ب ك ی / البکاء

از دانشنامه قرآن و حدیث
نسخهٔ تاریخ ‏۹ مارس ۲۰۲۵، ساعت ۰۵:۲۹ توسط Khaleghitajabadi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «رده:ب <span id="البكاء-نسخه-آزمایشی"></span> = <span dir="rtl">البُكاء (نسخه آزمایشی)</span> = '''<span dir="rtl">اشك ريختن</span>''' = <span dir="rtl">درآمد</span> = <span id="بكاء-در-لغت"></span> == <span dir="rtl">بُكاء، در لغت</span> == <span dir="rtl">كلمه «بكاء» مصدر است از ريشه «بكى» به معناى گريستن و اشك...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

البُكاء (نسخه آزمایشی)

اشك ريختن

درآمد

بُكاء، در لغت

كلمه «بكاء» مصدر است از ريشه «بكى» به معناى گريستن و اشك ريختن. ابن منظور در اين باره مى گويد:

البُكاءُ يُقصَرُ وَ يُمَدُّ، قالَهُ الفَرّاءُ و غَيرُهُ، إذا مَدَدتَ أرَدتَ الصَّوتَ الَّذى يَكونُ مَعَ البُكاءِ، و إذا قَصَرتَ أرَدتَ الدُّموعَ و خُروجَها. [۱]

بكاء، به گفته فرّاء و ديگران، با الف مقصور و ممدود، هر دو آمده است. با الف ممدود (بُكاء)، به معناى صدايى است كه با گريه همراه باشد، و با الف مقصور (بُكا)، به معناى اشك و خارج شدن آن است.

بنا بر اين نظريّه، «بُكاء»، به معناى گريه صدادار و «بُكا» به معناى گريه بى صداست.

تفاوت اشك و گريه

نكته قابل توجّه، اين كه هر اشك ريختنى، گريه نيست. براى روشن شدن تفاوت اشك و گريه، آشنايى با انواع طبيعى اشك در انسان، مفيد است.

انواع اشك

اشك چشم، به سه نوع تقسيم شده است:

1. اشك پايه (Basal tears)

در چشمان پستانداران سالم، قرنيه پيوسته (در طول 24 ساعت) توسّط اشك هاى پايه، خيس و تغذيه مى گردد. اين اشك، موجب لغزنده شدن چشم ها و شستشوى آنها از ذرّات خارجى مى گردد. مايع اشك، حاوى: آب، موسين، چربى ها، ليزوزيم، لاكتوفرين، ليپوكالين، ايمنوگلوبولين ها، گلوكز، سديم كلرايد، كلرايد پتاسيم، آنتى اكسيدان ها و برخى ويتامين هاست.

2. اشك واكُنشى (Reflex tears)

هر چيزى كه موجب تحريك و يا خشك شدن چشم شود، مى تواند توليد اين نوع اشك را افزايش دهد. اين نوع اشك، به طور غير ارادى و در پاسخ به موادّ محرّك چشم، مانند: ذرّات خارجى، گرد و غبار، آلرژن ها، پاتوژن ها و موادّ محرّك ديگرى همچون: بخارات پياز، گاز اشك آور و افشانه فلفل، ترشّح مى گردد. اين اشك ها سعى مى كنند كه موادّ محرّك و آزار دهنده را از چشم ها پاك كنند. باد شديد و نور شديد خورشيد نيز مى تواند باعث توليد اشك واكُنشى (رفلكس) گردند.

3. اشك احساسى يا گريه (Emotional tears / Crying)

اين اشك، هنگام احساساتى شدن انسان ها (استرس هيجانى) و يا به هنگام احساس درد فيزيكى (جسمى)، ترشّح مى گردد. آغازگرهاى هيجانىِ اين نوع اشك معمولاً خشم، اندوه، شادى، ترس، شوخ طبعى و ناكامى اند. تركيبات شيميايى اين نوع اشك با تركيبات دو اشك قبلى، متفاوت است و اشك احساسى، هورمون ها و پروتئين هاى بيشترى دارد. [۲] روشن است آنچه در اين مبحث بررسى مى گردد، اشك به معناى سوم يعنى اشك احساسى يا گريه است.

بكاء، در قرآن و حديث

كلمه «بكاء» در قرآن و حديث، نه تنها در مورد انسان، بلكه در مورد فرشتگان، شيطان، زمين، آسمان، كوه ها، جنبدگان، پرندگان و... به كار رفته است و اين، نشان مى دهد كه مفهوم اين كلمه در متون اسلامى، گسترده تر از مفهوم لغوى آن در مورد انسان است. براى آشنايى با موضوع گريه از منظر قرآن و حديث، پيش از طرح متن آيات و احاديث، اين نكات قابل توجّه اند:

1. گريه، نياز فطرى

گريه مانند خنده، از نيازهاى طبيعى انسان است و ريشه در خلقت و طبيعت بشر دارد. از اين رو، خداوند متعال، اين دو پديده را مستقيما به خود، نسبت مى دهد:

«وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكَى. [۳]

و اوست كه مى خنداند و مى گرياند».

اين سخن، بدان معناست كه خداوند متعال در نظام تكوين، انسان را به گونه اى آفريده كه مى تواند شادى خود را با خنده، و اندوه خود را با گريه ابراز نمايد. بنا بر اين، انسان براى برخوردارى از يك زندگى سالم و طبيعى، همان طور كه به خنده نياز دارد، نيازمند گريه است. [۴]

در حديثى از امام كاظم عليه السلام آمده كه:

كانَ يَحيَى بنُ زَكَرِيّا عليهماالسلام يَبكى و لا يَضحَكُ، و كانَ عيسَى بنُ مَريَمَ عليهماالسلاميَضحَكُ و يَبكى، و كانَ الَّذى يَصنَعُ عيسى عليه السلام أفضَلَ مِنَ الَّذى كانَ يَصنَعُ يَحيى عليه السلام. [۵]

يحيى بن زكريّا عليه السلام اهل گريه بود و هيچ گاه نمى خنديد؛ ولى عيسى بن مريم عليه السلام، هم خنده مى كرد و هم گريه، و كارى كه عيسى عليه السلام مى كرد، برتر از كارى بود كه يحيى عليه السلام مى كرد.

طبق اين حديث، گريه از خوف خدا خوب است؛ امّا اگر در مواردى كه انسان بايد اظهار شادى كند، با خنده همراه نباشد، به گونه اى نقص محسوب مى گردد. عكس اين مطلب نيز صادق است و به عبارت ديگر، انسان كامل، هم مى خندد و هم مى گريد، چنان كه عيسى عليه السلام اين گونه بود و پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و اهل بيت آن بزرگوار نيز چنين بوده اند.

2. فوايد گريه كردن

با در نظر گرفتن نياز طبيعى انسان به گريه، بديهى است كه تأمين اين نياز براى جسم و جان، مفيد و سازنده است، كه با پيشرفت علم، بشر، بيش از پيش با فوايد تأمين اين نياز آشنا مى گردد. بر اساس برخى از گزارش ها آنچه تاكنون در مورد فوايد گريه كشف گرديده، عبارت است از:

الف ـ هنگامى كه ما دچار استرس (فشار روانىِ) هيجانى مى شويم، مغز و بدن ما شروع به توليد تركيبات شيميايى و هورمون هاى خاصّى مى كند. گريه كردن كمك مى كند تا اين تركيبات شيميايى كه نيازى به آنها نيست، از بدن خارج شوند.

ب ـ اشك هاى احساسى در واقع، موادّ سمّى اى را كه در پى استرس هيجانى در خون جمع مى شوند، از بدن دفع مى كند.

ج ـ اشك هاى احساسى، سطح منگنز بدن را كاهش مى دهند. اين موادّ معدنى بر روى خلق و خو تأثير مستقيم دارند.

د ـ اشك احساسى نسبت به اشك پايه و واكُنشى، 24 % پروتئين آلبومين بيشترى دارد.

ه ـ گريه مانند ادرار و تعريق، موجب حذف موادّ سمى و زائد بدن مى شود.

و ـ گريه يك مكانيسم رايگان، طبيعى و قدرتمند براى كنار آمدن با درد، استرس و اندوه است.

ز ـ هورمون هايى كه پس از استرس در بدن انباشته مى شوند، چنانچه به حدّ سمّى برسند، موجب تضعيف سيستم ايمنى بدن و ديگر فرآيندهاى بيولوژيكى مى شوند. اشك هاى احساسى به عنوان دريچه اطمينان براى قلب، عمل مى كنند.

ح ـ تركيباتى كه حين استرس در بدن جمع مى شوند، با اشك خارج مى گردند. همين امر، موجب كاهش استرس مى گردد. اين مواد، شامل: آندورفين، (enilahpekne-enicul) كه در كنترل درد مؤثّر است، پرولاكتين كه در تنظيم توليد شير نقش دارد، و آدرنوكورتيكوتروپين (HTCA) كه يك نشانگر مهمّ استرس است، ميباشند. سركوب گريه و اشك، موجب افزايش استرس مى گردد.

ط ـ گريه، نه تنها موجب ارتقاى سطح سلامت فرد مى شود، بلكه در افزايش حسّ تعلّق در گروه نيز تأثير گذار است و موجب افزايش حضور و دخالت ديگران در تأمين رفاه فرد مى شود.

اشك ها، روشى مؤثّر در ايجاد ارتباط اند و در برانگيختن حسّ همدردى و دلسوزى، از هر ابزار ديگرى، سريع تر عمل مى كنند. گريه، به گونه مؤثرى، بازگوكننده آن است كه شما در مورد يك دل مشغولى خاص، صادق و بى ريا و يا در كنارْ آمدن با آن مشكل، مضطربيد.

ى ـ گريه، عملى طبيعى، سالم و شفابخش است.

ك ـ گريه در جلوگيرى از بيمارى هاى مربوط به استرس يا كاهش آنها، مؤثّر است.

ل ـ خنده و گريه، دو ابزار كارآمد در كاهش استرس و رهايى از احساسات منفى اند.

م ـ هنگامى كه گريه سركوب مى شود، هيجانات، رها نمى شوند و خصايص شخصيتى مخرّب، همچون پرخاشگرى، بروز مى كنند.

ن ـ به باور دانشمندان، جلوگيرى از گريه، كار معقولى نيست، چنان كه گريستن فورى پس از مورد انتقاد قرار گرفتن، مشاجره با دوستان و مواجه شدن با ناكامى هاى كوچك، امرى غير طبيعى و نيازمند مراجعه به روان شناس است؛ چراكه معمولاً علّت اصلى اين نوع گريه ها، اعتماد به نفس پايين يا مشكلات روانى مزمن در فرد است.

س ـ انسان ها پس از گريه كردن به علّت دفع موادّ انباشته شده ـ كه توضيح آنها آمد ـ از لحاظ جسمى و روانى، احساس بهترى پيدا مى كنند و به قول معروف، سبك و خالى مى شوند.

ع ـ گريه، يك ابزار براى برقرارى ارتباط و يك زبان جهانى براى درخواست كمك و حمايت اجتماعى است.

ف ـ گريه به آزادسازى آندورفين ها به درون جريان خون كمك مى كند. آندورفين ها تركيبات شيميايى اى هستند كه باعث بهبود خُلق و خو و تسكين درد مى شوند.

گفتنى است كه آنچه در برخى از احاديث در مورد نقش گريه در آرامش روانى افراد مصيبت زده آمده، مؤيّد اين نظريّه است.

نكته قابل توجّه، اين كه وقتى اندوه به نهايت برسد، انسان ديگر نمى تواند گريه كند، چنان كه در حكمت هاى منسوب به امام على عليه السلام آمده است:

إذا تَناهَى الغَمُّ انقَطَعَ الدَّمعُ. [۶]

هر گاه غم به اوج رسد، اشك قطع مى شود.

بر اين اساس، پيش از اين كه آن اندوه به اين مرحله خطرناك برسد، بايد با گريه درمانى از شدّت آن كاسته گردد. كلينى رحمه الله از منصور صيقل، نقل مى كند كه از اندوه شديدى كه بر اثر مرگ فرزندم به من دست داد و مى ترسيدم در اثر آن، عقلم را از دست بدهم، به امام صادق عليه السلام شكايت بردم. فرمود:

إذا أصابَكَ مِن هذا شَى ءٌ فَأَفِض مِن دُموعِكَ فَإِنَّهُ يَسكُنُ عَنكَ. [۷]

هر گاه چنين حالتى به تو دست داد، اشك بريز؛ زيرا اين كار، تو را آرام مى كند.

3. گريه مفيد و نيكو

گريه كردن، يك نياز طبيعى است؛ ولى اين، بدان معنا نيست كه انسان حق دارد اين نياز را از هر طريقى تأمين نمايد، چنان كه تأمين ساير نيازها نيز همين گونه است. از اين رو، اسلام ـ كه دين فطرت است ـ راه تأمين اين نياز را نشان داده و راه هاى انحرافى را نيز مشخّص كرده است.

آنچه در فصل نخست اين مَدخَل، تحت عنوان «گريه نكوهيده» [۸] آمده (مانند: گريه ناشى از فريبكارى، جهل و زبونى و...)، در واقع، اشاره به همان راه هاى انحرافى است و آنچه در فصل دوم با عنوان «گريه پسنديده» [۹] ذكر شده (مانند: گريه بر ضعف ها و لغزش ها، گريه بر از دست دادن پدر، مادر، فرزند، دوستان و...)، اشاره به راه هاى صحيح بهره ورى از فوايد گريه است و بدين سان، پيروان اسلام علاوه بر فوايد مادّى و دنيوى گريه، از بركات معنوى و اخروى آن نيز بهره مند مى گردند.

4. خاستگاه گريه مفيد و سازنده

خاستگاه گريه مفيد و سازنده، علم و ايمان است. هر چه معرفت انسان نسبت به حقايق هستى بيشتر شود و ايمان او به عالمِ پس از مرگ قوى تر گردد، ارزش اخلاقى و عملى در زندگى او، جايگاه بيشترى مى يابد و جان از لطافت بيشترى برخوردار مى گردد.

گريه هاى اولياى الهى و در رأس آنها خاتم انبيا، [۱۰] ريشه در علم و ايمان و لطافت جان آنها دارد، چنان كه در اندرزهاى پيامبر صلى الله عليه و آله به ابو ذر آمده است:

يا أبا ذرٍّ! مَن اُوتِىَ مِنَ العِلمِ ما لا يُبكيهِ، لَحَقيقٌ أن يَكونَ قَد اُوتِىَ عِلما لا يَنفَعُهُ، لِأَنَّ اللّهَ نَعَتَ العُلَماءَ فَقالَ عز و جل: «إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا * وَ يَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا * وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعًا» [۱۱]. [۱۲]

اى ابو ذر! به هر كس علمى داده شده باشد كه او را نمى گرياند، بى گمان، علمى ناسودمند به او داده شده است؛ زيرا خداوند عز و جل در وصف دانشمندان فرموده است: «همانا كسانى كه پيش تر دانش داده شده اند، هر گاه قرآن بر ايشان تلاوت شود، سجده كنان با صورت، به خاك مى افتند و مى گويند: «منزّه است پروردگار ما. وعده پروردگار ما قطعى است» و به رو در مى افتند و مى گريند و بر خشوعشان افزوده مى شود». و بدين سان، مرواريدهاى زيباى سرد و گرم اشك، به هنگام شادى و غم، بر گونه انسان هايى كه از لطافت جان برخوردارند، مى غلطند.

5. خاستگاه گريه نكوهيده

گريه نكوهيده، ريشه در جهل و ذلّت و زبونى نفس و آلودگى هاى اخلاقى و عملى دارد. انسان هاى آلوده به دليل آن كه دچار بيمارى قساوت قلب هستند، نمى توانند گريه سودمند داشته باشند و تنها، فريبكارى و يا ناكامى هاى زندگى مى تواند اشك آنها را جارى نمايد.

6. درمان خشكى چشم

خشكى چشم، گاه ناشى از بيمارى هاى جسمى است. در اين صورت، بيمار بايد براى درمان به چشم پزشك مراجعه نمايد. شايد آنچه در برخى از احاديث آمده كه خوردن عدس براى درمان خشكى چشم مفيد است، ناظر به درمان اين گونه بيماران باشد؛ ولى خشكى چشم، گاه، ناشى از آلودگى هاى اخلاقى و عملى است، كه در اين صورت، راه علاج آن، توبه و استغفار است.

گفتنى است كه در كنار توبه و استغفار، خدمت به خلق نيز در لطافت جان و برخوردارى از گريه مفيد و سازنده، كارساز است، چنان كه در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است:

مَن فَطَّرَ صائِما فى رَمَضانَ مِن كَسبٍ حَلالٍ، صَلَّت عَلَيهِ المَلائِكَةُ لَيالِىَ رَمَضانَ كُلَّها، و صافَحَهُ جِبريلُ عليه السلام لَيلَةَ الفِطرِ، و مَن صافَحَهُ جِبريلُ تَكثُرُ دُموعُهُ و يَرِقُّ قَلبُهُ. [۱۳]

هر كس در ماه رمضان، روزه دارى را از درآمد حلال، افطارى دهد، فرشتگان در تمام شب هاى ماه رمضان بر او درود مى فرستند و در شب فطر، جبرئيل عليه السلام با او دست مى دهد و هر كس جبرئيل با او دست دهد، اشك هايش بسيار و دلش نازك مى شود.

نكته قابل توجّه در اين حديث شريف، اين است كه دعا و نزديكى فرشتگان به انسان و مصافحه بزرگِ آنان (يعنى جبرئيل) با وى نيز در لطافت جان و جارى شدن اشك، نقشى مؤثّر دارد، و نكته مهمّ ديگر نيز اين است كه نزديك شدن فرشتگان به انسان، در اثر نزديك شدن انسان ها به يكديگر در ماه خداست.

الفَصلُ الأَوَّل: البكاء المذموم

فصل يكم: گريه نكوهيده

1 / 1: بُكاءُ الخادِعِ وَالمُنافِقِ

1 / 1: گريه فريبكار و منافق

الكتاب

قرآن

«وَ جَاءُو أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ». [۱۴]

«و شامگاهان، گريان، نزد پدر خود آمدند».

الحديث

حديث

1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: بُكاءُ المُؤمِنِ مِن قَلبِهِ، وبُكاءُ المُنافِقِ مِن هامَتِهِ [۱۵]. [۱۶]

1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گريه مؤمن، از دل اوست و گريه منافق، از سَرَش (چشمش).

2. عنه صلى الله عليه و آله: المُنافِقُ يَملِكُ عَينَيهِ، يَبكي كَما شاءَ. [۱۷]

2. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: منافق، چشمانش در اختيار اوست. هر طور [و هر زمان] كه بخواهد، گريه مى كند.

3. الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصفِ أهلِ النِّفاقِ ـ: ... لَهُم بِكُلِّ طَريقٍ صَريعٌ، وإلى كُلِّ قَلبٍ شَفيعٌ، ولِكُلِّ شَجوٍ [۱۸] دُموعٌ. [۱۹]

3. امام على عليه السلام ـ در بيان صفات منافقان ـ: آنان در هر راهى، زمين خورده اى دارند، و براى رخنه در هر دلى، وسيله اى، و براى هر غم و اندوهى، اشك هايى [دروغين].

1 / 2: بُكاءُ المُبتَدِعِ وَالفاجِرِ

1 / 2: گريه بدعت گذار و تباهكار

4. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن عَمِلَ في بِدعَةٍ خَلّاهُ الشَّيطانُ وَالعِبادَةَ، وأَلقى عَلَيهِ الخُشوعَ وَالبُكاءَ. [۲۰]

4. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس به بدعتى عمل كند (/ بدعتى بگزارد)، شيطان، او را با عبادت، تنها مى گذارد و خشوع و گريه را [هم] بر او مسلّط مى كند.

5. عنه صلى الله عليه و آله: إذا تَمَّ فُجورُ العَبدِ مَلَكَ عَينَيهِ، فَبَكى مِنهُما ما شاءَ. [۲۱]

5. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه تباهكارىِ بنده به اوج رسد، اختياردار چشمان خود مى گردد، به طورى كه با آنها هر اندازه بخواهد، مى گريد.

1 / 3: بُكاءُ الكاذِبِ

1 / 3: گريه دروغگو

6. الإمام زين العابدين عليه السلام: لَيسَ الخَوفُ مَن بَكى وجَرَت دُموعُهُ، ما لَم يَكُن لَهُ وَرَعٌ [۲۲] يَحجُزُهُ عَن مَعاصِي اللّهِ، وإنَّما ذلِكَ خَوفٌ كاذِبٌ. [۲۳]

6. امام زين العابدين عليه السلام: ترس از خدا آن نيست كه كسى بگريد و اشك هايش جارى شود، ولى پارسايى و ورعى كه او را از معاصى خدا باز دارد، در او نباشد. اين، در حقيقت، ترسى دروغين است.

7. عدّة الداعي: فيما أوحَى اللّهُ تَعالى إلى داوودَ عليه السلام: ... كَم رَكعَةٍ طَويلَةٍ فيها بُكاءٌ بِخَشيَةٍ قَد صَلّاها صاحِبُها لاتُساوي عِندي فَتيلاً [۲۴]؛ حينَ نَظَرتُ في قَلبِهِ فَوَجَدتُهُ إن سَلَّمَ مِنَ الصَّلاةِ وبَرَزَت لَهُ امرَأَةٌ وعَرَضَت عَلَيهِ نَفسَها أجابَها، وإن عامَلَهُ مُؤمِنٌ خاتَلَهُ [۲۵]. [۲۶]

7. عدّة الداعى: از جمله چيزهايى كه خداى بزرگ به داوود عليه السلام وحى فرمود، اين بود: «... اى بسا ركعتى طولانى كه نمازگزار خوانده و در آن از روى خداتَرسى گريسته است؛ امّا در نزد من به اندازه رشته ميان هسته خرمايى، ارزش ندارد؛ زيرا به دل او نگريستم و چنانش يافتم كه اگر نمازش را سلام گويد و زنى در برابرش نمايان شود و خود را به او عرضه كند، مى پذيرد و [يا] اگر مؤمنى با او معامله كند، آن مؤمن را مى فريبد».

1 / 4: بُكاءُ المُدِلِّ

1 / 4: گريه خودبين

8. الإمام الصادق عليه السلام: أتى عالِمٌ عابِدا فَقالَ لَهُ: كَيفَ صَلاتُكَ؟ فَقالَ: مِثلي يُسأَلُ عَن صَلاتِهِ وأَنَا أعبُدُ اللّهَ مُنذُ كَذا وكَذا؟!

قالَ: فَكَيفَ بُكاؤُكَ؟ قالَ: أبكي حَتّى تَجرِيَ دُموعي.

فَقالَ لَهُ العالِمُ: فَإِنَّ ضِحكَكَ وأَنتَ خائِفٌ أفضَلُ مِن بُكائِكَ وأَنتَ مُدِلٌّ [۲۷]! إنَّ المُدِلَّ لا يَصعَدُ مِن عَمَلِهِ شَيءٌ. [۲۸]

8. امام صادق عليه السلام: عالمى نزد عابدى رفت و به او گفت: نماز خواندنت چگونه است؟

عابد گفت: از چون منى كه سال هاست خدا را عبادت مى كنم، در باره نمازش مى پرسند؟!

عالم گفت: گريه كردنت چگونه است؟

عابد گفت: چندان مى گريم كه اشكم روان مى شود.

عالم گفت: بخندى و ترسان باشى، بِه از آن است كه بگريى، ولى بر خود بنازى. شخص خودبين و نازان، چيزى از كردارش [به درگاه خدا] بالا نمى رود.

1 / 5: بُكاءُ الجاهِلِ

1 / 5: گريه نادان

9. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في جَوابِ شَمعونَ بنِ لاوِي بنِ يَهودا مِن حَوارِيِّ عيسى عليه السلام، حينَ قالَ لَهُ: أخبِرني عَن أعلامِ الجاهِلِ ـ: ... إن فَرِحَ أسرَفَ وطَغى، وإن حَزِنَ أيِسَ، وإن ضَحِكَ فَهِقَ [۲۹]، وإن بَكى خارَ [۳۰]. يَقَعُ فِي الأَبرارِ، ولا يُحِبُّ اللّهَ ولا يُراقِبُهُ، ولا يَستَحيي مِنَ اللّهِ ولا يَذكُرُهُ. [۳۱]

9. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در پاسخ شمعون بن لاوى بن يهودا، از حواريان عيسى عليه السلام، كه گفت: ... مرا از نشانه هاى نادان خبر ده ـ: اگر شاد شود، زياده روى و طغيان مى كند و اگر اندوهگين شود، نوميد مى گردد. اگر بخندد، قهقهه مى زند و اگر بگريد، [چون گاو] نعره مى كشد. از نيكان، بد مى گويد. خدا را دوست ندارد و او را در نظر نمى آورد، و از خدا شرم نمى كند و او را فرا ياد ندارد.

1 / 6: بُكاءُ طالِبِ الدُّنيا

1 / 6: گريه دنياطلب

10. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: حَرَّمَ اللّهُ عز و جل الفِردَوسَ عَلى عَينٍ بَكَت عَلَى الدُّنيا. [۳۲]

10. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل بهشت را بر چشمى كه براى دنيا بگريد، حرام كرده است.

11. عنه صلى الله عليه و آله: مَن بَكى عَلَى الجَنَّةِ دَخَلَ الجَنَّةَ، ومَن بَكى عَلَى الدُّنيا دَخَلَ النّارَ؛ يُرِي النّاسَ أنَّهُ يَبكي عَلَى الآخِرَةِ وهُوَ يَبكي عَلَى الدُّنيا. [۳۳]

11. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس براى بهشت بگريد، به بهشت مى رود و هر كس براى دنيا گريه كند، به آتش مى رود. او به مردم وانمود مى كند كه براى آخرت مى گريد، در حالى كه براى دنيا گريه مى كند.

12. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ لَمّا نَظَرَ إلى سائِلٍ يَبكي ـ: لَو أنَّ الدُّنيا في يَدِ هذا، ثُمَّ سَقَطَت مِنهُ، ما كانَ يَنبَغي أن يَبكِيَ عَلَيها. [۳۴]

12. امام زين العابدين عليه السلام ـ چون گدايى را ديد كه از نادارى مى گريد ـ: اگر [همه] دنيا در دست اين مرد بود و از دستش مى افتاد، باز هم سزاوار نبود كه بر آن بگريد.

1 / 7: البُكاءُ الضّارُّ بمَعْنَوِيَّةِ الجَيشِ

1 / 7: گريه اى كه به روحيّه سپاهيان، صدمه بزند

13. نهج البلاغة: لَمّا وَرَدَ [أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام] الكوفَةَ قادِما مِن صِفّينَ، مَرَّ بِالشِّبامِيّينَ فَسَمِعَ بُكاءَ النِّساءِ عَلى قَتلى صِفّينَ، وخَرَجَ إلَيهِ حَربُ بنُ شُرَحبيلَ الشِّبامِيُّ، وكانَ مِن وُجوِهِ قَومِهِ، فَقالَ عليه السلام لَهُ: أتَغلِبُكُم نِساؤُكُم عَلى ما أسمَعُ؟ ألا تَنهَونَهُنَّ عَن هذَا الرَّنينِ؟ [۳۵]

13. نهج البلاغة: هنگامى كه امير مؤمنان عليه السلام در بازگشت از صفّين، به كوفه رسيد، بر [محلّه] شِباميان گذشت و شيون زنان را بر كشتگان صفّين شنيد. حرب بن شُرَحبيل شِبامى ـ كه از بزرگان قومش بود ـ، به استقبال على عليه السلام آمد. ايشان به او فرمود: «آيا زنانتان در آنچه مى شنوم، بر شما چيره آمده اند؟! چرا آنان را از اين گونه شيون كردن، باز نمى داريد؟».

الفَصلُ الثّاني: البكاء الممدوح

فصل دوم: گريه پسنديده

2 / 1: البُكاءُ عَلى تَفريطِ النَّفسِ

2 / 1: گريستن بر كوتاهى نفس

14. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ لِسَلمانَ رضى الله عنه ـ: فَيا حَسرَتى، ويا نَدامَتا، عَلى ما فَرَّطتُ في جَنبِ رَبّي، وكَيفَ أذكُرُ هذَا الأَمرَ ثُمَّ لا تَدمَعُ لَهُ عَيني، ولا يَفزَعُ لِذِكرِهِ قَلبي، ولا تَرعُدُ لَهُ فَرائِصي [۳۶]، ولا أحمِلُ عَلى ثِقَلِهِ نَفسي، ولا أقصُرُ عَلى هَوايَ وشَهَواتي؟! [۳۷]

14. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعايى كه به سلمان آموخت ـ:دريغا و افسوسا بر كوتاهى اى كه در حقّ پروردگارم كردم! و چگونه از اين كار، ياد كنم و ديده ام آن اشك نريزد، و دلم از ياد آن، هراسان نشود، و بدنم به لرزه نيفتد، و خودم را بر سنگينى آن تحمّل نكنم [۳۸] و جلوى هوس و خواهش هاى نفسانى ام را نگيرم؟!

15. عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن قَطرَةٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ مِن قَطرَتَينِ: قَطرَةِ دَمٍ في سَبيلِ اللّهِ، وقَطرَةِ دَمعٍ في سَوادِ اللَّيلِ مِن خَشيَةِ اللّهِ. [۳۹]

15. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ قطره اى نزد خدا محبوب تر از دو قطره نيست: قطره خونى كه در راه خدا ريخته شود و قطره اشكى كه در دل شب از خوف خدا فرو غلتد.

16. عنه صلى الله عليه و آله: خِيارُ اُمَّتي ـ فيما أنبَأَنِيَ المَلَأُ الأَعلى ـ قَومٌ يَضحَكونَ جَهرا في سَعَةِ رَحمَةِ رَبِّهِم عز و جل، ويَبكونَ سِرّا مِن خَوفِ شِدَّةِ عَذابِ رَبِّهِم عز و جل.… [۴۰]

16. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهترين هاى امّت من ـ آن گونه كه از عالم بالا به من خبر داده اند ـ مردمانى هستند كه در گستره رحمت پروردگار توانا و بزرگشان آشكارا مى خندند و از ترس عذاب سخت پروردگار توانا و بزرگشان، نهانى مى گريند.

17. عنه صلى الله عليه و آله: لَيسَ شَيءٌ إلّا ولَهُ شَيءٌ يَعدِلُهُ، إلَا اللّهُ عز و جل فَإِنَّهُ لا يَعدِلُهُ شَيءٌ، و «لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِنَّهُ لا يَعدِلُها شَيءٌ، ودَمعَةٌ مِن خَوفِ اللّهِ فَإِنَّهُ لَيسَ لَها مِثقالٌ [۴۱]، فَإِن سالَت عَلى وَجهِهِ لَم يَرهَقهُ [۴۲] قَتَرٌ [۴۳] ولا ذِلَّةٌ بَعدَها أبدَا. [۴۴]

17. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ چيزى نيست، مگر اين كه چيزى هست كه با آن برابرى كند، بجز خداوند عز و جلكه هيچ چيز با آن برابرى نمى كند، و «لا إله الّا اللّه» كه هيچ چيز با آن برابرى نمى كند، و قطره اشكى كه از خوف خدا مى ريزد كه وزنى ندارد؛ امّا اگر بر چهره اش جارى شود، زان پس هرگز غبار و ذلّتى آن را نمى پوشاند.

18. عنه صلى الله عليه و آله: يُباهِي اللّهُ تَعالَى المَلائِكَةَ بِخَمسَةٍ: بِالمُجاهِدينَ، وَالفُقَراءِ، وَالَّذينَ يَتَواضَعونَ للّهِِ تَعالى، وَالغَنِيِّ الَّذي يُعطِي الفُقَراءَ كَثيرا ولا يَمُنُّ عَلَيهِم، ورَجُلٌ يَبكي في خَلوَةٍ مِن خَشيَةِ اللّهِ عز و جل. [۴۵]

18. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال به پنج كس بر فرشتگان مى نازد: به مجاهدان، به تهى دستان، به كسانى كه براى خداوند متعال، فروتنى مى كنند، به توانگرى كه به تهى دستان، بسيار عطا مى كند و بر ايشان منّت نمى نهد، و به مردى كه در خلوت از ترس خداوند عز و جل مى گريد.

19. الإمام عليّ عليه السلام: إذا بَكى أحَدُكُم مِن خَشيَةِ اللّهِ فَلا يَمسَح دُموعَهُ، وَليَدَعها تَسيلُ عَلى خَدَّيهِ يَلقَى اللّهَ بِها. [۴۶]

19. امام على عليه السلام: هر گاه يكى از شما از ترس خدا گريست، اشك هايش را پاك نكند، و بگذارد بر گونه هايش جارى باشند تا با همانها خدا را ديدار كند.

20. عنه عليه السلام: مِن كَرَمِ المَرءِ بُكاهُ عَلى ما مَضى مِن زَمانِهِ، وحَنينُهُ إلى أوطانِهِ، وحِفظُهُ قَديمَ إخوانِهِ. [۴۷]

20. امام على عليه السلام: گريستن مرد بر زمان از دست رفته اش، و دل تنگى او براى ميهنش، و نگهداشت برادران ديرينش، نشانه بزرگوارى اوست.

21. عنه عليه السلام ـ مِن خُطبَتِهِ بَعدَما بويِعَ لَهُ بِخَمسَةِ أيّامٍ ـ: اِسمَعوا وَاعقِلوا وتوبوا، وَابكوا عَلى أنفُسِكُم، فَ ـ «سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» [۴۸]. [۴۹]

21. امام على عليه السلام ـ از خطبه ايشان كه پنج روز پس از بيعتش بيان فرمود ـ: بشنويد و در يابيد و توبه كنيد، و بر خويشتن بگرييد؛ زيرا «آنان كه ستم كردند، به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه بر خواهند گشت».

22. عنه عليه السلام ـ يُخاطِبُ الإِنسانَ ـ: أما تَرحَمُ مِن نَفسِكَ ما تَرحَمُ مِن غَيرِكَ، فَلَرُبَّما تَرَى الضّاحِيَ [۵۰] مِن حَرِّ الشَّمسِ فَتُظِلُّهُ، أو تَرَى المُبتَلى بِأَلَمٍ يُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبكي رَحمَةً لَهُ، فَما صَبَّرَكَ عَلى دائِكَ، وجَلَّدَكَ عَلى مُصابِكَ، وعَزّاكَ عَنِ البُكاءِ عَلى نَفسِكَ؛ وهِيَ أعَزُّ الأَنفُسِ عَلَيكَ؟! [۵۱]

22. امام على عليه السلام ـ به انسان ـ: چرا از آنچه براى ديگران دل مى سوزانى، براى خودت دل نمى سوزانى؟ بسا شخصى را در آفتاب مى بينى و بر او سايه مى افكنى، يا گرفتار دردى را مى بينى كه درد، تن او را مى سوزاند و تو از سر مِهر برايش گريه مى كنى. پس چه چيزى تو را بر درد خودت شكيبا ساخته، و بر مصيبتت بردبار و توانا كرده، و تو را از گريستن بر جان خويش ـ كه عزيزترينِ جان ها براى توست ـ، باز داشته است؟!

23. عنه عليه السلام: عَلَيكُم بِرَهبَةٍ تُسَكِّنُ قُلوبَكُم، وخَشيَةٍ تُذري دُموعَكُم، وتَقِيَّةٍ تُنجيكُم [قَبلَ] [۵۲] يَومٍ يُذهِلُكُم ويُبليكُم، يَومَ يَفوزُ فيهِ مَن ثَقُلَ وَزنُ حَسَنَتِهِ، وخَفَّ وَزنُ سَيِّئَتِهِ. [۵۳]

23. امام على عليه السلام: بر شما باد ترسى كه دل هايتان را آرام مى سازد، و خشيتى كه اشك هايتان را سرازير مى گرداند، و تقوايى كه شما را در روزى كه مبهوتتان مى كند و به رنج و فلاكتتان مى افكند، رهايى مى بخشد، روزى كه در آن، هر كس وزن خوبى هايش سنگين و وزن بدى هايش سبُك باشد، رستگار مى شود.

24. عنه عليه السلام ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ ـ: ... فَرَحِمَ اللّهُ امرَأً راقَبَ رَبَّهُ، وتَنَكَّبَ ذَنبَهُ، وكابَرَ هَواهُ، وكَذَّبَ مُناهُ. اِمرَأً زَمَّ [۵۴] نَفسَهُ مِنَ التَّقوى بِزِمامٍ، وأَلجَمَها عَنِ خَشيَةِ رَبِّها بِلِجامٍ، فَقادَها إلَى الطّاعَةِ بِزِمامِها، وقَدَعَها [۵۵] عَنِ المَعصِيَةِ بِلِجامِها... خَشوعٌ فِي السِّرِّ لِرَبِّهِ، لَدَمعُهُ صَبيبٌ، ولَقَلبُهُ وَجيبٌ [۵۶]. [۵۷]

24. امام على عليه السلام ـ در يكى از خطبه هايش ـ: رحمت خدا بر آن كسى كه پروردگار خويش را در نظر گيرد و از گناه دورى كند، و بر هوس خويش چيره آيد، و آرزوى خود را دروغ شمرَد؛ آن كه عنان تقوا بر نفس خويش زند، و با لگام ترس از پروردگارش، آن را مهار كند، و مهارش را به سوى فرمانبرى بكشد، و از نافرمانى بازش بدارد...، در نهان از پروردگارش بترسد، و اشكش ريزان باشد، و قلبش تپان.

25. عنه عليه السلام: بُكاءُ المُؤمِنِ مِن خَشيَةِ اللّهِ قُرَّةُ عَينِهِ. [۵۸]

25. امام على عليه السلام: گريستن مؤمن از ترس خدا، روشنايى بخش ديده اوست.

26. عنه عليه السلام: البُكاءُ سَجِيَّةُ المُشفِقينَ. [۵۹]

26. امام على عليه السلام: گريستن، خوى دل سوختگان است.

27. عنه عليه السلام: كَثرَةُ البُكاءِ زينَةُ الخَوفِ. [۶۰]

27. امام على عليه السلام: گريستن بسيار، زيور ترس [از خدا و قيامت] است.

28. عنه عليه السلام ـ وقَد سُئِلَ عَنِ العُبودِيَّةِ فَقالَ ـ: العُبودِيَّةُ خَمسَةُ أشياءَ: خَلاءُ البَطنِ، وقِراءَةُ القُرآنِ، وقِيامُ اللَّيلِ، وَالتَّضَرُّعُ عِندَ الصُّبحِ، وَالبُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ. [۶۱]

28. امام على عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال از بندگى ـ: بندگى، پنج چيز است: تهى داشتن شكم، خواندن قرآن، شب زنده دارى، دعا و زارى در صبحگاهان، و گريستن از ترس خدا.

29. الإمام زين العابدين عليه السلام: اللّهُمَّ اجعَلنا مِمَّن دَأبُهُمُ [۶۲] الاِرتِياحُ إلَيكَ وَالحَنينُ، ودَهرُهُمُ الزَّفرَةُ [۶۳] وَالأَنينُ، جِباهُهُم ساجِدَةٌ لِعَظَمَتِكَ، وعُيونُهُم ساهِرَةٌ في خِدمَتِكَ، ودُموعُهُم سائِلَةٌ مِن خَشيَتِكَ، وقُلوبُهُم مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ، وأَفئِدَتُهُم مُنخَلِعَةٌ مِن مَهابَتِكَ. [۶۴]

29. امام زين العابدين عليه السلام: خدايا! ما را از كسانى قرار ده كه كارشان آرام گرفتن و شوق ورزيدن به توست، و عمرشان به آه و ناله مى گذرد، پيشانى هايشان در برابر عظمت تو به خاك افتان است، و چشم هايشان در راهِ خدمت به تو بيدار، و اشك هايشان از ترس تو روان، و قلب هايشان در بند عشق و محبّت توست، و مهابت تو دل هاى آنها را از جا كنده است.

30. الإمام الباقر عليه السلام: مَا اغرَورَقَت [۶۵] عَينٌ بِمائِها مِن خَشيَةِ اللّهِ عز و جل إلّا حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَها عَلَى النّارِ، ولا فاضَت دَمعَةٌ عَلى خَدِّ صاحِبِها فَرَهِقَ وَجهَهُ قَتَرٌ ولا ذِلَّةٌ يَومَ القِيامَةِ، وما مِن شَيءٍ مِن أعمالِ الخَيرِ إلّا ولَهُ وَزنٌ أو أجرٌ إلَا الدَّمعَةُ مِن خَشيَةِ اللّهِ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُطفِئُ بِالقَطرَةِ مِنها بِحارا مِن نارٍ يَومَ القِيامَةِ، وإنَّ الباكِيَ لَيَبكي مِن خَشيَةِ اللّهِ في اُمَّةٍ فَيَرحَمُ اللّهُ تِلكَ الاُمَّةَ بِبُكاءِ ذلِكَ المُؤمِنِ فيها. [۶۶]

30. امام باقر عليه السلام: هيچ چشمى از ترس خداوند عز و جل در آب خود، غرقه نشد، مگر آن كه خداوند، بدنش را بر آتش حرام گردانيد، و هيچ اشكى بر رخسار صاحبش روان نشد كه در روز قيامت، غبار و خوارى بر آن بنشيند، و هيچ كار نيكى نيست، مگر اين كه برايش وزنى يا مزدى است، بجز اشكى كه از ترس خدا بريزد؛ زيرا خداوند در روز قيامت با هر قطره آن، درياهايى از آتش را خاموش مى گرداند. يك نفر در ميان يك امّت، از ترس خدا گريه مى كند و خداوند به سبب گريه آن مؤمن بر آن امّت رحم مى آورد.

31. الإمام الصادق عليه السلام ـ مِن دُعاءٍ أعطاهُ إلى عَبدِ الرَّحمنِ بنِ سَيابَةَ ـ: اللّهُمَّ يا ذَا الجودِ وَالمَجدِ، وَالثَّناءِ الجَميلِ وَالحَمدِ، أسأَ لُكَ مَسأَلَةَ مَن خَضَعَ لَكَ بِرَقَبَتِهِ، ورَغِمَ لَكَ أنفُهُ، وعَفَّرَ لَكَ وَجهَهُ، وذَلَّلَ لَكَ نَفسَهُ، وفاضَت مِن خَوفِكَ دُموعُهُ، وتَرَدَّدَت عَبرَتُهُ، وَاعتَرَفَ لَكَ بِذُنوبِهِ، وفَضَحَتهُ عِندَكَ خَطيئَتُهُ، وشانَتهُ [۶۷] عِندَكَ جَريرَتُهُ [۶۸]، وضَعُفَت عِندَ ذلِكَ قُوَّتُهُ، وقَلَّت حيلَتُهُ، وَانقَطَعَت عَنهُ أسبابُ خَدائِعِهِ، وَاضمَحَلَّ عَنهُ كُلُّ باطِلٍ، وأَلجَأَتهُ ذُنوبُهُ إلى ذُلِّ مَقامِهِ بَينَ يَدَيكَ، وخُضوعِهِ لَدَيكَ، وَابتِهالِهِ إلَيكَ. [۶۹]

31. امام صادق عليه السلام ـ از دعايى كه آن را به عبد الرحمان بن سيابه داد ـ: اى خدايى كه داراى بخشش و عظمت هستى و اى خدايى كه صاحب ستايش زيبا و سپاس هستى! از تو درخواست مى كنم، چونان درخواست كردن كسى كه گردنش را در برابر تو فرود آورده، و بينى اش را در پيشگاهت به خاك [مذلّت] ماليده، و چهره اش را برايت بر زمين ساييده، و خويشتن را براى تو خوار و رام كرده، و از ترس تو اشكش سرازير شده و گريه امانش نمى دهد، و به گناهانش در پيشگاه تو اعتراف دارد، و خطاهايش او را در نزد تو رسوا ساخته، و جُرمش او را در برابر تو بدنام كرده، و نيرويش سست شده، و چاره اى برايش نمانده، و رشته هاى فريبكارى اش از هم گسيخته، و دستش از هر باطلى كوتاه گشته، و گناهانش او را به خوار ايستادن در برابرت و خاكسارى نمودن در پيشگاهت، و زارى كردن به درگاهت، وا داشته است.

راجع: هذه الموسوعة: ص15 ص202 ح10177.

ر. ك: همين دانش نامه: ج15 ص203 ح10177.

2 / 2: البُكاءُ عَلى خَطايَا النَّفسِ

2 / 2: گريستن بر خطاهاى نفس

32. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ فيما أوحَى اللّهُ عز و جل إلى موسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام: يا موسى... ولا تَضحَك مِن غَيرِ عَجَبٍ، وَابكِ عَلى خَطيئَتِكَ يَابنَ عِمرانَ. [۷۰]

32. امام صادق عليه السلام: از جمله چيزهايى كه خداوند عز و جل به موسى بن عمران عليه السلام وحى كرد، اين بود كه: «اى موسى!... بى تعجّب مَخَند، و بر خطاهايت گريه كن، اى پور عمران!.»

33. الكافي عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام: فيما وَعَظَ اللّهُ عز و جل بِهِ عيسى عليه السلام: يا عيسى!... اِفرَح بِالحَسَنَةِ فَإِنَّها لي رِضا، وَابكِ عَلَى السَّيِّئَةِ فَإِنَّها شَينٌ [۷۱]. [۷۲]

33. الكافى ـ به نقل على بن اسباط، از معصومان عليهم السلام، در بيان اندرزهاى خداوند عز و جل به عيسى عليه السلام ـ: اى عيسى!... از كار نيك، شادمان شو؛ زيرا آن، مورد رضاى من است، و بر كار بد، گريه كن؛ زيرا آن، ننگ و زشتى است.

34. الإمام عليّ عليه السلام: قالَ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام: طوبى لِمَن كانَ صَمتُهُ فِكرا، ونَظَرُهُ عِبَرا، ووَسِعَهُ بَيتُهُ، وبَكى عَلى خَطيئَتِهِ، وسَلِمَ النّاسُ مِن يَدِهِ ولِسانِهِ. [۷۳]

34. امام على عليه السلام: عيسى بن مريم عليه السلام فرمود: خوشا كسى كه سكوتش انديشيدن باشد، و نگاهش عبرت آموختن، و در خانه اش بنشيند، و بر خطاهاى خويش بگريد، و مردم از دست و زبان او آسوده باشند.

35. عنه عليه السلام ـ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: قالَ اللّهُ عز و جل: ... يا أحمَدُ، إنَّ أهلَ الآخِرَةِ لا يَهنَؤُهُمُ [۷۴] الطَّعامُ مُنذُ عَرَفوا رَبَّهُم، ولا يَشغَلُهُم مُصيبَةٌ مُنذُ عَرَفوا سَيِّئاتِهِم، يَبكونَ عَلى خَطاياهُم... مُؤنِسُهُم دُموعُهُمُ الَّتي تَفيضُ عَلى خُدودِهِم. [۷۵]

35. امام على عليه السلام ـ در بيان حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: [خداوند متعال فرمود: ] اى احمد! آخرت گرايان از زمانى كه پروردگار خويش را شناختند، غذا برايشان گوارا نمى آيد، و از آن گاه كه بدى ها و گناهان خود را دانستند، هيچ گرفتارىِ ديگرى آنان را به خود مشغول نمى سازد. بر خطاهاى خويش مى گريند... و همدمشان اشكشان است كه به گونه هايشان مى ريزد.

36. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: طوبى لِشَخصٍ نَظَرَ إلَيهِ اللّهُ يَبكي عَلى ذَنبٍ مِن خَشيَةِ اللّهِ، لَم يَطَّلِع عَلى ذلِكَ الذَّنبِ غَيرُهُ. [۷۶]

36. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خوشا به حال شخصى كه خدا او را در حالى ببيند كه براى گناهى كه مرتكب شده است و كسى جز او از آن گناه آگاه نيست، از ترس خدا گريه مى كند!

37. عنه صلى الله عليه و آله: طوبى لِمَن مَلَكَ لِسانَهُ، ووَسِعَهُ بَيتُهُ، وبَكى عَلى خَطيئَتِهِ. [۷۷]

37. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خوشا به حال كسى كه مالك زبان خود باشد، خانه اش گنجايش او را داشته باشد، و بر گناه خويش بگريد!

38. عنه صلى الله عليه و آله: لا يَكمُلُ المُؤمِنُ إيمانُهُ حَتّى يَحتَوِيَ عَلى مِئَةٍ وثَلاثِ خِصالٍ: ... ويَبكِي اللَّيلَ عَلى خَطيئَتِهِ. [۷۸]

38. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ايمانِ مؤمن، كامل نيست تا آن گاه كه صد و سه خصلت در او باشد: ... و نيمه هاى شب بر گناهان خويش بگريد.

39. عنه صلى الله عليه و آله: ثَلاثٌ مُنجِياتٌ: تَكُفُّ لِسانَكَ، وتَبكي عَلى خَطيئَتِكَ، وتَلزَمُ بَيتَكَ. [۷۹]

39. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه چيز، رهايى بخش اند: زبانت را نگه دارى، بر گناهان خود بگريى، و در خانه ات بنشينى.

40. مسند ابن حنبل عن عقبة بن عامر: لَقيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَابتَدَأتُهُ، فَأَخَذتُ بِيَدِهِ، قالَ: فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ ما نَجاةُ المُؤمِنِ؟

قالَ: يا عُقبَةُ، احرُس لِسانَكَ، وَليَسَعكَ بَيتُكَ، وَابكِ عَلى خَطيئَتِكَ. [۸۰]

40. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عُقبة بن عامر ـ: به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر خوردم. پيش دستى كردم و دست ايشان را گرفتم و گفتم: اى پيامبر! نجات مؤمن در چيست؟

فرمود: «اى عقبه! زبانت را نگه دار، خانه ات گنجايش تو را داشته باشد، و بر خطاهايت گريه كن».

41. الإمام عليّ عليه السلام: طوبى لِمَن لَزِمَ بَيتَهُ، وأَكَلَ قوتَهُ، وَاشتَغَلَ بِطاعَةِ رَبِّهِ، وبَكى عَلى خَطيئَتِهِ. [۸۱]

41. امام على عليه السلام: خوشا به حال كسى كه در خانه اش بنشيند و روزى اش را بخورد، و به طاعت پروردگارش بپردازد، و بر خطاهايش بگريد!

42. عنه عليه السلام: المُؤمِنُ... يَبكي عَلَى الذُّنوبِ. [۸۲]

42. امام على عليه السلام: مؤمن... بر گناهان مى گريد.

43. عنه عليه السلام: لَو تَعلَمونَ ما أعلَمُ مِمّا طُوِيَ عَنكُم غَيبُهُ، إذا لَخَرَجتُم إلَى الصُّعُداتِ [۸۳]؛ تَبكونَ عَلى أعمالِكُم وتَلتَدِمونَ [۸۴] عَلى أنفُسِكُم، ولَتَرَكتُم أموالَكُم لا حارِسَ لَها ولا خالِفَ عَلَيها، ولَهَمَّت كُلَّ امرِئٍ مِنكُم نَفسُهُ، لا يَلتَفِتُ إلى غَيرِها! [۸۵]

43. امام على عليه السلام: اگر آنچه را كه من مى دانم و بر شما پوشيده است، شما مى دانستيد، بى گمان، سر به بيابان ها مى گذاشتيد، و بر كردارهايتان مى گريستيد، و بر سر و صورت خويش مى زديد، و دارايى هايتان را بى نگهبان و جانشين رها مى كرديد، و هر يك از شما تنها به فكر خود مى بود، و به غير خود، توجّهى نمى كرد.

44. عنه عليه السلام: جُمِعَ الخَيرُ كُلُّهُ في ثَلاثِ خِصالٍ: النَّظَرُ، وَالسُّكوتُ، وَالكَلامُ. فَكُلُّ نَظَرٍ لَيسَ فيهِ اعتِبارٌ فَهُوَ سَهوٌ، وكُلُّ كَلامٍ لَيسَ فيهِ ذِكرٌ فَهُوَ لَغوٌ، وكُلُّ سُكوتٍ لَيسَ فيهِ فِكرَةٌ فَهُوَ غَفلَةٌ. فَطوبى لِمَن كانَ نَظَرُهُ عَبَرا، وسُكوتُهُ فِكرا، وكَلامُهُ ذِكرا، وبَكى عَلى خَطيئَتِهِ، وأَمِنَ النّاسُ شَرَّهُ. [۸۶]

44. امام على عليه السلام: همه خوبى ها در سه چيز، جمع شده اند: نگاه و سكوت و سخن؛ زيرا هر نگاهى كه در آن عبرت آموختن نباشد، آن نگاه بيهوده است، و هر سخنى كه در آن ياد [خدا] نباشد، ياوه است، و هر سكوتى كه در آن انديشيدن نباشد، غفلت است. پس خوشا به حال كسى كه نگاهش عبرت باشد، و سكوتش انديشيدن، و سخنش ياد خدا، و بر خطاهايش بگريد، و مردم از شرّ او در امان باشند!

45. الإمام زين العابدين عليه السلام: ثَلاثٌ مُنجِياتٌ لِلمُؤمِنِ: كَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَاغتِيابِهِم، وإشغالُهُ نَفسَهُ بِما يَنفَعُهُ لِاخِرَتِهِ ودُنياهُ، وطولُ البُكاءِ عَلى خَطيئَتِهِ. [۸۷]

45. امام زين العابدين عليه السلام: سه چيز، نجات دهنده مؤمن اند: باز داشتن زبانش از مردم و غيبت كردن آنها، سرگرم كردن خود به آنچه براى آخرت و دنيايش سودمند است، و بسيار گريستن بر خطاها و گناهانش.

46. الإمام الصادق عليه السلام: رَبِّ، كَيفَ أطلُبُ شَهَواتِ الدُّنيا وأَبكي عَلى خَيبَتي فيها، ولا أبكي وتَشتَدُّ حَسَراتي عَلى عِصياني وتَفريطي؟! [۸۸]

46. امام صادق عليه السلام: پروردگارا! چگونه من كه در پى هوس هاى دنيوى هستم و بر ناكامى خويش در رسيدن به آنها گريه مى كنم، بر نافرمانى ها و تقصيرهايم كه موجب افسوس هاى سخت خواهد شد، گريه نكنم؟!

47. عنه عليه السلام: إنَّ لَيلَةَ الثّالِثِ وَالعِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ هِيَ لَيلَةُ الجُهَنِيِّ [۸۹]، فيها يُفرَقُ كُلُّ أمرٍ حَكيمٍ، وفيها تُثبَتُ البَلايا وَالمَنايا وَالآجالُ وَالأَرزاقُ وَالقَضايا، وجَميعُ ما يُحدِثُ اللّهُ عز و جل فيها إلى مِثلِها مِنَ الحَولِ، فَطوبى لِعَبدٍ أحياها راكِعا وساجِدا، ومَثَّلَ خَطاياهُ بَينَ عَينَيهِ ويَبكي عَلَيها، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ رَجَوتُ أن لا يَخيبُ إن شاءَ اللّهُ. [۹۰]

47. امام صادق عليه السلام: شب بيست و سوم ماه رمضان، شب جُهَنى [۹۱] است. در اين شب، هر گونه كارى به نحوى استوار فيصله مى يابد، و بلاها و مرگ ها و اجل ها و روزى ها و قضاها و هر آنچه خداوند عز و جل در اين شب تا چنين شبى در سال آينده پديد مى آورد، ثبت مى شود. پس خوشا به حال بنده اى كه اين شب را با ركوع و سجود احيا بدارد، و خطاها و گناهانش را پيش چشم خويش آورد و بر آنها بگريد! اگر چنين كند، اميدوارم كه به خواست خداوند، نوميد نشود.

48. الإمام الباقر عليه السلام ـ في قِصَّةِ موسى وَالخِضرِ عليهماالسلام ـ: لَمّا فارَقَهُ موسى قالَ لَهُ موسى: أوصِني. فَقالَ الخِضرُ: ... يَابنَ عِمرانَ، لا تُعَيِّرَنَّ [۹۲] أحَدا بِخَطيئَةٍ، وَابكِ عَلى خَطيئَتِكَ. [۹۳]

48. امام باقر عليه السلام ـ در بيان داستان موسى و خضر عليهماالسلام ـ: چون خواست از او جدا شود، موسى عليه السلام به او گفت: مرا سفارشى كن. خضر گفت: ... اى پور عمران! هيچ كس را به واسطه خطايش سرزنش و عيبجويى مكن و بر خطاى خويش گريه كن.

49. الإمام الكاظم عليه السلام: إلهي! قَد وَعَدتَ المُحسِنَ ظَنَّهُ بِكَ ثَوابا، وأَوعَدتَ المُسيءَ ظَنَّهُ بِكَ عِقابا، اللّهُمَّ وقَد أسبَلَ دَمعي حُسنُ ظَنّي بِكَ في عِتقِ رَقَبَتي مِنَ النّارِ، وتَغَمُّدِ زَلَلي، وإقالَةِ [۹۴] عَثرَتي. [۹۵]

49. امام كاظم عليه السلام: معبودا! تو آن را كه به تو گمان نيك بَرَد، وعده پاداش داده اى، و آن را كه به تو بدگمان باشد، به كيفر، تهديد كرده اى. خدايا! گمان نيك من به تو كه از آتش، آزادم مى كنى و لغزشم را مى بخشى و از من در مى گذرى، اشكم را روان ساخته است.

50. عيسى عليه السلام: لا تُحَدِّثوا أنفُسَكُم أنَّ آجالَكُم تَستَأخِرُ مِن أجلِ أنَّ المَوتَ لَم يَنزِل بِكُم، فَكَأَنَّهُ قَد حَلَّ بِكُم فَأَظعَنَكُم [۹۶]، فَمِنَ الآنِ فَاجعَلُوا الدَّعوَةَ في آذانِكُم، ومِنَ الآنِ فَنوحوا عَلى أنفُسِكُم، ومِنَ الآنِ فَابكوا عَلى خَطاياكُم، ومِنَ الآنِ فَتَجَهَّزوا وخُذوا اُهبَتَكُم، وبادِرُوا التَّوبَةَ إلى رَبِّكُم. [۹۷]

50. عيسى عليه السلام: از اين كه مرگ هنوز به سراغ شما نيامده است، به خود نگوييد كه اجل هايتان به اين زودى ها نخواهد آمد؛ زيرا گويى مرگ [ديرى است] بر شما فرود آمده و شما را كوچانده است. پس، از هم اكنون دعوت [مرگ] را آويزه گوشتان سازيد، و از هم اينك بر خود سوگوارى كنيد، و از هم اينك بر خطاها و گناهان خويش بگرييد، و از هم اكنون بار بر بنديد و ساز و برگ سفر فراهم آوريد، و در توبه كردن به درگاه پروردگارتان بشتابيد.

2 / 3: البُكاءُ لِعَدَمِ الاِستِعدادِ لِلمَوتِ

2 / 3: گريستن به خاطر آماده نبودن براى مرگ

51. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في دُعاءِ أبي حَمزَةَ ـ: وَانقُلني إلى دَرَجَةِ التَّوبَةِ إلَيكَ، وأَعِنّي بِالبُكاءِ عَلى نَفسي، فَقَد أفنَيتُ بِالتَّسويفِ [۹۸] وَالآمالِ عُمري، وقَد نَزَلتُ مَنزِلَةَ الآيِسينَ مِن خَيري.

فَمَن يَكونُ أسوَأَ حالاً مِنّي إن أنَا نُقِلتُ عَلى مِثلِ حالي إلى قَبري [۹۹] لَم اُمَهِّدهُ لِرَقدَتي، ولَم أفرُشهُ بِالعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجعَتي! وما لي لا أبكي وما أدري إلى ما يَكونُ مَصيري، وأَرى نَفسي تُخادِعُني، وأَيّامي تُخاتِلُني [۱۰۰]، وقَد خَفَقَت عِندَ رَأسي أجنِحَةُ المَوتِ، فَمالي لا أبكي؟!

أبكي لِخُروجِ نَفسي، أبكي لِظُلمَةِ قَبري، أبكي لِضيقِ لَحدي، أبكي لِسُؤالِ مُنكَرٍ ونَكيرٍ إيّايَ، أبكي لِخُروجي مِن قَبري عُريانا ذَليلاً حامِلاً ثِقلي عَلى ظَهري، أنظُرُ مَرَّةً عَن يَميني واُخرى عَن شِمالي، إذِ الخَلائِقُ في شَأنٍ غَيرِ شَأني «لِكُلِّ امْرِىءٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيه * وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ * ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ * وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ» [۱۰۱]. [۱۰۲]

51. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعاى ابو حمزه ـ: مرا به درجه توبه به پيشگاهت منتقل فرما، و در گريستن بر حال خويشتن كمكم كن؛ زيرا عمرم را به امروز و فردا كردن

[براى توبه] و به آرزوها بر باد دادم، و به جايى رسيده ام كه از خير [و اصلاح] خود، نوميد گشته ام.

پس كيست بد حال و روزتر از من، اگر با چنين حال وروزى به قبرم منتقل شوم، در حالى كه آن را براى خفتنم آماده نساخته ام، و براى آرام گرفتن، فرش نكرده ام؟! چرا گريه نكنم، در حالى كه نمى دانم سرنوشتم چه خواهد بود؟ و نَفْسم مرا مى فريبد، و روزهايم با من حيله مى كنند، و [مرغِ] مرگ بر بالاى سرم بال مى زند. پس چرا گريه نكنم؟!

براى رفتن جانم مى گريم. براى تاريكى گورم مى گريم. براى تنگى لَحدم مى گريم. براى سؤال مُنكِر و نَكير از من مى گريم. براى آن گاه مى گريم كه برهنه و خوار و با كوله بارى از گناه، از گورم بيرون مى آيم و گاه به راست و گاه به چپ خويش مى نگرم و خلايق، هر كس در كار خويش است. «در آن روز، هر كسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول مى دارد. در آن روز، چهره هايى درخشان اند، خندان و شادان اند، و در آن روز، چهره هايى هستند كه بر آنها غبار نشسته و آنها را تاريكى پوشانده است» و خوارى.

2 / 4: البُكاءُ مِن خَوفِ المَحشَرِ

2 / 4: گريستن از ترس محشر

52. الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ ـ: ... بَقِيَ رِجالٌ غَضَّ أبصارَهُم ذِكرُ المَرجِعِ، وأَراقَ دُموعَهُم خَوفُ المَحشَرِ، فَهُم بَينَ شَريدٍ نادٍّ [۱۰۳]، وخائِفٍ مَقموعٍ، وساكِتٍ مَكعومٍ [۱۰۴]، وداعٍ مُخلِصٍ، وثَكلانَ موجَعٍ. [۱۰۵]

52. امام على عليه السلام: مردانى چند مانده اند كه ياد روز بازگشت (رستاخيز)، ديدگانشان را [از ديدن حرام و لذّت هاى اين جهانى] فرو پوشانده و ترس از محشر، اشكشان را روان ساخته است. پس برخى از آنان، از مردم، گريزان و رميده اند، برخى مقهور و ترسان، برخى خاموش و دهان بسته، برخى از روى اخلاص به دعا نشسته، و برخى اندوهگين و دردمندند.

53. مسند ابن حنبل عن البراء بن عازب: بَينَما نَحنُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذ بَصُرَ بِجَماعَةٍ فَقالَ: عَلامَ اجتَمَعَ عَلَيهِ هؤُلاءِ؟ قيلَ: عَلى قَبرٍ يَحفِرونَهُ، قالَ: فَفَزِعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَبَدَرَ بَينَ يَدَي أصحابِهِ مُسرِعا حَتَّى انتَهى إلَى القَبرِ، فَجَثا عَلَيهِ، قالَ: فَاستَقبَلتُهُ مِن بَينِ يَدَيهِ لِأَنظُرَ ما يَصنَعُ، فَبَكى حَتّى بَلَّ الثَرى مِن دُموعِهِ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَينا قالَ:

أي إخواني! لِمِثلِ اليَومِ فَأَعِدّوا. [۱۰۶]

53. مسند ابن حنبل ـ به نقل از براء بن عازب ـ: با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه چشمش به جماعتى افتاد. فرمود: «اينان بر چه گرد آمده اند؟».

گفته شد: بر گورى كه مى كَنند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هراسان شد و پيشاپيش يارانش شتافت تا به قبر رسيد و در كنار آن، زانو زد. من رو به روى ايشان ايستادم تا ببينم چه مى كند. ديدم چندان گريست كه زمين از اشك هايش، تر شد. آن گاه رو به ما كرد و فرمود: «اى برادران من! خود را براى چنين روزى آماده كنيد».

54. الإمام الصادق عليه السلام: لَمّا أن حَضَرَتِ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام الوَفاةُ، بَكى بُكاءً شَديدا، وقالَ: إنّي أقدَمُ عَلى أمرٍ عَظيمٍ وهَولٍ [۱۰۷] لَم أقدَم عَلى مِثلِهِ قَطُّ. [۱۰۸]

54. امام صادق عليه السلام: چون گاهِ رحلت حسن بن على عليه السلام فرا رسيد، سخت گريست و فرمود: «من بر امرى سهمگين، و هراسى وارد مى شوم كه هرگز بر مانند آن وارد نشده ام».

2 / 5: البُكاءُ لِمَصائِبِ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام

2 / 5: گريستن بر مصيبت هاى اهل بيت عليهم السّلام

55. الإمام عليّ عليه السلام: دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَجودُ بِنَفسِهِ، فَبَكَيتُ ولَم أملِك نَفسي حينَ رَأَيتُهُ بِتِلكَ الحالِ يَجودُ بِنَفسِهِ، فَقالَ لي: ما يُبكيكَ يا عَلِيُّ؟ لَيسَ هذا أوانَ البُكاءِ، فَقَد حانَ الفِراقُ بَيني وبَينَكَ، فَأَستَودِعُكَ اللّهَ يا أخي، فَقَدِ اختارَ لي رَبّي ما عِندَهُ، وإنَّما بُكائي وغَمّي وحُزني عَلَيكَ وعَلى هذِهِ [أي فاطِمَةَ] أن تُضَيَّعَ بَعدي، فَقَد أجمَعَ القَومُ عَلى ظُلمِكُم. [۱۰۹]

55. امام على عليه السلام: بر پيامبر صلى الله عليه و آله كه در حال جان دادن بود. وارد شدم و با ديدن ايشان در آن حال جان دادن، اختيارم را از دست دادم و شروع به گريه كردم. به من فرمود: «چرا گريه مى كنى، اى على؟ اكنون، زمان گريستن نيست. زمان جدايى من از تو فرا رسيده است، پس تو را ـ اى برادرم ـ به خدا مى سپارم؛ چرا كه پروردگارم آنچه را نزد اوست، برايم برگزيد. گريه و غم و اندوه من براى تو و براى اين [فاطمه] است كه پس از من پايمال مى شود؛ چرا كه اين قوم برستم بر شما هم داستان اند».

56. عنه عليه السلام: بَينا أنَا وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذِ التَفَتَ إلَينا فَبَكى، فَقُلتُ: ما يُبكيكَ يا رَسولَ اللّهِ؟... قالَ: أبكي مِن ضَربَتِكَ عَلَى القَرنِ [۱۱۰]، ولَطمِ فاطِمَةَ خَدَّها، وطَعنَةِ الحَسَنِ فِي الفَخِذِ وَالسَّمِّ الَّذي يُسقى، وقَتلِ الحُسَينِ.

قالَ: فَبَكى أهلُ البَيتِ جَميعا، فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ما خَلَقَنا رَبُّنا إلّا لِلبَلاءِ. [۱۱۱]

56. امام على عليه السلام: من و فاطمه و حسن و حسين، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بوديم كه ايشان رو به ما كرد و گريست. من گفتم: اى پيامبر خدا! چرا گريه مى كنيد؟...

فرمود: «از ضربتى كه بر فرق تو زده مى شود، و از چنگى كه فاطمه بر گونه خود مى زند، و از نيزه اى كه بر ران حسن فرو برده مى شود و شرنگى كه بر او نوشانده مى شود، و از كشته شدن حسين، گريه مى كنم».

پس اهل خانه همه گريستند. من گفتم: اى پيامبر خدا! پروردگارمان ما را فقط براى رنج و بلا آفريده است.

57. الأمالي للطوسي عن ابن عبّاس: لَمّا حَضَرَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله الوَفاةُ بَكى حَتّى بَلَّت دُموعُهُ لِحيَتَهُ، فَقيلَ لَهُ: يا رَسولَ اللّهِ ما يُبكيكَ؟

فَقالَ: أبكي لِذُرِّيَّتي وما تَصنَعُ بِهِم شِرارُ اُمَّتي مِن بَعدي، كَأَنّي بِفاطِمَةَ ابنَتي وقَد ظُلِمَت بَعدي، وهِيَ تُنادي: «يا أبَتاه، يا أبَتاه» فَلا يُعينُها أحَدٌ مِن اُمَّتي. [۱۱۲]

57. الأمالى، طوسى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در هنگام وفاتش گريست، چندان كه اشك، محاسن او را خيس كرد. گفته شد: اى پيامبر خدا! چرا! گريه مى كنيد؟

فرمود: «براى فرزندانم و كارى كه بدترين هاى امّتم، پس از من با آنها مى كنند، مى گريم. گويا دخترم فاطمه را مى بينم كه پس از من به او ستم شده و فرياد آه پدر، آه پدرِ او بلند است و هيچ كس از امّتم به يارى اش نمى شتابد».

58. الأمالي للصدوق عن ابن عباس: قالَ عَلِيٌّ عليه السلام لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّكَ لَتُحِبُّ عَقيلاً؟

قالَ صلى الله عليه و آله: إي وَاللّهِ، إنّي لَاُحِبُّهُ حُبَّينِ: حُبّا لَهُ، وحُبّا لِحُبِّ أبي طالِبٍ لَهُ، وإنَّ وَلَدَهُ لَمَقتولٌ في مَحَبَّةِ وَلَدِكَ، فَتَدمَعُ عَلَيهِ عُيونُ المُؤمِنينَ، وتُصَلّي عَلَيهِ المَلائِكَةُ المُقَرَّبونَ.

ثُمَّ بَكى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى جَرَت دُموعُهُ عَلى صَدرِهِ، ثُمَّ قالَ: إلَى اللّهِ أشكو ما تَلقى عِترَتي مِن بَعدي. [۱۱۳]

58. الأمالى، صدوق ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: على عليه السلام به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت: اى پيامبر خدا! شما عقيل را دوست مى دارى؟

فرمود: «آرى، به خدا، دو بار دوستش دارم: يكى براى خودش و يكى براى آن كه ابو طالب دوستش داشت. فرزند او در راه دوستى و محبّت فرزند تو، كشته مى شود، و ديدگان مؤمنان برايش مى گريند، و فرشتگان مقرّب بر او درود مى فرستند».

سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان گريست كه اشك هايش بر سينه اش جارى شد. آن گاه

فرمود: «از آنچه پس از من بر سر خاندانم مى آيد، به خدا شِكوه مى كنم».

59. الأمالي للطوسي عن أبي ليلى: دَفَعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله الرّايَةَ يَومَ خَيبَرَ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام... وقالَ لَهُ: اِتَّقِ الضَّغائِنَ [۱۱۴] الَّتي لَكَ في صَدرِ مَن لا يُظهِرُها إلّا بَعدَ مَوتي، أولئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ ويَلعَنُهُمُ اللّاعِنونَ.

ثُمَّ بَكَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله، فَقيلَ: مِمَّ بُكاؤُكَ يا رَسولَ اللّهِ؟

قالَ: أخبَرَني جَبرَئيلُ عليه السلام أنَّهُم يَظلِمونَهُ وَيمنَعونَهُ حَقَّهُ، ويُقاتِلونَهُ ويَقتُلونَ وُلدَهُ، ويَظلِمونَهُم بَعدَهُ، وأَخبَرَني جَبرَئيلُ عليه السلام عَنِ اللّهِ عز و جل: أنَّ ذلِكَ يَزولُ إذا قامَ قائِمُهُم، وعَلَت كَلِمَتُهُم، وَاجتَمَعَتِ الاُمَّةُ عَلى مَحَبَّتِهِم. [۱۱۵]

59. الأمالى، طوسى ـ به نقل از ابو ليلى ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله در روز خيبر، پرچم را به على بن ابى طالب عليه السلام داد... و به او فرمود: «بترس از كينه هاى نهفته در سينه كسانى كه جز پس از مرگ من، آنها را آشكار نمى سازند. اينان را خدا و لعنت كنندگان، لعنت مى كنند».

پيامبر صلى الله عليه و آله سپس گريست. گفته شد: از چه گريه مى كنيد، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «جبرئيل عليه السلام به من خبرداد كه اينان به او (على) ستم مى كنند و او را از حقّش محروم مى نمايند، و با او مى جنگند و فرزندانش را مى كشند و پس از وى، به آنان ستم مى كنند. جبرئيل عليه السلام همچنين از جانب خداوند عز و جلبه من خبرداد كه: چون قائم آنان قيام كند، اين وضع از بين مى رود و سخنشان بالا مى گيرد (فرمانشان حاكم مى شود) و همه امّت، دوستدار آنان مى شوند».

60. الإمام عليّ عليه السلام: اِعتَنَقَنِي النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ثُمَّ أجهَشَ باكِيا، قُلتُ: ما يُبكيكَ؟ قالَ: ضَغائِنُ قَومٍ لا يُبدونَها لَكَ إلّا مِن بَعدي. [۱۱۶]

60. امام على عليه السلام: پيامبر صلى الله عليه و آله مرا در آغوش گرفت و ناگهان بلند بلند گريه كرد. گفتم: چه موجب شده كه گريه كنيد؟

فرمود: «كينه هاى مردمانى نسبت به تو كه فقط پس از مرگ من، آنها را آشكار مى كنند».

61. عنه عليه السلام: بَينَما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله آخِذٌ بِيَدي ونَحنُ نَمشي في بَعضِ سِكَكِ [۱۱۷] المَدينَةِ، إذ أتَينا عَلى حَديقَةٍ، فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ما أحسَنَها مِن حَديقَةٍ! قالَ: لَكَ فِي الجَنَّةِ أحسَنُ مِنها. ثُمَّ مَرَرنا بِاُخرى فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ما أحسَنَها مِن حَديقَةٍ! قالَ: لَكَ فِي الجَنَّةِ أحسَنُ مِنها، حَتّى مَرَرنا بِسَبعِ حَدائِقَ، كُلُّ ذلِكَ أقولُ: ما أحسَنَها! ويَقولُ: لَكَ فِي الجَنَّةِ أحسَنُ مِنها.

فَلَمّا خَلا لَهُ الطَّريقُ اعتَنَقَني ثُمَّ أجهَشَ باكِيا، قالَ: قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ما يُبكيكَ؟ قالَ: ضَغائِنُ في صُدورِ أقوامٍ لا يُبدونَها لَكَ إلّا مِن بَعدي. قالَ: قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، في سَلامَةٍ مِن ديني؟ قالَ: في سَلامَةٍ مِن دينِكَ. [۱۱۸]

61. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستم را گرفته بود و در يكى از كوچه هاى مدينه قدم مى زديم كه به باغى رسيديم. من گفتم: چه باغ زيبايى، اى پيامبر خدا! فرمود: «در بهشت از اين زيباتر براى تو هست».

سپس به باغ ديگرى رسيديم و من دوباره گفتم: چه باغ زيبايى، اى پيامبر خدا! فرمود: «در بهشت از اين زيباتر براى تو هست». تا اين كه به هفت باغ رسيديم و هر بار من مى گفتم: «چه باغ زيبايى!» و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: «در بهشت از اين زيباتر براى تو هست».

چون راه خلوت شد، ايشان مرا در آغوش گرفت و بلند بلند گريه كرد. من گفتم: اى پيامبر خدا! چه چيزى موجب شد كه گريه كنيد؟

فرمود: «كينه هاى نهفته در سينه هاى عدّه اى نسبت به تو كه جز پس از من، آنها را نمايان نمى سازند».

گفتم: اى پيامبر خدا! [آن زمان] من در سلامت دينى هستم؟

فرمود: «در سلامت دينى هستى».

62. عنه عليه السلام: كُلُّ عَينٍ يَومَ القِيامَةِ باكِيَةٌ، وكُلُّ عَينٍ يَومَ القِيامَةِ ساهِرَةٌ، إلّا عَينَ مَنِ اختَصَّهُ اللّهُ بِكَرامَتِهِ، وبَكى عَلى ما يُنتَهَكُ مِنَ الحُسَينِ وآلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام. [۱۱۹]

62. امام على عليه السلام: هر چشمى در روز قيامت، گريان است، و هيچ چشمى در روز قيامت، خواب ندارد، مگر چشمى كه خداوند، آن را به كرامت خود، مخصوص گردانيده و بر بى حرمتى به حسين و خاندان محمّد گريسته است.

63. الإمام الحسين عليه السلام: ما مِن عَبدٍ قَطَرَت عَيناهُ فينا قَطرَةً، أو دَمَعَت عَيناهُ فينا دَمعَةً، إلّا بَوَّأَهُ [۱۲۰] اللّهُ بِها فِي الجَنَّةِ حُقُبا [۱۲۱]. [۱۲۲]

63. امام حسين عليه السلام: هيچ بنده اى نيست كه چشمان او به خاطر ما قطره اى اشك بريزند، يا ديدگانش براى ما اشكبار شود، مگر آن كه خداوند، بِدان سبب، روزگارانى دراز، او را در بهشت جاى مى دهد.

64. الإمام الحسين عليه السلام: أنَا قَتيلُ العَبرَةِ [۱۲۳]، لا يَذكُرُني مُؤمِنٌ إلّا بَكى. [۱۲۴]

64. امام حسين عليه السلام: من كشته اشكم. هيچ مؤمنى مرا ياد نمى كند، مگر آن كه بگريد.

65. كفاية الأثر عن الكميت بن أبي المستهلّ: دَخَلتُ عَلى سَيِّدي أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ الباقِرِ عليهماالسلام، فَقُلتُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، إنّي قَد قُلتُ فيكُم أبياتا، أفَتَأذَنُ لي في إنشادِها؟

فَقالَ عليه السلام: إنَّها أيّامُ البيضِ، قُلتُ: فَهُوَ فيكُم خاصَّةً، قالَ عليه السلام: هاتِ، فَأَنشَأتُ أقولُ:

أضحَكَنِي الدَّهرُ وأَبكاني وَالدَّهرُ ذو صَرفٍ [۱۲۵] وأَلوانِ

لِتِسعَةٍ بِالطَّفِّ قَد غودِروا صاروا جَميعا رَهنَ أكفانِ

فَبَكى عليه السلام وبَكى أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام، وسَمِعتُ جارِيَةً تَبكي مِن وَراءِ الخِباءِ، فَلَمّا بَلَغتُ إلى قَولي:

وسِتَّةٌ لا يُتَجازى بِهِم بَنو عَقيلٍ خَيرُ فِتيانِ

ثُمَّ عَلِيٌّ الخَيرُ مَولاهُمُ [۱۲۶] ذِكرُهُم هَيَّجَ أحزاني

فَبَكى، ثُمَّ قالَ عليه السلام: ما مِن رَجُلٍ ذَكَرَنا أو ذُكِرنا عِندَهُ فَخَرَجَ مِن عَينَيهِ ماءٌ ولَو قَدرَ مِثلِ جَناحِ البَعوضَةِ، إلّا بَنَى اللّهُ لَهُ بَيتا فِي الجَنَّةِ، وجَعَلَ ذلِكَ (الدَّمعَ) [۱۲۷] حِجابا بَينَهُ وبَينَ النّارِ. [۱۲۸]

65. كفاية الأثر ـ به نقل از كميت بن ابى مستهل ـ: خدمت سَرورم امام محمّد باقر عليه السلام رسيدم و گفتم: اى پسر پيامبر خدا! من در باره شما چند بيتى گفته ام. آيا اجازه مى دهيد آنها را بخوانم؟

فرمود: «اين روزها ايّام البيض [۱۲۹] است».

گفتم: در خصوص شماست.

فرمود: «بخوان».

من شروع به خواندن كردم:

روزگار، مرا خنداند و گرياند

و روزگار را دگرگونى ها و رنگ هاست

براى نُه تنى كه در طف رها شدند

و همگى گروگان كفن ها شدند.

ايشان گريست و امام صادق عليه السلام نيز گريه كرد، و صداى گريه دختركى را در پشت پرده هم شنيدم. چون به اين ابياتم رسيدم:

و شش تنى كه كسى به پاى آنان نمى رسد

فرزندان عقيل، اين بهترين شهسواران

سپس على كه بهترين آقاى آنهاست

ياد آنان، اندوه ها را در جانم شعله ور مى سازد.

ايشان باز گريست و سپس فرمود: «هيچ مردى نيست كه از ما ياد كند يا در حضور او از ما ياد شود و از چشمانش حتّى به اندازه بال پشه اى، اشك بيايد، مگر آن كه خداوند براى او خانه اى در بهشت بنا مى كند و آن اشك را مانعى ميان او و آتش قرار مى دهد».

66. الإمام الصادق عليه السلام: مَن ذَكَرَنا أو ذُكِرنا عِندَهُ، فَخَرَجَ مِن عَينِهِ مِثلُ جَناحِ الذُّبابِ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنوبَهُ ولَو كانَت أكثَرَ مِن زَبَدِ البَحرِ. [۱۳۰]

66. امام صادق عليه السلام: هر كس از [مصائب] ما ياد كند يا در حضور او از [مصائب] ما ياد شود و به اندازه بال پشه اى اشك از چشمانش خارج شود، خداوند، گناهان او را مى آمرزد، اگرچه بيشتر از كف دريا باشد.

67. عنه عليه السلام: مَن دَمَعَت عَينُهُ فينا دَمعَةً؛ لِدَمٍ سُفِكَ لَنا، أو حَقٍّ نُقِصناهُ، أو عِرضٍ انتُهِكَ لَنا، أو لِأَحَدٍ من شيعَتِنا، بَوَّأَهُ اللّهُ تَعالى بِها فِي الجَنَّةِ حُقُبا. [۱۳۱]

67. امام صادق عليه السلام: هر كس به خاطر ما، براى خونى كه از ما ريخته شده يا حقّى كه از ما گرفته شده يا هتك حرمتى كه به ما يا به يكى از شيعيان ما شده است، قطره اشكى از چشمش جارى شود، خداوند متعال به سبب آن، او را روزگارى دراز در بهشت جاى مى دهد.

68. عنه عليه السلام: إنَّ الأَرضَ وَالسَّماءَ لَتَبكي مُنذُ قُتِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام رَحمَةً لَنا، وما بَكى لَنا مِنَ المَلائِكَةِ أكثَرُ، وما رَقَأَت [۱۳۲] دُموعُ المَلائِكَةِ مُنذُ قُتِلنا.

وما بَكى أحَدٌ رَحمَةً لَنا ولِما لَقينا إلّا رَحِمَهُ اللّهُ قَبلَ أن تَخرُجَ الدَّمعَةُ مِن عَينِهِ، فَإِذا سالَت دُموعُهُ عَلى خَدِّهِ، فَلَو أنَّ قَطرَةً مِن دُموعِهِ سَقَطَت في جَهَنَّمَ، لَأَطفَأَت حَرَّها حَتّى لا يوجَدَ لَها حَرٌّ. [۱۳۳]

68. امام صادق عليه السلام: از زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام كشته شد، آسمان و زمين، از سر دلسوزى بر ما، مى گريند، و گريه اى كه فرشتگان براى ما كرده اند، بيشتر بوده است، و از زمانى كه ما كشته شده ايم، اشك هاى فرشتگان، قطع نشده است.

و هر كس از سرِ دلسوزى براى ما و براى آنچه بر سر ما آمده است، گريه كند، پيش از آن كه اشك از چشمش خارج شود، خداوند بر او رحمت مى آورد، و چون اشكش بر گونه اش جارى گردد، اگر قطره اى از اشك هاى او در جهنّم بيفتد، گرماى آن را فرو مى نشاند، به طورى كه براى آن گرمايى نمى ماند.

69. الإمام الرضا عليه السلام: مَن تَذَكَّرَ مُصابَنا فَبَكى وأَبكى، لَم تَبكِ عَينُهُ يَومَ تَبكِي العُيونُ. [۱۳۴]

69. امام رضا عليه السلام: هر كس به ياد مصيبت ما افتد و بگريد و ديگران را بگرياند، در آن روزى كه ديدگان مى گريند، ديده او گريان نخواهد بود.

70. عنه عليه السلام: يا دِعبِلُ، مَن بَكى وأَبكى عَلى مُصابِنا ولَو واحِدا، كانَ أجرُهُ عَلَى اللّهِ. يا دِعبِلُ، مَن ذَرَفَت عَيناهُ عَلى مُصابِنا وبَكى لِما أصابَنا مِن أعدائِنا، حَشَرَهُ اللّهُ مَعَنا في زُمرَتِنا. [۱۳۵]

70. امام رضا عليه السلام: اى دِعبِل! هر كس بر مصيبت ما بگريد و بگرياند حتّى يك نفر را، اجرش با خدا خواهد بود. اى دعبل! هر كس چشمانش بر مصيبت ما اشك ريزد و براى آنچه از دشمنانمان به ما رسيده است، بگريد، خداوند، او را با ما و در گروه ما محشور مى نمايد.

راجع: موسوعة الإمام الحسين عليه السلام: ج6 ص101 (القسم الحادي عشر: إقامة مأتم الحسين عليه السلام وذكر مصائبه والبكاء عليه).

ر. ك: دانش نامه امام حسين عليه السلام: ج9 ص331 (بخش يازدهم: عزادارى و گريه براى امام حسين عليه السلام).

2 / 6: البُكاءُ لِفَقدِ الصّالِحينَ

2 / 6: گريستن براى از دست دادن نيكان

71. الدّعوات: قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: يا رَبِّ، أيُّ عِبادِكَ أحَبُّ إلَيكَ؟ قالَ: الَّذي يَبكي لِفَقدِ الصّالِحينَ، كَما يَبكِي الصَّبِيُّ عَلى فَقدِ أبَوَيهِ. [۱۳۶]

71. الدعوات: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پروردگارا! كدام يك از بندگانت نزد تو محبوب تر است؟

خداوند فرمود: «آن كه براى از دست دادن نيكان، چنان بگريد كه كودك براى از دست دادن پدر و مادرش مى گريد».

72. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أتاهُ جَبرَئيلُ بِنَعيِ النَّجاشِيِّ، بَكى بُكاءَ حَزينٍ عَلَيهِ، وقالَ: إنَّ أخاكُم أصحَمَةَ ـ وهُوَ اسمُ النَّجاشِيِّ ـ ماتَ. [۱۳۷]

72. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه جبرئيل خبر مرگ نجاشى را برايش آورد، غمگنانه بر او گريست و فرمود: «برادرتان اصحمه ـ نام نجاشى ـ مُرد».

73. الإمام عليّ عليه السلام: خالِطُوا النّاسَ مُخالَطَةً إن مِتُّم مَعَها بَكَوا عَلَيكُم. [۱۳۸]

73. امام على عليه السلام: با مردم چنان معاشرت كنيد كه اگر در آن حال مُرديد، بر شما بگريند.

74. الكافي عن عليّ بن إبراهيم رفعه: لَمّا ماتَ ذَرُّ بنُ أبي ذَرٍّ، مَسَحَ أبو ذَرٍّ القَبرَ بِيَدِهِ ثُمَّ قالَ: رَحِمَكَ اللّهُ يا ذَرُّ، وَاللّهِ إن كُنتَ بي بارّا، ولَقَد قُبِضتَ وإنّي عَنكَ لَراضٍ، أما وَاللّهِ ما بي فَقدُكَ [۱۳۹]، وما عَلَيَّ مِن غَضاضَةٍ [۱۴۰]، ومالي إلى أحَدٍ سِوَى اللّهِ مِن حاجَةٍ، ولَولا هَولُ المُطَّلَعِ لَسَرَّني أن أكونَ مَكانَكَ، ولَقَد شَغَلَنِي الحُزنُ لَكَ عَنِ الحُزنِ عَلَيكَ، وَاللّهِ ما بَكَيتُ لَكَ ولكِن بَكَيتُ عَلَيكَ، فَلَيتَ شِعري ما ذا قُلتَ، وماذا قيلَ لَكَ؟

ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ إنّي قَد وَهَبتُ لَهُ مَا افتَرَضتَ عَلَيهِ مِن حَقّي، فَهَب لَهُ مَا افتَرَضتَ عَلَيهِ مِن حَقِّكَ، فَأَنتَ أحَقُّ بِالجودِ مِنّي. [۱۴۱]

74. الكافى ـ به نقل از على بن ابراهيم، در حديثى كه آن را به معصوم عليه السلام مى رساند ـ: چون ذر، پسر ابو ذر، مُرد، ابو ذر قبر او را با دستش صاف و هموار كرد (/ بر روى قبرش دست كشيد) و سپس گفت: خدا تو را رحمت كند، اى ذر! به خدا سوگند كه تو نسبت به من نيكوكار و فرمان بردار بودى، و در حالى از دنيا رفتى كه من از تو خشنودم. به خدا سوگند كه از دست دادن تو، مرا اندوهگين نساخت، و از من چيزى نكاست، و مرا به هيچ كس جز خدا نيازى نيست. اگر ترس از قبر (/ صحراى محشر) نبود، هر آينه خوش حال مى شدم كه من به جاى تو بودم [و من مى مردم]. اندوهِ تو، مرا از اندوه خوردن بر [فقدان] تو باز مى دارد. به خدا سوگند، من بر [مرگ] تو، گريه نكردم؛ بلكه براى [نگرانى از آينده] تو گريستم. كاش مى دانستم [در پاسخ به نكير و منكر] چه گفتى و چه به تو گفته شد!

سپس گفت: بار خدايا! من از حقّ خودم كه بر او [نسبت به من] واجب ساخته بودى، گذشتم. پس تو نيز از حقّ خودت كه بر او واجب كرده بودى، بگذر، كه تو به بخشيدن، از من سزاوارترى.

راجع: ص322 (بكاء الأرض والسماء).

ر. ك: ص323 (گريه كردن زمين و آسمان).

2 / 7: البُكاءُ في شِدَّةِ المُصيبَةِ

2 / 7: گريستن در سختى مصيبت

75. الكافي عن منصور الصيقل: شَكَوتُ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وَجدا [۱۴۲] وَجَدتُهُ عَلَى ابنٍ لي هَلَكَ، حَتّى خِفتُ عَلى عَقلي.

فَقالَ: إذا أصابَكَ مِن هذا شَيءٌ فَأَفِض مِن دُموعِكَ؛ فَإِنَّهُ يَسكُنُ عَنكَ. [۱۴۳]

75. الكافى ـ به نقل از منصور صيقل ـ: به امام صادق عليه السلام از اندوه شديدى كه براى مرگ فرزندم به من دست داده بود و مى ترسيدم كه [در اثر آن،] عقلم را از دست بدهم، شكايت كردم.

فرمود: «هر گاه چنين حالتى به تو دست داد، اشك بريز؛ زيرا با اين كار، تسكين مى يابى».

76. الإمام الصادق عليه السلام: مَن خافَ عَلى نَفسِهِ مِن وَجدٍ بِمُصيبَةٍ فَليُفِض مِن دُموعِهِ؛ فَإِنَّهُ يَسكُنُ عَنهُ. [۱۴۴]

76. امام صادق عليه السلام: هر كس از غم و اندوه مصيبتى، بر جان خويش ترسيد، اشك بريزد؛ غمش تسكين مى يابد.

2 / 8: البُكاءُ لِفِراقِ الأَحِبَّةِ

2 / 8: گريستن در فراق عزيزان

77. الإمام الصادق عليه السلام: قالَ سَلمانُ: عَجِبتُ بِسِتًّ، ثَلاثٍ أضحَكَتني وثَلاثٍ أبكَتني؛ فَأَمَّا الَّتي أبكَتني: فَفِراقُ الأَحِبَّةِ مُحَمَّدٍ وحِزبِهِ، وهَولُ المُطَّلَعِ، وَالوُقوفُ بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل، وأَمَّا الَّتي أضحَكَتني: فَطالِبُ الدُّنيا وَالمَوتُ يَطلُبُهُ، وغافِلٌ ولَيسَ بِمَغفولٍ عَنهُ، وضاحِكٌ مِل ءَ فيهِ لا يَدري أرَضِيَ اللّهُ أم سَخِطَ. [۱۴۵]

77. امام صادق عليه السلام: سلمان گفت: از شش چيز تعجّب كردم: سه چيز مرا مى خنداند و سه چيز به گريه ام مى اندازد. آن سه چيز كه مرا مى گرياند، فراق عزيزانم محمّد صلى الله عليه و آله و گروه اوست، و وحشت قبر (/ قيامت)، و ايستادن در برابر خداوند عز و جل. و آن سه چيز كه موجب خنده ام مى شود، طالب دنياست، در حالى كه مرگ در طلب اوست، و غافلى كه در مورد او غفلت نمى شود، و كسى كه صدايش به خنده بلند مى شود، در حالى كه نمى داند آيا خدا از او خشنود است يا ناخشنود.

78. نهج البلاغة عن نوف البكالي عن الإمام عليّ عليه السلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ: أينَ إخوانِيَ الَّذينَ رَكِبُوا الطَّريقَ ومَضَوا عَلَى الحَقِّ؟ أينَ عَمّارٌ؟ وأَينَ ابنُ التَّيِّهانِ؟ وأَينَ ذُو الشَّهادَتَينِ؟ وأَينَ نُظَراؤُهُم مِن إخوانِهِمُ الَّذينَ تَعاقَدوا عَلَى المَنِيَّةِ، واُبرِدَ [۱۴۶] بِرُؤوسِهِم إلَى الفَجَرَةِ؟

قالَ: ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلى لِحَيتِهِ الشَّريفَةِ الكَريمَةِ، فَأَطالَ البُكاءَ، ثُمَّ قالَ عليه السلام:

أوِّه عَلى إخوانِيَ الَّذينَ تَلَوُا القُرآنَ فَأَحكَموهُ، وتَدَبَّرُوا الفَرضَ فَأَقاموهُ، أحيَوُا السُّنَّةَ وأَماتُوا البِدعَةَ، دُعوا لِلجِهادِ فَأَجابوا، ووَثِقوا بِالقائِدِ فَاتَّبَعوهُ. [۱۴۷]

78. نهج البلاغة ـ به نقل از نوف بكالى ـ: امام على عليه السلام فرمود: «كجايند آن برادران من كه گام در راه نهادند و مسير حق را پيمودند؟ كجاست عمّار؟ كجاست پسر تيّهان؟ كجاست ذو الشهادتين؟ و كجايند برادران همتاى ايشان كه بر مرگ [و كشته شدن در راه حق] هم پيمان شدند و سرهايشان نزد تبهكاران فرستاده شد؟».

ايشان سپس با دست خود بر محاسن شريف و گرامى اش زد و لختى بسيار گريست و آن گاه فرمود: «دردا و دريغا بر آن برادران من كه قرآن را خواندند و استوارش ساختند، و در باره فرايض [الهى] انديشيدند و آنها را بر پا داشتند، سنّت

[پيامبر] را زنده كردند و بدعت را ميراندند، به جهاد فرا خوانده شدند و لبّيك گفتند، و به رهبر خويش اعتماد كردند و از او پيروى نمودند.

79. الأمالي للمفيد عن أبي جهضم الأزدي عن أبيه ـ في حَديثِ إخراجِ عُثمانَ أبا ذَرٍّ إلَى الرَّبَذَةِ ـ: وتَقَدَّمَ أن لا يُشَيِّعَهُ أحَدٌ مِنَ النّاسِ، فَبَلَغَ ذلِكَ أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام، فَبَكى حَتّى بَلَّ لِحيَتَهُ بِدُموعِهِ، ثُمَّ قالَ عليه السلام: أهكَذا يُصنَعُ بِصاحِبِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله؟! إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ.

ثُمَّ نَهَضَ ومَعَهُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلام وعَبدُ اللّهِ بنُ العَبّاسِ وَالفَضلُ وقُثَمُ وعُبَيدُ اللّهِ، حَتّى لَحِقوا أبا ذَرٍّ فَشَيَّعوهُ، فَلَمّا بَصُرَ بِهِم أبو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللّهُ حَنَّ إلَيهِم وبَكى عَلَيهِم، وقالَ: بِأَبي وُجوهٌ إذا رَأَيتُها ذَكَرتُ بِها رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وشَمَلَتنِي البَرَكَةُ بِرُؤيَتِها.…

فَوَدَّعَهُ القَومُ، ورَجَعوا وهُم يَبكونَ عَلى فِراقِهِ. [۱۴۸]

79. الأمالى، مفيد ـ به نقل از ابو جهضم ازدى، از پدرش، در بيان تبعيد شدن ابو ذر به ربذه به دستور عثمان ـ: و دستور داد كه هيچ كس از مردم، او را بدرقه نكند. خبر به امير مؤمنان، على بن ابى طالب عليه السلام رسيد. ايشان چندان گريست كه محاسنش از اشك تر شد. سپس فرمود: «با [يارِ] همراه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين گونه رفتار مى شود! انّا للّه و إنّا إليه راجعون».

آن گاه برخاست و حسن و حسين عليهم السلام و عبد اللّه بن عبّاس و فضل و قُثَم و عبيد اللّه نيز با ايشان همراه شدند تا به ابو ذر رسيدند و او را مشايعت كردند. ابو ذر ـ كه خدا او را رحمت كند ـ با ديدن آنها، مشتاقانه به سويشان شتافت و بر آنان گريست و گفت: پدرم به فداى چهره هايى كه هر گاه آنها را مى بينم، به ياد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى افتم، و با ديدنشان بركت، وجودم را فرا مى گيرد.…

پس، آن عدّه با او خداحافظى كردند و در حالى كه از فراق او مى گريستند، باز گشتند.

80. الإمام الباقر عليه السلام: لَمّا حَضَرَتِ الحَسَنَ عليه السلام الوَفاةُ بَكى، فَقيلَ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، تَبكي ومَكانُكَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الَّذي أنتَ بِهِ، وقَد قالَ فيكَ ما قالَ، وقَد حَجَجتَ عِشرينَ حَجَّةً ماشِيا، وقَد قاسَمتَ مالَكَ ثَلاثَ مَرّاتٍ حَتَّى النَّعلَ بِالنَّعلِ؟!

فَقالَ: إنَّما أبكي لِخَصلَتَينِ: لِهَولِ المُطَّلَعِ، وفِراقِ الأَحِبَّةِ. [۱۴۹]

80. امام باقر عليه السلام: حسن عليه السلام چون هنگام رحلتش فرا رسيد، گريست. گفته شد: اى پسر پيامبر خدا! شما چرا گريه مى كنيد، در حالى كه نسبت به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان جايگاهى داريد، و در حقّ شما گفتنى ها گفته است، و بيست مرتبه پياده به حج رفته ايد، و سه بار دارايى خود را [ميان خود و تهى دستان و نيازمندان، به طور برابر] تقسيم كرده ايد تا جايى كه كفشى داديد و كفشى براى خود نگه داشتيد؟!

فرمود: «براى دو چيز مى گريم: براى وحشت قبر و قيامت، و جدا شدن از عزيزان و دوستان».

81. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ في رِثاءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ:

نَفسي عَلى زَفَراتِها مَحبوسَةٌ يا لَيتَها خَرَجَت مَعَ الزَّفَراتِ [۱۵۰]

لا خَيرَ بَعدَكَ فِي الحَياةِ وإنَّما أبكي مَخافَةَ أن تَطولَ حَياتي [۱۵۱]

81. امام على عليه السلام ـ در ديوان منسوب به ايشان، در سوگ پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: جانم زندانى نفس هاى خويش است

و اى كاش با نفس ها خارج مى شد!

پس از تو در زندگى، خيرى نيست؛ بلكه

از اين مى گريم كه زندگى ام به درازا كشد.

2 / 9: البُكاءُ عَلى سوءِ الخاتِمَةِ

2 / 9: گريستن بر بدفرجامى

82. صحيح البخاري عن ابن عمر: لَمّا مَرَّ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِالحِجرِ قالَ: لا تَدخُلوا مَساكِنَ الَّذينَ ظَلَموا أنفُسَهُم، أن يُصيبَكُم ما أصابَهُم، إلّا أن تَكونوا باكينَ.

ثُمَّ قَنَّعَ رَأسَهُ، وأَسرَعَ السَّيرَ، حَتّى أجازَ الوادِيَ. [۱۵۲]

82. صحيح البخارى ـ به نقل از ابن عمر ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله از [وادى اصحاب] حِجر، عبور كرد و فرمود: «در سراهاى كسانى كه بر خويشتن ستم كردند، وارد نشويد. مبادا بلايى كه بر سر آنان آمد، بر سر شما نيز بيايد، مگر در حال گريستن»

و سپس سرش را پوشاند و به شتاب حركت كرد تا از وادى گذشت.

2 / 10: البُكاءُ عَلَى الدّينِ إذا وَلِيَهُ غَيرُ أهلِهِ

2 / 10: گريستن بر دين، آن گاه كه به دست نااهل مى افتد

83. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تَبكوا عَلَى الدّينِ إذا وَلِيَهُ أهلُهُ، ولكِنِ ابكوا عَلَيهِ إذا وَلِيَهُ غَيرُ أهلِهِ. [۱۵۳]

83. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بر دين، آن گاه كه در دست اهلش است، گريه نكنيد؛ بلكه آن گاه بر آن بگرييد كه به دست نااهلان مى افتد.

الفَصلُ الثّالِث: مبادئ البكاء الممدوح

فصل سوم: خاستگاه هاى گريه پسنديده

3 / 1: العِلمُ

3 / 1: علم و معرفت

الكتاب

قرآن

«إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا * وَ يَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا * وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعًا». [۱۵۴]

«بى گمان، كسانى كه پيش از [نزول] آن، دانش يافته اند، چون [اين كتاب] بر آنان خوانده شود، سجده كنان به روى، در مى افتند و مى گويند: «منزّه است پروردگار ما، كه وعده پروردگار ما قطعاً انجام شدنى است» و بر روى زمين مى افتند و مى گريند و بر فروتنى آنها مى افزايد».

الحديث

حديث

84. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا أبا ذَرٍّ، مَن اُوتِيَ مِنَ العِلمِ ما لا يُبكيهِ، لَحَقيقٌ أن يَكونَ قَد اُوتِيَ عِلما لا يَنفَعُهُ؛ لِأَنَّ اللّهَ نَعَتَ العُلَماءَ فَقالَ عز و جل: «إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا * وَ يَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا * وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعًا».

يا أبا ذَرٍّ، مَنِ استَطاعَ أن يَبكِيَ فَليَبكِ، ومَن لَم يَستَطِع فَليُشعِر قَلبَهُ الحُزنَ وَليَتَباكَ. [۱۵۵]

84. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى ابو ذر! به هر كس علمى داده شده كه او را نمى گرياند، بى گمان، به او علمى ناسودمند داده اند؛ چرا كه خداوند عز و جل در وصف عالمان فرموده است: «كسانى كه پيش از [نزول] آن، دانش يافته اند، چون [اين كتاب] بر آنان خوانده شود، سجده كنان به روى، در مى افتند و مى گويند: «منزّه است پروردگار ما، كه وعده پروردگار ما قطعاً انجام شدنى است» و بر روى زمين مى افتند و مى گريند و بر فروتنى آنها مى افزايد».

اى ابو ذر! كسى كه مى تواند بگريد، بگريد، و كسى كه نمى تواند، دلش را اندوهگين سازد و وانمود به گريستن كند.

85. عنه صلى الله عليه و آله: إنّي أرى ما لا تَرَونَ، وأَسمَعُ ما لا تَسمَعونَ؛ أطَّتِ السَّماءُ [۱۵۶] وحُقَّ لَها أن تَئِطَّ! ما فيها مَوضِعُ أربَعِ أصابِعَ إلّا ومَلَكٌ واضِعٌ جَبهَتَهُ ساجِدا للّهِِ، وَاللّهِ لَو تَعلَمونَ ما أعلَمُ، لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا، وما تَلَذَّذتُم بِالنِّساءِ عَلَى الفُرُشِ، ولَخَرَجتُم إلَى الصُّعُداتِ [۱۵۷] تَجأَرونَ إلَى اللّهِ. [۱۵۸]

85. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد و چيزى را مى شنوم كه شما نمى شنويد. آسمان ناليد و حق داشت كه بنالد؛ زيرا در آن به اندازه چهار انگشت جا نيست، مگر اين كه در آن جا فرشته اى پيشانى اش را براى خدا به سجده نهاده است. به خدا سوگند، اگر آنچه را من مى دانم، شما مى دانستيد، بى گمان، كم مى خنديديد و بسيار مى گريستيد، و از زنان در بستر، كام نمى گرفتيد، و سر به بيابان مى گذاشتيد و به درگاه خدا زارى و شيون مى كرديد.

86. عنه صلى الله عليه و آله: سُعِرَتِ [۱۵۹] النّارُ لِأَهلِ النّارِ، وجاءَتِ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيلِ المُظلِمِ، لَو تَعلَمونَ ما أعلَمُ لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا. [۱۶۰]

86. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آتش براى دوزخيان، شعله ور گشته و فتنه ها چونان پاره هاى شب تار، از راه رسيده اند. اگر آنچه را من مى دانم، شما مى دانستيد، بى گمان، اندك مى خنديديد و بسيار مى گريستيد.

87. عنه صلى الله عليه و آله: عُرِضَت عَلَيَّ الجَنَّةُ وَالنّارُ، فَلَم أرَ كَاليَومِ فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ، ولَو تَعلَمونَ ما أعلَمُ لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا. [۱۶۱]

87. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهشت و دوزخ به من نمايانده شدند و همانند امروز، در خوبى و بدى، هرگز نديده ام. اگر آنچه را من مى دانم، شما مى دانستيد، هر آينه اندك مى خنديديد و بسيار مى گريستيد.

88. صحيح مسلم عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ! لَو رَأَيتُم ما رَأَيتُ لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا.

قالوا: وما رَأَيتَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: رَأَيتُ الجَنَّةَ وَالنّارَ. [۱۶۲]

88. صحيح مسلم ـ به نقل از اَ نَس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست، اگر آنچه را من ديدم، شما مى ديديد، هر آينه اندك مى خنديديد و فراوان مى گريستيد».

گفتند: شما چه ديديد، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «بهشت و دوزخ را ديدم».

89. تاريخ دمشق عن أبي الدرداء: لَو تَعلَمونَ ما أنتُم لاقونَ بَعدَ المَوتِ، ما أكَلتُم طَعاما، ولا شَرِبتُم شَرابا عَلى شَهوَةٍ أبَدا، ولا دَخَلتُم بَيتا تَستَظِلّونَ في ظِلِّهِ أبَدا، ولَبَرَزتُم إلَى الصُّعُداتِ تَلدِمونَ [۱۶۳] صُدورَكُم، وتَبكونَ عَلى أنفُسِكُم. [۱۶۴]

89. تاريخ دمشق ـ به نقل از ابو دردا ـ: اگر بدانيد كه پس از مرگ با چه رو به رو مى شويد، هرگز از روى ميل، غذا نمى خورديد، و آشاميدنى نمى نوشيديد، و هيچ گاه وارد خانه اى نمى شديد تا در سايه آن بيارميد، و سر به بيابان ها مى گذاشتيد، و بر سر و سينه خود مى كوفتيد، و بر حال خويش مى گريستيد.

90. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ! أظَلَّتكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيلِ المُظلِمِ. أيُّهَا النّاسُ! لَو تَعلَمونَ ما أعلَمُ لَبَكَيتُم كَثيرا وضَحِكتُم قَليلاً. أيُّهَا النّاسُ! استَعيذوا بِاللّهِ مِن عَذابِ القَبرِ؛ فَإِنَّ عَذابَ القَبرِ حَقٌّ. [۱۶۵]

90. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى مردم! فتنه ها همچون پاره هاى شب تار، شما را در ميان گرفته اند. اى مردم! اگر آنچه را من مى دانم، شما بدانيد، بى گمان، بسيار مى گرييد و اندك مى خنديد. اى مردم! از عذاب قبر، به خدا پناه ببريد، كه عذاب قبر، حقيقت دارد.

91. عنه صلى الله عليه و آله: يَنبَغي لِلعالِمِ أن يَكونَ قَليلَ الضِّحكِ، كَثيرَ البُكاءِ. [۱۶۶]

91. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سزاوار است كه عالم، كم خنده و پرگريه باشد.

92. الإمام الحسين عليه السلام: كُنّا جُلوسا فِي المَسجِدِ، إذ صَعِدَ المُؤَذِّنُ المَنارَةَ، فَقالَ: «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ»، فَبَكى أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام، وبَكَينا بِبُكائِهِ. فَلَمّا فَرَغَ المُؤَذِّنُ، قالَ: أتَدرونَ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ؟ قُلنا: اللّهُ ورَسولُهُ ووَصِيُّهُ أعلَمُ. فَقالَ: لَو تَعلَمونَ ما يَقولُ، لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا. [۱۶۷]

92. امام حسين عليه السلام: در مسجد نشسته بوديم كه مؤذّن به بالاى گل دسته رفت و گفت: «اللّه أكبر، اللّه أكبر». امير مؤمنان على بن ابى طالب گريست و ما نيز از گريه او گريستيم. چون مؤذّن اذان را تمام كرد، امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «آيا مى دانيد كه مؤذّن چه مى گويد؟».

گفتيم: خدا و پيامبرش و وصىّ او داناترند.

فرمود: «اگر بدانيد كه چه مى گويد، هر آينه اندك مى خنديد و بسيار مى گرييد».

93. الإمام عليّ عليه السلام: البُكاءُ مِن خيفَةِ اللّهِ لِلبُعدِ عَنِ اللّهِ، عِبادَةُ العارِفينَ. [۱۶۸]

93. امام على عليه السلام: گريستن از ترس دورى از خدا، عبادت عارفان است.

3 / 2: الإِيمانُ

3 / 2: ايمان

الكتاب

قرآن

«وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ». [۱۶۹]

«و [نيز] گناهى نيست بر كسانى كه چون پيش تو آمدند تا سوارشان كنى [و] گفتى: «چيزى پيدا نمى كنم تا بر آن سوارتان كنم»، بازگشتند و در اثر اندوه، از چشمانشان اشك فرو مى ريخت كه [چرا] چيزى نمى يابند تا [در راه جهاد] خرج كنند».

الحديث

حديث

94. تفسير القمّي: جاءَ البَكّاؤونَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُم سَبعَةٌ؛ مِن بَني عَمرِو بنِ عَوفٍ: سالِمُ بنُ عُمَيرٍ، قَد شَهِدَ بَدرا لَا اختِلافَ فيهِ. ومِن بَني واقِفٍ: هَرَمِيُّ بنُ عُمَيرٍ. ومِن بَني حارِثَةَ: عُلَيَّةُ بنُ زَيدٍ ـ وهُوَ الَّذي تَصَدَّقَ بِعِرضِهِ؛ وذلِكَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أمَرَ بِصَدَقَةٍ فَجَعَلَ النّاسُ يَأتونَ بِها، فَجاءَ عُلَيَّةُ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، وَاللّهِ ما عِندي ما أتَصَدَّقُ بِهِ، وقَد جَعَلتُ عِرضي [۱۷۰] حِلّاً، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «قَد قَبِلَ اللّهُ صَدَقَتَكَ» ـ. ومِن بَني مازِنِ بنِ النَّجّارِ: أبو لَيلى عَبدُ الرَّحمنِ بنُ كَعبٍ. ومِن بَني سَلِمَةَ: عَمرُو بنُ غَنَمَةَ. ومِن بَني زُرَيقٍ: سَلَمَةُ بنُ صَخرٍ. ومِن بَنِي العِرباضِ: ناصِرُ بنُ سارِيَةَ السُّلَمِيُّ.

هؤُلاءِ جاؤوا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَبكونَ، فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ، لَيسَ بِنا قُوَّةٌ أن نَخرُجَ مَعَكَ! فَأَنزَلَ اللّهُ فيهِم: «لَّيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ» [۱۷۱]، قالَ وإنَّما سَأَلوا هؤُلاءِ البَكّاؤونَ نَعلاً يَلبَسونَها. [۱۷۲]

94. تفسير القمّى: گريه كنندگان نزد پيامبر خدا آمدند. آنان، هفت نفر بودند: از بنى عمرو بن عوف: سالم بن عُمَير ـ كه به اتّفاق همگان، در جنگ بدر شركت داشت ـ، از بنى واقف: هَرَمىّ بن عَمير، از بنى حارثه: عُليّة بن زيد ـ و او همان كسى است كه آبرويش را صدقه داد و داستانش از اين قرار است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [در جنگ تبوك] دستور داد صدقه بدهند و مردم شروع به آوردن صدقات [و كمك هاى خود] كردند. عُليّه آمد و گفت: اى پيامبر خدا! به خدا سوگند، من چيزى ندارم كه صدقه بدهم؛ ولى آبرويم را حلال كردم [۱۷۳] و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «خدا صدقه ات را پذيرفت» ـ، از بنى مازن بن نجّار: ابو ليلى عبد الرحمان بن كعب، از بنى سلمه: عمرو بن غنمه، از بنى زُرَيق: سَلَمة بن صَخر، و از بنى عِرباض: ناصر بن ساريه سُلَمى.

اينان گريه كنان نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! ما توان آمدن با شما را نداريم.

پس خداوند، اين آيات را در باره آنان فرو فرستاد: «بر ناتوانان و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى نمى يابند [تا در راه جهاد] خرج كنند ـ در صورتى كه براى خدا و پيامبرش خيرخواهى كنند ـ هيچ گناهى نيست، [و نيز] بر نيكوكاران، ايرادى نيست، و خدا آمرزنده مهربان است. و [نيز] گناهى نيست بر كسانى كه چون پيش تو آمدند تا [بر مَركبى] سوارشان كنى [و] گفتى: «چيزى پيدا نمى كنم تا بر آن سوارتان كنم»، بازگشتند و در اثر اندوه، از چشمانشان اشك فرو مى ريخت كه [چرا] چيزى نمى يابند تا [در راه جهاد] خرج كنند». اين گريه كنندگان، كفشى مى خواستند كه بپوشند [و به جنگ بروند و همان را هم پيامبر صلى الله عليه و آله نداشت كه در اختيارشان بگذارد].

95. الدرّ المنثور عن الزهري ويزيد بن يسار وعبد اللّه بن أبي بكر وعاصم بن عمرو بن قتادة وغيرهم: إنَّ رِجالاً مِنَ المُسلِمينَ أتَوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُمُ البَكّاؤونَ، وهُم سَبعَةُ نَفَرٍ مِنَ الأَنصارِ وغَيرِهِم؛ مِن بَني عَمرِو بنِ عَوفٍ: سالِمُ بنُ عُمَيرٍ. ومِن بَني حارِثَةَ: عُتبَةُ بنُ زَيدٍ. ومِن بَني مازِنِ بنِ النَّجّارِ: أبو لَيلى عَبدُ الرَّحمنِ بنُ كَعبٍ. ومِن بَني سَلِمَةَ: عَمرُو بنُ عَمرِو بنِ جهامِ بنِ الجمَوحِ. ومِن بَني واقِفٍ: هَرَمِيُّ بنُ عَمروٍ. ومِن بَني مُزَينَةَ عَبدُ اللّهِ بنُ مَعقِلٍ. ومِن بَني فَزارَةَ: عِرباضُ بنُ سارِيَةَ.

فَاستَحمَلوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وكانوا أهلَ حاجَةٍ، قالَ: «لا أجِدُ ما أحمِلُكُم عَلَيهِ». [۱۷۴]

95. الدرّ المنثور ـ به نقل از زُهْرى و يزيد بن يسار و عبد اللّه بن ابى بكر و عاصم بن عمرو بن قَتاده و ديگران ـ: مردانى از مسلمانان، گريه كنان نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند. آنان، هفت نفر از انصار و غير انصار بودند: سالم بن عمير از بنى عمرو بن عوف، عتبة بن زيد از بنى حارثه، ابو ليلى عبد الرحمان بن كعب از بنى مازن بن نجّار، عمرو بن عمرو بن جهام بن جموح از بنى سلمه، هَرَمى بن عمرو از بنى واقف، عبد اللّه بن معقل از بنى مُزَينه، و عرباض بن ساريه از بنى فزاره.

اين عدّه ـ كه مردمانى تهى دست و نيازمند بودند ـ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خواستند كه مركبى در اختيارشان بگزارد تا به جهاد بروند. ايشان فرمود: «من مركبى ندارم كه سوارتان كنم».

96. الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصفِ المُؤمِنينَ ـ: جَرَحَ طولُ الأَسى [۱۷۵] قُلوبَهُم، وطولُ البُكاءِ عُيونَهُم. [۱۷۶]

96. امام على عليه السلام ـ در وصف مؤمنان ـ: اندوهِ بسيار، دل هاى آنان را ريش كرده است، و گريه بسيار، ديدگانشان را.

97. الفتوح: بَكَى الأَشتَرُ، فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام: ما يُبكيكَ؟ لا أبكَى اللّهُ عَينَيكَ [۱۷۷]! فَقالَ: أبكي يا أميرَ المُؤمِنينَ لِأَنّي أرَى النّاسَ يُقتَلونَ بَينَ يَدَيكَ وأَنَا لا اُرزَقُ الشَّهادَةَ فَأَفوزَ بِها.

فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام: أبشِر بِالخَيرِ يا مالِكُ! [۱۷۸]

97. الفتوح: اَشتر گريست. على عليه السلام به او فرمود: «چرا گريه مى كنى؟ خدا ديدگانت را نگرياند!».

گفت: اى امير مؤمنان! براى اين مى گريم كه مى بينم ديگران در ركاب تو كشته مى شوند؛ امّا شهادت، روزىِ من نمى شود تا بِدان كامياب شوم.

على عليه السلام به او فرمود: «بشارت باد تو را به خير [و شهادت]، اى مالك!».

98. الإمام الصادق عليه السلام ـ ضِمنَ كَلامٍ لَهُ في أوصافِ المُؤمِنينَ الكامِلينَ ـ: فَهُمُ الخَفِيُّ عَيشُهُم [۱۷۹]، المُنتَقِلَةُ دِيارُهُم مِن أرضٍ إلى أرضٍ، الخَميصَةُ بُطونُهُم مِنَ الصِّيامِ، الذُّبلَةُ شِفاهُهُم مِنَ التَّسبيحِ، العُمشُ [۱۸۰] العُيونِ مِنَ البُكاءِ، الصُّفرُ الوُجوهِ مِنَ السَّهَرِ. [۱۸۱]

98. امام صادق عليه السلام ـ از سخنان ايشان در اوصاف مؤمنان كامل ـ: مخفيانه زندگى مى كنند، پيوسته از سرزمينى به سرزمينى منتقل مى شوند، شكم هايشان از روزه دارى گود افتاده، لب هايشان از [بسيارىِ] تسبيح خدا خشكيده، چشمانشان از گريستن، كم سو گشته و چهره هايشان از شب زنده دارى، به زردى گراييده است.

99. عنه عليه السلام ـ لَمّا قيلَ لَهُ: ما عَلاماتُ المُؤمِنِ؟ ـ: أربَعَةٌ: نَومُهُ كَنَومِ الغَرقى، وأَكلُهُ كَأَكلِ المَرضى، وبُكاؤُهُ كَبُكاءِ الثَّكلى، وقُعودُهُ كَقُعودِ الواثِبِ [۱۸۲]. [۱۸۳]

99. امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ اين سؤال كه: نشانه هاى مؤمن چيست؟ ـ: چهار چيز: خوابش چون خوابيدن شخص در حال غرق شدن است، خوردنش چون خوردن شخص بيمار است، گريه اش چون گريستن زن فرزند مرده است، و نشستنش چون نشستن شخص آماده برخاستن است.

3 / 3: رَحمَةُ اللّه عزّوجلِّ

3 / 3: رحمت خدا

100. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: بُكاءُ العُيونِ، وخَشيَةُ القُلوبِ، مِن رَحمَةِ اللّهِ تَعالى. [۱۸۴]

100. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گريه چشم ها و بيم دل ها [از خدا]، از رحمت خداوند متعال است.

3 / 4: الرَّحمَةُ

3 / 4: دل رحمى

101. صحيح البخاري عن اُسامة بن زيد: أرسَلَتِ ابنَةُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إلَيهِ: إنَّ ابنا لي قُبِضَ فَائتِنا، فَأَرسَلَ يُقرِئُ السَّلامَ، ويَقولُ: إنَّ للّهِِ ما أخَذَ ولَهُ ما أعطى، وكُلٌّ عِندَهُ بِأَجَلٍ مُسَمّىً، فَلتَصبِر وَلتَحتَسِب.

فَأَرسَلَت إلَيهِ تُقسِمُ عَلَيهِ لَيَأتِيَنَّها، فَقامَ ومَعَهُ: سَعدُ بنُ عُبادَةَ، ومُعاذُ بنُ جَبَلٍ، واُبَيُّ بنُ كَعبٍ، وزَيدُ بنُ ثابِتٍ ورِجالٌ، فَرُفِعَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الصَّبِيُّ ونَفسُهُ تَتَقَعقَعُ [۱۸۵]، قالَ: حَسِبتُهُ أنَّهُ قالَ: كَأَنَّها شَنٌّ [۱۸۶]، فَفاضَت عَيناهُ، فَقالَ سَعدٌ: يا رَسولَ اللّهِ، ما هذا؟

فَقالَ: هذِهِ رَحمَةٌ جَعَلَهَا اللّهُ في قُلوبِ عِبادِهِ، وإنَّما يَرحَمُ اللّهُ مِن عِبادِهِ الرُّحَماءَ. [۱۸۷]

101. صحيح البخارى ـ به نقل از اسامة بن زيد ـ: دختر پيامبر صلى الله عليه و آله به ايشان پيغام داد كه: پسرم از دنيا رفت! بياييد.

پيامبر صلى الله عليه و آله سلام فرستاد و فرمود: «از خداست آنچه مى ستاند و از اوست آنچه مى دهد، و هر كسى را نزد او اجلى معيّن است. پس شكيبا باش و در راه خدا به حساب آور».

دختر پيامبر صلى الله عليه و آله كسى را نزد ايشان فرستاد و ايشان را سوگند داد كه بيايد. پس پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه سعد بن عباده و معاذ بن جبل و اُبَىّ بن كعب و زيد بن ثابت و چند نفر ديگر رفتند. كودك را كه ـ گمان مى كنم گفت: مانند مَشك خشكيده اى ـ سينه اش صدا مى كرد، به نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آوردند. چشمان ايشان، غرق اشك شد. سعد گفت: اين اشك ها چيست، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «اين، رحم است كه خداوند، آن را در دل هاى بندگانش نهاده است، و خدا به بندگان دل رحمش رحم مى كند».

102. حلية الأولياء عن أنس: نَظَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَى ابنِهِ إبراهيمَ وهُوَ في حِجرِهِ يَموتُ، فَفاضَت عَيناهُ، فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ: أتَبكي يا رَسولَ اللّهِ وقَد نَهَيتَنا عَنِ البُكاءِ؟!

فَقالَ: إنّي لَم أنهَكُم عَن هذا، إنَّ هذا رَحمَةٌ، مَن لا يَرحَم لا يُرحَم. [۱۸۸]

102. حلية الأولياء ـ به نقل از اَ نَس ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله به پسر خويش ابراهيم ـ كه در آغوشش در حال جان كندن بود ـ، نگريست و اشك از چشمانش سرازير شد. عبد الرحمان گفت: اى پيامبر خدا! شما ما را از گريستن نهى كرده ايد؛ ولى خود مى گرييد؟

فرمود: «من شما را از اين كار نهى نكردم. اين، رحم است و كسى كه رحم نداشته باشد، مورد رحم [الهى] قرار نمى گيرد».

103. المعجم الكبير عن أبي اُمامة: جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ تُوُفِّيَ إبراهيمُ وعَيناهُ تَدمَعانِ، فَقالَ: يا نَبِيَّ اللّهِ، تَبكي عَلى هذَا السَّخلِ [۱۸۹]؟! وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ، لَقَد دَفَنتُ اثنَي عَشَرَ وَلَدا فِي الجاهِلِيَّةِ، كُلُّهُم آسَفُ مِنهُ، كُلُّهُم أدُسُّهُ فِي التُّرابِ أحياءً!

فَقالَ نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله: فَما ذاكَ بِأَن كانَتِ الرَّحمَةُ ذَهَبَت مِنكَ؟ يَحزَنُ القَلبُ وتَدمَعُ العَينُ عَلى إبراهيمَ، ولا نَقولُ ما يُسخِطُ الرَّبَّ، وإنّا عَلى إبراهيمَ لَمَحزونونَ. [۱۹۰]

103. المعجم الكبير ـ به نقل از ابو امامه ـ: هنگامى كه ابراهيم [فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله] از دنيا رفت، مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و ديد كه ايشان اشك مى ريزد. گفت: اى پيامبر خدا! براى اين بچّه، گريه مى كنى؟ سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت، من در جاهليت، دوازده فرزندم را كه همگى از اين [فرزند شما، جوان تر و] ترحّم انگيزتر بودند، زنده به گور كردم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من چه كنم، اگر در وجود تو رحم نبوده است؟ دل اندوهگين مى شود و چشم بر ابراهيم اشك مى ريزد؛ ولى چيزى نمى گوييم كه خداوند را ناخشنود گرداند. ما براى ابراهيم اندوهگينيم».

104. صحيح البخاري عن أنس: دَخَلنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى أبي سَيفٍ القَينِ، وكانَ ظِئرا [۱۹۱] لِاءِبراهيمَ عليه السلام، فَأَخَذَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إبراهيمَ فَقَبَّلَهُ وشَمَّهُ، ثُمَّ دَخَلنا عَلَيهِ بَعدَ ذلِكَ وإبراهيمُ يَجودُ بِنَفسِهِ، فَجَعَلَت عَينا رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله تَذرِفانِ، فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَوفٍ: وأَنتَ يا رَسولَ اللّهِ؟

فَقالَ: يَابنَ عَوفٍ، إنَّها رَحمَةٌ. ثُمَّ أتبَعَها بِاُخرى، فَقالَ صلى الله عليه و آله: إنَّ العَينَ تَدمَعُ، وَالقَلبُ يَحزَنُ، ولا نَقولُ إلّا ما يُرضي رَبَّنا، وإنّا بِفِراقِكَ ـ يا إبراهيمُ ـ لَمَحزونونَ. [۱۹۲]

104. صحيح البخارى ـ به نقل از اَنَس ـ: با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر ابو سيف آهنگر وارد شديم. او شوهر دايه ابراهيم بود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ابراهيم را گرفت و بوسيد و بوييد. نوبت بعد كه نزد او رفتيم، ابراهيم در حال جان دادن بود. از چشمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اشك سرازير شد. عبد الرحمان بن عوف گفت: شما هم اى پيامبر خدا؟

فرمود: «اى پسر عوف! اين، دل رحمى است» و اين جمله را دوباره تكرار كرد (/ باز هم اشك ريخت) و سپس فرمود: «چشم، اشك مى ريزد و دل، اندوهگين مى شود؛ امّا جز آنچه پروردگار ما را خشنود سازد، سخنى بر زبان نمى آوريم. ما از فراق تو ـ اى ابراهيم ـ اندوهناكيم».

105. المعجم الكبير عن السائب بن يزيد: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله لَمّا هَلَكَ ابنُهُ طاهِرٌ، ذَرَفَت عَينُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَقيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، بَكَيتَ؟!

فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: إنَّ العَينَ تَذرِفُ، وإنَّ الدَّمعَ يَغلِبُ، وإنَّ القَلبَ يَحزَنُ، ولا نَعصِي اللّهَ عز و جل. [۱۹۳]

105. المعجم الكبير ـ به نقل از سائب بن يزيد ـ: هنگامى كه فرزند پيامبر خدا، طاهر، از دنيا رفت، چشمان ايشان اشكبار شد. يكى گفت: اى پيامبر خدا! گريه مى كنيد؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «چشم، اشك مى ريزد و اشك، چيره مى آيد و دل، اندوهگين مى شود؛ ولى بر خلاف رضاى خداوند عز و جل سخنى بر زبان نمى آوريم».

3 / 5: المَحَبَّةُ

3 / 5: محبّت

106. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: بَكى شُعَيبٌ النَّبِيُّ عليه السلام مِن حُبِّ اللّهِ حَتّى عَمِيَ، فَرَدَّ اللّهُ إلَيهِ بَصَرَهُ وأَوحى إلَيهِ: يا شُعَيبُ، ما هذَا البُكاءُ؛ أشَوقا إلَى الجَنَّةِ أم خَوفا مِنَ النّارِ؟

قالَ: إلهي وسَيِّدي! أنتَ تَعلَمُ، ما أبكي شَوقا إلى جَنَّتِكَ ولا خَوفا مِنَ النّارِ، ولكِنِّي اعتَدتُ حُبَّكَ بِقَلبي، فَإِذا نَظَرتُ إلَيكَ فَما اُبالي مَا الَّذي يُصنَعُ بي.

فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ: يا شُعَيبُ، إن يَكُ ذلِكَ حَقّا فَهَنيئا لَكَ لِقائي. يا شُعَيبُ، لِذلِكَ أخدَمتُكَ موسَى بنَ عِمرانَ كَليمي. [۱۹۴]

106. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شعيب پيامبر، از محبّت خدا چندان گريست كه نابينا شد. خداوند، بينايى اش را به او باز گرداند و بدو وحى فرمود: «اى شعيب! اين، گريه چيست؟ آيا از شوق بهشت است، يا از ترس آتش؟».

گفت: معبودا و سَرورا! تو خود مى دانى كه نه از شوق بهشت تو مى گريم و نه از ترس آتش؛ بلكه دلم به محبّت تو، خو كرده است و چون به تو بنگرم، مرا چه باك كه با من چه شود!

خداوند به او وحى فرمود كه: «اى شعيب! اگر به راستى چنين باشد، پس لقاى من گوارايت باد! اى شعيب! از اين رو، هم سخنم موسى بن عمران را خدمت گزار تو كردم».

107. الإمام عليّ عليه السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا جاءَهُ جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ مِنَ الحَبَشَةِ [۱۹۵]، قامَ إلَيهِ وَاستَقبَلَهُ اثنَتَي عَشرَةَ خُطوَةً، وعانَقَهُ وقَبَّلَ ما بَينَ عَينَيهِ وبَكى.

وقالَ: فَما أدري بِأَيِّهِما أنَا أشَدُّ سُرورا؛ بِقُدومِكَ يا جَعفَرُ، أم بِفَتحِ اللّهِ عَلى يَدِ أخيكَ خَيبَرَ؟! وبَكى فَرَحا بِرُؤيَتِهِ. [۱۹۶]

107. امام على عليه السلام: هنگامى كه جعفر بن ابى طالب از حبشه آمد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دوازده قدم به استقبالش رفت و او را در آغوش كشيد و پيشانى اش را بوسيد و گريست و فرمود: «نمى دانم از كدام يك،شادمان تر باشم؟ از آمدن تو ـ اى جعفر ـ، يا از اين كه خداوند، خيبر را به دست برادرت فتح كرد؟».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از ديدن او اشك شوق و شادى ريخت.

108. عنه عليه السلام: آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أصحابِهِ، فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، آخَيتَ بَينَ أصحابِكَ وَتَرَكتَني فَردا لا أخَ لي!

فَقالَ: إنَّما أخَّرتُكَ لِنَفسي، أنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ، وأَنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى.

فَقُمتُ وأَنَا أبكي مِنَ الجَذَلِ [۱۹۷] وَالسُّرورِ، فَأَنشَأتُ أقولُ:

أقيكَ بِنَفسي أيُّهَا المُصطَفَى الَّذي هَدانا بِهِ الرَّحمنُ مِن عَمَهِ الجَهلِ

[إلى آخِرِ الأَبياتِ]. [۱۹۸]

108. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله يارانش را [دو به دو،] برادرِ هم قرار داد. من گفتم: اى پيامبر خدا! ميان يارانت برادرى افكندى و مرا تنها و بى برادر گذاشتى؟

فرمود: «تو را براى خودم گذاشتم. تو در دنيا و آخرت، برادر من هستى. تو براى من، به منزله هارون براى موسى هستى».

من برخاستم و در حالى كه از شادى و خوش حالى مى گريستم، اين ابيات را خواندم:

تو را با جانم پاسدارى مى كنم، اى برگزيده اى كه

خداى مهربان به واسطه او ما را از كورى جهل، به راه آورد!

تا آخر ابيات.

109. عنه عليه السلام: لَمَّا انهَزَمَ النّاسُ يَومَ اُحُدٍ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، لَحِقَني مِنَ الجَزَعِ عَلَيهِ ما لَم أملِك نَفسي، وكُنتُ أمامَهُ أضرِبُ بِسَيفي بَينَ يَدَيهِ، فَرَجَعتُ أطلُبُهُ فَلَم أرَهُ، فَقُلتُ: ما كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِيَفِرَّ، وما رَأَيتُهُ فِي القَتلى، وأَظُنُّهُ رُفِعَ مِن بَينِنا إلَى السَّماءِ، فَكَسَرتُ جَفنَ [۱۹۹] سَيفي، وقُلتُ في نَفسي: لَاُقاتِلَنَّ بِهِ عَنهُ حَتّى اُقتَلَ، وحَمَلتُ عَلَى القَومِ فَأَفرَجوا، فَإِذا أنَا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد وَقَعَ عَلَى الأَرضِ مَغشِيّا عَلَيهِ، فَقُمتُ عَلى رَأسِهِ.

فَنَظَرَ إلَيَّ وقالَ: ما صَنَعَ النّاسُ يا عَلِيُّ؟ فَقُلتُ: كَفَروا يا رَسولَ اللّهِ، ووَلَّوُا الدُّبُرَ مِنَ العَدُوِّ وأَسلَموكَ، فَنَظَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلى كَتيبَةٍ [۲۰۰] قَد أقبَلَت إلَيهِ، فَقالَ لي: رُدَّ عَنّي يا عَلِيُّ هذِهِ الكَتيبَةَ، فَحَمَلتُ عَلَيها بِسَيفي أضرِبُها يَمينا وشِمالاً حَتّى وَلَّوُا الأَدبارُ.

فَقالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: أما تَسمَعُ يا عَلِيُّ مَديحَكَ فِي السَّماءِ؟ إنَّ مَلَكا يُقالُ لَهُ: رِضوانُ، يُنادي: «لا سَيفَ إلّا ذُو الفَقارِ ولا فَتى إلّا عَلِيٌّ»، فَبَكَيتُ سُرورا وحَمِدتُ اللّهَ سُبحانَهُ عَلى نِعمَتِهِ. [۲۰۱]

109. امام على عليه السلام: در روز اُحد، هنگامى كه مردم از گرد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پراكنده شدند، من چنان براى ايشان نگران و بى تاب گرديدم كه از خود، بى خود شده بودم. من پيشاپيش پيامبر صلى الله عليه و آله شمشير مى زدم. در جستجوى ايشان باز گشتم؛ امّا ايشان را نديدم. با خود گفتم: پيامبر خدا، كسى نيست كه فرار كند. در ميان كشتگان هم كه ايشان را نديدم. گمان بردم كه از ميان ما به آسمان برده شده است. پس نيام شمشيرم را شكستم و با خودم گفتم: با آن، چندان در راه پيامبر خدا مى جنگم تا كشته شوم. بر دشمن تاختم و آنها راه را باز كردند. ديدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر زمين افتاده و از حال رفته است. بر بالاى سرش ايستادم.

نگاهى به من كرد و فرمود: «مردم چه كردند، اى على؟». گفتم: كافر شدند، اى پيامبر خدا! پشت به دشمن كردند و شما را تنها گذاشتند. پيامبر صلى الله عليه و آله چشمش به گُردانى [از دشمن] افتاد كه به طرفش مى آمدند. فرمود: «اين گردان را از من دور كن، اى على!».

من با شمشيرم بر آنها تاختم و از چپ و راست، ضربه مى زدم، تا اين كه عقب نشستند. پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: «اى على! آيا صداى ستاينده ات را در آسمان نمى شنوى؟ فرشته اى به نام رضوان فرياد مى زند: شمشيرى جز ذو الفقار نيست و جوان مردى جز على نيست».

پس من از شادى گريستم و خداوند سبحان را بر نعمتش سپاس گفتم.

110. الإمام الباقر عليه السلام ـ في غَزوَةِ خَيبَرَ ـ: خَرَجَ البَشيرُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّ عَلِيّا عليه السلام دَخَلَ الحِصنَ، فَأَقبَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَخَرَجَ عَلِيٌّ عليه السلام يَتَلَقّاهُ، فَقالَ صلى الله عليه و آله: قَد بَلَغَني نَبَؤُكَ المَشكورُ، وصَنيعُكُ المَذكورُ، قَد رَضِيَ اللّهُ عَنكَ، ورَضيتُ أنَا عَنكَ.

فَبَكى عَلِيٌّ عليه السلام، فَقالَ لَهُ: ما يُبكيكَ يا عَلِيُّ؟ فَقالَ: فَرَحا بِأَنَّ اللّهَ ورَسولَهُ عَنّي راضِيانِ. [۲۰۲]

110. امام باقر عليه السلام ـ در جنگ خيبر ـ: پيك شادى براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خبر آورد كه على عليه السلام وارد قلعه شد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به طرف قلعه آمد و على عليه السلام به ديدار ايشان شتافت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خبر تحسين انگيزت و كار به ياد ماندنى ات به من رسيد. خدا از تو راضى شد و من نيز از تو راضى ام. على عليه السلام گريست. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «چرا گريه مى كنى، اى على؟».

گفت: از شادى اين كه خدا و پيامبرش از من راضى اند.

111. الهداية الكبرى عن عيسى بن مهدي الجوهري: خَرَجتُ أنَا وَالحَسَنُ بنُ مَسعودٍ وَالحُسَينُ بنُ إبراهيمَ وعَتّابٌ وطالِبٌ ابنا حاتِمٍ ومُحَمَّدُ بنُ سَعيدٍ وأَحمَدُ بنُ الخَصيبِ وأَحمَدُ بنُ جنانٍ، مِن جُنبُلا [۲۰۳] إلى سامِرّا في سَنَةِ سَبعٍ وخَمسينَ ومِئَتَينِ.…

فَلَمّا دَخَلنا عَلى سَيِّدِنا أبي مُحَمَّدٍ الحَسَنِ عليه السلام بَدَأنا بِالبُكاءِ قَبلَ التَّهنِئَةِ، فَجَهَرنا بِالبُكاءِ بَينَ يَدَيهِ ونَحنُ ما يُنيفُ عَن سَبعينَ رَجُلاً مِن أهلِ السَّوادِ [۲۰۴].

فَقالَ: إنَّ البُكاءَ مِنَ السُّرورِ بِنِعَمِ اللّهِ مِثلُ الشُّكرِ لَها، فَطيبوا نَفسا وقَرّوا عَينا. [۲۰۵]

111. الهداية الكبرى ـ به نقل از عيسى بن مهدى جوهرى ـ: در سال دويست و پنجاه و هفت، من و حسن بن مسعود و حسين بن ابراهيم، و عتّاب و طالب، فرزندان حاتم، و محمّد بن سعيد و احمد بن خصيب و احمد بن جنان، از جُنبُلا [۲۰۶] به سامرّا رفتيم.…

چون بر سَرورمان حسن عسكرى عليه السلام وارد شديم، پيش از سلام و احوال پُرسى، شروع به گريستن كرديم با آن كه بيش از هفتاد نفر از اهل سواد [۲۰۷] بوديم، در حضور وى، صدايمان به گريه بلند شد.

آن گاه فرمود: «گريه كردن از شادى به نعمت هاى خدا، به مثابه شكر گزاردن آنهاست. پس خرسند و شادمان باشيد».

112. اُسد الغابة عن أبي رافع: أمَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلِيّا أن يَلحَقَهُ بِالمَدينَةَ، فَخَرَجَ عَلِيٌّ في طَلَبِهِ بَعدَما أخرَجَ إلَيهِ أهلَهُ، يَمشِي اللَّيلَ ويَكمُنُ النَّهارَ، حَتّى قَدِمَ المَدينَةَ. فَلَمّا بَلَغَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قُدومُهُ، قالَ: اُدعوا لي عَلِيّا. قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، لا يَقدِرُ أن يَمشِيَ.

فَأَتاهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله، فَلَمّا رَآهُ اعتَنَقَهُ وبَكى، رَحمَةً لِما بِقَدَمَيهِ مِنَ الوَرَمِ، وكانَتا تَقطُرانِ دَما، فَتَفَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله في يَدَيهِ، ومَسَحَ بِهِما رِجلَيهِ، ودَعا لَهُ بِالعافِيَةِ، فَلَم يَشتَكِهِما حَتَّى استُشهِدَ عليه السلام. [۲۰۸]

112. اُسد الغابة ـ به نقل از ابو رافع ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام دستور داد كه در مدينه به او ملحق شود. على، پس از روانه كردن خانواده پيامبر به نزد ايشان، خود در پى پيامبر صلى الله عليه و آله [از مكّه] خارج شد، و شب ها راه مى پيمود و روزها پنهان مى شد تا آن كه به مدينه رسيد. چون خبر ورودش به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد، فرمود: «على را نزد من فرا بخوانيد».

گفته شد: اى پيامبر خدا! او قادر به راه رفتن نيست.

پيامبر صلى الله عليه و آله خود نزد او آمد و با ديدن على عليه السلام، او را در آغوش كشيد و با مشاهده

پاهاى ورم كرده اش كه از آنها خون مى چكيد، دلش بر او سوخت و گريست. سپس دستانش را با آب دهانش تر كرد و به پاهاى على عليه السلام كشيد و براى بهبودى اش دعا كرد. از آن پس، على عليه السلام تا زمانى كه به شهادت رسيد، از درد پا نناليد.

113. الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام: خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلَيهِ خَميصَةٌ [۲۰۹] قَدِ اشتَمَلَ بِها، فَقيلَ: يا رَسولَ اللّهِ مَن كَساكَ هذِهِ الخَميصَةَ؟

فَقالَ: كَساني حَبيبي وصَفِيّي وخاصَّتي وخالِصَتي وَالمُؤَدّي عَنّي ووَصِيّي ووارِثي وأَخي، وأَوَّلُ المُؤمِنينَ إسلاما، وأَخلَصُهُم إيمانا، وأَسمَحُ النّاسِ كَفّا، سَيِّدُ النّاسِ بَعدي، قائِدُ الغُرِّ [۲۱۰] المُحَجَّلينَ، إمامُ أهلِ الأَرضِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ، فَلَم يَزَل يَبكي حَتَّى ابتَلَّ الحَصى مِن دُموعِهِ شَوقا إلَيهِ. [۲۱۱]

113. امام صادق عليه السلام ـ از پدرانش عليهم السلام ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه لباس سياه نقشدارى پوشيده بود، بيرون آمد. يكى گفت: اى پيامبر خدا! اين لباس را چه كسى بر شما پوشانده است؟

فرمود: «عزيزم و دوست صميمى و نزديك و يك رنگم و آن كه از جانب من [تعهّداتم را] مى پردازد، و جانشين و وارث و برادرم، و نخستين مسلمان، و خالص ترين در ايمان، و بخشنده ترينِ مردم، و آقاى مردمان پس از من، و جلودار روسفيدان، و پيشواى اهل زمين، على بن ابى طالب، اين را بر من پوشانده است».

پيامبر صلى الله عليه و آله از شوق به او (على عليه السلام) پياپى مى گريست، تا جايى كه ريگ ها از اشكش تر شد.

3 / 6: التَّقوى

3 / 6: پرهيزگارى

114. الإمام عليّ عليه السلام ـ في بَيانِ مَا استَحَقَّ بِهِ المُتَّقونَ الجَنَّةَ ـ: الَّذينَ كانَت أعمالُهُم فِي الدُّنيا زاكِيَةً، وأَعيُنُهُم باكِيَةً، وكانَ لَيلُهُم في دُنياهُم نَهارا تَخَشُّعا وَاستِغفارا، وكانَ نَهارُهُم لَيلاً تَوَحُشّا وَانقِطاعا، فَجَعَلَ اللّهُ لَهُمُ الجَنَّةَ مَآبا [۲۱۲]، وَالجَزاءَ ثَوابا. [۲۱۳]

114. امام على عليه السلام ـ در بيان آنچه پرهيزگاران به سبب آن، سزاوار بهشت شده اند ـ: آنان كه كردارهايشان در دنيا پاك است، و چشمانشان گريان، و شبشان در دنيا به خاطر خشوع ورزيدن و استغفار كردن، روز است، و روزشان به سبب تنهايى و بريدن [از مردم]، شب. پس خداوند، بهشت را بازگشتگاه آنان و ثواب را پاداش ايشان قرار داد.

115. عنه عليه السلام: أيَّتُهَا النَّفسُ! اِخلِطي لَيلَكِ ونَهارَكِ بِالذّاكِرينَ، لَعَلَّكِ أن تَسكُني رِياضَ الخُلدِ مَعَ المُتَّقينَ، وتَشَبَّهي بِنُفوسٍ قَد أقرَحَ السَّهَرُ رِقَّةَ جُفونِها، ودامَت فِي الخَلَواتِ شِدَّةُ حَنينِها، وأَبكَى المُستَمِعينَ عَولَةُ أنينِها، وأَلانَ قَسوَةَ الضَّمائِرِ ضَجَّةُ رَنينِها، فَإِنَّها نُفوسٌ قَد باعَت زينَةَ الدُّنيا، وآثَرَتِ الآخِرَةَ عَلَى الاوُلى، اُولئِكَ وَفدُ الكَرامَةِ، يَومَ يَخسَرُ فيهِ المُبطِلونَ، ويُحشَرُ إلى رَبِّهِم بِالحُسنى وَالسُّرورِ المُتَّقونَ. [۲۱۴]

115. امام على عليه السلام: اى نفس! شب و روزت را با اهل ذكر بگذران. باشد كه در بهشت هاى جاويدان با پرهيزگاران، هم نشين شوى، و خود را با جان هايى همانند ساز كه شب زنده دارى، پلك هاى نازك آنان را مجروح كرده، و در خلوت هايشان پيوسته در شوقى شديد به سر مى برند، و ناله هاى زارشان، شنوندگان را به گريه مى اندازد، و فرياد گريه هايشان، دل هاى سخت را نرم مى گرداند.

اينان، جان هايى هستند كه زيب و زيور دنيا را فروختند، و آخرت را بر اين جهان، مقدّم داشتند. اينان در آن روزى كه باطل گرايان زيان مى بينند، و پرهيزگاران با خوشى و شادى به سوى پروردگارشان محشور مى شوند، مهمانانى گرامى [در نزد خداوند] هستند.

3 / 7: الزُّهدُ

3 / 7: زهد

116. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ الزّاهِدينَ فِي الدُّنيا تَبكي قُلوبُهُم وإن ضَحِكوا، ويَشتَدُّ حُزنُهُم وإن فَرِحوا، ويَكثُرُ مَقتُهُم أنفُسَهُم وإنِ اغتَبطَوا بِما رُزِقوا. [۲۱۵]

116. امام على عليه السلام: زاهدانِ به دنيا، دل هايشان گريان است، اگرچه [در ظاهر] بخندند، و اندوهشان سخت است، هر چند [به ظاهر] شادند، و از خويشتن بسى ناخرسندند، هر چند به آنچه روزى شان شده، شاد و خرسندند.

3 / 8: اِتِّباعُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام

3 / 8: پيروى از اهل بيت عليهم السّلام

117. الإمام الحسين عليه السلام: قالَ عَلِيٌّ عليه السلام لِمَولاهُ نَوفٍ الشّامِيِّ: ... هَل تَدري مَن شيعَتي؟ قالَ: لا وَاللّهِ.

قالَ: شيعَتي... تَجري دُموعُهُم عَلى خُدودِهِم، يَجأَرونَ إلَى اللّهِ في فَكاكِ رِقابِهِم. [۲۱۶]

117. امام حسين عليه السلام: على عليه السلام به يكى از يارانش به نام نَوف شامى فرمود: «... آيا مى دانى شيعه من كيست؟».

نوف گفت: نه، به خدا.

فرمود: «شيعه من،... اشك هايشان بر گونه هايشان جارى است، و براى آزادى خود [از دوزخ] به درگاه خدا زارى مى كنند».

118. الإرشاد: إنَّهُ [أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام] خَرَجَ ذاتَ لَيلَةٍ مِنَ المَسجِدِ، وكانَت لَيلَةً قَمراءَ، فَأَمَّ الجَبّانَةَ [۲۱۷]، ولَحِقَهُ جَماعَةٌ يَقفونَ أثَرَهُ، فَوَقَفَ ثُمَّ قالَ: مَن أنتُم؟ قالوا: نَحنُ شيعَتُكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ.

فَتَفَرَّسَ [۲۱۸] في وُجوهِهِم، ثُمَّ قالَ: فَما لي لا أرى عَلَيكُم سيماءَ الشّيعَةِ؟ قالوا: وما سيماءُ الشّيعَةِ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟

فَقالَ: صُفرُ الوُجوهِ مِنَ السَّهَرِ، عُمشُ [۲۱۹] العُيونِ مِنَ البُكاءِ، حُدبُ الظُّهورِ مِنَ القِيامِ، خُمصُ البُطونِ مِنَ الصِّيامِ، ذُبلُ الشِّفاهِ مِنَ الدُّعاءِ، عَلَيهِم غَبَرَةُ الخاشِعينَ. [۲۲۰]

118. الإرشاد: يك شب، امير مؤمنان عليه السلام از مسجد خارج شد. شبى مهتابى بود. آهنگ

جَبّانه [۲۲۱] كرد. عدّه اى در پى او روانه شدند. ايشان ايستاد و فرمود: «شما كيستيد؟».

گفتند: ما شيعيان شما هستيم، اى امير مؤمنان!

امام عليه السلام در چهره هاى آنان خيره شد و آن گاه فرمود: «پس چرا نشان شيعه را در شما نمى بينم؟».

گفتند: نشان شيعه چيست، اى امير مؤمنان؟

فرمود: «زردى رخسارها از شب زنده دارى، كم سويى ديدگان از گريستن، خميدگى پشت ها از نماز خواندن، گود افتادن شكم ها از روزه دارى، خشكيدگى لب ها از دعا، و بودن گَرد خاكساران بر آنها».

119. الإمام الباقر عليه السلام: يا أبَا المِقدامِ، إنَّما شيعَةُ عَلِيٍّ عليه السلام الشّاحِبونَ النّاحِلونَ الذّابِلونَ، ذابِلَةٌ شِفاهُهُم، خَميصَةٌ بُطونُهُم، مُتَغَيِّرَةٌ ألوانُهُم، مُصفَرَّةٌ وُجوهُهُم، إذا جَنَّهُمُ [۲۲۲] اللَّيلُ اتَّخَذُوا الأَرضَ فِراشا، وَاستَقبَلُوا الأَرضَ بِجِباهِهِم، كَثيرٌ سُجودُهُم، كَثيرَةٌ دُموعُهُم، كَثيرٌ دُعاؤُهُم، كَثيرٌ بُكاوُهُم، يَفرَحُ النّاسُ وهُم يَحزَنونَ. [۲۲۳]

119. امام باقر عليه السلام: اى ابو مِقدام! شيعيان على، پريده رنگ و تكيده و خشكيده اند. لبانشان خشك است، شكم هايشان گود افتاده، رنگ هايشان برگشته و رخسارهايشان زرد است و چون شب آنان را فرو پوشاند، خاك را فرش خويش مى سازند، و پيشانى هايشان را بر زمين مى نهند، بسيار سجده مى كنند، بسيار اشك مى ريزند، و بسيار دعا مى كنند، و بسيار مى گريند. مردم شادمانى مى كنند و آنان اندوهناك اند.

الفَصلُ الرّابِعُ: جمود العين

فصل چهارم: خشكيدگى چشم

4 / 1: عَوامِلُ جُمودِ العَينِ

4 / 1: عوامل خشكيدگى چشم

120. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ يا خَيرَ مَن سُئِلَ، ويا أجوَدَ مَن أعطى، حَوِّلنا مِمّا تَكرَهُ إلى ما تُحِبُّ وتَرضى، وإن كانَتِ القُلوبُ قاسِيَةً، وإن كانَتِ الأَعيُنُ جامِدَةً، وإن كُنّا أولى بِالعَذابِ، فَأَنتَ أولى بِالمَغفِرَةِ. [۲۲۴]

120. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدايا! اى بهترين كسى كه از او درخواست مى شود! و اى بخشنده ترين كسى كه عطا مى كند! ما را از وضعى كه خوش نمى دارى، به وضعى كه دوست مى دارى و مى پسندى، منتقل گردان، هر چند كه دل ها سخت و چشم ها خشك شده اند و هر چند به عذاب، سزاوارتريم؛ چرا كه تو به آمرزيدن، سزاوارترى.

121. عنه صلى الله عليه و آله: ما جَفوَةُ العُيونِ إلّا مِن كَثرَةِ الذُّنوبِ، وما كَثرَةُ الذُّنوبِ إلّا مِن قِلَّةِ الوَرَعِ، وما قِلَّةُ الوَرَعِ إلّا مِن كَثرَةِ الجَفاءِ، وما كَثرَةُ الجَفاءِ إلّا مِن حُبِّ الدُّنيا. [۲۲۵]

121. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خشكى و بى عاطفگى چشم ها، جز از بسيارى گناهان نيست، و بسيارى گناهان، جز از كمى پارسايى نيست، و كمى پارسايى، جز از بسيارىِ جفاكارى (از حد و مرزها گذشتن) نيست، و بسيارى جفاكارى نيست، مگر به سبب دنيادوستى.

122. الإمام عليّ عليه السلام: ما جَفَّتِ الدُّموعُ إلّا لِقَسوَةِ القُلوبِ، وما قَسَتِ القُلوبُ إلّا لِكَثرَةِ الذُّنوبِ. [۲۲۶]

122. امام على عليه السلام: چشم ها نخشكيدند، مگر بر اثر سختى دل ها، و دل ها سخت نشدند، مگر به سبب بسيارىِ گناهان.

123. عنه عليه السلام: سُبحانَكَ اللّهُمَّ وبِحَمدِكَ! ما لِلعُيونِ لا تَبكي لِغَفلَةِ القُلوبِ إذا ذُكِرَت مَخافَتُكَ؟ [۲۲۷]

123. امام على عليه السلام: منزّهى تو ـ اى خدا ـ! و ستايش، تو را! چشم ها را چه شده است كه چون ترس از تو به ميان مى آيد، بر اثر غفلت دل ها، اشكى از آنها جارى نمى شود؟!

124. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مِن عَلاماتِ الشَّقاءِ: جُمودُ العَينِ، وقَسوَةُ القَلبِ، وشِدَّةُ الحِرصِ في طَلَبِ الدُّنيا، وَالإِصرارُ عَلَى الذَّنبِ. [۲۲۸]

124. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خشكيدگىِ چشم، و سختىِ دل، و آزمندىِ شديد در طلب دنيا و پافشارى بر گناه، از نشانه هاى شقاوت اند.

125. عنه صلى الله عليه و آله: أربَعُ خِصالٍ مِنَ الشَّقاوَةِ: جُمودُ العَينِ، وقَساوَةُ القَلبِ، وبُعدُ الأَمَلِ، وحُبُّ البَقاءِ. [۲۲۹]

125. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چهار چيز، از شقاوت است: خشكيدگى چشم، و قساوت قلب، و آرزوى دور و دراز، علاقه به ماندن.

126. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في مُناجاةِ الشّاكِرينَ ـ: إلهي! أشكو إلَيكَ... عَينا عَنِ البُكاءِ مِن خَوفِكَ جامِدَةً، وإلى ما يَسُرُّها طامِحَةً. [۲۳۰]

126. امام زين العابدين عليه السلام- در مناجات سپاس گزاران ـ: خداى من! به تو شكايت مى كنم... از چشمى كه از خوف تو اشكى نمى ريزد، و به آنچه خوشايندش است، مى نگرد.

127. الإمام الصادق عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ ـ: أعوذُ بِكَ مِن قَلبٍ لا يَخشَعُ، ومِن عَينٍ لا تَدمَعُ. [۲۳۱]

127. امام صادق عليه السلام: [خدايا!] پناه مى برم به تو از دلى كه خشوع ندارد و از چشمى كه اشك نمى ريزد.

4 / 2: ما يُرَقِّقُ القَلبَ ويُكثِرُ الدَّمعَةَ

4 / 2: آنچه دل را نازك و اشك را زياد مى كند

128. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن فَطَّرَ صائِما في رَمَضانَ مِن كَسبٍ حَلالٍ، صَلَّت عَلَيهِ المَلائِكَةُ لَيالِيَ رَمَضانَ كُلَّها، وصافَحَهُ جِبريلُ عليه السلام لَيلَةَ الفِطرِ، ومَن صافَحَهُ جِبريلُ تَكثُرُ دُموعُهُ ويَرِقُّ قَلبُهُ. [۲۳۲]

128. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس در ماه رمضان، روزه دارى را از درآمد حلال، افطارى دهد، فرشتگان در تمام شب هاى آن ماه بر او درود مى فرستند، و در شب [عيد] فطر، جبرئيل عليه السلام با او دست مى دهد، و كسى كه جبرئيل عليه السلام با وى دست دهد، اشكش بسيار و دلش نازك مى شود.

129. الإمام عليّ عليه السلام: أكلُ العَدَسِ يُرِقُّ القَلبَ، ويُكثِرُ الدَّمعَةَ. [۲۳۳]

129. امام على عليه السلام: خوردن عدس، دل را نازك و اشك را زياد مى كند.

130. الإمام الصادق عليه السلام: شَكا رَجُلٌ إلى نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَساوَةَ القَلبِ، فَقالَ لَهُ: عَلَيكَ بِالعَدَسِ، فَإِنَّهُ يُرِقُّ القَلبَ ويُسرِعُ الدَّمعَةَ. [۲۳۴]

130. امام صادق عليه السلام: مردى از سختىِ دل به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شِكوه كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «عدس بخور؛ زيرا عدس، دل را نازك و اشك را سرازير مى كند».

الفَصلُ الخامِس: آثار البكاء من خشية اللّه

فصل پنجم: آثار گريستن از ترس خدا

5 / 1: تَمحيصُ الذُّنوبِ

5 / 1: پاك كردن گناهان

131. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ. [۲۳۵]

131. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه از ترس خدا بگريد، خداوند، او را مى آمرزد.

132. عنه صلى الله عليه و آله: مَن بَكى مِن ذَنبٍ غَفَرَ اللّهُ لَهُ، ومَن بَكى [مِن] [۲۳۶] خَوفِ النّارِ أعاذَهُ اللّهُ مِنها. [۲۳۷]

132. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس از گناهى گريه كند، خداوند، او را مى آمرزد و هر كس از ترس آتش دوزخ بگريد، خداوند، او را از آن، در پناه خود مى دارد.

133. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ العَبدَ لَيَمرَضُ المَرَضَ فَيَرِقُّ قَلبُهُ، فَيَذكُرُ بَعضَ ذُنوبِهِ الَّتي سَلَفَت مِنهُ، فَيَقطُرُ مِن عَينَيهِ مِثلُ الذُّبابِ مِنَ الدَّمعِ، فَيُطَهِّرُهُ اللّهُ عز و جل مِن ذُنوبِهِ، فَإِن بَعَثَهُ بَعَثَهُ مُطَهَّرا، وإن قَبَضَهُ قَبَضَهُ مُطَهَّرا. [۲۳۸]

133. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بنده، بيمار مى شود و رقّت قلب مى گيرد و به ياد بعضى از گناهان گذشته اش مى افتد و به اندازه بال پشه اى از چشمانش اشكى مى چكد. پس خداوند عز و جل او را از گناهانش پاك مى سازد. اگر از آن بيمارى بهبودش بخشد، از گناه، پاكش كرده، و اگر جانش را بگيرد، پاك از گناه، جانش را گرفته است.

134. جامع الأخبار عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما مِن مُؤمِنٍ يَبكي مِن خَشيَةِ اللّهِ تَعالى إلّا غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنوبَهُ، وإن كانَت أكثَرَ مِن نُجومِ السَّماءِ، وعَدَدِ قَطَراتِ البِحارِ. ثُمَّ قَرَأَ: «فَلْيَضْحَكُواْ قَلِيلاً وَلْيَبْكُواْ كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» [۲۳۹]. [۲۴۰]

134. جامع الأخبار ـ به نقل از اَ نَس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هيچ مؤمنى نيست كه از ترس خداوند متعال بگريد، مگر آن كه خداوند، گناهانش را مى آمرزد، اگر چه گناهان او بيشتر از ستارگان آسمان و شمار قطرات درياها باشد».

ايشان سپس اين آيه را خواند: «از اين پس، كم مى خندند و به جزاى آنچه به دست مى آوردند، بسيار مى گريند».

135. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ حينَ سَأَلَهُ رَجُلٌ: مَا الَّذي يَمحو عَنِّي الخَطايا؟ ـ: الدُّموعُ، وَالخُضوعُ، وَالأَمراضُ. [۲۴۱]

135. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در پاسخ اين سؤال مردى كه: چه چيزى گناهان مرا مى زدايد؟ ـ: اشك ها و فروتنى و بيمارى ها.

136. ربيع الأبرار: خَطَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله، فَبَكى رَجُلٌ بَينَ يَدَيهِ، فَقالَ: لَو شَهِدَكُم كُلُّ مُؤمِنٍ كانَ عَلَيهِ مِنَ الذُّنوبِ أمثالَ الجِبالِ الرَّواسي، لَغُفِرَ لَهُم بِبُكاءِ هذَا الرَّجُلِ؛ وذلِكَ أنَّ المَلائِكَةَ لَهُ [۲۴۲] تَدعو لَهُ رَحمَةَ اللّهِ، وتقَولُ: اللّهُمَّ شَفِّعِ البَكّائينَ فيمَن لا يَبكي. [۲۴۳]

136. ربيع الأبرار: پيامبر صلى الله عليه و آله خطبه مى خواند كه مردى شروع به گريستن كرد. فرمود: «اگر هر مؤمنى با گناهانى به اندازه كوه هاى سر به آسمان كشيده در اين جمع شما بود، با گريه اين مرد، آمرزيده مى شد؛ چرا كه فرشتگان براى او از خدا رحمت مى طلبند و مى گويند: بار خدايا! شفاعت گريه كنندگان را در باره كسى كه نمى گريد، بپذير».

137. الإمام عليّ عليه السلام: بُكاءُ العَبدِ مِن خَشيَةِ اللّهِ يُمَحِّصُ [۲۴۴] ذُنوبَهُ. [۲۴۵]

137. امام على عليه السلام: گريستن بنده از ترس خدا، گناهانش را پاك مى كند.

138. الإمام الحسين عليه السلام: إذا بَكَى العَبدُ مِن خَشيَةِ اللّهِ تَعالى، تَحاتَّت [۲۴۶] عَنهُ الذُّنوبُ كَما يَتَحاتُّ الوَرَقُ، فَيَبقى كَيَومَ وَلَدَتهُ اُمُّهُ. [۲۴۷]

138. امام حسين عليه السلام: هر گاه بنده از ترس خداى متعال بگريد، گناهان، مانند برگ درخت از او مى ريزند و همانند روزى مى شود كه از مادرش متولّد شده است.

139. الإمام زين العابدين عليه السلام: ما مِن مُؤمِنٍ ذَرَفَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ، إلّا غَفَرَ اللّهُ لَهُ. [۲۴۸]

139. امام زين العابدين عليه السلام: هيچ مؤمنى نيست كه چشمانش از ترس خدا بگريد، مگر آن كه خداوند، او را مى آمرزد.

140. عنه عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ فِي الاِستِقالَةِ ـ: أنتَ الَّذي سَمَّيتَ نَفسَكَ بِالعَفُوِّ فَاعفُ عَنّي، قَد تَرى يا إلهي فَيضَ دَمعي مِن خيفَتِكَ، ووَجيبَ قَلبي مِن خَشيَتِكَ. [۲۴۹]

140. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در طلب بخشش ـ: تو آنى كه خويشتن را باگذشت ناميده اى. پس، از من در گذر. معبود من! مى بينى كه چگونه از ترس تو، اشكم روان و از ترس تو، دلم لرزان است.

141. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ الرَّجُلَ لَيَكونُ بَينَهُ وبَينَ الجَنَّةِ أكثَرُ مِمّا بَينَ الثَّرى وَالعَرشِ لِكَثرَةِ ذُنوبِهِ، فَما هُوَ إلّا أن يَبكِيَ مِن خَشيَةِ اللّهِ عز و جل نَدَما عَلَيها، حَتّى يَصيرَ بَينَهُ وبَينَها أقرَبُ مِن جَفنِهِ إلى مُقلَتِهِ. [۲۵۰]

141. امام صادق عليه السلام: انسان به سبب كثرت گناهانش، فاصله او با بهشت، بيش از فاصله فرش تا عرش است؛ امّا همين كه بر اثر پشيمانى از آنها، از ترس خداوند عز و جل بگريد، فاصله اش با آن نزديك تر از فاصله پلك او با تخم چشمش مى شود.

142. الإمام عليّ عليه السلام: البُكاءُ ثَلاثَةٌ: أحَدُها مِن خَوفِ اللّهِ، ومِن هَربِ الخَطيئَةِ، ومِن خَشيَةِ القَطيعَةِ؛ فَأَمَّا الأَوَّلُ فَهُوَ كَفّارَةُ الذُّنوبِ، وَالثّاني فَهُوَ طَهارَةُ العُيوبِ، وَالثّالِثُ فَهُوَ الوِلايَةُ مَعَ رِضاءِ المَحبوبِ.

فَثَمَرَةُ كَفّارَةِ الذُّنوبِ النَّجاةُ مِنَ العُقوباتِ، وثَمَرَةُ طَهارَةِ العُيوبِ النَّعيمُ المُقيمُ، وَالدَّرَجَةُ العُليا، وثَمَرَةُ الوِلايَةِ مَعَ رِضاءِ المَحبوبِ الرُّؤيَةُ وَالزِّيادَةُ. [۲۵۱]

142. امام على عليه السلام: گريه بر سه گونه است: يكى از ترس خدا، ديگرى براى فرار از گناه، و ديگر از ترس جدايى. گريه نخست، كفّاره گناهان است. دومى پاك كننده عيب هاست و سومى پيوستن است، همراه با خشنودىِ محبوب. ثمره كفّاره گناهان، رهيدن از كيفرهاست.

ثمره پاكى از عيب ها، نعمت جاويدان [بهشت] و [رسيدن به] درجه بالاست و ثمره پيوستنِ همراه با خشنودى محبوب، ديدن است و افزونى.

5 / 2: نورُ القَلبِ

5 / 2: روشنايى دل

143. الإمام عليّ عليه السلام: البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ يُنيرُ القَلبَ، ويَعصِمُ مِن مُعاوَدَةِ الذَّنبِ. [۲۵۲]

143. امام على عليه السلام: گريستن از ترس خدا، دل را روشنايى مى بخشد و از بازگشت به گناه، مصون مى دارد.

144. الإمام الصادق عليه السلام: طَلَبتُ نورَ القَلبِ فَوَجَدتُهُ فِي التَّفَكُّرِ وَالبُكاءِ. [۲۵۳]

144. امام صادق عليه السلام: روشنايى دل را جُستم و آن را در انديشيدن و گريستن يافتم.

5 / 3: رَحمَةُ اللّه عزّوجلِّ

5 / 3: رحمت خدا

145. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَو أنَّ باكِيا بَكى في اُمَّةٍ، لَرَحِمَ اللّهُ تِلكَ الاُمَّةَ لِبُكائِهِ. [۲۵۴]

145. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر يك نفر در ميان يك امّت بگريد، خداوند به خاطر گريه او، بر آن امّت، رحم مى كند.

146. عنه صلى الله عليه و آله ـ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ عَلِيّا عليه السلام ـ: يا مُنزِلَ البَرَكاتِ، يا راحِمَ العَبَراتِ، يا مُقيلَ العَثَراتِ، يا كاشِفَ الكُرُباتِ، يا وَلِيَّ الحَسَناتِ. [۲۵۵]

146. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعايى كه به على عليه السلام آموخت ـ: اى فرو فرستنده بركت ها! اى رحم كننده بر اشك ها! اى بخشنده لغزش ها! اى زداينده غم ها و رنج ها! اى صاحب خوبى ها!

147. الإمام عليّ عليه السلام: البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ مِفتاحُ الرَّحمَةِ. [۲۵۶]

147. امام على عليه السلام: گريستن از ترس خدا، كليد رحمت است.

148. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في زِيارَةِ قَبرِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ـ: اللّهُمَّ... وعَبرَةُ مَن بَكى مِن خَوفِكَ مَرحومَةٌ. [۲۵۷]

148. امام زين العابدين عليه السلام ـ در زيارت قبر امير مؤمنان عليه السلام ـ: خدايا!... بر اشك كسى كه از ترس تو مى گريد، رحمت مى آورى.

149. الإمام العسكري عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ فِي الصَّباحِ ـ: اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وعَجِّل فَرَجي، وأَقِل عَثرَتي، وَارحَم عَبرَتي. [۲۵۸]

149. امام عسكرى عليه السلام ـ از دعاى ايشان در صبحگاهان ـ: بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست، و در گشايش كارم تعجيل فرما، و از لغزشم در گذر، و بر اشكم رحم آور.

5 / 4: رِضوانُ اللّه عزّوجلِّ

5 / 4: خشنودى خدا

150. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ إبراهيمَ النَّبِيَّ عليه السلام قالَ: إلهي! ما لِعَبدٍ بَلَّ وَجهَهُ بِالدُّموعِ مِن مَخافَتِكَ؟

قالَ اللّهُ تَعالى: جَزاؤُهُ مَغفِرَتي ورِضواني يَومَ القِيامَةِ. [۲۵۹]

150. امام باقر عليه السلام: ابراهيم پيامبر، گفت: معبودا! پاداش بنده اى كه از ترس تو صورتش را از اشك تر كند، چيست؟

خداى متعال فرمود: «پاداش او، آمرزش و خشنودى من در روز قيامت است».

5 / 5: حُبُّ اللّه عزّوجلِّ

5 / 5: دوستى خدا

151. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تَعالى يُحِبُّ كُلَّ باكٍ حَزينٍ. [۲۶۰]

151. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال، هر گريه كننده اندوهگينى را دوست دارد.

152. مستدرك الوسائل: قالَ اللّهُ تَعالى لِداودَ عليه السلام: اُدعُني بِهذَا الاِسمِ: يا حَبيبَ البَكّائينَ. [۲۶۱]

152. مستدرك الوسائل: خداى متعال به داوود عليه السلام وحى فرمود كه: «مرا با اين نام بخوان: اى محبوب گريه كنندگان!».

153. الإمام عليّ عليه السلام ـ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: قالَ اللّهُ تَعالى: ... يا أحمَدُ، لَيسَ كُلُّ مَن قالَ: «اُحِبُّ اللّهَ» أحَبَّني! حَتّى يَأخُذَ قوتا، ويَلبَسَ دونا، ويَنامَ سُجودا، ويُطيلَ قِياما، ويَلزَمَ صَمتا، ويَتَوَكَّلَ عَلَيَّ، ويَبكِيَ كَثيرا، ويُقِلَّ ضِحكا، ويُخالِفَ هَواهُ، ويَتَّخِذَ المَسجِدَ بَيتا. [۲۶۲]

153. امام على عليه السلام ـ در بيان حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: خداوند متعال فرمود: «اى احمد! چنين نيست كه هر كس گفت: خدا را دوست دارم، دوستم بدارد، مگر آن گاه كه قوتى بر گيرد، و خرقه اى در پوشد، [۲۶۳] و در حال سجده بخوابد، و ساعت ها به نماز ايستد، و خاموشى در پيش گيرد، و بر من توكّل نمايد، و بسيار بگريد، و خنده را كم كند، و با هوسش بستيزد، و مسجد را خانه خود قرار دهد.

154. الكافي عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر: قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ [الرِّضا عليه السلام]: جُعِلتُ فِداكَ، إنّي قَد سَأَلتُ اللّهَ حاجَةً مُنذُ كَذا وكَذا سَنَةً، وقَد دَخَلَ قَلبي مِن إبطائِها شَيءٌ.

فَقالَ عليه السلام: يا أحمَدُ، إيّاكَ وَالشَّيطانَ أن يَكونَ لَهُ عَلَيكَ سَبيلٌ حَتّى يُقَنِّطَكَ [۲۶۴]! إنَّ أبا جَعفَرٍ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ـ كانَ يَقولُ: «إنَّ المُؤمِنَ يَسأَلُ اللّهَ عز و جل حاجَةً، فَيُؤَخِّرُ عَنهُ تَعجيلَ إجابَتِهِ حُبّا لِصَوتِهِ وَاستِماعِ نَحيبِهِ». [۲۶۵]

154. الكافى ـ به نقل از احمد بن محمّد بن ابى نصر ـ: به امام رضا عليه السلام گفتم: قربانت شوم! من چند سال است كه از خدا حاجتى خواسته ام و از تأخير اجابتش، در دلم شكّى افتاده است.

فرمود: «اى احمد! مبادا شيطان به تو راه پيدا كند و نوميدت گرداند. [جدّم] باقر عليه السلام مى فرمود: گاه مؤمن از خداوند عز و جل حاجتى مى خواهد و خدا، اجابت شدن آن را به تأخير مى اندازد؛ چون صداى او و شنيدن ناله اش را دوست دارد».

155. الإمام عليّ عليه السلام: يا أحنَفُ، إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أحَبَّ أقواما... قاموا إلى صَلاتِهِم مُعوِلينَ باكينَ تارَةً، واُخرى مُسَبِّحينَ، يَبكونَ في مَحاريبِهِم ويَرِنّونَ، يَصطَفّونَ لَيلَةً مُظلِمَةً بَهماءَ يَبكونَ. [۲۶۶]

155. امام على عليه السلام: اى احنف! خداوند پاك، مردمانى را دوست مى دارد... كه براى نمازشان بر مى خيزند، گاه نالان و گريان و گاه تسبيح گويان. در محرابشان مى گريند و مى نالند، و در شب تار به نماز مى ايستند و اشك مى ريزند.

5 / 6: إجابَةُ الدُّعاءِ

5 / 6: اجابت دعا

156. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ مِفتاحُ الرَّحمَةِ، وعَلامَةُ القَبولِ، وبابُ الإِجابَةِ. [۲۶۷]

156. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گريستن از ترس خدا، كليد رحمت و نشانه پذيرش و درِ اجابت است.

157. عنه صلى الله عليه و آله: بُكاءُ العُيونِ وخَشيَةُ القُلوبِ بِرَحمَةِ اللّهِ عز و جل، فَإِذا وَجَدتُموها فَاغتَنِمُوا الدُّعاءَ. [۲۶۸]

157. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گريه چشم ها و ترس دل ها، از رحمت خداوند عز و جل است. پس هر گاه اين دو را [در خود] يافتيد، دعا كردن را غنيمت بشماريد.

158. الإمام الباقر عليه السلام: اُطلُبِ الإِجابَةَ عِندَ اقشِعرارِ الجِلدِ، وعِندَ إفاضَةِ العَبرَةِ، وعِندَ قَطرِ المَطَرِ، وإذا كانَتِ الشَّمسُ في كَبِدِ السَّماءِ أو قَد زاغَت [۲۶۹]. [۲۷۰]

158. امام باقر عليه السلام: اجابت [دعا] را در هنگام لرزيدن پوست، و در هنگام سرازير شدن اشك، و در هنگام باريدن باران، و در هنگامى كه خورشيد به وسط آسمان مى رسد يا زوال مى يابد، بجوى.

159. عنه عليه السلام: إنَّ التَّضَرُّعَ [۲۷۱] وَالصَّلاةَ مِنَ اللّهِ تَعالى بِمَكانٍ، إذا كانَ العَبدُ ساجِدا للّهِِ، فَإِن سالَت دُموعُهُ فَهُنالِكَ تَنزِلُ الرَّحمَةُ، فَاغتَنِموا في تِلكَ السّاعَةِ المَسأَلَةَ وطَلَبَ الحاجَةِ، ولا تَستَكثِروا شَيئا مِمّا تَطلُبونَ، فَما عِندَ اللّهِ أكثَرُ مِمّا تُقَدِّرونَ. [۲۷۲]

159. امام باقر عليه السلام: التماس و زارى كردن و نماز، نزد خداوند متعال، جايگاه خاصّى دارند. هر گاه بنده براى خدا در سجده باشد، اگر اشكش جارى شد، آن هنگام، رحمت نازل مى شود. پس در آن لحظه درخواست و طلب حاجت را غنيمت شماريد و چيزى را از آنچه مى طلبيد، زياد مپنداريد؛ زيرا آنچه نزد خداست، بيش از آن است كه مى پنداريد.

160. الكافي عن عليّ بن أبي حمزة: قالَ أبو عبد اللّه عليه السلام لِأَبي بَصيرٍ: إن خِفتَ أمراً يَكونُ، أو حاجَةً تُريدُها، فَابدَأ بِاللّهِ ومَجِّدهُ، وأَثنِ عَلَيهِ كَما هُوَ أهلُهُ، وصَلِّ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، وسَل حاجَتَكَ، وتَباكَ، ولَو مِثلَ رَأسِ الذُّبابِ؛ إنَّ أبي عليه السلام كانَ يَقولُ: إنَّ أقرَبَ ما يَكونُ العَبدُ مِنَ الرَّبِّ عز و جل وَ هُوَ ساجِدٌ باكٍ. [۲۷۳]

160. الكافى ـ به نقل از على بن ابى حمزه ـ: امام صادق عليه السلام به ابو بصير فرمود: «اگر از وقوع پيشامدى بيم داشتى، يا حاجتى خواستى، به نام خدا آغاز نما و او را آن گونه كه سزاوارش هست، تمجيد و ثنا گو و بر پيامبر صلى الله عليه و آله صلوات فرست و حاجتت را بخواه و خود را به گريه وا دار و اگر شد، به اندازه سر مگسى اشكى بريز. پدرم عليه السلام هميشه مى فرمود: نزديك ترين زمان بنده به پروردگار عز و جل، زمانى است كه در سجده است و مى گريد.

161. الإمام الصادق عليه السلام: إذَا اقشَعَرَّ جِلدُكَ ودَمَعَت عَيناكَ، فَدونَكَ دونَكَ، فَقَد قُصِدَ قَصدُكَ. [۲۷۴]

161. امام صادق عليه السلام: هر زمانى كه بدنت به لرزه در آمد و چشمانت اشكبار شد، آن لحظه را غنيمت شمار؛ زيرا به تو توجّه شده است.

162. الكافي عن إسحاق بن عمّار: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: أكونُ أدعو فَأَشتَهِي البُكاءَ ولا يَجيؤُني، ورُبَّما ذَكَرتُ بَعضَ مَن ماتَ مِن أهلي فَأَرِقُّ وأَبكي، فَهَل يَجوزُ ذلِكَ؟

فَقالَ: نَعَم فَتَذَكَّرهُم، فَإِذا رَقَقتَ فَابكِ وَادعُ رَبَّكَ تَبارَكَ وتَعالى. [۲۷۵]

162. الكافى ـ به نقل از اسحاق بن عمّار ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: من دعا مى كنم و دلم مى خواهد بگريم؛ امّا گريه ام نمى آيد، و چه بسا به ياد يكى از كسانم كه مرده است، مى افتم و دلم مى سوزد و مى گريم. آيا اين جايز است؟

فرمود: «آرى، آنها را به ياد آر و چون رقّت قلب يافتى، گريه نما و به درگاه پروردگار بزرگ و بلندمرتبه ات دعا كن».

5 / 7

5 / 7

سُرورُ القِيامَةِ

شادمانى در روز قيامت

163. ربيع الأبرار عن أنس: ذَكَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله النّارَ وبَينَ يَدَيهِ حَبَشِيٌّ اشتَدَّ بُكاؤُهُ، فَنَزَلَ جِبريلُ فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ: وعِزَّتي وجَلالي وكَرَمي وسَعَةِ رَحمَتي، لا تَبكي عَينُ عَبدٍ فِي الدُّنيا إلّا أكثَرتُ ضِحكَهُ فِي الآخِرَةِ. [۲۷۶]

163. ربيع الأبرار ـ به نقل از اَ نَس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از آتش دوزخ، ياد مى كرد. غلامى حبشى كه در آن جا حاضر بود، سخت گريست. جبرئيل فرود آمد و گفت: اى محمّد! خداى عز و جل مى فرمايد: به عزّت و جلالم و بخشندگى و گستردگى رحمتم سوگند، چشم هيچ بنده اى در دنيا نمى گريد مگر آن كه در آخرت خنده اش را بسيار مى گردانم.

164. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كُلُّ عَينٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ إلّا ثَلاثَ أعيُنٍ: عَينٌ بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ، وعَينٌ غَضَّت عَن مَحارِمِ اللّهِ، وعَينٌ باتَت ساهِرَةً في سَبيلِ اللّهِ. [۲۷۷]

164. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر چشمى در روز قيامت، گريان است، مگر سه چشم: چشمى كه از ترس خدا گريسته باشد، چشمى كه از محرّمات خدا فرو هشته باشد، و چشمى كه در راه خدا شب را نخفته باشد.

165. الإمام الصادق عليه السلام: كُلُّ عَينٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ إلّا ثَلاثَةً: عَينٌ غَضَّت عَن مَحارِمِ اللّهِ، وعَينٌ سَهَرَت في طاعَةِ اللّهِ، وعَينٌ بَكَت في جَوفِ اللَّيلِ مِن خَشيَةِ اللّهِ. [۲۷۸]

165. امام صادق عليه السلام: هر چشمى در روز قيامت، گريان است، بجز سه چشم: چشمى كه از حرام هاى خدا پوشيده شده باشد، چشمى كه در طاعت خدا شب را نخفته باشد، و چشمى كه در دل شب از ترس خدا گريسته باشد.

166. كشف الغمّة عن يوسف بن أسباط: حَدَّثَني أبي قالَ: دَخَلتُ مَسجِدَ الكوفَةِ فَإِذا شابٌّ يُناجي رَبَّهُ، وهُوَ يَقولُ في سُجودِهِ: سَجَدَ وَجهي مُتَعَفِّرا فِي التُّرابِ لِخالِقي وحُقَّ لَهُ. فَقُمتُ إلَيهِ فَإِذا هُوَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ، فَلَمَّا انفَجَرَ الفَجرُ نَهَضتُ إلَيهِ فَقُلتُ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، تُعَذِّبُ نَفسَكَ وقَد فَضَّلَكَ اللّهُ بِما فَضَّلَكَ؟!

فَبَكى، ثُمَّ قالَ: حَدَّثَني عَمرُو بنُ عُثمانَ عَن اُسامَةَ بنِ زَيدٍ قالَ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: كُلُّ عَينٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ إلّا أربَعَ [۲۷۹] أعيُنٍ: عَينٌ بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ، وعَينٌ فُقِئَت في سَبيلِ اللّهِ، وعَينٌ غَضَّت عَن مَحارِمِ اللّهِ، وعَينٌ باتَت ساهِرَةً ساجِدَةً، يُباهي بِهَا اللّهُ المَلائِكَةَ، يَقولُ: اُنظُروا إلى عَبدي! روحُهُ عِندي وجَسَدُهُ في طاعَتي؛ قَد جافى [۲۸۰] بَدَنَهُ عَنِ المضَاجِعِ، يَدعوني خَوفا مِن عَذابي، وطَمَعا في رَحمَتي، اشهَدوا أنّي قَد غَفَرتُ لَهُ. [۲۸۱]

166. كشف الغمّة ـ به نقل از يوسف بن اسباط ـ: پدرم برايم نقل كرد و گفت: به مسجد كوفه وارد شدم. ديدم جوانى با پروردگارش مناجات مى كند و در سجده اش مى گويد: «صورتم براى آفريدگارم به خاك سجده در افتاده است و اين، حقّ اوست».

من به طرف او رفتم. ديدم زين العابدين عليه السلام است. چون سپيده زد، نزديكش رفتم و گفتم: اى پسر پيامبر خدا! با اين همه مقام و فضيلتى كه خداوند به شما داده است، باز خود را چنين عذاب مى دهيد؟

ايشان گريست و سپس فرمود: «عمرو بن عثمان، از اسامة بن زيد برايم حديث كرد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در روز قيامت، هر چشمى گريان است، بجز چهار چشم: چشمى كه از ترس خدا گريسته باشد، چشمى كه در راه خدا از حدقه بيرون آمده باشد، چشمى كه از حرام هاى خدا فرو بسته شده باشد، و چشمى كه شب را در سجده بيدار مانده باشد. خداوند به چنين چشمى بر فرشتگان، فخر مى فروشد

و مى فرمايد: بنده ام را ببينيد. روحش نزد من است و جسمش در طاعت من. پيكرش را از بسترها دور كرده و از ترس عذاب من و به اميد رحمتم، مرا مى خواند. گواه باشيد كه من او را آمرزيدم».

167. الإمام الصادق عليه السلام: ما مِن عَينٍ إلّا وهِيَ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ، إلّا عَينا بَكَت مِن خَوفِ اللّهِ. [۲۸۲]

167. امام صادق عليه السلام: هيچ چشمى نيست، مگر آن كه در روز قيامت، گريان است، بجز چشمى كه از خوف خدا گريسته باشد.

168. عنه عليه السلام: كَم مِمَّن كَثُرَ ضِحكُهُ لاعِبا يَكثُرُ يَومَ القِيامَةِ بُكاؤُهُ، وكَم مِمَّن كَثُرَ بُكاؤُهُ عَلى ذَنبِهِ خائِفا يَكثُرُ يَومَ القِيامَةِ فِي الجَنَّةِ سُرورُهُ وضِحكُهُ. [۲۸۳]

168. امام صادق عليه السلام: بسا كسى كه از روى لهو و لعب، بسيار مى خندد و در روز قيامت، بسيار گريان است، و بسا كسى كه بر گناهان خويش بسيار مى گريد و ترسان است، و روز قيامت، در بهشت، بسيار شادمان و خندان است.

5 / 8: أمنُ القِيامَةِ

5 / 8: امنيت در قيامت

169. الإمام الباقر عليه السلام: لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام، قالَ موسى: ... إلهي! ما جَزاءُ مَن دَمَعَت عَيناهُ مِن خشيَتِكَ؟

قالَ: يا موسى، آمَنُ وَجهَهُ مِن حَرِّ النّارِ، واُؤمِنُهُ [۲۸۴] يَومَ الفَزَعِ الأَكبَرِ. [۲۸۵]

169. امام باقر عليه السلام: چون خدا با موسى بن عمران عليه السلام گفت، موسى گفت: ... معبود من! پاداش كسى كه چشمانش از ترس تو اشك بريزد، چيست؟

فرمود: «اى موسى! چهره او را از حرارت آتش نگه مى دارم، و در آن روز وحشت بزرگ، در امانش مى دارم».

170. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن خَرَجَ مِن عَينَيهِ مِثلُ الذُّبابِ مِنَ الدَّمعِ مِن خَشيَةِ اللّهِ، آمَنَهُ اللّهُ بِهِ يَومَ الفَزَعِ الأَكبَرِ. [۲۸۶]

170. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه به اندازه مگسى، اشك از چشمانش خارج شود، خداوند به سبب آن، او را در آن روز هراس بزرگ، آسوده خاطر و در امان مى دارد.

171. عنه صلى الله عليه و آله: سَبعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللّهُ عز و جل في ظِلِّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ... ورَجُلٌ ذَكَرَ اللّهَ عز و جلخالِيا فَفاضَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ عز و جل. [۲۸۷]

171. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هفت نفرند كه خداوند عز و جل بر آنها، در آن روزى كه سايه اى جز سايه او نيست، سايه مى افكند: ... و [از جمله آنهاست] مردى كه در خلوت خود، خداى عز و جلرا ياد كند و از ترس خداوند عز و جل چشمانش اشكبار شود.

172. مستدرك الوسائل: في بَعضِ الكُتُبِ ـ أيِ السَّماوِيَّةِ ـ: وعِزَّتي! لا يَبكِيَنَّ عَبدٌ مِن خَشيَتي، إلّا أجَرتُهُ [۲۸۸] مِن نَقِمَتي وأَبدَلتُهُ ضِحكا. [۲۸۹]

172. مستدرك الوسائل: در يكى از كتاب ها [آسمانى] آمده است: «به عزّتم سوگند، هيچ بنده اى از ترس من گريه نمى كند، مگر آن كه او را از خشم خود، پناه مى دهم و خنده جايگزين گريه آن مى كنم».

5 / 9: إطفاءُ نارِ جَهَنَّمَ

5 / 9: خاموش كردن آتش جهنّم

173. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما مِن شَيءٍ إلّا لَهُ مِقدارٌ و ميزانٌ، إلَا الدَّمعَةُ فَإِنَّهُ يُطفَأُ بِها بِحارٌ مِنَ النّارِ. [۲۹۰]

173. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ چيزى نيست، مگر آن كه مقدار و ميزانى دارد، بجز اشك؛ زيرا با آن، درياهايى از آتش خاموش مى شوند.

174. عنه صلى الله عليه و آله: البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ يُطفِئُ بِحارا مِن غَضَبِ اللّهِ. [۲۹۱]

174. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گريستن از ترس خدا، درياهايى از خشم خدا را خاموش مى كند.

175. المواعظ العددية: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ لَهُ: أتَأذَنُ لي أن أتَمَنِّيَ المَوتَ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله: المَوتُ شَيءٌ لا بُدَّ مِنهُ، وسَفَرٌ طَويلٌ يَنبَغي لِمَن أرادَهُ أن يَرفَعَ عَشرَ هَدايا ـ إلى أن قالَ صلى الله عليه و آله ـ: وهَدِيَّةُ مالِكٍ [۲۹۲] أربَعَةُ أشياءَ: البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ، وصَدَقَةُ السِّرِّ، وتَركُ المَعاصي، وبِرُّ الوالِدَينِ. [۲۹۳]

175. المواعظ العدديّة: مردى پيش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: آيا اجازه مى دهى كه من آرزوى مرگ كنم؟

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مرگ، چيزى است كه گريزى از آن نيست، و سفرى طولانى است كه هر كس خواهان آن است، بايد ده هديه با خود ببرد» تا آن كه فرمود: «و هديه مالك، [۲۹۴] چهار چيز است: گريستن از ترس خدا، صدقه پنهانى، ترك گناهان، و خوش رفتارى با پدر و مادر».

176. الإمام الصادق عليه السلام: ما مِن شَيءٍ إلّا ولَهُ كَيلٌ ووَزنٌ، إلَا الدُّموعُ؛ فَإِنَّ القَطرَةَ تُطفِئُ بِحارا مِن نارٍ، فَإِذَا اغرَورَقَتِ العَينُ بِمائِها لَم يَرهَق [۲۹۵] وَجها قَتَرٌ [۲۹۶] ولا ذِلَّةٌ، فَإِذا فاضَت حَرَّمَهُ اللّهُ عَلَى النّارِ. ولَو أنَّ باكِيا بَكى في اُمَّةٍ لَرُحِموا. [۲۹۷]

176. امام صادق عليه السلام: هيچ چيزى نيست، مگر آن كه پيمانه و وزنى دارد، بجز اشك؛ زيرا قطره اى اشك، درياهايى از آتش را فرو مى نشاند. هر گاه چشم، غرق در آب خود شود، گرد هيچ فقر و ذلّتى بر آن نمى نشيند، و هر گاه اشكْ سرازير شود، خداوند، آن چهره را بر آتش حرام مى گرداند، و اگر گرينده اى در ميان امّتى بگريد، همه آن امّت، مورد رحمت قرار مى گيرند.

177. عنه عليه السلام: ما مِن شَيءٍ إلّا ولَهُ كَيلٌ ووَزنٌ، إلَا الدَّمعَةُ؛ فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يُطفِئُ بِاليَسيرِ مِنهَا البِحارَ مِنَ النّارِ، فَلَو أنَّ عَبدا بَكى في اُمَّةٍ لَرَحِمَ اللّهُ عز و جل تِلكَ الاُمَّةَ بِبُكاءِ ذلِكَ العَبدِ. [۲۹۸]

177. امام صادق عليه السلام: هر چيزى پيمانه و وزنى دارد، مگر اشك؛ چرا كه خداوند عز و جل با اندكى از آن، درياهاى آتش را خاموش مى سازد، پس اگر بنده اى در ميان امّتى بگريد، خداوند عز و جل به خاطر گريه آن بنده، بر آن امّت، رحم مى آورد.

178. الدر المنثور عن أبي حازم: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله نَزَلَ عَلَيهِ جِبريلُ وعِندَهُ رَجُلٌ يَبكي، فَقالَ: مَن هذا؟ قالَ: فُلانٌ. قالَ جِبريلُ: إنّا نَزِنُ أعمالَ بَني آدَمَ كُلَّها إلَا البُكاءَ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُطفِئُ بِالدَّمعَةِ نُهورا مِن نيرانِ جَهَنَّمَ. [۲۹۹]

178. الدرّ المنثور ـ به نقل از ابو حازم ـ: جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد، و مردى نزد ايشان بود و مى گريست. جبرئيل پرسيد: اين كيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «فلان كس». جبرئيل گفت: ما همه كردارهاى آدمى زادگان را وزن مى كنيم، بجز گريه را؛ چرا كه خداوند با اشك، رودهايى از آتش هاى دوزخ را خاموش مى سازد.

179. مستدرك الوسائل: رُوِيَ أنَّ النّارَ تَزفِرُ [۳۰۰] زَفرَةً يَومَ القِيامَةِ، يَجثُو الخَلائِقُ عَلى رُكبَتِهِم، فَيَجيءُ جَبرَئيلُ بِقَدَحٍ مِنَ الماءِ يَضرِبُهُ عَلى وَجهِها فَتَنصَرِفُ، فَيَقولُ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله: يا جَبرَئيلُ، مِن أينَ هذَا الماءُ؟ قالَ: إنَّها مِن دُموعِ العُصاةِ. [۳۰۱]

179. مستدرك الوسائل: روايت شده است كه: در روز قيامت، آتش چنان دمى بر مى آورد كه خلايق به زانو در مى آيند. پس جبرئيل عليه السلام قدحى آب مى آورد و به صورت آن مى زند و آتش پس مى رود. محمّد صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «اى جبرئيل! اين آب از كجاست؟». جبرئيل مى گويد: اين از اشك هاى گنهكاران است.

180. مستدرك الوسائل: رُوِيَ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله إذا رَأى بُروزَ جَهَنَّمَ يَقولُ: «يا رَبِّ! اِصرِفِ النّارَ عَن اُمَّتي»، فَلا يُصرَفُ، حَتّى لَحِقَ بُكاءُ العاصينَ، فَيَرجِعُ أسرَعَ مِن طَرفَةِ عَينٍ. [۳۰۲]

180. مستدرك الوسائل: روايت شده است كه: پيامبر صلى الله عليه و آله چون پديدار شدن دوزخ را ببيند، مى فرمايد: «پروردگارا! اين آتش را از امّتم بگردان»؛ امّا برگردانيده نمى شود تا آن كه [اشك و] گريه گنهكاران مى رسد، و آتش، سريع تر از چشم بر هم زدنى باز مى گردد.

5 / 10: النَّجاةُ مِنَ النّارِ

5 / 10: رهايى از آتش

181. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ النَّجاةُ مِنَ النّارِ. [۳۰۳]

181. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گريستن از ترس خدا، رهيدن از آتش است.

182. عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن عَبدٍ اغرَورَقَت عَيناهُ بِمائِها إلّا حَرَّمَ اللّهُ ذلِكَ الجَسَدَ عَلَى النّارِ، وما فاضَت عَينٌ مِن خَشيَةِ اللّهِ إلّا لَم يَرهَق ذلِكَ الوَجهُ قَتَرٌ ولا ذِلَّةٌ. [۳۰۴]

182. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ بنده اى نيست كه چشمانش پُر اشك گردد، مگر اين كه خداوند، آن بدن را بر آتش حرام مى گرداند، و هيچ چشمى از ترس خدا اشكبار نمى شود، مگر اين كه آن چهره، غبار و خوارى نمى بيند.

183. عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ يَخرُجُ مِن عَينَيهِ دُموعٌ، وإن كانَ مِثلَ رَأسِ الذُّبابِ مِن خَشيَةِ اللّهِ، ثُمَّ تُصيبُ شَيئا مِن حُرِّ وَجهِهِ، إلّا حَرَّمَهُ اللّهُ عَلَى النّارِ. [۳۰۵]

183. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ بنده مؤمنى نيست كه از چشمانش، اگرچه به اندازه سر مگسى، اشك از ترس خدا خارج شود و بر گونه اش بغلتد، مگر آن كه خداوند، او را بر آتش حرام مى گرداند.

184. عنه صلى الله عليه و آله: حُرِّمَتِ النّارُ عَلى عَينٍ دَمَعَت أو بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ، وحُرِّمَتِ النّارُ عَلى عَينٍ سَهَرَت في سَبيلِ اللّهِ. [۳۰۶]

184. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آتش دوزخ بر چشمى كه از ترس خدا اشك ريزد يا بگريد، حرام شده است. آتش بر چشمى كه در راه خدا بيدارى بكشد، حرام شده است.

185. عنه صلى الله عليه و آله: حُرِّمَ عَلى عَينَينِ أن تَنالَهُمَا النّارُ: عَينٌ بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ، وعَينٌ باتَت تَحرُسُ الإِسلامَ وأَهلَهُ مِن أهلِ الكُفرِ. [۳۰۷]

185. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: رسيدنِ آتش به دو چشم، حرام شده است: چشمى كه از ترس خدا گريسته باشد و چشمى كه شب ها از اسلام و مسلمانان در برابر اهل كفر، نگهبانى كرده باشد.

186. عنه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةُ [۳۰۸] أعيُنٍ لا تَمَسُّهَا النّارُ: عَينٌ فُقِئَت في سَبيلِ اللّهِ، وعَينٌ حَرَسَت في سَبيلِ اللّهِ، وعَينٌ بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ. [۳۰۹]

186. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه چشم است كه آتش با آنها تماس پيدا نمى كند: چشمى كه در راه خدا از كاسه اش بيرون آورده شده باشد، چشمى كه در راه خدا نگهبانى داده باشد، و چشمى كه از ترس خدا گريسته باشد.

187. عنه صلى الله عليه و آله: لا تَرَى النّارَ عَينٌ بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ، ولا عَينٌ سَهَرَت في طاعَةِ اللّهِ، ولا عَينٌ غَضَّت عَن مَحارِمِ اللّهِ. [۳۱۰]

187. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چشمى كه از ترس خدا بگريد و چشمى كه شب را در طاعت خدا بيدار بماند و چشمى كه از حرام هاى خدا پوشانده شود، آتش دوزخ را به خود نمى بينند.

188. عنه صلى الله عليه و آله: مَن دَمَعَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ، لَن يَلِجَ النّارَ أبَدا. [۳۱۱]

188. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه چشمانش از ترس خدا اشك بريزند، هرگز به دوزخ نمى رود.

189. عنه صلى الله عليه و آله: لا يَلِجُ النّارَ رَجُلٌ بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ، حَتّى يَعودَ اللَّبَنُ فِي الضَّرعِ. [۳۱۲]

189. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردى كه از ترس خدا بگريد، به آتش نمى رود، مگر آن كه شيرِ دوشيده به پستان باز گردد. [۳۱۳]

190. تاريخ بغداد عن زيد بن أرقم: إنَّ رَجُلاً سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله: بِمَ أتَّقِي النّارَ؟ قالَ: بِدُموعِ عَينَيكَ؛ فَإِنَّ عَينا بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ لا تَأكُلُهَا النّارُ. [۳۱۴]

190. تاريخ بغداد ـ به نقل از زيد بن ارقم ـ: مردى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: با چه چيزى خود را از آتش دوزخ نگه دارم؟ فرمود: «با اشك چشمانت؛ زيرا چشمى كه از ترس خدا بگريد، طعمه آتش نمى شود».

191. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن ذَكَرَ اللّهَ فَفاضَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ حَتّى يُصيبَ الأَرضَ مِن دُموعِهِ، لَم يُعَذِّبهُ اللّهُ تَعالى يَومَ القِيامَةِ. [۳۱۵]

191. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس خدا را ياد كند و چشمانش از ترس خدا اشكبار شود تا جايى كه از اشك هايش بر زمين بچكد، در روز قيامت، خداوند متعال، او را عذاب نمى كند.

192. عنه صلى الله عليه و آله: مَن بَكى عَلى ذَنبِهِ حَتّى تَسيلَ دُموعُهُ عَلى لِحيَتِهِ، حَرَّمَ اللّهُ ديباجَةَ [۳۱۶] وَجهِهِ عَلَى النّارِ. [۳۱۷]

192. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه بر گناهانش بگريد تا اشكش بر محاسنش جارى شود، خداوند، رخسار او را بر آتش حرام مى گرداند.

193. الأمالي للصدوق عن عبد الرحمن بن سمرة: كُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما، فَقالَ: إنّي رَأَيتُ البارِحَةَ عَجائِبَ. قالَ: فَقُلنا: يا رَسولَ اللّهِ، و ما رَأَيتَ؟! حَدِّثنا بِهِ فِداكَ أنفُسُنا وأَهلونا وأَولادُنا.

فَقالَ: ... ورَأَيتُ رَجُلاً مِن اُمَّتي قَد هَوى فِي النّارِ، فَجاءَتهُ دُموعُهُ الَّتي بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ فَاستَخرَجَتهُ مِن ذلِكَ. [۳۱۸]

193. فضائل الأشهر الثلاثة ـ به نقل از عبد الرحمان بن سمره ـ: روزى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه فرمود: «من ديشب، عجايبى ديدم».

گفتيم: چه ديدى ـ اى پيامبر خدا ـ؟ خودمان و زن و فرزندانمان فدايت شويم! برايمان بگو.

فرمود: «... مردى از امّتم را ديدم كه در آتش فرو افتاد؛ امّا اشك هايش كه از ترس خدا گريسته بود، به دادش رسيدند و او را از آن بيرون كشيدند».

194. الإمام عليّ عليه السلام: لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسى عليه السلام قالَ: إلهي! ما جَزاءُ مَن دَمَعَت عَيناهُ مِن خَشيَتِكَ؟

قالَ: يا موسى، أقي وَجهَهُ مِن حَرِّ النّارِ. [۳۱۹]

194. امام على عليه السلام: چون خدا با موسى عليه السلام سخن گفت، موسى گفت: معبودا! پاداش كسى كه چشمانش از ترس تو اشك بريزد، چيست؟

فرمود: «اى موسى! چهره اش را از حرارت آتش، نگه مى دارم».

5 / 11: دَرَجاتُ الجَنَّةِ

5 / 11: درجات بهشت

195. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، إنَّهُ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نادى مُنادٍ مِن بُطنانِ [۳۲۰] العَرشِ: ... أينَ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ؟ أينَ المُتَباذِلونَ فِي اللّهِ؟ أينَ المُؤثِرونَ عَلى أنفُسِهِم؟... أينَ الَّذينَ يَبكونَ مِن خَشيَةِ اللّهِ؟ «لَاخَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ» [۳۲۱]، أينَ رُفَقاءُ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله؟ آمِنوا وقَرُّوا عَينا «ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَ أَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ» [۳۲۲]. [۳۲۳]

195. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! آن گاه كه روز قيامت شود، بانگْ زننده اى از ميان عرش، صدا مى زند: «... كجايند آنان كه براى خدا يكديگر را دوست مى داشتند؟ كجايند آنان كه براى خدا به يكديگر بخشش مى كردند؟ كجايند ايثارگران؟... كجايند كسانى كه از ترس خدا مى گريستند؟ «بيمى بر شما نيست و اندوهگين نمى شويد». كجايند همرهانِ محمّدِ پيامبر؟ آسوده باشيد و با سُرور، «شما و همسرانتان شادمانه به بهشت درآييد».

196. عنه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ عَلَيكَ بِالبُكاءِ مِن خَشيَةِ اللّهِ، يَبني لَكَ بِكُلِّ قَطرَةٍ بَيتا فِي الجَنَّةِ. [۳۲۴]

196. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! بر تو باد گريستن از ترس خدا. به ازاى هر قطره اى، خانه اى در بهشت برايت ساخته مى شود.

197. عنه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، اُوصيكَ في نَفسِكَ بِخِصالٍ فَاحفَظها عَنّي، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ أعِنهُ، أمَّا الاُولى: فَالصِّدقُ، ولا تَخرُجَنَّ مِن فيكَ كَذِبَةٌ أبَدا. وَالثّانِيَةُ: الوَرَعُ [۳۲۵]، ولا تَجتَرِئ عَلى خِيانَةٍ أبَدا. وَالثّالِثَةُ: الخَوفُ مِنَ اللّهِ عَزَّ ذِكرُهُ كَأَنَّكَ تَراهُ. وَالرّابِعَةُ: كَثرَةُ البُكاءِ مِن خَشيَةِ اللّهِ؛ يُبنى لَكَ بِكُلِّ دَمعَةٍ ألفُ بَيتٍ فِي الجَنَّةِ. [۳۲۶]

197. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: «اى على! تو را در باره خودت به چند كار سفارش مى كنم. پس آنها را از من به ياد دار». سپس فرمود: «بار خدايا! او را كمك كن. اوّل: راستگويى، كه هرگز از دهانت دروغى خارج نشود. دوم: پارسايى، كه هرگز بر خيانتى گستاخ نشوى. سوم: ترس از خداوند بلندنام، آن گونه كه گويى او را مى بينى، و چهارم: گريستن از خوف خدا؛ زيرا به ازاى هر قطره اشكى، هزار خانه در بهشت برايت ساخته مى شود».

198. عنه صلى الله عليه و آله: مَن ذَرَفَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ، كانَ لَهُ بِكُلِّ قَطرَةٍ مِن دُموعِهِ مِثلُ جَبَلِ اُحُدٍ يَكونُ في ميزانِهِ، وكانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ بِكُلِّ قَطرَةٍ عَينٌ مِنَ الجَنَّةِ، عَلى حافَتَيها [۳۲۷] مِنَ المَدائِنِ وَالقُصورِ ما لا عَينٌ رَأَت ولا اُذُنٌ سَمِعَت ولا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ. [۳۲۸]

198. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه چشمانش از ترس خدا بگريد، براى هر قطره اى از اشك هايش، به اندازه كوه اُحد در ترازوى اعمالش قرار داده مى شود، و به پاداش هر قطره اى، چشمه اى در بهشت برايش خواهد بود كه در دو طرف آن چشمه، شهرها و كوشك هايى است كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه در دل بشرى، خطور كرده است.

199. عنه صلى الله عليه و آله ـ مِن وَصاياهُ لِأَبي ذَرٍّ ـ: يا أبا ذَرٍّ، إنَّ ربّي تَبارَكَ اسمُهُ أخبَرَني فَقالَ: وَعِزَّتي وجَلالي! ما أدرَكَ العابِدونَ دَركَ البُكاءِ عِندي شَيئا، وإنّي لَأَبني لَهُم فِي الرَّفيقِ الأَعلى قَصرا لايُشارِكُهُم فيهِ أحَدٌ. [۳۲۹]

199. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش هايش به ابو ذر ـ: اى ابو ذر! پروردگار بزرگم به من خبر داد و فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، عبادت كنندگان با گريستن، به چيزى از من دست مى يابند كه با هيچ چيزى به آن نمى توانند برسند. [۳۳۰] من براى آنان (گريه كنندگان) در عالم بالا قصرى مى سازم كه هيچ كس با آنان در آن شراكت ندارد.

200. عنه صلى الله عليه و آله: ألا ومَن ذَرَفَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّه عز و جل، كانَ لَهُ بِكُلِّ قَطرَةٍ قَطَرَت مِن دُموعِهِ قَصرٌ فِي الجَنَّةِ، مُكَلَّلاً [۳۳۱] بِالدُّرِّ وَالجَوهَرِ، فيهِ ما لا عَينٌ رَأَت ولا اُذُنٌ سَمِعَت ولا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ. [۳۳۲]

200. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آگاه باشيد كه هر كس چشمانش از ترس خداى عز و جل اشك بريزد، در برابر هر قطره اشك او، كاخى مرواريد و گوهرنشان در بهشت براى او خواهد بود. در آن كاخ، چيزهايى است كه هيچ چشمى نديده، و هيچ گوشى نشنيده، و به دل هيچ بشرى خطور نكرده است.

201. الإمام الصادق عليه السلام: أوحَى اللّهُ عز و جل إلى موسى عليه السلام: إنَّ عِبادي لَم يَتَقَرَّبوا إلَيَّ بِشَيءٍ أحَبَّ إلَيَّ مِن ثَلاثِ خِصالٍ. قالَ موسى: يا رَبِّ وما هُنَّ؟

قالَ: يا موسَى! الزُّهدُ فِي الدُّنيا، وَالوَرَعُ عَنِ المَعاصي، وَالبُكاءُ مِن خَشيَتي.

قالَ موسى: يا رَبِّ! فَما لِمَن صَنَعَ ذا؟

فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ: يا موسى! أمَّا الزّاهِدونَ فِي الدُّنيا فَفِي الجَنَّةِ، وأَمَّا البَكّاؤُونَ مِن خَشيَتي فَفِي الرَّفيعِ الأَعلى لا يُشارِكُهُم أحَدٌ، وأَمَّا الوَرِعونَ عَن مَعاصِيَّ فَإِنّي اُفَتِّشُ النّاسَ ولا اُفَتِّشُهُم. [۳۳۳]

201. امام صادق عليه السلام: خداوند عز و جل به موسى عليه السلام وحى فرمود كه: «محبوب ترين چيزها نزد من كه بندگانم با آنها خود را به من نزديك سازند، سه چيز است».

موسى گفت: پروردگارا! آنها چيستند؟

فرمود: «اى موسى! زهد ورزيدن به دنيا، خوددارى از نافرمانى ها، و گريستن از ترس من».

موسى گفت: پروردگارا! كسى كه چنين كند، چه پاداشى دارد؟

خداوند عز و جل به او وحى فرمود: «اى موسى! زهدورزان به دنيا، در بهشت اند. گريه كنندگان از ترس من، در بلندترين جايگاه اند و كسى با آنان در آن جا شراكت ندارد، و پاداش خوددارى كنندگان از نافرمانى من، اين است كه من همه مردم را [در قيامت] بازخواست مى كنم؛ ليكن آنان را بازخواست نمى كنم».

202. مستدرك الوسائل: فِي التَّوراةِ: إذا دَمَعَت عَيناكَ فَلا تَمسَحهُما إلّا بِكَفِّكَ عَلى وَجهِكَ فَإِنَّها رَحمَةٌ، ولا يَبكي عَبدي مِن خَشيَتي إلّا سَقَيتُهُ مِن رَحيقٍ [۳۳۴] مَختومٍ. [۳۳۵]

202. مستدرك الوسائل: در تورات آمده است: «هر گاه چشمانت اشك ريختند، آن را پاك مكن، مگر اين كه آن را با دستانت بر صورت خويش بكشى؛ چرا كه اشك، رحمت است، و هر بنده ام كه از ترس من بگريد، او را از باده سر به مُهر مى نوشانم».

الفَصلُ السّادِس: ما ينبغي فيه البكاء أو التباكي من الأوقات والأحوال

فصل ششم: اوقات و حالات شايسته براى گريستن يا وانمود كردن به آن

6 / 1: سَوادُ اللَّيلِ

6 / 1: تاريكى شب

203. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما يَقطُرُ فِي الأَرضِ قَطرَةٌ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن قَطرَةِ دَمعٍ في سَوادِ اللَّيلِ مِن خَشيَتِهِ، لايَراهُ أحَدٌ إلَا اللّهُ عز و جل. [۳۳۶]

203. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: قطره اشكى كه در تاريكى شب از ترس خدا فرو مى چكد و كسى جز خداوند عز و جلآن را نمى بيند، نزد خدا محبوب تر از هر قطره اى است كه بر زمين فرو مى چكد.

204. عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن قَطرَةٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ مِن قَطرَتَينِ: قَطرَةِ دَمٍ في سَبيلِ اللّهِ، وقَطرَةِ دَمعٍ في سَوادِ اللَّيلِ مِن خَشيَةِ اللّهِ. [۳۳۷]

204. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ قطره اى نزد خدا محبوب تر از دو قطره نيست: قطره خونى كه در راه خدا ريخته مى شود، و قطره اشكى كه در تاريكى شب از ترس خدا فرو مى چكد.

205. الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصفِهِ بَعضَ الخُلَّصِ منِ أصحابِهِ ـ: فَلَو رَأَيتَهُم في لَيلَتِهِم، وقَد نامَتِ العُيونُ، وهَدَأَتِ الأَصواتُ، وسَكَنَتِ الحَرَكاتُ مِنَ الطَّيرِ فِي الوُكورِ، وقَد نَهنَهَهُم [۳۳۸] هَولُ يَومِ القِيامَةِ بِالوَعيدِ عَنِ الرُّقادِ، كَما قالَ سُبحانَهُ: «أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُم بَأْسُنَا بَيَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ» [۳۳۹] فَاستَيقَظوا إلَيها فَزِعينَ، وقاموا إلى صَلاتِهِم مُعوِلينَ، باكينَ تارَةً واُخرى مُسَبِّحينَ، يَبكونَ في مَحاريبِهِم ويَرِنّونَ، يَصطَفّونَ لَيلَةً مُظلِمَةً بَهماءَ [۳۴۰] يَبكونَ. [۳۴۱]

205. امام على عليه السلام ـ در وصف برخى از ياران پاكبازش ـ: كاش آنها را در شب هنگامشان ديده بودى، آن گاه كه چشم ها مى خفتند، و صداها خاموش مى شدند، و پرندگان در آشيانه هايشان آرام مى گرفتند. هراس از تهديدهاى روز رستاخيز، آنان را از خفتن باز مى داشت، چنان كه خداى پاك فرموده است: «آيا ساكنان شهرها ايمن شده اند از اين كه عذاب ما شامگاهان- در حالى كه به خواب فرو رفته اند- به آنان برسد؟». پس هراسان بيدار مى شدند، و به نماز بر مى خاستند، گاه نالان و گريان و گاه تسبيح گويان، و در محراب هايشان مى گريستند و زار مى زدند، و در شبى تار و سيه فام، بر دو پا مى ايستادند و اشك مى ريختند.

206. الإمام الباقر عليه السلام: ما مِن قَطرَةٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ عز و جل مِن قَطرَةِ دُموعٍ في سَوادِ اللَّيلِ، مَخافَةً مِنَ اللّهِ لا يُرادُ بِها غَيرُهُ. [۳۴۲]

206. امام باقر عليه السلام: هيچ قطره اى نزد خداى عز و جل، دوست داشتنى تر از قطره اشكى نيست كه در سياهى شب از ترس خدا ريخته شود و مراد از آن، جز خدا نباشد.

6 / 2: الأَسحارُ

6 / 2: سحرگاهان

207. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا كانَ أوَّلُ لَيلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ، أمَرَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى سَبعَةً مِنَ المَلائِكَةِ... مَعَ كُلِّ مَلَكٍ مِنهُم لِواءٌ مِن نورٍ... مَعَ جَبرَئيلَ لِواءٌ مِن نورٍ يُضرَبُ فِي السَّماءِ السّابِعَةِ، مَكتوبٌ عَلى ذلِكَ اللِّواءِ: لا إلهَ إلَا اللّهُ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، طوبى لِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ؛ يُنادونَ بِالأَسحارِ بِالبُكاءِ وَالتَّضَرُّعِ، اُولئِكَ هُمُ الآمِنونَ يَومَ القِيامَةِ. [۳۴۳]

207. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چون نخستين شب ماه رمضان فرا رسد، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به هفت فرشته فرمان مى دهد.… هر فرشته اى با پرچمى از نور... و جبرئيل عليه السلام نيز با پرچمى از نور، و آن پرچم در آسمان هفتم مى زده شود كه بر آن، نوشته شده است: «لا إله إلّا اللّه، محمّد رسول اللّه». خوشا به حال امّت محمّد، كه در سحرگاهان، فرياد گريه و زارى سر مى دهند! اينان روز قيامت، در امان اند.

208. الإمام عليّ عليه السلام: اِحذَر دَمعَةَ المُؤمِنِ فِي السَّحَرِ، فَإِنَّها تَقصِفُ [۳۴۴] مَن دَمَّعَها، وتُطفِئُ بُحورَ النِّيرانِ عَمَّن دَعا بِها. [۳۴۵]

208. امام على عليه السلام: از اشك مؤمن در سحرگاه بر حذر باشيد؛ زيرا اين اشك، كسى را كه موجب ريخته شدنش شده است، در هم مى شكند، و درياهاى آتش را براى كسى كه با آن دعا كند، فرو مى نشاند.

6 / 3: عِندَ الصَّلاةِ

6 / 3: هنگام نماز

209. الإمام عليّ عليه السلام ـ في بَيانِ صِفَةِ صَلاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: إنَّهُ كانَ إذا قامَ إلَى الصَّلاةِ، سُمِعَ لِصَدرِهِ وجَوفِهِ أزيزٌ [۳۴۶] كَأَزيزِ المِرجَلِ [۳۴۷] عَلَى الأَثافِيِّ [۳۴۸] مِن شِدَّةِ البُكاءِ، وقَد آمَنَهُ اللّهُ عز و جلمِن عِقابِهِ، فَأَرادَ أن يَتَخَشَّعَ لِرَبِّهِ بِبُكائِهِ، ويَكونَ إماما لِمَنِ اقتَدى بِهِ. [۳۴۹]

209. امام على عليه السلام ـ در بيان چگونگى نماز پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: هنگامى كه به نماز مى ايستاد، از شدّت گريه، در سينه و درونش صداى قُل قُلى چون قُل قُلِ ديگ بر روى آتش شنيده مى شد، در حالى كه خداوند عز و جل او را از كيفرش در امان داشته بود. ايشان مى خواست با گريه اش براى پروردگارش فروتنى نمايد و [نيز] سرمشقى باشد براى كسانى كه به او اقتدا مى كنند.

210. سنن أبي داود عن مُطَرِّف عن أبيه: رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُصَلّي، وفي صَدرِهِ أزيزٌ كَأَزيزِ الرَّحى مِنَ البُكاءِ، صلى الله عليه و آله. [۳۵۰]

210. سنن أبى داوود ـ به نقل از مطرف، از پدرش ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه نماز مى خوانَد و از گريه اش در سينه او صدايى چون صداى دستاس شنيده مى شد.

211. مجمع الزوائد عن عائشة: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَبيتُ فَيُناديهِ بِلالٌ بِالأَذانِ، فَيَقومُ فَيَغتَسِلُ، فَإِنّي لَأَرَى الماءَ يَنحَدِرُ عَلى خَدِّهِ وشَعرِهِ، ثُمَّ يَخرُجُ فَيُصَلّي فَأَسمَعُ بُكاءَهُ. [۳۵۱]

211. مجمع الزوائد ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شب مى خوابيد و بلال با اذان، او را بيدار مى كرد، و برمى خاست و غسل مى كرد، و من مى ديدم كه آب از صورت و موهايش مى چكيد. سپس بيرون مى رفت و نماز مى خواند و من گريه اش را مى شنيدم.

212. تهذيب الأحكام عن أبي حنيفة: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ البُكاءِ فِي الصَّلاةِ أيَقطَعُ الصَّلاةَ؟

قالَ: إن بَكى لِذِكرِ جَنَّةٍ أو نارٍ فَذلِكَ هُوَ أفضَلُ الأَعمالِ فِي الصَّلاةِ، وإن كانَ ذَكَرَ مَيِّتا لَهُ فَصَلاتُهُ فاسِدَةٌ. [۳۵۲]

212. تهذيب الأحكام ـ به نقل از ابو حنيفه ـ: از امام صادق عليه السلام در باره گريه كردن در نماز پرسيدم كه: آيا نماز را باطل مى كند؟

فرمود: «اگر بر اثر به ياد آوردن بهشت يا دوزخ بگريد، اين، برترين اعمال در نماز است، و اگر به ياد مرده اش افتاده باشد، نمازش باطل است».

213. مسائل عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عليه السلام، قال: سَأَلتُهُ عَنِ الرَّجُلِ، يَصلُحُ لَهُ أن يَقرَأَ فِي الفَريضَةِ، فَيَمُرُّ بِالآيَةِ فيهَا التَّخويفُ فَيَبكي ويُرَدِّدُ الآيَةَ؟ قالَ: يُرَدِّدُ القُرآنَ ما شاءَ، وإن جاءَهُ البُكاءُ فَلا بَأسَ. [۳۵۳]

213. مسائل على بن جعفر:از امام كاظم عليه السلام پرسيدم: آيا درست است كه انسان در نماز واجب، قرآن بخواند و با رسيدن به آيه تهديدآميز بگريد و آيه را تكرار كند؟

فرمود: «قرآن را هر اندازه خواست، تكرار مى كند و اگر گريه اش گرفت، اشكالى ندارد».

214. الكافي عن سعيد بيّاع السابري: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: أيَتَباكَى الرَّجُلُ فِي الصَّلاةِ؟

فَقالَ عليه السلام: بَخٍ بَخٍ، ولَو مِثلَ رَأسِ الذُّبابِ. [۳۵۴]

214. الكافى ـ به نقل از سعيد بَيّاع سابُرى (سابُرى فروش) [۳۵۵] ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا انسان مى تواند در نماز، خودش را به گريه بزند؟

فرمود: «چه بهتر، اگرچه به اندازه سر مگسى باشد».

6 / 4: عِندَ السُّجودِ

6 / 4: هنگام سجده

الكتاب

قرآن

«إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا * وَ يَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا * وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعًا». [۳۵۶]

«كسانى كه پيش از [نزول] آن دانش يافته اند، چون [اين كتاب] بر آنان خوانده شود، سجده كنان به روى در مى افتند و مى گويند: «منزّه است پروردگار ما، كه وعده پروردگار ما، قطعاً انجام شدنى است» و بر روى زمين مى افتند و مى گريند و بر فروتنى آنها مى افزايد».

الحديث

حديث

215. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا قَطَرَت قَطرَتانِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن قَطرَةِ دَمٍ في سَبيلِ اللّهِ، وقَطرَةِ دَمعٍ في سَوادِ اللَّيلِ وهُوَ ساجِدٌ ولا يَراهُ إلَا اللّهُ تَعالى. [۳۵۷]

215. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ دو قطره اى بر زمين نيفتاده كه نزد خدا محبوب تر از قطره خونى باشد كه در راه خدا ريخته شود، و از قطره اشكى كه شخص در تاريكى شب در حال سجده فرو چكاند، به طورى كه آن را كسى جز خداوند متعال نبيند.

216. السنن الكبرى عن ابن الشخير عن أبيه: كانَ يُسمَعُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أزيزٌ بِالدُّعاءِ ـ وهُوَ ساجِدٌ ـ كَأَزيزِ المِرجَلِ. [۳۵۸]

216. السنن الكبرى ـ به نقل از ابن شخير، از پدرش ـ: از پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه در سجده بود و دعا مى كرد، صدايى شبيه صداى قُل قُلِ ديگ شنيده مى شد.

217. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ أبي عليه السلام كانَ يَقولُ: إنَّ أقرَبَ ما يَكونُ العَبدُ مِنَ الرَّبِّ عز و جل وهُوَ ساجِدٌ باكٍ. [۳۵۹]

217. امام صادق عليه السلام: پدرم عليه السلام مى فرمود: «نزديك ترين زمان بنده به پروردگار عز و جل، وقتى است كه در سجده است و مى گريد».

6 / 5: عِندَ قِراءَةِ القُرآنِ

6 / 5: هنگام خواندن قرآن

218. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما مِن عَينٍ فاضَت مِن قِراءَةِ القُرآنِ، إلّا قَرَّت [۳۶۰] يَومَ القِيامَةِ. [۳۶۱]

218. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ چشمى نيست كه از خواندن قرآن گريان شود، مگر آن كه در روز قيامت، روشن مى گردد.

219. عنه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا القُرآنَ؛ فَإِنَّهُ يَأتي يَومَ القِيامَةِ صاحِبَهُ في صورَةِ شابٍّ جَميلٍ شاحِبِ اللَّونِ، فَيَقولُ لَهُ القُرآنُ: أنَا الَّذي كُنتُ أسهَرتُ لَيلَكَ، وأَظمَأتُ هَواجِرَكَ [۳۶۲]، وأَجفَفتُ ريقَكَ، وأَسَلتُ دَمعَتَكَ، أؤولُ [۳۶۳] مَعَكَ حَيثُما اُلتَ، وكُلُّ تاجِرٍ مِن وَراءِ تِجارَتِهِ. [۳۶۴]

219. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: قرآن را بياموزيد؛ زيرا در روز قيامت، قرآن به صورت جوانى زيبا و نورانى پيش قرآن دان مى آيد و به او مى گويد: «منم آن كه موجب شدم شب هايت را به بيدارى [و عبادت] بگذرانى، و روزهاى داغ را تشنگى بكشى، و دهانت خشك شود، و اشكت روان گردد. [اكنون] هر كجا كه بروى، با تو مى آيم» و هر تاجرى به دنبال تجارت خويش است.

220. عنه صلى الله عليه و آله: اِقرَؤُوا القُرآنَ وَابكوا، فَإِن لَم تَبكوا فَتَباكَوا. [۳۶۵]

220. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: قرآن را بخوانيد و بگرييد، و اگر گريه تان نيامد، خود را به گريه بزنيد.

221. سنن ابن ماجة عن عبد الرحمن بن السائب: قَدِمَ عَلَينا سَعدُ بنُ أبي وَقّاصٍ وقَد كُفَّ بَصَرُهُ، فَسَلَّمتُ عَلَيهِ، فَقالَ: مَن أنتَ؟ فَأَخبَرتُهُ، فَقالَ: مَرحَبا بِابنِ أخي، بَلَغَني أنَّكَ حَسَنُ الصَّوتِ بِالقُرآنِ! سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: «إنَّ هذَا القُرآنَ نَزَلَ بِحُزنٍ، فَإِذا قَرَأتُموهُ فَابكوا، فَإِن لَم تَبكوا فَتَباكَوا». [۳۶۶]

221. سنن ابن ماجة ـ به نقل از عبد الرحمان بن سائب ـ: سعد بن ابى وقّاص كه نابينا شده بود، بر ما وارد شد. من به او سلام كردم. گفت: تو كيستى؟ خودم را به او معرّفى كردم. گفت: درود بر پسر برادرم! شنيده ام كه تو قرآن را با صداى خوش مى خوانى. از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: «اين قرآن، با اندوه نازل شده است. پس آن را بخوانيد و بگرييد، و اگر گريه تان نيامد، خود را به گريه بزنيد».

222. تفسير القمّي عن حفص بن غياث: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ [الصّادِقُ] عليه السلام: يا حَفصُ... إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى عَلِمَ مَا العِبادُ عامِلونَ، وإلى ما هُم صائِرونَ، فَحَلُمَ عَنهُم عِندَ أعمالِهِمُ السَّيِّئَةِ؛ لِعِلمِهِ السّابِقِ فيهِم، فَلا يَغُرَّنَّكَ حُسنُ الطَّلَبِ مِمَّن لا يخافُ الفَوتَ. ثُمَّ تَلا قَولَهُ: «تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ..» [۳۶۷] الآيَةَ، وجَعَلَ يَبكي ويَقولُ: ذَهَبَت ـ وَاللّهِ ـ الأَمانِيُّ عِندَ هذِهِ الآيَةِ. [۳۶۸]

222. تفسير القمّى ـ به نقل از حفص بن غياث ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «اى حفص!... خدا مى داند كه بندگان چه خواهند كرد و به كجا ره سپارند. در موقع كار زشت، بر آنها بُردبارى مى ورزد؛ چرا كه قبلاً مى دانسته است. مبادا اين كه خداوند فعلاً پيگير اعمال تو نيست، فريبت بدهد؛ زيرا از دستش رهايى ندارى».

ايشان سپس اين آيه را تلاوت كرد: «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين خواستار برترى و فساد نيستند، و فرجام [خوش]، از آنِ پرهيزگاران است» و مى گريست و مى فرمود: «به خدا سوگند كه با اين آيه، آرزوها [ى دنيايى و زودگذر] بر باد رفت».

راجع: هذه الموسوعة: ج15 ص198 ح10172.

ر. ك: همين دانش نامه: ج15 ص199 ح10172.

6 / 6: عِندَ سَماعِ قِراءَةِ القُرآنِ

6 / 6: هنگام شنيدن تلاوت قرآن

223. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنّي قارِئٌ عَلَيكُم سورَةً فَمَن بَكى فَلَهُ الجَنَّةُ، فَإِن لَم تَبكوا فَتَباكَوا. [۳۶۹]

223. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من يك سوره برايتان مى خوانم. هر كس گريست، بهشتى است. پس اگر گريه تان نيامد، خود را به گريه كردن بزنيد.

224. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أتى شَبابا مِنَ الأَنصارِ فَقالَ: إنّي اُريدُ أن أقرَأَ عَلَيكُم فَمَن بَكى فَلَهُ الجَنَّةُ. فَقَرَأَ آخِرَ الزُّمَرِ: «وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا» [۳۷۰] إلى آخِرِ السّورَةِ، فَبَكَى القَومُ جَميعا إلّا شابٌّ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، قَد تَباكَيتُ فَما قَطَرَت عَيني!

فَقالَ: إنّي مُعيدٌ عَلَيكُم، مَن تَباكى فَلَهُ الجَنَّةُ. قالَ: وأَعادَ عَلَيهِم، فَبَكَى القَومُ وتَباكَى الفَتى؛ فَدَخَلُوا الجَنَّةَ جَميعا. [۳۷۱]

224. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزد گروهى از جوانان انصار آمد و فرمود: «من

مى خواهم برايتان قرآن بخوانم. هر كس گريه اش گرفت، بهشتى است». آن گاه، آخر سوره زمر را خواند: «و كسانى كه كفر ورزيدند، گروه گروه به سوى دوزخ سوق داده مى شوند» تا آخر سوره.

همه گريستند، مگر يك جوان. او گفت: اى پيامبر خدا! خودم را به گريه وا داشتم؛ امّا از چشمم اشكى نيامد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «دوباره برايتان مى خوانم. هر كس كه خود را به گريه زند، به بهشت مى رود». و دوباره خواند، و افراد گريستند و آن جوان خود را به گريه زد، و بدين سان، همگى بهشتى شدند.

225. المعجم الكبير عن جرير: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِنَفَرٍ مِن أصحابِهِ: إنّي قارِئٌ عَلَيكُم آياتٍ مِن آخِرِ الزُّمَرِ، فَمَن بَكى مِنكُم وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ. فَقَرَأَها مِن عِندِ «وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» [۳۷۲] إلى آخِرِ السّورَةِ. فَمِنّا مَن بَكى ومِنّا مَن لَم يَبكِ، فَقالَ الَّذينَ لَم يَبكوا: يا رَسولَ اللّهِ، لَقَد جَهَدنا أن نَبِكيَ فَلَم نَبكِ!

فَقالَ: إنّي سَأَقرَؤُها عَلَيكُم، فَمَن لَم يَبكِ فَليَتَباكَ. [۳۷۳]

225. المعجم الكبير ـ به نقل از جرير ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به گروهى از يارانش فرمود: «من آياتى از آخر سوره زُمر را برايتان مى خوانم. هر يك از شما گريه اش گرفت، بهشت بر او واجب مى شود». آن گاه از «وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» تا آخر سوره را خواند.

برخى از ما گريه شان گرفت و برخى از ما نگريستند. آنان كه گريه شان نگرفت، گفتند: اى پيامبر خدا! ما سعى كرديم بگرييم؛ امّا گريه مان نيامد.

فرمود: «بار ديگر، آنها را برايتان مى خوانم. هر كس گريه اش نيامد، خودش را به گريه زند».

226. نوادر الاُصول عن جرير بن عبد اللّه: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنّي قارِئٌ عَلَيكُم سورَةَ «أَلْهَاكُمُ» فَمَن بَكى فَلَهُ الجَنَّةُ. فَقَرَأَ، فَمِنّا مَن بَكى ومِنّا مَن لَم يَبكِ، فَقالَ الَّذينَ لَم يَبكوا: قَد جَهَدنا ـ يا رَسولَ اللّهِ ـ أن نَبكِيَ فَلَم نَقدِر عَلَيهِ!

فَقالَ: إنّي قارِئُها عَلَيكُم الثّانِيَةَ، فَمَن بَكى فَلَهُ الجَنَّةُ، ومَن لَم يَقدِر أن يَبكِيَ فَليَتَباكَ. [۳۷۴]

226. نوادر الاُصول ـ به نقل از جرير بن عبد اللّه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من سوره تكاثُر را برايتان مى خوانم. هر كس گريه اش گرفت، او را بهشت است» و خواند. بعضى از ما گريستند و بعضى گريه شان نيامد. كسانى كه نگريستند، گفتند: اى پيامبر خدا! ما سعى كرديم كه گريه كنيم؛ امّا نتوانستيم.

فرمود: «آن را دوباره برايتان مى خوانم. هر كس گريست، او را بهشت است و هر كس نتوانست بگريد، خود را به گريه زند».

227. الإمام الحسين عليه السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بَكى حينَ وَصَلَ في قِراءَتِهِ: «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا» [۳۷۵]. [۳۷۶]

227. امام حسين عليه السلام: پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه در قرائتش به آيه: «پس چگونه است [حالشان] آن گاه كه از هر امّتى، گواهى آوريم و تو را بر آنان گواه آوريم؟» رسيد، گريست.

228. صحيح البخاري عن عبد اللّه [بن مسعود]: قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: اقرَأ عَلَيَّ. قُلتُ: أقرَأُ عَلَيكَ وعَلَيكَ اُنزِلَ؟ قالَ: فَإِنّي اُحِبُّ أن أسمَعَهُ مِن غَيري. فَقَرَأتُ عَلَيهِ سورَةَ النِّساءِ، حَتّى بَلَغتُ: «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا» قالَ: أمسِك، فَإِذا عَيناهُ تَذرِفانِ. [۳۷۷]

228. صحيح البخارى ـ به نقل از عبد اللّه [بن مسعود] ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: «برايم قرآن بخوان».

من گفتم: قرآن بر شما نازل شده است و من آن را برايتان بخوانم؟!

فرمود: «دوست دارم آن را از ديگرى بشنوم».

من سوره نساء را براى ايشان خواندم، تا رسيدم به «پس چگونه است [حالشان] آن گاه كه از هر امّتى گواهى آوريم، و تو را بر آنان گواه آوريم؟». فرمود: «دست نگه دار» و ديدم از چشمانش اشك مى ريزد.

229. المناقب للخوارزمي عن زرّ بن حبيش: قَرَأتُ القُرآنَ مِن أوَّلِهِ إلى آخِرِهِ فِي المَسجِدِ الجامِعِ بِالكوفَةِ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام... فَلَمّا بَلَغتُ رَأسَ العِشرينَ [۳۷۸] مِن حم عسق: «وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فِى رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَّا يَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ» [۳۷۹] بَكى حَتَّى ارتَفَعَ نَحيبُهُ. [۳۸۰]

229. المناقب، خوارزمى ـ به نقل از زرّ بن حُبَيش ـ: قرآن را از آغاز تا انجامش در مسجد جامع كوفه بر امير مؤمنان، على بن ابى طالب عليه السلام، خواندم.… چون به ابتداى آيه بيستم [۳۸۱] سوره شورا: «و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، در باغ هاى بهشت اند. آنچه را بخواهند، نزد پروردگارشان خواهند داشت. اين است همان لطف بزرگ» رسيدم، گريست، چنان كه صداى گريه اش بلند شد.

230. الكافي عن أبي اُسامة: زامَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ [الصّادِقَ] عليه السلام، قالَ: فَقالَ لي: اِقرَأ، قالَ: فَافتَتَحتُ سورَةً مِنَ القُرآنِ فَقَرَأتُها، فَرَقَّ وبَكى. [۳۸۲]

230. الكافى ـ به نقل از ابو اُسامه ـ: با امام صادق عليه السلام در يك كجاوه نشسته بودم. [۳۸۳] به من فرمود: «قرآن بخوان». من سوره اى از قرآن را آغاز كردم و خواندم. ايشان متأثّر شد و گريست.

6 / 7: عِندَ الدُّعاءِ

6 / 7: هنگام دعا

231. الكافي عن سعيد بن يسار بيّاع السابري: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ [الصّادِقِ] عليه السلام: إنّي أتَباكى فِي الدُّعاءِ ولَيسَ لي بُكاءٌ؟

قالَ عليه السلام: نَعَم، ولَو مِثلَ رَأسِ الذُّبابِ. [۳۸۴]

231. الكافى ـ به نقل از سعيد بن يَسار بَيّاع سابُرى ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا من [مى توانم] در هنگام دعا كردن، خود را به گريه بزنم، با آن كه گريه ندارم؟

فرمود: «آرى، اگرچه به اندازه سر مگسى باشد».

232. الإمام الصادق عليه السلام: إن لَم يَجِئكَ البُكاءُ فَتَباكَ، فَإِن خَرَجَ مِنكَ مِثلُ رَأسِ الذُّبابِ فَبَخٍ بَخٍ [۳۸۵]. [۳۸۶]

232. امام صادق عليه السلام: اگر گريه ات نمى آيد، خودت را به گريه بزن، و اگر به اندازه سر مگسى اشكى از تو جارى شد، چه بهتر.

233. عنه عليه السلام: إن لَم تَكُن بِكَ بُكاءٌ فَتَباكَ [۳۸۷]. [۳۸۸]

233. امام صادق عليه السلام: اگر گريه ات نمى آيد، وانمود به گريستن كن.

راجع: ص248 بكاء الإمام الحسين عليه السلام.

ر. ك: ص249 (گريستن امام حسين عليه السلام).

الفَصلُ السّابِع: بكاء الأنبياء عليهم السّلام والأولياء والمؤمنين

فصل هفتم: گريستن پيامبران عليهم السلام و اوليا و مؤمنان

7 / 1: مَدحُ بُكاءِ الأَنبِياءِ عليهم السّلام وَالحَثُّ عَلَيهِ

7 / 1: ستايش گريه كردن پيامبران عليهم السلام و تشويق به گريه همچون آنان

الكتاب

قرآن

«أُوْلَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَ مِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْرَاءِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنَا وَ اجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ ءَايَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّواْ سُجَّدًا وَ بُكِيًّا». [۳۸۹]

«آنان، كسانى از پيامبران بودند كه خداوند بر ايشان نعمت ارزانى داشت. از فرزندانِ آدم بودند و از كسانى كه همراه نوح [بر كشتى] سوار كرديم و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه [آنان را] هدايت نموديم و بر گزيديم. هر گاه آيات [خداى] رحمان بر ايشان خوانده مى شد، سجده كنان و گريان به خاك مى افتادند».

الحديث

حديث

234. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ فيما ناجَى اللّهُ عز و جل بِهِ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام: يَابنَ عِمرانَ، هَب لي مِن قَلبِكَ الخُشوعَ، ومِن بَدَنِكَ الخُضوعَ، ومِن عَينَيكَ الدُّموعَ في ظُلَمِ اللَّيلِ، وَادعُني؛ فَإِنَّكَ تَجِدُني قَريبا مُجيبا. [۳۹۰]

234. امام صادق عليه السلام: از جمله نجواهاى خداوند عز و جل با موسى بن عمران عليه السلام اين بود كه: «اى پور عمران! از قلبت به من خشوع ببخش، و از بدنت فروتنى، و از چشمانت اشك در تاريكى هاى شب، و مرا بخوان. در اين صورت، بى گمان، مرا نزديك و پاسخ دهنده مى يابى».

235. الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه: إنَّ موسى ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى، فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ: ... وَابكِ عَلى نَفسِكَ ما دُمتَ فِي الدُّنيا، وتَخَوَّفِ العَطَبَ [۳۹۱] وَالمَهالِكَ، ولا تَغُرَّنَّكَ زينَةُ الدُّنيا وزَهرَتُها. [۳۹۲]

235. الكافى ـ به نقل از على بن عيسى، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام مى رساند ـ: خداوند ـ تبارك و تعالى ـ با موسى نجوا كرد و در نجواهايش به او

فرمود: «... تا در دنيا هستى، بر حال خويشتن گريه كن و از هلاكت و مهلكه ها بيمناك باش، و زنهار، زيور دنيا و زرق و برق آن، تو را نفريبد!».

236. الإمام الصادق عليه السلام: أوحَى اللّهُ تَعالى إلى عيسَى بنِ مَريَمَ عليه السلام: يا عيسى، هَب لي مِن عَينَيكَ الدُّموعَ، ومِن قَلبِكَ الخُشوعَ. [۳۹۳]

236. امام صادق عليه السلام: خداوند متعال به عيسى بن مريم عليه السلام وحى فرمود كه: «اى عيسى! از چشمانت به من اشك ببخش، و از دلت خاكسارى».

237. الكافي عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام: فيما وَعَظَ اللّهُ عز و جل بِهِ عيسى عليه السلام: يا عيسى... صُبَّ لِيَ الدُّموعَ مِن عَينَيكَ، وَاخشَع لي بِقَلبِكَ. [۳۹۴]

237. الكافى ـ به نقل از على بن اسباط، از اهل بيت عليهم السلام ـ: در اندرزهاى خداى عز و جل به عيسى عليه السلام آمده است: «اى عيسى!... از چشمانت براى من اشك بريزان و با دلت برايم خاكسارى كن».

238. الكافي عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام: فيما وَعَظَ اللّهُ عز و جل بِهِ عيسى عليه السلام: ... يا عيسَى ابنَ البِكرِ البَتولِ، ابكِ عَلى نَفسِكَ بُكاءَ مَن وَدَّعَ الأَهلَ، وقَلَى [۳۹۵] الدُّنيا وتَرَكَها لِأَهلِها، وصارَت رَغبَتُهُ فيما عِندَ إلهِهِ. [۳۹۶]

238. الكافى ـ به نقل از على بن اسباط، از اهل بيت عليهم السلام ـ: در اندرزهاى خداى عز و جل به عيسى عليه السلام آمده است: «... اى عيسى! اى پورِ دوشيزه پاك دامن! بر خويشتن گريه كن، چونان گريستن كسى كه با خانواده اش بدرود گفته و دنيا را دشمن داشته و آن را براى دنياپرستان رها كرده و به آنچه نزد خداى اوست، گراييده است».

239. الكافي عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام: فيما وَعَظَ اللّهُ عز و جل بِهِ عيسى عليه السلام: ... يا عيسَى، اِبكِ عَلى نَفسِكَ فِي الخَلَواتِ، وَانقُل قَدَمَيكَ إلى مَواقيتِ الصَّلَواتِ، وأَسمِعني لَذاذَةَ نُطقِكَ بِذِكري، فَإِنَّ صَنيعي إلَيكَ حَسَنٌ. [۳۹۷]

239. الكافى ـ به نقل از على بن اسباط، از اهل بيت عليهم السلام ـ: در اندرزهاى خداى عز و جل به عيسى عليه السلام آمده است: «... اى عيسى! در خلوت ها بر خويشتن گريه كن، و به سوى نماز گاه ها گام بردار، و لذّت ذكرگويى ات را به من بشنوان؛ زيرا احسان من به تو، نيكوست».

7 / 2: بُكاءُ آدَمَ عليه السّلام

7 / 2: گريستن آدم عليه السلام

240. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ آدَمَ عليه السلام بَقِيَ عَلَى الصَّفا [۳۹۸] أربَعينَ صَباحا ساجِدا، يَبكي عَلَى الجَنَّةِ، وعَلى خُروجِهِ مِنَ الجَنَّةِ مِن جِوارِ اللّهِ عز و جل. [۳۹۹]

240. امام صادق عليه السلام: آدم عليه السلام چهل روز بر كوه صفا همچنان در حال سجده بود و براى بهشت و خارج شدنش از جوار خداوند عز و جل در بهشت، گريه مى كرد.

241. الإمام عليّ عليه السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في حَديثِهِ حَولَ آدَمَ وحَوّاءَ عليهماالسلام لَمّا اُهبِطا إلَى الأَرضِ ـ: فَهَبَطَ بِهِما جَبرَئيلُ عليه السلام، فَأَلقى آدَمَ عَلَى الصَّفا وأَلقى حَوّاءَ عَلَى المَروَةِ، قالَ: فَلَمّا اُلقِيا، قاما عَلى أرجُلِهِما ورَفَعا رُؤوسَهُما إلَى السَّماءِ، وضَجّا بِأَصواتِهِما بِالبُكاءِ إلَى اللّهِ، وخَضَعا بِأَعناقِهِما.

قالَ: فَهَتَفَ اللّهُ بِهِما: ما يُبكيكُما بَعدَ رِضايَ عَنكُما؟

قالَ: فَقالا: رَبَّنا! أبكَتنا خَطيئَتُنا، وهِيَ أخرَجَتنا مِن جِوارِ رَبِّنا. [۴۰۰]

241. امام على عليه السلام ـ در گفتارى در باره فرود آورده شدن آدم و حوّا به زمين ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «پس جبرئيل، آن دو را فرود آورد و آدم را بر كوه صفا افكند و حوّا را بر كوه مروه. چون افكنده شدند، بر دو پاى خويش ايستادند و سرهايشان را به سوى آسمان برداشتند و به درگاه خدا فرياد گريه سر دادند و گردن هايشان را كج كردند».

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند به آن دو، ندا داد كه: اكنون من از شما خشنود گشته ام. ديگر چه چيزى شما را مى گرياند؟».

گفتند: پروردگارا! گناهمان ما را مى گرياند. آن بود كه ما را از جوار پروردگارمان بيرون كرد.

242. الإمام الباقر عليه السلام: بَكى آدَمُ عليه السلام عَلى هابيلَ أربَعينَ لَيلَةً. [۴۰۱]

242. امام باقر عليه السلام: آدم عليه السلام چهل شب براى هابيل گريه كرد.

راجع: ص274 (البكّاؤون).

ر.ك: ص275 (مويه گران).

7 / 3: بُكاءُ نوحٍ عليه السّلام

7 / 3: گريستن نوح عليه السلام

243. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ اسمُ نوحٍ عَبدَ الأَعلى، وإنَّما سُمِّيَ نوحا لِأَنَّهُ بَكى خَمسَمِئَةِ عامٍ. [۴۰۲]

243. امام صادق عليه السلام: نامِ نوح، عبد الأعلى بود. به اين سبب، نوح ناميده شد كه پانصد سال گريه و نوحه كرد.

7 / 4: بُكاءُ يَعقوبَ عليه السّلام

7 / 4: گريستن يعقوب عليه السلام

الكتاب

قرآن

«وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ يَاأَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ». [۴۰۳]

«و از آنان روى گردانيد و گفت: «اى دريغ بر يوسف!» و در حالى كه اندوه خود را فرو مى خورد، چشمانش از اندوه، سپيد شد».

الحديث

حديث

244. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كانَ لِيَعقوبَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أخٌ مُؤاخِيا فِي اللّهِ، فَقالَ ذاتَ يَومٍ: يا يَعقوبُ، مَا الَّذي أذهَبَ بَصَرَكَ؟ ومَا الَّذي قَوَّسَ ظَهرَكَ؟

فَقالَ: أمَّا الَّذي أذهَبَ بَصَري فَالبُكاءُ عَلى يوسُفَ، وأَمَّا الَّذي قَوَّسَ ظَهري فَالحُزنُ عَلَى ابني يامينَ. [۴۰۴]

244. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يعقوب پيامبر، برادرى دينى داشت. روزى آن برادر به او گفت: اى يعقوب! چه چيز، بينايى ات را گرفت و كمرت را خم كرد؟

يعقوب گفت: آنچه بينايى ام را گرفت، گريستن بر يوسف بود، و آنچه كمرم را خم كرد، غم و غصّه ام بر فرزندم يامين بود.

245. الإمام الباقر عليه السلام: لَمّا فَقَدَ يَعقوبُ يوسُفَ، اشتَدَّ حُزنُهُ عَلَيهِ وبُكاؤُهُ حَتَّى ابيَضَّت عَيناهُ مِنَ الحُزنِ. [۴۰۵]

245. امام باقر عليه السلام: چون يعقوب، يوسف را از دست داد، چندان بر او اندوه خورد و گريست كه چشمانش از اندوه، سپيد گشت.

246. عنه عليه السلام ـ في ذِكرِ كِتابِ يَعقوبَ عليه السلام إلى عَزيزِ مِصرَ ـ: فَكَتَبَ إلَيهِ يَعقوبُ عليه السلام: ... إنَّهُ كانَ لي وَلَدٌ لَم يَكُن فِي الدُّنيا أحَدٌ أحَبَّ إلَيَّ مِنهُ، وكانَ قُرَّةَ عَيني وثَمَرَةَ فُؤادي، فَأَخرَجوهُ إخوَتُهُ ثُمَّ رَجَعوا إلَيَّ وزَعَموا أنَّ الذِّئبَ أكَلَهُ، فَاحدَودَبَ لِذلِكَ ظَهري، وذَهَبَ مِن كَثرَةِ البُكاءِ عَلَيهِ بَصَري. [۴۰۶]

246. امام باقر عليه السلام ـ در يادكرد از نامه يعقوب عليه السلام به عزيز مصر ـ: يعقوب عليه السلام به او نوشت: «... فرزندى داشتم كه هيچ كس را در دنيا به اندازه او دوست نمى داشتم. او نور چشم و ميوه دل من بود. [روزى] برادرانش او را بيرون بردند و چون باز گشتند، مدّعى شدند كه گرگ او را خورده است. پس پشتم خميد و از بس براى او گريه كردم، بينايى ام از دست رفت».

راجع: ص274 (البكّاؤون).

ر.ك: ص275 (مويه گران).

7 / 5: بُكاءُ شُعَيبٍ عليه السّلام

7 / 5: گريستن شعيب عليه السلام

247. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ شُيعَبٌ بَكّاءً. [۴۰۷]

247. امام صادق عليه السلام: شُعيب، از بسيار گريه كنندگان بود.

راجع: ص152 ح106.

ر.ك: ص153 ح106.

7 / 6: بُكاءُ داوُودَ عليه السّلام

7 / 6: گريستن داوود عليه السلام

248. بحار الأنوار عن وهب: إنَّ داوُدَ عليه السلام لَمّا تابَ اللّهُ عَلَيهِ، بَكى عَلى خَطيئَتِهِ ثَلاثينَ سَنَةً، لايَرقَأُ [۴۰۸] لَهُ دَمعَةٌ لَيلاً ولا نَهارا. [۴۰۹]

248. بحار الأنوار ـ به نقل از وهب ـ: داوود عليه السلام پس از آن كه خدا توبه اش را پذيرفت، سى سال بر گناه خود گريست و شبانه روز گريه مى كرد.

249. داود عليه السلام: إلهي! قَرِحَ الجَبينُ، وجَمَدَتِ العَينانِ [۴۱۰]، مِن مَخافَةِ الحَريقِ عَلى جَسَدي. [۴۱۱]

249. داوود عليه السلام: معبودا! پيشانى ام زخم برداشت و چشمانم خشكيد، از ترس سوخته شدن بدنم [در آتش دوزخ].

7 / 7: بُكاءُ رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آلهِ

7 / 7: گريستن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله

250. الإمام عليّ عليه السلام: كانَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] يَبكي حَتّى يَبتَلُّ مُصَلّاهُ، خَشيَةً مِنَ اللّهِ عز و جل مِن غَيرِ جُرمٍ. [۴۱۲]

250. امام على عليه السلام: [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله] بى آن كه گناهى كرده باشد، از ترس خداوند عز و جل چندان مى گريست كه نمازگاهش تر مى شد.

251. عنه عليه السلام ـ لَيلَةَ بَدرٍ ـ: لَقَد رَأَيتُنا وما فينا إلّا نائِمٌ، إلّا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، تَحتَ شَجَرَةٍ يُصَلّي ويَبكي حَتّى أصبَحَ. [۴۱۳]

251. امام على عليه السلام ـ در شب بدر ـ: ديدم همه خوابيده بودند به استثناى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه زير درختى نماز مى خواند و مى گريست تا آن كه صبح شد.

252. عنه عليه السلام ـ في صِفَةِ صَلاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: لَقَد كانَ يَبكي حَتّى يُغشى عَلَيهِ، فَقيلَ لَهُ: يا رَسولَ اللّهِ، ألَيسَ اللّهُ عز و جل قَد غَفَرَ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ؟!

قالَ: بَلى، أفَلا أكونُ عَبدا شَكورا؟! [۴۱۴]

252. امام على عليه السلام ـ در وصف نماز پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: آن قدر مى گريست كه از هوش مى رفت. به ايشان گفته: اى پيامبر خدا! مگر نه اين است كه خداوند عز و جلگناهان گذشته و آينده شما را بخشيده است؟

فرمود: «چرا؛ امّا آيا بنده اى سپاس گزار نباشم؟!».

253. صحيح ابن حبان عن عطاء: دَخَلتُ أنا وعُبَيدُ بنُ عُمَيرٍ عَلى عائِشَةَ... قالَ ابنُ عُمَيرٍ: أخبِرينا بِأَعجَبِ شَيء رَأَيتِهِ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَسَكَتَت ثُمَّ قالَت:

لَمّا كانَ لَيلَةٌ مِنَ اللَّيالي قالَ: يا عائِشَةُ ذَريني أتَعَبَّدِ اللَّيلَةَ لِرَبّي. قُلتُ: وَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّ قُربَكَ، واُحِبُّ ما سَرَّكَ.

قالَت: فَقامَ فَتَطَهَّرَ، ثُمَّ قامَ يُصَلّي. قالَت: فَلَم يَزَل يَبكي حَتّى بَلَّ حِجرَهُ قالَت: ثُمَّ بَكى، فَلَم يَزَل يَبكي حَتّى بَلَّ لِحيَتَهُ. قالَت: ثُمَّ بَكى، فَلَم يَزَل يَبكي حَتّى بَلَّ الأَرضَ. فَجاءَ بِلالٌ يُؤذِنُهُ بِالصَّلاةِ، فَلَمّا رَآهُ يَبكي، قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، لِمَ تَبكي وقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ وما تَأَخَّرَ؟!

قالَ: أفَلا أكونُ عَبدا شَكورا؟! لَقَد نَزَلَت عَلَيَّ اللَّيلَةَ آيَةٌ، وَيلٌ لِمَن قَرأَها ولَم يَتَفَكَّر فيها: «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» [۴۱۵] الآيَةَ كُلَّها. [۴۱۶]

253. صحيح ابن حبّان ـ به نقل از عطا ـ: من و عُبيد بن عُمير به خانه عايشه رفتيم.… ابن عمير گفت: شگفت ترين چيزى را كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ديده اى، براى ما بگو.

عايشه سكوتى كرد و سپس گفت: شبى از شب ها به من فرمود: «اى عايشه! بگذار كه من امشب براى پروردگارم عبادت كنم».

من گفتم: به خدا سوگند، هم در كنار تو بودن را دوست دارم و هم آنچه را كه تو را شاد مى سازد.

پس پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و وضو ساخت و به نماز ايستاد و بى وقفه مى گريست و اشك مى ريخت تا جايى كه دامنش را از اشك، تر كرد. ايشان باز گريست و مُدام اشك ريخت، چندان كه محاسنش تر شد، و باز گريست و اشك ريخت و ريخت، تا اين كه زمين را [از اشكش] تر كرد.

در اين هنگام، بلال براى اعلام وقت نماز به ايشان آمد. چون پيامبر صلى الله عليه و آله را در حال گريستن ديد، گفت: اى پيامبر خدا! چرا گريه مى كنيد؟ شما كه خداوند، گناهان گذشته و آينده تان را آمرزيده است؟ و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «پس آيا بنده اى سپاس گزار نباشم؟ امشب آياتى بر من نازل شد. واى بر كسى كه آنها را بخواند و در آنها نينديشد: «همانا در آفرينش آسمان ها و زمين» تا آخر [۴۱۷]».

254. سنن ابن ماجة عن البراء: كُنّا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في جَنازَةٍ، فَجَلَسَ عَلى شَفيرِ [۴۱۸] القَبرِ، فَبَكى حَتّى بَلَّ الثَّرى، ثُمَّ قالَ: يا إخواني! لِمِثلِ هذا فَأَعِدّوا. [۴۱۹]

254. سنن ابن ماجة ـ به نقل از براء ـ: با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در تشييع جنازه اى بوديم كه ايشان بر كناره گور نشست و چندان گريست كه زمين را تر كرد. سپس فرمود: «اى برادران من! براى چنين روزى آماده شويد».

255. المناقب لابن شهر آشوب عن ابن عبّاس والسدّي: لَمّا نَزَلَ قَولُهُ تَعالى: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّيِّتُونَ» [۴۲۰] قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لَيتَني أعلَمُ مَتى يَكونُ ذلِكَ؟ فَنَزَلَت سورَةُ النَّصرِ، فَكانَ يَسكُتُ بَينَ التَّكبيرِ وَالقِراءَةِ بَعدَ نُزولِها، فَيَقولُ: «سُبحانَ اللّهِ وبِحَمدِهِ، أستَغفِرُ اللّهَ وأَتوبُ إلَيهِ»، فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ، فَقالَ: أما إنَّ نَفسي نُعِيَت إلَيَّ، ثُمَّ بَكى بُكاءً شَديدا.

فَقيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، أوَ تَبكي مِنَ المَوتِ وقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ؟!

قالَ: فَأَينَ هَولُ [۴۲۱] المُطَّلَعِ [۴۲۲]؟ وأَينَ ضيقَةُ القَبرِ، وظُلمَةُ اللَّحدِ؟ وأَينَ القِيامَةُ وَالأَهوالُ؟!

فَعاشَ بَعدَ نُزولِ هذِهِ السّورَةِ عاما. [۴۲۳]

255. المناقب، ابن شهرآشوب ـ به نقل از ابن عباس و سُدّى ـ: چون اين سخن خداى متعال: «قطعاً تو خواهى مُرد و آنان [نيز] خواهند مُرد» نازل شد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «كاش مى دانستم اين [مرگ]، كى خواهد بود!». پس سوره نصر، نازل شد.

پس از آن، پيامبر صلى الله عليه و آله ميان تكبير تكبيرة الاحرام و قرائت، درنگ مى كرد و مى فرمود: «سبحان اللّه و بحمده، أستغفر اللّه و أتوب إليه». علّت را از ايشان جويا شدند. فرمود: «خبر مرگم به من داده شده است» و سپس هاى هاى گريست.

گفته شد: اى پيامبر خدا! آيا از مردن مى گرييد، در حالى كه خدا گناهان پيشين و پسين شما را آمرزيده است؟

فرمود: «پس وحشتِ صحراى قيامت (/ عالم پس از مرگ)، چه؟ تنگى قبر و تاريكى لَحَد، چه؟ قيامت و صحنه هاى هراسناكش، چه؟».

پس از نزول اين آيه، پيامبر صلى الله عليه و آله يك سال زندگى كرد.

256. المصنّف لعبد الرزاق عن عبد اللّه بن عتبة عن بعض أصحاب النبيّ صلى الله عليه و آله: جاءَت أختُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله السَّعدِيَّةُ إلَيهِ مَرجِعَهُ مِن حُنَينٍ، فَلَمّا رَآها رَحَّبَ بِها وبَسَطَ لَها رِداءً، لِأَن تَجلِسَ عَلَيهِ، فَأَعظَمَت ذلِكَ، فَعَزَمَ عَلَيها فَجَلَسَت، فَذَرَفَت عَينا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى بَلَّت لِحيَتَهُ دُموعُهُ، فَقالَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ: أتَبكي يا رَسولَ اللّهِ؟

قالَ: نَعَم، لِرَحمَتِها وما دَخَلَ عَلَيها، لَو كانَ لِأَحَدِكُم اُحُدٌ ذَهَبا، فَأَعطاهُ في حَقِّ رِضاعِهِ ما أدّى حَقَّها. [۴۲۴]

256. المصنَّف، عبد الرزّاق ـ به نقل از عبد اللّه بن عتبه، از يكى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: در بازگشت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از حُنين، خواهرِ [شيرى] ايشان از قبيله سعد، به نزد ايشان آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله با ديدن او، به وى خوشامد گفت و ردايى را برايش پهن كرد تا روى آن بنشيند. خواهرش حاضر نشد روى رداى پيامبر بنشيند؛ امّا با اصرار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشست. اشك از چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير شد، به حدّى كه محاسنش از اشك هايش تر شد. مردى از آن جمع گفت: گريه مى كنيد، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «آرى، به خاطر مهربانى هاى او و سختى هايى كه كشيده است. اگر هر يك از شما [كوهِ] اُحُدى از طلا داشته باشد و آن را به خاطر شيرى كه خورده است، بدهد، باز هم حقّ آن را ادا نكرده است».

257. جامع الأخبار عن بعضِ أصحاب النبي صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ: إنَّ أرواحَ المُؤمِنينَ تَأتي كُلَّ جُمُعَةٍ إلَى السَّماءِ الدُّنيا بِحِذاءِ دورِهِم وبُيوتِهِم، يُنادي كُلُّ واحِدٍ مِنهُم بِصَوتٍ حَزينٍ باكينَ: يا أهلي، ويا وُلدي، ويا أبي، ويا اُمّي وأَقرِبائي، اِعطِفوا عَلَينا ـ يَرحَمُكُمُ اللّهُ ـ بِالَّذي كانَ في أيدينا، وَالوَيلُ وَالحِسابُ عَلَينا وَالمَنفَعَةُ لِغَيرِنا.

ويُنادي كُلُّ واحِدٍ مِنهُم إلى أقرِبائِهِ: اِعطِفوا عَلَينا بِدِرهَمٍ أو بِرَغيفٍ أو بِكِسوَةٍ، يَكسوكُمُ اللّهُ مِن لِباسِ الجَنَّةِ.

ثُمَّ بَكَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وبَكَينا مَعَهُ، فَلَم يَستَطِعِ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أن يَتَكَلَّمَ مِن كَثرَةِ بُكائِهِ. [۴۲۵]

257. جامع الأخبار ـ به نقل از يكى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله ـپيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ارواح مؤمنان در هر شب جمعه به آسمانِ پايين مى آيند و مقابل سراها و خانه هاى خود مى ايستند و هر يك از آنها با صداى اندوهناك و گريان مى گويد: اى همسرم! اى فرزندانم! اى پدرم! اى مادرم! و اى خويشاوندانم! خدا شما را رحمت كند! با آنچه [از مال و دارايى كه] در دست داشتيم، به ما لطفى كنيد. عذاب و حسابش براى ماست و سودش براى غير ما!

و هر يك از آنها به خويشاوندانش صدا مى زند: با [صدقه دادن] دِرَمى يا گِرده نانى يا جامه اى، به ما نيكى و محبّت كنيد. خدا از جامه هاى بهشت بر شما بپوشاند!».

پيامبر صلى الله عليه و آله سپس گريست و ما هم با او گريستيم، و پيامبر صلى الله عليه و آله از بسيارىِ گريه نتوانست به سخنش ادامه بدهد.

258. مكارم الأخلاق عن ابن مسعود: بَكى رَسولُ اللّهِ عليه السلام وبَكَينا لِبُكائِهِ، وقُلنا: يا رَسولَ اللّهِ، ما يُبكيكَ؟

فَقالَ: رَحمَةً لِلأَشقِياءِ، يَقولُ اللّهُ تَعالى: «وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُواْ فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُواْ مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ» [۴۲۶]. [۴۲۷]

258. مكارم الأخلاق ـ به نقل از ابن مسعود ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريست و ما از گريه او گريستيم. گفتيم: اى پيامبر خدا! چه موجب شد كه گريه كنيد؟

فرمود: «دلسوزى براى تيره بختان. خداوند متعال مى فرمايد: «و اى كاش مى ديدى هنگامى را كه [كافران] وحشت زده اند، [آن جا كه راهِ] گريزى نمانده است و از جايى نزديك، گرفتار آمده اند»».

259. إرشاد القلوب عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ تَعالى: وعِزَّتي وجَلالي! إنّي لَأَستَحي مِن عَبدي وأَمَتي يَشيبانِ فِي الإِسلامِ أن اُعَذِّبَهُما. ثُمَّ بَكى صلى الله عليه و آله، فَقيلَ: مِمَّ تَبكي يا رَسولَ اللّهِ؟

فَقالَ: أبكي لِمَنِ استَحَى اللّهُ مِن عَذابِهِم، ولا يَستَحونَ مِن عِصيانِهِ. [۴۲۸]

259. إرشاد القلوب ـ به نقل از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: خداى متعال فرمود: «به عزّت و جلالم سوگند، من از بنده ام و كنيزم كه مويشان در اسلام سفيده شده است، شرم دارم كه عذابشان كنم».

سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريست. گفته شد: براى چه مى گرييد، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «به حال كسانى مى گريم كه خدا از عذاب كردن آنان شرم مى كند؛ ولى آنها از نافرمانى او شرم نمى كنند».

260. الإمام عليّ عليه السلام: دَخَلتُ أنَا وفاطِمَةُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَوَجَدتُهُ يَبكي بُكاءً شَديدا، فَقُلتُ: فِداكَ أبي واُمّي يا رَسولَ اللّهِ، مَا الَّذي أبكاكَ؟!

فَقالَ: يا عَلِيُّ، لَيلَةَ اُسرِيَ بي إلَى السَّماءِ، رَأَيتُ نِساءً مِن اُمَّتي في عَذابٍ شَديدٍ، فَأَنكَرتُ شَأنَهُنَّ، فَبَكَيتُ لِما رَأَيتُ مِن شِدَّةِ عَذابِهِنَّ. [۴۲۹]

260. امام على عليه السلام: من و فاطمه بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شديم. ديدم ايشان به شدّت گريه مى كند. گفتم: پدر و مادرم به فدايت، اى پيامبر خدا! چرا مى گريى؟

فرمود: «اى على! شبى كه به آسمان برده شدم، زنانى از امّتم را در عذاب شديد ديدم. از حال ايشان ناراحت شدم و براى سختىِ عذاب آنان كه ديدم، گريه مى كنم».

261. مستدرك الوسائل عن أنس: دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، وهُوَ نائِمٌ عَلى حَصيرٍ قَد أثَّرَ في جَنبِهِ، قالَ: أمَعَكَ أحَدٌ غَيرُكَ؟ قُلتُ: لا.

قالَ: اِعلَم أنَّهُ قَدِ اقتَرَبَ أجَلي، وطالَ شَوقي إلى لِقاءِ رَبّي، وإلى لِقاءِ إخوانِيَ الأَنبِياءِ قَبلي، ثُمَّ قالَ: لَيسَ شَيءٌ أحَبَّ إلَيَّ مِنَ المَوتِ، ولَيسَ لِلمُؤمِنِ راحَةٌ دونَ لِقاءِ اللّهِ، ثُمَّ بَكى.

قُلتُ: لِمَ تَبكي؟

قالَ: وكَيفَ لا أبكي، وأَنَا أعلَمُ ما يَنزِلُ بِاُمَّتي مِن بَعدي! قُلتُ: وما يَنزِلُ مِن بَعدِكَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: الأَهواءُ. [۴۳۰]

261. مستدرك الوسائل ـ به نقل از اَ نَس ـ: بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدم. ديدم بر بوريايى دراز كشيده و آن بوريا بر پهلوى ايشان رد انداخته است. فرمود: «كس ديگرى هم با تو هست؟».

گفتم: خير.

فرمود: «بدان كه اجلم نزديك شده، و اشتياقم به ديدار پروردگارم و به ديدار برادرانم، پيامبران پيش از من، شدّت گرفته است».

سپس فرمود: «چيزى نزد من محبوب تر از مرگ نيست، و مؤمن جز با ديدار خداوند، آرام نمى گيرد» و آن گاه گريست.

گفتم: چرا گريه مى كنيد؟

فرمود: «چگونه گريه نكنم، در حالى كه مى دانم پس از من، چه بر امّتم نازل مى شود؟!».

گفتم: اى پيامبر خدا! پس از شما چه نازل مى شود؟

فرمود: «هوس ها».

7 / 8: بُكاءُ الإِمامِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السّلام

7 / 8: گريستن امير مؤمنان عليه السلام

262. الإمام عليّ عليه السلام: وَايمُ اللّهِ ـ يمينا أستَثني فيها بِمَشيئَةِ اللّهِ ـ! لَأَروضَنَّ نَفسي رِياضَةً تَهِشُّ [۴۳۱] مَعَها إلَى القُرصِ إذا قَدَرَت عَلَيهِ مَطعوما، وتَقنَعُ بِالمِلحِ مَأدوما [۴۳۲]، ولَأَدَعَنَّ مُقلَتي كَعَينِ ماءٍ نَضَبَ مَعينُها، مُستَفرِغَةً دُموعَها. [۴۳۳]

262. امام على عليه السلام: به خدا سوگند ـ سوگندى كه در آن، خواست خدا را جدا مى سازم ـ نفس خويش را چنان رياضتى دهم كه هر گاه قرص نانى را براى خوردن بيابد، شادمان گردد، و به نانخورشِ نمك بسازد، و تخم چشم خويش را وا گذارم تا [آن قدر گريه كند كه] چونان چشمه آبى كه آبش تهى مى شود، اشك هايش خالى گردد.

263. الإمام الحسن عليه السلام: ما دَخَلتُ عَلى أبي قَطُّ، إلّا وَجَدتُهُ باكِيا. [۴۳۴]

263. امام حسن عليه السلام: هرگز بر پدرم وارد نشدم، مگر اين كه او را گريان يافتم.

264. الإمام الباقر عليه السلام: صَلّى أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام بِالنّاسِ الصُّبحَ بِالعِراقِ، فَلَمَّا انصَرَفَ وَعَظَهُم، فَبَكى وأَبكاهُم مِن خَوفِ اللّهِ. [۴۳۵]

264. امام باقر عليه السلام: امير مؤمنان عليه السلام نماز صبح را با مردم در عراق خواند و پس از آن، ايشان را موعظه كرد و از ترس خدا، هم خود گريست و هم آنان را به گريه انداخت.

265. نهج البلاغة: ومِن خَبَرِ ضِرارِ بنِ حَمزَةَ الضَّبائِيِّ [۴۳۶] عِندَ دُخولِهِ عَلى مُعاوِيَةَ ومَسأَلَتِهِ لَهُ عَن أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام، قالَ: فَأَشهَدُ لَقَد رَأَيتُهُ في بَعضِ مَواقِفِهِ وقَد أرخَى اللَّيلُ سُدولَهُ، وهُوَ قائِمٌ في مِحرابِهِ، قابِضٌ عَلى لِحيَتِهِ، يَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّليمِ [۴۳۷]، ويَبكي بُكاءَ الحَزينِ، ويَقولُ: يا دُنيا، يا دُنيا! إلَيكِ عَنّي، أبي تَعَرَّضتِ، أم إلَيَّ تَشَوَّقتِ؟! لا حانَ حينُكِ، هَيهاتَ! غُرّي غَيري، لا حاجَةَ لي فيكِ، قَد طَلَّقتُكِ ثَلاثا لا رَجعَةَ فيها؛ فَعَيشُكِ قَصيرٌ، وخَطَرُكِ يَسيرٌ، وأَمَلُكِ حَقيرٌ. آهِ مِن قِلَّةِ الزّادِ، وطولِ الطَّريقِ، وبُعدِ السَّفَرِ، وعَظيمِ المَورِدِ. [۴۳۸]

265. نهج البلاغة: ضرار بن حمزه ضبائى، هنگامى كه به نزد معاويه رفت و معاويه از او در باره امير مؤمنان عليه السلام پرسيد، در جوابش گفت: گواهى مى دهم كه او را در يكى از جايگاه هايش ديدم، در حالى كه شب، پرده هايش را فرو افكنده بود و او در محرابش ايستاده و محاسنش را گرفته بود و چون مارْ گزيده، به خود مى پيچيد و مانند مصيبت زده مى گريست و مى گفت: «اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو. آيا خود را بر من عرضه مى كنى، يا آرزومند منى؟! مباد آن روز كه مرا بفريبى. هيهات! ديگرى را بفريب. مرا به تو نيازى نيست. من تو را سه طلاقه كرده ام كه در آن، رجوعى نيست. زندگى در تو، كوتاه است و اهمّيت تو، اندك و اميد به تو، حقير. آه از كمىِ توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت آن جا كه وارد مى شويم!».

266. فلاح السائل عن حبّة العرني: بَينا أنَا ونَوفٌ نائِمَينِ في رَحَبَةِ المَسجِدِ، إذ نَحنُ بِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام في بَقِيَّةٍ مِنَ اللَّيلِ، واضِعا يَدَهُ عَلَى الحائِطِ شِبهَ الوالِهِ [۴۳۹]، وهُوَ يَقولُ: «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» [۴۴۰] إلى آخِرِ الآيَةِ، ثُمَّ جَعَلَ يَقرَأُ هذِهِ الآياتِ، ويَمُرُّ شِبهَ الطّائِرِ عَقلُهُ.

فَقالَ: أراقِدٌ أنتَ يا حَبَّةُ أم رامِقٌ [۴۴۱]؟ قالَ: قُلتُ: رامِقٌ، هذا أنتَ تَعمَلُ هذَا العَمَلَ، فَكَيفَ نَحنُ؟ قالَ: فَأَرخى عَينَيهِ فَبَكى، ثُمَّ قالَ لي:

يا حَبَّةُ، إنَّ للّهِِ مَوقِفا، ولَنا بَينَ يَدَيهِ مَوقِفٌ لا يَخفى عَلَيهِ شَيءٌ مِن أعمالِنا. يا حَبَّةُ، إنَّ اللّهَ أقرَبُ إلَيَّ وإلَيكَ مِن حَبلِ الوَريدِ. يا حَبَّةُ، إنَّهُ لَن يَحجُبَني ولا إيّاكَ عَنِ اللّهِ شَيءٌ.

قالَ: ثُمَّ قالَ: أراقِدٌ أنتَ يا نَوفُ؟ قالَ: لا يا أميرَ المُؤمِنينَ، ما أنَا بِراقِدٍ، ولَقَد أطَلتَ بُكائي هذِهِ اللَّيلَةَ!

فَقالَ: يا نَوفُ، إن طالَ بُكاؤُكَ في هذَا اللَّيلِ مَخافَةً مِنَ اللّهِ عز و جل، قَرَّت عَيناكَ غَدا بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل. يا نَوفُ، إنَّهُ لَيسَ مِن قَطرَةٍ قَطَرَت مِن عَينِ رَجُلٍ مِن خَشيَةِ اللّهِ، إلّا أطَفَأَت بِحارا مِنَ النّيرانِ. يا نَوفُ، إنَّهُ لَيسَ مِن رَجُلٍ أعظَمَ مَنزِلَةً عِندَ اللّهِ مِن رَجُلٍ بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ، وأَحَبَّ فِي اللّهِ، وأَبغَضَ فِي اللّهِ. [۴۴۲]

266. فلاح السائل ـ به نقل از حَبّه عُرَنى ـ: من و نَوف در حياط مسجد خوابيده بوديم كه ناگاه ديديم امير مؤمنان عليه السلام در حالى كه پاسى از شب مانده بود، شوريده وار، دستانش را بر ديوار نهاده و مى گويد: «راستى كه در آفرينش آسمان ها و زمين» تا آخر آيه. [۴۴۳] سپس همچنان كه اين آيه را مى خواند، ديوانه وار به راه افتاد و فرمود: «اى حبّه! خوابى يا بيدار؟».

گفتم: بيدار. چون شمايى چنين مى كند. پس ما چه كنيم؟ ايشان چشمانش را فرو هِشت و گريست و سپس به من فرمود: «اى حبّه! خدا را [در قيامت] ايستگاهى است و ما در پيشگاه او خواهيم ايستاد و هيچ چيز از كارهاى ما بر او پوشيده نيست. اى حبّه! خدا به من و تو از رگ گردن، نزديك تر است. اى حبّه! هرگز هيچ چيزى، من و تو را از خدا پوشيده نمى سازد».

سپس [به نوف] فرمود: «خواب هستى، اى نوف؟».

نوف گفت: نه اى امير مؤمنان! خواب نيستم. شما امشب مرا بسيار گرياندى.

فرمود: «اى نوف! اگر امشب گريه تو از ترس خداى عز و جل بسيار باشد، فردا در پيشگاه خداى عز و جل ديدگانت روشن خواهد بود.

اى نوف! قطره اى اشك از ترس خدا، از ديده كسى فرو نمى غلتد، مگر آن كه درياهايى از آتش را فرو مى نشانَد.

اى نوف! هيچ مردى در نزد خدا بامنزلت تر از مردى نيست كه از ترس خدا بگريد، و براى خدا دوست بدارد، و براى خدا دشمنى ورزد».

راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام: ج5 ص291 (القسم العاشر: خصائص الإمام علي عليه السلام / الخصائص العملية / إمام العابدين / قصص من عبادته).

ر. ك: دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام: ج10 ص31 (فصل سوم / پيشواى عبادت كنندگان / داستان هايى از عبادتش).

7 / 9: بُكاءُ فاطِمَهَ عليها السّلام

7 / 9: گريستن فاطمه عليها السلام

267. صحيح البخاري عن عائشة: دَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ ابنَتَهُ في شَكواهُ الَّتي قُبِضَ فيها، فَسارَّها بِشَيءٍ فَبَكَت، ثُمَّ دَعاها فَسارَّها فَضَحِكَت. فَسَأَلتُها عَن ذلِكَ، فَقالَت: سارَّنِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَني أنَّهُ يُقبَضُ في وَجَعِهِ الَّذي تُوُفِّيَ فيهِ، فَبَكَيتُ، ثُمَّ سارَّني فَأَخبَرَني أنّي أوَّلُ أهلِ بَيتِهِ أتبَعُهُ، فَضَحِكتُ. [۴۴۴]

267. صحيح البخارى ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله در بيمارىِ مرگش دخترش فاطمه را خواند و در گوش او چيزى گفت. فاطمه گريست. ايشان دگر باره او را صدا زد و در گوش او چيزى گفت و اين بار فاطمه خنديد.

[بعدها] علّت را از او پرسيدم. گفت: «پيامبر صلى الله عليه و آله در گوشم فرمود كه از آن بيمارى اى كه منجر به وفات او شد، از دنيا مى رود، كه من گريستم. سپس در گوشم به من فرمود و خبر داد كه من، نخستين كسى هستم كه به او ملحق مى شوم، كه من خنديدم».

268. كفاية الأثر عن عمّار: لَمّا حَضَرَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله الوَفاةُ، دَعا بِعَلِيٍّ عليه السلام فَسارَّهُ طَويلاً، ثُمَّ قالَ: يا عَلِيُّ، أنتَ وَصِيّي ووارِثي، قَد أعطاكَ اللّهُ عِلمي وفَهمي، فَإِذا مِتُّ ظَهَرَت لَكَ ضَغائِنُ في صُدورِ قَومٍ، غُصِبتَ عَلى حَقِّكَ [۴۴۵].

فَبَكَت فاطِمَةُ عليهاالسلام، وبَكَى الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلام. فَقالَ لِفاطِمَةَ: يا سَيِّدَةَ النِّسوانِ، مِمَّ بُكاؤُكِ؟ قالَت: يا أبَتِ، أخشَى الضَّيعَةَ بَعدَكَ.

قالَ: أبشِري يا فاطِمَةُ، فَإِنَّكِ أوَّلُ مَن يَلحَقُني مِن أهلِ بَيتي، ولا تَبكي ولا تَحزَني فَإِنَّكِ سَيِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ، وأَباكِ سَيِّدُ الأَنبِياءِ، وَابنُ عَمِّكِ خَيرُ الأَوصِياءِ، وَابناكِ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ، ومِن صُلبِ الحُسَينِ يُخرِجُ اللّهُ الأَئِمَّةَ التِّسعَةَ، مُطَهَّرونَ مَعصومونَ، ومِنّا مَهدِيُّ هذِهِ الاُمَّةِ. [۴۴۶]

268. كفاية الأثر ـ به نقل از عمّار ـ: چون زمانِ رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد، على عليه السلام را فرا خواند و زمانى دراز در گوش او چيزى گفت. سپس فرمود: «اى على! تو وصى و وارث منى. خدا علم و فهم مرا به تو عطا كرده است، و بعد از وفاتم، گروهى كه در سينه هايشان با تو كينه ها دارند، آن كينه ها را آشكار مى كنند و حقّ تو غصب مى شود». پس فاطمه عليهاالسلام گريست و حسن و حسين عليهماالسلام نيز گريه كردند.

پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام فرمود: «براى چه مى گريى، اى سَرور بانوان؟».

فاطمه گفت: پدر جان! از تباه شدن پس از شما مى ترسم.

فرمود: «مژده ات باد ـ اى فاطمه ـ كه تو نخستين كس از خانواده ام هستى كه به من ملحق مى شود. گريه مكن و اندوهگين مباش؛ زيرا تو سَرور زنان اهل بهشت هستى و پدرت آقاى پيامبران و پسرعمويت بهترينِ اوصياست و دو پسرت، آقاى جوانان اهل بهشت اند، و خدا از پشت حسين، نُه امام بيرون مى آورد كه همگى پاك و معصوم اند، و مهدى اين امّت، از ما خاندان است».

269. روضة الواعظين: رُوِيَ أنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام لازالَت بَعدَ النَّبِيِّ مُعَصَّبَةَ الرَّأسِ، ناحِلَةَ الجِسمِ، مُنهَدَّةَ الرُّكنِ مِنَ المُصيبَةِ بِمَوتِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، وهِيَ مَهمومَةٌ، مَغمومَةٌ، مَحزونَةٌ، مَكروبَةٌ، كَئيبَةٌ، حَزينَةٌ، باكِيَةَ العَينِ، مُحتَرِقَةَ القَلبِ، يُغشى عَلَيها ساعَةً بَعدَ ساعَةٍ، في كُلِّ ساعَةٍ وحينٍ تَذكُرُهُ وتَذكُرُ السّاعاتِ الَّتي كانَ يَدخُلُ فيها عَلَيها فَيَعظُمُ حُزنُها، وتَنظُرُ مَرَّةً إلَى الحَسَنِ عليه السلام ومَرَّةً إلَى الحُسَينِ عليه السلام وهُما بَينَ يَدَيها عليهاالسلام، فَتَقولُ: أينَ أبوكُمَا الَّذي كانَ يُكرِمُكُما ويَحمِلُكُما مَرَّةً بَعدَ مَرَّةٍ؟ أينَ أبوكُمَا الَّذي كانَ أشَدَّ النّاسِ شَفَقَةً عَلَيكُما فَلا يَدَعُكُما تَمشِيانِ عَلَى الأَرضِ؟ فَإِنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ. [۴۴۷]

269. روضة الواعظين: روايت شده است كه فاطمه عليهاالسلام پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله، از مصيبت مرگ ايشان، پيوسته دستار بسته بود و جسمش روز به روز، نحيف تر مى شد و از هم مى پاشيد، و هميشه ناراحت و غم زده و اندوهگين و رنجور و افسرده و گرفته و گريان و دل سوخته بود، و ساعت به ساعت از هوش مى رفت و هر ساعت و هر زمان به ياد پيامبر صلى الله عليه و آله و به ياد ساعات و لحظاتى مى افتاد كه نزد ايشان مى رفت و بر غَمَش افزوده مى شد.

او گاه به حسن و گاه به حسين كه در برابرش بودند، مى نگريست و مى فرمود: «كجاست پدرتان كه شما را نوازش مى كرد و بارها شما را بر دوش خود مى نشاند و بغل مى كرد؟ كجاست پدرتان كه بيش از هر كس، شما را دوست مى داشت، آن قدر كه نمى گذاشت روى زمين راه برويد؟ ما از خداييم و به سوى خدا باز مى گرديم».

7 / 10: بُكاءُ الإِمامِ الحَسَنِ عليه السّلام

7 / 10: گريستن امام حسن عليه السلام

270. الإمام زين العابدين عليه السلام: إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام... كانَ إذا ذَكَرَ المَوتَ بَكى، وإذا ذَكَرَ القَبرَ بَكى، وإذا ذَكَرَ البَعثَ وَالنُّشورَ بَكى، وإذا ذَكَرَ المَمَرَّ عَلَى الصِّراطِ بَكى، وإذا ذَكَرَ العَرضَ عَلَى اللّهِ تَعالى ذِكرُهُ شَهِقَ شَهقَةً يُغشى عَلَيهِ مِنها. [۴۴۸]

270. امام زين العابدين عليه السلام: حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام... هر گاه از مرگ ياد مى كرد، مى گريست، هر گاه از قبر ياد مى كرد، مى گريست، هر گاه از رستاخيز و قيامت ياد مى كرد، مى گريست، هر گاه از گذشتن بر صراط ياد مى كرد، مى گريست، و هر گاه از ايستادن در پيشگاه خداوند متعال ياد مى كرد، يكباره شيونى مى زد و از هوش مى رفت.

7 / 11: بُكاءُ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السّلام

7 / 11: گريستن امام حسين عليه السلام

271. ربيع الأبرار: رُؤِيَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام يَطوفُ بِالبَيتِ، ثُمَّ صارَ إلَى المَقامِ [۴۴۹] فَصَلّى، ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى المَقامِ فَجَعَلَ يَبكي ويَقولُ: «عُبَيدُكَ بِبابِكَ، سائِلُكَ بِبابِكَ، مِسكينُكَ بِبابِكَ»، يُرَدِّدُ ذلِكَ مِرارا، ثُمَّ انصَرَفَ عليه السلام. [۴۵۰]

271. ربيع الأبرار: حسين بن على عليه السلام را ديدند كه خانه[ى خدا] را طواف مى كرد. سپس به مقام [۴۵۱] رفت و نماز خواند. آن گاه گونه اش را بر مقام گذاشت و شروع به گريستن كرد و مى گفت: «بنده ناچيز تو، بر درگاه توست. گداى تو، بر درگاه توست. بينواى تو، بر درگاه توست» و بارها اين جملات را گفت و سپس باز گشت.

272. البلد الأمين ـ في ذِكرِ دُعاءِ عَرَفَةَ وبَيانِ حالاتِ بُكاءِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام خِلالَهُ، وَالَّذي أوَّلُهُ «الحَمدُ للّهِِ الَّذي لَيسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ...» ـ: ثُمَّ اندَفَعَ عليه السلام فِي المَسأَلَةِ، وَاجتَهَدَ فِي الدُّعاءِ، وقالَ وعَيناهُ تَكِفانِ [۴۵۲] دُموعا: اللّهُمَّ اجعَلني أخشاكَ كَأَنّي أراكَ، وأَسعِدني بِتَقواكَ، ولا تُشقِني بِمَعصِيَتِكَ.…

قالَ بِشرٌ وبَشيرٌ: ثُمَّ رَفَعَ عليه السلام صَوتَهُ وبَصَرَهُ إلَى السَّماءِ، وعَيناهُ قاطِرَتانِ كَأَنَّهُما مَزادَتانِ [۴۵۳]، وقالَ: يا أسمَعَ السّامِعينَ، ويا أبصَرَ النّاظِرينَ، ويا أسرَعَ الحاسِبينَ، ويا أرحَمَ الرّاحِمينَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ السّادَةِ المَيامينَ، وأَسأَ لُكَ اللّهُمَّ حاجَتِيَ الَّتي إن أعطَيتَنيها لَم يَضُرَّني ما مَنَعتَني، وإن مَنَعتَنيها لَم يَنفَعني ما أعطَيتَني، أسأَ لُكَ فِكاكَ رَقَبَتي مِنَ النّارِ، لا إلهَ إلّا أنتَ، وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ، لَكَ المُلكُ ولَكَ الحَمدُ، وأَنتَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ، يا رَبِّ يا رَبِّ.

قالَ بِشرٌ وبَشيرٌ: فَلَم يَكُن لَهُ عليه السلام جَهدٌ إلّا قَولُهُ «يا رَبِّ يا رَبِّ» بَعدَ هذَا الدُّعاءِ، وشَغَلَ مَن حَضَرَ مِمَّن كانَ حَولَهُ وشَهِدَ ذلِكَ المَحضَرَ عَنِ الدُّعاءِ لِأَنفُسِهِم، وأَقبَلوا عَلَى الاِستِماعِ لَهُ عليه السلام وَالتَّأمينِ عَلى دُعائِهِ، قَدِ اقتَصَروا عَلى ذلِكَ لِأَنفُسِهِم، ثُمَّ عَلَت أصواتُهُم بِالبُكاءِ مَعَهُ، وغَرَبَتِ الشَّمسُ وأَفاضَ عليه السلام، وأَفاضَ النّاسُ مَعَهُ. [۴۵۴]

272. البلد الأمين ـ در بيان دعاى امام حسين عليه السلام در روز عرفه كه با عبارت «سپاس، خدايى را سِزاست كه مانعى در برابر اراده او نيست» آغاز مى شود و در توصيف حالات گريه ايشان در هنگام دعا ـ: سپس به دعا پرداخت و در خواستن كوشيد و در حالى كه از چشمانش قطره قطره اشك مى چكيد، گفت: «بار خدايا! مرا چنان گردان كه از تو بترسم، آن گونه كه گويى تو را مى بينم، و مرا به تقوايت سعادتمند گردان، و با نافرمانى ات، در شقاوتم مينداز...».

بشر و بشير گفتند: ايشان سپس نگاهش را به سوى آسمان برداشت و در حالى

كه از چشمانش، چون مَشك، اشك مى ريخت، با صداى بلند فرمود: «اى شنواترينِ شنوندگان! اى بيناترينِ بينندگان! اى سريع ترينِ حسابگران! اى مهربان ترينِ مهربانان! بر محمّد و خاندان محمّد، اين مهتران پربركت، درود فرست، و از تو ـ اى خداوند ـ حاجتم را درخواست مى كنم؛ حاجتى كه اگر آن را به من عطا كنى، هر آن چيز ديگر كه از من منع كنى، زيانم نمى رساند، و اگر آن را به من ندهى، هر چه به من دهى، سودم نمى رساند. آزادى ام از آتش را از تو درخواست مى كنم. معبودى جز تو نيست. يگانه اى و شريكى ندارى. پادشاهى، از آنِ تو و ستايش، ويژه توست و تو بر هر چيز، توانايى، يا رب، يا رب!».

بشر و بشير گفتند: ايشان پس از اين دعا، بسيار «يا رب يا رب» گفت، و تمام كسانى كه پيرامون ايشان و شاهد اين صحنه بودند، از دعا كردن براى خود، دست كشيدند، و به ايشان گوش مى دادند و به دعايش آمين مى گفتند و به همين دعا براى خويشتن بسنده كردند. سپس با گريه ايشان، صداهاى آنان به گريه بلند شد، و خورشيد، غروب كرد و امام عليه السلام كوچيد و مردم با او كوچيدند.

273. الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) عن يزيد الرشْك: حَدَّثَني مَن شافَهَ الحُسَينَ عليه السلام قالَ: رَأَيتُ أبنِيَةً مَضروبَةً بِفَلاةٍ مِنَ الأَرضِ، فَقُلتُ: لِمَن هذِهِ؟ قالوا: هذِهِ لِحُسَينٍ. قالَ: فَأَتَيتُهُ فَإِذا شَيخٌ يَقرَأُ القُرآنَ ـ قالَ: ـ وَالدُّموعُ تَسيلُ عَلى خَدَّيهِ ولِحيَتِهِ!

قالَ: قُلتُ: بِأَبي واُمّي يَابنَ رَسولَ اللّهِ! ما أنزَلَكَ هذِهِ البِلادَ وَالفَلاةَ الَّتي لَيسَ بِها أحَدٌ؟

فَقالَ: هذِهِ كُتُبُ أهلِ الكوفَةِ إلَيَّ ولا أراهُم إلّا قاتِلِيَّ، فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ لَم يَدَعوا للّهِِ حُرمَةً إلَا انتَهَكوها، فَيُسَلِّطُ اللّهُ عَلَيهِم مَن يُذِلُّهُم حَتّى يَكونوا أذَلَّ مِن فَرَمِ الأَمَةِ ـ يَعني مَقنَعَتَها ـ [۴۵۵]. [۴۵۶]

273. الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) ـ به نقل از يزيد رشك ـ: كسى كه رو در رو با حسين عليه السلام گفتگو كرده بود، برايم حديث كرد و گفت: ديدم خيمه هايى در بيابانى برپاست. گفتم: اينها از آنِ كيست؟ گفتند: اينها از آنِ حسين است.

نزد حسين عليه السلام رفتم. ديدم پيرمردى مشغول خواندن قرآن است و اشك ها بر گونه ها و محاسنش روان است. گفتم: پدر و مادرم به فدايت، اى پسر پيامبر خدا! چه موجب شده است كه در اين سرزمين و بيابانى كه كسى در آن نيست، فرود آيى؟

فرمود: «اينها نامه هاى كوفيان به من است؛ امّا اين جماعت، مرا مى كشند. اگر چنين كردند، هيچ حرمتى براى خدا نمى گذارند و همه آنها را زير پا مى نهند. خدا كسى را بر ايشان مسلّط مى گرداند كه خوارشان مى كند، چنان كه از لكّه حيض، خوارتر مى شوند».

راجع: موسوعة الإمام الحسين بن علي عليه السلام: ج6 ص222 (القسم الحادي عشر / الفصل الرابع / بكاء الحسين عليه السلام على أهل بيته وأصحابه).

ر. ك: دانشنامه امام حسين عليه السلام: ج10 ص79 (بخش يازدهم / فصل چهارم / گريه امام حسين عليه السلام خانواده و يارانش).

7 / 12: بُكاءُ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السّلام

7 / 12: گريستن امام زين العابدين عليه السلام

274. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ جَدّي عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام... إذا صَلّى بَرَزَ إلى مَوضِعٍ خَشِنٍ فَيُصَلّي فيهِ ويَسجُدُ عَلَى الأَرضِ، فَأَتَى الجَبّانَ ـ وهُوَ جَبَلٌ بِالمَدينَةِ ـ يَوما، ثُمَّ قامَ عَلى حِجارَةٍ خَشِنَةٍ مُحرِقَةٍ، فَأَقبَلَ يُصَلّي، وكانَ كَثيرَ البُكاءِ، فَرَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ وكَأَنَّما غُمِسَ فِي الماءِ مِن كَثرَةِ دُموعِهِ. [۴۵۷]

274. امام صادق عليه السلام: جدّم على بن الحسين عليه السلام... هر گاه نماز مى خواند، به مكان زبر و درشتى مى رفت و در آن جا نماز مى گزارد و بر زمين سجده مى كرد. روزى به جبّان ـ كه كوهى در مدينه است ـ رفت و روى تخته سنگى درشت و سوزان ايستاد و شروع به نماز خواندن كرد، و بسيار مى گريست، به طورى كه چون سرش را از سجده برداشت، گويى در آب فرو رفته بود، از بس كه اشك ريخته بود.

275. عنه عليه السلام ـ في وَصفِ عِبادَةِ جَدِّهِ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام ـ: لَقَد دَخَلَ أبو جَعفَرٍ ابنُهُ عليهماالسلامعَلَيهِ، فَإِذا هُوَ قَد بَلَغَ مِنَ العِبادَةِ ما لَم يَبلُغهُ أحَدٌ، فَرَآهُ قَدِ اصفَرَّ لَونُهُ مِنَ السَّهَرِ، ورَمِصَت [۴۵۸] عَيناهُ مِنَ البُكاءِ، ودَبِرَت [۴۵۹] جَبهَتُهُ، وَانخَرَمَ أنفُهُ مِنَ السُّجودِ، ووَرِمَت ساقاهُ وقَدَماهُ مِنَ القِيامِ فِي الصَّلاةِ. [۴۶۰]

275. امام صادق عليه السلام ـ در وصف عبادت جدّش امام زين العابدين عليه السلام ـ: پسرش باقر عليه السلام بر ايشان وارد شد. ديد از عبادت، به چنان مرتبه اى رسيده كه هيچ كس به آن نرسيده است. مشاهده كرد كه رنگ ايشان از شب زنده دارى زرد گشته، و چشمانش از گريه قى كرده، و پيشانى اش بر اثر سجده[هاى بسيار و طولانى] پينه بسته و بينى اش تَرَك خورده، و پاها و ساق پاهايش از ايستادن در نماز، ورم كرده است.

276. المناقب لابن شهرآشوب عن حمّاد بن حبيب الكوفي العطّار [۴۶۱] ـ في وَصفِ صَلاةِ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام ـ: المناقب لابن شهرآشوب عن حمّاد بن حبيب الكوفي العطّار [۴۶۲] فَرَأَيتُهُ كُلَّما مَرَّ بِالآيَةِ الَّتي فيهَا الوَعدُ وَالوَعيدُ يُرَدِّدُها بِانتِحابٍ وحَنينٍ. [۴۶۳]

276. المناقب، ابن شهر آشوب ـ به نقل از حمّاد بن حبيب كوفى عطّار، در توصيف نماز امام زين العابدين عليه السلام ـ: ديدم ايشان هر گاه به آيه اى مى رسد كه در آن، وعده و وعيد است، آن را با گريه و ناله تكرار مى كند.

277. الملهوف ـ حَولَ عِبادَةِ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام ـ: حَدَّثَ مَولًى لَهُ إنَّهُ عليه السلام بَرَزَ إلَى الصَّحراءِ يَوما، قالَ: فَتَبِعتُهُ فَوَجَدتُهُ قَد سَجَدَ عَلى حِجارَةٍ خَشِنَةٍ، فَوَقَفتُ وأَنَا أسمَعُ شَهيقَهُ وبُكاءَهُ، وأَحصَيتُ عَلَيهِ ألفَ مَرَّةٍ يَقولُ: لا إلهَ إلَا اللّهُ حَقّا حَقّا، لا إلهَ إلَا اللّهُ تَعَبُّدا ورِقّا، لا إلهَ إلَا اللّهُ إيمانا وصِدقا. [۴۶۴]

277. الملهوف ـ در وصف عبادت امام زين العابدين عليه السلام ـ: يكى از غلامان ايشان گفت كه: روزى امام عليه السلام به صحرا رفت و من در پى ايشان رفتم. ديدم بر سنگى زِبر و درشت، سجده كرده است. ايستادم و صداى ناله و گريه ايشان را مى شنيدم. شمردم، هزار مرتبه فرمود: «لا إله إلّا اللّه حقّا حقّا، لا إله إلّا اللّه تعبّدا و رقّا، لا إله إلّا اللّه إيمانا و صدقا».

278. إرشاد القلوب عن يونس بن أبي فاخته: رَأَيتُ زَينَ العابِدينَ عليه السلام عِندَ بُلوغِهِ المَكانَ [۴۶۵]، يَنتَحِبُ ويَبكي بُكاءَ الثَّكلى [۴۶۶]، ويَقولُ: آهِ ثُمَّ آهِ عَلى عُمُري، كَيفَ ضَيَّعتُهُ في غَيرِ عِبادَةِ اللّهِ وطاعَتِهِ لِأَكونَ مِنَ النّاجينَ الفائِزينَ! [۴۶۷]

278. إرشاد القلوب ـ به نقل از يونس بن ابى فاخته ـ: زين العابدين عليه السلام را ديدم كه چون به آن جا [۴۶۸] رسيد، به سان مادر داغ ديده شيون مى كرد و مى گريست و مى گفت: «آه و صد آه بر عمرم كه آن را در عبادت و طاعت خدا صرف نكردم، تا از نجات يافتگان و رستگاران باشم!».

279. الأمالي للصدوق عن الزهري: كُنتُ عِندَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام فَجاءَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ، فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: ما خَبَرُكَ أيُّهَا الرَّجُلُ؟ فَقالَ الرَّجُلُ: خَبَري ـ يَابنَ رَسولِ اللّهِ ـ أنّي أصبَحتُ وعَلَيَّ أربَعُمِئَةِ دينارٍ دَينٌ لا قَضاءَ عِندي لَها، ولي عِيالٌ ثِقالٌ لَيسَ لي ما أعودُ عَلَيهِم بِهِ.

قالَ: فَبَكى عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام بُكاءً شَديدا. فَقُلتُ لَهُ: ما يُبكيكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ؟

فَقالَ: وهَل يُعَدُّ البُكاءُ إلّا لِلمَصائِبِ وَالمِحَنِ الكِبارِ؟ قالوا: كَذلِكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ.

قالَ: فَأَيَّةُ مِحنَةٍ ومُصيبَةٍ أعظَمُ عَلى حُرِّ [۴۶۹] مُؤمِنٍ مِن أن يَرى بِأَخيهِ المُؤمِنِ خَلَّةً [۴۷۰] فَلا يُمكِنَهُ سَدَّها، ويُشاهِدَهُ عَلى فاقَةٍ فَلا يُطيقَ رَفعَها؟! [۴۷۱]

279. الأمالى، صدوق ـ به نقل از زُهْرى ـ: نزد على بن الحسين عليه السلام بودم كه مردى از يارانش آمد. على بن الحسين عليه السلام به او فرمود: «چه خبر، اى مرد؟».

مرد گفت: اى پسر پيامبر خدا! خبر، اين كه چهارصد دينار مقروضم و چيزى ندارم كه قرضم را بپردازم. عائله سنگينى هم دارم و شكم آنها را نيز نمى توانم سير كنم.

على بن الحسين عليه السلام سخت گريست. من به ايشان گفتم: چرا گريه مى كنيد، اى پسر پيامبر خدا؟

فرمود: «آيا گريستن، جز براى مصيبت ها و غم هاى بزرگ است؟».

گفتند: همين طور است، اى پسر پيامبر خدا!

فرمود: «پس، چه غم و مصيبتى براى چهره مؤمن، بزرگ تر از اين است كه در برادر مؤمنش كمبودى ببيند و نتواند آن را جبران نمايد، و او را دچار فقر و نيازى بيابد و توان برطرف كردن آن را نداشته باشد».

راجع: ص274 (البكّاؤون).

موسوعة الإمام الحسين بن على عليه السلام: ج6 ص228 (القسم الحادي عشر / الفصل الرابع: البكاء والإبكاء على سيد الشهداء عليه السلام وأصحابه / بكاء الإمام زين العابدين عليه السلام).

ر. ك: ص275 (مويه گران)

دانش نامه امام حسين عليه السلام: ج10 ص91 (فصل چهارم: گريستن و گرياندن بر سيّد شهدا عليه السلام و يارانش / گريه امام زين العابدين عليه السلام).

7 / 13: بُكاءُ الإِمامِ الباقِرِ عليه السّلام

7 / 13: گريستن امام باقر عليه السلام

280. تذكرة الخواصّ عن أفلح مولى الإمام الباقر عليه السلام: خَرَجتُ مَعَ مَولايَ حاجّا، فَلَمّا دَخَلَ المَسجِدَ نَظَرَ إلَى البَيتِ فَبَكى حَتّى عَلا صَوتُهُ، فَقُلتُ: بِأَبي واُمّي، إنَّ النّاسَ يَنظُرونَ إلَيكَ، فَلَو رَفَّعتَ بِصَوتِكَ قَليلاً.

فَبَكى وقالَ: وَيحَكَ! لِمَ لا أبكي؟ لَعَلَّ اللّهَ أن يَنظُرَ إلَيَّ بِرَحمَةٍ مِنهُ فَأَفوزَ بِها عِندَهُ. ثُمَّ طافَ بِالبَيتِ ورَكَعَ عِندَ المَقامِ، ورَفَعَ رَأسَهُ مِن سُجودِهِ فَإِذا مَوضِعُهُ مُبتَلٌّ مِن دُموعِهِ. [۴۷۲]

280. تذكرة الخواصّ ـ به نقل از افلح، غلام امام باقر عليه السلام ـ: با سَرورم به حج رفتم. چون به مسجد [الحرام] وارد شد و به خانه[ى خدا] نگاه كرد، گريست، تا جايى كه صدايش بلند شد. من گفتم: پدر و مادرم به فدايت! مردم به شما نگاه مى كنند. خوب است صدايتان را كمتر بالا ببريد.

ايشان گريست و فرمود: «واى بر تو! چرا گريه نكنم؟ شايد خدا به من نظر لطفى كند و بر اثر آن نزد او رستگار شوم». سپس خانه[ى خدا] را طواف كرد و در مقام، ركوع كرد (نماز خواند) و چون سرش را از سجده برداشت، محلّ سجده اش از اشك هايش خيس شده بود.

7 / 14: بُكاءُ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السّلام

7 / 14: گريستن امام صادق عليه السلام

281. الكافي عن ابن أبي يعفور: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ ـ وهُوَ رافِعٌ يَدَهُ إلَى السَّماءِ ـ: رَبِّ لا تَكِلني إلى نَفسي طَرفَةَ عَينٍ أبَدا، لا أقَلَّ مِن ذلِكَ ولا أكثَرَ. فَما كانَ بِأَسرَعَ مِن أن تَحَدَّرَ الدُّموعُ مِن جَوانِبِ لِحيَتِهِ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَيَّ فَقالَ: يَابنَ أبي يَعفورٍ، إنَّ يونُسَ بنَ مَتّى وَكَلَهُ اللّهُ عز و جلإلى نَفسِهِ أقَلَّ مِن طَرفَةِ عَينٍ فَأَحدَثَ ذلِكَ الذَّنبَ.

قُلتُ: فَبَلَغَ بِهِ كُفرا، أصلَحَكَ اللّهُ؟

قالَ: لا، ولكِنَّ المَوتَ عَلى تِلكَ الحالِ هَلاكٌ. [۴۷۳]

281. الكافى ـ به نقل از ابن ابى يعفور ـ: از امام صادق عليه السلام كه دستش را به سوى آسمان برداشته بود، شنيدم كه مى فرمود: «خداوندا! هرگز مرا چشم بر هم زدنى به خودم وا مگذار، نه كمتر از آن و نه بيشتر» و بى درنگ، اشك از گوشه هاى محاسنش سرازير شد. سپس رو به من كرد و فرمود: «اى پسر ابو يعفور! خداوند عز و جل، يونس بن متّا را كمتر از يك چشم بر هم زدن، به خودش وا گذاشت و در نتيجه، آن گناه از او سر زد».

گفتم: به سلامت باشى، آيا آن گناه، او را به حدّ كفر رساند؟

فرمود: «نه؛ امّا مردن در آن حال، هلاكت است».

282. قرب الإسناد عن بكر بن محمّد: خَرَجتُ أطوفُ وأَنَا إلى جَنبِ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام حَتّى فَرَغَ مِن طَوافِهِ، ثُمَّ مالَ فَصَلّى رَكعَتَينِ مَعَ رُكنِ البَيتِ وَالحَجَرِ، فَسَمِعتُهُ يَقولُ ساجِدا: «سَجَدَ وَجهي لَكَ تَعَبُّدا ورِقّا، ولا إلهَ إلّا أنتَ حَقّا حَقّا، الأَوَّلُ قَبلَ كُلِّ شَيءٍ، وَالآخِرُ بَعدَ كُلِّ شَيءٍ. وها أنَا ذا بَينَ يَدَيكَ، ناصِيَتي بِيَدِكَ، فَاغفِر لي إنَّهُ لا يَغفِرُ الذَّنبَ العَظيمَ غَيرُكَ، فَاغفِر لي فَإِنّي مُقِرٌّ بِذُنوبي عَلى نَفسي، ولا يَدفَعُ الذَّنبَ العَظيمَ غَيرُكَ».

ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ، ووَجهُهُ مِنَ البُكاءِ كَأَنَّما غُمِسَ في الماءِ. [۴۷۴]

282. قرب الإسناد ـ به نقل از بكر بن محمّد ـ: براى طواف رفتم و در كنار امام صادق عليه السلام مشغول طواف شدم. او طوافش را تمام كرد و رفت و نزديك ركن خانه و حَجَر [الأسود]، دو ركعت نماز خواند. شنيدم كه در سجده مى گفت: «رويم براى تو به سجده در افتاده است، از سر بندگى و بردگى. به راستى و درستى كه معبودى جز تو نيست. پيش از هر چيزى بوده اى و پس از هر چيزى خواهى بود. اينك، من در پيشگاه تو هستم و اختيارم در دست توست. پس مرا بيامرز كه گناه بزرگ را جز تو نمى آمرزد. پس مرا بيامرز، كه به گناهان خويش معترفم، و گناه بزرگ را جز تو كسى برطرف نمى سازد».

امام عليه السلام سپس سرش را بلند كرد و صورتش از گريه، گويى در آب فرو برده شده بود.

283. كمال الدين عن سدير الصيرفي: دَخَلتُ أنَا وَالمُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ، وأَبو بَصيرٍ، وأَبانُ بنُ تَغلِبَ عَلى مَولانا أبي عَبدِ اللّهِ الصّادِقِ عليه السلام، فَرَأَيناهُ جالِسا عَلَى التُّرابِ وعَلَيهِ مِسحٌ [۴۷۵] خَيبَرِيٌّ مُطَوَّقٌ بِلا جَيبٍ، مُقَصَّرُ الكُمَّينِ، وهُوَ يَبكي بُكاءَ الوالِهِ الثَّكلى، ذاتَ الكَبِدِ الحَرّى، قَد نالَ الحُزنُ مِن وَجنَتَيهِ، وشاعَ التَّغييرُ في عارِضَيهِ، وأَبلى الدُّموعُ مَحجِرَيهِ، وهُوَ يَقولُ: «سَيِّدي! غَيبَتُكَ نَفَت رُقادي، وضَيَّقَت عَلَيَّ مِهادي، وَابتَزَّت مِنّي راحَةَ فُؤادي. سَيِّدي! غَيبَتُكَ أوصَلَت مُصابي بِفَجايِعِ الأَبَدِ، وفَقدُ الواحِدِ بَعدَ الواحِدِ يُفنِي الجَمعَ وَالعَدَدَ، فَما اُحِسُّ بِدَمعَةٍ تَرقى مِن عَيني، وأَنينٍُ يَفتُرُ مِن صَدري، عَن دَوارِجِ الرَّزايا وسَوالِفِ البَلايا، إلّا مُثِّلَ بِعَيني عَن غَوابِرَ أعظَمِها وأَفظَعِها، وبَواقِيَ أشَدِّها وأَنكَرِها، ونَوائِبَ مَخلوطَةٍ بِغَضَبِكَ، ونَوازِلَ مَعجونَةٍ بِسَخَطِكَ».

قالَ سَديرٌ: فَاستَطارَت عُقولُنا وَلَها، وتَصَدَّعَت قُلوبُنا جَزَعا مِن ذلِكَ الخَطبِ الهائِلِ، والحادِثِ الغائِلِ، وظَنَنّا أنَّهُ سِمَةٌ لِمَكروهَةٍ قارِعَةٍ، أوحَلَّت بِهِ مِنَ الدَّهرِ بائِقَةٌ [۴۷۶]، فَقُلنا: لا أبكَى اللّهُ ـ يَابنَ خَيرِ الوَرى ـ عَينَيكَ مِن أيَّةِ حادِثَةٍ تَستنَزِفُ دَمعَتَكَ وتَستَمطِرُ عَبرَتَكَ، وأَيَّةُ حالَةٍ حَتَمَت عَلَيكَ هذَا المَأتَمَ؟

قالَ: فَزَفَرَ الصّادِقُ عليه السلام زَفرَةً انتَفَخَ مِنها جَوفُهُ، وَاشتَدَّ عَنها خَوفُهُ، وقالَ: وَيلَكُم! نَظَرتُ في كِتابِ الجَفرِ صَبيحَةَ هذَا اليَومِ، وهُوَ الكِتابُ المُشتَمِلُ عَلى عِلمِ المَنايا وَالبَلايا وَالرَّزايا، وعِلمِ ما كانَ وما يَكونُ إلى يَومِ القِيامَةِ، الَّذي خَصَّ اللّهُ بِهِ مُحَمَّدا وَالأَئِمَّةَ مِن بَعدِهِ عليهم السلام، وتَأَمَّلتُ مِنهُ مَولِدَ قائِمِنا وغَيبَتَهُ وإبطاءَهُ وطولَ عُمُرِهِ، وبَلوَى المُؤمِنينَ في ذلِكَ الزَّمانِ، وتَوَلُّدَ الشُّكوكِ في قُلوبِهِم مِن طولِ غَيبَتِهِ، وَارتِدادَ أكثَرِهِم عَن دينِهِم، وخَلعَهُم رِبقَةَ الإِسلامِ مِن أعناقِهِم، الَّتي قالَ اللّهُ تَقَدَّسَ ذِكرُهُ: «وَ كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِهِ» [۴۷۷] ـ يَعنِي الوَلايَةَ ـ فَأَخَذَتنِي الرِّقَّةُ، وَاستَولَت عَلَيَّ الأَحزانُ. [۴۷۸]

283. كمال الدين ـ به نقل از سَدير صيرفى ـ: من و مفضّل بن عُمر و ابو بصير و اَبان بن تَغلب بر سَرورمان امام صادق عليه السلام وارد شديم و ديديم بر روى خاك، نشسته و لباس زبر خيبرى و يقه گِرد (بدون يقه) و آستينْ كوتاه، بر تن دارد و مانند زن شيداى فرزندْمرده جگرسوخته مى گريد، و اندوه، رخسارش را پوشانده و رنگ از گونه هايش پريده و اشك، كاسه هاى چشمش را فرسوده است و مى گويد: «سَرورا! فراق تو، خوابم را گرفته، و بسترم را بر من تنگ كرده، و آرام دلم را از من ربوده است. سَرورا! فراق تو، مصيبت مرا به مصيبت هاى ابد، پيوند زده است، و از دست دادنِ يكى پس از يكى، به از بين رفتن كل و مجموع مى انجامد. پس هر بار كه از مصيبت هاى گذشته و بلاهاى پيشين، اشكى به چشمم مى آيد و ناله اى از سينه ام بر مى آيد، مصيبت هاى بزرگ تر و وحشتناك تر، و بلاهايى سخت تر و بدتر در آينده، و حوادثى كه به خشم تو آميخته و فجايعى كه با ناخشنودى تو خمير گشته است، در برابرم مجسّم مى شوند».

از وحشت، عقل از سرمان پريد و از ترس آن پيشامد هولناك و بدىِ مهلك، بند دلمان پاره شد و آن را نشانه پيشامدى ناگوار يا فرود آمدن حادثه اى تلخ بر ايشان پنداشتيم. از اين رو گفتيم: خدا چشمانت را نگرياند، اى فرزند بهترينِ مردمان! از چه حادثه اى چنين اشك مى ريزيد و باران از ديده مى باريد، و چه واقعه اى شما را اين چنين ماتم زده كرده است؟

امام صادق عليه السلام چنان نفس عميقى كشيد كه درونش از آن، باد كرد و نشان مى داد كه به شدّت ترسيده است. پس فرمود: «واى بر شما! صبح امروز، كتاب جَفْر را

نگاه مى كردم. اين كتاب، مشتمل بر علم مرگ و ميرها و بلاها و مصيبت هاى تلخ است، و وقايع گذشته و آينده تا روز قيامت در آن آمده و اين علم را خداوند به محمّد و امامان پس از او اختصاص داده است و در آن [كتاب]، در باره ولادت قائممان و غيبت او و تأخير در ظهورش و عمر طولانى اش و آزمايش مؤمنان در آن زمان، و به شك افتادن دل هاى آنان بر اثر به طول انجاميدن غيبتش، و برگشتن بسيارى از آنها از دينشان، و در آوردن طوق اسلام از گردن هايشان ـ كه خداوند پاك در باره آن فرموده است: «كارنامه هر انسانى را به گردنش آويخته ايم»، كه مقصود، ولايت است ـ، تأمّل مى كردم كه دلم شكست و غم و اندوه ها بر من مستولى گشت [و اين گونه مى گريم]».

راجع: ص218 ح230.

ر. ك: ص219 ح230.

7 / 15: بُكاءُ الإِمامِ الكاظِمِ عليه السّلام

7 / 15: گريستن امام كاظم عليه السلام

284. الإرشاد ـ في وَصفِ الإِمامِ الكاظِمِ عليه السلام ـ: كانَ يَبكي مِن خَشيَةِ اللّهِ حَتّى تَخضَلَّ [۴۷۹] لِحيَتُهُ بِالدُّموعِ. [۴۸۰]

284. الإرشاد ـ در وصف امام كاظم عليه السلام ـ: از ترس خدا چندان مى گريست كه محاسنش از اشك خيس مى شد.

285. تذكرة الخواص عن شقيق البلخي ـ في ذِكرِ ما رَأى مِنَ الإِمامِ الكاظِمِ عليه السلام في طَريقِ الحَجِّ ـ: ... فَلَمّا نَزَلنا واقِصَةَ [۴۸۱] إذا بِهِ يُصَلّي وأَعضاؤُهُ تَضطَرِبُ ودُموعُهُ تَتَحادَرُ... حَتّى دَخَلتُ مَكَّةَ فَرَأَيتُهُ لَيلَةً إلى جانِبِ قُبَّةِ الشَّرابِ نِصفَ اللَّيلِ، يُصَلّي بِخُشوعٍ وأَنينٍ وبُكاءٍ، فَلَم يَزَل كَذلِكَ حَتّى ذَهَبَ اللَّيلُ. [۴۸۲]

285. تذكرة الخواصّ ـ به نقل از شقيق بلخى، در بيان آنچه از امام كاظم عليه السلام در راه حج مشاهده كرد ـ: در واقصه كه پياده شديم، ديدم به نماز ايستاده و اعضاى بدنش مى لرزد و اشك هايش سرازير است...، تا آن كه به مكّه وارد شديم. ايشان را نيمه شبى ديدم كه در كنار قُبّة الشراب (شربت خانه) با خشوع و ناله و گريه نماز مى خواند و پيوسته بر آن حال بود تا آن كه شب رفت.

7 / 16: بُكاءُ الإِمامِ الرِّضا عليه السّلام

7 / 16: گريستن امام رضا عليه السلام

286. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن رجاء بن أبي الضحّاك ـ في بَيانِ عِبادَةِ الإِمامِ الرِّضا عليه السلام ـ: كانَ يُكثِرُ بِاللَّيلِ في فِراشِهِ مِن تِلاوَةِ القُرآنِ، فَإِذا مَرَّ بِآيَةٍ فيها ذِكرُ جَنَّةٍ أو نارٍ بَكى. [۴۸۳]

286. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از رجاء بن ابى ضحّاك، در بيان عبادت امام رضا عليه السلام ـ: شب ها در بسترش بسيار قرآن مى خواند و هر گاه به آيه اى مى رسيد كه در آن از بهشت يا آتش ياد شده، مى گريست.

287. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن دعبل بن عليّ الخزاعي: أنشَدتُ مَولايَ الرِّضا عليه السلام قَصيدَتِيَ الَّتي أوَّلُها:

مَدارِسُ آياتٍ خَلَت مِن تِلاوَةٍ

ومَنزِلُ وَحيٍ مُقفِرُ [۴۸۴] العَرَصاتِ [۴۸۵]

فَلَمَّا انتَهَيتُ إلى قَولي:

خُروجُ إمامٍ لا مَحالَةَ خارِجٌ يَقومُ عَلَى اسمِ اللّهِ وَالبَرَكاتِ

يُمَيِّزُ فينا كُلَّ حَقٍّ وباطِلٍ ويَجزي عَلَى النَّعماءِ وَالنَّقِماتِ

بَكَى الرِّضا عليه السلام بُكاءً شَديدا، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إلَيَّ فَقالَ لي: يا خُزاعِيُّ، نَطَقَ روحُ القُدُسِ عَلى لِسانِكَ بِهذَينِ البَيتَينِ، فَهَل تَدري مَن هذَا الإِمامُ؟ ومَتى يَقومُ؟

فَقُلتُ: لا يا سَيِّدي، إلّا أنّي سَمِعتُ بِخُروجِ إمامٍ مِنكُم، يُطَهِّرُ الأَرضَ مِنَ الفَسادِ ويَملَؤُها عَدلاً. [۴۸۶]

287. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از دعبل بن على خزاعى ـ: براى مولايم امام رضا عليه السلام شعرى خواندم كه آغازش اين است:

تلاوتگاه هايى آياتى كه از تلاوت، خالى گشته اند

و جايگاه فرود وحى كه ويرانه گشته است!

چون به اين سخنم رسيدم كه:

خروج امامى كه حتما خروج خواهد كرد

و به نام خدا و با بركات، قيام خواهد كرد

صف حق و باطل را در ميان ما از هم جدا خواهد نمود

و بر نيكى و بدى، سزا مى دهد.

امام رضا عليه السلام به شدّت گريست. سپس سرش را به طرف من بالا كرد و فرمود: «اى خزاعى! اين دو بيت را روح القدس بر زبانت جارى كرد. آيا مى دانى اين امام كيست و چه وقت قيام مى كند؟».

گفتم: خير، اى سَرورم! فقط شنيده ام كه امامى از شما خروج مى كند و زمين را از تباهى پاك مى سازد و آن را از عدل، آكنده مى گرداند.

7 / 17: بُكاءُ الإِمامِ الجَوادِ عليه السّلام

7 / 17: گريستن امام جواد عليه السلام

288. كمال الدين عن الصقر بن أبي دلف: سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ الرِّضا عليه السلام يَقولُ: إنَّ الإِمامَ بَعدِي ابني عَلِيٌّ، أمرُهُ أمري، وقَولُهُ قَولي، وطاعَتُهُ طاعَتي، وَالإِمامَ بَعدَهُ ابنُهُ الحَسَنُ، أمرُهُ أمرُ أبيهِ، وقَولُهُ قَولُ أبيهِ، وطاعَتُهُ طاعَةُ أبيهِ، ثُمَّ سَكَتَ، فَقُلتُ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، فَمَنِ الإِمامُ بَعدَ الحَسَنِ؟

فَبَكى عليه السلام بُكاءً شَديدا، ثُمَّ قالَ: إنَّ مِن بَعدِ الحَسَنِ ابنَهُ القائِمَ بِالحَقِّ المُنتَظَرَ. [۴۸۷]

288. كمال الدين ـ به نقل از صقر بن ابى دلف ـ: از امام جواد عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: «امامِ پس از من، فرزندم على است. فرمان او، فرمان من است و سخن او، سخن من و فرمان بردن از او فرمان بردن از من، و امامِ پس از او فرزندش حسن است. فرمان او، فرمان پدر اوست و سخن او، سخن پدر اوست و فرمان بردن از او فرمان بردن از پدر اوست».

امام عليه السلام سپس ساكت شد. من گفتم: اى پسر پيامبر خدا! امامِ پس از [نوه تان] حسن كيست؟

امام جواد عليه السلام به شدّت گريست و سپس فرمود: «پس از حسن، پسر اوست كه به حق، قيام مى كند و جهان در انتظار ظهور او خواهد بود».

7 / 18: بُكاءُ الإِمامِ المَهدِيِّ عليه السّلام

7 / 18: گريستن امام مهدى عليه السلام

289. الإمام عليّ عليه السلام: يَبعَثُ اللّهُ لِلمَهدِيِّ أقواما يَجتَمِعونَ مِن أطرافِ الأَرضِ قَزَعٌ [۴۸۸] كَقَزَعِ الخَريفِ، وَاللّهِ إنّي لَأَعرِفُ أسماءَهُم وَاسمَ أميرِهِم ومُناخَ رِكابِهِم، فَيَدخُلُ المَهدِيُّ الكَعبَةَ ويَبكي ويَتَضَرَّعُ، قالَ اللّهُ عز و جل: «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ» [۴۸۹]. [۴۹۰]

289. امام على عليه السلام: خداوند براى مهدى، مردمانى را بر مى انگيزد كه از گوشه و كنار زمين جمع مى شوند، همچنان كه ابرهاى پراكنده پاييزى به هم مى آيند. به خدا سوگند، من نام هاى آنها را و نام اميرشان را و جايى را كه مركب هايشان را مى خسبانند، مى دانم. مهدى به كعبه وارد مى شود و مى گريد و به درگاه خدا زارى مى كند. خداوند عز و جل فرموده است: «يا [كيست] آن كس كه درمانده را ـ چون وى را بخواند ـ اجابت مى كند و گرفتارى را برطرف مى گرداند و شما را جانشينان اين زمين قرار مى دهد؟».

7 / 19: بُكاءُ أصحابِ النِّبِيِّ صلى الله عليه و آله

7 / 19: گريستن ياران پيامبر صلى الله عليه و آله

290. شعب الإيمان عن أبي هريرة: لَمّا نَزَلَت «أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ * وَ تَضْحَكُونَ وَ لَا تَبْكُونَ» [۴۹۱] بَكى أصحابُ الصُّفَّةِ [۴۹۲] حَتّى جَرَت دُموعُهُم عَلى خُدودِهِم، فَلَمّا سَمِعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَنينَهُم بَكى مَعَهُم، فَبَكَينا بِبُكائِهِ.

فَقالَ صلى الله عليه و آله: لا يَلِجُ الّنارَ مَن بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ، ولا يَدخُلُ الجَنَّةَ مُصِرٌّ عَلى مَعصِيَةٍ، ولَو لَم تُذنِبوا لَجاءَ اللّهُ بِقَومٍ يُذنِبونَ فَيَغفِرُ لَهُم. [۴۹۳]

290. شُعب الإيمان ـ به نقل از ابو هريره ـ: چون آيات: «آيا از اين سخن، عجب داريد؟ و مى خنديد و نمى گرييد؟» نازل شد، صفّه نشينان [۴۹۴] گريستند، تا جايى كه اشكشان بر گونه هايشان جارى شد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با شنيدن صداى ناله آنها گريست و ما هم با گريه او گريستيم.

آن گاه فرمود: «كسى كه از ترس خدا بگريد، به آتش نمى رود، و كسى كه بر گناهى پا مى فشارد، به بهشت نمى رود. اگر گناه نمى كرديد، خدا مردمى را مى آورد كه گناه كنند و او آنها را بيامرزد».

291. الإمام عليّ عليه السلام ـ في صِفَةِ أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: لَقَد كانوا يُصبِحونَ شُعثا غُبرا، وقَد باتوا سُجَّدا وقِياما، يُراوِحونَ بَينَ جِباهِهِم وخُدودِهِم، ويَقِفونَ عَلى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِكرِ مَعادِهِم، كَأَنَّ بَينَ أعيُنِهِم رُكَبَ المِعزى مِن طولِ سُجودِهِم؛ إذا ذُكِرَ اللّهُ هَمَلَت أعيُنُهُم حَتّى تَبُلَّ جُيوبَهُم، ومادوا [۴۹۵] كَما يَميدُ الشَّجَرُ يَومَ الرِّيحِ العاصِفِ، خَوفا مِنَ العِقابِ ورَجاءً لِلثَّوابِ. [۴۹۶]

291. امام على عليه السلام ـ در وصف ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: صبح كه مى شد، ژوليده و گردآلود بودند؛ چراكه شب را در سجده و قيام به سر برده بودند. گاه پيشانى هايشان را بر خاك مى نهادند و گاه گونه هايشان را، و از ياد رستاخيزشان، تو گويى بر روى تكّه هاى آتش مى ايستادند [و بى قرار و بى تاب بودند]، ميان چشمانشان، بر اثر سجده هاى طولانى، مانند زانوهاى بز [، پينه بسته] بود. هر گاه از خدا ياد مى شد، چشمانشان اشكباران مى گشت، چنان كه گريبان هايشان تر مى شد، و از ترس كيفر و به اميد پاداش، مانند درختى كه در يك روز طوفانى تكان مى خورد، مى لرزيدند.

292. عنه عليه السلام: أينَ القَومُ الَّذينَ دُعوا إلَى الإِسلامِ فَقَبِلوهُ، وقَرَؤُوا القُرآنَ فَأَحكَموهُ، وهِيجوا إلَى الجِهادِ فَوَلِهوا وَلَهَ [۴۹۷] اللِّقاحِ [۴۹۸] إلى أولادِها، وسَلَبُوا السُّيوفَ أغمادَها، وأَخَذوا بِأَطرافِ الأَرضِ زَحفا زَحفا وصَفّا صَفّا. بَعضٌ هَلَكَ وبَعضٌ نَجا، لا يُبَشَّرونَ بِالأَحياءِ، ولا يُعَزَّونَ عَنِ المَوتى، مُرهُ [۴۹۹] العُيونِ مِنَ البُكاءِ، خُمصُ البُطونِ مِنَ الصِّيامِ، ذُبلُ الشِّفاهِ مِنَ الدُّعاءِ، صُفرُ الأَلوانِ مِنَ السَّهَرِ. [۵۰۰]

292. امام على عليه السلام: كجايند آن مردمانى كه به اسلام فرا خوانده شدند و آن را پذيرفتند، و قرآن را خواندند و استوارش داشتند [و به كارش بستند]، و به جهاد برانگيخته شدند، و مانند شيفتگى شتران شيرده به بچه هايشان، آسيمه سر شتافتند، و شمشيرها را از نيامهايشان بر كشيدند، و دسته دسته و صف در صف هر سوى آوردگاه را گرفتند، برخى كشته شدند و برخى رهيدند، نه زنده ماندن زندگان را به يكديگر مژده مى دادند، و نه مرگ كشتگان را تسليت مى گفتند. چشمانشان از گريه [از خوف خدا] سفيد شده بودند، شكم هايشان از روزه دارى فرو رفته بود، لبانشان از دعا خشكيده بود، و رنگشان از شب زنده دارى زرد گشته بود.

293. الإمام الصادق عليه السلام ـ في وَصفِ أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: كانوا يَبكونَ اللَّيلَ وَالنَّهارَ، ويَقولونَ: اِقبِض أرواحَنا مِن قَبلِ أن نَأكُلَ خُبزَ الخَميرِ [۵۰۱]. [۵۰۲]

293. امام صادق عليه السلام ـ در وصف ياران پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: شب و روز مى گريستند و مى گفتند: [خدايا!] پيش از آن كه نانِ ور آمده اى [۵۰۳] بخوريم، جانمان را بگير.

294. المستدرك على الصحيحين عن أبي سفيان عن أشياخه: دَخَلَ سَعدٌ عَلى سَلمانَ يَعودُهُ، قالَ: فَبَكى، فَقالَ لَهُ سَعدٌ: ما يُبكيكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ؟ تُوُفِّيَ رَسولُ اللّهِ وهُوَ عَنكَ راضٍ، وتَرِدُ عَلَيهِ الحَوضَ وتَلقى أصحابَكَ.

قالَ: فَقالَ سَلمانُ: أما إنّي لا أبكي جَزَعا مِنَ المَوتِ، ولا حِرصا عَلَى الدُّنيا، ولكِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَهِدَ إلَينا عَهدا حَيّا ومَيِّتا، قالَ صلى الله عليه و آله: «لِتَكُن بُلغَةُ [۵۰۴] أحَدِكُم مِنَ الدُّنيا مِثلَ زادِ الرّاكِبِ»، وحَولي هذِهِ الأَساوِدَةُ [۵۰۵].

قالَ: فَإِنَّما حَولَهُ إجّانَةٌ وجَفنَةٌ ومِطهَرَةٌ! [۵۰۶]

294. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از ابو سفيان، [۵۰۷] از استادانش ـ: سعد به عيادت سلمان رفت. سلمان، شروع به گريستن كرد. سعد گفت: چرا گريه مى كنى، اى ابو عبد اللّه؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وقتى در گذشت، از تو راضى بود. در كنار حوض [كوثر] بر او وارد خواهى شد و دوستانت را خواهى ديد.

سلمان گفت: من از ترس مرگ يا علاقه به دنيا نمى گريم؛ بلكه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما براى هميشه سفارش كرد و فرمود: «بايد وسائل هر يك از شما از دنيا، به اندازه ره توشه مسافر باشد، در حالى كه اين چيزها پيرامون من است».

سعد گفت: پيرامون او، يك تَشت و يك خُمره آب و يك آفتابه بود.

295. الإمام الباقر عليه السلام: بَكى أبو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللّهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ عز و جل حَتَّى اشتَكى بَصَرَهُ، فَقيلَ لَهُ: يا أبا ذَرٍّ، لَو دَعَوتَ اللّهَ أن يَشفِيَ بَصَرَكَ.

فَقالَ: إنّي عَنهُ لَمَشغولٌ، وما هُوَ مِن أكبَرِ هَمّي. قالوا: وما يَشغَلُكَ عَنهُ؟ قالَ: العَظيمَتانِ: الجَنَّةُ وَالنّارُ. [۵۰۸]

295. امام باقر عليه السلام: ابو ذر ـ كه خدايش رحمت كناد ـ از ترس خداوند عز و جل چندان گريست كه چشمش آسيب ديد. به او گفته شد: كاش دعا كنى كه خدا چشمت را شفا دهد!

گفت: از اين كار غافل گشته ام و اهمّيت چندانى هم برايم ندارد.

گفتند: چه چيزى تو را از آن، غافل كرده و باز داشته است؟

گفت: دو چيز بزرگ: بهشت و دوزخ.

7 / 20: بُكاءُ المُؤمِنينَ وَالمُتَّقينَ

7 / 20: گريستن مؤمنان و پرهيزگاران

296. الإمام عليّ عليه السلام ـ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: قالَ اللّهُ تَعالى: ... يا أحمَدُ، إنَّ أهلَ الخَيرِ وأَهلَ الآخِرَةِ... تَنامُ أعيُنُهُم ولا تَنامُ قُلوبُهُم، أعيُنُهُم باكِيَةٌ وقُلوبُهُم ذاكِرَةٌ. [۵۰۹]

296. امام على عليه السلام ـ در بيان حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: خداوند متعال فرمود: «... اى احمد! اهل نيكى و اهل آخرت... چشمانشان مى خوابد؛ امّا دل هايشان نمى خوابد. ديدگانشان گريان و دل هايشان به ياد خداست».

297. الإمام زين العابدين عليه السلام: ألا إنَّ للّهِِ عِبادا، كَمَن رَأى أهلَ الجَنَّةِ فِي الجَنَّةِ مُخَلَّدينَ، وكَمَن رَأى أهلَ النّارِ فِي النّارِ مُعَذَّبينَ، شُرُورُهُم مَأمونَةٌ، وقُلوبُهُم مَحزونَةٌ، أنفُسُهُم عَفيفَةٌ، وحَوائِجُهُم خَفيفَةٌ، صَبَروا أيّاما قَليلَةً، فَصاروا بِعُقبى [۵۱۰] راحَةٍ طَويلَةٍ، أمَّا اللَّيلَ فَصافّونَ أقدامَهُم، تَجري دُموعُهُم عَلى خُدودِهِم، وهُم يَجأَرونَ [۵۱۱] إلى رَبِّهِم يَسعَونَ في فَكاكِ رِقابِهِم. [۵۱۲]

297. امام زين العابدين عليه السلام: هان! خداى، بندگانى دارد كه همچون كسى هستند كه بهشتيان را در بهشت، جاويدان ديده است و همانند كسى هستند كه دوزخيان را در آتش، در عذاب ديده است؛ آزارشان به كسى نمى رسد، دل هايشان اندوهناك است، جان هايشان پاك دامن، و نيازهايشان سبك و اندك. روزهايى اندك را صبر كردند، و در پى آن به آسايشى طولانى رسيدند. شب هنگام، جفت پا [به نماز] مى ايستند، اشكشان بر گونه هايشان روان مى شود، و به درگاه پروردگارشان التماس مى كنند، و در رهانيدن خويش [از آتش دوزخ] مى كوشند.

298. عيسى عليه السلام ـ في وَصفِ أولِياءِ اللّهِ ـ: كانَ يَسقي زُروعَهُم دُموعُ أعيُنِهِم حَتّى أنبَتوا، وأَدرَكُوا الحَصادَ يَومَ فَقرِهِم. [۵۱۳]

298. عيسى عليه السلام ـ در وصف اولياى خدا ـ: كِشته هايشان را اشكهاى چشمانشان آبيارى مى كرد تا آن كه روياندند و در روز نيازمندى شان، آنها را درويدند.

7 / 21: البَكّاؤونَ

7 / 21: مويه گران

299. الإمام الصادق عليه السلام: البَكّاؤونَ خَمسَةٌ: آدَمُ، ويَعقوبُ، ويوسُفُ، وفاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، وعَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهم السلام.

فَأَمّا آدَمُ، فَبَكى عَلَى الجَنَّةِ حَتّى صارَ في خَدَّيهِ أمثالُ الأَودِيَةِ.

وأَمّا يَعقوبُ، فَبَكى عَلى يوسُفَ حَتّى ذَهَبَ بَصَرُهُ، وحَتّى قيلَ لَهُ: «تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ» [۵۱۴].

وأَمّا يوسُفُ، فَبَكى عَلى يَعقوبَ حَتّى تَأَذّى بِهِ أهلُ السِّجنِ، فَقالوا لَهُ: إمّا أن تَبكِيَ اللَّيلَ وَتسكُتَ بِالنَّهارِ، وإمّا أن تَبكِيَ النَّهارَ وتَسكُتَ بِاللَّيلِ، فَصالَحَهُم عَلى واحِدٍ مِنهُما.

أمّا فاطِمَةُ فَبَكَت عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى تَأَذّى بِها أهلُ المَدينَةِ، فَقالوا لَها: قَد آذَيتِنا بِكَثرَةِ بُكائِكِ، فَكانَت تَخرُجُ إلَى المَقابِرِ ـ مَقابِرِ الشُّهَداءِ ـ فَتَبكي حَتّى تَقضِيَ حاجَتَها ثُمَّ تَنصَرِفُ.

وأَمّا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ، فَبَكى عَلَى الحُسَينِ عليه السلام عِشرينَ سَنَةً ـ أو أربَعينَ سَنَةً ـ [۵۱۵] ما وُضِعَ بَينَ يَدَيهِ طَعامٌ إلّا بَكى، حَتّى قالَ لَهُ مَولىً لَهُ: جُعِلتُ فِداكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ، إنّي أخافُ عَلَيكَ أن تَكونَ مِنَ الهالِكينَ. قالَ: «إِنَّمَا أَشْكُواْ بَثِّى وَ حُزْنِى إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» [۵۱۶]، إنّي ما أذكُرُ مَصرَعَ بَني فاطِمَةَ إلّا خَنَقَتني لِذلِكَ عَبرَةٌ. [۵۱۷]

299. امام صادق عليه السلام: مويه گران، پنج تن اند: آدم و يعقوب و يوسف و فاطمه دُخت محمّد صلى الله عليه و آله و على بن الحسين عليه السلام.

آدم عليه السلام براى بهشت گريست، چندان كه در گونه هايش فرو رفتگى هايى چون دَره پديد آمد. يعقوب عليه السلام براى يوسف گريست، چندان كه بينايى اش را از دست داد و چندان كه به او گفته شد: «به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مى كنى تا بيمار شوى يا هلاك گردى».

يوسف عليه السلام براى يعقوب گريست، چندان كه زندانيان از او به تنگ آمدند و گفتند: يا شب گريه كن و روز خاموش بمان، و يا روز گريه كن و شب آرام باش. و او يكى از آن دو پيشنهاد را پذيرفت.

فاطمه عليهاالسلام، براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريست، چندان كه مردم مدينه از او در رنج شدند و گفتند: تو با گريه هاى بسيارت ما را آزرده اى. پس او به قبرستان، قبرستان شهدا، مى رفت و گريه مى كرد و گريه اش كه تمام مى شد، بر مى گشت.

و على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام، بيست يا چهل سال بر حسين عليه السلام گريست. هر بار كه در برابر او غذايى نهاده مى شد، گريه مى كرد، تا جايى كه يكى از غلامانش به او گفت: فدايت شوم! اى پسر پيامبر خدا! مى ترسم كه از بين برويد. و او فرمود: ««من شكايت غم و اندوه خويش را پيش خدا مى برم و از [عنايت] خدا چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد». هر بار كه كشتار فرزندان فاطمه به يادم مى آيد، گريه گلويم را مى فشرد».

300. الإمام الباقر عليه السلام: ولَقَد كانَ بَكى [عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام] عَلى أبيهِ الحُسَينِ عليه السلام عِشرينَ سَنَةً، وما وُضِعَ بَينَ يَدَيهِ طَعامٌ إلّا بَكى، حَتّى قالَ لَهُ مَولىً لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، أما آنَ لِحُزنِكَ أن يَنقَضِيَ؟!

فَقالَ لَهُ: وَيحَكَ! إنَّ يَعقوبَ النَّبِيَّ عليه السلام كانَ لَهُ اثنا عَشَرَ ابنا، فَغَيَّبَ اللّهُ عَنهُ واحِدا مِنهُم فَابيَضَّت عَيناهُ مِن كَثرَةِ بُكائِهِ عَلَيهِ، وشابَ رَأسُهُ مِنَ الحُزنِ، وَاحدَودَبَ ظَهرُهُ مِنَ الغَمِّ، وكانَ ابنُهُ حَيّا فِي الدُّنيا، وأَنَا نَظَرتُ إلى أبي وأَخي وعَمّي وسَبعَةَ عَشَرَ مِن أهلِ بَيتي مَقتولينَ حَولي، فَكَيفَ يَنقَضي حُزني!؟ [۵۱۸]

300. امام باقر عليه السلام: [زين العابدين عليه السلام] براى پدرش بيست سال گريه كرد. هيچ غذايى در برابر او نهاده نشد، مگر آن كه گريست، تا جايى كه يكى از غلامانش به او گفت: اى پسر پيامبر خدا! آيا وقت آن نرسيده است كه غم و اندوهتان پايان پذيرد؟!

پس به او فرمود: «واى بر تو! يعقوبِ پيامبر عليه السلام دوازده پسر داشت و خداوند، تنها يكى از آنها را از او پنهان كرد و يعقوب از بس كه براى او گريست، چشمانش كور و از اندوه، موهاى سرش سفيد و از غصّه پشتش خميده شد، در حالى كه پسرش زنده و در دنيا بود؛ امّا من با چشمان خود ديدم كه پدرم و برادرم و عمويم و هفده تن از خانواده ام پيرامون من به خاك و خون افتاده اند. پس چگونه اندوهم تمام شود؟!».

راجع: ص252 (بكاء الإمام زين العابدين عليه السلام).

ر. ك: ص253 (گريستن امام زين العابدين عليه السلام)

الفَصلُ الثّامِن: البكاء على الأموات

فصل هشتم: گريه كردن بر مردگان

8 / 1: جَوازُ البُكاءِ عَلَى الأَمواتِ

8 / 1: جايز بودن گريستن بر مردگان

301. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في تَبيينِ بُكائِهِ عَلَى ابنِهِ إبراهيمَ ـ: تَدمَعُ العَينُ ويَحزَنُ القَلبُ، ولا يَكونُ عَلَى المُؤمِنِ في ذلِكَ شَيءٌ. [۵۱۹]

301. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در توضيح گريه اش براى مرگ فرزندش ابراهيم ـ: چشم، اشك مى ريزد و دل، اندوهگين مى شود و در اينها گناهى بر مؤمن نيست.

302. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَخَّصَ فِي البُكاءِ عِندَ المُصيبَةِ، وقالَ: النَّفسُ مُصابَةٌ، وَالعَينُ دامِعَةٌ، وَالعَهدُ قَريبٌ، وقولوا ما أرضَى اللّهَ ولا تَقولوا الهُجرَ [۵۲۰]. [۵۲۱]

302. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريه كردن در هنگام مصيبت را تجويز كرد و فرمود: «جان، مصيبت زده مى شود و چشم، اشك مى ريزد و داغ، تازه است. چيزى بگوييد كه موجب رضايت خدا باشد، و سخن زشت و ناپسند نگوييد».

303. المستدرك على الصحيحين عن قرظة بن كعب وأبي مسعود وزيد بن ثابت: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَخَّصَ لَنا... فِي البُكاءِ عِندَ المَيِّتِ. [۵۲۲]

303. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از قرظة بن كعب و ابو مسعود و زيد بن ثابت ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما رخصت داد: ... گريه كردن بر مرده را.

304. صحيح مسلم عن جابر بن عبد اللّه: اُصيبَ أبي يَومَ اُحُدٍ، فَجَعَلتُ أكشِفُ الثَّوبَ عَن وَجهِهِ وأَبكي، وجَعَلوا يَنهَونَني ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يَنهاني. قالَ: وجَعَلَت فاطِمَةُ بِنتُ عَمرٍو تَبكيهِ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: تَبكيهِ أو لا تَبكيهِ، ما زالَتِ المَلائِكَةُ تُظِلُّهُ بِأَجنِحَتِها حَتّى رَفَعتُموهُ. [۵۲۳]

304. صحيح مسلم ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: پدرم در روز اُحد كشته شد. من، پارچه را از صورتش كنار مى زدم و گريه مى كردم و ديگران مرا از اين كار نهى كردند؛ ولى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا نهى نمى كرد.

فاطمه دختر عمرو نيز براى پدرش مى گريست. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بر او گريه كنى يا نكنى، فرشتگان، همچنان با بال هاى خود بر او سايه انداخته بودند تا اين كه او را [براى دفن] از زمين، بلند كرديد».

305. سنن النسائي عن أبي هريرة: ماتَ مَيِّتٌ مِن آلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَاجتَمَعَ النِّساءُ يَبكينَ عَلَيهِ، فَقامَ عُمَرُ يَنهاهُنَّ ويَطرُدُهُنَّ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: دَعهُنَّ يا عُمَرُ، فَإِنَّ العَينَ دامِعَةٌ، وَالقَلبَ مُصابٌ، وَالعَهدَ قَريبٌ. [۵۲۴]

305. سنن النسائى ـ به نقل از ابو هريره ـ: يك نفر از خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در گذشت. زنان جمع شدند و بر او گريستند. عمر برخاست و آنها را از گريستن نهى مى كرد و پراكنده مى نمود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «رهايشان كن، اى عمر! چشم، اشك مى ريزد و دل، داغدار است و داغشان تازه است».

306. سنن أبي داود عن هشام بن عروة عن أبيه عن ابن عمر: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنَّ المَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكاءِ أهلِهِ عَلَيهِ.

فَذَكَرَ ذلِكَ لِعائِشَةَ، فَقالَت: وَهَلَ [۵۲۵] ـ تَعنِي ابنَ عُمَرَ ـ، إنَّما مَرَّ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلى قَبرٍ فَقالَ: إنَّ صاحِبَ هذا لَيُعَذَّبُ وأَهلُهُ يَبكونَ عَلَيهِ. ثُمَّ قَرَأَت: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» [۵۲۶]. [۵۲۷]

306. سنن أبى داوود ـ به نقل از هشام بن عروه، از پدرش ـ: ابن عمر گفت: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ميّت با گريه خانواده اش بر او، عذاب (/ اذيّت) مى شود».

اين مطلب به عايشه گفته شد. گفت: او (ابن عمر) اشتباه كرده است؛ بلكه [ماجرا از اين قرار است كه] پيامبر صلى الله عليه و آله بر قبرى گذشت و فرمود: «صاحب اين [قبر] عذاب مى شود و خانواده اش [بى خبر از اين موضوع] بر او گريه مى كنند». عايشه سپس اين آيه را خواند: «هيچ باربردارى بارِ [گناهِ] ديگرى را بر نمى دارد».

307. صحيح مسلم عن هشام بن عروة عن أبيه: ذُكِرَ عِندَ عائِشَةَ قَولُ ابنِ عُمَرَ: المَيِّتُ يُعَذَّبُ بِبُكاءِ أهلِهِ عَلَيهِ.

فَقالَت: رَحِمَ اللّهُ أبا عَبدِ الرَّحمنِ، سَمِعَ شَيئا فَلَم يَحفَظهُ. إنَّما مَرَّت عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَنازَةُ يَهودِيٍّ وهُم يَبكونَ عَلَيهِ، فَقالَ: أنتُم تَبكونَ، وإنَّهُ لَيُعَذَّبُ. [۵۲۸]

307. صحيح مسلم ـ به نقل از هشام بن عروه، از پدرش ـ: نزد عايشه، اين سخن ابن عمر ياد شد كه: ميّت با گريه خانواده اش بر او، عذاب مى شود.

عايشه گفت: خدا رحمت كند ابو عبد الرحمان را! چيزى شنيده؛ امّا آن را درست حفظ نكرده است. [مطلب چنين بود كه] جنازه مردى يهودى را از كنار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رد كردند و بر او مى گريستند. ايشان فرمود: «شما گريه مى كنيد و او عذاب مى شود».

308. مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس: ماتَت رُقَيَّةُ ابنَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالَ: اِلحَقي بِسَلَفِنَا الخَيرِ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ.

قالَ: وبَكَتِ النِّساءُ، فَجَعَلَ عُمَرُ يَضرِبُهُنَّ بِسَوطِهِ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله لِعُمَرَ: دَعهُنَّ يَبكينَ، وإيّاكُنَّ ونَعيقَ [۵۲۹] الشَّيطانِ.

ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَهما يَكُن مِنَ القَلبِ وَالعَينِ فَمِنَ اللّهِ وَالرَّحمَةِ، ومَهما كانَ مِنَ اليَدِ وَاللِّسانِ فَمِنَ الشَّيطانِ.

وقَعَدَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى شَفيرِ القَبرِ وفاطِمَةُ إلى جَنبِهِ تَبكي، فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَمسَحُ عَينَ فاطِمَةَ بِثَوبِهِ رَحمَةً لَها. [۵۳۰]

308. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: رقيّه دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در گذشت. پيامبر خدا فرمود: «به سَلَف نيكمان عثمان بن مظعون، ملحق شو». زنان گريستند. عمر، شروع به زدن آنها با تازيانه كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به عمر فرمود: «بگذار گريه كنند، و شما زنان هم از شيونِ شيطانى بپرهيزيد».

سپس فرمود: «هر چه از دل و چشم باشد [يعنى سوز و اشك]، از جانب خدا و رحمت است، و آنچه از دست و زبان باشد [يعنى مو كندن و زدن و خراشيدن صورت و سخنان غير خداپسندانه گفتن]، از شيطان است».

سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر لبه قبر نشست و فاطمه عليهاالسلام در كنارش گريه مى كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله دلسوزانه اشك هاى او را با جامه خود، پاك مى كرد.

309. سير أعلام النبلاء عن ابن عبّاس: لَمّا ماتَ ابنُ مَظعونٍ... فَبَكَى النِّساءُ، فَجَعَلَ عُمَرُ يُسكِتُهُنَّ، فَقالَ صلى الله عليه و آله: مَهلاً يا عُمَرُ!

ثُمَّ قالَ: إيّاكُنَّ ونَعيقَ الشَّيطانِ، مَهما كانَ مِنَ العَينِ فَمِنَ اللّهِ ومِنَ الرَّحمَةِ، وما كانَ مِنَ اليَدِ وَاللِّسانِ فَمِنَ الشَّيطانِ. [۵۳۱]

309. سير أعلام النبلاء ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: چون ابن مظعون در گذشت...، زنان، شروع به گريستن كردند و عمر، آنها را ساكت مى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آرام باش، اى عمر!»

و سپس [خطاب به زنان] فرمود: «از شيون هاى شيطانى بپرهيزيد. آنچه از چشم باشد، از جانب خداست و رحمت است و آنچه از دست و زبان باشد، از شيطان است».

310. مسند ابن حنبل عن محمّد بن عمرو بن عطاء بن علقمة: إنَّهُ كانَ جالِسا مَعَ ابنِ عُمَرَ بِالسّوقِ، ومَعَهُ سَلِمَةُ بنُ الأَزرَقِ إلى جَنبِهِ، فَمُرَّ بِجَنازَةٍ يَتبَعُها بُكاءٌ، فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ: لَو تَرَكَ أهلُ هذَا المَيِّتِ البُكاءَ لَكانَ خَيرا لِمَيِّتِهِم.

فَقالَ سَلِمَةُ بنُ الأَزرَقِ: تَقولُ ذلِكَ يا أبا عَبدِ الرَّحمنِ؟ قالَ: نَعَم أقولُهُ.

قالَ: إنّي سَمِعتُ أبا هُرَيرَةَ، وماتَ مَيِّتٌ مِن أهلِ مَروانَ، فَاجتَمَعَ النِّساءُ يَبكينَ عَلَيهِ، فَقالَ مَروانُ: قُم يا عَبدَ المَلِكِ فَانهَهُنَّ أن يَبكينَ، فَقال أبو هُرَيرَةَ: دَعهُنَّ، فَإِنَّهُ ماتَ مَيِّتٌ مِن آلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَاجتَمَعَ النِّساءُ يَبكينَ عَلَيهِ، فَقامَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ يَنهاهُنَّ ويَطرُدُهُنَّ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «دَعهُنَّ يَابنَ الخَطّابِ، فَإِنَّ العَينَ دامِعَةٌ، وَالفُؤادَ مُصابٌ، وإنَّ العَهدَ حَديثٌ».

فَقالَ ابنُ عُمَرَ: أنتَ سَمِعتَ هذا مِن أبي هُرَيرَةَ؟ قالَ: نَعَم، قالَ: يَأثِرُهُ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله؟ قالَ: نَعَم، قالَ: فَاللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ. [۵۳۲]

310. مسند ابن حنبل ـ به نقل از محمّد بن عمرو بن عطاء بن علقمه ـ: با ابن عمر در بازار نشسته بود[م] و سلمة بن ازرق نيز در كنارش بود، كه جنازه اى رد شد و عدّه اى به دنبال آن گريه مى كردند. عبد اللّه بن عمر گفت: اگر كسانِ اين ميّت گريه نمى كردند، براى ميّتشان بهتر بود.

سلمة بن ازرق گفت: تو اين را مى گويى، اى ابو عبد الرحمان؟

گفت: بله، من اين را مى گويم.

[سلمه] گفت: من از ابو هريره شنيدم كه: شخصى از خانواده مروان در گذشت و زنان جمع شدند و بر او مى گريستند. مروان گفت: برخيز ـ اى عبد الملك ـ و اينها را از گريه كردن نهى كن.

ابو هريره گفت: [گفتم:] رهايشان كن؛ زيرا يكى از افراد خانواده پيامبر صلى الله عليه و آله در گذشت و زنان جمع شدند و بر او مى گريستند. عمر بن خطّاب برخاست و به نهى و متفرّق كردن آنها پرداخت. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «رهايشان كن، اى پسر خطّاب! چشم، اشك مى ريزد و دل، مصيبت ديده است و داغشان تازه است».

ابن عمر گفت: تو اين را از ابو هريره شنيدى؟

سلمه گفت: آرى.

ابن عمر گفت: آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كرد؟

سلمه گفت: آرى.

ابن عمر گفت: خدا و پيامبرش داناترند.

311. المستدرك على الصحيحين عن أنس: لَمّا قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أحدَقَ بِهِ أصحابُهُ، فَبَكَوا حَولَهُ. [۵۳۳]

311. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از اَ نَس ـ: چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در گذشت، يارانش گرد او حلقه زدند و بر او گريستند.

312. الإمام الحسين عليه السلام: إنَّ فاطِمَةَ بِنتَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله كانَت تَزورُ قَبرَ عَمِّها حَمزَةَ كُلَّ جُمُعَةٍ، فَتُصَلّي وتَبكي عِندَهُ. [۵۳۴]

312. امام حسين عليه السلام: فاطمه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله، هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مى رفت و در كنار آن، نماز مى خواند و مى گريست.

313. صحيح البخاري عن جُرَيج: قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُبَيدِ اللّه بنِ أبي مُلَيكَةَ: تُوُفِّيَتِ ابنَةٌ لِعُثمانَ بِمَكَّةَ، قالَ: وجِئنا لِنَشهَدَها، وحَضَرَهَا ابنُ عُمَرَ وَابنُ عَبّاسٍ، وإنّي لَجالِسٌ بَينَهُما، أو قالَ: جَلَستُ إلى أحَدِهِما ثُمَّ جاءَ الآخَرُ فَجَلَسَ إلى جَنبي.

فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ لِعَمرِو بنِ عُثمانَ: ألا تَنهى عَنِ البُكاءِ؟ فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: إنَّ المَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكاءِ أهلِهِ عَلَيهِ.

فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ: قَد كانَ عُمَرُ يَقولُ بَعضَ ذلِكَ. ثُمَّ حَدَّثَ قالَ: صَدَرتُ مَعَ عُمَرَ مِن مَكَّةَ، حَتّى إذا كُنّا بِالبَيداءِ إذا هُوَ بِرَكبٍ تَحتَ ظِلِّ سَمُرَةٍ، فَقالَ: اِذهَب فَانظُر مَن هؤُلاءِ الرَّكبُ؟ فَنَظَرتُ فَإِذا صُهَيبٌ، فَأَخبَرتُهُ. فَقالَ: اُدعُهُ لي. فَرَجَعتُ إلى صُهَيبٍ، فَقُلتُ: اِرتَحِل فَالحَق أميرَ المُؤمِنينَ.

فَلَمّا اُصيبَ عُمَرُ، دَخَلَ صُهَيبٌ يَبكي يَقولُ: وا أخاه! وا صاحِباه! فَقالَ عُمَرُ: يا صُهَيبُ! أتبَكي عَلَيَّ؟ وقَد قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنَّ المَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبَعضِ بُكاءِ أهلِهِ عَلَيهِ!

قالَ ابنُ عَبّاسٍ: فَلَمّا ماتَ عُمَرُ ذَكَرتُ ذلِكَ لِعائِشَةَ. فَقالَت: رَحِمَ اللّهُ عُمَرَ! وَاللّهِ ما حَدَّثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ لَيُعَذِّبُ المُؤمِنَ بِبُكاءِ أهلِهِ عَلَيهِ، ولكِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: «إنَّ اللّهَ لَيَزيدُ الكافِرَ عَذابا بِبُكاءِ أهلِهِ عَلَيهِ».

وقالَت: حَسبُكُمُ القُرآنُ: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى». قالَ ابنُ عَبّاسٍ عِندَ ذلِكَ: وَاللّهُ «هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكَى» [۵۳۵]. قالَ ابنُ أبي مُلَيكَةَ: وَاللّهِ ما قالَ ابنُ عُمَرَ شَيئا. [۵۳۶]

313. صحيح البخارى ـ به نقل از ابن جُرَيج ـ:عبد اللّه بن عبيد اللّه بن ابى مُلَيكه گفت: دخترى از عثمان در مكّه در گذشت. ما آمديم كه در تشييع او شركت كنيم. ابن عُمَر و ابن عبّاس نيز حاضر شدند و من در بين آن دو، نشسته بودم ـ يا گفت: در كنار يكى از آنها نشستم و سپس ديگرى آمد و در كنار من نشست ـ.

عبد اللّه بن عمر به عَمرو بن عثمان گفت: آيا از گريستن، نهى نمى كنى؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ميّت با گريه كردن خانواده اش بر او، عذاب مى شود».

ابن عبّاس گفت: عمر هم چنين چيزى مى گفت. سپس نقل كرد كه: با عمر از مكّه خارج شدم. چون به بَيداء رسيديم، كاروانى را زير سايه درخت مُغيلانى ديديم. عمر گفت: برو ببين اين كاروانيان كيستند. من رفتم و ديدم صُهَيب است. به عمر خبر دادم. عمر گفت: او را نزد من بخوان. من به سوى صهيب باز گشتم و گفتم: بار بربند و به امير مؤمنان ملحق شو.

پس چون عمر خنجر خورد، صهيب نزد او رفت و مى گريست و مى گفت: واى برادر من! واى دوست من! عمر گفت: صهيب! بر من مى گريى، در حالى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ميّت، به سبب برخى انواع گريه كسانش بر او، عذاب مى شود»؟

ابن عبّاس افزود: عمر كه در گذشت، من اين مطلب را براى عايشه گفتم. عايشه گفت: خدا رحمت كند عمر را! به خدا سوگند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نفرمود: «خدا مؤمن را به واسطه گريه كسانش بر او، عذاب مى كند»؛ بلكه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خدا عذاب كافر را به واسطه گريه كسانش بر او، افزون مى كند». عايشه گفت: قرآن، شما را كفايت مى كند: «و هيچ باربردارى بار [گناه] ديگرى را بر نمى دارد».

در اين هنگام، ابن عبّاس [همچنين] افزود: خداست كه «مى خنداند و مى گرياند».

ابن ابى مُلكيه گفت: به خدا سوگند كه ابن عمر [، پس از سخنان ابن عباس، ديگر] هيچ نگفت.

314. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الصَّبرُ عِندَ الصَّدمَةِ الاُولى، وَالعَبرَةُ لا يَملِكُهَا ابنُ آدَمَ؛ صَبابَةُ [۵۳۷] المَرءِ إلى أخيهِ. [۵۳۸]

314. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: صبر در هنگام اوّلين ضربه[ى مصيبت] است. [۵۳۹] اشك در اختيار آدميزاد نيست، و انسان دلش براى برادرش مى سوزد.

8 / 2: أمرُ النَّبِيِّ بِالبُكاءِ عَلى حَمزَةَ

8 / 2: دستور پيامبر صلى الله عليه و آله به گريه كردن بر حمزه

315. كتاب من لا يحضره الفقيه: لَمَّا انصَرَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن وَقعَةِ اُحُدٍ إلَى المَدينَةِ، سَمِعَ مِن كُلِّ دارٍ قُتِلَ مِن أهلِها قَتيلٌ نَوحا وبُكاءً، ولَم يَسمَع مِن دارِ حَمزَةَ عَمِّهِ، فَقالَ صلى الله عليه و آله: «لكِنَّ حَمزَةَ لا بَواكِيَ لَهُ!».

فَآلى أهلُ المَدينَةِ ألّا يَنوحوا عَلى مَيِّتٍ ولا يَبكوهُ حَتّى يَبدَؤوا بِحَمزَةَ فَيَنوحوا عَلَيهِ ويَبكوهُ، فَهُم إلَى اليَومِ عَلى ذلِكَ. [۵۴۰]

315. كتاب من لا يحضره الفقيه: هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از جنگ اُحد به مدينه باز گشت، از هر خانه اى كه يكى از اعضاى آن كشته شده بود، صداى نوحه و گريه شنيد؛ امّا از خانه عمويش حمزه صدايى نشنيد. پس فرمود: «امّا حمزه گريه كننده اى ندارد!». مردم مدينه سوگند ياد كردند كه بر هيچ مرده اى گريه نكنند تا آن كه نخست بر حمزه نوحه و گريه كنند و از آن روز تا به امروز، بر اين شيوه اند.

316. مسند ابن حنبل عن ابن عمر: إنَّ رَسولَ اللّهِ لَمّا رَجَعَ مِن اُحُدٍ، فَجَعَلَت نِساءُ الأَنصارِ يَبكينَ عَلى مَن قُتِلَ مِن أزواجِهِنَّ.

قالَ: فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «ولكِن حَمزَةُ لا بَواكِيَ لَهُ!». قالَ: ثُمَّ نامَ، فَاستَنبَهَ وهُنَّ يَبكينَ.

قالَ: فَهُنَّ اليَومَ إذا يَبكينَ يَندُبنَ بِحَمزَةَ. [۵۴۱]

316. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابن عمر ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چون از اُحُد باز گشت، زنان انصار شروع به گريستن بر شوهران كشته شده خود كردند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «امّا حمزه گريه كنندگانى ندارد!». سپس رفت و خوابيد و چون بيدار شد، ديد زنان [براى حمزه] مى گريند. ابن عمر گفت: و امروز هم هر گاه

[بر مرده خود] مى گريند، براى حمزه نيز گريه مى كنند.

317. مسكّن الفؤاد: لَمَّا انصَرَفَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مِن اُحُدٍ راجِعا إلَى المَدينَةِ... مَرَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى دارٍ مِن دورِ الأَنصارِ مِن بَني عَبدِ الأَشهَلِ، فَسَمِعَ البُكاءَ وَالنَّوائِحَ عَلى قَتلاهُم، فَذَرَفَت عَيناهُ وَبكى، ثُمَّ قالَ: «لكِنَّ حَمزَةَ لا بَواكِيَ لَهُ!».

فَلَمّا رَجَعَ سَعدُ بنُ مُعاذٍ واُسَيدُ بنُ حُضَيرٍ إلى دارِ بَني عَبدِ الأَشهَلِ، أمَرا نِساءَهُم أن يَذهَبنَ فَيَبكينَ عَلى عَمِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَلَمّا سَمِعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بُكاءَهُنَّ عَلى حَمزَةَ، خَرَجَ إلَيهِنَّ وهُنَّ عَلى بابِ مَسجِدِهِ يَبكينَ، فَقالَ لَهُنَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: اِرجِعنَ ـ يَرحَمُكُنَّ اللّهُ ـ قَد واسَيتُنَّ بِأَنفُسِكُنَّ. [۵۴۲]

317. مسكّن الفؤاد: چون پيامبر صلى الله عليه و آله از اُحُد به مدينه باز گشت،... بر خانه اى از خانه هاى انصار، از بنى عبد اَشهل، گذشت و شنيد كه بر كشتگان خود، گريه و زارى مى كنند. چشمانش پر از اشك شد و گريه اش گرفت. سپس فرمود: «امّا حمزه، گريه كننده اى ندارد!».

چون سعد بن معاذ و اُسَيد بن حُضَير به خانه بنى عبد اَشهل باز گشتند، به زنانشان دستور دادند كه بروند و براى عموى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريه كنند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با شنيدن گريه آنان بر حمزه، به سوى ايشان كه جلو درِ مسجد مشغول گريستن بودند، رفت و به آنها فرمود: «برگرديد. خدايتان رحمت كناد! شما همدردى كرديد».

318. مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن عمر: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا رَجَعَ مِن اُحُدٍ سَمِعَ نِساءَ الأَنصارِ يَبكينَ عَلى أزواجِهِنَّ، فَقالَ: «لكِنَّ حَمزَةَ لا بَواكِيَ لَهُ!».

فَبَلَغَ ذلِكَ نِساءَ الأَنصارِ، فَجِئنَ يَبكينَ عَلى حَمزَةَ. قالَ: فَانتَبَهَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ اللَّيلِ، فَسَمِعَهُنَّ وَهُنَّ يَبكينَ، فَقالَ: وَيحَهُنَّ! لَم يَزَلنَ يَبكينَ بَعدَ مُنذِ اللَّيلَةِ؟! مُروهُنَّ فَليَرجِعنَ، ولا يَبكينَ عَلى هالِكٍ بَعدَ اليَومِ. [۵۴۳]

318. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عبد اللّه بن عمر ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چون از اُحد باز گشت، صداى زنان انصار را شنيد كه براى شوهران خود گريه مى كردند. فرمود: «امّا حمزه گريه كنندگانى ندارد!». اين سخن به گوش زنان انصار رسيد. آمدند و شروع به گريه كردن براى حمزه كردند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شب هنگام از خواب بيدار شد و شنيد كه زنان انصار گريه مى كنند. فرمود: «بيچاره ها! از ديشب يكسره گريه مى كنند! بگو بر گردند، و از فردا براى كشته اى گريه نكنند».

8 / 3: أمرُ النَّبِيِّ بِالبُكاءِ عَلى جَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ

8 / 3: دستور پيامبر صلى الله عليه و آله به گريه كردن بر جعفر بن ابى طالب

319. الاستيعاب: لَمّا أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله نَعيُ جَعفَرٍ، أتَى امرَأَتَهُ أسماءَ بِنتَ عُمَيسِ فَعَزّاها في زَوجِها جَعفَرٍ؛ ودَخَلَت فاطِمَةُ عليهاالسلام وهِيَ تَبكي وتَقولُ: وا عَمّاه. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «عَلى مِثلِ جَعفَرٍ فَلتَبكِ البَواكي». [۵۴۴]

319. الاستيعاب: چون خبر شهادت جعفر را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند، نزد همسر او اَسماء بنت عُمَيس رفت و براى شوهرش جعفر به او تسليت گفت. فاطمه عليهاالسلام در حالى كه مى گريست و «عمو جان! عمو جان!» مى گفت، وارد شد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «براى چون جعفر، بايد گريه كنندگان بگريند».

8 / 4: بُكاءُ النَّبِيِّ عَلَى الأَمواتِ

8 / 4: گريه كردن پيامبر صلى الله عليه و آله بر مردگان

أ ـ بُكاؤُهُ عَلى اُمِّهِ

الف ـ گريه بر مادرش

320. صحيح مسلم عن أبي هريرة: زارَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله قَبرَ اُمِّهِ، فَبَكى وأَبكى مَن حَولَهُ. [۵۴۵]

320. صحيح مسلم ـ به نقل از ابو هريره ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله قبر مادرش را زيارت كرد و گريست و كسانى را كه پيرامونش بودند، به گريه انداخت.

321. شعب الإيمان عن بريدة: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله زارَ قَبرَ اُمِّهِ في ألفِ مُقَنَّعٍ [۵۴۶] يَومَ الفَتحِ، فَما رُئِيَ باكِيا أكثَرَ مِن ذلِكَ اليَومِ. [۵۴۷]

321. شُعب الإيمان ـ به نقل از بُرَيده ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله در روز فتح [مكّه] با هزار سوارِ پوشيده از سلاح، قبر مادرش را زيارت كرد و هيچ گاه ديده نشده بود كه مانند آن روز، آن قدر زياد گريه كند.

322. بحار الأنوار عن ابن عبّاس: لَمّا مَرَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في عُمرَةِ الحُدَيبِيَةِ بِالأَبواءِ، قالَ: إنَّ اللّهَ قَد أذِنَ لي في زِيارَةِ قَبرِ اُمّي. فَأَتاهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَصلَحَهُ، وبَكى عِندَهُ، وبَكَى المُسلِمونَ لِبُكاءِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله. فَقيلَ لَهُ، فَقالَ: أدرَكَتني رَحمَةُ رَحمَتِها فَبَكَيتُ. [۵۴۸]

322. بحار الأنوار ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در عمره حديبيّه، چون از ابواء گذشت، فرمود: «خداوند، رخصت زيارت قبر مادرم را به من داد». پس نزد قبر رفت و آن را مرمّت كرد و در كنارش گريست و مسلمانان از گريه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريه شان گرفت.

در اين باره به ايشان خرده گرفته شد. فرمود: «دلم براى دلسوزى هاى او به رحم آمد و گريستم».

ب ـ بُكاؤُهُ عَلَى ابنِهِ

ب ـ گريه بر پسرش

323. الإمام الصادق عليه السلام: لَمّا ماتَ إبراهيمُ ابنُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، هَمَلَت عَينُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالدُّموعِ، ثُمَّ قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: تَدمَعُ العَينُ ويَحزَنُ القَلبُ، ولا نَقولُ ما يُسخِطُ الرَّبَّ، وإنّا بِكَ يا إبراهيمُ لَمَحزونونَ [۵۴۹]. [۵۵۰]

323. امام صادق عليه السلام: چون ابراهيم فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در گذشت، چشمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اشكبار شد و سپس فرمود: «چشم، اشك مى ريزد و دل مى سوزد؛ امّا چيزى نمى گوييم كه خدا را ناخشنود سازد. ما براى تو ـ اى ابراهيم ـ اندوهناكيم». [۵۵۱]

ج ـ بُكاؤُهُ عَلى عَمِّهِ حَمزَةَ

ج ـ گريه بر عمويش حمزه

324. سير أعلام النبلاء عن جابر: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله لَمّا رَأى حَمزَةَ قَتيلاً بَكى، فَلَمّا رَأى ما مُثِّلَ بِهِ شَهِقَ. [۵۵۲]

324. سير أعلام النبلاء ـ به نقل از جابر ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله چون حمزه را كشته ديد، گريست و چون بدن مُثله شده او را ديد، صدايش به گريه بلند شد.

د ـ بُكاؤُهُ عَلى فاطِمَةَ بِنتِ أسَدٍ

د ـ گريه بر فاطمه بنت اسد

325. الإمام الصادق عليه السلام: بَينَما هُوَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] ذاتَ يَومٍ قاعِدٌ إذ أتاهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وهُوَ يَبكي، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ما يُبكيكَ؟ فَقالَ: ماتَت اُمّي فاطِمَةُ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ: واُمّي وَاللّهِ، وقامَ مُسرِعا حَتّى دَخَلَ فَنَظَرَ إلَيها وبَكى، ثُمَّ أمَرَ النِّساءَ أن يَغسِلنَها. [۵۵۳]

325. امام صادق عليه السلام: روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود كه امير مؤمنان عليه السلام گريه كنان نزد او آمد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «چرا گريه مى كنى؟».

گفت: مادرم فاطمه از دنيا رفت.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «به خدا سوگند، و مادر من [هم بود]». آن گاه به سرعت، خود را به خانه رساند و چشمش كه به او افتاد، گريست. سپس به زنان دستور داد كه او را غسل دهند.

ه ـ بُكاؤُهُ عَلى طائِفَةٍ مِن أصحابِهِ

ه ـ گريه بر گروهى از يارانش

326. مسكّن الفؤاد: لَمّا اُصيبَ جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ، أتى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أسماءَ رَضِيَ اللّهُ عَنها فَقالَ لَها: أخرِجي إلَيَّ وُلدَ جَعفَرٍ، فَخَرَجوا إلَيهِ، فَضَمَّهُم إلَيهِ وشَمَّهُم ودَمَعَت عَيناهُ.

فَقالَت: يا رَسولَ اللّهِ، اُصيبَ جَعفَرٌ؟ قالَ: نَعَم، اُصيبَ اليَومَ. [۵۵۴]

326. مسكّن الفؤاد: چون جعفر بن ابى طالب ـ كه خداى از او خشنود باد ـ كشته شد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزد اسماء [همسر جعفر] ـ كه خداى از او خشنود باد ـ رفت و به او فرمود: «فرزندان جعفر را نزدم بياور».

آنها نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و ايشان آنان را بغل كرد و بوييد و اشك ريخت.

اسماء گفت: اى پيامبر خدا! جعفر كشته شده؟

فرمود: «آرى، امروز كشته شد».

327. مكارم الأخلاق عن خالد بن سلمة المخزومي: لَمّا اُصيبَ زَيدُ بنُ حارِثَةَ، انطَلَقَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى مَنزِلِهِ، فَلَمّا رَأَتهُ ابنَتُهُ جَهَشَت [۵۵۵]، فَانتَحَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله.

فَقالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ: ما هذا يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: هذا شَوقُ الحَبيبِ إلَى الحَبيبِ. [۵۵۶]

327. مكارم الأخلاق ـ به نقل از خالد بن سَلَمه مخزومى ـ: چون زيد بن حارثه كشته شد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به منزل او رفت. دختر زيد با ديدن ايشان ناگهان گريه اش گرفت و پيامبر خدا هم زار زار گريست. يكى از يارانش گفت: اين، چه حالى است، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «اين، شوقِ دلدار به دلدار است».

328. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله حينَ جاءَتهُ وَفاةُ جَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ وزَيدِ بنِ حارِثَةَ، كانَ إذا دَخَلَ بَيتَهُ كَثُرَ بُكاؤُهُ عَلَيهِما جِدّا، ويَقولُ: كانا يُحَدِّثاني ويُؤانِساني فَذَهَبا جَميعا. [۵۵۷]

328. امام صادق عليه السلام: پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن كه خبر وفات جعفر بن ابى طالب عليه السلام و زيد بن حارثه به ايشان رسيد، هر گاه وارد خانه يكى از آنها مى شد، بر آن دو، بسيار مى گريست و مى فرمود: «آن دو، هم سخن و انيس من بودند و هر دو رفتند!».

329. صحيح البخاري عن أنس: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله نَعى زَيدا وجَعفرا وَابنَ رَواحَةَ لِلنّاسِ قَبلَ أن يَأتِيَهُم خَبَرُهُم، فَقالَ: «أخَذَ الرّايَةَ زَيدٌ فَاُصيبَ، ثُمَّ أخَذَها جَعفَرٌ فَاُصيبَ، ثُمَّ أخَذَ ابنُ رَواحَةَ فَاُصيبَ»، وعَيناهُ تَذرِفانِ. [۵۵۸]

329. صحيح البخارى ـ به نقل از اَ نَس ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله، پيش از آن كه خبر زيد و جعفر و ابن رواحه براى مردم بيايد، كشته شدن آنها [در جنگ موته] را به ايشان خبر داد و فرمود: «پرچم را زيد گرفت و كشته شد. سپس جعفر، آن را گرفت و او هم كشته شد. آن گاه ابن رواحه گرفت و او نيز كشته شد» و اشك از چشمان ايشان مى ريخت.

330. المغازي: لَمّا اُصيبَ حَمزَةُ، جاءَت صَفِيَّةُ بِنتُ عَبدِ المُطَّلِبِ تَطلُبُهُ، فَحالَت بَينَها وبَينَهُ الأَنصارُ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ: دَعوها! فَجَلَسَت عِندَهُ، فَجَعَلَت إذا بَكَت بَكى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وإذا نَشَجَت [۵۵۹] يَنشُجُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله. وكانَت فاطِمَةُ بِنتُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله تَبكي، وجَعَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا بَكَتَ بَكى. [۵۶۰]

330. المغازى: چون حمزه كشته شد، صفيّه دختر عبد المطّلب براى ديدن او آمد. انصار، مانع او از رفتن نزد [پيكر] حمزه شدند، كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آزادش بگذاريد».

صفيّه كنار حمزه نشست و شروع به گريستن كرد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هم با او گريست، و چون هق هق مى كرد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز هق هق مى گريست. فاطمه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله هم گريه مى كرد و با گريه او، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز مى گريست.

331. سنن الترمذي عن القاسم بن محمّد عن عائشة: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قَبَّلَ عُثمانَ بنَ مَظعونٍ وهُوَ مَيِّتٌ وهُوَ يَبكي، أو قالَ: عَيناهُ تَذرِفانِ. [۵۶۱]

331. سنن الترمذى ـ به نقل از قاسم بن محمّد ـ: عايشه گفت: «عثمان بن مظعون كه از دنيا رفت، پيامبر صلى الله عليه و آله پيشانى او را بوسيد و مى گريست»، يا گفت: «از چشمانش اشك مى ريخت».

332. مسكّن الفؤاد: رُوِيَ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله لَمّا ماتَ عُثمانُ بنُ مَظعونٍ، كَشَفَ الثَّوبَ عَن وَجههِ، ثُمَّ قَبَّلَ ما بَينَ عَينَيهِ، ثُمَّ بَكى طَويلاً، فَلَمّا رُفِعَ السَّريرُ قالَ: طوباكَ يا عُثمانُ! لَم تَلبَسكَ الدُّنيا ولَم تَلبَسها. [۵۶۲]

332. مسكّن الفؤاد: روايت شده است كه چون عثمان بن مظعون در گذشت، پيامبر صلى الله عليه و آله پارچه را از صورت او كنار زد و پيشانى اش را بوسيد. آن گاه لختى دراز گريست و چون تابوت را برداشتند، فرمود: «خوشا به حالت، اى عثمان! نه دنيا جامه خودش را بر تو پوشاند و نه تو جامه دنيا را پوشيدى». [۵۶۳]

8 / 5: أدَبُ البُكاءِ عَلَى الأَمواتِ

8 / 5: آداب گريه كردن بر مردگان

333. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: البُكاءُ مِنَ الرَّحمَةِ، وَالصُّراخُ مِنَ الشَّيطانِ. [۵۶۴]

333. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گريستن از رحمت است و فرياد زدن، از شيطان.

334. عنه صلى الله عليه و آله: بُكاءُ الكَبِدِ وَالعَينِ مِنَ اللّهِ عز و جل، وبُكاءُ البَدَنِ وَاللِّسانِ مِنَ الشَّيطانِ. [۵۶۵]

334. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گريستنِ جگر و چشم، از جانب خداوند عز و جل است و گريستنِ بدن و زبان، از شيطان.

335. عنه صلى الله عليه و آله ـ يَومَ ماتَ وَلَدُهُ إبراهيمُ ـ: ما كانَ مِن حُزنٍ فِي القَلبِ أو فِي العَينِ فَإنَّما هُوَ رَحمَةٌ، وما كانَ مِن حُزنٍ بِاللِّسانِ وبِاليَدِ فَهُوَ مِنَ الشَّيطانِ. [۵۶۶]

335. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در روزى كه فرزندش ابراهيم از دنيا رفت ـ: اندوهى كه خود را در دل يا در چشمْ نشان دهد، رحمت است، و اندوهى كه خود را در زبان و دست نشان دهد، از شيطان است.

336. الإمام عليّ عليه السلام: بَكى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عِندَ مَوتِ بَعضِ وُلدِهِ، فَقيلَ لَهُ: يا رَسولَ اللّهِ، تَبكي وأَنتَ تَنهانا عَنِ البُكاءِ؟

فَقالَ: لَم أنهَكُم عَنِ البُكاءِ، وإنَّما نَهَيتُكُم عَنِ النَّوحِ وَالعَويلِ، وإنَّما هذِهِ رِقَّةٌ ورَحمَةٌ يَجعَلُهَا اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى في قَلبِ مَن شاءَ مِن خَلقِهِ، ويَرحَمُ اللّهُ مَن يَشاءُ، وإنَّما يَرحَمُ اللّهُ مِن عِبادِهِ الرُّحَماءَ. [۵۶۷]

336. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مرگ يكى از فرزندانش گريست. يكى گفت: اى پيامبر خدا! شما ما را از گريستن نهى مى كنيد و خود مى گرييد؟

فرمود: «من شما را از گريستن نهى نكردم؛ بلكه از شيون و نوحه كردن نهى نمودم. اين، دلسوزى و مِهر است و خداوند ـ تبارك و تعالى ـ آن را در دل هر يك از بندگانش كه بخواهد، قرار مى دهد، و خدا به هر كه بخواهد، رحم مى كند. خدا در حقيقت، به بندگان دل رحمش رحم مى كند».

337. الإمام الصادق عليه السلام ـ في ذِكرِ استِشهادِ جَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ ـ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِفاطِمَةَ عليهاالسلام: اِذهَبي فَابكي عَلَى ابنِ عَمِّكِ، ولا تَدعي بِثُكلٍ [۵۶۸]؛ فَما قُلتِ فَقَد صَدَقتِ. [۵۶۹]

337. امام صادق عليه السلام ـ در يادكرد شهادت جعفر بن ابى طالب ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلامفرمود: «برو براى پسرعمويت گريه كن. فقط آه و واويلا نگو؛ هر چيز ديگرى كه [در فضايل او] گفتى، راست گفته اى».

338. المصنّف لابن أبي شيبه عن جابر: أخَذَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِيَدِ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ فَخَرَجَ بِهِ إلَى النَّخلِ، فَاُتِيَ بِإِبراهيمَ وهُوَ يَجودُ بِنَفسِهِ، فَوُضِعَ في حِجرِهِ، فَقالَ: «يا بُنَيَّ، لا أملِكُ لَكَ مِنَ اللّهِ شَيئا» وذَرَفَت عَينُهُ؛

فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ: تَبكي يا رَسولَ اللّهِ! أوَلَم تَنهَ عَنِ البُكاءِ؟

فَقالَ صلى الله عليه و آله: إنَّما نَهَيتُ عَنِ النَّوحِ، عَن صَوتَينِ أحمَقَينِ فاجِرَينِ: صَوتٍ عِندَ نَغمَةِ لَهوٍ ولَعِبٍ ومَزاميرِ شَيطانٍ، وصَوتٍ عِندَ مُصيبَةٍ؛ خَمشِ [۵۷۰] وُجوهٍ، وشَقِّ جُيوبٍ، ورَنَّةِ [۵۷۱] شَيطانٍ. إنَّما هذِهِ رَحمَةٌ، ومَن لا يَرحَم لا يُرحَم.

يا إبراهيمُ! لَولا أنَّهُ أمرٌ حَقٌّ ووَعدٌ صِدقٌ وسَبيلٌ مَأتِيَّةٌ، وإن اُخِّرنا لَنَلحَقُ اُولانا، لَحَزِنّا عَلَيكَ حُزنا أشَدَّ مِن هذا، وإنّا بِكَ لَمَحزونونَ، تَبكِي العَينُ ويَحزَنُ القَلبُ، ولا نَقولُ ما يُسخِطُ الرَّبَّ. [۵۷۲]

338. المصنّف، ابن ابى شيبه ـ به نقل از جابر ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله دست عبد الرحمان بن عوف را گرفت و او را به نخل برد. [فرزندش] ابراهيم را كه در حال جان دادن بود، نزدش آوردند. پيامبر صلى الله عليه و آله او را بر زانوى خويش نهاد و فرمود: «فرزند عزيزم! در برابر خواست خدا، كارى از من برايت ساخته نيست» و اشك از چشمانش جارى شد.

عبد الرحمان گفت: گريه مى كنيد، اى پيامبر خدا؟! مگر شما از گريستن، نهى نكرديد؟

فرمود: «من از شيون كردن، نهى كردم؛ از دو صداى احمقانه و زشت: صدايى كه هنگام خوشى بلند مى شود، يعنى لهو و لعب و ساز و آواز شيطانى، و صدايى كه هنگام مصيبت، بلند مى شود: خراشيدن چهره و دريدن گريبان و فرياد و شيون شيطانى؛ امّا اين گريه من، مهربانى است. كسى كه مهربانى نكند، با او مهربانى نمى شود».

سپس افزود: «اى ابراهيم! اگر نبود كه مرگ حق است و وعده اى است تخلّف ناپذير و راه خداست كه بايد رفت و ماندگانمان به رفتگانمان مى پيونديم، هر آينه بيش از اين براى تو اندوهگين مى شديم و ما براى تو غمگينيم. چشم مى گريد و دل، اندوهگين مى شود؛ امّا چيزى نمى گوييم كه پروردگار را ناخشنود سازد».

339. المستدرك على الصحيحين عن أبي هريرة: لَمّا ماتَ إبراهيمُ ابنُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، صاحَ اُسامَةُ بنُ زَيدٍ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لَيسَ هذا مِنّي، ولَيسَ بِصائِحِ حَقٍّ. القَلبُ يَحزُنُ، وَالعَينُ تَدمَعُ، ولا يُغضَبُ الرَّبُّ. [۵۷۳]

339. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از ابو هريره ـ: چون ابراهيم، پسر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، از دنيا رفت، اسامة بن زيد فرياد گريه سر داد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اين [نوع گريستن]، از من نيست و فرياد درستى نيست. دل، اندوهگين مى شود و چشم مى گريد و [اينها] خداوند را به خشم نمى آورد».

340. مسكّن الفؤاد: قيلَ: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله تَذرِفُ عَيناهُ، ويَمسَحُ وَجهَهُ، ولا يُسمَعُ صَوتُهُ. [۵۷۴]

340. مسكّن الفؤاد: گفته شده است: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چشمانش اشك مى ريخت و اشك هايش را پاك مى كرد؛ ولى صدايش شنيده نمى شد.

341. صحيح البخاري عن عبد اللّه بن عمر: اِشتَكى سَعدُ بنُ عُبادَةَ شَكوى لَهُ، فَأَتاهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَعودُهُ مَعَ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ وسَعدِ بنِ أبي وَقّاصٍ وعَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ. فَلَمّا دَخَلَ عَلَيهِ فَوَجَدَهُ في غاشِيَةِ [۵۷۵] أهلِهِ، فَقالَ: قَد قَضى؟ قالوا: لا يا رَسولَ اللّهِ! فَبَكَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله. فَلَمّا رَأَى القَومُ بُكاءَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بَكَوا.

فَقالَ: ألا تَسمَعونَ؟ إنَّ اللّهَ لا يُعَذِّبُ بِدَمعِ العَينِ، ولا بِحُزنِ القَلبِ، ولكِن يُعَذِّبُ بِهذا ـ وأَشارَ إلى لِسانِهِ ـ أو يَرحَمُ. [۵۷۶]

341. صحيح البخارى ـ به نقل از عبد اللّه بن عمر ـ: سعد بن عباده در بستر بيمارى افتاد. پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه عبد الرحمان بن عوف، سعد بن ابى وقّاص و عبد اللّه بن مسعود به عيادت او رفت. چون بر او وارد شد، ديد خانواده اش او را در ميان گرفته اند. فرمود: «تمام كرده؟».

گفتند: خير، اى پيامبر خدا!

پيامبر صلى الله عليه و آله گريست. حاضران با ديدن گريه پيامبر صلى الله عليه و آله، گريستند. پس، فرمود: «گوش مى كنيد؟ خدا به واسطه اشك چشم، يا اندوه دل، [شخص را] عذاب نمى كند؛ بلكه به سبب اين (به زبانش اشاره فرمود) عذاب مى كند يا مورد رحمت قرار مى دهد».

342. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أحسِنوا الكَفنَ، ولا تُؤذوا أمواتَكُم بِالعَويلِ، ولا بِتَزكِيَةٍ، ولا بِتَأخيرِ وَصِيَّةٍ، ولا بِقَطيعَةٍ، وعَجِّلوا قَضاءَ دَينِهِ، وَاعدِلوا عَن جيرانِ السّوءِ. [۵۷۷]

342. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكو كفن كنيد و مردگانتان را با شيون كردن، يا ستودن [و تعريف و ستايش هاى بى جا]، يا به تأخير انداختن [اجراى] وصيّت، يا بريدن پيوند خويشى، آزار ندهيد و دُيون مُرده را زودتر ادا كنيد و از همسايگان بد، كناره بگيريد (او را در همسايگى افراد بد، دفن نكنيد).

راجع: كنز العمّال: ج15 ص608 ـ 625.

ر. ك: الصحيح من سيرة النبىّ الأعظم صلى الله عليه و آله، عاملى ج6 ص269 (المنع من البكاء على الميّت)؛

حول البكاء على الميت، خليفة عبيد الكلبانى العمانى، بيروت: دار المحجّة البيضاء.

سخنى در باره گريستن بر مرده

همان گونه كه احاديث اين فصل نشان مى دهند، پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ گاه نزديكان و ياران مصيبت ديده خود را از گريستن باز نداشته و رفتار آنان را نكوهش نكرده است و خود نيز در غم از دست دادن برخى يارانش مانند: عثمان بن مظعون و سعد بن معاذ، و نيز خويشانش همچون: حمزه سيّد الشهدا، فرزندش ابراهيم، پسرعمويش جعفر بن ابى طالب، و پسر خوانده اش زيد بن حارثه، و فاطمه بنت اسد گريسته است.

همچنين گزارش هايى كه ديدار ايشان از «ابواء» را نقل كرده اند، نشان مى دهند كه پيامبر صلى الله عليه و آله پس از حدود پنجاه سال از فوت مادر بزرگوارش، بر سر قبر وى گريسته و ديگران را نيز به گريه آورده است.

در چند گزارش تاريخى نيز پيامبر صلى الله عليه و آله خواستار شده كه بر حمزه شهيد بگريند و گريه بر او و بعدها گريه بر امثال جعفر بن ابى طالب را كارى درست دانسته و به آن، فرمان داده است و در مرتبه اى فراتر، پيامبر صلى الله عليه و آله از كسانى كه گريه كنندگان را از گريستن، نهى كرده اند، خواسته است كه اين كار را نكنند و اجازه دهند كه مصيبت ديدگان بگريند.

گفتنى است چند روايت شاذ و مضطرب [۵۷۸] منسوب به عُمَر و ابو موسى اشعرى و ديگران كه مرده را به دليل گريستن يا نوحه گرى نزديكانش معذّب دانسته اند، [۵۷۹] به وسيله برخى ديگر از صحابه و تابعين (مانند عايشه و ابن عبّاس و اسيد بن ابى اسيد)، رد شده [۵۸۰] و مخالف صريح آيه مكرّرِ «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» [۵۸۱] شمرده شده اند.

همچنين نقلى ديگر [۵۸۲] كه به نهى پيامبر صلى الله عليه و آله از گريه كنندگان بر حمزه، اشاره دارد، به اين معناست كه گريه طولانى مدّت و چند شب و چند روز گريستن بر مرده، نهى دارد و گرنه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خود از گريه نكردن بر حمزه به گونه اى گله كرده و در گزارشى ديگر، [۵۸۳] زنان گريان بر او را ستوده است.

بسيارى از فقيهان شيعه و اهل سنّت، بر اساس اين احاديث متعدّد ـ كه برخى از آنها حتّى در كتب اربعه شيعه و صحاح اهل سنّت آمده اند ـ، به جواز گريه بر ميّت، فتوا داده اند [۵۸۴] و تنها در كيفيت و بلند كردن صدا به گريه، اختلاف نظرى ميان فقهيان اهل سنّت به چشم مى خورد.

گفتنى است فقيهان شيعه، هر گونه گريه متعارفى را كه همراه با سخنِ موجب غضب خدا نباشد، مُجاز مى دانند و معتقدند كه اسلام، محدوديتى براى اين واكنش طبيعى انسان، وضع نكرده است.

الفَصلُ التّاسِع: بكاء الطفل

فصل نهم: گريه كردن كودك

9 / 1: مَدحُ بُكاءِ الطِّفلِ

9 / 1: ستايش گريه كردن كودك

343. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اُحِبُّ الصِّبيانَ لِخَمسٍ: الأَوَّلُ: أنَّهُمُ البَكّاؤونَ، وَالثّاني: يَتَمَرَّغونَ بِالتُّرابِ، وَالثّالِثُ: يَختَصِمونَ مِن غَيرِ حِقدٍ، وَالرّابِعُ: لا يَدَّخِرونَ لِغَدٍ شَيئا، وَالخامِسُ: يَعمُرونَ ثُمَّ يُخَرِّبونَ. [۵۸۵]

343. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من كودكان را به خاطر پنج چيز دوست دارم: اوّل اين كه اهل گريه اند، دوم اين كه در خاك مى غلتند، سوم اين كه با هم دعوا مى كنند؛ امّا كينه اى به هم ندارند، چهارم اين كه براى فردا چيزى نمى اندوزند، و پنجم اين كه مى سازند و سپس خراب مى كنند.

9 / 2: فَضلُ الصَّبرِ عَلى بُكاءِ الطِّفلِ

9 / 2: ثواب شكيبا بودن در برابر گريه كودك

344. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تَضرِبوا أطفالَكُم عَلى بُكائِهِم؛ فَإِنَّ بُكاءَهُم: أربَعَةَ أشهُرٍ شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، وأَربَعَةَ أشهُرٍ الصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ وآلِهِ صلى الله عليه و آله، وأَربَعَةَ أشهُرٍ الدُّعاءُ لِوالِدَيهِ. [۵۸۶]

344. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كودكان خود را به خاطر گريه كردنشان نزنيد؛ چرا كه گريه كردن آنها تا چهار ماه [از اوّل عمرشان]، گواهى دادن به يگانگى خداست، و چهار ماه [بَعد]، درود فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندان اوست و چهار ماه [بَعد]، دعا كردن براى پدر و مادرش است.

345. عنه صلى الله عليه و آله: بُكاءُ الصَّبِيِّ لِشَهرَينِ شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، ولِأَربَعَةِ أشهُرٍ الثِّقَةُ بِاللّهِ، ولِسِتَّةِ أشهُرٍ الصَّلاةُ عَلى رَسولِ اللّهِ، ولِسَنَتَينِ استِغفارٌ لِوالِدَيهِ، فَإِذَا استَسقى أنَجَّ [۵۸۷] اللّهُ لَهُ مِن صُدغِ [۵۸۸] اُمِّهِ عَينا مِنَ الجَنَّةِ، فَيَشرَبُ فَيُجزيهِ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ. [۵۸۹]

345. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گريه كردن كودك تا دو ماه، گواهى دادن به يگانگى خداست؛ تا چهار ماه، اعتماد كردن به خدا، تا شش ماه، درود فرستادن بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، و تا دو سال، طلب آمرزش كردن براى پدر و مادرش. پس هر گاه تشنه شد، خداوند از شقيقه مادرش، چشمه اى از بهشت برايش جارى مى سازد و كودك از آن مى نوشد و از غذا و آب، بى نيازش مى گرداند.

346. الكافي عن محمّد بن مسلم: كُنتُ جالِسا عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام، إذ دَخَلَ يونُسُ بنُ يَعقوبَ، فَرَأَيتُهُ يَئِنُّ، فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ: ما لي أراكَ تَئِنُّ؟ قالَ: طِفلٌ لي تَأَذَّيتُ بِهِ اللَّيلَ أجمَعَ.

فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ: يا يونُسُ، حَدَّثَني أبي مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عَن آبائِهِ عليهم السلام عَن جَدّي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أنَّ جَبرَئيلَ عليه السلام نَزَلَ عَلَيهِ ورَسولُ اللّهِ وعَلِيٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما يَئِنّانِ، فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام: يا حَبيبَ اللّهِ ما لي أراكَ تَئِنُّ؟

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: طِفلانِ لَنا تَأَذَّينا بِبُكائِهِما.

فَقالَ جَبرَئيلُ: مَه [۵۹۰] يا مُحَمَّدُ؟ فَإِنَّهُ سَيُبعَثُ لِهؤُلاءِ القَومِ شيعَةٌ، إذا بَكى أحَدُهُم فَبُكاؤُهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ، إلى أن يَأتِيَ عَلَيهِ سَبعُ سِنينَ، فَإِذا جازَ السَّبعَ فَبُكاؤُهُ استِغفارٌ لِوالِدَيهِ، إلى أن يَأتِيَ عَلَى الحَدِّ، فَإِذا جازَ الحَدَّ فَما أتى مِن حَسَنَةٍ فَلِوالِدَيهِ وما أتى مِن سَيِّئَةٍ فَلا عَلَيهِما. [۵۹۱]

346. الكافى ـ به نقل از محمّد بن مسلم ـ: نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه يونس بن يعقوب وارد شد و ديدم آه و ناله مى كند. امام صادق عليه السلام به او فرمود: «چه شده است كه آه و ناله مى كنى؟».

گفت: كودكى دارم كه تمام شب، اذيّتم كرد!

امام صادق عليه السلام به او فرمود: «اى يونس! پدرم محمّد [باقر] از پدرانش از جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برايم حديث كرد كه: «جبرئيل عليه السلام بر او فرود آمد و پيامبر خدا و على، آه و ناله مى كردند. جبرئيل عليه السلام گفت: اى حبيب خدا! چه شده است كه مى بينم آه و ناله مى كنى؟

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: دو كودك داريم كه با گريه هايشان اذيّتمان مى كنند.

جبرئيل گفت: دست بردار، اى محمّد! به زودى براى اين عدّه، شيعيانى به وجود مى آيند كه هر گاه يكى از آنها گريه كند، گريه اش «لا إله إلّا اللّه» است، [۵۹۲] تا اين كه هفت ساله شود، و چون از هفت گذشت، گريه اش طلب آمرزش براى پدر و مادرش است، تا آن كه به حد بلوغ [و تكليف] رسد، و چون از حدّ بلوغ گذشت، هر كار نيكى كه بكند، براى پدر و مادر او [هم] نوشته مى شود [بى آن كه از اجر خود وى، چيزى كم شود]؛ امّا هر بدى و گناهى مرتكب شود، براى آن دو، منظور نمى شود.

9 / 3: حِكمَةُ بُكاءِ الطِّفلِ

9 / 3: حكمت گريه كردن كودك

347. الإمام الصادق عليه السلام ـ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ ـ: اِعرِف ـ يا مُفَضَّلُ ـ ما لِلأَطفالِ فِي البُكاءِ مِنَ المَنفَعَةِ، وَاعلَم أنَّ في أدمِغَةِ الأَطفالِ رُطوبَةً إن بَقِيَت فيها أحدَثَت عَلَيهِم أحداثا جَليلَةً وعِلَلاً عَظيمَةً؛ مِن ذَهابِ البَصَرِ وغَيرِهِ، فَالبُكاءُ يُسيلُ تِلكَ الرُّطوبَةَ مِن رُؤوسِهِم، فَيُعقِبُهُم ذلِكَ الصِّحَّةَ في أبدانِهِم، وَالسَّلامَةَ في أبصارِهِم. [۵۹۳]

347. امام صادق عليه السلام ـ به مُفضَّل بن عُمَر ـ:اى مفضّل! فايده اى را كه در گريه كردن كودكان است، بشناس و بدان كه در مغز كودكان، رطوبتى است كه اگر در آن باقى بماند، خطرات بزرگ و بيمارى هاى مهلكى مانند از دست رفتن بينايى و جز آن، در آنها به وجود مى آورد. پس گريه كردن، آن رطوبت را از سرِ آنها خارج مى سازد كه نتيجه اش صحّت در جسم و سلامت در بينايى كودكان است.

9 / 4: عوذَةُ كَثرَةِ بُكاءِ الطِّفلِ

9 / 4: حرز براى زياد گريه كردن كودك

348. الإمام عليّ عليه السلام: عوذَةٌ لِلصَّبِيِّ إذا كَثُرَ بُكاؤُهُ، ولِمَن يَفزَعُ بِاللَّيلِ، ولِلمَرأَةِ إذا سَهِرَت مِن وَجَعٍ: «فَضَرَبْنَا عَلَى ءَاذَانِهِمْ فِى الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا * ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَىُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُواْ أَمَدًا» [۵۹۴]. [۵۹۵]

348. امام على عليه السلام: [اين آيه] حِرزى (تعويذى) است براى كودكى كه زياد گريه مى كند، و كسى كه در شب مى ترسد، و زنى كه شب ها از درد نمى خوابد: «فَضَرَبْنَا عَلَى ءَاذَانِهِمْ فِى الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا * ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَىُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُواْ أَمَدًا». [۵۹۶]

الفَصلُ العاشِر: بكاء غير الإنسان

فصل دهم: گريه كردن موجودات ديگر

10 / 1: بُكاءُ المَلائِكَةِ

10 / 1: گريه كردن فرشتگان

349. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في حَديثِ المِعراجِ ـ: مَرَرنا بِمَلائِكَةٍ مِن مَلائِكَةِ اللّهِ عز و جل خَلَقَهُمُ اللّهُ كَيف شاءَ، ووَضَعَ وُجوهَهُم كَيفَ شاءَ، لَيسَ شَيءٌ مِن أطباقِ أجسادِهِم إلّا وهُوَ يُسَبِّحُ اللّهَ ويُحَمِّدُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ بِأَصواتٍ مُختَلِفَةٍ، أصواتُهُم مُرتَفِعَةٌ بِالتَّحميدِ وَالبُكاءِ مِن خَشيَةِ اللّهِ. [۵۹۷]

349. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در بيان حديث معراج ـ: بر فرشتگانى از فرشتگان خداى عز و جل گذشتيم كه خداوند، آنان را چنان كه خواسته بود، آفريده و چهره هايشان را آن سان كه خواسته بود، قرار داده بود. هيچ لايه اى [و عضوى] از پيكرهاى آنان نبود، مگر آن كه خداى را تسبيح مى گفت و از هر سو با صداهاى گوناگون، او را مى ستود. صداهايشان به ستايش گويى و گريه از ترس خدا، بلند بود.

350. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ المَلائِكَةَ يَمُرّونَ عَلى حَلَقِ الذِّكرِ، فَيَقومونَ عَلى رُؤوسِهِم، ويَبكونَ لِبُكائِهِم، ويُؤَمِّنونَ [۵۹۸] لِدُعائِهِم. [۵۹۹]

350. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فرشتگان بر مجالسِ ذكر مى گذرند و بالاى سر آنها مى ايستند و با گريه آنها مى گريند و به دعايشان آمين مى گويند.

351. عنه صلى الله عليه و آله: مَنِ استَقبَلَ جَنازَةً أو رَآها فَقالَ: «اللّهُ أكبَرُ، هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ ورَسولُهُ، وصَدَقَ اللّهُ ورَسولُهُ، اللّهُمَّ زِدنا إيمانا وتَسليما، الحَمدُ للّهِِ الَّذي تَعَزَّزَ بِالقُدرَةِ، وقَهَرَ العِبادَ بِالمَوتِ» لَم يَبقَ فِي السَّماءِ مَلَكٌ إلّا بَكى رَحَمَةً لِصَوتِهِ. [۶۰۰]

351. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس با جنازه اى رو به رو شود يا آن را ببيند و بگويد: «خدا بزرگ است. اين، همان چيزى است كه خدا و پيامبرش به ما وعده داده اند و خدا و پيامبرش راست گفته اند. بار خدايا! بر ايمان و تسليم ما بيفزاى. ستايش، خداى را كه قدرتمند و تواناست و بندگان را به وسيله مرگ، مقهور كرده است»، هر فرشته اى كه در آسمان هست، از صداى او به رحم مى آيد و مى گريد.

352. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ للّهِِ تَعالى مَلائِكَةً فِي السَّماءِ السّابِعَةِ سُجودا مُنذُ خَلَقَهُم إلى يَومِ القِيامَةِ، تَرعُدُ فَرائِصُهُم [۶۰۱] مِن مَخافَةِ اللّهِ تَعالى، لا تَقطُرُ مِن دُموعِهِم قَطرَةٌ إلّا صارَت مَلَكا، فَإِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ، رَفَعوا رُؤوسَهُم وقالوا: ما عَبَدناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ. [۶۰۲]

352. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال در آسمان هفتم، فرشتگانى دارد كه از وقتى آنها را آفريده تا روز قيامت، در سجده اند؛ بندهاى بدنشان از ترس خداوند بزرگ مى لرزد، و هر قطره اشكى كه از آنان مى چكد، به فرشته تبديل مى شود. چون روز قيامت شود، سرهايشان را [از سجده] بر مى دارند و مى گويند: تو را چنان كه حقّ عبادت توست، عبادت نكرديم.

353. عنه صلى الله عليه و آله ـ في حَديثٍ طَويلٍ يَذكُرُ إخوانَهُ الَّذينَ يَأتونَ بَعدَهُ ـ: لَو أنَّ أحَدا مِنهُم وَضَعَ جَبينَهُ عَلَى الأَرضِ، ثُمَّ يَقولُ: «آهِ»، فَتَبكي مَلائِكَةُ السَّماواتِ السَّبعِ لِرَحمَتِهِم عَلَيهِ.

قالَ اللّهُ تَعالى: يا مَلائِكتَي، ما لَكُم تَبكونَ؟ فَيَقولونَ: يا إلهَنا وسَيِّدَنا، وكَيفَ لا نَبكي. ووَلِيُّكَ عَلَى الأَرضِ يَقولُ في وَجَعِهِ: آهِ؟!

فَيَقولُ اللّهُ: يا مَلائِكَتِي، اشهَدوا أنتُم أنّي راضٍ عَن عَبدي، بِالَّذي يَصبِرُ فِي الشِّدَّةِ ولا يَطلُبُ الرّاحَةَ.

فَتَقولُ المَلائِكَةُ: يا إلهَنا وسَيِّدَنا، لا تَضُرُّ الشِّدَّةُ بِعَبدِكَ ووَلِيِّكَ، بَعدَ أن تَقولَ هذَا القَولَ. [۶۰۳]

353. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در حديثى طولانى كه از برادران آينده اش ياد مى كند ـ: اگر يكى از آنان پيشانى اش را بر زمين نهد و آه بگويد، فرشتگان هفت آسمان، از رحم آمدن بر او، گريه مى كنند. خداوند متعال مى فرمايد: «اى فرشتگان من! چه شده است كه گريه مى كنيد؟».

مى گويند: معبودا و سَرورا! چگونه گريه نكنيم، در حالى كه دوست تو بر زمين افتاده است و از دردش آه مى گويد؟

خداوند متعال مى فرمايد: «اى فرشتگان من! شما گواه باشيد كه من از بنده ام خشنودم، از آن رو كه در سختى ها مى شكيبد و آسايش نمى طلبد».

فرشتگان مى گويند: معبودا و سَرورا! با چنين سخنى كه مى گويى، ديگر سختى ها به بنده و دوست تو، زيانى نمى رسانند.

354. عنه صلى الله عليه و آله: لَمّا عُرِجَ [۶۰۴] بي إلَى السَّماءِ الرّابِعَةِ، سَمِعتُ بُكاءً، فَقُلتُ: يا جَبرَئيلُ، ما هذا؟ قالَ: هذا بُكاءُ الكَروبِيّينَ [۶۰۵] عَلى أهلِ الذُّنوبِ. [۶۰۶]

354. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چون به آسمان چهارم بالا برده شدم، گريه اى شنيدم. گفتم: اى جبرئيل! اين چيست؟

گفت: اين، گريه فرشتگان مقرَّب براى گنهكاران است.

355. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ آدَمَ لَمّا عَصى رَبَّهُ تَعالى، ناداهُ مُنادٍ مِن لَدُنِ العَرشِ: يا آدَمُ، اخرُج مِن جِواري؛ فَإِنَّهُ لا يُجاوِرُني أحَدٌ عَصاني.

فَبَكى وبَكَتِ المَلائِكَةُ، فَبَعَثَ اللّهُ عز و جل إلَيهِ جَبرَئيلَ فَأَهبَطَهُ إلَى الأَرضِ مُسوَدّا، فَلَمّا رَأَتهُ المَلائِكَةُ ضَجَّت وبَكَت وَانتَحَبَت. [۶۰۷]

355. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چون آدم، نافرمانى پروردگارش كرد، آواز دهنده اى از نزد عرش، او را ندا داد كه: اى آدم! از همسايگى من، خارج شو؛ زيرا هيچ نافرمانى از من، همسايگى من نمى كند.

پس آدم گريست و فرشتگان گريستند. خداوند عز و جل جبرئيل را سوى او فرستاد، و جبرئيل، آدم را كه سياه شده بود، به زمين فرود آورد. فرشتگان با ديدن او ضجّه كردند و گريستند و شيون سر دادند.

356. عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن مُؤمِنٍ يَموتُ في غُربَةٍ إلّا بَكَتِ المَلائِكَةُ رَحمَةً لَهُ حَيثُ قَلَّت بَواكيهِ، وإلّا [۶۰۸] فُسِحَ لَهُ في قَبرِهِ بِنُورٍ يَتَلَألَأُ مِن حَيثُ دُفِنَ إلى مَسقَطِ رَأسِهِ. [۶۰۹]

356. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ مؤمنى نيست كه در غربت بميرد، مگر آن كه دل فرشتگان از اندك بودن گريه كنندگانش به رحم مى آيد و مى گريند، و قبرش براى او گشاده مى شود، با نورى كه از محلّ دفنش تا زادگاهش مى درخشد.

357. الإمام الصادق عليه السلام ـ فِي التَّأكيدِ عَلى زِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام ـ: ما لَكُم لا تَأتونَهُ؟! فَإِنَّ أربَعَةَ آلافِ مَلَكٍ يَبكونَ عِندَ قَبرِهِ إلى يَومِ القِيامَةِ. [۶۱۰]

357. امام صادق عليه السلام ـ در تأكيد بر زيارت قبر امام حسين عليه السلام ـ: چرا نزد آن نمى رويد؟! چهار هزار فرشته در كنار قبر او تا روز قيامت، مشغول گريستن اند.

358. عنه عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِسَديرٍ بِزِيارَةِ قَبرِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام ـ: أما عَلِمتَ أنَّ للّهِِ عز و جل ألفَي ألفِ مَلَكٍ، شُعثٍ غُبرٍ، يَبكونَ ويَزورونَ لا يَفتُرونَ؟! [۶۱۱]

358. امام صادق عليه السلام ـ در سفارش به سدير براى زيارت قبر امام حسين عليه السلام ـ: مگر نمى دانى كه خداوند عز و جل دو هزار هزار فرشته ژوليده و غبارآلود دارد كه بى وقفه مى گريند و [قبر او را] زيارت مى كنند.

359. الإمام الكاظم عليه السلام: إذا ماتَ المُؤمِنُ بَكَت عَلَيهِ المَلائِكَةُ وبِقاعُ الأَرضِ الَّتي كانَ يَعبُدُ اللّهَ عَلَيها، وأَبوابُ السَّماءِ الَّتي كانَ يُصعَدُ فيها بِأَعمالِهِ، وثُلِمَ فِي الإِسلامِ ثُلمَةٌ لا يَسُدُّها شَيءٌ؛ لِأَنَّ المُؤمِنينَ الفُقَهاءَ حُصونُ الإِسلامِ كَحِصنِ سورِ المَدينَةِ لَها. [۶۱۲]

359. امام كاظم عليه السلام: هر گاه مؤمن از دنيا برود، فرشتگان و جاهايى از زمين كه در آنها خدا را عبادت مى كرده، و درهاى آسمان كه اعمالش از آنها بالا مى رفته است، بر او مى گريند، و در اسلام، رخنه اى پديد مى آيد كه هيچ چيزى آن را نمى بندد؛ چرا كه مؤمنان دين شناس، برج و باروى اسلام اند همانند برج و بارو براى شهر.

10 / 2: بُكاءُ الأَرضِ وَالسَّماءِ

10 / 2: گريه كردن زمين و آسمان

360. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَمّا عَمِلَ قَومُ لوطٍ ما عَمِلوا، بَكَتِ الأَرضُ إلى رَبِّها حَتّى بَلَغَت دُموعُها (إلَى) السَّماءِ، وبَكَتِ السَّماءُ حَتّى بَلَغَت دُموعُهَا العَرشَ، فَأَوحَى اللّهُ تَعالى إلَى السَّماءِ: أنِ احصِبيهِم [۶۱۳]، وأَوحى إلَى الأَرضِ: أنِ اخسِفي بِهِم. [۶۱۴]

360. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چون قوم لوط، آن زشتكارى را مرتكب شدند، زمين به درگاه پروردگارش گريست، چندان كه اشك هايش به آسمان رسيد، و آسمان گريست، چندان كه اشك هايش به عرش رسيد. پس خداوند متعال به آسمان، وحى فرمود كه: «آنها را شِن باران كن» و به زمين، وحى فرمود كه: «آنها را فرو ببلع».

361. عنه صلى الله عليه و آله: إذا ماتَ المُؤمِنُ ثُلِمَ فِي الإِسلامِ ثُلمَةٌ لا يَسُدُّ مَكانَها شَيءٌ، وبَكَت عَلَيهِ بِقاعُ الأَرضِ الَّتي كانَ يَعبُدُ اللّهَ عز و جل فيها. [۶۱۵]

361. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه مؤمن در گذرد، رخنه اى در اسلام پديد مى آيد كه هيچ چيزى آن را نمى بندد و جاهايى از زمين كه در آنها خداوند عز و جلرا عبادت مى كرده است، بر او مى گريند.

362. عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن مُؤمِنٍ إلّا ولَهُ بابانِ: بابٌ يَصعَدُ مِنهُ عَمَلُهُ، وبابٌ يَنزِلُ مِنهُ رِزقُهُ، فَإِذا ماتَ بَكَيا عَلَيهِ. [۶۱۶]

362. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ مؤمنى نيست، مگر آن كه برايش دو دَر است: درى كه از آن كردارش بالا مى رود، و درى كه از آن روزى اش فرود مى آيد، و چون از دنيا برود، اين دو در، بر او مى گريند.

363. تفسير الطبري عن شريح بن عبيد الحضرمي عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ الإِسلامَ بَدَأَ غَريبا وسَيَعودُ غَريبا، ألا لا غُربَةَ عَلَى المُؤمِنِ، ما ماتَ مُؤمِنٌ في غُربَةٍ غابَت عَنهُ فيها بَواكيهِ إلّا بَكَت عَلَيهِ السَّماءُ وَالأَرضُ. ثُمَّ قَرَأَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «فَمَا بَكَتْ عَّلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ» [۶۱۷]، ثُمَّ قالَ: إنَّهُما لا يَبكِيانِ عَلَى الكافِرِ. [۶۱۸]

363. تفسير الطبرى ـ به نقل از شريح بن عبيد حضرمى ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اسلام، غريب آغاز شد و به زودى نيز غريب خواهد شد. بدانيد كه مؤمن غربتى ندارد. هر مؤمنى در غربت بميرد و گريه كنندگانش آن جا نباشند، آسمان و زمين برايش گريه مى كنند».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس اين آيه را خواند: «پس آسمان و زمين بر ايشان نگريستند»، و آن گاه فرمود: «آنها بر كافر نمى گريند».

364. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا أبا ذَرٍّ، إنَّ الأَرضَ لَتَبكي عَلَى المُؤمِنِ ـ إذا ماتَ ـ أربَعينَ صَباحا. [۶۱۹]

364. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى ابو ذر! چون مؤمن در مى گذرد، زمين چهل روز بر او مى گريد.

365. عنه صلى الله عليه و آله ـ لِعَلِيٍّ عليه السلام ـ: إنَّ السَّماءَ وَالأَرضَ لَتَبكي عَلَى المُؤمِنِ إذا ماتَ أربَعينَ صَباحا، وإنَّها لَتَبكي عَلَى العالِمِ إذا ماتَ أربَعينَ شَهرا، وإنَّ السَّماءَ وَالأَرضَ لَيَبكِيانِ عَلَى الرَّسولِ أربَعينَ سَنَةً، وإنَّ السَّماءَ وَالأَرضَ لَيَبكِيانِ عَلَيكَ ـ يا عَلِيُّ ـ إذا قُتِلتَ أربَعينَ سَنَةً. [۶۲۰]

365. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به على عليه السلام ـ: آسمان و زمين در مرگ مؤمن، چهل روز مى گريند و در مرگ عالم، چهل ماه مى گريند، و براى پيامبر صلى الله عليه و آله، آسمان و زمين، چهل سال مى گريند و براى تو نيز ـ اى على ـ آن گاه كه كشته شدى، آسمان و زمين، چهل سال گريه مى كنند.

366. تفسير ابن كثير عن عبّاد بن عبد اللّه: سَأَلَ رَجُلٌ عَلِيّا عليه السلام: هَل تَبكِي السَّماءُ وَالأَرضُ عَلى أحَدٍ؟ فَقالَ لَهُ: ... إنَّهُ لَيسَ عَبدٌ إلّا لَهُ مُصَلّىً فِي الأَرضِ ومَصعَدُ عَمَلِهِ مِنَ السَّماءِ، وإنَّ آلَ فِرعَونَ لَم يَكُن لَهُم عَمَلٌ صالِحٌ فِي الأَرضِ ولا عَمَلٌ يَصعَدُ فِي السَّماءِ.

ثُمَّ قَرَأَ عَلِيٌّ عليه السلام: «فَمَا بَكَتْ عَّلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كَانُواْ مُنظَرِينَ». [۶۲۱]

366. تفسير ابن كثير ـ به نقل از عبّاد بن عبد اللّه ـ: مردى از على عليه السلام پرسيد: آيا آسمان و زمين براى [مرگ] كسى گريه مى كنند؟

فرمود: «... هيچ بنده اى نيست، مگر آن كه در زمين، نمازگاهى دارد و در آسمان، فرازگاهى براى عملش. فرعونيان نه در زمين، كردارى نيك داشتند و نه كردارى از آنها به آسمان، بالا مى رفت».

على عليه السلام سپس اين آيه را خواند: «پس آسمان و زمين برايشان نگريستند و از مهلت داده شدگان نبودند».

367. الإمام عليّ عليه السلام: إذا ماتَ العَبدُ الصّالِحُ بَكى عَلَيهِ مُصَلّاهُ مِنَ الأَرضِ ومَصعَدُ عَمَلِهِ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ، ـ ثُمَّ قَرَأَ ـ: «فَمَا بَكَتْ عَّلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كَانُواْ مُنظَرِينَ». [۶۲۲]

367. امام على عليه السلام فرمود: «هر گاه بنده صالحى بميرد، آن جاهايى از زمين كه در آنها نماز مى خوانده و آن جاى از آسمان و زمين كه كردارش از آن [به درگاه خدا] بالا مى رفته است، بر او مى گريند».

ايشان سپس خواند: «پس آسمان و زمين بر ايشان نگريستند و از مهلت داده شدگان نبودند».

368. الإمام الصادق عليه السلام: ما مِن مُؤمِنٍ يَموتُ في أرضِ غُربَةٍ تَغيبُ عَنهُ فيها بَواكيهِ، إلّا بَكَتهُ بِقاعُ الأَرضِ الَّتي كانَ يَعبُدُ اللّهَ عز و جل عَلَيها، وبَكَتهُ أثوابُهُ، وبَكَتهُ أبوابُ السَّماءِ الَّتي كانَ يَصعَدُ فيها عَمَلُهُ، وبَكاهُ المَلَكانِ المُوَكَّلانِ بِهِ. [۶۲۳]

368. امام صادق عليه السلام: هر مؤمنى در سرزمين غربت بميرد، به طورى كه گريه كنندگانى در آن جا نداشته باشد، قطعاتى از زمين كه در آنها خداوند عز و جلرا عبادت مى كرده است، بر او مى گريند، جامه هايش بر او مى گريند، درهاى آسمان كه كردارش از آنها بالا مى رفته، بر او مى گريند، و دو فرشته گماشته بر وى، بر او مى گريند.

369. كامل الزيارات عن عبد اللّه بن هلال عن الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ السَّماءَ بَكَت عَلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ويَحيَى بنِ زَكَرِيّا عليه السلام، ولَم تَبكِ عَلى أحَدٍ غَيرِهِما.

قُلتُ: وما بُكاؤُها؟ قالَ: مَكَثوا أربَعينَ يَوما تَطلُعُ الشَّمسُ بِحُمرَةٍ وتَغيبُ بِحُمرَةٍ.

قُلتُ: فَذاكَ بُكاؤُها؟ قالَ: نَعَم. [۶۲۴]

369. كامل الزيارات ـ به نقل از عبد اللّه بن هلال ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «آسمان بر حسين بن على و يحيى بن زكريّا گريست و براى هيچ كس جز اين دو، گريه نكرد».

گفتم: گريه اش چگونه بود؟

فرمود: «چهل روز خورشيد با سرخى، بر مردم طلوع مى كرد و با سرخى، غروب مى نمود».

گفتم: پس گريه اش اين بود؟

فرمود: «آرى».

راجع: موسوعة الإمام الحسين بن علي عليه السلام: ج6 ص244 / القسم الحادي عشر / الفصل الرابع: البكاء والإبكاء على سيد الشهداء وأصحابه / البكاء على الإمام الحسين عليه السلام / بكاء السماء والأرض وكلّ شيء).

ر. ك: دانش نامه امام حسين عليه السلام: ج10 ص121 (فصل چهارم / گريه آسمان و زمين و همه چيز).

10 / 3: بُكاءُ الجِبالِ وَالدَّوابِّ وَالطَّيرِ

10 / 3: گريه كردن كوه ها و حيوانات و پرندگان

370. تفسير البغوي عن وهب: إنَّ داوُدَ عليه السلام... قَسَّمَ الدَّهرَ بَعدَ الخَطيئَةِ عَلى أربَعَةِ أيّامٍ: يَومٍ لِلقَضاءِ بَينَ بَني إسرائيلَ، ويَومٍ لِنِسائِهِ، ويَومٍ يُسَبِّحُ فِي الفَيافي [۶۲۵] وَالجِبالِ وَالسَّواحِلِ، ويَومٍ يَخلو في دارٍ لَهُ...

فَإِذا كانَ يَومُ نِياحَتِهِ يَخرُجُ فِي الفَيافي فَيَرفَعُ صَوتَهُ بِالمَزاميرِ، فَيَبكي ويَبكي مَعَهُ الشَّجَرُ وَالرِّمالُ وَالطَّيرُ وَالوَحشُ حَتّى يَسيلَ مِن دُموعِهِم مِثلُ الأَنهارِ، ثُمَّ يَجيءُ إلَى الجِبالِ فَيَرفَعُ صَوتَهُ بِالمَزاميرِ فَيَبكي ويَبكي مَعَهُ الجِبالُ وَالحِجارَةُ وَالدَّوابُّ وَالطَّيرُ حَتّى تَسيلَ مِن بُكائِهِمُ الأَودِيَةُ، ثُمَّ يَجيءُ إلَى السّاحِلِ فَيَرفَعُ صَوتَهُ بِالمَزاميرِ، فَيَبكي وتَبكي مَعَهُ الحيتانُ ودَوابُّ البَحرِ وطَيرُ الماءِ وَالسِّباعُ. [۶۲۶]

370. تفسير البغوى ـ به نقل از وهب ـ: داوود عليه السلام... پس بعد از آن خطا، ايّام را به چهار روز تقسيم كرد: يك روز براى قضاوت ميان بنى اسرائيل، يك روز را براى زنانش، يك روز در بيابان ها و كوه ها و سواحل به تسبيح گويى مى پرداخت، و يك روز در خانه اش خلوت مى كرد.…

چون روز گريه و ناله اش مى شد، به بيابان ها مى رفت و صدايش را به نيايش، بلند مى كرد و مى گريست و درختان و ريگ ها و پرندگان و جانوران، هم صدا با او مى گريستند، تا جايى كه اشك هايشان مانند جويبار روان مى شد. سپس به كوه ها مى رفت و صدايش را به نيايش، بلند مى كرد و مى گريست و كوه ها و سنگ ها و جنبندگان و پرندگان، هم نوا با او مى گريستند، چندان كه از گريه آنها، آب در درّه ها جارى مى شد. آن گاه به ساحل مى رفت و صدايش را به نيايش، بلند مى كرد و مى گريست و ماهيان و حيوانات و مرغان دريايى و درندگان، هم صدا با او گريه مى كردند.

371. الكافي عن محمد بن الفيض عن الإمام الصادق عليه السلام: كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ ـ يَعني أبَا الدَّوانيقِ ـ [۶۲۷] فَجاءَتهُ خَريطَةٌ [۶۲۸] فَحَلَّها ونَظَرَ فيها، فَأَخرَجَ مِنها شَيئا فَقالَ: يا أبا عَبدِ اللّهِ أتَدري ما هذا؟ قُلتُ: ما هُوَ؟ قالَ: هذا شَيءٌ يُؤتى بِهِ مِن خَلفِ إفريقِيَةَ مِن طَنجَةَ [۶۲۹] أو طُبنَةَ [۶۳۰] ـ شَكَّ مُحَمَّدٌ ـ قُلتُ: ما هُوَ؟ قالَ: جَبَلٌ هُناكَ يَقطُرُ مِنهُ فِي السَّنَةِ قَطَراتٌ فَتَجمُدُ، وهُوَ جَيِّدٌ لِلبَياضِ يَكونُ فِي العَينِ، يُكتَحَلُ بِهذا فَيَذهَبُ بِإِذنِ اللّهِ عز و جل.

قُلتُ: نَعَم أعرِفُهُ، وإن شِئتَ أخبَرتُكَ بِاسمِهِ وحالِهِ؟ قالَ: فَلَم يَسأَلني عَنِ اسمِهِ، قالَ: وما حالُهُ؟

فَقُلتُ: هذا جَبَلٌ كانَ عَلَيهِ نَبِيٌّ مِن أنبِياءِ بَني إسرائيلَ هارِبا مِن قَومِهِ يَعبُدُ اللّهَ عَلَيهِ، فَعَلِمَ بِهِ قَومُهُ فَقَتَلوهُ، فَهُوَ يَبكي عَلى ذلِكَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، وهذِهِ القَطَراتُ مِن بُكائِهِ، ولَهُ مِنَ الجانِبِ الآخَرِ عَينٌ تَنبُعُ مِن ذلِكَ الماءِ بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ، ولا يوصَلُ إلى تِلكَ العَينِ. [۶۳۱]

371. الكافى ـ به نقل از محمّد بن فيض، از امام صادق عليه السلام ـ: نزد ابو جعفر (منصور دوانيقى [۶۳۲]) بودم كه كيسه اى از پوست برايش آوردند. آن را باز كرد و در آن نگريست و چيزى از داخل آن بيرون آورد و گفت: اى ابو عبد اللّه! مى دانى اين چيست؟

گفتم: چيست؟

گفت: اين، چيزى است كه از پشت افريقيه، از طنجه [۶۳۳] يا طبنه [۶۳۴] (ترديد از محمّد بن فيض است) مى آورند.

گفتم: چه هست؟

گفت: در آن جا كوهى است كه در سال، چند قطره اى از آن مى چكد و منجمد مى شود و براى سفيدى اى كه در چشم پديد مى آيد، مفيد است. با آن، چشم را سرمه مى كشند و به اذن خداوند عز و جل سفيدى از بين مى رود.

گفتم: بله، آن را مى شناسم. اگر بخواهى، نام و داستانش را برايت مى گويم. او نامش را از من نپرسيد؛ امّا گفت: داستانش چيست؟

من گفتم: اين، همان كوهى است كه يكى از پيامبران بنى اسرائيل، از دست قومش بدان جا گريخت و بر روى آن، خدا را عبادت مى كرد. قومش به مكان او پى بردند و وى را به قتل رساندند و از آن پس، آن كوه بر آن پيامبر، مى گريد و اين قطرات، از گريه اوست. در آن طرف كوه، چشمه اى است كه از آن، آب (اشك ها)، شب و روز مى جوشد. به آن چشمه، دسترس نيست.

372. الخرائج والجرائح: ومِنها [أي مُعجِزاتِهِ صلى الله عليه و آله]: أنَّهُ لَمّا غَزا تَبوكَ كانَ مَعَهُ مِنَ المُسلِمينَ خَمسَةٌ وعِشرونَ ألفا سِوى خَدَمِهِم، فَمَرَّ صلى الله عليه و آله في مَسيرِهِ بِجَبَلٍ يَرشَحُ الماءَ مِن أعلاهُ إلى أسفَلِهِ مِن غَيرِ سَيَلانٍ، فَقالوا: ما أعجَبَ رَشحَ هذَا الجَبَلِ!

فَقالَ صلى الله عليه و آله: إنَّهُ يَبكي، قالوا: وَالجَبَلُ يَبكي؟! قالَ صلى الله عليه و آله: أتُحِبّونَ أن تَعلَموا ذلِكَ؟ قالوا: نَعَم، قالَ: أيُّها الجَبَلُ مِمَّ بُكاؤُكَ؟

فَأَجابَهُ الجَبَلُ ـ وقَد سَمِعَهُ الجَماعَةُ ـ بِلِسانٍ فَصيحٍ: يا رَسولَ اللّهِ، مَرَّ بي عيسَى بنُ مَريَمَ وهُوَ يَتلو: «نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» [۶۳۵] فَأَنَا أبكي مُنذُ ذلِكَ اليَومِ خَوفا مِن أن أكونَ مِن تِلكَ الحِجارَةِ.

فَقالَ صلى الله عليه و آله: اُسكُن مِن بُكائِكَ فَلَستَ مِنها، إنَّما تِلكَ الحِجارَةُ الكِبريتُ، فَجَفَّ ذلِكَ الرَّشحُ مِنَ الجَبَلِ فِي الوَقتِ، حَتّى لَم يُرَ شَيءٌ مِن ذلِكَ الرَّشحِ ومِن تِلكَ الرُّطوبَةِ الَّتي كانَت. [۶۳۶]

372. الخرائج و الجرائح: و از ديگر معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله اين است كه چون به جنگ تبوك رفت، بيست و پنج هزار مسلمان، بجز خدمتكاران آنها، او را همراهى مى كردند. ايشان در مسير، بر كوهى گذشت كه از بالاى آن تا پايينش آب مى تراويد، بدون آن كه جريان داشته باشد.

مسلمانان از تراويدن آب از آن كوه، اظهار شگفتى كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «گريه مى كند».

مسلمانان گفتند: كوه هم مى گريد؟

فرمود: «دوست داريد اين مطلب را بدانيد؟».

گفتند: آرى.

پيامبر صلى الله عليه و آله [خطاب به كوه] فرمود: «اى كوه! از چه مى گريى؟».

كوه با زبانى شيوا و گويا ـ به طورى كه جمعيت، آن را شنيدند ـ پاسخ داد: اى پيامبر خدا! عيسى بن مريم بر من گذشت و اين را مى خوانْد: «آتشى كه هيزمش مردمان و سنگ هايند». از آن روز، من از ترس اين كه جزئى از آن سنگ ها باشم، مى گريم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آرام بگير و گريه مكن كه تو از آن سنگ ها نيستى؛ بلكه آن سنگ [كه هيزم جهنّم است]، گوگرد است». در دَم، آن تراوش از كوه، خشك شد، به طورى كه ديگر چيزى از آن تراوش و از آن رطوبت ديده نشد.

373. الخرائج والجرائح: ومِنها [أي مُعجِزاتِهِ صلى الله عليه و آله]: أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ في سَفَرٍ، إذ جاءَ بَعيرٌ فَضَرَبَ الأَرضَ بِجِرانِهِ [۶۳۷]، ثُمَّ بَكى حَتّى ابتَلَّ ما حَولَهُ مِن دُموعِهِ.

فَقالَ صلى الله عليه و آله: هَل تَدرونَ ما يَقولُ؟ إنَّهُ يَزعُمُ أنَّ صاحِبَهُ يُريدُ نَحرَهُ غَدا. فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله لِصاحِبِهِ: تَبيعُهُ؟ فَقالَ: ما لي مالٌ أحَبَّ إلَيَّ مِنهُ، فَاستَوصى بِهِ خَيرا. [۶۳۸]

373. الخرائج و الجرائح: و از ديگر معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله، اين است كه در يكى از سفرهاى

ايشان شترى آمد و زانو زد و سپس گريست، چندان كه پيرامون او از اشك هايش تر شد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا مى دانيد كه او چه مى گويد؟ مى گويد كه صاحبش مى خواهد فردا او را نحر كند».

پس پيامبر صلى الله عليه و آله به صاحب آن شتر فرمود: «او را مى فروشى؟».

صاحب شتر گفت: هيچ يك از اموالم را به اندازه اين شتر دوست نداشته ام. پيامبر صلى الله عليه و آله او را به نيكى و خوش رفتارى با آن سفارش كرد.

راجع: بحار الأنوار: ج8 ص297 ح50 (في بكاء جبل مرّ به عيسى عليه السلام)

و الكافي: ج8 ص383 ح582 (في بكاء جبل على نبىّ قتلوه قومه)

و موسوعة الإمام الحسين بن عليّ عليه السلام: ج6 ص216 (القسم السادس / الفصل الثاني: إنباء النبيّ بشهادة الحسين عليه السلام).

ر. ك: دانش نامه امام حسين عليه السلام: ج3 ص177 (بخش ششم / فصل دوم: پيشگويى پيامبر صلى الله عليه و آله درباره شهادت امام حسين عليه السلام).

10 / 4: بُكاءُ الحيطانِ وَالبُيوتِ

10 / 4: گريه كردن ديوارها و خانه ها

374. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في فَضلِ الغُزاةِ ـ: إذا تَجَهَّزوا لِغَزوِهِم باهَى اللّهُ بِهِمُ المَلائِكَةَ، فَإِذا وَدَّعَهُم أهلوهُم بَكَت عَلَيهِمُ الحيطانُ وَالبُيوتُ. [۶۳۹]

374. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در مقام مجاهدان ـ: هر گاه خود را براى جهاد، تجهيز و آماده كنند، خداوند به وجود آنان بر فرشتگان، مباهات مى كند، و چون خانواده شان با ايشان خداحافظى نمايند، ديوارها [۶۴۰] و خانه ها براى آنان گريه مى كنند.

10 / 5: بُكاءِ الجِذعِ

10 / 5: گريه كردن تنه درخت

375. صحيح البخاري عن جابر بن عبد اللّه: إنَّ امرَأَةً مِنَ الأَنصارِ قالَت لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا رَسولَ اللّهِ، ألا أجعَلُ لَكَ شَيئا تَقعُدُ عَلَيهِ؛ فَإِنَّ لى غُلاما نَجّارا؟ قالَ: إن شِئتِ. قالَ: فَعَمِلَت لَهُ المِنبَرَ.

فَلَمّا كانَ يَومُ الجُمُعَةِ، قَعَدَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلَى المِنبَرِ الَّذي صُنِعَ، فَصاحَتِ النَّخلَةُ الَّتي كانَ يَخطُبُ عِندَها حَتّى كادَت أن تَنشَقَّ.

فَنَزَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله حَتّى أخَذَها فَضَمَّها إلَيهِ، فَجَعَلَت تَئِنُّ أنينَ الصَّبِيِّ الَّذي يُسَكَّتُ حَتَّى استَقَرَّت، قالَ: بَكَت عَلى ما كانَت تَسمَعُ مِنَ الذِّكرِ. [۶۴۱]

375. صحيح البخارى ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: زنى از انصار به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت: اى پيامبر خدا! براى شما چيزى تهيّه كنم كه روى آن بنشينيد؟ من پسرى نجّار دارم.

فرمود: «هر طور مايلى».

آن زن، منبرى براى پيامبر صلى الله عليه و آله ساخت. چون روز جمعه شد، پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن منبرِ

ساخته شده نشست. درخت خرمايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله [پيش از آن،] كنار آن خطبه مى خواند، چنان فريادى زد كه نزديك بود از هم بشكافد.

پيامبر صلى الله عليه و آله از منبر، پايين آمد و آن را گرفت و بغل كرد. نخل، مانند كودكى كه او را از گريه ساكت كنند، شروع به آه و ناله كرد تا اين كه آرام گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اين نخل براى ذكر و ياد خداى كه شنيد، گريه كرد».

10 / 6: بُكاءُ إبليسَ

10 / 6: گريه كردن ابليس

376. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا قَرَأَ ابنُ آدَمَ السَّجدَةَ فَسَجَدَ، اعتَزَلَ الشَّيطانُ يَبكي، يَقولُ: يا وَيلَهُ، اُمِرَ ابنُ آدَمَ بِالسُّجودِ فَسَجَدَ فَلَهُ الجَنَّةُ، واُمرِتُ بِالسُّجودِ فَأَبيَتُ فَلِيَ النّارُ. [۶۴۲]

376. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه آدمى [آيه] سجده را بخواند و سجده كند، شيطان [از] كنار [او] مى رود و مى گريد و مى گويد: اى واى! فرزند آدم به سجده كردن، فرمان داده شد و سجده كرد و بهشتى مى شود، و به من، فرمان سجده داده شد و سرپيچى كردم و دوزخى شدم!

377. عنه صلى الله عليه و آله: إذا سَلَّمَ المُؤمِنُ عَلى أخيهِ المُؤمِنِ فَيَبكي إبليسُ ـ لَعَنَهُ اللّهُ تَعالى ـ ويَقولُ: يا وَيلَتاه! لَم يَفتَرِقا حَتّى غَفَرَ اللّهُ لَهُما. [۶۴۳]

377. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه مؤمن به برادر مؤمنش سلام كند، ابليس ـ كه لعنت خدا بر او باد ـ گريه مى كند و مى گويد: اى واى! از هم جدا نشدند تا اين كه خداوند، آن دو را آمرزيد.

378. الإمام الصادق عليه السلام: لَيسَ شَيءٌ مُباحٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ مِنَ النِّكاحِ، فَإِذَا اغتَسَلَ المُؤمِنُ مِن حَلالِهِ، بَكى إبليسُ وقالَ: يا وَيلَتاه! هذَا العَبدُ أطاعَ رَبَّهُ وغَفَرَ لَهُ ذَنبَهُ. [۶۴۴]

378. امام صادق عليه السلام: هيچ كار مُباحى نزد خدا محبوب تر از ازدواج نيست، و چون مؤمن از حلال خود غسل كند، ابليس مى گريد و مى گويد: اى واى بر من! اين بنده، پروردگارش را فرمان بُرد و خدا گناهش را آمرزيد.

سخنى در باره گريستن موجوداتى جز انسان

در احاديث فصل دهم، تصريح شد كه فرشتگان، زمين و آسمان، كوه ها، پرندگان، جنبندگان و شيطان، در مواقع خاصّى گريه مى كنند. به طور كلّى، در باره گريه موجوداتى جز انسان و چگونگى آن، چند نكته قابل توجّه است:

1. گريه موجودى غير از انسان، مُحال عقلى نيست. بنا بر اين، وقوع آن، بر پايه ادلّه نقلىِ معتبر، قابل اثبات است. البته چگونگى آن، ممكن است در موجودات مختلف، متفاوت باشد.

2. قرآن كريم، پس از اشاره به هلاكت فرعون و هوادارانش مى فرمايد:

«فَمَا بَكَتْ عَّلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كَانُواْ مُنظَرِينَ. [۶۴۵]

پس آسمان و زمين، برايشان گريه نكردند و از مهلت داده شدگان نبودند».

اين آيه به روشنى دلالت دارد بر اين كه ممكن است زمين و آسمان در مصيبت مردمى بگريند، چنان كه در احاديثى آمده كه زمين و آسمان در مواردى گريسته اند.

3. احاديثى كه گريه موجوداتى جز انسان را گزارش كرده اند، به قدرى فراوان اند كه هر پژوهشگر منصفى، با تأمّل در آنها، نسبت به صدور آنها از پيامبر صلى الله عليه و آله، و اهل بيت عليهم السلام اطمينان پيدا مى كند.

4. روشن است كه شادى و غم و گريه و خنده در غير انسان، همانند انسان نيست و مى تواند نوعى تأثير و تأثّر تكوينى باشد.

در مورد حيوانات، اين نكته را بايد اضافه كرد كه: بر اساس آموزه هاى قرآن و احاديث، حيوانات، درك ويژه اى دارند. ماجراى هدهد و مورچگان در قرآن، حكايت از درك بالاى حيوانات دارد. بنا بر اين، درك و تأثّر آنها از اتّفاقات گوناگون، كاملاً امكان پذير است.

5. پس از شهادت امام حسين عليه السلام حوادث خارق العاده اى به وقوع پيوسته است، از جمله: خون گريستن آسمان، گريه كردن زمين و آسمان، و... [۶۴۶] و يكى از آنها هم گريه فرشتگان، جنّيان، و حيوانات است. [۶۴۷] البتّه احاديث، توضيح داده اند كه گريه اين موجودات، مفاهيم خاصّ خود را دارد.

  1. لسان العرب: ج14 ص82 (مادّه «بكى»).
  2. برابر برخى از گزارش ها علل گريه در افراد بزرگ سال عمدتا شامل غم و اندوه (49 %)، شادى و خوشى (21 %)، خشم (10 %)، همدردى (7 %)، اضطراب (5 %) و ترس (4 %) است.
  3. نجم: آيه 43.
  4. در باره فوايد گريه خواهد آمد كه: خنده و گريه، دو ابزار كارآمد در كاهش استرس (فشار روانى) و رهايى از احساسات منفى اند.
  5. الكافى: ج2 ص665 ح20، مشكاة الأنوار: ص335 ح1070، قصص الأنبياء، راوندى: ص273 ح352، بحار الأنوار: ج14 ص188 ح40.
  6. شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد: ج20 ص295 ح371.
  7. ر. ك: ص128 ح75.
  8. ر. ك: ص89 (گريه نكوهيده).
  9. ر. ك: ص97 (گريه پسنديده).
  10. ر.ك: ص233 (گريستن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله).
  11. اسراء: آيه 108 و 109.
  12. ر. ك: ص136 ح84.
  13. ر. ك: ص166 ح128.
  14. يوسف: 16.
  15. الهامَةُ: الرأس (الصحاح: ج5 ص2063 «هيم»).
  16. المعجم الصغير: ج1 ص263، حلية الأولياء: ج4 ص111، تاريخ أصبهان: ج1 ص265 الرقم 438 و ص337 الرقم 701، الفردوس: ج2 ص22 ح2140 كلّها عن حذيفة، كنز العمّال: ج1 ص169 ح850.
  17. الفردوس: ج4 ص203 ح6620 عن الإمام علي عليه السلام، كنز العمّال: ج1 ص169 ح854.
  18. الشَّجو: الحزن (النهاية: ج2 ص447 «شجا»).
  19. نهج البلاغة: الخطبة 194، بحار الأنوار: ج72 ص177 ح6؛ جواهر المطالب: ج1 ص311.
  20. النوادر للراوندي: ص131 ح164 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج72 ص216 ح8؛ كنز العمّال: ج1 ص221 ح1117 نقلا عن الديلمي عن أنس.
  21. كنز العمّال: ج1 ص168 ح847 نقلاً عن الكامل في ضعفاء الرجال عن عقبة بن عامر.
  22. الورع: الكفّ عن المحارم والتحرّج منه (النهاية: ج5 ص174 «ورع»).
  23. عدّة الداعي: ص163، بحار الأنوار: ج93 ص335 ح25 وفيه «ليس الخوف خوف من بكى».
  24. الفَتيلُ: ما يكون في شقّ النواة (الصحاح: ج5 ص1788 «فتل»).
  25. خَتَلَ الذئبُ الصَّيدَ: تخفّى له. وكلّ خادعٍ خاتِلٌ. والخَتل: الخديعة (لسان العرب: ج11 ص200 «ختل»).
  26. عدّة الداعي: ص31، بحار الأنوار: ج84 ص257 ح55.
  27. المُدِلٌّ: هو من أدَلَّ عَلَيه؛ إذا اتّكَلَ عليه ظانّا بأنّه هو الذي يُنجيه (مجمع البحرين: ج2 ص51 «دلل»).
  28. الكافي: ج2 ص313 ح5، الزهد للحسين بن سعيد: ص63 ح168 نحوه وكلاهما عن إسحاق بن عمار، بحار الأنوار: ج72 ص319 ح31 نقلاً عن الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام.
  29. الفَهْقُ: الامتلاء والاتِّساع (النهاية: ج3 ص482 «فهق»).
  30. خارَ الثَّور: صاحَ. وخار الرجل: ضعف وانكَسَرَ (الصحاح: ج2 ص651 «خور»).
  31. تحف العقول: ص18، بحار الأنوار: ج1 ص119 ح11.
  32. الفردوس: ج3 ص48 ح4125 عن أبي هريرة.
  33. الفردوس: ج3 ص548 ح5714 عن أبي هريرة، النوادر للراوندي: ص107 ح85، الجعفريات: ص192 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهماالسلام، وليس فيهما ذيله: «يري الناس... الخ»، بحار الأنوار: ج93 ص333 ح23.
  34. نثر الدرّ: ج1 ص338، كشف الغمّة: ج2 ص318، بحار الأنوار: ج78 ص158 ح10؛ الفصول المهمّة: ص203.
  35. نهج البلاغة: الحكمة 322، بحار الأنوار: ج32 ص619 ح487.
  36. الفريصة: اللّحمة التي بين جنب الدابّة وكتفها لا تزال ترعد، أو عصب الرقبة وعروقها لأنها هي التي تثور عند الغضب (النهاية: ج3 ص431 «فرض»).
  37. مهج الدعوات: ص377 عن سلمان، بحار الأنوار: ج95 ص178 ح23.
  38. و سختى و سنگينى اين تفريط را احساس و تحمّل نكنم؟!
  39. الأمالي للمفيد: ص11 ح8 عن أبي حمزة عن الإمام زين العابدين عليه السلام، بحار الأنوار: ج82 ص138 ح22؛ سنن الترمذي: ج4 ص190 ح1669 عن أبي امامة عنه صلى الله عليه و آله، المصنّف لعبد الرزاق: ج11 ص188 ح20289، المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص141 ح108، مسند الشهاب: ج2 ص256 ح1308 الثلاثة الأخيرة عن الحسن عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج15 ص866 ح43448.
  40. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص19 ح4294، شعب الإيمان: ج1 ص478 ح765، الإصابة: ج4 ص627 الرقم 6149 وليس فيه «في سعة رحمة ربّهم عزّوجلّ» وكلّها عن عياض بن سليمان، اُسد الغابة: ج4 ص313 الرقم 4154 عن مكحول نحوه، كنز العمّال: ج1 ص162 ح815.
  41. المثقال: في الأصل من الوزن، أيّ شيء كان من قليل أو كثير (النهاية: ج1 ص216 «ثقل»).
  42. رهقه: غشيه ولحقه أو دنا منه (القاموس المحيط: ج3 ص239 «رهقه»).
  43. القَتَرُ: جمع القَتَرَةِ؛ وهي الغَبَرَةُ، ومنه قوله تعالى: «وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ» (لسان العرب: ج5 ص71 «قتر»).
  44. ثواب الأعمال: ص17 ح6 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج93 ص201 ح36.
  45. جامع الأخبار: ص258 ح686 عن أنس.
  46. كنز العمّال: ج3 ص708 ح8525 نقلاً عن شعب الإيمان.
  47. كنز الفوائد: ج1 ص94، بحار الأنوار: ج74 ص264 ح3؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص274 ح173.
  48. الشعراء: 227.
  49. تفسير القمّي: ج1 ص384 عن جميل عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج32 ص42 ح27.
  50. ضحيت للشمس: إذا برزت وظهرت، والضّحاء هو إذا علت الشمس إلى ربع السّماء فما بعده (النهاية: ج3 ص76 «ضحا»).
  51. نهج البلاغة: الخطبة 223، بحار الأنوار: ج71 ص192 ح59.
  52. مابين المعقوفين أثبتناه من المصادر الاُخرى.
  53. المصباح للكفعمي: ص969، أعلام الدين: ص72 نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص341 ح28؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج19 ص141، كنز العمّال: ج16 ص210 ح44234 نقلاً عن مشيخة ابن المبارك عن أبي صالح.
  54. زَمَّ: أي شدّ. والزِّمام: المقود (تاج العروس: ج16 ص324 «زمم»).
  55. القَدع: الكفّ والمنع (النهاية: ج4 ص24 «قدع»).
  56. وجب القلب وجيبا: إذا خفق (النهاية: ج5 ص154 «وجب»).
  57. الكافي: ج8 ص172 ح193 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج77 ص349 ح30.
  58. المواعظ العدديّة: ص54.
  59. غرر الحكم: ج1 ص176 ح669، عيون الحكم والمواعظ: ص24 ح239.
  60. كشف الغمّة: ج3 ص137 عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج78 ص80 ح65.
  61. جامع الأخبار: ص505 ح1397.
  62. الدّأبُ: العادة والشأن (النهاية: ج2 ص95 «دأب»).
  63. الزّفير والزّفر: أن يملأ الرجل صدره غمّا ثم هو يزفر به ـ يخرجه ـ (تاج العروس: ج6 ص446 «زفر»).
  64. بحار الأنوار: ج94 ص148 ح21 نقلاً عن بعض الكتب.
  65. اغْرَورَقَت العينان: أي غرقتا بالدموع (النهاية: ج3 ص361 «غرق»).
  66. الأمالي للمفيد: ص143 ح1 عن محمد بن مروان، الزهد للحسين بن سعيد: ص146 ح209، الكافي: ج2 ص482 ح2 عن محمد بن مروان عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج93 ص335 ح29؛ تنبيه الغافلين: ص563 ح913 عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله، شعب الإيمان: ج1 ص494 ح811، المصنّف لعبد الرزاق: ج11 ص189 ح20292 كلاهما عن مسلم بن يسار عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج3 ص147 ح5907.
  67. الشَّينُ: العيبُ، وقد شانه يشينه (النهاية: ج2 ص531 «شين»).
  68. الجريرة: الجناية والذَّنب (النهاية: ج1 ص258 «جرر»).
  69. الكافي: ج2 ص590 ح31 عن عبد الرحمن بن سيابة وراجع: الإقبال: ص215 (الطبعة القديمة).
  70. الأمالي للصدوق: ص602 ح835 عن عبد اللّه بن سنان، بحار الأنوار: ج13 ص331 ح10.
  71. الشَّيْنُ: العَيْب (النهاية: ج2 ص521 «شين»).
  72. الكافي: ج8 ص131 ـ 138 ح103، تحف العقول: ص499 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، الأمالي للصدوق: ص611 ح842 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «لي سخط» بدل «شين»، بحار الأنوار: ج14 ص295 ح14.
  73. الخصال: ص295 ح62 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، الاختصاص: ص232 عن الإمام الصادق عن أبيه عن عيسى عليهم السلام، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام: ص380 ح106، بحار الأنوار: ج69 ص388 ح57.
  74. في المصدر: «يهناؤهم» وهو تصحيف.
  75. بحار الأنوار: ج77 ص21 ـ 25 ح6 نقلاً عن إرشاد القلوب.
  76. الأمالي للمفيد: ص67 ح2 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام، ثواب الأعمال: ص200 ح2 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، تحف العقول: ص8 وفيهما «لصورة» بدل «لشخص»، بحار الأنوار: ج93 ص335 ح26 نقلاً عن الامامة والتبصرة.
  77. المعجم الأوسط: ج3 ص21 ح2340 عن ثوبان مولى رسول اللّه صلى الله عليه و آله، الزهد لابن المبارك: ص41 ح124 وفيه «خزن» بدل «ملك» عن سالم بن أبي الجعد عن عيسى عليه السلام، كنز العمّال: ج15 ص827 ح43289.
  78. التّمحيص: ص74 ـ 75 ح171، بحار الأنوار: ج67 ص310 ـ 311 ح45.
  79. الخصال: ص85 ح13 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، تحف العقول: ص7، المحاسن: ج1 ص63 ح5 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، وفيهما «يسعك» بدل «تلزم»، مشكاة الأنوار: ص259 ح762 وفيه «وسعك» بدل «تلزم» وكلاهما عن الإمام علي عليه السلام، بحار الأنوار: ج27 ص68 ح4.
  80. مسند ابن حنبل: ج6 ص126 ح17336، سنن الترمذي: ج4 ص605 ح2406، المعجم الكبير: ج17 ص270 ح741، مسند الشاميين: ج1 ص156 ح253، تفسير القرطبي: ج10 ص361 كلها نحوه، كنز العمّال: ج3 ص551 ح7855.
  81. نهج البلاغة: الخطبة 176، المحاسن: ج1 ص63 ح5 عن السّكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج67 ص350 ح52.
  82. جامع الأخبار: ص215 ـ 216 ح532.
  83. الصّعدات: هي الطرق (النهاية: ج3 ص29 «صعد»).
  84. اللَّدْمُ: اللَّطْمُ والضرب بشيء ثقيل (القاموس المحيط: ج4 ص175 «اللدم»).
  85. نهج البلاغة: الخطبة 116، بحارالأنوار: ج34 ص91 ح941.
  86. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص405 ح5876، ثواب الأعمال: ص212 ح1، معاني الأخبار: ص344 ح1، الخصال: ص98 ح47 كلّها عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام، المحاسن: ج1 ص65 ح10 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج71 ص324 ح15.
  87. تحف العقول: ص282، معدن الجواهر: ص34، بحار الأنوار: ج78 ص140 ح30.
  88. الكافي: ج2 ص591 ح31 عن عبد الرحمن بن سيابة، مصباح المتهجّد: ص276 ح383 نحوه، بحار الأنوار: ج89 ص302 ح10.
  89. الجهني: لقب رجل صحابيّ، وحديثه: أنّه قال لرسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنّ منزلي ناءٍ عن المدينة فمرني بليلة أدخل فيها. فأمره بليلة ثلاث وعشرين (مجمع البحرين: ج1 ص334 «جهن»).
  90. الدعوات: ص207 ح561، بحار الأنوار: ج97 ص4 ح5.
  91. جُهَنى، لقب يكى از صحابه است و شب بيست و سوم ماه رمضان را به سبب نسبت دادن به او، «ليلة الجُهَنى» گفته اند. دليلش اين است كه به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت: منزلم از مدينه دور است. [بين سه شب قدر،] يك شب را بفرماييد كه در آن شب بيايم. پيامبر صلى الله عليه و آله شب بيست و سوم را براى او تعيين نمود.
  92. تعاير القوم: عيّر بعضهم بعضا، والمعاير: المعايب، يقال: عاره إذا عابه (لسان العرب: ج4 ص625 «عير»).
  93. قصص الأنبياء للراوندي: ص157 ح171 عن منذر، بحار الأنوار: ج78 ص449 ح11.
  94. أقال اللّه عثرتك: أي صفح عنك (تاج العروس: ج15 ص644 «قيل»).
  95. مهج الدعوات: ص282 عن عليّ بن مهزيار، بحار الأنوار: ج94 ص182 ح11.
  96. أظعَنَهُ: سيّره (القاموس المحيط: ج4 ص245 «ضعن»).
  97. تحف العقول: ص507، بحار الأنوار: ج14 ص310 ح17.
  98. سوّفته: إذا قلت له مرّة بعد مرّة: سوف أفعل (تاج العروس: ج12 ص289 «سوف»).
  99. في الإقبال والمصباح: «إلى قبرٍ»، وهو الأنسب.
  100. خَتَلَهُ يختِلُه: إذا خدعه ورواغه (النهاية: ج2 ص9 «ختل»).
  101. عبس: 37 ـ 41. ورهقه الأمر: غشيه بقهر. والقَتَرَةُ: وذلك شبه دخان يغشى الوجه من الكذب (مفردات ألفاظ القرآن: ص367 «رهق» وص 655 «قتر»).
  102. مصباح المتهجّد: ص591 ح691، الإقبال: ج1 ص167، المصباح للكفعمي: ص790، بحار الأنوار: ج98 ص88 ح2 وراجع هذا الكتاب: ص104 (بكاء الإمام الحسن عليه السلام).
  103. ندّ: نفر وذهب على وجهه شاردا (الصحاح: ج2 ص543 «ندد»).
  104. كعمت البعير: إذا شددت فمه، فهو مكعوم (الصحاح: ج5 ص2023 «كعم»).
  105. نهج البلاغة: الخطبة 32، بحارالأنوار: ج34 ص99 ح943.
  106. مسند ابن حنبل: ج6 ص427 ح18624، سنن ابن ماجة: ج2 ص1403 ح4195 نحوه، كنز العمّال: ج15 ص544 ح42103؛ مسكّن الفؤاد: ص97.
  107. الهَوْلُ: الخوف والأمر الشديد (النهاية: ج5 ص283 «هول»).
  108. الخرائج والجرائح: ج1 ص242 ح8، بحار الأنوار: ج44 ص154 ح24.
  109. بحار الأنوار: ج22 ص490 ح36 نقلاً عن الطرف عن الإمام الكاظم عن أبيه عليهماالسلام.
  110. القَرْنُ: جانب الرأس (الصحاح: ج6 ص2180 «قرن»).
  111. الأمالي للصدوق: ص197 ح208 عن محمّد بن عبد الرحمن عن أبيه، المناقب لابن شهر آشوب: ج2 ص209 وليس فيه ذيله من «قال: فبكى أهل البيت»، بحار الأنوار: ج44 ص149 ح17.
  112. الأمالي للطوسي: ص188 ح316، بحار الأنوار: ج28 ص41 ح4.
  113. الأمالي للصدوق: ص191 ح200، بحار الأنوار: ج22 ص288 ح58.
  114. الضِّغْنُ: الحِقْدُ والعَداوة والبغضاء، وكذلك الضّغينه، وجمعها الضَّغائن (النهاية: ج3 ص91 «ضغن»).
  115. الأمالي للطوسي: ص351 ح726، كشف اليقين: ص457 ح559، الطرائف: ص521، بحار الأنوار: ج28 ص45 ح8؛ المناقب للخوارزمي: ص61 ح31.
  116. نثر الدرّ: ج1 ص241.
  117. السكك: قيل للأزقّة السِّكك لاصطفاف الدّور فيها (النهاية: ج2 ص384 «سكك»).
  118. مسند أبي يعلى: ج1 ص285 ح561، تاريخ بغداد: ج12 ص398 الرقم 6859، تهذيب الكمال: ج23 ص239 الرقم 4741 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي عثمان [النهدي]، كنز العمّال: ج13 ص176 ح36523؛ كشف الغمّة: ج1 ص98 نحوه، بحار الأنوار: ج28 ص75 ح33.
  119. الخصال: ص625 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج10 ص103 ح1.
  120. بوّأه اللّه منزلاً: أي أسكنه إيّاه (النهاية: ج1 ص159 «بوأ»).
  121. الحُقْبُ: الدهر والجمع أحقاب وضمّ القاف للإتباع لغة (المصباح المنير: ص143 «حقب»).
  122. الأمالي للمفيد: ص341 ح6، الأمالي للطوسي: ص116 ح181، كامل الزيارات: ص202 ح288 عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه، بشارة المصطفى: ص62 كلّها عن الربيع عن المنذر عن أبيه، بحار الأنوار: ج44 ص279 ح8.
  123. العَبْرَةُ: الدمعة، وقيل: هو أن ينهمل الدمع ولا يُسمع البكاء (تاج العروس: ج7 ص178 «عبر»).
  124. كامل الزيارات: ص216 ح313 عن هارون بن خارجة و ص215 ح310 عن أبي بصير وكلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام، الأمالي للصدوق: ص200 ح214 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام، روضة الواعظين: ص188 وفي الثلاثة الأخيرة «استعبر» بدل «بكى»، بحار الأنوار: ج44 ص279 ح5.
  125. صرفُ الدهر: حِدْثانه ونوائبه (القاموس المحيط: ج3 ص161 «صرف»).
  126. في المصدر: «مولاكم»، والتصويب من بعض نسخ المصدر وبحار الأنوار.
  127. أثبتنا ما بين القوسين من بعض نسخ المصدر وبحار الأنوار.
  128. كفاية الأثر: ص248، بحار الأنوار: ج36 ص390 ح2.
  129. سه روز ميانه ماه رجب كه ويژه عبادت و استغفار است.
  130. ثواب الأعمال: ص223 ح1، قرب الإسناد: ص36 ح117، مستطرفات السرائر: ص125 ح9 كلّها عن بكر بن محمّد الأزدي، كامل الزيارات: ص207 ح293 عن فضيل بن يسار نحوه، بحار الأنوار: ج44 ص282 ح14.
  131. الأمالي للمفيد: ص175 ح5، الأمالي للطوسي: ص194 ح330، بشارة المصطفى: ص105 كلّها عن محمّد بن أبي عمارة الكوفي، بحار الأنوار: ج44 ص279 ح7.
  132. رقأ الدمع: إذا سكن وانقطع (النهاية: ج2 ص248 «رقأ»).
  133. كامل الزيارات: ص204 ح291 عن مسمع بن عبد الملك كردين البصري، بحار الأنوار: ج44 ص290 ح31.
  134. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص294 ح48، الأمالي للصدوق: ص131 ح119 وفيه «ذكّر بمصابنا» بدل «تذكّر مصابنا» وكلاهما عن الحسن بن علي بن فضّال، بحار الأنوار: ج44 ص278 ح1.
  135. بحار الأنوار: ج45 ص257 ح15 نقلاً عن بعض مؤلفات المتأخرين عن دعبل.
  136. الدّعوات: ص241 ح676، بحار الأنوار: ج82 ص172 ح6.
  137. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص279 ح19 عن محمّد بن زياد، الخصال: ص360 ح47 عن زياد عن أبيه وكلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج18 ص418 ح3.
  138. نهج البلاغة: الحكمة 10، الأمالي للطوسي: ص595 ح1232 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام، تنبيه الخواطر: ج2 ص75 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج42 ص247 ح50.
  139. «ما بي فقدك»: أي ليس عليّ بأس أو حزنٌ من فقدك، وما أوقع بى فقدك مكروها (مرآة العقول: ج14 ص237).
  140. غضاضة: ذلّة ومنقصة (الصحاح: ج3 ص1095 «غضض»).
  141. الكافي: ج3 ص250 ح4، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص185 ح558، مسكّن الفؤاد: ص62 وليس فيهما «عليّ بن إبراهيم رفعه» وزاد في آخرهما «والكرم»، بحار الأنوار: ج82 ص142 ح25.
  142. توجّدت لفلان: أي حزنت (لسان العرب: ج3 ص446 «وجد»).
  143. الكافي: ج3 ص250 ح3.
  144. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص187 ح568، بحار الأنوار: ج82 ص105.
  145. الخصال: ص326 ح17 عن منذر الجوّان، الاختصاص: ص230 وفيه «أرضي له ربه» بدل «أرضي اللّه»، المحاسن: ج1 ص63 ح6 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحارالأنوار: ج78 ص453 ح24.
  146. أبرده: أرسله بريدا (تاج العروس: ج4 ص350 «برد»).
  147. نهج البلاغة: الخطبة 182.
  148. الأمالي للمفيد: ص165 ح4، بحار الأنوار: ج22 ص397 ح3.
  149. الكافي: ج1 ص461 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص303 ح62 عن الحسن بن عليّ بن فضال عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام الحسين عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج2 ص94 ح2266 عن الإمام الصادق عليه السلام، الزهد للحسين بن سعيد: ص79 ح213 وزاد فيه «عشرين حجة راكبا» بعد «وقد حججت»، بحار الأنوار: ج6 ص159 ح22.
  150. زفر زفيرا: أخرج نفسه بعد مدِّه إيّاه، والاسم الزفرة والجمع الزفرات (مجمع البحرين: ج2 ص774 «زفر»).
  151. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام: ص170، المناقب لابن شهر آشوب: ج1 ص240 وفيه «أخشى» بدل «أبكى»، بحار الأنوار: ج22 ص547 ح65.
  152. صحيح البخاري: ج4 ص1609 ح4157 وج 3 ص1237 ح3200، صحيح مسلم: ج4 ص2285 ح38 و 39، مسند ابن حنبل: ج2 ص346 ح5342 وص 358 ح5404، السنن الكبرى: ج2 ص632 ح4367 و 4368، كنز العمّال: ج12 ص310 ح35163.
  153. مسند ابن حنبل: ج9 ص149 ح23646، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص560 ح8571، المعجم الكبير: ج4 ص158 ح3999 كلّها عن أبي أيّوب، كنز العمّال: ج6 ص88 ح14967.
  154. الإسراء: 107 ـ 109.
  155. مكارم الأخلاق: ج2 ص367 ح2661، الأمالي للطوسي: ص529 ح1162 نحوه وكلاهما عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج77 ص79 ح3.
  156. أطّت السماء: الأطيط صوت الأقتاب، وأطيط الإبل: أصواتها وحنينها؛ أي أنّ كثرة ما فيها من الملائكة قد أثقلها حتّى أطّت (النهاية: ج1 ص54 «أطط»).
  157. الصعدات: هي الطرق (النهاية: ج3 ص29 «صعد»).
  158. سنن الترمذي: ج4 ص556 ح2312، سنن ابن ماجة: ج2 ص1402 ح4190، مسند ابن حنبل: ج8 ص121 ح21572، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص554 ح3883، السنن الكبرى: ج7 ص83 ح13337 وفيه «موضع إصبع» بدل «موضع أربع أصابع» وكلّها عن أبي ذرّ، كنز العمّال: ج10 ص363 ح29829؛ بحار الأنوار: ج59 ص199 ح69 نقلاً عن الدرّ المنثور.
  159. سعرتُ النار والحرب: هيّجتُهما وألهبتهما (الصحاح: ج2 ص684 «سعر»).
  160. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص736 ح6672، المعجم الأوسط: ج1 ص272 ح887، اُسد الغابة: ج4 ص211 الرقم 3924 كلّها عن ابن اُمّ مكتوم، المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص604 ح86 عن عبيد بن عمير وليس في الثلاثة الأخيرة «لأهل النار»، كنز العمّال: ج11 ص258 ح31446.
  161. صحيح مسلم: ج4 ص1832 ح134، السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص338 ح11154 كلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج11 ص408 ح31910.
  162. صحيح مسلم: ج1 ص320 ح112، سنن النسائي: ج3 ص83، مسند ابن حنبل: ج4 ص206 ح11997، صحيح ابن خزيمة: ج3 ص47 ح1602، مسند أبي يعلى: ج4 ص100 ح3944، كنز العمّال: ج8 ص278 ح22911 نقلاً عن ابن النجّار.
  163. اللَّدم: اللّطم، وأيضا: الضرب مطلقا أو بكلتا اليدين، أو بشيء ثقيل يسمع وقعه (تاج العروس: ج17 ص646 «لدم»).
  164. تاريخ دمشق: ج56 ص268 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، كنز العمّال: ج15 ص640 ح42525.
  165. مسند ابن حنبل: ج9 ص363 ح24574 عن عائشة، كنز العمّال: ج11 ص156 ح31013.
  166. الفردوس: ج5 ص500 ح8885 عن اُبي بن كعب، كنز العمّال: ج10 ص243 ح29289.
  167. التوحيد: ص238 ح1، معاني الأخبار: ص38 ح1 كلاهما عن يزيد بن الحسن، فلاح السائل: ص262 ح156 عن أبي زيد بن الحسن وكلها عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج84 ص131 ح24.
  168. غرر الحكم: ج2 ص49 ح1791، عيون الحكم والمواعظ: ص53 ح1386 وفيه «خوف البعد عن اللّه» بدل «خيفة اللّه للبعد عن اللّه».
  169. التوبة: 92.
  170. عرض الإنسان: هو جانبه الذي يصونه من نفسه وحسبه، ويحامي عنه أن ينتقص ويثلب. و «تصدّقت بعرضي» أي: تصدقت بعرضي على من ذكرني بما يرجع إليّ عيبه (النهاية: ج3 ص209 «عرض»).
  171. التوبة: 91 و 92.
  172. تفسير القمّي: ج1 ص293، بحار الأنوار: ج21 ص214 ح2، وراجع: مجمع البيان: ج5 ص91.
  173. يعنى كسانى را كه از من بدگويى و عيبجويى كنند، بخشيدم و آنها را حلال كردم.
  174. الدرّ المنثور: ج4 ص264 نقلاً عن ابن اسحاق وابن المنذر وأبي الشيخ وراجع: تاريخ الطبري: ج3 ص102.
  175. الأسى: الحُزن (النهاية: ج1 ص50 «أسا»).
  176. نهج البلاغة: الخطبة 222، بحار الأنوار: ج69 ص326 ح39.
  177. في المصدر: «عيناك»، وهو تصحيف.
  178. الفتوح: ج3 ص179.
  179. في المصدر: «الحَفِيُّ عَيشُهُم»، وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار، قال في شرحه: «الخفيّ عيشهم: أي يعيشون مختفين من الناس؛ للخوف منهم أو لعدم موافقة طريقتهم لهم، وكذا الانتقال من أرض إلى اُخرى لذلك».
  180. العمش في العين: ضعف الرؤية مع سَيَلان دمعها في أكثر أوقاتها (الصحاح: ج3 ص1012 «عمش»).
  181. الاُصول الستّة عشر: ص128 ح20 عن زيد الزرّاد، بحار الأنوار: ج67 ص351 ح54.
  182. في المصدر: «المواثب»، والتصويب من مستدرك الوسائل: ج8 ص410 ح9797 وجامع الأخبار.
  183. صفات الشيعة: ص105 ح42 عن مسعدة بن صدقة، جامع الأخبار: ص215 ح531.
  184. جامع الأحاديث للقمي: ص64، مكارم الأخلاق: ج2 ص96 ح2271 عن الإمام علي عليه السلام، جامع الأخبار: ص259 ح690 عن الإمام الحسين عليه السلام.
  185. تَقَعْقَعُ: أي تضطرب وتتحرّك (النهاية: ج4 ص88 «قعقع»).
  186. الشَّنُّ: القربة الخلق (الصحاح: ج5 ص2146 «شنن»).
  187. صحيح البخاري: ج1 ص432 ح1224 و ج6 ص2686 ح2942، صحيح مسلم: ج2 ص635 ح11، مسند ابن حنبل: ج8 ص184 ح21848 وص 186 ح21858، السنن الكبرى: ج4 ص114 ح7149، صحيح ابن حبان: ج7 ص429 ح3158، المصنّف لابن أبي شيبة: ج3 ص266 ح1، كنز العمّال: ج15 ص728 ح42902؛ مسكّن الفؤاد: ص95 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج82 ص91 ح43.
  188. حلية الأولياء: ج6 ص341، المصنّف لعبد الرزاق: ج3 ص552 ح6672 عن مكحول؛ الأمالي للطوسي: ص388 ح850 عن عائشة وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج22 ص151 ح1.
  189. السَّخْلُ: المولود المحبّب إلى أبويه، وهو في الأصل ولد الغنم (النهاية: ج2 ص350 «سخل»).
  190. المعجم الكبير: ج8 ص230 ح7899؛ مسكّن الفؤاد: ص94.
  191. ظئر إبراهيم: هو زوج مرضعته (النهاية: ج3 ص154 «ظأر»).
  192. صحيح البخاري: ج1 ص439 ح1241، السنن الكبرى: ج4 ص115 ح7150، المصنّف لابن أبي شيبة: ج3 ص267 ح4، تاريخ دمشق: ج43 ص559 ح9404 عن عمران بن الحصين وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج15 ص727 ح42898؛ مسكّن الفؤاد: ص93.
  193. المعجم الكبير: ج7 ص153 ح6667، كنز العمّال: ج15 ص622 ح42482؛ مسكّن الفؤاد: ص95.
  194. تاريخ بغداد: ج6 ص315 الرقم 3362، تاريخ دمشق: ج23 ص73 ح5006 وفيه «اعتقدت» بدل «اعتدت» وكلاهما عن شدّاد بن أوس، كنز العمّال: ج11 ص498 ح32339 وراجع: علل الشرائع: ص57 ح1.
  195. في المصدر: «حبشة»، والتصويب من بحار الأنوار.
  196. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص254 ح4، الخصال: ص484 ح58 كلاهما عن محمّد بن زياد عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج21 ص24 ح19.
  197. الجَذَلُ: الفَرَحُ (الصحاح: ج4 ص1654 «جذل»).
  198. كنز الفوائد: ج2 ص180 عن سليمان بن جعفر الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام، المناقب لابن شهر آشوب: ج2 ص186 عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج38 ص338 ح11.
  199. جفون السّيوف: أغمادها، واحدها جَفْن (النهاية: ج1 ص280 «جفن»).
  200. الكتيبةُ: القِطْعَة العظيمة من الجيش (النهاية: ج4 ص148 «كتب»).
  201. الإرشاد: ج1 ص86، كشف الغمّة: ج1 ص194، إعلام الورى: ج1 ص378 كلّها عن عكرمة، بحار الأنوار: ج20 ص86 ح17.
  202. إعلام الورى: ج1 ص208 عن زرارة، بحار الأنوار: ج21 ص22 ح17.
  203. جُنْبُلاءُ: هو منزل بين واسط والكوفة (معجم البلدان: ج2 ص168).
  204. السَّواد: رستاق العراق وضياعها التي افتتحها المسلمون على عهد عمر بن الخطّاب، سمّي بذلك لسواده بالزروع والنخيل والأشجار (معجم البلدان: ج3 ص272).
  205. الهداية الكبرى: ص344، بحار الأنوار: ج81 ص395 ح62.
  206. جُنبُلا: منزلگاهى ميان واسط و كوفه است.
  207. سواد: روستاها و املاك عراق كه مسلمانان آنها را در روزگار عمر بن خطّاب، فتح كردند. آن را به دليل اين كه از انبوه مزارع و نخلستان و درختان به سياهى مى زند، سواد گفته اند.
  208. اُسد الغابة: ج4 ص92 الرقم 3789، تاريخ دمشق: ج42 ص68 ح8416؛ المناقب للكوفي: ج1 ص365 ح292 وفيه «يلقاه» بدل «يلحقه»، إعلام الورى: ج1 ص375 نحوه، بحار الأنوار: ج19 ص85 ح35.
  209. الخميصة: ثوب خزّ أو صوف مُعلَم، وقيل: لا تكون خميصة، إلّا أن تكون سوداء مُعلَمة، وكانت من لباس الناس قديما (النهاية: ج2 ص81 «خمص»).
  210. الغرّ المُحجّلون: أي بيض مواضع الوضوء من الأيدي والوجه والأقدام (النهاية: ج1 ص346 «حجل»).
  211. الأمالي للصدوق: ص250 ح275 عن الأعمش، بحار الأنوار: ج38 ص96 ح13.
  212. المآبُ: المرجع (الصحاح: ج1 ص89 «أوب»).
  213. نهج البلاغة: الخطبة 190، بحار الأنوار: ج7 ص207 ح95.
  214. البلد الأمين: ص318، المصباح للكفعمي: ص497 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج94 ص109 ح14 وفيه «اخلصي» بدل «اخلطي».
  215. نهج البلاغة: الخطبة 113، مطالب السؤول: ص52 نحوه، بحار الأنوار: ج78 ص21 ح82.
  216. كنز الفوائد: ج1 ص87 عن سدير عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج78 ص28 ح95؛ مطالب السؤول: ص54.
  217. الجَبّانة: المقابر بلسان أهل الكوفة (راجع: معجم البلدان: ج2 ص99).
  218. يتفرّس: أي يثبّت وينظر (الصحاح: ج3 ص958 «فرس»).
  219. العمش في العين: ضعف الرؤية مع سيلان دمعها (الصحاح: ج3 ص1012 «عمش»).
  220. الإرشاد: ج1 ص237، الأمالي للطوسي: ص216 ح377، بحار الأنوار: ج68 ص150 ح4 وراجع: تاريخ دمشق: ج42 ص491.
  221. مردم كوفه به قبرستان، «جبّانه» مى گفتند.
  222. جنّ عليه الليل: أي ستره (النهاية: ج1 ص307 «جنن»).
  223. الخصال: ص444 ح40، فلاح السائل: ص468 ح317، صفات الشيعة: ص88 ح19 نحوه وكلّها عن أبي المقدام، مشكاة الأنوار: ص150 ح363، بحار الأنوار: ج68 ص149 ح2.
  224. الدعوات: ص161 ح446، بحار الأنوار: ج80 ص344 ح27.
  225. الفردوس: ج4 ص115 ح6359 عن أنس؛ مستدرك الوسائل: ج12 ص39 ح13458 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب عن عيسى عليه السلام نحوه.
  226. علل الشرائع: ص81 ح1 عن الأصبغ بن نباتة، مشكاة الأنوار: ص447 ح1500، بحار الأنوار: ج70 ص55 ح24.
  227. الدروع الواقية: ص196، بحار الأنوار: ج97 ص199 ح3 نحوه.
  228. الكافي: ج2 ص290 ح6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، الخصال: ص243 ح96 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، مشكاة الأنوار: ص447 ح1496 وفيهما «الرزق» بدل «الدنيا»، تحف العقول: ص47 وزاد في أوّله «أربع»، كنز الفوائد: ج2 ص10 نحوه، بحار الأنوار: ج70 ص52 ح11.
  229. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص360 ح5762 عن حماد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا، مكارم الأخلاق: ج2 ص325 ح2656 كلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص12 وفيه «وحب الدنيا من الشقاء» بدل «وحب البقاء»، بحار الأنوار: ج77 ص52 ح3؛ حلية الأولياء: ج6 ص175، تفسير القرطبي: ج1 ص463 كلاهما عن أنس نحوه، كنز العمّال: ج16 ص67 ح43964.
  230. بحار الأنوار: ج94 ص143 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.
  231. تهذيب الأحكام: ج3 ص94 ح253 عن مُعتِّب و ج6 ص37 ح74 عن يونس بن ظبيان، المزار الكبير: ص239 ح6، فلاح السائل: ص426 ح291 كلاهما عن معاوية بن عمّار، بحار الأنوار: ج98 ص136.
  232. شعب الإيمان: ج3 ص419 ح3955 عن سلمان، كنز العمّال: ج8 ص459 ح23658.
  233. الكافي: ج6 ص343 ح1 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، المحاسن: ج2 ص306 ح2017 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام وفيه «ويسرع» بدل «ويكثر»، بحار الأنوار: ج66 ص258 ح3.
  234. الكافي: ج6 ص343 ح3، المحاسن: ج2 ص306 ح2016 وزاد في آخره «وقد بارك عليه سبعون نبيا» وكلاهما عن عبد الرحمن بن زيد [بن أسلم]، بحار الأنوار: ج66 ص258 ح2.
  235. كنز العمّال: ج3 ص148 ح5912 نقلاً عن الرافعي عن أنس.
  236. ما بين المعقوفين أثبتناه من مستدرك الوسائل.
  237. إرشاد القلوب: ص97.
  238. معجم السفر: ص387 ح1309، الفردوس: ج1 ص196 ح742 كلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج3 ص312 ح6710.
  239. التوبة: 82.
  240. جامع الأخبار: ص259 ح691.
  241. كنز العمّال: ج16 ص129 ح44154 نقلاً عن الشيخ شمس الدين بن القماح في مجموع له عن خالد بن الوليد.
  242. كذا في المصدر والظاهر أنّ كلمة «له» زائدة من سهو النسّاخ.
  243. ربيع الأبرار: ج3 ص410، الإصابة: ج6 ص460 عن الهيثم بن مالك.
  244. تمحيص الذّنوب: أي إزالتها (النهاية: ج4 ص302 «محص»).
  245. غرر الحكم: ج3 ص262 ح4432 و ص240 ح4355 نحوه، عيون الحكم والمواعظ: ص186 ح3776 وص 195 ح3996.
  246. تَحاتَتْ: أي تساقطت (النهاية: ج1 ص337 «حت»).
  247. إرشاد القلوب: ص98.
  248. عوالي اللآلي: ج4 ص32 ح113.
  249. الصحيفة السجادية: ص68 الدعاء 16، المزار الكبير: ص157، مصباح الزائر: ص76، المزار للشهيد الاوّل: ص229 وليس فيه صدره إلى «بالعفو»، بحار الأنوار: ج100 ص409 ح66.
  250. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص3 ح4 عن أحمد بن الحسن الحسيني عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام، روضة الواعظين: ص495، بحار الأنوار: ج93 ص329 ح4.
  251. المواعظ العددية: ص359.
  252. غرر الحكم: ج2 ص111 ح2016، عيون الحكم والمواعظ: ص21 ح119.
  253. مستدرك الوسائل: ج12 ص173 ح13810 نقلاً عن مجموعة الشهيد.
  254. إرشاد القلوب: ص96، الكافي: ج2 ص482 ح2 نحوه وص 481 ح1، ثواب الأعمال: ص200 ح1 وفيهما «لرحموا» بدل «لرحم اللّه...» والثلاثة الأخيرة عن محمّد بن مروان عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج93 ص331 ح14، شعب الإيمان: ج1 ص495 ح811 عن مسلم بن يسار وفيه «من الامم رحموا» بدل «لرحم اللّه...»، البداية والنهاية: ج9 ص312 عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه، كنز العمّال: ج3 ص147 ح5907.
  255. مهج الدعوات: ص195 عن الإمام الحسين عليه السلام، بحار الأنوار: ج95 ص399 ح33.
  256. غرر الحكم: ج2 ص121 ح2051.
  257. مصباح المتهجّد: ص739 ح830، الإقبال: ج2 ص274 كلاهما عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام، كامل الزيارات: ص93 ح93 عن علي بن مهدي بن صدقة الرقّي عن الإمام الرضا عن أبيه عن جدّه عنه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج100 ص264 ح2.
  258. مهج الدعوات: ص333، مصباح المتهجّد: ص230 ح337، تهذيب الأحكام: ج6 ص63 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج101 ص324 ح8 نقلاً عن المزار للمفيد وكلاهما نحوه.
  259. عدّة الداعي: ص160، الجعفريّات: ص240 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج2 ص96 ح2274 من دون اسناد إلى الإمام الباقر عليه السلام وليس فيهما «يوم القيامة»، بحار الأنوار: ج93 ص334 ح25؛ الدعاء للطبراني: ص370 ح1227 عن اُمية بن صفوان نحوه.
  260. أعلام الدين: ص146، إرشاد القلوب: ص96.
  261. مستدرك الوسائل: ج11 ص240 ح12856 نقلا عن القطب الراوندي في لب اللّباب.
  262. إرشاد القلوب: ص199 ـ 205، بحار الأنوار: ج77 ص30 ح6.
  263. يعنى از مال اندوزى و خوراك و لباسِ زياد بپرهيزد و به قوت و لباس كم بها بسنده كند.
  264. القنوط: وهو أشدّ اليأس من الشيء (النهاية: ج4 ص113 «قنط»).
  265. الكافي: ج2 ص488 ح1، قرب الإسناد: ص385 ح1358، عدّة الداعي: ص187، بحار الأنوار: ج93 ص367 ح1.
  266. صفات الشيعة: ص119 ح63 عن محمّد بن الحنفيّة، بحار الأنوار: ج7 ص219 ح132.
  267. إرشاد القلوب: ص98.
  268. الفردوس: ج2 ص21 ح2138؛ مكارم الأخلاق: ج2 ص96 ح2271 كلاهما عن الإمام علي عليه السلام وفيه «من رحمة اللّه» بدل «برحمة اللّه»، بحار الأنوار: ج93 ص336 ح30.
  269. زاغَت: أي مالت عن مكانها (النهاية: ج2 ص324 «زيغ»).
  270. مكارم الأخلاق: ج2 ص96 ح2275، بحار الأنوار: ج93 ص346 ح9.
  271. التّضرّع: التذلّل والمبالغة في السؤال والرغبة (النهاية: ج3 ص85 «ضرع»).
  272. مكارم الأخلاق: ج2 ص97 ح2275، بحار الأنوار: ج93 ص346 ح9.
  273. الكافي: ج2 ص483 ح10، عدّة الداعي: ص161، بحار الأنوار: ج93 ص334 ح25.
  274. الكافي: ج2 ص478 ح8، الخصال: ص82 ح6، عدّة الداعي: ص154 وزاد فيه «ووجل قلبك» بعد «عيناك»، مكارم الأخلاق: ج2 ص14 ح2021 وفيه «نجح» بدل «قصد»، بحار الأنوار: ج93 ص344 ح5.
  275. الكافي: ج2 ص483 ح7، عدّة الداعي: ص160، بحار الأنوار: ج93 ص334 ح25.
  276. ربيع الأبرار: ج3 ص403.
  277. الخصال: ص98 ح46، ثواب الأعمال: ص211 ح1 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص318 ح942 من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله، الكافي: ج2 ص80 ح2 عن ابراهيم بن عمر اليماني عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج93 ص329 ح8؛ حلية الأولياء: ج3 ص163 عن أبي هريرة نحوه.
  278. الكافي: ج2 ص482 ح4 عن صالح بن رزين و محمد بن مروان، الزهد للحسين بن سعيد: ص77 ح206 عن صالح بن رزين، عدّة الداعي: ص157، بحار الأنوار: ج93 ص332 ح21.
  279. في المصدر: «أربعة»، والصواب ما أثبتناه.
  280. الجَفَاءُ: البُعد عن الشيء، جفاه: بَعُدَ عنه (النهاية: ج1 ص280 «جفا»).
  281. كشف الغمّة: ج2 ص311، بحار الأنوار: ج46 ص99 ح88؛ كنز العمّال: ج15 ص872 ح43468 نقلاً عن الرافعي عن اُسامة بن زيد نحوه وفيه من «كلّ عين باكية يوم القيامة...».
  282. الكافي: ج2 ص482 ح2 عن محمّد بن مروان، عدّة الداعي: ص157، وسائل الشيعة: ج15 ص227 ح20344.
  283. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص3 ح6 عن أحمد بن الحسن الحسيني عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج93 ص329 ح5.
  284. في المصدر: «واومن»، والتصويب من الأمالي للصدوق ومكارم الأخلاق.
  285. فضائل الأشهر الثلاثة: ص88 ح68 عن زياد بن المنذر، الأمالي للصدوق: ص277 ح307 عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني عن الإمام الهادي عليه السلام، مكارم الأخلاق: ج2 ص94 ح2265 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، عدّة الداعي: ص157 عن الإمام علي عليه السلام وفي الثلاثة الأخيرة «أقي» بدل «آمن»، بحار الأنوار: ج13 ص328 ح4.
  286. مكارم الأخلاق: ج2 ص95 ح2268، جامع الأخبار: ص261 ح707؛ كنز العمّال: ج3 ص148 ح5910 نقلاً عن ابن النجّار عن أنس نحوه.
  287. الخصال: ص343 ح7 عن أبي سعيد الخدري أو أبي هريرة و ح8 عن ابن عباس، بحار الأنوار: ج26 ص261 ح41؛ صحيح البخاري: ج6 ص2496 ح6421، صحيح مسلم: ج2 ص715 ح91، سنن الترمذي: ج4 ص598 ح2391، مسند ابن حنبل: ج3 ص440 ح9671 ليس فيها «من خشية اللّه» وكلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج15 ص904 ح43561.
  288. تُجِيرُه: أي تُؤمِّنهُ (النهاية: ج1 ص313 «جور»).
  289. مستدرك الوسائل: ج11 ص241 ح12862 نقلاً عن لبّ اللباب.
  290. شعب الإيمان: ج1 ص495 ح811، المصنّف لعبد الرزاق: ج11 ص189 ح20292 كلاهما عن مسلم بن يسار، كنز العمّال: ج3 ص147 ح5907؛
  291. إرشاد القلوب: ص96، فلاح السائل: ص466 ح315 عن حبّة العرني عن الإمام علي عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج87 ص201 ح9.
  292. أي خازن النار.
  293. المواعظ العددية: ص366، مستدرك الوسائل: ج7 ص185 ح7989.
  294. نگهبان دوزخ.
  295. رهِقَهُ: أي غَشِيَهُ (النهاية: ج2 ص283 «رهق»).
  296. القَتْرُ: تقليل النفقة، ومُقْتِرٌ: فقير (مفردات ألفاظ القرآن: ص655 «قتر»).
  297. الكافي: ج2 ص481 ح1 و ص482 ح5، ثواب الأعمال: ص200 ح1 كلّها عن محمد بن مروان، عدّة الداعي: ص157، بحار الأنوار: ج93 ص331 ح14.
  298. الكافي: ج2 ص482 ح2 عن محمّد بن مروان، عدّة الداعي: ص158، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص317 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، تفسير العيّاشي: ج2 ص122 ح16 عن الإمام الباقر عليه السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج93 ص335 ح28.
  299. الدرّ المنثور: ج5 ص347 نقلاً عن أحمد في الزهد.
  300. زفرت النار: سمع لتوقّدها صوت وهو زفيرها (تاج العروس: ج6 ص465 «زفر»).
  301. مستدرك الوسائل: ج11 ص241 ح12865 نقلاً عن لبّ اللباب.
  302. مستدرك الوسائل: ج11 ص241 ح12864 نقلاً عن لبّ اللباب.
  303. شعب الإيمان: ج5 ص388 ح7040، الفردوس: ج4 ص238 ح6714 كلاهما عن عائشة، كنز العمّال: ج16 ص123 ح4144؛ جامع الأحاديث القمّي: ص64، جامع الأخبار: ص259 ح689.
  304. تفسير العيّاشي: ج2 ص121 ح15، مجمع البيان: ج5 ص158 كلاهما عن الفضيل بن يسار عن الإمام الباقر عليه السلام، الكافي: ج2 ص482 ح2 عن محمد بن مروان عن الإمام الصادق عليه السلام، الأمالي للمفيد: ص143 ح1 عن محمد بن مروان عن الإمام الباقر عليه السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج93 ص335 ح29.
  305. سنن ابن ماجة: ج2 ص1404 ح4197 تنبيه الغافلين: ص563 ح914، حلية الأولياء: ج4 ص266 كلّها عن ابن مسعود؛ إرشاد القلوب: ص97 كلّها نحوه.
  306. مسند ابن حنبل: ج6 ص99 ح17213، السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص273 ح8869، سنن الدارمي: ج2 ص648 ح2311، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص93 ح2432 كلّها عن أبي ريحانة، كنز العمّال: ج4 ص297 ح10575؛ الأمان: ص134 عن أبي ريحانة، بحار الأنوار: ج22 ص117 ح88.
  307. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص92 ح2431، التاريخ الكبير: ج8 ص50 الرقم 436، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص422 ح1447 كلها عن أبي هريرة، سنن الترمذي: ج4 ص175 ح1639 عن ابن عباس نحوه، كنز العمّال: ج3 ص141 ح5877.
  308. هكذا في المصدر، ولعلّها كانت في الأصل: «ثلاث» وصحّفت.
  309. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص92 ح2430 عن أبي هريرة، المعجم الكبير: ج19 ص416 ح1003 عن بهز بن حكيم عن أبيه عن جدّه نحوه، كنز العمّال: ج15 ص814 ح43238.
  310. إرشاد القلوب: ص97؛ تهذيب الكمال: ج12 ص525 الرقم 2751 عن ابن عبّاس نحوه.
  311. اُسد الغابة: ج2 ص458 الرقم 2042، المعجم الكبير: ج6 ص57 ح5502 وزاد فيه «لم يحل له أن» قبل «يلج النار» وزاد في آخره «إلّا تحلة الرحمن» وكلاهما عن سعد بن المدحاس، كنز العمّال: ج10 ص216 ح29145.
  312. سنن الترمذي: ج4 ص171 ح1633 و ص555 ح2311، سنن النسائي: ج6 ص12، مسند ابن حنبل: ج3 ص576 ح10565 كلّها عن أبي هريرة، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص289 ح7667، كنز العمّال: ج3 ص143 ح5887؛ عدّة الداعي: ص155.
  313. يعنى محال است چنين شخصى به آتش برود، چنان كه محال است شيرِ دوشيده به پستان باز گردد.
  314. تاريخ بغداد: ج8 ص362 الرقم 4460، كنز العمّال: ج15 ص795 ح43158.
  315. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص289 ح7668، المعجم الأوسط: ج6 ص196 ح6171 كلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج1 ص425 ح1830.
  316. دِيباجَةُ الوَجْه: حُسْنُ بَشَرَته (تاج العروس: ج3 ص358 «دبج»).
  317. مكارم الأخلاق: ج2 ص95 ح2267، روضة الواعظين: ص495، بحار الأنوار: ج93 ص335 ح30.
  318. الأمالي للصدوق: ص301 ح342، فضائل الاشهر الثلاثة: ص112 ح107 عن عبد الرحمن بن هبيرة، بحار الأنوار: ج7 ص290 ح1؛ تفسير ابن كثير: ج4 ص421، كنز العمّال: ج15 ص926 ح43592 نقلاً عن الحكيم و شعب الإيمان نحوه.
  319. عدّة الداعي: ص157، الأمالي للصدوق: ص277 ح307 عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسين عن الإمام الهادي عليه السلام، مكارم الأخلاق: ج2 ص94 ح2265 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفي أوّله «وقال موسى عليه السلام: يا إلهي ما جزاء...»، بحار الأنوار: ج13 ص328 ح4؛ الدر المنثور: ج7 ص173 نقلاً عن أحمد عن أبي الجعد، كنز العمّال: ج15 ص871 ح43466 نقلاً عن ابن عساكر والديلمي عن ابن مسعود وكلاهما نحوه وفيهما «داود عليه السلام» بدل «موسى عليه السلام».
  320. بُطنان العرش: أي من وسطه، وقيل من أصله (النهاية: ج1 ص137 «بطن»).
  321. الأعراف: 49.
  322. الزخرف: 70. ويُحْبَرُون: أي يفرحون (مفردات ألفاظ القرآن: ص216 «حبر»).
  323. تفسير فرات: ص408 ح547 عن عبد اللّه بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن الإمام علي عليه السلام، بحار الأنوار: ج7 ص211 ح108.
  324. إرشاد القلوب: ص96 وص 154 وفي أوّله «عليكم بالبكاء...» وفيه «ألف بيت» بدل «بيتا».
  325. الوَرَعُ: الكفّ عن المحارم والتحرّج عنه (النهاية: ج5 ص174 «ورع»).
  326. الكافي: ج8 ص79 ح33، تهذيب الأحكام: ج9 ص175 ح713 وفيه «البكاء للّه» بدل «البكاء من خشية اللّه» وكلاهما عن معاوية بن عمار، المحاسن: ج1 ص81 ح48 و فيه «البكاء للّه» بدل «كثرة البكاء من خشية اللّه» وكلّها عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص188 ح5432 عن عمرو بن ثابت عن الإمام الباقر عليه السلام، تاريخ اليعقوبي: ج2 ص94 وفي الثلاثة الأخيرة «بيت» بدل «ألف بيت»، بحار الأنوار: ج69 ص391 ح68.
  327. في المصدر: «حافيتها»، والتصويب من عدّة الداعي وبحار الأنوار.
  328. ثواب الأعمال: ص344 ح1 عن أبي هريرة و ابن عبّاس، عدّة الداعي: ص159 وفيه «من الأجر» بعد «ميزانه» وليس فيه «بكلّ قطرة»، بحار الأنوار: ج76 ص371 ح30.
  329. الأمالي للطوسي: ص532 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص370 ح2661 وليس فيه «عندي شيئا» وكلاهما عن أبي ذر، عدّة الداعي: ص156 نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص81 ح3.
  330. يا: با گريه، به چيزى در نزد من مى توان رسيد كه عبادت كنندگان به آن نمى رسند.
  331. تَكَلَّلهُ: أحاط به (لسان العرب: ج11 ص596 «كلل»).
  332. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص17 ح4968، الأمالي للصدوق: ص517 ح707 كلاهما عن الحسين بن زيد، مكارم الأخلاق: ج2 ص317 ح2655 كلّها عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج76 ص336 ح1.
  333. الكافي: ج2 ص482 ح6، ثواب الأعمال: ص205 ح1 عن الوصّافي عن الإمام الباقر عليه السلام، مكارم الأخلاق: ج2 ص95 ح2269، الزهد للحسين بن سعيد: ص77 ح207، إرشاد القلوب: ص96 عن الإمام علي عليه السلام، قصص الأنبياء للراوندي: ص162 ح181 عن حمزة بن حمران وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج13 ص352 ح46 وراجع: المعجم الكبير: ج12 ص94 ح12650 والمعجم الأوسط: ج4 ص188 ح3937، وكنز العمّال: ج3 ص723 ح8578.
  334. الرحيق: من أسماء الخمر؛ يريد خمر الجنّة. والمختوم: المصون الذي لم يُبتذَل لأجل ختامه (النهاية: ج2 ص208 «رحق»).
  335. مستدرك الوسائل: ج11 ص241 ح12863 نقلاً عن لب اللّباب.
  336. جامع الأخبار: ص260 ح697؛ الفردوس: ج4 ص65 ح6205 نحوه وكلاهما عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج4 ص411 ح11155.
  337. الأمالي للمفيد: ص11 ح8 عن أبي حمزة عن الإمام زين العابدين عليه السلام، تحف العقول: ص219 عن الإمام علي عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج78 ص152 ح13؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص141 ح108 عن الحسن عنه صلى الله عليه و آله نحوه.
  338. نَهنَهَهُ: أي مَنَعَهُ وكَفّه عن الوصول إليه (النهاية: ج5 ص139 «نهنه»).
  339. الأعراف: 97.
  340. البهيمُ من النِّعاج: السوداء التي لا بياض فيها (لسان العرب: ج12 ص59 «بهم»).
  341. صفات الشيعة: ص120 ح63 عن محمّد بن الحنفيّة، بحار الأنوار: ج7 ص219 ح132.
  342. الكافي: ج2 ص482 ح3، عدّة الداعي: ص158، الزهد للحسين بن سعيد: ص76 ح204 كلّها عن أبي حمزة، معدن الجواهر: ص27، المحاسن: ج1 ص456 ح1054 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عليه السلام والثلاثة الأخيرة نحوه، بحار الأنوار: ج93 ص332 ح19.
  343. بحار الأنوار: ج96 ص343 ح7 نقلاً عن النوادر للراوندي عن ابن عبّاس.
  344. القَصْفُ: الكَسْر (الصحاح: ج4 ص1416 «قصف»).
  345. دستور معالم الحكم: ص61؛ دعائم الإسلام: ج2 ص535 ح1899 وليس فيه «السحر».
  346. الأزيزُ: هو صوت البكاء. وقيل: هو أن يجيش جوفه ويغلي بالبكاء (النهاية: ج1 ص45 «أزز») والمراد هنا الثاني كما يظهر.
  347. المِرْجَلُ: قدر من نحاس (الصحاح: ج4 ص1705 «رجل»).
  348. الاُثفية: بالضم ويُكسر، الحجر الذي توضع عليه القِدر، والجمع أثافي (تاج العروس: ج12 ص77 «أثف»).
  349. الاحتجاج: ج1 ص519 ح127 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، الخرائج والجرائح: ج2 ص916 نحوه وليس فيه ذيله «لربّه ببكائه... الخ»، بحار الأنوار: ج10 ص40 ح1.
  350. سنن أبي داود: ج1 ص238 ح904، السنن الكبرى: ج2 ص357 ح3356، سنن النسائي: ج3 ص13، مسند ابن حنبل: ج5 ص499 ح16312 كلاهما نحوه، صحيح ابن حبّان: ج3 ص31 ح753، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص396 ح971 وفي الأربعة الأخيرة «المرجل» بدل «الرجى».
  351. مجمع الزوائد: ج2 ص247 ح2486 نقلاً عن أبي يعلى.
  352. تهذيب الأحكام: ج2 ص317 ح1294، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص317 ح941 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج84 ص313.
  353. مسائل علي بن جعفر: ص167 ح276، قرب الإسناد: ص203 ح786، بحار الأنوار: ج10 ص276 ح1.
  354. الكافي: ج3 ص301 ح2، تهذيب الأحكام: ج2 ص287 ح1148، وسائل الشيعة: ج7 ص248 ح9244.
  355. سابُرى: شاپورى؛ نوعى پارچه نخى معمولى و پُركاربرد كه در آن روزگار، در ناحيه «شاپور» فارس، توليد مى شد.
  356. الإسراء: 107 ـ 109.
  357. تنبيه الغافلين: ص259 ح345 عن أنس.
  358. السنن الكبرى للنسائي: ج1 ص195 ح545، مسند ابن حنبل: ج5 ص499 ح16312، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص396 ح971، صحيح ابن خزيمة: ج2 ص53 ح900 كلّها نحوه.
  359. الكافي: ج2 ص483 ح10 عن علي بن أبي حمزة، كامل الزيارات: ص277 ح434 وليس فيه «إنّ أبي كان يقول»، بحار الأنوار: ج86 ص203 ح16.
  360. أقرّ اللّه عينيه: أي أعطاه حتّى تقرّ فلا تطمح إلى من هو فوقه (الصِّحاح: ج2 ص790 «قرر»).
  361. الفردوس: ج4 ص31 ح6095 و ص51 ح6163 كلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج1 ص614 ح2824.
  362. الهَجيرُ والهاجرة: اشتداد الحرّ نصف النهار (النهاية: ج5 ص246 «هجر»).
  363. آل يؤول: أي رجع وصار إليه (النهاية: ج1 ص80 «أول»).
  364. الكافي: ج2 ص603 ح3 عن الفضيل بن يسار عن الإمام الصادق عليه السلام.
  365. مسند الشهاب: ج2 ص208 ح1198، كنز العمّال: ج1 ص609 ح2794 نقلاً عن ابن نصر وكلاهما عن سعد بن أبي وقّاص.
  366. سنن ابن ماجة: ج1 ص424 ح1337، مسند أبي يعلى: ج1 ص330 ح685، السنن الكبرى للبيهقي: ج10 ص391 ح21058؛ وفيهما «سعد بن مالك»، مجمع البيان: ج1 ص86، الأمالي للمرتضى: ج1 ص25 كلّها نحوه.
  367. الآية 83 من سورة القصص؛ قوله تعالى: «تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ».
  368. تفسير القمي: ج2 ص146، سعد السعود: ص87، بحار الأنوار: ج2 ص27 ح5.
  369. كنز العمّال: ج1 ص596 ح2715 نقلاً عن شعب الإيمان عن عبدالملك بن عمير.
  370. الزمر: 71.
  371. ثواب الأعمال: ص192 ح1، الأمالي للصدوق: ص638 ح860 كلاهما عن سليمان بن خالد، بحار الأنوار: ج93 ص328 ح2.
  372. الزمر: 67.
  373. المعجم الكبير: ج2 ص348 ح2459، تفسير ابن كثير: ج7 ص106، كنز العمّال: ج1 ص592 ح2695.
  374. نوادر الاُصول: ج1 ص408، كنز العمّال: ج1 ص596 ح2716.
  375. النساء: 41.
  376. إرشاد القلوب: ص97، مستدرك الوسائل: ج11 ص247 ح12890.
  377. صحيح البخاري: ج4 ص1673 ح4306 و ص1925 ح4763، صحيح مسلم: ج1 ص551 ح247، سنن الترمذي: ج5 ص238 ح3025، سنن ابن ماجة: ج2 ص1403 ح4194، مسند ابن حنبل: ج2 ص6 ح3551؛ بحار الأنوار: ج16 ص294 ح162 نقلاً عن أسرار الصلاة وكلّها نحوه.
  378. في كنز العمّال: «رأس ثنتين وعشرين آية» بدل «رأس العشرين».
  379. الشورى: 22.
  380. المناقب للخوارزمي: ص86 ح76، كنز العمّال: ج2 ص351 ح4221 نقلاً عن ابن النجّار؛ بحار الأنوار: ج92 ص206 ح2 نقلاً عن مصباح الأنوار.
  381. در كنز العمّال، «ابتداى آيه بيست و دوم» آمده است.
  382. الكافي: ج8 ص167 ح188، بحار الأنوار: ج70 ص59 ح38.
  383. واژه «مزامله» در متن عربى، به معناى همپالكى بودن است و پالكى به معناى كجاوه رو باز است كه دو نفر در آن مى نشسته اند؛ يك نفر در يك طرف آن و ديگرى در طرف ديگرش.
  384. الكافي: ج2 ص483 ح9، عدّة الداعي: ص160، بحار الأنوار: ج93 ص334 ح25.
  385. بَخٍ: هي كلمة تقال عند المدح والرضا بالشيء، وتُكَرَّر للمبالغة (النهاية: ج1 ص101 «بخ»).
  386. الكافي: ج2 ص484 ح11 عن إسماعيل البجلي، عدّة الداعي: ص161 وفيه «يجبك» بدل «يجئك»، مكارم الأخلاق: ج2 ص96 ح2272 عن الإمام علي عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص536 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج93 ص334 ح25.
  387. في بعض النسخ: «إن لم تكن بكّاءً»، وفي بعضها: «إن لم تك بكّاءً». والتباكي: حمل النفس على البكاء والسعي في تحصيله (هامش المصدر).
  388. الكافي: ج2 ص483 ح8 عن عنبسة العابد، عدّة الداعي: ص160، وسائل الشيعة: ج7 ص74 ح8765.
  389. مريم: 58.
  390. الأمالي للصدوق: ص438 ح577 عن المفضّل بن عمر، روضة الواعظين: ص361، بحار الأنوار: ج13 ص330 ح7.
  391. العَطَبُ: الهلاك (الصحاح: ج1 ص184 «عطب»).
  392. الكافي: ج8 ص42 ـ 48 ح8، تحف العقول: ص496، عدّة الداعي: ص156، بحار الأنوار: ج13 ص337 ح13.
  393. الأمالي للمفيد: ص236 ح7، الأمالي للطوسي: ص12 ح15 كلاهما عن أبي بصير، عدّة الداعي: ص155، قصص الأنبياء: ص272 ح320 عن ابن سنان وفيهما «الخشية» بدل «الخشوع»، إرشاد القلوب: ص95، بحار الأنوار: ج14 ص320 ح24.
  394. الكافي: ج8 ص131 ـ 141 ح103، الأمالي للصدوق: ص614 ح842 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام، تحف العقول: ص501 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج14 ص299 ح14.
  395. القِلى: البُغضُ (النهاية: ج4 ص105 «قلا»).
  396. الكافي: ج8 ص131 ـ 132 ح103، الأمالي للصدوق: ص607 ح841 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام، عدّة الداعي: ص156، بحار الأنوار: ج14 ص290 ح14.
  397. الكافي: ج8 ص131 ـ 133 ح103، الأمالي للصدوق: ص608 ح841 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «مواضع» بدل «مواقيت»، تحف العقول: ص497 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج14 ص290 ح14.
  398. الصَّفا: اسم أحد جبلي المسعى جمع صفاة وهي الصخرة والحجر الأملس (النهاية: ج3 ص41 «صفا»).
  399. تفسير القمّي: ج1 ص44 عن أبان بن عثمان، بحار الأنوار: ج11 ص178 ح25.
  400. تفسير العيّاشي: ج1 ص36 ح21 عن عطاء عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج11 ص183 ح36.
  401. الكافي: ج8 ص114 ح92، كمال الدين: ص214 ح2، تفسير العيّاشي: ج1 ص310 ح78 كلّها عن أبي حمزة [الثمالي]، بحار الأنوار: ج23 ص64 ح3.
  402. علل الشرائع: ص28 ح3، قصص الأنبياء للراوندي: ص84 ح75 عن حنّان بن سدير، بحار الأنوار: ج11 ص287 ح6.
  403. يوسف: 84.
  404. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص379 ح3328، المعجم الأوسط: ج6 ص171 ح6105، تفسير ابن كثير: ج4 ص330 وفيهما «بنيامين» بدل «ابني يامين» وكلّها عن أنس، كنز العمّال: ج6 ص372 ح16117.
  405. تفسير العياشي: ج2 ص181 ح42 عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج12 ص305 ح114.
  406. تفسير القمّي: ج1 ص352 عن سدير، بحار الأنوار: ج12 ص245 ح11.
  407. قصص الأنبياء للراوندي: ص145 ح157 عن فضيل بن يسار، بحار الأنوار: ج12 ص385 ح11.
  408. رقأ الدمع: إذا سكن وانقطع (النهاية: ج2 ص248 «رقأ»).
  409. بحار الأنوار: ج14 ص17 نقلاً عن عرائس الثعلبي.
  410. المقصود هو نفاد دموع العينين وجمودهما بعد البكاء الكثير.
  411. بحار الأنوار: ج14 ص28 نقلاً عن عرائس الثّعلبي.
  412. الاحتجاج: ج1 ص528 ح127 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج10 ص45 ح1.
  413. مسند ابن حنبل: ج1 ص265 ح1023، صحيح ابن خزيمة: ج2 ص53 ح899، صحيح ابن حبّان: ج6 ص32 ح2257، مسند أبي يعلى: ج1 ص175 ح275 وفيهما «قائم» بدل «إلّا نائم» وكلّها عن حارثة بن مضرب، كنز العمّال: ج10 ص397 ح29944 وراجع: كنز الفوائد: ج1 ص296.
  414. الاحتجاج: ج1 ص520 ح127 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، الخرائج والجرائح: ج2 ص917 من دون إسناد إلى الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج10 ص40 ح1.
  415. آل عمران: 190.
  416. صحيح ابن حبان: ج2 ص386 ح620.
  417. مقصود، آيات 190 تا 195 از سوره آل عمران است.
  418. الشّفير من الوادي: حرفه وجانبه، ومنه شفير جهنم (تاج العروس: ج7 ص42 «شفر»).
  419. سنن ابن ماجة: ج2 ص1403 ح4195، مسند ابن حنبل: ج6 ص427 ح18624، السنن الكبرى: ج3 ص517 ح6515، المعجم الأوسط: ج3 ص92 ح2588 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج15 ص544 ح42103؛ مسكّن الفؤاد: ص97 نحوه.
  420. الزمر: 30.
  421. الهَوْلُ: هو الخوف والأمر الشديد (النهاية: ج5 ص283 «هول»).
  422. المطّلع: يريد به الموقف يوم القيامة، أو ما يشرف عليه من أمر الآخرة عقيب الموت (النهاية: ج3 ص132 «طلع»).
  423. المناقب لابن شهر آشوب: ج1 ص234، مجمع البيان: ج2 ص676 نحوه، بحار الأنوار: ج22 ص471 ح20.
  424. المصنّف لعبد الرزاق: ج7 ص479 ح13958، كنز العمّال: ج10 ص546 ح30222.
  425. جامع الأخبار: ص482 ح1348.
  426. سبأ: 51.
  427. مكارم الأخلاق: ج2 ص347 ح2660، بحار الأنوار: ج77 ص99 ح1؛ المعجم الكبير: ج4 ص246 ح4270 عن رافع بن خديج ولم تَرِد فيه الآية الشريفة، كنز العمّال: ج1 ص361 ح1596.
  428. إرشاد القلوب: ص41، الجعفريات: ص197 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام وفيه صدره فقط؛ كنز العمّال: ج15 ص673 ح42680 نقلاً عن الخليلي والرافعي عن أنس نحوه.
  429. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص10 ح24 عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج18 ص351 ح62.
  430. مستدرك الوسائل: ج12 ص64 ح13519 نقلاً عن القطب الراوندي في لب اللباب.
  431. هشّ: إذا فرح به واستبشر وارتاح له وخفّ (النهاية: ج5 ص264 «هشش»).
  432. الأدْمُ: ما يؤكل مع الخبز، أيّ شيء كان (النهاية: ج1 ص31 «أدم»).
  433. نهج البلاغة: الكتاب 45، بحار الأنوار: ج33 ص475 ح686؛ جواهر المطالب: ج1 ص313.
  434. تنبيه الخواطر: ج2 ص199، إرشاد القلوب: ص97 عن الإمام الحسين عليه السلام.
  435. الكافي: ج2 ص236 ح21، الأمالي للطوسي: ص102 ح157 كلاهما عن معروف بن خرّبوذ، بحار الأنوار: ج22 ص306 ح5.
  436. الصواب «ضمرة» بدل «حمزة» كما في جميع المصادر، ففي خصائص الأئمّة: «ضرار بن ضمرة الضبابي»، وفي الأمالي للصدوق: «ضرار بن ضمرة النهشلي»، وفي كنز الفوائد: «ضرار بن ضمرة الكناني» وذكره المامقاني في تنقيح المقال: ج2 ص105 بعنوان «ضرار بن ضمرة الضبابي».
  437. السَّليمُ: اللّديغُ، يقال: سَلَمَته الحيّةُ؛ أي لَدَغَته (النهاية: ج2 ص396 «سلم»).
  438. نهج البلاغة: الحكمة 77، خصائص الأئمّة: ص71، الأمالي للصدوق: ص724 ح990، كنز الفوائد: ج2 ص161 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج40 ص345 ح28؛ حلية الأولياء: ج1 ص85 نحوه.
  439. الوَلَهُ: ذهاب العقل، والتحيّر من شدّة الوجد (النهاية: ج5 ص227 «وله»).
  440. آل عمران: 190.
  441. الرَّمقُ: بقيّة الروح وقد يطلق على القوّة (مجمع البحرين: ج2 ص734 «رمق»).
  442. فلاح السائل: ص466 ح315، بحار الأنوار: ج41 ص22 ح13.
  443. مقصود، آيات 190 تا 195 از سوره آل عمران است.
  444. صحيح البخاري: ج3 ص1327 ح3427، صحيح مسلم: ج4 ص1904 ح97، المصنّف لابن أبي شيبة: ج7 ص527 ح2 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج13 ص675 ح37730؛ الأمالي للصدوق: ص692 ح948، الأمالي للطوسي: ص400 ح892 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص25 ح22.
  445. في المصدر: «غصب على حقد» وما أثبتناه من نسخ اُخرى من المصدر، كما في الهامش.
  446. كفاية الأثر: ص124، بحار الأنوار: ج22 ص536 ح38.
  447. روضة الواعظين: ص167، المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص362 نحوه مختصرا، بحار الأنوار: ج43 ص181 ح16.
  448. الأمالي للصدوق: ص244 ح262، فلاح السائل: ص469 ح318، عدّة الداعي: ص139 وليس فيه «وإذا ذكر القبر بكى» وكلّها عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج43 ص331 ح1.
  449. المقام: مقام إبراهيم عليه السلام، وهو الحجر الذي أثّر فيه قدمه، وموضعه أيضا (مجمع البحرين: ج3 ص1526 «قوم»).
  450. ربيع الأبرار: ج2 ص149.
  451. مقام (قدمگاه) ابراهيم عليه السلام: سنگى است كه ردّ پاى او بر آن باقى مانْد. به محلّ سنگ نيز مقام مى گويند.
  452. وَكَفَ الدَّمعُ: إذا تقاطر (النهاية: ج5 ص220 «وكف»).
  453. المَزادة: هو الظّرف الذي يحمل فيه الماء، كالراوية والقربة، والجمع المزاود (النهاية: ج4 ص324 «مزد»).
  454. البلد الأمين: ص253 و 258، بحار الأنوار: ج98 ص213 ح2.
  455. فرم الأمة: فَسَّرَها بقوله: «مقنعتها»؛ وهو ما تغطّي به المرأة رأسَها. وقال ابن الأثير: قيل: هو خرقة الحيض (النهاية: ج3 ص441 «فرم»).
  456. الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ص458 ح441، سير أعلام النبلاء: ج3 ص305 الرقم 48، تاريخ دمشق: ج14 ص216 الرقم 1566.
  457. الدعوات للراوندي: ص32 ح68 عن الحسين بن كثير الخزاز، نزهة الناظر: ص94 ح31، أعلام الدين: ص300 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج46 ص108 ح104.
  458. الرّمص: البياض الذي يجتمع في الموق. وقيل: صغر العين ولزوقها (راجع: تاج العروس: ج9 ص292 «رمص»).
  459. دَبِرَت: أي غلظت وتقرّحَت. والدَّبَر: الجُرح الذي يكون في ظهر البعير (راجع: النهاية: ج2 ص97 «دبر»).
  460. الإرشاد: ج2 ص142 عن سعيد بن كلثوم، العدد القويّة: ص59 ح76، مكارم الأخلاق: ج2 ص97 ح2276 وليس فيه «وانحزم أنفه من السجود» وكلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج46 ص75 ح65؛ ينابيع المودّة: ج1 ص446 ح12 نحوه.
  461. في الخرائج والجرائح وبحار الأنوار «القطّان» بدل «العطّار».
  462. في الخرائج والجرائح وبحار الأنوار «القطّان» بدل «العطّار».
  463. المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص142، الخرائج والجرائح: ج1 ص266 ح9، بحار الأنوار: ج87 ص231 ح43.
  464. الملهوف: ص234، مسكّن الفؤاد: ص92، بحار الأنوار: ج45 ص149.
  465. لا توجد إشارة إلى المكان في الخبر.
  466. الثُّكل: فقد الولد، امرأة ثاكل وثكلى (النهاية: ج1 ص217 «ثكل»).
  467. إرشاد القلوب: ص55.
  468. در خبر، به آن جا اشاره نشده است.
  469. في المصدر «حرمة»، والتصويب من بحار الأنوار. وحُرُّ الوَجهِ: الجزء الظاهر منه.
  470. الخلّة: الحاجة والفقر (النهاية: ج2 ص72 «خلل»).
  471. الأمالي للصدوق: ص537 ح721، المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص146 نحوه، بحار الأنوار: ج46 ص20 ح1.
  472. تذكرة الخواصّ: ص339، تاريخ دمشق: ج54 ص280 نحوه؛ كشف الغمّة: ج2 ص329 و ص360 كلاهما نحوه وفيه «رفقت» بدل «رفعت»، بحار الأنوار: ج46 ص290 ح14.
  473. الكافي: ج2 ص581 ح15، بحار الأنوار: ج14 ص387 ح6.
  474. قرب الإسناد: ص39 ح127، بحار الأنوار: ج99 ص213 ح1.
  475. المِسْحُ: ثوب من الشَعْرِ غليظ (تاج العروس: ج4 ص205 «مسح»).
  476. البوائق: الغوائل والشرور، واحدها بائقة وهي الداهية (النهاية: ج1 ص162 «بوق»).
  477. الإسراء: 13.
  478. كمال الدين: ص352 ح50، بحار الأنوار: ج51 ص219 ح9.
  479. اخضلّ: أي ابتلّ (الصّحاح: ج4 ص1685 «خضل»).
  480. الإرشاد: ج2 ص231، مكارم الأخلاق: ج2 ص97 ح2278، إعلام الورى: ج2 ص25، بحار الأنوار: ج48 ص101 ح5.
  481. واقِصَة: منزل بطريق مكّة بعد القرعاء نحو مكّة (معجم البلدان: ج5 ص354).
  482. تذكرة الخواصّ: ص348.
  483. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص182 ح5، بحار الأنوار: ج49 ص94 ح7.
  484. القَفْرُ: مفازةٌ لاماء فيها ولا نبات (الصِّحاح: ج2 ص797 «قفر»).
  485. العرصةُ: كلّ بقعة بين الدور واسعة ليس فيها بناء (الصحاح: ج3 ص1044 «عرص»).
  486. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص265 ح35، كمال الدين: ص372 ح6، بحار الأنوار: ج49 ص237 ح6.
  487. كمال الدين: ص378 ح3، بحار الأنوار: ج51 ص30 ح4.
  488. القزع: القطع من السحاب المتفرّقة، وكلّ شيء يكون قطعا متفرّقة فهو قزع (المصباح المنير: ص502 «فزع»).
  489. النمل: 62.
  490. كتاب سليم بن قيس: ج2 ص775 ح25 عن عمر بن أبي سلمة، بحار الأنوار: ج33 ص158 ح421.
  491. النّجم: 59 و 60.
  492. أهل الصّفّة: هم فقراء المهاجرين، ومن لم يكن له منهم منزل يسكنه، فكانوا يأوون إلى موضع مُظَلّل في مسجد المدينة يسكنونه (النهاية: ج3 ص37 «صفف»).
  493. شعب الإيمان: ج1 ص489 ح798، تفسير القرطبي: ج17 ص122 نحوه، كنزالعمّال: ج3 ص149 ح5917.
  494. مهاجران فقيرى كه خانه و كاشانه اى نداشتند و در مكانى از مسجد مدينه كه براى آن سقف و سايه بانى ساخته بودند، زندگى مى كردند.
  495. مادَ يميد: إذا مال وتحرّك (النهاية: ج4 ص379 «ميد»).
  496. نهج البلاغة: الخطبة 97، بحار الأنوار: ج69 ص307 ح29.
  497. الوَلَهُ: ذهاب العقل والتحيّر من شدّة الوجد (النهاية: ج5 ص227 «وله»).
  498. اللِّقحَة: الناقة القريبة العهد بالنِّتاج (النهاية: ج4 ص262 «لقح»).
  499. المره: مرض في العين لترك الكحل، ومنه حديث عليّ عليه السلام... مره العيون من البكاء، وهو جمع الأمرَهِ؛ أي أبيض ليس فيه شيء من السواد (لسان العرب: ج13 ص540 «مره»).
  500. نهج البلاغة: الخطبة 121، بحار الأنوار: ج33 ص362 ح597.
  501. الخمير: هو ما يجعل في العجين ليجود، وكأنّهم كانوا لايفعلون ذلك لعدم اعتنائهم بجودة الغذاء، ويؤيدّه ما رواه العامّة عن النبيّ صلى الله عليه و آله: «لا آكل الخمير» قال الكرماني: أي خبزا جعل في عجينه الخمير (بحار الأنوار: ج22 ص305 ح2).
  502. الخصال: ص640 ح15 عن هشام بن سالم، بحار الأنوار: ج22 ص305 ح2.
  503. وَر آمده: رسيده؛ به عمل آمده. گويا ياران پيامبر صلى الله عليه و آله، به خاطر اهمّيت ندادن به كيفيت غذا، از خميرمايه براى نانشان استفاده نمى كردند و اين، كمال زهد آنان را مى رساند. خميرمايه را به خمير مى زنند تا تخمير گردد (رسيده شود).
  504. البُلغَة: الكفاية، وهو ما يكتفى به في العيش (مجمع البحرين: ج1 ص187 «بلغ»).
  505. الأساوِد: يريد الشُّخوصَ من المتاع الذي كان عنده، وكلُّ شخص من إنسان أو متاع أو غيره سَوادٌ، ويجوز أن يريد بالأساود الحَيّاتِ، جمعُ أسوَدَ، شبَّهَها بها لاستضراره بمكانها (النهاية: ج2 ص419 «سود»).
  506. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص353 ح7891، الطبقات الكبرى: ج4 ص90، المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص126 ح11، النهاية في غريب الحديث: ج2 ص418 كلاهما نحوه؛ روضة الواعظين: ص538، بحار الأنوار: ج22 ص381 ح14.
  507. ظاهرا مقصود، ابو سفيان طلحة بن نافع است كه راوى اَنَس و جابر بود و اعمش از او روايت مى كند (ر.ك: تهذيب التهذيب).
  508. الخصال: ص40 ح25 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عليه السلام، الأمالي للطوسي: ص702 ح1500 عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عليه السلام، بحار الأنوار: ج22 ص431 ح40.
  509. إرشاد القلوب: ص199 و 201، بحار الأنوار: ج77 ص24 ح6.
  510. العاقبة والعقبى: آخر كلّ شيء (تاج العروس: ج2 ص245 «عقب»).
  511. جأر: إذا أفرط في الدعاء والتّضرّع (مفردات ألفاظ القرآن: ص211 «جأر»).
  512. الكافي: ج2 ص132 ح15 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام، عوالي اللآلي: ج1 ص72 ح134 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج73 ص43 ح18؛ عيون الأخبار لابن قتيبة: ج2 ص353، تاريخ دمشق: ج42 ص493 كلاهما عن أوفى بن دلهم عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه، كنز العمّال: ج3 ص719 ح8565.
  513. ربيع الأبرار: ج3 ص403.
  514. يوسف: 85.
  515. الترديد من الراوي (هامش المصدر).
  516. يوسف: 86.
  517. الخصال: ص272 ح15، الأمالي للصدوق: ص204 ح221، مكارم الأخلاق: ج2 ص93 ح2264، بحار الأنوار: ج43 ص155 ح1.
  518. الخصال: ص518 ح4 عن حمران بن أعين، بحار الأنوار: ج46 ص63 ح19 وراجع: مثير الأحزان: ص115.
  519. كنز العمّال: ج15 ص622 ح42484 نقلاً عن المعجم الكبير عن أبي موسى.
  520. الهجر: الإفحاش في المنطق، وَالخَنا (الصحاح: ج2 ص851 «هجر»).
  521. الجعفريات: ص208 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج1 ص225، بحار الأنوار: ج82 ص101 ح48.
  522. المستدرك على الصحيحين: ج1 ص183 ح348، و ج2 ص201 ح2751 وزاد في آخره «من غير نياحة»، اُسد الغابة: ج1 ص460 الرقم 584، المعجم الكبير: ج19 ص39 ح82، المصنّف لابن أبي شيبة: ج3 ص268 ح5 وكلاهما نحوه من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج15 ص224 ح40682 نقلاً عن أبي نعيم.
  523. صحيح مسلم: ج4 ص1918 ح130، سنن النسائي: ج4 ص13، السنن الكبرى للنسائي: ج1 ص606 ح1972، مسند ابن الجعد: ص252 ح1666، الطبقات الكبرى: ج3 ص561 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج10 ص378 ح29880.
  524. سنن النسائي: ج4 ص19، سنن ابن ماجة: ج1 ص505 ح1587، مسند ابن حنبل: ج3 ص450 ح9737، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص537 ح1406، صحيح ابن حبّان: ج7 ص428 ح3157 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج15 ص620 ح42475.
  525. وَهَلَ: أي ذهب وَهمُهُ إلى ذلك. ويجوز أن يكون بمعنى سها وغلط (لسان العرب: ج11 ص737 «وهل»).
  526. الأنعام: 164، فاطر: 108.
  527. سنن أبي داود: ج3 ص194 ح3129، صحيح البخاري: ج4 ص1462 ح3759، صحيح مسلم: ج2 ص643 ح26 كلاهما نحوه، سنن النسائي: ج4 ص17، مسند ابن حنبل: ج2 ص282 ح4959.
  528. صحيح مسلم: ج2 ص642 ح25، سنن الترمذي: ج3 ص327 ح1004 عن يحيى بن عبد الرحمن، مسند ابن حنبل: ج10 ص156 ح26471 عن القاسم بن محمّد بن أبي بكر وكلاهما نحوه.
  529. النّعيق: يعني الصِّياح والنّوح (النهاية: ج5 ص82 «نعق»).
  530. مسند ابن حنبل: ج1 ص718 ح3103، مسند الطيالسي: ص351 ح2694، الطبقات الكبرى: ج8 ص37، سير أعلام النبلاء: ج2 ص251 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج15 ص621 ح42476؛ بشارة المصطفى: ص273 نحوه وفيه «زينب» بدل «رقية».
  531. سير أعلام النبلاء: ج1 ص156.
  532. مسند ابن حنبل: ج2 ص443 ح5895، السنن الكبرى: ج4 ص117 ح7159، المصنّف لعبد الرزاق: ج3 ص553 ح6674 كلاهما نحوه وراجع: مسند الطيالسى¨: ص339 ح2598.
  533. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص60 ح4392، دلائل النبوّة: ج7 ص269، المعجم الأوسط: ج8 ص109 ح8120 وفيه «قعد أصحابه حزان» بدل «وأحدق به أصحابه»، كتاب الدعاء للطبراني: ص366 ح1217 وفيه «قعد أصحابه» بدل «أحدق به أصحابه»؛ مسكّن الفؤاد: ص109، بحار الأنوار: ج82 ص97 ح47.
  534. المستدرك على الصحيحين: ج1 ص533 ح1396 عن سليمان بن داود و ج3 ص30 ح4319 عن سليمان بن داود عن أبيه وفيه «فى الأيّام» بدل «كلّ جمعة»، السنن الكبرى: ج4 ص131 ح7208 عن سليمان بن داود وكلّها عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام؛ كفاية الأثر: ص198 عن محمود بن لبيد نحوه من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج36 ص352 ح224.
  535. النجم: 43.
  536. صحيح البخاري: ج1 ص432 ح1226، صحيح مسلم: ج2 ص641 ح23، سنن النسائي: ج4 ص18، مسند ابن حنبل: ج1 ص95 ح288، صحيح ابن حبّان: ج7 ص405 ح3136 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج15 ص610 ح42425.
  537. الصّبابة: الشوق، وقيل: رقّته وحرارته (لسان العرب: ج1 ص518 «صبا»).
  538. المصنّف لعبد الرزاق: ج3 ص551 ح6667، كنز العمّال: ج3 ص273 ح6513 نقلاً عن سنن سعيد بن منصور وفيه «أحد» بدل «ابن آدم» وكلاهما عن الحسن؛ مسكّن الفؤاد: ص97 وفيه «العبرة لا يملكها أحد صبابة المرء على أخيه» فقط.
  539. يعنى صبر كامل و واقعى ـ كه پاداش دارد ـ، صبرى است كه در اوّلين ضربه اى كه از مصيبت به انسان وارد مى شود، صورت گيرد؛ يعنى صبر در اوّلين ضربه مصيبت، صبر واقعى و باارزش است. بعد از آن، شخص، خود به خود، سرد مى شود.
  540. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص183 ح553، بحارالأنوار: ج82 ص105 ح53؛ المعجم الكبير: ج11 ص310 ح12096 عن ابن عباس، الطبقات الكبرى: ج2 ص44 و ج3 ص11، اُسد الغابة: ج2 ص69 الرقم 1251 وكلّها نحوه.
  541. مسند ابن حنبل: ج2 ص287 ح4984، البداية والنهاية: ج4 ص48.
  542. مسكّن الفؤاد: ص97، إعلام الورى: ج1 ص183 نحوه، بحار الأنوار: ج82 ص92 ح44؛ تاريخ الطبري: ج2 ص532 نحوه وليس فيه ذيله من «فلما سمع رسول اللّه صلى الله عليه و آله...» وراجع: المصنّف لعبد الرزاق: ج3 ص561 ح6694.
  543. مسند ابن حنبل: ج2 ص385 ح5567، سنن ابن ماجة: ج1 ص507 ح1591، الطبقات الكبرى: ج3 ص17، المصنّف لابن أبي شيبة: ج3 ص267 ح5، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص537 ح1407 عن أنس وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج13 ص335 ح36945.
  544. الاستيعاب: ج1 ص313 الرقم 331، اُسد الغابة: ج1 ص544 الرقم 759، المصنّف لعبد الرزاق: ج3 ص550 ح6666، الطبقات الكبرى: ج8 ص282 كلاهما عن أسماء بنت عميس نحوه، كنز العمّال: ج11 ص660 ح33187 نقلاً عن ابن عساكر وفيه ذيله فقط «على مثل جعفر فلتبك الباكية»؛ تاريخ اليعقوبي: ج2 ص65 عن أسماء بنت عميس نحوه، بحار الأنوار: ج22 ص276 ح25.
  545. صحيح مسلم: ج2 ص671 ح108، سنن النسائي: ج4 ص90، سنن أبي داود: ج3 ص218 ح3234 وفيه «أتى» بدل «زار»، سنن ابن ماجة: ج1 ص501 ح1572، مسند ابن حنبل: ج3 ص444 ح9694 وفيه «وبكى من حوله» بدل «وأبكى من حوله»؛ مسكّن الفؤاد: ص95.
  546. زار قبر اُمّه في ألف مقنّع: أي في ألف فارس مغطّى بالسّلاح (النهاية: ج4 ص114 «قنع»).
  547. شعب الإيمان: ج7 ص15 ح9290، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص531 ح1389 و ج2 ص661 ح4192 وليس فيهما «يوم الفتح»، كنز العمّال: ج12 ص442 ح35514.
  548. بحار الأنوار: ج15 ص162 ح93 نقلاً عن صاحب المنتقى وراجع: الاُصول الستّة عشر: ص159.
  549. الكافي: ج3 ص262 ح45 عن ابن القدّاح، مسكّن الفؤاد: ص93 عن أسماء ابنة زيد نحوه، بحار الأنوار: ج22 ص157 ح16؛ سنن ابن ماجة: ج1 ص506 ح1589، المعجم الكبير: ج24 ص171 ح432، المعجم الأوسط: ج8 ص346 ح8829 كلّها عن أسماء بنت يزيد نحوه، كنز العمّال: ج15 ص621 ح42478.
  550. وراجع: ص148 ـ 150 ح101 ـ 105 (الرحمة).
  551. در باره گريه پيامبر صلى الله عليه و آله بر پسر ديگرش (طاهر) و نيز بر نوه اش، ر.ك: ص149 ـ 151 ح101 ـ 105 (دل رحمى).
  552. سير أعلام النبلاء: ج1 ص184 الرقم 15، المستدرك على الصحيحين: ج3 ص219 ح4900 وفيه «جبهته» بدل «حمزة قتيلاً» و ص218 ح4893، المعجم الكبير: ج3 ص142 ح2932 وكلاهما نحوه، اُسد الغابة: ج2 ص68 الرقم 1251، كنز العمّال: ج13 ص333 ح36938.
  553. الكافي: ج1 ص453 ح2.
  554. مسكّن الفؤاد: ص96، بحار الأنوار: ج82 ص92 ح44؛ الطبقات الكبرى: ج8 ص282، اُسد الغابة: ج1 ص544 الرقم 759، المغازي للواقدي: ج2 ص766 والثلاثة الأخيرة عن أسماء بنت عميس نحوه.
  555. جهش إليه: فزع إليه باكيا.
  556. مكارم الأخلاق: ج1 ص59 ح49، مسكّن الفؤاد: ص96 نحوه، بحار الأنوار: ج16 ص235 ح35؛ الطبقات الكبرى: ج3 ص47 عن خالد بن شمير، الإخوان: ص152 ح88، سير أعلام النبلاء: ج1 ص229 الرقم 36 وكلّها نحوه.
  557. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص177 ح527، مسكّن الفؤاد: ص96 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامنحوه، بحار الأنوار: ج21 ص55 ح7.
  558. صحيح البخاري: ج3 ص1372 ح3547 و ص1030 ح2645 وليس فيه صدره إلى «يأتيهم خبرهم»، السنن الكبرى: ج8 ص266 ح16597 نحوه.
  559. نشج الباكي: إذا غصّ بالبكاء في حلقه من غير انتحاب (الصّحاح: ج1 ص344 «نشج»).
  560. المغازي: ج1 ص290، شرح نهج البلاغة: ج15 ص17.
  561. سنن الترمذي: ج3 ص314 ح989، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص514 ح1334 وفيه «تهرقان» بدل «تذرقان»، مسند ابن حنبل: ج9 ص293 ح24220، سنن ابن ماجة: ج1 ص468 ح1456، المصنّف لابن أبي شيبة: ج3 ص259 ح2 والثلاثة الأخيرة نحوه.
  562. مسكّن الفؤاد: ص95، بحار الأنوار: ج82 ص91 ح43؛ سير أعلام النبلاء: ج5 ص481 الرقم 213 و ج11 ص131 الرقم 48، الفردوس: ج2 ص451 ح3945 وفيه ذيله «طوبى لك ياعثمان» وكلّها عن عائشة، كنز العمّال: ج13 ص525 ح37358.
  563. يعنى: نه دنيا توانست تو را آلوده خود كند و نه تو، خود، آلوده دنيا شدى.
  564. الطبقات الكبرى: ج1 ص139 عن بكير بن عبد اللّه بن الأشبح، كنز العمّال: ج15 ص608 ح42415.
  565. الفردوس: ج2 ص21 ح2139 عن ابن عبّاس.
  566. مسكّن الفؤاد: ص94، بحار الأنوار: ج82 ص91 ح43.
  567. دعائم الإسلام: ج1 ص225، الجعفريّات: ص208 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج82 ص101 ح48.
  568. الثُّكل: الموت والهلاك وفقدان الحبيب أو الولد (تاج العروس: ج14 ص87 «ثكل»).
  569. إعلام الورى: ج1 ص214، بحار الأنوار: ج21 ص57 ح8.
  570. خموشا: أي خدوشا (النهاية: ج2 ص79 «خمش»).
  571. الرّنّة: الصوت (الصحاح: ج5 ص2127 «رنن»).
  572. المصنّف لابن أبي شيبة: ج3 ص266 ح2، السنن الكبرى: ج4 ص115 ح7151، منتخب مسند عبد بن حميد: ص309 ح1006، سنن الترمذي: ج3 ص328 ح1005، المستدرك على الصّحيحين: ج4 ص43 ح6825، الطبقات الكبرى: ج1 ص138 كلاهما عن عبد الرحمن بن عوف وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج15 ص616 ح42450؛ مسكّن الفؤاد: ص93 نحوه، بحار الأنوار: ج82 ص90 ح43.
  573. المستدرك على الصحيحين: ج1 ص538 ح1410، صحيح ابن حبّان: ج7 ص433 ح3160، حلية الأولياء: ج6 ص256 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج15 ص623 ح42485.
  574. مسكّن الفؤاد: ص97.
  575. الغاشية: الدّاهية من خير أو شرّ أو مكروه، وأراد في غشية من غشيات الموت (النهاية: ج3 ص369 «غشا»).
  576. صحيح البخاري: ج1 ص439 ح1242، صحيح مسلم: ج2 ص636 ح12، السنن الكبرى: ج4 ص115 ح7152، كنز العمّال: ج15 ص611 ح42429؛ مسكّن الفؤاد: ص95 نحوه.
  577. فردوس الأخبار: ج1 ص134 ح317، كنز العمّال: ج15 ص578 ح42254.
  578. اضطراب حديث به دليل تعبير دوگانه نياحه و بكاست. در برخى متن ها «بُكاء» را و در برخى ديگر نقل ها ـ كه بيشتر هستند ـ «نياحه» بر ميّت را موجب عذاب مرده دانسته اند كه در صورت دوم، مخالف نظر ما نيست.
  579. ر. ك: مسند ابن حنبل: ج1 ص85 ح248 و ج7 ص254 ح20130، صحيح البخارى: ج1 ص433 ح1228 ـ 1230 و.…
  580. ر. ك: مسند ابن حنبل: ج9 ص320 ح24356 و ج7 ص168 ح19737 و صحيح البخارى: ج1 ص432 ح1226 و 1227 و ج4 ص1462 ح3759 و صحيح مسلم: ج2 ص441 ح929.
  581. انعام: آيه 164، اسراء: آيه 15.
  582. ر. ك: ص291 ح318.
  583. ر. ك: ص291 ح317.
  584. ر. ك: الشرح الكبير، ابن قدامه: ج2 ص429، المحلّى، ابن حزم: ج5 ص146، كشف القناع، بهوتى: ج2 ص188، نيل الأوطار: ج4 ص159، فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة و الإفتاء، احمد بن عبد الرزّاق دوش: ج9 ص156، معجم فقه السلف عترةً و صحابةً، كتانى: ج8 ص133.
  585. المواعظ العدديّة: ص259.
  586. التوحيد: ص331 ح10، علل الشرائع: ص81 ح1 كلاهما عن ابن عمر، بحار الأنوار: ج60 ص381 ح100.
  587. نجّت القرحة: إذا رشحت، وقيل: سالت (تاج العروس: ج3 ص495 «نجج»).
  588. الصّدْغ: وهو ما بين العين إلى شحمة الاُذن (النهاية: ج3 ص17 «صدغ»).
  589. الفردوس: ج2 ص22 ح2142 عن ابن عمر.
  590. مَهْ: أي فماذا للإستفهام، فاُبدل الألف هاءً (النهاية: ج4 ص377 «مهه»).
  591. الكافي: ج6 ص52 ح5، عوالي اللآلي: ج3 ص284 ح23، بحار الأنوار: ج60 ص334 ح6.
  592. يعنى به مثابه گفتن «لا إله إلّا اللّه» و ذكر توحيد است يا: ثواب ذكر «لا إله إلّا اللّه» به او داده مى شود.
  593. بحار الأنوار: ج60 ص380 ح98 نقلاً عن توحيد المفضّل وراجع: تربية الولد (ضرب الطفل).
  594. الكهف: 11 و 12.
  595. طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام: ص36 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج76 ص194 ح8.
  596. يعنى: «پس در آن غار، ساليانى چند، بر گوش هايشان پرده زديم * آن گاه، آنان را بيدار كرديم تا بدانيم كدام يك از آن دو دسته، مدّت درنگشان را بهتر حساب كرده اند».
  597. تفسير القمّي: ج2 ص7 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج18 ص324 ح34.
  598. في المصدر: «ويأمنون» وهو تصحيف، والتصويب من إرشاد القلوب. يقال: أمّنت على الدعاء: أي قلت عنده: «آمين»، وفلان يؤمّن على دعائه (مجمع البحرين: ج1 ص83 «أمن»).
  599. عدّة الداعي: ص241 عن الحسن بن أبي الحسن الديلمي، إرشاد القلوب: ص61 نحوه، بحار الأنوار: ج75 ص468 ح20.
  600. الكافي: ج3 ص167 ح3، تهذيب الأحكام: ج1 ص452 ح1471 كلاهما عن عنبسة بن مصعب، الدعوات: ص259 ح739 كلّها عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج81 ص266 ح24.
  601. الفريصة: اللّحمة بين الجنب والكتف (الصحاح: ج3 ص1048 «فرص»).
  602. مجمع البيان: ج6 ص562، بحار الأنوار: ج70 ص338.
  603. التحصين لابن فهد: ص24 ح40.
  604. العُرُوج: الصعود (النهاية: ج3 ص203 «عرج»).
  605. الكرّوبيّون: سادة الملائكة، وهم المقرّبون (النهاية: ج4 ص161 «كرب»).
  606. مستدرك الوسائل: ج11 ص240 ح12859 نقلاً عن لبّ اللباب.
  607. علل الشرائع: ص380 ح1 عن ابن مسعود، بحار الأنوار: ج11 ص171 ح18؛ تاريخ دمشق: ج7 ص420 الرقم 578 عن ابن مسعود من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله نحوه وليس فيه من «فبكى وبكت» إلى «إليه جبرئيل».
  608. في بحار الأنوار: «وفسح» بدل «وإلّا فسح».
  609. الجعفريات: ص192 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج67 ص200 ح2 نقلاً عن النوادر للراوندي.
  610. كامل الزيارات: ص171 ح221 و ص172 ح223 كلاهما عن الفضيل بن يسار، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص44 ح159 عن داود بن سليمان الفراء عن الإمام الرضا عن ابيه عنه عليهم السلام نحوه وفيه «سبعين ألف ملك» بدل «أربعة آلاف ملك»، بحار الأنوار: ج45 ص222 ح6.
  611. الكافي: ج4 ص589 ح8، تهذيب الأحكام: ج6 ص116 ح205، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص599 ح3203 وفيهما «ألف ألف» بدل «ألفي ألف» وكلّها عن سدير.
  612. الكافي: ج1 ص38 ح3 عن علي بن أبي حمزة و ج3 ص254 ح13، علل الشرائع: ص462 ح2، قرب الإسناد: ص303 ح1190 كلّها عن علي بن رئاب، بحار الأنوار: ج82 ص177 ح18.
  613. حَصَبَتهُم: أي رمَتهُم بالحصى. والحَصباء: الحَصى الصِّغار (راجع: النهاية: ج1 ص393 «حصب»).
  614. ثواب الأعمال: ص314 ح1، المحاسن: ج1 ص196 ح341 كلاهما عن إسماعيل بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام، تفسير العيّاشي: ج2 ص159 ح60 عن السكوني عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج79 ص72 ح26.
  615. الدعوات: ص235 ح649، بحار الأنوار: ج82 ص171 ح6.
  616. سنن الترمذي: ج5 ص380 ح3255، مسند أبي يعلى: ج4 ص157 ح4119 نحوه وكلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج2 ص41 ح3041؛ الأمالي للسيد المرتضى: ج1 ص39، مجمع البيان: ج9 ص98 كلاهما عن أنس، كنز الفوائد: ج2 ص200 وليس في الثلاثة الأخيرة «بابان»، بحار الأنوار: ج82 ص181 ح28.
  617. الدخان: 29.
  618. تفسير الطبري: ج13 الجزء 25 ص125، تفسير ابن كثير: ج7 ص239، تفسير القرطبي: ج16 ص140 نحوه.
  619. الأمالي للطوسي: ص535 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص373 ح2661 كلاهما عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج77 ص84 ح3؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص198 ح16 عن ابن عباس من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله وليس فيه «اذا مات».
  620. المناقب لابن شهر آشوب: ج2 ص346 عن ابن عباس، بحار الأنوار: ج42 ص308 ح9.
  621. تفسير ابن كثير: ج7 ص240، تفسير ابن أبي حاتم: ج10 ص3289 ح18551 وليس فيه ذيله من «ثمّ قرأ علي عليه السلام...»، كنز العمّال: ج2 ص501 ح4599.
  622. الزهد لابن المبارك: ص114 ح336، مسند ابن الجعد: ص335 ح2305 كلاهما عن المسيّب بن رافع، ربيع الأبرار: ج2 ص116 وليس فيه ذيله من «ثمّ قرأ...» وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج15 ص747 ح42966.
  623. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص299 ح2510، ثواب الأعمال: ص202 ح1، المحاسن: ج2 ص120 ح1327 كلّها عن أبي محمّد الوابشي، المؤمن: ص36 ح81، بحار الأنوار: ج67 ص66 ح24.
  624. كامل الزيارات: ص186 ح260، مجمع البيان: ج9 ص98 و ج6 ص779، تفسير جوامع الجامع: ج2 ص387 والثلاثة الأخيرة عن زرارة بن أعين نحوه، بحار الأنوار: ج45 ص210 ح18.
  625. الفيافي: البراري الواسعة، جمع فيفاء (النهاية: ج3 ص485 «فيف»).
  626. تفسير البغوي: ج4 ص57، بحار الأنوار: ج14 ص17 نقلاً عن عرائس الثعلبي نحوه.
  627. الدانق ـ بفتح النون وكسرها ـ: سُدس الدينار والدرهم. والداونيقي: لقبٌ لأبي جعفر المنصور؛ وهو الثاني من خلفاء بني العبّاس، ويقال له أبو الدوانيق (مجمع البحرين: ج1 ص613 «دنق»).
  628. الخريطة: مثل الكيس من أدم أو خرق، ويتّخذ ما شبّه به لكتب العمّال فيبعث بها (تاج العروس: ج10 ص236 «خرط»).
  629. طنجة: بلد على ساحل بحر المغرب مقابل الجزيرة الخضراء وهو من البرّ الأعظم وبلاد البربر (معجم البلدان: ج4 ص43).
  630. طبنة: بلدة في طرف أفريقيه ممّا يلي المغرب، فتحها موسى بن نصير (معجم البلدان: ج4 ص21).
  631. الكافي: ج8 ص383 ح582، المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص236 نحوه، بحار الأنوار: ج47 ص136 ح186.
  632. دوانيق، جمع دانق است به معناى يك ششم (يك دانگ) دينار و درهم. دوانيقى لقب ابو جعفر منصور، دومين خليفه عبّاسى بود. [از اين جهت به او دوانيقى، يا همان «خُرده پولى» خودمان، گفته اند كه بسيار بخيل و خسيس بود].
  633. طنجه: شهرى است در ساحل درياى مغرب (مديترانه)، مقابل جزيرة الخضرا [ى اَندلُس] كه جزء خشكى اعظم و سرزمين بربر (افريقا) است.
  634. طبنه: شهرى است در حاشيه افريقيه (تونس) از طرف مغرب كه به وسيله موسى بن نصير فتح شد.
  635. التحريم: 6.
  636. الخرائج والجرائح: ج1 ص169 ح259، بحار الأنوار: ج8 ص297 ح50 وراجع: إرشاد القلوب: ص96.
  637. جران البعير: مقدّم عنقه (الصحاح: ج5 ص2091 «جرن»).
  638. الخرائج والجرائح: ج1 ص37 ح39، بحار الأنوار: ج17 ص407 ح32 وراجع: الثاقب في المناقب: ص76 ح61.
  639. مجمع البيان: ج2 ص884 عن الإمام الرضا عن الإمام الحسين عن الإمام علي عليهم السلام، بحار الأنوار: ج100 ص12 ح27 نقلاً عن صحيفة الإمام الرضا عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام زين العابدين عن الإمام علي عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله.
  640. در متن عربى حديث، «حيطان» آمده است كه هم به معناى «ديوارها» و هم به معناى «باغ ها» است.
  641. صحيح البخاري: ج2 ص738 ح1989 وراجع: مسند ابن حنبل: ج5 ص22 ح14210 والمصنّف لابن أبي شيبة: ج7 ص433 ح110 وصحيح ابن خزيمة: ج3 ص140 ح1777 وكنز العمّال: ج11 ص371 ح31783 وبحار الأنوار: ج21 ص47 ح2.
  642. صحيح مسلم: ج1 ص87 ح81، سنن ابن ماجة: ج1 ص334 ح1052، صحيح ابن خزيمة: ج1 ص276 ح549، صحيح ابن حبّان: ج6 ص465 ح2759، مسند ابن حنبل: ج3 ص448 ح9719 وفيه «فعصيت» بدل «فأبيت» وكلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج2 ص57 ح3108.
  643. مستدرك الوسائل: ج8 ص360 ح9669 نقلاً عن تحفة الاخوان.
  644. مستدرك الوسائل: ج14 ص154 ح16354 نقلاً عن تحفة الإخوان عن أبي بصير.
  645. دخان: آيه 29.
  646. ر. ك: دانش نامه امام حسين عليه السلام: ج7 ص361 (بخش نهم: پس از شهادت / فصل دوم: نشانه هاى آشكار شده / خون گريستن آسمان) و ص365 (گريستن زمين و آسمان، و...).
  647. ر. ك: دانش نامه امام حسين عليه السلام: ج10 ص117 (بخش دوازدهم / فصل چهارم: گريستن و گرياندن بر سيّد الشهدا عليه السلام و يارانش / گريه فرشتگان) و ص119 (گريه جنّيان و حيوانات گوناگون).