نیكى] فرمان دهد، دیگر سخنش را نمىشنوند.

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ إلیٰ مُعاوِيَةَ جَواباً -: أ لا تَریٰ - غَيرَ مُخبِرٍ لَكَ، و لٰكِن بِنِعمَةِ اللّه اُحَدِّثُ - أنَّ قَوماً استُشهِدوا في سَبيلِ اللّه تَعالیٰ مِنَ المُهاجِرينَ، و لِكُلٍّ فَضلٌ، حَتّیٰ إذَا استُشهِدَ شَهيدُنا قيلَ: سَيِّدُ الشُّهَداءِ، و خَصَّهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله بِسَبعينَ تَكبيرَةً عِندَ صَلاتِهِ عَلَيهِ؟!

أ وَ لا تَریٰ أنَّ قَوماً قُطِّعَت أيديهِم في سَبيلِ اللّه، و لِكُلٍّ فَضلٌ، حَتّیٰ إذا فُعِلَ بِواحِدِنا ما فُعِلَ بِواحِدِهِم قيلَ: الطَّيّارُ فِي الجَنَّةِ، و ذُو الجَناحَينِ؟!

و لَولا ما نَهَى اللّٰهُ عَنهُ مِن تَزكِيَةِ المَرءِ نَفسَهُ لَذَكَرَ ذاكِرٌ فَضائِلَ جَمَّةً تَعرِفُها قُلوبُ المُؤمِنينَ، و لا تَمُجُّها آذانُ السّامِعينَ.[۱۱۴۲]

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود در پاسخ معاویه -: آیا نمىبینى - هر چند نمىخواهم براى تو بگویم، ولى بر آنم كه نعمت خدا را بر زبان برانم - گروهى از مهاجران و انصار، در راه خدا شهید شدند و هر یک را [در پیشگاه پروردگار] فضیلتى است، تا آن گاه كه شهید ما (حمزه) به شهادت رسید و «سیّد الشهدا (سَرور شهیدان)» خوانده شد و پیامبر خدا به هنگام نماز گزاردن بر وى، به هفتاد تكبیر ممتازش ساخت؟!

آیا نمىبینى گروهى، دستانشان در راه خدا قطع شد و هر یک را [در پیشگاه پروردگار] فضیلتى است، تا آن گاه كه آنچه در بارۀ آنان رخ داد، براى یكى از ما (جعفر بن ابى طالب) صورت پذیرفت و او «پرندۀ باغ بهشت» و نیز «دارندۀ دو بال» خوانده شد؟!

اگر خداوند، خودستایى را نهى نفرموده بود، [این] یاد آورنده، فضیلتهاى فراوانى را یادآور مىشد كه دلهاى مؤمنان با آنها آشناست و گوشهاى شنوایان، آنها را ناخوش نمىدارد.

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ إلیٰ مُعاوِيَةَ -... و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذَا احمَرَّ البَأسُ[۱۱۴۳] وَ أَحجَمَ النّاسُ قَدَّمَ أهلَ بَيتِهِ، فَوَقیٰ بِهِم أصحابَهُ حَرَّ السُّيوفِ وَ الأَسِنَّةِ، فَقُتِلَ عُبَيدَةُ بنُ الحارِثِ يَومَ بَدرٍ، و قُتِلَ حَمزَةُ يَومَ اُحُدٍ، و قُتِلَ جَعفَرٌ يَومَ مُؤتَةَ.[۱۱۴۴]

 

  1. امام على علیه‌السلام - از نامۀ ایشان به معاویه -: هر گاه جنگ بالا مىگرفت و مردم از ترس وا پس مىنهادند، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله اعضاى خاندانش را پیش مىانداخت و به واسطۀ آنها، یاران خود را از سوزش شمشیرها و نیزهها حفظ مىنمود. از همین رو بود كه عبیدة بن حارث در جنگ بدر كشته شد و حمزه در جنگ اُحُد و جعفر در جنگ موته.

 

  1. تفسير فرات عن ابن عبّاس - في قَولِهِ تَعالیٰ: (إِنَّ ٱللهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَـٰتِلُونَ فِى سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَـٰنٌ مَّرْصُوصٌ)[۱۱۴۵] -: نَزَلَت في عَلِيٍّ، و حَمزَةَ، و عُبَيدَةَ، و سَهلِ بنِ حُنَيفٍ، وَ الحارِثِ بنِ الصَّمَّةِ، و أَبي دُجانَةَ.[۱۱۴۶]

 

  1. تفسیر فرات - به نقل از ابن عبّاس در بارۀ این سخن خداوند متعال: (به یقین، خداوند،‌پیکار کنندگان در راه او را - که گویی بنایی پولادین‌ اند - دوست دارد) -: این آیه در بارۀ علی و حمزه و عبیده و سهل بن حُنَیف و حارث بن صَمّه و ابو دُجانه نازل شد.

 

  1. نهج البلاغة: رُوِيَ عَن نَوفٍ البِكالِيِّ، قالَ: خَطَبَنا بِهٰذِهِ الخُطبَةِ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ علیه‌السلام بِالكوفَةِ و هُوَ قائِمٌ عَلیٰ حِجارَةٍ نَصَبَها لَهُ جَعدَةُ بنُ هُبَيرَةَ المَخزومِيُّ، و عَلَيهِ مِدرَعَةٌ[۱۱۴۷] مِن صوفٍ و حَمائِلُ سَيفِهِ ليفٌ، و في رِجلَيهِ نَعلانِ مِن ليفٍ، و کَأَنَّ جَبينَهُ ثَفِنَةُ[۱۱۴۸] بَعیرٍ مِن أثَرِ السُّجودِ، فَقالَ علیه‌السلام:

... ما ضَرَّ إخوانَنَا الَّذينَ سُفِكَت دِماؤُهُم و هُم بِصِفّينَ أن لا يَكونُوا اليَومَ أحياءً يُسيغونَ الغُصَصَ، و يَشرَبونَ الرَّنقَ[۱۱۴۹]؟! قَد - وَ اللّه - لَقُوا اللّٰهَ فَوَفّاهُم اُجورَهُم، و أَحَلَّهُم دارَ الأَمنِ
بَعدَ خَوفِهِم.

أينَ إخوانِيَ الَّذينَ رَكِبُوا الطَّريقَ وَ مضَوا عَلَى الحَقِّ؟ أينَ عَمّارٌ؟ و أَينَ ابنُ التَّيِّهانِ؟ و أَينَ ذُو الشَّهادَتَينِ؟ و أَينَ نُظَراؤُهُم مِن إخوانِهِمُ الَّذينَ تَعاقَدوا عَلَى المَنِيَّةِ، و اُبرِدَ بِرُؤوسِهِم إلَى الفَجَرَةِ؟

قالَ: ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلیٰ لِحيَتِهِ الشَّريفَةِ الكَريمَةِ فَأَطالَ البُكاءَ، ثُمَّ قالَ علیه‌السلام:

أوِّه عَلیٰ إخوانِيَ الَّذينَ تَلَوُا القُرآنَ فَأَحكَموهُ، و تَدَبَّرُوا الفَرضَ فَأَقاموهُ، أحيَوُا السُّنَّةَ و أَماتُوا البِدعَةَ، دُعُوا لِلجِهادِ فَأَجابوا، و وَثِقوا بِالقائِدِ فَاتَّبَعوهُ.[۱۱۵۰]

  1. نهج البلاغة: از نوف بِكالى نقل شده است که گفت: امیر مؤمنان على علیه‌السلام در كوفه، در حالى كه بر روى سنگى كه جَعدة بن هُبَیرۀ مخزومى برایش نصب كرده بود، ایستاده بود و جبّۀ پشمینى بر تن داشت و حمایل شمشیرش از لیف خرما بود و كفشهایى از لیفِ خرما به پا داشت و در پیشانىاش پینهاى بر اثر سجده بود...، براى ما سخنرانى كرد و فرمود: «برادران ما را كه در صفّین، خونشان ریخته شد، چه زیان، اگر امروز زنده نیستند تا خوراكشان، اندوه باشد و نوشیدنىشان، خون دل؟! به خدا سوگند كه آنان به لقاى خداوند، نایل آمدند و خدا مزد آنان را به كمال و تمام، عطایشان فرمود و پس از دوران ترس، در سراى امن و آرامش جایشان داد.

كجایند آن برادران من كه گام در راه نهادند و طریق حق پوییدند؟ كجاست عمّار؟ كجاست ابن تَیِّهان؟[۱۱۵۱] كجاست ذو شهادتَین؟[۱۱۵۲] كجایند امثال اینان از برادرانشان كه بر مرگ، با یكدیگر، پیمان بستند و سرهاى بُریدهشان براى نابهكاران فرستاده شد؟».

سپس با دست بر محاسن شریف و گرامىاش كشید و گریهاى طولانى كرد و آن گاه فرمود: «دریغا بر آن برادرانم كه قرآن را خواندند و آن را نیک دریافتند، در واجبات [الهى] اندیشه كردند و آنها را بر پا داشتند و سنّت را زنده داشتند و بدعت را میراندند و به جهاد، فرا خوانده شدند و اجابت كردند و به رهبر، اطمینان كردند و از او پیروى نمودند!».

  1. الأمالي للصدوق عن عبد اللّٰه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه [زين العابدين]:: لَمّا وَصَلَ الكِتابُ [مِن عُبَيدِ اللّه بنِ زِيادٍ] إلىٰ عُمَرَ بنِ سَعدٍ، أمَر مُنادِيَهُ‌، فَنادىٰ‌: إنّا قَد أجَّلنا حُسَيناً و أصحابَهُ يَومَهُم و لَيلَتَهُم. فَشَقَّ ذٰلِكَ عَلَى الحُسَينِ علیه‌السلام و عَلىٰ أصحابِهِ‌، فَقامَ الحُسَينُ علیه‌السلام في أصحابِهِ خَطيباً، فَقالَ‌:

اللّٰهُمَّ إنّي لا أعرِفُ أهلَ بَيتٍ أبَرَّ و لا أزكىٰ و لا أطهَرَ مِن أهلِ بَيتي، و لا أصحاباً هُم خَيرٌ مِن أصحابي، و قَد نَزَلَ بي ما قَد تَرَونَ‌، و أنتُم في حِلٍّ مِن بَيعَتي، لَيسَت لي في أعناقِكُم بَيعَةٌ‌، و لا لي عَلَيكُم ذِمَّةٌ‌، و هٰذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم، فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً[۱۱۵۳]، و تَفَرَّقوا في سَوادِهِ‌، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبونَني، و لَو ظَفِروا بي لَذَهَلوا عَن طَلَبِ غَيري.

فَقامَ إلَيهِ عَبدُ اللّه بنُ مُسلِمِ بنِ عَقيلِ بنِ أبي طالِبٍ‌، فَقالَ‌: يَابنَ رَسولِ اللّه‌، ماذا يَقولُ لَنَا النّاسُ إن نَحنُ خَذَلنا شَيخَنا و كَبيرَنا و سَيِّدَنا، وَ ابنَ سَيِّدِ الأَعمامِ‌، وَ ابنَ نَبِيِّنا سَيِّدِ الأَنبِياءِ‌، لَم نَضرِب مَعَهُ بِسَيفٍ‌، و لَم نُقاتِل مَعَهُ بِرُمحٍ؟! لا وَ اللّه، أو نَرِدَ مَورِدَكَ‌، و نَجعَلَ أنفُسَنا دونَ نَفَسِكَ‌، و دِماءَنا دونَ دَمِكَ‌، فَإِذا نَحنُ فَعَلنا ذٰلِكَ فَقَد قَضَينا ما عَلَينا، و خَرَجنا مِمّا لَزِمَنا.

و قامَ إلَيهِ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ زُهَيرُ بنُ القَينِ البَجَلِيُّ‌، فَقالَ‌: يَا بنَ رَسولِ اللّه‌، وَدِدتُ أنّي قُتِلتُ‌، ثُمَّ نُشِرتُ‌[۱۱۵۴]، ثُمَّ قُتِلتُ‌، ثمَّ نُشِرتُ‌، ثُمَّ قُتِلتُ‌، ثُمّ نُشِرتُ فيكَ و فِي الَّذينَ مَعَكَ مِئَةَ قَتلَةٍ‌، و أنَّ اللّٰهَ دَفَعَ بي عَنكُم أهلَ البَيتِ‌.

فَقالَ لَهُ و لِأَصحابِهِ‌: جُزِيتُم خَيراً.[۱۱۵۵]

  1. الأمالى، صدوق - به نقل از عبد اللّٰه بن منصور، از امام صادق، از پدرش امام باقر، از امام زین العابدین: -: هنگامى كه نامۀ عبید اللّه بن زیاد، به عمر بن سعد رسید، عمر به جارچىاش فرمان داد كه ندا دهد: ما امروز و امشب را به حسین و یارانش، مهلت دادیم.

این بر حسین علیه‌السلام و یارانش گران آمد. حسین علیه‌السلام در میان یارانش به سخن ایستاد و فرمود: «خدایا! من، نه خاندانى را مىشناسم كه از خاندانم، نیكوكارتر و پاکتر و پاكیزهتر باشد و نه یارانى را كه بهتر از یاران من باشند. مىبینید كه چه شده است! شما از بیعت من آزادید و چیزى به گردنتان نیست و تعهّدى به من ندارید. این، شب است كه تاریكى آن، شما را فرا گرفته است. آن را مَرکب خود گیرید و در شهرها پراكنده شوید، كه این جماعت، مرا مىجویند و اگر به من دست یابند، از تعقیب دیگران، دست مىكشند».

عبد اللّه بن مسلم بن عقیل بن ابى طالب برخاست و گفت: اى فرزند پیامبر خدا! اگر ما بزرگ و پیر و سَرورمان، زادۀ سَرور عموهایمان، فرزند پیامبرمان و سَرور پیامبران را وا بگذاریم و همراهش شمشیر نزنیم و با نیزه، همراهش نجنگیم، مردم به ما چه مىگویند؟! به خدا سوگند، نه؛ تا آن كه به همان جایى در آییم كه تو در مىآیى و جانهایمان را فداى تو كنیم و خونهایمان را به پاى تو بریزیم، كه چون چنین كردیم، آنچه را بر عهدۀ ماست، ادا نموده و از عهدۀ وظیفهمان بیرون آمدهایم.

مردى به نام زُهَیر بن قَین بَجَلى نیز برخاست و [به امام علیه‌السلام] گفت: اى فرزند پیامبر خدا! دوست داشتم كه كشته شوم و دوباره زنده شوم و سپس كشته شوم و دوباره زنده شوم و آن گاه، كشته شوم و باز، زنده شوم و تا صد بار به خاطر تو و همراهیانت كشته شوم و خدا با من، [مرگ را] از شما اهل بیت، دور بگردانَد.

امام علیه‌السلام به او و یارانش فرمود: «جزاى خیر ببینید!».

  1. تاريخ الطبري عن الضحّاك بن عبداللّٰه المشرقيّ‌: قَدِمتُ و مالِكُ بنُ النَّضرِ الأَرحَبِيُّ عَلَى الحُسَينِ علیه‌السلام، فَسَلَّمنا عَلَيهِ‌، ثُمَّ جَلَسنا إلَيهِ‌، فَرَدَّ عَلَينا، و رَحَّبَ بِنا.…

فَلَمّا كانَ اللَّيلُ قالَ‌: هٰذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم، فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً، ثُمَّ لِيَأخُذ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم بِيَدِ رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي، تَفَرَّقوا في سَوادِكُم و مَدائِنِكُم حَتّىٰ يُفَرِّجَ اللّٰهُ‌، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبُوني، و لَو قَد أصابوني لَهَوا عَن طَلَبِ غَيري.

فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ و أبناؤُهُ و بَنو أخيهِ وَ ابنا عَبدِ اللّه بنِ جَعفَرٍ: لِمَ نَفعَلُ؟ لِنَبقىٰ بَعدَكَ؟ لا أرانَا اللّٰهُ ذٰلِكَ أبَداً. بَدَأَهُم بِهٰذَا القَولِ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام، ثُمَّ إنَّهُم تَكَلَّموا بِهٰذا و نَحوِهِ‌.

فَقالَ الحُسَينُ علیه‌السلام: يا بَني عَقيلٍ‌! حَسبُكُم مِنَ القَتلِ بِمُسلِمٍ‌، اذهَبوا قَد أذِنتُ لَكُم.

قالوا: فَما يَقولُ النّاسُ؟! يَقولونَ إنّا تَرَكنا شَيخَنا و سَيِّدَنا و بَني عُمومَتِنا خَيرَ الأَعمامِ‌، و لَم نَرمِ مَعَهُم بِسَهمٍ‌، و لَم نَطعَن مَعَهُم بِرُمحٍ‌، و لَم نَضرِب مَعَهُم بِسَيفٍ‌، و لا نَدري ما صَنَعوا؟! لا وَ اللّه‌، لا نَفعَلُ‌، ولٰكِن تَفدِيكَ أنفُسُنا و أموالُنا و أهلُونا، و نُقاتِلُ مَعَكَ حَتّىٰ نَرِدَ مَورِدَكَ‌، فَقَبَّحَ اللّٰهُ العَيشَ بَعدَكَ‌.…

قالَ‌: فَقامَ إلَيهِ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَةَ الأَسَدِيُّ‌، فَقالَ‌: أنَحنُ نُخَلّي عَنكَ و لَمّا نُعذِر إلَى اللّه في أداءِ حَقِّكَ؟! أما وَ اللّه‌، حَتّىٰ أكسِرَ في صُدورِهِم رُمحي، و أضرِبَهُم بِسَيفي ما ثَبَتَ قائِمُهُ في يَدي، و لا اُفارِقُكَ‌، و لَو لَم يَكُن مَعي سِلاحٌ اُقاتِلُهُم بِهِ لَقَذَفتُهُم بِالحِجارَةِ دونَكَ حَتّىٰ أموتَ مَعَكَ‌.

قالَ‌: و قالَ سَعيدُ بنُ عَبدِ اللّه الحَنَفِيُّ‌: وَاللّه‌، لا نُخَلّيكَ حَتّىٰ يَعلَمَ اللّٰهُ أنّا حَفِظنا غَيبَةَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فيكَ‌. وَاللّه‌، لَو عَلِمتُ أنّي اُقتَلُ‌، ثُمَّ اُحيا، ثُمَّ اُحرَقُ حَيّاً، ثُمَّ اُذَرُّ، يُفعَلُ ذٰلِكَ بي سَبعينَ مَرَّةً؛ ما فارَقتُكَ حَتّىٰ ألقىٰ حِمامي[۱۱۵۶] دونَكَ‌، فَكَيفَ لا أفعَلُ ذٰلِكَ‌! و إنَّما هِيَ قَتلَةٌ واحِدَةٌ‌، ثُمَّ هِيَ الكَرامَةُ الَّتي لَا انقِضاءَ لَها أبَداً؟!

قالَ‌: و قالَ زُهَيرُ بنُ القَينِ‌: وَ اللّه‌، لَوَدِدتُ أنّي قُتِلتُ‌، ثُمَّ نُشِرتُ‌، ثُمَّ قُتِلتُ حَتّىٰ اُقتَلَ كَذا ألفَ قَتلَةٍ‌، و أنَّ اللّٰهَ يَدفَعُ بِذٰلِكَ القَتلَ عَن نَفسِكَ و عَن أنفُسِ هٰؤُلاءِ الفِتيَةِ مِن أهلِ بَيتِكَ‌.

قالَ‌: و تَكَلَّمَ جَماعَةُ أصحابِهِ بِكَلامٍ يُشبِهُ بَعضُهُ بَعضاً في وَجهٍ واحِدٍ، فَقالوا:

وَاللّه‌، لا نُفارِقُكَ‌، و لٰكِنَّ أنفُسَنا لَكَ الفِداءُ‌، نَقِيكَ بِنُحورِنا وجِباهِنا و أيدينا، فَإِذا نَحنُ قُتِلنا كُنّا وَفَّينا، و قَضَينا ما عَلَينا.[۱۱۵۷]

  1. تاريخ الطبرى - به نقل از ضحّاک بن عبد اللّٰه مشرقى -: من و مالک بن نَضر اَرحَبى، بر حسین علیه‌السلام وارد شدیم. بر او سلام دادیم و نزدش نشستیم. پاسخ ما را داد و خوشامد گفت.…

چون شب شد، فرمود: «این، [سیاهىِ] شب است كه شما را پوشانده است. آن را مَركب خود گیرید و هر كدامتان، دست مردى از خاندانم را بگیرد و در دشتها و شهرهایتان، پراكنده شوید تا خداوند، گشایشى دهد، كه این مردم، در پىِ من هستند و اگر به من دست بیابند، در پىِ دیگران نمىروند».

برادران، پسران و برادرزادگان حسین علیه‌السلام و دو پسر عبد اللّٰه بن جعفر، به ایشان گفتند: چرا چنین كنیم؟ براى این كه پس از تو بمانیم؟! خداوند، هرگز آن [روز] را به ما نشان ندهد!

عبّاس بن على علیه‌السلام آغازگر این سخن بود و سپس بقیّۀ آنان، همین سخن و مانند آن را بر زبان آوردند.

حسین علیه‌السلام فرمود: «اى فرزندان عقیل! كُشته شدن [برادرتان] مُسلم، براى شما كافى است. بروید كه من به شما، اجازه دادم».

آنان گفتند: مردم، چه خواهند گفت؟! مىگویند كه ما، بزرگ و سَرور خود را و بهترین عموزادگان خود را رها كردیم و همراه آنان، نه تیرى انداختیم و نه نیزهاى پَراندیم و نه شمشیرى زدیم، و نمىدانیم چه كردند! به خدا سوگند، چنین نمىكنیم؛ بلكه جان و مال و خانوادهمان را فداى تو مىكنیم و همراه تو مىجنگیم تا به سرانجام تو برسیم. خداوند، زندگى پس از تو را زشت گردانَد!.…

آن گاه، مسلم بن عَوسَجۀ اسدى برخاست و به حسین علیه‌السلام گفت: آیا ما تو را تنها بگذاریم، در حالى كه هنوز از عهدۀ اداى حقّ تو در برابر خدا، بیرون نیامدهایم؟! بدان كه - به خدا سوگند - با تو هستم تا آن جا كه نیزهام را در سینههایشان بِشكنم! تا هر زمان كه قبضۀ شمشیرم را به دست دارم، با آنان مىجنگم و از تو جدا نمىشوم و اگر سلاح نداشته باشم تا با آنان بجنگم، در دفاع از تو، به سوى آنان، سنگ پرتاب مىكنم تا همراه تو بمیرم.

سپس سعید بن عبد اللّٰه حنفى گفت: به خدا سوگند، تو را تنها نمىگذاریم تا خدا بداند كه ما در غیاب پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله، تو را پاس داشتیم. به خدا سوگند، اگر مىدانستم كه كشته مىشوم و سپس زنده مىشوم، آن گاه زنده زنده، سوزانده مىشوم و خاكسترم را بر باد مىدهند و این كار را هفتاد مرتبه با من مىكنند، از تو جدا نمىشدم تا مرگم را پیش روىِ تو ببینم! پس اكنون، چرا این كار را نكنم كه تنها یک بار كُشته شدن است و آن هم با كرامتى جاویدان در پىِ آن؟!

و زُهَیر بن قَین گفت: به خدا سوگند، دوست داشتم كه كشته شوم و سپس زنده شوم و سپس كشته شوم و تا هزار مرتبه مرا بكشند؛ امّا خداوند با كشته شدن من، كشته شدن را از تو و از جانِ این جوانان خاندانت، دور بدارد!

عموم یاران حسین علیه‌السلام، سخنانى چنین و به همین صورت، بر زبان آوردند و گفتند: به خدا سوگند، از تو جدا نمىشویم؛ بلكه جانهایمان، فداى تو باد! ما از تو با دل و جان و دست و سر، محافظت مىكنیم و چون كشته شویم، به عهد خود وفا و وظیفۀ خود را ادا كردهایم.

الفَصلُ الثّانِی عَشَرَ: دَورُ النِّساءِ في جِهادِ العَدُوِّ

فصل دوازدهم: نقش زنان در جهاد با دشمن

  1. الإمام الباقر أو الإمام الصادق علیهماالسلام: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله خَرَجَ بِالنِّساءِ فِي الحَربِ حَتّیٰ يُداوينَ الجَرحیٰ، و لَم يَقسِم لَهُنَّ مِنَ الفَيءِ شَيئاً، و لٰكِنَّهُ نَفَلَهُنَّ[۱۱۵۸].[۱۱۵۹]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام يا امام صادق علیه‌السلام: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله زنان را همراه خود به جنگ برد تا مجروحان را مداوا كنند و از غنیمت، چیزى میان آنها تقسیم نكرد؛ امّا به آنان [اموالى] عطا فرمود.

 

  1. صحيح مسلم عن يزيد بن هرمز: إنَّ نَجدَةَ كَتَبَ إلَى ابنِ عَبّاسٍ يَسأَلُهُ:... هَل كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَغزو بِالنِّساءِ؟ و هَل كانَ يَضرِبُ لَهُنَّ بِسَهمٍ؟.…

فَكَتَبَ إلَيهِ ابنُ عَبّاسٍ: كَتَبتَ تَسأَلُني: هَل كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَغزو بِالنِّساءِ؟ و قَد كانَ يَغزو بِهِنَّ، فَيُداوينَ الجَرحیٰ، و يُحذَينَ مِنَ الغَنيمَةِ[۱۱۶۰]، و أَمّا بِسَهمٍ فَلَم يَضرِب لَهُنَّ.[۱۱۶۱]

  1. صحيح مسلم - به نقل از یزید بن هرمز -: نجده به ابن عبّاس نامه نوشت و از او پرسید:... آیا پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در جنگ، از زنان نیز كمک مىگرفت؟ و آیا سهمى برایشان قرار مىداد؟

ابن عبّاس به او نوشت: «به من نوشتى و پرسیدى كه: آیا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در جنگ، از زنان كمک مىگرفت؟ [آرى] از آنان در جنگ كمک مىگرفت و آنها مجروحان را درمان مىكردند و بهرهاى از غنیمت مىبردند؛ امّا سهمى مانند جنگجویان به آنان داده نشد».

  1. صحيح مسلم عن أنس: إنَّاُمّ سُلَيمٍ اتَّخَذَت يَومَ حُنَينٍ خِنجَراً، فَكانَ مَعَها، فَرَآها أبو طَلحَةَ فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، هٰذِهِاُمّ سُلَيمٍ مَعَها خِنجَرٌ!

فَقالَ لَها رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: ما هٰذَا الخِنجَرُ؟

قالَت: اِتَّخَذتُهُ، إن دَنا مِنّي أحَدٌ مِنَ المُشرِكينَ بَقَرتُ بِهِ بَطنَهُ.

فَجَعَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَضحَكُ.

قالَت: يا رَسولَ اللّه، اُقتُل مَن بَعدَنا مِنَ الطُّلَقاءِ انهَزَموا بِكَ[۱۱۶۲].

فَقالَ رَسولُ اللّه: يااُمَّ سُلَيمٍ، إنَّ اللّٰهَ قَد كَفیٰ و أَحسَنَ.[۱۱۶۳]

  1. صحيح مسلم - به نقل از اَنَس -:اُمّ سُلَیم در جنگ حُنَین، خنجرى برداشت و همراهش برد. ابو طلحه او را دید و گفت: اى پیامبر خدا! این،اُمّ سلیم است كه خنجرى همراه دارد. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «این خنجر چیست؟».

اُمّ سلیم گفت: آن را برداشتهام تا اگر یكى از مشركان به من نزدیک شد، شكمش را بدرم!

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله شروع به خندیدن كرد.

اُمّ سلیم گفت: ای پیامبر خدا! طُلَقایی (آزاد شدگانی) را که [در مکّه] ماندند و [در جنگ حُنَین] همراهیات نکردند، بکُش.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «ایاُمّ سُلَیم! خدا [ما را] کفایت کرد و کار را به خوبی به پیش برد».

  1. المعجم الكبير عن أنس: قالَتاُمُّ سَلَمَةَ: يا رَسولَ اللّه، أخرُجُ معَكَ إلَى الغَزوِ؟ قالَ: يااُمَّ سَلَمَةَ! إنَّهُ لَم يُكتَب عَلَى النِّساءِ الجِهادُ.

قالَت: اُداوِي الجَرحیٰ، و اُعالِجُ العَينَ، و أَسقِي الماءَ. قالَ: فَنَعَم إذَن.[۱۱۶۴]

  1. المعجم الکبیر - به نقل از اَنَس -:اُمّ سلمه گفت: ای پیامبر خدا! آیا من هم با تو به جنگ بیایم؟ فرمود: «ایاُمّ سلمه! جهاد بر زنان واجب نشده است».

اُمّ سلمه گفت: زخمیها را مداوا و چشم‌ها را درمان میکنم و [به رزمندگان،] آب میرسانم. فرمود: «در این صورت، باشد».

  1. صحيح مسلم عن أنس: كانَ رَسولُ اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله يَغزو بِأُمِّ سُلَيمٍ و نِسوَةٍ مِنَ الأَنصارِ مَعَهُ إذا غَزا؛ فَيَسقينَ الماءَ، و يُداوينَ الجَرحیٰ.[۱۱۶۵]

 

  1. صحيح مسلم - به نقل از اَنَس -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله [مادرم]اُمّ سُلَیم و زنانى از انصار را با خود به پیكار مىبرد و آنان آب مىرساندند و مجروحان را درمان مىكردند.

 

  1. الطبقات الكبرى: أسلَمَتاُمُّ سُلَيمٍ و بايَعَت رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و شَهِدَت يَومَ حُنَينٍ و هِيَ حامِلٌ بِعَبدِ اللّه بنِ أبي طَلحَةَ، و شَهِدَت قَبلَ ذٰلِكَ يَومَ اُحُدٍ؛ تَسقِي العَطشیٰ، و تُداوِي الجَرحیٰ.[۱۱۶۶]

 

  1. الطبقات الكبرى:اُمّ سُلَیم، اسلام آورد و با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بیعت كرد و در نبرد حُنَین، در حالى كه به عبد اللّهبن ابى طلحه آبستن بود، حضور یافت. او پیشتر در نبرد اُحُد، شرکت کرده بود و به تشنگان، آب مىرساند و مجروحان را درمان مىكرد.

 

  1. الطبقات الكبرى عناُمّ سنان الأسلميّة: لَمّا أرادَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله الخُروجَ إلیٰ خَيبَرَ، جِئتُهُ فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّه، أخرُجُ مَعَكَ في وَجهِكَ هٰذا؛ أخرُزُ السِّقاءَ[۱۱۶۷]، و اُداوِي المَريضَ وَ الجَريحَ إن كانَت جِراحٌ، و لا تَكونُ، و اُبصِرُ الرَّحلَ.

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: اُخرُجي عَلیٰ بَرَكَةِ اللّه؛ فَإِنَّ لَكِ صَواحِبَ قَد كَلَّمنَني، و أَذنِتُ لَهُنَّ مِن قَومِكِ و مِن غَيرِهِم، فَإِن شِئتِ فَمَع قَومِكِ، و إن شِئتِ فَمَعنا.

قُلتُ: مَعَكَ.

قالَ: فَكوني مَعَاُمّ سَلَمَةَ زَوجَتي.

قالَت: فَكُنتُ مَعَها.[۱۱۶۸]

  1. الطبقات الكبرى - به نقل ازاُمّ سِنان اَسلَمى -: هنگامى كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آهنگ خیبر داشت، به حضور وى رسیدم و گفتم: اى پیامبر خدا! آیا در این آهنگى كه دارى، مىتوانم با تو روانه شوم تا در آن جا مَشکِ پاره شده را بدوزم و بیمار و مجروح را - اگر مجروحانى باشند - درمان كنم و نگهبان زاد و توشه باشم؟

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «به بركت خداوند، روانه شو؛ چرا كه بانوانى از دوستان تو، از خاندانت و از دیگر كسان، [پیشتر] با من سخن گفتهاند و من به آنان اجازه دادهام. اگر خواستى، با خاندان خویش روانه شو و اگر هم خواستى، با ما».

گفتم: با شما.

فرمود: «پس بااُمّ سَلَمه، همسرم، همراه باش».

پس با او (اُمّ سلمه) بودم.

  1. صحيح البخاري عن الرُّبَيّعِ بنت مُعَوِّذ: كُنّا نَغزو مَعَ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله؛ فَنَسقِي القَومَ و نَخدِمُهُم، و نَرُدُّ الجَرحیٰ وَ القَتلیٰ إلَى المَدينَةِ.[۱۱۶۹]

 

  1. صحيح البخارى - به نقل از رُبَیِّع دختر معوِّذ -: ما همراه با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به پیكار مىرفتیم و به مردم، آب مىرساندیم، به آنان خدمت مىكردیم و مجروحان و كشتگان را به مدینه باز مىگرداندیم.

 

  1. صحيح مسلم عناُمّ عطيّة الأنصاريّة: غَزَوتُ مَعَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله سَبعَ غَزَواتٍ، أخلُفُهُم في رِحالِهِم؛ فَأَصنَعُ لَهُمُ الطَّعامَ، و اُداوِي الجَرحیٰ، و أَقومُ عَلَى المَرضیٰ.[۱۱۷۰]

 

  1. صحيح مسلم - به نقل ازاُمّ عطیّۀ انصارى -: همراه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در هفت جنگ، حضور یافتم. من در خیمهگاه آنان مىماندم و برایشان غذا آماده مىكردم، مجروحان را درمان مىنمودم و بیماران را پرستارى مىكردم.

 

  1. مسند ابن حنبل عن اُميّة بنت أبي الصَّلت عن امرأة من بني غفار و قد سمّاها لي، قالت: أتَيتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله في نِسوَةٍ مِن بَني غِفارٍ، فَقُلنا لَهُ: يا رَسولَ اللّه، قَد أرَدنا أن نَخرُجَ مَعَكَ إلیٰ وَجهِكَ هٰذا - و هُوَ يَسيرُ إلیٰ خَيبَرَ - فَنُداوِيَ الجَرحیٰ، و نُعينَ المُسلِمينَ بِمَا استَطَعنا؟

فَقالَ: عَلیٰ بَرَكَةِ اللّه.

قالَت: فَخَرَجنا مَعَهُ، و كُنتُ جارِيَةً حَديثَةً.… قالَت: فَلَمّا فَتَحَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله خَيبَرَ، رَضَخَ[۱۱۷۱] لَنا مِنَ الفَيءِ، و أخَذَ هٰذِهِ القِلادَةَ الَّتي تَرَينَ في عُنُقي فَأَعطانيها، و جَعَلَها بِيَدِهِ في عُنُقي، فَوَ اللّه، لا تُفارِقُني أبَداً.

قالَ: و كانَت في عُنُقِها حَتّیٰ ماتَت، ثُمَّ أوصَت أن تُدفَنَ مَعَها.[۱۱۷۲]

  1. مسند ابن حنبل - به نقل از اُمیّه دختر ابو صَلت، از یكى از زنان خاندان بنى غِفار که نامش را هم برده بود -: همراه با شمارى از زنان بنى غِفار، به حضور پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رسیدم. به ایشان گفتیم: اى پیامبر خدا! ما مىخواهیم در این پیكارى كه آهنگ آن كردهاى (پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آهنگ خیبر داشت)، با تو روانه شویم و آن جا مجروحان را درمان كنیم و به مسلمانان، با آنچه در توانمان است، یارى رسانیم.

فرمود: «در سایۀ بركت خداوند!».

پس با ایشان روانه شدیم و من در آن هنگام، جوانسال بودم.… چون پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله خیبر را گشود، از غنائم، قدرى نیز به ما بخشید. او این گردنبند را كه اكنون در گردن دارم، [از میان غنائم] برداشت و به من داد و به دست خویش، بر گردنم آویخت. به خدا سوگند، هرگز این گردنبند از من جدا نخواهد شد.

و آن گردنبند در گردن او بود تا از دنیا رفت و وصیّت کرد که با او دفن شود.

  1. الطبقات الكبرى: أسلَمَتاُمُّ عُمارَةَ و حَضَرَت لَيلَةَ العَقَبَةِ و بايَعَت رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و شَهِدَت اُحُداً وَ الحُدَيبِيَةَ و خَيبَرَ و عُمرَةَ القَضِيَّةِ و حُنيناً و يَومَ اليَمامَةِ، و قُطِعَت يَدُها، و سَمِعَت مِنَ النَّبِيِّ أحاديثَ.[۱۱۷۳]

 

  1. الطبقات الكبرى:اُمُّ عُماره، اسلام آورد و در شب عَقَبه[۱۱۷۴] حضور یافت و با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بیعت كرد. او در نبردهاى اُحُد، حُدَیبیه، خیبر، عُمرة القضا،[۱۱۷۵] حُنَین و یَمامه نیز حضور داشت و دستش قطع شد. از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله احادیثى نیز شنید.

 

  1. الطبقات الكبرى عن محمّد بن يحيى بن حبّان: جُرِحَتاُمُّ عُمارَةَ بِأُحُدٍ اثنَي عَشَرَ جُرحاً، و قُطِعَت يَدُها بِاليَمامَةِ، و جُرِحَت يَومَ اليَمامَةِ سِویٰ يَدِها أحَدَ عَشَرَ جُرحاً، فَقَدِمَتِ المَدينَةَ و بِهَا الجِراحَةُ.[۱۱۷۶]

 

  1. الطبقات الكبرى - به نقل از محمّد بن یحیى بن حِبّان -:اُمّ عُماره در اُحُد، دوازده زخم برداشت و دستش در نبرد یَمامه، قطع شد. او افزون بر دستش، در نبرد یَمامه، یازده زخم دیگر برداشت و در حالى به مدینه باز گشت كه هنوز این زخمها بر او بود.

 

  1. الطبقات الكبرى عن عمارة بن غزيّة: قالَتاُمُّ عُمارَةَ: قَد رَأَيتُني وَ انكَشَفَ النّاسُ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَما بَقِيَ إلّا في نُفَيرٍ ما يُتِمّونَ عَشَرَةً، و أَنَا وَ ابنايَ و زَوجي بَينَ يَدَيهِ نَذُبُّ عَنهُ، وَ النّاسُ يَمُرّونَ بِهِ مُنهَزِمينَ، و رَآني و لا تُرسَ مَعي، فَرَأیٰ رَجُلاً مُوَلِّياً مَعَهُ تُرسٌ، فَقالَ لِصاحِبِ التُّرسِ: «ألقِ تُرسَكَ إلیٰ مَن يُقاتِلُ»، فَأَلقیٰ تُرسَهُ، فَأَخَذتُهُ فَجَعَلتُ أتَتَرَّسُ بِهِ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و إنَّما فَعَلَ بِنَا الأَفاعيلَ أصحابُ الخَيلِ، لَو كانوا رَجّالَةً مِثلَنا أصَبناهُم إن شاءَ اللّٰهُ.

فَيُقبِلُ رَجُلٌ عَلیٰ فَرَسٍ فَضَرَبَني، و تَتَرَّستُ لَهُ فَلَم يَصنَع سَيفُهُ شَيئاً، و وَلّیٰ، و أَضرِبُ عُرقوبَ فَرَسِهِ، فَوَقَعَ عَلیٰ ظَهرِهِ، فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يَصيحُ: «يَابنَاُمُّ عُمارَةَ، اُمَّكَ اُمَّكَ!»، قالَت: فَعاوَنَني عَلَيهِ حَتّیٰ أورَدتُهُ شَعوبَ[۱۱۷۷].[۱۱۷۸]

  1. الطبقات الکبری - به نقل از عُمارة بن غَزیّه -:اُمّ عماره گفت: من شاهد بودم که مردم از گرد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پراکنده شدند و فقط چند نفری که به ده تن نمیرسیدند، باقی مانده بودند. من و دو پسرم و شوهرم پیشاپیش او بودیم و از او دفاع میکردیم و بقیّه از او میگذشتند و میگریختند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که دید من سپر ندارم، به یک نفر که داشت میگریخت و با خود سپر داشت، فرمود: «سپرت را برای کسی بینداز که میجنگد». او سپرش را انداخت و من سپر را برداشتم و با آن از پیامبر خدا دفاع میکردم. سواران دشمن، ما را در تنگنای شدیدی قرار داده بودند، در صورتی که اگر مانند ما پیاده بودند، به خواست خدا، آنها را از پا در میآوردیم.

مردی سوار بر اسب به طرف من آمد و ضربهای فرود آورد که من در برابرش سپر گرفتم و شمشیرش کارگر نیفتاد و چون بر گشت که برود، با ضربهای اسبش را پی کردم و او از اسب به پشت افتاد. پیامبر فریاد زد: «ای پسراُمّ عُماره! مادرت، مادرت!». پسرم به کمکم آمد و من آن مرد را به درک واصل کردم.

  1. الطبقات الكبرى عن عبد اللّهبن زيد - في ذِکرِ غَزوَةِ اُحُدٍ -: جُرِحتُ يَومَئِذٍ جُرحاً في عَضُدِيَ اليُسریٰ، ضَرَبَني رَجُلٌ كَأَنَّهُ الرَّقلُ[۱۱۷۹] و لَم يُعَرِّج عَلَيَّ و مَضیٰ عَنّي، و جَعَلَ الدَّمُّ لا يَرقَأُ، فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: «اِعصِب جُرحَكَ».

فَتُقبِلُ اُمّي إلَيَّ و مَعَها عَصائِبُ في حَقوَيها قَد أعَدَّتها لِلجِراحِ، فَرَبَطَت جُرحي، وَ النَّبِيُّ واقِفٌ يَنظُرُ إلَيَّ، ثُمَّ قالَت: اِنهَض بُنَيَّ فَضارِبِ القَومَ. فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله يَقولُ: «ومَن يُطيقُ ما تُطيقينَ يااُمَّ عُمارَةَ؟!».

قالَت: و أَقبَلَ الرَّجُلُ الَّذي ضَرَبَ ابني، فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: «هٰذا ضارِبُ ابنِكِ». قالَت: فَأَعتَرِضُ لَهُ فَأَضرِبُ ساقَهُ، فَبَرَكَ. قالَت: فَرَأَيتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَتَبَسَّمُ حَتّیٰ رَأَيتُ نَواجِذَهُ، و قالَ: «اِستَقَدتِ[۱۱۸۰] يااُمَّ عُمارَةَ». ثُمَّ أقبَلنا نَعُلُّهُ[۱۱۸۱] بِالسِّلاحِ حَتّیٰ أتَينا عَلیٰ نَفسِهِ، فَقالَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: «الحَمدُ لِلهِ الَّذي ظَفَّرَكِ و أَقَرَّ عَينَكِ مِن عَدُوِّكِ، و أَراكِ ثَأرَكِ بِعَينِكِ».[۱۱۸۲]

  1. الطبقات الكبرى - به نقل از عبد اللّٰهبن زید، در یادكرد از نبرد اُحُد -: در آن روز، دست چپم زخمى شد. مردى همانندِ تنۀ نخل، ضربتى بر من وارد آورد و بى آن كه كارم را یكسره كند، مرا فرو گذاشت. خون مىریخت و توقّفى نداشت. در این هنگام، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «زخمت را ببند».

پس مادرم (اُمّ عُماره) كه باندهایى براى زخمها آماده ساخته و به كمر خویش بسته بود، به سراغم آمد و در حالى كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ایستاده بود و مرا مىنگریست، زخم مرا بست و سپس [به من] گفت: پسرم! بر خیز و با این مردمان، پیكار كن. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله كه این را دید، فرمود: «اىاُمّ عُماره! چه كسى را این طاقت است كه تو دارى؟».

[مادرم تعریف کرد و] گفت: آن گاه مردی که بر پسرم ضربه زده بود، رو آورد. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «این، زنندۀ پسرت است». به او حمله کردم و ساق پایش را قطع کردم. به زانو افتاد. دیدم پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله میخندد، به طوری که دندانهایش را دیدم. فرمود:«ایاُمّ عَماره! قصاص کردی». آن گاه سپس با سلاح، ضربه‌های پیاپی بر او وارد آوردیم تا این که جانش را گرفتیم. آن گاه، پیامبر فرمود: «ستایش، خدایی را که تو را پیروز کرد و با کشتن دشمنت شادت نمود و انتقامت را به تو نشان داد».

  1. الطبقات الكبرى عن محمّد بن عمر: شَهِدَتاُمُّ عُمارَةَ بِنتُ كَعبٍ اُحُداً مَعَ زَوجِها غَزِيَّةَ بنِ عَمرٍو وَ ابنَيها، و خَرَجَت مَعَهُم بِشَنٍّ[۱۱۸۳] لَها في أوَّلِ النَّهارِ تُريدُ أن تَسقِيَ الجَرحیٰ، فَقاتَلَت يَومَئِذٍ و أَبلَت بَلاءً حَسَناً، و جُرِحتُ اثنَي عَشَرَ جُرحاً بَينَ طَعنَةٍ بِرُمحٍ أو ضَربَةٍ بِسَيفٍ.

فَكانَتاُمُّ سَعيدٍ بِنتُ سَعدِ بنِ رَبيعٍ تَقولُ: دَخَلتُ عَلَيها فَقُلتُ: حَدِّثيني خَبَرَكِ يَومَ اُحُدٍ.

قالَت: خَرَجتُ أوَّلَ النَّهارِ إلیٰ اُحُدٍ و أَنَا أنظُرُ ما يَصنَعُ النّاسُ، و مَعِيَ سِقاءٌ فيهِ ماءٌ، فَانتَهَيتُ إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و هُوَ في أصحابِهِ، وَ الدَّولَةُ[۱۱۸۴] وَ الرّيحُ لِلمُسلِمينَ، فَلَمَّا انهَزَمَ المُسلِمونَ انحَزتُ إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَجَعَلتُ اُباشِرُ القِتالَ و أذُبُّ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله بِالسَّيفِ، و أَرمِي بِالقَوسِ، حَتّیٰ خَلَصَت إلَيَّ الجِراحُ.

قالَت: فَرَأَيتُ عَلیٰ عاتِقِها جُرحاً لَهُ غَورٌ أجوَفُ، فَقُلتُ: يااُمَّ عُمارَةَ، مَن أصابَكِ هٰذا؟

قالَت: أقبَلَ ابنُ قَميئَةَ، و قَد وَلَّى النّاسُ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، يَصيحُ: دُلّوني عَلیٰ مُحَمَّدٍ، فَلا نَجَوتُ إن نَجا! فَاعتَرَضَ لَهُ مُصعَبُ بنُ عُمَيرٍ و ناسٌ مَعَهُ، فَكُنتُ فيهِم، فَضَرَبَني هٰذِهِ الضَّربَةَ، و لَقَد ضَرَبتُهُ عَلیٰ ذٰلِكَ ضَرَباتٍ و لٰكِنَّ عَدُوَّ اللّه كانَ عَلَيهِ درِعانِ.

فَكانَ ضَمرَةُ بنُ سَعيدٍ المازِنِيُّ يُحَدِّثُ عَن جَدَّتِهِ - و كانَت قَد شَهِدَت اُحُداً تَسقِي الماءَ - قالَت: سَمِعتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَقولُ: «لَمُقامُ نَسيبَةَ بِنتِ كَعبٍ اليَومَ خَيرٌ مِن مُقامِ فُلانٍ و فُلانٍ»، و كانَ يَراها يَومَئِذٍ تُقاتِلُ أشَدَّ القِتالِ، و إنَّها لَحاجِزَةٌ ثَوبَها عَلیٰ وَسَطِها، حَتّیٰ جُرِحَت ثَلاثَةَ عَشَرَ جُرحاً، و كانَت تَقولُ: إنّي لَأَنظُرُ إلَى ابنِ قَميئَةَ و هُوَ يَضرِبُها عَلیٰ عاتِقِها، و كانَ أعظَمَ جِراحِها، فَداوَتهُ سَنَةً.

ثُمَّ نادیٰ مُنادي رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلیٰ حَمراءِ الأَسَدِ، فَشَدَّت عَلَيها ثِيابَها، فَمَا استَطاعَت مِن نَزفِ الدَّمِ، و لَقَد مَكَثنا لَيلَتَنا نُكَمِّدُ[۱۱۸۵] الجِراحَ حَتّیٰ أصبَحنا. فَلَمّا رَجَعَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله مِنَ الحَمراءِ ما وَصَلَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلیٰ بَيتِهِ حَتّیٰ أرسَلَ إلَيها عَبدَ اللّه بنَ كَعبٍ المازِنِيَّ يَسأَلُ عَنها، فَرَجَعَ إلَيهِ يُخبِرُهُ بِسَلامَتِها، فَسُرَّ بِذٰلِكَ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله.[۱۱۸۶]

  1. الطبقات الكبرى - به نقل از محمّد بن عمر -:اُمّ عُماره دختر كعب، همراه با شوهرش غَزیّة بن عَمرو و نیز دو پسرش در نبرد اُحُد حضور یافت. او اوّلِ روز، مَشكى با خود برداشت و با سپاه اسلام، همراه شد، بِدان هدف كه به مجروحان، آب برساند. وى در آن نبرد، پیكار كرد و جانانه جنگید و دوازده زخم از ضربۀ نیزه تا ضربۀ شمشیر برداشت.

اُمّ سعید دختر سعد بن ربیع مىگفت: [روزى] بر او وارد شدم و گفتم: از ماجراى خود در نبرد اُحُد برایم بگو.

گفت: در آغاز روز، روانۀ اُحُد شدم، در حالى كه مَشک آبى به همراه داشتم و مىنگریستم كه مردم، چه مىكنند. در این میان به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رسیدم، در حالى كه در میان یارانش بود و هنوز چیرگى و سرافرازى، از آنِ مسلمانان بود. هنگامى كه مسلمانان شكست خوردند، به سمت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رفتم و دست به پیكار زدم و با شمشیر زدن یا به وسیلۀ تیر افكندن، از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله دفاع مىكردم تا زمانى كه آن زخمها به من رسید.

اُمّ سعید گفت: در شانۀ او (اُمّ عماره) زخم عمیق و گود افتادهای دیدم. گفتم: ایاُمّ عماره! این زخم را چه کسی به تو زده است؟

گفت: [در جنگ اُحُد] وقتی مسلمانان از اطراف پیامبر تار و مار شدند، ابن قَمیئه آمد و فریاد میزد: محمّد را به من نشان دهید! نجات نیابم اگر او نجات یابد! مُصعب بن عُمَیر و عدّهای دیگر راه را بر او گرفتند. من هم یکی از آنان بودم. او این ضربه را به من زد. من هم متقابلاً چندین ضربه به او زدم؛ امّا این دشمن خدا دو زره بر تن داشت.

ضَمرة بن سعید مازنی از مادربزرگش که در جنگ اُحُد حضور داشت و آب میداد، نقل کرد که گفت: از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم که میفرماید: «امروز، مقام نسیبه دختر کعب، از مقام فلانی و فلانی بهتر است». [پیامبر صلّی اللّه علیه و آله] میدید که او در حالی که چادرش را به کمرش بسته است، سخت میجنگد، به طوری که سیزده زخم برداشت. مادربزرگم میگفت: من دیدم که ابن قمیئه بر شانۀ او ضربه میزند. اثر آن ضربه بزرگترین زخم او بود، چنان که تا یک سال مداوایش میکرد.

سپس جارچیِ پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله جار زد که: «پیش به سوی حمراء الأسد!». نسیبه زخم خود را با چادرش بست؛ امّا خون بند نمیآمد. ما شب را ماندیم و زخمها را نمدداغ میکردیم تا این که صبح شد. چون پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از حمراء الأسد باز گشت، به محض آن که به خانهاش رسید، عبد اللّٰه بن کعب مازنی را فرستاد تا از حال نسیبه جویا شود. عبد اللّٰه بر گشت و خبر سلامت او را به پیامبر داد. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خوشحال شد.

  1. الطبقات الكبرى عن محمّد بن عمر: حَضَرَتاُمُّ أيمَنَ اُحُداً، و كانَت تَسقِي الماءَ و تُداوِي الجَرحیٰ، و شَهِدَت خَيبَرَ مَعَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.[۱۱۸۷]

 

  1. الطبقات الكبرى - به نقل از محمّد بن عمر -:اُمّ اَیمَن در جنگ اُحُد حضور داشت. او آب مىرساند و مجروحان را درمان مىكرد. وى در نبرد خیبر نیز همراه با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله حضور یافت.

 

  1. تاريخ الطبري عن أبي مخنف: حَدّثَني أبو جَنابٍ، قالَ: كانَ مِنّا رَجُلٌ يُدعیٰ عَبدَ اللّه بنَ عُمَيرٍ، مِن بَني عُلَيمٍ، كانَ قَد نَزَلَ الكوفَةَ، وَ اتَّخَذَ عِندَ بِئرِ الجَعدِ مِن هَمدانَ داراً، و كانَت مَعَهُ امرَأَةٌ لَهُ مِنَ النَّمِرِ بنِ قاسِطٍ، يُقالُ لَها:اُمُّ وَهبٍ بِنتُ عَبدٍ، فَرَأَى القَومَ بِالنُّخَيلَةِ[۱۱۸۸] يُعرَضونَ لِيُسَرَّحوا[۱۱۸۹] إلَى الحُسَينِ علیه‌السلام.

قالَ: فَسَأَلَ عَنهُم، فَقيلَ لَهُ: يُسَرَّحونَ إلیٰ حُسَينِ بنِ فاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

فَقالَ: وَ اللّه، لَقَد كُنتُ عَلیٰ جِهادِ أهلِ الشِّركِ حَريصاً، و إنّي لَأَرجو ألّا يَكونَ جِهادُ هٰؤُلاءِ الَّذينَ يَغزونَ ابنَ بِنتِ نَبِيِّهِم أيسَرَ ثَواباً عِندَ اللّه مِن ثَوابِهِ إيّايَ في جِهادِ المُشرِكينَ.

فَدَخَلَ إلَى امرَأَتِهِ فَأَخبَرَها بِما سَمِعَ، و أعلَمَها بِما يُريدُ، فَقالَت: أصَبتَ، أصابَ اللّٰهُ بِكَ أرشَدَ اُمورِكَ! افعَل و أخرِجني مَعَكَ.

قالَ: فَخَرَجَ بِها لَيلاً حَتّیٰ أتیٰ حُسَيناً علیه‌السلام، فَأَقامَ مَعَهُ.…

فَأَخَذَتاُمُّ وَهبٍ امرَأَتُهُ عَموداً، ثُمَّ أقبَلَت نَحوَ زَوجِها تَقولُ لَهُ: فِداكَ أبي و اُمّي! قاتِل دونَ الطَّيِّبينَ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ صلّی اللّه علیه و آله. فَأَقبَلَ إلَيها يَرُدُّها نَحوَ النِّساءِ، فَأَخَذَت تُجاذِبُ ثَوبَهُ، ثُمَّ قالَت: إنّي لَن أدَعَكَ دونَ أن أموتَ مَعَكَ.

فَناداها حُسَينٌ علیه‌السلام فَقالَ: جُزيتُم مِن أهلِ بَيتٍ خَيراً، ارجِعي - رَحِمَكِ اللّٰهُ - إلَى النِّساءِ، فَاجلِسي مَعَهُنَّ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ عَلَى النِّساءِ قِتالٌ.

فَانصَرَفَت إلَيهِنَّ... فَقُتِلَ الكَلبِيُّ، و قَد قَتَلَ رَجُلَينِ بَعدَ الرَّجُلَينِ الأَوَّلَينِ... و خَرَجَتِ امرَأَةُ الكَلبِيِّ تَمشي إلیٰ زَوجِها حَتّیٰ جَلَسَت عِندَ رَأسِهِ تَمسَحُ عَنهُ التُّرابَ و تَقولُ: هَنيئاً لَكَ الجَنَّةُ!

فَقالَ شِمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ لِغُلامٍ يُسَمّیٰ رُستَمَ: اِضرِب رَأسَها بِالعَمودِ. فَضَرَبَ رَأسَها فَشَدَخَهُ[۱۱۹۰]، فَماتَت مَكانَها.[۱۱۹۱]

  1. تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مِخنَف -: ابو جَناب برایم گفت: از میان ما، مردى به نام عبد اللّه بن عُمَیر، از قبیلۀ بنى عُلَیم بود كه ساكن كوفه و خانهاش، نزدیک چاه جَعد، در محلّۀ قبیلۀ هَمْدان بود. همسرش به ناماُمّ وَهْب دختر عبد، از قبیلۀ نَمِر بن قاسط نیز با او بود. عبد اللّه، گروهى را در نُخَیله دید كه آمادۀ اعزام به سوى حسین علیه‌السلام هستند.

پرس و جو كرد. به او گفتند: به سوى حسین، فرزند فاطمه دختر پیامبر خدا، اعزام مىشوند.

گفت: به خدا سوگند، بر جهاد با مشركان، حریص بودم و اكنون امیدوارم كه پاداش جهاد با این افراد كه با فرزند دختر پیامبرشان مىجنگند، نزد خدا، كمتر از پاداشم در جهاد با مشركان نباشد.

پس نزد همسرش رفت و آنچه را شنیده بود، به او خبر داد و از قصد خود، آگاهش كرد. زن گفت: درست اندیشیدهاى. خداوند، تو را به درستترین خواسته‌هایت برساند! چنین کُن و مرا نیز با خود ببر.

او شبهنگام، همراه همسرش به راه افتاد تا نزد حسین علیه‌السلام آمد.…

اُمّ وَهْب، همسر او، نیز عمود خیمهاى را برداشت و به سوى شوهرش رفت و به او گفت: پدر و مادرم، فدایت باد! براى پاكانِ نسل محمّد صلّی اللّه علیه و آله بجنگ. او نیز به سوى زنش آمد و وى را نزد زنان، باز گردانْد؛ امّا زن، به لباس او چسبید و گفت: من، تو را وا نمىنهم تا آن كه همراه تو جان بدهم.

امام حسین علیه‌السلام آن زن را ندا داد و فرمود: «براى خانوادۀ شما، پاداش نیكو باد! خدا تو را رحمت كند! به نزد زنان، باز گرد و كنار آنان بنشین كه جنگ بر زنان، واجب نیست».

اُمّ وَهْب به سوى زنان، باز گشت...... و [عبد اللّٰه] كلبى، كشته شد، در حالی که افزون بر آن دو نفر نخست، دو تن دیگر را نیز كُشت. و... همسر كَلبى، به سوى شوهرش آمد و نزد او نشست و غبار را از او زُدود و گفت: بهشت، گوارایت باد!

شمر بن ذى الجوشن، به غلامش رستم گفت: با عمود بر سرش بكوب. او نیز سرِ آن زن كوبید و سرش شكست. سپس همان جا، جان داد.

الفَصلُ الثّالِثَ عَشَرَ: مَن لا يَجِبُ عَلَيهِ الجِهادُ

فصل سیزدهم: کسانی که جهاد بر آنان واجب نیست

الكتاب

قرآن

(لَيْسَ عَلَى ٱلأَعْمَیٰ حَرَجٌ وَ لَا عَلَى ٱلأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لَا عَلَى ٱلْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ مَن يُطِعِ ٱللهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّـٰتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا ٱلْاَنْهَـٰرُ وَ مَن يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا).[۱۱۹۲]

(بر نابینا گناهی نیست و بر لنگ، گناهی نیست و بر بیمار گناهی نیست [که در میدان جهاد شرکت نکنند] و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت نماید، او را در باغهایی [از بهشت] وارد میکنند که نهرها از زیر درختانش جاری اند و آن کس که سرپیچی کند، او را به عذابی دردناک گرفتار میسازد).

(لَيْسَ عَلَى ٱلضُّعَفَاءِ وَ لَا عَلَى ٱلْمَرْضَیٰ وَ لَا عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلّٰهِ وَ رَسُولِهِ مَا عَلَى ٱلْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَ ٱللهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ٭ وَ لَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ).[۱۱۹۳]

(بر ناتوانان و بیماران و آنها که چیزی برای انفاق [در راه جهاد] ندارند، گناهی نیست [که در میدان جنگ شرکت نجویند]، آن گاه که برای خدا و پیامبرش خیرخواهی کنند. بر نیکوکاران، راه مؤاخذه نیست و خداوند، آمرزنده و مهربان است ٭ و [نیز] گناهی نیست بر کسانی که چون نزد تو آمدند که آنان را [برای جهاد بر مرکبی] سوار کنی، گفتی: «چیزی نمییابم که شما را بر آن سوار کنم!». [از نزد تو] باز گشتند، در حالی که چشمانشان از اندوه، اشکبار بود که چیزی نمییابند [در راه خدا] خرج کنند [و با آن به میدان بروند]).

(لَا يَسْتَوِى ٱلْقَـٰعِدُونَ مِنَ ٱلْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِى ٱلضَّرَرِ وَ ٱلْمُجَـٰهِدُونَ فِى سَبِيلِ ٱللهِ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فَضَّلَ ٱللهُ ٱلْمُجَـٰهِدِينَ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ عَلَى ٱلْقَـٰعِدِينَ دَرَجَةً وَ كُلّاً وَعَدَ ٱللهُ ٱلْحُسْنَیٰ وَ فَضَّلَ ٱللهُ ٱلْمُجَـٰهِدِينَ عَلَى ٱلْقَـٰعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا).[۱۱۹۴]

(یک‌سان نیستند مسلمانانِ به جهاد رفته، با جهادگرانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند. خداوند، جهادگرانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر (ترککنندگان جهاد)، برتری مهمّی بخشیده و خداوند به هر یک از این دو گروه [به نسبت اعمال نیکشان]، وعدۀ پاداش نیک داده و جهادگران را بر ترک کنندگان جهاد، با پاداشی بزرگ، برتری بخشیده است).

الحديث

حدیث

  1. المعجم الكبير عن زيد بن ثابت: كُنتُ أكتُبُ لِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و إنّي لَواضِعٌ القَلمَ عَلیٰ اُذُني إذ اُمِرَ بِالقِتالِ، إذ جاءَ أعمیٰ فَقالَ: كَيفَ بي و أنَا ذاهِبُ البَصَرِ؟ فَنَزَلَت: (لَيْسَ عَلَى ٱلَاعْمَیٰ حَرَجٌ...).[۱۱۹۵]

 

  1. المعجم الکبیر - به نقل از زید بن ثابت -: من، کاتب پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بودم و زمانی که فرمان جهاد آمد، قلم را پشت گوشم گذاشتم. نابینایی آمد و گفت: تکلیف من نابینا چیست؟ پس این آیه نازل شد: (بر نابینا گناهی نیست...).

 

  1. تفسير القرطبي عن ابن عبّاس: لَمّا نَزَلَت: (وَ إِن تَتَوَلَّوْا كَمَا تَوَلَّيْتُم مِّن قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا)[۱۱۹۶]، قالَ أهلُ الزَّمانَةِ[۱۱۹۷]: كَيفَ بِنا يا رَسولَ اللّه؟! فَنَزَلَت: (لَّيْسَ عَلَى ٱلَاعْمَیٰ حَرَجٌ وَ لَا عَلَى ٱلأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لَا عَلَى ٱلْمَرِيضِ حَرَجٌ)؛ أي لا إثمَ عَلَيهِم فِي التَّخَلُّفِ عَنِ الجِهادِ؛ لِعَماهُم و زَمانَتِهِم و ضَعفِهِم.[۱۱۹۸]

 

  1. تفسیر القرطبی - به نقل از ابن عبّاس -: چون آیۀ (و اگر همچنان كه پيشتر پشت كرديد [باز هم] روى بگردانيد، شما را به عذابى پردرد عذاب مىکند) نازل شد، افراد معلول و بیمار (زمینگیران) گفتند: تکلیف ما چیست، ای پیامبر خدا؟ این آیه نازل شد: (بر نابينا گناهى نيست و بر لنگ، گناهى نيست و بر بيمار، گناهى نيست)؛ یعنی گناهی نیست که به جهاد نروند؛ چون نابینا و زمینگیر و ناتوان اند.

 

  1. مجمع البيان: نَزَلَتِ الآيَةُ (لَا يَسْتَوِى ٱلْقَـٰعِدُونَ...)[۱۱۹۹] في كَعبِ بن مالِكٍ مِن بَني سَلِمَةَ، و مُرارَةَ بنِ رَبيعٍ مِن بَني عَمرِو بنِ عَوفٍ، و هِلالِ بنِ اُمَيَّةَ مِن بَني واقِفٍ؛ تَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ تَبوكَ، و عَذَرَ اللّٰهُ اُولِي الضَّرَرِ؛ و هُوَ عَبدُ اللّه بنُاُمِّ مَكتومٍ. رَواهُ أبو حَمزَةَ الثُّمالِيُّ في تَفسيرِهِ.[۱۲۰۰]

 

  1. مجمع البیان: آیۀ (یک‌سان نیستند به جهاد نرفتگان...) در بارۀ کعب بن مالک از طایفۀ بنی سَلِمه، مُرارة بن ربیع از طایفۀ بنی عَمرو بن عوف، و هلال بن اُمیّه از طایفۀ بنی واقف نازل شد که در جنگ تبوک، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را همراهی نکردند و خداوند، آسیب دیدگان را معذور داشت و نمونه‌اش عبد اللّٰه بناُمّ مکتوم بود. این را ابو حمزۀ ثُمالی در تفسیرش روایت کرده است.

 

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: لَقَد خَلَّفتُم بِالمَدينَةِ أقواماً ما سِرتُم مَسيراً و لا قَطَعتُم وادِياً إلّا كانوا مَعَكُم؛ و هُمُ الَّذينَ صَحَّت نِيّاتُهُم، و نَصَحَت جُيوبُهُم[۱۲۰۱]، و هَوَت أفئِدَتُهُم إلَى الجِهادِ، و قَد مَنَعَهُم مِنَ المَسيرِ ضَرَرٌ أو غَيرُهُ.[۱۲۰۲]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: شما در مدینه کسانی را جا گذاشتید که هیچ راهی را نرفتید و هیچ درّهای را نپیمودید، مگر این که آنها هم با شما بودند. آنان کسانی هستند که نیّتشان درست و دلشان پاک و میلشان به جهاد بود؛ ولی بیماری یا جز آن، مانع آمدنشان شد.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: لَقَد خَلَّفتُم بِالمَدينَةِ رِجالاً ما قَطَعتُم وادِياً و لا سَلَكتُم طَريقاً إلّا شَرِكوكُم فِي الأَجرِ؛ حَبَسَهُمُ المَرَضُ.[۱۲۰۳]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: [در هنگام بازگشت از جنگ تبوک،] شما مردانى در مدینه باقى گذاشتید كه از هیچ درّهاى نگذشتید و هیچ راهى را نپیمودید، مگر این كه در پاداش با شما شریکاند. بیمارى، مانع آنها [از شركت در جنگ] شد.

 

  1. عوالي اللآلي عن زيد بن ثابت: إنَّهُ لَم يَكُن في آيَةِ نَفيِ المُساواةِ بَينَ المُجاهِدينَ وَ القاعِدينَ استِثناءُ (غَيرِ اُولِي الضَّررِ)[۱۲۰۴]، فَجاءَ ابنُاُمِّ مَكتومٍ - و كانَ أعمیٰ - و هُوَ يَبكي، فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، كَيفَ لِمَن لا يَستَطيعُ الجِهادَ؟

فَغَشِيَـهُ الوَحيُ ثانِياً، ثُمَّ اُسـرِيَ عَنهُ، فَقالَ: اِقرَأ: (غَـيْرُ أُوْلِى ٱلـضَّرَرِ)، فَأَلحَقتُها. وَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لَكَأنّي أنظُرُ إلیٰ مُلحَقِها عِندَ صَدعٍ فِي الكَتِفِ[۱۲۰۵].[۱۲۰۶]

  1. عوالی اللآلی - به نقل از زید بن ثابت -: در آیۀ نفیِ برابری جهادگران و ترک کنندگان جهاد، استثنای (جز آسیب دیدگان) نبود. ابناُمّ مکتوم - که نابینا بود - گریان آمد و گفت: ای پیامبر خدا! تکلیف کسی که نمیتواند جهاد کند، چیست؟

دوباره سنگینی وحی، پیامبر را فرا گرفت و چون به خود آمد، این را قرائت کرد: (بجز آسیب دیدگان) و من آن را به دنبالۀ آیه ملحق کردم. سوگند به آن که جانم در دست اوست، گویا هماکنون محلّ الحاق آن را که درزی در استخوان شانه بود، میبینم.

  1. تفسير العيّاشي عن عبد الرحمن بن حرب: لَمّا أقبَلَ النّاسُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ علیه‌السلام مِن صِفّينَ أقبَلنا مَعَهُ، فَأَخَذَ طَريقاً غَيرَ طَريقِنَا الَّذي أقبَلنا فيهِ، حَتّیٰ إذا جُزنَا النُّخَيلَةَ و رَأَينا أبياتَ الكوفَةِ إذا شَيخٌ جالِسٌ في ظِلِّ بَيتٍ و عَلیٰ وَجهِهِ أثَرُ المَرَضِ، فَأَقبَلَ إلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ علیه‌السلام و نَحنُ مَعَهُ حَتّیٰ سَلَّمَ عَلَيهِ و سَلَّمنا مَعَهُ، فَرَدَّ رَدّاً حَسَناً، و ظَنَنّا أنَّهُ قَد عَرَفَهُ.

فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ علیه‌السلام:... فَهَل شَهِدتَ مَعَنا غَزاتَنا هٰذِهِ؟ فَقالَ: لا، و لَقَد أرَدتُها و لٰكِن ما تَریٰ مِن لِحْبِ الحُمّیٰ[۱۲۰۷] خَذَلَني عَنها.

فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه‌السلام: (لَـيْسَ عَـلَى ٱلضُّعَفَاءِ وَ لَا عَـلَى ٱلْمَـرْضَیٰ وَ لَا عَـلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ) إلیٰ آخِرِ الآيَةِ.[۱۲۰۸]

  1. تفسیر العیّاشی - به نقل از عبد الرحمان بن حرب -: چون مردم با امیر مؤمنان علیه‌السلام از صفّین باز گشتند، ما هم با او باز گشتیم. امام علیه‌السلام از راهی غیر راهی که آمدیم، حرکت کرد و چون از نُخَیله گذشتیم و خانههای کوفه نمایان شد، به پیرمردی برخوردیم که در سایۀ خانهای نشسته و آثار بیماری در چهرهاش بود. امیر مؤمنان به طرف او رفت و ما هم رفتیم. امام علیه‌السلامبه او سلام کرد و ما هم سلام کردیم. پیرمرد، جواب سلام ما را به خوبی داد. خیال کردیم او را میشناسد.

امیر مؤمنان علیه‌السلام به او فرمود: «... آیا در این جنگِ ما با ما حضور داشتی؟». پیرمرد گفت: نه، میخواستم بیایم؛ امّا بیماری تبی که میبینی، مانع شد.

امام علیه‌السلام این آیه را خواند: (بر ناتوانان و بیماران و... [گناهی نیست]).

  1. تفسير الطبري عن ابن عبّاس: أنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أمَرَ النّاسَ أن يَنبَعِثوا غازينَ مَعَهُ، فَجاءَتهُ عِصابَةٌ مِن أصحابِهِ، فيهِم عَبدُ اللّه بنُ مُغَفَّلٍ المُزَنِيُّ، فَقالوا: يا رَسولَ اللّه، اِحمِلنا.

فَقالَ لَهُم رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: وَ اللّه، ما أجِدُ ما أحمِلُكُم عَلَيهِ!

فَتَوَلَّوا و لَهُم بُكاءٌ، و عَزَّ عَلَيهِم أن يَجلِسوا عَنِ الجِهادِ، و لا يَجِدونَ نَفَقَةً و لا مَحمِلاً. فَلمّا رَأَى اللّٰهُ حِرصَهُم عَلیٰ مَحَبَّتِهِ و مَحَبَّةِ رَسولِهِ، أنزَلَ عُذرَهُم في كِتابِهِ فَقالَ (لَيْسَ عَلَى ٱلضُّعَفَاءِ وَ لَا عَلَى ٱلْمَرْضَیٰ وَ لَا عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ) إلیٰ قَولِهِ (فَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ).[۱۲۰۹]

  1. تفسیر الطبری - به نقل از ابن عبّاس -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به مردم دستور داد که برای رفتن به جنگ آماده شوند. گروهی از اصحابش از جمله عبد اللّٰه بن مُغَفَّل مُزَنی نزدش آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا! مرکبی در اختیارمان بگذار [تا در جهاد شرکت کنیم].

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «به خدا مرکبی ندارم».

آنها با چشمان گریان برگشتند و برایشان سخت بود که جهاد نروند، و هزینۀ راه و مرکبی هم نداشتند. خداوند چون علاقۀ شدید آنها را به خود و پیامبرش دید، با نازل کردن آیهای در کتابش آنان را معذور داشت: (بر ناتوانان و بیماران و آنها که چیزی برای انفاق [در راه جهاد] ندارند... گناهی نیست) تا (آنان نمیدانند).

  1. الطبقات الكبرى عن حرام بن سعد بن مُحيِّصة: كانَ عُلبَةُ أحَدَ البَكّائينَ الَّذينَ أتَوا رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله حينَ أرادَ أن يَخرُجَ إلیٰ تَبوكَ يَسأَلونَهُ حُملاناً، فَقالَ: «لا أجِدُ ما أحمِلُكُم عَلَيهِ»، فَتَوَلَّوا و هُم يَبكونَ غَمّاً أن يَفوتَهُم غَزوَةٌ مَعَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

فَأَنزَلَ اللّٰهُ عَلَيهِ فيهِم: (وَ لَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَّ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ)، و كانَ عُلبَةُ بنُ يَزيدَ مِنهُم.[۱۲۱۰]

  1. الطبقات الکبری - به نقل از حرام بن سعد بن مُحیِّصه -: عُلبه یکی از آن گریه کنندگانی بود که وقتی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله خواست به تبوک برود، نزد او آمدند و تقاضای مرکب کردند و پیامبر فرمود: «مرکبی ندارم که سوارتان کنم!». آنها از غم از دست دادن جهاد در رکاب پیامبر خدا، گریان برگشتند.

پس خداوند، این آیه را در بارۀ آنان نازل فرمود: (و [نیز] گناهى نیست بر كسانى كه چون نزد تو آمدند تا آنان را [برای جهاد بر مرکبی] سوار كنى، گفتى: «چیزى نمییابم که شما را بر آن سوار كنم!». باز گشتند، در حالی که چشمانشان از اندوه، اشکبار بود كه چیزى ندارند که [در راه خدا] خرج كنند) و یکی از آنان، عَلبة بن یزید بود.

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: عَلَى النِّساءِ ما عَلَى الرِّجالِ، إلَّا الجُمُعَةَ وَ الجَنائِزَ وَ الجِهادَ.[۱۲۱۱]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: زنان نیز همان تکالیفی را دارند که مردان دارند، به استثنای شرکت در نماز جمعه و تشییع جنازه و جهاد.

 

  1. الإمام زين العابدين علیه‌السلام - في بَيانِ مَقتَلِ الحُسَينِ علیه‌السلام -: و بَرَزَ... وَهبُ بنُ وَهبٍ، و كانَ نَصرانِيّاً أسلَمَ عَلیٰ يَدَيِ الحُسَينِ علیه‌السلام هُوَ و اُمُّهُ، فَاتَّبَعوهُ إلیٰ كَربَلاءَ، فَرَكِبَ فَرَساً و تَناوَلَ بِيَدِهِ عودَ الفُسطاطِ، فَقاتَلَ و قَتَلَ مِنَ القَومِ سَبعَةً أو ثِمانِيَةً، ثُمَّ استُؤسِرَ.

فَأُتِيَ بِهِ عُمَرَ بنَ سَعدٍ لَعَنَهُ اللّٰهُ، فَأَمَرَ بِضَربِ عُنُقِهِ، فَضُرِبَت عُنُقُهُ، و رُمِيَ بِهِ إلیٰ عَسكَرِ الحُسَينِ علیه‌السلام. و أخَذَت اُمُّهُ سَيفَهُ و بَرَزَت.

فَقالَ لَهَا الحُسَينُ علیه‌السلام: يااُمَّ وَهبٍ، اِجلِسي فَقَد وَضَعَ اللّٰهُ الجِهادَ عَنِ النِّساءِ، إنَّكِ وَ ابنَكِ مَعَ جَدّي مُحَمَّدٍ صلّی اللّه علیه و آله فِي الجَنَّةِ.[۱۲۱۲]

  1. امام زین العابدین علیه‌السلام - در بیان شهادت امام حسین علیه‌السلام -: وَهْب بن وَهْب... به میدان آمد. او و مادرش مسیحى بودند و به دست حسین علیه‌السلام مسلمان شده و تا كربلا به دنبال او آمده بودند. وَهْب، بر اسب، سوار شد و با ورزیدگی، چوب خیمه را به دست گرفت و جنگید تا هفت یا هشت تن [از سپاه دشمن] را كُشت و سپس اسیر شد.

او را نزد عمر بن سعد - كه خدا لعنتش كند - آوردند. فرمان داد تا گردنش را بزنند. او را گردن زدند و [سرش را] به سوى لشكر امام حسین علیه‌السلام انداختند. مادرش، شمشیر او را برداشت و به میدان آمد.

حسین علیه‌السلام به او فرمود: «اىاُمّ وَهْب! بنشین كه خداوند، جهاد را از دوشِ زنان، برداشته است. تو و پسرت، با جدّم محمّد صلّی اللّه علیه و آله در بهشت خواهید بود».

  1. مقتل الحسين علیه‌السلام للخوارزمي: ذَكَرَ مَجدُ الأَئِمَّةِ السَّرَخسَكِيُّ عَن أبي عَبدِ اللّه الحَدّادِ أنَّ وَهبَ بنَ عَبدِ اللّه هٰذا كانَ نَصرانِيّاً، فَأَسلَمَ هُوَ و اُمُّهُ عَلیٰ يَدِ الحُسَينِ علیه‌السلام، و أنَّهُ قَتَلَ فِي المُبارَزَةِ أربَعَةً و عِشرينَ رَجُلاً[۱۲۱۳] وَ اثنَي عَشَرَ فارِساً، فَأُخِذَ أسيراً و اُتِيَ بِهِ عُمَرَ بنَ سَعدٍ، فَقالَ لَهُ: ما أشَدَّ صَولَتَكَ؟ ثُمَّ أمَرَ فَضُرِبَ عُنُقُهُ و رُمِيَ بِرَأسِهِ إلیٰ عَسكَرِ الحُسَينِ علیه‌السلام.

فَأَخَذَت اُمُّهُ الرَّأسَ فَقَبَّلَتهُ، ثُمَّ شَدَّت بِعَمودِ الفُسطاطِ، فَقَتَلَت بِهِ رَجُلَينِ.

فَقالَ لَهَا الحُسَينُ علیه‌السلام: اِرجِعياُمَّ وَهبٍ! فَإِنَّ الجِهادَ مَرفوعٌ عَنِ النِّساءِ. فَرَجَعَت و هِيَ تَقولُ: إلٰهي لا تَقطَع رَجائي!

فَقالَ لَهَا الحُسَينُ علیه‌السلام: لا يَقطَعُ اللّٰهُ رَجاءَكَ يااُمَّ وَهبٍ، أنتِ و وَلَدُكِ مَعَ رَسولِ اللّٰهو ذُرِّيَّتِهِ فِي الجَنَّةِ.[۱۲۱۴]

  1. مقتل الحسين علیه‌السلام، خوارزمى: مجدُ الأئمّۀ سَرَخسَكى، از ابو عبد اللّٰه حدّاد نقل مىكند كه وَهْب بن عبد اللّٰه، مسیحىای بود كه همراه مادرش، به دست امام حسین علیه‌السلام اسلام آورده بود. وى در مبارزه، بیست و چهار تن پیاده و دوازده تن سواره [از سپاه دشمن] را كُشت و سپس اسیر شد. او را نزد عمر بن سعد آوردند. او به وَهْب گفت: حملهات، خیلى سخت بود! سپس فرمان داد تا گردنش را بزنند و [سرش را] به سوى لشكر حسین علیه‌السلام بیندازند.

مادرش، سر وى را بر گرفت و آن را بوسید و با عمود خیمه، [به دشمن] حمله كرد و با آن، دو تن را كُشت.

امام حسین علیه‌السلام به او فرمود: «اُمّ وَهْب! باز گرد كه جهاد، از دوش زنان، برداشته شده است».

او نیز باز گشت، در حالى كه مىگفت: معبود من! امیدِ مرا نا امید مكن.

پس امام حسین علیه‌السلام به او فرمود: «خداوند، امیدت را نا امید نمىكند، اىاُمّ وَهْب! تو و فرزندت، در بهشت، همراه پیامبر خدا و فرزندانش خواهى بود».

  1. صحيح مسلم عن عبيداللّٰهعن نافع عن ابن عمر: عَرَضَني رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَومَ اُحُدٍ فِي القِتالِ وَ أنَا ابنُ أربَعَ عَشرَةَ سَنَةً فَلَم يُجِزني، و عَرَضَني يَومَ الخَندَقِ و أَنَا ابنُ خَمسَ عَشَرَةَ سَنَةً فَأَجازَني.

قالَ نافِعٌ: فَقَدِمتُ عَلیٰ عُمَرَ بنِ عَبدِ العَزيزِ - و هُوَ يَومَئِذٍ خَليفَةٌ - فَحَدَّثتُهُ هٰذَا الحَديثَ، فَقالَ: إنَّ هٰذا لَحَدٌّ بَينَ الصَّغيرِ وَ الكَبيرِ. فَكَتَبَ إلیٰ عُمّالِهِ أن يَفرِضوا لِمَن كانَ ابنَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً، و مَن كانَ دونَ ذٰلِكَ فَاجعَلوهُ فِي العِيالِ.[۱۲۱۵]

  1. صحیح مسلم - به نقل از عبید اللّٰه، از نافع -: ابن عمر گفت: در روز اُحُد، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از من برای جنگ، سان دید و من چهاردهساله بودم و پیامبر به من اجازه[ی شرکت در جنگ] نداد. در روز خندق، از من که پانزده سال داشتم، سان دید و این بار اجازه داد.

من نزد عمر بن عبد العزیز که در آن روزها خلیفه بود، رفتم و این حدیث را برایش گفتم. او گفت: این مرزِ میان صغیر و بالغ است. آن گاه به کارگزارانش نوشت به افراد پانزدهساله روزیانه دهند و افراد زیر پانزده سال را جزء عائله[ی سرپرست وی] حساب کنند.

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: لَيسَ عَلَى العَبيدِ جِهادٌ مَا استُغنِيَ عَنهُم، و لا عَلَى النِّساءِ جَهادٌ، و لا عَلیٰ مَن لَم يَبلُغِ الحُلُمَ.[۱۲۱۶]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: بر غلامان تا زمانی که به آنان نیاز نشود، جهاد نیست. همچنین بر زنان و کودکان نابالغ.

 

  1. الكافي عن هشام بن سالم: سَأَلتُ [أبا عَبدِاللّه علیه‌السلام] عَنِ الأَعرابِ عَلَيهِم جِهادٌ؟ قالَ: لا، إلّا أن يُخافَ عَلَى الإِسلامِ، فَيُستَعانَ بِهِم.[۱۲۱۷]

 

  1. الکافی - به نقل از هشام بن سالم -: از امام صادق علیه‌السلام در بارۀ عربهاى بادیهنشین پرسیدم: آیا جهادى بر عهدۀ آنان هست؟

فرمود: «نه، مگر این كه در بارۀ اسلام نگرانى وجود داشته باشد، كه در این صورت از آنان كمک گرفته مىشود».

تبیین شروط فردی وجوب جهاد بر مکلّفان

شُروط عمومی تکالیف الهی - یعنی: عقل، بلوغ، قدرت و اختیار - در وجوب جهاد نیز وجود دارند. افزون بر موارد بالا، فقیهان، مرد بودن را نیز به عنوان شرط وجوب جهاد ذکر کردهاند. بنا بر این، حضور در صحنۀ نبرد بر زنان، کودکان روشن است که توان بدنی رزمنده متناسب با جایگاه او در صحنۀ نبرد است. از این رو ممکن است فردی از ناحیۀ پا یا چشم دچار معلولیت باشد؛ ولی بتواند در ستاد فرماندهی یا پشتیبانی، وظایف خود را انجام دهد.و نیز مردان ناتوان، معلول اگر چه در روایات، برخی افراد (همانند افراد نابینا) از حضور در صحنۀ نبرد، منع شدهاند، ولی فضای صدور آن روایات، ناظر به حضور افراد به عنوان رزمنده در صحنۀ نبرد است (در روزگاری که صحنۀ نبرد، حدّ اکثر قلمرو جنگ بوده است) و توان شمشیرزنی، حدّ اقلّ شرایط مشارکت در نبرد، در حالی که در روزگار حاضر، افراد معلول و کمتوان نیز به عناوین متفاوت (شنود، رادار، اختلال سایبری، رسانه و...) در نبرد، شرکت میکنند و گاه وظیفهای مهمتر را در پشت صحنۀ نبرد، بر عهده دارند.: گفتنی است که تهیّۀ مقدّمات، همچون: آمادگی رزمی، تخصّص و مهارت در ردههای متفاوت نبرد، یادگیری تخصّصهای علمی مورد نیاز، طرّاحی و به روز کردن سلاحها و ادوات نبرد و... نیز وظیفۀ حاکمیت اسلامی است و در صورت اعلام نیاز حکومت، بر مکلّفان واجب خواهد بود.یا بیمار، واجب نیست.

همۀ شرط‌هایی که آوردیم، ناظر به جهاد ابتدایی است و دفاع در مقابل مهاجمان به دین و بلاد اسلامی مشروط به این امور نیست. دفاع از دین و سرزمین اسلامی، بدون هیچ شرطی، بر همگان واجب است و آماده کردن مقدّمات آن و انجام آن، نیازمند هیچ شرطی از شرطهای یاد شده نیست.:

الفَصلُ الرّابِعَ عَشَرَ: تَركُ الجِهادِ

فصل چهاردهم: ترک جهاد

۱۴ / ۱: ذَمُّ المُخَلَّفينَ

۱۴ / ۱: سرزنش تخلّف کنندگان

الكتاب

قرآن

(فَرِحَ ٱلْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَـٰفَ رَسُولِ ٱللهِ وَ كَرِهُواْ أَن يُجَـٰهِدُواْ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ وَ قَالُواْ لَا تَنفِرُواْ فِى ٱلْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُواْ يَفْقَهُونَ).[۱۲۱۸]

(تخلّفکنندگان [از جنگ تبوک]، از مخالفت با پیامبر خدا خوشحال شدند و کراهت داشتند که با مالها و جانهای خود، در راه خدا جهاد کنند و [به یکدیگر و به مؤمنان] گفتند: «در این گرما حرکت نکنید». بگو: آتش دوزخ، گرمتر است، اگر میدانستند).

(سَيَقُولُ لَكَ ٱلْمُخَلَّفُونَ مِنَ ٱلأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَ ٰلُنَا وَ أَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِى قُلُوبِهِـمْ قُـلْ فَـمَن يَـمْلِكُ لَكُم مِّـنَ ٱللهِ شَيْـئا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعَـا بَـلْ كَانَ ٱللهُ بِـمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا).[۱۲۱۹]

(به زودی، تخلّف کنندگان از اعراب بادیهنشین [عذرتراشی کرده] میگویند: «[حفظ] اموال و خانوادههای ما، ما را به خود مشغول داشت [و نتوانستیم در سفر حُدَیبیه تو را همراهی کنیم]. برای ما طلب آمرزش کن». آنها به زبان خود، چیزی میگویند که در دل ندارند. بگو: «چه کسی میتواند در برابر خداوند از شما دفاع کند، هر گاه زیانی برای شما بخواهد، و یا اگر نفعی اراده کند [مانع گردد]؟! البتّه خداوند به همۀ کارهایی که انجام میدهید، آگاه است»).

(وَ إِذْ قَالَت طَّـائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَـٰأَهْلَ يَـثْرِبَ لَا مُـقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُواْ وَ يَسْتَــٔذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ ٱلـنَّبِىَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَ مَا هِىَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا).[۱۲۲۰]

(و [به خاطر آورید] زمانی را که گروهی از آنها گفتند: «ای اهل یثرب! این جا جای توقّف شما نیست. به خانههای خود باز گردید» و گروهی از آنان از پیامبر اجازۀ بازگشت میخواستند و میگفتند: «خانههای ما بیحفاظ است!»، در حالی که بیحفاظ نبود. آنها فقط میخواستند [از جنگ] فرار کنند).

(وَ جَاءَ ٱلْمُعَذِّرُونَ مِنَ ٱلأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ ٱللهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصِيبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ).[۱۲۲۱]

(و عذر آورندگان از اعراب، [نزد تو] آمدند که به آنها اجازه[ی شرکت نکردن در جهاد] داده شود و آنها که به خدا و پیامبرش دروغ گفتند، [بدون هیچ عذری در خانۀ خود] نشستند. به زودی، به کسانی از آنها که مخالفت کردند [و عذری نداشتند]، عذابی دردناک خواهد رسید).

(وَ إِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ ءَامِنُواْ بِاللّه وَ جَـٰهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ ٱسْتَـٔذَنَكَ أُوْلُواْ ٱلطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قَالُواْ ذَرْنَا نَكُن مَّعَ ٱلْقَـٰعِدِينَ * رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ ٱلْخَوَالِفِ وَ طُبِعَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ).[۱۲۲۲]

(و هنگامی که سورهای نازل شود [و به آنان دستور دهد] که: «به خدا ایمان آورید و همراه پیامبرش جهاد کنید»، افرادی از آنها (منافقان) که توانایی دارند، از تو اجازه میخواهند و میگویند: «بگذار ما با قاعدین (آنها که از جهاد، مُعاف اند) باشیم». * آنها راضی شدند که با بازماندگان (زنان و کودکان و بیماران) باشند و بر دلهایشان مُهر نهاده شده است. از این رو [چیزی] نمیفهمند).

(وَ لَوْ أَرَادُواْ ٱلْخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَ لَـٰكِن كَرِهُ ٱللهُ ٱنبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ ٱقْعُدُواْ مَعَ ٱلْقَـٰعِدِينَ).[۱۲۲۳]

(اگر آنها اراده داشتند که [به سوی میدان جهاد] خارج شوند، وسیلهای برای آن فرا هم میساختند؛ ولی خدا از حرکت آنها کراهت داشت. از این رو [توفیقش را از آنان سلب کرد و] آنها را [از جهاد] باز داشت و به آنان گفته شد: «با معاف‌شدگان از جهاد، بنشینید»).

الحديث

حدیث

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام - في قَولِ اللّه تَعالیٰ: (رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ ٱلْخَوَالِفِ) -: مَعَ النِّساءِ.[۱۲۲۴]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام - در بارۀ این سخن خداوند متعال: (راضی شدند که با بازماندگان باشند) -: یعنی با زنان.

 

  1. عنه علیه‌السلام: كانَت تَبوكُ آخِرَ غَزوَةٍ غَزاها رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و هِيَ غَزوَةُ الحَرِّ؛ قالوا: (لَا تَنفِرُوا فِى ٱلْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا)، و هِيَ غَزوَةُ العُسرَةِ.[۱۲۲۵]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: تبوک، آخرین غزوۀ پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بود. این، همان غزوۀ گرماست که گفتند: (در گرما حرکت نکنید. بگو: آتش دوزخ، گرمتر است) و همان غزوۀ بسیار سخت است.

 

  1. تفسير الطبري عن ابن عبّاس - في قَولِهِ تَعالیٰ: (فَرِحَ ٱلْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَـٰفَ رَسُولِ ٱللهِ) إلیٰ قَولِهِ: (يَفْقَهُونَ) -: و ذٰلِكَ أنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أمَرَ النّاسَ أن يَنبَعِثوا مَعَهُ، و ذٰلِكَ فِي الصَّيفِ، فَقالَ رِجالٌ: يا رَسولَ اللّه! الحَرُّ شَديدٌ و لا نَستَطيعُ الخُروجَ، فَلا تَنفِر فِي الحَرِّ!

فَقالَ اللّٰهُ: (قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُواْ يَفْقَهُونَ)، فَأَمَرَهُ اللّٰهُ بِالخُروجِ.[۱۲۲۶]

  1. تفسیر الطبری - به نقل از ابن عبّاس در بارۀ سخن خداوند متعال: (تخلّف کنندگان [از جنگ تبوک]، از مخالفت با پیامبر خدا خوش‌حال شدند) تا این سخن خداوند: (اگر میدانستند) -: این، هنگامی بود که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به مردم دستور داد با او حرکت کنند و این در تابستان بود. عدّهای گفتند: ای پیامبر خدا! هوا گرم است و ما [در این هوای داغ] طاقت رفتن نداریم. در این گرما حرکت نکن.

خداوند فرمود: (بگو: آتش دوزخ، گرمتر است، اگر میدانستند). پس، به او دستور
حرکت داد.

  1. تاريخ الطبري عن غير واحد[۱۲۲۷]: إنَّ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله أمَرَ أصحابَهُ بِالتَّهَيُّؤِ لِغَزوِ الرّومِ، و ذٰلِكَ في زَمَنِ عُسرَةٍ مِنَ النّاسِ و شِدَّةٍ مِنَ الحَرِّ و جَدبٍ[۱۲۲۸] مِنَ البِلادِ، و حينَ طابَتِ الثِّمارُ و اُحِبَّتِ الظِّلالُ، فَالنّاسُ يُحِبّونَ المُقامَ في ثِمارِهِم و ظِلالِهِم، و يَكرَهونَ الشُّخوصَ عَنها عَلَى الحالِ مِنَ الزَّمانِ الَّذي هُم عَلَيهِ.

و كانَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَلَّما يَخرُجُ في غَزوَةٍ إلّا كَنّیٰ عَنها و أَخبَرَ أنَّهُ يُريدُ غَيرَ الَّذي يَصمُدُ لَهُ، إلّا ما كانَ مِن غَزوَةِ تَبوكَ، فَإِنَّه بَيَّنَها لِلنّاسِ؛ لِبُعدِ الشُّقَّةِ و شِدَّةِ الزَّمانِ، و كَثرَةِ العَدُوِّ الَّذي يَصمُدُ لَهُ؛ لِيَتَأَهَّبَ النّاسُ لِذٰلِكَ اُهبَتَهُ، و أَمَرَ النّاسَ بِالجِهازِ و أَخبَرَهُم أنَّهُ يُريدُ الرّومَ.

فَتَجَهَّزَ النّاسُ عَلیٰ ما في أنفُسِهِم مِنَ الكُرهِ لِذٰلِكَ الوَجهِ لِما فيهِ، مَعَ ما عَظَّموا مِن ذِكرِ الرّومِ و غَزوِهِم.

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله ذاتَ يَومٍ و هُوَ في جِهازِهِ ذٰلِكَ لِلجَدِّ بنِ قَيسٍ أخي بَني سَلِمَةَ: هَل لَكَ يا جَدُّ العامَ في جِلادِ بَنِي الأَصفَرِ؟

فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، أ وَ تَأذَنُ لي و لا تَفتِنّي، فَوَ اللّه لَقَد عَرَفَ قَومي ما رَجُلٌ أشَدَّ عَجَباً بِالنِّساءِ مِنّي، و إنّي أخشیٰ إن رَأَيتُ نِساءَ بَنِي الأَصفَرِ ألّا أصبِرَ عَنهُنَّ!

فَأَعرَضَ عَنهُ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و قالَ: قَد أذِنتُ لَكَ.

فَفِي الجَدِّ بنِ قَيسٍ نَزَلَت هٰذِهِ الآيَةُ: (وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ ٱئْذَن لِّى وَ لَا تَـفْتِنِّى)[۱۲۲۹] الآيَةَ، أي إن كانَ إنَّما يَخشَى الفِتنَةَ مِن نِساءِ بَنِي الأَصفَرِ - و لَيسَ ذٰلِكَ بِهِ - فَما سَقَطَ فيهِ مِنَ الفِتنَةِ بِتَخَلُّفِهِ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله وَ الرَّغبَةِ بِنَفسِهِ عَن نَفسِهِ أعظَمُ، و إنَّ جَهَنَّمَ لَمِن وَرائِهِ.

و قالَ قائِلٌ مِنَ المُنافِقينَ لِبَعضٍ: لا تَنفِروا فِي الحَرِّ؛ زَهادَةً فِي الجِهادِ، و شَكّاً فِي الحَقِّ، و إرجافاً بِالرَّسولِ! فَأَنزَلَ اللّٰهُ تَبارَكَ و تَعالیٰ فيهِم: (وَ قَالُواْ لَا تَنفِرُواْ فِى ٱلْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُواْ يَفْقَهُونَ)[۱۲۳۰] إلیٰ قَولِهِ (جَزَاءً بِمَا كَانُوا یكْسِبُونَ)[۱۲۳۱].[۱۲۳۲]

  1. تاریخ الطبری - به نقل از چند نفر از راویان -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به یارانش دستور داد برای جنگ با روم آماده شوند و این، هنگامی بود که مردم در سختی به سر میبردند و هوا بسیار گرم و در بلاد قحطی بود، و فصل رسیدن خرماها و دلپذیری سایهها بود و مردم دوست داشتند در باغها و سایهسارهای خود بمانند و خوش نداشتند در آن زمان و در آن شرایط برای جنگ، خارج شوند.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هر گاه براى جنگى بیرون مىرفت، مقصد را معلوم نمىكرد؛ بلكه [توریه مىكرد و] جایى جز آنچه را در نظر داشت، نام مىبرد، مگر در جنگ تبوک كه به دلیل دورى راه و دشوارى موقعیت و فراوانى دشمنى كه آهنگ آن را داشت، آشكارا مقصد را براى مردم گفت تا خود را براى آن آماده سازند. به مردم دستور داد مجهّز شوند و آنان را آگاه كرد كه آهنگ روم دارد.

مردم با آن كه رفتن بِدان سوى را ناخوش مىداشتند - زیرا رویارویى و جنگ با رومیان را سخت مىدیدند -، ساز و برگ جنگ بر گرفتند و آماده شدند.

یک روز پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله كه خود را براى جنگ آماده مىكرد، به جَدّ بن قیس سَلِمى فرمود: «اى جَد! آیا امسال به جنگ بنى اصفر (رومیان) مىآیى؟».

جد گفت: اى پیامبر خدا! اجازه دهید كه نیایم و مرا به فتنه میندازید؛ زیرا - به خدا سوگند - قوم من مىدانند كه هیچ مردى به اندازۀ من، دلبستۀ زنان نیست و مىترسم اگر چشمم به زنان بنى اصفر بیفتد، در برابرشان تاب نیاورم.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از او روى برگردانید و فرمود: «اجازه دادم!».

پس این آیه در بارۀ جدّ بن قیس نازل شد: (و از آنان كسى است كه می‌گوید: به من اجازه بده و مرا به فتنه و گناه مینداز) (تا پایان آیه)؛ یعنى اگر او از گرفتار آمدن به زنان بنى اصفر مىترسید - كه در واقع چنین نبود [و فقط بهانهاى براى فرار از جنگ بود] -، بر اثر نافرمانىاش از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و ترجیح دادن خود بر ایشان، در گرفتارى و فتنهاى بزرگتر افتاد كه همان دوزخِ فراروى او بود.

یكى از منافقان نیز به عدّهاى گفت: «در این گرما حركت نكنید»؛ چرا كه او به جهاد، بىرغبت بود و در حق شک داشت و مىخواست ضدّ پیامبر تحریک كند. پس خداوند - تبارک و تعالى - این آیه را در بارۀ آنان فرو فرستاد: (و گفتند: در اين گرما حركت نكنيد. بگو: آتش دوزخ، گرم‌‌تر است، اگر مىدانستند) تا (به سزاى اعمالى كه انجام مىدادند).

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: أيُّهَا النّاسُ المُجتَمِعَةُ أبدانُهُمُ المُختَلِفَةُ أهواؤُهُم! كَلامُكُم يوهِي[۱۲۳۳] الصُّمَّ الصِّلابَ[۱۲۳۴]، و فِعلُكُم يُطمِعُ فيكُمُ الأَعداءَ، تَقولونَ فِي المَجالِسِ: كَيتَ و كَيتَ، فَإِذا جاءَ القِتالُ قُلتُم: حِيدي حَيادِ[۱۲۳۵].

ما عَزَّت دَعوَةُ مَن دَعاكُم، و لَا استَراحَ قَلبُ مَن قاساكُم[۱۲۳۶]، أعاليلُ بِأَضاليلَ، و سَأَلتُمونِي التَّطويلَ، دِفاعَ ذِي الدّينِ المَطولِ، لا يَمنَعُ الضَّيمَ الذَّليلُ، و لا يُدرَكُ الحَقُّ إلّا بِالجِدِّ.

أيَّ دارٍ بَعدَ دارِكُم تَمنَعونَ؟! و مَعَ أيِّ إمامٍ بَعدي تُقاتِلونَ؟! المَغرورُ - وَ اللّه - مَن غَرَرتُموهُ، و مَن فازَ بِكُم فَقَد فازَ - وَ اللّه - بِالسَّهمِ الأَخيَبِ، و مَن رَمیٰ بِكُم فَقَد رَمیٰ بِأَفوَقَ ناصِلٍ[۱۲۳۷].

أصبَحتُ - وَ اللّه - لا اُصَدِّقُ قَولَكُم، و لا أطمَعُ في نَصرِكُم، و لا اُوعِدُ العَدُوَّ بِكُم. ما بالُكُم؟! ما دَواؤُكُم؟! ما طِبُّكُم؟! القَومُ رِجالٌ أمثالُكُم! أقَولاً بِغَيرِ عِلمٍ؟! و غَفلَةً مِن غَيرِ وَرَعٍ؟! و طَمَعاً في غَيرِ حَقٍّ؟![۱۲۳۸]

  1. امام على علیه‌السلام: اى مردمى كه بدنهایتان در کنار هم، ولى خواستههایتان پراکنده است! سخنتان صخرههاى سخت را سست مىسازد؛ ولى كارتان دشمنان را به طمع مىاندازد. در مجالس، چنین و چنان مىگویید؛ ولى جنگ كه پیش مىآید، مىگویید: [اى جنگ!] از من دور شو.

كسى كه شما را به یارى خوانْد، شکستناپذیر نشد و هر كه با شما سر و كار داشت، نیاسود. عذرها و بهانههایى با گمراهىها آوردید! از من خواستید كه به تأخیر اندازم، همچون بدهكارى كه [بازپرداخت] بدهى خود را بىجهت به تأخیر مىاندازد. خوار و ذلیل نمىتواند جلوى ستم را بگیرد و حق را هم جز با جدّیت نتوان گرفت. پس از خانههاى خود، مىخواهید از كدام خانه دفاع كنید؟ و پس از من با كدام پیشوا به جهاد مىروید؟ به خدا سوگند، فریب خورده، كسى است كه شما فریبش دادهاید. كسى كه با شما بخواهد برنده شود، به خدا سوگند، با ناكامترین تیر، كامیاب شده است و هر كس با شما بخواهد به دشمن تیر اندازد، با تیر شكسته تیر انداخته است.

به خدا سوگند، چنان شدهام كه نه سخنتان را باور مىكنم و نه امید به یارى شما دارم و نه مىتوانم با شما دشمن را تهدید كنم. شما را چه مىشود؟! داروى دردتان چیست؟! درمان شما چگونه است؟! دشمنان نیز مردانى مثل شمایند. آیا سخنى مىگویید بدون آگاهى، و غفلتى دارید بدون پارسایى، و طمعى به غیر حق؟!

  1. عنه علیه‌السلام - في خُطبَةٍ لَهُ يَستَنهِضُ بِهَا النّاسَ حينَ وَرَدَ خَبَرُ غَزوِ الأَنبارِ بِجَيشِ مُعاوِيَةَ فَلَم يَنهَضوا -: ألا و إنّي قَد دَعَوتُكُم إلیٰ قِتالِ هٰؤُلاءِ القَومِ لَيلاً و نَهاراً، و سِرّاً و إعلاناً، و قُلتُ لَكُم: اُغزوهُم قَبلَ أن يَغزوكُم؛ فَوَ اللّه ما غُزِيَ قَومُ قَطُّ في عُقرِ دارِهِم[۱۲۳۹] إلّا ذَلّوا، فَتَواكَلتُم[۱۲۴۰] و تَخاذَلتُم حَتّیٰ شُنَّت عَلَيكُمُ الغاراتُ، و مُلِكَت عَلَيكُمُ الأَوطانُ!

هٰذا أخو غامِدٍ[۱۲۴۱] قَد وَرَدَت خَيلُهُ الأَنبارَ، و قَتَلَ حَسّانَ بنَ حَسّانَ البَكرِيَّ، و أَزالَ خَيلَكُم عَن مَسالِحِها[۱۲۴۲]. و قَد بَلَغَني أنَّ الرَّجُلَ مِنهُم كانَ يَدخُلُ عَلَى المَرأَةِ المُسلِمَةِ وَ الأُخرَى المُعاهَدَةِ، فَيَنتَزِعُ حِجلَها و قُلبَها[۱۲۴۳] و قَلائِدَها و رِعاثَها[۱۲۴۴]، ما تُمنَعُ مِنهُ إلّا بِالاِستِرجاعِ وَ الاِستِرحامِ، ثُمَّ انصَرَفوا وافِرينَ، ما نالَ رَجُلاً مِنهُم كَلمٌ[۱۲۴۵] و لا اُريقَ لَهُ دَمٌ! فَلَو أنَّ امرَءاً مُسلِماً ماتَ مِن بَعدِ هٰذا أسَفاً [۱۲۴۶]ما كانَ بِهِ مَلوماً، بَل كانَ عِندي بِهِ جَديراً.

فَيا عَجَباً! عَجَباً - وَ اللّه - يَميثُ[۱۲۴۷] القَلبَ، و يَجلِبُ الهَمَّ؛ مِنِ اجتِماعِ هٰؤُلاءِ عَلیٰ باطِلِهِم، و تَفَرُّقِكُم عَن حَقِّكُم! فَقُبحاً لَكُم و تَرَحاً[۱۲۴۸]، حينَ صِرتُم غَرَضاً[۱۲۴۹] يُرمیٰ؛ يُغارُ عَلَيكُم و لا تُغيرونَ، و تُغزَونَ و لا تَغزونَ، و يُعصَى اللّٰهُ و تَرضَونَ! فَإِذا أمَرتُكُم بِالسَّيرِ إلَيهِم في أيّامِ الحَرِّ قُلتُم: هٰذِهِ حَمارَّةُ القَيظِ[۱۲۵۰]، أمهِلنا حَتّیٰ يُسَبَّخَ[۱۲۵۱] عَنَّا الحَرُّ! و إذا أمَرتُكُم بِالسَّيرِ إلَيهِم فِي الشِّتاءِ قُلتُم: هٰذِهِ صَبارَّةُ القُرِّ[۱۲۵۲]، أمهِلنا حَتّیٰ يَنسَلِخَ عَنَّا البَردُ! كُلُّ هٰذا فِراراً مِنَ الحَرِّ وَ القُرِّ؟! فَإِذا كُنتُم مِنَ الحَرِّ وَ القُرِّ تَفِرّونَ، فَأَنتُم وَ اللّه مِنَ السَّيفِ أفَرُّ!

يا أشباهَ الرِّجالِ و لا رِجالَ! حُلومُ الأَطفالِ، و عُقولُ رَبّاتِ الحِجالِ[۱۲۵۳]، لَوَدِدتُ أنّي لَم أرَكُم و لَم أعرِفكُم مَعرِفَةً - وَ اللّه - جَرَّت نَدَماً و أَعقَبَت ذَمّاً.

قاتَلَكُمُ اللّٰهُ! لَقَد مَلَأتُم قَلبي قَيحاً، و شَحَنتُم صَدري غَيظاً، و جَرَّعتُموني نُغَبَ التَّهمامِ[۱۲۵۴] أنفاساً، و أَفسَدتُم عَلَيَّ رَأيي بِالعِصيانِ وَ الخِذلانِ؛ حَتّیٰ لَقَد قالَت قُرَيشٌ: إنَّ ابنَ أبي طالِبٍ رَجُلٌ شُجاعٌ ولٰكِن لا عِلمَ لَهُ بِالحَربِ!

لِلهِ أبوهُم! و هَل أحَدٌ مِنهُم أشَدُّ لَها مِراساً[۱۲۵۵] و أَقدَمُ فيها مَقاماً مِنّي؟ لَقَد نَهَضتُ فيها و ما بَلَغتُ العِشرينَ، وها أنا ذا قَد ذَرَّفتُ عَلَى السِّتّينَ، و لٰكِن لا رَأيَ لِمَن لا يُطاعُ!![۱۲۵۶]

  1. امام على علیه‌السلام - در سخنرانی خود، پس از شنیدن خبر حملۀ سپاه معاویه به شهر انبار و به خیزش فرا خواندن مردم -: هان! من شب و روز و در نهان و آشكار، شما را به جنگ با این جماعت فرا خواندم و به شما گفتم: پیش از آن كه بر شما حمله آورند، بر آنها بتازید؛ زیرا - به خدا سوگند - هیچ قومى هرگز در عمق خاكشان مورد حمله قرار نگرفتند، مگر آن كه خوار [و مغلوب] شدند؛ ولی شما [كار جنگ را] به یكدیگر حوالت دادید و دست از یارى هم باز گرفتید تا آن كه مورد حملات پیاپى قرار گرفتید و وطنهایتان از تصرّف شما خارج شد.

این، فرد غامدى است كه سواران او به [شهر] انبار در آمدند و حسّان بن حسّان بكرى را كشت و نیروهاى شما را از سنگرهاى مرزى خود كنار زده است. همچنین به من خبر رسیده كه مردِ آنان مزاحم زن مسلمان یا نامسلمانى كه در پیمان و پناه اسلام است، شده و خلخالها و دستبندها و گردنبندها و گوشوارههاى آنان را بر مىگرفته است و از زنان، جز با شیون و التماس، دفاعى نمىشده است. پس از آن نیز، بىآن كه كسى از آنان زخمى بردارد یا خونى از او ریخته شود، با دست پُر بازگشتهاند. به خدا سوگند اگر پس از این، مرد مسلمانى، از شدّت اندوه بمیرد، سزاوار سرزنش نیست بلكه نزد من شایستۀ آن است.

پس شگفتا و شگفتا، به خدا سوگند، دل را آب مىكند و اندوه مىآورد كه اینان بر باطل خود همداستاناند و شما از گرد حقّ خود پراكندهاید. رویتان زشت و دلتان اندوهبار باد، وقتى هدف تیر شدهاید، بر شما تاخت و تاز مىشود و شما یورش نمىبرید، و به شما هجوم مىشود و شما هجوم نمىبرید، و از خداوند نافرمانى مىشود و شما رضایت مىدهید. وقتى در روزهاى گرم به شما فرمان گسیل به سوى آنان دادم، گفتید «اینک اوج گرماست. به ما مهلت بده تا گرما اندكى بر ما كاهش یابد» و وقتى در زمستان به شما فرمان حركت به سوى آنان دادم، گفتید «اینک اوج سرماست. به ما مهلت بده تا سرما از ما رخت بر بندد». [گیرم كه] همۀ اینها فرار از گرما و سرماست؛ امّا وقتى از گرما و سرما فرار مىكنید، پس شما - به خدا سوگند - از شمشیر فرارىتر هستید.

اى مردْنمایانی كه مرد نیستید! [اى كسانى كه] خِردهایتان چون خِرد كودكان و عقلهایتان چون عقل حجله‌نشینان است! بىتردید، دوست داشتم كه شما را نمىدیدم و نمىشناختم؛ شناختى كه - به خدا سوگند - پشیمانى به دست داد و نكوهش به دنبال آورد.

خدا شما را بكشد، كه دلم را سراسر چركین كردید و سینهام را از خشم و كینْ آكنده ساختید، و جرعههاى اندوه را دم به دم به كام من ریختید، و با سركشى و بىوفایى، تدبیرم را بر من تباه ساختید تا جایى كه قریشیان گفتهاند: بىتردید، پسر ابو طالب مردى دلیر است؛ امّا دانش جنگ ندارد!

دست پدرشان درد نكند! آیا كسى از آنان هست كه از من در جنگ، تجربۀ بیشتر و سابقۀ جنگیدن فزونتر داشته باشد؟ دست به كار جنگ شدم، در حالى كه هنوز به بیست سالگى نرسیده بودم و اینک من از شصت سال هم گذشتهام؛ امّا دریغا! كسى كه اطاعت نشود، تدبیرى هم ندارد.

  1. عنه علیه‌السلام - في ذَمِّ أصحابِهِ لِتَركِهِمُ الجِهادَ -: أما وَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لَيَظهَرَنَّ هٰؤُلاءِ القَومُ عَلَيكُم، لَيسَ لِأَنَّهُم أولیٰ بِالحَقِّ مِنكُم، و لٰكِن لإِسراعِهِم إلیٰ باطِلِ صاحِبِهِم و إبطائِكُم عَن حَقّي. و لَقَد أصبَحَتِ الأُمَمُ تَخافُ ظُلمَ رُعاتِها، و أَصبَحتُ أخافُ ظُلمَ رَعِيَّتي!

اِستَنفَرتُكُم لِلجِهادِ فَلَم تَنفِروا، و أَسمَعتُكُم فَلَم تَسمَعوا، و دَعَوتُكُم سِرّاً و جَهراً فَلَم تَستَجيبوا، و نَصَحتُ لَكُم فَلَم تَقبَلوا! أ شُهودٌ كَغُيّابٍ! و عَبيدٌ كَأَربابٍ! أتلو عَلَيكُمُ الحِكَمَ فَتَنفِرونَ مِنها، و أَعِظُكُم بِالمَوعِظَةِ البالِغَةِ فَتَتَفَرَّقونَ عَنها، و أَحُثُّكُم عَلیٰ جِهادِ أهلِ البَغيِ فَما آتي عَلیٰ آخِرِ قَولي حَتّیٰ أراكُم مُتَفَرِّقينَ أيادي سَبَأ[۱۲۵۷]؛ تَرجِعونَ إلیٰ مَجالِسِكُم و تَتَخادَعونَ عَن مَواعِظِكُم، اُقَوِّمُكُم غُدوَةً و تَرجِعونَ إلَيَّ عَشِيَّةً، كَظَهرِ الحَنِيَّةِ؛ عَجَزَ المُقَوِّمُ، و أَعضَلَ المُقَوَّمُ[۱۲۵۸].

أيُّهَا القَومُ الشّاهِدَةُ أبدانُهُم، الغائِبَةُ عَنهُم عُقولُهُم، المُختَلِفَةُ أهواؤُهُم، المُبتَلیٰ بِهِم اُمَراؤُهُم! صاحِبُكُم يُطيعُ اللّٰهَ و أَنتُم تَعصونَهُ، و صاحِبُ أهلِ الشّامِ يَعصِي اللّٰهَ و هُم يُطيعونَهُ! لَوَدِدتُ - وَ اللّه - أنَّ مُعاوِيَةَ صارَفَني بِكُم صَرفَ الدّينارِ بِالدِّرهَمِ، فَأَخَذَ مِنّي عَشَرَةً مِنكُم و أَعطاني رَجُلاً مِنهُم!

يا أهلَ الكوفَةِ! مُنيتُ مِنكُم بِثَلاثٍ وَ اثنَتَينِ: صُمٌّ ذَوو أسماعٍ، و بُكمٌ ذَوو كَلامٍ، و عُميٌ ذوو أبصارٍ! لا أحرارُ صِدقٍ عِندَ اللِّقاءِ، و لا إخوانُ ثِقَةٍ عِندَ البَلاءِ! تَرِبَت أيديكُم[۱۲۵۹]، يا أشباهَ الإِبِلِ غابَ عَنها رُعاتُها؛ كُلَّما جُمِعَت مِن جانِبٍ تَفَرَّقَت مِن آخَرَ! وَ اللّه، لَكَأَنّي بِكُم فيما إخالُكُم أن لَو حَمِسَ الوَغیٰ[۱۲۶۰] و حَمِيَ الضِّرابُ قَدِ انفَرَجتُم عَنِ ابنِ أبي طالِبٍ انفِراجَ المَرأَةِ عَن قُبُلِها.[۱۲۶۱]

  1. امام على علیه‌السلام - در نکوهش یاران خویش به خاطر روگردانی از جهاد -: آگاه باشید! سوگند به آن كه جانم در دست اوست، این گروه بر شما چیره خواهند شد، نه بدان جهت كه آنان نسبت به حق، از شما نزدیکترند؛ بلكه به خاطر شتابشان به سوى باطلِ پیشوایشان و كُندى شما از حقّ من. به یقین، همۀ امّتها از ستم حاكمانشان مىترسند و من از ستم زیردستان خود بیمناكم!

شما را به جهاد بر انگیختم، نكوچیدید. پیام به گوشتان رساندم، نشنیدید. آشكار و نهان، شما را فرا خواندم، پاسخ ندادید. نصیحتتان كردم، نپذیرفتید. آیا شما شاهدانى همچون غایبان و بردگانى همچون خواجگانید؟

حكمتها را بر شما باز مىخوانم، از آنها مىگریزید. با موعظهاى رسا، پندتان مىدهم، از آن مىپراكَنید. به پیكار با تجاوزگران فرا مىخوانمتان، هنوز سخنم به پایان نرسیده، مىبینم كه همچون مردم سبا[۱۲۶۲] پراكنده شده، به مجالس خود باز مىگردید و با نیرنگ، یکدیگر را از پندها[یی که به شما دادهام] بر میگردانید. بامدادان، شما را راست مىگردانم، شب مانندِ كمان خمیده به سویم بر مىگردید. هم راست كننده [و پند دهنده] ناتوان گشته است، هم راست شونده به ستوه آمده است.

اى گروهى كه جسمهایتان حاضر، ولى خِردهایتان پنهان و خواستههایتان ناهمگون است و امیرانتان گرفتار شمایند! پیشواى شما فرمانبر خداست؛ امّا شما نافرمانید. در عوض، حاكم شامیان، خدا را نافرمانى مىكند؛ امّا فرمانش مىبرند. به خدا سوگند، دوست دارم معاویه با من بر سرِ شما داد و ستد كند، مثل صرّافىِ درهم و دینار. ده نفر از شما را از من بگیرد و یک نفر از آنان را بدهد.

اى كوفیان! به سه چیز و دو چیز از شما گرفتار شدهام. [آن سه چیز كه در شماست، این كه:] كَرانى هستید گوشدار، گُنگهایى هستید زباندار و كورانى هستید چشمدار. [آن دو خصلت كه در شما نیست، این كه:] نه هنگام كارزار، آزادگان صادقید و نه هنگام بلا، برادرانى مورد اعتماد. دستانتان خاکآلود و پریشان باد![۱۲۶۳] اى همسانان شترانى كه ساربانشان را گم كردهاند، كه از هر سو جمعشان كنند، از سوى دیگر پراكنده مىشوند! به خدا سوگند، گویا شما را چنین مىبینم و مىپندارم كه اگر آتش جنگ برافروزد و درگیرى گرم شود، از دورِ پسر ابو طالب چنان جدا و پراكنده شوید كه زن [هنگام زایمان] از فرزندش جدا مىشود»

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ إلیٰ عَبدِ اللّه بنِ العَبّاسِ بَعدَ مَقتَلِ مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ -: أمّا بَعدُ، فَإِنَّ مِصرَ قَدِ افتُتِحَت، و مُحَمَّدُ بنُ أبي بَكرٍ= قَدِ استُشهِدَ... و قَد كُنتُ حَثَثتُ النّاسَ عَلیٰ لَحاقِهِ، و أَمَرتُهُم بِغِياثِهِ قَبلَ الوَقعَةِ، و دَعَوتُهُم سِرّاً و جَهراً و عَوداً و بَدءاً، فَمِنهُمُ الآتي كارِهاً، و مِنهُمُ المُعتَلُّ كاذِباً، و مِنهُمُ القاعِدُ خاذِلاً!

أسأَلُ اللّٰهَ تَعالیٰ أن يَجعَلَ لي مِنهُم فَرَجاً عاجِلاً، فَوَ اللّه لَولا طَمَعي عِندَ لِقائي عَدُوّي فِي الشَّهادَةِ، و تَوطيني نَفسي عَلَى المَنِيَّةِ، لأَحبَبتُ ألّا أبقیٰ[۱۲۶۴] مَعَ هٰؤُلاءِ يَوماً واحِداً، و لا ألتَقِيَ بِهِم أبَداً.[۱۲۶۵]

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود به عبد اللّٰه بن عبّاس، پس از كشته شدن محمّد بن ابى بكر -: امّا بعد، مصر فتح شده و محمّد بن ابى بكر به شهادت رسیده است.… من مردم را بر پیوستن به او ترغیب كردم و دستور دادم پیش از واقعه به فریادش برسند و در نهان و آشكار و رفت و برگشت، آنان را فرا خواندم. برخىشان آمدند، امّا بىرغبت و برخىشان هم به دروغ، خود را به بیمارى زدند. برخى هم نشستند و از یارى دادنش دست كشیدند.

از خداوند متعال مىخواهم كه براى من از دست این مردم به زودى [نجات و] گشایش قرار دهد. به خدا سوگند، اگر عشق به شهادت در برخورد با دشمن نبود و این كه خود را براى مرگ آماده ساختهام، دوست داشتم حتّى یک روز هم این مردم را نبینم و هرگز با آنان برخورد نكنم!

راجع: ص۵۸۴ (توبة المُخَلَّفين).

ر. ک: ص۵۸۵ (توبۀ تخلّف کنندگان از جهاد).

۱۴ / ۲: موجِباتُ التَّخَلُّفِ

۱۴ / ۲: زمینه‌های تخلّف از جهاد

الكتاب

قرآن

(سَيَقُولُ ٱلْمُخَلَّفُونَ إِذَا ٱنطَـلَقْتُمْ إِلیٰ مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُواْ كَلَـٰمَ ٱللهِ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا كَذَ ٰلِكُمْ قَالَ ٱللهُ مِن قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُواْ لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلاً).[۱۲۶۶]

(هنگامی که شما برای به دست آوردن غنائمی حرکت کنید، تخلّف کنندگان میگویند: «بگذارید ما هم در پی شما بیاییم. آنها میخواهند کلام خدا را تغییر دهند. بگو: «هرگز نباید به دنبال ما بیایید. این گونه خداوند از قبل گفته است!». آنها به زودی میگویند: «شما به ما حسد میورزید»؛ ولی جز اندکی نمیفهمند).

(يَـٰأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ ٱثَّاقَلْتُمْ إِلَى ٱلَارْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا مِنَ ٱلآخِرَةِ فَمَا مَتَـٰعُ ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا فِى ٱلآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ).[۱۲۶۷]

(ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا هنگامی که به شما گفته میشود: «به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید»، بر زمین سنگینی میکنید؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید، با این که متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست؟!).

(قُلْ إِن كَانَ ءَابَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَ إِخْوَ ٰنُكُمْ وَ أَزْوَ ٰجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوَ ٰلٌ ٱقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَـٰرَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَ مَسَـٰكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ ٱللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِى سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّیٰ يَأْتِىَ ٱللهُ بِأَمْرِهِ وَٱللهُ لَا يَهْدِى ٱلْقَوْمَ ٱلْفَـٰسِقِينَ).[۱۲۶۸]

(بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفۀ شما و اموالی که به دست آوردهاید و تجارتی که از کساد شدنش میترسید و خانههایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند، عذابش را بر شما نازل کند و خداوند، جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمیکند).

راجع: البقرة: ۲۴۹، النساء: ۷۷، المائدة: ۲۲ – ۲۵، التوبة: ۴۴ ـ ۴۵ و ۸۶ ـ ۸۷ و ۹۳ و ۹۶، الأحزاب: ۱۲ – ۱۶، محمّد: ۲۰.

ر. ک: بقره: آیۀ ۲۴۹، نساء آیۀ: ۷۷، مائده: آیۀ ۲۲ - ۲۵؛ توبه: آیۀ ۴۴ - ۴۵ و۸۶ ـ ۸۷ و ۹۳ و ۹۶، احزاب: آیۀ ۱۲ - ۱۶، محمّد: آیۀ ۲۰.

الحديث

حدیث

  1. المستدرك على الصحيحين عن أسلم أبي عمران مولى بني تُجيب: كُنّا بِالقُسطَنطينَةِ و عَلیٰ أهلِ مِصرَ عُقبَةُ بنُ عامِرٍ الجُهَنِيُّ، و عَلیٰ أهلِ الشّامِ فَضالَةُ بنُ عُبَيدٍ الأَنصارِيُّ، فَخَرَجَ صَفٌّ عَظيمٌ مِنَ الرّومِ، فَصَفَفنا لَهُم صَفّاً عَظيماً مِنَ المُسلِمينَ، فَحَمَلَ رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ عَلیٰ صَفٍّ مِنَ الرّومِ حَتّیٰ دَخَلَ فيهِم، ثُمَّ خَرَجَ إلَينا مُقبِلاً، فَصاحَ فِي النّاسِ، فَقالوا: ألقیٰ بِيَدِهِ إلَى التَّهلُكَةِ![۱۲۶۹]

فَقالَ أبو أيّوبَ صاحِبُ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: يا أيُّهَا النّاسُ! إنَّكُم تَتَأَوَّلونَ هٰذِهِ الآيَةَ عَلیٰ هٰذَا التَّأويلِ، و إنَّما نَزَلَت فينا مَعشَرَ الأَنصارِ؛ إنّا لَمّا أعَزَّ اللّٰهُ دينَهُ و كَثَّرَ ناصِريهِ، قالَ بَعضُنا لِبَعضِ سِرّاً مِن رَسولِ اللّه: إنَّ أموالَنا قَد ضاعَت، فَلَو أقَمنا فيها! فَرَدَّ اللّٰهُ عَلَينا ما هَمَمنا بِهِ، فَأَنزَلَ اللّٰهُ عزّ و جلّ: (وَ أَنفِقُواْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ وَ لَا تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى ٱلتَّهْلُكَةِ)[۱۲۷۰]، فَكانَتِ التَّهلُكَةُ فِي الإِقامَةِ عَلیٰ أموالِنَا الَّتي أرَدنا، فَأَمَرَنا بِالغَزوِ.

فَما زالَ أبو أيّوبَ غازِياً في سَبيلِ اللّه حَتّیٰ قَبَضَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ.[۱۲۷۱]

  1. المستدرک علی الصحیحین - به نقل از اسلم ابو عمران وابستۀ بنی تُجیب -: ما در قسطنطنیه بودیم. فرمانده مصریان، عُقبة بن عامر جُهَنی بود و فرمانده شامیان، فَضالة بن عُبَید انصاری. پس صفی بزرگ از رومیان، حرکت کرد [و جلو آمد] و ما مسلمانان با صفی بزرگ به مقابلشان رفتیم. مردی از مسلمانان بر صف رومیان حمله برد و به دل آنها زد و سپس به سوی ما آمد و در میان مردم فریاد زد. مردم گفتند: او با دست خودش خود را به هلاکت کشاند![۱۲۷۲]

ابو ایّوب، صحابی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله گفت: ای مردم! شما این آیه را بر این مورد تأویل میکنید، در صورتی که آیه در بارۀ ما انصار نازل شد. زمانی که خداوند، دینش را قدرت بخشید و یاورانش را افزون ساخت، برخی از ما پنهانی از پیامبر خدا به یکدیگر گفتند: اموالمان تلف میشود. خوب است برای مراقبت از آنها بمانیم. پس خداوند در پاسخ این تصمیم ما این آیه را نازل کرد: (در راه خدا انفاق کنید و با دست خود، خودتان را به هلاکت نیندازید). بنا بر این، هلاکت، در ماندمان در اَراضی و اموالمان بود و خدا به ما دستور رفتن به جنگ داد.

ابو ایّوب در راه خدا آن قدر جنگید تا جان به جان‌ٔآفرین بخشید.

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: إنَّ الشَّيطانَ قَعَدَ لِابنِ آدَمَ بِأَطرُقِهِ؛ فَقَعَدَ لَهُ بِطَريقِ الإِسلامِ، فَقالَ: تُسلِمُ و تَذَرُ دينَكَ و دينَ آبائِكَ و آباءِ آبائِكَ؟! فَعَصاهُ فَأَسلَمَ. ثُمَّ قَعَدَ لَهُ بِطَريقِ الهِجرَةِ، فَقالَ: تُهاجِرُ و تَدَعُ أرضَكَ و سَماءَكَ، و إنَّما مَثَلُ المُهاجِرِ كَمَثَلِ الفَرَسِ فِي الطِّوَلِ[۱۲۷۳]؟! فَعَصاهُ فَهاجَرَ. ثُمَّ قَعَدَ لَهُ بِطَريقِ الجِهادِ، فَقالَ: تُجاهِدُ، فَهُوَ جَهدُ النَّفسِ وَ المالِ، فَتُقاتِلُ فَتُقتَلُ، فَتُنكَحُ المَرأَةُ و يُقسَمُ المالُ؟! فَعَصاهُ فَجاهَدَ.

فَمَن فَعَلَ ذٰلِكَ كانَ حَقّاً عَلَى اللّه عزّ و جلّ أن يُدخِلَهُ الجَنَّةَ، و مَن قُتِلَ كانَ حَقّاً عَلَى اللّه عزّ و جلّ أن يُدخِلَهُ الجَنَّةَ، و إن غَرِقَ كانَ حَقّاً عَلَى اللّه أن يُدخِلَهُ الجَنَّةَ، و إن وَ قَصَتهُ[۱۲۷۴] دابَّتُهُ كانَ حَقّاً عَلَى اللّه أن يُدخِلَهُ الجَنَّةَ.[۱۲۷۵]

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: شیطان [برای گمراه ساختن] آدمیزاد، بر سر راههای گوناگون او نشست: نخست بر سر راه اسلام آوردنش نشست و گفت: «اسلام میآوری و دین پدران و نیاکانت را رها میکنی؟!»؛ امّا او نافرمانیاش کرد و اسلام آورد. سپس بر سر راه هجرتش نشست و گفت: «هجرت میکنی و زمین و آسمان خودت را ترک میگویی؟! حکایت مهاجر، حکایت اسبی است که به ریسمانش بندند»؛ امّا او نافرمانیاش کرد و هجرت نمود. سپس بر سر راه جهادش نشست و گفت: «به جهاد میروی؟! جهاد کردن، تلف کردن جان و مال است. میجنگی و کشته میشوی و زنت به عقد دیگری در میآید و اموالت تقسیم میشود»؛ امّا او نافرمانیاش کرد و به جهاد رفت.

آری، هر که چنین عمل کند، بر خداوند عزّ و جلّ است که او را به بهشت برد، و هر که کشته شود، بر خداست که او را به بهشت برد، و اگر غرق شد، بر خداست که او را به بهشت برد، و اگر اسبش او را زمین زند و گردنش بشکند، بر خداست که او را به بهشت برد.

  1. الغارات عن زيد بن وهب: إنَّ عَلِيّاً علیه‌السلام قالَ لِلنّاسِ - و هُوَ أوَّلُ كَلامٍ لَهُ بَعدَ النَّهرَوانِ -:... عِبادَ اللّه! ما لَكُم إذا أمَرتُكُم أن تَنفِرُوا اثّاقَلتُم إلَى الأَرضِ؟! أرَضيتُم بِالحَياةِ الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ ثَواباً[۱۲۷۶]؟! و بِالذُّلِّ وَ الهَوانِ مِنَ العِزِّ خَلَفاً؟! أ وَ كُلَّما نادَيتُكُم إلَى الجِهادِ دارَت أعيُنُكُم كَأَنَّكُم مِنَ المَوتِ في سَكرَةٍ، يُرتَجُ[۱۲۷۷] عَلَيكُم فَتَبكُمونَ؛ فَكَأَنَّ قُلوبَكُم مَألوسَةٌ[۱۲۷۸] فَأَنتُم لا تَعقِلونَ، و كَأَنَّ أبصارَكُم كُمهٌ فَأَنتُم لا تُبصِرونَ!

لِلهِ أنتُم! ما أنتُم إلّا اُسودُ الشَّریٰ فِي الدَّعَةِ، و ثَعالِبُ رَوّاغَةٌ حينَ تُدعَونَ، ما أنتُم بِرُكنٍ يُصالُ بِهِ، و لا زَوافِرُ[۱۲۷۹] عِزٍّ يُعتَصَمُ إلَيها، لَعَمرُ اللّه! لَبِئسَ حِشاشُ[۱۲۸۰] نارِ الحَربِ أنتُم، إنَّكُم تُكادونَ و لا تَكيدونَ! و تُنتَقَصُ أطرافُكُم و لا تَتَحاشَونَ! و لا يُنامُ عَنكُم و أَنتُم في غَفلَةٍ ساهونَ!

إنَّ أخَا الحَربِ اليَقظانُ، أودیٰ[۱۲۸۱] مَن غَفَلَ، و يَأتِي الذُّلُّ مَن وادَعَ[۱۲۸۲]، غُلِبَ المُتَخاذِلونَ، وَ المَغلوبُ مَقهورٌ و مَسلوبٌ.[۱۲۸۳]

  1. الغارات - به نقل از زید بن وَهْب -: اوّلین سخنى كه على علیه‌السلام پس از واقعۀ نهروان به مردم گفت، چنین بود: «... بندگان خدا! شما را چه مىشود كه چون فرمان كوچ مىدهم، به زمین مىچسبید؟! آیا زندگى دنیا را بر ثواب آخرت، و ذلّت و خوارى را بر عزّت برگزیدهاید؟! هر گاه شما را به جهاد فرا خواندم، چشمهایتان چرخید، گویی که در گیجىِ مرگید. زبانتان را بستهاند و سخن نمیگویید یا دلهایتان آشفته است و نمىفهمید، و گویا دیدگانتان كور است و نمىبینید.

خدا خیرتان دهد! شما وقتى به نبرد فرا خوانده مىشوید، در فرومایگى، جز مثل شیرانِ نافرمان و روباهان مكّار نیستید. شما هرگز مورد اعتماد من نیستید. شما مَركبى نیستید كه بتوان با شما بر دشمن حمله آورد و قدرتمندى نیستید كه بتوان به آن چنگ زد. به خدا سوگند كه شما جنگافروزان بدى هستید! به شما نیرنگ مىزنند و شما تدبیر نمىكنید. از قلمرو شما مىكاهند و ناراحت نمىشوید. آنان بیدارند و شما در خواب غفلتید!

مرد جنگى، آن است كه بیدار و باخِرد باشد. آن كه سستى كند، خوار مىشود و آنان كه همدیگر را وا میگذارند و یاری نمیکنند، شكست مىخورند و هر كه شكست بخورد، از پا در مىآید و غارت مىشود».

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ فِي استِنفارِ النّاسِ إلیٰ أهلِ الشّامِ بَعدَ فَراغِهِ مِن أمرِ الخَوارِجِ، و فيها يَتَأَفَّفُ بِالنّاسِ، و يَنصَحُ لَهُم بِطَريقِ السَّدادِ -: اُفٍّ لَكُم! لَقَد سَئِمتُ عِتابَكُم! أرَضيتُم بِالحَياةِ الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ عِوَضاً؟! و بِالذُّلِّ مِنَ العِزِّ خَلَفاً؟! إذا دَعَوتُكُم إلیٰ جِهادِ عَدُوِّكُم دارَت أعيُنُكُم كَأَنَّكُم مِنَ المَوتِ في غَمرَةٍ، و مِنَ الذُّهولِ في سَكرَةٍ! يُرتَجُ عَلَيكُم حِواري فَتَعمَهونَ، و كَأَنَّ قُلوبَكُم مَألوسَةٌ فَأَنتُم لا تَعقِلونَ. ما أنتُم لي بِثِقَةٍ سَجيسَ اللَّيالي، و ما أنتُم بِرُكنٍ يُمالُ بِكُم، و لا زَوافِرُ عِزٍّ يُفتَقَرُ إلَيكُم[۱۲۸۴]، ما أنتُم إلّا كَإِبِلٍ ضَلَّ رُعاتُها، فَكُلَّما جُمِعَت مِن جانِبٍ انتَشَرَت مِن آخَرَ!

لَبِئسَ - لَعَمرُ اللّه - سُعرُ[۱۲۸۵] نارِ الحَربِ أنتُم، تُكادونَ و لا تَكيدونَ، و تُنتَقَصُ أطرافُكُم فَلا تَمتَعِضونَ[۱۲۸۶]، لا يُنامُ عَنكم و أنتم في غفلةٍ ساهونَ، غُلِبَ - وَ اللّه - المُتَخاذِلونَ. وَ ٱيمُ اللّه! إنّي لَأَظُنُّ بِكُم أن لَو حَمِسَ الوَغیٰ وَ استَحَرَّ المَوتُ[۱۲۸۷] قَدِ انفَرَجتُم عَنِ ابنِ أبي طالِبٍ انفِراجَ الرَّأسِ!

وَ اللّه، إنَّ امرَءاً يُمَكِّنُ عَدُوَّهُ مِن نَفسِهِ يَعرُقُ لَحمَهُ[۱۲۸۸] و يَهشِمُ عَظمَهُ و يَفري جِلدَهُ، لَعَظيمٌ عَجزُهُ! ضَعيفٌ ما ضُمَّت عَلَيهِ جَوانِحُ صَدرِهِ[۱۲۸۹]!

أنتَ فَكُن ذاكَ إن شِئتَ، فَأَمّا أنا فَوَ اللّه دونَ أن اُعطِيَ ذٰلِكَ ضَربٌ بِالمَشرَفِيَّةِ[۱۲۹۰]، تَطيرُ مِنهُ فَراشُ الهامِ[۱۲۹۱]، و تَطيحُ السَّواعِدُ وَ الأَقدامُ، و يَفعَلُ اللّٰهُ بَعدَ ذٰلِكَ ما يَشاءُ.[۱۲۹۲]

  1. امام على علیه‌السلام - در فرا خواندن مردم به جنگ با شامیان، پس از یكسره كردن كار خوارج، که در آن [از سستى مردم در جهاد با دشمن] اظهار ناراحتى مىكند و آنان را به راه درست ارشاد مىكند -: اُف بر شما! از ملامت شما به ستوه آمدم. آیا زندگىِ دون را به جاى آخرت، و ذلّت را به جاى عزّت پسندیدهاید؟ هر گاه به جهاد با دشمنتان فرا مىخوانم، چشمانتان [از اضطراب] مىچرخد، گویی که در سختى مرگ و سرمستىِ پریشانى به سر مىبرید. راه سخنم بر شما بسته مىشود و حیران مىشوید. گویا دلهایتان دیوانه گشته و نمىفهمید. شما هرگز امین مورد اعتماد و تكیهگاه استوار نبودهاید، و نه یارانى ویژه و پُرتوان كه نیازى به شما افتد. شما جز مثل شتران بى‌ساربان نیستید كه از هر سو گردآورى شوند، از سوى دیگر پراكنده می‌گردند.

به خدا سوگند، براى افروختن آتش نبرد، بد مردمانى هستید! با شما حیله مىكنند [و فریب میخورید] ولی [شما] نیرنگ نمىزنید. شهرهاى اطراف شما از دست میروند و نمىشورید. دشمنانتان از شما غافل نیستند و شما در خواب غفلتید. به خدا سوگند، آنان كه یكدیگر را یارى نكنند، مغلوب اند. به خدا سوگند، چنین مىپندارم كه اگر شعلۀ جنگ بر افروزد و آتش مرگ داغ شود، آن گونه كه سر از بدن جدا مىشود، شما از اطراف پسر
ابو طالب جدا شوید.

به خدا سوگند، هر كس زمینهساز تسلّط دشمن شود، دشمن، گوشت او را از استخوان جدا می‌كند و استخوانش را می‌شكند و پوستش را می‌كَند. درماندگىاو، بس بزرگ و قلبش بس ناتوان خواهد بود. پس تو [اى شنونده!] اگر مىخواهى همو باش؛ امّا من، به خدا سوگند، پیش از آن كه چنین فرصتى به دشمن دهم، ضربت شمشیر مَشرَفى[۱۲۹۳] خواهد بود؛ ضربتى كه تکّههاى استخوان سر بپرد و بازوها و قدمها قطع شوند و پس از آن، خدا آنچه بخواهد، مىكند.

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كِتابٍ لَهُ أرسَلَهُ إلیٰ أهلِ مِصرَ مَعَ مالِكٍ الأَشتَرِ لَمّا وَلّاهُ إمارَتَها -: أ لا تَرَونَ إلیٰ أطرافِكُم قَدِ انتَقَصَت، و إلیٰ أمصارِكُم قَدِ افتُتِحَت، و إلیٰ مَمالِكِكُم تُزویٰ، و إلى بِلادِكُم تُغزیٰ؟!

اِنفِروا - رَحِمَكُمُ اللّٰهُ - إلیٰ قِتالِ عَدُوِّكُم، و لا تَثّاقَلوا إلَى الأَرضِ؛ فَتُقِرّوا بِالخَسفِ، و تَبوؤوا بِالذُّلِّ، و يَكونَ نَصيبُكُمُ الأَخَسَّ، و إنَّ أخَا الحَربِ الأَرِقُ، و مَن نامَ لَم يُنَم عَنهُ.[۱۲۹۴]

  1. امام على علیه‌السلام - در نامۀ خود به مردم مصر، هنگامی که مالک اشتر را بر آنها گمارد -: آیا نمىبینید كه نواحى و مرزهایتان، كاستى گرفته و شهرهایتان تصرّف شده است و ممالكتان گرفته و كشورتان اشغال مىشود؟! پس - خدایتان رحمت كند - به جنگ با دشمنتان بشتابید و به زمین نچسبید كه در آن صورت، به خوارى، تن مىدهید و پست‌ترین چیز دنیا (فرومایگى و ذلّت) نصیبتان خواهد شد. همانا سرباز رزمنده، بیدار است و آن [رزمندهاى] كه در خواب غفلت به سر می‌برد، بداند كه دشمنش از او غافل نیست.

۱۴ / ۳: دُعاءُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه‌السلام عَلَى النّاكِصينَ وَ المُبطِئينَ

۱۴ / ۳: نفرین امیر مؤمنان علیه‌السلام به تخلّف کنندگان و کوتاهی کنندگان از جهاد

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام - في خُطبَةٍ لَهُ كانَ يَستَنهِضُ بِها أصحابَهُ إلیٰ جِهادِ أهلِ الشّامِ في زَمانِهِ -: اللّٰهُمَّ أيُّما عَبدٍ مِن عِبادِكَ سَمِعَ مَقالَتَنَا العادِلَةَ غَيرَ الجائِرَةِ، وَ المُصلِحَةَ غَيرَ المُفسِدَةِ، فِي الدّينِ وَ الدُّنيا، فَأَبیٰ بَعدَ سَمِعهِ لَها إلَّا النُّكوصَ[۱۲۹۵] عَن نُصرَتِكَ، وَ الإِبطاءَ عَن إعزازِ دينِكَ، فَإِنّا نَستَشهِدُكَ عَلَيهِ يا أكبَرَ الشّاهِدينَ شَهادَةً، و نَستَشهِدُ عَلَيهِ جَميعَ ما أسكَنتَهُ أرضَكَ و سَماواتِكَ، ثُمَّ أنتَ بَعدُ المُغني عَن نَصرِهِ، وَ الآخِذُ لَهُ بِذَنبِهِ.[۱۲۹۶]

 

  1. امام على علیه‌السلام - در سخنرانی که یارانش را برای جهاد با شامیان بسیج میکرد -: بار خدایا! هر بندهاى از بندگانت كه سخن ما را شنید - سخنى كه از روى عدالت است، نه از روى ستم، و موجب اصلاح دین و دنیا مىشود و موجب تباهى نمىگردد - و پس از شنیدن، از پذیرش آن، سر باز زد و از یارىات دست كشید و در گرامیداشت دینت، سستى به خرج داد، بر ضدّ او تو را - اى بزرگترینِ گواهان - گواه مىگیریم و بر ضدّ او همۀ آنچه را كه در زمینت و آسمانهایت ساكن كردهاى، گواه مىگیریم و سپس تو بىنیاز كنندۀ ما از یارى او هستى و او را در برابر گناهش كیفر مىدهى.

 

  1. عنه علیه‌السلام - و قَد تَواتَرَت عَلَيهِ الأَخبارُ بِاستيلاءِ أصحابِ مُعاوِيَةَ عَلَى البِلادِ، و قَدِمَ عَلَيهِ عامِلاهُ عَلَى اليَمَنِ و هُما عُبَيدُ اللّه بنُ العَبّاسِ و سَعيدُ بنُ نَمرانَ لَمّا غَلَبَ عَلَيهِما بُسرُ بنُ أبي أرطاةَ، فَقامَ علیه‌السلام عَلَى المِنبَرِ ضَجِراً بِتَثاقُلِ أصحابِهِ عَنِ الجِهادِ و مُخالَفَتِهِم لَهُ فِي الرَّأيِ،
    فَقالَ -:... اُنبِئتُ بُسراً قَد أطلَعَ
    [۱۲۹۷] اليَمَنَ، و إنّي - وَ اللّه - لَأَظُنُّ أنَّ هٰؤُلاءِ القَومَ سَيُدالونَ[۱۲۹۸] مِنكُم بِاجتِماعِهِم عَلیٰ باطِلِهِم و تَفَرُّقِكُم عَن حَقِّكُم، و بِمَعصِيَتِكُم إمامَكُم فِي الحَقِّ و طاعَتِهِم إمامَهُم فِي الباطِلِ، و بِأَدائِهِمُ الأَمانَةَ إلیٰ صاحِبِهِم و خِيانَتِكُم، و بِصَلاحِهِم في بِلادِهِم و فَسادِكُم، فَلَوِ ائتَمَنتُ أحَدَكُم عَلیٰ قَعبٍ[۱۲۹۹] لَخَشيتُ أن يَذهَبَ بِعِلاقَتِهِ[۱۳۰۰]!

اللّٰهُمَّ إنّي قَد مَلِلتُهُم و مَلّوني، و سَئِمتُهُم و سَئِموني، فَأَبدِلني بِهِم خَيراً مِنهُم، و أَبدِلهُم بي شَرّاً مِنّي. اللّٰهُمَّ مِث[۱۳۰۱] قُلوبَهُم كَما يُماثُ المِلحُ فِي الماءِ. أما وَ اللّه، لَوَدِدتُ أنَّ لي بِكُم ألفَ فارِسٍ مِن بَني فِراسِ بنِ غَنمٍ[۱۳۰۲].[۱۳۰۳]

  1. امام علی علیه‌السلام - آن گاه که گزارشهاى پیاپى رسید كه سربازان معاویه بر شهرها سلطه یافتهاند و دو كارگزار امام در یمن، عبید اللّٰه بن عبّاس و سعید بن نمران كه مغلوب بُسر بن اَرطات شده بودند، نزد على علیه‌السلام باز گشتند و دلتنگ از سستى یارانش از جهاد و مخالفتشان با نظر وى، بر منبر ایستاد -: خبر یافتهام كه بُسر بر یَمَن وارد گشته است. به یقین و سوگند به خدا، چنین مىپندارم كه این قوم بر شما چیره شوند، به خاطر وحدتى كه بر باطلشان دارند و پراكندگىاى كه شما در راه حقّتان دارید، و به خاطر نافرمانى شما از پیشوایتان در راه حق، و پیروى آنان از پیشوایشان در راه باطل، و به خاطر امانتدارى آنان به پیشوایشان و خیانت شما، و به خاطر اصلاحگرى آنان در شهرهایشان و فسادانگیزى شما. من اگر یكى از شما را بر قدحى چوبى امین بشمارم، بیم آن دارم كه بند آن را برُباید!

خدایا! اینان از من خسته شدهاند و من هم از اینان به ستوه آمدهام. من از آنان دلتنگ شدهام و آنان از من دل‌تنگ شده‌اند. مرا به بهتر از اینان جایگزین ببخش و اینان را به بدتر از من جایگزین بده. خدایا! دلهایشان را آب كن، آن گونه كه نمک در آب، ذوب مىشود. به خدا سوگند، دوست داشتم به جاى [انبوه] شما، [فقط] هزار سوار از فرزندان فراس بن غَنْم[۱۳۰۴] داشتم.

۱۴ / ۴: مَضارُّ تَركِ الجِهادِ وَ التَّخَلُّفِ عَنهُ

۱۴ / ۴: ضررهای ترک جهاد و تخلّف از آن

الكتاب

قرآن

(إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَ لَا تَضُرُّوهُ شَيْـٔا وَ ٱللهُ عَلیٰ كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ).[۱۳۰۵]

(اگر [به سوی میدان جهاد] حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی میکند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار میدهد و هیچ زیانی به او نمیرسانید و خداوند بر هر چیزی تواناست).

(سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا ٱنقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُواْ عَنْهُمْ فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءً بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ).[۱۳۰۶]

(هنگامی که به سوی آنان باز گردید، برای شما به خدا سوگند یاد میکنند، تا از آنها اعراض [و صرف نظر] کنید. از آنها اعراض کنید؛ چرا که پلیدند و جایگاهشان دوزخ است، به کیفر اعمالی که انجام میدادند).

(فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فِى ٱلأَرْضِ وَتُقَطِّعُواْ أَرْحَامَكُمْ * أُوْلَـٰـئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَیٰ أَبْصَـٰرَهُمْ).[۱۳۰۷]

(اگر [از این دستورها] روگردان شوید، جز این انتظار میرود که در زمین، فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟ * آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور کرده است).

راجع: النساء: ۷۲ - ۷۳، آل عمران: ۱۶۵ - ۱۶۸، التوبة: ۴۲ و ۴۹.

ر. ک: نساء: آیۀ ۷۲ - ۷۳، آل عمران: آیۀ ۱۶۵ - ۱۶۸، توبه: آیۀ ۴۲ و ۴۹.

الحديث

حدیث

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام - في قَولِهِ تَعالیٰ: (يَـٰأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ ٱنفِرُواْ جَمِيعًا * وَ إِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَـٰبَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ ٱللهُ عَلَىَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَّعَهُمْ شَهِيدًا)[۱۳۰۸] -: وَ اللّه، لَو قالَ هٰذِهِ الكَلِمَةَ أهلُ الشَّرقِ وَ الغَربِ لَكانوا بِها خارِجينَ مِنَ الإِيمانِ، و لٰكِنَّ اللّٰهَ قَد سَمّاهُم مُؤمِنينَ بِإِقرارِهِم.[۱۳۰۹]

 

  1. امام صادق - در بارۀ آیۀ (اى كسانى كه ايمان آوردهايد! [در برابر دشمن] آماده باشيد و گروه گروه [به جهاد] بيرون رويد يا به طور جمعى روانه شويد * و قطعاً از ميان شما كسى است كه كُندی می‌کند. پس اگر آسيبى به شما رسد، میگويد: راستى خدا بر من نعمت بخشيد كه با آنان حاضر نبودم) -: به خدا سوگند اگر این سخن را اهل شرق و غرب گفته بودند، به سبب آن از ایمان خارج میشدند؛ امّا خدا این افراد را به خاطر اقرارشان، مؤمن نامید.

 

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: مَن لَقِيَ اللّٰهَ بِغَيرِ أثَرٍ مِنَ الجِهادِ، لَقِيَهُ و فيهِ ثُلمَةٌ.[۱۳۱۰]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: کسی که خدا را بدون اثری از جهاد دیدار کند، با رخنهای در [ایمانِ] خود او را دیدار می‌کند.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: مَن ماتَ و لَم يَغزُ و لَم يُحَدِّث بِهِ نَفسَهُ، ماتَ عَلیٰ شُعبَةٍ مِن نِفاقٍ.[۱۳۱۱]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: كسى كه جهاد نكرده یا آرزوى جهاد نداشته باشد و بمیرد، با نوعى نفاق مُرده است.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: ما تَرَكَ قَومٌ الجِهادَ إلّا عَمَّهُمُ اللّٰهُ بِالعَذابِ.[۱۳۱۲]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هیچ مردمى جهاد را ترک نكردند، مگر این كه خداوند، همۀ آنان را عذاب كرد.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: مُجاهَدَةُ العَدُوِّ فَرضٌ عَلیٰ جَميعِ الأُمَّةِ، و لَو تَرَكُوا الجِهادَ لَأَتاهُمُ العَذابُ.[۱۳۱۳]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: مجاهده با دشمن، بر همۀ امّت واجب است و اگر جهاد را رها كنند، گرفتار عذاب خواهند شد.

 

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: إذا تَبايَعتُم بِالعِينَةِ[۱۳۱۴]، و أَخَذتُم أذنابَ البَقَرِ[۱۳۱۵]، و رَضيتُم بِالزَّرعِ، و تَرَكتُمُ الجِهادَ؛ سَلَّطَ اللّٰهُ عَلَيكُم ذُلّاً لا يَنزِعُهُ حَتّیٰ تَرجِعوا إلیٰ دينِكُم.[۱۳۱۶]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هر گاه به معاملۀ عَینه[۱۳۱۷] مشغول شدید و دُم گاوان را گرفتید[۱۳۱۸] و زراعت را خوش داشتید، ولى جهاد را رها كردید، خداوند، خوارى جداناپذیرى را بر شما چیره مىسازد، تا این كه به دینتان باز گردید.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: لَئِن أنتُمُ اتَّبَعتُم أذنابَ البَقَرِ، و تَبايَعتُم بِالعِينَةِ، و تَرَكتُمُ الجِهادَ في سَبيلِ اللّه؛ لَيُلزِمَنَّكُمُ اللّٰهُ مَذَلَّةً في أعناقِكُم، ثُمَّ لا تُنزَعُ مِنكُم حَتّیٰ تَرجِعونَ إلیٰ ما كُنتُم عَلَيهِ و تَتوبونَ إلَى اللّه.[۱۳۱۹]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: اگر شما دُم گاوان را گرفتید [و به شخم زدن زمین و کشاورزیتان پرداختید] و به معاملۀ عَینه مشغول شدید و جهاد در راه خدا را رها كردید، خداوند، چنان ذلّتی را گریبانگیرتان مىسازد که رهایتان نمیکند تا آن گاه به وضعی که داشتید (جهاد و مبارزه)، باز گردید و به درگاه خدا توبه کنید.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: مَن تَرَكَ الجِهادَ، ألبَسَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ ذُلاًّ و فَقراً في مَعيشَتِهِ، و مَحقاً[۱۳۲۰] في دينِهِ. إنَّ اللّٰهَ أغنیٰ[۱۳۲۱] اُمَّتي بِسَنابِكِ[۱۳۲۲] خَيلِها و مَراكِزِ رِماحِها.[۱۳۲۳]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: هر كس جهاد را وا گذارد، خداوند، جامۀ خوارى بر او مىپوشاند و زندگىاش را دستخوش فقر مىسازد و دینش را از میان مىبرد. خداوند عزّ و جلّ امّت مرا با سُم اسبان [جنگى]شان و نوک نیزههایشان بىنیاز[۱۳۲۴] كرده است.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: إنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ... فَمَن تَرَكَهُ رَغبَةً عَنهُ ألبَسَهُ اللّٰهُ ثَوبَ الذُّلِّ، و شَمِلَهُ البَلاءُ، و فارَقَ الرِّضا، و دُيِّثَ[۱۳۲۵] بِالصَّغارِ وَ القَماءَةِ[۱۳۲۶]، و ضُرِبَ عَلیٰ قَلبِهِ بِالأَسدادِ[۱۳۲۷]، و اُديلَ[۱۳۲۸] الحَقُّ مِنهُ بِتَضييعِ الجِهادِ، و سِيمَ[۱۳۲۹] الخَسفَ[۱۳۳۰]، و مُنِعَ النَّصَفَ[۱۳۳۱].[۱۳۳۲]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: بىگمان، جهاد، یكى از درهاى بهشت است.… پس هر كه آن را از سر بىمیلى وا بگذارد، خداوند جامۀ خوارى بر او مىپوشاند و بلا او را فرا مىگیرد و از رضامندى[۱۳۳۳] جدا مىگردد و به خوارى و حقارت گرفتار مىآید و راههاى دل او بسته مىشوند و به سبب تباه ساختن جهاد، حق از او گردانده مىشود و به رنج و سختى گرفتار مىآید و از عدالت و انصاف محروم مىشود.

 

  1. عنه علیه‌السلام: إنَّ أخَا الحَربِ اليَقظانُ الأَرِقُ، و مَن نامَ لَم يُنَم عَنهُ، و مَن ضَعُفَ أودیٰ[۱۳۳۴]، و مَن تَرَكَ الجِهادَ فِي اللّه كانَ كَالمَغبونِ المَهينِ.[۱۳۳۵]

 

  1. امام على علیه‌السلام: مرد جنگى، بیدار و دیدهباز است. هر كس [غافلانه] بخوابد، [دشمنان] از او غافل نمىمانند و هر كه سست شود، نابود میگردد و هر كس جهاد در راه خدا را وا گذارَد، زیانزده و خوار خواهد بود.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: يا مَعاشِرَ أهلِ الكوفَةِ! وَ اللّه، لَتَصبِرُنَّ عَلیٰ قِتالِ عَدُوِّكُم أو لَيُسَلِّطَنَّ اللّٰهُ عَلَيكُم قَوماً أنتُم أولیٰ بِالحَقِّ مِنهُم، فَلَيُعَذِّبُنَّكُم، وَ لَيُعَذِّبَنَّهُمُ اللّٰهُ بِأَيديكُم أو بِما شاءَ مِن عِندِهِ!

أفَمِن قِتلَةٍ بِالسَّيفِ تَحيدونَ[۱۳۳۶] إلیٰ مَوتَةٍ عَلَى الفِراشِ؟! فَاشهَدوا أنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَقولُ: «مَوتَةٌ عَلَى الفِراشِ أشَدُّ مِن ضَربَةِ ألفِ سَيفٍ».[۱۳۳۷]

  1. امام على علیه‌السلام: اى كوفیان! شما را به خدا، بر پیكار با دشمنتان شكیبا باشید، و گرنه خداوند، كسانى را بر شما مسلّط مىكند كه شما از آنان به حق سزاوارترید و آن گاه، آنان شما را شكنجه خواهند داد. پس خداوند هم آنان را به دست شما یا هر گونه كه بخواهد، عذاب مىدهد. آیا از كشته شدن با شمشیر به مرگ در بستر روى مىآورید؟! گواه باشید كه از پیامبر خدا شنیدم كه مىفرمود: «مرگ در بستر، دشوارتر از ضربت هزار شمشیر است».

 

  1. عنه علیه‌السلام: أيُّهَا النّاسُ! لَو لَم تَتَخاذَلوا عَن نَصرِ الحَقِّ، و لَم تَهِنوا عَن تَوهينِ الباطِلِ، لَم يَطمَع فيكُم مَن لَيسَ مِثلَكُم، و لَم يَقوَ مَن قَوِيَ عَلَيكُم، لٰكِنَّكُم تِهتُم مَتاهَ بَني إسرائيلَ، و لَعَمري! لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ التّيهُ مِن بَعدي أضعافاً؛ بِما خَلَّفتُمُ الحَقَّ وَراءَ ظُهورِكُم، و قَطَعتُمُ الأَدنیٰ و وَصَلتُمُ الأَبعَدَ.[۱۳۳۸]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: ای مردم! اگر از یاری کردن حق کوتاه نمیآمدید و در تضعیف باطل سستی نمیکردید، بیگانگان در شما طمع نمیکردند و کسانی که بر شما چیره شدند، چیره نمیشدند؛ امّا شما به سرگردانیای مانند سرگردانی بنی اسرائیل گرفتار شدید و به جانم سوگند که پس از من، این سرگردانی چند برابر خواهد شد؛ زیرا حق را پشت سر انداختید و از خویش بریدید و با بیگانه پیوستید.

۱۴ / ۵: تَوبَةُ المُخَلَّفينَ

۱۴ / ۵: توبۀ تخلّف کنندگان از جهاد

الكتاب

قرآن

(لَّقَد تَّابَ ٱللهُ عَلَى ٱلنَّبِىِّ وَ ٱلْمُهَـٰجِرِينَ وَ ٱلأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِى سَاعَةِ ٱلْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ * وَ عَلَى ٱلثَّلَـٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّیٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ ٱلأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَ ظَنُّواْ أَن لَا مَلْجَأَ مِنَ ٱللهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إِنَّ ٱللهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ).[۱۳۳۹]

(مسلّماً خداوند، رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدّت [در جنگ تبوک] از او پیروی کردند، نمود، پس از آن که نزدیک بود دلهای گروهی از آنها، از حق منحرف شود [و از میدان جنگ باز گردند]. سپس خدا توبۀ آنها را پذیرفت، که او به آنان، رئوف و مهربان است * [همچنین] آن سه نفر که [از شرکت در جنگ تبوک] تخلّف جستند [و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند]، تا آن حد که زمین با همۀ وسعتش بر آنها تنگ شد و در وجود خویش، جایی برای خود نمییافتند و دانستند پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست. سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود [و به آنان توفیق داد] تا توبه کنند. خداوند، بسیار توبهپذیر و مهربان است).

(وَ ءَاخَرُونَ ٱعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَـٰـلِحًا وَ ءَاخَرَ سَيِّئًا عَسَى ٱللهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ ٱللهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوَ ٰلِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَ ٱللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ ٱللهَ هُوَ يَقْبَلُ ٱلتَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يأْخُذُ ٱلصَّدَقَـٰتِ وَ أَنَّ ٱللهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ).[۱۳۴۰]

(و دیگرانی که به گناهانشان اعتراف کردند و کار خوب و بد را به هم آمیختند، امید میرود که خداوند، توبۀ آنها را بپذیرد. به یقین، خداوند، آمرزنده و مهربان است. * از اموال آنها صدقهای [به عنوان زکات] بگیر تا به وسیلۀ آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی و [به هنگام گرفتن زکات،] به آنها دعا کن، که دعای تو، مایۀ آرامش آنهاست و خداوند، شنوا و داناست. * آیا نمیدانستند که فقط خداوند، توبه را از بندگانش میپذیرد و صدقات را میگیرد و خداوند، توبهپذیر و مهربان است؟!).

الحديث

حدیث

  1. مجمع البيان - في قَولِهِ تَعالیٰ: (وَ ءَاخَرُونَ ٱعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ) - : بَلَغَنا أنَّهُم ثَلاثَةُ نَفَرٍ مِنَ الأَنصارِ: أبو لُبابَةَ بنُ عَبدِ المُنذِرِ، و ثَعلَبَةُ بنُ وَديعَةَ، و أَوسُ بنُ حِذامٍ؛ تَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله عِندَ مَخرَجِهِ إلیٰ تَبوكَ، فَلَمّا بَلَغَهُم ما أنزَلَ اللّٰهُ فيمَن تَخَلَّفَ عَن نَبِيِّهِ أيقَنوا بِالهَلاكِ، و أَوثَقوا أنفُسَهُم بِسَوارِي[۱۳۴۱] المَسجِدِ، فَلَم يَزالوا كَذٰلِكَ حَتّیٰ قَدِمَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَسَأَلَ عَنهُم، فَذُكِرَ لَهُ أنَّهُم أقسَموا ألّا يَحُلّونَ أنفُسَهُم حَتّیٰ يَكونَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله يَحُلُّهُم.

و قالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: و أَنَا اُقسِمُ: لا أكونُ أوَّلَ مَن حَلَّهُم إلّا أن اُؤمَرَ فيهِم بِأَمرٍ.

فَـلَمّا نَزَلَ: (عَسَى ٱللهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ)، عَمَدَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلَيهِم فَحَلَّهُم، فَانطَلَقوا، فَجاؤوا بِأَموالِهِم إلیٰ رَسولِ اللّه، فَقالوا: هٰذِهِ أموالُنَا الَّتي خَلَّفَتنا عَنكَ، فَخُذها و تَصَدَّق بِها عَنّا.

قالَ صلّی اللّه علیه و آله: ما اُمِرتُ فيها. فَنَزَلَ: (خُذْ مِنْ أَمْوَ ٰلِهِمْ صَدَقَةً).[۱۳۴۲]

  1. مجمع البیان - در تفسیر این سخن خدای متعال: (و دیگرانی که به گناهانشان اعتراف کردند) -: نقل شده است که اینان سه نفر از انصار بودند: ابو لُبابة بن عبد المنذر، ثعلبة بن ودیعه و اوس بن حِذام. این سه تن از رفتن با پیامبر خدا به جنگ تبوک خودداری کردند و چون خبر نازل شدن آیۀ مربوط به تخلّف کنندگان از پیامبرش به آنها رسید، یقین کردند که به هلاکت افتادهاند. از این رو خود را به ستونهای مسجد بستند و همچنان بودند تا آن که پیامبر خدا باز گشت و جویای آنان شد. گفتند آنها سوگند خوردهاند خود را باز نکنند تا پیامبر خدا بازشان کند.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «من هم سوگند میخورم اوّلین کسی نباشم که بازشان کنم، مگر این که دستوری در بارۀ آنان به من برسد».

چون [آیۀ] (امید است خدا توبهشان را بپذیرد) نازل شد، پیامبر خدا نزدشان رفت و بندهایشان را باز کرد و آن سه تن رفتند و اموال خود را نزد پیامبر خدا آوردند و گفتند: اینها همان اموال ماست که ما را از آمدن با شما باز داشت. بگیر و از طرف ما همه را صدقه بده.

فرمود: «در این باره دستوری به من نرسیده است». پس، این آیه نازل شد: (از اموالشان صدقه بگیر).

  1. تفسير القمّي - في ذِكرِ غَزوَةِ تَبوكَ -: و قَد كانَ تَخَلَّفَ عَن رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله قَومٌ مِنَ المُنافِقينَ، و قَومٌ مِنَ المُؤمِنينَ مُستَبصِرينَ لَم يُعثَر عَلَيهِم في نِفاقٍ، مِنهُم: كَعبُ بنُ مالِكٍ الشّاعِرُ، و مُرارةُ[۱۳۴۳] بنُ الرَّبيعِ، و هِلالُ بنُ اُمَيَّةَ الواقِفِيُّ (المُوافِقِيُّ).

فَلَمّا تابَ اللّٰهُ عَلَيهِم، قالَ كَعبٌ: ما كُنتُ قَطُّ أقویٰ مِنّي في ذٰلِكَ الوَقتِ الَّذي خَرَجَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلیٰ تَبوكَ، و مَا اجتَمَعَت لي راحِلَتانِ قَطُّ إلّا في ذٰلِكَ اليَومِ، و كُنتُ أقولُ: أخرُجُ غَداً، أخرُجُ بَعدَ غَدٍ فَإِنّي قَوِيٌّ، و تَوانَيتُ، و بَقيتُ بَعدَ خُروجِ النَّبِيِ صلّی اللّه علیه و آله أيّاماً أدخُلُ السّوقَ فَلا أقضي حاجَةً. فَلَقيتُ هِلالَ بنَ اُمَيَّةَ و مُرارَةَ بنَ الرَّبيعِ و قَد كانا تَخَلّفا أيضاً، فَتَوافَقنا أن نُبَكِّرَ إلَى السّوقِ، و لَم نَقضِ[۱۳۴۴] حاجَةً، فَما زِلنا نَقولُ: نَخرُجُ غَداً، بَعدَ غَدٍ، حَتّیٰ بَلَغَنا إقبالُ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فَنَدِمنا.

فَلَمّا وافیٰ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله استَقبَلناهُ نُهَنِّئُهُ بِالسَّلامَةِ، فَسَلَّمنا عَلَيهِ فَلَم يَرُدَّ عَلَينَا السَّلامَ و أَعرَضَ عَنّا، و سَلَّمنا عَلیٰ إخوانِنا فَلَم يَرُدّوا عَلَينَا السَّلامَ، فَبَلَغَ ذٰلِكَ أهلونا فَقَطَعوا كَلامَنا، و كُنّا نَحضُرُ المَسجِدَ فَلا يُسَلِّمُ عَلَينا أحَدٌ و لا يُكَلِّمُنا.

فَجِئنَ نِساؤُنا إلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله فَقُلنَ: قَد بَلَغَنا سَخَطُكَ عَلیٰ أزواجِنا، فَنَعتَزِلُهُم؟

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: لا تَعتَزِلنَهُم، ولٰكِن لا يَقرُبوكُنَّ.

فَلَمّا رَأیٰ كَعبُ بنُ مالِكٍ و صاحِباهُ ما قَد حَلَّ بِهِم، قالوا: ما يُقعِدُنا بِالمَدينَةِ و لا يُكَلِّمُنا رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و لا إخوانُنا و لا أهلونا؟! فَهَلُمّوا نَخرُج إلیٰ هٰذَا الجَبَلِ فَلا نَزالُ فيهِ حَتّیٰ يَتوبَ اللّٰهُ عَلَينا أو نَموتَ.

فَخَرَجوا إلىٰ ذِنابِ[۱۳۴۵] جَبَلٍ بِالمَدينَةِ، فَكانوا يَصومونَ، و كانَ أهلوهُم يَأتونَهُم بِالطَّعامِ فَيَضَعونَهُ ناحِيَةً، ثُمَّ يُوَلّونَ عَنهُم فَلا يُكَلِّمونَهُم، فَبَقوا عَلیٰ هٰذا أيّاماً كَثيرَةً يَبكونَ بِاللَّيلِ وَ النَّهارِ و يَدعونَ اللّٰهَ أن يَغفِرَ لَهُم.

فَلَمّا طالَ عَلَيهِمُ الأَمرُ قالَ لَهُم كَعبٌ: يا قَومُ! قَد سَخِطَ اللّٰهُ عَلَينا، و رَسولُهُ قَد سَخِطَ عَلَينا، و أَهلونا و إخوانُنا قد سَخِطوا عَلَينا، فَلا يُكَلِّمُنا أحَدٌ، فَلِمَ لا يَسخَطُ بَعضُنا عَلیٰ بَعضٍ؟!

فَتَفَرَّقوا فِي اللَّيلِ و حَلَفوا ألّا يُكَلِّمَ أحَدٌ مِنهُم صاحِبَهُ حَتّیٰ يَموتَ أو يَتوبَ اللّٰهُ عَلَيهِ. فَبَقوا عَلیٰ هٰذِهِ ثَلاثَةَ أيّامٍ، كُلُّ واحِدٍ مِنهُم في ناحِيَةٍ مِنَ الجَبَلِ لا يَریٰ أحَدٌ مِنهُم صاحِبَهُ و لا يُكَلِّمُهُ، فَلَّما كانَ فِي اللَّيلَةِ الثّالِثَةِ و رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله في بَيتِاُمّ سَلَمَةَ، نَزَلَت تَوبَتُهُم عَلیٰ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله.[۱۳۴۶]

  1. تفسير القمّى - در بیان جنگ تبوک -: گروهى از منافقان و همچنین عدّهاى از مؤمنان واقعى كه نفاقى در آنها دیده نشده بود، از جمله كعب بن مالکِ شاعر و مُرارة بن ربیع و هلال بن امیّۀ واقفى (/ مُوافقى) از رفتن با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله خوددارى كردند.

پس از آن كه خداوند، توبۀ این سه نفر را پذیرفت، كعب گفت: من هیچ گاه به اندازۀ زمانى كه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به تبوک رفت، قوى نبودم و هیچ گاه دو شتر نیرومند نداشتم، مگر در آن روز؛ امّا با خود مىگفتم: «فردا می‌روم، پسفردا مىروم. من كه قوى هستم» و بدین گونه، سستى نمودم و چند روز پس از رفتن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ماندم و به بازار مىرفتم؛ ولى كارى نمیتوانستم انجام دهم [و حاجتم برآورده نمیشد].

گذشت تا به هلال بن امیّه و مُرارة بن ربیع - كه آن دو نیز به جنگ نرفته بودند - برخوردم و با هم توافق كردیم كه صبح زود به بازار برویم؛ ولى کارهایمان به سرانجام نمیرسید. پیوسته مىگفتیم: «فردا مىرویم، پسفردا مىرویم»، تا آن كه خبر بازگشت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را شنیدیم و پشیمان شدیم.

چون پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد، به پیشوازش رفتیم تا به او براى سلامتش [در جنگ] تبریک بگوییم. سلام كردیم؛ امّا ایشان جواب سلام ما را نداد و صورتش را از ما برگردانْد. به برادرانمان سلام كردیم، آنها هم جواب سلاممان را ندادند. خبر به خانوادههایمان رسید. آنها نیز دیگر با ما حرف نمىزدند. به مسجد مىرفتیم؛ ولی هیچ كس به ما سلام نمىكرد و با ما حرف نمىزد.

زنانمان نزد پیامبر خدا رفتند و گفتند: شنیدهایم شما از شوهران ما ناخشنودید. آیا از آنها كناره بگیریم؟

پیامبر خدا فرمود: «از آنها كناره نگیرید؛ امّا به شما نزدیک نشوند».

كعب بن مالک و دو یارش با مشاهدۀ این وضع، گفتند: وقتى نه پیامبر خدا با ما سخن مىگوید، نه برادرانمان و نه خانوادهمان، چرا در مدینه بمانیم؟ بیایید به این كوه برویم و آن قدر در آن بمانیم تا خداوند، توبۀ ما را بپذیرد یا این كه بمیریم.

پس به انتهاى كوهى در مدینه رفتند و روزها روزه مىگرفتند و زنانشان براى آنها غذا مىآوردند و در گوشهاى مىگذاشتند و مىرفتند و با آنها سخن نمىگفتند. روزهاى بسیار بر این حال ماندند و شب و روز مىگریستند و از خدا مىخواستند كه آنها را ببخشد.

چون كار به طول انجامید، كعب به بقیّه گفت: اى دوستان! خدا بر ما خشم گرفته، پیامبرش بر ما خشم گرفته و خانواده و برادرانمان هم بر ما خشم گرفتهاند و هیچ كس با ما سخن نمىگوید. پس چرا ما خود بر یكدیگر خشم نگیریم؟

آن گاه در دلِ شب، پراكنده شدند و سوگند خوردند كه با یكدیگر سخن نگویند تا بمیرند یا خداوند، توبهشان را بپذیرد. سه روز بدین منوال گذشت و هر كدام از آنها در گوشهاى از كوه بود و هیچ كدام از آنها آن دیگری را نمىدید و با یكدیگر سخن نمىگفتند. چون شب سوم شد، پیامبر خدا در خانۀاُمّ سَلَمه بود كه [پذیرفته شدن] توبۀ آنان بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نازل شد.

راجع: صحيح البخاري: ج۴ ص۱۶۰۳ - ۱۶۰۹ ح۴۱۵۶، صحيح مسلم: ج۴ ص۲۱۲۱ - ۲۱۲۸.

ر. ک: صحیح البخاری: ج۴ ص۱۶۰۳ - ۱۶۰۹ ح۴۱۵۶، صحیح مسلم: ج۴ص۲۱۲۱ - ۲۱۲۸.

الفَصلُ الخامِسَ عَشَرَ: أنواعُ الجِهادِ

فصل پانزدهم: انواع جهاد

۱۵ / ۱: الجِهادُ بِالأَموالِ وَ الأَنفُسِ وَ الأَلسِنَةِ

۱۵ / ۱: جهاد با مال و جان و زبان

الكتاب

قرآن

(لَـٰكِنِ ٱلرَّسُولُ وَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ جَـٰهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ وَ أُوْلَـٰئِكَ لَهُمُ ٱلْخَيْرَ ٰتُ وَ أُوْلَـٰئِكَ هُمُ ٱلْمُفْلِحُونَ).[۱۳۴۷]

(ولی پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردند، با مالها و جانهایشان جهاد کردند و همۀ نیکیها برای آنهاست و آنها همان رستگاران اند).

(إِنَّمَا ٱلْمُؤْمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُواْ وَ جَـٰهَدُواْ بِأَمْوَ ٰلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ أُوْلَـٰئِكَ هُمُ ٱلصَّـٰدِقُونَ).[۱۳۴۸]

(مؤمنان واقعی، تنها کسانی هستند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند و سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه ندادند و با مال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند. آنها راستگویان اند).

(ٱنفِرُواْ خِفَافًا وَ ثِقَالاً وَ جَـٰهِدُواْ بِأَمْوَ ٰلِكُمْ وَ أَنفُسِكُمْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ ذَ ٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ).[۱۳۴۹]

([همگی به سوی میدان جهاد] حرکت کنید، سبک‌بار باشید یا سنگینبار و با مالها و جانهای خود، در راه خدا جهاد نمایید. این برای شما بهتر است، اگر میدانستید).

راجع: النساء: ۹۵.

ر. ک: نساء: آیۀ ۹۵.

الحديث

حدیث

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: أجوَدُ النّاسِ مَن جادَ بِنَفسِهِ و مالِهِ في سَبيلِ اللّه.[۱۳۵۰]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: بخشندهترینِ مردم، كسى است كه جان و مال خود را در راه خدا ببخشد.

 

  1. صحيح البخاري عن أبي سعيد الخدرى: قيلَ: يا رَسولَ اللّه، أيُّ النّاسِ أفضَلُ؟

فَقالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: مُؤمِنٌ يُجاهِدُ في سَبيلِ اللّه بِنَفسِهِ و مالِهِ.[۱۳۵۱]

  1. صحیح البخاری - به نقل از ابو سعید خُدری -: به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله گفته شد: ای پیامبر خدا! چه کسی برتر است؟

پیامبر خدا فرمود: «مؤمنی که با جان و مال خود در راه خدا جهاد می‌کند».

  1. سنن أبي داوود عن عبداللّهبن حبشي: قيلَ [لِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله]: فَأَيُّ الجِهادِ أفضَلُ؟

قالَ: مَن جاهَدَ المُشرِكينَ بِمالِهِ و نَفسِهِ.[۱۳۵۲]

  1. سنن أبی داوود - به نقل از عبد اللّٰه بن حبشی -: از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله سؤال شد: کدام جهاد، برتر است؟

فرمود: «کسی که با مال و جانش با مشرکان جهاد می‌کند».

  1. مسند الطيالسي عن عمر: كُنتُ عِندَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله و عِندَهُ قَبضٌ مِنَ النّاسِ، فَأَتاهُ رَجُلٌ فَقالَ: يا رَسولَ اللّه، أيُّ النّاسِ خَيرٌ مَنزِلَةً عِندَ اللّه يَومَ القِيامَةِ بَعدَ أنبِيائِهِ و أَصفِيائِهِ؟

قالَ: المُجاهِدُ في سَبيلِ اللّه بِنَفسِهِ و مالِهِ، حَتّیٰ تَأتِيَهُ دَعوَةُ اللّه و هُوَ عَلیٰ مَتنِ فَرَسِهِ و آخِذٌ بِعِنانِهِ.[۱۳۵۳]

  1. مسند الطیالسی - به نقل از عمر -: نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بودم و مشتی از مردم نیز نزدش بودند که مردی آمد و گفت: ای پیامبر خدا! در روز قیامت، پس از پیامبران و برگزیدگان خدا، چه کسی نزد او بامنزلتتر از دیگران است؟

فرمود: «کسی که با جان و مال خود، در راه خدا جهاد کند تا سوار بر اسب و عنان در دست، دعوت حق را لبّیک گوید».

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: اللّٰهَ اللّٰهَ فِي الجِهادِ بِأَموالِكُم و أَنفُسِكُم و أَلسِنَتِكُم، فَإِنَّما يُجاهِدُ رَجُلانِ: إمامُ هُدىً، أو مُطيعٌ لَهُ مُقتَدٍ بِهُداهُ.[۱۳۵۴]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: خدا را، خدا را در بارۀ جهاد كردن با مال و جان و زبان خود؛ زیرا در حقیقت، دو كس جهاد مىكنند: پیشواى هدایت یا كسى كه از او فرمان بَرَد و از رهبرى او پیروى كند.

 

  1. عنه علیه‌السلام: إنَّ اللّٰهَ تَبارَكَ و تَعالَى اطَّلَعَ إلَى الأَرضِ فَاختارَنا، وَ اختارَ لَنا شيعَةً يَنصُرونَنا، و يَفرَحونَ لِفَرَحِنا، و يَحزَنونَ لِحُزنِنا، و يَبذُلونَ أموالَهُم و أَنفُسَهُم فينا، فَأُولٰئِكَ مِنّا و إلَينا.[۱۳۵۵]

 

  1. امام على علیه‌السلام: خداوند - تبارک و تعالی - به زمین نگریست و ما را انتخاب كرد و براى ما پیروانى برگزید كه یاریمان كنند و از شادى ما، شادمان و از اندوه ما، اندوهناک شوند و در راه ما جان و مال خود را نثار كنند. آنان از مایند و رو به سوى ما دارند.

 

  1. عنه علیه‌السلام - مِن كَلامٍ لَهُ يُوَبِّخُ البُخَلاءَ بِالمالِ وَ النَّفسِ -: فَلا أموالَ بَذَلتُموها لِلَّذي رَزَقَها، و لا أنفُسَ خاطَرتُم بِها لِلَّذي خَلَقَها، تَكرُمونَ بِاللّه عَلیٰ عِبادِهِ، و لا تُكرِمونَ اللّٰهَ في عِبادِهِ[۱۳۵۶]؟! فَاعتَبِروا بِنُزولِكُم مَنازِلَ مَن كانَ قَبلَكُم، وَ انقِطاعِكُم عَن أوصَلِ إخوانِكُم.[۱۳۵۷]

 

  1. امام علی علیه‌السلام - در گفتاری در نکوهش کسانی که از بخشیدن مال و جان بخل میورزند -: نه مالی را در راه آن كس كه به شما روزی کرده، بذل كردید و نه جانی را برای كسى كه آن را آفریده، به خطر افكندید. شما به سبب لطف خداوند، در میان مردم، گرامی هستید؛ امّا خودتان خدا را در مورد بندگانش گرامى نمىدارید [و به آنها كمک نمىكنید]. از قرار گرفتن در منازل پیشینیان خود و از جدا شدنتان از نزدیکترین برادرانتان عبرت بگیرید.

 

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: جاهِدُوا المُشرِكينَ بِأَموالِكُم و أَنفُسِكُم و أَلسِنَتِكُم.[۱۳۵۸]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: با مشرکان، با مال و جان و زبانتان جهاد کنید.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: إنَّ المُؤمِنَ يُجاهِدُ بِسَيفِهِ و لِسانِهِ.[۱۳۵۹]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: همانا مؤمن، با شمشیر و زبان خود، جهاد مىكند.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: اللّٰهَ اللّٰهَ فِي الجِهادِ بِأَموالِكُم و أَنفُسِكُم و أَلسِنَتِكُم في سَبيلِ اللّه.[۱۳۶۰]

 

  1. امام على علیه‌السلام: خداى را، خداى را در بارۀ جهاد با اموال و جانها و زبانهایتان در راه خدا!

 

  1. عنه علیه‌السلام - في عَهدِهِ إلَى الأَشتَرِ النَّخَعِيِّ لَمّا وَلاّهُ عَلیٰ مِصرَ -: هٰذا ما أمَرَ بِهِ عَبدُ اللّه عَلِيٌّ أمیرُ المُؤمِنینَ مالِكَ بنَ الحارِثِ الأَشتَرَ... أمَرَهُ بِتَقوَى اللّه... و أَن يَنصُرَ اللّٰهَ سُبحانَهُ بِقَلبِهِ و يَدِهِ و لِسانِهِ، فَإِنَّهُ - جَلَّ اسمُهُ - قَد تَكَفَّلَ بِنَصرِ مَن نَصَرَهُ و إِعزازِ مَن أعَزَّهُ.[۱۳۶۱]

 

  1. امام على علیه‌السلام در عهدنامه‌ای خطاب به مالک اَشتر، آن گاه كه وی را به استاندارى و كارهاى مصر گماشت -: این، فرمانی است که بندۀ خدا علی، امیر مؤمنان، به مالک بن اَشتر ابلاغ کرد... او را فرمان داد به پروامندی از خدا... و این که خداوند سبحان را با دل و دست و زبان خود یارى رسانَد؛ زیرا خداوند - که نامش بلند باد - متعهّد شده است كه یارى كنندۀ خود را یارى كند و گرامى دارندهاش را گرامى بدارد.

 

  1. عنه علیه‌السلام: أوَّلُ ما تُغلَبونَ عَلَيهِ مِنَ الجِهادِ الجِهادُ بِأَيديكُم، ثُمَّ بِأَلسِنَتِكُم، ثُمَّ بِقُلوبِكُم؛ فَمَن لَم يَعرِف بِقَلبِهِ مَعروفاً و لَم يُنكِر مُنكراً، قُلِبَ فَجُعِلَ أعلاهُ أسفَلَهُ و أَسفَلُهُ أعلاهُ.[۱۳۶۲]

 

  1. امام على علیه‌السلام: نخستین درجه از جهاد كه از آن باز مىمانید، جهاد با دستان شماست، سپس جهاد با زبانهایتان و آن گاه، جهاد با دلهایتان. پس، هر گاه كسى در دل خویش كار نیک را نیک نداند و ستایشش نكند و از كار زشتْ نفرت نورزد، [قلبش] واژگون میشود و بالای آن، پایین و پایین قلب او بالا قرار خواهد گرفت.

 

  1. عنه علیه‌السلام: إنَّ أوَّلَ ما يُغلَبونَ[۱۳۶۳] عَلَيهِ مِنَ الجِهادِ الجِهادُ بِأَيديكُم، ثُمَّ الجِهادُ بِأَلسِنَتِكُم، ثُمَّ الجِهادُ بِقُلوبِكُم؛ فَمَن لَم يَعرِف قَلبُهُ مَعروفاً و لَم يُنكِر مُنكَراً، نُكِسَ قَلبُهُ فَجُعِلَ أسفَلُهُ أعلاهُ، فَلا يَقبَلُ خَيراً أبَداً.[۱۳۶۴]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: نخستین جهادی كه از شما سلب میشود، جهاد با دستانتان است، سپس جهاد با زبانهایتان و آن گاه، جهاد با دلهایتان. پس، هر گاه كسى در دل خویش كار نیک را نیک نداند و كار زشت را زشت نشمارد، دلش واژگونه و زیر و زبر میشود و دیگر هرگز خیری را نمیپذیرد.

 

  1. عنه علیه‌السلام: جاهِدوا في سَبيلِ اللّه بِأَيديكُم، فَإِن لَم تَقدِروا فَجاهِدوا بِأَلسِنَتِكُم، فَإِن لَم تَقدِروا فَجاهِدوا بِقُلوبِكُم.[۱۳۶۵]

 

  1. امام على علیه‌السلام: در راه خدا با دستهاى خود بجنگید واگر نتوانستید، با زبانهاى خود بجنگید و اگر باز هم نتوانستید، با دلهاى خود بجنگید.

 

  1. عنه علیه‌السلام: اُنصُرِ اللّٰهَ بِقَلبِكَ و يَدَيكَ و لِسانِكَ، فَإِنَّ اللّٰهَ تَعالیٰ قَد تَكَفَّلَ بِنَصرِ مَن يَنصُرُهُ.[۱۳۶۶]

 

  1. امام على علیه‌السلام: خدا را با قلب و زبان و دستت یارى كن؛ زیرا خداوند متعال، یارى آن كس را كه او را یارى رسانَد، بر عهده گرفته است.

 

  1. عنه علیه‌السلام: أيُّهَا المُؤمِنونَ! إنَّهُ مَن رَأیٰ عُدواناً يُعمَلُ بِهِ و مُنكَراً يُدعیٰ إلَيهِ، فَأَنكَرَهُ بِقَلبِهِ، فَقَد سَلِمَ و بَرِئَ، و مَن أنكَرَهُ بِلِسانِهِ فَقَد اُجِرَ، و هُوَ أفضَلُ مِن صاحِبِهِ، و مَن أنكَرَهُ بِالسَّيفِ لِتَكونَ كَلِمَةُ اللّه هِيَ العُليا و كَلِمَةُ الظّالِمينَ هِيَ السُّفلیٰ، فَذٰلِكَ الَّذي أصابَ سَبيلَ الهُدیٰ، و قامَ عَلَى الطَّريقِ، و نَوَّرَ في قَلبِهِ اليَقينُ.[۱۳۶۷]

 

  1. امام على علیه‌السلام: اى مؤمنان! هر كس دید به تجاوزى عمل مىشود یا به زشتكارى و خلافى فراخوان مىشود و در دل خویش به آن اعتراض نمود، به سلامت میرَهَد و وظیفهاش را انجام داده است و هر كه با زبانش به آن اعتراض كند، پاداش میبیند و از آن اوّلى، برتر است و هر كس با شمشیر به مبارزه با آن بر خیزد تا آرمان حق (حق‌گرایی)، پیشی گیرد و آرمان ستمگران (باطل‌گرایی) به پَستی گراید، هموست كه به راه راست رسیده و بر طریق حق شتافته و نور یقین را در دل خویش روشن كرده است.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام - في زِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ علیه‌السلام -: أشهَدُ أنَّكَ قَد أقَمتَ الصَّلاةَ، و آتَيتَ الزَّكاةَ، و أَمَرتَ بِالمَعروفِ، و نَهَيتَ عَنِ المُنكَرِ، و جاهَدتَ في سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ.[۱۳۶۸]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام - در زیارت مزار امام حسین علیه‌السلام -: گواهى مىدهم كه تو، نماز را بر پا داشتى و زكات را پرداختى و امر به معروف و نهى از منكر نمودى و در راه خدایت، با حكمت و اندرزِ نیكو، جهاد كردى.

۱۵ / ۲: الجِهادُ عَلیٰ أربَعَةِ أوجُهٍ

۱۵ / ۲: چهار گونۀ جهاد

  1. الكافي عن فضيل بن عياض: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّه علیه‌السلام عَنِ الجِهادِ: سُنَّةٌاُم فَريضَةٌ؟[۱۳۶۹]

فَقالَ: الجِهادُ عَلیٰ أربَعَةِ أوجُهٍ: فَجِهادانِ فَرضٌ، و جِهادٌ سُنَّةٌ لا يُقامُ إلّا مَعَ الفَرضِ، [و جِهادٌ سُنَّةٌ][۱۳۷۰].

فَأَمَّا أحَدُ الفَرضَينِ فَمُجاهَدَةُ الرَّجُلِ نَفسَهُ عَن مَعاصِي اللّه عزّ و جلّ؛ و هُوَ مِن أعظَمِ الجِهادِ، و مُجاهَدَةُ الَّذينَ يَلونَكُم مِنَ الكُفّارِ فَرضٌ.

و أَمَّا الجِهادُ الَّذي هُو سُنَّةٌ لا يُقامُ إلّا مَعَ فَرضٍ، فَإِنَّ مُجاهَدَةَ العَدُوِّ فَرضٌ عَلیٰ جَميعِ الاُمَّةِ، و لَو تَرَكُوا الجِهادَ لَأَتاهُمُ العَذابُ، و هٰذا هُوَ مِن عَذابِ الأُمَّةِ، و هُوَ سُنَّةٌ عَلَى الإمام وَحدَهُ أن يَأتِيَ العَدُوَّ مَعَ الأُمَّةِ فَيُجاهِدَهُم.

و أَمَّا الجِهادُ الَّذي هُوَ سُنَّةٌ فَكُلُّ سُنَّةٍ أقامَهَا الرَّجُلُ و جاهَدَ في إقامَتِها و بُلوغِها و إحيائِها، فَالعَمَلُ وَ السَّعيُ فيها مِن أفضَلِ الأَعمالِ؛ لأَنَّها إحياءُ سُنَّةٍ، و قَد قالَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: «مَن سَنَّ سُنَّةَ حَسَنَةً فَلَهُ أجرُها و أَجرُ مَن عَمِلَ بِها إلیٰ يَومِ القِيامَةِ، مِن غَيرِ أن يُنقَصَ مِن اُجورِهِم شَيءٌ».[۱۳۷۱]

  1. الکافی - به نقل از فضیل بن عیاض -: از امام صادق علیه‌السلام در بارۀ جهاد پرسیدم: آیا سنّت است یا فریضه؟[۱۳۷۲]

فرمود: «جهاد، چهار گونه است: دو گونۀ جهاد، فریضه است و یک جهاد، سنّتى است كه تنها همراهِ فریضه بر پا مىشود و یک جهاد هم سنّت است.

یكى از دو جهاد فریضه، جهادِ انسان در برابر نفس با ترک نافرمانىها از خداوند عزّ و جلّ است و این، از بزرگترین گونههاى جهاد است و جهاد با كافرانى كه در برابر شما قرار مىگیرند [نیز] فریضه است.

امّا جهادى كه سنّت است و تنها همراه فریضه بر پا مىشود: بىتردید، مجاهده با دشمن بر همۀ امّت واجب است و اگر جهاد را رها كنند، گرفتار عذاب خواهند شد، و این خود، از عذابِ امّت است. چنین جهادی بر امام به تنهایى سنّت است كه همراه امّت، سراغ دشمن رود و با آنان جهاد كند.

و جهادى كه [فقط] سنّت است، هر سنّتى است كه انسان آن را بر پا دارد و در برپایى و گسترش و احیاى آن جهاد كند، و كار و تلاش براى آن، از برترینْ اعمال است؛ زیرا این كار، احیاى یک سنّت است و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرموده است: هر كس سنّتى نیک بگذارد، مزد همۀ كسانى را كه تا روز قیامت به آن عمل كنند خواهد داشت، بىآن كه از مزدِ آنان چیزى كاسته شود».

۱۵ / ۳: الجِهادُ عَلیٰ أربَعِ شُعَبٍ

۱۵ / ۳: چهار شعبۀ جهاد

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه‌السلام عَنِ الإِيمانِ، فَقالَ: إنَّ اللّٰهَ عزّ و جلّ جَعَلَ الإِيمانَ عَلیٰ أربَعِ دَعائِمَ: عَلَى الصَّبرِ، وَ اليَقينِ، وَ العَدلِ، وَ الجِهادِ.…

وَ الجِهادُ عَلیٰ أربَعِ شُعَبٍ: عَلَى الأَمرِ بِالمَعروفِ، وَ النَّهيِ عَنِ المُنكَرِ، وَ الصِّدقِ فِي المَواطِنِ، و شَنَآنِ الفاسِقينَ؛ فَمَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرَ المُؤمِنِ، و مَن نَهیٰ عَنِ المُنكَرِ أرغَمَ أنفَ المُنافِقِ و أَمِنَ كَيدَهُ، و مَن صَدَقَ فِي المَواطِنِ قَضَى الَّذى عَلَيهِ، و مَن شَنِئَ الفاسِقينَ غَضِبَ لِلهِ؛ و مَن غَضِبَ لِلهِ غَضِبَ اللّٰهُ لَهُ.[۱۳۷۳]

  1. امام باقر علیه‌السلام: از امیر مؤمنان علیه‌السلام در بارۀ ایمان پرسیده شد. فرمود: «خداوند عزّ و جلّ ایمان را بر چهار ستون نهاد: بر شكیب و یقین و دادگری و جهاد.…

و جهاد بر چهار شاخه است: بر توصیه كردن به خوبى‌ها، و نهى كردن از بدى‌ها، و پایدارى در آوردگاه‌ها، و دشمنى با بدكاران. هر كه به خوبىها فرمان دهد، مؤمن را پشتیبانى كرده است. هر كه از بدىها باز دارد، بینىِ منافق را به خاک مالیده و از نیرنگ او در امان مانده است. هر كه در آوردگاهها پایدارى كند، وظیفه‌اش را به جا آورده است و هر كه با بدكاران دشمنى ورزد، به خاطر خدا خشم گرفته و آن كه براى خدا خشم گیرد، خداوند به خاطر او خشم مىگیرد.

  1. حلية الأولياء عن الحارث عن الإمام عليّ علیه‌السلام عن رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: الجِهادُ أربَعٌ: أمرٌ بِالمَعروفِ، و نَهيٌ عَنِ المُنكَرِ، وَ الصِّدقُ في مَواطِنِ الصَّبرِ، و شَنَآنُ[۱۳۷۴] الفاسِقينَ؛ فَمَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ عَضُدَ المُؤمِنينَ، و مَن نَهیٰ عَنِ المُنكَرِ أرغَمَ أنفَ الفاسِقينَ، و مَن صَدَقَ في مَواطِنِ الصَّبرِ فَقَد قَضیٰ ما عَلَيهِ - زادَ غَيرُهُ: - و مَن شَنِئَ الفاسِقينَ غَضِبَ لِلهِ و غَضِبَ اللّٰهُ لَهُ.[۱۳۷۵]

 

  1. حلیةالأولیاء - به نقل از حارث، از امام علی علیه‌السلام -: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «جهاد، چهار شاخه دارد: امر به معروف، نهى از منكر، پایدارى در آوردگاههای شکیبایی، و دشمنى با تبهكاران. هر كس امر به معروف كند، از مؤمنان پشتیبانى كرده است، و کسی كه نهى از منكر كند، بینى تبهکاران را به خاک مالیده است، و کسی كه در جایگاههای شکیبایی پایدارى ورزد، وظیفۀ خود را انجام داده است» و در نقلی دیگر افزوده شده است: «و کسی كه با تبهكاران دشمنى كند، براى خدا خشم گرفته است و خداوند نیز برایش خشم میگیرد».

الفَصلُ السّادِسَ عَشَرَ: ما فیهِ ثَوابُ الجِهادِ

فصل شانزدهم: آنچه ثواب جهاد دارد

۱۶ / ۱: إظهارُ الحَقِّ

۱۶ / ۱: آشکار کردن حق

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: إنَّ الحَقَّ أحسَنُ الحَديثِ، وَ الصّادِعَ بِهِ[۱۳۷۶] مُجاهِدٌ.[۱۳۷۷]

 

  1. امام على علیه‌السلام: همانا حق، نیكوترین سخن است و كسى كه آشكارا حق بگوید، جهادگر است.

۱۶ / ۲: كِتمانُ سِرِّ الأَئِمَّةِ

۱۶ / ۲: پنهان داشتن راز امامان

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: نَفَسُ المَهمومِ لَنَا المُغتَمُّ لِظُلمِنا تَسبيحٌ، و هَمُّهُ لِأَمرِنا عِبادَةٌ، و كِتمانُهُ لِسِرِّنا جِهادٌ في سَبيلِ اللّه.[۱۳۷۸]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: كسى كه براى ما نگران و از ستمى كه بر ما رفته، غمگین باشد، نَفَس كشیدنش تسبیح است و دغدغه‌اش براى كار ما، عبادت به شمار مىرود و راز ما را نگه داشتن، برای او، جهاد در راه خداست.

 

  1. عنه علیه‌السلام: المُؤمِنُ مُجاهِدٌ؛ لِأَنَّهُ يُجاهِدُ أعداءَ اللّه تَعالیٰ في دَولَةِ الباطِلِ بِالتَّقِيَّةِ، و في دَولَةِ الحَقِّ بِالسَّيفِ.[۱۳۷۹]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: مؤمن، همیشه جهادگر است؛ چون در دولت باطل، با تقیّه و در دولت حق، به وسیلۀ شمشیر، با دشمنان خداوند متعال مىجنگد.

۱۶ / ۳: الصَّبرُ عَلَى الفاقَةِ

۱۶ / ۳: شکیبایی بر ناداری

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: الصَّبرُ عَلَى الفاقَةِ جِهادٌ.[۱۳۸۰]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: شکیبایی بر فقر (ناداری)، جهاد است.

۱۶ / ۴: السَّعيُ في نَفَقَةِ العِيالِ

۱۶ / ۴: تلاش برای تأمین مخارج خانواده

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: الكادُّ عَلیٰ عِيالِهِ مِن حَلالٍ، كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّه.[۱۳۸۱]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: آن كه خانوادۀ خویش را از حلال روزى مىدهد، مانند جهادگرِ راه خداست.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: مَن سَعیٰ في نَفَقَةِ عِيالِهِ و والِدَيهِ، فَهُوَ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّه.[۱۳۸۲]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: كسى كه براى تأمین هزینۀ خانوادهاش و پدر و مادرش تلاش كند، همانند جهادگرِ راه خداست.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: ما غَدوَةُ أحَدِكُم في سَبيلِ اللّه بِأَعظَمَ مِن غَدوَتِهِ يَطلُبُ لِوَلَدِهِ و عِيالِهِ ما يُصلِحُهُم.[۱۳۸۳]

 

  1. امام على علیه‌السلام: رهسپار شدنِ هر یک از شما در راه خداوند (جهاد)، مهمتر از رفتنش در پى كسب معاش براى فرزندان و خانوادهاش نیست.

 

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: طَلَبتُ فَضلَ الجِهادِ فَوَجَدتُهُ فِي الكَسبِ لِلعِيالِ.[۱۳۸۴]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: ثواب جهاد را جُستم. پس، آن را در کسب روزی براى خانواده یافتم.

 

  1. الإمام الكاظم علیه‌السلام: مَن طَلَبَ هٰذَا الرِّزقَ مِن حِلِّهِ لِيَعودَ بِهِ عَلیٰ نَفسِهِ و عِيالِهِ، كانَ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّه عزّ و جلّ.[۱۳۸۵]

 

  1. امام كاظم علیه‌السلام: هر كس این روزى را از حلالش بجوید تا آن را براى خود و خانوادهاش فرا هم آورَد، مانند جهادگرِ راه خداوند عزّ و جلّ است.

 

  1. الإمام الرضا علیه‌السلام: الَّذي يَطلُبُ مِن فَضلِ اللّه عزّ و جلّ ما يَكُفُّ بِهِ عِيالَهُ، أعظَمُ أجراً مِنَ المُجاهِدِ في سَبيلِ اللّه عزّ و جلّ.[۱۳۸۶]

 

  1. امام رضا علیه‌السلام: كسى كه براى تأمین زندگىِ خانوادهاش، به دنبال لطف خداوند عزّ و جلّ (روزی) می‌رود، اجرش بیشتر از جهادگرِ راه خداوند عزّ و جلّ است.

۱۶ / ۵: الصَّلاةُ فِي الصَّفِّ الأَوَّلِ

۱۶ / ۵: نماز خواندن در صف اوّل جماعت

  1. الإمام الكاظم علیه‌السلام: إنَّ الصَّلاةَ فِي الصَّفِّ الأَوَّلِ، كَالجِهادِ في سَبيلِ اللّه عزّ و جلّ.[۱۳۸۷]

 

  1. امام کاظم علیه‌السلام: نماز خواندن در صف اوّل [جماعت]، مانند جهاد در راه خداست.

۱۶ / ۶: بِرُّ الوالِدَينِ

۱۶ / ۶: نیکی کردن به پدر و مادر

  1. الكافي عن جابر: أتیٰ رَجُلٌ رَسولَ اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله، فَقالَ: إنّي رَجُلٌ شابٌّ نَشيطٌ و اُحِبُّ الجِهادَ، ولي والِدَةٌ تَكرَهُ ذٰلِكَ؟!

فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلّی اللّه علیه و آله: اِرجِع فَكُن مَعَ والِدَتِكَ، فَوَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّاً! لَأُنسُها بِكَ لَيلَةً خَيرٌ مِن جِهادِكَ في سَبيلِ اللّه سَنَةً.[۱۳۸۸]

  1. الکافی - به نقل از جابر[۱۳۸۹] -: مردى نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد و گفت: من یک مرد جوان توانمندم و جهاد كردن را دوست دارم؛ ولى مادرى دارم كه به این كار راضى نیست.

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «برگرد و با مادرت باش؛ زیرا سوگند به آن كه مرا به حقْ پیامبر كرد، یک شب بودنِ تو در كنار مادرت از یک سال جهاد كردنت در راه خدا بهتر است».

  1. صحيح البخاري عن عبداللّٰهبن عمرو: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله يَستَأذِنُهُ فِي الجِهادِ، فَقالَ: أحَيٌّ والِداكَ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: فَفيهِما فَجاهِد.[۱۳۹۰]

 

  1. صحیح البخاری - به نقل از عبد اللّٰه بن عمرو -: مردی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و اجازۀ جهاد خواست. فرمود: «آیا پدر و مادرت زنده هستند؟». گفت: آری. فرمود: «پس برای آنها بکوش».

۱۶ / ۷: هٰذِهِ الأَعمالُ

۱۶ / ۷: این کارها

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: نَصرُ المَظلومِ، وَ الأَمرُ بِالمَعروفِ، وَ النَّهيُ عَنِ المُنكَرِ؛ جِهادٌ.[۱۳۹۱]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: یارى رساندن به ستمدیده و امر به معروف و نهى از منكر، جهاد در راه خداست.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: الحَجُّ جِهادُ الضَّعيفِ.[۱۳۹۲]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: حج، جهاد ناتوان است.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: الغُدُوُّ وَ الرَّواحُ إلیٰ هٰذِهِ المَساجِدِ، مِنَ الجِهادِ في سَبيلِ اللّه.[۱۳۹۳]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: آمد و شد به این مسجدها (مساجد عامّۀ مسلمانان) از جملۀ جهاد در راه خداست.

 

  1. عنه صلّی اللّه علیه و آله - فِي فَضیلَةِ الحَجِّ -: هُوَ أَحَدُ الجِهادَينِ؛ هُوَ جِهادُ الضُّعَفاءِ، و نَحنُ الضُّعَفاءُ.[۱۳۹۴]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله - در بارۀ فضیلت حج -: آن (حج)، یكى از دو جهاد است. آن، جهاد ضعیفان است و ما ضعیفانیم.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: جِهادُ النِّساءِ حَجُّ هٰذَا البَيتِ.[۱۳۹۵]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: جهاد زنان، حجّ این خانه (کعبه) است.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: جِهادُ الضُّعَفاءِ الحَجُّ، و جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ لِزَوجِها.[۱۳۹۶]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: جهاد ناتوانان، حج است و جهاد زنان، نیکو شوهرداری کردن.

 

  1. الإمام الكاظم علیه‌السلام: جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ.[۱۳۹۷]

 

  1. امام كاظم علیه‌السلام: جهاد زن، نیكو شوهردارى كردن است.

 

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: كَتَبَ اللّٰهُ الجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَ النِّساءِ؛ فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذلُ مالِهِ و نَفسِهِ حَتّیٰ يُقتَلَ في سَبيلِ اللّه، و جِهادُ المَرأَةِ أن تَصبِرَ عَلیٰ ما تَریٰ مِن أذیٰ زَوجِها و غَيرَتِهِ.[۱۳۹۸]

 

  1. امام على علیه‌السلام: خداوند، جهاد را بر مردان و زنان، واجب كرده است. جهادِ مرد، بخشیدن مال و جان خویش است تا آن كه در راه خدا كشته شود، و جهاد زن، این است كه بر هر آزارى كه از همسر خود مىبیند و بر غیرت ورزیدنِ او در بارۀ خویش شكیبایىكند».

 

  1. عنه علیه‌السلام: ذَكَرَ رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله الجِهادَ، فَقالَتِ امرَأَةٌ لِرَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: يا رَسولَ اللّه، فَما لِلنِّساءِ مِن هٰذا شَيءٌ؟

فَقالَ: بَلیٰ، لِلمَرأَةِ ما بَينَ حَملِها إلیٰ وَضعِها إلیٰ فِطامِها مِنَ الأَجرِ كَالمُرابِطِ في سَبيلِ اللّه، فَإِن هَلَكَت فيما بَينَ ذٰلِكَ كانَ لَها مِثلُ مَنزِلَةِ الشَّهيدِ.[۱۳۹۹]

  1. امام علی علیه‌السلام: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از جهاد [و فضیلت آن] یاد کرد. زنی به ایشان گفت: ای پیامبر خدا! چیزی از اینها برای زنان هم هست؟

فرمود: «بله، برای زنان از حاملگی تا وضع حمل و تا زمان از شیر گرفتن کودکش، اجری همانند اجر مجاهد در راه خداست. اگر در بین این فاصلهها از دنیا برود، منزلتی مانند منزلت شهید دارد».

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: السّاعي عَلَى الأَرمَلَةِ وَ المِسكينِ، كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّه، أو القائِمِ اللَّيلَ الصّائِمِ النَّهارَ.[۱۴۰۰]

 

  1. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: کمک کننده به بیوهزنان و مستمندان، مانند مجاهد در راه خداست، یا مانند کسی که شبها را به عبادت و روزها را به روزهداری بگذراند.

 

  1. عنهصلّی اللّه علیه و آله: تَعَلَّمُوا العِلمَ؛ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ، و مُدارَسَتَهُ تَسبيحٌ، وَ البَحثَ عَنهُ جِهادٌ.[۱۴۰۱]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: دانش بیاموزید؛ چرا كه آموختن دانش، نیكى است و مباحثهاش، تسبیح [خدا] و جستجو كردن آن، جهاد است.

 

  1. الإمام الباقر علیه‌السلام: يَخرُجُ رَجُلٌ مِن وُلدِ موسَى اسمُهُ اسمُ أميرِ المُؤمِنينَ علیه‌السلام، فَيُدفَنُ في أرضِ طوسَ - و هِيَ مِن خُراسانَ - يُقتَلُ فيها بِالسَّمِّ، فَيُدفَنُ فيها غَريباً، فَمَن زارَهُ عارِفاً بِحَقِّهِ أعطاهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ أجرَ مَن أنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ و قاتَلَ.[۱۴۰۲]

 

  1. امام باقر علیه‌السلام: از فرزندان موسی، مردی خارج میشود که همنام امیر مؤمنان علیه‌السلام است و در خاک طوس که - از سرزمین خراسان است - دفن میشود. او در آن جا با زهر، کشته و در غربت به خاک سپرده میشود. هر که او را با اعتقاد به حقّانیتش زیارت کند، خداوند عزّ و جلّ به او اجر کسی را عطا میکند که پیش از فتح [مکّه] انفاق و جهاد کرده است.

 

  1. الإمام الرضا علیه‌السلام: ألا فَمَن زارَني في غُربَتي؛ كَتَبَ اللّٰهُ عزّ و جلّ لَهُ أجرَ مِئَةِ ألفِ شَهيدٍ، و مِئَةِ ألفِ صِدّيقٍ، و مِئَةِ ألفِ حاجٍّ و مُعتَمِرٍ، و مِئَةِ ألفِ مُجاهِدٍ، و حُشِرَ في زُمرَتِنا، و جُعِلَ فِي الدَّرَجاتِ العُلیٰ مِنَ الجَنَّةِ رَفيقَنا.[۱۴۰۳]

 

  1. امام رضا علیه‌السلام: آگاه باشید كه هر كس مرا در غربتم زیارت كند، خداوند عزّ و جلّ برایش اجر صدهزار شهید و صدهزار صدّیق و صدهزار حجگزار و عمرهگزار و صدهزار مجاهد را مینویسد و در گروه ما محشور میشود و در درجاتِ عالى بهشت، با ماست.

 

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله - مِن وَصِیَّتِهِ لِعَلِيٍّ علیه‌السلام -: يا عَلِيُّ، أنينُ المُؤمِنِ تَسبيحٌ، و صِياحُهُ تَهليلٌ، و نَومُهُ عَلَى الفِراشِ عِبادَةٌ، و تَقَلُّبُهُ مِن جَنبٍ إلیٰ جَنبٍ جِهادٌ في سَبيلِ اللّه.[۱۴۰۴]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله - در سفارش خود به علی علیه‌السلام -: اى على! نالۀ مؤمن، «سبحان اللّٰه» گفتن است، فریادش «لا إله إلّا اللّٰه» گفتن است، خفتنش بر بستر، عبادت است و از پهلو به پهلو چرخیدنش، جهاد در راه خداست.

الفَصلُ السّابِعَ عَشَرَ: أفضَلُ الجِهادِ ثَواباً

فصل هفدهم: برترین جهادها

۱۷ / ۱: جِهادُ النَّفسِ

۱۷ / ۱: جهاد با نفْس

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله بَعَثَ بِسَرِيَّةٍ، فَلَمّا رَجَعوا قالَ: مَرحَباً بِقَومٍ قَضَوُا الجِهادَ الأَصغَرَ و بَقِيَ[۱۴۰۵] الجِهادُ الأَكبَرُ.

قيلَ: يا رَسولَ اللّه، و مَا الجِهادُ الأَكبَرُ؟!

قالَ: جِهادُ النَّفسِ.[۱۴۰۶]

  1. امام صادق علیه‌السلام: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سپاهى فرستاد و چون باز گشتند، فرمود: «خوش آمدند گروهى كه "جهاد اصغر" را به پایان بردند؛ ولى "جهاد اكبر" باقى ماند».

گفته شد: اى پیامبر خدا! جهاد اكبر چیست؟

فرمود: «جهاد با نفْس».

  1. فقه الرضا: نَروي أنَّ سَيِّدَنا رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله رَأیٰ بَعضَ أصحابِهِ مُنصَرِفاً مِن بَعثٍ كانَ بَعَثَهُ فيهِ، و قَدِ انصَرَفَ بِشَعَثِهِ[۱۴۰۷] و غُبارِ سَفَرِهِ، و سِلاحُهُ عَلَيهِ، يُريدُ مَنزِلَهُ، فَقالَ صلّی اللّه علیه و آله: اِنصَرَفَ مِنَ الجِهادِ الأَصغَرِ إلَى الجِهادِ الأَكبَرِ.

فَقيلَ لَهُ: أوَ جِهادٌ فَوقَ الجِهادِ بِالسَّيفِ؟!

قالَ: نَعَم، جِهادُ المَرءِ نَفسَهُ.[۱۴۰۸]

  1. فقه الرضا: روایت مىكنیم كه سَرور ما، پیامبر خدا، یكى از اصحاب خود را دید كه از مأموریتى [جنگى] كه او را فرستاده بود، باز گشته و با موهاى ژولیده و غبار سفر بر سر و صورت مانده و با جنگافزارش، به سوى منزل خود مىرود. فرمود: «از جهاد اصغر، براى جهاد اكبر باز گشته است».

گفتند: آیا جهادى بالاتر از جهاد با شمشیر هم هست؟!

فرمود: «آرى، جهاد انسان با نفْس خود».

  1. تاريخ بغداد عن جابر: قَدِمَ النَّبِيَّ صلّی اللّه علیه و آله مِن غَزاةٍ لَهُ، فَقالَ لَهُم رَسولُ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: قَدِمتُم خَيرَ مَقدَمٍ، و قَدِمتُم مِنَ الجِهادِ الأَصغَرِ إلَى الجِهادِ الأَكبَرِ.

قالوا: و مَا الجِهادُ الأَكبَرُ يا رَسولَ اللّه؟!

قالَ: مُجاهَدَةُ العَبدِ هَواهُ.[۱۴۰۹]

  1. تاریخ بغداد - به نقل از جابر -: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در بازگشتِ جمعی از رزمندگانش به آنها گفت: «خوش آمدید! شما از جهاد کوچک به جهاد بزرگ آمدید».

گفتند: جهاد بزرگ چیست، ای پیامبر خدا؟

فرمود: «جهاد بنده با هوای نفْسش».

  1. حلية الأولياء عن أبي ذرّ: سَأَلتُ رَسولَ اللّه صلّی اللّه علیه و آله: أيُّ الجِهادِ أفضَلُ؟

قالَ: أن تُجاهِدَ نَفسَكَ و هَواكَ في ذاتِ اللّه تَعالیٰ.[۱۴۱۰]

  1. حلیة الأولیاء - به نقل از ابو ذر -: از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پرسیدم: کدام جهاد برتر است؟

فرمود: «این که با نفْس و هوس خود به خاطر خدای متعال جهاد کنی».

  1. رسول اللّهصلّی اللّه علیه و آله: أفضَلُ الجِهادِ أن يُجاهِدَ الرَّجُلُ نَفسَهُ فِي اللّه، و هَواهُ.[۱۴۱۱]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: برترین جهاد، این است كه انسان در راه خداوند متعال، با نفْس و هوس خود، جهاد كند.

۱۷ / ۲: كَلِمَةُ عَدلٍ عِندَ إِمامٍ جائِرٍ

۱۷ / ۲: سخنی مطابق عدل گفتن در برابر حاکم ستمگر

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: أفضَلُ الجِهادِ كَلِمَةُ عَدلٍ عِندَ سُلطانٍ جائِرٍ.[۱۴۱۲]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: برترین جهاد، سخنی مطابق عدل گفتن در برابر پادشاه ستمگر است.

 

  1. الكافي عن مسعدة بن صدقة: سُئِلَ [الإمامُ الصّادِقُ علیه‌السلام] عَنِ الحَديثِ الَّذي جاءَ عَنِ النَّبِيِّ صلّی اللّه علیه و آله: «إنَّ أفضَلَ الجِهادِ كَلِمَةُ عَدلٍ عِندَ امامٍ جائِرٍ» ما مَعناهُ؟

قالَ علیه‌السلام: هٰذا عَلیٰ أن يَأمُرَهُ بَعدَ مَعرِفَتِهِ، و هُوَ مَعَ ذٰلِكَ يَقبَلُ مِنهُ، و إلّا فَلا.[۱۴۱۳]

  1. الكافى - به نقل از مَسعَدة بن صَدَقه -: از امام صادق علیه‌السلام در بارۀ حدیثى از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله كه: «بهترین جهاد، سخنی مطابق عدل گفتن در برابر پادشاه ستمگر است» پرسیده شد که: معنای آن چیست؟

فرمود: «این، در صورتى است كه امر كردن پادشاه به معروف، پس از شناخت حكم باشد و با این حال، سلطان از او بپذیرد،[۱۴۱۴] و گرنه لازم نیست».

۱۷ / ۳: الأَمرُ بِالمَعروفِ وَ النَّهيُ عَنِ المُنكَرِ

۱۷ / ۳: امر به معروف و نهی از منکر

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: أفضَلُ الجِهادِ الأَمرُ بِالمَعروفِ وَ النَّهيُ عَنِ المُنكَرِ، و مَن شَنِئَ الفاسِقينَ و غَضِبَ لِلهِ غَضِبَ اللّٰهُ لَهُ.[۱۴۱۵]

 

  1. امام علی علیه‌السلام: برترین جهاد، امر به معروف و نهی از منکر است، و هر که با فاسقان دشمنی کند و برای خدا خشم گیرد، خداوند هم برای او خشم میگیرد.

۱۷ / ۴: اِنتِظارُ الفَرَجِ

۱۷ / ۴: امیدِ گشایش داشتن

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: أفضَلُ جِهاد اُمَّتِي انتِظارُ الفَرَجِ.[۱۴۱۶]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله: برترین جهاد امّتم، امیدِ گشایش داشتن (انتظار فَرَج)[۱۴۱۷] است.

۱۷ / ۵: عِفَّةُ البَطنِ وَ الفَرجِ

۱۷ / ۵: پاک نگه داشتن شکم و شرمگاه

  1. الإمام عليّ علیه‌السلام: مَا المُجاهِدُ الشَّهيدُ في سَبيلِ اللّه بِأَعظَمَ أجراً مِمَّن قَدَرَ فَعَفَّ. لَكادَ العَفيفُ أن يَكونَ مَلَكاً مِنَ المَلائِكَةِ.[۱۴۱۸]

 

  1. امام على علیه‌السلام: كسى كه در راه خدا جهاد كند و شهید شود، اجرش بزرگتر از كسى نیست كه بتواند گناه كند و پاکدامنى ورزد. انسان پاکدامن، نزدیک است كه فرشتهاى از فرشتگان خدا شود.

 

  1. المحاسن عن أبي بصير عن الإمام الباقر علیه‌السلام، قال: قالَ لَهُ رَجُلٌ: إنّي ضَعيفُ العَمَلِ، قَليلُ الصَّلاةِ، قَليلُ الصَّومِ، و لٰكِن أرجو أن لا آكُلَ إلّا حَلالاً، و لا أنكِحَ إلّا حَلالاً.

فَقالَ: و أيُّ جِهادٍ أفضَلُ مِن عِفَّةِ بَطنٍ و فَرجٍ؟![۱۴۱۹]

  1. المحاسن - به نقل از ابو بصیر -: مردی به امام باقر علیه‌السلام گفت: من در عمل، ناتوانم و نماز و روزه كم به جا مىآورم؛ امّا سعى مىكنم جز حلال نخورم و جز با حلال، نزدیكى نكنم.

فرمود: «چه جهادى برتر از پاک نگه داشتن شكم و شرمگاه؟!».

۱۷ / ۶: الاِهتِمامُ بِتَركِ الظُّلمِ

۱۷ / ۶: اهتمام به ستم نکردن

  1. رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله - مِن وَصِیَّتِهِ لِعَلِيٍّ علیه‌السلام -: يا عَلِيُّ، أفضَلُ الجِهادِ مَن أصبَحَ لا يَهُمُّ بِظُلمِ أحَدٍ.[۱۴۲۰]

 

  1. پيامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله - در سفارش خود به امام علی علیه‌السلام -: اى على! برترین جهاد، جهاد كسى است كه صبحِ خود را با این نیّت آغاز كند كه به هیچ كسى ستم روا ندارد.

۱۷ / ۷: الصَّومُ فِي الحَرِّ

۱۷ / ۷: روزه گرفتن در هوای گرم

  1. الإمام الصادق علیه‌السلام: أفضَلُ الجِهادِ الصَّومُ فِي الحَرِّ.[۱۴۲۱]

 

  1. امام صادق علیه‌السلام: برترین جهاد، روزه گرفتن در هواى گرم است.

تبیین آنچه همترازِ جهاد است

برای فهم مراد اصلی و پیام روایتهای دو فصل گذشته، توضیح چند نکته سودمند است:

یک. در همۀ فرهنگها و آیینها و جوامع انسانی، برخی کارها یا افراد به عنوان شاخص و تراز برای سنجش خوبیها و آدمها به کار گرفته میشوند و با تشبیه، ارزش یک کار یا فرد و قیمت و بهای آن بیان میشود. مثلاً یک ورزشکار خوب را به یک ورزشکار اسطورهای تشبیه میکنند و همین گونه است در جانب کارهای بد و افراد ناصالح. برخی از ضرب المثلهای فرهنگهای گوناگون در همین راستا قرار دارند.

در فرهنگ اسلامی نیز بر مبنای همین قاعدۀ عقلایی و انسانی، برخی کارهای نیک یا شخصیتها به عنوان تراز و معیار سنجش معرّفی شدهاند. یکی از این عنوانهای پُربسامد و پُرکاربرد در فرهنگ اسلامی، «جهاد» است. گروهی از کارهای نیک و خوب که انجام دادن آنها با سختی و دشواری همراه است، در حکم «جهاد» قلمداد شدهاند، با این توضیح که جهاد، سختترین کار زندگی انسانی است؛ چرا که آدمی باید آمادۀ از جان گذشتن و جانفشانی باشد و حُبّ نفس و ذات، ریشهدارترین علاقه و وابستگی انسانی است و آدمیان به آسانی نمیتوانند خود را در چنین شرایطی قرار دهند.

دو. روایتهای این دو فصل، بر پایۀ قاعدۀ یاد شده، به معرّفی تعدادی از مفاهیم مثبت به عنوان «جهاد نمادین» پرداختهاند.

گفتنی است که در فصل شانزدهم، بخشی از جهادهای نمادینِ همتراز با جهاد، به لحاظ ثواب و ارزش واقعی عمل، ذکر شده که عبارت اند از: آشکار کردن حق، پنهان داشتن راز امامان:، شکیبایی بر ناداری، تلاش برای تأمین مخارج خانواده، نماز خواندن در صف اوّل جماعت، نیکی کردن به پدر و مادر و.…

همچنین در فصل هفدهم، بخشی از جهادهای نمادین، مطرح شده‌اند که در روایات، از آنها به عنوان برترینْ جهادها یاد شده است، که عبارت اند از: جهاد با نفْس، سخنی مطابق عدل گفتن در برابر حاکم ستمگر، امر به معروف و نهی از منکر، انتظار فرج (گشایش)، پاک نگه داشتن شکم و شرمگاه، اهتمام به ستم نکردن، و روزهداری در هوای گرم.

سه. ارزشگذاری کارهای نیک و مثبت، به چند امر (بجز نیکی کار) وابسته است. برای نمونه، کمک به نیازمندان، کاری نیک است؛ امّا ارزشگذاری این خوبی، بجز خوب بودن کار، به عوامل دیگری از قبیل نیّت و انگیزۀ کنندۀ کار و نیز زمان و مکان انجام فعل، وابسته است. اگر این کمک در شرایط دشوار فاعل باشد (نه در شرایط یُسر و وسعت او)، قطعاً از جهت ارزش، با همین کمک در شرایط راحتی و وسعت، یکسان ارزیابی نمیشود.

این هم قاعدهای عقلایی و انسانی است که بر اساس آن میتوان گفت برخی از عنوانهای یاد شده در روایتها ممکن است با تغییر شرایط، تغییر کنند. مثلاً حج و عمره در زمانهای گذشته - که هر سفر، شش ماه یا بیشتر به طول میانجامید و با مخاطرات فراوان همراه بود -، با حجگزاری در روزگار ما - که برای برخی افراد، از زندگی عادی و روزمرۀ خودشان هم راحت‌تر و بهتر است -، یکسان ارزیابی نخواهد شد. همچنین است زیارت امام رضا علیه‌السلام و نیز کمک به بینوایان برای فرد ثروتمند و تهیدست.

چهار. بر پایۀ این دو قاعدۀ عقلایی، این تشبیهها بیشتر جنبۀ ترغیب و تشویق به نیکیها را دارند، تا بیان هموزنی این کارها با جهاد در ثواب! بدین معنا که میخواهند مسلمانان را به سمت کارهای نیکِ پرمشقّت، سوق دهند و ارزش بالایی را برای انجام آنها اعلام دارند؛ امّا در صدد نیستند که برابری از همۀ جهتها را بیان کنند. بنا بر این نمیتوان به استناد این روایتها گفت که فلان کار نیک حتماً ثواب اُخرویاش به اندازۀ جهاد یا برتر از آن است.

البتّه چنان که در نکتۀ سوم گفتیم، ارزشگذاری کارها، به عواملی چند وابسته است و البته بُعدی ندارد که یک کار نیک، ثوابی بیشتر از جهاد پیدا کند یا برتر از آن قرار گیرد[۱۴۲۲] و این به خاطر شرایط ویژهای است که این کار در آن واقع شده است. بنا بر این، از بیشتر این روایتها بیش از تشبیه کردن به جهاد و نیز ترغیب و تشویق به کارهای خوب دیگر، نمیتوان استفاده کرد.

  1. مجمع البيان: ج‌۹ ص‌۳۷۸، بحار الأنوار: ج‌۱۷ ص‌۲۴؛ أسباب النزول: ص‌۴۳۲ ح‌۷۹۵، تفسير القرطبي: ج‌۱۷ ص‌۲۹۶ كلاهما عن مقاتل.

  2. نهج البلاغة: الكتاب ۵۳، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۶۰۳ ح‌۷۴۴.

  3. مطالب السؤول: ج۱ ص‌۲۵۱؛ بحار الأنوار: ج‌۷۸ ص‌۸۳ ح‌۸۷.

  4. غرر الحكم: ج‌۵ ص‌۲۷۴ ح‌۸۳۲۹، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۴۶ ح‌۷۸۵۹.

  5. غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۸۹ ح‌۱۹۵۳، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۸ ح‌۱۴۹۱.

  6. سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۳۷ ح‌۲۶۱۲، سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۱۶۲ ح‌۱۶۱۷؛ الكافي: ج‌۵ ص‌۲۹ ح‌۸، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۳۸ ح‌۲۳۲ كلاهما نحوه.

  7. الوَزَعَة: جمع وازع، و هو الذي يكفّ الناس و يَحبِسُ أوّلهم على آخرهم (النهاية: ج‌۵ ص‌۱۸۰ «وزع»).
  8. وقعة صفّين: ص‌۱۲۶، بحار الأنوار: ج‌۷۵ ص‌۳۵۶ ح‌۷۰؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۳ ص‌۱۹۵.
  9. الدارِع: لابس الدِّرع، و الدِّرع: لَبُوس الحديد، يلبس في الحرب (اُنظر: لسان العرب: ج‌۸ ص‌۸۱ «درع»).

  10. الحاسِر: خلاف الدارع، و هو الذي لا مغفر عليه و لا درع (اُنظر: لسان العرب: ج‌۴ ص‌۱۸۷ «حسر»).

  11. نبا حدّ السيف: إذا لم يقطع (النهاية: ج‌۵ ص‌۱۱ «نبا»).

  12. قال الفيض الكاشاني=: قيل: الوجه في ذلك: أنّ العضّ على الأضراس يشدّ شؤون الدماغ و رباطاته، فلا يبلغ السيف منه مبلغه (الوافي: ج‌۱۵ ص‌۱۱۰ ذيل ح‌۱۴۷۶۰).

  13. يقال: التوى الماء في مجراه و تَلَوّى، إذا انعطف و لم يجرِ على الاستقامة، و تلوّت الحيّة كذلك (لسان العرب: ج‌۱۵ ص‌۲۶۳ «لوي»).

  14. قال المجلسي۱: المَور: التحرّك و الاضطراب. أي إذا وصلت إلیکم أطراف الرماح فانعطِفوا؛ لیزلق و یتحرّك فلا ینفذ (مرآة العقول: ج‌۱۸ ص‌۳۷۲).

  15. الأسِنَّة: جمع سنان، و هو نصل الرمح (اُنظر: لسان العرب: ج‌۹ ص‌۸۲ «سنن»). قال الفيض الكاشاني=: قيل: أمرهم بأن يلتووا إذا طعنوا؛ لأنّهم إذا فعلوا ذلك فبالحري أن يمور السنان؛ أي يتحرّك عن موضعه فيخرج زالقاً، و إذا لم يلتووا لم يمرّ السنان و لم يتحرّك عن موضعه، فيخرق و ينفذ و يقتل (الوافي: ج‌۱۵ ص‌۱۱۰ ذيل ح‌۱۴۷۶۰).

  16. الجَأش: القلب، و النفس، و الجَنان. يقال: رابط الجأش، أي ثابت القلب لا يرتاع و لا ينزعج للعظائم و الشدائد (النهاية: ج‌۱ ص‌۲۳۲ «جأش»).

  17. قال الفیض الکاشاني=: أَمَرهم بغضّ الأبصار في الحرب؛ لأنّه أربط للجأش، أي أثبت للقلب؛ لأنّ الغاضّ بصره في الحرب أحرى أن لا يدهش و لا يرتاع لهول ما ينظر. و أمرهم بإماتة الأصوات و إخفائها؛ لأنّه أطرد للفشل، و هو الجبن و الخوف، و ذلك لأنّ الجبان يرعد و يبرق و الشجاع صامت (الوافي: ج‌۱۵ ص‌۱۱۰).

  18. نهج البلاغة: الخطبة ۱۲۴، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۵۶۶ ح‌۴۷۱.

  19. جاء فی تاريخ دمشق عن ابن عبّاس: «عَقِمَ النِّساءُ أن يَأتينَ بِمِثلِ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ علیه‌السلام ! وَاللّٰهِ، ما رَأَيتُ و لا سَمِعتُ رَئيساً يوزَنُ بِهِ، لَرَأَيتُهُ يَومَ صفّين و عَلیٰ رَأسِهِ عِمامَةٌ قَد أرخیٰ طَرَفَيها، كَأَنَّ عَينَيهِ سِراجا سَليطٍ، و هُوَ يَقِفُ عَلیٰ شِر ذِمَةٍ شِر ذِمَةٍ يَحُضُّهُم، حَتَّى انتَهیٰ إلَيَّ و أَنَا في كَنَفٍ مِنَ النّاسِ، فَقالَ:...» فذکر الخطبة.

  20. قال ابن أبي الحدید: «و أكملوا اللأمة» اللأمة - بالهمزة -: الدرع، و الهمزة ساكنة على فعلة، مثل: النأمة للصوت. و إكمالها أن يزاد على البيضة و السواعد و نحوها. و يجوز أن يعبّر باللأمة عن جميع أداة الحرب، كالدرع و الرمح و السيف، يريد: أكملوا السلاح الذي تحاربون العدوّ به (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۵ ص‌۱۶۹).

  21. قال الجزري: «أَقلِقوا السيوفَ في الغمد»: أي حرّكوها في أغمادها قبل أن تحتاجوا إلى سلّها؛ ليسهل عند الحاجة إليها (النهاية: ج‌۴ ص‌۱۰۳ «قلق»).

  22. الخَزَر - محرّكة -: النظر، كأنّه من أحد الشقّين، وهو علامة الغضب (اُنظر: مجمع البحرين: ج‌۱ ص‌۵۰۷ «خزر»).

  23. الشَّزَر: الطعن في الجوانب يميناً وشمالاً (اُنظر: لسان العرب: ج‌۴ ص‌۴۰۴ «شزر»).

  24. نافحوا: أي دافعوا و ضاربوا (اُنظر: النهاية: ج‌۵ ص‌۸۹ «نفح»).

  25. الظُبا: جمع ظُبَةِ السيف، و هو طرفه وحدّه (النهاية: ج‌۳ ص‌۱۵۶ «ظبي»).

  26. مشية سجح، أي سهلة (اُنظر: لسان العرب: ج‌2 ص‌۴۷۶ «سجح»).

  27. قال ابن أبي الحدید في شرح بعض هذه العبارات: السَّواد الأعظم: یعني به جمهور أهل الشام. قوله: و الرِّواق المطَنَّب: یرید به مضرب معاویة ذا الأطناب [و الأطناب جمع طُنُب؛ و هو حَبلٌ یُشَدّ به سُرادق البیت]. و کان معاویة في مضربٍ علیه قُبّة عالیة و حَوله صنادید أهل الشام. و ثَبَجَهُ: وَسَطه. و ثَبَجُ الإنسان ما بین کاهله إلی ظهره. و الکِسر: جانب الخباء. و قوله: فإنّ الشیطان کامن في کِسرِه؛ یحتمل وجهَین: أحدهما: أن یعني به الشیطان الحقیقي؛ و هو إبلیس. و الثاني: أن یعني به معاویة.… قوله: قد قدّم للوثبة یداً و أخّر للنکوص رِجلاً: أي إن جبنتم وَثَبَ، و إن شجعتم نکص؛ أي تأخَّرَ و فَرّ.… وقوله: فصَمداً صَمداً: أي اصمدوا صَمداً صَمداً. صَمَدتُ لفلان: أي قَصَدتُ له (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۵ ص‌17۴).
  28. محمّد: 3۵.
  29. نهج البلاغة: الخطبة ۶۶، خصائص الأئمّة:: ص‌7۵، بحار الأنوار: ج‌32 ص‌۵۵۷ ح‌۴۶۵؛ تاريخ دمشق:
    ج ۴۲ ص‌۴۶۰ نحوه.
  30. قال ابن أبي الحدید: لا تستصعبوا فرّة تفرّونها بعدها كرّة تَجبرون بها ما تكسّر من حالكم، و إنّما الذي ينبغي لكم أن تستصعبوه فرّة لاكرّة بعدها. و هذا حضٌّ لهم على أن يكرّوا و يعودوا إلى الحرب إن وقعت عليهم كسرة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۱۱۴).

  31. الجولة: هزيمة قريبة ليست بالمُمعِنة. يقال: جال القوم جولة؛ إذا انكشفوا ثمّ كرّوا (اُنظر: لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۱۳۱ «جول»).

  32. وطّئوا: أي مهِّدوا. و الجُنوب: جمع جنب؛ وهو شقّ الإنسان وغيره. و مصارع الجُنوب: أماكن سقوطها، جمع مصرع؛ أي إذا ضربتم فاحكموا الضربَ لِيُصيبَ، فإذا فعلتم ذلك مهّدتهم للمضروب مصرعه (اُنظر: النهاية: ج‌۵ ص‌۲۰۱ «وطأ»، لسان العرب: ج‌۱ ص‌۲۷۵ «جنب»).

  33. قال ابن أبي الحدید: و اذ مروا أنفسكم: مِن ذَمَره على كذا؛ أي حَضَّه عليه. والطعنُ الدَّعسي: الذي يُحشىٰ به أجوافُ الأعداء، وأصل الدعس: الحشو، دعست الوعاء: حُشَوته. وضَربٌ طِلَحفي - بكسر الطاء وفتح اللام -: أي شديد، و اللام زائدة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۱۱۵ و اُنظر: لسان العرب: ج‌۶ ص‌۸۴ «دعس»، و ج‌۹ ص‌۲۲۳ «طلحف»).

  34. نهج البلاغة: الكتاب ۱۶، غرر الحكم: ج‌۶ ص‌۳۴۲ ح‌۱۰۴۳۰، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۳۰ ح‌۹۶۴۴ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۴۶۰ ح‌۶۷۵.

  35. التَّبكيت: التقريع و التوبيخ. يقال له: يا فاسق، أما استحييت؟! أما اتّقيت اللّٰه؟! و قال بعضهم: و قد يكون باليد و العصا (النهاية: ج‌۱ ص‌۱۴۸ «بكت»).

  36. الفَلّ: القوم المنهزمون (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۵۰ «فلل»).

  37. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۷۳.

  38. تفسير القمّي: ج‌۱ ص‌۲۶۲، بحار الأنوار: ج‌۱۹ ص‌۲۵۱ ح‌۳ و راجع تاريخ الإسلام للذهبي: ج‌۲ ص‌۴۴۲ و تاريخ دمشق: ج‌۴۶ ص‌۲۶.

  39. القِدح: السهم قبل أن يُراش ويُركّب نصلُه. و قدح الميسر أيضاً (الصحاح: ج‌۱ ص‌۳۹۴ «قدح»).

  40. الطبقات الكبرى: ج‌۲ ص‌۱۵، سبل الهدى و الرشاد: ج‌۴ ص‌۳۳ و راجع أنساب الأشراف: ج‌۱ ص‌۳۵۱ و المغازي: ج‌۱ ص‌۵۸.

  41. أنساب الأشراف: ج‌۱ ص‌۳۸۷ و راجع شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۴ ص‌۲۳۲.

  42. أي مكانه.

  43. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۷۲، مستدرك الوسائل: ج‌۱۱ ص‌۸۱ ح‌۱۲۴۷۶.

  44. المُناوشة في القتال: تداني الفريقين، و أخذ بعضهم بعضاً (النهاية: ج‌۵ ص‌۱۲۸ «نوش»).

  45. الجنب: الناحية (لسان العرب: ج‌۱ ص‌۲۷۸ «جنب»).

  46. نَشَزَ من مكانه: أي ارتفع عنه. و نَشَزَ الرجل من امرأته: تركها (المصباح المنير: ص‌۶۰۵ «نشز»).

  47. الغِياض: جمع غيضة، و هي الشجر المُلتفّ (لسان العرب: ج‌۷ ص‌۲۰۲ «غيض»).
  48. الإِكام: جمع أَكَمة، و هي الرابية (لسان العرب: ج‌۱۲ ص‌۲۱ «أكم»).
  49. و لتَنضِحِ الرماة: أي و لتَرمِ الرماة بالنشّاب. يقال: نضحوهم بالنبل: إذا رموهم (اُنظر: النهاية: ج‌۵ ص‌۷۰ «نضح»).
  50. القَعقَعةُ: حكاية أصوات السلاح (لسان العرب: ج‌۸ ص‌۲۸۶ «قعقع»).
  51. الحَجَف: ضرب من الترَسَة، واحدها حَجَفة. و قيل: هي من الجلود خاصة (لسان العرب: ج‌۹ ص‌۳۹ «حجف»).
  52. الجواشِن: جمع جَوشَن؛ و هو الدِّرع، و قيل: الجوشن من السلاح: زَرَدٌ يلبسه الصدر و الحيزوم (لسان العرب: ج‌۱۳ ص‌۸۸ «جشن»).
  53. التَعابي: جمع تعبية. و عبّى الجيشَ: أصلحه و هيّأه (اُنظر: لسان العرب: ج‌۱۵ ص‌۲۶ «عبي»).
  54. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۷۲.
  55. قال ابن أبي الحدید: صياصي الجبال: أعاليها و ما جرى مجرى الحصون منها. و أصل الصياصي: القرون، ثمّ استعير ذلك للحصون؛ لأنّه يمتنع بها كما يمتنع ذو القرن بقرنه. و مناكب الهضاب: أعاليها؛ لئلّا يأتيكم العدوّ؛ إمّا من حيث تأمنون أو من حيث تخافون (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۹۰).

  56. قال ابن أبي الحدید: أمَرَهُم [أي الإمام أميرُ المؤمنين علیه‌السلام] أن يجعلوا الرماح كِفَّة إذا غشيهم الليل، و الكاف مكسورة؛ أي اجعلوها مستديرة حولكم كالدائرة... ثمّ نهاهم عن النوم إلّا غراراً أو مضمضمة، و كلا اللفظتين ما قلّ من النوم (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۹۱).
  57. نهج البلاغة: الكتاب ۱۱، تحف العقول: ص‌۱۹۲، وقعة صفّین: ص‌۱۲۴ کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۴۱۱ ح‌۳۷۳.
  58. الكافي: ج‌۵ ص‌۲۹ ح‌۷ عن السكوني، بحار الأنوار: ج‌۱۹ ص‌۱۷۸ ح‌۲۶.

  59. سنن ابن ماجة: ج‌۲ ص‌۹۴۳ ح‌۲۸۲۶، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۶ ص‌۱۳۰ ح‌۱۰۳۴۰ نحوه.

  60. سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۳۰۴ ح‌۲۶۰۱، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۶ ص‌۱۳۰ ح‌۱۰۳۴۱، المستدرك على الصحيحين: ج‌۲ ص‌۱۰۷ ح‌۲۴۷۸نحوه.

  61. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۱ ص‌۴۳۲ ح‌۱۲۶۳، مصباح المتهجّد: ص‌۳۸۳ ح‌۵۰۹، بحار الأنوار: ج‌۸۹ ص‌۲۳۹ ح‌۶۸.

  62. الشورى: ۳۸.
  63. المغازي: ج‌۲ ص‌۴۴۵ عن عاصم بن عمر بن قتادة و عبد اللّٰهبن أبي بكر بن عمرو بن حزم.

  64. المغازي: ج‌۲ ص‌۵۸۰، إمتاع الأسماع: ج‌۹ ص‌۲۵۸.

  65. المعجم الكبير: ج‌۱ ص‌۶۳ ح‌۴۶، سبل الهدى و الرشاد: ج‌۹ ص‌۱۱۰ نحوه.

  66. الملأ - مهموز مقصور -: هم أشراف القوم... و معنی أبوا علینا: امتنعوا من أجابتنا إلی الإسلام (هامش المصدر).
  67. في كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۴۴۳ ح‌۳۰۰۷۹...
    فأنزلن سكينة علينا

    و ثبّت الأقدام إن لاقينا

    إنّ الالى قد بغوا علينا

    و إن أرادوا فتنة أبينا.

  68. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۳۰ ح‌۱۲۵، صحيح البخاري: ج‌۶ ص‌۲۶۴۴ ح‌۶۸۰۹ نحوه؛ مجمع البيان: ج‌۸ ص‌۵۳۵ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۱۹۹.
  69. أي: إذا وصلوا إلى آخر البيت قاله رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله، وإذا قالوا: «وكان للبائس يوماً ظهراً» قال رسول اللّٰه‌‌ صلّی اللّه علیه و آله: «ظهراً» (هامش المصدر).
  70. المغازي: ج‌۲ ص‌۴۴۷، دلائل النبوّة للبيهقي: ج‌۳ ص‌۴۰۹، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۳ ص‌۲۲۷، البداية و النهاية: ج‌۴ ص‌۹۵ كلّها نحوه؛ المجازات النبويّة: ص‌۸۷ ح‌۴۴ نحوه.
  71. العناق: الاُنثى من المعز (لسان العرب: ج‌۱۰ ص‌۲۷۴ «عنق»).

  72. المعجم الأوسط: ج‌۳ ص‌۳۱۸ ح‌۳۲۷۶، صحيح البخاري: ج‌۴ ص‌۱۵۰۵ ح‌۳۸۷۵ و ۳۸۷۶، المستدرك على الصحيحين: ج‌۳ ص‌۳۲ ح‌۴۳۲۴ کلاهما نحوه و راجع الخرائج و الجرائح: ج‌۱ ص‌۱۲۳ ح‌۲۰۲.
  73. تفسير القمّي: ج‌۲ ص‌۱۸۸، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۲۳۲ ح‌۳.

  74. يزجي الضعيف: أي يسوقه لِيُلحقه بالرِّفاق (لسان العرب: ج‌۱۴ ص‌۳۵۵ «زجو»).

  75. مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۵۵ ح‌۳۵، بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۲۳۳ ح‌۳۵؛ تفسير ابن كثير: ج‌۴ ص‌۴۵۹، تاريخ دمشق: ج‌۱۱ ص‌۲۲۲ كلاهما نحوه و راجع صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۱۱۹ ح‌۲۹۱۰.

  76. تاريخ الیعقوبي: ج‌‌۲ ص‌۲۰۲.

  77. تاريخ أصبهان: ج‌۱ ص‌۴۱۰ الرقم ۷۷۶، تاريخ دمشق: ج‌۲۳ ص‌۳۸۲.

  78. في بحار الأنوار: «فأمّهم أمير».

  79. قرب الإسناد: ص‌۳۴۲ ح‌۱۲۴۹ عن الريّان بن الصلت، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۶۱ ح‌۲.

  80. در بحار الأنوار به جای «و به فرماندهی بدگمان بود» آمده است: «و فرماندهى بر آنان مىگمارد».

  81. النَّبوَة: الجفوة (لسان العرب: ج‌۱۵ ص‌۳۰۲ «نبو»).

  82. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۵۸، تحف العقول: ص‌۱۳۴ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۷۷ ص‌۲۴۹.

  83. كُدَية: قطعة غليظة صُلبة لا تعمل فيها الفأس (النهاية: ج‌۴ ص‌۱۵۶ «كدا»).

  84. الكافي: ج‌۸ ص‌۲۱۶ ح‌۲۶۴، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۲۷۰ ح‌۲۴.
  85. الخصال: ص‌۱۶۲ ح‌۲۱۲ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۲۴۱ ح‌۴؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۸ ص‌۵۰۱ ح‌۲۵، فتح الباري: ج‌۷ ص‌۳۹۷ ذيل ‌۴۱۰۲ نحوه و راجع مجمع البيان: ج‌۸ ص‌۵۳۴.
  86. آطام المدينة: يعني ابنيتها المرتفعة كالحصون (النهاية: ج‌۱ ص‌۵۴ «أطم»).

  87. شرح الأخبار: ج‌۱ ص‌۲۹۲ ح‌۲۸۱.

  88. عيون الأخبار لابن قتيبة: ج‌۱ ص‌۱۲۲.

  89. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۷۸ ح‌۲۷۹۰، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۲۴۳ ح‌۸۷۸۵، مسند ابن حنبل: ج‌۵ ص‌۳۴۹ ح‌۱۵۷۷۹ نحوه.

  90. سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۳۵ ح‌۲۶۰۶، سنن الترمذي: ج‌۳ ص‌۵۱۷ ح‌۱۲۱۲، سنن ابن ماجة: ج‌۲ ص‌۷۵۲ ح‌۲۲۳۶.

  91. سریّه: یگان نظامى؛ گروهى که براى مأموریت نظامى فرستاده مىشوند.

  92. مسند ابن حنبل: ج‌۷ ص‌۵۳ ح‌۱۹۱۶۲، فتح الباري: ج‌۶ ص‌۱۲۰ ح‌۲۹۶۵، تاريخ دمشق: ج‌۳۸ ص‌۱۲۳ ح‌۷۶۱۶.

  93. سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۱۵۹ ح‌۱۶۱۲، فتح الباري: ج‌۶ ص‌۱۲۱ ذيل ح‌۲۹۶۶، سبل الهدى و الرشاد: ج‌۹ ص‌۱۱۴ كلاهما نحوه.

  94. سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۴۹ ح‌۲۶۵۵، سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۱۶۰ ح‌۱۶۱۳، مسند ابن حنبل: ج‌۹ ص‌۱۹۱ ح‌۲۳۸۰۵.

  95. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۷۱.

  96. الكافي: ج‌۵ ص‌۲۸ ح‌۵، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۷۳ ح‌۳۴۱، علل الشرائع: ص‌۶۰۳ ح‌۷۰ و فيه «تقبل التوبة» بدل «تقبل الرحمة» و كلّها عن يحيى بن أبي العلاء، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۴۵۳ ح‌۶۶۶.

  97. نهج البلاغة: الكتاب ۵۰، الأمالي للطوسي: ص‌۲۱۷ ح‌۳۸۱ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۷۶ ح‌۳۹۹؛ المعيار و الموازنة: ص‌۱۰۴.

  98. نهج البلاغة: الحكمة ۴۸، نزهة الناظر: ص‌۷۲ ح‌۱۴۲، مجمع البحرين: ج‌۱ ص‌۳۹۷، بحار الأنوار: ج‌۷۱ ص‌۳۴۱ ح‌۱۴.

  99. جلّى: أي كشف (لسان العرب: ج‌۱۴ ص‌۱۵۲ «جلي»).

  100. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۷۸ ح‌۲۷۸۸، صحيح مسلم: ج‌۴ ص‌۲۱۲۱ ح‌۵۳ نحوه، مسند ابن حنبل: ج‌۵ ص‌۳۴۹ ح‌۱۵۷۸۲.

  101. السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۳ ص‌۱۰۰، السيرة النبويّة لابن كثير: ج‌۳ ص‌۷۶ نحوه؛ شرح الأخبار: ج‌۱ ص‌۲۸۰ ح‌۲۷۹ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۸ ص‌۳۰۲ ذيل ح‌۴.
  102. العاديات: ۱.

  103. كمن: أي استتر و استخفی (النهاية: ج‌۴ ص‌۲۰۱ «كمن»).

  104. الأمالي للطوسي: ص‌۴۰۷ ح‌۹۱۳، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۷۵ ح‌۳.
  105. تَستَضریهِم بها: أي تولعهم بها (اُنظر: المصباح المنیر: ص‌۳۶۱ «ضري»).
  106. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۵۸.
  107. فی دعائم الإسلام: «وَلِّ أَمرَ جُنودِكَ أفضَلَهُم في نَفسِكَ حِلماً، و أَجمَعَهُم لِلعِلمِ و حُسنِ السِّياسَةِ و صالِحِ الأَخلاقِ، مِمَّن يُبطِئُ عَنِ الغَضَبِ...».

  108. أنقاهم جیباً: أي عفیفاً أمیناً، و یکنّیٰ عن العفّة بطهارة ونقاء الجیب؛ لأنّ الذي یسرق یجعل المسروق في جیبه.…

    و یستریح إلی العذر: أي یقبل أدنی عذر، و یستریح إلیه و یسکن عنده.…

    و ینبو عن الأقویاء: یتجافیٰ عهم و یبعد، أي لا یمکّنهم من الظلم و التعدّي علی الضعفاء (اُنظر: شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۷ ص‌۵۲).

  109. زاد هنا فی دعائم الإسلام: «وَ الصَق بِذَوِي الفِقهِ وَ الدّينِ وَ السَّوابِقِ الحَسَنَةِ، ثُمَّ بِأَهلِ الشَّجاعَةِ مِنهُم؛ فَإِنَّهُم جُمّاعٌ لِلكَرَمِ و شُعبَةٌ مِنَ العِزِّ، و دَليلٌ عَلیٰ حُسنِ الظَّنِّ بِاللّٰهِ وَ الإِيمانِ بِهِ».

  110. قال الشیخ محمد عبده: تفاقم الأمر: عظم؛ أي لا تعدّ شیئاً قوّیتهم به غایة في العظم زائداً عمّا یستحقّون، فکلّ شيء قوّیتهم به واجب علیك إتیانه، و هم مستحقّون لنیله.… و آثَر: أي أفضل و أعلی منزلة، فلیکن أفضل رؤساء الجند مَن واسی الجند؛ أي ساعدهم بمعونته لهم. و أفضَلَ علیهم: أي أفاض و جاد من جدته. و الجِدة - بالکسرففتح -: الغِنیٰ. والمراد ما بیده من أرزاق الجند و ما سلّم إلیه من وظائف المجاهدین،‌لا یقتّر علیهم في الفرض و لا ینقصهم شیئاً ممّا فرض لهم، بل یجعل العطاء شاملاً لمن ترکوهم في الدیار. من خُلوف الأهلین: جمع خلف، و هو من یبقی في الحيّ من النساء و العجزة بعد سفر الرجال (نهج البلاغة، شرح محمّد عبده: ص‌۵۸۰).
  111. نَکَلَ عن العدو نَکولاً: هو الجبن و التأخّر (المصباح المنیر: ص‌۶۲۵ «نکل»).
  112. الدَّعَة: السعة و الراحة و الخفض في العيش (مجمع البحرين: ج‌۳ ص‌۱۹۲۱ «ودع»).
  113. نهج البلاغة: الكتاب ۵۳، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۶۰۳ ح‌۷۴۴ و راجع دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۵۸.
  114. لم تزع: لم تكفّ و لم تمنع (اُنظر: کتاب العين: ج‌۲ ص‌۲۰۷ «وزع»). وَزَعَهُ یَزَعُهُ وَزعاً فهو وازِع: إذا کَفَّهُ و مَنَعَه (النهایة: ج‌۵ ص‌۱۸۰ «وزع»).

  115. تحف العقول: ص‌۱۹۱، وقعة صفّين: ص‌۱۲۱ نحوه؛ المعيار و الموازنة: ص‌۱۴۰ نحوه و راجع نهج البلاغة: الكتاب ۵۶.
  116. لا يُجرِمَنَّك: لا يُدخلنَّك في الجُرم. و الشنآن: البغض و العداوة (لسان العرب: ج‌۱۲ ص‌۹۲ «جرم»، و اُنظر: النهاية: ج‌۲ ص‌۵۰۳ «شنأ»).

  117. تاريخ الطبري: ج‌۴ ص‌۵۶۷ عن خالد بن قطن الحارثي، الكامل في التاريخ: ج‌۲ ص‌۳۶۳ نحوه؛ وقعة صفّين: ص‌۱۵۳ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۴۱۴ ذيل ح‌۳۷۴.

  118. جَدّ في السير: اهتمّ به و أسرَعَ فیه. و أجَدّ: إذا اجتهد (النهایة: ج‌۱ ص‌۲۴۴ «جدد»).

  119. تاريخ اليعقوبي: ج‌۲ ص‌۲۰۰و راجع الغارات: ج‌۲ ص‌۶۲۸ و بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۱۵ ذيل ح‌۹۰۱.

  120. الطَلائع: هم القوم الذين يُبعثون ليطّلِعوا طِلعَ العدوّ - كالجواسيس - واحدهم طليعة، و قد تطلق على الجماعة (النهاية: ج‌۳ ص‌۱۳۳ «طلع»).

  121. الخَمَر - بالتحريك -: ما واراك من شيء، يقال: توارى الصيدُ منّي في خَمَر الوادي (الصحاح: ج‌۲ ص‌۶۵۰ «خمر»).

  122. قال ابن أبي الحديد في بيان هذه الفقرة: نهاهم عن النوم إلّا غراراً أو مضمضة، و كلا اللفظتين: ما قلّ من النوم (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۹۰).
  123. تحف العقول: ص‌۱۹۱، نهج البلاغة: الكتاب ۱۱، وقعة صفّین: ص‌۱۲۳ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۴۶۵ ح‌۶۸۰؛ المعيار و الموازنة: ص‌۱۴۱ نحوه.
  124. البَردان: الغداة و العشيّ. و قيل: ظِلّاهما (النهاية: ج‌۱ ص‌۱۱۴ «برد»).

  125. قال ابن أبي الحديد: غوّر بالناس: انزل بهم القائلة، و المصدر التغوير. و يقال للقائلة: الغائرة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۹۳).

  126. قال ابن أبي الحدید: رفّه في السير: أي دع الإبل ترد رفهاً، و هو أن ترد الماء كلّ يوم متى شاءت و لا ترهقها و تجشّمها السير. و يجوز أن يكون قوله: «و رفّه في السير» من قولك: رفّهت عن الغريم؛ أي نفّست عنه (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۹۳).

  127. ينبطح: أي ينبسط (اُنظر: النهاية: ج‌۱ ص‌۱۳۴ «بطح»).

  128. نهج البلاغة: الكتاب ۱۲، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۳۹۶ ح‌۳۶۷.
  129. مَعَرَّة الجَيش: هو أن يَنزِلوا بقوم فيأكلوا من زروعهم بغير علم. و قيل: هو قِتال الجيش دون إذن الأمير. و المَعرَّة: الأمر القبيح المكروه و الأذى، و هي مفعلة من العَرِّ (النهاية: ج‌۳ ص‌۲۰۵ «عرر»).

  130. الفرقان: ۷۷.

  131. قال العلاّمة المجلسي۱: فلا تَألوا أنفسكم خيراً: أي لا تقصّروا في كسب الخير لأنفسكم، و لا في أمر الجند بحسن السيرة، و لا في إعانة الرعية، و لا في تقوية الدين (بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۴۱۷).

  132. وقعة صفّين: ص‌۱۲۵؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۳ ص‌۱۹۴ نحوه.

  133. نَكَيتُ في العدوّ نِكايةً: إذا قتلت فيهم و جرحت (الصحاح: ج‌۶ ص‌۲۵۱۵ «نكي»).

  134. يستشعرون به طاعتك: أي يجعلون طاعتك به شعارهم (اُنظر: النهاية: ج‌۲ ص‌۴۷۹ - ۴۸۰ «شعر»).

  135. يسلسون: أي يلينون و ينقادون و يسهل عليهم ركوب التلف الشديد. و المعاريض: جمع معرض، و هو المحلّ و المورد (اُنظر: المصباح المنير: ص‌۲۸۵ «سلس»، کتاب العين: ج‌۱ ص‌۲۷۶ «عرض»).

  136. تحف العقول: ص‌۱۳۴، دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۵۹ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۷۷ ص‌۲۴۹ ح‌۱.

  137. في المصدر: «تجعل»، وما اُثبت من المصادر الاُخرى.

  138. المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۷ ص‌۶۴۵ ح‌۳ عن فروة بن مسيك المرادي، المعجم الكبير: ج‌۱۸ ص‌۳۲۵ ح‌۸۳۶، تهذيب الكمال: ج‌۲۳ ص‌۱۷۶ الرقم ۴۷۲۰ کلاهما نحوه.

  139. مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۴۹۸ ح‌۲۰۵۳، السنن الكبرى: ج‌۹ ص‌۱۸۱ ح‌۱۸۲۳۲؛ الإقبال: ج‌۲ ص‌۳۱۱، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۲۸۷.

  140. الإیغال: السَّیر الشدید. یقال: أوغَلَ القَوم و تَوَغَّلوا؛ إذا أمعنوا في سَیرهم. و الوُغول: الدخول في الشيء (النهایة: ج‌۵ ص‌۲۰۹ «وغل»).

  141. الرَّوحَة و الغَدوَة: هي مسافة، و قد حدّدها الإمام الصادق علیه‌السلام في حدیث له بأربع فراسخ (أُنظر: الکافي: ج‌۵ ص‌۱۶۹ ح‌۴).

    و قال المجلسي=: و الظاهر أنّ المسافر یسیر غالباً في الیوم ثمانیة فراسخ، و الغالب علیهم أنّهم یسیرون في الغداة [في أوّل النهار] خمس فراسخ، و في الرواح [أي بعد الزوال، أو آخر النهار، أو العشِيِّ] ثلاث فراسخ، و قد یسیر في الغداة أربعاً و في الرواح أربعاً (روضة المتّقین: ج‌۷ ص‌۲۷۰).

  142. هَجَّرَ الرجلُ: إذا خرج بالهاجرة؛ وهي نصف النهار (لسان العرب: ج‌۵ ص‌۲۵۵ «هجر»).

  143. في الحدیث: «أنا فَرَطُکم علی الحَوض: أي متقدّمُکم إلیه (النهایة: ج‌۳ ص‌۴۳۴ «فرط»).

  144. الأمالي للطوسي: ص‌۵۰۴ ح‌١١۰۴؛ المستدرك على الصحيحين: ج‌٢ ص‌١٣١ ح‌٢۵۵٩، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌٧ ص‌۴۹۸ ح‌٢٣، مسند أبي يعلى: ج‌١ ص‌٣٩٣ ح‌۸۵۶ كلّها نحوه.
  145. التبتّل: الانقطاع عن الدنيا إلى اللّٰه(الصحاح: ج‌۴ ص‌۱۶۳۰ «بتل»).
  146. الشاهق: الجبل المرتفع، و كلّ ما رفع من بناء أو غيره (لسان العرب: ج‌۱۰ ص‌۱۹۲ «شهق»).
  147. الكافي: ج‌۵ ص‌۲۹ ح‌۸، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۳۸ ح‌۲۳۲ كلاهما عن مسعدة بن صدقة؛ سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۳۷ ح‌۲۶۱۲، سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۱۶۲ ح‌۱۶۱۷ كلاهما نحوه.
  148. در مرآة العقول (ج۱۸ ص۳۵۶) آمده است: «شاید در این، نوعى مجازگویى باشد؛ زیرا پذیرش هجرتِ تنها بدون اسلام و جزیه، سودى ندارد».
  149. در الوافى (ج ۱۵ ص‌۹۴)، جملۀ «یعنى اسلام نیاوردند» در این جا آمده است.
  150. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۹۶ ح‌۲۸۴۷، صحيح مسلم: ج‌۴ ص‌۱۸۷۲ ح‌۳۴ نحوه؛ العمدة: ص‌۱۴۵ ح‌۲۱۹ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۳.
  151. الرَّمَد: وَجَع العین و انتفاخها (لسان العرب: ج‌۳ ص‌۱۸۵ «رمد»).
  152. الخرائج و الجرائح: ج‌۱ ص‌۱۵۹ ح‌۲۴۹، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۲۸ ح‌۳۰.
  153. الكافي: ج‌۵ ص‌۳۶ ح‌۲ عن مسمع بن عبد الملك عن الإمام الصادق علیه‌السلام وص ۲۸ ح‌۴، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۴۱ ح‌۲۴۰ كلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه عنه: نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۳۶۱ ح‌۳ و راجع المستدرك على الصحيحين: ج‌۳ ص‌۶۹۱ ح‌۶۵۳۷.

  154. وقعة صفّين: ص‌۱۵۰ عن أبي الوداك، الأمالي للطوسي: ص‌۱۸۴ ح‌٣٠٨.

  155. الشَّناءَة: البُغض. شَنِئَ الشيءَ شَنَآناً: أبغَضَه (اُنظر: لسان العرب: ج‌۱ ص‌۱۰۱ «شنأ»).

  156. نهج البلاغة: الكتاب ۱۲، وقعة صفّين: ص‌۱۵۳، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۳۹۶ ح‌۳۶۷؛ تاريخ الطبري: ج‌۴ ص‌۵۶۷ نحوه.

  157. يعشو: يُبْصِرُ بها بَصَراً ضَعيفا (النهاية: ج‌٣ ص‌٢۴٣ «عشا»). و قال ابن أبي الحدید: عَشا إلی النار یعشو: استدلّ علیها ببصرٍ ضعیف... و هذا الکلام استعارة، شَبَّه من عَساه یلحق به من أهل الشام بمن یعشو لیلاً إلی النار؛ و ذلك لأن بصائر أهل الشام ضعیفة، فهم من الاهتداء بهداه علیه‌السلام کمن یعشو ببصر ضعیف إلی النار في اللیل (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۴ ص‌۱۲).
  158. نهج البلاغة: الخطبة ۵۵، بحار الأنوار: ج‌٣٢ ص‌۵۵۶ ح‌۴۶۴.
  159. السنن الكبرى: ج‌٨ ص‌٣٠٩ ح‌١۶٧٣٩.

  160. الجَنَد - بالتحریك -: بَلَد بالیمن (القاموس المحیط: ج‌۱ ص‌۲۸۵ «جند»).

  161. الجَمّ و الجَمَم: الکثیر من کلّ شيء. و قیل: الجمّ: الکثر المجتمِع (لسان العرب: ج‌۱۲ ص‌۱۰۴ «جمم»).

  162. قَصَدتُ الشيءَ وقصَدتُ له و إلیه قصداً - من باب ضَرَب -: طلبته بعَینه (المصباح المنیر: ص‌۵۰۴ «قصد»).

  163. إشارة إلى الآية ۴۶ من سورة فصّلت.

  164. الغارات (طبعة دار الکتاب الإسلامي): ج‌۲ ص‌۴۰۷؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌٢ ص‌۵.

  165. پایتخت یمن. در جنوب حجاز و شمال عدن قرار گرفته است. صنعا از مهمترین شهرهاى شبه جزیرۀ عربستان در آن روزگار بوده است (ر. ک: تقویم البلدان: ص‌٩١).

  166. شهرى در ۴۵ فرسخى صنعا که در آن، مسجد جامع معاذ بن جبل قرار دارد و بیشترِ ساکنان آن شیعهاند.

  167. الكافي: ج‌۵ ص‌۳۶ ح‌۱، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۴۱ ح‌۲۳۹ نحوه.
  168. الكافي: ج‌۵ ص‌۳ ح‌۴.

  169. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۶۹.

  170. تاريخ دمشق: ج‌۲۵ ص‌۳۲۷ ح‌۵۴۲۳.

  171. روضة خاخ: موضع بين الحرمين (معجم البلدان: ج‌۲ ص‌۳۳۵).

  172. الظَعنُ: النساء، مفردها ظعينة (النهاية: ج‌۳ ص‌۱۵۷ «ظعن»).

  173. في سنن أبي داوود: «فقال عليّ علیه‌السلام: والّذي يُحلف به! لأقتلنّك أو لتخرجنّ الكتاب... فقال رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: صدقكم».
  174. العَقيصَةُ: الشعر يُلوی و تدخل أطرافه في اُصوله (مجمع البحرين: ج‌۲ ص‌۱۲۴۸ «عقص»).
  175. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۹۵ ح‌۲۸۴۵ عن عبيد اللّٰهبن أبي رافع، صحیح مسلم: ج۴ ص۱۹۴۱ ح۱۶۱، سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۴۷ ح‌۲۶۵۰ کلاهما نحوه.
  176. المغازي: ج‌۱ ص‌۲۰۶، الطبقات الكبرى: ج‌۲ ص‌۳۷ نحوه، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۴ ص‌۲۲۰.
  177. النُّهزة: الفرصة. وانتهزتها، إذا اغتنمتها (الصحاح: ج‌۳ ص‌۹۰۰ «نهز»).
  178. السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۳ ص‌۲۴۰، تاريخ الطبري: ج‌۲ ص‌۵۷۸، السيرة النبويّة لابن كثير: ج‌۳ ص‌۲۱۴ کلاهما نحوه.
  179. و يقال لها غزوة المريسيع، اسم ماء في ناحية قديد إلى الساحل، سار النبيّ صلّی اللّه علیه و آله في سنة خمس إلى بني المصطلق (معجم البلدان: ج‌۵ ص‌۱۱۸).

  180. المغازي: ج‌۱ ص‌۴۰۴، الطبقات الكبرى: ج‌۲ ص‌۶۳ نحوه؛ بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۲۹۵ ح‌۴ نقلاً عن الكازروني نحوه.
  181. اُسد الغابة: ج‌۳ ص‌۱۶۴ الرقم ۲۷۹۹، الطبقات الكبرى: ج‌۴ ص‌۳۱، تهذيب الكمال: ج‌۱۴ ص‌۲۲۷ الرقم ۳۱۲۹ کلاهما نحوه.

  182. الأنفال: ۶۰.
  183. مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۶۶۶ ح‌۲۸۳۶، السنن الكبرى: ج‌۵ ص‌۱۷۹ ح‌۹۴۳۳، المعجم الكبير: ج‌۱۱ ص‌۲۴۴ ح‌۱۱۸۲۷ كلاهما نحوه.

  184. تاريخ الطبري: ج‌۲ ص‌۵۳۴، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۳ ص‌۱۰۶، فتح الباري: ج‌۷ ص‌۳۷۳ ذيل ح‌۴۰۷۷ نحوه.
  185. كَبَتَ اللّٰهُ العَدُوَّ كَبتاً - من باب ضرب -: أهانه وأذلّه (المصباح المنير: ص‌۵۲۳ «كبت»).

  186. المغازي: ج‌۱ ص‌۳۳۸، الطبقات الكبرى: ج‌۲ ص‌۴۹، سبل الهدى و الرشاد: ج‌۴ ص‌۳۱۰ کلاهما نحوه.

  187. الكَلم: الجَرح (النهاية: ج‌۴ ص‌۱۹۹ «كلم»).

  188. آل عمران: ۱۴۰.

  189. النساء: ۱۰۴.

  190. مجمع البيان: ج‌۳ ص‌۱۶۰، التبيان في تفسير القرآن: ج‌۳ ص‌۳۱۴ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۴۵؛ تفسير الطبري: ج‌۴ الجزء ۵ ص‌۲۶۳ نحوه.

  191. أرجف القوم إرجافاً: أكثروا من الأخبار السيّئة واختلاق الأقوال الكاذبة حتّى يضطرب الناس (المصباح المنير: ص‌۲۲۰ «رجف»).
  192. قال الطبرسي في تفسيره: (لَّئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ) أي لئن لم يمتنع المنافقون (وَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ) أي فجور و ضعف في الإيمان، و هم الذين لا دين لهم عمّا ذكرناه من مراودة النساء و إيذائهنّ، (وَ الْمُرْجِفُونَ فِى الْمَدِينَةِ) و هم المنافقون أيضاً الذين كانوا يرجفون في المدينة بالأخبار الكاذبة المضعّفة لقلوب المسلمين، بأن يقولوا: اجتمع المشركون في موضع كذا؛ قاصدين لحرب المسلمين، و نحو ذلك، و يقولون لسرايا المسلمين: إنّهم قتلوا و هُزموا. و في الكلام حذف و تقديره: لئن لم ينته هؤلاء عن أذى المسلمين، و عن الإرجاف بما يشغل قلوبهم (مجمعالبيان: ج‌۸ ص‌۵۸۰).
  193. الأحزاب: ۶۰ - ۶۲.
  194. تفسير القمّي: ج‌۲ ص‌۱۹۶، بحار الأنوار: ج‌۲۲ ص‌۷۰ ح‌۱۹.
  195. التحريش: الإغراء بين القوم (الصحاح: ج‌۳ ص‌۱۰۰۱ «حرش»).

  196. تفسير ابن أبي حاتم: ج‌۱۰ ص‌۳۱۵۵ ح‌۱۷۷۹۲، تفسير الطبري: ج‌۱۲ الجزء ۲۲ ص‌۴۸ نحوه، الدرّ المنثور: ج‌۶ ص‌۶۶۲ نقلاً عن ابن المنذر.

  197. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۴ ص‌۳۷۸ ح‌۵۷۹۴، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۳۳۲ ح‌۱۱۳۴؛ صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۱۰۲ ح‌۲۸۶۶، صحیح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۳۶۱ ح‌۱۷ کلاهما عن جابر.

  198. مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۱۹۶ ح‌۶۹۶ عن سعيد بن حدّان، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۷ ص‌۷۲۹ ح‌۱، مسند أبي يعلى: ج‌۱ ص‌۲۶۰ ح‌۴۹۰.

  199. سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۴۳ ح‌۲۶۳۷، صحيح ابن حبّان: ج‌۸ ص‌۱۵۶ ح‌۳۳۷۰ نحوه، السنن الكبرى: ج‌۹ ص‌۲۵۳ ح‌۱۸۴۵۱.

  200. الجعفريّات: ص‌۱۷۱ عن الإمام الكاظم عن آبائه:، مستدرك الوسائل: ج‌۱۱ ص‌۱۰۴ ح‌۱۲۵۳۶.

  201. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۴ ص‌۳۵۹ ح‌۵۷۶۲ عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه:، الخصال: ص‌۸۷ ح‌۲۰ عن المحاربي عن الإمام الصادق عن آبائه:، مكارم الأخلاق: ج‌۲ ص‌۳۲۵ ح‌۲۶۵۶ عن الإمام الصادق عن آبائه:، تحف العقول: ص‌۹، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۲۱۳ ح‌۴۲۴۴، بحار الأنوار: ج‌۷۱ ص‌۸ ح‌۱۱.

  202. شایان ذکر است که دروغ، حرام است و دروغ گفتن، همانند سایر حرامها گناه است و میان آن و دیگر حرامها تفاوتى وجود ندارد؛ امّا زمانى که دو کار مهم و مهمتر وجود دارد که باید یکى انتخاب شود، مهمتر مقدّم است؛ زیرا عقل حکم مىکند که در تزاحم میان دو حرام - که یکى از آن دو، جرم کمترى دارد و باید یکى را انتخاب کرد -، لازم است آنچه جرم کمترى دارد، انتخاب شود، مانند جایى که کسى در حال غرق شدن است و براى نجات وى باید حرامى مرتکب شد، که در این جا باید یکى را انتخاب کرد و نجات غریق، مقدّم است؛ چرا که مهمتر است. ادلّۀ چهارگانۀ کتاب، سنّت، اجماع و عقل هم بر همین دلالت مىکنند.

  203. تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۶۲ ح‌۲۹۸ عن إسحاق بن عمّار عن الإمام الصادق علیه‌السلام.

  204. الأمالي للطوسي: ص‌۲۶۱ ح‌۴۷۴.
  205. الكافي: ج‌۷ ص‌۴۶۰ ح‌۱، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۶۳ ح‌۲۹۹، تفسير القمّي: ج‌۲ ص‌۶۰ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۲۷ ح‌۳۳.
  206. التوبة: ۷۳، التحريم: ۹ و راجع التوبة: ۱۲۳ و الفرقان: ۵۲.
  207. التوبة: ١٢٣.
  208. الأنفال: ۵۷.
  209. خوف (ترسیدن) به تنهایی نمی‌تواند مجوّز پیمان‌شکنی باشد؛ بلکه این خوف باید دارای منشأ عًقلایی باشد؛ یعنی قرائن و نشانه‌هایی از آنها ظاهر شده باشد و بیم خیانت آنها برود. از این رو خداوند متعال می‌فرماید: (أنْبِذْ إِلَيْهِمْ؛ پیش‌دستی کنید) امّا بلافاصله می‌فرماید (لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ)؛ یعنی مبادا بدون اعلام اِلغای پیمانشان، به آنها حمله کنی! (ر. ک: تفسیر نمونه: ج۷ ص۲۱۸). آیۀ ۹۰ از سورۀ نساء و آیات ۵۵ تا ۶۲ از سورۀ انفال و روایات ذیل عنوان نیز تأییدکنندۀ همین مطلب اند.
  210. الأنفال: ۵۸.
  211. العمدة لابن البِطریق: ص‌۱۶۴ ح‌۲۵۲؛ تفسير الثعلبي: ج‌۵ ص‌۸.

  212. الاتِّساق: الانتظام. و استوسَقَ لك الأمر: إذا أمکنك. و في حدیث النجاشي: استوسق علیه أمر الحبشة: أي اجتمعوا علی طاعته و استقرّ الملك فیه (اُنظر: لسان العرب: ج‌۱۰ ص‌۳۸۰ و ۳۸۱ «وسق»). و المعنی: انتظم لي جميعُ نواحي المسلمين، و انقادوا جميعهم.

  213. كشف المحجّة: ص‌۲۶۱، بحار الأنوار: ج‌۳۰ ص‌۲۱ ح‌۱.

  214. المراد من النزول هنا هو تطبیق الآیة علی بعض مواردها.

  215. تفسير القمّي: ج‌۱ ص‌۲۷۹، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۱۶۱ ح‌۴۲۳.

  216. مقصود، این است که آیه برای بیان حکم واقعه‌ای نازل شد که قرار بود در آینده اتّفاق بیفتد، یا نازل شد تا حکم چنین وقایعی را پیشاپیش، روشن سازد.

  217. تفسير ابن أبي حاتم: ج‌۵ ص‌۱۷۲۱ ح‌۹۱۹۴، الدرّ المنثور: ج‌۴ ص‌۸۲.

  218. الكافي: ج‌۳ ص‌۵۱۳ ح‌۲ عن صفوان بن يحيى و أحمد بن محمّد بن أبي نصر، تهذيب الأحكام: ج‌۴ ص‌۳۸ ح‌۹۶ وص ۱۱۹ ح‌۳۴۱، بحار الأنوار: ج‌۱۹ ص‌۱۸۱ ح‌۲۹ و راجع قرب الإسناد: ص‌۳۸۴ ح‌۱۳۵۴.

  219. الكافي: ج‌۵ ص‌۱۲ ح‌۲، تهذيب الأحكام: ج‌۴ ص‌۱۱۶ ح‌۳۳۶، الخصال: ص‌۲۷۶ ح‌۱۸ كلّها عن حفص بن غياث عن الإمام الصادق علیه‌السلام، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۱۳۶ ح‌۲۸.

  220. الكافي: ج‌۴ ص‌۲۲۵ ح‌۳، بحار الأنوار: ج‌۱۹ ص‌۱۸۱ ح‌۲۹؛ تاريخ الطبري: ج‌۳ ص‌۶۰، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۴ ص‌۵۴ کلاهما نحوه.
  221. يوسف: ۹۲.

  222. الطبقات الكبرى: ج‌۲ ص‌۱۴۱، سير أعلام النبلاء: ج‌۲ ص‌۵۶۴ الرقم ۱۱۹، تفسير القرطبي: ج‌۹ ص‌۲۵۸ كلاهما نحوه.
  223. أي لزم المشركون مع شِركهم الوفاء بالعهود، و صار ذلك لهم شريعة و بينهم سنّة، فالإسلام أولى باللزوم و الوفاء (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۷ ص‌۱۰۸).

  224. استَوبَلوا: وجدوه وبيلاً؛ أي ثقيلاً. و استَوبَلت البلد: أي استوخمته و استثقلته و لم يوافق مزاجك (اُنظر: النهاية: ج‌۵ ص‌۱۴۶ «وبل»).

  225. لا تخيسنّ بعهدك: أي لا تنقضه. يقال: خاس بعهده يخيس، و خاس بوعده؛ إذا أخلفه (النهاية: ج‌۲ ص‌۹۲ «خيس»).

  226. لا تختلنّ عدوّك: أي لا تمكرنَّ به. يقال: خَتَله يختِله؛ إذا خدعه و راوغه. و خَتَل الذئبُ الصيدَ؛ إذا تخفّى له (اُنظر: النهاية: ج‌۲ ص‌۹ «ختل»).

  227. أفضاه بين عباده: أي جعله مشتركاً بينهم، لا يختصّ به فريق دون فريق (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۷ ص‌۱۰۹).

  228. لا إدغال: أي لا إفساد. و أدغَلَ في الأمر: أدخل فيه ما يفسده و يخالفه (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۲۴۴ «دغل»).

  229. لا مُدالسة: أي لا خديعة. يقال: فلان لا يوالس و لا يدالس: أي لا يخادع و لا يخون (اُنظر: المصباح المنير: ص‌۱۹۸ «دلس»).

  230. نهج البلاغة: الكتاب ۵۳، خصائص الأئمّة:: ص‌۱۲۳، تحف العقول: ص‌۱۴۵ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۴۷ ح‌۹.

  231. التوبة: ۶.
  232. الكافي: ج۵ ص۳۰ ح۹، المحاسن: ج۲ ص۹۷ ح۱۲۵۳، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۳۸ ح۲۳۳ كلّها عن محمّد بن حمران و ص‌۱۳۸ ح۲۳۱ عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج۱۰۹ ص۱۷۷ ح۲۱.

  233. الكافي: ج۵ ص۳۰ ح۱، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۴۰ ح۲۳۴، وسائل الشيعة: ج۱۱ ص۴۹ ح۱۹۹۹۷.
  234. الكافي: ج۱ ص۴۰۴ ح۲ عن سفيان الثوري عن الإمام الصادق علیه‌السلام، تهذيب الأحكام: ج۴ ص۱۳۱ ح۳۶۶ عن الإمام الكاظم علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله نحوه، الخصال: ص۱۵۰ ح۱۸۲ عن عبد اللّٰهبن أبي يعفور عن الإمام الصادق علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، الأمالي للمفيد: ص۱۸۷ ح۱۳ عن أبي خالد القمّاط عن الإمام الصادق علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، بحار الأنوار: ج۲۷ ص۶۸ ح۳؛ سنن ابن ماجة: ج۲ ص۸۹۵ ح۲۶۸۳ عن ابن عبّاس نحوه.

  235. سنن أبي داوود: ج۳ ص۸۰ ح۲۷۵۱، السنن الكبرى للبيهقي: ج۸ ص۵۴ ح۱۵۹۱۳، المجموع للنووي: ص۱۹ ح۳۶۴ كلّها عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه، سبل الهدى و الرشاد: ج۵ ص۲۴۳ عن عبد اللّٰهبن عبيدة، إمتاع الأسماع: ج۱ ص۳۹۳ كلّها نحوه.

  236. سنن الترمذي: ج۴ ص۱۴۲ ح۱۵۷۹ عن الإمام عليّ علیه‌السلام، صحيح البخاري: ج۶ ص۲۶۶۲ ح۶۸۷۰، صحيح ابن حبّان: ج۹ ص۳۰ ح۳۷۱۶ كلاهما عن إبراهيم التيمي عن أبيه عن الإمام عليّ علیه‌السلام، كنز العمّال: ج۱۴ ص۱۲۸ ح۳۸۱۳۱؛ دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۷۸ عن الإمام عليّ علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، العمدة: ص۳۱۴ ح۵۲۶ عن يزيد بن شريك بن طارق التيمي عن الإمام عليّ علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، بحار الأنوار: ج۲۸ ص۱۰۴ ح۳.

  237. النساء: ۹۲.

  238. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۷۸ عن الإمام عليّ علیه‌السلام، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۴۵ ح۱۲۳۹۰.

  239. قال العلّامة المجلسي=: «غَزَت بما یعقّب»، لعلّ قوله: «بما» زیدَ من النسّاخ. و في التهذیب: «غَزَت معنا»، فقوله: «یُعَقّب» خبر. و علی ما في النسخ لعلّ قوله: «بالمعروف» بدل، أو بیان لقوله: «بما یعقّب»، و قوله: «فإنّه» خبر؛ أي: کلّ طائفة غازیة بما یعزم أن یعقّب و یتبع بعضها بعضاً فیه و هو المعروف و القسط بین المسلمین، فإنّه لا یجوز له حرب إلّا بإذن أهلها؛ أي أهل الغازیة. أو فلیعلم هذا الحکم. و قال في النهایة: و فیه: «إنّ کلّ غازیة غَزَت یعقّب بعضها بعضاً»؛ أي یکون الغزو بینهم نوباً، فإذا خرجت طائفة ثمّ عادت لم تکلّف أن تعود ثانیة حتی یعقبها غیرها. انتهی. و لا یخفی بُعده عمّا في تلک النسَخ (مرآة العقول: ج‌۱۸ ص‌۳۵۸).
  240. الكافي: ج‌۵ ص‌۳۱ ح‌۵، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۴۰ ح‌۲۳۸ و فيه «لا يجار حرمة» بدل «يجوز حرب» و «مؤمن» بدل «مؤمنين» و كلاهما عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق علیه‌السلام، بحار لأنوار: ج‌۱۹ ص‌۱۶۷ ح‌۱۵.
  241. مسند ابن حنبل: ج۲ ص۶۰۰ ح۶۷۰۴، السنن الكبرى: ج۶ ص۵۴۶ ح۱۲۹۲۹، صحيح ابن خزيمة: ج۴ ص۲۶ ح۲۲۸۰، تاريخ الإسلام للذهبي: ج۲ ص۵۵۷ كلّها نحوه، كنز العمّال: ج۱۶ ص۷۰۸ ح۴۶۴۵۵؛ الأمالي للطوسي: ص۲۶۳ ح۴۸۱ نحوه.
  242. الکافي: ج‌۵ ص‌۳۱ ح‌۲ عن مسعدة بن صدقة، تهذیب الأحکام: ج‌۶ ص‌۱۴۰ ح‌۲۳۵، قرب الإسناد: ص‌۱۳۸ ح‌۴۸۸، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۴۶ ح‌۵.

  243. سنن الترمذي: ج۴ ص۱۴۱ ح۱۵۷۹، نصب الراية: ج۳ ص۳۹۵.

  244. الخُرثِيّ: أردأ المتاع و الغنائم، و هي سقط البيت من المتاع (لسان العرب: ج۲ ص۱۴۵ «خرث»).

  245. نصب الراية: ج۳ ص۳۹۶ عن الإمام عليّ علیه‌السلام، السنن الكبرى: ج۹ ص۱۶۰ ح۱۸۱۷۲ عن موسى بن إسماعيل عن الإمام الكاظم عن آبائه: عنه صلّی اللّه علیه و آله، كنز العمّال: ج۴ ص۳۷۵ ح۱۰۹۸۳؛ الجعفريّات: ص۸۱ عن الإمام الكاظم عن آبائه:، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۴۶ ح۱۲۳۹۵.

  246. سنن الترمذي: ج۴ ص۱۴۲ ح۱۵۷۹، مسند ابن حنبل: ج۱۰ ص۲۶۳ ح۲۶۹۷۲، السنن الكبرى للبيهقي: ج۹ ص۱۶۱ ح۱۸۱۷۴، المعجم الكبير: ج۲۴ ص۴۲۱ ح۱۰۲۲، مسند إسحاق بن راهويه: ج۵ ص۱۸ ح۲۱۱۴.

  247. سنن أبي داوود: ج۳ ص۸۴ ح۲۷۶۳، مسند ابن حنبل: ج۱۰ ص۲۶۰ ح۲۶۹۵۷ نحوه، المعجم الكبير: ج۲۴ ص۴۰۷ ح۹۸۹، التمهيد: ج۲۱ ص۱۸۷، نصب الراية: ج۳ ص۳۹۵، كنز العمّال: ج۴ ص۳۶۸ ح۱۰۹۵۰.

  248. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۷۸، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۴۶ ح۱۲۳۹۲.

  249. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۷۸، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۴۵ ح۱۲۳۹۱.

  250. النوادر للراوندي: ص۱۶۹ ح۲۶۷ عن الإمام الكاظم عن آبائه:، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۴۶ ح۱۲۳۹۴.

  251. الكافي: ج۵ ص۳۱ ح۴ عن محمّد بن الحكم، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۴۰ ح۲۳۷، مشكاة الأنوار: ص۴۱۴ ح۱۳۹۰ عن الإمام الكاظم علیه‌السلام و كلاهما عن محمّد بن حكيم، وسائل الشيعة: ج۱۱ ص۵۰ ح۲۰۰۰۱.

  252. أخفَرَ الذمّة: لم يَفِ بها (لسان العرب: ج۴ ص۲۵۳ «خفر»).

  253. الكافي: ج۵ ص۳۰ ح۸، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۳۸ ح۲۳۲ كلاهما عن مسعدة بن صدقة، بحار الأنوار: ج۱۹ ص۱۷۹ ح۲۷؛ السنن الكبرى للنسائي: ج۵ ص۱۷۲ ح۸۵۸۶، المعجم الصغير: ج۱ ص۱۲۳، المصنّف لابن أبي شيبة: ج۷ ص۶۹۲ ح۱ كلّها عن سليمان بن بريدة عن أبيه عنه صلّی اللّه علیه و آله نحوه.

  254. صحيح مسلم: ج۳ ص۱۳۵۷ ح۳، سنن الترمذي: ج۴ ص۱۶۲ ح۱۶۱۷، السنن الكبرى للنسائي: ج۵ ص۲۰۷ ح۸۶۸۰، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۹۵۳ ح۲۸۵۸، مسند ابن حنبل: ج۹ ص۲۷ ح۲۳۰۹۲ كلّها نحوه، كنز العمّال: ج۴ ص۳۸۰ ح۱۱۰۰۸.
  255. سنن ابن ماجة: ج۲ ص۸۹۷ ح۲۶۸۹، مسند ابن حنبل: ج۱۰ ص۳۴۵ ح۲۷۲۷۷ عن سليمان بن صرد، مجمع الزوائد: ج۶ ص۴۴۵ ح۱۰۷۱۴نقلاً عن الطبراني عن رفاعة بن صرد نحوه، تاريخ دمشق: ج۴۵ ص۴۹۸ ح۹۹۵۴، إمتاع الأسماع: ج۱۲ ص۲۲۱ كلاهما عن عمرو بن الحمق، كنز العمّال: ج۴ ص۳۶۲ ح۱۰۹۰۹.

  256. صحيح ابن حبّان: ج۱۳ ص۳۲۰ ح۵۹۸۲، مسند ابن حنبل: ج۸ ص۲۲۰ ح۲۲۰۰۶ و فيه «مؤمن» بدل «رجل» و «مؤمناً» بدل «رجلاً» و ليس فيه «و إن كان المقتول كافراً»، السنن الكبرى: ج۹ ص۲۴۱ ح۱۸۴۲۲، المعجم الأوسط: ج۸ ص۵ ح۷۷۸۱، المصنّف لعبد الرزّاق: ج۵ ص۳۰۰ ح۹۶۷۹ نحوه و كلّها عن عمرو بن الحمق، كنز العمّال: ج۴ ص۳۶۵ ح۱۰۹۳۰.

  257. خاس به خوساً: غدر به و خان (القاموس المحيط: ج۲ ص۲۱۲ «خوس»).

  258. تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۷۵ ح۳۴۹، تنبيه الخواطر: ج۲ ص۲۶۶ كلاهما عن حبّة العرني.

  259. لا يقبل منه صَرف و لا عدل: الصَّرف: التوبة. و العَدل: الفِدية (الصحاح: ج۵ ص۱۷۶۱ «عدل»).

  260. صحيح البخاري: ج۳ ص۱۱۶۱ ح۳۰۰۸، صحيح مسلم: ج۲ ص۹۹۹ ح۴۷۰ نحوه، سنن أبي داوود: ج۲ ص۲۱۶ ح۲۰۳۴، صحيح ابن حبّان: ج۹ ص۳۰ ح۳۷۱۶ كلّها عن إبراهيم التميمي عن أبيه عن الإمام عليّ علیه‌السلام، كنز العمّال: ج۱۴ ص۱۲۸ ح۳۸۱۳۱؛ العمدة: ص۳۱۴ ح۵۲۶ عن يزيد بن شريك بن طارق التيمي عن الإمام عليّ علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله.

  261. المستدرك على الصحيحين: ج۲ ص۱۵۳ ح۲۶۲۶، مسند أبي يعلى: ج۴ ص۲۵۵ ح۴۳۷۵، مسند إسحاق بن راهويه: ج۳ ص۹۲۳ ح۱۶۱۶ و فيه «أجازت عليكم جارية» بدل «جارت عليهم جائزة»، التمهيد لابن عبد البرّ: ج۲۱ ص۱۸۸ كلّها عن عائشة، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۲ ص۳۱۵ نحوه، كنز العمّال: ج۴ ص۲۶۳ ح۱۰۹۱۰.

  262. تحف العقول: ص۸۲، بحار الأنوار: ج۷۷ ص۲۱۰ و ص‌۲۲۹؛ دستور معالم الحكم: ص۲۴ نحوه، كنز العمّال: ج۱۶ ص۱۷۹ ح۴۴۲۱۵.

  263. المعجم الكبير: ج‌۲۰ ص‌۴۲ ح‌۶۴، تاريخ الإسلام للذهبي: ج‌۱۳ ص‌۲۳۸ الرقم ۱۳۹، حلية الأولياء: ج‌۳ ح‌۳۲۴ الرقم ۲۵۰ كلاهما بزيادة «على دمه» بعد «رجلاً» و كلّها عن معاذ.

  264. السنن الكبرى للنسائي: ج۵ ص۲۲۵ ح۸۷۳۹، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۸۹۶ ح۲۶۸۸، مسند ابن حنبل: ج۸ ص۲۲۰ ح۲۲۰۰۵ كلّها عن عمرو بن الحمق.

  265. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۳۵۹ ح‌۹، مسند ابن حنبل: ج‌۳ ص‌۲۶۳ ح‌۴۸۳۹، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۷ ص‌۶۹۳ ح‌۲.

  266. الكافي: ج‌۲ ص‌۳۳۸ ح‌۶ عن الأصبغ بن نباتة، نهج البلاغة: الخطبة ۲۰۰، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۱۹۷ ح‌۴۸۳؛ المعيار و الموازنة: ص‌۱۶۶ نحوه.

  267. الكافي: ج۵ ص۳۱ ح۳، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۳ ص۵۶۹ ح۴۹۴۳، و فیه «على دمه» بدل «على ذمّة» و کلاهما عن عبد اللّٰهبن سليمان، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۴۰ ح۲۳۶، بحار الأنوار، ج۱۰۰ ص۴۷ ح۷.

  268. مجلسی= مىگوید: «کنایه از شهرت وى به خیانتکارى است، یا مقصود، این است که پرچمى را به دست خواهد داشت که با آن شناخته مىشود» (مرآة العقول: ج۱۸ ص۳۵۷).

  269. الإنسان: ۸.
  270. تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۵۳ ح۲۶۸، وسائل الشيعة: ج۱۱ ص۶۹ ح۲۰۰۵۲.

  271. تفسير القمّيّ: ج۲ ص۳۹۸، مجمع البيان: ج۱۰ ص۶۱۲، العمدة لابن البِطریق: ص۳۴۷ ح۶۶۸ عن ابن مهران الباهلي، تفسير فرات: ص۵۲۷ ح۶۷۷، المناقب للكوفي: ج۱ ص۵۸ ح۲۳ كلاهما عن زيد بن أرقم و كلّها نحوه؛ أسباب النزول: ص۴۷۰ ح۸۴۴ عن ابن عبّاس نحوه.
  272. شعب الإيمان: ج۶ ص۵۲۶ ح۹۱۵۷، غريب الحديث للهروي: ج۲ ص۳۷۵، إصلاح غلط المحدّثين: ص۹۱ ح۱۴۳، الدرّ المنثور: ج۸ ص۳۷۱.

  273. تاريخ الطبري: ج۲ ص۴۶۰، السيرة النبويّة لابن هشام: ج۲ ص۲۹۹، تاريخ الإسلام للذهبي: ج۲ ص۱۱۹، السيرة النبويّة لابن كثير: ج۲ ص۴۷۵، البداية و النهاية: ج۳ ص۳۰۶، كنز العمّال: ج۴ ص۳۸۴ ح۱۱۰۳۶.

  274. المعجم الكبير: ج۲ ص۲۶۹ ح۲۱۲۹، كنز العمّال: ج۱۳ ص۳۳۰ ح۳۶۹۳۳ و راجع اُسد الغابة: ج۱ ص۵۳۴ الرقم ۷۴۲ و الإصابة: ج۱ ص۵۸۷ الرقم ۱۱۵۴.
  275. قرب الإسناد: ص۸۷ ح۲۸۹ عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق علیه‌السلام عن أبيه علیهماالسلام، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۳۳ ح۱۱.

  276. أي يُظلّل عليه من الحرّ و البرد.

  277. الكافي: ج۵ ص۳۵ ح۲ عن زرارة و ح۳ عن منصور بن حازم و ح‌۴ عن جرّاح المدائني، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۵۳ ح۲۶۶ عن سليمان بن خالد، وسائل الشيعة: ج۱۱ ص۶۸ ح۲۰۰۵۱.

  278. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۷۷، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۷۹ ح۱۲۴۶۹.

  279. صالح نسکه: أي ذبیحته الطیّبة (بحار الأنوار: ج۸۸ ص۱۲۷، و اُنظر: مجمع البحرین: ج۳ ص۱۷۷۹ «نسك»).

  280. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۲ ص۲۱۳ ح۲۱۸۹، الخصال: ص۲۹۸ ح۶۸ عن أبان بن محمّد، روضة الواعظين: ج۲ ص۲۱۴ ح۹۶۹ نحوه، بحار الأنوار: ج۹۱ ص۱۲۷ ح۲۵.

  281. العاني: الأسير (لسان العرب: ج۱۵ ص۱۰۱ «عنو»).

  282. صحيح البخاري: ج۵ ص۱۹۸۴ ح۴۸۷۹، سنن أبي داوود: ج۳ ص۱۸۷ ح۳۱۰۵، السنن الكبرى للنسائي: ج۴ ص۳۵۴ ح۷۴۹۲، مسند ابن حنبل: ج۷ ص۱۲۹ ح۱۹۵۳۴، سنن الدارمي: ج۲ ص۶۷۱ ح۲۳۷۳ نحوه و كلّها عن أبي موسى الأشعري، كنز العمّال: ج۱۵ ص۸۶۴ ح۴۳۴۳۹.

  283. المعجم الصغير: ج۱ ص۱۵۱، الفردوس: ج۳ ص۵۴۹ ح۵۷۱۶ كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج۴ ص۲۸۱ ح۱۰۴۹۲.

  284. سنن الدارمي: ج۲ ص۶۷۲ ح۲۳۷۴، السنن الكبرى: ج۹ ص۳۷۸ ح۱۸۸۲۶، عمدة القاري: ج۱۵ ص۹۷ و فيهما «فدى» بدل «فادى»، مسند الشافعي: ص۳۲۳، معرفة السنن و الآثار: ج۵ ص۱۳۱ ح۳۹۶۹، الدرّ المنثور: ج۷ ص۴۵۸.

  285. المصباح للكفعمي: ص۸۱۷، البلد الأمين: ص۲۲۳، بحار الأنوار: ج۹۸ ص۱۲۰ ح۳ نقلاً عن خطّ الشهيد.

  286. الكَلّ: اليتيم. و الكَلّ: الذي هو عيال و ثِقل على صاحبه (لسان العرب: ج۱۱ ص۵۹۲ و ۵۹۴ «كلل»).

  287. الأمالي للطوسي: ص۴۶۸ ح۱۰۳۱، بحار الأنوار: ج۱۹ ص۶۳ ذيل ح۱۸.

  288. اخضَرَّتا عيناه: أي اسودّتا عيناه من شدّة الجوع؛ فإنّ الذي يشتدّ جوعه يعلو عينيه شيء كالغبار أو الدخان فيسودّ في عينيه الهواء و غيره من الاُمور المنظورة (اُنظر: النهاية: ج۲ ص۴۲ «خضر»).

  289. الجعفريّات: ص۵۵ عن الإمام الكاظم عن آبائه:، بحار الأنوار: ج۹۶ ص۱۸۱ ذيل ح۲۷.

  290. عدّة الداعي: ص۶۲، الرسالة السعدية: ص۱۶۴، عوالي اللآلي: ج۱ ص۳۷۶ ح۱۰۴، بحار الأنوار: ج۷۶ ص۴۴ ح۵؛ المعجم الكبير: ج۷ ص۲۳۰ ح۶۹۶۲، مسند الشهاب: ج۲ ص۲۴۲ ح۱۲۷۹ كلاهما عن سمرة بن جندب، كنز العمّال: ج۳ ص۲۶۸ ح۶۴۹۳.
  291. هي جُوَیرِیَة بنت الحارث بن أبي ضرار المصطلقي، سباها النبيّ صلّی اللّه علیه و آله یوم المُرَیسیع في السنة الخامسة، و کان اسمها بَرّة فغیّره النبيّ صلّی اللّه علیه و آله (تاریخ الإسلام للذهبي: ج‌۴ ص‌۱۸۹).

  292. المعجم الكبير: ج۲۴ ص۵۹ ح۱۵۴، المصنّف لعبد الرزّاق: ج۷ ص۲۷۱ ح۱۳۱۱۸، الطبقات الكبرى: ج۸ ص۱۱۸ عن عامر، تاريخ الإسلام للذهبي: ج۴ ص۱۹۰، سير أعلام النبلاء: ج۲ ص۲۶۳ الرقم ۳۹۰ كلّها نحوه، كنز العمّال: ج۱۳ ص۷۰۶ ح۳۷۸۰۷.

  293. الكافي: ج۴ ص۳۲ ح۳ عن أبي مخنف الأزدي، بحار الأنوار: ج۴۱ ص۱۲۳ ح۲۹.

  294. نهج البلاغة: الخطبة ۱۴۲، الأمالي للمفيد: ص۱۷۶ ح۶، الأمالي للطوسي: ص۱۹۵ ح۳۳۱، الغارات: ج۱ ص۷۶ و الثلاثة الأخيرة عن ربيعة و عمارة، تحف العقول: ص۱۸۶ كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج۷۴ ص۴۱۶ ح۳۵.

  295. الأنفال: ۷۰.
  296. الأنفال: ۶۷.
  297. محمّد: ۴.
  298. لم يرد الراوي في كتاب من لا يحضره الفقيه، و أورده المصنّف في ثواب الأعمال.

  299. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۲ ص۹۹ ح۱۸۴۰، ثواب الأعمال: ص۹۷ ح۱۳، الإقبال: ج۱ ص۳۹، بحار الأنوار: ج۹۶ ص۳۶۳ ح۳۲؛ الطبقات الكبرى: ج۱ ص۳۷۷، مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا: ص۲۵۳ ح۳۸۶، كنز العمّال: ج۷ ص۸۱ ح۱۸۰۶۰.

  300. الإنسان: ۸.

  301. الدرّ المنثور: ج۸ ص۳۷۱ نقلاً عن ابن المنذر.

  302. المستدرك على الصحيحين: ج۳ ص۵۲۴ ح۵۹۴۸، الإصابة: ج۶ ص۳۳۱ الرقم ۸۷۰۱، اُسد الغابة: ج۵ ص۲۹۴ الرقم ۵۱۹۸.
  303. المغازي: ج۳ ص۹۸۸، تاريخ دمشق: ج۶۹ ص۱۹۸ ح۱۳۷۴۹ و راجع اُسد الغابة: ج۷ ص۱۴۴ الرقم ۶۹۹۶ و السيرة النبويّة لابن كثير: ج۴ ص۱۲۴.
  304. يقال: ربعت القوم أربعهم، إذا أخذت رُبع أموالهم، و قد كان الملك [و الرئيس] في الجاهلية يأخذ الرُّبع من الغنيمة دون أصحابه، و يسمّیٰ ذلك الربع: المِرباع (النهاية: ج۲ ص۱۸۶ «ربع»).

  305. الحظيرة: ما أحاط بالشيء، و هي تكون من قصب و خشب (لسان العرب: ج۴ ص۲۰۳ «حظر»).
  306. امرأة جَزلَة: إذا كانت ذات رأي (الصحاح: ج۴ ص۱۶۵۵ «جزل»).
  307. الطبقات الكبرى: ج۱ ص۳۲۲، تاريخ الطبري: ج۳ ص۱۱۳ عن شيبان بن سعد الطائي، السيرة النبويّة لابن هشام: ج۴ ص۱۲۴ كلاهما نحوه، تاريخ دمشق: ج۶۹ ص۱۹۳ ح۱۳۷۴۸.
  308. و أصابوا معه العَضباء: أي أخَذوها؛ و هي ناقةٌ نَجيبةٌ كانت لرجُلٍ من بَني عَقيل، ثمّ انتقلَت إلى رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله (هامش المصدر).

  309. سابقَةَ الحاجّ: أراد بها العضباءَ؛ فإنّها كانت لا تُسبَق أو لا تكاد تُسبَق (هامش المصدر).
  310. صحيح مسلم: ج۳ ص۱۲۶۲ ح۸، سنن أبي داوود: ج۳ ص۲۳۹ ح۳۳۱۶، السنن الكبرى للنسائي: ج۵ ص۱۷۵ ح۸۵۹۲ نحوه، سنن الدارمي: ج۲ ص۶۸۵ ح۲۴۱۰، مسند ابن حنبل: ج۷ ص۲۰۷ ح۱۹۹۱۵، كنز العمّال: ج۴ ص۳۸۴ ح۱۱۰۳۳.
  311. رسم عرب، این بود که اگر کسى در بارۀ جنایت همپیمان خود، سکوت مىکرد و جنایت او را جبران نمىنمود، شریک جرم شمرده مىشد. (م)
  312. الكافي: ج۵ ص۲۱۸ ح۱، تهذيب الأحكام: ج۷ ص۷۳ ح۳۱۴، كتاب من لايحضره الفقيه: ج۳ ص۲۱۹ ح۳۸۱۰، عوالي اللآلي: ج۳ ص۲۲۸ ح۱۱۳ كلّها عن معاوية بن عمّار، وسائل الشيعة: ج۱۳ ص۴۱ ح۲۳۶۳۷.
  313. مسند ابن حنبل: ج۴ ص۴۸۵ ح۱۳۵۵۶، السيرة النبويّة لابن كثير: ج۲ ص۴۵۷، تفسير ابن كثير: ج۴ ص۳۲ عن أنس، البداية و النهاية: ج۳ ص۲۹۶، الدرّ المنثور: ج۴ ص۱۰۴.
  314. قَدْرُ کلّ شيء و مقداره: مقیاسه. و قدَرَ الشيءَ: قاسَهُ (لسان العرب: ج‌۵ ص‌۷۷ «قدر»).

  315. إشارة إلی قضیّة نزع رسول اللّٰه صلّی اللّه علیه و آله قمیصه و إعطائه لعبد اللّٰه بن اُبيّ لیکفّن فیه حیث طلب منه ذلك، أو تکفینه به بعد موتة؛ علی اختلاف النقول (اُنظر المغازي للواقدي: ج‌۲ ص‌۱۰۵۷ و إمتاع الأسماع: ج‌۲ ص‌۹۰ و غیرهما).
  316. صحيح البخاري: ج۳ ص۱۰۹۵ ح۲۸۴۶، النهاية: ج۴ ص۲۱، تفسير القرطبي: ج۸ ص۲۲۱ و ليس فيهما ذيله من «قال ابن عيينة»؛ مجمع البحرين: ج۳ ص۱۴۴۴ و راجع المستدرك على الصحيحين: ج۳ ص۳۷۳ ح۵۴۲۵.
  317. ضَرَبت في الأرض: إذا سافرت تبتغي الرزق. و الضَّرب یقع علی جمیع الأعمال إلّا قلیلاً؛ ضربَ في التجارة، و في الأرض، و في سبیل اللّٰه. و المضاربة: أن تعطي إنساناً من مالِك ما یتّجر فیه علی أن یکون الربح بینکما أو یکون له سهم معلوم من الربح (تاج العروس: ج‌۲ ص‌۱۶۷ و ۱۷۳).
  318. المناقب لابن شهر آشوب: ج۱ ص۱۰۷، قصص الأنبياء للراوندي: ص۳۴۰ ح۴۱۷ و ليس فيه ذيله من «فأخذت فأعطاني»، إعلام الورى: ج۱ ص۱۶۹ و ليس فيه ذيله من «فنزل: يا أيّها» و كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج۱۸ ص۱۳۰ ذيل ح۳۹؛ مسند ابن حنبل: ج۱ ص۷۵۵ ح۳۳۱۰ عن ابن عبّاس، الطبقات الكبرى: ج۴ ص۱۳ عن محمّد بن إسحاق و ليس فيهما ذيله من «فنزل: يا أيّها» نحوه، مجمع الزوائد: ج۶ ص۱۱۴ ح۱۰۰۰۶.
  319. شرح الأخبار: ج۳ ص۲۳۲؛ الاستيعاب: ج۲ ص۳۵۸ الرقم ۱۳۸۶ نحوه و راجع المصنّف لعبد الرزّاق: ج۵ ص۳۵۳ ح۹۷۲۹.
  320. الأنفال: ۷۰.
  321. بحار الأنوار: ج۱۹ ص۲۴۱ نقلاً عن تفسير القمّي، مجمع البيان: ج۴ ص۸۶، التبيان في تفسير القرآن: ج۵ ص۱۸۶ كلاهما نحوه و راجع تفسير الفخر الرازي: ج۱۵ ص۲۰۴ و تاريخ المدينة: ج۳ ص۸۶۱.
  322. الكامل في التاريخ: ج۱ ص۵۵۹، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۱۵ ص۴۶؛ بحار الأنوار: ج۲۰ ص۱۴۴ ذيل ح۵۲ و راجع إمتاع الأسماع: ج۱ ص۱۷۸.
  323. الجعرانة: هي ماء بين الطائف و مكّة، و هي إلی مكّة أقرب، نزلها النبيّ صلّی اللّه علیه و آله لمّا قسّم غنائم هوازن مرجعه من غزاة حنين و أحرم منها (معجم البلدان: ج۲ ص۱۴۲).

  324. في المصادر الاُخرى: «إنّا أصلٌ و عَشيرةٌ».

  325. صابحنا: أي أتيناه صباحاً، يقال: صَبَحنا أهلها خيراً أو شرّاً (اُنظر: لسان العرب: ج۲ ص۵۰۲ «صبح»).
  326. الفرج بعد الشدّة للتنوخي: ج۱ ص۱۰۹، السنن الكبرى: ج۹ ص۱۲۷ ح۱۸۰۷۴، تاريخ الإسلام للذهبي: ج۲ ص۶۰۶ كلاهما عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه، السيرة النبويّة لابن هشام: ج۴ ص۱۳۰ كلّها نحوه؛ إعلام الورى: ج۱ ص۲۳۹ نحوه، بحار الأنوار: ج۲۱ ص۱۸۴ ح۲۳.
  327. فقَتَله: أي سلمةُ بن الأکوع (هامش المصدر).

  328. النَّفَل: الغنیمة. و نفّلتُه: وهبت له النَّفَل و غیره (المصباح المنیر: ص‌۶۱۹ «نفل»). و السَّلَب: هو ما یأخذُه أحَد القَرنَین في الحرب من قَرنه مما یکون علیه و معه من سلاح و ثیاب و دابّة و غیرها (النهایة: ج‌۲ ص‌۳۸۷ «سلب»).

  329. صحيح البخاري: ج۳ ص۱۱۱۰ ح۲۸۸۶، سنن أبي داوود: ج۳ ص۴۸ ح۲۶۵۳، السنن الكبرى للنسائي: ج۵ ص۲۶۵ ح۸۸۴۴، السنن الكبرى: ج۶ ص۵۰۰ ح۱۲۷۶۴، المعجم الكبير: ج۷ ص۲۶ ح۶۲۷۲ كلّها نحوه.

  330. الأعلم: الذي انشقّت شفته العليا (کتاب العين: ج۲ ص۱۵۲ «علم»)، و لعلّه أطلق عليه أعلم مع كون الشقّ في الشفة السفلى تسامحاً.

  331. المصنّف لابن أبي شيبة: ج۸ ص۴۸۴ ح۸۷، تاريخ الطبري: ج۲ ص۴۶۵، تاريخ الإسلام للذهبي: ج۲ ص۶۸، البداية و النهاية: ج۳ ص۳۱۰، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۱۴ ص۱۷۲ كلّها نحوه، كنز العمّال: ج۵ ص۴۰۸ ح۱۳۴۴۷.
  332. بئر معونة بين أرض بني عامر و صرّة بني سليم، و هي إلى حرّة بني سليم أقرب. و قيل: بئر معونة بين جبال يقال لها: أبلى، في طريق المُصعِد من المدينة إلى مكّة، و هي لبني سليم (معجم البلدان: ج۱ ص۳۰۲).
  333. المغازي: ج‌۱ ص‌۱۵، الطبقات الكبرى: ج۴ ص۱۳۷.
  334. فاجعۀ «بئر معونه» در سال چهارم هجرى رخ داد. ابو بَراء عامرى از پیامبر خدا۹ درخواست کرد مبلّغانى به منطقۀ نجد بفرستد و خود، حفاظت آنها را به عهده گرفت. چهل تن حافظ قرآن و احکام، عازم نجد شدند؛ امّا یکى از سران نجد به نام عامر بن طُفَیل، با همکارى برخى از قبیلههاى اطراف نجد به آنها حمله برد و پس از جنگى خونین و نابرابر، همۀ آنان را به شهادت رساند. تنها کعب بن یزید از این واقعه نجات یافت که با بدنى مجروح، خبر را به مدینه رساند. (م)
  335. الكافي: ج۸ ص۲۹۹ ح۴۵۸ عن زرارة، بحار الأنوار: ج۱۹ ص۱۷۶ ح۲۰.
  336. الأمالي للصدوق: ص۳۴۵ ح۴۱۷ عن أبي عبيدة الحذّاء، قصص الأنبياء للراوندي: ص۳۰۷ ح۳۷۸ عن هشام بن سالم نحوه، روضة الواعظين: ج۲ ص۲۶۶ ح۱۱۱۴، بحار الأنوار: ج۱۸ ص۱۰۸ ح۸.
  337. المصنّف لابن أبي شيبة: ج۷ ص۶۷۴ ح۴ و ج۸ ص۷۲۴ ح۲۳ و ليس فيه «يوم» بعد «بأسير» و كلاهما عن محمّد بن إسحاق، كنز العمّال: ج۱۱ ص۳۴۵ ح۳۱۷۰۲.

  338. تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۵۳ ح۲۶۹، دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۹۳ نحوه، وسائل الشيعة: ج۱۱ ص۵۴ ح۲۰۰۱۰.

  339. المصنّف لابن أبي شيبة: ج۸ ص۷۲۵ ح۲۵، السنن الكبرى: ج۸ ص۳۱۵ ح۱۶۷۵۴، المجموع للنووي: ج۱۹ ص۲۰۳، معرفة السنن و الأثار: ج۶ ص۲۸۴ ح۵۰۰۲، الاُمّ: ج۲ ص۲۳۷ و الأربعة الأخيرة عن أبي فاختة نحوه، كنز العمّال: ج۱۱ ص۳۴۵ ح۳۱۷۰۳.

  340. وقعة صفّين: ص۴۶۶، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۳۸ ح۳۶؛ الفتوح: ج۳ ص۱۱۵، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۸ ص۱۰۱، بغية الطلب في تاريخ حلب: ج۴ ص۱۹۲۵ كلّها نحوه.
  341. وقعة صفّين: ص۵۱۸، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۳۹ ح۳۹؛ تاريخ الطبري: ج۵ ص۵۶، الكامل في التاريخ: ج۲ ص۳۸۳ كلاهما نحوه.
  342. الكافي: ج۵ ص۳۳ ح۵، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۵۶ ح۲۷۶، بحار الأنوار: ج۳۳ ص۴۴۶ ح۶۵۷.
  343. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۹۴، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۵۷ ح۱۲۴۱۹.
  344. الذَّف: الإجهاز على الجريح، و كذلك الذفاف (لسان العرب: ج۹ ص۱۱۰ «ذفف»).

  345. السنن الكبرى: ج۸ ص۳۱۴ ح۱۶۷۴۷، المصنّف لابن أبي شيبة: ج۷ ص۶۷۵ ح۲، نصب الراية: ج۳ ص۴۶۳ كلاهما نحوه و كلّها عن حفص بن غياث عن الإمام الصادق علیه‌السلام، كنز العمّال: ج۱۱ ص۳۳۴ ح۳۱۶۷۲؛ الأمالي للمفيد: ص۲۵ ح۸ عن الفضيل بن عطاء، تفسير القمّي: ج۲ ص۳۲۱ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج۳۲ ص۲۶۹ ح۲۰۹.

  346. چنان که از احادیث ۲۲۶۵ و ۲۲۹۰ و... برداشت مىشود، بازماندگان لشکر جمل، اجازه یافتند که اموالشان را با خود ببرند، اگر چه اثاث و اسلحۀ کشتگان و فراریانى که باز نگشتند، بر جاى ماند و امام۷ آنها را میان سپاه خویش، تقسیم نمود. (م)

  347. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۹۳، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۶۵ ح۱۲۴۳۷.

  348. شرح الأخبار: ج۱ ص۳۸۸ ح۳۳۰، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۵۵ ح۱۲۴۱۶.
  349. شرح الأخبار: ج۱ ص۳۸۹ ح۳۳۱، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۵۷ ح۱۲۴۲۱ و راجع المناقب، لابن شهرآشوب: ج۲ ص۱۱۴..
  350. یقال: هذا وَلَد رِشدَة: إذا کان لنکاحٍ صحیح. کما یقال في ضِدِّه: وَلَد زِنیة (النهایة: ج‌۲ ص‌۲۲۵ «رشد»).
  351. شرح الأخبار: ج۱ ص۳۹۵ ح۳۳۴، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۵۸ ح۱۲۴۲۲.
  352. النساء: ۸۴.
  353. التوبة: ۸۸.
  354. الأمالي للصدوق: ص‌۴۹۰ ح‌۶۶۸، وقعة صفّين: ص‌۳۱۳ كلاهما عن جابر عن الإمام الباقر علیه‌السلام،
    بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۴۸۶ ح‌۴۲۰؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۵ ص‌۲۴۸ عن جابر عن الإمام الباقر عنه علیهماالسلام.

  355. أي إذا اشتدّت الحرب استقبلنا العدوّ به و جعلناه لنا وقايةً. و قيل: أراد إذا اضطرمت نار الحرب و تَسَعَّرت، كما يقال في الشرّ بين القوم: اضطرمت نارهم؛ تشبيهاً بحمرة النار و كثيراً ما يطلقون الحمرة على الشدّة (النهاية: ج‌۱ ص‌۴۳۸ «حمر»).

  356. نهج البلاغة: غريب كلامه: ح‌۹، مجمع البيان: ج‌۱ ص‌۴۷۸، مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۵۳ ح‌۲۶، بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۱۲۱ ح‌۴۴؛ مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۳۳۰ ح‌۱۳۴۶، مسند أبي يعلى: ج‌۱ ص‌۱۸۴ ح‌۲۹۷ كلاهما عن حارثة بن مضرب.

  357. مسند ابن حنبل: ج‌١ ص‌١٨۶ ح‌۶۵۴، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌٧ ص‌۵٧٨ ح‌١، البداية و النهاية: ج‌٣ ص‌٢٧٩، السيرة النبويّة لابن كثير: ج‌٢ ص‌۴٢۵ كلّها عن حارثة بن مضرب، كنز العمّال: ج‌١٠ ص‌٣٩٧ ح‌٢٩٩۴٣؛ مكارم الأخلاق: ج‌١ ص‌۵٣ ح‌٢۵، بحار الأنوار: ج‌١۶ ص‌٢٣٢ ح‌٣۵.

  358. الجفن: غمد السيف (لسان العرب: ج‌١٣ ص‌٨٩ «جفن»).

  359. الإرشاد: ج‌١ ص‌٨۶، إعلام الورى: ج‌١ ص‌٣٧٨، المناقب لابن شهر آشوب: ج‌٣ ص‌١٢۴ و ليس فيه صدره و كلّها عن عكرمة، بحار الأنوار: ج‌۴١ ص‌٨٣ ح‌١٠؛ مسند أبي يعلى: ج‌١ ص‌٢٧٨ ح‌۵۴٢، مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا: ص‌١٢۶ ح‌١۵۶ كلاهما عن عكرمة نحوه، كنز العمّال: ج‌١٠ ص‌۴٢۶ ح‌٣٠٠٢٧.

  360. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۰۱ ذيل ح‌۷۹، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۷ ص‌۵۷۸ ح‌۲ وج ۸ ص‌۵۵۰ ح‌۱، فتح الباري: ج‌۸ ص‌۳۱ ذيل ح‌۴۳۱۷، تفسير القرطبي: ج‌۸ ص‌۱۰۱، كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۵۴۰ ح‌۳۰۲۰۶.

  361. أي كان علیه‌السلام بحيث يكون أشجع الناس من لحق به و لجأ إليه لأنّه كان أقرب الناس و أجرأهم عليهم، كما روي عن أمير المؤمنين علیه‌السلام أنه كان يقول: كنّا إذا احمرّ البأس اتَّقينا برسول اللّٰه صلّی اللّه علیه و آله فما يكون أحد أقرب إلى العدوّ منه (بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۳۴۰).

  362. تفسير العيّاشي: ج‌۱ ص‌۴۲۴ ح‌۱۰۵۷ عن أبان، بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۳۴۰ ح‌۳۱.

  363. مضمون آیه، این است که: تو موظّف به جهاد هستی و این، تکلیفی از جانب خدا برای شخص توست؛ امّا دیگر مسلمانان، تو را ندارند و اگر یاری‌ات نکردند، تو باز هم مُکلّفی که به تنهایی جهاد کنی. (م)

  364. في الطبعة المعتمدة: «ألقی»، و التصویب من طبعة أُخری للمصدر.

  365. تفسير العيّاشي: ج‌۱ ص‌۴۲۳ ح‌۱۰۵۶ عن زيد الشحّام، بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۳۴۰ ح‌۳۰.

  366. الكافي: ج‌۸ ص‌۲۷۴ ح‌۴۱۴، بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۳۷۷ ح‌۸۷.
  367. الكافي: ج‌۲ ص‌۱۷ ح‌۱، المحاسن: ج‌۱ ص‌۴۴۸ ح‌۱۰۳۵، بحار الأنوار: ج‌۶۸ ص‌۳۱۷ ح‌۱.

  368. التوبة: ۱۹ - ۲۲ و انظر: الميزان في تفسير القرآن: ج‌۹ ص‌۲۰۳ - ۲۰۶.
  369. التوبة: ۱۰۰.

  370. التوبة: ۱۹.

  371. الأمالي للطوسي: ص‌۵۶۱ ح‌۱۱۷۴ عن عبد الرحمٰن بن كثير عن الإمام الصادق عن آبائه:، تفسير فرات: ص‌۱۷۰ ح‌۲۱۷ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۱۰ ص‌۱۴۱ ح‌۵؛ ينابيع المودّة: ج‌۳ ص‌۳۶۷ ح‌۳ نحوه.

  372. تفسير العيّاشي: ج‌۲ ص‌۲۲۵ ح‌۱۸۰۱ عن أبي بصير، دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۱۹ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۸ ص‌۲۳۶ ح‌۳۶.
  373. تفسير القمّي: ج‌۱ ص‌۲۸۳، تأويل الآيات الظاهرة: ج‌۱ ص‌۲۰۱ ح‌۱۰ نحوه و كلاهما عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج‌۲۲ ص‌۲۸۸ ح‌۵۹.
  374. أي: التوبة: ۱۹ - ۲۲.

  375. تفسير القمّي: ج‌۱ ص‌۲۸۴ عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج‌۳۶ ص‌۳۵ ح‌۱.
  376. الكافي: ج‌۸ ص‌۲۰۳ ح‌۲۴۵، تفسير العيّاشي: ج‌۲ ص‌۲۲۶ ح‌۱۸۰۲ کلاهما عن أبي بصیر، بحار الأنوار: ج‌۳۶ ص‌۳۵ ح‌۳.

  377. در شرح ملّا صالح مازندرانى در بارۀ متن عربی این حدیث آمده: «ضمیر "إنّهم" به عبّاس بر مىگردد که منصب سقایت داشت، و به شَیبه که منصب حجابت و کلیددارى کعبه را داشت». در الوافى میگوید: «آب دادن به حاجیان در اختیار عبّاس بود و تولیت و کلیددارى کعبه و تعمیر مسجد الحرام در اختیار شیبه، و بدین جهت، این دو نفر از این بابت بر على و حمزه و جعفر، فخر مىفروختند. از این رو، این آیه نازل شد».

  378. تفسير الطبري: ج‌۶ الجزء ۱۰ ص‌۹۶، أسباب النزول: ص‌۲۴۸ ح‌۴۹۴ نحوه، تفسير ابن كثير: ج‌۴ ص‌۶۴، الدرّ المنثور: ج۴ ص۱۴۶؛ مجمع البيان: ج۵ ص۲۳، العمدة: ص۱۹۳ ح۲۹۲ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۶ ص۳۷ ح۷.
  379. دعائم الاسلام: ج‌۱ ص‌۳۷۴، الإرشاد: ج‌۱ ص‌۸۹ نحوه، بشارة المصطفى: ص‌۱۸۶ و ليس فيه صدره إلى «فأثنى عليه خيراً»، كشف الغمّة: ج‌۱ ص‌۳۶۹ عن الإمام الباقر عن أبيه علیهماالسلام و ليس فيه ذيله من «و جبريل» نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۸۸؛ تاريخ الطبري: ج‌۲ ص‌۵۱۴ عن أبي رافع عن أبيه نحوه و راجع: المعجم الكبير: ج‌۱ ص‌۳۱۸ ح‌۹۴۱ و العمدة: ص‌۲۰۰ ح‌۳۰۲.
  380. كفاية الأثر: ص‌۱۲۰، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۱۸ ح‌۳۷۶.
  381. الناکثون: أهل الجمل؛ لأنّهم نکَثوا البیعة؛ أي نقضوها، و استنزلوا عائشة و ساروا بها إلی البصرة، و هم عسکر الجمَل و رؤساؤه (مجمع البحرین: ج‌۳ ص‌۱۸۳۰ «نکث»).

  382. القاسطون: الذین قسَطوا؛ أي جاروا حین حاربوا إمام الحقّ؛ کمعاویة و أتباعه و أعوانه الذین عَدَلوا عن أمیر المؤمنین علیه‌السلام و حاربوه في وقعة صفّین (مجمع البحرین: ج‌۳ ص‌۱۴۷۸ «قسط»).

  383. المارقون: هم الذین مَرَقوا من دین الله و استحلّوا القتال من خلیفة رسول اللّٰه صلّی اللّه علیه و آله [و هم الخوارج]، و کانت بینهم و بین أمیر المؤمنین وقعة، و تعرف تلك الوقعة بیوم النهروان (مجمع البحرین: ج‌۳ ص‌۱۶۸۹ «مرق»).

  384. قال ابن أبي الحديد: أمّا شيطان الردهة فقد قال قَومٌ: إنّه ذو الثُّدَيّة صاحب النهروان، و رووا في ذلك خبراً عن النبيّ صلّی اللّه علیه و آله... و قال قوم: شيطان الردهة: أحد الأبالسة المَردَة من أعوان عدوّ اللّٰهإبليس... (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۳ ص‌۱۸۳).

  385. وجبة قلبه: أي خفقانه (النهاية: ج‌۵ ص‌۱۵۴ «وجب»).

  386. لأُدیلَنّ منهم: أي لتکونَنّ الدولة لي علیهم. أدَلتُ من فلان: أي غلبتُه و قهرتُه و صِرت ذا دولَة علیه (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۳ ص‌۱۸۴).
  387. قال ابن أبي الحديد: يتشذّر في أطراف الأرض: يتمزّق و يتبدّد؛ و منه قولهم: ذهبوا شذَرَ مذَر (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۳ ص‌۱۸۴).
  388. نهج البلاغة: الخطبة ۱۹۲، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۱۰۹ ح‌۲۳۹۷، غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۳۴۳ ح‌۲۷۹۰ و ليس فيهما ذيله من «و بقيت بقيّة»، بحار الأنوار: ج‌۱۴ ص‌۴۷۴ ح‌۳۷.
  389. شیطان رَدهه: بعضی گفته‌اند که مراد، «ذو الثُّدَیّه» است که رئیس خوارج در نهروان بود و یک دست او به شکل پستان زنان بود و به این اعتبار، او را «ذو الثُّدَیّه» می‌گفتند؛ یعنی صاحب پستان و بعضی گفته‌اند که شیطانی بوده از سرکشان شیاطینِ تبعۀ ابلیس (ر. ک: شرح غرر الحکم: ج۲ ص۳۴۴ و شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۱۳ ص۱۸۳).

  390. النُّكوص: الإحجام عن الشيء. يقال: نَكَصَ على عَقِبَيه، أي رجع (الصحاح: ج‌۳ ص‌۱۰۶۰ «نكص»).

  391. النَّجدَة: الشجاعة. و رجلٌ ذو نَجدة: أي ذو بأس (الصحاح: ج‌۲ ص‌۵۴۲ «نجد»).

  392. نهج البلاغة: الخطبة ۱۹۷، غرر الحكم: ج‌۶ ص‌۲۵۰ ح‌۱۰۱۴۵، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۰۶ ح‌۹۲۸۶، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۱۸۰ ح‌۹۴۸.

  393. كامل الزيارات: ص‌۹۲ ح‌۹۳ عن أبي عليّ بن مهديّ بن صدقة الرقّي عن الإمام الرضا عن أبيه عنه:، مصباح المتهجّد: ص‌۷۳۸ ح‌۸۲۹، المزار للشهيد: ص‌۱۱۴، فرحة الغريّ: ص‌۴۰ كلّها عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر علیه‌السلام، المصباح للكفعمي: ص‌۶۳۸ عن الإمام الباقر علیه‌السلام، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۲۶۴ ح‌۲.
  394. المزار الكبير: ص‌۴۱۵ ح‌۱، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۵۸ ذيل ح‌۱۳۱، المقنعة: ص‌۴۶۹، المزار: ص‌۱۶۷ كلّها من دون إسناد إليه علیه‌السلام، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۲۹۳ ح‌۱۹.

  395. سير أعلام النبلاء: ج‌۳ ص‌۳۰۲ الرقم ۴۸، الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج‌۱ ص‌۴۷۳.

  396. الفُرصة: النَّهزة؛ يقال: افتَرَصَها، أي انتهَزَها. والعورة: هو كلّ عيب و خلل في شيء، يقال: أعوَرَ الفارس، إذا بدا فيه موضع خللٍ للضّرب (اُنظر: النهاية: ج‌۳ ص‌۴۳۲ «فرض» وص ۳۱۹ «عور»).

  397. تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴۵۲، الكامل في التاريخ: ج‌۲ ص‌۵۷۲.

  398. الأمالي للصدوق: ص‌۵۴٧ ح‌٧٣١، الخصال: ص‌۶٨ ح‌١٠١، بحار الأنوار: ج‌۴۴ ص‌٢٩٨ ح‌۴.

  399. تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴١٩؛ الإرشاد: ج‌٢ ص‌٩١، الملهوف: ص‌١۵١.

  400. الأخبار الطوال: ص‌٢۵٧، تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴۴٨، الكامل في التاريخ: ج‌٢ ص‌۵٧٠ كلاهما نحوه، بغية الطلب في تاريخ حلب: ج‌۶ ص‌٢۶٢٨.
  401. يقال للقوم إذا جاؤوا من كلِّ وَجهٍ، فاجتَمَعوا لحَربٍ أو غير ذلك: قد أحلَبوا. و أحلَبَ بنو فلانٍ مع بَني فلانٍ: إذا جاؤوا أنصاراً لهم (لسان العرب: ج‌۱ ص‌۳۳۲ «حلب»).
  402. مروج الذهب: ج‌۳ ص‌۶۸.
  403. اِعتَجَرَ الرَّجُل: لفّ العمامة علی رأسه (المصباح المنیر: ص‌۳۹۳ «عجر»).

  404. الجَرامِقَة: قوم من العجم صاروا بالموصل كما في الصحاح - زاد غيره -: في أوائل الإسلام (تاج العروس: ج‌۱۳ ص‌۶۰ «جرمق»).
  405. الضِّرْغام: هو الضاري الشديد المقدام من الأُسود (النهاية: ج‌۳ ص‌۸۶ «ضرغم»).
  406. الحُسامُ: السيف القاطع (الصحاح: ج‌۵ ص‌۱۸۹۹ «حسم»).
  407. موت زؤام: أي موت كريه، أو عاجل، أو سريع مُجهِزْ (تاج العروس: ج‌۱۶ ص‌۳۱۲ «زأم»).
  408. مقتل الحسين علیه‌السلام للخوارزمي: ج‌۱ ص‌۲۰۸، الفتوح: ج‌۵ ص‌۵۳ نحوه؛ بحار الأنوار: ج‌۴۴ ص‌۳۵۴.
  409. الحجّ: ۷۸.
  410. عيون أخبار الرضا علیه‌السلام: ج‌۱ ص‌۲۴۸ ح‌۱، بحار الأنوار: ج‌۴۶ ص‌۱۷۴ ح‌۲۷.
  411. محلّهاى در کوفه.
  412. نَكَلَ: نكص. يقال: نكل عن العدوّ؛ أي جَبُن (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۶۷۷ «نکل»).

  413. الرَّوع: الفَزَع (لسان العرب: ج‌۸ ص‌۱۳۵ «روع»).

  414. كَلَّ السيف: لم يقطع (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۵۹۱ «كلل»). و الظُّبَة: حدّ السيف والسنان والنصل والخَنجر وما أشبه ذلك (لسان العرب: ج‌۱۵ ص‌۲۲ «ظبب»).

  415. نبا السيف: إذا لم يعمل في الضريبة (الصحاح: ج۶ ص۲۵۰۰) «نبا». نبا حَدّ السيف: إذا لم يقطع (النهاية: ج۵ ص۱۱ «نبا»).

  416. يقال: فلان شديد الشكيمة؛ إذا كان عزيز النفس أبِيّاً قويّاً (النهاية: ج‌۲ ص‌۴۹۶ «شكم»).

  417. نهج البلاغة: الكتاب ۳۸، الاختصاص: ص‌۸۰ عن عبد اللّٰهبن جعفر نحوه، الغارات: ج‌۱ ص‌۲۶۶، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۵۹۵ ح‌۷۴۱؛ تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۹۶ نحوه، تاريخ دمشق: ج‌۵۶ ص‌۳۹۰ عن عامر الشعبى نحوه.

  418. التِّیه: الصَّلَف و الکِبر (لسان العرب: ج‌۱۳ ص‌۴۸۲ «تیه»).

  419. غَوی غَوایَةً: ضَلّ. و الغَيّ: الضلال و الانهماك في الباطل (النهایة: ج۳ ص۳۹۷ «غوا»).

  420. عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۱۳ ح‌۹۳۴۲.

  421. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۹۲؛ تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴۰، المستدرك على الصحيحين: ج‌۳ ص‌۴۴۵ ح‌۵۶۸۷، مجمع الزوائد: ج‌۷ ص‌۴۸۴ ح‌۱۲۰۴۸ كلّها نحوه و راجع كشف الغمّة: ج‌۱ ص‌۲۵۳.
  422. طَما الماءُ فهو طامٍ: إذا ارتفع و ملأ النهر (الصحاح: ج‌۶ ص‌۲۴۱۵ «طما»).

  423. وقعة صفّين: ص‌۱۰۳، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۳۹۹ ح‌۳۷۱؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۳ ص‌۱۸۱.
  424. در برخى نسخهها، به جاى «اُحبُّکَ (دوستت دارم)»، عبارت «أجبتُکَ (دعوتت را اجابت کردم)» آمده است.

  425. مسند ابن حنبل: ج‌۶ ص‌۴۷۰ ح‌۱۸۸۴۹، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۸ ص‌۵۰۵ ح‌۲ عن هشام عن أبيه، البدايه و النهاية: ج‌۱ ص‌۲۷۹، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۲ ص‌۲۶۶، تاريخ دمشق: ج‌۶۰ ص‌۱۶۲، كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۴۸۴ ح‌۳۰۱۵۳.

  426. صحيح البخاري: ج‌۴ ص‌۱۴۵۶ ح‌۳۷۳۶، تاريخ الطبري: ج‌۲ ص‌۴۳۴ نحوه، مسند ابن حنبل: ج‌۲ ص‌۳۸ ح‌۳۶۹۸، المستدرك على الصحيحين: ج‌۳ ص‌۳۹۲ ح‌۵۴۸۶، البداية و النهاية: ج‌۱ ص‌۲۷۹، الدرّ المنثور: ج‌۳ ص‌۵۰.
  427. وقعة صفّين: ص‌۳۰۴، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۴۸۱ ح‌۴۱۸؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۵ ص‌۲۴۰ عن عمرو بن الزبير.
  428. سنن النسائي: ج‌۴ ص‌۶۰، المستدرك على الصحيحين: ج‌۳ ص‌۶۸۸ ح‌۶۵۲۷، السنن الكبرى: ج‌۴ ص‌۲۳ ح‌۶۸۱۷، المعجم الكبير: ج‌۷ ص‌۲۷۱ ح‌۷۱۰۸، المصنّف لعبد الرزّاق: ج‌۳ ص‌۵۴۵ ح‌۶۶۵۱ كلّها نحوه، كنز العمّال: ج‌۳ ص‌۳۴۸ ح‌۶۸۷۴.
  429. الأحزاب: ۲۳ و راجع مجمع البيان: ج‌۸ ص‌۱۴۵.
  430. الخصال: ص‌۳۷۶ ح‌۵۸ عن محمّد بن عليّ بن عبد اللّٰهبن جعفر بن أبي طالب، الاختصاص: ص‌۱۷۴، إرشاد القلوب: ص‌۳۵۳ عن الإمام الباقر عنه علیهماالسلام، بحار الأنوار: ج‌۳۵ ص‌۴۱۰ ح‌۵.

  431. نَصِبَ الرجلُ نَصباً: أعییٰ و تعب (لسان العرب: ج‌۱ ص‌۷۵۸ «نصب»).

  432. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۴۳ ح‌۲۶۷۹، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۸۵ ح‌۸۳۱۷، مسند ابن حنبل: ج‌۴ ص‌۳۳۹ ح‌۱۲۷۳۲، السنن الكبرى: ج‌۷ ص‌۶۹ ح‌۱۳۲۹۲ و فيها «الخير خير» بدل «العيش عيش»، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۷ ص‌۵۴۳ ح‌۲۲، كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۴۵۶ ح‌۳۰۱۰۴؛ بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۲۳۸ و فيه الأبيات فقط.
  433. کذا، و الصواب: «قالوا».

  434. برك الغماد - تُفتح الباء وتُكسر، وتُضمّ الغين وتكسر -: هو اسم موضعٍ باليمن، وقيل: هو موضع وراء مكّة بخمس ليالٍ (النهاية: ج‌۱ ص‌۱۲۱ «برك»).

  435. السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۹۲ ح‌۸۳۴۸، السنن الكبرى: ج‌۱۰ ص‌۱۸۶ ح‌۲۰۳۰۲ نحوه، البداية و النهاية: ج‌۱ ص‌۲۷۹، تفسير ابن كثير: ج‌۳ ص‌۷۲، الدرّ المنثور: ج‌۳ ص‌۵۰.

  436. نام جایی در یمن است. مراد، آن است که تا هر کجا بروی، ما میآییم.

  437. ضَنَّ بالشيء: بَخِلَ، فهو ضنين (المصباح المنير: ص‌۳۶۵ «ضنن»).
  438. الإربَة: الحاجة (المصباح المنير: ص‌۱۱ «أرب»).
  439. وقعة صفّین: ص‌۹۲، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۳۹۷ ح‌۳۶۸؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۳ ص‌۱۷۱ و راجع نهج البلاغة: الخطبة ۱۱۶.
  440. نهج البلاغة: الكتاب ۲۸، الاحتجاج: ج‌۱ ص‌۴۱۹ ح‌۹۰، بحار الأنوار: ج‌۲۲ ص‌۲۷۲ ح‌۱۴.
  441. احمَرَّ البأس: أي اشتدّ القتال، و کثیراً ما یطلقون الشدّة علی الحمرة، فیقال: موت أحمر؛ أي شدید، و سنة حمراء؛ أي شدیدة (اُنظر: مجمع البحرین: ج‌۱ ص‌۴۵۳ - ۴۵۴ «حمر»).

  442. نهج البلاغة: الكتاب ۹، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۱۱۵.

  443. الصفّ: ۴.

  444. تفسير فرات: ص‌۴۸۱ ح‌۶۲۶، تأويل الآيات الظاهرة: ج‌۲ ص‌۶۸۵ ح‌۱، بحار الأنوار: ج‌۳۶ ص‌۲۴ ح‌۷.

  445. المِدرَعَة: ثَوبٌ، كالدرّاعة، و لا يكون إلّا من صوفٍ خاصّة (تاج العروس: ج‌۱۱ ص‌۱۰۸ «درع»).

  446. في حديث وصف سيّد العابدين علیه‌السلام «ذُو الثَّفِنات»؛ جمع ثَفِنَة: ما في ركبة البعير و صدره من كثرة مماسّة الأرض، و قد كان حصل في جبهته علیه‌السلام مثل ذلك من طول السجود و كثرته (مجمع البحرين: ج‌۱ ص‌۲۴۳ «ثفن»).

  447. ماءٌ رَنْق - بالتسكين -: أي كَدِر. و عَيشٌ رنق كذلك (اُنظر: الصحاح: ج‌۴ ص‌۱۴۸۵ «رنق»).
  448. نهج البلاغة: الخطبة ۱۸۲، بحار الأنوار: ج‌۲۴ ص‌۱۲۷ ح‌۹۵۳.
  449. ابو الهیثم مالک بن تیّهان، از صحابیان بزرگ پیامبر خدا بود.
  450. ذو شهادتین، همان خُزَیمة بن ثابت انصارى است که در ماجرایى مشهور، پیامبر خدا، شهادت (گواهی) او را با شهادت دو مرد، یک‌سان قرار داد.
  451. یقال للرجل إذا سریٰ لیلته جمعاء...: «اتخذ اللیل جَمَلاً»؛ کأنّه رکبه و لم ینم فیه (النهایة: ج‌۱ ص‌۲۹۸ «جمل»).
  452. نُشِرتُ‌: أي أُحْيِيتُ‌، يُقال: أنْشَرَهُم اللّٰه: أي أحياهم (الصحاح: ج‌٢ ص‌٨٢٨ «نشر»).
  453. الأمالي للصدوق: ص‌٢٢٠ ح‌٢٣٩، بحار لأنوار: ج‌۴۴ ص‌٣١۵ ح‌١ و راجع تاريخ اليعقوبي: ج‌٢ ص‌٢۴۴.
  454. الحِمَامُ‌: الموت (النهاية: ج‌١ ص‌۴۴۶ «حمم»).
  455. تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴١٨، الكامل في التاريخ: ج‌٢ ص‌۵۵٩، البداية و النهاية: ج‌٨ ص‌١٧۶؛ الإرشاد: ج‌٢ ص‌٩١، الملهوف: ص‌١۵١، مثير الأحزان: ص‌۵٣، روضة الواعظين: ج۱ ص۴۱۶، إعلام الورى: ج‌١ ص‌۴۵۵ كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج‌۴۴ ص‌٣٩٢ وراجع الفتوح: ج‌۵ ص‌٩۴ و مقتل الحسين علیه‌السلام للخوارزمي: ج‌١ ص‌٢۴۶ و المنتظم: ج‌۵، ص‌٣٧٧ و المناقب لابن شهرآشوب: ج‌۴ ص‌٩٩.
  456. النافلة: العطيّة. و النَّفل و النافلة: ما يفعله الإنسان ممّا لا يجب عليه (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۶۷۱ - ۶۷۲ «نفل»).

  457. الكافي: ج‌۵ ص‌۴۵ ح‌۸، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۴۸ ح‌۲۶۰، بحار الأنوار: ج‌۱۹ ص‌۱۸۴ ح‌۳۷ و راجع سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۷۴ ح‌۲۷۲۷.

  458. أحذيته من الغنيمة: إذا أعطيته منها (الصحاح: ج‌۶ ص‌۲۳۱۱ «حذا»).
  459. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۴۴ ح‌۱۳۷، سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۱۲۵ ح‌۱۵۵۶، مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۶۶۰ ح‌۲۸۱۲، السنن الكبرى: ج‌۶ ص‌۵۴۰ ح‌۱۲۹۱۳، المعجم الكبير: ج‌۱۰ ص‌۳۳۶ ح‌۱۰۸۳۳ كلّها نحوه.
  460. إنهزَموا بك: الباء في «بك» هنا بمعنی عن؛ أي انهزموا عنك، علی حَدّ قوله تعالی: (فَاسْأَلْ بِهِ خَـبِيرًا) أي عنه. و ربما تکون للسببیّة؛ أي انهزموا بسببك لنفاقهم (هامش المصدر).
  461. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۴۲ ح‌۱۳۴، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۸ ص‌۵۵۵ ح‌۱۷، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص‌۳۶۱ ح‌۱۲۰۲، الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۲۵ كلّها نحوه و راجع مسند ابن حنبل: ج‌۴ ص‌۳۸۰ ح‌۱۲۹۷۶.
  462. المعجم الكبير: ج‌۱ ص‌۲۵۶ ح‌۷۴۰، المعجم الأوسط: ج‌۳ ص‌۳۴۷ ح‌۳۳۶۳ و فيه «العير» بدل «العين»، المعجم الصغير: ج‌۱ ص‌۱۱۷، حلية الأولياء: ج‌۸ ص‌۲۶۵ الرقم ۴۱۳ و فيه «اُم سليم» بدل «اُمّ سلمة» نحوه، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۴۱۰ ح‌۴۵۱۵۴.
  463. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۴۳ ح‌۱۳۵، سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۱۸ ح‌۲۵۳۱، سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۱۳۹ ح‌۱۵۷۵، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۴ ص‌۳۶۹ ح‌۷۵۵۷، السنن الكبرى: ج‌۹ ص‌۵۲ ح‌۱۷۸۵۵ كلّها نحوه.

  464. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۲۵ و راجع المعجم الكبير: ج‌۲۴ ص‌۲۱۶ ح‌۵۴۹.

  465. خَرزُ السقاء: هو کالخیاطة في الثیاب (اُنظر: المصباح المنیر: ص‌۱۶۶ «خرز»).

  466. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۲۹۲.
  467. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۵۶ ح‌۲۷۲۷، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۲۷۸ ح‌۸۸۸۱، مسند ابن حنبل: ج‌۱۰ ص‌۲۸۹ ح‌۲۷۰۸۵، المعجم الكبير: ج‌۲۴ ص‌۲۷۶ ح‌۷۰۲، مسند إسحاق بن راهويه: ج‌۵ ص‌۱۳۹ ح‌۲۲۶۱.

  468. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۴۷ ح‌۱۴۲، سنن ابن ماجة: ج‌۲ ص‌۹۵۲ ح‌۲۸۵۶، مسند ابن حنبل: ج‌۷ ص‌۴۰۰ ح‌۲۰۸۱۸، سنن الدارمي: ج‌۲ ص۶۵۶ ح‌۲۳۳۳، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۲۷۸ ح‌۸۸۸۰ و ليس فيهما «و أقوم على المرضى» و كلاهما نحوه.

  469. الرَّضخ: العطيّة القليلة (النهاية: ج‌۲ ص‌۲۲۸ «رضخ»).
  470. مسند ابن حنبل: ج‌۱۰ ص‌۳۲۴ ح‌۲۷۲۰۶، السنن الكبرى: ج‌۲ ص‌۵۷۰ ح‌۴۱۱۱، الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۲۹۳ كلاهما نحوه، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۳ ص‌۳۵۷ و فيه «علّقها» بدل «جعلها»، اُسد الغابة: ج‌۷ ص‌۴۲۳ الرقم ۷۷۰۲ و فيه صدره إلى «على بركة اللّٰه».
  471. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۱۲، سير أعلام النبلاء: ج‌۲ ص‌۲۷۸ الرقم ۵۰ نحوه و ليس فيه صدره إلى «رسول اللّٰه» نحوه.

  472. شب عقبه، همان شبى است که پیامبر۹ در آن با انصار، بر اسلام آوردن آنان و یارى رساندنشان به اسلام، در عقبۀ مِنا بیعت کرد.

  473. عمرة القضیّه (عمرة القضاء) عمرهاى است که پیامبر خدا۹ در سال هفتم هجرت، به جاى عمرهاى به جاى آورد که در سال ششم در جریان غزوهاى که به «صلح حدیبیه» انجامید، قصد انجام دادن آن را داشت. (م)

  474. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۱۶، سير أعلام النبلاء: ج‌۲ ص‌۲۸۱ الرقم ۵۰، تهذيب الكمال: ج‌۳۵ ص‌۳۷۲ الرقم ۷۹۹۳ كلاهما نحوه.

  475. شعوب: اسم المنيّة، لا ينصرف، و لا تدخل فيه ألف و لام، لا يقال: هذه الشعوب (کتاب العين: ج‌۱ ص‌۲۶۲ «شعب»).
  476. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۱۳، سير أعلام النبلاء: ج‌۲ ص‌۲۷۹ الرقم ۵۰ نحوه، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۴ ص‌۲۶۶.
  477. الرَّقلة: النخلة الطويلة، و جنسها الرّقل، و جمعها الرِّقال (النهاية: ج‌۲ ص‌۲۵۳ «رقل»).

  478. القَوَد: القصاص، و قتل القاتل بدَل القتیل (لسان العرب: ج‌۳ ص‌۳۷۲ «قود»).
  479. يقال: عَلَّهُ ضَرباً؛ أي تابع عليه الضرب (اُنظر: النهاية: ج‌۳ ص‌۲۹۱ «علل»).
  480. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۱۴، سير أعلام النبلاء: ج‌۲ ص‌۲۸۰ الرقم ۵۰، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۴ ص‌۲۶۷ كلاهما نحوه.
  481. الشَّنّ: واحد الشّنان؛ و هي الأسقية الخَلْقَة، و هي أشدّ تبريداً للماء من الجُدُد (اُنظر: النهاية: ج‌۲ ص‌۵۰۶ «شنن»).

  482. الإدالة: الغَلَبَة، يقال: اُديل لَنا علیٰ أعدائنا، أي نُصِرنا عليهم و كانت الدَّولَة لنا. و الدَّولَة: الانتقال من حال الشدّة إلى الرخاء (النهاية: ج۲ ص‌۱۴۱ «دول»).
  483. تَکمید العضو: تسخینه. بخرق و نحوها. و یقال: کَمَدتُ فُلاناً: إذا وَجِعَ بعضُ أعضائه فسخَّنتَ له ثوباً أو غیره و تابعت موضع الوجع فیجد له راحة (لسان العرب: ج‌۳ ص‌۳۸۱ «کمد»).
  484. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۱۲، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۳ ص‌۸۶ و فيه صدره إلى «كان عليه درعان»، سير أعلام النبلاء: ج‌۲ ص‌۲۷۸ الرقم ۵۰ و فيه من «فكان ضمرة بن سعيد المازني» إلى «نزف الدم»، الإصابة: ج‌۸ ص‌۳۳۴ الرقم ۱۱۸۱۳ و فيه من «اُمّ سعيد بنت سعد بن ربيع» إلى «أقبل ابن قميئة» و كلّها نحوه، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۴ ص‌۲۶۵؛ بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۱۳۲.
  485. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۲۲۵، الإصابة: ج‌۸ ص‌۳۶۱ الرقم ۱۱۹۰۲.

  486. النُّخَيلة: موضع قرب الكوفة على سمت الشام (معجم البلدان: ج‌۵ ص‌۲۷۸).

  487. سرّحت فلاناً إلى موضع كذا: إذا أرسلته (لسان العرب: ج‌۲ ص‌۴۷۹ «سرح»).

  488. شدَختُ رأسه: كسَرتُه (المصباح المنير: ص‌۳۰۷ «شدخ»).
  489. تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴۲۹ ـ ۴۳۰ و ۴۳۶ و ۴۳۸، الكامل في التاريخ: ج‌۲ ص‌۵۶۴ - ۵۶۶ نحوه.
  490. الفتح: ۱۷.
  491. التوبة: ۹۱ - ۹۲.
  492. النساء: ۹۵.
  493. المعجم الكبير: ج۵ ص۱۵۵ ح۴۹۲۶، تفسير ابن كثير: ج۴ ص۱۳۸، تفسير ابن أبي حاتم: ج۶ ص۱۸۶۱ ح۱۰۲۰۵، الدرّ المنثور: ج۴ ص۲۶۱ نقلاً عن الدار قطني في الإفراد، سبل الهدى و الرشاد: ج۱۱ ص۳۸۳ كلّها نحوه، مجمع الزوائد: ج۷ ص۲۳۶ ح۱۱۳۴۵.

  494. الفتح: ۱۶.

  495. الزمانة: العاهة (لسان العرب: ج۱۳ ص۱۹۹ «زمن»).

  496. تفسير القرطبي: ج۱۶ ص۲۷۳.

  497. النساء: ۹۵.

  498. مجمع البيان: ج۳ ص۱۴۷؛ تفسير الآلوسي: ج۵ ص۱۲۱.

  499. رجل ناصح الجيب: أي أمين. [وأيضاً]: نقيّ القلب (الصحاح: ج۱ ص۱۰۴ «جوب» و ص۴۱۱ «نصح»).

  500. تفسير جوامع الجامع: ج۱ ص۲۸۱، بحار الأنوار: ج۲۱ ص۲۴۸ ذيل ح۲۵؛ سنن أبي داوود: ج۳ ص۱۲ ح۲۵۰۸، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۹۲۳ ح۲۷۶۴، مسند ابن حنبل: ج۴ ص۲۰۸ ح۱۲۰۰۹ و الثلاثه الأخيره عن أنس نحوه، كنز العمّال: ج۳ ص۴۲۲ ح۷۲۶۲.

  501. مسند ابن حنبل: ج۵ ص۲۳ ح۱۴۲۱۲، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۹۲۳ ح۲۷۶۵، مسند أبى يعلیٰ: ج۲ ص۴۷۱ ح۲۲۸۷ و فيهما «العذر» بدل «المرض»، تفسير ابن كثير: ج۴ ص۱۳۹ كلّها عن جابر، المصنّف لعبد الرزّاق: ج۵ ص۲۶۱ ح۹۵۴۷ عن أنس و كلّها نحوه، كنز العمّال: ج۳ ص۴۲۲ ح۷۲۶۰.

  502. النساء: ۹۵.

  503. الکَتِف: عظم عَریض یکون في أصل کتف الحیوان من الناس و الدوابّ، کانوا یکتبون فیه لقلّة القراطیس عندهم (النهایة: ج‌۴ ص‌۱۴۹ «کتف»).
  504. عوالي اللآلي: ج۲ ص۹۹ ح۲۷۲، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۲۲ ح۱۲۳۲۷ و راجع صحيح البخاري: ج۳ ص۱۰۴۲ ح۲۶۷۶.
  505. لِحْبُ الحمّیٰ: إنحالها الجسم (اُنظر: مجمع البحرین: ج۳ ص۱۶۲۲ «لجب»).
  506. تفسير العيّاشي: ج۲ ص۲۵۰ ح۱۸۶۶، وقعة صفّين: ص۵۲۸ عن عبد الرحمن بن جندب نحوه، بحار الأنوار: ج۳۳ ص۴۳ ح۳۸۷؛ تاريخ الطبري: ج۵ ص۶۰ عن جندب نحوه و راجع المعيار و الموازنة: ص۱۹۲.
  507. تفسير الطبري: ج۶ الجزء ۱۰ ص۲۱۱، تفسير ابن كثير: ج۴ ص۱۳۸، تفسير ابن أبي حاتم: ج۶ ص۱۸۶۳ ح۱۰۲۰۰، الدرّ المنثور: ج۴ ص۲۶۳ نقلاً عن ابن مردويه و كلّها نحوه.
  508. الطبقات الكبرى: ج۴ ص۳۷۱.
  509. المصنّف لعبد الرزّاق: ج۵ ص۲۹۸ ح۹۶۷۵، كنز العمّال: ج۷ ص۷۲۳ ح۲۱۱۰۶.

  510. الأمالي للصدوق: ص۲۲۵ ح۲۳۹، روضة الواعظين: ج۱ ص۴۲۴ من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت: نحوه، بحار الأنوار: ج۴۴ ص۳۲۰ ح۱.
  511. هكذا في المصدر، و الظاهر أنّ الصواب: «راجلاً».

  512. مقتل الحسين علیه‌السلام للخوارزمي: ج۲ ص۱۳، الكامل في التاريخ: ج۲ ص۵۶۴؛ بحار الأنوار: ج۴۵ ص۱۷.
  513. صحيح مسلم: ج۳ ص۱۴۹۰ ح۹۱، صحيح البخاري: ج۲ ص۹۴۸ ح۲۵۲۱ و ليس فيه ذيله من «و من كان دون ذلك»، السنن الكبرى: ج۶ ص۹۱ ح۱۱۲۹۷، المصنّف لابن أبي شيبة: ج۷ ص۷۳۴ ح۲، الطبقات الكبرى: ج۴ ص۱۴۳ كلّها نحوه، كنز العمّال: ج۱۳ ص۴۷۶ ح۳۷۲۴۶.
  514. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۴۲، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۴۹ ح۱۷.

  515. الكافي: ج۵ ص۴۵ ح۵، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۲ ص۵۳ ح۱۶۷۶ عن الحلبي، دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۴۲ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۴۸ ح۱۴.

  516. التوبة: ۸۱.
  517. الفتح: ۱۱.
  518. الأحزاب: ۱۳ و انظر الآيات: ۱۴ - ۲۰.
  519. التوبة: ۹۰.
  520. التوبة: ۸۶ - ۸۷.
  521. التوبة: ۴۶.
  522. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۴۴، تفسير العيّاشي: ج۲ ص۲۵۰ ح۱۸۶۵ عن جابر، بحار الأنوار: ج۲۱ ص۲۳۶ ح۱۹؛ فتح الباري: ج۸ ص۳۱۴ ذيل ح۴۶۵۳، تفسير الطبري: ج۶ الجزء ۱۰ ص۲۰۸ عن ابن عبّاس، تفسير القرطبي: ج۸ ص۲۲۳ كلّها من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت:.

  523. تفسير ابن أبي حاتم: ج۶ ص۱۸۵۵ ح۱۰۵۰۳، تفسير الثعلبي: ج۵ ص۷۸ عن عمرو بن ميمون، تفسير ابن كثير: ج۴ ص۱۲۹ كلاهما من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت: نحوه، الدرّ المنثور: ج۴ ص۲۵۵.

  524. تفسير الطبري: ج۶ الجزء ۱۰ ص۲۰۱، تفسير ابن أبي حاتم: ج۶ ص۱۸۵۵، الدرّ المنثور: ج۴ ص۲۵۵.
  525. في تاريخ الطبري: «حدّثنا ابن حميد، قال: حدّثنا سلمة، عن محمّد بن إسحاق، عن الزهري و يزيد بن رومان و عبد اللّٰهبن أبي بكر و عاصم بن عمر بن قتادة و غيرهم، كلٌّ قد حدّث في غزوة تبوك ما بلغه عنها، و بعض القوم يحدّث ما لم يحدّث بعض، و كلّ قد اجتمع حديثه في هذا الحديث أنّ رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله أمر أصحابه بالتهيّؤ...».

  526. الجَدْبُ: المَحْل، نَقيضُ الخِصْبِ. و في حديث الاستِسقاءِ: «هَلَكَتِ المَواشي و أَجْدَبَتِ البِلادُ»؛ أي قَحِطَتْ و غَلَتِ الأَسعارُ (لسان العرب: ج۱ ص۲۵۴ «جدب»).

  527. التوبة: ۴۹.
  528. التوبة: ۸۱.
  529. التوبة: ۹۵.
  530. تاريخ الطبري: ج۳ ص۱۰۱، البداية و النهاية: ج۵ ص۳، السيرة النبويّة لابن هشام: ج۴ ص۱۵۹، تفسير الطبري: ج۶ الجزء ۱۰ ص۱۴۷، تاريخ دمشق: ج۲ ص۳۲ كلّها نحوه، الدرّ المنثور: ج۴ ص۲۱۳.
  531. وَهَى الشيء: إذا ضعف أو سقط. و يتعدّیٰ بالهمزة فيقال: أوهيته (المصباح المنير: ص۶۷۴ «وهى»).

  532. قال العلّامة المجلسي=: «الصُّمُ» و «الصِّلاب» من أوصاف الحجارة. والصخرة الصَّمّاء: التي لیس فیها صَدع ولا خَرق (بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۷۱).

  533. قال العلّامة المجلسي=: «کیت و کیت»: کنایة عن القَول. [و] «حيدي حياد»: قال ابن أبي الحديد: هي كلمة يقولها الهارب الفارّ، و هي نظير قولهم: فيحي فَياح؛ أي اتَّسِعي. و قال ابن ميثم: حياد: اسم للغارة، و المعنى: اِعدِلي عنّا أيّتها الحرب. و يحتمل أن يكون «حياد» من أسماء الأفعال؛ كنَزال، فيكون قد أمر بالتنحّي مرّتين بلفظتين مختلفتين (بحار الأنوار: ج۳۴ ص۷۱).

  534. قاساه:أي کابده (لسان العرب: ج۱۵ ص۱۸۱ «قسو»).
  535. يقال: رجع فلانٌ بأفوق ناصل: أي بسهمٍ مُنكَسِر لا نَصل فيه؛ أي رجع بحظٍّ ليس بتمام (الصحاح: ج۴ ص۱۵۴۶ «فوق»).
  536. نهج البلاغة: الخطبة ۲۹، الأمالي للطوسي: ص۱۸۰ ح۳۲ عن جندب بن عبد اللّٰهالأزدي، شرح الأخبار: ج۲ ص۷۳ ح۴۴۱، الغارات: ج۲ ص۴۸۳ كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۷۰ ح۳۰۲؛ تاريخ دمشق: ج۱ ص۳۲۱ عن خباب بن عبد اللّٰهنحوه، كنز العمّال: ج۱۱ ص۳۵۵ ح۳۱۷۲۶.
  537. عُقرُ الدار: أصلُها أو وسطها، و هو محلّة القوم (لسان العرب: ج۴ ص۵۹۶ «عقر»).

  538. تواکل القوم: أي اتّکل بعضهم علی بعض و ترك الأمر إلیه (اُنظر: لسان العرب:ج ۱۱ ص۷۳۵ «وکل»).

  539. أخو غامد: هو سفیان بن عوف الغامدي. و غامد: قبیلة من الیمن (بحار الأنوار: ج۳۴ ص۶۸).
  540. المسالِح: جمع مسلحة، و هي کالثغر و المَرقَب، یکون فیه أقوام یرقبون العدوّ؛ لئلّا یطرقهم علی غفلة، فإذا رأوه أعلموا أصحابهم لیتأهّبوا له (اُنظر: النهایة: ج۲ ص۳۸۸ «سلح»).
  541. القُلب: السِّوار (النهاية: ج۴ ص۹۸ «قلب»).
  542. الرِّعاث: القِرَطَة؛ و هي من حُليّ الأُذُن (النهاية: ج۲ ص۲۳۴ «رعث»).
  543. الکَلم - بالفتح ثمّ السکون -: الجُرح (لسان العرب:ج ۱۲ ص۵۲۴ «کلم»).
  544. الأسف:المبالغة و الشدّة في الحزن و الغضب (اُنظر: لسان العرب: ج۹ ص۵ «أسف»).
  545. ماثَ الملحَ في الماء: أذابَه، و کذلك الطین (لسان العرب: ج‌۲ ص‌۱۹۲ «میث»).
  546. التَرَّح: ضدّ الفرح، و هو الهلاك و الانقطاع أیضاً (النهایة: ج۱ ص۱۸۶ «ترح»).
  547. الغَرَض: الهدف الذي یُرمی فیه (الصحاح: ج۳ ص۱۰۹۳ «غرض»).
  548. حَمارّة القيظ: شدّة الحَرّ (النهاية: ج۱ ص۴۳۹ «حمر»).
  549. تَسَبَّخَ الحَرُّ و الغَضبُ: سكن و فتر، و في حديث عليّ علیه‌السلام: «أمْهِلْنا يُسَبَّخْ عنّا الحَرُّ»؛ أي يَخِفّ (لسانالعرب: ج۳ ص۲۴ «سبخ»).
  550. صَبارَّةُ القُرّ: شدّة البرد و قُوّتُه (النهاية: ج۳ ص۹ «صبر»).
  551. ربّات الحجال: أي صاحباتها. و الحجال:جمعُ حَجَلةِ - بالتحریك - العَروسِ؛ و هي بیت یزیَّن بالثیاب و الأسرّة و الستور، و المراد بهنّ النساء العرائس (اُنظر: الصحاح: ج۴ ص۶۶۷ «حجل»).
  552. قال ابن أبي الحديد: النُّغَب: جمع نُغبَة؛ و هي الجُرعة. و التَّهمام - بفتح التاء -: الهَمّ (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج۲ ص۸۰).
  553. المِراس: الممارسة و المعالجة (الصحاح:ج ۳ ص۹۷۷ «مرس»).
  554. الكافي: ج۵ ص۴ ح۶ عن عبد الرحمن السلمي، نهج البلاغة: الخطبة ۲۷، معاني الأخبار: ص۳۰۹ ح۱ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۶۴ ح۹۳۱؛ الأخبار الطوال: ص۲۱۱ نحوه.
  555. قال ابن أبي الحدید: «أیادي سَبَأ»: مَثَل یُضرب للمتفرّقین، و أصله قوله تعالی: (وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ)، وسَبَأ مهموز؛ و هو سَبَأ بن یشجُب بن یعرُب، و یقال: ذهبوا أیدي سبأ و أیادي سبأ؛ الیاء ساکنة و کذلك الألف، و هکذا نُقل المَثَل؛ أي ذهبوا متفرّقین، و هما اسمان جُعلا واحداً (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۷ ص‌۷۵).
  556. قال ابن أبي الحديد: «الحَنِيَّة»: القَوس. و قوله: «كظهر الحَنِيّة» يريد اعوجاجهم؛ كما أنّ ظهر القَوس معوَجّ. و«أعضل المقَوَّم»: أي أعضل داؤه؛ أي أعيا (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج۷ ص۷۵).
  557. تَرِبَ الرجلُ: إذا افتَقَر، أي لصق بالتراب، و هذه الكلمة جارية على ألسُن العرب لا يريدون بها الدعاء على المخاطَب و لا وقوع الأمر به. و قال بعضهم: هو دعاءٌ على الحقيقة (النهاية: ج۱ ص۱۸۴ «ترب»).
  558. حَمِسَ الوَغى: أي اشتَدّ الحربُ (النهاية: ج۱ ص۴۴۰ «حمس»).
  559. نهج البلاغة: الخطبة ۹۷، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۸۱ ح۹۳۸.
  560. مردم سبا، مثلى (کنایه‌ای) است که عرب‌ها براى پراکنده شدگان به کار مىبرند. اساس این مثل، برگرفته از آیۀ (وَ مَزَّقْنَــٰـهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ» است که شرح پراکندگىِ مردم سبا را بیان مىکند (ر. ک: شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید: ج‌۷ ص‌۷۴).
  561. نفرین است، کنایه از گرفتار شدن به خاک مذلّت و فقر. (م)
  562. في الطبعة المعتمدة: «ألقى» بدل «أبقى»، و التصویب من نسخ اُخری للمصدر و المصادر الاُخرى.
  563. نهج البلاغة: الكتاب ۳۵، الغارات: ج۲ ص۷۶۴، بحار الأنوار: ج۳۳ ص۵۹۴ ح۷۴۰.
  564. الفتح: ۱۵.
  565. التوبة: ۳۸.
  566. التوبة: ۲۴.
  567. إشارة إلی الآیة ۱۹۵ من سورة البقرة: (وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ).

  568. البقرة: ۱۹۵.
  569. المستدرك على الصحيحين: ج۲ ص۳۰۲ ح۳۰۸۸، سنن الترمذي: ج۵ ص۲۱۲ ح۲۹۷۲، صحيح ابن حبّان: ج۱۱ ص۹ ح۴۷۱۱، مسند الطيالسي: ص۸۲ ح۵۹۹، فتح الباري: ج۸ ص۱۸۵ ذيل ح۴۵۱۶ كلّها نحوه، الدرّ المنثور: ج۱ ص۵۰۰.
  570. اشاره است به آیۀ ۱۹۵ از سورۀ بقره: (با دست خود، خودتان را به هلاکت نیندازید).

  571. الطِّوَل: الحبل الطويل الذي يُشَدّ أحدُ طَرَفيه في وتد أو غيره و الطرف الآخر في يد الفرس؛ ليدور فيه و يرعیٰ و لا يذهب لوَجهه (النهاية: ج۳ ص۱۴۵ «طول»).

  572. الوَقص: كسر العُنُق (النهاية: ج۵ ص۲۱۴ «وقص»).
  573. سنن النسائي: ج۶ ص۲۱، مسند ابن حنبل: ج۵ ص۴۰۳ ح۱۵۹۵۸، صحيح ابن حبّان: ج۱۰ ص۴۵۳ ح۴۵۹۳ كلاهما نحوه، المعجم الكبير: ج۷ ص۱۱۸ ح۶۵۵۸ و ليس فيه ذيله و كلّها عن سبرة بن أبي فاكه، كنز العمّال: ج۴ ص۲۹۶ ح۱۰۵۶۹؛ بحار الأنوار: ج۷۰ ص۴۲.
  574. اقتباس من قوله تعالی في سورة التوبة الآیة ۳۸: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ).

  575. الإرتاج: الإغلاق. و يُرتَج عليهم: أي يُستغلق عليهم الكلام فلا يتكلّمون (اُنظر: النهاية: ج۲ ص۱۹۳ «رتج»).

  576. الألَس: اختلاط العقل (النهاية: ج۱ ص۶۰ «ألس»).

  577. زافِرَة الرجل: أنصارُهُ و خاصّته (النهاية: ج۲ ص۳۰۴ «زفر»).
  578. حُشاش النار: ما تُحَشّ به؛ أي توقد... و روي: «حَشاش» بالفتح؛ و هو الحطب الذي یُلقی في النار قبل الجزل. و روي: «حُشّاش» بضمّ الحاء و تشدید الشین، جمع حاشّ؛ و هو المُوقد للنار (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۸ ص‌۱۰۷).
  579. أودى: هَلَكَ (المصباح المنير: ص۶۵۴ «ودي»).
  580. وادَعتُه مُوادَعةً: صالَحتُه (المصباح المنير: ص۶۵۳ «ودع»).
  581. الغارات: ج۱ ص۳۳ و ۳۵ و ج۲ ص۶۹۱، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۴۹ ح۹۰۹؛ تاريخ الطبري: ج۵ ص۹۰، أنساب الأشراف: ج۳ ص۱۵۴، الإمامة و السياسة: ج۱ ص۱۷۰، الكامل في التاريخ: ج۲ ص۴۰۸.
  582. قال ابن أبي الحديد في بیان بعض عبارات هذه الخطبة: «یُرتَجُ» یُغلَق. و الحِوار: المحاورة و المخاطبة. و «تعمهون» من العَمَه؛ و هو التحیّر و التردّد، الماضي: عَمِهَ - بالکسر -.

    قوله: «ما أنتم لي بثقة سَجيسَ الليالي» كلمة تقال للأبد، تقول: لا أفعله سجيس الليالي، و سجيس عجيس، و سجيس الأوجس؛ معنى ذلك كلّه الدهر، و الزمان، و أبداً.

    قوله: «ما أنتم برُكن يُمالُ بكم» أي لستم بركنٍ يُستند إليكم و يُمال على العدوّ بعزّكم و قوّتكم.

    قوله: «و لا زوافرَ عِزٍّ» جمع زافِرَة، و زافرة الرجل: أنصاره و عشيرته. و يجوز أن يكون «زوافر عزٍّ» أي حوامل عزٍّ؛ زفرت الجمَلَ أزفره زَفراً: أي حملته (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج۲ ص۱۹۰).

  583. سُعر: جمع ساعر. و إسعار النار و سَعرها: إیقادها (منهاج البراعة: ج‌۴ ص‌۷۱).
  584. امتعضَ: غضب و شَقَّ عليه (النهاية: ج۴ ص۳۴۲ «معض»).
  585. استحرّ الموت: أي اشتدّ و كثر، و هو استفعل من الحرّ؛ أي الشدّة (النهاية: ج۱ ص۳۶۴ «حرر»).
  586. العَرْق: العَظم إذا اُخذ عنه معظم اللحم، يقال: عَرَقتُ العَظم و اعترقته و تعرّقته؛ إذا أخذت عنه اللحم بأسنانك (النهاية: ج۳ ص۲۲۰ «عرق»).
  587. أي ضعيف القلب؛ فهو الذي تضمّه جوانح الصدر؛ و هي الأضلاع ممّا يلي الصدر (اُنظر: النهاية: ج۱ ص۳۰۵ «جنح»).
  588. المشرفيّة (السيوف المشرفيّة): سيوف تنسب إلى المشارف؛ و هي قرى من أرض اليمن، و قيل: من أرض العرب تدنو من الريف (لسان العرب: ج۹ ص۱۷۴ «شرف»).
  589. الفَراش: عظامٌ رِقاق تلي قِحف الرأس. و الهام: جمع الهامة؛ و هو الرأس (اُنظر: لسان العرب: ج۶ ص۳۲۸ «فرش» و ج۱۲ ص۶۲۴ «هوم»).
  590. نهج البلاغة: الخطبة ۳۴، بحار الأنوار: ج۷۷ ص۳۳۳ ح۲۲؛ مطالب السؤول: ج۱ ص۲۴۳ نحوه.
  591. مَشرَف، نام منطقه‌اى است که شمشیرهاى بُرّان، منسوب به آن جاست. (م)
  592. نهج البلاغة: الكتاب ۶۲، الغارات: ج۱ ص۳۱۶ عن جندب نحوه، بحار الأنوار: ج۳۳ ص۵۹۷ ح۷۴۳.
  593. النّكوص: الرجوع (النهاية: ج۵ ص۱۱۶ «نكص»).

  594. نهج البلاغة: الخطبة ۲۱۲، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۴۴ ح۹۰۸؛ المعيار و الموازنة: ص۲۷۹.

  595. طَلَعَ الرجلُ علی القوم و أطلَعَ: هَجَم (لسان العرب: ج‌۸ ص‌۲۳۶ «طلع»).

  596. الإدالَة: الغلبة، یقال:اُدیل لنا علی أعدائنا، أي نُصرنا علیهم و کانت الدولة لنا (النهایة: ج۲ ص۱۴۱ «دول»).

  597. القَعب: إناءٌ ضَخم كالقَصعَة (المصباح المنير: ص۵۱۰ «قعب»).

  598. عِلاقَة السوط: ما في مقبضه من السیر، و کذلك عِلاقَة القدَح و المصحف و القوس و ما أشبه ذلك (لسان العرب: ج‌۱۰ ص‌۲۶۵ «علق»).

  599. ماثَ الملحَ في الماء: أذابه، و کذلك الطین (لسان العرب: ج‌۲ ص‌۱۹۲ «میث»).
  600. بنو فراس بن غَنْم - بفتح الغین و سکون النون -: حَيّ معروف بالشجاعة من بني کنانة؛ و هم بنو فراس بن غنم بن ثعلبة بن مالك بن کنانه (منهاج البراعة: ج‌۳ ص‌۳۴۹).
  601. نهج البلاغة: الخطبة ۲۵، الفصول المختارة: ص۱۶۹ و فيه ذيله من «اللّٰهمّ إنّي قد مللتهم»، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۱۵۹ ح۹۷۰؛ الطبقات الكبرى: ج۵ ص۹۳، تاريخ الإسلام للذهبي: ج۳ ص۶۰۶ كلاهما عن محمّد بن الحنفية، تاريخ دمشق: ج۴۲ ص۵۳۴ عن عبيداللّٰهبن أبي رافع و فيها ذيله من «اللّهمّ إنّي قد» نحوه، كنز العمّال: ج۱۳ ص۱۹۴ ح۳۶۵۷۹.
  602. بنى فراس، به غیرت و دلیرى معروف بودند.
  603. التوبة: ۳۹.
  604. التوبة: ۹۵ و راجع التوبة: ۲۴ و ۸۱ و ۹۰، الفتح: ۱۶.
  605. محمّد: ۲۲ - ۲۳.
  606. النساء: ۷۱ - ۷۳.

  607. تفسير القمّي: ج۱ ص۱۴۳، بحار الأنوار: ج۶۸ ص۲۷۳ ح۳۰.

  608. المستدرك على الصحيحين: ج۲ ص۸۹ ح۲۴۲۰، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۹۲۳ ح۲۷۶۳، سنن الترمذي: ج۴ ص۱۸۹ ح۱۶۶۶ كلاهما نحوه و کلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج۴ ص۲۸۱ ح۱۰۴۹۵.

  609. صحيح مسلم: ج۳ ص۱۵۱۷ ح۱۵۸، سنن أبي داوود: ج۳ ص۱۰ ح۲۵۰۲، سنن النسائي: ج۶ ص۸، مسند ابن حنبل: ج۳ ص۳۱۰ ح۸۸۷۴، المستدرك على الصحيحين: ج۲ ص۸۹ ح۲۴۱۹ كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج۴ ص۲۹۳ ح۱۰۵۵۸.

  610. المعجم الأوسط: ج۴ ص۱۴۹ ح۳۸۳۹، كنز العمّال: ج۳ ص۶۸۱ ح۸۴۴۷ و فيه «ضربهم اللّٰهبذلّ» بدل «عمّهم اللّٰهبالعذاب» نقلاً عن ابن مردويه و كلاهما عن أبي بكر.

  611. الكافي: ج۵ ص۹ ح۱، الخصال: ص۲۴۰ ح۸۹ كلاهما عن فضيل بن عياض، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۲۴ ح۲۱۷، مشكاة الأنوار: ص۴۳۲ ح۱۴۴۲ كلاهما عن حفص بن غياث، تحف العقول: ص۲۴۳، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۲۳ ح۱۵.

  612. العينة: هو أن يبيع من رجل سلعة بثمن معلوم إلى أجل مسمّىً، ثمّ يشتريها منه بأقلّ من الثمن الّذي باعها به (النهاية: ج۳ ص۳۳۳ «عين»).

  613. أخذتم أذناب البقر: أي الاشتغال بالحرث (نيل الأوطار: ج۵ ص۳۱۹).

  614. سنن أبي داوود: ج۳ ص۲۷۴ ح۳۴۶۲، السنن الكبرى: ج۵ ص۵۱۷ ح۱۰۷۰۳، مسند الشاميّين: ج۳ ص۳۲۹ ح۲۴۱۷، تفسير القرطبي: ج۳ ص۳۶۰ كلّها عن ابن عمر، تفسير الآلوسي: ج۴ ص۱۷۶ نحوه، كنز العمّال: ج۴ ص۲۸۳ ح۱۰۵۰۳.

  615. عینه، معامله‌اى است که در آن، کسى کالایى را به قیمت معلوم و مدّت‌دار به فردى بفروشد و سپس همان را به قیمت کم‌تر و بدون مدّت از او بخرد.

  616. اشاره است به اشتغال مفرط به پرورش گاو - که منشأ ثروت دنیایی بود -، توأم با غفلت از آخرت و جهاد در
    راه خدا.

  617. مسند ابن حنبل: ج۲ ص۳۸۴ ح۵۵۶۴ وص ۲۹۰ ح۵۰۰۷ نحوه، تفسير ابن كثير: ج۶ ص۲۸۳، تاريخ دمشق: ج۱ ص۱۶۲ كلّها عن ابن عمر، كنز العمّال: ج۴ ص۳۳۱ ح۱۰۷۵۲.

  618. المَحق: النَّقص و المَحو و الإبطال (النهاية: ج۴ ص۳۰۳ «محق»).

  619. في المصادر الأُخری کلّها: «أعزّ» بدل «أغنی».

  620. سُنبُك الدابّة: طرف حافِرِها، جَمعُها سنابك (اُنظر: النهاية: ج۲ ص۴۰۶ «سنبك»). و الکلام علی المجاز کنایة عن الجهاد.

  621. الكافي: ج۵ ص۲ ح۲ عن السكوني عن الإمام الصادق علیه‌السلام، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۲۳ ح۲۱۳ عن وهب عن الإمام الصادق عن أبيه علیهماالسلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، ثواب الأعمال: ص۲۲۵ ح۲، الأمالي للصدوق: ص۶۷۳ ح۹۰۶ كلاهما عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه: عنه صلّی اللّه علیه و آله، روضة الواعظين: ج۲ ص۲۳۲ ح۱۰۰۸ نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۸ ح۶.

  622. در منابع دیگر، به جای «بی‌نیاز کرده است»، «عزّت داده است» آمده است.

  623. دُيّث: ذُلِّل (النهاية: ج۲ ص۱۴۷ «ديث»).

  624. القَماءُ: الحَقارة و الذُّلّ. و منه الحديث: «دُيِّثَ بالصَّغارِ و القَماءَة» (مجمع البحرين: ج۳ ص۱۵۱۱ «قمأ»).

  625. الأسداد:جمع سدّ، یقال: ضربت علیه الأرض بالأسداد؛ أي سدّت علیه الطریق و عمیت علیه مذاهبه (القاموس المحیط: ج۱ ص۴۲۰ «سدد»).

  626. اُدیل: من الدولة؛ و هي الانتقال من حال الشدّة إلی الرخاء. والإدالة: الغلبة و النصرة، یقال: اُدیل لنا علی عدوّنا؛ أي نُصِرنا علیه و کانت الدولة لنا. و أدال منه و علیه: أي جعله مغلوباً بالخصمة، فیکون المراد هنا جعله مغلوباً للحقّ، فیصیبه وَخامة العاقبة لخذلان الحقِّ (اُنظر: النهایة: ج۲ ص۱۴۱ «دول»، مرآة العقول: ج۱۸ ص۳۲۵).

  627. سیم:أي کُلّف؛ من السوم بمعنی التکلیف. قال ابن منظور: «و أکثر ما تستعمل في العذاب و الشرّ و الظم». و قال ابن الأثیر: «أصله الواو، فقُلبت ضمّة السین کسرة، فانقلبت الواو یاء». و قرأه العلّامة المجلسي: «سُئم» على بناء المفعول؛ أي كُلِّف و اُلزِمَ (اُنظر: النهایة: ج۲ ص۴۲۶، لسان العرب: ج۱۲ ص۳۱۱ «سوم»، مرآة العقول: ج۱۸ ص۳۲۵).

  628. الخسف: الذلّ و المشقّة (اُنظر: النهایة: ج۲ ص۳۱ «خسف»).

  629. النَّصَف: إعطاء الحقّ، و الاسم من الإنصاف، و هو العدل (اُنظر: لسان العرب: ج۹ ص۳۳۱ «نصف»).

  630. الكافي: ج۵ ص۴ ح۶، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۲۳ ح۲۱۶ كلاهما عن أبي عبد الرحمن السلمي، معاني الأخبار: ص۳۰۹ ح۱ كلاهما نحوه، نهج البلاغة: الخطبة ۲۷، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۶۴ ح۹۳۱.

  631. در نقل تهذیب الأحکام به جاى «الرضا (رضامندی)»، «الرخاء (آسایش)» آمده که با سیاق سخن سازگارى بیشترى دارد.

  632. أودی: هلك (المصباح المنیر: ص۶۵۴ «ودي»).

  633. الغارات: ج۱، ص۳۲۱ عن جندب، كشف المحجّة: ص۲۶۹ نحوه، بحار الأنوار: ج۳۰ ص۲۶ ح۱؛ الفتوح: ج۴ ص۲۶۰، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۶ ص۱۰۰ كلاهما نحوه.

  634. حادَ عن الشيء یَحید: مال عنه وعَدَل (لسان العرب: ج‌۳ ص‌۱۵۹ «حید»).
  635. الغارات: ج۱ ص۴۳ عن فرقد البجلي؛ شرح الأخبار: ج۱ ص۱۵۹ ح۱۰۸ عن سالم بن دينار الأزدي و فيه «معالجة ملك الموت» بدل «موتة» نحوه، دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۷۰ و ليس فيه ذيله من «فليعذبنّكم...»، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۵۱ ح۹۱۰؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۲ ص۱۹۶ نحوه.
  636. نهج البلاغة: الخطبة ۱۶۶، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۱۱۴ ح۹۵۰.

  637. التوبة: ۱۱۷ - ۱۱۸.
  638. التوبة: ۱۰۲ - ۱۰۴.
  639. السارِیَة: الأُسطوانة، والجمع سَوارٍ (المصباح المنیر: ص‌۲۷۶ «سری»).

  640. مجمع البيان: ج۵ ص۱۰۰، بحار الأنوار: ج۲۱ ص۲۰۱.
  641. في المصدر: «مرادة»، و ما أثبتناه من بحار الأنوار نقلاً عن المصدر، و هکذا في المصادر الاُخری أیضاً.

  642. في بحار الأنوار: «فَلَم تُقضَ لَنا».
  643. ذِنابُ كلّ شيء: عقبه و مؤخّره (لسان العرب: ج۱ ص۳۹۰ «ذنب»).
  644. تفسير القمّي: ج۱ ص۲۹۶، بحار الأنوار: ج۲۱ ص۲۱۸ ح۳ و راجع السيرة النبويّة لابن هشام: ج۴ ص۱۷۵ -۱۸۱؛ الدرّ المنثور: ج۴ ص۳۱۰ - ۳۱۴.
  645. التوبة: ۸۸.
  646. الحجرات: ۱۵ و راجع الميزان في تفسير القرآن: ج۱۸ ص۳۲۹ - ۳۳۰.
  647. التوبة: ۴۱ و راجع مجمع البيان: ج۵ ص۵۹.
  648. الجعفريّات: ص۷۶، النوادر للراوندي: ص۱۳۸ ح۱۸۳ كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه:، دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۴۳، شرح الأخبار: ج۲ ص۲۱۹ و ليس فيهما «و ماله»، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۱۵ ح۳۷.

  649. صحيح البخاري: ج۳ ص۱۰۲۶ ح۲۶۳۴، مسند ابن حنبل: ج۴ ص۷۵ ح۱۱۳۲۲، صحيح مسلم: ج۳ ص۱۵۰۳ ح۱۶۶۰، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۱۳۱۶ ح۳۹۷۸، صحيح ابن حبّان: ج۱۰ ص۴۵۹ ح۴۵۹۹ و الثلاثة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج۴ ص۴۵۷ ح۱۱۳۶۱.
  650. سنن أبي داوود: ج۲ ص۶۹ ح۱۴۴۹، سنن النسائي: ج۵ ص۵۸، مسند ابن حنبل: ج۵ ص۲۵۲ ح۱۵۴۰۱، سنن الدارمي: ج۱ ص۳۵۳ ح۱۳۹۶، السنن الكبرى: ج۹ ص۲۷۶ ح۱۸۵۲۶، كنز العمّال: ج۱۵ ص۹۴۹ ح۴۳۶۴۵.
  651. مسند الطيالسي: ص۸، الجهاد لابن المبارك: ص۱۵۷ ح۱۶۵، سبل الهدى و الرشاد: ج۹ ص۳۱۲، كنز العمّال: ج۴ ص۴۴۳ ح۱۱۳۲۲.
  652. الكافي: ج۷ ص۵۲ ح۷ عن عبدالرحمن بن الحجّاج عن الإمام الكاظم علیه‌السلام، تهذيب الأحكام: ج۹ ص۱۷۷ ح۷۱۴، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۴ ص۱۹۱ ح۵۴۳۳ كلاهما عن سليم بن قيس عنه علیه‌السلام، تحف العقول: ص۱۹۸، بحار الأنوار: ج۴۲ ص۲۴۹ ح۵۱؛ المعيار و الموازنة: ص۲۴۶.

  653. الخصال: ص۶۳۵ ح۱۰، تأويل الآيات الظاهرة: ج۲ ص۶۶۷ ح۲۵ كلاهما عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه:، جامع الأخبار: ص۵۰۸ ح۱۴۱۰، تحف العقول: ص۱۲۳، عيون الحكم و المواعظ: ص۱۵۲ ح۳۳۴۰، بحار الأنوار: ج۴۷ ص۲۸۸ ح۲۶.

  654. قال ابن أبي الحدید في شرح العبارة: ثمّ قال [علیه‌السلام]: من العجب أنّکم تطلبون من عباد اللّٰه أن یُکرموکم و یطیعوکم لأجل اللّٰه، ثمّ إنّکم أنتم لا تطیعون اللّٰه الذي تکلِّفون الناس أن یطیعوکم لأجله (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۷ ص‌۲۸۲).

  655. نهج البلاغة: الخطبة ۱۱۷، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۱۲۳ ح۹۵۲.

  656. سنن أبي داوود: ج۳ ص۱۰ ح۲۵۰۴، سنن النسائي: ج۶ ص۷ و فيه «و أيديكم» بدل «و أنفسكم»، سنن الدارمي: ج۲ ص۶۵۹ ح۲۳۴۱، مسند ابن حنبل: ج۴ ص۲۴۸ ح۱۲۲۴۸، المستدرك على الصحيحين: ج۲ ص۹۱ ح۲۴۲۷ كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج۴ ص۲۹۷ ح۱۰۵۷۱.

  657. مسند ابن حنبل: ج۵ ص۳۵۰ ح۱۵۷۸۵، صحيح ابن حبّان: ج۱۱ ص۶ ح۴۷۰۸ وج ۱۳ ص۱۰۳ ح۵۷۸۶، السنن الكبرى: ج۱۰ ص۴۰۴ ح۲۱۱۰۹، المعجم الكبير: ج۱۹ ص۷۵ ح۱۵۱، مسند الشهاب: ج۲ ص۱۳۵ ح۱۰۴۷ كلّها عن كعب بن مالك، كنز العمّال: ج۴ ص۳۵۷ ح۱۰۸۸۵.

  658. نهج البلاغة: الكتاب ۴۷، الكافي: ج۷ ص۵۲ ح۷ عن عبدالرحمن بن الحجّاج عن الإمام الكاظم عنه علیهماالسلام، تحف العقول: ص۱۹۸ و ليس فيهما «في سبيل اللّٰه»، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۹۰ ح۷۵؛ المعجم الكبير: ج۱ ص۱۰۲ ح۱۶۸ عن إسماعيل بن راشد، تاريخ الطبري: ج۵ ص۱۴۸ و ليس فيهما «و ألسنتكم».

  659. نهج البلاغة: الكتاب ۵۳، تحف العقول: ص۱۲۶، بحار الأنوار: ج۳۳ ص۵۹۹ ح۷۴۴.

  660. نهج البلاغة: الحكمة ۳۷۵ عن أبي جحيفة، مسند زيد: ص۴۱۹ عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عنه: نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۸۹ ح۷۱؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج۸ ص۶۶۷ ح۱۲۴ عن أبي جحيفة نحوه، كنز العمّال: ج۳ ص۶۸۳ ح۸۴۵۲ و راجع السنن الكبرى: ج۱۰ ص۱۵۵ ح۲۰۱۸۲.

  661. یُقلَبونَ (خ.ل). و في البحار: «تقلبون»، و في مختصر بصائر الدرجات: «تُغلبون».

  662. تفسير القمّي: ج۱ ص۲۱۳، بصائر الدرجات: ص۱۶۹، مختصر بصائر الدرجات: ص۱۶۹، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۷۲ ح۶.

  663. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۴۳، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۴۹ ح۲۳.

  664. عيون الحكم و المواعظ: ص۸۴.

  665. نهج البلاغة: الحكمة ۳۷۳، مشكاة الأنوار: ص۱۰۰ ح۲۱۹، روضة الواعظين: ج۲ ص۲۳۶ ح۱۰۱۸، عيون الحكم و المواعظ: ص۱۵۵ ح۳۳۷۸، بحار الأنوار: ج۳۲ ص۶۰۹ ح۴۸۰؛ تاريخ الطبري: ج۶ ص۳۵۷ عن عبدالرحمن بن أبي ليلیٰ نحوه.

  666. كامل الزيارات: ص۳۹۱ عن أبي ناب بيّاع السابري، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۱۴ ح۲۰۲ عن الإمام العسكري علیه‌السلام، الإقبال: ج۳ ص۱۰۳ عن صفوان بن مهران و ليس فيهما ذيله من «بالحكمة و الموعظه الحسنة»، المزار الكبير: ص۵۱۷ ح۱۱ نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۱ ص۱۷۱ ح۲۲.

  667. یقول الفیض= في الوافي: «الفریضة ما أمر الله به في کتابه و شدّد أمره، و هو إنّما یکون واجباً، و السنّة ما سَنَّهُ النبي صلّی اللّه علیه و آله و لیس بتلك المثابة من التشدید و هو قد یکون واجباً و قد یکون مستحبّاً» (الوافي: ج۱۵ ص۵۷).

  668. ما بين المعقوفين أثبتناه من طبعة دار الحديث.
  669. الكافي: ج۵ ص۹ ح۱، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۲۴ ح۲۱۷ عن حفص بن غياث، الخصال: ص۲۴۰ ح۸۹، تحف العقول: ص۲۴۳ عن الإمام الحسين علیه‌السلام، مشكاة الأنوار: ص۴۳۱ ح۱۴۴۲ عن جعفر بن حفص بن غياث، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۲۳ ح۱۵.
  670. فیض کاشانی= میگوید: «فریضه، چیزى است که خداوند در قرآن به آن دستور داده و دستور خود را محکم ساخته است و تنها مشمولِ واجب مىگردد و سنت، چیزى است که پیامبر۹ بیان و مقرّر داشته است و در آن، سطحى از شدّت و تأکید نیست و خود، گاه واجب است و گاه مستحب».

  671. الكافي: ج۲ ص۵۰ و ۵۱ ح۱ عن جابر، الأمالي للمفيد: ص۲۷۵ و ۲۷۸ ح۳ عن قبيصة بن جابر الأسدي، نهج البلاغة: الحكمة ۳۱، الخصال: ص۲۳۱ و ۲۳۲ ح۷۴ عن الأصبغ بن نباتة و ليس فيهما ذيله، بحار الأنوار: ج۶۸ ص۳۵۱ ح۱۹؛ تاريخ دمشق: ج۴۲ ص۵۱۵ عن قبيصة بن جابر الأسدي، كنز العمّال: ج۱۶ ص۱۸۹ ح۴۴۲۱۶.
  672. شَنِئتُهُ أشنَؤُهُ شَنَآناً: أبغضتُه (المصباح المنير: ص۳۲۴ «شنئ»).

  673. حلية الأولياء: ج۵ ص۱۰ عن الحارث عن الإمام عليّ علیه‌السلام، الفردوس: ج۲ ص۱۲۲ ح۲۶۴۰ و ليس فيه ذيله من «زاد غيره» عن الإمام عليّ علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، كنز العمّال: ج۳ ص۶۴ ح۵۵۱۳؛ معدن الجواهر: ص۱۲۹ ح۱۶۳ عن الإمام عليّ علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، تنبيه الخواطر: ج۲ ص۱۱۰ كلاهما نحوه.

  674. صَدَعتُ الشيء: أظهرته و بيّنته. يقال: صَدَعتُ بالحقّ؛ إذا تكلّمت به جهاراً (الصحاح: ج۳ ص۱۲۴۲ «صدع»).

  675. الأمالي للمفيد: ص۵ ح۳، الأمالي للطوسي: ص۶۲۶ ح۱۲۹۲، بشارة المصطفى: ص۴، كشف الغمّة: ج۲ ص۷۵، إرشاد القلوب: ص۲۹۶ كلّها عن الأصبغ بن نباتة، بحار الأنوار: ج۶ ص۱۷۹ ح۷.

  676. الكافي: ج۲ ص۲۲۶ ح۱۶ عن عيسى بن أبي منصور، الأمالي للمفيد: ص۳۳۸ ح۳، الأمالي للطوسي: ص۱۱۵ ح۱۷۸، بشارة المصطفى: ص۱۰۵ ح۲۵۷ كلّها عن أبان بن تغلب، بحار الأنوار: ج۷۵ ص۸۳ ح۳۳.

  677. علل الشرائع: ص۴۶۷ ح۲۲ عن محمّد بن عمارة، بحار الأنوار: ج۶۷ ص۱۷۲ ح۳.

  678. جامع الأخبار: ص۲۳۹ ح۶۱۱ عن المسيّب عن الإمام عليّ علیه‌السلام.

  679. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۳ ص۱۶۸ ح۳۶۳۱، الكافي: ج۵ ص۸۸ ح۱ عن الحلبي عن الإمام الصادق علیه‌السلام، عدّة الداعي: ص۷۲ و ليس فيهما «من حلال»، المقنع: ص۳۶۱ من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت:، فقه الرضا: ص۲۵۵، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۷ ح۱.

  680. مستدرك الوسائل: ج۱۳ ص۵۵ ح۱۴۷۳۱ نقلاً عن مجموعة الشهيد.

  681. السرائر: ج۲ ص۲۲۸، دعائم الإسلام: ج۲ ص۱۵ ح۹، عوالي اللآلي: ج۳ ص۱۹۴ ح۶، مستدرك الوسائل: ج۱۳ ص۱۳ ح۱۴۵۸۸.

  682. مستدرك الوسائل: ج۱۲ ص۱۷۳ ح۱۳۸۱۰ نقلاً عن مجموعة الشهید.

  683. الكافي: ج۵ ص۹۳ ح۳، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۸۴ ح۳۸۱، قرب الإسناد: ص۳۴۰ ح۱۲۴۵ كلّها عن موسى بن بكر، بحار الأنوار: ج۹۶ ص۶۱ ح۲۰.

  684. الكافي: ج۵ ص۸۸ ح۲ عن زكريّا بن آدم، تحف العقول: ص۴۴۵، بحار الأنوار: ج۷۸ ص۳۳۹ ح۲۹.

  685. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۱ ص۳۸۵ ح۱۱۴۰، وسائل الشيعة: ج۵ ص۳۸۷ ح۱۰۷۴۷.

  686. الكافي: ج۲ ص۱۶۳ ح۲۰، بحار الأنوار: ج۷۴ ص۵۹ ح۲۰.
  687. جابر در مشایخ عمرو بن شمر، جابر بن یزید جعفى است و او از یاران امام باقر۷ و امام صادق۷ است. بنا بر این، روایتِ بىواسطۀ او از پیامبر۹ معنا ندارد. پس ظاهراً در سند، افتادگى یا ارسال صورت گرفته است.

  688. صحيح البخاري: ج۳ ص۱۰۹۴ ح۲۸۴۲، صحيح مسلم: ج۴ ص۱۹۷۵ ح۵، سنن أبي داوود: ج۳ ص۱۷ ح۲۵۲۹، سنن الترمذي: ج۴ ص۱۹۲ ح۱۶۷۱؛ عوالي اللآلي: ج۲ ص۲۳۸ ح۱.

  689. جامع الأحاديث: ص۱۲۵.

  690. الكافي: ج۴ ص۲۵۹ ح۲۸ عن جندب عن الإمام الصادق علیه‌السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۴ ص۴۱۶ ح۵۹۰۴ عن زرارة عن الإمام الصادق علیه‌السلام، نهج البلاغة: الحكمة ۱۳۶ و فيهما «كلّ ضعيف» بدل «الضعيف»، بحار الأنوار: ج۱۰ ص۹۹ ح۱؛ سنن ابن ماجة: ج۲ ص۹۶۸ ح۲۹۰۲، مسند ابن حنبل: ج۱۰ ص۱۷۹ ح۲۶۵۸۲ و فيهما «كلّ ضعيف» بدل «الضعيف» و كلاهما عن الإمام الباقر علیه‌السلام عنام سلمة، كنز العمّال: ج۵ ص۴ ح۱۱۷۸۶.

  691. مسند ابن حنبل: ج۸ ص۳۰۶ ح۲۲۳۶۷، المعجم الكبير: ج۸ ص۱۷۸ ح۷۷۳۹، مسند الشاميّين: ج۲ ص۴۰ ح۸۷۹، تاريخ دمشق: ج۱۴ ص۳۲۹ ح۳۶۰۱، الفردوس: ج۳ ص۱۰۹ ح۴۳۰۳ كلّها عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج۷ ص۶۴۸ ح۲۰۷۲۲.

  692. الكافي: ج۴ ص۲۵۳ ح۷، علل الشرائع: ص۴۵۷ ح۲، تفسير العياشي: ج۳ ص۴ ح۲۳۶۴ كلّها عن عبداللّٰهبن يحيى الكاهلي عن الإمام الصادق علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، تهذيب الأحكام: ج۵ ص۲۲ ح۶۴ عن الكناني عن الإمام الصادق علیه‌السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۲ ص۲۲۶ ح۲۲۵۴ عن الإمام الصادق علیه‌السلام، بحار الأنوار: ج۹۹ ص۱۲ ح۳۶.

  693. مسند ابن حنبل: ج۹ ص۴۳۳ ح۲۴۹۴۲، مسند أبي يعلى: ج۴ ص۲۹۸ ح۴۴۹۴ كلاهما عن عائشة، المعجم الأوسط: ج۶ ص۱۹۸ ح۶۱۷۷ عنام سلمة نحوه.

  694. تحف العقول: ص۶۰، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۴ ص۴۱۶ ح۵۹۰۴ عن زرارة عن الإمام الصادق علیه‌السلام، نهج البلاغة: الحكمة ۱۳۶، الخصال: ص۶۲۰ ح۱۰ عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه: عن الإمام عليّ علیه‌السلام و كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج۷۷ ص۱۶۴ ح۱۹۱؛ مسند الشهاب: ج۱ ص۸۲ ح۸۰ عن الإمام الباقر علیه‌السلام عنام سلمة نحوه، كنز العمّال: ج۱۶ ص۱۴۰ ح۴۴۱۷۲.

  695. الكافي: ج۵ ص۵۰۷ ح۴، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۳ ص۴۳۹ ح۴۵۱۸، مكارم الأخلاق: ج۱ ص۴۶۴ ح۱۵۸۲ عن الإمام الباقر علیه‌السلام، الهداية: ص۶۰، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۷ ح۱.

  696. الكافي: ج۵ ص۹ ح۱، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۲۶ ح۲۲۲ كلاهما عن الأصبغ بن نباتة، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۳ ص۴۳۹ ح۴۵۱۶ عن جابر عن الإمام الباقر علیه‌السلام، مكارم الأخلاق: ج۱ ص۴۶۴ ح۱۵۸۰ عن الإمام الباقر علیه‌السلام، وسائل الشيعة: ج۱۱ ص۱۵ ح۱۹۹۳۵.

  697. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۳ ص۵۶۱ ح۴۹۲۶، مكارم الأخلاق: ج۱ ص۵۰۱ ح۱۷۳۴ كلاهما عن زيد بن عليّ عن آبائه:، بحار الأنوار: ج۱۰۴ ص۹۷ ح۵۶؛ المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص۲۵۵ ح۸۰۱ عن ابن عمر نحوه، كنز العمّال: ج۱۶ ص۴۱۱ ح۴۵۱۵۹.
  698. صحيح البخاري: ج۵ ص۲۰۴۷ ح۵۰۳۸، صحيح مسلم: ج۴ ص۲۲۸۶ ح۴۱، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۷۲۴ ح۲۱۴۰، سنن النسائي: ج۵ ص۸۷ و ليس فيه ذيله و كلّها عن أبي هريرة، سنن الترمذي: ج۴ ص۳۴۶ ح۱۹۶۹، كنز العمّال: ج۳ ص۱۷۳ ح۶۰۲۰.

  699. الخصال: ص۵۲۲ ح۱۲ عن الإمام عليّ علیه‌السلام، تحف العقول: ص۲۸، الأمالي للصدوق: ص۷۱۳ ح۹۸۲ عن الأصبغ بن نباته عن الإمام عليّ علیه‌السلام، مجمع البيان: ج۲ ص۷۱۷ عن أنس، بحار الأنوار: ج۱ ص۱۶۶ ح۷؛ تفسير الثعلبي: ج۳ ص۳۳ عن أنس، كنز العمّال: ج۱۰ ص۱۶۷ ح۲۸۸۶۷.

  700. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۲ ص۵۸۳ ح۳۱۸۳، عيون أخبار الرضا علیه‌السلام: ج۲ ص۲۵۵ ح۳، الأمالي للصدوق: ص۱۸۰ ح۱۸۱، جامع الأخبار: ص۸۹ ح۱۳۹ و الثلاثة الأخيرة عن الإمام الصادق علیه‌السلام و كلّها عن الحسين بن زيد، روضة الواعظين: ج۱ ص۵۲۷ ح۵۱۷ عن الإمام الصادق علیه‌السلام نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۲ ص۳۳ ح۱۰.

  701. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۲ ص۵۸۵ ح۳۱۹۲، عيون أخبار الرضا علیه‌السلام: ج۲ ص۲۵۶ ح۹، الأمالي للصدوق: ص۱۲۰ ح۱۰۹، جامع الأخبار: ص۹۳ ح۱۵۰ كلّها عن أبي الصلت عبد السلام بن صالح الهروي، روضة الواعظين: ج۱ ص۵۲۸ ح۵۲۱ نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۲ ص۳۲ ح۲.

  702. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۴ ص۳۶۴ ح۵۷۶۲ عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه:، مكارم الأخلاق: ج۲ ص۳۲۷ ح۲۶۵۶ عن الإمام الصادق عن آبائه: عنه صلّی اللّه علیه و آله، بحار الأنوار: ج۷۷ ص۵۳ ح۳؛ تاريخ بغداد: ج۲ ص۱۹۱ الرقم ۶۱۳ عن أبي هريرة و فيه «المريض» بدل «المؤمن»، سير أعلام النبلاء: ج۴ ص۱۵۵ الرقم ۵۴، كنز العمّال: ج۳ ص۳۱۱ ح۶۷۰۵.

  703. مجمع البيان: ج‌۹ ص‌۳۷۸، بحار الأنوار: ج‌۱۷ ص‌۲۴؛ أسباب النزول: ص‌۴۳۲ ح‌۷۹۵، تفسير القرطبي: ج‌۱۷ ص‌۲۹۶ كلاهما عن مقاتل.

  704. نهج البلاغة: الكتاب ۵۳، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۶۰۳ ح‌۷۴۴.

  705. مطالب السؤول: ج۱ ص‌۲۵۱؛ بحار الأنوار: ج‌۷۸ ص‌۸۳ ح‌۸۷.

  706. غرر الحكم: ج‌۵ ص‌۲۷۴ ح‌۸۳۲۹، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۴۶ ح‌۷۸۵۹.

  707. غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۸۹ ح‌۱۹۵۳، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۸ ح‌۱۴۹۱.

  708. سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۳۷ ح‌۲۶۱۲، سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۱۶۲ ح‌۱۶۱۷؛ الكافي: ج‌۵ ص‌۲۹ ح‌۸، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۳۸ ح‌۲۳۲ كلاهما نحوه.

  709. الوَزَعَة: جمع وازع، و هو الذي يكفّ الناس و يَحبِسُ أوّلهم على آخرهم (النهاية: ج‌۵ ص‌۱۸۰ «وزع»).
  710. وقعة صفّين: ص‌۱۲۶، بحار الأنوار: ج‌۷۵ ص‌۳۵۶ ح‌۷۰؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۳ ص‌۱۹۵.
  711. الدارِع: لابس الدِّرع، و الدِّرع: لَبُوس الحديد، يلبس في الحرب (اُنظر: لسان العرب: ج‌۸ ص‌۸۱ «درع»).

  712. الحاسِر: خلاف الدارع، و هو الذي لا مغفر عليه و لا درع (اُنظر: لسان العرب: ج‌۴ ص‌۱۸۷ «حسر»).

  713. نبا حدّ السيف: إذا لم يقطع (النهاية: ج‌۵ ص‌۱۱ «نبا»).

  714. قال الفيض الكاشاني=: قيل: الوجه في ذلك: أنّ العضّ على الأضراس يشدّ شؤون الدماغ و رباطاته، فلا يبلغ السيف منه مبلغه (الوافي: ج‌۱۵ ص‌۱۱۰ ذيل ح‌۱۴۷۶۰).

  715. يقال: التوى الماء في مجراه و تَلَوّى، إذا انعطف و لم يجرِ على الاستقامة، و تلوّت الحيّة كذلك (لسان العرب: ج‌۱۵ ص‌۲۶۳ «لوي»).

  716. قال المجلسي۱: المَور: التحرّك و الاضطراب. أي إذا وصلت إلیکم أطراف الرماح فانعطِفوا؛ لیزلق و یتحرّك فلا ینفذ (مرآة العقول: ج‌۱۸ ص‌۳۷۲).

  717. الأسِنَّة: جمع سنان، و هو نصل الرمح (اُنظر: لسان العرب: ج‌۹ ص‌۸۲ «سنن»). قال الفيض الكاشاني=: قيل: أمرهم بأن يلتووا إذا طعنوا؛ لأنّهم إذا فعلوا ذلك فبالحري أن يمور السنان؛ أي يتحرّك عن موضعه فيخرج زالقاً، و إذا لم يلتووا لم يمرّ السنان و لم يتحرّك عن موضعه، فيخرق و ينفذ و يقتل (الوافي: ج‌۱۵ ص‌۱۱۰ ذيل ح‌۱۴۷۶۰).

  718. الجَأش: القلب، و النفس، و الجَنان. يقال: رابط الجأش، أي ثابت القلب لا يرتاع و لا ينزعج للعظائم و الشدائد (النهاية: ج‌۱ ص‌۲۳۲ «جأش»).

  719. قال الفیض الکاشاني=: أَمَرهم بغضّ الأبصار في الحرب؛ لأنّه أربط للجأش، أي أثبت للقلب؛ لأنّ الغاضّ بصره في الحرب أحرى أن لا يدهش و لا يرتاع لهول ما ينظر. و أمرهم بإماتة الأصوات و إخفائها؛ لأنّه أطرد للفشل، و هو الجبن و الخوف، و ذلك لأنّ الجبان يرعد و يبرق و الشجاع صامت (الوافي: ج‌۱۵ ص‌۱۱۰).

  720. نهج البلاغة: الخطبة ۱۲۴، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۵۶۶ ح‌۴۷۱.

  721. جاء فی تاريخ دمشق عن ابن عبّاس: «عَقِمَ النِّساءُ أن يَأتينَ بِمِثلِ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ علیه‌السلام ! وَاللّٰهِ، ما رَأَيتُ و لا سَمِعتُ رَئيساً يوزَنُ بِهِ، لَرَأَيتُهُ يَومَ صفّين و عَلیٰ رَأسِهِ عِمامَةٌ قَد أرخیٰ طَرَفَيها، كَأَنَّ عَينَيهِ سِراجا سَليطٍ، و هُوَ يَقِفُ عَلیٰ شِر ذِمَةٍ شِر ذِمَةٍ يَحُضُّهُم، حَتَّى انتَهیٰ إلَيَّ و أَنَا في كَنَفٍ مِنَ النّاسِ، فَقالَ:...» فذکر الخطبة.

  722. قال ابن أبي الحدید: «و أكملوا اللأمة» اللأمة - بالهمزة -: الدرع، و الهمزة ساكنة على فعلة، مثل: النأمة للصوت. و إكمالها أن يزاد على البيضة و السواعد و نحوها. و يجوز أن يعبّر باللأمة عن جميع أداة الحرب، كالدرع و الرمح و السيف، يريد: أكملوا السلاح الذي تحاربون العدوّ به (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۵ ص‌۱۶۹).

  723. قال الجزري: «أَقلِقوا السيوفَ في الغمد»: أي حرّكوها في أغمادها قبل أن تحتاجوا إلى سلّها؛ ليسهل عند الحاجة إليها (النهاية: ج‌۴ ص‌۱۰۳ «قلق»).

  724. الخَزَر - محرّكة -: النظر، كأنّه من أحد الشقّين، وهو علامة الغضب (اُنظر: مجمع البحرين: ج‌۱ ص‌۵۰۷ «خزر»).

  725. الشَّزَر: الطعن في الجوانب يميناً وشمالاً (اُنظر: لسان العرب: ج‌۴ ص‌۴۰۴ «شزر»).

  726. نافحوا: أي دافعوا و ضاربوا (اُنظر: النهاية: ج‌۵ ص‌۸۹ «نفح»).

  727. الظُبا: جمع ظُبَةِ السيف، و هو طرفه وحدّه (النهاية: ج‌۳ ص‌۱۵۶ «ظبي»).

  728. مشية سجح، أي سهلة (اُنظر: لسان العرب: ج‌2 ص‌۴۷۶ «سجح»).

  729. قال ابن أبي الحدید في شرح بعض هذه العبارات: السَّواد الأعظم: یعني به جمهور أهل الشام. قوله: و الرِّواق المطَنَّب: یرید به مضرب معاویة ذا الأطناب [و الأطناب جمع طُنُب؛ و هو حَبلٌ یُشَدّ به سُرادق البیت]. و کان معاویة في مضربٍ علیه قُبّة عالیة و حَوله صنادید أهل الشام. و ثَبَجَهُ: وَسَطه. و ثَبَجُ الإنسان ما بین کاهله إلی ظهره. و الکِسر: جانب الخباء. و قوله: فإنّ الشیطان کامن في کِسرِه؛ یحتمل وجهَین: أحدهما: أن یعني به الشیطان الحقیقي؛ و هو إبلیس. و الثاني: أن یعني به معاویة.… قوله: قد قدّم للوثبة یداً و أخّر للنکوص رِجلاً: أي إن جبنتم وَثَبَ، و إن شجعتم نکص؛ أي تأخَّرَ و فَرّ.… وقوله: فصَمداً صَمداً: أي اصمدوا صَمداً صَمداً. صَمَدتُ لفلان: أي قَصَدتُ له (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۵ ص‌17۴).
  730. محمّد: 3۵.
  731. نهج البلاغة: الخطبة ۶۶، خصائص الأئمّة:: ص‌7۵، بحار الأنوار: ج‌32 ص‌۵۵۷ ح‌۴۶۵؛ تاريخ دمشق:
    ج ۴۲ ص‌۴۶۰ نحوه.
  732. قال ابن أبي الحدید: لا تستصعبوا فرّة تفرّونها بعدها كرّة تَجبرون بها ما تكسّر من حالكم، و إنّما الذي ينبغي لكم أن تستصعبوه فرّة لاكرّة بعدها. و هذا حضٌّ لهم على أن يكرّوا و يعودوا إلى الحرب إن وقعت عليهم كسرة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۱۱۴).

  733. الجولة: هزيمة قريبة ليست بالمُمعِنة. يقال: جال القوم جولة؛ إذا انكشفوا ثمّ كرّوا (اُنظر: لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۱۳۱ «جول»).

  734. وطّئوا: أي مهِّدوا. و الجُنوب: جمع جنب؛ وهو شقّ الإنسان وغيره. و مصارع الجُنوب: أماكن سقوطها، جمع مصرع؛ أي إذا ضربتم فاحكموا الضربَ لِيُصيبَ، فإذا فعلتم ذلك مهّدتهم للمضروب مصرعه (اُنظر: النهاية: ج‌۵ ص‌۲۰۱ «وطأ»، لسان العرب: ج‌۱ ص‌۲۷۵ «جنب»).

  735. قال ابن أبي الحدید: و اذ مروا أنفسكم: مِن ذَمَره على كذا؛ أي حَضَّه عليه. والطعنُ الدَّعسي: الذي يُحشىٰ به أجوافُ الأعداء، وأصل الدعس: الحشو، دعست الوعاء: حُشَوته. وضَربٌ طِلَحفي - بكسر الطاء وفتح اللام -: أي شديد، و اللام زائدة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۱۱۵ و اُنظر: لسان العرب: ج‌۶ ص‌۸۴ «دعس»، و ج‌۹ ص‌۲۲۳ «طلحف»).

  736. نهج البلاغة: الكتاب ۱۶، غرر الحكم: ج‌۶ ص‌۳۴۲ ح‌۱۰۴۳۰، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۳۰ ح‌۹۶۴۴ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۴۶۰ ح‌۶۷۵.

  737. التَّبكيت: التقريع و التوبيخ. يقال له: يا فاسق، أما استحييت؟! أما اتّقيت اللّٰه؟! و قال بعضهم: و قد يكون باليد و العصا (النهاية: ج‌۱ ص‌۱۴۸ «بكت»).

  738. الفَلّ: القوم المنهزمون (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۵۰ «فلل»).

  739. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۷۳.

  740. تفسير القمّي: ج‌۱ ص‌۲۶۲، بحار الأنوار: ج‌۱۹ ص‌۲۵۱ ح‌۳ و راجع تاريخ الإسلام للذهبي: ج‌۲ ص‌۴۴۲ و تاريخ دمشق: ج‌۴۶ ص‌۲۶.

  741. القِدح: السهم قبل أن يُراش ويُركّب نصلُه. و قدح الميسر أيضاً (الصحاح: ج‌۱ ص‌۳۹۴ «قدح»).

  742. الطبقات الكبرى: ج‌۲ ص‌۱۵، سبل الهدى و الرشاد: ج‌۴ ص‌۳۳ و راجع أنساب الأشراف: ج‌۱ ص‌۳۵۱ و المغازي: ج‌۱ ص‌۵۸.

  743. أنساب الأشراف: ج‌۱ ص‌۳۸۷ و راجع شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۴ ص‌۲۳۲.

  744. أي مكانه.

  745. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۷۲، مستدرك الوسائل: ج‌۱۱ ص‌۸۱ ح‌۱۲۴۷۶.

  746. المُناوشة في القتال: تداني الفريقين، و أخذ بعضهم بعضاً (النهاية: ج‌۵ ص‌۱۲۸ «نوش»).

  747. الجنب: الناحية (لسان العرب: ج‌۱ ص‌۲۷۸ «جنب»).

  748. نَشَزَ من مكانه: أي ارتفع عنه. و نَشَزَ الرجل من امرأته: تركها (المصباح المنير: ص‌۶۰۵ «نشز»).

  749. الغِياض: جمع غيضة، و هي الشجر المُلتفّ (لسان العرب: ج‌۷ ص‌۲۰۲ «غيض»).
  750. الإِكام: جمع أَكَمة، و هي الرابية (لسان العرب: ج‌۱۲ ص‌۲۱ «أكم»).
  751. و لتَنضِحِ الرماة: أي و لتَرمِ الرماة بالنشّاب. يقال: نضحوهم بالنبل: إذا رموهم (اُنظر: النهاية: ج‌۵ ص‌۷۰ «نضح»).
  752. القَعقَعةُ: حكاية أصوات السلاح (لسان العرب: ج‌۸ ص‌۲۸۶ «قعقع»).
  753. الحَجَف: ضرب من الترَسَة، واحدها حَجَفة. و قيل: هي من الجلود خاصة (لسان العرب: ج‌۹ ص‌۳۹ «حجف»).
  754. الجواشِن: جمع جَوشَن؛ و هو الدِّرع، و قيل: الجوشن من السلاح: زَرَدٌ يلبسه الصدر و الحيزوم (لسان العرب: ج‌۱۳ ص‌۸۸ «جشن»).
  755. التَعابي: جمع تعبية. و عبّى الجيشَ: أصلحه و هيّأه (اُنظر: لسان العرب: ج‌۱۵ ص‌۲۶ «عبي»).
  756. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۷۲.
  757. قال ابن أبي الحدید: صياصي الجبال: أعاليها و ما جرى مجرى الحصون منها. و أصل الصياصي: القرون، ثمّ استعير ذلك للحصون؛ لأنّه يمتنع بها كما يمتنع ذو القرن بقرنه. و مناكب الهضاب: أعاليها؛ لئلّا يأتيكم العدوّ؛ إمّا من حيث تأمنون أو من حيث تخافون (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۹۰).

  758. قال ابن أبي الحدید: أمَرَهُم [أي الإمام أميرُ المؤمنين علیه‌السلام] أن يجعلوا الرماح كِفَّة إذا غشيهم الليل، و الكاف مكسورة؛ أي اجعلوها مستديرة حولكم كالدائرة... ثمّ نهاهم عن النوم إلّا غراراً أو مضمضمة، و كلا اللفظتين ما قلّ من النوم (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۹۱).
  759. نهج البلاغة: الكتاب ۱۱، تحف العقول: ص‌۱۹۲، وقعة صفّین: ص‌۱۲۴ کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۴۱۱ ح‌۳۷۳.
  760. الكافي: ج‌۵ ص‌۲۹ ح‌۷ عن السكوني، بحار الأنوار: ج‌۱۹ ص‌۱۷۸ ح‌۲۶.

  761. سنن ابن ماجة: ج‌۲ ص‌۹۴۳ ح‌۲۸۲۶، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۶ ص‌۱۳۰ ح‌۱۰۳۴۰ نحوه.

  762. سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۳۰۴ ح‌۲۶۰۱، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۶ ص‌۱۳۰ ح‌۱۰۳۴۱، المستدرك على الصحيحين: ج‌۲ ص‌۱۰۷ ح‌۲۴۷۸نحوه.

  763. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۱ ص‌۴۳۲ ح‌۱۲۶۳، مصباح المتهجّد: ص‌۳۸۳ ح‌۵۰۹، بحار الأنوار: ج‌۸۹ ص‌۲۳۹ ح‌۶۸.

  764. الشورى: ۳۸.
  765. المغازي: ج‌۲ ص‌۴۴۵ عن عاصم بن عمر بن قتادة و عبد اللّٰهبن أبي بكر بن عمرو بن حزم.

  766. المغازي: ج‌۲ ص‌۵۸۰، إمتاع الأسماع: ج‌۹ ص‌۲۵۸.

  767. المعجم الكبير: ج‌۱ ص‌۶۳ ح‌۴۶، سبل الهدى و الرشاد: ج‌۹ ص‌۱۱۰ نحوه.

  768. الملأ - مهموز مقصور -: هم أشراف القوم... و معنی أبوا علینا: امتنعوا من أجابتنا إلی الإسلام (هامش المصدر).
  769. في كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۴۴۳ ح‌۳۰۰۷۹...
    فأنزلن سكينة علينا

    و ثبّت الأقدام إن لاقينا

    إنّ الالى قد بغوا علينا

    و إن أرادوا فتنة أبينا.

  770. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۳۰ ح‌۱۲۵، صحيح البخاري: ج‌۶ ص‌۲۶۴۴ ح‌۶۸۰۹ نحوه؛ مجمع البيان: ج‌۸ ص‌۵۳۵ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۱۹۹.
  771. أي: إذا وصلوا إلى آخر البيت قاله رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله، وإذا قالوا: «وكان للبائس يوماً ظهراً» قال رسول اللّٰه‌‌ صلّی اللّه علیه و آله: «ظهراً» (هامش المصدر).
  772. المغازي: ج‌۲ ص‌۴۴۷، دلائل النبوّة للبيهقي: ج‌۳ ص‌۴۰۹، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۳ ص‌۲۲۷، البداية و النهاية: ج‌۴ ص‌۹۵ كلّها نحوه؛ المجازات النبويّة: ص‌۸۷ ح‌۴۴ نحوه.
  773. العناق: الاُنثى من المعز (لسان العرب: ج‌۱۰ ص‌۲۷۴ «عنق»).

  774. المعجم الأوسط: ج‌۳ ص‌۳۱۸ ح‌۳۲۷۶، صحيح البخاري: ج‌۴ ص‌۱۵۰۵ ح‌۳۸۷۵ و ۳۸۷۶، المستدرك على الصحيحين: ج‌۳ ص‌۳۲ ح‌۴۳۲۴ کلاهما نحوه و راجع الخرائج و الجرائح: ج‌۱ ص‌۱۲۳ ح‌۲۰۲.
  775. تفسير القمّي: ج‌۲ ص‌۱۸۸، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۲۳۲ ح‌۳.

  776. يزجي الضعيف: أي يسوقه لِيُلحقه بالرِّفاق (لسان العرب: ج‌۱۴ ص‌۳۵۵ «زجو»).

  777. مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۵۵ ح‌۳۵، بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۲۳۳ ح‌۳۵؛ تفسير ابن كثير: ج‌۴ ص‌۴۵۹، تاريخ دمشق: ج‌۱۱ ص‌۲۲۲ كلاهما نحوه و راجع صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۱۱۹ ح‌۲۹۱۰.

  778. تاريخ الیعقوبي: ج‌‌۲ ص‌۲۰۲.

  779. تاريخ أصبهان: ج‌۱ ص‌۴۱۰ الرقم ۷۷۶، تاريخ دمشق: ج‌۲۳ ص‌۳۸۲.

  780. في بحار الأنوار: «فأمّهم أمير».

  781. قرب الإسناد: ص‌۳۴۲ ح‌۱۲۴۹ عن الريّان بن الصلت، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۶۱ ح‌۲.

  782. در بحار الأنوار به جای «و به فرماندهی بدگمان بود» آمده است: «و فرماندهى بر آنان مىگمارد».

  783. النَّبوَة: الجفوة (لسان العرب: ج‌۱۵ ص‌۳۰۲ «نبو»).

  784. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۵۸، تحف العقول: ص‌۱۳۴ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۷۷ ص‌۲۴۹.

  785. كُدَية: قطعة غليظة صُلبة لا تعمل فيها الفأس (النهاية: ج‌۴ ص‌۱۵۶ «كدا»).

  786. الكافي: ج‌۸ ص‌۲۱۶ ح‌۲۶۴، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۲۷۰ ح‌۲۴.
  787. الخصال: ص‌۱۶۲ ح‌۲۱۲ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۲۴۱ ح‌۴؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۸ ص‌۵۰۱ ح‌۲۵، فتح الباري: ج‌۷ ص‌۳۹۷ ذيل ‌۴۱۰۲ نحوه و راجع مجمع البيان: ج‌۸ ص‌۵۳۴.
  788. آطام المدينة: يعني ابنيتها المرتفعة كالحصون (النهاية: ج‌۱ ص‌۵۴ «أطم»).

  789. شرح الأخبار: ج‌۱ ص‌۲۹۲ ح‌۲۸۱.

  790. عيون الأخبار لابن قتيبة: ج‌۱ ص‌۱۲۲.

  791. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۷۸ ح‌۲۷۹۰، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۲۴۳ ح‌۸۷۸۵، مسند ابن حنبل: ج‌۵ ص‌۳۴۹ ح‌۱۵۷۷۹ نحوه.

  792. سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۳۵ ح‌۲۶۰۶، سنن الترمذي: ج‌۳ ص‌۵۱۷ ح‌۱۲۱۲، سنن ابن ماجة: ج‌۲ ص‌۷۵۲ ح‌۲۲۳۶.

  793. سریّه: یگان نظامى؛ گروهى که براى مأموریت نظامى فرستاده مىشوند.

  794. مسند ابن حنبل: ج‌۷ ص‌۵۳ ح‌۱۹۱۶۲، فتح الباري: ج‌۶ ص‌۱۲۰ ح‌۲۹۶۵، تاريخ دمشق: ج‌۳۸ ص‌۱۲۳ ح‌۷۶۱۶.

  795. سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۱۵۹ ح‌۱۶۱۲، فتح الباري: ج‌۶ ص‌۱۲۱ ذيل ح‌۲۹۶۶، سبل الهدى و الرشاد: ج‌۹ ص‌۱۱۴ كلاهما نحوه.

  796. سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۴۹ ح‌۲۶۵۵، سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۱۶۰ ح‌۱۶۱۳، مسند ابن حنبل: ج‌۹ ص‌۱۹۱ ح‌۲۳۸۰۵.

  797. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۷۱.

  798. الكافي: ج‌۵ ص‌۲۸ ح‌۵، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۷۳ ح‌۳۴۱، علل الشرائع: ص‌۶۰۳ ح‌۷۰ و فيه «تقبل التوبة» بدل «تقبل الرحمة» و كلّها عن يحيى بن أبي العلاء، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۴۵۳ ح‌۶۶۶.

  799. نهج البلاغة: الكتاب ۵۰، الأمالي للطوسي: ص‌۲۱۷ ح‌۳۸۱ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۷۶ ح‌۳۹۹؛ المعيار و الموازنة: ص‌۱۰۴.

  800. نهج البلاغة: الحكمة ۴۸، نزهة الناظر: ص‌۷۲ ح‌۱۴۲، مجمع البحرين: ج‌۱ ص‌۳۹۷، بحار الأنوار: ج‌۷۱ ص‌۳۴۱ ح‌۱۴.

  801. جلّى: أي كشف (لسان العرب: ج‌۱۴ ص‌۱۵۲ «جلي»).

  802. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۷۸ ح‌۲۷۸۸، صحيح مسلم: ج‌۴ ص‌۲۱۲۱ ح‌۵۳ نحوه، مسند ابن حنبل: ج‌۵ ص‌۳۴۹ ح‌۱۵۷۸۲.

  803. السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۳ ص‌۱۰۰، السيرة النبويّة لابن كثير: ج‌۳ ص‌۷۶ نحوه؛ شرح الأخبار: ج‌۱ ص‌۲۸۰ ح‌۲۷۹ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۸ ص‌۳۰۲ ذيل ح‌۴.
  804. العاديات: ۱.

  805. كمن: أي استتر و استخفی (النهاية: ج‌۴ ص‌۲۰۱ «كمن»).

  806. الأمالي للطوسي: ص‌۴۰۷ ح‌۹۱۳، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۷۵ ح‌۳.
  807. تَستَضریهِم بها: أي تولعهم بها (اُنظر: المصباح المنیر: ص‌۳۶۱ «ضري»).
  808. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۵۸.
  809. فی دعائم الإسلام: «وَلِّ أَمرَ جُنودِكَ أفضَلَهُم في نَفسِكَ حِلماً، و أَجمَعَهُم لِلعِلمِ و حُسنِ السِّياسَةِ و صالِحِ الأَخلاقِ، مِمَّن يُبطِئُ عَنِ الغَضَبِ...».

  810. أنقاهم جیباً: أي عفیفاً أمیناً، و یکنّیٰ عن العفّة بطهارة ونقاء الجیب؛ لأنّ الذي یسرق یجعل المسروق في جیبه.…

    و یستریح إلی العذر: أي یقبل أدنی عذر، و یستریح إلیه و یسکن عنده.…

    و ینبو عن الأقویاء: یتجافیٰ عهم و یبعد، أي لا یمکّنهم من الظلم و التعدّي علی الضعفاء (اُنظر: شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۷ ص‌۵۲).

  811. زاد هنا فی دعائم الإسلام: «وَ الصَق بِذَوِي الفِقهِ وَ الدّينِ وَ السَّوابِقِ الحَسَنَةِ، ثُمَّ بِأَهلِ الشَّجاعَةِ مِنهُم؛ فَإِنَّهُم جُمّاعٌ لِلكَرَمِ و شُعبَةٌ مِنَ العِزِّ، و دَليلٌ عَلیٰ حُسنِ الظَّنِّ بِاللّٰهِ وَ الإِيمانِ بِهِ».

  812. قال الشیخ محمد عبده: تفاقم الأمر: عظم؛ أي لا تعدّ شیئاً قوّیتهم به غایة في العظم زائداً عمّا یستحقّون، فکلّ شيء قوّیتهم به واجب علیك إتیانه، و هم مستحقّون لنیله.… و آثَر: أي أفضل و أعلی منزلة، فلیکن أفضل رؤساء الجند مَن واسی الجند؛ أي ساعدهم بمعونته لهم. و أفضَلَ علیهم: أي أفاض و جاد من جدته. و الجِدة - بالکسرففتح -: الغِنیٰ. والمراد ما بیده من أرزاق الجند و ما سلّم إلیه من وظائف المجاهدین،‌لا یقتّر علیهم في الفرض و لا ینقصهم شیئاً ممّا فرض لهم، بل یجعل العطاء شاملاً لمن ترکوهم في الدیار. من خُلوف الأهلین: جمع خلف، و هو من یبقی في الحيّ من النساء و العجزة بعد سفر الرجال (نهج البلاغة، شرح محمّد عبده: ص‌۵۸۰).
  813. نَکَلَ عن العدو نَکولاً: هو الجبن و التأخّر (المصباح المنیر: ص‌۶۲۵ «نکل»).
  814. الدَّعَة: السعة و الراحة و الخفض في العيش (مجمع البحرين: ج‌۳ ص‌۱۹۲۱ «ودع»).
  815. نهج البلاغة: الكتاب ۵۳، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۶۰۳ ح‌۷۴۴ و راجع دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۵۸.
  816. لم تزع: لم تكفّ و لم تمنع (اُنظر: کتاب العين: ج‌۲ ص‌۲۰۷ «وزع»). وَزَعَهُ یَزَعُهُ وَزعاً فهو وازِع: إذا کَفَّهُ و مَنَعَه (النهایة: ج‌۵ ص‌۱۸۰ «وزع»).

  817. تحف العقول: ص‌۱۹۱، وقعة صفّين: ص‌۱۲۱ نحوه؛ المعيار و الموازنة: ص‌۱۴۰ نحوه و راجع نهج البلاغة: الكتاب ۵۶.
  818. لا يُجرِمَنَّك: لا يُدخلنَّك في الجُرم. و الشنآن: البغض و العداوة (لسان العرب: ج‌۱۲ ص‌۹۲ «جرم»، و اُنظر: النهاية: ج‌۲ ص‌۵۰۳ «شنأ»).

  819. تاريخ الطبري: ج‌۴ ص‌۵۶۷ عن خالد بن قطن الحارثي، الكامل في التاريخ: ج‌۲ ص‌۳۶۳ نحوه؛ وقعة صفّين: ص‌۱۵۳ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۴۱۴ ذيل ح‌۳۷۴.

  820. جَدّ في السير: اهتمّ به و أسرَعَ فیه. و أجَدّ: إذا اجتهد (النهایة: ج‌۱ ص‌۲۴۴ «جدد»).

  821. تاريخ اليعقوبي: ج‌۲ ص‌۲۰۰و راجع الغارات: ج‌۲ ص‌۶۲۸ و بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۱۵ ذيل ح‌۹۰۱.

  822. الطَلائع: هم القوم الذين يُبعثون ليطّلِعوا طِلعَ العدوّ - كالجواسيس - واحدهم طليعة، و قد تطلق على الجماعة (النهاية: ج‌۳ ص‌۱۳۳ «طلع»).

  823. الخَمَر - بالتحريك -: ما واراك من شيء، يقال: توارى الصيدُ منّي في خَمَر الوادي (الصحاح: ج‌۲ ص‌۶۵۰ «خمر»).

  824. قال ابن أبي الحديد في بيان هذه الفقرة: نهاهم عن النوم إلّا غراراً أو مضمضة، و كلا اللفظتين: ما قلّ من النوم (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۹۰).
  825. تحف العقول: ص‌۱۹۱، نهج البلاغة: الكتاب ۱۱، وقعة صفّین: ص‌۱۲۳ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۴۶۵ ح‌۶۸۰؛ المعيار و الموازنة: ص‌۱۴۱ نحوه.
  826. البَردان: الغداة و العشيّ. و قيل: ظِلّاهما (النهاية: ج‌۱ ص‌۱۱۴ «برد»).

  827. قال ابن أبي الحديد: غوّر بالناس: انزل بهم القائلة، و المصدر التغوير. و يقال للقائلة: الغائرة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۹۳).

  828. قال ابن أبي الحدید: رفّه في السير: أي دع الإبل ترد رفهاً، و هو أن ترد الماء كلّ يوم متى شاءت و لا ترهقها و تجشّمها السير. و يجوز أن يكون قوله: «و رفّه في السير» من قولك: رفّهت عن الغريم؛ أي نفّست عنه (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۵ ص‌۹۳).

  829. ينبطح: أي ينبسط (اُنظر: النهاية: ج‌۱ ص‌۱۳۴ «بطح»).

  830. نهج البلاغة: الكتاب ۱۲، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۳۹۶ ح‌۳۶۷.
  831. مَعَرَّة الجَيش: هو أن يَنزِلوا بقوم فيأكلوا من زروعهم بغير علم. و قيل: هو قِتال الجيش دون إذن الأمير. و المَعرَّة: الأمر القبيح المكروه و الأذى، و هي مفعلة من العَرِّ (النهاية: ج‌۳ ص‌۲۰۵ «عرر»).

  832. الفرقان: ۷۷.

  833. قال العلاّمة المجلسي۱: فلا تَألوا أنفسكم خيراً: أي لا تقصّروا في كسب الخير لأنفسكم، و لا في أمر الجند بحسن السيرة، و لا في إعانة الرعية، و لا في تقوية الدين (بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۴۱۷).

  834. وقعة صفّين: ص‌۱۲۵؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۳ ص‌۱۹۴ نحوه.

  835. نَكَيتُ في العدوّ نِكايةً: إذا قتلت فيهم و جرحت (الصحاح: ج‌۶ ص‌۲۵۱۵ «نكي»).

  836. يستشعرون به طاعتك: أي يجعلون طاعتك به شعارهم (اُنظر: النهاية: ج‌۲ ص‌۴۷۹ - ۴۸۰ «شعر»).

  837. يسلسون: أي يلينون و ينقادون و يسهل عليهم ركوب التلف الشديد. و المعاريض: جمع معرض، و هو المحلّ و المورد (اُنظر: المصباح المنير: ص‌۲۸۵ «سلس»، کتاب العين: ج‌۱ ص‌۲۷۶ «عرض»).

  838. تحف العقول: ص‌۱۳۴، دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۵۹ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۷۷ ص‌۲۴۹ ح‌۱.

  839. في المصدر: «تجعل»، وما اُثبت من المصادر الاُخرى.

  840. المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۷ ص‌۶۴۵ ح‌۳ عن فروة بن مسيك المرادي، المعجم الكبير: ج‌۱۸ ص‌۳۲۵ ح‌۸۳۶، تهذيب الكمال: ج‌۲۳ ص‌۱۷۶ الرقم ۴۷۲۰ کلاهما نحوه.

  841. مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۴۹۸ ح‌۲۰۵۳، السنن الكبرى: ج‌۹ ص‌۱۸۱ ح‌۱۸۲۳۲؛ الإقبال: ج‌۲ ص‌۳۱۱، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۲۸۷.

  842. الإیغال: السَّیر الشدید. یقال: أوغَلَ القَوم و تَوَغَّلوا؛ إذا أمعنوا في سَیرهم. و الوُغول: الدخول في الشيء (النهایة: ج‌۵ ص‌۲۰۹ «وغل»).

  843. الرَّوحَة و الغَدوَة: هي مسافة، و قد حدّدها الإمام الصادق علیه‌السلام في حدیث له بأربع فراسخ (أُنظر: الکافي: ج‌۵ ص‌۱۶۹ ح‌۴).

    و قال المجلسي=: و الظاهر أنّ المسافر یسیر غالباً في الیوم ثمانیة فراسخ، و الغالب علیهم أنّهم یسیرون في الغداة [في أوّل النهار] خمس فراسخ، و في الرواح [أي بعد الزوال، أو آخر النهار، أو العشِيِّ] ثلاث فراسخ، و قد یسیر في الغداة أربعاً و في الرواح أربعاً (روضة المتّقین: ج‌۷ ص‌۲۷۰).

  844. هَجَّرَ الرجلُ: إذا خرج بالهاجرة؛ وهي نصف النهار (لسان العرب: ج‌۵ ص‌۲۵۵ «هجر»).

  845. في الحدیث: «أنا فَرَطُکم علی الحَوض: أي متقدّمُکم إلیه (النهایة: ج‌۳ ص‌۴۳۴ «فرط»).

  846. الأمالي للطوسي: ص‌۵۰۴ ح‌١١۰۴؛ المستدرك على الصحيحين: ج‌٢ ص‌١٣١ ح‌٢۵۵٩، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌٧ ص‌۴۹۸ ح‌٢٣، مسند أبي يعلى: ج‌١ ص‌٣٩٣ ح‌۸۵۶ كلّها نحوه.
  847. التبتّل: الانقطاع عن الدنيا إلى اللّٰه(الصحاح: ج‌۴ ص‌۱۶۳۰ «بتل»).
  848. الشاهق: الجبل المرتفع، و كلّ ما رفع من بناء أو غيره (لسان العرب: ج‌۱۰ ص‌۱۹۲ «شهق»).
  849. الكافي: ج‌۵ ص‌۲۹ ح‌۸، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۳۸ ح‌۲۳۲ كلاهما عن مسعدة بن صدقة؛ سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۳۷ ح‌۲۶۱۲، سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۱۶۲ ح‌۱۶۱۷ كلاهما نحوه.
  850. در مرآة العقول (ج۱۸ ص۳۵۶) آمده است: «شاید در این، نوعى مجازگویى باشد؛ زیرا پذیرش هجرتِ تنها بدون اسلام و جزیه، سودى ندارد».
  851. در الوافى (ج ۱۵ ص‌۹۴)، جملۀ «یعنى اسلام نیاوردند» در این جا آمده است.
  852. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۹۶ ح‌۲۸۴۷، صحيح مسلم: ج‌۴ ص‌۱۸۷۲ ح‌۳۴ نحوه؛ العمدة: ص‌۱۴۵ ح‌۲۱۹ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۳.
  853. الرَّمَد: وَجَع العین و انتفاخها (لسان العرب: ج‌۳ ص‌۱۸۵ «رمد»).
  854. الخرائج و الجرائح: ج‌۱ ص‌۱۵۹ ح‌۲۴۹، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۲۸ ح‌۳۰.
  855. الكافي: ج‌۵ ص‌۳۶ ح‌۲ عن مسمع بن عبد الملك عن الإمام الصادق علیه‌السلام وص ۲۸ ح‌۴، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۴۱ ح‌۲۴۰ كلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه عنه: نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۳۶۱ ح‌۳ و راجع المستدرك على الصحيحين: ج‌۳ ص‌۶۹۱ ح‌۶۵۳۷.

  856. وقعة صفّين: ص‌۱۵۰ عن أبي الوداك، الأمالي للطوسي: ص‌۱۸۴ ح‌٣٠٨.

  857. الشَّناءَة: البُغض. شَنِئَ الشيءَ شَنَآناً: أبغَضَه (اُنظر: لسان العرب: ج‌۱ ص‌۱۰۱ «شنأ»).

  858. نهج البلاغة: الكتاب ۱۲، وقعة صفّين: ص‌۱۵۳، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۳۹۶ ح‌۳۶۷؛ تاريخ الطبري: ج‌۴ ص‌۵۶۷ نحوه.

  859. يعشو: يُبْصِرُ بها بَصَراً ضَعيفا (النهاية: ج‌٣ ص‌٢۴٣ «عشا»). و قال ابن أبي الحدید: عَشا إلی النار یعشو: استدلّ علیها ببصرٍ ضعیف... و هذا الکلام استعارة، شَبَّه من عَساه یلحق به من أهل الشام بمن یعشو لیلاً إلی النار؛ و ذلك لأن بصائر أهل الشام ضعیفة، فهم من الاهتداء بهداه علیه‌السلام کمن یعشو ببصر ضعیف إلی النار في اللیل (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۴ ص‌۱۲).
  860. نهج البلاغة: الخطبة ۵۵، بحار الأنوار: ج‌٣٢ ص‌۵۵۶ ح‌۴۶۴.
  861. السنن الكبرى: ج‌٨ ص‌٣٠٩ ح‌١۶٧٣٩.

  862. الجَنَد - بالتحریك -: بَلَد بالیمن (القاموس المحیط: ج‌۱ ص‌۲۸۵ «جند»).

  863. الجَمّ و الجَمَم: الکثیر من کلّ شيء. و قیل: الجمّ: الکثر المجتمِع (لسان العرب: ج‌۱۲ ص‌۱۰۴ «جمم»).

  864. قَصَدتُ الشيءَ وقصَدتُ له و إلیه قصداً - من باب ضَرَب -: طلبته بعَینه (المصباح المنیر: ص‌۵۰۴ «قصد»).

  865. إشارة إلى الآية ۴۶ من سورة فصّلت.

  866. الغارات (طبعة دار الکتاب الإسلامي): ج‌۲ ص‌۴۰۷؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌٢ ص‌۵.

  867. پایتخت یمن. در جنوب حجاز و شمال عدن قرار گرفته است. صنعا از مهمترین شهرهاى شبه جزیرۀ عربستان در آن روزگار بوده است (ر. ک: تقویم البلدان: ص‌٩١).

  868. شهرى در ۴۵ فرسخى صنعا که در آن، مسجد جامع معاذ بن جبل قرار دارد و بیشترِ ساکنان آن شیعهاند.

  869. الكافي: ج‌۵ ص‌۳۶ ح‌۱، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۴۱ ح‌۲۳۹ نحوه.
  870. الكافي: ج‌۵ ص‌۳ ح‌۴.

  871. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۶۹.

  872. تاريخ دمشق: ج‌۲۵ ص‌۳۲۷ ح‌۵۴۲۳.

  873. روضة خاخ: موضع بين الحرمين (معجم البلدان: ج‌۲ ص‌۳۳۵).

  874. الظَعنُ: النساء، مفردها ظعينة (النهاية: ج‌۳ ص‌۱۵۷ «ظعن»).

  875. في سنن أبي داوود: «فقال عليّ علیه‌السلام: والّذي يُحلف به! لأقتلنّك أو لتخرجنّ الكتاب... فقال رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله: صدقكم».
  876. العَقيصَةُ: الشعر يُلوی و تدخل أطرافه في اُصوله (مجمع البحرين: ج‌۲ ص‌۱۲۴۸ «عقص»).
  877. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۹۵ ح‌۲۸۴۵ عن عبيد اللّٰهبن أبي رافع، صحیح مسلم: ج۴ ص۱۹۴۱ ح۱۶۱، سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۴۷ ح‌۲۶۵۰ کلاهما نحوه.
  878. المغازي: ج‌۱ ص‌۲۰۶، الطبقات الكبرى: ج‌۲ ص‌۳۷ نحوه، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۴ ص‌۲۲۰.
  879. النُّهزة: الفرصة. وانتهزتها، إذا اغتنمتها (الصحاح: ج‌۳ ص‌۹۰۰ «نهز»).
  880. السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۳ ص‌۲۴۰، تاريخ الطبري: ج‌۲ ص‌۵۷۸، السيرة النبويّة لابن كثير: ج‌۳ ص‌۲۱۴ کلاهما نحوه.
  881. و يقال لها غزوة المريسيع، اسم ماء في ناحية قديد إلى الساحل، سار النبيّ صلّی اللّه علیه و آله في سنة خمس إلى بني المصطلق (معجم البلدان: ج‌۵ ص‌۱۱۸).

  882. المغازي: ج‌۱ ص‌۴۰۴، الطبقات الكبرى: ج‌۲ ص‌۶۳ نحوه؛ بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۲۹۵ ح‌۴ نقلاً عن الكازروني نحوه.
  883. اُسد الغابة: ج‌۳ ص‌۱۶۴ الرقم ۲۷۹۹، الطبقات الكبرى: ج‌۴ ص‌۳۱، تهذيب الكمال: ج‌۱۴ ص‌۲۲۷ الرقم ۳۱۲۹ کلاهما نحوه.

  884. الأنفال: ۶۰.
  885. مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۶۶۶ ح‌۲۸۳۶، السنن الكبرى: ج‌۵ ص‌۱۷۹ ح‌۹۴۳۳، المعجم الكبير: ج‌۱۱ ص‌۲۴۴ ح‌۱۱۸۲۷ كلاهما نحوه.

  886. تاريخ الطبري: ج‌۲ ص‌۵۳۴، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۳ ص‌۱۰۶، فتح الباري: ج‌۷ ص‌۳۷۳ ذيل ح‌۴۰۷۷ نحوه.
  887. كَبَتَ اللّٰهُ العَدُوَّ كَبتاً - من باب ضرب -: أهانه وأذلّه (المصباح المنير: ص‌۵۲۳ «كبت»).

  888. المغازي: ج‌۱ ص‌۳۳۸، الطبقات الكبرى: ج‌۲ ص‌۴۹، سبل الهدى و الرشاد: ج‌۴ ص‌۳۱۰ کلاهما نحوه.

  889. الكَلم: الجَرح (النهاية: ج‌۴ ص‌۱۹۹ «كلم»).

  890. آل عمران: ۱۴۰.

  891. النساء: ۱۰۴.

  892. مجمع البيان: ج‌۳ ص‌۱۶۰، التبيان في تفسير القرآن: ج‌۳ ص‌۳۱۴ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۴۵؛ تفسير الطبري: ج‌۴ الجزء ۵ ص‌۲۶۳ نحوه.

  893. أرجف القوم إرجافاً: أكثروا من الأخبار السيّئة واختلاق الأقوال الكاذبة حتّى يضطرب الناس (المصباح المنير: ص‌۲۲۰ «رجف»).
  894. قال الطبرسي في تفسيره: (لَّئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ) أي لئن لم يمتنع المنافقون (وَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ) أي فجور و ضعف في الإيمان، و هم الذين لا دين لهم عمّا ذكرناه من مراودة النساء و إيذائهنّ، (وَ الْمُرْجِفُونَ فِى الْمَدِينَةِ) و هم المنافقون أيضاً الذين كانوا يرجفون في المدينة بالأخبار الكاذبة المضعّفة لقلوب المسلمين، بأن يقولوا: اجتمع المشركون في موضع كذا؛ قاصدين لحرب المسلمين، و نحو ذلك، و يقولون لسرايا المسلمين: إنّهم قتلوا و هُزموا. و في الكلام حذف و تقديره: لئن لم ينته هؤلاء عن أذى المسلمين، و عن الإرجاف بما يشغل قلوبهم (مجمعالبيان: ج‌۸ ص‌۵۸۰).
  895. الأحزاب: ۶۰ - ۶۲.
  896. تفسير القمّي: ج‌۲ ص‌۱۹۶، بحار الأنوار: ج‌۲۲ ص‌۷۰ ح‌۱۹.
  897. التحريش: الإغراء بين القوم (الصحاح: ج‌۳ ص‌۱۰۰۱ «حرش»).

  898. تفسير ابن أبي حاتم: ج‌۱۰ ص‌۳۱۵۵ ح‌۱۷۷۹۲، تفسير الطبري: ج‌۱۲ الجزء ۲۲ ص‌۴۸ نحوه، الدرّ المنثور: ج‌۶ ص‌۶۶۲ نقلاً عن ابن المنذر.

  899. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۴ ص‌۳۷۸ ح‌۵۷۹۴، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۳۳۲ ح‌۱۱۳۴؛ صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۱۰۲ ح‌۲۸۶۶، صحیح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۳۶۱ ح‌۱۷ کلاهما عن جابر.

  900. مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۱۹۶ ح‌۶۹۶ عن سعيد بن حدّان، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۷ ص‌۷۲۹ ح‌۱، مسند أبي يعلى: ج‌۱ ص‌۲۶۰ ح‌۴۹۰.

  901. سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۴۳ ح‌۲۶۳۷، صحيح ابن حبّان: ج‌۸ ص‌۱۵۶ ح‌۳۳۷۰ نحوه، السنن الكبرى: ج‌۹ ص‌۲۵۳ ح‌۱۸۴۵۱.

  902. الجعفريّات: ص‌۱۷۱ عن الإمام الكاظم عن آبائه:، مستدرك الوسائل: ج‌۱۱ ص‌۱۰۴ ح‌۱۲۵۳۶.

  903. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۴ ص‌۳۵۹ ح‌۵۷۶۲ عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه:، الخصال: ص‌۸۷ ح‌۲۰ عن المحاربي عن الإمام الصادق عن آبائه:، مكارم الأخلاق: ج‌۲ ص‌۳۲۵ ح‌۲۶۵۶ عن الإمام الصادق عن آبائه:، تحف العقول: ص‌۹، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۲۱۳ ح‌۴۲۴۴، بحار الأنوار: ج‌۷۱ ص‌۸ ح‌۱۱.

  904. شایان ذکر است که دروغ، حرام است و دروغ گفتن، همانند سایر حرامها گناه است و میان آن و دیگر حرامها تفاوتى وجود ندارد؛ امّا زمانى که دو کار مهم و مهمتر وجود دارد که باید یکى انتخاب شود، مهمتر مقدّم است؛ زیرا عقل حکم مىکند که در تزاحم میان دو حرام - که یکى از آن دو، جرم کمترى دارد و باید یکى را انتخاب کرد -، لازم است آنچه جرم کمترى دارد، انتخاب شود، مانند جایى که کسى در حال غرق شدن است و براى نجات وى باید حرامى مرتکب شد، که در این جا باید یکى را انتخاب کرد و نجات غریق، مقدّم است؛ چرا که مهمتر است. ادلّۀ چهارگانۀ کتاب، سنّت، اجماع و عقل هم بر همین دلالت مىکنند.

  905. تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۶۲ ح‌۲۹۸ عن إسحاق بن عمّار عن الإمام الصادق علیه‌السلام.

  906. الأمالي للطوسي: ص‌۲۶۱ ح‌۴۷۴.
  907. الكافي: ج‌۷ ص‌۴۶۰ ح‌۱، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۶۳ ح‌۲۹۹، تفسير القمّي: ج‌۲ ص‌۶۰ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۲۷ ح‌۳۳.
  908. التوبة: ۷۳، التحريم: ۹ و راجع التوبة: ۱۲۳ و الفرقان: ۵۲.
  909. التوبة: ١٢٣.
  910. الأنفال: ۵۷.
  911. خوف (ترسیدن) به تنهایی نمی‌تواند مجوّز پیمان‌شکنی باشد؛ بلکه این خوف باید دارای منشأ عًقلایی باشد؛ یعنی قرائن و نشانه‌هایی از آنها ظاهر شده باشد و بیم خیانت آنها برود. از این رو خداوند متعال می‌فرماید: (أنْبِذْ إِلَيْهِمْ؛ پیش‌دستی کنید) امّا بلافاصله می‌فرماید (لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ)؛ یعنی مبادا بدون اعلام اِلغای پیمانشان، به آنها حمله کنی! (ر. ک: تفسیر نمونه: ج۷ ص۲۱۸). آیۀ ۹۰ از سورۀ نساء و آیات ۵۵ تا ۶۲ از سورۀ انفال و روایات ذیل عنوان نیز تأییدکنندۀ همین مطلب اند.
  912. الأنفال: ۵۸.
  913. العمدة لابن البِطریق: ص‌۱۶۴ ح‌۲۵۲؛ تفسير الثعلبي: ج‌۵ ص‌۸.

  914. الاتِّساق: الانتظام. و استوسَقَ لك الأمر: إذا أمکنك. و في حدیث النجاشي: استوسق علیه أمر الحبشة: أي اجتمعوا علی طاعته و استقرّ الملك فیه (اُنظر: لسان العرب: ج‌۱۰ ص‌۳۸۰ و ۳۸۱ «وسق»). و المعنی: انتظم لي جميعُ نواحي المسلمين، و انقادوا جميعهم.

  915. كشف المحجّة: ص‌۲۶۱، بحار الأنوار: ج‌۳۰ ص‌۲۱ ح‌۱.

  916. المراد من النزول هنا هو تطبیق الآیة علی بعض مواردها.

  917. تفسير القمّي: ج‌۱ ص‌۲۷۹، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۱۶۱ ح‌۴۲۳.

  918. مقصود، این است که آیه برای بیان حکم واقعه‌ای نازل شد که قرار بود در آینده اتّفاق بیفتد، یا نازل شد تا حکم چنین وقایعی را پیشاپیش، روشن سازد.

  919. تفسير ابن أبي حاتم: ج‌۵ ص‌۱۷۲۱ ح‌۹۱۹۴، الدرّ المنثور: ج‌۴ ص‌۸۲.

  920. الكافي: ج‌۳ ص‌۵۱۳ ح‌۲ عن صفوان بن يحيى و أحمد بن محمّد بن أبي نصر، تهذيب الأحكام: ج‌۴ ص‌۳۸ ح‌۹۶ وص ۱۱۹ ح‌۳۴۱، بحار الأنوار: ج‌۱۹ ص‌۱۸۱ ح‌۲۹ و راجع قرب الإسناد: ص‌۳۸۴ ح‌۱۳۵۴.

  921. الكافي: ج‌۵ ص‌۱۲ ح‌۲، تهذيب الأحكام: ج‌۴ ص‌۱۱۶ ح‌۳۳۶، الخصال: ص‌۲۷۶ ح‌۱۸ كلّها عن حفص بن غياث عن الإمام الصادق علیه‌السلام، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۱۳۶ ح‌۲۸.

  922. الكافي: ج‌۴ ص‌۲۲۵ ح‌۳، بحار الأنوار: ج‌۱۹ ص‌۱۸۱ ح‌۲۹؛ تاريخ الطبري: ج‌۳ ص‌۶۰، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۴ ص‌۵۴ کلاهما نحوه.
  923. يوسف: ۹۲.

  924. الطبقات الكبرى: ج‌۲ ص‌۱۴۱، سير أعلام النبلاء: ج‌۲ ص‌۵۶۴ الرقم ۱۱۹، تفسير القرطبي: ج‌۹ ص‌۲۵۸ كلاهما نحوه.
  925. أي لزم المشركون مع شِركهم الوفاء بالعهود، و صار ذلك لهم شريعة و بينهم سنّة، فالإسلام أولى باللزوم و الوفاء (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۷ ص‌۱۰۸).

  926. استَوبَلوا: وجدوه وبيلاً؛ أي ثقيلاً. و استَوبَلت البلد: أي استوخمته و استثقلته و لم يوافق مزاجك (اُنظر: النهاية: ج‌۵ ص‌۱۴۶ «وبل»).

  927. لا تخيسنّ بعهدك: أي لا تنقضه. يقال: خاس بعهده يخيس، و خاس بوعده؛ إذا أخلفه (النهاية: ج‌۲ ص‌۹۲ «خيس»).

  928. لا تختلنّ عدوّك: أي لا تمكرنَّ به. يقال: خَتَله يختِله؛ إذا خدعه و راوغه. و خَتَل الذئبُ الصيدَ؛ إذا تخفّى له (اُنظر: النهاية: ج‌۲ ص‌۹ «ختل»).

  929. أفضاه بين عباده: أي جعله مشتركاً بينهم، لا يختصّ به فريق دون فريق (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۷ ص‌۱۰۹).

  930. لا إدغال: أي لا إفساد. و أدغَلَ في الأمر: أدخل فيه ما يفسده و يخالفه (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۲۴۴ «دغل»).

  931. لا مُدالسة: أي لا خديعة. يقال: فلان لا يوالس و لا يدالس: أي لا يخادع و لا يخون (اُنظر: المصباح المنير: ص‌۱۹۸ «دلس»).

  932. نهج البلاغة: الكتاب ۵۳، خصائص الأئمّة:: ص‌۱۲۳، تحف العقول: ص‌۱۴۵ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۴۷ ح‌۹.

  933. التوبة: ۶.
  934. الكافي: ج۵ ص۳۰ ح۹، المحاسن: ج۲ ص۹۷ ح۱۲۵۳، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۳۸ ح۲۳۳ كلّها عن محمّد بن حمران و ص‌۱۳۸ ح۲۳۱ عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج۱۰۹ ص۱۷۷ ح۲۱.

  935. الكافي: ج۵ ص۳۰ ح۱، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۴۰ ح۲۳۴، وسائل الشيعة: ج۱۱ ص۴۹ ح۱۹۹۹۷.
  936. الكافي: ج۱ ص۴۰۴ ح۲ عن سفيان الثوري عن الإمام الصادق علیه‌السلام، تهذيب الأحكام: ج۴ ص۱۳۱ ح۳۶۶ عن الإمام الكاظم علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله نحوه، الخصال: ص۱۵۰ ح۱۸۲ عن عبد اللّٰهبن أبي يعفور عن الإمام الصادق علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، الأمالي للمفيد: ص۱۸۷ ح۱۳ عن أبي خالد القمّاط عن الإمام الصادق علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، بحار الأنوار: ج۲۷ ص۶۸ ح۳؛ سنن ابن ماجة: ج۲ ص۸۹۵ ح۲۶۸۳ عن ابن عبّاس نحوه.

  937. سنن أبي داوود: ج۳ ص۸۰ ح۲۷۵۱، السنن الكبرى للبيهقي: ج۸ ص۵۴ ح۱۵۹۱۳، المجموع للنووي: ص۱۹ ح۳۶۴ كلّها عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه، سبل الهدى و الرشاد: ج۵ ص۲۴۳ عن عبد اللّٰهبن عبيدة، إمتاع الأسماع: ج۱ ص۳۹۳ كلّها نحوه.

  938. سنن الترمذي: ج۴ ص۱۴۲ ح۱۵۷۹ عن الإمام عليّ علیه‌السلام، صحيح البخاري: ج۶ ص۲۶۶۲ ح۶۸۷۰، صحيح ابن حبّان: ج۹ ص۳۰ ح۳۷۱۶ كلاهما عن إبراهيم التيمي عن أبيه عن الإمام عليّ علیه‌السلام، كنز العمّال: ج۱۴ ص۱۲۸ ح۳۸۱۳۱؛ دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۷۸ عن الإمام عليّ علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، العمدة: ص۳۱۴ ح۵۲۶ عن يزيد بن شريك بن طارق التيمي عن الإمام عليّ علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، بحار الأنوار: ج۲۸ ص۱۰۴ ح۳.

  939. النساء: ۹۲.

  940. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۷۸ عن الإمام عليّ علیه‌السلام، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۴۵ ح۱۲۳۹۰.

  941. قال العلّامة المجلسي=: «غَزَت بما یعقّب»، لعلّ قوله: «بما» زیدَ من النسّاخ. و في التهذیب: «غَزَت معنا»، فقوله: «یُعَقّب» خبر. و علی ما في النسخ لعلّ قوله: «بالمعروف» بدل، أو بیان لقوله: «بما یعقّب»، و قوله: «فإنّه» خبر؛ أي: کلّ طائفة غازیة بما یعزم أن یعقّب و یتبع بعضها بعضاً فیه و هو المعروف و القسط بین المسلمین، فإنّه لا یجوز له حرب إلّا بإذن أهلها؛ أي أهل الغازیة. أو فلیعلم هذا الحکم. و قال في النهایة: و فیه: «إنّ کلّ غازیة غَزَت یعقّب بعضها بعضاً»؛ أي یکون الغزو بینهم نوباً، فإذا خرجت طائفة ثمّ عادت لم تکلّف أن تعود ثانیة حتی یعقبها غیرها. انتهی. و لا یخفی بُعده عمّا في تلک النسَخ (مرآة العقول: ج‌۱۸ ص‌۳۵۸).
  942. الكافي: ج‌۵ ص‌۳۱ ح‌۵، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۴۰ ح‌۲۳۸ و فيه «لا يجار حرمة» بدل «يجوز حرب» و «مؤمن» بدل «مؤمنين» و كلاهما عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق علیه‌السلام، بحار لأنوار: ج‌۱۹ ص‌۱۶۷ ح‌۱۵.
  943. مسند ابن حنبل: ج۲ ص۶۰۰ ح۶۷۰۴، السنن الكبرى: ج۶ ص۵۴۶ ح۱۲۹۲۹، صحيح ابن خزيمة: ج۴ ص۲۶ ح۲۲۸۰، تاريخ الإسلام للذهبي: ج۲ ص۵۵۷ كلّها نحوه، كنز العمّال: ج۱۶ ص۷۰۸ ح۴۶۴۵۵؛ الأمالي للطوسي: ص۲۶۳ ح۴۸۱ نحوه.
  944. الکافي: ج‌۵ ص‌۳۱ ح‌۲ عن مسعدة بن صدقة، تهذیب الأحکام: ج‌۶ ص‌۱۴۰ ح‌۲۳۵، قرب الإسناد: ص‌۱۳۸ ح‌۴۸۸، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۴۶ ح‌۵.

  945. سنن الترمذي: ج۴ ص۱۴۱ ح۱۵۷۹، نصب الراية: ج۳ ص۳۹۵.

  946. الخُرثِيّ: أردأ المتاع و الغنائم، و هي سقط البيت من المتاع (لسان العرب: ج۲ ص۱۴۵ «خرث»).

  947. نصب الراية: ج۳ ص۳۹۶ عن الإمام عليّ علیه‌السلام، السنن الكبرى: ج۹ ص۱۶۰ ح۱۸۱۷۲ عن موسى بن إسماعيل عن الإمام الكاظم عن آبائه: عنه صلّی اللّه علیه و آله، كنز العمّال: ج۴ ص۳۷۵ ح۱۰۹۸۳؛ الجعفريّات: ص۸۱ عن الإمام الكاظم عن آبائه:، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۴۶ ح۱۲۳۹۵.

  948. سنن الترمذي: ج۴ ص۱۴۲ ح۱۵۷۹، مسند ابن حنبل: ج۱۰ ص۲۶۳ ح۲۶۹۷۲، السنن الكبرى للبيهقي: ج۹ ص۱۶۱ ح۱۸۱۷۴، المعجم الكبير: ج۲۴ ص۴۲۱ ح۱۰۲۲، مسند إسحاق بن راهويه: ج۵ ص۱۸ ح۲۱۱۴.

  949. سنن أبي داوود: ج۳ ص۸۴ ح۲۷۶۳، مسند ابن حنبل: ج۱۰ ص۲۶۰ ح۲۶۹۵۷ نحوه، المعجم الكبير: ج۲۴ ص۴۰۷ ح۹۸۹، التمهيد: ج۲۱ ص۱۸۷، نصب الراية: ج۳ ص۳۹۵، كنز العمّال: ج۴ ص۳۶۸ ح۱۰۹۵۰.

  950. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۷۸، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۴۶ ح۱۲۳۹۲.

  951. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۷۸، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۴۵ ح۱۲۳۹۱.

  952. النوادر للراوندي: ص۱۶۹ ح۲۶۷ عن الإمام الكاظم عن آبائه:، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۴۶ ح۱۲۳۹۴.

  953. الكافي: ج۵ ص۳۱ ح۴ عن محمّد بن الحكم، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۴۰ ح۲۳۷، مشكاة الأنوار: ص۴۱۴ ح۱۳۹۰ عن الإمام الكاظم علیه‌السلام و كلاهما عن محمّد بن حكيم، وسائل الشيعة: ج۱۱ ص۵۰ ح۲۰۰۰۱.

  954. أخفَرَ الذمّة: لم يَفِ بها (لسان العرب: ج۴ ص۲۵۳ «خفر»).

  955. الكافي: ج۵ ص۳۰ ح۸، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۳۸ ح۲۳۲ كلاهما عن مسعدة بن صدقة، بحار الأنوار: ج۱۹ ص۱۷۹ ح۲۷؛ السنن الكبرى للنسائي: ج۵ ص۱۷۲ ح۸۵۸۶، المعجم الصغير: ج۱ ص۱۲۳، المصنّف لابن أبي شيبة: ج۷ ص۶۹۲ ح۱ كلّها عن سليمان بن بريدة عن أبيه عنه صلّی اللّه علیه و آله نحوه.

  956. صحيح مسلم: ج۳ ص۱۳۵۷ ح۳، سنن الترمذي: ج۴ ص۱۶۲ ح۱۶۱۷، السنن الكبرى للنسائي: ج۵ ص۲۰۷ ح۸۶۸۰، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۹۵۳ ح۲۸۵۸، مسند ابن حنبل: ج۹ ص۲۷ ح۲۳۰۹۲ كلّها نحوه، كنز العمّال: ج۴ ص۳۸۰ ح۱۱۰۰۸.
  957. سنن ابن ماجة: ج۲ ص۸۹۷ ح۲۶۸۹، مسند ابن حنبل: ج۱۰ ص۳۴۵ ح۲۷۲۷۷ عن سليمان بن صرد، مجمع الزوائد: ج۶ ص۴۴۵ ح۱۰۷۱۴نقلاً عن الطبراني عن رفاعة بن صرد نحوه، تاريخ دمشق: ج۴۵ ص۴۹۸ ح۹۹۵۴، إمتاع الأسماع: ج۱۲ ص۲۲۱ كلاهما عن عمرو بن الحمق، كنز العمّال: ج۴ ص۳۶۲ ح۱۰۹۰۹.

  958. صحيح ابن حبّان: ج۱۳ ص۳۲۰ ح۵۹۸۲، مسند ابن حنبل: ج۸ ص۲۲۰ ح۲۲۰۰۶ و فيه «مؤمن» بدل «رجل» و «مؤمناً» بدل «رجلاً» و ليس فيه «و إن كان المقتول كافراً»، السنن الكبرى: ج۹ ص۲۴۱ ح۱۸۴۲۲، المعجم الأوسط: ج۸ ص۵ ح۷۷۸۱، المصنّف لعبد الرزّاق: ج۵ ص۳۰۰ ح۹۶۷۹ نحوه و كلّها عن عمرو بن الحمق، كنز العمّال: ج۴ ص۳۶۵ ح۱۰۹۳۰.

  959. خاس به خوساً: غدر به و خان (القاموس المحيط: ج۲ ص۲۱۲ «خوس»).

  960. تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۷۵ ح۳۴۹، تنبيه الخواطر: ج۲ ص۲۶۶ كلاهما عن حبّة العرني.

  961. لا يقبل منه صَرف و لا عدل: الصَّرف: التوبة. و العَدل: الفِدية (الصحاح: ج۵ ص۱۷۶۱ «عدل»).

  962. صحيح البخاري: ج۳ ص۱۱۶۱ ح۳۰۰۸، صحيح مسلم: ج۲ ص۹۹۹ ح۴۷۰ نحوه، سنن أبي داوود: ج۲ ص۲۱۶ ح۲۰۳۴، صحيح ابن حبّان: ج۹ ص۳۰ ح۳۷۱۶ كلّها عن إبراهيم التميمي عن أبيه عن الإمام عليّ علیه‌السلام، كنز العمّال: ج۱۴ ص۱۲۸ ح۳۸۱۳۱؛ العمدة: ص۳۱۴ ح۵۲۶ عن يزيد بن شريك بن طارق التيمي عن الإمام عليّ علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله.

  963. المستدرك على الصحيحين: ج۲ ص۱۵۳ ح۲۶۲۶، مسند أبي يعلى: ج۴ ص۲۵۵ ح۴۳۷۵، مسند إسحاق بن راهويه: ج۳ ص۹۲۳ ح۱۶۱۶ و فيه «أجازت عليكم جارية» بدل «جارت عليهم جائزة»، التمهيد لابن عبد البرّ: ج۲۱ ص۱۸۸ كلّها عن عائشة، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۲ ص۳۱۵ نحوه، كنز العمّال: ج۴ ص۲۶۳ ح۱۰۹۱۰.

  964. تحف العقول: ص۸۲، بحار الأنوار: ج۷۷ ص۲۱۰ و ص‌۲۲۹؛ دستور معالم الحكم: ص۲۴ نحوه، كنز العمّال: ج۱۶ ص۱۷۹ ح۴۴۲۱۵.

  965. المعجم الكبير: ج‌۲۰ ص‌۴۲ ح‌۶۴، تاريخ الإسلام للذهبي: ج‌۱۳ ص‌۲۳۸ الرقم ۱۳۹، حلية الأولياء: ج‌۳ ح‌۳۲۴ الرقم ۲۵۰ كلاهما بزيادة «على دمه» بعد «رجلاً» و كلّها عن معاذ.

  966. السنن الكبرى للنسائي: ج۵ ص۲۲۵ ح۸۷۳۹، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۸۹۶ ح۲۶۸۸، مسند ابن حنبل: ج۸ ص۲۲۰ ح۲۲۰۰۵ كلّها عن عمرو بن الحمق.

  967. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۳۵۹ ح‌۹، مسند ابن حنبل: ج‌۳ ص‌۲۶۳ ح‌۴۸۳۹، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۷ ص‌۶۹۳ ح‌۲.

  968. الكافي: ج‌۲ ص‌۳۳۸ ح‌۶ عن الأصبغ بن نباتة، نهج البلاغة: الخطبة ۲۰۰، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۱۹۷ ح‌۴۸۳؛ المعيار و الموازنة: ص‌۱۶۶ نحوه.

  969. الكافي: ج۵ ص۳۱ ح۳، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۳ ص۵۶۹ ح۴۹۴۳، و فیه «على دمه» بدل «على ذمّة» و کلاهما عن عبد اللّٰهبن سليمان، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۴۰ ح۲۳۶، بحار الأنوار، ج۱۰۰ ص۴۷ ح۷.

  970. مجلسی= مىگوید: «کنایه از شهرت وى به خیانتکارى است، یا مقصود، این است که پرچمى را به دست خواهد داشت که با آن شناخته مىشود» (مرآة العقول: ج۱۸ ص۳۵۷).

  971. الإنسان: ۸.
  972. تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۵۳ ح۲۶۸، وسائل الشيعة: ج۱۱ ص۶۹ ح۲۰۰۵۲.

  973. تفسير القمّيّ: ج۲ ص۳۹۸، مجمع البيان: ج۱۰ ص۶۱۲، العمدة لابن البِطریق: ص۳۴۷ ح۶۶۸ عن ابن مهران الباهلي، تفسير فرات: ص۵۲۷ ح۶۷۷، المناقب للكوفي: ج۱ ص۵۸ ح۲۳ كلاهما عن زيد بن أرقم و كلّها نحوه؛ أسباب النزول: ص۴۷۰ ح۸۴۴ عن ابن عبّاس نحوه.
  974. شعب الإيمان: ج۶ ص۵۲۶ ح۹۱۵۷، غريب الحديث للهروي: ج۲ ص۳۷۵، إصلاح غلط المحدّثين: ص۹۱ ح۱۴۳، الدرّ المنثور: ج۸ ص۳۷۱.

  975. تاريخ الطبري: ج۲ ص۴۶۰، السيرة النبويّة لابن هشام: ج۲ ص۲۹۹، تاريخ الإسلام للذهبي: ج۲ ص۱۱۹، السيرة النبويّة لابن كثير: ج۲ ص۴۷۵، البداية و النهاية: ج۳ ص۳۰۶، كنز العمّال: ج۴ ص۳۸۴ ح۱۱۰۳۶.

  976. المعجم الكبير: ج۲ ص۲۶۹ ح۲۱۲۹، كنز العمّال: ج۱۳ ص۳۳۰ ح۳۶۹۳۳ و راجع اُسد الغابة: ج۱ ص۵۳۴ الرقم ۷۴۲ و الإصابة: ج۱ ص۵۸۷ الرقم ۱۱۵۴.
  977. قرب الإسناد: ص۸۷ ح۲۸۹ عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق علیه‌السلام عن أبيه علیهماالسلام، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۳۳ ح۱۱.

  978. أي يُظلّل عليه من الحرّ و البرد.

  979. الكافي: ج۵ ص۳۵ ح۲ عن زرارة و ح۳ عن منصور بن حازم و ح‌۴ عن جرّاح المدائني، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۵۳ ح۲۶۶ عن سليمان بن خالد، وسائل الشيعة: ج۱۱ ص۶۸ ح۲۰۰۵۱.

  980. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۷۷، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۷۹ ح۱۲۴۶۹.

  981. صالح نسکه: أي ذبیحته الطیّبة (بحار الأنوار: ج۸۸ ص۱۲۷، و اُنظر: مجمع البحرین: ج۳ ص۱۷۷۹ «نسك»).

  982. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۲ ص۲۱۳ ح۲۱۸۹، الخصال: ص۲۹۸ ح۶۸ عن أبان بن محمّد، روضة الواعظين: ج۲ ص۲۱۴ ح۹۶۹ نحوه، بحار الأنوار: ج۹۱ ص۱۲۷ ح۲۵.

  983. العاني: الأسير (لسان العرب: ج۱۵ ص۱۰۱ «عنو»).

  984. صحيح البخاري: ج۵ ص۱۹۸۴ ح۴۸۷۹، سنن أبي داوود: ج۳ ص۱۸۷ ح۳۱۰۵، السنن الكبرى للنسائي: ج۴ ص۳۵۴ ح۷۴۹۲، مسند ابن حنبل: ج۷ ص۱۲۹ ح۱۹۵۳۴، سنن الدارمي: ج۲ ص۶۷۱ ح۲۳۷۳ نحوه و كلّها عن أبي موسى الأشعري، كنز العمّال: ج۱۵ ص۸۶۴ ح۴۳۴۳۹.

  985. المعجم الصغير: ج۱ ص۱۵۱، الفردوس: ج۳ ص۵۴۹ ح۵۷۱۶ كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج۴ ص۲۸۱ ح۱۰۴۹۲.

  986. سنن الدارمي: ج۲ ص۶۷۲ ح۲۳۷۴، السنن الكبرى: ج۹ ص۳۷۸ ح۱۸۸۲۶، عمدة القاري: ج۱۵ ص۹۷ و فيهما «فدى» بدل «فادى»، مسند الشافعي: ص۳۲۳، معرفة السنن و الآثار: ج۵ ص۱۳۱ ح۳۹۶۹، الدرّ المنثور: ج۷ ص۴۵۸.

  987. المصباح للكفعمي: ص۸۱۷، البلد الأمين: ص۲۲۳، بحار الأنوار: ج۹۸ ص۱۲۰ ح۳ نقلاً عن خطّ الشهيد.

  988. الكَلّ: اليتيم. و الكَلّ: الذي هو عيال و ثِقل على صاحبه (لسان العرب: ج۱۱ ص۵۹۲ و ۵۹۴ «كلل»).

  989. الأمالي للطوسي: ص۴۶۸ ح۱۰۳۱، بحار الأنوار: ج۱۹ ص۶۳ ذيل ح۱۸.

  990. اخضَرَّتا عيناه: أي اسودّتا عيناه من شدّة الجوع؛ فإنّ الذي يشتدّ جوعه يعلو عينيه شيء كالغبار أو الدخان فيسودّ في عينيه الهواء و غيره من الاُمور المنظورة (اُنظر: النهاية: ج۲ ص۴۲ «خضر»).

  991. الجعفريّات: ص۵۵ عن الإمام الكاظم عن آبائه:، بحار الأنوار: ج۹۶ ص۱۸۱ ذيل ح۲۷.

  992. عدّة الداعي: ص۶۲، الرسالة السعدية: ص۱۶۴، عوالي اللآلي: ج۱ ص۳۷۶ ح۱۰۴، بحار الأنوار: ج۷۶ ص۴۴ ح۵؛ المعجم الكبير: ج۷ ص۲۳۰ ح۶۹۶۲، مسند الشهاب: ج۲ ص۲۴۲ ح۱۲۷۹ كلاهما عن سمرة بن جندب، كنز العمّال: ج۳ ص۲۶۸ ح۶۴۹۳.
  993. هي جُوَیرِیَة بنت الحارث بن أبي ضرار المصطلقي، سباها النبيّ صلّی اللّه علیه و آله یوم المُرَیسیع في السنة الخامسة، و کان اسمها بَرّة فغیّره النبيّ صلّی اللّه علیه و آله (تاریخ الإسلام للذهبي: ج‌۴ ص‌۱۸۹).

  994. المعجم الكبير: ج۲۴ ص۵۹ ح۱۵۴، المصنّف لعبد الرزّاق: ج۷ ص۲۷۱ ح۱۳۱۱۸، الطبقات الكبرى: ج۸ ص۱۱۸ عن عامر، تاريخ الإسلام للذهبي: ج۴ ص۱۹۰، سير أعلام النبلاء: ج۲ ص۲۶۳ الرقم ۳۹۰ كلّها نحوه، كنز العمّال: ج۱۳ ص۷۰۶ ح۳۷۸۰۷.

  995. الكافي: ج۴ ص۳۲ ح۳ عن أبي مخنف الأزدي، بحار الأنوار: ج۴۱ ص۱۲۳ ح۲۹.

  996. نهج البلاغة: الخطبة ۱۴۲، الأمالي للمفيد: ص۱۷۶ ح۶، الأمالي للطوسي: ص۱۹۵ ح۳۳۱، الغارات: ج۱ ص۷۶ و الثلاثة الأخيرة عن ربيعة و عمارة، تحف العقول: ص۱۸۶ كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج۷۴ ص۴۱۶ ح۳۵.

  997. الأنفال: ۷۰.
  998. الأنفال: ۶۷.
  999. محمّد: ۴.
  1000. لم يرد الراوي في كتاب من لا يحضره الفقيه، و أورده المصنّف في ثواب الأعمال.

  1001. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۲ ص۹۹ ح۱۸۴۰، ثواب الأعمال: ص۹۷ ح۱۳، الإقبال: ج۱ ص۳۹، بحار الأنوار: ج۹۶ ص۳۶۳ ح۳۲؛ الطبقات الكبرى: ج۱ ص۳۷۷، مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا: ص۲۵۳ ح۳۸۶، كنز العمّال: ج۷ ص۸۱ ح۱۸۰۶۰.

  1002. الإنسان: ۸.

  1003. الدرّ المنثور: ج۸ ص۳۷۱ نقلاً عن ابن المنذر.

  1004. المستدرك على الصحيحين: ج۳ ص۵۲۴ ح۵۹۴۸، الإصابة: ج۶ ص۳۳۱ الرقم ۸۷۰۱، اُسد الغابة: ج۵ ص۲۹۴ الرقم ۵۱۹۸.
  1005. المغازي: ج۳ ص۹۸۸، تاريخ دمشق: ج۶۹ ص۱۹۸ ح۱۳۷۴۹ و راجع اُسد الغابة: ج۷ ص۱۴۴ الرقم ۶۹۹۶ و السيرة النبويّة لابن كثير: ج۴ ص۱۲۴.
  1006. يقال: ربعت القوم أربعهم، إذا أخذت رُبع أموالهم، و قد كان الملك [و الرئيس] في الجاهلية يأخذ الرُّبع من الغنيمة دون أصحابه، و يسمّیٰ ذلك الربع: المِرباع (النهاية: ج۲ ص۱۸۶ «ربع»).

  1007. الحظيرة: ما أحاط بالشيء، و هي تكون من قصب و خشب (لسان العرب: ج۴ ص۲۰۳ «حظر»).
  1008. امرأة جَزلَة: إذا كانت ذات رأي (الصحاح: ج۴ ص۱۶۵۵ «جزل»).
  1009. الطبقات الكبرى: ج۱ ص۳۲۲، تاريخ الطبري: ج۳ ص۱۱۳ عن شيبان بن سعد الطائي، السيرة النبويّة لابن هشام: ج۴ ص۱۲۴ كلاهما نحوه، تاريخ دمشق: ج۶۹ ص۱۹۳ ح۱۳۷۴۸.
  1010. و أصابوا معه العَضباء: أي أخَذوها؛ و هي ناقةٌ نَجيبةٌ كانت لرجُلٍ من بَني عَقيل، ثمّ انتقلَت إلى رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله (هامش المصدر).

  1011. سابقَةَ الحاجّ: أراد بها العضباءَ؛ فإنّها كانت لا تُسبَق أو لا تكاد تُسبَق (هامش المصدر).
  1012. صحيح مسلم: ج۳ ص۱۲۶۲ ح۸، سنن أبي داوود: ج۳ ص۲۳۹ ح۳۳۱۶، السنن الكبرى للنسائي: ج۵ ص۱۷۵ ح۸۵۹۲ نحوه، سنن الدارمي: ج۲ ص۶۸۵ ح۲۴۱۰، مسند ابن حنبل: ج۷ ص۲۰۷ ح۱۹۹۱۵، كنز العمّال: ج۴ ص۳۸۴ ح۱۱۰۳۳.
  1013. رسم عرب، این بود که اگر کسى در بارۀ جنایت همپیمان خود، سکوت مىکرد و جنایت او را جبران نمىنمود، شریک جرم شمرده مىشد. (م)
  1014. الكافي: ج۵ ص۲۱۸ ح۱، تهذيب الأحكام: ج۷ ص۷۳ ح۳۱۴، كتاب من لايحضره الفقيه: ج۳ ص۲۱۹ ح۳۸۱۰، عوالي اللآلي: ج۳ ص۲۲۸ ح۱۱۳ كلّها عن معاوية بن عمّار، وسائل الشيعة: ج۱۳ ص۴۱ ح۲۳۶۳۷.
  1015. مسند ابن حنبل: ج۴ ص۴۸۵ ح۱۳۵۵۶، السيرة النبويّة لابن كثير: ج۲ ص۴۵۷، تفسير ابن كثير: ج۴ ص۳۲ عن أنس، البداية و النهاية: ج۳ ص۲۹۶، الدرّ المنثور: ج۴ ص۱۰۴.
  1016. قَدْرُ کلّ شيء و مقداره: مقیاسه. و قدَرَ الشيءَ: قاسَهُ (لسان العرب: ج‌۵ ص‌۷۷ «قدر»).

  1017. إشارة إلی قضیّة نزع رسول اللّٰه صلّی اللّه علیه و آله قمیصه و إعطائه لعبد اللّٰه بن اُبيّ لیکفّن فیه حیث طلب منه ذلك، أو تکفینه به بعد موتة؛ علی اختلاف النقول (اُنظر المغازي للواقدي: ج‌۲ ص‌۱۰۵۷ و إمتاع الأسماع: ج‌۲ ص‌۹۰ و غیرهما).
  1018. صحيح البخاري: ج۳ ص۱۰۹۵ ح۲۸۴۶، النهاية: ج۴ ص۲۱، تفسير القرطبي: ج۸ ص۲۲۱ و ليس فيهما ذيله من «قال ابن عيينة»؛ مجمع البحرين: ج۳ ص۱۴۴۴ و راجع المستدرك على الصحيحين: ج۳ ص۳۷۳ ح۵۴۲۵.
  1019. ضَرَبت في الأرض: إذا سافرت تبتغي الرزق. و الضَّرب یقع علی جمیع الأعمال إلّا قلیلاً؛ ضربَ في التجارة، و في الأرض، و في سبیل اللّٰه. و المضاربة: أن تعطي إنساناً من مالِك ما یتّجر فیه علی أن یکون الربح بینکما أو یکون له سهم معلوم من الربح (تاج العروس: ج‌۲ ص‌۱۶۷ و ۱۷۳).
  1020. المناقب لابن شهر آشوب: ج۱ ص۱۰۷، قصص الأنبياء للراوندي: ص۳۴۰ ح۴۱۷ و ليس فيه ذيله من «فأخذت فأعطاني»، إعلام الورى: ج۱ ص۱۶۹ و ليس فيه ذيله من «فنزل: يا أيّها» و كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج۱۸ ص۱۳۰ ذيل ح۳۹؛ مسند ابن حنبل: ج۱ ص۷۵۵ ح۳۳۱۰ عن ابن عبّاس، الطبقات الكبرى: ج۴ ص۱۳ عن محمّد بن إسحاق و ليس فيهما ذيله من «فنزل: يا أيّها» نحوه، مجمع الزوائد: ج۶ ص۱۱۴ ح۱۰۰۰۶.
  1021. شرح الأخبار: ج۳ ص۲۳۲؛ الاستيعاب: ج۲ ص۳۵۸ الرقم ۱۳۸۶ نحوه و راجع المصنّف لعبد الرزّاق: ج۵ ص۳۵۳ ح۹۷۲۹.
  1022. الأنفال: ۷۰.
  1023. بحار الأنوار: ج۱۹ ص۲۴۱ نقلاً عن تفسير القمّي، مجمع البيان: ج۴ ص۸۶، التبيان في تفسير القرآن: ج۵ ص۱۸۶ كلاهما نحوه و راجع تفسير الفخر الرازي: ج۱۵ ص۲۰۴ و تاريخ المدينة: ج۳ ص۸۶۱.
  1024. الكامل في التاريخ: ج۱ ص۵۵۹، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۱۵ ص۴۶؛ بحار الأنوار: ج۲۰ ص۱۴۴ ذيل ح۵۲ و راجع إمتاع الأسماع: ج۱ ص۱۷۸.
  1025. الجعرانة: هي ماء بين الطائف و مكّة، و هي إلی مكّة أقرب، نزلها النبيّ صلّی اللّه علیه و آله لمّا قسّم غنائم هوازن مرجعه من غزاة حنين و أحرم منها (معجم البلدان: ج۲ ص۱۴۲).

  1026. في المصادر الاُخرى: «إنّا أصلٌ و عَشيرةٌ».

  1027. صابحنا: أي أتيناه صباحاً، يقال: صَبَحنا أهلها خيراً أو شرّاً (اُنظر: لسان العرب: ج۲ ص۵۰۲ «صبح»).
  1028. الفرج بعد الشدّة للتنوخي: ج۱ ص۱۰۹، السنن الكبرى: ج۹ ص۱۲۷ ح۱۸۰۷۴، تاريخ الإسلام للذهبي: ج۲ ص۶۰۶ كلاهما عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه، السيرة النبويّة لابن هشام: ج۴ ص۱۳۰ كلّها نحوه؛ إعلام الورى: ج۱ ص۲۳۹ نحوه، بحار الأنوار: ج۲۱ ص۱۸۴ ح۲۳.
  1029. فقَتَله: أي سلمةُ بن الأکوع (هامش المصدر).

  1030. النَّفَل: الغنیمة. و نفّلتُه: وهبت له النَّفَل و غیره (المصباح المنیر: ص‌۶۱۹ «نفل»). و السَّلَب: هو ما یأخذُه أحَد القَرنَین في الحرب من قَرنه مما یکون علیه و معه من سلاح و ثیاب و دابّة و غیرها (النهایة: ج‌۲ ص‌۳۸۷ «سلب»).

  1031. صحيح البخاري: ج۳ ص۱۱۱۰ ح۲۸۸۶، سنن أبي داوود: ج۳ ص۴۸ ح۲۶۵۳، السنن الكبرى للنسائي: ج۵ ص۲۶۵ ح۸۸۴۴، السنن الكبرى: ج۶ ص۵۰۰ ح۱۲۷۶۴، المعجم الكبير: ج۷ ص۲۶ ح۶۲۷۲ كلّها نحوه.

  1032. الأعلم: الذي انشقّت شفته العليا (کتاب العين: ج۲ ص۱۵۲ «علم»)، و لعلّه أطلق عليه أعلم مع كون الشقّ في الشفة السفلى تسامحاً.

  1033. المصنّف لابن أبي شيبة: ج۸ ص۴۸۴ ح۸۷، تاريخ الطبري: ج۲ ص۴۶۵، تاريخ الإسلام للذهبي: ج۲ ص۶۸، البداية و النهاية: ج۳ ص۳۱۰، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۱۴ ص۱۷۲ كلّها نحوه، كنز العمّال: ج۵ ص۴۰۸ ح۱۳۴۴۷.
  1034. بئر معونة بين أرض بني عامر و صرّة بني سليم، و هي إلى حرّة بني سليم أقرب. و قيل: بئر معونة بين جبال يقال لها: أبلى، في طريق المُصعِد من المدينة إلى مكّة، و هي لبني سليم (معجم البلدان: ج۱ ص۳۰۲).
  1035. المغازي: ج‌۱ ص‌۱۵، الطبقات الكبرى: ج۴ ص۱۳۷.
  1036. فاجعۀ «بئر معونه» در سال چهارم هجرى رخ داد. ابو بَراء عامرى از پیامبر خدا۹ درخواست کرد مبلّغانى به منطقۀ نجد بفرستد و خود، حفاظت آنها را به عهده گرفت. چهل تن حافظ قرآن و احکام، عازم نجد شدند؛ امّا یکى از سران نجد به نام عامر بن طُفَیل، با همکارى برخى از قبیلههاى اطراف نجد به آنها حمله برد و پس از جنگى خونین و نابرابر، همۀ آنان را به شهادت رساند. تنها کعب بن یزید از این واقعه نجات یافت که با بدنى مجروح، خبر را به مدینه رساند. (م)
  1037. الكافي: ج۸ ص۲۹۹ ح۴۵۸ عن زرارة، بحار الأنوار: ج۱۹ ص۱۷۶ ح۲۰.
  1038. الأمالي للصدوق: ص۳۴۵ ح۴۱۷ عن أبي عبيدة الحذّاء، قصص الأنبياء للراوندي: ص۳۰۷ ح۳۷۸ عن هشام بن سالم نحوه، روضة الواعظين: ج۲ ص۲۶۶ ح۱۱۱۴، بحار الأنوار: ج۱۸ ص۱۰۸ ح۸.
  1039. المصنّف لابن أبي شيبة: ج۷ ص۶۷۴ ح۴ و ج۸ ص۷۲۴ ح۲۳ و ليس فيه «يوم» بعد «بأسير» و كلاهما عن محمّد بن إسحاق، كنز العمّال: ج۱۱ ص۳۴۵ ح۳۱۷۰۲.

  1040. تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۵۳ ح۲۶۹، دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۹۳ نحوه، وسائل الشيعة: ج۱۱ ص۵۴ ح۲۰۰۱۰.

  1041. المصنّف لابن أبي شيبة: ج۸ ص۷۲۵ ح۲۵، السنن الكبرى: ج۸ ص۳۱۵ ح۱۶۷۵۴، المجموع للنووي: ج۱۹ ص۲۰۳، معرفة السنن و الأثار: ج۶ ص۲۸۴ ح۵۰۰۲، الاُمّ: ج۲ ص۲۳۷ و الأربعة الأخيرة عن أبي فاختة نحوه، كنز العمّال: ج۱۱ ص۳۴۵ ح۳۱۷۰۳.

  1042. وقعة صفّين: ص۴۶۶، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۳۸ ح۳۶؛ الفتوح: ج۳ ص۱۱۵، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۸ ص۱۰۱، بغية الطلب في تاريخ حلب: ج۴ ص۱۹۲۵ كلّها نحوه.
  1043. وقعة صفّين: ص۵۱۸، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۳۹ ح۳۹؛ تاريخ الطبري: ج۵ ص۵۶، الكامل في التاريخ: ج۲ ص۳۸۳ كلاهما نحوه.
  1044. الكافي: ج۵ ص۳۳ ح۵، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۵۶ ح۲۷۶، بحار الأنوار: ج۳۳ ص۴۴۶ ح۶۵۷.
  1045. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۹۴، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۵۷ ح۱۲۴۱۹.
  1046. الذَّف: الإجهاز على الجريح، و كذلك الذفاف (لسان العرب: ج۹ ص۱۱۰ «ذفف»).

  1047. السنن الكبرى: ج۸ ص۳۱۴ ح۱۶۷۴۷، المصنّف لابن أبي شيبة: ج۷ ص۶۷۵ ح۲، نصب الراية: ج۳ ص۴۶۳ كلاهما نحوه و كلّها عن حفص بن غياث عن الإمام الصادق علیه‌السلام، كنز العمّال: ج۱۱ ص۳۳۴ ح۳۱۶۷۲؛ الأمالي للمفيد: ص۲۵ ح۸ عن الفضيل بن عطاء، تفسير القمّي: ج۲ ص۳۲۱ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج۳۲ ص۲۶۹ ح۲۰۹.

  1048. چنان که از احادیث ۲۲۶۵ و ۲۲۹۰ و... برداشت مىشود، بازماندگان لشکر جمل، اجازه یافتند که اموالشان را با خود ببرند، اگر چه اثاث و اسلحۀ کشتگان و فراریانى که باز نگشتند، بر جاى ماند و امام۷ آنها را میان سپاه خویش، تقسیم نمود. (م)

  1049. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۹۳، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۶۵ ح۱۲۴۳۷.

  1050. شرح الأخبار: ج۱ ص۳۸۸ ح۳۳۰، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۵۵ ح۱۲۴۱۶.
  1051. شرح الأخبار: ج۱ ص۳۸۹ ح۳۳۱، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۵۷ ح۱۲۴۲۱ و راجع المناقب، لابن شهرآشوب: ج۲ ص۱۱۴..
  1052. یقال: هذا وَلَد رِشدَة: إذا کان لنکاحٍ صحیح. کما یقال في ضِدِّه: وَلَد زِنیة (النهایة: ج‌۲ ص‌۲۲۵ «رشد»).
  1053. شرح الأخبار: ج۱ ص۳۹۵ ح۳۳۴، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۵۸ ح۱۲۴۲۲.
  1054. النساء: ۸۴.
  1055. التوبة: ۸۸.
  1056. الأمالي للصدوق: ص‌۴۹۰ ح‌۶۶۸، وقعة صفّين: ص‌۳۱۳ كلاهما عن جابر عن الإمام الباقر علیه‌السلام،
    بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۴۸۶ ح‌۴۲۰؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۵ ص‌۲۴۸ عن جابر عن الإمام الباقر عنه علیهماالسلام.

  1057. أي إذا اشتدّت الحرب استقبلنا العدوّ به و جعلناه لنا وقايةً. و قيل: أراد إذا اضطرمت نار الحرب و تَسَعَّرت، كما يقال في الشرّ بين القوم: اضطرمت نارهم؛ تشبيهاً بحمرة النار و كثيراً ما يطلقون الحمرة على الشدّة (النهاية: ج‌۱ ص‌۴۳۸ «حمر»).

  1058. نهج البلاغة: غريب كلامه: ح‌۹، مجمع البيان: ج‌۱ ص‌۴۷۸، مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۵۳ ح‌۲۶، بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۱۲۱ ح‌۴۴؛ مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۳۳۰ ح‌۱۳۴۶، مسند أبي يعلى: ج‌۱ ص‌۱۸۴ ح‌۲۹۷ كلاهما عن حارثة بن مضرب.

  1059. مسند ابن حنبل: ج‌١ ص‌١٨۶ ح‌۶۵۴، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌٧ ص‌۵٧٨ ح‌١، البداية و النهاية: ج‌٣ ص‌٢٧٩، السيرة النبويّة لابن كثير: ج‌٢ ص‌۴٢۵ كلّها عن حارثة بن مضرب، كنز العمّال: ج‌١٠ ص‌٣٩٧ ح‌٢٩٩۴٣؛ مكارم الأخلاق: ج‌١ ص‌۵٣ ح‌٢۵، بحار الأنوار: ج‌١۶ ص‌٢٣٢ ح‌٣۵.

  1060. الجفن: غمد السيف (لسان العرب: ج‌١٣ ص‌٨٩ «جفن»).

  1061. الإرشاد: ج‌١ ص‌٨۶، إعلام الورى: ج‌١ ص‌٣٧٨، المناقب لابن شهر آشوب: ج‌٣ ص‌١٢۴ و ليس فيه صدره و كلّها عن عكرمة، بحار الأنوار: ج‌۴١ ص‌٨٣ ح‌١٠؛ مسند أبي يعلى: ج‌١ ص‌٢٧٨ ح‌۵۴٢، مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا: ص‌١٢۶ ح‌١۵۶ كلاهما عن عكرمة نحوه، كنز العمّال: ج‌١٠ ص‌۴٢۶ ح‌٣٠٠٢٧.

  1062. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۰۱ ذيل ح‌۷۹، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۷ ص‌۵۷۸ ح‌۲ وج ۸ ص‌۵۵۰ ح‌۱، فتح الباري: ج‌۸ ص‌۳۱ ذيل ح‌۴۳۱۷، تفسير القرطبي: ج‌۸ ص‌۱۰۱، كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۵۴۰ ح‌۳۰۲۰۶.

  1063. أي كان علیه‌السلام بحيث يكون أشجع الناس من لحق به و لجأ إليه لأنّه كان أقرب الناس و أجرأهم عليهم، كما روي عن أمير المؤمنين علیه‌السلام أنه كان يقول: كنّا إذا احمرّ البأس اتَّقينا برسول اللّٰه صلّی اللّه علیه و آله فما يكون أحد أقرب إلى العدوّ منه (بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۳۴۰).

  1064. تفسير العيّاشي: ج‌۱ ص‌۴۲۴ ح‌۱۰۵۷ عن أبان، بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۳۴۰ ح‌۳۱.

  1065. مضمون آیه، این است که: تو موظّف به جهاد هستی و این، تکلیفی از جانب خدا برای شخص توست؛ امّا دیگر مسلمانان، تو را ندارند و اگر یاری‌ات نکردند، تو باز هم مُکلّفی که به تنهایی جهاد کنی. (م)

  1066. في الطبعة المعتمدة: «ألقی»، و التصویب من طبعة أُخری للمصدر.

  1067. تفسير العيّاشي: ج‌۱ ص‌۴۲۳ ح‌۱۰۵۶ عن زيد الشحّام، بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۳۴۰ ح‌۳۰.

  1068. الكافي: ج‌۸ ص‌۲۷۴ ح‌۴۱۴، بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۳۷۷ ح‌۸۷.
  1069. الكافي: ج‌۲ ص‌۱۷ ح‌۱، المحاسن: ج‌۱ ص‌۴۴۸ ح‌۱۰۳۵، بحار الأنوار: ج‌۶۸ ص‌۳۱۷ ح‌۱.

  1070. التوبة: ۱۹ - ۲۲ و انظر: الميزان في تفسير القرآن: ج‌۹ ص‌۲۰۳ - ۲۰۶.
  1071. التوبة: ۱۰۰.

  1072. التوبة: ۱۹.

  1073. الأمالي للطوسي: ص‌۵۶۱ ح‌۱۱۷۴ عن عبد الرحمٰن بن كثير عن الإمام الصادق عن آبائه:، تفسير فرات: ص‌۱۷۰ ح‌۲۱۷ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۱۰ ص‌۱۴۱ ح‌۵؛ ينابيع المودّة: ج‌۳ ص‌۳۶۷ ح‌۳ نحوه.

  1074. تفسير العيّاشي: ج‌۲ ص‌۲۲۵ ح‌۱۸۰۱ عن أبي بصير، دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۱۹ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۸ ص‌۲۳۶ ح‌۳۶.
  1075. تفسير القمّي: ج‌۱ ص‌۲۸۳، تأويل الآيات الظاهرة: ج‌۱ ص‌۲۰۱ ح‌۱۰ نحوه و كلاهما عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج‌۲۲ ص‌۲۸۸ ح‌۵۹.
  1076. أي: التوبة: ۱۹ - ۲۲.

  1077. تفسير القمّي: ج‌۱ ص‌۲۸۴ عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج‌۳۶ ص‌۳۵ ح‌۱.
  1078. الكافي: ج‌۸ ص‌۲۰۳ ح‌۲۴۵، تفسير العيّاشي: ج‌۲ ص‌۲۲۶ ح‌۱۸۰۲ کلاهما عن أبي بصیر، بحار الأنوار: ج‌۳۶ ص‌۳۵ ح‌۳.

  1079. در شرح ملّا صالح مازندرانى در بارۀ متن عربی این حدیث آمده: «ضمیر "إنّهم" به عبّاس بر مىگردد که منصب سقایت داشت، و به شَیبه که منصب حجابت و کلیددارى کعبه را داشت». در الوافى میگوید: «آب دادن به حاجیان در اختیار عبّاس بود و تولیت و کلیددارى کعبه و تعمیر مسجد الحرام در اختیار شیبه، و بدین جهت، این دو نفر از این بابت بر على و حمزه و جعفر، فخر مىفروختند. از این رو، این آیه نازل شد».

  1080. تفسير الطبري: ج‌۶ الجزء ۱۰ ص‌۹۶، أسباب النزول: ص‌۲۴۸ ح‌۴۹۴ نحوه، تفسير ابن كثير: ج‌۴ ص‌۶۴، الدرّ المنثور: ج۴ ص۱۴۶؛ مجمع البيان: ج۵ ص۲۳، العمدة: ص۱۹۳ ح۲۹۲ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۶ ص۳۷ ح۷.
  1081. دعائم الاسلام: ج‌۱ ص‌۳۷۴، الإرشاد: ج‌۱ ص‌۸۹ نحوه، بشارة المصطفى: ص‌۱۸۶ و ليس فيه صدره إلى «فأثنى عليه خيراً»، كشف الغمّة: ج‌۱ ص‌۳۶۹ عن الإمام الباقر عن أبيه علیهماالسلام و ليس فيه ذيله من «و جبريل» نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۸۸؛ تاريخ الطبري: ج‌۲ ص‌۵۱۴ عن أبي رافع عن أبيه نحوه و راجع: المعجم الكبير: ج‌۱ ص‌۳۱۸ ح‌۹۴۱ و العمدة: ص‌۲۰۰ ح‌۳۰۲.
  1082. كفاية الأثر: ص‌۱۲۰، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۱۸ ح‌۳۷۶.
  1083. الناکثون: أهل الجمل؛ لأنّهم نکَثوا البیعة؛ أي نقضوها، و استنزلوا عائشة و ساروا بها إلی البصرة، و هم عسکر الجمَل و رؤساؤه (مجمع البحرین: ج‌۳ ص‌۱۸۳۰ «نکث»).

  1084. القاسطون: الذین قسَطوا؛ أي جاروا حین حاربوا إمام الحقّ؛ کمعاویة و أتباعه و أعوانه الذین عَدَلوا عن أمیر المؤمنین علیه‌السلام و حاربوه في وقعة صفّین (مجمع البحرین: ج‌۳ ص‌۱۴۷۸ «قسط»).

  1085. المارقون: هم الذین مَرَقوا من دین الله و استحلّوا القتال من خلیفة رسول اللّٰه صلّی اللّه علیه و آله [و هم الخوارج]، و کانت بینهم و بین أمیر المؤمنین وقعة، و تعرف تلك الوقعة بیوم النهروان (مجمع البحرین: ج‌۳ ص‌۱۶۸۹ «مرق»).

  1086. قال ابن أبي الحديد: أمّا شيطان الردهة فقد قال قَومٌ: إنّه ذو الثُّدَيّة صاحب النهروان، و رووا في ذلك خبراً عن النبيّ صلّی اللّه علیه و آله... و قال قوم: شيطان الردهة: أحد الأبالسة المَردَة من أعوان عدوّ اللّٰهإبليس... (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۳ ص‌۱۸۳).

  1087. وجبة قلبه: أي خفقانه (النهاية: ج‌۵ ص‌۱۵۴ «وجب»).

  1088. لأُدیلَنّ منهم: أي لتکونَنّ الدولة لي علیهم. أدَلتُ من فلان: أي غلبتُه و قهرتُه و صِرت ذا دولَة علیه (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۳ ص‌۱۸۴).
  1089. قال ابن أبي الحديد: يتشذّر في أطراف الأرض: يتمزّق و يتبدّد؛ و منه قولهم: ذهبوا شذَرَ مذَر (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۱۳ ص‌۱۸۴).
  1090. نهج البلاغة: الخطبة ۱۹۲، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۱۰۹ ح‌۲۳۹۷، غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۳۴۳ ح‌۲۷۹۰ و ليس فيهما ذيله من «و بقيت بقيّة»، بحار الأنوار: ج‌۱۴ ص‌۴۷۴ ح‌۳۷.
  1091. شیطان رَدهه: بعضی گفته‌اند که مراد، «ذو الثُّدَیّه» است که رئیس خوارج در نهروان بود و یک دست او به شکل پستان زنان بود و به این اعتبار، او را «ذو الثُّدَیّه» می‌گفتند؛ یعنی صاحب پستان و بعضی گفته‌اند که شیطانی بوده از سرکشان شیاطینِ تبعۀ ابلیس (ر. ک: شرح غرر الحکم: ج۲ ص۳۴۴ و شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۱۳ ص۱۸۳).

  1092. النُّكوص: الإحجام عن الشيء. يقال: نَكَصَ على عَقِبَيه، أي رجع (الصحاح: ج‌۳ ص‌۱۰۶۰ «نكص»).

  1093. النَّجدَة: الشجاعة. و رجلٌ ذو نَجدة: أي ذو بأس (الصحاح: ج‌۲ ص‌۵۴۲ «نجد»).

  1094. نهج البلاغة: الخطبة ۱۹۷، غرر الحكم: ج‌۶ ص‌۲۵۰ ح‌۱۰۱۴۵، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۰۶ ح‌۹۲۸۶، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۱۸۰ ح‌۹۴۸.

  1095. كامل الزيارات: ص‌۹۲ ح‌۹۳ عن أبي عليّ بن مهديّ بن صدقة الرقّي عن الإمام الرضا عن أبيه عنه:، مصباح المتهجّد: ص‌۷۳۸ ح‌۸۲۹، المزار للشهيد: ص‌۱۱۴، فرحة الغريّ: ص‌۴۰ كلّها عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر علیه‌السلام، المصباح للكفعمي: ص‌۶۳۸ عن الإمام الباقر علیه‌السلام، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۲۶۴ ح‌۲.
  1096. المزار الكبير: ص‌۴۱۵ ح‌۱، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۵۸ ذيل ح‌۱۳۱، المقنعة: ص‌۴۶۹، المزار: ص‌۱۶۷ كلّها من دون إسناد إليه علیه‌السلام، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۲۹۳ ح‌۱۹.

  1097. سير أعلام النبلاء: ج‌۳ ص‌۳۰۲ الرقم ۴۸، الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج‌۱ ص‌۴۷۳.

  1098. الفُرصة: النَّهزة؛ يقال: افتَرَصَها، أي انتهَزَها. والعورة: هو كلّ عيب و خلل في شيء، يقال: أعوَرَ الفارس، إذا بدا فيه موضع خللٍ للضّرب (اُنظر: النهاية: ج‌۳ ص‌۴۳۲ «فرض» وص ۳۱۹ «عور»).

  1099. تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴۵۲، الكامل في التاريخ: ج‌۲ ص‌۵۷۲.

  1100. الأمالي للصدوق: ص‌۵۴٧ ح‌٧٣١، الخصال: ص‌۶٨ ح‌١٠١، بحار الأنوار: ج‌۴۴ ص‌٢٩٨ ح‌۴.

  1101. تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴١٩؛ الإرشاد: ج‌٢ ص‌٩١، الملهوف: ص‌١۵١.

  1102. الأخبار الطوال: ص‌٢۵٧، تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴۴٨، الكامل في التاريخ: ج‌٢ ص‌۵٧٠ كلاهما نحوه، بغية الطلب في تاريخ حلب: ج‌۶ ص‌٢۶٢٨.
  1103. يقال للقوم إذا جاؤوا من كلِّ وَجهٍ، فاجتَمَعوا لحَربٍ أو غير ذلك: قد أحلَبوا. و أحلَبَ بنو فلانٍ مع بَني فلانٍ: إذا جاؤوا أنصاراً لهم (لسان العرب: ج‌۱ ص‌۳۳۲ «حلب»).
  1104. مروج الذهب: ج‌۳ ص‌۶۸.
  1105. اِعتَجَرَ الرَّجُل: لفّ العمامة علی رأسه (المصباح المنیر: ص‌۳۹۳ «عجر»).

  1106. الجَرامِقَة: قوم من العجم صاروا بالموصل كما في الصحاح - زاد غيره -: في أوائل الإسلام (تاج العروس: ج‌۱۳ ص‌۶۰ «جرمق»).
  1107. الضِّرْغام: هو الضاري الشديد المقدام من الأُسود (النهاية: ج‌۳ ص‌۸۶ «ضرغم»).
  1108. الحُسامُ: السيف القاطع (الصحاح: ج‌۵ ص‌۱۸۹۹ «حسم»).
  1109. موت زؤام: أي موت كريه، أو عاجل، أو سريع مُجهِزْ (تاج العروس: ج‌۱۶ ص‌۳۱۲ «زأم»).
  1110. مقتل الحسين علیه‌السلام للخوارزمي: ج‌۱ ص‌۲۰۸، الفتوح: ج‌۵ ص‌۵۳ نحوه؛ بحار الأنوار: ج‌۴۴ ص‌۳۵۴.
  1111. الحجّ: ۷۸.
  1112. عيون أخبار الرضا علیه‌السلام: ج‌۱ ص‌۲۴۸ ح‌۱، بحار الأنوار: ج‌۴۶ ص‌۱۷۴ ح‌۲۷.
  1113. محلّهاى در کوفه.
  1114. نَكَلَ: نكص. يقال: نكل عن العدوّ؛ أي جَبُن (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۶۷۷ «نکل»).

  1115. الرَّوع: الفَزَع (لسان العرب: ج‌۸ ص‌۱۳۵ «روع»).

  1116. كَلَّ السيف: لم يقطع (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۵۹۱ «كلل»). و الظُّبَة: حدّ السيف والسنان والنصل والخَنجر وما أشبه ذلك (لسان العرب: ج‌۱۵ ص‌۲۲ «ظبب»).

  1117. نبا السيف: إذا لم يعمل في الضريبة (الصحاح: ج۶ ص۲۵۰۰) «نبا». نبا حَدّ السيف: إذا لم يقطع (النهاية: ج۵ ص۱۱ «نبا»).

  1118. يقال: فلان شديد الشكيمة؛ إذا كان عزيز النفس أبِيّاً قويّاً (النهاية: ج‌۲ ص‌۴۹۶ «شكم»).

  1119. نهج البلاغة: الكتاب ۳۸، الاختصاص: ص‌۸۰ عن عبد اللّٰهبن جعفر نحوه، الغارات: ج‌۱ ص‌۲۶۶، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۵۹۵ ح‌۷۴۱؛ تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۹۶ نحوه، تاريخ دمشق: ج‌۵۶ ص‌۳۹۰ عن عامر الشعبى نحوه.

  1120. التِّیه: الصَّلَف و الکِبر (لسان العرب: ج‌۱۳ ص‌۴۸۲ «تیه»).

  1121. غَوی غَوایَةً: ضَلّ. و الغَيّ: الضلال و الانهماك في الباطل (النهایة: ج۳ ص۳۹۷ «غوا»).

  1122. عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۱۳ ح‌۹۳۴۲.

  1123. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۹۲؛ تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴۰، المستدرك على الصحيحين: ج‌۳ ص‌۴۴۵ ح‌۵۶۸۷، مجمع الزوائد: ج‌۷ ص‌۴۸۴ ح‌۱۲۰۴۸ كلّها نحوه و راجع كشف الغمّة: ج‌۱ ص‌۲۵۳.
  1124. طَما الماءُ فهو طامٍ: إذا ارتفع و ملأ النهر (الصحاح: ج‌۶ ص‌۲۴۱۵ «طما»).

  1125. وقعة صفّين: ص‌۱۰۳، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۳۹۹ ح‌۳۷۱؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۳ ص‌۱۸۱.
  1126. در برخى نسخهها، به جاى «اُحبُّکَ (دوستت دارم)»، عبارت «أجبتُکَ (دعوتت را اجابت کردم)» آمده است.

  1127. مسند ابن حنبل: ج‌۶ ص‌۴۷۰ ح‌۱۸۸۴۹، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۸ ص‌۵۰۵ ح‌۲ عن هشام عن أبيه، البدايه و النهاية: ج‌۱ ص‌۲۷۹، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۲ ص‌۲۶۶، تاريخ دمشق: ج‌۶۰ ص‌۱۶۲، كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۴۸۴ ح‌۳۰۱۵۳.

  1128. صحيح البخاري: ج‌۴ ص‌۱۴۵۶ ح‌۳۷۳۶، تاريخ الطبري: ج‌۲ ص‌۴۳۴ نحوه، مسند ابن حنبل: ج‌۲ ص‌۳۸ ح‌۳۶۹۸، المستدرك على الصحيحين: ج‌۳ ص‌۳۹۲ ح‌۵۴۸۶، البداية و النهاية: ج‌۱ ص‌۲۷۹، الدرّ المنثور: ج‌۳ ص‌۵۰.
  1129. وقعة صفّين: ص‌۳۰۴، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۴۸۱ ح‌۴۱۸؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۵ ص‌۲۴۰ عن عمرو بن الزبير.
  1130. سنن النسائي: ج‌۴ ص‌۶۰، المستدرك على الصحيحين: ج‌۳ ص‌۶۸۸ ح‌۶۵۲۷، السنن الكبرى: ج‌۴ ص‌۲۳ ح‌۶۸۱۷، المعجم الكبير: ج‌۷ ص‌۲۷۱ ح‌۷۱۰۸، المصنّف لعبد الرزّاق: ج‌۳ ص‌۵۴۵ ح‌۶۶۵۱ كلّها نحوه، كنز العمّال: ج‌۳ ص‌۳۴۸ ح‌۶۸۷۴.
  1131. الأحزاب: ۲۳ و راجع مجمع البيان: ج‌۸ ص‌۱۴۵.
  1132. الخصال: ص‌۳۷۶ ح‌۵۸ عن محمّد بن عليّ بن عبد اللّٰهبن جعفر بن أبي طالب، الاختصاص: ص‌۱۷۴، إرشاد القلوب: ص‌۳۵۳ عن الإمام الباقر عنه علیهماالسلام، بحار الأنوار: ج‌۳۵ ص‌۴۱۰ ح‌۵.

  1133. نَصِبَ الرجلُ نَصباً: أعییٰ و تعب (لسان العرب: ج‌۱ ص‌۷۵۸ «نصب»).

  1134. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۴۳ ح‌۲۶۷۹، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۸۵ ح‌۸۳۱۷، مسند ابن حنبل: ج‌۴ ص‌۳۳۹ ح‌۱۲۷۳۲، السنن الكبرى: ج‌۷ ص‌۶۹ ح‌۱۳۲۹۲ و فيها «الخير خير» بدل «العيش عيش»، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۷ ص‌۵۴۳ ح‌۲۲، كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۴۵۶ ح‌۳۰۱۰۴؛ بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۲۳۸ و فيه الأبيات فقط.
  1135. کذا، و الصواب: «قالوا».

  1136. برك الغماد - تُفتح الباء وتُكسر، وتُضمّ الغين وتكسر -: هو اسم موضعٍ باليمن، وقيل: هو موضع وراء مكّة بخمس ليالٍ (النهاية: ج‌۱ ص‌۱۲۱ «برك»).

  1137. السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۹۲ ح‌۸۳۴۸، السنن الكبرى: ج‌۱۰ ص‌۱۸۶ ح‌۲۰۳۰۲ نحوه، البداية و النهاية: ج‌۱ ص‌۲۷۹، تفسير ابن كثير: ج‌۳ ص‌۷۲، الدرّ المنثور: ج‌۳ ص‌۵۰.

  1138. نام جایی در یمن است. مراد، آن است که تا هر کجا بروی، ما میآییم.

  1139. ضَنَّ بالشيء: بَخِلَ، فهو ضنين (المصباح المنير: ص‌۳۶۵ «ضنن»).
  1140. الإربَة: الحاجة (المصباح المنير: ص‌۱۱ «أرب»).
  1141. وقعة صفّین: ص‌۹۲، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۳۹۷ ح‌۳۶۸؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۳ ص‌۱۷۱ و راجع نهج البلاغة: الخطبة ۱۱۶.
  1142. نهج البلاغة: الكتاب ۲۸، الاحتجاج: ج‌۱ ص‌۴۱۹ ح‌۹۰، بحار الأنوار: ج‌۲۲ ص‌۲۷۲ ح‌۱۴.
  1143. احمَرَّ البأس: أي اشتدّ القتال، و کثیراً ما یطلقون الشدّة علی الحمرة، فیقال: موت أحمر؛ أي شدید، و سنة حمراء؛ أي شدیدة (اُنظر: مجمع البحرین: ج‌۱ ص‌۴۵۳ - ۴۵۴ «حمر»).

  1144. نهج البلاغة: الكتاب ۹، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۱۱۵.

  1145. الصفّ: ۴.

  1146. تفسير فرات: ص‌۴۸۱ ح‌۶۲۶، تأويل الآيات الظاهرة: ج‌۲ ص‌۶۸۵ ح‌۱، بحار الأنوار: ج‌۳۶ ص‌۲۴ ح‌۷.

  1147. المِدرَعَة: ثَوبٌ، كالدرّاعة، و لا يكون إلّا من صوفٍ خاصّة (تاج العروس: ج‌۱۱ ص‌۱۰۸ «درع»).

  1148. في حديث وصف سيّد العابدين علیه‌السلام «ذُو الثَّفِنات»؛ جمع ثَفِنَة: ما في ركبة البعير و صدره من كثرة مماسّة الأرض، و قد كان حصل في جبهته علیه‌السلام مثل ذلك من طول السجود و كثرته (مجمع البحرين: ج‌۱ ص‌۲۴۳ «ثفن»).

  1149. ماءٌ رَنْق - بالتسكين -: أي كَدِر. و عَيشٌ رنق كذلك (اُنظر: الصحاح: ج‌۴ ص‌۱۴۸۵ «رنق»).
  1150. نهج البلاغة: الخطبة ۱۸۲، بحار الأنوار: ج‌۲۴ ص‌۱۲۷ ح‌۹۵۳.
  1151. ابو الهیثم مالک بن تیّهان، از صحابیان بزرگ پیامبر خدا بود.
  1152. ذو شهادتین، همان خُزَیمة بن ثابت انصارى است که در ماجرایى مشهور، پیامبر خدا، شهادت (گواهی) او را با شهادت دو مرد، یک‌سان قرار داد.
  1153. یقال للرجل إذا سریٰ لیلته جمعاء...: «اتخذ اللیل جَمَلاً»؛ کأنّه رکبه و لم ینم فیه (النهایة: ج‌۱ ص‌۲۹۸ «جمل»).
  1154. نُشِرتُ‌: أي أُحْيِيتُ‌، يُقال: أنْشَرَهُم اللّٰه: أي أحياهم (الصحاح: ج‌٢ ص‌٨٢٨ «نشر»).
  1155. الأمالي للصدوق: ص‌٢٢٠ ح‌٢٣٩، بحار لأنوار: ج‌۴۴ ص‌٣١۵ ح‌١ و راجع تاريخ اليعقوبي: ج‌٢ ص‌٢۴۴.
  1156. الحِمَامُ‌: الموت (النهاية: ج‌١ ص‌۴۴۶ «حمم»).
  1157. تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴١٨، الكامل في التاريخ: ج‌٢ ص‌۵۵٩، البداية و النهاية: ج‌٨ ص‌١٧۶؛ الإرشاد: ج‌٢ ص‌٩١، الملهوف: ص‌١۵١، مثير الأحزان: ص‌۵٣، روضة الواعظين: ج۱ ص۴۱۶، إعلام الورى: ج‌١ ص‌۴۵۵ كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج‌۴۴ ص‌٣٩٢ وراجع الفتوح: ج‌۵ ص‌٩۴ و مقتل الحسين علیه‌السلام للخوارزمي: ج‌١ ص‌٢۴۶ و المنتظم: ج‌۵، ص‌٣٧٧ و المناقب لابن شهرآشوب: ج‌۴ ص‌٩٩.
  1158. النافلة: العطيّة. و النَّفل و النافلة: ما يفعله الإنسان ممّا لا يجب عليه (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۶۷۱ - ۶۷۲ «نفل»).

  1159. الكافي: ج‌۵ ص‌۴۵ ح‌۸، تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۴۸ ح‌۲۶۰، بحار الأنوار: ج‌۱۹ ص‌۱۸۴ ح‌۳۷ و راجع سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۷۴ ح‌۲۷۲۷.

  1160. أحذيته من الغنيمة: إذا أعطيته منها (الصحاح: ج‌۶ ص‌۲۳۱۱ «حذا»).
  1161. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۴۴ ح‌۱۳۷، سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۱۲۵ ح‌۱۵۵۶، مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۶۶۰ ح‌۲۸۱۲، السنن الكبرى: ج‌۶ ص‌۵۴۰ ح‌۱۲۹۱۳، المعجم الكبير: ج‌۱۰ ص‌۳۳۶ ح‌۱۰۸۳۳ كلّها نحوه.
  1162. إنهزَموا بك: الباء في «بك» هنا بمعنی عن؛ أي انهزموا عنك، علی حَدّ قوله تعالی: (فَاسْأَلْ بِهِ خَـبِيرًا) أي عنه. و ربما تکون للسببیّة؛ أي انهزموا بسببك لنفاقهم (هامش المصدر).
  1163. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۴۲ ح‌۱۳۴، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۸ ص‌۵۵۵ ح‌۱۷، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص‌۳۶۱ ح‌۱۲۰۲، الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۲۵ كلّها نحوه و راجع مسند ابن حنبل: ج‌۴ ص‌۳۸۰ ح‌۱۲۹۷۶.
  1164. المعجم الكبير: ج‌۱ ص‌۲۵۶ ح‌۷۴۰، المعجم الأوسط: ج‌۳ ص‌۳۴۷ ح‌۳۳۶۳ و فيه «العير» بدل «العين»، المعجم الصغير: ج‌۱ ص‌۱۱۷، حلية الأولياء: ج‌۸ ص‌۲۶۵ الرقم ۴۱۳ و فيه «اُم سليم» بدل «اُمّ سلمة» نحوه، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۴۱۰ ح‌۴۵۱۵۴.
  1165. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۴۳ ح‌۱۳۵، سنن أبي داوود: ج‌۳ ص‌۱۸ ح‌۲۵۳۱، سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۱۳۹ ح‌۱۵۷۵، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۴ ص‌۳۶۹ ح‌۷۵۵۷، السنن الكبرى: ج‌۹ ص‌۵۲ ح‌۱۷۸۵۵ كلّها نحوه.

  1166. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۲۵ و راجع المعجم الكبير: ج‌۲۴ ص‌۲۱۶ ح‌۵۴۹.

  1167. خَرزُ السقاء: هو کالخیاطة في الثیاب (اُنظر: المصباح المنیر: ص‌۱۶۶ «خرز»).

  1168. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۲۹۲.
  1169. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۵۶ ح‌۲۷۲۷، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۲۷۸ ح‌۸۸۸۱، مسند ابن حنبل: ج‌۱۰ ص‌۲۸۹ ح‌۲۷۰۸۵، المعجم الكبير: ج‌۲۴ ص‌۲۷۶ ح‌۷۰۲، مسند إسحاق بن راهويه: ج‌۵ ص‌۱۳۹ ح‌۲۲۶۱.

  1170. صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۴۷ ح‌۱۴۲، سنن ابن ماجة: ج‌۲ ص‌۹۵۲ ح‌۲۸۵۶، مسند ابن حنبل: ج‌۷ ص‌۴۰۰ ح‌۲۰۸۱۸، سنن الدارمي: ج‌۲ ص۶۵۶ ح‌۲۳۳۳، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۲۷۸ ح‌۸۸۸۰ و ليس فيهما «و أقوم على المرضى» و كلاهما نحوه.

  1171. الرَّضخ: العطيّة القليلة (النهاية: ج‌۲ ص‌۲۲۸ «رضخ»).
  1172. مسند ابن حنبل: ج‌۱۰ ص‌۳۲۴ ح‌۲۷۲۰۶، السنن الكبرى: ج‌۲ ص‌۵۷۰ ح‌۴۱۱۱، الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۲۹۳ كلاهما نحوه، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۳ ص‌۳۵۷ و فيه «علّقها» بدل «جعلها»، اُسد الغابة: ج‌۷ ص‌۴۲۳ الرقم ۷۷۰۲ و فيه صدره إلى «على بركة اللّٰه».
  1173. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۱۲، سير أعلام النبلاء: ج‌۲ ص‌۲۷۸ الرقم ۵۰ نحوه و ليس فيه صدره إلى «رسول اللّٰه» نحوه.

  1174. شب عقبه، همان شبى است که پیامبر۹ در آن با انصار، بر اسلام آوردن آنان و یارى رساندنشان به اسلام، در عقبۀ مِنا بیعت کرد.

  1175. عمرة القضیّه (عمرة القضاء) عمرهاى است که پیامبر خدا۹ در سال هفتم هجرت، به جاى عمرهاى به جاى آورد که در سال ششم در جریان غزوهاى که به «صلح حدیبیه» انجامید، قصد انجام دادن آن را داشت. (م)

  1176. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۱۶، سير أعلام النبلاء: ج‌۲ ص‌۲۸۱ الرقم ۵۰، تهذيب الكمال: ج‌۳۵ ص‌۳۷۲ الرقم ۷۹۹۳ كلاهما نحوه.

  1177. شعوب: اسم المنيّة، لا ينصرف، و لا تدخل فيه ألف و لام، لا يقال: هذه الشعوب (کتاب العين: ج‌۱ ص‌۲۶۲ «شعب»).
  1178. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۱۳، سير أعلام النبلاء: ج‌۲ ص‌۲۷۹ الرقم ۵۰ نحوه، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۴ ص‌۲۶۶.
  1179. الرَّقلة: النخلة الطويلة، و جنسها الرّقل، و جمعها الرِّقال (النهاية: ج‌۲ ص‌۲۵۳ «رقل»).

  1180. القَوَد: القصاص، و قتل القاتل بدَل القتیل (لسان العرب: ج‌۳ ص‌۳۷۲ «قود»).
  1181. يقال: عَلَّهُ ضَرباً؛ أي تابع عليه الضرب (اُنظر: النهاية: ج‌۳ ص‌۲۹۱ «علل»).
  1182. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۱۴، سير أعلام النبلاء: ج‌۲ ص‌۲۸۰ الرقم ۵۰، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۴ ص‌۲۶۷ كلاهما نحوه.
  1183. الشَّنّ: واحد الشّنان؛ و هي الأسقية الخَلْقَة، و هي أشدّ تبريداً للماء من الجُدُد (اُنظر: النهاية: ج‌۲ ص‌۵۰۶ «شنن»).

  1184. الإدالة: الغَلَبَة، يقال: اُديل لَنا علیٰ أعدائنا، أي نُصِرنا عليهم و كانت الدَّولَة لنا. و الدَّولَة: الانتقال من حال الشدّة إلى الرخاء (النهاية: ج۲ ص‌۱۴۱ «دول»).
  1185. تَکمید العضو: تسخینه. بخرق و نحوها. و یقال: کَمَدتُ فُلاناً: إذا وَجِعَ بعضُ أعضائه فسخَّنتَ له ثوباً أو غیره و تابعت موضع الوجع فیجد له راحة (لسان العرب: ج‌۳ ص‌۳۸۱ «کمد»).
  1186. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۴۱۲، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۳ ص‌۸۶ و فيه صدره إلى «كان عليه درعان»، سير أعلام النبلاء: ج‌۲ ص‌۲۷۸ الرقم ۵۰ و فيه من «فكان ضمرة بن سعيد المازني» إلى «نزف الدم»، الإصابة: ج‌۸ ص‌۳۳۴ الرقم ۱۱۸۱۳ و فيه من «اُمّ سعيد بنت سعد بن ربيع» إلى «أقبل ابن قميئة» و كلّها نحوه، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۴ ص‌۲۶۵؛ بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۱۳۲.
  1187. الطبقات الكبرى: ج‌۸ ص‌۲۲۵، الإصابة: ج‌۸ ص‌۳۶۱ الرقم ۱۱۹۰۲.

  1188. النُّخَيلة: موضع قرب الكوفة على سمت الشام (معجم البلدان: ج‌۵ ص‌۲۷۸).

  1189. سرّحت فلاناً إلى موضع كذا: إذا أرسلته (لسان العرب: ج‌۲ ص‌۴۷۹ «سرح»).

  1190. شدَختُ رأسه: كسَرتُه (المصباح المنير: ص‌۳۰۷ «شدخ»).
  1191. تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴۲۹ ـ ۴۳۰ و ۴۳۶ و ۴۳۸، الكامل في التاريخ: ج‌۲ ص‌۵۶۴ - ۵۶۶ نحوه.
  1192. الفتح: ۱۷.
  1193. التوبة: ۹۱ - ۹۲.
  1194. النساء: ۹۵.
  1195. المعجم الكبير: ج۵ ص۱۵۵ ح۴۹۲۶، تفسير ابن كثير: ج۴ ص۱۳۸، تفسير ابن أبي حاتم: ج۶ ص۱۸۶۱ ح۱۰۲۰۵، الدرّ المنثور: ج۴ ص۲۶۱ نقلاً عن الدار قطني في الإفراد، سبل الهدى و الرشاد: ج۱۱ ص۳۸۳ كلّها نحوه، مجمع الزوائد: ج۷ ص۲۳۶ ح۱۱۳۴۵.

  1196. الفتح: ۱۶.

  1197. الزمانة: العاهة (لسان العرب: ج۱۳ ص۱۹۹ «زمن»).

  1198. تفسير القرطبي: ج۱۶ ص۲۷۳.

  1199. النساء: ۹۵.

  1200. مجمع البيان: ج۳ ص۱۴۷؛ تفسير الآلوسي: ج۵ ص۱۲۱.

  1201. رجل ناصح الجيب: أي أمين. [وأيضاً]: نقيّ القلب (الصحاح: ج۱ ص۱۰۴ «جوب» و ص۴۱۱ «نصح»).

  1202. تفسير جوامع الجامع: ج۱ ص۲۸۱، بحار الأنوار: ج۲۱ ص۲۴۸ ذيل ح۲۵؛ سنن أبي داوود: ج۳ ص۱۲ ح۲۵۰۸، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۹۲۳ ح۲۷۶۴، مسند ابن حنبل: ج۴ ص۲۰۸ ح۱۲۰۰۹ و الثلاثه الأخيره عن أنس نحوه، كنز العمّال: ج۳ ص۴۲۲ ح۷۲۶۲.

  1203. مسند ابن حنبل: ج۵ ص۲۳ ح۱۴۲۱۲، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۹۲۳ ح۲۷۶۵، مسند أبى يعلیٰ: ج۲ ص۴۷۱ ح۲۲۸۷ و فيهما «العذر» بدل «المرض»، تفسير ابن كثير: ج۴ ص۱۳۹ كلّها عن جابر، المصنّف لعبد الرزّاق: ج۵ ص۲۶۱ ح۹۵۴۷ عن أنس و كلّها نحوه، كنز العمّال: ج۳ ص۴۲۲ ح۷۲۶۰.

  1204. النساء: ۹۵.

  1205. الکَتِف: عظم عَریض یکون في أصل کتف الحیوان من الناس و الدوابّ، کانوا یکتبون فیه لقلّة القراطیس عندهم (النهایة: ج‌۴ ص‌۱۴۹ «کتف»).
  1206. عوالي اللآلي: ج۲ ص۹۹ ح۲۷۲، مستدرك الوسائل: ج۱۱ ص۲۲ ح۱۲۳۲۷ و راجع صحيح البخاري: ج۳ ص۱۰۴۲ ح۲۶۷۶.
  1207. لِحْبُ الحمّیٰ: إنحالها الجسم (اُنظر: مجمع البحرین: ج۳ ص۱۶۲۲ «لجب»).
  1208. تفسير العيّاشي: ج۲ ص۲۵۰ ح۱۸۶۶، وقعة صفّين: ص۵۲۸ عن عبد الرحمن بن جندب نحوه، بحار الأنوار: ج۳۳ ص۴۳ ح۳۸۷؛ تاريخ الطبري: ج۵ ص۶۰ عن جندب نحوه و راجع المعيار و الموازنة: ص۱۹۲.
  1209. تفسير الطبري: ج۶ الجزء ۱۰ ص۲۱۱، تفسير ابن كثير: ج۴ ص۱۳۸، تفسير ابن أبي حاتم: ج۶ ص۱۸۶۳ ح۱۰۲۰۰، الدرّ المنثور: ج۴ ص۲۶۳ نقلاً عن ابن مردويه و كلّها نحوه.
  1210. الطبقات الكبرى: ج۴ ص۳۷۱.
  1211. المصنّف لعبد الرزّاق: ج۵ ص۲۹۸ ح۹۶۷۵، كنز العمّال: ج۷ ص۷۲۳ ح۲۱۱۰۶.

  1212. الأمالي للصدوق: ص۲۲۵ ح۲۳۹، روضة الواعظين: ج۱ ص۴۲۴ من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت: نحوه، بحار الأنوار: ج۴۴ ص۳۲۰ ح۱.
  1213. هكذا في المصدر، و الظاهر أنّ الصواب: «راجلاً».

  1214. مقتل الحسين علیه‌السلام للخوارزمي: ج۲ ص۱۳، الكامل في التاريخ: ج۲ ص۵۶۴؛ بحار الأنوار: ج۴۵ ص۱۷.
  1215. صحيح مسلم: ج۳ ص۱۴۹۰ ح۹۱، صحيح البخاري: ج۲ ص۹۴۸ ح۲۵۲۱ و ليس فيه ذيله من «و من كان دون ذلك»، السنن الكبرى: ج۶ ص۹۱ ح۱۱۲۹۷، المصنّف لابن أبي شيبة: ج۷ ص۷۳۴ ح۲، الطبقات الكبرى: ج۴ ص۱۴۳ كلّها نحوه، كنز العمّال: ج۱۳ ص۴۷۶ ح۳۷۲۴۶.
  1216. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۴۲، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۴۹ ح۱۷.

  1217. الكافي: ج۵ ص۴۵ ح۵، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۲ ص۵۳ ح۱۶۷۶ عن الحلبي، دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۴۲ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۴۸ ح۱۴.

  1218. التوبة: ۸۱.
  1219. الفتح: ۱۱.
  1220. الأحزاب: ۱۳ و انظر الآيات: ۱۴ - ۲۰.
  1221. التوبة: ۹۰.
  1222. التوبة: ۸۶ - ۸۷.
  1223. التوبة: ۴۶.
  1224. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۴۴، تفسير العيّاشي: ج۲ ص۲۵۰ ح۱۸۶۵ عن جابر، بحار الأنوار: ج۲۱ ص۲۳۶ ح۱۹؛ فتح الباري: ج۸ ص۳۱۴ ذيل ح۴۶۵۳، تفسير الطبري: ج۶ الجزء ۱۰ ص۲۰۸ عن ابن عبّاس، تفسير القرطبي: ج۸ ص۲۲۳ كلّها من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت:.

  1225. تفسير ابن أبي حاتم: ج۶ ص۱۸۵۵ ح۱۰۵۰۳، تفسير الثعلبي: ج۵ ص۷۸ عن عمرو بن ميمون، تفسير ابن كثير: ج۴ ص۱۲۹ كلاهما من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت: نحوه، الدرّ المنثور: ج۴ ص۲۵۵.

  1226. تفسير الطبري: ج۶ الجزء ۱۰ ص۲۰۱، تفسير ابن أبي حاتم: ج۶ ص۱۸۵۵، الدرّ المنثور: ج۴ ص۲۵۵.
  1227. في تاريخ الطبري: «حدّثنا ابن حميد، قال: حدّثنا سلمة، عن محمّد بن إسحاق، عن الزهري و يزيد بن رومان و عبد اللّٰهبن أبي بكر و عاصم بن عمر بن قتادة و غيرهم، كلٌّ قد حدّث في غزوة تبوك ما بلغه عنها، و بعض القوم يحدّث ما لم يحدّث بعض، و كلّ قد اجتمع حديثه في هذا الحديث أنّ رسول اللّٰهصلّی اللّه علیه و آله أمر أصحابه بالتهيّؤ...».

  1228. الجَدْبُ: المَحْل، نَقيضُ الخِصْبِ. و في حديث الاستِسقاءِ: «هَلَكَتِ المَواشي و أَجْدَبَتِ البِلادُ»؛ أي قَحِطَتْ و غَلَتِ الأَسعارُ (لسان العرب: ج۱ ص۲۵۴ «جدب»).

  1229. التوبة: ۴۹.
  1230. التوبة: ۸۱.
  1231. التوبة: ۹۵.
  1232. تاريخ الطبري: ج۳ ص۱۰۱، البداية و النهاية: ج۵ ص۳، السيرة النبويّة لابن هشام: ج۴ ص۱۵۹، تفسير الطبري: ج۶ الجزء ۱۰ ص۱۴۷، تاريخ دمشق: ج۲ ص۳۲ كلّها نحوه، الدرّ المنثور: ج۴ ص۲۱۳.
  1233. وَهَى الشيء: إذا ضعف أو سقط. و يتعدّیٰ بالهمزة فيقال: أوهيته (المصباح المنير: ص۶۷۴ «وهى»).

  1234. قال العلّامة المجلسي=: «الصُّمُ» و «الصِّلاب» من أوصاف الحجارة. والصخرة الصَّمّاء: التي لیس فیها صَدع ولا خَرق (بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۷۱).

  1235. قال العلّامة المجلسي=: «کیت و کیت»: کنایة عن القَول. [و] «حيدي حياد»: قال ابن أبي الحديد: هي كلمة يقولها الهارب الفارّ، و هي نظير قولهم: فيحي فَياح؛ أي اتَّسِعي. و قال ابن ميثم: حياد: اسم للغارة، و المعنى: اِعدِلي عنّا أيّتها الحرب. و يحتمل أن يكون «حياد» من أسماء الأفعال؛ كنَزال، فيكون قد أمر بالتنحّي مرّتين بلفظتين مختلفتين (بحار الأنوار: ج۳۴ ص۷۱).

  1236. قاساه:أي کابده (لسان العرب: ج۱۵ ص۱۸۱ «قسو»).
  1237. يقال: رجع فلانٌ بأفوق ناصل: أي بسهمٍ مُنكَسِر لا نَصل فيه؛ أي رجع بحظٍّ ليس بتمام (الصحاح: ج۴ ص۱۵۴۶ «فوق»).
  1238. نهج البلاغة: الخطبة ۲۹، الأمالي للطوسي: ص۱۸۰ ح۳۲ عن جندب بن عبد اللّٰهالأزدي، شرح الأخبار: ج۲ ص۷۳ ح۴۴۱، الغارات: ج۲ ص۴۸۳ كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۷۰ ح۳۰۲؛ تاريخ دمشق: ج۱ ص۳۲۱ عن خباب بن عبد اللّٰهنحوه، كنز العمّال: ج۱۱ ص۳۵۵ ح۳۱۷۲۶.
  1239. عُقرُ الدار: أصلُها أو وسطها، و هو محلّة القوم (لسان العرب: ج۴ ص۵۹۶ «عقر»).

  1240. تواکل القوم: أي اتّکل بعضهم علی بعض و ترك الأمر إلیه (اُنظر: لسان العرب:ج ۱۱ ص۷۳۵ «وکل»).

  1241. أخو غامد: هو سفیان بن عوف الغامدي. و غامد: قبیلة من الیمن (بحار الأنوار: ج۳۴ ص۶۸).
  1242. المسالِح: جمع مسلحة، و هي کالثغر و المَرقَب، یکون فیه أقوام یرقبون العدوّ؛ لئلّا یطرقهم علی غفلة، فإذا رأوه أعلموا أصحابهم لیتأهّبوا له (اُنظر: النهایة: ج۲ ص۳۸۸ «سلح»).
  1243. القُلب: السِّوار (النهاية: ج۴ ص۹۸ «قلب»).
  1244. الرِّعاث: القِرَطَة؛ و هي من حُليّ الأُذُن (النهاية: ج۲ ص۲۳۴ «رعث»).
  1245. الکَلم - بالفتح ثمّ السکون -: الجُرح (لسان العرب:ج ۱۲ ص۵۲۴ «کلم»).
  1246. الأسف:المبالغة و الشدّة في الحزن و الغضب (اُنظر: لسان العرب: ج۹ ص۵ «أسف»).
  1247. ماثَ الملحَ في الماء: أذابَه، و کذلك الطین (لسان العرب: ج‌۲ ص‌۱۹۲ «میث»).
  1248. التَرَّح: ضدّ الفرح، و هو الهلاك و الانقطاع أیضاً (النهایة: ج۱ ص۱۸۶ «ترح»).
  1249. الغَرَض: الهدف الذي یُرمی فیه (الصحاح: ج۳ ص۱۰۹۳ «غرض»).
  1250. حَمارّة القيظ: شدّة الحَرّ (النهاية: ج۱ ص۴۳۹ «حمر»).
  1251. تَسَبَّخَ الحَرُّ و الغَضبُ: سكن و فتر، و في حديث عليّ علیه‌السلام: «أمْهِلْنا يُسَبَّخْ عنّا الحَرُّ»؛ أي يَخِفّ (لسانالعرب: ج۳ ص۲۴ «سبخ»).
  1252. صَبارَّةُ القُرّ: شدّة البرد و قُوّتُه (النهاية: ج۳ ص۹ «صبر»).
  1253. ربّات الحجال: أي صاحباتها. و الحجال:جمعُ حَجَلةِ - بالتحریك - العَروسِ؛ و هي بیت یزیَّن بالثیاب و الأسرّة و الستور، و المراد بهنّ النساء العرائس (اُنظر: الصحاح: ج۴ ص۶۶۷ «حجل»).
  1254. قال ابن أبي الحديد: النُّغَب: جمع نُغبَة؛ و هي الجُرعة. و التَّهمام - بفتح التاء -: الهَمّ (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج۲ ص۸۰).
  1255. المِراس: الممارسة و المعالجة (الصحاح:ج ۳ ص۹۷۷ «مرس»).
  1256. الكافي: ج۵ ص۴ ح۶ عن عبد الرحمن السلمي، نهج البلاغة: الخطبة ۲۷، معاني الأخبار: ص۳۰۹ ح۱ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۶۴ ح۹۳۱؛ الأخبار الطوال: ص۲۱۱ نحوه.
  1257. قال ابن أبي الحدید: «أیادي سَبَأ»: مَثَل یُضرب للمتفرّقین، و أصله قوله تعالی: (وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ)، وسَبَأ مهموز؛ و هو سَبَأ بن یشجُب بن یعرُب، و یقال: ذهبوا أیدي سبأ و أیادي سبأ؛ الیاء ساکنة و کذلك الألف، و هکذا نُقل المَثَل؛ أي ذهبوا متفرّقین، و هما اسمان جُعلا واحداً (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۷ ص‌۷۵).
  1258. قال ابن أبي الحديد: «الحَنِيَّة»: القَوس. و قوله: «كظهر الحَنِيّة» يريد اعوجاجهم؛ كما أنّ ظهر القَوس معوَجّ. و«أعضل المقَوَّم»: أي أعضل داؤه؛ أي أعيا (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج۷ ص۷۵).
  1259. تَرِبَ الرجلُ: إذا افتَقَر، أي لصق بالتراب، و هذه الكلمة جارية على ألسُن العرب لا يريدون بها الدعاء على المخاطَب و لا وقوع الأمر به. و قال بعضهم: هو دعاءٌ على الحقيقة (النهاية: ج۱ ص۱۸۴ «ترب»).
  1260. حَمِسَ الوَغى: أي اشتَدّ الحربُ (النهاية: ج۱ ص۴۴۰ «حمس»).
  1261. نهج البلاغة: الخطبة ۹۷، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۸۱ ح۹۳۸.
  1262. مردم سبا، مثلى (کنایه‌ای) است که عرب‌ها براى پراکنده شدگان به کار مىبرند. اساس این مثل، برگرفته از آیۀ (وَ مَزَّقْنَــٰـهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ» است که شرح پراکندگىِ مردم سبا را بیان مىکند (ر. ک: شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید: ج‌۷ ص‌۷۴).
  1263. نفرین است، کنایه از گرفتار شدن به خاک مذلّت و فقر. (م)
  1264. في الطبعة المعتمدة: «ألقى» بدل «أبقى»، و التصویب من نسخ اُخری للمصدر و المصادر الاُخرى.
  1265. نهج البلاغة: الكتاب ۳۵، الغارات: ج۲ ص۷۶۴، بحار الأنوار: ج۳۳ ص۵۹۴ ح۷۴۰.
  1266. الفتح: ۱۵.
  1267. التوبة: ۳۸.
  1268. التوبة: ۲۴.
  1269. إشارة إلی الآیة ۱۹۵ من سورة البقرة: (وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ).

  1270. البقرة: ۱۹۵.
  1271. المستدرك على الصحيحين: ج۲ ص۳۰۲ ح۳۰۸۸، سنن الترمذي: ج۵ ص۲۱۲ ح۲۹۷۲، صحيح ابن حبّان: ج۱۱ ص۹ ح۴۷۱۱، مسند الطيالسي: ص۸۲ ح۵۹۹، فتح الباري: ج۸ ص۱۸۵ ذيل ح۴۵۱۶ كلّها نحوه، الدرّ المنثور: ج۱ ص۵۰۰.
  1272. اشاره است به آیۀ ۱۹۵ از سورۀ بقره: (با دست خود، خودتان را به هلاکت نیندازید).

  1273. الطِّوَل: الحبل الطويل الذي يُشَدّ أحدُ طَرَفيه في وتد أو غيره و الطرف الآخر في يد الفرس؛ ليدور فيه و يرعیٰ و لا يذهب لوَجهه (النهاية: ج۳ ص۱۴۵ «طول»).

  1274. الوَقص: كسر العُنُق (النهاية: ج۵ ص۲۱۴ «وقص»).
  1275. سنن النسائي: ج۶ ص۲۱، مسند ابن حنبل: ج۵ ص۴۰۳ ح۱۵۹۵۸، صحيح ابن حبّان: ج۱۰ ص۴۵۳ ح۴۵۹۳ كلاهما نحوه، المعجم الكبير: ج۷ ص۱۱۸ ح۶۵۵۸ و ليس فيه ذيله و كلّها عن سبرة بن أبي فاكه، كنز العمّال: ج۴ ص۲۹۶ ح۱۰۵۶۹؛ بحار الأنوار: ج۷۰ ص۴۲.
  1276. اقتباس من قوله تعالی في سورة التوبة الآیة ۳۸: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ).

  1277. الإرتاج: الإغلاق. و يُرتَج عليهم: أي يُستغلق عليهم الكلام فلا يتكلّمون (اُنظر: النهاية: ج۲ ص۱۹۳ «رتج»).

  1278. الألَس: اختلاط العقل (النهاية: ج۱ ص۶۰ «ألس»).

  1279. زافِرَة الرجل: أنصارُهُ و خاصّته (النهاية: ج۲ ص۳۰۴ «زفر»).
  1280. حُشاش النار: ما تُحَشّ به؛ أي توقد... و روي: «حَشاش» بالفتح؛ و هو الحطب الذي یُلقی في النار قبل الجزل. و روي: «حُشّاش» بضمّ الحاء و تشدید الشین، جمع حاشّ؛ و هو المُوقد للنار (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۸ ص‌۱۰۷).
  1281. أودى: هَلَكَ (المصباح المنير: ص۶۵۴ «ودي»).
  1282. وادَعتُه مُوادَعةً: صالَحتُه (المصباح المنير: ص۶۵۳ «ودع»).
  1283. الغارات: ج۱ ص۳۳ و ۳۵ و ج۲ ص۶۹۱، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۴۹ ح۹۰۹؛ تاريخ الطبري: ج۵ ص۹۰، أنساب الأشراف: ج۳ ص۱۵۴، الإمامة و السياسة: ج۱ ص۱۷۰، الكامل في التاريخ: ج۲ ص۴۰۸.
  1284. قال ابن أبي الحديد في بیان بعض عبارات هذه الخطبة: «یُرتَجُ» یُغلَق. و الحِوار: المحاورة و المخاطبة. و «تعمهون» من العَمَه؛ و هو التحیّر و التردّد، الماضي: عَمِهَ - بالکسر -.

    قوله: «ما أنتم لي بثقة سَجيسَ الليالي» كلمة تقال للأبد، تقول: لا أفعله سجيس الليالي، و سجيس عجيس، و سجيس الأوجس؛ معنى ذلك كلّه الدهر، و الزمان، و أبداً.

    قوله: «ما أنتم برُكن يُمالُ بكم» أي لستم بركنٍ يُستند إليكم و يُمال على العدوّ بعزّكم و قوّتكم.

    قوله: «و لا زوافرَ عِزٍّ» جمع زافِرَة، و زافرة الرجل: أنصاره و عشيرته. و يجوز أن يكون «زوافر عزٍّ» أي حوامل عزٍّ؛ زفرت الجمَلَ أزفره زَفراً: أي حملته (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج۲ ص۱۹۰).

  1285. سُعر: جمع ساعر. و إسعار النار و سَعرها: إیقادها (منهاج البراعة: ج‌۴ ص‌۷۱).
  1286. امتعضَ: غضب و شَقَّ عليه (النهاية: ج۴ ص۳۴۲ «معض»).
  1287. استحرّ الموت: أي اشتدّ و كثر، و هو استفعل من الحرّ؛ أي الشدّة (النهاية: ج۱ ص۳۶۴ «حرر»).
  1288. العَرْق: العَظم إذا اُخذ عنه معظم اللحم، يقال: عَرَقتُ العَظم و اعترقته و تعرّقته؛ إذا أخذت عنه اللحم بأسنانك (النهاية: ج۳ ص۲۲۰ «عرق»).
  1289. أي ضعيف القلب؛ فهو الذي تضمّه جوانح الصدر؛ و هي الأضلاع ممّا يلي الصدر (اُنظر: النهاية: ج۱ ص۳۰۵ «جنح»).
  1290. المشرفيّة (السيوف المشرفيّة): سيوف تنسب إلى المشارف؛ و هي قرى من أرض اليمن، و قيل: من أرض العرب تدنو من الريف (لسان العرب: ج۹ ص۱۷۴ «شرف»).
  1291. الفَراش: عظامٌ رِقاق تلي قِحف الرأس. و الهام: جمع الهامة؛ و هو الرأس (اُنظر: لسان العرب: ج۶ ص۳۲۸ «فرش» و ج۱۲ ص۶۲۴ «هوم»).
  1292. نهج البلاغة: الخطبة ۳۴، بحار الأنوار: ج۷۷ ص۳۳۳ ح۲۲؛ مطالب السؤول: ج۱ ص۲۴۳ نحوه.
  1293. مَشرَف، نام منطقه‌اى است که شمشیرهاى بُرّان، منسوب به آن جاست. (م)
  1294. نهج البلاغة: الكتاب ۶۲، الغارات: ج۱ ص۳۱۶ عن جندب نحوه، بحار الأنوار: ج۳۳ ص۵۹۷ ح۷۴۳.
  1295. النّكوص: الرجوع (النهاية: ج۵ ص۱۱۶ «نكص»).

  1296. نهج البلاغة: الخطبة ۲۱۲، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۴۴ ح۹۰۸؛ المعيار و الموازنة: ص۲۷۹.

  1297. طَلَعَ الرجلُ علی القوم و أطلَعَ: هَجَم (لسان العرب: ج‌۸ ص‌۲۳۶ «طلع»).

  1298. الإدالَة: الغلبة، یقال:اُدیل لنا علی أعدائنا، أي نُصرنا علیهم و کانت الدولة لنا (النهایة: ج۲ ص۱۴۱ «دول»).

  1299. القَعب: إناءٌ ضَخم كالقَصعَة (المصباح المنير: ص۵۱۰ «قعب»).

  1300. عِلاقَة السوط: ما في مقبضه من السیر، و کذلك عِلاقَة القدَح و المصحف و القوس و ما أشبه ذلك (لسان العرب: ج‌۱۰ ص‌۲۶۵ «علق»).

  1301. ماثَ الملحَ في الماء: أذابه، و کذلك الطین (لسان العرب: ج‌۲ ص‌۱۹۲ «میث»).
  1302. بنو فراس بن غَنْم - بفتح الغین و سکون النون -: حَيّ معروف بالشجاعة من بني کنانة؛ و هم بنو فراس بن غنم بن ثعلبة بن مالك بن کنانه (منهاج البراعة: ج‌۳ ص‌۳۴۹).
  1303. نهج البلاغة: الخطبة ۲۵، الفصول المختارة: ص۱۶۹ و فيه ذيله من «اللّٰهمّ إنّي قد مللتهم»، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۱۵۹ ح۹۷۰؛ الطبقات الكبرى: ج۵ ص۹۳، تاريخ الإسلام للذهبي: ج۳ ص۶۰۶ كلاهما عن محمّد بن الحنفية، تاريخ دمشق: ج۴۲ ص۵۳۴ عن عبيداللّٰهبن أبي رافع و فيها ذيله من «اللّهمّ إنّي قد» نحوه، كنز العمّال: ج۱۳ ص۱۹۴ ح۳۶۵۷۹.
  1304. بنى فراس، به غیرت و دلیرى معروف بودند.
  1305. التوبة: ۳۹.
  1306. التوبة: ۹۵ و راجع التوبة: ۲۴ و ۸۱ و ۹۰، الفتح: ۱۶.
  1307. محمّد: ۲۲ - ۲۳.
  1308. النساء: ۷۱ - ۷۳.

  1309. تفسير القمّي: ج۱ ص۱۴۳، بحار الأنوار: ج۶۸ ص۲۷۳ ح۳۰.

  1310. المستدرك على الصحيحين: ج۲ ص۸۹ ح۲۴۲۰، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۹۲۳ ح۲۷۶۳، سنن الترمذي: ج۴ ص۱۸۹ ح۱۶۶۶ كلاهما نحوه و کلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج۴ ص۲۸۱ ح۱۰۴۹۵.

  1311. صحيح مسلم: ج۳ ص۱۵۱۷ ح۱۵۸، سنن أبي داوود: ج۳ ص۱۰ ح۲۵۰۲، سنن النسائي: ج۶ ص۸، مسند ابن حنبل: ج۳ ص۳۱۰ ح۸۸۷۴، المستدرك على الصحيحين: ج۲ ص۸۹ ح۲۴۱۹ كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج۴ ص۲۹۳ ح۱۰۵۵۸.

  1312. المعجم الأوسط: ج۴ ص۱۴۹ ح۳۸۳۹، كنز العمّال: ج۳ ص۶۸۱ ح۸۴۴۷ و فيه «ضربهم اللّٰهبذلّ» بدل «عمّهم اللّٰهبالعذاب» نقلاً عن ابن مردويه و كلاهما عن أبي بكر.

  1313. الكافي: ج۵ ص۹ ح۱، الخصال: ص۲۴۰ ح۸۹ كلاهما عن فضيل بن عياض، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۲۴ ح۲۱۷، مشكاة الأنوار: ص۴۳۲ ح۱۴۴۲ كلاهما عن حفص بن غياث، تحف العقول: ص۲۴۳، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۲۳ ح۱۵.

  1314. العينة: هو أن يبيع من رجل سلعة بثمن معلوم إلى أجل مسمّىً، ثمّ يشتريها منه بأقلّ من الثمن الّذي باعها به (النهاية: ج۳ ص۳۳۳ «عين»).

  1315. أخذتم أذناب البقر: أي الاشتغال بالحرث (نيل الأوطار: ج۵ ص۳۱۹).

  1316. سنن أبي داوود: ج۳ ص۲۷۴ ح۳۴۶۲، السنن الكبرى: ج۵ ص۵۱۷ ح۱۰۷۰۳، مسند الشاميّين: ج۳ ص۳۲۹ ح۲۴۱۷، تفسير القرطبي: ج۳ ص۳۶۰ كلّها عن ابن عمر، تفسير الآلوسي: ج۴ ص۱۷۶ نحوه، كنز العمّال: ج۴ ص۲۸۳ ح۱۰۵۰۳.

  1317. عینه، معامله‌اى است که در آن، کسى کالایى را به قیمت معلوم و مدّت‌دار به فردى بفروشد و سپس همان را به قیمت کم‌تر و بدون مدّت از او بخرد.

  1318. اشاره است به اشتغال مفرط به پرورش گاو - که منشأ ثروت دنیایی بود -، توأم با غفلت از آخرت و جهاد در
    راه خدا.

  1319. مسند ابن حنبل: ج۲ ص۳۸۴ ح۵۵۶۴ وص ۲۹۰ ح۵۰۰۷ نحوه، تفسير ابن كثير: ج۶ ص۲۸۳، تاريخ دمشق: ج۱ ص۱۶۲ كلّها عن ابن عمر، كنز العمّال: ج۴ ص۳۳۱ ح۱۰۷۵۲.

  1320. المَحق: النَّقص و المَحو و الإبطال (النهاية: ج۴ ص۳۰۳ «محق»).

  1321. في المصادر الأُخری کلّها: «أعزّ» بدل «أغنی».

  1322. سُنبُك الدابّة: طرف حافِرِها، جَمعُها سنابك (اُنظر: النهاية: ج۲ ص۴۰۶ «سنبك»). و الکلام علی المجاز کنایة عن الجهاد.

  1323. الكافي: ج۵ ص۲ ح۲ عن السكوني عن الإمام الصادق علیه‌السلام، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۲۳ ح۲۱۳ عن وهب عن الإمام الصادق عن أبيه علیهماالسلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، ثواب الأعمال: ص۲۲۵ ح۲، الأمالي للصدوق: ص۶۷۳ ح۹۰۶ كلاهما عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه: عنه صلّی اللّه علیه و آله، روضة الواعظين: ج۲ ص۲۳۲ ح۱۰۰۸ نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۸ ح۶.

  1324. در منابع دیگر، به جای «بی‌نیاز کرده است»، «عزّت داده است» آمده است.

  1325. دُيّث: ذُلِّل (النهاية: ج۲ ص۱۴۷ «ديث»).

  1326. القَماءُ: الحَقارة و الذُّلّ. و منه الحديث: «دُيِّثَ بالصَّغارِ و القَماءَة» (مجمع البحرين: ج۳ ص۱۵۱۱ «قمأ»).

  1327. الأسداد:جمع سدّ، یقال: ضربت علیه الأرض بالأسداد؛ أي سدّت علیه الطریق و عمیت علیه مذاهبه (القاموس المحیط: ج۱ ص۴۲۰ «سدد»).

  1328. اُدیل: من الدولة؛ و هي الانتقال من حال الشدّة إلی الرخاء. والإدالة: الغلبة و النصرة، یقال: اُدیل لنا علی عدوّنا؛ أي نُصِرنا علیه و کانت الدولة لنا. و أدال منه و علیه: أي جعله مغلوباً بالخصمة، فیکون المراد هنا جعله مغلوباً للحقّ، فیصیبه وَخامة العاقبة لخذلان الحقِّ (اُنظر: النهایة: ج۲ ص۱۴۱ «دول»، مرآة العقول: ج۱۸ ص۳۲۵).

  1329. سیم:أي کُلّف؛ من السوم بمعنی التکلیف. قال ابن منظور: «و أکثر ما تستعمل في العذاب و الشرّ و الظم». و قال ابن الأثیر: «أصله الواو، فقُلبت ضمّة السین کسرة، فانقلبت الواو یاء». و قرأه العلّامة المجلسي: «سُئم» على بناء المفعول؛ أي كُلِّف و اُلزِمَ (اُنظر: النهایة: ج۲ ص۴۲۶، لسان العرب: ج۱۲ ص۳۱۱ «سوم»، مرآة العقول: ج۱۸ ص۳۲۵).

  1330. الخسف: الذلّ و المشقّة (اُنظر: النهایة: ج۲ ص۳۱ «خسف»).

  1331. النَّصَف: إعطاء الحقّ، و الاسم من الإنصاف، و هو العدل (اُنظر: لسان العرب: ج۹ ص۳۳۱ «نصف»).

  1332. الكافي: ج۵ ص۴ ح۶، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۲۳ ح۲۱۶ كلاهما عن أبي عبد الرحمن السلمي، معاني الأخبار: ص۳۰۹ ح۱ كلاهما نحوه، نهج البلاغة: الخطبة ۲۷، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۶۴ ح۹۳۱.

  1333. در نقل تهذیب الأحکام به جاى «الرضا (رضامندی)»، «الرخاء (آسایش)» آمده که با سیاق سخن سازگارى بیشترى دارد.

  1334. أودی: هلك (المصباح المنیر: ص۶۵۴ «ودي»).

  1335. الغارات: ج۱، ص۳۲۱ عن جندب، كشف المحجّة: ص۲۶۹ نحوه، بحار الأنوار: ج۳۰ ص۲۶ ح۱؛ الفتوح: ج۴ ص۲۶۰، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۶ ص۱۰۰ كلاهما نحوه.

  1336. حادَ عن الشيء یَحید: مال عنه وعَدَل (لسان العرب: ج‌۳ ص‌۱۵۹ «حید»).
  1337. الغارات: ج۱ ص۴۳ عن فرقد البجلي؛ شرح الأخبار: ج۱ ص۱۵۹ ح۱۰۸ عن سالم بن دينار الأزدي و فيه «معالجة ملك الموت» بدل «موتة» نحوه، دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۷۰ و ليس فيه ذيله من «فليعذبنّكم...»، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۵۱ ح۹۱۰؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج۲ ص۱۹۶ نحوه.
  1338. نهج البلاغة: الخطبة ۱۶۶، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۱۱۴ ح۹۵۰.

  1339. التوبة: ۱۱۷ - ۱۱۸.
  1340. التوبة: ۱۰۲ - ۱۰۴.
  1341. السارِیَة: الأُسطوانة، والجمع سَوارٍ (المصباح المنیر: ص‌۲۷۶ «سری»).

  1342. مجمع البيان: ج۵ ص۱۰۰، بحار الأنوار: ج۲۱ ص۲۰۱.
  1343. في المصدر: «مرادة»، و ما أثبتناه من بحار الأنوار نقلاً عن المصدر، و هکذا في المصادر الاُخری أیضاً.

  1344. في بحار الأنوار: «فَلَم تُقضَ لَنا».
  1345. ذِنابُ كلّ شيء: عقبه و مؤخّره (لسان العرب: ج۱ ص۳۹۰ «ذنب»).
  1346. تفسير القمّي: ج۱ ص۲۹۶، بحار الأنوار: ج۲۱ ص۲۱۸ ح۳ و راجع السيرة النبويّة لابن هشام: ج۴ ص۱۷۵ -۱۸۱؛ الدرّ المنثور: ج۴ ص۳۱۰ - ۳۱۴.
  1347. التوبة: ۸۸.
  1348. الحجرات: ۱۵ و راجع الميزان في تفسير القرآن: ج۱۸ ص۳۲۹ - ۳۳۰.
  1349. التوبة: ۴۱ و راجع مجمع البيان: ج۵ ص۵۹.
  1350. الجعفريّات: ص۷۶، النوادر للراوندي: ص۱۳۸ ح۱۸۳ كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه:، دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۴۳، شرح الأخبار: ج۲ ص۲۱۹ و ليس فيهما «و ماله»، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۱۵ ح۳۷.

  1351. صحيح البخاري: ج۳ ص۱۰۲۶ ح۲۶۳۴، مسند ابن حنبل: ج۴ ص۷۵ ح۱۱۳۲۲، صحيح مسلم: ج۳ ص۱۵۰۳ ح۱۶۶۰، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۱۳۱۶ ح۳۹۷۸، صحيح ابن حبّان: ج۱۰ ص۴۵۹ ح۴۵۹۹ و الثلاثة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج۴ ص۴۵۷ ح۱۱۳۶۱.
  1352. سنن أبي داوود: ج۲ ص۶۹ ح۱۴۴۹، سنن النسائي: ج۵ ص۵۸، مسند ابن حنبل: ج۵ ص۲۵۲ ح۱۵۴۰۱، سنن الدارمي: ج۱ ص۳۵۳ ح۱۳۹۶، السنن الكبرى: ج۹ ص۲۷۶ ح۱۸۵۲۶، كنز العمّال: ج۱۵ ص۹۴۹ ح۴۳۶۴۵.
  1353. مسند الطيالسي: ص۸، الجهاد لابن المبارك: ص۱۵۷ ح۱۶۵، سبل الهدى و الرشاد: ج۹ ص۳۱۲، كنز العمّال: ج۴ ص۴۴۳ ح۱۱۳۲۲.
  1354. الكافي: ج۷ ص۵۲ ح۷ عن عبدالرحمن بن الحجّاج عن الإمام الكاظم علیه‌السلام، تهذيب الأحكام: ج۹ ص۱۷۷ ح۷۱۴، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۴ ص۱۹۱ ح۵۴۳۳ كلاهما عن سليم بن قيس عنه علیه‌السلام، تحف العقول: ص۱۹۸، بحار الأنوار: ج۴۲ ص۲۴۹ ح۵۱؛ المعيار و الموازنة: ص۲۴۶.

  1355. الخصال: ص۶۳۵ ح۱۰، تأويل الآيات الظاهرة: ج۲ ص۶۶۷ ح۲۵ كلاهما عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه:، جامع الأخبار: ص۵۰۸ ح۱۴۱۰، تحف العقول: ص۱۲۳، عيون الحكم و المواعظ: ص۱۵۲ ح۳۳۴۰، بحار الأنوار: ج۴۷ ص۲۸۸ ح۲۶.

  1356. قال ابن أبي الحدید في شرح العبارة: ثمّ قال [علیه‌السلام]: من العجب أنّکم تطلبون من عباد اللّٰه أن یُکرموکم و یطیعوکم لأجل اللّٰه، ثمّ إنّکم أنتم لا تطیعون اللّٰه الذي تکلِّفون الناس أن یطیعوکم لأجله (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج‌۷ ص‌۲۸۲).

  1357. نهج البلاغة: الخطبة ۱۱۷، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۱۲۳ ح۹۵۲.

  1358. سنن أبي داوود: ج۳ ص۱۰ ح۲۵۰۴، سنن النسائي: ج۶ ص۷ و فيه «و أيديكم» بدل «و أنفسكم»، سنن الدارمي: ج۲ ص۶۵۹ ح۲۳۴۱، مسند ابن حنبل: ج۴ ص۲۴۸ ح۱۲۲۴۸، المستدرك على الصحيحين: ج۲ ص۹۱ ح۲۴۲۷ كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج۴ ص۲۹۷ ح۱۰۵۷۱.

  1359. مسند ابن حنبل: ج۵ ص۳۵۰ ح۱۵۷۸۵، صحيح ابن حبّان: ج۱۱ ص۶ ح۴۷۰۸ وج ۱۳ ص۱۰۳ ح۵۷۸۶، السنن الكبرى: ج۱۰ ص۴۰۴ ح۲۱۱۰۹، المعجم الكبير: ج۱۹ ص۷۵ ح۱۵۱، مسند الشهاب: ج۲ ص۱۳۵ ح۱۰۴۷ كلّها عن كعب بن مالك، كنز العمّال: ج۴ ص۳۵۷ ح۱۰۸۸۵.

  1360. نهج البلاغة: الكتاب ۴۷، الكافي: ج۷ ص۵۲ ح۷ عن عبدالرحمن بن الحجّاج عن الإمام الكاظم عنه علیهماالسلام، تحف العقول: ص۱۹۸ و ليس فيهما «في سبيل اللّٰه»، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۹۰ ح۷۵؛ المعجم الكبير: ج۱ ص۱۰۲ ح۱۶۸ عن إسماعيل بن راشد، تاريخ الطبري: ج۵ ص۱۴۸ و ليس فيهما «و ألسنتكم».

  1361. نهج البلاغة: الكتاب ۵۳، تحف العقول: ص۱۲۶، بحار الأنوار: ج۳۳ ص۵۹۹ ح۷۴۴.

  1362. نهج البلاغة: الحكمة ۳۷۵ عن أبي جحيفة، مسند زيد: ص۴۱۹ عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عنه: نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۸۹ ح۷۱؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج۸ ص۶۶۷ ح۱۲۴ عن أبي جحيفة نحوه، كنز العمّال: ج۳ ص۶۸۳ ح۸۴۵۲ و راجع السنن الكبرى: ج۱۰ ص۱۵۵ ح۲۰۱۸۲.

  1363. یُقلَبونَ (خ.ل). و في البحار: «تقلبون»، و في مختصر بصائر الدرجات: «تُغلبون».

  1364. تفسير القمّي: ج۱ ص۲۱۳، بصائر الدرجات: ص۱۶۹، مختصر بصائر الدرجات: ص۱۶۹، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۷۲ ح۶.

  1365. دعائم الإسلام: ج۱ ص۳۴۳، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۴۹ ح۲۳.

  1366. عيون الحكم و المواعظ: ص۸۴.

  1367. نهج البلاغة: الحكمة ۳۷۳، مشكاة الأنوار: ص۱۰۰ ح۲۱۹، روضة الواعظين: ج۲ ص۲۳۶ ح۱۰۱۸، عيون الحكم و المواعظ: ص۱۵۵ ح۳۳۷۸، بحار الأنوار: ج۳۲ ص۶۰۹ ح۴۸۰؛ تاريخ الطبري: ج۶ ص۳۵۷ عن عبدالرحمن بن أبي ليلیٰ نحوه.

  1368. كامل الزيارات: ص۳۹۱ عن أبي ناب بيّاع السابري، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۱۴ ح۲۰۲ عن الإمام العسكري علیه‌السلام، الإقبال: ج۳ ص۱۰۳ عن صفوان بن مهران و ليس فيهما ذيله من «بالحكمة و الموعظه الحسنة»، المزار الكبير: ص۵۱۷ ح۱۱ نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۱ ص۱۷۱ ح۲۲.

  1369. یقول الفیض= في الوافي: «الفریضة ما أمر الله به في کتابه و شدّد أمره، و هو إنّما یکون واجباً، و السنّة ما سَنَّهُ النبي صلّی اللّه علیه و آله و لیس بتلك المثابة من التشدید و هو قد یکون واجباً و قد یکون مستحبّاً» (الوافي: ج۱۵ ص۵۷).

  1370. ما بين المعقوفين أثبتناه من طبعة دار الحديث.
  1371. الكافي: ج۵ ص۹ ح۱، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۲۴ ح۲۱۷ عن حفص بن غياث، الخصال: ص۲۴۰ ح۸۹، تحف العقول: ص۲۴۳ عن الإمام الحسين علیه‌السلام، مشكاة الأنوار: ص۴۳۱ ح۱۴۴۲ عن جعفر بن حفص بن غياث، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۲۳ ح۱۵.
  1372. فیض کاشانی= میگوید: «فریضه، چیزى است که خداوند در قرآن به آن دستور داده و دستور خود را محکم ساخته است و تنها مشمولِ واجب مىگردد و سنت، چیزى است که پیامبر۹ بیان و مقرّر داشته است و در آن، سطحى از شدّت و تأکید نیست و خود، گاه واجب است و گاه مستحب».

  1373. الكافي: ج۲ ص۵۰ و ۵۱ ح۱ عن جابر، الأمالي للمفيد: ص۲۷۵ و ۲۷۸ ح۳ عن قبيصة بن جابر الأسدي، نهج البلاغة: الحكمة ۳۱، الخصال: ص۲۳۱ و ۲۳۲ ح۷۴ عن الأصبغ بن نباتة و ليس فيهما ذيله، بحار الأنوار: ج۶۸ ص۳۵۱ ح۱۹؛ تاريخ دمشق: ج۴۲ ص۵۱۵ عن قبيصة بن جابر الأسدي، كنز العمّال: ج۱۶ ص۱۸۹ ح۴۴۲۱۶.
  1374. شَنِئتُهُ أشنَؤُهُ شَنَآناً: أبغضتُه (المصباح المنير: ص۳۲۴ «شنئ»).

  1375. حلية الأولياء: ج۵ ص۱۰ عن الحارث عن الإمام عليّ علیه‌السلام، الفردوس: ج۲ ص۱۲۲ ح۲۶۴۰ و ليس فيه ذيله من «زاد غيره» عن الإمام عليّ علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، كنز العمّال: ج۳ ص۶۴ ح۵۵۱۳؛ معدن الجواهر: ص۱۲۹ ح۱۶۳ عن الإمام عليّ علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، تنبيه الخواطر: ج۲ ص۱۱۰ كلاهما نحوه.

  1376. صَدَعتُ الشيء: أظهرته و بيّنته. يقال: صَدَعتُ بالحقّ؛ إذا تكلّمت به جهاراً (الصحاح: ج۳ ص۱۲۴۲ «صدع»).

  1377. الأمالي للمفيد: ص۵ ح۳، الأمالي للطوسي: ص۶۲۶ ح۱۲۹۲، بشارة المصطفى: ص۴، كشف الغمّة: ج۲ ص۷۵، إرشاد القلوب: ص۲۹۶ كلّها عن الأصبغ بن نباتة، بحار الأنوار: ج۶ ص۱۷۹ ح۷.

  1378. الكافي: ج۲ ص۲۲۶ ح۱۶ عن عيسى بن أبي منصور، الأمالي للمفيد: ص۳۳۸ ح۳، الأمالي للطوسي: ص۱۱۵ ح۱۷۸، بشارة المصطفى: ص۱۰۵ ح۲۵۷ كلّها عن أبان بن تغلب، بحار الأنوار: ج۷۵ ص۸۳ ح۳۳.

  1379. علل الشرائع: ص۴۶۷ ح۲۲ عن محمّد بن عمارة، بحار الأنوار: ج۶۷ ص۱۷۲ ح۳.

  1380. جامع الأخبار: ص۲۳۹ ح۶۱۱ عن المسيّب عن الإمام عليّ علیه‌السلام.

  1381. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۳ ص۱۶۸ ح۳۶۳۱، الكافي: ج۵ ص۸۸ ح۱ عن الحلبي عن الإمام الصادق علیه‌السلام، عدّة الداعي: ص۷۲ و ليس فيهما «من حلال»، المقنع: ص۳۶۱ من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت:، فقه الرضا: ص۲۵۵، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۷ ح۱.

  1382. مستدرك الوسائل: ج۱۳ ص۵۵ ح۱۴۷۳۱ نقلاً عن مجموعة الشهيد.

  1383. السرائر: ج۲ ص۲۲۸، دعائم الإسلام: ج۲ ص۱۵ ح۹، عوالي اللآلي: ج۳ ص۱۹۴ ح۶، مستدرك الوسائل: ج۱۳ ص۱۳ ح۱۴۵۸۸.

  1384. مستدرك الوسائل: ج۱۲ ص۱۷۳ ح۱۳۸۱۰ نقلاً عن مجموعة الشهید.

  1385. الكافي: ج۵ ص۹۳ ح۳، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۸۴ ح۳۸۱، قرب الإسناد: ص۳۴۰ ح۱۲۴۵ كلّها عن موسى بن بكر، بحار الأنوار: ج۹۶ ص۶۱ ح۲۰.

  1386. الكافي: ج۵ ص۸۸ ح۲ عن زكريّا بن آدم، تحف العقول: ص۴۴۵، بحار الأنوار: ج۷۸ ص۳۳۹ ح۲۹.

  1387. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۱ ص۳۸۵ ح۱۱۴۰، وسائل الشيعة: ج۵ ص۳۸۷ ح۱۰۷۴۷.

  1388. الكافي: ج۲ ص۱۶۳ ح۲۰، بحار الأنوار: ج۷۴ ص۵۹ ح۲۰.
  1389. جابر در مشایخ عمرو بن شمر، جابر بن یزید جعفى است و او از یاران امام باقر۷ و امام صادق۷ است. بنا بر این، روایتِ بىواسطۀ او از پیامبر۹ معنا ندارد. پس ظاهراً در سند، افتادگى یا ارسال صورت گرفته است.

  1390. صحيح البخاري: ج۳ ص۱۰۹۴ ح۲۸۴۲، صحيح مسلم: ج۴ ص۱۹۷۵ ح۵، سنن أبي داوود: ج۳ ص۱۷ ح۲۵۲۹، سنن الترمذي: ج۴ ص۱۹۲ ح۱۶۷۱؛ عوالي اللآلي: ج۲ ص۲۳۸ ح۱.

  1391. جامع الأحاديث: ص۱۲۵.

  1392. الكافي: ج۴ ص۲۵۹ ح۲۸ عن جندب عن الإمام الصادق علیه‌السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۴ ص۴۱۶ ح۵۹۰۴ عن زرارة عن الإمام الصادق علیه‌السلام، نهج البلاغة: الحكمة ۱۳۶ و فيهما «كلّ ضعيف» بدل «الضعيف»، بحار الأنوار: ج۱۰ ص۹۹ ح۱؛ سنن ابن ماجة: ج۲ ص۹۶۸ ح۲۹۰۲، مسند ابن حنبل: ج۱۰ ص۱۷۹ ح۲۶۵۸۲ و فيهما «كلّ ضعيف» بدل «الضعيف» و كلاهما عن الإمام الباقر علیه‌السلام عنام سلمة، كنز العمّال: ج۵ ص۴ ح۱۱۷۸۶.

  1393. مسند ابن حنبل: ج۸ ص۳۰۶ ح۲۲۳۶۷، المعجم الكبير: ج۸ ص۱۷۸ ح۷۷۳۹، مسند الشاميّين: ج۲ ص۴۰ ح۸۷۹، تاريخ دمشق: ج۱۴ ص۳۲۹ ح۳۶۰۱، الفردوس: ج۳ ص۱۰۹ ح۴۳۰۳ كلّها عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج۷ ص۶۴۸ ح۲۰۷۲۲.

  1394. الكافي: ج۴ ص۲۵۳ ح۷، علل الشرائع: ص۴۵۷ ح۲، تفسير العياشي: ج۳ ص۴ ح۲۳۶۴ كلّها عن عبداللّٰهبن يحيى الكاهلي عن الإمام الصادق علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، تهذيب الأحكام: ج۵ ص۲۲ ح۶۴ عن الكناني عن الإمام الصادق علیه‌السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۲ ص۲۲۶ ح۲۲۵۴ عن الإمام الصادق علیه‌السلام، بحار الأنوار: ج۹۹ ص۱۲ ح۳۶.

  1395. مسند ابن حنبل: ج۹ ص۴۳۳ ح۲۴۹۴۲، مسند أبي يعلى: ج۴ ص۲۹۸ ح۴۴۹۴ كلاهما عن عائشة، المعجم الأوسط: ج۶ ص۱۹۸ ح۶۱۷۷ عنام سلمة نحوه.

  1396. تحف العقول: ص۶۰، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۴ ص۴۱۶ ح۵۹۰۴ عن زرارة عن الإمام الصادق علیه‌السلام، نهج البلاغة: الحكمة ۱۳۶، الخصال: ص۶۲۰ ح۱۰ عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه: عن الإمام عليّ علیه‌السلام و كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج۷۷ ص۱۶۴ ح۱۹۱؛ مسند الشهاب: ج۱ ص۸۲ ح۸۰ عن الإمام الباقر علیه‌السلام عنام سلمة نحوه، كنز العمّال: ج۱۶ ص۱۴۰ ح۴۴۱۷۲.

  1397. الكافي: ج۵ ص۵۰۷ ح۴، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۳ ص۴۳۹ ح۴۵۱۸، مكارم الأخلاق: ج۱ ص۴۶۴ ح۱۵۸۲ عن الإمام الباقر علیه‌السلام، الهداية: ص۶۰، بحار الأنوار: ج۱۰۰ ص۷ ح۱.

  1398. الكافي: ج۵ ص۹ ح۱، تهذيب الأحكام: ج۶ ص۱۲۶ ح۲۲۲ كلاهما عن الأصبغ بن نباتة، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۳ ص۴۳۹ ح۴۵۱۶ عن جابر عن الإمام الباقر علیه‌السلام، مكارم الأخلاق: ج۱ ص۴۶۴ ح۱۵۸۰ عن الإمام الباقر علیه‌السلام، وسائل الشيعة: ج۱۱ ص۱۵ ح۱۹۹۳۵.

  1399. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۳ ص۵۶۱ ح۴۹۲۶، مكارم الأخلاق: ج۱ ص۵۰۱ ح۱۷۳۴ كلاهما عن زيد بن عليّ عن آبائه:، بحار الأنوار: ج۱۰۴ ص۹۷ ح۵۶؛ المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص۲۵۵ ح۸۰۱ عن ابن عمر نحوه، كنز العمّال: ج۱۶ ص۴۱۱ ح۴۵۱۵۹.
  1400. صحيح البخاري: ج۵ ص۲۰۴۷ ح۵۰۳۸، صحيح مسلم: ج۴ ص۲۲۸۶ ح۴۱، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۷۲۴ ح۲۱۴۰، سنن النسائي: ج۵ ص۸۷ و ليس فيه ذيله و كلّها عن أبي هريرة، سنن الترمذي: ج۴ ص۳۴۶ ح۱۹۶۹، كنز العمّال: ج۳ ص۱۷۳ ح۶۰۲۰.

  1401. الخصال: ص۵۲۲ ح۱۲ عن الإمام عليّ علیه‌السلام، تحف العقول: ص۲۸، الأمالي للصدوق: ص۷۱۳ ح۹۸۲ عن الأصبغ بن نباته عن الإمام عليّ علیه‌السلام، مجمع البيان: ج۲ ص۷۱۷ عن أنس، بحار الأنوار: ج۱ ص۱۶۶ ح۷؛ تفسير الثعلبي: ج۳ ص۳۳ عن أنس، كنز العمّال: ج۱۰ ص۱۶۷ ح۲۸۸۶۷.

  1402. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۲ ص۵۸۳ ح۳۱۸۳، عيون أخبار الرضا علیه‌السلام: ج۲ ص۲۵۵ ح۳، الأمالي للصدوق: ص۱۸۰ ح۱۸۱، جامع الأخبار: ص۸۹ ح۱۳۹ و الثلاثة الأخيرة عن الإمام الصادق علیه‌السلام و كلّها عن الحسين بن زيد، روضة الواعظين: ج۱ ص۵۲۷ ح۵۱۷ عن الإمام الصادق علیه‌السلام نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۲ ص۳۳ ح۱۰.

  1403. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۲ ص۵۸۵ ح۳۱۹۲، عيون أخبار الرضا علیه‌السلام: ج۲ ص۲۵۶ ح۹، الأمالي للصدوق: ص۱۲۰ ح۱۰۹، جامع الأخبار: ص۹۳ ح۱۵۰ كلّها عن أبي الصلت عبد السلام بن صالح الهروي، روضة الواعظين: ج۱ ص۵۲۸ ح۵۲۱ نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۲ ص۳۲ ح۲.

  1404. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۴ ص۳۶۴ ح۵۷۶۲ عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه:، مكارم الأخلاق: ج۲ ص۳۲۷ ح۲۶۵۶ عن الإمام الصادق عن آبائه: عنه صلّی اللّه علیه و آله، بحار الأنوار: ج۷۷ ص۵۳ ح۳؛ تاريخ بغداد: ج۲ ص۱۹۱ الرقم ۶۱۳ عن أبي هريرة و فيه «المريض» بدل «المؤمن»، سير أعلام النبلاء: ج۴ ص۱۵۵ الرقم ۵۴، كنز العمّال: ج۳ ص۳۱۱ ح۶۷۰۵.

  1405. في المصادر الأُخری: «وبَقِيَ عَلَيهِمُ...».

  1406. الكافي: ج۵ ص۱۲ ح۳ عن السكوني، الاختصاص: ص۲۴۰، معاني الأخبار: ص۱۶۰ ح۱ عن إسماعيل بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه:، الجعفريّات: ص۷۸، النوادر للراوندي: ص۱۴۱ ح۱۹۰ كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه:، بحار الأنوار: ج۱۹ ص۱۸۲ ح۳۱.
  1407. شَعِثَ الشَّعرُ شَعَثا فهو شَعِثٌ: تغيَّرَ و تلبَّدَ لقلّة تعهُّده بالدُّهن. و رجل شَعِث: وَسِخُ الجسد. و رجُلٌ أشعَث: أغبَر (المصباح المنير: ص۳۱۴ «شعث»).

  1408. فقه الرضا: ص۳۸۰، بحار الأنوار: ج۷۰ ص۶۸ ح۱۳.
  1409. تاريخ بغداد: ج۱۳ ص۵۲۳، كنز العمّال: ج۴ ص۴۳۰ ح۱۱۲۶۰؛ تنبيه الخواطر: ج۱ ص۹۶ نحوه و راجع تاريخ دمشق: ج۶ ص۴۳۸.
  1410. حلية الأولياء: ج۲ ص۲۴۹ الرقم ۱۸۷، تفسير الفخر الرازي: ج۱ ص۱۲۷ عن أبي ذرّ، كنز العمّال: ج۴ ص۴۳۱ ح۱۱۲۶۵ نقلاً عن الديلمي عن أبي ذرّ.
  1411. كنز العمّال: ج۴ ص۴۳۰ ح۱۱۲۶۲ نقلاً عن ابن النجّار، سبل الهدى و الرشاد: ج۹ ص۳۱۲ نحوه نقلاً عن البخاري و كلاهما عن أبي ذرّ.

  1412. سنن أبي داوود: ج۴ ص۱۲۴ ح۴۳۴۴، سنن الترمذي: ج۴ ص۴۷۱ ح۲۱۷۴ نحوه، سنن ابن ماجة: ج۲ ص۱۳۲۹ ح۴۰۱۱ كلّها عن أبي سعيد الخدري، سنن النسائي: ج۷ ص۱۶۱ عن طارق بن شهاب نحوه، كنز العمّال: ج۳ ص۶۴ ح۵۵۱۱؛ التبيان في تفسير القرآن: ج۲ ص۴۲۲ عن الحسن بزيادة «يقتل عليها» في آخره.

  1413. الكافي: ج۵، ص۶۰، ح۱۶، تهذيب الأحكام: ج۶، ص۱۷۸، ح۳۶۰، الخصال: ص۶، ح۱۶، مشكاة الأنوار: ص۱۰۴، ح۲۳۷، روضة الواعظين: ج۱ ص۴۰ ح۲۰، بحار الأنوار: ج۱۰۰، ص۹۳، ح۹۳.
  1414. یعنی: اوّلاً امر کننده به معروف، از آنچه به آن امر می‌کند، شناخت کافی داشته باشد و یقین داشته باشد که حکم خدا و مطلوب خداست، و ثانیاً احتمال معقولی بدهد که تذکّر او، در مخاطبش اثر دارد.
  1415. الكشّاف: ج۱، ص۲۰۸، تفسير الفخر الرازي: ج۸ ص۱۸۳ و ليس فيه ذيله من «و من شنئ»، تفسير الثعلبي: ج۳ ص۱۲۳.

  1416. تحف العقول: ص۳۷، بحار الأنوار: ج۷۷، ص۱۴۱، ح۲۶.

  1417. روشن است که یکی از عالی‌ترین و ضروری‌ترین اَشکال انتظار فرج، امید داشتنِ هر روزه به گشایش کار اُمّت (و بلکه عالَم) با ظهور مهدی آل محمّد - صلوات الله علیهم - است. در این باره، ر. ک: دانش‌نامۀ امام مهدی۷: ج۵ ص۳۰۵ (انتظار فرج امام عصر۷).

  1418. نهج البلاغة: الحكمة ۴۷۴.

  1419. المحاسن: ج۱ ص۴۵۵ ح۱۰۵۲، الكافي: ج۲ ص۷۹ ح۴ و فيه «الاجتهاد» بدل «جهاد»، بحار الأنوار: ج۷۱ ص۲۷۳ ح۱۸؛ تاريخ دمشق: ج۵۴ ص۲۹۳، البداية و النهاية: ج۹ ص۳۱۲ و فيهما ذيله نحوه، كنز العمّال: ج۱۶ ص۲۵۹ ح۴۴۳۶۴.
  1420. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج۴ ص۳۵۳ ح۵۷۶۲ عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه:، المحاسن: ج۱ ص۴۵۶ ح۱۰۵۳ عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه: عنه صلّی اللّه علیه و آله، الجعفريّات: ص۷۸ عن الإمام الكاظم عن آبائه: عنه صلّی اللّه علیه و آله، بحار الأنوار: ج۷۵ ص۳۱۴ ح۳۲؛ الفردوس: ج۱ ص۳۵۷ ح۱۴۳۸ عن الإمام عليّ علیه‌السلام عنه صلّی اللّه علیه و آله، كنز العمّال: ج۴ ص۳۰۷ ح۱۰۶۳۶.

  1421. جامع الأحاديث (الغايات): ص۱۹۰، بحار الأنوار: ج۹۶ ص۲۵۶ ح۳۸.

  1422. ر.ک: مدخل «جهاد با نفس» در همین دانش‌نامه که در روایت‌های آن، از جهاد با دشمن به «جهاد اصغر» و از جهاد با نفْس به «جهاد اکبر» تعبیر شده است.