ج ر ب / التجربة

از دانشنامه قرآن و حدیث
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۷ توسط Khaleghitajabadi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «رده:ج <span id="التجربة-نسخه-آزمایشی"></span> = <span dir="rtl">التَّجرِبَة (نسخه آزمایشی)</span> = <span dir="rtl">تجربه (آزمودن)</span> <span id="درآمد1"></span> = <span dir="rtl">درآمد</span><ref><span dir="rtl">به قلم پژوهشگر ارجمند، جناب حجّة الاسلام و المسلمین آقای عبد الهادی مسعودی</span>.</ref> =...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

التَّجرِبَة (نسخه آزمایشی)

تجربه (آزمودن)

درآمد[۱]

واژهشناسی تجربه

تجربه، مصدر باب تفعیل از مادّۀ «جرب» است. این مادّه، بنا به گفتۀ ابن فارِس، دو معنایی است. یک معنا، بالا آمدن یا رویش چیزی یا قرار گرفتن آن بر چیزی همجنس خود است. معنای دیگر، احتوا و اشتمال چیزی نسبت به چیز دیگر است.[۲] هر چند میان این دو معنا با آنچه امروز از واژۀ تجربه میفهمیم، ارتباط زودیاب و روشنی به چشم نمیآید؛ امّا در یک نگاه تحلیلی و ژرفتر، میتوان تجربه را رویش و افزایش آموختههایی دانست که از روی هم نهادن آزمایشها و کارهای مشابه همجنس، به دست میآید.

آنچه کار را در این مرحله، ساده و ما را از ارتباطیابی واژۀ تجربه با گوهر معناییاش، بینیاز مینماید، تبیین هماهنگ و همسان لغتدانان کهن از این واژه و اسم فاعل یا مفعول آن است. خلیل فراهیدی میگوید:

المُجَرِّبُ: الذی جَرَّبَ الأُمورَ و عَرَفَها، و المصدرُ: التَّجريبُ و التَّجربَةُ.[۳]

مجرِّب، کسی است که کارها را آزموده و آنها را میشناسد. مجرّب، از باب تفعیل و مصدر آن، تجریب و تجربه است.

در پی او، لغتدانان دیگر مانند جوهری،[۴] فیّومی[۵] و ابن منظور[۶] و بنا به نقل وی، اَزهَری، مؤلّف تهذيب اللّغة،[۷] نیز مشابه همین تفسیر را ارائه دادهاند.[۸]

تجربه، در قرآن و حدیث

بر پایۀ آنچه در واژهشناسی گذشت، تجربه به مفهوم آزمودن امور (آزمون و خطا کردن) و تحصیل معرفت یا مهارتِ برآمده از آن است. این معنا در احادیث نیز دگرگونی نیافته و پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، تجربه و مشتقّات آن را در همان معنای عرفیاش به کار میبرند. احادیث فراوان باب پیش رو، بر این مطلب، گواهی میدهند.

گفتنی است این واژه و مادّه، در قرآن به کار نرفته و به جای آن و در کاربردهایی همسو، گاه از مادّههای «بلاء» و «امتحان» بهره گرفته شده است. دلیل این امر، شاید آن باشد که مبدأ و راه تحصیل تجربه، قرار گرفتن در میدان عمل و امتحان است که چیزی جز همان سنّت ابتلا و آزمایش الهی نیست.

ارزش و فواید تجربه

از دیدگاه احادیث، تجربه، گونهای علم و فضیلت به شمار میآید. از این رو، به تحصیل و حفظ آن توصیه کرده و داشتن آن را رأس عقل، شرط حکمت و حزم و گونهای توفیق الهی دانستهاند. همچنین به جوانان و کمتجربگان سفارش کردهاند که با مشورت و پندآموزی، از تجربۀ دیگران، بهره ببرند و این علم گران را - که دیگران با بهای عمر و جان به دست آوردهاند -، ارزان و رایگان به دست آورند.[۹] امام علی علیه السلام نیز آن را یک مؤلّفۀ مهم و ارزشمند در انتخاب کارگزاران حکومتی دانسته است.[۱۰]

ارزش تجربه، زمانی آشکارتر میگردد که از آن استفاده نشود و شخص یا جامعه به گرفتاریها و سختیهایی دچار شود که راه رهایی از آنها، نداشته باشد. در چنین حالتی، جز دست حسرت و ندامت به دندان گَزیدن، چارۀ دیگری نمیمانَد و البته پشیمانی سودی ندارد.[۱۱]

تجربه، بر عقل آدمی میافزاید و زمینۀ شکوفایی آن را فراهم میآورد. این به معنای درست تصمیم گرفتن در زندگی و استوار شدن امور است. فرد عاقل باتجربه، درست میاندیشد، درست تشخیص میدهد و درست و استوار، عمل میکند. روشن است که کارهای چنین فردِ دوراندیشِ استوارکاری به فرجامی خوش میانجامد و از لغزش و سرزنش، ایمن میماند.

زیانهای بیتجربگی

نگاهی به روایات نکوهندۀ بهره نگرفتن از تجربه، تأکید کنندۀ این معناست که از دیدگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، نظام هستی، نقش تجربه را در میدان زندگی بسی پُررنگ، تصویر کرده است. نبود تجربه، به گمراهی میانجامد و فرد بیتجربه، بیبصیرت میشود و از تشخیص راه و سرانجام آن در میماند. چنین شخصی، زود فریب میخورد و از ادارۀ درست امور، باز میماند. دوست را از دشمن، تشخیص نمیدهد و همه را خوب یا همه را بَد میپندارد. در این زمینه، حکمتی منسوب به امام علی علیه السلام است که لازمۀ منطقی تجربه را شناخت عیبها و کاستیهای دیگران میداند. بر اساس این حکمت کوتاه، «بهترینِ مردم، کسی است که او را نیازموده باشی»؛[۱۲] یعنی هنوز تصوّر درست و دقیقی از او و عیب‌هایش نداری؛ چرا که با آزمودن و تجربه کردن افراد، برخی عیب و نقصها برمَلا میشود. این حالت در جایی که شخص، تجربۀ دیگران را در اختیار دارد و از آن بهرهای نمیبرد، بسی نکوهیدهتر است، به سان رهروی که در شب تاریک، چراغی به کف گرفته، امّا چشمان خویش را بسته باشد. در این موقعیت است که انسان، فریب کسانی را میخورَد که در جامۀ دوست به انسان نزدیک میشوند و جذب کسانی میشود که فایدهای برایش ندارند[۱۳] یا دوراندیشی نمیکند و اطّلاعات سرّیاش را نزد افرادی افشا میکند که به او زیان میرسانند یا به کاری وارد میشود که خطرش برایش افزونتر از سودش است یا توان آن را ندارد و یا برایش شایسته نیست.[۱۴]

شیوههای کسب تجربه

تجربه، بر پایۀ مشابهسازی میان وقایع همانند، بنا میشود. ما هر کار انجام یافته یا پیشامد روی داده در زندگی را میتوانیم تحلیل کنیم و از طریق یافتن کارها یا پیشامدهای خاتمه یافتۀ مشابه آن، سرانجام کار و فرجام پیشامد در حال وقوع را پیشبینی و دشواریهای بر سر راه آن را حدس بزنیم. بر این پایه، تجربه با عمل، پیوندی استوار دارد. به فرمودۀ امام حسين علیه السلام، عمل، همان تجربه است؛[۱۵] زیرا انجام دادن هر کار، سابقهای از آن را در درون روح و جان ما به یادگار مینهد و مشکلات و تنگناهای آن را به ما مینمایاند. این اندوختۀ ذهنی، به ما کمک میکند تا در اعمال مشابه بعدی، از اشتباهات بپرهیزیم و توان رویارویی با سختیهای کار را داشته باشیم. در این شیوه (آزمون و خطا)، باید اندازهای از خطا و لغزش را بپذیریم؛ زیرا هر رهرویی در هر مسیری، گامی نخستین و اعمالی ابتدایی دارد که گر چه ممکن است خطا باشد، امّا پایهگذار بقیّۀ اعمال و هموار کننده باقیمانده راه اوست. خطا همزاد بشر و در ابتدای حرکت، بیشتر است. این بدان معناست که افراد با تجربه و انسانهای خردمند نیز خطا دارند؛ اما همان را تجربهای برای خطا نکردن دوباره و استوارکاری خود میکنند و به تعبیر نقل شده از رسول خدا صلی الله علیه و آله: «دو چیز، نادر است: سخن بخردانه از کمخِرد، پس آن را بپذیرید و سخن نابخردانه از خردمند، پس آن را ببخشید؛ زیرا هیچ بردباری بیلغزش و هیچ خرمندی بدون تجربه (خطا) نیست».[۱۶]

تجربه، گونهای نگاه به گذشته برای عبرتگیری در آینده نیز هست. این، میتواند موهبتی الهی تلقّی شود که سرگذشت پیشینیان و وقایع روزگاران پیشین، در پیش دید ما قرار دارد و ما آن را به گونۀ اندرزی روشن و سودمند در پیش رو داشته باشیم.

افزون بر این، گاه سختیها و بلاهای غیر ارادی در زندگی، تجربههای مفیدی را در اختیار انسان مینهد که بسی ارزشمندند و بهای آنها با خسارت حاصل از بلا و مصیبتِ پیش آمده، برابر و گاه افزونتر است. در مصییتها و بلاهای طبیعی و انسانی، مانند فقر و جنگ و زندان، دوستی و دشمنیِ اطرافیان، روشن میشود و به حمایت و صداقت و یا نفاق و خیانت دیگران، پی میبریم.

گفتنی است این دو شیوه، راه تحصیل شخصی تجربه است. راه دیگر، به دست آوردن تجربۀ دیگران، از طریق بهره گرفتن از اندوختۀ ارزشمند آنان، مطالعه و تحقیق، و نیز مشورت کردن با مجرّبان و هماندیشی با خردمندان است، که در متون دینی به آن، سفارش فراوان شده است.

نکتۀ پایانی، این که تجربه برای یاری عقل و شکوفا نمودن آن به کار گرفته میشود و از این رو، نباید به جای آن بنشیند و آن را تعطیل کند. ما نباید به جای اندیشیدن و تأمّل نمودن، به دهان دیگران چشم بدوزیم و حکم همۀ پیشامدها را از طریق تصویر مشابهتهای خام و ناپخته، حدس بزنیم. تجربه، باید در جایگاه یک آگاهی ارزشمند، تنها بخشی از دادههای علمیای باشد که ذهن و عقل، آنها را پردازش میکند و در سنجش با دهها آگاهی و اطّلاع دیگر، تصمیم نهایی را میگیرد. به یاد داشته باشیم که سودمندی تجربه، هنگامی است که از آن محافظت کنیم و آن را همیشه و همه جا به همراه داشته باشیم؛ کاری که به فرمودۀ امام علی علیه السلام، اوج خردمندی و دوراندیشی و نیازمند توفیق الهی است.[۱۷]

الفصل الأوّل: قيمَةُ التَّجرِبَةِ

فصل يکم: ارزش تجربه

۱ / ۱: تَحصيلُ التَّجرِبَةِ

1 / 1: تجربه کردن

1. الإمام عليّ علیه السلام: لا تُقدِمَنَّ عَلیٰ أمرٍ حَتّیٰ تَخبُرَهُ[۱۸].[۱۹]

1. امام علی علیه السلام: تا کاری را نيازمودهای، به آن اقدام مکن.

2. الإمام الحسين علیه السلام: العَمَلُ تَجرِبَةٌ.[۲۰]

2. امام حسين علیه السلام: کار، تجربه است.

۱ / ۲: حِفظُ التَّجرِبَةِ

1 / 2: حفظ تجربهها

3. الإمام عليّ علیه السلام: مِنَ التَّوفيقِ حِفظُ التَّجرِبَةِ.[۲۱]

3. امام علی علیه السلام: حفظ تجربه، نوعی موفقیت است.

4. عنه علیه السلام: حِفظُ التَّجارِبِ رَأسُ العَقلِ.[۲۲]

4. امام علی علیه السلام: حفظ تجربهها، قلّۀ خردمندی است.

5. عنه علیه السلام: العَقلُ حِفظُ التَّجَارِبِ.[۲۳]

5. امام علی علیه السلام: خردمندی، حفظ تجربههاست.

6. عنه علیه السلام: الحَزمُ حِفظُ التَّجرِبَةِ.[۲۴]

6. امام علی علیه السلام: دورانديشی، نگهداریِ تجربه است.

راجع: ص۴۴۶ (آثار التجربة).

ر.ک: ۴۴۷ (آثار تجربه).

۱ / ۳: الاِنتِفاعُ بِالتَّجرِبَةِ

1 / 3: بهرهگرفتن از تجربهها

7. الإمام عليّ علیه السلام - في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الإِمامِ الحَسَنِ علیه السلام -: فَبادَرتُكُ بِالَادَبِ قَبلَ أن يَقسُوَ قَلبُكَ و يَشتَغِلَ لُبُّكَ[۲۵]؛ لِتَستَقبِلَ بِجِدِّ رَأيِكَ مِنَ الأَمرِ ما قَد كَفاكَ أهلُ التَّجارِبِ بُغيَتَهُ و تَجرِبَتَهُ، فَتَكونَ قَد كُفيتَ مَؤونَةَ الطَّلَبِ، و عوفيتَ مِن عِلاجِ التَّجرِبَةِ، فَأَتاكَ مِن ذٰلِكَ ما قَد كُنّا نَأتيهِ، وَ استَبانَ لَكَ ما رُبَّما أظلَمَ عَلَينا مِنهُ.[۲۶]

7. امام علی علیه السلام - در سفارش خود به فرزندش امام حسن علیه السلام -: پيش از آن که دلت سخت گردد و انديشهات گرفتار [امور زندگی] شود، به تعليم و تربيت تو پرداختم تا با انديشۀ استوارت به اموریپردازی که کارآزمودگان، تو را از جستجو و آزمودن آنها بینياز کردهاند، و در نتيجه، از رنج جستجو، آسوده و از تجربه کردن، معاف گشتهای و آنچه را ما با تجربه به دست میآورديم، تو به رايگان به دست آوردهای و آنچه را که گاه برای ما تاريک و مبهم بوده، [به برکت تجربههای پيشينيان] برای تو روشن گشته است.

8. عنه علیه السلام: أمّا بَعدُ، فَإِنَّ مَعصِيَةَ النّاصِحِ الشَّفيقِ العالِمِ المُجَرِّبِ، تُورِثُ الحَسرَةَ و تُعقِبُ النَّدامَةَ.[۲۷]

8. امام علی علیه السلام: امّا بعد، همانا مخالفت با نصيحتگر (مشاور) دلسوز و دانا و کارآزموده، افسوس به بار میآورَد و پشيمانی در پی دارد.

9. عنه علیه السلام: اِعلَموا عِبادَ اللهِ أنَّ المُؤمِنَ يَستَحِلُّ العامَ مَا استَحَلَّ عاماً أوَّلَ، و يُحَرِّمُ العامَ ما حَرَّمَ عاماً أوَّلَ، و أَنَّ ما أحدَثَ النّاسُ لا يُحِلُّ لَكُم شَيئاً مِمّا حُرِّمَ عَلَيكُم، و لٰكِنَّ الحَلالَ ما أحَلَّ اللهُ، وَ الحَرامَ ما حَرَّمَ اللهُ، فَقَد جَرَّبتُمُ الاُمورَ و ضَرَّستُموها[۲۸]، و وُعِظتُم بِمَن كانَ قَبلَكُم، و ضُرِبَتِ الَامثالُ لَكُم، و دُعيتُم إلَى الأَمرِ الواضِحِ، فَلا يَصَمُّ عَن ذٰلِكَ إلّا أصَمُّ، و لا يَعمیٰ عَن ذٰلِكَ إلّا أعمیٰ، و مَن لَم يَنفَعهُ اللهُ بِالبَلاءِ وَ التَّجارِبِ لَم يَنتَفِع بِشَيءٍ مِنَ العِظَةِ، و أَتاهُ التَّقصيرُ مِن أمامِهِ، حَتّیٰ يَعرِفَ ما أنكَرَ و يُنكِرَ ما عَرَفَ، و إنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ: مُتَّبِعٌ شِرعَةً، و مُبتَدِعٌ بِدعَةً؛ لَيسَ مَعَهُ مِنَ اللهِ سُبحانَهُ بُرهانُ سُنَّةٍ، و لا ضِياءُ حُجَّةٍ.[۲۹]

9. امام علی علیه السلام: ای بندگان خدا! بدانيد که مؤمن، آنچه را پارسال حلال میدانسته، امسال نيز حلال میداند و آنچه را پارسال حرام میدانسته، امسال هم حرام میداند و آنچه را که مردم بدعت نهادند، چيزی را از آنچه بر شما حرام بوده، حلال نمیگردانَد، بلکه حلال، آن چيزی است که خدا، حلال کرده است، و حرام، آن چيزی است که خدا، حرام کرده است. شما، [هم خودتان] کارها را آزمودهايد و آنها را تجربه کردهايد و [هم] با آنان که پیش از شما بودند، اندرز داده شدهايد و برايتان، نمونهها آورده شده است و به راه روشن، فرا خوانده شدهايد. پس تنها کسانی که گوش و چشم آنها کَر و کور است، آن را نمیشنوند و نمیبينند. کسی که خداوند، او را از آزمايشها و تجربهها سود نرسانَد، از هيچ اندرزی سود نخواهد بُرد[۳۰] و کوتاهی [هایش] بر سرش آوار خواهد شد، تا جایی که آنچه را انکار میکرده، ببیند و آنچه را قطعی میانگاشته، انکار کند. مردم، در حقيقت، دو دستهاند: پيرو شريعت و بدعتگذاری که از جانب خداوند سبحان، نه برهانی از سنّت دارد و نه نوری از حجّت.

10. عنه علیه السلام - مِن كِتابٍ لَهُ علیه السلام إلیٰ أبي موسَى الأَشعَرِيِّ جَواباً في أمرِ الحَكَمَينِ -: فَإِنَّ النّاسَ قَد تَغَيَّرَ كَثيرٌ مِنهُم عَن كَثيرٍ مِن حَظِّهِم، فَمالوا مَعَ الدُّنيا و نَطَقوا بِالهَویٰ، وإنّي نَزَلتُ مِن هٰذَا الأَمرِ مَنزِلاً مُعجِباً، اجتَمَعَ بِهِ أقوامٌ أعجَبَتهُم أنفُسُهُم، فَإِنّي اُداوي مِنهُم قَرحاً أخافُ أن يَكونَ عَلَقاً[۳۱]، و لَيسَ رَجُلٌ - فَاعلَم - أحرَصَ عَلیٰ جَماعَةِ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و اُلفَتِها مِنّي، أبتَغي بِذٰلِكَ حُسنَ الثَّوابِ و كَرَمَ المَآبِ، و سَأَفي بِالَّذي وَأَيتُ[۳۲] عَلیٰ نَفسي، وإن تَغَيَّرتَ عَن صالِحِ ما فارَقتَني عَلَيهِ، فَإِنَّ الشَّقِيَ مَن حُرِمَ نَفعَ ما اُوتِيَ مِنَ العَقلِ وَ التَّجرِبَةِ، وإنّي لأََعبَدُ أن يَقولَ قائِلٌ بِباطِلٍ، و أَن اُفسِدَ أمراً قَد أصلَحَهُ اللهُ، فَدَع ما لا تَعرِفُ؛ فَإِنَّ شِرارَ الّناسِ طائِرونَ إلَيكَ بِأَقاويلِ السّوءِ، وَ السَّلامُ.[۳۳]

10. امام علی علیه السلام - از نامهاش به ابو موسی اشعری، در پاسخ به مسئلۀ حکميت -: همانا بسياری از مردم، نسبت به نصيب فراوان [آخرت] خود دچار دگرگونی شدند. پس به دنيا روی آوردند و از روی هوا و هوس سخن گفتند. من در اين کار (رفتار مردم عراق)، گرفتار کاری شگفت شدهام که مردمی خودپسند بر آن گِرد آمدهاند. من جراحتی را از آنان درمان میکنم که میترسم خون بسته شود و بدون علاج بمانَد. پس آگاه باش. اَحَدی به وحدت و الفت امّت محمّد صلی الله علیه و آله از من مشتاقتر نيست. من در اين کار، پاداش نيکو و عاقبت شايستهای را خواهانم و به زودی به آنچه وعده داده و بر عهده گرفتهام، وفا میکنم. اگر چه تو از شايستگی خود که در وقت جدايی از من داشتنی، برگشته باشی؛ زيرا بدبخت، کسی است که از سود عقل و تجربهای که به او عنايت شده، محروم بمانَد. من از گويندهای که سخن به باطل گويد و از فاسد کردن کاری که خدا به صلاح آورده، متنفّر و بيزارم. پس آنچه را که بدان معرفت نداری، رها کن که بد کرداران با سخنان باطل و ناروا به سوی تو میشتابند. و السّلام!

11. عنه علیه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ -: عَلَيكَ بِمُجالَسَةِ أصحابِ التَّجارِبِ؛ فَإِنَّها تُقَوَّمُ عَلَيهِم بِأَغلَى الغَلاءِ، و تَأخُذُها مِنهُم بِأَرخَصِ الرُّخَصِ.[۳۴]

11. امام علی علیه السلام - در حکمتهای منسوب به ايشان -: با کارآزمودگان، همنشين باش؛ زيرا اين تجربهها برايشان به گرانترين قيمت، حاصل شده است، حال آن که تو، آنها را از ايشان به ارزانترين قيمت، به دست میآوری.

12. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحدید: قالَ لُقمانُ علیه السلام: يا بُنَيَّ، شاوِر مَن جَرَّبَ الاُمورَ؛ فَإِنَّهُ يُعطيكَ مِن رَأيِهِ ما قامَ عَلَيهِ بِالغَلاءِ، و تَأخُذُهُ أنتَ بِالمَجّانِ.[۳۵]

12. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحديد: لقمان علیه السلام گفت: «پسرم! با کسی که کارها را تجربه کرده، مشورت کن؛ زيرا او نظرش را که گران به دست آورده، به تو میدهد و تو، آن را رايگان، دريافت میکنی».

13. الإمام عليّ علیه السلام: أفضَلُ مَن شاوَرتَ ذُو التَّجارِبِ، و شَرُّ مَن قارَنتَ ذُو المَعايِبِ.[۳۶]

13. امام علی علیه السلام: برترین کسان برای مشورتِ تو، افراد باتجربه اند و بدترين کسان برای همنشينیِ تو افراد پرعیب و ایراد اند.

14. عنه علیه السلام: خَيرُ مَن شاوَرتَ ذَوُو النُّهیٰ [۳۷] وَ العِلمِ، و اُولُو التَّجارِبِ وَ الحَزمِ.[۳۸]

14. امام علی علیه السلام: بهترين کسان برای مشورت، صاحبان خِرد و دانش و افراد با تجربه و دورانديش هستند.

15. عنه علیه السلام: المُجَرَّبُ أحكَمُ مِنَ الطَّبيبِ.[۳۹]

15. امام علی علیه السلام: کارآزموده، حکيمتر از طبيب است.

16. مصباح الشريعة - فيما نَسَبَهُ إلَى الامامِ الصّادِقِ علیه السلام -: شاوِر في اُمورِكَ مِمّا يَقتَضِي الدِّينُ مَن فيهِ خَمسُ خِصالٍ: عَقلٌ، و عِلمٌ، و تَجرِبَةٌ، و نُصحٌ، و تَقویٰ. فَإِن لَم تَجِد فَاستَعمِلِ الخَمسَةَ وَ اعزِم و تَوَكَّل عَلَى اللهِ؛ فَإِنَّ ذٰلِكَ يُؤَدِّيكَ إلَى الصَّوابِ.[۴۰]

16. مصباح الشريعة - در حديثی که به امام صادق علیه السلام نسبت داده است -: در اموری که به دين تو مربوط میشوند، با کسی مشورت کن که در او پنج خصلت باشد: خِرد، دانش، تجربه، خيرخواهی و تقوا. اگر چنين کسی را نيافتی، خودت اين پنج خصلت را به کار ببر [يعنی روی عقل و علم و تجربه و تقوا و خيرخواهیِ خودت پيش برو] و تصميم بگير و به خدا توکّل کن؛ زيرا اين کار [یعنی مشورت با چنين شخصی يا عمل کردن خودت بر مبنای اين پنج خصلت]، تو را به راه صحیح میرساند.

۱ / ۴: آثارُ التَّجرِبَةِ

1 / ۴: آثار تجربه

۱ / ۴ - ۱: عِلمٌ مُستَأنَفٌ

۱ / ۴ - ۱: دانش نو

17. الإمام عليّ علیه السلام: فِي التَّجارِبِ عِلمٌ مُستَأنَفٌ.[۴۱]

17. امام علی علیه السلام: در تجربهها، دانشی تازه است.

18. عنه علیه السلام: التَّجارِبُ عِلمٌ مُستَفادٌ.[۴۲]

18. امام علی علیه السلام: تجربهها، دانشی اکتسابیاند.

19. الإمام الرضا علیه السلام: أمَّا الخَبيرُ فَالَّذي لا يَعزُبُ عَنهُ شَيءٌ ولا يَفوتُهُ، لَيسَ لِلتَّجرِبَةِ و لا لِلاِعتِبارِ بِالأَشياءِ، فَعِندَ التَّجرِبَةِ وَ الاِعتِبارِ عِلمانِ و لَولاهُما ما عُلِمَ؛ لَانَّ مَن كانَ كَذٰلِكَ كانَ جاهِلاً، وَ اللهُ لَم يَزَل خَبيراً بِما يَخلُقُ، وَ الخَبيرُ مِنَ النّاسِ المُستَخبِرُ عَن جَهلٍ، المُتَعَلِّمُ، فَقَد جَمَعنَا الاِسمَ وَ اختَلَفَ المَعنیٰ.[۴۳]

19. امام رضا علیه السلام: امّا آگاه [بودن خداوند]، به معنای آن است که چيزی از حيطۀ [دانش] او برکنار نيست و [چیزی] از او فوت نمیشود. [و آگاه بودن او از اشیا] ناشی از تجربه و عبرت گرفتن از اشيا نيست. در تجربه و عبرتآموزی، [برای انسان،] دو دانش وجود دارد و اگر آن دو [تجربه و عبرت] نباشند، [چيزی] دانسته نمیشود؛ زيرا کسی که آن گونه باشد [و با تجربه و عبرت گرفتن، دانشی را به دست آورد، بیشتر] نادان بوده است، حال آن که خداوند متعال، همواره به آنچه میآفريند، آگاه بوده است؛ ولی آگاه بودن انسان، به اين معناست که شخص نادان است و با پرسيدن و آموختن، آگاه میشود. پس [ما و خدا] در نام [آگاه]، اشتراک داريم و در معنا اختلاف.

۱ / ۴ - ۲: زِيادَةُ العَقلِ

۱ / ۴ - ۲: افزايش خِرد

20. الإمام عليّ علیه السلام: العَقلُ غَريزَةٌ تَزيدُ بِالعِلمِ وَ التَّجارِبِ.[۴۴]

20. امام علی علیه السلام: خِرد، امری غريزی است که با دانش و تجربهها، رشد میکند.

21. عنه علیه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ -: العَقلُ غَريزَةٌ تُرَبّيهَا التَّجارِبُ.[۴۵]

21. امام علی علیه السلام - در حکمتهای منسوب به ايشان -: خِرد، امری غريزی است و تجربهها، آن را پرورش میدهند.

22. عنه علیه السلام: التَّجارِبُ عَقلٌ مُكتَسَبٌ.[۴۶]

22. امام علی علیه السلام: تجربهها، خِرد اکتسابیاند.

23. عنه علیه السلام: التَّجارِبُ لا تَنقَضي، وَ العاقِلُ مِنها في زِيادَةٍ.[۴۷]

23. امام علی علیه السلام: تجربهها را پايانی نيست و خردمند، همواره بر تجربههای خويش میافزايد.

24. عنه علیه السلام: العَقلُ عَقلانِ: عَقلُ الطَّبعِ و عَقلُ التَّجرِبَةِ، و كِلاهُما يُؤَدّي إلَى المَنفَعَةِ.[۴۸]

24. امام علی علیه السلام: خِرد، دو گونه است: خِرد طبيعی (ذاتی) و خِرد تجربی)اکتسابی(و هر دو آنها سودآورند.

25. عنه علیه السلام: يُرَبَّى الصَّبِيُّ سَبعاً، و يُؤَدَّبُ سَبعاً، و يُستَخدَمُ سَبعاً، و مُنتَهیٰ طُولِهِ في ثَلاثٍ و عِشرينَ سَنَةً، و عَقلِهِ في خَمسٍ و ثَلاثينَ سَنَةً، و ما كانَ بَعدَ ذٰلِكَ فَبِالتَّجارِبِ.[۴۹]

25. امام علی علیه السلام: کودک، بايد هفت سال تربيت شود، هفت سال تأديب شود، هفت سال به کار گرفته شود و پایان مدّت رشدش در بیست و سه سالگی است، و پایان رشد عقلیاش سی و پنج سالگی است، و آنچه پس از آن است، با تجربهها به دست میآید.

26. الإمام الحسين علیه السلام: العِلمُ[۵۰] لِقاحُ المَعرِفَةِ، و طولُ التَّجارِبِ زِيادَةٌ فِي العَقلِ، وَ الشَّرفُ التَّقویٰ.[۵۱]

26. امام حسين علیه السلام: دانش، بارورکنندۀ شناخت است و فزونی تجربهها، افزاينده خِرد است و شرافت، به پرهيزگاری است.

27. الإمام الصادق علیه السلام: يَثَّغِرُ[۵۲] الغُلامُ لِسَبعِ سِنينَ، و يُؤمَرُ بِالصَّلاةِ لِتِسعٍ، و يُفَرَّقُ بَينَهُم فِي المَضاجِعِ لِعَشرٍ، و يَحتَلِمُ لأَربَعَ عَشرَةَ سَنَةً، و مُنتَهیٰ طُولِهِ لاِثنَتَينِ و عِشرينَ سَنَةً، و مُنتَهیٰ عَقلِهِ لِثَمانٍ و عِشرينَ سَنَةً، إلَّا التَّجارِبَ.[۵۳]

27. امام صادق علیه السلام: پسربچه، در هفت سالگی، دندان شيریاش میافتد. در نُه سالگی، به نماز خواندن، تمرین داده میشود. در ده سالگی، بسترهايشان از هم جدا میشود. در چهارده سالگی، محتلم میشود. پایان رشد [جسمی] او در بیست و دو سالگی است و پایان رشد عقلیاش در بیست و هشت سالگی، بجز تجربهها [که پایانی ندارند].

۱ / ۴ - ۳: قِوامُ الاُمورِ

۱ / ۴ - ۳: استواری کارها

28. الإمام عليّ علیه السلام: الاُمورُ بِالتَّجرِبَةِ.[۵۴]

28. امام علی علیه السلام:کارها به تجربه است

29. عنه علیه السلام: الأَعمالُ بِالخُبرَةِ.[۵۵]

29. امام علی علیه السلام:کردارها به کاردانی است.

۱ / ۴ - ۴: حُسنُ الاِختِيارِ

۱ / ۴ - ۴: گزينش نیکو

30. الإمام عليّ علیه السلام: ثَمَرَةُ التَّجرِبَةِ حُسنُ الاِختِيارِ.[۵۶]

30. امام علی علیه السلام: ثمرۀ تجربه، گزينش نيکوست.

۱ / ۴ - ۵: إصابَةُ الآراءِ

۱ / ۴ - ۵: درستی انديشه

31. الإمام عليّ علیه السلام: رَأيُ الرَّجُلِ عَلیٰ قَدرِ تَجرِبَتِهِ.[۵۷]

31. امام علی علیه السلام: نظر مرد، به اندازۀ تجربۀ اوست.

32. عنه علیه السلام: أملَكُ النّاسِ لِسَدادِ الرَّأيِ كُلُّ مُجَرِّبٍ.[۵۸]

32. امام علی علیه السلام: هر کارْآزمودهای، بيشتر از ديگران استواری انديشه دارد.

۱ / ۴ - ۶: إصابَةُ الَافعالِ

۱ / ۴ - ۶: درستی کارها

33. الإمام عليّ علیه السلام: مَن حَفِظَ التَّجارِبَ أصابَت أفعالُهُ.[۵۹]

33. امام علی علیه السلام: هر که تجربهاندوزد،درست کار میکند.

۱ / ۴ - ۷: السَّلامَةُ مِنَ المَعاطِبِ

۱ / ۴ - ۷: ايمنی از صدمات مهلک

34. الإمام عليّ علیه السلام: مَن أحكَمَ التَّجارِبَ سَلِمَ مِنَ المَعاطِبِ[۶۰].[۶۱]

34. امام علی علیه السلام: هر کس به درستی تجربه آموزد، از مهلکهها جان سالم به در میبرَد.

35. عنه علیه السلام: مَن كَثُرَت تَجرِبَتُهُ قَلَّت غِرَّتُهُ[۶۲].[۶۳]

35. امام علی علیه السلام: هر که تجربهاش فراوان باشد، کمتر فريب میخورَد.

۱ / ۴ - ۸: الحَزمُ

۱ / ۴ - ۸: دورانديشی

36. الإمام عليّ علیه السلام: الظَّفَرُ بِالحَزمِ، وَ الحَزمُ بِالتَّجارِبِ.[۶۴]

36. امام علی علیه السلام: پيروزی، با دورانديشی به دست میآيد و دورانديشی، با تجربهها.

37. عنه علیه السلام: مَن يُجَرِّب يَزدَد حَزماً.[۶۵]

37. امام علی علیه السلام: آن که تجربه کند، دوراندیشتر میشود.

38. عنه علیه السلام: الحازِمُ مَن حَنَّكَتهُ[۶۶] التَّجارِبُ، و هَذَّبَتهُ النَّوائِبُ.[۶۷]

38. امام علی علیه السلام: دورانديش، کسی است که تجربهها او را پروریده و دشواريهای زمانه، پختهاش کرده باشد.

۱ / ۴ - ۹: المَعونَةُ

۱ / ۴ - ۹: کمک داشتن

39. الإمام عليّ علیه السلام - في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ مُحَمَّدِ ابنِ الحَنَفِيَّةِ -: أذكِ بِالأَدَبِ قَلبَكَ كَما تُذكَى النّارُ بِالحَطَبِ، فَنِعمَ العَونُ الأَدَبُ لِلنَّحيزَةِ[۶۸]، وَ التَّجارِبُ لِذِي اللُّبِّ[۶۹]، اضمُم آراءَ الرِّجالِ بَعضَها إلیٰ بَعضٍ، ثُمَّ اختَر أقرَبَها إلَى الصَّوابِ و أَبعَدَها مِنَ الاِرتِيابِ.[۷۰]

39. امام علی علیه السلام - در سفارش به فرزندش محمّد ابن حنفيّه -: دلت را با ادب، فروزان گردان، همچنان که آتش با هيمه، فروزان میشود؛ زيرا ادب برای سرشت و [نیز] تجربهها برای خردمند، نیکو یاوری است. آرای مردان را در کنار هم بگذار، و سپس آن را که به درستی، نزديکتر و از ترديد، دورتر است، برگزين.

40. عنه علیه السلام: كُلُّ نَجدَةٍ تَحتاجُ إلَى العِقلِ، و كُلُّ مَعرِفَةٍ تَحتاجُ إلَى التَّجارِبِ، و كُلُّ رِفعَةٍ تَحتاجُ إلیٰ حُسنِ اُحدوثَةٍ.[۷۱]

40. امام علی علیه السلام: هر شجاعتی، نيازمند خِرد است و هر معرفتی، به تجربه نیاز دارد و هر پیشرفتی، نيازمند خوشنامی است.

۱ / ۴ - 10: الحِكمَةُ

۱ / ۴ - ۱۰: حکمت

41. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: لا حَكيمَ إلّا ذو تَجرِبَةٍ.[۷۲]

41. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هيچ حکيمی نیست مگر این که دارای تجربه است.

۱ / ۴ - 11: المَوعِظَةُ

۱ / ۴ - ۱۱: پند آموزی

42. الإمام عليّ علیه السلام: في كُلِّ تَجرِبَةٍ مَوعِظَةٌ.[۷۳]

42. امام علی علیه السلام: در هر تجربهای، اندرزی است.

43. عنه علیه السلام - في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ مُحَمَّدِ ابنِ الحَنَفِيَّةِ -: العاقِلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارِبُ.[۷۴]

43. امام علی علیه السلام - در سفارش به فرزندش محمّد ابن حنفيّه -: خردمند، کسی است که تجربهها او را پند دهند.

44. عنه علیه السلام: كَفیٰ عِظَةً لِذَوِي الأَلبابِ ما جَرَّبوا.[۷۵]

44. امام علی علیه السلام: برای پند گرفتن خردمندان، تجربههای آنان کافی است.

45. عنه علیه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ -: كَفیٰ ما مَضیٰ مَخبَراً عَمّا بَقِيَ، و كَفیٰ و عَبراً لِذَوِي الأَلبابِ ما جَرَّبوا.[۷۶]

45. امام علی علیه السلام - در حکمتهای منسوب به ايشان -: آنچه گذشته است، برای خبر یافتن از آينده، کفايت میکند و تجربههایی که خردمندان اندوختهاند، برای عبرت گرفتن آنان کافی است.

46. عنه علیه السلام - في وَصِيَّتِهِ لِلحَسَنِ علیه السلام -: خَيرُ ما جَرَّبتَ ما وَعَظَكَ.[۷۷]

46. امام علی علیه السلام - در توصيهاش به حسن علیه السلام -: بهترين تجربۀ تو آن است که تو را پند دهد.

۱ / ۴ - 1۲: الاِعتِبارُ

۱ / ۴ - ۱۲: عبرت آموزی

47. الإمام عليّ علیه السلام: التَّجرِبَةُ تُثمِرُ الاِعتِبارَ.[۷۸]

47. امام علی علیه السلام: تجربه، عبرتآموزی به بار میآورَد.

۱ / ۴ - 1۳: الاَدَبُ

۱ / ۴ - ۱۳: ادب

48. الإمام الكاظم علیه السلام: كَفیٰ بِالتَّجارِبِ تَأديباً، و بِمُرِّ الأَيّامِ عِظَةً، و بِأَخلاقِ مَن عاشَرتَ مَعرِفَةً.[۷۹]

48. امام کاظم علیه السلام: تجربهها، برای تربيت کافیاند و گذر ايّام؛ برای اندرز کافی است و خُلق و خوی کسی که با او همنشينی میکنی، برای شناخت کفايت میکند.

49. الإمام عليّ علیه السلام: كَفیٰ بِالتَّجارِبِ مُؤَدِّباً.[۸۰]

49. امام علی علیه السلام: تجربهها، برای آموزندگی کافیاند.

۱ / ۵: مُخالَفَةُ التَّجرِبَةِ

1 / ۵: مخالفت با تجربهها

50. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: لَيسَ لَكَ أن تَتَّهِمَ مَن قَدِ ائتَمَنتَهُ، و لا تَأمَنَ[۸۱] الخائِنَ و قَد جَرَّبتَهُ.[۸۲]

50. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: تو حق نداری کسی را که امينش دانستهای، متّهم کنی و خائنی را که پيشتر آزمودهای، امين بشماری [و به او امانتی بسپاری].

51. الإمام عليّ علیه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ -: ثَمانِيَةٌ إذا اُهينوا فَلا يَلوموا إلّا أنفُسَهُم: الآتي طَعاماً لَم يُدعَ إلَيهِ، وَ المُتَأَمِّرُ عَلیٰ رَبِّ البَيتِ في بَيتِهِ، و طالِبُ المَعروفِ مِن غَيرِ أهلِهِ، وَ الدّاخِلُ بَينَ اثنَينِ لَم يُدخِلاهُ، وَ المُستَخِفُّ بِالسُّلطانِ، وَ الجالِسُ مَجلِساً لَيسَ لَهُ بِأَهلٍ، وَ المُقبِلُ بِحَديثِهِ عَلیٰ مَن لا يَسمَعُهُ، و مَن جَرَّبَ المُجَرَّبَ.[۸۳]

51. امام علی علیه السلام - در حکمتهای منسوب به ایشان -: هر گاه به هشت کس بیاحترامی شد، نبايد کسی جز خودشان را ملامت کنند: کسی که ناخوانده بر سرِ سفرهای رود، کسی که به صاحبخانه در خانۀ او دستور دهد، آن که از غیر نیکوکار، نيکی خواهد، کسی که خود را ميان دو نفری که او را وارد نکردهاند، وارد کند، کسی که سلطان را خوار دارد، کسی که در جايی بنشيند که شايستگی آن را ندارد، آن که با کسی سخن گويد که به او گوش نمیدهد، و آن که آزموده را بيازمايد.

52. دعائم الإسلام: عَن عَلِيٍّ علیه السلام أنَّهُ خَطَبَ النّاسَ بِالكوفَةِ فَقالَ في خُطبَتِهِ: إنَّ مِثلَ مُعاوِيَةَ لا يَجوزُ أن يَكونَ أميناً عَلَى الدِّماءِ وَ الأَحكامِ وَ الفُروجِ وَ المَغانِمِ وَ الصَّدَقَةِ؛ المُتَّهَمِ في نَفسِهِ و دينِهِ، المُجَرَّبِ بِالخِيانَةِ لِلأَمانَةِ، النّاقِضِ لِلسُّنَّةِ، المُستَأصِلِ لِلذِّمَّةِ، التّارِكِ لِلكِتابِ.[۸۴]

52. دعائم الإسلام: علی علیه السلام در کوفه برای مردم به ايراد خطابه پرداخت و در خطابهاش فرمود: «کسی چون معاويه، روا نيست که امين بر خونها و احکام و نواميس و بيت المال و زکات باشد؛ کسی که خودش و دينداریاش مورد اتهام است و به خيانت در امانت، آزموده شده است و نقض کنندۀ سنّت است و زير پا نهندۀ پيمان و فرو گذارندۀ کتاب خداست».

الفصل الثاني: مَضارُّ فَقدِ التَّجرِبَةِ

فصل دوم: زیانهای بیتجربگی

۲ / ۱: فَقدُ البَصيرَةِ

2 / 1: نداشتن بصیرت

53. الإمام عليّ علیه السلام: لَولَا التَّجارِبُ عَمِيَتِ المَذاهِبُ.[۸۵]

53. امام علی علیه السلام: اگر تجربهها نبودند، راهها پوشيده میماندند.

54. عنه علیه السلام: مَن غَنِيَ عَنِ التَّجارِبِ عَمِيَ عَنِ العوَاقِبِ.[۸۶]

54. امام علی علیه السلام: هر که خود را از تجربهها بینياز بيند، فرجامها را نمیبيند.

۲ / ۲: فَقدُ الرِّئاسَةِ

2 / 2: نداشتن مدیریت

55. الإمام الصادق علیه السلام: لا يَطمَعَنَّ ذُو الكِبرِ فِي الثَّناءِ الحَسَنِ... و لَا القَليلُ التَّجرِبَةِ المُعجَبُ بِرَأيِهِ في رِئاسَةٍ.[۸۷]

55. امام صادق علیه السلام: نه آدم متکبّر، هرگز بايد انتظارِ ستايش [از ديگران] داشته باشد... و نه آدم کمتجربۀ خودرأی، انتظار رياست.

۲ / ۳: الغُرورُ

2 / 3: فريب خوردن

56. الإمام عليّ علیه السلام: مَن قَلَّت تَجرِبَتُهُ خُدِعَ.[۸۸]

56. امام علی علیه السلام: هر که تجربهاش اندک باشد، فريب میخورَد.

57. عنه علیه السلام: مَن لَم يُجَرِّبِ الاُمورَ خُدِعَ.[۸۹]

57. امام علی علیه السلام: هر که کارها را تجربه نکند، فريب میخورَد.

الفصل الثالث: ما يُفيدُ التَّجرِبَةَ

فصل سوم: آنچه تجربه میآورد

۳ / ۱: الأيّامُ

3 / 1: روزگار

58. الإمام عليّ علیه السلام: الأَيّامُ تُفيدُ التَّجارِبَ.[۹۰]

58. امام علی علیه السلام: روزگار، تجربه میآموزد.

59. الإمام الحسن علیه السلام:

ذَري كَدَرَ الأَ يّامِ إنَّ صَفاءَها تَوَلّیٰ بِأَيّامِ السُّرورِ الذَّواهِبِ

و كَيفَ يَغُرُّ[۹۱] الدَّهرُ  مَن كانَ بَينَهُ و بَينَ اللَّيالي مُحكَماتُ التَّجارِبِ.[۹۲]

59. امام حسن علیه السلام:

به رنج و تيرگیهای روزگار، اعتنا مکن زيرا که روزهای خوش نيز میگذرَد.

چگونه روزگار بفريبد کسی را که تجربههای استواری را از سر گذرانده است

راجع: موسوعة معارف الکتاب و السنة: ج ۱ ص ۴۷۰ (الفصل الثالث: مبادئ الأدب / التجربة).

ر.ک: دانشنامۀ قرآن و حديث: ج 2 ص ۲۴۹ (فصل سوم / ریشه‌های ادب / تجربه).

۳ / ۲: الشَّدائِدُ

3 / 2: سختیها و مشکلات

60. الإمام عليّ علیه السلام: عِندَ نُزولِ الشَّدائِدِ يُجَرَّبُ حِفاظُ[۹۳] الإِخوانِ.[۹۴]

60. امام علی علیه السلام: در هنگام پيش آمدن سختیهاست که فداکاری برادران (دوستان) آزمايش میشود.

61. معدن الجواهر: كَتَبَ يوسُفُ علیه السلام عَلیٰ بابِ السِّجنِ الَّذي كانَ فيهِ أربَعَ كَلِماتٍ: هٰذِهِ مَحَلُّ البَلویٰ، و قُبورُ أهلِ الدُّنيا، و شَماتَةُ الَاعداءِ، و تَجرِبَةُ الَاصدِقاءِ.[۹۵]

61. معدن الجواهر: يوسف علیه السلام بر دَرِ زندانی که خود در آن بود، چهار جمله نوشت: اين جا، جايگاه رنج و بلا، گورستان اهل دنيا، مايۀ دشمنْ شادی و آزمودن دوستان است.

۳ / ۳: الاِستِشارَةُ

3 / 3: رايزنی

62. الإمام عليّ علیه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ -: اِستَشِر عَدُوَّكَ تَجرِبَةً؛ لِتَعلَمَ مِقدارَ عَداوَتِهِ.[۹۶]

62. امام علی علیه السلام - در حکمتهای منسوب به ايشان -: برای آزمودن، با دشمنت رايزنی کن تا اندازۀ دشمنیاش را بدانی.

۳ / ۴: طاعَةُ اللهِ

3 / ۴: فرمانبُرداری از خداوند

63. الإمام عليّ علیه السلام: جَرِّب نَفسَكَ في طاعَةِ اللهِ بِالصَّبرِ عَلیٰ أداءِ الفَرائِضِ، وَ الدُّؤوبِ في إقامَةِ النَّوافِلِ وَ الوَظائِفِ.[۹۷]

63. امام علی علیه السلام: نفْس خود را در فرمانبُرداری خدا، با شکيبايی بر انجام دادن واجبات و مداومت در بر پا داشتن مستحبّات و تکالیف، بيازمای.

  1. به قلم پژوهشگر ارجمند، جناب حجّة الاسلام و المسلمین آقای عبد الهادی مسعودی.
  2. «الجيم و الراء و الباء أصلان: أحدهما الشَّيء البسيط يعلوه كالنبات من جنسه، و الآخَر شيءٌ يحوی شيئاً. فالأوّل الجرَب و هو معروف، و هو شیءٌ ينبت على الجلْد من جنسه. يقال بعيرٌ أجرب،...و الأصل الآخر الجِراب، و هو معروف» (معجم مقاییس اللّغة: ج 1 ص ۴۴۹ «جرب»).
  3. ترتیب کتاب العین: ص 132 «جرب».
  4. «و المُجَرَّبُ، مثل المُجَرَّس و المُضَرَّسُ، الذی قد جَرَّبَتْه الأُمور و أَحكمته» (الصحاح: ج 1 ص 98 «جرب»).
  5. «جَرَّبْتُ الشَّیْءَ تَجْرِيباً اخْتَبَرْتُهُ مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى وَ الِاسْمُ التَّجْرِبَةُ وَ الْجَمْعُ التَّجَارِبُ» (المصباح المنیر: ج 1ص 118 «جرب»).
  6. «و جَرَّبَ الرَّجلَ تَجْرِبةً: اخْتَبَرَه، ... وَ رَجُل مُجَرَّب: قد بُليَ ما عنده. و مُجَرِّبٌ: قَدْ عَرَفَ الأُمور و جَرَّبها». (لسان العرب: ج 1 ص ۲۵۹ «جرب»).
  7. «المُجَرَّب: الذی قد جُرِّبَ فی الأُمور و عُرِفَ ما عنده» (لسان العرب: ج 1 ص ۲۵۹ «جرب»).
  8. در زبان فارسی نیز دهخدا، تجربه را در حالت مصدری به آزمودن و در حالت اسم مصدری به آزمایش، تفسیر کرده است (لغتنامه دهخدا: ج ۴ ص ۵۶۳۶ «تجربه»).
  9. ر.ک: ص ۴۴۳ (بهره گرفتن از تجربهها).
  10. «وَ الصَق بِذَوِی التَّجرِبَةِ» (دعائم الاسلام: ج 1 ص 261، تحف العقول: ص 137) و «و تَوَخَّ مِنهُم أهلَ التَّجرِبَةِ» (نهج البلاغة: نامۀ ۵۳).
  11. ر.ک: ص ۴۵۷ (مخالفت با تجربه‌ها).
  12. «خَيرُ النّاسِ مَن لَم تُجَرِّبهُ» (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج 20 ص 291 ح ۳۲۶).
  13. به عنوان نمونه، از امام علی علیه السلام نقل شده است که: «صَديقُ البَخيلِ مَن لَم يُجَرِّبهُ؛ کسی با بخیل، دوست است که او را نیازموده باشد» (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج 20 ص 292 ح ۳۴۶).
  14. امام صادق علیه السلام میفرماید: «سزاوار نیست مرد دوراندیش به سه چیز اقدام نماید: نوشیدن زهر برای آزمایش هر چند از [عوارض] آن نجات پیدا کند و ...» (تحف العقول: ص 321).
  15. ر.ک: ص ۴۴1 ح 2.
  16. «غَريبَتانِ: كَلِمَةُ حِكمَةٍ مِن سَفيهٍ فَاقبَلوها، و كَلِمَةُ سَفَهٍ مِن حَكيمٍ فَاغفِروها ؛ فَإِنَّهُ لا حَليمَ إلّا ذو عَثرَةٍ، و لا حَكيمَ إلّا ذو تَجرِبَةٍ» (الأمالی، طوسی: ص 589 ح 1221 عن الحسن ابن بنت الیاس عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام).
  17. ر.ک: ص ۴۴1 (حفظ تجربه‌ها).
  18. خَبَرتُ الأمرَ: إذا عرفتَه على حقيقته (النهاية: ج‌۲ ص‌۶ «خبر»).
  19. غرر الحكم: ج‌۶ ص‌۲۶۳ ح‌۱۰۱۶۹، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۲۰ ح‌۹۴۴۹.
  20. تاريخ اليعقوبي: ج‌۲ ص‌۲۴۶.
  21. نهج البلاغة: الحكمة ۲۱۱، بحار الأنوار: ج‌۶۹ ص‌۴۱۰ ح‌۱۲۵.
  22. غرر الحكم: ج‌۳ ص‌۴۰۷ ح‌۴۹۱۶، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۲۳۱ ح‌۴۴۱۸.
  23. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱۶ ص‌۹۷، دستور معالم الحكم: ص‌۲۱؛ غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۱۷۷ ح‌۶۷۳، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۰ ح‌۱۲۹۳، بحار الأنوار: ج‌۱ ص‌۱۶۰ ح‌۳۷.
  24. غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۲۳۸ ح‌۹۶۱ و ج ۶ ص‌۳۵ ح‌۹۳۹۱، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۶۹ ح‌۸۵۶۷ و ص ۲۳ ح‌۱۹۱.
  25. اللُّبُ: العقلُ، و الجمع: ألباب (المصباح المنير: ص‌۵۴۷ «لبب»).
  26. نهج البلاغة: الكتاب ۳۱، خصائص الأئمّة علیهم السلام: ص‌۱۱۶، تحف العقول: ص‌۷۰، كشف المحجّة: ص‌۲۲۳، نزهة الناظر: ص‌۹۰ ح‌۱۷۰، بحار الأنوار: ج‌۷۷ ص‌۲۱۸ ح‌۲.
  27. نهج البلاغة: الخطبة ۳۵، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۳۲۲ ح‌۵۶۸؛ أنساب الأشراف: ج‌۳ ص‌۱۴۰ عن جبر بن نوف و غيره.
  28. ضرَّستُه الحروبُ: أي جَرَّبتهُ و أحكمته (لسان العرب: ج‌۶ ص‌۱۱۸ «ضرس»).
  29. نهج البلاغة: الخطبة ۱۷۶، أعلام الدين: ص‌۱۰۶ و فيه «و صرفتموها» بدل «و ضرّستموها»، بحار الأنوار: ج‌۲ ص‌۳۱۲ ح‌۷۶.
  30. رودکی: هر که نامُخت از گذشت روزگار نیز نازمود ز هيچ آموزگار
  31. عَلقَةً: أي قطعة دم منجمد (النهاية: ج‌۳ ص‌۲۹۰ «علق»).
  32. وَأيتُ على نفسي: أي جعلتُه وعداً على نفسي (مجمع البحرين: ج‌۳ ص‌۱۸۹۹ «وأي»).
  33. نهج البلاغة: الكتاب ۷۸، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۳۰۴ ح‌۵۵۴.
  34. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۳۳۵ ح‌۸۴۶.
  35. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۴۱.
  36. غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۴۵۶ ح‌۳۲۷۹، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۱۲۳ ح‌۲۸۱۲.
  37. النُّهى: هي العقولُ والألبابُ (النهاية: ج‌۵ ص‌۱۳۹ «نها»).
  38. غرر الحكم: ج‌۳ ص‌۴۲۸ ح‌۴۹۹۰، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۲۳۸ ح‌۴۵۱۹ و فيه «و التجربة» بدل «و اُولو التجارب».
  39. غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۳۱۵ ح‌۱۲۰۳، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۵ ح‌۱۱۲۸.
  40. مصباح الشريعة: ص‌۳۱۲، بحار الأنوار: ج‌۷۵ ص‌۱۰۳ ح‌۳۳.
  41. الكافي: ج‌۸ ص‌۲۲ ح‌۴ عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر علیه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۴ ص‌۳۸۸ ح‌۵۸۳۴، تحف العقول: ص‌۹۶، كنز الفوائد: ج‌۱ ص‌۳۶۷، بحار الأنوار: ج‌۷۱ ص‌۳۴۲ ح‌۱۵؛ دستور معالم الحكم: ص‌۲۲.
  42. غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۲۶۰ ح‌۱۰۳۶، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۳ ح‌۱۰۳۰.
  43. الكافي: ج‌۱ ص‌۱۲۲ ح‌۲.
  44. غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۳۲ ح‌۱۷۱۷، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۲ ح‌۱۳۴۶.
  45. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۳۴۱ ح‌۹۰۷.
  46. نثر الدّر: ج‌۱ ص‌۲۸۵.
  47. غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۳۹۷ ح‌۱۵۴۳.
  48. مطالب السؤول: ص‌۲۱۱، بحار الأنوار: ج‌۷۸ ص‌۶ ح‌۵۸.
  49. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۳ ص‌۴۹۳ ح‌۴۷۴۶، مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۴۷۸ ح‌۱۶۵۳ و فيه «يرخیٰ» بدل «يربیٰ »، بحار الأنوار: ج‌۱۰۴ ص‌۹۶ ح‌۴۶.
  50. في بحار الأنوار: «دراسة العلم».
  51. أعلام الدين: ص‌۲۹۸، نزهة الناظر: ص‌۱۳۸ ح‌۲۵۴ بزيادة «ذرأ اللّٰه» في أوّله، بحار الأنوار: ج‌۷۸ ص‌۱۲۸ ح‌۱۱.
  52. الإثّغِارُ: سقوطُ سِنُّ الصبيّ و نباتُها (النهاية: ج‌۱ ص‌۲۱۳ «ثغر»).
  53. الكافي: ج‌۶ ص‌۴۶ ح‌۱ و ج ۷ ص‌۶۹ ح‌۸، تهذيب الأحكام: ج‌۹ ص‌۱۸۳ ح‌۷۳۸ و فيه «لإحدیٰ و عشرين» بدل «لاثنتين و عشرين» و كلاهما عن عيسیٰ بن زيد عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ علیهما السلام و ج ۸ ص‌۱۱۰ ح‌۳۷۸ و فيه «لسبع سنين» بدل «لتسع»، بحار الأنوار: ج‌۶۰ ص‌۳۶۰ ح‌۵۰.
  54. غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۱۸ ح‌۳۶، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۳۶ ح‌۷۴۱.
  55. غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۱۸ ح‌۳۷، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۳۶ ح‌۷۴۲.
  56. غرر الحكم: ج‌۳ ص‌۳۲۷ ح‌۴۶۱۷، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۲۰۹ ح‌۴۱۹۷ و فيه «الاختبار» بدل «الاختيار».
  57. غرر الحكم: ج‌۴ ص‌۹۵ ح‌۵۴۲۶، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۲۶۹ ح‌۴۹۴۳.
  58. غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۴۰۸ ح‌۳۰۴۸، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۱۱۹ ح‌۲۷۰۴.
  59. غرر الحكم: ج‌۵ ص‌۴۶۱ ح‌۹۱۸۰.
  60. المَعاطِبُ: المَهالِكُ (الصحاح: ج‌۱ ص‌۱۸۴ «عطب»).
  61. غرر الحكم: ج‌۵ ص‌۲۱۵ ح‌۸۰۴۰، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۳۱ ح‌۷۴۱۴.
  62. الغِرَّةُ: الغَفلَةُ (النهاية: ج‌۳ ص‌۳۵۴ «غرر»).
  63. غرر الحكم: ج‌۵ ص‌۲۱۴ ح‌۸۰۳۸، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۳۲ ح‌۷۴۳۴.
  64. غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۲۱ ح‌۴۲، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۳۶ ح‌۷۴۹ و فيه «الحزم بالتجربة».
  65. غرر الحكم: ج‌۵ ص‌۲۰۳ ح‌۷۹۸۶.
  66. حَنَّكَتهُ: أي راضَته و هذَّبَتهُ (النهاية: ج‌۱ ص‌۴۵۲ «حنك»).
  67. غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۱۱۵ ح‌۲۰۲۸، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۶۲ ح‌۱۶۰۸.
  68. النَحيزَةُ: الطَبيعةُ (القاموس المحيط: ج‌۲ ص‌۱۹۳ «نحز»).
  69. اللبُّ: العقل، و جمعه ألباب (النهاية: ج‌۴ ص‌۲۲۳ «لبب»).
  70. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۴ ص‌۳۸۵ ح‌۵۸۳۴.
  71. مطالب السؤول: ص‌۲۱۲، بحار الأنوار: ج‌۷۸ ص‌۷ ح‌۵۹.
  72. سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۳۷۹ ح‌۲۰۳۳، المستدرك على الصحيحين: ج‌۴ ص‌۳۲۶ ح‌۷۷۹۹، صحيح ابن حبّان: ج‌۱ ص‌۴۲۲ ح‌۱۹۳، موارد الظمآن: ص‌۵۰۷ ح‌۲۰۷۸ كلّها عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج‌۳ ص‌۱۳۴ ح‌۵۸۴۰؛ الأمالي للطوسي: ص‌۵۸۹ ح‌۱۲۲۱ عن الحسن بن بنت إلياس عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج‌۲ ص‌۴۴ ح‌۱۵.
  73. غرر الحكم: ج‌۴ ص‌۳۹۶ ح‌۶۴۶۰، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۳۵۵ ح‌۶۰۲۰.
  74. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۴ ص‌۳۸۸ ح‌۵۸۳۴، تحف العقول: ص‌۸۵، كنز الفوائد: ج‌۱ ص‌۱۹۹، غرر الحكم: ج‌۳ ص‌۷۵ ح‌۳۸۶۳، بحار الأنوار: ج‌۱ ص‌۱۶۰ ح‌۴۶؛ دستور معالم الحكم: ص‌۲۱.
  75. غرر الحكم: ج‌۴ ص‌۵۸۱ ح‌۷۰۵۹، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۳۸۶ ح‌۶۵۴۷.
  76. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۲۷۳ ح‌۱۶۳.
  77. نهج البلاغة: الكتاب ۳۱، خصائص الأئمّة علیهم السلام: ص‌۱۱۷، تحف العقول: ص‌۸۰، كشف المحجّة: ص‌۲۳۱ عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه علیهما السلام، بحار الأنوار: ج‌۱ ص‌۱۶۰ ح‌۳۸؛ دستور معالم الحكم: ص‌۱۹، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۱۷۷ ح‌۴۴۲۱۵.
  78. غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۲۷۸ ح‌۱۱۰۴.
  79. الأمالي للطوسي: ص‌۲۰۳ ح‌۳۴۷ عن داود الأبزاري، الدرّ النظيم: ص‌۶۶۹.
  80. غرر الحكم: ج‌۴ ص‌۵۷۰ ح‌۷۰۱۶، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۳۸۵ ح‌۶۵۰۱.
  81. و في الكافي: «تأتمن» بدل «تأمن».
  82. قرب الإسناد: ص‌۸۴ ح‌۲۷۶ عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه علیهما السلام، الكافي: ج‌۵ ص‌۲۹۸ ح‌۱، تهذيب الأحكام: ج‌۷ ص‌۲۳۲ ح‌۱۰۱۱ كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق علیه السلام، تحف العقول: ص‌۳۶۴ عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج‌۷۵ ص‌۱۹۴ ح‌۲.
  83. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۳۰۱ ح‌۴۴۷.
  84. دعائم الإسلام: ج‌۲ ص‌۵۳۱ ح‌۱۸۸۶، مستدرك الوسائل: ج‌۱۷ ص‌۲۵۱ ح‌۲۱۲۶۱.
  85. الإرشاد: ج‌۱ ص‌۳۰۴، كنز الفوائد: ج‌۱ ص‌۳۶۷، بحار الأنوار: ج‌۷۱ ص‌۳۴۲ ح‌۱۵.
  86. غرر الحكم: ج‌۵ ص‌۳۴۶ ح‌۸۶۸۰، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۶۱ ح‌۸۳۶۹.
  87. الخصال: ص‌۴۳۴ ح‌۲۰ عن يحيیٰ بن عمران الحلبي، بحار الأنوار: ج‌۷۲ ص‌۱۹۰ ح‌۱.
  88. غرر الحكم: ج‌۵ ص‌۱۸۵ ح‌۷۸۹۹، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۵۳ ح‌۸۱۴۴.
  89. الإرشاد: ج‌۱ ص‌۳۰۰، بحار الأنوار: ج‌۷۷ ص‌۴۲۰ ح‌۴۰.
  90. غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۱۰۱ ح‌۳۷۶، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۳۸ ح‌۸۲۹.
  91. في المصدر: «يعزّ»، والتصويب من بحار الأنوار.
  92. المناقب لابن شهرآشوب: ج‌۴ ص‌۱۵، بحار الأنوار: ج‌۴۳ ص‌۳۴۰ ح‌۱۴.
  93. الحِفاظُ: الذبُّ عن المحارم، والمَنعُ لها عند الحروب (لسان العرب: ج‌۷ ص‌۴۴۲ «حفظ»).
  94. غرر الحكم: ج‌۴ ص‌۳۲۱ ح‌۶۲۰۵، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۳۳۸ ح‌۵۷۶۱.
  95. معدن الجواهر: ص‌۴۳، مجمع البيان: ج‌۵ ص‌۳۷۰ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۱۲ ص‌۲۹۴ ح‌۷۶؛ الكامل في التاريخ: ج‌۱ ص‌۱۱۳، تفسير الفخر الرازي: ج‌۱۸ ص‌۱۶۲، الكشّاف: ج‌۲ ص‌۲۶۳ كلّها نحوه.
  96. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۳۱۷ ح‌۶۳۴.
  97. غرر الحكم: ج‌۳ ص‌۳۵۸ ح‌۴۷۳۱، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۲۲۱ ح‌۴۳۰۹.