أ ن ی / التّأنّی

از دانشنامه قرآن و حدیث
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۳:۰۵ توسط Khaleghitajabadi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «رده:ا <span id="التأنی-نسخه-آزمایشی"></span> = <span dir="rtl">التّأنّی (نسخه آزمایشی)</span> = = <span dir="rtl">درآمد</span> = <span id="تأنى-در-لغت"></span> == <span dir="rtl">تأنّى، در لغت</span> == <span dir="rtl">واژه «تأنّى» از ريشه «أنى»، بر چهار معنا دلالت دارد: درنگ ورزيدن، مدّتى از زمان، ر...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

التّأنّی (نسخه آزمایشی)

درآمد

تأنّى، در لغت

واژه «تأنّى» از ريشه «أنى»، بر چهار معنا دلالت دارد: درنگ ورزيدن، مدّتى از زمان، رسيدن به چيزى، و جايگاهى از جايگاه ها.

ابن فارس مى گويد:

الهَمزَةُ وَ النّونُ وَ ما بَعدَهُما مِن المُعتَلِّ. لَهُ اُصولٌ أربَعَةٌ: البُط ءُ وَ ما أشبَهَهُ مِنَ الحِلمِ وَ غَيرِهِ، وَ ساعَةٌ مِنَ الزَّمانِ، وَ إدراكُ الشَّى ءِ، وَ ظَرفٌ مِنَ الظُّروفِ. [۱]

همزه و نون و حرف علّه، چهار اصل معنايى دارند: كندى و شبيهِ آن (مانند بردبارى و امثال آن)، مدّتى از زمان، به دست آوردن چيزى و ظرف.

در اين جا «تأنّى» به معناى اوّل است.

خليل بن احمد فراهيدى در اين باره گفته است:

الأَنى مِنَ الأَناةِ وَ التُّؤَدَةِ... وَ يُقالُ: إنَّهُ لَذو أناةٍ، إذا كانَ لا يَعجَلُ فِى الاُمورِ، أى: تَأَنّى، فَهُوَ آنٍ، أى مُتَأَنٍّ... وَ الأَناةُ الحِلمُ، وَ الفِعلُ: أنِىَ وَ تَأَنّى، وَ استَأنى، أى تَثَبَّتَ... وَ يُقالُ للِمُتَمَكِّثِ فِى الأَمرِ، المُتَأَنّى، و فِى الحَديثِ «آذَيتَ و آنَيتَ» أى أخَّرتَ المُجى ءَ وَ أبطَأتَ. [۲] أنى از «أناة» و «تؤدة» است.… گفته مى شود: فلانى «ذو أناة» است. يعنى شتابى در انجام كارها ندارد؛ يعنى درنگ مى كند. پس او، درنگ كننده است، يعنى آرام است... و «أناة» به معناى بردبارى است. فعل آن، «أنِىَ، تأنّى و استأنى» مى آيد، يعنى ثبات يافت... و به كسى كه در كارى درنگ مى كند، متأنّى گفته مى شود. در حديث آمده است: «آذيتَ و آنيتَ» يعنى «آمدن را به تأخير انداختى و كند كردى».

بنا بر اين، واژه هاى «تأنّى»، «تُؤدَة»، «تثبّت»، «تمكُّث» و «أناة» در لغت عرب، همگى در مقابل «عجله كردن» و به معناى درنگ ورزيدن در كارها هستند.

تأنّى، در قرآن و حديث

در قرآن كريم، كلمه «تأنّى» به كار نرفته است؛ ولى نيكو بودن اين خصلت از نگاه اين كتاب آسمانى را از نكوهشِ مكرّرِ واژه مقابل آن، يعنى «عجله» مى توان دريافت. در احاديث اهل بيت عليهم السلام، درنگ كردن در گفتار و كردار، با تعبيرهاى مختلفى مانند: «تأنّى»، «تثبّت»، «تؤده» و «أناة» ـ كه همگى واژه هاى مقابل «عجله» هستند ـ بويژه در موضوعات مهم، مورد توصيه و تأكيد قرار گرفته است. اين احاديث را بدين سان مى توان جمع بندى كرد:

1. درنگ ورزيدن، صفتى الهى

نخستين نكته قابل توجّه در تبيين فضيلت صفت «تأنّى»، اين است كه اين صفت، از صفات فعل خداوند حكيم است، بدين معنا كه آفريدگار جهان مى توانست جهان را در كمتر از يك چشم به هم زدن بيافريند؛ ليكن حكمت ايجاب مى كرد كه آن را در شش مرحله بيافريند. بنا بر اين، يكى از دلايل حكمت آفرينش تدريجى جهان، آموزش درنگ ورزى در كارها به آفريده هاست. [۳] همچنين خداوند متعال در كيفر دادن تبهكاران عجله نمى كند و فرصت مى دهد؛ بلكه در اثر عوامل هشيار كننده اى كه در مسير زندگى آنها قرار مى گيرد، بيدار شوند و از تبهكارى دست بدارند. [۴] درسى براى مسئولان سياسى، فرهنگى و قضايى است كه براى سازندگى جامعه آرمانى در برخورد با تبهكاران، از خداوند متعال سرمشق بگيرند.

2. درنگ ورزيدن، خوى پيامبران

پيامبران الهى، سزاوارترين كسانى هستند كه صفات الهى را در افعال خود، جلوه گر مى سازند تا ديگران نيز از آنان تبعيت نمايند.

3. درنگ ورزيدن، از سپاهيان عقل

يكى از نكات تأمّل برانگيز، اين است كه «درنگ ورزيدن»، از سپاهيان عقل، و نقطه مقابل آن، «شتاب كردن»، از سپاهيان جهل شمرده شده است و اين بدان معناست كه انسان براى تأمين منافع مادّى و معنوى خود، به اين خصلت نيازمند است، و به همين دليل، خداوند متعال دوست دارد كه انسان در گفتار و كردار خودش، درنگ كند تا از منافع و بركات آن برخوردار گردد.

4. بركات درنگ ورزيدن

در احاديث اهل بيت عليهم السلام به بركات مختلفى براى خصلت «تأنّى» اشاره شده است كه در فصل سوم خواهد آمد؛ امّا بى ترديد، اصلى ترين بركت درنگ، مصونيت از لغزش هاست.

انسان مى تواند با تمرين «درنگ كردن» و بهره گيرى از تأمّل و تفكّر، از لغزش هاى فكرى و عملى خود بكاهد و از اين راه، آسايش و آرامش زندگى مادّى و معنوى خود را تأمين نمايد. به همين دليل، علاوه بر توصيه هاى مؤكّدى كه پيشوايان الهى در باره اين خصلت دارند، عقل و دورانديشى و بلندهمّتى نيز انسان را به ايمان و اين خصلت دعوت مى نمايند. [۵]

5. درنگِ نكوهيده

و آخرين نكته، اين كه: حكمتِ درنگ ورزيدن در كارها، تأخير در انجام دادن آنها به منظور تشخيص نيك و بد آنها، و انجام دادن صحيح كارهاى نيك در فرصت مناسب است. بنا بر اين، در صورتى كه نيكو بودن كارى مشخّص و فرصت براى انجام دادن آن، مناسب باشد، درنگ كردن، نه تنها نيكو نيست، بلكه نكوهيده است، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده:

مِنَ الخُرقِ المُعاجَلَةُ قَبلَ الإِمكانِ وَ الأَناةُ بَعدَ الفُرصَةِ. [۶]

شتاب كردن در كارى پيش از توانايى بر انجام دادن آن، و درنگ نمودن پس از فرصت پيدا كردن، نشانه نادانى است.

از اين رو، در احاديث اهل بيت عليهم السلام، درنگ نكردن در انجام دادن كارهاى نيك، بويژه حضور در جبهه و جهاد و نماز جماعت و دفن اموات، توصيه شده است. [۷]

الفَصلُ الأَوَّلُ: فضل التّأنّي والحثّ عليه

فصل يكم: ارزش درنگ ورزيدن و تشويق به آن

1 / 1: الأَناةُ مِن صِفاتِ اللّه عزّوجلِّ

1 / 1: درنگ ورزى، از صفات خداوند است

1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الأَناةُ [۸] مِنَ اللّهِ، وَالعَجَلَةُ مِنَ الشَّيطانِ. [۹]

1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: درنگ ورزيدن، [۱۰] از خداست و شتاب كردن، از شيطان.

2. عنه صلى الله عليه و آله: التَّبَيُّنُ مِنَ اللّهِ، وَالعَجَلَةُ مِنَ الشَّيطانِ؛ فَتَبَيَّنوا [۱۱]. [۱۲]

2. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: درنگ ورزيدن، از خداست و شتابكارى از شيطان. پس درنگ، پيشه كنيد.

3. عنه صلى الله عليه و آله ـ في خُطبَةِ الغَديرِ ـ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ، ودَنا في تَفَرُّدِهِ... مُتَفَضِّلٌ عَلى جَميعِ مَن بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلى مَن أدناهُ، يَلحَظُ كُلَّ عَينٍ وَالعُيونُ لا تَراهُ، كَريمٌ حَليمٌ ذو أناةٍ. [۱۳]

3. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در خطبه غدير ـ: سپاس، خدايى را كه در يكتايى اش بلندمرتبه است، و در يگانگى اش نزديك است... به همه آفريدگانش بخشنده است، و به زيردستانش نعمت ده. هر چشمى را مى بيند و چشم ها او را نمى بينند. بزرگوار است و بردبار و بادرنگ و صبور.

4. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ أنزَلَ عَزائِمَ الشَّرائِعِ، وآياتِ الفَرائِضِ، في أوقاتٍ مُختَلِفَةٍ. كَما خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ في سِتَّةِ أيّامٍ، ولَو شاءَ أن يَخلُقَها في أقَلَّ مِن لَمحِ البَصَرِ لَخَلَقَ، ولكِنَّهُ جَعَلَ الأَناةَ وَالمُداراةَ مِثالاً لِاُمَنائِهِ، وإيجابا لِلحُجَّةِ عَلى خَلقِهِ. [۱۴]

4. امام على عليه السلام: خداوند ـ كه يادش بشكوه باد ـ احكام واجب و آيات فرائض را در اوقات گوناگون فرو فرستاد، همچنان كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد، در صورتى كه اگر مى خواست، آنها را در كمتر از چشم بر هم زدنى خلق مى كرد؛ امّا درنگ و مدارا را سرمشقى براى اُمنايش قرار داد، و موجب حجّت بر آفريدگانش.

5. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ لِلمُهِمّاتِ ـ: اللّهُمَّ هَدَيتَني فَلَهَوتُ، ووَعَظتَ فَقَسَوتُ، وأبلَيتَ الجَميلَ فَعَصَيتُ، وعَرَّفتَ فَأَصرَرتُ، ثُمَّ عَرَّفتَ فَاستَغفَرتُ فَأَقَلتَ، فَعُدتُ فَسَتَرتَ... فَلَكَ الحَمدُ إلهي مِن مُقتَدِرٍ لا يُغلَبُ، وذي أناةٍ لا يَعجَلُ. [۱۵]

5. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در گرفتارى ها ـ: بار خدايا! تو مرا راه نمايى كردى و من غفلت ورزيدم. تو اندرزم دادى و من سخت دلى به خرج دادم. تو به من نيكى كردى و من نافرمانى كردم، تو [خطاهايم را] به من شناساندى [و گوشزدم كردى] و من [در انجام دادن آنها] پاى فشردم. بار ديگر به من شناساندى و من آمرزش طلبيدم و تو بخشودى. و دوباره گناه كردم و تو پوشاندى... پس، ستايشت باد ـ اى معبود من ـ كه تواناى چيره ناشدنى هستى و درنگ ورزى هستى كه شتاب نمى كند.

6. عنه عليه السلام: الحَمدُ للّهِِ الَّذي رَكَّبَ فينا آلاتِ البَسطِ، وجَعَلَ لَنا أدَواتِ القَبضِ، ومَتَّعَنا بِأَرواحِ الحَياةِ، وأثبَتَ فينا جَوارِحَ الأَعمالِ، وغَذّانا بِطَيِّباتِ الرِّزقِ وأغنانا بِفَضلِهِ، وأقنانا بِمَنِّهِ.

ثُمَّ أمَرَنا لِيَختَبِرَ طاعَتَنا، ونَهانا لِيَبتَلِيَ شُكرَنا، فَخالَفنا عَن طَريقِ أمرِهِ، ورَكِبنا مُتونَ زَجرِهِ، فَلَم يَبتَدِرنا بِعُقوبَتِهِ، ولَم يُعاجِلنا بِنَقِمَتِهِ، بَل تَأَنّانا بِرَحمَتِهِ تَكَرُّما، وَانتَظَرَ مُراجَعَتَنا بِرَأفَتِهِ حِلما. [۱۶]

6. امام زين العابدين عليه السلام: سپاس، خدايى را كه ابزارهاى گشودن و ادوات بستن را در وجود ما قرار داد و از جان هاى زندگى برخوردارمان ساخت و اندام هاى كار كردن را در ما نهاد و ما را با روزى هاى پاك، تغذيه كرد و به فضل خويش، بى نيازمان ساخت و به لطف خود، توانگرمان نمود.

سپس ما را به چيزهايى فرمان داد تا فرمان بردارى ما را بيازمايد، و از چيزهايى نهى فرمود تا سپاس گزارى ما را امتحان كند، و ما از راه فرمان او خارج گشتيم، و بر مركب نهى هاى او نشستيم؛ ليكن او بى درنگ، كيفرمان نداد و در انتقام گرفتن از ما شتاب نورزيد؛ بلكه از سرِ مهر و بزرگوارى خويش با ما درنگ نمود، و از روى دلسوزى و بردبارى اش در انتظار بازگشت ما [به سويش] نشست.

7. عنه عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ لِلعيدَينِ وَالجُمُعَةِ ـ: لا يَخيبُ مِنكَ الآمِلونَ، ولا يَيأَسُ مِن عَطائِكَ المُتَعَرِّضونَ، ولا يَشقى بِنَقِمَتِكَ المُستَغفِرونَ، رِزقُكَ مَبسوطٌ لِمَن عَصاكَ، وحِلمُكَ مُعتَرِضٌ لِمَن ناواكَ، عادَتُكَ الإِحسانُ إلَى المُسيئينَ، وسُنَّتُكَ الإِبقاءُ عَلَى المُعتَدينَ، حَتّى لَقَد غَرَّتهُم أناتُكَ عَنِ الرُّجوعِ، وصَدَّهُم إمهالُكَ عَنِ النُّزوعِ، وإنَّما تَأَنَّيتَ بِهِم لِيَفيؤوا إلى أمرِكَ، وأمهَلتَهُم ثِقَةً بِدَوامِ مُلكِكَ، فَمَن كانَ مِن أهلِ السَّعادَةِ خَتَمتَ لَهُ بِها، ومَن كانَ مِن أهلِ الشَّقاوَةِ خَذَلتَهُ لَها.

كُلُّهُم صائِرونَ إلى حُكمِكَ، واُمورُهُم آئِلَةٌ إلى أمرِكَ، لَم يَهِن عَلى طولِ مُدَّتِهِم سُلطانُكَ ولَم يَدحَض لِتَركِ مُعاجَلَتِهِم بُرهانُكَ... فَقَد ظاهَرتَ الحُجَجَ، وأبلَيتَ الأَعذارَ، وقَد تَقَدَّمتَ بِالوَعيدِ، وتَلَطَّفتَ فِي التَّرغيبِ، وضَرَبتَ الأَمثالَ، وأطَلتَ الإِمهالَ، وأخَّرتَ وأنتَ مُستَطيعٌ لِلمُعاجَلَةِ، وتَأَنَّيتَ وأنتَ مَليءٌ بِالمُبادَرَةِ.

لَم تَكُن أناتُكَ عَجزا، ولا إمهالُكَ وَهنا، ولا إمساكُكَ غَفلَةً، ولَا انتِظارُكَ مُداراةً، بَل لِتَكونَ حُجَّتُكَ أبلَغَ، وكَرَمُكَ أكمَلَ، وإحسانُكَ أوفى، ونِعمَتُكَ أتَمَّ. [۱۷]

7. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در عيد فطر و قربان و جمعه ـ: اميدواران از تو نوميد نمى شوند، و جويندگان از دَهِش تو مأيوس نمى گردند، و آمرزش خواهان به خشم و عذاب تو گرفتار نمى آيند. خوان روزى ات [حتّى] براى آنان كه نافرمانى ات كنند، گسترده است، و بردبارى ات براى آنان كه با تو دشمنى ورزند، مهيّاست.

عادت تو، نيكى كردن در حقّ بد كنندگان است و شيوه تو بر جاى داشتنِ متجاوزان، تا جايى كه درنگ ورزى تو آنان را از بازگشت [به درگاهت] غافل ساخته و مهلت دادنت، ايشان را از باز ايستادن [از نافرمانى و گناه، ] باز داشته است، حال آن كه درنگ تو نسبت به ايشان، براى آن است كه به فرمانت باز گردند، و مهلت دهى ات به آنان، از آن روست كه به پايندگى مُلك خويش اعتماد دارى. پس هر كه از اهل سعادت باشد، عمرش را با سعادت پايان مى دهى، و آن كه را اهل شقاوت است، در شقاوت رها مى كنى.

همگى به سوى حكم تو روان اند، و بازگشت امورشان، به فرمان توست. هر چند مدّت عمرشان به درازا كشد، از قدرت تو چيزى كاسته نمى شود، و شتاب نكردنت در مجازات آنها، حجّت تو را باطل نمى سازد...؛ چرا كه تو حجّت هايت را آشكار ساخته اى، و [دلايل و] عذرهايت را از ديرباز بيان داشته اى، و پيشاپيش بيم داده اى، و به طرق گوناگون تشويق كرده اى، و مثال ها زده اى، و مدت ها مهلت داده اى، و [مجازاتت را] به تأخير افكنده اى، در حالى كه مى توانستى در آن شتاب ورزى، و درنگ ورزيده اى، حال آن كه به در دم كيفر دادن، توانا بودى.

نه درنگ ورزيدنت از سر ناتوانى بوده است، و نه مهلت دادنت از روى ضعف، و نه خوددارى ورزيدنت از سر غفلت، و نه منتظر ماندت از روى مدارا نمودن؛ بلكه [اين همه] از آن جهت است كه حجّتت رساتر، و بزرگوارى ات كامل تر، و احسانت همه جانبه تر، و نعمتت كامل تر شود.

8. عنه عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ فِي الاِستِقالَةِ ـ: سُبحانَكَ ما أعجَبَ ما أشهَدُ بِهِ عَلى نَفسي! واُعَدِّدُهُ مِن مَكتومِ أمري! وأعجَبُ مِن ذلِكَ أناتُكَ عَنّي، وإبطاؤُكَ عَن مُعاجَلَتي، ولَيسَ ذلِكَ مِن كَرَمي عَلَيكَ، بَل تَأَنِّيا مِنكَ لي، وتَفَضُّلاً مِنكَ عَلَيَّ لِأَن أرتَدِعَ عَن مَعصِيَتِكَ المُسخِطَةِ، واُقلِعَ عَن سَيِّئاتِي المُخلِقَةِ، ولِأَنَّ عَفوَكَ عَنّي أحَبُّ إلَيكَ مِن عُقوبَتي. [۱۸]

8. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در پوزش خواهى از خداوند ـ: منزّهى تو! چه شگفت است كه من به زبان خويش گواهى مى دهم، و اعمال نهان خويش را بر مى شمارم! و شگفت تر از اين، درنگ ورزى تو در برابر من، و كندى ورزيدنت در مجازات سريع من است و اين، نه از آن روست كه مرا در نزد تو ارج است؛ بلكه به خاطر صبورى تو در برابر من و لطف تو بر من است تا بلكه از نافرمانى تو ـ كه موجب خشم و ناخشنودى توست ـ باز ايستم، و از بدى هايم كه مرا فرسوده [و بى آبرو] كرده است، دست بردارم، و [نيز] از آن روست كه بخشايشِ مرا از مجازات كردنم دوست تر مى دارى.

9. الإمام الصادق عليه السلام ـ في دُعاءِ الاِستِغفارِ ـ: اللّهُمَّ إنّي أستَغفِرُكَ مِن كُلِّ ذَنبٍ قَوِيَ عَلَيهِ بَدَني بِعافِيَتِكَ... أوِ اتَّكَلتُ عِندَ خَوفي مِنهُ عَلى أناتِكَ. [۱۹]

9. امام صادق عليه السلام ـ در دعاى آمرزش خواهى ـ: بار خدايا! از تو آمرزش مى خواهم براى هر گناهى كه بدنم به لطف عافيت بخشى تو بر آن توانا گشت... يا [براى هر گناهى كه] ترسِ از آن مرا فرا گرفت و به درنگ تو تكيه كردم [و آن گناه را مرتكب شدم].

10. عنه عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ بَعدَ زِيارَةِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام ـ: تَعالَيتَ يا كَريمُ أنتَ شاهِدٌ غَيرُ غائِبٍ، وعالِمٌ بِما أتى [۲۰] إلى أهلِ صَلَواتِكَ [۲۱] وأحِبّائِكَ مِنَ الأَمرِ الَّذي لا تَحمِلُهُ سَماءٌ ولا أرضٌ، ولَو شِئتَ لَانتَقَمتَ مِنهُم، ولكِنَّكَ حَليمٌ ذو أناةٍ، وقَد أمهَلتَ الَّذينَ اجتَرَؤوا عَلَيكَ وعَلى رَسولِكَ وحَبيبِكَ. [۲۲]

10. امام صادق عليه السلام ـ در دعا بعد از زيارت امام حسين عليه السلام ـ: بلندمرتبه اى تو، اى بزرگوار! تو همه جا حاضرى و چيزى بر تو مخفى نيست، و آنچه را كه بر سر اهل درودهايت و دوستانت مى رسد و آسمان و زمين تاب تحمّل آن را ندارند، مى دانى، در صورتى كه اگر مى خواستى، بى گمان از آنان (دشمنانشان) انتقام مى گرفتى؛ ليكن تو بردبار و درنگ ورزى و كسانى را كه بر تو و بر پيامبرت و دوستت گستاخى كردند، مهلت دادى.

1 / 2: جُزءٌ مِنَ النُّبُوَّةِ

1 / 2: جزئى از نبوّت

11. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: السَّمتُ [۲۳] الحَسَنُ وَالتُّؤَدَةُ وَالاِقتِصادُ، جُزءٌ مِن أربَعَةٍ وعِشرينَ جُزءا مِنَ النُّبُوَّةِ. [۲۴]

11. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سيرت نيكو و درنگ ورزى و ميانه روى، جزئى از بيست و چهار جزء نبوّت اند.

1 / 3: خُلُقٌ يُحِبُّهُ اللّه عزّوجلُّ

1 / 3: خويى كه خدا دوستش دارد

12. سنن ابن ماجة عن أبي سعيد الخُدريّ: كُنّا جُلوسا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالَ: أتَتكُم وُفودُ عَبدِ القَيسِ. وما يَرى أحَدٌ فينا نَحنُ كَذلِكَ، إِذ جاؤوا فَنَزَلوا. فَأَتَوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وبَقِيَ الأشَجُّ العَصَرِيُّ، فَجاءَ بَعدُ، فَنَزَلَ مَنزِلاً، فَأَناخَ راحِلَتَهُ، ووَضَعَ ثِيابَهُ جانِبا، ثُمَّ جاءَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله.

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا أَشَجُّ، إنَّ فيكَ لَخَصلَتَينِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ: الحِلمَ وَالتُّؤَدَةَ، قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أشَيءٌ جُبِلتُ عَلَيهِ [۲۵]، أم شَيءٌ حَدَثَ لي؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: بَل شَيءٌ جُبِلتَ عَلَيهِ. [۲۶]

12. سنن ابن ماجة ـ به نقل از ابو سعيد خُدرى ـ: نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بوديم كه فرمود: «نمايندگان عبد القيس نزد شما آمدند»، در حالى كه كسى ديده نمى شد. در اين اثنا ناگهان از راه رسيدند و پياده شدند و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند، بجز اَشَج عَصَرى كه بعدا آمد و پياده شد و اشترش را خواباند و لباس [سفرش] را به كنارى نهاد و سپس نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «اى اشج! در تو دو خصلت است كه خدا آنها را دوست مى دارد: بردبارى و درنگ ورزى».

اشج گفت: اى پيامبر خدا! آيا اين دو خصلت، ذاتىِ من است يا اكتسابى است؟

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «نه، ذاتى توست».

13. سنن أبي داود عن زارع ـ وكانَ في وَفدِ عَبدِ القَيسِ ـ: لَمّا قَدِمنَا المَدينَةَ فَجَعَلنا نَتَبادَرُ مِن رَواحِلِنا فَنُقَبِّلُ يَدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ورِجلَهُ، قالَ: وَانتَظَرَ المُنذِرُ الأَشَجُّ حَتّى أتى عَيبَتَهُ [۲۷] فَلَبِسَ ثَوبَيهِ ثُمَّ أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله.

فَقالَ لَهُ: إنَّ فيكَ خَلَّتَينِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ: الحِلمَ وَالأَناةَ. قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أنَا أتَخَلَّقُ بِهِما أمِ اللّهُ جَبَلَني عَلَيهِما؟ قالَ: بَلِ اللّهُ جَبَلَكَ عَلَيهِما، قالَ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي جَبَلَني عَلى خَلَّتَينِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ ورَسولُهُ. [۲۸]

13. سنن أبى داوود ـ به نقل از زارع كه يكى از اعضاى هيئت نمايندگى عبد القيس بود ـ: چون به مدينه در آمديم، جلوتر از شترانمان سراسيمه خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله رسانديم و شروع به بوسيدن دست و پاى ايشان كرديم؛ امّا منذرِ اَشَج، صبر كرد و به سراغ جامه دان خود رفت و دو جامه [تميزِ] خود را پوشيد و آن گاه، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد.

پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «در تو دو خصلت وجود دارد كه خدا آنها را دوست مى دارد: بردبارى و درنگ ورزى».

او گفت: اى پيامبر خدا! آيا اين دو خصلت، اكتسابى من است يا خداوند، مرا بر آنها سرشته است؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «نه؛ خداوند، تو را بر آنها سرشته است».

اشج گفت: خدا را سپاس كه مرا بر دو خصلتى سرشت كه خدا و پيامبرش آنها را دوست دارند.

1 / 4: الوَصِيَّةُ بِالأَناةِ وَالتُّؤَدَةِ

1 / 4: توصيه به درنگ ورزى و حوصله كردن

14. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا أرَدتَ أمرا فَعَلَيكَ بِالتُّؤَدَةِ، حَتّى يُرِيَكَ اللّهُ مِنهُ المَخرَجَ، أو حَتّى يَجعَلَ اللّهُ لَكَ مَخرَجا. [۲۹]

14. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه خواستى كارى انجام دهى با حوصله باش تا خداوند، راه برون رفت آن را به تو بنماياند (/ خداوند براى تو برون رفتى قرار دهد).

15. اُسد الغابة عن عبدالرحمن بن عائذ: كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَعَثَ بَعثا قالَ لَهُم: تَأَ لَّفُوا النّاسَ وتَأَنَّوهُم ـ أو كَلِمَةً نَحوَها ـ، [و] [۳۰] لا تُغيروا عَلَيهِم حَتّى تَدعوهُم. [۳۱]

15. اُسد الغابة ـ به نقل از عبد الرحمان بن عائذ ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه نيرويى را اعزام مى كرد، به آنان مى فرمود: «با مردم مدارا كنيد و حوصله به خرج دهيد» ـ يا عبارتى مانند اين ـ «و پيش از آن كه [به حق] دعوتشان كنيد، بر ايشان متازيد».

16. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن دَفَعَ مُؤمِنا دَفعَةً لِيُذِلَّهُ بِها، أو لَطَمَهُ لَطمَةً أو أتى إلَيهِ أمرا يَكرَهُهُ لَعَنَتهُ المَلائِكَةُ حَتّى يُرضِيَهُ مِن حَقِّهِ ويَتوبَ ويَستَغفِرَ، فَإِيّاكُم وَالعَجَلَةَ إلى أحَدٍ، فَلَعَلَّهُ مُؤمِنٌ وأنتُم لا تَعلَمونَ، وعَلَيكُم بِالأَناةِ وَاللِّينِ. وَالتَّسَرُّعُ مِن سِلاحِ الشَّياطينِ، وما مِن شَيءٍ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنَ الأَناةِ وَاللِّينِ. [۳۲]

16. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس مؤمنى را طورى هُل دهد كه با آن تحقيرش كند، يا به او سيلى زند، يا با او رفتارى كند كه خوشايندش نيست، فرشتگانْ لعنتش مى كنند تا آن گاه كه از وى رضايت بجويد و توبه و استغفار كند. بنا بر اين، از عجله كردن نسبت به كسى بپرهيزيد؛ زيرا ممكن است او مؤمن باشد و شما نمى دانيد. بر شما باد درنگ و نرمش! شتاب زدگى، از حربه هاى شيطان هاست، و نزد خداوند، چيزى دوست داشتنى تر از درنگ و نرمش نيست.

17. عنه صلى الله عليه و آله: لا حَليمَ إلّا ذو أناةٍ. [۳۳]

17. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بردبار نيست، مگر كسى كه اهل درنگ و نرمش باشد.

18. الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الإِمامِ الحَسَنِ عليه السلام ـ: اُوصيكَ بِمَغفِرَةِ الذَّنبِ، وكَظمِ الغَيظِ، وصِلَةِ الرَّحِمِ، وَالحِلمِ عِندَ الجاهِلِ [۳۴]، وَالتَّفَقُّهِ فِي الدّينِ، وَالتَّثَبُّتِ فِي الأَمرِ، وَالتَّعَهُّدِ لِلقُرآنِ [۳۵]. [۳۶]

18. امام على عليه السلام ـ در سفارش ايشان به فرزندش امام حسن عليه السلام ـ: سفارش مى كنم تو را به بخشيدن گناه [و تقصير ديگران] و فرو خوردن خشم، و به جا آوردن صله رحم، و بردبارى در برابر نادان، و فهم در دين، و درنگ در كار، و توجّه به قرآن.

19. عنه عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ: اُوصيكَ بِخَشيَةِ اللّهِ في سِرِّ أمرِكَ وعَلانِيَتِهِ وأنهاكَ عَنِ التَّسَرُّعِ بِالقَولِ وَالفِعلِ، وإذا عَرَضَ شَيءٌ مِن أمرِ الآخِرَةِ فَابدَأ بِهِ، وإذا عَرَضَ شَيءٌ مِن أمرِ الدُّنيا فَتَأَنَّهُ حَتّى تُصيبَ رُشدَكَ فيهِ. [۳۷]

19. امام على عليه السلام ـ در سفارش به فرزندش امام حسن عليه السلام ـ: تو را به ترس از خدا در كارهاى نهان و آشكارت سفارش مى كنم، و از شتاب زدگى در گفتار و كردار بازَت مى دارم، و اين كه هر گاه چيزى از كار آخرت پيش آمد، نخست آن را انجام بده و هر گاه چيزى از كار دنيا پيش آمد، در آن درنگ كن تا راه درست را در آن بيابى.

20. عنه عليه السلام: صِل عَجَلَتَكَ بِتَأَنّيكَ، وسَطوَتَكَ بِرِفقِكَ، وشَرَّكَ بِخَيرِكَ. [۳۸]

20. امام على عليه السلام: شتابَت را به درنگ، وصل كن، و خشونتت را به نرمش، و بدى ات را به خوبى.

21. عنه عليه السلام: الأَناةُ حُسنٌ. [۳۹]

21. امام على عليه السلام: درنگ كردن، يك حُسن است.

22. عنه عليه السلام: التَّأَنّي حَزمٌ. [۴۰]

22. امام على عليه السلام: درنگ كردن، دورانديشى است.

23. عنه عليه السلام: التَّثَبُّتُ حَزمٌ. [۴۱]

23. امام على عليه السلام: درنگ ورزى، دورانديشى است.

24. الإمام الحسن عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَنِ الحَزمِ ـ: طولُ الأَناةِ، وَالرِّفقُ بِالوُلاةِ، وَالاِحتِراسُ مِن جَميعِ النّاسِ. [۴۲]

24. امام حسن عليه السلام ـ در پاسخ پرسشى در باره [تعريف] دورانديشى ـ: بسيار با درنگ بودن، و مدارا با فرمان روايان، و برحذر بودن از جميع مردمان.

25. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في رِسالَتِهِ المَعروفَةِ بِرِسالَةِ الحُقوقِ ـ: فَأَمّا حُقوقُ رَعِيَّتِكَ بِالسُّلطانِ فَأَن تَعلَمَ أنَّكَ إنَّمَا استَرعَيتَهُم بِفَضلِ قُوَّتِكَ عَلَيهِم فَإِنَّهُ إنَّما أحَلَّهُم مَحَلَّ الرَّعِيَّةِ لَكَ ضَعفُهُم وذُلُّهُم فَما أولى مَن كَفاكَهُ ضَعفُهُ وذُلُّهُ حَتّى صَيَّرَهُ لَكَ رَعِيَّةً وصَيَّرَ حُكمَكَ عَلَيهِ نَافِذاً، لا يَمتَنِعُ مِنكَ بِعِزَّةٍ ولا قُوَّةٍ ولا يَستَنصِرُ فيما تَعاظَمَهُ مِنكَ إِلّا بِاللّهِ بِالرَّحمَةِ وَالحِياطَةِ وَالأَناةِ وما أولاكَ إِذا عَرَفتَ ما أعطاكَ اللّهُ مِن فَضلِ هذِهِ العِزَّةِ وَالقُوَّةِ الَّتي قَهَرتَ بِها أن تَكونَ للّهِِ شاكِرا ومَن شَكَرَ اللّهَ أعطاهُ فيما أنعَمَ عَلَيهِ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ. [۴۳]

25. امام زين العابدين عليه السلام ـ در رساله معروفش به «رساله حقوق» ـ: و امّا حقوق رعيّت تو در حكومت، اين است كه بدانى تو در پرتو قدرتت بر آنان، ايشان را رعاياى خويش ساخته اى و آنچه آنان را در جايگاه رعيّت تو قرار داده، ناتوانى و ضعف آنان است. پس كسى كه ناتوانى و ضعف او، تو را از وى بى نياز گردانيده است ـ تا جايى كه فرمان تو را بر او روان ساخته، چندان كه هيچ نيرو و توانى، در برابر تو ندارد و در قبال قدرت تو ياورى جز خدا ندارد ـ، بسى سزاوار مهربانى و حمايت و بردبارى است، و چون بدانى كه نعمتِ اين نيرو و توانى را كه با آن، سلطه يافته اى در آورده اى، خداوند به تو عطا كرده است، بسى سزاوار است كه سپاس گزار خدا باشى، و هر كس خداى را سپاس بگزارد، نعمتش را بر او افزون مى كند. و هيچ نيرويى نيست جز به يارى خدا.

26. الإمام الصادق عليه السلام: قالَ لُقمانُ لِابنِهِ: يا بُنَيَّ، إيّاكَ وَالضَّجَرَ وسوءَ الخُلُقِ وقِلَّةَ الصَّبرِ، فَلا يَستَقيمُ عَلى هذِهِ الخِصالِ صاحِبٌ، وألزِم نَفسَكَ التُّؤَدَةَ في اُمورِكَ، وصَبِّر عَلى مَؤُوناتِ الإِخوانِ نَفسَكَ، وحَسِّن مَعَ جَميعِ النّاسِ خُلُقَكَ. [۴۴]

26. امام صادق عليه السلاملقمان به فرزندش گفت: فرزند عزيزم! از دل تنگى و بدخويى و كم صبرى دورى كن؛ زيرا هيچ دوستى، اين خصلت ها را بر نمى تابد. در كارهايت همواره آرامش و حوصله داشته باش و خويشتن را بر رنج و زحمت هاى برادران، به شكيبايى وا دار و اخلاقت را با همه مردم، نيك گردان.

27. عنه عليه السلام ـ في كِتابِهِ إلَى النَّجاشِيِّ والِي الأَهوازِ ـ: اِعلَم أنّي سَاُشيرُ عَلَيكَ بِرَأيٍ، إن أنتَ عَمِلتَ بِهِ تَخَلَّصتَ مِمّا أنتَ مُتَخَوِّفُهُ، وَاعلَم أنَّ خَلاصَكَ ونَجاتَكَ مِن حَقنِ [۴۵] الدِّماءِ، وكَفِّ الأَذى عَن أولياءِ اللّهِ، وَالرِّفقِ بِالرَّعِيَّةِ، وَالتَّأَنّي، وحُسنِ المُعاشَرَةِ، مَع لينٍ في غَيرِ ضَعفٍ، وشِدَّةٍ مِن غَيرِ عُنفٍ [۴۶]، ومُداراةِ صاحِبِكَ، ومَن يَرِدُ عَلَيكَ مِن رُسُلِهِ، وَارتُق [۴۷] فَتقَ رَعِيَّتِكَ بِأَن توقِفَهُم عَلى ما وافَقَ الحَقَّ وَالعَدلَ إن شاءَ اللّهُ. [۴۸]

27. امام صادق عليه السلام ـ در نامه اش به نجاشى (حاكم اهواز) ـ: بدان كه من تو را به نظرى راه نمايى مى كنم كه اگر به آن عمل كنى، از آنچه بيمش را دارى، نجات مى يابى: بدان كه رهايى و نجات تو در حفظ خون ها و آزار نرساندن به اولياى خدا و مهرورزى و مدارا با مردم و درنگ ورزى، و خوش رفتارى است، همراه با نرمشِ بدون ضعف، و سختگيرىِ بدون خشونت، و مدارا با بالادستت و [نيز] با فرستادگان او كه نزد تو مى آيند، و اين كه بر پايه حق و عدل، كارهاى رعيّتت را رتق و فتق كنى، إن شاء اللّه.

28. الكافي عن حمزة بن محمّد الطيّار: أنَّهُ عَرَضَ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَعضَ خُطَبِ أبيهِ حَتّى إِذا بَلَغَ مَوضِعاً مِنها قالَ لَهُ: كُفَّ وَاسكُت. ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: لا يَسَعُكُم فيما يَنزِلُ بِكُم مِمّا لا تَعلَمونَ إِلَا الكَفُّ عَنهُ وَالتَّثَبُّتُ وَالرَّدُّ إلى أئِمَّةِ الهُدى حَتّى يَحمِلوكُم فيهِ عَلَى القَصدِ، ويَجلوا عَنكُم فيهِ العَمى، ويُعَرِّفوكُم فيهِ الحَقَّ؛ قالَ اللّهُ تَعالى: «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» [۴۹]. [۵۰]

28. الكافى ـ در باره حمزة بن محمّد طيّار ـ: او يكى از خطبه هاى امام باقر عليه السلام را بر امام صادق عليه السلام خواند تا به جمله اى از آن رسيد. در اين هنگام، امام صادق عليه السلام فرمود: «بس است. ادامه نده» و سپس فرمود: «در كارهايى كه براى شما پيش مى آيد و حكم آنها را نمى دانيد، وظيفه اى جز باز ايستادن و درنگ كردن و ارجاع دادن آنها به پيشوايان هدايت نداريد تا ايشان راه درست آنها را به شما نشان دهند و كورىِ شما را در باره آنها از شما بزدايند و حق را به شما بشناسانند. خداى متعال فرموده است: «اگر نمى دانيد، از اهل ذكر بپرسيد»».

29. الإمام عليّ عليه السلام: قِفوا عِندَ ما تُنهَونَ عَنهُ، ولا تَعجَلوا في أمرٍ حَتّى تَتَبَيَّنوا. [۵۱]

29. امام على عليه السلام: از آنچه از آن نهى مى شويد، باز ايستيد و در هيچ كارى شتاب مَوَرزيد، تا آن كه حقيقتِ آن بر شما روشن شود.

30. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا أرَدتَ أمرا فَعَلَيكَ بِالرِّفقِ وَالتُّؤَدَةِ، حَتّى يَجعَلَ اللّهُ لَكَ مِنهُ فَرَجا. [۵۲]

30. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه آهنگ كارى كردى، ملايمت و حوصله در پيش گير تا خداوند در آن، گشايشى برايت قرار دهد.

31. الإمام عليّ عليه السلام: رَوِيَّةُ [۵۳] المُتَأَنّي أفضَلُ مِن بَديهَةِ العَجِلِ. [۵۴]

31. امام على عليه السلام: انديشه كردن [و تأخير] شخص درنگ ورز، بهتر از ناانديشى [و سرعت عمل] شتابكار است.

32. الإمام الرضا عليه السلام ـ في بَيانِ كَيفِيَّةِ التَّصَرُّفِ مَعَ الحَديثِ الَّذي لَيسَ لَهُ وَجهٌ ـ: عَلَيكُم بِالكَفِّ وَالتَّثَبُّتِ وَالوُقوفِ، وأنتُم طالِبونَ باحِثونَ حَتّى يأتِيَكُمُ البَيانُ مِن عِندِنا. [۵۵]

32. امام رضا عليه السلام ـ در بيان چگونگىِ برخورد با حديثى كه حكم روشنى به دست نمى دهد ـ: بر شما باد خويشتندارى و درنگ و توقّف! و جستجو و تحقيق كنيد تا توضيح آنها از جانب ما به شما برسد.

33. فقه الرضا عليه السلام: إذا أرَدتَ أن تَقومَ إلَى الصَّلاةِ، فَلا تَقُم [۵۶] إلَيها مُتَكاسِلاً، ولا مُتَناعِسا، ولا مُستَعجِلاً، ولا مُتَلاهِيا، ولكِن تَأتيها عَلَى السُّكونِ وَالوَقارِ وَالتُّؤَدَةِ. [۵۷]

33. فقه الرضا عليه السلام: هر گاه خواستى به نماز بايستى، با بى حالى و خواب آلودگى، يا شتاب زدگى و حواس پرتى به اين كار مپرداز؛ بلكه آن را با آرامش و وقار و تأنّى به جاى آور.

الفَصلُ الثّاني: أسباب التّأنّي

فصل دوم: عوامل درنگ ورزيدن

2 / 1: العَقلُ

2 / 1: خرد

34. الإمام عليّ عليه السلام: التَّثَبُّتُ [۵۸] رَأسُ العَقلِ، وَالحِدَّةُ [۵۹] رَأسُ الحُمقِ. [۶۰]

34. امام على عليه السلام: درنگ ورزى، اوج خردمندى است و شتاب زدگى، اوج نابخردى.

35. الإمام الصادق عليه السلام: التُّؤَدَةُ نِصفُ العَقلِ. [۶۱]

35. امام صادق عليه السلام: درنگ ورزى، نصف خرد است.

36. عنه عليه السلام ـ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ وَما يُقابِلُها مِن جُنودِ الجَهلِ ـ: التُّؤَدَةُ [۶۲] وضِدُّهَا التَّسَرُّعُ. [۶۳]

36. امام صادق عليه السلام ـ در بيان سربازان خرد و سربازان نادانى ـ: درنگ ورزى، كه ضدّ آن، شتابكارى است.

37. الإمام الكاظم عليه السلام ـ أيضا ـ: التُّؤَدَةُ، العَجَلَةُ. [۶۴]

37. امام كاظم عليه السلام ـ در بيان سربازان خرد و سربازان نادانى ـ: درنگ [و ضدّ آن]، شتاب.

2 / 2: الإِيمانُ

2 / 2: ايمان

38. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: المُؤمِنُ وَقّافٌ [۶۵] وَالمُنافِقُ وَثّابٌ. [۶۶]

38. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤمن، اهل درنگ است و منافق، بى پروا [و شتابكار].

39. عنه صلى الله عليه و آله: المُؤمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ وَقّافٌ، ثَبتٌ [۶۷] لا يَعجَلُ عالِمٌ وَرِ عٌ، وَالمُنافِقُ هُمَزَةٌ لُمَزَةٌ حُطَمَةٌ، لا يَقِفُ عِندَ شُبهَةٍ ولا عِندَ مُحَرَّمٍ؛ كَحاطِبِ اللَّيلِ لا يُبالي مِن أينَ كَسَبَ وفيما أنفَقَ. [۶۸]

39. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤمن، زيرك و هوشيار و محتاط و اهل درنگ و ثابت قدم است و عجله نمى كند و دانا و پارساست، و منافق، بدگو و عيبجو و آتش افروز است و از هيچ شبهه و حرامى باز نمى ايستد و مانند هيمه چين در شب است و برايش مهم نيست از كجا به دست مى آورد و در چه راهى خرج مى كند.

2 / 3: عُلُوُّ الهِمَّةِ

2 / 3: بلندى همّت

40. الإمام عليّ عليه السلام: الحِلمُ وَالأَناةُ تَوأَمانِ يُنتِجُهُما عُلُوُّ الهِمَّةِ. [۶۹]

40. امام على عليه السلام: بردبارى و درنگ كردن، دو همزادند كه از بلندهمّتى زاده مى شوند.

الفَصلُ الثّالِثُ: آثار التّأنّي

فصل سوم: آثار درنگ ورزيدن

3 / 1: الإِصابَةُ

3 / 1: رسيدن به حقيقت

41. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن تَأَنّى أصابَ أو كادَ، ومَن عَجِلَ أخطَأَ أو كادَ. [۷۰]

41. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه با درنگْ عمل كند، به حقيقت مى رسد يا به آن نزديك مى شود و كسى كه عجله كند، به خطا مى رود و يا به آن نزديك مى شود.

42. عنه صلى الله عليه و آله: إذا تَأَنَّيتَ أصَبتَ أو كِدتَ تُصيبُ، وإذَا استَعجَلتَ أخطَأتَ أو كِدتَ تُخطِئُ. [۷۱]

42. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه درنگ ورزى، به حقيقت مى رسى يا به آن نزديك مى شوى، و هر گاه شتاب ورزى، خطا مى كنى يا به آن نزديك مى گردى.

43. الإمام عليّ عليه السلام: أصابَ مُتَأَنٍّ أو كادَ، أخطَأَ مُستَعجِلٌ أو كادَ. [۷۲]

43. امام على عليه السلام: درنگ كننده به حقيقت مى رسد، يا به آن نزديك مى شود. شتابكار خطا مى كند، يا به خطا نزديك مى شود.

44. عنه عليه السلام: مَقتَلُ الرَّجُلِ بَينَ لَحيَيهِ، وَالرَّأيُ مَعَ الأَناةِ، وبِئسَ الظَّهيرُ الرَّأيُ الفَطيرُ. [۷۳]

44. امام على عليه السلام: قتلگاه مرد، ميان دو چانه اوست [۷۴] و رأى، با درنگ كردن همراه است، و بد پشتيبانى است رأى خام.

45. عنه عليه السلام: الأَناةُ إصابَةٌ. [۷۵]

45. امام على عليه السلام: درنگ كردن، ضامن رسيدن به حقيقت است.

46. عنه عليه السلام: الرَّأيُ عِندي مَعَ الأَناةِ. [۷۶]

46. امام على عليه السلام: نظر من، درنگ كردن است. [۷۷]

47. عنه عليه السلام: عَلَيكَ بِالأَناةِ؛ فَإِنَّ المُتَأَنِّيَ حَرِيٌّ بِالإِصابَةِ. [۷۸]

47. امام على عليه السلام: درنگ پيشه كن؛ زيرا درنگ كننده، سزاوار رسيدن به حقيقت است.

48. عنه عليه السلام: المُتَأَنّي مُصيبٌ وإن هَلَكَ. [۷۹]

48. امام على عليه السلام: آن كه درنگ مى كند، [سرانجام] به حقيقت مى رسد، اگرچه بميرد.

49. عنه عليه السلام: لا إصابَةَ لِمَن لا أناةَ لَهُ. [۸۰]

49. امام على عليه السلام: كسى كه اهل درنگ نباشد، به حقيقت نمى رسد.

50. الإمام الجواد عليه السلام: اِتَّئِد تُصِب أو تَكَد. [۸۱]

50. امام جواد عليه السلام: درنگ كن تا به حقيقت برسى، يا به آن نزديك شوى.

راجع: ص142 ح19.

ر. ك: ص143 ح19.

3 / 2: الأَمنُ مِنَ الزَّلَلِ

3 / 2: مصون ماندن از لغزش

51. الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ اتَّأَدَ أمِنَ مِنَ الزَّلَلِ. [۸۲]

51. امام على عليه السلام: هر كه درنگ ورزد، از لغزش در امان مى ماند.

52. عنه عليه السلام: التَّثَبُّتُ فِي القَولِ يُؤمِنُ العِثارَ وَالزَّلَلَ. [۸۳]

52. امام على عليه السلام: درنگ كردن در گفتار، از خطا و لغزش مصون مى دارد.

53. عنه عليه السلام: التَّأَنّي فِي الفِعلِ يُؤمِنُ الخَطَلَ [۸۴]. [۸۵]

53. امام على عليه السلام: درنگ كردن در كردار، از خطا در امان مى دارد.

54. عنه عليه السلام: التَّرَوّي فِي القَولِ يُؤمِنُ الزَّلَلَ. [۸۶]

54. امام على عليه السلام: درنگ كردن در گفتار، از لغزش مصون مى دارد.

55. آدم عليه السلام ـ لِوُلدِهِ ـ: كُلُّ عَمَلٍ تُريدونَ أن تَعمَلوا فَقِفوا لَهُ ساعَةً، فَإِنّي لَو وَقَفتُ لَم يَكُن أصابَني ما أصابَني. [۸۷]

55. آدم عليه السلام ـ به فرزندانش ـ: هر كارى كه مى خواهيد بكنيد، ساعتى در آن درنگ كنيد؛ چرا كه اگر من درنگ ورزيده بودم، گرفتار آن بلايى كه بر سرم آمد، نمى شدم.

3 / 3: السَّلامَةُ

3 / 3: سالم ماندن

56. الإمام عليّ عليه السلام: فِي الأَناةِ السَّلامَةُ. [۸۸]

56. امام على عليه السلام: درنگ ورزيدن، موجب سلامت ماندن است.

57. الإمام الصادق عليه السلام: مَعَ التَّثَبُّتِ تَكونُ السَّلامَةُ، ومَعَ العَجَلَةِ تَكونُ النَّدامَةُ، ومَنِ ابتَدَأَ بِعَمَلٍ في غَيرِ وَقتِهِ كانَ بُلوغُهُ في غَيرِ حينِهِ. [۸۹]

57. امام صادق عليه السلام: درنگ ورزيدن، سلامت در پى دارد و شتاب كردن، پشيمانى، و هر كس كارى را بى موقع آغاز كند، بى موقع به آن مى رسد.

3 / 4: الاِستِظهارُ

3 / 4: محكم كارى

58. الإمام عليّ عليه السلام: التَّأَنّي يوجِبُ الاِستِظهارَ [۹۰]. [۹۱]

58. امام على عليه السلام: درنگ ورزيدن، موجب محكم كارى [۹۲] مى شود.

59. عنه عليه السلام: فِي التَّأَنِّي استِظهارٌ. [۹۳]

59. امام على عليه السلام: در درنگ ورزيدن، محكم كارى كردن است.

3 / 5: الظَّفَرُ

3 / 5: پيروزى

60. الإمام عليّ عليه السلام: التَّأَنّي نِصفُ الظَّفَرِ، كَما أنَّ الهَمَّ نِصفُ الهَرَمِ. [۹۴]

60. امام على عليه السلام: درنگ ورزى، نيمى از پيروزى است، چنان كه اندوه [و نگرانى]، نصف پيرى است.

3 / 6: الخَيرُ

3 / 6: خير

61. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا أرادَ اللّهُ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا، أرشَدَهُم لِلرِّفقِ وَالتَّأَنّي، ومَن حُرِمَ الرِّفقَ فَقَد حُرِمَ الخَيرَ. [۹۵]

61. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه خداوند براى خانواده اى خيرى (خوبى اى) بخواهد، آنان را به ملايمت و درنگ كردن، راه نمايى مى كند، و هر كس از ملايمتْ محروم شود، در واقع، از خير محروم شده است.

3 / 7: البَقاءُ وَالرّاحَةُ

3 / 7: ماندگارى و آسايش

62. الإمام عليّ عليه السلام: اِعلَموا أنَّ الرِّفقَ يُمنٌ، وفِي الأَناةِ بَقاءٌ وراحَةٌ. [۹۶]

62. امام على عليه السلام: بدانيد كه ملايمت، با ميمنت است و درنگ كردن، موجب ماندگارى و آسايش.

3 / 8: الأَمنُ مِنَ الهَلكِ

3 / 8: ايمن ماندن از نابودى

63. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّما أهلَكَ النّاسَ العَجَلَةُ، ولَو أنَّ النّاسَ تَثَبَّتوا لَم يَهلِك أحَدٌ. [۹۷]

63. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردم را در حقيقت، شتاب زدگى به نابودى كشانده است، و اگر مردم درنگ مى ورزيدند، هيچ كس نابود نمى شد.

3 / 9: تَسهيلُ الأَسبابِ

3 / 9: آسان شدن عوامل

64. الإمام عليّ عليه السلام: بِالتَّأَنّي تَسهُلُ الأَسبابُ. [۹۸]

64. امام على عليه السلام: با درنگ كردن است كه سبب ها آسان مى شوند.

65. عنه عليه السلام: بِالتَّأَنّي تَسهُلُ المَطالِبُ. [۹۹]

65. امام على عليه السلام: درنگ ورزى، رسيدن به خواسته ها را آسان مى سازد.

الفَصلُ الرّابِعُ: التّأني المذموم

فصل چهارم: درنگ هاى ناپسند

4 / 1: التَّأَنّي في عَمَلِ الآخِرَةِ

4 / 1: درنگ كردن در كار آخرت

66. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: التُّؤَدَةُ في كُلِّ شَيءٍ إلّا في عَمَلِ الآخِرَةِ. [۱۰۰]

66. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: درنگ كردن در هر كارى [پسنديده] است بجز در كار آخرت.

4 / 2: التَّأَنّي فِي العَمَلِ الصّالِحِ

4 / 2: درنگ كردن در كار نيك

67. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الأَناةُ خَيرٌ إلّا فِي العَمَلِ الصّالِحِ. [۱۰۱]

67. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: درنگ ورزى خوب است، مگر در كار نيك.

68. عنه صلى الله عليه و آله: الأَناةُ في كُلِّ شَيءٍ خَيرٌ إلّا في ثَلاثٍ: إذا صيحَ في خَيلِ اللّهِ فَكونوا في أوَّلِ مَن يَشخَصُ. وإذا نودِيَ بِالصَّلاةِ فَكونوا في أوَّلِ مَن يَخرُجُ. وإذا كانَتِ الجِنازَةُ فَعَجِّلُوا الخُروجَ بِها. ثُمَّ الأَناةُ بَعدُ خَيرٌ، ثُمَّ الأَناةُ بَعدُ خَيرٌ. [۱۰۲]

68. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: درنگ كردن در هر كارى خوب است، بجز در سه كار: هر گاه لشكر خدا [براى جهاد] فرا خوانده شد، نخستين كسى باشيد كه بيرون مى آيد؛ و هر گاه بانگ نماز بلند شد، نخستين كسى باشيد كه [براى نماز] بيرون مى آيد؛ و هر گاه جنازه اى بود، در بيرون بردن [و خاك سپارى] آن، شتاب ورزيد. از اينها كه گذشت، درنگ كردن [در هر كارى] خوب است. از اينها كه گذشت، درنگ كردن [در هر كارى] خوب است.

4 / 3: التَّأَنّي في فُرَصِ الخَيرِ

4 / 3: درنگ كردن در فرصت كار خوب

69. الإمام عليّ عليه السلام: مِنَ الخُرقِ المُعاجَلَةُ قَبلَ الإِمكانِ، وَالأَناةُ بَعدَ الفُرصَةِ. [۱۰۳]

69. امام على عليه السلام: شتاب كردن [در كارى] پيش از توانايى يافتن [بر آن] و درنگ كردن (تعلّل) بعد از به دست آوردن فرصت، از نادانى است.

70. عنه عليه السلام ـ مِن كتابِهِ إلى زِيادِ بنِ النَّضرِ حينَ أنفَذَهُ عَلى مُقَدَّمَتِهِ إلى صِفّينَ ـ: عَلَيكَ بِالتَّأَنّي في حَربِكَ، وإيّاكَ وَالعَجَلَةَ إلّا أن تُمكِنَكَ فُرصَةٌ. [۱۰۴]

70. امام على عليه السلام ـ از نامه ايشان به زياد بن نضر، آن گاه كه او را در سِمَت فرماندهى مقدّمه سپاهش به صفّين فرستاد ـ: در جنگ، درنگ كردن پيش گير و از شتاب كردن بپرهيز، مگر آن كه فرصت [خوبى] دست دهد.

71. عنه عليه السلام: التُّؤَدَةُ مَمدوحَةٌ في كُلِّ شَيءٍ إلّا في فُرَصِ الخَيرِ. [۱۰۵]

71. امام على عليه السلام: درنگ كردن در هر چيزى ستودنى است، مگر در فرصت هايى كه براى انجام دادن كارِ خوب دست مى دهد.

72. عنه عليه السلام: التَّثَبُّتُ خَيرٌ مِنَ العَجَلَةِ، إلّا في فُرَصِ البِرِّ. [۱۰۶]

72. امام على عليه السلام: درنگ كردن، بهتر از شتاب نمودن است، مگر در فرصت هاى كارِ نيك.

  1. معجم مقاييس اللغة: ج1 ص141 مادّه «ءنى».
  2. ترتيب كتاب العين: ص58.
  3. ر. ك: ص133 ح4.
  4. ر. ك: ص135 ح8.
  5. ر. ك: ص151 (درنگ ورزيدن / فصل دوم: عوامل درنگ ورزيدن).
  6. ر. ك: ص164 ح69.
  7. ر. ك: ص163 ح68.
  8. الأناة: الحلمُ والوقار والتّؤدة (لسان العرب: ج14 ص48 «أنا»).
  9. المحاسن: ج1 ص340 ح698 عن أبي النعمان عن الإمام الباقر عليه السلام، تحف العقول: ص43، بحار الأنوار: ج71 ص340 ح12؛ سنن الترمذي: ج4 ص367 ح2012، المعجم الكبير: ج6 ص122 ح5702 كلاهما عن سهل بن سعد، السنن الكبرى: ج10 ص178 ح20270، مسند أبي يعلى: ج4 ص206 ح4240، مكارم الأخلاق للخرائطي: ص228 كلّها عن أنس وفيها «التأنّي» بدل «الأناة»، كنز العمّال: ج3 ص98 ح5674.
  10. درنگ ورزيدن، به عنوان معادل فارسى براى «تأنّى» آمده است و بايد توجّه داشت كه تأنّى، معناى «پرهيز از شتابكارى» را نيز در خود دارد. م.
  11. التَّبيُّن: التَّثبُّت (النهاية: ج1 ص175 «بين»).
  12. مكارم الأخلاق للخرائطي: ص228 ح687 عن الحسن، تفسير الطبري: ج13 الجزء 26 ص124 وليس فيه ذيله، النهاية في غريب الحديث: ج1 ص175 من دون إسنادٍ إلى النبيّ صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج3 ص99 ح5680 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في ذمّ الغضب عن الحسن.
  13. الاحتجاج: ج1 ص138 ح32، اليقين: ص346 كلاهما عن علقمة بن محمّد الحضرمي عن الإمام الباقر عليه السلام، العدد القويّة: ص169 ح8، التحصين: ص578 كلاهما عن زيد بن أرقم وفيهما «ذرأه» بدل «أدناه»، بحار الأنوار: ج37 ص204 ح86 وراجع: شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج4 ص49.
  14. الاحتجاج: ج1 ص601 ح137، بحار الأنوار: ج93 ص122 ح1.
  15. الأمالي للمفيد: ص239 ح3، الأمالي للطوسي: ص15 ح19 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام، مهج الدعوات: ص269 عن أبي الوضّاح عن أبيه عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج94 ص321 ح1.
  16. الصحيفة السجّادية: ص21 الدعاء 1.
  17. الصحيفة السجّادية: ص182 الدعاء 46، المزار الكبير: ص458، جمال الاُسبوع: ص262 عن المتوكّل بن هارون عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام، مصباح المتهجّد: ص369 ح500 نحوه؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج6 ص179 عن الإمام عليّ وعنه عليهماالسلام.
  18. الصحيفة السجّادية: ص69 الدعاء 16، المزار الكبير: ص158 وراجع: الصحيفة السجّادية: ص22 الدعاء 1 و ص71 الدعاء 16 و ص124 الدعاء 31 والمزار الكبير: ص160 وشرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج6 ص182.
  19. الإقبال: ج2 ص143، البلد الأمين: ص39 عن الإمام علي عليه السلام، بحار الأنوار: ج87 ص326 ح2؛ دستور معالم الحكم: ص90، كنز العمّال: ج2 ص258 ح3966 نقلاً عن ابن النجّار وكلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام.
  20. في المصادر الاُخرى: «اُوتِيَ».
  21. في كامل الزيارات و بحار الأنوار: «صفوتك» بدل «صلواتك».
  22. تهذيب الأحكام: ج6 ص64 ح131 عن الحسين بن ثوير، المزار للمفيد: ص116، كامل الزيارات: ص417، المزار الكبير: ص385، بحار الأنوار: ج101 ص186.
  23. السَّمت: حُسن الهيئة والمنظر في الدِّين، وليس من الحسن والجمال (اُنظر: النهاية: ج2 ص397 «سمت»).
  24. سنن الترمذي: ج4 ص366 ح2010، المعجم الأوسط: ج1 ص303 ح1017، تاريخ أصبهان: ج1 ص135 الرقم 78، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص183 ح512 كلّها عن عبد اللّه بن سرجس المزني، كنز العمّال: ج3 ص98 ح5672.
  25. جُبِلتُ عليه: أي خُلِقتُ وطُبِعتُ عليه (النهاية: ج1 ص236 «جبل»).
  26. سنن ابن ماجة: ج2 ص1401 ح4187، صحيح ابن حبّان: ج16 ص178 ح7203، مسند أبي يعلى: ج6 ص215 ح6814 كلاهما عن المثنّى العبدي، الطبقات الكبرى: ج1 ص314 و ج5 ص557 كلاهما عن عبد الحميد بن جعفر عن أبيه وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج3 ص129 ح5812.
  27. العَيبَةُ: مُستَودَعُ الثياب، أو مُستَودَعُ أفضلِ الثياب (مجمع البحرين: ج2 ص1296 «عيب»).
  28. سنن أبي داود: ج4 ص357 ح5225، السنن الكبرى: ج7 ص164 ح13587، المعجم الكبير: ج5 ص275 ح5313، صحيح مسلم: ج1 ص49 ح26، مسند ابن حنبل: ج4 ص47 ح11175 وفيهما «إنّ فيك لَخَصلَتَينِ يحبّهما اللّه: الحلم والأناة» فقط، كنز العمّال: ج3 ص133 ح5837؛ تنبيه الخواطر: ج1 ص124.
  29. الأدب المفرد: ص262 ح888، شعب الإيمان: ج2 ص68 ح1187، المصنّف لابن أبي شيبة: ج6 ص87 ح10، المطالب العالية: ج3 ص36 ح2813 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج3 ص99 ح5677؛ تنبيه الخواطر: ج1 ص167 نحوه.
  30. ما بين المعقوفين أثبتناه من المصادر الاُخرى.
  31. اُسد الغابة: ج3 ص460 الرقم 3339، تاريخ دمشق: ج34 ص450 ح7058 و 7059 وفيهما «وتأوّبوهم» بدل «وتأنّوهم»، كنز العمّال: ج4 ص437 ح11300.
  32. علل الشرائع: ص523 ح2 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج75 ص148 ح4.
  33. كنز العمّال: ج3 ص134 ح5841 نقلاً عن العسكري عن أبي سعيد.
  34. في كشف الغمّة و بحار الأنوار: «والحلم عن الجاهل».
  35. في كشف الغمّة و بحار الأنوار: «والتعاهد للقرآن».
  36. تحف العقول: ص222، كشف الغمّة: ج2 ص57، بحار الأنوار: ج42 ص245 ح46؛ المعجم الكبير: ج1 ص101، المناقب للخوارزمي: ص384 ح401، تاريخ الطبري: ج5 ص147 كلّها عن إسماعيل بن راشد، مقتل أمير المؤمنين عليه السلام لابن أبي الدنيا: ص48 ح32 عن أبي عبد الرحمن السلمي وكلّها نحوه.
  37. الأمالي للمفيد: ص221 ح1، الأمالي للطوسي: ص7 ح8 كلاهما عن الفجيع العقيلي عن الإمام الحسن عليه السلام، كشف الغمّة: ج2 ص162 عن الإمام الحسن عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج78 ص98 ح1.
  38. غرر الحكم: ج4 ص207 ح5849، عيون الحكم والمواعظ: ص302 ح5362.
  39. غرر الحكم: ج1 ص25 ح60.
  40. غرر الحكم: ج1 ص54 ح193.
  41. تحف العقول: ص202، بحار الأنوار: ج78 ص39 ح13؛ دستور معالم الحكم: ص19.
  42. تحف العقول: ص226، العدد القويّة: ص53 ح64 نحوه، كشف الغمّة: ج2 ص195 وليس فيه ذيله، بحار الأنوار: ج78 ص103 ح2؛ تهذيب الكمال: ج6 ص239 الرقم 1248، تاريخ دمشق: ج13 ص256 كلاهما بزيادة «بسوء الظنّ هو الحزم» في آخره، المعجم الكبير: ج3 ص69 ح2688 وليس فيه ذيله وكلّها عن الحارث الأعور، دستور معالم الحكم: ص83 نحوه، كنز العمّال: ج16 ص216 ح44237.
  43. تحف العقول: ص261، بحار الأنوار: ج74 ص14.
  44. قصص الأنبياء للراوندي: ص195 ح245 عن حمّاد بن عيسى، بحار الأنوار: ج13 ص419 ح14.
  45. في نسخة: «في حقن».
  46. في المصدر: «أنف»، والتصويب من بحار الأنوار.
  47. الرَّتقُ: إلحام الفَتقِ وإصلاحه (لسان العرب: ج10 ص114 «رتق»).
  48. كشف الريبة: ص87 عن عبد اللّه بن سليمان النوفلي، بحار الأنوار: ج75 ص361 ح77.
  49. النحل: 43، الأنبياء: 7.
  50. الكافي: ج1 ص50 ح10، المحاسن: ج1 ص341 ح701 و 703، تفسير العيّاشي: ج2 ص260 ح30 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص183 ح43.
  51. نهج البلاغة: الخطبة 173، شرح الأخبار: ج1 ص370 ح316 وفيه «تنكرونه حتّى تسألونا عنه» بدل «حتّى تتبيّنوا»، بحار الأنوار: ج32 ص17.
  52. مستدرك الوسائل: ج11 ص294 ح13069 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق.
  53. هي ما يروّي الإنسانُ نفسه من القول والفعل، أي يُفكّر، يُقال: روأتُ في الأمر (النهاية: ج2 ص279 «روى»).
  54. غرر الحكم: ج4 ص206 ح5443، عيون الحكم والمواعظ: ص270 ح4958.
  55. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص21 ح45 عن أحمد بن الحسن الميثمي، بحار الأنوار: ج2 ص234 ح15.
  56. في المصدر: «فلا تقوم»، والصواب ما أثبتناه كما في بحار الأنوار.
  57. فقه الرضا: ص101، بحار الأنوار: ج84 ص204 ح3.
  58. تثبّت في الأمر: تأنّى فيه ولم يعجل (لسان العرب: ج2 ص19 «ثبت»).
  59. الحِدَّةُ: السرعة في الاُمور والمضاء فيها، مأخوذ من حدّ السيف (النهاية: ج1 ص352 «حدد»).
  60. كنز الفوائد: ج1 ص199، بحار الأنوار: ج1 ص160 ح42.
  61. نثر الدرّ: ج1 ص356.
  62. التُؤَدَة: التأنّي. يقال: اتّئِدْ في أمرك؛ أي تَثَبَّت (النهاية: ج1 ص178 «تئد»).
  63. الكافي: ج1 ص21 ح14، الخصال: ص589 ح13، علل الشرائع: ص114 ح10، المحاسن: ج1 ص312 ح620 كلّها عن سماعة، بحار الأنوار: ج1 ص110 ح7.
  64. تحف العقول: ص401، بحار الأنوار: ج1 ص158 ح30.
  65. الوقّاف: الذي لا يستعجل في الاُمور (النهاية: ج5 ص216 «وقف»).
  66. ربيع الأبرار: ج1 ص660.
  67. في المصدر: «مثبت»، والتصويب من كنز العمّال.
  68. الفردوس: ج4 ص175 ح6544 عن أنس، كنز العمّال: ج1 ص162 ح812.
  69. نهج البلاغة: الحكمة 460، بحار الأنوار: ج71 ص428 ح76.
  70. المعجم الكبير: ج17 ص310 ح858، مسند الشهاب: ج1 ص231 ح262 و ص232 ح362، المعجم الأوسط: ج3 ص259 ح3082 كلّها عن عقبة بن عامر، كنز العمّال: ج3 ص99 ح5678.
  71. السنن الكبرى: ج10 ص178 ح20271 عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج3 ص99 ح5679.
  72. غرر الحكم: ج1 ص341 ح1290، عيون الحكم والمواعظ: ص71 ح1789 و 1790 و ص127 ح2904 و 2905.
  73. كشف الغمّة: ج3 ص139، بحار الأنوار: ج78 ص81 ح76.
  74. يعنى: زبان سرخ، سر سبز مى دهد بر باد!
  75. غرر الحكم: ج1 ص42 ح128.
  76. نهج البلاغة: الخطبة 43.
  77. امام عليه السلام اين جمله را در پاسخ يارانش، پس از آن كه جرير بن عبد اللّه بجلى را براى گرفتن بيعت، نزد معاويه به شام فرستاد، فرمود. گفتند: مصلحت، در آن است كه براى جنگ با مردم شام آماده شويم. ايشان فرمود: «به نظر من، فعلاً بايد درنگ كرد تا جرير برگردد».
  78. غرر الحكم: ج4 ص286 ح6090 و ج1 ص200 ح791 وفيه ذيله فقط، عيون الحكم والمواعظ: ص335 ح5741.
  79. غرر الحكم: ج1 ص322 ح1229، عيون الحكم والمواعظ: ص29 ح421.
  80. غرر الحكم: ج6 ص402 ح10783، عيون الحكم والمواعظ: ص539 ح9987.
  81. الدرّة الباهرة: ص40، نزهة الناظر: ص210 ح458، بحار الأنوار: ج71 ص340 ح13.
  82. غرر الحكم: ج5 ص216 ح8051.
  83. غرر الحكم: ج1 ص356 ح1359، عيون الحكم والمواعظ: ص47 ح1195 وليس فيه «العثار».
  84. خَطِلَ: أخطَأَ (المصباح المنير: ص174 «خطل»).
  85. غرر الحكم: ج1 ص346 ح1310، عيون الحكم والمواعظ: ص47 ح1194.
  86. غرر الحكم: ج1 ص346 ح1311.
  87. ربيع الأبرار: ج1 ص660.
  88. غرر الحكم: ج4 ص411 ح6526.
  89. الخصال: ص100 ح52 عن أبان بن تغلب، بحار الأنوار: ج71 ص338 ح3.
  90. الاستظهارُ: الاحتياط والاستيثاق (لسان العرب: ج4 ص528 «ظهر»).
  91. غرر الحكم: ج3 ص118 ح433، عيون الحكم والمواعظ: ص33 ح602.
  92. واژه «استظهار» كه در متن عربى حديث آمده به معناى چيره آمدن و غلبه كردن نيز به كار رفته كه احتمال اين معنا در هر دو حديثِ ياد شده، وجود دارد.
  93. غرر الحكم: ج4 ص400 ح6477، عيون الحكم والمواعظ: ص353 ح5956.
  94. نزهة الناظر: ص76 ح19.
  95. مستدرك الوسائل: ج11 ص294 ح13069 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق.
  96. شرح نهج البلاغة لابن ميثم «طبعة دفتر نشر الكتاب»: ج3 ص9، بحار الأنوار: ج51 ص120 ح23.
  97. المحاسن: ج1 ص340 ح697 عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج71 ص340 ح11.
  98. غرر الحكم: ج3 ص231 ح4309، عيون الحكم والمواعظ: ص189 ح3911.
  99. غرر الحكم: ج3 ص208 ح4226، عيون الحكم والمواعظ: ص185 ح3751.
  100. سنن أبي داود: ج4 ص255 ح4810، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص132 ح213، السنن الكبرى: ج10 ص327 ح20803 كلاهما بزيادة «خير» بعد «شيء» وكلّها عن مصعب بن سعد عن أبيه، كنز العمّال: ج3 ص98 ح5673.
  101. كنز العمّال: ج3 ص132 ح5831 نقلاً عن العسكري عن جابر بن محمّد.
  102. تهذيب الكمال: ج26 ص531 الرقم 5643، كنز العمّال: ج3 ص132 ح5832 نقلاً عن العسكري في الأمثال.
  103. نهج البلاغة: الحكمة 363، نزهة الناظر: ص76 ح19، بحار الأنوار: ج71 ص341 ح14.
  104. تحف العقول: ص192، وقعة صفّين: ص125 عن يزيد بن خالد بن قطن نحوه، بحار الأنوار: ج100 ص24 ح20.
  105. غرر الحكم: ج2 ص86 ح1937.
  106. غرر الحكم: ج2 ص89 ح1949، عيون الحكم والمواعظ: ص58 ح1487.