أ ذ ن / الأذان

از دانشنامه قرآن و حدیث
نسخهٔ تاریخ ‏۴ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۳۱ توسط Khaleghitajabadi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «رده:ا <span id="الأذان-نسخه-آزمایشی"></span> = <span dir="rtl">الأذان (نسخه آزمایشی)</span> = <span dir="rtl">اذان</span> = <span dir="rtl">درآمد</span> = <span id="اذان-در-لغت"></span> == <span dir="rtl">اذان، در لغت</span> == <span dir="rtl">اذان، اسم مصدر از ريشه «أذن» به معناى علم و اعلام است. ابن فارس در م...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

الأذان (نسخه آزمایشی)

اذان

درآمد

اذان، در لغت

اذان، اسم مصدر از ريشه «أذن» به معناى علم و اعلام است. ابن فارس در معناى اين واژه مى گويد:

الهَمزَةُ وَ الذّالُ وَ النّونُ أصلانِ مُتَقارِبانِ فِى المَعنى، مُتَباعِدانِ فِى اللَّفظِ: أحَدُهُما أُذُنُ كُلِّ ذى أُذُنٍ.… وَالأَصلُ الآخَرُ العِلمُ وَالإِعلامُ، تَقولُ العَرَبُ: «قَد أذِنتُ بِهذَا الأَمرِ» أى عَلِمتُ و «آذَنَنى فُلانٌ» أعلَمَنى.… وَ مِنَ البابِ الأَذانُ، وَ هُوَ اسمُ التَّأذينِ، كَما أنَّ العَذابَ اسمُ التَّعذيبِ. [۱]

أذن (همزه و ذال و نون)، دو ريشه معنايى دارد كه در معنا به هم نزديك اند و در لفظ، از هم دور. يكى از آن دو، به معناى گوش است... و ديگرى به معناى آگاهى و آگاه ساختن. عرب مى گويد: «قد أذنتُ بهذا الأمر» يعنى: از آن آگاه شدم. و مى گويد: «و آذننى فلان» يعنى: فلانى مرا آگاه ساخت.… و از همين معناست «اذان» كه اسم از «تأذين» (از باب تفعيل) است، چنان كه «عذاب» اسم از «تعذيب» است.

اذان، در قرآن و حديث

در قرآن، واژه «أذان» و مشتقّات از مادّه «أذن»، در همان معناى لغوى استعمال شده اند، مانند:

«وَأَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ. [۲]

و [اين،] اعلامى از جانب خدا و پيامبر او به مردم در روز حجّ اكبر است» .

«ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ. [۳]

سپس اعلام كننده اى، بانگ زد كه: اى كاروانيان! شما سارق هستيد» .

«فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ. [۴]

و اعلام كننده اى از ميانشان بانگ زد كه: لعنت خدا بر ستمگران باد!» .

نكته قابل توجّه، اين كه: در قرآن، واژه «اذان» در معناى مصطلح آن، يعنى اَذكار ويژه اى كه در اسلام براى اعلام وقت نماز تشريع شده است، به كار نرفته است و تنها يك بار، با جمله «إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ؛ [۵] هر گاه براى نماز ندا داده شد» به اين معنا اشاره شده است. به عكس، در احاديث اسلامى ـ بر اساس جستجويى كه به طور اجمالى انجام گرفت ـ كلمه «أذان»، تنها در معناى مصطلح آن، كار برد دارد؛ معنايى كه هم اكنون موضوع تحقيق و بررسى است.

اينك، اشاره اى كوتاه به آنچه در فصل هاى آينده خواهد آمد:

1. آغاز تشريع اذان

نخستين نكته مهمّى كه در باره اين سنّت مهمّ اسلامى، قابل توجّه است، نقد احاديثى است كه تشريع اذان را بر اساس رؤياى عبد اللّه بن زيد بن عاصم ذكر مى كنند. براى اين منظور، ما ابتدا احاديث قابل قبول در باره خاستگاه تشريع اذان را مى آوريم و سپس به نقل احاديثى مى پردازيم كه در آن، اهل بيت عليهم السلام، استناد آغاز اذان به رؤياى عبد اللّه بن زيد را به شدّت رد كرده اند و در ادامه در يك تحليل دقيق علمى، بى پايه بودن روايات رؤيا را اثبات مى نماييم.

2. حكمت اذان

در باره حكمت تشريع اذان، نكات متعدّدى ذكر شده است كه همگى در واقع، به دو نكته اصلى باز مى گردند:

الف ـ حكمت فردى

اذان، اعلام وقت نماز و دعوت يكايك مسلمانان به بهترين كار، يعنى ارتباط با خداى بى نياز براى رسيدن به رستگارى و كاميابىِ مطلق است.

ب ـ حكمت اجتماعى

اذان، علاوه بر يادآورىِ وظيفه فردى، يك شعار سياسى ـ اجتماعى نيز هست. كلام امام رضا عليه السلام: «مجاهرا بالإيمان، معلنا بالإسلام؛ [۶] آشكار كننده ايمان و علنى سازنده اسلام است» در تبيين فلسفه تشريع اذان، اشاره به اين نكته مهم است كه تنها، ارتباط پنهانى و فردى با خدا، كافى نيست و در جوامع اسلامى، در هر شب و روز، بايد شعار توحيد و نفى شرك و دعوت به ارزش هاى دينى با صداى بلند تكرار شود. تكرار اين شعار، نه تنها زمينه را براى تداوم حاكميّت اسلام در جوامع اسلامى فراهم مى كند، بلكه در كنار استقرار ارزش هاى دينى، مى تواند موجب انتقال اين فرهنگ به ساير جوامع گردد.

3. چگونگى اذان

يكى از مسائل مهم در مبحث تشريع اذان، چگونگى اذان و تعداد بندهاى آن است كه در فصل دوم بر اساس احاديث اهل بيت عليهم السلام به آن پرداخته ايم و در ادامه توضيح داده ايم كه چگونه پس از پيامبر اسلام، برخى از بندهاى آن، تغيير كرد.

4. تفسير حقيقت اذان

بندهاى نورانى اذان را دو گونه مى توان تفسير كرد: يكى تفسير ظاهر آن، و ديگرى تفسير باطن (حقيقت) آن. فصل سوم، به احاديثى اختصاص دارد كه نكات مهمّى را در مورد تبيين حقيقت اذان مطرح كرده اند. توجّه به اين نكات، بخصوص در هنگام نماز، اهمّيت فراوانى براى اهل مراقبت دارد و به نمازگزار، آمادگى بيشترى براى برخوردارى از بركات اين فريضه مهم مى دهد.

5. ارزش اذان و مؤذّن

از منظر احاديث اسلامى، اذان، چراغى است كه به دل ها نور مى دهد، جان ها را به آسايش و آرامش در سايه ذكر خدا دعوت مى كند و فرشتگان آسمان ها به اين فريادِ روح افزا گوش فرا مى دهند و براى امّت محمّد صلى الله عليه و آله استغفار مى كنند.

اذان، فرشتگان را در صفوف بلندى كه شرق و غرب جهان را در مى نوردد و گاه، ميان زمين و آسمان را پر مى كند، با نمازگزار، همراه مى سازد.

و براى مؤذّن، اين فضيلت، بس كه همچون پيامبران، مردم را به خدا فرا مى خواند و امين امّت اسلامى است، دست خداى مهربان را بر سر دارد و هنگامى كه به يگانگى او شهادت مى دهد، هر تر و خشكى در جهان، او را تصديق مى كند.

اذان، يكى از اسباب بزرگ شناخت خداوند است و بهشت را براى مؤذّن، واجب مى گرداند. مؤذّن، در قبر نمى پوسد و در قيامت، در حال اذان گفتن، از قبر خارج مى گردد و سرفراز در صحنه قيامت همراه با پيامبران و صدّيقان و شهدا و صالحان محشور مى گردد.…

بارى، گفتن اذان، به قدرى فضيلت دارد كه اگر مردم، ديده برزخى داشته باشند و آثار و بركات معنوى آن را ببينند، براى درك فضيلت آن، به اصرار، بر يكديگر پيشى مى گيرند؛ امّا با اين همه ـ چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله پيش بينى نموده است ـ در تاريخ اسلام، غالبا جز افراد طبقه محروم، كسى متصدّى اين مسئوليت نشده است، آن گونه كه بلال، مؤذّن پيامبر خدا، بزرگِ آنان شمرده مى شود.

6. حقّ مؤذّن

مؤذّن، به دليل آن كه يادآور خداوند متعال و خدمت گزار جامعه اسلامى در برپايى فريضه الهى است، از حقّ ويژه اى برخوردار است و سپاس گزارى از او لازم است.

7. بركات اذان

بى ترديد، حكمت اصلى در تشريع اذان، همان است كه در بند 2 ملاحظه شد؛ امّا در كنار آن، آثار و بركاتِ فراوانى وجود دارد كه در فصل پنجم خواهد آمد. يكى از مهم ترين بركات آن ـ كه در احاديث بسيارى مورد تأكيد است ـ، دور كردن شيطان از انسان است و از اين رو، بر گفتن اذان در گوش نوزاد، توصيه و تأكيد شده است.

8. آداب اذان

آداب اذان، به چهار دسته تقسيم مى شود:

دسته اوّل. آداب انتخاب مؤذّن كه اذان گو بايد از نظر ديندارى، اخلاق و نيز فصاحت و زيبايى صدا، شايستگى لازم را داشته باشد.

دسته دوم. آدابى كه مؤذّن بايد هنگام گفتن اذان رعايت كند، مانند: طهارت، بلند كردن صدا، رعايت تجويد و ترتيل، فرستادن صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگام شهادت بر رسالت او، فاصله انداختن ميان اذان و اقامه، خواندن دعاى مأثور (رسيده از اهل بيت عليهم السلام) پس از پايانِ آن، سجود ميان اذان و اقامه، اجتناب از آوازه خوانى در گفتن اذان، پرهيز از سخن گفتن در ميان آن و اجرت گرفتن براى آن.

دسته سوم. آدابى كه شنونده اذان بايد آنها رعايت كند، مانند: تكرار آنچه مؤذّن مى گويد، خواندن دعا و گفتن ذكر و فرستادن صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله، پاسخگويى به مؤذّن و حاضر شدن در نماز جماعت ـ اگر خارج از مسجد است ـ و خارج نشدن از مسجد ـ اگر داخل آن است ـ.

دسته چهارم. آدابى كه براى ساختن مأذنه در احاديث اسلامى ذكر شده است و آن، اين است كه محلّ اذان، نبايد به گونه اى بلند باشد كه موجب سلب آسايش از همسايگان مسجد گردد.

از اين رو، در روايتى آمده است كه امير مؤمنان، هنگامى كه مناره بلندى را ديد، دستور داد كه آن را خراب كنند و فرمود كه مناره مسجد نبايد از سطح بام مسجد، بلندتر باشد.

نيز در روايت ديگرى آمده است كه هنگامى كه امام مهدى عليه السلام ظهور كند، دستور مى دهد مناره ها را خراب كنند. البتّه همان طور كه اشاره شد، اين دستور، مربوط به آن مواردى است كه موجب تضييع حقوق ديگران باشد.

9. اذانِ زنده در عصر حاضر

آنچه در احاديث اسلامى در باره تشريع، حكمت، تفسير، فضيلت و بركات اذان آمده است، به روشنى نشان مى دهد كه همه اين موارد، مربوط به اذانِ زنده است، نه اذانى كه از ضبط صوت و يا به صورت غير زنده از صدا و سيما پخش مى شود.

بنا بر اين، پخش اذان از صدا و سيما، گرچه لازم است، امّا بى ترديد، خلأ اذانِ زنده را نمى تواند پر كند. از اين رو، برنامه ريزى براى پخش اذانِ زنده بخصوص در مساجد و مراكز دينى براى بهره گيرى از بركات فراوان اين سنّت بزرگ اسلامى، ضرورى است.

الفصل الأوّل: تشريع الأذان

فصل يكم: تشريع اذان

1 / 1: بَدءُ تَشريعِ الأَذانِ

1 / 1: آغاز تشريع اذان

الكتاب

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُواْ الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ». [۷]

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز روز جمعه ندا داده شد، به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را وا گذاريد. اين براى شما بهتر است، اگر بدانيد».

الحديث

1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أوَّلُ مَن أذَّنَ فِي السَّماءِ جِبريلُ عليه السلام. [۸]

1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نخستين كسى كه در آسمانْ اذان گفت، جبرئيل عليه السلام بود.

2. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عُلِّمَ الأَذانَ لَيلَةَ اُسرِيَ بِهِ، وفُرِضَت عَلَيهِ الصَّلاةُ. [۹]

2. امام على عليه السلام: در شبى كه پيامبر خدا به معراج برده شد، اذان به او آموخته شد و نماز بر او واجب گرديد.

3. عنه عليه السلام: لَمّا بُدِئَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِتَعليمِ الأَذانِ، أتى جَبرَئيلُ عليه السلام بِالبُراقِ فَاستَعصَت عَلَيهِ، فَقالَ لَها جَبرَئيلُ عليه السلام: اُسكُني بُراقَةُ، فَما رَكِبَكِ أحَدٌ أكرَمُ عَلَى اللّهِ مِنهُ. فَسَكَنَت.

قالَ صلى الله عليه و آله: فَرَكِبتُها حَتَّى انتَهَيتُ إلَى الحِجابِ الَّذي يَلِي الرَّحمنَ عَزَّ رَبُّنا وجَلَّ، فَخَرَجَ مَلَكٌ مِن وَراءِ الحِجابِ، فَقالَ: اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ، قالَ صلى الله عليه و آله: قُلتُ: يا جَبرَئيلُ مَن هذَا المَلَكُ الكَريمُ؟ قالَ جَبرَئيلُ عليه السلام: وَالَّذي أكرَمَكَ بِالنُّبُوَّةِ، ما رَأَيتُ هذَا المَلَكَ قَبلَ ساعَتي هذِهِ!

فَقالَ المَلَكُ: اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ. فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ: صَدَقَ عَبدي أنَا أكبَرُ أنَا أكبَرُ.

قالَ صلى الله عليه و آله: فَقالَ المَلَكُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ. فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ: صَدَقَ عَبدي أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا.

قالَ صلى الله عليه و آله: فَقالَ المَلَكُ: أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ. فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ: صَدَقَ عَبدي أنَا أرسَلتُ مُحَمَّدارَسولاً.

قالَ صلى الله عليه و آله: فَقالَ المَلَكُ: حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ. فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ: صَدَقَ عَبدي ودَعا إلى عِبادَتي.

قالَ صلى الله عليه و آله: فَقالَ المَلَكُ: حَيَّ عَلَى الفَلاحِ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ. فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ: صَدَقَ عَبدي ودَعا إلى عِبادَتي.

قالَ صلى الله عليه و آله: فَقالَ المَلَكُ: حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ، حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ. فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ: صَدَقَ عَبدي و دَعا إلى عِبادَتي، قَد أفلَحَ مَن واظَبَ عَلَيها.

قالَ صلى الله عليه و آله: فَيَومَئِذٍ أكمَلَ اللّهُ تَعالى لِيَ الشَّرَفَ عَلَى الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ. [۱۰]

3. امام على عليه السلام: چون آموختن اذان به پيامبر خدا آغاز گرديد، جبرئيل عليه السلام بُراق [۱۱] را آورد. بُراق در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله چموشى كرد. جبرئيل عليه السلام به او گفت: «آرام بگير، اى براق؛ زيرا [تاكنون] كسى بر تو سوار نشده كه نزد خداوند، گرامى تر از ايشان باشد». پس بُراق، آرام گرفت.

پيامبر خدا فرمود: «بر بُراق نشستم تا به حجابى رسيدم كه خداى رحمان، پروردگار ما عز و جل، در پس آن بود. [۱۲] در اين هنگام، فرشته اى از پس حجاب در آمد و گفت: اللّه أكبر، اللّه أكبر.

گفتم: اى جبرئيل! اين فرشته ارجمند كيست؟

جبرئيل عليه السلام گفت: سوگند به آن كه تو را به نبوّتْ مفتخر ساخت، تا پيش از اين لحظه اين فرشته را نديده بودم!

فرشته گفت: اللّه أكبر، اللّه أكبر.

از پس حجاب، ندا آمد: بنده ام راست مى گويد. من بزرگ ترم، من بزرگ ترم».

پيامبر خدا فرمود: «آن فرشته گفت: أشهد أن لا إله إلّا اللّه، أشهد أن لا إله إلّا اللّه.

از پس حجاب، ندا آمد: بنده ام راست مى گويد. اللّه، منم و معبودى [راستين]، جز من نيست».

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «فرشته گفت: أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه.

از پس حجاب، ندا آمد: بنده ام راست مى گويد. من، محمّد را به پيامبرى فرستادم».

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «فرشته گفت: حَىَّ على الصلاة، حَىَّ على الصلاة.

از پس حجاب، ندا آمد: بنده ام راست مى گويد و به عبادت من، دعوت كرد».

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «فرشته گفت: حَىَّ على الفلاح، حَىَّ على الفلاح.

از پس حجاب، ندا آمد: بنده ام راست مى گويد، و به عبادت من، دعوت كرد».

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «فرشته گفت: حَىَّ على خير العمل، حَىَّ على خير العمل.

از پس حجاب، ندا آمد: بنده ام راست مى گويد و به عبادت من، دعوت كرد. هر آن كس كه بر آن (عبادت من) مواظبت كرد، رستگار شد».

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «در آن روز، خداى متعال، برترىِ مرا بر اوّلين و آخرين [انسان ها] به كمال رسانْد».

4. الإمام الباقر عليه السلام: لَمّا اُسرِيَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى السَّماءِ فَبَلَغَ البَيتَ المَعمور [۱۳]، وحَضَرَتِ الصَّلاةُ، فَأَذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام وأقامَ، فَتَقَدَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وصَفَّ المَلائِكَةُ وَالنَّبِيُّونَ خَلفَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله. [۱۴]

4. امام باقر عليه السلام: پيامبر خدا، در شبى كه به آسمان برده شد، به بيت المعمور [۱۵] رسيد و وقت نماز شد. در اين هنگام، جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه گفت. سپس پيامبر خدا جلو ايستاد و فرشتگان و پيامبران، پشت سر محمّد صلى الله عليه و آله [براى نماز] صف كشيدند.

5. تهذيب الأحكام عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام: لَمّا اُسرِيَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَبَلَغَ البَيتَ المَعمورَ، حَضَرَتِ الصَّلاةُ، فَأَذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام وأقامَ، فَتَقَدَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وصَفَّ المَلائِكَةُ وَالنَّبِيّونَ خَلفَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله.

قالَ: فَقُلنا لَهُ: كَيفَ أذَّنَ؟

فَقالَ: اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ، حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ حَيَّ عَلَى الفَلاحِ، حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ، اللّهُ أكبرُ اللّهُ أكبَرُ، لا إلهَ إلَا اللّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ.

وَالإِقامَةُ مِثلُها، إلّا أنَّ فيها «قَد قامَتِ الصَّلاةُ قَد قامَتِ الصَّلاةُ» بَينَ «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» وبَينَ «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ».

فَأَمَرَ بِها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِلالاً، فَلَم يَزَل يُؤَذِّنُ بِها حَتّى قَبَضَ اللّهُ رَسولَهُ صلى الله عليه و آله. [۱۶]

5. تهذيب الأحكام ـ به نقل از زراره ـ: امام باقر عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا، در شبى كه به معراج برده شد، چون به بيت المعمور رسيد، وقت نماز شد. پس، جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه گفت. سپس پيامبر خدا جلو ايستاد و فرشتگان و پيامبران، پشت سر پيامبر خدا صف كشيدند».

به امام عليه السلام گفتيم: چگونه اذان گفت؟

فرمود: «اللّه أكبر، اللّه أكبر. أشهد أن لا إله إلّا اللّه، أشهد أن لا إله إلّا اللّه. أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه. حىَّ على الصلاة، حىَّ على الصلاة. حىَّ على الفلاح، حىَّ على الفلاح. حىَّ على خير العمل، حىَّ على خير العمل. اللّه أكبر، اللّه أكبر. لا إله إلّا اللّه، لا إله إلّا اللّه.

اقامه نيز به همين سان، با اين تفاوت كه در اقامه، بين حىَّ على خير العمل، حىَّ على خير العمل و اللّه أكبر، اللّه أكبر، جمله قد قامت الصلاة، قد قامت الصلاة هست.

پس پيامبر خدا، بلال را مأمور گفتن اذان كرد و از آن پس، بلال، تا زمانى كه پيامبر خدا رحلت كرد، اين اذان را مى گفت».

6. الإمام الصادق عليه السلام: لَمّا اُسرِيَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وحَضَرَتِ الصَّلاةُ، فَأَذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام،

فَلَمّا قالَ: اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ، قالَتِ المَلائِكَةُ: اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ.

فَلَمّا قالَ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، قالَتِ المَلائِكَةُ: خَلَعَ الأَندادَ. [۱۷]

فَلَمّا قالَ: أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ، قالَتِ المَلائِكَةُ: نَبِيٌّ بُعِثَ.

فَلَمّا قالَ: حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ، قالَتِ المَلائِكَةُ: حَثَّ عَلى عِبادَةِ رَبِّهِ.

فَلَمّا قالَ: حَيَّ عَلَى الفَلاحِ، قالَتِ المَلائِكَةُ: أفلَحَ مَنِ اتَّبَعَهُ. [۱۸]

6. امام صادق عليه السلام: چون پيامبر خدا به معراج برده شد و وقت نماز فرا رسيد، جبرئيل عليه السلام اذان گفت. چون گفت: «اللّه أكبر، اللّه أكبر»، فرشتگان گفتند: اللّه أكبر، اللّه أكبر.

چون گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» ، فرشتگان گفتند: شريكان را كنار زد.

چون گفت: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» ، فرشتگان گفتند: [همان] پيامبرى كه برانگيخته شد.

چون گفت: «حىَّ على الصلاة»، فرشتگان گفتند: به عبادت پروردگارش ترغيب كرد.

چون گفت: «حىَّ على الفلاح»، فرشتگان گفتند: كسى كه از او پيروى كرد، رستگار شد.

7. عنه عليه السلام: لَمّا هَبَطَ جَبرَئيلُ عليه السلام بِالأَذانِ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ رَأسُهُ في حِجرِ عَلِيٍّ عليه السلام، فَأَذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام وأقامَ، فَلَمَّا انتَبَهَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ:

يا عَلِيُّ، سَمِعتَ؟ قالَ: نَعَم، قالَ: حَفِظتَ؟ قالَ: نَعَم، قالَ: اُدعُ بِلالاً فَعَلِّمهُ. فَدَعا عَلِيٌّ عليه السلام بِلالاً فَعَلَّمَهُ. [۱۹]

7. امام صادق عليه السلام: زمانى كه جبرئيل عليه السلام اذان را بر پيامبر خدا فرود آورد، سر ايشان در دامن على عليه السلام بود. پس جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه گفت. پيامبر خدا هنگامى كه بيدار شد، فرمود: «اى على! شنيدى؟».

گفت: آرى.

فرمود: «حفظ كردى؟».

گفت: آرى.

فرمود: «بلال را صدا بزن و آن را به او بياموز».

پس على عليه السلام بلال را فرا خواند و اذان را به او تعليم داد.

8. تذكرة الحفّاظ عن عكرمة بن عبّاس [۲۰]: الأَذانُ نَزَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَعَ فَرضِ الصَّلاةِ: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ» . [۲۱]

8. تذكرة الحُفّاظ ـ به نقل از عِكرمة بن عبّاس [۲۲] ـ: اذان به همراه وجوب نماز، بر پيامبر خدا نازل شد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز روز جمعه ندا داده شد، به سوى ذكر خدا بشتابيد» .

9. صحيح البخاري عن أنس: لَمّا كَثُرَ النّاسُ، ذَكَروا أن يُعَلِّموا [۲۳] وَقتَ الصَّلاةِ بِشَيءٍ يَعرِفونَهُ، فَذَكَروا أن يوروا نارا أو يَضرِبوا ناقوسا، فَاُمِرَ بِلالٌ أن يَشفَعَ [۲۴] الأَذانَ وأن يوتِرَ الإِقامَةَ. [۲۵]

9. صحيح البخارى ـ به نقل از اَنَس ـ: مسلمانان، چون زياد شدند، صحبت از اين به ميان آوردند كه براى اطّلاع از فرا رسيدن وقت نماز، نشانه اى قرار دهند و گفتند كه آتشى برافروزند، يا ناقوسى به صدا در آورند؛ امّا بلال، مأمور شد كه [بندهاى] اذان را دو بار دو بار بگويد و [بندهاى] اِقامه را تك تك بگويد.

1 / 2: تَكذيبُ بَعضِ ما رُوِيَ في بَدءِ تَشريعِهِ

1 / 2: ردّ برخى روايات در باره آغاز تشريع اذان

10. المستدرك على الصحيحين عن سفيان بن الليل: لَمّا كانَ مِن أمرِ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ومُعاوِيَةَ ما كانَ، قَدِمتُ عَلَيهِ المَدينَةَ وهُوَ جالِسٌ في أصحابِهِ... فَتَذاكَرنا عِندَهُ الأَذانَ، فَقالَ بَعضُنا: إنَّما كانَ بَدءُ الأَذانِ رُؤيا عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدِ بنِ عاصِمٍ.

فَقالَ لَهُ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام: إنَّ شَأنَ الأَذانِ أعظَمُ مِن ذاكَ! أذَّنَ جِبريلُ عليه السلام فِي السَّماءِ مَثنى مَثنى؛ وعَلَّمَهُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وأقامَ مَرَّةً مَرَّةً؛ فَعَلَّمَهُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله. [۲۶]

10. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از سفيان بن ليل ـ: چون فرجام كار حسن بن على عليه السلام و معاويه به آن جا رسيد كه رسيد (پيمان صلح بسته شد)، در مدينه بر آن امام وارد شدم، در حالى كه ميان يارانش نشسته بود.… در حضور ايشان از اذان، سخن به ميان آورديم.

يكى از ما گفت: آغاز اذان، خوابى بود كه عبد اللّه بن زيد بن عاصم ديده بود.

حسن بن على عليه السلام فرمود: «شأن اذان، بالاتر از اين چيزهاست! اذان را جبرئيل عليه السلام در آسمان گفت و هر جمله[ى آن] را دو بار گفت و آن را به پيامبر خدا تعليم داد، و اقامه را، هر جمله[ى آن] را يك بار گفت و آن را نيز به پيامبر خدا آموخت».

11. الإمام الحسين عليه السلام ـ وسُئِلَ عَنِ الأَذانِ وما يَقولُ النّاسُ ـ: الوَحيُ يَنزِلُ عَلى نَبِيِّكُم وتَزعُمونَ أنَّهُ أخَذَ الأَذانَ عَن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ؟! بَل سَمِعتُ أبي عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ: أهبَطَ اللّهُ مَلَكا حينَ عَرَجَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَأَذَّنَ مَثنى مَثنى وأقامَ مَثنى مَثنى، ثُمَّ قالَ لَهُ جَبرَئيلُ عليه السلام: يا مُحَمَّدُ، هكَذا أذانُ الصَّلاةِ. [۲۷]

11. امام حسين علیه السلام ـ در پاسخ سؤال از اذان و حرف هايى كه مردم در باره آن مى زدند ـ: وحى بر پيامبر شما نازل مى شود و با اين حال، شما مى گوييد كه اذان را از عبد اللّه بن زيد گرفت؟! هرگز! از پدرم على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: «خداوند، زمانى كه پيامبر خدا را به معراج برد، فرشته اى را فرو فرستاد و او دو به دو اذان گفت و يك به يك اقامه. سپس جبرئيل عليه السلام به او گفت: اى محمّد! اين گونه است اذان (اعلام وقت) نماز».

12. الذكرى عن ابن أبي عقيل: عَنِ الصّادِقِ عليه السلام أنَّهُ لَعَنَ قَوما زَعَموا أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أخَذَ الأَذانَ مِن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ، فَقالَ: يَنزِلُ الوَحيُ عَلى نَبِيِّكُم فَتَزعُمونَ أنَّهُ أخَذَ الأَذانَ مِن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ؟! [۲۸]

12. الذكرى ـ به نقل از ابن ابى عقيل ـ: امام صادق عليه السلام، آن عدّه اى را كه مى گويند پيامبر صلى الله عليه و آله اذان را از عبد اللّه بن زيد آموخت، لعنت كرد و سپس فرمود: «وحى بر پيامبر شما نازل مى شود و شما مى گوييد كه او اذان را از عبد اللّه بن زيد فرا گرفت؟!».

13. تفسير العيّاشي عن عبد الصمد بن بشير: ذُكِرَ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَدءُ الأَذانِ فَقالَ: إنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنصارِ رَأى في مَنامِهِ الأَذانَ فَقَصَّهُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَمَرَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُعَلِّمَهُ [۲۹] بِلالاً، فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام:

كَذَبوا! إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ نائِما في ظِلِّ الكَعبَةِ، فَأَتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام ومَعَهُ طاسٌ فيهِ ماءٌ مِنَ الجَنَّةِ، فَأَيقَظَهُ وأمَرَهُ أن يَغتَسِلَ بِهِ، ثُمَّ وُضِعَ في مَحمِلٍ لَهُ ألفُ ألفِ لَونٍ مِن نورٍ.

ثُمَّ صَعِدَ بِهِ حَتَّى انتَهى إلى أبوابِ السَّماءِ... حَتَّى انتَهى إلَى السَّماءِ السّابِعَةِ.

قالَ: وَانتَهى إلى سِدرَةِ [۳۰] المُنتَهى. قالَ: فَقالَتِ السِّدرَةُ: ما جاوَزَني مَخلوقٌ قَبلَكَ.

ثُمَّ مَضى فَتَدانى فَتَدَلّى، فَكانَ قابَ قَوسَينِ أو أدنى، فَأَوحَى اللّهُ إلى عَبدِهِ ما أوحى.…

قالَ: فَجَمَعَ لَهُ النَّبِيّينَ وَالمُرسَلينَ وَالمَلائِكَةَ، ثُمَّ أمَرَ جَبرَئيلَ عليه السلام فَأَتَمَّ الأَذانَ وأقامَ الصَّلاةَ، وتَقَدَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَصَلّى بِهِم، فَلَمّا فَرَغَ التَفَتَ إلَيهِم، فَقالَ اللّهُ لَهُ: «سَلِ الَّذينَ يَقرَؤونَ الكِتابَ مِن قَبلِكَ لَقَد جاءَكَ الحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاتَكونَنَّ مِنَ المُمتَرينَ» [۳۱]. فَسَأَلَهُم يَومَئِذٍ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله.…

فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: فَهذا كانَ بَدءُ الأَذانِ. [۳۲]

13. تفسير العيّاشى ـ به نقل از عبد الصمد بن بشير ـ: نزد امام صادق عليه السلام از چگونگى [تشريع] اذان، سخن به ميان آمد. گفت[م]: مردى از انصار، [كيفيت] اذان را در خوابش ديد و آن را براى پيامبر خدا باز گفت و پيامبر خدا به او دستور داد كه آن را به بلال ياد دهد.

امام صادق عليه السلام فرمود: «دروغ مى گويند! پيامبر خدا در سايه كعبه خواب بود كه جبرئيل عليه السلام با تاسى كه در آن، آبى از بهشت بود، نزد او آمد و بيدارش كرد و دستور داد با آن، غسل كند. آن گاه، پيامبر صلى الله عليه و آله در مَحمِلى كه هزار هزار رنگ از نور داشت، گذاشته شد و سپس بالايش بردند تا اين كه به درهاى آسمان رسيد... و تا آن كه به آسمان هفتم وارد شد. او به سِدرةُ المُنتهى رسيد.

سِدره [به پيامبر صلى الله عليه و آله] گفت: پيش از تو، هيچ مخلوقى از من نگذشته است.

سپس [پيامبر صلى الله عليه و آله] عبور كرد و نزديك و نزديك تر شد تا [فاصله اش] به اندازه [فاصله] دو سر كمان يا كمتر گرديد. آن گاه خداوند به بنده اش وحى كرد، آنچه را كه وحى كرد...».

[امام صادق عليه السلام] فرمود: «پس خداوند، پيامبران و رسولان و فرشتگان را نزد او گرد آورد. آن گاه به جبرئيل عليه السلام فرمان داد و او براى نماز، اذان و اقامه گفت و پيامبر خدا جلو رفت و با آنان نماز خواند. چون نمازش تمام شد، رو به آنان كرد. خداوند به او فرمود: و از كسانى كه پيش از تو، كتاب [آسمانى] مى خواندند، بپرس. قطعا حق، از جانب پروردگارت به سوى تو آمده است. پس، زنهار و از ترديد كنندگان مباش. و در آن روز، پيامبر صلى الله عليه و آله از آنان پرسيد».

امام صادق عليه السلام فرمود: «اين، آغاز [تشريع] اذان بوده است».

14. الكافي عن ابن اُذينة عن الإمام الصادق علیه السلام ـ أنّهُ قالَ ـ: ما تَروي هذِهِ النّاصِبَةُ؟ فَقُلتُ: ... إنَّهُم يَقولونَ: إنَّ اُبَيَّ بنَ كَعبٍ رَآهُ فِي النَّومِ، فَقالَ: كَذَبوا؛ فَإِنَّ دينَ اللّهِ عز و جل أعَزُّ مِن أن يُرى فِي النَّومِ، فَقالَ لَهُ سَديرُ الصَّيرَفِيُّ: جُعِلتُ فِداكَ، فَأَحدِث لَنا مِن ذلِكَ ذِكرا، فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إنَّ اللّهَ عز و جللَمّا عَرَجَ بِنَبِيِّهِ إلى سَماواتِهِ السَّبعِ... فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام: اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ.… [۳۳]

14. الكافى ـ به نقل از ابن اُذينه ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «اين ناصبى ها چه روايت مى كنند؟».

گفتم: ... آنها مى گويند: اُبىّ بن كعب، آن [نحوه اذان گفتن] را در خواب ديده است.

فرمود: «دروغ مى گويند! دين خداوند عز و جل، ارجمندتر از آن است كه در خواب ديده شود».

سَدير صَيرفى گفت: فدايت شوم! پس شما در باره آن براى ما سخنى بگوييد.

امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند عز و جل چون پيامبرش را به آسمان هاى هفتگانه برد...، جبرئيل عليه السلام گفت: اللّه أكبر، اللّه أكبر...».

پژوهشى در باره چگونگى تشريع اذان

تأمّل در احاديثى كه در باره چگونگى تشريع اذان وارد شده است، نشان مى دهد كه در دوران زمامدارى معاويه، چگونگى تشريع اذان، در جامعه اسلامى مورد اختلاف قرار گرفت، بدين معنا كه در مقابل خاندان رسالت ـ كه اتّفاق نظر داشتند كه تشريع اذان، بر پايه وحى الهى بوده است و پيامبر اسلام، همه بندهاى آن را از جبرئيل امين و او از خداوند متعال گرفته است ـ، شمارى از مسلمانان، بر پايه شمارى از روايات، بر اين باور بودند كه اذان، ريشه در وحى نداشته است؛ بلكه منشأ آن، خواب و پيشنهاد برخى از مسلمانان به پيامبر اسلام بوده است.

در اين جا ما ابتدا شمارى از رواياتى را كه در منابع روايى معروف اهل سنّت در مقابل ديدگاه اهل بيت عليهم السلام در باره تاريخ اذان نقل شده است، [۳۴] مى آوريم و سپس به ارزيابى و نقد آنها مى پردازيم.

رواياتى كه منشأ اذان را وحى نمى دانند

در اين دسته، به پنج روايت اصلى، اشاره مى كنيم:

1. گزارش سنن أبى داوود:

عبّاد بن موسى ختلى و زياد بن ايّوب براى ما حديث كردند ـ هر چند حديث عبّاد، كامل تر است ـ كه: حديث كرد ما را هشيم، از ابو بشر. زياد گفت: خبر داد ما را ابو بشر، از ابو عمير بن اَ نَس، از يكى از عموهاى انصارى اش كه:

اِهتَمَّ النَّبِىُّ صلى الله عليه و آله لِلصَّلاةِ كَيفَ يَجمَعُ النّاسَ لَها، فَقيلَ لَهُ: انصِب رايَةً عِندَ حُضورِ الصَّلاةِ، فَإِذا رَأَوها آذَنَ بَعضُهُم بَعضا، فَلَم يُعجِبهُ ذلِكَ. قالَ: فَذُكِرَ لَهُ القُنعُ ـ يَعنِى الشَّبُّور، وَ قال زياد: شَبُّورُ اليَهودِ ـ فَلَم يُعجِبهُ ذلِكَ، وَ قالَ: هُوَ مِن أمرِ اليَهودِ. قالَ: فَذُكِرَ لَهُ النّاقوسُ، فَقالَ: هُوَ مِن أمرِ النَّصارى. فَانصَرَفَ عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدِ بنِ عَبدِ رَبِّهِ وَ هُوَ مُهتَمٌّ لِهَمِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَاُرِىَ الأَذانَ فى مَنامِهِ، قالَ: فَغَدا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأخبَرَهُ، فَقالَ لَهُ: يا رَسولَ اللّهِ، إنّى لَبَينِ نائِمٍ و يَقظانَ إذ أتانى آتٍ فَأَرانِى الأَذانَ. قالَ: و كانَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ قَد رَآهُ قَبلَ ذلِكَ فَكَتَمَهُ عِشرينَ يَوما، قالَ: ثُمَّ أخبَرَ النَّبِىَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ لَهُ: ما مَنَعَكَ أن تُخبِرَنى؟ فَقالَ: سَبَقَنى عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ فَاستَحيَيتُ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا بِلالُ، قُم فَانظُر ما يَأمُرُكَ بِهِ عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ فَافعَلهُ، قالَ: فَأَذَّنَ بِلالٌ. قالَ أبو بِشرٍ: فَأخبَرَنى أبو عُمَيرٍ أنَّ الأَنصارَ تَزعُمُ أنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ زَيدٍ لَولا أنَّهُ كانَ يَومَئِذٍ مَريضا لَجَعَلَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنا. [۳۵]

پيامبر صلى الله عليه و آله در اين انديشه بود كه چگونه مردم را براى نماز، جمع كند. بعضى گفتند: در موقع فرا رسيدن نماز، پرچمى نصب كن و مردم وقتى آن را ديدند، به يكديگر خبر مى دهند [كه وقت نماز شده است]؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله اين پيشنهاد را نپسنديد.

عدّه اى گفتند: شيپور بزنيد. زياد گفت: شيپور يهود [، مقصودشان بود]. پيامبر صلى الله عليه و آله اين را هم نپسنديد و فرمود: «اين، روش يهود است». نواختن ناقوس را پيشنهاد كردند. فرمود: «اين، كار نصاراست». عبد اللّه بن زيد بن عبد ربّه، در حالى رفت كه دل مشغولى پيامبر خدا، ذهن او را نيز مشغول كرده بود. در عالم خواب، اذان به او نشان داده شد. صبح، وى نزد پيامبر خدا رفت و به ايشان خبر داد و گفت: اى پيامبر خدا! من بين خواب و بيدارى بودم كه كسى نزد من آمد و اذان را به من نشان داد.

عمر بن خطّاب، پيش از او، اذان را در خواب ديده بود؛ امّا بيست روز، آن را پنهان نگه داشت و سپس پيامبر صلى الله عليه و آله را آگاه ساخت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «چرا به من خبر ندادى؟». گفت: قبل از من، عبد اللّه بن زيد، خبرش را داد و من ديگر شرم كردم. پيامبر خدا فرمود: «اى بلال! برخيز و ببين كه عبد اللّه بن زيد به تو چه فرمان مى دهد؛ همان كار را بكن». پس بلال، اذان گفت.

ابو بشر مى گويد: ابو عمير به من خبر داد كه انصار مى گويند كه اگر در آن روز، عبد اللّه بن زيد بيمار نبود، حتما پيامبر خدا او را مؤذّن قرار مى داد.

2. گزارش سنن أبى داوود:

محمّد بن منصور طوسى آورده است كه: حديث كرد ما را يعقوب، حديث كرد ما را پدرم از محمّد بن اسحاق، حديث كرد مرا محمّد بن ابراهيم بن حارث تيمى از محمّد بن عبد اللّه بن زيد بن عبد ربّه كه: عبد اللّه بن زيد به من گفت:

لَمّا أمرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالنّاقوسِ يُعمَلُ لِيُضرَبَ بِهِ لِلنّاسِ لِجَمعِ الصَّلاةِ، طافَ بى وَ أنَا نائِمٌ رَجُلٌ يَحمِلُ ناقوسا فى يَدِهِ، فَقُلتُ: يا عَبدَ اللّهِ، أتَبيعُ النّاقوسَ؟ قالَ: وَ ما تَصنَعُ بِهِ؟ فَقُلتُ: نَدعو بِهِ إلَى الصَّلاةِ. قالَ: أفَلا أدُلُّكَ عَلى ما هُوَ خَيرٌ مِن ذلِكَ؟ فَقُلتُ لَهُ: بَلى! قالَ: فَقالَ: تَقولُ: اللّهُ أكبَرُ، اللّهُ أكبَرُ، اللّهُ أكبَرُ، اللّهُ أكبَرُ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ، حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَىَّ عَلَى الفَلاحِ، حَىِّ عَلَى الفَلاحِ، اللّهُ أكبَرُ، اللّهُ أكبَرُ، لا إلهَ إلَا اللّهُ. قالَ: ثُمَّ استَأخَرَ عَنّى غَيرَ بَعيدٍ، ثُمَّ قالَ: وَ تَقولُ إذا أقَمتَ الصَّلاةَ: اللّهُ أكبَرُ، اللّهُ أكبَرُ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ، حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَىَّ عَلَى الفَلاحِ، قَد قامَتِ الصَّلاةُ، قَد قامَتِ الصَّلاةُ، اللّهُ أكبَرُ، اللّهُ أكبَرُ، لا إلهَ إلَا اللّهُ. فَلَمّا أصبَحتُ أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأخبَرتُهُ بِما رَأَيتُ، فَقالَ: إنَّها لَرُؤيا حَقٍّ إن شاءَ اللّهُ، فَقُم مَعَ بِلالٍ فَأَلقِ عَلَيهِ ما رَأَيتَ فَليُؤَذِّن بِهِ؛ فَإِنَّهُ أندى صَوتا مِنكَ. فَقُمتُ مَعَ بِلالٍ، فَجَعَلتُ اُلقيهِ عَلَيهِ وَ يُؤَذِّنُ بِهِ. قالَ: فَسَمِعَ ذلِكَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ وَ هُوَ فى بَيتِهِ، فَخَرَجَ يَجرُّ رِداءَهُ، وَ يَقولُ: وَ الَّذى بَعَثَكَ بِالحَقِّ يا رَسولَ اللّهِ، لَقَد رَأَيتُ مِثلَ ما رَأى، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: فَلِلّهِ الحَمدُ. [۳۶]

چون پيامبر خدا دستور داد كه ناقوسى بسازند تا براى جمع شدن مردم به نماز، ناقوس بزنند، من در عالم رؤيا مردى را ديدم كه گِرد من مى گردد و ناقوسى در دست اوست. گفتم: اى بنده خدا! ناقوس را مى فروشى؟ گفت: با آن چه مى كنى؟ گفتم: با آن به نماز فرا مى خوانيم. گفت: آيا به چيزى بهتر از اين، راه نمايى ات نكنم؟ گفتم: چرا. گفت: مى گويى: «اللّه أكبر، اللّه أكبر، اللّه أكبر، اللّه أكبر. أشهد أن لا إله إلّا اللّه. أشهد أن لا إله إلّا اللّه. أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه. حىّ على الصلاة، حىّ على الصلاة. حىّ على الفلاح، حىّ على الفلاح. اللّه أكبر، اللّه أكبر. لا إله إلّا اللّه» . سپس كمى از من فاصله گرفت و گفت: هر گاه خواستى نماز را به پا دارى، [اين چنين اقامه] مى گويى: «اللّه أكبر، اللّه أكبر. أشهد أن لا إله إلّا اللّه. أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه. حىّ على الصلاة. حىّ على الفلاح. قد قامت الصلاة، قد قامت الصلاة. اللّه أكبر، اللّه أكبر. لا إله إلّا اللّه» .

صبح كه شد، نزد پيامبر خدا آمدم و آنچه را در خواب ديده بودم، به ايشان گفتم. فرمود: «رؤياى صادقى است، إن شاء اللّه. به همراه بلال، برخيز و آنچه را در خواب ديده اى، به او بگو تا او به آن، اذان بگويد؛ چون او صدايش از تو رساتر است». من با بلال برخاستم و من به او مى گفتم و او آنها را اعلام مى كرد (اذان مى گفت). عمر بن خطّاب، در خانه اش صداى او را شنيد. در حالى كه ردايش را مى كشيد، [با عجله و سراسيمه] بيرون آمد و مى گفت: اى پيامبر خدا! سوگند به آن كه تو را به حق برانگيخت، من نيز چنين خوابى ديده ام. پيامبر خدا فرمود: «خدا را شكر!».

3. گزارش سنن ابن ماجة:

ابو عبيد محمّد بن عبيد بن ميمون مدنى آورده است كه: حديث كرد ما را محمّد بن سلمه حرّانى، حديث كرد ما را محمّد بن اسحاق، حديث كرد ما را محمّد بن ابراهيم تيمى از محمّد بن عبد اللّه بن زيد از پدرش كه:

كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد هَمَّ بِالبوقِ، وَ أمَرَ بِالنّاقوسِ فَنُحِتَ، فَاُرِىَ عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ فِى المَنامِ؛ قالَ: رَأَيتُ رَجُلاً عَلَيهِ ثَوبانِ أخضَرانِ، يَحمِلُ ناقوسا، فَقُلتُ لَهُ: يا عَبدَ اللّهِ، تَبيعُ النّاقوسَ؟ قالَ: وَ ما تَصنَعُ بِهِ؟ قُلتُ: اُنادى بِهِ إلَى الصَّلاةِ، قالَ: أفَلا أدُلُّكَ عَلى خَيرٍ مِن ذلِكَ؟ قُلتُ: وَ ما هُوَ؟ قالَ: تَقولُ: اللّهُ أكبَرُ، اللّهُ أكبَرُ.… [۳۷]

پيامبر خدا دستور داد كه شيپور و ناقوسى بسازند. عبد اللّه بن زيد، خوابى ديد. او گفت: مردى را ديدم كه دو جامه سبزرنگ پوشيده بود و ناقوسى با خود داشت. به او گفتم: اى بنده خدا! ناقوس را مى فروشى؟ گفت: با آن چه مى كنى؟ گفتم: با آن به نماز فرا مى خوانم. گفت: آيا تو را به چيزى بهتر، راه نمايى نكنم؟ گفتم: آن چيست؟ گفت: مى گويى: «اللّه أكبر، اللّه أكبر...».

4. گزارش سنن ابن ماجة:

محمّد بن خالد بن عبد اللّه واسطى، آورده است كه: حديث كرد ما را پدرم، از عبد الرحمان بن اسحاق، از زهرى، از سالم، از پدرش كه:

إنَّ النَّبِىَّ صلى الله عليه و آله استَشارَ النّاسَ لِما يُهِمُّهم إلَى الصَّلاةِ، فَذَكَرُوا البوقَ، فَكَرِهَهُ مِن أجلِ اليَهودِ، ثُمَّ ذَكَرُوا النّاقوسَ، فَكَرِهَهُ مِن أجلِ النَّصارى، فَاُرِىَ النِّداء تِلكَ اللَّيلَةَ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ يُقالُ لَهُ: عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ، وَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ، فَطَرَقَ الأَنصارِىُّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَيلاً، فَأَمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِلالاً بِهِ فَأَذَّنَ.

قال الزهرى: و زاد بلال فى نداء صلاة الغداة: الصلاة خير من النوم، فأقرّها رسول اللّه صلى الله عليه و آله.… [۳۸]

پيامبر صلى الله عليه و آله با مردم در باره چيزى كه آنها را به نماز فرا خوانَد، مشورت كرد. آنان شيپور را پيشنهاد كردند؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله آن را نپسنديد؛ چون براى يهود بود. ناقوس را پيشنهاد دادند. آن را نيز به خاطر اين كه براى نصارا بود، نپسنديد. در همان شب، مردى از انصار به نام عبد اللّه بن زيد و نيز عمر بن خطّاب، اذان را در خواب ديدند. مرد انصارى، شبانه نزد پيامبر خدا رفت [و خواب خود را براى ايشان باز گفت]. پيامبر خدا به بلال دستور داد كه به آن [جملاتى كه در خواب ديده شده بود]، اذان بگويد.

زهرى گفت: بلال در اذان نماز صبح، اين جمله را افزود: «الصلاة خيرٌ من النوم؛ نماز، از خواب بهتر است» و پيامبر خدا بر آن، صحّه گذاشت.

5. گزارش سُنَن التِّرمِذى:

سعيد بن يحيى بن سعيد اموى آورده است كه: حديث كرد ما را پدرم، حديث كرد ما را محمّد بن اسحاق از محمّد بن ابراهيم بن حارث تيمى از محمّد بن عبد اللّه بن زيد از پدرش كه:

لَمّا أصبَحنا أتَينا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَأَخبَرتُهُ بِالرُّؤيا، فَقالَ: إنَّ هذِهِ لَرُؤيا حَقٍّ، فَقُم مَعَ بِلالٍ فَإِنَّهُ أندى وَ أمَدُّ صَوتا مِنكَ، فَأَلقِ عَلَيهِ ما قيلَ لَكَ، وَ ليُنادِ بِذلِكَ.…

قال الترمذىّ: و قد روى هذا الحديث إبراهيم بن سعد، عن محمّد بن إسحاق أتمّ من هذا الحديث و أطول، و ذكر فيه قصّة الأذان مثنى مثنى، و الإقامة مرّة مرّة، و عبد اللّه بن زيد هو ابن عبد ربّه، و يقال: ابن عبد ربّ، و لا نعرف له عن النبىّ صلى الله عليه و آله شيئا يصحّ إلّا هذا الحديث الواحد فى الأذان. [۳۹]

صبح كه شد، نزد پيامبر خدا رفتيم و رؤيايم را به ايشان گفتم. فرمود: «اين، يك رؤياى صادق است. به همراه بلال برخيز؛ چون او صدايش از تو رساتر و بلندتر است. آنچه به تو [در خواب] گفته شده، به او بگو و او آنها را با صداى بلند بگويد...».

ترمذى مى گويد: اين حديث را ابراهيم بن سعد، از محمّد بن اسحاق، كامل تر و طولانى تر روايت كرده و داستان اذان را با بندهاى دوتايى، و اقامه را با بندهاى تك، آورده است. عبد اللّه بن زيد، همان ابن عبد ربّه است و «ابن عبد رب» هم به او مى گويند. ما از او حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نمى شناسيم كه صحيح باشد، جز همين يك حديث كه در باره اذان است.

دلايل جعلى بودن اين روايات

با بررسى اسناد اين روايات و تأمّل در متن و معانى آنها و نيز عرضه آنها بر احاديث اهل بيت عليهم السلام، براى پژوهشگر، ترديدى در مجعول بودن آنها باقى نخواهند ماند. آنچه بر نادرستى اين روايات دلالت مى كند، عبارت است از:

1. ناسازگارى با مقام نبوّت

اين باور كه تشريع اذان، بر اساس رؤياى عبد اللّه بن زيد بوده، بدين معناست كه خاتم پيامبران الهى صلى الله عليه و آله ـ كه براى كوچك ترين رفتارهاى فردىِ جامعه اسلامى، از جانب خداوند متعال، ره نمود آورده است ـ در مورد يكى از بزرگ ترين عباداتِ سياسى ـ اجتماعى، نمى دانسته كه چه بايد كرد و حتّى طبق برخى از اين روايات، براى آن، بيست روز سرگردان بوده است، تا اين كه رؤياى شخص يا اشخاصى، مشكل گشا مى شود و موجب تصميم پيامبر صلى الله عليه و آله و تشريع اذان مى گردد!

بى ترديد، اين پندار، با اعتقاد به نبوّت پيامبر اسلام، قابل جمع نيست و از اين رو، امام صادق عليه السلام ضمن نفرين كردنِ كسانى كه از چنين پندارى جانبدارى مى كنند، خِرد و وجدان آنان را به داورى مى خواند و با شگفتى از آنان مى پرسد كه چگونه اين پندار را با عقيده به نبوّت پيامبر صلى الله عليه و آله و نزول وحى بر ايشان، جمع مى كنند:

يَنزِلُ الوَحىُ عَلى نَبِيِّكُم فَتَزعُمونَ أَنَّهُ أَخَذَ الأَذانَ مِن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ؟! [۴۰]

بر پيامبر شما وحى نازل مى شود و شما مى گوييد كه او اذان را از عبد اللّه بن زيد گرفته است؟!

2. منافات داشتن با حكمت اذان

تأمّل در احاديث فراوانى كه در منابع حديثىِ شيعه و اهل سنّت در باره حكمت اذان و فضايل و بركات آن وجود دارند، [۴۱] نشان مى دهد كه فلسفه اين عمل عبادى، تنها اعلام وقت نماز نيست؛ بلكه آثار فردى، اجتماعى، دنيوى و اخروى فراوانى بر آن مترتّب است. بدين ترتيب، آيا مى توان باور كرد كه همه اين حكمت ها و بركات، به دنبال رؤياى عبد اللّه بن زيد، پديد آمده باشد و يا اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله فلسفه اذان را مى دانسته؛ ولى از خودِ اذان، بى اطّلاع بوده است؟!

3. تكذيب به وسيله اهل بيت عليهم السلام

خاندان رسالت عليهم السلام علاوه بر اين كه تأكيد مى كنند كه منشأ اذان، وحى است، به صراحت و با شدّت، رواياتى را كه آغاز تشريع آن را مستند به رؤيا كرده اند، تكذيب نموده و آن را با ايمان به نبوّت پيامبر صلى الله عليه و آله، ناسازگار دانسته اند. اين، در حالى است كه اگر هيچ دليلى جز تكذيب اهل بيت عليهم السلام در اين باره وجود نداشت، براى اثبات نادرستى و مجعول بودن اين روايات، كافى بود؛ چرا كه: «أهل البيت أدرى بما فى البيت؛ اهل خانه، بهتر مى دانند كه در خانه چيست».

گفتنى است كه نه تنها اهل بيت عليهم السلام، بلكه افرادى مانند محمّد بن حنفيّه نيز به بطلان اين روايات، تصريح كرده اند. برهان الدين حلبى، از ابو العلاء روايت كرده است كه:

قلت لمحمّد ابن الحنفيّة: إنّا لنتحدّث أنّ بدء هذا الأذان كان من رؤيا رآها رجل من الأنصار في منامه، قال: ففزع لذلك محمّد بن الحنفيّة فزعا شديدا و قال: عمدتم إلى ما هو الأصل فى شرائع الإسلام و معالم دينكم فزعمتم أنّه إنّما كان من رؤيا رآها رجل من الأنصار فى منامه تحتمل الصدق و الكذب، و قد تكون أضغاث أحلام؟!

قال: فقلت له: هذا الحديث قد استفاض فى الناس.

قال: هذا و اللّه هو الباطل.… [۴۲]

به محمّد بن حنفيّه گفتم: براى ما حديث مى شود كه منشأ اين اذان، رؤيايى بود كه مردى از انصار در خوابش ديد. محمّد بن حنفيّه از اين سخن، به شدّت وحشت كرد و گفت: شما در باره چيزى كه در ميان احكام اسلام و مقرّرات دينتان يك اصل است، مى گوييد كه منشأش رؤيايى بوده كه يكى از انصار در خوابش ديده است، [آن هم چيزى] كه احتمال راست و دروغ دارد و ممكن است كه از شمار خواب هاى پريشان باشد؟!

گفتم: اين حديث در ميان مردم، به شدّت رايج است.

گفت: به خدا سوگند، صحّت ندارد.…

4. ديگر دلايل

آنچه در نقد مضمون رواياتى كه تشريع اذان را به غير وحى مستند مى كنند، ذكر نموديم، براى اثبات معتبر نبودن آنها كافى است. البتّه ادلّه ديگرى نيز براى اثبات اين مدّعا ذكر شده است، مانند: تعارض اساسى ميان مضمون اين روايات، تعداد مدّعيان رؤيا [۴۳] و تعارض آنها با نقل بخارى و غير او. [۴۴]

بنا بر اين، بر فرض كه سند اين روايات، اصطلاحا «صحيح» هم باشد، به دليل ناسازگارى مضمون آنها با عقل سليم و مبانى اسلام، مردود بودن آنها غير قابل ترديد است. البتّه جالب توجّه است كه سند اين روايات نيز قابل اعتماد نيست؛ زيرا يا موقوف اند (يعنى سند آنها به پيامبر صلى الله عليه و آله متّصل نمى شود) و يا مُسنَدهايى هستند كه در سلسله سند آنها راوى مجهول، مجروح، ضعيف و يا متروك قرار دارد. [۴۵]

بدين ترتيب، مى توان گفت دليلى كه حاكم نيشابورى براى عدم نقل حديث عبد اللّه بن زيد در صحيحين آورده (يعنى اختلاف ناقلان در اسانيد آن)، [۴۶] در واقع، ممكن است تنها يكى از دلايل متعدّد آن باشد و شايد برخى از وجوه ديگرى كه ذكر شد نيز موجب عدم ذكر اين حديث در صحيحين گرديده باشد.

انگيزه جاعلان

در باره انگيزه جعل اين حديث نمى توان به صورت قاطع، اظهار نظر كرد. برخى از محقّقان، اين احتمال را تقويت كرده اند كه عموهاى عبد اللّه بن زيد، اين رؤيا را ساخته اند. متن كلام آنان، چنين است:

و من القريب جدّا أنّ عمومة عبد اللّه بن زيد، هم الذين أشاعوا تلك الرؤيا و روّجوها، لتكون فضيلة لبيوتاتهم و قبائلهم، و لذلك نرى فى بعض المسانيد أنّ بنى عمومته هم رواة هذا الحديث و أنّ من اعتمد عليهم إنّما كان لحسن ظنّه بهم. [۴۷]

به احتمال زياد، اين رؤيا را عموهاى عبد اللّه بن زيد، رواج داده اند تا از اين طريق، فضيلت و افتخارى براى خاندان ها و قبايل خويش كسب كنند. به همين دليل، در برخى مسانيد مى بينيم كه عموزادگان او، راويان اين حديث هستند و كسانى هم كه به آنها اعتماد كرده اند، به آنها حُسن ظن داشته اند.

امّا به نظر مى رسد كه جعل اين حديث، همانند بسيارى از احاديث مجعول ديگر، انگيزه سياسى داشته است؛ زيرا همان طور كه پيش از اين نيز توضيح داديم، [۴۸] اذان علاوه بر يادآورىِ وظيفه فردى و اعلام وقت نماز، يك شعار مهمّ سياسى ـ اجتماعى نيز هست و اين شعار، نه تنها زمينه تداوم حاكميت اسلام را در جوامع اسلامى فراهم مى كند، بلكه در كنار استقرار ارزش هاى دينى، مى تواند موجب انتقال فرهنگ اسلامى به ساير جوامع گردد. بدين جهت، جريان هاى سياسى اى كه حاكميت اسلامِ اصيل را با منافع خود در تضاد مى بينند، اين شعار سياسى را بر نمى تابند.

به نظر مى رسد كه جعل حديث عبد اللّه بن زيد، به وسيله حزب اُموى (در عصر حاكميت مطلق معاويه) و با هدفِ حذف و يا تحريف شعار سياسى ـ اجتماعى اذان، انجام گرفته است؛ زيرا اگر خاستگاه تشريع اذانْ «رؤيا» شد، كسى كه مدّعى خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله و بلكه خداوند متعال است، مى تواند با رؤيايى ديگر، آن را به صورت دلخواه تغيير دهد و يا حذف نمايد!

توضيح مطلب، اين كه: هر كس با تاريخ اسلام آشنا باشد، مى داند كه حزب اُموى از ابتدا با اسلام، مخالف بود و هيچ گاه با اين آيين الهى آشتى نكرد. اين حزب، هر چند پس از قدرت يافتن اسلام، نمى توانست علنا با آن مخالفت كند، امّا در اوّلين فرصتِ به دست آمده، در برابر نظام اسلامى به رهبرى امام متّقيان و امير مؤمنان ايستاد و مانع رشد و بالندگى اين آيين آسمانى شد و به گفته امام على عليه السلام:

ما أسلَموا و لكِنِ استَسلَموا، و أسَرُّوا الكُفرَ، فَلَمّا وَجَدوا أعوانا عَلَيهِ أظهَروهُ. [۴۹]

آنها اسلام نياوردند؛ بلكه تسليم شدند، و كفر خويش را پنهان داشتند و زمانى كه يارانى براى آن يافتند، آشكارش نمودند.

گزارشى كه مُغيرة بن شعبه، دوست صميمى معاويه، از يك جلسه خصوصى و محرمانه با او دارد، نشان مى دهد كه او تا چه حد، با اين شعار عبادى ـ سياسى اسلام، مخالف بوده است. متن اين گزارش را مطرّف، فرزند مغيره، چنين روايت كرده است:

... جاء [المغيرة] ذات ليلة فأمسك عن العشاء، فرأيته مغتمّا، فانتظرته ساعة، و ظننت أنّه لشى ء حدث فينا أو فى عملنا، فقلت له: ما لى أراك مغتمّا منذ الليلة؟ قال: يا بنىّ، إنّى جئت من عند أخبث الناس! قلت له: و ما ذاك؟ قال: قلت له ـ و قد خلوت به ـ: إنّك قد بلغت منّا يا أمير المؤمنين، فلو أظهرت عدلاً، و بسطت خيرا؛ فإنّك قد كبرت، ولو نظرت إلى إخوتك من بنى هاشم، فوصلت أرحامهم؛ فو اللّه ما عندهم اليوم شى ء تخافه.

فقال لى: هيهات! هيهات! ملك أخو تيم فعدل و فعل ما فعل، فو اللّه ما عدا أن هلك فهلك ذكرُه، إلّا أن يقول قائل: أبو بكر. ثمّ ملك أخو عدىّ، فاجتهد و شمّر عشر سنين، فو اللّه ما عدا أن هلك فهلك ذكرُه، إلّا أن يقول قائل: عمر. ثمّ ملك أخونا عثمان فملك رجلٌ لم يكن أحد فى مثل نسبه، فعَمِل ما عَمِل و عُمل به، فو اللّه ما عدا أن هلك فهلك ذكرُه، و ذكر ما فُعل به. و إنّ أخا هاشم يُصرَخ به فى كلّ يوم خمس مرّات: أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه، فأىّ عمل يبقى مع هذا؟ لا اُمّ لك؛ و اللّه إلّا دفنا دفنا. [۵۰]

شبى [پدرم مغيره] آمد و از خوردن غذا خوددارى كرد. او را غمگين ديدم. ساعتى منتظرش ماندم و خيال كردم كه براى ما و يا در كار ما اتّفاقى افتاده كه او اندوهگين است. به او گفتم: چه شده است كه امشب غمگين هستى؟ گفت: فرزندم! من از نزد خبيث ترينِ مردم مى آيم! گفتم: چه اتّفاقى افتاده است؟ گفت: با معاويه تنها نشسته بودم كه به او گفتم: اى امير المؤمنين! تو از ما به حكومت رسيدى. كاش دادگرى نمايى و بساط نيكوكارى بگسترانى؛ چرا كه تو ديگر مُسن شده اى! كاش به برادرانت از بنى هاشم نگاه لطفى كنى و به خويشاوندانت رسيدگى نمايى! به خدا سوگند كه امروزه ديگر چيزى (قدرتى) ندارند كه از آن بترسى.

معاويه به من گفت: هرگز، هرگز! آن مرد تَيمى به حكومت رسيد و عدالت پيشه كرد و خوبى ها نمود؛ امّا به خدا سوگند كه با مُردنش، نام او نيز مُرد و فقط ممكن است يك نفر پيدا شود و بگويد: ابو بكر. پس از آن، مرد عَدى (عمر) به حكومت رسيد و ده سال تلاش كرد و زحمت كشيد؛ ولى به خدا سوگند، همين كه مُرد، نامش هم مُرد. فقط ممكن است فردى پيدا شود و بگويد: عمر. سپس برادرمان عثمان، به حكومت رسيد. مردى به حكومت رسيد كه كسى در نسب، چون او نبود. او كارها كرد و آن رفتار با او شد (وى را كشتند)؛ امّا به خدا سوگند كه با مُردنش، نام او نيز مُرد و از رفتارى هم كه با او شد، ديگر سخنى به ميان نيامد؛ ولى آن مرد هاشمى، در هر روز، پنج مرتبه نامش فرياد زده مى شود كه: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه». با وجود اين، ديگر چه كارى باقى مى ماند؟ اى مادر مُرده! به خدا سوگند كه راهى جز دفن كردن و دفن كردن [اين نام]، باقى نمى ماند!

آنچه مى تواند اين تحليل را تأييد كند، اين است كه موضعگيرى اهل بيت عليهم السلام در برابر رواياتى كه منشأ تشريع اذان را رؤياى عبد اللّه بن زيد مى دانند، پس از استقرار حكومت معاويه است؛ زيرا اگر چنين شايعه اهانت آميزى در باره پيامبر اسلام، در دوران حيات امام على عليه السلام نيز وجود داشت، بى ترديد، آن امام در برابرش موضعگيرى مى نمود، در حالى كه در تاريخ، نخستين برخورد اهل بيت عليهم السلام با اين شايعه به وسيله امام مجتبى عليه السلام پس از جريان صلح او با معاويه ثبت شده است. [۵۱]

1 / 3: حِكمَةُ الأَذانِ

1 / 3: حكمت تشريع اذان

15. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّما جُعِلَ الأَذانُ الأَوَّلُ لِيَتَيَسَّرَ أهلُ الصَّلاةِ لِصَلاتِهِم، فَإِذا سَمِعتُمُ الأَذانَ فَأَسبِغُوا الوُضوءَ [۵۲]. [۵۳]

15. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اذانِ نخستين، براى اين قرار داده شد كه نمازگزاران براى نمازشان آماده شوند. پس هر گاه بانگ اذان را شنيديد، وضوى كامل [۵۴] بگيريد.

16. الإمام الرضا عليه السلام: إنَّما اُمِرَ النّاسُ بِالأَذانِ لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ؛ مِنها أن يَكونَ تَذكيرا لِلنّاسي وتَنبيها لِلغافِلِ، وتَعريفا لِمَن جَهِلَ الوَقتَ وَاشتَغَلَ عَنهُ، ويَكونَ المُؤَذِّنُ بِذلِكَ داعِيا لِعِبادَةِ الخالِقِ ومُرَغِّبا فيها، ومُقِرّا لَهُ بِالتَّوحيدِ، مُجاهِرا بِالإِيمانِ، مُعلِنا بِالإِسلامِ، مُؤذِنا [۵۵] لِمَن يَنساها. وإنَّما يُقالُ لَهُ مُؤَذِّنٌ لِأَنَّهُ يُؤذِنُ بِالأَذانِ بِالصَّلاةِ.

وإنَّما بُدِئَ فيهِ بِالتَّكبيرِ وخُتِمَ بِالتَّهليلِ؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جل أرادَ أن يَكونَ الاِبتِداءُ بِذِكرِهِ وَاسمِهِ، وَاسمُ اللّهِ فِي التَّكبيرِ في أوَّلِ الحَرفِ وفِي التَّهليلِ في آخِرِهِ.

وإنَّما جُعِلَ مَثنى مَثنى؛ لِيَكونَ تَكرارا في آذانِ المُستَمِعينَ، مُؤَكِّدا عَلَيهِم، إن سَها أحَدٌ عَنِ الأَوَّلِ لَم يَسهُ عَنِ الثّاني، ولِأَنَّ الصَّلاةَ رَكعَتانِ رَكعَتانِ فَلِذلِكَ جُعِلَ الأَذانُ مَثنى مَثنى. وجُعِلَ التَّكبيرُ في أوَّلِ الأَذانِ أربَعا؛ لِأَنَّ أوَّلَ الأَذانِ إنَّما يُبدَأُ غَفلَةً، ولَيسَ قَبلَهُ كَلامٌ يُنَبِّهُ المُستَمِعَ لَهُ، فَجُعِلَ الاُولَيانِ تَنبيها لِلمُستَمِعينَ لِما بَعدَهُ فِي الأَذانِ.

وجُعِلَ بَعدَ التَّكبيرِ الشَّهادَتانِ؛ لِأَنَّ أوَّلَ الإِيمانِ هُوَ التَّوحيدُ وَالإِقرارُ للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى بِالوَحدانِيَّةِ، وَالثّانِيَ الإِقرارُ لِلرَّسولِ صلى الله عليه و آله بِالرِّسالَةِ، وأنَّ إطاعَتَهُما ومَعرِفَتَهُما مَقرونَتانِ، ولِأَنَّ أصلَ الإِيمانِ إنَّما هُوَ الشَّهادَتانِ، فَجُعِلَ شَهادَتَينِ شَهادَتَينِ كَما جُعِلَ في سائِرِ الحُقوقِ شاهِدانِ، فَإِذا أقَرَّ العَبدُ للّهِِ عز و جلبِالوَحدانِيَّةِ وأقَرَّ لِلرَّسولِ صلى الله عليه و آله بِالرِّسالَةِ فَقَد أقَرَّ بِجُملَةِ الإِيمانِ، لِأَنَّ أصلَ الإِيمانِ إنَّما هُوَ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ.

وإنّما جُعِلَ بَعدَ الشَّهادَتَينِ الدُّعاءُ إلَى الصَّلاةِ؛ لِأَنَّ الأَذانَ إنَّما وُضِعَ لِمَوضِعِ الصَّلاةِ، وإنّما هُوَ نِداءٌ إلَى الصَّلاةِ في وَسَطِ الأَذانِ، ودُعاءٌ إلَى الفَلاحِ وإلى خَيرِ العَمَلِ.

وجُعِلَ خَتمُ الكَلامِ بِاسمِهِ كَما فُتِحَ بِاسمِهِ. [۵۶]

16. امام رضا عليه السلام: مردم به علّت هاى فراوان، به اذان گفتن، امر شده اند. يكى از آن علّت ها، يادآورى به فراموشكار، توجّه دادن به غافل و آگاه ساختن كسى است كه وقت [نماز] را نمى داند و به كارى ديگر سرگرم شده است. مؤذّن، با گفتن اذان، به عبادت آفريدگار فرا مى خواند و به آن ترغيب مى كند، و به يگانگى او اقرار مى نمايد، و ايمان را آشكار، و اسلام را علنى مى سازد، و نماز را به كسى كه آن را فراموش كرده، يادآور مى شود. مؤذّن را به اين خاطر «مؤذّن» گفته اند كه با اذان، وقت نماز را اعلام مى كند (اِذنِ نماز مى دهد).

علّت آن كه اذان با «اللّه أكبر» آغاز و با «لا إله إلّا اللّه» ختم مى شود، اين است كه خداوند عز و جل خواسته است كه شروع [و انتهاى اذان]، با ياد و نام او باشد: نام «اللّه» ، در تكبير، در آغاز جمله است و در تهليل، در آخر آن.

علّت آن كه هر جمله اذان، دو بار قرار داده شده، اين است كه در گوش شنوندگان تكرار شود و براى آنان تأكيد گردد، به طورى كه اگر شخصى بار اوّل متوجّه نشد، بار دوم متوجّه شود؛ و نيز اين كه نماز، دو ركعت دو ركعت است. به همين دليل، اذان نيز دو به دو قرار داده شده است.

علّت آن كه «اللّه أكبر» در ابتداى اذان، چهار بار قرار داده شده، اين است كه شروع اذان، ناگهانى است و پيش از آن، سخنى كه شنونده را متوجّه سازد، وجود ندارد. پس، دو «اللّه أكبرِ» نخست، هشدارى است به شنوندگان نسبت به جملات بعدىِ اذان.

علّت آن كه بعد از تكبير، شهادتين قرار داده شده، اين است كه گام نخست ايمان، توحيد و اقرار به يگانگى خداوند متعال است و گام دومش اقرار به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله،

و اين كه اطاعت آن دو و شناختشان، به هم پيوسته اند.

علّت ديگرش نيز اين است كه اساس ايمان، در حقيقت، همين شهادتين است. پس، هر يك از اين دو شهادت، دو بار قرار داده شده، چنان كه در ساير حقوق، دو شاهد تعيين شده است. پس هر گاه بنده به يگانگى خداوند عز و جل و به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله اقرار كند، هر آينه به تمامِ ايمان اقرار كرده است؛ چرا كه اساس ايمان، در حقيقت، ايمان به خدا و پيامبر اوست.

علّت آن كه بعد از شهادتين، دعوت به نماز قرار داده شده، اين است كه اذان اساسا براى نماز، وضع شده است، و آن، فراخوانى به نماز در وسط اذان است و فراخوانى به سوى رستگارى و به سوى بهترين عمل است.

در پايان اذان نيز نام او قرار داده شده است، چنان كه آغاز آن به نام اوست.

الفصل الثاني: فصول الأذان

فصل دوم: بندهاى اذان

17. معاني الأخبار عن محمّد بن الحنفيّة: لَمّا اُسرِيَ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إلَى السَّماءِ تَناهَزَ [۵۷] إلَى السَّماءِ السّادِسَةِ، نَزَلَ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ السّابِعَةِ لَم يَنزِل قَبلَ ذلِكَ اليَومِ قَطُّ، فَقالَ: «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ»، فَقالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ: أنَا كَذلِكَ.

فَقالَ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ»، فَقالَ اللّهُ عز و جل: أنَا كَذلِكَ، لا إلهَ إلّا أنا.

فَقالَ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ»، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ: عَبدي و أميني عَلى خَلقي، اصطَفَيتُهُ عَلى عِبادي بِرِسالاتي.

ثُمَّ قالَ: «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ»، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ: فَرَضتُها عَلى عِبادي، و جَعَلتُها لي دينا.

ثُمَّ قالَ: «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ»، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ: أفلَحَ مَن مَشى إلَيها، و واظَبَ عَلَيهَا ابتِغاءَ وَجهي.

ثُمَّ قالَ: «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ»، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ: هِيَ أفضَلُ الأَعمالِ و أزكاها عِندي.

ثُمَّ قالَ: «قَد قامَتِ الصَّلاةُ»، فَتَقَدَّمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَأَمَّ أهلَ السَّماءِ، فَمِن يَومِئِذٍ تَمَّ شَرَفُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله. [۵۸]

17. معانى الأخبار ـ به نقل از محمّد بن حنفيّه ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله شبى كه به آسمان برده شد، چون به آسمان ششم رسيد، فرشته اى از آسمان هفتم فرود آمد كه تا پيش از آن روز، هرگز فرود نيامده بود، و گفت: اللّه أكبر، اللّه أكبر.

خداوند عز و جل فرمود: «من چنينم».

فرشته گفت: أشهد أن لا إله إلّا اللّه.

خداوند عز و جل فرمود: «من چنينم؛ معبودى جز من نيست».

فرشته گفت:

أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه.

خداوند عز و جل فرمود: «[او] بنده و امين من در ميان خلق من است. با انتخاب او به پيامبرى ام، او را بر بندگانم برگزيدم».

فرشته گفت: حىَّ على الصلاة.

خداوند عز و جل فرمود: «نماز را بر بندگانم واجب ساختم و آن را آيينى براى خود قرار دادم».

فرشته گفت: حىَّ على الفلاح.

خداوند عز و جل فرمود: «آن كه به سوى نماز روانه شد و براى خشنودى من، بر آن مواظبت نمود، رستگار شد».

فرشته گفت: حىَّ على خير العمل.

خداوند عز و جل فرمود: «نماز، برترين و پاك ترينِ اعمال در نزد من است».

فرشته گفت: قد قامت الصلاة.

پس، پيامبر صلى الله عليه و آله جلو قرار گرفت و پيش نماز آسمانيان شد و از آن روز، شرافت پيامبر صلى الله عليه و آله به كمال رسيد.

18. الإمام الباقر علیه السلام ـ في حَديثِ الإِسراءِ ـ: ثُمَّ أمَرَ [اللّهُ سُبحانَهُ] جَبرَئيلَ عليه السلام فَأَذَّنَ شَفعا و أقامَ شَفعا، و قالَ في أذانِهِ: «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ»، ثُمَّ تَقَدَّمَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله فَصَلّى بِالقَومِ.[۵۹]

18. امام باقر علیه السلام ـ در حديث اِسرا ـ: سپس [خداى سبحان] به جبرئيل عليه السلام دستور داد و جبرئيل، دو بند دو بند، اذان و دو بند دو بند، اقامه گفت و در اذانش جمله «حىَّ على خير العمل» را گفت. آن گاه محمّد صلى الله عليه و آله جلو قرار گرفت و براى جمعيّت نماز خواند.

19. عنه عليه السلام: الأَذانُ ثَمانِيَةَ عَشَرَ حَرفا [۶۰]. [۶۱]

19. امام باقر عليه السلام: اذان، هجده بند دارد.

20. عنه علیه السلام ـ لِزُرارَةَ ـ: يا زُرارَةُ، تَفتَتِحُ الأَذانَ بِأَربَعِ تَكبيراتٍ، و تَختِمُهُ بِتَكبيرَتَينِ وتَهليلَتَينِ. [۶۲]

20. امام باقر علیه السلام ـ به زراره ـ: اى زراره! اذان را با چهار «اللّه أكبر» آغاز مى كنى و با دو «اللّه أكبر» و دو «لا إله إلّا اللّه» به پايان مى برى.

21. الإمام الصادق عليه السلام: الأَذانُ مَثنى مَثنى، وَالإِقامَةُ مَثنى مَثنى. [۶۳]

21. امام صادق عليه السلام: هر بند اذان، دو تاست و هر بند اقامه نيز دو تا.

22. عنه عليه السلام: كانَ ابنُ النَّبّاحِ يَقولُ في أذانِهِ: «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» فَإِذا رَآهُ عَلِيٌّ عليه السلام قالَ:

[يا] [۶۴] مَرحَبا بِالقائِلينَ عَدلاً وبِالصَّلاةِ مَرحَبا وأهلاً [۶۵]

22. امام صادق عليه السلام: ابن نبّاح [مؤذّن على بن ابى طالب عليه السلام] در اذانش مى گفت: «حىَّ على خير العمل، حىَّ على خير العمل» و على عليه السلام هر گاه او را مى ديد، مى فرمود:

«آفرين بر درستگويان

درود و خوشامد باد نماز را!».

23. تهذيب الأحكام عن أبي بكر الحَضرَميّ وكُلَيب الأسدي عن الإمام الصادق عليه السلام: أنَّهُ حَكى لَهُمَا الأَذانَ، فَقالَ: اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ، حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ حَيَّ عَلَى الفَلاحِ، حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ، اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ، لا إلهَ إلَا اللّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ [۶۶].

23. تهذيب الأحكام ـ به نقل از ابو بكر حضرمى و كليب اسدى ـ: امام صادق عليه السلام براى آن دو، اذان را به اين نحو بازگو كرد: «اللّه أكبر، اللّه أكبر، اللّه أكبر، اللّه أكبر. أشهد أن لا إله إلّا اللّه، أشهد أن لا إله إلّا اللّه. أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه. حىَّ على الصلاة، حىَّ على الصلاة. حىَّ على الفلاح، حىَّ على الفلاح. حىَّ على خير العمل، حىَّ على خير العمل. اللّه أكبر، اللّه أكبر. لا إله إلّا اللّه، لا إله إلّا اللّه» .

24. كنز العمّال: كانَ بِلالٌ يُؤَذِّنُ بِالصُّبحِ فَيَقولُ: حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ. [۶۷]

24. كنز العُمّال: بلال، صبح، اذان مى گفت و [در آن] مى گفت: حىَّ على خير العمل.

25. المصنَّف عن نافع: كانَ ابنُ عُمَرَ زادَ في أذانِهِ: حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ. [۶۸]

25. المصنّف، ابن ابى شيبه ـ به نقل از نافع ـ: ابن عمر در اذانش جمله «حىَّ على خير العمل» را افزود.

26. السيرة الحلبيّة: نُقِلَ عَن ابنِ عُمَرَ وعَن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام أنَّهُما كانا يَقولانِ في أذانَيهِما بَعدَ «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ»: «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ». [۶۹]

26. السيرة الحلبيّة: در باره [عبد اللّه] ابن عمر و از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه آن دو در اذانشان بعد از «حىَّ على الفلاح» مى گفتند: حىَّ على خير العمل.

27. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام كانَ يَقولُ في أذانِهِ إذا قالَ: «حَيَّ عَلى الفَلاحِ» قالَ: «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ»، و يَقولُ: هُوَ الأَذانُ الأَوَّلُ. [۷۰]

27. امام باقر عليه السلام: امام زين العابدين عليه السلام در اذانش بعد از گفتن «حىَّ على الفلاح»، «حىَّ على خير العمل» مى گفت و مى فرمود: «اين، همان اذانِ نخستين است».

28. عنه عليه السلام: كانَ الأَذانُ بِ «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وبِهِ اُمِروا في أيّامِ أبي بَكرٍ وصَدرا مِن أيّامِ عُمَرَ، ثُمَّ أمَرَ عُمَرُ بِقَطعِهِ وحَذفِهِ مِنَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ، فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ، فَقالَ: إذا سَمِعَ النّاسُ أنَّ الصَّلاةَ خَيرُ العَمَلِ، تَهاوَنوا بِالجِهادِ وتَخَلَّفوا عَنهُ. [۷۱]

28. امام باقر عليه السلام: در زمان پيامبر خدا، اذان با «حىَّ على خير العمل» همراه بود و در زمان ابو بكر و اوايل دوره عمَر، همين دستور را اجرا مى كردند؛ امّا بعدا عمر، دستور برداشتن و حذف آن را از اذان و اقامه داد. وقتى در اين باره از او سؤال (/به او اعتراض) شد، گفت: وقتى مردم بشنوند كه نماز، بهترين كار است، در جهاد، سستى مى ورزند و از آن، سر باز مى زنند.

29. علل الشرائع عن عكرمة: قُلتُ لاِبنِ عَبّاسٍ: أخبِرني لِأَيِّ شَيءٍ حُذِفَ مِنَ الأَذانِ «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ»؟

قالَ: أرادَ عُمَرُ بِذلِكَ ألّا يَتَّكِلَ النّاسُ عَلَى الصَّلاةِ و يَدَعُوا الجِهادَ، فَلِذلِكَ حَذَفَها مِنَ الأَذانِ. [۷۲]

29. علل الشرائع ـ به نقل از عكرمه ـ: به ابن عبّاس گفتم: آگاهم كن كه چرا «حىَّ على خير العمل» از اذان برداشته شد؟

گفت: عمَر، با اين كار خواست كه مردم به نماز، بسنده نكنند و جهاد را وا نگذارند. از اين رو، آن را از اذان برداشت.

پژوهشى در باره بندهاى اذان

اذان چند بند دارد؟ و آيا جمله «الصلاةُ خيرٌ من النوم» [۷۳] كه در اذان صبح در ميان اهل سنّت مرسوم است، و نيز جمله «حىَّ على خير العمل» و شهادت سوم (أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه) كه در اذان و اقامه پيروان اهل بيت عليهم السلام گفته مى شود، از ابتدا جزء اذان بوده يا به تدريج بر آن افزوده شده است؟

پاسخ اين پرسش ها نيازمند بحث در چند محور است:

يك. «الصلاةُ خيرٌ مِن النَّوم» در اذان صبح

آنچه در باره جمله «الصلاة خيرٌ من النوم» مطرح مى شود، اين است كه آيا اين بند، در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز جزء اذان صبح بوده، يا پس از ايشان بِدان افزوده شده است؟

آنچه را كه در منابع حديثىِ اهل سنّت در پاسخ اين سؤال آمده است، به سه دسته مى توان تقسيم كرد:

دسته اوّل: رواياتى كه اين بند را به تعليم پيامبر صلى الله عليه و آله مستند كرده اند، مانند آنچه در سنن أبى داوود از حارث بن عبيد، از محمّد بن عبد الملك بن ابى محذوره، از پدرش، از جدّش نقل شده است كه:

قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، عَلِّمنى سُنَّةَ الأَذانِ، قالَ: فَمَسَحَ مُقَدَّمَ رَأسى، وَ قالَ: تَقولُ: ... حَىَّ عَلَى الفَلاحِ، فَإِن كانَ صَلاةُ الصُّبحِ قُلتَ: الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ، اللّهُ أكبَرُ.… [۷۴]

گفتم: اى پيامبر خدا! شيوه اذان گفتن را به من بياموز. پيامبر صلى الله عليه و آله دستى بر جلوى سرم كشيد و فرمود: «مى گويى: ... حىَّ على الفلاح. و اگر نماز صبح بود، مى گويى: الصلاة خير من النوم، اللّه أكبر...».

گفتنى است كه سند اين روايت، صحيح نيست. [۷۵]

روايات ديگرى نيز در التاريخ الكبير بخارى، [۷۶] المعجم الكبير طبرانى، [۷۷] المعجم الأوسط، [۷۸] سنن الترمذى [۷۹] و سنن ابن ماجة [۸۰] بر اين معنا دلالت دارند؛ امّا هيچ يك از آنها از نظر سند، صحيح نيست.

دسته دوم: رواياتى كه بر اين مطلب دلالت دارند كه بند مذكور، به پيشنهاد بلال و تأييد پيامبر اسلام، به اذان افزوده شده است، مانند آنچه در المعجم الأوسط از محمّد بن ابراهيم، از پدرش، از جدّش، از عمرو بن صالح، از صالح بن ابى اخضر، از عروه، از عايشه نقل شده كه:

جاء بلال إلى النبىّ صلى الله عليه و آله يؤذّنه لصلاة الصبح فوجده نائما فقال: الصلاة خير من النوم فاُقرّت فى أذان الصبح. [۸۱]

بلال نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد كه ايشان را براى نماز صبح خبر كند. ديد كه پيامبر صلى الله عليه و آله خواب است. گفت: «الصلاة خير من النوم» و اين جمله در اذان پذيرفته شد.

روايات ديگرى نيز در سنن ابن ماجة، [۸۲] مسند ابن حنبل، [۸۳] سنن الدارمى [۸۴] و الطبقات ابن سعد [۸۵] بر اين معنا دلالت دارند؛ امّا اين روايات، هيچ يك، سند صحيحى ندارند.

دسته سوم: رواياتى كه بند ياد شده را به دستور و يا تأييد خليفه دوم مستند كرده اند، مانند آنچه در سنن الدارقُطْنى از محمّد بن مخلّد، از محمّد بن اسماعيل حسّانى، از وكيع، از سفيان، از محمّد بن عجلان، از نافع، از ابن عمر، از عمر نقل شده است كه به مؤذّن خويش گفت:

إذا بلغت «حىّ على الفلاح» فى الفجر، فقل: الصلاة خير من النوم، الصلاة خير من النوم. [۸۶]

در اذان صبح، هر گاه به «حىَّ على الفلاح» رسيدى، بگو: الصلاة خير من النوم، الصلاة خير من النوم.

در موطّأ مالك نيز آمده است:

إنّ المؤذّن جاء إلى عمر بن الخطّاب يؤذنه لصلاة الصبح، فوجده نائما، فقال: «الصلاة خير من النوم»، فأمره عمر أن يجعلها فى نداء الصبح. [۸۷]

مؤذّن، نزد عمر بن خطّاب آمد تا او را براى نماز صبح خبر كند. ديد كه خواب است. پس گفت: الصلاة خير من النوم. عمر به او دستور داد كه از آن پس، اين جمله را در اذان صبح بگويد. با عنايت به اين كه روايات دسته اوّل و دوم، نه از نظر سند، قابل اعتمادند و نه از نظر مضمون، هماهنگ، نمى توانند اثبات كنند كه «الصلاة خير من النوم»، جزء اذانِ نخستين بوده است؛ بلكه همان طور كه در شمارى از احاديث اهل بيت عليهم السلام و كلمات برخى از صحابه و تابعيان آمده است، اين جمله پس از پيامبر صلى الله عليه و آله به اذان افزوده شده است. و اينك، گزارش برخى از اين متون:

1. گزارش الكافى:

عن معاوية بن وهب قال: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ التَّثويبِ فِى الأَذانِ وَ الإِقامَةِ فَقالَ: ما نَعرِفُهُ. [۸۸]

معاوية بن وهب گفت: از امام صادق عليه السلام در باره ذكر جمله «الصلاة خير من النوم» در اذان و اقامه پرسيدم. فرمود: «ما از چنين چيزى خبر نداريم [و قبولش نداريم]» .

2. گزارش المصنّفِ عبد الرزّاق:

عن ابن جريج: أخبرنى عمرو بن حفص أنّ سعدا (المؤذّن) أوّل من قال: الصلاة خير من النوم فى خلافة عمر... قال: بدعة، ثمّ تركه، وَ أنّ بلالاً لم يؤذّن لعمر. [۸۹]

ابن جُرَيج گفت: عمرو بن حفص به من خبر داد كه سعدِ مؤذّن، نخستين كسى بود كه گفت: «الصلاة خير من النوم» و اين، در خلافت عمر بود.… [عمر] گفت: بدعت است؛ امّا بعدها آن را آزاد گذاشت. بلال براى عمر، اذان نگفت.

3. گزارش المصنّفِ عبد الرزّاق:

أخبرنى (حسن) بن مسلم أنّ رجلاً سأل طاووسا جالسا مع القوم فقال: يا أبا عبد الرحمن! متى قيل: الصلاة خير من النوم؟ فقال طاووس: أما إنّها لم تُقَل على عهد رسول اللّه صلى الله عليه و آله، و لكنّ بلالاً سمعها فى زمان أبى بكر بعد وفاة رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقولها رجل غير مؤذّن فأخذها منه، فأذّن بها، فلم يمكث أبو بكر إلّا قليلاً، حتّى إذا كان عمر قال: لو نهينا بلالاً عن هذا الذى أحدث، و كأنّه نسيه، فأذّن به الناس حتّى اليوم. [۹۰]

حسن بن مسلم، به من خبر داد كه مردى، از طاووس ـ كه با عدّه اى نشسته بود ـ پرسيد: اى ابو عبد الرحمان! از چه زمانى جمله «الصلاة خير من النوم» گفته شد؟ طاووس گفت: اين جمله در عهد پيامبر خدا گفته نشد؛ بلكه بلال، در زمان ابو بكر و پس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله، آن را از مردى كه مؤذّن نبود، شنيد و آن را از او گرفت و در اذان گفت. [حكومتِ] ابو بكر، چندان نپاييد و عمر كه آمد، گفت: كاش بلال را از اين چيزى كه به وجود آورد، نهى كنيم! و گويا فراموش كرد كه چنين كند. پس مردم تا به امروز، اين جمله را در اذان مى گويند.

4. گزارش جامع المسانيد:

عن إبراهيم ـ عن أبى حنيفة ـ قال: سألته عن التثويب، فقال: هو ممّا أحدثه الناس، و هو حَسَنٌ ممّا أحدَثوا. و ذَكَر أنّ تثويبهم كان حين يفرغ المؤذّن من أذانه أنّ الصلاةَ خيرٌ من النوم ـ مرّتين ـ أخرجه الإمام محمّد بن الحسن فى الآثار فرواه عن أبى حنيفة، ثمّ قال محمّد: و هو قولُ أبى حنيفةَ و به نأخذ. [۹۱]

از ابراهيم روايت شده كه گفت: از ابو حنيفه در باره «الصلاة خير من النوم» پرسيدم. گفت: اين، از چيزهايى است كه مردم، [پس از پيامبر صلى الله عليه و آله] بدعت نهاده اند، و در ميان چيزهايى كه به بدعت آورده اند، چيز خوبى است. ابو حنيفه گفت كه اعلام دوباره آنها براى وقت نماز، به اين گونه بود كه مؤذّن، وقتى اذانش را به پايان مى برد، دو بار مى گفت: الصلاة خير من النوم.

او اين روايت را از امام محمّد بن حسن در الآثار آورده و آن را از ابو حنيفه روايت كرده است. محمّد سپس مى گويد: اين، قول ابو حنيفه است و ما هم بدان قائليم.

علاوه بر آنچه ذكر شد، گزارش هاى ديگرى نيز حاكى از اين است كه منشأ تثويب، فرمان و يا تقرير (تأييد) خليفه دوم بوده است؛ [۹۲] ليكن در حديثى از ابو الحسن عليه السلام، آغاز تثويب، به بنى اميّه نسبت داده شده است. متن اين روايت، چنين است:

الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ، بِدعَةُ بَنى اُمَيَّةَ، و لَيسَ ذلِكَ مِن أصلِ الأَذانِ، وَ لا بَأسَ إذا أرادَ الرَّجُلُ أَن يُنَبِّهُ النّاسَ لِلصَّلاةِ أن يُنادِيَ بِذلِكَ، و لا تَجعَلهُ مِن أصلِ الأَذانِ، فَإِنّا لا نَراهُ أذانا. [۹۳]

جمله «الصلاة خير من النوم»، بدعت بنى اميّه است و جزء اذان نيست؛ امّا اشكالى ندارد كه شخص، هر گاه كه مى خواهد مردم را به نماز، متوجّه سازد، آن را بگويد؛ ولى آن را جزء اذان قرار مده؛ چون ما آن را جزء اذان نمى دانيم.

مى توان گفت كه اين احاديث، با گزارش هايى كه آغاز تثويب را عصر خليفه دوم مى دانند، قابل جمع است، بدين سان كه در عصر خلافت عمر، مدّتى به فرمان يا تقرير او، جمله «الصلاة خير من النوم» در وسط اذان يا پس از آن گفته مى شده؛ امّا چنان كه در گزارش ابن جريج آمد، پس از مدّتى، ترك گرديده است، تا اين كه در دوران حكومت معاويه، با جعل رؤياى عبد اللّه بن زيد ـ كه مشتمل بر اين جمله بود ـ به طور رسمى، جزئى از اذان صبح قرار داده شد.

با عنايت به آنچه ذكر شد، روشن مى شود كه چرا فقها و محدّثان شيعه، شمارى از رواياتى را كه جواز گفتن اين جمله را از اهل بيت عليهم السلام نقل كرده اند، نپذيرفته و جهت صدور يا دلالت آنها را مخدوش دانسته اند.

دو. «حىّ على خير العمل» در اذان و اقامه

پيروان اهل بيت عليهم السلام بر اساس ره نمودهاى آنان، بر اين باورند كه جمله «حىَّ على خير العمل»، يكى از اجزاى اذان و اقامه بوده و جزئيت آن، از طريق وحى به پيامبر خدا ابلاغ شده است. شمارى از رواياتى كه در منابع حديثىِ اهل سنّت وجود دارند [۹۴] و همچنين شمارى از صحابه و تابعين، [۹۵] اين باور را تأييد كرده اند.

اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه: اگر واقعا جمله «حىَّ على خير العمل» جزء اذان بوده و در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله، مسلمانان، اين جمله را در اذان تكرار مى كرده اند، چه كسى و با چه انگيزه اى اين جمله را حذف نموده است؟

پاسخ اين سؤال، در برخى از احاديث اهل بيت عليهم السلام [۹۶] و شمارى از گزارش هاى تاريخى [۹۷] اين گونه آمده است كه در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و دوران حكومت ابو بكر و آغاز خلافت عمر، «حىَّ على خير العمل»، جزء اذان و اقامه بوده است؛ ولى عمر، با اين استدلال كه اين جمله، موجب اهمّيت دادنِ بيش از اندازه مسلمانان به «نماز» و سستى كردن آنان در «جهاد» مى شود، آن را از اذان و اقامه حذف كرد.

بديهى است كه اين استدلال، صحيح نيست؛ زيرا علاوه بر آن كه اجتهاد در برابر نصّ پيامبر صلى الله عليه و آله صحيح نيست، اگر اعتقاد به اين كه نماز، بهترين كار است، موجب سستى در جهاد مى شد، شارع حكيم، آن را جزء اذان و اقامه قرار نمى داد، ضمن آن كه تجربه عصر نبوى نيز اين استدلال را نقض مى كند.

جالب توجّه است كه طبق برخى از روايات، روزى، پيامبر صلى الله عليه و آله در باره ارزش ياد خدا و نقش آن در تكامل انسان و پيشگيرى از انواع نابه سامانى هاى دنيوى و اخروى فرمود:

لَيسَ عَمَلٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى، وَ لا أنجى لِعَبدٍ مِن كُلِّ سَيِّئَةٍ فِى الدُّنيا وَ الآخِرَةِ مِن ذِكرِ اللّهِ. هيچ عملى در نزد خداى متعال، محبوب تر از ياد خدا نيست و بنده را از هر بدى در دنيا و آخرت، نجات مى بخشد.

يكى از اصحاب ايشان (شايد شخصِ عمر) كه اين سخن بر او گران آمد، گفت: آيا جنگيدن در راه خدا، بهترين كار نيست؟

پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمود:

لَولا ذِكرُ اللّهِ لَم يُؤمَر بِالقِتالِ! [۹۸]

اگر [به خاطر] ياد خدا نبود، به جنگ، دستور داده نمى شد.

اين حديث به روشنى نشان مى دهد كه در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز «خير العمل» بودن نماز، براى برخى از صحابه مورد اشكال بوده است. نماز، از آن جهت، بهترينِ كارهاست كه كامل ترين مصداق ياد خداست، چنان كه در قرآن تصريح شده است:

«وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِى. [۹۹]

و نماز را براى من به پا دار» .

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در پاسخ اين ايراد، تأكيد مى فرمايد كه «ياد خدا» از «جهاد»، ارزشمندتر است؛ زيرا فلسفه جهاد، ياد خدا و پيوند با اوست. آرى! اين پيوند است كه از انواع فسادهاى فردى و اجتماعى، پيشگيرى مى نمايد، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:

«إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ. [۱۰۰]

همانا نماز از زشتكارى و ناپسندى باز مى دارد، و هر آينه، ذكر خدا بزرگ تر است» .

نيز همين پيوند است كه سعادت و كاميابى دنيا و آخرت را به همراه دارد:

«مَن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ. [۱۰۱]

هر كس پاداش دنيا را مى خواهد، [بداند كه] پاداش دنيا و آخرت نزد خداست» .

سه. شهادت سوم در اذان و اقامه

مقصود از شهادت سوم در اذان و اقامه، شهادت بر ولايت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام پس از شهادت بر يگانگى خداوند و رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است.

چنان كه در فصل دوم ملاحظه شد، در احاديثى كه از اهل بيت عليهم السلام در تبيين بندهاى اذان به ما رسيده است، شهادت سوم وجود ندارد. از اين رو، شيخ المحدّثين، صدوق (م 381 ق) پس از اشاره به روايت ابو بكر حضرمى و كليب اسدى [۱۰۲] در كتاب من لايحضره الفقيه، در تبيين بندهاى اذان مى گويد:

و قال مصنّف هذا الكتاب: هذا هو الأذان الصحيح لا يزاد فيه و لا ينقص منه و المفوّضة [۱۰۳] ـ لعنهم اللّه ـ قد وضعوا أخبارا و زادوا فى الأذان «محمّد و آل محمّد خير البريّة» مرّتين، و فى بعض رواياتهم بعد «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» ، «أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه» مرّتين.

و منهم من روى بدل ذلك «أشهد أنّ عليّا أمير المؤمنين حقّا» مرّتين، و لا شكّ فى أنّ عليّا ولىّ اللّه وأنّه أمير المؤمنين حقّا، و أنّ محمّدا و آله ـ صلوات اللّه عليهم ـ خير البريّة و لكن ليس ذلك في أصل الأذان، و إنّما ذكرت ذلك ليعرف بهذه الزيادة المتّهمون بالتفويض المدلّسون أنفسهم فى جملتنا. [۱۰۴]

مصنّف اين كتاب مى گويد: اذان صحيح، همين است. نه چيزى به آن، افزوده و نه چيزى از آن، كاسته مى شود؛ امّا مفوّضه ـ كه خدايشان لعنت كند ـ اخبارى ساخته اند و به موجب آنها دو بار جمله «محمّد و آل محمّد خير البريّة» را به اذان افزوده اند. نيز در پاره اى از رواياتشان آورده اند كه پس از «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» ، دو بار بايد گفت: «أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه» . بعضى از آنان هم به جاى آن، اين جمله را روايت كرده اند: «أشهد أنّ عليّا أمير المؤمنين حقّا» كه دو بار بايد گفته شود.

البتّه شكّى نيست كه على عليه السلام، ولىّ خداست و او امير المؤمنينِ واقعى است و محمّد و خاندان او ـ كه درودهاى خدا بر آنان باد ـ بهترين انسان هايند؛ امّا هيچ يك از اينها در اصل، جزء اذان نيست. و من، اين رواياتِ ساختگى را بدان سبب ذكر كردم تا به وسيله اين افزوده هاى ساختگى، افراد متّهم به تفويض ـ كه خودشان را در شمار ما جا زده اند ـ شناخته شوند.

همچنين شيخ الطائفه، محمّد بن حسن طوسى (م 460ق)، در النهاية مى گويد:

و أمّا ما روى فى شواذّ الأخبار من قوله: أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه و آل محمّد خير البريّة، فممّا لا يعمل عليه فى الأذان و الإقامة، فمن عمل بها كان مخطئا. [۱۰۵]

و امّا [گفتنِ] جمله هاى: أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه، و آل محمّد خير البريّة در اذان ـ كه در اخبار شاذ روايت شده اند ـ، از جمله چيزهايى است كه به آنها عمل نمى شود، و هر كس به آنها عمل كند (اين جمله ها را در اذان بگويد)، خطاكار است.

او در كتاب المبسوط مى گويد:

فأمّا قول: أشهد أنّ عليّا أمير المؤمنين و آل محمّد خير البريّة، على ما ورد فى شواذّ الأخبار فليس بمعمول عليه فى الأذان، و لو فعله الإنسان [لم] يأثم به، غير أنّه ليس من فضيلة الأذان و لا كمال فصوله. [۱۰۶]

جمله هاى: أشهد أنّ عليّا أمير المؤمنين، و آل محمّد خير البريّة ـ كه در روايات شاذ آمده اند ـ در اذان به آنها عمل نمى شود، و اگر انسان آنها را به كار برد، گناه نكرده است، هر چند نه موجب فضيلت اذان و نه موجب كامل شدن بندهاى اذان مى گردد.

ساير فقهاى بزرگ شيعه نيز، چه فقيهان پيش از شيخ طوسى و چه پس از او (مانند: شيخ مفيد در المقنعة، [۱۰۷] سيّد مرتضى در الرسائل، [۱۰۸] حلبى در الكافى، [۱۰۹] سَلّار در المراسم، [۱۱۰] محقّق حلّى در المعتبر، [۱۱۱] علّامه حلّى در المنتهى [۱۱۲]) تا مقدّس اردبيلى (م 993 ق) در شرح خود بر الإرشاد، هيچ يك، اين شهادت را در ميان بندهاى اذان، ذكر نكرده اند.

به سخن ديگر، مى توان گفت كه جزء اذان نبودن شهادت سوم، تا قرن دهم در ميان فقهاى بزرگ شيعه مورد اتّفاق بوده است. البتّه از قرن يازدهم، با ظهور مسلك اخبارى گرى، نظريّه فقهاى گذشته مورد خدشه قرار گرفت و ظاهرا نخستين كسى كه رأى شيخ صدوق را در باره شهادت سوم زير سؤال برد، ملّا محمّدتقى مجلسى معروف به مجلسىِ اوّل (م 1070ق) است. وى در كتاب روضة المتّقين در ذيل كلام صدوق مى گويد:

الجزم بأنّ هذه الأخبار من موضوعاتهم مشكل مع أنّ الأخبار التى ذكرنا فى الزيادة و النقصان و ما لم نذكره كثيرة، و الظاهر أنّ الأخبار بزيادة هذه الكلمات أيضا كانت فى الاُصول و كانت صحيحة أيضا كما يظهر من المحقّق و العلّامة و الشهيد ـ رحمهم اللّه ـ؛ فإنّهم نسبوها إلى الشذوذ، و الشاذّ ما يكون صحيحا غير مشهور، مع أنّ الذى حكم بصحّته أيضا شاذّ كما عرفت، فبمجرّد عمل المفوّضة أو العامّة على شى ء لا يمكن الجزم بعدم ذلك أو الوضع، إلّا أن يرد عنهم ـ صلوات اللّه عليهم ـ ما يدلّ عليه و لم يرد، مع أنّ عمل الشيعة كان عليه فى قديم الزمان و حديثه، و الظاهر أنّه لو عمل عليه أحد لم يكن مأثوما إلّا مع الجزم بشرعيّته فإنّه يكون مخطئا، و الأولى أن يقوله على أنّه جزء الإيمان لا جزء الأذان. [۱۱۳]

با در نظر گرفتن فراوانىِ اخبارى كه در باره افزايش و كاهش [بندهاى اذان] وارد شده و ما تنها بعضى از آنها را آورديم، يقين كردن به اين كه اين اخبار، ساختگى هستند، مشكل است. ظاهرا اخبار مربوط به افزوده شدن اين جملات، هم در كتاب هاى «اصل» وجود دارند و هم صحيح اند، چنان كه از كار محقّق و علّامه و شهيد ـ رحمهم اللّه ـ چنين پيداست؛ زيرا اين اخبار را شاذ دانسته اند و حديث شاذ، حديثى است كه صحيح، امّا غير مشهور است، با آن كه قائلان به صحّت اين اخبار نيز اندك اند ـ چنان كه دانستى ـ.

پس به صرف اين كه مفوّضه يا عامّه (اهل سنّت) به چيزى عمل كنند، نمى توان به عدم آن يا ساختگى بودنش قطع پيدا كرد، مگر آن كه از ائمّه ـ كه درودهاى خدا بر آنان باد ـ روايتى دالّ بر اين امر رسيده باشد، كه در اين مورد نرسيده است. به علاوه، شيعه در گذشته و حال، به آن (ذكر شهادت سوم در اذان) عمل كرده است. ظاهر روايات نيز بيانگر آن است كه هر گاه كسى به آن عمل كند، گنهكار نيست، مگر در صورت يقين به شرعى بودنش، كه در اين صورت خطاكار است. بهتر، آن است كه آن (شهادت سوم) را جزء ايمان بداند، نه جزء اذان.

وى در كتاب حديقة المتّقين در مورد شهادت سوم مى گويد:

جمعى از اصحاب، نقل كرده اند كه در اخبار شاذ، آمده است كه آن، جزء اذان است و اگر كسى اين دو بند را به اين عنوان بگويد كه اگر از شارعْ متلقّى است، فبها، و اگر تيمّنا وتبرّكا باشد، بهتر است. [۱۱۴]

نيز در شرح فارسى بر كتاب من لايحضره الفقيه مى نويسد:

مصطلح ارباب حديث، آن است كه خبر صحيحِ مخالف با مشهور را شاذ مى گويند و در زمان محقّق و علّامه كتب حديث ما بسيار بوده است. بنا بر اين، يقين كردن به ساختگى بودن اين اخبار، مشكل است.… پس اگر كسى اين كلمات را بگويد، چنانچه مطلوب شارع باشد ـ ولو به عنوان تيمّن و تبرّك ـ، فبها و اشكالى ندارد، هر چند اگر نگويند، بهتر است. [۱۱۵]

بنا بر اين، مجلسىِ اوّل، هر چند سخن شيخ صدوق و همه فقهايى را كه اخبار دالّ بر جزء اذان بودنِ شهادت سوم را مخدوش دانسته اند، رد كرده است، ولى خود قائل به جزء بودنِ آن براى اذان نيست. البتّه فرزند او، علّامه محمّدباقر مجلسى، قدم را بالاتر گذاشته و بعيد نمى داند كه شهادت سوم، از اجزاى مستحبّ اذان باشد:

لا يبعد كون الشهادة الثالثة بالولاية من الأجزاء المستحبّة للأذان لشهادة الشيخ و الشهيد و غيرهم بورود الأخبار بها. [۱۱۶]

بعيد نيست كه شهادت سوم (شهادت به ولايت) از اجزاى مستحبّ اذان باشد؛ چرا كه شيخ، علّامه، شهيد و ديگران به وارد شدن اخبار [از سوى ائمّه عليهم السلام] در اين باره، گواهى داده اند.

سيّد نعمة اللّه جزايرى در الأنوار النعمانيّة [۱۱۷] و شيخ يوسف بحرانى در الحدائق الناضرة [۱۱۸] ـ كه هر دو، مشى اخبارى گرى دارند ـ نيز نظر علّامه مجلسى را تأييد كرده اند، هر چند در همان دوران، برخى از فقيهان غير اخبارى (مانند: محقّق سبزوارى [۱۱۹] و سبط شهيد ثانى [۱۲۰]) همان نظر فقيهان متقدّم را داشته اند.

با ظهور فقيه و محقّق بزرگوار، وحيد بهبهانى (م 1205ق)، مسلك اخبارى گرى افول كرد؛ امّا وى ضمن تصريح به جزء نبودن شهادت سوم در اذان و بدعت دانستن و حرمتِ گفتن آن به قصد جزئيت، با تمسّك به قاعده «تسامح در ادلّه سُنَن» و خبر موجود در الاحتجاج طبرسى [۱۲۱] و نيز قياس به فرستادن صلوات پس از نام گرامى پيامبر خدا، گفتن آن را به قصد مطلق قربت و نه به قصد جزئيت براى اذان، مخل به اذان نمى داند؛ بلكه آن را مندوب مى شمارد. ساير فقها تا دوره معاصر نيز همين نظر را تأييد كرده اند. [۱۲۲]

خلاصه كلام، اين كه: فقهاى بزرگ شيعه، چه قدما و چه متأخّرانشان، هيچ يك، شهادت سوم را جزء اذان نمى دانند؛ امّا بسيارى از آنها معتقدند كه گفتن آن بعد از شهادت بر رسالت خاتم انبيا، بدون قصد جزئيت، اشكالى ندارد؛ بلكه به قصد مطلق ذكر، مطلوب است.

الفصل الثالث: تفسير الأذان

فصل سوم: تفسير اذان

30. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لَمّا سَأَلَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَن تَفسيرِ الأَذانِ ـ: يا عَلِيُّ، الأَذانُ حُجَّةٌ عَلى اُمَّتي، وتَفسيرُهُ:

إذا قالَ المُؤَذِّنُ: «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ: اللّهُمَّ أنتَ الشّاهِدُ عَلى ما أقولُ، يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ قَد حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَتَهَيَّؤوا ودَعوا عَنكُم شُغلَ الدُّنيا.

وإذا قالَ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِنَّهُ يَقولُ: يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ اُشهِدُ اللّهَ واُشهِدُ مَلائِكَتَهُ أنّي أخبَرتُكُم بِوَقتِ الصَّلاةِ فَتَفَرَّغوا لَها.

وإذا قالَ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» فَإِنَّهُ يَقولُ: يَعلَمُ اللّهُ ويَعلَمُ مَلائِكَتُهُ أنّي قَد أخبَرتُكُم بِوَقتِ الصَّلاةِ، فَتَفَرَّغوا لَها فَإِنَّها خَيرٌ لَكُم.

وإذا قالَ: «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» فَإِنَّهُ يَقولُ: يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ، دينٌ قَد أظهَرَهُ اللّهُ لَكُم ورَسولُهُ فَلا تُضَيِّعوهُ، ولكِن تَعاهَدوا يَغفِرِ اللّهُ لَكُم، تَفَرَّغوا لِصَلاتِكُم فَإِنَّها عِمادُ دينِكُم.

وإذا قالَ: «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ يَقولُ: يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ، قَد فَتَحَ اللّهُ عَلَيكُم أبوابَ الرَّحمَةِ، فَقوموا وخُذوا نَصيبَكُم مِنَ الرَّحمَةِ تَربَحُوا الدُّنيا وَالآخِرَةَ.

وإذا قالَ: «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» [۱۲۳] فَإِنَّهُ يَقولُ: تَرَحَّموا عَلى أنفُسِكُم، فَإِنَّهُ لا أعلَمُ لَكُم عَمَلاً أفضَلَ مِن هذِهِ، فَتَفَرَّغوا لِصَلاتِكُم قَبلَ النَّدامَةِ.

وإذا قالَ: «لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِنَّهُ يَقولُ: يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ، اِعلَموا أنّي جَعَلتُ أمانَةَ سَبعِ سَماواتٍ وسَبعِ أرَضينَ في أعناقِكُم، فَإِن شِئتُم فَأَقبِلوا وإن شِئتُم فَأَدبِروا، فَمَن أجابَني فَقَد رَبِحَ ومَن لَم يُجِبني فَلا يَضُرُّني. [۱۲۴]

30. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در پاسخ پرسش امير مؤمنان عليه السلام از تفسير اذان ـ: اى على! اذان حجّتى بر امّت من است و تفسير آن، چنين است:

هر گاه مؤذّن بگويد: «اللّه أكبر، اللّه أكبر»، در واقع مى گويد: خدايا! تو بر آنچه مى گويم، گواهى. اى امّت محمّد! وقت نماز رسيده است. پس آماده شويد و كار دنيا را وا نهيد.

هر گاه بگويد: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» ، در واقع مى گويد: اى امّت محمّد! من، خدا و فرشتگان او را گواه مى گيرم كه شما را به فرا رسيدن وقت نماز، آگاه مى سازم. پس فقط به نماز بپردازيد.

هر گاه بگويد: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» ، در واقع مى گويد: خداوند و فرشتگانش مى دانند كه من، شما را از فرا رسيدن وقت نماز آگاه ساختم. پس فقط به نماز بپردازيد كه آن، براى شما بهتر [از هر كارى] است.

هر گاه بگويد: «حىَّ على الصلاة»، در واقع مى گويد: اى امّت محمّد! [اسلام،] دينى است كه خدا و پيامبر او، آن را براى شما پديد آوردند. پس آن را تباه نكنيد؛ بلكه به آن بپردازيد تا خداوند، شما را بيامرزد. به نمازتان بپردازيد كه نماز، ستون دين شماست.

هر گاه بگويد: «حىَّ على الفلاح»، در واقع مى گويد: اى امّت محمّد! خداوند، درهاى رحمت را به روى شما گشوده است. پس برخيزيد و سهم خود را از رحمت برگيريد تا در دنيا و آخرت سود ببريد.

هر گاه بگويد: «اللّه أكبر، اللّه أكبر»، در واقع مى گويد: بر خويشتن رحم آوريد؛ زيرا كارى باارزش تر از نماز براى شما سراغ ندارم. پس فقط به نمازتان بپردازيد، پيش از آن كه پشيمانى دامنگيرتان شود.

و هر گاه بگويد: «لا إله إلّا اللّه» ، در واقع مى گويد: اى امّت محمّد! بدانيد كه من امانت هفت آسمان و هفت زمين را به گردن شما نهادم. اگر مى خواهيد، روى آوريد و اگر مى خواهيد، پشت كنيد، كه هر كس نداى مرا اجابت كند، سود برده است و هر كس نداى مرا اجابت نكند، به من زيانى نمى رساند.

31. الإمام الحسين عليه السلام: كُنّا جُلوسا فِي المَسجِدِ إذ صَعِدَ المُؤَذِّنُ المَنارَةَ فَقالَ: «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ»، فَبَكى أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام وبَكَينا لِبُكائِهِ، فَلَمّا فَرَغَ المُؤَذِّنُ قالَ: أتَدرونَ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ؟ قُلنا: اللّهُ ورَسولُهُ ووَصِيُّهُ أعلَمُ! قالَ: لَو تَعلَمونَ ما يَقولُ لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا! فَلِقَولِهِ: «اللّهُ أكبَرُ» مَعانٍ كَثيرَةٌ:

مِنها: أنَّ قَولَ المُؤَذِّنِ: «اللّهُ أكبَرُ» يَقَعُ عَلى قِدَمِهِ وأزَلِيَّتِهِ وأبَدِيَّتِهِ وعِلمِهِ وقُوَّتِهِ وقُدرَتِهِ وحِلمِهِ وكَرَمِهِ وجودِهِ وعَطائِهِ وكِبرِيائِهِ، فَإِذا قالَ المُؤَذِّنُ: «اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ: اللّهُ الَّذي لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ وبِمَشِيَّتِهِ كانَ الخَلقُ، ومِنهُ كُلُّ شَيءٍ لِلخَلقِ، وإلَيهِ يَرجِعُ الخَلقُ، وهُوَ الأَوَّلُ قَبلَ كُلِّ شَيءٍ لَم يَزَل، وَالآخِرُ بَعدَ كُلِّ شَيءٍ لا يَزالُ، وَالظّاهِرُ فَوقَ كُلِّ شَيءٍ لا يُدرَكُ، وَالباطِنُ دونَ كُلِّ شَيءٍ لا يُحَدُّ، وهُوَ الباقي وكُلُّ شَيءٍ دونَهُ فانٍ.

وَالمَعنَى الثّاني: «اللّهُ أكبَرُ» أيِ العَليمُ الخَبيرُ عَلَيهِم [۱۲۵] بِما كانَ ويَكونُ قَبلَ أن يَكونَ.

وَالثّالِثُ: «اللّهُ أكبَرُ» أيِ القادِرُ عَلى كُلِّ شَيءٍ، يَقدِرُ عَلى ما يَشاءُ، القَوِيُّ لِقُدرَتِهِ، المُقتَدِرُ عَلى خَلقِهِ، القَوِيُّ لِذاتِهِ، قُدرَتُهُ قائِمَةٌ عَلَى الأَشياءِ كُلِّها، إذا قَضى أمرا فَإِنَّما يَقولُ لَهُ: كُن، فَيَكونُ.

وَالرّابِعُ: «اللّهُ أكبَرُ» عَلى مَعنى حِلمِهِ وكَرَمِهِ، يَحلُمُ كَأَنَّهُ لا يَعلَمُ، ويَصفَحُ كَأَنَّهُ لا يَرى، ويَستُرُ كَأَنَّهُ لا يُعصى، لا يَعجَلُ بِالعُقوبَةِ كَرَما وصَفحا وحِلما.

وَالوَجهُ الآخَرُ في مَعنى «اللّهُ أكبَرُ»؛ أيِ الجَوادُ جَزيلُ العَطاءِ كَريمُ الفِعال. [۱۲۶]

وَالوَجهُ الآخَرُ: «اللّهُ أكبَرُ» فيهِ نَفيُ صِفَتِهِ وكَيفِيَّتِهِ؛ كَأَنَّهُ يَقولُ: اللّهُ أجَلُّ مِن أن يُدرِكَ الواصِفونَ قَدرَ صِفَتِهِ الَّذي هُوَ مَوصوفٌ بِهِ، وإنَّما يَصِفُهُ الواصِفونَ عَلى قَدرِهِم لا عَلى قَدرِ عَظَمَتِهِ وجَلالِهِ، تَعالَى اللّهُ عَن أن يُدرِكَ الواصِفونَ صِفَتَهُ عُلُوّا كَبيرا.

وَالوَجهُ الآخَرُ: «اللّهُ أكبَرُ» كَأَنَّهُ يَقولُ: اللّهُ أعلى وأجَلُّ، وهُوَ الغَنِيُّ عَن عِبادِهِ، لا حاجَةَ بِهِ إلى أعمالِ خَلقِهِ.

وأمّا قَولُهُ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِعلامٌ بِأَنَّ الشَّهادَةَ لا تَجوزُ إلّا بِمَعرِفَتِهِ مِنَ القَلبِ، كَأَنَّهُ يَقولُ: أعلَمُ أنَّهُ لا مَعبودَ إلَا اللّهُ عز و جل، وأنَّ كُلَّ مَعبودٍ باطِلٌ سِوَى اللّهِ عز و جل، واُقِرُّ بِلِساني بِما في قَلبي مِنَ العِلمِ بِأَنَّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ، وأشهَدُ أنَّهُ لا مَلجَأَ مِنَ اللّهِ إلّا إلَيهِ، ولا مَنجى مِن شَرِّ كُلِّ ذي شَرٍّ وفِتنَةِ كُلِّ ذي فِتنَةٍ إلّا بِاللّهِ.

وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» مَعناهُ: أشهَدُ أن لا هادِيَ إلَا اللّهُ، ولا دَليلَ لي إلَى الدّينِ إلَا اللّهُ، واُشهِدُ اللّهَ بِأَنّي أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، واُشهِدُ سُكّانَ

السَّماواتِ وسُكّانَ الأَرَضينَ وما فيهِنَّ مِنَ المَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ، وما فيهِنَّ مِنَ الجِبالِ وَالأَشجارِ وَالدَّوابِّ وَالوُحوشِ وكُلِّ رَطبٍ ويابِسٍ، بِأَنّي أشهَدُ أن لا خالِقَ إلَا اللّهُ، ولا رازِقَ ولا مَعبودَ ولا ضارَّ ولا نافِعَ ولا قابِضَ ولا باسِطَ ولا مُعطِيَ ولا مانِعَ ولا ناصِحَ ولا كافِيَ ولا شافِيَ ولا مُقَدِّمَ ولا مُؤَخِّرَ إلَا اللّهُ، لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ، وبِيَدِهِ الخَيرُ كُلُّهُ، تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ.

وأمّا قَولُهُ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» يَقولُ: اُشهِدُ اللّهَ أنَّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ونَبِيُّهُ وصَفِيُّهُ ونَجِيُّهُ، أرسَلَهُ إلى كافَّةِ النّاسِ أجمَعينَ بِالهُدى ودينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ، واُشهِدُ مَن فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالمُرسَلينَ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ أنَّ مُحَمَّدا سَيِّدُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ.

وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» يَقولُ: أشهَدُ أن لا حاجَةَ لِأَحَدٍ إلى أحَدٍ إلّا إلَى اللّهِ الواحِدِ القَهّارِ الغَنِيِّ عَن عِبادِهِ وَالخَلائِقِ وَالنّاسِ أجمَعينَ، وأنَّهُ أرسَلَ مُحَمَّدا إلَى النّاسِ بَشيرا ونَذيرا وداعِيا إلَى اللّهِ بِإِذنِهِ وسِراجا مُنيرا، فَمَن أنكَرَهُ وجَحَدَهُ ولَم يُؤمِن بِهِ أدخَلَهُ اللّهُ عز و جلنارَ جَهَنَّمَ خالِدا مُخَلَّدا لا يَنفَكُّ عَنها أبَدا.

وأمّا قَولُهُ: «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» أي هَلُمّوا إلى خَيرِ أعمالِكُم ودَعوَةِ رَبِّكُم، وسارِعوا إلى مَغفِرَةٍ مِن رَبِّكُم، وإطفاءِ نارِكُمُ الَّتي أوقَدتُموها، وفِكاكِ رِقابِكُمُ الَّتي رَهَنتُموها، لِيُكَفِّرَ اللّهُ عَنكُم سَيِّئاتِكُم، ويَغفِرَ لَكُم ذُنوبَكُم، ويُبَدِّلَ سَيِّئاتِكُم حَسَناتٍ، فَإِنَّهُ مَلَكٌ كَريمٌ ذُو الفَضلِ العَظيمِ، وقَد أذِنَ لَنا مَعاشِرَ المُسلِمينَ بِالدُّخولِ في خِدمَتِهِ، وَالتَّقَدُّمِ إلى بَينِ يَدَيهِ.

وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ: «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» أي قوموا إلى مُناجاةِ اللّهِ رَبِّكُم، وعَرضِ حاجاتِكُم [۱۲۷] عَلى رَبِّكُم، وتَوَسَّلوا إلَيهِ بِكَلامِهِ وتَشَفَّعوا بِهِ، وأكثِرُوا الذِّكرَ وَالقُنوتَ وَالرُّكوعَ وَالسُّجودَ وَالخُضوعَ وَالخُشوعَ، وَارفَعوا إلَيهِ حَوائِجَكُم، فَقَد أذِنَ لَنا في ذلِكَ.

وأمّا قَولُهُ: «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ يَقولُ: أقبِلوا إلى بَقاءٍ لا فَناءَ مَعَهُ، ونَجاةٍ لا هَلاكَ مَعَها، وتَعالَوا إلى حَياةٍ لا مَوتَ مَعَها، وإلى نَعيمٍ لا نَفادَ لَهُ، وإلى مُلكٍ لا زَوالَ عَنهُ، وإلى سُرورٍ لا حُزنَ مَعَهُ، وإلى اُنسٍ لا وَحشَةَ مَعَهُ، وإلى نورٍ لا ظُلمَةَ مَعَهُ، وإلى سَعَةٍ لا ضيقَ مَعَها، وإلى بَهجَةٍ لَا انقِطاعَ لَها، وإلى غِنىً لا فاقَةَ مَعَهُ، وإلى صِحَّةٍ لا سُقمَ مَعَها، وإلى عِزٍّ لا ذُلَّ مَعَهُ، وإلى قُوَّةٍ لا ضَعفَ مَعَها، وإلى كَرامةٍ يا لَها مِن كَرامَةٍ، وَاعجَلوا إلى سُرورِ الدُّنيا وَالعُقبى، ونَجاةِ الآخِرَةِ وَالاُولى.

وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ: «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ يَقولُ: سابِقوا إلى ما دَعَوتُكُم إلَيهِ، وإلى جَزيلِ الكَرامَةِ وعَظيمِ المِنَّةِ وسَنِيِّ [۱۲۸] النِّعمَةِ وَالفَوزِ العَظيمِ، ونَعيمِ الأَبَدِ في جِوارِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله «فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ» .

وأمّا قَولُهُ: «اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ: اللّهُ أعلى وأجَلُّ مِن أن يَعلَمَ أحَدٌ مِن خَلقِهِ ما عِندَهُ مِنَ الكَرامَةِ لِعَبدٍ أجابَهُ وأطاعَهُ، وأطاعَ أمرَهُ وعَبَدَهُ، وعَرَفَ وَعيدَهُ وَاشتَغَلَ بِهِ وبِذِكرِهِ، وأحَبَّهُ وآمَنَ بِهِ، وَاطمَأَنَّ إلَيهِ ووَثِقَ بِهِ، وخافَهُ ورَجاهُ، وَاشتاقَ إلَيهِ ووافَقَهُ في حُكمِهِ وقَضائِهِ ورَضِيَ بِهِ.

وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ: «اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ: اللّهُ أكبَرُ وأعلى وأجَلُّ مِن أن يَعلَمَ أحَدٌ مَبلَغَ كَرامَتِهِ لِأَولِيائِهِ، وعُقوبَتِهِ لِأَعدائِهِ، ومَبلَغِ عَفوِهِ وغُفرانِهِ ونِعمَتِهِ لِمَن أجابَهُ وأجابَ رَسولَهُ، ومَبلَغَ عَذابِهِ ونَكالِهِ [۱۲۹] وهَوانِهِ لِمَن أنكَرَهُ وجَحَدَهُ.

وأمّا قَولُهُ: «لا إلهَ إلَا اللّهُ» مَعناهُ: للّهِِ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلَيهِم بِالرَّسولِ وَالرِّسالَةِ وَالبَيانِ وَالدَّعوَةِ، وهُوَ أجَلُّ مِن أن يَكونَ لِأَحَدٍ مِنهُم عَلَيهِ حُجَّةٌ، فَمَن أجابَهُ فَلَهُ النّورُ وَالكَرامَةُ، ومَن أنكَرَهُ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ العالَمينَ، وهُوَ أسرَعُ الحاسِبينَ.

ومَعنى «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» فِي الإِقامَةِ؛ أي حانَ وَقتُ الزِّيارَةِ وَالمُناجاةِ وقَضاءِ الحَوائِجِ ودَركِ المُنى وَالوُصولِ إلَى اللّهِ عز و جل وإلى كَرامَتِهِ وعَفوِهِ ورِضوانِهِ وغُفرانِهِ [۱۳۰]. [۱۳۱]

31. امام حسين عليه السلام: در مسجد نشسته بوديم كه مؤذّن، بالاى مناره رفت و گفت: «اللّه أكبر، اللّه أكبر». در اين هنگام، امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام، گريست و ما نيز با گريه او گريستيم. چون مؤذّن اذانش را تمام كرد، فرمود: «آيا مى دانيد كه مؤذّن چه مى گويد؟».

گفتيم: خدا و پيامبر او و وصىّ پيامبر او بهتر مى دانند.

فرمود: «اگر بدانيد كه او چه مى گويد، كم خواهيد خنديد و بسيار خواهيد گريست! جمله اللّه أكبرِ او، معانى بسيار دارد:

يكى اين است كه اللّه أكبرِ مؤذّن، حكايت از قديم بودن خداوند و ازلى بودن و ابدى بودن او و علم و نيرو و قدرت و بردبارى و بزرگوارى و جود و عطا و كبريايى او دارد.

هر گاه مؤذّن بگويد: اللّه أكبر، در واقع مى گويد: خدا آن موجودى است كه آفريدن و فرمان دادن، مختصّ اوست [۱۳۲] و با اراده اوست كه آفرينش انجام گرفت و هر چيزِ خلق، از اوست و بازگشت خلق، به سوى اوست. او، اوّل است و پيش از هر چيز، از ازل بوده است؛ و آخر است و بعد از هر چيز هست و ابدى است؛ و آشكار است و فراتر از هر چيز و ادراك ناشدنى (دست نيافتنى) است؛ و پنهان و در دل هر چيز است (/ پنهان تر از هر ناپيدايى است) و اندازه ندارد؛ و تنها او باقى است و جز او، همه چيز، فانى است.

معناى دومِ اللّه أكبر، اين است كه خدا بر آنچه بوده و خواهد بود ـ پيش از آن كه بود شود ـ، دانا و آگاه است.

معناى سومِ اللّه أكبر، اين است كه خداوند بر هر چيزى تواناست؛ بر هر كارى كه بخواهد، قدرت دارد؛ نيرومند به قدرت خويش است؛ بر آفريدگانش اقتدار دارد، به ذات خود، قوى است؛ قدرتش بر همه اشيا، سايه افكنده است؛ [و] هر گاه به چيزى حكم [و آن را اراده] كند، فقط به آن مى گويد: «باش» و آن، موجود مى شود.

معناى چهارمِ اللّه أكبر، اين است كه خداوند، بردبار و كريم است. او [در برابر معصيت انسان ها] چنان بردبارى مى ورزد كه تو گويى [از آن] خبر ندارد، و چنان گذشت مى كند كه تو گويى [آن را] نمى بيند، و چنان پرده پوشى مى كند كه گويى از او نافرمانى نمى شود. در كيفر دادن، شتاب نمى ورزد و اين، از بزرگوارى و گذشت و بردارى اوست.

معناى ديگرِ اللّه أكبر، اين است كه خداوند، بخشنده و پُر دِهِش است و با بزرگوارى، عمل مى كند.

معناى ديگرِ اللّه أكبر، نفى صفت و كيفيّت از اوست. گويا مى گويد: خدا بزرگ تر از آن است كه توصيف كنندگان، به اندازه صفت او ـ كه در حقيقت، بدان موصوف است ـ دست يابند؛ بلكه توصيف كنندگان، به اندازه [توانايىِ] خود، او را توصيف مى كنند، نه به اندازه بزرگى و شُكوه او. خداوند، بسى برتر از آن است كه توصيف كنندگان، به وصف او برسند.

معناى ديگرِ اللّه أكبر، اين است كه گويا مى گويد: خدا، والاتر و شكوهمندتر است و از بندگانش بى نياز است و به كارهاى آفريدگانش نيازى ندارد.

امّا أشهد أن لا إله إلّا اللّهِ مؤذّن، اعلام اين مطلب است كه شهادت دادن، جز با شناخت قلبى خداوند، روا نيست. گويا مى گويد: مى دانم كه معبودى جز خداوند عز و جل نيست و هر معبودى جز خداوند عز و جل، باطل است، و به آنچه در دل دارم يعنى علم به اين كه معبودى جز خدا نيست، با زبان خويش نيز اقرار مى كنم، و گواهى مى دهم كه پناهى از خدا جز به خود او نيست، و رهايى از شرّ هر شررسانى و [از] فتنه هر فتنه انگيزى، جز به يارى خدا ميسّر نيست.

و أشهد أن لا إله إلّا اللّهِ دوم، به اين معناست كه: گواهى مى دهم كه هدايت كننده اى جز خدا نيست، و تنها راه نمايم به دين، اوست، و خدا را بر اين گواه

مى گيرم كه من گواهى مى دهم معبودى جز خدا نيست، و ساكنان آسمان ها و ساكنان زمين ها، و همه فرشتگان و آدميانى را كه در آنهايند و كوه ها و درخت ها و جنبندگان و دَدان و هر خشك و ترى را گواه مى گيرم كه من گواهى مى دهم آفريدگارى جز خدا نيست و روزى رسان و معبود و زيان رسان و سودرسان و در هم فشارنده و گشاينده و عطا كننده و جلو گيرنده و خيرخواه و كفايت كننده و شفا دهنده و پيش و پس افكننده اى جز خدا نيست. آفرينش و فرمان دادن، ويژه اوست و خوبى ـ هر چه هست ـ در دست اوست. فرخنده باد خداوند كه پروردگار جهانيان است!

امّا أشهد أنّ محمّدا رسول اللّهِ او، [در آن] مى گويد: خدا را گواه مى گيرم كه معبودى جز او نيست و محمّد، بنده و فرستاده و پيامبر و برگزيده و همراز اوست. او را با هدايت و دين حق، به سوى همه مردمان فرستاد تا آن [دين] را بر هر دينى چيره گرداند، هر چند مشركان، خوش نداشته باشند. و هر كس را كه در آسمان ها و زمين است، از پيامبران و رسولان و فرشتگان و مردمان، همگى را گواه مى گيرم كه محمّد، سَرور اوّلين و آخرين انسان هاست.

در أشهد أنّ محمّدا رسول اللّهِ دوم، مى گويد: گواهى مى دهم كه هيچ كس را به كسى نياز نيست، مگر به خداوندِ يگانه هماره چيره كه از بندگانش و آفريدگان و مردمان، همگى شان، بى نياز است، و گواهى مى دهم كه محمّد را به سوى مردم فرستاد تا نويد و بيم دهد و به اذن خداوند، به سوى خدا فرا بخواند و [چونان] چراغى روشن [فرا راه بندگان] باشد. پس هر كه او را انكار و نفى كند و به او ايمان نياورد، خداوند عز و جل او را براى هميشه و جاويدان به آتش دوزخ وارد مى كند و هرگز از آن رهايى نمى يابد.

امّا حىَّ على الصلاةِ او، يعنى اين كه به سوى بهترينِ اعمالتان بياييد و دعوت پروردگارتان را لبّيك بگوييد و به جانب آمرزش پروردگارتان، و خاموش كردن آتشى كه بر افروخته ايد، و آزاد ساختن گردن هايتان كه به گرو نهاده ايد، بشتابيد تا خداوند، بدكارى هاى شما را بزدايد و گناهتان را بيامرزد و بدى هايتان را به خوبى ها بدل كند؛ زيرا او پادشاهى بزرگوار و پُربخشش است. او به ما مسلمانان، اجازه رسيدن به خدمتش و ايستادن در برابرش را داده است.

و حىَّ على الصلاةِ دوم، يعنى: به مناجات با پروردگارتان، اللّه، بايستيد و نيازهايتان را بر پروردگارتان عرضه كنيد، و با كلام او (قرآن) به وى توسّل بجوييد و آن را شفيع خود در پيشگاهش قرار دهيد، و ذكر و قنوت و ركوع و سجود و خضوع و خشوعِ بسيار، به جاى آوريد، و حاجت هايتان را به او باز گوييد، كه اذن (اجازه) اين كار را به ما داده است.

امّا حىَّ على الفلاحِ او، مى گويد: به بقايى كه هرگز فنا در آن راه ندارد و به نجاتى كه هلاكتى با آن نيست، روى آوريد. به سوى حياتى بياييد كه مرگ در آن راهى ندارد، و به سوى نعمتى كه تمامى ندارد، و به سوى سلطنتى كه زوال نمى پذيرد، و به سوى شادى اى كه اندوهى با آن نيست، و به سوى اُنسى كه با وجود آن، هرگز احساس وحشت (/تنهايى) دست نمى دهد، و به سوى نورى كه هيچ ظلمتى در آن نيست، و به سوى گشايشى كه تنگى در آن راه نمى يابد، و به سوى خوشى اى كه هيچ گاه قطع نمى شود، و به سوى غنايى كه نيازمندى در آن جايى ندارد، و به سوى سلامتى كه بيمارى با آن نيست، و به سوى عزّتى كه ذلّتى در آن نيست، و به سوى نيرويى كه هرگز سستى نمى گيرد، و نيز به سوى كرامت ـ وه كه چه كرامتى ـ، و بشتابيد به سوى شادمانى دنيا و آخرت و رهايى آن سراى و اين سراى.

در حىَّ على الفلاحِ دوم، مى گويد: به سوى آنچه شما را بدان فرا خواندم، و به سوى كرامت فراوان و نواخت بزرگ و نعمت والا و رستگارى بزرگ و آسايش ابدى در جوار محمّد صلى الله عليه و آله «در قرارگاه صدق در نزد پادشاهى توانا» سبقت بگيريد.

امّا اللّه أكبرِ او، مى گويد: خدا والاتر و بزرگ تر از آن است كه كسى از خلقش بداند كه او براى بنده اى كه او را اجابت و اطاعت مى كند و فرمانش را به گوش مى گيرد و بندگى او مى كند و تهديد او را مى شناسد و به او و به ياد او مشغول مى شود و او را دوست مى دارد و به او ايمان مى آورد و به وى اطمينان دارد و به او اعتماد مى كند و از او بيمناك و به او اميدوار است و مشتاق اوست و با فرمان و قضاى او مى سازد و بدانها رضايت مى دهد، چه كرامتى را در نظر گرفته است.

در اللّه أكبرِ دومش مى گويد: خدا بزرگ تر و والاتر و برتر از آن است كه كسى بداند كه او چه اندازه كرامت را براى دوستانش، و چه كيفرى را براى دشمنانش، و چه بخشش و آمرزش و نعمتى را براى آن كس كه او و پيامبر او را اجابت كند، و چه عذاب و مجازات و ذلّتى را براى آن كس او را انكار و نفى كند، نهاده است.

امّا لا إله إلّا اللّهِ او، معنايش اين است كه: خداوند، به واسطه رسول و رسالت و روشنگرى و دعوت، بر بندگانش حجّت قاطع دارد و او خود، شأنش بالاتر از آن است كه كسى از آنان را بر وى حجّتى باشد. پس هر كه خداى را اجابت كند، براى او نور و كرامت است و هر كه انكارش كند، صد البتّه كه خداوند از جهانيان، بى نياز است و او سريع ترينِ حسابرسان است.

و معناى قد قامت الصلاة در اقامه، اين است كه: گاهِ ملاقات و مناجات و برآورده شدن حاجات و نيل به آرزوها و رسيدن به خداوند و كرامت و بخشش و خشنودى و آمرزش او فرا رسيد». [۱۳۳]

32. معاني الأخبار عن عطاء: كُنّا عِندَ ابنِ عَبّاسٍ بِالطّائِفِ [۱۳۴] أنَا وأبُو العالِيَةِ وسَعيدُ ابنُ جُبَيرٍ وعِكرَمَةُ، فَجاءَ المُؤَذِّنُ فَقالَ: «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» ـ وَاسمُ المُؤَذِّنِ قُثَمُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ الثَّقَفِيُّ ـ فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ: أتَدرونَ ما قالَ المُؤَذِّنُ؟ فَسَأَلَهُ أبُو العالِيَةِ فَقالَ: أخبِرنا بِتَفسيرِهِ.

قالَ ابنُ عَبّاسٍ: إذا قالَ المُؤَذِّنُ: «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» يَقولُ: يا مَشاغيلَ الأَرضِ قَد وَجَبَتِ الصَّلاةُ فَتَفَرَّغوا لَها.

وإذا قالَ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» يَقولُ: يَقومُ يَومُ القِيامَةِ ويَشهَدُ لي ما فِي السَّماواتِ وما فِي الأَرضِ عَلى أنّي أخبَرتُكُم فِي اليَومِ خَمسَ مَرّاتٍ.

وإذا قالَ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» يَقولُ: تَقومُ القِيامَةُ ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله يَشهَدُ لي عَلَيكُم أنّي قَد أخبَرتُكُم بِذلِكَ فِي اليَومِ خَمسَ مَرّاتٍ، وحُجَّتي عِندَ اللّهِ قائِمَةٌ.

وإذا قالَ: «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» يَقولُ: دينا قَيِّما فَأَقيموهُ.

وإذا قالَ: «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» يَقولُ: هَلُمّوا إلى طاعَةِ اللّهِ وخُذوا سَهمَكُم مِن رَحمَةِ اللّهِ ـ يَعنِي الجَماعَةَ ـ.

وإذا قالَ العَبدُ: «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» يَقولُ: حَرَّمتُ الأَعمالَ.

وإذا قالَ: «لا إلهَ إلَا اللّهُ» يَقولُ: أمانَةُ سَبعِ سَماواتٍ وسَبعِ أرَضينَ وَالجِبالِ وَالبِحارِ وَضَعتُ عَلى أعناقِكُم، إن شِئتُم فَأَقبِلوا وإن شِئتُم فَأَدبِروا. [۱۳۵]

32. معانى الأخبارـ به نقل از عطا ـ: من و ابو العاليه و سعيد بن جبير و عِكرمه در طائف [۱۳۶] نزد ابن عبّاس بوديم كه مؤذّن (قُثَم بن عبد الرحمان ثقفى) آمد و گفت: «اللّه أكبر، اللّه أكبر».

ابن عبّاس گفت: مى دانيد كه مؤذّن چه گفت؟

ابو العاليه گفت: تو براى ما تفسيرش كن.

ابن عبّاس گفت: هر گاه مؤذّن بگويد: «اللّه أكبر، اللّه أكبر»، در واقع مى گويد: اى كسانى كه در روى زمين، سرگرم كاريد! نماز، واجب شد. دست از كار بداريد و به نماز بپردازيد.

و هر گاه بگويد: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» ، در واقع مى گويد: روز قيامت كه بيايد، آنچه در آسمان ها و زمين است، به نفع من گواهى مى دهد كه من، روزى پنج مرتبه شما را [از فرا رسيدن وقت نماز] آگاه ساختم.

و هر گاه بگويد: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» ، در واقع مى گويد: روز قيامت كه بيايد، محمّد صلى الله عليه و آله به نفع من گواهى مى دهد كه من، روزى پنج مرتبه شما را از آن (رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله) آگاه ساختم، و مرا نزد خداوند، حجّت است.

و هر گاه بگويد: «حىَّ على الصلاة»، در واقع مى گويد: [نماز،] آيينى درست است. پس، آن را بر پا داريد.

و هر گاه بگويد: «حىَّ على الفلاح»، در واقع مى گويد: به سوى طاعت خداوند بشتابيد و سهم خود را از رحمت خدا ـ يعنى نماز جماعت ـ بگيريد.

و هر گاه بنده بگويد: «اللّه أكبر، اللّه أكبر»، در واقع مى گويد: كارها را حرام (تعطيل) كردم.

و هر گاه بگويد: «لا إله إلّا اللّه» ، در واقع مى گويد: امانت هفت آسمان و هفت زمين و كوه ها و درياها به گردن شما گذاشته شد. اگر مى خواهيد، [به نماز] رو كنيد و اگر مى خواهيد، پشت كنيد.

الفصل الرابع: قيمة الأذان و المؤذّن

فصل چهارم: ارزش اذان و مؤذّن

4 / 1: فَضلُ الأَذانِ

4 / 1: فضيلت اذان

33. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الأَذانُ نورٌ. [۱۳۷]

33. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اذان، نور است.

34. عنه صلى الله عليه و آله: يا بِلالُ أقِمِ الصَّلاةَ، أرِحنا بِها. [۱۳۸]

34. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى بلال! نماز را به پا دار و با آن، ما را آرامش (/شادمانى) بخش.

35. سنن أبي داود عن عبد اللّه بن محمّد بن الحنفيّة: اِنطَلَقتُ أنَا وأبي إلى صِهرٍ لَنا مِنَ الأَنصارِ نَعودُهُ، فَحَضَرَتِ الصَّلاةُ، فَقالَ لِبَعضِ أهلِهِ: يا جارِيَةُ ائتوني بِوَضوءٍ لَعَلّي اُصَلّي فَأَستَريحَ، فَأَنكَرنا ذلِكَ عَلَيهِ، فَقالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: قُم يا بِلالُ فَأَرِحنا بِالصَّلاةِ. [۱۳۹]

35. سنن أبى داوودـ به نقل از عبد اللّه بن محمّد بن حنفيّه ـ: من و پدرم به عيادت دامادمان ـ كه از انصار بود ـ رفتيم. در اين هنگام، وقت نماز فرا رسيد. او به يكى از افراد خانواده اش گفت: اى دختر! برايم آب وضويى بياوريد تا نماز بخوانم و آرام گيرم.

ما به اين سخن او خرده گرفتيم. او گفت: از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد: «برخيز ـ اى بلال ـ و با نماز، ما را آرامش بخش».

36. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ أهلَ السَّماءِ لا يَسمَعونَ شَيئا مِن أهلِ الأَرضِ إلَا الأَذانَ. [۱۴۰]

36. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اهل آسمان از اهل زمين، جز [بانگ] اذان، چيزى نمى شنوند.

37. عنه صلى الله عليه و آله ـ كانَ يَقولُ لِبِلالٍ إذا دَخَلَ الوَقتُ ـ: يا بِلالُ، اعلُ فَوقَ الجِدارِ وَارفَع صَوتَكَ بِالأَذانِ، فَإِنَّ اللّهَ قَد وَكَّلَ بِالأَذانِ ريحا تَرفَعُهُ إلَى السَّماءِ، وإنَّ المَلائِكَةَ إذا سَمِعُوا الأَذانَ مِن أهلِ الأَرضِ قالوا: هذِهِ أصواتُ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله بِتَوحيدِ اللّهِ عز و جل. ويَستَغفِرونَ لِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله حَتّى يَفرُغوا مِن تِلكَ الصَّلاةِ. [۱۴۱]

37. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به بلال، هر گاه كه وقت نماز مى شد ـ: اى بلال! بالاى ديوار برو و صدايت را به اذان، بلند كن؛ زيرا خداوند، بادى را براى اذان گماشته است كه آن را به آسمان فراز برد، و فرشتگان، هر گاه بانگ اذانِ اهل زمين را بشنوند، مى گويند: «اين [صداها]، صداى امّت محمّد است كه به توحيد خداوند عز و جل بلند است» و براى امّت محمّد صلى الله عليه و آله، تا زمانى كه آن نماز را تمام كنند، پيوسته آمرزش مى طلبند.

38. حلية الأولياء عن شُمَيط بن عَجلان: حَدَّثَ مُؤَذِّنُ بَني كَعبٍ قالَ: بَينا أنَا أسيرُ في أرضٍ قَفراءَ [۱۴۲] إذ أذَّنتُ، فَقالَ لي قائِلٌ مِن خَلفي: نِعمَ ما أدَّبَكَ اللّهُ. فَالتَفَتُّ فَإِذا أبو بَرزَةَ الأَسلَمِيُّ، فَقالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: ما مِن عَبدٍ أذَّنَ في أرضٍ قَفرٍ فَتَبقى شَجَرَةٌ ولا مَدَرَةٌ [۱۴۳] ولا تُرابٌ ولا شَيءٌ إلَا استَحلَى البُكاءَ؛ لِقِلَّةِ ذاكِرِي اللّهِ في ذلِكَ المَكانِ. [۱۴۴]

38. حلية الأولياءـ به نقل از شُمَيط بن عجلان ـ: مؤذّن بنى كعب، حديث كرد و گفت: من در بيابانى بى آب و علف مى رفتم كه اذان گفتم. پس، گوينده اى از پشت سرم به من گفت: خداوند، چه نيكو تو را ادب آموخته است!

بر گشتم. ديدم كه ابو بَرْزه اسلمى است. گفت: از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد: «هيچ بنده اى نيست كه در بيابانى بى آب و علف اذان بگويد، مگر آن كه هر درخت و گياه و كلوخ و خاك و هر چيز ديگرى كه در آن جا هست، به واسطه اندك بودن ياد كنندگان خدا در آن مكان، گريه كردن را شيرين مى يابد».

39. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ ـ: يا أبا ذَرٍّ، إذا كانَ العَبدُ في أرضٍ قَفرٍ فَتَوَضَّأَ أو تَيَمَّمَ ثُمَّ أذَّنَ وأقامَ وصَلّى، أمَرَ اللّهُ عز و جل المَلائِكَةَ فَصَفّوا خَلفَهُ صَفّا لا يُرى طَرَفاهُ، يَركَعونَ بِرُكوعِهِ ويَسجُدونَ بِسُجودِهِ ويُؤَمِّنونَ عَلى دُعائِهِ.

يا أبا ذَرٍّ، مَن أقامَ ولَم يُؤَذِّن لَم يُصَلِّ مَعَهُ إلَا المَلَكانِ اللَّذانِ مَعَهُ. [۱۴۵]

39. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش به ابو ذر ـ: اى ابو ذر! بنده، هر گاه در بيابانى بى آب و علف باشد و وضو بگيرد يا تيمّم كند و سپس اذان و اقامه بگويد و نماز بخواند، خداوند عز و جل به فرشتگان دستور مى دهد كه پشت سر او صف كشند ـ چندان كه ابتدا و انتهاى آن صف، ناپيداست ـ و با ركوع او ركوع كنند و با سجود او به سجده روند و براى دعايش، آمين بگويند.

اى ابو ذر! هر كس اقامه بگويد و اذان نگويد، تنها آن دو فرشته اى كه همراهش هستند، با او نماز مى گزارند.

40. عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن رَجُلٍ يَكونُ بِأَرضِ فيءٍ [۱۴۶] فَيُؤَذِّنُ بِحَضرَةِ الصَّلاةِ ويُقيمُ الصَّلاةَ فَيُصَلّي، إلّا صَفَّ خَلفَهُ مِنَ المَلائِكَةِ ما لا يُرى قُطراهُ، يَركَعونَ بِرُكوعِهِ ويَسجُدونَ بِسُجودِهِ ويُؤَمِّنونَ عَلى دُعائِهِ. [۱۴۷]

40. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر مردى كه در سرزمينى خشك و خالى باشد و با فرا رسيدن وقت نماز، اذان و اقامه بگويد و نماز بگزارد، پشت سر او، فرشتگان، چندان صف مى كشند كه دو سوى آن، ناپيدا باشد و با ركوع او ركوع مى كنند و با سجودش به سجده مى روند و براى دعايش آمين مى گويند.

41. الإمام الصادق عليه السلام: إذا أذَّنتَ وأقَمتَ صَلّى خَلفَكَ صَفّانِ مِنَ المَلائِكَةِ، وإذا أقَمتَ صَلّى خَلفَكَ صَفٌّ مِنَ المَلائِكَةِ. [۱۴۸]

41. امام صادق عليه السلام: هر گاه اذان و اقامه بگويى، پشت سرت دو صف از فرشتگان به نماز مى ايستند و هر گاه فقط اقامه بگويى، يك صف از فرشتگان پشت سرت نماز مى خوانند.

42. ثواب الأعمال عن المفضّل بن عمر: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: مَن صَلّى بِأَذانٍ وإقامَةٍ صَلّى خَلفَهُ صَفّانِ مِنَ المَلائِكَةِ، ومَن صَلّى بِإِقامَةٍ بِغَيرِ أذانٍ صَلّى خَلفَهُ صَفٌّ واحِدٌ.

قُلتُ لَهُ: وكَم مِقدارُ كُلِّ صَفٍّ؟

قالَ: أقَلُّهُ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ، وأكثَرُهُ ما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ. [۱۴۹]

42. ثواب الأعمالـ به نقل از مفضّل بن عمر ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس با اذان و اقامه نماز بخواند، دو صف از فرشتگان، پشت سر او نماز مى خوانند و هر كس با اقامه و بدون گفتن اذان نماز بگزارد، پشت سر او تنها يك صف به نماز مى ايستند».

گفتم: اندازه هر صف، چه قدر است؟

فرمود: «كمترينِ آن، از مشرق تا مغرب، و بيشترينش از آسمان تا زمين است».

43. كتاب من لا يحضره الفقيه عن العبّاس بن هلال عن الإمام الرضا عليه السلام: مَن أذَّنَ وأقامَ صَلّى وَراءَهُ صَفّانِ مِنَ المَلائِكَةِ، وإن أقامَ بِغَيرِ أذانٍ صَلّى عَن يَمينِهِ واحِدٌ وعَن شِمالِهِ واحِدٌ.

ثُمَّ قالَ: اِغتَنِمِ الصَّفَّينِ. [۱۵۰]

43. كتاب من لايحضره الفقيهـ به نقل از عبّاس بن هلال ـ: امام رضا عليه السلام فرمود: «هر كس اذان و اقامه بگويد، دو صف از فرشتگان، پشت سرش نماز مى گزارند و هر كس

بدون اذانْ اقامه بگويد، تنها يك فرشته در سمت راست او و يكى در سمت چپ او مى ايستد». سپس فرمود: «دو صف را غنيمت بشمار!».

4 / 2: لَو عَلِمَ النّاسُ فَضلَهُ!

4 / 2: اگر مردم، فضيلت اذان را مى دانستند!

44. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَو عَلِمَ النّاسُ ما فِي الأَذانِ لَتَحارّوهُ [۱۵۱]. [۱۵۲]

44. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر مردم مى دانستند كه چه [فضيلتى] در اذان است، بر سر [گفتن] آن، با يكديگر مى جنگيدند. [۱۵۳]

45. عنه صلى الله عليه و آله: ثَلاثٌ لَو تَعلَمُ اُمَّتي ما لَهُم فيها لَضَرَبوا عَلَيها بِالسِّهامِ: الأَذانُ، وَالعَدوُ إلىٰ يَومِ الجُمُعَةِ [۱۵۴]، وَالصَّفُّ الأَوَّلُ. [۱۵۵]

45. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه چيز است كه اگر امّتم بدانند چه ثوابى در آنها براى ايشان هست، بر سر آن، قرعه مى زنند (/با تير، يكديگر را مى زنند): اذان، شتافتن به نماز جمعه، و صف اوّل [جماعت].

46. الإمام عليّ عليه السلام: قُلنا: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّكَ رَغَّبتَنا فِي الأَذانِ حَتّى قَد خِفنا أن يَضطَرِبَ عَلَيهِ اُمَّتُكَ بِالسُّيوفِ!

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أما إنَّهُ لَن يَعدُوَ [۱۵۶] ضُعَفاءَكُم. [۱۵۷]

46. امام على عليه السلام: گفتيم: اى پيامبر خدا! شما ما را چندان به اذان گفتن ترغيب كرديد كه ترسيديم امّت تو بر سر آن، با شمشير به جان هم بيفتند!

پيامبر خدا فرمود: «[با اين حال،] اذان گفتن، هرگز از فقيرانِ شما فراتر نخواهد رفت».

47. عنه عليه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لِلمُؤَذِّنِ فيما بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ مِثلُ أجرِ الشَّهيدِ

المُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللّهِ.

قالَ: قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ إنَّهُم يَجتَلِدونَ [۱۵۸] عَلَى الأَذانِ؟

قالَ: كَلّا، إنَّهُ يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ يَطرَحونَ الأَذانَ عَلى ضُعَفائِهِم، وتِلكَ لُحومٌ حَرَّمَهَا اللّهُ عَلَى النّارِ. [۱۵۹]

47. امام على عليه السلام: پيامبر خدا فرمود: «براى مؤذّن، در فاصله ميان اذان و اقامه پاداشى همانند مزد شهيدِ به خون غلتيده در راه خداست».

گفتم: اى پيامبر خدا! [با چنين پاداشى] لابد مردم بر سرِ گفتن اذان، با شمشير به جان يكديگر خواهند افتاد؟

فرمود: «هرگز! زمانى بر مردم مى آيد كه اذان گفتن را به عهده فقيرانشان مى افكنند، و همين گوشت هاست كه خداوند، آنها را بر آتش حرام كرده است».

48. مستدرك الوسائل عن جابر بن عبد اللّه عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله، قال: سَمِعتُهُ يَقولُ: اللّهُمَّ اغفِرِ لِلمُؤَذِّنينَ ـ ثَلاثا ـ فَقُلتُ لَهُ: يا رَسولَ اللّهِ! إنّا نَضرِبُ بِالسَّيفِ عَلَى الأَذانِ وما دَعوتَ لَنا كَما تَدعو لِلمُؤَذِّنينَ؟!

فَقالَ: يا جابِرُ، اعلَم أنَّهُ سَيَأتي زَمانٌ عَلَى النّاسِ يَكِلونَ الأَذانَ إلَى الضُّعَفاءِ، وإنَّ لُحوما مُحَرَّمَةٌ عَلَى النّارِ، وهِيَ لُحومُ المُؤَذِّنينَ. [۱۶۰]

48. مستدرك الوسائل ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: شنيدم كه پيامبر خدا مى فرمايد: «خدايا! مؤذّنان را بيامرز» و اين جمله را سه بار فرمود.

گفتم: اى پيامبر خدا! ما براى اذان، شمشير مى زنيم؛ ولى شما اين گونه كه براى مؤذّنان دعا كرديد، براى ما دعا ننموده ايد؟

فرمود: «اى جابر! بدان، زمانى بر مردم فرا مى رسد كه اذان گفتن را به فقيرانشان مى سپارند. گوشت هايى وجود دارند كه بر آتش، حرام شده اند. اينها همان گوشت هاى مؤذّنان است».

4 / 3: فَضلُ المُؤَذِّنِ

4 / 3: فضيلت مؤذّن

4 / 3 ـ 1: داعِي اللّهِ عز و جل

4 / 3 ـ 1: دعوتگر به خداست

49. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: المُؤَذِّنُ داعِي [اللّهِ] [۱۶۱]، وَالإِمامُ نورُ اللّهِ، وَالصُّفوفُ أركانُ اللّهِ، وَالقُرآنُ كَلامُ اللّهِ؛ فَأَجيبوا داعِيَ اللّهِ، وَاقتَبِسوا نورَهُ، وكونوا أركانَ دينِهِ، وتَعَلَّموا كَلامَهُ. [۱۶۲]

49. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤذّن، دعوتگر [به سوى خدا] است و امام جماعت، نور خداست و صف ها[ى جماعت،] تكيه گاه هاى [دين] خدايند و قرآن، گفتار خداست. پس دعوتگر خدا را اجابت كنيد و از نور او بهره بگيريد و تكيه گاه هاى دين او باشيد و گفتارش را بياموزيد.

4 / 3 ـ 2: عَمودُ اللّهِ عز و جل

4 / 3 ـ 2: ستون خداست

50. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: المُؤَذِّنونَ عَمودُ اللّهِ، وَالإِمامُ نورُ اللّهِ، وَالصُّفوفُ أركانُ اللّهِ؛ فَأَجيبوا عَمودَ اللّهِ، وَاقتَبِسوا مِن نورِ اللّهِ، وكونوا مِن أركانِ اللّهِ. [۱۶۳]

50. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤذّنان، ستون خدايند و امام جماعت، نور خداست و صف ها[ى جماعت]، تكيه گاه هاى [دين] خدايند. پس، ستون خدا را لبّيك بگوييد و از نور خدا پرتو بگيريد و از تكيه گاه هاى [دين] خدا باشيد.

4 / 3 ـ 3: اُمَناءُ المُؤمِنينَ

4 / 3 ـ 3: امانتدار اهل ايمان است

51. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: المُؤَذِّنونَ اُمَناءُ المُؤمِنينَ عَلى صَلَواتِهِم وصَومِهِم...، لا يَسأَلونَ اللّهَ عز و جل شَيئا إلّا أعطاهُم، ولا يَشفَعونَ في شَيءٍ إلّا شُفِّعوا. [۱۶۴]

51. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤذّنان، امين اهل ايمان بر نمازها و روزه... آنها هستند. هر چه از خداى عز و جل بخواهند، به آنان عطا مى كند و براى هر چه شفاعت كنند، شفاعتشان پذيرفته مى شود.

52. عنه صلى الله عليه و آله: اُمَناءُ المُسلِمينَ عَلى صَلاتِهِم وسُحورِهِمُ المُؤَذِّنونَ. [۱۶۵]

52. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤذّنان، امين مسلمانان بر نماز و سَحَرى آنها هستند.

53. عنه صلى الله عليه و آله: الإِمامُ ضامِنٌ وَالمُؤَذِّنُ مُؤتَمَنٌ، اللّهُمَّ أرشِدِ الأَئِمَّةَ وَاغفِر لِلمُؤَذِّنينَ. [۱۶۶]

53. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: امام جماعت، ضامن است و مؤذّن، امين. بار خدايا! امامانِ جماعت را ارشاد كن و مؤذّنان را بيامرز.

راجع: وسائل الشيعة: ج4 ص618 (باب 3 من أبواب الأذان والإقامة).

ر. ك: وسائل الشيعة: ج4 ص618 (ابواب اذان و اقامه / باب سوم).

4 / 3 ـ 4: يَدُ الرَّحمنِ عَلى رَأسِهِ

4 / 3 ـ 4: دست خدا بر سر اوست

54. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَدُ الرَّحمنِ فَوقَ رَأسِ المُؤَذِّنِ، وإنَّهُ لَيُغفَرُ لَهُ مَدى صَوتِهِ أينَ بَلَغَ. [۱۶۷]

54. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دست خداى مهربان، بالاى سر مؤذّن است [۱۶۸] و به اندازه صدارَس او، تا هر كجا كه برسد، گناهانش را مى آمرزد.

55. عنه صلى الله عليه و آله: إذا أخَذَ المُؤَذِّنُ في أذانِهِ، وَضَعَ الرَّبُّ عز و جل يَدَهُ عَلى رَأسِهِ، فَلا يَزالُ كَذلِكَ حَتّىٰ يَفرُغَ. [۱۶۹]

55. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤذّن، هر گاه شروع به گفتن اذان كند، پروردگار عز و جل دستش را بر سر او مى نهد و همچنان دستش بر سر اوست تا اذانش را تمام كند.

4 / 3 ـ 5: يُصَدِّقُهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ

4 / 3 ـ 5: هر تر و خشكى، او را تصديق مى كند

56. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ وقَد سَمِعَ مُؤَذِّنا يَقولُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ـ: صَدَّقَكَ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ. [۱۷۰]

56. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ خطاب به مؤذّنى كه بانگ «أشهد أن لا إله إلّا اللّهِ» او را شنيد ـ: هر تر و خشكى، تو را تصديق مى كند.

4 / 3 ـ 6: يُغفَرُ لَهُ مَدَّ صَوتِهِ

4 / 3 ـ 6: به اندازه صدارَس او، گناهانش آمرزيده مى شود

57. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: المُؤَذِّنُ يُغفَرُ لَهُ بِمَدِّ صَوتِهِ [۱۷۱]، ويُصَدِّقُهُ مَن سَمِعَهُ مِن رَطبٍ ويابِسٍ، ولَهُ مِثلُ أجرِ مَن صَلّى مَعَهُ. [۱۷۲]

57. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به اندازه صدارَس مؤذّن، گناهانش آمرزيده مى شود و هر تر و خشكى كه صداى او را بشنود، گفته هاى او را تصديق مى كند، و براى مؤذّن، همانند پاداش كسى است كه با او نماز مى خواند.

58. عنه صلى الله عليه و آله: المُؤَذِّنُ يُغفَرُ لَهُ مَدى صَوتِهِ، ويَشهَدُ لَهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ. [۱۷۳]

58. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به اندازه صدارَس مؤذّن، گناهانش آمرزيده مى شود و هر تر و خشكى براى او گواهى مى دهد.

59. عنه صلى الله عليه و آله: يَغفِرُ اللّهُ لِلمُؤَذِّنِ مُنتَهى أذانِهِ، ويَستَغفِرُ لَهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ سَمِعَ صَوتَهُ. [۱۷۴]

59. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: تا آن جا كه صداى اذانِ مؤذّن برسد، خداوند، گناهانش را مى آمرزد و هر تر و خشكى كه صداى او را بشنود، برايش آمرزش مى طلبد.

60. عنه صلى الله عليه و آله: يُغفَرُ لِلمُؤَذِّنِ مَدَّ صَوتِهِ، ولَهُ مِثلُ أجرِ مَن صَلّى مَعَهُ مِن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن اُجورِهِم شَيءٌ. [۱۷۵]

60. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به اندازه صدارَس مؤذّن، گناهانش آمرزيده مى شود و براى او همانند اجر كسانى است كه با وى نماز مى خوانند، بدون آن كه از اجر آنان چيزى كم شود.

61. الإمام الباقر عليه السلام: مَن أذَّنَ عَشرَ سِنينَ مُحتَسِبا [۱۷۶] يَغفِرُ اللّهُ لَهُ مَدَّ بَصَرِهِ وصَوتِهِ فِي السَّماءِ، ويُصَدِّقُهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ سَمِعَهُ، ولَهُ مِن كُلِّ مَن يُصَلّي مَعَهُ في مَسجِدِهِ سَهمٌ، ولَهُ مِن كُلِّ مَن يُصَلّي بِصَوتِهِ حَسَنَةٌ. [۱۷۷]

61. امام باقر عليه السلام: هر كس به مدّت ده سال، براى رضاى خدا اذان بگويد، خداوند به اندازه اى كه نگاه و صداى مؤذّن در آسمان مى رسد، گناهانش را مى آمرزد، و هر تر و خشكى كه بانگ اذانش را بشنود، او را تصديق مى كند، و از [پاداش] هر كه در مسجد او با وى نماز بخواند، او را سهمى است، و از [حسناتِ] هر كه با صداى او نماز بخواند، برايش حسنه اى است.

62. الإمام الصادق عليه السلام: المُؤَذِّنُ يُغفَرُ لَهُ مَدى صَوتِهِ، ويَشهَدُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ سَمِعَهُ. [۱۷۸]

62. امام صادق عليه السلام: به اندازه صدارَس مؤذّن، گناهانش آمرزيده مى شود و هر چيزى كه صداى او را بشنود، برايش گواهى مى دهد.

4 / 3 ـ 7: تَجِبُ لَهُ الجَنَّةُ

4 / 3 ـ 7: بهشت بر او واجب است

63. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أذَّنَ في مِصرٍ مِن أمصارِ المُسلِمينَ سَنَةً وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ. [۱۷۹]

63. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس در شهرى از شهرهاى مسلمانان به مدّت يك سال اذان بگويد، بهشت بر او واجب مى گردد.

64. عنه صلى الله عليه و آله: مَن حافَظَ عَلَى الأَذانِ سَنَةً اُوجِبَ لَهُ الجَنَّةُ. [۱۸۰]

64. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس يك سال بر گفتن اذان مداومت ورزد، بهشت بر او واجب مى گردد.

65. عنه صلى الله عليه و آله: دَخَلتُ الجَنَّةَ فَرَأَيتُ فيها جَنابِذَ [۱۸۱] مِن لُؤلُؤٍ، فَقُلتُ: لِمَن هذِهِ يا جِبريلُ؟ قالَ: لِلمُؤَذِّنينَ وَالأَئِمَّةِ مِن اُمَّتِكَ. [۱۸۲]

65. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: وارد بهشت شدم و در آن، گنبدهايى از مرواريد ديدم. گفتم: اى جبرئيل! اينها از آنِ كيست؟

گفت: از آنِ مؤذّنان و امامان جماعتِ امّت تو.

66. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أذَّنَ مُحتَسِبا سَبعَ سِنينَ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بَراءَةً مِنَ النّارِ. [۱۸۳]

66. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس هفت سال براى رضاى خدا اذان بگويد، خداوند، برات آزادى از آتش را برايش مى نويسد.

67. الإمام الباقر عليه السلام: مَن أذَّنَ سَبعَ سِنينَ مُحتَسِبا جاءَ يَومَ القِيامَةِ لا ذَنبَ لَهُ. [۱۸۴]

67. امام باقر عليه السلام: هر كس هفت سال براى خدا اذان بگويد، روز قيامت، در حالى [به صحراى محشر] مى آيد كه هيچ گناهى ندارد.

68. تنبيه الغافلين عن سَلَمَة بن ضِرار عن رجل من أهل الشام: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: أخبِرني بِعَمَلٍ أدخُلُ بِهِ الجَنَّةَ.

قالَ: كُن مُؤَذِّنَ قَومِكَ يَجمَعوا بِكَ صَلاتَهُم.

قالَ: يا رَسولَ اللّهِ إن لَم اُطِق؟

قالَ: كُن إمامَ قَومِكَ يُقيموا بِكَ صَلاتَهُم.

قالَ: فَإِن لَم اُطِق؟

قالَ: فَعَلَيكَ بِالصَّفِّ الأَوَّلِ. [۱۸۵]

68. تنبيه الغافلينـ به نقل از سلمة بن ضِرار، از مردى شامى ـ: مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: مرا از عملى آگاه فرما كه با به كار بستن آن، به بهشت روم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «مؤذّنِ قومت باش تا به واسطه [اذانِ] تو در نمازشان حاضر شوند».

گفت: اى پيامبر خدا! اگر از عهده اين كار بر نيامدم؟

فرمود: «امام جماعتِ قومت باش تا با تو، نمازشان را بگزارند».

گفت: اگر نتوانستم؟

فرمود: «در صف اوّل [جماعت] باش».

4 / 3 ـ 8: لا يَتَبَدَّدُ في قَبرِهِ

4 / 3 ـ 8: بدنش در قبر متلاشى نمى شود

69. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ يَصِفُ الإِمامَ عَلِيّا عليه السلام يَومَ القِيامَةِ ـ: بِيَدِهِ لِواءُ الحَمدِ، و كُلُّ الخَلائِقِ تَحتَ اللِّواءِ، يَحُفُّ بِهِ الأَئِمَّةُ وَالمُؤَذِّنونَ بِتِلاوَةِ القُرآنِ وَالأَذانِ، وهُمُ الَّذينَ لا يَتَبَدَّدونَ في قُبورِهِم. [۱۸۶]

69. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در بيان ويژگى هاى امام على عليه السلام در روز قيامت ـ: پرچم ستايش (لواء الحمد)، در دست اوست و همه خلايق، زير اين پرچم اند و امامانِ جماعت و مؤذّنان، در حالى كه قرآن تلاوت مى كنند و اذان مى گويند، او را در ميان مى گيرند؛ و اينان همانانى هستند كه در قبرهايشان متلاشى نمى شوند.

70. عنه صلى الله عليه و آله: المُؤَذِّنُ المُحتَسِبُ كَالشَّهيدِ يَتَشَحَّطُ [۱۸۷] في دَمِهِ حَتّى يَفرُغَ مِن أذانِهِ، ويَشهَدُ لَهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ، وإذا ماتَ لَم يُدَوَّد في قَبرِهِ. [۱۸۸]

70. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه براى خدا اذان مى گويد، تا زمانى كه اذانش را به پايان ببرد، همانند شهيدى است كه در خونش مى غلتد، و هر تر و خشكى براى او گواهى مى دهد، و هر گاه بميرد، [بدن او] در گورش كِرم نمى افتد.

4 / 3 ـ 9: يُحشَرُ وهُوَ يُؤَذِّنُ

4 / 3 ـ 9: در حال اذان گفتن، محشور مى شود

71. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ المُؤَذِّنينَ وَالمُلَبّينَ يَخرُجونَ مِن قُبورِهِم يُؤَذِّنُ المُؤَذِّنُ ويُلَبِّي المُلَبّي. [۱۸۹]

71. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤذّن ها و كسانى كه اذان او را لبّيك مى گويند، در حالى از گورهايشان بيرون مى آيند كه مؤذّن، اذان مى گويد و لبّيك گو، لبّيك مى گويد.

72. عنه صلى الله عليه و آله: المُؤَذِّنونَ المُحتَسِبونَ يَخرُجونَ يَومَ القِيامَةِ مِن قُبورِهِم وهُم يُؤَذِّنونَ، فَالمُؤَذِّنُ المُحتَسِبُ يَشهَدُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ يَسمَعُ صَوتَهُ مِن حَجَرٍ أو شَجَرٍ أو مَدَرٍ أو بَشَرٍ أو رَطبٍ أو يابِسٍ، ويَغفِرُ اللّهُ لَهُ مَدَّ صَوتِهِ، ويَكتُبُ لَهُ مِنَ الأَجرِ بِعَدَدِ مَن يُصَلّي بِأَذانِهِ، ويُعطيهِ اللّهُ ما يَسأَلُ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ، إمّا أن يُعَجِّلَهُ فِي الدُّنيا أو يَدَّخِرَهُ فِي الآخِرَةِ، و إمّا أن يَصرِفَ عَنهُ السّوءَ. [۱۹۰]

72. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنان كه براى خشنودى خدا اذان مى گويند، در روز قيامت، اذان گويان، از گورهايشان بيرون مى آيند. مؤذّنى كه براى خشنودى خدا اذان بگويد، هر چيزى كه صداى او را بشنود از سنگ و درخت و كلوخ و بشر و هر تر و خشكى، براى او گواهى مى دهد، و خداوند به اندازه صدارَس او گناهانش را مى آمرزد، و به شمار كسانى كه با اذان او نماز مى خوانند، برايش اجر مى نويسد، و در فاصله ميان اذان و اقامه، هر درخواستى كند، خداوند به او عطا مى كند: يا در همين دنيا مى دهد، يا براى آخرتش ذخيره مى كند و يا گزند را از او دفع مى نمايد.

73. عنه صلى الله عليه و آله: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ وجَمَعَ اللّهُ عز و جل النّاسَ في صَعيدٍ واحِدٍ، بَعَثَ اللّهُ عز و جل إلَى المُؤَذِّنينَ بِمَلائِكَةٍ مِن نورٍ، ومَعَهُم ألوِيَةٌ وأعلامٌ مِن نورٍ، يَقودونَ جَنائِبَ [۱۹۱]، أزِمَّتُها زَبَرجَدٌ أخضَرُ، وحَقائِبُهَا [۱۹۲] المِسكُ الأَذفَرُ، يَركَبُهَا المُؤَذِّنونَ، فَيَقومونَ عَلَيها قِياما، تَقودُهُمُ المَلائِكَةُ، يُنادونَ بِأَعلى أصواتِهِم بِالأَذانِ. [۱۹۳]

73. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چون روز قيامت بشود و خداوند عز و جل مردم را در يك دشتْ گرد آورد، خداوند عز و جل براى مؤذّنان، فرشتگانى از نور مى فرستد كه درفش ها و پرچم هايى از نور با خود حمل مى كنند و اسب هايى را با خود مى كشند كه افسارهايشان از زبرجد سبز است و خورجين هايشان از مُشك تيزبوى. مؤذّنان، بر اين اسب ها سوار مى شوند و روى آنها راست مى ايستند و فرشتگان، آنها را مى كشند و مؤذّنان با تمام توان، صدايشان را به اذان، بلند مى كنند.

4 / 3 ـ 10: أطوَلُ النّاسِ أعناقا يَومَ القِيامَةِ

4 / 3 ـ 10: گردن فرازترينِ مردم در روز قيامت است

74. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: المُؤَذِّنونَ أطوَلُ النّاسِ أعناقا [۱۹۴] يَومَ القِيامَةِ. [۱۹۵]

74. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در روز قيامت، مؤذّنان، گردن فرازترينِ [۱۹۶] مردمان اند.

75. عنه صلى الله عليه و آله: لَو أقسَمتُ لَبَرَرتُ: إنَّ أحَبَّ عِبادِ اللّهِ إلَى اللّهِ لَرُعاةُ الشَّمسِ وَالقَمَرِ ـ يَعنِي المُؤَذِّنينَ ـ وإنَّهُم لَيُعرَفونَ يَومَ القِيامَةِ بِطولِ أعناقِهِم. [۱۹۷]

75. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به درستى، سوگند مى خورم كه: محبوب ترينْ بندگان خدا در نزد خداوند، مراقبان خورشيد و ماه ـ يعنى مؤذّنان ـ هستند. اينان در روز قيامت، به كشيدگىِ گردن هايشان شناخته مى شوند.

76. عنه صلى الله عليه و آله: يَأتِي المُؤَذِّنونَ أطوَلَ النّاسِ أعناقا يَومَ القِيامَةِ يُنادونَ بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، فَلا يَسمَعُ المُؤَذِّنينَ شَيءٌ إلّا شَهِدَ لَهُم بِذلِكَ يَومَ القِيامَةِ. [۱۹۸]

76. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در روز قيامت، مؤذّنان، در حالى مى آيند كه گردن فرازترينِ مردمان اند و بانگ «أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله» سر مى دهند. هر چيزى كه صداى مؤذّنان را بشنود، در روز قيامت، همان را به نفع آنان گواهى مى دهد.

77. الإمام عليّ عليه السلام: يُحشَرُ المُؤَذِّنونَ يَومَ القِيامَةِ طِوالَ الأَعناقِ. [۱۹۹]

77. امام على عليه السلام: در روز قيامت، مؤذّنان، گردن فراز محشور مى شوند.

4 / 3 ـ 11: هُوَ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ

4 / 3 ـ 11: با پيامبران عليهم السلام و صدّيقان و شهيدان و صالحان، محشور مى شود

78. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يُحشَرُ المُؤَذِّنونَ مِن اُمَّتي مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ. [۲۰۰]

78. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤذّنان امّت من، با پيامبران و صدّيقان و شهيدان و صالحان محشور مى شوند.

79. عنه صلى الله عليه و آله ـ لِعَلِيٍّ عليه السلام ـ: يا عَلِيُّ، إنَّ لِواءَ الحَمدِ مَعَكَ يَومَ القِيامَةِ تَقدَمُ بِهِ قُدّامَ اُمَّتي، وَالمُؤَذِّنونَ عَن يَمينِكَ وعَن شِمالِكَ. [۲۰۱]

79. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به على عليه السلام ـ: اى على! در روز قيامت، پرچم ستايش (لواء الحمد) در دست توست و پيشاپيش امّتم حركت مى كنى و مؤذّنان، در سمت راست و چپ تو قرار گرفته اند.

80. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أذَّنَ عَشرَ سِنينَ أسكَنَهُ اللّهُ عز و جل مَعَ إبراهيمَ الخَليلِ عليه السلام في قُبَّتِهِ أو في دَرَجَتِهِ. [۲۰۲]

80. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس به مدّت ده سال اذان بگويد، خداوند عز و جل او را در سراپرده ابراهيم خليل عليه السلام با وى و يا در درجه او سُكنا مى دهد.

4 / 3 ـ 12: النَّوادِر

4 / 3 ـ 12: گوناگون

81. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لِلإِمامِ وَالمُؤَذِّنِ مِثلُ اُجورِ مَن صَلّى مَعَهُما. [۲۰۳]

81. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: براى امام جماعت و مؤذّن، به اندازه [مجموع] پاداش هاى كسانى است كه با آنان نماز مى گزارند.

82. عنه صلى الله عليه و آله: أفضَلُ النّاسِ فِي المَسجِدِ: الإِمامُ، ثُمَّ المُؤَذِّنُ، ثُمَّ يَمينُ الإِمامِ. [۲۰۴]

82. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترينِ مردم در مسجد، اوّل، امام جماعت است، سپس مؤذّن و آن گاه [افرادِ ايستاده در] سمت راست امام.

83. عنه صلى الله عليه و آله: لِلمُؤَذِّنِ فَضلٌ عَلى مَن أتَى الصَّلاةَ عِشرونَ ومِئَتا حَسَنَةٍ إلّا مَن قالَ مِثلَ ما يَقولُ، فَإِن أقامَ فَأَربَعونَ ومِئَتا حَسَنَةٍ. [۲۰۵]

83. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤذّن را بر كسى كه نماز مى گزارد، دويست و بيست حسنه برترى است، مگر بر آن كسى كه مانند آنچه مؤذّن مى گويد، [اذان] بگويد. و اگر اقامه هم بگويد، او را دويست و چهل حسنه است.

84. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أذَّنَ سَنَةً عَلى نِيَّةٍ صادِقَةٍ لا يَطلُبُ عَلَيها أجرا، حُشِرَ يَومَ القِيامَةِ فَاُوقِفَ عَلى بابِ الجَنَّةِ، فَقيلَ لَهُ: اِشفَع لِمَن شِئتَ. [۲۰۶]

84. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس با نيّت خالص و بدون درخواست مزدى، به مدّت يك سال اذان بگويد، روز قيامت، هنگامى كه محشور مى شود، او را بر درِ بهشت نگه مى دارند و به او مى گويند: براى هر كه مى خواهى، شفاعت كن.

85. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أذَّنَ في سَبيلِ اللّهِ صَلاةً واحِدَةً إيمانا وَاحتِسابا وتَقَرُّبا إلَى اللّهِ عز و جل، غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما سَلَفَ مِن ذُنوبِهِ، ومَنَّ عَلَيهِ بِالعِصمَةِ فيما بَقِيَ مِن عُمُرِهِ، وجَمَعَ بَينَهُ وبَينَ الشُّهَداءِ فِي الجَنَّةِ. [۲۰۷]

85. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس در راه خدا و از سَرِ ايمان و براى خشنودى خدا و تقرّب به خداوند عز و جل، براى يك نماز، اذان بگويد، خداوند، گناهان گذشته او را مى آمرزد، و در باقى مانده عمرش او را از گناه، نگه مى دارد و وى را در بهشت با شهدا گرد مى آورد.

4 / 4: حَقُّ المُؤَذِّنِ

4 / 4: حقّ مؤذّن

86. الإمام زين العابدين علیه السلام ـ في رِسالَةِ الحُقوقِ ـ: أمّا حَقُّ المُؤَذِّنِ فَأَن تَعلَمَ أنَّهُ مُذَكِّرٌ لَكَ رَبَّكَ عز و جل، وداعٍ لَكَ إلى حَظِّكَ، وعَونُكُ عَلى قَضاءِ فَرضِ اللّهِ عَلَيكَ، فَاشكُر [۲۰۸] عَلى ذلِكَ شُكرَكَ لِلمُحسِنِ إلَيكَ. [۲۰۹]

86. امام زين العابدين علیه السلام ـ در رسالة الحقوق ـ: حقّ مؤذّن، آن است كه بدانى كه او پروردگارت را به ياد تو مى آورد و تو را به بهره ات فرا مى خواند و تو را بر انجام دادن آنچه خداوند بر تو واجب نموده، كمك مى كند. پس براى اين كار، [از او] سپاس گزارى كن، همچنان كه از كسى كه به تو نيكى مى كند، سپاس گزارى مى كنى.

الفصل الخامس: بركات الأذان

فصل پنجم: بركات اذان

5 / 1: طَردُ الشَّيطانِ

5 / 1: رانده شدن شيطان

87. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا أذَّنَ المُؤَذِّنُ أدبَرَ الشَّيطانُ ولَهُ حُصاصٌ [۲۱۰]. [۲۱۱]

87. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه مؤذّن اذان بگويد، شيطان به سرعت پا به فرار مى گذارد. [۲۱۲]

88. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ الشَّيطانَ إذا سَمِعَ النِّـداءَ بِالصَّلاةِ، ذَهَبَ حَتّى يَـكونَ مَـكانَ الرَّوحاءِ [۲۱۳]. [۲۱۴]

88. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شيطان، هر گاه بانگ نماز را بشنود، تا رَوحاء [۲۱۵] دور مى شود.

89. عنه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ـ: يا عَلِيُّ، إذا وُلِدَ لَكَ غُلامٌ أو جارِيَةٌ فَأَذِّن في اُذُنِهِ اليُمنى، و أقِم فِي اليُسرى؛ فَإِنَّهُ لا يَضُرُّهُ الشَّيطانُ أبَدا. [۲۱۶]

89. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش به امير مؤمنان عليه السلام ـ: اى على! هر گاه پسرى يا دخترى برايت متولّد شد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگو؛ زيرا در اين صورت، شيطان هرگز به او گزند نمى رساند.

90. الإمام زين العابدين عليه السلام: حَدَّثَتني أسماءُ بِنتُ عُمَيسٍ، قالَت: حَدَّثَتني فاطِمَةُ عليهاالسلام لَمّا حَمَلَت بِالحَسَنِ عليه السلام و وَلَدَتهُ [۲۱۷] جاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله... وأذَّنَ في اُذُنِهِ اليُمنى، و أقامَ في اُذُنِهِ اليُسرى.…

فَلَمّا كانَ بَعدَ حَولٍ وُلِدَ الحُسَينُ عليه السلام، و جاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا أسماء هَلُمِّي ابني، فَدَفَعَتهُ إلَيهِ في خِرقَةٍ بَيضاءَ، فَأَذَّنَ في اُذُنِهِ اليُمنى، و أقامَ فِي اليُسرى، و وَضَعَهُ في حِجرِهِ، فَبَكى [۲۱۸]. [۲۱۹]

90. امام زين العابدين عليه السلام: اسماء بنت عُمَيس، برايم نقل كرد و گفت: فاطمه عليهاالسلامبرايم حديث كرد كه چون حسن عليه السلام را باردار شد و او را به دنيا آورد، [۲۲۰] پيامبر صلى الله عليه و آله آمد... و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت.…

يك سال بعد كه حسين عليه السلام متولّد شد، پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و فرمود: «اى اسماء! پسرم را بياور». من، نوزاد را در پارچه سفيدى به دست ايشان دادم. پيامبر صلى الله عليه و آله در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و او را بر زانوى خود نهاد و گريست. [۲۲۱]

91. عنه عليه السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أذَّنَ في اُذُنِ الحَسَنِ عليه السلام بِالصَّلاةِ يَومَ وُلِدَ. [۲۲۲]

91. امام زين العابدين عليه السلام: روزى كه حسن عليه السلام متولّد شد، پيامبر صلى الله عليه و آله در گوش او اذان گفت.

92. الإمام الباقر عليه السلام: إذا وُلِدَ لِأَحَدِكُم وَلَدٌ فَكانَ يَومُ السّابِعِ فَليَعُقَّ عَنهُ... وَليُؤَذِّن في اُذُنِهِ اليُمنى، وَليُقِم فِي اليُسرى. [۲۲۳]

92. امام باقر عليه السلام: هر گاه براى هر يك از شما فرزندى متولّد شد، روز هفتم برايش عقيقه كند... و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگويد.

93. الإمام الصادق عليه السلام: المَولودُ إذا وُلِدَ يُؤَذَّنُ في اُذُنِهِ اليُمنى، و يُقامُ فِي اليُسرى. [۲۲۴]

93. امام صادق عليه السلام: فرزند كه به دنيا آمد، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفته مى شود.

94. الكافي عن سليمان الجعفري [۲۲۵]: سَمِعتُهُ يَقولُ: أذِّن في بَيتِكَ فَإِنَّهُ يَطرُدُ الشَّيطانَ، ويُستَحَبُّ مِن أجلِ الصِّبيانِ. [۲۲۶]

94. الكافى ـ به نقل از سليمان جعفرى [۲۲۷] ـ: از امام عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: در خانه ات اذان بگو؛ زيرا اين كار، شيطان را مى راند و براى كودكان نيز خوب (مفيد) است.

5 / 2: إجابَةُ الدُّعاءِ

5 / 2: پذيرفته شدن دعا

95. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: عِندَ أذانِ المُؤَذِّنينَ يُستَجابُ الدُّعاءُ. [۲۲۸]

95. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در هنگام اذان گفتن مؤذّنان، دعا مستجاب مى شود.

5 / 3: أمانُ اللّه عزّوجلِّ

5 / 3: در امان خداوند بودن

96. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا اُذِّنَ في قَريَةٍ، أمَّنَهَا اللّهُ مِن عَذابِهِ ذلِكَ اليَومَ. [۲۲۹]

96. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه در يك آبادى اذان گفته شود، خداوند در آن روز، آن آبادى را از عذاب خويش ايمن مى دارد.

97. عنه صلى الله عليه و آله: أيُّما قَومٍ نودِيَ فيهِم بِالأَذانِ صَباحا إلّا كانوا في أمانِ اللّهِ حَتّى يُمسوا، وأيُّما قَومٍ نودِيَ عَلَيهِم بِالأَذانِ مَساءً إلّا كانوا في أمانِ اللّهِ حَتّى يُصبِحوا. [۲۳۰]

97. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر مردمى كه در ميانشان بانگ اذانِ صبح گفته شود، تا شب در امان خدا هستند و هر مردمى كه برايشان بانگ اذانِ شب گفته شود، تا صبح در امان خداوند هستند.

5 / 4: ذَهابُ السُّقمِ

5 / 4: دفع بيمارى

98. الكافي عن محمّد بن راشد: حَدَّثَني هِشامُ بنُ إبراهيمَ أنَّهُ شَكا إلى أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام سُقمَهُ وأنَّهُ لا يولَدُ لَهُ وَلَدٌ، فَأَمَرَهُ أن يَرفَعَ صَوتَهُ بِالأَذانِ في مَنزِلِهِ. قالَ: فَفَعَلتُ، فَأَذهَبَ اللّهُ عَنّي سُقمي وكَثَّرَ وُلدي.

قالَ مُحَمَّدُ بنُ راشِدٍ: وكُنتُ دائِمَ العِلَّةِ ما أنفَكُّ مِنها في نَفسي وجَماعَةِ خَدَمي وعِيالي، فَلَمّا سَمِعتُ ذلِكَ مِن هِشامٍ عَمِلتُ بِهِ، فَأَذهَبَ اللّهُ عَنّي وعَن عِيالِيَ العِلَلَ. [۲۳۱]

98. الكافى ـ به نقل از محمّد بن راشد ـ: هشام بن ابراهيم برايم نقل كرد كه از بيمارى خود و از اين كه بچّه دار نمى شود، نزد امام رضا عليه السلام شِكوه كرد. امام عليه السلام به او فرمود كه در منزلش بانگ اذان سر دهد. هشام گفت: «من اين كار را كردم و خداوند، بيمارى مرا برطرف ساخت و فرزندان بسيارى به من عطا كرد».

من (محمّد بن راشد) و جماعت خدمتكارانم و افراد خانواده ام نيز پيوسته از بيمارى رنج مى برديم و بيمارى رهايمان نمى كرد. چون اين مطلب را از هشام شنيدم، آن را به كار بستم و خداوند، بيمارى ها را از من و خانواده ام برطرف ساخت.

5 / 5: عِلاجُ سوءِ الخُلُقِ

5 / 5: درمان بداخلاقى

99. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن ساءَ خُـلُقُهُ مِـن إنسانٍ أو دابَّةٍ، فَأَذِّنوا فـي اُذُنَيهِ. [۲۳۲]

99. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس، چه انسان و چه حيوان، بداخلاق شد، در دو گوشش اذان بگوييد.

100. الإمام الصادق عليه السلام: مَن ساءَ خُلُقُهُ فَأَذِّنوا في اُذُنِهِ. [۲۳۳]

100. امام صادق عليه السلام: كسى كه اخلاقش بد است، در گوشش اذان بگوييد.

5 / 6: دَفعُ الوَحشَةِ

5 / 6: دفع وحشت

101. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا تَغَوَّلَت لَكُمُ الغيلانُ [۲۳۴]، فَأَذِّنوا بِأَذانِ الصَّلاةِ. [۲۳۵]

101. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه غول ها [۲۳۶] به سراغ شما آمدند، همچون اذانِ نماز، اذان بگوييد.

102. الإمام الصادق عليه السلام: إذا تَغَوَّلَت لَكُمُ الغولُ فَأَذِّنوا. [۲۳۷]

102. امام صادق عليه السلام: هر گاه گرفتار غول شديد، اذان بگوييد.

الفصل السادس: آداب الأذان

فصل ششم: آداب اذان

6 / 1: مَن يَصلَحُ لِلتَّأذينِ

6 / 1: افراد شايسته براى اذان گفتن

103. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لِيُؤَذِّن لَكُم خِيارُكُم، وَليَؤُمَّكُم قُرّاؤُكُم. [۲۳۸]

103. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بايد بهترين افراد شما برايتان اذان بگويند و بايد امامت جماعتِ شما را قاريانتان به عهده بگيرند.

104. عنه صلى الله عليه و آله: يَؤُمُّكُم أقَرؤُكُم، ويُؤَذِّنُ لَكُم خِيارُكُم. [۲۳۹]

104. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آن كس كه قرائتش از همه شما بهتر است، امام جماعت شما بشود و بهترينتان، براى شما اذان بگويد.

105. عنه صلى الله عليه و آله ـ لِبَني خَطمَةَ مِنَ الأَنصارِ ـ: يا بَني خَطمَةَ، اجعَلوا مُؤَذِّنَكُم أفضَلَكُم في أنفُسِكُم. [۲۴۰]

105. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به بنى خَطمه (از انصار) ـ: اى بنى خَطمه! مؤذّنتان را بهترين فرد در ميان خود قرار دهيد.

106. الإمام عليّ عليه السلام: لِيُؤَذِّن لَكُم أفصَحُكُم، وَليَؤُمَّكُم أفقَهُكُم. [۲۴۱]

106. امام على عليه السلام: بايد فصيح ترين فرد شما برايتان اذان بگويد و بايد فقيه ترين فرد شما امامت جماعت شما را بر عهده بگيرد.

107. الكافي عن عمّار الساباطي عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سُئِلَ عَنِ الأَذانِ: هَل يَجوزُ أن يَكونَ مِن غَيرِ عارِفٍ؟ قالَ: لا يَستَقيمُ الأَذانُ ولا يَجوزُ أن يُؤَذِّنَ بِهِ إلّا رَجُلٌ مُسلِمٌ عارِفٌ، فَإِن عَلِمَ الأَذانَ فَأَذَّنَ بِهِ ولَم [۲۴۲] يَكُن عارِفا لَم يَجُز أذانُهُ ولا إقامَتُهُ ولا يُقتَدى بِهِ. [۲۴۳]

107. الكافى ـ به نقل از عمّار ساباطى ـ: از امام صادق عليه السلام در باره اذان سؤال شد كه: آيا اذان گفتن فردِ غير عارف (غير شيعه اثنى عشرى) جايز است؟

فرمود: «اذان [چنين كسى]، درست نيست و جايز نيست كه جز مرد مسلمان عارف، اذان بگويد. اگر شخصى اذان را بلد باشد و اذان بگويد، امّا عارف نباشد، نه اذانش رواست و نه اِقامه اش و نه اقتدا كردن به او جايز است».

6 / 2: أهَمُّ ما يَنبَغي رِعايَتُهُ لِلمُؤَذِّنِ

6 / 2: مهم ترين نكاتى كه مؤذّن بايد رعايت كند

6 / 2 ـ 1: الطَّهارَةُ

الف ـ طهارت

108. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: حَقٌّ وسُنَّةٌ ألّا يُؤَذِّنَ أحَدٌ إلّا وهُوَ طاهِرٌ. [۲۴۴]

108. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: وظيفه و سنّت است كه هر كس اذان مى گويد، پاك (با طهارت) باشد.

109. عنه صلى الله عليه و آله: لا يُؤَذِّنُ إلّا مُتَوَضِّئٌ. [۲۴۵]

109. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اذان نبايد بگويد، مگر كسى كه وضو دارد.

6 / 2 ـ 2: رَفعُ الصَّوتِ

ب ـ بلند كردن صدا

110. مسند ابن حنبل عن ابن أبي صعصعة عبد اللّه بن عبد الرحمن عن أبيه [۲۴۶]: قالَ لي أبو سَعيدٍ وكانَ في حُجرَةٍ فَقالَ لي: يا بُنَيَّ إذا أذَّنتَ فَارفَع صَوتَكَ بِالأَذانِ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: لَيسَ شَيءٌ يَسمَعُهُ إلّا شَهِدَ لَهُ؛ جِنٌّ ولا إنسٌ ولا حَجَرٌ. [۲۴۷]

110. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابن ابى صَعصعه عبد اللّه بن عبد الرحمان، از پدرش ـ: ابو سعيد كه در حُجره اى بود، به من گفت: فرزندم! هر گاه اذان گفتى، با صداى بلند اذان بگو؛ زيرا شنيدم كه پيامبر خدا مى فرمود: «هيچ چيزى نيست كه بانگ اذان را بشنود، مگر اين كه به آن، شهادت مى دهد، جِن باشد يا اِنس و يا سنگ».

111. سنن ابن ماجة عن أبي سعيد الخدري: إذا كُنتَ فِي البَوادي فَارفَع صَوتَكَ بِالأَذانِ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: لا يَسمَعُهُ جِنٌّ ولا إنسٌ ولا شَجَرٌ ولا حَجَرٌ إلّا شَهِدَ لَهُ. [۲۴۸]

111. سنن ابن ماجة ـ به نقل از ابو سعيد خُدرى ـ: هر گاه در بيابان بودى، صدايت را به اذان بلند كن؛ زيرا از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود: «هيچ جِن و اِنس و درخت و سنگى نيست كه بانگ اذان را بشنود، مگر اين كه به آن، شهادت مى دهد».

112. صحيح البخاري عن عبد اللّه بن عبد الرحمن بن أبي صعصعة: أنَّ أبا سَعيدٍ الخُدرِيَّ قالَ لَهُ: إنّي أراكَ تُحِبُّ الغَنَمَ وَالبادِيَةَ، فَإِذا كُنتَ في غَنَمِكَ أو بادِيَتِكَ فَأَذَّنتَ بِالصَّلاةِ فَارفَع صَوتَكَ بِالنِّداءِ، فَإِنَّهُ لا يَسمَعُ مَدى صَوتِ المُؤَذِّنِ جِنٌّ ولا إنسٌ ولا شَيءٌ إلّا شَهِدَ لَهُ يَومَ القِيامَةِ. قالَ أبو سَعيدٍ: سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله. [۲۴۹]

112. صحيح البخارى: ابو سعيد خُدرى به عبد اللّه بن عبد الرحمان بن ابى صعصعه گفت: مى بينم كه تو گوسفند و باديه را دوست دارى. پس هر گاه با گوسفندانت و يا در باديه بودى و اذان گفتى، با صداى بلند بگو؛ زيرا صداى مؤذّن به گوش هيچ جِن و اِنس و موجود ديگرى نمى رسد، مگر اين كه در روز قيامت، برايش شهادت مى دهند. ابو سعيد گفت: من اين را از پيامبر خدا شنيدم.

113. الإمام الباقر عليه السلام: كُلَّمَا اشتَدَّ صَوتُكَ مِن غَيرِ أن تُجهِدَ نَفسَكَ كانَ مَن يَسمَعُ أكثَرَ، وكانَ أجرُكَ في ذلِكَ أعظَمَ. [۲۵۰]

113. امام باقر عليه السلام: هر چه صدايت [در اذان] بلندتر باشد ـ بى آن كه خودت را به زحمت اندازى ـ، شنونده اش بيشتر خواهد بود و در نتيجه اجر تو بزرگ تر است.

114. الإمام الصادق عليه السلام: إذا أذَّنتَ فَلا تُخفِيَنَّ صَوتَكَ، فَإِنَّ اللّهَ يَأجُرُكَ مَدَّ صَوتِكَ فيهِ. [۲۵۱]

114. امام صادق عليه السلام: هر گاه اذان گفتى، آهسته مگو؛ زيرا خداوند به اندازه صدارَسِ اذانت، به تو پاداش مى دهد.

6 / 2 ـ 3: رِعايَةُ التَّجويدِ

ج ـ رعايت تجويد

115. الشرح الكبير عن أبي هريرة: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لا يُؤَذِّنُ لَكُم مَن يُدغِمُ الهاءَ. قُلنا:

وكَيفَ يَقولُ؟ قالَ: يَقولُ أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّا! أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّا! [۲۵۲]

115. الشرح الكبير ـ به نقل از ابو هريره ـ: پيامبر خدا فرمود: «كسى كه هاء را ادغام مى كند، نبايد برايتان اذان بگويد».

گفتم: يعنى چگونه مى گويد؟

فرمود: «مى گويد: أشهد أن لا إله إلّا اللّا، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّا».

116. الإمام الباقر عليه السلام: الأَذانُ جَزمٌ [۲۵۳]، بِإِفصاحِ الأَلِفِ وَالهاءِ [۲۵۴]، وَالإِقامَةُ حَدرٌ [۲۵۵]. [۲۵۶]

116. امام باقر عليه السلام: اذان را بايد با جزم [۲۵۷] و روشن ادا كردنِ «الف» و «هاء» گفت [۲۵۸] و اقامه را با سرعت.

117. الإمام الصادق عليه السلام: التَّكبيرُ جَزمٌ فِي الأَذانِ مَعَ الإِفصاحِ بِالهاءِ وَالأَلِفِ. [۲۵۹]

117. امام صادق عليه السلام: «اللّه أكبرِ» اذان را بايد با جزم و روشن ادا كردن «هاء» و «الف» گفت.

6 / 2 ـ 4: الاِجتِنابُ عَنِ التَّطريبِ

د ـ پرهيز از آوازه خوانى

118. سنن الدارقطني عن ابن عبّاس: كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنٌ يُطَرِّبُ [۲۶۰]، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: الأَذانُ سَمحٌ سَهلٌ، فَإِن كانَ أذانُكَ سَهلاً سَمحا وَإلّا فَلا تُؤَذِّن. [۲۶۱]

118. سنن الدارقطنى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر خدا، مؤذّنى داشت كه [اذان را] با آواز مى خواند. پيامبر خدا فرمود: «اذان را بايد ساده و روان گفت. پس اگر ساده و روان اذان مى گويى، بگو، وگر نه اذان مگو».

119. الإمام الصادق عليه السلام: لا بَأسَ بِالتَّطريبِ [۲۶۲] فِي الأَذانِ إذا أتَمَّ وبَيَّنَ وأفصَحَ بِالأَلِفِ وَالهاءِ. [۲۶۳]

119. امام صادق عليه السلام: آوازه خوانى [۲۶۴] در گفتن اذان، اشكالى ندارد، به شرط آن كه [مؤذّنْ] كلمات را كامل و روشن ادا كند و «الف» و «هاء» را آشكار سازد.

6 / 2 ـ 5: التَّرتيل

ه ـ ترتيل (شمرده خوانى)

120. الإمام الصادق عليه السلام: الأَذانُ تَرتيلٌ [۲۶۵]، وَالإِقامَةُ حَدرٌ. [۲۶۶]

120. امام صادق عليه السلام: اذان را شمرده و با درنگ بايد گفت و اقامه را با سرعت.

6 / 2 ـ 6: الصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ كُلَّما ذَكَرَهُ

و ـ صلوات فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله، پس از ذكر نام ايشان

121. الإمام الباقر عليه السلام: إذا أذَّنتَ فَأَفصِح بِالأَلِفِ وَالهاءِ، وَصلِّ عَلَى النَّبِيِّ كُلَّما ذَكَرتَهُ أو ذَكَرَهُ ذاكِرٌ في أذانٍ وغَيرِهِ. [۲۶۷]

121. امام باقر عليه السلام: هر گاه اذان مى گويى، «الف» و «هاء» را آشكار ساز و هر زمان كه نام پيامبر را بردى و يا شخص ديگرى آن را نام برد، در اذان باشد يا غير اذان، بر ايشان صلوات بفرست.

6 / 2 ـ 7: تَركُ الكَلامِ

ز ـ سخن نگفتن

122. الإمام الصادق عليه السلام: لا يَنبَغي تَعَمُّدُ الكَلامِ فِي الأَذانِ؛ فَإِنَّهُ بابٌ مِن أبوابِ البِرِّ، ولا يَنبَغي لِمَن كانَ في بِرٍّ أن يَقطَعَهُ إلّا إلى ما هُوَ مِثلُهُ. [۲۶۸]

122. امام صادق عليه السلام: سخن گفتنِ عمدى در اذان، سزاوار نيست؛ زيرا اذان، درى از درهاى نيكى است و كسى كه مشغول يك كار نيك است، سزاوار نيست آن را ناتمام بگذارد، مگر به خاطر پرداختن به كارى همانند آن.

راجع: وسائل الشيعة ج4 ص628 (باب 10 من أبواب الأذان والإقامة).

ر. ك: وسائل الشيعة: ج4 ص628 (ابواب اذان و اقامه / باب دهم).

6 / 2 ـ 8: عَدَمُ التَّكَسُّبِ بِهِ

ح ـ كاسبى نكردن با اذان

123. كتاب من لا يحضره الفقيه: أتى رَجُلٌ أميرَالمُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ: يا أميرَالمُؤمِنينَ، وَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّكَ. فَقالَ لَهُ: ولكِنّي اُبغِضُكَ. قالَ: ولِمَ؟ قالَ: لِأَنَّكَ تَبغي فِي الأَذانِ كَسبا، وتَأخُذُ عَلىٰ تَعليمِ القُرآنِ أجراً. [۲۶۹]

123. كتاب من لايحضره الفقيه: مردى نزد امير مؤمنان عليه السلام آمد و گفت: اى امير مؤمنان! به خدا سوگند كه من تو را دوست دارم.

[امام عليه السلام] به وى فرمود: «ولى من تو را دشمن مى دارم».

گفت: چرا؟

فرمود: «چون تو اذان را وسيله كسب قرار داده اى و براى آموزش قرآن، مزد مى گيرى».

6 / 2 ـ 9: الفَصلُ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ

ط ـ فاصله انداختن ميان اذان و اقامه

124. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لِبِلالٍ ـ: يا بِلالُ، إذا أذَّنتَ فَتَرَسَّل [۲۷۰] في أذانِكَ، وإذا أقَمتَ فَاحدُر، وَاجعَل بَينَ أذانِكَ وإقامَتِكَ قَدرَ ما يَفرُغُ الآكِلُ مِن أكلِهِ، وَالشّارِبُ مِن شُربِهِ، وَالمُعتَصِرُ [۲۷۱] إذا دَخَلَ لِقَضاءِ حاجَتِهِ. [۲۷۲]

124. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به بلال ـ: اى بلال! هر گاه اذان مى گويى، با درنگْ بگو و هر گاه اقامه مى گويى، با سرعت بگو، و ميان اذان و اقامه ات، به اندازه اى كه خورنده از خوردنش و نوشنده از نوشيدنش فراغت مى يابد و يا شخصى براى قضاى حاجت مى رود و بيرون مى آيد، فاصله بينداز.

125. الإمام الصادق عليه السلام: لابُدَّ مِن قُعودٍ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ. [۲۷۳]

125. امام صادق عليه السلام: ميان اذان و اقامه بايد لحظه اى نشست.

126. عنه عليه السلام: إذا قُمتَ إلى صَلاةِ فَريضَةٍ فَأَذِّن وأقِم، وَافصِل بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ بِقُعودٍ أو بِكَلامٍ أو بِتَسبيحٍ. [۲۷۴]

126. امام صادق عليه السلام: هر گاه براى نمازِ واجب ايستادى، اذان و اقامه بگو و ميان آن دو، با نشستنى يا سخنى و يا گفتن تسبيحى، فاصله بينداز.

راجع: وسائل الشيعة: ج4 ص631 (باب 11 من أبواب الأذان والإقامة).

ر. ك: وسائل الشيعة: ج4 ص631 (ابواب اذان و اقامه / باب يازدهم).

6 / 2 ـ 10: الدُّعاءُ بَعدَ الفَراغِ مِنَ الأَذانِ

ى ـ دعا كردن پس از پايان اذان

127. الإمام زين العابدين عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ قالَ كَما يَقولُ، فَإِذا قالَ: «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ، حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» قالَ: لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ.

فَإِذَا انقَضَتِ الإِقامَةُ قالَ: اللّهُمَّ رَبَّ الدَّعوَةِ التّامَّةِ، وَالصَّلاةِ القائِمَةِ، أعطِ مُحَمَّدا

سُؤلَهُ يَومَ القِيامَةِ، وبَلِّغهُ الدَّرَجَةَ الوَسيلَةَ مِنَ الجَنَّةِ، وتَقَبَّل شَفاعَتَهُ في اُمَّتِهِ. [۲۷۵]

127. امام زين العابدين عليه السلام: پيامبر خدا، هر گاه بانگ مؤذّن را مى شنيد، هر چه او مى گفت، ايشان نيز تكرار مى كرد، و هر گاه مؤذّن مى گفت: «حىَّ على الصلاة، حىَّ على الفلاح، حىَّ على خير العمل»، ايشان مى فرمود: «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه» .

و چون اقامه تمام مى شد، مى فرمود: «بار خدايا! اى پروردگارِ دعوت كامل و نمازِ برپا شده! درخواست محمّد را در روز قيامت، برآورده ساز و او را به درجه وسيله از [درجات] بهشت برسان و شفاعتش را در باره امّتش بپذير».

128. الكافي عن جعفر بن محمّد بن يقظان رفعه إليهم عليهم السلام، قال: يَقولُ الرَّجُلُ إذا فَرَغَ مِنَ الأَذانِ وجَلَسَ:

اللّهُمَّ اجعَل قَلبي بارّا، وعَيشي قارّا، ورِزقي دارّا، وَاجعَل لي عِندَ قَبرِ نَبِيِّكَ صلى الله عليه و آله قَرارا ومُستَقَرّا. [۲۷۶]

128. الكافى ـ به نقل از جعفر بن محمّد بن يقظان، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است ـ: شخص، پس از آن كه اذانش را تمام كرد، بنشيند و بگويد: بار خدايا! دلم را پاك، زندگى ام را آرام (/شاد)، و روزى ام را سرشار گردان و براى من در نزد قبر پيامبرت صلى الله عليه و آله جايى و آرامگاهى قرار ده.

129. فلاح السائل عن معاوية بن وهب: دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وَقتَ المَغرِبِ، فَإِذا هُوَ قَد أذَّنَ وجَلَسَ، فَسَمِعتُهُ يَدعو بِدُعاءٍ ما سَمِعتُ بِمِثلِهِ، فَسَكَتُّ حَتّى فَرَغَ مِن صَلاتِهِ، ثُمَّ قُلتُ: يا سَيِّدي لَقَد سَمِعتُ مِنكَ دُعاءً ما سَمِعتُ بِمِثلِهِ قَطُّ!

قالَ: هذا دُعاءُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام لَيلَةَ باتَ عَلى فِراشِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وهُوَ هذا:

يا مَن لَيسَ مَعَهُ رَبٌّ يُدعى، يا مَن لَيسَ فَوقَهُ خالِقٌ يُخشى، يا مَن لَيسَ دونَهُ إلهٌ يُتَّقى، يا مَن لَيسَ لَهُ وَزيرٌ يُغشى، يا مَن لَيسَ لَهُ بَوّابٌ يُنادى، يا مَن لا يَزدادُ عَلى كَثرَةِ السُّؤالِ إلّا كَرَما وجودا، يا مَن لا يَزدادُ عَلى عِظَمِ الجُرمِ إلّا رَحمَةً وعَفوا، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَافعَل بي ما أنتَ أهلُهُ، فَإِنَّكَ أهلُ التَّقوى وأهلُ المَغفِرَةِ، وأنتَ أهلُ الجودِ وَالخَيرِ وَالكَرَمِ. [۲۷۷]

129. فلاح السائل ـ به نقل از معاوية بن وهب ـ: وقت مغرب بر امام صادق عليه السلام وارد شدم. ايشان اذان گفت و نشست و شنيدم كه دعايى را مى خواند كه پيش تر، مانند آن را نشنيده بودم. ساكت ماندم تا نمازش را تمام كرد و پرسيدم: سَرورم! از شما دعايى شنيدم كه مانند آن را هرگز نشنيده بودم!

فرمود: «اين، دعاى امير مؤمنان عليه السلام در شبى است كه در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله [به جاى ايشان] خوابيد. [۲۷۸] آن دعا اين است:

اى آن كه با او پروردگار ديگرى نيست كه به درگاهش دعا شود! اى آن كه بالاتر از او آفريدگارى نيست كه از او ترسيده شود! اى آن كه غير از او معبودى نيست كه از او پروا شود! اى آن كه او را وزيرى نيست كه بر او وارد شوند! اى آن كه او را دربانى نيست كه صدايش زنند! اى آن كه هر چه از او بيشتر بخواهند، بيشتر بزرگوارى و بخشش مى كند! اى آن كه هر چه جُرمْ بزرگ تر باشد، رحمت و عفو او بيشتر است! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و با من، آن گونه رفتار كن كه تو اهل آن هستى؛ و تو اهل تقوا و اهل آمرزشى، و تو اهل جود و نيكى و بزرگوارى هستى».

6 / 2 ـ 11: السُّجودُ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ

ك ـ سجده كردن ميان اذان و اقامه

130. فلاح السائل عن محمّد بن أبي عمير عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام: رَأَيتُهُ أذَّنَ ثُمَّ

أهوى لِلسُّجودِ، ثُمَّ سَجَدَ سَجدَةً بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ، فَلَمّا رَفَعَ رَأسَهُ قالَ: يا أبا عُمَيرٍ، مَن فَعَلَ مِثلَ فِعلي غَفَرَ اللّهُ تَعالى ذُنوبَهُ كُلَّها.

وقالَ: مَن أذَّنَ ثُمَّ سَجَدَ فَقالَ: «لا إلهَ إلّا أنتَ رَبّي سَجَدتُ لَكَ خاضِعا خاشِعا» غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنوبَهُ. [۲۷۹]

130. فلاح السائل ـ به نقل از محمّد بن ابى عمير، از پدرش ـ: امام صادق عليه السلام را ديدم كه

اذان گفت و سپس به سجده افتاد و ميان اذان و اقامه سجده اى كرد و چون سر از سجده برداشت، فرمود: «اى ابو عمير! هر كس چنين كند، خداى متعال، همه گناهان او را مى آمرزد».

و فرمود: «هر كس اذان بگويد و پس از آن، سجده كند و در سجده اش بگويد: معبودى جز تو نيست. پروردگار من! از سرِ فروتنى و خاكسارى، برايت به خاك افتادم، خداوند، گناهانش را مى آمرزد».

131. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ لِأَصحابِهِ: مَن سَجَدَ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ فَقالَ في سُجودِهِ: «رَبِّ لَكَ سَجَدتُ خاضِعا خاشِعا ذَليلاً» يَقولُ اللّهُ تَعالى: مَلائِكَتي! وَعِزَّتي وجَلالي، لَأَجعَلَنَّ مَحَبَّتَهُ في قُلوبِ عِبادِيَ المُؤمِنينَ، وهَيبَتَهُ في قُلوبِ المُنافِقينَ. [۲۸۰]

131. امام صادق عليه السلام: امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام به يارانش مى فرمود: «هر كس ميان اذان و اقامه به سجده رود و در سجده اش بگويد: اى پروردگار من! من از سرِ فروتنى و خاكسارى و خوارى، در پيشگاهت به خاك افتادم، خداى متعال مى فرمايد: فرشتگان من! به عزّت و جلالم سوگند كه محبّت او را در دل هاى بندگانِ مؤمنم قرار مى دهم و هيبتش را در دل هاى منافقان مى افكنم» .

6 / 3: أهَمُّ ما يَنبَغي رِعايَتُهُ لِلسّامِعِ

6 / 3: مهم ترين نكاتى كه شنونده اذان بايد رعايت كند

6 / 3 ـ 1: حِكايَةُ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ

الف ـ بازگو كردن گفته هاى مؤذّن

132. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا سَمِعتُمُ النِّداءَ فَقولوا مِثلَ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ. [۲۸۱]

132. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بانگ [اذان] را شنيديد، مانند آنچه را كه مؤذّن مى گويد، بگوييد.

133. عنه صلى الله عليه و آله: إذا تَشَهَّدَ المُؤَذِّنُ فَقولوا مِثلَ ما يَقولُ. [۲۸۲]

133. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه مؤذّنْ شهادت[ها] را گفت، شما نيز آنچه را كه او مى گويد، تكرار كنيد.

134. عنه صلى الله عليه و آله: أربَعٌ مِنَ الجَفاءِ: ... أو يَسمَعُ المُؤَذِّنَ يُؤَذِّنُ فَلايَقولُ مِثلَ ما يَقولُ. [۲۸۳]

134. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چهار چيز، از جفاكارى است: ... و يا بشنود كه مؤذّنْ اذان مى گويد و آنچه را او مى گويد، بازگو نكند.

135. عنه صلى الله عليه و آله ـ وقَد فَرَغَ بِلالٌ مِنَ الأَذانِ ـ: مَن قالَ مِثلَ هذا بِيَقينٍ دَخَلَ الجَنَّةَ. [۲۸۴]

135. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ پس از آن كه بلال، اذانش را تمام كرد ـ: هر كس مانند اين را از روى يقين بگويد، به بهشت مى رود.

136. عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَمِعَ المُؤَذِّنَ فَقالَ مِثلَ ما يَقولُ فَلَهُ مِثلُ أجرِهِ. [۲۸۵]

136. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس بانگ مؤذّن را بشنود و آنچه را او مى گويد، بازگو كند، همانند مؤذّن، اجر دارد.

137. عنه صلى الله عليه و آله: إذا قالَ المُؤَذِّنُ: «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» فَقالَ أحَدُكُم: اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ، ثُمَّ قالَ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» قالَ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، ثُمَّ قالَ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» قالَ: أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ، ثُمَّ قالَ: «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» قالَ: لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ، ثُمَّ قالَ: «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» قالَ: لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ، ثُمَّ قالَ: «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» قالَ: اللّهُ أكبَرُ، اللّهُ أكبَرُ، ثُمَّ قالَ: «لا إلهَ إلَا اللّهُ» قالَ: لا إلهَ إلَا اللّهُ؛ مِن قَلبِهِ، دَخَلَ الجَنَّةَ. [۲۸۶]

137. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه مؤذّن بگويد: «اللّه أكبر، اللّه أكبر» و فردى از شما بگويد: «اللّه أكبر، اللّه أكبر» و سپس مؤذّن بگويد: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» و او بگويد: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» و سپس مؤذّن بگويد: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» و او بگويد: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» و سپس مؤذّن بگويد: «حىَّ على الصلاة» و او بگويد: «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه» و سپس مؤذّن بگويد: «حىَّ على الفلاح» و او بگويد: «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه» و سپس مؤذّن بگويد: «اللّه أكبر، اللّه أكبر» و او بگويد: «اللّه أكبر، اللّه أكبر» و سپس مؤذّن بگويد: «لا إله إلّا اللّه» و او بگويد: «لا إله إلّا اللّه» و همه اينها را از صميم قلبش بگويد، به بهشت مى رود.

138. الإمام الباقر عليه السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ يُؤَذِّنُ قالَ مِثلَ ما يَقولُهُ في كُلِّ شَيءٍ. [۲۸۷]

138. امام باقر عليه السلام: پيامبر خدا، هر گاه بانگ مؤذّن را مى شنيد، آنچه را كه او مى گفت، تماما تكرار مى كرد.

139. مسند ابن حنبل عن اُمّ حبيبة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أنَّهُ كانَ إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ يُؤَذِّنُ قالَ كَما يَقولُ حَتّى يَسكُتَ. [۲۸۸]

139. مسند ابن حنبل ـ به نقل از اُمّ حبيبه ـ: پيامبر خدا، هر گاه بانگ اذان مؤذّن را مى شنيد، هر جمله اى را كه او مى گفت، بازگو مى كرد تا آن گاه كه مؤذّن، ساكت مى شد.

140. مسند ابن حنبل عن عائشة: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سَمِعَ المُناديَ قالَ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ. [۲۸۹]

140. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا، هر گاه صداى منادى (مؤذّن) را مى شنيد، مى فرمود: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» .

141. مسند ابن حنبل عن أبي رافع: كانَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ قالَ مِثلَ ما يَقولُ، حَتّى إذا بَلَغَ: «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» قالَ: لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ. [۲۹۰]

141. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابو رافع ـ: [پيامبر خدا،] هر گاه بانگ مؤذّن را مى شنيد، آنچه را كه او مى گفت، بازگو مى كرد و چون به «حىَّ على الصلاة، حىَّ على الفلاح» مى رسيد، مى فرمود: «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه» .

142. الإمام عليّ عليه السلام: ثَلاثٌ لا يَدَعُهُنَّ إلّا عاجِزٌ: رَجُلٌ سَمِعَ مُؤَذِّنا لا يَقولُ كَما يَقولُ، ورَجُلٌ لَقِيَ جَنازةً لا يُسَلِّمُ عَلى أهلِها ويَأخُذُ بِجَوانِبِ السَّريرِ، ورَجُلٌ أدرَكَ الإِمامَ ساجِدا لَم يُكَبِّر ويَسجُدُ مَعَهُ ولا يَعتَدُّها. [۲۹۱]

142. امام على عليه السلام: سه چيز است كه جز ناتوان، آنها را فرو نمى گذارد: يكى اين كه مردى، بانگ مؤذّنى را بشنود و آنچه را كه او مى گويد، بازگو نكند. دوم، اين كه مردى به جنازه اى برخورد كند و به صاحبان آن، سلام نكند و گوشه اى از تابوت را نگيرد. و سوم، اين كه مردى به امام جماعت در حال سجده برسد و تكبير[ة الإحرام] نگويد و با او به سجده نرود و به سجده بى اعتنا بماند.

143. علل الشرائع عن سليمان بن مقبل المدائني: قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليه السلام: لِأَيِّ عِلَّةٍ يُستَحَبُّ لِلإِنسانِ إذا سَمِعَ الأَذانَ أن يَقولَ كَما يَقولُ المُؤَذِّنُ وإن كانَ عَلَى البَولِ وَالغائِطِ؟ قالَ: إنَّ ذلِكَ يَزيدُ فِي الرِّزقِ. [۲۹۲]

143. علل الشرائع ـ به نقل از سليمان بن مقبل مداينى ـ: به موسى بن جعفر عليه السلام گفتم: به چه دليل، مستحب است كه هر گاه انسان بانگ اذان را مى شنود، همانند آنچه را كه مؤذّن مى گويد، بگويد، حتّى اگر در حال قضاى حاجت است؟

فرمود: «اين كار، روزى را زياد مى كند».

144. الإمام الرضا عليه السلام: شَكا رَجُلٌ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام الفَقرَ، فَقالَ: أذِّن كُلَّما سَمِعتَ الأَذانَ كَما يُؤَذِّنُ المُؤَذِّنُ. [۲۹۳]

144. امام رضا عليه السلام: مردى نزد امام صادق عليه السلام از نادارى، شِكوه كرد. فرمود: «هر گاه صداى اذان را شنيدى، همان گونه كه مؤذّنْ اذان مى گويد، اذان بگو».

6 / 3 ـ 2: الدُّعاء

ب ـ دعا كردن

145. سنن أبي داود عن عبد اللّه بن عمرو: إنَّ رَجُلاً قالَ: يا رَسولَ اللّهِ إنَّ المُؤَذِّنينَ يَفضُلونَنا.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: قُل كَما يَقولونَ، فَإِذَا انتَهَيتَ فَسَل تُعطَهُ. [۲۹۴]

145. سنن أبى داوود ـ به نقل از عبد اللّه بن عمرو ـ: مردى گفت: اى پيامبر خدا! مؤذّنان بر ما فضيلت دارند!

پيامبر خدا فرمود: «هر چه آنها مى گويند، تو نيز بگو، و چون تمام كردى، [از خداوند،] درخواست كن؛ به تو عطا مى شود».

146. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا نادَى المُنادي فُتِحَت أبوابُ السَّماءِ، وَاستُجيبَ الدُّعاءُ، فَمَن نَزَلَ بِهِ كَربٌ أو شِدَّةٌ فَليَتَحَيَّنِ المُنادِيَ، فَإِذا كَبَّرَ كَبَّروا، وإذا تَشَهَّدَ تَشَهَّدوا، وإذا قالَ: «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» قالَ: حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ، وإذا قالَ: «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» قالَ: حَيَّ عَلَى الفَلاحِ، ثُمَّ يَقولُ: اللّهُمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعوَةِ الصّادِقَةِ المُستَجابَةِ المُستَجابِ لَها، دَعوَةُ الحَقِّ وكَلِمَةُ التَّقوى، أحيِنا عَلَيها، وَأمِتنا عَلَيها، وَابعَثنا عَلَيها، وَاجعَلنا مِن خِيارِ أهلِها أحياءً وأمواتا. ثُمَّ يَسأَلُ اللّهَ حاجَتَهُ. [۲۹۵]

146. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه مؤذّنْ بانگ [اذان] سر دهد، درهاى آسمان، گشوده مى شوند و دعا مستجاب مى گردد. پس هر كس اندوه يا گرفتارى دارد، مترصّد [بانگ] مؤذّن باشد و چون مؤذّن، دو تكبير گفت، تكبير بگويد و چون شهادت گفت، شهادت بگويد و هر گاه «حىَّ على الصلاة» گفت، بگويد: «حىَّ على الصلاة» و هر گاه «حىَّ على الفلاح» گفت، بگويد: «حىَّ على الفلاح» و سپس بگويد: بار خدايا! اى پروردگار اين فراخوانِ راستينِ اجابت شده ـ كه به واسطه آن، دعوت حق و كلمه تقوا اجابت مى شود ـ! ما را بر اين [دعوت]، زنده بدار و بر اين بميران و بر اين بر انگيز و زنده و مرده ما را در زمره بهترين هاى اهل اين [دعوت]، قرار بده. آن گاه حاجت خود را از خدا بخواهد.

147. عنه صلى الله عليه و آله: إذا سَمِعتُمُ المُؤَذِّنَ أذَّنَ فَقولوا: اللّهُمَّ افتَح أقفالَ قُلوبِنا لِذِكرِكَ، وأتمِم عَلَينا نِعمَتَكَ وفَضلَكَ، وَاجعَلنا في عِبادِكَ الصّالِحينَ. [۲۹۶]

147. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه صداى اذانِ مؤذّن را شنيديد، بگوييد: بار خدايا! قفل دل هاى ما را براى يادت باز كن و نعمت و فضل خود را بر ما كامل گردان و ما را در شمار بندگان شايسته ات قرار ده.

148. عمل اليوم والليلة عن معاوية بن أبي سفيان: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ قالَ: «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ»، قالَ: اللّهُمَّ اجعَلنا مُفلِحينَ. [۲۹۷]

148. عمل اليوم و الليلة، ابن سُنّى ـ به نقل از معاوية بن ابى سفيان ـ: پيامبر خدا، هر گاه بانگ «حىَّ على الفلاحِ» مؤذّن را مى شنيد، مى گفت: «بار خدايا! ما را از رستگاران قرار بده».

149. سنن أبي داود عن اُمّ سلمة: عَلَّمَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن أقولَ عِندَ أذانِ المَغرِبِ: اللّهُمَّ إنَّ هذا إقبالُ لَيلِكَ وإدبارُ نَهارِكَ وأصواتُ دُعاتِكَ، فَاغفِر لي. [۲۹۸]

149. سنن أبى داوودـ به نقل از اُمّ سلمه ـ: پيامبر خدا به من تعليم داد كه در هنگام اذان مغرب بگويم: بار خدايا! اين، [نشانه] آمدن شبِ تو و سپرى شدن روزِ تو و صداهاى دعوتگران توست. پس مرا بيامرز.

150. الإمام الصادق عليه السلام: إذا قالَ المُؤَذِّنُ: «اللّهُ أكبَرُ» فَقُل: اللّهُ أكبَرُ، وإذا قالَ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَقُل: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، وإذا قالَ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» فَقُل: أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ، فَإِذا قالَ: «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» فَقُل: اللّهُمَّ أقِمها وأدِمها وَاجعَلني مِن خَيرِ صالِحي أهلِها عَمَلاً. [۲۹۹]

150. امام صادق عليه السلام: هر گاه مؤذّن گفت: «اللّه أكبر»، تو نيز بگو: «اللّه أكبر». هر گاه گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» ، تو نيز بگو: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» . هر گاه گفت: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» ، تو نيز بگو: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» و هر گاه گفت: «قد قامت الصلاة»، بگو: بار خدايا! نماز را به پا دار و پايدارش بدار، و مرا از بهترين نمازگزارانِ شايسته قرار بده.

151. عنه عليه السلام: مَن قالَ حينَ يَسمَعُ أذانَ الصُّبحِ: «اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ بِإِقبالِ نَهارِكَ وإدبارِ لَيلِكَ، وحُضورِ صَلَواتِكَ وأصواتِ دُعاتِكَ، أن تَتوبَ عَلَيَّ إنَّكَ أنتَ التَّوّابُ الرَّحيمُ»، وقالَ مِثلَ ذلِكَ حينَ يَسمَعُ أذانَ المَغرِبِ، ثُمَّ ماتَ مِن يَومِهِ أو لَيلَتِهِ ماتَ تائِبا. [۳۰۰]

151. امام صادق عليه السلام: هر كس وقتى اذان صبح را مى شنود، بگويد: «بار خدايا! به حقّ روى آوردن روزت و سپرى گشتن شبت و فرا رسيدن هنگام نمازهايت و صداهاى دعوتگرانت، از تو مى خواهم كه توبه ام را بپذيرى، كه به راستى، تو توبه پذير و مهربانى» و همين را هنگام شنيدن اذان مغرب بگويد و در همان روز يا شبِ آن روز بميرد، با توبه از دنيا رفته است.

6 / 3 ـ 3: الذِّكر

ج ـ ذكر گفتن

152. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن قالَ حينَ يَسمَعُ المُؤَذِّنَ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، رَضيتُ بِاللّهِ رَبّا، وبِمُحَمَّدٍ رَسولاً، وبِالإِسلامِ دينا» غُفِرَ لَهُ ذَنبُهُ. [۳۰۱]

152. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس وقتى صداى مؤذّن را مى شنود، بگويد: «گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و بى انباز است، و محمّد، بنده و فرستاده اوست، و خرسندم كه خداوند يكتا، پروردگار من و محمّد، فرستاده او و اسلام، دين من است»، گناهش آمرزيده مى شود.

153. سنن أبي داود عن عائشة: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ يَتَشَهَّدُ قالَ: وأنَا وأنَا. [۳۰۲]

153. سنن أبى داوود ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا، هر گاه بانگ شهادتينِ مؤذّن را مى شنيد، مى فرمود: «من هم، من هم [شهادت مى دهم]».

154. كنز العمّال عن النعمان بن سعد: كانَ عَلِيٌّ عليه السلام إذا سَمِعَ الأَذانَ قالَ: اُشهِدُ بِها كُلَّ شاهِدٍ [۳۰۳]، وأحمِلُها عَن كُلِّ جاحِدٍ. [۳۰۴]

154. كنز العُمّالـ به نقل از نعمان بن سعد ـ: على عليه السلام هر گاه صداى اذان را مى شنيد، مى فرمود: «هر گواهى دهنده اى را بر اين، گواه مى گيرم و به جاى هر منكِرى، آن را به دوش مى كشم».

155. علل الشرائع عن زرارة: قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: ما أقولُ إذا سَمِعتُ الأَذانَ؟

قالَ: اُذكُرِ اللّهَ مَعَ كُلِّ ذاكِرٍ. [۳۰۵]

155. علل الشرائع ـ به نقل از زراره ـ: به امام باقر عليه السلام گفتم: هنگام شنيدن صداى اذان، چه بگويم؟

فرمود: «با هر ذاكرى، ذكر خدا بگو». [۳۰۶]

156. الإمام الباقر علیه السلام ـ لِمُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ ـ: يا مُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ، لا تَدَعَنَّ ذِكرَ اللّهِ عَلى كُلِّ حالٍ، ولَو سَمِعتَ المُناديَ يُنادي بِالأَذانِ وأنتَ عَلَى الخَلاءِ فَاذكُرِ اللّهَ عز و جل و قُل كَما يَقولُ المُؤَذِّنُ. [۳۰۷]

156. امام باقر علیه السلام ـ به محمّد بن مسلم ـ: اى محمّد بن مسلم! ذكر خدا را در هيچ حالى فرو مگذار. [حتّى] اگر در حال قضاى حاجت بودى و صداى اذان مؤذّن را شنيدى، ذكر خدا بگو و آنچه را كه مؤذّن مى گويد، بازگو كن.

157. علل الشرائع عن أبي بصير: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إن سَمِعتَ الأَذانَ وأنتَ عَلَى الخَلاءِ فَقُل مِثلَ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ، ولا تَدَع ذِكرَ اللّهِ عز و جل في تِلكَ الحالِ؛ لِأَنَّ ذِكرَ اللّهِ حَسَنٌ عَلى كُلِّ حالٍ.

ثُمَّ قالَ عليه السلام: لَمّا ناجَى اللّهُ تَعالى موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام قالَ موسى: يا رَبِّ أبَعيدٌ أنتَ مِنّي فَاُنادِيَكَ أم قَريبٌ فَاُناجِيَكَ؟ فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ: يا موسى أنَا جَليسُ مَن ذَكَرَني، فَقالَ موسى: يا رَبِّ إنّي أكونُ في حالٍ اُجِلُّكَ أن أذكُرَكَ فيها، فَقالَ: يا موسَى اذكُرني عَلى كُلِّ حالٍ. [۳۰۸]

157. علل الشرائع ـ به نقل از ابو بصير ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر در حال قضاى حاجت بودى و صداى اذان را شنيدى، آنچه را كه مؤذّن مى گويد، بازگو كن و در آن حال نيز ذكر خداى عز و جل را وا مگذار؛ چرا كه ذكر خدا در همه حال، خوب است».

سپس فرمود: «آن گاه كه خداوند متعال با موسى بن عمران نجوا كرد، موسى گفت: اى پروردگار من! آيا از من، دورى كه فريادت بزنم، يا به من نزديكى تا با تو نجوا كنم؟

خداوند عز و جل به او وحى فرمود كه: اى موسى! من همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند.

پس موسى گفت: اى پروردگار من! [گاه،] من در وضعى هستم كه تو را ارجمندتر از آن مى دانم كه در آن وضع، تو را ياد كنم.

فرمود: اى موسى! در همه حال، مرا ياد كن».

158. الإمام الصادق عليه السلام: مَن سَمِعَ المُؤَذِّنَ يَقولُ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» و«أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» فَقالَ مُصَدِّقا مُحتَسِبا: «وأنَا أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأكتَفي بِهِما عَمَّن أبى وجَحَدَ، واُعينُ بِهِما مَن أقَرَّ وشَهِدَ» كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ عَدَدُ مَن أنكَرَ وجَحَدَ، ومِثلُ عَدَدِ مَن أقَرَّ وعَرَفَ. [۳۰۹]

158. امام صادق عليه السلام: هر كس بانگ «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» و «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّهِ» مؤذّن را بشنود و از روى باور و براى رضاى خدا بگويد: «من نيز گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله پيامبر خداست، و اين دو، در برابر همه كسانى كه ناباور و منكِرند، مرا بس است، و با گفتن اين دو [شهادت]، كسى را كه بدانها اقرار مى كند و گواهى مى دهد، تأييد مى كنم»، به شمارِ كسانى كه منكِر و ناباورند و به شمار كسانى كه اقرار و باور دارند، براى او پاداش خواهد بود.

6 / 3 ـ 4: الصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ وَالدُّعاءُ لَهُ

د ـ صلوات فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله و دعا كردن براى ايشان

159. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا سَمِعتُمُ المُؤَذِّنَ فَقولوا مِثلَ ما يَقولُ، ثُمَّ صَلّوا عَلَيَّ، فَإِنَّهُ مَن صَلّى عَلَيَّ صَلاةً صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ بِها عَشرا. ثُمَّ سَلُوا اللّهَ لِيَ الوَسيلَةَ، فَإِنَّها مَنزِلَةٌ فِي الجَنَّةِ لا تَنبَغي إلّا لِعَبدٍ مِن عِبادِ اللّهِ، وأرجو أن أكونَ أنَا هُوَ، فَمَن سَأَلَ لِيَ الوَسيلَةَ حَلَّت لَهُ الشَّفاعَةُ. [۳۱۰]

159. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بانگ مؤذّن را شنيديد، مانند آنچه را كه او مى گويد، بگوييد. سپس بر من صلوات بفرستيد؛ زيرا هر كس بر من يك صلوات بفرستد، خداوند در برابر آن، ده صلوات بر او مى فرستد. آن گاه از خداوند براى من، «وسيله» را درخواست كنيد و آن، منزلتى در بهشت است كه جز براى بنده اى از بندگان خدا سزاوار نيست و اميدوارم كه من، آن بنده باشم. پس هر كه براى من «وسيله» را درخواست كند، شفاعت برايش روا مى گردد.

160. عنه صلى الله عليه و آله: مَن قالَ حينَ يَسمَعُ النِّداءَ: «اللّهُمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعوَةِ التّامَّةِ، وَالصَّلاةِ القائِمَةِ، آتِ مُحَمَّدا الوَسيلَةَ وَالفَضيلَةَ، وَابعَثهُ مَقاما مَحمودا الَّذي وَعَدتَهُ» حَلَّت لَهُ شَفاعَتي يَومَ القِيامَةِ. [۳۱۱]

160. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس وقتى بانگ [اذان] را مى شنود، بگويد: «بار خدايا! اى پروردگارِ اين دعوت كامل و نمازِ برپا شده! به محمّد، وسيله و فضيلت عطا فرما و او را به آن مقام پسنديده اى كه وعده اش دادى، برسان»، در روز قيامت، شفاعت من برايش روا مى گردد.

161. عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَمِعَ النِّداءَ فَقالَ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلَيهِ وبَلِّغهُ دَرَجَةَ الوَسيلَةِ عِندَكَ وَاجعَلنا في شَفاعَتِهِ يَومَ القِيامَةِ» وَجَبَت لَهُ الشَّفاعَةُ. [۳۱۲]

161. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس بانگ [اذان] را بشنود و بگويد: «گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و محمّد، بنده و فرستاده اوست. خدايا! بر او صلوات فرست و او را به مقامِ وسيله در نزد خودت برسان و روز قيامت، ما را مشمول شفاعت او گردان»، شفاعت براى او واجب مى شود.

6 / 3 ـ 5: إجابَةُ المُؤَذِّنِ

ه ـ اجابت كردنِ دعوت مؤذّن

الكتاب

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُواْ الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» . [۳۱۳]

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز روز جمعه بانگ داده شد، به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است، اگر دريابيد».

الحديث

162. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا سَمِعتَ النِّداءَ فَأَجِب داعِيَ اللّهِ عز و جل. [۳۱۴]

162. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بانگ [اذان] را شنيدى، دعوتگر خداى عز و جل را اجابت كن.

163. عنه صلى الله عليه و آله: إذا سَمِعتُمُ النِّداءَ فَقوموا؛ فَإِنَّها عَزمَةٌ [۳۱۵] مِنَ اللّهِ. [۳۱۶]

163. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بانگ [اذان] را شنيديد، [براى نماز] برخيزيد؛ زيرا اين بانگ، حقّى از [حقوق] خداوند است.

164. عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَمِعَ الفَلاحَ فَلَم يُجِبهُ، فَلا هُوَ مَعَنا ولا هُوَ وَحدَهُ. [۳۱۷]

164. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس بانگ رستگارى (حىَّ على الفلاح) را بشنود و آن را اجابت نكند، او نه از ماست و نه تنهاست. [۳۱۸]

165. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أجابَ داعِيَ اللّهِ استَغفَرَت لَهُ المَلائِكَةُ، ويَدخُلُ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ. [۳۱۹]

165. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس [نداى] دعوتگر خدا را لبّيك بگويد، فرشتگان برايش آمرزش مى طلبند و بدون حسابرسى، به بهشت مى رود.

166. عنه صلى الله عليه و آله: إجابَةُ المُؤَذِّنِ رَحمَةٌ، وثَوابُهُ الجَنَّةُ، ومَن لَم يُجِب خاصَمتُهُ يَومَ القِيامَةِ، فَطوبى لِمَن أجابَ داعِيَ اللّهِ ومَشى إلَى المَسجِدِ، ولا يُجيبُهُ ولا يَمشي إلَى المَسجِدِ إلّا مُؤمِنٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ. [۳۲۰]

166. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پاسخ گفتن به [نداى] مؤذّن، رحمت است و پاداش آن، بهشت است، و هر كس [به آن] پاسخ نگويد، در روز قيامت، من مدّعى او مى شوم. پس خوشا به حال كسى كه دعوتگر خدا را اجابت كند و ره سپار مسجد شود! دعوتگر خدا را اجابت نمى كند و به سوى مسجد نمى رود، مگر مؤمنى كه اهل بهشت است.

167. عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَمِعَ الأَذانَ فَأَجابَ، كانَ عِندَ اللّهِ مِنَ السُّعَداءِ. [۳۲۱]

167. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس اذان را بشنود و اجابت كند، نزد خداوند از سعادتمندان است.

168. عنه صلى الله عليه و آله: إجابَةُ المُؤَذِّنِ كَفّارَةُ الذُّنوبِ. [۳۲۲]

168. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پاسخ گفتن به [نداى] مؤذّن، كفّاره گناهان است.

169. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أجابَ المُؤَذِّنينَ فَهُوَ وَالتّائِبينَ وَالشُّهَداءَ في صَعيدٍ واحِدٍ؛ لا يَخافونَ إذا خافَ النّاسُ. [۳۲۳]

169. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس [نداى] مؤذّنان را اجابت كند، او و توبه گران و شهيدان، در يك سطح خواهند بود و در آن هنگام كه مردم در بيم به سر مى برند، آنان بيمى نخواهد داشت.

170. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أجابَ المُؤَذِّنَ وأجابَ العُلَماءَ كانَ يَومَ القِيامَةِ تَحتَ لِوائي، ويَكونُ فِي الجَنَّةِ في جِواري، ولَهُ عِندَ اللّهِ ثَوابُ سِتّينَ شَهيدا. [۳۲۴]

170. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس مؤذّنان و عالمان را اجابت كند، روز قيامت، زير پرچم من خواهد بود و در بهشت، همسايه من است و نزد خداوند، پاداش شصت شهيد دارد.

171. عنه صلى الله عليه و آله: إذا سَمِعتَ النِّداءَ فَأَجِب وعَلَيكَ السَّكينَةُ، فَإِن أصَبتَ فُرجَةً وإلّا فَلا تُضَيِّق عَلى أخيكَ، وَاقرَأ ما تَسمَعُ اُذُناكَ، ولا تُؤذِ جارَكَ، وصَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ. [۳۲۵]

171. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بانگ [اذان] را شنيدى، اجابتش كن و آرام و با وقار باش. اگر [در صف جماعتْ] جاى خالى يافتى [، در همان جا نماز بخوان]، وگر نه برادرت را در فشار قرار مده، و فقط به مقدارى كه گوش هاى خودت بشنوند، بخوان، و بغل دستى ات را اذيّت نكن، و چونان نماز شخص وداع كننده [كه گويى آخرين نماز زندگى اش را مى خواند،] نماز بخوان.

172. عنه صلى الله عليه و آله ـ بَعدَ أن ذَكَرَ قولَهُ تَعالى: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُواْ الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» ـ: إنَّ مَن يَستَمِعُ الأَذانَ ويُجيبُ فَلا يَسمَعُ زَفيرَ جَهَنَّمَ. [۳۲۶]

172. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ پس از ذكر اين سخن خداوند: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز روز جمعه بانگ داده شد، براى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است، اگر بدانيد» ـ: كسى كه اذان را مى شنود و آن را اجابت مى كند، فغان جهنّم را نخواهد شنيد.

173. سنن أبي داود عن أبي رزين عن ابن اُمّ مكتوم: أنَّهُ سَأَلَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنّي رَجُلٌ ضَريرُ البَصَرِ شاسِعُ [۳۲۷] الدّارِ، ولي قائِدٌ لا يُلائِمُني، فَهَل لي رُخصَةٌ أن اُصَلِّيَ في بَيتي؟

قالَ: هَل تَسمَعُ النِّداءَ؟ قالَ: نَعَم، قالَ: لا أجِدُ لَكَ رُخصَةً. [۳۲۸]

173. سنن أبى داوودـ به نقل از ابو رَزين ـ: ابن اُمّ مكتوم، از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: اى پيامبر خدا! من مردى نابينايم و خانه ام [از مسجدْ] دور است و عصاكشى دارم كه با من راه نمى آيد. آيا رخصت دارم كه در خانه ام نماز بخوانم؟

فرمود: «آيا بانگ [اذان] را مى شنوى؟».

گفت: آرى.

فرمود: «برايت رخصتى نمى يابم».

174. مسند ابن حنبل عن جابر بن عبداللّه: أتى ابنُ اُمِّ مَكتومٍ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، مَنزِلي شاسِعٌ وأنا مَكفوفُ البَصَرِ، وأنا أسمَعُ الأَذانَ.

قالَ: فَإِن سَمِعتَ الأَذانَ فَأَجِب، ولَو حَبوا [۳۲۹] أو زَحفا. [۳۳۰]

174. مسند ابن حنبل ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: ابن اُمّ مكتوم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! منزل من، دور است و شخصى نابينا هستم، و اذان را هم مى شنوم.

فرمود: «اگر اذان را مى شنوى، اجابتش كن [و ره سپار مسجد شو]، حتّى اگر [به آمدنِ] چهار دست و پا يا سينه خيز باشد».

175. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الجَفاءُ كُلُّ الجَفاءِ وَالكُفرُ وَالنِّفاقُ، مَن سَمِعَ مُنادِيَ اللّهِ يُنادي بِالصَّلاةِ يَدعو إلَى الفَلاحِ ولا يُجيبُهُ. [۳۳۱]

175. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جفاى تمام است و كفر و نفاق است كه كسى [صداى] مُنادى خدا را بشنود كه بانگ نماز سر مى دهد و به رستگارى فرا مى خواند؛ امّا اجابتش نكند.

176. عنه صلى الله عليه و آله: حَسبُ المُؤمِنِ مِنَ الشَّقاءِ وَالخَيبَةِ أن يَسمَعَ المُؤَذِّنَ يُثَوِّبُ [۳۳۲] بِالصَّلاةِ فَلا يُجيبَهُ. [۳۳۳]

176. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در بدبختى و ناكامى مؤمن، همين بس كه صداى مؤذّن را بشنود كه به نماز فرا مى خواند؛ ولى اجابتش نكند.

177. عنه صلى الله عليه و آله: لَأَن تَصُبَّ عَلى آذانِ ابنِ آدَمَ رَصاصا مُذاباً، خَيرٌ لَهُ مِن أن يَسمَعَ الأَذانَ ولَم يُجِبهُ. [۳۳۴]

177. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر سُرب مذاب در گوش هاى فرزند آدم بريزى، برايش بهتر از آن است كه اذان را بشنود و اجابتش نكند.

178. عنه صلى الله عليه و آله: مَن لَم يُجِب داعِيَ اللّهِ فَلَيسَ لَهُ فِي الإِسلامِ نَصيبٌ، ومَن أجابَ اشتاقَت إلَيهِ الجَنَّةُ. [۳۳۵]

178. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس دعوتگر خدا را اجابت نكند، او را از اسلام، نصيبى نيست، و هر كس اجابت كند، بهشت، مشتاق اوست.

179. عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَمِعَ النِّداءَ فَلَم يَأتِهِ فَلا صَلاةَ لَهُ، إلّا مِن عُذرٍ. [۳۳۶]

179. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس بانگ [اذان] را بشنود و آن را اجابت نكند، نمازش نماز نيست، مگر آن كه عذرى داشته باشد.

180. الإمام عليّ عليه السلام: إجابَةُ المُؤَذِّنِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ. [۳۳۷]

180. امام على عليه السلام: پاسخ گفتن به [نداى] مؤذّن، روزى را زياد مى كند.

181. عنه عليه السلام: لا صَلاةَ لِجارِ المَسجِدِ لا يُجيبُ إلَى الصَّلاةِ إذا سَمِعَ النِّداءَ. [۳۳۸]

181. امام على عليه السلام: كسى كه همسايه مسجد باشد و بانگ [اذان] را بشنود و نماز را اجابت نكند، نمازش نماز نيست.

6 / 3 ـ 6: عَدَمُ خُروجِ مَن سَمِعَ النِّداءَ مِنَ المَسجِدِ

و ـ خارج نشدن از مسجد، پس از شنيدن اذان

182. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن سَمِعَ النِّداءَ فِي المَسجِدِ فَخَرَجَ مِن غَيرِ عِلَّةٍ فَهُوَ مُنافِقٌ، إلّا أن يُريدَ الرُّجوعَ إلَيهِ. [۳۳۹]

182. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس در مسجد باشد و اذان را بشنود، ولى بدون هيچ عذرى خارج شود، منافق است، مگر آن كه بخواهد به مسجد برگردد.

6 / 4: أدَبُ بِناءِ المِئذَنَةِ

6 / 4: آداب ساختن مناره

183. الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام: إنَّ عَلِيّا عليه السلام مَرَّ عَلى مَنارَةٍ طَويلَةٍ فَأَمَرَ بِهَدمِها، ثُمَّ قالَ: لا تُرفَعُ المَنارَةُ إلّا مَعَ سَطحِ المَسجِدِ [۳۴۰]. [۳۴۱]

183. امام صادق ـ به نقل از پدرانش عليهم السلام ـ: على عليه السلام از كنار مِناره (مِأذنه) بلندى گذشت. دستور داد كه آن را خراب كنند. سپس فرمود: «مناره را از بام مسجد نبايد بالاتر بُرد». [۳۴۲]

184. تهذيب الأحكام عن عليّ بن جعفر: سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام عَنِ الأَذانِ فِي المَنارَةِ، أسُنَّةٌ هُوَ؟

فَقالَ: إنَّما كانَ يُؤَذَّنُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فِي الأَرضِ ولَم تَكُن يَومَئِذٍ مَنارَةٌ. [۳۴۳]

184. تهذيب الأحكام ـ به نقل از على بن جعفر ـ: از ابو الحسن عليه السلام [۳۴۴] در باره اذان گفتن بر مناره پرسيدم كه: آيا اين، سنّت است؟

فرمود: «براى پيامبر صلى الله عليه و آله در روى زمين، اذان گفته مى شد و آن روزها مناره اى وجود نداشت».

185. الغَيبة عن داود بن قاسم الجعفري: كُنتُ عِندَ أبي مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقالَ: إذا قامَ القائِمُ عليه السلام يَهدِمُ المَنارَ وَالمَقاصيرَ [۳۴۵] الَّتي فِي المَساجِدِ. [۳۴۶]

185. الغيبة، طوسى ـ به نقل از داوود بن قاسم جعفرى ـ: نزد امام عسكرى عليه السلام بودم. فرمود: «هر گاه قائم عليه السلام ظهور كند، مناره ها و مقصوره هاى [۳۴۷] مساجد را از بين مى برد».

الفصل السابع: مؤذّنو رسول اللّه

فصل هفتم: اذان گوهاى پيامبر خداصلى الله عليه وآله

7 / 1: سَيِّدُ المُؤَذِّنينَ

7 / 1: سَرور اذان گويان

186. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: نِعمَ المَرءُ بِلالٌ، هُوَ سَيِّدُ المُؤَذِّنينَ ولا يَتبَعُهُ إلّا مُؤَذِّنٌ. [۳۴۸]

186. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكو مردى است بلال! او سَرور مؤذّنان است و دنباله روانش [در قيامت]، همه، مؤذّن اند.

187. عنه صلى الله عليه و آله: يُحشَرُ هذَا البِلالُ [۳۴۹] عَلى ناقَةٍ مِن نوقِ الجَنَّةِ، يُؤَذِّنُ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ»، فَإِذا نادى كُسِيَ حُلَّةً مِن حُلَلِ الجَنَّةِ. [۳۵۰]

187. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اين بلال، در حالى محشور مى شود كه بر شترى از شترهاى بهشت، سوار است و بانگ مى زند: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» ، و چون اين بانگ را سر دهد، جامه اى از جامه هاى بهشت بر او پوشانده مى شود.

188. عنه صلى الله عليه و آله: يَبعَثُ اللّهُ... بِلالاً عَلى ناقَةٍ فَيُنادي بِالأَذانِ، ونُشاهِدُهُ حَقّا حَقّا، حَتّى إذا بَلَغَ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» شَهِدَ بِها جَميعُ الخَلائِقِ مِنَ المُؤمِنينَ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ، فَقُبِلَت مِمَّن قُبِلَت مِنهُ. [۳۵۱]

188. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند،... بلال را سوار بر يك شتر بر مى انگيزد. پس اذان مى گويد و ما او را به راستى و درستى مشاهده مى كنيم. و چون به جمله «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» برسد، همه خلايق، از اوّلين و آخرينِ مؤمنان، به آن شهادت مى دهند و از هر كه بايد پذيرفته شود، پذيرفته مى شود.

189. عنه صلى الله عليه و آله: يُحشَرُ المُؤَذِّنونَ يَومَ القِيامَةِ عَلى نوقٍ مِن نوقِ الجَنَّةِ، مُقَدَّمُهُم بِلالٌ، رافِعي أصواتِهِم بِالأَذانِ، يَنظُرُ إلَيهِمُ الجَمعُ فَيُقالُ: مَن هؤُلاءِ؟ فَيُقالُ: مُؤَذِّنو اُمَّةِ مُحَمَّدٍ، يَخافُ النّاسُ ولا يَخافونَ، ويَحزَنُ النّاسُ ولا يَحزَنونَ. [۳۵۲]

189. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روز قيامت، مؤذّنان، سوار بر شترى از شترهاى بهشت محشور مى شوند؛ جلودارشان بلال است و صداهايشان به اذان بلند است و همگان به آنان مى نگرند.

پس گفته مى شود: اينان كيستند؟

جواب داده مى شود: مؤذّنان امّت محمّد.

[آن روز،] مردم در بيم به سر مى برند؛ امّا آنان بيمى ندارند، و مردم، اندوهناك اند؛ ولى آنان اندوهى ندارند.

190. عنه صلى الله عليه و آله: يُحشَرُ الأَنبِياءُ يَومَ القِيامَةِ عَلَى الدَّوابِّ لِيُوافوا مِن قُبورِهِمُ المَحشَرَ، ويُبعَثُ صالِحٌ عليه السلام عَلى ناقَتِهِ، ويُبعَثُ ابنايَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ عَلى ناقَتِيَ العَضباءِ، واُبعَثُ عَلَى البُراقِ؛ خَطوُها عِندَ أقصى طَرفِها، ويُبعَثُ بِلالٌ عَلى ناقَةٍ مِن نوقِ الجَنَّةِ فَيُنادي بِالأَذانِ مَحضا، وبِالشَّهادَةِ حَقّا حَقّا، حَتّى إذا قالَ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» شَهِدَ لَهُ المُؤمِنونَ مِنَ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ، فَقُبِلَت مِمَّن قُبِلَت، ورُدَّت عَلى مَن رُدَّت. [۳۵۳]

190. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در روز قيامت، پيامبران، سوار بر چارپايان، محشور مى شوند تا از قبرهايشان به محشر بيايند. صالح عليه السلام بر ناقه اش برانگيخته مى شود، فرزندانم (حسن و حسين) بر شتر من، عَضبا، برانگيخته مى شوند و من، سوار بر بُراق برانگيخته مى شوم كه گامَش تا دورترين نقطه نگاهش است. و بلال، سوار بر شترى از شترهاى بهشت برانگيخته مى شود و بانگ ناب اذان را سر مى دهد و از روى راستى و درستى، شهادت مى دهد و چون بگويد: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» ، همه اهل ايمان، از اوّلين و آخرين آنها، همصدا با او گواهى مى دهند. پس، از هر كه بايد پذيرفته شود، پذيرفته مى شود و از هر كه نبايد پذيرفته شود، پذيرفته نمى شود.

191. عنه صلى الله عليه و آله: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ كُنتُ أوَّلَ مَن تَنشَقُّ الأَرضُ عَنّي ولا فَخرَ، ويَتبَعُني بِلالٌ المُؤَذِّنُ ويَتبَعُهُ سائِرُ المُؤَذِّنينَ وهُوَ واضِعٌ يَدَهُ في اُذُنِهِ وهُوَ يُنادي: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ، أرسَلَهُ بِالهُدى ودينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ» وسائِرُ المُؤَذِّنينَ يُنادونَ مَعَهُ، حَتّى نَأتِيَ أبوابَ الجَنَّةِ. [۳۵۴]

191. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چون روز رستاخيز شود، من ـ خودستايى نباشد ـ نخستين كسى هستم كه زمين بر او شكافته مى شود. به دنبال من، بلالِ مؤذّن و در پىِ او، ديگر مؤمنان، از گورهايشان بيرون مى آيند و بلال، در حالى كه دستش را در گوشش نهاده است، بانگ بر مى آورد كه: «گواهى مى دهم كه هيچ معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد، فرستاده خداست. او را با هدايت و دينِ درست فرستاد تا آن را بر هر دينى، پيروز گرداند، هر چند مشركان، خوش نداشته باشند»، و ديگر مؤذّنان، با او همصدا مى شوند، تا اين كه به دروازه هاى بهشت مى رسيم.

192. تهذيب الأحكام عن سليمان بن جعفر عن أبيه: دَخَلَ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ لَهُ: إنَّ أوَّلَ مَن سَبَقَ إلَى الجَنَّةِ بِلالٌ. قالَ: ولِمَ؟ قالَ: لِأَنَّهُ أوَّلُ مَن أذَّنَ. [۳۵۵]

192. تهذيب الأحكام ـ به نقل از سليمان بن جعفر، از پدرش ـ: مردى شامى بر امام صادق عليه السلام وارد شد. [امام عليه السلام] به او فرمود: «نخستين كسى كه به بهشت مى رسد، بلال است».

مرد شامى گفت: چرا؟

فرمود: «چون او نخستين كسى است كه اذان گفت».

193. سنن النسائي عن السائب بن يزيد: كانَ بِلالٌ يُؤَذِّنُ إذا جَلَسَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى المِنبَرِ يَومَ الجُمُعَةِ، فَإِذا نَزَلَ أقامَ. [۳۵۶]

193. سنن النسائىـ به نقل از سائب بن يزيد ـ: روز جمعه، هر گاه پيامبر خدا بر منبر مى نشست، بلالْ اذان مى گفت و چون از منبر فرود مى آمد، اقامه مى گفت.

194. سنن الترمذي عن عون بن أبي جُحَيفة عن أبيه: رَأَيتُ بِلالاً يُؤَذِّنُ ويَدورُ، ويُتبِعُ فاهُ هاهُنا وهاهُنا، وإصبَعاهُ في اُذُنَيهِ، ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في قُبَّةٍ لَهُ حَمراءَ ـ أراهُ قالَ: مِن أدَمٍ [۳۵۷] ـ فَخَرَجَ بِلالٌ بَينَ يَدَيهِ بِالعَنَزَةِ [۳۵۸] فَرَكَزَها بِالبَطحاءِ، فَصَلّى إلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَمُرُّ بَينَ يَدَيهِ الكَلبُ وَالحِمارُ، وعَلَيهِ حُلَّةٌ حَمراءُ، كَأَنّي أنظُرُإلى بَريقِ ساقَيهِ. [۳۵۹]

194. سنن الترمذىـ به نقل از عون بن ابى جُحَيفه ـ: پدرم گفت: بلال را ديدم كه اذان مى گويد و مى چرخد و دهانش را اين طرف و آن طرف مى كند و دو انگشتش را در گوش هايش قرار داده است، و پيامبر خدا در خيمه سرخ رنگش بود. فكر مى كنم كه گفت: خيمه چرمى.

پس بلال با چوب دستى اى با نوك فلزى بيرون آمد و آن را در شن ها فرو برد و پيامبر خدا به طرف آن، نماز خواند، در حالى كه از برابر او سگ و الاغ عبور مى كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله جامه اى قرمز به تن داشت، به طورى كه انگار درخشندگى ساق هاى پايش را مى ديدم.

195. الطبقات الكبرى عن ابن أبي مُليكة أو غيره: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أمَرَ بِلالاً أن يُؤَذِّنَ يَومَ الفَتحِ عَلى ظَهرِ الكَعبَةِ، فَأَذَّنَ عَلى ظَهرِها وَالحارِثُ بنُ هِشامٍ وصَفوانُ بنُ اُمَيَّةَ قاعِدانِ، فَقالَ أحَدُهُما لِلآخَرِ: اُنظُر إلى هذَا الحَبَشِيِّ! فَقالَ الآخَرُ: إن يَكرَههُ اللّهُ يُغَيِّرهُ. [۳۶۰]

195. الطبقات الكبرى ـ به نقل از ابن ابى مُليكه يا ديگرى ـ: در روز فتح مكّه، پيامبر خدا به بلال فرمود كه بر بام كعبه اذان بگويد. او بر بام كعبه رفت و اذان گفت. حارث بن هشام و صفوان بن اميّه نشسته بودند. يكى از آن دو به ديگرى گفت: اين حبشى را ببين! ديگرى گفت: اگر خدا [از اين وضع] خوشش نيايد، تغييرش مى دهد.

196. الخرائج والجرائح: دَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ، وكانَ وَقتُ الظُّهرِ، فَأَمَرَ بِلالاً فَصَعِدَ عَلى ظَهرِ الكَعبَةِ فَأَذَّنَ، فَما بَقِيَ صَنَمٌ بِمَكَّةَ إلّا سَقَطَ عَلى وَجهِهِ، فَلَمّا سَمِعَ وُجوهُ

قُرَيشٍ الأَذانَ قالَ بَعضُهُم في نَفسِهِ: الدُّخولُ في بَطنِ الأَرضِ خَيرٌ مِن سَماعِ هذا، وقالَ آخَرُ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي لَم يُعِش والِدي إلى هذَا اليَومِ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا فُلانُ قَد قُلتَ في نَفسِكَ كَذا، ويا فُلانُ قُلتَ في نَفسِكَ كَذا. فَقالَ أبوسُفيانَ: أنتَ تَعلَمُ أنّي لَم أقُل شَيئاً. قالَ صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ اهدِ قَومي فَإِنَّهُم لا يَعلَمونَ [۳۶۱]. [۳۶۲]

196. الخرائج و الجرائح: پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مكّه شد و هنگام ظهر بود. به بلال دستور [اذان گفتن] داد. او بر بام كعبه رفت و اذان گفت. پس هر بتى كه در مكّه بود، به رو در افتاد.

چون سران قريش صداى اذان را شنيدند، يكى از آنان با خودش گفت: فرو رفتن در دل زمين، بهتر از شنيدن اين بانگ است!

ديگرى گفت: خدا را شكر كه پدرم را تا امروز، زنده نگه نداشت!

پيامبر خدا فرمود: «فلانى! تو در دلت چنين گفتى، و [تو] اى فلانى! در دلت چنان گفتى».

ابو سفيان گفت: تو مى دانى كه من چيزى نگفتم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بار خدايا! قوم مرا هدايت كن كه آنان نادان اند».

197. الإمام الصادق عليه السلام: دَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ بِغَيرِ إحرامٍ وعَلَيهِمُ السِّلاحُ، ودَخَلَ البَيتَ، لَم يَدخُلهُ في حَجٍّ ولا عُمرَةٍ، ودَخَلَ وَقتُ الظُّهرِ، فَأَمَرَ بِلالاً فَصَعِدَ عَلَى الكَعبَةِ وأذَّنَ.

فَقالَ عِكرِمَةُ: وَاللّهِ إن كُنتُ لَأَكرَهُ أن أسمَعَ صَوتَ ابنِ رَباحٍ يَنهَقُ [۳۶۳] عَلَى الكَعبَةِ!

وقالَ خالِدُ بنُ أسيدٍ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي أكرَمَ أبا عَتّابٍ مِن هذَا اليَومِ مِن أن يَرى ابنَ رَباحٍ قائِما عَلَى الكَعبَةِ!

قالَ سُهَيلٌ: هِيَ كَعبَةُ اللّهِ وهُوَ يَرى، ولَو شاءَ لَغَيَّرَ ـ وكانَ أقصَدَهُم [۳۶۴] ـ.

وقالَ أبو سُفيانَ: أمّا أنَا فَلا أقولُ شَيئا، وَاللّهِ لَو نَطَقتُ لَظَنَنتُ أنَّ هذِهِ الجُدُرَ تُخبِرُ بِهِ مُحَمَّدا!

وبَعَثَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وآلِهِ إلَيهِم فَأَخبَرَهُم بِما قالوا، فَقالَ عَتّابٌ: قَد وَاللّهِ قُلنا يا رَسولَ اللّهِ ذلِكَ فَنَستَغفِرُ اللّهَ ونَتوبُ إلَيهِ. فَأَسلَمَ وحَسُنَ إسلامُهُ، ووَلّاهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ. [۳۶۵]

197. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا، در حالى وارد مكّه شد كه احرام نداشت و مسلمانان مسلّح بودند. او به كعبه وارد شد؛ امّا در حج و يا عمره نبود. او هنگام ظهر وارد شد. پس به بلال دستور [اذان گفتن] داد و او بر بام كعبه رفت و اذان گفت.

عكرمه گفت: به خدا سوگند، خوش نداشتم صداى پسر رَباح را بشنوم كه بر بام كعبه عر عر مى كند!

خالد بن اَسيد گفت: خدا را شكر كه در حقّ ابو عَتّاب، لطف كرد و نگذاشت كه اين روز را درك كند و ببيند كه پسر رَباح، بر بام كعبه ايستاده است!

سهيل ـ كه از بقيّه معتدل تر بود ـ گفت: اين، كعبه خداست و او خود، مى بيند و اگر بخواهد، وضع را تغيير مى دهد.

ابو سفيان گفت: من، چيزى نمى گويم. به خدا سوگند، اگر سخنى بگويم، خيال مى كنم كه اين ديوارها آن را به گوش محمّد مى رسانند!

پيامبر ـ كه درودهاى خدا بر او و خاندانش باد ـ شخصى را نزد آنان فرستاد و به آنان خبر داد كه چه گفته اند.

عَتّاب گفت: به خدا سوگند ـ اى پيامبر خدا ـ ما اين سخن ها را گفته ايم و از خدا آمرزش مى طلبيم و به درگاهش توبه مى بريم. آن گاه اسلام آورد و نيكو مسلمانى شد و پيامبر خدا، او را بر مكّه گماشت.

198. السيرة النبويّة لابن هشام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَخَلَ الكَعبَةَ عامَ الفَتحِ ومَعَهُ بِلالٌ، فَأَمَرَهُ أن يُؤَذِّنَ، وأبو سُفيانَ بنُ حَربٍ وعَتّابُ بنُ أسيدٍ وَالحارِثُ بنُ هِشامٍ جُلوسٌ بِفِناءِ الكَعبَةِ، فَقالَ عَتّابُ بنُ أسيدٍ:

لَقَد أكرَمَ اللّهُ أسيدا ألّا يَكونَ سَمِعَ هذا، فَيَسمَعُ مِنهُ ما يَغيظُهُ!

فَقالَ الحارِثُ بنُ هِشامٍ: أمَا وَاللّهِ لَو أعلَمُ أنَّهُ مُحِقٌّ لَاتَّبَعتُهُ.

فَقالَ أبو سُفيانَ: لا أقولُ شَيئاً، لَو تَكَلَّمتُ لَأَخبَرَت عَنّي هذِهِ الحَصى.

فَخَرَجَ عَلَيهِمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله، فَقالَ: قَد عَلِمتُ الَّذي قُلتُم، ثُمَ ذَكَرَ ذلِكَ لَهُم، فَقالَ الحارِثُ وعَتّابٌ: نَشهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللّهِ، وَاللّهِ مَا اطَّلَعَ عَلى هذا أحَدٌ كانَ مَعَنا فَنَقولَ: أخبَرَكَ. [۳۶۶]

198. السيرة النبويّة، ابن هشام: در سال فتح [مكّه]، پيامبر خدا وارد كعبه شد و بلال نيز با ايشان بود. پس به بلال دستور داد كه اذان بگويد. ابو سفيان بن حَرب، عَتّاب بن اَسيد و حارث بن هشام در درگاه كعبه نشسته بودند.

عتّاب بن اَسيد گفت: خدا در حقّ اَسيد، لطف كرد كه اين صدا را نشنود؛ زيرا از شنيدن آن به خشم مى آمد.

حارث بن هشام گفت: به خدا سوگند، اگر مى دانستم كه او بر حق است، از او پيروى مى كردم.

ابو سفيان گفت: من چيزى نمى گويم. اگر سخنى بگويم، اين ريگ ها خبر مى برند.

پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد و به آنان فرمود: «دانستم كه چه گفتيد». سپس سخنانشان را برايشان بازگو كرد.

حارث و عتّاب گفتند: گواهى مى دهيم كه تو پيامبر خدا هستى. به خدا سوگند، هيچ كس با ما نبود كه از سخنان ما مطّلع شود تا بگوييم كه او به تو خبر داده است.

199. الطبقات الكبرى عن محمّد بن إبراهيم بن الحارث التيميّ: لَمّا تُوُفِّيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أذَّنَ بِلالٌ ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَم يُقبَر، فَكانَ إذا قالَ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» انتَحَبَ النّاسُ فِي المَسجِدِ.

قالَ: فَلَمّا دُفِنَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لَهُ أبو بَكرٍ: أذِّن.

فَقالَ: إن كنتَ إنَّما أعتَقتَني لِأَن أكونَ مَعَكَ فَسَبيلُ ذلِكَ، وإن كُنتَ أعتَقتَني للّهِِ فَخَلِّني ومَن أعتَقتَني لَهُ.

فَقالَ: ما أعتَقتُكَ إلّا للّهِِ. قالَ: فَإِنّي لا اُؤَذِّنُ لِأَحَدٍ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله.

قالَ: فَذاكَ إلَيكَ.

قالَ: فَأَقامَ حَتّى خَرَجَت بُعوثُ الشّامِ فَسارَ مَعَهُم حَتَّى انتَهى إلَيها. [۳۶۷]

199. الطبقات الكبرى ـ به نقل از محمّد بن ابراهيم بن حارث تيمى ـ: چون پيامبر خدا وفات يافت و هنوز به خاك سپرده نشده بود، بلال، اذان گفت. به جمله «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» كه رسيد، جمعيّت در مسجد، فرياد شيون سر دادند.

چون پيامبر خدا به خاك سپرده شد، ابو بكر به بلال گفت: اذان بگو.

بلال گفت: اگر مرا آزاد كردى كه با تو باشم، راه باز است [و مى توانى دوباره مرا برده خود كنى]؛ ولى اگر مرا به خاطر خدا آزاد كردى، پس مرا با همان كسى كه به خاطرش آزادم كردى، تنها بگذار.

ابو بكر گفت: من تو را جز به خاطر خدا آزاد نكردم.

بلال گفت: پس، بعد از پيامبر خدا، براى هيچ كس اذان نمى گويم.

ابو بكر گفت: اختيار با توست.

بلال [در مكّه] ماند تا آن كه لشكريان به سوى شام، خارج شدند. بلال نيز با آنان همراه شد و به شام رفت.

200. كتاب من لا يحضره الفقيه: رُوِيَ أنَّهُ لَمّا قُبِضَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله امتَنَعَ بِلالٌ مِنَ الأَذانِ وقالَ: لا اُؤَذِّنُ لِأَحَدٍ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله.

وإنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام قالَت ذاتَ يَومٍ: إنّي أشتَهي أن أسمَعَ صَوتَ مُؤَذِّنِ أبي صلى الله عليه و آله بِالأَذانِ. فَبَلَغَ ذلِكَ بِلالاً فَأَخَذَ فِي الأَذانِ، فَلَمّا قالَ: «اللّهُ أكبَرُ، اللّهُ أكبَرُ» ذَكَرَت أباها صلى الله عليه و آله وأيّامَهُ فَلَم تَتَمالَك مِنَ البُكاءِ، فَلَمّا بَلَغَ إلى قَولِهِ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» شَهَقَت فاطِمَةُ عليهاالسلام شَهقَةً وسَقَطَت لِوَجهِها وغُشِيَ عَلَيها.

فَقالَ النّاسُ لِبِلالٍ: أمسِك يا بِلالُ، فَقَد فارَقَتِ ابنَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الدُّنيا. وظَنّوا أنَّها قَد ماتَت، فَقَطَعَ أذانَهُ ولَم يُتِمَّهُ.

فَأَفاقَت فاطِمَةُ عليهاالسلام وسَأَلَته أن يُتِمَّ الأَذانَ، فَلَم يَفعَل، وقالَ لَها: يا سَيِّدَةَ النِّسوانِ، إنّي أخشى عَلَيكِ مِمّا تُنزِلينَهُ بِنَفسِكِ إذا سَمِعتِ صَوتي بِالأَذانِ. فَأَعفَتهُ عَن ذلِكَ. [۳۶۸]

200. كتاب من لايحضره الفقيه: روايت شده است كه چون پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت، بلال از اذان گفتن خوددارى كرد و گفت: بعد از پيامبر خدا، ديگر براى هيچ كس اذان نمى گويم.

روزى، فاطمه عليهاالسلام فرمود: «دوست دارم كه صداى اذان مؤذّن پدرم را بشنوم».

اين سخن به بلال رسيد. شروع به اذان گفتن كرد. همين كه گفت: «اللّه أكبر، اللّه أكبر»، فاطمه عليهاالسلام به ياد پدرش صلى الله عليه و آله و ايّام او افتاد و گريه اش گرفت. وقتى بلال به جمله «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» رسيد، فاطمه عليهاالسلام فريادى زد و به رو در افتاد و از هوش رفت.

مردم به بلال گفتند: بس كن، اى بلال! دختر پيامبر خدا از دنيا رفت. و خيال كردند كه فاطمه عليهاالسلام جان داده است. بلال، اذانش را قطع كرد و تا آخر ادامه نداد.

فاطمه عليهاالسلام به هوش آمد و از بلال خواست كه اذان را تمام كند؛ امّا بلال، اين كار را نكرد و گفت: اى بانوى بانوان! مى ترسم كه اگر صداى اذانم را بشنوى، دوباره اين بلا را به سر خود بياورى. پس فاطمه عليهاالسلام او را از ادامه دادن اذان، معاف داشت.

7 / 2: ما رُوِيَ في عَدَدِ مُؤَذِّني رَسولِ اللّه صلّي الله عليه و آلهِ

7 / 2: گزارش هايى درباره شمار مؤذّنان پيامبر خداصلى الله عليه وآله

7 / 2 ـ 1: كانَ لَهُ مُؤَذِّنٌ واحِدٌ

الف ـ پيامبر صلى الله عليه و آله، يك مؤذّن داشته است

201. مجمع البيان عن السائب بن زيد: كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنٌ واحِدٌ؛ بِلالٌ، فَكانَ إذا جَلَسَ عَلَى المِنبَرِ أذَّنَ عَلى بابِ المَسجِدِ، فَإِذا نَزَلَ أقامَ لِلصَّلاةِ.

ثُمَّ كانَ أبو بَكرٍ وعُمَرُ كَذلِكَ، حَتّى إذا كانَ عُثمانُ وكَثُرَ النّاسُ وتَباعَدَتِ المَنازِلُ زادَ أذانا، فَأَمَرَ بِالتَّأذينِ الأَوَّلِ عَلى سَطحِ دارٍ لَهُ بِالسّوقِ ويُقالُ لَهُ: الزَّوراءُ، وكانَ يُؤَذَّنُ لَهُ عَلَيها، فَإِذا جَلَسَ عُثمانُ عَلَى المِنبَرِ أذَّنَ مُؤَذِّنُهُ، فَإِذا نَزَلَ أقامَ لِلصَّلاةِ، فَلَم يُعَب ذلِكَ عَلَيهِ. [۳۶۹]

201. مجمع البيان ـ به نقل از سائب بن زيد ـ: پيامبر خدا، يك مؤذّن داشت و آن هم بلال بود. هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله بر منبر مى نشست، بلال جلوى درِ مسجد اذان مى گفت و چون فرود مى آمد، اقامه نماز را مى گفت.

در ايّام [حكومت] ابو بكر و عمر نيز به همين گونه عمل مى شد تا آن كه عثمان روى كار آمد. در زمان او جمعيّت، زياد شد و شهر، توسعه يافت. از اين رو، عثمان، يك اذانْ اضافه كرد و دستور داد كه اذان اوّل را بر بام خانه اش (واقع در بازار موسوم به «الزَّوراء») بگويند، و هر گاه عثمان بر منبر مى نشست، مؤذّنش اذان [دوم] را مى گفت و چون از منبر فرود مى آمد، اقامه نماز را مى گفت و مردم، اين كار را بر او خرده نگرفتند.

7 / 2 ـ 2: كانَ لَهُ مُؤَذِّنانِ

ب ـ پيامبر صلى الله عليه و آله، دو مؤذّن داشته است

202. اُسد الغابة عن ابن عمر: كانَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنانِ: أحَدُهُما بِلالٌ، وَالآخَرُ عَبدُ العَزيزِ بنُ الأَصَمِّ. [۳۷۰]

202. اُسد الغابةـ به نقل از ابن عمر ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله دو مؤذّن داشت: يكى بلال، و ديگرى عبد العزيز بن اَصَم.

203. مسند ابن حنبل عن عائشة: كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنانِ: بِلالٌ وعَمرُو بنُ اُمِّ مَكتومٍ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إذا أذَّنَ عَمرٌو فَكُلوا وَاشرَبوا؛ فَإِنَّهُ رَجُلٌ ضَريرُ البَصَرِ، وإذا أذَّنَ بِلالٌ فَارفَعوا أيدِيَكُم؛ فَإِنَّ بِلالاً لا يُؤَذِّنُ حَتّى يُصبِحَ. [۳۷۱]

203. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا، دو مؤذّن داشت: بلال و عمرو بن اُمّ مكتوم. پيامبر خدا فرمود: «هر گاه عمرو اذان گفت، بخوريد و بياشاميد؛ چرا كه او مردى نابيناست؛ امّا هر گاه بلال اذان گفت، [از خوردن و آشاميدن،] دست بكشيد؛ چرا كه بلال، تا صبح نشود، اذان نمى گويد».

204. صحيح مسلم عن ابن عمر: كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنانِ: بِلالٌ وابنُ اُمِّ مَكتومٍ الأَعمى، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنَّ بِلالاً يُؤَذِّنُ بِلَيلٍ فَكُلوا وَاشرَبوا حَتّى يُؤَذِّنَ ابنُ اُمِّ مَكتومٍ. قالَ: ولَم يَكُن بَينَهُما إلّا أن يَنزِلَ هذا ويَرقى هذا. [۳۷۲]

204. صحيح مسلم ـ به نقل از ابن عمر ـ: پيامبر خدا، دو مؤذّن داشت: بلال و ابن اُمّ مكتومِ نابينا. پيامبر خدا فرمود: «بلال، شب هنگام [و صبح نشده،] اذان مى گويد. بنا بر اين، بخوريد و بياشاميد، تا آن كه ابن اُمّ مكتوم اذان بگويد». فاصله ميان [اذان] آن دو، بيشتر از پايين آمدن اين [از بام] و بالا رفتن آن يكى نبود.

205. كتاب من لا يحضره الفقيه: كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنانِ: أحَدُهُما بِلالٌ وَالآخَرُ ابنُ اُمِّ مَكتومٍ، وكانَ ابنُ اُمِّ مَكتومٍ أعمى، وكانَ يُؤَذِّنُ قَبلَ الصُّبحِ، وكانَ بِلالٌ يُؤَذِّنُ بَعدَ الصُّبحِ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: إنَّ ابنَ اُمِّ مَكتومٍ يُؤَذِّنُ بِاللَّيلِ، فَإِذا سَمِعتُم أذانَهُ فَكُلوا وَاشرَبوا حَتّى تَسمَعوا أذانَ بِلالٍ. فَغَيَّرَتِ العامَّهُ هذَا الحَديثَ عَن جِهَتِهِ وقالوا: إنَّهُ صلى الله عليه و آله قالَ: إنَّ بِلالاً يُؤَذِّنُ بِلَيلٍ، فَإِذا سَمِعتُم أذانَهُ فَكُلوا وَاشرَبوا حَتّى تَسمَعوا أذانَ ابنِ اُمِّ مَكتومٍ! [۳۷۳]

205. كتاب من لايحضره الفقيه: پيامبر خدا، دو مؤذّن داشت: يكى بلال و ديگرى ابن اُمّ مكتوم. ابن اُمّ مكتوم، نابينا بود و پيش از صبح، اذان مى گفت؛ امّا بلال، صبح كه مى شد، اذان مى گفت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «ابن اُمّ مكتوم، شب هنگام، اذان مى گويد. بنا بر اين، هر گاه اذان او را شنيديد، بخوريد و بياشاميد تا آن كه اذان بلال را بشنويد».

اهل سنّت، اين حديث را تغيير داده اند و گفته اند كه ايشان صلى الله عليه و آله فرمود: «بلال، شب هنگام، اذان مى گويد. بنا بر اين، هر گاه اذانش را شنيديد، بخوريد و بياشاميد تا آن كه اذانِ ابن اُمّ مكتوم را بشنويد».

206. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ بِلالٌ يُؤَذِّنُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وَابنُ اُمِّ مَكتومٍ ـ وكانَ أعمى ـ يُؤَذِّنُ بِلَيلٍ ويُؤَذِّنُ بِلالٌ حينَ يَطلُعَ الفَجرُ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: إذا سَمِعتُم صَوتَ بِلالٍ فَدَعُوا الطَّعامَ وَالشَّرابَ فَقَد أصبَحتُم. [۳۷۴]

206. امام صادق عليه السلام: بلال و ابن اُمّ مكتوم براى پيامبر صلى الله عليه و آله اذان مى گفتند. ابن اُمّ مكتوم ـ كه نابينا بود ـ، شب هنگام اذان مى گفت و بلال، زمانى اذان مى گفت كه سپيده مى زد. از اين رو، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هر گاه صداى بلال را شنيديد، از خوردن و آشاميدن، دست بكشيد؛ چرا كه وارد صبح شده ايد».

207. عنه عليه السلام: أذَّنَ ابنُ اُمِّ مَكتومٍ لِصَلاةِ الغَداةِ، ومَرَّ رَجُلٌ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَتَسَحَّرُ، فَدَعاهُ أن يَأكُلَ مَعَهُ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، قَد أذَّنَ المُؤَذِّنُ لِلفَجرِ! فَقالَ: إنَّ هذَا ابنُ اُمِّ مَكتومٍ وهُوَ يُؤَذِّنُ بِلَيلٍ، فَإِذا أذَّنَ بِلالٌ فَعِندَ ذلِكَ فَأَمسِك. [۳۷۵]

207. امام صادق عليه السلام: ابن اُمّ مكتوم، اذان صبح را گفت. مردى بر پيامبر خدا گذشت و ايشان مشغول خوردن سَحَرى بود و او را تعارف به خوردن نمود.

گفت: اى پيامبر خدا! مؤذّن، اذان فجر را گفت!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اين، ابن اُمّ مكتوم است و او شب هنگام، اذان مى گويد. هر گاه بلال اذان گفت، خوددارى كن».

7 / 2 ـ 3: كانَ لَهُ ثَلاثَةُ مُؤَذِّنينَ

ج ـ پيامبر صلى الله عليه و آله، سه مؤذّن داشته است

208. الطبقات الكبرى عن عامر: كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَلاثَةُ مُؤَذِّنينَ: بِلالٌ وأبو مَحذورَةَ وعَمرُو بنُ اُمِّ مَكتومٍ، فَإِذا غابَ بِلالٌ أذَّنَ أبو مَحذورَةَ، وإذا غابَ أبو مَحذورَةَ أذَّنَ عَمرُو بنُ اُمِّ مَكتومٍ. [۳۷۶]

208. الطبقات الكبرى ـ به نقل از عامر ـ: پيامبر خدا، سه مؤذّن داشت: بلال، ابو محذوره و عمرو بن اُمّ مكتوم. در غياب بلال، ابو محذوره اذان مى گفت و در غياب ابو محذوره، عمرو بن اُمّ مكتوم.

209. اُسد الغابة عن أبي عمر: كانَ أبو مَحذورَةَ مُؤَذِّنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَمِعَهُ يَحكِي الأَذانَ فَأَعجَبَهُ صَوتُهُ، فَأَمَرَ أن يُؤتى بِهِ فَأَسلَمَ يَومَئِذٍ، وأمَرَهُ بِالأَذانِ بِمَكَّةَ مُنصَرَفَهُ مِن حُنَينٍ، فَلَم يَزَل يُؤَذِّنُ فيها، ثُمَّ ابنُ مُحَيريزٍ؛ وهُوَ ابنُ عَمِّهِ، ثُمَّ وُلدُ ابنِ مُحَيريزٍ، ثُمَّ صارَ الأَذانُ إلى وُلدِ رَبيعَةَ بنِ سَعدِ بنِ جُمَحٍ.

وكانَ أبو مَحذورَةَ مِن أحسَنِ النّاسِ صَوتا، وسَمِعَهُ عُمَرُ يَوما يُؤَذِّنُ فَقالَ: كِدتَ أن يَنشَقَّ مُرَيطاؤُكَ [۳۷۷]. [۳۷۸]

209. اُسد الغابة ـ به نقل از ابو عمر ـ: ابو محذوره، مؤذّنِ پيامبر خدا بود. [روزى] پيامبر خدا شنيد كه او تقليد اذان مى كند و از صداى او خوشش آمد. دستور داد كه او را به مسجد بياورند، و او همان روز، اسلام آورد. پيامبر صلى الله عليه و آله در بازگشت از حُنَين، به او فرمود كه در مكّه اذان بگويد و از آن پس، پيوسته در مكّه اذان مى گفت.

مؤذّنِ ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله، ابن مُحَيريز بود كه پسر عموى ايشان است. مؤذّن ديگر، فرزند ابن مُحَيريز بود. سپس اذان به فرزندان ربيعة بن سعد بن جُمَح رسيد.

ابو محذوره، از خوش صداترينْ مردم بود. روزى عُمَر، صداى اذان گفتن او را شنيد. گفت: چيزى نمانده كه بند دلت پاره شود.

كلام في عدد مؤذّني رسول اللّه صلى الله عليه و آله

سخنى درباره تعداد اذان گويان پيامبر خداصلى الله عليه وآله

إنّ الأحاديث تذكر أسماء أربعة أشخاص باعتبارهم مؤذّني النبي صلى الله عليه و آله، وهم: بلال، وابن اُمِّ مكتوم، وعبد العزيز الأصمّ، وأبو محذورة.

وبالإضافة إلى هؤلاء فقد ذكر ابن أبي شيبة عن عبد الرحمن بن أبي ليلى أنّه قال:

كان عبد اللّه بن زيد الأنصاري مؤذّن النبيّ يشفع الأذان والإقامة. [۳۷۹]

ومن مجموع الروايات نستنتج أنّ بلالاً كان مؤذّن الرسول صلى الله عليه و آله بشكل راتب، غير أنّ أفرادا آخرين ربّما كانوا يؤذّنون في المسجد النبويّ لدى غياب بلال أو حتّى في حضوره لكن بفاصلة زمنيّة، واختلاف الروايات في ذكر أسماء المؤذّنين قد يكون سببه اختلاف الأزمنة.

در رواياتى كه ملاحظه شد، مجموعا چهار نفر به عنوان موذّن پيامبر صلى الله عليه و آله معرّفى شده اند: بلال، ابن اُمّ مكتوم، عبد العزيز اَصَم و ابو محذوره.

علاوه بر اين احاديث، ابن ابى شيبه، از عبد الرحمان بن ابى ليلى نقل كرده است كه:

كان عبد اللّه بن زيد الأنصارى مؤذّن النبىّ يشفع الأذان و الإقامة. [۳۸۰]

عبد اللّه بن زيد انصارى، مؤذّن پيامبر صلى الله عليه و آله بود و اذان و اقامه را دو تا دو تا مى گفت.

آنچه از مجموع روايات به دست مى آيد، اين است كه بى ترديد، مؤذّنِ رسمى پيامبر صلى الله عليه و آله بلال بوده است؛ ليكن احيانا در غيبت او و حتّى با حضور او، امّا با فاصله، برخى افراد ديگر هم در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله اذان مى گفته اند و اختلاف روايات مى تواند ناظر به زمان هاى مختلف باشد.

  1. معجم مقاييس اللغة: ج1 ص75 و 77 مادّه «أذن».
  2. توبه: آيه 3. شيخ طوسى در ذيل اين آيه شريف مى گويد: به گفته ابو زيد و زجّاج و جبّايى، «اذان» به معناى اعلام كردن است. مى گويى: «آذننى فلان، فأذنت» يعنى: مرا آگاهانيد و من آگاه شدم. بعضى گفته اند: معناى آن، بانگ و ندايى است كه با گوش شنيده مى شود (التبيان فى تفسير القرآن: ج5 ص199).
  3. يوسف: آيه 70.
  4. اعراف: آيه 44.
  5. جمعه: آيه 9.
  6. ر. ك: ص354 ح16.
  7. الجمعة: 9.
  8. المطالب العالية: ج1 ص63 ح224 عن كثير بن مرّة الحضرمي، الفردوس: ج1 ص32 ح52 عن الوليد بن مرّة.
  9. كنز العمّال: ج12 ص350 ح35354 نقلاً عن ابن مردويه عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عليهماالسلام.
  10. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص227 ح115، عوالي اللآلي: ج1 ص26 ح8 نحوه و كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج84 ص151 ح47.
  11. بُراق، حيوانى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله با آن به معراج رفت و كوچك تر از قاطر و بزرگ تر از الاغ بود (مجمع البحرين: مادّه «برق»).
  12. اشاره به موقعيتى ويژه از قرب الهى است، وگرنه خداوند متعال مكان ندارد و بيرون از مكان و زمان است.
  13. البيت المعمور: جاء في التفسير أنّه في السماء بإزاء الكعبة شرّفها اللّه تعالى، يدخله كلّ يومٍ سبعون ألف ملك، يخرجون منه ولا يعودون إليه (تاج العروس: ج7 ص266 «عمر»). والمعمور: المأهول، وعمرانه: كثرة غاشيه من الملائكة (مجمع البحرين: ج2 ص1269 «عمر»).
  14. الكافي: ج3 ص302 ح1 عن زرارة والفضل، تهذيب الأحكام: ج2 ص60 ح210 عن زرارة والفضيل بن يسار، تفسير نور الثقلين: ج3 ص130 ح43 نقلاً عن تفسير القمّي، بحار الأنوار: ج18 ص307 ح14.
  15. در تفاسير آمده است كه بيت المعمور، خانه اى است در آسمان كه درست در بالاى كعبه، قرار دارد و روزى هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند و از آن خارج مى گردند و ديگر به سوى آن باز نمى آيند (تاج العروس: ج7 ص266 مادّه «عمر»). معمور، به معناى مسكونى (داراى جمعيّت) است و آبادانى اش به انبوه فرشتگانى است كه به آن رفت و آمد دارند (مجمع البحرين: ج2 ص1269 مادّه «عمر»).
  16. تهذيب الأحكام: ج2 ص60 ح210، الكافي: ج3 ص302 ح1، عوالي اللآلي: ج2 ص34 ح84 وفيهما صدره إلى «خلف رسول اللّه صلى الله عليه و آله» ، وسائل الشيعة: ج4 ص644 ح6970.
  17. النِّدّ: المِثل والنظير، والجمع: أنداد (تاج العروس: ج5 ص276 «ندد»).
  18. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص281 ح864، معاني الأخبار: ص387 ح21، تفسير العيّاشي: ج2 ص278 ح9 كلّها عن حفص بن البختري، بحار الأنوار: ج84 ص143 ح38.
  19. الكافي: ج3 ص302 ح2، تهذيب الأحكام: ج2 ص277 ح1099، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص282 ح865 كلّها عن منصور بن حازم، روضة الواعظين: ص343، بحار الأنوار: ج40 ص62 ح96.
  20. كذا في المصدر، والظاهر أنّه تصحيف والصواب: «عن عكرمة عن ابن عبّاس»، وعكرمة هو مولى لابن عبّاس.
  21. تذكرة الحفّاظ: ج3 ص800، فتح الباري: ج2 ص78 نحوه، الدرّ المنثور: ج8 ص159 نقلاً عن أبي الشيخ في كتاب الأذان وكلاهما عن ابن عبّاس.
  22. در مأخذ، اين گونه آمده است؛ ولى به نظر مى رسد كه تصحيف، صورت گرفته و درست آن، چنين است: «به نقل از عكرمه، از ابن عبّاس». عكرمه، وابسته ابن عبّاس است.
  23. عَلَّمتُ لهُ علامَةً: وضعتُ لهُ أمارَةً يعرِفُها (المصباح المنير: ص427 «علم»).
  24. الشَّفع: خلاف الوَتر، وهو الزَّوج (القاموس المحيط: ج3 ص45 «شفع»).
  25. صحيح البخاري: ج1 ص220 ح581، صحيح مسلم: ج1 ص286 ح3، السنن الكبرى: ج1 ص574 ح1832، كنزالعمّال: ج8 ص336 ح23153 نقلاً عن أبي الشيخ في كتاب الأذان نحوه؛ الطرائف: ص536.
  26. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص187 ح4798، نصب الراية: ج1 ص261.
  27. الجعفريّات: ص42 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج1 ص142 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام نحوه، مستدرك الوسائل: ج4 ص17 ح4061.
  28. ذكرى الشيعة: ص168، بحار الأنوار: ج84 ص122.
  29. في المصدر: «يعمله»، وهو تصحيف.
  30. في الطبعة المعتمدة: «السدرة»، والتصويب من طبعة مؤسّسة البعثة وبحار الأنوار.
  31. إشارة للآية 94 من سورة يونس: «فَسْئلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ...».
  32. تفسير العيّاشي: ج1 ص157 ح530، بحار الأنوار: ج84 ص119 ح19.
  33. الكافي: ج3 ص482 ح1، علل الشرائع: ص312 ح1 عن الصباح المزني وسدير الصيرفي ومحمّد بن النعمان الأحول وعمر بن اُذينة نحوه، بحار الأنوار: ج18 ص354 ح66.
  34. گفتنى است همان طور كه در متن احاديث فصل يكم آمده، شمارى از احاديث اهل سنّت، هماهنگ با احاديث شيعه، منشأ تشريع اذان را وحى دانسته اند.
  35. سنن أبى داوود: ج1 ص134 ح498، السنن الكبرى: ج1 ص574 ح1834، سنن الدارقطنى: ج1 ص245 ح56، كنز العمّال: ج8 ص332 ح23145.
  36. سنن أبى داوود: ج1 ص135 ح499، مسند ابن حنبل: ج5 ص540 ح16478، سنن الدارمى: ج1 ص284 ح1171، صحيح ابن حبّان: ج4 ص572 ح1679، صحيح ابن خزيمة: ج2 ص192 ح370، السنن الكبرى: ج1 ص575 ح1835.
  37. سنن ابن ماجة: ج1 ص232 ح706، كنز العمّال: ج8 ص330 ح23141؛ الطرائف: ص536.
  38. سنن ابن ماجة: ج1 ص233 ح707.
  39. سنن الترمذى: ج1 ص358 ح189.
  40. ر. ك: ص335 (اذان / فصل يكم: تشريع اذان / ردّ برخى روايات در باره آغاز تشريع اذان).
  41. ر. ك: ص355 ح15 و 16.
  42. السيرة الحلبيّة: ج2 ص96.
  43. مدّعيان رؤيا، تا چهارده نفر، نقل شده است (ر. ك: السيرة الحلبيّة: ج2 ص96).
  44. براى آشنايى با اين وجوه، ر. ك: الأذان تشريعا و فصولاً.
  45. براى توضيح بيشتر اين اجمال، ر. ك: الأذان تشريعا و فصولاً.
  46. حاكم نيشابورى مى گويد: كسى كه اذان را در عالم رؤيا ديد، عبد اللّه بن زيد بود. اين، مورد قبول فقها واقع شده است؛ امّا چون ناقلان، در اسانيد آن اختلاف كرده اند، در صحيحين نيامده است (المستدرك على الصحيحين: ج3 ص379 ح5447).
  47. الأذان تشريعا و فصولاً: ص29.
  48. ر. ك: ص322 (اذان / درآمد: حكمت اذان / حكمت اجتماعى).
  49. نهج البلاغة: نامه 16.
  50. مروج الذهب: ج4 ص41، الأخبار الموفّقيّات: ص576 ح375، شرح نهج البلاغة: ج5 ص129، كشف اليقين: ص466 ح565، كشف الغمّة: ج2 ص44؛ بحار الأنوار: ج33 ص169 ح443.
  51. ر. ك: ص335 (اذان / فصل يكم: تشريع اذان / ردّ برخى روايات در باره آغاز تشريع اذان).
  52. إسباغُ الوضوء: إتمامه و إكماله، وذلك في وجهين: إتمامه على ما فرض اللّه تعالى، وإكماله على ما سنّه رسول اللّه صلى الله عليه و آله (مجمع البحرين: ج2 ص810 «سبغ»).
  53. المعجم الكبير: ج12 ص26 ح12383، حلية الأولياء: ج4 ص302 الرقم 282 كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج7 ص706 ح21025.
  54. وضوى كامل گرفتن، به اين است كه شخص، مطابق آنچه خداوند متعال واجب كرده و طبق آنچه پيامبر خدا سنّت نهاده است، وضو بگيرد.
  55. آذَنَهُ الأمر: أعلَمَه. وأذّنَ تأذينا: أكثَرَ الإعلام (القاموس المحيط: ج4 ص195 «أذن»).
  56. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص299 ح914، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص105 ح1، علل الشرائع: ص258 ح9 كلاهما نحوه وكلّها عن الفضل بن شاذان، بحار الأنوار: ج6 ص66 ح1.
  57. في بحار الأنوار وفلاح السائل: «وتناهى» بدل «تناهز»، وهو المناسب للسياق.
  58. معاني الأخبار: ص42 ح4، فلاح السائل: ص269 ح161 نحوه، بحارالأنوار: ج18 ص343 ح53.
  59. الكافي: ج8 ص121 ح93، الاحتجاج: ج2 ص178 ح205، تفسير القمّي: ج1 ص233 وفيه «إقامته» بدل «أذانه» وكلّها عن أبي الربيع، بحار الأنوار: ج10 ص162 ح13.
  60. الحَرْف: واحد حروف التهجّي، و ربما جاء للكلام التامّ، و منه الحديث: «الأذان و الإقامة خمسة و ثلاثون حَرْفا» يعني فصلاً (مجمع البحرين: ج1 ص388 «حرف»).
  61. الكافي: ج3 ص303 ح3، تهذيب الأحكام: ج2 ص59 ح208 كلاهما عن إسماعيل الجعفي، بحار الأنوار: ج84 ص110.
  62. الكافي: ج3 ص303 ح5، تهذيب الأحكام: ج2 ص61 ح213 وص 63 ح224 كلّها عن زرارة، وسائل الشيعة: ج4 ص642 ح6964.
  63. الكافي: ج3 ص303 ح4، علل الشرائع: ص337 ح1، تهذيب الأحكام: ج2 ص62 ح217 كلّها عن صفوان الجمّال و ص61 ح214 عن معاوية بن وهب وفيه «والإقامة واحدة واحدة»، بحار الأنوار: ج84 ص108 ح7.
  64. مابين المعقوفين لا يوجد في المصدر، وقد أثبتناه من وقعة صفّين و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، وهو ما يقتضيه الوزن.
  65. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص287 ح890، بحار الأنوار: ج84 ص174 وراجع: وقعة صفّين: ص330 و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج8 ص14.
  66. تهذيب الأحكام: ج2 ص60 ح211، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص289 ح897، وسائل الشيعة: ج5 ص416 ح6970.
  67. كنز العمّال: ج8 ص342 ح23174 نقلاً عن المعجم الكبير: ج1 ص1071 وفيه زيادة سوف يأتي الكلام حولها في بيان لاحق.
  68. المصنّف لابن أبي شيبة: ج1 ص244 ح3، السنن الكبرى: ج1 ص625 ح1991، نصب الراية: ج1 ص291 كلاهما بزيادة «ربما» قبل «زاد».
  69. السيرة الحلبيّة: ج2 ص98.
  70. السنن الكبرى: ج1 ص625 ح1993، المصنّف لابن أبي شيبة: ج1 ص244 ح1 كلاهما عن حاتم بن إسماعيل عن الإمام الصادق عليه السلام؛ مسند زيد: ص93 من دون إسنادٍ إلى الإمام الباقر عليه السلام نحوه وراجع: الصراط المستقيم: ج3 ص21.
  71. دعائم الإسلام: ج1 ص142، بحار الأنوار: ج84 ص156 ح54.
  72. علل الشرائع: ص368 ح3، الإيضاح: ص201 عن أبي يوسف القاضي و أبي حنيفة نحوه، بحار الأنوار: ج84 ص140 ح34.
  73. در عربى، از اين بندِ اذان، با «تثويب» ياد مى كنند. تثويب، از ريشه «ثوب» به معناى عود و رجوع است (ر. ك: معجم مقاييس اللغة: ج1 ص393 مادّه «ثوب») و تثويب در اذان، به معناى بازگشت به اعلام وقت نماز با جمله «الصلاةُ خيرٌ من النوم» است.
  74. سنن أبى داوود: ج1 ص133، التاريخ الكبير: ج1 ص163 ح486، سنن البيهقى: ج1 ص622 ح1979.
  75. چرا كه محمّد بن عبد الملك بن ابى محذوره، در كتب رجال، «مجهول» معرّفى شده است (ر. ك: الجرح و التعديل: ج8 ص7 ش 14، التاريخ الكبير: ج1 ص163 ش 486).
  76. التاريخ الكبير: ج1 ص93.
  77. المعجم الكبير: ج1 ص352 ح1071.
  78. المعجم الأوسط: ج7 ص290.
  79. سنن الترمذى: ج1 ص248.
  80. سنن ابن ماجة: ج1 ص237 ح715.
  81. المعجم الأوسط: ج7 ص309.
  82. سنن ابن ماجة: ج2 ص34 ح707.
  83. مسند ابن حنبل: ج4 ص632.
  84. سنن الدارمى: ج1 ص289 ح1192.
  85. الطبقات الكبرى: ج1 ص247.
  86. سنن الدارقطنى: ج1 ص243.
  87. موطّأ، مالك: ج1 ص72 ح8.
  88. الكافى: ج2 ص303.
  89. المصنّف، عبد الرزّاق: ج1 ص474 ح1829.
  90. المصنّف، عبد الرزّاق: ج1 ص475 ح1827.
  91. جامع المسانيد: ج1 ص296. اين روايت، دلالت مى كند كه «الصلاة خير من النوم»، پس از اتمام اذان گفته مى شود و جزء اذان نيست و مؤذّن، آن را با زحمت دادن به خود و صرفا براى بيدار كردن مردم از خواب، بازگو مى كند.
  92. ر. ك: الأذان تشريعا و فصولاً: ص66 (كلمات الأعلام فى التثويب).
  93. مستدرك الوسائل: ج4 ص44.
  94. ر. ك: المعجم الكبير: ج1 ص352 ح1071، كنز العمّال: ج8 ص342 ح23174.
  95. ر. ك: ص362 ح24 ـ 26، المصنّف، عبد الرزّاق: ج1 ص464 ح1797، المصنّف، ابن ابى شيبه: ج1 ص244 ح2 ـ 3، السنن الكبرى: ج1 ص624 ح1991 و ص625 ح1992؛ وسائل الشيعة: ج4 ص645 ح12.
  96. ر. ك: دعائم الإسلام: ج1 ص145، وسائل الشيعة: ج4 ص647 ح16.
  97. ر. ك: دلائل الصدق: ج3 ص99، الإيضاح: ص202ـ204.
  98. كنز العمّال: ح3931.
  99. طه: آيه 14.
  100. عنكبوت: آيه 45.
  101. نساء: آيه 134.
  102. ر. ك: ص362 ح23.
  103. مفوّضه فرقه اى از مسلمانان كه معتقد بودند خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله را آفريد و آفرينش دنيا را به او وا گذاشت. از اين رو، پيامبر صلى الله عليه و آله نيز آفريدگار است، و به قولى، همچنين معتقد بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله نيز كار آفرينش دنيا را به على عليه السلام وا گذاشت.
  104. كتاب من لايحضره الفقيه: ج1 ص188ـ189.
  105. النهاية: ص69.
  106. المبسوط: ج1 ص99.
  107. المقنعة: ص100.
  108. رسائل الشريف المرتضى: ج3 ص30.
  109. الكافى، حلبى: ص120.
  110. المراسم العلويّة: ص67.
  111. المعتبر: ج2 ص124.
  112. منتهى المطلب: ج4 ص377.
  113. روضة المتّقين: ج2 ص245.
  114. حديقة المتّقين (مخطوط): ص17 (به نقل از: كلمات الأعلام حول جواز الشهادة بالولاية فى الأذان و الإقامة مع عدم قصد الجزئيّة).
  115. لوامع صاحبقرانى: ج1 ص182.
  116. بحار الأنوار: ج84 ص111.
  117. الأنوار النعمانيّة: ج1 ص169.
  118. الحدائق الناضرة: ج7 ص403.
  119. ذخيرة المعاد: ج2 ص254.
  120. الزهران الزوية فى الروضة البهيّة (مخطوط) (نقل از: كلمات الأعلام حول جواز الشهادة...).
  121. قاسم بن معاويه روايت كرد كه: به امام صادق عليه السلام گفتم: اينها در حديث معراج روايت مى كنند كه چون پيامبر خدا به معراج برده شد، بر عرش ديد... و چون خداوند عز و جل ماه را آفريد، بر آن نوشت: «لا إله إلّا اللّه، محمّد رسول اللّه، علىّ أمير المؤمنين» و اينها همان لكّه هاى سياهى هستند كه شما در ماه مى بينيد. پس هر گاه يكى از شما مى گويد: «لا إله إلّا اللّه، محمّد رسول اللّه» ، بايد بگويد: «علىٌّ أمير المؤمنين» (الاحتجاج: ج1 ص365 ح62).
  122. ر.ك: كلمات الأعلام حول جواز الشهادة...: ص384ـ417.
  123. في بحار الأنوار: «وإذا قال: حيّ على خير العمل» بدل «وإذا قال: اللّه أكبر اللّه أكبر».
  124. جامع الأخبار: ص171 ح405 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج84 ص153 ح49.
  125. كذا في المصدر، وفي جميع المصادر الاُخرى «علم» بدل «عليهم».
  126. في بعض نسخ المصدر: «النوال».
  127. في بعض نسخ المصدر: «حاجتكم».
  128. السنيّ: الرفيع (الصحاح: ج6 ص2384 «سنا»).
  129. نَكَّلَ به تنكيلاً: صنع به صنيعا يُحذِّر غيره. والنَّكال: ما نكَّلْتَ به غيرك كائنا ما كان (القاموس المحيط: ج4 ص60 «نكل»).
  130. قال الصدوق رحمه الله: إنّما ترك الراوي لهذا الحديث ذكر «حيّ على خير العمل» للتقيّة (معاني الأخبار: ص41 ح1).
  131. معاني الأخبار: ص38 ح1، التوحيد: ص238 ح1 كلاهما عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، فلاح السائل: ص262 ح156 عن زيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام، بحار الأنوار: ج84 ص131 ح24.
  132. اشاره است به آيه 54 از سوره اعراف: «أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالأَْمْرُ؛ آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير [جهان]، از آن [به فرمانِ] اوست».
  133. صدوق رحمه الله مى گويد: راوى اين حديث، ذكر «حىَّ على خير العمل» را از باب تقيّه ترك كرده است (معانى الأخبار: ص41 ح1).
  134. الطائف: بلاد ثقيف، وهي بلدة كبيرة على ثلاث مراحل أو اثنتين من مكّة من جهة المشرق، كثيرة الأعناب والفواكه (تاج العروس: ج12 ص360 «طوف»).
  135. معاني الأخبار: ص41 ح2، فلاح السائل: ص267 ح159، بحار الأنوار: ج84 ص142 ح37.
  136. طائف، سرزمين قبيله ثقف و شهر بزرگى در دو ـ سه منزلى شرق مكّه است كه تاكستان ها و باغ هاى ميوه فراوان دارد.
  137. جامع الأخبار: ص172 ح405 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج84 ص154 ح49.
  138. سنن أبي داود: ج4 ص296 ح4985، مسند ابن حنبل: ج9 ص39 ح23149، تاريخ بغداد: ج10 ص443 الرقم 5604 عن ابن الحنفيّة عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، اُسد الغابة: ج2 ص508 الرقم 2146 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج7 ص294 ح18946.
  139. سنن أبي داود: ج4 ص297 ح4986، مسند ابن حنبل: ج9 ص53 ح23214، تاريخ بغداد: ج10 ص443 الرقم 5604، كنز العمّال: ج7 ص692 ح20954.
  140. مسند عبد اللّه بن عمر: ص24 ح12، الفردوس: ج1 ص230 ح882، المطالب العالية: ج1 ص66 ح235 كلّها عن ابن عمر، كنز العمّال: ج7 ص682 ح20898.
  141. الكافي: ج3 ص307 ح31، تهذيب الأحكام: ج2 ص58 ح206، المحاسن: ج1 ص120 ح127 نحوه وكلّها عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لايحضره الفقيه: ج1 ص286 ح884 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وليس فيه صدره إلى «السماء»، بحار الأنوار: ج84 ص148 ح42.
  142. القَفْر والقَفْرة: الخلاء من الأرض لا ماء به ولا نبات؛ يقال: أرضٌ قَفرٌ ومفازَة قَفْرٌ وقَفْرة (تاج العروس: ج7 ص410 «قفر»).
  143. المَدَر: قِطَع الطين اليابس، وقيل: الطين العِلْك الذي لا رملَ فيه، واحدته مَدَرَة (لسان العرب: ج5 ص162 «مدر»).
  144. حلية الأولياء: ج3 ص132 الرقم 234، موضح أوهام الجمع والتفريق: ج1 ص121 نحوه.
  145. الأمالي للطوسي: ص535 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص373 ح2661 كلاهما عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج77 ص84 ح3.
  146. كذا في المصدر، وفي كنز العمّال «بأرضِ قِيٍّ». والقِيّ: فِعلٌ من القَواء؛ وهي الأرض القَفْر الخالية (النهاية: ج4 ص136 «قيى»).
  147. السنن الكبرى: ج1 ص597 ح1908 عن سلمان، كنز العمّال: ج7 ص688 ح20930 وراجع: المعجم الكبير: ج6 ص249 ح6120 والمصنّف لعبد الرزّاق: ج1 ص510 ح1955.
  148. الكافي: ج3 ص303 ح8 عن الحلبي، تهذيب الأحكام: ج2 ص52 ح174 عن محمّد بن مسلم، عوالي اللآلي: ج1 ص330 ح79، بحار الأنوار: ج84 ص170 ح73.
  149. ثواب الأعمال: ص54 ح2، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص287 ح887 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، المقنعة: ص97 عن الصادقين عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج1 ص146 وليس فيهما ذيله من «قلت له: ...» وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج84 ص147 ح41.
  150. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص287 ح888.
  151. كذا في المصدر، وفي إتحاف السادة المتّقين: «لتحاربوه» ولعلّه الصواب بقرينة الأحاديث التالية له. أو أنّ الصواب: «لتحرّوه»؛ من التحرّي: القصد والإجتهاد في الطلب، والعزم على تخصيص الشيء بالفعل والقول (اُنظر: النهاية: ج1 ص376 «حرا»).
  152. المصنّف لابن أبي شيبة: ج1 ص254 ح6 عن هشام بن يحيى.
  153. عبارت پايانى اين حديث، در المصنّف ابن ابى شيبه، «لتحارّوه» است كه چندان معناى روشنى ندارد؛ امّا در إتحاف السادة المتّقين، «لتحاربوه (با يكديگر مى جنگيدند)» آمده كه به قرينه احاديث بعد، شايد همين درست باشد. يا شايد درستش، «لتحرّوه» (از «تحرّى» به معناى: در دستيابى به چيزى يا در كارى يا گفتارى، از همديگر پيشى گرفتن) باشد (ر. ك: النهاية: ج1 ص376 مادّه «حرا»).
  154. كذا في المصدر، وفي أغلب المصادر الاُخرى «والغدو إلى الجمعة»، وهو الأظهر.
  155. النوادر للراوندي: ص149 ح211، الجعفريّات: ص34 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج1 ص144 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج89 ص197 ح44؛ إحياء العلوم: ج1 ص272 نحوه وراجع: صحيح مسلم: ج1 ص325 ح129.
  156. عَدَوْتُه أعدوه؛ تَجاوزتُه إلى غيره (المصباح المنير: ص397 «عَدَا»).
  157. الجعفريّات: ص245 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج1 ص144، بحار الأنوار: ج84 ص157 ح55.
  158. تَجالدَ القوم بالسيوف واجتَلَدوا، وجالَدناهم بالسيوف مجالدةً: ضاربناهم (لسان العرب: ج3 ص125 «جل»).
  159. تهذيب الأحكام: ج2 ص283 ح1130، ثواب الأعمال: ص53 ح1 وفيه «يختارون» بدل «يجتلدون» وكلاهما عن عيسى بن عبداللّه عن أبيه عن جدّه، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص283 ح869، بحار الأنوار: ج84 ص147 ح40.
  160. مستدرك الوسائل: ج4 ص22 ح4080 نقلاً عن أبي الفتوح الرازي في تفسيره؛ تفسير ابن كثير: ج7 ص168 عن عمر نحوه، كنز العمّال: ج8 ص338 ح23158.
  161. ما بين المعقوفين سقط من المصدر، وأثبتناه من كنز العمّال.
  162. الفردوس: ج4 ص194 ح6598 عن أبي سعيد، كنز العمّال: ج7 ص685 ح20912.
  163. كنز العمّال: ج7 ص685 ح20913 نقلاً عن ميسرة بن علي في مشيخته والديلمي عن ابن عمر.
  164. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص292 ح905، الأمالي للصدوق: ص280 ح310، روضة الواعظين: ص344 كلّها عن بلال، بحار الأنوار: ج84 ص124 ح21.
  165. السنن الكبرى: ج1 ص626 ح1999، المعجم الكبير: ج7 ص176 ح6743 وفيه «فطرهم» بدل «صلاتهم» وكلاهما عن أبي محذورة، كنز العمّال: ج7 ص682 ح20896.
  166. سنن أبي داود: ج1 ص143 ح517، سنن الترمذي: ج1 ص402 ح207، مسند ابن حنبل: ج3 ص485 ح9949، السنن الكبرى: ج1 ص632 ح2022 كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج7 ص589 ح20391؛ تهذيب الأحكام: ج2 ص282 ح1121 عن عبداللّه الهاشمي عن أبيه عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه صدره.
  167. المعجم الأوسط: ج2 ص281 ح1987، تاريخ بغداد: ج11 ص193 الرقم 5901 نحوه وكلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج7 ص687 ح20925.
  168. اشاره به لطف و عنايت ويژه حضرت حق به مؤذّن است.
  169. الفردوس: ج1 ص320 ح1265 عن ابن عمر وأنس، كنز العمّال: ج7 ص681 ح20892.
  170. المجازات النبويّة: ص210 ح180، بحار الأنوار: ج84 ص184 ح17.
  171. المَدّ: القَدْر، يريد به قَدْر الذنوب؛ أي يُغفر له ذلك إلى منتهى مدّ صوته، وهو تمثيل لسعة المغفرة. [و يروى «مدى صوته»] المدى الغاية؛ أي يستكمل مغفرة اللّه إذا استنفد وُسعه في رفع صوته، فيبلغ الغاية في المغفرة إذا بلغ الغاية في الصوت (النهاية: ج4 ص308 «مدد» وص 310 «مدا»).
  172. سنن النسائي: ج2 ص13، مسند ابن حنبل: ج6 ص406 ح18532 كلاهما عن البرّاء بن عازب، المعجم الكبير: ج8 ص241 ح7942 عن أبي اُمامة نحوه، كنز العمّال: ج7 ص619 ح20550.
  173. سنن أبي داود: ج1 ص142 ح515، مسند ابن حنبل: ج3 ص420 ح9546، السنن الكبرى: ج1 ص634 ح2029، شُعب الإيمان: ج3 ص118 ح3056 كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج7 ص680 ح20887.
  174. مسند ابن حنبل: ج2 ص500 ح6210 عن ابن عمر، كنز العمّال: ج7 ص687 ح20926.
  175. تنبيه الغافلين: ص285 ح389، المعجم الكبير: ج8 ص241 ح7942 وفيه صدره إلى «من صلّى معه» وكلاهما عن أبي اُمامة الباهلي، كنز العمّال: ج7 ص688 ح20928 نقلاً عن أبي الشيخ في الأذان عن البراء نحوه.
  176. أي طَلبا لوَجه اللّهِ وثوابه (النهاية: ج1 ص382 «حسب»).
  177. تهذيب الأحكام: ج2 ص284 ح1131، الخصال: ص448 ح50 كلاهما عن سعد بن طريف، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص285 ح882، عوالي اللآلي: ج1 ص329 ح77 وفيهما «المؤذّن» بدل «من أذّن عشر سنين محتسبا»، روضة الواعظين: ص342، بحار الأنوار: ج84 ص104 ح1.
  178. الكافي: ج3 ص307 ح28، تهذيب الأحكام: ج2 ص52 ح175 كلاهما عن محمّد بن مروان.
  179. تهذيب الأحكام: ج2 ص283 ح1126، ثواب الأعمال: ص52 ح1 كلاهما عن معاوية بن وهب عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص285 ح881، بحار الأنوار: ج84 ص147 ح40.
  180. شُعب الإيمان: ج3 ص119 ح3058، تاريخ دمشق: ج54 ص47 ح11348 كلاهما عن ثوبان، كنز العمّال: ج7 ص684 ح20908.
  181. الجَنابِذ: جمع جُنبُذة؛ وهي القُبّة (النهاية: ج1 ص305 «جنبذ»).
  182. المطالب العالية: ج1 ص66 ح236، كنز العمّال: ج7 ص682 ح20900.
  183. سنن ابن ماجة: ج1 ص240 ح727، سنن الترمذي: ج1 ص400 ح206 كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج7 ص683 ح20904.
  184. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص286 ح883، ثواب الأعمال: ص52 ح1 عن سعد بن طريف، بحار الأنوار: ج84 ص146 ح40.
  185. تنبيه الغافلين: ص285 ح388، تاريخ أصبهان: ج2 ص48 ح1046 عن أنس، المعجم الأوسط: ج7 ص364 ح7737، التاريخ الكبير: ج1 ص37 ح59 وليس فيه ذيله من «قال: يا رسول اللّه» وكلاهما عن ابن عبّاس وكلّها نحوه.
  186. تفسير فرات: ص507 ح664 عن سعد بن أبي وقّاص، بحار الأنوار: ج8 ص6 ح10.
  187. في المصدر: «يَتَشخَّط»، والتصويب من كنز العمّال. و«يتشحّط في دمه»: أي يتخبّط فيه ويضطرب ويتمرّغ (النهاية: ج2 ص449 «شحط»).
  188. المعجم الكبير: ج12 ص322 ح13554، تاريخ أصبهان: ج2 ص76 ح1136 كلاهماعن ابن عمر، كنز العمّال: ج7 ص686 ح10918.
  189. المعجم الأوسط: ج4 ص40 ح3558 عن جابر، كنز العمّال: ج7 ص679 ح20881.
  190. تنبيه الغافلين: ص290 ح405، تاريخ أصبهان: ج1 ص397 ح746 وفيه صدره إلى «يؤذّنون» وكلاهما عن جابر بن عبداللّه؛ مستدرك الوسائل: ج4 ص37 ح4124 نقلاً عن درر اللآلي نحوه.
  191. الجَنيبَة: الفَرَس تُقاد ولا تُركب، فعيلة بمعنى مفعولة، يقال: جنَبتُهُ؛ إذا قُدتَه إلى جنبك (المصباح المنير: ص111 «جنب»). وفي بعض المصادر «نجائب»؛ والنَّجيب: يُطلق على البعير والفَرَس إذا كانا كريمَين عتيقَين (انظر: لسان العرب: ج1 ص748 «نجب»).
  192. وفي بعض النسخ: «خفائفها»، قال المولى محمّد تقي المجلسي في روضة المتّقين ج2 ص252: خفائفها جمع الخُفّ؛ والمراد بها الأرجل، وكونها من المسك إمّا اعتبار سطوع رائحة المسك منها، ويمكن أن يكون نشوها منه. وعلى نسخة «الحقائب»؛ الحقيبة: كلّما شُدّ في مؤخّر رَحْل أو قَتَب.
  193. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص294 ح905، الأمالي للصدوق: ص281 ح310، روضة الواعظين: ص344 كلّها عن بلال، بحار الأنوار: ج84 ص125 ح21.
  194. «أطول الناس أعناقا»: أي أكثر الناس تشوّفا إلى رحمة اللّه؛ لأنّ المتشوّف يطيل عنقه إلى ما يتطلّع إليه... وقيل: إنّهم سادة ورؤساء، والعرب تصف السادة بطول الأعناق (شرح صحيح مسلم للنووي: ج4 ص333).
  195. صحيح مسلم: ج1 ص290 ح14، سنن ابن ماجة: ج1 ص240 ح725 كلاهما عن معاوية بن أبي سفيان، مسند ابن حنبل: ج4 ص338 ح12729 عن أنس، كنز العمّال: ج7 ص682 ح20895؛ تهذيب الأحكام: ج2 ص284 ح1132 عن العرزمي عن الإمام الصادق عليه السلام، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص61 ح249 عن الحسن بن عبد اللّه التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج84 ص106 ح4.
  196. يعنى بيش از همه مردم، به سوى رحمت خدا گردن مى كشند. به قولى، آقا و سَرورند. عرب، افراد آقا را به گردن فرازى توصيف مى كند (ر. ك: شرح النووى لصحيح مسلم: ج4 ص333).
  197. المعجم الأوسط: ج5 ص106 ح4808، تاريخ بغداد: ج3 ص99 الرقم 1095 كلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج7 ص683 ح20901.
  198. مسند زيد: ص97 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج1 ص144 نحوه، بحار الأنوار: ج84 ص157 ح55.
  199. المحاسن: ج1 ص121 ح128 عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج84 ص149 ح43.
  200. الخصال: ص355 ح36، الأمالي للصدوق: ص261 ح279 كلاهما عن الحسن بن عبداللّه عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام، الاختصاص: ص39 عن الحسين بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام الحسين عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج84 ص116 ح10.
  201. تفسير فرات: ص366 ح498 عن الإمام زين العابدين عليه السلام، بحار الأنوار: ج8 ص7 ح12.
  202. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص293 ح905، الأمالي للصدوق: ص280 ح310، روضة الواعظين: ص344 كلّها عن بلال، بحار الأنوار: ج84 ص124 ح21.
  203. كنز العمّال: ج7 ص586 ح20374 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي هريرة.
  204. الفردوس: ج1 ص358 ح1446 عن الإمام عليّ عليه السلام، كنز العمّال: ج7 ص586 ح20375.
  205. الفردوس: ج3 ص321 ح4962، تاريخ أصبهان: ج1 ص384 الرقم 715، كنز العمّال: ج7 ص703 ح21012 نقلاً عن الحاكم في تاريخه وأبي نعيم وكلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة.
  206. تاريخ دمشق: ج14 ص90 ح3390 عن أنس، كنز العمّال: ج7 ص684 ح20907.
  207. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص294 ح905، الأمالي للصدوق: ص280 ح310، روضة الواعظين: ص344 كلّها عن بلال، بحار الأنوار: ج84 ص124 ح21 وراجع: السنن الكبرى: ج1 ص636 ح2039 و كنز العمّال: ج7 ص683 ح20906.
  208. كذا في المصدر، وفي المصادر الاُخرى: «فاشكره» وهو المناسب للسياق.
  209. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص623 ح3214، الخصال: ص569 ح1 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي، تحف العقول: ص265 ح28 نحوه، بحار الأنوار: ج74 ص7 ح1.
  210. الحُصاص: شِدَّةُ العَدْوِ وَحِدَّتُه. وقيل: هو أن يمصَعَ بذَنَبِه [أي يحرّكه]، ويَصُرّ بأُذُنيه [أي ينصبهما] ويعدو. وقيل: هو الضُّراط (النهاية: ج1 ص396 «حصص»).
  211. صحيح مسلم: ج1 ص291 ح17، وص 398 ح83، سنن الدارمي: ج1 ص373 ح1465، صحيح ابن حبّان: ج1 ص193 ح16 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج7 ص690 ح20943؛ عوالي اللآلي: ج1 ص409 ح75 وفيه «ضراط» بدل «حصاص».
  212. عبارت «له حُصاص» در متن عربى، يعنى: تند و تيز مى دود. به قولى: دُم خود را تكان مى دهد و گوش هايش را سيخ مى كند و مى رود.
  213. الرَّوحاءُ: بين الحرمين الشريفين، على ثلاثين أو أربعين أو ستّة وثلاثين ميلاً من المدينة (تاج العروس: ج4 ص67 «روح»).
  214. صحيح مسلم: ج1 ص290 ح15، مسند ابن حنبل: ج5 ص95 ح14616 نحوه، صحيح ابن حبّان: ج4 ص549 ح1664، صحيح ابن خزيمة: ج1 ص205 ح393، مسند أبي يعلى: ج2 ص354 ح1890 كلّها عن جابر، كنز العمّال: ج7 ص680 ح20885.
  215. رَوحاء، مكانى است ميان مكّه و مدينه در سى يا چهل و يا سى و شش ميلى مدينه.
  216. تحف العقول: ص13، بحار الأنوار: ج77 ص66 ح5.
  217. هكذا في المصدر، و في صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: «حدّثتني أسماء بنت عميس قالت: قبلتُ جدّتك فاطمة عليهاالسلامبالحسن و الحسين عليهماالسلام، فلمّا وُلد الحسن جاء...».
  218. هذا الحديث والأحاديث الثلاثة التي بعده وإن كانت لا تدلّ بصورة مستقلّة على المراد في عنوان الباب، إلّا أنّه وبالنظر إلى الحديث رقم 89 (ص 420) الّذي يصرّح بأنّ الحكمة في استحباب الأذان والإقامة في اُذن المولود هي لأجل الوقاية من أضرار الشيطان، فلذا جاءت في سياقه.
  219. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص25 ح5، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص240 ح146 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، الأمالي للطوسي: ص367 ح781 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عنه عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج104 ص111 ح18؛ ذخائر العقبى: ص209 عن أسماء بنت عميس من دون إسناد إلى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه.
  220. در صحيفة الإمام الرضا عليه السلام آمده است: «اسماء بنت عميس برايم گفت: من قابله جدّه ات فاطمه عليهاالسلام در هنگام تولّد حسن و حسين عليهماالسلام بودم. چون حسن به دنيا آمد...».
  221. با توجّه به حديث شماره 89 (421) كه تشريح مى كند حكمت استحباب گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد، حفظ او از گزند شيطان است، اين حديث و سه حديث بعد را در ضمن اين عنوان آورديم.
  222. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص43 ح147 عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص488 ح1691 من دون إسنادٍ إلى الإمام زين العابدين عليه السلام، بحار الأنوار: ج104 ص123 ح67؛ سنن أبي داود: ج4 ص328 ح5105، سنن الترمذي: ج4 ص97 ح1514، مسند ابن حنبل: ج9 ص230 ح23930 كلّها عن أبي رافع من دون إسنادٍ الى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه، كنز العمّال: ج16 ص599 ح46004.
  223. مكارم الأخلاق: ج1 ص487 ح1686، بحار الأنوار: ج104 ص122 ح62.
  224. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص299 ح911، مكارم الأخلاق: ج1 ص486 ح1684، بحار الأنوار: ج104 ص122 ح60.
  225. عدّه النجاشي من أصحاب الإمام الرضا عليه السلام (راجع: رجال النجاشي: ج1 ص412 الرقم 481). وعدّه الشيخ تارةً من أصحاب الإمام الكاظم عليه السلام، واُخرى من أصحاب الإمام الرضا عليه السلام (راجع: رجال الطوسي: ص338 الرقم 5027 وص 358 الرقم 5298).
  226. الكافي: ج3 ص308 ح35، بحار الأنوار: ج84 ص163.
  227. نجاشى، او را از اصحاب امام رضا عليه السلام شمرده است (ر. ك: رجال النجاشى: ج1 ص412 ش 481). شيخ طوسى، او را يك بار از اصحاب امام كاظم عليه السلام و يك بار از اصحاب امام رضا عليه السلام شمرده است (ر. ك: رجال الطوسى: ص328 ش5027 و ص358 ش5298).
  228. تاريخ بغداد: ج8 ص208 الرقم 4327، الفردوس: ج3 ص47 ح4122 كلاهما عن أنس، كنزالعمّال: ج2 ص103ح3347.
  229. المعجم الأوسط: ج4 ص83 ح3671، المعجم الكبير: ج1 ص257 ح746 كلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج7 ص681 ح20893.
  230. المعجم الكبير: ج20 ص215 ح498 عن معقل بن يسار، كنز العمّال: ج7 ص682 ح20899.
  231. الكافي: ج3 ص308 ح33، تهذيب الأحكام: ج2 ص59 ح207، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص292 ح903، الدعوات: ص189 ح526 وفيه صدره إلى «كثّر ولدي»، بحارالأنوار: ج84 ص156 ح53.
  232. الفردوس: ج3 ص558 ح5752 عن الإمام الحسين عليه السلام، كنز العمّال: ج15 ص421 ح41665؛ المحاسن: ج2 ص257 ح1809 عن أبي حفص الأبان عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام، بحار الأنوار: ج66 ص67 ح45.
  233. الكافي: ج6 ص309 ح1 عن هشام بن سالم، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص299 ح912، مكارم الأخلاق: ج1 ص487 ح1685، بحار الأنوار: ج104 ص122 ح61.
  234. الغيلان: هي جنس من الجنّ و الشياطين، كانت العرب تزعم أنّ الغُول في الفلات تتراءى للنّاس فتتغوّل تغوّلاً؛ أيتتلوّن تلوّنا في صور شتّى، وتَغُولهم أي تضلّهم عن الطريق وتهلكهم (النهاية: ج3 ص396 «غول»).
  235. المحاسن: ج1 ص121 ح128 عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام، الجعفريّات: ص42 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «بكم» بدل «لكم»، دعائم الإسلام: ج1 ص147 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «بالصلاة» بدل «بأذان الصلاة»، بحار الأنوار: ج84 ص162 ح67؛ صحيح ابن خزيمة: ج4 ص145 ح2549 عن جابر نحوه، المصنّف لعبد الرزّاق: ج5 ص163 ح9252 عن سعد بن أبي وقّاص وليس فيه «بأذان الصلاة».
  236. غول، موجودى است از جنس جِن و شياطين. عرب ها معتقد بودند كه غول ها در بيابان ها بر مردم ظاهر مى شوند و خود را به شكل هاى مختلف در مى آورند و مسافران را به بيراهه و نابودى مى كشانند.
  237. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص298 ح910، مكارم الأخلاق: ج1 ص551 ح1904، بحار الأنوار: ج76 ص253 ح48.
  238. سنن أبي داود: ج1 ص161 ح590، سنن ابن ماجة: ج1 ص240 ح726، السنن الكبرى: ج1 ص626 ح1998 وفيه «أقرؤكم» بدل «قرّاؤكم» وكلّها عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج7 ص695 ح20969؛ عوالي اللآلي: ج1 ص180 ح233، بحار الأنوار: ج28 ص164.
  239. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص285 ح880 عن الإمام عليّ عليه السلام.
  240. السنن الكبرى: ج1 ص627 ح2001 عن صفوان بن سليم، كنز العمّال: ج7 ص697 ح20977.
  241. دعائم الإسلام: ج1 ص147، بحار الأنوار: ج84 ص161 ح65 وراجع: كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص285 ذيل ح880.
  242. في المصدر: «وإن لم»، والصواب ما أثبتناه كما في تهذيب الأحكام.
  243. الكافي: ج3 ص304 ح13، تهذيب الأحكام: ج2 ص277 ح1101.
  244. المجموع للنووي: ج3 ص103، المغني لابن قدامة: ج1 ص424 كلاهما عن وائل بن حجر، فتح العزيز: ج3 ص190، كنز العمّال: ج7 ص696 ح20976 نقلاً عن أبي الشيخ في كتاب الأذان عن ابن عبّاس نحوه؛ ذكرى الشيعة: ص170، بحار الأنوار: ج84 ص137.
  245. سنن الترمذي: ج1 ص389 ح200، السنن الكبرى: ج1 ص583 ح1858 كلاهما عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج7 ص694 ح20965.
  246. جاء في المصدر في ذيل الحديث: «الصواب: عبد الرحمن بن عبد اللّه بن عبد الرحمن بن أبي صعصعة».
  247. مسند ابن حنبل: ج4 ص15 ح11031، كنز العمّال: ج7 ص695 ح20971 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي سعيد نحوه.
  248. سنن ابن ماجة: ج1 ص239 ح723، مسند ابن حنبل: ج4 ص15 ح11031 عن مرّة وفيه «لا شيء» بدل «لا شجر»، مسند الحميدي: ج2 ص321 ح732؛ مجمع البيان: ج10 ص799.
  249. صحيح البخاري: ج1 ص221 ح584، سنن النسائي: ج2 ص12، الموطّأ: ج1 ص69 ح5، مسند ابن حنبل: ج4 ص71 ح11305، السنن الكبرى: ج1 ص584 ح1860، كنز العمّال: ج7 ص679 ح20882.
  250. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص284 ح875 عن زرارة.
  251. تهذيب الأحكام: ج2 ص58 ح205 عن عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه، عوالي اللآلي: ج1 ص330 ح78.
  252. المغني لابن قدامة: ص445؛ بحار الأنوار: ج84 ص159.
  253. يريد بالجَزم الإمساكَ عن إشباع الحركة والتعمّق فيها، وقطعُها أصلاً (مجمع البحرين: ج1 ص292 «جزم»).
  254. قال في الذكرى: الظاهر أنّه ألِف «اللّه» الأخيرة غير المكتوبة، وهاؤه في آخر الشهادتَين (ملاذ الأخيار: ج3 ص477).
  255. الحَدْر: الإسراع، حَدَر أي أسرع (النهاية: ج1 ص353 «حدر»).
  256. تهذيب الأحكام: ج2 ص58 ح203 عن زرارة.
  257. مقصود از «جزم»، خوددارى از اشباع و اظهار حركت است و به طور كلّى، قطع (ساكن) كردن حركت است.
  258. در الذكرى آمده است: ظاهرا مراد، الفِ پايانى و غير مكتوب و نيز «ها»ى «اللّه» در انتهاىِ شهادتين است (ملاذ الأخيار: ج3 ص477).
  259. تهذيب الأحكام: ج2 ص58 ح204، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص283 ح871 كلاهما عن خالد بن نجيح.
  260. طَرَّبَ في صوته: رجَّعَه ومَدَّه (المصباح المنير: ص370 «طَرِبَ»).
  261. سنن الدارقطني: ج1 ص239 ح11، تفسير القرطبي: ج6 ص230، المغني لابن قدامة: ج1 ص425، كنز العمّال: ج7 ص693 ح20958؛ مستدرك الوسائل: ج4 ص77 ح4199 نقلاً عن درر اللآلي نحوه.
  262. قال العلّامة المجلسي قدس سره في ذيل الحديث: ظاهر التطريب هنا التَّغَنّي كما في القاموس، وتجويزه في الأذان ممّا لم يقل به أحد من أصحابنا، ولعلّه محمول على التقيّة.
  263. دعائم الإسلام: ج1 ص145، بحار الأنوار: ج84 ص158 ح59.
  264. علّامه مجلسى رحمه الله در ذيل اين حديث مى گويد: به آواز خواندن (تطريب)، چيزى است كه هيچ يك از اصحاب ما (شيعه) به تجويز آن در اذان قائل نشده است، و شايد اين مورد، حمل بر تقيّه شود (بحار الأنوار: ج84 ص158 ذيل ح59).
  265. ترتيل القراءة: التأنّي فيها والتمَهُّل وتبيين الحروف والحركات (النهاية: ج2 ص194 «رتل»).
  266. الكافي: ج3 ص306 ح26، تهذيب الأحكام: ج2 ص65 ح232 كلاهما عن الحسن بن السريّ.
  267. الكافي: ج3 ص303 ح7، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص284 ح875 كلاهما عن زرارة.
  268. دعائم الإسلام: ج1 ص146.
  269. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص178 ح3674، تهذيب الأحكام: ج6 ص376 ح1099 عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عليهماالسلام وليس فيه كلمة «كسبا»، ولكنّ المولى محمّد تقي المجلسي في روضة المتّقين ج6 ص511 أورد الحديث نقلاً عن الشيخ الطوسي قائلاً: «روى الشيخ في الموثّق عن زيد بن عليّ ـ وساق الحديث إلى قوله عليه السلام: ـ لأنّك تبغي في الأذان أجرا...»، فالظاهر أنّ نسخته من التهذيب كان فيها كلمة «أجرا» وقد سقطت من النسخة المتداولة حاليّا.
  270. تَرَسَّل في قراءته: بمعنى تَمَهّلَ فيها. قال اليَزيديّ: الترَسُّل والترسيلُ في القراءة: التحقيق بِلا عجَلَة (المصباح المنير: ص226 «رسل»).
  271. المُعتَصِر: هو الذي يحتاج إلى الغائط؛ وهو من العَصْر أو العَصَر: وهو الملجَأ والمُستَخفى (النهاية: ج3 ص247 «عصر»).
  272. سنن الترمذي: ج1 ص373 ح195، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص321 ح732، السنن الكبرى: ج1 ص628 ح2008 وفيه «فاحذم» بدل «فاحدر» وكلّها عن جابر بن عبد اللّه، كنز العمّال: ج7 ص693 ح20960.
  273. تهذيب الأحكام: ج2 ص64 ح226 عن الحسن بن شهاب، بحار الأنوار: ج84 ص181.
  274. تهذيب الأحكام: ج2 ص49 ح162، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص285 ح877 كلاهما عن عمّار الساباطي.
  275. دعائم الإسلام: ج1 ص145، بحار الأنوار: ج84 ص179 ح11.
  276. الكافي: ج3 ص308 ح32، تهذيب الأحكام: ج2 ص64 ح230 وفيه «بن يقطين» بدل «بن يقظان» وليس فيه «وعيشي قارّا»، مصباح المتهجّد: ص30 ح32 نحوه، بحار الأنوار: ج84 ص182 ح15.
  277. فلاح السائل: ص405 ح274، بحار الأنوار: ج84 ص181 ح13.
  278. مقصود، ليلة المبيت است.
  279. فلاح السائل: ص272 ح164، بحار الأنوار: ج84 ص153 ح48.
  280. فلاح السائل: ص272 ح163 عن بكر بن محمّد الأزديّ، بحار الأنوار: ج84 ص152 ح48.
  281. صحيح البخاري: ج1 ص221 ح586، صحيح مسلم: ج1 ص288 ح10، سنن أبي داود: ج1 ص144 ح522، سنن الترمذي: ج1 ص407 ح208، سنن النسائي: ج2 ص23 كلّها عن أبي سعيد الخدريّ، كنز العمّال: ج7 ص700 ح20997.
  282. كنز العمّال: ج7 ص701 ح21004 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة.
  283. السنن الكبرى: ج2 ص406 ح3553 عن أبي هريرة، المعجم الكبير: ج9 ص299 ح9501 عن ابن مسعود من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه، كنز العمّال: ج16 ص68 ح43971.
  284. مستدرك الوسائل: ج4 ص61 ح4179 نقلاً عن درر اللآلي.
  285. المعجم الكبير: ج19 ص346 ح802 عن معاوية، تنبيه الغافلين: ص291 ح406 نحوه، كنز العمّال: ج7 ص701 ح21002.
  286. صحيح مسلم: ج1 ص289 ح12، سنن أبي داود: ج1 ص145 ح527، السنن الكبرى: ج1 ص601 ح1926 كلّها عن عمر، كنز العمّال: ج7 ص697 ح20982.
  287. الكافي: ج3 ص307 ح29 عن محمّد بن مسلم.
  288. مسند ابن حنبل: ج10 ص233 ح26829، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص321 ح733.
  289. مسند ابن حنبل: ج9 ص441 ح24987، سنن أبي داود: ج1 ص145 ح526 نحوه وراجع: ح525.
  290. مسند ابن حنبل: ج9 ص230 ح23927، مسند ابن الجعد: ص330 ح2267، المصنّف لابن أبي شيبة: ج1 ص257 ح5 عن عبد اللّه بن الحارث، كنز العمّال: ج7 ص60 ح17957.
  291. دعائم الإسلام: ج1 ص145، مسند زيد: ص95 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عنه عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج84 ص179 ح11.
  292. علل الشرائع: ص285 ح4، بحار الأنوار: ج84 ص177 ح7.
  293. مكارم الأخلاق: ج2 ص150 ح2367، الدعوات: ص116 ح267 من دون إسنادٍ إلى الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج76 ص316 ح6.
  294. سنن أبي داود: ج1 ص144 ح524، السنن الكبرى: ج1 ص604 ح1936، الزهد لابن المبارك (الملحقات): ص98 ح341، كنز العمّال: ج7 ص699 ح20992.
  295. المستدرك على الصحيحين: ج1 ص731 ح2004، حلية الأولياء: ج10 ص213 الرقم 555، الدعاء للطبراني: ص159 ح458، عمل اليوم والليلة لابن السني: ص39 ح98 كلّها عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج7 ص686 ح20920.
  296. الثقات لابن حبّان: ج5 ص153، عمل اليوم والليلة لابن السني: ص40 ح100 نحوه وكلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج7 ص699 ح20990.
  297. عمل اليوم والليلة لابن السني: ص37 ح92، كنز العمّال: ج7 ص60 ح17960.
  298. سنن أبي داود: ج1 ص146 ح530، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص314 ح714، السنن الكبرى: ج1 ص604 ح1935، المصنّف لابن أبي شيبة: ج7 ص36 ح2، المعجم الكبير: ج23 ص303 ح680 كلاهما بزيادة «وحضور صلاتك» بعد «وأصوات دعاتك»، كنز العمّال: ج7 ص698 ح20985.
  299. دعائم الإسلام: ج1 ص145، بحار الأنوار: ج84 ص179 ح11.
  300. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص287 ح890، ثواب الأعمال: ص183 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص253 ح1 كلاهما عن عبّاس مولى الرضا عن الإمام الرضا عليه السلام، كشف الغمّة: ج3 ص81 عن عيّاش مولى الرضا عن الإمام الرضا عليه السلام، فلاح السائل: ص404 ح273 عن العبّاس الشامي عن الإمام الكاظم عنه عليهماالسلام نحوه، بحار الأنوار: ج84 ص173 ح1.
  301. صحيح مسلم: ج1 ص290 ح13، سنن أبي داود: ج1 ص145 ح525، سنن النسائي: ج2 ص26، سنن ابن ماجة: ج1 ص239 ح721، السنن الكبرى: ج1 ص604 ح1934 كلّها عن سعد بن أبي وقّاص، كنز العمّال: ج8 ص362 ح23275.
  302. سنن أبي داود: ج1 ص145 ح526، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص321 ح734، السنن الكبرى: ج1 ص603 ح1929، كنز العمّال: ج7 ص60 ح17959.
  303. هكذا في المصدر، ولعلّ صوابه: «أشهدُ بها معَ كلِّ شاهدٍ».
  304. كنز العمّال: ج8 ص359 ح23259 نقلاً عن ابن منيع.
  305. علل الشرائع: ص284 ح3، بحار الأنوار: ج84 ص176 ح6.
  306. يعنى: اين، اختصاص به اذان ندارد؛ بلكه هر كس ذكر خدا گفت، تو نيز با او هم صدا شو و همان ذكر را بگو.
  307. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص288 ح892، علل الشرائع: ص284 ح2، بحار الأنوار: ج84 ص176 ح6.
  308. علل الشرائع: ص284 ح1، بحار الأنوار: ج80 ص175 ح21.
  309. الكافي: ج3 ص307 ح30، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص288 ح891، ثواب الأعمال: ص52 ح1، الأمالي للصدوق: ص283 ح311، المحاسن: ج1 ص121 ح129 نحوه وكلّها عن الحارث بن المغيرة، بحار الأنوار: ج84 ص175 ح5.
  310. صحيح مسلم: ج1 ص288 ح11، سنن أبي داود: ج1 ص144 ح523، سنن الترمذي: ج5 ص586 ح3614، سنن النسائي: ج2 ص25، مسند ابن حنبل: ج2 ص571 ح6579 كلّها عن عبداللّه بن عمرو بن العاص، كنز العمّال: ج7 ص700 ح20998.
  311. صحيح البخاري: ج1 ص222 ح589، سنن أبي داود: ج1 ص146 ح529، سنن الترمذي: ج1 ص413 ح211، سنن ابن ماجة: ج1 ص239 ح722، سنن النسائي: ج2 ص27 كلّها عن جابر بن عبداللّه، كنزالعمّال: ج7 ص698 ح20983.
  312. المعجم الكبير: ج12 ص66 ح12554 عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج7 ص704 ح21017.
  313. الجمعة: 9.
  314. سنن الدارقطني: ج2 ص87 ح9، المعجم الكبير: ج19 ص138 ح304، تاريخ أصبهان: ج2 ص85 الرقم 1168 كلّها عن كعب بن عجرة، كنز العمّال: ج7 ص701 ح21005.
  315. في الحديث: «الزكاة عَزْمة من عَزَمات اللّه تعالى»؛ أي حقّ من حقوقه، وواجب من واجباته (النهاية: ج3 ص232 «عزم»).
  316. حلية الأولياء: ج2 ص174 الرقم 171 عن عثمان بن عفّان، كنز العمّال: ج7 ص701 ح21001.
  317. حلية الأولياء: ج9 ص250 الرقم 455 عن ابن عمر، كنز العمّال: ج7 ص583 ح20361.
  318. اشاره به اين است كه شيطان همراه با اوست.
  319. جامع الأخبار: ص173 ح414، بحار الأنوار: ج84 ص155 ح49.
  320. جامع الأخبار: ص172 ح408، بحار الأنوار: ج84 ص154 ح49.
  321. جامع الأخبار: ص173 ح412، بحار الأنوار: ج84 ص154 ح49.
  322. جامع الأخبار: ص172 ح407، بحار الأنوار: ج84 ص154 ح49.
  323. جامع الأخبار: ص173 ح410، بحار الأنوار: ج84 ص154 ح49.
  324. جامع الأخبار: ص173 ح409، بحار الأنوار: ج84 ص154 ح49.
  325. تاريخ دمشق: ج21 ص171 ح4763 عن أنس، كنز العمّال: ج7 ص700 ح20996.
  326. مستدرك الوسائل: ج4 ص61 ح4178 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب.
  327. الشاسِع: البعيد (الصحاح: ج3 ص1237 «شسع»).
  328. سنن أبي داود: ج1 ص151 ح552، سنن ابن ماجة: ج1 ص260 ح792، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص375 ح903، كنز العمّال: ج8 ص255 ح22806 نقلاً عن البزّار عن أبي هريرة نحوه.
  329. الحبو: أن يمشي على يديه وركبتيه أو استه (النهاية: ج1 ص336 «حبا»).
  330. مسند ابن حنبل: ج5 ص155 ح14953، صحيح ابن حبّان: ج5 ص412 ح2063، المعجم الأوسط: ج4 ص107 ح3726، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص347 ح1148 كلّها نحوه، مسند أبي يعلى: ج2 ص406 ح2069، كنز العمّال: ج7 ص578 ح20337.
  331. مسند ابن حنبل: ج5 ص311 ح15627، المعجم الكبير: ج20 ص183 ح394 كلاهما عن معاذ بن أنس، كنز العمّال: ج7 ص701 ح20999.
  332. التَّثويب: هو الدعاء للصلاة وغيرها، فإنّ المؤذّن إذا قال: حيّ على الصلاة، فقد دعاهم إليها (لسان العرب: ج1 ص247 «ثوب»).
  333. المعجم الكبير: ج20 ص183 ح396، الفردوس: ج2 ص144 ح2737 كلاهما عن معاذ بن أنس، كنز العمّال: ج7 ص701 ح21000.
  334. جامع الأحاديث للقمّي: ص136؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج1 ص380 ح4 عن أبي هريرة من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه.
  335. جامع الأخبار: ص173 ح413، بحار الأنوار: ج84 ص155 ح49.
  336. سنن ابن ماجة: ج1 ص260 ح793، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص373 ح895، السنن الكبرى: ج3 ص80 ح4940، المعجم الكبير: ج11 ص353 ح12266 وفيهما «فلم يجب» بدل «فلم يأته» وكلّها عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج7 ص583 ح20360؛ دعائم الإسلام: ج1 ص148 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه.
  337. الخصال: ص505 ح2 عن سعيد بن علاقة، جامع الأخبار: ص344 ح953، روضة الواعظين: ص499، مشكاة الأنوار: ص230 ح645، بحار الأنوار: ج76 ص314 ح1.
  338. مسند زيد: ص113 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام؛ السنن الكبرى: ج3 ص81 ح4943 عن أبي حيّان عن أبيه نحوه.
  339. تهذيب الأحكام: ج3 ص262 ح740 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، الأمالي للصدوق:ص591 ح820 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج83 ص372 ح34؛ سنن الدارمي: ج1 ص125 ح452، السنن الكبرى: ج3 ص80 ح4939، المصنّف لعبد الرزّاق: ج1 ص508 ح1946 كلّها عن سعيد بن المسيّب نحوه.
  340. قال صاحب الدعائم في ذيل الحديث: وهذا ـ واللّه أعلم ـ فيالمئذنة إذا كانت تكشف دور الناس ويرى منها ما فيها من رقي إليها، فهذا ضرر للناس وكشف لِحُرَمِهِم ولا يجوز ذلك.
  341. تهذيب الأحكام: ج3 ص256 ح710 عن السكوني، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص239 ح722، دعائم الإسلام: ج1 ص147 نحوه وكلاهما من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج84 ص162 ح67.
  342. صاحب الدعائم در ذيل اين حديث مى گويد: اين ـ و خدا بهتر مى داند ـ در باره مأذنه اى است كه مُشرف به خانه هاى مردم باشد و اگر كسى از آن بالا رود، داخل خانه هاى آنها را مى بيند. اين، زيان رساندن به مردم و ديده شدن محارم آنهاست و چنين چيزى جايز نيست (دعائم الإسلام: ج1 ص147).
  343. تهذيب الأحكام: ج2 ص284 ح1134، مسائل عليّ بن جعفر: ص233 ح542.
  344. مقصود، امام كاظم يا امام رضا عليهماالسلام است.
  345. المقاصير: جمع مقصورة؛ وهي الحجرة من الدار تُجعل لحفاظة شخص ما، وأوّل من عملها معاوية (راجع: الأوائل لأبي هلال: ج1 ص335).
  346. الغيبة للطوسي: ص206 ح175، الخرائج والجرائح: ج1 ص453 ح39، كشف الغمّة: ج3 ص208 وفيهما «أمر بهدم المنار» بدل «يهدم المنار»، بحار الأنوار: ج83 ص376 ح44.
  347. مقصوره، اتاقكى است كه براى محافظت از يك شخص، ساخته مى شود. اوّلين كسى كه در مسجد، مقصوره ساخت، معاويه بود (ر. ك: الأوائل، عسكرى: ج1 ص325).
  348. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص322 ح5244، المعجم الكبير: ج5 ص209 ح5119، الفردوس: ج4 ص252 ح6745 وفيهما «مؤمن» بدل «مؤذّن»، المصنّف لابن أبي شيبة: ج1 ص255 ح10 وفيه «يوم القيامة» بدل «ولا يتبعه إلّا مؤذّن»، حلية الأولياء: ج1 ص147 الرقم 24 وليس فيه ذيله وكلّها عن زيد بن أرقم، كنز العمّال: ج11 ص654 ح33165.
  349. هكذا في المصدر، وفي بحار الأنوار: «بلال» بدل «هذا البلال».
  350. مستطرفات السرائر: ص94 ح6 عن عبداللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج84 ص116 ح11 وراجع: تاريخ دمشق: ج10 ص459 ح2653 و تاريخ أصبهان: ج2 ص167 الرقم 1369 وتنبيه الغافلين: ص286 ح394.
  351. تاريخ دمشق: ج10 ص458 ح2652 عن أبي هريرة.
  352. تاريخ بغداد: ج13 ص38 الرقم 6995، تاريخ دمشق: ج10 ص461 ح2661 كلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج7 ص690 ح20940.
  353. المعجم الصغير: ج2 ص126، تاريخ دمشق: ج10 ص458 ح2652، ربيع الأبرار: ج2 ص114 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة وراجع: كنز العمّال: ج14 ص431 ح39179 نقلاً عن ابن زنجويه.
  354. كنز العمّال: ج11 ص432 ح32031 نقلاً عن العقيلي وابن عساكر عن أنس.
  355. تهذيب الأحكام: ج2 ص284 ح1133، بحار الأنوار: ج22 ص142 ح128.
  356. سنن النسائي: ج3 ص101، مسند ابن حنبل: ج5 ص332 ح15716، اُسد الغابة: ج2 ص402 الرقم 1926، كنز العمّال: ج8 ص364 ح23282 نقلاً عن أبي الشيخ؛ مجمع البيان: ج10 ص434 نحوه، بحار الأنوار: ج89 ص150.
  357. أدَم واُدُم: جمع الأديم؛ وهو الجِلد المدبوغ (المصباح المنير: ص9 «أدم»).
  358. العَنَزَة: عَصا أقصر من الرمح، ولها زجٌّ [أي حديدة] من أسفلها (المصباح المنير: ص432 «عنز»).
  359. سنن الترمذي: ج1 ص375 ح197، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص318 ح725، مسند ابن حنبل: ج6 ص457 ح18784، السنن الكبرى: ج3 ص223 ح5497، المصنّف لعبد الرزّاق: ج1 ص467 ح1806 والثلاثة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج8 ص209 ح22583.
  360. الطبقات الكبرى: ج3 ص234 وراجع: مجمع البيان: ج9 ص203.
  361. في المصدر: «يعملون»، وهو تصحيف.
  362. الخرائج والجرائح: ج1 ص163 ح252، بحار الأنوار: ج21 ص119 ح17.
  363. النَّهيق: صوت الحمار (لسان العرب: ج10 ص361 «نهق»).
  364. القَصْد في الشيء: خلاف الإفراط، واقتصد فلان في أمره: أي استقام (لسان العرب: ج3 ص354 «قصد»).
  365. إعلام الورى: ج1 ص226 عن بشير النبّال، الخرائج والجرائح: ج1 ص97 ح158 عن أبي بصير، المناقب لابن شهر آشوب: ج1 ص209 عن بشير بن النبّال من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج21 ص132 ح22.
  366. السيرة النبويّة لابن هشام: ج4 ص56، البداية والنهاية: ج4 ص303.
  367. الطبقات الكبرى: ج3 ص236، تاريخ دمشق: ج10 ص470، كنز العمّال: ج13 ص305 ح36873.
  368. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص297 ح907، بحار الأنوار: ج43 ص157 ح7.
  369. مجمع البيان: ج10 ص434، بحار الأنوار: ج89 ص150؛ المعجم الكبير: ج7 ص145 ح6642 نحوه.
  370. اُسد الغابة: ج3 ص499 الرقم 3416، الإصابة: ج4 ص313 الرقم 5255.
  371. مـسند ابن حنبل: ج9 ص553 ح25578 وراجع: صـحيح ابـن خزيمة: ج1 ص212 ح408 ومسنـد إسحاق بن راهويه: ج3 ص859 ح1523.
  372. صحيح مسلم: ج2 ص768 ح38، سنن النسائي: ج2 ص10، سنن الدارمي: ج1 ص286 ح1173 عن عائشة وكلاهما نحوه، السنن الـكبرى: ج1 ص630 ح2014، كـنز العمّال: ج8 ص527 ح23988؛ عوالي اللآلي: ج1 ص143 ح64 نحوه.
  373. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص297 ح905 و 906، بحار الأنوار: ج83 ص111 ح12.
  374. الكافي: ج4 ص98 ح3، تهذيب الأحكام: ج4 ص184 ح513 وليس فيه «وابن اُمّ مكتوم ـ وكان أعمى ـ يؤذّن بليل» وكلاهما عن الحلبي، بحار الأنوار: ج22 ص265 ح7.
  375. الكافي: ج4 ص98 ح1 عن زرارة، بحار الأنوار: ج83 ص132 ح98.
  376. الطبقات الكبرى: ج3 ص234، السنن الكبرى: ج1 ص630 ح2016، صحيح ابن خزيمة: ج1 ص212 ح408 كلاهما عن عائشة وليس فيهما ذيله من «فإذا غاب بلال...».
  377. المُرَيطاء: مابين السُّرَّة والعانة (الصحاح: ج3 ص1159 «مرط»).
  378. اُسد الغابة: ج6 ص273 الرقم 6229، الاستيعاب: ج4 ص314 نحوه.
  379. المصنّف لابن أبي شيبة: ج1 ص234 ح3.
  380. المصنّف، ابن ابى شيبه: ج1 ص234 ح3.