ب غ ض / البغض

از دانشنامه قرآن و حدیث
نسخهٔ تاریخ ‏۹ مارس ۲۰۲۵، ساعت ۰۵:۰۹ توسط Khaleghitajabadi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «رده:ب <span id="البغض-نسخه-آزمایشی"></span> = <span dir="rtl">البُغض (نسخه آزمایشی)</span> = <span dir="rtl">كينه (/ نفرت)</span> = <span dir="rtl">درآمد</span> = <span id="بغض-در-لغت"></span> == <span dir="rtl">بُغض، در لغت</span> == <span dir="rtl">واژه «بُغض»، مصدر است از مادّه «بغض» در برابر «حُبّ (دوستى)» و...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

البُغض (نسخه آزمایشی)

كينه (/ نفرت)

درآمد

بُغض، در لغت

واژه «بُغض»، مصدر است از مادّه «بغض» در برابر «حُبّ (دوستى)» و در اصطلاح، نفرت از چيز آزار دهنده و مخالف طبع است و اگر شدّت يابد، «بَغضاء» و «بغضة» و يا «مَقْت» ناميده مى شود.

ابن فارِس، در اين باره مى گويد:

الباءَ وَ الغَينُ وَ الضّادُ، أصلٌ واحِدٌ، وَ هُوَ يَدُلُّ عَلى خِلافِ الحُبِّ. [۱]

باء و غين و ضاد، يك معناى اصلى دارد و آن، خلاف حُبّ است.

نيز خليل بن احمد فراهيدى، آورده است:

البِغضَةُ وَ البَغضاءُ: شِدَّةُ البُغضِ. [۲]

بِغضَة و بَغضاء، شدّت كينه ورزى است.

راغب اصفهانى نيز در معناى «بغض» مى گويد:

البُغضُ: نِفارُ النَّفسِ عَنِ الشَّى ءِ الَّذى تَرغَبُ عَنهُ، وَ هُوَ ضِدُّ الحُبِّ، فَإِنَّ الحُبَّ انجِذابُ النَّفسِ إلَى الشَّى ءِ الَّذى تَرغَبُ فيهِ. [۳]

بُغض: نِفرت انسان از چيزى است كه از آن، ناخشنود است. بغض، ضدّ حُبّ است. حب، شيفتگى انسان به چيزى است كه بدان رغبت دارد.

همچنين، در تبيين معناى «مَقْت» مى گويد:

المَقتُ: البُغضُ الشَّديدُ لِمَن تَراهُ تَعاطَى القَبيحَ. [۴]

مَقْت، نفرت شديد نسبت به كسى است كه مى بينى دنبال كار زشت است.

گفتنى است كه «بُغض»، امرى نفسانى است، اعمّ از آن كه بروز و ظهور داشته باشد يا نداشته باشد، بر خلاف مفهوم عداوت و خصومت كه انجام دادن كارِ دشمنانه، جزئى از معناى آنهاست. بنا بر اين، رابطه اين دو مفهوم، رابطه اَعَم و اَخَصّ است؛ يعنى هر دشمنى اى، ناشى از بغض است؛ امّا هر بغضى، موجب دشمنى نيست. [۵]

بغض، در قرآن و حديث

واژه «بغض»، در قرآن به كار نرفته؛ ولى «بغضاء»، به معناى شدّت بغض، پنج بار آمده است [۶] و گفتنى است كه چهار مورد آنها، همراه با واژه «عداوت» به كار رفته است. [۷] اين امر، حاكى از ارتباط نزديك اين دو مفهوم و همراه بودن شدّت بغض با عداوت و انجام دادن كار دشمنانه است.

اين نكته نيز قابل توجّه است كه واژه هايى مانند: «شنآن»، [۸] «أضغان»، [۹] «مَقْت»، [۱۰] «غِلّ»، [۱۱] «قلى»، [۱۲] «حادّ»، [۱۳] «يُحادّ» [۱۴] و «يُحادّون» [۱۵] نيز ـ كه مفاهيمى نزديك به مفهوم «بغض» دارند ـ، در قرآن كريم به كار رفته اند.

با تأمّل در آيات و رواياتى كه در اين بخش آمده، چند نكته در باره خصلت «بغض»، قابل توجّه است:

دين محبّت

بر پايه متون دينى اى كه در اين بخش خواهد آمد، خصلت «بُغض»، بيمارى خطرناكى است، ضدّ دين، كه دامنگير امّت هاى پيشين بوده و امّت اسلامى را نيز تهديد مى نمايد:

دَبَّ إلَيكُم داءُ الاُمَمِ قَبلَكُم؛ البَغضاءُ وَ الحَسَدُ، وَ البَغضاءُ هِىَ الحالِقَةُ. لَيسَ حالِقَةَ الشَّعرِ لكِن حالِقَةَ الدّينِ. [۱۶]

بيمارى امّت هاى پيشين، به شما سرايت كرده است: كينه و حسادت. كينه، زُداينده است، نه زُداينده مو؛ بلكه زُداينده (/ ريشه كن كننده) دين.

كسانى كه به اين بيمارى مبتلا هستند، بدترينِ انسان ها شمرده شده اند [۱۷] و

بدين سان، اين خصلت، مذموم شمرده و محكوم گرديده است و اجتناب از آن، لازم و تلاش براى مبارزه با آن و اصلاح ذات البَين، مورد تأكيد قرار گرفته است. [۱۸]

اين متون، در كنار متونى كه مبادى اين بيمارى اجتماعى [۱۹] و آثار [۲۰] و راه درمان [۲۱] آن را نشان داده اند، به روشنى، بيانگر اين حقيقت اند كه اسلام، دين اُلفت، محبّت، صلح و هم زيستى مسالمت آميز است. متونى كه ذيل عنوان «محبّت» خواهد آمد، نيز اين واقعيت را مورد تأكيد قرار مى دهند.

خطر بيمارى بغض

همان طور كه اشاره شد، بيمارى بغض، از بيمارى هاى خطرناكى است كه زندگى مادّى و معنوى، فردى و اجتماعى، و دنيوى و اُخروى انسان را تهديد مى كند. كمترين ضرر اين بيمارى، آن است كه زندگى را تلخ و جهان را بر انسان، تنگ مى نمايد:

ضاقَتِ الدُّنيا عَلَى المُتَباغِضينَ. [۲۲]

دنيا بر كينه ورزان، تنگ مى شود.

بدين جهت، در اسلام، كارهايى كه موجب بر ملا شدن عيوب پنهانى ديگران و نفرت از آنها مى گردد، نكوهيده است، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده:

منَ تَتَبَّعَ خَفِيّاتِ العُيوبِ حَرَمَهُ اللّهُ مَوَدّاتِ القُلوبِ. [۲۳]

هر كس در پىِ عيب هاى پنهان [ديگران] باشد، خداوند، او را از مهرورزى دل ها محروم مى كند.

در روايتى ديگر از ايشان آمده:

اُخبُر تَقلِهِ. [۲۴]

بيازماى تا دشمن بدارى. [۲۵]

و امام صادق عليه السلام نيز، طبق نقلى، مى فرمايد:

خالِطِ النّاسَ تَخبُرهُم، وَ مَتى تَخبُرهُم تَقلِهِم. [۲۶]

با مردم بياميز تا آنان را بيازمايى و چون آنها را بيازمايى [و بشناسى]، دشمنشانى خواهى داشت. [۲۷]

و در روايتى ديگر از ايشان، آمده:

لا تُفَتِّشِ النّاسَ، فَتَبقى بِلا صَديقٍ. [۲۸]

در پى يافتن عيب مردم مباش كه بى دوست مى مانى.

از نظر اجتماعى نيز، اين بيمارى، موجب اختلاف و زمينه ساز زوال حكومت هاست. [۲۹]

امّا خطرناك ترين آثار زيانبار اين بيمارى، دور ساختن انسان از آفريدگار جهان و رو به زوال گذاشتن ايمان از جامعه اسلامى است. [۳۰]

خطرناك ترين بغض

بديهى است هر چه آثار مخرّب و زيانبار بيمارى بغض، بيشتر باشد، خطرناك تر است. از اين رو، بغض و دشمنى با خداوند متعال، پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت بزرگوار ايشان، همچنين بغضِ اهل ايمان، دانشمندان، حق مداران و مستضعفان، با عنوان «بر حذر داشتن از دشمنى با اينان»، در فصل دوم، آمده است. [۳۱]

اكنون بايد ديد كه ريشه اصلى اين بيمارى چيست؟ و چگونه مى توان آن را درمان كرد؟

ريشه اصلى بيمارى بغض

در فصل سوم، عوامل مختلفى به عنوان عوامل مؤثّر در پديد آمدن خصلت بُغض و دشمنى و كينه توزى، مطرح شده اند. اين عوامل را به چند دسته مى توان تقسيم كرد:

1. عوامل بيرونى

دسته اوّل، عبارت است از عواملى كه خارج از وجود انسان، موجب پديد آمدن بيمارى بغض مى گردند؛ مانند شياطينِ جنّ و انس [۳۲] كه با تحريك كردن انسان نسبت به كارهايى كه موجب كينه و عداوت مى شود، مردم را به دشمنى وادار مى نمايند.

2. عوامل درونى

اين عوامل نيز به شرح زير، قابل دسته بندى هستند:

الف ـ مبادى روانى، مانند: عدم هماهنگى روحى. [۳۳]

ب ـ مبادى معرفتى، مانند: نادانى و سفاهت. [۳۴]

ج ـ مبادى اعتقادى، مانند: كفر. [۳۵] د ـ مبادى اخلاقى، مانند: بُخل، بداخلاقى، بدگمانى، خودبينى، غرور، حسد و نفاق. [۳۶]

ه ـ مبادى عملى، مانند: مشروبخوارى، قماربازى، خبرچينى، زراندوزى [۳۷] و.… امّا در يك ريشه يابى دقيق و عميق، به اين نتيجه مى رسيم كه ريشه اصلى بيمارى بغض و دشمنى، خودبينى و خودخواهى است. بى ترديد، همه آنچه به عنوان عوامل و مبادى بغض بدان ها اشاره شد و همه جنگ ها، خونريزى ها و مفاسد فرهنگى و اجتماعى ناشى از آنها، بلكه همه رذائل اخلاقى و عملى، ريشه در خودخواهى دارند.

امام خمينى قدس سره در اين باره، خطاب به فرزندش، خودخواهى را اصلِ اصول فتنه مى نامد:

فرزندم! از خودخواهى و خودبينى به در آى، كه اين، ارث شيطان است كه به واسطه خودبينى و خودخواهى، از امر خداى تعالى به خضوع براى ولى و صفىّ او ـ جلّ و علا ـ سر باز زد، و بدان كه تمام گرفتارى هاى بنى آدم، از اين ارث شيطانى است كه اصلِ اُصولِ فتنه است. [۳۸]

درمان بيمارى بُغض

با عنايت به آنچه در ريشه يابى اين بيمارى گذشت، مشخّص مى گردد كه درمانِ اساسىِ آن، جهاد اكبر و مبارزه با خودبينى و خودخواهى است و از اين رو، آنچه زمينه ساز اين جهاد است و به اين مبارزه، كمك مى كند، با عنوان درمان اين بيمارى، قابل طرح است؛ مانند: ولايت و حاكميت خاندان رسالت كه زمينه ساز سياسى و اجتماعىِ مبارزه با خودخواهى است، چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده:

بِنا يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِكُم بَعدَ العَداوَةِ وَ البَغضاءِ. [۳۹]

به بركت وجود ماست كه خدا، دل هاى شما را پس از كينه و دشمنى، با يكديگر، پيوند مى دهد.

و نيز هديه، نرمش در گفتار، تقدّم در سلام و استعانت از خداوند متعال، كه زمينه سازِ عملىِ مبارزه با خودخواهى هستند و يا انصاف ورزيدن، رحم كردن و ترك حسد، كه زمينه سازِ اخلاقىِ درمان اين بيمارى هستند.

فلسفه بُغض براى خدا

سؤال مهمّى كه در اين جا قابل طرح است، اين كه اگر اسلام، دين محبّت است و بغض و كينه را يكى از بيمارى هاى خطرناكى مى داند كه زندگى مادّى و معنوى، و فردى و اجتماعى انسان را تهديد مى كند، چرا پيروان خود را به دشمنى براى خدا، تشويق مى فرمايد و آن را جزئى از ايمان، [۴۰] بلكه محكم ترين دستاويزهاى ايمان مى داند، چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ، الحُبُّ فِى اللّهِ وَ البُغضُ فِى اللّهِ. [۴۱]

استوارترين دستاويز ايمان، دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خداست.

همچنين چگونه است كه اسلام بر لزوم بُغض داشتن نسبت به كفّار، بدعت گذاران، ستمگران و فاسقان و... تأكيد مى نمايد؟ [۴۲]

آيا بُغض براى خدا، بيمارى نيست؟ اساسا دشمنى كردن با ديگران، با هر انگيزه اى، چه دردى از دردهاى جامعه را درمان مى كند؟ و كدام مشكل را حل مى نمايد؟ و در يك جمله، فلسفه دشمنى براى خدا چيست؟

معناى دشمنى براى خدا

براى دانستن چرايىِ دشمنى براى خدا، ابتدا بايد ديد كه معناى آن چيست؟ اگر دشمنى براى خدا، درست تفسير و تبيين شود، فلسفه آن، نياز به بيان ندارد.

دشمنى براى خدا، بدين معناست كه دشمنى كننده، خصومت شخصى با فرد يا گروهِ مورد دشمنى ندارد و دشمنى او، به دليل منافع شخصى نيست.

لذا در موردى كه بُغض و نفرت دشمن، مرتبط با حقوق فردى و منافع شخصى است، كرامت روحىِ مسلمان پرورش يافته در مكتب خاندان رسالت، ايجاب مى نمايد كه بغض و نفرت او را با محبّت، تلافى كند، چنان كه در دعاى «مكارم الأخلاق» صحيفه سجّاديه آمده:

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَبدِلنى مِن بِغضَةِ أهلِ الشَّنَآنِ المَحَبَّةَ، وَ مِن حَسَدِ أهلِ البَغىِ المَوَدَّةَ... وَ سَدِّدنى لأَِن اُعارِضَ مَن غَشَّنى بِالنُّصحِ، وَ أَجزِىَ مَن هَجَرَنى بِالبِرِّ، وَ اُثيبَ مَن حَرَمَنى بِالبَذلِ، وَ اُكافِىَ مَن قَطَعَنى بِالصِّلَةِ، وَ اُخالِفَ مَنِ اغتابَنى إلى حُسنِ الذِّكرِ.… [۴۳]

خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و بغض و كينه دشمنان را به دوستى بَدَل كن و حسد سركشان را به مهر... و مرا استوار كن تا به كسى كه با من ناراستى مى كند، با خيرخواهى پاسخ دهم و به كسى كه از من دورى مى كند، پاداش نيك عطا كنم و به آن كه مرا محروم مى نمايد، با بخشش بنوازم و با آن كه رابطه اش را با من قطع مى كند، پيوند برقرار كنم و با آن كه از من بدگويى كرده، با ياكردِ نيكو پاسخ دهم.…

اين سخن، بدين معناست كه دشمنى و نفرت اهل ايمان، براى تأمين منافع شخصى نيست. دشمنى مؤمن، براى خداست، نه براى خود. بدين سان، بغض او به ريشه خودخواهى و خودبينى ـ كه نوعى بيمارى روانى است ـ، نمى رسد. بنا بر اين، ميان دشمنى براى خدا و دشمنى براى خود، تفاوت جوهرى و اصولى وجود دارد.

دشمنى براى خود و با انگيزه تأمين منافع فردى و گروهى، مبدأ همه فسادها و فتنه ها و ويرانى هاست؛ امّا دشمنى براى خدا، مانند دوستى براى خدا، مبدأ و سرچشمه و زمينه انواع خيرات و بركات و سازندگى هاى فردى و اجتماعى است.

به عبارت ديگر، دشمنى براى خدا، دشمنى براى تأمين منافع مردم است؛ چرا كه دشمنى انسان با انسانى ديگر، نمى تواند نفعى براى خدا داشته باشد، زيرا او بى نيازِ مطلق است. تنها انسان و جامعه انسانى از دوستى و دشمنى براى خدا سود مى برند.

بى ترديد، محبّت كردن به كسانى كه به جامعه انسانى رحم نمى كنند، نه تنها براى جامعه سودمند نيست؛ بلكه بسيار زيانبار و خطرناك است، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده:

رَحمَةُ مَن لا يَرحَمُ تَمنَعُ الرَّحمَةَ وَ استِبقاءُ مَن لا يُبقى يُهلِكُ الاُمَّةَ. [۴۴]

رحم به كسى كه رحم نمى كند، مانع رحمت است و تلاش براى نگه داشتن كسى كه چيزى را باقى نمى گذارَد، امّت را به نابودى مى كِشد. از اين رو، دشمنى با دشمنان خدا، كفّار، بدعت گذاران، ستمگران و همه كسانى كه آفت سلامت جامعه اند و كوتاه كردن دست آنها از تجاوز به حريم انسانيت، در واقع، به معناى محبّت به جامعه انسانى است.

بر اين اساس، فلسفه دشمنى كردن براى خدا، مبارزه با موانع شكوفايى ارزش هاى انسانى و پاك سازى جامعه از عناصر ضدّ ارزشى است. اهمّيت اين مبارزه، نه تنها كمتر از تلاش براى ساماندهى جامعه مبتنى بر محبّت نيست، بلكه جزئى از اين تلاش، محسوب مى شود.

تلازم حبّ و بُغض

توجّه به اين نكته نيز ضرور است كه اصولاً حُبّ و بُغض، ملازم يكديگرند و انسان به هر چيزى علاقه پيدا كند، به طور طبيعى از ضدّ آن، متنفّر مى گردد. نمى شود كه انسان، كسى را واقعا دوست داشته باشد و دشمنِ او را دشمن ندارد. بغض نسبت به دشمن، در حقيقت، يكى از نشانه هاى روشن واقعى بودن مدّعيانِ محبّت است. از اين رو، در متون اسلامى، دشمنى براى خدا، در كنار دوستى براى خدا، مورد توجّه و تأكيد است.

چند ره‌نمود مهم در مورد بُغض

در مواردى كه بغض و نفرت قلبى، ارزش شمرده شده يا به جهت خاصّى و يا بدون جهت، انسان در خود نسبت به ديگرى و يا ديگران، احساس تنفّر قلبى مى نمايد، در قرآن و روايات اسلامى، ره نمودهايى ديده مى شود كه بسيار مهم و قابل توجّه اند:

1. اجتناب از ظلم

ره نمود اوّل، اين كه تنفّر قلبى هر چند ارزش هم شمرده شود، نبايد به تجاوز به حقوق مبغوض و ظلم بر او بينجامد:

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ. [۴۵]

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! براى خدا قيام كنيد و به عدل، گواهى دهيد، مبادا دشمنى با گروهى، شما را وادار كند كه عدالت پيشه نكنيد. به عدالتْ رفتار كنيد كه اين، به پروا، نزديك تر است. از خدا پروا كنيد كه خداوند به آنچه مى كنيد، آگاه است».

امام على عليه السلام در تبيين ويژگى هاى مؤمن، طبق نقلى، مى فرمايد:

المُؤمِنُ لا يَحيفُ عَلى مَن يُبغِضُ، وَ لا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ. [۴۶]

مؤمن به كسى كه دشمنش مى دارد، ستم نمى كند و به خاطر كسى كه او را دوست دارد، مرتكب گناه نمى شود.

2. اجتناب از زياده روى

ره نمود دوم، رعايت اعتدال و اجتناب از افراط و زياده روى در ابراز تنفّر قلبى است، چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده:

أبغِض بَغيضَكَ هَونا ما، عَسى أن يَكونَ حَبيبَكَ يَوما ما. [۴۷]

دشمنت را در حدّ ميانه دشمن بدار؛ زيرا شايد روزى دوست تو شود.

3. اجتناب از جدايى

نكته سوم، اين كه شخص مسلمان، اگر به هر دليلى نسبت به مسلمان ديگر، احساس بغض و تنفّر كرد، نبايد با او قهر كند و از او جدا شود و اگر قهر كرد، نبايد جدايى بيش از سه روز، ادامه يابد:

لا هِجرَةَ فَوقَ ثَلاثٍ. [۴۸]

بيش از سه روز، نبايد قهر كرد.

4. رعايت احتياط

آخرين نكته اين كه اگر انسان، بدون جهت، نسبت به كسى احساس تنفّر قلبى كرد، اين احساس، نشانه آن است كه ميان آنها هماهنگى روانى وجود ندارد و روح، احساس خطر مى نمايد. لذا در معاشرت با چنين افرادى بايد مراقبت هاى لازم به كار گرفته شود. [۴۹]

الفصل الاوّل: التباغض وإصلاح المتباغضين

فصل يكم: دشمنى با يكديگر و آشتى دادن دو دشمن

1 / 1: النَّهيُ عَنِ التَّباغُضِ

1 / 1: نهى از دشمن داشتن يكديگر

1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كونوا عِبادَ اللّهِ إخوانا؛ لا تَعادَوا ولا تَباغَضوا، سَدِّدوا وقارِبوا وأَبشِروا. [۵۰]

1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى بندگان خدا! با هم برادر باشيد و از دشمنى و كين ورزى به يكديگر بپرهيزيد، درستْ عمل كنيد و راه اعتدال را بپوييد و خوش حال [و اميدوار] باشيد.

2. عنه صلى الله عليه و آله: لا تَقاطَعوا، ولا تَدابَروا، ولا تَباغَضوا، ولا تَحاسَدوا، وكونوا إخوانا كَما أمَرَكُمُ اللّهُ. [۵۱]

2. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از يكديگر نَبُريد و به هم پشت نكنيد و از هم [كينه و] نفرت نداشته باشيد و نسبت به يكديگر حسادت نورزيد و همچنان كه خدا به شما فرمان داده است، با هم برادر باشيد.

3. عنه صلى الله عليه و آله: اِتَّقُوا اللّهَ وَارحَموا تُرحَموا، ولا تَباغَضوا. [۵۲]

3. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از خدا پروا كنيد و رحم كنيد تا به شما رحم شود و از يكديگر، [كينه و] نفرت نداشته باشيد.

4. عنه صلى الله عليه و آله: إيّاكُم وَالظَّنَّ؛ فَإِنَّ الظَّنَّ أكذَبُ الحَديثِ، ولا تَحَسَّسوا [۵۳]، ولا تَجَسَّسوا، ولا تناجَشوا [۵۴]، ولا تَحاسَدوا، ولا تَباغَضوا، ولا تَدابَروا، وكونوا عِبادَ اللّهِ إخوانا. [۵۵]

4. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از بدگمانى [به يكديگر] بپرهيزيد؛ زيرا گمان بد، دروغ ترين سخن است، و [نسبت به هم،] كنجكاوى و تجسّس نكنيد، بازارْگرمى نكنيد، به هم حسادت نورزيد، كين ورزى نكنيد، به هم پشت نكنيد و با هم ـ اى بندگان خدا ـ برادر باشيد.

5. عنه صلى الله عليه و آله: رَجَبٌ شَهرُ اللّهِ الأَصَمُّ [۵۶]، يَصُبُّ اللّهُ فيهِ الرَّحمَةَ عَلى عِبادِهِ، وشَهرُ شَعبانَ تَنشَعِبُ فيهِ الخَيراتُ. وفي أوَّلِ لَيلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ تُغَلُّ المَرَدَةُ مِنَ الشَّياطينِ، ويُغفَرُ في كُلِّ لَيلَةٍ سَبعينَ ألفا. فَإِذا كانَ في لَيلَةِ القَدرِ غَفَرَ اللّهُ بِمِثلِ ما غَفَرَ في رَجَبٍ وشَعبانَ وشَهرِ رَمَضانَ إلى ذلِكَ اليَومِ، إلّا رَجُلٌ بَينَهُ وبَينَ أخيهِ شَحناءُ [۵۷]، فَيَقولُ اللّهُ عز و جل: أنظِروا هؤُلاءِ حَتّى يَصطَلِحوا. [۵۸]

5. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: رجب، ماه اصمّ [۵۹] خداست. در اين ماه، خداوند، رحمت را بر بندگانش فرو مى ريزد. در ماه شعبان، خوبى ها و بركات، شاخه شاخه [جارى] مى شود. در اوّلين شب ماه رمضان، شياطين سركش به زنجير كشيده مى شوند و در هر شبى از آن، هفتاد هزار [گناه] آمرزيده مى شود. چون شب قدر شود، خداوند، به اندازه اى كه در ماه رجب و شعبان و آن روز ماه رمضانْ آمرزيده است، مى آمرزد، مگر كسى را كه ميان او و برادرش، دشمنى اى باشد. پس خداوند عز و جل [به فرشتگان] مى فرمايد: «در باره آنان، دست نگه داريد تا آن گاه كه آشتى كنند».

6. الإمام عليّ عليه السلام ـ حينَ حَصَلَت مُشادَّةٌ كَلامِيَّةٌ بَينَ بَعضِ أصحابِهِ، ووَجَدَ فيهَا العَصَبِيَّةَ وَالفُرقَةَ ـ: مَه! تَناهَوا أيُّهَا النّاسُ، وَليَردَعكُمُ الإِسلامُ ووَقارُهُ عَنِ التَّباغي وَالتَّهاذي [۶۰]، وَلتَجتَمِع كَلِمَتُكُم، وَالزَموا دينَ اللّهِ الَّذي لا يَقبَلُ مِن أحَدٍ غَيرَهُ، وكَلِمَةَ الإِخلاصِ الَّتي هِيَ قِوامُ الدّينِ، وحُجَّةُ اللّهِ عَلَى الكافِرينَ، وَاذكُروا إذ كُنتُم قَليلاً مُشرِكينَ مُتَفَرِّقينَ مُتَباغِضينَ فَأَ لَّفَ بَينَكُم بِالإِسلامِ، فَكَثُرتُم وَاجتَمَعتُم وتَحابَبتُم، فَلا تَفَرَّقوا بَعدَ إذِ اجتَمَعتُم، ولا تَباغَضوا بَعدَ إذ تَحابَبتُم. [۶۱]

6. امام على عليه السلام ـ آن گاه كه ميان برخى از يارانش، كشمكش لفظى در گرفت و امام عليه السلام از آن، بوى قبيله گرايى و تفرقه استشمام كرد ـ: خاموش! دست برداريد، اى مردم! اسلام و وقار آن، بايد شما را از ستم و هذيان گويى نسبت به يكديگر، باز بدارد. بايد با هم متّحد باشيد و به دين خدا ـ كه جز آن را از هيچ كس نمى پذيرد ـ و به كلمه توحيد ـ كه جان مايه دين و محبّت خدا بر كافران است ـ، چنگ زنيد. به ياد آوريد زمانى را كه اندكْ جماعتى مشرك، پراكنده و دشمن هم بوديد؛ امّا خداوند به واسطه اسلام، ميان شما همدلى و اتّحاد برقرار ساخت و جمعيتِ شما، فزونى گرفت و هم داستان و دوستدارِ يكديگر شديد. پس، از اين هم داستانى و اتّحاد، به تفرقه مگراييد و محبّت به يكديگر را به [نفرت و] دشمنى از هم تبديل نكنيد.

7. لقمان عليه السلام: يا بُنَيَّ، إنَّما هُوَ خَلاقُكَ وخُلُقُكَ، فَخَلاقُكَ دينُكَ، وخُلُقُكَ بَينَكَ وبَينَ النّاسِ، فَلا تَتَبَغَّض إلَيهِم، وتَعَلَّم مَحاسِنَ الأَخلاقِ. [۶۲]

7. لقمان عليه السلام: پسرم! [تو را، در حقيقتْ] راهى است و رفتارى. راه تو، همان دينِ توست و رفتار تو، به رابطه تو با مردم، مربوط مى شود. پس با آنان، كين ورزى مكن و خوى هاى نيكو را بياموز.

1 / 2: ذَمُّ مَن أبغَضَ النّاسَ وأَبغَضوهُ

1 / 2: نكوهش كسى كه مردم را دشمن بدارد و مردم، او را

8. الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ... ألا اُ نَبِّئُكُم بِشَرِّ الناّسِ؟ قالوا: بَلى يا رَسولَ اللّهِ. قالَ: مَن أبغَضَ النّاسَ وأَبغَضَهُ النّاسُ. [۶۳]

8. امام صادق ـ از پدرانش عليهم السلام ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «... آيا شما را از بدترينِ مردمان، خبر ندهم؟».

گفتند: چرا، اى پيامبر خدا!

فرمود: «كسى كه او، مردم را دشمن بدارد و مردم نيز او را دشمن بدارند».

9. المعجم الكبير عن ابن عبّاس: قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلَى المِنبَرِ: ألا اُ نَبِّئُكُم بِشِرارِكُم؟ قالوا: بَلى، إن شِئتَ يا رَسولَ اللّهِ. قالَ: فَإِنَّ شِرارَكُمُ الَّذي يَنزِلُ وَحدَهُ، ويَجلِدُ عَبدَهُ، ويَمنَعُ رِفدَهُ. [۶۴]

قالَ: أفَلا اُ نَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِن ذلِكُم؟ قالوا: بَلى، إن شِئتَ يا رَسولَ اللّهِ. قالَ: مَن يُبغِضُ النّاسَ ويُبغِضونَهُ. [۶۵]

9. المعجم الكبير ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله بر منبر فرمود: «آيا شما را از بدترينتان، خبر ندهم؟».

گفتند: چرا. اگر مى خواهى، اى پيامبر خدا!

فرمود: «بدترينِ شما، كسى است كه تنها در منزلى فرود بيايد، برده اش را بزند و از عطا [و كمك به ديگران]، دريغ ورزد».

[سپس فرمود: ] «آيا شما را به بدتر از اين، آگاه نسازم؟».

گفتند: چرا. اگر مى خواهى، اى پيامبر خدا!

فرمود: «كسى كه او از مردم، نفرت داشته باشد و مردم نيز از او نفرت داشته باشند».

10. تحف العقول: مِن كَلامِهِ صلى الله عليه و آله... قالَ: ألا اُ نَبِّئُكُم بِشِرارِ النّاسِ؟ قالوا: بَلى يا رَسولَ اللّهِ. قالَ: مَن نَزَلَ وَحدَهُ، ومَنَعَ رِفدَهُ، وجَلَدَ عَبدَهُ.

ألا اُ نَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِن ذلِكَ؟ قالوا: بَلى يا رَسولَ اللّهِ. قالَ: مَن لا يُقيلُ عَثرَةً، ولا يَقبَلُ مَعذِرَةً.

ثُمَّ قالَ: ألا اُ نَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِن ذلِكَ؟ قالوا: بَلى يا رَسولَ اللّهِ. قالَ: مَن لا يُرجى خَيرُهُ، ولا يُؤمَنُ شَرُّهُ.

ثُمَّ قالَ: ألا اُ نَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِن ذلِكَ؟ قالوا: بَلى يا رَسولَ اللّهِ. قالَ: مَن يُبغِضُ النّاسَ ويُبغِضونَهُ. [۶۶]

10. تحف العقول: از سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله است... كه فرمود: «آيا شما را از بدترينِ آدميان، خبر ندهم؟».

گفتند: چرا، اى پيامبر خدا!

فرمود: «كسى كه تنها منزل كند و [كمك و] عطاى خود را [از ديگران] دريغ بدارد و برده اش را بزند».

[سپس فرمود: ] «آيا شما را از بدتر از چنين كسى خبر ندهم؟».

گفتند: چرا، اى پيامبر خدا!

فرمود: «كسى كه از لغزشى در نمى گذرد و پوزشى را نمى پذيرد».

باز فرمود: «آيا بدتر از او را به شما معرّفى نكنم؟».

گفتند: چرا، اى پيامبر خدا! فرمود: «كسى كه به خيرش اميدى نيست و از شرّش ايمنى نيست».

باز فرمود: «آيا بدتر از او را به شما معرّفى نكنم؟».

گفتند: چرا، اى پيامبر خدا!

فرمود: «كسى كه او، مردم را دشمن بدارد و مردم نيز او را دشمن بدارند».

1 / 3: التَّباغُضُ داءُ الاُمَمِ

1 / 3: دشمن داشتن همديگر، بيمارى امّت هاست

11. المستدرك على الصحيحين عن أبي هريرة: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: سَيُصيبُ اُمَّتي داءُ الاُمَمِ. فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ، وما داءُ الاُمَمِ؟

قالَ: الأَشَرُ وَالبَطَرُ، وَالتَّكاثُرُ وَالتَّناجُشُ فِي الدُّنيا، وَالتَّباغُضُ وَالتَّحاسُدُ حَتّى يَكونَ البَغيُ. [۶۷]

11. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از ابو هُرَيره ـ: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: «به زودى امّتم به بيمارى امّت ها دچار خواهند شد».

گفتند: بيمارى امّت ها چيست؟

فرمود: «غرور و سرمستى و فزونخواهى و رقابت بر سرِ دنيا و كينه توزى و حسدورزى نسبت به يكديگر، تا جايى كه دست ستم به سوى يكديگر دراز كنند».

12. مسند البزّار عن ابن الزبير: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: دَبَّ إلَيكُم داءُ الاُمَمِ قَبلَكُم؛ البَغضاءُ وَالحَسَدُ، وَالبَغضاءُ هِيَ [۶۸] الحالِقَةُ، لَيسَ حالِقَةَ الشَّعرِ لكِن حالِقَةَ الدّينِ.

وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لا تَدخُلُوا الجَنَّةَ حَتّى تُؤمِنوا، ولا تُؤمِنوا حَتّى تَحابّوا، أفَلا اُ نَبِّئُكُم ـ أظُنُّهُ [قالَ: ] ـ بِما يَثبُتُ لَكُم؟ أفشُوا السَّلامَ بَينَكُم. [۶۹]

12. مسند البزّار ـ به نقل از ابن زبير ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بيمارى امّت هاى پيشين، به شما سرايت كرده است: كينه و حسادت. كينه، زُداينده است، نه زُداينده مو؛ بلكه زُداينده دين (دين را ريشه كن مى كند).

سوگند به آن كه جانم در دست اوست، شما به بهشت نمى رويد، مگر آن كه ايمان آوريد، و مؤمن نيستند، مگر آن گاه كه يكديگر را دوست بداريد. آيا شما را از آنچه برايتان استوار مى ماند، خبر ندهم؟». به گمانم [پرسش ايشان] همين بود. [سپس در جواب فرمود: ] «سلام را در ميان خودتان اشاعه دهيد».

1 / 4: الحَثُّ عَلَى الإِصلاحِ بَينَ المُتَباغِضَينِ

1 / 4: تشويق به آشتى دادن دو دشمن

الكتاب

قرآن

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ». [۷۰]

«در حقيقت، مؤمنان با هم برادرند. پس ميان برادرانتان را سازش دهيد و از خدا، پروا بداريد، اميد كه مورد رحمتْ قرار گيريد».

«لا خَيْرَ فِى كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا». [۷۱]

«در بسيارى از رازگويى هاى ايشان، خيرى نيست، مگر كسى كه [بدين وسيله] به صدقه يا كار پسنديده يا سازشى ميان مردم، فرمان دهد. و هر كس براى طلب خشنودى خدا چنين كند، به زودى، به او پاداش بزرگى خواهيم داد».

« فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ». [۷۲]

«پس، از خدا پروا بداريد و با يكديگر سازش نماييد، و اگر ايمان داريد، از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد».

الحديث

حديث

13. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما عَمِلَ امرُؤٌ عَمَلاً بَعدَ إقامَةِ الفَرائِضِ خَيرا مِن إصلاحٍ بَينَ النّاسِ؛ يَقولُ خَيرا، ويَتَمَنّى خَيرا. [۷۳]

13. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: انسان، بعد از انجام دادن فرائض، هيچ عملى انجام نداده است كه از آشتى دادن ميان مردم، بهتر باشد، نيكْ بگويد و نيكْ آرزو كند.

14. الزهد لابن المبارك عن سعيد بن المسيّب: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ألا اُخبِرُكُم بِخَيرٍ مِن كَثيرٍ مِن صَلاةٍ وصَدَقَةٍ؟ قالوا: بَلى يا رَسولَ اللّهِ. قالَ: صَلاحُ ذاتِ البَينِ. وإيّاكُم وَالبِغضَةَ؛ فَإِنَّها هِيَ الحالِقَةُ [۷۴]. [۷۵]

14. الزهد، ابن مبارك ـ به نقل از سعيد بن مُسيّب ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما را از كارى كه بهتر از نماز خواندن و صدقه دادنِ بسيار است، خبر ندهم؟».

گفتند: چرا، اى پيامبر خدا!

فرمود: «رفع اختلاف و دشمنى ميان مردم. از كينه و دشمنى بپرهيزيد؛ زيرا آن، مُهلك و دين برانداز است».

15. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لأَبي أيّوب ـ: يا أبا أيّوبَ، ألا اُخبِرُكَ بِما يُعَظِّمُ اللّهُ بِهِ الأَجرَ ويَمحو بِهِ الذُّنوبَ؟ تَمشي في إصلاحِ النّاسِ إذا تَباغَضوا وتَفاسَدوا؛ فَإِنَّها صَدَقَةٌ يُحِبُّ اللّهُ مَوضِعَها. [۷۶]

15. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به ابو ايّوب ـ: اى ابو ايّوب! آيا تو را از چيزى خبر ندهم كه خداوند به سبب آن، پاداش بسيار مى دهد و به واسطه آن، گناهان را پاك مى كند؟ تلاش براى آشتى دادن مردم، آن گاه كه ميانشان دشمنى و خصومت بيفتد؛ زيرا اين كار، صدقه اى است كه خدا، جايگاه آن را دوست دارد».

16. الإمام الصادق عليه السلام: صَدَقَةٌ يُحِبُّهَا اللّهُ؛ إصلاحٌ بَينَ النّاسِ إذا تَفاسَدوا، وتَقارُبٌ بَينَهُم إذا تَباعَدوا. [۷۷]

16. امام صادق عليه السلام: صدقه اى كه خدا آن را دوست مى دارد، عبارت است از: اصلاح دادن ميان مردم، آن گاه كه با هم بد شوند و نزديك كردن آنها با يكديگر، آن گاه از هم دور شوند».

17. عنه عليه السلام ـ لِلمُفَضَّلِ ـ: إذا رَأَيتَ بَينَ اثنَينِ مِن شيعَتِنا مُنازَعَةً، فَافتَدِها مِن مالي. [۷۸]

17. امام صادق عليه السلام ـ به مُفضّل ـ: هرگاه ميان دو نفر از شيعيان ما دعوايى [مالى] ديدى، آن [وجه] را از اموال من بپرداز [و آنها را آشتى بده].

18. الكافي عن أبي حنيفة سابق الحاجّ: مَرَّ بِنَا المُفَضَّلُ وأَنَا وخَتَني [۷۹] نَتَشاجَرُ في ميراثٍ، فَوَقَفَ عَلَينا ساعَةً ثُمَّ قالَ لَنا: تَعالَوا إلَى المَنزِلِ، فَأَتَيناهُ فَأَصلَحَ بَينَنا بِأَربَعِمِئَةِ دِرهَمٍ، فَدَفَعَها إلَينا مِن عِندِهِ، حَتّى إذَا استَوثَقَ كُلُّ واحِدٍ مِنّا مِن صاحِبِهِ، قالَ:

أما إنَّها لَيسَت مِن مالي، ولكِن أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام أمَرَني إذا تَنازَعَ رَجُلانِ مِن أصحابِنا في شَيءٍ أن اُصلِحَ بَينَهُما وأَفتَدِيَها [۸۰] مِن مالِهِ، فَهذا مِن مالِ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام. [۸۱]

18. الكافى ـ به نقل از ابو حنيفه سابق الحاج ـ: من و دامادم، بر سرِ ميراثى با هم مشاجره مى كرديم كه مفضّل به ما برخورد. ساعتى در كنار ما ايستاد و سپس به ما گفت: به خانه من بياييد.

ما رفتيم و او به چهارصد درهم، ما را با هم به توافق رساند و آن مبلغ را از خودش پرداخت. چون خيال ما دو نفر از هم آسوده شد، [۸۲] مفضّل گفت: بدانيد كه اين پول، از مال من نيست؛ بلكه امام صادق عليه السلام به من دستور داده كه هر گاه دو نفر از ما شيعيان در چيزى نزاع كردند، ميان آنها صلح دهم و آن مبلغ را از اموال ايشان بپردازم. پس اين پول، از اموال امام صادق عليه السلام است.

19. الكافي عن المفضّل: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ: لا يَفتَرِقُ رَجُلانِ عَلَى الهِجرانِ إلَا استَوجَبَ أحَدُهُمَا البَراءَةَ وَاللَّعنَةَ، ورُبَّمَا استَحَقَّ ذلِكَ كِلاهُما. فَقالَ لَهُ مُعَتِّبٌ: جَعَلَنِيَ اللّهُ فِداكَ، هذَا الظّالِمُ، فَما بالُ المَظلومِ؟

قالَ: لِأَ نَّهُ لا يَدعو أخاهُ إلى صِلَتِهِ، ولا يَتَغامَسُ لَهُ عَن كَلامِهِ؛ سَمِعتُ أبي يَقولُ: إذا تَنازَعَ اثنانِ فَعازَّ [۸۳] أحَدُهُمَا الآخَرَ فَليَرجِعِ المَظلومُ إلى صاحِبِهِ حَتّى يَقولَ لِصاحِبِهِ: أي أخي، أنَا الظّالِمُ؛ حَتّى يَقطَعَ الهِجرانَ بَينَهُ وبَينَ صاحِبِهِ، فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى حَكَمٌ عَدلٌ يَأخُذُ لِلمَظلومِ مِنَ الظّالِمِ. [۸۴]

19. الكافى ـ به نقل از مُفضَّل ـ: شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ گاه دو نفر با حالت قهر از يكديگر جدا نمى شوند، مگر اين كه يكى از آن دو، سزاوار بيزارى [خدا و پيامبرش از او] و لعنت باشد، و چه بسا كه هر دوىِ آنها سزاوار اين باشند».

مُعتِّب به ايشان گفت: خدا مرا فدايت كند! ستمكار، آرى [مستحقّ اين كيفر است]؛ امّا ستم ديده، چرا؟

فرمود: «براى آن كه برادرش را به آشتى با خود، دعوت نمى كند و سخن او را نشنيده نمى گيرد. از پدرم [باقر عليه السلام] شنيدم كه مى فرمايد: هر گاه دو نفر با هم ستيزه كردند و يكى از آن دو، بر ديگرى چيره آمد، بايد آن كه در حقّ او ستم شده، نزد آن ديگرى برود و به او بگويد: اى برادر! من ستمكارم، تا قهر و جدايى ميان دو رفيقش برطرف شود؛ زيرا خداوند ـ تبارك و تعالى ـ، داورى عادل است و حقّ ستم ديده را از ستمكار مى ستانَد».

1 / 5: مَحَبَّةُ أهلِ الشَّنَآنِ

1 / 5: تبديل بغض و كينه دشمن به دوستى

20. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ في مَكارِمِ الأَخلاقِ ـ: ... اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأَبدِلني مِن بِغضَةِ أهلِ الشَّنَآنِ [۸۵] المَحَبَّةَ، ومِن حَسَدِ أهلِ البَغيِ المَوَدَّةَ، ومِن ظِنَّةِ أهلِ الصَّلاحِ الثِّقَةَ، ومِن عَداوَةِ الأَدنَينَ الوِلايَةَ، ومِن عُقوقِ ذَوِي الأَرحامِ المَبَرَّةَ، ومِن خِذلانِ الأَقرَبينَ النُّصرَةَ، ومِن حُبِّ المُدارينَ تَصحيحَ المِقَةِ [۸۶]، ومِن رَدِّ المُلابِسينَ كَرَمَ العِشرَةِ...؛

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وسَدِّدني لِأَن اُعارِضَ مَن غَشَّني بِالنُّصحِ، وأَجزِيَ مَن هَجَرَني بِالبِرِّ، واُثيبَ مَن حَرَمَني بِالبَذلِ، واُكافِيَ مَن قَطَعَني بِالصِّلَةِ، واُخالِفَ مَنِ اغتابَني إلى حُسنِ الذِّكرِ، وأَن أشكُرَ الحَسَنَةَ، واُغضِيَ [۸۷] عَنِ السَّيِّئَةِ. [۸۸]

20. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در باره «مكارم اخلاق» ـ: خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و [بغض و] كينه دشمن را به دوستى بَدَل كن و حسد سركشان را به مهر. بدگمانى اهل صلاح را به اعتماد و دشمنىِ آشنايان را به دوستى و بدرفتارى خويشاوندان را به نيك رفتارى و خوار گردانيدن نزديكان را به يارى كردن و دوستى ناپايدار مدارا كنندگان (دوستان ظاهرى) را به دوستى واقعى و ناسازگارى معاشران را به معاشرتى كريمانه، تبديل گردان.…

خداوندا! بر محمّد و خاندانش، درود فرست و مرا استوار كن تا به كسى كه با من ناراستى مى كند، با خيرخواهى پاسخ دهم و به كسى كه از من دورى مى كند، پاداش نيكْ عطا كنم و به آن كه مرا محروم مى نمايد، با بخشش بنوازم و با آن كه رابطه اش را با من قطع مى كند، پيوند برقرار كنم و به آن كه از من بدگويى كرده، با يادكرد نيكو، پاسخ دهم و در برابر نيكى، سپاس گزار باشم و از بدى، چشمپوشى كنم.

1 / 6: النَّوادِرُ

1 / 6: گوناگون

21. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: القَريبُ مَن قَرَّبَتهُ المَوَدَّةُ وإن بَعُدَ نَسَبُهُ، وَالبَعيدُ مَن باعَدَتهُ البَغضاءُ وإن قَرُبَ نَسَبُهُ. [۸۹]

21. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خويشاوند، كسى است كه پيوندِ دوستى، او را نزديك كرده باشد، هر چند نسبتش دور باشد، و بيگانه، كسى است كه شدّت كينه، او را دور كرده، اگر چه نسبتش نزديك باشد.

22. عنه صلى الله عليه و آله: إذا غَسَلتَ يَدَكَ بَعدَ الطَّعامِ فَامسَح وَجهَكَ وعَينَيكَ قَبلَ أن تَمسَحَ بِالمِنديلِ، وتَقولُ: اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ الزّينَةَ وَالمَحَبَّةَ، وأَعوذُ بِكَ مِنَ المَقتِ وَالبِغضَةِ. [۹۰]

22. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بعد از غذا، دستت را شستى، پيش از آن كه با حوله خشك كنى، آن را به صورت و چشمانت بكش و بگو: «بار خدايا! از تو زينت و محبّت مى طلبم، و از دشمنى و كينه، به تو پناه مى برم».

23. عنه صلى الله عليه و آله: ... أمّا عَلامَةُ الخائِنِ فَأَربَعَةٌ: عِصيانُ الرَّحمنِ، وأَذَى الجيرانِ، وبُغضُ الأَقرانِ، وَالقُربُ إلَى الطُّغيانِ. [۹۱]

23. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نشانه خيانتكار، چهار چيز است: نافرمانى از خداوند مهربان، آزردن همسايگان، كين ورزى با همگِنان، و نزديك شدن به سركشى.

24. الإمام عليّ عليه السلام ـ في صِفَةِ المُؤمِنِ ـ: بُعدُهُ مِمَّن تَباعَدَ مِنهُ بُغضٌ ونَزاهَةٌ، ودُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لينٌ ورَحمَةٌ، لَيسَ تَباعُدُهُ تَكَبُّرا ولا عَظَمَةً، ولا دُنُوُّهُ خَديعَةً ولا خِلابَةً [۹۲]، بَل يَقتَدي بِمَن كانَ قَبلَهُ مِن أهلِ الخَيرِ، فَهُوَ إمامٌ لِمَن بَعدَهُ مِن أهلِ البِرِّ. [۹۳]

24. امام على عليه السلام ـ در توصيف مؤمن ـ: اگر از كسى دورى مى كند، دورى كردنش از سرِ نفرت و كناره گيرى از آلودگى است و اگر به كسى نزديك مى شود، نزديك شدنش از روى ملايمت و مهربانى است. نه دورى كردنش از سرِ تكبّر و بزرگى كردن است، و نه نزديك شدنش از روى مكر و فريب؛ بلكه [در اين رفتار و روش] به نيكان پيش از خود، اقتدا مى كند. بنا بر اين، براى نيكان پس از خود نيز [الگو و] پيشواست.

25. علل الشرائع عن سفيان بن عيينة: قُلتُ لِلزُّهرِيِّ: لَقيتَ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام؟ قالَ: نَعَم لَقيتُهُ، وما لَقيتُ أحَدا أفضَلَ مِنهُ! وَاللّهِ ما عَلِمتُ لَهُ صَديقا فِي السِّرِّ، ولا عَدُوّا فِي العَلانِيَةِ.

فَقيلَ لَهُ: وكَيفَ ذلِكَ؟

قالَ: لِأَ نّي لَم أرَ أحَدا وإن كانَ يُحِبُّهُ إلّا وهُوَ لِشِدَّةِ مَعرِفَتِهِ بِفَضلِهِ يَحسُدُهُ، ولا رَأَيتُ أحَدا وإن كانَ يُبغِضُهُ إلّا وهُوَ لِشِدَّةِ مُداراتِهِ لَهُ يُداريهِ. [۹۴]

25. علل الشرائع ـ به نقل از سفيان بن عُيَينه ـ: به زُهْرى گفتم: على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام) را ملاقات كرده اى؟

گفت: آرى. ملاقاتش كرده ام و هيچ كس را برتر از او نديده ام. به خدا سوگند، نه دوستىْ نهانى [و قلبى] براى او مى شناسم، نه دشمنىْ آشكار.

به زُهرى گفته شد: چگونه؟

گفت: چون هيچ كس را نديدم كه اگر چه او را دوست مى داشت، مگر اين كه از بسيارىِ فضائل و امتيازاتى كه در وى مى ديد، بر او حسادت مى ورزيد، و هيچ كس را نديدم كه اگر چه او را دشمن مى داشت، مگر اين كه از بس در او بردبارى و مدارا مى ديد، [به ناچار، در ظاهر] با او مدارا مى كرد [و آشكارا با ايشان، دشمنى نمى ورزيد].

26. الإمام الصادق عليه السلام ـ في جَوابِهِ لِابنِ أبِي العَوجاءِ لَمّا أشكَلَ عَلى عَدَمِ ظُهورِ اللّهِ لِخَلقِهِ وَاحتِجابِهِ عَنهُم ـ: وَيلَكَ! وكَيفَ احتَجَبَ عَنكَ مَن أراكَ قُدرَتَهُ في نَفسِكَ؟! نُشوءَكَ ولَم تَكُن، وكِبَرَكَ بَعدَ صِغَرِكَ، وقُوَّتَكَ بَعدَ ضَعفِكَ، وضَعفَكَ بَعدَ قُوَّتِكَ، وسُقمَكَ بَعدَ صِحَّتِكَ، وصِحَّتَكَ بَعدَ سُقمِكَ، ورِضاكَ بَعدَ غَضَبِكَ، وغَضَبَكَ بَعدَ رِضاكَ، وحُزنَكَ بَعدَ فَرَحِكَ، وفَرَحَكَ بَعدَ حُزنِكَ، وحُبَّكَ بَعدَ بُغضِكَ، وبُغضَكَ بَعدَ حُبِّكَ. [۹۵]

26. امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ اين اشكال ابن ابى العوجا كه: چرا خداوند بر بندگانش آشكار نمى شود و خود را از آنان، در پرده داشته است؟ ـ: واى بر تو! كسى كه قدرتش را در وجود تو نشانت داده، چگونه خود را از تو پوشيده داشته است؟! نبودى، تو را به وجود آورد. خُرد بودى، بزرگت كرد. ناتوان بودى، توانايت گردانيد. بعد از توانا شدنت، ناتوانت مى سازد. تن درست هستى، بيمارت مى كند. بيمار هستى، تن درستت مى كند. خشم مى گيرى، خشنودت مى گردانَد. خشنود و آرامى، خشمگينت مى سازد. شاد هستى، اندوهگينت مى گردانَد و اندوهگينى، شادت مى سازد. نفرت دارى، محبّت به تو مى بخشد. محبّت دارى، [كينه و] و دشمنى، در تو پديد مى آورَد. [اين حالات متضاد و گوناگون كه به تو دست مى دهد، همه آشكارا، نشان از وجود او دارد].

27. الاُصول الستّة عشر عن زيد: قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ موسى عليه السلام: الرَّجُلُ مِن مَواليكُم يَكونُ عارِفا [۹۶] يَشرَبُ الخَمرَ ويَرتَكِبُ الموبِقَ مِنَ الذَّنبِ، نَتَبَرَّأُ مِنهُ؟

فَقالَ: تَبَرَّؤوا مِن فِعلِهِ ولا تَتَبَرَّؤوا مِنهُ، أحِبّوهُ وأَبغِضوا عَمَلَهُ. [۹۷]

27. الاُصول الستّة عشر ـ به نقل از زيد ـ: به امام كاظم عليه السلام گفتم: دوستى از دوستان [و شيعيان] شما، عارف [و مؤمن به حق و ولايت شما] است؛ امّا شراب مى خورد و مرتكب گناهان مهلك مى شود. از او برائت بجوييم؟

فرمود: «از كردارش برائت بجوييد؛ امّا از خودش برائت نجوييد. خودش را دوست بداريد؛ امّا كردارش را دشمن بداريد».

الفصل الثاني: التحذير من بغض هؤلاء ومحادتهم

فصل دوم: بر حذر داشتن از دشمنى با اينان

2 / 1: اللّه عزّوجلُّ ورَسولُهُ صلى الله عليه و آله

2 / 1: خدا و پيامبرش

«إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُواْ كَمَا كُبِتَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنزَلْنَا ءَايَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَ لِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ». [۹۸]

«بى گمان، كسانى كه با خدا و پيامبر او مخالفت مى كنند، ذليل خواهند شد، همان گونه كه آنانى كه پيش از ايشان بودند، ذليل شدند، و به راستى، ما آيات روشن [خود] را فرستاده ايم و براى كافران، عذابى خفّت آور خواهد بود».

«إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُوْلَئِكَ فِى الْأَذَلِّينَ». [۹۹]

«در حقيقت، كسانى كه با خدا و پيامبر او به دشمنى بر مى خيزند، آنان در زمره زبونان خواهند بود».

«أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْىُ الْعَظِيمُ». [۱۰۰]

«آيا ندانسته اند كه هر كس با خدا و پيامبر او در افتد، براى او آتش جهنّم است كه در آن، جاودانه خواهد بود؟ اين، همان رسوايى بزرگ است».

2 / 2: أهلُ البَيتِ عليهم السّلام

2 / 2: خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله

28. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَمّا عُرِجَ بي إلَى السَّماءِ، رَأَيتُ عَلى بابِ الجَنَّةِ مَكتوبا: لا إلهَ إلَا اللّهُ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ، عَلِيٌّ حَبيبُ اللّهِ، الحَسَنُ وَالحُسَينُ صَفوَةُ اللّهِ، فاطِمَةُ أمَةُ اللّهِ، عَلى باغِضِهِم لَعنَةُ اللّهِ. [۱۰۱]

28. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زمانى كه به آسمانْ بالا برده شدم، اين نوشته را بر در بهشت ديدم: «خدايى جز خداى يگانه نيست. محمّد، پيامبر خداست. على، محبوب خداست. حسن و حسين، برگزيده خدايند. فاطمه، كنيز خداست. لعنت خدا بر كينه ورزان به آنان باد!»

29. عنه صلى الله عليه و آله: ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ كافِرا، ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَم يَشُمَّ رائِحَةَ الجَنَّةِ. [۱۰۲]

29. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آگاه باشيد كه هر كس با كينه خاندان محمّد بميرد، كافر مُرده است. آگاه باشيد كه هر كس با بغض خاندان محمّد بميرد، بوى بهشت را استشمام نكرده است.

30. عنه صلى الله عليه و آله: فَلَو أنَّ رَجُلاً صَفَنَ [۱۰۳] بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ، وصَلّى وصامَ، ثُمَّ لَقِيَ اللّهَ وهُوَ مُبغِضٌ لِأَهلِ بَيتِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، دَخَلَ النّارَ. [۱۰۴]

30. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر شخصى ميان رُكن و مقام [كعبه]، جفتْ پا بِايستد و نماز بخواند و روزه بگيرد، امّا با بغض اهل بيت محمّد صلى الله عليه و آله خدا را ديدار كند، به آتش مى رود.

31. الإمام عليّ عليه السلام: لِمُبغِضينا أفواجٌ مِن غَضَبِ اللّهِ. [۱۰۵]

31. امام على عليه السلام: براى بغض ورزانِ به ما، افواجى از خشم خداست.

32. عنه عليه السلام: أحسَنُ الحَسَناتِ حُبُّنا، وأَسوَأُ السَّيِّئاتِ بُغضُنا. [۱۰۶]

32. امام على عليه السلام: خوب ترينِ خوبى ها، دوست داشتن ماست و بدترينِ بدى ها، دشمن داشتن ماست.

راجع: هذه الموسوعة: ج6 ص461 (الفصل العاشر: بغض أهل البيت عليهم السلام).

ر. ك: همين دانش نامه: ج10 ص489 (فصل دهم: دشمنى با اهل بيت عليهم السلام).

2 / 3: الإِمامُ عَلِيٌّ

2 / 3: امام على عليه السلام

33. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّ عَلِيّا فَقَد أحَبَّني، ومَن أحَبَّني فَقَد أحَبَّ اللّهَ، ومَن أبغَضَ عَلِيّا فَقَد أبغَضَني، ومَن أبغَضَني فَقَد أبغَضَ اللّهَ. [۱۰۷]

33. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس على را دوست بدارد، هر آينه، مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست بدارد، بى گمان، خدا را دوست داشته است و هر كس على را دشمن بدارد، هر آينه، مرا دشمن داشته است و هر كس مرا دشمن بدارد، بى گمان، خدا را دشمن داشته است.

34. الإمام عليّ عليه السلام: عَهِدَ إلَيَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، أن لا يُحِبَّني إلّا مُؤمِنٌ، ولا يُبغِضَني إلّا مُنافِقٌ. [۱۰۸]

34. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود كه مرا جز مؤمن، دوست نمى دارد و جز منافق، با من دشمنى نمى ورزد.

35. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، لَو أنَّ اُمَّتي أبغَضوكَ لَأَكَبَّهُمُ اللّهُ عَلى مَناخِرِهِم فِي النّارِ. [۱۰۹]

35. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! اگر امّتم تو را دشمن بدارند، خداوند، همه آنها را در آتش، سرنگون خواهد كرد.

36. عنه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، أنتَ سَيِّدٌ فِي الدُّنيا سَيِّدٌ فِي الآخِرَةِ، حَبيبُكَ حَبيبي، وحَبيبي حَبيبُ اللّهِ؛ وعَدُوُّكَ عَدُوّي، وعَدُوّي عَدُوُّ اللّهِ، وَالوَيلُ [۱۱۰] لِمَن أبغضَكَ بَعدي! [۱۱۱]

36. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! تو در دنيا و آخرت، آقايى. دوست تو، دوست من است و دوست من، دوست خدا. دشمن تو، دشمن من است و دشمن من، دشمن خداست. واى بر كسى كه پس از من، با تو كين بورزد!

37. عنه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، مَن أحَبَّكَ فَقَد أحَبَّني، ومَن أحَبَّني فَقَد أحَبَّ اللّهَ، ومَن أحَبَّ اللّهَ أحَبَّهُ اللّهُ، وكانَ حَقيقا (حَقّا) عَلَى اللّهِ أن يُسكِنَ مُحِبّيهِ الجَنَّةَ.

يا عَلِيُّ، مَن أبغَضَكَ فَقَد أبغَضَني، ومَن أبغَضَني فَقَد أبغَضَ اللّهَ، ومَن أبغَضَ اللّهَ أبغَضَهُ اللّهُ ولَعَنَهُ، وكانَ حَقيقا (حَقّا) عَلَى اللّهِ أن يوقِفَهُ يَومَ القِيامَةِ مَوقِفَ البَغضاءِ، ولا يُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ ولا عَدلٌ ولا إجارَةٌ. [۱۱۲]

37. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! هر كس تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است و هر كس خدا را دوست بدارد، خدا هم او را دوست مى دارد، و بر خدا سزاوار است (/ حق دارد) كه دوستانش را در بهشت، جاى دهد.

اى على! هر كس تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر كس مرا دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است و هر كس خدا را دشمن بدارد، خدا نيز او را دشمن مى دارد و لعنتش مى كند و بر خدا سزاوار است (/ حق دارد) كه روز قيامت، او را در ايستگاه كينه ورزان، نگه دارد. نه توبه اى از او پذيرفته مى شود، نه فديه اى و نه پناه خواستنى.

38. الإمام عليّ عليه السلام: لَو ضَرَبتُ خَيشومَ [۱۱۳] المُؤمِنِ بِسَيفي هذا عَلى أن يُبغِضَني ما أبغَضَني، ولَو صَبَبتُ الدُّنيا بِجَمّاتِها [۱۱۴] عَلَى المُنافِقِ عَلى أن يُحِبَّني ما أحَبَّني، وذلِكَ أنَّهُ قُضِيَ فَانقَضى عَلى لِسانِ النَّبِيِّ الاُمِّيِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ: يا عَلِيُّ! لا يُبغِضُكَ مُؤمِنٌ، ولا يُحِبُّكَ مُنافِقٌ. [۱۱۵]

38. امام على عليه السلام: اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن، فرو كوبم تا مرا دشمن بدارد، دشمنم نخواهد داشت و اگر همه دنيا را به پاى منافق بريزم تا مرا دوست بدارد، دوستم نخواهد داشت، و اين، از آن روست كه قضا [بر اين امر] جارى گشت و بر زبان پيامبر اُمّى صلى الله عليه و آله گذشت. او فرمود: «اى على! هيچ مؤمنى با تو دشمنى نمى ورزد و هيچ منافقى، دل به دوستىِ تو نمى سپارد».

39. سنن الترمذي عن أبي سعيد الخُدريّ: إنّا كُنّا لَنَعرِفُ المُنافِقينَ ـ نَحنُ مَعشَرَ الأَنصارِ ـ بِبُغضِهِم عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام. [۱۱۶]

39. سنن الترمذى ـ به نقل از ابو سعيد خُدْرى ـ: ما گروه انصار، منافقان را از دشمنى شان نسبت به على بن ابى طالب مى شناختيم.

40. الإمام الحسين عليه السلام: ما كُنّا نَعرِفُ المُنافِقينَ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، إلّا بِبُغضِهِم عَلِيّا ووُلدَهُ عليهم السلام. [۱۱۷]

40. امام حسين عليه السلام: ما در روزگار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، منافقان را جز از طريق دشمنى شان نسبت به على و فرزندان او عليه السلام نمى شناختيم.

راجع: موسوعة الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام: ج7 ص69 (القسم الخامس عشر / بغض الإمام علي عليه السلام).

ر. ك: دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام: ج12 ص295 (بخش پانزدهم: دشمنى با امام على عليه السلام).

2 / 4: فاطِمَةُ الزَّهراءُ

2 / 4: فاطمه زهرا عليها السلام

41. تاريخ دمشق عن زيد بن أرقم: كُنتُ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسا، فَمَرَّت فاطِمَةُ عليهاالسلامعَلَيها كَليمٌ [۱۱۸]، وهِيَ خارِجَةٌ مِن بَيتِها إلى حُجرَةِ نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ومَعَهَا ابناهَا الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام، وعَلِيٌّ عليه السلام في آثارِهِم، فَنَظَرَ إلَيهِمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: مَن أحَبَّ هؤُلاءِ فَقَد أحَبَّني، ومَن أبغَضَهُم فَقَد أبغَضَني. [۱۱۹]

41. تاريخ دمشق ـ به نقل از زيد بن اَرقَم ـ: نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بودم كه فاطمه عليهاالسلامدر حالى كه لباسى زِبْر بر تن داشت، از خانه اش بيرون آمد و به سوى اقامتگاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت، در حالى كه پسرانش حسن عليه السلام و حسين عليه السلام، با او بودند و على عليه السلام در پىِ ايشان، حركت مى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به آنان كرد و فرمود: «هر كس اينان را دوست بدارد، هر آينه، مرا دوست داشته است و هر كس ايشان را دشمن بدارد، هر آينه، مرا دشمن داشته است».

42. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: فاطِمَةُ بَضعَةٌ مِنّي، فَمَن أغضَبَها أغضَبَني. [۱۲۰]

42. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فاطمه، پاره تن من است. هر كه او را به خشم آورَد، مرا به خشم آورده است.

43. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل لَيَغضَبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ، ويَرضى لِرِضاها. [۱۲۱]

43. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همانا خداوند عز و جل با خشم فاطمه، به خشم مى آيد و با خشنودى او، خشنود مى شود.

44. عنه صلى الله عليه و آله ـ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام ـ: إنَّ اللّهَ عز و جل يَغضَبُ لِغَضَبِكِ، ويَرضى لِرضاكِ. [۱۲۲]

44. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به فاطمه عليهاالسلام ـ: همانا خداوند، با خشم تو به خشم مى آيد و با خشنودى تو، خشنود مى شود.

2 / 5: الحَسَنانِ عليهما السّلام

2 / 5: حسن و حسين عليهما السّلام

45. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الحَسَنُ وَالحُسَينُ ابنايَ؛ مَن أحَبَّهُما أحَبَّني، ومَن أحَبَّني أحَبَّهُ اللّهُ، ومَن أحَبَّهُ اللّهُ أدخَلَهُ الجَنَّةَ، ومَن أبغَضَهُما أبغَضَني، ومَن أبغَضَني أبغَضَهُ اللّهُ، ومَن أبغَضَهُ اللّهُ أدخَلَهُ النّارَ. [۱۲۳]

45. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حسن و حسين، پسران من اند. هر كس آن دو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست بدارد، خدا او را دوست مى دارد و هر كس كه خدا دوستش بدارد، او را به بهشت مى بَرَد و كسى كه آن دو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و كسى كه مرا دشمن بدارد، خدا او را دشمن مى دارد و خدا هر كه را دشمن بدارد، به دوزَخَش مى برد.

46. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ فَقَد أحَبَّني، ومَن أبغَضَهُما فَقَد أبغَضَني. [۱۲۴]

46. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس حسن و حسين را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كس آن دو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.

47. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أبغَضَ الحَسَنَ وَالحُسَينَ جاءَ يَومَ القِيامَةِ ولَيسَ عَلى وَجهِهِ لَحمٌ، ولَم تَنَلهُ شَفاعَتي. [۱۲۵]

47. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس حسن و حسين را دشمن بدارد، روز قيامت، در حالى مى آيد كه بر چهره اش گوشتى نباشد و شفاعت من نيز به او نمى رسد.

2 / 6: المُؤمِنُ

2 / 6: مؤمن

الكتاب

قرآن

«وَ الَّذِينَ جَاءُو مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِاءِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْاءِيمَانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ». [۱۲۶]

«و آنان كه پس از اينها مى آيند، مى گويند: پروردگارا! ما را و برادرانمان را كه از ما بر ايمان پيشى گرفتند، بيامرز و در دل هاى ما، كينه اى نسبت به آنان كه ايمان آوردند، قرار مده، كه تو اهل مهر و رأفتى».

الحديث

حديث

48. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أشرارُ [۱۲۷] النّاسِ مَن يُبغِضُ المُؤمِنينَ وتُبغِضُهُ قُلوبُهُم، المَشّاؤونَ بِالنَّميمَةِ، المُفَرِّقونَ بَينَ الأَحِبَّةِ. [۱۲۸]

48. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدترينِ مردمان، كسى است كه مؤمنان را دشمن بدارد و دل هاى مؤمنان هم او را دشمن بدارند؛ سخن چينانِ جدايى انداز ميان دوستان.

49. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: تَعَوَّذوا بِاللّهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ؛ فَإِنَّ مَن تَعَوَّذَ بِاللّهِ مِنهُ أعاذَهُ اللّهُ، وتَعَوَّذوا مِن هَمَزاتِهِ ونَفَخاتِهِ ونَفَثاتِهِ [۱۲۹]، أتَدرونَ ما هِيَ؟ أمّا هَمَزاتُهُ: فَما يُلقيهِ في قُلوبِكُم مِن بُغضِنا أهلَ البَيتِ.

قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، وكَيفَ نُبغِضُكُم بَعدَما عَرَفنا مَحَلَّكُم مِنَ اللّهِ ومَنزِلَتَكُم؟

قالَ صلى الله عليه و آله: بِأَن تُبغِضوا أولِياءَنا وتُحِبّوا أعداءَنا. [۱۳۰]

49. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «از شيطانِ رانده شده، به خدا پناه ببريد؛ زيرا كسى كه از او به خدا پناه ببرد، خداوند، او را پناه مى دهد. از هَمَزات و نَفَخات و نَفَثات [۱۳۱] او به خدا پناه ببريد. آيا مى دانيد اينها چيستند؟ هَمَزات او، دشمنى كردن با ما اهل بيت است كه او در دل هاى شما مى افكند».

گفتند: اى پيامبر خدا! بعد از شناخت جايگاه و منزلت شما در نزد خدا، چگونه ممكن است با شما دشمنى كنيم؟

فرمود: «با دشمنى كردن با دوستان ما و دوست داشتنِ دشمنان ما».

50. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لِلمُؤمِنِ أربَعَةُ أعداءَ: مُؤمِنٌ يَحسُدُهُ، ومُنافِقٌ يُبغِضُهُ، وشَيطانٌ يُضِلُّهُ، وكافِرٌ يُقاتِلُهُ. [۱۳۲]

50. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤمن، چهار دشمن دارد: مؤمنى كه بر او حسادت مى ورزد؛ منافقى كه او را دشمن مى دارد؛ شيطانى كه در گم راهى او مى كوشد؛ و كافرى كه با او مى جنگد.

51. الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ ـ: إيّاكُم وَالبِغضَةَ لِذَوي أرحامِكُمُ المُؤمِنينَ؛ فَإِنَّهَا الحالِقَةُ لِلدّينِ. [۱۳۳]

51. امام على عليه السلام ـ در سفارش ايشان ـ: از كين ورزى با خويشاوندان مؤمن خود بپرهيزيد؛ زيرا اين كار، نابود كننده دين است.

52. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ الرَّجُلَ لَيُحِبُّكُم وما يَعرِفُ ما أنتُم عَلَيهِ، فَيُدخِلُهُ اللّهُ الجَنَّةَ بِحُبِّكُم، وإنَّ الرَّجُلَ لَيُبغِضُكُم وما يَعرِفُ ما أنتُم عَلَيهِ، فَيُدخِلُهُ أللّهُ بِبُغضِكُمُ النّارَ. [۱۳۴]

52. امام صادق عليه السلام: شخصى شما [شيعيان] را دوست مى دارد، در حالى كه نمى داند شما بر چه عقيده اى هستيد. پس خداوند، او را به سبب دوست داشتن شما به بهشت مى بَرَد. شخصى نيز شما را دشمن مى دارد، در حالى كه نمى داند شما بر چه عقيده اى هستيد. پس خداوند، او را به سبب دشمن داشتن شما، به آتش مى بَرَد.

53. الاُصول الستّة عشر عن جابر: سَمِعتُهُ [الإِمامَ الصّادِقَ عليه السلام] يَقولُ: دَخَلَ عَلى أبي قَومٌ فَقالَ لَهُم: ما لَكُم ولِلبَراءَةِ بَعضُكُم مِن بَعضٍ؟ إنَّما أخَذتُم أخذَ الخَوارِجِ، ضَيَّقوا على أنفُسِهِم حَتّى بَرِئَ بَعضُهُم مِن بَعضٍ! إنَّ أمرَنا أوسَعُ مِمّا بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ، وإذا أبغَضتَ الرَّجُلَ فَقَد بَرِئتَ مِنهُ. [۱۳۵]

53. الاُصول الستّة عشر ـ به نقل از جابر ـ: از امام [صادق عليه السلام] شنيدم كه مى فرمايد: «عدّه اى به نزد پدرم [امام باقر عليه السلام] آمدند. پدرم به آنها فرمود: شما را چه شده است كه از يكديگر، بيزارى مى جوييد؟ راه خوارج را در پيش گرفته ايد. آنها چنان عرصه را بر خود تنگ كردند [و تنگ نظرى نشان دادند] كه از يكديگر، بيزارى جُستند! كار ما گسترده تر از فاصله ميان آسمان و زمين است و [بدانيد كه] هر گاه كسى [از همكيشان خود] را دشمن بدارى، از او بيزارى جُسته اى».

2 / 7: العالِمُ

2 / 7: دانشمند

54. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا أبغَضَ المُسلِمونَ عُلَماءَهُم، وأَظهَروا عِمارَةَ أسواقِهِم، وتَناكَحوا [۱۳۶] عَلى جَمعِ الدَّراهِمِ، رَماهُمُ اللّهُ عز و جل بِأَربَعِ خِصالٍ: بِالقَحطِ مِنَ الزَّمانِ، وَالجَورِ مِنَ السُّلطانِ، وَالخِيانَةِ مِن وُلاةِ الأَحكامِ، وَالصَّولَةِ مِنَ العَدُوِّ. [۱۳۷]

54. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه مسلمانان، دانشمندانِ خود را دشمن بدارند و آبادانىِ بازارهايشان را آشكار سازند و براى گِردآورى درهم ها با هم وصلت كنند، [۱۳۸] خداوند عز و جل آنان را به چهار چيز، مبتلا مى كند: روزگار قحطى، ستم پادشاه، خيانت حكمْ صادر كنندگان [۱۳۹] و تهاجم دشمنان.

55. عنه صلى الله عليه و آله: اُغدُ عالِما، أو مُتَعَلِّما، أو أحِبَّ العُلَماءَ، ولا تَكُن رابِعا فَتَهلِكَ بِبُغضِهِم. [۱۴۰]

55. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يا دانشمند باش، يا دانش آموز، و يا دوستدار دانشمندان، و چهارمين مباش كه از دشمنى ورزيدن با آنان، تباه مى شوى.

2 / 8: أهلُ الحَقِّ

2 / 8: حق گويان

56. الإمام الصادق عليه السلام: لا تَغضَبوا مِنَ الحَقِّ إذا قيلَ لَكُم، ولا تُبغِضوا أهلَ الحَقِّ إذا صَدَعوكُم [۱۴۱] بِهِ؛ فَإِنَّ المُؤمِنَ لا يَغضَبُ مِنَ الحَقِّ إذا صُدِعَ بِهِ. [۱۴۲]

56. امام صادق عليه السلام: از حق، هر گاه به شما گفته شد، عصبانى نشويد و اهل حق را، هر گاه حق را به شما گفتند، دشمن نداريد؛ زيرا مؤمن، از گفته شدن حق به او، عصبانى نمى شود.

2 / 9: المُستَضعَفونَ

2 / 9: مستضعفان

57. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يَزالُ العَبدُ في سِترِ اللّهِ ما لَم يُبغِض أهلَ الجوعِ وقِلَّةِ الطَّعامِ، فَإِذا أبغَضَهُم هَتَكَ سِترَهُ ومَقَتَهُ. [۱۴۳]

57. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، پيوسته نسبت به بنده، پرده پوشى مى كند تا زمانى كه اهل گرسنگى و كم خورى را دشمن ندارد. پس هر گاه آنان را دشمن بدارد، خداوند، پرده اش را مى دَرَد و از او متنفّر مى شود.

الفصل الثالث: مبادئ البغض

فصل سوم: خاستگاه هاى كينه

3 / 1: الشَّيطانُ

3 / 1: شيطان

الكتاب

قرآن

«إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِى الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ». [۱۴۴]

«همانا شيطان مى خواهد با شراب و قمار، ميانِ شما دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز، باز دارد. پس آيا شما دست بر مى داريد؟».

الحديث

حديث

58. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ الشَّيطانَ قَد أيِسَ أن يَعبُدَهُ المُصَلّونَ في جَزيرَةِ العَرَبِ، ولكِن فِي التَّحريشِ بَينَهُم [۱۴۵]. [۱۴۶]

58. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شيطان، از اين كه نمازگزاران جزيرة العربْ او را بپرستند، نوميد شد؛ امّا در به جان هم انداختن آنان، اميدوار است.

59. الإمام الباقر عليه السلام: اِعلَم أنَّ الإِلفَ مِنَ اللّهِ، وَالفِركَ [۱۴۷] مِنَ الشَّيطانِ. [۱۴۸]

59. امام باقر عليه السلام: بدان كه اُلفت [و دوستى] از جانب خداست و كينه [و نفرت]، از جانب شيطان است.

60. عنه عليه السلام: إنَّ الشَّيطانَ يُغري بَينَ المُؤمِنينَ ما لَم يَرجِع أحَدُهُم عَن دينِهِ، فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ استَلقى عَلى قَفاهُ وتَمَدَّدَ، ثُمَّ قالَ: فُزتُ. فَرَحِمَ اللّهُ امرَأً ألَّفَ بَينَ وَلِيَّينِ لَنا. يا مَعشَرَ المُؤمِنينَ! تَأَ لَّفوا وتَعاطَفوا. [۱۴۹]

60. امام باقر عليه السلام: شيطان، همواره ميان مؤمنان، اختلاف افكنى مى كند و تا زمانى كه يكى از آنان از دينش بر نگردد [به اين كار خود، ادامه مى دهد]. همين كه چنين كردند، به پشتْ دراز مى كشد و به استراحت مى پردازد و مى گويد: «موفّق شدم!». پس رحمت خدا بر آن كس كه ميان دو تن از دوستان ما دوستى افكنَد! اى گروه مؤمنان! با يكديگر دوست و مهربان باشيد.

3 / 2: التَّوارُثُ

3 / 2: ارث بردن

61. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الوُدُّ يُتَوارَثُ، وَالبُغضُ يُتَوارَثُ. [۱۵۰]

61. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مِهر و كين، هر دو، ارث بُرده مى شوند.

3 / 3: الجَهلُ

3 / 3: نادانى

62. الإمام الصادق عليه السلام ـ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ وَالجَهلِ ـ: الحُبُّ، وضِدُّهُ البُغضُ. [۱۵۱]

62. امام صادق عليه السلام ـ در بيان لشكريان خِرد و نادانى ـ: دوستى، كه ضدّ آن، دشمنى است.

63. الإمام عليّ عليه السلام: أجهَلُ النّاسِ المُغتَرُّ بِقَولِ مادِحٍ مُتَمَلِّقٍ؛ يُحَسِّنُ لَهُ القَبيحَ، ويُبَغِّضُ إلَيهِ النَّصيحَ. [۱۵۲]

63. امام على عليه السلام: نادان ترينِ مردم، كسى است كه فريفته سخنان ستاينده چاپلوسى شود كه زشت را در نظر او زيبا مى نمايانَد و راه نماى خيرخواه را منفور او مى سازد.

3 / 4: الكُفرُ

3 / 4: كفر

« وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ». [۱۵۳]

«و يهود گفتند: «دست خدا، بسته است». دست هاى خودشان بسته باد و به [سزاى] آنچه گفتند، از رحمت خدا، دور شوند! بلكه هر دو دست او، گشاده است. هر گونه بخواهد، مى بخشد. و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده، بر سركشى و كفر بسيارى از ايشان، خواهد افزود و تا روز قيامت، ميانشان دشمنى و كينه افكنديم. هر بار كه آتشى براى پيكار بر افروختند، خدا، آن را خاموش ساخت. [آنها] در زمين، براى فساد مى كوشند؛ و خدا، فسادگران را دوست نمى دارد».

« وَمِنَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ». [۱۵۴]

«و از كسانى كه گفتند: «ما نصرانى هستيم»، از ايشان [نيز] پيمان گرفتيم؛ ولى بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند، فراموش كردند، و ما [هم] تا روز قيامت، ميانشان دشمنى و كينه افكنديم. و به زودى، خدا، آنان را از آنچه مى ساخته اند (مى كرده اند)، خبر مى دهد».

راجع: ص42 (من ينبغي بغضه / الكافر).

ر. ك: ص43 (كسانى كه سزاوار دشمنى اند / كافر).

3 / 5: التَّكاثُرُ

3 / 5: دنيا دوستى

64. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تُفتَحُ الدُّنيا عَلى أحَدٍ، إلّا ألقَى اللّهُ عز و جل بَينَهُمُ العَداوَةَ وَالبَغضاءَ إلى يَومِ القِيامَةِ. [۱۵۵]

64. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دنيا به روى هيچ كس، باز نمى شود، مگر آن كه خداوند عز و جلميانشان تا روز قيامت، دشمنى و كينه مى افكَنَد.

65. حلية الأولياء عن الحسن: جاءَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى أهلِ الصُّفَّةِ [۱۵۶] فَقالَ: كَيفَ أصبَحتُم؟ قالوا: بِخَيرٍ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أنتُمُ اليَومَ خَيرٌ، وإذا غُدِيَ عَلى أحَدِكُم بِجَفنَةٍ [۱۵۷] وريحَ بِاُخرى، وسَتَرَ أحَدُكُم بَيتَهُ كَما تُستَرُ الكَعبَةُ. فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ، نُصيبُ ذلِكَ ونَحنُ عَلى دينِنا؟ قالَ: نَعَم. قالوا: فَنَحنُ يَومَئِذٍ خَيرٌ؛ نَتَصَدَّقُ ونُعتِقُ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لا، بَل أنتُمُ اليَومَ خَيرٌ؛ إنَّكُم إذا أصَبتُموها تَحاسَدتُم وتَقاطَعتُم وتَباغَضتُم. [۱۵۸]

65. حلية الأولياء ـ به نقل از حسن [۱۵۹] ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزد اهل صُفّه [۱۶۰] آمد و فرمود: «در چه حاليد؟». گفتند: در خوبى.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «شما امروز، در وضعيّت بهترى هستيد. آن گاه كه براى هر يك از شما، صبح، يك كاسه غذا آورده شود و شب، يك كاسه و هر يك از شما، خانه اش را مانند كعبه، با پرده بپوشانَد». اهل صُفّه گفتند: اى پيامبر خدا! زمانى كه به اين نعمت ها مى رسيم، دين خود را هم داريم؟ فرمود: «آرى». گفتند: پس آن روز، وضعيّت بهترى داريم، صدقه مى دهيم و برده، آزاد مى كنيم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «نه؛ بلكه امروز، در وضعيّت بهترى هستيد؛ زيرا زمانى كه به آنها (دنيا) دست يابيد، نسبت به يكديگر، حسادت خواهيد ورزيد و از يكديگر خواهيد بُريد و ميانتان كينه و دشمنى خواهد افتاد».

66. المستدرك على الصحيحين عن أبي حرب بن أبي الأسود عن طلحة البصري: ... فَنَزَلتُ الصُّفَّةَ، فَكانَ يُجرى عَلَينا مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كُلَّ يَومٍ مُدٌّ مِن تَمرٍ بَينَ اثنَينِ، ويَكسونَا الخُنُفَ [۱۶۱]، فَصَلّى بِنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعضَ صَلاةِ النَّهارِ، فَلَمّا سَلَّمَ ناداهُ أهلُ الصُّفَّةِ يَمينا وشِمالاً: يا رَسولَ اللّهِ! أحرَقَ بُطونَنَا التَّمرُ، وتَخَرَّقَت عَنَّا الخُنُفُ. فَمالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى مِنبَرِهِ فَصَعِدَ. فَحَمِدَ اللّهَ وأَثنى عَلَيهِ، ثُمَّ ذَكَرَ الشِّدَّةَ ما لَقِيَ مِن قَومِهِ، حَتّى قالَ:

ولَقَد أتى عَلَيَّ وعَلى صاحِبي بِضعَ عَشرَةَ وما لي ولَهُ طَعامٌ إلَا البَريرُ [۱۶۲].… فَقَدِمنا عَلى إخوانِنا هؤُلاءِ مِنَ الأَنصارِ، وعِظَمُ طَعامِهِمُ التَّمرُ، فَواسَونا فيهِ. وَاللّهِ! لَو أجِدُ لَكُمُ الخُبزَ وَاللَّحمَ لَأَشبَعتُكُم مِنهُ، ولكِن عَسى أن تُدرِكوا زَمانا حَتّى يُغدى عَلى أحَدِكُم بِجَفنَةٍ ويُراحُ عَلَيهِ بِاُخرى.

قالَ: فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ، أنَحنُ اليَومَ خَيرٌ أم ذاكَ اليَومَ؟

قالَ: بَل أنتُمُ اليَومَ خَيرٌ، أنتُمُ اليَومَ مُتَحابّونَ، وأَنتُم يَومَئِذٍ يَضرِبُ بَعضُكُم رِقابَ بَعضٍ ـ أراهُ قالَ: ـ مُتَباغِضونَ. [۱۶۳]

66. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از ابو حرب بن ابو اَسوَد، از طلحه بصرى ـ: ... من در صُفّه، ساكن شدم. به هر دو نفر از ما، يك مُدّ [۱۶۴] خرما از طرف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جيره روزانه داده مى شد و جامه هايى از بدترين نوع كَتان، به ما مى پوشاندند. روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نمازى را با ما خواند و چون سلام داد، اهالى صُفّه، از راست و چپ، صدا زدند: اى پيامبر خدا! خرما، شكم هاى ما را سوزانْد و اين جامه هاى كَتانى ما، پاره پاره شده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به طرف منبرش رفت و بر منبر شد و حمد و ثناى الهى را به جا آورد. سپس از سختى هايى كه از جانب قومش ديده بود، ياد كرد تا آن كه فرمود: «ده روز بر من و همسفرم گذشت و در اين مدّت، تنها غذاى من و او، ميوه درخت

اَراك بود.… پس از آن، بر اين برادران انصارىِ خود، وارد شديم و قوتِ غالبشان خرما بود كه ما را در آن با خود، شريك ساختند. به خدا سوگند، اگر نان و گوشت مى داشتم، شما را از آن، سير مى كردم؛ امّا زمانى فرا مى رسد كه براى هر يك از شما، صبح، كاسه اى غذا آورده شود و شب، كاسه اى».

صُفّه نشينان گفتند: اى پيامبر خدا! آيا ما امروز، بهتريم يا آن روز؟

فرمود: «امروز، بهتريد. شما امروز، دوستِ يكديگريد، در حالى كه آن روز، بعضى از شما، گردنِ بعضى ديگر را مى زند» و فكر مى كنم كه فرمود: «در حالى كه با يكديگر كينه توزى مى كنيد».

67. الإمام عليّ عليه السلام ـ يُحَذِّرُ مِنَ الفِتَنِ ـ: يَتَوارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالعُهودِ، أوَّلُهُم قائِدٌ لِاخِرِهِم، وآخِرُهُم مُقتَدٍ بِأَوَّلِهِم. يَتَنافَسونَ في دُنيا دَنِيَّةٍ، ويَتَكالَبونَ عَلى جيفَةٍ مُريحَةٍ، وعَن قَليلٍ يَتَبَرَّأُ التّابِعُ مِنَ المَتبوعِ، وَالقائِدُ مِنَ المَقودِ، فَيَتَزايَلونَ بِالبَغضاءِ، ويَتَلاعَنونَ عِندَ اللِّقاءِ. [۱۶۵]

67. امام على عليه السلام ـ در بر حذر داشتن از فتنه ها ـ: ستمگران، اين فتنه را با پيمان [و سفارش] از يكديگر به ارث مى بَرَند. اوّلينِ آنها، پيشواىِ آخرين آنهاست و آخرينشان، پيرو اوّلينشان. بر سرِ دنياى پَست، با يكديگر رقابت مى كنند و براى مُردارى گنديده، به جان هم مى افتند و ديرى نمى پايد كه پيرو، از پيروى شده، بيزارى مى جويد و راهبر، از رهرو. با كنيه [و دشمنى] از يكديگر جدا مى شوند و هنگام رو در رو شدن، يكديگر را لعنت مى كنند.

3 / 6: البُخلُ

3 / 6: بخل

68. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: البَخيلُ مُبَغَّضٌ فِي السَّماواتِ، مُبَغَّضٌ فِي الأَرضِ. [۱۶۶]

68. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: انسان بخيل، در آسمان ها و در زمين، منفور است.

69. الإمام عليّ عليه السلام: البُخلُ يوجِبُ البَغضاءَ. [۱۶۷]

69. امام على عليه السلام: بخل، موجب [نفرت و] دشمنى مى شود.

70. عنه عليه السلام: الجَوادُ مَحبوبٌ مَحمودٌ وإن لَم يَصِل مِن جودِهِ إلى مادِحِهِ شَيءٌ، وَالبَخيلُ ضِدُّ ذلِكَ. [۱۶۸]

70. امام على عليه السلام: انسان بخشنده را دوست دارند و مى ستايند، اگر چه از بخشش او چيزى به ستاينده اش نرسد و [براى] انسان بخيل، برعكسِ اين است.

71. عنه عليه السلام: جودُ الرَّجُلِ يُحَبِّبُهُ إلى أضدادِهِ، وبُخلُهُ يُبَغِّضُهُ إلى أولادِهِ. [۱۶۹]

71. امام على عليه السلام: بخشندگىِ مرد، او را نزد دشمنانش [هم] محبوب مى سازد و بخلش، وى را [حتّى] نزد فرزندانش منفور مى گردانَد.

72. الأمالي للطوسي عن صفوان الجمّال: دَخَلَ المُعَلَّى بنُ خُنَيسٍ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام يُوَدِّعُهُ وقَد أرادَ سَفَرا، فَلَمّا وَدَّعَهُ قالَ: يا مُعَلَّى اعزِز بِاللّهِ يُعزِزكَ. قالَ: بِماذا يَابنَ رَسولِ اللّهِ؟

قالَ: يا مُعَلّى، خَفِ اللّهَ تَعالى يَخَف مِنكَ كُلُّ شَيءٍ. يا مُعَلّى، تَحَبَّب إلى إخوانِكَ بِصِلَتِهِم؛ فَإِنَّ اللّهَ جَعَلَ العَطاءَ مَحَبَّةً وَالمَنَع مَبغَضَةً، فَأَنتُم وَاللّهِ إن تَسأَلوني واُعطِيَكُم فَتُحِبّوني أحَبُّ إلَيَّ مِن ألّا تَسأَلوني فَلا اُعطِيَكُم فَتُبغِضوني، ومَهما أجرَى اللّهُ عز و جل لَكُم مِن شَيءٍ عَلى يَدَيَّ فَالمَحمودُ اللّهُ تَعالى، ولا تَبعُدونَ مِن شُكرِ ما أجرَى اللّهُ لَكُم عَلى يَدَيَّ. [۱۷۰]

72. الأمالى، طوسى ـ به نقل از صفوان جمّال ـ: مُعلَّى بن خُنَيس ـ كه آهنگ سفر داشت ـ براى خداحافظى، خدمت امام صادق عليه السلام رسيد. امام عليه السلام بعد از خداحافظى كردن به او فرمود: «اى مُعلّى! از خدا، عزّت بجوى تا به تو عزّت ببخشد».

گفت: چگونه، اى پسر پيامبر خدا؟

فرمود: «اى معلّى! از خداوند متعال بترس تا همه چيز، از تو بترسد. اى مُعلّى! با نيكى كردن به برادرانت، خود را محبوبِ آنان گردان؛ چرا كه خداوند، داد و دَهِش را [موجب] دوستى قرار داده است و بخل ورزى را [موجب] دشمنى. به خدا سوگند، اگر شما از من چيزى بخواهيد و من به شما عطا كنم و در نتيجه، مرا دوست بداريد، اين نزد من، خوش تر از آن است كه از من نخواهيد و من هم به شما چيزى ندهم و در نتيجه، مرا دشمن بداريد. هر چيزى كه خداوند عز و جل از طريق من به شما برساند، ستوده شده واقعى خداوند متعال است و شما از شكرگزارى خدا، به واسطه آنچه با دستان من به شما مى رساند، دور نيستيد». [۱۷۱]

3 / 7: الإِساءَةُ

3 / 7: بدى كردن

73. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: جُبِلَتِ [۱۷۲] القُلوبُ عَلى حُبِّ مَن أحسَنَ إلَيها، وبُغضِ مَن أساءَ إلَيها. [۱۷۳]

73. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دل ها، بر دوست داشتن كسى كه به آنها نيكى كند، و بر نفرت از كسى كه به آنها بدى روا دارد، سرشته شده است.

74. الإمام الصادق عليه السلام: جُبِلَتِ القُلوبُ عَلى حُبِّ مَن يَنفَعُها، وبُغضِ مَن أضَرَّ بِها. [۱۷۴]

74. امام صادق عليه السلام: دل ها، بر دوست داشتن كسى كه به آنها سود برساند، و نفرت از كسى كه به آنها زيان برساند، سرشته شده اند.

3 / 8: سوءُ الخُلُقِ

3 / 8: بداخلاقى

75. الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ ـ: مَن أساءَ خُلُقَهُ عَذَّبَ نَفسَهُ، وكانَتِ البِغضَةُ أولى بِهِ. [۱۷۵]

75. امام على عليه السلام ـ در سفارش ايشان به فرزندش محمّد بن حنفيه ـ: كسى كه اخلاقش بد باشد، خودش را عذاب مى دهد و جا دارد كه از او متنفّر باشند.

3 / 9: سوءُ الظَّنِّ

3 / 9: بدگمانى

76. عيسى عليه السلام: بِحَقٍّ أقولُ لَكُم: يا عَبيدَ الدُّنيا! إنَّ أحَدَكُم يُبغِضُ صاحِبَهُ عَلَى الظَّنِّ، ولا يُبغِضُ نَفسَهُ عَلَى اليَقينِ.

بِحَقٍّ أقولُ لَكُم: إنَّ أحَدَكُم لَيَغضَبُ إذا ذُكِرَ لَهُ بَعضُ عُيوبِهِ وهِيَ حَقٌّ، ويَفرَحُ إذا مُدِحَ بِما لَيسَ فيهِ. [۱۷۶]

76. عيسى عليه السلام: به درستى برايتان بگويم: اى بندگان دنيا! بعضى از شما، ديگرى را به صِرف گمانْ دشمن مى دارد، ولى با وجود يقين [به بدى خويش]، از خود نفرت به دل نمى گيرد.

به درستى برايتان بگويم: بعضى از شما، هر گاه عيبى از او كه حقيقت دارد، برايش گفته شود، خشمگين مى شود؛ ليكن هر گاه او را به چيزى كه در او نيست، بستايند، شاد مى گردد.

3 / 10: العُجبُ

3 / 10: خودشيفتگى

77. الإمام عليّ عليه السلام: ثَمَرَةُ العُجبِ [۱۷۷] البَغضاءُ. [۱۷۸]

77. امام على عليه السلام: نتيجه خودشيفتگى، نفرت است.

78. مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ـ: المُتَقَرِّي بِلا عِلمٍ كَالمُعجَبِ بِلا مالٍ ولا مُلكٍ؛ يُبغِضُ النّاسَ لِفَقرِهِ، ويُبغِضونَهُ لِعُجبِهِ. [۱۷۹]

78. مصباح الشريعة ـ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ـ: قرآن آموزِ [۱۸۰] بى بهره از علم، همانند خودشيفته بى مال و مَنال است، به خاطر فقرش، مردم را دشمن مى دارد و مردم، او را به خاطر خودپسندى اش، دشمن مى دارند.

3 / 11: الكِبرُ

3 / 11: تكبّر

79. الإمام عليّ عليه السلام: فَاللّهَ اللّهَ في كِبرِ الحَمِيَّةِ [۱۸۱] وفَخرِ الجاهِلِيَّةِ؛ فَإِنَّهُ مَلاقِحُ الشَّنَآنِ [۱۸۲]، ومَنافِخُ الشَّيطانِ، الَّتي خَدَعَ بِهَا الاُمَمَ الماضِيَةَ، وَالقُرونَ الخالِيَةَ. [۱۸۳]

79. امام على عليه السلام: زنهار، زنهار از تكبّر قبيله اى و فخرفروشى هاى جاهلى؛ زيرا كه اينها، تخم كين مى افشانند و شيطان، از طريق آنها [در آتش دشمنى و اختلاف] مى دَمَد. او از همين راه، امّت هاى گذشته و نسل هاى پيشين را فريب داد.

3 / 12: الحَسَدُ

3 / 12: حسادت

80. الإمام عليّ عليه السلام: الحاسِدُ يُظهِرُ وُدَّهُ في أقوالِهِ، ويُخفي بُغضَهُ في أفعالِهِ؛ فَلَهُ اسمُ الصَّديقِ وصِفَةُ العَدُوِّ. [۱۸۴]

80. امام على عليه السلام: حسود، دوستى اش را در گفته هايش آشكار مى سازد و دشمنى اش را در كردارهايش، پنهان مى سازد. پس او نامِ دوست دارد و صفتِ دشمن.

راجع: ص32 (آثار البغض / زوال الدولة).

ر. ك: ص33 (زوال دولت).

3 / 13: النَّميمَةُ

3 / 13: سخن چينى

81. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةٌ لَعَنَهُمُ اللّهُ تَعالى: رَجُلٌ رَغِبَ عَن والِدَيهِ، ورَجُلٌ سَعى بَينَ رَجُلٍ وَامرَأَةٍ يُفَرِّقُ بَينَهُما ثُمَّ يَخلُفُ عَلَيها مِن بَعدِهِ، ورَجُلٌ سَعى بَينَ المُؤمِنينَ بِالأَحاديثِ لِيَتَباغَضوا ويَتَحاسَدوا. [۱۸۵]

81. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه كس را خداوند متعال، لعنت كرده است: مردى كه به پدر و مادرش پشت كند؛ مردى كه ميان زن و مردى سخن چينى كند تا آنها را از هم جدا سازد و سپس، خود جاى آن مرد را براى آن زن بگيرد؛ و مردى كه ميان مؤمنان، سخن چينى كند تا اين كه نسبت به يكديگر، دشمنى و حسادت ورزند.

3 / 14: المِراءُ

3 / 14: ستيزه جويى

82. الإمام الصادق عليه السلام: لا تُمارِيَنَّ حَليما ولا سَفيها؛ فَإِنَّ الحَليمَ يَقليكَ [۱۸۶]، وَالسَّفيهَ يُؤذيكَ. [۱۸۷]

82. امام صادق عليه السلام: هرگز با خردمند و نابخرد، ستيزه مكن؛ كه خردمند، دشمنت مى دارد و نابخرد، آزارت مى رساند.

3 / 15: كَثرَةُ العِتابِ

3 / 15: گِله گزارى زياد

83. الإمام عليّ عليه السلام: لا تُكثِرَنَّ العِتابَ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ [۱۸۸]، ويَجُرُّ إلَى البِغضَةِ، وكَثرَتُهُ مِن سوءِ الأَدَبِ. [۱۸۹]

83. امام على عليه السلام: زياد[سرزنش] و گِله گزارى مكن، كه اين كار، كينه مى آورد و به نفرت [و دشمنى] مى انجامد، و بسيارىِ اين كار، از بى ادبى است.

84. عنه عليه السلام: لا تُكثِرِ العِتابَ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ، ويَجُرُّ إلَى البِغضَةِ. وَاستَعتِب مَن رَجَوتَ إعتابَهُ. [۱۹۰]

84. امام على عليه السلام: زياد [سرزنش و] گله گزارى مكن؛ زيرا اين كار، كينه مى آورد و به نفرت [و دشمنى] مى انجامد. از كسى گِله كن كه اميد پوزش خواهى او را دارى.

85. عنه عليه السلام: لا تُعاتِبِ الجاهِلَ فَيَمقُتَكَ، وعاتِبِ العاقِلَ يُحبِبكَ. [۱۹۱]

85. امام على عليه السلام: نادان را سرزنش مكن، كه دشمنت مى شود، و خردمند را سرزنش كن تا دوست تو شود.

3 / 16: تَناكُرُ الأَرواحِ

3 / 16: ناسازگارى ميان ارواح

86. المناقب لابن شهر آشوب: سَأَلَهُ [أبا بَكرٍ] نَصرانِيّانِ: مَا الفَرقُ بَينَ الحُبِّ وَالبُغضِ ومَعدِنُهُما واحِدٌ؟ ومَا الفَرقُ بَينَ الرُّؤيَا الصّادِقَةِ وَالرُّؤيَا الكاذِبَةِ ومَعدِنُهُما واحِدٌ؟ فَأَشارَ إلى عُمَرَ، فَلَمّا سَأَلاهُ أشارَ إلى عَلِيٍّ عليه السلام، فَلَمّا سَأَلاهُ عَنِ الحُبِّ وُالبُغضِ قالَ عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ الأَرواحَ قَبلَ الأَجسادِ بِأَلفَي عامٍ فَأَسكَنَهَا الهَواءَ، فَمَهما تَعارَفَ هُناكَ اعتَرَفَ [۱۹۲] هاهُنا، ومَهما تَناكَرَ هُناكَ اختَلَفَ هاهُنا. [۱۹۳]

86. المناقب، ابن شهرآشوب: دو نصرانى، از او (ابو بكر) پرسيدند: فرق ميان دوستى و دشمنى چيست، با آن كه خاستگاه هر دو، يكى است؟ و فرق ميان خواب راست و خواب دروغ چيست، در حالى كه منشأ هر دو، يكى است؟

ابو بكر به عمر اشاره كرد [؛ يعنى از او بپرسيد]. چون از او پرسيدند، او نيز به على عليه السلام اشاره كرد. چون از على عليه السلام درباره دوستى و دشمنى پرسيدند، فرمود: «خداوند متعال، دو هزار سال پيش از آفريدن بدن ها، ارواح را آفريد و آنها را در هوا، سُكنا داد. پس ارواحى كه در آن جا از يكديگر شناخت دارند [و الفت يافته اند]، در اين جا نيز چنين مى شود و آنها كه در آن جا از همديگر شناخت ندارند [و الفت نيافته اند]، در اين جا نيز ناسازگارند».

87. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ العِبادَ إذا ناموا خَرَجَت أرواحُهُم إلَى السَّماءِ، فَما رَأَتِ الرّوحُ فِي السَّماءِ فَهُوَ الحَقُّ، وما رَأَت فِي الهَواءِ فَهُوَ الأَضغاثُ. ألا وإنَّ الأَرواحَ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ، فَما تَعارَفَ مِنهَا ائتَلَفَ، وما تَناكَرَ مِنهَا اختَلَفَ، فَإِذا كانَتِ الرّوحُ فِي السَّماءِ تَعارَفَت وتَباغَضَت، فَإِذا تَعارَفَت فِي السَّماءِ تَعارَفَت فِي الأَرضِ، وإذا تَباغَضَت فِي السَّماءِ تَباغَضَت فِي الأَرضِ. [۱۹۴]

87. امام باقر عليه السلام: بندگان، هر گاه بخوابند، ارواحشان به سوى آسمانْ روانه مى شود. پس آنچه روح در آسمان ببيند، آن، حقيقت دارد [و رؤياى صادق است]، و آنچه در هوا ببيند، آن، خواب پريشان است. بدانيد كه ارواح، لشكريانى صف آرايى شده هستند. پس آنهايى كه [در عالم ارواح، در يك صف بوده و] يكديگر را شناخته اند، [در اين عالم] با هم اُلفت مى گيرند، و آنهايى كه يكديگر را نشناخته اند [و هم صف نبوده اند]، از هم جدا مى شوند. پس ارواح، در آسمان با هم آشنا [و دوست] يا دشمن مى شوند. اگر در آسمان با يكديگر آشنا شوند، در زمين هم آشنا باشند، و اگر در آسمان با هم دشمن شوند، در زمين نيز دشمن هم باشند.

راجع: ص72 (ما ينبغي عند البغض / اتّقاء من يبغضه القلب)

والمحبّة في الكتاب والسنّة: (الفصل الثالث: أسباب المحبّة / تناسب الأرواح).

ر. ك: ص73 (برحذر بودن از كسى كه دل، او را دشمن مى دارد)

و دوستى در قرآن و حديث: (فصل سوم: اسباب محبّت / تناسب ارواح).

3 / 17: السَّفَهُ

3 / 17: سبُك سرى

88. الإمام عليّ عليه السلام: كَثرَةُ السَّفَهِ توجِبُ الشَّنَآنَ، وتَجلِبُ البَغضاءَ. [۱۹۵]

88. امام على عليه السلام: سبك سرىِ بسيار، موجب دشمنى مى شود و باعث نفرت [ديگران] مى گردد.

89. عنه عليه السلام: إيّاكَ وَالسَّفَهَ، فَإِنَّهُ يوحِشُ الرِّفاقَ. [۱۹۶]

89. امام على عليه السلام: زنهار از سَبُك سرى، كه آن، رفيقان را مى رمانَد!

3 / 18: أكلُ مالِ اليَتيمِ

3 / 18: خوردن مال يتيم

90. الإمام الرضا عليه السلام ـ مِن كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ في عِلَّةِ تَحريمِ أكلِ مالِ اليَتيمِ ـ: ... مَعَ ما في ذلِكَ مِن طَلَبِ اليَتيمِ بِثَأرِهِ إذا أدرَكَ، ووُقوعِ الشَّحناءِ وَالعَداوَةِ وَالبَغضاءِ حَتّى يَتَفانَوا. [۱۹۷]

90. امام رضا عليه السلام ـ از نامه ايشان به محمّد بن سنان، در بيان علّت تحريم خوردن مال يتيم ـ: ... علاوه بر اينها [كه گفته شد]، خوردن مال يتيم، باعث مى شود كه وقتى يتيم به سنّ بلوغ رسيد و بزرگ شد، در صدد انتقام گيرى بر آيد و ميان آنان، كينه و دشمنى و نفرت به وجود آيد تا جايى كه يكديگر را از بين ببرند.

3 / 19: تِلكَ الخِصالُ

3 / 19: و اين چند خصلت

الكتاب

قرآن

« إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِى الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ». [۱۹۸]

«همانا شيطان مى خواهد با شراب و قمار، ميانِ شما دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز، باز دارد. پس آيا شما دست برمى داريد؟».

الحديث

حديث

91. الإمام الصادق عليه السلام: ثَلاثَةٌ مَكسَبَةٌ لِلبَغضاءِ: النِّفاقُ، وَالظُّلمُ، وَالعُجبُ. [۱۹۹]

91. امام صادق عليه السلام: سه چيز، كينه [و دشمنى] ايجاد مى كند: نفاق، ستم كردن و خودپسندى.

الفَصلُ الرّابع: آثار البغض

فصل چهارم: آثار كين ورزى

4 / 1: ضَنكُ المَعيشَةِ

4 / 1: تنگ شدن زندگى

92. الإمام عليّ عليه السلام: ضاقَتِ الدُّنيا عَلَى المُتَباغِضينَ. [۲۰۰]

92. امام على عليه السلام: دنيا بر كينه ورزان، تنگ مى شود.

4 / 2: الإِغراءُ إلَى الباطِلِ

4 / 2: تشويق كردن به باطل

93. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أحَبَّكَ نَهاكَ، ومَن أبغَضَكَ أغراكَ. [۲۰۱]

93. امام على عليه السلام: كسى كه دوستت دارد، تو را [از باطل] نهى مى كند و آن كه دشمنت دارد، تو را [به باطل] تشويق مى كند.

4 / 3: البُعدُ مِنَ اللّهِ

4 / 3: دورى از خداوند عزّوجلّ

94. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا ظَهَرَ القَولُ وخُزِنَ العَمَلُ، وَائتَلَفَتِ [۲۰۲] الأَلسِنَةُ وتَباغَضَتِ القُلوبُ، وقَطَعَ كُلُّ ذي رَحِمٍ رَحِمَهُ، فَعِندَ ذلِكَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وأَصَمَّهُم وأَعمى أبصارَهُم. [۲۰۳]

94. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه گفتار، آشكار شود و كردار، نهان گردد و زبان ها با هم باشند و دل ها، كينه ورز شوند و هر خويشاوندى، از خويشاوندش بِبُرد، در آن هنگام، خداوند، آنها را از رحمت خود، دور مى سازد و كر و كورشان مى گردانَد.

95. عنه صلى الله عليه و آله: أبغَضُ خَليقَةِ اللّهِ إلَى اللّهِ يَومَ القِيامَةِ الكَذّابونَ، وَالمُستَكبِرونَ، وَالَّذينَ يُكثِرونَ البَغضاءَ لِاءِخوانِهِم في صُدورِهِم فَإِذا لَقوهُم تَخَلَّقوا لَهُم، وَالَّذينَ إذا دُعوا إلَى اللّهِ ورَسولِهِ كانوا بِطاءً، وإذا دُعوا إلَى الشَّيطانِ وأَمرِهِ كانوا سِراعا. [۲۰۴]

95. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در روز قيامت، منفورترين خلق خدا در نزد خداوند، دروغگويان و گردن فرازان و كسانى هستند كه سينه هاى خود را نسبت به برادرانشان، پُر از نفرت [و كين] مى سازند؛ ولى در هنگام رو به رو شدن با آنان، خلافش را وانمود مى كنند؛ و نيز كسانى كه هر گاه به سوى خدا و پيامبرش فرا خوانده شوند، كُنْدى مى ورزند و چون به [راهِ] شيطان و فرمان او خوانده شوند، مى شتابند.

4 / 4: زَوالُ الدَّولَةِ

4 / 4: زوال دولت

96. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: الاِستِئثارُ يوجِبُ الحَسَدَ، وَالحَسَدُ يوجِبُ البِغضَةَ، وَالبِغضَةُ توجِبُ الاِختِلافَ، وَالاِختِلافُ يوجِبُ الفُرقَةَ، وَالفُرقَةُ توجِبُ الضَّعفَ، وَالضَّعفُ يوجِبُ الذُّلَّ، وَالذُّلُّ يوجِبُ زَوالَ الدَّولَةِ وذَهابَ النِّعمَةِ. [۲۰۵]

96. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: انحصارطلبى و خودخواهى، موجب حسادت مى شود و حسادت، موجب [كينه و] نفرت مى گردد و نفرت، موجب ناسازگارى مى شود و ناسازگارى، موجب پراكندگى [و جدايى] است و جدايى، موجب ناتوانى مى شود و ناتوانى، موجب خوارى مى گردد و خوارى، موجب زوال دولت و از بين رفتن نعمت.

4 / 5: زَوالُ الدّينِ

4 / 5: از بين رفتن دين

97. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ألا إنَّ فِي التَّباغُضِ الحالِقَةَ، لا أعني حالِقَةَ الشَّعرِ ولكِن حالِقَةَ الدّينِ. [۲۰۶]

97. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آگاه باشيد كه در كين ورزى به يكديگر، زُدودن است. مقصود، زُدودن مو نيست؛ بلكه زُدودن [و ريشه كن شدن] دين است.

98. الإمام عليّ عليه السلام: لا تَباغَضوا؛ فَإِنَّهَا الحالِقَةُ. [۲۰۷]

98. امام على عليه السلام: با هم دشمنى نكنيد؛ زيرا اين كار، بنيادبرانداز است.

راجع: هذه الموسوعة: ج13 ص506 ح12 و ص508 ح14.

ر. ك: همين دانش نامه: ج13 ص507 ح12 و ص509 ح14.

الفصل الخامس: علاج البغض

فصل پنجم: درمان كينه

5 / 1: الهَدِيَّةُ

5 / 1: هديه دادن

99. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الهَدِيَّةُ تورِثُ المَوَدَّةَ، وتُجَدِّدُ الاُخُوَّةَ، وتُذهِبُ الضَّغينَةَ. [۲۰۸]

99. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هديه دادن، محبّت مى آورد و برادرى را تازه مى گردانَد و كينه را مى بَرَد.

100. عنه صلى الله عليه و آله: تَهادَوا تَحابّوا، تَهادَوا؛ فَإِنَّها تَذهَبُ بِالضَّغائِنِ. [۲۰۹]

100. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به يكديگر، هديه بدهيد تا نسبت به هم محبّت بورزيد. هديه دادن، كينه ها را از بين مى برد.

101. عنه صلى الله عليه و آله: تَهادَوا؛ فَإِنَّ الهَدِيَّةَ تُذهِبُ وَحرَ [۲۱۰] الصَّدرِ. [۲۱۱]

101. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به يكديگر، هديه بدهيد؛ زيرا هديه دادن، كينه سينه را مى بَرَد.

102. عنه صلى الله عليه و آله: تَهادَوا؛ فَإِنَّ الهَدِيَّةَ تُضَعِّفُ الحُبَّ، وتَذهَبُ بِغَوائِلِ [۲۱۲] الصَّدرِ. [۲۱۳]

102. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به يكديگر، هديه بدهيد؛ زيرا هديه دادن، محبّت را دوچندان مى سازد و [كدورت ها و] كينه سينه را از بين مى بَرَد.

103. عنه صلى الله عليه و آله: يا أهلَ القَرابَةِ، تَزاوَروا ولا تَتَحاوَروا [۲۱۴]، وتَهادَوا؛ فَإِنَّ الزِّيارَةَ تَزيدُ في المَوَدَّةِ، وَالمُحاوَرَةَ تُحدِثُ القَطيعَةَ، وَالهَدِيَّةَ تُزيلُ الشَّحناءَ. [۲۱۵]

103. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى خويشان يكديگر! به ديدار هم برويد و با يكديگر، بگومگو نكنيد و به همديگر، هديه بدهيد؛ زيرا به ديدار هم رفتن، محبّت را افزون مى كند و بگومگو كردن، جدايى مى آورد و هديه دادن، كينه ها [و كدورت ها] را مى زُدايد.

5 / 2: لينُ الكَلامِ وبَذلُ السَّلامِ

5 / 2: نرمش در گفتار و سلام كردن

104. الإمام عليّ عليه السلام: عَوِّد لِسانَكَ لينَ الكَلامِ، وبَذلَ السَّلامِ؛ يَكثُر مُحِبّوكَ، ويَقِلَّ مُبغِضوكَ. [۲۱۶]

104. امام على عليه السلام: زبانت را به نرم گويى و سلام كردنِ بى دريغ، عادت بده تا دوستانت افزون شوند و دشمنانت كم شوند.

5 / 3: وِلايَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام

5 / 3: ولايت اهل بيت عليهم السّلام

105. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، إنَّ بِنا خَتَمَ اللّهُ الدّينَ، كَما بِنا فَتَحَهُ، وبِنا يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِكُم بَعدَ العَداوَةِ وَالبَغضاءِ. [۲۱۷]

105. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! خداوند، دين را به ما ختم كرد، همچنان كه آن را با ما آغاز نمود. به بركت وجود ماست كه خدا، ميان دل هاى شما، پس از دشمنى و كينه، الفت برقرار مى سازد.

5 / 4: الدُّعاءُ

5 / 4: دعا

106. الإمام عليّ عليه السلام: اللّهُمَّ وأَستَغفِرُكَ لِكُلِّ ذَنبٍ يُبَغِّضُني إلى عِبادِكَ، ويُنَفِّرُ عَنّي أولِياءَكَ، أو يوحِشُ مِنّي أهلَ طاعَتِكَ، لِوَحشَةِ المعاصي ورُكوبِ الحَوبِ [۲۱۸]، وكَآبَةِ الذُّنوبِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وَاغفِرهُ لي يا خَيرَ الغافِرينَ. [۲۱۹]

106. امام على عليه السلام: بار خدايا! از تو آمرزش مى طلبم، براى هر آن گناهى كه مرا نزد بندگانت، مبغوض مى گردانَد و دوستانت را از من مى رمانَد، يا اهل طاعت تو را كه از نافرمانى و ارتكاب گناه و افسردگى [ناشى از] گناه گريزان اند، مى گريزانَد. پس بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و اين گناهانم را بر من ببخشاى، اى بهترينِ آمرزندگان!

107. الإمام زين العابدين عليه السلام: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأَبدِلني مِن بِغضَةِ أهلِ الشَّنَآنِ المَحَبَّةَ. [۲۲۰]

107. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و كينه توزى كينه توزان را [نسبت به من] به دوستى تبديل كن.

108. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ لَكَ قَلبي ولِساني، وبِكَ نَجاتي وأَماني، وأَنتَ العالِمُ بِسِرّي وإعلاني؛ فَأَمِت قَلبي عَنِ البَغضاءِ، وأَصمِت لِساني عَنِ الفَحشاءِ. [۲۲۱]

108. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! دل و زبان من، از آنِ توست و نجات و آسايش من، در دست توست. تو به نهان و آشكار من، دانايى. پس دلم را از [كينه و] نفرت بميران و زبانم را از ناسزاگويى، خاموش گردان.

5 / 5: تِلكَ الخِصالُ

5 / 5: و اين چند خصلت

109. الإمام الصادق عليه السلام: تَحتاجُ الإِخوَةُ فيما بَينَهُم إلى ثَلاثَةِ أشياءَ، فَإِنِ استَعمَلوها وإلّا تَبايَنوا وتَباغَضوا، وهِيَ: التَّناصُفُ، وَالتَّراحُمُ، ونَفيُ الحَسَدِ. [۲۲۲]

109. امام صادق عليه السلام: برادران، در ميان خود، به سه چيز نيازمندند كه اگر آنها را به كار بندند، دوستى مى پايد، وگر نه ميانشان جدايى و دشمنى مى افتد. آن سه چيز، عبارت اند از: انصاف داشتن با يكديگر، مهربانى با همديگر، و حسادت نورزيدن نسبت به هم.

الفصل السادس: إرشادات في البغض

فصل ششم: برخى از آداب دشمنى

6 / 1: مَن يَنبَغي بُغضُهُ

6 / 1: كسانى كه سزاوار دشمنى اند

أ ـ الكافِرُ

الف ـ كافر

الكتاب

قرآن

«قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءَاؤُاْ مِنكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ مَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ». [۲۲۳]

«قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند، سرمشقى نيكوست، آن گاه كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى پرستيد، بيزاريم. به شما، كفر مى ورزيم و ميان ما و شما، دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده، تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد». جز [در] سخن ابراهيم [كه] به [نا] پدر [ى] خود [گفت:] «حتماً براى تو، آمرزش خواهم خواست، با آن كه در برابر خدا، اختيار چيزى را براى تو ندارم.». اى پروردگار ما! بر تو اعتماد كرديم و به سوى تو، باز گشتيم و فرجام به سوى توست».

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْايَاتِ إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ * هَاأَنتُمْ أُوْلَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَاتِ كُلِّهِ اوَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَيْكُمُ الْأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ». [۲۲۴]

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از غير خودتان، [دوست و] همراز مگيريد. [آنان] از هيچ نابه كارى اى در حقّ شما كوتاهى نمى ورزند. آرزو دارند كه در رنج بيفتيد. دشمنى، از لحن و سخنشان، آشكار است و آنچه سينه هايشان نهان مى دارد، بزرگ تر است. در حقيقت، ما نشانه ها [ى دشمنى آنان] را براى شما بيان كرديم، اگر بينديشيد. هان! شما كسانى هستيد كه آنان را دوست داريد، و [حال آن كه] آنان، شما را دوست ندارند، و شما به همه كتاب ها [ى خدا] ايمان داريد. و چون با شما برخورد كنند مى گويند: «ايمان آورديم»، و چون [با هم] خلوت كنند، از شدّت خشم بر شما، سرانگشتان خود را مى گَزَند. بگو: «به خشم خود بميريد» كه خداوند، به راز درون سينه ها، داناست».

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْاءِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ». [۲۲۵]

«آنان كه كافر شدند، ندا داده مى شوند كه: «خشم خدا، بزرگ تر از خشم شما به خودتان است. آن جا كه به ايمان، فرا خوانده شديد و كفر ورزيديد»».

«هُوَ الَّذِى جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِى الْأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَ لَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا». [۲۲۶]

«اوست آن كه شما را در زمين، جانشين قرار داد. پس هر كس كافر شود، كفرش بر ضدّ خود اوست و كفر كافران، در نزد خدا، جز بر خشم نمى افزايد، و كفر كافران براى آنان، جز خسارت به بار نمى آورد».

الحديث

حديث

110. الإمام الصادق عليه السلام ـ في تَبيينِ الوَجهِ الخامِسِ مِن وُجوهِ الكُفرِ في كِتابِ اللّهِ عز و جل ـ: ... الوَجهُ الخامِسُ مِنَ الكُفرِ: كُفرُ البَراءَةِ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جليَحكي قَولَ إبراهيمَ عليه السلام: «كَفَرْنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ». [۲۲۷]

110. امام صادق عليه السلام ـ در بيان نوع پنجم از انواع كفر در كتاب خداوند عز و جل ـ: ... گونه پنجمِ كفر، كفر [به معناى] بيزارى جُستن است. از اين گونه است، اين فرموده خداوند عز و جلكه از قول ابراهيم عليه السلام بازگو مى كند: «به شما كفر مى ورزيم و ميان ما و شما، دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد».

111. صفات الشيعة عن العلاء بن الفضيل عن الإمام الصّادق عليه السلام: مَن أحَبَّ كافِرا فَقَد أبغَضَ اللّهَ، ومَن أبغَضَ كافِرا فَقَد أحَبَّ اللّهَ.

ثُمَّ قالَ عليه السلام: صَديقُ عَدُوِّ اللّهِ عَدُوُّ اللّهِ. [۲۲۸]

111. صفات الشيعة ـ به نقل از علاء بن فضيل ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس كافرى را دوست بدارد، در حقيقت، خدا را دشمن داشته است و هر كس كافرى را دشمن بدارد، در حقيقت، خدا را دوست داشته است».

سپس فرمود: «دوستِ دشمن خدا، دشمن خداست».

112. الإمام الصادق عليه السلام: كُلُّ مَن لَم يُحِبَّ عَلَى الدّينِ، ولَم يُبغِض عَلَى الدّينِ، فَلا دينَ لَهُ. [۲۲۹]

112. امام صادق عليه السلام: هر كسى كه به خاطر دين دوستى و دشمنى نورزد، دين ندارد.

113. الكافي عن فضيل بن يسار: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الحُبِّ وَالبُغضِ، أمِنَ الإِيمانِ هُوَ؟

فَقالَ: وهَلِ الإِيمانُ إلَا الحُبُّ وَالبُغضُ؟ ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْاءِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ أُوْلَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» [۲۳۰]. [۲۳۱]

113. الكافى ـ به نقل از فضيل بن يسار ـ: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا مِهرورزى و دشمن داشتن، از ايمان است؟

فرمود: «آيا ايمان، چيزى جز دوستى و دشمنى است؟».

سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «خدا، ايمان را براى شما، دوست داشتنى گردانيد و آن را در دل هاى شما بياراست و كفر و پليدكارى و سركشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت. آنان [كه چنين اند]، ره يافتگان اند».

ب ـ أعداءُ اللّهِ

ب ـ دشمنان خدا

114. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ لِوُلدِهِ ـ: اللّهُمَّ ومُنَّ عَلَيَّ بِبَقاءِ وُلدي، وبِإِصلاحِهِم لي، وبِإِمتاعي بِهِم.

إلهِي امدُد لي في أعمارِهِم، وزِد لي في آجالِهِم، ورَبِّ لي صَغيرَهُم، وقَوِّ لي ضَعيفَهُم، وأَصِحَّ لي أبدانَهُم وأَديانَهُم وأَخلاقَهُم، وعافِهِم في أنفُسِهِم وفي جَوارِحِهِم وفي كُلِّ ما عُنيتُ بِهِ مِن أمرِهِم، وأَدرِر لي وعَلى يَدَيَّ أرزاقَهُم، وَاجعَلهُم أبرارا أتقِياءَ، بُصَراءَ سامِعينَ مُطيعينَ لَكَ، ولِأَولِيائِكَ مُحِبّينَ مُناصِحينَ، ولِجَميعِ أعدائِكَ مُعانِدينَ ومُبغِضينَ، آمينَ. [۲۳۲]

114. امام زين العابدين عليه السلام- از دعاى ايشان در حقّ فرزندانش ـ: بار خدايا! بر من منّت گذار و فرزندانم را برايم باقى بدار و آنان را برايم صالح، قرار ده و مرا از ايشان، بهره مند گردان.

معبودا! عمرشان را برايم دراز گردان و بر زندگى شان، بيفزاى. خُردشان را برايم پرورش ده و ناتوانشان را توانا ساز و تن و دين و اخلاقشان را به سلامت دار و به جان هايشان و اندام هايشان و در همه امورشان كه به من مربوط مى شود، عافيت ببخش و روزى هايشان را براى من و با دستان من، پيوسته برسان و آنان را انسان هاى نيك و پرهيزگار و بينا و شنوا و فرمان بُردار خودت، و دوستدارِ يك دلِ اوليايت و دشمنانِ سرسخت و كينه توز دشمنانت قرار ده. آمين!

115. الإمام الباقر عليه السلام: لَو صُمتُ النَّهارَ لا اُفطِرُ، وصَلَّيتُ اللَّيلَ لا أفتُرُ، وأَنفَقتُ مالي في سَبيلِ اللّهِ عِلقا عِلقا [۲۳۳]، ثُمَّ لَم تَكُن في قَلبي مَحَبَّةٌ لِأَولِيائِهِ ولا بِغضَةٌ لِأَعدائِهِ، ما نَفَعَني ذلِكَ شَيئا. [۲۳۴]

115. امام باقر عليه السلام: اگر همه روزها را روزه بگيرم و شب ها را بى هيچ [وقفه و] سستى اى نماز بگزارم و اموالم را انبانْ انبان، در راه خدا انفاق كنم؛ امّا در دلم محبّت اولياى او و نفرت از دشمنانش نباشد، آن همه، به من هيچ سودى نمى بخشد.

116. الإمام الصادق عليه السلام: مَن أحَبَّ اللّهَ، وأَبغَضَ عَدُوَّهُ؛ لَم يُبغِضهُ لِوِترٍ [۲۳۵] وَتَرَهُ فِي الدُّنيا، ثُمَّ جاءَ يَومَ القِيامَةِ بِمِثلِ زَبَدِ البَحرِ ذُنوبا؛ كَفَّرَهَا اللّهُ لَهُ. [۲۳۶]

116. امام صادق عليه السلام: هر كس خدا را دوست بدارد و با دشمن او كين ورزد و اين دشمنى و كين ورزى او به خاطر جنايت و ستمى نباشد كه [آن شخص] در دنيا به او كرده است (يعنى به خاطر كينه شخصى نباشد)، چنانچه روز قيامت با گناهانى به اندازه كفِ دريا بيايد، خداوند، همه آنها را بر او مى بخشد.

117. الإمام الرضا عليه السلام: حُبُّ أولِياءِ اللّهِ تَعالى واجِبٌ، وكَذلِكَ بُغضُ أعداءِ اللّهِ، وَالبَراءَةُ مِنهُم ومِن أئِمَّتِهِم. [۲۳۷]

117. امام رضا عليه السلام: دوست داشتن اولياى خداوند متعال، واجب است؛ همچنين دشمن داشتن دشمنان خدا و بيزارى جستن از آنان و از پيشوايانشان.

ج ـ المُبتَدِعُ

ج ـ بدعت گذار

118. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أعرَضَ عَن صاحِبِ بِدعَةٍ بُغضا لَهُ فِي اللّهِ، مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ أمنا وإيمانا. [۲۳۸]

118. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس از بدعت گذارى روى گردانَد و انگيزه اش كينه [و نفرت] از او به خاطر خدا باشد، خداوند، قلب او را از آرامش و ايمان، آكَنْده مى سازد.

119. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أعرَضَ عَن صاحِبِ بِدعَةٍ بُغضا لَهُ، مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ يَقينا ورِضا. [۲۳۹]

119. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس از سرِ كينه [و نفرت] از صاحب بدعتى (بدعت گذار / پيرو بدعت) روى گردانَد، خداوند، دل او را آكنده از يقين و خشنودى مى سازد.

120. عنه صلى الله عليه و آله: إذا رَأَيتُم صاحِبَ بِدعَةٍ فَاكفَهِرّوا [۲۴۰] في وَجهِهِ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُبغِضُ كُلَّ مُبتَدِعٍ. [۲۴۱]

120. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بدعت گذارى را ديديد، به او رو تُرش كنيد؛ زيرا خداوند، بدعت گذاران را دشمن مى دارد.

د ـ الظّالِمُ

د ـ ستمگر

121. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ سَبيلُ الأَنبِياءِ ومِنهاجُ الصُّلَحاءِ، فَريضَةٌ عَظيمَةٌ بِها تُقامُ الفَرائِضُ، وتَأمَنُ المَذاهِبُ، وتَحِلُّ المَكاسِبُ، وتُرَدُّ المَظالِمُ، وتُعمَرُ الأَرضُ، ويُنتَصَفُ مِنَ الأَعداءِ، ويَستَقيمُ الأَمرُ؛ فَأَنكِروا بِقُلوبِكُم، وَالفِظوا بِأَلسِنَتِكُم، وصُكُّوا بِها جِباهَهُم، ولا تَخافوا فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ، فَإِنِ اتَّعَظوا وإلَى الحَقِّ رَجَعوا فَلا سَبيلَ عَلَيهِم «إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِى الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» [۲۴۲] هُنالِكَ فَجاهِدوهُم بِأَبدانِكُم، وأَبغِضوهُم بِقُلوبِكُم، غَيرَ طالِبينَ سُلطانا، ولا باغينَ مالاً، ولا مُريدينَ بِظُلمٍ ظَفَرا، حَتّى يَفيئُوا إلى أمرِ اللّهِ ويَمضوا عَلى طاعَتِهِ. [۲۴۳]

121. امام باقر عليه السلام: امر به معروف و نهى از منكر كردن، راه پيامبران و روش صالحان است و [وظيفه و] فريضه بزرگى است كه به واسطه آن، [ديگر] فرائض بر پا مى شوند و راه ها، [۲۴۴] امن و درآمدها، حلال مى گردند و مظالم (حقوق و اموال به ناحق گرفته شده ديگران)، باز گردانيده مى شوند، زمينْ آباد مى شود، از دشمنانْ انتقام گرفته مى شود و كارها[ى دين و دنيا] سامان مى يابد. پس با دل هايتان، انكار كنيد و با زبان هايتان، اظهار نماييد و بر پيشانى هايشانْ بكوبيد و در راه خدا، از سرزنش هيچ سرزنشگرى نترسيد. اگر نصيحت پذيرفتند و به راه حق، باز گشتند كه هيچ؛ «زيرا راه [نكوهش]، تنها بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و در [روى] زمين، به ناحق، سر بر مى دارند. آنان، عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت»، و در غير اين صورت [، اگر به راه نيامدند]، با بدن هايتان با آنان جهاد كنيد و در دلْ دشمنشان بداريد، بى آن كه طالب قدرتى باشيد يا جوياىِ مال و ثروتى يا خواهانِ پيروز شدن به ستم، تا اين كه به فرمان خدا، باز گردند و راه اطاعت از او را در پيش گيرند.

ه ـ ـ الفاسِقُ

ه ـ گنهكار (/ منحرف از دين)

122. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ عيسَى بنُ مَريَمَ لِلحَوارِيّينَ: تَحَبَّبوا إلَى اللّهِ وتَقَرَّبوا إلَيهِ. قالوا: يا روحَ اللّهِ، بِماذا نَتَحَبَّبُ إلَى اللّهِ ونَتَقَرَّبُ؟

قالَ: بِبُغضِ أهلِ المَعاصي، وَالتَمِسوا رِضَا اللّهِ بِسَخَطِهِم. [۲۴۵]

122. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عيسى بن مريم عليه السلام به حواريان فرمود: «خود را محبوب خدا گردانيد و به او تقرّب جوييد».

گفتند: اى روح خدا! به چه وسيله، خود را محبوب خدا گردانيم و تقرّب جوييم؟

فرمود: «با دشمن داشتن گنه پيشگان. با ناخشنودى از آنان، خشنودى خدا را بجوييد».

123. الإمام عليّ عليه السلام: دارِ الفاسِقَ عَن دينِكَ، وأَبغِضهُ بِقَلبِكَ، وزايِلهُ بِأَعمالِكَ، لِئَلّا تَكونَ مِثلَهُ. [۲۴۶]

123. امام على عليه السلام: با شخص منحرف از دينت، مدارا كن. در دلت، او را دشمن بدار و با كردارهايت، از او جدا شو تا مانند او نباشى.

124. عنه عليه السلام: أفضَلُ الأَعمالِ: ... شَنَآنُ الفاسِقِ. [۲۴۷]

124. امام على عليه السلام: برترينِ اعمال،... دشمن داشتن شخص گنه پيشه (/ منحرف) است.

125. عنه عليه السلام: الإِيمانُ عَلى أربَعِ دَعائِمَ: عَلَى الصَّبرِ وَاليَقينِ وَالعَدلِ وَالجِهادِ... وَالجِهادُ مِنها عَلى أربَعِ شُعَبٍ: عَلَى الأَمرِ بِالمَعروفِ، وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ، وَالصِّدقِ فِي المَواطِنِ، وشَنَآنِ الفاسِقينَ؛ فَمَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظُهورَ المُؤمِنينَ، ومَن نَهى عَنِ المُنكَرِ أرغَمَ اُنوفَ الكِافِرينَ، ومَن صَدَقَ فِي المَواطِنِ قَضى ما عَلَيهِ، ومَن شَنِئَ الفاسِقينَ وغَضِبَ للّهِِ غَضِبَ اللّهُ لَهُ وأَرضاهُ يَومَ القِيامَةِ. [۲۴۸]

125. امام على عليه السلام: ايمان، بر چهار ستونْ استوار است: بر شكيبايى، يقين، عدل و جهاد... و جهاد، بر چهار شاخه است: امر به معروف، و نهى از منكر، و پايدارى [و شجاعت] در رزمگاه ها، و كين ورزى با گنه پيشگان (/ منحرفان)؛ زيرا كسى كه امر به معروف كند، پشت مؤمنان را محكم ساخته است، و كسى كه نهى از منكر كند، بينى كافران را به خاك ماليده است، و كسى كه در رزمگاه ها پايدارى كند، وظيفه خود را انجام داده است، و كسى كه با گنه پيشگان (/ منحرفان)؛ كينه ورزد و براى خدا [بر آنها] خشم گيرد، خداوند نيز براى او خشم مى گيرد و روز قيامت، خشنودش مى گردانَد.

126. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ: أسأَ لُكَ اللّهُمَّ بِمَا استَعمَلتَ بِهِ مَن قامَ بِأَمرِكَ، وعانَدَ عَدُوَّكَ، وَاعتَصَمَ بِحَبلِكَ، وصَبَرَ عَلَى الأَخذِ بِكِتابِكَ، مُحِبّا لِأَهلِ طاعَتِكَ، مُبغِضا لِأَهلِ مَعصِيَتِكَ. [۲۴۹]

126. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعا ـ: بار خدايا! از تو درخواست مى كنم، به حقّ كسى كه او را به كار گرفتى، كسى كه فرمان تو را به پا داشت و با دشمنت، دشمنى ورزيد و به ريسمانت، چنگ زد و در عمل به كتابت، شكيبايى ورزيد ودوستدارِ اهل طاعت تو بود و دشمنِ اهل معصيتت.

127. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ ارزُقني مِن فَضلِكَ مالاً طَيِّبا كَثيرا فاضِلاً لا يُطغيني، وتِجارَةً نامِيَةً مُبارَكَةً لا تُلهيني، وقُدرَةً عَلى عِبادَتِكَ، وصَبرا عَلَى العَمَلِ بِطاعَتِكَ، وَالقَولَ بِالحَقِّ وَالصِّدقَ فِي المَواطِنِ كُلِّها، وشَنَآنَ الفاسِقينَ. [۲۵۰]

127. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! از فضل خود، به من مال حلالِ فراوان و افزونى كه مرا به سركشى نكشانَد، و تجارت فزاينده و پُربركتى كه سرگرم و غافلم نسازد، و توانايى بر عبادتت، و شكيبايى در عمل به طاعتت، و حق گويى، و پايدارى در رزمگاه ها، و نفرت از گنه پيشگان (/ منحرفان)، روزى كن.

128. الإمام الباقر عليه السلام: إذا أرَدتَ أن تَعلَمَ أنَّ فيكَ خَيرا فَانظُر إلى قَلبِكَ؛ فَإِن كانَ يُحِبُّ أهلَ طاعَةِ اللّهِ ويُبغِضُ أهلَ مَعصِيَتِهِ فَفيكَ خَيرٌ وَاللّهُ يُحِبُّكَ، وإن كانَ يُبغِضُ أهلَ طاعَةِ اللّهِ ويُحِبُّ أهلَ مَعصِيَتِهِ فَلَيسَ فيكَ خَيرٌ وَاللّهُ يُبغِضُكَ، وَالمَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ. [۲۵۱]

128. امام باقر عليه السلام: هر گاه خواستى بدانى كه در تو خيرى هست، به دلت بنگر. اگر اهل طاعت خدا را دوست داشت و از اهل معصيت او نفرت داشت، پس در تو خير هست و خدا هم تو را دوست مى دارد؛ امّا اگر از اهل طاعت خدا، نفرت داشت و اهل معصيت او را دوست داشت، پس در تو خيرى نيست و خدا هم تو را مبغوض مى دارد. انسان با كسى است كه دوستش دارد.

129. الإمام الصادق عليه السلام: طَلَبتُ حُبَّ اللّهِ عز و جل، فَوَجَدتُهُ في بُغضِ أهلِ المَعاصي. [۲۵۲]

129. امام صادق عليه السلام: محبّت خداوند عز و جل را جُستم، آن را در نفرت از گنهكاران يافتم.

130. عنه عليه السلام: حُبُّ الأَبرارِ لِلأَبرارِ ثَوابٌ لِلأَبرارِ، وحُبُّ الفُجّارِ لِلأَبرارِ فَضيلَةٌ لِلأَبرارِ، وبُغضُ الفُجّارِ لِلأَبرارِ زَينٌ لِلأَبرارِ، وبُغضُ الأَبرارِ لِلفُجّارِ خِزيٌ عَلَى الفُجّارِ. [۲۵۳]

130. امام صادق عليه السلام: محبّت نيكان به نيكان، پاداشى براى نيكان است و محبّت ورزيدن بَدان به نيكان، فضيلتى براى نيكان است. نفرت بَدان از نيكان، زيورى براى نيكان است و نفرت نيكان از بَدان، [مايه] خوارى و رسوايى بَدان است.

و ـ العالِمُ غَيرُ العامِلِ

و ـ عالم بى عمل

الكتاب

قرآن

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ». [۲۵۴]

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا چيزى مى گوييد كه انجام نمى دهيد؟ نزد خدا سختْ ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد».

الحديث

حديث

131. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لِابنِ مَسعودٍ ـ: يَا بنَ مَسعودٍ، لا تَكونَنَّ مِمَّن يَهدِي النّاسَ إلَى الخَيرِ ويَأمُرُهُم بِالخَيرِ وهُوَ غافِلٌ عَنهُ؛ يَقولُ اللّهُ تَعالى: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ» [۲۵۵].…

يَا بنَ مَسعودٍ، لا تَكُن مِمَّن يُشَدِّدُ عَلَى النّاسِ ويُخَفِّفُ عَن نَفسِهِ؛ يَقولُ اللّهُ تَعالى: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ». [۲۵۶]

131. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به ابن مسعود ـ: اى پسر مسعود! از كسانى نباش كه مردم را به نيكى هدايت مى كنند و آنان را به نيكى فرمان مى دهند، امّا خود از آن غافل اند. خداوند متعال مى فرمايد: «آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد؟!».

اى پسر مسعود! از كسانى نباش كه بر مردم سخت، امّا بر خود آسان مى گيرند. خداوند متعال مى فرمايد: «چرا آنچه را انجام نمى دهيد، مى گوييد؟».

ز ـ مَن يَكرَهُ المَعروفَ

ز ـ كسى كه نيكى را ناخوش مى دارد

132. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أوحَى اللّهُ عز و جل إلى ذِي القَرنَينِ: ... مَن رَأَيتَني كَرَّهتُ إلَيهِ المَعروفَ و بَغَّضتُ إلَى النّاسِ الطَّلَبَ إلَيهِ فَأَبغِضهُ، و لا تَتَوَلَّهُ؛ فَإِنَّهُ مِن شَرِّ ما خَلَقتُ. [۲۵۷]

132. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل به ذو القرنين، وحى فرمود كه: «... هر كس را ديدى كه من، نيكى را نزد او ناخوشايند ساخته ام و درخواستِ از او را منفورِ مردمان گردانيده ام، منفورش بدار و دوستش مگير؛ زيرا او از بدترينِ مخلوقاتى است كه من آفريده ام».

ح ـ طالِبُ مَعايِبِ النّاسِ

ح ـ عيبجوى مردمان

133. الإمام عليّ عليه السلام: لِيَكُن أبغَضُ النّاسِ إلَيكَ وأَبعَدُهُم مِنكَ، أطلَبَهُم لِمَعايِبِ النّاسِ. [۲۵۸]

133. امام على عليه السلام: بايد منفورترينِ مردمان نزد تو و دورترينشان از تو، كسى باشد كه پيش از همه، از مردمان، عيبجويى مى كند. [۲۵۹]

ط ـ أهلُ الدُّنيا

ط ـ اهل دنيا

134. الإمام عليّ عليه السلام ـ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: قالَ اللّهُ تَعالى: ... يا أحمَدُ، أبغِضِ الدُّنيا وأَهلَها، وأَحِبَّ الآخِرَةَ وأَهلَها.

قالَ: يا رَبِّ، ومَن أهلُ الدُّنيا ومَن أهلُ الآخِرَةِ؟

قالَ: أهلُ الدُّنيا مَن كَثُرَ أكلُهُ، وضِحكُهُ، ونَومُهُ، وغَضَبُهُ. [۲۶۰]

134. امام على عليه السلام ـ در يادكرد حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: خداى متعال فرمود: «... اى احمد! دنيا و اهل آن را دشمن بدار، و آخرت و اهل آن را دوست بدار».

گفت: پروردگارا! چه كسى اهل دنيا و چه كسى اهل آخرت است؟

فرمود: «اهل دنيا، كسى است كه پُر خور و خنده و خواب و خشم باشد».

ي ـ مَن أبغَضَهُ اللّهُ

ى ـ كسى كه مبغوض خداست

135. الإمام عليّ عليه السلام: لا يَكمُلُ إيمانُ عَبدٍ حَتّى يُحِبَّ مَن أحَبَّهُ اللّهُ سُبحانَهُ، ويُبغِضَ مَن أبغَضَهُ اللّهُ سُبحانَهُ. [۲۶۱]

135. امام على عليه السلام: ايمان هيچ بنده اى كامل نباشد تا آن گاه كه هر كسى را كه خداوند سبحان دوستش دارد، دوست بدارد و هر كسى را كه خداوند سبحان دشمن مى دارد، دشمن بدارد.

6 / 2: ما يَنبَغي بُغضُهُ

6 / 2: چيزهايى كه دشمن داشتن آنها سزاوار است

أ ـ الدُّنيا

الف ـ دنيا

136. تاريخ بغداد عن ربعيّ بن خراش: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فقال: يا رَسولَ اللّهِ، دُلَّني عَلى عَمَلٍ يُحِبُّنِيَ اللّهُ عَلَيهِ ويُحِبُّنِيَ النّاسُ.

فَقالَ: إذا أرَدتَ أن يُحِبَّكَ اللّهَ فَأَبغِضِ الدُّنيا، وإذا أرَدتَ أن يُحِبَّكَ النّاسُ فَما كانَ عِندَكَ مِن فُضولِها فَانبِذهُ إلَيهِم. [۲۶۲]

136. تاريخ بغداد ـ به نقل از ربعىّ بن خَراش ـ: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! مرا به كارى راه نمايى فرما كه به خاطر آن، خدا و مردم، مرا دوست بدارند.

فرمود: «اگر مى خواهى خدا، تو را دوست بدارد، دنيا را دشمن بدار، و اگر مى خواهى مردم دوستت بدارند، مازادِ داشته هايت را به آنان بده».

137. الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصفِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: ولَقَد كانَ في رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كافٍ لَكَ فِي الاُسوَةِ، ودَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيا وعَيبِها، وكَثرَةِ مَخازيها ومَساويها، إذ قُبِضَت عَنهُ أطرافُها، ووُطِّئَت لِغَيرِهِ أكنافُها [۲۶۳]، وفُطِمَ عَن رَضاعِها، وزُوِيَ عَن زَخارِفِها...

فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الأَطيَبِ الأَطهَرِ صلى الله عليه و آله، فَإِنَّ فيهِ اُسوَةً لِمَن تَأَسّى، وعَزاءً لِمَن تَعَزّى. وأحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ المُتَأَسّي بِنَبِيِّهِ وَالمُقتَصُّ لِأَثَرِهِ، قَضَمَ الدُّنيا قَضما، ولَم يُعِرها طَرفا، أهضَمُ أهلِ الدُّنيا كَشحا [۲۶۴]، وأخمَصُهُم [۲۶۵] مِنَ الدُّنيا بَطنا، عُرِضَت عَلَيهِ الدُّنيا فَأَبى أن يَقبَلَها، وعَلِمَ أنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أبغَضَ شَيئا فَأَبغَضَهُ، وحَقَّرَ شَيئا فَحَقَّرَهُ، وصَغَّرَ شَيئا فَصَغَّرَهُ.

ولَو لَم يَكُن فينا إلّا حُبُّنا ما أبغَضَ اللّهُ ورَسولُهُ وتَعظيمُنا ما صَغَّرَ اللّهُ ورَسولُهُ، لَكَفى بِهِ شِقاقا لِلّهِ ومُحادَّةً [۲۶۶] عَن أمرِ اللّهِ.

ولَقَد كانَ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ عَلَى الأَرضِ، ويَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ، ويَخصِفُ بِيَدِهِ نَعلَهُ، ويَرقَعُ بِيَدِهِ ثَوبَهُ، ويَركَبُ الحِمارَ العارِيَ ويُردِفُ خَلفَهُ، ويَكونُ السِّترُ عَلى بابِ بَيتِهِ فَتَكونُ فيهِ التَّصاويرُ فَيَقولُ: يا فُلانَةُ ـ لِاءِحدى أزواجِهِ ـ غَيِّبيهِ عَنّي، فَإِنّي إذا نَظَرتُ إلَيهِ ذَكَرتُ الدُّنيا وزَخارِفَها.

فَأَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ، وأماتَ ذِكرَها مِن نَفسِهِ، وأحَبَّ أن تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ، لِكَيلا يَتَّخِذَ مِنها رِياشا، ولا يَعتَقِدَها قَرارا، ولا يَرجُوَ فيها مُقاما؛ فَأَخرَجَها مِنَ النَّفسِ، وأشخَصَها عَنِ القَلبِ، وغَيَّبَها عَنِ البَصَرِ. وكَذلِكَ مَن أبغَضَ شَيئا أبغَضَ أن يَنظُرَ إلَيهِ وأن يُذكَرَ عِندَهُ. [۲۶۷]

137. امام على عليه السلام ـ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: [زندگى] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، خود، براى تو الگويى بسنده است و دليلى براى تو بر نكوهيدگى و عيبناكى دنيا و انبوهىِ ننگ ها و بدى هاى آن است؛ چرا كه دنيا، از او گرفته شد و براى ديگران، فراهم گشت. از شير [مادر] دنيا، باز گرفته شد و از زرق و برق آن، دور نگه داشته شد.…

پس به پيامبرت ـ كه از همه پاك تر و وارسته تر است ـ تأسّى بجوى كه در او الگويى است براى هر كه در پىِ الگوست و [مايه] شكيبايى براى هر كه خواهان شكيبايى [در برابر از دست دادن دنيا] است. محبوب ترينِ بندگان در نزد خداوند، كسى است كه به پيامبرش تأسّى بجويد و از او پيروى كند.

او از دنيا چندان نخورْد كه دهان را پُر كند، و بدان چندان ننگريست كه [حتّى] گوشه چشمى بِدان افكنَد. پهلوهايش، از همه لاغرتر و شكمش، از همه تهى تر بود. دنيا به او پيشنهاد شد؛ امّا از پذيرفتنش سر باز زد. دانست كه خداى سبحان، چيزى (علاقه مندى به دنيا) را دشمن مى دارد، او هم آن را دشمن گرفت، و [دانست] چيزى را خوار مى دارد، او هم آن را خوار داشت، و [دانست] چيزى را خُرد مى شمارد، او هم آن را خُرد شمُرد.

اگر در ما هيچ [عيبى] نبود، جز همين كه آنچه را خدا و پيامبرِ او دشمن داشته اند، دوست داشته باشيم و آنچه را خدا و پيامبرش خُرد شمرده اند، بزرگ شماريم، همين، خود براى مخالفت ما با خدا و سرپيچى از فرمانش كافى بود.

او روى زمين [بدون فرش]، غذا مى خورد و چون بردگانْ مى نشست و با دست خود، كفشش را مى دوخت و با دست خود، جامه اش را وصله مى زد و بر الاغ برهنه، سوار مى شد و يك نفر را هم در تَرْك خود مى نشانْد. پرده اى نگارين بر درِ اتاقش آويخته ديد، به همسرش فرمود: «فلانى! اين را از برابر چشم من، دور كن؛ زيرا هر گاه چشمم به آن مى افتد، به ياد دنيا و زيورهاى آن مى افتم».

آرى! او از صميم دل، از دنيا روى برتافت و ياد آن را در جان خويش ميرانْد و دوست داشت كه زيب و زيور دنيا، از برابر چشمش دور باشد تا از آن، جامه اى زيبا

تهيّه نكند و دنيا را جاى ماندن نداند و به اقامت در آن، اميدوار نشود. پس دنيا را از جان خويش به در كرد و آن را از دلْ دور ساخت و از چشمش پنهان داشت. آرى! اين چنين است كسى كه چيزى را دشمن مى دارد، از نگاه كردن به آن و از اين كه نام آن در حضور او برده شود، نفرت دارد.

138. الكافي عن محمّد بن مسلم: سُئِلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: أيُّ الأَعمالِ أفضَلُ عِندَ اللّهِ عز و جل؟

فَقالَ: ما مِن عَمَلٍ بَعدَ مَعرِفَةِ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ و مَعرِفَةِ رَسولِهِ صلى الله عليه و آله، أفضَلُ مِن بُغضِ الدُّنيا. [۲۶۸]

138. الكافى ـ به نقل از محمّد بن مسلم ـ: از امام زين العابدين عليه السلام سؤال شد: كدام كار، نزد خدا برتر است؟

فرمود: «بعد از شناخت خداوند عز و جل و شناخت پيامبر او، هيچ عملى برتر از مبغوض داشتن دنيا نيست».

139. عيسى عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَن عَمَلٍ يورِثُ مَحَبَّةَ اللّهِ ـ: أبغِضُوا الدُّنيا يُحبِبكُمُ اللّهُ. [۲۶۹]

139. عيسى عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال از عملى كه دوستى خدا را به بار مى آورد ـ: دنيا را دشمن بداريد تا خدا، شما را دوست بدارد.

راجع: ص62 ح146.

ر. ك: ص63 ح146.

ب ـ المالُ

ب ـ مال

140. الإمام عليّ عليه السلام: إذا أحَبَّ اللّهُ سُبحانَهُ عَبدا، بَغَّضَ إلَيهِ المالَ وقَصَّرَ مِنهُ الآمالَ. [۲۷۰]

140. امام على عليه السلام: هر گاه خدا، بنده اى را دوست داشته باشد، مال و ثروت را منفورِ او مى گردانَد و آرزوهايش را كوتاه مى سازد.

ج ـ الأَمَلُ

ج ـ آرزو

141. الإمام عليّ عليه السلام: لَو رَأَى العَبدُ الأَجَلَ ومَصيرَهُ، لَأَبغَضَ الأَمَلَ وغُرورَهُ. [۲۷۱]

141. امام على عليه السلام: اگر بنده، اَجَل و فرجام آن را ببيند، بى گمان، آرزو و فريبِ آن را دشمن مى دارد.

142. عنه عليه السلام: لَو رَأَى العَبدُ أجَلَهُ وسُرعَتَهُ إلَيهِ، لَأَبغَضَ الأَمَلَ، وتَرَكَ طَلَبَ الدُّنيا. [۲۷۲]

142. امام على عليه السلام: اگر بنده، اَجَل خود و سرعت آمدن آن به سوى خود را ببيند، بى گمان، آرزو را دشمن مى دارد و دنياطلبى را ترك مى كند.

د ـ ما أبغَضَهُ اللّهُ عز و جل ورَسولُهُ

د ـ چيزهايى كه مبغوض خدا و پيامبر او هستند

143. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اُوصيكُم أن تُحِبّوا ما أحَبَّ اللّهُ، وتُبغِضوا ما أبغَضَ اللّهُ. [۲۷۳]

143. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به شما سفارش مى كنم كه آنچه را خدا دوست مى دارد، دوست بداريد و آنچه را مبغوض خداست، دشمن بداريد.

144. كنزالعمال عن خالد بن الوليد: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: ... اُحِبُّ أن أكونَ مِن أحِبّاءِ اللّهِ ورَسولِهِ. قالَ: أحِبَّ ما أحَبَّ اللّهُ ورَسولُهُ، وأَبغِض ما أبغَضَ اللّهُ ورَسولُهُ. [۲۷۴]

144. كنز العمّال ـ به نقل از خالد بن وليد ـ: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: ... دوست دارم كه از دوستان خدا و پيامبر او باشم.

فرمود: «آنچه را خدا و پيامبرش دوست دارند، دوست بدار و آنچه را كه مبغوض خدا و پيامبر اوست، دشمن بدار».

145. الإمام عليّ عليه السلام: هؤُلاءِ أنبِياءُ اللّهِ وأَصفِياؤُهُ وأَولِياؤُهُ، تَنَزَّهوا عَنِ الدُّنيا، وزَهِدوا فيما زَهَّدَهُمُ اللّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ فيهِ مِنها، وأَبغَضوا ما أبغَضَ، وصَغَّروا ما صَغَّرَ. [۲۷۵]

145. امام على عليه السلام: اين پيامبران خدا و برگزيدگان و اولياى او، از دنيا وارسته اند، و به آنچه از دنيا كه خداوند متعال، آنان را به زُهد بدان فرا خوانده، زُهد ورزيده اند و آنچه را او دشمن داشته، دشمن داشته اند و آنچه را او كوچك شمرده، كوچك [و بى مقدار] شمرده اند.

146. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ لا تُحَبِّب إلَيَّ ما أبغَضتَ، ولا تُبَغِّض إلَيَّ ما أحبَبتَ. [۲۷۶]

146. امام على عليه السلام: بار خدايا! آنچه را مبغوض توست، محبوب من مگردان و آنچه را محبوب توست، مبغوض من مدار.

راجع: ص58 ح137.

ر. ك: ص59 ح137.

6 / 3: ما يَنبَغي عِندَ البُغضِ

6 / 3: آنچه در دشمنى، سزاوار است

أ ـ تَجَنَّبُ الظُّلمِ

الف ـ اجتناب از ستم كردن

الكتاب

قرآن

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَئانُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ». [۲۷۷]

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! براى خدا، قيام كنيد و به عدالت، گواهى دهيد و مبادا دشمنى با گروهى، باعث شود كه عدالتْ پيشه نكنيد. عدالت بورزيد كه به پرهيزگارى نزديك تر است، و از خدا پروا كنيد، كه خداوند به آنچه مى كنيد، داناست».

«وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَئانُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ». [۲۷۸]

«مبادا دشمنى با قومى كه شما را از ورود به مسجد الحرام، باز داشتند، وا دارد كه تجاوز، پيشه كنيد».

الحديث

حديث

147. الإمام عليّ عليه السلام: المُؤمِنُ لا يَحيفُ [۲۷۹] عَلى مَن يُبغِضُ، ولا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ. [۲۸۰]

147. امام على عليه السلام: مؤمن، به كسى كه دشمنش مى دارد، ستم نمى كند و به خاطر كسى كه دوست دارد، مرتكب گناه نمى شود.

148. عنه عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِمَعقِلِ بنِ قَيسٍ حينَ أنفَذَهُ إلَى الشّامِ ـ: فَإِذا لَقيتَ العَدُوَّ فَقِف مِن أصحابِكَ وَسَطا، ولا تَدنُ مِنَ القَومِ دُنُوَّ مَن يُريدُ أن يُنشِبَ الحَربَ، ولا تَبَاعَد عَنهُم تَباعُدَ مَن يَهابُ البَأسَ حَتّى يَأتِيَكَ أمري. ولا يَحمِلَنَّكُم شَنَآنُهُم عَلى قِتالِهِم قَبلَ دُعائِهِم وَالإِعذارِ إلَيهِم. [۲۸۱]

148. امام على عليه السلام ـ در سفارش ايشان به مَعقِل بن قيس، آن گاه كه او را به سوى [لشكر] شام، روانه كرد ـ: هر گاه با دشمن رو به رو شدى، در ميانه يارانت بِايست. نه به دشمن، نزديك شو، همانند كسى كه مى خواهد [آتش] جنگ را شعله ور كند، و نه از آنان به سان كسى كه از جنگ مى ترسد، فاصله بگير تا آن كه فرمان من به تو برسد. كينه و دشمنى شما با آنان، وادارتان نكند كه پيش از فرا خواندن آنان [به راه حق] و تمام كردن حجّت بر ايشان، با آنها بجنگيد.

ب ـ تَجَنُّبُ الإِفراطِ

ب ـ اجتناب از زياده روى

149. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أحبِب حَبيبَكَ هَونا ما [۲۸۲]، عَسى أن يَكونَ بَغيضَكَ يَوما ما، وأَبغِض بَغيضَكَ هَونا ما، عَسى أن يَكونَ حَبيبَكَ يَوما ما. [۲۸۳]

149. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دوستت را در حدّ اعتدال، دوست بدار؛ زيرا ممكن است كه روزى دشمن تو شود، و دشمنت را در حدّ اعتدال دشمن بدار؛ زيرا ممكن است كه روزى دوست تو شود.

150. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ قَوما أحَبّوا قَوما حَتّى هَلَكوا في مَحَبَّتِهِم، فَلا تَكونوا كَهُم. وإنَّ قَوما أبغَضوا قَوما حَتّى هَلَكوا في بُغضِهِم، فَلا تَكونوا كَهُم. [۲۸۴]

150. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عدّه اى، عدّه اى را چنان دوست داشتند كه در دوستى آنان به هلاكت در افتادند. شما از اين عدّه مباشيد. عدّه اى هم عدّه اى را چنان دشمن داشتند كه در دشمنى و نفرت از آنان، به هلاكت در افتادند. از اين عدّه هم نباشيد.

151. عنه صلى الله عليه و آله ـ في صِفَةِ المُؤمِنِ ـ: لا يَغرَقُ في بُغضِهِ، ولا يَهلِكُ في مَحَبَّتِهِ. [۲۸۵]

151. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در ويژگى هاى مؤمن ـ: نه در كين ورزى اش غرق مى شود، نه در مهرورزى اش [چنان افراط و غلوّ مى كند كه] هلاك شود.

152. الإمام عليّ عليه السلام: لا يَكُن حُبُّكَ كَلَفا [۲۸۶]، ولا بُغضُكَ تَلَفا؛ أحبِب حَبيبَكَ هَونا ما، وأَبغِض بَغيضكَ هَونا ما. [۲۸۷]

152. امام على عليه السلام: نه دوست داشتنت، سودايى باشد، نه دشمنى ات، نابود كننده؛ بلكه دوست خود را در حدّ اعتدال، دوست بدار و دشمنت را در حدّ اعتدال، دشمن بدار.

ج ـ تَجَنُّبُ هَجرِ المُؤمِنِ [۲۸۸]

ج ـ اجتناب از قهر كردن با مؤمن

153. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أيُّما مُسلِمَينِ تَهاجَرا فَمَكَثا ثَلاثا لا يَصطَلِحانِ، إلّا كانا خارِجَينِ مِنَ الإِسلامِ، ولَم يَكُن بَينَهُما وِلايَةٌ، فَأَيُّهُما سَبَقَ إلى كَلامِ أخيهِ، كانَ السّابِقَ إلَى الجَنَّةِ يَومَ الحِسابِ. [۲۸۹]

153. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر دو مسلمان با هم قهر كنند و تا سه روز آشتى نكنند، هر دو از اسلام، خارج مى شوند و ميانشان، هيچ پيوند دينى اى نيست، و هر كدام از آنها در صحبت كردن[و آشتى] با برادرش پيشى گيرد،در روز حسابرسى، زودتر به بهشت مى رود.

154. عنه صلى الله عليه و آله: لا هِجرَةَ فَوقَ ثَلاثٍ [۲۹۰]. [۲۹۱]

154. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بيش از سه روز، نبايد قهر كرد. [۲۹۲]

155. تاريخ دمشق عن أنس: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لا هِجرَةَ بَينَ المُسلِمينَ فَوقَ ثَلاثَةِ أيّامٍ ـ أو ثَلاثِ لَيالٍ ـ. [۲۹۳]

155. تاريخ دمشق ـ به نقل از اَنَس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «قهر كردن دو مسلمان با يكديگر بيش از سه روز روا نيست يا [فرمود]: «سه شب».

156. الإمام عليّ عليه السلام: إذا أبغَضتَ فَلا تَهجُر. [۲۹۴]

156. امام على عليه السلام: هر گاه [كسى را] دشمن داشتى، [با وى] قهر مكن.

157. الكافي عن علي بن حديد عن عمّه مرازم بن حكيم: كانَ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام رَجُلٌ مِن أصحابِنا يُلَقَّبُ شَلقانَ [۲۹۵]، وكانَ قَد صَيَّرَهُ في نَفَقَتِهِ، وكانَ سَيِّئَ الخُلُقِ، فَهَجَرَهُ. [۲۹۶]

فَقالَ لي يَوما: يا مُرازِمُ، وتُكَلِّمُ عيسى؟ فَقُلتُ: نَعَم، فَقالَ: أصَبتَ، لاخَيرَ فِي المُهاجَرَةِ. [۲۹۷]

157. الكافى ـ به نقل از على بن حديد، از عمويش مُرازِم بن حكيم ـ: مردى از شيعيان، [به نام عيسى و] ملقّب به شَلْقان، [۲۹۸] در خانه امام صادق عليه السلام بود و امام عليه السلام خرجىِ او را مى داد(/ او را ناظر مخارج خود قرار داده بود). وى مردى بداخلاق بود. لذا [من] با او قهر كرد[م]. [۲۹۹]

روزى امام عليه السلام به من فرمود: «اى مُرازِم! آيا با عيسى صحبت مى كنى [و آشتى كرده اى]؟». گفتم: آرى. فرمود: «كار درستى مى كنى. قهر كردن، خوب نيست».

د ـ اِتِّقاءُ مَن يُبغِضُهُ القَلبُ

د ـ برحذر بودن از كسى كه دل، او را دشمن مى دارد

158. الإمام عليّ عليه السلام: اِتَّقوا مَن تُبغِضُهُ قُلوبُكُم. [۳۰۰]

158. امام على عليه السلام: برحذر باشيد از كسى كه دل هايتان، او را دشمن مى دارد.

159. الإمام الباقر عليه السلام: لَمَّا احتُضِرَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام جَمَعَ بَنيهِ حَسَنا وحُسَينا وَابنَ الحَنَفِيَّةِ وَالأَصاغِرَ مِن وُلدِهِ، فَوَصّاهُم: ... يا بَنِيَّ، إنَّ القُلوبَ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ، تَتَلاحَظُ بِالمَوَدَّةِ وتَتَناجى بِها، وكَذلِكَ هِيَ فِي البُغضِ؛ فَإِذا أحبَبتُمُ الرَّجُلَ مِن غَيرِ خَيرٍ سَبَقَ مِنهُ إلَيكُم فَارجوهُ، وإذا أبغَضتُمُ الرَّجُلَ مِن غَيرِ سوءٍ سَبَقَ مِنهُ إلَيكُم فَاحذَروهُ. [۳۰۱]

159. امام باقر عليه السلام: چون امير مؤمنان عليه السلام به حال احتضار افتاد، فرزندانش حسن عليه السلام و حسين عليه السلام و ابن حنفيه و فرزندان كوچك ترش را جمع كرد و به آنان، چنين سفارش فرمود: «... فرزندان عزيزم! دل ها [به سان] سپاهيانى صف آرايى شده هستند. از روى محبّت به يكديگر مى نگرند و با همديگر، نجوا مى كنند. در كين و نفرت نيز اين گونه اند. پس هر گاه شخصى را بدون داشتن سابقه نيكى نسبت به شما دوست داشتيد، به وى اميدوار باشيد، و هر گاه كسى را بدون آن كه پيش تر از او به شما بدى رسيده باشد، دشمن داشتيد، از وى بر حذر باشيد».

160. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: اِحذَر مَن تُبغِضُهُ؛ فَإِنَّ بُغضَكَ لَهُ يَدعوكَ إلَى الضَّجَرِ بِهِ، وقَليلُ الغَضَبِ كَثيرٌ في أذَى النَّفسِ وَالعَقلِ، وَالضَّجَرُ مُضَيِّقٌ لِلصَّدرِ، مُضعِفٌ لِقُوَى العَقلِ. [۳۰۲]

160. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: از كسى كه دشمنش مى دارى، بر حذر باش؛ زيرا نفرت تو از او، تو را به رنجش و خشم نسبت به وى مى كشانَد. اندكىْ خشم، براى آزردن جان و خِرد، بسيار است. رنجش و خشم، سينه را تنگ و قواى خِرد را ناتوان مى سازد.

6 / 4: فَضلُ الصَّبرِ عَلى بُغضِ الأَشرارِ

6 / 4: ارزش شكيبايى در برابر كين ورزى بَدان

161. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: سَيَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ لايُنالُ المُلكُ فيهِ إلّا بِالقَتلِ وَالتَّجَبُّرِ، ولَا الغِنى إلّا بِالغَصبِ وَالبُخلِ، ولَا المَحَبَّةُ إلّا بِاستِخراجِ الدّينِ وَاتِّباعِ الهَوى؛ فَمَن أدرَكَ ذلِكَ الزَّمانَ فَصَبَرَ عَلَى الفَقرِ وهُوَ يَقدِرُ عَلَى الغِنى، وصَبَرَ عَلَى البِغضَةِ وهُوَ يَقدِرُ عَلَى المَحَبَّةِ، وصَبَرَ عَلَى الذُّلِّ وهُوَ يَقدِرُ عَلَى العِزِّ، آتاهُ اللّهُ ثَوابَ خَمسينَ صِدّيقا مِمَّن صَدَّقَ بي. [۳۰۳]

161. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به زودى زمانى بر مردم مى آيد كه در آن، حكومت، جز با كشتار و خودكامگى، و ثروت، جز با غصب و بخل ورزى، و محبوبيت، جز با كنار گذاشتن دين و پيروى از هوس، به دست نمى آيد. پس هر كس آن زمان را در يابد و با آن كه مى تواند ثروتمند شود، بر نادارىِ خويش شكيبايى كند و با آن كه مى تواند محبوبيت به دست آورد، بر نفرت و كين [مردم] شكيبايى ورزد و با آن كه مى تواند قدرت به چنگ آورد، بر خوارى [و بر كنارى از قدرت] شكيبايى نمايد، خداوند، ثواب پنجاه صدّيق از صدّيقانى كه مرا تصديق كرده اند، به او عطا خواهد كرد.

162. الإمام الباقر صلى الله عليه و آله ـ في كِتابِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ ـ: اِعلَم ـ رَحِمَكَ اللّهُ ـ، أنَّهُ لا تُنالُ مَحَبَّةُ اللّهِ إلّا بِبُغضِ كَثيرٍ مِنَ النّاسِ، ولا وِلايَتُهُ إلّا بِمُعاداتِهِم، وفَوتُ ذلِكَ قَليلٌ يَسيرٌ لِدَركِ ذلِكَ مِنَ اللّهِ لِقَومٍ يَعلَمونَ. [۳۰۴]

162. امام باقر عليه السلام ـ در نامه اش به سعد الخير ـ: خدايت رحمت كند! بدان كه محبّت خدا را به دست نمى توان آورد، مگر از طريق كين ورزى با بسيارى از مردمان، و به دوستى و ولايت او نمى توان رسيد، مگر با دشمنى كردن با آنان. اين از دست دادن [مردم] در مقابل رسيدن به دوستى خدا، در نظر كسانى كه [به ارزش كار] آگاه اند، بسيار ناچيز است.

163. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ المَسيحُ عليه السلام يَقولُ لِأَصحابِهِ: إن كُنتُم أحِبّائي وإخواني، فَوَطِّنوا أنفُسَكُم عَلَى العَداوَةِ وَالبَغضاءِ مِنَ النّاسِ، فَإِن لَم تَفعَلوا فَلَستُم بِإِخواني. [۳۰۵]

163. امام صادق عليه السلام: مسيح عليه السلام به يارانش مى فرمود: «اگر شما [به راستى] دوستان و برادران من هستيد، پس خويشتن را براى دشمنى و كين ورزى از جانب مردم، آماده سازيد، [۳۰۶] كه اگر چنين نكنيد، برادران من نيستيد».

164. عنه عليه السلام: إنَّ الحَوارِيّينَ شَكَوا إلى عيسى ما يَلقَونَ مِنَ النّاسِ وشِدَّتَهُم عَلَيهِم، فَقالَ: إنَّ المُؤمِنينَ لَم يَزالوا مُبغَضينَ، وإيمانُهُم كَحَبَّةِ القَمحِ؛ ما أحلى مَذاقَها، وأَكثَرَ عَذابَها! [۳۰۷]

164. امام صادق عليه السلام: حواريان، از آزارها و رنج هايى كه از مردم مى ديدند، به عيسى عليه السلام شِكوه كردند. عيسى عليه السلام فرمود: «مؤمنان، هميشه مبغوض بوده اند و ايمان آنان، همانند دانه گندم است كه طعمش بس شيرين [و لذيذ] است؛ امّا عذابِ بسيار مى كِشد».

  1. معجم مقاييس اللّغة: ج1 ص273 مادّه «بغض».
  2. ترتيب كتاب العين: ص89 مادّه «بغض».
  3. مفردات ألفاظ القرآن: ص136 مادّه «بغض».
  4. مفردات ألفاظ القرآن: ص772 مادّه «مقت».
  5. ر. ك: تاج العروس، ج10 ص15، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم: ج1 ص306، الميزان فى تفسير القرآن، ج6 ص360، الكلّيات، ج1 ص644 (به نقل از: دائرة المعارف قرآن كريم: ج5 ص587).
  6. آل عمران: آيه 118، مائده: آيه 14 و 64 و 91، ممتحنه: آيه 4.
  7. مانند: «وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَآءُ» (ممتحنه: آيه 4) و «إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَآءَ» (مائده: آيه 91).
  8. مائده: آيه 2 و 8.
  9. محمّد: آيه 29 و 37.
  10. نساء: آيه 22، فاطر: آيه 39، غافر: آيه 10 و 35، صف: آيه 3.
  11. اعراف: آيه 43، حجر: آيه 47، حشر: آيه 10.
  12. شعرا: آيه 168، ضحى: آيه 3.
  13. مجادله: آيه 22.
  14. توبه: آيه 63.
  15. مجادله: آيه 5 و 20.
  16. ر.ك: ص506 ح12.
  17. ر.ك: ص505 (نكوهش كسى كه مردم را دشمن بدارد و مردم، او را).
  18. ر.ك: ص501 (فصل يكم: دشمنى با يكديگر و آشتى دادن دو دشمن).
  19. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص9 (فصل سوم: خاستگاه هاى كينه).
  20. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص31 (فصل چهارم: آثار كين ورزى).
  21. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص37 (فصل پنجم: درمان كينه).
  22. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص30 ح92.
  23. غرر الحكم: ج5 ص371 ح8800.
  24. نهج البلاغة: حكمت 434، بحار الأنوار: ج74 ص164 ح28.
  25. سيّد رضى رضى الله عنه در توضيح اين حديث مى گويد: برخى اين حديث را از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت مى كنند؛ امّا آنچه بودن اين سخن از امير مؤمنان عليه السلام را تقويت مى كند، اين روايت ثعلب از ابن اعرابى است كه: مأمون گفت: اگر نبود كه على گفته است: «بيازماى تا دشمن بدارى»، من مى گفتم: دشمن بدار تا بيازمايى. محمّد عبده، در شرح اين حديث مى گويد: «اُخْبر» به ضمّ باء، فعل امر است از «خَبَرتُهُ»، از باب «قَتَلَ»؛ يعنى: آن را دانستم و شناختم. «تقله»، فعل مضارع است كه چون بعد از فعل امر واقع شده، مجزوم گرديده است و «هاء» آن براى وقف است [، نه ضمير]، از «قلاه يقليه»، بر وزن: «رماه، يرميه» به معناى دشمن داشتن. يعنى هر گاه ظاهرِ شخص را پسنديدى، او را بيازماى؛ زيرا اى بسا در او چيزى بيابى كه خوشايندت نيست و در نتيجه، آن شخص را مبغوض و منفور خواهى داشت. و امّا دليل اين كه مأمون، آن وجه را اختيار كرده، آن است كه دوستى، پرده پوش عيب هاست. بنا بر اين، هر گاه نسبت به شخصى بغض و نفرت داشتى، مى توانى او را چنان كه هست، بشناسى (نهج البلاغة، با حاشيه شيخ محمّد عبده: حكمت 434). ابن ابى الحديد مى گويد: «اختبره تقله»؛ يعنى: مردم را آزمايش كن. در اين صورت، آنان را دشمن خواهى داشت؛ زيرا آزمودن، معايب و بدى هاى اخلاقى آنان را برايت، آشكار مى سازد (شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد: ج20 ص80).
  26. الكافى: ج8 ص176 ح196، عدّة الداعى: ص218، بحار الأنوار: ج70 ص111 ح14.
  27. علّامه مجلسى قدس سره مى گويد: جَزَرى گفته است: در حديث ابو دردا آمده است: «مردم را [مصداق اين سخن] يافتم: بيازماى تا دشمن بدارى». قِلى، به معناى دشمن داشتن است. گفته مى شود: قلاه يقليه، قِلى و قلى؛ يعنى او را دشمن داشت و از او متنفّر شد. جوهرى، گفته است: هر گاه [عين الفعل مضارع آن را] فتحه دادى، آن را ممدود مى كنى و گفته مى شود: «يقلاه» اين وجه از فعل، زبان قبيله طَىّ است. معناى حديث [ابو دردا] اين است كه: مردم را بيازماى؛ زيرا هر گاه آنان را آزمودى، از آنان، بيزار خواهى شد و مصاحبت با آنان را ترك خواهى كرد؛ چرا كه منويات و بواطن آنها برايت آشكار مى شود. لفظ اين حديث (اُخْبُر)، امر است؛ امّا معناى خبرى دارد: يعنى آنها را آزمود و امتحان كرد و از ايشان، متنفّر گرديد و رهايشان كرد. «هاء» در «تقله»، براى سَكت و وقف است. معناى حديث، اين است كه مردم را مصداق اين حديث يافتم. من (علّامه مجلسى) مى گويم: ظاهرا امرى هم كه در اين خبر آمده، اين گونه است؛ يعنى هر گاه با مردم آميختى، آنان را مى آزمايى و هر گاه آزمودى، آنان را دشمن خواهى گرفت. پس با مردم، چندان آميزش مكن تا باعث دشمنى و نفرت تو از آنان نشود (مرآة العقول: ج26 ص63).
  28. الكافى: ج2 ص651 ح2.
  29. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص33 (زوال آمدن دولت).
  30. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص31 (دورى از خداوند عز و جل).
  31. ر.ك: ص519 (فصل دوم: برحذر داشتن از دشمنى با اينان).
  32. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص9 (خاستگاه هاى كينه / شيطان).
  33. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص27 (ناسازگارى ميان ارواح).
  34. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص11 (نادانى) و ص27 (سبك سرى).
  35. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص13 (كفر).
  36. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص17 (بخل) و ص21 (بداخلاقى) و (بدگمانى) و (خودشيفتگى) و ص23 (تكبر) و (حسادت) و ص29 (اين خصلت ها).
  37. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص13 (دنيادوستى) و ص23 (سخن چينى) و ص25 (ستيزه جويى) و (بسيار سرزنش كردن و گِله گزارى) و ص29 (اين خصلت ها).
  38. صحيفه نور: ج22 ص371 و 372.
  39. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص38 ح105.
  40. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص45 ح113.
  41. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص362 ح5762، عدّة الداعى: ص174، الدعوات: ص28 ح51، بحار الأنوار: ج74 ص237 ح38؛ المصنّف، ابن ابى شيبه: ج7 ص229 ح92 و ص226 ح69، كنز العمّال: ج1 ص43 ح105.
  42. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص43 (كسانى كه سزاوار دشمنى اند / كافر) و ص47 (دشمنان خدا) و ص49 (بدعت گذار) و (ستمگر) و ص501 (گنهكار / منحرف از دين).
  43. الصحيفة السجّادية: ص82 و 83 دعاى بيستم.
  44. غرر الحكم: ج4 ص96 ح5430.
  45. مائده: آيه 8. نيز، ر. ك: مائده: آيه 2.
  46. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص64 ح147.
  47. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص66 ح149.
  48. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص70 ح154.
  49. ر. ك: همين دانش نامه: ج14 ص73 (بر حذر بودن از كسى كه دل، او را دشمن مى دارد).
  50. مسند ابن حنبل: ج3 ص455 ح9770 عن أبي هريرة.
  51. صحيح مسلم: ج4 ص1986 ح30، مسند ابن حنبل: ج3 ص524 ح10223، السنن الكبرى: ج10 ص391 ح21060 كلّها عن أبي هريرة.
  52. كنز العمّال: ج15 ص784 ح43097 نقلاً عن ابن عدي في الكامل عن أنس.
  53. تَحَسَّسَ الخبرَ: تَطَلَّبَهُ وتَبَحَّثَهُ (لسان العرب: ج6 ص49 «حسس»).
  54. التَّناجُشُ: الزيادة في السلعة أو المهر ليسمع بذلك فيزاد فيه (لسان العرب: ج6 ص351 «نجش»).
  55. صحيح البخاري: ج5 ص2254 ح5719 و ص2253 ح5717، صحيح مسلم: ج4 ص1985 ح28، مسند ابن حنبل: ج3 ص600 ح10706 كلّها عن أبي هريرة والثلاثة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج16 ص86 ح44026 وراجع: قرب الإسناد: ص29 ح94 و بحار الأنوار: ج75 ص252 ح28.
  56. الأَصَبُّ (خ ل).
  57. الشحناءُ: العداوة (النهاية: ج2 ص449 «شحن»).
  58. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص71 ح331 عن دارم بن قبيصة عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج75 ص188 ح11.
  59. اصم، به معناى كر و ناشنواست، و چون ماه رجب، از ماه هاى حرام است و جنگ در آن، حرام و ممنوع است. از آن جا كه در آن، صداى چكاچك شمشيرها به گوش نمى رسد، بدان اصم مى گويند. در بعضى نسخه ها «أصبّ» آمده كه به معناى «ريزش رحمت» است.
  60. في بحار الأنوار: «والتهاوي» بدل «والتهاذي». وتهاوى القومُ: أي سقط بعضهم في أثر بعض (مجمع البحرين: ج3 ص1890 «هوى»).
  61. الغارات: ج2 ص395، بحارالأنوار: ج34 ص36 ح906؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج4 ص45.
  62. معاني الأخبار: ص253 ح1، بحار الأنوار: ج13 ص417 ح11 نقلاً عن قصص الأنبياء للراوندي وفي النسخة التى بأيدينا ص191 ح239 «فلا ينقصنّ» بدل «فلا تبغض».
  63. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص400 ح5858، معاني الأخبار: ص196 ح2، الأمالي للصدوق: ص381 ح486 كلّها عن جميل بن صالح، بحار الأنوار: ج72 ص203 ح1.
  64. الرِّفد: العَطاءُ والعَون (مجمع البحرين: ج2 ص717 «رفد»).
  65. المعجم الكبير: ج10 ص318 ح10775، تاريخ دمشق: ج55 ص132 ح11641، نصب الراية: ج3 ص62 ح42 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج16 ص93 ح44046.
  66. تحف العقول: ص27، جامع الأحاديث للقمي (الغايات): ص220، تاريخ اليعقوبي: ج2 ص98 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص128 ح34.
  67. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص186 ح7311، المعجم الأوسط: ج9 ص23 ح9016 نحوه، كنز العمّال: ج3 ص526 ح7738.
  68. في المصدر: «وهي»، وهو خطأ مطبعي.
  69. مسند البزّار: ج6 ص192 ح2232، جامع بيان العلم وفضله: ج2 ص150 عن الزبير.
  70. الحجرات: 10.
  71. النساء: 114.
  72. الأنفال: 1.
  73. الأمالي للطوسي: ص522 ح1152 عن أبي موسى المجاشعي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، إرشاد القلوب: ج1 ص165، تنبيه الخواطر: ج2 ص176، بحار الأنوار: ج76 ص43 ح1.
  74. الحالِقة: الخصلَةُ التي من شأنها أن تَحلِقَ؛ أي تُهلِكَ وتَستأصِلَ الدين كما يَستأصلُ الموسى الشَعر (النهاية: ج1 ص428 «حلق»).
  75. الزهد لابن المبارك: ص256 ح738، كنز العمّال: ج3 ص59 ح5485 نقلاً عن الدار قطني في الإفراد عن أبي الدرداء نحوه وراجع: سنن أبي داود: ج4 ص280 ح4919 وسنن الترمذي: ج4 ص663 ح2509 ومسند ابن حنبل: ج10 ص422 ح27578.
  76. شعب الإيمان: ج7 ص490 ح11093، الدرّ المنثور: ج2 ص684.
  77. الكافي: ج2 ص209 ح1 عن حبيب الأحول، الأمالي للمفيد: ص12 ح10 عن عمرو الأفرق وحذيفة بن منصور، مشكاة الأنوار: ص335 ح1066 وفيهما «تقريب» بدل «تقارب»، بحار الأنوار: ج76 ص44 ح6.
  78. الكافي: ج2 ص209 ح3 عن المفضّل، بحار الأنوار: ج76 ص44 ح8.
  79. الخَتَنُ: كلُّ من كان من قِبَل المَرأة؛ مثل الأب والأخ، وهم الأَختانُ. وأمّا عند العامَّةِ: فَخَتَنُ الرجل: زوج ابنته (الصحاح: ج5 ص2107 «ختن»).
  80. في بحار الأنوار: «وأفتديهما» بدل «وأفتديها».
  81. الكافي: ج2 ص209 ح4، بحار الأنوار: ج76 ص45 ح9.
  82. يا: هر يك از ما دو نفر، از ديگرى وثيقه گرفت كه ديگر نسبت به يكديگر، ادّعايى نداشته باشيم.
  83. عازّهُ: غالبه (مجمع البحرين: ج2 ص1208 «عزز»).
  84. الكافي: ج2 ص344 ح1، تحف العقول: ص514 نحوه، منية المريد: ص326، مشكاة الأنوار: ص365 ح1195 وفيه «يتعامس» بدل «يتغامس»، بحار الأنوار: ج78 ص382 ح1.
  85. الشَنآنُ: البُغض (مفردات ألفاظ القرآن: ص465 «شنأ»).
  86. المِقَةُ: المَحبَّةُ (النهاية: ج4 ص348 «مقه»).
  87. الإغضاءُ: التغافل عن الشيء (مجمع البحرين: ج2 ص1323 «غضى»).
  88. الصحيفة السجّادية: ص82 الدعاء 20.
  89. كنز العمّال: ج16 ص122 ح44143 نقلاً عن أبي نعيم والديلمي عن جعفر بن محمّد عن أبيه معضلاً، وعن ابن النجّار عن جعفر بن محمّد عن آبائه عن عليّ بن أبي طالب عليهم السلام موصولاً.
  90. المحاسن: ج2 ص204 ح1603، بحار الأنوار: ج66 ص359 ح27.
  91. تحف العقول: ص22، بحار الأنوار: ج1 ص122 ح11 وفيه «الجائر» بدل «الخائن»، «والقرآن» بدل «الأقران».
  92. خِلابَة: أي خديعة باللسان بالقول اللطيف (مجمع البحرين: ج1 ص534 «خلب»).
  93. الكافي: ج2 ص230 ح1، أعلام الدين: ص117 كلاهما عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج67 ص367 ح70 وراجع: صفات الشيعة: ص101 ح35.
  94. علل الشرائع: ص230 ح4، بحار الأنوار: ج46 ص64 ح21.
  95. الكافي: ج1 ص75 ح2، التوحيد: ص127 ح4، بحار الأنوار: ج3 ص43 ح18.
  96. في تأويل الآيات الظاهرة: «عاقّا» بدل «عارفا».
  97. الاُصول الستّة عشر: ص200 ح174، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص594 ح6، بحار الأنوار: ج27 ص137 ح139.
  98. المجادلة: 5.
  99. المجادلة: 20.
  100. التوبة: 63.
  101. الأمالي للطوسي: ص355 ح737، كشف اليقين، ص449 ح551 كلاهما عن ابن عبّاس، بحارالأنوار: ج27 ص4 ح8؛ تاريخ بغداد: ج1 ص259 الرقم 88، تاريخ دمشق: ج14 ص170 ح3511 كلاهما نحوه، المناقب للخوارزمي: ص302 ح297 كلّها عن ابن عبّاس.
  102. الكشّاف: ج3 ص403، تفسير القرطبي: ج16 ص23، تفسير الثعلبي: ج8 ص314 ح181 عن جرير بن عبداللّه البجلي؛ فضائل الشيعة: ص47 ح1 وليس فيه صدره، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص865 ح1 كلاهما عن ابن عمر، بشارة المصطفى: ص197 عن جرير بن عبداللّه البجلي، بحارالأنوار: ج23 ص233.
  103. الصافِنُ: الذي يَصُفُّ قَدَميهِ (الصحاح: ج6 ص2152 «صفن»).
  104. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص161 ح4712، المعجم الكبير: ج11 ص142 ح11412 وفيه «مات» بدل «لقي اللّه» وكلاهما عن ابن عبّاس، كنزالعمّال: ج12 ص42 ح33910؛ الأمالي للطوسي: ص21 ح26 و ص118 ح184 كلاهما عن ابن عبّاس نحوه، بحارالأنوار: ج27 ص171 ح13.
  105. الخصال: ص627 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص116، غرر الحكم: ح7342 وفيهما «سخط» بدل «غضب»، بحارالأنوار: ج27 ص88 ح39.
  106. غرر الحكم: ج2 ص480 ح3363، عيون الحكم والمواعظ: ص126 ح2881.
  107. المعجم الكبير: ج23 ص380 ح901 عن اُمّ سلمة، تاريخ بغداد: ج13 ص32 الرقم 6988 عن ابن مسعود نحوه، تاريخ دمشق: ج42 ص270 ح8800 عن يعلى بن مرّة الثقفي، كنزالعمّال: ج11 ص610 ح32953؛ الأمالي للطوسي: ص248 ح437 عن عمّار بن ياسر و ص309 ح623 عن ابن عباس وكلاهما نحوه، الاُصول الستّة عشر: ص214 ح206، بحارالأنوار: ج22 ص197 ح11.
  108. سنن النسائي: ج8 ص117، مسند ابن حنبل: ج1 ص204 ح731 و ص183 ح642 كلاهما نحوه، تاريخ بغداد: ج2 ص255 كلها عن زرّ بن حبيش؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص60 ح235 عن الحسن بن عبداللّه الرازي التميمي، الأمالي للطوسي: ص258 ح465، كنزالفوائد: ج2 ص83 كلاهما عن زرّ بن حبيش نحوه، بحارالأنوار: ج34 ص362.
  109. تاريخ دمشق: ج42 ص297 ح8831، شواهد التنزيل: ج1 ص550 ح583 نحوه، الفردوس: ج5 ص321 ح8316 كلّها عن جابر؛ مجمع البيان: ج7 ص371، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص412 ح22 كلاهما عن جابر نحوه، بحارالأنوار: ج39 ص261 ح33 نقلاً عن المناقب لابن شهر آشوب.
  110. الوَيلُ: كلمةٌ تُقالُ عندَ الهَلكةِ، ويقالُ: «ويل» وادٍ في جهنّم (مجمع البحرين: ج3 ص1987 «ويل»).
  111. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص138 ح4640، فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص642 ح1092 نحوه، تاريخ بغداد: ج4 ص41، تاريخ دمشق: ج42 ص292 ح8822 و 8823 والأربعة الأخيرة نحوه وكلّها عن ابن عبّاس؛ شرح الأخبار: ج1 ص154 ح100 عن ابن عبّاس نحوه.
  112. تفسير فرات: ص598 ح760 عن سلمان، بحارالأنوار: ج21 ص90 ح9.
  113. الخَيشومُ: أقصى الأنف، ومنهم من يُطلقُه على الأنف (المصباح المنير: ص170 «خشم»).
  114. الجَمّةُ: الاجتماع والكثرة (النهاية: ج1 ص300 «جمم»). وفي مجمع البيان و مشكاة الأنوار: «بجملتها»، وفي الغارات «بحذافيرها».
  115. نهج البلاغة: الحكمة 45، مجمع البيان: ج6 ص823، الغارات: ج1 ص43 عن فرقد البجلي نحوه، مشكاة الأنوار: ص151 ح365، بحارالأنوار: ج34 ص51.
  116. سنن الترمذي: ج5 ص635 ح3717، فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص639 ح1086، المعجم الأوسط: ج4 ص264 ح4151 كلاهما عن جابر بن عبداللّه نحوه، تاريخ دمشق: ج42 ص285 نحوه؛ مجمع البيان: ج9 ص160، كفاية الأثر: ص102 عن زيد بن أرقم وكلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج39 ص263 عن المناقب لابن شهر آشوب.
  117. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص67 ح305 عن عبداللّه التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، قرب الإسناد: ص26 ح86 عن عبداللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عن عبداللّه بن عمر نحوه.
  118. كليم: كذا بالأصل، والظاهر أنّ اللفظة فارسية والمراد منها «اللباس الخشن» (هامش المصدر).
  119. تاريخ دمشق: ج14 ص154 ح3473.
  120. صحيح البخاري: ج3 ص1361 ح3510 و ص1374 ح3556، السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص97 ح8371، المعجم الكبير: ج22 ص404 ح1012 كلها عن المسور بن مخرمة، كنزالعمال: ج12 ص108 ح34222؛ الطرائف: ص262 ح364، المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص332 عن عامر الشعبي والحسن البصري وسفيان الثوري ومجاهد وابن جبير وجابر الأنصاري والإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله، بحارالأنوار: ج29 ص336 ح1.
  121. الأمالي للمفيد: ص95 ح4 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص46 ح176 عن داود بن سليمان الفراء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، معاني الأخبار: ص303 ح2 عن ابن عباس، بحارالأنوار: ج43 ص19 ح2؛ كنزالعمّال: ج12 ص111 ح34237 نقلاً عن الديلمي عن الإمام عليّ عليه السلام.
  122. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص167 ح4730 عن عمر بن علي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، المعجم الكبير: ج1 ص108 ح182 عن علي بن عمر بن علي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، كنزالعمال: ج12 ص111 ح34238؛ الأمالي للطوسي: ص427 ح954، الأمالي للصدوق: ص467 ح622 كلاهما عن علي بن عمر بن علي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، الاحتجاج: ج2 ص255 ح226 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحارالأنوار: ج43 ص20 ح8.
  123. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص181 ح4776، تاريخ دمشق: ج14 ص156 ح3479 نحوه وكلاهما عن سلمان، كنزالعمّال: ج12 ص120 ح34286؛ الإرشاد: ج2 ص28، شرح الأخبار: ج3 ص101 ح1032 كلاهما عن سلمان نحوه، بحارالأنوار: ج43 ص275 ح42.
  124. المعجم الكبير: ج3 ص48 ح2648، المعجم الأوسط: ج5 ص102 ح4795، مسند أبي يعلى: ج5 ص449 ح6187 كلّها عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج12 ص116 ح34268؛ الأمالي للطوسي: ص251 ح446 عن أبي هريرة، بحارالأنوار: ج43 ص264 ح17.
  125. كامل الزيارات: ص115 ح122 عن عباس بن الوليد عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام، بحارالأنوار: ج43 ص270 ح32.
  126. الحشر: 10.
  127. في بحارالأنوار: «شرار» بدل «أشرار».
  128. الأمالي للطوسي: ص462 ح1030 عن حسين بن زيد بن علي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحارالأنوار: ج75 ص265 ح9.
  129. النفثُ: قذف الريق القليل، وهو أقلّ من التفل (مفردات ألفاظ القرآن: ص816 «نفث»).
  130. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص584 ح347، بحارالأنوار: ج63 ص204 ح29.
  131. «نَفث» ـ در اصل عربى حديث ـ تُفْ ريزه انداختن است و«نفخات»، جمع «نفخة»، به معناى دميدن است. دَمِش ها، كنايه از القائات و وسوسه هاى شيطان است.
  132. الفردوس: ج3 ص320 ح4961 عن أبي هريرة و ج4 ص176 ح6548 و ص181 ح6560 كلاهما عن أنس نحوه، تاريخ دمشق: ج24 ص72 عن أبي اُمامة من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله نحوه، كنزالعمّال: ج1 ص146 ح715.
  133. دعائم الإسلام: ج2 ص352 ح1297 عن الإمام زين العابدين والإمام الباقر عليهماالسلام.
  134. الكافي: ج2 ص126 ح10 عن هشام بن سالم وحفص بن البختري و ج8 ص315 ح495 عن الصباح بن سيابة نحوه، بحارالأنوار: ج69 ص246 ح21.
  135. الاُصول الستّة عشر: ص229 ح255.
  136. في كنزالعمّال: «وتألّبوا» بدل «وتناكحوا» وهو الأنسب. وتألّبوا: أي تجّمعوا (الصحاح: ج1 ص88 «ألب»).
  137. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص361 ح7923 عن ابن أبي مليكة عن الإمام عليّ عليه السلام، كنزالعمّال: ج16 ص39 ح43841.
  138. در كنز العمّال، به جاى «تناكحوا (وصلت مى كنند)»، «تألّبوا»، به معناى «گِرد آمدن» و «هم داستان شدن» آمده كه مناسب تر است.
  139. در كنز العمّال: «ولاة الحكّام»، يعنى «كارگزاران حكومت ها» آمده است.
  140. الخصال: ص123 ح117 عن محمد بن مسلم وغيره عن الإمام الصادق عليه السلام، الكافي: ج1 ص34 ح3، المحاسن: ج1 ص355 ح754، مستطرفات السرائر: ص157 ح24 والثلاثة الأخيره عن أبي حمزة، بحارالأنوار: ج1 ص187 ح2.
  141. صَدَعَ بِالحقِّ: تكلَّمَ به جهارا (المصباح المنير: ص335 «صدع»).
  142. تحف العقول: ص515 عن المفضّل بن عمر، بحارالأنوار: ج78 ص382 ح1.
  143. الفردوس: ج5 ص96 ح7580 عن ابن عبّاس.
  144. المائدة: 91.
  145. أي ولكنّه يسعى في التحريش بينهم بالخصومات والشحناء والحروب والفتن وغيرها (هامش المصدر).
  146. صحيح مسلم: ج4 ص2166 ح65، سنن الترمذي: ج4 ص330 ح1937، مسند أبي يعلى: ج2 ص413 ح2091، مسند ابن حنبل: ج5 ص50 ح14373 كلّها عن جابر وليس في الثلاثة الأخيرة «في جزيرة العرب»، كنز العمّال: ج12 ص305 ح35137.
  147. الفِركُ: البغض (الصحاح: ج4 ص1603 «فرك»).
  148. الكافي: ج3 ص481 ح1 و ج5 ص500 ح1، تهذيب الأحكام: ج7 ص410 ح1636 كلّها عن أبي بصير، وسائل الشيعة: ج14 ص81 ح25176.
  149. الكافي: ج2 ص345 ح6، منية المريد: ص326 كلاهما عن زرارة، عوالي اللآلي: ج2 ص115 ح316 وفيه «قررت» بدل «فزت»، بحار الأنوار: ج75 ص187 ح6.
  150. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص194 ح7343، المعجم الكبير: ج17 ص189 ح507، مسند الشهاب: ج1 ص157 ح218، الإصابة: ج4 ص424 الرقم 5600 كلّها عن عفير، كنز العمّال: ج16 ص116 ح44117.
  151. الكافي: ج1 ص22 ح14، الخصال: ص590 ح13، علل الشرائع: ص115 ح10، المحاسن: ج1 ص313 ح620، مشكاة الأنوار: ص442 ح1485 كلّها عن سماعة بن مهران، بحار الأنوار: ج1 ص110 ح7.
  152. غرر الحكم: ج2 ص452 ح3262، عيون الحكم والمواعظ: ص123 ح2797.
  153. المائدة: 64.
  154. المائدة: 14.
  155. مسند ابن حنبل: ج1 ص45 ح93، مسند البزّار: ج1 ص440 ح311 وفيه «تدخل» بدل «تفتح» وكلاهما عن عمر، كنز العمّال: ج3 ص237 ح6327.
  156. الصُفّة: سقيفة في مسجد رسول اللّه صلى الله عليه و آله كانت مسكن الغرباء والفقراء. وأهل الصّفّة: هم فقراء المهاجرين، ومن لم يكن لهم منزل يسكنه، فكانوا يأوون إلى موضع مظلّل في مسجد المدينة يسكنونه (راجع: النهاية: ج3 ص37 ومجمع البحرين: ج2 ص1036 «صفف»).
  157. الجفنة: أعظم ما يكون من القصاع (لسان العرب: ج13 ص89 «جفن»).
  158. حلية الأولياء: ج1 ص340، كنز العمّال: ج3 ص216 ح6227.
  159. مقصود، امام حَسَن عليه السلام يا حسن بصرى است.
  160. صُفّه، سايبان و مكان مسقّفى در مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مدينه بوده است و اهل صُفّه، مهاجران تهى دستى بودند كه منزلى براى سكونت نداشتند، لذا در زير مكان مسقّف و سايه دارى كه در مسجد ساخته شده بود، پناه گرفته بودند و زندگى مى كردند.
  161. الخُنُف: جمع خنيف؛ وهو نوع غليظ من أردأ الكتّان، أراد ثيابا تعمل منه كانوا يلبسونها (النهاية: ج2 ص84 «خنف»).
  162. البَرير: ثمر الأراك (النهاية: ج1 ص117 «برر»).
  163. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص16 ح4290، شعب الإيمان: ج2 ص76 ح1200 و ج7 ص284 ح10325، حلية الأولياء: ج1 ص340 عن الحسن وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج3 ص218 ح6234.
  164. هر مُدّ، معادل ده سير بوده است.
  165. نهج البلاغة: الخطبة 151، بحار الأنوار: ج34 ص226 ح996.
  166. الكافي: ج4 ص39 ح3 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، وسائل الشيعة: ج15 ص252 ح27818.
  167. غرر الحكم: ج1 ص199 ح780، عيون الحكم والمواعظ: ص42 ح986 وفيه «يفتح» بدل «يوجب».
  168. غرر الحكم: ج2 ص78 ح1909، عيون الحكم والمواعظ: ص57 ح1462.
  169. غرر الحكم: ج3 ص358 ح4729، عيون الحكم والمواعظ: ص222 ح4326.
  170. الأمالي للطوسي: ص304 ح608، بحار الأنوار: ج74 ص394 ح19.
  171. يعنى: اگر من به شما عطايى بدهم و مورد ستايش و سپاس گزارىِ شما قرار گيرم، در واقع، از خداوند، ستايش و سپاس گزارى شده است؛ چرا كه دهنده اصلى، اوست.
  172. جُبلِتَ: أي خُلِقَت وطُبِعَت (النهاية: ج1 ص236 «جبل»).
  173. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص381 ح5826 وص 419 ح5917 عن الإمام الرضا عليه السلام، تحف العقول: ص37، بحار الأنوار: ج77 ص140 ح18؛ شعب الإيمان: ج6 ص481 ح8984، تاريخ بغداد: ج7 ص346، مسند الشهاب: ج1 ص351 ح599 والثلاثة الأخيرة عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال: ج16 ص115 ح44102.
  174. الكافي: ج8 ص152 ح140، وسائل الشيعة: ج11 ص445 ح21304.
  175. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص390 ح5834.
  176. تحف العقول: ص511، بحار الأنوار: ج14 ص315؛ تاريخ دمشق: ج68 ص66 نحوه.
  177. اُعجِبَ: إذا تكبّر وترفّع، والاسم العجب (مجمع البحرين: ج2 ص1166 «عجب»).
  178. غرر الحكم: ج3 ص325 ح4606، عيون الحكم والمواعظ: ص208 ح4185.
  179. مصباح الشريعة: ص371، بحار الأنوار: ج92 ص181 ح16 وفيه «المقرئ» بدل «المتقرّي».
  180. واژه «متقرّى» ـ كه در اصل حديث آمده ـ به معناى كسى است كه قرآن تعليم مى دهد؛ مرد عابد و پارسا.
  181. الحميّة: هي الأنفةُ والغيرة (النهاية: ج1 ص447 «حما»).
  182. شنآن قوم: أي بغضهم (مفردات ألفاظ القرآن: ص465 «شنأ»).
  183. نهج البلاغة: الخطبة 192، بحار الأنوار: ج14 ص467 ح37.
  184. غرر الحكم: ج2 ص139 ح2105، عيون الحكم والمواعظ: ص64 ح1652.
  185. كنز العمّال: ج16 ص58 ح43930 نقلاً عن الديلمي عن عمر.
  186. القِلى: شدّة البُغض (مفردات ألفاظ القرآن: ص683 «قلى»).
  187. الكافي: ج2 ص301 ح4 عن عمار بن مروان، الاختصاص: ص231 وفيه «يغلبك» بدل «يقليك»، كنز الفوائد: ج2 ص32، أعلام الدين: ص145 كلاهما عن ابن عبّاس عن الإمام الحسين عليه السلام وفيها «يرديك» بدل «يؤذيك»، بحار الأنوار: ج73 ص406 ح11.
  188. الضِّغنُ: الحِقدُ، وكذلك الضغينة (لسان العرب: ج13 ص255 «ضغن»).
  189. أعلام الدين: ص179، كنز الفوائد: ج1 ص93، بحار الأنوار: ج74 ص166 ح29؛ دستور معالم الحكم: ص63، كنز العمّال: ج16 ص181 ح44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ وكلاهما نحوه.
  190. تحف العقول: ص84، غرر الحكم: ج6 ص336 ح10412، عيون الحكم والمواعظ: ص519 ح9424.
  191. غرر الحكم: ج6 ص272 ح10215، عيون الحكم والمواعظ: ص519 ح9414.
  192. في بحار الأنوار: «ائتلف» بدل «اعترف»، وهو الأنسب.
  193. المناقب لابن شهر آشوب: ج2 ص357، بحار الأنوار: ج61 ص41 ح12.
  194. الأمالي للصدوق: ص209 ح232 عن معاوية بن عمّار، روضة الواعظين: ص540، بحار الأنوار: ج61 ص31 ح4.
  195. غرر الحكم: ح7127.
  196. غرر الحكم: ج2 ص294 ح2655، عيون الحكم والمواعظ: ص95 ح2198.
  197. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص565 ح4934، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص92 ح1، علل الشرائع: ص481 ح1 كلّها عن محمّد بن سنان، بحار الأنوار: ج6 ص98 ح2.
  198. المائدة: 91.
  199. تحف العقول: ص316، بحار الأنوار: ج78 ص229 ح6.
  200. المواعظ العدديّة: ص58.
  201. كنز الفوائد: ج1 ص279، أعلام الدين: ص187 و ص298، نزهة الناظر: ص88 ح28 كلاهما عن الإمام الحسين عليه السلام، غرر الحكم: ج5 ص149 ح7718 و 7719، عيون الحكم والمواعظ: ص451 ح8062 و 8063، بحار الأنوار: ج78 ص91 ح95.
  202. في المعجم الأوسط: «واختلفت» بدل «وائتلفت».
  203. المعجم الكبير: ج6 ص263 ح6170 عن سلمان، المعجم الأوسط: ج2 ص161 ح1578، كنز العمّال: ج16 ص44 ح43857؛ ثواب الأعمال: ص289 ح1 عن السكونى عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، مشكاة الأنوار: ص221 ح613 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج74 ص96 ح27.
  204. كنز العمّال: ج16 ص70 ح43975 نقلاً عن الخرائطي في مساوئ الأخلاق عن الوضين بن عطاء.
  205. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص345.
  206. الكافي: ج2 ص346 ح1 عن مسمع بن عبد الملك عن الإمام الصادق عليه السلام، الأمالي للمفيد: ص181 ح2 عن ابن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، الزهد للحسين بن سعيد: ص75 ح30 عن أبي سيّار عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج74 ص132 ح101 وراجع: سنن الترمذي: ج4 ص664 ح2510 ومسند أبي يعلى: ج1 ص321 ح665 والأدب المفرد: ص87 ح260 ومساوئ الأخلاق للخرائطي: ص197 ح553 وكنز العمّال: ج3 ص451 ح7399 ومنية المريد: ص324 وتنبيه الخواطر: ج1 ص127.
  207. نهج البلاغة: الخطبة 86، تحف العقول: ص152، بحار الأنوار: ج77 ص292 ح2.
  208. عوالي اللآلي: ج1 ص294 ح183، بحار الأنوار: ج77 ص166 ح2.
  209. الكافي: ج5 ص144 ح14 عليه السلام، الخصال: ص27 ح97 نحوه وكلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج75 ص44 ح1؛ الموطّأ: ج2 ص908 ح16 عن عطاء بن أبي مسلم، مسند الشهاب: ج1 ص383 ح660 عن عائشة وكلاهما نحوه.
  210. الوَحرُ: الغيظُ والحِقدُ (لسان العرب: ج5 ص281 «وحر»).
  211. سنن الترمذي: ج4 ص441 ح2130، مسند الشهاب: ج1 ص381 ح656 كلاهما عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج6 ص110 ح15059.
  212. الغوائل: جمع غائلة؛ وهي الحقد (مجمع البحرين: ج2 ص1342 «غول»).
  213. المعجم الكبير: ج25 ص163 ح393، مسند الشهاب: ج1 ص382 ح659 كلاهما عن اُمّ حكيم بنت وداع الخزاعية، تفسير القرطبي: ج13 ص199 عن معاوية بن الحكم وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج6 ص111 ح15061.
  214. المحاورة: المجاوبة. وتحاوروا: تراجعوا الكلامَ بينهم (تاج العروس: ج6 ص317 «حور»).
  215. دعائم الإسلام: ج2 ص326 ح1233، مستدرك الوسائل: ج13 ص205 ح15118 وراجع: الجعفريّات: ص153.
  216. غرر الحكم: ج4 ص329 ح6231، عيون الحكم والمواعظ: ص340 ح5793.
  217. الأمالي للمفيد: ص251 ح4، الأمالي للطوسي: ص21 ح24 كلاهما عن عمر بن عليّ بن أبي طالب عن أبيه عليه السلام، بحار الأنوار: ج23 ص142 ح94.
  218. الحوبُ: الإثم (النهاية: ج1 ص455 «حوب»).
  219. البلد الأمين: ص45، بحار الأنوار: ج87 ص334 ح60.
  220. الصحيفة السجّادية: ص82 الدعاء 20.
  221. بحار الأنوار: ج94 ص156 ح22 نقلاً عن المناجاة الإنجيليّة.
  222. تحف العقول: ص322، بحار الأنوار: ج78 ص236 ح68.
  223. الممتحنة: 4.
  224. آل عمران: 118 و 119.
  225. غافر: 118 و 119.
  226. فاطر: 39.
  227. الكافي: ج2 ص390 ح1 عن أبي عمرو الزبيري، بحارالأنوار: ج72 ص101 ح30 نقلاً عن تفسير النعماني نحوه.
  228. صفات الشيعة: ص86 ح15، الأمالي للصدوق: ص702 ح960، روضة الواعظين: ص457 نحوه، بحارالأنوار: ج69 ص237 ح3.
  229. الكافي: ج2 ص127 ح16 عن إسحاق بن عمّار، بحارالأنوار: ج69 ص250 ح27.
  230. الحجرات: 7.
  231. الكافي: ج2 ص125 ح5، المحاسن: ج1 ص409 ح930، بحارالأنوار: ج69 ص241 ح16.
  232. الصحيفة السجّادية: ص105 الدعاء 25، المصباح للكفعمي: ص218.
  233. العِلقُ: النَّفيس من كُلّ شيء (لسان العرب: ج10 ص268 «علق»).
  234. تاريخ اليعقوبي: ج2 ص321.
  235. الوِترُ: الجِنايَةُ التي يَجنيها الرجلُ على غَيرهِ، من قَتلٍ أو نَهبٍ أو سبي (النهاية: ج5 ص148 «وتر»).
  236. المحاسن: ج1 ص413 ح945 عن حسين بن مصعب، بحارالأنوار: ج69 ص238 ح11.
  237. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص124 ح1 عن الفضل بن شاذان، بحارالأنوار: ج10 ص356 ح1.
  238. تاريخ بغداد: ج10 ص264 الرقم 5378 عن ابن عمر، كنزالعمّال: ج3 ص82 ح5599.
  239. تنبيه الخواطر: ج2 ص116.
  240. اكفَهَرَّ: إذا عَبَسَ (الصحاح: ج2 ص809 «كفهر»).
  241. تاريخ دمشق: ج43 ص337 ح9207 عن أنس، كنز العمّال: ج1 ص388 ح1676.
  242. الشورى: 42.
  243. الكافي: ج5 ص56 ح1، تهذيب الأحكام: ج6 ص181 ح372، عوالي اللآلي: ج3 ص189 ح25 كلّها عن جابر.
  244. يا: راه ها[ى دين]، از [بدعت و] دستبرد بدعت گذاران، در امان مى مانند.
  245. تحف العقول: ص44، تنبيه الخواطر: ج2 ص235، إرشاد القلوب: ص77 كلاهما من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله نحوه، بحارالأنوار: ج77 ص147 ح60؛ ربيع الأبرار: ج1 ص483 من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله، كنزالعمّال: ج3 ص65 ح5518 نقلاً عن ابن شاهين في الإفراد عن ابن مسعود وكلاهما نحوه.
  246. الأمالي للمفيد: ص222 ح1، الأمالي للطوسي: ص8 ح8 كلاهما عن الفجيع العقيلي عن الإمام الحسن عليه السلام، كشف الغمّة: ج2 ص162 عن الإمام الحسن عنه عليهماالسلام، بحارالأنوار: ج42 ص203 ح7.
  247. تنبيه الغافلين: ص95 ح91.
  248. نهج البلاغة: الحكمة 31، كتاب سليم بن قيس: ج2 ص615 عن سليم بن قيس، بحارالأنوار: ج68 ص348 ح17؛ تاريخ دمشق: ج42 ص515 عن قبيصة بن جابر الأسدي، المناقب للخوارزمي: ص372 ح390 عن العلاء بن عبدالرحمن نحوه، كنزالعمّال: ج1 ص286 ح1388.
  249. مصباح المتهجّد: ص135 ح219، بحارالأنوار: ج87 ص240 ح50.
  250. بحارالأنوار: ج94 ص133 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
  251. الكافي: ج2 ص126 ح11، مصادقة الإخوان: ص156 ح3، علل الشرائع: ص117 ح16، المحاسن: ج1 ص410 ح935 وفيه «ففيك شرّ» بدل «فليس فيك خير» وكلّها عن جابر الجعفي، مشكاة الأنوار: ص217 ح595، بحارالأنوار: ج69 ص247 ح22.
  252. مستدرك الوسائل: ج12 ص173 ح13810 نقلاً عن مجموعة الشهيد.
  253. الكافي: ج2 ص640 ح6، الاختصاص: ص239 كلاهما عن عمّار بن موسى، مصادقة الإخوان: ص157 ح4 نحوه، المحاسن: ج1 ص414 ح949 كلاهما عن عبداللّه بن القاسم الجعفري، تحف العقول: ص487 عن الإمام العسكريّ عليه السلام، بحارالأنوار: ج74 ص279 ح4.
  254. الصفّ: 2 و 3.
  255. البقرة: 44.
  256. مكارم الأخلاق: ج2 ص360 ح2660 عن عبد اللّه بن مسعود، بحار الأنوار: ج77 ص109 ح1.
  257. الفردوس: ج1 ص144 ح515 عن عبداللّه المزني، كنز العمّال: ج6 ص441 ح16451.
  258. غرر الحكم: ج5 ص50 ح7378.
  259. عيبجويى از مردم و افشاگرى و رُسواسازى، از آن دسته صفات رذيله اخلاقى است كه در قرآن كريم نيز (از جمله در: احزاب: آيه 60، قلم: آيه 11) به شدّت، نهى شده است. در اين باره، ر.ك: فرهنگ قرآن: ج13 (مَدخل «عيبجويى»). نيز، ر. ك: همين دانش نامه: ج16 ص116 و 134 (بهتان / حديث 15 و 40 ـ 43).
  260. إرشاد القلوب: ص199 ـ 201، بحارالأنوار: ج77 ص23 ح6.
  261. غرر الحكم: ج6 ص417 ح10849، عيون الحكم والمواعظ: ص543 ح10083 وفيه «للّهِِ» بدل «اللّه» في الموضعين.
  262. تاريخ بغداد: ج7 ص270 الرقم 3754، البداية والنهاية: ج10 ص137، كنزالعمّال: ج3 ص182 ح6067.
  263. الكَنَفُ: الجانب (الصحاح: ج4 ص1424 «كنف»).
  264. يقال: أهضم الكشحين: أي دقيق الخصرين (راجع: النهاية: ج4 ص176 «كشح»). وهو هنا كناية عن قلّة طعامه صلى الله عليه و آله وزهده فى الدنيا ولذّاتها.
  265. الخَمصُ: الجوع، ورجلٌ خُمصان وخَميص: إذا كان ضامر البطن (النهاية: ج2 ص80 «خمص»).
  266. المَحادَّة: المعاداة والمخالفة (النهاية: ج1 ص353 «حدد»).
  267. نهج البلاغة: الخطبة 160، بحار الأنوار: ج16 ص284 ح136.
  268. الكافي: ج2 ص130 ح11 و ص317 ح8، مشكاة الأنوار: ص465 ح1555، بحارالأنوار: ج73 ص19 ح9.
  269. تنبيه الخواطر: ج1 ص134، بحارالأنوار: ج14 ص328 ح55.
  270. غرر الحكم: ج3 ص166 ح4110، عيون الحكم والمواعظ: ص133 ح2983.
  271. نهج البلاغة: الحكمة 334، بحارالأنوار: ج73 ص167 ح29.
  272. الأمالي للمفيد: ص309 ح8، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص39 ح120، الأمالي للطوسي: ص79 ح115 كلّها عن داوود بن سليمان عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص235 ح137 عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام نحوه، بحارالأنوار: ج73 ص95 ح79.
  273. مستدرك الوسائل: ج12 ص54 ح13496 نقلاً عن الراوندي في لب اللّباب.
  274. كنزالعمّال: ج16 ص127 ـ 129 ح44154 نقلاً عن السيوطي.
  275. دستور معالم الحكم: ص40، بحارالأنوار: ج73 ص110 ح109 نقلاً عن كتاب عيون الحكم والمواعظ.
  276. مهج الدعوات: ص129، بحارالأنوار: ج94 ص237 ح6.
  277. المائدة: 8.
  278. المائدة: 2.
  279. حافَ يَحيفُ: إذا جارَ وظَلَمَ (المصباح المنير: ص159 «حاف»).
  280. الأمالي للطوسي: ص580 ح1199 عن عبداللّه بن محمد بن عجلان عن الإمام الهادي عن آبائه عن الإمام الصادق عليهم السلام، نهج البلاغة: الخطبة 193، تحف العقول: ص161، التمحيص: ص74 ح171، بحارالأنوار: ج67 ص311 ح45.
  281. نهج البلاغة: الكتاب 12، وقعة صفّين: ص153 عن خالد بن قطن وفيه «يجرمنّك» بدل «يحملنّكم»، بحارالأنوار: ج32 ص396 ح367؛ تاريخ الطبري: ج4 ص567 عن خالد بن قطن وفيه «يجر منّك» بدل «يحملنّكم».
  282. أحبِب حَبيبَكَ هَونا مّا: أي حُبّا مقتصدا لا إفراط فيه، وإضافة «ما» إليه تفيد التقليل (النهاية: ج5 ص284 «هون»).
  283. الأمالي للطوسي: ص622 ح1285 عن حميد بن عبد الرحمن الحميري عن الإمام عليّ عليه السلام و ص364 ح767 عن عليّ بن علي رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عن النزال بن سبرة، نهج البلاغة: الحكمة 268، تحف العقول: ص201 وفيه «يعصيك» بدل «يكون بغيضك»، الجعفريّات: ص233 عن إسماعيل بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام وكلّها عن الإمام عليّ عليه السلام من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله، بحارالأنوار: ج74 ص177 ح14؛ سنن الترمذي: ج4 ص360 ح1997، الأدب المفرد: ص382 ح1321 عن عبيد الكندي عن الإمام عليّ عليه السلام من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله، الفردوس: ج1 ص435 ح1771 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه، كنزالعمّال: ج9 ص24 ح24742.
  284. فردوس الأخبار: ج1 ص291 ح919 عن عبداللّه بن جعفر، كنزالعمّال: ج9 ص45 ح24857.
  285. التمحيص: ص75 ح171 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحارالأنوار: ج67 ص311 ح45.
  286. كَلِفَ الأمرَ: إذا تَجشَّمَهُ على مَشَقَّةٍ وعُسرة (لسان العرب: ج9 ص307 «كلف»).
  287. الأمالي للطوسي: ص703 ح1505 عن زيد بن عليّ عن أبيه الإمام زين العابدين عليه السلام، بحارالأنوار: ج74 ص178 ح18.
  288. محقّق اردبيلى، در مجمع الفائدة و البرهان (ج 12 ص344 ـ 346) مى گويد: همچنين، حرمت قهر كردن، بدون آن كه از سرِ بغض و خشم و كدورت و سرسنگينى ـ كه از نظر او به همان معناى بغض است ـ، باشد، معلوم نيست؛ اگر چه اخبار فراوانى رسيده است كه بر تحريم آن به شكل مبالغه آميز، دلالت دارند، به طوى كه از آنها گناه كبيره بودنِ قهر و بلكه شديدتر از آن، فهميده مى شود؛ امّا ظاهرا بايد اين اخبار را تأويل كرد؛ زيرا علماى شيعه معتقدند كه معلوم نيست مطلقِ قهر و دورى كردن، حرام باشد؛ زيرا اوّلاً در بين افراد صالح و پرهيزگار و بلكه پيامبران و اولياى اين امر، ديده مى شود. ثانيا عمل به آن، ناممكن است؛ زيرا مؤمنان فراوان اند و اگر قهر و دورى كردن هر يك آنان حرام باشد، پس نبايد به كارى جز ديد و بازديد بپردازند و تنها اندكى از آنان به اين كار مى پردازند. آرى ! در باره مذموم و جايز نبودن قهر و دورى از يكديگر، روايتْ فراوان است؛ امّا شايد بتوان آنها را بر قهر و دورى كردن به سبب خشم و بغض و دشمنى حمل كرد؛ مانند روايت صحيح هشام بن حكم كه از امام صادق عليه السلام... نقل كرده كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «قهر كردن بيش از سه روز، روا نيست». مؤيّد آنچه گفتيم، اين است كه در بيشتر آنها به اين مطلب، اشاره شده است؛ مانند روايت احمد بن محمّد بن خالد كه مى گويد: در وصيّت مفضّل آمده است: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: «هيچ گاه دو مرد با حالت قهر از يكديگر جدا نمى شوند، مگر اين كه يكى از آن دو، سزامند بيزارى و لعنت است. شايد هم هر دوى آنها سزاوار آن باشند». مُعَتِب به ايشان گفت: خدا، مرا فدايت كند ! ستمكار [و مقصّر]، درست؛ امّا ستم ديده (بى گناه) چرا؟ فرمود: «چون او برادرش را به پيوند و آشتى با خود، فرا نمى خواند و از سخن او چشم نمى پوشد. از پدرم [باقر] عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: هر گاه دو نفر با هم نزاع كردند ويكى از آن دو بر ديگرى چيره آمد، بايد ستم ديده، نزد آن ديگرى برود و به او بگويد: برادرم! من ستمكار [و مقصّر] هستم تا قهر و جدايى ميان آن دو از بين برود؛ زيرا خداوند ـ تبارك و تعالى ـ، داورى دادگر است و حقّ ستم ديده را از ستمكار مى ستانَد».
  289. الكافي: ج2 ص345 ح5، مصادقة الإخوان: ص153 ح1، منية المريد: ص325 كلّها عن داوود بن كثير عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، إرشاد القلوب: ص178 نحوه، بحارالأنوار: ج75 ص186 ح5.
  290. ظاهره أنّه لو وقع بين أخوين من أهل الإيمان موجدة أو تقصير في حقوق العشرة والصحبة، وأفضى ذلك إلى الهجرة، فالواجب عليهم أن لا يبقوا عليها فوق ثلاث ليال، وأمّا الهجر في الثلاث فظاهره أنّه معفوّ عنه، وسببه أنّ البشر لا يخلو عن غضب وسوء خلق، فسومح في تلك المدّة، مع أنّ دلالته بحسب المفهوم وهي ضعيفة، وهذه الأخبار مختصّة بغير أهل البدع والأهواء والمصرّين على المعاصي لأنّ هجرهم مطلوب، وهو من أقسام النهي عن المنكر (بحار الأنوار: ج75 ص185).
  291. الكافي: ج2 ص344 ح2 عن هشام بن الحكم عن الإمام الصادق عليه السلام، الخصال: ص183 ح250 عن أنس نحوه، مشكاة الأنوار: ص365 ح1192 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحارالأنوار: ج75 ص185 ح2؛ مسند ابن حنبل: ج3 ص346 ح9103، السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص369 ح9161 كلاهما عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج9 ص47 ح14870 نقلاً عن الخرائطي في مساوئ الأخلاق.
  292. ظاهر حديث، اين است كه اگر ميان دو برادر مؤمن، ناراحتى يا تقصيرى در حقوق معاشرت و دوستى پيش آيد و اين امر به قهر كردن بينجامد، بر آنان واجب است كه بيش از سه شب بر قهر خود باقى نمانند. امّا قهر بودن در سه روز، ظاهرا، بخشوده است، علّتش هم آن است كه بشر، از خشم و بداخلاقى به دور نيست. بنا بر اين، در اين مدّت، اجازه داده شده است. اين دلالت، بر حسب مفهوم بوده، دلالت ضعيفى است. البته اين اخبار، به كسانى اختصاص دارد كه اهل بدعت و فرقه گرايى و اصرار برگناهان نباشند؛ چرا كه قهر با اين گونه افراد ودورى كردن از آنان، مطلوب و از اقسام نهى از منكر است.
  293. تاريخ دمشق: ج5 ص88 ح1193 و ج9 ص333 ح2387 كلاهما عن أنس.
  294. غرر الحكم: ح3980، عيون الحكم والمواعظ: ص133 ح3008.
  295. شلقان لقب لعيسى بن أبي منصور (بحارالأنوار: ج75 ص186).
  296. قال العلّامة الملجسي قدس سره: «فهجره» أي بسبب سوء خلقه مع أصحاب أبي عبداللّه عليه السلام ـ الذين كان مرازم منهم ـ هجر مرازم عيسى، فعبر عنه ابن حديد (الراوي) هكذا. وقال الشهيد الثاني رحمه الله: ولعل الصواب «فهجرته»، وقال بعض الأفاضل: أي فهجر عيسى أبا عبداللّه بسبب سوء خلقه مع أصحاب أبي عبداللّه الذين كان مرازم منهم (بحار الأنوار: ج75 ص186).
  297. الكافي: ج2 ص345 ح4، بحارالأنوار: ج75 ص185 ح4.
  298. شلقان، لقب عيسى بن منصور بوده است.
  299. علّامه مجلسى مى گويد: به سبب بداخلاقى عيسى با ياران امام صادق عليه السلام ـ كه مَرازم نيز يكى از ايشان بود ـ، مرازم با عيسى قهر كرد. پس ابن حديد (راوى) اين گونه تعبير كرده است. شهيد ثانى مى گويد: شايد درستش اين گونه باشد: «لذا با او قهر كردم». يكى از بزرگان، گفته است: يعنى امام صادق عليه السلام با عيسى، به سبب بداخلاقى اش با اصحاب امام عليه السلام ـ كه مرازم نيز از جمله آنان بود ـ، قهر كرد.
  300. الدرّة الباهرة: ص20، نزهة الناظر: ص98 ح173 وفيه «تبغض» بدل «تبغضه»، بحارالأنوار: ج74 ص198 ح34.
  301. الأمالي للطوسي: ص595 ح1232 عن جابر بن يزيد، بحارالأنوار: ج42 ص247 ح50.
  302. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص281 ح231.
  303. الكافي: ج2 ص91 ح12 عن العرزمي عن الإمام الصادق عليه السلام، بحارالأنوار: ج18 ص147 ح8.
  304. الكافي: ج8 ص56 ح17 عن حمزة بن بزيع، بحارالأنوار: ج78 ص363 ح3.
  305. الأمالي للمفيد: ص208 ح43 عن ابن سنان، المؤمن: ص26 ح42 عن عبدالأعلى بن أعين، مشكاة الأنوار: ص496 ح1658، أعلام الدين: ص436 والثلاثة الأخيرة من دون إسناد إلى عيسى عليه السلام نحوه، بحارالأنوار: ج14 ص324 ح18؛ تاريخ دمشق: ج47 ص452 عن عمران بن سليمان من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام.
  306. به قول معروف: پيهِ كينه و دشمنى مردم را بر تن خود بماليد.
  307. المؤمن: ص26 ح41، مشكاة الأنوار: ص496 ح1659 نحوه.