ب ر ر / البرّ

از دانشنامه قرآن و حدیث
نسخهٔ تاریخ ‏۲ مارس ۲۰۲۵، ساعت ۱۲:۴۲ توسط Khaleghitajabadi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «رده:ب <span id="البر-نسخه-آزمایشی"></span> = <span dir="rtl">البِرّ (نسخه آزمایشی)</span> = <span dir="rtl">نيكى</span> = <span dir="rtl">درآمد</span> = <span id="بر-در-لغت"></span> == <span dir="rtl">بِرّ، در لغت</span> == <span dir="rtl">واژه «بِرّ»، در اصل، مصدر و اسم مصدر</span> <ref><span dir="rtl">ترتيب كتاب العين: ص7...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

البِرّ (نسخه آزمایشی)

نيكى

درآمد

بِرّ، در لغت

واژه «بِرّ»، در اصل، مصدر و اسم مصدر [۱] از ريشه «برر» به معناى خير و نيكى است، چنان كه ابن منظور، از يكى از واژه شناسان روايت كرده كه مى گويد:

اِختَلَفَ العُلَماءُ فى تَفسيرِ «البِرِّ»، فَقالَ بَعضُهُم: البِرُّ: الصَّلاحُ؛ وَ قالَ بَعضُهُم: البِرُّ: الخَيرُ. قالَ: وَ لا أعلَمُ تَفسيرا أجمَعَ مِنهُ، لِأَنَّهُ يُحيطُ بِجَميعِ ما قالوا. [۲]

علما در تفسير بِرّ، اختلاف نظر دارند. برخى گفته اند كه بِرّ، به معناى صلاح است و ديگرى، آن را خير معنا كرده و گفته كه: من، تفسيرى جامع تر از خير براى آن نمى شناسم؛ چرا كه شامل همه آنچه كه گفته اند، مى شود.

همچنين زمخشرى مى گويد:

البِرُّ: اِسمٌ لِلخَيرِ وَ لِكُلِّ فِعلٍ مَرضِىٍّ. [۳] بِرّ، نامى است براى خير و هر كار پسنديده.

به عقيده برخى از لغت شناسان، هر چند جامع ترين معناى «برّ»، «خير» است، ليكن اين دو واژه، مترادف نيستند؛ زيرا «برّ»، خيرى است كه با قصد و توجّه همراه باشد، ولى در خير، «قصد» شرط نيست؛ بلكه گاهى با «سهو» همراه است. [۴] از اين رو، خير معنايى عام دارد.

امّا كلمه «بَرّ»، بر وزن «فَعْل»، صفت مشبّهه و اصل آن به معناى «اتّساع» و گستردگى است. از اين رو، برخى از واژه شناسان، «بَرّ (فضاى باز بيابان)» و «بِرّ» را از يك ريشه دانسته اند. مرحوم طَبرِسى، در اين باره مى گويد:

البِرُّ: العَطفُ وَ الإِحسانُ، مَصدَرٌ... وَ أصلُهُ مِنَ الاِتِّساعِ، وَ مِنهُ البَرُّ خِلافُ البَحرِ. [۵] برّ، [به معناى] شفقت و احسان كردن، مصدر است... و اصل آن، از گستردگى [و وسعت] است و از همين ريشه است بَرّ، در برابر بحر.

راغب اصفهانى نيز مى گويد:

البَرُّ خِلافُ البَحرِ، وَ تُصُوِّرَ مِنهُ التَّوَسُّعُ فَاشتُقَّ مِنهُ البِرُّ، أىِ التَّوَسُّعُ في فِعلِ الخَيرِ، ويُنسَبُ ذلِكَ إلَى اللّهِ تَعالى تارَةً نَحوُ: «إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ» [۶]، وَ إلَى العَبدِ تارَةً، فَيُقالُ: بَرَّ العَبدُ رَبَّهُ، أى: تَوَسَّعَ فى طاعَتِهِ، فَمِنَ اللّهِ تَعالى الثَّوابُ، وَ مِنَ العَبدِ الطّاعَةُ. [۷] بَرّ، در برابر بحر (دريا) است. به خاطر گستردگى اى كه از آن تصوّر مى رود، بِرّ از آن مشتق شده است؛ يعنى وسعت در كار خير. اين، گاهى به خدا نسبت داده مى شود، مثل «إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ؛ او نيكوى رحم آور است». گاهى هم به بنده، گفته مى شود. «بَرَّ العَبدُ رَبَّهُ»؛ يعنى: خدا را فراوان اطاعت كرد. پس، از خدا ثواب، و از بنده، طاعت است. بنا بر اين، مفهوم «بِرّ» و «بَرّ»، از نظر لغت، شامل همه نيكى ها مى گردند. گفتنى است كه فعل اين ريشه، در برخى زبان هاى هم ريشه عربى، مانند: آشورى و عِبرى، به معناى نيكوكار شدن، راستگو شدن، و برگزيده شدن، سابقه كاربرد دارد. [۸]

بِرّ، در قرآن و حديث

واژه «بِرّ» با مشتقّاتش در مجموع، بيست بار در قرآن به كار رفته است: «بِرّ» هشت بار، «أبرار» شش بار، «بَرّ» سه بار، «بَرَرة»، «تبرّوا» و «تبرّوهم» هر كدام يك بار.

در قرآن و احاديث اسلامى، واژه «برّ»، مانند واژه هاى «خير» و «معروف»، در معناى لغوى آن، يعنى مطلقِ نيكى هاى اعتقادى، اخلاقى و عملى به كار رفته است و بدين سان، اسلام، جامعه بشر را به مطلقِ نيكوكارى دعوت مى نمايد.

در اين بخش، ره نمودهاى ارزشمندى در باره معيار شناخت «نيكى»، تبيين مصاديق نيكوكارى، فضيلت مطلق نيكى و ترغيب به انجام دادن آن، سزاوارترين افراد به نيكى، اساس نيكوكارى، آثار نيكوكارى، و ويژگى هاى نيكوكاران، ارائه مى گردد؛ امّا پيش از آن، نكات كوتاهى در تببين اين ره نمودها:

يك. معيار نيكى و بدى

قرآن، در آيات متعدّدى، مردم را به مطلق «برّ»، «خير» و «معروف» و «احسان»، دعوت مى نمايد، نظير اين آيات:

«وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى الْاءِثْمِ وَالْعُدْوَانِ. [۹]

يكديگر را در نيكى و پرهيزگارى، يارى كنيد و يكديگر را در گناه و تجاوز، يارى نكنيد».

«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. [۱۰]

بايد گروهى از شما باشند كه به خير، فرا بخوانند و امر به معروف و نهى از منكر كنند؛ و آنان، همان رستگاران اند».

«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاءِحْسَانِ. [۱۱]

خداوند، به دادگرى و نيكوكارى، فرمان مى دهد».

احاديث اسلامى نيز، مكرّر و به پيروى از قرآن، مسلمانان را به مطلقِ نيكى ترغيب كرده اند، و اين، بدان معناست كه عقل سالم و فطرت پاك انسان، قادر به تشخيص حسن و قبح اشيا، و نيكى و بدى آنهاست. به سخن ديگر، از نظر قرآن و حديث، معيار نيكى و بدى، تشخيص عقل و فطرت سالم است. از اين رو، شمارى از روايات، تصريح مى كنند كه قلب، داور نيكى و بدى در انجام دادن كارهاست، چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:

البِرُّ ما سَكَنَت إلَيهِ النَّفسُ، وَ اطمَأَنَّ إلَيهِ القَلبُ، وَ الإِثمُ ما لَم تَسكُن إلَيهِ النَّفسُ، وَ لَم يَطمَئِنَّ إلَيهِ القَلبُ، وَ إن أفتاكَ المُفتونَ. [۱۲] نيكى، آن است كه دل با آن آرام گيرد و قلب با آن اطمينان يابد؛ و گناه، آن است كه جان به آن آرام نشود و قلب با آن اطمينان نيابد، هر چند فتوادهندگانْ تو را [بر خلاف آنچه احساس مى كنى،] فتوا دهند.

اين سخن، بدين معناست كه فطرت پاك انسان، نه تنها مى تواند «برّ» و «خير» را تشخيص دهد؛ بلكه از انجام دادن آن، احساس شادى و آرامش مى كند و بر عكس، از انجام دادن كار بد، احساس ناراحتى و ناآرامى مى نمايد. بر اين اساس، در موارد شُبهه، آرامش دل، نسبت به انجام دادن كارى، نشانه خوبى آن است، و بى قرارى دل، نِشانه بدى آن شمرده شده است.

دو. رأى مردم در برابر داورى وجدان

نكته قابل توجّه ديگر، اين كه در ذيل روايت ياد شده و برخى روايات ديگر، تأكيد شده كه رأى مردم در برابر داورى وجدان انسان، بى ارزش است چنان كه جمله: «وَ إن أفتاكَ المُفتونَ؛ هر چند فتوا دهندگان، تو را [بر خلاف آنچه احساس مى كنى،] فتوا دهند» در حديث ياد شده اشاره به اين معناست كه وجدان انسانى، درستى و خوبىِ كارها را تشخيص مى دهد و آن را تصديق مى كند و بدان، سكون و آرامش مى يابد، همچنان كه وجدان، كار بد و نادرست را نيز تشخيص مى دهد و حتّى اگر ديگران، كارى را خوب و پسنديده بشمارند و بر آن پاى بفشارند، دل و جان انسان، بدان آرامش نمى يابد و به نوعى از آن، احساس شكّ و تشويشِ خاطر مى كند. البتّه بايد توجّه داشت كه اين درك و شعور فطرى، تعبّديات شرعى محض را شامل نمى شود.

سه. پيوند دين و خِرد

مطلب مهم ديگرى كه با توجّه به معيار نيكى و بدى از نگاه قرآن و حديث، مى توان بدان دست يافت، پيوند دين و خِرد، و انطباق احكام نورانى اسلام با منطق فطرت و عقل، و نيازهاى واقعى انسان است. اين معنا، در شمارى از روايات ـ كه معيار ياد شده در پاسخ به تبيين انواع مُحلَّلات و محرّمات [۱۳] يا نيكى ها و گناهان آمده ـ [۱۴] وضوح بيشترى دارد. همچنين، اين روايات ـ كه از امام على عليه السلام نقل شده ـ، پيوند دين و عقل را تأييد مى كنند:

إنَّهُ لَم يَأمُركَ إلّا بِحَسَنٍ وَ لَم يَنهَكَ إلّا عَن قَبيحٍ. [۱۵] او تو را جز به خوبى، امر نكرده و جز از بدى، نهى نكرده است. لَو لَم يَنهَ اللّهُ سُبحانَهُ عَن مَحارِمِهِ لَوَجَبَ أن يَجتَنِبَهَا العاقِلُ. [۱۶] اگر خداوند از حرام هايش نهى هم نكرده بود، بر خردمند واجب بود كه از آنها، كناره گيرى كند.

البته با اندكى تأمّل، روشن مى شود كه عقل و فطرت، به دليل عدم احاطه به همه مصالح و مفاسد، از تشخيص همه مصاديق نيكى و بدى، ناتوان اند و همين معنا، فلسفه نياز بشر به وحى است كه در آينده، توضيح لازم در اين زمينه، خواهد آمد، [۱۷] إن شاء اللّه!

چهار. ميزان تقرّب به مبدأ نيكى ها

خداوند متعال، مبدأ همه نيكى ها و نيكوكارِ مطلق است و به همين جهت، «بَرّ» و «بارّ» ناميده شده است و ميزان تقرّب و نزديكى به او، نيكوكارى است. از اين رو، فرشتگان و انبياى الهى و اوصياى آنان، در صدر نيكوكاران قرار دارند، و پيروان انبيا نيز به اندازه نيكوكارى، به بارگاه رُبوبى راه مى يابند و بدين سان، روايات اسلامى با تعبيرهاى گوناگون، ملازمتِ فرشتگان، پيشوايان دين و مؤمنان با نيكوكارى را بيان كرده، [۱۸] و مردم را به نيكى و نيكوكارى، دعوت نموده اند. [۱۹]

پنج. ارزشمندترينِ نيكوكارى ها

هر چند مطلقِ نيكوكارى از منظر عقل و دين، پسنديده است؛ ليكن ارزش نيكى به ديگران، يكسان نيست؛ بلكه به مقتضاى عقل و شرع، شُمارى از مردم، اولويت دارند. لذا در متون اسلامى، نيكى به پدر و مادر، خويشاوندان، نيكان، آزادگان، نيازمندان، يتيمان، دوستان پدر و اهل قبور، مورد تأكيد قرار گرفته است. همچنين، نيكى متقابل نسبت به كسى كه به انسان نيكى كرده، توصيه شده است.

شش. راه رسيدن به جايگاه ابرار

نخستين گام در راه رسيدن به مقام ابرار، تأمّل در ارزش نيكوكارى [۲۰] و نقش آن در زندگى دنيوى و اُخروى [۲۱] است و در گام هاى بعدى، تلاش براى متّصف شدن به صفاتى كه زمينه نيكوكارى را در انسان، فراهم مى سازد (مانند صداقت [۲۲] و مجاهدت)، براى نزديك شدن به قلّه هاى بلندى كه پيشوايان نيكوكار به اوج آنها دست يافته اند، ضرورى است.

در كنار تلاش، استعانت جُستن از مبدأ نيكى ها نيز نقش مهمّى در يافتن توفيق براى پيمودن اين راه دارد. [۲۳]

هفت. نشانه رسيدن به جايگاه ابرار

دستيابى به ويژگى هاى اعتقادى، اخلاقى و عملى اى كه در آيه 177 از سوره بقره آمده اند، نشانه رسيدن به نخستين مرتبه از مراتب «ابرار» است و هر چه اين ويژگى ها در انسان، عميق تر و قوى تر شوند، به مراتب والاترى از جايگاه ابرار، دست مى يابد. بنا بر اين، آنچه در فصل هفتم در باره ويژگى هاى ابرار خواهد آمد، در واقع، تبيين ويژگى هايى است كه در قرآن، بدانها اشاره شده و مراتب والاى نيكى (بِر) است.

الفصل الأوّل: معرفة البرّ

فصل يكم: شناخت نيكى

1 / 1: ميزانُ مَعرِفَةِ البِرِّ وَالإِثمِ

1 / 1: معيار شناخت نيكى و گناه [۲۴]

1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: البِرُّ ما طابَت بِهِ النَّفسُ وَاطمَأَنَّ إلَيهِ القَلبُ، وَالإِثمُ ما جالَ [۲۵] فِي النَّفسِ وتَرَدَّدَ فِي الصَّدرِ. [۲۶]

1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكى، آن چيزى است كه در جان بنشيند و دل، بدان آرام گيرد؛ و گناه، آن چيزى است كه در جان آرام نگيرد و در سينه، بى تابى كند.

2. عنه صلى الله عليه و آله: البِرُّ مَا انشَرَحَ لَهُ صَدرُكَ، وَالإِثمُ ما حاكَ في صَدرِكَ وإن أفتاكَ عَنهُ النّاسُ. [۲۷]

2. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكى، آن است كه سينه ات، بدان آرامش يابد؛ و گناه، آن است كه در سينه ات خَلَجان كند، هر چند مردم در باره [درست بودن] آن، برايت فتوا دهند.

3. عنه صلى الله عليه و آله ـ لَمّا سُئِلَ عَنِ البِرِّ وَالإِثمِ ـ: البِرُّ حُسنُ الخُلُقِ، وَالإِثمُ ما حاكَ في صَدرِكَ وكَرِهتَ أن يَطَّلِعَ عَلَيهِ النّاسُ. [۲۸]

3. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ هنگامى كه از ايشان پرسيده شد: نيكى و گناه چيست؟ ـ: نيكى، خوش رفتارى است؛ و گناه، آن است كه در سينه ات اضطرابْ پديد آورد و خوش نداشته باشى كه مردم از آن، آگاه شوند.

4. مسند ابن حنبل عن أبي اُمامة: سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِيَ صلى الله عليه و آله: مَا الإِثمُ؟ قالَ: إذا حاكَ في صَدرِكَ شَيءٌ فَدَعهُ. [۲۹]

4. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابو اُمامه ـ: كسى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: گناه چيست؟

فرمود: «آن گاه كه چيزى در سينه ات اضطراب ايجاد كرد، آن را وا گذار».

5. مسند ابن حنبل عن أبي ثعلبة الخشنيّ: قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، أخبِرني بِما يَحِلُّ لي ويَحرُمُ عَلَيَّ؟ قالَ: فَصَعَّدَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وصَوَّبَ فِيَ النَّظَرَ، فَقالَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله: البِرُّ ما سَكَنَت إلَيهِ النَّفسُ، وَاطمَأَنَّ إلَيهِ القَلبُ، وَالإِثمُ ما لَم تَسكُن إلَيهِ النَّفسُ، ولَم يَطمَئِنَّ إلَيهِ القَلبُ، وإن أفتاكَ المُفتونَ. [۳۰]

5. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابو ثعلبه خُشَنى ـ: گفتم: اى پيامبر خدا! مرا از آنچه بر من حلال و حرام است، آگاه ساز.

پيامبر صلى الله عليه و آله، نفسِ عميقى كشيد و به دقّت به من نگريست و فرمود: «نيكى، آن است كه جان، بدان آرام گيرد و دل، با آن اطمينان يابد؛ و گناه، آن است كه جان، بدان آرام نشود و دل، با آن اطمينان نيابد، هر چند فتوا دهندگان [بر خلاف آنچه احساس مى كنى،] برايت فتوا دهند».

6. الزهد لابن المبارك عن عبد الرحمن بن معاوية بن حُديج: إنَّ رَجُلاً سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، ما يَحِلُّ لي مِمّا يَحرُمُ عَلَيَ؟ فَسَكَتَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَرَدَّ عَلَيهِ ثَلاثَ مَرّاتٍ، كُلُّ ذلِكَ يَسكُتُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالَ: مَنِ السّائِلُ؟ فَقالَ الرَّجُلُ: أنَا ذا يا رَسولَ اللّهِ، فَقالَ ـ ونَقَرَ بِإِصبَعَيهِ ـ: ما أنكَرَ قَلبُكَ فَدَعهُ. [۳۱]

6. الزهد، ابن مبارك ـ به نقل از عبد الرحمان بن معاوية بن حُدَيج ـ: مردى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: چه چيز بر من، حلال و چه چيز بر من، حرام است؟

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سكوت كرد. وى، پرسش خود را سه بار تكرار كرد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در هر سه بار، سكوت نمود و آن گاه فرمود: «سؤال كننده، كه بود؟».

آن مرد گفت: من، اى پيامبر خدا!

پيامبر صلى الله عليه و آله، در حالى كه با دو انگشت خود، [به سينه او يا به زمين] تَلَنگُر مى زد، فرمود: «آنچه را دلت ناشايسته ديد، رهايش كن».

7. المعجم الكبير عن واثلة بن الأسقع: تَراءَيتُ لِلنَّبِيِ صلى الله عليه و آله بِمَسجِدِ الخَيفِ، فَقالَ لي أصحابُهُ: إلَيكَ يا واثِلَةُ ـ أي تَنَحَّ ـ عَن وَجهِ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله. فَقالَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله: دَعوهُ فَإِنَّما جاءَ لِيَسأَلَ. فَدَنَوتُ فَقُلتُ: بِأَبي أنتَ واُمّي يا رَسولَ اللّهِ، أفتِنا عَن أمرٍ نَأخُذُهُ عَنكَ مِن بَعدِكَ، قالَ: لِتُعِنكَ نَفسُكَ. فَقُلتُ: كَيفَ لي بِذلِكَ؟ فَقالَ: تَدَعُ ما يُريبُكَ إلى ما لا يُريبُكَ وإن أفتاكَ المُفتونَ. فَقُلتُ: وكَيفَ لي بِعِلمِ ذلِكَ؟ قالَ: تَضَعُ يَدَكَ عَلى فُؤادِكَ؛ فَإِنَّ القَلبَ يَسكُنُ لِلحَلالِ ولا يَسكُنُ لِلحَرامِ، وإنَّ الوَرِعَ المُسلِمَ يَدَعُ الصَّغيرَ مَخافَةَ أن يَقَعَ فِي الكَبيرِ. [۳۲]

7. المعجم الكبير ـ به نقل از واثلة بن اَسقَع ـ: در مسجد خَيْف جلوى نگاه پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفتم. يارانش به من گفتند: اى واثله! از جلوى ديد پيامبر، كنار برو!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «او را وا گذاريد. آمده است تا [چيزى را] بپرسد».

نزديك ايشان شدم و گفتم: پدر و مادرم فدايت،اى پيامبر خدا! به ما دستورى بده كه پس از تو، به آن عمل كنيم.

فرمود: «بايد دلت، يارى ات كند!».

گفتم: چگونه؟

فرمود: «آنچه را كه تو را به ترديد مى افكند، وا گذار و آنچه را كه تو را به ترديد نمى افكند، انجام بده، هر چند فتوا دهندگان، [بر خلاف آنچه مى فهمى،] نظر دهند».

گفتم: اين را از كجا بدانم؟

فرمود: «[براى اين كار،] دستت را روى دلت مى گذارى؛ چرا كه دل، در برابر حلال، آرامش مى يابد؛ ولى براى حرام، آرام نمى شود. همانا مسلمانِ پرهيزگار، گناه كوچك را رها مى كند تا مبادا به گناه بزرگ، دچار شود».

8. مسند ابن حنبل عن وابصة بن معبد: أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنَا اُريدُ ألّا أدَعَ شَيئا مِنَ البِرِّ وَالإِثمِ إلّا سَأَلتُهُ عَنهُ، وإذا عِندَهُ جَمعٌ، فَذَهَبتُ أتَخَطَّى النّاسَ، فَقالوا: إلَيكَ يا وابِصَةُ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، إلَيكَ يا وابِصَةُ، فَقُلتُ: أنَا وابِصَةٌ، دَعوني أدنو مِنهُ فَإِنَّهُ مِن أحَبِّ النّاسِ إلَيَّ أن أدنُوَ مِنهُ، فَقالَ لي: اُدنُ يا وابِصَةُ، اُدنُ يا وابِصَةُ. فَدَنَوتُ مِنهُ حَتّى مَسَّت رُكبَتي رُكبَتَهُ، فَقالَ: يا وابِصَةُ، اُخبِرُكَ ما جِئتَ تَسأَلُني عَنهُ أو تَسأَلُني؟ فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ فَأَخبِرني، قالَ: جِئتَ تَسأَلُني عَنِ البِرِّ وَالإِثمِ؟ قُلتُ: نَعَم، فَجَمَعَ أصابِعَهُ الثَّلاثَ فَجَعَلَ يَنكُتُ بِها في صَدري ويَقولُ: يا وابِصَةُ استَفتِ نَفسَكَ، البِرُّ مَا اطمَأَنَّ إلَيهِ القَلبُ وَاطمَأَنَّت إلَيهِ النَّفسُ، وَالإِثمُ ما حاكَ فِي القَلبِ وتَرَدَّدَ فِي الصَّدرِ وإن أفتاكَ النّاسُ. [۳۳]

8. مسند ابن حنبل ـ به نقل از وابصة بن مَعبَد ـ: خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتم و مى خواستم هيچ نيك و بدى را وا نگذارم، مگر آن كه در باره آن، از ايشان پرسيده باشم. گروهى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بودند. در حالى كه از ميان مردم رد مى شدم، به سوى ايشان رفتم. مردم گفتند: اى وابصه! كنار برو و جلوى پيامبر خدا ميا.

گفتم: من وابصه ام. بگذاريد به ايشان، نزديك شوم. او از همه مردم برايم دوست داشتنى تر است كه نزديكش شوم.

پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: «نزديك بيا، وابصه! نزديك بيا، وابصه!».

به ايشان نزديك گشتم، تا حدّى كه با او زانو به زانو شدم. فرمود: «آيا خبر بدهم كه آمده اى چه بپرسى، يا خودت مى پرسى؟».

گفتم: اى پيامبر خدا! شما خبر دهيد.

فرمود: «آمده اى تا از من، درباره نيكى و گناه بپرسى».

گفتم: آرى.

ايشان، سه انگشت خود را گِرد آورد و در حالى كه به سينه من تَلَنگُر مى زد، مى فرمود: «اى وابصه! از دلت بپرس. نيكى، آن است كه دل و جانت، با آن آرام مى گيرد؛ و گناه، آن است كه در دلت، اضطراب ايجاد مى كند و در سينه ات، مُردّد و بى قرار است هر چند مردم [بر خلاف آنچه دلت مى فهمد]، فتوايت دهند».

1 / 2: تَفسيرُ البِرِّ

1 / 2: تفسير نيكى

أ ـ الإِيمانُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ

الف ـ ايمان و كردار شايسته

الكتاب

قرآن

«لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ وَ الْمَلَئِكَةِ وَ الْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَ ءَاتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِى الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ ءَاتَى الزَّكَاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابِرِينَ فِى الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ». [۳۴]

«نيكى، آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و مغرب بگردانيد؛ بلكه نيكى آن است كه كسى بر خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران، ايمان آوَرَد، مال خود را با وجود دوست داشتن، به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان و نيازخواهان، و در [راه آزاد كردن] بندگان بدهد، و نماز را بر پا دارد و زكات را بدهد، و آنان كه چون پيمان ببندند، به پيمان خود وفادارند، و در سختى و زيان و به هنگام جنگ، شكيبايند. آنان اند كسانى كه راست گفته اند و آنان، همان پرهيزگاران اند».

«لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَىْ ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ». [۳۵]

«هرگز به نيكى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد، انفاق كنيد؛ و از هر چه انفاق كنيد، قطعا خدا بدان داناست».

الحديث

حديث

9. المستدرك على الصحيحين عن أبي ذرّ: أنَّهُ سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الإِيمانِ، فَتَلا هذِهِ الآيَةَ: «لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ...» حَتّى فَرَغَ مِنَ الآيَةِ، قالَ: ثُمَّ سَأَلَهُ أيضا فَتَلاها، ثُمَّ سَأَلَهُ أيضا فَتَلاها، ثُمَّ سَأَلَهُ فَقالَ: وإذا عَمِلتَ حَسَنَةً أحَبَّها قَلبُكَ، وإذا عَمِلتَ سَيِّئَةً أبغَضَها قَلبُكَ. [۳۶]

9. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از ابو ذر ـ: او (ابو ذر) از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره ايمان پرسيد. ايشان، اين آيه را خواند: «نيكى آن نيست كه روى خود را...» تا آخر آيه.

ابو ذر، دوباره پرسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله دوباره همين آيه را خواند. سه باره پرسيد. ايشان، باز همان آيه را خواند. بار چهارم پرسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «و هر گاه كار خوبى انجام دادى، دلت آن را دوست بدارد، و هر گاه كار بدى انجام دادى، دلت آن را منفور بدارد».

10. تفسير ابن كثير عن القاسم بن عبد الرحمن: جاءَ رَجُلٌ إلى أبي ذَرٍّ فَقالَ: مَا الإِيمانُ؟ فَقَرَأَ عَلَيهِ هذِهِ الآيَةَ: «لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ» حَتّى فَرَغَ مِنها. فَقالَ الرَّجُلُ: لَيسَ عَنِ البِرِّ سَأَلتُكَ.

فَقالَ أبو ذَرٍّ: جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَسَأَلَهُ عَمّا سَأَلتَني عَنهُ، فَقَرَأَ عَلَيهِ هذِهِ الآيَةَ، فَأَبى أن يَرضى كَما أبَيتَ أن تَرضى، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وأشارَ بِيَدِهِ: المُؤمِنُ إذا عَمِلَ حَسَنَةً سَرَّتهُ ورَجا ثَوابَها، وإذا عَمِلَ سَيِّئَةً أحزَنَتهُ وخافَ عِقابَها. [۳۷]

10. تفسير ابن كثير ـ به نقل از قاسم بن عبد الرحمان ـ: مردى نزد ابو ذر آمد و گفت: ايمان چيست؟

ابو ذر، اين آيه را برايش خواند: «نيكى، آن نيست كه روى خود را.…» تا آخر آيه. مرد گفت: از نيكى از تو نپرسيدم!

ابو ذر گفت: مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و همين سؤالى را كه تو از من پرسيدى، از ايشان پرسيد و پيامبر صلى الله عليه و آله، همين آيه را برايش تلاوت فرمود؛ ولى همان گونه كه تو راضى نشدى، او نيز راضى نشد. پس، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با دستش اشاره كرد و به او فرمود: «مؤمن، هر گاه كار نيكى را انجام دهد، شادمان مى شود و به پاداش آن، اميد خواهد داشت؛ و هر گاه كار بدى را انجام مى دهد، آن كار، اندوهگينش مى سازد و از كيفرش بيمناك مى گردد.

11. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: خَصلَتانِ لَيسَ فَوقَهُما مِنَ البِرِّ شَيءٌ: الإِيمانُ بِاللّهِ، وَالنَّفعُ لِعِبادِ اللّهِ، وخَصلَتانِ لَيسَ فَوقَهُما مِنَ الشَّرِّ شَيءٌ: الشِّركُ بِاللّهِ، وَالضَّرُّ لِعِبادِ اللّهِ. [۳۸]

11. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دو كار است كه بالاتر از آن، كار نيكى نيست: ايمانِ به خدا، و سود رساندن به بندگان خدا؛ و دو كار است كه بدتر از آنها كارى نيست: شرك به خدا، و زيان رساندن به بندگان خدا.

12. عنه صلى الله عليه و آله: فَوقَ كُلِّ ذي بِرٍّ بِرٌّ، حَتّى يُقتَلَ الرَّجُلُ في سَبيلِ اللّهِ، فَإِذا قُتِلَ في سَبيلِ اللّهِ فَلَيسَ فَوقَهُ بِرٌّ. [۳۹]

12. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بالاتر از هر نيكى، نيكى اى وجود دارد تا آن كه انسان در راه خدا، كشته شود، و چون در راه خدا كشته شد، ديگر بالاتر از آن، نيكى اى وجود ندارد.

13. عنه صلى الله عليه و آله ـ لِعائِشَةَ ـ: اُهجُرِي المَعاصِيَ فَإِنَّها خَيرُ الهِجرَةِ، وحافِظي عَلَى الصَّلَواتِ فَإِنَّها أفضَلُ البِرِّ. [۴۰]

13. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به عايشه ـ: از گناهان، هجرت [و دورى] كن كه اين، بهترين هجرت است، و نمازها را پاس بدار كه اين، برترين نيكى [و طاعت] است.

14. عنه صلى الله عليه و آله: خَيرُ أبوابِ البِرِّ الصَّدَقَةُ. [۴۱]

14. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهترين نوع نيكى، صدقه دادن است.

15. الإمام عليّ عليه السلام: الصَّدَقَةُ فِي السِّرِّ مِن أفضَلِ البِرِّ. [۴۲]

15. امام على عليه السلام: صدقه دادن نهانى، از برترين كارهاى نيك است.

16. عنه عليه السلام: البِرُّ عَمَلٌ صالِحٌ. [۴۳]

16. اما على عليه السلام: نيكى كردن، كردارى شايسته است.

17. عنه عليه السلام: البِرُّ عَمَلٌ مُصلِحٌ. [۴۴]

17. امام على عليه السلام: نيكى كردن، كردارى اصلاحگر است.

ب ـ مَكارِمُ الأَخلاقِ

ب ـ اخلاق شايسته

18. صحيح مسلم عن نوّاس بن سمعان: سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ البِرِّ وَالإِثمِ، فَقالَ: البِرُّ حُسنُ الخُلُقِ.… [۴۵]

18. صحيح مسلم ـ به نقل از نوّاس بن سمعان ـ: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، در باره نيكى و گناه پرسيدم. فرمود: «نيكى، عبارت از خوى نيكوست...».

19. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَيسَ البِرُّ في حُسنِ الزِّيِّ، ولكِنَّ البِرَّ فِي السَّكينَةِ وَالوَقارِ. [۴۶]

19. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكى، در ظاهرِ آراسته نيست؛ بلكه نيكى، در آرامش و وقار است.

20. عنه صلى الله عليه و آله: البِرُّ شَيءٌ هَينٌ، وَجهٌ طَلقٌ وكَلامٌ لَينٌ. [۴۷]

20. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكى، كارِ آسانى است: روى گشاده، و سخن نرم [داشتن] است.

21. الإمام علي عليه السلام: البِشرُ أوَّلُ البِرِّ. [۴۸]

21. امام على عليه السلام: گشاده رويى، نخستين نيكى است.

22. عنه عليه السلام: حُسنُ الخُلُقِ رَأسُ كُلِّ بِرٍّ. [۴۹]

22. امام على عليه السلام: خوش خويى، در رأس همه نيكى هاست.

23. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: مِن أفضَلِ أعمالِ البِرِّ: الجودُ فِي العُسرِ، وَالصِّدقُ فِي الغَضَبِ، وَالعَفوُ عِندَ القُدرَةِ. [۵۰]

23. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: از برترين كارهاى نيك، بخشندگى، با وجود تنگ دستى، و راست گفتن در هنگام خشم، و گذشت كردن در هنگام قدرت [بر انتقام] است.

24. عنه عليه السلام: أكبَرُ البِرِّ الرِّفقُ. [۵۱]

24. امام على عليه السلام: بزرگ ترين نيكى، نرم خويى است.

25. عنه عليه السلام: أبَرُّكُم أتقاكُم. [۵۲]

25. امام على عليه السلام: نيكوكارترينِ شما، پرهيزگارترينِ شماست.

26. عنه عليه السلام: رَأَيتُ جَميعَ البِرِّ، فَلَم أرَ بِرّا أفضَلَ مِنَ الرَّحمَةِ وَالشَّفَقَةِ. [۵۳]

26. امام على عليه السلام: همه نيكى ها را ديدم؛ امّا نيكى اى برتر از مهربانى و دلسوزى نديدم.

ج ـ إتيانُ الاُمورِ مِن وَجهِها

ج ـ انجام دادن هر كارى از راهش

الكتاب

قرآن

«وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». [۵۴]

«نيكى، آن نيست كه از پشت خانه ها [به آنها] درآييد؛ بلكه نيكى آن است كه كسى پروا پيشه كند؛ و به خانه ها، از درِ آنها در آييد و از خدا، پروا داريد، شايد كه رستگار شويد».

الحديث

حديث

27. الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا» ـ: يَعني أن يَأتِيَ الأَمرَ مِن وَجهِهِ؛ أيَّ الاُمورِ كانَ. [۵۵]

27. امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند: «و به خانه ها، از درِ آنها در آييد» ـ: يعنى كار را از راهش وارد شود، هر كارى كه باشد.

28. الإمام الرضا عليه السلام: مَن طَلَبَ الأَمرَ مِن وَجهِهِ لَم يَزِلَّ، فَإِن زَلَّ لَم تَخذُلهُ الحيلَةُ. [۵۶]

28. امام رضا عليه السلام: هر كس كار را از راهش بجويد، نمى لغزد. اگر هم بلغزد، بيچاره نمى ماند.

1 / 3: أبوابُ البِرِّ

1 / 3: درهاى نيكى

29. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ فيما أوصى بِهِ عَلِيّا عليه السلام ـ: يا عَلِيُّ، ثَلاثٌ مِن أبوابِ البِرِّ: سَخاءُ النَّفسِ، وطيبُ الكَلامِ، وَالصَّبرُ عَلَى الأَذى. [۵۷]

29. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش به على عليه السلام ـ: اى على! سه چيز از درهاى نيكى است: داشتن روحيه بخشندگى، خوش گفتارى، و شكيبايى بر آزار.

1 / 4: كُنوزُ البِرِّ

1 / 4: گنج هاى نيكى

30. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أربَعَةٌ مِن كُنوزِ البِرِّ: كِتمانُ الحاجَةِ، وكِتمانُ الصَّدَقَةِ، وكِتمانُ المَرَضِ، وكِتمانُ المُصيبَةِ. [۵۸]

30. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چهار چيز، از گنج هاى نيكى است: پنهان داشتن نياز، پنهانى دادن صدقه، پنهان داشتن بيمارى، و پنهان داشتن مصيبت.

31. عنه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةٌ مِن كُنوزِ البِرِّ: إخفاءُ الصَّدَقَةِ، وكِتمانُ الشَّكوى، وكِتمانُ المُصيبَةِ، يَقولُ اللّهُ تَعالى: إذَا ابتَلَيتُ عَبدي بِبَلاءٍ فَصَبَرَ ولَم يَشكُني إلى عُوَّادِهِ، أبدَلتُهُ لَحما خَيرا مِن لَحمِهِ، ودَما خَيرا مِن دَمِهِ، فَإِن أبرَأتُهُ أبرَأتُهُ ولا ذَنبَ لَهُ، وإن تَوَفَّيتُهُ فَإِلى رَحمَتي. [۵۹]

31. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه چيز، از گنج هاى نيكى است: پنهانى دادن صدقه، پنهان داشتن درد [و گرفتارى]، و پنهان داشتن مصيبت. خداوند متعال مى فرمايد: «هر گاه بنده ام را به دردى گرفتار ساختم و او شكيبايى ورزيد و به عيادت كنندگانش، از من شكايت نكرد، گوشت و خونى بهتر از آنچه در اوست، جاى گزينش مى سازم، و اگر او را بهبود بخشم، در حالى بهبود مى بخشم كه از هر گناهى پاك شده باشد، و اگر جانش را بگيرم، به رحمت من ملحق مى شود».

32. عنه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةٌ مِن كُنوزِ البِرِّ: كِتمانُ الصَّدَقَةِ، وكِتمانُ المُصيبَةِ، وكِتمانُ المَرَضِ. [۶۰]

32. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه چيز، از گنج هاى نيكى است: پنهانى دادن صدقه، پنهان داشتن مصيبت، و پنهان داشتن بيمارى.

33. عنه صلى الله عليه و آله: كُنوزُ البِرِّ: إخفاءُ العَمَلِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزايا، وكِتمانُ المَصائِبِ. [۶۱]

33. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گنج هاى نيكى عبارت اند از: پنهان داشتن عمل، شكيبايى بر بلاها و پنهان داشتن مصيبت ها.

1 / 5: تَمامُ البِرِّ

1 / 5: تمام نيكى

34. المعجم الكبير عن أبي عامر السّكوني: قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ما تَمامُ البِرِّ؟ قالَ: أن تَعمَلَ فِي السِّرِّ عَمَلَ العَلانِيَةِ. [۶۲]

34. المعجم الكبير ـ به نقل از ابو عامر سكونى ـ: گفتم: اى پيامبر خدا! تمام نيكى چيست؟

فرمود: «اين كه در نهان، همان كارى را انجام دهى كه در آشكار مى كنى».

35. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أتبَعَ الإِحسانَ بِالإِحسانِ، وَاحتَمَلَ جِناياتِ [۶۳] الإِخوانِ وَالجيرانِ، فَقَد أكمَلَ البِرَّ. [۶۴]

35. امام على عليه السلام: هر كه نيكى را با نيكى دنبال كند و گناهان [و بدرفتارى هاى] برادران و همسايگان را تحمّل نمايد [و در صدد تلافى بر نيايد]، نيكى را به كمال رسانيده است.

الفصل الثاني: فضل البرّ

فصل دوم: ارزش نيكى

2 / 1: البَرُّ وَالبِرُّ وَالبارُّ مِن أوصافِ اللّه عزّوجلِّ

2 / 1: نيكى و نيكى كننده، از اوصاف خدايند

الكتاب

قرآن

«إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ». [۶۵]

«او، همان نيكوكارِ مهربان است».

الحديث

حديث

36. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ للّهِِ عز و جل تِسعَةً وتِسعينَ اسما، مِئَةً إلّا واحِدا، إنَّهُ وَترٌ [۶۶] يُحِبُّ الوَترَ، مَن حَفِظَها دَخَلَ الجَنَّةَ، وهِيَ: اللّهُ الواحِدُ الصَّمَدُ... البارُّ المُتَعالي. [۶۷]

36. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل، نود و نه نام دارد، يكى كمتر از صد. او فرد است و فرد را دوست دارد. هر كه اين نام ها را [با عمل خويش] حفظ كند، به بهشت مى رود. اين نام ها عبارت اند از: خداى يگانه، يكتا، بى نياز... نيكى كننده، والا.

37. عنه صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِاسمِكَ يا سَتّارُ، يا غَفّارُ، يا قَهّارُ، يا جَبّارُ، يا صَبّارُ، يا بارُّ، يا مُختارُ، يا فَتّاحُ. [۶۸]

37. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بار خدايا! از تو درخواست مى كنم به نامت، اى پوشاننده، اى آمرزنده، اى چيره، اى پُرشكيب، اى نيكى كننده، اى آزاد، اى گُشاينده!

38. عنه صلى الله عليه و آله ـ في دُعائِهِ ـ: أسأَ لُكَ بِاسمِكَ العَلِيِّ العالِي المُتَعالِي، المُبارَكِ البارِّ، يا بارّا بِعِبادِهِ، يا اللّهُ. [۶۹]

38. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعايش ـ: از تو درخواست مى كنم، به حقّ نام بالا و والا و بَرين و خجسته و نيكى كننده ات، اى نيكى كننده به بندگانش، اى خدا!

39. عنه صلى الله عليه و آله ـ في دُعاءٍ تَلَقّاهُ مِن جَبرَئيلَ عليه السلام ـ: سُبحانَهُ مِن مُنجٍ ما أبَرَّهُ، وسُبحانَهُ مِن بارٍّ ما أطلَبَهُ. [۷۰]

39. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در دعايى كه از جبرئيل عليه السلام دريافت كرد ـ: پاكا خداى نجاتبخش! وه كه چه نيكى كننده است! و پاكا خداى نيكى كننده! وه كه چه جوينده است!

40. الإمام عليّ عليه السلام: لا إلهَ إلَا اللّهُ... البَرُّ الرَّحيمُ بِمَن لَجَأَ إلى ظِلِّهِ وَاعتَصَمَ بِحَبلِهِ. [۷۱]

40. امام على عليه السلام: معبودى جز خداى يكتا نيست... آن نيكوكارِ مهربان به هر آن كس كه به سايه او پناه ببرد و به ريسمانش چنگ بزند.

41. عنه عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ: يا بَرُّ يا رَحيمُ، أنتَ أبَرُّ بي مِن أبي واُمّي ومِن جَميعِ الخَلائِقِ. [۷۲]

41. امام على عليه السلام ـ در دعا ـ: اى نيكوكار! اى مهربان! تو به من از پدرم و مادرم و از همه آفريدگان، نيكوكارترى.

42. عنه عليه السلام: إلهي، لَم يَزَل بِرُّكَ عَلَيَّ أيّامَ حَياتي، فَلا تَقطَع بِرَّكَ عَنّي في مَماتي. [۷۳]

42. امام على عليه السلام: معبود من! در تمام ايّام زندگى ام، همواره [لطف و] نيكى تو شامل حال من بوده است. پس [لطف و] نيكى ات را در [پس از] مرگم، از من قطع مكن.

43. الإمام زين العابدين عليه السلام: سَيِّدي لَم تَزَل بَرّا بي أيّامَ حَياتي، فَلا تَقطَع لَطيفَ بِرِّكَ بي بَعدَ وَفاتي، سَيِّدي، كَيفَ آيَسُ مِن حُسنِ نَظَرِكَ بي بَعدَ مَماتي؟ [۷۴]

43. امام زين العابدين عليه السلام: سَرورم! تو همواره در طول زندگى ام به من نيكى [و لطف] كرده اى. پس بعد از مرگم نيز [لطف و] نيكى ات را از من قطع مكن. سَرورم! چگونه از حُسن نظرت به من بعد از مرگم، نوميد باشم؟!

44. عنه عليه السلام ـ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ ـ: اللّهُمَّ... يا مَن هُوَ أبَرُّ بي مِنَ الوالِدِ الشَّفيقِ، وأقرَبُ إلَيَّ مِنَ الصّاحِبِ اللَّزيقِ [۷۵]... يا مَن هُوَ أرحَمُ لي مِنَ الوالِدِ الشَّفيقِ، وأبَرُّ بي مِنَ الوَلَدِ الرَّفيقِ...

سَيِّدي تَتابَعَ مِنكَ البِرُّ وَالعَطاءُ، فَلَزِمَنِي الشُّكرُ وَالثَّناءُ، فَما مِن شَيءٍ أنشُرُهُ وأَطويهِ مِن شُكرِكَ، ولا قَولٍ اُعيدُهُ واُبديهِ في ذِكرِكَ، إلّا كُنتَ لَهُ أهلاً ومَحَلّاً، وكانَ في جَنبِ مَعروفِكَ مُستَصغَرا مُستَقَلّاً. [۷۶]

44. امام زين العابدين عليه السلام ـ در «مناجات اِنجيليه» ـ: بار خدايا!... اى آن كه از پدرى دلسوز، به من نيكوكارترى، و از يارِ همدوش، به من نزديك ترى... اى آن كه از پدر دلسوز، به من مهربان ترى، و از فرزندى مهربان، به من نيكوكارترى...

سَرورم! پياپى از تو نيكى و دَهِش مى رسد. پس سپاس [تو] بر من لازم است. بنا بر اين، هر سپاسى را كه از تو بر زبان مى آورم يا در دل دارم، و هر سخنى را كه در ستايش تو مى گويم و تكرار مى كنم، بى گمان، تو سزامندِ آنى و حقّ توست، و در مقايسه با نيكى هاى تو، ناچيز و اندك است.

45. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ العَزيزَ الجَبّارَ أنزَلَ عَلَيكُم كِتابَهُ، وهُوَ الصّادِقُ البارُّ. [۷۷]

45. امام صادق عليه السلام: خداوند توانا و بزرگ، كتابش را بر شما فرو فرستاد، و او راستگو و نيكى كننده است.

46. عنه عليه السلام: إنَّ للّهِِ عِبادا عامَلوهُ بِخالِصٍ مِن سِرِّهِ [۷۸]، فَعامَلَهُم بِخالِصٍ مِن بِرِّهِ، فَهُمُ الَّذينَ تَمُرُّ صُحُفُهُم يَومَ القِيامَةِ فُرَّغا، وإذا وَقَفوا بَينَ يَدَيهِ تَعالى مَلَأَها مِن سِرِّ ما أسَرّوا إلَيهِ. [۷۹]

46. امام صادق عليه السلام: خداوند، بندگانى دارد كه با درونى خالص، با وى معامله مى كنند، و خدا نيز با نيكى خالص خويش، با آنان معامله مى نمايد. اينان، كسانى هستند كه در روز قيامت، كارنامه هايشان خالى است و چون در پيشگاه خداى متعال بِايستند، كارنامه هايشان را از رازى كه با وى در ميان نهاده اند، پُر مى گردانَد.

47. الإمام الهادي عليه السلام ـ في دُعائِهِ ـ: يا بارُّ، يا وَصولُ، يا شاهِدَ كُلِّ غائِبٍ، ويا قَريبُ غَيرَ بَعيدٍ. [۸۰]

47. امام هادى عليه السلام ـ در دعايش ـ: اى نيكى كننده! اى پُر داد و دهش! اى شاهد هر غايبى! و اى نزديكى كه دور نيستى!

2 / 2: صِفَةٌ مِن أوصافِ المَلائِكَةِ

2 / 2: صفتى از اوصاف فرشتگان

الكتاب

قرآن

«كِرَامٍ بَرَرَةٍ». [۸۱]

«[فرشتگان،] ارجمندانى نيكوكارند».

الحديث

حديث

48. الإمام الباقر عليه السلام: الحَفَظَةُ الكِرامُ البَرَرَةُ دونَ السِّدرَةِ، يَكتُبونَ ما تَرفَعُ إلَيهِمُ المَلائِكَةُ مِن أعمالِ العِبادِ فِي الأَرضِ فَيَنتَهونَ بِها إلى مَحَلِّ السِّدرَةِ. [۸۲]

48. امام باقر عليه السلام: فرشتگان نگهبانِ ارجمندِ نيكوكار، پايين تر از سِدره [ى آخرين، در زير عرش] هستند و آنچه از كردارهاى بندگان در زمين را كه فرشتگان به سوى آنها بالا مى برند، مى نويسند و آنها را به محلّ سِدره مى رسانند.

49. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ عليه السلام فِي الصَّلاةِ عَلى حَمَلَةِ العَرشِ ـ: اللّهُمَّ وحَمَلَةُ عَرشِكَ الَّذينَ لا يَفتُرونَ مِن تَسبيحِكَ، ولا يَسأَمونَ مِن تَقديسِكَ، ولا يَستَحسِرونَ مِن عِبادَتِكَ، ولا يُؤثِرونَ التَّقصيرَ عَلَى الجِدِّ في أمرِكَ، ولا يَغفُلونَ عَنِ الوَلَهِ إلَيكَ.… فَصَلِّ عَلَيهِم وعَلَى الرّوحانِيّينَ مِن مَلائِكَتِكَ... وَالسَّفَرَةِ الكِرامِ البَرَرَةِ، وَالحَفَظَةِ الكِرامِ الكاتِبينَ. [۸۳]

49. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در درود فرستادن بر حاملان عرش ـ: بار خدايا! حاملان عرشت كه از تسبيح گويىِ تو، سست نمى شوند و از تقديست، به سُتوه نمى آيند و از عبادتت، مانده نمى شوند و كوتاهى را بر كوشايى در فرمان تو، ترجيح نمى دهند و از شيفتگى به تو، غافل نمى شوند.… پس بر آنان و بر فرشتگان روحانى خود... و فرشتگانى كه به سوى زمينيان فرستاده اى تا بلايى ناخوشايند بر [سرِ] ايشان بياورند يا گشايش [و نعمتى] خوشايند، درود فرست، و بر سفيران ارجمند و نيكوكار، و فرشتگان بزرگوارى كه نگهبان و نويسنده كردارهاى بندگان اند.

50. الإمام الصادق عليه السلام ـ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ لِاُمِّ داودَ ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى حَمَلَةِ العَرشِ الطّاهِرينَ، وعَلَى السَّفَرَةِ الكِرامِ البَرَرَةِ الطَّيِّبينَ، وعَلى مَلائِكَتِكَ الكِرامِ الكاتِبينَ، وعَلى مَلائِكَةِ الجِنانِ وخَزَنَةِ النّيرانِ، ومَلَكِ المَوتِ وَالأَعوانِ يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ. [۸۴]

50. امام صادق عليه السلام ـ در دعايى كه به اُمّ داوود آموخت ـ: بار خدايا! بر حاملان پاك عرش، و بر سفيران ارجمند و نيكوكار و پاكيزه، و بر فرشتگان گرامى ات كه نويسنده كردارهايند، و بر فرشتگان بهشت ها، و نگهبانان آتش ها، و بر فرشته مرگ و دست ياران [او] درود فرست، اى خداوند شُكوه و ارج!

2 / 3: صِفَةٌ مِن أوصافِ الأَنبِياءِ وَالأَوصِياءِ عليهم السّلام

2 / 3: صفتى از اوصاف پيامبران و اوصياى آنان

51. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أنَا أديبُ [۸۵] اللّهِ وعَلِيٌّ أديبي، أمَرَني رَبّي بِالسَّخاءِ وَالبِرِّ، ونَهاني عَنِ البُخلِ وَالجَفاءِ. [۸۶]

51. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من تربيت شده خدا هستم و على، تربيت شده من است. پروردگارم، مرا به بخشندگى و نيكى كردن، فرمان داد، و از بخل ورزى و بدرفتارى، نهى كرد.

52. الإمام الصادق عليه السلام: أربَعَةٌ مِن أخلاقِ الأَنبِياءِ عليهم السلام: البِرُّ، وَالسَّخاءُ، وَالصَّبرُ عَلَى النّائِبَةِ، وَالقِيامُ بِحَقِّ المُؤمِنِ. [۸۷]

52. امام صادق عليه السلام: چهار خصلت، از اخلاق پيامبران است: نيكى، بخشندگى، شكيبايى در برابر سختى ها [و مصائب]، و به جا آوردن حقّ مؤمن.

53. عنه عليه السلام: إنَّ الصَّبرَ وَالبِرَّ وَالحِلمَ وحُسنَ الخُلُقِ، مِن أخلاقِ الأَنبِياءِ. [۸۸]

53. امام صادق عليه السلام: شكيبايى، نيكى، بردبارى و خوش خويى، از اخلاق پيامبران است.

54. عنه عليه السلام: نَحنُ أصلُ كُلِّ خَيرٍ، ومِن فُروعِنا كُلُّ بِرٍّ، فَمِنَ البِرِّ: التَّوحيدُ، وَالصَّلاةُ، وَالصِّيامُ، وكَظمُ الغَيظِ، وَالعَفوُ عَنِ المُسيءِ، ورَحمَةُ الفَقيرِ، وتَعَهُّدُ الجارِ، وَالإِقرارُ بِالفَضلِ لِأَهلِهِ. [۸۹]

54. امام صادق عليه السلام: ما ريشه همه خوبى ها هستيم و هر نيكى اى، از شاخه هاى ماست. پس، از جمله نيكى هاست: يكتاپرستى، نماز، روزه، و فرو نشاندن خشم، گذشت كردن از بدى كننده، ترحّم بر نيازخواه، رسيدگى به همسايه، و اعتراف به برترى برتران.

2 / 4: صِفَةٌ مِن أوصافِ المُؤمِنِ

2 / 4: صفتى از اوصاف مؤمن

55. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العِلمُ خَليلُ المُؤمِنِ، وَالعَقلُ دَليلُهُ، وَالعَمَلُ قائِدُهُ، وَالرِّفقُ والِدُهُ، وَالبِرُّ أخوهُ، وَالصَّبرُ أميرُ جُنودِهِ. [۹۰]

55. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش، دوست مؤمن است و خِرد، راه نماى اوست و عمل، جلودار او، و نرم خويى، پدر اوست و نيكى كردن، برادر اوست، و شكيبايى، فرمانده سپاهش.

56. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ العِلمَ خَليلُ المُؤمِنِ، وَالحِلمَ وَزيرُهُ، وَالعَقلَ أميرُ جُنودِهِ، وَالرِّفقَ أخوهُ، وَالبِرَّ والِدُهُ. [۹۱]

56. امام صادق عليه السلام: دانش، دوست مؤمن است و بردبارى، وزير اوست و خِرد، فرمانده سپاه اوست و نرم خويى، برادر اوست و نيكى كردن، پدرش.

الفصل الثالث: الحث على البرّ

فصل سوم: تشويق به نيكى كردن

الكتاب

قرآن

«وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى الْاءِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ». [۹۲]

«در نيكوكارى و پرهيزگارى، با يكديگر همكارى كنيد و در گناه و تجاوز، به يكديگر يارى نرسانيد، و از خدا پروا كنيد كه خدا، سختْ كيفر است».

الحديث

حديث

57. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أسرَعُ الخَيرِ ثَوابا البِرُّ. [۹۳]

57. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پاداش نيكى كردن، زودتر از هر كار خوب ديگرى مى رسد.

58. عنه صلى الله عليه و آله: كُن بارّا وَاقتَصِر عَلَى الجَنَّةِ، وإن كُنتَ عاقّا [۹۴] فَظّا [۹۵]، فَاقتَصِر عَلَى النّارِ. [۹۶]

58. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: [با پدر و مادر] نيكوكار باش و در بهشت، جاى بگزين، و اگر [با پدر و مادرت] بدرفتار و درشت خوى بودى، به آتش [دوزخ] بسنده كن [و آرزوى بهشت را در سر مَپَروران]!

59. عنه صلى الله عليه و آله: البِرُّ لا يَبلى، وَالإِثمُ لا يُنسى. [۹۷]

59. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكى، كهنه نمى شود، و گناه، فراموش نمى گردد.

60. عنه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام ـ: عَلَيكَ بِالبِرِّ وبِالسِّرِّ وَالكَرَمِ، فَإِنَّ البِرَّ وَالسِّرَّ وَالكَرَمَ يُذيبُ الخَطايا، كَما تُذيبُ الشَّمسُ الجَليدَ. [۹۸]

60. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش به على عليه السلام ـ: بر تو باد نيكى كردن و شاد ساختن و كريم بودن؛ زيرا نيكى كردن و شاد ساختن و كَرَم، گناهان را ذوب مى كنند، چنان كه آفتاب، يخ را.

61. عنه صلى الله عليه و آله: عَلَيكَ بِالبِرِّ؛ فَإِنَّ صاحِبَ البِرِّ يُعجِبُهُ أن يَكونَ النّاسُ بِخَيرٍ وفي خِصبٍ. [۹۹]

61. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بر تو باد نيكى كردن، كه نيكوكار، خوش دارد كه مردم در خوبى و رفاه باشند.

62. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ أحَبَّ الأَعمالِ إلَى اللّهِ، الصَّلاةُ وَالبِرُّ وَالجِهادُ. [۱۰۰]

62. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: محبوب ترينْ كارها نزد خدا، نماز، نيكى كردن و جهاد است.

63. عنه صلى الله عليه و آله: لا يَزالُ النّاسُ بِخَيرٍ ما أمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنكَرِ، وتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى، فَإِذا لَم يَفعَلوا ذلِكَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَكاتُ، وسُلِّطَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ، ولَم يَكُن لَهُم ناصِرٌ فِي الأَرضِ ولا فِي السَّماءِ. [۱۰۱]

63. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردم، تا زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر كنند و بر نيكوكارى و پرهيزگارى، با يكديگر همكارى نمايند، پيوسته در خوبى هستند؛ و هر گاه چنين نكنند، بركت ها از آنها گرفته مى شود و گروهى از آنها، بر ديگران مسلّط گردانيده مى شوند و ديگر در زمين و آسمان، ياورى نخواهند داشت.

64. عنه صلى الله عليه و آله ـ لِابنِ مَسعودٍ ـ: يَابنَ مَسعودٍ، أكثِر مِنَ الصّالِحاتِ وَالبِرِّ، فَإِنَّ المُحسِنَ وَالمُسيءَ يَندَمانِ، يَقولُ المُحسِنُ: يا لَيتَنِي ازدَدتُ مِنَ الحَسَناتِ، ويَقولُ المُسيءُ: قَصَّرتُ.

وتَصديقُ ذلِكَ قَولُهُ تَعالى: «وَ لَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» [۱۰۲]. [۱۰۳]

64. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به عبد اللّه بن مسعود ـ: اى پسر مسعود! كارهاى شايسته و نيكو را بسيار به جاى آور؛ زيرا نيكوكار و بدكار، هر دو پشيمان مى شوند. نيكوكار مى گويد: «اى كاش، نيكى هاى بيشترى انجام مى دادم!» و بدكار مى گويد: «كوتاهى كردم».

گواه اين سخن، اين فرموده خداى تعالى است كه: «سوگند مى خورم به نفس سرزنشگر!».

65. عنه صلى الله عليه و آله: يَابنَ مَسعودٍ، عَلَيكَ بِالسَّكينَةِ وَالوَقارِ، وكُن: سَهلاً، لَيِّنا، عَفيفا [۱۰۴]، مُسلِما، تَقِيّا، نَقِيّا، بارّا، طاهِرا، مُطَهَّرا، صادِقا، خالِصا، سَليما، صَحيحا، لَبيبا، صالِحا، صَبورا، شَكورا. [۱۰۵]

65. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى پسر مسعود! آرامش و وقار را در پيش گير و نرم و ملايم و خوددار و مسلمان و پرهيزگار و وارسته و نيكوكار و پاك و پاكيزه و راست و ناب و سالم و درست و خردمند و شايسته و شكيبا و سپاس گزار باش.

66. الدعوات: كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ عِندَ الوَفاةِ: تَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى، ولا تَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ. [۱۰۶]

66. الدعوات:امير مؤمنان عليه السلام در هنگام وفاتش مى فرمود: «در نيكوكارى و پرهيزگارى، با يكديگر همكارى كنيد، و در گناه و تجاوز، يكديگر را يارى نرسانيد».

67. الإمام علي عليه السلام: خَيرُ إخوانِكَ مَن سارَعَ إلَى الخَيرِ وجَذَبَكَ إلَيهِ، وأمَرَكَ بِالبِرِّ وأعانَكَ عَلَيهِ. [۱۰۷]

67. امام على عليه السلام: بهترينِ برادران [و دوستان] تو، كسى است كه به سوى كار خير بشتابد و تو را نيز به سوى آن بكشانَد، و به نيكى كردن، دعوتت كند و تو را در آن، كمك برساند.

68. عنه عليه السلام ـ فيما أوصى بِهِ أولادَهُ ـ: عَلَيكُم يا بَنِيَّ بِالتَّواصُلِ [۱۰۸] وَالتَّباذُلِ وَالتَّبارِّ، وإيّاكُم وَالتَّقاطُعَ وَالتَّدابُرَ وَالتَّفَرُّقَ وتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى، ولا تَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ، وَاتَّقُوا اللّهَ إنَّ اللّهَ شَديدُ العِقابِ. [۱۰۹]

68. امام على عليه السلام ـ در آنچه فرزندانش را بدانها سفارش كرده است ـ: فرزندانم! با يكديگر، پيوند داشته باشيد و به يكديگر، بخشش و نيكى كنيد، و از بُريدن از هم و پشت كردن به يكديگر و پراكنده شدن بپرهيزيد، و در نيكى و پرهيزگارى، با يكديگر همكارى نماييد، و در گناه و تجاوز، به يكديگر كمك نرسانيد، و از خدا پروا بداريد كه خدا، سختْ كيفر است.

69. عنه عليه السلام: البِرُّ أعجَلُ شَيءٍ مَثوبَةً. [۱۱۰]

69. امام على عليه السلام: پاداش نيكى زودتر از هر چيزى مى رسد.

70. عنه عليه السلام: خَيرُ مَا اكتُسِبَ، أعمالُ البِرِّ. [۱۱۱]

70. امام على عليه السلام: بهترين كارها، نيكى كردن است.

71. عنه عليه السلام: جِماعُ الخَيرِ في أعمالِ البِرِّ. [۱۱۲]

71. امام على عليه السلام: مجمع همه خوبى ها، نيكوكارى است.

72. عنه عليه السلام: بادِرِ البِرَّ؛ فَإِنَّ أعمالَ البِرِّ فُرصَةٌ. [۱۱۳]

72. امام على عليه السلام: در نيكى كردن، بشتاب؛ زيرا كارهاى نيك، فرصت اند.

73. عنه عليه السلام: إنَّكُم مُجازونَ بِأَفعالِكُم، فَلا تَفعَلوا إلّا بِرّا. [۱۱۴]

73. امام على عليه السلام: شما در برابر كردارهايتان، جزا داده مى شويد. پس جز نيكى، مكنيد.

74. عنه عليه السلام: الطّاعَةُ وفِعلُ البِرِّ هُمَا المَتجَرُ الرّابِحُ. [۱۱۵]

74. امام على عليه السلام: فرمانبرى [از خدا] و انجام دادن كار نيك، دو تجارت سودآورند.

75. عنه عليه السلام: تَعجيلُ البِرِّ زِيادَةٌ فِي البِرِّ. [۱۱۶]

75. امام على عليه السلام: شتاب در كار نيك، در كار نيك مى افزايد.

76. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ أبي عليه السلام يَقولُ: نَعوذُ بِاللّهِ مِنَ الذُّنوبِ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ، وتُقَرِّبُ الآجالَ، وتُخلِي الدِّيارَ، وهِيَ: قَطيعَةُ الرَّحِمِ، وَالعُقوقُ، وتَركُ البِرِّ. [۱۱۷]

76. امام صادق عليه السلام: پدرم [امام باقر] عليه السلام مى فرمود: «به خدا پناه مى بريم از گناهانى كه نابودى را شتاب مى بخشند، و اَجَل ها را نزديك مى كنند، و خانه ها را [از سكنه] خالى مى سازند. اين گناهان، بُريدن از خويشان است، و آزردن پدر و مادر، و ترك نيكى».

77. عنه عليه السلام: المُؤمِنونَ في تَبارِّهِم وتَراحُمِهِم وتَعاطُفِهِم كَمَثَلِ الجَسَدِ، إذَا اشتَكى تَداعى لَهُ سائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَالحُمّى. [۱۱۸]

77. امام صادق عليه السلام: مؤمنان، در نيكى كردن و مهرورزى و همدردى نسبت به يكديگر، همانند يك پيكرند كه هر گاه [عضوى از آن] به درد آيد، ديگر اعضا را بى خوابى و تب، فرا مى گيرد.

78. عنه عليه السلام: تَواصَلوا، وتَبارّوا، وتَراحَموا، وتَعاطَفوا. [۱۱۹]

78. امام صادق عليه السلام: با همديگر، پيوند و نيكوكارى و مهربانى و همدردى داشته باشيد.

79. عنه عليه السلام: لَم يَنزِل مِنَ السَّماءِ شَيءٌ أقَلُّ ولا أعَزُّ مِن ثَلاثَةِ أشياءَ: التَّسليمِ، وَالبِرِّ، وَاليَقينِ. [۱۲۰]

79. امام صادق عليه السلام: از آسمان، چيزى (توصيه اى) كمياب تر و عزيزتر از سه چيز، فرود نيامده است: تسليم بودن [در برابر خدا]، نيكوكارى، و يقين.

80. عنه عليه السلام: كانَ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام يَقولُ لِأَصحابِهِ: يا بَني آدَمَ، اُهرُبوا مِنَ الدُّنيا إلَى اللّهِ... كونوا عَبيدا أبرارا، ولا تَكونوا مُلوكا جَبابِرَةً. [۱۲۱]

80. امام صادق عليه السلام: عيسى بن مريم عليه السلام به يارانش مى فرمود: «اى فرزندان آدم! از دنيا، به سوى خدا بگريزيد... بندگانى نيكوكار باشيد، و [چونان] پادشاهانِ گردن فراز مباشيد».

81. عنه عليه السلام ـ لِأَصحابِهِ ـ: اِتَّقُوا اللّهَ، وكونوا إخوَةً بَرَرَةً مُتَحابّينَ فِي اللّهِ، مُتَواصِلينَ مُتَراحِمينَ. [۱۲۲]

81. امام صادق عليه السلام ـ به يارانش ـ: از خدا بترسيد و برادرانى نيكوكار باشيد. يكديگر را براى خدا دوست بداريد و با همديگر، پيوسته و مهربان باشيد.

82. قرب الإسناد عن بكر بن محمّد: أكثَرُ ما كانَ يوصينا بِهِ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام، البِرُّ وَالصِّلَةُ. [۱۲۳]

82. قرب الإسناد ـ به نقل از بكر بن محمّد ـ: بيشترين چيزى كه امام صادق عليه السلام ما را به آن سفارش مى فرمود، نيكى كردن و صله رحِم بود.

83. الكافي عن جميل [بن درّاج] عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سَمِعتُهُ عليه السلام يَقولُ: إنَّ مِمّا خَصَّ اللّهُ عز و جل بِهِ المُؤمِنَ أن يُعَرِّفَهُ بِرَّ إخوانِهِ وإن قَلَّ؛ ولَيسَ البِرُّ بِالكَثرَةِ، وذلِكَ أنَّ اللّهَ عز و جليَقولُ في كِتابِهِ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» ثُمَّ قالَ: «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [۱۲۴]، ومَن عَرَّفَهُ اللّهُ عز و جل بِذلِكَ أحَبَّهُ اللّهُ، ومَن أحَبَّهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى وَفّاهُ أجرَهُ يَومَ القِيامَةِ بِغَيرِ حِسابٍ.

ثُمَّ قالَ عليه السلام: يا جَميلُ، اِروِ هذَا الحَديثَ لِاءِخوانِكَ، فَإِنَّهُ تَرغيبٌ فِي البِرِّ. [۱۲۵]

83. الكافى ـ به نقل از جميل بن دُرّاج ـ: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: «يكى از لطف هاى خداوند به مؤمن، اين است كه او را به [وظيفه] نيكى كردن به برادرانش آشنا مى كند، اگر چه اندك باشد؛ و نيكى به بسيارىِ مقدار آن نيست؛ چرا كه خداوند عز و جل در كتاب خود مى فرمايد: «و ديگران را بر خود ترجيح مى دهند، اگر چه در خود آنان، نيازى شديد باشد». سپس فرموده است: «هر كه از خسّت نفس نگه داشته شود، چنين كسانى، همان رستگاران اند»، و هر كه را خداوند عز و جل به اين وظيفه آشنا سازد، خداوند، دوستش مى دارد، و هر كه را خداوند ـ تبارك و تعالى ـ دوستش بدارد، در روز قيامت، مزد بى حساب به او مى دهد».

امام عليه السلام سپس فرمود: «اى جميل! اين حديث را براى برادرانت روايت كن؛ زيرا تشويق به نيكوكارى است».

84. الإمام الرضا عليه السلام: البِرُّ غَنيمَةُ الحازِمِ [۱۲۶]. [۱۲۷]

84. امام رضا عليه السلام: نيكى كردن، غنيمت شخص دورانديش است.

85. عنه عليه السلام ـ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ ـ: عَلَيكُم بِالقَصدِ [۱۲۸] فِي الغِنى وَالفَقرِ، وَالبِرِّ مِنَ القَليلِ وَالكَثيرِ، فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى يُعَظِّمُ شِقَّةَ التَّمرِ حَتّى تَأتِيَ يَومَ القِيامَةِ كَجَبَلِ اُحُدٍ. [۱۲۹]

85. امام رضا عليه السلام ـ در كتاب فقه منسوب به ايشان ـ: بر شما باد ميانه روى در گاهِ توانگرى و نادارى، و نيكى كردن به مقدار كم يا بسيار؛ زيرا خداوند ـ تبارك و تعالى ـ، نصف خرمايى را [كه انفاق مى شود]، چندان بزرگ مى گردانَد كه در روز قيامت، به اندازه كوه اُحد مى شود.

الفصل الرابع: أولى الناس بالبرّ

فصل چهارم: سزاوارترينِ مردم به نيكى

4 / 1: الوالِدانِ

4 / 1: پدر و مادر

الكتاب

قرآن

«وَ بَرَّا بِوَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّا». [۱۳۰]

«و با پدر و مادر خود، نيكوكار بود و سركشى نافرمان نبود».

«وَ بَرَّا بِوَالِدَتِى وَ لَمْ يَجْعَلْنِى جَبَّارًا شَقِيًّا». [۱۳۱]

«و مرا نسبت به مادرم، نيكوكار كرده، و سركش و نافرمان، نگردانيده است».

الحديث

حديث

86. الإمام الصادق عليه السلام: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ مَن أبَرُّ؟ قالَ: اُمَّكَ. قالَ: ثُمَّ مَن؟ قالَ: اُمَّكَ. قالَ: ثُمَّ مَن؟ قالَ: اُمَّكَ. قالَ: ثُمَّ مَن؟ قالَ: أباكَ. [۱۳۲]

86. امام صادق عليه السلام: مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! به چه كسى نيكى كنم؟ فرمود: «به مادرت».

گفت: سپس، به چه كسى؟ فرمود: «به مادرت».

گفت: بعد، به چه كسى؟ فرمود: «به مادرت».

گفت: سپس، به چه كسى؟ فرمود: «به پدرت».

87. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن حَجَّ عَن والِدَيهِ أو قَضى عَنهُما مَغرَما [۱۳۳] بَعَثَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ مَعَ الأَبرارِ. [۱۳۴]

87. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس از طرف پدر و مادرش حج بگزارد يا بدهىِ آنها را بپردازد، خداوند در روز قيامت، او را با نيكوكاران بر مى انگيزد.

4 / 2: الأَبرارُ

4 / 2: نيكوكاران

88. الإمام عليّ عليه السلام: أفضَلُ البِرِّ ما اُصيبَ بِهِ الأَبرارُ. [۱۳۵]

88. امام على عليه السلام: برترين نيكى، آن است كه به نيكوكاران برسد.

89. عنه عليه السلام: أفضَلُ البِرِّ ما اُصيبَ بِهِ أهلُهُ. [۱۳۶]

89. امام على عليه السلام: برترين نيكى، آن است كه به اهل آن (نيكوكاران) برسد.

4 / 3: الأَحرارُ

4 / 3: آزادگان

90. الإمام عليّ عليه السلام: خَيرُ البِرِّ ما وَصَلَ إلَى الأَحرارِ. [۱۳۷]

90. امام على عليه السلام: بهترين نيكى، آن است كه به آزادگان برسد.

4 / 4: المُحتاجُ

4 / 4: نيازمند

91. الإمام عليّ عليه السلام: خَيرُ البِرِّ ما وَصَلَ إلَى المُحتاجِ. [۱۳۸]

91. امام على عليه السلام: بهترين نيكى، آن است كه به نيازمند برسد.

4 / 5: الأَيتامُ

4 / 5: يتيمان

92. الإمام عليّ عليه السلام: مِن أفضَلِ البِرِّ، بِرُّ الأَيتامِ. [۱۳۹]

92. امام على عليه السلام: از برترين نيكى ها، نيكى كردن به يتيمان است.

4 / 6: الرَّحِمُ

4 / 6: خويشاوند

93. الإمام عليّ عليه السلام: أوفَرُ البِرِّ صِلَةُ الرَّحِمِ. [۱۴۰]

93. امام على عليه السلام: افزون ترين نيكى، به جا آوردن صِله رحِم است.

4 / 7: صَديقُ الأَبِ

4 / 7: دوست پدر

94. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ أبَرَّ البِرِّ، أن يَصِلَ الرَّجُلُ أهلَ وُدِّ أبيهِ. [۱۴۱]

94. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكوترين نيكى [به پدر، بعد از مرگش]، اين است كه انسان به دوستان پدرش، نيكى كند.

95. عنه صلى الله عليه و آله: مِنَ البِرِّ أن تَصِلَ صَديقَ أبيكَ. [۱۴۲]

95. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از جمله نيكى كردن [به پدرت بعد از مرگش]، اين است كه به دوست پدرت، نيكى كنى.

4 / 8: مَن لا يَغفُلُ بِرَّكَ

4 / 8: كسى كه نيكى تو را ناديده نگيرد

96. الإمام عليّ عليه السلام: أحَقُّ مَن بَرِرتَ، مَن لا يَغفُلُ بِرَّكَ. [۱۴۳]

96. امام على عليه السلام: سزاوارترين كس به نيكى كردن تو، كسى است كه نيكىِ تو را ناديده نمى گيرد. [۱۴۴]

4 / 9: أهلُ القُبورِ

4 / 9: اهل قبور

97. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا بِرَّ أفضَلُ مِن بِرِّ أهلِ القُبورِ، ولا يَصِلُ أهلَ القُبورِ إلّا مُؤمِنٌ. [۱۴۵]

97. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ نيكى اى برتر از نيكى كردن به اهل قبور (در گذشتگان) نيست؛ و به اهل قبور، نيكى نمى كند، مگر كسى كه مؤمن باشد.

الفصل الخامس: مبادئ البر

فصل پنجم: خاستگاه هاى نيكى

5 / 1: التَّفَكُّرُ

5 / 1: انديشيدن

98. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ التَّفَكُّرَ يَدعو إلَى البِرِّ وَالعَمَلِ بِهِ. [۱۴۶]

98. امام على عليه السلام: انديشه كردن، [انسان را] به نيكى و عمل به آن مى كشانَد.

5 / 2: العِلمُ

5 / 2: دانش

99. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا العِلمَ.… يُنزِلُ اللّهُ حامِلَهُ مَنازِلَ الأَخيارِ، ويَمنَحُهُ مَجالِسَ الأَبرارِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ. [۱۴۷]

99. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش بياموزيد... خداوند، دارنده دانش را در جايگاه هاى نيكان، جاى مى دهد و [توفيقِ] نشستن با نيكوكاران را در دنيا و آخرت، به او ارزانى مى دارد.

5 / 3: الصِّدقُ

5 / 3: راستى

100. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: عَلَيكُم بِالصِّدقِ، فَإِنَّ الصِّدقَ يَهدي إلَى البِرِّ. [۱۴۸]

100. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: راستى پيشه كنيد كه راستى، به نيكى كردنْ ره نمون مى شود.

5 / 4: الرُّشدُ

5 / 4: رشد

101. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في جَوابِ شَمعونَ بنِ لاوِي بنِ يَهودا مِن حَوارِيِّ عيسى عليه السلام ـ: أمَّا الرُّشدُ: فَيَتَشَعَّبُ مِنهُ السَّدادُ [۱۴۹] وَالهُدى وَالبِرُّ وَالتَّقوى. [۱۵۰]

101. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در پاسخ به شمعون بن لاوى بن يهودا، از حواريان عيسى عليه السلام ـ: و از رشد، منشعب مى شود: درستى، هدايت، نيكوكارى، و پرهيزگارى.

5 / 5: الاِستِعانَةُ مِنَ اللّه عزّوجلِّ

5 / 5: كمك خواستن از خدا

102. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ وأسأَ لُكَ: السَّعَةَ، وَالدَّعَةَ، وَالأَمنَ... وَالرِّضا، وَالصَّبرَ، وَالعِلمَ، وَالصِّدقَ، وَالبِرَّ، وَالتَّقوى، وَالحِلمَ [۱۵۱]، وَالتَّواضُعَ، وَاليُسرَ، وَالتَّوفيقَ. [۱۵۲]

102. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بار خدايا! از تو درخواست مى كنم: گشايش و آسايش و امنيت... و خشنودى و شكيبايى و دانش و راستى و نيكوكارى و پرهيزگارى و بردبارى و فروتنى و آسانى و توفيق را.

103. عنه صلى الله عليه و آله ـ مِمّا أوصى بِهِ مِنَ الدُّعاءِ بَعدَ صَلاةِ الحاجَةِ ـ: اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ موجِباتِ رَحمَتِكَ، وعَزائِمَ [۱۵۳] مَغفِرَتِكَ، وَالغَنيمَةَ مِن كُلِّ بِرٍّ، وَالسَّلامَةَ مِن كُلِّ إثمٍ. [۱۵۴]

103. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ از دعايى كه توصيه مى كرد تا بعد از نماز حاجت، خوانده شود ـ: بار خدايا! موجبات رحمتت را، و اسباب آمرزشت را، و بهره مندى از هر نيكى و سالم ماندن از هر گناهى را از تو درخواست مى كنم.

104. الإمام عليّ عليه السلام: جَعَلَنَا اللّهُ وإيّاكُم مِمَّن يَسعى بِقَلبِهِ إلى مَنازِلِ الأَبرارِ بِرَحمَتِهِ. [۱۵۵]

104. امام على عليه السلام: خداوند، به [لطف و] رحمت خويش، ما و شما را از كسانى قرار دهد كه با دل خويش، به سوى جايگاه هاى نيكوكارانْ مى شتابند.

105. عنه عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ عليه السلام في يَومِ الجُمُعَةِ ـ: اللّهُمَّ [إنَّكَ] [۱۵۶] افتَرَضتَ عَلَيَّ لِلآباءِ وَالاُمَّهاتِ حُقوقا... فَاحتَمِلهُنَّ عنّي إلَيهِما، وَاغفِر لَهُما كَما رَجاكَ كُلُّ مُوَحِّدٍ مَعَ المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ، وَالإِخوَةِ وَالأَخَواتِ، وألحِقنا وإيّاهُم بِالأَبرارِ، وأبِح لَنا ولَهُم جَنّاتِكَ مَعَ النُّجَباءِ الأَخيارِ، إنَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ. [۱۵۷]

105. امام على عليه السلام ـ از دعاى ايشان در روز جمعه ـ: بار خدايا! [تو] بر من نسبت به پدران و مادران، [وظايف و] حقوقى را قرار دادى... پس چنان كن كه آن حقوق را نسبت به آنان، ادا كنم؛ و آن دو را بيامرز، آن سان كه هر يكتاپرستى، از مردان و زنان مؤمن، و برادران و خواهران، به تو [چنين] اميد دارند؛ و ما و آنان را به نيكوكاران، ملحق فرما، و همنشينى با برگزيدگان نيك در بهشت هايت را به ما و ايشان (پدران و مادرانمان)، ارزانى بدار، كه به راستى تو شنونده [و پذيرنده] دعايى.

106. الإمام الصادق عليه السلام: اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ قَولَ التَّوّابينَ وعَمَلَهُم... وتَصديقَ المُؤمِنينَ وتَوَكُّلَهُم، ورَجاءَ المُحسِنينَ وبِرَّهُم. [۱۵۸]

106. امام صادق عليه السلام: بار خدايا! گفتار و كردارِ توبه كنندگان را... و تصديق و توكّل مؤمنان را، و اميد و نيكوكارى نيكوكاران را از تو درخواست مى كنم.

107. الإمام الكاظم عليه السلام ـ مِن دُعاءٍ لَهُ ـ: يا إلهَ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ، بِكَ اعتَصَمتُ، وبِكَ وَثِقتُ... ارزُقنِي القِسمَةَ مِن كُلِّ بِرٍّ، وَالسَّلامَةَ مِن كُلِّ وِزرٍ، يا سامِعَ كُلِّ صَوتٍ. [۱۵۹]

107. امام كاظم عليه السلام ـ از دعاهاى ايشان ـ: اى معبود اوّلين و آخرين! به تو چنگ در زدم و به تو اعتماد كردم... به من، بهره مندى از هر نيكى، و به سلامت ماندن از هر گناهى را روزى فرما، اى شنونده هر آوايى!

108. الكافي عن جعفر بن محمّد بن يقظان رفعه إليهم عليهم السلام: يَقولُ الرَّجُلُ إذا فَرَغَ مِنَ الأَذانِ وجَلَسَ: اللّهُمَّ اجعَل قَلبي بارّا، وعَيشي قارّا، ورِزقي دارّا [۱۶۰]، وَاجعَل لي عِندَ قَبرِ نَبِيَّكَ صلى الله عليه و آله قَرارا ومُستَقَرّا. [۱۶۱]

108. الكافى ـ به نقل از جعفر بن محمّد بن يقظان، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است ـ: فرد پس از آن كه اذان را گفت و نشست، مى گويد: «بار خدايا! دلم را نيك، زندگى ام را آرام و روزى ام را سرشار گردان و برايم در كنار آرامگاه پيامبرت، آرامگاه و قرارگاهى قرار ده».

راجع: الخير والبركة في الكتاب والسنّة: ص85 (الفصل الثالث: أسباب الخير).

ر. ك: خير و بركت از نگاه قرآن و حديث: ص131 (بخش يكم / فصل سوم: اسباب نيكى).

الفصل السادس: بركات البر

فصل ششم: بركت هاى نيكى

6 / 1: التَّقَرُّبُ إلَى اللّه عزّوجلِّ

6 / 1: نزديك شدن به خدا

109. الإمام الصادق عليه السلام: المَعروفُ شَيءٌ سِوَى الزَّكاةِ، فَتَقَرَّبوا إلَى اللّهِ عز و جل بِالبِرِّ وصِلَةِ الرَّحِمِ. [۱۶۲]

109. امام صادق عليه السلام: نيكى كردن، چيزى غير از زكات است. پس با نيكى كردن و صله رحِم، خود را به خداوند عز و جلنزديك گردانيد.

6 / 2: مَحَبَّةُ اللّه عزّوجلِّ

6 / 2: دوستى خدا

110. الكافي عن جميل بن درّاج عن الإمام الصادق عليه السلام قال: قالَ عليه السلام: خِيارُكُم سُمَحاؤُكُم، وشِرارُكُم بُخَلاؤُكُم، ومِن خالِصِ الإِيمانِ البِرُّ بِالإِخوانِ، وَالسَّعيُ في حَوائِجِهِم، وإنَّ البارَّ بِالإِخوانِ لَيُحِبُّهُ الرَّحمنُ، وفي ذلِكَ مَرغَمَةٌ لِلشَّيطانِ، وتَزَحزُحٌ عَنِ النّيرانِ، ودُخولُ الجِنانِ. يا جَميلُ! أخبِر بِهذا غُرَرَ أصحابِكَ.

قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ مَن غُرَرُ أصحابي؟ قالَ عليه السلام: هُمُ البارّونَ بِالإِخوانِ فِي العُسرِ وَاليُسرِ. [۱۶۳]

110. الكافى ـ به نقل از جميل بن درّاج ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «بهترينِ شما، سخاوتمندان شما، و بدترين شما، بخيلانتان هستند؛ و از ايمان ناب است: نيكى كردن به برادران، و كوشش در رفع نيازهاى آنان. [خداى] مهربان، نيكى كننده به برادران را دوست مى دارد. اين كار، بينى شيطان را به خاك مى مالد و موجب دورى از آتش [دوزخ] و در آمدن به بهشت است. اى جميل! اين حديث را به ياران برگزيده ات بازگو».

گفتم: فدايت شوم! ياران برگزيده من چه كسانى هستند؟

فرمود: «آنان كه در تنگ دستى و گشايش، به برادران، نيكى مى كنند».

6 / 3: عُمرانُ الدِّيارِ

6 / 3: آبادى خانه ها

111. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ البِرَّ وَالصِّلَةَ لَيُطيلانِ الأَعمارَ، ويُعَمِّرانِ الدِّيارَ، ويُثرِيانِ الأَموالَ، ولَو كانَ القَومُ فُجّارا. [۱۶۴]

111. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكى كردن و صِله رحِم، عمرها را طولانى و خانه ها را آباد و دارايى ها را افزون مى كنند، هر چند مردمانى كه اين كارها را مى كنند، بى ايمان باشند.

112. عنه صلى الله عليه و آله: البِرُّ وصِلَةُ الأَرحامِ عِمارَةُ [۱۶۵] الدُّنيا، وزِيادَةُ الأَعمارِ. [۱۶۶]

112. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكى كردن و صله رحِم، [مايه] آبادانى دنيا و افزايش عمرهايند.

113. عنه صلى الله عليه و آله: البِرُّ وحُسنُ الخُلُقِ يُعَمِّرانِ الدِّيارَ، ويَزيدانِ فِي الأَعمارِ. [۱۶۷]

113. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكى كردن و خوش خويى، خانه ها را آباد و عمرها را افزون مى كنند.

6 / 4: زِيادَةُ العُمُرِ

6 / 4: افزايش عمر

114. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: البِرُّ زِيادَةٌ فِي العُمُرِ. [۱۶۸]

114. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكى كردن، [مايه] افزايش عمر است.

115. عنه صلى الله عليه و آله: لا يَزيدُ فِي العُمُرِ إلَا البِرُّ. [۱۶۹]

115. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: تنها چيزى كه بر عمر مى افزايد، نيكى كردن است.

116. عنه صلى الله عليه و آله: مَوتُ الإِنسانِ بِالذُّنوبِ أكثَرُ مِن مَوتِهِ بِالأَجَلِ، وحَياتُهُ بِالبِرِّ أكثَرُ مِن حَياتِهِ بِالعُمُرِ. [۱۷۰]

116. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مرگ انسان بر اثر گناهان، بيشتر از مرگش با اَجَل است، و زنده ماندن او بر اثر نيكوكارى، بيشتر از زنده ماندش با عمر است.

117. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّهُ كانَ في بَني إسرائيلَ مَلِكانِ أخَوانِ عَلى مَدينَتَينِ، وكانَ أحَدُهُما بارّا بِرَحِمِهِ عادِلاً عَلى رَعِيَّتِهِ، وكانَ الآخَرُ عاقّا بِرَحِمِهِ جائِرا عَلى رَعِيَّتِهِ، وكانَ في عَصرِهِما نَبِيٌّ، فَأَوحَى اللّهُ إلى ذلِكَ النَّبِيِّ: إنَّهُ قَد بَقِيَ مِن عُمُرِ هذَا البارِّ ثَلاثُ سِنينَ، وبَقِيَ مِن عُمُرِ هذَا العاقِّ ثَلاثونَ سَنَةً.

قالَ: فَأَخبَرَ ذلِكَ النَّبِيُّ رَعيَّةَ هذا ورَعِيَّةَ هذا، قالَ: فَأَحزَنَ ذلِكَ رَعِيَّةَ العادِلِ، وأحزَنَ ذلِكَ رَعِيَّةَ الجائِرِ، قالَ: فَفَرَّقوا بَينَ الأَطفالِ وَالاُمَّهاتِ، وتَرَكُوا الطَّعامَ وَالشَّرابَ، وخَرَجوا إلَى الصَّحراءِ يَدعونَ اللّهَ عز و جل أن يُمَتِّعَهُم بِالعادِلِ ويُزيلَ عَنهُم أمرَ الجائِرِ، فَأَقاموا ثَلاثا.

فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلى ذلِكَ النَّبِيِّ، أن أخبِر عِبادي أن قَد رَحِمتُهُم وأجَبتُ دُعاءَهُم، فَجَعَلتُ ما بَقِيَ مِن عُمُرِ هذَا البارِّ لِذلِكَ الجائِرِ، وما بَقِيَ مِن عُمُرِ الجائِرِ لِهذَا البارِّ.

قالَ: فَرَجَعوا إلى بُيوتِهِم، وماتَ العاقُّ لِتَمامِ ثَلاثِ سِنينَ، وبَقِيَ العادِلُ فيهِم ثَلاثينَ سَنَةً، ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «وَ مَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِى كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ» [۱۷۱]. [۱۷۲]

117. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در ميان بنى اسرائيل، دو برادر بودند كه بر دو شهر، حكومت مى كردند. يكى از آن دو با خويشاوندانش نيكوكار و با رعيّتش دادگر بود، و ديگرى با خويشاوندانش بدرفتار و بر رعيّتش ستمگر بود. در روزگار آن دو، پيامبرى به سر مى برد. خداوند به آن پيامبر، وحى فرمود كه: «از عمر آن نيكوكار، سه سال باقى مانده است و از عمر آن بدرفتار، سى سال».

آن پيامبر صلى الله عليه و آله اين مطلب را به رعاياى هر دو حكمران، خبر داد. اين خبر، هم رعيّت آن دادگر را اندوهگين ساخت و هم رعاياى آن بيدادگر را. پس كودكان را از مادران، جدا ساختند و خوردن و آشاميدن را ترك كردند و به صحرا رفتند تا به درگاه خداوند عز و جل دعا كنند كه آن حكمرانِ دادگر را طول عمر دهد و سايه آن حكمران ستمگر را از سرشان كوتاه سازد و سه روز در صحرا ماندند. پس خداوند عز و جل به آن پيامبر صلى الله عليه و آله، وحى فرمود كه: «به بندگانم خبر ده كه بر آنان، رحم آوردم و دعايشان را پذيرفتم. باقى مانده عمر آن نيكوكار را براى آن ستمگر قرار دادم و باقى مانده عمر آن ستمگر را براى آن نيكوكار».

مردم به خانه هايشان باز گشتند و آن حكمرانِ بدرفتار، سرِ سه سال درگذشت و حكمران دادگر، سى سال در ميانشان زيست.

آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را تلاوت كرد: «و هيچ سالْ خورده اى، عمر دراز نمى يابد و از عمرش كاسته نمى شود، مگر آن كه در كتابى مندرج است. در حقيقت، اين كار، براى خدا، آسان است».

118. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ القَومَ لَيَكونونَ فُجّارا فَيَتَواصَلونَ فَتَنمي أموالُهُم، ويَبَرّونَ فَتَزدادُ أعمارُهُم. [۱۷۳]

118. امام على عليه السلام: مردمانى، فسق و فجور، پيشه مى كنند؛ ولى چون صِله رحِم به جا مى آورند، اموالشان افزون مى شود، و چون نيكى مى كنند، عمرشان طولانى مى گردد.

119. قضاء حقوق المؤمنين عن جعفر بن محمّد بن أبي فاطمة: قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: يَابنَ أبي فاطِمَةَ، إنَّ العَبدَ يَكونُ بارّا بِقَرابَتِهِ ولَم يَبقَ مِن أجَلِهِ إلّا ثَلاثُ سِنينَ، فَيُصَيِّرُهُ اللّهُ ثَلاثا وثَلاثينَ سَنَةً، وإنَّ العَبدَ لَيَكونُ عاقّا بِقَرابَتِهِ وقَد بَقِيَ مِن أجَلِهِ ثَلاثٌ وثَلاثونَ سَنَةً، فَيُصَيِّرُهُ اللّهُ ثَلاثَ سِنينَ. ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ: «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» [۱۷۴]... تَبارّوا وتَواصَلوا، فَيُنسِئُ [۱۷۵] اللّهُ في آجالِكُم. [۱۷۶]

119. قضاء حقوق المؤمنين ـ به نقل از جعفر بن محمّد بن ابى فاطمه ـ: امام صادق عليه السلام به من فرمود: «اى پسر أبو فاطمه! بنده به خويشاوندش نيكى مى كند، در حالى كه از عمرش فقط سه سال باقى مانده است. پس خداوند [به سبب آن نيكى]، آن را سى و سه سال مى گردانَد.

و بنده به خويشاوندش بدى مى كند، در حالى كه از عمرش سى و سه سال باقى مانده است؛ امّا خداوند، آن را تبديل به سه سال مى كند».

امام عليه السلام سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «خداوند، آنچه را بخواهد، محو مى كند يا نگه مى دارد، و كتاب اصلى در نزد اوست»...

[و افزود: ] «به يكديگر نيكى كنيد و با هم پيوند داشته باشيد كه خداوند، اَجَل هاى شما را به تأخير مى اندازد».

120. الإمام الصادق عليه السلام: مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهلِ بَيتِهِ، مُدَّ لَهُ في عُمُرِهِ. [۱۷۷]

120. امام صادق عليه السلام: هر كس به خانواده اش نيكى كند، عمرش دراز مى شود.

6 / 5: زِيادَةُ الرِّزقِ

6 / 5: افزايش روزى

121. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ البِرَّ يَزيدُ فِي الرِّزقِ. [۱۷۸]

121. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكى كردن، روزى را افزون مى كند.

122. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ أهلَ بَيتٍ لَيَكونونَ بَرَرَةً [۱۷۹]، فَتَنمو أموالُهُم ولَو أنَّهُم فُجّارٌ. [۱۸۰]

122. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خانواده اى كه نيكوكارند، دارايى هايشان افزون مى شود، اگر چه گنهكار باشند.

123. الإمام الباقر عليه السلام: البِرُّ وَالصَّدَقَةُ يَنفِيانِ الفَقرَ. [۱۸۱]

123. امام باقر عليه السلام: نيكوكارى و صدقه دادن، فقر را از بين مى برند.

6 / 6: نُزولُ الرَّحمَةِ

6 / 6: فرود آمدن رحمت

124. الإمام عليّ عليه السلام: مَعَ البِرِّ تَدُرُّ الرَّحمَةُ. [۱۸۲]

124. امام على عليه السلام: با نيكى كردن، رحمت، سرازير مى شود.

6 / 7: إجابَةُ الدُّعاءِ

6 / 7: پذيرفته شدن دعا

125. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا أبا ذَرٍّ، يَكفي مِنَ الدُّعاءِ مَعَ البِرِّ، ما يَكفِي الطَّعامَ مِنَ المِلحِ. [۱۸۳]

125. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى ابو ذر! [به] دعا كردن همراه با كار نيك، همان اندازه نياز است كه [به] نمك براى غذا.

6 / 8: المَحَبَّةُ وَالاُلفَةُ

6 / 8: محبّت و الفت

126. الإمام عليّ عليه السلام: طَلاقَةُ الوَجهِ بِالبِشرِ وَالعَطِيَّةِ، وفِعلِ البِرِّ وبَذلِ التَّحِيَّةِ، داعٍ إلى مَحَبَّةِ البَرِيَّةِ. [۱۸۴]

126. امام على عليه السلام: گشاده رويىِ همراه با دستِ بخشنده داشتن و نيكى كردن و بى دريغْ سلام كردن، باعث جلب محبّت مردمان است.

127. عنه عليه السلام: عُودوا ـ رَحِمَكُمُ اللّهُ ـ بَعدَ انقِضاءِ مَجمَعِكُم، بِالتَّوسِعَةِ عَلى عِيالِكُم، وَالبِرِّ بِإِخوانِكُم، وَالشُّكرِ للّهِِ عز و جل عَلى ما مَنَحَكُم، وأَجمِعوا [۱۸۵] يَجمَعِ اللّهُ شَملَكُم، وتَبارّوا يَصِلِ اللّهُ اُلفَتَكُم. [۱۸۶]

127. امام على عليه السلام: خدايتان رحمت كند! پس از پايان اجتماعتان، به گشاده دستى با خانواده تان و نيكى كردن به برادرانتان، و سپاس گزارى از خداوند عز و جلبراى چيزهايى كه به شما بخشيده است، بپردازيد، و هم داستانى پيش گيريد تا خداوند، همواره جمعتان را جمع بدارد؛ و به يكديگر نيكى كنيد تا خداوند، رشته اُلفتِ ميان شما را بپيونداند.

6 / 9: اِنتِشارُ الصّيتِ

6 / 9: بلندآوازگى

128. الإمام عليّ عليه السلام: مَن بَذَلَ بِرَّهُ، انتَشَرَ ذِكرُهُ. [۱۸۷]

128. امام على عليه السلام: كسى كه بى دريغ نيكى كند، نامش همه جا پخش شود.

129. عنه عليه السلام: مَن قَرُبَ بِرُّهُ، بَعُدَ صيتُهُ [۱۸۸]. [۱۸۹]

129. امام على عليه السلام: كسى كه نيكى [و احسان] او نزديك باشد، آوازه اش تا دوردست ها مى رود.

130. عنه عليه السلام: مَن كَثُرَ بِرُّهُ حُمِدَ. [۱۹۰]

130. امام على عليه السلام: كسى كه نيكىِ بسيار كند، از او به نيكى ياد مى شود.

6 / 10: طاعَةُ الحُرِّ

6 / 10: به فرمانْ درآمدنِ آزادگان

131. الإمام عليّ عليه السلام: بِالبِرِّ يُستَعبَدُ الحُرُّ. [۱۹۱]

131. امام على عليه السلام: با نيكى كردن، فرد آزاد به بردگى گرفته مى شود.

132. عنه عليه السلام: عِندَ تَواتُرِ البِرِّ وَالإِحسانِ، يُتَعَبَّدُ الحُرُّ. [۱۹۲]

132. امام على عليه السلام: با پياپىْ نيكى و احسان كردن، شخصِ آزاد، بنده مى شود.

6 / 11: نَفيُ ميتَةِ السَّوءِ

6 / 11: پيشگيرى از مرگ هاى بد و ناگوار

133. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: البارُّ لا يَموتُ ميتَةَ السَّوءِ. [۱۹۳]

133. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شخص نيكوكار، به مرگ بد نمى ميرد.

134. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ لِأَبي حَمزَةَ ـ: إذا أرَدتَ أن يُطَيِّبَ اللّهُ ميتَتَكَ، ويَغفِرَ لَكَ ذَنبَكَ يَومَ تَلقاهُ، فَعَلَيكَ بِالبِرِّ وصَدَقَةِ السِّرِّ وصِلَةِ الرَّحِمِ، فَإِنَّهُنَّ يَزِدنَ [۱۹۴] فِي العُمُرِ، ويَنفينَ الفَقرَ، ويَدفَعنَ عَن صاحِبِهِنَّ سَبعينَ ميتَةَ سَوءٍ. [۱۹۵]

134. امام زين العابدين عليه السلام ـ به ابو حمزه ـ: هر گاه خواستى كه خداوند، تو را خوب بميرانَد و در روزى كه ديدارش مى كنى، گناهت را بيامرزد، نيكوكارى و دادن صدقه نهانى و صِله رحِم را در پيش گير؛ چرا كه اين كارها بر عمر مى افزايند و فقر را مى زُدايند و هفتاد نوع مُردنِ بد را از صاحب خود، دور مى كنند.

135. الإمام عليّ عليه السلام: البارُّ يَطيرُ مَعَ الكِرامِ البَرَرَةِ، وإنَّ مَلَكَ المَوتِ يَتَبَسَّمُ في وَجهِ البارِّ. [۱۹۶]

135. امام على عليه السلام: شخصِ نيكوكار با [فرشتگانِ] ارجمند نيكوكار، پرواز مى كند، و فرشته مرگ، به روى شخص نيكوكار [هنگام گرفتن جانش] لبخند مى زند.

6 / 12: تَهوينُ الحِسابِ

6 / 12: آسان شدن حساب

136. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ وَالبِرَّ لَيُهَوِّنانِ الحِسابَ، ويَعصِمانِ مِنَ الذُّنوبِ، فَصِلوا أرحامَكُم، وبَرّوا بِإِخوانِكُم، ولَو بِحُسنِ السَّلامِ ورَدِّ الجَوابِ. [۱۹۷]

136. امام صادق عليه السلام: صِله رحِم و نيكوكارى، حساب [قيامت] را آسان مى سازند و [انسان را] از گناهان، نگه مى دارند. صِله رحِم به جاى آوريد و به برادرانتان نيكى كنيد، اگر چه با سلام كردنى نيكو و دادنِ پاسخ سلام باشد.

6 / 13: نَعيمُ يَومِ الدّينِ

6 / 13: برخوردارى از نعمت هاى روز پاداش

الكتاب

قرآن

«إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِى نَعِيمٍ». [۱۹۸]

«قطعا نيكوكاران، در ناز و نعمت اند».

«لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلًا مِّنْ عِندِ اللَّهِ وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ لِّلْأَبْرَارِ». [۱۹۹]

«ولى كسانى كه از پروردگارشان پروا داشتند، باغ هايى خواهند داشت كه در آنها نهرها روان است. در آن جا جاودانه مى مانند. اين پذيرايى، از جانب خداست؛ و آنچه نزد خداست، براى نيكوكاران، بهتر است».

«إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا». [۲۰۰]

«همانا نيكوكاران، از جامى مى نوشند كه آميزه اى از كافور دارد».

«رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِى لِلْاءِيمَانِ أَنْ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَامَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ». [۲۰۱]

«پروردگارا! ما شنيديم كه دعوتگرى به ايمان، فرا مى خواند كه: «به پروردگارتان، ايمان آوريد». پس ايمان آورديم. پرورگارا! گناهان ما را بيامرز و بدى هاى ما را بزُداى و ما را در زمره نيكوكاران بميران».

الحديث

حديث

137. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ البِرَّ يَهدي إلَى الجَنَّةِ. [۲۰۲]

137. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكوكارى، به بهشت، ره نمون مى شود.

138. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ البِرَّ وَالصِّلَةَ لَيُخَفِّفانِ سوءَ الحِسابِ يَومَ القِيامَةِ. [۲۰۳]

138. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكوكارى و صِله رحِم، از سختى حسابرسى روز قيامت مى كاهند.

139. الإمام الباقر عليه السلام: ألا اُخبِرُكُم بِخَمسِ خِصالٍ هِيَ مِنَ البِرِّ، وَالبِرُّ يَدعو إلَى الجَنَّةِ؟... إخفاءُ المُصيبَةِ وكِتمانُها، وَالصَّدَقَةُ تُعطيها بِيَمينِكَ لا تُعلِمُ بِها شِمالَكَ، وبِرُّ الوالِدَينِ فَإِنَّ بِرَّهُما للّهِِ رِضا، وَالإِكثارُ مِن قَولِ: «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَظيمِ» فَإِنَّهُ مِن كُنوزِ الجَنَّةِ، وَالحُبُّ لِمُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وعَلَيهِم أجمَعينَ. [۲۰۴]

139. امام باقر عليه السلام: آيا شما را از پنج كار خبر ندهم كه از [مصاديق] نيكوكارى اند، و نيكوكارى، به بهشت مى خواند؟: ... پنهان داشتن مصيبت و اظهار نكردن آن؛ صدقه اى كه با دست راستت بدهى و دست چپت را از آن آگاه نسازى؛ خوش رفتارى با پدر و مادر، چرا كه خوش رفتارى با آنان، سبب خشنودى خداست؛ بسيار گفتن جمله (لا حول ولا قوّة الا باللّه العظيم)، زيرا اين از گنج هاى بهشت است؛ و دوست داشتن محمّد و خاندان محمّد ـ كه درود خدا بر او و بر ايشان، همگى باد ـ.

140. الإمام الصادق عليه السلام: يَأتي يَومَ القِيامَةِ شَيءٌ مِثلُ الكَبَّةِ [۲۰۵]، فَيَدفَعُ في ظَهرِ المُؤمِنِ فَيُدخِلُهُ الجَنَّةَ، فَيُقالُ: هذَا البِرُّ. [۲۰۶]

140. امام صادق عليه السلام: در روز قيامت، چيزى شبيه توپ [۲۰۷] مى آيد و به پشت مؤمن مى خورد و او را به بهشت، در مى افكند. پس گفته مى شود: «اين، همان نيكوكارى است».

141. بحار الأنوار نقلاً عن صحف إدريس عليه السلام: آثِرُوا البِرَّ وعَمَلَ الخَيرِ، تَنالُوا الرّاحَةَ الأَبَدِيَّةَ في دارِ السَّلامِ. [۲۰۸]

141. بحار الأنوار ـ به نقل از صحف ادريس عليه السلام ـ: نيكوكارى و اعمال خير را برگزينيد تا به آسايش ابدى در سراى سلامت، دست يابيد.

الفصل السابع: أوصاف الأبرار

فصل هفتم: ويژگى هاى نيكوكاران

7 / 1: حُبُّ اللّه عزّوجلِّ

7 / 1: دوست داشتن خدا

142. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَقولُ اللّهُ عز و جل: طالَ شَوقُ الأَبرارِ إلى لِقائي، وأنَا إلَيهِم أشَدُّ شَوقا. [۲۰۹]

142. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل مى فرمايد: «نيكوكاران، به ديدار من شوق بسيار دارند؛ ولى من به آنان مشتاق ترم».

راجع: المحبّة في الكتاب والسنّة: ص205 (القسم الثاني / الفصل الأول / التامّون في محبّة اللّه عز و جل).

ر. ك: دوستى در قرآن و حديث: بخش دوم / فصل يكم / كاملان در خدا دوستى.

7 / 2: حُبُّ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله

7 / 2: دوست داشتن پيامبر صلى الله عليه و آله

143. الإمام عليّ عليه السلام ـ في ذِكرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: مُستَقَرُّهُ خَيرُ مُستَقَرٍّ، ومَنبِتُهُ أشرَفُ مَنبِتٍ، في مَعادِنِ الكَرامَةِ ومَماهِدِ السَّلامَةِ، قَد صُرِفَت نَحوَهُ أفئِدَةُ الأَبرارِ، وثُنِيَت إلَيهِ أزِمَّةُ الأَبصارِ. [۲۱۰]

143. امام على عليه السلام ـ در يادكرد از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: قرارگاه او [مكّه]، بهترين قرارگاه است و رويشگاهش، شريف ترين رويشگاه بود. در كاخ هاى كرامت و مهدهاى سلامت [و بى عيبى] رشد كرد. دل هاى نيكوكاران، متوجّه او شدند و زمامِ چشم ها به سوى او برگشتند.

7 / 3: حُبُّ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام

7 / 3: دوست داشتن امير مؤمنان عليه السلام

144. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، أنتَ قَسيمُ الجَنَّةِ وَالنّارِ، بِمَحَبَّتِكَ يُعرَفُ الأَبرارُ مِنَ الفُجّارِ، ويُمَيَّزُ بَينَ الأَشرارِ وَالأَخيارِ. [۲۱۱]

144. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! تو قسمت كننده بهشت و جهنّمى. با [معيار] دوستى توست كه نيكوكاران، از بدكارانْ شناخته مى شوند و ميان بدان و خوبان، تميز داده مى شود.

145. عنه صلى الله عليه و آله ـ لِعَلِيٍّ عليه السلام، في قَولِهِ تَعالى: «ثَوَابًا مِّنْ عِندِ اللَّهِ» [۲۱۲] «وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ لِّلْأَبْرَارِ» [۲۱۳] ـ: أنتَ الثَّوابُ، وأنصارُكَ الأَبرارُ. [۲۱۴]

145. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به على عليه السلام در باره اين سخن خداوند تعالى: «پاداشى از نزد خداست»«و آنچه نزد خداست، براى نيكوكاران، بهتر است» ـ: پاداش، تو هستى و نيكوكاران، ياران تو هستند.

7 / 4: حُبُّ الأَبرارِ

7 / 4: دوست داشتن نيكوكاران

146. الأمالي للطوسي عن سدير: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إنّي لَأَلقَى الرَّجُلَ ـ لَم أرَهُ ولَم يَرَني فيما مَضى قَبلَ يَومِهِ ذلِكَ ـ فَاُحِبُّهُ حُبّا شَديدا، فَإِذا كَلَّمتُهُ وَجَدتُهُ لي عَلى مِثلِ ما أنَا عَلَيهِ لَهُ، ويُخبِرُني أنَّهُ يَجِدُ لي مِثلَ الَّذي أجِدُ لَهُ!

فَقالَ: صَدَقتَ يا سَديرُ، إنَّ ائتِلافَ قُلوبِ الأَبرارِ إذَا التَقَوا وإن لَم يُظهِرُوا التَّوَدُّدَ بِأَلسِنَتِهِم، كَسُرعَةِ اختِلاطِ قَطرِ السَّماءِ عَلى مِياهِ الأَنهارِ، وإنَّ بُعدَ ائتِلافِ قُلوبِ الفُجّارِ إذَا التَقَوا وإن أظهَرُوا التَّوَدُّدَ بِأَلسِنَتِهِم، كَبُعدِ البَهائِمِ مِنَ التَّعاطُفِ، وإن طالَ اعتِلافُها عَلى مِذوَدٍ [۲۱۵] واحِدٍ. [۲۱۶]

146. الأمالى، طوسى ـ به نقل از سَدير ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: به مردى بر مى خورم و در حالى كه تا پيش از آن روز، نه من او را ديده ام و نه او مرا ديده است، علاقه شديدى نسبت به او احساس مى كنم، و چون با وى سخن مى گويم، او را هم عقيده خويش مى يابم و او نيز به من، اظهار مى دارد كه نسبت به من، چنين احساسى دارد.

امام عليه السلام فرمود: «درست است، اى سَدير! نيكوكاران، وقتى با هم رو به رو مى شوند، اگر چه دوستى خود را به زبان نياورند، دل هايشان، به سرعتِ در آميختن قطرات باران با آب رودخانه ها، به يكديگر مى پيوندند؛ و بدكاران، وقتى با هم رو به رو مى شوند، اگر چه به زبان اظهار دوستى كنند، دل هايشان از يكديگر دور است، همچون دورىِ دل هاى چارپايان از يكديگر، هر چند روزگارى دراز بر سرِ يك آخور با هم علف بخورند».

147. الإمام الصادق عليه السلام: حُبُّ الأَبرارِ لِلأَبرارِ ثَوابٌ لِلأَبرارِ، وحُبُّ الفُجّارِ لِلأَبرارِ فَضيلَةٌ لِلأَبرارِ، وبُغضُ الفُجّارِ لِلأَبرارِ زَينٌ لِلأَبرارِ، وبُغضُ الأَبرارِ لِلفُجّارِ خِزيٌ عَلَى الفُجّارِ. [۲۱۷]

147. امام صادق عليه السلام: دوست داشتن نيكوكارانْ يكديگر را، پاداشى براى نيكوكاران است؛ و دوست داشتن بَدانْ نيكوكاران را، فضيلتى براى نيكوكاران است؛ و نفرت بدكاران از نيكوكاران، زيورِ نيكوكاران است؛ و نفرت نيكوكاران از بدكاران، [مايه] خوارى و رسوايى بدكاران است.

148. الإمام عليّ عليه السلام: لا يَصحَبُ الأَبرارَ إلّا نُظَراؤُهُم. [۲۱۸]

148. امام على عليه السلام: با نيكوكارانْ مصاحبت نمى كنند، مگر همتايانشان.

7 / 5: حُسنُ الاِستِسلامِ

7 / 5: تسليم بودن در برابر خدا

149. الإمام عليّ عليه السلام: سُنَّةُ [۲۱۹] الأَبرارِ، حُسنُ الاِستِسلامِ. [۲۲۰]

149. امام على عليه السلام: روش نيكوكاران، تسليم شدن نيكوست.

7 / 6: حُسنُ الوَفاءِ

7 / 6: وفادارىِ شايسته

150. الإمام عليّ عليه السلام: بِحُسنِ الوَفاءِ يُعرَفُ الأَبرارُ. [۲۲۱]

150. امام على عليه السلام: با وفادارىِ شايسته است كه نيكوكاران، شناخته مى شوند.

7 / 7: بِرُّ الآباءِ وَالأَبناءِ

7 / 7: نيكى به پدر و مادر و فرزندان

151. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّما سُمُّوا الأَبرارَ؛ لِأَنَّهُم بَرُّوا الآباءَ وَالأَبناءَ وَالإِخوانَ. [۲۲۲]

151. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ابرار، به اين خاطر «ابرار» ناميده شده اند كه به پدر و مادر و فرزندان و برادران، نيكى كرده اند.

152. عنه صلى الله عليه و آله: سَيِّدُ الأَبرارِ يَومَ القِيامَةِ رَجُلٌ بَرَّ والِدَيهِ بَعدَ مَوتِهِما. [۲۲۳]

152. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سَرور ابرار در روز قيامت، كسى است كه به پدر و مادرش بعد از وفاتشان، نيكى كند.

7 / 8: الصَبرُ

7 / 8: بردبارى

153. الإمام عليّ عليه السلام: طولُ الاِصطِبارِ مِن شِيَمِ الأَبرارِ. [۲۲۴]

153. امام على عليه السلام: بردبارىِ درازْمدّت، از خصلت هاى ابرار است.

7 / 9: اِحتِمالُ الخَيرِ

7 / 9: تحمل خوبى ها

154. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّما طَبائِعُ الأَبرارِ طَبائِعُ مُحتَمِلَةٌ لِلخَيرِ، فَمَهما حُمِّلَت مِنهُ احتَمَلَتهُ. [۲۲۵]

154. امام على عليه السلام: طبيعت نيكوكاران، طبيعتى است كه خيربردار است. بنا بر اين، هر اندازه كه خير بارِ آن شود، آن را تحمّل مى كند.

7 / 10: النُّفورُ مِنَ الأَشرارِ

7 / 10: گريزان بودن از بَدان

155. الإمام عليّ عليه السلام: نُفوسُ الأَبرارِ نافِرَةٌ مِن نُفوسِ الأَشرارِ. [۲۲۶]

155. امام على عليه السلام: جان هاى نيكوكاران، از جان هاى بدكاران، گريزان است.

156. عنه عليه السلام: نُفوسُ الأَبرارِ تَأبى أفعالَ الفُجّارِ. [۲۲۷]

156. امام على عليه السلام: جان هاى نيكوكاران، از [پذيرش] كردارهاى بدكاران، ابا دارند.

7 / 11: الزُّهدُ فِي الدُّنيا

7 / 11: بى رغبتى به دنيا

157. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لِعَلِيٍّ عليه السلام ـ: يا عَلِيُّ، إنَّ اللّهَ تَعالى قَد زَيَّنَكَ بِزينَةٍ لَم تُزَيَّنِ العِبادُ بِزينَةٍ أَحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنها؛ هِيَ زينَةُ الأَبرارِ عِندَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ: الزُّهدُ فِي الدُّنيا، فَجَعَلَكَ لا تَرزَأُ [۲۲۸] مِنَ الدُّنيا شَيئاً، ولا تَرزَأُ الدُّنيا مِنكَ شَيئاً. [۲۲۹]

157. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به على عليه السلام ـ: اى على! خداوند، تو را به زيورى آراسته است كه بندگان به زيورى محبوب تر از آن در نزد خدا، آراسته نشده اند، و آن، زيورِ ابرار در نزد خداست: بى رغبتى به دنيا. خداوند تو را چنان قرار داده كه نه تو از دنيا چيزى بر مى گيرى، و نه دنيا از تو چيزى بر مى گيرد.

7 / 12: تَركُ الأَذى

7 / 12: ترك آزاررسانى

158. تفسير القمّي عن حفص بن غياث عن الإمام الصادق عليه السلام قال: قالَ عليه السلام: يا حَفصُ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى عَلِمَ مَا العِبادُ عامِلونَ، وإلى ما هُم صائِرونَ، فَحَلُمَ عَنهُم عِندَ أعمالِهِمُ السَّيِّئَةِ لِعِلمِهِ السّابِقِ فيهِم، فَلا يَغُرَّنَّكَ حُسنُ الطَّلَبِ مِمَّن لا يَخافُ الفَوتَ. ثُمَّ تَلا قَولَهُ تَعالى: «تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ» [۲۳۰] الآيَةَ. وجَعَلَ يَبكي ويَقولُ: ذَهَبَت وَاللّهِ الأَمانِيُّ عِندَ هذِهِ الآيَةِ.

ثُمَّ قالَ عليه السلام: فازَ وَاللّهِ الأَبرارُ، أتَدري مَن هُم؟ هُمُ الَّذينَ لا يُؤذونَ الذَّرَّ [۲۳۱]، كَفى بِخَشيَةِ اللّهِ عِلما، وكَفى بِالاِغتِرارِ بِاللّهِ جَهلاً. [۲۳۲]

158. تفسير القمّى ـ به نقل از حفص بن غياث ـ: امام صادق عليه السلام [به من] فرمود: «اى حَفْص! خداوند ـ تبارك و تعالى ـ مى داند كه بندگان چه خواهند كرد و به چه سويى ره سپارند. از اين رو، وقتى گناه مى كنند، چون از پيش به آنچه مى كنند، آگاه است، در برابرشان بردبارى مى نمايد. پس مبادا نرم خويى و مدارا از جانب كسى كه بيم از دست دادن چيزى را ندارد (يعنى خداوند)، تو را بفريبد!».

امام عليه السلام سپس اين سخن خداوند متعال را: «آن است سراى واپسين» تا آخر آيه، خواند و شروع به گريستن كرد و فرمود: «به خدا سوگند كه با اين آيه، آرزوها از ميان مى رود!».

سپس فرمود: «به خدا سوگند كه نيكوكاران، رستگارند! آيا مى دانى كه آنها چه كسانى هستند؟ آنان، كسانى هستند كه حتّى مورچه اى را نمى آزارند. براى ترس از خدا، علم [به او] كافى است، و براى غرّه شدن به خدا، جهل [نسبت به او] بس است».

7 / 13: الحَياءُ وَالعِفَّةُ

7 / 13: حيا و خويشتندارى

159. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ الحَياءَ وَالعِفَّةَ مِن خَلائِقِ الإِيمانِ، وإنَّهُما لَسَجِيَّةُ الأَحرارِ وشيمَةُ الأَبرارِ. [۲۳۳]

159. امام على عليه السلام: حيا و خويشتندارى، از ويژگى هاى ايمان اند، و اين دو، از خصلت هاى آزادگان و شيوه ابرارند.

7 / 14: إقامَةُ الفَرائِضِ، اجتِنابُ المَحارِمِ، الاِحتِراسُ مِنَ الغَفلَةِ

7 / 14: به جا آوردن واجبات، دورى از حرام ها و پرهيز از غفلت

160. الإمام عليّ عليه السلام: ثَلاثٌ مِن عَمَلِ الأَبرارِ: إقامَةُ الفَرائِضِ، وَاجتِنابُ المَحارِمِ، وَاحتِراسٌ مِنَ الغَفلَةِ فِي الدّينِ. [۲۳۴]

160. امام على عليه السلام: سه چيز، از كارهاى نيكوكاران است: به جا آوردن واجبات، دورى كردن از حرام ها، و پرهيز از غفلت در دين.

7 / 15: اِستِشعارُ الحِكمَةِ، تَجَلبُبُ السَّكينَةِ

7 / 15: پوشيدن جامه حكمت و رَداى آرامش

161. الإمام عليّ عليه السلام: اِستَشعِرِ الحِكمَةَ، وتَجَلبَبِ السَّكينَةَ، فَإِنَّهُما حِليَةُ الأَبرارِ. [۲۳۵]

161. امام على عليه السلام: حكمت را جامه زيرين خويش ساز و آرامش را رَداى خود؛ زيرا اين دو، زيور نيكان است.

7 / 16: الإِيثارُ

7 / 16: از خودگذشتگى

162. الإمام عليّ عليه السلام: الإِيثارُ سَجِيَّةُ الأَبرارِ وشيمَةُ الأَخيارِ. [۲۳۶]

162. امام على عليه السلام: از خودگذشتگى، خصلت ابرار و شيوه نيكان است.

163. عنه عليه السلام: مِن شِيَمِ [۲۳۷] الأَبرارِ، حَملُ النُّفوسِ عَلَى الإِيثارِ. [۲۳۸]

163. امام على عليه السلام: يكى از خصلت هاى نيكوكاران، وا داشتن جان ها به از خودگذشتگى است.

164. المؤمن عن الإمام عليّ عليه السلام: قَد فَرَضَ اللّهُ التَّمَحُّلَ [۲۳۹] عَلَى الأَبرارِ في كِتابِ اللّهِ.

قيلَ: ومَا التَّمَحُّلُ؟ قالَ: إذَا كَانَ وَجهُكَ آثَرَ مِن وَجهِهِ التَمَستَ لَهُ. وقالَ عليه السلام في قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» [۲۴۰] قالَ: لا تَستَأثِر عَلَيهِ بِما هُوَ أحوَجُ إلَيهِ مِنكَ. [۲۴۱]

164. المؤمن:امام على عليه السلام فرمود: «خداوند، در كتاب خود، تَمحُّل [۲۴۲] را بر ابرار، واجب كرده است».

گفته شد: تمحُّل چيست؟

فرمود: «هنگامى كه وجهه تو از وجهه او (برادر دينى) [در نزد مردم] ارزشمندتر است، براى كارهاى او، [از ديگران] خواهشى كنى».

آن گاه، در باره اين سخن خداوند متعال: «و هر چند در خودشان احتياجى مبرم باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مى دارند»، فرمود: «خود را بر او، در چيزى كه او به آن از تو محتاج تر است، مقدّم مدار».

7 / 17: الصِّدقُ وَالأَمانَةُ

7 / 17: راستى و امانتدارى

165. الإمام عليّ عليه السلام: اِلزَمِ الصِّدقَ وَالأَمانَةَ، فَإِنَّهُما سَجِيَّةُ [۲۴۳] الأَبرارِ. [۲۴۴]

165. امام على عليه السلام: به راستى و امانتدارى پايبند باش؛ زيرا اين دو، خصلت نيكان است.

7 / 18: تَركُ العُجبِ

7 / 18: ترك خودپسندى

166. الإمام عليّ عليه السلام ـ في صِفاتِ عِبادِ اللّهِ ـ: يَرَونَ في أنفُسِهِم أنَّهُم أشرارٌ، وإنَّهُم لَأَكياسٌ [۲۴۵] وأبرارٌ. [۲۴۶]

166. امام على عليه السلام ـ در باره صفات بندگان خدا ـ: در دل، خود را مردمانى بد مى بينند، در حالى كه [در واقع] افرادى زيرك و نيكوكارند.

7 / 19: تِلكَ الخِصالُ

7 / 19: اين خصلت ها

167. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لِمَن سَأَلَهُ عَن عَلامَةِ البارِّ ـ: وأمّا عَلامَةُ البارِّ فَعَشَرَةٌ: يُحِبُّ فِي اللّهِ، ويُبغِضُ فِي اللّهِ، ويُصاحِبُ فِي اللّهِ، ويُفارِقُ فِي اللّهِ، ويَغضَبُ فِي اللّهِ، ويَرضى فِي اللّهِ، ويَعمَلُ للّهِِ، ويَطلُبُ إلَيهِ، ويَخشَعُ للّهِِ خائِفا مَخوفا طاهِرا مُخلِصا مُستَحيِيا مُراقِبا، ويُحسِنُ فِي اللّهِ. [۲۴۷]

167. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به كسى كه از ايشان، در باره نشانه هاى نيكوكار پرسيد ـ: نشانه نيكوكار، ده چيز است: براى خدا، دوست مى دارد، و براى خدا، دشمن مى دارد، و براى خدا، يار و همراه مى شود، و براى خدا، جدا مى گردد، و براى خدا، خشم مى گيرد، و براى خدا، خشنود مى شود، و براى خدا، كار مى كند، و خداجوست، و در برابر خدا، خاشع است، و ترسان و هراسان و پاك و بااخلاص و باحيا و مراقب [خود] است، و براى خدا، نيكى مى كند.

168. عنه صلى الله عليه و آله ـ لِاُسامَةَ ـ: وَاعلَم يااُسامَةُ، إنَّ أكثَرَ النّاسِ عِندَ اللّهِ مَنزِلَةً يَومَ القِيامَةِ وأجزَلَهُم ثَواباً وأكرَمَهُم مَآباً مَن طالَ فِي الدُّنيا حُزنُهُ، ودامَ فِيها غَمُّهُ، وكَثُرَ فيها جوعُهُ وعَطَشُهُ، اُولئِكَ الأَبرارُ الأَتقِياءُ الأَخيارُ؛ إن شَهِدوا لَم يُعرَفوا، وإن غابوا لَم يُفتَقَدوا. [۲۴۸]

168. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به اُسامه ـ: اى اُسامه! بدان كه با منزلت ترينِ مردم پيش خدا و پُرثواب ترين و گرامى ترينِ آنها به هنگام بازگشت به سوى او، كسى است كه در دنيا، غم و اندوهش طولانى و مداوم باشد، و نيز گرسنگى و تشنگى اش بيشتر باشد. آنان، ابرار، پرهيزگاران و نيكان اند، كه اگر [در مجلسى] حاضر باشند، شناخته شده نيستند، و اگر غايب باشند، كسى در پى شان نمى رود.

169. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ للّهِِ عِبادا كَسَرَت قُلوبَهُم خَشيَةُ اللّهِ، فَاستَنكَفوا عَنِ المَنطِقِ، وإنَّهُم لَفُصَحاءُ بُلَغاءُ ألِبّاءُ [۲۴۹] نُبَلاءُ، يَستَبِقونَ إلَيهِ بِالأَعمالِ الزّاكِيَةِ، لا يَستَكثِرونَ لَهُ الكَثيرَ، ولا يَرضَونَ لَهُ القَليلَ، يَرَونَ أنفُسَهُم أنَّهُم شِرارٌ، وإنَّهُمُ الأَكياسُ الأَبرارُ. [۲۵۰]

169. امام على عليه السلام: خداوند، بندگانى دارد كه ترس از خدا، دل هايشان را شكسته است. از اين رو، زبان از گفتار، فرو بسته اند، در حالى كه مردمانى سخنور و بليغ و خِردمند و بزرگوارند. با كارهاى پاك، به سوى خدا مى شتابند، عمل بسيار را در پيشگاه او، بسيار نمى شمارند، و به عمل اندك برايش خشنود نمى شوند. خود را بد مى دانند، در حالى كه مردمانى زيرك و نيكوكارند.

170. الإمام الصادق عليه السلام: فازَ ـ وَاللّهِ ـ الأَبرارُ وخَسِرَ الأَشرارُ، أتَدري مَن هُم؟ الَّذينَ خافوهُ، وَاتَّقَوهُ، وتَقَرَّبوا إلَيهِ بِالأَعمالِ الصّالِحَةِ، وخَشوهُ في سَرائِرِهِم وعَلانِيَتِهِم [۲۵۱]؛ كَفى بِخَشيَةِ اللّهِ عِلما، وكَفى بِالاِغتِرارِ بِهِ جَهلاً. [۲۵۲]

170. امام صادق عليه السلام: به خدا سوگند كه نيكان، رستگارند و بَدان، زيانكار. آيا مى دانى كه آنان، كيان اند؟ همانان كه از او (خدا) مى ترسند و از او پروا مى دارند و با كارهاى شايسته، خود را به او نزديك مى سازند، و در نهان و آشكار، از او بيمناك اند. [آرى!] براى ترس از خدا، علم [به او] كافى است، و براى غرّه شدن به او، جهل [و نشناختن او] بس است.

171. عيسى عليه السلام: البِرُّ ثَلاثَةٌ: المَنطِقُ، وَالنَّظَرُ، وَالصَّمتُ؛ فَمَن كانَ مَنطِقُهُ في غَيرِ ذِكرٍ فَقَد لَغا، ومَن كانَ نَظَرُهُ في غَيرِ اعتِبارٍ فَقَد سَها، ومَن كانَ صَمتُهُ في غَيرِ فِكرٍ فَقَد لَها. [۲۵۳]

171. عيسى عليه السلام: نيكى، در سه چيز است: گفتار، و نگاه، و سكوت. كسى كه گفتارش در غير ذكر [خدا] باشد، بيهوده گويى كرده است؛ كسى كه نگاهش بدون عبرتِ آموختن باشد، غافل است؛ و كسى كه سكوتش همراه با انديشيدن نباشد، وقتش را تلف كرده است.

راجع: ص262 (تفسير البرّ).

ر. ك: ص262 (تفسير نيكى).

  1. ترتيب كتاب العين: ص76.
  2. لسان العرب: ج4 ص52.
  3. الكشّاف: ج1 ص109.
  4. معجم الفروق اللّغوية: ص95.
  5. مجمع البيان: ج1 ص473.
  6. طور: آيه 28.
  7. مفردات ألفاظ القرآن: ص114.
  8. دائرة المعارف بزرگ اسلامى: ج11 ص607.
  9. مائده: آيه 2.
  10. آل عمران: آيه 104.
  11. نحل: آيه 90.
  12. مسند ابن حنبل: ج6 ص223 ح17757، المعجم الكبير: ج22 ص219 ح585، مسند الشاميّين: ج1 ص444 ح782 (همگى به نقل از ابو ثعلبه خشنى).
  13. ر. ك: ص259 ح5 ـ 7.
  14. ر. ك: ص257 ح1 ـ 3 وص 259 ح4 وص 261 ح8.
  15. نهج البلاغة: نامه 31.
  16. غرر الحكم: ج5 ص117 ح7595.
  17. همچنين براى آگاهى بيشتر در اين زمينه، ر. ك: فلسفه وحى و نبوّت، از نگارنده (رى شهرى).
  18. ر. ك: ص275 (فصل دوم: ارزش نيكى).
  19. ر. ك: ص285 (فصل سوم: تشويق به نيكى كردن).
  20. ر. ك: ص303 (خاستگاه هاى نيكى / انديشيدن).
  21. ر. ك: ص309 (فصل ششم: بركت هاى نيكى).
  22. ر. ك: ص303 (خاستگاه هاى نيكى / دانش و راستى) وص 305 (رشد).
  23. ر. ك: ص305 (خاستگاه هاى نيكى / كمك خواستن از خدا).
  24. يكى از معانى «برّ» كه در واقع، آن هم از موارد و مصاديق نيكى و خير است ـ، طاعت و فرمان‏بردارى، و ديگرى، درستى و روايى است. «اثم» نيز به معناى انجام دادن كارى است كه حلال و روا نيست. اين دو كلمه، غالبا در برابر هم به كار مى‏روند. مثلاً در قرآن كريم آمده است: «تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى الْاءِثْمِ وَالْعُدْوَانِ». پس برّ و اثم، به معناى درست و نادرست، روا و ناروا و طاعت و گناه است و در اين احاديث، اين معانى، مورد نظر است.
  25. جالَ يجول: إذا دار، وللباطِل جولة: يعني أنّ أهله لا يستقرّون على أمر يعرفونه ويطمئنّون إليه (النهاية: ج1 ص317 «جول»).
  26. الجعفريّات: ص148 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام؛ سنن الدارمي: ج2 ص696 ح2438، مسند ابن حنبل: ج6 ص292 ح18023، المعجم الكبير: ج22 ص149 ح403 كلّها عن وابصة الأسدي وفيها «اطمأنت» بدل «طابت» و «حاك» بدل «جال»، كنز العمّال: ج3 ص432 ح7312.
  27. مسند ابن حنبل: ج6 ص291 ح18021، المعجم الكبير: ج22 ص148 ح402، تاريخ دمشق: ج62 ص341 ح12857، التاريخ الكبير: ج1 ص144 ح432 وليس فيه ذيله وكلّها عن وابصة الأسدي، كنز العمّال: ج3 ص432 ح7311.
  28. صحيح مسلم: ج4 ص1980 ح14، سنن الترمذي: ج4 ص597 ح2389، سنن الدارمي: ج2 ص778 ح2687 وفيه «يعلمه» بدل «يطّلع عليه» وفيهما «نفسك» بدل «صدرك»، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص17 ح2172 كلّها عن نوّاس بن سمعان، كنز العمّال: ج3 ص7 ح5163.
  29. مسند ابن حنبل: ج8 ص283 ح22261 وص 275 ح22228 وفيه «نفسك» بدل «صدرك»، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص17 ح2171 وج 4 ص111 ح7047، المعجم الكبير: ج8 ص117 ح7539، الزهد لابن المبارك: ص284 ح825 وفيهما «ما حاك...»، كنز العمّال: ج3 ص428 ح7285 وح 7288.
  30. مسند ابن حنبل: ج6 ص223 ح17757، المعجم الكبير: ج22 ص219 ح585 وليس فيه «وإن أفتاك المفتون»، حلية الأولياء: ج2 ص30، تاريخ بغداد: ج8 ص445 الرقم 4553، كنز العمّال: ج3 ص426 ح7278.
  31. الزهد لابن المبارك: ص284 ح824، كنز العمّال: ج3 ص797 ح8791 نقلاً عن ابن عساكر.
  32. المعجم الكبير: ج22 ص78 ح193، مسند أبي يعلى: ج6 ص481 ح7454 وفيه «لتفتك» بدل «لتعنك»، المطالب العالية: ج1 ص404 ح1357، كنز العمّال: ج3 ص432 ح7309.
  33. مسند ابن حنبل: ج6 ص292 ح18023، سنن الدارمي: ج2 ص696 ح2438، المعجم الكبير: ج22 ص149 ح403، مسند أبي يعلى: ج2 ص244 ح1583 وص 245 ح1584، تاريخ دمشق: ج10 ص111؛ قرب الإسناد: ص322 ح1228 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج17 ص229.
  34. البقرة: 177.
  35. آل عمران: 92.
  36. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص299 ح3077، تفسير ابن كثير: ج1 ص296، الدرّ المنثور: ج1 ص410.
  37. تفسير ابن كثير: ج1 ص296، الدرّ المنثور: ج1 ص411.
  38. تحف العقول: ص35، بحار الأنوار: ج77 ص137 ح2.
  39. الكافي: ج2 ص348 ح4 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، تهذيب الأحكام: ج6 ص122 ح209 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، الخصال: ص9 ح31 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله، روضة الواعظين: ص397، بحار الأنوار: ج74 ص60 ح25.
  40. المعجم الأوسط: ج4 ص238 ح4077 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج15 ص799 ح43171.
  41. المعجم الكبير: ج12 ص142 ح12834، الفردوس: ج2 ص180 ح2905 كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج6 ص351 ح16015.
  42. غرر الحكم: ج1 ص392 ح1518، عيون الحكم والمواعظ: ص48 ح1224.
  43. غرر الحكم: ج1 ص219 ح871، عيون الحكم والمواعظ: ص23 ح200.
  44. غرر الحكم: ج1 ص148 ح554، عيون الحكم والمواعظ: ص40 ح893.
  45. صحيح مسلم: ج4 ص1980 ح14، سنن الترمذي: ج4 ص597 ح2389، مسند ابن حنبل: ج6 ص199 ح17649، سنن الدارمي: ج2 ص778 ح2687، الأدب المفرد: ص96 ح295، كنز العمّال: ج3 ص7 ح5163.
  46. جامع الأحاديث للقمّي: ص288 عن أبي سعيد الخدري، مستدرك الوسائل: ج1 ص106 ح105؛ كنز العمّال: ج3 ص252 ح6401 نقلا عن كتاب الفردوس عن أبي سعيد.
  47. الفردوس: ج2 ص32 ح2201 عن عمرو بن مسلم، اُسد الغابة: ج3 ص340، تاريخ دمشق: ج31 ص177 كلاهما عن ابن عمر من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام.
  48. غرر الحكم: ج1 ص79 ح296.
  49. غرر الحكم: ج3 ص393 ح4857، عيون الحكم والمواعظ: ص227 ح4366.
  50. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص304 ح486.
  51. غرر الحكم: ج2 ص374 ح2867، عيون الحكم والمواعظ: ص113 ح2466.
  52. غرر الحكم: ج2 ص370 ح2836، عيون الحكم والمواعظ: ص113 ح2462.
  53. المواعظ العدديّة: ص263.
  54. البقرة: 189.
  55. المحاسن: ج1 ص352 ح742، تفسير العيّاشي: ج1 ص86 ح211، مجمع البيان: ج2 ص509، التبيان في تفسير القرآن: ج2 ص42 كلاهما نحوه وكلّها عن جابر بن يزيد، بحار الأنوار: ج2 ص262 ح8.
  56. الدرّة الباهرة: ص37، العدد القويّة: ص297 ح26، بحار الأنوار: ج78 ص353 ح9.
  57. تحف العقول: ص8، المحاسن: ج1 ص66 ح14 عن السكوني عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام، الجعفريّات: ص231 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام، نزهة الناظر: ص102 ح181 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج71 ص89 ح41.
  58. الأمالي للمفيد: ص8 ح4 عن عبد اللّه بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص295 عن الإمام الباقر عليه السلام، معدن الجواهر: ص39، تاريخ اليعقوبي: ج2 ص92، بحار الأنوار: ج81 ص208 ح22.
  59. حلية الأولياء: ج7 ص117، تاريخ دمشق: ج52 ص316 ح11036 وفيه «أرسلته» بدل «أبرأته» في كلا الموضعين وكلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج15 ص812 ح43227.
  60. شعب الإيمان: ج7 ص215 ح10051 عن الحلاء بن عبد الرحمن بن يعقوب، حلية الأولياء: ج8 ص197 عن ابن عمر نحوه، كنز العمّال: ج3 ص299 ح6643؛ الدعوات: ص167 ح462 نحوه، بحار الأنوار: ج81 ص208 ح23.
  61. جامع الأحاديث للقمّي: ص109، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص38 ح105، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص228 ح119 كلاهما عن أحمد بن عامر عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وفيهما «من كنوز البرّ...»، التمحيص: ص66 ح153 عن جابر بن عبد اللّه عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «من كنوز الجنّة البرّ وإخفاء العمل...».
  62. المعجم الكبير: ج22 ص317 ح800، الإصابة: ج7 ص212 الرقم 10191 نحوه، كنز العمّال: ج3 ص24 ح5265.
  63. الجنايةُ: الذنب والجرم، وما يفعله الإنسان ممّا يوجب عليه العذاب والقصاص في الدنيا والآخرة (النهاية: ج1 ص309 «جنى»).
  64. غرر الحكم: ج5 ص449 ح9120، عيون الحكم والمواعظ: ص425 ح7193.
  65. الطور: 28.
  66. الوِتْرُ: الفرد ـ تكسر واوُهُ وَتُفتح ـ فاللّهُ واحد في ذاته (النهاية: ج5 ص147 «وتر»).
  67. سنن ابن ماجة: ج2 ص1269 ح3861، كنز العمّال: ج1 ص450 ح1939؛ التوحيد: ص219 ح11 نحوه وكلّها عن أبي هريرة، بحار الأنوار: ج4 ص210 ح3.
  68. البلد الأمين: ص408، المصباح للكفعمي: ص343، بحار الأنوار: ج94 ص392.
  69. البلد الأمين: ص418، بحار الأنوار: ج93 ص263 ح1.
  70. مهج الدعوات: ص111 عن ابن عبّاس، البلد الأمين: ص365، المصباح للكفعمي: ص362، بحار الأنوار: ج95 ص368 ح22.
  71. البلد الأمين: ص93، بحار الأنوار: ج90 ص139 ح7.
  72. الكافي: ج2 ص545 ح1، جمال الاُسبوع: ص249 كلاهما عن عيسى بن عبد اللّه القمّي عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص325 ح956، بحار الأنوار: ج87 ص69 ح19.
  73. الإقبال: ج3 ص296 نقلاً عن ابن خالويه، البلد الأمين: ص316 عن الإمام العسكري عن آبائه عنه عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج94 ص97 ح13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن ابن خالويه؛ دستور معالم الحكم: ص135 عن عبد اللّه الأسدي.
  74. بحار الأنوار: ج94 ص165 ح22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين.
  75. لزقَ به، أي لَصِقَ به. ويقال: فلان لزيقي، أي بجنبي (الصحاح: ج4 ص1549 «لزق»).
  76. بحار الأنوار: ج94 ص157 وص 160 وص 171 ح22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين.
  77. الكافي: ج2 ص599 ح3، المحاسن: ج1 ص416 ح957 نحوه وكلاهما عن سماعة بن مهران، بحار الأنوار: ج92 ص90 ح35.
  78. السِرُّ: ما يكتم، وسرّ الشيء: محضه وأفضله (الصحاح: ج2 ص681 «سرر»).
  79. عدّة الداعي: ص194، إرشاد القلوب: ص93 وفيه «فزَّعا» بدل «فُرّغا»، أعلام الدين: ص263 وفيه «فقابلهم» بدل «فعاملهم» وكلّها عن المفضّل بن صالح، بحار الأنوار: ج71 ص369 ح19.
  80. جمال الاُسبوع: ص180، بحار الأنوار: ج91 ص189 ح11.
  81. عبس: 16.
  82. علل الشرائع: ص277 ح1 وص 576 ح1، المحاسن: ج2 ص62 ح1174 كلّها عن حبيب السجستاني، بحار الأنوار: ج3 ص316 ح11.
  83. الصحيفة السجّادية: ص27 ـ 29 الدعاء 3.
  84. الإقبال: ج3 ص244، مصباح المتهجّد: ص808، المصباح للكفعمي: ص707، بحار الأنوار: ج98 ص400 ح1.
  85. الأدَبُ: حُسن الخُلْق (مجمع البحرين: ج1 ص29 «أدب»).
  86. مكارم الأخلاق: ج1 ص51 ح19 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج16 ص231 ح35.
  87. تحف العقول: ص375، معدن الجواهر: ص64 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج78 ص260 ح156.
  88. الخصال: ص251 ح121 عن الحلبي، بحار الأنوار: ج69 ص378 ح33.
  89. الكافي: ج8 ص242 ح336 عن ابن مسكان، بحار الأنوار: ج24 ص303 ح15.
  90. مسند الشهاب: ج1 ص122 ح152 عن أبي الدرداء، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج11 ص203 من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله، تهذيب الكمال: ج6 ص241؛ تحف العقول: ص46 و ص55 والثلاثة الأخيرة نحوه، بحار الأنوار: ج69 ص367 ح3.
  91. الكافي: ج2 ص47 ح1 عن عبد الملك بن غالب، الإرشاد: ج1 ص303، كشف اليقين: ص222 ح244، نزهة الناظر: ص100 ح179 والثلاثة الأخيرة عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج67 ص268 ح1.
  92. المائدة: 2.
  93. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص379 ح5803، الكافي: ج2 ص460 ح1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام، الأمالي للمفيد: ص67 ح1 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، الخصال: ص110 ح81 عن الحسين بن زيد عن أبيه، ثواب الأعمال: ص199 عن الحسن بن زيد وكلاهما عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج69 ص393 ح72 نقلاً عن المحاسن عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام.
  94. عَقّ والِدَهُ: إذا آذاه وعصاه وخرج عليه (النهاية: ج3 ص277 «عقق»).
  95. الفَظُّ: الكريهُ الخُلُق (مفردات ألفاظ القرآن: ص640 «فظّ»).
  96. الكافي: ج2 ص348 ح2، زبدة البيان: ص379 كلاهما عن عبد اللّه بن المغيرة عن أبي الحسن عليه السلام، بحار الأنوار: ج74 ص60 ح23.
  97. المصنّف لعبد الرزّاق: ج11 ص179 ح20262 عن أبي قلابة، المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص167 ح1 عن أبي الدرداء، كنز العمّال: ج16 ص3 ح43672، الخصال: ص621 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص214 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام وفيهما «الذنب» بدل «الإثم»، بحار الأنوار: ج78 ص53 ح88.
  98. مستدرك الوسائل: ج7 ص28 ح7558 نقلاً عن الجعفريّات: ص152 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام وفي الطبعة التي بأيدينا ليس فيه «بالبرّ» و «البرّ».
  99. الجامع الصغير: ج2 ص162 ح5486 نقلاً عن تاريخ بغداد: ج10 ص152 عن أبي هريرة وفي الطبعة التي بأيدينا «البزّ» بدل «البرّ» في الموردين.
  100. الخصال: ص185 ح256 عن عبد اللّه بن مسعود، بحار الأنوار: ج82 ص206 ح10.
  101. تهذيب الأحكام: ج6 ص181 ح373، المقنعة: ص808، مشكاة الأنوار: ص105 ح239 وليس فيهما «والتقوى»، عوالي اللآلي: ج3 ص188 ح22، وسائل الشيعة: ج11 ص398 ح18.
  102. القيامة: 2.
  103. مكارم الأخلاق: ج2 ص353 ح2660 عن عبد اللّه بن مسعود، بحار الأنوار: 77 ص104 ح1.
  104. التعفُّفُ: وهو الكفُّ عن الحرام والسُّؤال من النّاس (النهاية: ج3 ص264 «عفف»).
  105. مكارم الأخلاق: ج2 ص358 ح2660 عن عبد اللّه بن مسعود، بحار الأنوار: ج77 ص107 ح1.
  106. الدعوات: ص249 ح702، بحار الأنوار: ج81 ص241 ح26.
  107. غرر الحكم: ج3 ص433 ح5021، عيون الحكم والمواعظ: ص239 ح4544.
  108. التَّواصِل: ضدّ التصارم ـ التقاطع ـ وفي الحديث: من أراد أن يطول عمره فليصل رحمه (لسان العرب: ج11 ص728 «وصل»).
  109. الكافي: ج7 ص52 ح7 عن عبد الرحمن بن الحجّاج عن الإمام الكاظم عليه السلام، تهذيب الأحكام: ج9 ص178 ح714 بزيادة «والنفاق» بعد «وايّاكم»، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص191 ح5433 كلاهما عن سليم بن قيس الهلالي، تحف العقول: ص199 وفيه «التبادر» بدل «التبار»، بحار الأنوار: ج42 ص249 ح51.
  110. غرر الحكم: ج1 ص320 ح1222، عيون الحكم والمواعظ: ص46 ح1140.
  111. الخصال: ص635 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج10 ص113 ح1.
  112. غرر الحكم: ج3 ص376 ح4796.
  113. غرر الحكم: ج3 ص241 ح4363، عيون الحكم والمواعظ: ص191 ح3925.
  114. غرر الحكم: ج3 ص65 ح3838، عيون الحكم والمواعظ: ص174 ح3627.
  115. غرر الحكم: ج3 ص153 ح2158، عيون الحكم والمواعظ: ص68 ح1718.
  116. غرر الحكم: ج3 ص315 ح4568، عيون الحكم والمواعظ: ص202 ح4103.
  117. الكافي: ج2 ص448 ح2 عن إسحاق بن عمّار، وسائل الشيعة: ج11 ص514 ح21550.
  118. المؤمن: ص39 ح92، بحار الأنوار: ج74 ص274 ح19.
  119. الكافي: ج2 ص175 ح3، الغيبة للنعماني: ص150 ح8 كلاهما عن الكاهلي، الزهد للحسين بن سعيد: ص83 ح49 عن كليب الأسدي وليس فيهما «وتعاطفُوا»، بحار الأنوار: ج74 ص401 ح47.
  120. مشكاة الأنوار: ص65 ح91، مختصر بصائر الدرجات: ص93 عن يونس بن ظبيان، أعلام الدين: ص119 عن المفضّل بن عمر عن الإمام الكاظم عليه السلام، فقه الرضا: ص353 عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «أجلّ» بدل «أقلّ»، بحار الأنوار: ج69 ص408 ح119.
  121. الأمالي للصدوق: ص650 ح884 عن منصور بن حازم، روضة الواعظين: ص490، بحار الأنوار: ج14 ص288 ح13.
  122. الكافي: ج2 ص175 ح1، مصادقة الإخوان: ص137 ح8، الأمالي للطوسي: ص60 ح87 كلّها عن شعيب العرقوفي، مشكاة الأنوار: ص320 ح1016، بحار الأنوار: ج74 ص352 ح20.
  123. قرب الإسناد: ص43 ح137، بحار الأنوار: ج74 ص390 ح2.
  124. الحشر: 9.
  125. الكافي: ج2 ص206 ح6، مصادقة الإخوان: ص172 ح2، بحار الأنوار: ج74 ص299 ح35.
  126. الحَزْمُ: ضبط الرجل أمره والحَذر من فواته (النهاية: ج1 ص379 «حزم»).
  127. العدد القويّة: ص299 ح35، أعلام الدين: ص308، غرر الحكم: ج1 ص242 ح985 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج78 ص357 ح12.
  128. القَصْدُ: بَينَ الإسراف والتقتير (الصحاح: ج2 ص524 «قصد»).
  129. فقه الرضا: ص338، بحار الأنوار: ج78 ص346 ح4.
  130. مريم: 14.
  131. مريم: 32.
  132. الكافي: ج2 ص162 ح9، الزهد للحسين بن سعيد: ص40 ح107 كلاهما عن هشام بن سالم، بحار الأنوار: ج74 ص49 ح9 وص 83 ح93.
  133. المَغرَم: الدين. ويريد به ما استدين فيما يكرهه اللّه، أو فيما يجوز ثم عجز عن أدائه (النهاية: ج3 ص363 «غرم»).
  134. المعجم الأوسط: ج8 ص11 حعن ابن عباس، كنز العمّال: ج16 ص468 ح45485.
  135. غرر الحكم: ج2 ص391 ح2954، عيون الحكم والمواعظ: ص114 ح2509.
  136. غرر الحكم: ج2 ص391 ح2957.
  137. غرر الحكم: ج3 ص421 ح4955، عيون الحكم والمواعظ: ص237 ح4512 وفيه «الأخيار» بدل «الأحرار»، مستدرك الوسائل: ج12 ص350 ح14263.
  138. غرر الحكم: ج3 ص425 ح4974، عيون الحكم والمواعظ: ص238 ح4522.
  139. غرر الحكم: ج6 ص44 ح9433، عيون الحكم والمواعظ: ص471 ح8615 وفيه «تعهّد» بدل «بر».
  140. غرر الحكم: ج2 ص396 ح2984، عيون الحكم والمواعظ: ص118 ح2655.
  141. سنن الترمذي: ج4 ص313 ح1903، صحيح مسلم: ج4 ص1979 ح12 وليس فيه «أهل»، الأدب المفرد: ص26 ح41، صحيح ابن حبّان: ج2 ص173 ح430 كلّها عن عبد اللّه بن عمر، كنز العمّال: ج16 ص465 ح45462.
  142. المعجم الأوسط: ج7 ص213 ح7303 عن أنس، لسان الميزان: ج3 ص408 الرقم 1608، كنز العمّال: ج16 ص465 ح45463.
  143. غرر الحكم: ج2 ص412 ح3068.
  144. يعنى از نيكى تو قدردانى مى كند، يا متقابلاً او نيز به تو نيكى مى كند.
  145. الفردوس: ج5 ص209 ح7973 عن جابر، كنز العمّال: ج15 ص656 ح42600.
  146. الكافي: ج2 ص55 ح5 عن ربعي عن الإمام الصادق عليه السلام، مشكاة الأنوار: ص81 ح156 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج71 ص322 ح5.
  147. الخصال: ص523 ح12، تحف العقول: ص28 وفيه «الأحبّاء» بدل «الأخيار»، الأمالي للصدوق: ص713 ح982 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج1 ص166 ح7.
  148. صحيح مسلم: ج4 ص2013 ح105، سنن أبي داود: ج4 ص297 ح4989، سنن الترمذي: ج4 ص347 ح1971، الأدب المفرد: ص122 ح386، مسند ابن حنبل: ج2 ص26 ح3638 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال: ج3 ص346 ح6861.
  149. السَّداد: القصد في الأمر والعدل فيه (النهاية: ج2 ص352 «سدد»).
  150. تحف العقول: ص16، بحار الأنوار: ج1 ص118 ح11.
  151. في المصدر: «والعلم» وما في المتن أثبتناه من فلاح السائل.
  152. مصباح المتهجّد: ص42 ح51، فلاح السائل: ص255 ح154 عن فاطمة بنت الحسن عن الإمام الحسن عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج87 ص65 ح19.
  153. عَزائمُ المغفرة: محتّماتها، والمراد: ما يجعلها حتما (مجمع البحرين: ج2 ص1212 «عزم»).
  154. سنن ابن ماجة: ج1 ص441 ح1384، سنن الترمذي: ج2 ص344 ح479 كلاهما عن عبد اللّه بن أوفى الأسلمي، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص706 ح1925، المصنّف لابن أبي شيبة: ج7 ص86 ح10 كلاهما عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال: ج7 ص815 ح21536.
  155. نهج البلاغة: الخطبة 165، بحار الأنوار: ج8 ص163 ح104.
  156. ما بين المعقوفين أثبتناه من بحارالأنوار.
  157. البلد الأمين: ص94، بحار الأنوار: ج90 ص141 ح7.
  158. الكافي: ج2 ص593 ح33 عن أبي بصير، مصباح المتهجّد: ص278، العدد القويّة: ص262، جمال الاُسبوع: ص144، بحار الأنوار: ج89 ص303 ح10.
  159. بحار الأنوار: ج95 ص449 ح1 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
  160. دِرّةٌ: أي صبّ واندفاق، وقيل: الدِّرَرُ والدّارُّ (النهاية: ج2 ص112 «درر»).
  161. الكافي: ج3 ص308 ح32، تهذيب الأحكام: ج2 ص64 ح230، مصباح المتهجّد: ص30، مكارم الأخلاق: ج2 ص64 ح2157، بحار الأنوار: ج84 ص182 ح15.
  162. الكافي: ج4 ص27 ح5، الخصال: ص48 ح52 كلاهما عن عمر بن يزيد، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص55 ح1685، روضة الواعظين: ص404، بحار الأنوار: ج74 ص408 ح6.
  163. الكافي: ج4 ص41 ح15، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص61 ح1707، الأمالي للمفيد: ص291 ح9، الخصال: ص96 ح42، الأمالي للطوسي: ص68 ح98 وفي الثلاثة الأخيرة «صالح» بدل «خالص» وص 633 ح1306، بحار الأنوار: ج74 ص394 ح8.
  164. تاريخ بغداد: ج1 ص386 الرقم 357، تاريخ دمشق: ج36 ص243 ح7324 وفيه «يكثران» بدل «يثريان» وكلاهما عن عبد اللّه بن عبّاس، كنز العمّال: ج3 ص360 ح6936.
  165. في المصدر: «عمار» وما أثبتناه من المصادر الاُخرى هو المناسب.
  166. مهج الدعوات: ص237 عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج47 ص194 ح39؛ مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا: ص159 ح208 عن يحيى بن سعيد، الإصابة: ج7 ص151 الرقم 10026 عن أبي سعيد وكلاهما نحوه.
  167. الكافي: ج2 ص100 ح8، الزهد للحسين بن سعيد: ص93 ح74 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج71 ص395 ح73.
  168. اُسد الغابة: ج1 ص604 الرقم 877 عن الحارث بن رافع بن مكيث، الإصابة: ج6 ص299 الرقم 8638 عن رافع بن مكيث عن أبيه؛ الزهد للحسين بن سعيد: ص104 ح104 عن عبد اللّه بن الوليد الوصّافي عن الإمام الباقر عليه السلام، الدعوات: ص127 ح314 عن الإمام الباقر عليه السلام وفيهما «يزيد» بدل «زيادة»، بحار الأنوار: ج96 ص146 ح22.
  169. سنن الترمذي: ج4 ص448 ح2139، سنن ابن ماجة: ج1 ص35 ح90 و ج2 ص1334 ح4022، مسند ابن حنبل: ج8 ص325 ح22449، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص670 ح1814 كلّها عن ثوبان، كنز العمّال: ج2 ص66 ح3148.
  170. مكارم الأخلاق: ج2 ص179 ح2461، فقه الرضا: ص340 عن الإمام الرضا عليه السلام، كشف الغمّة: ج3 ص140 عن الإمام الجواد عليه السلام، بحار الأنوار: ج78 ص83 ح84.
  171. فاطر: 11.
  172. تاريخ دمشق: ج36 ص243 عن عبد الصمد بن علي عن أبيه عن جده، كنز العمّال: ج6 ص12 ح14626.
  173. الخصال: ص124 ح119 عن أبي عبيدة عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج75 ص274 ح2.
  174. الرعد: 39.
  175. النَّس ءُ: التأخير، ويكون في العمر والدَّين (النهاية: ج5 ص44 «نسأ»).
  176. قضاء حقوق المؤمنين: ص29 ح34، بحار الأنوار: ج74 ص277 ح10.
  177. الكافي: ج2 ص105 ح11 عن حسن بن زياد الصيقل و ج8 ص219 ح269، الخصال: ص88 ح21 كلاهما عن محمّد بن مسلم، تحف العقول: ص295 عن الإمام الباقر عليه السلام و ص388 عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيه «بإخوانه وأهله» بدل «بأهل بيته»، الأمالي للطوسي: ص245 ح425 عن حسن بن زياد الصيقل وفيه «زيد» بدل «مدّ له»، بحار الأنوار: ج71 ص8 ح9.
  178. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص548 ح6038 عن ثوبان، كنز العمّال: ج2 ص62 ح3118؛ الزهد للحسين بن سعيد: ص100 ح90 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج74 ص81 ح84.
  179. البِرُّ: الخيرُ، ورجل برٌّ بذي قرابته، وبارٌّ من قوم بررةٍ وأبرارٍ (لسان العرب: ج4 ص52 «برر»).
  180. الزهد للحسين بن سعيد: ص101 ح93 عن أبي محمّد الفزاري عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج74 ص82 ح86.
  181. الكافي: ج4 ص2 ح2، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص66 ح1729، الخصال: ص48 ح53، ثواب الأعمال: ص169 ح11، بحار الأنوار: ج74 ص81 ح83.
  182. غرر الحكم: ج6 ص120 ح9733، عيون الحكم والمواعظ: ص486 ح8978.
  183. الأمالي للطوسي: ص534 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص372 ح2661 كلاهما عن أبي ذرّ، عدّة الداعي: ص284 و 293، بحار الأنوار: ج77 ص83 ح3؛ الزهد لابن حنبل: ص182 عن أبي ذرّ من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، كنز العمّال: ج2 ص621 ح4913.
  184. غرر الحكم: ج4 ص259 ح6032، عيون الحكم والمواعظ: ص318 ح5541، مستدرك الوسائل: ج8 ص454 ح9980.
  185. أجمَعَ أمرَهُ: أي جعله جميعا بعدَما كان متفرّقا (لسان العرب: ج8 ص58 «جمع»).
  186. مصباح المتهجّد: ص757 ح843 عن الفيّاض بن محمّد بن عمر الطرطوسي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، الإقبال: ج2 ص259، مصباح الزائر: ص159 وفيه «القضاء» بدل «انقضاء»، بحار الأنوار: ج97 ص117 ح8.
  187. غرر الحكم:ج5 ص336 ح8631، عيون الحكم والمواعظ: ص440 ح7637وفيه«نشر»بدل«بذل».
  188. صيتٌ: أي ذكر وشهرة وعرفان (النهاية: ج3 ص64 «صيت»).
  189. غرر الحكم: ج5 ص336 ح8632، عيون الحكم والمواعظ: ص460 ح8359 وفيه بزيادة «وذكره».
  190. غرر الحكم: ج5 ص183 ح7888، عيون الحكم والمواعظ: ص424 ح7159.
  191. عيون الحكم والمواعظ: ص185 ح3746، غرر الحكم: ج3 ص205 ح4213 وفيه «يملك» بدل «يستعبد»؛ المناقب للخوارزمي: ص375 عن الجاحظ.
  192. غرر الحكم: ج4 ص324 ح6217.
  193. الفردوس: ج2 ص33 ح2207 عن أبي هريرة.
  194. في المصدر: «يزددن»، وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار.
  195. عدّة الداعي: ص91، بحار الأنوار: ج96 ص159 ح37.
  196. مستدرك الوسائل: ج15 ص176 ح17919 نقلاً عن لبّ اللباب للراوندي.
  197. الكافي: ج2 ص157 ح31 عن إسحاق بن عمّار، تحف العقول: ص376 وفيه «إخوانكم» بدل «أرحامكم»، بحار الأنوار: ج74 ص131 ح98.
  198. الإنفطار: 13، المطفّفين: 22.
  199. آل عمران: 198.
  200. الإنسان: 5.
  201. آل عمران: 193.
  202. صحيح البخاري: ج5 ص2261 ح5743، صحيح مسلم: ج4 ص2013 ح105، سنن أبي داود: ج4 ص297 ح4989، سنن الترمذي: ج4 ص347 ح1971 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال: ج3 ص345 ح6859.
  203. تاريخ بغداد: ج1 ص386 الرقم 357، تاريخ دمشق: ج36 ص243، البداية والنهاية: ج10 ص186 وليس فيه «سوء» وكلّها عن عبد اللّه بن العبّاس، كنز العمّال: ج3 ص357 ح6919.
  204. المحاسن: ج1 ص72 ح27 عن الحسن البصري، بحار الأنوار: ج81 ص206 ح15.
  205. الكبَّةُ: الزِّحام، لقيتهُ على الكبَّة، أي على الزَّحمة، تكابوا: ازدحموا (تاج العروس: ج2 ص349 «كبب»).
  206. الكافي: ج2 ص158 ح3 عن سيف، بحار الأنوار: ج74 ص44 ح4.
  207. واژه «كَبّه» ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ، به معناى: گوى، گلوله و كلاف نخ است (ر. ك: الطراز الأوّل؛ منتهى الأرب: مادّه «كبب»).
  208. بحار الأنوار: ج95 ص470.
  209. الفردوس: ج5 ص240 ح8067 عن أبي الدرداء، تفسير القرطبي: ج11 ص233 من دون إسنادٍ إلى رسول اللّه صلى الله عليه و آله.
  210. نهج البلاغة: الخطبة 96، بحار الأنوار: ج16 ص380 ح92.
  211. الأمالي للصدوق: ص101 ح77 عن مقاتل بن سليمان عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، روضة الواعظين: ص102 وفيه «يتميّز» بدل «يميّز»، بحار الأنوار: ج37 ص254 ح1.
  212. آل عمران: 195.
  213. آل عمران: 198.
  214. تفسير العيّاشي: ج1 ص212 ح177 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج36 ص97 ح34؛ شواهد التنزيل: ج1 ص178 ح189 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «شيعتك» بدل «أصحابك».
  215. المِذودُ: معتَلفُ الدّابّة (تاج العروس: ج4 ص444 «ذود»).
  216. الأمالي للطوسي: ص411 ح924، تحف العقول: ص373، مشكاة الأنوار: ص352 ح1139 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام وفيهما ذيله من «إنّ ائتلاف»، بحار الأنوار: ج61 ص150 ح28.
  217. الكافي: ج2 ص640 ح6، الإختصاص: ص239 كلاهما عن عمّار بن موسى، تحف العقول: ص487 عن الإمام العسكري عليه السلام، المحاسن: ج1 ص414 ح949 عن عبد اللّه بن القاسم الجعفري، مشكاة الأنوار: ص219 ح602، بحار الأنوار: ج69 ص238 ح8.
  218. غرر الحكم: ج6 ص376 ح10604، عيون الحكم والمواعظ: ص533 ح9749.
  219. السنّة: الطّريقة، السِّيرة (المصباح المنير: ص292 «سنن»).
  220. غرر الحكم: ج4 ص130 ح5564، عيون الحكم والمواعظ: ص284 ح5128.
  221. غرر الحكم: ج3 ص236 ح4331، عيون الحكم والمواعظ: ص186 ح3780.
  222. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص70 ح324، فقه الرضا: ص336، بحارالأنوار: ج74 ص77 ح73.
  223. بحار الأنوار: ج74 ص86 ح101 نقلاً عن كتاب الإمامة والتبصرة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام.
  224. غرر الحكم: ج4 ص233 ح6248، عيون الحكم والمواعظ: ص318 ح5556.
  225. غرر الحكم: ج3 ص90 ح3902، عيون الحكم والمواعظ: ص179 ح3679.
  226. غرر الحكم: ج6 ص190 ح10008، عيون الحكم والمواعظ: ص498 ح9187 وفيه «الأخيار» بدل «الأبرار».
  227. غرر الحكم: ج6 ص190 ح10009، عيون الحكم والمواعظ: ص498 ح9188.
  228. ما رزأنا منه: ما نقصنا منه شيئا، ولا أخذنا (النهاية: ج2 ص218 «رزأ»).
  229. حلية الأولياء: ج1 ص71، تاريخ دمشق: ج42 ص282 كلاهما عن عمّار، كنز العمّال: ج11 ص626 ح33053؛ الخصال: ص556 ح31 عن عامر بن واثلة عن الإمام علي عليه السلام نحوه، شرح الأخبار: ج1 ص151 ح87 عن عمّار، بحار الأنوار: ج40 ص334 ح15.
  230. القصص: 83، والآية «تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ».
  231. الذَّرُّ: صِغارُ النَّملِ (تاج العروس: ج6 ص435 «ذرر»).
  232. تفسير القمّي: ج2 ص146، سعد السُّعود: ص87 نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص27 ح5.
  233. غرر الحكم: ج2 ص584 ح3605، عيون الحكم والمواعظ: ص153 ح3349.
  234. كشف الغمّة: ج3 ص139، بحار الأنوار: ج78 ص81 ح74.
  235. غرر الحكم: ج2 ص187 ح2324، عيون الحكم والمواعظ: ص83 ح2012.
  236. غرر الحكم: ج2 ص164 ح2208 وج 1 ص159 ح606 نحوه.
  237. الشِّيمةُ: الخلق (الصحاح: ج5 ص1964 «شيم»).
  238. غرر الحكم: ج6 ص28 ح9350، عيون الحكم والمواعظ: ص469 ح8553.
  239. تَمَحَّلَ: أي احتال. يُقالُ: تَمَحَّلْ لي خيرا؛ أي اُطلُبهُ (لسان العرب: ج11 ص619 «محل»).
  240. الحشر: 9.
  241. المؤمن: ص44 ح104 عن سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل، مستدرك الوسائل: ج7 ص221 ح48065.
  242. تَمَحُّل: كارسازى؛ از آبرو مايه گذاشتن براى كار خير؛ راه انداختن كار ديگران با هزينه كردن از اعتبار خويش (ر.ك: الطراز المتضمّن، يحيى بن حمزه: ج3 ص39، تاج المصادر، بيهقى: ج2 ص804، لسان العرب: ج11 ص619 مادّه «محل»).
  243. سجيّة: أي طبيعة من غير تكلّف (النهاية: ج2 ص345 «سجا»).
  244. غرر الحكم: ج2 ص187 ح2325.
  245. الكَيِّسُ: العاقل (النهاية: ج4 ص217 «كيس»).
  246. تحف العقول: ص394 عن الإمام الكاظم عليه السلام، الزهد للحسين بن سعيد: ص65 ح6 عن أبي أراكة عنه عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج1 ص149 ح30.
  247. تحف العقول: ص21، بحار الأنوار: ج1 ص121 ح11.
  248. التحصين لابن فهد: ص21 عن سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل، مستدرك الوسائل: ج16 ص218 ح19645.
  249. اللَّبِيبُ: العاقل، والجمع ألبّاء (الصحاح: ج1 ص216 «لبب»).
  250. الزهد للحسين بن سعيد: ص65 ح6 عن أبي أراكة، تحف العقول: ص394 عن الإمام الكاظم عنه عليهماالسلام، مشكاة الأنوار: ص120 ح281 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج1 ص149 ح30.
  251. في المصدر: «علانياتهم»، وما في المتن أثبتناه من مستدرك الوسائل.
  252. إرشاد القلوب: ص106، مستدرك الوسائل: ج11 ص233 ح12835 وفيه «سرّ أمرهم» بدل «سرائرهم».
  253. البيان والتبيين: ج1 ص297 عن الشعبي؛ المواعظ العدديّة: ص195 وراجع: ثواب الأعمال: ص212 ح1.