ج ن ن / الجنّ

از دانشنامه قرآن و حدیث
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۱۴ توسط Khaleghitajabadi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «<span id="الجن-نسخه-آزمایشی"></span> = <span dir="rtl">الجِنُّ (نسخه آزمایشی)</span> = <span dir="rtl">جن (دیو و پَری)</span> <span id="درآمد1"></span> = <span dir="rtl">درآمد</span><ref><span dir="rtl">.</span> <span dir="rtl">به قلم پژوهشگران ارجمند، حجّة الإسلام والمسلمین سیّد محمّدکاظم طباطبایی و جناب آقای...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

الجِنُّ (نسخه آزمایشی)

جن (دیو و پَری)

درآمد[۱]

واژهشناسی «جن»

واژۀ «جِنّ»[۲] برگرفته از ریشۀ «ج ن ن» و معنای اصلی آن «پوشاندن» و «پوشیده شدن» است و با جنون و جَنّت، همریشه است.

ابن فارس در بیان ریشه و گوهر معنایی «جنن» نوشته است:

الجیم و النون، أصل واحد و هو السَّتر و التستّر... و الجِنُّ سُمّوا بذلک لأنّهم مستترون عن أعین الخلق.[۳]

جیم و نون، تنها یک ریشه [و گوهر] معنایی دارد و آن، پوشاندن و پوشیدگی است... و جنّیان به این دلیل «جن» نامیده شدهاند که از دیدۀ مردم، پنهان اند.

راغب اصفهانی نیز معنایی نزدیک به همین را گفته است:

أصل الجنّ: سَتر الشیء عن الحاسّة. یقال: جَنّهُ اللیل و أجَنَّهُ و جَنَّ علیه، فجَنَّهُ: سَتَرَهُ.[۴]

معنای اصلی «جنَن»، پوشیدن چیزی از حواس [پنجگانۀ انسانی] است. در هر سه گونه کاربرد (ثلاثی مجرّد و باب افعال و نیز همراه حرف جر) معنای این مادّه متعدّی و یکسان است، و «جَنَّهُ» یعنی: آن را پوشاند.

آیۀ (فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ ٱلَّيْلُ رَءَا كَوْكَبًا؛[۵] آن گاه که [تیرگیِ] شب، او را در بر گرفت، ستارهای دید) مطابق با این گوهر معنایی است. گوهر معنایی «ستر» در نگاشتههای دیگر واژهپژوهان نیز به صراحت یا اشاره، برای «جنن» بیان شده[۶] و در مشتقّات برگرفته از این ریشه جریان دارد؛ مشتقّاتی مثل: «جَنَّة (باغ سرسبز و پردرخت)» به سبب پوشیدگی خاک آن از دیدگان، «جَنّة (بهشت)» به سبب پوشیدگی زمین آن،[۷] «جَنین» به جهت مستور بودن در شکم مادر، «مِجَنّ (سپر)» به سبب پوشاندن و محافظت بدن رزمنده از آسیب، و «جنون» به سبب پوشانده شدن عقل مجنون.[۸]

جن در قرآن و حدیث

وجود پدیدهای به نام «جن» در هستی، از اصول مسلّم قرآنی است و آیات متعدّدی به صراحت بر آن دلالت دارند.

مشتقّات ریشۀ «جنن» در قرآن، ۲۰۱ بار به کار رفتهاند که ۳۵ بار آن، به جن (موجود نامرئی)[۹] اشاره دارند.[۱۰] در موارد فراوانی نیز با الفاظ دیگر به جنّیان اشاره شده است، از جمله اشاره به جن در کنار انسان با تعبیر «الإنس و الجنّ»[۱۱] یا «الجنّ و الإنس»[۱۲] یا با لفظ «ثَقَلان»[۱۳] یا با ضمیری که به جن یا به جن و انس (هر دو)[۱۴] باز میگردد.

روایات مرتبط با جنّیان نیز فراوان و از جهت اثبات وجود جن، دارای تواتر معنویاند. آیات قرآن و روایات معتبر، برخی ویژگیهای جنّیان را بیان کردهو بسیاری از نکات و ویژگیها را نیز فرو هشتهاند. افزون بر آیاتی که در سورههای گوناگون به جنّیان و ویژگیهای آنان اشاره دارند، یکی از سورههای قرآن به نام «جن» نامگذاری شده و به داستان آگاهی یافتن جنّیان از دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و شنیدن آیات قرآن و ابراز شگفتی آنان از آن، اشاره دارد.

در بارۀ جن و ویژگیهای جنّیان از منظر قرآن و حدیث، نکاتی را یادآور میشویم:

حقیقت جن: حقیقت جن، مانند حقیقت انسان، بهگونۀ کامل و دقیق برای ما شناخته نیست؛ ولی به اجمال میتوان گفت: به تصریح قرآن، جنّیان از «زبانۀ آتش» یا «آتش سوزان نفوذگر» آفریده شدهاند:

(وَ خَلَقَ ٱلْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ.[۱۵]

و جن را از زبانهاى از آتش پدید آورد).

(وَ ٱلْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ ٱلسَّمُومِ.[۱۶]

و جنّیان را پیش از آن، از آتش پرحرارت نفوذ کننده آفریدیم).

سَموم را به باد داغ و سوزان،[۱۷] یا حرارت و جرقه، یا رعد و برق،[۱۸] معنا کردهاند، که برخی گفتهاند میتواند تعبیری از «انرژی» باشد.[۱۹]

محقّقان در برداشت از این آیات و تحلیل دقیق ماهیت جن، سخنان متفاوتی گفتهاند. گروهی آن را موجودی مجرّد[۲۰] دانستهاند. گروه دیگر، آن را دارای جسم لطیف یا عِلْوی، برخی او را دارای جسم کثیف یا سِفْلی و برخی دیگر، جن را از جنس هوا و دارای جِرم شفاف برشمردهاند که به شکلهای گوناگون در میآید.[۲۱]

ملّاصدرا در بارۀ جنّیان نوشته است:

بدنهای لطیف آنها در لطافت و نرمیمتوسّط است و از این رو، آمادۀ جدایی، یا گرد آمدن هستند، و چون گرد هم آیند، قوام آنها بهتر شده،مشاهده میگردند و چون جدا گردند، قوامشان اندک و جسمشان لطیف میشود و از دیده پنهان میمانند، مانند هوا که وقتی ذرّاتش گرد هم میآیند، غلیظ میشود و به صورت ابر درمیآید و وقتی ذرات آن از هم جدا میشوند، لطیف میگردد و دیده نمیشود.[۲۲]

این گفتهها، اگر چه بر زبان بزرگترین متفکّران مسلمان جاری شدهاند، ولی دارای پشتوانۀ استدلال علمیقابل قبول نیستند. تنها میتوان گفت: جنّیان، جسمیویژه و لطیف دارند که ویژگیهایی متمایز از جسم انسانی - که دارای جرم است - دارد. شاید خلقت جن از آتش (انرژی) و پیدایش انسان از خاک (مادّه)، ناظر به همین تفاوت باشد.[۲۳]

در مجموع، میتوان گفت در مطالعات جهانی معاصر، جن، در شمار موجودات غیر اُرگانیک (غیر آلی) طبقهبندی میگردد و گاه نیز از جنّیان با عنوان موجودات عنصری (تک عنصری) یاد میشود. فیزیکدانان، عمدتاً آنها را به عوالم متافیزیک، نسبت میدهند و برخی نیز[۲۴] در مطالعات فیزیک ذرّات بنیادی، آنها را در زمرۀ پدیدههای «ضدّ مادّه» بر میشمارند.

درک و آگاهی: جنّیان همانند انسانها، دارای عقل، علم، تشخیصِ حق از باطل و قدرت استدلال اند و توانایی درک و فهم و ابزار آن را دارند. قرآن در این باره میفرماید:

(وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیرًا مِّنَ ٱلْجِنِّ وَ ٱلْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْینٌ لَّایبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ ءَاذَانٌ لَّایسْمَعُونَ بِهَا.[۲۵]

و حقّا که ما بسیارى از جن و انس را [گویى] براى دوزخ آفریدهایم. دلهایی دارند؛ ولى با آنها فهم نمیکنند و چشمهایی دارند؛ ولى با آنها نمىنگرند و گوشهایی دارند؛ ولى با آنها نمىشنوند).

آیات ابتدایی سورۀ جن نیز بر شنیدن قرآن و فهم و درک آن و تشخیص زیبایی آن از سوی جنّیان و اظهار تعجّب آنان از این ویژگیهای قرآن دلالت دارد:

(قُلْ أُوحِی إِلَی أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قرآناً عَجَباً * یهْدی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً * وَ أَنَّهُ تَعالىجَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً.[۲۶]

بگو: به من وحى شده است که دستهاى از جنّیان [به قرآن] گوش فرا دادهاند و آن گاهگفتهاند: ما قرآنى شگفتانگیز را شنیدهایم * به سوى هدایت، رهنمون مىگردد. بنا بر این به آن، ایمان آوردهایم و هیچگاه کسىرا شریک پروردگارمان نخواهیم کرد * و ایمان آوردیم که منزلت پروردگارمان والاست و هرگز همسر و فرزندى نگزیده است).

همچنین آیۀ ۳۱ از سورۀ احقاف به ارشاد جنّیان از سوی دیگران اشاره کرده و دعوت آنان را به حق، همراه با استدلال و تذکّر، یادآوری کرده است که بر وجود دو عنصر «فهم» و «انتخاب» در وجود جنّیان اشاره دارد.

جنّیان، اگر چه به سبب ویژگیهای آفرینشی، آگاهی بیشتری نسبت به انسان دارند، ولی از علم غیب بیبهرهاند[۲۷] و تنها به سبب سرعت حرکت، امکان حضور در مکانهای خاص و عبور از موانع، قدرت خبرگیری بیشتری نسبت به انسان دارند.

مطابق آیات قرآن، جنّیان در ابتدا امکان حضور در آسمانها و قدرت خبرگیری و استراق سمع از امور ماورایی را داشتهاند و سپس از اینها ممنوع شدهاند.[۲۸]

جنّیان نیز همانند انسانها دارای اختلاف فهم و میزان متفاوتی از عقل و درک هستند. در سورۀ جن، کسانی از جنّیان که کلام خدا را قبول نمیکنند، «سفیه» نامیده شدهاند:

(وَ أَنَّهُ كَانَ یقُولُ سَفِیهُنَا عَلَى ٱللَّهِ شَطَطًا.[۲۹]

و این که نادانِ ما در بارۀ خداوند، سخنانى پریشان مىگفت).

روایتی از کتاب الکافی نیز به بازی سفیهانِ جن در خانۀ انسانها اشاره کرده و نگهداری کبوتر در خانه را سبب مشغول شدن آنها و زیان نرساندن آنها به دیگران شمرده است.[۳۰]

تکلیف و جزا: داشتن فهم، شعور و اراده، اقتضا میکند که جنّیان، قدرت انتخاب و نیز تکلیف و مسئولیت داشته باشند و نظام جزا (ثواب و عقاب) نیز بر آنان جاری باشد. افزون بر آیاتی که بر فهم و درک آنها دلالت داشتند،[۳۱] آیات دیگری نیز بر نظام تکلیف و جزا در میان جنّیان دلالت دارند:

(وَ مَا خَلَقْتُ ٱلْجِنَّ وَ ٱلْإِِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ.[۳۲]

و جِن و اِنس را نیافریدم، مگر براى آن که مرا پرستش کنند).

(یا مَعْشَرَ ٱلْجِنِّ وَ ٱلْإِِنسِ أَ لَمْ یأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ یَقُصُّونَ عَلَیكُمْ آیاتیوَ ینْذِرُونَكُمْ لِقاءَ یوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلىأَنْفُسِنا.[۳۳]

[در روز قیامت از جانب خدا خطاب میشود که:] اى گروه جن و انس! آیا براى شما فرستادگانى از خودتان نیامدند که آیات مرا برای شما بازگو مىکردند و شما را از دیدار امروزتان بیم مىدادند؟ میگویند: ما به زیان خود، گواهى مىدهیم [که: آرى! فرستادگان آمدند و بیم دادند]).

(سَنَفْرُغُ لَكمْ أَیُّهَ ٱلثَّقَلَانِ.[۳۴]

به زودى به [حساب] شما رسیدگی میکنیم، اى دو گروه [انس و جن]).

(وَ امّا ٱلْقَاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا.[۳۵]

و امّا منحرفانِ از حق [چه اِنس باشند و چه جن]، مسلّماً هیزم جهنّم خواهند بود).

(وَ أَن لَّوِ ٱسْتَقَامُوا عَلَى ٱلطَّرِیقَةِ لَأَسْقَینَاهُم مَّاءً غَدَقًا.[۳۶]

و [به من وحى شده که] بىتردید اگر [انس و جن] بر راه [راست] استقامت ورزند، حتماً آنها را از آب فراوان [و برکات مادّى و معنوى] سیراب میسازیم).

این آیات و آیات دیگر، بر تکلیف، بازخواست و ثواب و عقاب داشتن جنّیان در آخرت دلالت دارند. از این رو، باید گفت: آنان همانند انسانها، مکلّف به فروع نیز هستند.[۳۷] مکلّف بودن جنّیان به تعبیر علّامه مجلسی رحمه الله، مخالف جدّی در میان علمای امامیّه ندارد.[۳۸]

برخی در بارۀ عذاب شدن جنّیان با آتش، اشکال کردهاند که: جن از آتش آفریده شده و عذاب او با آتش ممکن نیست. در جواب گفته شده است: انسان نیز از خاک است؛ ولی از خاک، کلوخ و آجر، آسیب میبیند.[۳۹]

ایمان: جنّیان همچون آدمیان، به پیروی از شریعتو پیامبران الهی مکلّف اند و به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم میشوند.[۴۰] بر اساس آیات قرآن، جنّیان مؤمن، به خدای یگانه، ایمان دارند و کسی را شریک او قرار نمیدهند،[۴۱] قرآن را کتاب هدایت میدانند،[۴۲] به معاد و پاداش و دوزخ اعتقاد دارند،[۴۳] مشرکانِ خود را سفیه میخوانند،[۴۴] به بعثت انبیا عقیده دارند[۴۵] و نبوّت پیامبرانی چون: موسی، عیسی و محمّد علیهم السلام را پذیرفتهاند.[۴۶] در برخی روایات، فرقههای مختلف مسلمان از جمله: شیعه، سُنّی، قَدَری، مُرجئی و رافضی برای آنان تصویر شده است.[۴۷] روایات دیگری به حضور یافتن برخی از آنان نزد ائمّه علیهم السلام و پرسش از آن بزرگواران، تصریح کردهاند.[۴۸] مسجد جن در مکّه در نزدیکی مسجد الحرام، جایی است که گفته شده است جنّیان در این مکان به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آورده و با ایشان بیعت کردهاند.[۴۹] برخی وجود جنّ سُنّی را نفی کردهاند؛ چون آنان در غدیر خم حاضر بوده و آن رویداد را دیدهاند.[۵۰] این سخن البته قابل خدشه است؛ چون به تصریح قرآن، جنّ کافر نیز وجود دارد، با آن که لا بُد، جنّیانی در تمام ایّام رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله، حاضر و ناظر بودهاند.

پیامبران: بر اساس آیات قرآن، برخی جنّیان، از پیامبران بزرگ همچون موسی علیه السلام[۵۱] و محمد صلی الله علیه و آله[۵۲] اطاعت کرده و به آنها ایمان داشتهاند؛ یعنی پیامبرانِ مبعوث شده برای انسانها، هدایتگر آنان نیز بودهاند.[۵۳]

برخی با استناد به آیات و روایاتی، ادّعا کردهاند که: افزون بر پیامبرانِ صاحب شریعت - که مشترک بین اِنس و جن اند ـ، جنّیان، پیامبرانی از خود نیز داشتهاند. آیۀ (یا مَعْشَرَ ٱلْجِنِّ وَٱلانسِ أَلَمْ یأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ...؛[۵۴] اى گروه جن و انس! آیا براى شما فرستادگانى از خودتان نیامدند؟) به این مطلب اشاره دارد؛ زیرا (رُسُلٌ مِنکُم) اقتضا میکند که پیامبرِ انسانها از جنس انسان و پیامبر جنّیان، از جنس جن باشد.[۵۵]

آیۀ (وَ إِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ؛[۵۶] هیچ امتى نیست مگر این که میان آنانبیمدهندهاى بوده است) نیز به همگونی پیامبران و امتِ پیرو آنان اشاره دارد. با استناد به این آیه نیز میتوان پیامبری از جنس جنّیان را برای آنان ادّعا کرد.[۵۷]

در برخی روایات ضعیف نیز از مبعوث شدن پیامبری از جنّیان به نام یوسف، یاد شده است.[۵۸]

در تحلیل این نظر میتوان گفت: ادلّۀ مطرح شده، وجود پیامبرانی از جنّیان را اثبات نمیکنند؛ زیرا اوّلاً روایت مربوط به «یوسفِ جنّی» ضعیف است و قابل استناد نیست؛

ثانیاً واژۀ نذیر در آیۀ (وَ إِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ) به مبلّغان و انذار کنندگان نیز اطلاق میشود و در صدد بیان اتمام حجّت است، نه همگونی پیامبر و پیرو.

ثالثاً، آیۀ (یا مَعْشَرَ ٱلْجِنِّ وَٱلْإِنسِ أَ لَمْ یأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ...) نیز به پیامبرانی همجنس با جن و انس دلالت ندارد؛ بلکه به گونۀ تغلیب، به پیامبری از مجموعۀ جن و انس اشاره دارد و تنها نافی وجود پیامبری از جنس فرشته است؛ ولی پیامبر خاص از جنّیان را اثبات نمیکند.[۵۹] برخی «رسول» را در این جا به معنای «مبلّغ» دانستهاند که پیام پیامبر را به مردم میرساند.

گفتنی است اگر چه دلایل مطرح شده تمام نیستند، ولی امکان ردّ این نظریّه نیز وجود ندارد.

آغاز خلقت: آغاز پیدایش جنّیان، قبل از خلقت انسانبوده است. آنان دیرزمانی بود که پدید آمده و همراه با ملائکه در آسمانها زیسته و خدای عزّ و جلّ را عبادت کرده بودند. پس از این دوره، انسان پدید آمده است:

(وَ الْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُوم.[۶۰]

و جنّیان را پیش از آن، از آتش پرحرارت نفوذکننده آفریدیم).

به تصریح آیات قرآن، خلقت ابلیس (فردی از جنّیان)، قبل از خلقت انسان بوده است. اعتراض ابلیس به دستور سجده کردن بر آدم علیه السلام، به تقدّم پیدایش وی و ماهیت جنّیان اشاره دارد:

(قَالَ مَا مَنَعَكَ أ لّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ.[۶۱]

[خدا] فرمود: چه چیزی مانع سجده کردن تو شد، وقتی به تو فرمان دادم [که سجده کنی]؟ گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفریدهای و او را از گِل).

با توجّه به این دلایل، خلقت جن، بر خلقت انسان، مقدّم بوده است.

برخی مفسّران گفتهاند: جنّیان، قبل از انسان، روی زمین زندگی کرده و فساد فراوان ایجاد کرده بودند. سخن فرشتگان در بارۀ فسادآفرینی انسان بر روی زمین که گفتند: (أَ تَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِكُ ٱلدِّمَاءَ؛[۶۲] آیا موجودی را در این زمین قرار میدهی که در آن، فساد میکند و خون میریزد؟) نیز اشاره به آگاهی آنان از خلقت جنّیان در روی زمین و فسادآفرینی آنهاست.[۶۳] البتّه این سخن دلایل نقلی تام ندارد، خصوصاً که ظاهر آیه، فساد را به انسان (البتّه انسانهای پیش از آدم علیه السلام)[۶۴] نسبت داده است.

ویژگیهای جنسیتی: جنّیان همانند انسانها به صورت دو جنس نر و ماده خلق شدهاند.

(وَ أَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً.[۶۵]

و این که مردانى از آدمیان به مردانى از جنّیان پناه مىبردند و چنین بود که [جنّیان] بر تباهکارىآنان افزودند).

این آیه بر جنسیت دوگانۀ جنّیان دلالت دارد. برخی روایات، این موضوع را اثبات میکنند و مشاهدات افراد نیز آن را تأیید میکند.

جنّیان، امکان باروری، تولید نسل و استمرار نسل در میان خود را دارند. در متون حدیثی از زادگان جن سخن رفته است. برخی افرادِ مدّعی رابطه با جن گفتهاند: زاد و ولد جنّیان، بسیار اندک است و آنان در سراسر عمر طولانی دو تا سه هزار سالۀ خود، تنها یک یا دو فرزند به دنیا میآورند.[۶۶]

برخی از امکان آمیزش و ارتباط جنسی انسانها و جنّیان سخن گفته[۶۷] و گاه به روایات ازدواج پسران آدم علیه السلام با جنّیان[۶۸] استناد کردهاند.[۶۹] همچنین برخی دیگر به آیۀ شراکت شیطان در زاد و ولد انسانها: (وَ شَارِكْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلاَدِ؛ و با آنها در اموال و فرزندان شرکت نما)[۷۰] استناد کردهاند.[۷۱]

در تحلیل این ادعا میگوییم: روایات ازدواج پسران آدم علیه السلام با جنّیان، اسناد شایستهای ندارد و نمیتوان با چنین روایات ضعیفی،[۷۲] موضوعی غیر عادی و غیر متعارف را اثبات کرد.

آیۀ بیان کنندۀ شراکت شیطان در زاد و ولد آدمیان نیز ارتباط جنسی میان انسان و جن را اثبات نمیکند؛ زیرا این شراکت به معنای برقراری رابطۀ جنسی نیست؛ بلکه به دست درازی شیطان به حریم احکام و تکالیف الهی اشاره دارد. در بارۀ ازدواج انسانها با جنّیان یا روابط عاشقانه با آنان، قصّهپردازیهای فراوانی شده و در مصادر تاریخی و داستانی نقل شده است.[۷۳]

توان فوق العاده: آیات قرآن به نیروی فرابشری جنّیان اشاره و کارهای بزرگ آنان، در ساماندهی نظام تمدّنی دورۀ سلیمان علیه السلام را بیان میکند:

(یعْمَلُونَ لَهُ مَا یشَاءُ مِن مَّحَارِیبَ وَ تَمَاثِیلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیات؛[۷۴]

آنها برای او هرچه میخواست از قصرهای محکم (با عبادتگاهها و محرابهای عبادت) و مجسمهها و کاسههایی همانند حوضهای بزرگ ودیگهای ثابت (غیر منقول) میساختند).

همچنین یکی از جنّیان به سلیمان علیه السلام گفت: من تخت ملکۀ سبا را پیش از آنکه از جای خود برخیزی، از سرزمین او به اینجا میآورم.[۷۵]

در متون تفسیری، کارهای بزرگ دیگری در این دوره به جنّیان نسبت داده شده که بیانگر توان فوق العادۀ آنان در حمل سنگهای بزرگی است که حرکت دادن آنها فراتر از توان بشر است.[۷۶] از این رو، ادّعای قدرت فراوان داشتنِ برخی جنّیان یا همۀ آنان، پذیرفته است.

در فرهنگ عربی و برخی فرهنگهای دیگر، ساختمانهای بزرگ و شگفتانگیز همچون: تخت جمشید، اهرام مصر، دیوار چین، بودای بامیان، بنای کهن شهر تَدمُر، کاخ بعلبک و...، به جنّیان نسبت داده شده است.[۷۷]

ساخت قصر شیشهای سلیمان که تعجّب بلقیس را بر انگیخت[۷۸] نیز به جنّیان نسبت داده شده است.[۷۹]

توان حرکت سریع: جنّیان، دارای توانایی حرکت و انتقال سریع (طیُّ الأرض) هستند. این خصوصیت میتواند به جهت ویژگی جسمانی آنان (پیدایش از آتش یا انرژی) باشد. قرآن، ادّعای عفریتی از جن را برای انتقال تخت بلقیس، از سبا (یمن) به فلسطین، قبل از پایان جلسۀ او با سلیمان علیه السلام ذکر کرده[۸۰] که نشان دهندۀ حرکت سریع رفت و برگشت جنّیان است. همچنین در روایتی، جنّیان به عنوان پیک سریع امامان علیهم السلام برای نامهرسانی به اشخاص، مطرح شدهاند که نامۀ امام باقر علیه السلام را قبل از آن که مرکّب آن خشک شود، به مخاطب رساندهاند.[۸۱]

تعامل جن و انسان: از آنچه گفته شد، معلوم میشود که انسانها و جنّیان، امکان برقراری رابطه و تعامل با یکدیگر را دارند و همانگونه که برخی انسانها میتوانند بر جنّیان مسلّط شوند، برخی جنّیان نیز قدرت تسلّط بر انسانها را دارند.

وسوسه و اغواگری برخی جنّیان نسبت به برخی انسانها و اثرگذاری بر آنان، در سورۀ ناس بیان شده است:

(مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسٱلَّذِى یوَسْوِسُ فِى صُدُورِ ٱلنَّاسِ * مِنَ ٱلْجِنَّةِ وَ ٱلنَّاسِ.[۸۲]

از شرّ آن وسوسهگر واپسگریز، که در دلهاى آدمیان وسوسه مىافکند، از جنّیانو آدمیان).

برخی گونههای دیوانگی و بیماری نیز به رابطۀ جنّیان با انسان نسبت داده شده است. از این رو، در زبان عربی، از فرد دیوانه با واژۀ «مجنون» یاد میشود که به معنای «جنزده» است. واژۀ «دیوانه» در زبان فارسی نیز به «دیو (جن) زدگی» اشاره دارد.[۸۳]

عربها، در دورۀ جاهلیت، معتقد بودند که هر شاعر، کاهن یا فرد فراتر از آدمیان عادی، با جن ارتباط دارد و از او الهام میگیرد.[۸۴] به همین دلیل، مشرکان قریش، در رویارویی با کلام خارق العاده و وحیانی پیامبر صلی الله علیه و آله، ایشان را «مجنون» میخواندند. مراد از مجنون در این جا، دیوانه نیست؛ بلکه کسی است که کلام فرابشری را از جنّیان آموخته است.

تسخیر جن: امکان تسخیر جن از سوی انسانهای خاص وجود دارد. به تصریح آیات قرآن، برخی جنّیان، تحت سلطۀ سلیمان علیه السلام بودند و کارهای او را انجام میدادند. (گروهی از جن پیشِ روی سلیمان به اذن پروردگار کار میکردند، و برای او معبدها، تمثال‌‌ها و ظروف بزرگِ غذا میساختند).[۸۵]

افزون بر پیامبران علیهم السلام و اولیای آنان، ممکن است افراد عادی نیز برخی جنّیان را تسخیر کرده، تحت سلطۀ خود در آورند. در متون روایی شیعه و اهل سنّت، اذکار و اورادی برای این کار بیان شدهاند که معمولاً اسناد ضعیفی دارند.

فقیهان شیعه در بارۀ حکم شرعی تسخیر جن، اختلاف نظر دارند. برخی آن را نامشروع دانسته[۸۶] و برخی دیگر، اصل آن را مشروع میشمارند، به شرط آن که ملازم با امر نامشروع دیگری (همچون مقدمات حرام یا احتمال تلف و جنون) نباشد؛[۸۷] ولی ظاهراً در این امر، اختلافی نیست که تسخیر جن از سوی مردمان عادی امری پسندیده نیست. فتاوای فقیهان در بارۀ جواز یا عدم جواز تسخیر جن، به تفصیل در مصادر فقهی مطرح شدهاند.[۸۸]

گفته شده است که جنّیان در مقابل سلطهجویی انسان بر آنان، مقاومت میکنند و گاه به این سبب به انسانها ضربه میزنند و حتّی آنها را هلاک میکنند. بر اساس این نظریه، تسلط جنّیان بر انسان، سادهتر از تسلط انسانها بر جنّیان است.

جن بودن ابلیس: ابلیس از گروه جنّیان است[۸۹] و از افراد سرشناس و شاخص آنان به شمار میرود؛ ولی رئیس آنان شمرده نمیشود؛ چون در میان جنّیان نیز افراد صالح و متدیّن وجود دارند.

غذای جن: جنّیان نیز همانند انسانها، با خوردن و آشامیدن رشد میکنند. در روایاتی از استخوان، باقیماندۀ غذاهای انسان، یا مغز استخوان، به عنوان خوراک جنّیان، یاد شده است.[۹۰] برخی کسانی که ادعای ارتباط با جنّیان را دارند از سیر شدن آنان با بو کشیدن غذا یاد کردهاند. در روایات اهل سنّت آمده است که جنّیان مسلمان، غذاهای ذبح شدۀ شرعی میخورند و کافران آنان از مردار، یا حیوانات با ذبح غیر شرعی[۹۱] استفاده میکنند.[۹۲]

محافظت در برابر جنّیان: اگر چه در عرف مردم از جنّیان به عنوان دشمن و آزار دهندۀ انسانها یاد میشود، ولی سند قابل قبول یا علّت موجّهی برای آسیب زدن بدون دلیل جنّیان به انسان وجود ندارد. البتّه در میان مردم بویژه در دورۀ کهن، از آسیب دیدن انسانها به وسیلۀ جنّیان، فراوان یاد شده و راههای پیشگیری از آن مطرح شده است. علّامۀ مجلسی نیز دعاهایی را برای در امان ماندن از آسیب جن، نقل کرده است[۹۳] که بیشتر آنها از کتاب طبّ الأئمة است و استناد معتبری ندارد.

در فرهنگ ایرانیان، جن از قرآن و آیات آن و خصوصاً از آیۀ (بِسْمِ ٱللهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ) فراری است و برخی اذکار و آیات، سبب مصون ماندن از آزار او میشود. اصطلاح «جن و بسم اللّٰه» بیانگر گریزان بودن جن از این آیۀ شریف است که مسلّماً ناظر به جنّیان غیر مسلمان است.

دیدن جن: در روزگار سلیمان علیه السلام و در دربار ایشان، جنّیان، حضور رسمیداشتهاند و مردمان، آنها را میدیدهاند. درخواست انتقال تخت بلقیس از سوی یک جن در حضور سلیمان علیه السلام پس از شنیدن سخن هدهد و پاسخگویی فردی از آدمیان با طرح ادّعایی دشوارتر، نشانۀ تجسّد جنّیان در آن مجلس و مشاهده شدن آنها از سوی آدمیان است.[۹۴]

حضور آنان در سپاه سلیمان علیه السلام و انجام دادن برخی کارهای بزرگ برای ایشان نیز مؤیّد این سخن است؛[۹۵] ولی در دورههای دیگر، تجسّد و تجسّم جنّیان در حضور آدمیان گزارش نشده و تنها در موارد خاص، آنان خود را به برخی از افراد نمایاندهاند.[۹۶]

زندگی جمعی: جنّیان نیز همانند انسان، زندگی جمعی و نظام اجتماعی دارند. آیات زیر، به قومیاز جن اشاره کرده است که مورد خطاب جنّیان فهیم قرار گرفتهاند:

(قَالُوا یا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِّمَا بَینَ یدَیهِ یَهْدِى إِلَى ٱلْحَقِّ وَ إِلَى طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ * یا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِىَ ٱللهِ وَ ءَامِنُوا بِهِ یغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَ یُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * وَ مَن لَّا يُجِبْ دَاعِىَ ٱللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِى ٱلْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءُ أُولٰئِكَ فِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ).[۹۷]

گفتند: اى قوم! ما [آیات] کتابى را شنیدیم که پس از موسى فرو فرستاده شده است و آنچه را [از کتابهاى الهی] که پیش از آن بوده، راست مىشمارد [و] به سوى حقو به راهى راست راهنمایى مىکند * اى قوم! پاسخ فرا خواننده به خداوند را بدهید و به او ایمان آورید تا [خداوند] پارهاىاز گناهانتان را بیامرزد و شما را از عذابى دردناک پناه دهد * و هر که دعوتکنندۀ خدا را اجابت نکند، هرگز در روی زمین عاجز کننده[ی خدا] نخواهد بود [که از مُلک خدا فرار کند یا به قدرت برتری پناهنده شود] و او را جز خدا هیچ سرپرست و یاوری نیست. چنین کسانی در گمراهی آشکارند).

خدمت به سلیمان علیه السلام: در آیات حکایتگر حوادث مربوط به سلیمان علیه السلام جنّیان، حضور پررنگی در دربار و سپاه ایشان دارند و تحت تسلّط سلیمان اند. جنّیان، کارهای بزرگی برای ایشان انجام میدادند که انسانها از انجام دادن آنها عاجز بودند. به برخی از این موارد پیشتر اشاره شد.

شکل و ظاهر جن: بر اساس برخی روایات، جنّیان میتوانند به صورت حیواناتی همچون مار، سگ، گربه، یا انسان در آیند.[۹۸]

نزاع جنّیان: برخی از روایات بر وقوع درگیری میان جنّیان اشاره دارند که با توجّه به ویژگیهای آنان، امری پذیرفته است. در روایتی ذکر شده که آنان از پیامبر صلی الله علیه و آله تقاضای داوری کردند و ایشان نیز امام علی علیه السلام را برای داوری فرستاد؛ ولی میان آنان صلح بر قرار نشد و امیر مؤمنان با گروه متمرّد جنگید.[۹۹]

انکار یا تأویل جن: افسانهپردازی، داستانسرایی و خرافهگویی در بارۀ جنّیان و نیز سوء استفاده، کاسبی و شیّادیهای مدّعیان جنگیری، سبب بیاعتمادی برخی افراد به وجود یا ماهیت جن شده است، چنان که در دورۀ معاصر، گسترش علوم تجربی، ارتقای سطح بهداشت، استفاده از روشنایی در شب و کاهش اعتماد به افسانهها، سبب تشکیک در اصل وجود جن گردیده است. از این رو، برخی اصلاحگران دورۀ معاصر برای توجیه آیات قرآنیِ اشاره کننده به جن و همگونسازی آن با علوم تجربی، به تأویل و توجیه آیات مرتبط با جن پرداختهاند. این گروه از متجدّدان که میکوشند همۀ امور را با علوم تجربی توجیه کنند، جن را به معنای میکروب دانستهاند. برخی از آنان برای اثبات ادّعای خود به روایت امیر مؤمنان علیه السلام استناد میکنند که فرمود:

لا تَشرَبوا الماءَ مِن ثُلمَةِ الإناءِ وَ لا مِن عُروَتِهِ؛ فَإنَّ الشَّیطان یَقعُدُ عَلَی العُروَةَ والثُّلمَةِ.[۱۰۰]

آب خوردن از محلّ شکستگی ظرف یا سَمت دستۀ آن، روا نیست؛ زیرا شیطان، بر همان جای دسته و سمت شکستگی مینشیند.

آنان با مشابهسازی ظرف شکستۀ آلوده به میکروب و ظرف شکستۀ مورد استفادۀ جنّیان، همسانی میکروب و جن را نتیجه گرفتهاند.[۱۰۱]

این استدلال، تمام نیست؛ زیرا بسیاری از ویژگیهای قرآنی و غیر قرآنی قابل اعتماد در بارۀ جنّیان، با میکروب، قابل جمع نیستند.

گفتههای دیگر در بارۀ جن

جن، موجودی نامرئی، اسرارآمیز و پر راز و رمز است که جایگاهی ویژه و تأثیرگذار در فرهنگ کهن اعراب، ایرانیان و هندیان داشته است و داستانها و افسانه‌‌های فراوانی در بارهاش در این فرهنگها وجود دارد.

جن را در ایران، دیو (جنّ مذکّر)، پَری (جنّ مؤنّث)، عِفریت، غول، نَسناس، همزاد، آل، زار، باد و بَختک نیز مینامند.[۱۰۲]

وجود جنّیان، اگر چه در قرآن به صراحت، بیان و به برخی از ویژگیهای آنان نیز اشاره شده، ولی به جهت پوشیدگی از دید آدمیان، در همۀ فرهنگها آمیخته با خرافات و اطّلاعات غیر مستند، اغراقآمیز و اثبات ناشدنی است. در نتیجه، هر پدیده یا رویداد خارقالعاده یا باورناپذیر را به جنّیان، مستند میکنند و با داستانسرایی و قصّهپردازی، مطالبی را در بارۀ آنان ساخته، یا به آنان نسبت میدهند. به سخن دیگر، مجموعۀ اطّلاعات غیر موثّق، گفتههای واهی، توهّمات و داستانپردازیها در بارۀ جنّیان و ویژگیهای آنان چندان فراوان، گوناگون و متعارض است که دستیابی به آگاهیهای دقیق، قابل اعتماد و جامع را در بارۀ آنان، دشوار میسازد.

اختلاط و در هم شدنِ آگاهیهای موثّق و غیر موثّق، سبب بیاعتمادی بسیاری از معاصران متجدّد به این اطّلاعات و حتّی انکار این موجود شده است، بویژه آن که اثبات این موجود و ویژگیهای آن، امری فَراحِسّی است و در حیطۀ علوم تجربی نمیگنجد. از این رو، افرادی که تنها به علوم تجربی تکیه میکنند، به اصل وجود و ویژگیهای این موجود، بیاعتمادند.

نظام اجتماعی عرفی: در فرهنگهای ایرانی، هندی و عربی، جنّیان، دارای مراسم عروسی و عزا هستند. در این نظام اجتماعی، حاکم یا پادشاه وجود دارد و بقیّه، ملزم به اطاعت از اویند. گفتهاند: زَعفَر، پادشاه جنّیان بود که همراه با سپاهیان خود در واقعۀ کربلا قصد کمک به امام حسین علیه السلام را داشت که این کمک، از جانب امام علیه السلام پذیرفته نشد.[۱۰۳] ادّعا شده که زعفرِ جنّی در قرن چهاردهم قمری از دنیا رفت و پسرش کاظم به جای او نشسته است.[۱۰۴]

مکان زندگی: در فرهنگ عربی و ایرانی، جنّیان در: کوه، بیابان، چاه، حمّام، گورستان، آبانبار، طویله و محیطهای مرطوب زندگی میکنند.

برخی ادّعا کردهاند که جنّیان از فناوریهای جدید استفاده نمیکنند و به روش کهن، روزگار میگذرانند.[۱۰۵]

همزاد: در عقاید عامیانۀ ایران، جنّیان به زنان زائو و نوزاد آنان آسیب میرسانند. از این رو، پس از زایمان و در ایّام نفاس زن، او را تنها نمیگذارند.

در فرهنگ عامیانۀ ایرانیان، همراه با تولّد هر کودک، همزادی از جن نیز با او متولّد میشود. این باور که مستندی ندارد، با مخالفت برخی مدّعیان رابطه با جن رو بهرو شده است؛ چرا که آنها مجموع جنّیان موجود در کرۀ زمین را حدود دوازده میلیون نفر میدانند که در عمر طولانی سه هزار سالۀ خود، یک یا دو فرزند از آنان پدید میآید.[۱۰۶]

موضوعات و مباحث مطرح شدۀ موثّق و غیر موثّق دیگری نیز در باره جنّیان مطرح است که از مجال این مجموعه بیرون است. البته بخشی از این مباحث، در مَدخل «جنون» در همین دانشنامه آمده است.

در بارۀ این مَدخل

آیات و روایات مرتبط با جنّیان در این مجموعه (مدخل «جن») در سه فصل فراهم آمدهاند:

در فصل اوّل، افزون بر شناخت حقیقت جن، به خلقت جن و آغاز زمان خلقت جن پرداخته شده و سپس گونههای آن برشمرده شدهاند و به برخی از ویژگیهای آنان، از جمله صعود به آسمانها و محروم بودنشان از علم غیب نیز اشاره شده است.

در فصل دوم، تکلیفپذیری جن بر اساس حکمت خلقت او و تبعیت جنّیان از پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام تبیین شده است. تمایل جنّیان به همراهی با امام حسین علیه السلام، عزاداری آنان برای ایشان و وضعیت آنان در قیامت در ادامه آمده است.

در فصل سوم به تسخیر جن از سوی برخی همچون سلیمان پیامبر علیه السلام و پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام اشاره شده و روایاتی از یاریرسانی آنان به افراد گمشده، به عنوان گونهای از یاریهای آنان به انسان، گزارش شدهاند.

الفصل الأوّل: التَّعَرُّفُ عَلَى الجِنِّ

فصل یکم: شناخت جن

۱ / ۱: خَلقُ الجِنَّ

۱ / ۱: آفرینش جن

الكتاب

(وَ ٱلْجَانَّ خَلَقْنَٰهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ ٱلسَّمُومِ).[۱۰۷]

(و جن را پیش از آن، از آتشی گرم و سوزان خلق کردیم).

(وَ خَلَقَ ٱلْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ).[۱۰۸]

(و جن را از شعلههای مختلط و متحرّک آتش خلق کرد).

(قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ).[۱۰۹]

([خداوند به شیطان] فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیزی مانع تو شد که سجده نکنی؟». گفت: «من از او بهترم. مرا از آتش آفریدهای و او را از گِل»).

الحديث

1. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: خُلِقَتِ المَلائِكَةُ مِن نورٍ، و خُلِقَ الجانُّ مِن مارِجٍ مِن نارٍ، و خُلِقَ آدَمُ مِمّا وُصِفَ لَكُم.[۱۱۰]

1. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: فرشتگان از نور، آفریده شدند و جنّیان از شرارهای از آتش و آدم از همان چیزی که [در قرآن] برایتان وصف شده است.

2. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ اللهَ عزّ و جلّ خَلَقَ المَلائِكَةَ مِنَ النّورِ، و خَلَقَ الجانَّ مِنَ النّارِ، و خَلَقَ الجِنَّ صِنفاً مِنَ الجانَّ مِنَ الرّيحِ، و خَلَقَ صِنفاً مِنَ الجِنَّ مِنَ الماءِ.[۱۱۱]

2. امام صادق علیه السلام: خداوند عزّ و جلّ فرشتگان را از نور آفرید، جان (الجانّ) را از آتش، و جن را که گونهای از جان هستند، از باد آفرید، و گونهای دیگر از جن را از آب.

۱ / ۲: خَلقُ الجِنَّ وَ المَلائِكَةِ قَبلَ آدَمَ علیه السلام

۱ / ۲: آفرینش جن و فرشتگان، پیش از آدم علیه السلام

3. الاختصاص عن ابن عبّاس عن رسول اللّهصلی الله علیه و آله - في جَوابِ أسئِلَةِ عَبدِ اللهِ بنِ سَلامٍ مَبعوثِ اليَهودِ إلَيهِ صلی الله علیه و آله -:... قالَ [عَبدُ اللهِ]: مَن سَكَنَ الْأَرضَ قَبلَ آدَمَ؟ قالَ: الجِنُّ. قالَ: و قَبلَ الجِنَّ؟ قالَ: المَلائِكَةُ. قالَ: و قَبلَ المَلائِكَةِ؟ قالَ: آدَمُ[۱۱۲].

قالَ: فَكَم كانَ بَينَ الجِنَّ و بَينَ المَلائِكَةِ؟ قالَ: سَبعَةُ آلافِ سَنَةٍ. [قالَ:] فَبَينَ المَلائِكَةِ و بَينَ آدَمَ؟ قالَ: ألفَي ألفِ سَنَةٍ. قالَ: صَدَقتَ يا مُحَمَّدُ.[۱۱۳]

3. الاختصاص - به نقل از ابن عبّاس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، در پاسخ پرسشهای فرستادۀ یهودیان، عبد اللّٰهبن سلام -: [عبد اللّٰه] گفت: پیش از آدم، چه کسی در زمین ساکن بود؟ [پیامبر صلی الله علیه و آله] فرمود: «جن». پرسید: پیش از جن؟ فرمود: «فرشتگان». پرسید: پیش از فرشتگان؟ فرمود: «آدم».

پرسید: فاصله زمانی جنّیان تا فرشتگان چه قدر بود؟ فرمود: «هفت هزار سال». پرسید: میان فرشتگان تا آدم؟ فرمود: «دو هزار هزار سال». گفت: راست گفتی، ای محمّد!

4. الإمام عليّ علیه السلام: إنَّ اللهَ تَبارَكَ و تَعالیٰ لَمّا أحَبَّ أن يَخلُقَ خَلقاً بِيَدِهِ، و ذٰلِكَ بَعدَما مَضیٰ مِنَ الجِنَّ وَ النِّسناسِ[۱۱۴] فِي الْأَرضِ سَبعَةُ آلافِ سَنَةٍ... قالَ جَلَّ جَلالُهُ: يا مَلائِكَتي! إنّي أعلَمُ ما لا تَعلَمونَ، إنّي اُريدُ أن أخلُقَ خَلقاً بِيَدي، أجعَلُ ذُرِّيَّتَهُ أنبِياءَ مُرسَلينَ و عِباداً صالِحينَ و أئِمَّةً مُهتَدينَ، أجعَلُهُم خُلَفائي عَلیٰ خَلقي في أرضي... و اُبينُ النِّسناسَ مِن أرضي فَاُطَهِّرُها مِنهُم، و أَنقُلُ مَرَدَةَ الجِنَّ العُصاةَ عَن بَرِيَّتي و خَلقي و خِيَرَتي، و اُسكِنُهُم فِي الهَواءِ و في أقطارِ الْأَرضِ، لا يُجاوِرونَ نَسلَ خَلقي، و أَجعَلُ بَينَ الجِنَّ و بَينَ خَلقي حِجاباً، و لا يَری نَسلُ خَلقِيَ الجِنَّ و لا يُؤانِسونَهُم و لا يُخالِطونَهُم.[۱۱۵]

4. امام علی علیه السلام: خداوند - تبارک و تعالی - هفت هزار سال پس از سکونت جن و نسناس (موجودات انساننما) در زمین، چون دوست داشت با دست [قدرت] خود آفریدهای را بیافریند... فرمود: ای فرشتگان من! من چیزی میدانم که شما نمیدانید. من میخواهم مخلوقی با دست خودم بیافرینم که نسل او را پیامبرانی مرسل و بندگانی شایسته و رهبرانی رهیافته قرار دهم و آنها را در زمین به جانشینی خود در میان آفریدگانم بگمارم... و نسناس را از زمینم بردارم و آن را از وجودشان پاک سازم. جنّیان سرکش و نافرمان را از ساخته و آفریده و برگزیدهام [آدم] دور سازم و آنها را در هوا و در کرانههای زمین اسکان دهم تا در مجاورت نسل آفریدهام نباشند و میان جنّیان و آفریدهام پردهای قرار دهم تا فرزندان آفریدهام جنّیان را نبینند و با آنها همنشینی و معاشرت نکنند.

5. الإمام الباقر علیه السلام: سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام: هَل كانَ فِي الْأَرضِ خَلقٌ مِن خَلقِ اللهِ تَعالی يَعبُدونَ اللهَ قَبلَ آدَمَ علیه السلام و ذُرِّيَّتِةِ؟

فَقالَ: نَعَم، قَد كانَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرضِ خَلقٌ مِن خَلقِ اللهِ، يُقَدَّسونَ اللهَ و يُسَبَّحونَهُ و يُعَظَّمونَهُ بِاللَّيلِ وَ النَّهارِ لا يَفتُرونَ، فَإِنَّ اللهَ عزّ و جلّ لَمّا خَلَقَ الأَرَضينَ خَلَقَها قَبلَ السَّماواتِ، ثُمَّ خَلَقَ المَلائِكَةَ روحانِيّينَ، لَهُم أجنِحَةٌ يَطيرونَ بِها حَيثُ يَشاءُ اللهُ، فَأَسكَنَهُم فيما بَينَ أطباقِ السَّماواتِ يُقَدَّسونَهُ فِي اللَّيلِ وَ النَّهارِ، وَ اصطَفیٰ مِنهُم إسرافيلَ و ميكائيلَ و جَبرائيلَ.

ثُمَّ خَلَقَ عزّ و جلّ فِي الْأَرضِ الجِنَّ روحانِيّينَ لَهُم أجنِحَةٌ، فَخَلَقَهُم دونَ خَلقِ المَلائِكَةِ، و خَفَضَهُم أن يَبلُغوا مَبلَغَ المَلائِكَةِ فِي الطَّيَرانِ و غَيرِ ذٰلِكَ، فَأَسكَنَهُم فيما بَينَ أطباقِ الْأَرَضينَ السَّبعِ و فَوقَهُنَّ، يُقَدَّسونَ اللهَ اللَّيلَ وَ النَّهارَ لا يَفتُرونَ.

ثُمَّ خَلَقَ خَلقاً دونَهُم، لَهُم أبدانٌ و أَرواحٌ بِغَيرِ أجنِحَةٍ، يَأكُلونَ و يَشرَبونَ، (نِسناسٌ) أشباهُ خَلقِهِم، و لَيسوا بِإِنسٍ، و أَسكَنَهُم أوساطَ الْأَرضِ عَلیٰ ظَهرِ الْأَرضِ مَعَ الجِنَّ، يُقَدَّسونَ اللهَ اللَّيلَ وَ النَّهارَ لا يَفتُرونَ.

قالَ: و كانَ الجِنُّ تَطيرُ فِي السَّماءِ فَتَلقَى المَلائِكَةَ فِي السَّماواتِ، فَيُسَلَّمونَ عَلَيهِم و يَزورونَهُم و يَستَريحونَ إلَيهِم و يَتَعَلَّمونَ مِنهُمُ الخَيرَ. ثُمَّ إنَّ طائِفَةً مِنَ الجِنَّ وَ النِّسناسِ الَّذينَ خَلَقَهُمُ اللهُ و أَسكَنَهُم أوساطَ الأَرضِ مَعَ الجِنَّ، تَمَرَّدوا و عَتَوا عَن أمرِ اللهِ، فَمَرِحوا و بَغَوا فِي الْأَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ، و عَلا بَعضُهُم عَلیٰ بَعضٍ فِي العُتُوِّ عَلَى اللهِ تَعالیٰ، حَتّیٰ سَفَكُوا الدِّماءَ فيما بَينَهُم، و أَظهَرُوا الفَسادَ، و جَحَدوا رُبوبِيَّةَ اللهِ تَعالیٰ.

قالَ: و أَقامَتِ الطّائِفَةُ المُطيعونَ مِنَ الجِنَّ عَلیٰ رِضوانِ اللهِ تَعالیٰ و طاعَتِهِ، و بايَنُوا الطّائِفَتَينِ مِنَ الجِنَّ وَ النِّسناسِ الَّذينَ عَتَوا عَن أمرِ اللهِ تَعالیٰ.

قالَ: فَحَطَّ اللهُ أجنِحَةَ الطّائِفَةِ مِنَ الجِنَّ الَّذينَ عَتَوا عَن أمرِ اللهِ و تَمَرَّدوا، فَكانوا لا يَقدِرونَ عَلَى الطَّيَرانِ إلَى السَّماءِ و إلیٰ مُلاقاةِ المَلائِكَةِ؛ لِمَا ارتَكَبوا مِنَ الذُّنوبِ وَ المَعاصي.

قالَ: و كانَتِ الطّائِفَةُ المُطيعَةُ لَأَمرِ اللهِ مِنَ الجِنَّ تَطيرُ إلَى السَّماءِ اللَّيلَ وَ النَّهارَ عَلیٰ ما كانَت عَلَيهِ، و كانَ إبليسُ - وَ اسمُهُ «الحارِثُ» - يُظهِرُ لِلمَلائِكَةِ أنَّهُ مِنَ الطّائِفَةِ المُطيعَةِ.

ثُمَّ خَلَقَ اللهُ تَعالیٰ خَلقاً عَلی خِلافِ خَلقِ المَلائِكَةِ و عَلیٰ خِلافِ خَلقِ الجِنَّ و عَلیٰ خِلافِ خَلقِ النَّسناسِ، يَدِبّونَ كَما يَدِبُّ الهَوامُّ فِي الأَرضِ.…

إنَّ اللهَ أحَبَّ أن يَخلُقَ خَلقاً، و ذٰلِكَ بَعدَما مَضی لِلجِنَّ وَ النِّسناسِ سَبعَةُ آلافِ سَنَةٍ، فَلَمّا كانَ مِن خَلقِ اللهِ أن يَخلُقَ آدَمَ لِلَّذي أرادَ مِنَ التَّدبيرِ وَ التَّقديرِ فيما هُوَ مُكَوَّنُهُ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرَضينَ، كَشَفَ عَن أطباقِ السَّماواتِ، ثُمَّ قالَ لِلمَلائِكَةِ: اُنظُروا إلیٰ أهلِ الْأَرضِ مِن خَلقي مِنَ الجِنَّ وَ النِّسناسِ، هَل تَرضَونَ أعمالَهُم و طاعَتَهُم لي؟ فَاطَّلَعَتِ المَلائِكَةُ و رَأَوا ما يَعمَلونَ فيها مِنَ المَعاصي و سَفكِ الدِّماءِ وَ الفَسادِ فِي الْأَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ، أعظَموا ذٰلِكَ و غَضِبوا لِلهِ و أَسِفوا عَلیٰ أهلِ الْأَرضِ و لَم يَملِكوا غَضَبَهُم، و قالوا: رَبَّنا، أنتَ العَزيزُ الجَبّارُ الظّاهِرُ العَظيمُ الشَّأنِ، و هٰؤُلاءِ كُلُّهُم خَلقُكَ الضَّعيفُ الذَّليلُ في أرضِكَ، كُلُّهُم يَتَقَلَّبونَ في قَبضَتِكَ، و يَعيشونَ بِرِزقِكَ، و يَتَمَتَّعونَ بِعافِيَتِكَ، و هُم يَعصونَكَ بِمِثلِ هٰذِهِ الذُّنوبِ العِظامِ، لا تَغضَبُ و لا تَنتَقِمُ مِنهُم لِنَفسِكَ بِما تَسمَعُ مِنهُم و تَریٰ، و قَد عَظُمَ ذٰلِكَ عَلَينا و أَكبَرناهُ فيكَ!

قالَ: فَلَمّا سَمِعَ اللهُ تَعالیٰ مَقالَةَ المَلائِكَةِ قالَ: (إِنِّى جَاعِلٌ فِى ٱلْأَرْضِ خَلِيفَةً)، فَيَكونُ حُجَّتي عَلیٰ خَلقي فِي الْأَرضِ. فَقالَتِ المَلائِكَةُ: سُبحانَكَ رَبَّنا (أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ ٱلدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ)؟!

فَقالَ اللهُ تَعالیٰ: يا مَلائِكَتي، (إِنِّى أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ)[۱۱۶]، إنّي أخلُقُ خَلقاً بِيَدي، أجعَلُهُم خُلَفائي عَلیٰ خَلقي في أرضي، يَنهَونَهُم عَن مَعصِيَتي، و يُنذِرونَهُم و يَهدونَهُم إلیٰ طاعَتي، و يَسلُكونَ بِهِم طَريقَ سَبيلي، أجعَلُهُم حُجَّةً لي عُذراً و نُذراً، و أَنفِي الشَّياطينَ مِن أرضي، و اُطَهِّرُها مِنهُم، فَأُسكِنُهُم فِي الهَواءِ مِن أقطارِ الأَرضِ و فِي الفَيافي، فَلا يَراهُم خَلقٌ، و لا يَرَونَ شَخصَهُم، و لا يُجالِسونَهُم و لا يُخالِطونَهُم، و لا يُؤاكِلونَهُم و لا يُشارِبونَهُم، و اُنَفِّرُ مَرَدَةَ الجِنَّ العُصاةَ عَن نَسلِ بَرِيَّتي و خَلقي و خِيَرَتي؛ فَلا يُجاوِرونَ خَلقي، و أَجعَلُ بَينَ خَلقي و بَينَ الجانَّ حِجاباً؛ فَلا يَریٰ خَلقي شَخصَ الجِنَّ، و لا يُجالِسونَهُم و لا يُشارِبونَهُم، و لا يَتَهَجَّمونَ تَهَجُّمَهُم، و مَن عَصاني مِن نَسلِ خَلقِيَ الَّذي عَظَّمتُهُ وَ اصطَفَيتُهُ لِغَيبي، اُسكِنُهُم مَساكِنَ العُصاةِ، و اُورِدُهُم مَورِدَهُم و لا اُبالي.

فَقالَتِ المَلائِكَةُ: (لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ ٱلْعَلِيمُ ٱلْحَكِيمُ)[۱۱۷].[۱۱۸]

5. امام باقر علیه السلام: از امیرمؤمنان علیه السلام سؤال شد: آیا پیش از آدم علیه السلام و نسل او، خداوند متعال در روی زمین مخلوقاتی داشته است که خدا را بپرستند؟

فرمود: «آری، در آسمانها و زمین، مخلوقاتی از آفریدگان خدا بودند که شب و روز، بیوقفه، او را تقدیس و تسبیح میکردند و افترا نمیزدند؛ زیرا خداوند عزّ و جلّ پیش از آفریدن آسمانها، زمینها را آفرید. سپس فرشتگان را از جنس روح آفرید که بال دارند و با آن بالها هر جا که خدا خواهد، پرواز میکنند. سپس خداوند، آنها را در میان طبقات آسمانها اسکان داد. آنها شبانهروز او را تقدیس میکنند. از میان آنها اسرافیل و میکائیل وجبرائیل را برگزید.

سپس خدای عزّ و جلّ در زمین، جنّیان را آفرید که آنها نیز موجوداتی از جنس روح بودند و بالدار. آنها را فروتر از فرشتگان آفرید، چنان که نتوانند در پرواز و جز آن به حدّ فرشتگان برسند و آنها را در [فاصلۀ] میان طبقات هفتگانۀ زمین و بالای آنها اسکان داد. آنها شب و روز، بیوقفه خدا را تقدیس میکنند.

سپس مخلوقات دیگری فروتر از آنها (اجنه) خلق کرد که بدن و روح دارند؛ ولی بال ندارند و میخورند و میآشامند. موجوداتی انساننما (نَسناس) هم هستند؛ امّا انسان نیستند. اینها را در میانههای پهنۀ زمین همراه جنّیان اسکان داد. اینها نیز شب و روز، بیوقفه خدا را تقدیس میکنند.

جنّیان به آسمان پرواز میکنند و در آسمانها به فرشتگان بر میخورند و به آنها سلام میکنند و به دیدارشان میروند و نزد آنها استراحت میکنند و از آنها خوبی میآموزند. سپس گروهی از جنّیان و نسناس که خداوند آنها را آفرید و در وسطهای زمین جایشان داد، از فرمان خدا سرکشی و سرپیچی کردند و به ناحق در روی زمین به عیّاشی و ستم پرداختند و در سرکشی از فرمان خداوند متعال بر یکدیگر پیشی گرفتند تا جایی که به ریختن خون یکدیگر پرداختند و تبهکاری نمودند و ربوبیت خداوند متعال را انکار کردند.

امّا جنّیان فرمانبردار، همچنان بر خشنودی خدای متعال و فرمانبری از او پا بر جا ماندند و از دو طایفۀ جن و نسناسی که از فرمان خداوند متعال سر پیچیدند، جدا گشتند. پس خداوند، بالهای جنّیان نافرمان از خدا و سرکش را ریخت و از آن پس، به سبب انجام گناهان و معاصی، دیگر قادر به پر کشیدن به آسمان و ملاقات با فرشتگان نبودند؛ ولی جنّیان فرمانبردار از دستور خداوند، همچون گذشته، شب و روز به آسمان پر میکشیدند. ابلیس که نامش "حارث" است، به فرشتگان وانمود میکرد که از طایفۀ فرمانبرداران است.

سپس خداوند متعال، مخلوقاتی که [نوع] خلقتشان متفاوت با خلقت فرشتگان و جن و نسناس بود، آفرید. اینان بر روی زمین همانند خزندگان، میخزیدند.…

هفت هزار سال پس از خلقت جنّیان و نَسناس، خداوند خواست مخلوقاتی دیگر بیافریند، و چون از [برنامۀ] آفرینش خدا این بود که بر اساس همان تدبیر و تقدیری که آسمانها و زمین را آفرید، آدم را بیافریند، پردۀ طبقات آسمانها را کنار زد و سپس به فرشتگان فرمود: به آفریدگان من، از جن و نَسناس، در روی زمین بنگرید. آیا اعمال و رفتار آنها و اطاعتشان از مرا میپسندید؟ فرشتگان نگریستند و دیدند که آنها در زمین سر به نافرمانی برداشتهاند و به ناحق، خون میریزند و تبهکاری میکنند. این کارها بر فرشتگان گران آمد و به خاطر خدا خشمگین شدند و بر زمینیان افسوس خوردند و نتوانستند خشم خویش را در اختیار گیرند و گفتند: پروردگارا! تویی آن عزّتمند مقتدر و چیره و پرشُکوه، و اینان همگی آفریدگان ناتوان و خوار تو در زمین تو و همۀ آنها در قبضۀ قدرت تو هستند و با رزق و روزی تو زندگی میکنند و از عافیت تو بهرهمندند؛ امّا با چنین گناهان بزرگی، تو را نافرمانی میکنند، و با این چیزهایی که از آنها میشنوی و میبینی، باز برایشان خشم نمیگیری و انتقامت را از آنان نمیگیری. راستی که تو چه بزرگوار و بردباری!

خداوند متعال چون گفتار فرشتگان را شنید، فرمود: (من در زمین جانشینی خواهم گماشت) و او بر آفریدگان من در زمین حجّت خواهد بود. فرشتگان گفتند: منزّهی تو، ای پروردگار ما! (آیا در زمین کسی را میگماری که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد، حال آن که ما تو را تسبیح و ستایش و تقدیس میکنیم؟).

خداوند متعال فرمود: ای فرشتگان من! (من چیزی میدانم که شما نمیدانید). من با دست خویش مخلوقاتی میآفرینم و آنها را جانشینان خود بر مخلوقات در زمین قرار میدهم که ایشان را از نافرمانی من نهی میکنند و هشدارشان میدهند و به اطاعت از من رهنمونشان میشوند و آنها را به راه من میبرند. ایشان را حجّت خود قرار میدهم که راه هر گونه عذری را بر آنها میبندند و هشدار میدهند. شیطانها را هم از زمین خود طرد میکنم و زمین را از وجودشان پاک میسازم. آنها را در هوا - یعنی در کرانههای زمین و در بیابانها - اسکان میدهم که هیچ خلقی ایشان را نبیند و شخصِ آنها را مشاهده نکند و با ایشان همنشینی و مجالست ننماید و با آنها همخورد و همنوش نشود. جنّیان سرکش و نافرمان را نیز از نسلِ آفریدهام و مخلوقم و برگزیدهام [آدم علیه السلام] دور میسازم تا در جوار آفریدگان من نباشند و میان آفریدگانم (آدمیان) و جان (جنّیان) حجابی قرار میدهم تا آفریدگانم شخص جنّیان را نبینند و با آنها همنشین و همنوش نشوند و همچون آنان به یکدیگر حمله نکنند؛ امّا اگر فرزندان آفریدهام [آدم علیه السلام] که او را بزرگ داشتهام و برای غیب خویش برگزیدهام، مرا نافرمانی کنند، آنها را نیز در جایگاههای نافرمانان اسکان میدهم و همچون ایشان به هلاکتشان میافکنم و [از این کار] باک ندارم.

فرشتگان گفتند: (ما را جز آنچه [خود] به ما آموختهای، هیچ دانشی نیست. تویی دانای حکیم)».

6. الإمام الباقر علیه السلام - في قَولِ اللهِ عزّ و جلّ (وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّى جَاعِلٌ فِى ٱلْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ ٱلدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ) -: كانَ في قَولِهِم هٰذا مِنَّةٌ مِنهُم عَلَى اللهِ بِعِبادَتِهِم، و إنَّما قالَ ذٰلِكَ بَعضُ المَلائِكَةِ لِما عَرَفوا مِن حالِ مَن كانَ فِي الْأَرضِ مِنَ الجِنَّ قَبلَ آدَمَ.[۱۱۹]

6. امام باقر علیه السلام - در بارۀ سخن خداوند عزّ و جلّ: (آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین، جانشین خواهم گمارد. فرشتگان گفتند: آیا در آن، کسی را میگماری که در آن تباهی کند و خون بریزد، در حالی که ما تو را تسبیح و ستایش و تقدیس میکنیم؟!) -: این سخن فرشتگان، متضمّن منّتی است که با عبادت خود بر خداوند نهادند. این سخن را برخی فرشتگان گفتند؛ چون از کارهایی که جنّیان، پیش از آدم، در زمین کرده بودند، خبر داشتند.

۱ / ۳: أصنافُ الجِنَّ

۱ / ۳: گونههای جن

7. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: خَلَقَ اللهُ الجِنَّ خَمسَةَ أصنافٍ: صِنفٌ كَالرّيحِ فِي الهَواءِ، و صِنفٌ حَيّاتٌ، و صِنفٌ عَقارِبُ، و صِنفٌ حَشَراتُ الْأَرضِ، و صِنفٌ كَبَني آدَمَ عَلَيهِمُ الحِسابُ وَ العِقابُ.[۱۲۰]

7. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداوند، جنّیان را پنجگونه آفرید: گونهای مانند باد در هوا هستند، گونهای مارهایند، گونهای کژدمهایند، گونهای حشرات زمیناند، و گونهای همانند آدمیان هستند که دارای حسابرسی و کیفرند.

8. عنهصلی الله علیه و آله: الجِنُّ ثَلاثَةُ أصنافٍ: صِنفٌ لَهُم أجنِحَةٌ يَطيرونَ فِي الهَواءِ، و صِنفٌ حَيّاتٌ و كِلابٌ، و صِنفٌ يَحُلّونَ و يَظعَنونَ[۱۲۱].[۱۲۲]

8. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: جنّیان، سه گونهاند: گونهای بال دارند و در هوا میپرند، گونهای مار و سگاند، و گونهای اهل کوچ و اقامت اند.

9. عنهصلی الله علیه و آله: خَلَقَ اللهُ الجِنَّ ثَلاثَةَ أصنافٍ: صِنفٌ حَيّاتٌ و عَقارِبُ و خَشاشُ[۱۲۳] الْأَرضِ، و صِنفٌ كَالرّيحِ فِي الهَواءِ، و صِنفٌ عَلَيهِمُ الحِسابُ وَ العِقابُ.[۱۲۴]

9. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداوند، جنّیان را سه گونه آفرید: گونهای مار و کژدم و حشرات زمیناند، گونهای مانند باد در هوایند، و گونهای حسابرسی و کیفر (تکلیف و مسئولیت) دارند.

10. الإمام الصادق علیه السلام: الجِنُّ عَلیٰ ثَلاثَةِ أجزاءٍ: فَجُزءٌ مَعَ المَلائِكَةِ، و جُزءٌ يَطيرونَ فِي الهَواءِ، و جُزءٌ كِلابٌ و حَيّاتٌ.[۱۲۵]

10. امام صادق علیه السلام: جنّیان، سه دستهاند: دستهای با فرشتگاناند. دستهای در هوا میپرند، و دستهای سگان و مارهایند.

11. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: إنَّ الهَوامَّ مِنَ الجِنَّ، فَمَن رَأی في بَيتِهِ شَيئاً فَليُحرِج[۱۲۶] عَلَيهِ ثَلاثَ مَرّاتٍ، فَإِن عادَ فَليَقتُلهُ فَإِنَّهُ شَيطانٌ.[۱۲۷]

11. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: حشرات از جنّیان اند. پس هر کس در خانهاش حشرهای [موذی] دید، تا سه بار، آن را دنبال کند و بیرون اندازد. پس از آن اگر بر گشت، آن را بکشد؛ چون یک شیطان است.[۱۲۸]

12. عنهصلی الله علیه و آله: الحَيّاتُ مَسخُ الجِنَّ، كَما مُسِخَتِ القِرَدَةُ وَ الخَنازيرُ مِن بَني إسرائيلَ.[۱۲۹]

12. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: مارها مسخ شدۀ جنّیان اند، چنان که بوزینگان و خوکان، مسخ شدههایی از بنیاسرائیلاند.[۱۳۰]

13. المعجم الصغير عن ابن عمر: إنَّ رَجُلاً كانَ حَديثَ عَهدٍ بِعُرسٍ، فَبَعَثَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله بَعثاً و بَعَثَ فيهِم ذٰلِكَ الرَّجُلَ، فَلَمّا جاءَ القَومُ تَعَجَّلَ إلیٰ أهلِهِ، فَإِذا هُوَ بِامرَأَتِهِ قائِمَةٌ عَلی بابِها، فَدَخَلَتهُ غَيرَةٌ فَهَيَّأَ الرُّمحَ لِيَطعُنَها بِهِ، فَقالَت: لا تَعجَل وَ انظُر ما فِي البَيتِ، فَدَخَلَ البَيتَ فَإِذا هُوَ بِحَيَّةٍ مُنطَوِيَةٍ عَلیٰ فِراشِها، فَطَعَنَ الحَيَّةَ فَماتَت، و ماتَ الرَّجُلُ.

فَبَلَغَ ذٰلِكَ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله، فَقالَ: «إنَّ لِهٰذِهِ البُيوتِ عَوامِرَ مِنَ الجِنَّ»، و نَهیٰ عَن قَتلِ الجِنّانِ.[۱۳۱]

13. المعجم الصغیر - به نقل از ابن عمر -: مردی بود تازهداماد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گُردانی را روانه کرد و آن مرد را هم با آن فرستاد. چون بازگشتند، آن تازهداماد، زودتر به طرف خانهاش رفت. دید زنش جلو در خانه ایستاده است. غیرتی شد و نیزه کشید که او را بکشد. زن گفت: دست نگه دار. برو ببین در اتاق چیست. مرد، داخل اتاق شد. دید ماری روی بستر زن، چنبر زده است. مرد، مار را با نیزه زد و مار مُرد و مرد هم مُرد. این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید. فرمود: «در این اتاقها ساکنانی از جنّیان هستند» و از کشتن جنّیان، نهی فرمود.

14. الإمام عليّ علیه السلام - لَمّا ذَهَبَ لِقِتالِ الجِنَّ -: فَلَمّا وَرَدتُ الجِنَّ، افتَرَقَتِ الجِنُّ ثَلاثَ فِرَقٍ: فِرقَةً طارَت بِالهَواءِ فَاحتَجَبَت مِنّي، و فِرقَةً آمَنَت بي؛ و هِيَ الفِرقَةُ الَّتي نَزَلَت فيهَا الآيَةُ مِن: (قُلْ أُوحِىَ)[۱۳۲]، و فِرقَةً جَحَدَتني حَقّي.[۱۳۳]

14. امام علی علیه السلام - آن گاه که به جنگ جنّیان رفت -: چون به جنّیان رسیدم، آنها سه دسته شدند: دستهای به هوا پریدند و از نظرم پنهان شدند، دستهای به من ایمان آوردند - این دسته همانهایی هستند که آیۀ (بگو: به من وحی شده است) در بارۀ آنها نازل شده بود -، و دستهای هم حقّانیت مرا انکار کردند.

15. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: لَولا أنَّ الكِلابَ اُمَّةٌ مِنَ الاُمَمِ، لَأَمَرتُ بِقَتلِ كُلِّ أسوَدَ بَهيمٍ[۱۳۴]، فَاقتُلُوا المعينَةَ مِنَ الكِلابِ؛ فَإِنَّهَا المَلعونَةُ مِنَ الجِنَّ.[۱۳۵]

15. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: اگر نبود که سگان نیز دستهای از جانوران هستند [و دوست ندارم آنها را نابود کنم]، دستور میدادم هر [سگ] سیاه یکدستی را بکشید؛ امّا سگانی را که میان چشمانشان خال سیاه است، بکشید؛ زیرا چنین سگهایی از جنّیانِ لعنت شده هستند.

16. عنهصلی الله علیه و آله: الكِلابُ مِن ضَعَفَةِ الجِنَّ، فَإِذا أكَلَ أحَدُكُمُ الطَّعامَ و شَيءٌ مِنها بَينَ يَدَيهِ فَليُطعِمهُ أو لِيَطرُدهُ؛ فَإِنَّ لَها أنفُسَ سَوءٍ.[۱۳۶]

16. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: سگان، از جنّیانِ ضعیف هستند. بنا بر این، هر گاه یکی از شما غذا میخورد و سگی در برابر اوست، لقمهای هم به آن بدهد یا آن را از برابر خود براند؛ زیرا سگان، روحهای بدی دارند (بدجنس اند).

17. الكافي عن سالم بن أبي سلمة عن الإمام الصادق علیه السلام، قال : سُئِلَ عَنِ الكِلابِ، فَقالَ: كُلُّ أسوَدَ بَهيمٍ و كُلُّ أحمَرَ بَهيمٍ و كُلُّ أبيَضَ بَهيمٍ؛ فَذٰلِكَ خَلقٌ مِنَ الكِلابِ مِنَ الجِنَّ، و ما كانَ أبلَقَ[۱۳۷] فَهُوَ مَسخٌ مِنَ الجِنَّ وَ الإِنسِ.[۱۳۸]

17. الکافی - به نقلاز سالم بن ابی سلمه -: از امام صادق علیه السلام در بارۀ سگها سؤال شد. فرمود: «همۀ سگهای کاملاً سیاه و کاملاً قرمز و کاملاً سفید، طایفهای از جنّیان هستند. سگهای اَبلق (دورنگ)، مسخ شده از جن و انساند».

18. الكافي عن زرارة عن أحدهما علیهما السلام: الكِلابُ السّودُ البَهيمُ مِنَ الجِنَّ.[۱۳۹]

18. الکافی - به نقل از زُراره -: امام باقر یا امام صادق علیهما السلام فرمود: «سگهای یکپارچۀ سیاه، از جنّیان هستند».

19. الكافي عن أبي حمزة الثمالي: كُنتُ مَعَ أبي عَبدِ اللهِ علیه السلام فيما بَينَ مَكَّةَ وَ المَدينَةِ، إذَا التَفَتَ عَن يَسارِهِ فَإِذا كَلبٌ أسوَدُ بَهيمٌ، فَقالَ: ما لَكَ - قَبَّحَكَ اللهُ - ؟ ما أشَدَّ مُسارَعَتَكَ؟! و إذا هُوَ شَبيهٌ بِالطّائِرِ، فَقُلتُ: ما هٰذا - جُعِلتُ فِداكَ - ؟! فَقالَ: هٰذا غُثَيمٌ بَريدُ الجِنَّ، ماتَ هِشامٌ السّاعَةَ، و هُوَ يَطيرُ يَنعاهُ في كُلِّ بَلدَةٍ.[۱۴۰]

19. الکافی - به نقلاز ابو حمزۀ ثُمالی -: با امام صادق علیه السلام در میان راه مکّه و مدینه بودم که ایشان به سمت چپ خود باز گشت و سگ کاملاً سیاهی را دید. فرمود: «چه شده است - ای بدریخت - ؟ چرا چنین با عجله؟». در این هنگام، شبیه پرنده شد.

گفتم: این چیست - قربانت شوم - ؟ فرمود: «او غثیم، قاصد جنّیان است». هشام، همین لحظه مرده است و او به شهرهای مختلف پرواز میکند و خبر مرگش را میبرد.

20. الاُصول الستّة عشر عن زيد الزرّاد عن الإمام الصادق علیه السلام: الغولُ نَوعٌ مِنَ الجِنَّ يَغتالُ الإِنسانَ، فَإِذا رَأَيتَ الشَّخصَ الواحِدَ فَلا تَستَرشِدهُ، و إن أرشَدَكُم فَخالِفوهُ، و إذا رَأَيتَهُ في خَرابٍ و قَد خَرَجَ عَلَيكَ أو في فَلاةٍ مِنَ الْأَرضِ، فَأَذَّن في وَجهِهِ وَ ارفَع صَوتَكَ.

ثُمَّ ذَكَرَ دُعاءً، ثُمَّ قالَ: فَإِذا ضَلَلتَ الطَّريقَ فَأَذَّن بِأَعلیٰ صَوتِكَ. ثُمَّ ذَكَرَ دُعاءً، و قالَ: وَ ارفَع صَوتَكَ بِالأَذانِ؛ تُرشَد و تُصِبِ الطَّريقَ إن شاءَ اللهُ.[۱۴۱]

20. الاُصول الستّة عشر - به نقل از زید زرّاد: امام صادق علیه السلام فرمود: «غول، گونهای از جن است که انسان را فریب میدهد و میکشد. بنا بر این هر گاه شخص تنهایی را دیدی، از او راهنمایی مخواه، و اگر شما را راهنمایی کرد، بر خلاف آن عمل کنید، و هر گاه در خرابهای یا در بیابانی در برابرت نمایان شد، در صورتش اذان بگو و صدایت را بلند کن».

امام علیه السلام سپس دعایی را ذکر کرد و فرمود: «هر گاه راه را گم کردی، با بلندترین صدایت اذان بگو». سپس دعایی را ذکر کرد و فرمود: «صدایت را به اذان بلند کن. به خواست خدا، به مقصدت رهنمون میشوی و راه را پیدا میکنی».

۱ / ۴: صُعودُ الجِنَّ إلَى السَّماءِ لاِستِراقِ السَّمعِ

۱ / ۴: بالا رفتن جنّیان به آسمان برای شنود

الكتاب

(وَ أَنَّا لَمَسْنَا ٱلسَّمَاءَ فَوَجَدْنَٰهَا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيدًا وَ شُهُباً * وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَٰعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ ٱلآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَّصَدًا).[۱۴۲]

(و این که ما آسمان را جستجو کردیم و همه را پر از محافظان قوی و تیرهای شهاب یافتیم * و این که ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مینشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود مییابد).

(وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِى ٱلسَّمَاءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّٰهَا لِلنَّٰظِرِينَ * وَ حَفِظْنَٰهَا مِن كُلِّ شَيْطَٰنٍ رَّجِيمٍ * إِلَّا مَنِ ٱسْتَرَقَ ٱلسَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ).[۱۴۳]

(ما در آسمان، برجهایی قرار دادیم و آن را برای بینندگان آراستیم * و آن را از هر شیطان رانده شدهای حفظ کردیم * مگر آن کس که استراق سمع کند [و دزدانه گوش فرا دهد] که «شهاب مبین» او را تعقیب میکند [و میراند]).

(إِنَّا زَيَّنَّا ٱلسَّمَاءَ ٱلدُّنْيَا بِزِينَةٍ ٱلْكَوَاكِبِ * وَ حِفْظاً مِّن كُلِّ شَيْطَٰنٍ مَّارِدٍ * لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى ٱلْمَلأِ ٱلَاعْلی وَ يُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ * دُحُورًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ * إِلَّا مَنْ خَطِفَ ٱلْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ).[۱۴۴]

(ما آسمان نزدیک [پایین] را با ستارگان آراستیم * تا آن را از هر شیطان خبیثی حفظ کنیم * آنها نمیتوانند به [سخنان] فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند [و هر گاه چنین کنند]، از هر سو هدف قرار میگیرند * آنها به شدّت به عقب رانده میشوند و برای آنان مجازاتی پیوسته است * مگر آنها که در لحظهای کوتاه [برای استراق سمع] به آسمان نزدیک شوند، که «شهاب ثاقب» آنها را تعقیب میکند!).

الحديث

21. الإمام الصادق علیه السلام: كانَ إبليسُ لَعَنَهُ اللهُ يَختَرِقُ السَّماواتِ السَّبعَ، فَلَمّا وُلِدَ عيسی علیه السلام حُجِبَ عَن ثَلاثِ سَماواتٍ، و كانَ يَختَرِقُ أربَعَ سَماواتٍ، فَلَمّا وُلِدَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله حُجِبَ عَنِ السَّبعِ كُلِّها، و رُمِيَتِ الشَّياطينُ بِالنُّجومِ.[۱۴۵]

21. امام صادق علیه السلام: ابلیس - که لعنت خدا بر او باد - در هفت آسمان، آمد و شد داشت. چون عیسی علیه السلام زاده شد، از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان دیگر را میرفت. چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله متولّد شد، از هر هفت آسمان ممنوع گشت و شیطانها با ستارگان، تیرباران میشدند.

22. الإمام الكاظم علیه السلام: إنَّ الجِنَّ كانوا يَستَرِقونَ السَّمعَ قَبلَ مَبعَثِهِ [النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله]، فَمُنِعَت في أوانِ رِسالَتِهِ بِالرُّجومِ، وَ انقِضاضِ النُّجومِ، و بُطلانِ الكَهَنَةِ وَ السَّحَرَةِ.[۱۴۶]

22. امام کاظم علیه السلام: تا پیش از مبعث پیامبر صلی الله علیه و آله جنّیان، شنود (استراق سمع) میکردند. با مبعوث شدن او، آنها به وسیلۀ نیزکها و بارش ستارگان و باطل شدن پیشگویان و جادوگران، [از شنود کردن] باز داشته شدند.

23. سنن الترمذي عن ابن عبّاس: كانَ الجِنُّ يَصعَدونَ إلَى السَّماءِ يَسمَعونَ الوَحيَ، فَإِذا سَمِعُوا الكَلِمَةَ زادوا فيها تِسعاً، فَأَمَّا الكَلِمَةُ فَتَكونُ حَقّاً و أمّا ما زادَ فَيَكونُ باطِلاً.

فَلَمّا بُعِثَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله مُنِعوا مَقاعِدَهُم، فَذَكَروا ذٰلِكَ لِإِبليسَ و لَم تَكُنِ النُّجومُ يُرمیٰ بِها قَبلَ ذٰلِكَ، فَقالَ لَهُم إبليسُ: ما هٰذا إلّا مِن أمرٍ قَد حَدَثَ في أرضٍ! فَبَعَثَ جُنودَهُ، فَوَجَدوا رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله قائِماً يُصَلّي بَينَ جَبَلَينِ - أراهُ قالَ: - بِمَكَّةَ، فَأَتَوهُ فَأَخبَروهُ، فَقالَ: هٰذَا الَّذي حَدَثَ فِي الْأَرضِ.[۱۴۷]

23. سنن الترمذی - به نقل از ابن عبّاس -: جنّیان به آسمان، بالا میرفتند و وحی را میشنیدند و هر گاه سخن [وحی] را میشنیدند، نُه تا به آن میافزودند. اصل کلمه راست بود؛ امّا آنچه میافزودند، باطل بود. چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مبعوث شد، جنّیان از [دسترس به] جایگاههای نشستنشان [در آسمان] باز داشته شدند. پس موضوع را به ابلیس گفتند. تا پیش از مبعث، با ستارگان، تیرباران نمیشدند. ابلیس به آنها گفت: حتماً در زمین، حادثهای رخ داده است. پس لشکریانش را فرستاد و آنها پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دیدند که در میان دو کوه - فکر میکنم گفت: در مکه - به نماز ایستاده است. آنها نزد ابلیس آمدند و به او گزارش دادند. ابلیس گفت: این است آن حادثهای که در زمین رخ داده است!

راجع: ص ۵۰ ح ۲۸.

ر. ک: ص ۵۱ ح ۲۸.

۱ / ۵: الجِنُّ لا يَعلَمونَ الغَيبَ

۱ / ۵: جنّیان غیب نمیدانند

الكتاب

(فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ ٱلْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ٱلْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِى ٱلْعَذَابِ ٱلْمُهِينِ).[۱۴۸]

(هنگامیکه [پیکر سلیمان] فرو افتاد، جنّیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند، در عذاب خوار کننده باقی نمیماندند).

(وَ أَنَّا لَا نَدْرِى أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِى ٱلْأَرْضِ أَمْ أرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا).[۱۴۹]

(و این که ما نمیدانیم آیا ارادۀ شرّی در بارۀ اهل زمین شده یا پروردگارشان خواسته است آنان را هدایت کند!).

(عَٰلِمُ ٱلْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلی غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ٱرْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُيَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا).[۱۵۰]

(دانای غیب، اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد * مگر رسولی که آنان را برگزیده و مراقبانی از پیش و پشت او میگمارد).

الحديث

24. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: كانَ سُلَيمانُ بنُ داودَ - عَلَيهِ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ - إذا قامَ في رَمَضانَ رَأیٰ شَجَرَةً نابِتَةً بَينَ يَدَيهِ، قالَ: مَا اسمُكِ؟ فَتَقولُ: كَذا و كَذا؛ فَيَقولُ: لِأَيَّ شَيءٍ أنتِ؟ فَتَقولُ: لِكَذا و كَذا، فَإِن كانَت لِدَواءٍ كُتِبَ، و إن كانَت لِغَرسٍ غُرِسَت. فَبَينَما هُوَ يُصَلّي ذاتَ يَومٍ إذا شَجَرَةٌ نابِتَةٌ بَينَ يَدَيهِ، فَقالَ لَها: مَا اسمُكِ؟ قالَت: الخُرنوبُ، قالَ: لَأَيِّ شَيءٍ أنتِ؟ قالَت: لِخَرابِ أهلِ هٰذَا البَيتِ.

فَقالَ سُلَيمانُ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ: اللّٰهُمَّ غُمَّ عَلَى الجِنَّ مَوتي حَتّی يَعلَمَ الإِنسُ أنَّ الجِنَّ لا تَعلَمُ الغَيبَ.

قالَ: فَنَحَتَها عَصاً، فَتَوَكَّأَ عَلَيها حَولاً مَيِّتاً وَ الجِنُّ تَعمَلُ، فَأَكَلَتهَا الْأَرَضَةُ فَسَقَطَ، فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الإِنسُ أنَّ الجِنَّ لا يَعلَمونَ الغَيبَ.

قالَ: فَشَكَرَتِ الجِنُّ الْأَرَضَةَ فَكانَت تَأتيها بِالماءِ.[۱۵۱]

24. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: سلیمان بن داوود - که درود و سلام بر او باد - هر گاه به نماز میایستاد، درختی روییده در برابر خود میدید. میپرسید: نامت چیست؟ درخت میگفت: فلان و بهمان. میپرسید: تو برای چه منظوری هستی؟ میگفت: برای فلان و بهمان منظور. اگر برای دارو و درمان بود، نوشته میشد، و اگر برای کاشتن بود، کاشته میشد. یک روز که نماز میخواند، دید درختی در برابرش رویید. به او گفت: نامت چیست؟ گفت: خُرنوب. گفت: تو برای چه منظوری هستی؟ گفت: برای خراب کردن اهل این خانه.

پس، سلیمان - که درود و سلام بر او باد - گفت: بار خدایا! مرگ مرا از جنّیان پوشیده بدار تا انسانها بدانند که جنّیان غیب نمیدانند.

سلیمان از آن درخت، عصایی تراشید و بر آن تکیه داد و مُرد و یک سال در همان حال بود و جنّیان همچنان کار میکردند، تا آن که موریانه آن عصا را خورد و سلیمان بر زمین افتاد. چون افتاد، انسانها فهمیدند که جنّیان غیب نمیدانند. جنّیان از موریانه تشکّر کردند و از آن پس برای آنها آب میآوردند.

25. علل الشرائع عن أبي بصير عن الإمام الباقر علیه السلام: أمَرَ سُلَيمانُ بنُ داودَ الجِنَّ فَصَنَعوا لَهُ قُبَّةً مِن قَواريرَ، فَبَينَما هُوَ مُتَّكِئٌ عَلیٰ عَصاهُ فِي القُبَّةِ يَنظُرُ إلَى الجِنَّ كَيفَ يَعمَلونَ و هُم يَنظُرونَ إلَيهِ، إذ حانَت مِنهُ التِفاتَةٌ فَإِذا رَجُلٌ مَعَهُ فِي القُبَّةِ، قالَ: مَن أنتَ؟ قالَ: أنَا الَّذي لا أقبَلُ الرُّشا و لا أهابُ المُلوكَ، أنَا مَلَكُ المَوتِ. فَقَبَضَهُ و هُوَ قائِمٌ مُتَّكِئٌ عَلیٰ عَصاهُ فِي القُبَّةِ وَ الجِنُّ يَنظُرونَ إلَيهِ.

... فَمَكَثوا سَنَةً يَدأَبونَ لَهُ، حَتّیٰ بَعَثَ اللهُ عزّ و جلّ الأَرَضَةَ فَأَكَلَت مِنسَأَتَهُ - و هِيَ العَصا -، (فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ ٱلْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ٱلْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِى ٱلْعَذَابِ ٱلْمُهِينِ).

... إنَّ الجِنَّ يَشكُرونَ الأَرَضَةَ ما صَنَعَت بِعَصاةِ سُلَيمانَ علیه السلام، فَما تَكادُ تَراها في مَكانٍ إلّا و عِندَها ماءٌ و طينٌ.[۱۵۲]

25. علل الشرائع - به نقل از ابوبصیر، از امام باقر علیه السلام -: سلیمان بن داوود به جنّیان دستور داد برایش سرسرایی از آبگینه بسازند. یک روز که در آن سرسرا بر عصایش تکیه داده بود و به جنّیان مینگریست که چگونه کار میکنند و آنها هم او را میدیدند، ناگهان برگشت و دید یک نفر دیگر هم با او درسرسرا هست. پرسید: تو کیستی؟ گفت: من کسی هستم که نه رشوه میپذیرم و نه از شاهان میترسم. من فرشته مرگ هستم.

و در همان حال که سلیمان علیه السلام در سرسرا به عصایش تکیه داده بود و جنّیان هم او را میدیدند، جان او را ستاند.

جنّیان یک سال برایش کار میکردند تا آن که خداوند عزّ و جلّ موریانهای را فرستاد و عصایش را خورد (و چون سلیمان [بر زمین] افتاد جنّیان دریافتند که اگر غیب میدانستند، در آن عذاب خفّتبار باقی نمیماندند).

... جنّیان از کاری که موریانه با عصای سلیمان علیه السلام کرد، تشکّر کردند. این است که هر جا موریانهای میبینی، آب و گِل هم نزدش هست.

26. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ اللهَ عزّ و جلّ أوحی إلیٰ سُلَيمانَ بنِ داودَ علیهما السلام: إنَّ آيَةَ مَوتِكَ أنَّ شَجَرَةً تَخرُجُ مِن بَيتِ المَقدِسِ يُقالُ لَها: الخُرنوبَةُ. قالَ: فَنَظَرَ سُلَيمانُ يَوماً فَإِذا الشَّجَرَةُ الخُرنوبَةُ قَد طَلَعَت مِن بَيتِ المَقدِسِ، فَقالَ لَها: مَا اسمُكِ؟ قالَت: الخُرنوبَةُ... فَوَلّی سُلَيمانُ مُدبِراً إلیٰ مِحرابِهِ، فَقامَ فيهِ مُتَّكِئاً عَلیٰ عَصاهُ، فَقُبِضَ روحُهُ مِن ساعَتِهِ.

قالَ: فَجَعَلَتِ الجِنُّ وَ الإِنسُ يَخدِمونَهُ و يَسعَونَ في أمرِهِ كَما كانوا، و هُم يَظُنّونَ أنَّهُ حَيٌّ لَم يَمُت، يَغدونَ و يَروحونَ و هُوَ قائِمٌ ثابِتٌ، حَتّیٰ دَبَّتِ الأَرَضَةُ مِن عَصاهُ فَأَكَلَت مِنسَأَتَهُ، فَانكَسَرَت و خَرَّ سُلَيمانُ إلَى الْأَرضِ. أفَلا تَسمَعُ لِقَولِهِ عزّ و جلّ: (فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ ٱلْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ٱلْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِى ٱلْعَذَابِ ٱلْمُهِينِ).[۱۵۳]

26. امام صادق علیه السلام: خدای عزّ و جلّ به سلیمان بن داوود علیه السلام وحی فرمود که: «نشانۀ فرا رسیدن مرگت این است که در بیت المَقدِس درختی میروید که به آن خُرنوبه میگویند». یک روز سلیمان نگریست و دید درخت خُرنوبه از بیت المَقدِس سر بر آورده است. از او پرسید: نامت چیست؟ گفت: خُرنوبه.… سلیمان علیه السلام به محراب خود باز گشت و به عصایش تکیه داد و ایستاد و در دم، قبض روح شد.

جنّیان و انسانها همچون گذشته به او خدمت و برایش کار میکردند و میپنداشتند که او زنده است و نمرده. آنان صبح و شام میگذراندند و سلیمان همچنان ثابت سر پا ایستاده بود تا آن که موریانه داخل عصای او رفت و آن را خورد و عصا شکست و سلیمان بر زمین افتاد. آیا نمیشنوی سخن خداوند را که میفرماید: (چون افتاد، جنّیان دریافتند که اگر غیب میدانستند، در این عذاب خفّتبار باقی نمیماندند)؟

27. صحيح البخاري عن عائشة: سَأَلَ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله ناسٌ عَنِ الكُهّانِ، فَقالَ: لَيسَ بِشَيءٍ. فَقالوا: يا رَسولَ اللهِ، إنَّهُم يُحَدِّثونَنا أحياناً بِشَيءٍ فَيَكونُ حَقّاً! فَقالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: تِلكَ الكَلِمَةُ مِنَ الحَقِّ يَخطَفُهَا الجِنَّيُّ فَيُقِرُّها في اُذُنِ وَلِيِّهِ، فَيَخلِطونَ مَعَها مِئَةَ كِذبَةٍ.[۱۵۴]

27. صحیح البخاری - به نقل از عایشه -: عدّهای از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بارۀ [پیشگویی] پیشگویان پرسیدند. فرمود: «واقعیت ندارد».

گفتند: ای پیامبر خدا! آنان گاهی چیزی برای ما میگویند که حقیقت دارد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «آن سخن را جن از حق میرباید و در گوش ارباب جای میدهد، و پیشگویان، آن را با صد دروغ، در هم میآمیزند».

28. صحيح مسلم عن ابن عبّاس: أخبَرَني رَجُلٌ مِن أصحابِ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله مِنَ الْأَنصارِ، أنَّهُم بَينَما هُم جُلوسٌ لَيلَةً مَعَ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله رُمِيَ بِنَجمٍ فَاستَنارَ، فَقالَ لَهُم رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: ماذا كُنتُم تَقولونَ فِي الجاهِلِيَّةِ إذا رُمِيَ بِمِثلِ هٰذا؟ قالوا: اللهُ و رَسولُهُ أعلَمُ؛ كُنّا نَقولُ: وُلِدَ اللَّيلَةَ رَجُلٌ عَظيمٌ، و ماتَ رَجُلٌ عَظيمٌ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: فَإِنَّها لا يُرمیٰ بِها لِمَوتِ أحَدٍ و لا لِحَياتِهِ، و لٰكِن رَبُّنا تَبارَكَ و تَعالَى اسمُهُ إذا قَضیٰ أمراً سَبَّحَ حَمَلَةُ العَرشِ، ثُمَّ سَبَّحَ أهلُ السَّماءِ الَّذينَ يَلونَهُم، حَتّی يَبلُغَ التَّسبيحُ أهلَ هٰذِهِ السَّماءِ الدُّنيا، ثُمَّ قالَ الَّذينَ يَلونَ حَمَلَةَ العَرشِ لِحَمَلَةِ العَرشِ: ماذا قالَ رَبُّكُم؟ فَيُخبِرونَهُم ماذا قالَ. قالَ: فَيَستَخبِرُ بَعضُ أهلِ السَّماواتِ بَعضاً حَتّیٰ يَبلُغَ الخَبَرُ هٰذِهِ السَّماءَ الدُّنيا، فَتَخطَفُ الجِنُّ السَّمعَ فَيَقذِفونَ إلیٰ أولِيائِهِم، و يُرمَونَ بِهِ، فَما جاؤوا بِهِ عَلیٰ وَجهِهِ فَهُوَ حَقٌّ، و لٰكِنَّهُم يَقرِفونَ[۱۵۵] فيهِ و يَزيدونَ.[۱۵۶]

28. صحیح مسلم - به نقلاز ابن عبّاس -: مردی از یاران انصاری پیامبر صلی الله علیه و آله به من گفت: شبی با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودند که ستارهای پرتاب شد و درخشید. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به آنها فرمود: «شما در جاهلیت، وقتی چنین چیزی پرتاب میشد، چه میگفتید؟». حاضران گفتند: خدا و پیامبرش بهتر میدانند. ما میگفتیم: امشب یک شخصیت بزرگ به دنیا آمد و شخصیت بزرگی مُرد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ستاره به خاطر مرگ یا زندگی کسی پرتاب نمیشود؛ بلکه پروردگار بلندمرتبه و والای ما هر گاه دستوری صادر کند، حاملان عرش، "سبحان اللّٰه" میگویند. سپس اهل آسمانها که پایینتر از حاملان عرشاند، "سبحان اللّٰه"میگویند تا این که آن تسبیح به اهل این آسمان پایین میرسد. آنها که پایینتر از حاملان عرش هستند، به حاملان عرش میگویند: پروردگارتان چه فرمود؟ و آنها به ایشان خبر میدهند که چه فرمود. پس اهل آسمانها از یکدیگر کسب خبر میکنند تا آن که خبر به این آسمان پایین میرسد. در این هنگام، جنّیان، شنود (استراق سمع) میکنند و خبر را به طرف دوستان خود میافکنند و پرتابش میکنند. پس، اصل آنچه درآوردهاند، راست است؛ امّا در آن، دستکاری میکنند و به آن میافزایند.

الفصل الثّاني: تَكليفُ الجِنِّ

فصل دوم: مکلّف بودن جنّیان

۲ / ۱: حِكمَةُ خَلقِ الجِنِّ

۲ / ۱: حکمت آفرینش جن

الكتاب

(وَ مَا خَلَقْتُ ٱلْجِنَّ وَ ٱلْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ).[۱۵۷]

(جن و انس را نیافریدم، جز برای این که عبادتم کنند [و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند]).

الحديث

29. علل الشرائع عن جميل بن درّاج عن الإمام الصادق علیه السلام، قال : سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهعزّ و جلّ: (وَ مَا خَلَقْتُ ٱلْجِنَّ وَ ٱلْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ)، قالَ: خَلَقَهُم لِلعِبادَةِ.

قُلتُ: خاصَّةً أم عامَّةً؟

قالَ: لا، بَل عامَّةً.[۱۵۸]

29. علل الشرائع - به نقل از جمیل بن درّاج -: از امام صادق علیه السلام در بارۀ این سخن خداوند عزّ و جلّ (جن و انس را نیافریدم، مگر برای این که مرا عبادت کنند) پرسیدم.

فرمود: «آنها را برای عبادت کردن آفرید».

گفتم: خاص [و برای مؤمنان] است یا عام؟

فرمود: «نه؛ عام است [و شامل مؤمن و غیر مؤمن میشود]».

۲ / ۲: إرسالُ الرُّسُلِ إلَى الجِنَّ

۲ / ۲: فرستادن پیامبران به سوی جنّیان

الكتاب

(يَٰمَعْشَرَ ٱلْجِنِّ وَ ٱلْإِنسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ ءَايَٰتِى).[۱۵۹]

([در آن روز به آنها میگوید:] ای گروه جن و انس! آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو کنند؟).

الحديث

30. الإمام عليّ علیه السلام: الحَمدُ لِلهِ المَعروفِ مِن غَيرِ رُؤيَةٍ، وَ الخالِقِ مِن غَيرِ مَنصَبَةٍ، خَلَقَ الخَلائِقَ بِقُدرَتِهِ، وَ استَعبَدَ الأَربابَ بِعِزَّتِهِ، و سادَ العُظَماءَ بِجودِهِ، و هُوَ الَّذي أسكَنَ الدُّنيا خَلقَهُ، و بَعَثَ إلَى الجِنَّ وَ الْإِنسِ رُسُلَهُ، لِيَكشِفوا لَهُم عَن غِطائِها، و لِيُحَذِّروهُم مِن ضَرّائِها، و لِيَضرِبوا لَهُم أمثالَها، و لِيُبَصِّروهمُ عُيوبَها، و لِيَهجُموا عَلَيهِم بِمُعتَبَرٍ مِن تَصَرُّفِ مَصاحِّها و أَسقامِها و حَلالِها و حَرامِها، و ما أعَدَّ اللهُ لِلمُطيعينَ مِنهُم وَ العُصاةِ مِن جَنَّةٍ و نارٍ و كَرامَةٍ و هَوانٍ.[۱۶۰]

30. امام علی علیه السلام: ستایش، خدایی راست که بی دیده شدن، شناخته میشود، و بی رنج و زحمت میآفریند. آفریدگان را به قدرت خویش آفرید، و مدّعیانِ خدایی را به عزّت خود به بندگی کشید، و با بخشش خویش، بر بزرگان، سَروری کرد. و اوست آن که آفریدههایش را در دنیا ساکن کرد و فرستادگانش را به سوی جن و انس فرستاد تا پردۀ این جهان را برای آنان کنار زنند و آنها را از بدیهایش بر حذر دارند و برایشان از دنیا مَثَلها بزنند و ایشان را به عیبهای آن، بینا گردانند و آنچه را که مایۀ عبرت است، از دگرگونی احوال، همچون تنْدرستیها و بیماریهای دنیا، و حلال و حرام آن و آنچه خداوند از بهشت و دوزخ و عزّت و خواری، برای فرمانبرداران و نافرمانان از خود، فراهم آورده است، به گوش آنان بخوانند.

31. الإمام الحسين علیه السلام: كانَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ علیه السلام بِالكوفَةِ فِي الجامِعِ، إذ قامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي أسأَ لُكَ عَن أشياءَ، فَقالَ: سَل تَفَقُّهاً و لا تَسأَل تَعَنُّتاً. فَأَحدَقَ النّاسُ بِأَبصارِهِم.

فَقالَ: أخبِرني عَن... اسمِ أبِي الجِنَّ؟

فَقالَ: شومانُ، و هُوَ الَّذي خُلِقَ مِن مارِجٍ مِن نارٍ.

و سَأَلَهُ: هَل بَعَثَ اللهُ عزّ و جلّ نَبِيّا إلَى الجِنَّ؟

فَقالَ علیه السلام: نَعَم، بَعَثَ إلَيهِم نَبِيّاً يُقالُ لَهُ: يوسُفُ، فَدَعاهُم إلَى اللهِ عزّ و جلّ فَقَتَلوهُ.

و سَأَلَهُ عَنِ اسمِ إبليسَ ما كانَ فِي السَّماءِ؟

قالَ: كانَ اسمُهُ الحارِثَ.[۱۶۱]

31. امام حسین علیه السلام: علی بن ابی طالب علیه السلام در مسجد جامع کوفه بود که مردی از اهالی شام برخاست و گفت: ای امیر مٶمنان! در بارۀ چند چیز از تو سٶال دارم.

فرمود: «برای دانستن، بپرس، نه برای به رنج افکندن».

نگاههای مردم، جلب شد. مرد شامیگفت: خبر ده مرا... از نام پدر جنّیان؟

فرمود: «شومان، و همو بود که از تشعشعی از آتش آفریده شد».

همچنین پرسید: آیا خداوند عزّ و جلّ به سوی جنّیان هم پیامبری فرستاد؟

فرمود: «آری، پیامبری به نام یوسف به سویشان فرستاد و او آنها را به خدای عزّ و جلّ فرا خواند؛ ولی او را کشتند».

همچنین پرسید: نام ابلیس در آسمان چه بود؟

فرمود: «نامش حارث بود».

32. الإمام زین العابدین علیه السلام - في مَعنی اُولِي العَزمِ -: بُعِثوا إلی شَرقِ الَارضِ و غَربِها، جِنَّها و  إنسِها.[۱۶۲]

32. امام زین العابدین علیه السلام - در بارۀ معنای اولو العزم -: [یعنی پیامبرانی که] به سوی شرق و غرب زمین، و جن و انس آن، فرستاده شدند.

33. الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ اللهَ أرسَلَ مُحَمّداً صلی الله علیه و آله إلَى الجِنَّ وَ الإِنسِ، و جَعَلَ مِن بَعدِهِ اثنَي عَشَرَ وَصِيّاً، مِنهُم مَن سَبَقَ و مِنهُم مَن بَقِيَ، و كُلُّ وَصِيٍّ جَرَت بِهِ سُنَّةٌ، وَ الأَوصِياءُ الَّذينَ مِن بَعدِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله عَلیٰ سُنَّةِ أوصِياءِ عيسیٰ علیه السلام، و كانُوا اثنَي عَشَرَ، و كانَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام عَلیٰ سُنَّةِ المَسيحِ.[۱۶۳]

33. امام باقر علیه السلام: خداوند، محمّد صلی الله علیه و آله را به سوی جِن و اِنس فرستاد و پس از او، دوازده وصی قرار داد که برخی از ایشان، رفتهاند و برخی دیگر، باقی ماندهاند. هر وصیای بر شیوهای است و اوصیای پس از محمّد صلی الله علیه و آله، بر شیوۀ اوصیای عیسی علیه السلام هستند - که دوازده تن بودند - و امیر مٶمنان علیه السلام بر شیوۀ مسیح بود.

34. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ اللهَ تَبارَكَ و تَعالیٰ أعطیٰ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله شَرائِعَ نوحٍ و إبراهيمَ و موسیٰ و عيسی علیهم السلام... و أَرسَلَهُ كافَّةً إلَى الأَبيَضِ وَ الأَسوَدِ وَ الجِنَّ وَ الإِنسِ.[۱۶۴]

34. امام صادق علیه السلام: خداوند - تبارک و تعالی - شریعتهای نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام را به محمّد داد... و او را به سوی همگان، از سفید و سیاه و جن و اِنس فرستاد.

۲ / ۳: إيمانُ طائِفَةٍ مِنَ الجِنَّ بِالقُرآنِ

۲ / ۳: ایمان آوردن طایفهای از جنّیان به قرآن

الكتاب

(قُلْ أُوحِىَ إِلَىَّ أَنَّهُ ٱسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ ٱلْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْءَاناً عَجَباً * يَهْدِى إِلَى ٱلرُّشْدِ فَٔامَنَّا بِهِ وَ لَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا * وَ أَنَّهُ تَعَٰلی جَدُّ رَبِّنَا مَا ٱتَّخَذَ صَٰحِبَةً وَ لَا وَلَدًا * وَ أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى ٱللَّهِ شَطَطاً * وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ ٱلْإِنسُ وَ ٱلْجِنُّ عَلَى ٱللَّهِ كَذِباً * وَ أَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ ٱلْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ ٱلْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً * وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ ٱللَّهُ أَحَدًا * وَ أَنَّا لَمَسْنَا ٱلسَّمَاءَ فَوَجَدْنَٰهَا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيدًا وَ شُهُباً * وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَٰعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ ٱلْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابا رَّصَدًا * وَ أَنَّا لَا نَدْرِى أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِى ٱلَارْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا * وَ أَنَّا مِنَّا ٱلصَّٰلِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذَٰلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا * وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعْجِزَ ٱللهَ فِى ٱلْأَرْضِ وَ لَن نُّعْجِزَهُهَرَباً * وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا ٱلْهُدَی ءَامَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْساً وَ لَا رَهَقاً * وَ أَنَّا مِنَّا ٱلْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا ٱلْقَٰسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلٰئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا * وَ أَمَّا ٱلْقَٰسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا).[۱۶۵]

(بگو: به من وحی شده است که گروهی از جنّیان [به سخنانم] گوش فرا دادند و سپس گفتهاند: ما قرآن عجیبی شنیدهایم * که به راه راست هدایت میکند. پس ما به آن ایمان آوردهایم و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نمیدهیم * و این که بلند است مقام باعظمت پروردگار ما، و او هرگز برای خود، همسر و فرزندی انتخاب نکرده است * و این که سفیه ما (ابلیس) در بارۀ خداوند، سخنان ناروا میگفت * و این که ما گمان میکردیم که انس و جن هرگز بر خدا دروغ نمیبندند * و این که مردانی از بشر به مردانی از جن پناه میبردند، و آنها سبب افزایش گمراهی و طغیانشان میشدند * و این که آنها گمان کردند - همان گونه که شما گمان میکردید - که خداوند هرگز کسی را مبعوث نمیکند * و این که ما آسمان را جستجو کردیم و همه را پر از محافظان قوی و تیرهای شهاب یافتیم * و این که ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مینشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود مییابد * و این که ما نمیدانیم آیا ارادۀ شرّی در بارۀ اهل زمین شده یا پروردگارشان خواسته است آنان را هدایت کند! * و این که در میان ما، افرادی صالح و افرادی غیر صالح اند و ما گروههای متفاوتی هستیم * و این که ما یقین داریم هرگز نمیتوانیم بر ارادۀ خداوند در زمین غالب شویم و نمیتوانیم از او بگریزیم * و این که ما هنگامیکه هدایت قرآن را شنیدیم، به آن ایمان آوردیم و هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان میترسد و نه از ظلم * و این که گروهی از ما مسلمان و گروهی ظالماند. هر کس اسلام را اختیار کند، راه راست را برگزیده است * و امّا ظالمان، آتشگیره و هیزم دوزخ اند).

(وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ ٱلْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ ٱلْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِىَ وَلَّوْا إِلی قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ * قَالُوا يَٰقَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَىٰ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِى إِلَى ٱلْحَقِّ وَ إِلَىٰ طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ * يَٰقَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِىَ ٱللَّهِ وَ ءَامِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ * وَ مَن لَّا يُجِبْ دَاعِىَ ٱللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِى ٱلْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءُ أُولٰئِكَ فِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ).[۱۶۶]

(و [به یاد آور] هنگامیکه گروهی از جن را به سوی تو روانه ساختیم که قرآن را بشنوند. پس چون بر آن حاضر شدند، [به یکدیگر] گفتند: «خاموش باشید و گوش فرا دهید!» و هنگامیکه به پایان رسید، هشدا دهنده به سوی قوم خود باز گشته بودند. گفتند: ای قوم ما! همانا کتابی را شنیدیم که پس از موسی نازل شده، در حالی که تصدیق کننده است آنچه را که پیش از خود بوده است [از پیامبران و کتابهای آسمانی آنان]، به سوی حق و به سوی راهی راست، هدایت میکند. * ای قوم ما! دعوتکنندۀ خدا (پیامبر اسلام) را پاسخ [مثبت] دهید و به او ایمان آورید تا [خداوند] برخی از گناهانتان را بر شما ببخشاید و از عذابی دردناک [در آخرت] پناهتان دهد * و هر که دعوتکنندۀ خدا را اجابت نکند، در زمین، درماندهکننده [ی خدا] نخواهد بود [که از ملکش فرار کند یا به قدرت برتری پناهنده شود] و او را جز خداوند، سرپرستان و یاورانی نیست. آنان در گمراهی آشکاری هستند).

الحديث

35. المستدرك على الصحيحين عن عبد اللّهبن مسعود: هَبَطوا [أيِ الجِنُّ] عَلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و هُوَ يَقرَأُ القُرآنَ بِبَطنِ نَخلَةَ[۱۶۷]، فَلَمّا سَمِعوهُ قالوا: أنصِتوا، قالوا: صَه! و كانوا تِسعَةً؛ أحَدُهُم زوبَعَةُ. فَأَنزَلَ اللهُ عزّ و جلّ: (وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ ٱلْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ ٱلْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا) الآيَةَ إلیٰ (ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ)[۱۶۸].[۱۶۹]

35. المستدرک علی الصحیحین - به نقل از عبد اللّٰهبن مسعود -: پیامبر صلی الله علیه و آله در بطن نخله، قرآن تلاوت میکرد که جنّیان نزدش فرو آمدند و چون قرآن را شنیدند، [به یکدیگر] گفتند: ساکت باشید! گفتند: هیس! آنها نُه نفر بودند و یکی از آن نُه نفر، زوبعه بود. پس خداوند عزّ و جلّ [این آیات را] فروفرستاد: (و هنگامی که گروهی از جنّیان را به سوی تو روانه ساختیم که قرآن را بشنوند. پس بر آن حاضر شدند، [به یکدیگر] گفتند) تا [این آیه] (در گمراهی آشکاری هستند).

36. الدرّ المنثور عن عبد الملك: لَم تُحرَسِ الجِنُّ فِي الفَترَةِ بَينَ عيسیٰ علیه السلام و مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، فَلَمّا بَعَثَ اللهُ مُحَمّداً صلی الله علیه و آله حُرِسَتِ السَّماءُ الدُّنيا و رُمِيَتِ الجِنُّ بِالشُّهُبِ، فَاجتَمَعَت إلیٰ إبليسَ فَقالَ: لَقَد حَدَثَ فِي الْأَرضِ حَدَثٌ، فَتَعَرَّفوا فَأَخبِرونا ما هٰذَا الحَدَثُ.

فَبَعَثَ هٰؤُلاءِ النَّفَرَ إلیٰ تِهامَةَ و إلیٰ جانِبِ اليَمَنِ و هُم أشرافُ الجِنَّ و سادَتُهُم، فَوَجَدُوا النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله يُصَلّي صَلاةَ الغَداةِ بِنَخلَةَ، فَسَمِعوهُ يَتلُو القُرآنَ. (فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِىَ) يَعني بِذٰلِكَ أنَّهُ فَرَغَ مِن صَلاةِ الصُّبحِ (وَ لَّوْا إِلی قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ) مُؤمِنينَ، لَم يَشعُر بِهِم حَتّیٰ نَزَلَ: (قُلْ أُوحِىَ إِلَىَّ أَنَّهُ ٱسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ ٱلْجِنِّ)، يُقالُ: سَبعَةٌ مِن أهلِ نَصيبينَ.[۱۷۰]

36. الدرّ المنثور - به نقل از عبد الملک -: در فاصلۀ میان عیسی و محمّد، جنّیان به آسمان دسترس داشتند؛ امّا چون خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را مبعوث کرد، آسمان زیرین محافظت شد و جنّیان را با شهاب میزدند. آنها نزد ابلیس جمع شدند. ابلیس گفت: حتماً در زمین حادثهای رخ داده است. بروید و شناسایی کنید و به ما گزارش دهید که آن حادثه چیست.

او چند نفر را که از بزرگان و سران جنّیان بودند، به سوی تهامه و یمن فرستاد. آن عدّه پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدند که در نخله نماز صبح میخواند و صدای تلاوت قرآنش را شنیدند. (چون آن حاضر شدند، [به یکدیگر] گفتند: «خاموش باشید و گوش فرا دهید» و هنگامی که به پایان رسید)، یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله نماز صبحش را تمام کرد، (هشدار دهنده به سوی قوم خود بازگشتند) یعنی ایمان آورده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله از [آمدن و رفتن] آنها آگاه نشد تا آن که این آیه فرود آمد: (بگو: به من وحی شده است که گروهی از جنّیان، گوش فرا دادند). گفته میشود تعداد آنها هفت نفر بود و اهل نصیبین بودند.

37. صحيح البخاري عن ابن عبّاس: اِنطَلَقَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله في طائِفَةٍ مِن أصحابِهِ عامِدينَ إلیٰ سوقِ عُكاظٍ، و قَد حيلَ بَينَ الشَّياطينِ و بَينَ خَبَرِ السَّماءِ، و اُرسِلَت عَلَيهِمُ الشُّهُبُ، فَرَجَعَتِ الشَّياطينُ إلیٰ قَومِهِم، فَقالوا: ما لَكُم؟ فَقالوا: حِيلَ بَينَنا و بَينَ خَبَرِ السَّماءِ، و اُرسِلَت عَلَينَا الشُّهُبُ! قالوا: ما حالَ بَينَكُم و بَينَ خَبَرِ السَّماءِ إلّا شَيءٌ حَدَثَ، فَاضرِبوا مَشارِقَ الَارضِ و مَغارِبَها فَانظُروا ما هٰذَا الَّذي حالَ بَينَكُم و بَينَ خَبَرِ السَّماءِ.

فَانصَرَفَ اُولٰئِكَ الَّذينَ تَوَجَّهوا نَحوَ تِهامَةَ إلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و هُوَ بِنَخلَةَ عامِدينَ إلیٰ سوقِ عُكاظٍ، و هُوَ يُصَلّي بِأَصحابِهِ صَلاةَ الفَجرِ، فَلَمّا سَمِعُوا القُرآنَ استَمَعوا لَهُ، فَقالوا: هٰذا وَ اللهِ الَّذي حالَ بَينَكُم و بَينَ خَبَرِ السَّماءِ!

فَهُنالِكَ حينَ رَجَعوا إلی قَومِهِم (فَقالوا) يا قَومَنا (إِنَّا سَمِعْنَا قُرْءَانا عَجَبا * يَهْدِى إِلَى ٱلرُّشْدِ فَٔامَنَّا بِهِ وَ لَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا)، فَأَنزَلَ اللهُ عَلی نَبِيِّهِ: (قُلْ أُوحِىَ إِلَىَّ)، و إنَّما اُوحِيَ إلَيهِ قَولُ الجِنَّ.[۱۷۱]

37. صحیح البخاری - به نقل از ابن عبّاس -: پیامبر صلی الله علیه و آله با گروهی از یارانش به قصد بازار عُکاظ روانه شد، در حالی که [در آن زمان] میان شیطانها و اخبار آسمان مانع ایجاد شده بود و با شهاب زده میشدند. از این رو، شیطانها نزد قوم خود باز گشتند و گفتند: برای شما چه رخ داده است؟ گفتند: از اخبار آسمان محروم شدهایم و ما را با شهاب میزنند. گفتند: حتماً حادثهای رخ داده است که از اخبار آسمان محروم شدهاید. پس به شرق و غرب عالم بروید و ببینید این چه حادثهای است که شما را از اخبار آسمان محروم ساخته است.

پس، آن چند نفری که به سوی تهامه حرکت کرده بودند، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفتند که در نخله بود. ایشان با یارانش مشغول خواندن نماز صبح بود و قصد رفتن به بازار عُکاظ را داشت. چون [صدای] قرآن [خواندن پیامبر] را شنیدند، بدان گوش فرا دادند و گفتند: به خدا سوگند، این همان چیزی است که میان شما و اخبار آسمان مانع شده است.

این جا بود که چون نزد قوم خود باز گشتند، (گفتند:) ای قوم ما! (به راستی، ما قرآنی شگفتآور شنیدیم * که به راه راست هدایت میکند. پس به آن ایمان آوردیم و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نخواهیم داد). پس خداوند بر پیامبرش [این آیه را] فرو فرستاد: (بگو: به من وحی شده است) و همانا آنچه بر او وحی شد، [همان] سخن جنّیان بود.

38. الإمام عليّ علیه السلام: ذَكَرَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله الفِتنَةَ يَوماً، فَقُلنا: يا رَسولَ اللهِ، كَيفَ الخَلاصُ مِنها؟ فَقالَ: بِكِتابِ اللهِ، فيهِ نَبَأُ مَن كانَ قَبلَكُم، و نَبَأُ مَن كانَ بَعدَكُم، و حُكمُ ما كانَ بَينَكُم، و هُوَ الفَصلُ... و هُوَ الَّذي لَمّا سَمِعَهُ الجِنُّ فَقالوا: (إِنَّا سَمِعْنَا قُرْءَانا عَجَبًا).[۱۷۲]

38. امام علی علیه السلام: روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از فتنه سخن گفت. گفتیم: ای پیامبر خدا! راه نجات از آن چیست؟ فرمود: «با کتاب خدا؛ [زیرا] خبر پیشینیان شما و خبرِ آیندگان شما، و حکم آنچه میان شما واقع میشود، در آن هست. آن، فیصله دهنده است... و همان چیزی است که وقتی جنّیان آن را شنیدند، گفتند: (به راستی، ما قرآنی شگفتآور شنیدیم)».

39. تفسير القمّي: قَولُهُ: (وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ ٱلْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ ٱلْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُواْ أَنصِتُواْ فَلَمَّا قُضِىَ وَ لَّوْاْ إِلی قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ * قَالُواْ يَٰقَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَٰباً أُنزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَی مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِى إِلَى ٱلْحَقِّ وَ إِلی طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ * يَٰقَوْمَنَا أَجِيبُواْ دَاعِىَ ٱللهِ وَ ءَامِنُواْ بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ * وَ مَن لَا يُجِبْ دَاعِىَ ٱللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِى ٱلْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءُ أُوْلٰئِكَ فِى ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ)، فَهٰذٰا كُلُّهُ حِكايَةٌ عَنِ الجِنَّ.

و كانَ سَبَبُ نُزولِ هٰذِهِ الآيَةِ أنَّ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آلهخَرَجَ مِن مَكَّةَ إلیٰ سوقِ عُكاظٍ و مَعَهُ يَزيدُ بنُ حارِثَةَ يَدعُو النّاسَ إلَى الإِسلامِ، فَلَم يُجِبهُ أحَدٌ و لَم يَجِد مَن يَقبَلُهُ، ثُمَّ رَجَعَ إلی مَكَّةَ، فَلَمّا بَلَغَ مَوضِعاً يُقالُ لَهُ وادي مَجَنَّةٍ، تَهَجَّدَ بِالقُرآنِ في جَوفِ اللَّيلِ، فَمَرَّ بِهِ نَفَرٌ مِنَ الجِنَّ، فَلَمّا سَمِعوا قِراءَةَ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله استَمَعوا لَهُ، فَلَمّا سَمِعوا قِراءَتَهُ قالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ: (أَنصِتُوا)؛ يعني: اُسكُتوا، (فَلَمَّا قُضِىَ) أي فَرَغَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آلهمِنَ القِراءَةِ (وَ لَّوْا إِلی قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ * قَالُوا يَٰقَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَٰباً أُنزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَی مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِى إِلَى ٱلْحَقِّ وَ إِلی طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ * يَٰقَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِىَ ٱللَّهِ وَ ءَامِنُوا بِهِ) إلی قَولِهِ: (أُوْلٰئِكَ فِى ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ).

فَجاؤوا إلیٰ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله فَأَسلَموا و آمَنوا، و عَلَّمَهُم رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله شَرائِعَ الإِسلامِ. فَأَنزَلَ اللهُ عَلی نَبِيِّهِ: (قُلْ أُوحِىَ إِلَىَّ أَنَّهُ ٱسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ ٱلْجِنِّ) السّورَةَ كُلَّها، فَحَكَى اللهُ قَولَهُم، و وَلّیٰ عَلَيهِم رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله مِنهُم.

و كانوا يَعودونَ إلی رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله في كُلِّ وَقتٍ، فَأَمَرَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله أميرَ المُؤمِنينَ علیه السلام أن يُعَلِّمَهُم و يُفَقِّهَهُم، فَمِنهُم مُؤمِنونَ، و مِنهُم كافِرونَ، و ناصِبونَ، و يَهودُ، و نَصاریٰ، و مَجوسٌ، و هُم وُلدُ الجانَّ.[۱۷۳]

39. تفسیر القمی: این سخن خدا: (و [به یاد آور] هنگامی که گروهی از جن را به سوی تو روانه ساختیم که قرآن را بشنوند. پس چون بر آن حاضر شدند [به یکدیگر] گفتند: «خاموش باشید و گوش فرا دهید» و هنگامی که به پایان رسید، هشدار دهنده به سوی قوم خود بازگشتند. * گفتند: ای قوم ما! همانا ما کتابی را شنیدیم که پس از موسی نازل شده، در حالی که تصدیق کننده است آنچه را که پیش از آن بوده است، به سوی حق و به سوی راهی راست هدایت میکند. * ای قوم ما! دعوت کنندۀ خدا را پاسخ [مثبت] دهید و به او ایمان آورید تا [خداوند] برخی از گناهانتان را بر شما ببخشاید و از عذابی دردناک پناهتان دهد * و هر که دعوت کنندۀ خدا را اجابت نکند، در زمین، درمانده کننده[ی خدا] نخواهد بود و او را جز خداوند، سرپرستان و یاورانی نیست. آنان در گمراهی آشکاری هستند). همۀ این آیات، نقل قول جنّیان است.

سبب نزول این آیه آن بود که [روزی] پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همراه یزید بن حارثه از مکّه به قصد بازار عُکاظ روانه شد تا مردم را به اسلام دعوت کند؛ امّا هیچ کس به دعوت ایشان پاسخ نداد و کسی را نیافت که آن را بپذیرد. سپس به سوی مکّه باز گشت. چون به محلّی که آن را وادی مَجَنّه گویند، رسید، در دل شب به [عبادت و] تلاوت قرآن پرداخت. شماری از جنّیان بر او گذشتند. چون قرائت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را شنیدند، به آن گوش فرا دادند و با شنیدن قرائت ایشان به یکدیگر گفتند: (انصتوا) یعنی خاموش باشید، (و هنگامی که به پایان رسید) یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از قرائت قرآن فراغت یافت، (هشدار دهنده به سوی قوم خود باز گشتند [و] گفتند: ای قوم ما! همانا ما کتابی را شنیدیم که پس از موسی نازل شده، در حالی که تصدیق کننده است آنچه را که پیش از خود بوده است، به سوی حق و به سوی راهی راست، هدایت میکند. ای قوم ما! دعوت کنندۀ خدا را پاسخ [مثبت] دهید و به او ایمان آورید) تا این آیه: (آنان در گمراهی آشکاری هستند).

پس آنان نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدند و اسلام و ایمان آوردند و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله احکام اسلام را به آنان آموخت. آن گاه خداوند بر پیامبرش فرو فرستاد: (بگو: به من وحی شده است که گروهی از جنّیان شنیدند) تا پایان سوره. پس، خداوند، سخنان جنّیان را بازگو کرد و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله یکی از خودشان را بر آنان حاکم ساخت.

آنها هر از چند گاه، نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله میآمدند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به امیر مؤمنان علیه السلام دستور داد به ایشان علم و احکام بیاموزد. پس، برخی از ایشان مؤمن، برخی کافر، و برخی ناصبی و یهودی و مسیحی و مجوس هستند. آنها فرزندان جان [سَر سلسلۀ جن] هستند.

40. دلائل النبوّة للبيهقي عن أبي المليح: أنَّهُ كَتَبَ إلیٰ أبي عُبَيدَةَ بنِ عَبدِ اللهِ بنِ مَسعودٍ: أينَ قَرَأَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آلهعَلَى الجِنَّ؟

فَكَتَبَ إلَيهِ أنَّهُ قَرَأَ عَلَيهِم بِشِعبٍ يُقالُ لَهُ: الحَجونُ.[۱۷۴]

40. دلائل النبوّة، بیهقی - در بارۀ ابو الملیح -: به او ابو عبیدة بن عبد اللّٰهبن مسعود نوشت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در کجا برای جنّیان قرآن خواند؟

ابو عبیده به او نوشت: در درّهای به نام حَجون برایشان قرائت کرد.

41. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ امرَأَةً مِنَ الجِنَّ كانَ يُقالُ لَها: عَفراءُ، و كانَت تَأتِي النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله فَتَسمَعُ مِن كَلامِهِ، فَتَأتي صالِحِي الجِنَّ فَيُسلِمونَ عَلیٰ يَدَيها.[۱۷۵]

41. امام صادق علیه السلام: زنی از جنّیان به نام عَفراء همواره نزد پیامبر صلی الله علیه و آله میآمد و به سخنان ایشان گوش میسپرد. سپس نزد جنّیان صالح میرفت [و بازگو میکرد] و آنها به دست او اسلام میآوردند.

۲ / ۴: قَضاءُ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله لِطائِفَةٍ مِنَ الجِنَّ

۲ / ۴: داوری پیامبر صلی الله علیه و آله برای گروهی از جنّیان

42. المعجم الكبير عن بلال بن الحارث: خَرَجنا مَعَ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله في بَعضِ أسفارِهِ، فَخَرَجَ لِحاجَتِهِ، و كانَ إذا خَرَجَ لِحاجَتِهِ يُبعِدُ، فَأَتَيتُهُ بِإِداوَةٍ[۱۷۶] مِن ماءٍ، فَانطَلَقَ فَسَمِعتُ عِندَهُ خُصومَةَ رِجالٍ و لَغَطاً لَم أسمَع مِثلَها، فَجاءَ فَقالَ: بِلالٌ؟ فَقُلتُ: بِلالٌ، قالَ: أ مَعَكَ ماءٌ؟ قُلتُ: نَعَم، قالَ: أصَبتَ. فَأَخَذَهُ مِنّي فَتَوَضَّأَ.

قُلتُ: يا رَسولَ اللهِ، سَمِعتُ عِندَكَ خُصومَةَ رِجالٍ و لَغَطاً ما سَمِعتُ أحَدَّ مِن ألسِنَتِهِم!

قالَ: اِختَصَمَ عِندِيَ الجِنُّ المُسلِمونَ وَ الجِنُّ المُشرِكونَ، سَأَلوني أن اُسكِنَهُم، فَأَسكَنتُ المُسلِمينَ الجَلَسَ[۱۷۷]، و أَسكَنتُ المُشرِكينَ الغَورَ[۱۷۸].[۱۷۹]

42. المعجم الکبیر - به نقل از بلال بن حارث -: در یکی از سفرهای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، با ایشان همراه شدیم. ایشان برای قضای حاجت رفت. او هر گاه برای قضای حاجت میرفت، دور میشد. من مشک آبی [برای طهارت] برایش بردم. ایشان رفت [تا آن که ناپدید شد]. من شنیدم که عدّهای نزدش دعوا و هیاهو میکنند که مانند آن را نشنیده بودم. پیامبر صلی الله علیه و آله باز آمد و فرمود: «بلال»! گفتم: بله. فرمود: «آیا آبی با خودت داری؟». گفتم: بله. فرمود: «خوب است». آن را از من گرفت و وضو ساخت.

گفتم: ای پیامبر خدا! نزدتان دعوا و هیاهوی مردانی را شنیدم که تیزتر از زبان آنها نشنیدهام.

فرمود: «جنّیان مسلمان و جنّیان مشرک، نزد من برای طرح دعوا آمدند و از من خواستند که آنها را اسکان دهم، و من مسلمانان را در جاهای بلند اسکان دادم و مشرکان را در مناطق پست اسکان دادم».

۲ / ۵: اِستِفتاءُ الجِنَّ مِن أهلِ البَيتِ علیهم السلام

۲ / ۵: فتوا پرسیدن جنّیان از اهل بیت علیهم السلام

43. الكافي عن سعد الإسكاف: أتَيتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام اُريدُ الإِذنَ عَلَيهِ، فَإِذا رِحالُ إبِلٍ عَلَى البابِ مَصفوفَةٌ، و إذَا الأَصواتُ قَدِ ارتَفَعَت، ثُمَّ خَرَجَ قَومٌ مُعتَمّينَ بِالعَمائِمِ يُشبِهونَ الزُّطَّ[۱۸۰].

قالَ: فَدَخَلتُ عَلیٰ أبي جَعفَرٍ علیه السلام، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، أبطَأَ إذنُكَ عَلَيَّ اليَومَ، و رَأَيتُ قَوماً خَرَجوا عَلَيَّ مُعتَمّينَ بِالعَمائِمِ فَأَنكَرتُهُم!

فَقالَ: أ وَ تَدري مَن اُولٰئِكَ - يا سَعدُ - ؟

قالَ: قُلتُ: لا.

قالَ: فَقالَ: اُولٰئِكَ إخوانُكُم مِنَ الجِنَّ، يَأتونَنا فَيَسأَلونَنا عَن حَلالِهِم و حَرامِهِم و مَعالِمِ دينِهِم.[۱۸۱]

43. الکافی - به نقل از سعد اِسکاف -: نزد امام باقر علیه السلام رفتم تا از ایشان اجازۀ شرفیابی بخواهم. دیدم بارهای شترانی بر در خانۀ ایشان چیده شده و سر و صدا [از درون خانه] بلند است. سپس عدّهای دستار به سر، شبیه زُطّیها[۱۸۲] بیرون آمدند. نزد امام باقر علیه السلام رفتم و گفتم: فدایت شوم! امروز دیرتر به من اجازۀ شرفیابی دادید، و من عدّهای دستار به سر دیدم که خارج شدند و آنها را نشناختم.

فرمود: «ای سعد! میدانی آنها چه کسانیاند؟».

گفتم: خیر.

فرمود: «آنها برادران جنّی شما هستند. نزد ما میآیند و احکام حلال و حرام و تعالیم دینشان را از ما میپرسند».

44. بصائر الدرجات عن سعد الإسكاف: أتَيتُ بابَ أبي جَعفَرٍ علیه السلام مَعَ أصحابٍ لَنا لِنَدخُلَ عَلَيهِ، فَإِذا ثَمانِيَةُ نَفَرٍ كَأَنَّهُم مِن أبٍ و اُمٍّ، عَلَيهِم ثِيابٌ زَرابِيُّ[۱۸۳] و أَقبِيَةُ طاقَ طاقَ و عَمائِمُ صُفرٌ، دَخَلوا فَمَا احتَبَسوا حَتّی خَرَجوا.

قالَ لي: يا سَعدُ[۱۸۴]، رَأَيتَهُم؟ قُلتُ: نَعَم جُعِلتُ فِداكَ!

قالَ: اُولٰئِكَ إخوانُكُم مِنَ الجِنَّ أتَونا يَستَفتونَنا في حَلالِهِم و حَرامِهِم، كَما تَأتونَنا و تَستَفتونَنا في حَلالِكُم و حَرامِكُم.[۱۸۵]

44. بصائر الدرجات - به نقل از سعد اِسکاف -: با عدّهای از یارانمان رفتیم تا خدمت امام باقر علیه السلام شرفیاب شویم. دیدیم هشت نفر که گویی از یک پدر و مادرند، در حالی که پیراهنهای گلیم و قباهای طاق (بدون آستر) و عمامههای زرد پوشیده بودند، داخل منزل شدند و طولی نکشید که بیرون آمدند. [با بیرون آمدن آنها ما داخل شدیم].

امام علیه السلام به من فرمود: «ای سعد! آنها را دیدی؟». گفتم: بله، فدایت شوم!

فرمود: «آنها برادران جنّی شما هستند. نزد ما میآیند و از ما در بارۀ [احکام] حلال و حرامشان استفتا میکنند، چنان که شما نزد ما میآیید و در بارۀ حلال و حرامتان از ما استفتا میکنید».

45. الكافي عن سعد الإسكاف: أتَيتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام في بَعضِ ما أتَيتُهُ، فَجَعَلَ يَقولُ: لا تَعجَل. حَتّیٰ حَمِيَتِ الشَّمسُ عَلَيَّ و جَعَلتُ أ تَتَبَّعُ الأَفياءَ، فَما لَبِثَ أن خَرَجَ عَلَيَّ قَومٌ كَأَنَّهُمُ الجَرادُ الصُّفرُ، عَلَيهِمُ البُتوتُ[۱۸۶]، قَدِ انتَهَكَتهُمُ العِبادَةُ. قالَ: فَوَاللهِ،لِأَنساني ما كُنتُ فيهِ مِن حُسنِ هَيئَةِ القَومِ!

فَلَمّا دَخَلتُ عَلَيهِ قالَ لي: أراني قَد شَقَقتُ عَلَيكَ.

قُلتُ: أجَل وَ اللهِ، لَقَد أنساني ما كُنتُ فيهِ قَومٌ مَرّوا بي لَم أرَ قَوماً أحسَنَ هَيئَةً مِنهُم في زِيِّ رَجُلٍ واحِدٍ، كَأَنَّ ألوانَهُمُ الجَرادُ الصُّفرُ، قَدِ انتَهَكَتهُمُ العِبادَةُ!

فَقالَ: يا سَعدُ، رَأَيتَهُم؟ قُلتُ: نَعَم.

قالَ اُولٰئِكَ إخوانُكَ مِنَ الجِنَّ. فَقُلتُ: يَأتونَكَ؟ قالَ: نَعَم، يَأتُونَنا يَسأَلونَنا عَن مَعالِمِ دينِهِم و حَلالِهِم و حَرامِهِم.[۱۸۷]

45. الکافی - به نقل از سعد اِسکاف -: طبق معمول، نزد امام باقر علیه السلام رفتم [و اجازۀ ورود خواستم]. ایشان صدا زد: «عجله نکن» [و من صبر کردم] تا آن که گرما بر من شدّت گرفت و هر جا سایه میرفت، میرفتم. چیزی نگذشت که عدّهای [زردچهره] مانند ملخهای زرد به سوی من آمدند. همگی بَت[۱۸۸] پوشیده و از شدّت عبادت تکیده شده بودند. به خدا سوگند که با مشاهدۀ زیبایی سر و وضع آنها حال خود را فراموش کردم.

چون نزد امام علیه السلام رفتم، به من فرمود: «گویا تو را به زحمت انداختهام».

گفتم: آری. به خدا سوگند، جماعتی بر من گذشتند که وضع خود را فراموش کردم. جماعتی خوش سر و وضعتر از آنها ندیدهام. همه جامۀ یکنواخت داشتند. رنگشان مانند ملخهای زرد بود و از عبادت، تکیده گشته بودند.

فرمود: «ای سعد! آنها را دیدی؟». گفتم: بله.

فرمود: «آنها برادران جنّی تو هستند».

گفتم: نزد شما میآیند؟

فرمود: «بله. نزد ما میآیند و مسائل دینی و احکام حلال و حرامشان را از ما میپرسند».

46. الكافي عن ابن جبل عن الإمام الصادق علیه السلام، قالَ: كُنّا بِبابِهِ فَخَرَجَ عَلَينا قَومٌ أشباهُ الزُّطِّ، عَلَيهِم اُزُرٌ و أَكسِيَةٌ، فَسَأَلنا أبا عَبدِ اللهِ علیه السلام عَنهُم، فَقالَ: هٰؤُلاءِ إخوانُكُم مِنَ الجِنَّ.[۱۸۹]

46. الکافی - به نقل از ابن جبل -: بر دَرِ سرای امام صادق علیه السلام ایستاده بودیم که جماعتی شبیه طایفۀ زُط به سوی ما آمدند که اِزار و گلیم پوشیده بودند. از امام صادق علیه السلام در بارۀ آنها پرسیدیم. فرمود: «آنها برادران جنّی شما هستند».

47. بصائر الدرجات عن عمّار السجستاني: كُنتُ لَأَستَأذِنُ[۱۹۰] عَلَيهِ - يَعني أبا عَبدِ اللهِ علیه السلام - فَجِئتُ ذاتَ يَومٍ أو لَيلَةٍ و جَلَستُ في فُسطاطِهِ بِمِنىً. قالَ: فَاستُؤذِنَ بِشَبابٍ كَأَنَّهُم رِجالُ الزُّطِّ. فَخَرَجَ عيسیٰ شَلَقانُ، فَذَكَرَنا لَهُ فَأَذِنَ لي.

قالَ: فَقالَ لي: يا أبا عاصِمٍ، مَتیٰ جِئتَ؟

قُلتُ: قُبَيلَ اُولٰئِكَ الَّذينَ دَخَلوا عَلَيكَ و ما رَأَيتُهُم خَرَجوا!

قالَ: اُولٰئِكَ قَومٌ مِنَ الجِنَّ، فَسَأَلوا عَن مَسائِلِهِم ثُمَّ ذَهَبوا.[۱۹۱]

47. بصائر الدرجات - به نقل از عمّار سِجِستانی -: من در صدد بودم که خدمت ایشان - یعنی امام صادق علیه السلام - شرفیاب شوم. روزی یا شبی، آمدم و در خیمۀ ایشان در مِنا نشستم. به عدّهای جوان که شبیه مردان زُط بودند، اجازۀ شرفیابی داده شد. عیسی شَلَقان بیرون آمد، رفت و حضور ما را به امام علیه السلام رساند. ایشان [اجازۀ ورود داد و] به من فرمود: «ای ابو عاصم! کی آمدی؟».

گفتم: اندکی پیش از این کسانی که نزد شما آمدند و ندیدم که خارج شوند.

فرمود: «آنها گروهی از جنّیان بودند. مسائل خود را پرسیدند و رفتند».

48. دلائل الإمامة عن الهيثم بن واقد: كُنتُ عِندَ الرِّضا علیه السلام بِخُراسانَ، و كانَ العَبّاسُ يَحجُبُهُ، فَدَعاني و إذا عِندَهُ شَيخٌ أعوَرُ يَسأَلُهُ، فَخَرَجَ الشَّيخُ فَقالَ لي: رُدَّ عَلَيَّ الشَّيخَ. فَخَرَجتُ إلَى الحاجِبِ فَسَأَلتُهُ، فَقالَ: لَم يَخرُج عَلَيَّ أحَدٌ!

فَقالَ الرِّضا علیه السلام: أتَعرِفُ الشَّيخَ؟

فَقُلتُ: لا.

فَقالَ: هٰذا رَجُلٌ مِنَ الجِنَّ سَأَلَني عَن مَسائِلَ، و كانَ فيما سَأَلَني عَنهُ مَولودانِ وُلِدا في بَطنٍ مُلتَزِقَينِ، ماتَ أحَدُهُما، كَيفَ يُصنَعُ بِهِ؟ قُلتُ: يُنشَرُ المَيِّتُ عَنِ الحَيِّ.[۱۹۲]

48. دلائل الإمامة - به نقل از هیثم بن واقد -: نزد امام رضا علیه السلام در خراسان بودم. عبّاس، حاجب ایشان بود. امام علیه السلام مرا احضار کرد. دیدم پیرمردی که یک چشمش نابیناست، نزد ایشان است و سؤال میپرسد. پیرمرد خارج شد. ایشان به من فرمود: «پیرمرد را نزدم برگردان». نزد حاجب رفتم و از او پرسیدم[: پیرمرد کجا رفت؟] گفت: کسی خارج نشد.

امام رضا علیه السلام فرمود: «آیا آن پیرمرد را میشناسی؟».

گفتم: خیر.

فرمود: «او مردی از جن است و مسائلی را از من پرسید. یکی از سؤالاتی که از من کرد، این بود که اگر یکی از دوقلوهای به هم چسبیده بمیرد، با او چه باید کرد؟ و من گفتم: باید مرده را از زنده جدا کرد».

49. الكافي عن حكيمة بنت موسىٰ: رَأَيتُ الرِّضا علیه السلام واقِفاً عَلیٰ بابِ بَيتِ الحَطَبِ و هُوَ يناجي، و لَستُ أریٰ أحَداً، فَقُلتُ: يا سَيِّدي لِمَن تُناجي؟

فَقالَ: هٰذا عامِرٌ الزَّهرائِيُّ، أتاني يَسأَ لُني و يَشكو إلَيَّ.

فَقُلتُ: يا سَيِّدي، اُحِبُّ أن أسمَعَ كَلامَهُ.

فَقالَ لي: إنَّكِ إن سَمِعتِ بِهِ حُمِمتِ سَنَةً، فَقُلتُ: يا سَيِّدي اُحِبُّ أن أسمَعَهُ.

فَقالَ لي: اِسمَعي. فَاستَمَعتُ، فَسَمِعتُ شِبهَ الصَّفيرِ، و رَكِبَتنِي الحُمّیٰ فَحُمِمتُ سَنَةً.[۱۹۳]

49. الکافی - به نقل از حکیمه دختر موسی -: امام رضا علیه السلام را دیدم که بر دَرِ هیمهخانه ایستاده است و نجوا میکند. من کسی را ندیدم. از این رو گفتم: سَرورم! با چه کسی نجوا میکنید؟ فرمود: «این عامر زهرائی است که نزدم آمده و از من میپرسد و به من شکایت میکند». گفتم: سَرورم! دوست دارم سخنش را بشنوم. فرمود: «اگر آن را بشنوی، یک سال تب میکنی». گفتم: سَرورم! دوست دارم بشنوم. فرمود: «بشنو». گوش کردم. صدایی شبیه سوت شنیدم. بعد از آن، دچار تب شدم و یک سال تب داشتم.

۲ / ۶: مَجيءُ طائِفَةٍ مِنَ الجِنَّ لِنُصرَةِ الإِمامِ الحُسَينِ علیه السلام

۲ / ۶: آمدن طایفهای از جنّیان برای یاری رساندن به امام حسین علیه السلام

50. الإمام الصادق علیه السلام: لَمّا سارَ أبو عَبدِ اللهِ الحسین بن عليّ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ - مِن مَکَّةَ لِیَدخُلَ المَدينَةَ، لَقِيَهُ أفواجٌ مِنَ المَلائِكَةِ... و أَتَتهُ أفواجُ مِن مُؤمِني الجِنَّ، فَقالوا: يا مَولانا، نَحنُ شيعَتُكَ و أَنصارُكَ، فَمُرنا بِأَمرِكَ بِما تَشاءُ، فَلَو أمَرتَنا بِقَتلِ كُلِّ عَدُوٍّ لَكَ و أَنتَ بِمَكانِكَ لَكَفَيناكَ ذٰلِكَ.

فَجَزاهُمُ خَيراً و قالَ لَهُم: أما قَرَأتُم كِتابَ اللهِ المُنزَلَ عَلیٰ جَدّي رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله في قَولِهِ: (قُل لَّوْ كُنتُمْ فِى بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ ٱلْقَتْلُ إِلی مَضَاجِعِهِمْ)[۱۹۴]؟ فإذا أقَمتُ في مَكاني فَبِما یُمْتَحَنُ هٰذَا الخَلقُ المَتعوسُ[۱۹۵]؟ و بِماذا يُختَبَرونَ؟ و مَن ذا يَكونُ ساكِنُ حُفرَتي و قَدِ اختارَهَا اللهُ تَعالیٰ يَومَ دَحَا[۱۹۶] الأَرضَ، و جَعَلَها مَعقِلاً لِشيعَتِنا و مُحِبَّینا؛ تُقبَلُ أعمالُهُم و صَلَواتُهُم و یُجابُ دُعاؤهُم، و تَسکُنُ شیعتُنا فَتَکونُ لَهُم أماناً فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ؟! و لٰكِن تَحضُرونَ يَومَ السَّبتِ، و هُوَ يَومُ عاشوراءَ... الَّذي في آخِرِهِ اُقتَلُ، و لا يَبقیٰ بَعدي مَطلوبٌ مِن أهلي و نَسَبي و إخوَاني و أَهلِ بَيتي، و يُسارُ رَأْسي إلیٰ يَزيدَ بنِ مُعاوِیَةَ لَعَنَهُمَا اللهُ.

فَقالَتِ الجِنُّ: نَحنُ - وَ اللهِ - يا حَبيبَ اللهِ وَ ابنَ حَبيبِهِ، لَولا أنَّ أمرَكَ طاعَةٌ و أَنَّهُ لا يَجوزُ لَنا مُخالَفَتُكَ، لَخالَفناكَ و قَتَلنا جَميعَ أعدائِكَ قَبلَ أن يَصِلوا إلَيكَ.

فَقالَ لَهُم علیه السلام: و نَحنُ - وَ اللهِ - أقدَرُ عَلَيهِم مِنكُم، و لٰكِن لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَ يَحْيَیٰ مَنْ حَیَّ عَن بَيِّنَةٍ[۱۹۷].[۱۹۸]

50. امام صادق علیه السلام: چون ابا عبداللّٰه[الحسین] علیه السلام از مدینه حرکت کرد، گروههایی از فرشتگان ملاقاتش کردند... و گروههایی از جنّیان مسلمان خدمتش رسیدند و گفتند: ای سَرور ما! ما شیعیان و یاران تو هستیم. پس هر امری که میخواهید، بفرمایید. اگر دستور دهید همۀ دشمنانتان را بکشیم و شما در جای خود بمانید، این کار را میکنیم.

حسین برایشان [از خداوند] جزای خیر خواست و به آنها فرمود: «آیا کتاب خدا را که بر جدّم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شده است، نخواندهاید: (هر جا باشید، مرگ شما را در مییابد، هر

چند در برجهای استوار باشید) و این سخن خدای سبحان را که: (کسانی که کشته شدن بر آنها نوشته شده است، قطعاً [با پای خود] به سوی قتلگاههای خویش میروند)؟

اگر من در جای خود بمانم، پس این مردم نگونبخت با چه آزموده و به چه وسیله امتحان شوند؟ و چه کسی در قبر من در کربلا آرام گیرد؟ خداوند متعال، همان روز دحو الأرض [که زمین را گستراند]، آن قبر را برای من برگزید و آن جا را پناهگاه شیعیانمان قرار داد که در دنیا و آخرت، مایۀ امان آنهاست. امّا روز شنبه - که روز عاشوراست - حاضر شوید. در پایان آن روز، من کشته میشوم و پس از من از خانواده و خویشاوندان و برادران و اهل بیتم کسی باقی نمیماند که [دشمنان] در طلب او بر آیند، و سرم را نزد یزید - که خدایش لعنت کند -میبرند».

جنّیان گفتند: ای محبوب خدا و پسر محبوب او! به خدا سوگند، اگر نبود که فرمانتان مطاع است و مخالفت با شما بر ما جایز نیست، همۀ دشمنانتان را پیش از آن که به شما برسند، میکشتیم.

امام علیه السلام به آنها فرمود: «به خدا سوگند که ما خود از شما بر آنها تواناتریم؛ امّا (آن که هلاک میشود، باید با دلیلی روشن هلاک گردد و آن که زنده میماند، باید با دلیلی روشن زنده بماند)».

۲ / ۷: نِياحَةُ الجِنَّ عَلَى الإِمامِ الحُسَينِ علیه السلام

۲ / ۷: عزاداری جنّیان برای امام حسین علیه السلام

51. المعجم الكبير عن عمرو بن ثابت: قالَت اُمُّ سَلَمَةَ: ما سَمِعتُ نَوحَ الجِنَّ مُنذُ قُبِضَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله إلَّا اللَّيلَةَ، و ما أرَى ابني إلّا قَد قُتِلَ - تَعنِي الحُسَينَ علیه السلام -. فَقالَت لِجارِيَتِها: اُخرُجي فَسَلي. فَأُخبِرَت أنَّهُ قَد قُتِلَ، و إذا جِنَّيَّةٌ تَنوحُ:

ألا يا عَينُ فَاحتَفِلي بِجَهدِ و مَن يَبكي عَلَى الشُّهَداءِ بَعدي

عَلیٰ رَهطٍ تَقودُهُمُ المَنايا إلیٰ مُتَحَيِّرٍ[۱۹۹] في مُلكِ عَبدِ[۲۰۰]

51. المعجم الکبیر - به نقل از عمرو بن ثابت -: اُمّ سلمه [در شبانگاه شهادت حسین علیه السلام] گفت: از هنگام وفات پیامبر صلی الله علیه و آله، جز امشب، صدای نوحۀ جنّیان را نشنیده بودم و فکر میکنم فرزندم - مقصودش حسین علیه السلام بود - کشته شده است. سپس به کنیزش گفت: بیرون برو و پُرس و جو کن.

او خبر آورد که حسین علیه السلام کشته شده است. در آن هنگام، زنی از جنّیان، چنین نوحه میخوانْد:

ای دیده! با سعی تمام، پُر از اشک شو!

پس از من، چه کسی بر شهیدان میگرید؛

بر همان گروهی که مرگ، آنها را میبُرد

به سوی فرومایهای متکبّر در سلطنت؟[۲۰۱]

52. تاريخ دمشق عن اُمّ سلمة: سَمِعتُ الجِنَّ تَنوحُ عَلَى الحُسينِ علیه السلام يَومَ قُتِلَ و هُنَّ يَقُلنَ:

أيُّهَا القاتِلونَ ظُلماً حُسَيناً أبشِروا بِالعَذابِ وَ التَّنكيلِ

كُلُّ أهلِ السَّماءِ يَدعو عَلَيكُم مِن نَبِيٍّ و مُرسَلٍ و قَتيلِ

قَد لُعِنتُم عَلیٰ لِسانِ ابنِ داودَ و موسیٰ و صاحِبِ الإِنجيلِ[۲۰۲] 52. تاریخ دمشق - به نقل از اُمّ سلمه -: روزی که حسین علیه السلام کشته شد، شنیدم جنّیان بر او نوحه میکنند و میگویند:

ای کسانی که حسین را به ستم کشتید!

مژدهتان باد به مجازات خدا و عذاب او!

همۀ آسمانیان، شما را نفرین میکنند

از پیامبر و رسول و هر کشتهای

شما، بر زبان پسر داوود و موسی

و صاحب انجیل، نفرین شدهاید.

53. كامل الزيارات عن صفوان الجمّال: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللهِ علیه السلام و نَحنُ في طَريقِ المَدينَةِ نُريدُ مَكَّةَ، فَقُلتُ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللهِ! ما لي أراكَ كَئيباً حَزيناً مُنكَسِراً؟

فَقالَ لي: لَو تَسمَعُ ما أسمَعُ لَشَغَلَكَ عَن مُساءَلَتي.

قُلتُ: و مَا الَّذي تَسمَعُ؟ قالَ: اِبتِهالُ المَلائِكَةِ إلَى اللهِ عَلیٰ‌ قَتَلَةِ أميرِ المُؤمِنينَ علیه السلام، و عَلیٰ قَتَلَةِ الحُسَينِ علیه السلام، و نَوحُ الجِنَّ عَلَيهِما.[۲۰۳]

53. کامل الزیارات - به نقل از صفوان جمّال -: با امام صادق علیه السلام از مدینه به سوی مکّه میرفتیم که من پرسیدم: ای فرزند پیامبر خدا! چه شده است که شما را گرفته و اندوهگین و دلشکسته میبینم؟

فرمود: «اگر تو هم آنچه را من میشنوم، میشنیدی، دیگر از من سٶال نمیکردی».

گفتم: چه چیزی میشنوید؟

فرمود: «نفرین کردن فرشتگان به درگاه خدا بر قاتلان امیر مٶمنان علیه السلام و بر قاتلان حسین علیه السلام، و نوحهخوانی جنّیان بر آن دو را».

54. الامام الباقر علیه السلام: لَمّا هَمَّ الحُسَینُ علیه السلام بالشُّخوصِِ عَنِ المَدینَةِ، أقبَلَت نِساءُ بَني عَبدِ المُطَّلِبِ فَاجتَمَعنَ لِلنَّیاحَةِ، حَتّیٰ مَشیٰ فیهِنَّ الحُسَینُ علیه السلام، فَقالَ: أنشُدُکُنَّ اللّهَ أن تُبدینَ هذَا الأمرَ مَعصِیَةً للهِ و لِرَسولِهِ.

فَقالَت لَهُ نِساءُ بَني عَبدِ المُطلَّبِ:‌ فَلِمَن نَستَبقِي النَّیاحَةَ وَ‌ البُکاءَ؟! فَهُوَ عِندَنا کَیَومٍ ماتَ فیهِ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و عَلِيٌّ و فاطِمَةُ و رُقَیَّةُ و زَینَبُ و امُّ کُلثومٍ. فَنَنشُدُكَ اللهَ - جَعَلَنَا اللهُ فِداكَ - مِنَ المَوتِ یا حَبیبَ الأَبرارِ مِن أهلِ القُبورِ!

و أقبَلَت بَعضُ عَمّاتِهِ تَبکي و تَقولُ: أشهَدُ یا حُسَینُ، لَقَد سَمِعتُ الجِنَّ ناحَت بِنَوحِكَ و هُم یَقولونَ:

فَإِنَّ قَتیلَ الطَّفَّ مِن آلِ هاشِمٍ أذَلَّ رِقاباً مِن قُرَیشٍ فَذَلَّتِ

حَبیبُ رَسولِ الله لَم یَكُ فاحِشاً أبانَت مُصیبَتُكَ الأُنوفَ و جَلَّتِ

و قُلنَ أیضاً:

أبکي حُسَیناً سَیَّداً و لِقَتلِهِ شابَ الشَّعَرْ

و لِقَتلِهِ زُلزِلتُمُ و لِقَتلِهِ انکَسَفَ القَمَرْ

وَ احمَرَّت آفاقُ‌ السَّماءِ مِنَ العَشِیَّةِ وَ السَّحَرْ

و تَغَبَّرَت شَمسُ البِلادِ بِهِم و أظلَمَتِ الکُوَرْ[۲۰۴]

ذاكَ ابنُ فاطِمَةَ‌ المُصابُ بِهِ الخَلایِقُ وَ البَشَرْ

أورَثتَنا ذُلّاً بِهِ جَدعُ الأُنوفِ مَعَ الغُرَرْ[۲۰۵]

54. امام باقر علیه السلام: چون حسین علیه السلام تصمیم گرفت از مدینه بیرون رود، زنان خاندان عبد المطّلب آمدند تا به نوحهسرایی بپردازند. حسین علیه السلام نزد آنان رفت و فرمود: «شما را به خدا، مبادا این کار را فاش کنید که [افشای خروج من] معصیت خدا و پیامبر اوست».

زنان خاندان عبد المطّلب گفتند: پس نوحهسرایی و گریه را برای که نگه داریم؟ این روز برای ما، مانند روزی است که پیامبر خدا و علی و فاطمه و رقیّه و زینب و امّ کلثوم [دختران پیامبر صلی الله علیه و آله] از دنیا رفتند. خدا، ما را پیشمرگ تو قرار دهد، ای محبوب خوبانِ درگذشته!

یکی از عمّههای ایشان با حالت گریان آمد و گفت: گواهی میدهم - ای حسین - که شنیدم پریان هم برای تو نوحهسرایی میکنند و میگویند:

کشتۀ طَف که از خاندان هاشم است

مردمانی از قریش را خوار کرد و آنان خوار شدند.

حبیب پیامبر خدا که جرمی مرتکب نشد.

مصیبت تو، بزرگ بود و بینیها را برید.

زنان [خاندان عبد المطّلب] نیز چنین نوحهسرایی کردند:

گریه میکنم برای حسینِ سَرور که شهادت او، موها را سپید کرد.

برای کشته شدنش زلزله به پا شد و ماه گرفت.

آفاق آسمان در شب و سحر، گلگون گشت

و خورشیدِ شهرها را غبار گرفت و شهرها تاریک شدند.

این، فرزند فاطمه است که تمام موجودات و انسانها عزادار اویند.

شهادت او، ما را خوار ساخت و بینیها را قطع کرد و به خسارت انداخت.

55. الأمالي للمفید عن محفوظ بن المنذر: حَدَّثَني شَیخٌ مِن بَني تَمیمٍ کانَ یَسکُنُ الرّابِیَةَ، قالَ: سَمِعتُ أبي یَقولُ: ما شَعَرنا بِقَتلِ الحُسَینِ علیه السلام حَتّیٰ کانَ مَساءُ لَیلَةِ عاشوراءَ، فَإِنّي لَجالِسٌ بِالرّابِیَةِ و مَعي رَجُلُ مِنَ الحَيَّ، فَسَمِعنا هاتِفاً یَقولُ:

وَ اللهِ ما جِئتُکُم حَتّیٰ بَصُرتُ بِهِ بِالطَّفَّ مُنعَفِرَ الخَدَّینِ مَنحورا

و حَولَهُ فِتیَةٌ تَدمیٰ نُخورُهُم مِثلَ المصابیحِ یَعلونَ الدُّجیٰ نورا

و قَد حَثَثتُ قَلوصي کَي اُصادِفَهُم مِن قَبلِ أن یُلاقُوا الخُرَّدَ الحورا

فَعاقَني قَدَرٌ وَ اللهُ بِالِغُهُ و کانَ أمراً قَضاهُ اللهُ مَقدورا

کانَ الحُسَینُ سِراجاً یُستَضاءٌ بِهِ اللهُ یَعلَمُ أنّي لَم أقُل زورا

صَلَّی الإِلٰهُ عَلیٰ جِسمِ تَضَمَّنَهُ قَبرُ  الحُسَینَ حَلیفِ الخَیرِ مَقبورا

مُجاوِراً لِرَسولِ اللهِ في غُرَفٍ و لِلوَصِيَّ و لِلطَّیّارِ مَسرورا

فَقُلنا لَهُ: مَن أنتَ یَرحَمُكَ اللهُ؟ قالَ: أنَا و أبي مِن جِنَّ نَصیبینَ، أرَدنا مُؤازَرَةَ الحُسَینِ علیه السلام و مُؤاساتَهُ بِأنفُسِنا، فَانصَرَفنا مِن الحَجَّ فَأَصَبناهُ قَتیلاً.[۲۰۶]

55. الأمالی، مفید - به نقل از محفوظ بن مُنذر -: پیرمردی از بنی تمیم که در رابیه[۲۰۷] مینشست، به من گفت: از پدرم شنیدم که میگفت: ما از کشته شدن امام حسین علیه السلام آگاه نشدیم، تا غروب روز عاشورا شد. آن هنگام، من در رابیه نشسته بودم و مردی از همان محلّه نیز کنار من بود که شنیدم کسی ندا میدهد:

به خدا سوگند، نزد شما نیامدم تا اینکه

در صحرای طف، گونههای خاکآلود و سرِ بریده را دیدم

که به گرد او، جوانانی بودند که از گلویشان خون میریخت

به سان چراغهای فروزان بر فراز تاریکی.

مادهشتر جوانم را تاختم تا پیش از آن که [در بهشت،]

حوریان باکره را دیدار کنند، به آنان برسم؛

ولی سرنوشت، محرومم کرد و خدا کارش را به سرانجام میرساند

و [آن رخداد،] کاری بود که خداوند، آن را مقدّر کرده بود.

حسینِ، چراغ فروزانی بود که از او نور میگرفتند.

خدا میداند که من دروغ نمیگویم.

خداوند بر پیکری درود فرستد که

قبر حسین، آن را در بر گرفته و همراهِ نیکی است

و در کنار پیامبر خدا در غرفههای بهشت

با [علیِ] وصی و [جعفرِ] طیّار، همدم است.

ما به او گفتیم: تو کیستی - خدا تو را رحمت کند - ؟

گفت: من و پدرم، از جنّیان نَصیبین[۲۰۸] هستیم که قصد یاری حسین علیه السلام و جانبازی در راه او را داشتیم؛ ولی از حج که باز گشتیم، هنگامی به او رسیدیم که کشته شده بود.

۲ / ۸: حَشرُ الجِنَّ

۲ / ۸: محشور شدن جنّیان در قیامت

الكتاب

(وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يَٰمَعْشَرَ ٱلْجِنِّ قَدِ ٱسْتَكْثَرْتُم مِّنَ ٱلْإِنسِ وَ قَالَ أَوْلِيَاؤُهُم مِّنَ ٱلْإِنسِ رَبَّنَا ٱسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنَا أَجَلَنَا ٱلَّذِى أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ ٱلنَّارُ مَثْوَاكُمْ خَٰلِدِينَ فِيهَا إِلَّا مَا شَاءَ ٱللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ).[۲۰۹]

(در آن روز که [خدا] همۀ آنها را محشور میسازد، [میگوید:] ای جماعت جن! شما بسیاری از انسانها را گمراه ساختید! دوستان و پیروان آنها از میان انسانها میگویند: «پروردگارا! هر یک از ما دو گروه (پیشوایان و پیروان گمراه) از دیگری استفاده کردیم و به اجلی که برای ما مقرّر داشته بودی، رسیدیم». [خداوند] میگوید: «آتش، جایگاه شماست. جاودانه در آن خواهید ماند، مگر آنکه خدا [چیز دیگری] بخواهد». پروردگار تو حکیمِ داناست).

(إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَ لِذٰلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلْجِنَّةِ وَ ٱلنَّاسِ أَجْمَعِينَ).[۲۱۰]

([و همۀ مردمان در اختلاف خواهند بود] مگر کسی را که پروردگارت به او رحم کند و آنها را برای همین آفرید و فرمان پروردگارت قطعی شده که: جهنّم را از همۀ [سرکشان] جن و انس پر خواهم کرد).

(وَ لَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَٰهَا وَ لَٰكِنْ حَقَّ ٱلْقَوْلُ مِنِّى لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلْجِنَّةِ وَ ٱلنَّاسِ أَجْمَعِينَ).[۲۱۱]

(و اگر میخواستیم به هر انسانی هدایت لازمش را [از روی اجبار بدهیم] میدادیم؛ ولی [من آنها را آزاد گذاردهام و] وعدهام حق است که دوزخ را از [افراد بیایمان و ناصالحِ] جن و انس، همگی، پر کنم).

(وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ).[۲۱۲]

(به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم. آنها دلهایی (عقلهایی) دارند که با آنها اندیشه نمیکنند. و چشمانی که با آنها نمیبینند و گوشهایی که با آنها نمیشنوند. اینها همچون چارپایان اند؛ بلکه گمراهتر. اینان همان غافلاناند).

(قَالَ ٱدْخُلُوا فِى أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِّنَ ٱلْجِنِّ وَ ٱلإِنسِ فِى ٱلنَّارِ).[۲۱۳]

( [خداوند به آنها] میگوید: «در صف گروههای مشابه خود از جن و انس، وارد آتش شوید»).

(حَقَّ عَلَيْهِمُ ٱلْقَوْلُ فِى أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ ٱلْجِنِّ وَ ٱلْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَٰسِرِينَ).[۲۱۴]

(فرمان الهی در بارۀ آنان تحقّق یافت و به سرنوشت اقوام گمراهی از جن و انس که قبل از آنها بودند، گرفتار شدند. آنها مسلّماً زیانکار بودند).

(وَ قَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا ٱلَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ ٱلْجِنِّ وَ ٱلْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ ٱلْأَسْفَلِينَ).[۲۱۵]

(کافران گفتند: «پروردگارا! آنهایی که از جن و انس، ما را گمراه کردند، به ما نشان ده تا زیر پای خود نهیم [و لگدمالشان کنیم] تا از پستترین مردم باشند»).

الحديث

56. تفسير ابن كثير عن أنس عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله: إنَّ مُؤمِنِي الجِنَّ لَهُم ثَوابٌ و عَلَيهِم عِقابٌ. فَسَأَلناهُ عَن ثَوابِهِم، فَقالَ: عَلَى الْأَعرافِ، و لَيسوا فِي الجَنَّةِ مَعَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله.

فَسَأَلناهُ: و مَا الأَعرافُ؟ فَقالَ: حائِطُ الجَنَّةِ تَجري فيهِ الأَنهارُ، و تَنبُتُ فيهِ الأَشجارُ وَ الثِّمارُ.[۲۱۶]

56. تفسیر ابن کثیر - به نقل از اَ نَس: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «جنّیانِ مؤمن هم دارای پاداش و کیفر [اخروی] هستند».

از ایشان (پیامبر صلی الله علیه و آله) در بارۀ پاداش آنها پرسیدیم. فرمود: «در اعراف و نه در بهشت، با امّت محمّد هستند».

پرسیدیم: اعراف چیست؟ فرمود: «باغِ دیوارکشی شدهای در بهشت که در آن جویبارها رواناند و درختان و میوهها در آن میرویند».

57. تفسير القمّي: سُئِلَ العالِمُ علیه السلام عَن مُؤمِنِي الجِنَّ، أ يَدخُلونَ الجَنَّةَ؟ فَقالَ: لا، و لٰكِنَّ لِلهِ حَظائِرَ بَينَ الجَنَّةِ وَ النّارِ يَكونُ فيها مُؤمِنُو الجِنَّ و فُسّاقُ الشّيعَةِ.[۲۱۷]

57. تفسیر القمی: از عالِم علیه السلام سؤال شد: آیا جنّیانِ مؤمن به بهشت میروند؟ فرمود: «نه؛ بلکه خداوند، میان بهشت و دوزخ، محوّطههایی دارد که جنّیان مؤمن و شیعیان فاسد در آنها جای میگیرند.

الفصل الثّالث: تَسخيرُ الجِنَّ

فصل سوم: تسخیر جن

۳ / ۱: تَسخيرُ الجِنَّ لِسُلَيمانَ بنِ داودَ علیهما السلام

۳ / ۱: مسخّر شدن جنّیان برای سلیمان بن داوود علیه السلام

الكتاب

(وَ حُشِرَ لِسُلَيْمَٰنَ جُنُودُهُ مِنَ ٱلْجِنِّ وَ ٱلْإِنسِ وَ ٱلطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ).[۲۱۸]

(برای سلیمان، لشکریانش از جن و انس و پرندگان، گردآوری شدند و از پراکندگی و بینظمی باز داشته شدند).

(قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ ٱلْجِنِّ أَنَا ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَ إِنِّى عَلَيْهِ لَقَوِىٌّ أَمِينٌ).[۲۱۹]

(عفریتی از جن گفت: «من آن [تخت] را نزد تو میآورم، پیش از آن که از جایت برخیزی و من در این کار، توانا و امینم»)

(وَ لِسُلَيْمَٰنَ ٱلرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَ رَوَاحُهَا شَهْرٌ وَ أَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ ٱلْقِطْرِ وَ مِنَ ٱلْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ * يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَٰرِيبَ وَ تَمَٰثِيلَ وَ جِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَ قُدُورٍ رَّاسِيَٰتٍ ٱعْمَلُوا ءَالَ دَاوُدَ شُكْرًا وَ قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِىَ ٱلشَّكُورُ).[۲۲۰]

(و برای سلیمان، باد را مسخّر ساختیم که صبحگاهان، مسیر یک ماه را میپیمود و عصرگاهان، مسیر یک ماه را و چشمۀ مس را برای او روان ساختیم و گروهی از جن، پیش روی او به اذن پروردگارش کار میکردند و هر کدام از آنها که از فرمان ما سرپیچی میکرد، او را عذاب آتش سوزان میچشاندیم. * هر چه [سلیمان] میخواست، برایش درست میکردند از: معبدها، و تمثالها و ظروف بزرگ غذا همانند حوض، و دیگهای ثابت [و به آنان گفتیم:] «ای آل داوود! شکر به جا آورید»؛ ولی شمار کمیاز بندگان من شکرگزارند).

(وَ مِنَ ٱلشَّيَٰطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذٰلِكَ وَ كُنَّا لَهُمْ حَٰفِظِينَ).[۲۲۱]

(و گروهی از شیاطین [را نیز مسخّر او قرار دادیم، که] برایش غوّاصی میکردند و کارهایی غیر از این [نیز] برای او انجام میدادند و ما آنها را [از سرکشی] حفظ میکردیم).

(وَ ٱلشَّيَٰطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ * وَ ءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِى ٱلْأَصْفَادِ).[۲۲۲]

(و شیاطین را مسخّر او کردیم، هر بنّا و غوّاصی از آنها را * و گروه دیگری [از شیاطین] را در غُل و زنجیر [تحت سلطۀ او قرار دادیم]).

الحديث

58. الإمام عليّ علیه السلام  - في خُطبَةٍ لَهُ - لَو أنَّ أحَداً يَجِدُ إلَى البَقاءِ سُلَّماً أو لِدَفعِ المَوتِ سَبيلاً، لَكانَ ذٰلِكَ سُلَيمانُ بنُ داودَ علیهما السلام، الَّذي سُخِّرَ لَهُ مُلكُ الجِنَّ وَ الإِنسِ، مَعَ النُّبُوَّةِ و عَظيمِ الزُّلفَةِ[۲۲۳].[۲۲۴]

58. امام علی علیه السلام - در خطبهای -: اگر بنا بود کسی برای ماندن [در این دنیا] نردبانی بیابد، یا برای دور کردن مرگ [از خود] راهی پیدا کند، آن کس بی گمان، سلیمان بن داوود علیه السلام بود که بر جن و انس، پادشاهی میکرد و مقام نبوّت و قرب بسیار [به خدا] داشت.

59. الإمام الكاظم علیه السلام: كانَ نَقشُ خاتَمِ سُلَيمانَ بنِ داودَ علیهما السلام: «سُبحانَ مَن ألجَمَ الجِنَّ بِكَلِماتِهِ».[۲۲۵]

59. امام کاظم علیه السلام: نقش نگین انگشتری سلیمان بن داوود علیه السلام این بود: «منزّه است آن که جن را با کلمات خود، لگام زد».

60. الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ سُلَيمانَ بنَ داودَ علیهما السلام حَجَّ البَيتَ فِي الجِنَّ وَ الإِنسِ وَ الطَّيرِ وَ الرِّياحِ، و كَسَا البَيتَ القَباطِيَّ[۲۲۶].[۲۲۷]

60. امام باقر علیه السلام: سلیمان بن داوود علیه السلام همراه جن و انس و پرندگان و بادها، خانۀ خدا را حج نمود و بر [تن] کعبه، قَباطی[۲۲۸] پوشاند.

گفتاری در بارۀ ویژگیهای جنّیانِ مسخّر سلیمان پیامبر علیه السلام[۲۲۹]

مؤلف کتاب عجائب المخلوقات نوشته است: در اخبار آمده است که چون خداوند متعال جنّیان را به تسخیر سلیمان علیه السلام درآورد، جبرئیل علیه السلام بانگ زد: «ای جنّیان و شیاطین! به اذن خداوند از پیامبرش سلیمان بن داوود فرمان برید». جنّیان و شیاطین از غارها و کوهها و تپّهها و وادیها و بیابانها و بیشهها بیرون آمدند و لبّیک لبّیک میگفتند، و فرشتگان، آنها را مانند چوپانی که گوسفندانش را میراند، میراندند، تا آن که همگی رام و فرمانبردار در نزد سلیمان جمع شدند. در آن روز، آنها ۴۲۰ گروه بودند که همگی در برابر سلیمان ایستادند. سلیمان به قیافهها و چهرههای عجیب آنها مینگریست، که سفید و سیاه و زرد و سرخ و ابلق و به شکل اسب و استر و درندگان بودند؛ و خرطوم و دم و سم و شاخ داشتند. آن گاه برای خداوند، سجدۀ شکر به جای آورد و گفت: «بار خدایا! بر من چنان قدرت و هیبتی بپوشان که بتوانم به اینها بنگرم». جبرئیل علیه السلام نزدش آمد و گفت: «خداوند متعال، تو را بر آنها قدرت بخشید. سر از سجده بردار». سلیمان برخاست و انگشتر در انگشت او بود. جنّیان و شیاطین به سجده افتادند. سپس سر برداشتند و گفتند: ای پسر داوود! ما نزد تو گرد آمدهایم و مأمور به اطاعت از تو هستیم. سلیمان علیه السلام شروع به سؤال کردن از ادیان و قبائل و محل سکونت و خوراک و پوشاک آنها کرد و آنها پاسخ میدادند.

به آنها گفت: «با آن که پدرتان یکی است، چرا به شکلهای گوناگون هستید؟». گفتند: اختلاف شکل ما به سبب اختلاف گناهانمان و در هم آمیختن نَسَب و ازدواجهای ماست.

سلیمان علیه السلام متوجّه شد که این سرکشان، به تبهکاری میپردازند و فرشتگان با چوبدستی مانع آنها میشوند. پس، سرکشان را به زنجیر کشید و آنها را به کارهای مختلف: آهنگری و مسگری و کندن سنگها و کوهها و ساختمانهای دژها، وا داشت و به زنانشان هم دستور داد با ابریشم و پنبه نخ بریسند و کرباس و بالش ببافند. به بعضی از آنها دستور داد عبادتگاه و مجسّمه و ظرفهای بزرگی مانند حوض و دیگهای چسبیده به زمین بسازند و آنها برایش دیگهای سنگی ساختند که از هر دیگ، هزار نفر غذا میخوردند. گروهی از آنها را به آسیابانی، گروهی را به نانوایی، گروهی را به قصّابی و پوست کندن حیوانات، گروهی را به غوّاصی در دریا برای استخراج جواهر و مروارید، گروهی را به حفر چاه و قنات و جویکشی، گروهی را به استخراج گنج از زیر زمین و گروهی را به استخراج معادن گماشت و بدین ترتیب، هر گروهی از آنها را به کاری سخت مشغول ساخت تا از تباهکاری آنها جلوگیری کند و قدرتی برای سلطنتش باشند.

۳ / ۲: تَسخيرُ الجِنَّ لِخاتِمِ الأَنبِیاءِ صلی الله علیه و آله

۳ / ۲: تسخیر جن برای پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله

61. الإمام عليّ علیه السلام: إنَّ الشَّياطينَ سُخَّرَت لِسُلَيمانَ و هِيَ مُقيمَةٌ عَلیٰ كُفرِها، و لَقَد سُخَّرَت لِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله الشَّياطينُ بِالإِيمانِ، فَأَقبَلَ إلَيهِ مِنَ الجِنَّةِ التِّسعَةُ مِن أشرافِهِم، واحِدٌ مِن جِنَّ نَصيبينَ، وَ الثَّمانُ مِن بَني عَمرِو بنِ عامِرٍ مِنَ الأَحِجَّةِ[۲۳۰]، مِنهُم شضاه، و مضاه، وَ الهملكان، وَ المرزبان، وَ المازمان، و نضاه، و هاضب، و هضب، و عمرٌو؛ و هُمُ الَّذينَ يَقولُ اللهُ تَبارَكَ اسمُهُ فيهِم: (وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ ٱلْجِنِّ) و هُمُ التِّسعَةُ (يَسْتَمِعُونَ ٱلْقُرْءَانَ).[۲۳۱]

فَأَقبَلَ إلَيهِ الجِنُّ وَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله بِبَطنِ النَّخلِ، فَاعتَذَروا (أَنَّهُم ظَنّوا كَما ظَنَنتُم أن لَن يَبعَثَ اللهُ أحَداً)، و لَقَد أقبَلَ إلَيهِ أحَدٌ و سَبعونَ ألفاً مِنهُم، فَبايَعوهُ عَلَى الصَّومِ وَ الصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ الحَجِّ وَ الجِهادِ و نُصحِ المُسلِمينَ، وَ اعتَذَروا بِأَنَّهُم قالوا عَلَى اللهِ شَطَطاً[۲۳۲]، و هٰذا أفضَلُ مِمّا اُعطِيَ سُلَيمانُ، فَسُبحانَ منَ سَخَّرَها لِنُبُوَّةِ مُحَمّدٍ صلی الله علیه و آله بَعدَ أن كانَت تَتَمَرَّدُ و تَزعُمُ أنَّ لِلهِ وَلَداً، فَلَقَد شَمِلَ مَبعَثُهُ مِنَ الجِنَّ وَ الإِنسِ ما لا يُحصیٰ.[۲۳۳]

61. امام علی علیه السلام: شیاطینی که به تسخیر سلیمان علیه السلام در آمدند، بر کفر خود باقی بودند؛ امّا شیاطینی که در برابر پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله سر تسلیم فرود آوردند، ایمان آوردند. نُه تن از بزرگان جن، نزد ایشان آمدند: یک نفرشان از جنّیان نصیبین بود و هشت نفر دیگر از بنیعمرو بن عامر از [طایفۀ] احجّه، به نامهای: شضاه، مضاه، هَملَکان، مَرزُبان، مازمان، نضاه، هاضب، هضب و عمرو. اینها هماناناند که خداوندِ خجستهنام، در بارهشان میفرماید: (و آن گاه که گروهی از جن را به سوی تو روانه ساختیم) یعنی همین نُه نفر را (که قرآن را بشنوند).

این جنّیان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله در بطن النخل آمدند و عذرخواهی کردند که (آنها [نیز] آن گونه که [شما] پنداشتهاید، گمان بردند که خدا هرگز کسی را بر نمیانگیزد). هفتاد و یک هزار تن از آنها نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و با ایشان بیعت کردند که روزه بگیرند و نماز بخوانند و زکات بدهند و حج بگزارند و جهاد کنند و خیرخواه مسلمانان باشند، و پوزش خواستند از این که در بارۀ خدا سخنانی یاوه میگفتند[۲۳۴] و این، بالاتر از آن چیزی بود که به سلیمان داده شد. پس، منزّه است خدایی که جنّیان را که سرکش بودند و خدا را صاحب فرزند میدانستند، مسخّر پیامبریِ محمّد صلی الله علیه و آله کرد. پس بعثت او تعداد بیشماری از جن و انس را در بر گرفته است.

۳ / ۳: تَسخيرُ الجِنَّ لِأَهلِ البَيتِ علیهم السلام

۳ / ۳: تسخیر جن برای اهل بیت علیهم السلام

62. الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ لَنا خُدّاماً مِنَ الجِنَّ، فَإِذا أرَدنَا السُّرعَةَ بَعَثناهُم.[۲۳۵]

62. امام باقر علیه السلام: ما خدمتکارانی از جنّیان داریم که هر گاه بخواهیم کاری سریع انجام شود، آنها را میفرستیم.

63. عنه علیه السلام: إنّا أهلَ البَيتِ اُعطينا أعواناً مِنَ الجِنَّ، إذا عَجَّلَت بِنَا الحاجَةُ بَعَثناهُم فيها.[۲۳۶]

63. امام باقر علیه السلام: به ما خاندان، یارانی از جن داده شده است و هر گاه کاری سریع و فوری داشته باشیم، آنها را برای آن [کار] میفرستیم.

64. عنه علیه السلام: خَرَجَ أبو مُحَمَّدٍ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ علیهما السلام إلیٰ مَكَّةَ في جَماعَةٍ مِن مَواليهِ و ناسٌ مِن سِواهُم، فَلَمّا بَلَغَ عُسفانَ[۲۳۷] ضَرَبَ مَواليهِ فُسطاطَهُ في مَوضِعٍ مِنها، فَلَمّا دَنا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ علیهما السلام مِن ذٰلِكَ المَوضِعِ، قالَ لِمَواليهِ: كَيفَ ضَرَبتُم في هٰذَا المَوضِعِ؟ هٰذا مَوضِعُ قَومٍ مِنَ الجِنَّ هُم لَنا أولِياءُ و لَنا شيعَةٌ، و ذٰلِكَ يَضُرُّ بِهِم و يُضَيِّقُ عَلَيهِم!

فَقالوا: ما عَلِمنا ذٰلِكَ! و عَزَموا عَلیٰ قَلعِ الفَساطيطِ، و إذا هاتِفٌ يُسمَعُ صَوتُهُ، و لا يُریٰ شَخصُهُ و هُوَ يَقولُ: يَابنَ رَسولِ اللهِ! لا تُحَوِّل فُسطاطَكَ مِن مَوضِعِهِ، فَإِنّا نَحتَمِلُ ذٰلِكَ لَكَ، و هٰذَا الطَّبَقُ قَد أهدَيناهُ إلَيكَ، نُحِبُّ أن تَنالَ مِنهُ لِنَتَشَرَّفَ بِذٰلِكَ.

فَنَظَرنا فَإِذا بِجانِبِ الفُسطاطِ طَبَقٌ عَظيمٌ، و أَطباقٌ مَعَهُ فيها عِنَبٌ و رُمّانٌ و مَوزٌ و فاكِهَةٌ كَثيرَةٌ، فَدَعا أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام مَن كانَ مَعَهُ، فَأَكَلَ و أَكَلوا مَعَهُ مِن تِلكَ الفاكِهَةِ.[۲۳۸]

64. امام باقر علیه السلام: [پدرم] ابو محمّد علی بن الحسین علیه السلام با جمعی از غلامانش و دیگر مردمان، رهسپار مکّه شد. به عسفان که رسید، غلامان ایشان در جایی از آن [وادی]، خیمهاش را بر پا کردند. علی بن الحسین علیه السلام چون به آن موضع نزدیک شد، به غلامانش فرمود: «چرا در این محل خیمه زدید؟ این جا، جایگاه گروهی از جنّیان است که پیرو و شیعه مایند، و این کار [شما]، موجب اذیّت و فشار آنها میشود».

گفتند: ما از این موضوع اطّلاع نداشتیم و تصمیم گرفتند خیمهها را جمع کنند که ناگاه شنیدند کسی صدا میزند - بی آن که خود او دیده شود - و میگوید: ای پسر رسول خدا! خیمهات را جا به جا مکن. ما آن را برایت حمل میکنیم. این سینی، هدیۀ ما به شماست. دوست داریم به ما افتخار دهید و از آن تناول کنید.

ما نگاه کردیم. دیدیم در گوشۀ خیمه، یک سینی بزرگ و چند سینی کوچک پر از انگور و انار و موز و میوههای بسیاری است. امام علیه السلام همراهان خود را صدا زد و همگی از آن میوهها خوردند.

65. الكافي عن سدير الصيرفيّ: أوصاني أبو جَعفَرٍ علیه السلام بِحَوائِجَ لَهُ بِالمَدينَةِ، فَخَرَجتُ، فَبَينا أنَا بَينَ فَجِّ الرَّوحاءِ[۲۳۹] عَلیٰ راحِلَتي، إذا إنسانٌ يَلوي ثَوبَهُ. قالَ: فَمِلتُ إلَيهِ و ظَنَنتُ أنَّهُ عَطشانُ، فَناوَلتُهُ الإِداوَةَ[۲۴۰]، فَقالَ لي: لا حاجَةَ لي بِها، و ناوَلَني كِتاباً طينُهُ رَطبٌ.

قالَ: فَلَمّا نَظَرتُ إلَى الخاتَمِ إذا خاتَمُ أبي جَعفَرٍ علیه السلام، فَقُلتُ: مَتیٰ عَهدُكَ بِصاحِبِ الكِتابِ؟ قالَ: السّاعَةَ! و إذا فِي الكِتابِ أشياءُ يَأمُرُني بِها، ثُمَّ التَفَتُّ فَإِذا لَيسَ عِندي أحَدٌ.

قالَ: ثُمَّ قَدِمَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام فَلَقيتُهُ، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، رَجُلٌ أتاني بِكِتابِكَ وطينُهُ رَطبٌ!

فَقالَ: يا سَديرُ، إنَّ لَنا خَدَماً مِنَ الجِنَّ، فَإِذا أرَدنَا السُّرعَةَ بَعَثناهُم.

و في رِوايَةٍ اُخری قالَ: إنَّ لَنا أتباعاً مِنَ الجِنَّ كَما أنَّ لَنا أتباعاً مِنَ الإِنسِ، فَإِذا أرَدنا أمراً بَعَثناهُم.[۲۴۱]

65. الکافی - به نقل از سَدیر صَیرَفی -: امام باقر علیه السلام مرا برای انجام دادن برخی کارهایش در مدینه فرستاد و من رهسپار شدم. در میان درّه روحاء[۲۴۲] بر شترم سوار بودم که دیدم یک نفر با جامهاش به من علامت میدهد. راهم را به طرفش کج کردم و گمان کردم تشنه است. مشکم را به او دادم. گفت: نیازی به آب ندارم. و نامهای به من داد که گِل آن هنوز تر و تازه بود.

چون به مُهر نگاه کردم، دیدم مُهر امام باقر علیه السلام است. گفتم: کِی نزد صاحب این نامه بودی؟ گفت: اکنون. در نامه، ایشان به من دستورهایی داده بود. به طرف آن مرد بر گشتم. دیدم کسی آن جا نیست.

چون امام باقر علیه السلام [به مدینه] آمد، به ملاقاتش رفتم و گفتم: فدایت شوم! مردی نامۀ شما را برایم آورد و مُهرشتر بود! امام علیه السلام فرمود: «ای سدیر! ما خدمتگزارانی از جنّیان داریم که هر گاه بخواهیم کاری سریع انجام شود، آنها را میفرستیم».

و در روایتی دیگر فرمود: «ما، همان گونه که پیروانی از انسانها داریم، پیروانی از جنّیان داریم و هر گاه کاری را بخواهیم، آنها را میفرستیم».

66. دلائل الإمامة عن معتَّب مولى أبي عبد اللّهعلیه السلام: إنّي لَواقِفٌ يَوماً خارِجاً مِنَ المَدينَةِ، و كانَ يَومَ التَّروِيَةِ، فَدَنا مِنّي رَجُلٌ فَناوَلَني كِتاباً طينُهُ رَطبٌ، وَ الكِتابُ مِن أبي عَبدِ اللهِ علیه السلام و هُوَ بِمَكَّةَ حاجٌّ، فَفَضَضتُهُ و قَرَأتُهُ، فَإِذا فيهِ: إذا كانَ غَداً افعَل كَذا و كَذا. و نَظَرتُ إلَى الرَّجُلِ لَاسأَلَهُ مَتیٰ عَهدُكَ بِهِ؟ فَلَم أرَ شَيئاً!

فَلَمّا قَدِمَ أبو عَبدِ اللهِ علیه السلام سَأَلتُهُ عَن ذٰلِكَ، فَقالَ: ذٰلِكَ مِن شيعَتِنا مِن مُؤمِنِي الجِنَّ، إذا كانَت لَنَا الحاجَةُ المُهِمَّةُ أرسَلناهُم فيها.[۲۴۳]

66. دلائل الإمامة - به نقل از معتِّب، غلام امام صادق علیه السلام -: روزی بیرون مدینه ایستاده بودم. آن روز، روز ترویه[۲۴۴] بود. مردی به من نزدیک شد و نامهای به من داد که گِلِ (مهر و مومِ) آن هنوز تازه بود. نامه از امام صادق علیه السلام بود که خودش برای حج به مکّه رفته بود. نامه را باز کردم و آن را خواندم. در آن آمده بود: «فردا که شد، چنین و چنان کن». به طرف آن مرد، نگاه کردم تا از او بپرسم کِی امام علیه السلام را دیده است؛ امّا کسی را ندیدم.

چون امام صادق علیه السلام [از مکّه] آمد، در بارۀ آن مرد، از ایشان پرسیدم. فرمود: «او از جنّیان مؤمن و شیعۀ ماست. هر گاه کار مهمّیداشته باشیم، آنها را برای آن کار میفرستیم».

67. بصائر الدرجات عن المفضّل بن عمر: حُمِلَ إلیٰ أبي عَبدِ اللهِ علیه السلام مالٌ مِن خُراسانَ مَعَ رَجُلَينِ مِن أصحابِهِ لَم يَزالا يَتَفَقَّدانِ المالَ حَتّیٰ مَرّا بِالرَّيِّ، فَرَفَعَ إليَهِما رَجُلٌ مِن أصحابِهِما كيساً فيهِ ألفا دِرهَمٍ، فَجَعَلا يَتَفَقَّدانِ في كُلِّ يَومٍ الكيسَ حَتّیٰ دَنَيا مِنَ المَدينَةِ.

فَقالَ أحَدُهُما لِصاحِبِهِ: تَعالَ حَتّیٰ نَنظُرَ ما حالُ المالِ، فَنَظَرا فَإِذا المالُ عَلیٰ حالِهِ ما خَلا كيسَ الرّازِيِّ، فَقالَ أحَدُهُما لِصاحِبِهِ: اللهُ المُستَعانُ، ما نَقولُ السّاعَةَ لَأَبي عَبدِ اللهِ؟! فَقالَ أحَدُهُما: إنَّهُ كَريمٌ، و أَنَا أرجو أن يَكونَ عِلمُ ما نَقولُ عِندَهُ.

فَلَمّا دَخَلَا المَدينَةَ، قَصَدا إلَيهِ فَسَلَّما إلَيهِ المالَ، فَقالَ لَهُما: أينَ كيسُ الرّازِيِّ؟ فَأَخبَراهُ بِالقِصَّةِ.

فَقالَ لَهُما: إن رَأَيتُمَا الكيسَ تَعرِفانِهِ؟ قالا: نَعَم.

قالَ: يا جارِيَةُ، عَلَيَّ بِكيسٍ كَذا و كَذا. و أَخرَجَتِ الكيسَ، فَرَفَعَهُ أبو عَبدِ اللهِ علیه السلام إلَيهِما، فَقالَ: تَعرِفانِهِ؟ قالا: هُوَ ذاكَ!

قالَ: إنَّي احتَجتُ في جَوفِ اللَّيلِ إلی مالٍ، فَوَجَّهتُ رَجُلاً مِنَ الجِنَّ مِن شيعَتِنا فَأَتاني بِهٰذَا الكيسِ مِن مَتاعِكُما.[۲۴۵]

67. بصائر الدرجات - به نقل از مفضّل بن عمر -: مبلغی پول از خراسان به وسیلۀ دو تن از یاران امام صادق علیه السلام برای ایشان فرستاده شد. آن دو در راه، پیوسته از پولها بازدید میکردند تا آن که به ری رسیدند. در آن جا مردی از یارانشان همیانی که در آن هزار درهم بود، برایشان آورد [تا به دست امام علیه السلام برسانند].

آن دو مرد، هر روز به آن همیان سر میزدند [تا مبادا گم شده باشد] تا آن که نزدیک مدینه رسیدند. یکی از آن دو به دیگری گفت: بیا ببینیم پولها در چه حال است. نگاه کردند و دیدند همۀ پولها سر جای خود هست، بجز همیان آن مرد اهل ری. یکی از آن دو به رفیقش گفت: خدا به دادمان برسد! حالا به امام علیه السلام چه بگوییم؟ دیگری گفت: خدا کریم است. امیدوارم ایشان آنچه را نزد او میگوییم، بداند.

چون وارد مدینه شدند، نزد امام علیه السلام رفتند و پولها را تحویل ایشان دادند. امام علیه السلام به آنان فرمود: «همیان آن مرد اهل ری کجاست؟». داستان را برای ایشان گفتند.

به آنها فرمود: «اگر همیان را ببینید، میشناسیدش؟». گفتند: بله.

فرمود: «ای کنیز! فلان همیان را برایم بیاور». کنیز، همیان را آورد. امام صادق علیه السلام آن را به آن دو نشان داد و فرمود: «این را میشناسید؟». گفتند: خودش است.

امام فرمود: «من در دل شب به پول نیاز پیدا کردم. از آن رو، مردی از جنّیان شیعۀ خود را فرستادم و او این همیان را از میان کالای شما برایم آورد».

۳ / ۴: إرشادُ الضّالِّ فِي الطَّريقِ

۳ / ۴: راهنمایی کردن راهگمکرده

68. الإمام عليّ علیه السلام: مَن ضَلَّ مِنكُم في سَفَرٍ أو خافَ عَلیٰ نَفسِهِ فَليُنادِ: «يا صالِحُ أغِثني»، فَإِنَّ في إخوانِكُم مِنَ الجِنَّ جِنَّيّاً يُسَمّیٰ صالِحاً، يَسيحُ فِي البِلادِ لِمَكانِكُم مُحتَسِباً نَفسَهُ لَكُم، فَإِذا سَمِعَ الصَّوتَ أجابَ و أَرشَدَ الضّالَّ مِنكُم و حَبَسَ عَلَيهِ دابَّتَهُ.[۲۴۶]

68. امام علی علیه السلام: هر کس از شما در سفری گم شد یا بر جان خود ترسید، صدا بزند: «ای صالح! کمکم کن»؛ همانا در میان برادران جنّی شما جنّی است به نام صالح که به خاطر شما در همه جا میگردد و خودش را وقف [کمک به] شما کرده است. هر گاه صدا را بشنود، جواب میدهد و گمشدۀ شما را راهنمایی میکند و مرکبش را برای او نگه میدارد.

69. الكافي عن أبي حمزة الثمالي: كُنتُ عِندَ حَوضِ زَمزَمَ، فَأَتاني رَجُلٌ فَقالَ لي: لا تَشرَب مِن هٰذَا الماءِ يا أبا حَمزَةَ، فَإِنَّ هذٰا يَشتَرِكُ فيهِ الجِنُّ وَ الإِنسُ، و هٰذا لا يَشتَرِكُ فيهِ إلَّا الإِنسُ[۲۴۷].

قالَ: فَتَعَجَّبتُ مِن قَولِهِ، و قُلتُ: مِن أينَ عَلِمَ هٰذا؟!

قالَ: ثُمَّ قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ علیه السلام ما كانَ مِن قَولِ الرَّجُلِ لي، فَقالَ علیه السلام لي: إنَّ ذٰلِكَ رَجُلٌ مِنَ الجِنَّ أرادَ إرشادَكَ.[۲۴۸]

69. الکافی - به نقل از ابو حمزۀ ثُمالی -: کنار حوض زمزم بودم که مردی نزدم آمد و گفت: ای ابو حمزه! از این آب نخور؛ زیرا جنّیان و آدمها، هر دو، از آن مینوشند؛ امّا از این یکی [آب] فقط آدمها مینوشند.[۲۴۹]

من از سخن او تعجّب کردم و گفتم: او از کجا این را دانست؟! سپس سخنی را که آن مرد به من گفته بود، به امام باقر علیه السلام گفتم. ایشان فرمود: «آن مرد، از جنّیان بوده و خواسته است تو را راهنمایی کند».

70. الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ نَفَراً مِنَ المُسلِمينَ خَرَجوا إلیٰ سَفَرٍ لَهُم فَضَلُّوا الطَّريقَ، فَأَصابَهُم عَطَشٌ شَديدٌ، فَتَكَفَّنوا و لَزِموا اُصولَ الشَّجَرِ، فَجاءَهُم شَيخٌ و عَلَيهِ ثِيابٌ بيضٌ، فَقالَ: قوموا فَلا بَأسَ عَلَيكُم فَهٰذَا الماءُ.

فَقاموا و شَرِبوا وَ ارتَوَوا. فَقالوا: مَن أنتَ يَرحَمُكَ اللهُ؟!

فَقالَ: أنَا مِنَ الجِنَّ الَّذينَ بايَعوا رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله، إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله يَقولُ: «المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ، عَينُهُ و دَليلُهُ»، فَلَم تَكونوا تَضيعوا بِحَضرَتي.[۲۵۰]

70. امام باقر علیه السلام: گروهی از مسلمانان، رهسپار سفری شدند و راه را گم کردند و دچار تشنگی شدیدی گشتند. پس [تن به مرگ دادند و] کفن پوشیدند و به پای درختان [که اندک رطوبتی داشت] افتادند. ناگاه پیرمردی سفیدپوش نزدشان آمد و گفت: «برخیزید که مشکلی برایتان پیش نمیآید و این، آب است».

آنان برخاستند و نوشیدند و سیراب گشتند.

آن گاه گفتند: خدایت رحمت کناد! تو کیستی؟

گفت: من از جنّیانی هستم که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردند. شنیدم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: «مؤمن، برادر مؤمن است؛ چشم او و راهنمای اوست». با وجود من، شما از میان نمیروید.

71. عنه علیه السلام: إنَّ قَوماً خَرَجوا في سَفَرٍ، فَتَوَسَّطوا مَفازَةً[۲۵۱] في يَومٍ قائِظٍ[۲۵۲]، فَهَجَرَ عَلَيهِمُ النَّهارُ[۲۵۳] و قَد نَفَدَ الماءُ وَ الزّادُ، فَأَشرَفوا عَلَى الهَلَكَةِ عَطَشاً، فَتَلَقَّوا اُصولَ الشَّجَرِ، فَإِذا رَجُلٌ عَلَيهِ بَياضُ الثِّيابِ وَقَفَ عَلَيهِم، فَقالَ: سَلامٌ. فَقالوا: سَلامٌ. قالَ: ما حالُكُم؟ قالوا: ما تَری!

قالَ: أبشِروا بِالسَّلامَةِ، فَإِنّي رَجُلٌ مِنَ الجِنَّ أسلَمتُ عَلیٰ يَدِ أبِي القاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ و آلِهِ، فَسَمِعتُهُ يَقولُ: «المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ، عَينُهُ و دَليلُهُ»، فَما كُنتُم لِتَهلِكوا بِحَضرَتِي، اتلُوني.

قالَ: فَتَلَوناهُ، فَأَورَدَنا عَلیٰ ماءٍ و كَلَاءٍ، فَأَخَذنا حاجَتَنا و مَضَينا.[۲۵۴]

71. امام باقر علیه السلام: گروهی رهسپار سفری شدند و در شدّت گرما به بیابان رسیدند و آفتاب نیمروز بر آنها میتابید. آب و توشهشان تمام شده بود و از تشنگی در آستانۀ مرگ قرار گرفتند. کنار درختی افتادند. ناگاه دیدند مردی سفیدپوش کنار آنها ایستاده است و سلام کرد. جواب سلامش را دادند. پرسید: حالتان چگونه است؟ گفتند: همین که میبینی.

گفت: خوب میشوید. من مردی از جن هستم که به دست ابو القاسم محمّد - که درودهای خدا بر او و خاندانش باد - اسلام آوردم و از ایشان شنیدم که میفرمود: «مؤمن، برادر مؤمن است؛ چشم او و راهنمای اوست» با وجود من، شما نمیمُردید. دنبال من بیایید.

به دنبالش حرکت کردیم و او ما را به آب و علف رساند و ما نیازهای خود را برآورده ساختیم و به راه خود ادامه دادیم.

  1. . به قلم پژوهشگران ارجمند، حجّة الإسلام والمسلمین سیّد محمّدکاظم طباطبایی و جناب آقای محمّدهادی خالقی.
  2. . پری و دیو در زبان فارسی.
  3. . معجم مقاییس اللّغة: ج۱ ص۴۲۲. نیز، ر.ک: ترتیب کتاب العین: ص۱۵۴.
  4. . مفردات ألفاظ القرآن: ص۲۰۳.
  5. . انعام: آیۀ ۷۶.
  6. . ر.ک: ترتیب کتاب العین: ص۱۵۴، المحیط فی اللغة: ج۶ ص۴۰۹، الصحاح: ج۵ ص۲۰۹۴، النهایة: ج۱ ص۳۰۷.
  7. . ر.ک: مفردات ألفاظ القرآن: ص۲۰۳، معجم مقاییس اللّغة: ج۱ ص۴۲۱.
  8. . معجم مقاییس اللّغة: ج۱ ص۴۲۲.
  9. . برای نمونه، ر.ک: انعام‏: آیۀ ۱۲۸و۱۳۰ و اعراف‏: آیۀ ۳۸ و ۱۷۹.
  10. . موارد دیگر کاربرد «جنن» در قرآن، این گونه اند: بهشت الهی (۱۲۷ مورد، برای نمونه، ر.ک: بقره: آیۀ ۳۵ و نساء: آیۀ ۱۲۴ و توبه: آیۀ ۱۱۱ و عنکبوت‏: آیۀ ۵۸)، باغ و بستان دنیایی (بیست مرتبه، برای نمونه، ر.ک: سبأ: آیۀ ۱۵ و کهف‏: آیۀ ۳۵ و ۴۰)، جنون (شانزده بار، برای نمونه، ر.ک: مؤمنون‏: آیۀ ۲۵ و ۷۰)، سپر (دو بار:‏ مجادله: آیۀ ۱۶ و منافقون‏: آیۀ ۲) و جنین (یک بار: نجم‏: آیۀ ۳۲). این واژه یک بار نیز در معنای اصلی لغوی خود - یعنی پوشاندن ـ به کار رفته است (ر.ک: انعام‏: آیۀ ۷۶)
  11. . انعام: آیۀ ۱۱۲، جن: آیۀ ۵ - ۶.
  12. . ر.ک: ذاریات: آیۀ ۵۶، الرحمن: آیۀ ۳۳.
  13. . ر.ک: الرحمن: آیۀ ۳۱.
  14. . الرحمن: آیۀ ۱۳، ۱۶، ۱۸، ۲۱ و ... . گفتنی است «الجِنّة» در سورۀ ناس، عمدتاً به «جِن (دیو و پَری)» و گاه نیز به «پنهان، درون، قلب، نَفْس، قوّۀ واهمه، غرایز پنهان، صفات مستور انسانی و...» تفسیر شده است (ر.ک: الفرقان فی تفسیر القرآن: ج ۳۰ ص ۵۴۸، آدم در قرآن، غروی: ج۲ ص۱۹۱، امام موسی صدر - عالِمِ تراز:ص ۳۴ و ۱۱۳.
  15. . الرحمن: آیۀ ۱۵.
  16. . حجر: آیۀ‏ ۲۷.
  17. . ر.ک: الصحاح: ج۵ ص۱۹۵۴، مفردات ألفاظ القرآن: ص۴۲۴.
  18. . ر.ک: عالم الجن فی ضوء الکتاب و السنة، نوفان: ص۱۵.
  19. . عالم الجنّ و الشیاطین، اشقر: ص ۲۶.
  20. . از جمله میرداماد (ر.ک: القبسات: ص ۴۰۳).
  21. . ر.ک: دانش‏نامۀ جهان اسلام: ج ۱۰، مدخل «جن»، به قلم علیرضا بهاردوست، جن در قرآن، احمد شماع‏زاده: ص ۱۹ ـ ۲۶، دایرة المعارف بزرگ اسلامی: ج ۱۸ (مدخل «جن»، به قلم نیّره افتخاری).
  22. . مفاتیح الغیب: ص۲۲۹.
  23. . ر ک: ص31 (شناخت جن).
  24. . مانند سیّد عباس معارف در رسالۀ (تکثیری): ماترژن یا موج - ذرّۀ نهایی.
  25. . اعراف: آیۀ ۱۷۹.
  26. . جن: آیۀ ۱ - ۳.
  27. . ر.ک: نمل: آیۀ ۶۵ و سبأ: آیۀ ۱۴ و جن: آیۀ ۱۰ و ۲۶.
  28. . ر. ک: جن: آیۀ ۹.
  29. . جن: آیۀ ۴.
  30. . الکافی: ج۶ ص۵۴۶ ح ۵.
  31. . ر.ک: جن: آیۀ ۱ - ۱۵ و احقاف: آیۀ ۲۹.
  32. . ذاریات: آیۀ ۵۶.
  33. . انعام: آیۀ ۱۳۰.
  34. . الرحمن: آیۀ ۳۱.
  35. . جن: آیۀ ۱۵.
  36. . جن: آیۀ ۱۶.
  37. . ر.ک: الإحتجاج: ج۱ ص۵۲۸.
  38. . ر. ک: بحار الأنوار: ج۶۳ ص۵۶.
  39. . ر.ک: تفسیر المنار: ج۹ ص۴۱۸ - ۴۱۹.
  40. . ر. ک: جن: آیۀ ۱۱ و ۱۴.
  41. . ر.ک: جن: آیۀ ۲ - ۳ و المیزان فی تفسیر القرآن: ج۲۰ ص۳۹.
  42. . ر. ک: جن: آیۀ ۱۳.
  43. . ر. ک: جن: آیۀ ۱۳ - ۱۴.
  44. . ر.ک: جن: آیۀ ۴.
  45. . جن: آیۀ ۷.
  46. . ر. ک: احقاف: آیۀ ۳۰ - ۳۱، جن: آیۀ ۳. نیز، ر ک: ص ۵۷ (ایمان آوردن طایفه‏ای از جنّیان به قرآن).
  47. . بحار الأنوار: ج۶۳ ص۵۶.
  48. . ر.ک: ص۶۵ (فتوا پرسیدن جنّیان از اهل بیت علیهم السلام).
  49. . ر.ک: أخبار مکّة، ازرقی: ج۲ ص۲۰۰ - ۲۰۲.
  50. . ر.ک: هزار و یک کلمه: ج۳ ص۳۰۰ و ۳۰۱ (به نقل از [آیة اللّٰه] سیّد علی قاضی طباطبایی).
  51. . ر.ک: احقاف: آیۀ ۳۰.
  52. . ر.ک: آیات ابتدایی سورۀ جن.
  53. . در بارۀ پیامبری انسان‏ها برای جنّیان، ر.ک: المصنّف، ابن ابی شیبه: ج۷ ص۴۵۶ ح۳، المقنع، صدوق: ص ۲۰۶.
  54. . انعام: آیۀ ۱۳۰.
  55. . در بارۀ پیامبر جنّیان و آیۀ (أَلَمْ یأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ)، ر.ک: تفسیر الطبری: ذیل آیه، مجمع البیان: ذیل آیه.
  56. . فاطر: آیۀ ۲۴.
  57. . ر.ک: تفسیر الفخر الرازی: ج۱۳ ص۲۰۵.
  58. . ر.ک: عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج۱ ص۲۴۲ ح۱، علل الشرائع: ص۵۹۳ ح۴۳.
  59. . در بارۀ تغلیب در (رُسُلٌ مِّنكُمْ)، ر.ک: مجمع البیان: ذیل آیه، تفسیر ابن کثیر: ذیل آیه.
  60. . حجر:‏ آیۀ ۲۷.
  61. . اعراف:‏ آیۀ ۱۲. نیز، ر. ک: ص: آیۀ ۷۶.
  62. . بقره: آیۀ ۳۰.
  63. . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن: ج۱ ص۱۳۱.
  64. . در بارۀ وجود «بشر» قبل از «انسان» در زمین و نیز وجود «انسان» قبل از «آدم علیه السلام» و «بنی آدم» در زمین، پژوهش‏هایی منتشر شده است که معتقدند بشر، جنس (جنس منطقی) ‏است برای نوع (نوع منطقیِ) انسان و انسان نیز جنس است برای نوع آدمی. برخی از این پژوهش‏ها، با اندکی تفاوت دیدگاه، عبارت اند از: تکامل در قرآن، [آیة اللّٰه] علی مشکینی، خلقت انسان در بیان قرآن، یداللّٰه سحابی، قرآن و مکتب تکامل، عبّاس محمود عقّاد، تبیین جهان و انسان، مرتضی رضوی، «آدم، بشر و انسان در قرآن کریم»، مهدی عصاره (فصل‏نامۀ بیّنات: ش ۴۶).
  65. . جن: آیۀ ۶.
  66. . دایرة المعارف بزرگ اسلامی: ج ۱۸ (مدخل «جن»)، جهان نامرئی جن: ص ۱۹.
  67. . بحار الأنوار: ج ۶۰ ص ۳۱۲.
  68. . ر.ک: الکافی: ج۵ ص۵۶۹ ح۵۸، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج۳ ص۳۸۲ ح ۴۳۳۸.
  69. . ر.ک: رسائل آل طوق القطیفی: ج۳ ص۴۷۳.
  70. . اسرا: آیۀ ۶۴.
  71. . ر.ک: تفسیر الفخر الرازی: ذیل آیۀ ۵۶ از سورۀ الرحمن.
  72. . مگر آن که بپذیریم مقصود از جن در این روایات، همان «نَسناسِ» یادشده در دیگر روایات و نیز در مطالعات جدید (برای نمونه: نگاهی از نزدیک، ماری روبن، ص ۱۰۹) است که بر «بشرِ پیش از آدم علیه السلام» تطبیقداده شده است. گفتنی است پژوهشگران دیرینْ‌مردم‌شناسی، مثل فیلیپ توبیاس، پس از بررسی ژنوم انسان امروزو گونه‌یابی اجساد باستانی بشر از هر سه دورۀ: بشر هوشمند (پس از آدم و حوّا)، بشر نئاندرتال (پیش از آدم و حوّا) و بشرماهر (پیش از نئاندرتال)، به این جمع‌بندی رسیده‌اند که برخی انسان‌های امروزی، دارای ژن‌های مشترک بابشر نئاندرتال اند و اساساً تکاملِ گونۀ «فرزندان آدم و حوّا»، نتیجۀ آمیزش آنها با بشر نئاندرتال بوده است(ر. ک: باستان‌شناسی کتاب مقدّس / نگاهی نو به تاریخ...، فینکلشتاین و سیلبرمن: ص ۱۹۷، انسان خردمند / تاریخ مختصربشر، یووال هراری: ص ۲۱۸). نیز گفتنی است برخی پژوهش‌ها (مانند: «آدم، بشر و انسان در قرآن»، مهدی عصاره،بیّنات: ش ۴۶ ص ۲۴) بشر را جنس منطقی برای نوع آدم (بنی آدم) می‏دانند و معتقدند چنین بشرهایی، پیش از آدم علیه السلامو پس از وی، در زمین وجود داشته‏اند و ازدواج فرزندان آدم با آنها کاملاً طبیعی بوده است. این دیدگاه، مورد قبول برخیعالمان شیعه نیز قرار گرفته است (ر.ک: پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ناصر مکارم و جعفر سبحانی: ج ۲ ص ۱۴۴، پرتوی از قرآن:ج ۲ ص ۳۸).
  73. . ر.ک: آکام المرجان فی أحکام الجان: ص۱۰۶ - ۱۱۰، بحار الأنوار: ج۶۳ ص۳۱۲؛ تفسیر القرطبی: ج۱۰ ص۱۴۲. نیز، ر.ک: مشارکت (اسرار)، وایتلی استریبر، حوار صحفی مع الجنّی المسلم، محمّد عیسی (دو داستان واقع‏نمای معاصر).
  74. . سبأ: آیۀ ۱۳.
  75. . ر.ک: نمل: آیۀ ۳۹.
  76. . ر.ک: مجمع البیان: ج۸ ص۵۹۸؛ التحریر و التنویر: ج۲۳ ص۲۶۶.
  77. . ر.ک: عجائب المخلوقات: ص۴۹۸. گفتنی است برخی (مثل تیموتی گود و ریموند فاولر، پژوهشگران حیات فرازمینی) نیز سرنشینان بشقاب پرنده‏ها را همان جنّیان یاد شده در قرآن می‏دانند. در این باره، ر.ک: پیام‏آوران کیهان، ص ۱۲۹ و ۵۸۹. دربارۀ نقش این موجودات در پدید آوردن بناهای عظیم نیز، ر.ک: أرّابۀ خدایان و طلای خدایان (دیدگاه اِریک فان دنیکن). همچنین کارل ساگان و یوزف شلکوفسکی در پژوهش مشترک خود (کتاب حیات هوشمند کیهانی) به نقش این موجودات در شکوفایی تمدّن‏های سومر و بابِل پرداخته‏اند.
  78. . نمل: آیۀ ۴۴.
  79. . ر.ک: مجمع البیان: ج۷ ص۳۵۱.
  80. . نمل: آیۀ ۳۹.
  81. . ر.ک: ص۶۵ (فتوا پرسیدن جنّیان از اهل بیت علیهم السلام).
  82. . ناس: آیۀ ۵ ـ ۶.
  83. . در بارۀ رابطۀ جن و جنون در منابع و فرهنگ مسلمانان، ر.ک: تاریخ جنون در جامعۀ اسلامی دورۀ میانه: ص ۳۸ - ۴۱ و ۳۳۵ - ۳۶۱. گفتنی است چنین مطالعه‏ای در زمینۀ دیدگاه‏های کهن در بارۀ رابطه جن و جنون، نخست در جهان غرب انجام شده است (ر.ک: تاریخ جنون، میشل فوکو).
  84. . خدا و انسان در قرآن، ایزوتسو: ص۱۶۹ - ۱۷۰.
  85. . سبأ: آیۀ ۱۲ ـ ۱۳.
  86. . ر.ک: إیضاح الفوائد: ج۱ ص۴۰۵.
  87. . ر.ک: منهاج الصالحین (المحشّی للحکیم): ج۲ ص۱۱، مصباح الفقاهة: ج۱ ص۲۹۰.
  88. . ر. ک: جواهر الکلام: ج۲۲ ص۷۹ - ۸۵.
  89. . کهف: آیۀ ۵۰.
  90. . ر.ک: تهذیب الأحکام: ج۱ ص۳۵۴ ح۱۰۵۳، وسائل الشیعة: ج۱ ص۲۵۲ ح۹۴۷.
  91. . ر. ک: صحیح البخاری: ج۳ ص۱۴۰۱ ح۳۶۴۷، مسند ابن حنبل: ج۲ ص ۱۳۴ ح۴۱۴۹.
  92. . ر.ک: مجموع الفتاوی، ابن تیمیّه: ج۴ ص۲۳۴.
  93. . بحار الأنوار: ج۹۵ ص۱۴۸ (باب الدعاء لدفع الجنّ و المخاوف).
  94. . ر.ک: نمل: آیۀ ۳۹.
  95. . ر.ک: سبأ: آیۀ ۱۳.
  96. . ر.ک: دانش‏نامۀ جهان اسلام، ج ۱۰ (مدخل «جن»).
  97. . احقاف: آیۀ ۳۰ - ۳۲.
  98. . ر.ک: ص 39 (گونه‏های جن).
  99. . الیقین، ابن طاووس: ص۲۶۰.
  100. . وسائل الشیعة: ج ۳ ص ۳۱۰.
  101. . تفسیر المنار: ج۳ ص۹۶ و ج ۶ ص ۳۱۲.
  102. . ر.ک: فرهنگ تطبیقی عربی با زبان‏های سامی و ایرانی: ج ۱ ص ۱۵۳ (ذیل «جن»)، روح‏های تسخیر شده: ص ۹ ـ ۱۳ (مقدمۀ مترجم)، زار و باد و بلوچ، ریاحی: ص ۶ - ۸.
  103. . روضة الشهداء، واعظ کاشفی: ص ۴۳۱. گفتنی است در روایتی در بحار الأنوار (ج ۴۴ ص ۳۳۰) به نقل از شیخ مفید، از گروهی از جنّیان که هنگام خروج امام حسین علیه السلام از مدینه چنین گفتگویی با ایشان داشتند، بدون ذکر نامی خاص، سخن به میان آمده است.
  104. . ر.ک: دانش‏نامۀ ایرانیکا: ج ۱۰ جزوۀ ۴ ص ۴۲۰ (مدخل «جنّی / Genni»، به قلم محمود امیدسالار).
  105. . در این باره، ر.ک: آیین نگارش متون علمی، فرامرز حاج منوچهری: ص ۱۸۰ ـ ۱۸۴ (نقل شواهد تاریخی). گفتنی است برخی دیگر، مثل: تیموتی گود، پژوهشگر حیات فرازمینی، به عکس، معتقدند: موجوداتی فرازمینی که با بشقاب پرنده‏ها شناخته می‏شوند و شبیه انسان اند و اِریک فان دنیکن و دیگرانْ شواهد حضور آنها را در تمدّن‏های پیشین و در آثار باستانی و متون کهن جهان نشان داده‏اند، همان «جنّ» یاد شده در قرآن و البتّه بسیار پیش‏رفته‏تر از انسان اند (ر.ک: پیام آوران کیهان: ص ۱۲۹).
  106. .ک: دانش‏نامۀ ایرانیکا: (www.iranicaonline.org) ج۷ جزوۀ ۴ ص۴۲۹ (مدخل «دیو / Div»، به قلم محمود امید سالار).
  107. . الحِجر: ۲۷.
  108. ا رحمٰن: ۱۵.
  109. . الأعراف: ۱۲.
  110. . صحيح مسلم: ج‌۴ ص‌۲۲۹۴ ح‌۶۰، مسند ابن حنبل: ج‌۹ ص‌۵۲۱ ح‌۲۵۴۰۹، صحيح ابن حبّان: ج‌۱۴ ص‌۲۵ ح‌۶۱۵۵ وليس فيه «من مارج»، المصنّف لعبد الرزّاق: ج‌۱۱ ص‌۴۲۵ ح‌۲۰۹۰۴، مسند إسحاق بن راهويه: ج‌۲ ص‌۲۷۷ ح‌۷۸۶ كلّها عن عائشة، كنز العمّال: ج‌۶ ص‌۱۳۶ ح‌۱۵۱۵۶.
  111. . الاختصاص: ص‌۱۰۹، بحار الأنوار: ج‌۱۱ ص‌۱۰۲ ح‌۸.
  112. . الظاهر أنّ المقصود من آدم هنا مخلوق آخر غیر أبینا آدم علیه السلام، و لعلّه «الإنسان» أو «البشر» - کما بیَّنا في المقدّمة ما بینهم من الفرق -، و یفهم هذا المبنی من القرآن و من روایات اُخری أیضاً.
  113. . الاختصاص: ص‌۵۰، بحار الأنوار: ج‌۹ ص‌۳۴۳ ح‌۲۰.
  114. . النِّسناسُ: خَلقٌ على صورة الناس، أشبهوهم في شيء و خالفوهم في شيء. و قيل: هم يأجوج و مأجوج (النهاية: ج‌۵ ص‌۵۰ «نسنس»).
  115. . علل الشرائع: ص‌۱۰۴ ح‌۱ عن جابر عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۲۷۳ ح‌۱۶۱.
  116. . البقرة: ۳۰.
  117. . البقرة: ۳۲.
  118. . قصص الأنبياء للراوندي: ص‌۳۵ ح‌۱ عن جابر، بحار الأنوار: ج‌۵۷ ص‌۳۲۲ ح‌۵ و راجع علل الشرائع:ص‌۱۰۴ ح‌۱.
  119. . دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۲۹۱، بحار الأنوار: ج‌۹۹ ص‌۴۶ ح‌۳۶.
  120. . بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۲۶۷ ذيل ح‌۱۵۱ و ج ۹۰ ص‌۲۲۴ ذيل ح‌۴۱، مجمع البحرين: ج‌۱ ص‌۳۲۸ نحوه.
  121. . ظَعَنَ: ذَهبَ و سارَ (لسان العرب: ج‌۱۳ ص‌۲۷۰ «ظعن»).
  122. . المستدرك على الصحيحين: ج‌۲ ص‌۴۹۵ ح‌۳۷۰۲، صحيح ابن حبّان: ج‌۱۴ ص‌۲۶ ح‌۶۱۵۶، موارد الظمآن: ص‌۴۹۲ ح‌۲۰۰۷ وليس فيهما «لهم أجنحة»، المعجم الكبير: ج‌۲۲ ص‌۲۱۵ ح‌۵۷۳ و ليس فيه «و كلاب»، حلية الأولياء: ج‌۵ ص‌۱۳۷ الرقم ۳۱۳ كلّها عن أبي ثعلبة الخشني، كنز العمّال: ج‌۶ ص‌۱۴۳ ح‌۱۵۱۷۸؛ بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۱۱۴ ح‌۸۲.
  123. . خَشاشُ الأرضِ: أي هوامّها و حشراتها (النهاية: ج‌۲ ص‌۳۳ «خشش»).
  124. . المطالب العالية: ج‌۳ ص‌۲۶۷ ح‌۳۴۵۰، تفسیر القرطبي: ج‌۱ ص‌۳۱۸ نحوه، إحياء العلوم: ج‌۳ ص‌۶۱ و فيه «الثواب» بدل «الحساب»، الفردوس: ج‌۲ ص‌۱۸۹ ح‌۲۹۴۲ كلّها عن أبي الدرداء، كنز العمّال: ج‌۶ ص‌۱۴۳ ح‌۱۵۱۷۹.
  125. . الخصال: ص‌۱۵۴ ح‌۱۹۲، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۷۸ ح‌۳۲.
  126. . يُحرجُ عليه: أي يُضيّقُ عليه إن عاد، بالتتبّع و الطرد (اُنظر النهاية: ج‌۱ ص‌۳۶۱ «حرج»).
  127. . سنن أبي داود: ج‌۴ ص‌۳۶۵ ح‌۵۲۵۶، صحيح مسلم: ج‌۴ ص‌۱۷۵۷ ح‌۱۴۱ نحوه و كلاهما عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج‌۱۵ ص‌۴۱ ح‌۳۹۹۹۰.
  128. . این روایات، از آن اعتبار برخوردار نیستند که بتوان به آنها استناد و عمل کرد.
  129. . المعجم الكبير: ج‌۱۱ ص‌۲۷۰ ح‌۱۱۹۴۶، المعجم الأوسط: ج‌۴ ص‌۳۰۴ ح‌۴۲۶۹، موارد الظمآن: ص‌۲۶۵ ح‌۱۰۸۰، تفسير ابن كثير: ج‌۳ ص‌۱۳۵ و ليس فيهما «من بني إسرائيل» و كلّها عن ابن عبّاس، المصنّف لعبد الرزّاق: ج‌۱۰ ص‌۴۳۴ ذيل ح‌۱۹۶۱۷ عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إليه صلی الله علیه و آله وليس فيه «و الخنازير»، كنز العمّال: ج‌۱۵ ص‌۴۱ ح‌۳۹۹۹۳.
  130. . در روایات دیگری آمده است که مُسوخ (حیوانات حاصل از مَسخ)، زاد و ولد ندارند (برای نمونه، ر.ک: عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۱ ص ۲۷۱). برای مطالعۀ بیشتر، ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن: ج ۶ ص ۲۳۹، تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا: ج ۳ ص ۴۶۸).
  131. . المعجم الصغير: ج‌۲ ص‌۱۳۴، صحيح مسلم: ج‌۴ ص‌۱۷۵۶ ح‌۱۳۹، المعجم الأوسط: ج‌۵ ص‌۱۰ ح‌۴۵۲۸ كلاهما نحوه.
  132. . الجنّ: ۱.
  133. . تفسير فرات: ص‌۵۰۹ ح‌۲ عن جابر بن عبداللّٰه‏ الأنصاري، بحار الأنوار: ج‌۳۹ ص‌۱۴۸ ح‌۱۳.
  134. . البَهيمُ: الذي لا يخالط لونَهُ لونٌ سواه (النهاية: ج‌۱ ص‌۱۶۷ «بهم»).
  135. . المعجم الكبير: ج‌۱۱ ص‌۲۷۷ ح‌۱۱۹۷۹، المعجم الأوسط: ج‌۳ ص‌۱۳۶ ح‌۲۷۱۹، مسند أبي يعلیٰ: ج‌۳ ص‌۴۴ ح‌۲۴۳۶ كلّها عن ابن عبّاس، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص‌۴۲۶ ح‌۱۴۶۳ عن أبي هريرة و ليس فيه ذيله، كنز العمّال: ج‌۱۵ ص‌۵۰ ح‌۴۰۰۴۰.
  136. . الكافي: ج‌۶ ص‌۵۵۳ ح‌۹، عوالي اللآلي: ج‌۳ ص‌۶۶۰ ح‌۱۴۳ كلاهما عن مسمع عن الإمام الصادق علیه السلام، الجعفريّات: ص‌۱۱۷ عن الإمام الكاظم عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله نحوه و ليس فيه ذيله، النهاية: ج‌۱ ص‌۴۵۳ عن ابن عبّاس نحوه.
  137. . البَلَقُ: سواد و بياض، و الأبلَقُ: ارتفاع التحجيل إلى الفخذين (لسان العرب: ج‌۱۰ ص‌۲۵ «بلق»).
  138. . الكافي: ج‌۶ ص‌۵۵۳ ح‌۱۰، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۹۴ ح‌۴۹.
  139. . الكافي: ج‌۶ ص‌۵۵۲ ح‌۷، عوالي اللآلي: ج‌۳ ص‌۶۵۹ ح‌۱۴۱، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۹۳ ح‌۴۷ و راجع المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص‌۴۲۶ ذيل ح‌۱۴۶۳.
  140. . الكافي: ج‌۶ ص‌۵۵۳ ح‌۸، بصائر الدرجات: ص‌۹۶ ح‌۴ و فيه «عتم» بدل «غثيم»، دلائل الإمامة: ص‌۲۷۹ ح‌۲۱۶ و فيه «عثم» بدل «غثيم»، عوالي اللآلي: ج‌۳ ص‌۶۵۹ ح‌۱۴۲، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۸۴ ح‌۴۰؛ الفصول المهمّة: ص‌۲۲۶ نحوه.
  141. . الاُصول الستّة عشر: ص‌۱۳۵ ح‌۳۱، بحار الأنوار: ج‌۸۴ ص‌۱۱۹ ح‌۱۷.
  142. . الجنّ: ۸ و ۹.
  143. . الحِجر: ۱۶ ـ ۱۸.
  144. . الصافّات: ۶ ـ ۱۰.
  145. . الأمالي للصدوق: ص‌۳۶۰ ح‌۴۴۴ عن أبان بن عثمان، روضة الواعظين: ص‌۷۶، المناقب لابن شهرآشوب: ج‌۱ ص‌۳۱، بحار الأنوار: ج‌۱۵ ص‌۲۵۷ ح‌۹؛ تاريخ دمشق: ج‌۳ ص‌۷۰ عن معروف بن خربوذ من دون إسناد إلی أحد من أهل البيت علیهم السلام، تفسير الآلوسي: ج‌۲۳ ص‌۷۴ من دون إسنادٍ إلی أحد من أهل البيت علیهم السلام نحوه.
  146. . قرب الإسناد: ص‌۳۱۸ ح‌۱۲۲۸، قصص الأنبياء للراوندي: ص‌۳۱۳ ح‌۳۸۹ نحوه و كلاهما عن معمر عن الإمام الرضا علیه السلام، الخرائج و الجرائح: ج‌۲ ص‌۵۰۸ ح‌۲۲ عن الإمام الرضا عنه علیهما السلام و ليس فيه «و انقضاض النجوم»، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۷۳ ح‌۲۰.
  147. . سنن الترمذي: ج‌۵ ص‌۴۲۷ ح‌۳۳۲۴، السنن الكبری للنسائي: ج‌۶ ص‌۵۰۰ ح‌۱۱۶۲۶، مسند أبي يعلیٰ: ج‌۳ ص‌۶۵ ح‌۲۴۹۷، تفسير الطبري: ج‌۱۲ الجزء ۲۳ ص‌۳۶ و فيهما «الشياطين» بدل «الجنّ» و كلاهما نحوه، المعجم الكبير: ج‌۱۲ ص‌۳۷ ح‌۱۲۴۳۱؛ بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۱۲۱ ح‌۱۰۴.
  148. . سبأ: ۱۴.
  149. . الجنّ: ۱۰.
  150. . الجن: ۲۶ و ۲۷.
  151. . المستدرك على الصحيحين: ج‌۴ ص‌۲۱۹ ح‌۷۴۲۸، المعجم الكبير: ج‌۱۱ ص‌۳۵۷ ح‌۱۲۲۸۱، تاريخ الطبري: ج‌۱ ص‌۵۰۱ كلّها عن ابن عبّاس، تفسير الثعلبي: ج‌۸ ص‌۷۹، الكامل في التاريخ: ج‌۱ ص‌۱۶۶ كلاهما من دون إسنادٍ إليه صلی الله علیه و آله و كلّها نحوه، كنز العمّال: ج‌۲ ص‌۳۶ ح‌۳۰۲۹.
  152. . علل الشرائع: ص‌۷۴ ح‌۳، تفسير القمّي: ج‌۱ ص‌۵۴، مجمع البحرين: ج‌۱ ص‌۵۰۲ و ليس فيه ذيله من «قال أبو جعفر علیه السلام»، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۲۷۹ ح‌۱۶۷.
  153. . الكافي: ج‌۸ ص‌۱۴۴ ح‌۱۱۴، قصص الأنبياء للراوندي: ص‌۲۰۹ ح‌۲۷۳ نحوه و ليس فيه ذيله من «أ فلا تسمع لقوله عزّ و جلّ» و كلاهما عن الوليد بن صبيح، بحار الأنوار: ج‌۱۴ ص‌۱۴۰ ح‌۷.
  154. . صحيح البخاري: ج‌۵ ص‌۲۱۷۳ ح‌۵۴۲۹، صحيح مسلم: ج‌۴ ص‌۱۷۵۰ ح‌۱۲۳، مسند ابن حنبل: ج‌۹ ص‌۳۷۳ ح‌۲۴۶۲۴، المعجم الأوسط: ج‌۱ ص‌۲۰۷ ح‌۶۶۶ كلّها بزيادة «قرّ الدجاجة» بعد «وليّه»، السنن الكبرى: ج‌۸ ص‌۲۳۸ ح‌۱۶۵۱۱ نحوه.
  155. . هذه اللفظة ضبطوها من رواية صالح على وجهين: أحدهما بالراء، و الثاني بالذال، و وقع في رواية الأوزاعي و ابن معقل الراء باتّفاق النسخ، و معناه: يخلطون فيه الكذب، و هو بمعنى يقذفون (شرح صحیح مسلم للنووي: ج‌۱۴ ص‌۲۲۶).
  156. . صحيح مسلم: ج‌۴ ص‌۱۷۵۰ ح‌۱۲۴، السنن الكبری للنسائي: ج‌۶ ص‌۳۷۴ ح‌۱۱۲۷۲، مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۴۶۸ ح‌۱۸۸۲، صحيح ابن حبّان: ج‌۱۳ ص‌۴۹۹ ح‌۶۱۲۹ كلاهما نحوه، السنن الكبرى: ج‌۸ ص‌۲۳۸ ح‌۱۶۵۱۲، كنز العمّال: ج‌۶ ص‌۷۴۸ ح‌۱۷۶۷۴؛ بحار الأنوار: ج‌۵۹ ص‌۳۸۸ ح‌۴۳.
  157. . الذاريات: ۵۶.
  158. . علل الشرائع: ص‌۱۴ ح‌۱۲ و ۱۱، تفسير العياشي: ج‌۲ ص‌۱۶۴ ح‌۸۳ عن يعقوب بن سعيد و ليس فيه ذيله من «قلت خاصّة»، بحار الأنوار: ج‌۵ ص‌۳۱۴ ح‌۷.
  159. . الأنعام: ۱۳۰.
  160. . نهج البلاغة، الخطبة ۱۸۳.
  161. . عيون أخبار الرضا علیه السلام: ج‌۱ ص‌۲۴۱ و ۲۴۲ ح‌۱ عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، علل الشرائع: ص‌۵۹۳ ح‌۴۴ عن عبد اللّٰه‏ بن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عنه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۷۸ ح‌۳۳.
  162. . کامل الزیارات: ص۳۳۴ ح۵۵۸، الاقبال: ج۳ ص۳۳۸ نحوه و کلاهما عن أبي حمزة الثمالي، المزار للمفید: ص۴۲ ح۱ عن أبي بصیر عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج۱۱ ص۳۳ ح۲۵.
  163. . الكافي: ج‌۱ ص‌۵۳۲ ح‌۱۰، الإرشاد: ج‌۲ ص‌۳۴۵، الخصال: ص‌۴۷۸ ح‌۴۳، عيون أخبار الرضا علیه السلام: ج‌۱ ص‌۵۶ ح‌۲۱، الغيبة للطوسي: ص‌۱۴۱ ح‌۵ وكلّها عن أبي حمزة، بحار الأنوار: ج‌۳۶ ص‌۳۹۲ ح‌۴.
  164. . الكافي: ج‌۲ ص‌۱۷ ح‌۱، المحاسن: ج‌۱ ص‌۴۴۸ ح‌۱۰۳۵، بحار الأنوار: ج‌۱۶ ص‌۳۳۰ ح‌۲۶ و راجع: المعجم الكبير: ج‌۱۸ ص‌۹۰ ح‌۱۶۵.
  165. . الجنّ: ۱ ـ ۱۵.
  166. . الأحقاف: ۲۹ ـ ۳۲.
  167. . نَخَلَة: موضع بین مکَّة و الطّائِفِ و یقال له بطن نَخلَة (تاج العروس: ج ۱۵ ص ۷۲۴ ذیل «نخل»).
  168. . الأحقاف: ۲۹ ـ ۳۲.
  169. . المستدرك على الصحيحين: ج‌۲ ص‌۴۹۵ ح‌۳۷۰۱، تفسير ابن كثير: ج‌۷ ص‌۲۷۳، تفسیر القرطبي: ج‌۱۶ ص‌۲۱۵، دلائل النبوّة للبيهقي: ج‌۲ ص‌۲۲۸، تاريخ الإسلام للذهبي: ج‌۱ ص‌۱۹۹ و في الثلاثة الأخيرة «سبعة» بدل «تسعة»؛ بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۱۱۵ ح‌۸۷.
  170. . الدرّ المنثور: ج‌۸ ص‌۲۹۷ نقلاً عن ابن المنذر، تفسير الطبري: ج‌۱۴ الجزء ۲۹ ص‌۱۰۳ عن الضحّاك وج ۱۳ الجزء ۲۶ ص‌۳۰، دلائل النبوّة للبيهقي: ج‌۲ ص‌۲۴۱، إمتاع الأسماع: ج‌۵ ص‌۱۳ كلّها عن ابن عبّاس نحوه؛ بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۱۱۷ ح‌۹۵.
  171. . صحيح البخاري: ج‌۱ ص‌۲۶۷ ح‌۷۳۹، صحيح مسلم: ج‌۱ ص‌۳۳۱ ح‌۱۴۹، سنن الترمذي: ج‌۵ ص‌۴۲۶ ح‌۳۳۲۳، السنن الكبری للنسائي: ج‌۶ ص‌۴۹۹ ح‌۱۱۶۲۴، مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۵۴۲ ح‌۲۲۷۱ كلّها نحوه؛ بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۲۹۶ ح‌۱۷۷.
  172. . مستدرك الوسائل: ج‌۴ ص‌۲۳۹ ح‌۴۵۹۵ نقلاً عن أبي الفتوح الرازي في تفسيره، المناقب للكوفي: ج‌۲ ص‌۳۰ ح‌۵۱۶ نحوه و كلاهما عن الحارث الأعور؛ سنن الترمذي: ج‌۵ ص‌۱۷۲ ح‌۲۹۶۰، سنن الدارمي: ج‌۲ ص‌۸۹۳ ح‌۳۲۱۱، تهذيب الكمال: ج‌۵ ص‌۲۵۰ الرقم ۱۰۲۵ كلّها عن الحارث نحوه.
  173. . تفسير القمّي: ج‌۲ ص‌۲۹۹، بحار الأنوار: ج‌۱۸ ص‌۸۹ ح‌۸.
  174. . دلائل النبوّة للبيهقي: ج‌۲ ص‌۲۳۳، إمتاع الأسماع: ج‌۹ ص‌۷۹ نحوه، تفسير مجاهد: ج‌۲ ص‌۶۹۷، الدرّ المنثور: ج‌۷ ص‌۴۵۳ نقلاً عن ابن مردويه عن ابن مسعود؛ بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۱۱۶ ح‌۹۰ و راجع تفسیر القرطبي: ج‌۱۹ ص۴.
  175. . الخصال: ص‌۶۳۹ ح‌۱۳ عن سهيل بن غزوان البصري، كشف الغمّة: ج‌۲ ص‌۹۱ و فيه «تنتاب» بدل «تأتي»، بحار الأنوار: ج‌۱۸ ص‌۸۳ ح‌۱.
  176. . الإداوَة: المطهَرَة؛ وهي إناء صغیر من جلد یُتَّخذ للماء (تاج العروس: ج ۱۹ ص ۱۴۵ «أدو»).
  177. . الجَلَسُ: كلّ مرتفع من الأرض، ويقال لنجد: «جَلَس» أيضاً ( النهاية: ج‌۱ ص‌۲۸۶ «جلس»).
  178. . الغَورُ: ما انخفض من الأرض (النهاية: ج‌۳ ص‌۳۹۳ «غور»).
  179. . المعجم الكبير: ج‌۱ ص‌۳۷۱ ح‌۱۱۴۳، معجم البلدان: ج‌۲ ص‌۱۵۳، مجمع الزوائد: ج‌۱ ص‌۴۸۱ ح‌۹۹۵، كنز العمّال: ج‌۶ ص‌۱۶۷ ح‌۱۵۲۳۲؛ بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۲۹۵ نقلاً عن كتاب خبر البشر بخير البشر لمحمّد بن مظفّر.
  180. . الزّطّ: جنس من السودان و الهنود (النهاية: ج‌۲ ص‌۳۰۲ «زطا»).
  181. . الكافي: ج‌۱ ص‌۳۹۵ ح‌۳، بصائر الدرجات: ص‌۹۷ ح‌۶ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۱۰۲ ح‌۶۴.
  182. . زُطّی، زُط: از نژاد سیاهان حبشه یا هند.
  183. . زَرابيّ: ضربٌ من الثياب مُحَبَّرٌ منسوب إلى موضع الزرب (مفردات ألفاظ القرآن: ص‌۳۷۹ «زرب»).
  184. . في المصدر: «يا أبا سعد»، و ما أثبتناه من المصادر الاُخرى.
  185. . بصائر الدرجات: ص‌۹۷ ح‌۵، دلائل الإمامة: ص‌۲۲۸ ح‌۱۵۵ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۷ ص‌۱۹ ح‌۸.
  186. . البَتُّ: كساءٌ غَليظٌ مربّع، و يجمع على بتوت (النهاية: ج‌۱ ص‌۹۲ «بت»).
  187. . الكافي: ج‌۱ ص‌۳۹۴ ح‌۱ و راجع بصائر الدرجات: ص‌۱۰۰ ح‌۱۰.
  188. . بَتّ: طیلسان خز و پشم و مانند آن؛ گلیم ستبر چارگوش. بَتّات: بت‏باف، بتّ‏فروش.
  189. . الكافي: ج‌۱ ص‌۳۹۴ ح‌۲، بحار الأنوار: ج‌۴۷ ص‌۱۵۸ ح‌۲۲۴.
  190. . في بحار الأنوار: «لا أستَأذِنُ».
  191. . بصائر الدرجات: ص‌۱۰۰ ح‌۱۱، كشف الغمّة: ج‌۲ ص‌۴۱۱، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۱۰۲ ح‌۶۵.
  192. . دلائل الإمامة: ص‌۳۷۵ ح‌۳۳۸، بحار الأنوار: ج‌۸۱ ص‌۳۱۰ ح‌۳۲.
  193. . الكافي: ج‌۱ ص‌۳۹۵ ح‌۵، المناقب لابن شهر آشوب: ج‌۴ ص‌۳۴۴ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۷ ص‌۲۴ ح‌۱۶.
  194. . آل عمران: ۱۵۴.
  195. . التعس: الشرّ، وقيل: البُعد، وقال بعضهم: هو الانحطاط (تاج العروس: ج‌۸ ص‌۲۱۷ «تعس»).
  196. . دَحا الأرضَ یدحوها دَحواً: بَسَطها (المصباح المنیر: ص ۱۹۰ «دحو»).
  197. . إشارة الی الآیة ۴۲ من سورة الأنفال.
  198. . الملهوف (طبع جهان): ص۶۶، تسلية المجالس و زينة المجالس: ج‌۲ ص‌۲۳۱، الهدایة الکبری: ص۲۰۶ کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج‌۴۴ ص‌۳۳۰ ذيل ح‌۱.
  199. . كذا في المصدر، و الظاهر أنّ الصواب: «مُتَجَبِّرٍ»، كما في بعض نسخ المصدر الخطّية و كثير من المصادر.
  200. . المعجم الكبير: ج‌۳ ص‌۱۲۲ ح‌۲۸۶۹. تهذيب الكمال: ج‌۶ ص‌۴۴۱ الرقم ۱۳۲۳، تاريخ دمشق: ج‌۱۴ ص‌۲۴۱ كلاهما عن حبيب بن أبي ثابت؛ كامل الزيارات: ص‌۱۸۹ ح‌۲۶۸ عن حبيب بن أبي ثابت، مثير الأحزان: ص‌۱۰۸ عن اُمّ سلمة كلاهما نحوه.
  201. . این مصرع در منابع تاریخی، به گونه‏های متفاوت نقل شده است. ما در ترجمه، حاصل مجموع نقل‏ها را آوردیم.
  202. . تاريخ دمشق: ج‌۱ ص‌۲۴۰، البداية والنهاية: ج‌۸ ص‌۲۰۱، سبل الهدى و الرشاد: ج‌۱۱ ص‌۷۶ كلاهما نحوه، المعجم الكبير: ج‌۳ ص‌۱۲۱ ح‌۲۸۶۲ و ص ۱۲۲ ح‌۲۸۶۸ عن ميمونة و فيها صدره إلیٰ «الحسين» و راجع الإرشاد: ج‌۲ ص‌۱۲۴ و تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۴۶۷.
  203. . كامل الزيارات: ص‌۴۹۵ ح‌۷۶۷ و ص ۱۸۷ ح‌۲۶۳، الدروع الواقية: ص‌۷۴، بحار الأنوار: ج‌۱۰۱ ص‌۱۴ ح‌۱۴.
  204. . الکُورة: المدینة و الصُقع، الجمع کُوَر (القاموس المحیط: ج۲ ص۱۳۰ «کور»).
  205. . کامل الزیارات: ص۱۹۵ ح۲۷۵ عن جابر الجعفی، بحار الأنوار: ج۴۵ ص۸۸ ح۲۶.
  206. . الأمالي للمفید: ص۳۲۰ ح۷، الأمالي للطوسي: ص۹۰ ح۱۴۱ و فیه «یطفون» بذل «یعلون»، کامل الزیارات: ص ۱۹۰ ح۲۶۹ نحوه، بحار الأنوار: ج۴۵ ص۲۳۹ ح۹.
  207. . رابیه، به معنای زمین بلند است؛ ولی سیاق این حدیث، دلالت دارد که اسم جای خاصّی است.
  208. . نصیبین: شهری در شمال عراق قدیم که اکنون در جنوب ترکیه واقع است (ر.ک: دانش‏نامۀ امام حسین علیه السلام بر پایۀ قرآن، حدیث و تاریخ: ج ۸ / نقشه شماره ۵ در پایان کتاب).
  209. . الأنعام: ۱۲۸.
  210. . هود: ۱۱۹.
  211. . السجدة: ۱۳.
  212. . الأعراف: ۱۷۹.
  213. . الأعراف: ۳۸.
  214. . فصّلت: ۲۵ و الأحقاف: ۱۸.
  215. . فصّلت: ۲۹.
  216. . تفسير ابن كثير: ج‌۳ ص‌۴۱۶، تاريخ دمشق: ج‌۶۳ ص‌۲۹۹، سير أعلام النبلاء: ج‌۱۷ ص‌۸ الرقم ۲، كنز العمّال: ج‌۱۴ ص‌۴۹۴ ح‌۳۹۴۰۱ نقلاً عن البيهقي في البعث و كلاهما نحوه و كلّها عن أنس.
  217. . تفسير القمّي: ج‌۲ ص‌۳۰۰، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۹۵ ح‌۵۱ نقلاً عن العلل لمحمّد بن عليّ بن إبراهيم.
  218. . النمل: ۱۷.
  219. . النمل: ۳۹.
  220. . سبأ: ۱۲ - ۱۳.
  221. . الأنبياء: ۸۲.
  222. . ص: ۳۷ - ۳۸.
  223. . الزُّلفةُ: القُربَةُ (المصباح المنير: ص‌۲۵۴ «زلف»).
  224. . نهج البلاغة: الخطبة ۱۸۲، بحار الأنوار: ج‌۱۴ ص‌۷۱ ح‌۹.
  225. . الخصال: ص‌۳۳۵ ح‌۳۶ عن الحسين بن خالد، عيون أخبار الرضا علیه السلام: ج‌۲ ص‌۵۵ ح‌۲۰۶، الأمالي للصدوق: ص‌۵۴۲ ح‌۷۲۶، مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۲۰۶ ح‌۶۱۴ كلّها عن الحسين بن خالد الصيرفي عن الإمام الرضا علیه السلام، بحار الأنوار: ج‌۱۱ ص‌۶۳ ح‌۱.
  226. . القُبطيّ: ثوبٌ من كَتّان رقيق يُعمل بمصر نسبة إلى القبط، و الجمع قباطيّ (المصباح المنير: ص‌۴۸۸ «قبط»).
  227. . الكافي: ج‌۴ ص‌۲۱۳ ح‌۶، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۲ ص‌۲۳۵ ح‌۲۲۸۵، منتقى الجمان: ج‌۳ ص‌۴۷۵ كلّها عن زرارة، بحار الأنوار: ج‌۱۴ ص‌۷۵ ح‌۱۹.
  228. . قَباطی (جمع قِبطی و منسوب به قِبط): پارچه‏های کتان نازک که از مصر می‏آوردند.
  229. . برگرفته از: الجن فی القرآن و السنّة، عبد الأمیر علی مهنّا: ص۷۶.
  230. . قال المجلسي قدس سره: قوله علیه السلام: «من الأحجّة» جمع حجيج؛ بمعنى مقيم الحُجَّة على مذهبه. و في بعض النسخ: «من الأجنحة»؛ أي الرؤساﺀ، أو اسم قبیلة منهم (بحار الأنوار: ج‌۱۰ ص‌۵۱).
  231. . الأحقاف: ۲۹.
  232. . إشارة إلی الآیة ۴ من سورة الجنّ: (وَ أَنَّهُ كَانَ یقُولُ سَفِیهُنَا عَلَى ٱللهِ شَطَطًا).
  233. . الاحتجاج: ج‌۱ ص‌۵۲۷ ح‌۱۲۷ عن الإمام الكاظم عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج‌۱۷ ص‌۲۹۲ ح‌۷ و راجع المناقب لابن شهرآشوب: ج‌۱ ص‌۲۲۴.
  234. . اشاره است به آیۀ: (وَ أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى ٱللهِ شَطَطًا؛ و این که بی‏خِردان ما دربارۀ خدا، سخنانی یاوه می‏گفتند) (جن: آیۀ ۴).
  235. . الخرائج و الجرائح: ج‌۲ ص‌۸۵۳ ح‌۶۸ عن سدير الصيرفي، بحار الأنوار: ج‌۲۷ ص‌۲۳ ح‌۱۴.
  236. . دلائل الإمامة: ص‌۲۳۲ ح‌۱۵۹ عن أبي بكر الحضرمي، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۱۰۳ ح‌۶۶ نقلاً عن بصائر الدرجات عن سدير الصيرفي.
  237. . عُسفان: موضع علی مرحَلَتین من مکّة حَرَسَها اللّٰه تعالی لمَن قَصَدَ المدینة علی ساکنها السلام (تاج العروس:ج ۱۲ ص ۳۸۶ «عسف»).
  238. . دلائل الإمامة: ص‌۲۱۲ ح‌۱۳۵ عن جابر بن يزيد، الخرائج و الجرائح: ج‌۲ ص‌۵۸۷ ح‌۱۰ نحوه.
  239. . فَجُّ الروحاء: بين مكّة والمدينة، و كان طريق رسول اللّٰه‏ صلی الله علیه و آله إلى بدر و إلى مكّة عام الفتح (مجمع البلدان: ج‌۴ ص۲۳۶).
  240. . الإداوَةُ: إناء صغير من جلد يُتّخذ للماء (النهاية: ج‌۱ ص‌۳۳ «أدا»).
  241. . الكافي: ج‌۱ ص‌۳۹۵ ح‌۴، بصائر الدرجات: ص‌۹۶ ح‌۲ وص ۱۰۲ ح‌۱۴ عن محمّد بن عيسى عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه، المناقب لابن شهرآشوب: ج‌۴ ص‌۱۹۰، الثاقب في المناقب: ص‌۱۸۰ ح‌۱۶۵ نحوه و ليس فيهما ذيله من «و في رواية اُخری»، بحار الأنوار: ج‌۲۷ ص‌۱۷ ح‌۵.
  242. . درّ‏ه‏ای میان مکّه و مدینه که پیامبر صلی الله علیه و آله در جنگ بدر و فتح مکّه از آن عبور کردند.
  243. . دلائل الإمامة: ص‌۲۷۹ ح‌۲۱۷، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۶۴ ح‌۱.
  244. . روز هشتم ذی حجّه.
  245. . بصائر الدرجات: ص‌۹۹ ح‌۹، الخرائج و الجرائح: ج‌۲ ص‌۷۷۷ ح‌۱۰۱ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۷ ص‌۲۰ ح‌۱۰.
  246. . الخصال: ص‌۶۱۸ ح‌۱۰ عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، تحف العقول: ص‌۱۰۸ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۷۶ ص‌۲۴۳ ح‌۲۴.
  247. . أشار أوّلاً إلى الحوض و ثانياً إلى البئر؛ أي اشرب من الدلاء قبل الصبّ في الحوض؛ فإنّ الحوض ينتفع به الجنّ أيضاً كالإنس، فتذهب بركته (هامش المصدر).
  248. . الكافي: ج‌۶ ص‌۳۹۰ ح‌۲، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۷۱ ح‌۱۵.
  249. . در اوّلی به حوض اشاره کرده و در دومی‏ به چاه؛ یعنی از دَلْوها - پیش از آن که آبشان به حوض ریخته شود - بنوش؛ زیرا جنّیان و آدم‏ها، هر دو، از حوض می‏نوشند. از این رو برکتش می‏رود.
  250. . الكافي: ج‌۲ ص‌۱۶۷ ح‌۱۰ عن فضيل بن يسار، المؤمن: ص‌۴۳ ح‌۱۰۰ و فيه «فتيمّموا» بدل «فتكفّنوا»، بحار الأنوار: ج‌۶۳ ص‌۷۱ ح‌۱۵.
  251. . المفازةُ: البَرّيةُ القفر (النهاية: ج‌۳ ص‌۴۷۸ «فوز»).
  252. . القَیظ: شدّة الحرّ. و القَیظ: الفصل الذي یسمّیه الناس الصَّیفَ (المصباح المنیر: ص‌۵۲۱ «قیظ»).
  253. . هجر عليهم النهار: أي دخلوا في الهجير؛ و هو نصف النهار في القيظ خاصّة (اُنظر: المصباح المنير:ص‌۶۳۴ «هجر»).
  254. . الأمان: ص‌۱۲۳، بحار الأنوار: ج‌۷۶ ص‌۲۵۷ ح‌۵۱.