ج م ع / الجماعة و الفُرقة

از دانشنامه قرآن و حدیث
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۴۵ توسط Khaleghitajabadi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «<span id="الجماعة-و-الفرقة-نسخه-آزمایشی"></span> = <span dir="rtl">الجَماعَة و الفُرقَة (نسخه آزمایشی)</span> = <span dir="rtl">جماعت و تفرقه (همبستگی و پراکندگی)</span> <span dir="rtl">برای اطلاع بیشتر، ر. ک: دانش‌نامۀ قرآن و حدیث: ج ۲۰ مدخل «اجماع (الإجماع)»</span> <span id="درآمد1"></span>...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

الجَماعَة و الفُرقَة (نسخه آزمایشی)

جماعت و تفرقه (همبستگی و پراکندگی)

برای اطلاع بیشتر، ر. ک: دانش‌نامۀ قرآن و حدیث: ج ۲۰ مدخل «اجماع (الإجماع)»

درآمد[۱]

جمع و فَرق، در لغت

مادّۀ «جمع» به معنای ضمیمه کردن و بر هم افزودن است. ابن فارِس میگوید:

الجيمُ و الميمُ و العَينُ، أصلٌ واحِدٌ، يَدُلُّ على تَضامَّ الشَّيءِ.[۲]

جیم و میم و عین، یک گوهر معنایی دارد که بر ضمیمه کردن چیزها به یکدیگر، دلالت میکند.

لغتشناسان دیگر نیز با این نظر، مخالفتی ندارند.[۳] از این رو، کاربرد برخی هیئتهای این مادّه، مانند باب اِفعال آن (اجماع)، در معنایی مانند اتفاقنظر گروهی، گونهای توسعه در کاربرد آن است.[۴]

متضادّ واژۀ «جمع»، «فرق» است. خلیل، چندان ابهامی در معنای این مادّه ندیده و با نشان دادن برخی کاربردهای آن، گفته است:

الفَرقُ: تَفريقٌ بينَ شَيئَينِ فَرقاً حتّی يَفتَرِقا و يَتَفَرَّقا.[۵]

فرق، به معنای جدا کردن میان دو چیز است تا آن که از هم جدا و گسسته شوند.

امّا ابن فارِس، توضیح بیشتری داده است:

الفاءُ و الراءُ و القافُ، أُصَيلٌ صَحيحٌ يَدُلُّ على تَمييزٍ وَ تَزييلٍ بينَ شَيئَيْنِ. مِن ذلِكَ الفَرْقِ: فرقُ الشَّعر.[۶]

فاﺀ و راﺀ و قاف، مادّهای کماشتقاق است که بر جداسازی و گسست میان دو چیز، دلالت دارد. از همین مادّۀ «فرق» است: فرقْ باز کردن در موی سر.

ابن منظور نیز تقابل «جمع» و «فرق» را به صراحت، مطرح کرده و کاربرد ثلاثی مجرّد و ثلاثی مزید «فرق» را متفاوت دانسته است:

الفَرقُ: خِلافُ الجَمعِ، فَرَقَهُ يَفرُقُهُ فَرقاً و فَرَّقَهُ، و قيلَ: «فَرَقَ» لِلصَّلاحِ فَرقاً، و «فَرَّقَ» لِلإفسادِ تَفريقاً.[۷]

«فرق»، متضادّ «جمع» است. «فَرَقَ» (ثلاثی مجرد) و «فَرَّقَ» (باب تفعیل)، هممعنا هستند؛ یعنی: آن را جدا ساخت. همچنین گفته شده است که «فَرَقَ» (ثلاثی مجرد)، کاربرد مثبت و « فَرَّقَ» (باب تفعیل)، کاربرد دارد.

گفتنی است واژۀ «اختلاف» نیز با «فرق» و «تفرقه» مرتبط است؛ امّا همیشه به معنای آن نیست. اختلاف، از مادّۀ «خلف» گرفته شده و واژهای چندمعنایی است. ابن فارِس، در بارۀ این مادّه، چنین گفته است:

الخاءُ وَ اللّامُ و الفاءُ، أُصولٌ ثَلاثَةٌ: أحَدُها أن يَجيءَ شَيءٌ بَعدَ شَيءٍ يَقومُ مَقامَهُ، و الثّاني خِلافُ قُدَّامَ، و الثّالِثُ التَّغَيُّرُ.… و امّا قَولُهُم: اِختَلَفَ النّاسُ في كَذا، وَ النّاسُ خِلْفَةٌ أي مُختَلِفونَ، فَمِنَ البابِ الأَوَّلِ؛ لِأنَّ كُلَّ واحِدٍ مِنهُم يُنَحَّي قَولَ صاحِبِهِ، و يُقيمُ نَفسَهُ مُقامَ الَّذي نَحّاهُ.[۸]

خاء و لام و فاء، سه گوهر معنایی دارد. یک معنا این است که چیزی از پس چیزی دیگر بیاید و جایگزین آن شود. در معنای دوم، متضادّ جلو است و در کاربرد سوم، به معنای دگرگونی است... و سخن ایشان که میگویند: مردم در فلان چیز، اختلاف کردند یا با هم اختلاف دارند، از معنای نخست، بر گرفته شده است؛ چون هر یک از آنان، سخن دیگری را کنار میراند و خود را به جای آن که کنارش زده، مینشانَد.

بر این پایه، «جمع» در کاربرد مصدری، به معنای پیوند دادن و ضمیمه کردن اشیا و انسانها به یکدیگر و اجتماع و اُلفت و وحدت یا همان «جماعت» آنهاست و در عوض، «فرق» و«تفرقه»، متضاد با آن و به معنای گسستن و جدا نمودن اشیا و انسانها از همدیگر یا همان پراکندگی (فُرقَت) است. «اختلاف» نیز اگر چه کاربردهایی مانند «فرق» دارد و معنای تفریق و گسست را میفهماند؛ امّا این، لازمۀ معنای آن است و معنای اصلی و اوّلیۀ آن نیست.

جماعت، در لغت

جمع، بجز وجه مصدری - که شرح آن گذشت -، اسم نیز هست و کاربرد اسمی هم دارد:

الجمع: اسمٌ لجماعة الناس.[۹]

جمع، اسمی است برای جماعت مردم.

الجمعُ: الجماعةُ، تسمیةً بالمصدر.[۱۰]

جمع، همان جماعت است، و مصدری است که اسم شده است [برای جماعت مردم].

اکنون باید دید که «جماعت» در کاربرد اسمی به چه معناست. لغتشناسان در معنای «جماعت» گفتهاند:

الجماعةُ: العِدَّةُ... و المَعشَرُ.[۱۱]

جماعت، همان عدّه.… و گروه مردم است.

الجماعةُ: أجماعٌ.[۱۲]

جماعت، یعنی چندین «جمع».

الجماعةُ: العَدَدُ الکثیرُ مِن الناسِ و الشجرِ و النَّباتِ.[۱۳]

جماعت، یعنی تعداد زیادی انسان یا درخت یا گیاه.

الجماعةُ: عددُ کُلَّ شیءٍ و کَثرتُهُ.[۱۴]

جماعت، تعدادی [قابل توجّه] از هر چیز و نیز فراوانیِ آن است.

الجماعة: کافَّةُ الناسِ و عُمومُهم و جُمهورُهم.[۱۵]

جماعت، یعنی تمام مردم... و عموم آنها و جُمهور آنها.

دهخدا، واژۀ «جماعت» را چنین معنا کرده است:

جمعیّت، گروه (مقابل فرد)، گروه مردم، تودۀ مردم، گروه همبسته، مقابل اقلیّت.[۱۶]

گفتنی است در کتب لغت عرب و منابع غریب الحدیث، واژههای دیگری همچون: امّت، ناس، جملة الناس، مجمع، جمیع، جمیعُ الناس، جماع المسلمین، مَعشر، عامّه، عامّة الناس، جُلُّ الناس، جمهور الناس، جمهور اُمّت، جمهور اعظم، مجتمع، اجتماع، سواد اعظم، سَواد الناس، مُعْظَمُ الناس، عُظْم الناس و جِنُّ الناس نیز معادل «جماعت» شمرده شدهاند - که کمابیش در احادیث پیشِ رو دیده میشوند -. به نمونههایی از این معادلها بنگرید:

الجَمیعُ: العددُ من الناس... و المَجمَعُ و الجماعةُ و المجتَمَعُ.[۱۷]

جمیع، یعنی گروهی [قابل توجّه] از مردم... و یعنی همان مَجمع و جماعت و مجتمع (جامعه).

السَّوادُ الأعظمُ: جُملَةُ الناسِ و عامَّتُهُم.[۱۸]

سیاهی (جمعیت) انبوهتر، یعنی همگی مردم و عموم آنان.

السَّوادُ الأعظَمُ: أکثَرُ المسلمینَ المتَّفقینَ علی رأيٍ واحدٍ.[۱۹]

سیاهی (جمعیّت) انبوهتر، یعنی اکثریّت مسلمانان که بر رأی واحدی اتفاق کردهاند.

السَّوادُ الأعظمُ من الناسِ هُمُ الجُمهورُ الأعظمُ و العددُ الکثیرُ من المسلمینَ الذین تَجَمَّعوا علی طاعةِ الإمامِ - و هو السلطانُ - و... جُملةُ الناسِ و مُعْظَمُهُم و... سَوادُ النّاسِ أي عُظمُهُم.[۲۰]

سیاهی (جمعیت) انبوهتر مردم، همان اکثر جمهور و شمار انبوه از مسلمانان است که بر پیروی از پیشوا - یعنی حاکم - گرد آمدهاند و... یعنی همگی مردم و بیشترینۀ آنها، و... انبوه مردم، یعنی اکثرشان.

عُظمُ الناسِ، أي أکثَرُهُم.[۲۱]

تودۀ مردم، یعنی اکثرشان.

بر این پایه، «جماعت (الجماعة)» در کاربرد اسمی به معنای «اکثریّت مردم» است.[۲۲] در کاربرد مصدری نیز به معنای همبستگی (وحدت) و یکپارچگی است[۲۳] که در مقابلش «تفرقه (الفُرقة)» به معنای: جدایی، چنددستگی، از هم گسستگی، پراکندگی و اختلاف عملی قرار دارد.[۲۴]

جماعت، در قرآن و حدیث

در قرآن و حدیث، جماعت و تفرقه، به همان معنای لغویشان به کار رفتهاند:[۲۵] جماعت، به معناى متّفق و با هم بودن و تفرقه، به معنای جدایی و دودستگی. واژۀ «اختلاف» نیز در بسیاری از موارد، به جدایی و گسست، اشاره دارد؛[۲۶] امّا برای نشان دادن تفاوتهای فردی و اجتماعی و گاه زمینه و سبب گسست و جدایی هم به کار میرود.[۲۷] گفتنی است به دلیل چند معنایی بودن واژه اختلاف، این واژه، گاه در برخی آیات و روایات، به معنای دیگرش، یعنی «آمد و شد همراه با جایگزینی» به کار رفته است؛ مانند: (اِنَّ فِي اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ).[۲۸]

نگاه اجمالی

در نخستین فصل، در باب یکم، به معنا و تفسیر جماعت پرداخته شده است: وحدت و اتفاق امّت (معنای مصدری) و اکثریت آن (معنای اسمی). به تصریح روایات این باب، اتّفاق و جماعت، باید گرداگرد حق باشد و جماعت گرد آمده بر باطل، ارزش همراهی و پیروی ندارد،[۲۹] مگر آن که این همراهی و پیروی، نه در فکر و عقیده، بلکه فقط و فقط در عمل اجتماعی و مناسبات انسانی باشد و آن باطل نیز باطل مطلق (همچون حکومت یزید)[۳۰] نباشد.

روایات باب دوم، بیان کنندۀ عوامل وحدت و جماعت اند و در نظر به آیۀ (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا)، کتاب خدا و سنّت نبویِ مورد اتّفاق امّت و نیز اهل بیت پیامبر علیهم السلام را مصادیق «حبل الهی» و محور این اجتماع دانستهاند.

باب بعدی، به لزوم اجتماع و وحدت پرداخته و از تفرقه و اختلاف، پرهیز داده و همچنین تلاشهای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را برای ایجاد پیوند میان مسلمانان، بازگو کرده است: پیامبر صلی الله علیه و آله برای متّفق کردن مسلمانان به گِرد حق، ابتدا اعراب جاهلی متفرّق در قبیلههای پراکنده را به دور محور اسلام، جمع کرد و آنها را الفت و وحدت بخشید.[۳۱] آن گاه، پیش از وفاتش، سفارش کرد که مسلمانان، به کتاب خدا و اهل بیت پیامبرش چنگ زنند و از گِرد آنها پراکنده نشوند؛ دو گرانسنگی که یادگار ماندگار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای همیشۀ تاریخاند.[۳۲]

در روایات این باب، میبینیم که امام علی علیه السلام نیز برای حفظ وحدت جامعۀ نوپای مسلمان، از حقّ مسلّم خود گذشت و در روزگار خلافتش نیز همواره بر حفظ وحدت درونی مسلمانان پای فشرد و سخن گفت؛ همان شیوهای که فرزندانش و امامان پس از او در گفتار و رفتار، پی گرفتند.

بابی دیگر، به روایاتی اختصاص دارد که از ثمرات ارزشمند جماعت و اتّحاد، سخن گفتهاند؛[۳۳] ثمراتی مانند: نزول رحمت و برکت و نصرت الهی، الفت میان مسلمانان، توانمند شدن و عزّت یافتن مسلمانان،[۳۴] و دست یافتن به برترین جایگاه در بهشت.[۳۵] وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله، امام علی علیه السلام نیز - چنان که در پی می‌آید -، این راه و روش را در پیش گرفت و بارها و بارها و در جایگاههای مختلف، فواید و برکات وحدت مسلمانان را گوشزد کرد و آن را در سیاستهای فرهنگی، سیاسی و قضایی خویش، دنبال نمود.[۳۶]

فصل دوم به تفرقه میپردازد[۳۷] و باب نخست آن، به ریشههای تفرقه، اشاره دارد؛ روایاتی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام که امّت اسلامی را از تفرقه باز داشته و نسبت به آن هشدارها دادهاند. ایشان، برخی خاستگاههای تفرقه، مانند: نابخردی،[۳۸] بغی (سرکشی)، زیادهخواهی،[۳۹] زیر پا نهادن حقوق دیگران،[۴۰] وسوسه شیطانی،[۴۱] و بدنهادی[۴۲] را برشمردهاند.

باب دوم این فصل نیز با روایاتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام، آثار زیانبار تفرقه را برشمرده است؛ آثار زیانباری مانند: گرفتار آمدن در دام شیطان،[۴۳] بیرون رفتن از دین،[۴۴] به مرگ جاهلی مُردن،[۴۵] تباهی کارها،[۴۶] سست شدن حقپویان،[۴۷] چیره شدن باطل بر حق،[۴۸] هلاکت امّت،[۴۹] گرفتار شدن به نفرین الهی[۵۰] و رفتن به دوزخ.[۵۱]

هر یک از این پیامدهای سخت و دشوار، میتواند لزوم همراهی با جماعت را نشان دهد؛ امری که نیازمند زمینهسازی و فراهم آوردن بستر مناسب برای آن است. روایات باب پایانی این فصل نیز به اسباب تحصیل وحدت، رهنمون شده و آنها را این گونه برشمردهاند: عمل به محکمات کتاب و سنّت،[۵۲] پیروی از اهل بیت پیامبر علیهم السلام[۵۳] و رعایت اصول اخلاقی، مانند: انصافورزی،[۵۴] کرامت انسانی،[۵۵] رفق و مدارا[۵۶] و خودداری از اظهار نظر جاهلانه[۵۷] و در پایان، دعا و بالا بردن دست نیاز به سوی خداوندی که مؤلّف قلوب است.[۵۸]

آیات و احادیثی که در پی میآید، بخش کوچکی از مستندات قرآنی، روایی و تاریخی مطالب بیان شده است.

چند نکته در شناخت «جماعت»

یکم. از مجموع آیات و احادیث پیش رو، میتوان دریافت که «جماعت / یکپارچکی / همگراییِ» توصیه شده از طرف خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، مفهومی در برابر تفرقه و فرقه فرقه شدن[۵۹] است، نه در برابر اختلافها و تفاوتهای «طبیعی» بشری. در ادبیات قرآن و حدیث، آن دسته از اختلافات انسانها که ناشی از تفاوت آنها در طبیعت اوّلیه (هوش، استعداد، نژاد، تمایلات طبعی - مزاجی و دیگر ویژگیهای وراثتی / ژنتیک) یا طبیعت ثانویه (آگاهی، فرهنگ، دین، زبان و دیگر ویژگیهای تربیتی - آموختنی) است، به خودی خود، مذموم نیست[۶۰] و فقط وقتی مذموم خواهد بود که مبنای عداوت و نزاع یا عزلتگزینی و جدایی از جامعه یا تبعیض و تحمیلهای ظالمانه قرار گیرد.[۶۱]

پس دعوت به «جماعت» در این آیات و احادیث، دعوت به «سازگاری، با وجود اختلافات فطری - سرشتی یا فرهنگی - تربیتی» است. بر همین پایه، مذمّتها و مجازاتهای دنیوی و اُخرویِ مطرح شده[۶۲] نیز مربوط به کسانی است که تفاوتها را مبنای ناسازگاری و دشمنی قرار دهند. در واقع، پیام این متون (آیات و احادیث)، این است که: بکوشید اختلافها به جدایی و دشمنی نینجامند![۶۳]

بدین ترتیب، میتوان گفت که التزام به همراهی با جماعت یا همان اکثریت اُمّت - که در آیات و روایات پیشرو، مکرّر از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام توصیه شده است و از کثرت و تنوّع و صراحت ادّلۀ قرآنی و حدیثی آن فهمیده میشود که اصالت و مطلوبیت و حسن ذاتی (نه تبعی و مصلحتی) دارد -، ابداً به معنای صحّت قول و عقیدۀ جماعت در همه حال یا به معنای لزوم تبعیّت از اکثریت در عقاید و افکار نیست (اکثریت، ملاک حقیقت نیست)؛ بلکه صرفاً به معنای هم‌سُفرگی و همراهی عملی و همکاری و همدلی کردن در زیست اجتماعی و پرهیز از اختلافات عملی و شکافهای اجتماعی است.[۶۴]

امروزه در جهان، اصل «همزیستی، با حفظ تفاوتهای فکری و تنوّعهای عقیدتی»، کاملاً پذیرفته شده است.[۶۵] در چنین رویکردی، معقول است که اقلیتهای فکری، به عقاید و افکار اکثریت، احترام بگذارند و با آنها همزیستی مسالمتآمیز و انسانی داشته باشند (نه آن که از آنها تبعیّت و تقلید کنند یا عقیده و اندیشۀ خود را رها سازند). اکثریت نیز متقابلاً چنین وظیفهای نسبت به اقلیتها دارد. چنین تعاملی، با حفظ هویّتهای کوچک و بزرگ، به شکلگیری جامعهای محکم و باهویّت (دارای هویّت جمعی قدرتمند) میانجامد که در میان خویش (نه با دشمنان)، لبههای تیزِ افراط، خشونت، غیراِنگاری و دیگرستیزی را تعدیل و حذف کرده و به گفتگوی مستمر و هم‌مسئلگی و مدیریت اختلافاتْ رسیده است.[۶۶]

دوم. همگان میدانند که امیر المؤمنین علیه السلام، در شورای عُمَر، نه برای رسیدن به خلافتی که حقّ وی بود و نه به استناد مصالح مسلمانان، حاضر نشد ذرّهای از عقیدۀ یقینیاش کوتاه بیاید و مثلاً در پاسخ عبد الرحمن بن عوف - که از او پرسید: «آیا به کتاب خدا و سنّت نبوی و سنّت شیخین، متعهّد میشوی تا به تو برای خلافت، رأی دهم؟» - از روی تقیّه یا مصلحت، یک «آری» بگوید! و بلکه بر عکس، تصریح کرد که فقط به «کتاب خدا و سنّت نبوی و اجتهاد خویش» متعهد است؛[۶۷] اما همین امیر المؤمنین علیه السلام، در روایات فراوانی که خواهند آمد، توصیه به همراهی با «جماعت» و «سَواد اعظم» و «جمهور اُمّت» کرده است. در سیرۀ عملی ایشان نیز میبینیم که به عنوان نمونه، در بارۀ انتخاب سه خلیفۀ نخست و بیعتش با آنها، تصریح فرموده است که من، با وجود مخالفتم با باور و رفتار شما و با آن که خود را بر حق و حقّ خود را تضییع شده و شما را گرد آمده بر باطل میشمردم، باز هم به دلیل اعتقادم به «ضرورت همراهی با جماعت و ترک تفرقه»، در این موضوع (بیعت)، با شما همراهی کردم،[۶۸] یا در جای دیگری فرموده است:

لَقَد عَلِمتُم أنّي أحَقُّ النّاسِ بِها مِن غِیري، وَ - وَ اللهِ - لَاُسلِمَنَّ ما سَلِمَت اُمورُ المُسلِمینَ و لَم یَکُن فیها جَورٌ إلّا عَلَیَّ خاصَّةً.[۶۹]

به خوبی میدانید که من برای خلافت، از همۀ مردم، شایسته ترم؛ امّا به خدا سوگند، تا هنگامی که اوضاع مسلمانان رو به راه باشد (به هم نریزد) و جز من به کسی ستم نشود، همچنان دست روی دست خواهم گذاشت.

و در نامهای به یاران نزدیکش، ضمن گلایه از ظلمی که بر وی رفته و اشاره به روابط پشت پردۀ قدرت،[۷۰] باز هم از پیوستن خود به جماعت، سخن گفته است:

... فَلَمَّا مَضی صلی الله علیه و آله لِسَبیلِهِ تَنازَعَ المُسلِمونَ الأمرَ بَعدَهُ، فَوَاللهِ ما کانَ یُلقیٰ في رُوعي وَ لا یَخطُرُ عَلی بالي أنَّ العَرَبَ تُعدِلُ هذا الأمرَ بَعدَ محمّد صلی الله علیه و آله عَن أهلِ بَیتِهِ و لا أنَّهُم مُنَحُّوهُ عَنّي مِن بَعدِهِ، فَما راعَني إلَّا انثِیالُ النّاسِ عَلی أبي بَکرٍ وَ إجفالُهُم إلَیهِ لیُبایعوهُ، فَأمسَکتُ یَدي وَ رَأیتُ أنّي أحَقُّ بِمَقامِ رَسولِ الله صلی الله علیه و آله في النّاسِ مِمَّن تَوَلَّی الأمرَ بَعدَهُ... فَمَشیتُ عِندَ ذلِكَ إلی أبي بَکرٍ فَبایَعتُهُ...، فَتَوَلّیٰ أبو بَکرٍ تِلكَ الاُمورَ، فَیَسَّرَ وَ سَدَّدَ وَ قارَبَ وَ اقتَصَدَ، فَصَحِبتُهُ مُناصحاً وَ أطَعتُهُ فیما أطاعَ اللهَ فیهِ جاهِداً...، فَلَمّا احتَضَرَ بَعَثَ إلی عُمَرَ، فَوَلّاهُ، فَسَمِعنا و أطَعنا وَ ناصَحنا.…[۷۱]

همین که پیامبر خدا در گذشت، مسلمانان بر سر جانشینی وی در حکومت، اختلاف کردند. در آن هنگام، به خدا سوگند، بر خاطرم نمیگذشت که عرب، بعد از محمّد صلی الله علیه و آله جانشینی او را از اهل بیتش دور سازند و یا مرا از جانشینی او کنار بگذارند. آنچه مرا به سکوت وا داشت، روی آوردن مردم به ابو بکر برای بیعت بود. آن هنگام، از بیعت، کنار کشیدم، در حالی که خویشتن را از همۀ آنها که پس از پیامبر به حکومت رسیدند، شایستهتر میدیدم...؛ امّا با دیدن آنچه روی داد (بازگشت مردم به شرک)، نزد ابوبکر رفتم و با او بیعت کردم.… ابو بکر، زمام حکومت مسلمانان را به دست گرفت و روان و استوار و به نرمی (/ قریب به مصلحت) و با اعتدال، حکومت کرد. خیرخواهانه با او همراهی کردم و در هر جا که کارش اطاعت خدا بود، سختکوشانه از وی اطاعت نمودم...؛ امّا او همین که به حال مرگ افتاد، در پی عمر فرستاد و او را به حکومت نصب کرد، و ما نیز گوش کردیم و اطاعت نمودیم و خیرخواهی ورزیدیم.…

به همین ترتیب، امام حَسَن علیه السلام نیز در پیمان واگذاری حکومت و صلح با معاویه، در حالی که حکومت را حقّ خود میداند (إنّما هو حقٌ کانَ لی، فَتَرَکتُهُ)،[۷۲] در پاسخ اعتراض حُجر بن عَدی میفرماید:

إِنّی رَأَیتُ هَوی عُظمِ النّاسِ فِی الصُّلحِ، و کَرِهوا الحَربَ، فَلَم اُحِبَّ أن أحمِلَهُم عَلی ما یَکرَهونَ، فَصالحتُ بَقیاً عَلی شیعَتِنا خاصَّةً مِنَ القَتلِ، دَفعَ هذِهِ الحروبِ إلی یَومٍ ما، فَإنَّ اللهَ (كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ)[۷۳].[۷۴]

دیدم که اکثر مردم (جماعت مردم) به صلح، تمایل دارند و جنگ را نمیپسندند، و دوست نداشتم که آنها را به کاری که نمیپسندند، وادار کنم. مصالحه کردم، تا جانِ [مردمان و] خصوصاً شیعیانمان را از مرگ، حفظ کنم و جنگ را به روز مناسبش وا گذارم، که خداوند عزّ و جلّ (هر روزی مشیّتی دارد).

امام حسین علیه السلام نیز در نامهاش به بزرگان بصره، نخست از حقّ خود و پدر و برادرش در جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و تضییع شدن آن با پیش افتادن دیگران سخن میگوید و سپس از رضایت دادن به تصمیم قوم (جماعت)[۷۵] از ترس تفرقه:

إنَّ اللهَ اصطَفی محمّداً صلی الله علیه و آله عَلی خَلقِهِ،... ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیهِ،... وَ کُنّا... أحَقَّ النّاسِ بِمَقامِهِ فِي النّاسِ؛ فَاستَأثَرَ عَلَینا قَومُنا بِذلكَ، فَرَضینا، و کَرِهنَا الفُرقَةَ، و أحبَبنَا العافِیَةَ، وَ نَحنُ نَعلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلكَ الحَقَّ المُستَحَقَّ عَلَینا مِمَّن تَوَلّاهُ، وَ قَد أحسَنوا و أصلَحوا و تَحَرَّوُا الحَقَّ، فَرَحِمَهُمُ اللهُ و غَفَرَ لَنا و لَهُم!... أنَا أدعوکُم إلی کِتابِ اللهِ و سُنَّةِ نَبِیَّهِ صلی الله علیه و آله؛ فَإنَّ السُّنَّةَ قَد اُمیتَت، وَ إنَّ البِدعَةَ قَد اُحیِیَت![۷۶]

خداوند، محمّد صلی الله علیه و آله را برگزیدۀ خویش در میان مردمانْ قرار داد... و سپس او را به نزد خویش بُرد... و آن روز، ما... شایستهترین افراد برای جانشینی او در میان مردم بودیم؛ امّا قوم ما، این جایگاه را به خود اختصاص دادند و ما به این، رضایت دادیم و تفرقه را بد شمردیم و آسایش [اُمّت] را دوست داشتیم. ما میدانیم که به این جایگاه، از دیگرانی (گذشتگانی) که بر آن تکیه زدند، سزاوارتریم. [آن گذشتگانْ] رفتاری نیکو داشتند و به اصلاح پرداختند و در پی اِحقاق حقوق [عامّه] بودند. خداوند، آنان را رحمت کند و ما و آنان را بیامرزد!... اکنون شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش فرا میخوانم، که به راستی، سنّتها میرانده شدهاند و بدعتها زنده گردیدهاند.

از استدلالات امیر المؤمنین علیه السلام و حَسنین علیهما السلام فهمیده میشود که آن بزرگواران، مادام که سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله به صورت نسبی به دست حاکمانْ اجرا میشده و بنای کار حاکمان بر بدعتگذاری در دین (همانند یزید و بدعتش در بیعت‌گیری اجباری) نبوده است، نیازی به مخالفت علنی و حرکتهای اعتراضی - که وحدت و آرامش اُمّت (جامعه) را به هم میریزد - نمیدیدهاند[۷۷] و بدین ترتیب، رسالت اوّلیۀ خود را - که هدایتگری است -، بر حکومتگری خویش ترجیح میدادهاند.[۷۸] در واقع، از نگاه آن بزرگواران، تنها شورش در برابر «باطل مطلق» (حکومتهای مانع هدایت)، است که ارزش بر هم زدن وحدت و آرامش جامعه را دارد.

مخالفت امیر المؤمنین علیه السلام با شورش بر ضدّ عثمان[۷۹] و سپس قبول حَکمیّت توسط ایشان و نیز متن قراردادی که ایشان برای حَکمیّت نوشتند،[۸۰] گویای این است که ایشان پایبندی نسبی حاکم و اُمّت به سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله را، اگر با وحدت و آرامش همراه باشد، بر حکومت فرد اَحَق و اَصلح (امامان اهل بیت علیهم السلام)، امّا بدون وحدت و آرامش، ترجیح میدادهاند. این که امیر المؤمنین علیه السلام حتی پس از به حکومت رسیدن نیز به قضات تحت امر خود، فرمان میدهد که همچنان بر پایۀ همان رَویّههای پیشین قضاوت کنند تا «جماعت، دو باره شکل بگیرد و اختلاف از میان برود»،[۸۱] با همین دیدگاه (پایبندی نسبی و اصلاح تدریجی) قابل تحلیل است.

سوم. بر پایۀ دو «نکتۀ» پیشگفته، پیام آیات و احادیثی که به جماعت، دعوت میکنند و از تفرقه پرهیز میدهند، لزوم همزیستی و همکاری و سازگاری عملی شهروندان مسلمان با اکثریت جامعۀ اسلامی (جماعت و امّت) در مسائل اجتماعی و احترام به رأی اکثریت (البته در غیر موارد باطل مطلق، مثل: ظلم اجتماعی، شرک و بدعت در دین) است، حتی اگر این اکثریت، در آن مسائل اجتماعی خطا کرده باشند، و این ابداً به معنای ترک اجتهاد و رها کردن فکر و عقیدۀ خود و تبعیّت و تقلید فکری و عقیدتی از اکثریّت نیست؛ بلکه نوعی «اجماع همپوش» یا همان «اجماع عُقلایی بر سرِ همافزایی» است که در سیاست، مدیریّت و جامعهشناسی مطرح است.[۸۲] روایات معتبری نیز در دستاند که نشان میدهند مبنای چنین اجماعی، همان حدّ اقلّ مسلمانی(اسلام ظاهری) است که با شهادتین، تحقّق مییابد.[۸۳]

اگر این پیام را بپذیریم، باید روایات اندکی را که به ظاهر، خلاف این دیدگاه را مطرح میکنند و «جماعت»را به معنای «اهل حق، هر چند اندک باشند»[۸۴] میشمارند، «بازتحلیل» و به معنای دیگری حمل کنیم، و مثلاً:

(۱) تعریفی از «جماعت» را که در این روایات مطرح شده، از مقولۀ کاربرد مَجازی و مشتمل بر «تشبیه» ادبی و «اغراق تعلیمی» بدانیم، چنان که خداوند عزّ و جلّ در بیان عظمت شخصیت ابراهیم علیه السلام، او را «اُمّت» خوانده است،[۸۵] با آن که در عالم واقع، ابراهیم، یک تنْ بیش نیست و معنای لغوی «امّت» نیز با این تکریم، تغییر نکرده است و نمیکند.

(۲) اطلاق «جماعت» را بر اقلیت کوچک اهل حق، از باب مقام حقیقیِ اُخروی و جایگاه معنوی آن گروه اندک به شمار آوریم، و نه از باب گزارش امر واقع و حقیقت خارجی، چنان که در برخی احادیث، آمده است که خداوند عزّ و جلّ ابراهیم علیه السلام را به این دلیلْ «اُمّت» نامید که در روزگار وی، امّت توحید، منحصر به شخص وی بود و او بود که با تحمّل رنج زیاد، چراغ ایمان را روشن نگه داشته بود.[۸۶] همین تعبیر تکریمی (به تنهایی، یک امّت بودن)، در احادیث، در بارۀ امام علی علیه السلام، عبد المطّلب، قُسّ بن ساعده، ابن نُفَیل و حتی در بارۀ معلّمان، شهیدان راه خدا و مبلّغان دین در دیار شرک نیز به کار رفته است.[۸۷]

(۳) بپذیریم که موضوع این روایات، «حق» است و نه «جماعت»، به این معنا که این روایات، در مقام تعریف و تبیین «جماعت» نیستند؛ بلکه در صدد تعریف «حق» و بیان ارزش آن اند و در این راه، هر که و هر چه معرّفی کنند، شاخص، نشانه و مصداق حق محسوب میشود، همچنان که در سطور پیشین (بند ۲) بیان کردیم که چگونه افراد، در قرآن و احادیث، «امّت» خوانده شدهاند، حالْ آنکه موضوع اصلی آن آیات و احادیث نیز نه «امّت»، بلکه «حق» است و چگونگی رسیدن به آن و استقامت بر آن.

موضوع اصلی یا عنوان بحث در یک متن قرآنی - حدیثی، میتواند متفاوت از موضوع تک تکِ عبارات یا اجزای آن متن باشد. در نتیجه، هر گونه مسامحۀ زبانی، به کارگیری مَجاز، تطبیق مصداقی و یا هر عبارتی را که ظاهراً خارج از موضوع است، باید با توجّه به آن موضوع فرادست، فهمید.[۸۸]

چهارم. متأسفانه احادیث تکریم جماعت و دعوت به آن و نهی از تفرقه و عزلت، و خصوصاً احادیث بیان کنندۀ مجازات تارکان جماعت و دعوتکنندگان به تفرقه، همواره یکی از دستاویزهای حاکمان جور برای سرکوب منتقدان و مخالفان خویش و بلکه سرکوب هر آمر به معروف و ناهی از منکر و مصلح اجتماعی بوده و در گرفتن بیعت اجباری، مورد سوء استفاده خودکامگان قرار گرفته است.[۸۹] بخشی از این احادیث - که هم شیعه و هم اهل سنّت، آنها را نقل کرده و معتبر شمرده‌اند - عبارتاند از:

۱) گروه احادیثی که میگویند هر کس بمیرد و امامش را نشناسد یا بیعت حاکم مسلمانی به گردنش نباشد، به مرگ جاهلی مرده است: «مَن ماتَ لا یَعرِفُ إمامَهُ / بِغَیرِ إمامٍ / لَیسَ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ ماتَ میتَةً جاهِلیَّةً»[۹۰] یا «مَن... فارَقَ الجَماعَةَ، فَماتَ ماتَ میتَةً جاهِلیَّةً».[۹۱]

۲) گروه احادیثی که میگویند هر کس تفرقهافکنی، فرقهسازی یا دعوت به تکروی کرد، هر کس بود، بکُشیدش: «فَاضرِبوا عُنُقَهُ / فَاقتُلوهُ کائناً مَن کانَ / فَاقتُلوهُ و لَو کانَ تَحتَ عِمامَتی هذِهِ».[۹۲]

۳) گروه احادیثی که در بارۀ حاضر نشدن یک شخص یا گروه در جماعتِ (تجمّعات) مسلمانان و مجازات این کار در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله سخن میگویند: هَمَّ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله أن یُشعِلَ النّارَ فی دورِهِم / أن یُحرِقَ قَوماً فی مَنازِلِهِم / أحرَقَ عَلَیهِ بَیتَهُ / تُحرَقُ عَلَیهم بُیوتُهُم».[۹۳]

۴) گروه احادیثی که اتّفاق نظر اُمّت اسلام را بر گمراهی، نفی میکنند: «لا تَجتَمِعُ اُمَّتی عَلی ضَلالَةٍ / ضَلالٍ / الضَّلالِ».[۹۴]

بر پایۀ آنچه مستند به آیات و احادیث، پیش از این آمد و پس از این خواهد آمد، روشن است که مقصود از وحدت و اجتماع اُمّت، همزیستی و یکدلی آنهاست و نه همسان اندیشی.[۹۵] در نتیجه، مجازاتها نیز مربوط به کسانی است که آن همزیستی را تخریب میکنند، نه منتقدان و دگراندیشان و خیرخواهانی که با پایبندی به اصول همزیستی، آرا و افکار اصلاحی خود را در فضای جامعه (امّت) و یا حتی در برابر حاکمان، مطرح میسازند.

پنجم. عُقَلای عالَم، جماعت (همبستگی اجتماعی) را پدیدهای نیکو، مطابق فطرت و دارای حُسن و مطلوبیّت ذاتی میدانند و تفرقه را ناپسند و قبیح میشمارند.[۹۶]

نگاهی گذرا به آیات و احادیث پیشِ رو - که صرفاً بخشی و نمونهای از آیات[۹۷] و احادیث مربوط است - نیز گویای این حقیقت است که جماعت (همبستگی اجتماعی)، در ادبیات وحی و پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، موضوعیّت و تشخّص و تعیُّن دارد و از قوانین اجتماعی اسلام و اصطلاحاً مطلوب شارع است که خدا به آن، دعوت و بلکه امر کرده است؛[۹۸] نعمت است و از آیات الهی است؛[۹۹] محبوب خداوند است؛[۱۰۰] از مقاصد شریعت و فلسفههای وجودی دین است؛[۱۰۱] و حتی محور آن، خود خداوند است.[۱۰۲]

به همین ترتیب، از نگاه قرآن و ا حادیث، تفرقه (اختلاف عملی و چنددستگی اجتماعی)، پدیدهای مذموم و مُنکَر و نامطلوب و مورد نهی خداوند است[۱۰۳] که باید به آن، حسّاس بود و به شدت از آن، پرهیز کرد.[۱۰۴]

واضح است که برای رسیدن به همبستگی در جامعه، نیازمند سطوح بالایی از مُدارا و تسامح یا عفو و صفح (گذشت) در زندگی اجتماعی و در تعامل با دیگر مسلمانان خواهیم بود و شاید به همین دلیل است که پیشوایان ما، مداراگری را نصف ایمان دانسته[۱۰۵] و تقیّه را روش خویش و جزء دین خدا و شرط ایمان (مسلمانی)[۱۰۶] و از اصول حکمرانی امام مهدی علیه السلام[۱۰۷] شمردهاند. نیز شاید دلیل این که برخی فقیهان بزرگ شیعه، تقیّۀ مداراتی (مداراگرانه)[۱۰۸] را متوقف بر ترس از ضرر ندانسته، بلکه آن را حکمی عقلی معرّفی کردهاند که حکمت تشریع آن، مصلحت کلّی جامعۀ اسلامی است،[۱۰۹] همین باشد.

در مجموع میتوان گفت که مطابق الگو و تعریفی که از همزیستی عرضه گردید، دعوت و بلکه توصیۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام به همزیستی (جماعت)، نه بر پایۀ تقیّه، بلکه به دلیل خواست و خشنودی خداست و در واقع، نوعی اِخبار از قوانین عالَم (عقل، علم، اخلاق و فطرت / طبیعت) در باب «همزیستی» و حُسن ذاتی آن شمرده میشود. در نتیجه، چه اقلیت جامعه (اُمّت) و چه اکثریت آن، و چه در روزگار ضعف و چه در روزگار قدرت خویش، موظّف به رعایت همزیستی و وحدت عملی ‌اند. در موارد اندکی نیز که دلیل این دعوت، تقیّه است، عمدتاً تقیّۀ مداراتی (یعنی احتیاط مداراگرانهای که لازمۀ عقلی و همیشگی دوامِ زندگی اجتماعی است) مقصود است و نه تقیّۀ خوفی (که جنبۀ موقّت دارد و دلیلش ترس و ناتوانی فعلی فرد است).

و سخن پایانی این که: آنان که از آیات وحدت و تفرقۀ قرآن، تفاسیری فرقه‌ای عرضه می‌کنند، ظاهراً به راهی غیر از راه روشن پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام می‌روند![۱۱۰]

الفصل الأوّل: مُلازَمَةُ الجَماعَةِ

فصل يکم: همراهی با جماعت

۱ / ۱: مَعنَی الجَماعَةِ و تَفسیرُها

1 / 1: معنای جماعت و تفسیر آن

۱ / ۱ - ۱: الاُلفة و وَحدَةُ الکَلِمَةِ

۱ / ۱ - ۱: همبستگی و همنَوایی

1. رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: جاءَني جَبرائیلُ علیه السلام فَقالَ لي: یا أحمَدُ! الإسلامُ عَشرَةُ‌ أسهُمٍ، وَ قَد خابَ مَن لا سَهمَ لَهُ فیها. أوَّلُها: شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَّا اللهُ، وَ هِيَ الکَلِمَةُ، و... التّاسِعَةُ: الجَماعَةُ، وَ هِيَ الاُلفَةُ.[۱۱۱]

1. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و به من گفت: ای احمد! اسلام، ده قسمت است و هر کس هیچ بهرهای از اینها نداشته باشد، زیانکار است. نخستینِ آنها شهادت دادن به یگانگی خداوند است، که شعار [امّت اسلام] است، و... نهمین آنها جماعت است، که همان همبستگی است.

2. الإمام علي علیه السلام - في کِتابٍ إلی أبي موسی الأشعَريّ جَواباً لَهُ -: لَیسَ رَجُلٌ - فَاعلَم - أحرَصَ عَلی جَماعَةِ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ اُلفَتِها مِنّي.[۱۱۲]

2. امام علی صلی الله علیه و آله: - در نامهاش در جواب ابو موسی اشعری - بِدان که هیچ کس بر جماعت امّت محمّد صلی الله علیه و آله و همبستگی آنان، از من حریصتر نیست.

۱ / ۱ - ۲: السَّوادُ الأعظَمُ مِن النّاسِ و عامَّتُهُم

۱ / ۱ - ۲: جمعیت انبوهتر و عامّۀ مردم

3. رسولُ الله صلی الله علیه و آله: إیّاکُم وَ الشَّعابَ، وَ عَلَیکُم بالجَماعَةِ وَ العامَّةِ و المَسجِدِ.[۱۱۳]

3. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: پرهیز باد شما را از فرقه فرقه شدن! و بر شما باد به جماعت و عامّه و مسجد!

4. الأمام علي علیه السلام: اِلزَموا السَّوادَ الأعظَمَ؛ فَإنَّ یَدَ اللهِ مَعَ الجَماعَةِ، و إیّاکُم و الفُرقَةَ.[۱۱۴]

4. امام علی علیه السلام: همراه جمعیّت انبوهتر (تودۀ اکثریّت) باشید؛[۱۱۵] چرا که دست خدا با جماعت است، و پرهیزتان باد از تفرقه!

۱ / ۱ - ۳: الفِرقَةُ النّاجِیَةُ

۱ / ۱ - ۳: فرقۀ رستگار

5. تفسير الطبري عن أنس: قالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: إنَّ بَني إسرائيلَ افتَرَقَت عَلیٰ إحدیٰ و سَبعينَ فِرقَةً، و إنَّ اُمَّتي سَتَفتَرِقُ عَلَى اثنَتَينِ و سَبعينَ فِرقَةً، كُلُّهُم فِي النّارِ إلّا واحِدَةً.

قالَ: فَقيلَ: يا رَسولَ اللهِ، و ما هٰذِهِ الواحِدَةُ؟

قالَ: فَقَبَضَ يَدَهُ و قالَ: الجَماعَةُ (وَٱعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ ٱللهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ).[۱۱۶]

5. تفسير الطبری - به نقل از اَنَس -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بنی اسرائيل، به هفتاد و یک فرقه، پراکنده شدند و امّت من به هفتاد و دو فرقه، پراکنده خواهند شد که همۀ آنها در آتشاند، بجز يک فرقه».

گفته شد: ای پیامبر خدا! آن يک فرقه کدام است؟

ایشان، دستش را مشت کرد و فرمود: «جماعت! (همگی به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراکنده نشويد)».

۱ / ۱ - ۴: جَماعَةُ أهلِ الحَقَّ و إن قَلّوا

۱ / ۱ - ۴: جماعت اهل حق، اگر چه اندک باشند[۱۱۷]

الکتاب

(أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ يَهِدِّي إِلّٰا أَنْ يُهْدىٰ فَمٰا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ).[۱۱۸]

(آیا کسی که هدایت به سوی حق میکند برای پیروی شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه میشود؟! چگونه داوری میکنید؟!).

(وَ مٰا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلّٰا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لاٰ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللّٰهَ عَلِيمٌ بِمٰا يَفْعَلُونَ).[۱۱۹]

(و بیشتر آنها (مشرکان)، جز از گمان، پیروی نمیکنند. گمان، هرگز انسان را از حق، بینیاز نمیسازد. به یقین، خداوند از آنچه انجام میدهند، آگاه است!).

راجع: موسوعة معارف الکتاب و السنّة / الحقّ / الحقّ في القرآن.

ر. ک: دانشنامۀ قرآن و حدیث: «حق / حق در قرآن».

الحدیث

6. رَسولُ الله صلی الله علیه و آله: المُؤمِنُ وَحدَهُ حُجَّةٌ، و المُؤمِنُ وَحدَهُ جَماعَةٌ.[۱۲۰]

6. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: مؤمن، خودش حُجّت است. مؤمن، به تنهایی، جماعت است.[۱۲۱]

7. الإمام الباقر علیه السلام: قالَ رَسولُ الله صلی الله علیه و آله: مَن فارَقَ جَماعَةَ المُسلِمينَ فَقَد خَلَعَ رِبقَةَ[۱۲۲] الإِسلامِ مِن عُنُقِهِ. قيلَ: يا رَسولَ اللهِ، و ما جَماعَةُ المُسلِمينَ؟ قالَ: جَماعَةُ أهلِ الحَقِّ و إن قَلّوا.[۱۲۳]

7. امام باقر علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس از جماعت مسلمانان جدا شود، طوق (حلقۀ) اسلام را از گردن خود در آورده است». گفتند: ای پيامبر خدا! جماعت مسلمانان چيست؟

فرمود: «جماعت پيرو حق، اگر چه اندک باشند».

8. معاني الأخبار عن عبد اللّهبن يحيى بن عبد اللّهالعلوي، رفعه: قيلَ لِرَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله: ما جَماعَةُ اُمَّتِكَ؟

قالَ: مَن كانَ عَلَى الحَقِّ و إن كانوا عَشَرَةً.[۱۲۴]

8. معانی الأخبار - به نقل از عبد اللّٰهبن يحيی بن عبد اللّٰهعلوی که سند حديث را به معصوم علیه السلام رسانده -: به پيامبر خدا صلی الله علیه و آله گفته شد: جماعت امّتت کيستند؟

فرمود: «کسانی که بر حق باشند، هر چند ده نفر باشند».

9. الإمام الصادق علیه السلام: سُئِلَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله عَن جَماعَةِ اُمَّتِهِ، فَقالَ: جَماعَةُ اُمَّتي أهلُ الحَقِّ و إن قَلّوا.[۱۲۵]

9. امام صادق علیه السلام: از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در بارۀ جماعت امّتش سٶال شد. فرمود: «جماعت امّت من، همان حقگرايان اند، هر چند اندک باشند».

10. معاني الأخبار عن عاصم بن حُمَيدٍ رَفَعَهُ: جاءَ رَجُلٌ إلیٰ أميرِ المُؤمِنينَ علیه السلام فَقالَ: أخبِرني عَنِ السُّنَّةِ وَ البِدعَةِ، و عَنِ الجَماعَةِ و عَنِ الفُرقَةِ.

فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام: السُّنَّةُ ما سَنَّ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله، وَ البِدعَةُ ما اُحدِثَ مِن بَعدِهِ، وَ الجَماعَةُ أهلُ الحَقِّ و إن كانوا قَليلاً، وَ الفِرقَةُ أهلُ الباطِلِ و إن كانوا كَثيراً.[۱۲۶]

10. معانی الأخبار - به نقل از عاصم بن حميد که سند حديث را به معصوم علیه السلام رسانده -: مردی نزد امير مؤمنان علیه السلام آمد و گفت: مرا از سنّت و بدعت و از جماعت و تفرقه آگاه ساز.

امير مؤمنان علیه السلام فرمود: «سنّت، آن چيزی است که پيامبر خدا صلی الله علیه و آله وضع کرده باشد و بدعت، آن چيزی است که پس از او پديد آورده شود. جماعت، همان پيروان حقاند، گر چه اندک باشند، و فِرقه، همان پيروان باطلاند، اگر چه بسيار باشند».

11. كنز العمّال عن سليم بن قيس العامري: سَأَلَ ابنُ الكَوّا عَلِيّاً عَنِ السُّنَّةِ وَ البِدعَةِ، و عَنِ الجَماعَةِ وَ الفُرقَةِ، فَقالَ: يَابنَ الكَوّا، حَفِظتَ المَسأَلَةَ فَافهَمِ الجَوابَ: السُّنَّةُ - وَ اللهِ - سُنَّةُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، وَ البِدعَةُ ما فارَقَها، وَ الجَماعَةُ - وَ اللهِ - مُجامَعَةُ أهلِ الحَقِّ و إن قَلّوا، وَ الفُرقَةُ مُجامَعَةُ أهلِ الباطِلِ و إن كَثُروا.[۱۲۷]

11. کنز العمّال - به نقل از سُلَيم بن قيس عامری -: ابن کَوّا، از علی علیه السلام در بارۀ سنّت، و بدعت، و جماعت و تفرقه پرسيد. ايشان فرمود: «ای پسر کوّا! سؤال را به یاد سپردی. اينک پاسخ را بفهم. به خدا سوگند، سنّت، همان سنّت محمّد صلی الله علیه و آله است و بدعت، آنچه از آن جدا باشد. به خدا سوگند، جماعت، همدست شدن با اهل حق است، هر چند اندک باشند و تفرقه، همدستی با اهل باطل است، هر چند بسيار باشند».

12. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: اُمَّتي اُمَّتي! إذَا اختَلَفَ النّاسُ بَعدي و صاروا فِرقَةً فِرقَةً، فَاجتَهِدوا في طَلَبِ الدَّينِ الحَقِّ حَتّیٰ تَكونوا مَعَ أهلِ الحَقِّ؛ فَإِنَّ المَعصِيَةَ في دينِ الحَقِّ تُغفَرُ، وَ الطّاعَةَ في دينِ الباطِلِ لا تُقبَلُ.[۱۲۸]

12. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: امّت من! امّت من! هر گاه پس از من، مردم اختلاف کردند و گروه گروه شدند، شما در جستجوی دين حق بکوشيد تا با اهل حق باشيد؛ چرا که گناه، در دين حق، آمرزيده میشود و طاعت، در دين باطل، پذيرفته نمیشود.

13. الإمام عليّ علیه السلام: لا يَكونَنَّ أهلُ الضَّلالِ إلیٰ باطِلِهِم وَ الرُّكونِ إلیٰ سَبيلِ الطّاغوتِ، أشَدَّ اجتِماعاً عَلیٰ باطِلِهِم و ضَلَالَتِهِم مِنكُم عَلیٰ حَقِّكُم.[۱۲۹]

13. امام علی علیه السلام: مبادا گمراهان در باطل خود و گرايش به راه طاغوت، همبستهتر از شما در حقّتان باشند!

14. عنه علیه السلام: فارِق مَن فارَقَ الحَقَّ إلی غَيرِهِ، و دَعهُ ما رَضِيَ لِنَفسِهِ.[۱۳۰]

14. امام علی علیه السلام: از کسی که از حق، جدا شده و به غير حق پيوسته است، جدا شو و او را با آنچه [از باطل] برای خويش پسنديده وا گذار.

15. الاحتجاج عن عبد اللّهبن الحسن: كانَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام يَخطُبُ بِالبَصرَةِ بَعدَ دُخولِها بِأَيّامٍ، فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، أخبِرني: مَن أهلُ الجَماعَةِ؟ و مَن أهلُ الفُرقَةِ؟ و مَن أهلُ البِدعَةِ؟ و مَن أهلُ السُّنَّةِ؟

فَقالَ: وَيحَكَ! أمّا إذا سَأَلتَني فَافهَم عَنّي، و لا عَلَيكَ أن تَسأَلَ عَنها أحَداً بَعدي:

أمّا أهلُ الجَماعَةِ فَأَنَا و مَنِ اتَّبَعَني و إن قَلّوا، و ذٰلِكَ الحَقُّ عَن أمرِ اللهِ تَعالیٰ و عَن أمرِ رَسولِهِ. و أَهلُ الفُرقَةِ فَهُمُ المخُالِفونَ لي و لِمَنِ اتَّبَعَني و إن كَثُروا. و أَمّا أهلُ السُّنَّةِ فَالمُتَمَسِّكونَ بِما سَنَّهُ اللهُ لَهُم و رَسولُهُ و إن قَلّوا. و أَمّا أهلُ البِدعَةِ فَالمُخالِفونَ لأَمرِ اللهِ تَعالیٰ و لِكِتابِهِ و لِرَسولِهِ، وَ العامِلونَ بِرَأيِهِم و أهوائِهِم و إن كَثُروا، و قَد مَضیٰ مِنهُمُ الفَوجُ الأَوَّلُ و بَقِيَت أفواجٌ، و عَلَى اللهِ قَصمُها وَ استيصالُها عَن جَدَدِ[۱۳۱] الأَرضِ.[۱۳۲]

15. الاحتجاج - به نقل از عبد اللّٰهبن حسن -: امير مؤمنان علیه السلام،چند روز پس از ورودش به بصره، به ايراد خطابه پرداخت. مردی برخاست و گفت: ای امير مؤمنان! به من خبر ده که اهل جماعت کيستند؟ اهل تفرقه چه کسانیاند؟ اهل بدعت، چه کسانی هستند؟ و اهل سنّت، کداماند؟

فرمود: «ای بينوا! حال که از من میپرسی، پاسخ آن را از من، نيک در ياب و مبادا پس از من، آن را از کسی بپرسی!

امّا اهل جماعت، من هستم و پيروان من، هر چند اندک باشند و اين حقيقت را خداوند متعال و پيامبرِ او فرمودهاند.

اهل تفرقه، مخالفان من و مخالفان پيروان من هستند، اگر چه بسیار باشند.

امّا اهل سنّت، آناناند که به آنچه خداوند و پیامبر او برای آنان سنّت نهادهاند، تمسّک میجویند، اگر چه اندک باشند.

و امّا اهل بدعت، آناناند که با فرمان خداوند متعال و با کتاب او و پيامبرش، مخالفت ورزند و به رأی و خواستههای خود عمل کنند، اگر چه بسيار باشند. گروه اوّل اینها رفتند و گروههايی هم باقی ماندهاند و بر خداست که آنها را در هم کوبد و ريشۀ آنان را از روی زمين برکَنَد.

16. الإمام الباقر علیه السلام - في قَولِهِ تَعالیٰ: (وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِى مُسْتَقِيما فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ)[۱۳۳] -: نَحنُ السَّبيلُ، فَمَن أبیٰ فَهٰذِهِ السُّبُلُ فَقَد كَفَرَ.[۱۳۴]

16. امام باقر علیه السلام - در بارۀ فرمودۀ خداوند متعال: (اين است راه راست من. پس، از آن پيروی کنيد و از راهها[ی ديگر] پيروی نکنيد که شما را از آن راه [اصلی]، پراکنده میسازد)-: این راه، ما هستيم. پس هر کس [از پيروی ما] سر باز زند و از آن راهها[ی ديگر] پيروی کند، کافر[۱۳۵] شده است.

راجع: هذه الموسوعة: ص ۲۸۷ «الإجماع»، و ص ۳۱۰ ح ۱ (و هامشه).

ر. ک: همین دانش‌نامه: ص ۲۸۹ مَدخل «اجماع»، و ص ۳۱۱ ح ۱ (و پانوشت آن).

۱ / ۱ - ۵: جَماعَةُ المُتَمَسَّکینَ بِالثَّقَلَینِ

۱ / ۱ - ۵: جماعت چنگ زنندگان به ثَقَلین

17. الغيبة للنعماني: قالَ [رَسولُ اللَّهِ] صلی الله علیه و آله في خُطبَتِهِ المَشهورَةِ الَّتي خَطَبَها في مَسجِدِ الخَيفِ في حَجَّةِ الوَداعِ:

إنّي فَرَطُكُم[۱۳۶]، و إنَّكُم وارِدونَ عَلَيَّ الحَوضَ، حَوضاً عَرضُهُ ما بَينَ بُصرىٰ[۱۳۷] إلىٰصَنعاءَ[۱۳۸]، فيهِ قُدحانٌ عَدَدَ نُجومِ السَّماءِ، ألا و إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ: الثَّقَلُ الأَكبَر القُرآنُ، وَ الثَّقَلُ الأَصغَرُ عِترَتي أهلُ بَيتي، هُما حَبلُ اللَّهِ مَمدودٌ بَينَكُم و بَينَ اللَّهِ عزّ و جلّ ما إن تَمَسَّكتُم بِهِ لَن تَضِلّوا، سَبَبٌ مِنهُ بِيَدِ اللَّهِ و سَبَبٌ بِأَيديكُم.

إنَّ اللَّطيفَ الخَبيرَ قَد نَبَّأَني أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّىٰيَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَإِصبَعَيَّ هاتَينِ - و جَمَعَ بَينَ سَبّابَتَيهِ -، و لا أقولُ كَهاتَينِ - و جَمَعَ بَينَ سَبّابَتِهِ وَ الوُسطىٰ - فَتَفضُلُ هٰذِهِ عَلىٰهذِهِ.[۱۳۹]

17. الغیبة، نعمانی: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حَجة الوداع در مسجد خَیف فرمود: من پیش از شما میروم و شما در کنار حوض [کوثر]، بر من وارد میشوید؛ حوضی که پهنایش از بُصرا[۱۴۰] تا صَنعا[۱۴۱] است و در [کنار] آن، جامهای سیمین به شمار ستارگان آسمان، فراهم است.

همانا من دو چیز گرانسنگ در میان شما بر جای میگذارم: گرانسنگِ بزرگتر، قرآن است، و گرانسنگِ کوچکتر، خاندان من و همان اهل بیت مناند. این دو، ریسمان خداوندند، بین شما و خدای عزّ و جلّ. اگر به این ریسمان چنگ بزنید، گمراه نمیشوید. یک طرف آن [ریسمان] در دست خداست و طرف دیگر در دست شما.

خداوندِ ریزبین و آگاه به من خبر داد که این دو، هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند، تا آن که در کنار حوض، بر من وارد شوند. آن دو، به سانِ این دو انگشت من اند» و انگشتان نشانۀ دو دستش را کنار هم قرار داد. [آن گاه افزود:] «نمیگویم همانند این دو - که یکی بر دیگری فزونی دارد -» و انگشت نشانه و میانهاش را کنار هم قرار داد.

18. رسول اللّهصلی الله علیه و آله - مِن خُطبَتِهِ قَبلَ وَفاتِهِ -: خَلَّفتُ فيكُمُ العَلَمَ الأَكبَرَ، عَلَمَ الدّينِ و نورَ الهُدیٰ و ضِياءَهُ، و هُوَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ علیه السلام، و هُوَ حَبلُ اللهِ (وَٱعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ ٱللهِ جَمِيعاً وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَ ٱذْكُرُواْ نِعْمَتَ ٱللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَٰناً وَ كُنتُمْ عَلیٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللهُ لَكُمْ ءَايَٰتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).[۱۴۲]

18. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - از سخنرانی ایشان پيش از رحلتش -: من در بين شما، نشانِ بزرگ را به جا گذاشتهام؛ نشانِ دين را، و نور و روشنايی هدايت را. او، همان علی بن ابی طالب علیه السلام است. او، ريسمان خداست. (همه به ريسمان خدا، چنگ زنيد و پراکنده نشويد و نعمت خدا را بر خود، به ياد آريد که چگونه دشمن يکديگر بوديد و او ميان دلهای شما، الفت ايجاد کرد و به برکتِ نعمتِ او، برادر شديد و شما بر لبِ حفرهای از آتش بوديد، که خدا، شما را از آن، نجات داد. اينچنين، خداوند، آيات خود را برای شما آشکار میسازد، شايد پذيرای هدايت شويد).

19. الإمام الباقر علیه السلام: آلُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله هُم حَبلُ اللهِ الَّذي أمَرَ بِالاِعتِصامِ بِهِ، فَقالَ: (وَٱعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ ٱللهِ جَمِيعا وَ لَا تَفَرَّقُواْ).[۱۴۳]

19. امام باقر علیه السلام: خاندان محمّد صلی الله علیه و آله، همان ريسمان خدايند که [خداوند] به چنگ زدن بِدان، فرمان داده و فرموده است: (و همگی به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراکنده نشويد).

20. عنه علیه السلام - في قَولِهِ تَعالیٰ: (وَلَا تَفَرَّقُواْ) -: إنَّ اللهَ تَبارَكَ و تَعالیٰ عَلِمَ أنَّهُم سَيَفتَرِقونَ بَعدَ نَبِيِّهِم و يَختَلِفونَ، فَنَهاهُم عَنِ التَّفَرُّقِ كَما نَهیٰ مَن كانَ قَبلَهُم، فَأَمَرَهُم أن يَجتَمِعوا عَلیٰ وَلايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و لا يَتَفَرَّقوا.[۱۴۴]

20. امام باقر علیه السلام - در بارۀ فرمودۀ خداوند متعال: (و پراکنده نشويد) -: خداوند بزرگ و بلندمرتبه، میدانست که [مسلمانان] پس از پيامبرشان، دچار چنددستگی و اختلاف میشوند. از این رو، آنان را همچون پيشينيان، از پراکندگی، نهی کرد و به آنها فرمان داد تا بر [محور] دوستی خاندان محمّد صلی الله علیه و آله گرد آيند و پراکنده نشوند.

21. الإمام الصادق علیه السلام: نَحنُ حَبلُ اللهِ الَّذي قالَ اللهُ تَعالی: (وَٱعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ ٱللهِ جَمِيعاً وَ لَا تَفَرَّقُواْ).[۱۴۵]

21. امام صادق علیه السلام: مایيم آن ريسمان خدا که خداوند متعال فرموده است: (همگی به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراکنده نشويد).

22. تفسير العيّاشي عن ابن يزيد: سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ [الرضا] علیه السلام عَن قَولِهِ: (وَٱعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ ٱللهِ جَمِيعًا)، قالَ: عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ حَبلُ اللهِ المَتينُ.[۱۴۶]

22. تفسیر العیّاشی - به نقل از ابن يزيد -: از ابو الحسن [امام رضا] علیه السلام در بارۀ فرمودۀ خداوند: (همگی به ريسمان خدا چنگ زنيد)، پرسيدم. فرمود: «علی بن ابیطالب، همان ريسمان استوار خداست».

23. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: النُّجومُ أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ مِنَ الغَرَقِ، و أَهلُ بَيتي أمانٌ لِأُمَّتي مِنَ الاِختِلافِ، فَإِذا خالَفَتها قَبيلَةٌ مِنَ العَرَبِ اختَلَفوا، فَصاروا حِزبَ إبليسَ.[۱۴۷]

23. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: ستارگان، ایمنیبخش ساکنان زمين از غرق شدن هستند و اهل بيت من، موجب ايمنی امّت من از اختلاف. پس هر گاه قبيلهای از عرب با آنها به مخالفت برخاستند، در اختلاف میافتند و حزب ابليس میشوند.

۱ / ۱ - ۶: تَتحقَّقُ بظاهِرِ الإسلام

۱ / ۱ - ۶: با ظواهر مسلمانی شکل میگیرد

24. الإمام الصادق علیه السلام: الإسلامُ شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَّا اللهُ و التَّصدیقُ بِرَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله، بِهِ حُقِنَتِ الدَّماءُ وَ عَلَیهِ جَرَتِ المَناکِحُ وَ المَواریثُ وَ عَلی ظاهِرِهِ جَماعَةُ النّاسِ.[۱۴۸]

24. امام صادق علیه السلام: اسلام، همان شهادت دادن به یگانگی خداوند و تصدیق نمودن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است. به واسطۀ آن است که خونها حُرمت مییابند و بر پایۀ آن است که ازدواجها صورت میگیرند و ارثیهها به افراد میرسند و بر محور ظواهر آن (ظواهر اسلام) است که جماعت مردم شکل میگیرد.

۱ / ۱ - ۷: تَشمُلُ جمیعَ فِرَقِ المُسلمینَ

۱ / ۱ - ۷: همۀ فرقههای مسلمانان را در بر میگیرد

25. الإمام الصادق علیه السلام: الإیمانُ مَا استَقَرَّ فِي القَلبِ وَ أفضیٰ بِهِ إلَی اللهِ عزّ و جلّ وَ صَدَّقَةُ العَمَلُ بِالطّاعَةِ لِلهِ و التَّسلیمُ لِأمرِهِ، وَ الإسلامُ ما ظَهَرَ مِن قَولٍ أو فِعلٍ، وَ هُوَ الَّذي عَلَیه جَماعَةُ النّاسِ مِنَ الفِرَقِ کُلَّها، وَ بِهِ حُقِنَتِ الدَّماءُ وَ عَلَیهِ جَرَتِ المَواریثُ وَ جازَ النَّکاحُ.[۱۴۹]

25. امام صادق علیه السلام: ایمان، آن چیزی است که در قلب، استقرار یابد و آن را به سوی خداوند بکشد و اطاعت عملی [بنده] از خدا و تسلیم بودنش در برابر فرمان او، آن را تأیید کند؛ امّا اسلام، به ظاهرِ گفتار و رفتار است، و همان است که جماعت مردم (مسلمانان)، از همۀ فرقهها، بر محور آن شکل میگیرد، و خونها با آن، حُرمت مییابند و بر پایۀ آن، ارثیهها به افراد میرسند و ازدواج، مجاز میگردد.

۱ / ۲: الحَثُّ عَلَی الجَماعَةِ

1 / ۲: تشویق به یکپارچگی

الکتاب

(إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ).[۱۵۰]

(این، امّت شماست؛ امّت یکپارچه! و من پروردگار [همۀ] شما هستم. پس مرا بپرستید).

(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ). [۱۵۱]

(محمّد، فرستادۀ خداوند است و کسانی که با او همراهی میکنند، در برابر کافران، سختگیر و در میان خویش [و نسبت به یکدیگر]، مهربان اند).

الحدیث

26. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: أيُّهَا النّاسُ! عَلَيكُم بِالجَماعَةِ و إيّاكُم وَ الفُرقَةَ - ثَلاثَ مِرارٍ -.[۱۵۲]

26. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - سه بار فرمود -: ای مردم! به جماعت (يکپارچگی) روی آوريد و از تفرقه (چنددستگی) بپرهيزيد.

27. عنهصلی الله علیه و آله: اُوصي اُمَّتي بِخَمسٍ: بِالسَّمعِ، وَ الطّاعَةِ، وَ الجِهادِ، وَ الهِجرَةِ، وَ الجَماعَةِ.[۱۵۳]

27. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: امّتم را به پنج چيز، سفارش میکنم: گوش شنوا داشتن، و فرمانبرداری و جهاد، و هجرت، و جماعت (یکپارچگی).

28. عنهصلی الله علیه و آله: آمُرُكُم بِخَمسٍ اللهُ أمَرَني بِهِنَّ: السَّمعِ، وَ الطّاعَةِ، وَ الجِهادِ، وَ الهِجرَةِ، وَ‌ الجَماعَةِ؛ فَإِنَّهُ مَن فارَقَ الجَماعَةَ قِيدَ شِبرٍ فَقَد خَلَعَ رِبقَةَ الإِسلامِ مِن عُنُقِهِ، إلّا أن يَرجِعَ.[۱۵۴]

28. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: من، شما را به پنج چيز فرمان میدهم که خداوند، مرا به آنها فرمان داده است: گوش شنوا داشتن، و فرمانبرداری، و جهاد، و هجرت، و جماعت. هر کس [به اندازۀ] يک وجب از جماعت جدا شود، طوق (حلقۀ) اسلام را از گردن خود باز کرده است، مگر آن که [به جماعت مسلمانان] برگردد.

29. عنهصلی الله علیه و آله - لِمُعاذٍ و أبي موسیٰ -: يَسِّرا و لا تُعَسِّرا، و بَشِّرا و لا تُنَفِّرا، و تَطاوَعا و لا تَختَلِفا.[۱۵۵]

29. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - به مُعاذ و ابو موسی -: «آسان بگيريد و سختگيری نکنيد. بشارت دهيد و فراری مدهيد. با هم سازگاری کنيد و اختلاف نکنيد».

30. عنهصلی الله علیه و آله: مَن قَرَأَ القُرآنَ و عَمِلَ بِما فيهِ و ماتَ فِي الجَماعَةِ، بَعَثَهُ اللهُ يَومَ القِيامَةِ مَعَ السَّفَرَةِ[۱۵۶].[۱۵۷]

30. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس قرآن را بخواند و به آنچه در آن است، عمل کند و در جماعت [مسلمانان] بميرد، روز قيامت، خداوند، او را با سفيران [خویش][۱۵۸] بر میانگيزد.

31. عنهصلی الله علیه و آله: جاءَني جَبرَئيلُ فَقالَ لي: يا أحمَدُ، الإِسلامُ عَشَرَةُ أسهُمٍ و قَد خابَ مَن لا سَهمَ لَهُ فيها: أوَّلُها شَهادَةُ أن لا إلٰهَ إلَّا اللهُ؛ و هِيَ الكَلِمَةُ، وَ الثّانِيَةُ الصَّلاةُ؛ و هِيَ الطُّهرُ، و الثّالِثَةُ الزَّكاةُ؛ و هِيَ الفِطرَةُ، وَ الرّابِعَةُ الصَّومُ؛ و هِيَ الجُنَّةُ، وَ الخامِسَةُ الحَجُّ؛ و هِيَ الشَّريعَةُ، وَ السّادِسَةُ الجِهادُ؛ و هُوَ العِزُّ، وَ السّابِعَةُ الأَمرُ بِالمَعروفِ؛ و هُوَ الوِقاءُ، وَ الثّامِنَةُ النَّهيُ عَنِ المُنكَرِ؛ و هِيَ الحُجَّةُ، وَ التّاسِعَةُ الجَماعَةُ؛ و هِيَ الاُلفَةُ، وَ العاشِرَةُ الطّاعَةُ؛ و هِيَ العِصمَةُ.[۱۵۹]

31. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: جبرئيل علیه السلام نزد من آمد و گفت: «ای احمد! اسلام، ده سهم است و هر کس، سهمی از اين سهمها نداشته باشد، زيان کرده است: اوّلين سهم، گواهی دادن به يگانگی خداست و آن، شعار [اسلام] است. دوم، نماز است و آن، مايۀ پاکی [از گناه] است. سوم، زکات است و آن، فطرت [اسلام] است. چهارم، روزه است و آن، سپر است. پنجم، حج است و آن، شريعت است. ششم، جهاد است و آن، مايۀ عزّت است. هفتم، امر به معروف است و آن، وفا کردن است. هشتم، نهی از منکر است و آن، حجّت است. نهم، جماعت است و آن، مايۀ همبستگی [و الفت] است و دهم، طاعت است و آن، مايۀ مصونيت است».

32. الإمام عليّ علیه السلام - لَمّا تنازَعَ المُسلِمونَ عِندَهُ و تَراشَقوا بِالکَلامِ -: مَه! تَناهَوا أيُّهَا النّاسُ، وَ ليَردَعكُمُ الإِسلامُ و وَقارُهُ عَنِ التَّباغي وَ التَّهاذي، وَ لتَجتَمِع كَلِمَتُكُم، وَ الزَموا دينَ اللهِ الَّذي لا يُقبَلُ مِن أحَدٍ غَيرُهُ، و كَلِمَةَ الإِخلاصِ الَّتي هِيَ قِوامُ الدّينِ و حُجَّةُ اللهِ عَلَى الكافِرينَ، وَ اذكُروا إذ كُنتُم قَليلاً مُشرِكينَ مُتَفَرِّقينَ مُتَباغِضينَ، فَأَ لَّفَ بَينَكُم بِالإِسلامِ، فَكَثُرتُم وَ اجتَمَعتُم و تَحابَبتُم. فَلا تَفَرَّقوا بَعدَ إذِ اجتَمَعتُم، و لاتَباغَضوا بَعدَ إذ تَحابَبتُم، فَإِذَا انفَصَلَ النّاسُ و كانَت بَينَهُمُ الثّائِرَةُ[۱۶۰] فَتَداعَوا إلَى العَشائِرِ وَ القَبائِلِ، فَاقصِدوا لِهامِهِم و وُجوهِهِم بِالسُّيوفِ حَتّیٰ يَفزَعوا إلَى اللهِ و كِتابِهِ و سُنَّةِ نَبِيِّهِ؛ فَأَمّا تِلكَ الحَمِيَّةُ مِن خُطُواتِ الشَّيطانِ فَانتَهوا عَنها - لا أبا لَكُم - ؛[۱۶۱] تُفلِحوا و تَنجَحوا.[۱۶۲]

32. امام علی علیه السلام - آن گاه که مسلمانان نزد ایشان تنازع و بگومگو کردند -: خاموش! دست برداريد، ای مردم! اسلام و وقار آن، بايد شما را از ستم و هذيانگويی نسبت به يکديگر، باز بدارد. بايد با هم متّحد باشيد و به دين خدا - که جز آن را از هيچ کس نمیپذيرد - و به پیام توحيد - که جانمايۀ دين و حجّت خدا بر کافران است-، چنگ زنيد. زمانی را به ياد آوريد که اندک جماعتی مشرک، پراکنده و دشمن هم بوديد؛ امّا خداوند به واسطۀ اسلام، ميان شما همبستگی برقرار ساخت و جمعيتِ شما فزونی گرفت و همداستان و دوستدارِ يکديگر شديد. پس، از اين یکپارچگی، به تفرقه مگراييد و محبّت به يکديگر را به دشمنی با هم تبديل نکنيد. پس هر گاه مردم [از يکديگر] جدا شدند و ميانشان خونخواهی افتاد و عشاير و قبايل را [برای انتقامگيری] فرا خواندند، سر و صورتهای آنها را آماج شمشيرها قرار دهيد تا آن که به خدا و کتاب او و سنّت پيامبرش پناه آورند. آن تعصبات [قبيلهای]، از گامهای شيطان است. پس، از آنها دست برداريد - ای گروه بینیاز از غیر[۱۶۳] - تا رستگار و کامياب شويد.

33. عنه علیه السلام: إيّاكُم وَ التَّلَوُّنَ في دينِ اللهِ؛ فَإِنَّ جَماعَةً فيما تَكرَهونَ مِنَ الحَقِّ خَيرٌ مِن فُرقَةٍ فيما تُحِبّونَ مِنَ الباطِلِ، و إنَّ اللهَ سُبحانَهُ لَم يُعطِ أحَداً بِفُرقَةٍ خَيراً مِمَّن مَضیٰ و لا مِمَّن بَقِيَ.[۱۶۴]

33. امام علی علیه السلام: از رنگْ عوض کردن در دين خدا بپرهیزید؛ زيرا یکپارچگی در حق، اگر چه ناخوش داريد، بهتر از چنددستگی در باطلی است که خوشايند شماست. خداوند سبحان، به هيچ کس، چه در گذشته و چه پس از آن، به سبب فاصله گرفتن از جماعت، خيری عطا نکرده است.

34. عنه علیه السلام: فَيا عَجَباً! عَجَباً وَ اللهِ يَميثُ القَلبَ و يَجلِبُ الهَمَّ؛ مِنِ اجتِماعِ هٰؤُلاءِ عَلیٰ باطِلِهِم و تَفَرُّقِكُم عَن حَقِّكُم! فَقُبحاً لَكُم و تَرَحاً[۱۶۵] حينَ صِرتُم غَرَضاً يُرمیٰ؛ يُغارُ عَلَيكُم و لا تُغيرونَ![۱۶۶]

34. امام علی علیه السلام: شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند که همداستانی اينان بر باطلشان و پراکندگی شما در حقّتان، دل را میگدازد و اندوه میآورَد. اُف بر شما و ننگ بر شما که آماج تير گشتهايد و غارتتان میکنند؛ امّا شما نمیخروشید!

35. عنه علیه السلام: كانَ مِمّا أكرَمَ اللهُ عزّ و جلّ بِهِ هٰذِهِ الاُمَّةَ و خَصَّهُم بِهِ مِنَ الفَضيلَةِ، أن بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله إلَيهِم، فَعَلَّمَهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ وَ السُّنَّةَ وَ الفَرائِضَ، و أَدَّبَهُم لِكَيما يَهتَدوا، و جَمَعَهُم لِكَيما لا يَتَفَرَّقوا.[۱۶۷]

35. امام علی علیه السلام: از جمله چيزهايی که خداوند عزّ و جلّ اين امّت را بِدان مفتخر ساخت و اين امتياز را به آنان ارزانی داشت، اين بود که محمّد صلی الله علیه و آله را به سويشان فرستاد و او، کتاب و حکمت و سنّت و فرائض را به ايشان آموخت و تربیتشان کرد تا در راه راست، گام زنند و متّحدشان ساخت تا پراکنده نباشند.

36. عنه علیه السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ -: فَلا تَكونوا أنصابَ الفِتَنِ و أَعلامَ البِدَعِ، وَ الزَمُوا ما عُقِدَ عَلَيهِ حَبلُ الجَماعَةِ، و بُنِيَت عَلَيهِ أركانُ الطّاعَةِ، وَ اقدَموا عَلَى اللهِ مَظلومينَ و لا تَقدَموا عَلَيهِ ظالِمينَ.[۱۶۸]

36. امام علی علیه السلام - در يکی از سخنانش -: پس پرچمهای فتنهها و نشانههای بدعتها مباشيد و به آنچه رشتۀ جماعت [مسلمانان] بدان استوار و ارکان اطاعت بر آن پايدار است، چنگ زنيد. به پيشگاه خدا، ستمديده وارد بشويد؛ ولی ستمگر وارد نشويد.

37. عنه علیه السلام: اِلزَمُوا الجَماعَةَ وَ اجتَنِبُوا الفُرقَةَ.[۱۶۹]

37. امام علی علیه السلام: با جماعت باشيد و از جدايی، دوری کنيد.

38. عنه علیه السلام:كَدَرُ الجَماعَةِ خَيرٌ مِن صَفوِ الفُرقَةِ.[۱۷۰]

38. امام علی علیه السلام: تيرگی جماعت، بهتر از زلالی تفرقه است.

39. عنه علیه السلام: اِجمَعوا يَجمَعِ اللهُ شَملَكُم، و تَبارّوا يَصِلِ اللهُ اُلفَتَكُم.[۱۷۱]

39. امام علی علیه السلام: گِرد هم آييد تا خداوند، جمع شما را گِرد هم آورَد و به يکديگر نيکی کنيد تا خداوند، شما را نسبت به هم اُلفت دهد.

40. الغارات عن ابن أبي ليلى عن الإمام عليّ علیه السلام - مِن خُطبَتِهِ بِالنَّهرَوانِ -: ألا إنَّ مِن بَعدي جُمّاعٌ[۱۷۲] شَتّیٰ، ألا إنَّ قِبلَتَكُم واحِدَةٌ، و حَجَّكُم واحِدٌ، و عُمرَتَكُم واحِدَةٌ، وَ القُلوبَ مُختَلِفَةٌ. - ثُمَّ أدخَلَ أصابِعَهُ بَعضَها في بَعضٍ -.[۱۷۳]

40. الغارات - به نقل از ابن ابی ليلی -: علی علیه السلام در سخنرانیاش در نهروان فرمود: «آگاه باشيد که پس از من، گروههای پراکندهای خواهند بود. آگاه باشيد که قبلۀ شما، يکی است و حجّتان يکی و عمرهتان يکی؛ امّا دلها پراکندهاند». سپس، انگشتان خود را در هم فرو بُرد.

41. الإرشاد: قالَ عَليٌّ علیه السلام : ما أظُنُّ هٰؤُلاءِ القَومَ - يَعني أهلَ الشّامِ - إلّا ظاهِرينَ عَلَيكُم. فَقالوا لَهُ: بِماذا يا أميرَ المُؤمِنينَ؟

قالَ: أریٰ اُمورَهُم قَد عَلَت، و نيرانَكُم قَد خَبَت، و أَراهُم جادّينَ و أَراكُم وانينَ[۱۷۴]، و أَراهُم مُجتَمِعينَ و أَراكُم مُتَفَرِّقينَ، و أَراهُم لِصاحِبِهِم مُطيعينَ و أَراكُم لي عاصينَ.[۱۷۵]

41. الإرشاد: امام علی علیه السلام فرمود: «من جز اين نمیبينم که اين قوم (شاميان)، بر شما غلبه خواهند يافت».

گفتند: چگونه، ای امير مٶمنان؟

فرمود: «چون میبينم که کار آنان، بالا گرفته و آتشهای [شور و شوق] شما خاموش شده است. میبينم که آنان کوشايند و شما سست هستید. آنان، با هماند و شما پراکندهاید. آنان پيرو پيشوای خويشاند و شما نسبت به من نافرمان هستید».

42. الإمام عليّ علیه السلام: بايَعتُ أبا بَكرٍ كَما بايَعتُموهُ، و كَرِهتُ أن أشُقَّ عَصَا المُسلِمينَ، و أَن اُفَرِّقَ بَينَ جَماعَتِهِم. ثُمَّ إنَّ أبا بَكرٍ جَعَلَها لِعُمَرَ مِن بَعدِهِ و أَنتُم تَعلَمونَ أنّي أولَى النّاسِ بِرَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و بِالنّاسِ مِن بَعدِهِ، فَبايَعتُ عُمَرَ كَما بايَعتُموهُ، فَوَفَيتُ لَهُ بِبَيعَتِهِ، حَتّیٰ لَمّا قُتِلَ جَعَلَني سادِسَ سِتَّةٍ، فَدَخَلتُ حَيثُ أدخَلَني، و كَرِهتُ أن اُفَرِّقَ جَماعَةَ المُسلِمينَ و أَشُقَّ عَصاهُم، فَبايَعتُم عُثمانَ فَبايَعتُهُ.[۱۷۶]

42. امام علی علیه السلام: من با ابو بکر بيعت کردم، همانگونه که شما با او بيعت کرديد و من، خوش نداشتم که وحدت مسلمانان را بشکنم و ميان جماعت آنان، تفرقه بیفکنم. سپس ابو بکر، خلافت را پس از خود به عمر داد، در صورتی که شما میدانستید که من، سزاوارترينِ مردم به [جانشینی] پیامبر خدا و به [خلافت بر] مردم پس از او هستم. [با اين حال] با عمر هم بيعت کردم، همان گونه که شما با او بيعت کرديد و به بيعتم با او وفادار ماندم تا آن که چون او کشته شد، [با وصیّتی که بر جا گذاشت] مرا يکی از شش نفر قرار داد و من هم داخل در چيزی شدم که او مرا داخل کرد؛ چون خوش نداشتم که جماعت مسلمانان را دچار تفرقه سازم و وحدت آنان را در هم شکنم. سپس شما با عثمان بيعت کرديد و در نتيجه، من هم بيعت کردم.

43. عنه علیه السلام: قَد جَرَت اُمورٌ صَبَرنا فيها و في أعيُنِنَا القَذیٰ؛ تَسليماً لِأَمرِ اللهِ تَعالیٰ فيمَا امتَحَنَنا بِهِ رَجاءَ الثَّوابِ عَلیٰ ذٰلِكَ، و كانَ الصَّبرُ عَلَيها أمثَلَ مِن أن يَتَفَرَّقَ المُسلِمونَ و تُسفَكَ دِماؤُهُم.[۱۷۷]

43. امام علی علیه السلام: حوادثی گذشت که در آنها صبر کرديم، در حالی که در چشمانمان خار بود و اين صبر، به سبب تسليم شدن در برابر فرمان خدای متعال به آنچه ما را بدان امتحان کرد، بود و [نيز به سبب] اميد به پاداش آن. صبر بر اين حوادث [مصیبتبار]، بهتر از آن بود که مسلمانان، پراکنده شوند و خونشان ريخته شود.

44. عنه علیه السلام - في كِتابِهِ إلیٰ مُعاوِيَةَ -: قَد كانَ أبوكَ قَد أتاني حينَ وَلَّی النّاسُ أبا بَكرٍ، فَقالَ: أنتَ أحَقُّ بَعدَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بِهٰذَا الأَمرِ، و أَنَا زَعيمٌ لَكَ بِذٰلِكَ عَلیٰ مَن خالَفَ عَلَيكَ، اُبسُط يَدَكَ اُبايِعكَ. فَلَم أفعَل، و أَنتَ تَعلَمُ أنَّ أباكَ قَد كانَ قالَ ذٰلِكَ و أَرادَهُ حَتّیٰ كُنتُ أنَا الَّذي أبَيتُ؛ لِقُربِ عَهدِ النّاسِ بِالكُفرِ، و مَخافَةِ الفُرقَةِ بَينَ أهلِ الإِسلامِ.[۱۷۸]

44. امام علی علیه السلام - در نامهای به معاويه -: آن گاه که ابو بکر، عهدهدار حکومت مردم شد، پدرت نزد من آمد و گفت: پس از محمّد، تو شايستهترين فرد برای خلافتی و من، در برابر هر کس که در اين امر با تو مخالفت ورزد، به هواداریات بر خواهم خاست. دست بگشای تا با تو بيعت کنم.

من، چنين نکردم و تو خود میدانی که پدرت، چنان گفت و چنان میخواست؛ امّا من بودم که سر باز زدم؛ زيرا مردم، هنوز از دوران کفر، چندان دور نشده بودند و بيم آن داشتم که [با اين کار] ميان مسلمانان تفرقه بیفتد.

45. بحار الأنوار عن سفيان بن فروة عن أبيه: جاءَ بُرَيدَةُ حَتّیٰ رَكَزَ رايَتَهُ في وَسَطِ أسلَمَ، ثُمَّ قالَ: لا اُبايِعُ حَتّیٰ يُبايِعَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ علیه السلام. فَقالَ عَلِيٌّ علیه السلام: يا بُرَيدَةُ، اُدخُل فيما دَخَلَ فيهِ النّاسُ؛ فَإِنَّ اجتِماعَهُم أحَبُّ إلَيَّ مِنِ اختِلافِهِمُ اليَومَ.[۱۷۹]

45. بحار الأنوار - به نقل از سفيان بن فَروه، از پدرش -: بُرَيده[۱۸۰] آمد تا آن که پرچمش را در ميان [قبیلۀ] اَسلَم کوبيد و گفت: تا علی بن ابی طالب بيعت نکند، من بيعت نمیکنم.

پس، علی علیه السلام گفت: «ای بُرَيده! در آنچه مردم بر آن همگاماند، همراه شو؛ زيرا امروز نزد من، اجتماع (اتّحاد) آنان، بهتر از اختلافشان است».

46. الإمام عليّ علیه السلام - في كِتابٍ لَهُ إلیٰ أبي موسَى الأَشعَرِيِّ جَواباً في أمرِ الحَكَمَينِ‌-: إنَّ النّاسَ قَد تَغَيَّرَ كَثيرٌ مِنهُم عَن كَثيرٍ مِن حَظِّهِم، فَمالوا مَعَ الدُّنيا و نَطَقوا بِالهَویٰ، و إنّي نَزَلتُ مِن هٰذَا الأَمرِ مَنزِلاً مُعجِباً، اجتَمَعَ بِهِ أقوامٌ أعجَبَتهُم أنفُسُهُم، و أَنَا اُداوي مِنهُم قَرحاً أخافُ أن يَكونَ عَلَقاً.[۱۸۱]

ولَيسَ رَجُلٌ - فَاعلَم - أحرَصَ عَلیٰ جَماعَةِ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و اُلفَتِها مِنّي، أبتَغي بِذٰلِكَ حُسنَ الثَّوابِ و كَرَمَ المَآبِ، و سَأَفي بِالَّذي وَأَيتُ[۱۸۲] عَلیٰ نَفسي.[۱۸۳]

46. امام علی علیه السلام - از نامهاش در جواب ابو موسی اشعری، در مسئلۀ حَکميت -: همانا بسياری مردم، از بسياری از بهره هايشان، بی نصيب ماندند. پس به دنيا رو آوردند و از روی هوای نفس، سخن گفتند. من در اين کار، به جايگاهی شگفت رسيدم. مردمی خودپسند، بر آن گِرد آمدند و من اکنون، دُمَلی را درمان میکنم که میترسم سر نگشايد.

بدان که در يکپارچه کردن امّت پيامبر صلی الله علیه و آله و الفت آنان، کسی از من حريصتر نيست. من، بدين کار، پاداشی نيکو و بازگشتی کريمانه میجويم، و بدانچه با خود عهد کردهام، وفا میکنم.

47. عنه علیه السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ عِندَ مَسيرِ أصحابِ الجَمَلِ إلَى البَصرَةِ -: إنَّ هٰؤُلاءِ قَد تَمالَؤُوا[۱۸۴] عَلیٰ سَخطَةِ إمارَتي، و سَأَصبِرُ ما لم أخَف عَلیٰ جَماعَتِكُم، فَإِنَّهُم إن تَمَّموا عَلیٰ فَيالَةِ[۱۸۵] هٰذَا الرَّأيِ انقَطَعَ نِظامُ المُسلِمينَ.[۱۸۶]

47. امام علی علیه السلام - از سخنان ایشان به هنگام رهسپار شدن سپاهيان جمل به سوی بصره -: اينان (سپاهيان جَمَل)، بر بيزاری از حکومت من، همداستان گشتهاند و من تا زمانی که بر جماعتِ (وحدت) شما احساس خطر نکنم، صبوری خواهم کرد؛ چرا که اگر بر اين انديشۀ نادرست و سست، اصرار ورزند، شيرازۀ مسلمانان از هم خواهد گسيخت.

48. عنه علیه السلام - في وَصِيَّتِهِ -: عَلَيكُم - يا بَنِيَّ - بِالتَّواصُلِ وَ التَّباذُلِ وَ التَّبارِّ، و إيّاكُم وَ التَّقاطُعَ وَ التَّدابُرَ وَ التَّفَرُّقَ.[۱۸۷]

48. امام علی علیه السلام - در وصيّتش -: فرزندانم! با يکديگر، پيوند داشته باشيد و به يکديگر، بخشش و نيکی کنيد و از جدایی از هم و پشت کردن به يکديگر و پراکنده شدن بپرهيزيد.

49. الإمام الحسن علیه السلام: ألا و إنَّ ما تَكرَهونَ فِي الجَماعَةِ خَيرٌ لَكُم مِمّا تُحِبّونَ فِي الفُرقَةِ.[۱۸۸]

49. امام حسن علیه السلام: بدانيد که با جماعت بودن، اگر چه ناخوش داشته باشيد، برايتان بهتر از جدايی از جماعت است، اگر چه خوش داشته باشيد.

راجع: ص ۲۱۰ (التسامح معهم في غیر محکمات الدین).

ر. ک: ص۲۱۱ (چشمپوشی از خطای آنها در غیر محکمات دین).

۱ / ۳: وُجوبُ مُلازَمَةِ الجَماعَةِ

1 / ۳: لزوم همراهی با جماعت

الكتاب

(وَٱعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ ٱللهِ جَمِيعاً وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَ ٱذْكُرُواْ نِعْمَةَ ٱللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَٰناً وَ كُنتُمْ عَلیٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمْ ءَايَٰتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).[۱۸۹]

(و همگی به ريسمان خدا، چنگ زنيد و پراکنده نشويد و نعمت خدا را بر خود، به ياد آريد که چگونه دشمن يکديگر بوديد و او، ميان دلهای شما، الفت ايجاد کرد و به برکتِ نعمتِ او، برادر شديد و شما بر لبِ حفرهای از آتش بوديد، که خدا، شما را از آن، نجات داد. اينچنين، خداوند، آيات خود را برای شما آشکار میسازد، شايد پذيرای هدايت شويد).

الحديث

50. رسول اللّهصلی الله علیه و آله - مِن خُطبَةٍ لَهُ في مَسجِدِ الخَيفِ -:... ثَلاثٌ لا يُغِلُّ[۱۹۰] عَلَيهِنَّ قَلبُ امرِئٍ مُسلِمٍ: إخلاصُ العَمَلِ لِلهِ، وَ النَّصيحَةُ لَأئِمَّةِ المُسلِمينَ، وَ اللُّزومُ لِجَماعَتِهِم؛ فَإِنَّ دَعوَتَهُم مُحيطَةٌ مِن وَرائِهِم.[۱۹۱]

50. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - از سخنانی که در مسجد خَيف ايراد فرمود -:... سه چيز است که با وجود آنها دلِ هيچ مسلمانی به خيانت (/ کينه و بدخواهی) نمیگرايد:[۱۹۲] خالص ساختن عمل برای خدا، و خيرخواهی برای پيشوايان مسلمانان، و پيوستگی با جماعت آنان (جماعت مسلمانان)؛ زيرا که دعای آنان، آنها را از هر سو در [محافظت] خود گرفته است.[۱۹۳]

51. عنهصلی الله علیه و آله: إنَّ اللهَ عزّ و جلّ رَضِيَ لَكُم ثَلاثاً و كَرِهَ لَكُم ثَلاثاً: رَضِيَ لَكُم أن تَعبُدوهُ و لا تُشرِكوا بِهِ شَيئاً، و أَن تَنصَحوا لِمَن وَلّاهُ اللهُ أمرَكُم، و أَن تَعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا. و كَرِهَ لَكُم قيلَ و قالَ، و كَثرَةَ السُّؤالِ، و إضاعَةَ المالِ.[۱۹۴]

51. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خدای عزّ و جلّ، سه کار را برای شما خوش داشته است و سه کار را ناپسند: برايتان خوش داشته است که او را بپرستيد و چيزی را شريکش قرار ندهيد؛ با کسی که ولیّ امر شما قرارش داده است، صادق و يکرنگ باشيد؛ و این که همگی به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراکنده نشويد. همچنین بحث و جدل کردن، بسیار پرسيدن و ضايع کردن مال را هم برايتان ناپسند داشته است.

52. السيرة النبويّة لابن هشام: مَرَّ شاسُ بنُ قَيسٍ - و كانَ شَيخاً قَد عَسا[۱۹۵]، عَظيمَ الكُفرِ، شَديدَ الضِّغنِ عَلَى المُسلِمينَ، شَديدَ الحَسَدِ لَهُم - عَلیٰ نَفَرٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله مِنَ الأَوسِ وَ الخَزرَجِ، في مَجلِسٍ قَد جَمَعَهُم يَتَحَدَّثونَ فيهِ، فَغاظَهُ ما رَأیٰ مِن اُلفَتِهِم و جَماعَتِهِم و صَلاحِ ذاتِ بَينِهِم عَلَى الإِسلامِ، بَعدَ الَّذي كانَ بَينَهُم مِنَ العَداوَةِ فِي الجاهِلِيَّةِ. فَقالَ: قَدِ اجتَمَعَ مَلَأُ بَني قَيلَةَ[۱۹۶] بِهٰذِهِ البِلادِ، لا وَ اللهِ ما لَنا مَعَهُم إذَا اجتَمَعَ مَلَؤُهُم بِها مِن قَرارٍ!

فَأَمَرَ فَتىً شابّاً مِن يَهودَ كانَ مَعَهُم، فَقالَ: اِعمِد إلَيهِم فَاجلِس مَعَهُم ثُمَّ اذكُر يَومَ بُعاثٍ[۱۹۷] و ما كانَ قَبلَهُ، و أَنشِدهُم بَعضَ ما كانوا تَقاوَلوا فيهِ مِنَ الأَشعارِ.[۱۹۸]

52. السيرة النبويّه، ابن هشام: شاس بن قيس - که پيرمردی سالخورده و بدکفر بود و نسبت به مسلمانان، سخت کينه و حسادت داشت -،بر گروهی از ياران اوس و خزرجی پیامبر خدا - که گِرد هم جمع شده بودند و با هم سخن میگفتند - گذشت و از اين که ديد اين مردمی که در دورۀ جاهلی با هم دشمن بودهاند، در سايۀ اسلام، چنين الفت و اتّحاد و همدلی ميانشان برقرار شده، ناراحت شد و گفت: بزرگان بنی قيله،[۱۹۹] در اين شهر، گِرد هم آمدهاند. به خدا سوگند، تا زمانی که بزرگان آنها در اين شهر با هم متّحد باشند، ما را با ايشان، آرامشی نخواهد بود.

سپس، به جوانی از يهود که با آنها بود، دستور داد و گفت: نزد ايشان برو و با آنان بنشين و از روز بُعاث[۲۰۰] و حوادث پيش از آن بگو و پارهای اشعار را که در آن روز میگفتند، برايشان بخوان.

۱ / ۴: أسبابُ الجَماعَةِ و الاُلفَةِ

1 / ۴: عوامل یکپارچگی و همبستگی

۱ / ۴ - ۱: الأَخذُ بِمُحكَمِ الكِتابِ وَ السُّنَّةِ الجامِعَةِ

۱ / ۴ - ۱: پایبند بودن به محکمات قرآن و سنّت غیر اختلافی

الكتاب

(یا أَیهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوا ٱللهَ وَ أَطِیعُوا ٱلرَّسُولَ وَ أُولِى ٱلْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِى شَىْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللهِ وَ ٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ ٱلْیوْمِ ٱلْأَخِرِ ذَٰلِكَ خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً).[۲۰۱]

(ای کسانی که ايمان آوردهايد! اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمری را که میان شما هستند! و هر گاه در کاری اختلاف کردید، در آن، به خدا و پيامبر، رجوع کنید [و از آنها داوری بطلبيد]، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين [کار] برای شما بهتر و پايانش نيکوتر است).

(وَٱعْتَصِمُوا بِحَبْلِ ٱللهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا).[۲۰۲]

(همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید).

الحديث

53. الإمام عليّ علیه السلام - في عَهدِهِ لِلأشتَرِ لَمّا وَلّاهُ عَلی مِصرَ -: وَ اردُد إلَی اللهِ وَ رَسولِهِ ما یُضلِعُكَ مِنَ الخُطوبِ، وَ یَشتَبِهُ عَلَیكَ مِنَ الاُمورِ؛ فَقَد قالَ اللهُ تَعالی لِقَومٍ أحَبَّ إرشادَهُم: (يَا أَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا أَطِيعُوا ٱللهَ وَأَطِيعُوا ٱلرَّسُولَ وَأُولِى ٱلْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِى شَىْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللهِ وَٱلرَّسُولِ)؛ فَالرَّدُّ إلَی اللهِ الأخذُ بِمُحکَم کِتابِهِ عزّ و جلّ، و الرَّدُّ إلَی الرَّسولِ الأَخذُ بِسُنَّتِهِ صلی الله علیه و آله الجامِعَةِ غَیرِ المُفَرَّقَةِ[۲۰۳].[۲۰۴]

53. امام علی - در سفارشنامهاش به مالک اشتر، هنگامی که او را والی مصر کرد -: وقتی کاری بر تو دشوار میگردد و شُبههآمیز میشود، در آن، به خدا و پیامبرش رجوع کن؛ چرا که خداوند متعال، [خود] به قومی که دوستدار هدایتشان بود، گفته است: (ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا اطاعت کنید، و [نیز] از پیامبر خدا و پیشوایانی (اولی الأمری) که میان شما هستند، اطاعت کنید؛ امّا هر گاه در کاری اختلاف کردید، در آن، به خدا و پیامبر، رجوع کنید). بدانید که رجوع به خدا، همان عمل کردن به محکماتِ کتاب اوست، و رجوع به پیامبر، [نیز] عمل کردن به آن سنّتی از [سنّت های] اوست که فراگیر (نه شخصی و موردی) و غیر اختلافی (مورد قبول همۀ امّت)[۲۰۵] باشد.[۲۰۶]

54. عنه علیه السلام - في وَثیقةٍ کَتَبَها للتَّحکیم وَ أرسَلَها إلی مُعاویة -: إنّا نَنزِلُ عِندَ حُکمِ اللهِ، و بَینَنا کِتابُ اللهِ فیمَا اختَلَفنا فیهِ مِن فاتِحَتِهِ إلی خاتِمَتِهِ،... فَما وَجَدا الحَکَمانِ في کِتابِ اللهِ فَإنَّهُما یَتَّبِعانِهِ، وَ ما لَم یَجِداهُ في کِتاب اللهِ أَخَذا بِالسُّنَّةِ العادِلَةِ الجامِعَةِ غَیرِ المُفَرَّقَةِ.[۲۰۷]

54. امام علی علیه السلام - در قراردادی که برای حَکَمیّت نوشت و برای معاویه فرستاد -: ما در برابر حکم خدا، سرِ تسلیم فرود میآوریم، و در میان ما، کتاب خدا حاکم است، از آغازش تا پایانش،.… پس دو حَکَم، هر جا حکمی را در کتاب خدا یافتند، از آن پیروی میکنند، و هر جا حُکمی را [در کتاب خدا] نیافتند، به سنّت استوار و فراگیر و غیر اختلافی [پیامبر خدا] عمل میکنند.

55. الإمام الکاظم علیه السلام - فیما کَتَبَ لِهارونَ الرَّشیدِ -: جَمیعُ اُمورِ الأدیانِ أربَعَةٌ: أمرٌ لَا اختِلافَ فیهِ وَ هُوَ إجماعُ الاُمَّةِ عَلی الضَّرورَةِ الَّتي یُضطَرّونَ إلَیها؛ وَ الأخبارُ المُجمَعُ عَلَیها وَ هِيَ الغایَةُ المَعروضُ عَلَیها کُلُّ شُبهَةٍ وَ المُستَنبَطُ مِنها کُلُّ حادِثَةٍ وَ هُوَ إجماعُ الاُمَّةِ؛ وَ أمرٌ یَحتَمِلُ الشَّكَّ وَ الإنکارَ، فَسَبیلُهُ استیضاحُ أهلِهِ لمُنتَحِلیهِ بِحُجَّةٍ مِن کِتابِ اللهِ مُجمَعٍ عَلی تَأویلِها وَ سُنَّةٍ مُجمَعٍ عَلَیها لَا اختِلافَ فیها؛ أو قِیاسٌ تَعرِفُ العُقولُ عَدلَهُ و لا یَسَعُ خاصَّةَ الاُمَّةِ وَ لا عامَّتَها الشَّكُّ فیهِ وَ الإنکارُ لَهُ.[۲۰۸]

55. امام کاظم علیه السلام - در آنچه برای هارون الرشید نوشت -: همۀ مسائل ادیان، در یکی از این چهار دسته است: [نخستْ] آنچه اختلافی در آن نیست و همۀ امّت، بر آن، اِجماع(اتّفاق نظر) دارند و از ضروریّاتی است که به ناچار پذیرفتهاند؛ [دومْ] اخباری که مورد اتّفاق [امّت] است و مرجعی است که هر شُبههای را باید به آن، عَرضه کرد و حُکم هر حادثهای را باید از آن، استنباط نمود و این، همان اجماع امّت است؛ [سومْ] چیزی است که تردید و انکار به آن راه دارد و برای شناخت آن باید از اهلش توضیح خواست و هر که در بارۀ آن اظهار نظر میکند، باید دلیلی از [آیات] کتاب خدا - که تفسیرش مورد اتّفاق باشد - یا از سنّت [پیامبر خدا] - که هیچ اختلافی بر سر آن نباشد - بیاورد؛ [چهارمْ] سنجشی (قیاسی) که عقلها درستیاش را تأیید میکنند و خواص و عوام امّت، تردید و انکاری در آن نتوانند کرد.

56. رسول الله صلی الله علیه و آله: إذا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ[۲۰۹] کَقِطَعِ اللَّیلِ المُظلِمِ فَعَلَیکُم بِالقرآنِ... وَ مَن جَعَلَهُ أمامَهُ قادَهُ إلَی الجَنَّةِ... وَ هُوَ الدَّلیلُ یَدُلُّ عَلی خَیرِ سَبیلٍ، وَ هُوَ کِتابٌ فیهِ تَفصیلٌ وَ بیانٌ وَ تَحصیلٌ، و هُوَ الفَصل،‌...، فیهِ مَصابیحُ الهُدی.[۲۱۰]

56. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر گاه فتنهها، همچون پارههای شب تار، شما را در میان گرفتند، به قرآنْ روی بیاورید...، و هر که قرآن را پیشِ روی خود بگذارد، به بهشت، رهنمونش خواهد شد.… و قرآن، راهنمایی است که به سوی بهترین راهها رهنمون میشود، و کتابی است که جزئیات [مسائل هدایت] و روشنگری و تحصیل [حقایق] را در خود دارد...، و در آن، چراغهای هدایت است.

57. الإمام علي علیه السلام: سَمِعتُ رَسولَ الله علیه السلام یَقولُ: أتاني جَبرَئیلُ فَقالَ: یا مُحَمَّدُ! سَیَکونُ في اُمَّتِكَ فِتنَةٌ، قُلتُ: فَمَا المَخرَجُ مِنها؟ فَقالَ: کِتابُ اللهِ... وَ هُوَ حَبلُ اللهِ المَتینُ.[۲۱۱]

57. امام علی علیه السلام: از پیامبر خدا شنیدم که میفرمود: «جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و گفت: ای محمّد! به زودی در میان امّت تو، فتنهای پدید خواهد آمد. گفتم: راه نجات از آن چیست؟ فرمود: کتاب خدا... که ریسمان محکم خداست».

58. الإمام الرضا علیه السلام - في شَأنِ القرآنِ -: هُوَ حَبلُ اللهِ المَتینُ، وَ عُروَتُهُ الوُثقی وَ طَریقَتُهُ المُثلی.[۲۱۲]

58. امام رضا علیه السلام - در بارۀ قرآن -: این، ریسمان محکم خدا و استوارترین دستاویز او و بهترین راه[به سوی] اوست.

59. الإمام الهادي علیه السلام - في رِسالَتِهِ علیه السلام إلی أهلِ الأهوازِ -:... قَدِ اجتَمَعَتِ الأُمَّةُ قاطِبَةً لَا اختِلافَ بَینَهُم أنَّ القُرآنَ حَقٌّ لَا رَیبَ فیهِ عِندَ جَمیعِ أهلِ الفِرَقِ، وَ في حالِ اجتِماعِهِم مُقِرُّونَ بِتَصدِیقِ الکِتابِ و تَحقِیقهِ مُصیبونَ مُهتَدونَ؛ و ذٰلِكَ بِقَولِ رَسولِ اللّه صلی الله علیه و آله: «لَا تَجتَمِعُ أُمَّتي عَلیٰ ضَلَالَةٍ»، فَأَخبَرَ أنَّ جَمیعَ مَا اجتَمَعَت عَلَیهِ الأُمَّةُ کُلُّها حَقٌّ، هٰذا إِذا لَم یُخالِف بَعضُها بَعضاً، وَ القُرآنُ حَقٌّ لَا اختِلَافَ بَینَهُم في تَنزِیلِهِ و تَصدِیقِهِ، فَإِذا شَهِدَ القُرآنُ بِتَصدیقِ خَبَرٍ و تَحقیقِهِ و أَنکَرَ الخَبَرَ طَائِفَةٌ مِنَ الأُمَّةِ لَزِمَهُمُ الإِقرَارُ بِهِ ضَرورَةً حینَ اجتَمَعَت فِي الأَصلِ عَلیٰ تَصدیقِ الکِتَابِ، فَإن هِيَ جَحَدَت و أَنکَرَت لَزِمَهَا الخُروجُ مِنَ المِلَّةِ.[۲۱۳]

59. امام هادی علیه السلام - در نامۀ ایشان به مردم اهواز -: تمام امّت [اسلام]، جملگی، بدون اختلاف، بر آن اند که قرآن، حق است و نزد هیچ فرقهای در آن شکّی نیست و همگی به باور داشتن قرآن و درست بودنش اعتراف دارند و در این [اتّفاق نظر]، درست گفته و به راه راست هدایت شدهاند، طبق گفتۀ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: «امّت من بر گمراهی اتّفاق نمیکنند». پس [پیامبر صلی الله علیه و آله] خبر داد که آنچه تمام امّت [اسلام] بر آن اجماع داشته باشند، جملگی حق است و این در صورتی است که [بر سر آن] با یکدیگر اختلاف نظری نداشته باشند، و قرآن، حق است و اختلافی در صحّت تنزیل و تصدیق آن در میان ایشان نیست، و چون قرآن، درست بودن خبری را گواهی دهد و آن را درست داند و گروهی از امّت، آن خبر را انکار کنند، بر آنها لازم است که به ضرورت، بدان اعتراف کنند [و از انکار خود، باز گردند]؛ چون در اساس، بر تصدیق قرآن، اتّفاق دارند و اگر باز مُنکر شوند و سرپیچی کنند، این به معنای خروج آنها از دین است.

راجع: هذه الموسوعة: ص ۲۸۷ (الإجماع).

ر. ک: همین دانش‌نامه: ص ۲۸۷ (اجماع).

۱ / ۴ - ۲: مُتابَعَةُ أئِمَّةِ الحَقَّ

۱ / ۴ - ۲: پيروی از پیشوایان حق

60. الإمام عليّ علیه السلام: إنَّ كُلَّ أمرٍ اختَلَفَ فيهِ الرَّعِيَّةُ مَردودٌ إلیٰ حُكمِ الإِمامِ،[۲۱۴] و عَلَى الإِمامِ الاِستِعانَةُ بِاللهِ، وَ الاِجتِهادُ في إقامَةِ الحُدودِ، و جَبرُ الرَّعِيَّةِ عَلیٰ أمرِهِ.[۲۱۵]

60. امام علی علیه السلام: هر آنچه مردم در آن اختلاف کنند، به حکم پیشوا[۲۱۶] بر میگردد (ارجاع داده میشود) و بر پیشواست که از خداوند، ياری بجويد و در اقامۀ حدود بکوشد و مردم را به اطاعت از فرمان او، وا دارد.

61. فاطمة علیها السلام - في خُطبَتِها -: فَرَضَ اللهُ الإِيمانَ تَطهيراً مِنَ الشِّركِ... وَ العَدلَ تَسكيناً لِلقُلوبِ، وَ الطّاعَةَ نِظاماً لِلمِلَّةِ، وَ الإِمامَةَ لَمّاً مِنَ الفُرقَةِ.[۲۱۷]

61. فاطمه علیها السلام - در سخنرانیاش -: خداوند، ايمان را برای پاک شدن از [آلودگی] شرک،... و عدالت را برای آرامش دلها و فرمانبرداری را برای انتظام آيين و امامت را برای جلوگيری از پراکندگی واجب فرمود.

62. الإمام الباقر علیه السلام: لَمّا قُبِضَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله باتَ آلُ مُحَمَّدٍ بِأَطولِ لَيلَةٍ... فَبَينَما هُم كَذٰلِكَ إذ أتاهُم آتٍ لا يَرَونَهُ و يَسمَعونَ كَلامَهُ، فَقالَ:... فَأَنتُم أهلُ اللهِ عزّ و جلّ، الَّذينَ بِهِم تَمَّتِ النَّعمَةُ، وَ اجتَمَعَتِ الفُرقَةُ، وَ ائتَلَفَتِ الكَلِمَةُ.[۲۱۸]

62. امام باقر علیه السلام: چون پيامبر خدا صلی الله علیه و آله رحلت کرد، آل محمّد، درازترين شب را سپری کردند.… در اين ميان، کسی نزد آنان آمد که خودش را نمیديدند؛ ولی سخنش را میشنيدند. گفت: «... شما، اهل اللّٰهعزّ و جلّ هستيد؛ همان‌ها که به واسطۀ وجودشان، نعمت، کامل گشت و پراکندگی به یکپارچگی گراييد و همسخنی به وجود آمد».

63. الإمام الهادي علیه السلام - فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ -: بِمُوالاتِكُم تَمَّتِ الكَلِمَةُ، و عَظُمَتِ النَّعمَةُ، وَ ائتَلَفَتِ الفُرقَةُ.[۲۱۹]

63. امام هادی علیه السلام - در «زيارت جامعه»[۲۲۰] -: با ولايت شما، پیام [توحيد]، کامل گشت و نعمت، عظيم شد و جدايی، به همبستگی انجاميد.

راجع: ص ۱۶۸ (معنی الجماعة و تفسیرها / جماعة المتمسّکین بالثقلین).

ر.ک: ص ۱۶۹ (معنای جماعت و تفسیر آن / جماعت چنگزنندگان به ثقلین).

۱ / ۴ - ۳: الإِنصافُ

۱ / ۴ - ۳: انصاف داشتن

64. الإمام عليّ علیه السلام: الإِنصافُ يَرفَعُ الخِلافَ، و يوجِبُ الاِئتِلافَ.[۲۲۱]

64. امام علی علیه السلام: انصاف، اختلاف را رفع میکند و موجب اُلفت (همبستگی) میشود.

۱ / ۴ - ۴: سُكوتُ الجاهِلِ

۱ / ۴ - ۴: سکوت کردن ناآگاه

65. الإمام عليّ علیه السلام: لَو سَكَتَ مَن لا يَعلَمُ سَقَطَ الاِختِلافُ.[۲۲۲]

65. امام علی علیه السلام: اگر کسی که نمیداند، سکوت میکرد، اختلاف از ميان میرفت.

66. الإمام الجواد علیه السلام: لَو سَكَتَ الجاهِلُ مَا اختَلَفَ النّاسُ.[۲۲۳]

66. امام جواد علیه السلام: اگر ناآگاه، ساکت میمانْد، مردم، اختلاف پیدا نمیکردند.

۱ / ۴ - ۵: كَرامَةُ النَّفسِ

۱ / ۴ - ۵: احترام نهادن به خود

67. الإمام عليّ علیه السلام: مَن كَرُمَت نَفسُهُ قَلَّ شِقاقُهُ و خِلافُهُ.[۲۲۴]

67. امام علی علیه السلام: کسی که عزّت نفْس داشته باشد (برای خودش ارزش قائل باشد)، مخالفت و ناسازگاریاش کم میشود.

۱ / ۴ - ۶: الرِّفقُ

۱ / ۴ - ۶: نرمش

68. الإمام عليّ علیه السلام: الرِّفقُ يَفُلُّ حَدَّ المُخالَفَةِ.[۲۲۵]

68. امام علی علیه السلام: نرمش، تيزی مخالفت را کُنْد میسازد.

69. الإمام عليّ علیه السلام: الرِّفقُ يُؤَدّي إلَى السِّلمِ.[۲۲۶]

69. امام علی علیه السلام: نرمش، به آشتی میانجامد.

70. السرائر عن عبد الله بن سنان: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللهِ علیه السلام یَقولُ: «اُوصیکُم بتَقوَی اللهِ، و لا تَحمِلوا النّاسَ عَلیٰ أکتافِکُم، فَتَذِلّوا. إنَّ اللهَ عزّ و جلّ یَقولُ في کِتابِهِ: (وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا)[۲۲۷]». ثُمَّ قالَ علیه السلام: «عودوا مَرضاهُم، و احضُروا جَنائِزَهُم، و اشهَدوا لَهُم و عَلَیهِم، و صَلّوا مَعَهُم في مَساجِدِهم، حَتّی یَکونَ التَّمییزُ و تَکونَ المُبایَنَةُ مِنکُم و مِنهُم».[۲۲۸]

70. السَّرائر - به نقل از عبد اللّٰه بن سِنان -: شنیدم امام صادق علیه السلام میفرمود: «شما را سفارش میکنم به پَروا کردن از خدا و به این که با رفتارتان مردم را بر خود، مسلّط نکنید (بر ضدّ خودتان تحریک نکنید که ذلیل می‌شوید. خداوند در کتابش فرموده است: (و با مردم، نيکو سخن بگوييد)». سپس فرمود: «بیماران آنها (غیرشیعیان) را عیادت کنید، و در تشییع جنازههایشان حاضر شوید، و در بارۀ خوب و بدشان [مطابق عدالت و صدقْ] شهادت دهید، و با آنها در مسجدهایشان نماز بگزارید، تا آن هنگام که [در دولت مهدی علیه السلام یا در جهان آخرت] حق و باطل از هم شناخته شوند، یا وقت جدا شدن صف شما و آنها از هم فرا رسد».[۲۲۹]

راجع: ص ۲۰۲ (حُسن القول معهم).

ر. ک: ص 203 (نیکو سخن گفتن با آنها).

۱ / ۴ - ۷: الإستِعانَةُ بِاللهِ

۱ / ۴ - ۷: یاری خواستن از خدا

71. الإمام زين العابدين علیه السلام : - مَن دُعائِهِ في مَكارِمِ الأخلاقِ -: اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ و آلِهِ، و حَلِّني بِحِليَةِ الصّالِحينَ، و أَلبِسني زينَةَ المُتَّقينَ في بَسطِ العَدلِ، و كَظمِ الغَيظِ، و إطفاءِ النّائِرَةِ[۲۳۰]، و ضَمِّ أهلِ الفُرقَةِ، و إصلاحِ ذاتِ البَينِ، و إفشاءِ العارِفَةِ[۲۳۱]، و سَترِ العائِبَةِ، و لينِ العَريكَةِ[۲۳۲]، و خَفضِ الجَناحِ، و حُسنِ السّيرَةِ... و أَكمِل ذٰلِكَ لي بِدَوامِ الطّاعَةِ، و لُزومِ الجَماعَةِ، و رَفضِ أهلِ البِدَعِ، و مُستَعمِلِي الرَّأيِ المُختَرَعِ.[۲۳۳]

71. امام زين العابدين علیه السلام - در دعای مکارم الأخلاق -: بار الها! بر محمّد و آل او، درود فرست و مرا با زيورِ صالحان بيارای و با زينتِ پرهيزگاران، آذین کن: زينت دادگستر بودن و فرو خوردن خشم و خاموش کردن آتش [فتنه و دشمنی] و گِرد آوردن پراکندگان و اصلاح ميان مردمان و گسترش کارهای نيک و پوشاندن عيب (زشتی)، و نرمخويی و خاکساری و خوشرفتاری.… اينها را با [عطا کردنِ توفيقِ] مداومت بر طاعت و همراهی با جماعت و طرد بدعتگذاران و به کار گيرندگان آرای خودساخته [به جای دین]، برايم کامل گردان.

۱ / ۵: فَوائِدُ الجَماعَةِ

1 / ۵: بهرههای جماعت

۱ / ۵ - ۱: الرَّحمَةُ، البَرَکَةُ، القُوَّةُ، العِزُّ وَ الغَلَبَةُ فِي الدُّنیا

۱ / ۵ - ۱: رحمت، برکت، قدرت، عزّت و اقتدار، در دنیا

72. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: الجَماعَةُ رَحمَةٌ، وَ الفُرقَةُ عَذابٌ.[۲۳۴]

72. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: اتّحاد، رحمت است و پراکندگی، عذاب.

73. عنهصلی الله علیه و آله: الجَماعَةُ بَرَكَةٌ، وَ الفُرقَةُ عَذابٌ.[۲۳۵]

73. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: اتّحاد، برکت است و تفرقه، عذاب.

74. عنهصلی الله علیه و آله: يَدُ اللهِ مَعَ الجَماعَةِ.[۲۳۶]

74. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: دست خدا با جماعت است.

75. عنهصلی الله علیه و آله: إنَّ يَدَ اللهِ عَلَى الجَماعَةِ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ مَعَ مَن فارَقَ الجَماعَةَ يَركُضُ.[۲۳۷]

75. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: دست خدا بر سرِ جماعت است و شيطان، در کنار کسی که از جماعت [مسلمانان] جدا شود، میتازد.

76. الإمام عليّ علیه السلام: العَرَبُ اليَومَ و إن كانوا قَليلاً، فَهُم كَثيرونَ بِالإِسلامِ، عَزيزونَ بِالاِجتِماعِ.[۲۳۸]

76. امام علی علیه السلام: امروز عربها، اگر چه اندکاند، ولی به برکت اسلام، بسيارند و به سبب اتّحاد، نيرومندند.

77. عنه علیه السلام - في خُطبَةٍ لَهُ -: اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَكُم مِنَ المَثُلاتِ بِسوءِ الأَفعالِ و ذَميمِ الأَعمالِ، فَتَذَكَّروا فِي الخَيرِ وَ الشَّرِّ أحوالَهُم، وَ احذَروا أن تَكونوا أمثالَهُم.

فَإِذا تَفَكَّرتُم في تَفاوُتِ حالَيهِم، فَالزَموا كُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّةُ بِهِ شَأنَهُم، و زاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم، و مُدَّتِ العافِيَةُ بِهِ عَلَيهِم، وَ انقادَتِ النَّعمَةُ لَهُ مَعَهُم، و وَصَلَتِ الكَرامَةُ عَلَيهِ حَبلَهُم؛ مِنَ الاِجتِنابِ لِلفُرقَةِ، وَ اللُّزومِ لِلاُلفَةِ، وَ التَّحاضِّ عَلَيها وَ التَّواصي بِها. وَ اجتَنِبوا كُلَّ أمرٍ كَسَرَ فِقرَتَهُم، و  أَوهَنَ مُنَّتَهُم، مِن تَضاغُنِ القُلوبِ، و تَشاحُنِ الصُّدورِ، و تَدابُرِ النُّفوسِ، و تَخاذُلِ الأَيدي.

و تَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم، كَيفَ كانوا في حالِ التَّمحيصِ وَ البَلاءِ؟ أ لَم يَكونوا أثقَلَ الخَلائِقِ أعباءً، و أَجهَدَ العِبادِ بَلاءً، و أَضيَقَ أهلِ الدُّنيا حالاً؟ اِتَّخَذَتهُمُ الفَراعِنَةُ عَبيداً فَساموهُم سوءَ العَذابِ، و جَرَّعوهُمُ المُرارَ، فَلَم تَبرَحِ الحالُ بِهِم في ذُلِّ الهَلَكَةِ و قَهرِ الغَلَبَةِ، لا يَجِدونَ حيلَةً فِي امتِناعٍ، و لا سَبيلاً إلی دِفاعٍ، حَتّیٰ إذا رَأَى اللهُ سُبحانَهُ جِدَّ الصَّبرِ مِنهُم عَلَى الأَذیٰ في مَحَبَّتِهِ، وَ الاِحتِمالَ لِلمَكروهِ مِن خَوفِهِ، جَعَلَ لَهُم مِن مَضايِقِ البَلاءِ فَرَجاً، فَأَبدَلَهُمُ العِزَّ مَكانَ الذُّلِّ، وَ الأَمنَ مَكانَ الخَوفِ، فَصاروا مُلوكاً حُكّاماً، و أَئِمَّةً أعلاماً، و قَد بَلَغَتِ الكَرامَةُ مِنَ اللهِ لَهُم ما لَم تَذهَبِ الآمالُ إلَيهِ بِهِم.

فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ[۲۳۹] مُجتَمِعَةً، وَ الأَهواءُ مُؤتَلِفَةً، وَ القُلوبُ مُعتَدِلَةً، وَ الأَيدي مُترادِفَةً، وَ السُّيوفُ مُتَناصِرَةً، وَ البَصائِرُ نافِذَةً، وَ العَزائِمُ واحِدَةً. أ لَمْ يَكونوا أرباباً[۲۴۰] في أقطارِ الأَرَضينَ، و مُلوكاً عَلیٰ رِقابِ العالَمينَ؟ فَانظُروا إلیٰ ما صاروا إلَيهِ في آخِرِ اُمورِهِم، حينَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ، و تَشَتَّتَتِ الاُلفَةُ، وَ اختَلَفَتِ الكَلِمَةُ وَ الأَفئِدَةُ، و تَشَعَّبوا مُختَلِفينَ، و تَفَرَّقوا مُتَحارِبينَ، قَد خَلَعَ اللهُ عَنهُم لِباسَ كَرامَتِهِ، و سَلَبَهُم غَضارَةَ[۲۴۱] نِعمَتِهِ، و بَقِيَ قَصَصُ أخبارِهِم فيكُم عِبَراً لِلمُعتَبِرينَ.

فَاعتَبِروا بِحالِ وُلدِ إسماعيلَ و بَني إسحاقَ و بَني إسرائيلَ علیهم السلام، فَما أشَدَّ اعتِدالَ الأَحوالِ، و أَقرَبَ اشتِباهَ الأَمثالِ. تَأَمَّلوا أمرَهُم في حالِ تَشَتُّتِهِم و تَفَرُّقِهِم، لَيالِيَ كانَتِ الأَكاسِرَةُ وَ القَياصِرَةُ أرباباً لَهُم، يَحتازُونَهم[۲۴۲] عَن ريفِ الآفاقِ، و بَحرِ العِراقِ، و خُضرَةِ الدُّنيا، إلیٰ مَنابَتِ الشّيحِ[۲۴۳]، و مَهافِي الرّيحِ، و نَكَدِ المَعاشِ.

فَتَرَكوهُم عالَةً مَساكينَ إخوانَ دَبَرٍ و وَبَرٍ[۲۴۴]، أذَلَّ الاُمَمِ داراً، و أَجدَبَهُم قَراراً، لا يَأوونَ إلیٰ جَناحِ دَعوَةٍ يَعتَصِمونَ بِها، و لا إلیٰ ظِلِّ اُلفَةٍ يَعتَمِدونَ عَلیٰ عِزِّها، فَالأَحوالُ مُضطَرِبَةٌ، وَ الأَيدي مُختَلِفَةٌ، وَ الكَثرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ، في بَلاءِ أزلٍ، و أَطباقِ جَهلٍ[۲۴۵]؛ مِن بَناتٍ مَوؤُودَةٍ، و أَصنامٍ مَعبودَةٍ، و أَرحامٍ مَقطوعَةٍ، و غاراتٍ مَشنونَةٍ.

فَانظُروا إلی مَواقِعِ نِعَمِ اللهِ عَلَيهِم حينَ بَعَثَ إلَيهِم رَسولاً، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُم، و جَمَعَ عَلیٰ دَعوَتِهِ اُلفَتَهُم، كَيفَ نَشَرَتِ النَّعمَةُ عَلَيهِم جَناحَ كَرامَتِها، و أَسالَت لَهُم جَداوِلَ نَعيمِها، وَ التَفَّتِ المِلَّةُ بِهِم في عَوائِدِ بَرَكَتِها، فَأَصبَحوا في نِعمَتِها غَرِقينَ، و عَن خُضرَةِ عَيشِها فَكِهينَ[۲۴۶]، قَد تَرَبَّعَتِ الأُمورُ بِهِم، في ظِلِّ سُلطانٍ قاهِرٍ، و آوَتهُمُ الحالُ إلی كَنَفِ عِزٍّ غالِبٍ، و تَعَطَّفَتِ الاُمورُ عَلَيهِم في ذُری مُلكٍ ثابِتٍ، فَهُم حُكّامٌ عَلَى العالَمينَ، و مُلوكٌ في أطرافِ الأَرَضينَ، يَملِكونَ الأُمورَ عَلیٰ مَن كانَ يَملِكُها عَلَيهِم، و يُمضونَ الأَحكامَ فيمَن كانَ يُمضيها فيهِم، لا تُغمَزُ لَهُم قَناةٌ، و لا تُقرَعُ لَهُم صَفاةٌ.

ألا و إنَّكُم قَد نَفَضتُم أيدِيَكُم مِن حَبلِ الطّاعَةِ، و ثَلَمتُم حِصنَ اللهِ المَضروبَ عَلَيكُم بِأَحكامِ الجاهِلِيَّةِ، فَإِنَّ اللهَ سُبحانَهُ قَدِ امتَنَّ عَلیٰ جَماعَةِ هٰذِهِ الاُمَّةِ فيما عَقَدَ بَينَهُم مِن حَبلِ هٰذِهِ الاُلفَةِ الَّتي يَنتَقِلونَ في ظِلِّها و يَأْوونَ إلیٰ كَنَفِها، بِنِعمَةٍ لا يَعرِفُ أحَدٌ مِنَ المَخلوقينَ لَها قيمَةً؛ لَأنَّها أرجَحُ مِن كُلِّ ثَمَنٍ، و أجَلُّ مِن كُلِّ خَطَرٍ.

وَ اعلَموا أنَّكُم صِرتُم بَعدَ الهِجرَةِ أعراباً، و بَعدَ المُوالاةِ أحزاباً، ما تَتَعَلَّقونَ مِنَ الإِسلامِ إلّ بِاسمِهِ، و لا تَعرِفونَ مِنَ الإِيمانِ إلّا رَسمَهُ، تَقولونَ: النّارَ و لَا العارَ، كَأَنَّكُم تُريدونَ أن تُكفِئُوا الإِسلامَ عَلیٰ وَجهِهِ، انتِهاكاً لِحَريمِهِ، و نَقضاً لِميثاقِهِ الَّذي وَ ضَعَهُ اللهُ لَكُم حَرَماً في أرضِهِ و أَمناً بَينَ خَلقِهِ.[۲۴۷]

77. امام علی علیه السلام - در يکی از خطبههايش -: از کيفرهايی که بر اثر کردارهای بد و اعمال نکوهيده، بر امّتهای پيش از شما فرود آمد، حذر کنيد و در نيک و بد (خوشی و ناخوشی)، همواره، حال و روز آنان را به ياد داشته باشيد و بترسيد از اين که به سرنوشت آنها گرفتار آييد.

و چون در تفاوت احوالِ [نيک و بد] آنان انديشيديد، چيزی را انتخاب کنيد که آنان به سبب آن، به عزّت رسيدند و [به سبب آن،] دشمنان از آنان دور گشتند و دوران امنيّتشان به درازا کشيد و نعمتها در اختيارشان قرار گرفت و به برکت آن، رشتۀ پيوند در ميانشان برقرار گشت؛ کارهايی چون: اجتناب از تفرقه، چنگ زدن به رشتۀ الفت و همدلی و ترغيب و توصيۀ يکديگر به اين کار. همچنین از هر کاری که کمر آنان را شکست و توانشان را سست کرد، دوری کنيد؛ کارهايی چون: کينهورزی دلها، دشمنی سينهها، پشت کردن افراد به يکديگر و دست کشیدن از ياری یکدیگر.

نيز در احوال مٶمنان گذشته که پيش از شما بودند، انديشه کنيد که در هنگام رنج و آزمايش [الهی]، چگونه بودند؟ آيا نه اين است که از همۀ مردمان، گرانبارتر بودند و از همۀ بندگان، بلاکشتر و از همۀ مردم دنيا در تنگناتر؟ فرعونها، آنان را به بندگی گرفتند و بدترين شکنجهها را بر سرشان آوردند و مرارتها به آنان چشانيدند. پيوسته، در ذلّتِ هلاکت به سر میبردند و هماره، مغلوب بودند. نه چارهای بر جلوگيری میيافتند و نه راهی برای دفاع، تا آن که خداوند سبحان، چون ديد که چگونه در راه محبّت او بر آزارها شکيبايی میکنند و از بيم او ناملايمات را به جان میخرند، آنان را از تنگناهای بلا، رهايی بخشيد و خواری آنان را به عزّت و ترس [و ناامنی] آنان را به امنيّت، مبدّل ساخت و پس از آن، بر سرير پادشاهی و فرمانروايی نشستند و پيشوايانی بلندمرتبه گشتند و لطف خداوند، چنان شامل حال آنان شد که تصوّرش را هم نمیکردند.

پس بنگريد که چه وضعی داشتند، آن گاه که جمعشان متّحد بود، و خواستهايشان سازوار، و دلها يکی، و دستها در کنار هم، و شمشيرها هميار، و نگاهها نافذ، و تصميمها يک سان. آيا نه اين است که اربابان جهان و فرمانروای عالميان شدند؟ و باز بنگريد که در پايان کارشان، به چه سرنوشتی دچار شدند، آن گاه که ميانشان تفرقه افتاد و همبستگی، به پراکندگی گراييد و سخنها و دلها، ناهمساز شدند و به گروههای ناسازگار، تقسيم شدند و دسته دسته گشتند و با يکديگر، به جنگ و ستيز برخاستند. در اين هنگام، خداوند، جامۀ ارجمندی را از تن آنان برون کرد و خوشی نعمت هايش را از آنان گرفت و سرگذشت آنان، در ميان شما مانْد تا درس عبرتی باشد برای آنان که اهل عبرتاند.

پس، از احوال فرزندان اسماعيل و پسران اسحاق و پسران اسرائيل (یعقوب) - که سلام بر آنان باد - عبرت بگيريد که سرگذشتها، سخت همساناند و نمونهها، بس شبيه هماند.

در وضع آنان، به گاه تشتّت و پراکندگیشان، تأمّل کنيد؛ روزگارانِ سياهی که کسراها و قيصرها، ارباب آنان بودند و آنان را از سرزمينهای آباد و دريای عراق[۲۴۸] و مَرغزارهای عالم، به سرزمينهايی که رويشگاه دِرَمْنه[۲۴۹] بود و بادهای تند میوزيد و زندگی در آنها سخت بود،[۲۵۰] بيرون راندند و به صورت مشتی تهیدست شترچران، رهايشان کردند. در محقّرترين سراها و بی آب و علف ترينِ سرزمينها به سر میبردند؛ نه آغوش دعوتی بود که در آن بيارمند و نه سايه الفتی که با تکيه به آن، عزّت يابند. اوضاع، پريشان بود و دستها ناهميار و جماعات، پراکنده. در رنجی سخت، و نادانیهای چندلایه همچون: زنده به گور کردن دختران و پرستيدن بُتها و قطع پيوندهای خويشاوندی و جنگها و غارتگریها به سر میبردند.

و پس از آن، به نعمتهايی که خداوند ارزانیشان داشت، بنگريد، آن گاه که پيامبری به سوی آنان فرستاد و همگی را به پيروی از آيين او در آورد و با دعوتش، آنان را الفت (همبستگی) بخشيد. [بنگريد که] چگونه اين نعمت، بال کرامت خويش را بر سرِ آنان گسترد و جويبارهای نعمتش را برايشان جاری ساخت و به لطف اين آيين (اسلام) و وفور نعمتهايش، آنان را از هر سو در ميان گرفت و غرق در نعمتهايش شدند و زندگیای خوش و شادان يافتند. کارهايشان، در سايۀ يک قدرت قاهر، سامان يافت و قدرتی شکستناپذير گرفتند و امور آنان، تحت حکومتی پايدار در آمد. پس، زمامداران جهان و پادشاهان روی زمين شدند. زمامدار امور کسانی گشتند که پيشتر، زمام امورشان در دست آنان بود و بر کسانی حکمران شدند که پيشتر بر آنها حکم میراندند. ديگر نه نيزهای برايشان فشرده میشود و نه سنگی به سويشان پرتاب.[۲۵۱]

امّا اينک، شما از ريسمان طاعت [حق]، دست کشيدهايد و با [زنده کردن] احکام جاهلی، در دژی که خداوند بر گِرد شما زده است، شکاف انداختهاید، در حالی که خداوند سبحان، بر جماعتِ اين امّت، منّت نهاد و اين رشتۀ الفت (همبستگی) را که در سايۀ آن زندگی میکنند و در پناه آن میآرمند، ميانشان ايجاد کرد و اين، نعمتی است که هيچ يک از آفريدگان نمیتواند برايش قيمتی تعيين کند؛ چرا که از هر بهايی، فزونتر و از هر مهمّی، مهمتر است.

بدانيد که شما پس از هجرت، باديهنشين شدهايد و پس از همدلی، گروه گروه گشتهايد و از اسلام، تنها به نام آن چسبيدهايد و از ايمان، فقط ظاهرش را میشناسيد. میگوييد: «[رفتن به] آتش، آری؛ امّا [پذيرفتن] ننگ، نَه!». گويی میخواهيد اسلام را با دريدن پردۀ حرمتِ آن و شکستن پيمانش - که خداوند، آن را پناهگاه شما در زمين و جايگاه امنی برای خلايق قرار داده است -، وارون سازید!

۱ / ۵ - ۲: بُحبوحَةُ الجَنَّةِ فِي الآخِرَةِ

۱ / ۵ - ۲: قلب بهشت، در آخرت

78. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: مَن أرادَ مِنكُم أن يَنالَ بُحبوحَةَ[۲۵۲] الجَنَّةِ فَليَلزَمِ الجَماعَةَ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ مَعَ الواحِدِ، و هُوَ مِنَ الاِثنَينِ أبعَدُ.[۲۵۳]

78. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس از شما میخواهد جایش در قلب (وسط) بهشت باشد، باید همراه جماعت باشد؛ زيرا کسی که تک باشد، شيطان با اوست و هر گاه دو نفر باشند، شيطان، از آنها قدری دورتر میشود.

۱ / ۶: أدَبُ التَّعایُشِ مَعَ الجَماعَةِ

۱ / ۶: آداب همزیستی با جماعت

الکتاب

(يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْمِنْذَكَرٍ وَ أُنْثىوَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ).[۲۵۴]

(اى مردم! ما بودیم که شما را از مرد و زنى آفريديم، و شما را به صورت اقوام و قبايل در آورديم تا يكديگر را بشناسيد. همانا ارجمندترينِ شما نزد خدا، پرهيزگارترينِ شماست. همانا خداوند، داناىِ آگاه است).

(لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْشِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).[۲۵۵]

(براى هر يک از شما (امّتها) شريعت و راه روشنى قرار دادهايم، در حالی که خدا اگر مىخواست، شما را يک امّت قرار مىداد؛ ولى [چنین نکرد] تا شما را در آنچه به شما داده است، بيازمايد. پس در كارهاى نيك، بر يكديگر پيشى بگيريد. بازگشت [همه] شما به سوى خداست. آن گاه، در بارۀ آنچه در آن اختلاف مىكرديد، آگاهتان خواهد كرد).

(وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا).[۲۵۶]

(و به کسی که نزد شما اظهار مسلمانی میکند، نگویید: تو مؤمن نیستی).

(وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا).[۲۵۷]

(و به بندگانم بگو که همیشه بهترین سخن را بر زبان آورند؛ زیرا شیطان در میان آنان نزاع (جدایی) میافکند، و البته شیطان، همواره برای انسان، دشمنی آشکار است).

(وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ * وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ * وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ * وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).[۲۵۸]

(و سخن چه کسی بهتر از آن کس که به سوی خدا فرا خواند و گفت: «من از تسلیم شدگان خدا هستم»؟ * و نیکی و بدی، یکسان نیست. همیشه بدی را به بهترین شکل [رفتار و گفتار]، پاسخ بده، تا آن کس که میان تو و او دشمنی است، چنان شود که گویی دوست نزدیک توست. * امّا جز صابران، کسی به این [جایگاه بلند]، دست نمییابد و جز کسانی که بهرهای بزرگ [از جانب خدا] دارند، کسی به این [جایگاه بلند] نمیرسد. * پس اگر وسوسهای از جانب شیطان، تو را برانگیخت [که چنین نکنی]، به خدا پناه ببر؛ چرا که او شنوای داناست).

الحدیث

۱ / ۶ - ۱: حُسنُ القَولِ مَعَهُم

۱ / ۶-۱: نیکو سخن گفتن با آنها

79. الامام الصادق علیه السلام - في قَولِه تَعالی: (قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا)[۲۵۹] -:

قولوا لِلنّاسِ کُلَّهِم حُسناً، مُؤمِنِهم و مُخالِفِهِم، أمَّا المُؤمِنونَ فَیَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ و بِشرَهُ؛ و أَمَّا المُخالِفونَ بِالمُداراةِ، لِاجتِذابِهِم إلَی الإیمانِ، فَإن یَیأَس مِن ذلِكَ یَکُفَّ شُرورَهُم عَن نَفسِهِ، و عَن إخوانِهِ المُؤمِنینَ.[۲۶۰]

79. امام صادق علیه السلام - در بارۀ اين سخن خداوند متعال: (و با مردم، نيکو سخن بگوييد)-:

[يعنى] با همۀ مردم، چه مؤمن [به مذهبتان] و چه مخالف، نيکو سخن بگوييد. [انسان، بايد] با مؤمنان، گشاده رو و خوشرو باشد و با مخالفان، به مدارا سخن بگويد تا آنها را به ايمانْ جذب كند؛ و اگر از اين کارْ مأيوس شد، [دست کم] شرّ آنها را از خود و برادران مؤمن خود، باز دارد.

راجع: ص ۱۹۲ ح ۷۰.

ر. ک: ص ۱۹۲ ح ۷۰.

۱ / ۶ - ۲: البِشرُ في وَجهِهم

۱ / ۶ - ۲: خوشرویی با آنها

80. فاطمة علیها السلام: البِشرُ فيوَجهِالمُؤمِنِيوجِبُ لِصاحِبِهِ الجَنَّةَ، وَ البِشرُ في وَجهِ المُعانِدِ المُعادي يَقي صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ.[۲۶۱]

80. فاطمه علیها السلام: خوشرويى با مؤمن، بهشت را بر شخص خوش‌رو واجب مىگردانَد و خوشرويى با خيرهسرِ كينهتوز، خوش‌رویی کننده را از عذاب آتش [دوزخ]، حفظ مىكند.

81. الامام الباقر علیه السلام: مَنأطابَالكَلامَ مَعَ مُوافِقيهِ لِيُؤنِسَهُم، و بَسَطَ وَجهَهُ لِمُخالِفيهِ لِيَأمَنَهُمعَلىٰنَفسِهِ وإخوانِهِ، فَقَد حَوىٰمِنَ الخَيرِ وَ الدَّرَجاتِ العالِيَةِ عِندَ اللَّهِ ما لا يُغادِرُ قَدرَهُ غَيرُهُ.[۲۶۲]

81. امام باقر علیه السلام: هر كس با موافقانش خوشگفتار باشد تا با آنان، انس و الفت بگيرد، و با مخالفانش گشادهرو باشد تا خود و برادرانش را از گزند ايشان در امان بدارد، یقیناً، به چنان خیری و چنان درجات بلندى نزد خدا نائل آمده است كه اندازه آنها را جز خدا كسى نمىداند.

۱ / ۶ - ۳: الصَّلاةُ مَعَهُم

۱ / ۶ - ۳: نماز گزاردن با آنها

82. الامام الصادق علیه السلام: مَنْ صَلّىمَعَهُم فِي الصَّفِّ الأَوَّلِ، كَانَ كَمَن صَلّىخَلفَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.[۲۶۳]

82. امام صادق علیه السلام: هر کس در صف اوّل، پشت سر آنان (مسلمانان غیرشیعه) نماز بخواند، همچون کسی است که پشت سر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نماز خوانده باشد.

83. عنه علیه السلام: عَلَیکُم بِالصَّلَاةِ فِي المَسَاجِدِ، وَ حُسنِ الجِوَاݢݢرِ لِلنَّاسِ، وَ إِقَامَةِ الشَّهادَةِ، وَ حُضُورِ الجَنائِزِ. إِنَّهُ لا بُدَّ لکُم مِنَ النّاسِ. إِنَّ أَحَداً لَا یَستَغني عَنِ النّاسِ حَیاتَهُ، وَ النّاسُ لَا بُدَّ لِبَعضِهِم مِن بَعضٍ.[۲۶۴]

83. امام صادق علیه السلام: بر شما باد به نماز گزاردن در مساجد [به جماعت]، و خوب همسایهداری کردن با این مردم (/ مردمی که بر مذهب شما نیستند)، و شهادت دادن، و حاضر شدن بر جنازهها. به راستی که شما ناچارید از زیستن با این مردم. به راستی که کسی نیست که تا زنده است، از مردم، بینیاز باشد، و مردم، ناچار باید با یکدیگر بسازند (همزیستی کنند).

۱ / ۶ - ۴: النَّصیحَةُ لَهُم

۱ / ۶ - ۴: خیرخواهی برای آنها

84. رسول الله صلی الله علیه و آله: مَن لم يَهتَمَّ بِأمرِ المُسلِمينَ فلَيسَ مِنهُم، و مَن لَم يُصبِح و يُمسِ ناصِحاً لِلهِو لِرَسولِهِو لِكِتابِهِ و لِإمامِهِ و لِعامَّةِ المُسلِمينَ فَلَيسَ مِنهُم.[۲۶۵]

84. پیامبر خدا علیه السلام: هر كه به كار مسلمانان اهتمام نورزد، از آنان نيست و هر كه صبح و شام، خيرخواه خدا و پیامبرش و کتابش و [خیرخواه] پیشوای خویش و تودۀ مسلمانان نباشد، از آنان نيست.

85. عنه صلی الله علیه و آله: أحَبُّ المُؤمِنَينَ إلَى اللّهِ مَننَصَبَنَفسَهُفيطاعَةِ اللّهِ، و نَصَحَ لِاُمَّةِ نَبِيِّهِ، و تَفَكَّرَ في عُيوبِهِ، و أبصَرَ و عَقَلَ و عَمِلَ.[۲۶۶]

85. پیامبر خدا علیه السلام: محبوبترينِ مؤمنان در نزد خداوند متعال، كسى است كه در راه فرمانبرى از خدا بكوشد، خيرخواه امّت پيامبرش باشد، در عيبهايش بينديشد، و بينا گردد و خِرد ورزد و عمل كند.

۱ / ۶ - ۵: الاعتمادُ عَلَیهِم فیما یُحسِنونَ

۱ / ۶ - ۵: اعتماد به آنها در کارهایی که بَلدند

86. المحاسن عن مروان: قَالَ لِي عَبدُ اللَّهِ بنُ أَبي عَبدِ اللَّهِ علیه السلام: اِشتَرِ لي غُلاماً عارِفاً لِهٰذَا الأَمرِ يَقُومُ في ضَيعَتي يَكُونُ فِيها. قَالَ: فَقالَ أَبو الحَسَنِ علیه السلام: «صَلاحُهُ لِنَفسِهِ، وَ لكِنِ اشتَرِ لَهُ مَملُوكاً قَوِيّاً يَكُونُ في ضَيعَتِهِ»... فَقَالَ: اشتَرِ مَا يَقُولُ لَكَ.[۲۶۷]

86. المحاسن - به نقل از مروان -: عبد اللّٰه پسر امام صادق علیه السلام به من گفت: برایم غلامی خریداری کن که شیعۀ اهل بیت علیهم السلام باشد و کارهای باغ مرا انجام دهد و همانجا هم بمانَد. امام کاظم علیه السلام [که شاهد این گفتگو بود] فرمود: «هر چه برادرم صلاح بداند! امّا [اگر از من پرسیده بودی، میگفتم:] برایش بردهای توانمند بخر که کار باغش را [خوب] انجام دهد». عبد اللّٰه گفت: همان را که برادرم میگوید، برایم بخر.

۱ / ۶ - ۶: أداءُ أماناتِهِم

۱ / ۶ - ۶: باز گرداندن امانتهایشان

87. الإمام الصادق علیه السلام - لِزَیدٍ الشَّحّامِ -: اِقرَأ عَلیٰ مَن تَریٰ أنَّهُ یُطیعُني مِنهُم و یَأخُذُ بِقَولِي السَّلامَ، و اُوصیکُم بِتَقوَی اللهِ عزّ و جلّ، وَ الوَرَعِ في دینِکُم وَ الاجتِهادِ للهِ، و صِدقِ الحَدیثِ، و أداءِ الأَمانَةِ، و طولِ السُّجودِ، و حُسنِ الجِوارِ، فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ علیه السلام. أدُّوا الأمانَةَ إلی مَنِ ائتَمَنَکُم عَلَیها بَرّاً أو فاجِراً؛ فَإِنَّ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله کانَ یَأمُرُ بِأَداءِ الخَیطِ وَ المِخیَطِ. صِلوا عَشائِرَکُم، وَ اشهَدوا جَنائِزَهُم، و عوددوا مَرضاهُم، و أَدّوا حًقوقَهُم؛ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنکُم إذا وَرَعَ في دینِهِ، و صَدَقَ الحَدیثَ، و أدَّی الأمانَةَ، و حَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ النّاسِ، قیلَ: هذا جَعفَرِيٌّ، فَیَسُرُّني ذلِكَ، و یَدخُلُ عَلَيَّ مِنهُ السُّرورُ، و قیلَ: هذا أدَبُ جَعفَرٍ. و إذا کانَ عَلی غَیرِ ذلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلاؤُهُ و عارُهُ، و قیلَ: هذا أدَبُ جَعفَرٍ. فَوَ اللهِ لَحَدَّثَني أبي علیه السلام أنَّ الرَّجُلُ کانَ یَکونُ فِي القَبیلَةِ مِن شیعَةِ عَلِيًّ علیه السلام فَیَکونُ زَینَها، آداهُم لِلأَمانَةِ، و أقضاهُم لِلحُقوقِ، و أصدَقَهُم لِلحَدیثِ، إلَیهِ وَصیاهُم و وَدائِعُهُم، تُسأَلُ العَشیرَةُ عَنهُ فَتَقولُ: مَن مِثلُ فُلانٍ؟ إنَّهُ لَآدانا لِلأَمانَةِ، و أصدَقُنا لِلحَدیثِ.[۲۶۸]

87. امام صادق علیه السلام - به زید شَحّام -: به هر کسی از مردم که میبینی پیرو من است و به گفتۀ من عمل میکند، سلام برسان و [بگو] من شما را سفارش میکنم به پَروا کردن از خدای عزّ و جلّ، و پارسایی در دینتان، و کوشش در راه خدا، و راستگویی، و بازگرداندن امانت (مسئولیتپذیری)، و طولانی کردن سجده، و همسایهداری شایسته؛ چرا که محمد صلی الله علیه و آله همین فرمانها را آورد.

هر کس به شما امانتی سپرد، به او باز گردانید، درستکار باشد یا بدکار؛ زیرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمان میداد که نخ و سوزن را [نیز] به صاحبش باز گردانید.

با قوم خود [که بر مذهب شما نیستند]، پیوند داشته باشید، و بر جنازۀ مردههایشان حاضر شوید، و از بیمارانشان عیادت کنید، و حقوق آنها را بپردازید (/ به جای آورید)؛ چرا که هر گاه یکی از شما در دینش پارسا باشد، و راست بگوید، و امانت را باز گردانَد، و اخلاقش را با مردمْ نیکو سازد، میگویند: «این، جعفری است (پیرو جعفر بن محمّد است)»، که چنین اتّفاقی مرا شاد میکند و شادیای از آن به من میرسد، و میگویند: «این، تربیت جعفر بن محمّد است». حالا اگر غیر از این باشد، مصیبت و ننگش به من میرسد، و میگویند: «این، تربیت جعفر بن محمّد است!».

به خدا سوگند، پدرم برایم نقل کرد که گاه میشد مردی [تنها] از شیعیان علی علیه السلام در قبیلهای بود و مایۀ مباهات آن قبیله شمرده میشد؛ بهترینِ آنها در باز گرداندن امانت بود؛ مراعات کنندهتر از همه در حقوق [دیگران] بود؛ راستگوترین آنها بود؛ کار وصیّتها و سپردههای قبیله به او ختم میشد، و چون از آن قبیله در بارهاش میپرسیدی، میگفتند: «مگر مثل او هم پیدا میشود؟! به راستی، امانتدارترینِ ما و راستگوترین ما، اوست».

88. تهذيب الأحكام عن محمّد بن عليّ الحلبيّ: استَودَعَنيرَجُلٌمِنمَواليبَني مَروانَ ألفَ دينارٍ، فَغابَ و لَم أدرِ ما أصنَعُ بِالدَّنانيرِ، فَأَتَيتُ أبا عَبدِ اللَّهِ علیه السلام فَذَكَرتُ ذلِكَ لَهُ، و قُلتُ: أنتَ أحَقُّ بِها.

فَقالَ: لا، إنَّ أبي علیه السلام كانَ يَقولُ: إنَّما نَحنُ فيهِم بِمَنزِلَةِ هُدنَةٍ، نُؤَدّي أماناتِهِم، و نَرُدُّ ضالَّتَهُم، و نُقيمُ الشَّهادَةَ لَهُم و عَلَيهِم، فَإِذا تَفَرَّقَتِ الأَهواءُ لَم يَسَع أحَداً[۲۶۹] المُقامُ.[۲۷۰]

88. تهذیب الأحکام - به نقل از محمّد بن علی حلبی -: مردی از طرفداران مروانیان، هزار دینار به من امانت سپرد؛ امّا ناپدید شد. من مانده بودم که با آن دینارها چه کنم. نزد امام صادق علیه السلام رفتم و داستان را برای ایشان تعریف کردم و گفتم: شما به این پول، سزاوارترید.

فرمود: «نه! پدرم همیشه میفرمود: ما در میان آنها، در موقعیّت مصالحه (پیمان صلح و سازش) هستیم. امانتهایشان را پس میدهیم، گمشدهشان را بر میگردانیم، لَه و علیه آنها [بر پایۀ صدق و عدلْ] شهادت میدهیم؛ زیرا اگر چند دستگی پیش آید، جایی برای هیچ کس نمیمانَد».

۱ / ۶ - ۷: تَجَشُّمُ عَقیدَتِهِم و مُخالَفَتِهِم

۱ / ۶ - ۷: تحمّل عقاید آنها و مخالفتهایشان

89. السنن الكبرى عن كثير بن نَمِر: بَينا أنَا في الجُمُعَةِ و عَليٌّ علیه السلام عَلَى المِنبَرِ، إذ قامَ رَجُلٌ فَقالَ: لا حُكمَ إلّا لِلهِ. ثُمَّ قامَ آخَرُ فَقالَ: لا حُكمَ إلّا لِلهِ، ثُمَّ قاموا مِن نَواحِي المَسجِدِ، فَأَشارَ إلَيهِم عَليٌّ علیه السلام بِيَدِهِ: «اجلِسوا! نَعَم لا حُكمَ إلّا لِلهِ، كَلِمَةٌ يُبتَغى بِها باطِلٌ، حُكمَ اللّهِ نَنظُرُ فيكُم، ألا إنَّ لَكُم عِندي ثَلاثَ خِصالٍ: ما كُنتُم مَعَنا لا نَمنَعُكُم مَساجِدَ اللّهِ أن تَذكُرُوا فيهَا اسمَ اللّهِ، و لا نَمنَعُكُم فَيئاً ما كانَت أيديكُممَعَأيدينا، و لا نُقاتِلُكُم حَتّى تُقاتِلوا». ثُمَّ أخَذَ في خُطبَتِهِ.[۲۷۱]

89. السنن الكبرى - به نقل از كثير بن نَمِر -: در حالى كه در نماز جمعه بودم و على علیه السلام بر منبر بود، [دیدم] مردى به پا خاست و گفت: «حكمرانى، جز براى خداوند نيست!». مردى ديگر هم به پا خاست و گفت: «حکمرانی، جز برای خدا نیست!». آنگاه خوارج از گوشههاى مسجد، به پا خاستند. على علیه السلام با دست به آنان اشاره كرد كه بنشينند! [و فرمود:] «آرى! حکمرانی، جز برای خدا نیست. این سخنى است كه از آن، باطلی طلب مىشود. بر پايۀ حكم خداوند به شما مىنگريم. بدانيد كه شما نزد من، سه حق دارید: تا زمانى كه با ما هستيد، شما را از مساجد خداوند باز نداريم كه در آن، نام خدا را بر زبان آوريد؛ و تا زمانى كه دستان شما با دستان ماست، شما را از ثروتهاىعمومى محروم نسازيم؛ و [سوم، اینکه] با شما پيكار نكنيم، مگر آنكه [شروع به] پیکار كنيد». آنگاه به ادامۀ خطبهاش پرداخت.

90. الامام الباقر علیه السلام: إنَّ عَلِيّاً علیه السلام لَم يَكُن يَنسُبُ أَحَداً مِنأَهلِحَربِهِإِلَى الشِّركِ وَ لا إِلَى النِّفَاقِ، وَ لَكِنَّهُ كَانَ يَقُولُ: «هُم إِخوَانُنا بَغَوا عَلَينا».[۲۷۲]

90. امام باقر علیه السلام: به راستی، علی علیه السلام چنین بود که هیچ یک از آنهایی را که با او جنگیدند، به شرک و نفاق، منتسب نمیکرد؛ بلکه همیشه میگفت: «اینها برادران [دینی] ما هستند که بر ما شوریدهاند».

91. المحاسن عن أبي بَكرٍ الحَضرَميّ: قالَ عَلقَمَةُ أخي لِأبي جَعفَرٍ علیه السلام: إنَّ أبا بَكرٍ قالَ: يُقاتَلُ النّاسُ في عَليٍّ. فَقالَ لي أبو جَعفَرٍ علیه السلام: «إنّي أراكَ لَو سَمِعتَ إنساناً يَشتِمُ عَليّاً فاستَطَعتَ أن تَقطَعَ أنفَهُ فَعَلتَ!». قُلتُ: نَعَم. قالَ: «فَلا تَفعَل!... إنّي لَأَسمَعُ الرَّجُلَ يَسُبُّ عَليّاً و أستَتِرُ مِنهُ بِالسّارِيَةِ، فَإذا فَرَغَأتَيتُهُفَصافَحتُهُ».[۲۷۳]

91. المحاسن - به نقل از ابوبکر حَضرَمی -: برادرم علقمه به امام باقر علیه السلام گفت: [برادرم] ابوبكر مىگويد: به خاطر على علیه السلام با مردم بايد جنگيد. امام باقر علیه السلام به من فرمود: «تو را این طور میبینم که اگر بشنوى كسى على علیه السلام را دشنام مىدهد و تو بتوانى بينى او را قطع كنى، اين كار را مىكنى». گفتم: آرى. حضرت فرمود: «اين كار را مكن!.… من گاهی میشنوم که كسى به على ناسزا مىگويد و در پناه ستونى از او پنهان مىشوم و چون ناسزاگویی هايش تمام شد، پيش او مىروم و با وى دست مىدهم».

92. المَحاسن عن ابنِ مِسكانَ قالَ لي أبو عَبدِ اللهِ علیه السلام:‌ «إِنِّي لَأَحسَبُكَإِذَا شُتِمَ عَليٌّ بَينَ يَدَيكَ لَو تَستَطِيعُ أَن تَأكُلَ أَنفَ شاتِمِهِ لَفَعَلتَ». فَقُلتُ: إي وَ اللَّهِ جُعِلتُ فِداكَ! إِنّي لَهكَذا وَ أَهلُ بَيتي. فقالَ لی: «فَلا تَفعَل فَوَ اللَّهِ لَرُبَّما سَمِعتُ مَن يَشتِمُ عَليّاً علیه السلام وَ ما بَيني وَ بَينَهُ إِلَّا اسطُوانَةٌ، فَأَستَتِرُ بِهَا، فَإِذا فَرَغتُ مِن صَلاتيفَأَمُرُّ بِهِ، فَأُسَلِّمُ عَلَيهِ وَ أُصافِحُهُ».[۲۷۴]

92. المحاسن - به نقل از ابن مِسکان -: امام صادق علیه السلام فرمود: «من میدانم که تو، وقتی علی علیه السلام را در برابرت دشنام دهند، اگر بتوانی بینی دشنام دهنده را بجَوی، این کار را خواهی کرد». گفتم: آری به خدا، قربانت شوم! من چنینم و خاندانم نیز چنین اند. به من فرمود: «چنین مکن! به خدا، بسا که شنیدم کسی علی علیه السلام را دشنام میداد و میان من و او جز ستونی نبود و خود را بدان پنهان میکردم و چون از نمازم فارغ میشدم، بر او میگذشتم و به او سلام میکردم و با او دست میدادم».

93. کتاب مَن لایَحضُرُهُ الفَقیه - عَنْ سَلمیٰ -: كُنتُ عِندَ أَبِي عَبدِ اللّهِ علیه السلام حِينَ حَضَرَتهُ الوَفاةُ، فَأُغمِيَ عَلَيهِ، فَلَمّا أَفاقَ قالَ: «أَعطُوا الحَسَنَ بنَ عَلِيِّ بنِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ - و هُوَ الأَفطَسُ - سَبعينَ ديناراً». قُلتُ: أ تُعطي رَجُلًا حَمَلَ عَلَيكَ بِالشَّفرَةِ؟![۲۷۵] قالَ: «وَيحَكِ! أ ما تَقرَءينَ القُرآنَ؟». قُلتُ: بَلىٰ. قالَ: «أ ما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عزّ و جلّ: (الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ)؟[۲۷۶]».[۲۷۷]

93. کتابُ مَن لا یَحضَرُهُ الفَقیه - به نقل از سَلمیٰ (کنیز خانوادۀ امام صادق علیه السلام)-: در وقت احتضار امام صادق علیه السلام نزد ایشان بودم. یک بار که از هوش رفته بودند، همین که به هوش آمدند، فرمودند: «به حسن بن علی بن زین العابدین علیه السلام - که مشهور است به اَفطَس (پَهنْبینی) - [از اموال من] هفتاد دینار بدهید».

گفتم: به کسی عطا میکنی که به روی تو قَمه کشید (میخواست تو را بکُشد)؟!

فرمود: «وای بر تو! آیا قرآن نمیخوانی؟». گفتم: چرا.

فرمود: آیا نشنیدهای سخن خدای عزّ و جلّ را که میفرماید: (و [از جملۀ خردمندان اند] کسانی که به هر جا خدا فرمانِ پیوند داده است، میپیوندند و از پرورگار خویش بیمناک اند و از سختیِ روز حسابرسی میترسند)؟!».

۱ / ۶ - ۸: التَّسامُحُ مَعَهُم في غَیرِ مُحکَماتِ الدّینِ

۱ / ۶ - ۸: چشمپوشی از خطای آنها در غیر مُحْکمات دین

94. الكافي عَن سُلَيم بن قَيسٍ الهلالي: خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام فَحَمِدَ اللَّهَ و أثنىعَلَيهِ، ثُمَّ صَلّىعَلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله،... ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ و حَولَهُ ناسٌ مِن أهلِ بَيتِهِ و خاصَّتِهِ و شيعَتِهِ فَقالَ: «قَد عَمِلَتِ الوُلاةُ قَبلي أعمالاً خالَفوا فيها رَسولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله...، مُغَيِّرينَ لِسُنَّتِهِ، و لَو حَمَلتُ النّاسَ عَلىتَركِها و حَوَّلتُها إلىمَواضِعِها و إلىما كانَت في عَهدِ رَسولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَتَفَرَّقَ عَنّي جُندي حَتّىأبقىٰوَحدي، أو قَليلٌ مِن شيعَتِي الَّذينَ عَرَفوا فَضلي و فَرضَ إمامَتي مِن كِتابِ اللَّهِ عزّ و جلّ وسُنَّةِ رَسولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.

أ رَأَيتُم لَو أمَرتُ بِمَقامِ إبراهيمَ علیه السلام فَرَدَدتُهُ إلَى المَوضِعِ الَّذي وَضَعَهُ فيهِ رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله، و رَدَدتُ فَدَكَ إلىوَرَثَةِ فاطِمَةَ علیها السلام، و رَدَدتُ صاعَ رَسولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله كَما كانَ،... و رَدَدتُ ما قُسِمَ مِن أرضِ خَيبَرَ، و مَحَوتُ دَواوينَالعَطايا، و أعطَيتُ كَما كانَ رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله يُعطي بِالسَّوِيَّةِ ولَم أجعَلها دولَةً بَينَ الأَغنِياءِ، إذاً لَتَفَرَّقوا عَنّي.[۲۷۸]

94. الکافی - به نقل از سُلَیم بن قَیس هلالی -: امیر المؤمنین علیه السلام به سخنرانی پرداخت و خدای را ستایش کرد و بر پیامبر صلی الله علیه و آله درود فرستاد،... سپس به کسانی از خاندان و نزدیکان و پیروانش که پیرامونش بودند، رو کرد و فرمود: «فرمانروایانِ پیش از من، کارهایی انجام دادند که تخلّف از [راه و رسم] پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود. و با آن کارها،... سنّتش را تغییر دادند و اگر من، مردم را به ترک آن کارها وا میداشتم و آن کارها را به جایگاهشان و به وضعیتی که در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله داشتند، باز میگرداندم، این، بی گمان، سپاهیانم را از گِرد من میپراکَند، تا جایی که یا تنها میماندم، یا فقط اندکی از پیروانم که برتری مرا و وجوب پیشوایی مرا از رهگذر کتاب خداوند عزّ و جلّ و سنّت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله میدانستند، با من میماندند.

برای نمونه، اگر دستور میدادم تا مقام ابراهیم علیه السلام را به همان جایی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آن جا نهاد، برگردانند، فَدَک را به وارثان فاطمه علیها السلام بر میگرداندم، پیمانۀ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به اندازهای که بود، بر میگرداندم... و آنچه از اراضی خیبر را که تقسیم شده است، بر میگرداندم، دیوانهای عطایا را از میان بر میداشتم و مانند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سهم مردم را به یکسان، عطا میکردم تا بیت المال، وسیلۀ برتری جویی توانگران نباشد...، در این صورت، از گِرد من پراکنده میشدند.

95. الامام علی علیه السلام - فی خطبته -:... وَاللّهِ لَقَد أمَرتُ النّاسَ أن لا يَجتَمِعوا في شَهرِ رَمَضانَ إلّا في فَريضَةٍ، و أعلَمتُهُم أنَّ اجتِماعَهُم فِي النَّوافِلِ بِدعَةٌ، فَتَنادىٰ بَعضُ أهلِ عَسكري مِمَّن يُقاتِلُ مَعي: يا أهلَ الإِسلامِ، غُيِّرَت سُنَّةُ عُمَرَ، يَنهانا عَنِ الصَّلاةِ في شَهرِ رَمَضانَ تَطَوُّعاً. و لَقَد خِفتُ أن يَثوروا في ناحِيَةِ جانِبِ عَسكَري ما لَقيتُ مِن هذِهِ الاُمَّةِ مِنَ الفُرقَةِ.…[۲۷۹]

95. امام علی علیه السلام - در خطبهاش -:... سوگند به خداوند که به مردم، دستور دادم که در ماه رمضان، جز نمازهای واجب را به جماعت نخوانند، و آنان را آگاه کردم که جماعت در نمازهای مستحبّی، بدعت است. ناگهان، گروهی از لشکر که به همراه من در نبرد بودند، فریاد برآوردند که: «ای اهل اسلام! سنّت عمر، دگرگون شد. [علی] ما را از خواندن نماز مستحبّی در ماه رمضان، باز میدارد». با [سابقۀ] تفرقه‌ای که در این امت دیده‌ام، بیمناک شدم که [اگر این دستور را لغو نکنم] بخشی از سپاهم شورش کنند.

96. الغارات عن شُرَيحِ بنِ حارثٍ: بَعَثَ إلَيَّ عَلِيٌّ علیه السلام أنِ اقضِ بِما كُنتَ تَقضي،حَتّىيَجتَمِعَأمرُ النّاسِ.[۲۸۰]

96. الغارات - به نقل از شُرَیح بن حارث -: علی علیه السلام نزد من فرستاد که: «همانگونه که در گذشته قضاوت میکردی، قضاوت کن تا کار مردم به وحدت بینجامد».[۲۸۱]

۱ / ۶ - ۹: حُسنُ المُعاشَرةِ مَعَهُم

۱ / ۶ - ۹: داشتن معاشرت نیکو با آنها

97. الکافی عَن مُعَاوِيَةَ بنِ وَهبٍ: قُلتُ لِأَبِي عَبدِ اللَّهِ علیه السلام: كَيفَ يَنبَغِي لَنا أَن نَصنَعَ فِيما بَينَنا وَ بَينَ قَومِنا، وَ بَينَ خُلَطائِنا مِنَ النّاسِ، مِمَّن لَیسوا عَلیٰ أمرِنا؟ قال: «تَنظُرونَ إلی أئِمَّتِکُم، الَّذینَ تَقتَدونَ بِهِم، فَتَصنَعونَ ما یَصنَعونَ، فَوَ اللهِ إنَّهُم لَیَعودونَ مَرضاهُم، و یَشهَدونَ جَنائِزَهُم، و یًقیمونَ الشَّهادَةَ لَهُم و عَلَیهِم، و یُؤَدّونَ الأمانةَ إلَیهِم».[۲۸۲]

97. الکافی - به نقل از معاویة بن وَهْب -: به امام صادق علیه السلام گفتم: شایسته است که ما با قوممان و با مردمی که با ما آمیزش دارند امّا بر مذهب ما نیستند، چگونه رفتار کنیم؟ امام در پاسخ فرمود: «به امامان خویش - که آنها را الگوی خودتان قرار دادهاید - نگاه کنید. بدانید که به خدا سوگند، امامان شما به عیادت بیماران آنها میروند، و در تشییع جنازههایشان حاضر میشوند، و در بارۀ آنها [در میانشان]، به سود یا زیان آنها شهادت میدهند، و امانتهای آنها را به آنها بر میگردانند».

98. الامام الصادق علیه السلام: خالِقُوا النّاسَبِأَخلاقِهِم، صَلّوا في مَساجِدِهِم، وعودوا مَرضاهُم، وَاشهَدوا جَنائِزَهُم، وإنِ استَطَعتُم أن تَكونُوا الأَئِمَّةَ وَ المُؤَذِّنينَ فَافعَلوا؛ فَإِنَّكُم إذا فَعَلتُم ذلِكَ قالوا: هؤُلاءِ الجَعفَرِيَّةُ؛ رَحِمَ اللَّهُ جَعفَراً! ما كانَ أحسَنَ ما يُؤَدِّبُ أصحابَهُ![۲۸۳]

98. امام صادق علیه السلام: با مردم [که بر مذهب شما نیستند]، طبق اخلاق خودِ آنها رفتار کنید. در مساجد آنان نماز بخوانید، و بیمارانشان را عیادت کنید، و در تشییع جنازههای آنان شرکت کنید، و اگر میتوانید عهدهدار امامت [جماعت] و اذانگویی شوید، این کار را بکنید؛ چرا که اگر چنین کنید، خواهند گفت: «اینها پیروان جعفرند. خداوند، جعفر [بن محمّد] را رحمت کند! چه قدر یارانش را نیکو تربیت کرده است!».

99. عنه علیه السلام: يا مَعشَرَ الشِّيعَةِ! إنّكُم قد نُسِبتُمإلَينا، كُونُوا لَنا زَيناً، و لا تَكُونُوا عَلَينا شَيناً! ما یَمنَعُکُم أن تَکونوا مِثلَ أصحابِ عَليٍ - رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ - فِي النّاسِ؟! إن کانَ الرَّجُلُ مِنهمُ لَیکونَ في القَبیلَةِ، فَیَکونُ إمامَهُم و مُؤَذِّنَهُم و صاحِبُ أماناتِهِم و وَدائِعِهِم. عودوا مَرضاهُم، و اشهَدوا جَنائِزَهُم، و صَلّوا في مَساجِدِهِم، وَ لا یَسبِقوکُم إلی خَیرٍ، فَأنتُم - وَ اللهِ - أحَقُّ مِنهُم بِهِ.[۲۸۴]

99. امام صادق علیه السلام: ای گروه شیعیان! شما منسوب به ما هستید. پس مایۀ زینت ما باشید، و مایۀ زشتی (بدنامی) ما نباشید. چه چیزی مانع شماست که در میان مردم [که بر مذهب شما نیستند] مثل اصحاب علی علیه السلام رفتار کنید؟! اگر یکی از آنها در قبیلهای بود، امام [جماعت] آنها و مؤذّن آنها و امانتدار آنها و امین سپردههایشان (مسئولیتپذیر) بود. از بیماران آنها عیادت کنید و بر جنازههایشان حاضر شوید و در مساجدشان [با آنها] نماز بگزارید و مبادا آنها در کار خیری بر شما پیشی بگیرند، که - به خدا - شما [به خاطرِ داشتن راهنمایانی از اهل بیت] به پیشی گرفتن، سزاوارتر از آنهایید.

100. عنه علیه السلام: عَلَيكُم بِالوَرَعِ وَ الاِجتِهَادِ، وَ اشهَدُوا الجَنَائِزَ، وَ عُودُوا المَرضى، وَ احضُرُوا مَعَ قَومِكُم مَسَاجِدَكُم، وَ أَحِبُّوا لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّونَ لِأَنفُسِكُم. أَ مَا يَسْتَحيِي الرَّجُلُ مِنكُم أَن يَعرِفَ جَارُهُ حَقَّهُ وَ لاَ يَعرِفَ حَقَّ جَارِهِ؟».[۲۸۵]

100. امام صادق علیه السلام: بر شما باد به پارسایی و سختکوشی! و بر جنازهها حاضر شوید، و بیماران را عیادت کنید، و به همراه قومتان [که بر مذهب شما نیستند] در مساجدتان حاضر شوید، و هر چه برای خود میپسندید، برای [آن] مردم هم بپسندید. آیا کسی از شما شرم نمیکند که همسایهاش حقّ همسایگی را در بارۀ او مراعات کند؛ ولی او حقّ همسایهاش را مراعات ننماید؟!

۱ / ۶ - 10: تَركُ الجِدالِ مَعَهُم

۱ / ۶ - 10: مجادله نکردن با آنها

101. المَحاسن لِلبَرقيّ عَن أَبِي بَصِيرٍ: قُلتُ لِأبِي جَعفَرٍ علیه السلام أدعُو النّاسَ عَلىٰ حُبِّكَ بِما في يَدي؟ فَقالَ: «لا». قُلتُ: إِنِاستَرشَدَنيأحَدٌ، أُرشِدُهُ؟ قالَ: «نَعَم! إِنِ استَرشَدَكَ فَأَرشِدهُ؛ فَإِنِ استَزادَكَ فَزِدهُ؛ فَإِن جاحَدَكَ فَجاحِدهُ».[۲۸۶]

101. المحاسن، برقی - به نقل از ابو بصیر -: به امام باقر علیه السلام گفتم: آیا با داشتههای خودم، مردم (مخالفان مذهبمان) را به محبّت شما دعوت کنم؟ فرمود: «نه». گفتم: اگر کسی از من راهنمایی خواست، راهنماییاش کنم؟ فرمود: اگر کسی از تو راهنمایی خواست، راهنماییاش کن، و اگر [اطلاعات] بیشتر خواست، بیشتر راهنماییاش کن؛ امّا اگر کسی در برابر تو مذهبش را پنهان کرد، تو هم در برابر او مذهبت را پنهان کن».

102. عُیونُ أخبار الرضا علیه السلام عَن أَيّوبَ بنِ الحُرِّ: قالَ سَمِعتُ أَبا عَبدِ اللَّهِ علیه السلام يَقولُ:«إنّ رَجُلًا أَتىٰ أبي، فَقالَ: إِنّيرَجُلٌخَصِمٌ،أُخاصِمُ مَن اُحِبُّ أن يَدخُلَ في هٰذَا الأمرِ. فَقالَ لَهُ أبي: لا تُخاصِم أحَداً؛ فَإنَّ اللَّهَ إِذا أرادَ بِعَبدٍ خَيراً نَكَتَ في قَلبِهِ نُكتَةً حَتَىٰ إنَّهُ لَيَبصُرُ بِهِ الرَّجُلَ مِنكُم يَشتَهي لِقاءَهُ».[۲۸۷]

102. عیون أخبار الرضا علیه السلام - به نقل از ایّوب بن حُر -: شنیدم که امام صادق علیه السلام میفرمود: «مردی پیش پدرم آمد و گفت: من اهل مجادلهام و با کسانی که دوست دارم شیعه بشوند، جَرّ و بحث میکنم. پدرم به وی فرمود: با هیچ کس [بر سر مذهبْ] مجادله نکن؛ چرا که خدا، اگر برای بندهای خیر بخواهد، الهامی به دلش میاندازد، به گونهای که با آن الهام، یکی از شما را که [لازم دارد و] مشتاق دیدارش است، به راحتی پیدا میکند».[۲۸۸]

103. الإمامُ الصادقُ علیه السلام: اِجعَلُوا أمرَكُم هٰذا لِلهِ، ولا تَجعَلوهُ لِلنّاسِ؛ فإِنَّهُ ما كانَ لِلهِ فَهُوَ لِلهِ، و ما كانَ لِلنّاسِ فَلا يَصعَدُ إِلَى السَّمَاءِ، و لا تُخاصِموا بِدينِكُمُ النّاسَ؛ فإِنَّ المُخاصَمَةَ مَمرَضَةٌ لِلقَلبِ. إنَّ اللّهَ عزّ و جلّ قَالَ لِنَبِيّهِ صلی الله علیه و آله: (إِنَّكَ لا تَهْدِى مَنْ أَحبَبتَ وَلكِنَّ اللهَ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ)[۲۸۹] وَ قَالَ: (أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حَتّى يَكُونُوا مُؤمِنِينَ)؟![۲۹۰] ذَروا النّاسَ؛ فَإِنَّ النّاسَ أَخَذوا عَنِ النّاسِ، وَإِنَّكُمْ أَخَذتُم عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِيٍّ علیه السلام، و لا سَواءٌ! وإنَّني سَمِعتُ أبي يَقولُ: «إِذَا كَتَبَ اللّهُ عَلىٰ عَبدٍ أَن يُدخِلَهُ في هذا الأَمرِ كانَ أَسرَعَ إِلَيهِ مِنَ الطَّيرِ إِلىٰ وَكرِهِ».[۲۹۱]

103. امام صادق علیه السلام: این عقیدۀتان [به امامت ما] را خالص برای خدا بگذارید و نه برای [کلنجار رفتن با] مردم؛ چرا که هر چه در راه خدا باشد، برای خداست و هر چه برای [کلنجار رفتن با] مردم باشد، [تباه میشود و] به سَمت آسمان، بالا نمیرود. و دینتان را وسیلۀ جِدال (ستیزهگری) با مردم نکنید؛ چرا که جِدال، عامل بیماری قلبهاست. خداوند عزّ و جلّ به پیامبر خویش فرمود: (بیگمان، تو نمیتوانی هر کسی را که دوست داری، هدایت کنی؛ امّا خدا، هر که را بخواهد، هدایت میکند) و فرمود: (آیا تو مردم را اجبار میکنی که ایمان بیاورند؟).

مردم را به حال خودشان وا گذارید؛ چون آنها [دینشان را] از مردم دیگر [مثل خودشان] گرفتهاند، در حالی که شما [دینتان را] از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام گرفتهاید، و [این دو] یکسان نیست! و من از پدرم شنیدم که میفرمود: «آن هنگام که خدا در تقدیر بندهای وارد شدنش به این مذهب را بنویسد، سریعتر از رسیدن پرنده به آشیانهاش، به آن خواهد رسید».

۱ / ۶ - ۱۱: عَدَمُ تَرکِهِم

۱ / ۶ - ۱۱: ترک نکردن آنها

الکتاب

(فَاصبِر لِحُكمِرَبِّكَوَ لا تَكُن كَصاحِبِ الحُوتِ إِذ نادىوَ هُوَ مَكظُومٌ * لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ).[۲۹۲]

(پس در [امتثال] حکم پروردگارت شکیبایی ورز، و مانند همدم ماهی (یونس) مباش، آنگاه که [قوم خود را ترک کرد و در زندان شکم ماهی افتاد و] اندوه زده [برای نجات خود] دعا کرد. اگر رحمتی از سوی پروردگارش به دادش نرسیده بود، یقیناً نکوهششده، به صحرایی بی آب و گیاه، افکنده میشد).

الحدیث

104. رسول الله صلی الله علیه و آله: لَمّا رَأى يونُسُ علیه السلام أنَّ قَومَهُ لا يُجيبونَهُ ولا يُؤمِنونَ، ضَجِرَ و عَرَفَ مِن نَفسِهِ قِلَّةَ الصَّبرِ، فَشَكا ذلِكَ إلى رَبِّهِ، و كانَ فيما شَكا أن قالَ: يا رَبِّ، إنَّكَ بَعَثتَني إلى قَومي، و لي ثَلاثونَ سَنَةً، فَلَبِثتُ فيهِم أدعوهُم إلَى الإِيمانِ بِكَ، وَ التَّصديقِ بِرِسالاتي، وَ أُخَوِّفُهُم عَذابَكَ و نَقِمَتَكَ ثَلاثاً و ثَلاثينَ سَنَةً، فَكَذَّبوني و لَم يُؤمِنوا بي، و جَحَدوا نُبُوَّتي وَ استَخَفّوا بِرِسالاتي، و قَد تَواعَدوني و خِفتُ أن يَقتُلوني، فَأَنزِل عَلَيهِم عَذابَكَ، فَإِنَّهُم قَومٌ لا يُؤمنونَ... فَانطَلَقَ يُونُسُ هارِباً عَلىٰ وَجهِهِ مُغاضِباً لِرَبِّهِ ناحِيَةَ بَحرِ أيلَةَ مُتَنكَّراً فِراراً مِن أَن يَراهُ أَحَدٌ مِن قَومِهِ فَيَقُولَ لَهُ: يا كَذَّابُ! فَلِذَلِكَ قالَ اللَّهُ: (وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَقدِرَ عَلَيهِ) الآيَة.[۲۹۳]

104. رسول الله صلی الله علیه و آله: یونس علیه السلام، زمانی که دید قومش دعوت او را نمیپذیرند و به او ایمان نمیآورند، آزرده شد و احساس بیتابی کرد. از این رو، به پروردگارش شِکوه نمود. در بخشی از شِکوههای او چنین بود: ای پروردگار من! تو مرا در سی سالگی به سوی قومم مبعوث فرمودی و من، سی و سه سال در میانشان ماندم و آنان را به ایمان آوردن به تو و تصدیق رسالت خویش دعوت نمودم و از عذاب و انتقام تو بیمشان دادم؛ امّا آنان تکذیبم کردند و به من ایمان نیاوردند، و نبوّتم را انکار نمودند و رسالتم را سبُک شمردند و من را تهدید نمودند و ترسیدم که مرا بکُشند. پس، عذابت را بر آنان فرود آور؛ زیرا آنان، قومی هستند که ایمان نمیآورند.… - سپس یونس علیه السلام با حالت غضبی که به خاطر پروردگارش داشت، به جانب دریا رفت، در حالی که از ملاقات با مردم، بیمناک بود و میترسید او را دروغگو بنامند. به این جهت، خداوند فرمود: (یاد کن همدم ماهی (یونس) را آن گاه که خشمگین [از میان قوم خود بیرون] رفت و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت...).

105. رجال الکشی عن زكريا بن آدم الأشعري القمّي:‌ قُلتُ لِلرِّضَا علیه السلام: إِنّي أُريدُ الخُرُوجَ عَن أَهلِ بَيتي، فَقَد كَثُرَ السُّفَهاءُ فِيهِم. فَقالَ: لَا تَفعَل! فَإِنَّ أَهلَ بَيتِكَ يُدفَعُ عَنهُم بِكَ، كَما يُدفَعُ عَن أَهلِ بَغدادَ بِأَبِي الحَسَنِ الكاظِمِ علیه السلام.[۲۹۴]

105. رجال الکشی - به نقل از زکریا بن آدم اشعری قمی -: به امام رضا علیه السلام گفتم: من میخواهم از خاندانم بیرون بروم؛ چون در میان آنها، نابخردان، زیاد شدهاند. فرمود: «چنین مکن؛ چرا که به واسطۀ تو، بلا از خاندانت دفع میشود،[۲۹۵] چنان که با [قبر] ابو الحسن [کاظم] علیه السلام بلا از اهل بغداد دفع میشود».

۱ / ۶ - ۱۲: مُلاحظاتٌ اُخری

۱ / ۶ - ۱۲: دیگر ملاحظات

106. التَّهذیب: هارونَ بنِ خارِجَة عَن أبي عَبدِ اللهِ علیه السلام «أنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام کانَ یُطعِمُ مِن ذَبیحَتِهِ الحَرورِیَّةَ». قُلتُ: و هُوَ یَعلَمُ أنَّهُم حَرویَّةٌ؟ قالَ علیه السلام: «نعم».[۲۹۶]

106. التهذیب: هارون بن خارجه می‌گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «به راستی، زین العابدین علیه السلام از گوشت قربانی خویش، به حَروریّه (خوارجْ) صدقه می‌داد». پرسیدم: آیا می‌دانست که آنها حَروری‌ اند؟ فرمود: «بله».

107. الإمام الباقر علیه السلام: سارَ عَليٌّ - صَلَّی اللهُ عَلَیهِ - بِالمَنِّ وَ العَفوِ في عَدُوِّهُ مِن أجلِ شیعَتِهِ. کانَ یَعلَمُ أنَّهُ سَیَظهَرُ عَلَیهِم عَدُوُّهُم مِن بَعدِهِ.

فأحَبَّ أن یَقتَدِيَ مَن جاءَ مِن بَعدِهِ بِهِ؛ فَیَسیرَ في شیعَتِهِ بِسیرَتِهِ، و لا یُجاوِزَ فِعلَهُ، فَیَرَی النّاسُ أنَّهُ قَد تَعَدّی و ظَلَمَ.[۲۹۷]

107. امام باقر علیه السلام: علی - که درود خدا بر او -، به خاطر شیعیانش، در برابر دشمنان خویش، با بزرگواری و گذشتْ رفتار کرد. میدانست که پس از وی، دشمنانش بر آنها چیره خواهند شد.

میخواست آن کسی که پس از وی به حکومت میرسد، به او اقتدا کند و با شیعیان او چنان رفتار کند [که او با دشمنانش کرد] و از آنچه او کرد، فراتر نرود و [اگر رفت،] مردم بدانند که زیادهرَوی و ستم کرده است.

108. الکافي عَن زُرَارَةَ: دَخَلتُ أَنَا وَ حُمرَانُ - أَو أَنَا وَ بُكَيرٌ - عَلى أَبِي جَعفَرٍ علیه السلام، قُلتُ لَهُ: إِنَّا نَمُدُّ المِطمَارَ. قَالَ: «وَ مَا المِطمَارُ؟» قُلتُ: التُّرُّ؛[۲۹۸] فَمَن وَافَقَنَا مِن عَلَوِيٍّ أَو غَيرِهِ، تَوَلَّينَاهُ؛ وَ مَن خَالَفَنَا مِن عَلَوِيٍّ أَو غَيرِهِ، بَرِئنَا مِنهُ. فَقَالَ لِي: «يَا زُرارَةُ! قَولُ اللّهِ أَصدَقُ مِن قَولِكَ؛ فَأَينَ الَّذِينَ قَالَ اللّهُ عزّ و جلّ: (إِلَّا المُستَضعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً)[۲۹۹]؟! أَينَ (الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللهِ)[۳۰۰]؟! أَيْنَ الَّذِينَ (خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً)[۳۰۱]؟! أَينَ (أَصحَابُ الْأَعرَافِ)[۳۰۲]؟! أَينَ (الْمُؤلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ)[۳۰۳]؟!

... فَارتَفَعَ صَوتُ أَبِي جَعفَرٍ علیه السلام وَ صَوتِي حَتّى كَانَ يَسمَعُهُ مَن عَلى بَابِ الدَّارِ... فَلَمَّا كَثُرَ الكَلاَمُ بَينِي وَ بَينَهُ، قَالَ لِي: «يَا زُرَارَةُ! حَقّاً عَلَى اللّهِ أَن يُدخِلَ[۳۰۴] الضُّلَّالَ الجَنَّةَ».[۳۰۵]

108. الکافی علیه السلام - به نقل از زُراره -: من به همراه [یکی از برادرانم] حُمران یا بُکَیر، به دیدن امام صادق علیه السلام رفته بودیم. من به ایشان گفتم: ما تَراز میگذاریم. امام علیه السلام پرسید: «تراز چیست؟». گفتم: ریسمان بَنّایی. هر کس طرف ما (در سمت ما) قرار گرفت، چه از اولاد علی علیه السلام باشد و چه نباشد، با او دوستی میکنیم و هر کس در طرف مقابل قرار گرفت، چه از اولاد علی علیه السلام باشد و چه نباشد، از او بیزاری میجوییم.

امام علیه السلام فرمود: «ای زُراره! سخن خدا، درستتر از سخن توست. آنهایی که خدا در بارۀشان فرموده است: (جز مردان و زنان و کودکان ناتوانی (مستضعفی) که نه چارهای دارند و نه راه به جایی میبرند) کدام طرف [ریسمان]اند؟! آنها که (به لطف خدا امید دارند) کدام طرف اند؟! آنها که (کارهای خوب را با کارهای بد به هم آمیختهاند [و بَسا که خدا، آنها را ببخشد]) کدام طرف اند؟! (اعراف‌نشینان [که کارهای خوب و بدشان برابر است و منتظر شفاعت اند تا به بهشت بروند]) کدام طرف اند؟! (دل به دستْ آمدگان [که با گرفتن اموال و مزایا به انبیا و اولیای خدا پیوستهاند]) کدام طرف اند؟!».

... صدای امام صادق علیه السلام و صدای من بالا رفت، تا جایی که هر کس پشت درِ خانه هم بود، آن را میشنید... و چون گفتگوی بین من و ایشان به درازا کشید، به من فرمود: «ای زراره! خدا این حق را دارد که راهْ گمکردگان[۳۰۶] را به بهشت ببرد!».

109. الکافي: عَن جابِرٍ، عَن أبي جَعفَرٍ علیه السلام قال: يا جابِرُ! أ يَكتَفي مَن يَنتَحِلُ[۳۰۷] التَّشَيُّعَ أن يَقولَ بِحُبِّنا أهلَ البَيتِ؟! فَوَ اللّهِ ماشيعَتُنا إلّا مَنِ اتَّقَى اللّهَ و أطاعَهُ، و ما كانوا يُعرَفونَ - يا جابِرُ - إلّا بِالتَّواضُعِ وَ التَّخَشُّعِ، وَ الأَمانَةِ و كَثرَةِ ذِكرِ اللّهِ، وَ الصَّومِ وَ الصَّلاةِ، وَ البِرِّ بِالوالِدَينِ، وَ التَّعاهُدِ لِلجيرانِ مِنَ الفُقَراءِ و أهلِ المَسكَنَةِ وَ الغارِمينَ وَ الأَيتامِ، و صِدقِ الحَديثِ و تِلاوَةِ القُرآنِ، و كَفِّ الأَلسُنِ عَنِ النّاسِ إلّا مِن خَيرٍ، و كانوا اُمناءَ عَشائِرِهِم فِي الأَشياءِ.

قالَ جابِرٌ: فَقُلتُ: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ! ما نَعرِفُ اليَومَ أحَداً بِهذِهِ الصِّفَةِ! فَقالَ: يا جابِرُ! لاتَذهَبَنَّ بِكَ المَذاهِبُ! حَسبُ الرَّجُلِ أن يَقولَ: اُحِبُّ عَلِيّا و أتَوَلّاهُ ثُمَّ لا يَكونَ مَعَ ذلِكَ فَعّالاً؟! فَلَو قالَ: إنّي اُحِبُّ رَسولَ اللّهِ - فَرَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله خَيرٌ مِن عَلِيٍّ علیه السلام - ثُمَّ لا يَتَّبِعُ سيرَتَهُ و لا يَعمَلُ بِسُنَّتِهِ ما نَفَعَهُ حُبُّهُ إيّاهُ شَيئا؛[۳۰۸] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ اعمَلوا لِما عِندَ اللّهِ. لَيسَ بَينَ اللّهِ و بَينَ أحَدٍ قَرابَةٌ. أحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ عزّ و جلّ و أكرَمُهُم عَلَيهِ أتقاهُم و أعمَلُهُم بِطاعَتِهِ. يا جابِرُ! وَاللّهِ ما يُتَقَرَّبُ إلَى اللّهِ - تَبارَكَ و تَعالى - إلّا بِالطّاعَةِ، وما مَعَنا بَراءَةٌ مِنَ النّارِ، و لا عَلَى اللّهِ لِأَحَدٍ مِن حُجَّةٍ. مَن كانَ لِلهِ مُطيعا فَهُوَ لَنا وَلِيٌّ، و مَن كانَ لِلهِ عاصِياً فَهُوَ لَنا عَدُوٌّ، و ما تُنالُ وَلايَتُنا إلّا بِالعَمَلِ وَ الوَرَعِ.[۳۰۹]

109. الکافی: جابر، از امام باقر علیه السلام نقل میکند که فرمود: «ای جابر! آیا برای کسی که ادّعای تشیّع دارد، همین کافی است که از محبّت ما دم زَنَد؟ بِدان که - به خدا - شیعۀ ما نیست، مگر کسی که از خدا پَروا کند و او را اطاعت نماید، و ای جابر!چنین کسانی، شناخته نمیشوند، مگر با فروتنی و خاکساری و امین بودن، و فراوانی یاد خدا و روزه و نماز، و خوبی کردن به پدر و مادر، و متعهّد بودن نسبت به همسایگان نیازمند و درمانده و بدهکار و یتیم، و راستگویی و خواندن قرآن، و نگه داشتن زبان از مردم بجز در ذکر خوبیهایشان، و این که در سپردهها، امین قبیلۀ خویش باشند [که بر مذهبی دیگرند]».

جابر میگوید به ایشان گفتم: ای پسر پیامبر خدا! امروز، کسی را با این ویژگیها نمیشناسم!

فرمود: «ای جابر! مبادا مذاهب، تو را به سوی خود بکشند! آیا برای آدمی کافی است که بگوید "علی را دوست دارم و به سَروری خویش برگزیدهام" و با وجود این، هیچ فعّالیتی نکند؟! اگر گفته بود "من پیامبر خدا را دوست دارم" - با آن که پیامبر خدا بهتر از علی است -، چنانچه از رفتار ایشان پیروی نمیکرد و به سُنّتش عمل نمینمود، [به حکم قرآنْ] آن دوست داشتن پیامبر، هیچ سودی برایش نداشت![۳۱۰]

پس، از خدا پَروا کنید و برای رسیدن به آنچه نزد خداست، عمل [صالح] با خود ببرید. خدا با هیچ کس خویشی ندارد. محبوبترینِ بندگان در نزد خدا، با تقواترینِ آنها و پایبندترینِ آنها به فرمانهای اوست.

ای جابر! به خدا سوگند، جز با اطاعت، نمیتوان به خدای - تبارک و تعالی - نزدیک شد، و هیچ بَراتی (اماننامهای) برای آزادی از دوزخ، در اختیار ما (اهل بیت) نیست. هیچ کس در برابر خدا تضمینی ندارد. هر کس مطیع خدا باشد، دوست ماست و هر کس نافرمانی خدا کند، دشمن ماست، و ولایت ما جز با عمل صالح و پارسایی به دست نمیآید».

110. عیون أخبار الرضا علیه السلام عنَریّان بن الصَّلت: جاءَ قَومٌ بِخُراسانَ إلَی الرَّضا علیه السلام، فَقالوا: إنَّ قَوماً مِن أهلِ بَیتِك یَتَعاطونَ أموراً قَبیحَةً، فَلَو نَهَیتَهُم عَنها! فَقالَ: «لا أفعَلُ». فَقیلَ: و لِمَ؟ قالَ: «لِأنّي سَمِعتُ أبي یَقولُ: النَّصیحَةُ خُشنَةٌ».[۳۱۱]

110. عیون أخبار الرضا علیه السلام - به نقل از رَیّان بن صَلْت -: گروهی در خراسان به نزد امام رضا علیه السلام آمدند و گفتند: در خاندان شما چند تن اند که از آنها کارهای ناشایستی سر میزند. اگر شما آنها را از این کارها نهی میکردید، خوب بود. امام علیه السلام فرمود: «من این کار را نمیکنم». گفتند: آخر چرا؟! فرمود: «چون از پدرم شنیدم که میفرمود:̎امر و نهی کردن، کدورت میآورد̎ [و من نمیخواهم باعث قطع رحم بشوم]».

111. التفسیرُ المنسوبُ إلی الإمام العسکريّ علیه السلام: قِيلَ لِمُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ[الجَوادِ] علیه السلام: إِنَّ فُلَاناً نُقِبَ فِي جِوارِهِ عَلىٰ قَومٍ، فَأَخَذُوهُ بِالتُّهَمَةِ، وَ ضَرَبُوهُ خَمسَمِئَةِ سَوطٍ.

قَالَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ علیه السلام: «ذَلِكَأَسهَلُمِنمِئَةِ أَلفِ أَلفِ سَوطٍ فِي النَّارِ، نُبِّهَ عَلَى التَّوبَةِ حَتَّىٰ يُكَفِّرَ ذَلِكَ».

قِيلَ: وَ كَيفَ ذَلِكَ - يَابنَ رَسُولِ اللَّهِ - ؟!

قَالَ: «إِنَّهُ فِي غَدَاةِ يَومِهِ - الَّذِي أَصابَهُ ما أَصَابَهُ - ضَيَّعَ حَقَّ أَخٍ مُؤمِنٍ، وَ جَهَرَ بِشَتمِ أَبِي الفُضَيلِ وَ أَبِي الدَّواهي وَ أَبِي السُّرُورِ...، وَ تَرَكَ التَّقِيَّةَ، وَ لَم يَستُر عَلَىٰ إِخوَانِهِ وَ مُخَالِطيهِ، فَاتَّهَمَهُم عِندَ المُخالِفِينَ، وَ عَرَضَهُم لِلَعنِهِم وَ سَبِّهِم وَ مَكرُوهِهِم وَ تَعَرَّضَ هُوَ أَيضاً، فَهُمُّ الَّذِينَ سَوَّوا عَلَيهِ البَلِيَّةَ، وَ قَذَفُوهُ بِهَذِهِ التُّهَمَةِ؛ فَوَجِّهُوا إِلَيهِ وَ عَرِّفُوهُ ذَنبَهُ لِيَتُوبَ، وَ يَتَلافىٰ ما فَرَطَ مِنهُ، فَإِن لَم يَفعَل، فَليُوَطِّن نَفسَهُ عَلَى ضَربِ خَمسِمِئَةِ سَوطٍ وَ حَبسٍفِي مُطبَقٍ لَا يَفرُقُ فِيهِ بَينَ اللَّيلِ وَ النَّهَارِ».

فَوُجِّهَ إِلَيهِ، فَتابَ وَ قَضَى حَقَّ الأَخِ الَّذِي كَانَ قَد قَصَّرَ فِيهِ، فَمَا فَرَغَ مِن ذَلِكَ حَتّى عُثِرَ بِاللِّصِّ، وَ أُخِذَ مِنهُ المالُ، وَ خُلِّىَ عَنهُ، وَ جَاءَهُ الوُشاةُ يَعتَذِرُونَ إِلَيهِ.[۳۱۲]

111. التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: برای امام جواد علیه السلام تعریف کردند که]دزدان[به خانههای گروهی از همسایگان فلانی نقب زده]و از آنها سرقت کرده[اند. حالا او متّهم و دستگیر شده و به او پانصد تازیانه زدهاند.

امام جواد علیه السلام فرمود: «این، سبُکتر است از یکصد هزار هزار تازیانه در دوزخ]که در انتظار اوست[! متوجّهش کنید که توبه کند، بلکه گناه خود را جبران نماید!».

گفتند: چگونه چنین شده است - ای پسر پیامبر خدا - ؟!

فرمود: «او در صبح همان روزی که این گرفتاری برایش پیش آمد، حقّ برادر مسلمانش را ضایع کرد، بدین گونه که]در حضور وی، اشخاص محبوبش[ابو الفُضَیل و ابو الدَّواهی و ابو السُّرور... را آشکارا دشنام گفت و تقیّه را رعایت نکرد و راز برادران]هممذهب[و مُعاشران خویش را پوشیده نداشت و آنها را پیش مخالفان مذهبشان متّهم ساخت و در معرض نفرین و دشنام و رفتار ناخوشایند آنها قرارشان داد و خود را نیز گرفتار کرد. در نتیجه، آنان (مخالفان) هم این مصیبت را برایش درست کردند و این تهمت را متوجّه او ساختند. پس کسی را نزد وی بفرستید و او را از گناهش آگاه کنید، تا توبه کند و تُندرَویاش را جبران نماید، که اگر چنین نکند، باید خود را برای پانصد تازیانه]ی دیگر[و زندانی شدن در سیاهچالی که شب و روزش از هم شناخته نمیشود، آماده سازد».

پس خبرش کردند، و توبه کرد، و از آن برادر مسلمانی که حقّش را نادیده گرفته بود، حلالیت (رضایت) گرفت و هنوز از این کارْ فارغ نشده بود که دزد، پیدا شد و مال]دزدیده شده[را از او گرفتند و این شخص را آزاد کردند و اتهامزنندگان، پیش او آمدند و از او عذرخواهی نمودند.

راجع: المحبة في الکتاب و السنَّة.

ر. ک: دوستی در قرآن و حدیث.

الفصل الثاني: مُجانَبَةُ الفُرقَةِ

فصل دوم: دوری جُستن از تفرقه

۲ / ۱: النَّهيُ عَنِ الفُرقَةِ وَ تَركِ الجَماعَةِ

2 / 1: نهی از تفرقه و ترک جماعت

الكتاب

(شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّیٰ بِهِ نُوحاً وَ ٱلَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَ مَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَٰهِيمَ وَ مُوسَیٰ وَ عِيسَیٰ أَنْ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَ لَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِ).[۳۱۳]

(دینی را برای شما تشريع کرد که به نوح، توصيه کرده بود و آنچه بر تو وحی فرستاديم و به ابراهيم و موسی و عيسی سفارش کرديم، اين بود که: دين را بر پا داريد و در آن، تفرقه ايجاد نکنيد!).

(وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ ٱخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ ٱلْبَيِّنَاتُ وَ أُولٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ).[۳۱۴]

(و مانند کسانی نباشيد که پراکنده شدند و اختلاف کردند، [آن هم] پس از آن که نشانههای روشن [پروردگار] به آنان رسيد و البته آنها عذابی بزرگ دارند).

(وَ أَنَّ هَٰذَا صِرَاطِى مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَٰلِكُمْ وَ صَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).[۳۱۵]

(اين است راه راست من. پس، از آن پيروی کنيد و از راههای پراکنده [و انحرافی] پيروی نکنيد که شما را از طريق حق، دور میسازند. اين، چيزی است که خداوند، شما را به آن سفارش میکند، شايد پرهيزگاری پيشه کنيد!).

(وَ لَا تَكُونُوا مِنَ ٱلْمُشْرِكِينَ * مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ).[۳۱۶]

(و از مشرکان نباشيد؛ از کسانی که دين خود را پراکنده ساختند و به دستهها و گروهها تقسيم شدند و [عجب اين که] هر گروهی به آنچه نزد آنهاست، دلخوشاند!).

(إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَ كَانُواْ شِيَعا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِى شَىْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى ٱللهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ).[۳۱۷]

(کسانی که دین خود را پارهپاره ساختند و به دستههای گوناگون (مذاهب مختلف) تقسيم شدند، تو هيچ گونه نسبتی با آنها نداری. سر و کار آنها، تنها با خداست. سپس خدا، آنها را از آنچه انجام میدادند، باخبر میکند).

(قُلْ هُوَ ٱلْقَادِرُ عَلیٰ أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ ٱنظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ ٱلْآيَٰتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ).[۳۱۸]

(بگو: «او قادر است که از بالا يا از زير پاهایتان، عذابی بر شما بفرستد يا شما را به صورت دستههای پراکنده، به جانِ هم اندازد و طعم خشونت (اختلاف) را به هر يک از شما به وسيلۀ ديگری بچشانَد». ببين چگونه آيات گوناگون را [برای آنها] بازگو میکنيم. شايد بفهمند [و باز گردند]).

الحدیث

112. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: عَلَيكُم بِالجَماعَةِ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ مَعَ الواحِدِ، و هُوَ مِنَ الاِثنَينِ أبعَدُ.[۳۱۹]

112. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: با جماعت باشيد؛ زيرا کسی که تک باشد، شيطان با اوست و هر گاه دو نفر باشند، شيطان از آنها قدری دورتر است.

113. عنهصلی الله علیه و آله: إنَّ اللهَ عزّ و جلّ بَعَثَني رَحمَةً لِلنّاسِ كافَّةً، فَأَدّوا عَنّي يَرحَمُكُمُ اللهُ، و لا تَختَلِفوا كَمَا اختَلَفَ الحَوارِيّونَ عَلیٰ عيسیٰ علیه السلام، فَإِنَّهُ دَعاهُم إلیٰ مِثلِ ما أدعوكُم إلَيهِ.[۳۲۰]

113. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداوند عزّ و جلّ، مرا رحمتی برای همۀ مردم فرستاد. پس - رحمت خدا بر شما باد -، از طرف من، [اين پيام مرا] برسانيد و اختلاف نکنيد، چنان که حواريّون، پس از عيسی علیه السلام اختلاف کردند. او نيز آنان را به چيزی همانند آنچه من شما را به آن میخوانم، فرا میخواند.

114. عنهصلی الله علیه و آله: أيُّهَا النّاسُ! إنَّهُ قَد جاءَني مِن أمرِ رَبّي مَا النّاسُ صائِرونَ إلَيهِ، و إنّي قَد تَرَكتُكُم عَلَى الحُجَّةِ الواضِحَةِ، لَيلُها كَنَهارِها، فَلا تَختَلِفوا مِن بَعدي كَمَا اختَلَفَ مَن كانَ قَبلَكُم مِن بَني إسرائيلَ.[۳۲۱]

114. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: ای مردم! از جانب پروردگارم به من خبر داده شده است که مردم به کجا [و چه سرنوشتی در آخرت] رهسپارند. من، شما را با حجّتی که شبِ آن چون روزش روشن است، ترک میکنم. بنا بر اين، پس از من، دچار اختلاف نشويد، چنان که پيش از شما بنی اسرائيل، دچار اختلاف شدند.

115. عنهصلی الله علیه و آله: إنَّ أوَّلَ هٰذِهِ الاُمَّةِ خِيارُهُم، و آخِرَهُم شِرارُهُم، مُختَلِفينَ مُتَفَرِّقينَ، فَمَن كانَ يُؤمِنُ بِاللهِ وَ اليَومِ الآخِرِ فَلتَأتِهِ مَنِيَّتُهُ و هُوَ يَأتي إلَى النّاسِ ما يُحِبُّ أن يُؤتیٰ إلَيهِ.[۳۲۲]

115. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: اوّل اين امت، بهترينهای آنان هستند و آخرين آن، بدترينهايشان، که دچار اختلاف و پراکندگی میشوند. پس، هر کس به خدا و روز واپسين ايمان دارد، بايد تا زنده است، با مردم، آن گونه رفتار کند که دوست دارد با او رفتار شود.

116. عنهصلی الله علیه و آله - حينَ دَبَّ خِلافٌ بَينَ الأَوسِ وَ الخَزرَجِ -: يا مَعشَرَ المُسلِمينَ! اللهَ اللهَ! أ بِدَعوَى الجاهِلِيَّةِ و أَنَا بَينَ أظهُرِكُم؟! بَعدَ أن هَداكُمُ اللهُ لِلإِسلامِ و أَكرَمَكُم بِهِ، و قَطَعَ بِهِ عَنكُم أمرَ الجاهِلِيَّةِ، وَ استَنقَذَكُم بِهِ مِنَ الكُفرِ، و أَلَّفَ بِهِ بَينَ قُلوبِكُم؟![۳۲۳]

116. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - آن گاه که ميان اوس و خزرج، اختلافی افتاد -: ای گروه مسلمانان! از خدا بترسيد! از خدا بترسيد! آيا با آن که من هنوز در ميان شما هستم و پس از آن که خداوند، شما را به اسلام رهنمون شده و بدان گرامیتان داشته و به وسيلۀ آن، جاهليت را از شما زُدوده و از کفر، نجاتتان بخشيده، و ميان دلهايتان اُلفت افکنده، به ندای جاهليت گوش میسپارید؟!

117. عنهصلی الله علیه و آله: إنَّ الاِختِلافَ وَ التَّنازُعَ وَ التَّثبيطَ[۳۲۴] مِن أمرِ العَجزِ وَ الضَّعفِ، و هُوَ مِمّا لا يُحِبُّهُ اللهُ، و لا يُعطي عَلَيهِ النَّصرَ وَ الظَّفَرَ.[۳۲۵]

117. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: اختلاف و کشمکش و دل‌سرد کردن دیگران، از جنس ناتوانی و زبونی است و اين، چيزی است که خدا دوست ندارد و با وجود آن، [هیچ گاه] ياری و پيروزی عطا نمیکند.

118. عنهصلی الله علیه و آله: إذا ظَهَرَ العِلمُ وَ احتُرِزَ العَمَلُ، وَ ائتَلَفَتِ الأَلسُنُ وَ اختَلَفَتِ القُلوبُ، و تَقاطَعَتِ الأَرحامُ، هُنالِكَ لَعَنَهُمُ اللهُ، فَأَصَمَّهُم و أَعمیٰ أبصارَهُم.[۳۲۶]

118. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر گاه علم آشکار شود و از عمل، دوری شود و زبانها با هم شوند و دلها از هم جدا گردند و خویشاوندان از هم بگُسَلند، اين جاست که خدا، آنان را لعنت میکند و کَر و کورشان میسازد.

119. الإمام عليّ علیه السلام: أمّا بَعدُ، فَإِنَّ اللهَ تَعالیٰ لَمّا قَبَضَ نَبِيَّهُ صلی الله علیه و آله قُلنا: نَحنُ أهلُ بَيتِهِ و عَصَبَتُهُ و وَرَثَتُهُ و أَولِياؤُهُ و أَحَقُّ الخَلائِقِ بِهِ، لا نُنازَعُ حَقَّهُ و سُلطانَهُ، فَبَينا نَحنُ عَلیٰ ذٰلِكَ إذ نَفَرَ المُنافِقونَ فَانتَزَعوا سُلطانَ نَبِيِّنا مِنّا و وَلَّوهُ غَيرَنا، فَبَكَت - وَ اللهِ - لِذٰلِكَ العُيونُ وَ القُلوبُ مِنّا جَميعاً مَعاً، و خَشُنَت لَهُ الصُّدورُ، و جَزِعَتِ النُّفوسُ [مِنّا][۳۲۷] جَزَعاً أرغَمَ.

وَٱيمُ اللهِ، لَولا مَخافَتِي الفُرقَةَ بَينَ المُسلِمينَ، و أَن يَعودَ أكثَرُهُم إلَى الكُفرِ، و يُعَوَّرَ[۳۲۸] الدّينُ، لَكُنّا قَد غَيَّرنا ذٰلِكَ مَا استَطَعنا.[۳۲۹]

119. امام علی علیه السلام: امّا بعد، چون خداوند متعال، جان پيامبرش صلی الله علیه و آله را ستانْد، گفتيم: ما خانوادۀ او و خويشاوندان نزديک و بستگان او و نزديکترين و سزاوارترينِ مردم به او هستيم و کسی بر سرِ گرفتن حق و حاکمیت او از ما با ما کشمکش نخواهد کرد؛ امّا ناگهان، منافقان، به راه افتادند و حاکمیت پيامبرمان را از ما گرفتند و آن را به ديگری سپردند و به خدا سوگند که ديدگان و دلهای ما، هر دو، از اين کار گريست و سينهها، مجروح گشت و جانها[يمان]، سخت بیتاب شد.

به خدا سوگند، اگر نبود ترس من از اين که ميان مسلمانان، تفرقه بیفتد و بیشتر آنها به کفر باز گردند و سرچشمه دين بخشکد، تا جايی که میتوانستيم، در تغيير آن وضع میکوشيديم.

120. عنهعلیه السلام: إنَّ لِبَني اُمَيَّةَ مَروَداً[۳۳۰] يَجرُونَ فيهِ، و لَو قَدِ اختَلَفوا فيما بَينَهُم ثُمَّ كادَتهُمُ الضِّباعُ لَغَلَبَتهُم.[۳۳۱]

120. امام علی علیه السلام: بنی اميّه را فرصتی[۳۳۲] است که در آن میتازند؛ امّا چون با هم اختلاف ورزند و کفتارها فريبشان دهند، بر آنان، چيره خواهند شد.

121. عنه علیه السلام - في ذَمِّ العاصينَ مِن أصحابِهِ -: لِلهِ أنتُم، أما دينٌ يَجمَعُكُم، و لا حَمِيَّةٌ تَشحَذُكُم؟! أ وَ لَيس عَجَباً أنَّ مُعاوِيَةَ يَدعُو الجُفاةَ الطَّغامَ[۳۳۳] فَيَتَّبِعونَهُ عَلیٰ غَيرِ مَعونَةٍ و لا عَطاءٍ، و أَنَا أدعوكُم - و أَنتُم تَريكَةُ[۳۳۴] الإسلامِ و بَقِيَّةُ النّاسِ - إلَى المَعونَةِ أو طائِفَةٍ مِنَ العَطاءِ، فَتَتَفَرَّقونَ عَنّي و تَختَلِفونَ عَلَيَّ؟ إنَّهُ لا يَخرُجُ إلَيكُم مِن أمري رِضاً فَتَرضَونَهُ، و لا سُخطٌ فَتَجتَمِعونَ عَلَيهِ.[۳۳۵]

121. امام علی علیه السلام - در نکوهش ياران نافرمان خويش -: شما را به خدا، آيا آيينی نيست که شما را گِرد هم آورَد؟ آيا غيرتی نيست که شما را بر انگيزد؟ آيا شگفت نيست که معاويه، جفاکاران فرومايه را فرا میخوانَد و بی آن که به آنان کمک و بخششی کند، پيرویاش میکنند، ولی شما را که يادگار اسلام و بازماندۀ مردم هستید، با کمک مالی و بخشش، فرا میخوانم؛ ليکن از گِرد من پراکنده میشويد و با من، ناسازگاری میکنيد؟! اگر آنچه مايۀ خشنودی است، به شما فرمان دهم، بدان خشنود نمیشويد و اگر آنچه مايۀ سختی و ناخشنودی است، فرمان دهم، بر آن اتّفاق نداريد.

122. عنه علیه السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ -: أيَّتُهَا النُّفوسُ المُختَلِفَةُ وَ القُلوبُ المُتَشَتِّتَةُ، الشّاهِدَةُ أبدانُهُم وَ الغائِبَةُ عَنهُم عُقولُهُم! أظأَرُكُم[۳۳۶] عَلَى الحَقِّ و أَنتُم تَنفِرونَ عَنهُ نُفورَ المِعزیٰ مِن وَ عوَعَةِ الأَسَدِ[۳۳۷]![۳۳۸]

122. امام علی علیه السلام - در يکی از سخنانش -: ای جانهای گونه‌گون و دلهای پراکنده که بدنهايشان، حاضرند و خِردهايشان، از آنها غايباند! من با مهربانی، شما را به طرف حق، سوق میدهم؛ ولی شما از آن میگريزيد، مانند رميدن بز از غرّش شير!

123. عنه علیه السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ -: أيُّهَا النّاسُ المُجتَمِعَةُ أبدانُهُم المُختَلِفَةُ أهواؤُهُم! ما عَزَّت دَعوَةُ مَن دَعاكُم، و لَا استَراحَ قَلبُ مَن قاساكُم، كَلامُكُم يوهِنُ الصُّمَّ الصِّلابَ، و تَثاقُلُكُم عَن طاعَتي يُطمِعُ فيكُم عَدُوَّكُم.[۳۳۹]

123. امام علی علیه السلام - در يکی از سخنانش -: ای مردمی که بدنهايتان جمع، ولی خواسته هايتان مختلف است! کسی که شما را به ياری خوانْد، عزّت نيافت و هر که با شما سر و کار داشت، نياسود. سخنتان، صخرههای سخت را فرو میشکند و کوتاهیتان در اطاعت از من، طمع دشمنتان را در بارۀ شما بر میانگيزد.

راجع: ص ۲۴۸ (مضارّ الفرقة و ترک الجماعة).

ر. ک: ص ۲۴۹ (زیان‌های تفرقه و ترک جماعت).

۲ / ۲: مَبادِئُ الفُرقَةِ

2 / 2: عوامل تفرقه

۲ / ۲ - ۱: المبادئ الطبیعیة[۳۴۰]

۲ / ۲ - ۱: عوامل طبیعی (سرشتی)[۳۴۱]

124. نهج البلاغة عن مالك بن دحية: كُنّا عِندَ أميرِ المُؤمِنينَ علیه السلام و قَد ذُكِرَ عِندَهُ اختِلافُ النّاسِ، فَقالَ: إنَّما فَرَّقَ بَينَهُم مَبادِئُ طينِهِم،و ذٰلِكَ أنَّهُم كانوا فِلقَةً مِن سَبَخِ أرضٍ و عَذبِها، و حَزنِ[۳۴۲] تُربَةٍ و سَهلِها، فَهُم عَلیٰ حَسَبِ قُربِ أرضِهِم يَتَقارَبونَ، و عَلیٰ قَدرِ اختِلافِها يَتَفاوَتونَ.[۳۴۳]

124. نهج البلاغة - به نقل از مالک بن دِحْيه -: نزد امير مٶمنان علیه السلام بوديم که از گوناگونی مردم، سخن به ميان آمد. فرمود: «میان آنان را ریشههای سرشتشان، فرق نهاده است و اين، از آن روست که آنان، قطعهای از خاک شور يا شيرين و درشت يا نرم بودند. آنان، بر پايۀ مشابهت خاکشان به هم نزديک میشوند و بر پايۀ اختلاف آن خاک، متفاوت میگردند».

125. الإمام الباقر علیه السلام: لَو عَلِمَ النّاسُ كَيفَ ابتِداءُ الخَلقِ مَا اختَلَفَ اثنانِ.[۳۴۴]

125. امام باقر علیه السلام: اگر مردم میدانستند که ابتدای آفرينش [آنها] چگونه بوده است، هرگز دو نفر با يکديگر اختلاف نمیکردند.

126. الإمام الصادق علیه السلام: لَو يَعلَمُ النّاسُ كَيفَ كانَ أصلُ الخَلقِ لَم يَختَلِفِ اثنانِ.[۳۴۵]

126. امام صادق علیه السلام: اگر مردم بدانند آغاز آفرینش، چگونه بوده است، دو نفر هم با يکديگر اختلاف نمیکنند.

127. عنه علیه السلام: لَو عَلِمَ النّاسُ أنَّ اللهَ عزّ و جلّ خَلَقَ هٰذَا الخَلقَ عَلیٰ هٰذا، لَم يَلُم أحَدٌ أحَداً.[۳۴۶]

127. امام صادق علیه السلام: اگر مردم میدانستند که خدای عزّ و جلّ اين مردم را بِدین گونه [متفاوت] آفريده است، هيچ کس ديگری را سرزنش نمیکرد.

۲ / ۲ - ۲: المبادئ الإرادیّة

۲ / ۲ - ۲: عوامل ارادی (اختیاری)

الف - سوءُ الاِختِيارِ

الف - انتخاب بد

الكتاب

(وَ لَوْ شَاءَ ٱللهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَٰحِدَةً وَ لَٰكِن يُدْخِلُ مَن يَشَاءُ فِى رَحْمَتِهِ وَ ٱلظَّٰلِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِىٍّ وَ لَا نَصِيرٍ).[۳۴۷]

(و خدا اگر میخواست، همۀ آنها را امّت واحدی قرار میداد [و به زور، هدايت میکرد]؛ امّا هدايت اجباری سودی ندارد و] خداوند، هر کس را بخواهد، در رحمتش وارد میکند و البته ظالمان، ولی و ياوری ندارند).

(وَ لَوْ شَاءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَٰحِدَةً وَ لَٰكِن يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ وَ لَتُسْٔئَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ).[۳۴۸]

(و خدا اگر میخواست، همۀ شما را امّت واحدی قرار میداد [و همه را به اجبار، وادار به ايمان میکرد]، امّا [ايمان اجباری فايدهای ندارد و] خدا هر کس را بخواهد [و لازم بداند]، گمراه و هر کس را بخواهد [و لايق بداند]، هدايت میکند. [توفیق هدایت را به گروهی میدهد و از گروهی، سلب میکند] و يقيناً شما از آنچه انجام میداديد، بازپرسی خواهيد شد!).

(وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ ٱلنَّاسَ أُمَّةً وَٰحِدَةً وَ لَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ * إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَ لِذَٰلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَامْلَانَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلْجِنَّةِ وَ ٱلنَّاسِ أَجْمَعِينَ).[۳۴۹]

(و پروردگارت اگر میخواست، همۀ مردم را يک امّت (بدون هيچ گونه اختلاف) قرار میداد، ولی آنها همواره در اختلاف اند * - مگر کسانی که پروردگارت [به ایشان] رحم کند - و برای همين، آنها را آفريد و فرمان پروردگارت، قطعی شده که: جهنّم را از همه[ی طاغیان] جنّ و اِنس، پُر خواهم کرد).

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ).[۳۵۰]

(ای کسانی که اسلام آوردهاید! همگی از درِ صلح، وارد شوید (پایۀ روابط خود را بر آشتی بگذارید) و از گامهای شیطان، پیروی نکنید؛ چرا که او، دشمن آشکار شماست).

الحديث

128. صحيح البخاري عن جابر بن عبد اللّه‌: لَمّا نَزَلَ عَلی رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله: (قُلْ هُوَ ٱلْقَادِرُ عَلیٰ أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ) قالَ: أعوذُ بِوَجهِكَ، (أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ) قالَ: أعوذُ بِوَجهِكَ. فَلَمّا نَزَلَت: (أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ) قالَ: هاتانِ أهوَنُ- أو: أيسَرُ- [۳۵۱].

128. صحيح البخاری - به نقل از جابر بن عبد اللّٰه‌ -: چون اين فرمودۀ خداوند به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شد: (بگو: او تواناست که از بالا عذابی برایتان بفرستد)، فرمود: «پناه میبرم به روی تو». [و چون نازل شد:] (يا از زير پاهايتان)، فرمود: «پناه میبرم به روی تو» و چون نازل شد: (يا شما را گروه گروه به جان هم اندازد و عذاب بعضی از شما را به بعضی ديگر بچشانَد)، فرمود: «آن دو، راحتتر (يا: آسانتر)[۳۵۲] بودند [از این یکی]».

129. تفسير القميّ عن أبي الجارود عن الإمام الباقر علیه السلام - في قَولِهِ تَعالیٰ: (قُلْ هُوَ ٱلْقَادِرُ عَلیٰ أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ) -: هُوَ الدُّخانُ وَ الصَّيحَةُ، (أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ) و هُوَ الخَسفُ، (أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا) و هُوَ اختِلافٌ فِي الدّينِ و طَعنُ بَعضِكُم عَلی بَعضٍ، (وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ) و هُوَ أن يَقتُلَ بَعضُكُم بَعضاً.[۳۵۳]

129. تفسير القمّی - به نقل از ابو الجارود از امام باقر علیه السلام در بارۀ اين فرمودۀ خداوند که: (بگو: او تواناست که از بالا عذابی برايتان بفرستد) -: منظور، دود و فرياد و صداست و (از زير پايتان)، منظور، فرو رفتن در زمين است [و منظور خداوند متعال از]: (يا شما را گروه گروه به جان هم بيندازد)، اختلاف در دين و عيبجويی از يکديگر است (و عذاب بعضی از شما را به بعضی ديگر بچشانَد)، يعنی برخی از شما، برخی ديگر را بکُشد.

130. سنن النسائي عن عبد الله بن خبّاب بن الأرت عن أبیه: أنَّهُ [أي خَبّاباً] راقَبَ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله اللَّيلَةَ كُلَّها حَتّیٰ كانَ مَعَ الفَجرِ، فَلَمّا سَلَّمَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله مِن صَلاتِهِ جاءَهُ خَبّابٌ فَقالَ: يا رَسولَ اللهِ! بِأَبي أنتَ و اُمّي! لَقَد صَلَّيتَ اللَّيلَةَ صَلاةً ما رَأَيتُكَ صَلَّيتَ نَحوَها!؟

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: أجَل، إنَّها صَلاةُ رَغَبٍ و رَهَبٍ، سَأَلتُ رَبّي عزّ و جلّ ثَلاثَ خِصالٍ، فَأَعطانِي اثنَتَينِ و مَنَعَني واحِدَةً: سَأَلتُ رَبّي عزّ و جلّ أن لا يُهلِكَنا بِما أهلَكَ بِهِ الاُمَمَ قَبلَنا فَأَعطانيها، و سَأَلتُ رَبّي عزّ و جلّ أن لا يُظهِرَ عَلَينا عَدُوّاً مِن غَيرِنا فَأَعطانيها، و سَأَلتُ رَبّي أن لا يُلبِسَنا شِيَعاً فَمَنَعَنيها.[۳۵۴]

130. سنن النسائی - به نقل از عبد اللّٰه بن خبّاب بن اَرَت -: پدرم [خَبّاب] گفت که او تمام شب را تا سپيدهدم، مراقب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود و چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نمازش را سلام داد، نزد ایشان آمد و گفت: ای پیامبر خدا! پدر و مادرم فدايت باد! شما امشب چنان نماز میخوانديد که نديده بودم چنين نمازی بخوانيد!؟

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «آری. اين، نماز اميد و بيم است. من از پروردگارم عزّ و جلّ، سه چيز خواستم و او دو تای آنها را به من داد و يکی را نداد. از پروردگارم عزّ و جلّ خواستم که ما را با عذابهايی که امّتهای پيش از ما را با آنها هلاک کرد، هلاک نکند و اين درخواستم را پذيرفت. از پروردگارم عزّ و جلّ خواستم که دشمن غير خودی را بر ما چيره نگردانَد و اين درخواستم را هم پذيرفت. از پروردگارم عزّ و جلّ خواستم که ما را گروه گروه نگردانَد؛ امّا اين درخواستم را نپذيرفت».

131. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: سَأَلتُ رَبّي تَبارَكَ و تَعالیٰ ثَلاثَ خِصالٍ، فَأَعطانِي اثنَتَينِ و مَنَعَني واحِدَةً: قُلتُ: يا رَبِّ، لا تُهلِك اُمَّتي جوعاً، قالَ: لَكَ هٰذِهِ. قُلتُ: يا رَبِّ، لا تُسَلِّط عَلَيهِم عَدُوّاً مِن غَيرِهِم - يَعني مِنَ المُشرِكينَ - فَيَجتاحوهُم[۳۵۵]، قالَ: لَكَ ذٰلِكَ. قُلتُ: يا رَبِّ، لا تَجعَل بَأسَهُم بَينَهُم، فَمَنَعَني هٰذِهِ.[۳۵۶]

131. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: من، سه چيز از پروردگارم - تبارک و تعالی - درخواست کردم. دو تای آنها را به من داد و يکی را نداد. گفتم: پروردگارا! امّت مرا از گرسنگی، هلاک مگردان. فرمود: «پذيرفتم». گفتم: پروردگارا! دشمن غير خودی - يعنی از مشرکان - را بر آنان، مسلّط مگردان که آنها را ريشهکن کند. فرمود: «پذيرفتم». گفتم: پروردگارا! آنان را دچار جنگ داخلی مگردان. اين را به من نداد.

132. عنهصلی الله علیه و آله: يا عَلِيُّ، إنَّ اللهَ تَبارَكَ و تَعالیٰ قَد قَضَى الفُرقَةَ وَ الاِختِلافَ عَلیٰ هٰذِهِ الاُمَّةِ، و لَو شاءَ اللهُ لَجَمَعَهُم عَلَى الهُدیٰ حَتّیٰ لا يَختَلِفَ اثنانِ مِن هٰذِهِ الاُمَّةِ.[۳۵۷]

132. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: ای علی! خدای - تبارک و تعالی - تفرقه و اختلاف رأی را برای اين امّت، مقرّر فرمود. اگر خداوند میخواست، قطعاً آنان را بر حق، همداستان میکرد تا حتّی دو نفر از اين امّت هم با يکديگر اختلاف نکنند.

133. الإمام عليّ علیه السلام: الحَمدُ لِلهِ الَّذي لا يُبرَمُ[۳۵۸] ما نَقَضَ، و لا يُنقَضُ ما أبرَمَ، و لَو شاءَ مَا اختَلَفَ اثنانِ مِن هٰذِهِ الاُمَّةِ و لا مِن خَلقِهِ، و لا تَنازَعَتِ الاُمَّةُ في شَيءٍ مِن أمرِهِ، و لا جَحَدَ المَفضولُ ذَا الفَضلِ فَضلَهُ.[۳۵۹]

133. امام علی علیه السلام: سپاس، خدايی را که آنچه را او شکسته، استواری نیست و آنچه را او استوار ساخته، شکستی نیست و اگر میخواست هرگز دو تن از اين امّت، يا از ديگر آفريدگانش با يکديگر اختلاف نمیکردند و امّت در امری از اوامر او، ستيزه نمیکرد و هيچ پايينْ مرتبهای، برتری صاحب فضيلتی را بر خود انکار نمیکرد.

134. الإمام الصادق علیه السلام: قالَ أميرُ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ: «الحَمدُ لِلهِ الَّذي لا مُقَدِّمَ لِما أخَّرَ، و لا مُؤَخِّرَ لِما قَدَّمَ»، ثُمَّ ضَرَبَ بِإِحدی يَدَيهِ عَلَى الاُخریٰ، ثُمَّ قالَ: «يا أيَّتُهَا الاُمَّةُ المُتَحَيِّرَةُ بَعدَ نَبِيِّها، لَو كُنتُم قَدَّمتُم مَن قَدَّمَ اللهُ و أَخَّرتُم مَن أخَّرَ اللهُ، و جَعَلتُمُ الوَلايَةَ وَ الوِراثَةَ حَيثُ جَعَلَهَا اللهُ، ما عالَ وَلِيُّ اللهِ و لا عالَ سَهمٌ مِن فَرائِضِ اللهِ، و لَا اختَلَفَ اثنانِ في حُكمِ اللهِ، و لا تَنازَعَتِ الاُمَّةُ في شَيءٍ مِن أمرِ اللهِ إلّا و عِندَنا عِلمُهُ مِن كِتابِ اللهِ، فَذوقوا وَبالَ أمرِكُم و ما فَرَّطتُم فيما قَدَّمَت أيديكُم، و مَا اللهُ بِظَلّامٍ لِلعَبيدِ، (و سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبونَ)[۳۶۰].[۳۶۱]

134. امام صادق علیه السلام: امير مؤمنان - که درودهای خدا بر او باد - فرمود: «ستايش، خدايی را که آنچه او عقب افکنده، جلو اندازندهای ندارد و آنچه او جلو افکنده، عقب اندازندهای ندارد». سپس يکی از دو دستش را بر ديگری زد و فرمود: «ای امّتی که پس از پيامبرش سرگردان شده! اگر کسی را که خدا مقدّم داشته، مقدّم میداشتيد و کسی را که خدا عقب افکنده، عقب میافکنديد و ولايت و وراثت را در همان جايی قرار میداديد که خداوند قرارش داد، دوست خدا، تهیدست نمیشد و هيچ سهمی از فرائض خدا، تباه نمیگشت و دو نفر نیز در حکم خدا، اختلاف نمیکردند.

و هيچ گاه امّت، در امری از اوامر خداوند، ستيزه نکردهاند، مگر اين که علم آن از کتاب خدا در نزد ماست. پس، بدفرجامیِ کار خويش و عاقبت کوتاهیهايی را که کرديد، بچشيد و البته خدا، هرگز به بندگان، ستم نمیکند (و زودا که ستمگران بدانند به چه بازگشتگاهی باز میگردند)».

ب - عَدَمُ التَّعَقُّلِ

ب - تعقّل نکردن

الکتاب

(لاَ يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِى قُرىً مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُم بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ).[۳۶۲]

(آنها هرگز با شما به صورت گروهی نمیجنگند، جز در دژهای محکم يا از پشت ديوارها! پيکارشان در ميان خودشان، شديد است[، امّا در برابر شما، ضعيف هستند]. آنها را متّحد میپنداری، در حالی که دلهايشان پراکنده است. اين، به سبب آن است که آنها قومی هستند که تعقّل نمیکنند).

الحدیث

135. الإمام عليّ علیه السلام : - في خِطابِهِ لِأهلِ الکوفَةِ -: أیُّهَا القَومُ الشّاهِدَةُ أبدانُهُم، الغائِبَةُ عَنهُم عُقولُهُم، المُختَلِفَةُ أهواءُهُم، المُبتَلیٰ بِهِم اُمَراءُهُم...![۳۶۳]

135. امام علی علیه السلام - خطاب به با مردم کوفه -: ای مردمی که بدنهایشان حاضر است؛ امّا عقلهایشان را گم کردهاند! و خواستههایشان در مقابل یکدیگر است و امیرانشان گرفتار آنها شدهاند!.…

راجع: ص ۲۳۲ ح ۱۲۲ و موسوعة معارف الکتاب و السنة:ج 3 ص ۲۶۶ (مبادئ الاُلفة / العقل).

ر.ک: ص ۲۳۳ ح ۱۲۲ و دانش‌نامۀ قرآن و حدیث: ج ۵ ص ۱۰۳ (عوامل اُلفت / خرد).

ج – البَغيُ

ج - سرکشی (تجاوزگری)

الکتاب

(وَ مَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ ٱلْعِلْمُ بَغْيًَا بَيْنَهُمْ وَ لَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى لَّقُضِىَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ ٱلَّذِينَ أُورِثُوا ٱلْكِتَابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِى شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ).[۳۶۴]

(آنان پراکنده نشدند، مگر بعد از آن که علم (آگاهی) به سراغشان آمد و اين تفرقهجويی، سرکشی آنها از حق بود و اگر فرمانی از سوی پروردگارت صادر نشده بود که تا سرآمد معيّنی [زنده و آزاد] باشند، در ميان آنها داوری میشد و کسانی که بعد از آنها وارثان کتاب [الهی] شدند، نسبت به آن، شک دارند؛ شکّی همراه با بدبينی).

(كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا ٱخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ ٱلْبَيِّنَاتُ بَغْيَاً بَيْنَهُمْ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا لِمَا ٱخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ ٱلْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ ٱللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ).[۳۶۵]

(مردم [در آغاز]، يک دسته بودند [و تضادّی در ميان آنها وجود نداشت. به تدريج جوامع و طبقات، پديد آمد و اختلافها و تضادهايی در ميان آنها پيدا شد]. سپس خداوند، پيامبران را بر انگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و کتاب [الهی] را که به سوی حق دعوت میکرد، با آنها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. [افراد باايمان، در آن اختلاف نکردند،] تنها [گروهی از] کسانی که کتاب را دريافت داشته بودند و نشانههای روشن به آنها رسيده بود، به سبب سرکشی (تجاوزگری)، در آن اختلاف کردند. خداوند، به فرمان خودش، آنهايی را که ايمان آورده بودند، به حقيقتِ آنچه مورد اختلاف بود، رهبری نمود[؛ امّا افراد بیايمان، همچنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند] و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست، هدايت میکند).

(إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلْإِسْلَامُ وَ مَا ٱخْتَلَفَ ٱلَّذِينَ أُوتُوا ٱلْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ ٱلْعِلْمُ بَغْيًَا بَيْنَهُمْ وَ مَن يَكْفُرْ بِٔايَاتِ ٱللَّهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلْحِسَابِ).[۳۶۶]

(دين در نزد خدا، اسلام (تسليم بودن در برابر حق) است و کسانی که کتاب [الهی] به آنان داده شد، اختلافی [در آن] نکردند، مگر بعد از آگاهی (علم)، آن هم به سبب سرکشی در ميان خود، و هر کس به آيات خدا کفر ورزد، [خدا به حساب او میرسد؛ زيرا] خداوند، سريع الحساب است).

(وَ ءَاتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِّنَ ٱلْأَمْرِ فَمَا ٱخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ ٱلْعِلْمُ بَغْيَاً بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِى بَيْنَهُمْ يَوْمَ ٱلْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).[۳۶۷]

(و دلايل روشنی از امر [نبوّت و شريعت]، در اختيارشان قرار داديم. آنها اختلاف نکردند، مگر بعد از علم (آگاهی)، و اين اختلاف به سبب سرکشی (تجاوزگریِ) آنان بود؛ امّا پروردگارت، روز قيامت، در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند، داوری میکند).

الحدیث

136. الإمام عليّ علیه السلام: في کتابِهِ إلی مُعاویةَ -: أنْت و شُرَكاؤُكَ - يا معاويَةُ‌ - القَومُ الَّذِينَ انقَلَبُوا عَلى أعقابِهِم،[۳۶۸] و ارتَدّوا و نَقَضوا الأمرَ و العَهدَ فيما عاهَدوا اللّٰهَ‌، و نَكَثوا البَيعَةَ‌.…

أ لَم تَعلَم - يا معاويَةُ - أنَّ الأئمَّةَ مِنّا، لَيسَت مِنكُم؟!... و قالَ عزّ و جلّ: (أَمْ يَحْسُدُونَ النّٰاسَ عَلىٰ مٰا آتٰاهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنٰا آلَ إِبْرٰاهِيمَ الْكِتٰابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْنٰاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً).[۳۶۹] و قالَ لِلنّاسِ بَعدَهُم: (فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ)؛[۳۷۰] فتَبَوَّأ مَقعَدَك مِن جَهَنَّمَ (وَ كَفىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِيراً).[۳۷۱] نَحنُ آلُ إبراهيمَ المَحسودُون و أنتَ الحاسِدُ لَنا.…

أدعُوكَ - يا معاويَةُ - إلَى اللّٰهِ و رَسولِهِ و كِتابِهِ و وَليِّ أمرِهِ‌، الحَكيمِ مِن آلِ إبراهيمَ‌، و إلَى الَّذي أقرَرتَ بِهِ - زَعَمتُ إلَى اللّٰهِ - و الوَفاءِ بِعَهدِهِ‌ وَ مِيثاقِهِ الَّذي واثَقَكُم بِهِ إِذ قُلتُم سَمِعنا وَ أَطَعنا، (وَ لاٰ تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا)[۳۷۲](مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ‌)[۳۷۳]، (وَ لاٰ تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهٰا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكٰاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمٰانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبىٰ مِنْ أُمَّةٍ‌)،[۳۷۴] فَنَحنُ الأُمَّةُ الأربىٰ...‌، فَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ (قٰالُوا سَمِعْنٰا، وَ هُمْ لاٰ يَسْمَعُونَ)[۳۷۵]... فإنَّ الأفئِدَةَ مِنَ المُؤمِنينَ و المُسلِمينَ تَهوِي إلَينا،[۳۷۶] و ذلِكَ دَعوَةُ المَرءِ المُسلِم [إبراهيمَ علیه السلام].[۳۷۷]

136. امام علی علیه السلام - در نامهاش به معاویه -: تو و شریکانت - ای معاویه! - همان کسانی هستید که [به تعبیر قرآن] به دین پدرانشان باز گشتند و مُرتد شدند و در آنچه با خدا پیمان بسته بودند، نقض حکم و پیمان کردند و بیعت را شکستند.…

آیا نمیدانی - ای معاویه! - که امامان، از ما [بنی هاشم] اند، نه از شما؟... که خدا فرموده است: (به مردم به خاطر آنچه خداوند از لطفش به آنان داده است، حسادت میورزند. ما بودیم که به آل ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم و به آنان پادشاهیای شکوهمند عطا کردیم) و در بارۀ دیگر مردمان فرموده است: (گروهی از ایشان اند که به او ایمان آوردند. و گروهی از ایشان اند که مانع [ایمان آوردن به] او شدند). پس جایگاه خودت را در دوزخ، آماده بدان (و جهنم برای مجازات تو کافی است). ما آل ابراهیم هستیم که مورد حسات واقع شدهایم و تو آن کسی هستی که به ما حسادت ورزیدهاست.…

تو را - ای معاویه! - دعوت میکنم به خدا و پیامبرش و کتابش و ولیّ امرش - که حکیم آل ابراهیم است - و به کسی که به وجودش اقرار داری - و گمان میکنم خداست - و به وفا کردن به پیمان او و به میثاقی که از شما گرفته است، آن هنگام که گفتید: «شنیدیم و اطاعت میکنیم» (و همچون کسانی نباشید که فرقه فرقه شدند و اختلاف کردند)(پس از آن که آگاهی یافتند (یقین کردند)، آن هم از روی سرکشی (تجاوزگری) در میان خویش)! و (همچون آن پیرزن نباشید که رشتههای خویش را پس از محکم بافتن، دو باره میدرید، که پیمانهایتان برای فریب یکدیگر باشد تا گروهی بالادستِ گروه دیگر قرار گیرد) و بگوید: گروه انبوهتر، ماییم!... و از آن کسانی هم نباشید که (گفتند: [سخن خدا را به گوش جان] شنیدیم؛ ولی به حقیقت، نشنیدهاند)...؛ چرا که اکنون، دلهای مؤمنان و مسلمانان به ما [آل ابراهیم] رو کرده است، و این، نتیجۀ دعای آن مرد مسلمان [یعنی ابراهیم علیه السلام] است.

137. تفسیر القُمي - في تَفسیرِ الآیةِ: (وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ) -: لَم یَتَفَرَّقوا بِجَهلٍ، و لکِنَّهُم تَفَرَّقوا لَمّا جاءَهُمُ العِلمُ و عَرَفوهُ، و حَسَدَ بَعضُهُم بَعضاً، و بَغیٰ بَعضُهُم عَلیٰ بَعضٍ...؛ فَتَفَرَّقوا فِی المَذاهِبِ، و أخَذوا بِالآراءِ و الأهواءِ.[۳۷۸]

137. تفسیر القُمّي - در تفسیر آیۀ (آنان پراکنده نشدند، مگر بعد از آن که علم (آگاهی) به سراغشان آمد و این تفرقهجویی، سرکشی آنها از حق بود) -: از روی ناآگاهی پراکنده نشدند؛ بلکه زمانی تفرقهجویی کردند که علم (آگاهی) یافتند و او (پیشوای حق) را شناختند و برخی از آنها بر برخی دیگر، حَسد ورزیدند و برخی از آنها بر برخی دیگر، ستم روا داشتند... و چنین شد که در مذاهبشان از هم فاصله گرفتند، و هر کدام (هر مذهبی) به سراغ عقاید و خواستههایی [متفاوت از دیگری] رفت.

راجع: ص ۱۷۴ ح۳۲ و ص ۲۰۸ ح ۸۹ و ص ۲۵۶ ح ۱۶۲.

ر. ک: ص ۱۷۵ ح ۳۲ و ص ۲۰۹ ح ۸۹ و ص ۲۵۷ ح ۱۶۲.

د - عَدَمُ رِعايَةِ الحُقوقِ

د - رعايت نکردن حقوق

138. الإمام عليّ علیه السلام: إذا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، أو أجحَفَ[۳۷۹] الوالي بِرَعِيَّتِهِ؛ اِختَلَفَت هُنالِكَ الكَلِمَةُ، و ظَهَرَت مَعالِمُ الجَورِ.[۳۸۰]

138. امام علی علیه السلام: هر گاه مردم بر زمامدار خود چیره شوند يا زمامدار به مردم ستم کند، در چنین وضعیّتی، اتّحاد، به اختلاف میگرايد و نشانههای سقوط، آشکار میشوند.

ه‍ - وَسوَسَةُ الشَّيطانِ

ه‍ - وسوسۀ شيطان

139. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: إنَّ الشَّيطانَ قَد أيِسَ أن يَعبُدَهُ المُصَلّونَ... و لٰكِن فِي التَّحريشِ[۳۸۱] بَينَهُم.[۳۸۲]

139. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: شيطان، از اين که نمازگزارانْ... او را بپرستند، نوميد شد؛ امّا در اندیشۀ به جان هم انداختن آنان است.

140. الإمام عليّ علیه السلام - في خُطبَتِهِ بَعدَ لَيلَةِ الهَريرِ -: إنَّ الشَّيطانَ يُسَنّي[۳۸۳] لَكُم طُرُقَهُ، و يُريدُ أن يَحُلَّ دينَكُم عُقدَةً عُقدَةً، و يُعطِيَكُم بِالجَماعَةِ الفُرقَةَ، و بِالفُرقَةِ الفِتنَةَ، فَاصدِفوا[۳۸۴] عَن نَزَغاتِهِ[۳۸۵] و نَفَثاتِهِ، وَ اقبَلُوا النَّصيحَةَ مِمَّن أهداها إلَيكُم، وَ اعقِلوها[۳۸۶] عَلیٰ أنفُسِكُم.[۳۸۷]

140. امام علی علیه السلام - در سخنرانیاش پس از ليلةُ الهَرير -: همانا شيطان، راه هايش را برايتان هموار میکند و میخواهد پياپی، گِره از رشتۀ دينتان بگسلد و به جای همدلی، کارتان را به پراکندگی کشانَد و از پراکندگیتان، آشوب و فتنه بر انگيزد. پس، از وسوسهها و افسونهای او، روی گردانيد و از کسی که نصيحت را به شما هديه میکند، اندرز پذيريد و آن را آويزۀ [گوش] جانهايتان سازيد.

و - خُبثُ السَّريرَةِ

و - بدنهادی

141. الإمام عليّ علیه السلام: إنَّما أنتُم إخوانٌ عَلیٰ دينِ اللهِ، ما فَرَّقَ بَينَكُم إلّا خُبثُ السَّرائِرِ[۳۸۸] و سوءُ الضَّمائِرِ؛ فَلا تَوازَرونَ و لا تَناصَحونَ، و لا تَباذَلونَ و لا تَوادّونَ.[۳۸۹]

141. امام علی علیه السلام: شما، در حقيقت، برادران دينی هستيد. آنچه ميان شما جدايی افکنده، چيزی نيست، جز پليدی درونها و بدی نيّتها. نه همدیگر را یاری میکنيد و نه برای يکديگر، خيرخواهی میکنيد. نه به هم بخشش میکنيد و نه به هم مهر میورزيد.

ز - طَلَبُ الزِّيادَةِ

ز - فزونخواهی

142. الإمام عليّ علیه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ -: لَولا ثَلاثٌ لمَ يُسلَل سَيفٌ: سِلكٌ أدَقُّ مِن سِلكٍ، و وَجهٌ أصبَحُ مِن وَجهٍ، و لُقمَةٌ أسوَغُ مِن لُقمَةٍ.[۳۹۰]

142. امام علی علیه السلام - در حکمتهای منسوب به ایشان -: اگر سه چيز نبود، هيچ شمشيری کشيده نمیشد [و جنگ و اختلاف پيش نمیآمد]: نخی لطیفتر از نخی، و رويی زيباتر از رويی، و لقمهای گواراتر از لقمهای!

ح - الاِختِلافُ

ح - ناهمسازی

143. الإمام عليّ علیه السلام: إنَّ الاِختِلافَ فِي الحُكمِ... سَبَبٌ مِنَ الفُرقَةِ.[۳۹۱]

143. امام علی علیه السلام: اختلاف [رَویّه] در داوریها،... يکی از اسباب تفرقه است.

144. عنه علیه السلام: لَيسَ مَعَ الاِختِلافِ ائتِلافٌ.[۳۹۲]

144. امام علی علیه السلام: با اختلاف، دیگر امکان اُلفت نيست.

145. عنه علیه السلام: سَبَبُ الفُرقَةِ الاِختِلافُ.[۳۹۳]

145. امام علی علیه السلام: سبب جدايی، ناسازگاری (با هم نساختن) است.

146. عنه علیه السلام: مَعَ الشِّقاقِ تَكونُ النَّبوَةُ[۳۹۴].[۳۹۵]

146. امام علی علیه السلام: با چنددستگی، نفرت [از یک‌دیگر] پيش میآيد.

۲ / ۳: مَضارُّ الفُرقَةِ وَ تَركِ الجَماعَةِ

2 / 3: زيانهای تفرقه و ترک جماعت

۲ / ۳ - ۱: مُلازَمَةُ الشَّيطانِ

۲ / ۳ - ۱: همراهی با شیطان

147. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: عَلَيكُم بِالجَماعَةِ و إيّاكُم وَ الفُرقَةَ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ مَعَ الواحِدِ، و هُوَ مِنَ الاِثنَينِ أبعَدُ، مَن أرادَ بُحبوحَةَ[۳۹۶] الجَنَّةِ فَليَلزَمِ الجَماعَةَ.[۳۹۷]

147. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: با جماعت باشيد و از جدايی بپرهيزيد؛ زيرا کسی که تک باشد، شيطان با اوست و هر گاه دو نفر باشند، شيطان از آنها قدری دورتر میشود. هر کس وسط بهشت را میخواهد، با جماعت همراه شود.

148. عنهصلی الله علیه و آله: يَدُ اللهِ عَلَى الجَماعَةِ، فَإِذا شَذَّ الشّاذُّ مِنهُمُ اختَطَفَهُ الشَّيطانُ كَما يَختَطِفُ الذِّئبُ الشّاةَ مِنَ الغَنَمِ.[۳۹۸]

148. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: دست خدا بر سرِ جماعت است. پس هر گاه جدا شوندهای از جماعت جدا شود، شيطان، او را میرُبايد، چنان که گرگ، گوسفندی را از گله میرُبايد.

149. عنهصلی الله علیه و آله: إنَّ الشَّيطانَ ذِئبُ الإِنسانِ كَذِئبِ الغَنَمِ، يَأخُذُ الشّاةَ القاصِيَةَ وَ النّاحِيَةَ؛ فَإِيّاكُم وَ الشِّعابَ[۳۹۹]، و عَلَيكُم بِالجَماعَةِ وَ العامَّةِ وَ المَسجِدِ.[۴۰۰]

149. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: شيطان، گرگِ انسان است، همچون گرگِ گوسفند که گوسفند دور مانده و جدا شده [از گلّه] را میربايد. پس، از پراکندگی بپرهيزيد و با جماعت و عموم مردم و مسجد باشيد.

150. الإمام عليّ علیه السلام - مِن كَلامٍ لَهُ يُبَيِّنُ فیهِ بَعضَ أحكامِ الدّينِ و يَكشِفُ لِلخَوارِجِ الشُّبهَةَ و يَنقُضُ حُكمَ الحَكَمَينِ -: اِلزَمُوا السَّوادَ الأَعظَمَ؛ فَإِنَّ يَدَ اللهِ مَعَ الجَماعَةِ، و إيّاكُم وَ الفُرقَةَ؛ فَإِنَّ الشّاذَّ مِنَ النّاسِ لِلشَّيطانِ، كَما أنَّ الشّاذَّ مِنَ الغَنَمِ لِلذِّئبِ. ألا مَن دَعا إلی هٰذَا الشِّعارِ[۴۰۱] فَاقتُلوهُ، و لَو كانَ تَحتَ عِمامَتي هٰذِهِ.[۴۰۲]

150. امام علی علیه السلام - از سخنان ایشان که در آن به بيان پارهای احکام دين میپردازد و برای خوارج، شبههزُدايی میکند و حُکم حَکَمَين را ابطال مینمايد -: با اکثریت [مردم]، همراه باشيد؛ زيرا دستِ خدا با جماعت است و از پراکندگی بپرهيزيد؛ زيرا انسان جدا مانده از مردم، برای شيطان است، چنان که گوسفندِ جدا مانده [از رمه]، از آنِ گرگ میشود.

هان! هر کس به اين شعار (يعنی به تکروی و بُریدن از جماعت)، فرا خواند، او را بکُشيد، اگر چه زير همین دستار من باشد.

راجع: ص ۱۹۴ (فوائد الجماعة / الرحمة،...).

ر.ک: ص ۱۹۵ (بهرههای جماعت / رحمت،...).

۲ / ۳ – ۲: مُفارَقَةُ الإِسلامِ

۲ / ۳ - ۲: جدا شدن از اسلام

151. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: مَن فارَقَ الجَماعَةَ شِبراً، فَقَد خَلَعَ رِبقَةَ الإِسلامِ مِن عُنُقِهِ.[۴۰۳]

151. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس يک وجب از جماعت جدا شود، حلقۀ اسلام را از گردن خود گشوده است.

152. عنهصلی الله علیه و آله: مَن نَزَعَ يَداً مِن طاعَةٍ، فَإِنَّهُ يَأتي يَومَ القِيامَةِ لا حُجَّةَ لَهُ. و مَن ماتَ و هُوَ مُفارِقٌ لِلجَماعَةِ، فَإِنَّهُ يَموتُ ميتَةً جاهِلِيَّةً.[۴۰۴]

152. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس از اطاعت [خدا] دست بکشد، روز قيامت در حالی میآید که هيچ حجّتی ندارد و هر کس در حال جدايی از جماعت بميرد، به مرگ جاهلی مُرده است.

153. عنهصلی الله علیه و آله: مَن شَقَّ عَصَا المُسلِمينَ، وَ المُسلِمونَ في إسلامٍ دامِجٍ[۴۰۵]، فَقَد خَلَعَ رِبقَةَ الإِسلامِ مِن عُنُقِهِ.[۴۰۶]

153. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس ميان مسلمانان - که بر محور اسلامِ يکپارچه گِرد آمدهاند - تفرقه افکند، حلقۀ طوق) اسلام را از گردن خود در آورده است.

154. عنهصلی الله علیه و آله: مَن خَرَجَ مِنَ الجَماعَةِ قيدَ شِبرٍ، فَقَد خَلَعَ رِبقَةَ الإِسلامِ مِن عُنُقِهِ حَتّی يُراجِعَهُ. و مَن ماتَ و لَيسَ عَلَيهِ إمامُ جَماعَةٍ، فَإِنَّ مَوتَتَهُ مَوتَةُ جاهِلِيَّةٍ.[۴۰۷]

154. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس يک وجب از جماعتْ جدا شود، حلقۀ اسلام را از گردن خود گشوده است تا اين که به آن برگردد و هر کس بميرد و با هیچ کس به عنوان پیشوای مسلمانانْ بیعت نکرده باشد، مرگش مرگ جاهلی است.

155. عنهصلی الله علیه و آله: مَن فارَقَ الجَماعَةَ شِبراً، فَقَد فارَقَ الإِسلامَ.[۴۰۸]

155. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس يک وجب از جماعت [مسلمانان] جدا شود، از اسلام، جدا شده است.

156. الإمام عليّ علیه السلام: الكُفرُ عَلیٰ أربَعِ دَعائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ، وَ التَّنازُعِ، وَ الزَّيغِ[۴۰۹]، وَ الشِّقاقِ.[۴۱۰]

156. امام علی علیه السلام: کفر، چهار ستون دارد: زيادهروی، درگيری، کژروی و جدايی (اختلاف).

157. عنه علیه السلام: بُنِيَ الكُفرُ عَلیٰ أربَعِ دَعائِمَ: الفِسقِ، وَ الغُلُوِّ، وَ الشَّكِّ، وَ الشُّبهَةِ... وَ الغُلُوُّ عَلیٰ أربَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّعَمُّقِ بِالرَّأيِ، وَ التَّنازُعِ فيهِ، وَ الزَّيغِ، وَ الشِّقاقِ.[۴۱۱]

157. امام علی علیه السلام: کفر، بر چهار ستون استوار است: زشتکاری، غُلُو، تردید و اشتباه... و غلو، چهار شاخه دارد: افراطگری در اندیشه، ستيزهگری بر سر اندیشه، کژروی، و جدايی.

158. الإمام الصادق علیه السلام: مَن خَلَعَ جَماعَةَ المُسلِمينَ قَدرَ شِبرٍ، خَلَعَ رِبقَةَ الإِيمانِ مِن عُنُقِهِ.[۴۱۲]

158. امام صادق علیه السلام: هر کس به اندازۀ يک وجب از جماعت مسلمانان کناره گيرد، حلقۀ (گردنْبندِ) ايمان را از گردن خود درآورده است.

۲ / ۳ - ۳: مَوتُ الجاهِلِيَّةِ

۲ / ۳ - ۳: مرگِ جاهلی

159. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: مَن فارَقَ الجَماعَةَ شِبراً فَماتَ، إلّا ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً.[۴۱۳]

159. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس يک وجب از جماعت [مسلمانان] جدا شود و [در آن حال] بميرد، جز به مرگ جاهلی نمُرده است.

160. عنهصلی الله علیه و آله: مَن خَرَجَ مِنَ الطّاعَةِ و فارَقَ الجَماعَةَ فَماتَ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً.[۴۱۴]

160. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس از اطاعت [پیشوا] خارج و از جماعت [مسلمانان]، جدا شود و در آن حال بميرد، به مرگ جاهلی مُرده است.

161. عنهصلی الله علیه و آله: مَن نَزَعَ يَداً مِن طاعَةِ اللهِ و فارَقَ الجَماعَةَ ثُمَّ ماتَ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً. و مَن خَلَعَها بَعدَ عَهدِها، لَقِيَ اللهَ و لا حُجَّةَ لَهُ.[۴۱۵]

161. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس با جدا شدن از جماعت [مسلمانان] از اطاعت خدا دست بکشد و در اين حال بميرد، به مرگ جاهلی مُرده است و هر کس با جماعت، عهد بندد و سپس آن را زیر پا نهد، خدا را در حالی ديدار میکند که در پیشگاه او حجّتی (دلیل قابل قبولی) ندارد.

جدایی از جماعت و مرگ جاهلی[۴۱۶]

برخی روایات - که بیشتر در منابع اهل سنّت دیده میشوند -، نتیجۀ جدایی از جماعت را مرگ جاهلی خواندهاند؛[۴۱۷] مرگی بد و نکوهیده که همچون تبرّج جاهلی،[۴۱۸] حکم جاهلی،[۴۱۹] ظنّ جاهلی[۴۲۰] و حمیّت جاهلی،[۴۲۱] نشان دهندۀ مرگی در گمراهی و نابخردی است؛ نکتهای که در صورت پایبند بودن جامعه و نظام و امام حاکم بر آن به کتاب و سنّت،[۴۲۲] باورپذیر مینماید؛ چرا که رشد و تکامل معنوی و رفاه و آرامش و آسایش مادّی انسان، در چنین جامعهای محقّق میشود و جدایی از آن، به معنای محرومیت از بسیاری چیزهاست.

پرسش مطرح در بارۀ این روایات، نسبت آنها با روایات مورد اتّفاق فریقین در بارۀ مرگ جاهلیِ کسی است که بدون آن که امام و رهبرش را بشناسد و اطاعتش را بر گردن داشته باشد، بمیرد.[۴۲۳] برای این پرسش، سه پاسخ، محتمل است:

1. هر دو دسته از روایات، جدا از یکدیگر و بیانگر اثری مستقل اند. به این معنا که «نشناختن امام جامعه و فرمان نبردن از او» و «جدایی از جماعت»، هر کدام به تنهایی، زمینۀ مرگ جاهلی را فراهم میآورند؛

2. دو دسته روایات، ناظر به دو معنای متفاوتاند؛ امّا این دو معنا با هم مرتبط اند و در تطبیق بر مصداق خارجی، همپوشانی دارند؛ زیرا جامعه به گِرد امام و رهبر، جمع میشود و جدایی از جامعه، همان نشناختن امام یا به رسمیت نشناختن او و طبعاً فرمان نبردن از اوست.

3. روایات ناظر به مرگ جاهلی جُداشدگان از جماعت، صدوری جداگانه نداشته باشند؛ بلکه همان روایات مربوط به وجوب شناخت و اطاعت امام باشند که به سود حاکمیت و جمهور، جهتدهی شدهاند تا قابلیت صدق بر مخالفان حکومت را پیدا کنند.[۴۲۴]

نقل نشدن این روایات در منابع اصلی حدیث شیعی، احتمال سوم را تقویت میکند، بویژه که میدانیم جدایی از جماعتِ بر حق و سر برتافتن از اطاعت امام حق، جز گمراهی و مرگ جاهلیِ کسی که چنین کند، نتیجهای در بر ندارد. روشن است که در جامعهای که زور و ستم و بدعت (باطل مطلق) بر آن حکومت کند و بیشتر جامعه را به بیراهه بکشانَد، جدایی و حتی هجرت، نه کاری جاهلانه، بلکه شیوه ای درست و بخردانه است و سر باز زدن از اطاعت حاکمان ستمگر و خودکامه، نه مرگ جاهلی، که سرنوشتی حسینگونه را برای انسان به ارمغان میآورَد.

۲ / ۳ - ۴: فَسادُ الاُمورِ

۲ / ۳ - ۴: آشفته شدن کارها

162. المعجم الأوسط عن ابی هُرَیرة: سَمِعتُ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ: سَیُصیبُ اُمَّتي داءُ الاُمَمِ، فَقالوا: یا رَسولَ اللهِ! وَ ما داءُ الاُمَمِ؟ قالَ: الأشَرُ و البَطَرُ، وَ التَّدابُرُ و التَّنافُسُ في الدُّنیا، وَ التَّباغُضُ وَ البُخلُ، حَتّی یَکونَ البَغيُ، ثُمَّ یَکونُ الهَرجُ.[۴۲۵]

162. المعجم الأوسط - به نقل از ابو هُرَیره -: از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: «امّت من به زودی به بیماری امّتها دچار میشود».

گفتند: ای پیامبر خدا! بیماری امّتها چیست؟

فرمود: «سرمستی و ناسپاسی و بریدن از همدیگر و رقابت در مادّیات و دشمنی کردن با هم و بُخل ورزیدن [نسبت به یک‌دیگر]، تا آنجا که به سرکشی (شورش) بینجامد، و پس از آن هم آشوب [اجتماعی] خواهد بود».

163. الإمام عليّ علیه السلام: الاُمورُ المُنتَظِمَةُ يُفسِدُهَا الخِلافُ.[۴۲۶]

163. امام علی علیه السلام: اختلاف، موجب پريشانی امورِ بهسامان میشود.

۲ / ۳ - ۵: فَشَلُ أهلِ الحَقِّ

۲ / ۳ - ۵: شکست پيروان حق

الكتاب

(وَأَطِيعُواْ ٱللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ ٱصْبِرُواْ إِنَّ ٱللهَ مَع ٱلصَّٰبِرِينَ).[۴۲۷]

(و [فرمان] خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و کشمکش نکنيد، تا سست نشويد و قدرت شما از ميان نرود! و استقامت کنيد که خداوند با استقامتکنندگان است!).

(وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ ٱللهُ وَ عْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّىٰ إِذَا فَشِلْتُمْ وَ تَنَازَعْتُمْ فِى ٱلْأَمْرِ وَ عَصَيْتُم مِّنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلدُّنْيَا وَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَ ٱللهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى ٱلْمُؤْمِنِينَ).[۴۲۸]

(و خداوند، وعدۀ خود را به شما [در بارۀ پيروزی بر دشمن در اُحد]، تحقّق بخشيد، در آن هنگام [که در آغاز جنگ]، دشمنان را به فرمان او، به قتل میرسانديد [و اين پيروزی، ادامه داشت] تا اين که سست شديد و [بر سرِ رها کردن سنگرها]، در کار خود به نزاع پرداختيد و بعد از آن که آنچه را دوست میداشتيد (غلبه بر دشمن)، به شما نشان داد، نافرمانی کرديد. بعضی از شما، خواهان دنيا بودند و بعضی، خواهان آخرت. سپس خداوند، شما را از آنان منصرف ساخت [و پيروزی شما به شکست انجاميد] تا شما را آزمايش کند و او شما را بخشيد و خداوند، نسبت به مؤمنان، لطف [و بخشش] دارد).

الحديث

164. الإمام عليّ علیه السلام: لا تَصَدَّعوا عَن حَبلِكُم[۴۲۹] فَتَفشَلوا و تَذهَبَ ريحُكُم.[۴۳۰]

164. امام علی علیه السلام: از ريسمان [الهی جماعتِ] خود[۴۳۱] دست برنداريد که سست میشويد و اقتدارتان از میان میرود.

165. عنه علیه السلام: إنَّهُ لا غَناءَ في كَثرَةِ عَدَدِكُم مَعَ قِلَّةِ اِجتِماعِ قُلوبِكُم.[۴۳۲]

165. امام علی علیه السلام: با وجود پراکندگی دلهايتان، فراوانیِ شمارتان به کار نمیآيد.

راجع: ص ۲۲۸ ح ۱۱۷.

ر.ک: ص ۲۲۹ ح ۱۱۷.

۲ / ۳ - ۶: غَلَبَةُ أهلِ الباطِلِ

۲ / ۳ - ۶: چيره شدن اهل باطل

166. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها، إلّا ظَهَرَ أهلُ باطِلِها عَلیٰ أهلِ حَقِّها.[۴۳۳]

166. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هيچ امّتی پس از پيامبرشان با هم اختلاف پیدا نکردند، مگر آن که باطلگرايانِ آنها بر حقگرايانشان چيره شدند.

167. الإمام عليّ علیه السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ علیه السلام و قَد تَواتَرَت عَلَيهِ الأَخبارُ بِاستيلاءِ أصحابِ مُعاوِيَةَ عَلَى البِلادِ -: إنّي وَ اللهِ لَأَظُنُّ أنَّ هٰؤُلاءِ القَومَ سَيُدالونَ[۴۳۴] مِنكُم بِاجتِماعِهِم عَلیٰ باطِلِهِم و تَفَرُّقِكُم عَن حَقِّكُم، و بِمَعصِيَتِكُم إمامَكُم فِي الحَقِّ و طاعَتِهِم إمامَهُم فِي الباطِلِ.[۴۳۵]

167. امام علی علیه السلام - از خطبۀ ایشان، آن گاه که گزارشهای پياپی از استيلای ياران معاويه بر شهرها به او رسيد -: به خدا سوگند که گمان میکنم اين جماعت، به زودی بر شما چيره آيند؛ زيرا آنان بر باطل خويش همداستاناند و شما با آن که بر حقّيد، پراکندهايد. شما پيشوای خود را در حق، نافرمانی میکنيد؛ ولی آنان، پيشوايشان را در باطل، فرمان میبرند.

۲ / ۳ - ۷: هَلاكُ الاُمَّةِ

۲ / ۳ - ۷: نابود شدن امّت اسلامی

168. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: لا تَختَلِفوا؛ فَإِنَّ مَن كانَ قَبلَكُمُ اختَلَفوا فَهَلَكوا.[۴۳۶]

168. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: با هم اختلاف نکنيد؛ زيرا پيشينيان شما اختلاف پیدا کردند و نابود شدند.

169. عنهصلی الله علیه و آله: إنَّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُمُ الفُرقَةُ.[۴۳۷]

169. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: در حقیقت، پيشينيانِ شما را تفرقه نابود کرد.

170. عنهصلی الله علیه و آله: ثَلاثٌ موبِقاتٌ: نَكثُ الصَّفقَةِ، و تَركُ السُّنَّةِ، و فِراقُ الجَماعَةِ.[۴۳۸]

170. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: سه کار، مُهلک است: شکستن پيمان، رها کردن سنّت و جدايی از امّت.

171. الإمام عليّ علیه السلام: إيّاكُم وَ الخِلافَ فَتُمَزَّقوا.[۴۳۹]

171. امام علی علیه السلام: از اختلاف بپرهيزيد که [با پدیدار شدن آن] پاره پاره میشويد.

172. الإمام العسكريّ علیه السلام: لا تَتَفَرَّقوا مِن بَعدي، فَتَهلِكوا في أديانِكُم.[۴۴۰]

172. امام عسکری علیه السلام: پس از من، دچار تفرقه نشويد که [در آن صورت] در دین خود، هلاک میشويد.

۲ / ۳ - ۸: جُذامُ يَومِ القِيامَةِ

۲ / ۳ - ۸: دستبُريدگی در روز قيامت

173. الإمام الصادق علیه السلام: مَن فارَقَ جَماعَةَ المُسلِمينَ و نَكَثَ صَفقَةَ الإِمامِ، جاءَ إلَى اللهِ عزّ و جلّ أجذَمَ[۴۴۱].[۴۴۲]

173. امام صادق علیه السلام: هر کسی از جماعت مسلمانان جدا شود و بيعت [خویش] با حاکم مسلمانان را بشکند، [روز قيامت،] دستْبُريده نزد خدای عزّ و جلّ میآيد.

۲ / ۳ - ۹: دُخولُ النّارِ

۲ / ۳ - ۹: رفتن به دوزخ

174. رسول الله صلی الله علیه و آله: لا یَجمَعُ اللهُ هذِهِ الاُمّةَ عَلَی الضَّلالَةِ أبَداً،... یَدُ اللهِ عَلَی الجَماعَةِ؛ فَاتَّبِعوا السَّوادَ الأعظَمَ؛ فَإنَّهُ مَن شَذَّ شُذَّ فِي النّار.[۴۴۳]

174. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداوند، هرگز این امّت را بر گمراهی گِرد نمیآورد.… دست خدا بر سرِ جماعت است. پس با جمعیّت انبوهتر (اکثریّت امّت)، همراهی کنید؛ چرا که هر که تَکرَوی کند، خوراک دوزخ است.

175. عنهصلی الله علیه و آله: مَن فارَقَ الجَماعَةَ شِبراً دَخَلَ النّارَ.[۴۴۴]

175. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس يک وجب از جماعت [مسلمانان] جدا شود، به آتش [دوزخ] میرود.

176. عنهصلی الله علیه و آله: سَأَلتُ جَبرَئيلَ فَقُلتُ: هَل تَعرِفُ شَيئاً أشَرَّ مِن شُربِ الخَمرِ؟ قالَ: نَعَم، تارِكُ الجَماعَةِ أشَرُّ مِن شارِبِ الخَمرِ، وَ المُحتَكِرِ، و آكِلِ الرِّبا، وَ الفاعِلِ بِحَليلَةِ جارِهِ، وَ القَتّاتِ[۴۴۵]، وَ القَوّادِ، وَ النَّمّامِ، وَ العاقِّ؛ و تارِكُ الجَماعَةِ لَيسَ لَهُ فِي الجَنَّةِ نَصيبٌ.[۴۴۶]

176. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: از جبرئيل پرسيدم و گفتم: آيا چيزی بدتر از شرابخواری سراغ داری؟ گفت: «آری. ترککنندۀ جماعت، از شرابخوار و محتکر و رباخوار و زناکننده با ناموس همسايه

و تهمت زننده و دلّال فَحشا و سخنچین و عاقّ والدین بدتر است. ترککنندۀ جماعت، نصيبی از بهشت ندارد».

۲ /۳ - 10: هٰذِهِ المَضارُّ

۲ / ۳ - ۱۰: اين آثار

177. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: أتاني جِبرائيلُ و ميكائيلُ و إسرافيلُ و عِزرائيلُ مَعَ كُلِّ واحِدٍ ثَمانونَ ألفَ مَلَكٍ، فَقالوا: يا مُحَمَّدُ، الجَبّارُ يُقرِئُكَ السَّلامَ و يَقولُ: بَلِّغ اُمَّتَكَ أنَّهُ مَن ماتَ مُفارِقَ الجَماعَةِ لا يَجِدُ رائِحَةَ الجَنَّةِ و إن كانَ أكثَرَ عَمَلاً مِن أهلِ الأَرضِ، لا أقبَلُ مِنهُ صَرفاً و لا عَدلاً.

يا مُحَمَّدُ، تارِكُ الجَماعَةِ عِندي مَلعونٌ، و عِندَ المَلائِكَةِ مَلعونٌ، و قَد لَعَنتُهُم فِي التَّوراةِ وَ الإِنجيلِ وَ الزَّبورِ وَ الفُرقانِ.

يا مُحَمَّدُ، تارِكُ الجَماعَةِ يُصبِحُ و يُمسي في لَعنَةِ اللهِ.

يا مُحَمَّدُ، تارِكُ الجَماعَةِ لا أستَجيبُ لَهُ دَعوَةً و لا اُنزِلُ عَلَيهِ الرَّحمَةَ، و هُم يَهودُ اُمَّتِكَ، و إن مَرِضوا فَلا تَعُدهُم، و إن ماتوا فَلا تُشَيِّع جَنائِزَهُم، و لا يَمشي عَلَى الأَرضِ أبغَضُ عَلَيَّ مِن تارِكِ الجَماعَةِ.

يا مُحَمَّدُ، قَد أمَرتُ كُلَّ ذي نَفسٍ و روحٍ أن يَلعَنوا عَلیٰ تارِكِ الجَماعَةِ، و تارِكُها أشَرُّ مِن شارِبِ الخَمرِ وَ المُحتَكِرِ، و أَشَرُّ مِن سَفّاكِ الدِّماءِ و آكِلِ الرِّبا، و تارِكُ الجَماعَةِ لَيسَ لَهُ فِي الجَنَّةِ نَصيبٌ، و هُوَ أشَرُّ مِنَ النَّبّاشِ وَ المُخَنَّثِ، و أَشَرُّ مِنَ القَتّاتِ، و أَشَرُّ مِن شاهِدِ الزُّورِ.

يا مُحَمَّدُ، مَن ماتَ مُفارِقَ الجَماعَةِ اُدخِلُهُ النّارَ.[۴۴۷]

177. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: جبرائيل و ميکائيل و اسرافيل و عزرائيل، هر يک با هشتاد هزار فرشته، نزد من آمدند و گفتند: ای محمّد! خداوند جبّار به تو سلام میرساند و میفرمايد: «به امّتت، ابلاغ کن که هر کس در حال جدايی از جماعت [مسلمانان] بميرد، بوی بهشت را نمیشنود و اگر چه اعمالش از [اعمال] همۀ اهل زمين بيشتر باشد، هيچ توبه و ندبهای را از او نمیپذيرم.

ای محمّد! ترککنندۀ جماعت، نزد من و نزد فرشتگان، ملعون است. من در تورات و انجيل و زبور و فرقان، آنها را لعنت کردهام.

ای محمّد! ترککنندۀ جماعت، صبح و شام در لعنت خدا به سر میبرد.

ای محمّد! نه از ترککنندۀ جماعت، دعايی را اجابت میکنم و نه بر او رحمت فرو میفرستم. اين گونه افراد، يهود امّت تو هستند. اگر بيمار شدند، به عيادتشان مرو، و اگر مُردند، جنازههايشان را تشییع مکن. هیچ راه روندهای بر روی زمين نزد من، منفورتر از ترککنندۀ جماعت نیست.

ای محمّد! من به هر موجود جاندار و زندهای فرمان دادهام که ترککنندۀ جماعت را لعنت کند. ترککنندۀ جماعت، از شرابخوار و محتکر، بدتر است؛ از خونريز و رباخوار، بدتر است. ترککنندۀ جماعت، از بهشت، نصيبی ندارد. او از کفندزد و مُخَنَّث[۴۴۸] هم بدتر است؛ از اتهامْ زننده هم بدتر است؛ از شهادتدهندۀ به دروغ هم بدتر است.

ای محمّد! هر کس در حال جدايی از جماعت بميرد، او را به آتش [دوزخ] میافکنم».

178. الإمام علي علیه السلام - في کتابِهِ إلی معاویة -: إنّي أدعوکُم إلی کِتابِ اللهِ و سُنَّةِ نَبِیِّهِ و حَقنِ دِماءِ هذِهِ الاُمَّةِ؛ فَإن قَبِلتُم أصَبتُم رُشدَکُم وَ اهتَدَیتُم لِحَظَّکُم، و إن أبَیتُم إلَّا الفُرقَةَ وَ شَقَّ عَصَا هذِهِ الاُمَّةِ، فَلَن تَزدادوا مِنَ اللهِ إلّا بُعداً، و لَن یَزدادَ الرَّبُّ عَلَیکُم إلّا سَخَطاً.[۴۴۹]

178. امام علی علیه السلام -در نامهاش به معاویه -: من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش و [نیز] به پاسداشت خون این امّت فرا میخوانم. اگر پذیرفتید، راه رستگاری خویش را یافته و به سعادت خویش رهنمون شدهاید، و [امّا] اگر نپذیرفتید، جز تفرقه و مخالفت با جماعت این امّت را نخواستهاید، که در این صورت، جز بر دوری خویش از خدا نیفزودهاید و پروردگار نیز جز بر خشم خود نسبت به شما نخواهد افزود.

۲ / ۴: عُقوبةُ تَركِ الجماعةِ و تَفریقِها[۴۵۰]

۲ / ۴: مجازات ترک جماعت و شکاف انداختن در جامعه[۴۵۱]

179. رسول الله صلی الله علیه و آله: لا صَلاةَ لِمَن لا یُصَلّي في المَسجِدِ مَعَ المُسلِمینَ إلّا مِن عِلَّةٍ، و... لا غیبَةَ إلّا لِمَن صَلّی في بَیتِهِ و رَغِبَ عَن جَماعَتِنا، وَ مَن رَغِبَ عَن جَماعَةِ المُسلِمینَ وَجَبَ عَلَی المُسلِمینَ غیبَتُهُ و سَقَطَت بَینَهُم عَدالَتُهُ وَ وَجَبَ هِجرانُهُ، وَ إذا رُفِعُ إلی إمامِ المُسلِمینَ أنذَرَهُ وَ حَذَّرَهُ؛ فَإن حَضَرَ جَمَاعَةَ المَسلِمینَ، وَ إلّا أحرَقَ عَلَیهِ بَیتَهُ، وَ مَن لَزِمَ جَماعَتَهُم حَرُمَت عَلَیهِم غیبَتُهُ، و ثَبَتَت عَدالَتُهُ بَینَهُم.[۴۵۲]

179. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: کسی که در مسجد و با مسلمانان نماز نمیخوانَد، نمازش پذیرفته نیست، مگر این که دلیلی [قانع کننده] داشته باشد، و... غیبت کردن، مُجاز نیست، مگر پشت سر کسی که در خانهاش نماز میخواند و جماعت ما را ترک کرده است، و هر کس جماعت مسلمانان را ترک گوید، بر مسلمانان، واجب است که در غیابش در بارۀ [این کار بدِ] او سخن گویند و او در میانشان عدالت نخواهد داشت و واجب است که تنهایش بگذارند، و چون به نزد پیشوای مسلمانان برده شد، باید او را بترساند و [از این کار] بر حذرش بدارد. سپس اگر در جماعت مسلمانانْ حاضر شد، که هیچ! و گر نه، باید خانهاش را بر سرش آتش بزند. هر که پایبند جماعت مسلمانان باشد، غیبتش بر آنان حرام است و در میان آنان عادل شمرده میشود.

180. عنه صلی الله علیه و آله: مَن أتاکُم وَ أمرُکُم جَمیعٌ عَلی رَجُلٍ واحدٍ، یُریدُ أن یَشُقَّ عَصاکُم أو یُفَرَّقَ جَماعَتَکُم، فَاقتُلوهُ.[۴۵۳]

180. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: وقتی بر روی یک نفر اتّفاق نظر پیدا کردید [و او به عنوان حاکم، انتخاب شد]، اگر کسی به سراغتان آمد و خواست وحدت شما را به هم بزند و جماعت شما را دچار تفرقه سازد، بکُشیدش.

181. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ قَوماً جَلَسوا عَن حُضورِ الجَماعَةِ، فَهَمَّ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله أن یُشعِلَ النّارَ في دورِهِم، حَتّی خَرَجوا و حَضَروا الجَماعَةَ مَعَ المُسلِمینَ.[۴۵۴]

181. امام صادق علیه السلام: گروهی [از مسلمانان] از حضور در جماعت، خودداری ورزیدند. در نتیجه، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تهدید کرد که در خانههایشان آتش خواهد افروخت، تا این که [از خانههایشان] خارج شدند و همراه مسلمانان، در جماعت، حاضر گردیدند.

182. الأمالي للطوسي عن رُزَیق: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللهِ علیه السلام یقول: «رُفِعَ إلى أميرِ المُؤمِنينَ علیه السلام بِالكوفَةِ أنَّ قَوماً مِن جيرانِ المَسجِدِ لا يَشهَدونَ الصَّلاةَ جَماعَةً في المَسجِدِ، فَقالَ علیه السلام: لَيَحضُرُنَّ مَعَنا صَلاتَنا جَماعَةً، أو لَيَتَحَوَّلُنَّ عَنّا، و لا يُجاوِرونّا و لا نُجاوِرُهُم».[۴۵۵]

182. الأمالی، طوسی - به نقل از زُرَیق -: شنیدم که امام صادق علیه السلام میفرمود: به امير مؤمنان در كوفه خبر رسید كه گروهى از همسايگان مسجد، در نماز جماعت، حاضر نمىشوند. پس فرمود: «یا به همراه ما در نماز جماعتْ شرکت میکنند و یا جوری از ما فاصله میگیرند که هیچگونه همسایگی با ما نداشته باشند و ما هم همسایهشان نباشیم!»[۴۵۶]

راجع: ص ۲۴۸ ح ۱۵۰، و ص ۱۵۵ (مدخل هذا العنوان / المطلب الرابع).

ر.ک: ص ۲۴۹ ح ۱۵۰. نیز، ر. ک: ص ۱۵۵ (درآمد / چند نکته / نکتۀ چهارم).

معنای حدیث «اِخْتِلافُ اُمَّتي رَحْمَةٌ»[۴۵۷]

حدیث «اِخْتِلافُ اُمَّتی رَحْمَةٌ»،[۴۵۸] در منابع حدیثی شیعه و اهل سنّت، از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت و با وجود شهرتش، گاه نقد شده است.[۴۵۹] این روایت، با آن که در منابع حدیثی شیعه مُسنَد (دارای سند) است، در منابع حدیثی اهل سنّت به صورت مُرسَل (بدون سند) آمده و محدّثان متقدّم و حدیثپژوهان معاصر اهل سنّت، آن را ضعیف و بدون اصل و ریشه خواندهاند.[۴۶۰]

برای نمونه، مِناوی در کتاب فیض القدیر که شرح الجامع الصغیر سیوطی است، عبارت تقی الدین سُبکی (از عالمان مشهور اهل سنّت در قرن هشتم) را در بارۀ این حدیث، چنین آورده است:

این حدیث، نزد محدّثان، شناخته شده نیست و برایش سندی صحیح یا ضعیف و یا حتّی ساختگی نیافتم.[۴۶۱]

ناصر الدین آلبانی، حدیثپژوه معاصر اهل سنّت، نیز چنین گفته است:

این حدیث، اصل و ریشهای ندارد و محدّثان کوشیدهاند که برایش سندی بیابند؛ امّا نیافتهاند تا آن جا که سیوطی در الجامع الصغیر گفته است: «شاید در برخی کتابهای حافظان حدیث نقل شده باشد که به دست ما نرسیده است». و این به نظر من، بعید است؛ زیرا نتیجۀ قبول این سخن، پذیرش گم شدن برخی احادیث امّت اسلام است که نمیسزد یک مسلمان، آن را باور کند.[۴۶۲]

آلبانی، نظر برخی عالمان دیگر را نیز برای تأیید سخن خود، نقل کرده است.

برخی عالمان اهل سنّت، بر پایۀ یک مفهوم ابتدایی (اختلاف امّت در دین یا در حیات اجتماعی)، به نقد محتوایی این روایت نیز پرداختهاند. ابن حزم میگوید:

حدیث یاد شده، به چند دلیل، باطل و دروغ و ساختۀ فاسقان است. دلیل اوّل، آن که طریق صحیحی برای نقل آن در دست نیست.[۴۶۳]

میتوان افزود که مفهوم ابتدایی این حدیث، غیر مقبول و در تعارض با آموزههای قرآنی و مسلّمات عقلی مینماید؛ آموزههایی که با صراحت، به وحدت فرا میخواند و از تفرقه و دودستگی، پرهیز میدهد؛ مانند: (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا؛[۴۶۴] همگی به ریسمان الهی، چنگ زنید و متفرّق نشوید) و (وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا؛[۴۶۵] مانند کسانی نباشید که متفرّق گشتند و اختلاف کردند)؛ امّا برای این حدیث، معانی دیگری نیز قابل تصوّر است که در ادامه و ذیل چند «مطلب» به آنها خواهیم پرداخت.

مطلب یکم

بر پایۀ یک روایت شیعی که سندش را میتوان مقبول (موثّق) دانست،[۴۶۶] اهل بیت علیهم السلام، صدور این عبارت را از پیامبر صلی الله علیه و آله انکار نکردهاند؛ امّا مفهوم ابتدایی آن را رد کرده و معنایی دیگر از آن به دست دادهاند. این روایت، از امام صادق علیه السلام نقل شده و شیخ صدوق، آن را در کتاب معانی الأخبار، در باب «اِختِلافُ اُمَّتی رَحْمَةٌ»،[۴۶۷] به تنهایی و همچنین در کتاب دیگرش علل الشرائع، در کنار سه حدیث دیگر در باب «العلّة التی من أجلها صار بين النّاس الائتلاف و الاختلاف»، نقل کرده است.[۴۶۸] متن روایت شیعی، به تنهایی، گویا و تبیین کنندۀ روایت نبوی است. آن را به نقل از معانی الأخبار میآوریم:

عبد المۏمن انصاری میگوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: برخی روایت کردهاند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اختلاف امّت من، رحمت است». امام علیه السلام فرمود: «راست گفتهاند». گفتم: اگر اختلاف امّت، رحمت باشد، اجتماع آنان، مايۀ عذاب میشود! امام صادق علیه السلام فرمود: «آن گونه که تو پنداشتی و آنان پنداشتند، نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله، همان معنای سخن خدا در آیۀ نَفْر را اراده کرده است. آیه میگوید: (چرا از هر دستۀ آنها، گروهی به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله کوچ نمیکنند تا در دین، تفقّه کنند و چون به نزد قومشان باز گشتند، آنان را هشدار دهند تا شاید بترسند و بپرهیزند؟)[۴۶۹]. خداوند، با این آیه به مسلمانان فرمان داد تا به سوی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کوچ کنند و به سویش آمد و شد کنند تا علم بیاموزند و به سوی قومشان باز گردند و آموختههایشان را به آنها بیاموزند. مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله، آمد و شدشان از شهرها [به مدینه] بوده است، نه اختلاف در دین خدا. دین خدا، یکی است».[۴۷۰]

همان گونه که مشاهده میشود، تبیین امام صادق علیه السلام، مبتنی بر چند معنایی بودن مادّۀ «خلف» و نیز واژۀ «اختلاف» است که مؤیّدات لغوی متعدّد دارد. ابن فارِس، به این چندمعنایی تصریح کرده و چنین گفته است:

الخاءُ وَ اللّامُ و الفاءُ اُصولٌ ثَلاثَةٌ: أحَدُها أن يَجيءَ شَيءٌ بَعدَ شيءٍ يَقومُ مَقامَهُ، وَ الثّاني خِلافُ قُدَّامَ، و الثّالِثُ التَّغَيُّرُ.[۴۷۱]

مادّۀ«خ، ل، ف»، سه معنای اصلی دارد: معنای اوّل، آمدن یک چیز از پس چیزی و جانشین آن شدن است. معنای دوم، متضادّ جلو (یعنی پشت) است و معنای سوم، دگرگونی است.

خلیل فراهیدی نیز کاربردهای متعدّد این مادّه را برشمرده و از آیات قرآن برای نشان دادن شاهد معنایی، سود جسته است:

الخِلْفَةُ: مَصدرُ الاِختِلافِ، و مِنهُ قَولُهُ تَعالى: (جَعَلَ اللَّيلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَن أرادَ). يَقولُ: إن فاتَه أمرٌ بِالنَّهارِ مِنَ العِبادَةِ تَدارَکَهُ بِاللَّيلِ، وَ إن فاتَهُ بِاللَّيلِ تَدارَكَهُ بِالنَّهارِ.[۴۷۲]

خلفة، مصدر اختلاف است؛ مانند آیۀ شریف: (روز و شب را برای هر کس که بخواهد، جانشین یکدیگر قرار داد)؛ یعنی اگر عبادتی از روز را از دست داد، آن را در شب، جبران کند.

بر پایۀ این اشتراک لفظی، واژۀ «اختلاف» را در حديث منقول از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: «اِخْتِلافُاُمَّتىرَحْمَةٌ»، مىتوان بهمعناى متداول «تفرقه و چنددستگى» گرفت یا به معنای کمتر متداول «آمدن چیزی یا کسی به جای دیگری» دانست. به دلیل فراوانی بیشتر کاربرد واژۀ «اختلاف» در تفرقه و دودستگی، راویان و محدّثان، از معنای دیگر واژه، غفلت کردهاند. از اينرو، راویای مانند عبد المؤمن انصارى - كه فقط معناى تفرقه را در ذهن داشته - براى حلّ مشكل اين روايت، نزد امام صادق علیه السلام مىرود. او در آغاز، در بارۀ اصل صدور اين حديث مىپرسد و پس از آن كه تأييد امام علیه السلام را مىشنود، مىگويد: اگر اختلاف امّت، رحمتباشد، آيا اجتماع آنان، مايۀ عذاب است؟

امام صادق علیه السلام، در پاسخ او، معنای دیگر اختلاف، یعنی «آمدن چیزی یا کسی به جای دیگری» را یادآور میشود و آن را به زیبایی با معنای «آيۀ نَفْر»[۴۷۳] پیوند میدهد. بر اينپايه، منظور پیامبر صلی الله علیه و آله اينبوده است كه امّتش، دستهدسته از شهرها و روستاها، به مراكز دانش بيايند و چون دین را فرا گرفتند، بروند و جای خود را به دستهای دیگر بدهند، نه اين كه در دین، اختلافكنند.

گفتنی است اين واژه، در برخی آيات قرآن كريم نيز بدين معنا آمدهاست:[۴۷۴]

(إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ.[۴۷۵]

راستى كه در آفرينش آسمانها و زمين و در پىِ هم آمدن شب و روز، براى خردمندان، نشانههايى [قانع كننده] است).

در برخی روايات نيز واژۀ «اختلاف»، بدين معنا آمده است، مانند این که در «زيارت جامعۀ كبيره»، اهلبيت علیهم السلام را «مُخْتَلَفُ الملائكة (محلّ آمد و شدِ فرشتگان)» مىخوانيم، یا در توصیف امام باقر علیه السلام از اهل بیت علیهم السلام آمده است:

نَحنُ الَّذينَ إلَينا مُختَلَفُ المَلائِكَةِ.[۴۷۶]

ماییم که آمد و شدِ فرشتگان، به نزد ماست.

شایان گفتن است که این مطلب در میان عالمان شیعه، از گذشتۀ دور، مطرح بوده و در مباحث کلامی، از آن استفاده شده است. سخن ابو الفتح كراجكی را که بسیار شبیه روایت عبد المؤمن انصاری از امام صادق علیه السلام است، در پانوشت میآوریم.[۴۷۷] ابن رستم طبری، دیگر عالم و متکلّم شیعی، نیز سخنی همانند آن دارد.[۴۷۸]

مطلب دوم

چند روایت دیگر در منابع شیعی موجود، وجود دارند که ناظر به اختلاف اصحاب ائمّه علیهم السلام با یکدیگر و شیعیان با یکدیگر هستند.[۴۷۹] اختلاف در این روایات، به همان معنای متداول، یعنی دودستگی و چندگانگی به کار رفته است. بر پایۀ این روایات، بخشی از اختلاف آرا و عملکرد شیعیان، تحت نظارت و مدیریت سیاسی - اجتماعی ائمّه علیهم السلام بوده است. ایشان، عامدانه و هوشیارانه، اختلافی شکل یافته و جهت داده شده را میان شیعه ایجاد کرده بودند تا در محیط خفقانزده و ستمآلود عباسی، بتوانند راویان و یاران خود را از گزند حاکمیت جور و ستم، محفوظ بدارند. اختلاف، موجب میشد که اصحاب ائمّه علیهم السلام به صورت یک گروه یکدست، شناسایی نشوند و شیعیان، به عنوان یک گروه منسجم و تشکیلاتی، نمود نیابند. این رویّۀ خردمندانه، متمّم و مکمّل شیوۀ تقیّه بود که به شیعیان اجازه میداد در شرایط خاص، برای حفظ جان خود یا کیان شیعه، از اظهار کردن مطلبی بر خلاف عقیدۀ خود، تن نزنند و بهانه به دست دشمن ندهند.

مطلب سوم[۴۸۰]

پیش از این (در «درآمد» این مَدخل و همچنین ذیل عنوان «عوامل طبیعی تفرقه») گفته شد و پس از این نیز (ذیل عنوان «ریشههای اختلاف») بحث خواهد شد که از دیدگاه قرآن، پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و نیز عقل و تجربۀ بشری، هر اختلافی مذموم نیست. خداوند در قرآن کریم میفرماید:

(وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا.[۴۸۱]

و [پروردگارتان] شما را گوناگون آفرید).

(قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ.[۴۸۲]

بگو هر کس بر پایۀ ساختار طبیعی خود، عمل میکند).

(وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ.[۴۸۳]

و اگر پروردگار تو میخواست، همۀ انسانها را یک امّتْ خلق میکرد، در حالی [چنین نکرد و] برای همیشه با هم اختلاف دارند).

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

کُلٌّ مُیَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ.[۴۸۴]

هر کس به درد کاری میخورد که برای آن آفریده شده است.

امام علی علیه السلام در خطبهای - که تفاوتهای انسانها و علت آن اختصاص دارد - در این باره میفرماید:

إنّما فَرَّقَ بَینَهُم مَبادِئُ طینِهِم.[۴۸۵]

تفاوت سرشت آنهاست که بینشان فرق ایجاد کرده است.

و نیز فرموده است:

کَثرَةُ الوِفاقِ نِفاقٌ، و کَثرةُ الخِلاف شِقاقٌ.[۴۸۶]

موافقت زیاد، [نشانۀ] نفاق است و مخالفت زیاد، [عامل] از هم گُسستگی.

و عبد العظیم حسنی علیه السلام در حدیثی که از نظر سندی «سلسلة الذهب» است، از امام جواد علیه السلام از پدرانش از امام علی علیه السلام نقل میکند که فرمود:

لا یَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما تَفاوَتوا؛ فَإذَا استَووا هَلَکوا.[۴۸۷]

مردمان، تا آن هنگام که با هم متفاوتاند، پیوسته در مسیر خوبی (خیر) خواهند بود؛ امّا همین که مثل هم بشوند، نابود خواهند شد.

در کتاب خدا و سنّت و سیرۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، هیچگونه نهی از اختلاف رأی و اندیشه دیده نمیشود.[۴۸۸] عقل و علم نیز وجود تفاوتهای بنیادین در آفرینش و سرشت انسانها را پذیرفته و تفاوت تربیت و محیط آنها را ناگزیر انگاشتهاند و بر همین پایه است که صاحب نظران، اختلاف انسانها در اندیشه، شخصیّت، گرایشها، باورها و سبک زندگی را عادی و بلکه آن را عامل رشد و پویایی و تازگی جوامع انسانی میشمرند و یکسانسازی یا شبیه شدن انسانها در این حوزهها - مثل آنچه در نظامهای کمونیستی قرن بیستم اتفاق افتاد - را عامل رکود فکری و روانی و حتی سقوط اقتصادی و سیاسی میدانند.[۴۸۹]

پس اگر واژۀ «اختلاف» را در حدیث مشهور «اختلاف اُمّتی رحمة» به معنای «تفاوتهای انسانی» بگیریم (و نه به معنای تفرقه و نزاع عملی)، اتفاقاً مضمون حدیث، بسیار درست و بلکه یک سرمشق فرهنگی و تمدّنی است. در عمل نیز چنین بوده است که در تمدّن اسلامی، هر زمانْ آزادی شهروندان جوامع مسلمان در انتخاب مذهب و حرفه و محلّ زندگی و علمآموزی و... بیشتر و فضای جامعه برای گفتگو و تعامل فکری و فرهنگی مناسبتر بوده، توسعۀ بیشتری در هر دو حوزۀ معنویات و مادّیات، اتفاق افتاده است.[۴۹۰]

شیخ طوسی (م ۴۶۰ق)، فقیه، محدّث، متکلّم و مفسّر بزرگ شیعه، به این «برادری در عین اختلاف فکر و فتوا» توجه داشته، که فرموده است:

اگر در اختلاف علمای امامیه بر سر احکام فقهی تأمّل کنی، خواهی دید که اختلاف آنها با هم، از اختلاف ابو حنفیه و شافعی و مالک (پیشوایان فقه اهل سنّت) با یکدیگر، بیشتر بوده است؛ اما در عین حال، با همۀ اختلافات شدیدی که داشتند، هیچ یک از آنها، برادریِ دینی (مُوالات) با آن دیگری را قطع ننموده و به خاطر چنین اختلافی، حکم به گمراهی و فسق آن دیگری نکرده و از فتوای آن دیگری - که مخالف فتوای وی است - بیزاری نجُسته است.[۴۹۱]

درواقع، اختلاف، با حفظ «برادری دینی»، برای اُمّت، رحمت است.[۴۹۲]

ریشههای اختلاف و راهکارهای اتّحاد در جامعۀ اسلامی[۴۹۳]

ریشههای اختلاف

تفاوت میان انسانها، امری طبیعی و بر پایۀ سنّت الهی است. این امر، به خواست و تدبیر خداوند در آفرینش انسان، به عنوان موجودی مختار و تواناست؛ موجودی که میتواند آزمونهای الهی را در مسیر تکامل و دست یافتن به رحمت الهی پشت سر نهد. قرآن کریم، در چند جا بدین نکته، اشاره دارد. در جایی به صراحت، اختلاف انسانها در شرایع و ادیان را خواست خدا و حکمت آن را نیز آزمودن آنها دانسته است:

(وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَكُمْأُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فيما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ.[۴۹۴]

و اگر خداوند میخواست، شما را امّتی یگانه میگردانید؛ لیکن چنین نکرد تا شما را در آنچه به شما داده است، بیازماید. پس در کارهای خیر، بر یکدیگر پیشی گیرید. بازگشت همۀ شما به سوی خداوند است، که [آن جا] شما را از آنچه در آن اختلاف میورزیدید، آگاه میگردانَد).

و در جایی دیگر، تفاوت و اختلاف، زمینهسازی برای هدایت یا ضلالت انسان معرّفی شده که میتواند بر پایۀ موفقیت یا شکست در آزمون الهی شکل گیرد:

(وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَكُمْأُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.[۴۹۵]

و اگر خداوند میخواست، شما را امّتی یگانه میکرد؛ امّا [چنین نکرد و] هر که را بخواهد، بیراه، وا مینهد و هر که را بخواهد، راهنمایی میکند و بیگمان، در بارۀ آنچه انجام دادهاید، از شما پرسیده خواهد شد).

خداوند، با آفرینش انسان، در پی پدید آوردن تودهای از زنبورهای یکسان نبود و اقیانوسی از قطرههای همسان، نمیخواست.[۴۹۶] انسانها از آغاز با استعداد، ظرفیت و شکلهای متفاوت، پا به دنیا نهادند و در محیطهای جغرافیایی، طبیعی و بشری گوناگون، تولّد و رشد یافتند تا بسیار چیزهای متفاوت با دنیای پیش از انسان، تحقّق یابد. خداوند، اگر میخواست، میتوانست همه را یکسان و برابر بیافریند؛ امّا چنین نخواست. خداوند، حتّی رزق و روزی مردمان را به یک اندازه نداد تا زمینۀ یاری دادن و همکاری اجتماعی فراهم آید و انسان بتواند از طریق تعاون با دیگران، دنیا و آخرت خود را سامان دهد. خداوند، موجودی میخواست که بتواند به دیگران کمک کند و از آنان، کمک بگیرد. آن کس که بیشتر دارد، به آن که اندک دارد، بدهد و در آن جا که نیاز دارد، از جایی و کسی دیگر بستانَد. با کاری که میتواند، مشکل دیگران را حل کند و آن جا که نمیتواند، دیگران را به کار بگیرد. بدین گونه، همه رشد میکنند و انسان، راه تکامل را با آزادی و اختیار خود میپوید تا به رحمت خداوند، دست یابد. خداوند، خود فرموده است:

(أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُقَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ.[۴۹۷]

آیا آنان، بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشۀ زندگی آنان را در زندگانی این جهان، میانشان تقسیم کردهایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایههایی برتری دادهایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت، از آنچه آنان فراهم میآورند، بهتر است).

این تفاوتهای سرشت و اختلافهای طبیعی، اگر در جای خود قرار گیرند (و انسان، به درستی و راستی، آزمون الهی را با موفّقیت پشت سر نهد)، نه تنها مشکلی پیش نمیآورند، بلکه زمینۀ حرکت و انگیزۀ تلاش را پدید میآورند و عرصه را برای رقابت سالم و تنگاتنگ انسانها فراهم میکنند؛ نکتهای که روایاتِ ناظر به اختلاف طینت انسانها را میتوان تأییدی بر آن دانست.[۴۹۸]

اختلاف علمی و برداشتهای گوناگون، رقابتهای آموزشی و پژوهشی، مسابقات ورزشی و علمی - که تنوّع و زیبایی را در دنیای ما پدید آوردهاند -، نتیجۀ همین اختلاف طبیعی و مقدّر شده است. در این زمینۀ پُرپهنه، آزمون الهی شکل میگیرد تا انسان از دلِ این اختلافها، حرکت خود را بیاغازد و رشد کند و بالا برود، یا رشد بدهد و دست دیگری را بگیرد و بالا بکشد؛ امّا آزمون، بازندههایی نیز دارد. آنان که راز اختلاف را در نمییابند و پا از گلیم خویش، بیرون مینهند، رقابت و مسابقه را به حسادت و منازعه، و یاری و همکاری را به چشم و همچشمی و تفاوت و اختلاف را به تفرقه و درگیری و گسست، تبدیل میکنند.

این زمینه و واقعیت انکارناپذیر، دریچهای برای نفوذ شیطان نیز میگشاید تا با نفس امّاره در درون، متّحد گردد و در کنار جهل انسان، با عقل او رویارو شود. بدین سان، سنّت الهی در اعطای اختیار محدود به انسان و آزمون گستردۀ او در عرصۀ اختلاف و تفاوتهای وجودی، شکل میگیرد؛ تفاوت در قوّت و تندرستی، یا ضعف و سستی، یا بیش و کم بودن روزی و دیگر عطایای الهی.[۴۹۹]

همۀ جوامع و نیز امّت اسلامی، از دیرباز تا کنون، شاهد این تفاوتهای به تفرقه انجامیده و تنازعهای بزرگ و کوچک، از نهاد خانواده تا کلان جامعه، بوده است، اگر چه این مسئله نیز بیرون از دایرۀ تقدیر الهی نیست؛ تقدیری که خداوند حکیم، نه به گزاف که بر پایۀ استحقاق هر فرد و جامعه، برای آنان، مقدّر فرموده و از زبان فرستادهاش از آن خبر داده است.[۵۰۰]

پرسش، این است که کدام کارها و کردارهای بد، امّت اسلامی را سزامند اختلاف و سرنوشت دردناک کنونی ساختهاند و کدام راهکارهای عملی برای بیرون آمدن از این اختلاف خانمانسوز، در دسترساند؛ راههایی که سرمایههای خدادادی و داشتههای انسانی را ابزار حلّ اختلاف کنند تا از آزمون این میدان به درستی برَهَند؟ ابتدا برخی ریشههای تفرقه را بر میشماریم:

نابخردی

اصلی ترین سرمایۀ انسان، قدرت تعقّل اوست. تعقّل، به معنای مدیریت و مهار همۀ قوای نفسانی و به کار گیری همۀ استعدادها برای پیمودن مسیر تکامل است. اگر این سرمایۀ گرانبها به کار گرفته نشود، نابخردی بر آدمی چیره میشود و امیال و گرایشهای درونی او، میدانی برای عرضِ اندام مییابند و سربازان جهالت، یک به یک، میداندار میشوند. حرص و طمع در عرصۀ رقابتهای اقتصادی، ما را با دیگر حریصان درگیر میکند، جاهطلبی و ریاستطلبی، عرصۀ سیاست را آوردگاه نبردهایی گسترده و گاه خونین میسازد، حسادت و تنگ نظری، کانون خانواده را آشفته میکند و ترکیبی از اینها، ملّتها و کشورهایی را به جان هم میاندازد. هنگامی که درست نیندیشیم و نابردبارانه رفتار کنیم، اختلاف و تفاوت، زمینۀ دودستگی را فراهم میآورد[۵۰۱] و اگر خود و پندار و گفتار و رفتارمان را مهار نکنیم، بی تردید، کارمان، دیر یا زود، به مخاصمه و گسست و جدایی میانجامد.[۵۰۲]

ضعفهای اخلاقی و رفتاری

ضعفهای اخلاقی و رفتاریِ هر یک از دو سوی اختلاف، میتواند آتش تفرقه را دامن بزند و زیادهخواهی یک یا هر دو طرف اختلاف،میتواند یک مشکل ساده و حل شدنی را به یک دشمنی دیرینه و زندگیسوز، تبدیل کند. انسانی که پا از مرز خویش بیرون نهاده، نمیخواهد بشنود و نمیخواهد بپذیرد. او میفهمد و میداند که حق با کیست، امّا خودگرایی و سودجویی افراطیاش، مانع از تن دادن به حق و محدود ماندن در مرز خویش است.[۵۰۳] این، همان نقطۀ آغازین تبدیل اختلاف طبیعی به اختلاف خودساختۀ بشر است که قرآن، از آن یاد کرده است.[۵۰۴] در این دنیای محدود و مرزبندی شده، پا فرا نهادن از حقّ خویش، نتیجهای جز پایمال کردن حقّ دیگران ندارد و روشن است که تزاحم حاصل از آن، به کشمکش و تفرقه میانجامد.[۵۰۵]

نگاه حسادتآمیز به داشتههای دیگران و رشک بردن به برتریهای مادّی دیگران در زندگی[۵۰۶] نیز میتوانند ما را به رقابتی ناسالم یا تجاوزی آشکار و غصبی ظالمانه، سوق دهند.

ریاستطلبی و دنیادوستی

تزاحمهای بشر، میتواند توسعه یابد و بر سرِ امور اعتباری، مانند ریاست نیز شکل بگیرد. همان که دلیل اختلاف میان شیعیان معاصر امام صادق علیه السلام بوده و ایشان، آن را کوتاه و شیوا، چنین بیان کرده است:

تنها در پیِ دنیایند و هر یک دوست دارند که رئیسْ خوانده شوند.[۵۰۷]

آری! ریاستطلبی و دنیادوستی، انسانها و گروهها را به طرد رقیبان و بیرون راندن آنان از صحنۀ رقابت میکشانَد و چون این رفتار از رقیب هم سر زند، جایی برای جدال و عرصهای برای تفرقه، گشوده میشود. نکتۀ شایان توجّه، وسوسۀ شیطان در این میان است.[۵۰۸] او در روح ما میدمد و از کاستیهای درونی ما بهره میگیرد و کار خود را پیش میبَرد.[۵۰۹] او دنیا را در نظرمان میآراید، چندان که سردارانی چون زبیر و مهاجرانی چون طلحه را میفریبد تا در پیِ ریاستی چند روزه، پیشینیۀ پُرافتخار خود را لگدمال کنند و پایهگذار اختلافی رنجآفرین و نخستین جنگ خونین داخلی در اسلام باشند؛ جنگی که آماج حملههای آن، امیر مؤمنان، امام علی علیه السلام، تجسّم راستی و پاکی و دادگری است.[۵۱۰]

دشمنان بیرونی

دشمنان بیرونی از جهل و ناپختگی، گرایشها و خواستهها و ضعفها و کاستیهای ما سوء استفاده میکنند. آنان با تطمیع و نشان دادن درِ باغ سبز، زیادهخواهان و بدسیرتان و حسادتوزران را سوی خود میکشند و فریبخوردگان را برای تفرقهافکنی میان جوامع رقیب و بویژه امّت اسلامی، آگاهانه یا ناآگاهانه، عامل و اجیر خود میسازند. ایشان با شیوهای مرموزانه که در دنیای کنونی با رسانههای مختلف، همراهی و پشتیبانی میشود، به تهاجم فرهنگی و استحالۀ امّت اسلامی میپردازند و میکوشند تا با پارهپاره کردن مسلمانان، قوّت و قدرت آنان را از میان ببرند.[۵۱۱]

راهکارهای اتّحاد

به گونۀ کلّی و اجمالی،کوشش در تحقّق اُلفت و دوستی و صلح و مُدارا، اجتناب از عوامل تفرقه و مبارزه با موانع اتّحاد، سه زمینۀ اصلی برای اتّحاد گروهها و جوامع مختلف اسلامی هستند. در مَدخلهای «الفت» و «محبّت / دوستی» در این دانشنامه، زمینههای الفت و عوامل دوستی، از دلِ آیات و روایات، استخراج و عرضه شدهاند؛ عواملی همچون: رعايت حقوق يكديگر و نهادینه کردن آن، حُسن معاشرت، اظهار محبّت، وفادارى، نيكى متقابل، نزديكى و پیوند خویشاوندی، بیتكلّفی و عبادتهای جمعی. همۀ اینها زمينۀ هماهنگى روانى و تقويت رشتۀ اُلفت (همدلی) و محبّت (دوستی) ميان مردم را فراهم میآورند.[۵۱۲]

عوامل تفرقه نیز در صفحات پیشین، مطرح شدهاند و بدین نکته اشاره شده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای تألیف قلوب و یک‌پارچه کردن امّت اسلامی، با تمام توان کوشید. او از جامعهای سخت دچار تفرقه و بُریدگی، امّتی یک‌پارچه ساخت و الگویی ماندگار به یادگار نهاد؛ کاری کارستان که جز با عنایت و تأییدات الهی، از کسی ساخته نیست، حتّی اگر همۀ داراییهای زمین را برای آن هزینه کنیم.[۵۱۳]

موانع اتّحاد نیز در مَدخل « محبّت / دوستی» در همین دانشنامه، بررسی شدهاند؛ موانعی مانند: جهل و بىتدبيرى، حسد، حقد، كبر، بداخلاقى و عيبجويى.[۵۱۴] پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این زمینه نیز بسی کوشید و موانع الفت و وحدت امّت را یک به یک، شناسایی کرد و آنها را زُدود. پیامبر صلی الله علیه و آله، همچنین از ريشه دواندن وسوسههاى شيطانى و هوسهاى نفسانى در میان پیروانش جلوگیری کرد.

اکنون و از پس فراموشی تلاشهای سترگ نبوی و علوی و استمرار قرنها گسست و جدایی نژادی و زبانی و دینی و مذهبی، و نیز شیطنتهای تفرقهافکنان، بازگشتی دوباره به اتّحاد عزّتآفرین صدر اسلام، لازم، امّا بس دشوار است؛ اتّحادی که نه به معنای نادیده گرفتن تفاوتهای قومی، منطقهای، فرقهای و دینی، بلکه به معنای احترام متقابل و پذیرش حقوق انسانی یکدیگر و نیز همفکری و همدلی برای حلّ مشکلات اساسی جهان اسلام و غلبه بر دشمنان داخلی و خارجی است. دعوت به وحدت، زمانی شنیده میشود که از موضع برابر صورت گیرد و دعوت به خود و محملی برای تحمیل عقیده به دیگران نباشد؛ وحدتی که با حفظ تفاوتهای طبیعی و فکری و عقیدتی،[۵۱۵] همۀ امّت اسلامی را در مواجهه با شیاطین جنّ و اِنس، یاری دهد.

روشن است که در این میان، بازگو کردن خطر تفرقه و هشدار دادن، کافی نیست. هشدارها و توصیهها، احساس خطر تفرقه و نیاز به وحدت را برجسته میسازند، امّا تنها مقدّمۀ کارند و باید در پی عملی کردن راهکارهایی بود که بتوانند ما را به وحدت واقعی، نزدیک سازند. امید است آنچه در روایات این عنوان (مَدخَل) از دانشنامه ارائه شد، بتواند به اجرا و پیاده سازی راهکارهای وحدت در جهان اسلام، کمک کند و وحدت امّت اسلامی را نوید دهد، هر چند تا تحقّق نهایی آن، نیاز است گامهای فراوانی برداشته شوند.

بر این پایه، نیاز به یک مرجع واحد (فرد یا شورا) برای رجوع، به هنگام اختلاف فکری یا عملی، از نخستین گامهاست. خوشبختانه قرآن کریم، به عنوان اصلیترین، عمومیترین و پذیرفتهترین سند فکری مسلمانان، موجود است و خود، مرجع حلّ اختلاف را معیّن کرده است:

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً.[۵۱۶]

ای مؤمنان! از خداوند، فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند، فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیزه برخاستید، آن را به خدا و پیامبر، باز برید که این، بهتر و بازگشت آن، نیکوتر است).

آری! خدا و رسول، میتوانند محل مراجعۀ هر دو سوی اختلاف باشند تا با اخذ «محکمات قرآن» و «سنّت فراگیر پیامبر صلی الله علیه و آله»، تکلیف آنان روشن گردد.[۵۱۷] در این میان، آن که چیزی نمیداند، باید لب فرو ببندد و از اظهار نظر، خودداری کند تا بر آرای موجود، بیهوده نیفزاید.[۵۱۸] دو سوی اختلاف نیز باید با انصافدهی، حق را به حقدار بسپارند[۵۱۹] و به گاه نیاز، از بخشی از حقّ خود بگذرند و خود را ارزشمندتر از آن بدانند که بر سرِ ریاست و دارایی و مقام و دیگر چیزهای مادّی و اعتباری، به کشمکش بپردازند.[۵۲۰] اگر این آگاهی و ارجنهی به خود، وجود داشته باشد، دست شیطان از ما کوتاه میشود و آن گاه، حیلههای دشمنان تفرقهافکن برای تطمیع و فریب برخی مسلمانان و تحریک آنان بر ضدّ دیگران نیز کارگر نمیافتد - زیرا زمینهای ندارد -، هر چند کوتاه کردن دست شیطانی دشمنان را نیز باید جدّی گرفت.

گفتنی است با وجود همه اینها، بخشی از اختلافهای طبیعی باقی میمانند. باید این اندیشه را از سر بیرون بُرد که همۀ اختلافها، زدودنیاند. اختلافهای برخاسته از تفاوتهای طبیعی و اکتسابی، همزاد بشر و نیاز او برای انسان شدن است. بخشی از اختلافهای ساختگی نیز در صورت ملتزم نبودن یک سوی اختلاف به قاعدههای مقبول حلّ اختلاف و شیوههای عقلایی آن، همچنان باقی میمانند. راه حلّ پیشنهادی آیات و روایات، در این عرصه، رفق و مدارا است. همراهی و نرمی و مدارا، تیزی اختلاف را کاهش میدهد و اگر طرف مقابل را جذب نکند، دستِ کم از دشمنی‌اش میکاهد.[۵۲۱] این، درست بر خلاف این باور است که مخالف را باید تند و شدید، کیفر داد تا دیگر کسی جرئت مخالفت نیابد. شاید این کار به گونۀ موقّت به سکوت آن سوی اختلاف بینجامد؛ امّا موجب میشود سینهاش از کینهای نهفته، آکنده شود؛ کینهای که هر گاه سر باز کند و مجال عرضِ اندام بیابد، انتقامی سخت به دنبال دارد.

در پایان، این نکته را از یاد نبریم که تحقّق وحدت، امری بسیار دشوار و نیازمند خواست و پشتیبانی همهجانبۀ خدای متعال است. از این رو، همواره و همه جا باید دست نیاز به سوی درگاه الهی بالا بُرد و همچون امام سجّاد علیه السلام، زمزمه نمود:

بارالها!... با [دادنِ توفیقِ] مداومت بر طاعت و همراهی با جماعت و طرد بدعتگذاران و به کارگیرندگان آرای خودساخته [به جای دین]، آنچه را خواستم، برایم کامل گردان.[۵۲۲]

سخن پایانی

گفته شد که نگرش درست به اختلافهای طبیعی و سرشتین، میتواند زمینۀ تکامل انسان را فراهم آورد؛ امّا جهل و نابخردی و بىتدبيرى، این اختلاف را به درگیری و تنازع میکشانَد. افزون بر این، ضعفهای اخلاقی، مانند: حسد، کینهورزی، عيبجويى، كبر، منفعتپرستی، درشتی و بدخویی نیز به این اختلافات، دامن میزنند و مانع وحدت امّت اسلامی میشوند. دشمنان نیز با سوء استفاده از سستیها و ضعفها، بر آتش این تفرقه میدمند. از این رو، هر گونه کوشش برای تحقّق الفت و دوستی فرقههای امّت، باید متوجّه ریشهکن کردن این عوامل و خنثا کردن آثار زیانبار آنها و نیز افشای حیلههای دشمنان باشد. افزون بر این، تحقّق دوبارۀ اتّحاد مبارک مسلمانان، نیازمند ایجاد زمینههای الفت و عوامل دوستی است؛ عواملی همچون: رعايت حقوق يكديگر و نهادینه کردن آن، حُسن معاشرت، تعامل برادرانه، حُسن ظن، ترک آزار، اظهار محبّت، وفادارى، نيكى متقابل، نزديكى و پیوند خویشاوندی، بیتكلّفی، اعیاد و مراسم مشترک و عبادتهای جمعی.[۵۲۳]

فضیلتهای اخلاقی نیز جانْمایۀ تحقّق وحدتاند. فضیلتهایی مانند انصافدهی و حق را به حقدار سپردن و پشت پا زدن به دنیا و ریاست و دیگر مادّیات زندگی و عفو (گذشت) از حقّ خود در ظلمهای شخصی.[۵۲۴] در فضای پیراسته از زشتی و زشتکاری و با ارجنهی به انصاف و گذشت، حیلههای تفرقهافکنانۀ دشمنان و شیاطین انس و جن نیز کارگر نمیافتند. اندک اختلافهای طبیعی و سرشتی نیز با نگرش درست به خلقت، توجیه پذیرند و آنچه باقی میماند، با رفق و مدارا، حل شدنی است. نرمی و مدارا و دیگر فضیلتهای اخلاقی، از تند و تیزی اختلاف میکاهند و هر دو سوی اختلاف را به جای کینهتوزی و انتقامگیری، به دوستی و الفت و گفتگو میکشانند. امید که جهان اسلام، شاهد وحدتی پایدار و اتّحادی غرورآفرین باشد!

  1. . به قلم پژوهشگر ارجمند، جناب آقای محمّدهادی خالقی.
  2. . معجم مقاییس اللّغة: ج ۱ ص ۴۷۹ ذیل: «جمع».
  3. . ر.ک: کتاب العین: ص ۱۴۹ ذیل: «جمع»، الصحاح، جوهری: ج ۳ ص ۱۱۹۸ ذیل:‏ «جمع»، المصباح المنیر: ج ۲ ص ۱۰۸ ذیل:‏ «جمع».
  4. . ابن منظور می‏گوید: «وَ جَمَعَ أَمْرَه وَ أَجمعه و أَجمع علیه: عزم علیه، كأَنه جَمَع نفسه له، و الأَمر مُجْمَع. و یقال أَیضاً: أَجْمِعْ أَمرَك و لا تَدَعْه مُنْتشراً» (لسان العرب: ج ۸ ص ۵۷ ذیل: «جمع»)؛ فیّومی نیز می‏گوید: «وَ فِی حَدِیثٍ: مَنْ لَمْ یجْمِعْ الصِّیامَ قَبْلَ الْفَجْرِ فَلَا صِیامَ لَهُ؛ أَیْ مَنْ لَمْ یعْزِمْ عَلَیهِ فَینْوِیهُ، وَ أَجْمَعُوا عَلَى الْأَمْرِ اتَّفَقُوا عَلَیهِ وَ اجْتَمَعَ الْقَوْمُ وَ اسْتَجْمَعُوا بِمَعْنَى تَجَمَّعُوا، وَ اسْتَجْمَعَتْ شَرَائِطُ الْإِمَامَةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِمَعْنَى حَصَلَتْ» (المصباح المنیر: ج ۲ ص ۱۰۹ ذیل:«جمع»).
  5. . ترتیب کتاب العین: ص ۶۲۵: «فرق».
  6. . معجم مقاییس اللّغة: ج ۴ ص ۴۹۳ ذیل: «فرق».
  7. . لسان العرب: ج ۱۰ ص ۲۹۹ ذیل: «فرق».
  8. . معجم مقاییس اللّغة: ج ۲ ص ۲۱۰ ذیل: «خلف».
  9. . العین: ج ۱ ص ۲۳۹ «جمع».
  10. . المغرب: ج ۱ ص ۱۵۸ «جمع».
  11. . المحیط: ج ۱ ص ۸۵: «جمع».
  12. . کتاب الجیم: ص ۱۲۶ «جمع».
  13. . المحلّی: ج ۱ ص ۲۰۶ «جمع».
  14. . العین: ج ۱ ص ۲۴۰ «جمع».
  15. . المخصَّص: ج ۳ ص ۱۲۳ «جمع».
  16. . لغت‏نامۀ دهخدا: ج ۵ ص ۳۳۱ «جماعت».
  17. . المخصَّص: ج ۳ ص ۱۱۹ «جمع».
  18. . الطراز الأوّل: ج ۵ ص ۴۵۲ «سود». نیز، ر.ک: مفردات ألفاظ القرآن: ص ۴۳۲ «سود».
  19. . ریاض السالکین، مدنی: ج ۳ ص ۳۵۸.
  20. . لسان العرب: ج ۳ ص ۲۲۵ و ۲۲۹ «سود».
  21. . سُبل الهدی و الرشاد: ج ۴ ص ۱۵۰. نیز، ر.ک: تاج العروس: ج ۱۷ ص ۱۳۶ «عظم».
  22. . گفتنی است کسانی که هر گونه اعتبار «اکثریت» را به استناد آیاتِ: (أکثرهم لا یعقلون؛ بیشتر آنان تعقّل نمی‏کنند) (مائده: آیۀ ۱۰۳، عنکبوت: آیۀ ۶۳، حجرات: آیۀ ۴) و (أکثر الناس لا یعلمون؛ بیشتر مردم، ناآگاه اند) (سبأ: آیۀ ۲۸ و ۳۶، یوسف: آیۀ ۲۱، و...) نفی و انکار می‏کنند، توجه ندارند که آیۀ نخست، با همۀ تکرارش، به کافران و مشرکان و منکران رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله بر می‏گردد و آیۀ دوم نیز - که آن هم چند بار در قرآن، تکرار شده است - ، به وضوح به معنای آگاهی نداشتن بیشتر انسان‏ها از مسائل خاصی همچون: گستردگی رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله (سبأ: آیۀ ۲۸)، بسط رزق الهی (سبأ: آیۀ ۳۶) و غلبۀ نهایی ارادۀ خدا (یوسف: آیۀ ۲۱) است. در این باره، ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن: ج ۱۲ ص ۴۹۸ و ج ۱۶ ص ۲۳۶، تفسیر قرآن (درس‏هایی از حضرت آیة اللّٰه خامنه‏ای): ج ۴ ص ۷۲ - ۷۵.
  23. . تاج المصادر: ج ۱ ص ۲۳۹ «الجماعة».
  24. . منتهی الأرب: ج ۲ ص ۲۸۶ «فرق».
  25. . گفتنی است واژۀ «جماعت»، در آیات و روایات، در همان معنای لغوی (وضع اوّلیه / تعیُّنی) به کار رفته است و وضع ثانوی (اصطلاحی / تعیینی) ندارد و در معنای دیگری استعمال نشده است. به تعبیر دیگر، این واژه، در شرع یا نزد متشرّعین، معنای جدیدی فراتر از «معنای لغوی رایج در عصر رسالت» یا متفاوت از آن، نیافته است. در این باره، پس از این، توضیحات بیشتری خواهد آمد (ر. ک: چند نکته / نکتۀ سوم).
  26. . ر.ک: ص۲۳۱ ح ۱۲۰ و ص۲۳۳ ح۱۲۳ و ص ۲۳۵ ح ۱۲۴ و ص۲۳۹ ح ۱۳۳ و ص۲۴۵ ح ۱۳۸ و ... .
  27. . ر.ک: ص ۱۹۱ ح ۶۰ و ص۱۹۳ ح ۶۵ و ص ۲۳۱ ح ۱۲۰ و ص ۲۵۹ ح ۱۶۶ و ۱۶۸ و... .
  28. . یونس: آیۀ ۶. نیز، ر.ک: مؤمنون: آیۀ ۸۰. پس از این، ذیل حدیث «اختلاف اُمّتی رحمة (ص2۶۹)»، توضیحی در بارۀ این کاربرد خواهد آمد.
  29. . ر.ک: ص 1۶3 (جماعت اهل حق، اگر چه اندک باشند).
  30. . اساساً اقدام معاویه به جانشینْ ساختن یزید، عهدشکنی و تخلّف از قرارداد صلح با امام حَسَن علیه السلام بود.
  31. . ر.ک: ص ۱۷۳ - ۱۷۵ح ۲۶ - ۳۱ و ص ۲۲۹ – ۲۳۱ ح ۱۱۲ - ۱۱۸. نیز، ر. ک: حکمت‏نامۀ پیامبر صلی الله علیه و آله: ج ۱۲ ص ۱۳۳ (مهم‏ترین عوامل سازندۀ جامعه / دوستی) و ص ۲۸۳ (آسیب‏های جامعه / دشمنی)، دوستی در قرآن و حدیث: ص ۳۱ - ۱۲۳ (مهرورزی، کینه‏ورزی، عوامل دوستی، موانع دوستی).
  32. . ر.ک: دانش‏نامۀ قرآن و حدیث: ج ۹ ص ۴۴۴ - ۴۶۴ (پژوهشی دربارۀ حدیث ثقلین)، شناخت‏نامۀ قرآن: ج ۱ ص ۵۸ - ۶۳ و ص ۴۰ - ۴۳ (اوصاف قرآن: محکم‏ترین دستاویز، ریسمان محکم خدا، حرف آخر، صراط مستقیم، جداکنندۀ حق و باطل...).
  33. . ر.ک: ص ۱۹۵ (بهره‏های جماعت).
  34. . ر.ک: ص ۱۹۵ (رحمت، برکت، قدرت، عزّت و اقتدار در دنیا).
  35. . ر.ک: ص ۲۰۱ (قلب بهشت در آخرت).
  36. . گفتنی است از دیدگاه علامه طباطبایی: «در اسلام، قوانین اجتماعی، مقدّمۀ تکالیف عبادی ‌اند و برای آنها وضع شده‌اند، و تکالیف عبادی نیز مقدّمه‌ اند برای معرفت خداوند و آیاتش. در نتیجه، کم‌ترین خلل، تحریف یا دگرگونی در احکام اجتماعی اسلام، سبب فساد در عبودیّت و فساد در عبودیّت نیز موجب اختلال در معرفت (( خداوند می‌شود (المیزان: ج ۳ ص ۵۶ / ذیل آیه ۷ آل عمران. نیز، ر. ک: «دیدگاه علامه طباطبایی در بارۀ قوانین اجتماعی اسلام»، قاسم جوادی، ارج‌نامۀ آیة اللّٰه ری‌شهری: ج ۲ ص ۸۶۸ – ۸۸۶). جماعت، قانونی اجتماعی است که با مفاهیم قرآنیِ «فطرت انسانی» و «معروف / عُرف» نیز پیوند تنگاتنگ دارد (ر.ک: حق عقل در اجتهاد، مرتضی مطهری: ص 44 تا 50).
  37. . در همین دانش‏نامه (ج ۱۳ و ۱۴)، در مَدخل «کینه / البغض»، از نگاه دیگری به این موضوع پرداخته شده است.
  38. . ر.ک: ص ۲۴۱ (تعقل نکردن).
  39. . ر.ک: ص ۲۴۷ (فزون‏خواهی).
  40. . ر.ک: ص ۲۴۵ (رعایت نکردن حقوق).
  41. . ر.ک: ص ۲۴۵ (وسوسه شیطان).
  42. . ر.ک: ص ۲۴۷ (بد نهادی).
  43. . ر.ک: ص ۲۴۹ (همراهی با شیطان).
  44. . ر.ک: ص ۲۵۱ (جدا شدن از اسلام).
  45. . ر.ک: ص ۲۵۳ (مرگِ جاهلی).
  46. . ر.ک: ص ۲۵۷ (آشتفه شدن کارها).
  47. . ر.ک: ص ۲۵۷ (شکست پیروان حق).
  48. . ر.ک: ص ۲۵۹ (چیره شدن اهل باطل).
  49. . ر.ک: ص ۲۵۹ (نابود شدن امّت اسلامی).
  50. . ر.ک: ص ۲۶۳ح ۱۷۷.
  51. . ر.ک: ص ۲۶۱ (رفتن به دوزخ).
  52. . ر.ک: ص ۱۸۵ (پایبند بودن به محکمات قرآن و سنّت غیر اختلافی).
  53. . ر.ک: ص ۱۹۱ (پیروی از پیشوایان حق).
  54. . ر.ک: ص ۱۹۱ (انصاف داشتن).
  55. . ر.ک: ص ۱۹۳ (احترام نهادن به خود).
  56. . ر.ک: ص ۱۹۳ (نرمش).
  57. . ر.ک: ص ۱۹۳ (سکوت کردن ناآگاه).
  58. . ر.ک: ص ۱۹۵ (یاری خواستن از خدا).
  59. . در این باره، ر.ک: ص ۱۹۵ ح ۷۲ - ۷۳. نیز، ر. ک: المیزان: ج ۷ ص ۱۳۷ (ذیل آیۀ ۶۵ از سورۀ انعام)، و ج ۱۶ ص ۱۹۰ (ذیل آیۀ ۳۱ از سورۀ روم). گفتنی است علامۀ طباطبایی، بر پایۀ آیات، خودِ «تفرقه» را «بالاترین عذاب الهی» (و گناهی در حدّ «بازگشت به شرک») شمرده است. همچنین از نفرین‏های امام حسین علیه السلام پس از شهادت فرزندش علی اکبر و برادرزاده‏اش عبداللّٰه بن حسن (ر. ک: دانش‏نامه امام حسین علیه السلام: ج ۷ ص ۱۲ و ۲۶ و ۱۴۲) می‏توان دریافت که تفرقه، از بدترین عذاب‏های الهی است؛ زیرا امام علیه السلام از خدا برای جماعت رو به رویش، اختلافات عملی و فرقه فرقه شدن، طلب می‏کند (اللهمّ فَرِّقهُم شِیَعاً... فرِّقهُم فِرقَاً و اجعَلهُم طرائقَ قِدَداً... فَرِّقهم تَفریقاً و مَزِّقهُم تمزیقاً...). نیز، ر.ک: حکمت‏نامۀ پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله: ج ۱۲ ص ۳۱۷ (اختلاف، کیفری الهی).
  60. . در این باره، ر.ک: همۀ ما برادریم: ص ۸۷ - ۱۰۲ (اختلاف، سنّت خداوند)، آسیب‏شناسی دینی: ص ۸۰ - ۹۲ (اختلاف افکار).
  61. . در این باره، ر.ک: اندیشه‏های تقریبی ابو الفتوح رازی: ص ۸۳ - ۱۰۶ (ادب دینی اختلاف)، حقیقت و مدارا:ص ۱۰۷ - ۱۲۶ (اخلاق مخالفت)، تکثّر و گفتگو - تأملاتی درون‏دینی: ص ۱۰۴ - ۱۱۶ (اختلاف ممدوح و مذموم در روایات)، الوحدة الاسلامیة فی الأحادیث المشترکة بین السنة و الشیعة: ص ۴۲ - ۴۳.
  62. . ر.ک: ص ۲۶۵ ح ۱۷۹ - ۱۸۲ (مجازات ترک جماعت و شکاف انداختن در جامعه)، و ص ۲۴۹ ح ۱۴۷ - ۱۷۸ (زیان‏های تفرقه و ترک جماعت).
  63. . برخی راه‏کارهای مربوط، پس از این و از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام آمده‌اند (ر.ک: ص ۲۰۳ « آداب همزیستی با جماعت»).
  64. . برای مطالعۀ بیشتر در بارۀ مبانی معرفتی و مستندات قرآنی - حدیثی این همزیستی، ر.ک: حکمت‏نامۀ پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله: ج ۱۲ ص ۲۷۲ - ۲۸۱ (اخوّت در قرآن و حدیث)، تکثّر و گفتگو: ص ۲۹ - ۴۳ (تکثّر در قرآن، سنّت و سیره)، حقیقت و مدارا: ص ۸۷ - ۱۴۶ (مُدارا)، الوحدة الإسلامیة فی الأحادیث المشترکة بین السنة و الشیعة: ص ۴۲ - ۴۷ و ۶۷ - ۹۷ و ۱۱۵ - ۱۱۹، ایمان در قرآن، ری‌شهری، ص ۳۰۷ (وحدت عملی).
  65. . به عنوان نمونه، اعلامیۀ جهانی اصول رواداری (مصوّب یونسکو در تاریخ ۱۶ نوامبر ۱۹۹۵م)، به «تفاهم در عین تفاوت» و «هم‏افزایی و همگرایی با وجود همۀ اختلافات» دعوت می‏کند.
  66. . ر.ک: فتح: آیۀ ۲۹: (أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ)، نیز، ر. ک: مائده: آیۀ ۸.
  67. . دانش‏نامۀ امیر المؤمنین علیه السلام: ج ۳ ص ۱۲۳ - ۱۳۸ (آنچه در شورا گذشت).
  68. . در این باره، از جمله، ر.ک: ص ۱۷۹ ح ۴۲-۴۴. نیز، ر. ک: دانش‏نامۀ امیر المؤمنین علیه السلام: ج ۳ ص ۷۴ - ۷۸ (انگیزه‏های بیعت / بیم اختلاف) و ص ۱۴۰-۱۴۵ (موضع امام در بارۀ نتیجۀ شورا). نیز، ر.ک: الشافی: ج ۳ (( ص ۲۴۳ (گفتگوی امام علیه السلام با بُرَیدۀ اسلمی)، الإمامة و السیاسة: ج ۱ ص ۱۹ (گفتگوی امام علیه السلام با بشیر بن سعد)، حکمت‏نامۀ علوی: فصل هفتم / تلاش‏های امام علی علیه السلام برای وحدت امّت. گفتنی است با پذیرش این دیدگاه، مشورت دادن‏های فراوان امام علی علیه السلام به خلفای پیش از خود و حضور مثبت و تأثیر گذار ایشان در بحران‏های سیاسی و مشکلات قضایی و ... در آن دوره (از جمله، ر.ک: دانش‏نامۀ امیر المؤمنین علیه السلام: ج ۳ ص ۱۰۵-۱۰۷ / مشورت عمر با امام علیه السلام) و حتی جانشینی ایشان با حکم خلیفۀ دوم در مدینه در ایام سفر وی به قادسیّه و به فلسطین (الکامل فی التاریخ: ج ۲ ص ۳۰۹، الفتوح: ج ۱ ص ۲۲۵، فتوح الشام، واقدی: ص ۱۴۵، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: ج ۳ ص ۴۰۳) و میانجی‏گری‏شان میان عثمان و شورشیان و مخالفتشان با قتل عثمان (نهج البلاغة: خطبۀ ۲۴۰ و نامۀ ۲۸). توجیه‏پذیر و قابل تحلیل است.
  69. . نهج البلاغة: خطبۀ ۷۴.
  70. . مقصود، اقدامات منافقان مدینه (افراد مورد بحث در سورۀ منافقون و خصوصاً آیات ۴۵ - ۱۰۷ از سورۀ توبه) و حزب قریش است که تلاش کردند مانع دستیابی امام علی علیه السلام و بنی‏ هاشم به خلافت و حکومت شوند. در این باره، ر. ک: ص ۲۳۱ ح ۱۱۹. نیز، ر. ک: دانش‏نامۀ امیر المؤمنین علیه السلام: ج ۳ ص ۱۴۷ - ۱۵۵ (تحلیل وقایع شورا). امام علیه السلام در خطبۀ «شقشقیه» (نهج البلاغة: خطبۀ ۳) نیز به تفصیل، به ظلم‏هایی که پس از پیامبر خدا (در دوران سه خلیفه و سپس از سوی سه گروه ناکثین و مارقین و قاسطین) بر او رفته، اشاره می‏کند.
  71. . الغارات: ج ۱ ص ۲۰۳. نیز، ر. ک: ح ۴۲ (بایَعتُ أبا بَکرٍ ...)، نهج البلاغة: نامۀ ۶۲ (با تفاوت الفاظ)، الإرشاد: ج ۱ ص ۲۴۵؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج ۱ ص ۳۰۷ (لو لا مَخافتی الفُرقة... قد غیّرنا ذلك).
  72. . شرح الأخبار: ج ۳ ص ۱۰۵.
  73. . الرحمن: آیۀ ۲۹.
  74. . الأخبار الطوال: ص ۲۲۱.
  75. . چنین رضایت دادنی (بیعتی)، در فلسفۀ سیاسی، «رضایت توافقی» نامیده می‏شود که اوّلاً تابع نوعی مصلحت یا اجبار است و ثانیاً نشان می‏دهد که رضایت‏دهنده، سروری طرف مقابل را نپذیرفته؛ بلکه تنها به اقتدار او تن داده است و با تأخیر یا کناره‏گیری اوّلیه یا با گله‏گذاری‏ها و نامه‏نگاری‏ها و رفتار‏های بعدی، سعی دارد توافقی بودن این رضایت (در این جا: بیعت) را به جامعه نشان دهد، تا کسی آن را «رضایت تأییدی» نپندارد (ر. ک: فلسفۀ سیاسی، جین همپتن: ص ۱۰۹).
  76. . تاریخ الطبری: ج ۵ ص ۳۵۷، دانش‏نامۀ امام حسین علیه السلام: ج ۴ ص ۴۲ (نامه به سرشناسان بصره).
  77. . در بارۀ شرایطی که می‏تواند قیام بر ضدّ حاکمان را مجاز سازد، ر.ک: مقالۀ «قیام علیه حاکمان جور»، [آیة اللّٰه] محمّد مهدی آصفی، فصل‏نامۀ فقه، ش ۶۹.
  78. . الإمام الحسن علیه السلام فی مواجهة الانشقاق الاُموی: ص ۳۳ - ۳۸ و ۵۳۰ - ۵۶۶.
  79. . ر.ک: دانش‏نامۀ امیر المؤمنین علیه السلام: ج ۳ ص ۲۴۳ (کوشش‏های امام برای پیشگیری از فتنه) و ۲۹۳ (دفاع امام از عثمان) و ۳۰۰ (موضع امام در برابر قتل عثمان).
  80. . ر.ک: دانش‏نامۀ امیر المؤمنین علیه السلام: ج ۶ ص ۲۳۱ (پاسخ امام به معاویه و پذیرش داوری) و ۲۴۰ - ۲۴۴ (سند داوری).
  81. . ر.ک: ص ۲۱۳ ح ۹۶.
  82. . در این باره، ر. ک: جان رالز (از نظریه عدالت...): ص ۱۳۸. گفتنی است در جهان غرب، مبنای دیگری نیز (( برای چنین اجماعی مطرح است که از طریق مکتب فلسفی پدیدارشناسی (ر. ک: ایدۀ پدیده‏شناسی: ص ۷۳ - ۷۶ و ۱۰۱) و با به کارگیری و توسعۀ مفهوم فلسفی پُرکاربرد این مکتب (یعنی: اِپوخه / تعلیق قضاوت) در اخلاق اجتماعی ایجاد شده است. اِپوخه در اخلاق، به معنای تعلیق قضاوت یا در پرانتز قرار دادن اختلافات شخصی است، به گونه‏ای که فرد بتواند ضمن حفظ شخصیت خود و وفاداری به منافع و احساسات خود، منافع و حقوق دیگران (جامعه، سازمان و...) را نیز حفظ کند و از دایرۀ انصاف و تعادل، خارج نشود. تربیت شدن جامعه به این روش و بر این مبنا، طبعاً «مدیریت تفاوت‏های انسانی» را در فرد و جامعه، آسان‏تر خواهد کرد.
  83. . ر.ک: ص ۱۷۱ح ۲۴ (با ظواهر مسلمانی شکل می‏گیرد) و ح ۲۵ (همۀ فرقه‏های مسلمانان را در بر می‏گیرد).
  84. . ر.ک: ص ۱۶۳ (جماعت اهل حق، اگر چه اندک باشند).
  85. . نحل: آیۀ ۱۲۰: (إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلّٰهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛ به راستی ابراهیم، اُمّتی مطیع خدا و حق‏گرا بود و از مشرکان نبود).
  86. . ر.ک: دانش‏نامۀ قرآن و حدیث: ج ۷ ص ۲۹۹ - ۳۰۵ (آنان که در قرآن و حدیث، امت خوانده شده‏اند / ابراهیم علیه السلام).
  87. . ر.ک: دانش‏نامۀ قرآن و حدیث: ج ۷ ص ۳۰۵ - ۳۱۹ (امّت آنان که در قرآن و حدیث، امّت خوانده شده‏اند).
  88. . به عنوان مثال، پیامبر صلی الله علیه و آله در ورود به مسجد، به صحابی خویش، جَرهَد اَسلمی - که از اصحاب صُفّه بود و در صُفّۀ مسجد، نشسته بود و ران پایش پیدا بود - فرمود «أ ما عَلِمتَ أنَّ ‏الفَخِذَ عَورَةٌ (آیا نمی‏دانی که ران، عورت است؟)» (سنن أبی داود: ص ۷۴۸ ح ۴۰۱۴؛ عوالی اللآلی: ج ۱ ص ۱۲۰)؛ امّا اکثر فقهای امامیه، این جمله را ذیل عنوان «حرمت مسجد» معنا کرده و آن را حکمی مطلق برای عورت شمردن ران نگرفته و اغراق موجود در آن را کاربردی تسامحی - مجازی در تعظیم حرمت مسجد دانسته‏اند و در نتیجه، عورت بودن ران‏ها را فقط در محدودۀ فضای مسجد، پذیرفته‏اند (ر. ک: تذکرة الفقهاء، حلّی: ج ۲ ص ۴۴۵).
  89. . به عنوان نمونه، عبید اللّٰه بن زیاد، قبل از کشتن مسلم بن عقیل به او می‌گوید: «شَقَقتَ عَصَا المسلمین؛ تو وحدت مسلمانان را در هم شکستی» (مُثیر الأحزان: ص ۳۶) و در بیان دلیلش برای کشتن امام حسین علیه السلام می‌گوید: «إنَّهُ خَرَجَ عَلی إمامٍ و اُمَّةٍ مُجتَمِعَةٍ؛ او بر ضدّ امامی و اُمّتی متّحد، خروج کرد» (الأخبار الطوال: ص ۲۸۴).
  90. . ر.ک: دانش‏نامۀ امام مهدی علیه السلام: ج ۲ ص ۲۸ - ۴۱ (حذر از نشناختن امام)، دانش‏نامۀ قرآن و حدیث: ج ۶ ص۳۱۲ - ۳۲۴ (نهی از نشناختن امام).
  91. . صحیح مسلم: ج ۳ ص ۱۴۷۶.
  92. . به ترتیب، ر.ک: سنن النَّسائی: ج ۷ ص ۹۳، مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۳۴۱؛ نهج البلاغة: خطبۀ ۱۲۷.
  93. . به ترتیب، ر.ک: الأصول الستة عشر: ص ۱۹۰ (کتاب زید النرسی) ح ۱۵۷، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۳ص ۳۹ ح ۳۲۸۰، تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۲۴۱ ح ۵۹۶ و ج ۳ ص ۲۵ ح ۸۷. گفتنی است در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام، حضور در مسجد برای نماز جماعت، به معنای همراهی با جماعت مسلمانان بود و ترک نماز جماعت مسجد نیز به معنای فاصله گرفتنن از جماعت مسلمانان؛ چرا که مسجد در اسلام، نماد امّت (جامعۀ اسلامی) است و آداب و احکام آن به گونه‌ای است که هر مسلمانی در مسجد، در واقع، برای حضور در امّت، کارورزی و تمرین می‌کند. بر این اساس می‌توان گفت که موضوع روایات مجازات تارکان نماز جماعت نیز همان «ترک جماعت» است.
  94. . ر.ک: دانش‏نامۀ قرآن و حدیث: ج ۲۰ (مدخل‏ «اجماع»).
  95. . تعبیر سیّد جمال الدین اسدآبادی دراین باره، چنین است: «وحدتی است در عین کثرت و کثرتی است با حفظ وحدت» (ر. ک: مقالات جمالیه: ص ۷۴ و ۹۲).
  96. . در این باره، ر. ک: دائرة المعارف قرآن کریم: ج ۲ ص ۷۴ (اتّحاد) و ص ۳۳۳ (اختلاف)، دانش‏نامۀ امام خمینی: ج ۱۰ ص ۲۴۹ (وحدت)، در قلمرو سایه‏ها (جستارهایی در روان‏شناسی فرقه‏ها): ص ۱۹ و ۲۱۴.
  97. . برای دیدن مجموع آیات مربوط، ر. ک: فرهنگ قرآن، هاشمی و همکاران: ج ۲ ص ۲۱۲ - ۲۲۴ (اتحاد).
  98. . ر. ک: انعام: آیۀ ۱۵۳، آل عمران: آیۀ ۱۰۳، فرهنگ قرآن: ج ۲ ص ۲۱۹.
  99. . ر. ک: آل عمران: ۱۰۸، انفال: ۶۳، فرهنگ قرآن: ج ۲ ص ۲۱۲ و ۲۱۸.
  100. . ر. ک: صف: آیۀ ۴، فرهنگ قرآن: ج ۲ ص ۲۱۷.
  101. . ر. ک: بقره: آیۀ ۲۱۳، حشر: آیۀ ۱۴، المیزان فی تفسیر القرآن: ج ۲ ص ۱۱۱ - ۱۳۴، تفسیر نمونه: ج ۲ ص ۱۱۶، جستاری نظری در باب تمدّن: ص ۹۹.
  102. . ر. ک: مائده: آیۀ ۵۶، فرهنگ قرآن: ج ۲ ص ۲۲۱.
  103. . ر. ک: انفال: آیۀ ۴۶، انعام: آیۀ ۱۵۳ و ۱۵۹، آل عمران: آیۀ ۱۰۵، شورا: آیۀ ۱۳.
  104. . طه: آیۀ ۹۲ - ۹۴. برای دیدن مجموع آیات نهی از اختلاف عملی و تفرقه، ر. ک: فرهنگ قرآن: ج ۲ ص ۴۲۱ - ۴۳۳ (اختلاف) و ج ۱۱ ص ۹۵ - ۹۹ (تفرقه)، دائرة المعارف قرآن کریم: ج ۲ ص ۳۳۳ (اختلاف). نیز، ر. ک: «فرقه‌گرایی در قرآن»، قاسم جوادی، هفت آسمان، ش ۸۴.
  105. . پیامبر خدا فرمود: «مُداراةُ الناسِ نصفُ الإیمانِ» (الکافی: ج ۲ ص ۱۱۷ ح ۵). برای دیدن روایات دیگری که مداراگری با عموم مردم را فرمان الهی، پسندیده‏ترین خصلت اخلاقی، میوۀ عقل، سر لوحۀ عقل، رأس حکمت و افضل اعمال شمرده‏اند، ر. ک: میزان الحکمة: ج ۴ ص ۸ (مدارا).
  106. . به عنوان نمونه، امام صادق علیه السلام فرمود: «التقیة مِن دین اللّٰه» (الکافی: ج ۲ ص ۲۱۷ ح ۳) و امام رضا علیه السلام از امام باقر علیه السلام روایت کرد که فرموده است: «التقیة مِن دینی و دینِ آبائی، و لا إیمانَ لِمَن لا تقیّةَ له» (الکافی: ج ۲ص ۲۱۹ ح ۱۲).
  107. . امام صادق علیه السلام فرمود: «لا تَخرَقوا بِهِم.أ ما عَلِمتَ... أنَّ إمارتَنا بِالرِّفقِ و التألُّفِ و الوَقارِ و التقیةِ و حُسنِ الخُلطَةِ...؟ (به مردم [در دینْ] فشار نیاورید. آیا نمی‌دانی که... دولت ما [آن هنگام که مستقر گردد]، بر پایۀ نرمی و همدلی و متانت و تقیّه و معاشرت شایسته [با مخالفان]... خواهد بود؟)». (الخصال: ج ۲ ص ۳۵۴).
  108. . تقیّه (به معنای «پنهان کاری»)، اظهار نظر یا انجام دادن کاری بر خلاف باور درونی خویش است که اگر با هدف رعایت اصل مدارا انجام شده باشد، تقیّۀ مُداراتی نامیده می‏شود و اگر از روی ترس باشد، تقیّۀ خوفی.
  109. . ر. ک: الرسائل العشرة، امام خمینی، تحقیق مجتبی تهرانی: ص ۷۱ (رسالة فی التقیّة: ص ۷ - ۸). امام خمینی، در جای دیگر فرموده‏اند: «از امور روشن، این است که از صدر اسلام تا روزگار ما سیرۀ مستمر [علمای امامیه]، معاشرت و هم‏سفره شدن و آمیختگی اجتماعی با مخالفان [مذهبی] و خوردن از قربانی آنها... بوده است و چنین سیره‏ای، ناشی از تقیه (استثنا) هم نبوده است» (کتاب الطهارة: ج ۳ ص ۳۱۶). برای دیدن تعابیر مشابه از امام خمینی و نیز از برخی فقهای دیگر در باب «ضرورت عقلی و عقلایی» بودن تقیۀ مداراتی یا «اقتضای مصلحت جامعۀ اسلامی» بودن آن، ر. ک: دانش‏نامۀ امام خمینی: ج ۳ ص ۴۸۳ (تقیه(؛ تقیه، [شهید] بهشتی.
  110. . در این باره، ر. ک: المیزان: ج ۵ ص ۲۷۶ ـ ۲۸۳ (ذیل آیات ۱۵ ـ ۱۹ آل عمران).
  111. . علل الشرائع: ص ۲۴۹ ح ۵ عن أنس، الخصال: ص ۴۴۷ ح ۴۷ عن زرارة عن الإمام الباقر علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله نحوه؛ المعجم الکبیر: ج ۱۱ ص ۲۷۲ ح ۱۱۹۵۸ عن ابن عباس.
  112. . نهج البلاغة: الکتاب ۷۸، بحار الأنوار: ج ۳۳ ص ۳۰۴ ح ۵۵۴.
  113. . مسند ابن حنبل: ج ۸ ص ۲۳۸ ح ۲۲۰۹۰، المعجم الکبیر: ج ۲ ص ۱۶۴ ح ۳۴۴ کلاهما عن معاذ بن جبل، کنز العمّال: ج ۷ ص ۵۸۱ ح ۲۰۳۵۵؛ المَجازات النبویه: ص ۳۱۳ ح ۲۶۸ نحوه.
  114. . نهج البلاغة: الخطبة ۱۲۷، و في معنی «السواد الأعظم» راجع: الکافي: ج ۸ ص ۲۴۴ ح ۳۳۹، و فیه «قال الحسین علیه السلام: ... هم السواد الاعظم، و أشار بیده إلی جماعة الناس».
  115. . پیش از این (ر. ک: ص ۱۵۳ و ۱۵۵ «چند نکته / نکته‏های سوم و چهارم») گفته شد و پس از این (ر. ک: ص۲۰۳ «آداب همزیستی با جماعت») نیز خواهد آمد که مقصود از همراهی با اکثریت، پذیرش عقاید آنان نیست؛ بلکه مقصود، تعامل برادرانه با آنان، از جمله در: اعیاد، نمازهای جماعت، پیمان‏ها و مسئولیت‏های اجتماعی، خدمات اجتماعی، دوستی‏ها، سفره‏ها، تشییع جنازه‏ها، ازدواج، تکفّل ایتام و فقرای یکدیگر و... (مضمون آیۀ ۱۰۳ از سورۀ آل عمران و آیۀ ۱۰ از سورۀ حجرات) است.
  116. . تفسير الطبري: ج‌۳ الجزء ۴ ص‌۳۲، سنن ابن ماجة: ج‌۲ ص‌۱۳۲۲ ح‌۳۹۹۳، المعجم الكبير: ج‌۱۸ ص‌۷۰ ح‌۱۲۹ عن عوف بن مالك، مسند أبي يعلى: ج‌۴ ص‌۱۵۵ ح‌۴۱۱۳، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص‌۷۹ ح‌۱۴۸ عن بنت سعد عن أبيها و كلّها نحوه، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۱۰ ح‌۱۰۵۵.
  117. . پیش‏تر گفته شد که روایات ذیل این عنوان (جماعت اهل حق ...)، خصوصاً از آن جهت که به ظاهر، در صدَد توسعۀ مصداق نیستند، باید بیانگر معنای مَجازی «جماعت» یا نشان‌دهندۀ بهترین مصداق / مصادیق آن و یا گویای تفسیر تأویلی آن باشند، شبیه آنچه در بارۀ «اُمّت»، پیش از این (ر. ک: ص ۱۵۳ «درآمد / چند نکته / نکتۀ سوم») گفته شد.
  118. . یونس: ۳۵.
  119. . یونس: ۳۶.
  120. . کتاب من لا یحضره الفقیه: ج۱ ص۳۷۶ ح۱۰۹۶، الخصال: ج۲ ص۵۸۴ ذیل ح۱۰، الکافي: ج۳ ص۳۷۱ ح۲، التهذیب: ج۳ ص۲۶۵ ح۷۴۹ کلاهما عن الجُهَني نحوه، وعَنیٰ النبيّ صلی الله علیه و آله بذلك أنّ المؤمنَ إذا أرادَ الجماعةَ و لَم یتیَسَّر لَهُ ذلك فَصَلاتُه وَحدَهُ تقومُ مَقامَ صَلاتِهِ في الجماعةِ (الوافي: ج۸ ص۱۱۶۶).
  121. . چنان‏که از گفتگوی راوی (جُهَنی) و پیامبر صلی الله علیه و آله در منابعْ روشن است، مقصود پیامبر خدا این است که: مؤمن، هر گاه قصد نماز جماعت کرد، امّا برایش مقدور نگردید، همان نمازی که فُرادا به جا آورده است، برایش جماعت محسوب می‏شود و جای جماعت را می‏گیرد (الوافی: ج۸ ص ۱۱۶۶).
  122. . الرّبقة: في الأصل عروة في حبل تُجعل في عنق البهيمة أو يدها تمسكها، فاستعارها للإسلام؛ يعني ما يشتدّ به المسلم نفسه من عرى الإسلام؛ أي حدوده و أحكامه و أوامره و نواهيه (النهاية: ج‌۲ ص‌۱۹۰ «ربق»).
  123. . الأمالي للصدوق: ص‌۴۱۳ ح‌۵۳۶ عن سديف المكّي، روضة الواعظين: ص‌۳۶۶، بحار الأنوار: ج‌۲۷ ص‌۶۷ ح‌۱.
  124. . معاني الأخبار: ص‌۱۵۴ ح‌۲، المحاسن: ج‌۱ ص‌۳۴۶ ح‌۷۲۱، النوادر للراوندي: ص‌۱۳۰ ح‌۱۶۲ عن الإمام الكاظم عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج‌۲ ص‌۲۶۶ ح‌۲۲.
  125. . معاني الأخبار: ص‌۱۵۴ ح‌۱ عن حفص بن عمر، المحاسن: ج‌۱ ص‌۳۴۶ ح‌۷۲۰ عن حفص بن عمر عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، تحف العقول: ص‌۴۸، بحار الأنوار: ج‌۲ ص‌۲۶۵ ح‌۲۱.
  126. . معاني الأخبار: ص‌۱۵۵ ح‌۳، تحف العقول: ص‌۲۱۱ نحوه، مشكاة الأنوار: ص‌۲۶۵ ح‌۷۸۵، بحار الأنوار: ج‌۲ ص‌۲۶۶ ح‌۲۳.
  127. . كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۳۷۸ ح‌۱۶۴۴ نقلاً عن العسكري فی الأمثال، و راجع: ربيع الأبرار: ج‌۲ ص‌۶۴.
  128. . جامع الأخبار: ص‌۵۰۵ ح‌۱۳۹۶، بحار الأنوار: ج‌۲۷ ص‌۱۹۷ ح‌۵۸.
  129. . الغارات: ج‌۱ ص‌۲۹۰ عن جندب بن عبد اللّٰه‏، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۵۶۳ ح‌۷۲۱، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۶ ص‌۹۰ عن حبيب بن عبد اللّٰه‏.
  130. . غرر الحكم: ج‌۴ ص‌۴۲۸ ح‌۶۵۷۸، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۳۵۸ ح‌۶۰۵۹.
  131. . الجَدَدُ: وَجهُ الأرض (لسان العرب: ج‌۳ ص‌۱۰۹ «جدد»).
  132. . الاحتجاج: ج‌۱ ص‌۳۹۴ ح‌۸۳، شرح الأخبار: ج‌۲ ص‌۱۲۵ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۲۲۱ ح‌۱۷۳، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۱۸۳ ح‌۴۴۲۱۶ نقلاً عن وكيع.
  133. . الأنعام: ۱۵۳.
  134. . تفسير القمّي: ج‌۱ ص‌۲۲۱ عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج‌۲۴ ص‌۱۳ ح‌۹ و راجع المناقب لابن شهر آشوب: ج‌۴ ص‌۲۸۳.
  135. . مقصود، کفر کلامی (نامسلمانی) یا کفر فقهی (ارتداد) نیست؛ بلکه کفر اخلاقی (کفران نعمت الهی) و کفر جهلی (جهل با ادّعای علم) است که فراوان در آیات و احادیث به کار رفته است. در این باره، ر.ک: دانش‏نامۀ امام مهدی علیه السلام: ج ۲ ص ۴۷ (مرگ جاهلیّت، اشاره به کفر است یا گم‏راهی؟). نیز، ر.ک: مبانی شناخت، ری‏شهری: ص ۳۰۰ (اقسام کفر نکوهیده).
  136. . فَرَطُكم: أي متقدِّمكم إليه (النهاية: ج ۳ ص ۴۳۴« فرط»).
  137. . بُصرىٰ: موضع بالشام من أعمال دمشق ( معجم البلدان: ج ۱ ص ۴۴۱).
  138. . صنعاء: قصبة باليمن و أحسن بلادها (راجع: معجم البلدان: ج ۳ ص ۴۲۶).
  139. . الغيبة للنعمانى: ص ۴۲، تفسير القمّي: ج ۱ ص ۳، بحار الأنوار: ج ۲۳ ص ۱۲۹ ح ۶۱.
  140. . بُصرا، آبادی مشهوری است در نزدیکی دمشق.
  141. . صنعا، شهری زیبا در یمن که سرآمد شهرهای آن است.
  142. . خصائص الأئمّة علیهم السلام: ص‌۷۴، الصراط المستقيم: ج‌۳ ص‌۱۳۵ نحوه و كلاهما عن عيسى الضرير البجلي عن الإمام الكاظم علیه السلام، بحار الأنوار: ج‌۳۶ ص‌۱۹ ح‌۱۳.
  143. . تفسير العياشي: ج‌۱ ص‌۱۹۴ ح‌۱۲۳ و ص ۱۰۲ ح‌۲۹۸ كلاهما عن جابر، بحار الأنوار: ج‌۲۴ ص‌۸۵ ح‌۹.
  144. . تفسير القمّي: ج‌۱ ص‌۱۰۸، شرح الأخبار: ج‌۱ ص‌۲۳۹ ح‌۲۵۲ كلاهما عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج‌۲۴ ص‌۸۵ ح‌۶.
  145. . العمدة: ص‌۲۸۸ ح‌۴۶۷، مجمع البيان: ج‌۲ ص‌۸۰۵ كلاهما عن أبان بن تغلب، الصراط المستقيم: ج‌۱ ص‌۲۸۶، بحار الأنوار: ج‌۳۶ ص‌۱۹ ح‌۱۲، تفسير الثعلبي: ج‌۳ ص‌۱۶۳، شواهد التنزيل: ج‌۱ ص‌۱۶۹ ح‌۱۷۸ كلاهما عن أبان بن تغلب.
  146. . تفسير العياشي: ج‌۱ ص‌۱۹۴ ح‌۱۲۲، بحار الأنوار: ج‌۳۶ ص‌۱۵ ح‌۱ و راجع تفسير فرات: ص‌۹۰ ح‌۷۱ و شرح الأخبار: ج‌۲ ص‌۲۰۷ ح‌۵۳۶.
  147. . المستدرك على الصحيحين: ج‌۳ ص‌۱۶۲ ح‌۴۷۱۵ عن ابن عبّاس، الصواعق المحرقة: ص‌۱۵۲، كنز العمّال: ج‌۱۲ ص‌۱۰۲ ح‌۳۴۱۸۹ و راجع المعجم الكبير: ج‌۱۱ ص‌۱۵۷ ح‌۱۱۴۷۹.
  148. . الکافي: ج ۲ ص ۲۵ ح ۱عن سماعة، بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۲۴۸ ح ۸.
  149. . الکافي: ج ۲ ص ۲۶ ح ۵ عن حمران بن أعین، بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۲۵۱ ح ۱۲.
  150. . الانبیاء: ۹۲، و راجع: المؤمنون: ۵۲.
  151. . الفتح: ۲۲.
  152. . مسند ابن حنبل: ج‌۹ ص‌۵۱ ح‌۲۳۲۰۶، سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۴۶۶ ح‌۲۱۶۵، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۳۸۹ ح‌۹۲۲۵ و ليس فيهما «أيّها الناس»، السنّة لابن أبي عاصم: ص‌۴۲ ح‌۸۸ و ص ۴۲۲ ح‌۸۹۷ و الأربعة الأخيرة عن عمر، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۰۶ ح‌۱۰۲۸.
  153. . الجعفريّات: ص‌۷۸ عن الإمام الكاظم عن آبائه علیهم السلام، النوادر للراوندي: ص‌۱۴۰ ح‌۱۸۹ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج‌۷۳ ص‌۲۹۴ ح‌۲۷.
  154. . سنن الترمذي: ج‌۵ ص‌۱۴۹ ح‌۲۸۶۳، مسند ابن حنبل: ج‌۶ ص‌۲۴۰ ح‌۱۷۸۱۶، المستدرك على الصحيحين: ج‌۱ ص‌۲۰۴ ح‌۴۰۴، السنن الكبرى: ج‌۸ ص‌۲۷۰ ح‌۱۶۶۱۳ و فيهما «رأسه» بدل «عنقه»، المعجم الكبير: ج‌۳ ص‌۲۸۷ ح‌۳۴۲۷ كلّها عن الحارث الأشعري.
  155. . صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۱۰۴ ح‌۲۸۷۳، صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۳۵۹ ح‌۷، السنن الكبرى: ج‌۱۰ ص‌۱۴۷ ح‌۲۰۱۵۰ كلّها عن سعيد بن أبي بردة عن أبيه عن جدّه، السيرة النبويّة لابن كثير: ج‌۴ ص‌۱۹۱ عن أبي بردة، تفسير ابن كثير: ج‌۱ ص‌۳۱۲، كنز العمّال: ج‌۳ ص‌۳۳ ح‌۵۳۲۶.
  156. . السَفَرةُ: المَلائِكةُ، سُمّوا سَفَرةً لأنّهم ينزلون بوحي اللّٰه‏ و بإذنه ما يقع به الصلاح بين الناس، فشُبّهوا بالسفراء (لسان العرب: ج‌۴ ص‌۳۷۰ «سفر»).
  157. . المعجم الكبير: ج‌۲۰ ص‌۷۲ ح‌۱۳۶، شعب الإيمان: ج‌۲ ص‌۳۴۵ ح‌۱۹۹۲، المطالب العالية: ج‌۳ ص‌۲۸۹ ح‌۳۵۰۳، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۵۳۹ ح‌۲۴۱۸ نقلاً عن ابن أبي نصر السجزي في الإبانة و كلّها عن معاذ بن جبل.
  158. . شارحان گفته‏اند: مراد، پیامبران یا فرشتگان اند.
  159. . علل الشرائع: ص‌۲۴۹ ح‌۵ عن أنس، الخصال: ص‌۴۴۷ ح‌۴۷ عن زرارة عن الإمام الباقر علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، الأمالي للطوسي: ص‌۴۴ ح‌۵۰ عن زرارة عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله و كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج‌۶ ص‌۱۰۹ ح‌۲؛ المعجم الكبير: ج‌۱۱ ص‌۲۷۲ ح‌۱۱۹۵۸، المعجم الأوسط: ج‌۸ ص‌۳۹ ح‌۷۸۹۳ كلاهما عن ابن عبّاس و ليس فيهما صدره إلیٰ «يا أحمد»، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۹ ح‌۳۱.
  160. . الثائرة: ثأرتُ فلاناً: إذا قتلتُ قاتلَهُ (لسان العرب: ج‌۴ ص‌۹۷ «ثأر»).
  161. . أي «لِلهِ دَرُّکُم» أو «لا کافيَ لَکُم غَیرُ أنفُسِکُم» (تهذیب اللغة للأزهري: ج ۱۴ ص ۱۹۵ و ج ۱۵ ص ۴۶۰).
  162. . الغارات: ج‌۲ ص‌۳۹۵ عن أبي الكنود، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۳۶ ح‌۹۰۶، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۴ ص‌۴۵ عن أبي الكنود.
  163. . لغویان، عبارت عربی «لا أبا لکَ» را به معنای «لِلهِ دَرُّکَ (نیکی‏هایت برای خدا باد / خدا خیرت دهد)» یا به معنای «لا کافی لکَ غیرُ نَفسِکَ (تو را جز خودت حمایتگری نیست / هیچ کس را بر تو برتری نیست)» گرفته‏اند. در این باره، ر.ک: تهذیب اللّغة، ازهری: ج ۱۴ ص ۱۹۵ و ج ۱۵، ص ۴۶۰، المحیط فی اللغة: ج ۱۰ ص ۴۴۹، الصحاح، جوهری: ج ۶ ص ۲۲۶۱، المحکم، ابن سیده: ج ۱۰ ص ۵۶۵، النهایة فی غریب الحدیث: ج ۱ ص ۱۹. بدین ترتیب به نظر می‏رسد ترجمۀ این جملۀ معترضه به صورت تحت اللفظی به «ای بی‏ریشه‏ها / بی‏بُتّه‏ها / بی‏پدرها»، در این جا وجهی ندارد.
  164. . نهج البلاغة: الخطبة ۱۷۶، أعلام الدين: ص‌۱۰۷، بحار الأنوار: ج‌۲ ص‌۳۱۳ ح‌۷۶.
  165. . التَّرَحُ: ضدّ الفَرَحِ، و هو الهَلاكُ و الانقطاعُ أيضا (النهاية: ج‌۱ ص‌۱۸۶ «ترح»).
  166. . الكافي: ج‌۵ ص‌۵ ح‌۶ عن أبي عبد الرحمن السلمي، نهج البلاغة: الخطبة ۲۷، الإرشاد: ج‌۱ ص‌۲۸۳، الغارات: ج‌۲ ص‌۴۷۶ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۶۴ ح‌۹۳۱؛ الأخبار الطوال: ص‌۲۱۲ نحوه.
  167. . الغارات: ج‌۱ ص‌۲۱۰ عن سهل بن سعد، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۵۳۴ ح‌۷۲۰؛ تاريخ الطبري: ج‌۴ ص‌۵۴۸ عن سهل بن سعد، البداية و النهاية: ج‌۷ ص‌۲۵۲، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۶ ص‌۵۸ كلاهما نحوه.
  168. . نهج البلاغة: الخطبة ۱۵۱، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۲۲۷ ح‌۹۹۶.
  169. . غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۲۴۰ ح‌۲۴۸۸، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۹۰ ح‌۲۱۴۱.
  170. . دستور معالم الحكم: ص‌۲۱، البيان و التبيين: ج‌۱ ص‌۲۶۰ من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت علیهم السلام.
  171. . مصباح المتهجّد: ص‌۷۵۷ ح‌۸۴۳، الإقبال: ج‌۲ ص‌۲۵۹ كلاهما عن الفيّاض بن محمّد بن عمر الطرسوسي عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، المصباح للكفعمي: ص‌۹۲۵ عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج‌۹۷ ص‌۱۱۷ ح‌۸.
  172. . جُمّاع الناس - كرُمّان -: أخلاطهم من قبائل شتّى (بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۳۶۸).
  173. . الغارات: ج‌۱ ص‌۱۱ عن ابن أبي ليلى، شرح الأخبار، ج‌۲ ص‌۴۰ ح‌۴۱۰ و ص ۲۸۸ ح‌۶۰۱ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۳۶۷ ح‌۵۹۹.
  174. . ونیٰ وَنيا: أي تَعِبَ و ضَعُفَ و فَتَر (المصباح المنير: ص‌۶۷۳ «ونیٰ»).
  175. . الإرشاد: ج‌۱ ص‌۲۷۴، الغارات: ج‌۲ ص‌۵۱۱ عن عمرو بن محصن نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۶۳ ح‌۹۱۰ و ۹۱۱، الإمامة و السياسة: ج‌۱ ص‌۱۷۲.
  176. . الأمالي للطوسي: ص‌۵۰۷ ح‌۱۱۰۹ عن هاشم بن مساحق عن أبيه، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۲۶۳ ح‌۲۰۰.
  177. . الإرشاد: ج‌۱ ص‌۲۴۹ عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۱۱۴ ح‌۹۱.
  178. . وقعة صفّين: ص‌۹۱، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۱۱۳ ح‌۴۰۸، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۵ ص‌۷۸ نحوه.
  179. . الشافي: ج ۳ ص ۲۴۲، بحار الأنوار: ج‌۲۸ ص‌۳۹۲، کلاهما عن الثقفي في كتاب الغارات.
  180. . بُرَیدة بن حُصَیب، صحابی پیامبر علیه السلام، جنگاور نامدار عرب و رئیس قبیلۀ اَسلم.
  181. . العَلَقُ: قطعة دَمٍ مُنعَقدٍ (النهاية: ج‌۳ ص‌۲۹۰ «علق»).
  182. . وَأیٰ: أي وَعَدَ (النهاية: ج‌۵ ص‌۱۴۴ «وأي»).
  183. . نهج البلاغة: الكتاب ۷۸، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۳۰۴ ح‌۵۵۴.
  184. . يقال للقوم إذا تتابعوا برأيهم على أمر: قد تمالؤوا عليه (لسان العرب: ج‌۱ ص‌۱۶۰ «ملأ»).
  185. . فالَ رأيُه: أخطأ و ضَعُفَ (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۵۳۴ «فيل»).
  186. . نهج البلاغة: الخطبة ۱۶۹، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۸۱ ح‌۵۳، تاريخ الطبري: ج‌۴ ص‌۴۴۶، عن محمّد و طلحة، الفتنة و وقعة الجمل: ص‌۱۰۸ كلاهما نحوه.
  187. . الكافي: ج‌۷ ص‌۵۲ ح‌۷ عن عبد الرحمن بن الحجّاج عن الإمام الكاظم علیه السلام، تهذيب الأحكام: ج‌۹ ص‌۱۷۸ ح‌۷۱۴ بزيادة «والنفاق» بعد «وإيّاكم»، كتاب من لايحضره الفقيه: ج‌۴ ص‌۱۹۱ ح‌۵۴۳۳ كلاهما عن سليم بن قيس، تحف العقول: ص‌۱۹۹، بحار الأنوار: ج‌۴۲ ص‌۲۴۹ ح‌۵۱؛ المعجم الكبير: ج‌۱ ص‌۱۰۲ ح‌۱۶۸ عن إسماعيل بن راشد.
  188. . الإرشاد: ج‌۲ ص‌۱۱، المناقب لابن شهر آشوب: ج‌۴ ص‌۳۳، كشف الغمّة: ج‌۲ ص‌۱۶۶، بحار الأنوار: ج‌۴۴ ص‌۴۸ ح‌۵؛ مقاتل الطالبيّين: ص‌۷۱، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۶ ص‌۴۰.
  189. . آل عمران: ۱۰۳.
  190. . يُغِلُّ: من الإغلال: الخيانةُ في كلّ شيﺀ، أو من الغِلّ، و هو الحقد و الشحناء؛ أي لا يدخله حقد يزيله عن الحقّ. و روي «يَغِلُ» بالتخفيف، من الوغول: الدخول في الشرّ (النهاية: ج‌۳ ص‌۳۸۱ «غلل»).
  191. . الكافي: ج‌۱ ص‌۴۰۳ ح‌۱، الخصال: ص‌۱۴۹ ح‌۱۸۲، الأمالي للصدوق: ص‌۴۳۲ ح‌۵۶۹ كلّها عن ابن أبي يعفور عن الإمام الصادق علیه السلام، الأمالي للمفيد: ص‌۱۸۷ ح‌۱۳ عن أبي خالد القمّاط عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، تفسير القميّ: ج‌۱ ص‌۱۷۳، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۱۳۸ ح‌۳۳.
  192. . یا: «سه چیز است که دل هیچ مرد مسلمانی کاستی و ناراستی آنها را روا نمی‏دارد» (مرآة العقول: ج ۴ ص ۳۲۴؛ شرح سنن ابن ماجه: ج ۲ ص ۱۳۴).
  193. . این جمله، به عنوان علّت برای مورد سوم (پیوستگی با جماعت آنان) آمده است و دلیل پیامبر صلی الله علیه و آله برای دعوت به همبستگی اجتماعی و همراهی با جماعت مسلمانان است.
  194. . مسند ابن حنبل: ج‌۳ ص‌۲۸۲ ح‌۸۷۲۶، صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۳۴۰ ح‌۱۰، السنن الكبرى: ج‌۸ ص‌۲۸۲ ح‌۱۶۶۵۶ كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۰۵ ح‌۱۰۲۴؛ معدن الجواهر: ص‌۳۱، تاريخ اليعقوبي: ج‌۲ ص‌۹۰.
  195. . عسا: كَبِرَ و أسنّ (النهاية: ج‌۳ ص‌۲۳۸ «عسا»).
  196. . قيلة: اسم اُمّ للأوس و الخزرج قديمة، و هي قيلة بنت كاهل (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۵۸۰ «قيل»).
  197. . كان يوم بُعاث يوماً اقتتلت فيه الأوس و الخزرج، و كان الظفر فيه يومئذٍ للأوس على الخزرج، و كان على الأوس يومئذٍ حُضير بن سِماك الأشهلي أبو اُسيد بن حُضير، و على الخزرج عمرو بن النعمان البياضي، فقُتلا جميعاً. قال ابن هشام: ... و حديث يوم بُعاث أطول ممّا ذكرت ... (السیرة النبویة لابن هشام: ج ۲ ص ۲۰۴).
  198. . السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۲ ص‌۲۰۴، تفسير الطبري: ج‌۳ الجزء ۴ ص‌۲۳، اُسد الغابة: ج‌۱ ص‌۳۲۷ الرقم ۳۱۶، أسباب النزول: ص‌۱۱۹ ح‌۲۳۲، تفسير الثعلبي: ج‌۳ ص‌۱۵۸ و الأربعة الأخيرة عن زيد بن أسلم نحوه.
  199. . . قیله، دختر کاهل، جدّ مادری اوس و خزرج بوده است.
  200. . ابن هشام می‏گوید: روز بُعاث، روزی است که اوس و خزرج با یکدیگر جنگیدند و در آن روز، اوس بر خزرج، پیروز شد؛ اما هر دو، کشتۀ بسیار دادند.
  201. . النساء: ۵۹.
  202. . آل عمران: الآیة ۱۰۳، و راجع البقرة: الآیة ۲۵۶، لقمان: الآیة ۲۲، و فیهما تُذکر «العروة الوثقی» و الاستمساك بها.
  203. . جامعة: أي صادرة عنه صلی الله علیه و آله مراراً، قبال مختلف المخاطبین، و في شتّی الأزمنة و الأمکنة؛ أو مُجَمِّعَة: أي توجبالاجتماع و الاتفاق بین الاُمّة. و غیرُ مُفرِّقةٍ: أي لا خلاف في العمل بها بین الاُمّة، و هي مُجمَعٌ علیها، بخلافما نسبتها إلیه صلی الله علیه و آله فرقة من المسلمین، فیُرضیهم و یُسخط الآخرین (راجع: منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة:ج ۲۰ ص ۲۲۹).
  204. . نهج البلاغة: الکتاب ۵۳، تحف العقول: ج ۱ ص ۱۲۶، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۲۵۱، و فیهما هذا الذیل: «و نحن أهل رسول اللّٰه الذین نستنبط المحکم من کتابه و نمیّز المتشابه منه و نعرف الناسِخَ ممّا نسخ اللّٰه و وضع إصره»، و راجع نهج البلاغة: الخطبة ۱۲۵.
  205. . فراگیر (جامع) باشد، به این معناست که مکرّر از پیامبر خدا در برابر مخاطبان گوناگون و در زمان‏ها و مکان‏های مختلف، صادر شده باشد، یا به این معنا که عامل یک‏پارچگی و وحدت امّت گردد. غیر اختلافی بودنش نیز به این معناست که بر سر آن، میان امّت، توافق باشد و اختلافی نباشد، نه از آن دسته سنّت های منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله که فرقه‏ای از مسلمانان را خشنود و فرقه‏ای دیگر را ناخشنود می‏سازد (ر.ک: منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة: ج ۲۰ ص ۲۲۹).
  206. . در برخی منابع حدیثی (مثل تحف العقول)، این روایت، چنین ادامه یافته است: «و ما اهل بیت پیامبر خدا، کسانی هستیم که محکمات کتاب خدا را می‏شناسیم و از متشابهات آن، تمیز می‏دهیم و ناسخ آن را از آنچه نسخ شده و از دوش مسلمانان برداشته شده است، تشخیص می‏دهیم».
  207. . وقعة صفّین، ص ۵۱۰، شرح الأخبار: ج ۲ ص ۱۳۵؛ تاریخ الطبري: ج ۵ ص ۵۳ نحوه، أنساب الأشراف: ج ۳ ص ۱۰۸، و فیه «أمضیا فیه السنّة العادلة الحسنة» بدل «أخذا بالسنة العادلة».
  208. . تحف العقول: ص ۴۰۷، الاختصاص: ص ۵۸ مسنداً، بحار الأنوار: ج ۲ ص ۲۳۸ ح ۳۱.
  209. . الفتن: جمع الفتنة، و هي اختلاف الناس في الآراء و ما یقع بینهم بَعدَه، من التُّهَم و العُنف و القتال و غیرها (راجع: لسان العرب: ج ۱۳ ص ۳۱۷ - ۳۱۹، ذیل «فتن»).
  210. . الکافي: ج ۲ ص ۵۹۹ ح ۲ عن السکونیِ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، تفسیر العیّاشي: ج ۱ ص ۲ ح ۱ عن محمّد بن مسعود عن الإمام الصادق علیه السلام عنهم علیهم السلام، النوادر للراوندي: ص ۱۴۴ ح ۱۹۷ عن الإمام علي علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج‌۷۷ ص‌۱۳۴ح‌ ۴۶؛ کنز العمّال: ج ۲ ص ۲۸۹ ح ۴۰۲۷ عن الإمام علي علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله.
  211. . تفسیر العیّاشی: ج ۱ ص ۳ ح ۲ عن الحارث الأعور، بحار الأنوار: ج ۹۲ ص ۲۴ ح ۲۵؛‌ سنن الترمذي: ج ۵ص ۱۷۲ ح ۲۹۰۶، کنز العمّال: ج ۱ ص ۱۷۵ ح ۸۸۷.
  212. . عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۲ ص ۱۳۰ ح ۹ عن موسی الرازي، بحار الأنوار: ج ۹۲ ص ۱۴ ح ۶.
  213. . تحف العقول: ص‌۴۵۸، الاحتجاج: ج ۲ ص ۴۸۷ ح ۳۲۸ نحوه، بحار الأنوار: ج ۵ ص ۶۸ ح ۱.
  214. . و الظاهر أنّ المراد من «الإمام» هنا الصالح من الحکّام، لا المعصومون منهم فقط، لِما في الحدیث من القرائن، ومنها إقامة الحدود و جبر الرعیة.
  215. . تحف العقول: ص‌۱۳۷، بحار الأنوار: ج‌۷۷ ص‌۲۵۲ ح‌۱.
  216. . ظاهراً و به قرینۀ «اقامۀ حدود» و «واداشتن مردم»، در این حدیث، مقصود، هر پیشوای صالحی است و نه فقط امام معصوم.
  217. . كتاب من لايحضره الفقيه: ج‌۳ ص‌۵۶۸ ح‌۴۹۴۰، علل الشرائع: ص‌۲۴۸ ح‌۲ كلاهما عن زينب بنت عليّ علیهما السلام، بحار الأنوار: ج‌۶ ص‌۱۰۷ ح‌۱.
  218. . الكافي: ج‌۱ ص‌۴۴۵ ح‌۱۹، كامل الزيارات: ص‌۵۲۷ ح‌۸۰۵ و فيه «بكم» بدل «فأنتم أهل اللّٰه‏ الذين بهم»، الأُصول الستّة عشر: ص‌۳۳۸ ح‌۵۵۸، بحار الأنوار: ج‌۲۲ ص‌۵۳۷ ح‌۳۹.
  219. . تهذيب الأحكام: ج‌۶ ص‌۱۰۰ ح‌۱۷۷، كتاب من لايحضره الفقيه: ج‌۲ ص‌۶۱۶ ح‌۳۲۱۳ كلاهما عن موسى بن عبد اللّٰه‏ النخعي، عيون أخبار الرضا علیه السلام: ج‌۲ ص‌۲۷۷ ح‌۱، المزار الكبير: ص‌۵۳۳ كلاهما عن موسى بن عمران النخعي، بحار الأنوار: ج‌۱۰۲ ص‌۱۳۲ ح‌۴.
  220. . زیارت‏نامۀ مشهوری است که «جامع» است؛ یعنی همۀ امامان علیهم السلام را با آن می‏توان زیارت کرد.
  221. . غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۳۰ ح‌۱۷۰۲، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۲۶ ح‌۳۰۰.
  222. . كنز الفوائد: ج‌۱ ص‌۳۱۹، أعلام الدين: ص‌۸۴، بحار الأنوار: ج‌۲ ص‌۱۲۳ ح‌۴۵.
  223. . كشف الغمّة: ج‌۳ ص‌۱۳۹، بحار الأنوار: ج‌۷۸ ص‌۸۱ ح‌۷۵، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ: ص‌۲۷۱.
  224. . غرر الحكم: ج‌۵ ص‌۴۳۲ ح‌۹۰۵۱، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۶۴ ح‌۸۴۴۸.
  225. . غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۱۵۰ ح‌۵۶۰، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۰ ح‌۱۲۸۱ و فيه «ضدّ» بدل «يفل حدّ»؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۳۱۷ ح‌۶۴۷.
  226. . غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۲۲۷ ح‌۹۰۲، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۳۱ ح‌۵۲۴.
  227. . البقرة: ۸۳.
  228. . السرائر: ج ۳ ص ۶۰۰ نقلاً عن مشیخة الحسن بن محبوب، وسائل الشیعة: ج ۱۲ ص ۷ ح ۱۵۵۰۰، البرهان في تفسیر القرآن: ج ۱ ص ۲۶۴ ج ۵۳۱ و فیه: «حتّی ینقطعَ النّفَسُ و حتّی تکونَ المباینةُ» بدل «حتّی یکونَ التمییز... منکم و منهم».
  229. . جملۀ آخر حدیث در تفسیر البرهان چنین است: «تا نَفَس قطع گردد (مرگ به سراغتان آید) و یا زمان جدا شدن صف‏ها فرا رسد (قیامت بر پا شود)».
  230. . النائرة: الفتنة، الحادثة، العداوة (النهاية: ج‌۵ ص‌۱۲۷ «نور»).
  231. . العارفة و العرف و المعروف، واحد: ضدّ النكر؛ و هو كلّ ما تعرفه النفس من الخير (لسان العرب: ج‌۹ ص‌۲۳۹ «عرف»).
  232. . العريكة: الطبيعة، يقال: فلان ليّن العريكة، إذا كان سلساً مطاوعاً منقاداً قليل الخلاف و النفور (لسان العرب: ج‌۱۰ ص‌۴۶۶ «عرك»).
  233. . الصحيفة السجّاديّة: ص‌۸۳ الدعاء ۲۰، و راجع الأنفال: الآیة: 63.
  234. . مسند ابن حنبل: ج‌۶ ص‌۳۹۴ ح‌۱۸۴۷۷، مسند الشهاب: ج‌۱ ص‌۴۴ ح‌۱۵، السنّة لابن أبي عاصم: ص‌۴۴ ح‌۹۳ و ص ۴۲۱ ح‌۸۹۵ كلّها عن النعمان بن بشير، الفردوس: ج‌۳ ص‌۶۲۸ ح‌۵۹۶۲ عن جابر بن عبداللّٰه‏، كنز العمّال: ج‌۷ ص‌۵۵۸ ح‌۲۰۲۴۲.
  235. . شعب الإيمان: ج‌۴ ص‌۱۰۲ ح‌۴۴۱۹، الشكر: ص‌۳۹ ح‌۶۴، الفردوس: ج‌۲ ص‌۱۱۸ ح‌۲۶۱۹ كلّها عن النعمان بن بشير، كنز العمّال: ج‌۳ ص‌۲۵۵ ح‌۶۴۱۸؛ الجعفريّات: ص‌۱۵۹ عن الإمام الكاظم عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، جامع الأحاديث للقمّي: ص‌۶۹ و فيهما ذيله.
  236. . سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۴۶۶ ح‌۲۱۶۶، المستدرك على الصحيحين: ج‌۱ ص‌۲۰۲ ح‌۳۹۹، مسند الشهاب: ج‌۱ ص‌۱۶۸ ح‌۲۳۹ كلّها عن ابن عبّاس، مسند الشاميّين: ج‌۲ ص‌۲۶۱ ح‌۱۳۰۲ عن أبي سعيد الخدري و فيها «علیٰ» بدل «مع»، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۳۸۸ ح‌۹۲۲۳ عن عمر و فيه «فوق» بدل «مع»؛ نهج البلاغة: الخطبة 127.
  237. . سنن النسائي: ج‌۷ ص‌۹۲، صحيح ابن حبّان: ج‌۱۰ ص‌۴۳۸ ح‌۴۵۷۷، المعجم الكبير: ج‌۱۷ ص‌۱۴۴ ح‌۳۶۲، شعب الإيمان: ج‌۶ ص‌۶۶ ح‌۷۵۱۲ نحوه، سبل الهُدیٰ و الرشاد: ج‌۱۰ ص‌۸۳ كلّها عن عرفجة بن شريح الأشجعي، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۰۶ ح‌۱۰۳۱.
  238. . نهج البلاغة: الخطبة ۱۴۶، بحار الأنوار: ج‌۴۰ ص‌۱۹۴ ح‌۷۹، تفسير الآلوسي: ج‌۱۸ ص‌۲۰۷ من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت علیهم السلام.
  239. . الأملاء: جمع ملأ، و هم الجماعة، و قيل أشراف القوم و وجوههم و رؤساؤهم و مقدّموهم الذين يُرجع إلى قولهم (لسان العرب: ج‌۱ ص‌۱۵۹ «ملأ»).
  240. . أرباباً: سادات (اُنظر: مجمع البحرين: ج‌۲ ص‌۶۶۱ «ربب»).
  241. . غضارة النعمة: سعتها مع طيب العيش (اُنظر: لسان العرب: ج‌۵ ص‌۲۴ «غضر»).
  242. . يحوزهم: أي يجمعهم و يسوقهم (النهاية: ج‌۱ ص‌۴۵۹ «حوز»).
  243. . الشيح: نبات سهْليّ يُتّخذ من بعضه المكانس، و هو من الأمرار، له رائحة طيّبة و طعم مرّ، و هو مرعی للخيل و النعم، و منابته القيعان و الرياض (لسان العرب: ج‌۲ ص‌۵۰۲ «شيح»).
  244. . قال ابن أبي الحدید: قوله: «إخوان دَبَر و وبَر»؛ الدَّبَر: مصدر دَبِرَ البعیرُ؛ أي عقَرَهُ القَتَبُ، أو عَقَرَ القَتَبُ و الرَّحلُ ظَهرَ الناقة، و السَّرجُ ظهرَ الدابَّة: حَزّهُ و أدبَرَهُ (لسان العرب:‌ ج‌۴ ص‌۵۹۴ «عقر»). و الوَبر للبعیر بمنزلة الصوف للضّأن و الشّعر للماعز (شرح نهج البلاغة:.ج ۱۳ ص‌۱۷۴). و المراد أنّهم کانوا رعاة إبل.
  245. . الأزْل: الضیق. و أطباق جهلٍ: جمع طبق؛ أي: جهلٌ مُتَراکم بعضه فوق بعض (شرح نهج البلاغة لابن ابی الحدید: ج‌۱۳ ص‌۱۷۴).
  246. . فكِهين: أي أشِرين (لسان العرب: ج‌۱۳ ص‌۵۲۴ «فكه»).
  247. . نهج البلاغة: الخطبة ۱۹۲، بحار الأنوار: ج‌۱۴ ص‌۴۷۲ ح‌۳۷.
  248. . دریای عراق: دجله و فرات.
  249. . علف جارو.
  250. . منظور، جزیرة العرب است.
  251. . یعنی دارای چنان اقتداری شدند که هیچ کس را یارای مقابله با آنان نبود (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید:ج ۱۳ ص ۱۷۹).
  252. . بحبوحَةُ الدارِ: وَسَطُها (النهاية: ج‌۱ ص‌۹۸ «بحبح»).
  253. . السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۳۸۷ ح‌۹۲۱۹، مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۵۰ ح‌۱۱۴، المستدرك على الصحيحين: ج‌۱ ص‌۱۹۹ ح‌۳۹۰، صحيح ابن حبّان: ج‌۱۰ ص‌۴۳۷ ح‌۴۵۷۶، السنن الكبرى: ج‌۷ ص‌۱۴۶ ح‌۱۳۵۲۱ كلّها عن عمر، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۰۷ ح‌۱۰۳۳.
  254. . الحجرات: ۱۳.
  255. . المائدة: ۴۸.
  256. . النساء: ۹4.
  257. . الإسراء: ۵۳.
  258. . فصّلت: ۳۳ - ۳۶.
  259. . البقرة: ۸۳.
  260. . التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: ص ۳۵۳ ح ۲۴۰، بحار الأنوار: ج ۷۱ ص ۳۰۹.
  261. . التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري علیه السلام: ص ۳۵۴ ح ۲۴۳، بحار الأنوار: ج ۷۵ ص ۴۰۱ ح ۴۲.
  262. . التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري علیه السلام: ص ۳۵۵ ح ۲۴۶، بحار الأنوار: ج ۷۵ ص ۴۰۱ ح ۴۲.
  263. . الكافي: ج۳ ص۳۸۰ ح۶ عن الحلبی، کتاب من لا یحضره الفقيه: ج۱ ص۳۸۲ ح۱۱۲۵، الأربعون حديثاً للشهيد الأوّل: ص۷۸، بحار الأنوار: ج‏۷۵ ص۴۲۱ ح۷۹.
  264. . الكافي: ج۲ ص۶۳۵ ح۱ عن مرازم، الأمالي للمفید: ص۱۸۶ ح۱۲ نحوه، بحار الأنوار: ج۸۱ ص۲۶۴ ح۲۱.
  265. . المعجم الاوسط: ج۷ ص۲۷۰ ح۷۴۷۳ عن حذيفة بن اليمان، المعجم الصغير: ج ۲ ص ۵۰ ح۲۰۷۲، تاریخ إصبهان: ج ۲ ص ۲۲۲ ح ۱۵۱۹.
  266. . تنبيه الخواطر: ج ۲ ص ۲۱۳، إرشاد القلوب: ص۱۴ نحوه.
  267. . المحاسن: ج‏۲ ص۴۶۴ ح۲۶۱۰، بحار الأنوار: ج‏۱۰۳ ص۱۲۹ ح۹.
  268. . الکافي: ج‏۲ ص۶۳۶ ح۵ عن زید الشحام، مشکاة الأنوار: ۱۳۲ ح۳۰۱، تحف العقول: ص۴۸۷ عن الإمام العسکري علیه السلام و کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج‏87 ص372 ح۱.
  269. . في المصدر:« أحد»، وما أثبتناه هو الصحيح كما في وسائل الشيعة: ج ۱۳ ص ۲۲۴ ح ۲۴۱۸۴.
  270. . تهذيب الأحكام: ج ۶ ص ۳۵۰ ح ۹۸۹.
  271. . السنن الكبرى: ج ۸ ص ۳۱۹ ح ۱۶۷۶۳، تاريخ الطبري: ج ۵ ص ۷۳ نحوه؛ الإيضاح: ص ۴۷۴ نحوه.
  272. . قرب الاسناد: ص۹۴ ح۳۱۸ عن الامام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج۳۲ ص۳۲۴ ح۲۹۸.
  273. . المحاسن: ج۱ ص۴۰۵ ح۹۱۸، مشكاة الأنوار: ص ۱۳۷ ح۳۱۶، بحار الأنوار: ج۷۵ ص۴۰۰ ح۴۰.
  274. . المحاسن: ج۱ ص۴۰۵ ح۹۱۷، مشكاة الأنوار: ص۸۹ ح۱۸۰، بحار الأنوار: ج۷۵ ص۳۹۹ ح۳۹.
  275. . «حمل علیك بالشفرة: یرید أن یقتلك»، قاله ابن محبوب حین روایته لهذا الحدیث (الکافي: ج۴ ص۴۶۳).
  276. . الرعد: ۲۱.
  277. . کتاب من لا یحضره الفقیه: ج۴ ص۲۳۱ ح۵۵۵۱، الکافي: ج۷ ص۵۵ ح۱۰، التهذیب: ج۹ ص۲۴۶ ح۹۵۴ کلاهما نحوه.
  278. . الكافي: ج ۸ ص ۵۸ و۵۹ ح ۲۱، الاحتجاج: ج۱ ص۶۲۷ ح۱۴۶نحوه، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۱۷۳ ح۹۷۸.
  279. . الكافي: ج ۸ ص ۶۲ ح ۲۱، بحار الأنوار: ج۳۴ ص۱۷۴ ح۹۷۸.
  280. . الغارات: ج ۱ ص ۱۲۳، الفصول المختارة: ص ۷۸؛ مسند ابن الجعد: ص۱۸۱ عن عبیدة نحوه، المصنّف لعبد الرزاق: ج۱۱ ص۳۲۹ ح۲۰۶۷۷ عن ابن سیرین و فیه «حتی تکونوا جماعةً، فإنّي أخشَی الاختلافَ» بدلَ «حتی یَجتمعَ أمرُ الناس».
  281. . و در نقل دیگری، جملۀ آخر امام علیه السلام چنین آمده است: «تا شما همچنان متّحد بمانید؛ چرا که من از اختلاف می‏ترسم».
  282. . الكافي: ج‏۲ ص۶۳۶ ح4 وص۶۳۵ ح۲ نحوه، مشكاة الأنوار: ص۳۳۳ ح۱۰۵۴.
  283. . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج ۱ ص ۳۸۳ ح ۱۱۲۸ عن زيد الشحّام، دعائم الإسلام: ج ۱ ص ۶۶ نحوه، تحف العقول: ص۴۸۷ عن الإمام العسکري علیه السلام نحوه.
  284. . مشكاة الأنوار: ص۱۳۴ ح۳۰۵ نقلاً عن کتاب المحاسن عن عمر بن أبان، بحار الأنوار: ج۸۸ ص۱۱۹ ح۸۳.
  285. . .الکافي: ج۲ ص۶۳۵ ح۳ عن حبیب الخثعمي، تنبیه الخواطر: ج۲ ص۱۴۶، أعلام الدین: ص۲۳۴ کلاهما نحوه.
  286. . المحاسن للبرقي: ج۱ ص۲۳۲ (باب ترك المخاصمة) ح۱۸۴، بحار الأنوار: ج۲ ص۱۳۴ ح۲۹.
  287. . المحاسن للبرقي: ج۱ ص۲۰۱ ح۴۰، بحار الأنوار: ج۲ ص۱۳۳ ح۲۷، و راجع الکافي: ج۱ ص۱۶۵ (باب الهدایة من اللّٰه) ح۱ عن الصادق علیه السلام: «ما لکم و للناس؟! کُفّوا عن الناس و لا تَدعوا أحداً إلی أمرکم...»، الکافي: ج۲ ص۲۱۲ (باب في ترك دعاء الناس) ح۱ عنه علیه السلام: «إیّاکُم و الناسَ!...».
  288. . امام صادق علیه السلام همچنین [به این گونه مجادله‌کنندگان] فرموده‌اند: «شما را با مردم چه کار؟! کاری به مردم نداشته باشید و کسی را به مذهبتان دعوت نکنید...» و «مبادا [برای تبلیغ مذهبتان] به سراغ مردم بروید!...» (الکافی: ج۱ ص۱۶۵ و ج۲ ص۲۱۲).
  289. . القصص: ۵۶.
  290. . یونس: ۹۹.
  291. . الکافي: ج ۲ ص ۲۱۳ ح ۴، المحاسن للبرقي: ج ۱ ص ۲۰۱ (باب الهدایة أنّها من اللّٰه) ح ۳۸، کلاهما عن أبي عقبة، بحار الأنوار: ج ۶۵ ص ۲۰۹ ح ۱۴، و راجع هذه الموسوعة: ج ۱۹ «المجادلة».
  292. . القلم: ۴۸ - ۴۹، و راجع الصافات: ۱۴۲، الأنبیاء: ۸۷.
  293. . تفسير العيّاشي: ج۲ ص۲۸۶ و۲۹۳ ح۱۹۷۹ عن أبي عبيدة الحذّاء عن الإمام الباقر عن الإمام عليّ علیهما السلام، بحار الأنوار: ج۱۴ ص۳۹۲ و ۳۹۸ ح۱۲.
  294. . رجال الكشي: ج۲ ص۸۵۷ ح۱۱۱۱، بحار الأنوار: ج‏۶۰ ص۲۲۱ ذیل ح۴۹ و راجع بحار الأنوار: ج۶۰ ص۲۱۷ ح۴۵ نقلاً عن تاریخ قم، و فیه «فإنّ البلاءَ یُدفَعُ بِك عن أهل قُم» بدل «فإنَّ أهلَ بیتك یُدفَع عنهم بك».
  295. . در تاریخ قم، به جای این جمله، آمده است: «به واسطۀ تو، بلا از مردم قم دفع می‏شود».
  296. . تهذیب الأحکام: ج۵ ص۴۸۴ ح۱۷۲۱، المُقنع للصدوق: ص۲۷۵ نحوه، و راجع الکافي: ج۴ ص۸ ح۳.
  297. . دعائم الإسلام: ج ۱ ص ۳۹۴، تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۱۵۴ ح ۲۷۱ عن الحسن بن هارون، و ج ۶ ص ۱۵۵ح ۲۷۵ عن أبي بکر الحضرمي، کلاهما مع اختلافٍ.
  298. . المطمار خیط للبنّاء یُقدِّرُ به و کذا التُّرُ؛ یعنی إنا نضع میزاناً لتولّینا الناس و براءتنا منهم و هو ما نحنعلیه من التشیع؛ فمن استقام معنا علیه فهو ممن تولّیناه و من مال عنه فنحن منه برآءُ، کائناً من کان (الوافي: ج۴ ص۲۰۸).
  299. . النساء: ۹۸.
  300. . التوبة: ۱۰۶.
  301. . التوبة: ۱۰۲.
  302. . الأعراف: ۴۶.
  303. . التوبة: ۶۰.
  304. . في المصدر (الکافي طبع الغفّاري) «لا یدخل»، و لکن صحّحناه من الطبعة المحقّقة لدار الحدیث و من تفسیر العیاشي و بحار الأنوار، و من الغیبة للطوسي (ص۴۶۰) و فیه هذا الذیل فقط.
  305. . الکافي: ج۲ ص۳۸۲ ح۳، تفسیر العیاشي: ج۲ ص۹۳ ح۷۴ نحوه، بحار الأنوار: ج۷۲ ص۱۶۴ ح۲۶.
  306. . گفتنی است راهْ گم کردگان و گم شدگان و گم‏راهان، غیر از «مُعاندان» اند که نسبت به خدا، عناد (دشمنی) می‏ورزند (لیل: آیۀ 1۵ ـ 1۶) و خداوند، قسم خورده است که آنها را در دوزخ، جای دهد: «أقسَمتَ... أن تُخَلِّدَ فیها المُعانِدینَ» (امام علی علیه السلام در دعای کمیل). در بارۀ نجات یافتگی غیر معاندان در آخرت و آیات و احادیث مربوط و نیز دیدگاه علمای بزرگ امامیه (مجلسی، میرزای قمی، امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری و...) در این باره، ر. ک: «نجات همگانی»، قاسم جوادی، میثاق امین، ش ۲۰ (بهار ۱۳۹۴): ص ۶۱ - ۷۴، همۀ ما برادریم: ص ۱۰۳ - ۱۲۶ (نجات).
  307. . يَنتَحِلُ : إذا ادّعاه لنفسه، أو إذا انتسب إليه (الصحاح: ج ۵ ص 182۶ «نحل») .
  308. . إشارة إلی الآیة ۳۶ من سورة إبراهیم: (فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي)، و راجع آل عمران: ۳۱.
  309. . الکافي: ج۲ ص ۷۴ ح۳ عن جابر الجعفی، صفات الشیعة: ص ۱۱ ح ۲۲، الأمالي للطوسي: ص ۷۳۵ح ۱۵۳۵، بحار الأنوار: ج ۷۰ ص ۹۷ ح، و راجع بصائر الدجات: ج ۱ ص ۳۰۴، بشارة المصطفی: ص ۱۳۲.
  310. . اشاره است به آیۀ ۳۶ از سورۀ ابراهیم: «کسی از من است که از من پیروی کند». نیز، ر. ک: آل عمران: آیۀ ۳۱.
  311. . عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۱ ص ۲۹۰ ح ۳۸، علل الشرائع: ج ۲ ص ۵۸۱، بحار الأنوار: ج ۴۹ص ۲۳۲ ح ۲۰.
  312. . التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکري علیه السلام: ص ۳۲۴ ح ۱۷۱، بحار الأنوار: ج ۷۵ ص۴۱۶ ح ۶۸.
  313. . الشورى: ۱۳.
  314. . آل عمران: ۱۰۵.
  315. . الأنعام: ۱۵۳.
  316. . الرّوم: ۳۱ و ۳۲، و راجع القصص: ۴.
  317. . الأنعام: ۱۵۹.
  318. . الأنعام: ۶۵.
  319. . سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۴۶۶ ح‌۲۱۶۵، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۳۸۹ ح‌۹۲۲۵، السنّة لابن أبي عاصم: ص‌۴۲ ح‌۸۸، شعب الإيمان: ج‌۷ ص‌۴۸۸ ح‌۱۱۰۸۵، تاريخ دمشق: ج‌۲۰ ص‌۱۰۳ ح‌۴۶۱۷ و فيهما «فإنّ يد اللّٰه‏ على الجماعة» بدل «و إيّاكم و الفرقة» و كلّها عن عمر، كنز العمّال: ج‌۱۵ ص‌۸۶۵ ح‌۴۳۴۴۲.
  320. . المعجم الكبير: ج‌۲۰ ص‌۸ ح‌۱۲، الأحاديث الطوال: ص‌۵۲ ح‌۲۳ كلاهما عن المسور بن مخرمة، السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۴ ص‌۲۵۴ عن أبي بكر الهذلي نحوه، كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۶۳۴ ح‌۳۰۳۳۵.
  321. . إرشاد القلوب: ص‌۳۴۰، بحار الأنوار: ج‌۲۸ ص‌۱۱۱ ح‌۳.
  322. . المعجم الكبير: ج‌۱۰ ص‌۲۱۶ ح‌۱۰۵۱۷، كنز العمّال: ج‌۱۴ ص‌۲۲۳ ح‌۳۸۴۹۱ نقلاً عن صحيح ابن حبّان و كلاهما عن ابن مسعود.
  323. . السيرة النبويّة لابن هشام: ج‌۲ ص‌۲۰۵، تفسير الطبري: ج‌۳ الجزء ۴ ص‌۲۳، اُسد الغابة: ج‌۱ ص‌۳۲۷ الرقم ۳۱۶، أسباب النزول: ص‌۱۲۰ ح‌۲۳۲، تفسير الثعلبي: ج‌۳ ص‌۱۵۹ ح‌۱۳۰ كلاهما نحوه و الأربعة الأخيرة عن زيد بن أسلم.
  324. . ثَبَّطَه: قعَدَ به عن الأمر و شَغَله عنه و منَعه؛ تخذیلاً و نحوه (المصباح المنیر: ص ۸۰ «ثبط»).
  325. . شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۴ ص‌۲۳۲ نقلاً عن الواقدي، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۱۲۶ ح‌۵۰.
  326. . ثواب الأعمال: ص‌۲۸۹ ح‌۱ عن السكونيّ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج‌۲ ص‌۱۰۹ ح‌۱۳، المعجم الكبير: ج‌۶ ص‌۲۶۳ ح‌۶۱۷۰، المعجم الأوسط: ج‌۲ ص‌۱۶۱ ح‌۱۵۷۸، حلية الأولياء: ج‌۳ ص‌۱۰۹ الرقم ۲۲۷، تفسير ابن كثير: ج‌۷ ص‌۳۰۳ كلّها عن سلمان نحوه، كنز العمّال: ج‌۹ ص‌۲۳ ح‌۲۴۷۴۰.
  327. . ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار.
  328. . عَوِرَت عَینُه و اعْوَرّت: إذا ذهب بصرُها. و عَوَّرْت الركيّة إذا كَبَسْتها بالتراب حتّى تنسدّ عيونها. و عَوَّرَ عين الراكية: أفسدها حتّى نَضَبَ الماءُ (لسان العرب: ج‌۴ ص‌۶۱۲ و ۶۱۴ «عور»). و لعلّه کنایة عن انحراف الدین عن مساره الصحیح فشبّهه بالعَورَ. و في بعض المصادر: «یَبور»، و في بعضها: «یُعوِز».
  329. . الإرشاد: ج‌۱ ص‌۲۴۵، الكافئة: ص‌۱۹ ح‌۱۸ عن جابر عن الإمام الباقر عن أبيه عنه علیهم السلام، الجمل: ص‌۴۳۷ عن امّ راشد مولاة اُمّ هانئ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۱۱۱ ح‌۸۶، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱ ص‌۳۰۷ عن عبد اللّٰه‏ بن جنادة نحوه.
  330. . إنّ لبني اُميّة مَروداً: و مروداً مفعل من الإرواد: الإمهال، كأنّه شَبّهَ المُهلةَ التي هم فيها بالمضمار الذي يجرون فيه (تاج العروس: ج‌۴ ص‌۴۶۹ «رود»).
  331. . نهج البلاغة: الحكمة ۴۶۴، نثر الدرّ: ج‌۱ ص‌۳۱۱، بحار الأنوار: ج‌۳۱ ص‌۵۱۰ ح‌۱، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۸ ص‌۶۱۲ ح‌۱۳۷ عن عمرو بن عليّ عن أبيه نحوه، كنز العمّال: ج‌۵ ص‌۷۹۹ ح‌۱۴۴۲۰.
  332. . تعبیر امام علیه السلام در این جا «مَرْوَد» است. سید رضی گفته: «مَروَد»، در این جا بر وزن مَفْعَل، از مادّۀ «اِرواد»، به معنای مهلت و فرصت‏دهی است و این تعبیر، از فصیح‏ترین و شگفت‏ترین سخن‏هاست. گویی او مهلتی را که آنان دارند، به میدان مسابقه تشبیه کرده که در آن، تا نهایت می‏روند و وقتی به پایان رسیدند، نظامشان از هم می‏گسلد (نهج البلاغة: ذیل حکمت ۴۶۴).
  333. . الطغامُ: أي من لا عقل له و لا معرفة. و قيل: هم أوغاد الناس و أراذلهم (النهاية: ج‌۳ ص‌۱۲۸ «طغم»).
  334. . التريكة: بيضة النعامة بعد خروج الفرخ منها، تتركها في مجثمها. و مراده علیه السلام: أنتم خلف الإسلام و عوض السلف (اُنظر: الصحاح: ج‌۴ ص‌۱۵۷۷ «ترك»).
  335. . نهج البلاغة: الخطبة ۱۸۰، الغارات: ج‌۱ ص‌۲۹۱ عن جندب بن عبد اللّٰه‏ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۵۶۴ ح‌۷۲۲؛ تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۱۰۷ عن عبد اللّٰه‏ بن فقيم نحوه.
  336. . ظَأرُه: أي عطفه عليه (النهاية: ج‌۳ ص‌۱۵۴ «ظأر»).
  337. . وعوَعَةُ الأسد: صوته (النهاية: ج‌۵ ص‌۲۰۷ «وعوع»).
  338. . نهج البلاغة: الخطبة: ۱۳۱، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۱۱۰ ح‌۹۴۹، تذكرة الخواصّ: ص‌۱۲۰ عن عبد اللّٰه‏ بن صالح العجلي و فيه «كم أدلّكم» بدل «أظأركم».
  339. . الأمالي للطوسي: ص‌۱۸۰ ح‌۴۰۲ عن جندب بن عبد اللّٰه‏ الأزدي، نهج البلاغة: الخطبة ۲۹، الإرشاد: ج‌۱ ص‌۲۷۳، الغارات: ج۲ ص‌۴۸۳ عن إسماعيل بن رجاء الزبيدي و كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۷۰ ح‌۹۳۳؛ أنساب الأشراف: ج‌۳ ص‌۱۵۴ عن جندب بن عبد اللّٰه‏ الأزدي نحوه، كنز العمّال: ج‌۱۱ ص‌۳۵۵ ح‌۳۱۷۲۶.
  340. . و للاطّلاع علی الآیات في هذا الموضوع، راجع ما سیأتي بعد، ذیل عنوان «معنی حدیث: اختلاف اُمّتی رحمة».
  341. . برای آگاهی از آیات مرتبط با این موضوع، ر.ک: ص 273 «معنای حدیث: اختلافُ اُمّتی رحمة» - که پس از این خواهد آمد - .
  342. . حَزن: مكان غليظ خشن (النهاية: ج‌۱ ص‌۳۸۰ «حزن»).
  343. . نهج البلاغة: الخطبة ۲۳۴، بحار الأنوار: ج‌۵ ص‌۲۵۴ ح‌۵۰ و فیه «طینَتهم» بدل «طینهم».
  344. . الكافي: ج‌۲ ص‌۶ ح‌۱، المحاسن: ج‌۱ ص‌۴۳۸ ح‌۱۰۱۶، مختصر بصائر الدرجات: ص‌۱۵۰ كلّها عن زرارة، علل الشرائع: ص‌۵۹۲ ح‌۴۳ عن محمّد بن سنان عن الإمام الرضا عن الإمام الصادق علیهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج‌۵ ص‌۲۵۲ ح‌۴۸.
  345. . علل الشرائع: ص‌۸۵ ح‌۳ عن عبد الأعلى مولى آل سام، مستطرفات السرائر: ص‌۸۴ ح‌۲۶ عن عبد اللّٰه‏ بن سنان، بصائر الدرجات: ص‌۵۲۱ ح‌۵، مختصر بصائر الدرجات: ص‌۷۲ كلاهما عن أبي بكر الحضرمي، بحار الأنوار: ج‌۲ ص‌۱۳۲ ح‌۲۳.
  346. . الكافي: ج‌۲ ص‌۴۴ ح‌۱ عن شهاب، بحار الأنوار: ج‌۶۹ ص‌۱۶۴ ح‌۳.
  347. . الشورى: ۸.
  348. . النحل: ۹۳.
  349. . هود: ۱۱۸ و ۱۱۹.
  350. . البقرة: ۲۰۸.
  351. . صحيح البخاري: ج‌۶ ص‌۲۶۶۷ ح‌۶۸۸۳، سنن الترمذي: ج‌۵ ص‌۲۶۱ ح‌۳۰۶۵ نحوه، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۴ ص‌۴۱۲ ح‌۷۷۳۱، مسند ابن حنبل: ج‌۵ ص‌۴۰ ح‌۱۴۳۲۰، صحيح ابن حبّان: ج‌۱۶ ص‌۲۰۳ ح‌۷۲۲۰.
  352. . تردید از راوی است.
  353. . تفسير القميّ: ج‌۱ ص‌۲۰۴، بحار الأنوار: ج‌۹ ص‌۲۰۵ ح‌۶۹.
  354. . سنن النسائي: ج‌۲ ص‌۲۱۷، مسند ابن حنبل: ج‌۷ ص‌۴۴۹ ح‌۲۱۱۰۹، صحيح ابن حبّان: ج‌۱۶ ص‌۲۱۸ ح‌۷۲۳۶، المعجم الكبير: ج‌۴ ص‌۵۷ ح‌۳۶۲۱، موارد الظمآن: ص‌۴۵۳ ح‌۱۸۳۰، كنز العمّال: ج‌۱۱ ص‌۱۷۴ ح‌۳۱۱۰۱.
  355. . يجتاحه: أي يستأصله و يأتي عليه (النهاية: ج‌۱ ص‌۳۱۱ «جوح»).
  356. . الخصال: ص‌۸۳ ح‌۹ عن جابر بن سمرة عن الإمام عليّ علیه السلام، بحار الأنوار: ج‌۲۲ ص‌۴۴۳ ح‌۱؛ المعجم الكبير: ج‌۱ ص‌۱۰۷ ح‌۱۷۹، تفسير ابن كثير: ج‌۳ ص‌۲۶۹ كلاهما عن جابر بن سمرة السوائي عن الإمام عليّ علیه السلام، سبل الهدى و الرشاد: ج‌۱۰ ص‌۱۶۱ عن جبر بن عتيك، كنز العمّال:ج ۱۱ ص‌۱۷۵ ح‌۳۱۱۰۳ و راجع مسند ابن حنبل: ج‌۸ ص‌۲۶۵ ح‌۲۲۱۸۷.
  357. . كمال الدين: ص‌۲۶۴ ح‌۱۰ عن سلمان، كتاب سليم بن قيس: ج‌۲ ص‌۵۷۰ ح‌۲ و ص ۷۶۸ ح‌۲۵ عن الإمام عليّ علیه السلام، بحار الأنوار: ج‌۲۸ ص‌۵۴ ح‌۲۱.
  358. . أبرمت الشيء: أي أحكمتُه (الصحاح: ج‌۵ ص‌۱۸۷۰ «برم»).
  359. . وقعة صفّين: ص‌۲۲۵، تاريخ الطبري: ج‌۵ ص‌۱۳، البداية و النهاية: ج‌۷ص ۲۶۲ كلّها عن زيد بن وهب، الكامل في التاريخ: ج‌۲ ص‌۳۷۲؛ بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۴۶۵ ح‌۴۰۳.
  360. . الشعراء: ۲۲۷.
  361. . الكافي: ج‌۷ ص‌۷۸ ح‌۲ عن يونس بن يعقوب و ح ۱ نحوه، الاحتجاج: ج‌۱ ص‌۳۶۷ ح‌۶۳، تاريخ اليعقوبي: ج‌۲ ص‌۱۷۱ كلاهما عن أبي ذرّ من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت علیهم السلام و كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج‌۲۷ ص‌۳۱۹ ح‌۲.
  362. . الحشر: ۱۴. قال العلّامة الطباطبائي في معنی الآیة: تظنّ أنّهم مجتمعون في اُلفة و اتّحاد، و الحال أنّ قلوبهم متفرّقة غير متّحدة، و ذلك أقوى عامل في الخزي و الخذلان؛ ذلك بأنّهم قوم لا يعقلون، و لو عقلوا لاتّحدوا و وحّدوا الكلمة (الميزان في تفسير القرآن: ج‌۱۹ ص‌۲۱۳).
  363. . نهج البلاغة: الخطبة ۹۷، الإرشاد: ج ۱ ص ۲۷۹، الاحتجاج: ج ۱ ص ۴۱۱ ح ۸۹ کلاهما إلی قوله:«أهواءهم».
  364. . الشورى: ۱۴.
  365. . البقرة: ۲۱۳.
  366. . آل عمران: ۱۹.
  367. . الجاثية: ۱۷.
  368. . إشارة إلی الآیة ۳ من سورة آل عمران.
  369. . النساء: ۵۴.
  370. . النساء: ۵۵ (صدر الآیة).
  371. . النساء: ۵۵ (ذیل الآیة).
  372. . آل عمران: ١۰۵ (صدر الآیة).
  373. . آل عمران: ١٩ (ذیل الآیة)، الشوری: ۴۲ (ذیل الآیة).
  374. . النحل: ۹۲.
  375. . الأنفال: ۲۱.
  376. . اشارة إلی الآیة ۷ من سورة ابراهیم.
  377. . الغارات: ج ۱ ص ۱۹۷، بحار الأنوار: ج ۳۳ ص ۱۳۳ ح ۴۲۰.
  378. . تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۲۷۳، بحار الأنوار: ج ۹ ص ۲۳۴ ح ۱۲۹.
  379. . أجحف: أي كَلّفه ما لا يطيق (المصباح المنير: ص‌۹۱ «جحف»).
  380. . نهج البلاغة: الخطبة ۲۱۶، بحار الأنوار: ج‌۲۷ ص‌۲۵۲ ح‌۱۴.
  381. . التحريش بينهم: أي في حملهم على الفتن و الحروب (النهاية: ج‌۱ ص‌۳۶۸ «حرش»).
  382. . صحيح مسلم: ج‌۴ ص‌۲۱۶۶ ح‌۶۵، سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۳۳۰ ح‌۱۹۳۷، مسند ابن حنبل: ج‌۵ ص‌۵۰ ح‌۱۴۳۷۳، مسند أبي يعلى: ج‌۲ ص‌۴۱۳ ح‌۲۰۹۱ كلّها عن جابر، السيرة النبويّة لابن كثير: ج‌۴ ص‌۴۰۲، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۴۷ ح‌۱۲۴۶.
  383. . يسنّي: أي يُيَسِّر و يسهّل (اُنظر: النهاية: ۲ ص‌۴۱۵ «سنا»).
  384. . فاصدفوا: أي فأعرضوا (لسان العرب: ج‌۹ ص‌۱۸۷ «صدف»).
  385. . نَزْغ الشيطان: و ساوسه و نخسه في القلب بما يسوّل للإنسان من المعاصي؛ يعني يلقي في قلبه ما يفسده على أصحابه (لسان العرب: ج‌۸ ص‌۴۵۴ «نزغ»).
  386. . اعقلوها: أي احبسوها على أنفسكم، لا تتركوها فتضيع منكم (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۴۵۸ «عقل»).
  387. . نهج البلاغة: الخطبة ۱۲۱، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۳۶۳ ح‌۵۹۷.
  388. . السرائر: ما اُسِرّ في القلوب و العقائد و النيّات و غيرها (مجمع البحرين: ج‌۲ ص‌۸۳۶ «سرر»).
  389. . نهج البلاغة: الخطبة ۱۱۳، تنبيه الخواطر: ج‌۲ ص‌۲۴۸ نحوه و ليس فيه ذيله من «و سوء الضمائر ...».
  390. . شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۲۹۴ ح‌۳۶۹.
  391. . تحف العقول: ص‌۱۳۶، بحار الأنوار: ج‌۷۷ ص‌۲۵۱ ح‌۱.
  392. . تحف العقول: ص‌۸۵، غرر الحكم: ج‌۵ ص‌۸۶ ح‌۷۵۰۹، بحار الأنوار: ج‌۷۷ ص‌۲۳۱ ح‌۲، دستور معالم الحكم: ص‌۳۱، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۱۸۲ ح‌۴۴۲۱۵.
  393. . غرر الحكم: ج‌۴ ص‌۱۲۳ ح‌۵۵۳۰، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۲۸۱ ح‌۵۰۷۴، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۳۴۵ ح‌۹۶۱.
  394. . النَّبْوَةُ: الجَفوَةُ و النُّفور (لسان العرب: ج‌۱۵ ص‌۳۰۲ «نبا»).
  395. . غرر الحكم: ج‌۶ ص‌۱۲۲ ح‌۹۷۴۴ و ص۱۰ ح۹۲۵۲، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۸۸ ح‌۹۰۴۹ و ص۴۷۱ ح ۸۶۲۴.
  396. . بحبوحة الدار: وسطها (النهاية: ج‌۱ ص‌۹۸ «بحبح»).
  397. . سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۴۶۶ ح‌۲۱۶۵، السنن الكبرى للنسائي: ج‌۵ ص‌۳۸۹ ح‌۹۲۲۵، فتح الباري: ج‌۱۳ ص‌۳۱۶ ذيل ح‌۷۳۴۹، السنّة لابن أبي عاصم: ص‌۴۲ ح‌۸۸ كلّها عن عمر، كنز العمّال: ج‌۱۱ ص‌۵۳۳ ح‌۳۲۴۸۸، عوالي اللآلي: ج‌۱ ص‌۱۲۳ ح‌۵۳ عن زرّ عن الإمام عليّ علیه السلام و فيه «فليزم الجماعة؛ فإنّ الشيطان مع الواحد».
  398. . المعجم الكبير: ج‌۱ ص‌۱۸۶ ح‌۴۸۹ عن اُسامة بن شريك، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۰۶ ح‌۱۰۳۲.
  399. . الشِّعب: الطريق، و قيل: الطريق في الجبل، و الجمع شعاب (المصباح المنير: ص‌۳۱۳ «شعب»).
  400. . مسند ابن حنبل: ج‌۸ ص‌۲۳۸ ح‌۲۲۰۹۰، المعجم الكبير: ج‌۲۰ ص‌۱۶۴ ح‌۳۴۴، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص‌۶۹ ح‌۱۱۴ كلّها عن معاذ بن جبل، المصنّف لعبد الرزّاق: ج‌۱ ص‌۵۲۱ ح‌۱۹۹۷ عن عطاء من دون إسناد إلى النبي صلی الله علیه و آله أو أحد من أهل البيت علیهم السلام نحوه، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۰۶ ح‌۱۰۲۶، المجازات النبويّة: ص‌۳۱۳ ح‌۲۶۸.
  401. . أي إلی الفُرقَة و مفارقة الجماعة (شرح نهج البلاغة لابن میثم: ج ۲ ص ۳۹۱، منهاج البراعة للخوئي: ج ۸ ص ۲۰۰).
  402. . نهج البلاغة: الخطبة ۱۲۷، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۳۷۳ ح‌۶۰۴.
  403. . سنن أبي داود: ج‌۴ ص‌۲۴۱ ح‌۴۷۸۵، مسند ابن حنبل: ج‌۸ ص‌۱۳۴ ح‌۲۱۶۱۶ و ۲۱۶۱۷، المستدرك على الصحيحين: ج‌۱ ص‌۲۰۳ ح‌۴۰۱ و ۴۰۲، كلّها عن أبي ذرّ، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۱۷۵ ح‌۸۸۶، المجازات النبويّة: ص‌۲۷۷ ح‌۲۲۹ نحوه، عوالي اللآلي: ج‌۱ ص‌۲۸۱ ح‌۱۲۰، بحار الأنوار: ج‌۲ ص‌۲۶۷ ذيل ح‌۲۸.
  404. . مسند ابن حنبل: ج‌۲ ص‌۵۳۸ ح‌۶۴۳۲، صحيح ابن حبّان: ج‌۱۰ ص‌۴۳۹ ح‌۵۴۵۷۸، تاريخ الإسلام: ج‌۵ ص‌۲۵، البداية و النهاية: ج‌۸ ص‌۲۳۳، تاريخ دمشق: ج‌۳۶ ص‌۴۱ ح‌۷۲۶۶ نحوه و كلّها عن ابن عمر، كنز العمّال: ج‌۶ ص‌۶۶ ح‌۱۴۸۶۶.
  405. . دامج: مجتمع، و الدموج: دخول الشيء في الشيء (النهاية: ج‌۲ ص‌۱۳۲ «دمج»).
  406. . المعجم الكبير: ج‌۱۱ ص‌۲۱ ح‌۱۰۹۲۵ عن ابن عبّاس، النهاية في غريب الحديث: ج‌۲ ص‌۱۳۲ من دون إسناد إلى النبي صلی الله علیه و آله أو أحد من أهل البيت علیهم السلام، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۰ ص‌۳۹، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۰۷ ح‌۱۰۳۶.
  407. . المستدرك على الصحيحين: ج‌۱ ص‌۱۵۰ ح‌۲۵۹ عن ابن عمر، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۰۷ ح‌۱۰۳۵.
  408. . مجمع الزوائد: ج‌۵ ص‌۲۲۴ ح‌عن جبلة، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۸ ص‌۵۹۷ ح‌۳۶، التاريخ الكبير: ج‌۴ ص‌۵۴ الرقم ۱۹۳۸، مسند ابن الجعد: ص‌۳۶۸ ح‌۲۵۳۲، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۰۸ ح‌۱۰۴۲ كلّها عن حذيفة من دون إسناد إليه صلی الله علیه و آله.
  409. . الزيغ: الشكّ و الحول و العدول عن الحقّ (مجمع البحرين: ج‌۲ ص‌۷۹۵ «زيغ»).
  410. . نهج البلاغة: الحكمة ۳۱، روضة الواعظين: ص‌۵۳، بحار الأنوار: ج‌۶۸ ص‌۳۴۸ ح‌۱۷؛ مطالب السؤول: ج‌۱ ص‌۲۳۸ نحوه.
  411. . الكافي: ج‌۲ ص‌۳۹۱ و ۳۹۲ ح‌۱، كتاب سليم بن قيس: ج‌۲ ص‌۹۵۰ ح‌۸۶ كلاهما عن سليم بن قيس الهلالي، الخصال: ص‌۲۳۲ ح‌۷۴ عن الأصبغ بن نباتة و فيه «العتو» بدل «الغلوّ»، تحف العقول: ص‌۱۶۶، الغارات: ج‌۱ ص‌۱۴۲، بحار الأنوار: ج‌۶۸ ص‌۳۸۴ ح‌۳۲.
  412. . المحاسن: ج‌۱ ص‌۱۶۶ ح‌۲۴۴، الكافي: ج‌۱ ص‌۴۰۵ ح‌۴ كلاهما عن محمّد بن عليّ الحلبي، الأمالي للصدوق: ص‌۴۱۳ ح‌۵۳۶ عن سديف المكّي عن الإمام الباقر علیه السلام عن جابر و فيهما «الإسلام» بدل «الإيمان»، بحار الأنوار: ج‌۲ ص‌۲۶۷ ح‌۲۸؛ صحيح ابن خزيمة: ج‌۳ ص‌۱۹۶ ح‌۱۸۹۵ عن الحارث الأشعري نحوه.
  413. . صحيح البخاري: ج‌۶ ص‌۲۵۸۸ ح‌۶۶۴۶، صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۷۷ ح‌۵۵، سنن الدارمي: ج‌۲ ص‌۶۹۱ ح‌۲۴۲۴ كلّها عن ابن عبّاس، مسند ابن حنبل: ج‌۵ ص‌۳۲۴ ح‌۱۵۶۸۱ عن عاصم بن عبيد اللّٰه‏، كنز العمّال: ج‌۶ ص‌۵۹ ح‌۱۴۸۳۵؛ بحار الأنوار: ج‌۲۹ ص‌۳۳۱ ح‌۱۱.
  414. . صحيح مسلم: ج‌۳ ص‌۱۴۷۶ ح‌۵۳، سنن النسائي: ج‌۷ ص‌۱۲۳، مسند ابن حنبل: ج‌۳ ص‌۱۵۳ ح‌۷۹۴۹، صحيح ابن حبّان: ج‌۱۰ ص‌۴۴۱ ح‌۴۵۸۰، السنن الكبرى: ج‌۸ ص‌۲۷۰ ح‌۱۶۶۱۱ كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج‌۶ ص‌۵۲ ح‌۱۴۸۰۹.
  415. . كنز العمّال: ج‌۶ ص‌۶۶ ح‌۱۴۸۶۵ نقلاً عن الخطيب في المتّفق و المفترق عن ابن عمر.
  416. . به قلم حجة الاسلام و المسلمین عبد الهادی مسعودی.
  417. . پیش از این، ص ۱۵۵ ذیل «درآمد / چند نکته / چهارم» به این روایات، اشاره شد. نیز، ر.ک: ص ۲۵۳ ح ۱۵۹ - ۱۶۱.
  418. . ر.ک: احزاب: آیۀ ۳۳.
  419. . ر.ک: مائده: آیۀ ۵۰.
  420. . ر.ک: آل عمران: آیۀ ۱۵۴.
  421. . ر.ک: فتح: آیۀ ۲۶.
  422. . پیش از این، در ص ۱۴۹ «درآمد / چند نکته / دوم»، بحث شد که این پایبندی می‏تواند نسبی ولی تا نهایت وسع باشد.
  423. . برای آگاهی از این روایات و تطبیق آنها بر امام حق، ر.ک: دانش‏نامۀ قرآن و حدیث: ج ۶ ص ۳۱۲ - ۳۳۳ (امامت / وجوب معرفت امام عصر، و نهی از نشناختن امامان)، دانش‏نامۀ امام مهدی علیه السلام: ج ۲ ص ۲۸ - ۴۷ (وجوب شناخت امام، و تحذیر از نشناختن امام).
  424. . این احتمال را در بارۀ سه دسته روایات مرتبط دیگر - که در منابع اهل سنّت، فراوان اند؛ امّا شاید در منابع اصلی حدیث شیعه کم‌تر دیده می‏شوند یا با الفاظ دیگری آمده‌اند (ر. ک: ص ۱۵۵ درآمد / چند نکته / چهارم) - نیز می‏توان داد: دسته اوّل، روایاتی که می‏گویند هر کس عامل تفرقه در امّت شد، گردنش را بزنید (فَاضرِبوا عُنُقَه) (ر.ک: ص ۲۶۵ «مجازات ترک جماعت...»). دستۀ دوم، روایاتی که اِجماع امّت بر خطا و گم‏راهی را مطلقاً نفی می‏کنند (ر.ک: همین دانش‏نامه: ص ۲۹۶ «اجماع / درآمد»). دستۀ سوم، روایاتی که «حَبلُ اللّٰه» (یاد شده در آیۀ ۱۰۳ از سورۀ آل عمران) را که باید به آن چنگ زد، همان «جماعت» می‏شمرند، مثل: «حَبلُ اللهِ عزّ و جلّ هُوَ الجَماعَةُ» (المعجم الکبیر: ج ۹ ص ۲۱۳)، در حالی که در منابع حدیثی شیعه، از قرآن کریم و پیامبر صلی الله علیه و آله و عترتش و خصوصاً از امام علی علیه السلام به عنوان «حَبلُ الله» یاد شده است (ر.ک: ص ۱۶۹ ح ۱۷ - ۲۳ و ص ۱۸۹ ح ۵۷ - ۵۸). با این همه، پیش از این (ص ۱۵۳ «درآمد / چند نکته / سوم») در این باره، توضیح داده شد که این گونه احادیث، در صدد بیان یک مصداق یا شاخص برای شناخت «حق» اند. نیز گفتنی است که امام علی علیه السلام، خود، تعبیر «حبل الاُلفة» و «حبل الجماعة» را به کار برده است (ر.ک: ص ۱۹۷ ح ۷۷ و ص ۱۷۷ ح ۳۶ و ص ۲۵۷ ح ۱۶۴).
  425. . المعجم الأوسط: ج ۹ ص ۲۳ ح ۹۰۱۶، تفسیر الرازي: ج ۳ ص ۲۳۷، المغني عن حمل الأسفار: ج ۱ص ۱۰۸۶ ح ۷، کنز العمّال: ج ۱۱ ص ۱۷۰ ح ۳۱۰۷۹؛ المحجّة البیضاء: ج ۵ ص ۳۲۶ و راجع المستدرك علی الصحیحین: ج ۴ ص ۱۸۶ ح ۷۳۱۱، کنز العمّال: ج ۱۱ ص ۲۴۹ ح ۳۱۴۱۱ نحوه.
  426. . غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۳۰۷ ح‌۱۱۷۴، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۱۹ ح‌۸۵، وراجع نهج البلاغة: الحکمة: 215.
  427. . الأنفال: ۴۶.
  428. . آل عمران: ۱۵۲.
  429. . یعني علیه السلام به «حبل الاُلفة» و «حبل الجماعة»، کما ورد في حدیثین آخرین منه: «اِلزَموا ما عُقد علیه حبل الجماعة» و «حبل هذه الاُلفة» (راجع: ص ۱۹۶ ح ۷۷ و ص ۱۷۶ ح ۳۶، منهاج البراعة: ج ۱۲ ص ۱۷ و ج ۱۳ ص ۶۱)، و راجع المعجم الکبیر: ج ۹ ص ۲۱۲ عن عبد اللّٰه بن مسعود: «حبل اللّٰه هو الجماعة».
  430. . الكافي: ج‌۱ ص‌۴۰۵ ح‌۳ عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج‌۲۷ ص‌۲۴۵ ح‌۵.
  431. . امام علی علیه السلام جماعت و اُلفت را «ریسمان الهی (حبل اللّٰه)» می‏شمرده است، چنان که در احادیث دیگری از تعابیر «حبل الجماعة» و «حبل هذه الاُلفة» بهره گرفته است: «بچسبید به هر چیزی که ریسمان جماعت [مسلمانان] با آن، محکم شده است» یا «رشتۀ این اُلفت (همبستگی)» (ر.ک: ص ۱۹۷ ح ۷۷ و ص ۱۷۷ ح ۳۶). نیز، ر.ک: المعجم الکبیر: ج ۹ ص ۲۱۲ از عبداللّٰه بن مسعود: «حبل اللّٰه هو الجماعة؛ ریسمان خدا همان جماعت است».
  432. . نهج البلاغة: الخطبة ۱۱۹، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۹۶ ح‌۹۴۲.
  433. . المعجم الأوسط: ج‌۷ ص‌۳۷۰ ح‌۷۷۵۴ عن ابن عمر، سير أعلام النبلاء: ج‌ص ۳۱۱ الرقم ۱۱۳ عن الشعبي و من دون إسناد إلى النبي صلی الله علیه و آله، كتاب سليم بن قيس: ج‌۲ ص‌۵۷۰ ح‌۲ عن سليم عن الإمام عليّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، الأمالي للمفيد: ص‌۲۳۵ ح‌۵، الأمالي للطوسي: ص‌۱۱ ح‌۱۳ كلاهما عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ علیه السلام، بحار الأنوار: ج‌۲۸ ص‌۵۵ ح‌۲۲. و نقل أبو الفرج الإصفهاني في مقاتل الطالبيين (ص ۷۷) عن الشعبي أنّه قال: خطب معاوية حين بويع له، فقال: ما اختلفت اُمّة بعد نبيّها إلّا ظهر أهلُ باطلها على أهل حقّها. ثمّ إنّه انتبه فندم فقال: إلّا هذه الاُمّة فإنّها و إنّها.
  434. . سيُدالون منكم: ستكون لهم الغلبة و الدولة بدلكم بذلك السبب؛ و هو اجتماع كلمتهم و طاعتهم لصاحبهم (اُنظر: النهاية: ج‌۲ ص‌۱۴۱ «دول»).
  435. . نهج البلاغة: الخطبة ۲۵، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۱۵۹ ح‌۹۷۰، تاريخ دمشق: ج‌۱ ص‌۳۲۰ عن زهير بن الأقمر نحوه، كنز العمّال: ج‌۱۳ ص‌۱۹۷ ح‌۳۶۵۸۹.
  436. . صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۲۸۲ ح‌۳۲۸۹، مسند ابن حنبل: ج‌۲ ص‌۶۱ ح‌۳۸۰۳، المستدرك على الصحيحين: ج‌۲ ص‌۲۴۳ ح‌۲۸۸۵، مسند الطيالسي: ص‌۵۱ ح‌۳۸۷، مسند أبي يعلى: ج‌۵ ص‌۱۵۳ ح‌۵۳۲۰ كلّها عن عبد اللّٰه‏ بن مسعود، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۱۷۷ ح‌۸۹۴.
  437. . مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۳۷۷ ح‌۱۵۳۹، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۸ ص‌۴۶۸ ح‌۱، دلائل النبوّة للبيهقي: ج‌۳ ص‌۱۴، السيرة النبويّة لابن كثير: ج‌۲ ص‌۳۶۵، البداية و النهاية: ج‌۳ ص‌۲۴۸ كلّها عن سعد بن أبي وقّاص،كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۱۸۲ ح‌۹۲۰.
  438. . الخصال: ص‌۸۵ ح‌۱۳ عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه علیهما السلام، المحاسن: ج‌۱ ص‌۳۴۶ ح‌۷۱۹ عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ علیهم السلام و ص ۱۷۸ ح‌۲۷۹، مسائل عليّ بن جعفر: ص‌۳۴۵ ح‌۸۵۰ كلاهما عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عن الإمام عليّ علیهما السلام، بحار الأنوار: ج‌۲۷ ص‌۶۸ ح‌۴؛ مسند ابن حنبل: ج‌۳ ص‌۵۷۸ ح‌۱۰۵۸۱ عن أبي هريرة نحوه، كنز العمّال: ج‌۷ ص‌۳۱۸ ح‌۱۹۰۵۷.
  439. . الخصال: ص‌۶۱۸ ح‌۱۰ عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج‌۱۰ ص‌۹۷ ح‌۱.
  440. . الغيبة للطوسي: ص‌۳۵۷ ح‌۳۱۹ عن الحسن بن أيّوب بن نوح، كمال الدين: ص‌۴۴، كشف الغمّة: ج‌۳ ص‌۳۱۷، إعلام الورى: ج‌۲ ص‌۲۵۲ كلاهما عن محمّد بن عثمان العمري، بحار الأنوار: ج‌۵۴ ص‌۳۴۶ ح‌۱.
  441. . أجذم: أي مقطوع اليد (لسان العرب: ج‌۱۲ ص‌۸۸ «جذم»).
  442. . الكافي: ج‌۱ ص‌۴۰۵ ح‌۵، المحاسن: ج‌۱ ص‌۳۴۵ ح‌۷۱۸ نحوه و كلاهما عن الحلبي، بحار الأنوار: ج‌۲۷ ص‌۷۲ ح‌۹.
  443. . المستدرك علی الصحیحین: ج ۱ ص ۱۱۵ ح ۱ عن ابن عمر، کنز العمّال: ج ۱ ص ۲۰۷ ح ۱۰۳۰، و راجع سنن الترمذي: ج ۴ ص ۴۶۶ ح ۲۱۶۷ نحوه.
  444. . المستدرك على الصحيحين: ج‌۱ ص‌۲۰۵ ح‌۴۰۷ عن معاوية، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۲۰۸ ح‌۱۰۳۹.
  445. . القتّات: النّمام (النهاية: ج‌۴ ص‌۱۱ «قتت»).
  446. . فردوس الأخبار: ج‌۲ ص‌۴۴۲ ح‌۳۲۳۱ عن ابن عبّاس.
  447. . جامع الأخبار: ص‌۱۹۸ ح‌۴۸۶ عن عبد اللّٰه‏ بن مسعود.
  448. . کسی که خود را به شکل جنس مخالف در می‏آورد؛ زن‌نما یا مردنما.
  449. . وقعة صفّین: ص ۱۴۹ عن أبي الوداك، الأمالي للطوسي: ص ۱۸۳ ح ۳۰۸ عن جبر بن نوف، بحار الأنوار: ج ۳۲ ص ۴۳۰ ج ۳۹۰؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج ۳ ص ۲۱۰ عن أبي الوداك.
  450. . و المراد العقوبات الدُّنیویة، و قد ذُکرت العقوبات الاُخرویة (راجع: ص ۲۴۸ «مضارّ الفُرقة و ترك الجماعة»).
  451. . مقصود، مجازات‌های دنیوی است. مجازات‌های اُخروی، پیش از این، یاد شدند (ر. ک: ص ۲۴۹ «زیان‌های تفرقه و ترک جماعت»).
  452. . تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۲۴۱ ح ۵۹۶، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۳ ص ۳۹ ح ۳۲۸۰ نحوه، کلاهما عن ابن أبي یعفور عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۸۸ ص ۵.
  453. . صحیح مسلم: ج ۶ ص ۲۳، سنن النسائي ج ۷ ص ۹۳، المغني لابن قدامة: ج ۱۰ ص ۴۸ کلاهما نحوه.
  454. . الأصول الستة عشر: ص ۱۹۰ (کتاب زید النرسی) ح ۱۵۷، بحار الأنوار: ج ۸۸ ص ۱۶ ح ۲۹.
  455. . الأمالي للطوسي: ص ۶۹۶ ح ۱۴۸۴، تنبیه الخواطر: ج 2 ص 87، بحار الأنوار: ج 8۵ ص 1۴ ح ۲۵، و راجع الأمالي للطوسي: ص ۶۹۷ ح۱۴۸۷، مع اختلاف، و منه هذا الذيل: «إنّي لَأُوشِكُ أن آمُرَ لَهُم بِنارٍ تُشعَلُ في دورِهِم، فَأُحرِقَها عَلَیهِم، أو یَنتَهونَ. قالَ ]أبو عبدِ اللَّه[ علیه السلام: فَامتَنَع المُسلِمونَ عَن مُؤاکَلَتِهِم وَ مُشارَبَتِهِم و مُناکَحَتِهِم، حَتّی حَضَروا الجَماعَةَ مَعَ المُسلِمینَ».
  456. . نقل دیگر این روایت در کتاب الأمالی طوسی، تفاوت‏هایی دارد، از جمله این که چنین ذیلی دارد: «نزدیک است که فرمان دهم خانه‏هایشان را آتش بزنند، مگر آن که به این کار خود، پایان دهند!». امام صادق علیه السلام، فرمود: مسلمان‏ها از خوردن آب و غذا با آنها خودداری ‏کردند، تا آن‏که با سایر مسلمان‏ها در جماعت حاضر شدند».
  457. . به قلم پژوهشگر ارجمند، حجةالاسلام و المسلمین عبد الهادی مسعودی.
  458. . یعنی: «اختلاف امّت من رحمت است».
  459. . الجامع الصغیر: ج ۱ ص ۴۸ ح ۲۸۸: «اختلاف اُمّتی رَحْمَة: نصر المقدسی فی الحجّة و البیهقی فی الرسالة الأشعریة بغیر سند، و أورده الحلیمی و القاضی حسین و امام الحرمین و غیرهم و لعله خرج به فی بعض كتب الحفاظ التی لم تصل إلینا»، کنز العمّال: ج ۱۰ ص ۱۳۶ ح ۲۸۶۸۶؛ معاني الأخبار: ص ۱۵۷، علل الشرائع: ج ۱ ص ۸۵ ح ۴.
  460. . فی المقاصد «اختلاف اُمَّتی رحمة» للبیهقی عن الضحّاك عن ابن عبّاس رفعه فی حدیث طویل " و اختلاف أصحابی لكم رحمة " و كذا للطبرانی و الدیلمی و الضحّاك عن ابن عبّاس منقطع، و قال العراقی: مرسل ضعیف، و قال شیخنا: هذا الحدیث مشهور على الألسنة و قد أورده ابن الحاجب فی المختصر فی القیاس و كثر السؤال عنه، و زعم كثیر من الأئمّة أنّه لا أصل له، لكن ذكره الخطّابی و قال: اعترض على الحدیث رجلان؛ أحدهما ماجن و الآخر ملحد، و هما إسحاق الموصلی و الجاحظ، و قالا: لو كان الاختلاف رحمة لكان الاتّفاق عذاباً. ثم ردّ الخطّابی علیهما و لم یقع فی كلامه شفاء فی عزو الحدیث؛ و لكنّه أشعر بأنّ له أصلاً عنده. (تذکرة الموضوعات، الفَتّنی: ص ۹۱).
  461. . «و لیس بمعروف عند المحدّثین، و لم أقف له على سند صحیح و لا ضعیف و لا موضوع» (فیض القدیر: ج ۱ ص ۲۷۴).
  462. . «لا أصل له، و قد جهد المحدّثون فی أن یقفوا له على سند، فلم یوفّقوا، حتّى قال السیوطی فی الجامع الصغیر: «و لعلّه خرّج فی بعض كتب الحفّاظ التی لم تصل إلینا». و هذا بعید عندی، إذ یلزم منه أنّه ضاع على الاُمّة بعض أحادیثه صلی الله علیه و آله، و هذا ممّا لا یلیق بمسلم اعتقاده» (سلسلة الأحادیث الضعیفة: ح ۵۷).
  463. . «و أمّا الحدیث المذكور فباطل مكذوب من تولید أهل الفسق لوجوه ضروریة: أحدها أنّه لم یصحّ من طریق النقل...» (الإحکام: ج ۵ ص ۶۴۲).
  464. . آل عمران: آیۀ ۱۰۳.
  465. . آل عمران: آیۀ ۱۰۵.
  466. . ر.ک: بخش ارزیابی در برنامه نرم‏افزاری درایة النور، ذیل سند حدیث ۳۳۴۲۵، در: وسائل الشیعة: ج ۲۷ ص ۱۴۱.
  467. . معانی الأخبار: ص ۱۵۷.
  468. . علل الشرائع: ج ۱ ص ۸۴ باب ۷۹. سه روایت دیگر نقل شده در کتاب علل الشرایع، ناظر به حدیث نبوی یاد شده نیست؛ بلکه ناظر به ریشه‏های اختلاف انسانی است که در بیان خاستگاه‏‏های اختلاف باید بدان اشاره شود.
  469. . توبه، آیۀ ۱۲۲.
  470. . «عَبد المُؤمِنِ الأَنصَارِی، قَالَ: قُلتُ لِأَبِی عَبدِ اللّهِ علیه السلام: إِنَّ قَوماً رَوَوا أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ اختِلَافَ اُمَّتِی رَحمَةٌ. فَقَالَ: صَدَقُوا. قُلتُ: إِن كَانَ اختِلَافُهُم رَحمَةً فَاجتِمَاعُهُم عَذَابٌ؟! قَالَ: لَیسَ حَیثُ ذَهَبتَ وَ ذَهَبُوا إِنَّمَا أَرَادَ قَولَ اللّهِ عزّ و جلّ (فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّیتَفَقَّهُوا فِى ٱلدِّینِ وَ لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ‏) فَأَمَرَهُم أَن ینفِرُوا إِلَى رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ یختَلِفُوا إِلَیهِ فَیتَعَلَّمُوا ثُمَّ یرجِعُوا إِلَى قَومِهِم فَیعَلِّمُوهُم، إِنَّمَا أَرَادَ اختِلَافَهُم‏ مِنَ‏ البُلدَانِ‏ لَا اختِلَافاً فِی دِینِ اللَّهِ؛ إِنَّمَا الدِّینُ وَاحِدٌ» (معانی الأخبار: ص ۱۵۷ ح1).
  471. . معجم مقاییس اللّغة: ج ۲ ص ۲۱۰ ذیل: «خلف».
  472. . ترتیب کتاب العین: ص ۲۴۰ ذیل: «خلف».
  473. . (وَمَا كَانَ ٱلْمُؤْمِنُونَ لِینفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّیتَفَقَّهُوا فِى ٱلدِّینِ وَ لِینذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ؛ و شایسته نیست مؤمنان، همگى‏[ براى جهاد] كوچ كنند. پس چرا از هر فرقه‏اى از آنان، دسته‏اى كوچ نمى‏كنند تا [دسته‏اى دیگر بمانند و] در دین، آگاهى ‏پیدا كنند و قوم خود را - وقتى به سوى آنان باز گشتند - ، بیم دهند، باشد كه آنان‏ [از كیفر الهى‏] بترسند؟) ( توبه: آیۀ ۱۲۲).
  474. . ر.ک: بقره: آیۀ ۱۶۴، یونس: آیۀ ۶، مؤمنون: آیۀ ۸۰.
  475. . آل عمران: آیۀ ۱۹۰.
  476. . بصائر الدرجات: ص ۸۳ ح ۱۰ و ص ۱۱۵ح ۲۲: «و إنّ مختلف الملائكة من عند اللّٰه - تبارك و تعالى - إلى صاحب هذا الأمر».
  477. . کراجکی می‏گوید: «إن سأل سائل فقال: ما معنى قول رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: اِختِلافُ اُمَّتی رَحمَةٌ؟ قیل له: المراد بذلك اختلاف الواردین من المدن المتفرّقة على رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله فی وقته و على وصیّه القائم مقامه من بعده؛ لیسألوا عن معالم دینهم و یستفتوا فیما لبس علیهم، فذلك رحمة لهم إذ یعودون إلى قومهم فینذرونهم. قال اللّٰه سبحانه: (فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّیتَفَقَّهُوا فِى ٱلدِّینِ وَ لِینذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ) و لیس المراد بذلك اختلاف الأُمّة فی اعتقادها و تباینها فی دینها و تضادّ أقوالها و أفعالها، و لو كان هذا الاختلاف لها رحمة لكان اتّفاقها لو اتّفقت سخطاً علیها و نقمة، و قد تضمّن القرآن من الأمر بالإتّفاق و الائتلاف و النهی عن التباین و الاختلاف ما فیه بیان شافٍ».(كنز الفوائد: ص ۳۰۰).
  478. . «فمن هاهنا قال صلی الله علیه و آله:̎ اختِلافُ اُمَّتی رَحمَةٌ̎ أی اختلافهم إلیّ رَحمَةٌ لهم ما دمت حیّاً بین ظهرانیهم؛ لیردّوا الأمر إلَیّ حتّى أُقوّم میلَهم، و أقفهم على الطریقة الواضحة»(المسترشد، ابن رستم طبری، ص ۵۷۲ – ۵۷۳ و ۲۴۴).
  479. . میزان الحكمة: ج ۱ ص ۷۶۵ باب «تفسیر: اختلاف أصحابی رحمة»: - الإمام الصادق علیه السلام - و قد قال له حریز: إنّه لیس شیﺀ أشدّ عَلَیّ من اختلاف أصحابنا -: ذٰلِكَ مِن قَبَلِی. - الإمام الكاظم علیه السلام: اِختِلافُ أصحابی لَكُم رَحمَةٌ. و قال علیه السلام: إذا كانَ ذلِكَ جَمَعتُكُم عَلىٰ أمرٍ واحِدٍ. - و سُئل [الکاظم علیه السلام] عن اختلاف أصحابنا، فقال: أنا فَعَلتُ ذلِك بِكُم، لَوِ اجتَمَعتُم عَلىٰ أمرٍ واحِدٍ لَاُخِذَ بِرِقابِكُم. (برای دیدن هر سه روایت و نیز روایت مشابه دیگر، ر.ک: علل الشرائع: ج ۲ ص ۳۹۵ ح ۱۴ - ۱۶).
  480. . این قسمت (مطلب‏ سوم)، به قلم پژوهشگر ارجمند جناب آقای محمّدهادی خالقی.
  481. . نوح: آیۀ ۱۴. نیز، ر. ک: رعد: آیۀ ۱۷ (و روایات تفسیری ذیل آن).
  482. . اسرا: آیۀ ۸۴.
  483. . هود: آیۀ ۱۱۸.
  484. . الجامع الصغیر: ج ۱ ص ۱۴۴؛ التوحید: ص ۳۵۶.
  485. . نهج البلاغة: خطبۀ ۲۳۴.
  486. . شرح ابن میثم علی المئة کلمة: ص ۱۲۶ ح ۶۸، غرر الحکم: ح ۷۰۸۳ و ۷۰۸۴، مطلوب کل طالب:ص ۳۳ ح ۶۸.
  487. . الأمالی، صدوق: ص ۴۴۶ ح ۹، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۲ ص ۵۳ ح ۲۰۴، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۳۸۳ ح ۱۰.
  488. . الوحدة الاسلامیة فی الأحادیث المشترکة: ص ۴۳ (مقدمۀ [آیة اللّٰه] محمدعلی تسخیری). نویسنده تصریح می‏کند که اسلام، اگرچه اختلافات فکری را روا شمرده است، اما مطلقاً اجازه اختلافات عملی را نمی‏دهد (الوحدة الاسلامیة:ص ۴۲). نیز، ر. ک: تکثّر و گفتگو: ص ۲۹ - ۷۰ (دین و تکثّر) و ص ۱۵۷ - ۱۸۷ (اختلاف و تکثّر: عرصه‏ها و قلمروها).
  489. . ر.ک: همۀ ما برادریم: ص ۸۷ - ۸۸ و ۹۳ - ۹۹، نای و نی، صدر: ص ۱۴۹، تکثّر و گفتگو: ص ۲۴۲.
  490. . ایرانِ قرن چهارم هجری، از این جهت، نمونه‏ای برجسته شمرده می‏شود. در بارۀ این نمونه، ر.ک: آل بویه نخستین دولت قدرتمند شیعه، علی‏اصغر فقیهی؛ تمدّن اسلامی در قرن چهارم، آدام متز؛ رنسانس اسلامی و انسان‏گرایی اسلامی در عهد آل بویه، ژوئل کرمر؛ تاریخ اجتماعی ایران در عصر آل بویه، روی متحده.
  491. . العُدَّة في اُصول الفقه: ص ۲۱۵.
  492. . در بارۀ رحمت بودن اختلاف افکار، ر. ک: ادیان در خدمت انسان: ص ۱۶۴، نای و نی: ص ۱۵۹ و ۱۸۸، و در بارۀ «برادری دینی (اخوّت)»، ر.ک: دانش‏نامۀ قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۹ - ۱۸۷ (برادری).
  493. . به قلم پژوهشگر ارجمند، حجة الاسلام و المسلمین عبد الهادی مسعودی.
  494. . مائده: آیۀ ۴۸.
  495. . نحل: آیۀ ۹۳ .
  496. . ر. ک: حجرات: آیۀ ۱۳: (وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ؛ و ماییم که شما را گروه گروه و قبیله قبیله کردیم).
  497. . زخرف: آیۀ ۳۲.
  498. . ر.ک: ص ۲۳۵ (عوامل طبیعی «سرشتی»).
  499. . ر.ک: ص ۲۴۷ (ناهمسازی).
  500. . ر.ک: ص ۲۳۵ (انتخاب بد).
  501. . ر.ک: ص ۲۴۷ ح ۱۴۴ - ۱۴۵. نیز، ر. ک: دانش‌نامه قرآن و حدیث: ج ۱ ص ۲۰۹ (استئثار).
  502. . ر.ک: حشر: آیۀ ۱۴. نیز، ر.ک: آل عمران: آیۀ 7 (فتنه‌گران، دنبال متشابهات قرآن اند).
  503. . ر.ک: ص ۲۴۱ (سرکشی). نیز، ر.ک: آل عمران: 19 (برخی حاملان کتاب، عامل تفرقه).
  504. . ر.ک: بقره: آیۀ ۲۱۳.
  505. . ر.ک: ص ۲۴۵ (رعایت نکردن حقوق).
  506. . ر.ک: ص ۲۴۷ (فزون‏خواهی).
  507. . «إنَّما یطلُبونَ الدُّنیا، و كُلٌّ یُحِبُّ أن یُدعىٰ رَأساً» (رجال الکشّی: ج ۱ ص ۳۴۷ ح ۲۱۶).
  508. . ر.ک: ص ۲۴۵ (وسوسه شیطان).
  509. . ر.ک: ص ۲۴۷ (بدنهادی). نیز، ر.ک: توبه: آیۀ 107 (نفاق، عامل تفرقه).
  510. . امام علی علیه السلام در توصیف سردمداران جنگ جمل می‏فرماید: «بَلىٰ وَ اللّٰهِ لَقَد سَمِعوها و وَعَوها، و لٰكِنَّهُم حَلِیَتِ الدُّنیا فی أعینِهِم و راقَهُم زِبرِجُها...».(نهج البلاغة: خطبۀ ۳).
  511. . قرآن کریم، حاکمان فاسد را از عوامل تفرقه در جامعه (قصص: آیۀ ۴) و پیامد نزاع و تفرقه را «زوال قدرت امّت» شمرده‏ است: (‏وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُكُمْ) (انفال: آیۀ ۴۶).
  512. . ر.ک: دانش‏نامۀ قرآن و حدیث: ج ۵ ص ۶۸ (همدلی: الاُلفة / درآمد).
  513. . (وَ أَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِى ٱلْأَرْضِ جَمِیعًا مَّا أَلَّفْتَ بَینَ قُلُوبِهِمْ وَلَـٰكِنَّ ٱللهَ أَلَّفَ بَینَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ) (انفال: آیۀ ۶۳).
  514. . ر.ک: دوستى در قرآن و حدیث: ص ۱۴۷(موانع دوستی). در همین دانش‏نامه نیز ذیل عنوان «محبّت (الحُبّ)»، شرح این موانع خواهد آمد.
  515. . مقصود، آن دسته از تفاوت‏های عقیدتی است که نافی حقوق دیگران یا معارض با اصل وحدت (به معنای اُلفت و همدلی و همکاری با اُمّت و برادری و مدارا با دگر اندیشان امّت) در مسائل سیاسی - اجتماعی نباشد. بر این پایه، به عنوان مثال، تکفیر دیگر مسلمانان، «عقیده‏ای» است ضدّ وحدت عملی امّت، و «تفاوتی» است که نمی‏توان آن را محترم شمرد. در این باره، ر. ک: الوحدة الاسلامیة فی الأحادیث المشترکة بین السنة و الشیعة: ص ۴۵ (مقدّمۀ [آیة اللّٰه] محمدعلی تسخیری).
  516. . نساء: آیۀ ۵۹.
  517. . ر.ک: ص ۱۸۵ (پایبند بودن به محکمات قرآن و سنّت غیر اختلافی) و ص ۱۹۱ (پیروی از پیشوایان حق).
  518. . ر.ک: ص ۱۹۳ (سکوت کردن ناآگاه).
  519. . ر.ک: ص ۱۹۱ (انصاف داشتن).
  520. . ر.ک: ص ۱۹۳ (احترام نهادن به خود).
  521. . ر.ک: ص ۱۹۳ (نرمش).
  522. . ر.ک: ص ۱۹۵ ح ۷۱.
  523. . روشن است که این زمینه‌ها و عوامل - که از قرآن و حدیث، نقل شدند - ، با توهین به یکدیگر و به زشتی یاد کردن از مقدّسات یکدیگر و نیز جهنّمی انگاشتن دیگر مسلمانان، قابل جمع نیست.
  524. . مثل آن جا که امام علی علیه السلام در قضیۀ حقّ تضییع شدۀ خود (أن یأخذوا ما لیس لهم)، از مطالبۀ حقّ خویش گذشت و دوام وحدت امت را بر رفع ظلم از خویش و اعادۀ حقّ خویش ترجیح داد (فاختَرتُ أن اُظلَمَ حقّی). (ر.ک: الشافی: ج ۳ ص ۲۴۳، بحار الأنوار: ج ۲۸ ص ۱۹۷، به نقل از الغارات)، یا آن جا که به تعبیر امام حسین علیه السلام، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله، خصوصاً امام حَسَن علیه السلام و امام حسین علیه السلام [در صلح با معاویه]، از مطالبۀ چنین حقّی به قصد پاسداری از وحدت امّت، گذشتند (کُنّا ... أحَقُّ بمقامه صلی الله علیه و آله فی الناس، فاستأثَرَ عَلَینا قَومُنا بِذلک، فَرَضینا و کَرِهنا الفُرقَةَ و أحبَبنا العافیة و... أنَا أَحَقُّ...) (تاریخ الطبری: ج ۵ ص ۳۵۷، الکامل فی التاریخ: ج ۴ ص ۲۳).