ت و ب / التوبة

از دانشنامه قرآن و حدیث
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ مارس ۲۰۲۵، ساعت ۱۲:۴۳ توسط Khaleghitajabadi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «رده:ت <span id="التوبة-نسخه-آزمایشی"></span> = <span dir="rtl">التوبة (نسخه آزمایشی)</span> = <span dir="rtl">توبه</span> = <span dir="rtl">درآمد</span> = <span id="واژهشناسى-توبه"></span> == <span dir="rtl">واژه</span>‌<span dir="rtl">شناسى «توبه»</span> == <span dir="rtl">كلمه «توبه»، مصدر است از ريشه «ت و ب» به معن...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

التوبة (نسخه آزمایشی)

توبه

درآمد

واژهشناسى «توبه»

كلمه «توبه»، مصدر است از ريشه «ت و ب» به معناى رجوع و باز گشتن. ابن فارِس در اين باره آورده:

التّاءُ وَالواوُ وَالباءُ كَلِمَةٌ واحِدَةٌ، تَدُلُّ عَلَى الرُّجوعِ.[۱]

تاء و واو و باء يك معناى اصلى دارد، و بر بازگشتن و رجوع دلالت مىكند.

گفتنى است كه كثرت كاربرد اين كلمه در بازگشت از گناه و كارهاى زشت، سبب شده كه حقيقت ثانوى در اين معنا گردد، چنان كه واژهشناسان، نوعا توبه را به معناى بازگشت از گناه تفسير كردهاند.[۲]

گرچه «تَوْب» و «توبه»، هر دو مصدر عام هستند، نه آن كه «توبة» بر يك بار توبهكردن دلالت داشته باشد ـ چنان كه از گفتار لغويان و گونههاى كاربرد آن دو در متون اسلامى نمايان مىشود ـ؛ ليكن گاهى «توبه» و «توب» به معناى اسم هم به كار مىروند كه مقصود از آن، مورد يا موارد توبه است. در اين صورت، «ة» در «توبة» را مىتوان «ة» وحدت شمرد و «تَوْب» را نيز اسم جنس دانست.[۳]

«توبه» در قرآن و حديث

«توبه» در قرآن و حديث، گاه در مورد انسان به كار رفته و گاه در مورد خداوند متعال. هر چند هر دو كاربرد ريشه لغوى آن مورد عنايت است؛ ليكن اين واژه هنگامى كه در باره خدا به كار رود، مفهوم متفاوتى با مفهوم آن در مورد انسان دارد، و اينك توضيح مفهوم اين دو نوع توبه:

مفهوم توبه انسان

در قرآن كريم، كلمه «توبه» و واژههاى برگرفته از ريشه آن، 52 بار[۴] به انسان نسبت داده شده است؛ مانند:

«وَإِذَا جَآءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِٔايَتِنَا فَقُلْ سَلَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ».[۵]

هر گاه كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، به آنها بگو: سلام بر شما. پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض كرده است. هر كس از شما كار بدى از روى نادانى كند، سپس توبه و اصلاح [و جبران] نمايد، [مشمول رحمت خدا مىشود؛ چرا كه] او آمرزنده مهربان است.

مقصود از توبه انسان در اين آيه و آيات مشابه آن، بازگشت از گناه به منظور آمرزش الهى و زدودن آثار آن است.

به سخن ديگر، توبه عبارت است از بازگشت انسان از راه انحرافات اعتقادى، اخلاقى و عملى، به راه مستقيم الهى كه ضامن خوشبختى و سعادت انسان در دنيا و آخرت است.

انسان، در حقيقت، مسافرى است كه مقصد نهايى او، بهشت جاويد و ديدار با خداست:

«يَأَيُّهَا الاْءِنسَنُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَقِيهِ».[۶]

اى انسان! يقيناً تو با كوشش و تلاشى سخت به سوى پروردگارت در حركتى، پس او را [در حالى كه مقام فرمانروايى مطلق و حكومت بر همه چيز ويژه اوست] ديدار مىكنى.

از نگاه قرآن، راهى كه خداوند متعال توسّط انبياى خود براى رسيدن انسان به سعادت جاويد، ارائه كرده، مستقيم و هماهنگ با عقل سليم و فطرت پاك آدمى است؛ امّا راههاى ديگر، انحراف از راه درست زندگى و ناهمسو با مقتضاى عقل و فطرت است. لذا به همه انسانها توصيه مىفرمايد:

«وَأَنَّ هَذَا صِرَ طِى مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَ لِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ».[۷]

اين راه مستقيم من است، از آن پيروى كنيد! و از راههاى پراكنده (و انحرافى) پيروى نكنيد، كه شما را از طريق حق، دور مىسازد! اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مىكند، شايد پرهيزگارى پيشه كنيد!» بنا بر اين، انسان براى رسيدن به مقصد نهايى آفرينش خود، بايد راه درست و مستقيم الهى را طى كند تا به مقصد برسد و در هر نقطهاى كه كمترين انحرافى از اين راه پيدا كرد، بايد توبه كند و به صراط مستقيم الهى باز گردد كه در اين صورت، مورد لطف و رحمت حضرت حق قرار مىگيرد، گناهانش آمرزيده مىشود و كدورتهاى آن، از جانش زدوده مىگردد؛ بلكه گناهانش تبديل به حسنات مىگردد.[۸]

بر اين اساس، افزون بر شرع،[۹] عقل نيز توبه را بر انسان واجب مىنمايد و به همين جهت، توبه از سپاهيان عقل، شمرده شده است.[۱۰]

مفهوم توبه خدا

همانطور كه اشاره شد، «توبه» در قرآن و حديث، نه تنها در مورد انسان، بلكه در مورد خداوند متعال نيز به كار رفته است. در قرآن، واژههاى برگرفته از ريشه «توبه»، 35 بار[۱۱] به خدا نسبت داده شده است؛ مانند:

«لَقَد تَّابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِىِّ وَ الْمُهَجِرِينَ وَ الْأَنصَارِ».[۱۲]

البته خداوند بر پيامبر و مهاجران و انصار عطف توجه نمود و توبه آنها را پذيرفت.

و نيز:

«إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ».[۱۳]

همانا خداوند، بسيار توبهپذير و مهربان است.

«وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ».[۱۴]

خداوند، بسيار توبهپذير و حكيم است.

مقصود از توبه خداوند عز و جل، در اين آيات و آيات مشابه، بازگشت لطف و رحمت او به سوى انسان، براى زدودن آثار گناهان اوست.

انسان، ذاتا نيازمند به خداست، همه نيكىهايى كه به او مىرسد، از جانب خداست[۱۵] و او از خود، هيچ ندارد. «توبه» نيز يكى از نيكىهايى است كه بدون عنايت او، امكانپذير نيست.

بر اين پايه، تا خداوند متعال، زمينه توبه گناهكار را فراهم نسازد و به او توفيق توبه ندهد، او موفق بدان نخواهد شد و پس از تحقّق توبه نيز اگر خداوند توبهاش را نپذيرد و وى را مشمول رحمت واسعه خود قرار ندهد، توبه او به ثمر نخواهد نشست.

بنا بر اين، براى تحقّق توبه انسان گنهكار و بازگشت او به خدا و راه مستقيم الهى، ابتدا بايد عنايت و رحمت الهى به او باز گردد؛ زيرا گناه، نشانه خذلان و قطع عنايت حق تعالى است و تا گنهكار، مشمول عنايت او نشود، توفيق توبه پيدا نمىكند و پس از توبه انسان نيز بايد رحمت واسعه الهى به تائب باز گردد تا توبه او پذيرفته شود و آثار گناه از جانش زدوده گردد. از اين رو، براى هر بازگشت انسان از گناه، خداوند دو بار بايد با رحمت به او باز گردد و براى هر توبه تائب، خدا دو بار بايد توبه كند.[۱۶]

بر اين اساس، يكى از صفات جمال حضرت حق ـ جلّ و علا ـ «توّاب» است؛ يعنى داراى اين ويژگى است كه بسيار با رحمت به بندگان، باز مىگردد. در قرآن، نُه بار اين صفت در كنار صفت رحمت، قرار گرفته و خداوند متعال، «التوّاب الرحيم؛ بسيار بازگشت كننده مهربان» ناميده شده، اشاره به اين كه مهر و رحمت الهى، علّت توّاب بودن اوست. يك بار نيز اين صفت در كنار صفت حكمت قرار گرفته و خداوند، «تواب حكيم؛ بسيار بازگشت كننده حكيم» ناميده شده، اشاره به اين كه توفيق او براى توبه و پذيرش آن، گزاف نيست؛ بلكه به مقتضاى حكمت بالغه الهى است.

نكاتى در باره توبه از گناه

گفتنى است كه توبه منسوب به خداوند متعال، در مباحث خداشناسى مورد بررسى قرار گرفته است.[۱۷] آنچه در اين جا مطرح مىشود، مربوط به توبه انسان است؛ امّا پيش از طرح آيات و روايات مربوط، توجّه به اين نكات، مناسب است:

1. ماهيّت توبه

پيش از اين، توضيح داديم كه توبه در لغت، به معناى بازگشت از گناه است؛ امّا براى پاسخ به اين پرسش كه اين معنا از نگاه شارع، چگونه تحقّق مىيابد؟ و حقيقت توبه از نظر اسلام چيست؟ راهى جز مراجعه به روايات اهل بيت عليهمالسلام نيست و بدين منظور، احاديث را به پنج دسته مىتوان تقسيم كرد:

دسته اوّل، احاديثى كه توبه را نقطه مقابل اصرار مىدانند، مانند حديثى كه در تبيين سپاهيان عقل و جهل، توبه را از جنود عقل و ضدّ آن، يعنى اصرار بر گناه، عدم تصميم به بازگشت از گناه را از جنود جهل، شمرده است.[۱۸]

بر اين اساس، توبه در اصطلاح شرع نيز در همان معناى لغوى آن به كار رفته است. بنا بر اين، ترك گناه و تصميم بر عدم تكرار آن در تحقّق مفهوم شرعى توبه، كافى است.

دسته دوم، احاديثى كه توبه را به ندامت، تفسير كردهاند[۱۹] و تصريح مىكنند كه ندامت، به خودى خود، استغفار شمرده مىشود[۲۰] و پشيمانى گنهكار، حتّى قبل از استغفار او، موجب آمرزش الهى است.[۲۱]

دسته سوم، احاديثى كه اعتراف به گناه را توبه شمردهاند و آن را موجب مغفرت خداوند متعال مىدانند.[۲۲]

دسته چهارم، احاديثى كه تصميم به عدم بازگشت به گناه را شرط توبه شمردهاند و ترك گناه را موجب آمرزش آن دانستهاند.[۲۳]

دسته پنجم، احاديثى كه استغفار و درخواست آمرزش زبانى را هم شرط توبه ذكر كردهاند.[۲۴]

دسته ششم، احاديثى كه افزون بر موارد ياد شده، امور ديگرى مانند: اداى حقوق خدا و مردم را شرط توبه و يا از آثار آن دانستهاند.

جمعبندى احاديث در تبيين ماهيّت توبه

با تأمّل دقيق در احاديثى كه بدان اشاره شد، مشخّص مىشود كه نه تنها تعارضى ميان آنها در تبيين حقيقت توبه وجود ندارد، بلكه هر دسته از آنها به بُعدى از ابعاد اين حقيقت اشاره دارد.

به عبارت روشنتر، توبه، حقيقتى است داراى جسم و روح، و ظاهر و باطن. روح توبه، ندامت و پشيمانى است. احاديثى كه توبه را به پشيمانى تفسير كردهاند، به اين واقعيت، اشاره دارند.[۲۵]

ندامت حقيقى، گنهكار را وادار به بازگشت از انجام گناه و تصميم بر عدم تكرار آن مىنمايد.[۲۶] احاديثى كه توبه را ضدّ اصرار معرّفى كردهاند، به اين معنا اشاره نمودهاند.[۲۷]

ندامت از نافرمانى خداوند متعال در پيشگاه او، روح استغفار است. لذا ندامت به استغفار، تفسير شده، به گونهاى كه حتّى بدون استغفار زبانى نيز، گنهكار نادم، مورد مغفرت الهى قرار مىگيرد.

همچنين اعتراف مذنبِ نادم، در پيشگاه حق تعالى، نوعى عذرخواهى و آمرزشخواهى است و بدين جهت، توبه ناميده شده است.

احاديثى كه استغفار زبانى را شرط توبه مىدانند،[۲۸] به اين معنا اشاره دارند كه نادم حقيقى، نمىتواند از خداوند متعال، آمرزش نخواهد، هر چند خداى مهربان از روى لطف، پيش از آمرزشخواهى هم او را بخشيده باشد.

احاديثى كه اداى حقوق الهى و مردم و امورى ديگر[۲۹] را شرط توبه و يا از آثار آن مىدانند، به اين معنا اشاره دارند كه نادم حقيقى براى جبران گذشته خود، ملتزم به همه لوازم توبه خواهد بود و هر چه ندامت گنهكار بيشتر باشد، آثار افزونترى در زندگى تائب، پديد خواهد آمد.

2. توبه نصوح

قرآن، توبهاى را اميدوار كننده مىداند كه از صفت «نصوح» برخوردار باشد. لذا خطاب به اهل ايمان مىفرمايد:

«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَئِّاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ».[۳۰]

اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به سوى خدا توبه كنيد، توبهاى خالص، اميد است [با اين كار] پروردگارتان، گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است، وارد كند.

«نصوح» از ريشه «نُصح» گرفته شده و توبه نصوح، عبارت است از توبه خالص، صحيح، صادق، محكم و خالى از هر گونه نقض و خلل.[۳۱]

گفتنى است كه توبه با اين اوصاف، داراى درجات و مراتب مختلف است. هر چه ندامت تائب، بيشتر باشد، توبه، آثار و بركات بيشترى در ظاهر و باطن و زندگى مادّى و معنوى انسان خواهد داشت.

كمترين درجه توبه نصوح، اين است كه تائب، تصميم جدّى مىگيرد كار زشتى را كه انجام داده، تكرار نكند. بدين جهت، بيشتر احاديثى كه توبه نصوح را تفسير كردهاند، آن را به معناى عدم بازگشت به گناه دانستهاند.[۳۲]

امّا بايد توجّه داشت كه توبه نصوح، مراتب بالاترى هم دارد كه در آن، تائب، اقدامات بيشترى را در جهت پاكسازى خود از كدورتهاى گناه انجام مىدهد؛ مانند: گرفتن روزه[۳۳] و دورى از لذايذ مادّى[۳۴] تا آن جا كه باطنش از ظاهرش برتر مىشود، چنان كه در حديثى از امام صادق عليهالسلام آمده:

التَّوبَةُ النَّصوحُ أن يَكونَ باطِنُ الرَّجُلِ كَظاهِرِهِ وأَفضَلَ.[۳۵]

توبه نصوح، اين است كه باطن مرد، همچون ظاهر او و [بلكه] بهتر باشد.

3. فرق توبه و انابه

در واژهشناسى «توبه»، روشن شد كه اين كلمه به معناى رجوع و بازگشت است؛ امّا «انابه» از ريشه «ن و ب» به معناى عادت به بازگشت به مكانى خاص، تفسير شده است. ابن فارِس در اين باره مىگويد:

النّونُ وَالواوُ وَالباءُ، كَلِمَةٌ واحِدَةٌ تَدُلُّ عَلَى اعتِيادِ مَكانٍ وَالرُّجوعِ إلَيهِ.[۳۶]

نون و واو و باء يك معناى اصلى دارد، و بر عادت داشتن بر جايى و برگشتن به آنجا دلالت مىكند.

همچنين راغب در توضيح اين واژه مىگويد:

النَّوبُ: رُجوعُ الشَّىءِ مَرَّةً بَعدَ اُخرى، يُقالُ: نابَ نَوبا وَ نَوبَةً، وَ سُمِّىَ النَّحلُ نَوبا لِرُجوعِها إلى مَقارِّها، وَ نابَتهُ نائِبَةٌ أىى حادِثَةٌ مِن شَأنِها أنتَنوبَ دائِبا.[۳۷]

«نوب» به معناى بازگشتن مجدد و مكرر است. گفته مىشود: نابَ نَوبا وَ نَوبَةً، و زنبور عسل «نَوب» ناميده مىشود چون به كندوى خود باز مىگردد، و گفته مىشود: «نابَتهُ نائِبَةٌ؛ گرفتارى براى او پيش آمد» يعنى حادثهاى براى او پيش آمده كه انتظار وقوع آن مىرفت.

بر اين اساس، مفهوم بازگشت در «اِنابه»، قوىتر از مفهوم آن در «توبه» است. از اين رو، تنها يك بار بازگشت از گناه، «توبه» ناميده مىشود؛ ولى در «اِنابه»، بازگشت از گناه بايد به صورت عادت و ملكه شده باشد. بنا بر اين، مقام «منيب»، بالاتر از مقام «تائب» است و به همين جهت، اهل انابه، مشمول هدايت خاصّ الهى هستند.[۳۸]

4. فرق توبه و اَوبه

ظاهرا از نظر واژهشناسى، فرقى ميان «توبه» و «اَوبه» نيست؛ زيرا هر دو به معناى رجوع و بازگشتاند؛[۳۹] ليكن علاوه بر آن كه مادّه «أوب»، معنا و كاربردى اعمّ از مادّه «توب» دارد و به بازگشت از گناه محدود نمىشود، تأمّل در آيات و رواياتى كه كلمه «أوّاب» در آنها به كار رفته، نشان مىدهد كه اهل اوبه، داراى منزلتى والاتر از اهل توبه هستند و ظاهرا اين، بدان جهت است كه اَوّاب، صرفا بازگشت از گناه ندارد، بلكه با همه وجودش از غير خدا روى گردانده، به خداى متعال، رجوع مىكند و به او مشغول مىگردد. بر پايه حديثى از امام صادق عليهالسلام در تفسير آيه «فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّ بِينَ غَفُورًا؛ قطعا او آمرزنده اوّابين است»:

هُمُ التَّوّابونَ المُتَعَبِّدونَ.[۴۰]

آنان توبهكنندگانِ عبادتپيشهاند.

همچنين در حديثى ديگر، سجدههاى طولانى يكى از عادات «أوّابين» شمرده شده است.[۴۱]

5. فرق توبه و استغفار

بىترديد واژههاى «توبه» و «استغفار»، داراى دو مفهوم متفاوتاند. «توبه» به معناى بازگشت از كارهاى زشت و «استغفار»، به معناى درخواست پوشش و آمرزش گناهان از خداوند متعال است.[۴۲] به همين جهت، در حديثى از امام صادق عليهالسلام توبه ضدّ اصرار، و استغفار، ضدّ اغترار شمرده شده است.[۴۳]

اين سخن، بدين معناست كه حقيقت توبه بدون استغفار هم تحقّق مىيابد؛ يعنى همين كه گنهكار از كردار خود پشيمان شد و تصميم به عدم بازگشت به گناه گرفت، توبه محقّق مىشود، چنان كه در حديث نبوى آمده:

النَّدَمُ تَوبَةٌ.[۴۴]

پشيمانى [از گناه]، توبه است.

و در حديثى ديگر از امام على عليهالسلام نقل شده:

النَّدَمُ استِغفارٌ.[۴۵]

پشيمانى [از گناه]، خود، طلب آمرزش است.

بنا بر اين، تصميم بر عدم بازگشت به گناه ـ كه حاصل ندامت قلبى است ـ براى تحقّق توبه، كافى است؛ ليكن استغفار زبانى هم براى پيشگيرى از مغرور شدن به رحمت الهى ضرور است، بلكه همانطور كه پيش از اين توضيح داديم، ندامت قلبى حقيقى، از استغفار زبانى جدا نيست. بنا بر اين، همانطور كه برخى از محقّقان آوردهاند،[۴۶] استغفار زبانى، مكمّل توبه است، نه شرط آن.

6. نياز همگان به توبه

از نگاه قرآن و احاديث اسلامى همه اهل ايمان، اعم از عوام و خواص، حتّى معصومان، نيازمند توبه و بازگشت به خدا هستند و لذا قرآن به همه اهل ايمان، دستور مىدهد:

«وَ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».[۴۷]

و همگى به سوى خدا بازگرديد اى مؤمنان، تا رستگار شويد.

همچنين حارث بن مغيره در حديثى از امام صادق عليهالسلام نقل مىكند:

كانَ صلىاللهعليهوآله يَستَغفِرُ اللّهعز و جل فى كُلِّ يَومٍ سَبعينَ مَرَّةً، وَ يَتوبُ إلَى اللّهعز و جل سَبعينَ مَرَّةً. قالَ: قُلتُ: كانَ يَقولُ: أستَغفِرُ اللّهوَ أتوبُ إلَيهِ؟ قالَ: كانَ يَقولُ: «أستَغفِرُ اللّه، أستَغفِرُ اللّه» سَبعينَ مَرَّةً، وَ يَقولُ: «وَ أتوبُ إلَى اللّه، وَ أتوبُ إلَى اللّه» سَبعينَ مَرَّةً.[۴۸]

پيامبر خدا، روزى هفتاد بار از خداوند عز و جل آمرزش مىطلبيد و هفتاد بار به درگاه او، توبه مىكرد. گفتم: آيا او مىگفت: «از خدا آمرزش مىخواهم و به درگاه او، توبه مىكنم»؟[۴۹] فرمود: «[نه، بلكه] هفتاد بار مىگفت: "از خدا، آمرزش مىخواهم. از خدا، آمرزش مىخواهم" و هفتاد بار مىگفت: "و به درگاه خدا، توبه مىبرم. به درگاه خدا، توبه مىبرم"».

و در حديثى ديگر از پيامبر صلىاللهعليهوآله آمده:

إنَّهُ لَيُغانُ[۵۰] عَلى قَلبى، وَ إنّى لَأَستَغفِرُ اللّهفِى اليَومِ مِئَةَ مَرَّةٍ.[۵۱]

گاه دلم را تيرگى مىگيرد و من، روزى صد بار، از خدا آمرزش مىطلبم.

دعاهاى فراوانى كه از معصومان عليهمالسلام در زمينه استغفار و توبه نقل شده[۵۲] نيز به روشنى دلالت دارند كه همه انسانها در اين جهان، در معرض دورى از ساحت قدس ربوبى هستند، چيزى كه هست، توبه عامّه مردم، به معناى بازگشت از گناهانى است كه انجام دادن آنها موجب عذاب الهى است و توبه خواص، به معناى بازگشت از انجام دادن مكروهات است و توبه معصومان، بازگشت از ترك اَولى و امورى است كه احيانا ضرورتهاى زندگى مادّى ايجاب مىنمايد؛ ولى به هر حال، از شدّت قرب آنها به ساحت حق تعالى مىكاهد.[۵۳]

گفتنى است كه نكات ديگرى در باره توبه وجود دارد كه ضمن مباحث آينده خواهد آمد. همچنين بخشى از آيات و روايات مرتبط با اين مبحث، در كتاب نهج الذكر، ذيل عنوان «الاستغفار» آمده كه بر اساس حروف ابجد، در ادامه دانشنامه قرآن و حديث نيز خواهد آمد. إن شاء اللّه!

الفصل الأوّل: تَفسيرُ التَّوبَةِ وأَركانُها

فصل يكم: تفسير توبه و اركان آن

1 / 1: ضِدُّ الإِصرارِ

1 / 1: ضدّ پايدارى

1. الإمام الصادق عليهالسلام ـ فى بَيانِ جُنودِ العَقلِ وَالجَهلِ ـ:... السَّعادَةُ وضِدُّهَا الشَّقاوَةُ، وَالتَّوبَةُ وضِدُّهَا الإِصرارُ، وَالاِستِغفارُ وضِدُّهُ الاِغتِرارُ.[۵۴]

1. امام صادق عليهالسلام ـ در بيان سپاهيان خِرد و نادانى ـ:... خوشبختى كه ضدّ آن نگونبختى است؛ توبه كه ضدّ آن پايدارى [بر گناه] است؛ آمرزش خواستن كه ضدّ آن غفلت است.

2. الإمام زين العابدين عليهالسلام: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وصَيِّرنا إلى مَحبوبِكَ مِنَ التَّوبَةِ، وأَزِلنا عَن مَكروهِكَ مِنَ الإِصرارِ.

2. امام زين العابدين عليهالسلام: بار خدايا! بر محمّد و خاندانش، درود فرست و ما را به سوى توبه ـ كه محبوب توست ـ، روان بگردان و از پايدارى بر گناه ـ كه منفور توست ـ، بر كنارمان دار.

1 / 2: النَّدَمُ

1 / 2: پشيمانى

3. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: النَّدَمُ تَوبَةٌ.[۵۵]

3. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: پشيمانى، توبه است.

4. عنه صلىاللهعليهوآله: كَفى بِالنَّدَمِ تَوبَةً.[۵۶]

4. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: براى توبه كردن، پشيمانى كافى است.

5. مسند ابن حنبل عن عبد اللّهبن معقل بن مقرن: دَخَلتُ مَعَ أبي عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ فَقالَ: أنتَ سَمِعتَ النَّبِيَ صلىاللهعليهوآله يَقولُ: «النَّدَمُ تَوبَةٌ»؟ قالَ: نَعَم.[۵۷]

5. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عبد اللّهبن معقل بن مقرن ـ: با پدرم نزد عبد اللّهبن مسعود رفتيم. پدرم به او گفت: تو از پيامبر صلىاللهعليهوآله شنيدى كه فرمود: «پشيمانى، خود، توبه است»؟ گفت: آرى.

6. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: كَفّارَةُ الذَّنبِ النَّدامَةُ.[۵۸]

6. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: كفّاره گناه، پشيمانى است.

7. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن ساءَتهُ خَطيئَتُهُ غُفِرَ لَهُ وإن لَم يَستَغفِر.[۵۹]

7. پيامبر صلىاللهعليهوآله: هر كس از گناهى كه كرده است، ناراحت باشد، آمرزيده مىشود، اگر چه طلب آمرزش نكند.

8. عنه صلىاللهعليهوآله: إنَّ العَبدَ لَيَعمَلُ الذَّنبَ فَإِذا ذَكَرَهُ أحزَنَهُ، وإذا نَظَرَ اللّهُ إلَيهِ قَد أحزَنَهُ غَفَرَ لَهُ ما صَنَعَ قَبلَ أن يَأخُذَ في كَفّارَتِهِ، بِلا صَلاةٍ ولا صِيامٍ.[۶۰]

8. پيامبر صلىاللهعليهوآله: همانا بنده گناهى مىكند، پس هر گاه به ياد آن گناه مىافتد و ناراحت مىشود و خداوند مىبيند كه از آن گناه ناراحت است، گناهش را مىآمرزد، پيش از آن كه با نماز يا روزهاى، كفّاره آن گناه را بپردازد.

9. عنه صلىاللهعليهوآله: ما أذنَبَ عَبدٌ ذَنبا فَنَدِمَ عَلَيهِ، إلاّ كَتَبَ اللّهُ لَهُ مَغفِرَةً قَبلَ أن يَستَغفِرَهُ.[۶۱]

9. پيامبر صلىاللهعليهوآله: هيچ بندهاى نيست كه گناهى كند و سپس از آن پشيمان شود، مگر اين كه خداوند براى او، پيش از آن كه طلب آمرزش كند، آمرزش بنويسد.

10. عنه صلىاللهعليهوآله: ما عَلِمَ اللّهُ مِن عَبدٍ نَدامَةً عَلى ذَنبٍ إلاّ غَفَرَ لَهُ قَبلَ أن يَستَغفِرَهُ مِنهُ.[۶۲]

10. پيامبر صلىاللهعليهوآله: هر گاه خداوند بداند كه بندهاى از گناهى پشيمان است، پيش از آن كه براى آن گناه از او طلب آمرزش كند، او را مىآمرزد.

11. الكافي عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: مَن صامَ شَعبانَ كانَ لَهُ طُهرا مِن كُلِّ زَلَّةٍ ووَصمَةٍ وبادِرَةٍ.

قالَ أبو حَمزَةَ: قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليهالسلام: مَا الوَصمَةُ؟ قالَ: اليَمينُ فِي المَعصِيَةِ، وَالنَّذرُ[۶۳] فِي المَعصِيَةِ. قُلتُ. فَمَا البادِرَةُ؟ قالَ: اليَمينُ عِندَ الغَضَبِ، وَالتَّوبَةُ مِنهَا النَّدَمُ.[۶۴]

11. الكافى ـ به نقل از ابو حمزه از امام باقر عليهالسلام از پدرش عليهالسلام ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «هر كس ماه شعبان را روزه بگيرد، آن روزه، پاك كننده او از هر لغزش و وَصْمه و بادِرهاى است».

ابو حمزه مىگويد: به امام باقر عليهالسلام گفتم: وَصْمه چيست؟ فرمود: «سوگند خوردن براى [ارتكاب] گناه و نذر كردن براى گناه». گفتم: بادِره چيست؟ فرمود: «سوگند خوردن در هنگام خشم، و توبه از آن، پشيمانى از آن است».

12. الإمام عليّ عليهالسلام: مَن نَدِمَ فَقَد تابَ. مَن تابَ فَقَد أنابَ[۶۵].[۶۶]

12. امام على عليهالسلام: آن كه پشيمان شود، توبه كرده است. هر كه توبه كند، به سوى خدا باز گشته است.

13. عنه عليهالسلام: النَّدَمُ أحَدُ التَّوبَتَينِ.[۶۷]

13. امام على عليهالسلام: پشيمانى، يكى از دو توبه است.

14. عنه عليهالسلام: النَّدَمُ استِغفارٌ.[۶۸]

14. امام على عليهالسلام: پشيمانى [از گناه]، خود، طلب آمرزش است (/ نوعى استغفار است).

15. عنه عليهالسلام: النَّدَمُ عَلَى الخَطيئَةِ استِغفارٌ.[۶۹]

15. امام على عليهالسلام: پشيمانى از گناه، خود، نوعى آمرزشخواهى است.

16. عنه عليهالسلام: نَدَمُ القَلبِ يُكَفِّرُ الذَّنبَ، ويُمَحِّصُ الجَريرَةَ.[۷۰]

16. امام على عليهالسلام: پشيمانىِ دل، گناه را مىپوشانَد و جرم را پاك مىكند.

17. عنه عليهالسلام: النَّدَمُ عَلَى الخَطيئَةِ يَمحوها.[۷۱]

17. امام على عليهالسلام: پشيمانى از گناه، گناه را محو مىكند.

18. عنه عليهالسلام: إذا قارَفتَ ذَنبا فَكُن عَلَيهِ نادِما.[۷۲]

18. امام على عليهالسلام: هر گاه گناهى كردى، از آن پشيمان باش.

19. الإمام زين العابدين عليهالسلام ـ مِن دُعائِهِ في ذِكرِ التَّوبَةِ وطَلَبِها ـ: اللّهُمَّ إن يَكُنِ النَّدَمُ تَوبَةً إلَيكَ فَأَنَا أندَمُ النّادِمينَ، وإن يَكُنِ التَّركُ لِمَعصِيَتِكَ إنابَةً فَأَنَا أوَّلُ المُنيبينَ، وإن يَكُنِ الاِستِغفارُ حِطَّةً لِلذُّنوبِ فَإِنّي لَكَ مِنَ المُستَغفِرينَ.[۷۳]

19. امام زين العابدين عليهالسلام ـ از دعاى ايشان در بيان توبه و توبهخواهى ـ: بار خدايا! اگر پشيمانى، توبهاى به درگاه توست، من پشيمانترينِ پشيمانانم و اگر ترك معصيت تو، بازگشتى به سوى توست، من نخستين بازگشتكنندگانم و اگر آمرزشخواهى، گناهان را مىريزد، من از تو آمرزش مىخواهم.

20. مشكاة الأنوار عن الإمام الصادق عليهالسلام: إنَّ العَبدَ لَيُذنِبُ الذَّنبَ فَيُغفَرُ لَهُ. قالَ [الرّاوي]: قُلتُ: فَكَيفَ ذاكَ؟ قالَ: لا يَزالُ نادِما عَلَيهِ مُستَغفِرا مِنهُ حَتّى يُغفَرَ لَهُ.[۷۴]

20. مشكاة الأنوار به نقل از امام صادق عليهالسلام: «بنده، گناهى مىكند و آمرزيده مىشود». راوى گفت: چگونه؟ فرمود: «پيوسته از آن پشيمان است و برايش، طلب آمرزش مىكند تا اين كه آمرزيده مىشود».

21. الإمام الصادق عليهالسلام: ما مِن عَبدٍ أذنَبَ ذَنبا فَنَدِمَ عَلَيهِ إلاّ غَفَرَ اللّهُ لَهُ قَبلَ أن يَستَغفِرَ، وما مِن عَبدٍ أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِ نِعمَةً فَعَرَفَ أنَّها مِن عِندِ اللّهِ إلاّ غَفَرَ اللّهُ لَهُ قَبلَ أن يَحمَدَهُ.[۷۵]

21. امام صادق عليهالسلام: هيچ بندهاى نيست كه گناهى كند و از آن پشيمان شود، مگر اين كه خداوند، او را پيش از استغفار كردن، بيامرزد، و هيچ بندهاى نيست كه خداوند به او نعمتى دهد و او آن را از جانب خدا بداند، مگر اين كه خداوند، او را پيش از آن كه سپاسش گويد، بيامرزد.

22. الإمام الكاظم عليهالسلام ـ لاِبنِ أبي عُمَيرٍ حينَ سَأَلَهُ: كَيفَ تَكونُ الشَّفاعَةُ لِأَهلِ الكَبائِرِ وَاللّهُ تَعالى ذِكرُهُ يَقولُ: «وَ لاَ يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى وَ هُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ»[۷۶]، ومَن يَرتَكِبُ الكَبائِرَ لا يَكونُ مُرتَضىً؟ ـ: يا أبا أحمَدَ، ما مِن مُؤمِنٍ يَرتَكِبُ ذَنبا إلاّ ساءَهُ ذلِكَ ونَدِمَ عَلَيهِ، وقَد قالَ النَّبِيُ صلىاللهعليهوآله: «كَفى بِالنَّدَمِ تَوبَةً»، وقالَ عليهالسلام: «مَن سَرَّتهُ حَسَنَتُهُ وساءَتهُ سَيِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ».

فَمَن لَم يَندَم عَلى ذَنبٍ يَرتَكِبُهُ فَلَيسَ بِمُؤمِنٍ، ولَم تَجِب لَهُ الشَّفاعَةُ، وكانَ ظالِما، وَاللّهُ تَعالى ذِكرُهُ يَقولُ: «مَا لِلظَّلِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لاَ شَفِيعٍ يُطَاعُ»[۷۷].[۷۸]

22. امام كاظم عليهالسلام ـ به ابن ابى عمير كه پرسيد: چگونه شفاعت، شامل حال مرتكبان گناهان كبيره مىشود، در حالى كه خداوند متعال مىفرمايد: «و جز براى كسى كه خدا بپسندد، شفاعت نمىكنند و خود از بيم او هراساناند»؟ كسى كه مرتكب گناه كبيره شود، مورد پسند و رضايت خدا نيست؟ ـ: اى ابو احمد! هيچ مؤمنى نيست كه گناهى مرتكب شود، مگر اين كه از آن ناراحت و پشيمان گردد.

پيامبر صلىاللهعليهوآله فرموده است: «براى توبه، پشيمانى كافى است» و فرمود: «هر كس از كار نيك خود، خوشحال و از كار بدش ناراحت شود، او مؤمن است».

بنا بر اين، هر كس از گناهى كه مىكند، پشيمان نشود، مؤمن نيست و مستوجب شفاعت نيست و ستمكار است. خداوند متعال مىفرمايد: «براى ستمكاران، نه يارى است و نه شفاعتكنندهاى كه شفاعتش پذيرفته شود».

23. عنه عليهالسلام: ما مِن أحَدٍ يَرتَكِبُ كَبيرَةً مِنَ المَعاصي وهُوَ يَعلَمُ أنَّهُ سَيُعاقَبُ عَلَيها إلاّ نَدِمَ عَلى مَا ارتَكَبَ، ومَتى نَدِمَ كانَ تائِبا مُستَحِقّا لِلشَّفاعَةِ. ومَتى لَم يَندَم عَلَيها كانَ مُصِرّا، وَالمُصِرُّ لا يُغفَرُ لَهُ؛ لِأَ نَّهُ غَيرُ مُؤمِنٍ بِعُقوبَةِ مَا ارتَكَبَ، ولَو كانَ مُؤمِنا بِالعُقوبَةِ لَنَدِمَ، وقَد قالَ النَّبِيُ صلىاللهعليهوآله: «لا كَبيرَةَ مَعَ الاِستِغفارِ، ولا صَغيرَةَ مَعَ الإِصرارِ».[۷۹]

23. امام كاظم عليهالسلام: هر كس در حالى مرتكب گناه كبيرهاى شود كه مىداند براى آن مجازات خواهد شد، بىگمان، از گناهى كه كرده، پشيمان مىشود و هر گاه پشيمان شود، [در حقيقت،] توبه كرده و سزامند شفاعت است، و چنانچه از آن گناه پشيمان نشود، [در حقيقت] بر آن اصرار ورزيده است و اصرار كننده[ى بر گناه]، آمرزيده نمىشود؛ زيرا [در حقيقت] به مجازات آنچه مرتكب شده است، ايمان ندارد، كه اگر ايمان به مجازات داشت، قطعا پشيمان مىشد. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرموده است: «با طلب آمرزش كردن، گناه كبيرهاى نيست و با وجود اصرار [بر گناه]، گناه صغيره معنا ندارد».

1 / 3: الاِعتِرافُ

1 / 3: اعتراف

الكتاب

قرآن

«وَ ءَاخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَلِحًا وَ ءَاخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ».[۸۰]

«و گروهى ديگر، به گناهان خود، اعتراف كردند و كار خوب و بد را به هم آميختند، اميد مىرود كه خداوند، توبه آنها را بپذيرد. به يقين، خداوند، آمرزنده و مهربان است».

الحديث

حديث

24. الإمام عليّ عليهالسلام: المُقِرُّ بِالذَّنبِ تائِبٌ.[۸۱]

24. امام على عليهالسلام: معترفِ به گناه، توبهكار است.

25. عنه عليهالسلام: مَنِ اعتَرَفَ بِالجَريرَةِ استَحَقَّ المَغفِرَةَ.[۸۲]

25. امام على عليهالسلام: كسى كه به گناه اعتراف كند، سزاوار آمرزش است.

26. عنه عليهالسلام: حُسنُ الاِعتِرافِ يَهدِمُ الاِقتِرافَ.[۸۳]

26. امام على عليهالسلام: اعتراف راستين، گناه را نابود مىكند.

27. عنه عليهالسلام: نِعمَ شافِعُ المُذنِبِ الإِقرارُ.[۸۴]

27. امام على عليهالسلام: نيكو شفيعى است اقرار براى گناهكار.

28. عنه عليهالسلام: الإِقرارُ اعتِذارٌ.[۸۵]

28. امام على عليهالسلام: اعتراف [به گناه]، نوعى پوزشخواهى است.

29. عنه عليهالسلام: شافِعُ المُذنبِ إقرارُهُ، وتَوبَتُهُ اعتِذارُهُ.[۸۶]

29. امام على عليهالسلام: شفيع گنهكار، همان اعتراف اوست [به گناهان] و توبه او، همان پوزشخواهى اوست.

30. عنه عليهالسلام: مَن أحسَنَ الاِعتِذارَ استَحَقَّ الاِغتِفارَ.[۸۷]

30. امام على عليهالسلام: كسى كه به راستى پوزش طلبد، سزاوار آمرزش و بخشش است.

31. عنه عليهالسلام: شافِعُ المُجرِمِ خُضوعُهُ بِالمَعذِرَةِ.[۸۸]

31. امام على عليهالسلام: شفيع گنهكار، پوزشخواهى عاجزانه اوست.

32. عنه عليهالسلام: ما أذنَبَ مَنِ اعتَذَرَ.[۸۹]

32. امام على عليهالسلام: كسى كه عذرخواهى كند، [چنان است كه گويى] گناهى نكرده است.

33. عنه عليهالسلام: لاَ اعتِذارَ أمحى لِلذَّنبِ مِنَ الإِقرارِ.[۹۰]

33. امام على عليهالسلام: هيچ عذرخواهىاى پاك كنندهتر از اعتراف [به گناه] نيست.

34. الإمام الباقر عليهالسلام: وَاللّهِ! ما يَنجو مِنَ الذَّنبِ إلاّ مَن أقَرَّ بِهِ.[۹۱]

34. امام باقر عليهالسلام: به خدا سوگند از گناه نمىرَهَد، مگر كسى كه به آن اعتراف كند.

35. عنه عليهالسلام: لا وَاللّهِ! ما أرادَ اللّهُ تَعالى مِنَ النّاسِ إلاّ خَصلَتَينِ: أن يُقِرّوا لَهُ بِالنِّعَمِ فَيَزيدَهُم، وبِالذُّنوبِ فَيَغفِرَها لَهُم.[۹۲]

35. امام باقر عليهالسلام: نه به خدا، خداوند متعال از مردم، جز دو كار نخواسته است: نعمتهايش را سپاس گزارند تا آن را برايشان افزايش دهد؛ و به گناهانشان اعتراف نمايند تا ايشان را بيامرزد.

36. الاختصاص: رُوِيَ عَنِ العالِمِ عليهالسلام أنَّهُ قالَ: المُستَتِرُ بِالحَسَنَةِ لَهُ سَبعونَ ضِعفا، وَالمُذيعُ لَهُ واحِدٌ. وَالمُستَتِرُ بِالسَّيِّئَةِ مَغفورٌ لَها، وَالمُذيعُ لَها مَخذولٌ.

المُقِرُّ بِذَنبِهِ كَمَن لا ذَنبَ لَهُ. وإذا كانَ الرَّجُلُ في جَوفِ اللَّيلِ في صَلاتِهِ يُقِرُّ للّهبِذُنوبِهِ ويَسأَلُهُ التَّوبَةَ، وفي ضَميرِهِ أن لا يَرجِعَ إلَيهِ، فَاللّهُ يَغفِرُ إن شاءَ اللّهُ.[۹۳]

36. الاختصاص: از عالم (امام رضا) عليهالسلام روايت شده كه فرمود: كسى كه كار نيكى را پنهانى انجام دهد، برايش هفتاد برابر محسوب شود و كسى كه آن را آشكار سازد، يك برابر برايش به حساب مىآيد و كسى كه گناهى را پنهانى انجام دهد، آمرزيده مىشود و كسى كه آشكارا آن را انجام دهد، به حال خود وا نهاده مىشود (توفيق، از او سلب شود).

كسى كه به گناهش اعتراف كند، چونان كسى است كه گناهى نكرده است. هر گاه انسان در دلِ شب، در نمازش به گناهان خويش در پيشگاه خدا اعتراف كند و از او درخواست توبه نمايد و در نيّتش اين باشد كه ديگر آن گناه را تكرار نكند، خداوند، او را مىآمرزد، ان شاء اللّه!

37. الإمام عليّ عليهالسلام ـ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ ـ:

مَن عَدا ثُمَّ اعتَدى ثُمَّ اقتَرَف

ثُمَّ ارعَوى[۹۴] ثُمَّ انتَهى ثُمَّ اعتَرَف

أبشِر بِقَولِ اللّهِ في آياتِهِإن يَنتَهوا يُغفَر لَهُم ما قَد سَلَف.[۹۵]

37. امام على عليهالسلام ـ در ديوان منسوب به ايشان ـ:

«هر كه از حد بگذرد و باز بگذرد و گناه كند

سپس خوددارى كند و باز ايستد و اعتراف كند

بشارتش باد به سخن خدا در آياتش:

اگر [از گناه] باز ايستند، گناهان گذشتهشان بخشوده مىشود».

1 / 4: العَزمُ عَلى تَركِ العَودِ

1 / 4: تصميم براى بازنگشتن به گناه

38. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: التَّوبَةُ مِنَ الذَّنبِ: أن يَتوبَ مِنهُ ثُمَّ لا يَعودَ فيهِ.[۹۶]

38. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: توبه از گناه، [يعنى] اين كه از آن توبه كند و ديگر تكرارش نكند.

39. الإمام الصادق عليهالسلام: مَرَّ عيسَى بنُ مَريَمَ عليهالسلام عَلى قَومٍ يَبكونَ، فَقالَ: عَلى ما يَبكي هؤُلاءِ؟ فَقيلَ: يَبكونَ عَلى ذُنوبِهِم. قالَ: فَليَدَعوها يُغفَر لَهُم.[۹۷]

39. امام صادق عليهالسلام: عيسى بن مريم عليهالسلام بر عدّهاى گذشت كه مىگريستند. فرمود: «ايشان بر چه مىگريند؟». گفته شد: بر گناهانشان مىگريند. فرمود: «از آنها [گناهان] دست بردارند، آمرزيده مىشوند».

1 / 5: هذِهِ الاُمورُ

1 / 5: اين كارها

40. مسند ابن حنبل عن عائشة: قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: يا عائِشَةُ، إن كُنتِ ألمَمتِ بِذَنبٍ فَاستَغفِرِي اللّهَ؛ فَإِنَّ التَّوبَةَ مِنَ الذَّنبِ النَّدَمُ وَالاِستِغفارُ.[۹۸]

40. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به من فرمود: «اى عايشه! اگر به گناهى دست يازيدى، از خدا آمرزش بخواه؛ زيرا كه توبه از گناه، پشيمان شدن و آمرزش خواستن است».

41. إرشاد القلوب عن رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: إنَّ العَبدَ لَيُذنِبُ فَيَدخُلُ بِهِ الجَنَّةَ. قيلَ: وكَيفَ ذلِكَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: يَكونُ نُصبَ عَينَيهِ، لا يَزالُ يَستَغفِرُ مِنهُ ويَندَمُ عَلَيهِ، فَيُدخِلُهُ اللّهُ بِهِ الجَنَّةَ، ولَم أرَ أحسَنَ مِن حَسَنَةٍ حَدَثَت بَعدَ ذَنبٍ قَديمٍ، «إِنَّ الْحَسَنَتِ يُذْهِبْنَ السَّئِّاتِ ذَ لِكَ ذِكْرَى لِلذَّ كِرِينَ»[۹۹].[۱۰۰]

41. إرشاد القلوب: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «بنده گناه مىكند و به سبب آن به بهشت مىرود». گفته شد: چگونه اى پيامبر خدا؟ فرمود: «آن گناه، همواره پيشِ چشم اوست و پيوسته برايش طلب آمرزش و اظهار پشيمانى مىكند و بدين ترتيب، خداوند به واسطه آن گناه، او را به بهشت مىبرد. من چيزى نيكوتر از كار نيكى كه بعد از گناهى انجام شود، نديدم. «خوبىها، بدىها را از ميان مىبرند. اين براى پندگيرندگان، پندى است».

42. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: التّائِبُ إذا لَم يَستَبِن عَلَيهِ أثَرُ التَّوبَةِ فَلَيسَ بِتائِبٍ؛ يُرضِي الخُصَماءَ، ويُعيدُ الصَّلَواتِ، ويَتَواضَعُ بَينَ الخَلقِ، ويَقي[۱۰۱] نَفسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ، ويُهَزِّلُ رَقَبَتَهُ بِصِيامِ النَّهارِ، ويُصَفِّرُ لَونَهُ بِقِيامِ اللَّيلِ، ويَخمُصُ بَطنَهُ بِقِلَّةِ الأَكلِ، ويُقَوِّسُ ظَهرَهُ مِن مَخافَةِ النّارِ، ويُذيبُ عِظامَهُ شَوقاً إلَى الجَنَّةِ، ويُرِقُّ قَلبَهُ مِن هَولِ مَلَكِ المَوتِ، ويُجَفِّفُ جِلدَهُ عَلى بَدَنِهِ بِتَفَكُّرِ الآخِرَةِ، فَهذا أثَرُ التَّوبَةِ[۱۰۲]، وإذا رَأَيتُمُ العَبدَ عَلى هذِهِ الصِّفَةِ فَهُوَ تائِبٌ ناصِحٌ لِنَفسِهِ.[۱۰۳]

42. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: اگر نشانِ توبه در توبه كننده آشكار نشود، توبه نكرده است: شاكيان [از خود] را راضى سازد، قضاى نمازها را به جاى آورَد، با مردمْ فروتنى كند، نفس خود را از خواهشها نگه دارد، گردن خود را با روزه گرفتن لاغر كند، رنگش را با شب زندهدارى زرد كند، شكمش را از كمخورى لاغر سازد، پشتش را از ترس آتش [دوزخ] خميده گردانَد، استخوانهايش را از شوق بهشت آب كند، قلبش را از ترس فرشته مرگ نازك گردانَد و بر اثر انديشيدن به آخرت، پوست خود را بر بدن بخشكانَد. اينها اثر توبه است. هر گاه بندهاى را با اين خصوصيات ديديد، [بدانيد كه] او توبه كنندهاى خيرخواه خويش است.

43. جامع الأخبار: قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلىاللهعليهوآله: أ تَدرونَ مَنِ التّائِبُ؟ فَقالوا: اللّهُمَّ لا! قالَ: إذا تابَ العَبدُ ولَم يُرضِ الخُصَماءَ فَلَيسَ بِتائِبٍ، ومَن تابَ ولَم يُغَيِّر مَجلِسَهُ وطَعامَهُ فَلَيسَ بِتائِبٍ، ومَن تابَ ولَم يُغَيِّر رُفَقاءَهُ فَلَيسَ بِتائِبٍ، ومَن تابَ ولَم يَزِد فِي العِبادَةِ فَلَيسَ بِتائِبٍ، ومَن تابَ وَ لَم يُغَيِّر لِباسَهُ فَلَيسَ بِتائِبٍ، ومَن تابَ ولَم يُغَيِّر فِراشَهُ ووِسادَتَهُ فَلَيسَ بِتائِبٍ، ومَن تابَ ولَم يَفتَح قَلبَهُ ولَم يُوَسِّع كَفَّهُ فَلَيسَ بِتائِبٍ، ومَن تابَ ولَم يُقَصِّر أمَلَهُ ولَم يَحفَظ لِسانَهُ فَلَيسَ بِتائِبٍ، ومَن تابَ ولَم يُقَدِّم فَضلَ قوتِهِ مِن [بَينِ[۱۰۴]] يَدَيهِ فَلَيسَ بِتائِبٍ، وإذَا استَقامَ عَلى هَذِهِ الخِصالِ فَذاكَ التّائِبُ.[۱۰۵]

43. جامع الأخبار: [پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله] فرمود: «آيا مىدانيد توبهكننده كيست؟». گفتند: خير، نمىدانيم. فرمود: «هر گاه بنده توبه كند و مدّعيانش را راضى نكند، توبه نكرده است. كسى كه توبه كند و جاى نشستن و خورد و خوراكش را تغيير ندهد، توبه نكرده است. كسى كه توبه كند و رفقايش را تغيير ندهد، توبه نكرده است، كسى كه توبه كند و بر عبادتش نيفزايد، توبه نكرده است. كسى كه توبه كند و جامه و پوشش خود را تغيير ندهد، توبه نكرده است. كسى كه توبه كند و بستر و بالش خود را تغيير ندهد، توبه نكرده است. كسى كه توبه كند و دست و دلباز نشود، توبه نكرده است. كسى كه توبه كند و آرزويش را كوتاه نكند و زبانش را نگه ندارد، توبه نكرده است. كسى كه توبه كند و مازاد خوراكش را نبخشد، توبه نكرده است. هر گاه اين كارها را كرد، او توبهكننده[ى واقعى] است».

44. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: وأَمّا عَلامَةُ التّائِبِ فَأَربَعَةٌ: النَّصيحَةُ للّهفي عَمَلِهِ، وتَركُ الباطِلِ، ولُزومُ الحَقِّ، وَالحِرصُ عَلَى الخَيرِ.[۱۰۶]

44. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: نشانه توبهكننده، چهار چيز است: اخلاص عمل براى خدا، فرو گذاشتن باطل، پايبندى به حق، و علاقه شديد به نيكى.

45. تحف العقول عن كميل بن زياد: قُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، العَبدُ يُصيبُ الذَّنبَ فَيَستَغفِرُ اللّهَ مِنهُ، فَما حَدُّ الاِستِغفارِ؟

قالَ: يَابنَ زِيادٍ: التَّوبَةُ. قُلتُ: بَس[۱۰۷]؟ قالَ: لا، قُلتُ: فَكَيفَ؟

قالَ: إنَّ العَبدَ إذا أصابَ ذَنبا يَقولُ: «أستَغفِرُ اللّهَ» بِالتَّحريكِ.

قُلتُ: ومَا التَّحريكُ؟

قالَ: الشَّفَتانِ وَاللِّسانُ، يُريدُ أن يَتبَعَ ذلِكَ بِالحَقيقَةِ.

قُلتُ: ومَا الحَقيقَةُ؟

قالَ: تَصديقٌ فِي القَلبِ، وإضمارُ أن لا يَعودَ إلَى الذَّنبِ الَّذِي استَغفَرَ مِنهُ.

قالَ كُمَيلٌ: فَإِذا فَعَلتُ ذلِكَ فَأَنَا مِنَ المُستَغفِرينَ؟

قالَ: لا.

قالَ كُمَيلٌ: فَكَيفَ ذاكَ؟

قالَ: لِأَ نَّكَ لَم تَبلُغ إلَى الأَصلِ بَعدُ.

قالَ كُمَيلٌ: فَأَصلُ الاِستِغفارِ ما هُوَ؟

قالَ: الرُّجوعُ إلَى التَّوبَةِ مِنَ الذَّنبِ الَّذِي استَغفَرتَ مِنهُ، وهِيَ أوَّلُ دَرَجَةِ العابِدينَ، وتَركُ الذَّنبِ وَالاِستِغفارُ اسمٌ واقِعٌ لِمَعانٍ سِتٍّ: أوَّلُها: النَّدَمُ عَلى ما مَضى، وَالثاني: العَزمُ عَلى تَركِ العَودِ أبَدا، وَالثّالِثُ: أن تُؤَدِّيَ حُقوقَ المَخلوقينَ الَّتي بَينَكَ وبَينَهُم، وَالرّابِعُ: أن تُؤَدِّيَ حَقَّ اللّهِ في كُلِّ فَرضٍ، وَالخامِسُ: أن تُذيبَ اللَّحمَ الَّذي نَبَتَ عَلَى السُّحتِ وَالحَرامِ حَتّى يَرجِعَ الجِلدُ إلى عَظمِهِ، ثُمَّ تُنشِئَ فيما بَينَهُما لَحما جَديدا، وَالسّادِسُ: أن تُذيقَ البَدَنَ ألَمَ الطّاعاتِ، كَما أذَقتَهُ لَذّاتِ المَعاصي.[۱۰۸]

45. تحف العقول ـ به نقل از كميل بن زياد ـ: گفتم: اى امير مؤمنان! بنده، گناه مىكند و براى آن از خدا آمرزش مىطلبد. معناى آمرزشخواهى چيست؟

فرمود: «توبه، اى پسر زياد!».

گفتم: همين و بس؟

فرمود: «نه».

گفتم: پس چه؟

فرمود: «بنده، هر گاه گناهى كند، بگويد: "از خدا آمرزش مىخواهم" با به حركت آوردن».

گفتم: به حركت درآوردنِ چه؟

فرمود: «لبها و زبان، و قصدش اين باشد كه آن را به حقيقت، پيوند بزند».

گفتم: حقيقت چيست؟

فرمود: «باور داشتن در دل و تصميم گرفتن بر اين كه گناهى را كه از آن آمرزش خواسته است، ديگر تكرار نكند».

كميل گفت: اگر چنين كردم، آن گاه، من از آمرزشخواهان هستم؟

فرمود: «نه».

كميل گفت: چرا؟

فرمود: «چون هنوز به اصل [آمرزشخواهى] نرسيدهاى».

كميل گفت: اصل آمرزشخواهى چيست؟

فرمود: «روى آوردن به توبه از گناهى كه از آن، آمرزش خواستهاى و اين، نخستين درجه عبادتپيشگان و ترك كردن گناه است. آمرزشخواهى، نامى است داراى شش معنا: اوّل، پشيمانى از گذشته؛ دوم، تصميم بر اين كه ديگر، هرگز بدان گناه برنگردى؛ سوم، اين كه حقوق هر مخلوقى را كه برگردن توست، ادا كنى؛ چهارم، اين كه حقّ خدا را در هر واجبى به جا آورى؛ پنجم، اين كه گوشتى را كه از ناروا و حرام بر تنت روييده است، آب كنى، چندان كه پوست به استخوان بچسبد و سپس، گوشت تازه ميان آنها بِرويد؛ و ششم، اين كه رنج طاعات را به بدنت بچشانى، چنان كه لذّت گناهان را به آن چشاندهاى».

46. الإمام عليّ عليهالسلام: التَّوبَةُ عَلى أربَعِ دَعائِمَ: نَدَمٌ بِالقَلبِ، وَاستِغفارٌ بِاللِّسانِ، وعَمَلٌ بِالجَوارِحِ، وعَزمُ أن لا يَعودَ.[۱۰۹]

46. امام على عليهالسلام: توبه، بر چهار ستونْ استوار است: پشيمانى در دل، آمرزشخواهى به زبان، تحقّق بخشيدن [به آن] در عمل، و تصميم گرفتن به تكرار نكردن [گناه.]

47. الإمام الباقر عليهالسلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِجابِرِ بنِ يَزيدَ الجُعفِيِّ ـ: إيّاكَ وَالتَّوانِيَ فيما لا عُذرَ لَكَ فيهِ، فَإِلَيهِ يَلجَأُ النّادِمونَ. وَاستَرجِع سالِفَ الذُّنوبِ بِشِدَّةِ النَّدَمِ، وكَثرَةِ الاِستِغفارِ.[۱۱۰]

47. امام باقر عليهالسلام ـ در توصيههايش به جابر بن يزيد جُعْفى ـ: از سستى كردن در آنچه كه تو را در آن عذرى نيست، بپرهيز؛ زيرا كه پشيمانان به آن پناه مىبرند. با پشيمانىِ شديد و آمرزشخواهىِ فراوان، گناهان گذشته را محو كن.

48. الإمام الصادق عليهالسلام: يَنبَغي لِلتّائِبِ أن يَكونَ فِي النّاسِ كَظَبيَةٍ مَجروحَةٍ فِي الظِّباءِ.[۱۱۱]

48. امام صادق عليهالسلام: توبه كننده بايد در ميان مردم، چونان ماده آهوى زخمى در ميان آهوان باشد.

49. الإمام عليّ عليهالسلام: التَّنَزُّهُ عَنِ المَعاصي عِبادَةُ التَّوّابينَ.[۱۱۲]

49. امام على عليهالسلام: دورى كردن از گناهان، عبادت توبهكنندگان است.

50. الإمام زين العابدين عليهالسلام ـ في دُعاءِ يَومِ عَرَفَةَ ـ: فَها أنَا ذا، عَبدُكَ المُقِرُّ بِذَنبي، الخاضِعُ لَكَ بِذُلّي، المُستَكينُ لَكَ بِجُرمي، مُقِرٌّ لَكَ بِجِنايَتي، مُتَضَرِّعٌ إلَيكَ، راجٍ لَكَ في مَوقِفي هذا، تائِبٌ إلَيكَ مِن ذُنوبي ومِنِ اقتِرافي، ومُستَغفِرٌ لَكَ مِن ظُلمي لِنَفسي.[۱۱۳]

50. امام زين العابدين عليهالسلام ـ در دعاى روز عرفه ـ: اينك منم، بنده تو كه به گناهم معترفم. ذليلانه در برابرت خضوع مىكنم. مجرمم و در پيشگاهت سرِ تسليم فرود مىآورم و در برابرت به بزهكارى خويش، اقرار مىنمايم و به درگاه تو، زارى و التماس مىكنم و در اين موقعيّت به تو اميدوارم. از گناهانم و بزهكارىام، به درگاهت توبه مىكنم و از ستمى كه به خود كردهام، از تو آمرزش مىطلبم.

راجع: نهج الذكر: ج2 ص325 (القسم التاسع / الفصل الأوّل: حقيقة الاستغفار).

ر. ك: نهج الذكر (با ترجمه فارسى): ج4 ص17 (بخش نهم / فصل يكم: حقيقت آمرزش خواهى).

1 / 6: مَعنَى التَّوبَةِ النَّصوحِ

1 / 6: معناى توبه نصوح

الكتاب

قرآن

«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَئِّاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ يَوْمَ لاَ يُخْزِى اللَّهُ النَّبِىَّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَنِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ».[۱۱۴]

«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به سوى خدا توبه كنيد، توبهاى خالص، اميد است [با اين كار] پروردگارتان، گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است، وارد كند، در آن روزى كه خداوند، پيامبر و كسانى را كه با او ايمان آوردند، خوار نمىكند. اين در حالى است كه نورشان، پيشاپيشِ آنان و از سوى راستشان در حركت است و مىگويند: «پروردگارا! نور ما را كامل كن و ما را ببخش كه تو بر هر چيز، توانايى!».

الحديث

حديث

51. الكافي عن أبي بصير: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليهالسلام: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا»؟ قالَ: هُوَ الذَّنبُ الَّذي لا يَعودُ فيهِ أبَداً.[۱۱۵]

51. الكافى ـ به نقل از ابو بصير ـ: از امام صادق عليهالسلام در باره آيه «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به سوى خدا توبه كنيد، توبهاى نصوح»، پرسيدم، فرمود: «يعنى توبه كردن از گناه، به طورى كه هرگز به آن باز نگردد».

52. الكافي عن أبي الصبّاح الكِنانيّ: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليهالسلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا»، قالَ: يَتوبُ العَبدُ مِنَ الذَّنبِ ثُمَّ لا يَعودُ فيهِ.[۱۱۶]

52. كافى ـ به نقل از ابو صباح كِنانى ـ: از امام صادق عليهالسلام در باره آيه «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به سوى خدا، توبه كنيد، توبهاى نصوح» ـ: پرسيدم، فرمود مقصود، آن است كه بنده از گناه، توبه كند و ديگر به آن باز نگردد.

53. الإمام الكاظم عليهالسلام ـ في قَولِ اللّهِ: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا»: يَتوبُ العَبدُ ثُمَّ لا يَرجِعُ فيهِ، وإنَّ أحَبَّ عِبادِ اللّهِ إلَى اللّهِ المُتَّقِي التّائِبُ.[۱۱۷]

53. امام كاظم عليهالسلام ـ در تفسير آيه «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به سوى خدا توبه كنيد؛ توبهاى نصوح» ـ: مقصود آن است كه بنده، توبه كند و ديگر به گناه، باز نگردد. محبوبترينِ بندگان در نزد خداوند، پرهيزگارِ توبهكننده است.

54. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله ـ لَمّا سُئِلَ عَنِ التَّوبَةِ النَّصوحِ ـ: هُوَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنبِ حينَ يَفرُطُ[۱۱۸] مِنكَ، فَتَستَغفِرُ اللّهَ عز و جل بِنَدامَتِكَ عِندَ الحافِرِ[۱۱۹]، ثُمَّ لا تَعودُ إلَيهِ أبَدا.[۱۲۰]

54. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله ـ در پاسخ سؤال از توبه نصوح ـ: توبه نصوح، پشيمانى از گناه است آن گاه كه از تو سر مىزند. پس فورا با پشيمانىِ خود، از خدا آمرزش بخواهى و ديگر هرگز به آن بر نگردى.

55. مجمع البيان عن ابن عبّاس: قالَ مُعاذُ بنُ جَبَلٍ: يا رَسولَ اللّهِ! مَا التَّوبَةُ النَّصوحُ؟ قالَ: أن يَتوبَ التّائِبُ ثُمَّ لا يَرجِعَ في ذَنبٍ، كَما لا يَعودُ اللَّبَنُ إلَى الضَّرعِ.[۱۲۱]

55. مجمع البيان ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: مُعاذ بن جَبَل گفت: اى پيامبر خدا! توبه نصوح چيست؟ فرمود: «اين كه انسان، توبه كند و ديگر به گناهى برنگردد، چنان كه شير [دوشيده] به پستان باز نمىگردد».

56. الإمام عليّ عليهالسلام ـ عِندَما قيلَ لَهُ: مَا التَّوبَةُ النَّصوحُ؟ ـ: نَدَمٌ بِالقَلبِ، وَاستِغفارٌ بِاللِّسانِ، وَالقَصدُ عَلى أن لا يَعودَ.[۱۲۲]

56. امام على عليهالسلام ـ در پاسخ به اين سؤال كه توبه نصوح چيست؟ ـ: پشيمانى در دل، آمرزشخواهى به زبان، و تصميم بر باز نگشتن [به گناه.]

57. الإمام الصادق عليهالسلام: التَّوبَةُ النَّصوحُ: أن يَكونَ باطِنُ الرَّجُلِ كَظاهِرِهِ وأَفضَلَ.[۱۲۳]

57. امام صادق عليهالسلام: توبه نصوح، اين است كه باطن مرد، همچون ظاهر او و [بلكه] بهتر باشد.

58. معاني الأخبار عن أحمد بن هلال: سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الأَخيرَ عليهالسلام [۱۲۴] عَنِ التَّوبَةِ النَّصوحِ ما هِيَ؟ فَكَتَبَ عليهالسلام: أن يَكونَ الباطِنُ كَالظّاهِرِ، وأَفضَلَ مِن ذلِكَ.

58. معانى الأخبار ـ به نقل از احمد بن هلال ـ: از امام هادى عليهالسلام، پرسيدم: توبه نصوح چيست؟ نوشت: «توبه نصوح، اين است كه باطن، همچون ظاهر و بهتر از آن شود».

59. الإمام الصادق عليهالسلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا» ـ: هُوَ صَومُ يَومِ الأَربِعاءِ ويَومِ الخَميسِ ويَومِ الجُمُعَةِ[۱۲۵].[۱۲۶]

59. امام صادق عليهالسلام: ـ در باره فرموده خداى عز و جل: «به درگاه خدا توبه كنيد، توبهاى نصوح» ـ: توبه نصوح، عبارت است از روزه گرفتن در روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه.[۱۲۷]

راجع: ج18 ص22 ح235.

ر. ك: ج18 ص23 ح235.

الفصل الثاني:الحَثُّ عَلَى التَّوبَةِ وَالنَّهيُ عَن تَركِها وَالتَّسويفِ فيها

فصل دوم: ترغيب به توبه و نهى از ترك توبه و تعلّل در آن

2 / 1: وُجوبُ التَّوبَةِ وفَضلُها

2 / 1: وجوب توبه و فضيلت آن

الكتاب

قرآن

«وَ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».[۱۲۸]

«و همگى به سوى خدا بازگرديد اى مؤمنان، تا رستگار شويد».

«أَوَ لاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِى كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ وَ لاَهُمْ يَذَّكَّرُونَ».

«و آيا نمىبينند كه در هر سال يك يا دو بار (به سبب پيدايش جنگ يا حوادث ديگر) آزمايش مىشوند؟ اما نه توبه مىكنند و نه متذكر مىگردند».

«أَفَلاَ يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ».[۱۲۹]

«آيا به سوى خدا باز نمىگردند، و از او طلب آمرزش نمىكنند[، در حالى كه] خداوند، آمرزنده مهربان است»؟

«وَ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّى رَحِيمٌ وَدُودٌ».

«از پروردگار خود، آمرزش بطلبيد و به سوى او باز گرديد كه پروردگارم، مهربان و دوستدار [بندگان توبهكار] است».

«فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّى قَرِيبٌ مُّجِيبٌ».[۱۳۰]

«از او آمرزش بطلبيد، سپس به سوى او باز گرديد كه پروردگارم [به بندگان خود] نزديك و اجابت كننده [خواستههاى آنها]است».

راجع: هود: 3، التوبة: 74.

ر. ك: هود: 3 و توبه: 74.

الحديث

حديث

60. الإمام الباقر عليهالسلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ»[۱۳۱] ـ: المَوعِظَةُ: التَّوبَةُ[۱۳۲].[۱۳۳]

60. امام باقر عليهالسلام ـ در باره فرموده خداى عز و جل: «هر كس اندرزى از جانب پروردگارش به او رسد و [از رباخوارى]باز ايستد، آنچه گذشته، از آنِ اوست». اندرز، يعنى توبه.[۱۳۴]

61. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: اِعتَرِفوا بِنِعَمَةِ اللّهِ رَبِّكُم عز و جل وتوبوا إلَيهِ مِن جَميعِ ذُنوبِكُم؛ فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الشّاكِرينَ مِن عِبادِهِ.[۱۳۵]

61. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: سپاسگزارِ نعمت پروردگارتان باشيد و از همه گناهانتان به درگاه او توبه نماييد كه خداوند، بندگان سپاسگزارش را دوست دارد.

62. عنه صلىاللهعليهوآله: بابُ التَّوبَةِ مَفتوحٌ لِمَن أرادَها، فَتوبوا إلَى اللّهِ تَوبَةً نَصوحا.[۱۳۶]

62. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: درِ توبه به روى كسى كه خواهان آن باشد، باز است. پس به درگاه خدا خالصانه توبه كنيد.

63. عنه صلىاللهعليهوآله ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ في يَومِ الجُمُعَةِ ـ: يا أيُّهَا النّاسُ! توبوا إلَى اللّهِ قَبلَ أن تَموتوا، وبادِروا بِالأَعمالِ الصّالِحَةِ قَبلَ أن تُشغَلوا.[۱۳۷]

63. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله ـ در خطبه روز جمعه ـ: اى مردم! پيش از آن كه بميريد، به درگاه خدا توبه ببريد و به كارهاى نيك، مبادرت كنيد، پيش از آن كه [بر اثر بيمارى و پيرى... از آنها] باز داشته شويد.

64. الإمام عليّ عليهالسلام: إذا زَلَلتَ فَارجِع، وإذا نَدِمتَ فَأَقلِع، وإذا أسَأتَ فَاندَم، وإذا مَنَنتَ فَاكتُم، وإذا مَنَعتَ فَأَجمِل، ومَن يُسلِفِ المَعروفَ يَكُن رِبحُهُ الحَمدَ.[۱۳۸]

64. امام على عليهالسلام: هر گاه لغزيدى، [از لغزشت] برگرد و هر گاه [از گناهت] پشيمان شدى، [آن را] رها كن. هر گاه بدى كردى، پشيمان شو. هر گاه احسانى كردى، آن را پوشيده بدار و اگر نكردى با روى خوش باش. هر كس نيكى قرض دهد، سودش ستايش باشد.

65. عنه عليهالسلام: لا شَفيعَ أنجَحُ مِنَ التَّوبَةِ.[۱۳۹]

65. امام على عليهالسلام: هيچ شفيعى كاراتر از توبه نيست.

66. عنه عليهالسلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ: ألا وإنَّ المِضمارَ اليَومَ وَالسِّباقَ غَدا، ألا وإنَّ السُّبقَةَ الجَنَّةُ وَالغايَةَ النّارُ. أفَلا تائِبٌ مِن خَطيئَتِهِ قَبلَ يَومِ مَنِيَّتِهِ؟! ألا عامِلٌ لِنَفسِهِ قَبلَ يَومِ بُؤِهِ وفَقرِهِ؟! جَعَلَنَا اللّهُ وإيّاكُم مِمَّن يَخافُهُ ويَرجو ثَوابَهُ.[۱۴۰]

66. امام على عليهالسلام ـ در خطبهاى ـ: بدانيد كه امروز، روز تمرين [و آمادگى] است و فردا، روز مسابقه دادن. جايزه اين مسابقه، بهشت است و [خطّ] پايان [بازنده]، آتش است. پس آيا كسى نيست كه پيش از فرا رسيدن روز مرگش توبه كند؟ آيا كسى نيست كه پيش از رسيدن روز تنگدستى و بدبختىاش براى خود، كارى كند؟! خداوند، ما و شما را از كسانى قرار دهد كه از او بيم و به پاداش او اميد دارند.

67. عنه عليهالسلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ: فَاعمَلوا وَالعَمَلُ يُرفَعُ، وَالتَّوبَةُ تَنفَعُ، وَالدُّعاءُ يُسمَعُ.[۱۴۱]

67. امام على عليهالسلام ـ در خطبهاى ـ: تا آن گاه كه عمل [به درگاه خدا] بالا برده مىشود و توبه، سود مىبخشد و دعا شنيده مىشود، عمل كنيد.

68. عنه عليهالسلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ: فَاعمَلوا وأَنتُم في نَفَسِ[۱۴۲] البَقاءِ، وَالصُّحفُ مَنشورَةٌ، وَالتَّوبَةُ مَبسوطَةٌ.[۱۴۳]

68. امام على عليهالسلام ـ در خطبهاى ـ: اكنون كه در فراخناى زندگى هستيد و نامههاى عملتان گشوده و بساط توبه گسترده است، عمل كنيد.

69. عنه عليهالسلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ: الآنَ ـ عِبادَ اللّهِ ـ وَالخِناقُ مُهمَلٌ، وَالرّوحُ مُرسَلٌ، في فَينَةِ الإِرشادِ، وراحَةِ الأَجسادِ، وباحَةِ الاِحتِشادِ، ومَهَلِ البَقِيَّةِ، واُنُفِ المَشِيَّةِ، وإنظارِ التَّوبَةِ، وَانفِساحِ الحَوبَةِ، قَبلَ الضَّنكِ وَالمَضيقِ.[۱۴۴]

69. امام على عليهالسلام ـ در خطبهاى ـ: اكنون را ـ اى بندگان خدا ـ دريابيد كه مرگ، طناب از گلويتان باز داشته و روح، آزاد است؛ در وقت باليدن و راحت جسم و مَجال گِرد آمدن، كه مهلتى باقى و مجالى براى اراده و فرصتى براى توبه و زمانى است براى بيان نياز، پيش از تنگى و گرفتارى و ترس و مرگ.

70. عنه عليهالسلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ: اِعمَلوا ـ رَحِمَكُمُ اللّهُ ـ عَلى أعلامٍ بَيِّنَةٍ، فَالطَّريقُ نَهجٌ، يَدعو إلى دارِ السَّلامِ، وأَنتُم في دارٍ مُستَعتَبٍ عَلى مَهَلٍ وفَراغٍ، وَالصُّحُفُ مَنشورَةٌ، وَالأَقلامُ جارِيَةٌ، وَالأَبدانُ صَحيحَةٌ، وَالأَلسُنُ مُطلَقَةٌ، وَالتَّوبَةُ مَسموعَةٌ، وَالأَعمالُ مَقبولَةٌ.[۱۴۵]

70. امام على عليهالسلام ـ در خطبهاى ـ: خدايتان رحمت كند! با توجّه به نشانههاى آشكار [حق]، عمل كنيد؛ چرا كه اين راه (اسلام)، راه روشنى است كه به سراى سلامت مىخوانَد و شما هنوز در سرايى هستيد كه فرصت و فراغت در پى داريد تا [خشنودى پروردگارتان را به دست آوريد]. نامهها[ى اعمال]، باز هستند و قلمها [براى نوشتن اعمال] در كارند و بدنها سالم هستند و زبانها، آزاد [و از كار نيفتاده] اند و توبه شنيده مىشود و اعمال، پذيرفته مىشوند.

71. عنه عليهالسلام: فَطوبى لِذي قَلبٍ سَليمٍ أطاعَ مَن يَهديهِ، وتَجَنَّبَ مَن يُرديهِ... وَاستَفتَحَ التَّوبَةَ، وأَماطَ الحَوبَةَ، فَقَد اُقيمَ عَلَى الطَّريقِ، وهُدِيَ نَهجَ السَّبيلِ.[۱۴۶]

71. امام على عليهالسلام: خوشا به حال آن كه دلى پاك دارد: از آن كه هدايتش كند، پيروى مىكند و از آن كس كه او را به نابودى مىكشانَد، دورى مىگزيند... قدم در راه توبه گذاشته و گناه را كنار نهاده است؛ زيرا كه در راه [درست]قرار داده شده و راه راست به او نشان داده شده است.

72. جامع الأخبار: جاءَ رَجُلٌ الى أميرِ المُؤمِنينَ عليهالسلام فَقالَ: جِئتُكَ لِأَسأَلَ عَن أربَعَةِ مَسائِلَ، فَقالَ عليهالسلام: سَل وإن كانَت أربَعينَ! فَقالَ: أخبِرني... مَا الواجِبُ، ومَا الأَوجَبُ؟

فَقالَ عليهالسلام:... الواجِبُ هُوَ التَّوبَةُ، وتَركُ الذُّنوبِ هُوَ الأَوجَبُ.[۱۴۷]

72. جامع الأخبار: مردى نزد امير مؤمنان عليهالسلام آمد و گفت: نزدتان آمدهام تا چهار مسئله بپرسم. على عليهالسلام فرمود: «بپرس، اگر چه چهل مسئله باشد!». گفت: به من خبر دهيد كه... واجب چيست و واجبتر كدام است؟ فرمود: «... واجب، توبه است و گناه نكردن، واجبتر».

73. الإمام الصادق عليهالسلام: رَحِمَ اللّهُ عَبداً لَم يَرضَ مِن نَفسِهِ أن يَكونَ إبليسُ نَظيرا لَهُ في دينِهِ، وفي كِتابِ اللّهِ نَجاةٌ مِنَ الرَّدى، وبَصيرَةٌ مِنَ العَمى، ودَليلٌ إلَى الهُدى، وشِفاءٌ لِما فِي الصُّدورِ؛ فيما أمَرَكُمُ اللّهُ بِهِ مِنَ الاِستِغفارِ مَعَ التَّوبَةِ، قالَ اللّهُ: «وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشَةً أَوْظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ»[۱۴۸]، وقالَ: «وَمَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَّحِيمًا»[۱۴۹].

فَهذا ما أمَرَ اللّهُ بِهِ مِنَ الاِستِغفارِ، وَاشتَرَطَ مَعَهُ بِالتَّوبَةِ وَالإِقلاعِ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ، فَإِنَّهُ يَقولُ: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّلِحُ يَرْفَعُهُ»[۱۵۰]، وهذِهِ الآيَةُ تَدُلُّ عَلى أنَّ الاِستِغفارَ لا يَرفَعُهُ إلَى اللّهِ إلاَّ العَمَلُ الصّالِحُ وَالتَّوبَةُ.[۱۵۱]

73. امام صادق عليهالسلام: رحمت خدا بر آن بندهاى كه اجازه نداده است ابليس، همكيش او باشد، در حالى كه در كتاب خداست [مايههاى] رهيدن از نابودى و بينشيابى و راهنمايى و شفاى بيمارىهاى دلها. خداوند، شما را به آمرزشخواهى همراه با توبه، فرمان داده و فرموده است: «و آنان كه هر گاه كار زشتى كنند يا به خود ستم نمايند، خدا را به ياد مىآورند و براى گناهانشان آمرزش مىخواهند، و چه كسى جز خدا، گناهان را مىآمرزد؟ و بر آنچه مرتكب شدهاند، پافشارى نمىكنند، در حالى كه مىدانند»و فرموده است: «و هر كس كار بدى كند يا به خويشتن ستم نمايد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت».

پس، خداوند به آمرزشخواهى فرمان داده و شرط آن را توبه كردن و دست شستن از حرامهاى خدا قرار داده است؛ زيرا مىفرمايد: «و سخن پاك به سوى او بالا مىرود و كردار نيك، بالايش مىبرد». اين آيه دلالت بر آن دارد كه آمرزشخواهى را فقط كردار نيك و توبه، به درگاه خدا فراز مىبرد.

گفتارى در باره واجب بودن توبه[۱۵۲]

در اين كه توبه به طور كلّى واجب است، اختلافى [ميان علما] نيست. روشنترين معنايى كه در اين زمينه از آيات و روايات به دست مىآيد، آن است كه توبه از گناهانى واجب است كه تكفير نمىشوند، مانند گناهان كبيره و گناهان صغيرهاى كه با اصرار همراه باشند؛ زيرا اين گناهان هم به كباير ملحق مىشوند و گناهان صغيرهاى كه در كنار آنها گناه كبيره هم به جا آورده شود؛ امّا در صورت اجتناب از گناهان كبيره، اين گناهان صغيره در صورتى كه به آنها مداومت و اصرار نشود، تكفير مىشوند و نيازى به توبه ندارند. دليلش هم اين فرموده خداوند متعال است: «اگر از گناهان بزرگى كه از آنها نهى شدهايد، دورى گزينيد، بدىهاى شما را مىزداييم». تحقيق مطلب در اين باره، به خواست خدا، در باب گناهان كبيره خواهد آمد.

محقّق طوسى ـ قدّس اللّهروحه ـ در كتاب التجريد مىگويد: «توبه واجب است، چون اوّلاً دفع ضرر مىكند [و دفع ضرر، عقلاً واجب است]. ثانيا نادم و پشيمان شدن از انجام دادن هر كار زشتى يا ترك واجبى، واجب است».

علاّمه [حلّى] رحمهالله در شرح اين عبارت، گفته است: توبه، عبارت است از پشيمانى از گناه، از آن جهت كه گناه است و تصميم به تكرار نكردن آن درآينده؛ زيرا تصميم نگرفتن براى اين كار، نشانه پشيمان نبودن است و توبه، به اجماع علما، واجب است؛ امّا در چند و چون آن، اختلافنظر است: گروهى از معتزله معتقدند كه توبه از گناهان كبيره، كه كبيره بودن آنها معلوم و يا مظنون است، واجب است و از گناهان صغيره كه صغيره بودنشان معلوم است، واجب نيست. عدّهاى ديگر گفتهاند: توبه كردن از گناهانى كه قبلاً از آنها توبه كرده است، واجب نيست و عدّهاى ديگر گفتهاند: توبه كردن از هر گناه كوچك يا بزرگى و يا اخلال به واجب [مانند ترك نماز و زكات]، واجب است؛ خواه قبلاً از آنها توبه كرده [و توبهاش را شكسته] باشد يا نكرده باشد.

مصنّف (محقّق طوسى) بر وجوب توبه، دو دليل آورده است: اوّل، توبه، دافع ضرر است كه عبارت باشد از كيفر و مجازات الهى، يا ترس از افتادن در ضرر، و دفع ضرر هم واجب است [پس، توبه واجب است]. دوم، ما قطعا مىدانيم كه ندامت و پشيمانى از انجام دادن عمل زشت يا خلل رساندن به واجب، واجب است. حال كه اين معلوم شد، مىگوييم: توبه كردن از هر گناهى، واجب است؛ چون از معصيت، از آن جهت كه معصيت است و از اخلال به واجب، از آن جهت كه اخلال به واجب است، واجب است و اين در هر گناه و اخلال به واجبى، عموميت دارد. تمام شد سخن محقّق طوسى و علاّمه.

من (علاّمه مجلسى) مىگويم: ظاهر سخن ايشان، دلالت دارد بر وجوب توبه، حتّى از گناهى كه قبلاً از آن توبه كرده [ولى دوباره مرتكبش شده است]. شايد نظر به اين داشته كه پشيمان شدن از كار زشت در همه حال، واجب است. همچنين ترك تصميم به كار حرام نيز هميشه واجب است. امّا ايرادى كه به اين سخن وارد شده، اين است كه: حرام تا زمانى كه به جا آورده نشود، گناهى بر آن مترتّب نيست، چنان كه اخبار فراوانى دلالت بر اين نكته دارند: مگر آن كه بگويد: بخشيدن او از سرِ تفضّل، منافاتى با منهى بودن آن گناه ندارد، مانند صغاير كه مكفّر هستند؛ امّا ندامت از آنچه از او سر زده و معلوم شده كه از آن پشيمان است و عِقاب ساقط شده، قبول نداريم كه توبه از آن واجب باشد، هر چند قول به وجوب آن، قوىتر است.[۱۵۳]

2 / 2: شِدَّةُ فَرَحِ اللّهِ بِتَوبَةِ عَبدِهِ

2 / 2: شدّت شادى خدا از توبه بندهاش

74. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: وَاللّهِ! لَلّهُ أفرَحُ بِتَوبَةِ عَبدِهِ مِن أحَدِكُم بِضالَّتِهِ بِأَرضِ المَهلِكِ، يَخافُ أن يَقتُلَهُ فيهَا العَطَشُ.[۱۵۴]

74. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: به خدا سوگند كه خداوند، از توبه بندهاش شادتر مىشود تا شاد شدن يكى از شما از يافتن شتر گمشدهاش در بيابانى مهلك كه مىترسد در آن تشنگى او را پاى درآورد.

75. عنه صلىاللهعليهوآله: إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَلا يَفرَحُ بِتَوبَةِ عَبدِهِ إذا تابَ، كَما يَفرَحُ أحَدُكُم بِضالَّتِهِ إذا وَجَدَها.[۱۵۵]

75. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خداوند ـ تبارك و تعالى ـ از توبه بندهاش خوشحال مىشود، چنانكه يكى از شما از پيدا كردن گمشدهاش خوشحال مىشود.

76. عنه صلىاللهعليهوآله: لَلّهُ أفرَحُ بِتَوبَةِ عَبدِهِ مِن رَجُلٍ أضَلَّ راحِلَتَهُ بِفَلاةٍ مِنَ الأَرضِ فَطَلَبَها فَلَم يَقدِر عَلَيها، فَتَسَجّى لِلمَوتِ، فَبَينا هُوَ كَذلِكَ إذ سَمِعَ وَجبَةَ[۱۵۶] الرّاحِلَةِ حينَ بَرَكَت، فَكَشَفَ عَن وَجهِهِ فَإِذا هُوَ بِراحِلَتِهِ.[۱۵۷]

76. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر آينه، خداوند از توبه بندهاش شادمانتر مىشود تا شاد شدن مردى كه در بيابانى شترش را گم كرده و گشته آن را نيافته است و پارچهاى براى مرگ بر خود كشيده، امّا ناگهان صداى زانو زدن شترش را مىشنود و پارچهى را از صورتش كنار مىزند و مىبيند شتر اوست.

77. مسند ابن حنبل عن أبي هريرة: قالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: أيَفرَحُ أحَدُكُم بِراحِلَتِهِ إذا ضَلَّت مِنهُ ثُمَّ وَجَدَها؟ قالوا: نِعمَ يا رَسولَ اللّهِ.

قالَ: وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ! لَلّهُ أشَدُّ فَرَحا بِتَوبَةِ عَبدِهِ إذا تابَ، مِن أحَدِكُم بِراحِلَتِهِ إذا وَجَدَها.[۱۵۸]

77. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابوهريره ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «آيا كسى از شما از يافتن شتر گمشدهاش شاد مىشود؟». گفتند: آرى، اى پيامبر خدا!

فرمود: «سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست، خداوند از توبه بندهاش شادتر مىشود تا يكى از شما از يافتن شترش».

78. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: لَلّهُ أشَدُّ فَرَحا بِتَوبَةِ عَبدِهِ المُؤمِنِ مِن رَجُلٍ في أرضٍ دَوِيَّةٍ مَهلِكَةٍ مَعَهُ راحِلَتُهُ، عَلَيها طَعامُهُ وشَرابُهُ، فَنامَ فَاستَيقَظَ وقَد ذَهَبَت، فَطَلَبَها حَتّى أدرَكَهُ العَطَشُ، ثُمَّ قالَ: أرجِعُ إلى مَكانِيَ الَّذي كُنتُ فيهِ، فَأَنامُ حَتّى أموتَ! فَوَضَعَ رَأسَهُ عَلى ساعِدِهِ لِيَموتَ، فَاستَيقَظَ وعِندَهُ راحِلَتُهُ وعَلَيها زادُهُ وطَعامُهُ وشَرابُهُ. فَاللّهُ أشَدُّ فَرَحا بِتَوبَةِ العَبدِ المُؤمِنِ مِن هذا بِراحِلَتِهِ وزادِهِ.[۱۵۹]

78. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر آينه، خداوند از توبه بنده مؤمنش شادتر مىشود تا شاد شدن مردى كه در بيابانى خطرناك و مهلك، شترى با خود دارد و آب و غذايش بار شتر است و مىخوابد و از خواب بيدار مىشود، مىبيند شترش رفته است و در جستجويش برمىآيد تا آن كه تشنه مىشود و مىگويد: «به جايى كه بودم، برمىگردم و مىخوابم تا بميرم!». دستش را زير سرش مىگذارد تا بميرد؛ امّا بيدار مىشود و مىبيند شترش با بار و آب و غذايش كنار اوست. خداوند از توبه بنده مؤمنش شادتر مىشود تا شاد شدن چنين مردى از يافتن شتر و توشهاش.

79. تاريخ بغداد عن زيد بن أرقم: أتَى النَّبِيَّ صلىاللهعليهوآله أعرابِيٌّ وهُوَ شادٌّ عَلَيهِ رُدنَهُ ـ أو قالَ: عَباءَهُ ـ فَقالَ: أيُّكُم مُحَمَّدٌ؟ فَقالوا: صاحِبُ الوَجهِ الأَزهَرِ.

فَقالَ: إن يَكُن نَبِيّا فَما مَعِيَ؟

قالَ: إن أخبَرتُكَ فَهَل تُقِرُّ بِالشَّهادَةِ؟ قالَ: نَعَم!

قالَ: إنَّكَ مَرَرتَ بِوادي آلِ فُلانٍ ـ أو قالَ: شِعبِ آلِ فُلانٍ ـ وإنَّكَ بَصُرتَ فيهِ بِوَكرِ حَمامَةٍ فيهِ فَرخانِ لَها، وإنَّكَ أخَذتَ الفَرخَينِ مِن وَكرِها، وإنَّ الحَمامَةَ أتَت إلى وَكرِها فَلَم تَرَ فَرخَيها، فَصَفَقَت فِي البادِيَةِ فَلَم تَرَ غَيرَكَ، فَرَفرَفَت عَلَيكَ، فَفَتَحتَ لَها رُدنَكَ ـ أو قالَ: عَباءَكَ ـ فَانقَضَّت فيهِ، فَها هِيَ ناشِرَةٌ جَناحَيها، مُقبِلَةٌ عَلى فَرخَيها.

فَفَتَحَ الأَعرابِيُّ رُدنَهُ ـ أو قالَ: عَباءَهُ ـ فَكانَ كَما قالَهُ النَّبِيُ صلىاللهعليهوآله. فَعَجِبَ أصحابُ رَسولِ اللّهِ مِنها وإقبالِها عَلى فَرخَيها.

فَقالَ: أتَعجَبونَ مِنها وإقبالِها عَلى فَرخَيها؟ فَاللّهُ أشَدُّ فَرَحا وأَشَدٌّ إقبالاً عَلى عَبدِهِ المُؤمِنِ حينَ تَوبَتِهِ مِن هذِهِ بِفَرخَيها.[۱۶۰]

79. تاريخ بغداد ـ به نقل از زيد بن اَرقَم ـ: باديهنشينى نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله آمد و سرِ آستين ـ يا گفت: عباى ـ خود را بسته بود. گفت: كدام يك از شما محمّد است؟ گفتند: صاحب چهره نورانى. گفت: اگر پيامبر است، من با خود چه چيز دارم؟ پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «اگر بگويم، آيا [به خدا و نبوّت من] شهادت مىدهى؟». گفت: آرى. فرمود: «تو بر وادى خاندان فلان ـ يا فرمود: درّه خاندان فلان ـ گذشتى و در آنجا آشيانه كبوترى را ديدى كه دو جوجهاش در آن بود و جوجهها را از آشيانهاش برداشتى. كبوتر به آشيانهاش آمد، ديد جوجههايش نيست. پس در وادى به پرواز درآمد و جز تو كسى را نديد و بر فراز سرت، بال بال زد و تو آستينت ـ يا فرمود: عبايت ـ را گشودى و او، خودش را در آن انداخت و اكنون بر روى دو جوجهاش بال گسترده است».

باديهنشين، سرِ آستين ـ يا گفت: عباى ـ خود را گشود و همان گونه بود كه پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود. ياران پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله از كار آن كبوتر و توجّهش به جوجههايش شگفتزده شدند. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «آيا از آن و توجّهش به جوجههايش در شگفت شديد؟ همانا شادى و رويكرد خداوند به بنده مؤمنش، زمانى كه توبه مىكند، بيشتر از شادى و توجّه اين كبوتر به جوجههايش است».

80. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: إنَّ اللّهَ تَعالى أفرَحُ بِتَوبَةِ عَبدِهِ المُؤمِنِ مِنَ الضّالِّ الواجِدِ، ومِنَ العَقيمِ الوالِدِ، ومِنَ الظَّمآنِ الوارِدِ، فَمَن تابَ إلَى اللّهِ تَعالى تَوبَةً نَصوحا أنسَى اللّهُ حافِظَيهِ وبِقاعَ الأَرضِ خَطاياهُ وذُنوبَهُ.[۱۶۱]

80. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خداوند متعال از توبه بنده مؤمن خود، شادمانتر مىشود تا شاد شدن گم شده [اى كه گم كردههايش را] يافته، و نازايى كه بچّهدار مىشود، و تشنهاى كه به آب مىرسد. پس، هر كه به درگاه خدا خالصانه توبه كند، خداوند، خطاها و گناهان او را از ياد دو فرشته نگهبانش و اماكن زمين [كه در آنها مرتكب خطا و گناه شده است]مىبَرد.

81. الإمام الباقر عليهالسلام: إنَّ اللّهَ تَعالى أشَدُّ فَرَحاً بِتَوبَةِ عَبدِهِ مِن رَجُلٍ أضَلَّ راحِلَتَهُ وزادَهُ في لَيلَةٍ ظَلماءَ فَوَجَدَها، فَاللّهُ أشَدُّ فَرَحاً بِتَوبَةِ عَبدِهِ مِن ذلِكَ الرَّجُلِ بِراحِلَتِهِ حينَ وَجَدَها.[۱۶۲]

81. امام باقر عليهالسلام: شاد شدن خداوند از توبه بندهاش بيشتر است تا شاد شدن مردى كه در شبى تار، شتر و رهتوشه خود را گم كند و سپس آن را بيابد. خداوند از توبه بنده خود شادتر مىشود تا شاد شدن آن مرد از پيدا كردن شترش.

82. الزهد للحسين بن سعيد عن أبي عبيدة الحذّاء عن الإمام الباقر عليهالسلام: ألا إنَّ اللّهَ أفرَحُ بِتَوبَةِ عَبدِهِ حينَ يَتوبُ، مِن رَجُلٍ ضَلَّت راحِلَتُهُ في أرضٍ قَفرٍ وعَلَيها طَعامُهُ وشَرابُهُ، فَبَينَما هُوَ كَذلِكَ لا يَدري ما يَصنَعُ ولا أينَ يَتَوَجَّهُ، حَتّى وَضَعَ رَأسَهُ لِيَنامَ، فَأَتاهُ آتٍ فَقالَ: يا هذا، هَل لَكَ في راحِلَتِكَ؟ قالَ: نَعَم، قالَ: هِيَ ذِه فَاقبِضها، فَقامَ إلَيها فَقَبَضَها.

فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليهالسلام: وَاللّهُ أفرَحُ بِتَوبَةِ عَبدِهِ حينَ يَتوبُ مِن ذلِكَ الرَّجُلِ حينَ وَجَدَ راحِلَتَهُ.[۱۶۳]

82. الزهد، حسين بن سعيد ـ به نقل از أبو عبيده حذّاء ـ: امام باقر عليهالسلام فرمود: هان! خداوند از توبه بندهاش، زمانى كه توبه مىكند، شادمانتر مىشود تا شاد شدن مردى كه در بيابانى بىآب و علف، شترش را كه آب و غذايش هم بار آن بوده است، گم كرده و نمىداند چه كند و به كدام سو برود و [از شدّت خستگى و يأس]سرش را مىگذارد تا بخوابد، امّا ناگهان كسى مىآيد و مىگويد: اى مرد! آيا شترت را مىخواهى؟ مىگويد: آرى. مىگويد: او همين است، بگيرش و او سوى شتر مىرود و آو را مىگيرد.

امام باقر عليهالسلام فرمود: خداوند از توبه بندهاش، زمانى كه توبه مىكند، خوشحالتر مىشود تا خوشحال شدن آن مرد، زمانى كه شترش را مىيابد.

2 / 3: فَضلُ التّائِبِ

2 / 3: ارزش توبه كننده

الكتاب

قرآن

«التَّلءِبُونَ الْعَبِدُونَ الْحَمِدُونَ السَّلءِحُونَ الرَّ كِعُونَ السَّجِدُونَ الاْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ الْحَفِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ».[۱۶۴]

«توبهكنندگان، عبادتكنندگان، سپاسگزاران، روزهداران، ركوعكنندگان، سجدهآوران، آمران به معروف، نهىكنندگان از منكر و حافظان حدود [و مرزهاى] الهى، [مؤمنان حقيقىاند] و بشارت ده به [اينچنين] مؤمنانى».

«الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَىْءٍ رَّحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَ اتَّبَعُواْ سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ».

«فرشتگانى كه حاملان عرشاند و آنهايى كه گرداگرد آن [طواف مىكنند] تسبيح و حمد پروردگارشان را مىگويند و به او ايمان دارند و براى مؤمنان، استغفار مىكنند [و مىگويند:] پروردگارا! رحمت و علم تو، همه چيز را فراگرفته است. پس كسانى را كه توبه كرده و از راه تو پيروى مىكنند، بيامرز، و آنان را از عذاب دوزخ، نگاه دار!».

«فَأَمَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَلِحًا فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ».[۱۶۵]

«امّا كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالحى انجام دهد، اميد است از رستگاران باشد!».

«وَ مَن تَابَ وَ عَمِلَ صَلِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا».

«و كسى كه توبه كند و عمل صالح انجام دهد، به سوى خدا بازگشت مىكند [و پاداش خود را از او مىگيرد]».

راجع: النساء: 146، مريم: 60، التحريم: 5.

ر. ك: نساء: آيه 146، مريم: آيه 60، تحريم: آيه 5.

الحديث

حديث

83. الإمام الباقر عليهالسلام: إنَّ المُؤمِنَ مُفَتَّنٌ تَوّابٌ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جل: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّ بِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»[۱۶۶]، وقالَ: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ»؟[۱۶۷]

83. امام باقر عليهالسلام: مؤمن، فريب [شيطان و نفس] را مىخورد، ولى توبه مىكند. آيا نشنيدهاى فرموده خداى عز و جل را كه: «خدا، توبهكنندگان و پاكيزگان را دوست دارد...» و نيز فرموده است: «از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و سپس به درگاه او توبه كنيد»؟

84. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: كُلُّ ابنِ آدَمََخطّاءٌ، وخَيرُ الخَطّائينَ التَّوّابونَ.[۱۶۸]

84. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: همه آدميان، خطاكارند؛ ولى بهترين خطاكاران، توبه كنندگاناند.

85. الإمام عليّ عليهالسلام: عاصٍ يُقِرُّ بِذَنبِهِ خَيرٌ مِن مُطيعٍ يَفتَخِرُ بِعَمَلِهِ.[۱۶۹]

85. امام على عليهالسلام: گنهكارى كه به گناه خويش اعتراف كند، بهتر از فرمانبُردارى است كه به طاعت خويش ببالد.

86. عنه عليهالسلام: لا خَيرَ فِي الدُّنيا إلاّ لِرَجُلَينِ: رَجُلٌ أذنَبَ ذُنوبا فَهُوَ يَتَدارَكُها بِالتَّوبَةِ، ورَجُلٌ يُسارِعُ فِي الخَيراتِ. ومَن اُعطِيَ التَّوبَةَ لَم يُحرَمِ القَبولَ، ومَن اُعطِيَ الاِستِغفارَ لَم يُحرَمِ المَغفِرَةَ.

وتَصديقُ ذلِكَ في كِتابِ اللّهِ عز و جل: «وَمَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَّحِيمًا»[۱۷۰]، وقالَ تَعالى: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَلَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلَلءِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا»[۱۷۱].[۱۷۲]

86. امام على عليهالسلام: در دنيا جز براى دو كس خيرى نيست: يكى آن كه گناهى كند و با توبه، آن را جبران نمايد، و ديگرى، كسى كه در كارهاى نيك، شتاب ورزد. به هر كس [توفيق] توبه داده شود، از قبول آن محروم نمىشود و به هر كس [توفيق] استغفار عطا گردد، از آمرزش، محروم نمىمانَد.

تأييد اين سخن، در كتاب خداى عز و جل چنين است: «و هر كس كار بدى كند يا به خويشتن ستم نمايد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت». و خداى متعال فرمود: «همانا پذيرش توبه از سوى خدا، تنها براى كسانى است كه كار بدى را از روى جهالت انجام مىدهند، سپس زود توبه مىكنند. خداوند، توبه چنين اشخاصى را مىپذيرد و خدا، دانا و حكيم است».

87. عنه عليهالسلام: لا خَيرَ فِي الدُّنيا إلاّ لِأَحَدِ رَجُلَينِ: رَجُلٌ أذنَبَ ذُنوبا فَهُوَ يَتَدارَكُها بِالتَّوبَةِ، ورَجُلٌ يُجاهِدُ نَفسَهُ عَلى طاعَةِ اللّهِ سُبحانَهُ.[۱۷۳]

87. امام على عليهالسلام: در دنيا خيرى نيست، مگر براى دو كس: يكى آن كه گناهانى كرده و با توبه آنها را جبران مىكند، و ديگر، كسى كه با نفس خود در طاعت خداى سبحان، جهاد مىكند.

88. الإمام الصادق عليهالسلام: إنَّ اللّهَ يُحِبُّ العَبدَ المُفَتَّنَ التَّوّابَ، ومَن لَم يَكُن ذلِكَ مِنهُ كانَ أفضَلَ.[۱۷۴]

88. امام صادق عليهالسلام: خداوند، بنده گول خورده [گناهكار] توبهكار را دوست دارد، و كسى كه چنين نيست از او برتر است [كسى كه گناه نكرده از گناهكار توبهكار برتر است].

89. عنه عليهالسلام: شَفاعَتُنا لِأَهلِ الكَبائِرِ مِن شيعَتِنا، وأَمَّا التّائِبونَ فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ: «مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ»[۱۷۵].[۱۷۶]

89. امام صادق عليهالسلام: شفاعت ما براى آن دسته از شيعيان ماست كه مرتكب گناه كبيره مىشوند. امّا توبهكنندگان، خداى عز و جل مىفرمايد: «و بر نيكوكاران، ايرادى نيست».

90. شعب الإيمان عن بكر بن عبد اللّهالمزني: إنَّ قَصّابا اُولِعَ بِجارِيَةٍ لِبَعضِ جيرانِهِ، فَأَرسَلَها أهلُها إلى حاجَةٍ لَهُم في قَريَةٍ اُخرى، فَتَبِعَها فَراوَدَها عَن نَفسِها، فَقالَت: لا تَفعَل، لَأَنَا أشَدُّ حُبّا لَكَ مِنكَ لي، ولكِنّي أخافُ اللّهَ.

قالَ: فَأَنتِ تَخافينَهُ وأَنَا لا أخافُهُ؟ فَرَجَعَ تائِبا، فَأَصابَهُ العَطَشُ حَتّى كادَ يَنقَطِعَ عُنُقُهُ، فَإِذا هُوَ بِرَسولٍ لِبَعضِ أنبِياءِ بَني اسرائيلَ فَسَأَلَهُ فَقالَ: ما لَكَ؟ قالَ: العَطَشُ، قالَ: تَعالَ حَتّى نَدعُوَ حَتّى تُظِلَّنا سَحابَةٌ، حَتّى نَدخُلَ القَريَةَ.

قالَ: ما لي مِن عَمَلٍ فَأَدعُوَ!

قالَ: فَأَنَا أدعو فَأَمِّن أنتَ. قالَ: فَدَعَا الرَّسولُ وأَمَّنَ هُوَ، فَأَظَلَّتهُم سَحابَةٌ حَتَّى انتَهَوا إلَى القَريَةِ، فَأَخَذَ القَصّابُ إلى مَكانِهِ ومالَتِ السَّحابَةُ فَمالَت عَلَيهِ، ورَجَعَ الرَّسولُ فَقالَ لَهُ: زَعَمتَ أن لَيسَ لَكَ عَمَلٌ؟! وأَنَا الَّذي دَعَوتُ وأَنتَ أمَّنتَ فَأَظَلَّتنَا السَّحابَةُ ثُمَّ تَبِعَتكَ! لَتُخبِرُني ما أمرُكَ، فَأَخبَرَهُ.

فَقالَ الرَّسولُ: التّائِبُ إلَى اللّهِ تَعالى بِمَكانٍ لَيسَ أحَدٌ مِنَ النّاسِ بِمَكانِهِ.[۱۷۷]

90. شعب الإيمان ـ به نقل از بكر بن عبد اللّهمزنى ـ: قصّابى دلباخته دختر يكى از همسايگانش شد. خانواده آن دختر، او را براى كارى به روستاى ديگرى فرستادند. قصّاب دنبالش رفت و از او كام خواست. دختر گفت: اين كار را نكن. عشق من به تو بيشتر از عشق تو به من است؛ امّا من از خدا مىترسم.

قصّاب گفت: تو از او مىترسى و من از او نترسم؟! توبهكنان باز گشت و در راه تشنه شد، به حدّى كه نزديك بود گردنش قطع شود. در اين هنگام، به پيك يكى از پيامبران بنى اسرائيل بر خورد.

پيك از او پرسيد: تو را چه شده است؟ گفت: تشنگى. گفت: بيا دعا كنيم ابرى بر ما سايه افكند تا به آبادى برويم. قصّاب گفت: من عملى ندارم كه [با اتّكا به آن]دعا كنم. پيك گفت: پس من دعا مىكنم، تو آمين بگو. پيك، دعا كرد و قصّاب، آمين گفت. ابرى آمد و بر آن دو، سايه افكند تا به آبادى رسيدند. قصّاب به سوى محلّ خود رفت و ابر با او همسو شد. پيك برگشت و به قصّاب گفت: تو كه گفتى عملى ندارى؟! من دعا كردم و تو آمين گفتى و ابر بر ما سايه افكند و سپس ابر با تو آمد! بايد داستانت را برايم بگويى. قصّاب، ماجرا را به او گفت. پيك گفت: توبه كننده به درگاه خداوند متعال، منزلتى دارد كه احدى از مردم چنان منزلتى ندارد.

راجع: ج18 ص16 (آثار التوبة وبركاتها / محبة اللّه)

ونهج الذكر: ج2 ص336 (فضل المستغفر).

ر. ك: ج18 ص17 (آثار و بركات توبه / محبوبيت نزد خدا) عز و جل

و نهج الذكر: ج4 ص39 (فضيلت شخص آمرزش خواه).

2 / 4: فَضلُ الأَوّابِ

2 / 4: برترى بازگشت كننده

الكتاب

قرآن

«رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِى نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُواْ صَلِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّ بِينَ غَفُورًا».[۱۷۸]

«پروردگار شما از درون دلهايتان آگاهتر است [، اگر لغزشى در اين زمينه داشتيد]. هر گاه صالح باشيد [و جبران كنيد]، او آمرزنده بازگشت كنندگان است».

«وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ * هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ».[۱۷۹]

«و [در آن روز] بهشت را به پرهيزگاران نزديك مىكنند و فاصلهاى از آنان ندارد. اين، چيزى است كه به شما وعده داده مىشود و براى كسانى است كه به سوى خدا باز مىگردند و پيمانها و احكام او را حفظ مىكنند».

«وَ وَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ».[۱۸۰]

«ما سليمان را به داوود بخشيديم. چه بنده خوبى! زيرا [همواره] به سوى خدا بازگشت مىكرد [و به ياد او بود]!».

راجع: ص: 17 ـ 19 و 44.

ر. ك: ص17 ـ 19 و 44.

الحديث

حديث

91. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله ـ لَمّا سُئِلَ عَنِ الأَوّابِ ـ: هُوَ الرَّجُلُ يَذكُرُ ذُنوبَهُ فِي الخَلاءِ فَيَستَغفِرُ اللّهَ تَعالى.[۱۸۱]

91. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله ـ در پاسخ به اين پرسش كه بازگشت كننده (اَوّاب) كيست؟ ـ: كسى كه در خلوت به ياد گناهان خود مىافتد و از خداوند متعال، طلب آمرزش مىكند.

92. الإمام الصادق عليهالسلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّ بِينَ غَفُورًا» ـ: هُمُ التَّوّابونَ المُتَعَبِّدونَ.[۱۸۲]

92. امام صادق عليهالسلام ـ در باره فرموده خداى متعال: «قطعا او آمرزنده بازگشتكنندگان است» ـ: يعنى توبهكنندگانِ عبادتپيشه.

93. تفسير العيّاشي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليهالسلام: يا أبا مُحَمَّدٍ، عَلَيكُم بِالوَرَعِ، وَالاِجتِهادِ، وأَداءِ الأَمانَةِ، وصِدقِ الحَديثِ، وحُسنِ الصُّحبَةِ لِمَن صَحِبَكُم، وطولِ السُّجودِ، كانَ ذلِكَ مِن سُنَنِ الأَوّابينَ.

قالَ أبو بَصيرٍ: الأَوّابونَ: التَّوّابونَ.[۱۸۳]

93. تفسير العيّاشى ـ به نقل از ابو بصير ـ: امام صادق عليهالسلام فرمود: «اى ابو محمّد! بر شما باد پارسايى و كوشايى [در عبادت و عمل] و امانتدارى و راستگويى و حُسنِ همنشينى با همنشين و طول دادن سجده. اين [كارها] از روشهاى بازگشتكنندگان است».

ابو بصير گفت: بازگشتكنندگان، يعنى توبهكنندگان.

2 / 5: تَعجيلُ التَّوبَةِ

2 / 5: پيش افكندن توبه

94. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: يَابنَ مَسعودٍ، لا تُقَدِّمِ الذَّنبَ ولا تُؤخِّرِ التَّوبَةَ، ولكِن قَدِّمِ التَّوبَةَ وأَخِّر الذَّنبَ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ في كِتابِهِ: «بَلْ يُرِيدُ الاْءِنسَنُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ».[۱۸۴]

94. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله ـ به ابن مسعود ـ: اى پسر مسعود! گناه را پيش مينداز و توبه را به تأخير ميفكن؛ بلكه توبه را پيش افكن و گناه را به تأخير انداز؛ زيرا خداوند متعال در كتاب خود مىفرمايد: «بلكه انسان مىخواهد كه در پيشگاه او، فسادكارى كند».

95. الإمام عليّ عليهالسلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِلحَسَنِ عليهالسلام ـ: إن قارَفتَ سَيِّئَةً، فَعَجِّل مَحوَها بِالتَّوبَةِ.[۱۸۵]

95. امام على عليهالسلام ـ در سفارش به امام حسن عليهالسلام ـ: هر گاه گناهى مرتكب شدى، با توبه در محو آن بشتاب.

96. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: طوبى[۱۸۶] لِعَبدٍ اتَّقى فيها[۱۸۷] رَبَّهُ، وقَدَّمَ تَوبَتَهُ، وغَلَبَ شَهوَتَهُ، مِن قَبلِ أن تُلقِيَهُ الدُّنيا إلَى الآخِرَةِ، فَيُصبِحَ في بَطنٍ موحِشَةٍ غَبراءَ، مُدلَهِمَّةٍ ظَلماءَ، لا يَستَطيعُ أن يَزيدَ في حَسَنَةٍ، ولا يَنقُصُ مِن سَيِّئَةٍ، ثُمَّ يُنشَرُ فَيُحشَرُ؛ إمّا إلى جَنَّةٍ يَدومُ نَعيمُها، أو إلى نارٍ لا يَنفَدُ عَذابُها.[۱۸۸]

96. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خوشا به حال بندهاى كه در دنيا از پروردگارش پروا دارد و پيشاپيش، توبه كند و بر خواهشهاى نفسانىاش چيره آيد، پيش از آن كه دنيا، او را به سوى آخرت افكند و در گورى خاكى و وحشتناك و تيره و تار كه نه مىتواند بر كار نيكى بيفزايد و نه از كار بدى بكاهد، گرفتار آيد و سپس برانگيخته شود و او را يا به سوى بهشتى كه نعمتهايش پاينده است، ببرند يا به سوى آتشى كه عذابش را پايانى نيست.

97. الإمام عليّ عليهالسلام ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ فِي المُبادَرَةِ إلى صالِحِ الأَعمالِ ـ: فَاتَّقُوا اللّهَ عِباد اللّهِ... تَزَوَّدوا فِي الدُّنيا مِنَ الدُّنيا ما تَحرُزونَ بِهِ أنفُسَكُم غَداً، فَاتَّقى عَبدٌ رَبَّهُ، نَصَحَ نَفسَهُ، وقَدَّمَ تَوبَتَهُ، وغَلَبَ شَهوَتَهُ، فَإِنَّ أجَلَهُ مَستُورٌ عَنهُ، وأَمَلَهُ خادِعٌ لَهُ، وَالشَّيطانُ مُوَكَّلٌ بِهِ، يُزَيِّنُ لَهُ المَعصِيَةَ لِيَركَبَها، ويُمَنِّيهِ التَّوبَةَ لِيُسَوِّفَها، حَتّى تَهجُمَ[۱۸۹] مَنِيَّتُهُ عَلَيهِ أغفَلَ ما يَكونُ عَنها، فَيا لَها حَسرَةً عَلى كُلِّ ذي غَفلَةٍ أن يَكونَ عُمُرُهُ عَلَيهِ حُجَّةً، وأَن تُؤدِّيَهُ أيّامُهُ إلى شِقوَةٍ.[۱۹۰]

97. امام على عليهالسلام ـ از خطبه ايشان در باره مبادرت ورزيدن به كارهاى شايسته ـ: اى بندگان خدا از خدا پروا كنيد...! در دنيا از دنيا توشهاى برگيريد كه فردا[ى قيامت] با آن خود را [از عذاب] نگه داريد. آن بندهاى [به راستى] از خدا پروا كرد كه خويش را پند داد و توبهاش را پيش افكند و بر شهوتش غلبه كرد؛ چرا كه مرگش از او پوشيده است و آرزويش به او نيرنگ مىزند و شيطان، بر او گماشته شده، گناه را برايش مىآرايد تا آن را مرتكب شود و به توبه اميدوارش مىكند تا امروز و فردا كند تا آن كه مرگش، در غافلترين لحظاتش از آن، بر او هجوم مىآورد. اندوه و حسرت بر هر غافلى كه عمرش بر او حجّت باشد و روزگارش او را به بدبختى بكشانَد!

98. الإمام الصادق عليهالسلام: مَن هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَم يَعمَلها كُتِبَت لَهُ حَسَنَةٌ، فَإِن عَمِلَها كُتِبَت لَهُ عَشرُ أمثالِها، ويُضاعِفُ اللّهُ لِمَن يَشاءُ إلى سَبعِمِئَةٍ. ومَن هَمَّ بِسَيِّئَةٍ فَلَم يَعمَلها لَم تُكتَب عَلَيهِ حَتّى يَعمَلَها، فَإِن لَم يَعمَلها كُتِبَت لَهُ حَسَنَةٌ بِتَركِهِ لِفِعلِها، وإن عَمِلَها اُجِّلَ تِسعَ ساعاتٍ؛ فَإِن تابَ ونَدِمَ عَلَيها لَم تُكتَب عَلَيهِ، وإن لَم يَتُب ولَم يَندَم عَلَيها كُتِبَت عَلَيهِ سَيِّئَةٌ.[۱۹۱]

98. امام صادق عليهالسلام: هر كس آهنگ كار نيكى كند، ولى آن را انجام ندهد، برايش يك كار نيك مىنويسند و اگر انجامش بدهد، برايش ده كار نيك مىنويسند و خداوند براى هر كه بخواهد تا هفتصد برابرش مىگردانَد، و هر كس آهنگِ كار بدى كند، ولى آن را انجام ندهد، آن را برايش نمىنويسند تا آن گاه كه انجامش دهد، اگر انجامش نداد، به سبب انجام ندادنش يك كار نيك برايش مىنويسند و اگر انجامش داد، تا نُه ساعت به او مهلت مىدهند. اگر از آن پشيمان شد و توبه كرد، آن را برايش نمىنويسند و اگر پشيمان نشد و توبه نكرد، يك گناه برايش مىنويسند.

99. الكافي عن حفص: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليهالسلام يَقولُ: ما مِن مُؤمِنٍ يُذنِبُ ذَنبا إلاّ أجَّلَهُ اللّهُ عز و جل سَبعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ؛ فَإِن هُوَ تابَ لَم يُكتَب عَلَيهِ شَيءٌ، وإن هُوَ لَم يَفعَل كَتَبَ اللّهُ عَلَيهِ سَيِّئَةً.

فَأَتاهُ عَبّادٌ البَصرِيُّ فَقالَ لَهُ: بَلَغَنا أنَّكَ قُلتَ: «ما مِن عَبدٍ يُذنِبُ ذَنبا إلاّ أجَّلَهُ اللّهُ عز و جل سَبعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ»! فَقالَ: لَيسَ هكَذا قُلتُ، ولكِنّي قُلتُ: «ما مِن مُؤمِنٍ» وكَذلِكَ كانَ قَولي.[۱۹۲]

99. الكافى ـ به نقل از حَفْص ـ: شنيدم كه امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «هيچ مؤمنى نيست كه گناهى كند، مگر آن كه خداوند عز و جل هفت ساعت از روز را به او مهلت مىدهد. اگر توبه كرد، چيزى برايش نوشته نمىشود، و اگر نكرد، خداوندْ يك گناه برايش مىنويسد».

عبّاد بصرى، نزد امام عليهالسلام آمد و گفت: شنيدهايم كه شما گفتهاى: «هيچ بندهاى نيست كه گناهى كند، مگر آن كه خداوند عز و جل هفت ساعت از روز را به او مهلت مىدهد»؟

فرمود: «من چنين نگفتهام؛ بلكه گفتهام: "هيچ مؤمنى نيست". سخن من، اين گونه بود».

100. الإمام الصادق عليهالسلام: إنَّ العَبدَ إذا أذنَبَ ذَنبا اُجِّلَ مِن غُدوَةٍ[۱۹۳] إلَى اللَّيلِ؛ فَإِنِ استَغفَرَ اللّهَ لَم يُكتَب عَلَيهِ.[۱۹۴]

100. امام صادق عليهالسلام: هر گاه بنده، گناهى مرتكب شود، از بامداد تا شب به او مهلت داده مىشود. اگر از خدا آمرزش خواست، آن گناه برايش نوشته نمى شود.

101. عنه عليهالسلام: ما مِن مُؤمِنٍ يُذنِبُ ذَنبا إلاّ اُجِّلَ سَبعَ ساعاتٍ؛ فَإِنِ استَغفَرَ اللّهَ غَفَرَ لَهُ، وإنَّهُ لَيَذكُرُ ذَنبَهُ بَعدَ عِشرينَ سَنَةً فَيَستَغفِرُ اللّهَ فَيَغفِرُ لَهُ. وإنَّ الكافِرَ لَيُنسى ذَنبَهُ؛ لِئَلاّ يَستَغفِرَ اللّهَ.[۱۹۵]

101. امام صادق عليهالسلام: هيچ مؤمنى نيست كه گناهى مرتكب شود، مگر اين كه هفت ساعت به او مهلت مىدهند. اگر [در اين مدتّ] از خداوند طلب آمرزش كرد، آمرزيده مىشود. او پس از بيست سال به ياد گناهش مىافتد و از خدا طلب آمرزش مىكند و خداوند، او را مىآمرزد؛ امّا كافر، گناهش از ياد او بُرده مىشود تا از خداوند، طلب آمرزش نكند.

102. الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه: إنَّ موسى عليهالسلام ناجاهُ اللّهُ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ فَقالَ لَهُ في مناجاته:... يا موسى! عَجِّلِ التَّوبَةَ، وأَخِّرِ الذَّنبَ.[۱۹۶]

102. الكافى ـ به نقل از على بن عيسى، كه سند حديث را به معصوم عليهالسلام رسانده ـ: خداوند ـ تبارك و تعالى ـ با موسى عليهالسلام نجوا كرد و به او چنين فرمود: «... اى موسى! توبه را مقدّم دار و گناه را به تأخير انداز».

2 / 6: تَجديدُ التَّوبَةِ

2 / 6: تجديد توبه

103. الإمام الصادق عليهالسلام: كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ:... وَاعلَم أنَّكَ سَتُسأَلُ غَداً إذا وَقَفتَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل عَن أربَعٍ: شَبابِكَ فيما أبلَيتَهُ، وعُمُرِكَ فيما أفنَيتَهُ، ومالِكَ مِمَّا اكتَسَبتَهُ، وفيما أنفَقتَهُ. فَتَأَهَّب لِذلِكَ وأَعِدَّ لَهُ جَواباً.

ولا تَأسَ عَلى ما فاتَكَ مِنَ الدُّنيا؛ فَإِنَّ قَليلَ الدُّنيا لا يَدومُ بَقاؤهُ، وكَثيرَها لا يُؤَنُ بَلاؤهُ، فَخُذ حِذرَكَ، وجِدَّ في أمرِكَ، وَاكشِفِ الغِطاءَ عَن وَجهِكَ، وتَعَرَّض لِمَعروفِ رَبِّكَ، وجَدِّدِ التَّوبَةَ في قَلبِكَ، وَاكمُش في فَراغِكَ قَبلَ أن يُقصَدَ قَصدُكَ، ويُقضى قَضاؤكَ، ويُحالَ بَينَكَ وبَينَ ما تُريدُ.[۱۹۷]

103. امام صادق عليهالسلام: در سفارشهاى لقمان عليهالسلام به پسرش آمده بود:... بدان كه فردا به هنگامى كه در پيشگاه خداوند عز و جل حاضر شوى، در باره چهار چيز مورد سؤال قرار خواهى گرفت: از جوانىات كه در چه راهى به پيرى رساندى؟ از عمرت كه چگونه گذراندى؟ از مالت كه آن را از كجا به دست آوردى و در چه راهى هزينه كردى؟ بنا بر اين، خود را براى چنين روزى آماده كن و براى اين پرسش، پاسخى فراهم كن.

براى آنچه از دنيا كه از دست دادى، تأسّف نخور؛ زيرا اندكِ دنيا دوام ندارد و بسيار آن، از بلا و گرفتارى در امان نيست. پس بر حذر باش و در كارت بكوش و پرده[ى غفلت] را از روى خود، كنار بزن و در جستجوى احسان پروردگارت باش و در دلِ خود، توبه را تازه كن و تا فرصت دارى، بكوش، پيش از اين كه آهنگِ تو شود و مرگت فرا رسد و بين تو و خواستههايت پرده افتد.

104. الدعوات عن زيد الشحّام: دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليهالسلام فَقالَ: يا زَيدُ، جَدِّد عِبادَةَ رَبِّكَ، وجَدِّدِ التَّوبَةَ. فَقُلتُ: نَعَيتَ إلَيَّ نَفسي؟ فَقالَ: ما عِندَنا خَيرٌ لَكَ وأَنتَ مِن شيعَتِنا، وَاللّهِ إنّا أرحَمُ بِكُم.[۱۹۸]

104. الدعوات ـ به نقل از زيد شَحّام ـ: بر امام صادق عليهالسلام وارد شدم. به من فرمود: «اى زيد! عبادت پروردگارت را تازه كن. تجديد توبه كن».

گفتم: آيا خبر مرگم را مىدهى؟

فرمود: «آنچه در نزد ماست، براى تو بهتر است و تو از شيعيان ما هستى. به خدا سوگند، ما به شما مهربانتر [از خودتان] هستيم».

2 / 7: تَسويفُ التَّوبَةِ

2 / 7: امروز و فردا كردن در توبه

105. الإمام عليّ عليهالسلام: إيّاكَ أن تُسلِفَ المَعصِيَةَ وتُسَوِّفَ[۱۹۹] بِالتَّوبَةِ؛ فَتَعظُمَ لَكَ العُقوبَةُ.[۲۰۰]

105. امام على عليهالسلام: مبادا گناه را پيش افكنى و توبه را به بعد موكول كنى كه كيفرت بزرگ مىشود.

106. عنه عليهالسلام: لا تَكُن مِمَّن يَرجُو الآخِرَةَ بِغَيرِ العَمَلِ، ويُرَجِّي التَّوبَةَ بِطولِ الأَمَلِ، يَقولُ فِي الدُّنيا بِقَولِ الزّاهِدينَ، ويَعمَلُ فيها بِعَمَلِ الرّاغِبينَ... إن عَرَضَت لَهُ شَهوَةٌ أسلَفَ المَعصِيَةَ وسَوَّفَ التَّوبَةَ.[۲۰۱]

106. امام على عليهالسلام: همانند آن كس نباشيد كه بدون عمل، آرزومندِ آخرت است و با بلندْآرزويى، توبه را به تأخير مىافكنَد؛ درباره دنيا همچون زاهدان سخن مىگويد و در آن همانند دنياگرايان در آن رفتار مىكند.… هر گاه با خواهشى نفسانى مواجه شود، گناه را پيش مىاندازد و توبه را به تأخير.

107. عنه عليهالسلام: مُسَوِّفُ نَفسِهِ بِالتَّوبَةِ مِن هُجومِ الأَجَلِ عَلى أعظَمِ الخَطَرِ.[۲۰۲]

107. امام على عليهالسلام: كسى كه توبه را به فردا حوالت دهد، از هجوم مرگ در معرض بزرگترين خطر است.

108. عنه عليهالسلام: لا دينَ لِمُسَوِّفٍ بِتَوبَتِهِ.[۲۰۳]

108. امام على عليهالسلام: كسى كه در توبهاش امروز و فردا كند، دين ندارد.

109. عنه عليهالسلام ـ في ذَمِّ مَن ذَمَّهُ ـ: إن عَرَضَت لَهُ مَعصِيَةٌ واقَعَها بِالاِتِّكالِ عَلَى التَّوبَةِ، إن عَزَمَ عَلَى التَّوبَةِ سَوَّفَها وأَصَرَّ عَلَى الحَوبَةِ، إن عوفِيَ ظَنَّ أن قَد تابَ.[۲۰۴]

109. امام على عليهالسلام ـ در نكوهش كسى كه او را نكوهيد ـ: اگر گناهى برايش آيد، آن را با اتّكا به توبه، مرتكب مىشود و اگر آهنگ توبه كند، آن را به امروز و فردا مىافكند و به گناه ادامه مىدهد و اگر عافيت داده شود، گمان كند كه توبه كرده است [و از اين رو، به بلايى دچار نشده است].

110. عنه عليهالسلام: فَلا يُلهِيَنَّكُمُ الأَمَلُ، ولا يَطولَنَّ عَلَيكُمُ الأَجَلُ؛ فَإِنَّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم أمَدُ أمَلِهِم، وتَغطِيَةُ الآجالِ عَنهُم، حَتّى نَزَلَ بِهِمُ المَوعودُ الَّذي تُرَدُّ عَنهُ المَعذِرَةُ، وتُرفَعُ عَنهُ التَّوبَةُ، وتَحُلُّ مَعَهُ القارِعَةُ[۲۰۵] وَالنَّقِمَةُ.[۲۰۶]

110. امام على عليهالسلام: پس زنهار كه آرزو، شما را سرگرم نسازد و مدّت عمر به نظرتان طولانى نيايد؛ زيرا پيشينيان شما را همين آرزوى درازشان و پوشيده بودن اجل [و مدّت عمر] از آنها، نابودشان كرد، تا آن كه وعده[ى الهى، يعنى مرگ]بر آنان فرود آمد، وعدهاى كه با آمدنش، عذرخواهى برداشته و درِ توبه بسته مىشود و همراه با آن، مصيبت و خشم و عذاب، فرود مىآيد.

111. الإمام الصادق عليهالسلام: تَأخيرُ التَّوبَةِ اغتِرارٌ، وطولُ التَّسويفِ حَيرَةٌ، وَالاِعتِلالُ عَلَى اللّهِ هَلَكَةٌ، وَالإِصرارُ عَلَى الذَّنبِ أمنٌ لِمَكرِ اللّهِ، ولا يَأمَنُ مَكرَ اللّهِ إلاَّ القَومُ الخاسِرونَ[۲۰۷].[۲۰۸]

111. امام صادق عليهالسلام: به تأخير افكندن توبه، غفلت است و امروز و فردا كردن بسيار، مايه حيرت است و بهانه تراشى براى خدا، موجب هلاكت است و مداومت بر گناه، ايمن پنداشتن خود از مكر خداست، و از مكر خدا خود را در امان نمىپندارند، مگر مردمان زيانكار.

112. عيسى عليهالسلام: وَيلَكُم يا عُلَماءَ السَّوءِ! لا تُحَدِّثوا أنفُسَكُم أنَّ آجالَكُم تَستَأخِرُ مِن أجلِ أنَّ المَوتَ لَم يَنزِل بِكُم، فَكَأَ نَّهُ قَد حَلَّ بِكُم فَأَظعَنَكُم[۲۰۹]، فَمِنَ الآنَ فَاجعَلُوا الدَّعوَةَ في آذانِكُم، ومِنَ الآنَ فَنوحوا عَلى أنفُسِكُم، ومِنَ الآنَ فَابكُوا عَلى خَطاياكُم، ومِنَ الآنَ فَتَجَهَّزوا وخُذوا اُهبَتَكُم، وبادِرُوا التَّوبَةَ إلى رَبِّكُم.[۲۱۰]

112. عيسى عليهالسلام: واى بر شما، اى عالمان بدكردار! چون مرگ بر شما فرود نمىآيد، با خود نگوييد كه اجلتان به تأخير مىافتد، كه مىبينم بر شما در آمده و شما را كوچانده است. از هم اكنون، دعوت [مرگ] را در گوشهاى خود، فرو كنيد و از هم اكنون بر خود نوحه كنيد و از هم اكنون، بر خطاياى خود بگِرييد و از هم اكنون، بار بربنديد و مهيّاى رفتن گرديد و در توبه به درگاه پروردگارتان، بشتابيد.…

113. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: لا تُؤخِّرِ التَّوبَةَ؛ فَإِنَّ المَوتَ يَأتي بَغتَةً.[۲۱۱]

113. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: توبه را به تأخير مينداز؛ زيرا مرگ، ناگهان مىآيد.

114. عيون أخبار الرضا عليهالسلام عن عبد اللّهبن المغيرة: سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليهالسلام يَقولُ:

إنَّكَ في دارٍ لَها مُدَّةٌ

يُقبَلُ فيها عَمَلُ العامِلِ

ألا تَرَى المَوتَ مُحيطا بِها

يُكذَبُ فيها أمَلُ الآمِلِ

تُعَجِّلُ الذَّنبَ لِما تَشتَهي

وتَأمُلُ التَّوبَةَ في قابِلٍ

وَالمَوتُ يَأتي أهلَهُ بَغتَةً

ما ذَاكَ فِعلُ الحازِمِ العاقِل.[۲۱۲]

114. عيون أخبار الرضا عليهالسلام ـ به نقل از عبد اللّهبن مغيره ـ: از ابو الحسن الرضا عليهالسلام شنيدم كه فرمود:

«تو در سرايى هستى مدّتدار

كه در آن، عمل عملكنندگان پذيرفته مىشود

آيا نمىبينى كه مرگ، آن را در ميان گرفته

و در آن، آرزوى آرزومند، تحقّق نمىيابد؟

در گناه و هوسرانى تعجيل مىكنى

و به توبه كردن در آينده، اميد دارى

در حالى كه مرگ، ناگهان سر مىرسد

اين، كار دورانديش خردمند نباشد».

2 / 8: تَركُ التَّوبَةِ

2 / 8: ترك توبه

الكتاب

قرآن

«إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُواْ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُواْ فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ»[۲۱۳]

«كسانى كه مردان و زنان باايمان را شكنجه دادند سپس توبه نكردند، براى آنها عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان است».

«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن يَكُونُواْ خَيْرًا مِّنْهُمْ وَ لاَ نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسَى أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِّنْهُنَّ وَ لاَ تَلْمِزُواْ أَنفُسَكُمْ وَ لاَ تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَبِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الاْءِيمَنِ وَ مَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَلءِكَ هُمُ الظَّلِمُونَ»[۲۱۴]

«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! نبايد گروهى از مردان شما، گروه ديگر را مسخره كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند، و نه زنانى زنان ديگر را، شايد آنان بهتر از اينان باشند، و يكديگر را مورد طعن و عيبجويى قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند، يكديگر را ياد نكنيد. بسيار بد است كه بر كسى پس از ايمان، نام كفرآميز بگذاريد و آنها كه توبه نكنند، ظالم و ستمگرند».

«وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَحِشَةً أَوْظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ يَعْلَمُونَ»[۲۱۵]

«و آنها كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مىافتند و براى گناهان خود، طلب آمرزش مىكنند ـ و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد؟ ـ و بر آنچه مرتكب شدهاند، اصرار نمىورزند با اين كه مىدانند».

الحديث

حديث

115. الإمام الباقر عليهالسلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ» ـ: الإِصرار هُوَ أن يُذنِبَ الذَّنبَ فَلا يَستَغفِرَ اللّهَ، ولا يُحَدِّثَ نَفسَهُ بِتَوبَةٍ، فَذلِكَ الإِصرارُ.[۲۱۶]

115. امام باقر عليهالسلام ـ در باره آيه: «... بر آنچه مرتكب شدهاند، اصرار نمىورزند با اين كه مىدانند» ـ: اصرار اين است كه بنده، گناه كند و از خداوند، آمرزش نطلبد و در فكر توبه هم نباشد. اين است اصرار [بر گناه.]

116. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: مَن ماتَ غَيرَ تائِبٍ زَفَرَت جَهَنَّمُ في وَجهِهِ ثَلاثَ زَفَراتٍ؛ فَأَوَّلُها: لا تَبقى دَمعَةٌ إلاّ جَرَت مِن عَينَيهِ، وَالزَّفرَةُ الثّانِيَةُ: لا يَبقى دَمٌ إلاّ خَرَجَ مِن مِنخَرَيهِ، وَالزَّفرَةُ الثّالِثَةُ: لا يَبقى قَيحٌ إلاّ خَرَجَ مِن فَمِهِ.

فَرَحِمَ اللّهُ مَن تابَ ثُمَّ أرضَى الخُصَماءَ، فَمَن فَعَلَ فَأَنَا كَفيلُهُ بِالجَنَّةِ.[۲۱۷]

116. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس بدون توبه از دنيا برود، جهنّم، سه دَم در روى او برآورَد كه در اوّلى هرچه اشك دارد، از چشمان او فرو مىريزد، در دَم دوم، هر چه خون دارد، از دو حفره بينىاش خارج مىشود، و در دَم سوم، هر چه چرك و خونابه است، از دهانش خارج مىگردد.

پس رحمت خدا بر آن كس كه توبه كند و سپس طلبكارانش را راضى گرداند؛ زيرا هر كه چنين كند، من بهشت را برايش ضمانت مىكنم.

117. ثواب الأعمال عن زيد بن عليّ عن الإمام عليّ عليهالسلام: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ أهَبَّ اللّهُ رِيحاً مُنتِنَةً يَتَأَذّى بِها أهلُ الجَمعِ، حَتّى إذا هَمَّت أن تُمسِكَ بِأَنفاسِ النّاسِ ناداهُم مُنادٍ: هَل تَدرونَ ما هذِهِ الرّيحُ الَّتي قَد آذَتكُم؟ فَيَقولونَ: لا، فَقَد آذَتنا وبَلَغَت مِنّا كُلَّ مَبلَغٍ!

قالَ: فَيُقالُ: هذِهِ الرّيحُ ريحُ فُروجِ الزُّناةِ الَّذينَ لَقُوا اللّهَ بِالزِّنا ثُمَّ لَم يَتوبوا، فَالعَنوهُم لَعَنَهُمُ اللّهُ.

قالَ: فَلا يَبقى فِي المَوقِفِ أحَدٌ إلاّ قالَ: اللّهُمَّ العَنِ الزُّناةَ.[۲۱۸]

117. ثواب الأعمال ـ به نقل از زيد بن على عليهالسلام ـ: امير مؤمنان عليهالسلام فرمود: «چون روز قيامت شود، خداوند، چنان باد بدبويى را مىوزانَد كه اهل محشر از آن، به رنج مىافتند، تا جايى كه مىخواهد نفَس مردم را بند بياورد. در اين هنگام، منادى ندا مىدهد: آيا مىدانيد كه اين، چه بويى بود كه شما را آزرد؟

مىگويند: نه. ما را آزرد و بسيار به رنجمان افكند.

گفته مىشود: اين بو، بوى شرمگاه زناكاران است كه با زناى بدون توبه، خدا را ديدار كردند. پس لعنتشان كنيد، لعنت خدا، بر آنان باد!».

[سپس] امير مؤمنان فرمود: «در موقف، كسى نمىمانَد، مگر اين كه مىگويد: خدايا! زناكاران را لعنت كن».

118. عيون أخبار الرضا عليهالسلام عن سهل بن القاسم: سَمِعَ الرِّضا عليهالسلام عَن بَعضِ أصحابِهِ يَقولُ: لَعَنَ اللّهُ مَن حارَبَ أميرَ المُؤمِنينَ عليهالسلام، فَقالَ لَهُ: قُل: إلاّ مَن تابَ وأَصلَحَ.

ثُمَّ قالَ: ذَنبُ مَن تَخَلَّفَ عَنهُ ولَم يَتُب، أعظَمُ مِن ذَنبِ مَن قاتَلَهُ ثُمَّ تابَ.[۲۱۹]

118. عيون أخبار الرضا عليهالسلام ـ به نقل از سهل بن قاسم ـ: امام رضا عليهالسلام شنيد كه يكى از يارانش مىگويد: خدا لعنت كند كسانى را كه با امير مؤمنان عليهالسلام جنگيدند. به او فرمود: «بگو: بجز كسانى كه توبه كردند و اصلاح شدند».

سپس فرمود: «گناه كسانى كه او را تنها گذاشتند و [بعد از اين كار خود] توبه نكردند، بزرگتر از گناه كسانى است كه با او جنگيدند، امّا بعد توبه كردند».

راجع: نهج الذكر: ج2 ص340 (التحذير من ترك الاستغفار).

ر. ك: نهج الذكر (با ترجمه فارسى): ج4 ص47 (برحذر داشتن از ترك آمرزشخواهى).

2 / 9: التَّوبَةُ الغَيرُ الحَقيقِيَّةِ

2 / 9: توبه غير حقيقى

الكتاب

قرآن

«وَ إِذَا مَسَّ الاْءِنسَنَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِىَ مَا كَانَ يَدْعُواْ إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحَبِ النَّارِ».[۲۲۰]

«هنگامى كه به انسان زيانى رسد، پروردگار خود را مىخواند و به سوى او باز مىگردد؛ امّا هنگامى كه نعمتى از خود به او عطا كند، آنچه را به سبب آن قبلاً خدا را مىخواند، از ياد مىبرد و براى خداوند، همتايانى قرار مىدهد تا مردم را از راه او منحرف سازد. بگو: «چند روزى از كفرت بهره گير كه از دوزخيانى«.

الحديث

حديث

119. الكافي عن عمّار الساباطيّ: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليهالسلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى: «وَ إِذَا مَسَّ الاْءِنسَنَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ»، قالَ: نَزَلَت في أبِي الفَصيلِ؛ إنَّهُ كانَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله عِندَهُ ساحِراً، فَكانَ إذا مَسَّهُ الضُّرُّ؛ يَعنِي السُّقمَ «دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ» يَعني تائِباً إلَيهِ مِن قَولِهِ في رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله ما يَقولُ «ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ»يَعنِي العافِيَةَ «نَسِىَ مَا كَانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِن قَبْلُ» يَعني نَسِيَ التَّوبَةَ إلَى اللّهِ عز و جل مِمّا كانَ يَقولُ في رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله إنَّهُ ساحِرٌ.[۲۲۱]

119. الكافى ـ به نقل از عمّار ساباطى ـ: از امام صادق عليهالسلام در باره اين فرموده خداوند متعال پرسيدم: «و چون به انسان آسيبى رسيد، پروردگارش را ـ در حالى كه به سوى او بازگشتكننده است ـ مىخواند». فرمود: «در باره ابو فصيل نازل شد. او پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله را جادوگر مىشمرد و هر گاه به او آسيبى، يعنى بيمارىاى مىرسيد: «پروردگارش را مىخواند، در حالى كه به سوى او بازگشت كننده بود»؛ يعنى از اين كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله را جادوگر مىخواند، به درگاه خدا توبه مىكرد. «سپس چون او را از جانب خدا نعمتى عطا شد»، يعنى سلامت، «آنچه را پيشتر برايش دعا مىكرد، از ياد مىبُرد»؛ يعنى توبه كردن به درگاه خداى عز و جل از گفتن اين كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله جادوگر است.

120. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: الاِستِغفارُ بِاللِّسانِ تَوبَةُ الكَذّابينَ.[۲۲۲]

120. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: استغفار زبانى، توبه دروغگويان است.

راجع: نهج الذكر: ج2 ص327 (القسم التاسع / الفصل الأول / ذم الاستغفار بلا حقيقة).

ر. ك: نهج الذكر (با ترجمه فارسى): ج4 ص21 (بخش نهم / فصل يكم / نكوهش آمرزشخواهى غير حقيقى).

الفصل الثالث: قَبولُ التَّوبَةِ

فصل سوم: پذيرش توبه

3 / 1: قابِلُ التَّوبِ

3 / 1: توبهپذير

الكتاب

قرآن

«غَافِرِ الذَّ منبِ وَ قَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِى الطَّوْلِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ».[۲۲۳]

«[خداوندى كه] آمرزنده گناه، پذيرنده توبه، داراى مجازات سخت و صاحب نعمت فراوان است. هيچ معبودى جز او نيست و بازگشت [همه شما] تنها به سوى اوست».

«أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يأْخُذُ الصَّدَقَتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ».[۲۲۴]

«آيا نمىدانستند كه فقط خداوند، توبه را از بندگانش مىپذيرد و صدقات را مىگيرد، و خداوند، توبهپذير و مهربان است؟!».

«وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَعْفُواْ عَنِ السَّئِّاتِ وَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ».[۲۲۵]

«او كسى است كه توبه را از بندگانش مىپذيرد و بدىها را مىبخشد و آنچه را انجام مىدهيد، مىداند».

«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابَام».[۲۲۶]

«پروردگارت را تسبيح و حمد كن و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبهپذير است».

«وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ».[۲۲۷]

«تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند، توبهپذير و مهربان است!».

راجع: البقرة: 160،النساء: 26 و 27، المائدة: 39، الأعراف: 153، الأحزاب: 12 و النور: 10.

ر. ك: بقره: آيه 160، نساء: آيه 26 و 27، مائده: آيه 39، اعراف: آيه 153، احزاب: آيه 12 و نور: آيه 10.

الحديث

حديث

121. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: مَن اُعطِيَ التَّوبَةَ لَم يُمنَعِ القَبولَ، فَإِنَّهُ قالَ: «وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّئِّاتِ».[۲۲۸]

121. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: به هر كس [توفيق] توبه داده شود، از پذيرفتهشدن آن محروم نمىگردد؛ زيرا خداوند فرموده است: «اوست كه توبه بندگان را مىپذيرد و از گناهان در مىگذرد».

122. الإمام عليّ عليهالسلام: ما كانَ اللّهُ لِيَفتَحَ بابَ التَّوبَةِ ويُغلِقَ بابَ المَغفِرَةِ؛ لِأَ نَّهُ تَعالى يَقولُ: «وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَعْفُواْ عَنِ السَّئِّاتِ».[۲۲۹]

122. امام على عليهالسلام: هرگز چنين نيست كه خدا درِ توبه را بگشايد و درِ آمرزش را ببندد؛ زيرا خداوند متعال مىفرمايد: «اوست كه توبه را از بندگانش مىپذيرد و از بدىها در مىگذرد».

123. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: مَنِ اعتَذَرَ إلَى اللّهِ قَبِلَ اللّهُ مِنهُ عُذرَهُ.[۲۳۰]

123. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس از خدا پوزش بخواهد، خداوند، پوزش او را مىپذيرد.

124. عنه صلىاللهعليهوآله: ما كانَ اللّهُ لِيَفتَحَ بابَ التَّوبَةِ ويُغلِقَ بابَ المَغفِرَةِ، وهُوَ يَقولُ: «وَمَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَّحِيمًا»[۲۳۱].[۲۳۲]

124. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هرگز چنين نيست كه خدا درِ توبه را بگشايد و درِ آمرزش را ببندد. او مىفرمايد: «و هر كس بدى كند يا به خويشتن ستم نمايد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده و مهربان مىيابد».

125. عنه صلىاللهعليهوآله: قالَ اللّهُ عز و جل لِداوُدَ عليهالسلام: يا داوُدُ، بَشِّرِ المُذنِبينَ وأَنذِرِ الصِّدّيقينَ.

قالَ: كَيفَ اُبَشِّرُ المُذنِبينَ واُنذِرُ الصِّدّيقينَ؟

قالَ: يا داوُدُ بَشِّرِ المُذنِبينَ أنّي أقبَلُ التَّوبَةَ وأَعفو عَنِ الذَّنبِ، وأَنذِرِ الصِّدّيقينَ ألاّ يُعجَبوا بِأَعمالِهِم، فَإِنَّهُ لَيسَ عَبدٌ أنصِبُهُ لِلحِسابِ إلاّ هَلَكَ.[۲۳۳]

125. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خداى عز و جل به داوود عليهالسلام فرمود: «اى داوود! به گنهكاران، نويد ده و به عابدان، هشدار». داوود عليهالسلام گفت: چگونه به گنهكاران، نويد دهم و به عابدان، هشدار؟ فرمود: «اى داوود! به گنهكاران، نويد ده كه من توبه را مىپذيرم و از گناه در مىگذرم و به عابدان، هشدار ده كه به اعمال خويش، مغرور نشوند؛ زيرا هيچ بندهاى نيست كه او را براى حسابرسى نگه دارم، مگر اين كه هلاك شود».

126. الإمام عليّ عليهالسلام: اِعلَم أنَّ الَّذي بِيَدِهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَالأَرضِ قَد أذِنَ لَكَ فِي الدُّعاءِ وتَكَفَّلَ لَكَ بِالإِجابَةِ،...ولَم يَمنَعكَ ـ إن أسَأتَ ـ مِنَ التَّوبَةِ، ولَم يُعاجِلكَ بِالنَّقِمَةِ، ولَم يُعَيِّركَ بِالإِنابَةِ، ولَم يَفضَحكَ حَيثُ الفَضيحَةُ بِكَ أولى، ولَم يُشَدِّد عَلَيكَ في قَبولِ الإِنابَةِ، ولَم يُناقِشكَ بِالجَريمَةِ، ولَم يُؤِسكَ مِنَ الرَّحمَةِ. بَل جَعَلَ نُزوعَكَ[۲۳۴] عَنِ الذَّنبِ حَسَنَةً، وحَسَبَ سَيِّئتَكَ واحِدَةً، وحَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشرا، وفَتَحَ لَكَ بابَ المَتابِ.[۲۳۵]

126. امام على عليهالسلام: بدان آن كس كه گنجينههاى آسمانها و زمين در دست اوست، به تو رخصت دعا كردن داده و اجابتِ دعايت را ضمانت فرموده است...؛ و اگر بد كردى، از توبه، بازت نداشته و در عذاب كردنت، شتاب نفرموده و براى بازگشتنت، تو را سرزنش نكرده است و آن گاه كه سزاوارِ رسوايى بودهاى، رسوايت نساخته و در قبول توبهات سختگيرى نكرده و به سبب گناهت، تو را به تنگنا[ى حسابكشىِ سخت] در نينداخته و از رحمت، نااميدت نساخته است؛ بلكه دست كشيدنت از گناه را كارى نيك شمرده و [يك] گناهت يك [گناه] شمرده، حال آن كه [يك] كار نيكت را ده برابر به حساب آورده و درِ توبه را به رويت گشوده است.

127. الإمام زين العابدين عليهالسلام: الحَمدُ للّهالَّذي دَلَّنا عَلَى التَّوبَةِ الَّتي لَم نُفِدها إلاّ مِن فَضلِهِ، فَلَو لَم نَعتَدِد مِن فَضلِهِ إلاّ بِها، لَقَد حَسُنَ بَلاؤهُ عِندَنا، وجَلَّ إحسانُهُ إلَينا، وجَسُمَ فَضلُهُ عَلَينا، فَما هكَذا كانَت سُنَّتُهُ فِي التَّوبَةِ لِمَن كانَ قَبلَنا، لَقَد وَضَعَ عَنّا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ، ولَم يُكَلِّفنا إلاّ وُسعا، ولَم يُجَشِّمنا إلاّ يُسرا، ولَم يَدَع لِأَحَدٍ مِنّا حُجَّةً ولا عُذرا، فَالهالِكُ مِنّا مَن هَلَكَ عَلَيهِ، وَالسَّعيدُ مِنّا مَن رَغِبَ إلَيهِ.[۲۳۶]

127. امام زين العابدين عليهالسلام: ستايش، خدايى را كه راه توبه را به ما نماياند و تنها به لطف و فضل او، از آن بهره مند شديم؛ و اگر از الطاف او، تنها از همين يك لطف برخوردار شده بوديم، باز هم در حقّ ما نيكىِ بسيار و احسانِ بزرگ و لطفِ عظيم كرده بود؛ چرا كه روش او در پذيرفتن توبه از امّتهاى پيشين، چنين نبود. او آنچه ما توانش را نداشتيم، از عهده ما برداشت و جز به اندازه قدرتمان، به ما تكليف نكرد و جز كارهاى آسان، وظيفهاى بر دوش ما ننهاد و براى هيچ يك از ما، جاى عذر و بهانهاى باقى نگذاشت. پس هلاك شونده از ما، كسى است كه او را نافرمانى نمايد و خوشبخت از ما، كسى است كه به او رو كند.

128. عنه عليهالسلام: اللّهُمَّ إنَّ قُلوبَ المُخبِتينَ إلَيكَ والِهَةٌ، وسُبُلَ الرّاغِبينَ إلَيكَ شارِعَةٌ، وأَعلامَ القاصِدينَ إلَيكَ واضِحَةٌ، وأَفئِدَةَ العارِفينَ مِنكَ فازِعَةٌ، وأَصواتَ الدّاعينَ إلَيكَ صاعِدَةٌ، وأَبوابَ الإِجابَةِ لَهُم مُفَتَّحَةٌ، ودَعوَةَ مَن ناجاكَ مُستَجابَةٌ. وتَوبَةَ مَن أنابَ إلَيكَ مَقبولَةٌ، وعَبرَةَ مَن بَكى مِن خَوفِكَ مَرحومَةٌ.[۲۳۷]

128. امام زين العابدين عليهالسلام: پروردگارا! دلهاى خداترسان به سوى تو شيفته و شيداست و راههاى خواستارانت، باز است و نشانههاى جويندگان تو، آشكار است و دلهاى عارفان، از [شهود جلال] تو، هراسان است. صداهاى دعاكنندگان، به سوى تو بالا مىرود و درهاى اجابت، به روى آنان گشوده است و دعاى هر كه با تو مناجات كند، مستجاب است و توبه هركس كه به درگاهت روى آورد، پذيرفته است و اشك هركس كه از بيم تو بگِريد، مورد رحمت است.

3 / 2: قَبولُ التَّوبَةِ في جَميعِ الذُّنوبِ

3 / 2: پذيرش توبه در همه گناهان

الكتاب

قرآن

«قُلْ يَعِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ».[۲۳۸]

«بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كردهايد! از رحمت خداوند، نوميد نشويد كه خدا، همه گناهان را مىآمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده مهربان است«.

الحديث

حديث

129. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: لَو أخطَأتُم حَتّى تَبلُغَ خطاياكُمُ السَّماءَ، ثُمَّ تُبتُم، لَتابَ عَلَيكُم.[۲۳۹]

129. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: اگر چندان گناه كنيد كه گناهانتان تا آسمان برسد، امّا توبه كنيد، توبه شما را مىپذيرد.

130. مسند ابن حنبل عن أخشم السدوسي: دَخَلتُ عَلى أنَسِ بنِ مالِكٍ قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله يَقولُ: وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ـ أو قالَ: وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ـ لَو أخطَأتُم حَتّى تَملَأَ خَطاياكُم ما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ، ثُمَّ استَغفَرتُمُ اللّهَ عز و جل لَغَفَرَ لَكُم.[۲۴۰]

130. مسند ابن حنبل ـ به نقل از اخشم سدوسى ـ: بر انس بن مالك در آمدم. گفت: از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم كه فرمود: «سوگند به آن كه جانم ـ يا فرمود: جان محمّد ـ در دست اوست، اگر چندان گناه كنيد كه گناهانتان ميان آسمان و زمين را پُر كند، سپس از خداى عز و جل آمرزش بخواهيد، شما را مىآمرزد».

131. صحيح مسلم عن أبي هريرة: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله قالَ: يَضحَكُ اللّهُ إلى رَجُلَينِ يَقتُلُ أحَدُهُمَا الآخَرَ كِلاهُما يَدخُلُ الجَنَّةَ. فَقالوا: كَيفَ يا رَسولَ اللّهِ؟

قالَ: يُقاتِلُ هذا في سَبيلِ اللّهِ عز و جل فَيُستَشهَدُ، ثُمَّ يَتوبُ اللّهُ عَلَى القاتِلِ فَيُسلِمُ، فَيُقاتِلُ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل فَيُستَشهَدُ.[۲۴۱]

131. صحيح مسلم ـ به نقل از ابو هريره ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «خداوند به دو مرد كه يكى از آنها ديگرى را مىكُشد، ولى هر دو به بهشت مىروند، مىخندد». گفتند: چگونه، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «اين يكى در راه خداى عز و جل مىجنگد و شهيد مىشود و سپس خداوند به قاتل، عنايت مىكند و او هم مسلمان مىشود و در راه خداى عز و جل مىجنگد و شهيد مىشود».

132. المعجم الأوسط عن عائشة: جاءَ حَبيبُ بنُ الحارِثِ إلى رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنّي رَجُلٌ مِقرافُ الذُّنوبِ[۲۴۲]، قالَ: تُب إلَى اللّهِ يا حَبيبُ.

قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنّي أتوبُ ثُمَّ أعودُ.

قالَ: فَكُلَّما أذنَبتَ فَتُب.

قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إذَن يَكثُرَ ذُنوبي!

قالَ: عَفوُ اللّهِ أكثَرُ مِن ذُنوبِكَ يا حَبيبَ بنَ الحارِثِ.[۲۴۳]

132. معجم الأوسط ـ به نقل از عايشه ـ: حبيب بن حارث نزد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! من مردى هستم كه بسيار گناه مىكنم. فرمود: «به درگاه خدا توبه كن، اى حبيب!». گفت: اى پيامبر خدا! توبه مىكنم، ولى دوباره مرتكب گناه مىشوم. فرمود: «هر بار كه گناه كردى، توبه كن» گفت: اى پيامبر خدا! در اين صورت، گناهانم بسيار مىشود! فرمود: «بخشش خداوند، بيشتر از گناهان توست، اى حبيب بن حارث!».

133. المستدرك على الصحيحين عن عقبة بن عامر الجهني: إنَّ رَجُلاً أتى رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أحَدُنا يُذنِبُ. قالَ: يُكتَبُ عَلَيهِ. قالَ: ثُمَّ يَستَغفِرُ مِنهُ ويَتوبُ.

قالَ: يُغفَرُ لَهُ ويُتابُ عَلَيهِ، ولا يَمَلُّ اللّهُ حَتّى تَمَلّوا.[۲۴۴]

133. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از عُقبة بن عامر جُهَنى ـ: مردى نزد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! شخصى از ما گناه مىكند. فرمود: «گناهش نوشته مىشود». گفت: سپس از آن، استغفار و توبه مىكند. فرمود: «آمرزيده و توبهاش پذيرفته مىشود. خدا، خسته نمىشود تا شما خسته شويد».

134. إرشاد القلوب: قالَ رَجُلٌ: يا رَسولَ اللّهِ، إنّي أذنَبتُ. فَقالَ: اِستَغفِرِ اللّهَ. فَقالَ: إنّي أتوبُ ثُمَّ أعودُ. فَقالَ: كُلَّما أذنَبتَ استَغفِرِ اللّهَ، فَقالَ: إذَن تَكثُرَ ذُنوبي!

فَقالَ: عَفوُ اللّهِ أكثَرُ، فَلا تَزالُ تَتوبُ حَتّى يَكونَ الشَّيطانُ هُوَ المَدحورَ.[۲۴۵]

134. إرشاد القلوب: مردى گفت: اى پيامبر خدا! من مرتكب گناه شدهام. فرمود: «از خدا آمرزش بخواه». گفت: توبه مىكنم، ولى دوباره گناه مىكنم. فرمود: «هر بار كه گناه كردى، از خدا آمرزش بخواه». گفت: در اين صورت، گناهانم بسيار مىشود! فرمود: «بخشش خدا، بيشتر است. پيوسته توبه مىكنى تا اين كه [سرانجام] شيطان، شكست بخورَد».

135. جامع الأخبار عن جابر بن عبد اللّهالأنصاريّ: جاءَتِ امرَأَةٌ إلَى النَّبِيِّ صلىاللهعليهوآله فَقالَت: يا نَبِيَّ اللّهِ، امرَأَةٌ قَتَلَت وَلَدَها هَل لَها مِن تَوبَةٍ؟

فَقالَ صلىاللهعليهوآله لَها: وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَو أنَّها قَتَلَت سَبعينَ نَبِيّاً ثُمَّ تابَت ونَدِمَت، ويَعرِفُ اللّهُ مِن قَلبِها أنَّها لا تَرجِعُ إلَى المَعصِيَةِ أبَداً، لَقَبِلَ[۲۴۶] اللّهُ تَوبَتَها وعَفا عَنها، فَإِنَّ بابَ التَّوبَةِ مَفتوحٌ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ، وإنَّ التّائِبَ مِنَ الذَّنبِ كَمَن لا ذَنبَ لَهُ.[۲۴۷]

135. جامع الأخبار ـ به نقل از جابر بن عبد اللّهانصارى ـ: زنى نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! زنى فرزند خود را كشته است. آيا براى او [راه] توبه [باز] است؟

پيامبر صلىاللهعليهوآله به او فرمود: «سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست، اگر هفتاد پيامبر را هم بكُشد و سپس توبه كند و پشيمان شود و خداوند از قلب او بداند كه ديگر به گناه باز نمىگردد، توبهاش را مىپذيرد و او را مىبخشد؛ زيرا كه در توبه به اندازه مشرق تا مغرب، باز است و كسى كه از گناه توبه كند، همانند كسى است كه گناه نكرده است».

136. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: قالَ اللّهُ: يَابنَ آدَمَ، إنَّكَ ما دَعَوتَني ورَجَوتَني غَفَرتُ لَكَ عَلى ما كانَ فيكَ ولا اُبالي. يَابنَ آدَمَ، لَو بَلَغَت ذُنوبُكَ عَنانَ السَّماءِ ثُمَّ استَغفَرتَني غَفَرتُ لَكَ ولا اُبالي. يَابنَ آدَمَ، إنَّكَ لَو أتَيتَني بِقِرابِ الأَرضِ خَطايا ثُمَّ لَقيتَني لا تُشرِكُ بي شَيئا لَأَتَيتُكَ بِقِرابِها مَغفِرَةً.[۲۴۸]

136. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خداوند فرمود: «اى پسر آدم! تا آن گاه كه مرا بخوانى و به من، اميدوار باشى، با وجود همه گناهانى كه داشتهاى، تو را مىآمرزم و باكى ندارم. اى پسر آدم! اگر گناهانت سر به آسمان بزند، سپس از من آمرزش بخواهى، تو را مىآمرزم و باكى ندارم. اى پسر آدم! اگر به اندازه زمين گناه كنى، امّا در حالى به ديدارم بيايى كه چيزى را شريك من قرار ندادهاى، به همان اندازه، آمرزش به تو مىدهم.

137. الإمام عليّ عليهالسلام: بَينَما رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله ذاتَ يَومٍ عَلى جَبَلٍ مِن جِبالِ تِهامَةَ وَالمُسلِمونَ حَولَهُ، إذ أقبَلَ شَيخٌ وبِيَدِهِ عَصا فَنَظَرَ إلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله فَقالَ: مَشيَةَ الجِنِّ ونَغمَتَهُم وعُجبَهُم، فَأَتى فَسَلَّمَ فَرَدَّ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله، فَقَالَ لَهُ: مَن أنتَ؟ فَقالَ: أنَا هامَةُ بنُ الهيمِ بنِ لاقيسَ بنِ إبليسَ... [إلى أن قالَ:]

فَقُلتُ: يا نوحُ، إنَّني مِمَّن شَرِكَ في دَمِ العَبدِ الصّالِحِ الشَّهيدِ السَّعيدِ هابيلَ بنِ آدَمَ، هَل تَدري عِندَ رَبِّكَ مِنَ التَّوبَةِ؟ قالَ: نَعَم يا هامُ، هُمَّ بِخَيرٍ وَافعَلهُ قَبلَ الحَسرَةِ وَالنَّدامَةِ، إنّي وَجَدتُ فيما أنزَلَ اللّهُ تَعالى عَلَيَّ: لَيسَ مِن عَبدٍ عَمِلَ ذَنباً كائِناً ما كانَ وبالِغاً ما بَلَغَ ثُمَّ تابَ إلاّ تابَ اللّهُ تَعالى عَلَيهِ، فَقُمِ السّاعَةَ فَاغتَسِل وخِرَّ للّهساجِداً، فَفَعَلتُ ما أمَرَني، إذ نادى مُنادٍ مِنَ السَّماءِ: اِرفَع رَأسَكَ قُبِلَت تَوبَتُكَ، فَخَرَرتُ للّهساجِداً حَولاً.[۲۴۹]

137. امام على عليهالسلام: هنگامى كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله بالاى يكى از كوههاى تَهامه بود و مسلمانان، گِردش را گرفته بودند، پيرمردى عصا به دست، پيدا شد. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به او نگريست و فرمود: «[اين] راه رفتن و آهنگ صدا و غرور جن است». وى آمد و سلام كرد. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله پاسخش را داد و فرمود: «تو كيستى؟». گفت: من هامة بن هيم بن لاقيس بن ابليس هستم... [تا آن كه گفت:] گفتم: اى نوح! من در ريختن خون بنده صالح و شهيد سعادتمند، هابيل پسر آدم، شركت داشتم. آيا مىدانى كه نزد پروردگارت توبهاى هست؟ گفت: آرى، اى هام! آهنگِ كار نيك كن و پيش از آن كه دچار افسوس و پشيمانى شوى، انجامش ده. من در آنچه خداى متعال بر من نازل فرمود، يافتم كه: «هيچ بندهاى نيست كه گناهى كند، هر گناهى و به هر اندازهاى كه باشد و سپس توبه نمايد، مگر اين كه خداوند متعال، توبهاش را بپذيرد». پس همين حالا برخيز و غسل كن و در پيشگاه خدا به سجده بيفت. من به دستور او عمل كردم. ناگاه ندادهندهاى از آسمان ندا داد كه: «سرت را بلند كن كه توبهات پذيرفته شد» من [به شكرانه آن]يك سال براى خدا به سجده افتادم.

138. المعجم الكبير عن عبد الرحمن بن جبير عن أبي طويل شطب الممدود: أنَّهُ أتى رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله فَقالَ: أرَأَيتَ رَجُلاً عَمِلَ الذُّنوبَ كُلَّها فَلَم يَترُك مِنها شَيئا، وهُوَ في ذلِكَ لَم يَترُك حاجَةً ولا داجَةً إلاّ أتاها، فَهَل لَهُ مِن تَوبَةٍ؟ قالَ: فَهَل أسلَمتَ؟ قالَ: أمّا أنَا فَأَشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وأَنَّكَ رَسولُ اللّهِ.

قالَ: نَعَم، تَفعَلُ الخَيراتِ وتَترُكُ السَّيِّئاتِ، فَيَجعَلُهُنَّ اللّهُ لَكَ خَيراتٍ كُلَّهُنَّ. قالَ: وغَدَراتي وفَجَراتي؟ قالَ: نَعَم. قالَ: اللّهُ أكبَرُ، فَما زالَ يُكَبِّرُ حَتّى تَوارى.[۲۵۰]

138. المعجم الكبير: ـ به نقل از عبد الرحمان بن جبير از ابو طويل شطب ممدود ـ [ابو طويل] روايت كرده كه نزد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله رفت و گفت: مردى همه گناهان را مرتكب شده و چيزى از آنها را فروگذار نكرده است و به هر كاروانى كه به حج مىرفته يا از حج برمىگشته، دستبرد زده است[۲۵۱]. آيا براى چنين كسى، توبهاى هست؟ پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «آيا اسلام آوردهاى؟». گفت: من گواهى مىدهم كه خدايى جز خداى يگانه و بىانباز نيست و تو، فرستاده خدا هستى.

پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «آرى. كارهاى نيك انجام مىدهى و از كارهاى بد، دست مىشويى. در اين صورت، خداوند همه آن كارها را برايت نيك مىگرداند». گفت: خيانتها و گناهانم را؟ فرمود: «آرى». مرد گفت: اللّهاكبر! و همچنان تكبير مىگفت تا از نظر، ناپديد شد.

139. الدعاء للطبراني عن أنس: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلىاللهعليهوآله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنّي أذنَبتُ. فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلىاللهعليهوآله: إذا أذنَبتَ فَاستَغفِر رَبَّكَ عز و جل. قالَ: فَإِنّي أستَغفِرُ رَبّي عز و جل، ثُمَّ أعودُ فَاُذنِبُ! قالَ: فَإِذا أذنَبتَ فَاستَغفِر رَبَّكَ عز و جل. فَقالَ لَهُ فِي الرّابِعَةِ: اِستَغفِر رَبَّكَ حَتّى يَكونَ الشَّيطانُ هُوَ المَحسورَ[۲۵۲].[۲۵۳]

139. الدعاء، طَبَرانى ـ به نقل از اَ نَس ـ: مردى نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! من مرتكب گناه شدهام.

پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «هر گاه گناهى كردى، از پروردگارت، طلب آمرزش كن».

مرد گفت: من از پروردگارم طلب آمرزش مىكنم، امّا دوباره مرتكب گناه مىشوم.

فرمود: «هر گاه گناه كردى، از پروردگارت، طلب آمرزش كن».

در بار چهارم به او فرمود: «از پروردگارت، طلب آمرزش كن، چندان كه شيطان، خسته و درمانده شود».

140. الكافي عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليهالسلام: يا مُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ، ذُنوبُ المُؤمِنِ إذا تابَ مِنها مَغفورَةٌ لَهُ، فَليَعمَلِ المُؤمِنُ لِما يَستَأنِفُ بَعدَ التَّوبَةِ وَالمَغفِرَةِ، أما وَاللّهِ، إنَّها لَيسَت إلاّ لِأَهلِ الإِيمانِ.

قُلتُ: فَإِن عادَ بَعدَ التَّوبَةِ وَالاِستِغفارِ مِنَ الذُّنوبِ وعادَ فِي التَّوبَةِ؟

فَقالَ: يا مُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ، أتَرَى العَبدَ المُؤمِنَ يَندَمُ عَلى ذَنبِهِ ويَستَغفِرُ مِنهُ ويَتوبُ ثُمَّ لا يَقبَلُ اللّهُ تَوبَتَهُ؟

قُلتُ: فَإِنَّهُ فَعَلَ ذلِكَ مِراراً يُذنِبُ ثُمَّ يَتوبُ ويَستَغفِرُ اللّهَ؟

فَقالَ: كُلَّما عادَ المُؤمِنُ بِالاِستِغفارِ وَالتَّوبَةِ عادَ اللّهُ عَلَيهِ بِالمَغفِرَةِ، وإنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحيمٌ يَقبَلُ التَّوبَةَ ويَعفو عَنِ السَّيِّئاتِ، فَإِيّاكَ أن تُقَنِّطَ المُؤمِنينَ مِن رَحمَةِ اللّهِ.[۲۵۴]

140. الكافى ـ به نقل از به محمّد بن مسلم ـ: امام باقر عليهالسلام [به من فرمود]: «اى محمّد بن مسلم! گناهان مؤمن، هر گاه از آنها توبه كند، براى او آمرزيده مىشود. پس مؤمن بايد براى آنچه پس از توبه و آمرزش، از سر مىگيرد، كار كند. هان! به خدا سوگند، اين تنها براى اهل ايمان است».

گفتم: اگر چه پس از توبه و آمرزشخواهى از گناهان، [به گناه] باز گردد و باز توبه كند؟!

فرمود: «اى محمّد بن مسلم! آيا مىپندارى كه بنده مؤمن، از گناهش پشيمان مىشود و از آن، آمرزش مىخواهد و توبه مىكند؛ امّا خدا، توبه او را نمىپذيرد؟!».

گفتم: زيرا او اين كار را بارها انجام داده است. هر بار، گناه مىكند و سپس، توبه مىكند و از خدا، آمرزش مىخواهد.

فرمود: «هر بار كه مؤمن به آمرزشخواهى و توبه باز گردد، خدا با آمرزش خود به او باز مىگردد و خدا، آمرزگارِ مهربان است. توبه را مىپذيرد و از گناهان در مىگذرد. پس مبادا مؤمنان را از رحمت خدا، نااميد كنى».

141. الإمام زين العابدين عليهالسلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ: يا أعطَفَ مَن أطافَ بِهِ المُستَغفِرونَ، ويا مَن عَفوُهُ أكثَرُ مِن نَقِمَتِهِ، ويا مَن رِضاهُ أوفَرُ مِن سَخَطِهِ، ويا مَن تَحَمَّدَ إلى خَلقِهِ بِحُسنِ التَّجاوُزِ، ويا مَن عَوَّدَ عِبادَهُ قَبولَ الإِنابَةِ[۲۵۵]، ويا مَنِ استَصلَحَ فاسِدَهُم بِالتَّوبَةِ.[۲۵۶]

141. امام زين العابدين عليهالسلام ـ در دعا ـ: اى باعطوفتترين كسى كه آمرزشخواهان بر گِردش حلقه زدهاند! اى كسى كه عفوش بيشتر از انتقام اوست! اى كسى كه رضايتش، فزونتر از خشم اوست! اى كسى كه به سبب گذشت نيكوى خود، آفريدگانش را به ستايش خود، وا داشته است! اى كسى كه بندگانش را به توبهپذيرى خود، عادت داده است! و اى كسى كه فاسدان آنها را با توبه به صلاح مىآورَد!

3 / 3: قَبولُ التَّوبَةِ إلى آخِرِ لَحظَةٍ مِنَ الحَياةِ

3 / 3: پذيرفته شدن توبه تا واپسين دم زندگى

142. كتاب من لا يحضره الفقيه: قالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله في آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها: مَن تابَ قَبلَ مَوتِهِ بِسَنَةٍ تابَ اللّهُ عَلَيهِ. ثُمَّ قالَ: إنَّ السَّنَةَ لَكَثيرَةٌ! مَن تابَ قَبلَ مَوتِهِ بِشَهرٍ تابَ اللّهُ عَلَيهِ. ثُمَّ قالَ: إنَّ الشَّهرَ لَكَثيرٌ! ومَن تابَ قَبلَ مَوتِهِ بِجُمعَةٍ تابَ اللّهُ عَلَيهِ. ثُمَّ قالَ: إنَّ الجُمعَةَ لَكَثيرَةُ! ومَن تابَ قَبلَ مَوتِهِ بِيَومٍ تابَ اللّهُ عَلَيهِ. ثُمَّ قالَ: وإنَّ يَوماً لَكَثيرٌ! ومَن تابَ قَبلَ مَوتِهِ بِساعَةٍ تابَ اللّهُ عَلَيهِ. ثُمَّ قالَ: وإنَّ السّاعَةَ لَكَثيرَةٌ! ومَن تابَ وقَد بَلَغَت نَفسُهُ هذِهِ ـ وأَهوى بِيَدِهِ إلى حَلقِهِ ـ تابَ اللّهُ عَلَيهِ.[۲۵۷]

142. كتاب من لايحضره الفقيه: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله در آخرين خطابهاى كه ايراد كرد، فرمود: «هر كس يك سال پيش از مرگش توبه كند، خداوند، توبهاش را مىپذيرد». سپس فرمود: «سال، زياد است! هر كس يك ماه پيش از مرگش توبه كند، خداوند، توبهاش را مىپذيرد». باز فرمود: «ماه، زياد است! هر كس يك هفته پيش از مرگش توبه كند، خداوند، توبهاش را مىپذيرد». باز فرمود: «هفته زياد است! هر كس يك روز پيش از مرگش توبه كند، خداوند، توبهاش را مىپذيرد». باز فرمود: «يك روز، زياد است! هر كس يك ساعت پيش از مرگش توبه كند، خداوند، توبهاش را مىپذيرد». باز فرمود: «ساعت، زياد است! هر كس نَفَسش به اين جا رسد ـ و با دست خود به گلويش اشاره كرد ـ و توبه كند، خداوند توبهاش را مىپذيرد».

143. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: إنَّ اللّهَ لَيَقبَلُ التَّوبَةَ مِن عَبدِهِ ما دامَ الرّوحُ في جَسَدِهِ ولَو لَم يَبقَ مِن أجَلِهِ إلاّ عُشَيرُ فَواقٍ[۲۵۸].[۲۵۹]

143. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خداوند، توبه بندهاش را تا زمانى كه جان در بدن اوست، مىپذيرد، اگر چه از عمرش جز چند دقيقهاى نمانده باشد.

144. عنه صلىاللهعليهوآله: لَمّا هَبَطَ إبليسُ قالَ: وعِزَّتِكَ وعَظَمَتِكَ، لا اُفارِقُ ابنَ آدَمَ حَتّى تُفارِقَ روحُهُ جَسَدَهُ، فَقالَ اللّهُ: وعِزَّتي وعَظَمَتي، لا أحجُبُ التَّوبَةَ عَن عَبدي حَتّى يُغَرغِرَ[۲۶۰].[۲۶۱]

144. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: چون ابليس [به زمين] هبوط كرد، گفت: به عزّت و عظمتت سوگند كه از آدميزاد تا جان در بدن دارد، دست بر نخواهم داشت. خدا هم فرمود: «به عزّت و عظمتم سوگند كه بندهام را از توبه محروم نمىسازم تا آن گاه كه به جان كَنْدن بيفتد».

145. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن تابَ إلَى اللّهِ قَبلَ أن يُغَرغِرَ بِالمَوتِ تابَ اللّهُ عَلَيهِ.[۲۶۲]

145. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس پيش از آن كه به خُرخُر مرگ افتد، به درگاه خدا توبه كند، خداوند، توبهاش را مىپذيرد.

146. مسند ابن حنبل عن عبد الرحمن بن البيلماني: اِجتَمَعَ أربَعَةٌ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله، فَقالَ أحَدُهُم: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله يَقولُ: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى يَقبَلُ تَوبَةَ العَبدِ قَبلَ أن يَموتَ بِيَومٍ.

فَقالَ الثّاني: أنتَ سَمِعتَ هذا مِن رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله؟ قالَ: نَعَم، قالَ: وأَنَا سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله يَقولُ: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى يَقبَلُ تَوبَةَ العَبدِ قَبلَ أن يَموتَ بِنِصفِ يَومٍ.

فَقالَ الثّالِثُ: أنتَ سَمِعتَ هذا مِن رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله؟ قالَ: نَعَم، قالَ: وأَنَا سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله يَقولُ: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى يَقبَلُ تَوبَةَ العَبدِ قَبلَ أن يَموتَ بِضَحوَةٍ.

قالَ الرّابِعُ: أنتَ سَمِعتَ هذا مِن رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله؟ قالَ: نَعَم، [قالَ:[۲۶۳]] وأَنَا سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله يَقولُ: إنَّ اللّهَ يَقبَلُ تَوبَةَ العَبدِ ما لَم يُغَرغِر بِنَفسِهِ.[۲۶۴]

146. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عبد الرحمان بن بيلمانى ـ: چهار تن از ياران پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله گِرد آمدند. يكى از آنها گفت: از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم كه فرمود: «خداوند ـ تبارك و تعالى ـ توبه بنده را تا يك روز پيش از مرگش مىپذيرد».

دومى گفت: تو اين را از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله شنيدى؟ گفت: آرى. او گفت: من از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم كه فرمود: «خداى ـ تبارك و تعالى ـ توبه بنده را تا نصف روز پيش از مرگش مىپذيرد».

سومى گفت: تو اين را از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله شنيدى؟ گفت: آرى. او گفت: من از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم كه فرمود: «خداى ـ تبارك و تعالى ـ توبه بنده را تا چاشتگاه پيش از مرگش مىپذيرد».

چهارمى گفت: تو اين از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله شنيدى؟ گفت: آرى. او گفت: من از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم كه فرمود: «خداوند، توبه بنده را تا زمانى كه به خُرخُر مرگ نيفتاده است، مىپذيرد».

147. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: كانَ إبليسُ أوَّلَ مَن ناحَ، وأَوَّلَ مَن تَغَنّى، وأَوَّلَ مَن حَدا، قالَ: لَمّا أكَلَ آدَمُ مِنَ الشَّجَرَةِ تَغَنّى، قالَ: فَلَمّا هَبَطَ حَدا بِهِ، فَلَمَّا استَقَرَّ عَلَى الأَرضِ ناحَ فَأَذكَرَهُ ما فِي الجَنَّةِ.

فَقالَ آدَمُ: رَبِّ، هذَا الَّذي جَعَلتَ بَيني وبَينَهُ العَداوَةَ لَم أقوَ عَلَيهِ وأَنَا فِي الجَنَّةِ، وإن لَم تُعِنّي[۲۶۵] عَلَيهِ لَم أقوَ عَلَيهِ.

فَقالَ اللّهُ: السَّيِّئَةُ بِالسَّيِّئَةِ وَالحَسَنَةُ بِعَشرِ أمثالِها إلى سَبعِ مِئَةٍ.

قالَ: رَبِّ زِدني.

قالَ: لا يولَدُ لَكَ وَلَدٌ إلاّ جَعَلتُ مَعَهُ مَلَكَينِ يَحفَظانِهِ.

قالَ: رَبِّ زِدني.

قالَ: التَّوبَةُ مَعروضَةٌ فِي الجَسَدِ ما دامَ فيهَا الرّوحُ.

قالَ: رَبِّ زِدني.

قالَ: أغفِرُ الذُّنوبَ ولا اُبالي.

قالَ: حَسبي[۲۶۶].[۲۶۷]

147. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: ابليس، نخستين كسى بود كه نوحهگرى كرد و نخستين كسى بود كه آواز خواند و نخستين كسى بود كه حَدا خواند. زمانى كه آدم عليهالسلام از درخت [ممنوعه] خورد، او آواز [شادى] خواند، زمانى كه به زمين فرو فرستاده شد، برايش حَدا خواند و زمانى كه در زمين قرار گرفت، نوحه خواند و او را به ياد بهشت انداخت.

آدم عليهالسلام گفت: پروردگارا! اين كسى كه ميان من و او دشمنى قرار دادى، در بهشت، از پسِ او برنيامدم، و اگر مرا در برابرش كمك نكنى، [در زمين هم] از پسِ او بر نخواهم آمد.

خداوند فرمود: «هر كار بد را يكى به حساب مىآورم و هر كار نيك را ده تا هفتصد برابر».

گفت: پروردگارا! بيشتر لطف بفرما.

فرمود: «هر فرزندى كه از تو به دنيا آيد، دو فرشته بر او مىگمارم كه محافظتش كنند».

گفت: پروردگارا! بيشتر لطف بفرما.

فرمود: «تا زمانى كه جان در بدن باشد، توبه را مىپذيرم».

گفت: پروردگارا! بيشتر لطف بفرما.

فرمود: «گناهان را مىآمرزم و پروايى ندارم».

آدم عليهالسلام گفت: مرا كافى است.

148. الكافي عن ابن بُكَير عن الإمام الصادق أو الإمام الباقر عليهماالسلام: إنَّ آدَمَ عليهالسلام قالَ: يا رَبِّ، سَلَّطتَ عَلَيَّ الشَّيطانَ وأَجرَيتَهُ مِنّي مَجرَى الدَّمِ فَاجعَل لي شَيئاً.

فَقالَ: يا آدَمُ، جَعَلتُ لَكَ أنَّ مَن هَمَّ مِن ذُرِّيَّتِكَ بِسَيِّئَةٍ لَم تُكتَب عَلَيهِ، فَإِن عَمِلَها كُتِبَت عَلَيهِ سَيِّئَةٌ، ومَن هَمَّ مِنهُم بِحَسَنَةٍ فَإِن لَم يَعمَلها كُتِبَت لَهُ حَسَنَةٌ فَإِن هُوَ عَمِلَها كُتِبَت لَهُ عَشراً.

قالَ: يا رَبِّ زِدني.

قالَ: جَعَلتُ لَكَ أنَّ مَن عَمِلَ مِنهُم سَيِّئَةً ثُمَّ استَغفَرَ لَهُ غَفَرتُ لَهُ.

قالَ: يا رَبِّ زِدني.

قالَ: جَعَلتُ لَهُمُ التَّوبَةَ ـ أو قالَ: بَسَطتُ لَهُمُ التَّوبَةَ ـ حَتّى تَبلُغَ النَّفسُ هذِهِ.

قالَ: يا رَبِّ حَسبي.[۲۶۸]

148. الكافى: ـ به نقل از ابن بُكَير از امام باقر عليهالسلام يا امام صادق عليهالسلام ـ: آدم عليهالسلام گفت: پروردگارا! شيطان را بر من چيره گردانيدى و او را در وجودم مانند جريان خون، جارى ساختى. پس براى من چيزى قرار ده. خداوند فرمود: «اى آدم! اين را برايت قرار دادم كه هر يك از فرزندان تو آهنگِ گناهى كرد، برايش نوشته نشود و اگر انجامش داد، يك گناه برايش نوشته شود، و هر يك از آنها آهنگِ كار نيكى كرد، انجامش نداد، يك كار نيك برايش نوشته شود و اگر انجامش داد، ده كار نيك برايش نوشته شود».

آدم عليهالسلام گفت: پروردگارا! بيشتر لطف بفرما. فرمود: «برايت قرار دادم كه هر كس از آنها گناهى كرد و سپس آمرزش خواست، او را بيامرزم». گفت: پروردگارا! بيشتر لطف بفرما. فرمود: «توبه را برايشان قرار دادم ـ يا فرمود: بساط توبه را برايشان گستردم ـ تا آن گاه كه نفس به اين جا (گلو) برسد».

آدم عليهالسلام گفت: پروردگارا! مرا كافى است.

149. تفسير القمّي عن زرارة عن الإمام الصادق عليهالسلام: لَمّا أعطَى اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى إبليسَ ما أعطاهُ مِنَ القُوَّةِ، قالَ آدَمُ: يا رَبِّ، سَلَّطتَهُ عَلى وُلدي وأَجرَيتَهُ مَجرَى الدَّمِ فِي العُروقِ، وأَعطَيتَهُ ما أعطَيتَهُ فَما لي ولِوُلدي؟

فَقالَ: لَكَ ولِوُلدِكَ السَّيِّئَةُ بِواحِدَةٍ وَالحَسَنَةُ بِعَشرَةِ أمثالِها.

قالَ: يا رَبِّ زِدني.

قالَ: التَّوبَةُ مَبسوطَةٌ إلى حينِ يَبلُغُ النَّفسُ الحُلقومَ.

فَقالَ: يا رَبِّ زِدني.

قالَ: أغفِرُ ولا اُبالي.

قالَ: حَسبي.

قالَ: قُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداكَ، بِماذَا استَوجَبَ إبليسُ مِنَ اللّهِ أن أعطاهُ ما أعطاهُ؟ فَقالَ: بِشَيءٍ كانَ مِنهُ شَكَرَهُ اللّهُ عَلَيهِ، قُلتُ: وما كانَ مِنهُ جُعِلتُ فِداكَ؟ قالَ: رَكعَتَينِ رَكَعَهُما فِي السَّماءِ في أربَعَةِ آلافِ سَنَةٍ.[۲۶۹]

149. تفسير القمّى ـ به نقل از زراره از امام صادق عليهالسلام ـ: چون خداوند ـ تبارك و تعالى ـ آن توانايى را به ابليس داد، آدم عليهالسلام گفت: پروردگارا! او را بر فرزندانم تسلّط بخشيدى و چون جريان خون در رگها جريانش دادى و به او، آن همه قدرت عطا كردى. با حال به من و فرزندانم چه مىدهى؟

خداوند فرمود: «براى تو و فرزندانت، اين را مقرّر داشتم كه هر كار بد، يكى نوشته شود و هر كار نيك، ده برابر». گفت: پروردگارا! بيشتر لطف بفرما. فرمود: «درِ توبه باز است تا آن گاه كه نَفَس به گلو برسد. گفت: پروردگارا! بيشتر لطف بفرما. فرمود: «بىمحابا مىآمرزم». گفت: مرا كافى است.

به امام عليهالسلام گفتم: فدايت شوم! ابليس به چه سبب، مستوجب آن شد كه خداوند به او چنان قدرتى دهد كه به او داد؟ فرمود: «چيزى از او سر زد كه خداوند براى آن از او قدردانى كرد». گفتم: چه چيزى از او سر زد، فدايت شوم؟ فرمود: «دو ركعتى كه در آسمان در چهار هزار سال به جا آورد».

150. الإمام الصادق عليهالسلام: اِعلَم أنَّ مَن أذنَبَ فَقَد رَهَنَ نَفسَهُ ولا حيلَةَ لَهُ حَتّى يَفُكَّ رَهنَهُ، ومَن تابَ قَبل أن يُغَرغِرَ فَاللّهُ يَتوبُ عَلَيهِ، فَأَمّا إذا ماتَ القَلبُ فَلا تَوبَةَ لَهُ.[۲۷۰]

150. امام صادق عليهالسلام: بدان كه هر كس گناه كند، جان خود را گرو گذاشته است و چارهاى جز آزاد كردن گروگان خود ندارد و هر كس پيش از آن كه به خُرخُر مرگ افتد، توبه كند، خداوند توبهاش را مىپذيرد؛ امّا زمانى كه قلب مُرد، ديگر توبهاى برايش نيست.

راجع: ص566 (معاينة الموت).

ر. ك: ص567 (ديدن مرگ).

3 / 4: ما يَنفَعُ في قَبولِ التَّوبَةِ

3 / 4: عوامل مؤثّر در پذيرفته شدن توبه

أ ـ جَهالَةُ المُذنِبِ

الف ـ نادانى گنهكار

الكتاب

قرآن

«وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِٔايَتِنَا فَقُلْ سَلَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَما بِجَهَلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنم بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ».[۲۷۱]

«هر گاه كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، به آنها بگو: سلام بر شما. پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض كرده است. هر كس از شما كار بدى از روى نادانى كند، سپس توبه و اصلاح [و جبران] نمايد، [مشمول رحمت خدا مىشود؛ چرا كه]او آمرزنده مهربان است».

«ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُواْ السُّوءَ بِجَهَلَةٍ ثُمَّ تَابُواْ مِنم بَعْدِ ذَ لِكَ وَ أَصْلَحُواْ إِنَّ رَبَّكَ مِنم بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ».[۲۷۲]

«امّا پروردگارت نسبت به آنها كه از روى جهالت، بدى كردهاند، سپس توبه كرده و در مقام جبران برآمدهاند، پروردگارت بعد از آن، آمرزنده و مهربان است».

الحديث

حديث

151. الكافي عن جميل بن درّاج عن الإمام الصادق عليهالسلام: إذا بَلَغَتِ النَّفسُ هاهُنا ـ وأَشارَ بِيَدِهِ إلى حَلقِهِ ـ لَم يَكُن لِلعالِمِ تَوبَةٌ، ثُمَّ قَرَأَ: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَلَةٍ»[۲۷۳].[۲۷۴]

151. الكافى ـ به نقل از به جميل بن دراج از امام صادق عليهالسلام ـ: هر گاه جان به اين جا رسد ـ و با دست خود به گلويش اشاره كرد ـ توبه عالم (كسى كه دانسته گناه كرده) پذيرفته نمىشود. سپس اين آيه را تلاوت كرد: «همانا توبه به درگاه خدا براى كسانى است كه نادانسته بدى مىكنند».

152. الإمام الباقر عليهالسلام: إذا بَلَغَتِ النَّفسُ هذِهِ ـ وأَهوى بِيَدِهِ إلى حَلقِهِ ـ لَم يَكُن لِلعالِمِ تَوبَةٌ، وكانَت لِلجاهِلِ تَوبَةٌ[۲۷۵].[۲۷۶]

152. امام باقر عليهالسلام: هر گاه جان به اين جا برسد ـ و با دستش به گلوى خود اشاره كرد ـ توبه عالم پذيرفته نمىشود؛ ولى توبه نادان (كسى كه نادانسته گناه كرده) پذيرفته مىشود.

153. الإمام الصادق عليهالسلام ـ في قَولِ اللّهِ: «وَإِنِّى لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَلِحًا ثُمَّ اهْتَدَى»[۲۷۷] ـ: لِهذِهِ الآيَةِ تَفسيرٌ يَدُلُّ ذلِكَ التَّفسيرُ عَلى أنَّ اللّهَ لا يَقبَلُ مَن عَمِلَ عَمَلاً إلاّ مِمَّن لَقِيَهُ بِالوَفاءِ مِنهُ بِذلِكَ التَّفسيرِ ومَا اشتَرَطَ فيهِ عَلَى المُؤمِنينَ، وقالَ: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَلَةٍ»؛ يَعني كُلَّ ذَنبٍ عَمِلَهُ العَبدُ وإن كانَ بِهِ عالِماً فَهُوَ جاهِلٌ حينَ خاطَرَ بِنَفسِهِ في مَعصِيَةِ رَبِّهِ، وقَد قالَ في ذلِكَ تَبارَكَ وتَعالى يَحكي قَولَ يوسُفَ لاِءِخوَتِهِ: «هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَهِلُونَ»[۲۷۸] فَنَسَبَهُم إلَى الجَهلِ لِمُخاطَرَتِهِم بِأَنفُسِهِم في مَعصِيَةِ اللّهِ.[۲۷۹]

153. امام صادق عليهالسلام ـ در باره اين فرموده خداوند: «به يقين، من آمرزنده كسى هستم كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته نمايد و به راه راست، رهسپار شود» ـ: اين آيه تفسيرى دارد و اين تفسير، دلالت بر آن دارد كه خداوند، فقط عمل كسى را مىپذيرد كه با به كار بستن آن تفسير و آنچه در آن بر مؤمنان شرط كرده است، او را ديدار كند، و فرمود: «خدا، فقط توبه كسانى را مىپذيرد كه نادانسته گناه مىكنند». يعنى هر گناهى كه بنده انجامش دهد، اگر چه آگاهانه باشد، باز نادانى است، چون خود را در خطر معصيت پروردگارش انداخته است. خداوند ـ تبارك و تعالى ـ در نقل سخن يوسف عليهالسلام به برادرانش كه مىفرمايد: «آيا دانستيد وقتى كه نادان بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟»، آنان را به نادانى نسبت داده است؛ چون خود را در خطر معصيت خداوند انداختند.

ب ـ الاِستِشفاعُ بِالنَّبِيِّ صلىاللهعليهوآله

ب ـ شفيع قرار دادن پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله

الكتاب

قرآن

«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا».[۲۸۰]

«ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر براى اين كه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود، و اگر آنها (مخالفان) هنگامى كه به خود ستم مىكردند [و فرمانهاى خدا را زير پا مىگذاردند]، به نزد تو مىآمدند و از خدا طلب آمرزش مىكردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مىكرد، خدا را توبهپذيرى مهربان مىيافتند».

الحديث

حديث

154. الإمام عليّ عليهالسلام: قَدِمَ عَلَينا أعرابِيٌّ بَعدَما دَفَنّا رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله بِثَلاثَةِ أيّامٍ، فَرَمى بِنَفسِهِ عَلى قَبرِ رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله، وحَثا عَلى رَأسِهِ مِن تُرابِهِ؛ فَقالَ:

قُلتَ يا رَسولَ اللّهِ فَسَمِعنا قَولَكَ، ووَعَيتَ عَنِ اللّهِ فَوَعَينا عَنكَ، وكانَ فيما أنزَلَ اللّهُ عَلَيكَ: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ» الآيَةَ، وقَد ظَلَمتُ نَفسي، وجِئتُكَ تَستَغفِرُ لي.

فَنودِيَ مِنَ القَبرِ: إنَّهُ قَد غُفِرَ لَكَ.[۲۸۱]

154. امام على عليهالسلام: سه روز پس از آن كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله را به خاك سپرديم، باديهنشينى [در مدينه] نزد ما آمد و خودش را روى قبر پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله انداخت و از خاك آن، بر سرِ خود ريخت و گفت: اى پيامبر خدا! تو گفتى و ما گفته تو را [به گوش جان] شنيديم. تو از خدا گرفتى و ما از تو گرفتيم. از چيزهايى كه خدا بر تو فرو فرستاد، اين است: «و اگر آن گاه كه به خود، ستم كردند...»، و من به خود، ستم كردهام و نزد تو آمدهام تا برايم طلبِ آمرزش كنى.

در اين هنگام، از قبر صدايى آمد كه: «آمرزيده شدى».

155. الإمام الصادق عليهالسلام ـ مِمّا أمَرَ بِهِ أن يُقالَ عِندَ قَبرِ النَّبِيِّ صلىاللهعليهوآله ـ: اللّهُمَّ إنَّكَ قُلتَ: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»، وإنّي أتَيتُ نَبِيَّكَ مُستَغفِرا تائِبا مِن ذُنوبي، وإنّي أتَوَجَّهُ بِكَ إلَى اللّهِ رَبّي ورَبِّكَ لِيَغفِرَ لي ذُنوبي.[۲۸۲]

155. امام صادق عليهالسلام: ـ از چيزهايى كه فرمود در كنار قبر پيامبر صلىاللهعليهوآله خوانده شود ـ: بار خدايا! تو فرمودهاى: «اگر آنها آن گاه كه به خود ستم كردند، نزد تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پيامبر صلىاللهعليهوآله برايشان آمرزش مىطلبيد، بىگمان، خدا را توبهپذيرى مهربان مىيافتند»، و من، نزد پيامبرت آمدهام و از گناهان خويش، آمرزش مىخواهم و توبه مىكنم. من به واسطه تو، به خدا كه پروردگار من و توست، رو مىآورم تا گناهان مرا بيامرزد».

ج ـ وِلايَةُ أهلِ البَيتِ عليهمالسلام

ج ـ ولايت اهل بيت عليهمالسلام

الكتاب

قرآن

«وَإِنِّى لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَلِحًا ثُمَّ اهْتَدَى».[۲۸۳]

«و من آمرزنده كسى هستم كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدايت شود».

الحديث

حديث

156. تفسير القمّي عن الحارث بن يحيى عن الإمام الباقر عليهالسلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَإِنِّى لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَلِحًا ثُمَّ اهْتَدَى» قالَ ـ: ألا تَرى كَيفَ اشتَرَطَ ولَم تَنفَعهُ التَّوبَةُ وَالإِيمانُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ حَتَّى اهتَدى؟ وَاللّهِ! لَو جَهَدَ أن يَعمَلَ بِعَمَلٍ ما قُبِلَ مِنهُ حَتّى يَهتَدِيَ.

قُلتُ: إلى مَن جَعَلَنِيَ اللّهُ فِداكَ؟ قالَ: إلَينا.[۲۸۴]

156. تفسير القمّى ـ به نقل از حارث بن يحيى ـ: امام باقر عليهالسلام ـ در باره فرموده خداوند: «و من آمرزنده كسى هستم كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد و هدايت شود»، فرمود: «آيا نمىبينى كه چگونه مشروط كرده است، و توبه و ايمان و كار شايسته، سودش نمىبخشد تا زمانى كه به راه آيد؟ به خدا سوگند، اگر در عملى بكوشد تا زمانى كه به راه نيايد، آن عمل از او پذيرفته نمىشود».

گفتم: خدا مرا فدايت كند به راه چه كسى؟ فرمود: «به راه ما».

157. بشارة المصطفى عن عبداللّهبن عباس: رَأَيتُ حَسّانَ واقِفا بِمِنىً وَالنَّبِيُ [وأَصحابُهُ] مُجتَمِعينَ، فَقالَ النَّبِيُ صلىاللهعليهوآله: مَعاشِرَ النّاسِ، هذا عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليهالسلام سَيِّدُ العَرَبِ، وَالوَصِيُّ الأَكبَرُ، مَنزِلَتُهُ مِنّي مَنزِلَةُ هارونَ مِن موسى إلاّ أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي، لا تُقبَلُ التَّوبَةُ مِن تائِبٍ إلاّ بِحُبِّهِ.

يا حَسّانُ، قُل فينا[۲۸۵] شَيئا. فَأَنشَأَ يَقولُ:

لا تُقبَلُ التَّوبَةُ مِن تائِبٍ

إلاّ بِحُبِّ ابنِ أبي طالِبِ

أخو رَسولِ اللّهِ بَل صِهرُهُ

وَالصِّهرُ لا يَعدِلُ بِالصّاحبِ

ومَن يَكُن مِثلَ عَلِيٍّ وقَد

رُدَّت لَهُ الشَّمسُ مِنَ المَغرِبِ

رُدَّت عَلَيهِ الشَّمسُ في ضَوئِها

بيضا كَأَنَّ الشَّمسَ لَم تَغرُبِ.[۲۸۶]

157. بشارة المصطفى ـ به نقل از عبد اللّهبن عبّاس ـ: حسّان را ديدم كه در مِنا ايستاده و پيامبر صلىاللهعليهوآله [و يارانش] جمع شدهاند. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «اى مردم! اين، على بن ابىطالب، آقاى عرب و وصىّ بزرگ است. جايگاهش نسبت به من، همچون جايگاه هارون نسبت به موسى عليهالسلام است، با اين تفاوت كه پس از من پيامبرى وجود ندارد. توبه توبهكنندهاى پذيرفته نمىشود، مگر اين كه با دوستى او همراه باشد.

اى حسّان! در باره ما چيزى بگو. حسّان، نيز چنين سرود:

توبه هيچ توبهكنندهاى پذيرفته نايد

مگر با دوستىِ على بن ابىطالب

برادر پيامبر خدا و داماد او

و داماد با صحابى برابر نيست

و كسى چون على كه

شد برايش خورشيد از مغرب باز گردانده

برايش باز گردانده شد خورشيد با همان روشنايى

چنان سفيد كه گويى غروب نكرده بود.

158. الإمام الصادق عليهالسلام: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليهالسلام كانَ يَقولُ: لا خَيرَ فِي الدُّنيا إلاّ لِأَحَدِ رَجُلَينِ: رَجُلٍ يَزدادُ فيها كُلَّ يَومٍ إحساناً، ورَجُلٍ يَتَدارَكُ مَنِيَّتَهُ[۲۸۷] بِالتَّوبَةِ وأَنّى لَهُ بِالتَّوبَةِ، فَوَاللّهِ، أن لَو سَجَدَ حَتّى يَنقَطِعَ عُنُقُهُ، ما قَبِلَ اللّهُ عز و جل مِنهُ عَمَلاً إلاّ بِوِلايَتِنا أهلَ البَيتِ.[۲۸۸]

158. امام صادق عليهالسلام: امير مؤمنان عليهالسلام مىفرمود: «در دنيا خيرى نيست، مگر براى دو كس: يكى آن كه در دنيا هر روز بر كار نيكش بيفزايد، و ديگر آن كه پيش از مرگش توبه كند، امّا چه توبهاى. به خدا سوگند، اگر چندان سجده كند كه گردنش قطع شود، خداى عز و جل عملى از او را نمىپذيرد، مگر اين كه با ولايت ما اهل بيت همراه باشد.

159. عنه عليهالسلام: ما زالَتِ الأَرضُ إلاّ وللّهـ تَعالى ذِكرُهُ ـ فيها حُجَّةٌ يُعَرِّفُ الحَلالَ وَالحَرامَ، ويَدعو إلى سَبيلِ اللّهِ عز و جل، ولا تَنقَطِعُ الحُجَّةُ مِنَ الأَرضِ إلاّ أربَعينَ يَوما قَبلَ يَومِ القِيامَةِ، فَإِذا رُفِعَتِ الحُجَّةُ اُغلِقَ بابُ التَّوبَةِ ولَن يَنفَعَ نَفسا إيمانُها لَم تَكُن آمَنَت مِن قَبلِ أن تُرفَعَ الحُجَّةُ، اُولئِكَ شِرارُ مَن خَلَقَ اللّهُ وهُمُ الَّذينَ تَقومُ عَلَيهِمُ القِيامَةُ.[۲۸۹]

159. امام صادق عليهالسلام: تا زمانى كه زمين برقرار است، خداوند متعال را در آن حجّتى باشد كه حلال و حرام را بشناسانَد و به راه خداى عز و جل فرا خواند، و زمين از حجّت خالى نشود، مگر چهل روز پيش از روز قيامت. پس هر گاه حجّت برداشته شد، درِ توبه بسته مىشود و ايمان آوردن كسى كه پيش از برداشته شدن حجّت، ايمان نياورده باشد، سودى به حال او ندارد. اين گونه افراد [كه تا آن زمان ايمان نياوردهاند]، بدترين مخلوقات خدا هستند و قيامت در زمان اينها برپا مىشود.

3 / 5: ما يَمنَعُ قَبولَ التَّوبَةِ

3 / 5: موانع پذيرش توبه

أ ـ الإِصرارُ عَلَى الكُفرِ

الف ـ پايدارى بر كفر

الكتاب

قرآن

«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً * بَشِّرِ الْمُنَفِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا».[۲۹۰]

«كسانى كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، باز هم ايمان آوردند و ديگربار كافر شدند، سپس بر كفر خود افزودند، خدا، هرگز آنها را نخواهد بخشيد و آنها را به راه [راست]هدايت نخواهد كردز به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكى در انتظار آنهاست!».

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَنِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَلءِكَ هُمُ الضَّآلُّونَ».[۲۹۱]

«كسانى كه پس از ايمان كافر شدند و سپس بر كفر [خود] افزودند [و در اين راه اصرار ورزيدند]، هيچ گاه توبه آنان، قبول نمىشود و آنها گمراهان [واقعى]اند [چرا كه هم راه خدا را گم كردهاند و هم راه توبه را]».

الحديث

حديث

160. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لا يَقبَلُ تَوبَةَ عَبدٍ كَفَرَ بَعدَ إسلامِهِ.[۲۹۲]

160. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خداى ـ تبارك و تعالى ـ توبه بندهاى را كه پس از اسلام آوردنش كافر شده است، نمىپذيرد.

ب ـ الشِّركُ

ب ـ شرك ورزيدن

الكتاب

قرآن

«إِنَّ اللَّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِوَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَ لِكَ لِمَن يَشَآءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا».[۲۹۳]

«خداوند شرك به خود را نمىبخشد و جز آن را براى هر كس كه خواهد مىبخشد. و هركه به خدا شرك ورزد به يقين گناهى بزرگ مرتكب شده است».

«إِنَّ اللَّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَ لِكَ لِمَن يَشَآءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَلاًَ بَعِيدًا».[۲۹۴]

«خداوند اين را كه به او شرك آورده شود نمىآمرزد و فروتر از آن را بر هركه بخواهد مىبخشايد و هر كس براى خدا شريكى قرار دهد قطعاً دچار گمراهى دور و درازى شده است».

الحديث

حديث

161. الإمام عليّ عليهالسلام: أمَّا الدّيوانُ الَّذي لا يغفِرُ اللّهُ مِنهُ شَيئا فَالإِشراكُ بِاللّهِ عز و جل، قالَ: اللّهُ عز و جل: «إِنَّ اللَّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَ لِكَ لِمَن يَشَآءُ».[۲۹۵]

161. امام على عليهالسلام: آن نا به عملى كه خداوند چيزى از آن را نمىبخشد، شرك آوردن به خداى عز و جل است. خداوند عز و جل فرموده است: «خداوند شرك ورزيدن به خود را [از كسى] نمىبخشد و كمتر از آن را براى هر كس كه بخواهد مىآمرزد».

ج ـ البِدعَةُ وإضلالُ النّاسِ

ج ـ بدعت گذارى و گمراه كردن مردم

162. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: إنَّ اللّهَ حَجَبَ التَّوبَةَ عَن صاحِبِ كُلِّ بِدعَةٍ.[۲۹۶]

162. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خداوند، هر بدعت گذارندهاى را از توبه، محروم ساخته است.

163. عنه صلىاللهعليهوآله: لا يَقبَلُ اللّهُ لِصاحِبِ بِدعَةٍ صَوما، ولا صَلاةً، ولا صَدَقَةً، ولا حَجّا، ولا عُمرَةً، ولا جِهادا، ولا صَرفا[۲۹۷]، ولا عَدلاً، يَخرُجُ مِنَ الإِسلامِ كَما تَخرُجُ الشَّعرَةُ مِنَ العَجينِ.[۲۹۸]

163. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خداوند، از بدعت گذار، نه روزهاى مىپذيرد، نه نمازى، نه صدقهاى (زكاتى)، نه حجّى، نه عمرهاى، نه جهادى، نه توبهاى و نه فِديهاى. [بدعت گذار] از اسلام خارج مىشود، همچنان كه مو از خمير، بيرون كشيده مىشود.

164. الكافي عن محمّد بن جمهور رفعه عن رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: أبَى اللّهُ لِصاحِبِ البِدعَةِ بِالتَّوبَةِ، قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، وكَيفَ ذلِكَ؟ قالَ: إنَّهُ قَد اُشرِبَ قَلبُهُ حُبَّها.[۲۹۹]

164. الكافى: ـ به نقل از محمّد كه سند حديث را به معصوم عليهالسلام رسانده ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «خداوند، توبه بدعت گذار را نمىپذيرد».

گفته شد: چرا، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «چون دلش سرشار از عشق به آن [بدعت] است».

165. حلية الأولياء عن عمر: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله قالَ: يا عائِشَةُ، «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا»[۳۰۰] إنَّهُم أصحابُ البِدَعِ، وأَصحابُ الأَهواءِ، وأَصحابُ الضَّلالَةِ مِن هذِهِ الاُمَّةِ.

يا عائِشَةُ، إنَّ لِكُلِّ صاحِبِ ذَنبٍ تَوبَةً، إلاّ أصحابَ الأَهواءِ وَالبِدَعِ، أنَا مِنهُم بَريءٌ وهُم مِنّي بُراءُ.[۳۰۱]

165. حلية الأولياء ـ به نقل از عمر ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله [خطاب به عايشه] فرمود: «اى عايشه! «كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند»، اينان، همان بدعت گذاران و هواپرستان و گمراهان اين امّت هستند.

اى عايشه! براى هر گنهكارى، راه توبه باز است، مگر هواپرستان و بدعت گذاران، كه من از آنان بيزار هستم و آنان از من بيزارند.

166. معاني الأخبار عن اُميّة بن يزيد القرشي: قالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: مَن أحدَثَ حَدَثا، أو آوى مُحدِثا، فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ، لا يُقبَلُ مِنهُ عَدلٌ ولا صَرفٌ يَومَ القِيامَةِ.

فَقيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، مَا الحَدَثُ؟

قالَ: مَن قَتَلَ نَفسا بِغَيرِ نَفسٍ، أو مَثَّلَ مُثلَةً بِغَيرِ قَوَدٍ[۳۰۲]، أوِ ابتَدَعَ بِدعَةً بِغَيرِ سُنَّةٍ، أوِ انتَهَبَ نُهبَةً ذاتَ شَرَفٍ.

قالَ: فَقيلَ: مَا العَدلُ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: الفِديَةُ. قالَ: فَقيلَ: مَا الصَّرفُ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: التَّوبَةُ.[۳۰۳]

166. معانى الأخبار ـ به نقل از اميّة بن يزيد قُرَشى ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «هر كس حادثهاى بيافريند يا به حادثهآفرينى پناه دهد، لعنت خدا و فرشتگان و مردمان، همگى، بر او باد! در روز قيامت، از چنين كسى، نه عدلى پذيرفته مىشوند، نه صَرفى».

گفته شد: اى پيامبر خدا، حادثه چيست؟ فرمود: «كسى كه شخصى را بدون قصاص بكُشد يا از كسى، بدون قصاص، عضوى قطع كند يا چيزى را كه در سنّت نيست، بدعت بگذارد يا چيز ارزشمندى را غارت كند».

گفته شد: عدل چيست، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «فِديه».

گفته شد: صَرف چيست، اى پيامبر خدا؟!

فرمود: «توبه».

167. الإمام الصادق عليهالسلام: كانَ رَجُلٌ فِي الزَّمَنِ الأَوَّلِ طَلَبَ الدُّنيا مِن حَلالٍ فَلَم يَقدِر عَلَيها، وطَلَبَها مِن حَرامٍ فَلَم يَقدِر عَلَيها، فَأَتاهُ الشَّيطانُ فَقالَ لَهُ: يا هذا إنَّكَ قَد طَلَبتَ الدُّنيا مِن حَلالٍ فَلَم تَقدِر عَلَيها، فَطَلَبتَها مِن حَرامٍ فَلَم تَقدِر عَلَيها، أفَلا أدُلُّكَ عَلى شَيءٍ تُكثِرُ بِهِ دُنياكَ وتُكثِرُ بِهِ تَبَعَكَ؟ فَقالَ: بَلى، قالَ: تَبتَدِعُ دينا وتَدعو إلَيهِ النّاسَ. فَفَعَلَ، فَاستَجابَ لَهُ النّاسُ فَأَطاعوهُ، فَأَصابَ مِنَ الدُّنيا.

ثُمَّ إنَّهُ فَكَّرَ فَقالَ: ما صَنَعتُ؟! اِبتَدَعتُ دينا ودَعَوتُ النّاسَ إلَيهِ وما أرى لي تَوبَةً إلاّ أن آتِيَ مَن دَعَوتُهُ فَأَرُدَّهُ عَنهُ، فَجَعَلَ يَأتي أصحابَهُ الَّذينَ أجابوهُ فَيَقولُ: إنَّ الَّذي دَعَوتُكُم إلَيهِ باطِلٌ وإنَّمَا ابتَدَعتُهُ. فَجَعَلوا يَقولونَ: كَذَبتَ! هُوَ الحَقُّ، ولكِنَّكَ شَكَكتَ في دينِكَ فَرَجَعتَ عَنهُ.

فَلَمّا رَأى ذلِكَ عَمَدَ إلى سِلسِلَةٍ فَوَتَدَ لَها وَتِدا ثُمَّ جَعَلَها في عُنُقِهِ وقالَ: لا أحُلُّها حَتّى يَتوبَ اللّهُ عَلَيَّ.

فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ: قُل لِفُلانٍ: وعِزَّتي وجَلالي لَو دَعَوتَني حَتّى تَنقَطِعَ أوصالُكُ مَا استَجَبتُ لَكَ حَتّى تَرُدَّ مَن ماتَ عَلى ما دَعَوتَهُ إلَيهِ فَيَرجِعَ عَنهُ.[۳۰۴]

167. امام صادق عليهالسلام: در روزگاران پيشين، مردى بود كه دنيا را از راه حلال جُست و بدان، دست نيافت. از راه حرام آن را جُست، باز هم بدان نرسيد. پس شيطان نزد او آمد و گفت: اى مرد! تو دنيا را از راه حلال جُستى و بر آن دست نيافتى، سپس از راه حرام، آن را جُستى و باز هم بدان نرسيدى. اينك، آيا تو را به كارى رهنمون نشوم كه بدان، به دنيا و ثروت بسيار، دست يابى و پيروانت فراوان شوند؟

مرد گفت: چرا.

شيطان گفت: دينى بساز و مردم را بدان، فرا خوان.

او چنين كرد و مردم، دعوتش را پذيرفتند و او را فرمان بُردند و بدين سان، به دنيا [و ثروت]دست يافت. سپس با خود انديشيد و گفت: من چه كردم؟! دينى بر ساختم و مردم را بدان، فرا خواندم و اكنون، راه توبهاى را براى خويش نمىبينم، جز آن كه نزد هر آن كه دعوتش كردم، بروم و او را از بدعتم برگردانم.

پس نزد پيروانش مىرفت و مىگفت: «آنچه شما را بدان خواندم، باطل است. من، آن را بدعت نهادم»؛ امّا پيروانش مىگفتند: دروغ مىگويى. اين دين، حقّ است؛ امّا تو در دين خود، شك كردهاى و از آن، برگشتهاى!

چون چنين ديد، زنجيرى بر گرفت و يك سرِ آن را به جايى ميخكوب كرد و سرِ ديگرش را به گردن خود بست و گفت: «آن را باز نمىكنم تا اين كه خداوند، توبهام را بپذيرد». پس خداوند عز و جل به پيامبرى از پيامبران وحى فرمود كه: «به فلان كس بگو: به عزّت و جلالم سوگند، اگر مرا چندان بخوانى كه بندهاى بدنت از هم بگسلد، دعايت را مستجاب نخواهم كرد، مگر اين كه كسانى را هم كه با بدعت تو از دنيا رفتهاند، برگردانى تا از آن، برگردند!».

د ـ مُعايَنَةُ المَوتِ

د ـ ديدن مرگ

الكتاب

قرآن

«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَلَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلَلءِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا * وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّئِّاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الْٔنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلَلءِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا».[۳۰۵]

«پذيرش توبه از سوى خدا، تنها براى كسانى است كه كار بدى را از روى جهالت انجام مىدهند، سپس زود توبه مىكنند. خداوند، توبه چنين اشخاصى را مىپذيرد و خدا، دانا و حكيم است. براى كسانى كه كارهاى بد انجام مىدهند و هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا مىرسد، مىگويد: «الآن توبه كردم!»، توبهاى نيست و نه براى كسانى كه در حال كفر از دنيا مىروند. اينها كسانى هستند كه عذاب دردناكى برايشان فراهم كردهايم».

«وَ أَنِيبُواْ إِلَى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُواْ لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ».[۳۰۶]

«و به درگاه پروردگارتان باز گرديد و در برابر او تسليم شويد، پيش از آن كه عذاب به سراغ شما آيد، سپس از سوى هيچ كس يارى نشويد».

الحديث

حديث

168. الإمام الصادق عليهالسلام ـ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الْٔنَ» ـ: ذاكَ إذا عايَنَ أمرَ الآخِرَةِ.[۳۰۷]

168. امام صادق عليهالسلام: ـ در پاسخ به سؤال از آيه «و توبه كسانى كه كارهاى بد انجام مىدهند و هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا مىرسد، مىگويد: الآن توبه كردم، پذيرفته نيست...» ـ: آن، زمانى است كه امر آخرت را مشاهده كند.

169. عنه عليهالسلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الْٔنَ» ـ: هُوَ الفَرّارُ، تابَ حينَ لَم يَنفَعهُ التَّوبَةُ ولَم يُقبَل مِنهُ.[۳۰۸]

169. امام صادق عليهالسلام: ـ در باره اين فرموده خداى عز و جل: «و توبه كسانى كه كارهاى بد انجام مىدهند و چون مرگ يكى از آنها فرا مىرسد، مىگويد: الآن توبه كردم، پذيرفته نيست» ـ: او گريزنده است. زمانى توبه كرده كه توبه سودش نمىدهد و از او پذيرفته نمىگردد.

170. عنه عليهالسلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: مَن تابَ قَبلَ مَوتِهِ بِسَنَةٍ قَبِلَ اللّهُ تَوبَتَهُ. ثُمَّ قالَ: إنَّ السَّنَةَ لَكَثيرَةٌ! مَن تابَ قَبلَ مَوتِهِ بِشَهرٍ قَبِلَ اللّهُ تَوبَتَهُ. ثُمَّ قالَ: إنَّ الشَّهرَ لَكَثيرٌ! مَن تابَ قَبلَ مَوتِهِ بِجُمعَةٍ قَبِلَ اللّهُ تَوبَتَهُ. ثُمَّ قالَ: إنَّ الجُمعَةَ لَكَثيرٌ! مَن تابَ قَبلَ مَوتِهِ بِيَومٍ قَبِلَ اللّهُ تَوبَتَهُ. ثُمَّ قالَ: إنَّ يَوماً لَكَثيرٌ! مَن تابَ قَبلَ أن يُعايِنَ قَبِلَ اللّهُ تَوبَتَهُ.[۳۰۹]

170. امام صادق عليهالسلام: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «هر كس يك سال پيش از مردنش توبه كند، خداوند، توبهاش را مىپذيرد». سپس فرمود: «سال، زياد است! هر كس يك ماه پيش از مردنش توبه كند، خداوند توبهاش را مىپذيرد». باز فرمود: «ماه، زياد است! هر كس يك هفته پيش از مردنش توبه كند، خداوند توبهاش را مىپذيرد» باز فرمود: «هفته، زياد است! هر كس يك روز پيش از مردنش توبه كند، خداوند توبهاش را مىپذيرد» و باز فرمود: «يك روز، زياد است! هر كس پيش از ديدن [مرگ] توبه كند، خداوند توبهاش را مىپذيرد».

171. معاني الأخبار عن سفيان بن سعيد عن الإمام الصادق عليهالسلام، قال: قُلتُ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، هَل يَجوزُ أن يُطمِعَ اللّهُ عز و جل عِبادَهُ في كَونِ ما لا يَكونُ؟ قالَ: لا. فَقُلتُ: فَكَيفَ قالَ اللّهُ عز و جل لِموسى وهارونَ عليهماالسلام: «لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى»[۳۱۰] وقَد عَلِمَ أنَّ فِرعَونَ لا يَتَذَكَّرُ ولا يَخشى؟

فَقالَ: إنَّ فِرعَونَ قَد تَذَكَّرَ وخَشِيَ ولكِن عِندَ رُؤَةِ البَأسِ حَيثُ لَم يَنفَعهُ الإِيمانُ، ألا تَسمَعُ اللّهُ عز و جل يَقولُ: «حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ الَّذِى ءَامَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَ ءِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ»[۳۱۱] فَلَم يَقبَلِ اللّهُ عز و جل إيمانَهُ، وقالَ: «ءَآلْٔنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ * فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ ءَايَةً وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ ءَايَتِنَا لَغَفِلُونَ»[۳۱۲] يَقولُ: نُلقيكَ عَلى نَجوَةٍ[۳۱۳] مِنَ الأَرضِ لِتَكونَ لِمَن بَعدَكَ عَلامَةً وعِبرَةً.[۳۱۴]

171. معانى الأخبار ـ به نقل از سفيان بن سعيد ـ: به امام صادق عليهالسلام گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! آيا رواست كه خداى عز و جل بندگانش را به چيزى اميدوار سازد كه تحقّق نمىيابد؟ فرمود: «نه». گفتم: پس چگونه خداى عز و جل به موسى عليهالسلام و هارون عليهالسلام فرمود: «اميد است كه فرعون، پند پذيرد يا بترسد»، در حالى كه مىدانست فرعون، نه پند مىپذيرد و نه مىترسد؟

فرمود: «فرعون، پند پذيرفت و ترسيد، امّا زمانى كه عذاب را ديد و در آن زمان، ديگر ايمان، به او سودى نرساند. آيا نشنيدهاى كه خداى عز و جل مىفرمايد: «و چون در شُرف غرق شدن قرار گرفت، گفت: ايمان آوردم كه هيچ خدايى جز آن كه فرزندان اسرائيل به او گرويدهاند، نيست و من از تسليم شدگانم»؛ امّا خداى عز و جل ايمان او را نپذيرفت و فرمود: «حالا؟ در حالى كه پيش از اين، نافرمانى مىكردى و از تباهكاران بودى. پس، امروز تو را با زره [زرّين]خودت به بلندى (ساحل) مىافكنيم تا براى كسانى كه پس از تو مىآيند، نشانهاى باشى». مىفرمايد: تو را بر "نَجوه"[۳۱۵] اى از زمين مىافكنيم تا براى كسانى كه بعد از تو مىآيند، نشانهاى (اعجازى) و درس عبرتى باشى».

172. عيون أخبار الرضا عليهالسلام عن إبراهيم بن محمد الهمداني: قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليهالسلام: لِأَيِّ عِلَّةٍ أغرَقَ اللّهُ عز و جل فِرعَونَ وقَد آمَنَ بِهِ وأَقَرَّ بِتَوحيدِهِ؟

قالَ: لِأَ نَّهُ آمَنَ عِندَ رُؤَةِ البَأسِ، وَالإِيمانُ عِندَ رُؤيَةِ البَأسِ غَيرُ مَقبولٍ، وذلِكَ حُكمُ اللّهِ تَعالى فِي السَّلَفِ وَالخَلَفِ، قالَ اللّهُ عز و جل: «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ * فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَنُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا»[۳۱۶]، وقالَ عز و جل: «يَوْمَ يَأْتِى بَعْضُ ءَايَتِ رَبِّكَ لاَ يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَنُهَا لَمْ تَكُنْ ءَامَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِى إِيمَنِهَا خَيْرًا»[۳۱۷]، وهكَذا فِرعَونُ لَمّا أدرَكَهُ الغَرَقُ قالَ: «ءَامَنتُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ الَّذِى ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ إِسْرَ ءِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ»، فَقيلَ لَهُ: «ءَآلْٔنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ * فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ ءَايَةً»، وقَد كانَ فِرعَونُ مِن قَرنِهِ إلى قَدَمِهِ فِي الحَديدِ وقَد لَبِسَهُ عَلى بَدَنِهِ، فَلَمّا اُغرِقَ ألقاهُ اللّهُ عَلى نَجوَةٍ مِنَ الأَرضِ بِبَدَنِهِ لِيَكونَ لِمَن بَعدَهُ عَلامَةً، فَيَرَونَهُ مَعَ تَثَقُّلِهِ بِالحَديدِ عَلى مُرتَفَعٍ مِنَ الأَرضِ، وسَبيلُ الثَّقيلِ أن يَرسُبَ ولا يَرتَفِعَ وكانَ ذلِكَ آيَةً وعَلامَةً.

ولِعِلَّةٍ اُخرى أغرَقَ اللّهُ عز و جل فِرعَونَ؛ وهِيَ أنَّهُ استَغاثَ بِموسى لَمّا أدرَكَهُ الغَرَقُ ولَم يَستَغِث بِاللّهِ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ: يا موسى، لَم تُغِث فِرعَونَ لِأَ نَّكَ لَم تَخلُقهُ، ولَوِ استَغاثَ بي لَأَغَثتُهُ.[۳۱۸]

172. عيون أخبار الرضا عليهالسلام: ـ به نقل از ابراهيم بن محمّد هَمْدانى ـ: به ابوالحسن على بن موسى الرضا عليهالسلام گفتم: به چه علّت خداوند عز و جل فرعون را با آن كه به او ايمان آورد و به يگانگىاش اعتراف نمود، غرق كرد؟

فرمود: «چون او زمانى ايمان آورد كه عذاب را ديد و ايمان آوردن به هنگام ديدن عذاب، پذيرفته نمىشود و اين، حكم خداوند متعال در باره گذشتگان و آيندگان است. خداى عز و جل فرموده است: «چون عذاب ما را ديدند، گفتند: به خداى يگانه ايمان آورديم و به آنچه با او شريك مىگردانيديم، كافريم؛ ولى هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ديگر ايمانشان براى آنها سودى ندارد» و فرموده است: «روزى كه پارهاى از نشانههاى پروردگارت [پديد] آيد، كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سود نمىبخشد». فرعون هم زمانى كه در آستانه غرق شدن قرار گرفت، گفت: «ايمان آوردم كه خدايى جز آن كه فرزندان اسرائيل به او ايمان آوردهاند، نيست و من از تسليم شدگانم»؛ ولى به او گفته شد: «اكنون؟ در حالى كه پيش از اين، نافرمانى مىكردى و از تباهكاران بودى. پس، امروز تو را با زره [زرّين]خودت به بلندى مىافكنيم تا براى كسانى كه پس از تو مىآيند، نشانهاى باشى». فرعون از سر تا پا خودش را در آهن پوشانده بود. چون غرق شد، خداوند، پيكرش را بر بلندايى از زمين انداخت تا براى آيندگان، نشانهاى [و درس عبرتى] باشد و او را با وجود پيكرى سنگين از آهن بر بلندايى از زمين ببينند، در صورتى كه شىء سنگين در آب فرو مىرود و تهنشين مىشود نه اين كه بالا بيايد، و اين، معجزه و نشانهاى بود.

به علّت ديگرى هم خداوند عز و جل فرعون را غرق كرد، و آن اين است كه چون در آستانه غرق شدن قرار گرفت، از موسى عليهالسلام كمك خواست، نه از خدا، و خداى عز و جل به موسى عليهالسلام وحى فرمود كه: "اى موسى! به فرعون كمك نكردى، چون تو او را نيافريدى. اگر از من كمك خواسته بود، كمكش مىكردم"».

راجع: ص542 (قبول التوبة إلى آخر لحظة من الحياة).

ر. ك: ص543 (پذيرفته شدن توبه تا واپسين دم زندگى).

ه ـ سوءُ الخُلُقِ

ه ـ بداخلاقى

173. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: يا عَلِيُّ، لِكُلِّ ذَنبٍ تَوبَةٌ إلاّ سوءُ الخُلُقِ؛ فَإِنَّ صاحِبَهُ كُلَّما خَرَجَ مِن ذَنبٍ دَخَلَ في ذَنبٍ.[۳۱۹]

173. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: اى على! هر گناهى توبهاى دارد، مگر بداخلاقى؛ زيرا آدم بداخلاق، هر بار كه از هر گناهى در آيد [و توبه كند]، به گناهى ديگر مىافتد.

174. عنه صلىاللهعليهوآله: ما مِن ذَنبٍ إلاّ ولَهُ عِندَ اللّهِ تَوبَةٌ[۳۲۰] إلاّ ما كانَ مِن سَيِّئِ الخُلُقِ؛ فإِنَّهُ لا يَتوبُ مِن ذَنبٍ إلاّ وَقَعَ فيما هُوَ شَرٌّ مِنهُ.[۳۲۱]

174. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هيچ گناهى نيست، جز اين كه نزد خداوند توبهاى دارد، مگر گناه شخص بداخلاق؛ زيرا از هيچ گناهى توبه نمىكند، مگر اين كه در گناهى بدتر از آن مىافتد.

175. الإمام الصادق عليهالسلام: قالَ النَّبِيُّ صلىاللهعليهوآله: أبَى اللّهُ عز و جل لِصاحِبِ الخُلُقِ السَّيِّئِ بِالتَّوبَةِ، قيلَ: وكَيفَ ذاكَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: لأِنَّهُ إذا تابَ مِن ذَنبٍ وَقَعَ في ذَنبٍ أعظَمَ مِنهُ.[۳۲۲]

175. امام صادق عليهالسلام: پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «خداوند از آدم بدخوى، توبه نمىپذيرد».

گفته شد: چرا اى پيامبر خدا؟

فرمود: «چون هر گاه از گناهى توبه مىكند، در گناهى بدتر از آن مىافتد».

و ـ هذِهِ الذُّنوبُ

و ـ اين چند گناه

176. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: إنَّ اللّهَ عز و جل يَغفِرُ كُلَّ ذَنبٍ يَومَ القِيامَةِ إلاّ مَهرَ امرَأَةٍ، ومَنِ اغتَصَبَ أجيراً أجرَهُ، ومَن باعَ حُرّاً.[۳۲۳]

176. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خداوند عز و جل آمرزنده هر گناهى است، مگر (گناه ندادن) مهريه زن و كسى كه مزد كارگرى را غصب كند، و كسى كه (انسانِ) آزاد را بفروشد.

177. عنه صلىاللهعليهوآله: إيّاكُم وَالذُّنوبَ الَّتي لا تُغفَرُ: فَمَن غَلَّ شَيئاً أتى بِهِ يَومَ القِيامَةِ، وآكِلَ الرِّبا فَإِنَّهُ يُبعَثُ يَومَ القِيامَةِ مَجنونا يَتَخَبَّطُ.[۳۲۴]

177. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: از گناهانى كه آمرزيده نمىشوند، بپرهيزيد: پس كسى كه در چيزى (از غنائم جنگى) خيانت ورزد، روز قيامت با همان چيز آورده شود و رباخوار، كه روز قيامت ديوانه و آشفته حال برانگيخته شود.

178. الإمام زين العابدين عليهالسلام: مَن باتَ شَبعاناً وبِحَضرَتِهِ مُؤمِنٌ جائِعٌ طاوٍ قالَ اللّهُ عز و جل: مَلائِكَتي، اُشهِدُكُم عَلى هذَا العَبدِ أنَّني أمَرتُهُ فَعَصاني وأَطاعَ غَيري، وَكَلتُهُ إلى عَمَلِهِ، وعِزَّتي وجَلالي لا غَفَرتُ لَهُ أبداً.[۳۲۵]

178. امام زين العابدين عليهالسلام: كسى كه شب (با شكم) سير بخوابد و در كنارش مؤمنى گرسنه و بى غذا باشد، خداوند عزّ و جلّ فرمايد: اى فرشتگان من! شما گواه باشيد كه من اين بنده را فرمان دادم و او نافرمانى من كرد و از غير من فرمان برد، من او را به كارش وا گذار كردم، به عزّت و جلالم سوگند كه هرگز او را نمىبخشم.

179. عنه عليهالسلام: يَغفِرُ اللّهُ لِلمُؤِنِ كُلَّ ذَنبٍ ويُطَهِّرُ مِنهُ فِي الآخِرَةِ ما خَلا ذَنبَينِ: تَركَ التَّقِيَّةِ، وتَضييعَ حُقوقِ الإِخوانِ.[۳۲۶]

179. امام زين العابدين عليهالسلام: خداوند هر گناهى را از مؤمن مىبخشد و در دنيا و آخرت او را از آن گناه پاك مىسازد، مگر دو گناه: ترك تقيّه، و ضايع كردن حقوق برادران.

180. الإمام الباقر عليهالسلام: مِنَ الذُّنوبِ الَّتي لا تُغفَرُ قَولُ الرَّجُلِ: يا لَيتَني لا اُؤخَذُ إلاّ بِهذا![۳۲۷]

180. امام باقر عليهالسلام: از جمله گناهانى كه آمرزيده نمىشود اين سخن انسان است كه بگويد: كاش جز به همين گناه باز خواست نشوم!

181. الإمام الصّادق عليهالسلام: كُلُّ الذُّنوبِ مَغفورَةٌ سِوى عُقوقِ أهلِ دَعوَتِكَ.[۳۲۸]

181. امام صادق عليهالسلام: (اى پسر جندب!) هر گناهى آمرزيده مىشود جز نارضايتى همكيشانت (از تو).

سخنى درباره موانع قبول توبه

بر پايه عموميت رحمت الهى و وعده صريح خداوند در آيه 53 زمر،[۳۲۹] هر گناهكارى بايد به غفران الهى اميدوار باشد و توبه و انابه را از ياد نبرد.

در اين ميان، خداوند، برخى گناهكاران را كه بر گناه خود پافشارى نداشتهاند، به سبب توبهشان و برخى را نيز كه توفيق توبه نداشتهاند، با شفاعت اوليايش و رحمت واسعه خود مىآمرزد؛ امّا گناهانى مانند شرك و كفر، و ارتداد و بدعت، برخى به تصريح قرآن و برخى به نصّ روايات، آمرزيده نمىشوند.

راه حلّ جمع ميان اين استثنائات و قاعده عمومى قرآنى غفران همه گناهان، جمع ساده و عرفى حمل عام بر خاص نيست؛ زيرا ادلّه دالّ بر عموميت غفران الهى و نيز قبول توبه مشركان و كافران و پذيرش اسلام آنان، امتناع از تخصيص دارند. از اين رو، مىتوان چنين گفت كه اين گناهان، بدون توبه و با تكيه به شفاعت اوليا، بخشوده نمىشوند؛ بلكه شرط آمرزش آنان، توبه است و توبه از شرك و كفر و ارتداد و بدعت به معناى انهدام آنهاست.

به سخن ديگر، تا زمانى كه اين گناهان بزرگ موجود هستند، توبهاى صورت نگرفته تا رد شود و يا مورد قبول واقع شود و اگر توبه صورت گرفت، آنها باقى نمىمانند تا مانع قبول توبه شوند. پس اگر كسى مرتد و مشرك شد، تا زمانى كه باز نگشته، مطرود درگاه الهى است؛ ولى هر گاه باز گردد، مانند همه توبهكنندگان، درگه الهى را گشوده مىيابد. اين برداشت، با آنچه در باره مانعيت سوء الخُلق نسبت به توبه آمده است، تأييد مىشود. در آن جا آمده است كه راز عدم توفيق بدخو به توبه، در افتادن او به گناهى ديگر است، وگر نه اگر شخص بدخو بتواند بر خود غلبه كند و ديگر در دامان گناهان ناشى از بدخويى نيفتد، به دايره وسيع رحمت الهى پا مىنهد و از غفران عام خداوند، برخوردار مىگردد.

بر اين پايه، حديث نبوى دالّ بر عدم قبول توبه كافر يا بايد به اين معنا تفسير شود كه در كفر خود پافشارى دارد و مانند بدعتگذار، موفّق به توبه نمىشود و يا آن را نقل معنايى نادرست دانست و به جهت وحدت راوى و غرابت حديث، علمش را به اهلش وا نهاد.

3 / 6: النَّهيُ عَنِ التَّأَلّي عَلىَ اللّهِ

3 / 6: نهى از سوگند خوردن و حكم صادر كردن از جانب خداى عزوجل[۳۳۰]

182. الأمالي للطوسي عن جُندَب الغِفاريّ: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله قالَ: إنَّ رَجُلاً قالَ يَوماً: وَاللّهِ لا يَغفِرُ اللّهُ لِفُلانٍ. قالَ اللّهُ عز و جل: مَن ذَا الَّذي تَأَ لّى عَلَيَّ[۳۳۱] أن لا أغفِرَ لِفُلانٍ؟ فَإِنّي قَد غَفَرتُ لِفُلانٍ وأَحبَطتُ عَمَلَ المُتَأَ لِّي بِقَولِهِ: لا يَغفِرُ اللّهُ لِفُلانٍ.[۳۳۲]

182. الأمالى، طوسى ـ به نقل از جُندَب غِفارى ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «روزى مردى گفت: به خدا سوگند كه خداوند، فلانى را نمىآمرزد. پس خداوند عز و جل فرمود: "كه بود كه بر من حتم كرد فلانى را نمىآمرزم؟! من آن كس را آمرزيدم و عمل [صالح] آن دومى را باطل گردانيدم، چون گفت: خداوند، فلانى را نمىبخشد"».

183. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: كانَ رَجُلٌ يُصَلّي، فَلَمّا سَجَدَ أتاهُ رَجُلٌ فَوَطَأَ عَلى رَقَبَتِهِ، فَقالَ الَّذي تَحتَهُ: وَاللّهِ لا يُغفَرُ لَهُ[۳۳۳] أبَدا.

فقال اللّهعز و جل: تَأَ لّى عَلَيَّ عَبدي أن لا أغفِرَ لِعَبدي، فَإِنّي قَد غَفَرتُ لَهُ.[۳۳۴]

183. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: مردى نماز مىخواند. چون به سجده رفت، مردى آمد و گردنش را لگد كرد. آن كه گردنش زير پاى او بود، گفت: به خدا سوگند كه هرگز آمرزيده نمىشود. خداى عز و جل فرمود: «بندهام به من سوگند خورد كه بنده خود را نمىآمرزم، امّا من او را آمرزيدم».

184. مسند الشاميّين عن أبي قتادة الأنصاري عن رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: ألا اُحَدِّثُكُم عَن رَجُلَينِ مِن بَني إسرائيلَ؟ أمّا أحَدُهُما فَيَرى أنَّهُ أفضَلُهُما فِي الدّينِ وَالعِلمِ وَالخُلُقِ، وَأمَّا الآخَرُ فَيَرى أنَّهُ مُسرِفٌ عَلى نَفسِهِ، فَذُكِرَ عِندَ صاحِبِهِ، فَقالَ: لَن يَغفِرَ اللّهُ لَهُ.

فَقالَ اللّهُ: ألَم تَعلَم أنّي أرحَمُ الرّاحِمينَ؟ ألَم تَعلَم أنَّ رَحمَتي سَبَقَت غَضَبي، وإنّي قَد أوجَبتُ لِهذَا الرَّحمَةَ ولِهذَا العَذابَ؟

قالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: فَلا تَتَأَ لَّوا عَلَى اللّهِ.[۳۳۵]

184. مسند الشاميّين: ـ به نقل از ابو قتاده انصارى ـ پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «آيا از دو مرد بنىاسرائيلى برايتان نگويم؟ يكى از آنها، خود را در دين و دانش و اخلاق، برتر از ديگرى مىداند و ديگرى، خود را گنهكار مىشمارد. از اين حالت او نزد اوّلى ياد شد، او گفت: خداوند، هرگز او را نمىآمرزد. خداوند هم فرمود: "آيا نمىدانستى كه من ارحم الراحمينم؟ آيا نمىدانستى كه رحمت من بر غضبم پيشى دارد؟ من براى اين يكى، رحمت و براى آن يكى، عذاب واجب كردم"».

پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «پس، از جانب خدا سوگند نخوريد [وحكم صادر نكنيد]».

185. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: وَيلٌ لِلمُتَأَ لّينَ مِن اُمَّتي! الَّذينَ يَقولونَ: فُلانٌ فِي الجَنَّةِ، وفُلانٌ فِي النّارِ.[۳۳۶]

185. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: واى بر حتم كنندگان امّت من؛ همانان كه مىگويند: فلان كس، بهشتى است و بهمان كس، دوزخى!

186. عنه صلىاللهعليهوآله: لا تَأَ لّوا عَلَى اللّهِ، لا تَأَ لّوا عَلَى اللّهِ؛ فَإِنَّهُ مَن تَأَ لّى عَلَى اللّهِ أكذَبَهُ اللّهُ.[۳۳۷]

186. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: چيزى را بر خدا حتم مكنيد! چيزى را بر خدا حتم مكنيد! كه هر كه چنين كند، خداوند، او را دروغزن مىكند.

187. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن حَتَمَ عَلَى اللّهِ عز و جل أكذَبَهُ.[۳۳۸]

187. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كه از جانب خدا تعيين تكليف كند، خداوند، سخن او را دروغ از كار در مىآورَد.

188. الإمام عليّ عليهالسلام: كَم مِن عاكِفٍ عَلى ذَنبِهِ تابَ في آخِرِ عُمُرِهِ.[۳۳۹]

188. امام على عليهالسلام: بسا كسى كه عمرى گناه كرده و در آخر عمرش توبه كرده است.

راجع: كنز العمّال: ج3 ص559 (التألّي على اللّه).

الفصل الرابع: نَماذِجُ مِمَّن قُبِلَ تَوبَتُهُم

فصل چهارم: نمونههايى از كسانى كه توبهشان پذيرفته شده

4 / 1: تَوبَةُ قَومِ يونُسَ علیه السلام

4 / 1: توبه قوم يونس علیه السلام

الكتاب

قرآن

«فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَنُهَا إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا ءَامَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَهُمْ إِلَى حِينٍ».[۳۴۰]

«چرا هيچ يك از شهرها و آبادىها ايمان نياوردند كه [ايمانشان به موقع باشد و] به حالشان مفيد افتد، مگر قوم يونس؟ هنگامى كه آنها ايمان آوردند، عذاب رسوا كننده را در زندگى دنيا از آنان برطرف ساختيم و تا مدّت معيّنى (پايان زندگى و اجلشان) آنها را بهرهمند ساختيم».

الحديث

حديث

189. تفسير القميّ عن جميل: قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليهالسلام: ما رَدَّ اللّهُ العَذابَ إلاّ عَن قَومِ يونُسَ، وكانَ يونُسُ يَدعوهُم إلَى الإِسلامِ فَيَأبَونَ ذلِكَ، فَهَمَّ أن يَدعُوَ عَلَيهِم. وكانَ فيهِم رَجُلانِ: عابِدٌ وعالِمٌ، وكانَ اسمُ أحَدِهِما «مَليخا» وَالآخَرُ اسمُهُ «روبيلُ»، فَكانَ العابِدُ يُشيرُ عَلى يونُسَ بِالدُّعاءِ عَلَيهِم، وكانَ العالِمُ يَنهاهُ، ويَقولُ: لا تَدعُ عَلَيهِم؛ فَإِنَّ اللّهَ يَستَجيبُ لَكَ ولا يُحِبُّ هَلاكَ عِبادِهِ، فَقَبِلَ قَولَ العابِدِ ولَم يَقبَل مِنَ العالِمِ، فَدَعا عَلَيهِم فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ: يَأتيهِمُ العَذابُ في سَنَةِ كَذا وكَذا، في شَهرِ كَذا وكَذا، في يَومِ كَذا وكَذا.

فَلَمّا قَرُبَ الوَقتُ، خَرَجَ يونُسُ مِن بَينِهِم مَعَ العابِدِ وبَقِيَ العالِمُ فيها، فَلَمّا كانَ في ذلِكَ اليَومِ نَزَلَ العَذابُ. فَقالَ العالِمُ لَهُم: يا قَومِ افزَعوا إلَى اللّهِ فَلَعَلَّهُ يَرحَمُكُم ويَرُدُّ العَذابَ عَنكُم، فَقالوا: كَيفَ نَصنَعُ؟ قالَ: اِجتَمِعوا وَاخرُجوا إلَى المَفازَةِ[۳۴۱]، وفَرِّقوا بَينَ النِّساءِ وَالأَولادِ، وبَينَ الإِبِلِ وأَولادِها، وبَينَ البَقَرِ وأَولادِها، وبَينَ الغَنَمِ وأَولادِها، ثُمَّ ابكُوا وَادعُوا.

فَذَهَبوا وفَعَلوا ذلِكَ وضَجّوا وبَكَوا، فَرَحِمَهُمُ اللّهُ وصَرَفَ عَنهُمُ العَذابَ، وفَرَّقَ العَذابَ عَلَى الجِبالِ، وقَد كانَ نَزَلَ وقَرُبَ مِنهُم. فَأَقبَلَ يونُسُ لِيَنظُرَ كَيفَ أهلَكَهُمُ اللّهُ فَرَأَى الزّارِعينَ يَزرَعونَ في أرضِهِم، قالَ لَهُم: ما فَعَلَ قَومُ يونُسَ؟ فَقالوا لَهُ ـ ولَم يَعرِفوهُ ـ: إنَّ يونُسَ دَعا عَلَيهِم فَاستَجابَ اللّهُ لَهُ ونَزَلَ العَذابُ عَلَيهِم، فَاجتَمَعوا وبَكَوا ودَعَوا فَرَحِمَهُمُ اللّهُ وصَرَفَ ذلِكَ عَنهُم وفَرَّقَ العَذابَ عَلَى الجِبالِ، فَهُم إذا يَطلُبونَ يونُسَ لِيُؤِنوا بِهِ.

فَغَضِبَ يونُسُ ومَرَّ عَلى وَجهِهِ مُغاضِبا للّه[۳۴۲] كَما حَكَى اللّهُ، حَتَّى انتَهى إلى ساحِلِ البَحرِ، فَإِذا سَفينَةٌ قَد شُحِنَت وأَرادوا أن يَدفَعوها، فَسَأَلَهُم يونُسُ أن يَحمِلوهُ فَحَمَلوهُ، فَلَمّا تَوَسَّطُوا البَحرَ بَعَثَ اللّهُ حوتا عَظيما فَحَبَسَ عَلَيهِمُ السَّفينَةَ مِن قُدّامِها، فَنَظَرَ إلَيهِ يونُسُ فَفَزِعَ مِنهُ، وصارَ إلى مُؤخَّرِ السَّفينَةِ، فَدارَ إلَيهِ الحوتُ وفَتَحَ فاهُ، فَخَرَجَ أهلُ السَّفينَةِ فَقالوا: فينا عاصٍ، فَتَساهَموا فَخَرَجَ سَهمُ يونُسَ، وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل: «فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ»[۳۴۳] فَأَخرَجوهُ فَأَلقَوهُ فِي البَحرِ، «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ»[۳۴۴] ومَرَّ بِهِ فِي الماءِ.[۳۴۵]

189. تفسير القمّى ـ به نقل از جميل ـ: امام صادق عليهالسلام به من فرمود: «خداوند، عذاب را [از هيچ قومى] جز قوم يونس عليهالسلام برنگردانْد. يونس عليهالسلام آنان را به اسلام دعوت مىكرد و آنها نمىپذيرفتند. يونس عليهالسلام تصميم گرفت آنان را نفرين كند. در ميان قومش دو مرد بودند: يكى عابد و ديگرى عالم. نام يكى از آنها "مَليخا" بود و نام ديگرى "روبيل". عابد به يونس عليهالسلام مىگفت آنها را نفرين كند وى عالم، او را از اين كار، نهى مىكرد و مىگفت: نفرينشان مكن؛ زيرا خداوند، دعاى تو را مستجاب مىكند، در حالى كه نابودى بندگانش را دوست ندارد. امّا يونس عليهالسلام سخن عابد را پذيرفت و از عالم نپذيرفت و قومش را نفرين كرد. پس خداى عز و جل به او وحى فرمود كه در سال چنين و چنان سال و ماه و روزى عذاب به آنان مىرسد و در ماه چنين و چنان و در روز چنين و چنان، عذاب بر آنان مىرسد.

چون زمان [عذاب] نزديك شد، يونس با آن عابد از ميان قومش خارج شد، ولى عالم در شهر ماند. روز موعود كه فرا رسيد، عذاب نازل شد، عالم به آنها گفت: اى قوم من! به خدا پناه بريد، باشد كه به شما رحم كند و عذاب را از شما بگردانَد. گفتند: چه كنيم؟ گفت: جمع شويد و به بيابان برويد و مادران را از فرزندانشان و شترها را از بچّههايشان و گاوها را از گوسالههايشان و گوسفندان را از برّههايشان جدا سازيد و سپس، گريه و دعا كنيد. آنها رفتند و چنين كردند و ضجّه و گريه كردند. پس خداوند، بر ايشان رحم آورد و عذاب را از آنها برگرداند و آن را كه فرود آمده و نزديك شده بود، بر سرِ كوهها ريخت. يونس عليهالسلام آمد تا ببيند خداوند، چگونه آنها را هلاك كرده است، ديد كشاورزان در زمين خود به زراعت مشغولاند. به آنها گفت: از قوم يونس، چه خبر؟ كشاورزان ـ كه او را نشناختند ـ گفتند: يونس، نفرينشان كرد و خداوند، دعايش را مستجاب نمود و عذاب را بر ايشان فرو فرستاد؛ امّا آنها جمع شدند و گريه و دعا كردند و خداوند بر ايشان رحم آورد و عذاب را از آنها برگرداند و بر سرِ كوهها ريخت. حال در جستجوى يونساند تا به او ايمان بياورند.

يونس عليهالسلام عصبانى شد و دلآزرده از خداوند ـ چنان كه خود خدا نقل كرده است ـ برگشت و رفت تا به ساحل دريا رسيد، ديد كشتىاى بار گرفته است و مىخواهند آن را حركت دهند، يونس عليهالسلام از آنها خواست كه او را هم با خود ببرند و سوارش كردند. در ميانه دريا كه رسيدند، خداوند، نهنگ بزرگى را فرستاد و جلو كشتى را گرفت. يونس عليهالسلام به نهنگ نگريست و از آن وحشت كرد و به انتهاى كشتى رفت. نهنگ به طرف او چرخيد و دهانش را باز كرد. سرنشينان كشتى بيرون آمدند و گفتند: در ميان ما يك نفر گنهكار وجود دارد. پس، قرعه زدند و تيرِ قرعه به نام يونس در آمد. اين است فرموده خداوند عز و جل كه: «پس قرعه انداخت و خود از بازماندگان شد». سرنشينان كشتى، او را گرفتند و در دريا انداختند «و ماهى [بزرگ]، او را بلعيد» و به ميان آب برد.

190. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: إنَّ يونُسَ دَعا قَومَهُ فَلَمّا أبَوا أن يُجيبوهُ وَعَدَهُمُ العَذابَ، فَقالَ: إنَّهُ يَأتيكُم يَومَ كَذا وكَذا. ثُمَّ خَرَجَ عَنهُم ـ وكانَتِ الأَنبِياءُ عليهمالسلام إذا وَعَدَت قَومَهَا العَذابَ خَرَجَت ـ فَلَمّا أظَلَّهُمُ العَذابُ خَرَجوا فَفَرَّقوا بَينَ المَرأَةِ ووَلَدِها، وبَينَ السَّخلَةِ وأَولادِها، وخَرَجوا يَعِجّونَ إلَى اللّهِ، عَلِمَ اللّهُ مِنهُمُ الصِّدقَ فَتابَ عَلَيهِم وصَرَفَ عَنهُمُ العَذابَ، وقَعَدَ يونُسُ فِي الطَّريقِ يَسأَلُ عَنِ الخَبَرِ، فَمَرَّ بِهِ رَجُلٌ فَقالَ: ما فَعَلَ قَومُ يونُسَ؟ فَحَدَّثَهُ بِما صَنَعوا، فَقالَ: لا أرجِعُ إلى قَومٍ قَد كَذَبتُهُم.َوانطَلَقَ مُغاضِباً ـ يَعني مُراغِماً ـ.[۳۴۶]

190. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: يونس به دعوت قوم خود پرداخت و چون دعوتش را نپذيرفتند، به آنها وعده عذاب داد و گفت: فلان و بهمان روز به شما مىرسد. سپس از ميان ايشان، خارج شد. پيامبران عليهمالسلام هر گاه به قوم خود وعده عذاب مىدادند، خود خارج مىشدند. چون عذاب بر سرشان سايه افكند، از آبادى خارج شدند و زنان را از كودكانشان و حيوانات را از بچّههايشان جدا ساختند و به درگاه خدا، ناله و زارى كردند. خداوند دانست كه راست مىگويند، پس توبهشان را پذيرفت و عذاب را از آنها برگرداند. يونس عليهالسلام در راه نشسته بود تا خبر بگيرد. مردى بر او گذشت. يونس عليهالسلام پرسيد: «از قوم يونس، چه خبر؟». مرد او را از كارى كه آنها كرده بودند، خبر داد. يونس عليهالسلام گفت: «من به نزد مردمى كه به آنها وعدهاى دادم و تحقّق نيافت، بر نمىگردم» و خشمگينانه ـ يعنى دلآزرده ـ رفت.

191. الإمام الباقر عليهالسلام: إنَّ يونُسَ لَمّا آذاهُ قَومُهُ دَعَا اللّهَ عَلَيهِم، فَأَصبَحوا أوَّلَ يَومٍ ووُجوهُهُم مُصفَرَّةٌ، وأَصبَحُوا اليَومَ الثّانِيَ ووُجوهُهُم مُسوَدَّةٌ، قالَ: وكانَ اللّهُ أوعَدَهُم أن يَأتِيَهُمُ العَذابُ فَأَتاهُمُ العَذابُ، حَتّى نالوهُ بِرِماحِهِم، فَفَرَّقوا بَينَ النِّساءِ وأَولادِهِنَّ، وَالبَقَرِ وأَولادِها، ولَبِسُوا المُسوحَ[۳۴۷] وَالصّوفَ، ووَضَعُوا الحِبالَ في أعناقِهِم، وَالرَّمادَ عَلى رُؤوسِهِم، وضَجّوا ضَجَّةً واحِدَةً إلى رَبِّهِم، وقالوا: آمَنّا بِإِلهِ يونُسَ. قالَ: فَصَرَفَ اللّهُ عَنهُمُ العَذابَ إلى جِبالِ آمِدَ.

قالَ: وأَصبَحَ يونُسُ وهُوَ يَظُنُّ أنَّهُم هَلَكوا، فَوَجَدَهُم في عافِيَةٍ.[۳۴۸]

191. امام باقر عليهالسلام: يونس عليهالسلام، چون قومش او را آزردند، آنان را نفرين كرد، پس، روز اوّل، چهرههايشان زرد شد و روز دوم، چهرههايشان سياه شد. خداوند، وعدهشان داده بود كه عذاب بر آنان فرود آيد و عذاب هم تا نزديكى آنان آمد. پس، بين زنان و فرزندانشان و گاوها و بچّههاى آنها جدايى انداختند و لباسهاى [زمختى] از مو و پشم پوشيدند و ريسمان به گردنها بستند و خاكستر بر سرها ريختند و يكپارچه به درگاه پروردگار خود ناله زدند و گفتند: به خداى يونس، ايمان آورديم. آن گاه خداوند، عذاب را از آنان به طرف كوههاى آمِد، برگردانْد. يونس عليهالسلام كه گمان مىكرد آنها از بين رفتهاند، ديد سالم هستند.

4 / 2: تَوبَةُ بَعضٍ مِنَ المُتَخَلِّفينَ عَنِ الجِهادِ في عَصرِ النَّبيِّ صلی الله علیه وآله

4 / 2: توبه برخى روىگردانان از جهاد در زمان پيامبر صلی الله علیه وآله

الكتاب

قرآن

«وَ عَلَى الثَّلَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَ ظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ».[۳۴۹]

«[همچنين] آن سه نفر كه [از شركت در جنگ تبوك] تخلّف جستند [و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،] تا آن حد كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، [حتّى] در وجود خويش، جايى براى خود نمىيافتند، [در آن هنگام] دانستند پناهگاهى از خدا جز به سوى او نيست. سپس خدا، رحمتش را شامل حال آنها نمود [و به آنان توفيق داد] تا توبه كنند. خداوند، بسيار توبهپذير و مهربان است».

الحديث

حديث

192. تفسير القمّي ـ في ذِكرِ غَزوَةِ تَبوكَ ـ: وقَد كانَ تَخَلَّفَ عَن رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله قَومٌ مِنَ المُنافِقينَ، وقَومٌ مِنَ المُؤمِنينَ مُستَبصِرينَ لَم يُعثَر عَلَيهِم في نِفاقٍ، مِنهُم: كَعبُ بنُ مالِكٍ الشّاعِرُ، ومُرادَةُ[۳۵۰] بنُ الرَّبيعِ، وهِلالُ بنُ اُمَيَّةَ الواقِفِيُّ (المُوافِقِيُّ) فَلَمّا تابَ اللّهُ عَلَيهِم، قالَ كَعبٌ: ما كُنتُ قَطُّ أقوى مِنّي في ذلِكَ الوَقتِ الَّذي خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله إلى تَبوكَ، ومَا اجتَمَعَت لي راحِلَتانِ قَطُّ إلاّ في ذلِكَ اليَومِ، وكُنتُ أقولُ: أخرُجُ غَدا، أخرُجُ بَعدَ غَدٍ فَإِنّي قَوِيٌّ، وتَوانَيتُ وبَقيتُ بَعدَ خُروجِ النَّبِيِ صلىاللهعليهوآله أيّاما أدخُلُ السّوقَ فَلا أقضي حاجَةً.

فَلَقيتُ هِلالَ بنَ اُمَيَّةَ ومُرادَةَ بنَ الرَّبيعِ وقَد كانا تَخَلّفا أيضا، فَتَوافَقنا أن نُبَكِّرَ إلَى السّوقِ ولَم نَقضِ[۳۵۱] حاجَةً، فَما زِلنا نَقولُ: نَخرُجُ غَدا، بَعدَ غَدٍ، حَتّى بَلَغَنا إقبالُ رَسولِ اللّهِ فَنَدِمنا.

فَلَمّا وافى رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله استَقبَلناهُ نُهَنِّئُهُ بِالسَّلامَةِ، فَسَلَّمنا عَلَيهِ فَلَم يَرُدَّ عَلَينَا السَّلامَ وأَعرَضَ عَنّا، وسَلَّمنا عَلى إخوانِنا فَلَم يَرُدّوا عَلَينَا السَّلامَ، فَبَلَغَ ذلِكَ أهلونا فَقَطَعوا كَلامَنا، وكُنّا نَحضُرُ المَسجِدَ فَلا يُسَلِّمُ عَلَينا أحَدٌ ولا يُكَلِّمُنا. فَجِئنَ نِساؤُنا إلى رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله فَقُلنَ: قَد بَلَغَنا سَخَطُكَ عَلى أزواجِنا فَنَعتَزِلُهُم؟

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: لا تَعتَزِلنَهُم ولكِن لا يَقرُبوكُنَّ.

فَلَمّا رَأى كَعبُ بنُ مالِكٍ وصاحِباهُ ما قَد حَلَّ بِهِم، قالوا: ما يُقعِدُنا بِالمَدينَةِ ولا يُكَلِّمُنا رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله ولا إخوانُنا ولا أهلونا، فَهَلُمّوا نَخرُج إلى هذَا الجَبَلِ فَلا نَزالُ فيهِ حَتّى يَتوبَ اللّهُ عَلَينا أو نَموتَ، فَخَرَجوا إلى ذِنابِ[۳۵۲] جَبَلٍ بِالمَدينَةِ، فَكانوا يَصومونَ، وكانَ أهلوهُم يَأتونَهُم بِالطَّعامِ فَيَضَعونَهُ ناحِيَةً ثُمَّ يُوَلّونَ عَنهُم فَلا يُكَلِّمونَهُم، فَبَقوا عَلى هذا أيّاما كَثيرَةً يَبكونَ بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ ويَدعونَ اللّهَ أن يَغفِرَ لَهُم. فَلَمّا طالَ عَلَيهِمُ الأَمرُ، قالَ لَهُم كَعبٌ: يا قَومُ قَد سَخِطَ اللّهُ عَلَينا، ورَسولُهُ قَد سَخِطَ عَلَينا، وأَهلونا وإخوانُنا قد سَخِطوا عَلَينا فَلا يُكَلِّمُنا أحَدٌ، فَلِمَ لا يَسخَطُ بَعضُنا عَلى بَعضٍ؟ فَتَفَرَّقوا فِي اللَّيلِ وحَلَفوا أن لا يُكَلِّمَ أحَدٌ مِنهُم صاحِبَهُ حَتّى يَموتَ أو يَتوبَ اللّهُ عَلَيهِ.

فَبَقوا عَلى هذِهِ ثَلاثَةَ أيّامٍ، كُلُّ واحِدٍ مِنهُم في ناحِيَةٍ مِنَ الجَبَلِ لا يَرى أحَدٌ مِنهُم صاحِبَهُ ولا يُكَلِّمُهُ، فَلَّما كانَ فِي اللَّيلَةِ الثّالِثَةِ ورَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ نَزَلَت تَوبَتُهُم عَلى رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله.

وقَولُهُ: لَقَد تابَ اللّهُ بِالنَّبِيِّ[۳۵۳] عَلَى المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ الَّذينَ اتَّبَعوهُ في ساعَةِ العُسرَةِ. قالَ الصّادِقُ عليهالسلام: هكَذا نَزَلَت، وهُوَ أبو ذَرٍّ، وأبو خُثَيمَةَ، وعُمَرُ بنُ وَهبٍ، الَّذينَ تَخَلَّفوا ثُمَّ لَحِقوا بِرَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله.

ثُمَّ قالَ في هؤُلاءِ الثَّلاثَةِ: «وَ عَلَى الثَّلَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ»... [الحَديثَ].[۳۵۴]

192. تفسير القمّى ـ در بيان جنگ تبوك ـ: گروهى از منافقان و همچنين عدّهاى از مؤمنان واقعى كه نفاقى در آنها ديده نشده بود، از جمله كعب بن مالك شاعر و مرارة بن ربيع و هلال بن اميه واقفى (/ موافقى)، از رفتن با پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله خوددارى كردند. پس از آن كه خداوند، توبه اين سه نفر را پذيرفت، كعب گفت: من هيچ گاه، به اندازه زمانى كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به تبوك رفت، قوى نبودم و هيچ گاه دو شتر نيرومند نداشتم، مگر در آن روز؛ امّا با خود مىگفتم: فردا، پس فردا مىروم. من كه قوى هستم. و بدين ترتيب، سستى نمودم و چند روز پس از رفتن پيامبر صلىاللهعليهوآله ماندم و به بازار مىرفتم، ولى كارى انجام نمىدادم.

گذشت تا به هلال بن اميّه و مرارة بن ربيع ـ كه آن دو نيز به جنگ نرفته بودند ـ بر خوردم و با هم توافق كرديم كه صبح زود به بازار برويم، ولى كارى انجام ندهيم. پيوسته مىگفتيم: فردا مىرويم، پس فردا مىرويم، تا آن كه خبر بازگشت پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله را شنيديم و پشيمان شديم.

چون پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله آمد، به پيشوازش رفتيم تا به او براى سلامتى ايشان [در جنگ] تبريك بگوييم. سلام كرديم؛ امّا ايشان جواب سلام ما را نداد و صورتش را از ما برگردانْد. به برادرانمان سلام كرديم، آنها هم جواب سلاممان را ندادند. خبر به خانوادههايمان رسيد، آنها نيز ديگر با ما حرف نمىزدند. به مسجد مىرفتيم، هيچ كس به ما سلام نمىكرد و با ما حرف نمىزد. زنانمان نزد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله رفتند و گفتند: شنيدهايم شما از شوهران ما ناخشنوديد. آيا از آنها كناره گيريم؟ پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «از آنها كناره نگيريد، امّا به شما نزديك نشوند».

كعب بن مالك و دو يارش با مشاهده اين وضع، گفتند: وقتى نه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله با ما سخن مىگويد نه برادرانمان و نه خانوادهمان، چرا در مدينه بمانيم؟ بياييد به اين كوه برويم و آن قدر در آن بمانيم تا خدا، توبه ما را بپذيرد يا اين كه بميريم.

پس به انتهاى كوهى در مدينه رفتند و روزها روزه مىگرفتند و زنانشان براى آنها غذا مىآوردند و در گوشهاى مىگذاشتند و مىرفتند و با آنها سخن نمىگفتند. روزهاى بسيار بر اين حال ماندند و شب و روز مىگريستند و از خدا مىخواستند كه آنها را ببخشد. چون كار به طول انجاميد، كعب به بقيّه گفت: اى دوستان! خدا بر ما خشم گرفته، پيامبرش بر ما خشم گرفته و خانواده و برادرانمان هم بر ما خشم گرفتهاند و هيچ كس با ما سخن نمىگويد. پس چرا ما خود بر يكديگر خشم نگيريم؟ در دلِ شب، پراكنده شدند و سوگند خوردند كه با يكديگر سخن نگويند تا بميرند يا خداوند، توبهشان را بپذيرد.

سه روز بدين منوال گذشت و هر كدام آنها در گوشهاى از كوه بود و هيچ كدام از آنها يكديگر را نمىديدند و با يكديگر سخن نمىگفتند. چون شب سوم شد، پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله در خانه امّ سلمه بود كه [پذيرفته شدن] توبه آنان بر پيامبر صلىاللهعليهوآله نازل شد.

درباره سخن: «خداوند، به سبب پيامبر بر مهاجران و انصار كه او را در آن ساعت دشوار پيروى كردند، بخشيد»، امام صادق عليهالسلام فرمود: «اين گونه نازل شده است. ابوذر و ابوخُثَيمه و عمر بن وهب، كسانى بودند كه ابتدا با پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله نرفتند؛ امّا بعد به ايشان ملحق شدند».

سپس در باره آن سه نفر (كعب بن مالك و...) فرمود: «و بر آن سه تن كه بر جاى مانده بودند»... [تا آخر حديث].

راجع: صحيح البخاري: ج4 ص1603 ـ 1609 ح4156، صحيح مسلم: ج4 ص2121 ـ 2128.

4 / 3: تَوبَةُ أبي لُبابَةَ

4 / 3: توبه ابولبابه

الكتاب

قرآن

«وَ ءَاخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَلِحًا وَ ءَاخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ».[۳۵۵]

«و گروهى ديگر، به گناهان خود اعتراف كردند و كار خوب و بد را به هم آميختند. اميد مىرود كه خداوند، توبه آنها را بپذيرد به يقين، خداوند، آمرزنده و مهربان است!».

«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَنَتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ».[۳۵۶]

«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خدا و پيامبر، خيانت نكنيد و [نيز] در امانات خود، خيانت روا مداريد، در حالى كه مىدانيد [اين كار، گناه بزرگى است]».

الحديث

حديث

193. تفسير القمّي: قَولُهُ: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لاَ تَخُونُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَنَتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ» نَزَلَت في أبي لُبابَةَ بنِ عَبدِ المُنذِرِ، فَلَفظُ الآيَةِ عامٌّ ومَعناها خاصٌّ.[۳۵۷]

193. تفسير القمّى: آيه شريف «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خدا و پيامبر [او] خيانت نكنيد و [نيز] در امانتهاى خود، خيانت نورزيد و خود مىدانيد»، در باره ابو لبابة بن عبد المنذر، فرود آمد. پس لفظ آيه، عام است و معناى آن [و مصداقش]خاص.

194. تفسير القمّي: وقَولُهُ: «وَ ءَاخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَلِحًا وَ ءَاخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» نَزَلَت في أبي لُبابَةَ بنِ عَبدِ المُنذِرِ، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله لَمّا حاصَرَ بَني قُرَيظَةَ، قالوا لَهُ: اِبعَث إلَينا أبا لُبابَةَ نَستَشيرُهُ في أمرِنا.

فَقَالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: يا أبا لُبابَةَ، ائتِ حُلَفاءَكَ ومَوالِيَكَ.

فَأَتاهُم، فَقالوا لَهُ: يا أبا لُبابَةَ، ما تَرى، نَنزِلُ عَلى حُكمِ مُحَمَّدٍ؟ فَقالَ: اِنزِلوا، وَاعلَموا أنَّ حُكمَهُ فيكُم هُوَ الذَّبحُ ـ وأَشارَ إلى حَلقِهِ ـ.

ثُمَّ نَدِمَ عَلى ذلِكَ، فَقالَ: خُنتُ اللّهَ ورَسولَهُ، ونَزَلَ مِن حِصنِهِم ولَم يَرجِع إلى رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله، ومَرَّ إلَى المَسجِدِ وشَدَّ في عُنُقِهِ حَبلاً ثُمَّ شَدَّهُ إلَى الاُسطُوانَةِ الَّتي تُسَمّى «اُسطُوانَةَ التَّوبَةِ»، وقالَ: لا أحُلُّهُ حَتّى أموتَ أو يَتوبَ اللّهُ عَلَيَّ.

فَبَلَغَ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله فَقالَ: أما لَو أتانا لاَستَغفَرنَا اللّهَ لَهُ، فَأَمّا إذا قَصَدَ إلى رَبِّهِ فَاللّهُ أولى بِهِ.

وكانَ أبو لُبابَةَ يَصومُ النَّهارَ، ويَأكُلُ بِاللَّيلِ ما يُمسِكُ بِهِ رَمَقَهُ، فَكانَت ابنَتُهُ تَأتيهِ بِعَشائِهِ وتَحُلُّهُ عِندَ قَضاءِ الحاجَةِ.

فَلَمّا كانَ بَعدَ ذلِكَ ورَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ نَزَلَت تَوبَتُهُ، فَقالَ: يا اُمَّ سَلَمَةَ، قَد تابَ اللّهُ عَلى أبي لُبابَةَ، فَقالَت: يا رَسولَ اللّهِ، أفَاُؤِنُهُ بِذلِكَ؟ فَقالَ: لَتَفعَلِنَّ.

فَأَخرَجَت رَأسَها مِنَ الحُجرَةِ، فَقالَت: يا أبا لُبابَةَ، أبشِر لَقَد تابَ اللّهُ عَلَيكَ، فَقالَ: الحَمدُ للّه، فَوَثَبَ المُسلِمونَ لِيَحُلّوهُ، فَقالَ: لا وَاللّهِ، حَتّى يَحُلَّني رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله.

فَجاءَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله فَقالَ: يا أبا لُبابَةَ، قَد تابَ اللّهُ عَلَيكَ تَوبَةً لَو وُلِدتَ مِن اُمِّكَ يَومَكَ هذا لَكَفاكَ. فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أفَأَتَصَدَّقُ بِمالي كُلِّهِ؟ قالَ: لا، قالَ: فَبِثُلُثَيهِ، قالَ: لا، قالَ: فَبِنِصفِهِ؟ قالَ: لا، قالَ: فَبِثُلُثِهِ؟ قالَ: نَعَم. فَأَنزَلَ اللّهُ: «وَ ءَاخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَلِحًا وَ ءَاخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوَ لِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَوتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يأْخُذُ الصَّدَقَتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»[۳۵۸].[۳۵۹]

194. تفسير القمّى: آيه شريف «و ديگرانى هستند كه به گناهان خود اعتراف كردهاند و كار شايسته را با [كارى] ديگر كه بد است، درآميختهاند. اميد است خدا، توبه آنان را بپذيرد كه خدا، آمرزنده مهربان است»، در باره ابو لبابة بن عبد المنذر، فرود آمد. چون پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله بنى قريظه را محاصره كرد، [بنى قريظه] به ايشان پيغام دادند كه ابو لبابه را نزد ما بفرست تا در كار خود با او مشورت كنيم. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «اى ابو لبابه! نزد همپيمانان و دوستانت برو».

ابو لبابه نزدشان رفت. آنها به ابو لبابه گفتند: اى ابو لبابه! نظرت چيست؟ به حكم محمّد، تن دهيم؟ گفت: تن دهيد؛ امّا بدانيد كه حكم او درباره شما سر بريدن است ـ و با دستش به گلويش اشاره كرد ـ. سپس از اين كار خود، پشيمان شد و گفت: من به خدا و پيامبرش خيانت كردم. سپس از دژ بنىقريظه به زير آمد و نزد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله برنگشت، بلكه به مسجد رفت و ريسمانى به گردن خود بست و سرِ ريسمان را به ستونى كه [اكنون]به آن «ستون توبه» مىگويند، گِره زد و گفت: آن را باز نمىكنم تا بميرم يا اين كه خدا، توبهام را بپذيرد.

خبر به پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله رسيد، فرمود: «اگر نزد ما مىآمد، برايش از خدا طلب بخشش مىكرديم؛ امّا حالا كه نزد پروردگارش رفته است، خدا خود بهتر مىداند با او چه كند».

ابو لبابه، روز را روزه مىگرفت و شب به اندازهاى كه توانش را حفظ كند، مىخورد. دخترش شامش را مىآورد و براى قضاى حاجت، بازش مىكرد. مدّتى گذشت و پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله در خانه اُمّ سلمه بود كه [پذيرش]توبه او نازل شد. فرمود: «اى اُمّ سلمه! خدا، توبه ابو لبابه را پذيرفت». اُمّ سلمه گفت: اى پيامبر خدا! آيا خبرش را به او بدهم؟ فرمود: «اين كار را بكن».

اُمّ سلمه سرش را از اتاق بيرون برد و صدا زد: اى ابو لبابه، مژده! خدا، توبهات را پذيرفت. ابو لبابه گفت: خدا را شكر! مسلمانان، پريدند او را باز كنند، ابو لبابه گفت: نه به خدا. بايد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله بازم كند. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله آمد و فرمود: «اى ابو لبابه! خداوند، توبهات را پذيرفت، به طورى كه انگار امروز از مادرت متولّد شده باشى». ابو لبابه گفت: اى پيامبر خدا! آيا همه اموالم را صدقه بدهم؟ فرمود: «نه». گفت: پس، دو سومش را؟ فرمود: «نه». گفت: نصفش را؟ فرمود: «نه». گفت: يكْ سومش را؟ فرمود: «آرى». پس خداوند، اين آيات را فروفرستاد: «و ديگران هستند كه به گناهان خود، اعتراف كرده و كار شايسته را با [كارى] ديگر كه بد است، درآميختهاند. اميد است خدا، توبه آنان را بپذيرد كه خدا، آمرزنده مهربان است. از اموال آنان، صدقهاى بگير تا به وسيله آن، پاك و پاكيزهشان سازى و برايشان دعا كن؛ زيرا دعاى تو براى آنان آرامش است و خدا، شنواى داناست. آيا ندانستهاند كه تنها خداست كه توبه را از بندگانش مىپذيرد و صدقات را مىگيرد و خود، توبهپذير مهربان است؟».

195. مسند ابن حنبل عن الحسين بن السائب بن أبي لبابة: إنَّ أبا لُبابَةَ [بنَ]عَبدِ المُنذِرِ لَمّا تابَ اللّهُ عَلَيهِ قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ مِن تَوبَتي إلَى اللّهِ عز و جل أن أهجُرَ دارَ قَومي واُساكِنَكَ، وأَن أنخَلِعَ مِن مالي صَدَقَةً للّهعز و جل ولِرَسولِهِ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: يُجزِئُ عَنكَ الثُّلُثُ.[۳۶۰]

195. مسند ابن حنبل ـ به نقل از حسين بن سائب بن ابى لبابه ـ: چون خداوند توبه ابو لبابة [بن] عبد المنذر را پذيرفت، ابو لبابه به پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله گفت: اى پيامبر خدا! از توبه من به درگاه خداى عز و جل اين بود كه سراى قوم خود را رها كنم و با تو سكونت نمايم و از اموالم براى خدا و پيامبرش صدقهاى بدهم. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «يكْ سوم، كافى است».

راجع: السيرة النبويّة لابن هشام: ج3 ص247 و 248، تاريخ الطبري: ج2 ص584، تفسير الطبري: ج8 الجزء 21 ص151، الثقات لابن حبّان: ج1 ص275، اُسد الغابة: ج2 ص285 الرقم 1692، السيرة النبويّة لابن كثير: ج3 ص231؛ بحار الأنوار: ج20 ص274 ح28.

4 / 4: تَوبَةُ بُهلولٍ النَّبّاشِ

4 / 4: توبه بهلول كفندزد

الكتاب

قرآن

«وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَحِشَةً أَوْظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ يَعْلَمُونَ».[۳۶۱]

«و آنها كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند، يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مىافتند و براى گناهان خود، طلب آمرزش مىكنند ـ و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد؟ ـ و بر گناه، اصرار نمىورزند، با اين كه مىدانند [كه گناه است]».

الحديث

حديث

196. الأمالي للصدوق عن عبد الرحمن بن غنم الدوسي: دَخَلَ مُعاذُ بنُ جَبَلٍ عَلى رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله باكِيا، فَسَلَّمَ فَرَدَّ عَلَيهِ السلامَ، ثُمَّ قالَ: ما يُبكيكَ يا مُعاذُ؟ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ بِالبابِ شابّا طَرِيَّ الجَسَدِ، نَقِيَّ اللَّونِ، حَسَنَ الصّورَةِ، يَبكي عَلى شَبابِهِ بُكاءَ الثَّكلى عَلى وَلَدِها يُريدُ الدُّخولَ عَلَيكَ.

فَقالَ النَّبِيُّ صلىاللهعليهوآله: أدخِل عَلَيَّ الشّابَّ يا مُعاذُ. فَأَدخَلَهُ عَلَيهِ، فَسَلَّمَ فَرَدَّ عَلَيهِ السَّلامَ، ثُمَّ قالَ: ما يُبكيكَ يا شابُّ؟ قالَ: كَيفَ لا أبكي وقَد رَكِبتُ ذُنوبا إن أخَذَنِيَ اللّهُ عز و جل بِبَعضِها أدخَلَني نارَ جَهَنَّمَ، ولا أراني إلاّ سَيَأخُذُني بِها، ولا يَغفِرُ لي أبَدا.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: هَل أشرَكتَ بِاللّهِ شَيئا؟ قالَ: أعوذُ بِاللّهِ أن اُشرِكَ بِرَبّي شَيئا.

قالَ: أقَتَلتَ النَّفسَ الَّتي حَرَّمَ اللّهُ؟ قالَ: لا.

فَقالَ النَّبِيُّ صلىاللهعليهوآله: يَغفِرُ اللّهُ لَكَ ذُنوبَكَ وإن كانَت مِثلَ الجِبالِ الرَّواسي. قالَ الشّابُّ: فَإِنَّها أعظَمُ مِنَ الجِبالِ الرَّواسي.

فَقالَ النَّبِيُّ صلىاللهعليهوآله: يَغفِرُ اللّهُ لَكَ ذُنوبَكَ وإن كانَت مِثلَ الأَرَضينَ السَّبعِ وبِحارِها ورِمالِها وأَشجارِها وما فيها مِنَ الخَلقِ. قالَ: فَإِنَّها أعظَمُ مِنَ الأَرَضينَ السَّبعِ وبِحارِها ورِمالِها وأَشجارِها وما فيها مِنَ الخَلقِ.

فَقالَ النَّبِيُّ صلىاللهعليهوآله: يَغفِرُ اللّهُ لَكَ ذُنوبَكَ وإن كانَت مِثلَ السَّماواتِ السَّبعِ ونُجومِها ومِثلَ العَرشِ وَالكُرسِيِّ. قالَ: فَإِنَّها أعظَمُ مِن ذلِكَ.

قالَ: فَنَظَرَ النَّبِيُّ صلىاللهعليهوآله إلَيهِ كَهَيئَةِ الغَضبانِ، ثُمَّ قالَ: وَيحَكَ يا شابُّ، ذُنوبُكَ أعظَمُ أم رَبُّكَ. فَخَرَّ الشّابُّ لِوَجهِهِ وهُوَ يَقولُ: سُبحانَ رَبّي! ما شَيءٌ أعظَمَ مِن رَبّي، رَبّي أعظَمُ يا نَبِيَّ اللّهِ مِن كُلِّ عَظيمٍ.

فَقالَ النَّبِيُّ صلىاللهعليهوآله: فَهَل يَغفِرُ الذَّنبَ العَظيمَ إلاَّ الرَّبُّ العَظيمُ! قالَ الشّابُّ: لا وَاللّهِ، يا رَسولَ اللّهِ. ثُمَّ سَكَتَ الشّابُّ.

فَقالَ النَّبِيُّ صلىاللهعليهوآله: وَيحَكَ يا شابُّ، ألا تُخبِرُني بِذَنبٍ واحِدٍ مِن ذُنوبِكَ؟

قالَ: بَلى، اُخبِرُكَ أنّي كُنتُ أنبُشُ القُبورَ سَبعَ سِنينَ، اُخرِجُ الأَمواتَ وأَنزِعُ الأَكفانَ، فَماتَت جارِيَةٌ مِن بَعضِ بَناتِ الأَنصارِ، فَلَمّا حُمِلَت إلى قَبرِها ودُفِنَت وَانصَرَفَ عَنها أهلُها وجَنَّ عَلَيهَا اللَّيلُ، أتَيتُ قَبرَها فَنَبَشتُها، ثُمَّ استَخرَجتُها ونَزَعتُ ما كانَ عَلَيها مِن أكفانِها، وتَرَكتُها مُتَجَرِّدَةً عَلى شَفيرِ قَبرِها، ومَضَيتُ مُنصَرِفا، فَأَتانِي الشَّيطانُ، فَأَقبَلَ يُزَيِّنُها لي ويَقولُ: أما تَرى بَطنَها وبَياضَها؟ أما تَرى وَرِكَيها؟ فَلَم يَزَل يَقولُ لي هذا حَتّى رَجَعتُ عَلَيها ولَم أملِك نَفسي حَتّى جامَعتُها وتَرَكتُها مَكانَها، فَإِذا أنَا بِصَوتٍ مِن وَرائي يَقولُ: يا شابُّ، وَيلٌ لَكَ مِن دَيّانِ يَومِ الدّينِ، يَومَ يَقِفُني وإيّاكَ كَما تَرَكتَني عُريانَةً في عَساكِرِ المَوتى، ونَزَعتَني مِن حُفرَتي، وسَلَبتَني أكفاني، وتَرَكتَني أقومُ جُنُبَةً إلى حِسابي، فَوَيلٌ لِشَبابِكَ مِنَ النّارِ! فَما أظُنُّ أنّي أشُمُّ ريحَ الجَنَّةِ أبَدا، فَما تَرى لي يا رَسولَ اللّهِ؟

فَقالَ النَّبِيُّ صلىاللهعليهوآله: تَنَحَّ عَنّي يا فاسِقُ، إنّي أخافُ أن أحتَرِقَ بِنارِكَ، فَما أقرَبَكَ مِنَ النّارِ، فَما أقرَبَكَ مِنَ النّارِ! ثُمَّ لَم يَزَل صلىاللهعليهوآله يَقولُ ويُشيرُ إلَيهِ، حَتّى أمعَنَ[۳۶۲] مِن بَينِ يَدَيهِ، فَذَهَبَ فَأَتَى المَدينَةَ، فَتَزَوَّدَ مِنها، ثُمَّ أتى بَعضَ جِبالِها فَتَعَبَّدَ فيها، ولَبِسَ مِسحا، وغَلَّ يَدَيهِ جَميعا إلى عُنُقِهِ، ونادى: يا رَبِّ، هذا عَبدُكَ بُهلولٌ، بَينَ يَدَيكَ مَغلولٌ، يا رَبِّ أنتَ الَّذي تَعرِفُني، وزَلَّ مِنّي ما تَعلَمُ. يا سَيِّدي يا رَبِّ، إنّي أصبَحتُ مِنَ النّادِمينَ، وأَتَيتُ نَبِيَّكَ تائِبا، فَطَرَدَني وزادَني خَوفا، فَأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ وجَلالِكَ وعَظَمَةِ سُلطانِكَ أن لا تُخَيِّبَ رَجائي، سَيِّدي ولا تُبطِل دُعائي، ولا تُقَنِّطني مِن رَحمَتِكَ.

فَلَم يَزَل يَقولُ ذلِكَ أربَعينَ يَوما ولَيلَةً، تَبكي لَهُ السِّباعُ وَالوُحوشُ، فَلَمّا تَمَّت لَهُ أربَعونَ يَوما ولَيلَةً رَفَعَ يَدَيهِ إلَى السَّماءِ، وقالَ: اللّهُمَّ ما فَعَلتَ في حاجَتي؟ إن كُنتَ استَجَبتَ دُعائي وغَفَرتَ خَطيئَتي، فَأَوحِ إلى نَبِيِّكَ، وإن لَم تَستَجِب لي دُعائي ولَم تَغفِر لي خَطِيئَتي وأَرَدتَ عُقوبَتي فَعَجِّل بِنارٍ تُحرِقُني أو عُقوبَةٍ فِي الدُّنيا تُهلِكُني، وخَلِّصني مِن فَضيحَةِ يَومِ القِيامَةِ.

فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى عَلى نَبِيِّهِ صلىاللهعليهوآله: «وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشَةً» يَعني الزِّنا «أَوْظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ»يَعني بِارتِكابِ ذَنبٍ أعظَمَ مِنَ الزِّنا ونَبشِ القُبورِ وأَخذِ الأَكفانِ «ذَكَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ»يَقولُ: خافُوا اللّهَ فَعَجَّلُوا التَّوبَةَ «وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ» يَقولُ عز و جل: أتاكَ عَبدي يا مُحَمَّدُ تائِبا فَطَرَدتَهُ، فَأَينَ يَذهَبُ؟ وإلى مَن يَقصِدُ؟ ومَن يَسأَلُ أن يَغفِرَ لَهُ ذَنبا غَيري؟ ثُمَّ قالَ عز و جل: «وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» يَقولُ: لَم يُقيموا عَلَى الزِّنا ونَبشِ القُبورِ وأَخذِ الأَكفانِ «أُوْلَلءِكَ جَزَاؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَمِلِينَ»[۳۶۳].

فَلَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله، خَرَجَ وهُوَ يَتلوها ويَتَبَسَّمُ، فَقالَ لِأَصحابِهِ: مَن يَدُلُّني عَلى ذلِكَ الشّابِّ التّائِبِ؟ فَقالَ مُعاذٌ: يا رَسولَ اللّهِ، بَلَغَنا أنَّهُ في مَوضِعِ كَذا وكَذا.

فَمَضى رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله بِأَصحابِهِ حَتَّى انتَهَوا إلى ذلِكَ الجَبَلِ، فَصَعِدوا إلَيهِ يَطلُبونَ الشّابَّ، فَإِذا هُم بِالشّابِّ قائِمٌ بَينَ صَخرَتَينِ، مَغلولَةً يَداهُ إلى عُنُقِهِ، وقَدِ اسوَدَّ وَجهُهُ، وتَساقَطَت أشفارُ عَينَيهِ مِنَ البُكاءِ وهُوَ يَقولُ: سَيِّدي، قَد أحسَنتَ خَلقي، وأَحسَنتَ صورَتي، فَلَيتَ شِعري ما ذا تُريدُ بي؟ أفِي النّارِ تُحرِقُني؟ أو في جِوارِكَ تُسكِنُني؟ اللّهُمَّ إنَّكَ قَد أكثَرتَ الإِحسانَ إلَيَّ، وأَنعَمتَ عَلَيَّ، فَلَيتَ شِعري ما ذا يَكونُ آخِرُ أمري، إلَى الجَنَّةِ تَزُفُّني، أم إلَى النّارِ تَسوقُني؟ اللّهُمَّ إنَّ خَطيئَتي أعظَمُ مِنَ السَّماواتِ وَالأَرضِ، ومِن كُرسِيِّكَ الواسِعِ وعَرشِكَ العَظيمِ، فَلَيتَ شِعري تَغفِرُ لي خَطيئَتي، أم تَفضَحُني بِها يَومَ القِيامَةِ؟ فَلَم يَزَل يَقولُ نَحوَ هذا وهُوَ يَبكي ويَحثُو التُّرابَ عَلى رَأسِهِ، وقَد أحاطَت بِهِ السِّباعُ، وصَفَّت فَوقَهُ الطَّيرُ، وهُم يَبكونَ لِبُكائِهِ.

فَدَنا رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله فَأَطلَقَ يَدَيهِ مِن عُنُقِهِ، ونَفَضَ التُّرابَ عَن رَأسِهِ، وقالَ: يا بُهلولُ، أبشِر فَإِنَّكَ عَتيقُ اللّهِ مِنَ النّارِ. ثُمَّ قالَ صلىاللهعليهوآله لِأَصحابِهِ: هكَذا تَدارَكُوا الذُّنوبَ كَما تَدارَكَها بُهلولٌ. ثُمَّ تَلا عَلَيهِ ما أنزَلَ اللّهُ عز و جل فيهِ وبَشَّرَهُ بِالجَنَّةِ.[۳۶۴]

196. الأمالى، صدوق ـ به نقل از عبد الرحمان بن غنم دوسى ـ: مُعاذ بن جبل، گريان نزد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله آمد و سلام كرد. جوابش را داد. سپس فرمود: «چرا گريه مىكنى، اى مُعاذ؟».

گفت: اى پيامبر خدا! جوانى تَر و تازه و خوش آب و رنگ و خوشچهره، دَم در است و بر جوانىاش همچون مادر فرزند مرده، گريه مىكند و اجازه ورود مىخواهد. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «آن جوان را نزد من آر، اى مُعاذ!». مُعاذ، او را خدمت پيامبر صلىاللهعليهوآله آورد. جوان، سلام كرد و پيامبر صلىاللهعليهوآله جواب سلامش را داد و فرمود: «چرا گريه مىكنى اى جوان؟». گفت: چگونه گريه نكنم، در حالى كه مرتكب گناهانى شدهام كه اگر خداى عز و جل براى برخى از آنها مؤاخذهام كند، مرا به آتش دوزخ مىبَرَد؟ فكر مىكنم خداوند، به زودى مرا براى آنها مؤاخذه كند و هرگز مرا نيامرزد.

پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «آيا چيزى را شريك خدا قرار دادهاى؟». گفت: پناه مىبرم به خدا كه چيزى را شريك پروردگارم سازم. فرمود: «آيا قتل نفس محترم كردهاى؟». گفت: خير. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «خداوند، گناهانت را مىآمرزد، اگر چه به اندازه كوههاى سر به فلك كشيده باشند». جوان گفت: گناهانم از كوههاى سر به فلك كشيده هم بزرگتر است. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «خداوند، گناهانت را مىآمرزد، اگر چه به اندازه هفت زمين و درياها و ريگها و درختان و همه مخلوقات آنها باشند». گفت: آنها از هفت زمين و درياها و ريگها و درختان و همه مخلوقات آنها هم بزرگتر است. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «خداوند، گناهانت، را مىآمرزد، اگر چه به اندازه هفت آسمان و ستارگان آنها و به اندازه عرش و كرسى باشند». جوان گفت: از اينها هم بزرگتر است. پيامبر صلىاللهعليهوآله با حالت خشم به او نگريست و فرمود: «واى بر تو، اى جوان! گناهان تو بزرگتر است يا پروردگارت؟».

جوان بر خاك افتاد و مىگفت: منزّه است پروردگار من! هيچ چيزى از پروردگار من، بزرگتر نيست. پروردگار من، از هر بزرگى بزرگتر است، اى پيامبر خدا! پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «پس آيا گناه بزرگ را جز پروردگار بزرگ مىآمرزد؟». جوان گفت: نه به خدا، اى پيامبر خدا! سپس ساكت شد. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «واى بر تو اى جوان! آيا يكى از گناهانت را براى من نمىگويى؟».

گفت: چرا، مىگويم. من مدّت هفت سال، گورها را مىشكافتم و مُردهها را درمىآوردم و كفنهايشان را مىكَنْدم تا آن كه دختر يكى از انصار مُرد. چون او را بردند و به خاك سپردند و خانوادهاش برگشتند و شب شد، من رفتم و قبرش را شكافتم و او را بيرون آوردم و كفنش را كَنْدم و خودش را برهنه، كنار قبرش رها كردم و رفتم. در بين راه، شيطان به سراغم آمد و وسوسهام كرد و گفت: شكم و پيكر سفيدش را نمىبينى؟ رانهايش را نمىبينى؟ و همچنان مرا وسوسه مىكرد تا آن كه نزدش برگشتم و اختيارم را از دست دادم و با او نزديكى كردم و در همان جا، رهايش ساختم. [همين طور كه مىرفتم] ناگاه صدايى از پشت سرم مىگفت: «اى جوان! واى بر تو از سزادهنده روز جزا؛ روزى كه من و تو نگه دارد، چنان كه تو مرا برهنه در ميان لشكر مردگان رها كرده و مرا از گورم درآوردى و كفنهايم را دزديدى و رهايم كردى تا براى حسابرسى جُنُب برخيزم! واى بر جوانى تو از آتش!». بنا بر اين، گمان ندارم هرگز بوى بهشت را استشمام كنم. نظر شما چيست اى پيامبر خدا؟

يامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «از من دور شو، اى تبهكار، كه مىترسم من نيز در آتش تو بسوزم. چقدر به آتش نزديك! چقدر به آتش نزديك!». پيامبر صلىاللهعليهوآله پيوسته اين را مىفرمود و به او اشاره مىكرد تا آن كه از برابرش گريخت و رفت و وارد مدينه شد و آب و نانى برداشت و به يكى از كوههاى مدينه رفت و در آن به عبادت پرداخت. پلاسى پوشيد و هر دو دستش را به گردن خود، زنجير كرد و صدا زد: پروردگارا! اين بنده تو، بهلول است كه در پيشگاه تو در غل و زنجير است. پروردگارا! تو مرا مىشناسى و مىدانى كه چه لغزشى از من سر زد. اى سرور من! اى پروردگار من! من پشيمانم. توبهكنان نزد پيامبرت رفتم؛ امّا او مرا از خود راند و بر ترس من افزود. پس به نام و شكوه و بزرگى سلطنتت، از تو مىخواهم كه اميدم را نااميد نكنى. سرور من! دعايم را رد مكن و از رحمتت نوميدم مساز.

چهل شبانهروز اين جملات را مىگفت، به طورى كه درندگان و وحوش به حال او مىگريستند. پس از چهل شبانهروز، دستانش را به سوى آسمان برداشت و گفت: بارخدايا! با حاجت من، چه كردى؟ اگر دعايم را پذيرفته و خطايم را بخشيدهاى، پس به پيامبرت وحى كن، و اگر دعايم را نپذيرفته و خطايم را نبخشيدهاى و مىخواهى مجازاتم كنى، پس هر چه زودتر آتشى بفرست تا مرا بسوزانَد يا كيفرى كه در همين دنيا هلاكم سازد و از رسوايى روز رستاخيز، نجاتم ده.

پس، خداى ـ تبارك و تعالى ـ اين آيه را بر پيامبرش صلىاللهعليهوآله فرو فرستاد: «و كسانى كه هر گاه فحشايى انجام دهند»، يعنى زنا «يا به خود ستم كنند»، يعنى با ارتكاب گناهى بزرگتر از زنا و شكافتن گورها و دزديدن كفنها «خدا را ياد مىكنند و براى گناهانشان آمرزش مىخواهند»، يعنى: از خدا مىترسند و زود توبه مىكنند «و چه كسى جز خدا، گناهان را مىآمرزد؟». خداى عز و جل مىفرمايد: «اى محمّد! بندهام توبهكنان نزد تو آمد؛ امّا تو او را راندى. پس به كجا رود؟ به چه كسى روى آورد؟ و از چه كسى جز من بخواهد كه گناهش را بيامرزد؟ سپس فرمود: «و بر آنچه مرتكب شدهاند، با آن كه مىدانند [كه گناه است]، پافشارى نمىكنند»يعنى: به زنا و شكافتن گورها و دزديدن كفنها ادامه نمىدهند. «آنان، پاداششان آمرزشى از جانب پروردگارشان و بوستانهايى است كه از زير [درختانِ] آن، جويبارها روان است، جاودانه در آن بمانند و پاداش اهل عمل، چه نيكوست».

چون اين آيه بر پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله نازل شد، ايشان در حالى كه آن را تلاوت مىكرد و لبخند مىزد، بيرون آمد و به يارانش فرمود: «آن جوان توبهكار كجاست؟». مُعاذ گفت: اى پيامبر خدا! شنيدهايم در فلان و بهمان جاست.

پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله با يارانش رفتند تا به آن كوه رسيدند و براى يافتن جوان از كوه بالا رفتند، ديدند جوان ميان دو صخره، ايستاده و دستهايش به گردنش بسته شده و صورتش سياه گشته و پلكهايش از گريه افتاده است و مىگويد: سَرور من! تو مرا نيكو آفريدى و صورتى زيبا به من بخشيدى. پس كاش مىدانستم مىخواهى با من چه كنى؟ آيا در آتشم مىسوزانى؟ يا در جوارت جايم مىدهى؟ بار خدايا! تو به من بسيار نيكى كردهاى و به من نعمت بخشيدهاى. پس كاش مىدانستم عاقبتم چه مىشود؟ به بهشتم مىبرى؟ يا به سوى آتشم مىرانى؟ بار خدايا! گناه من از آسمان و زمين و از كرسى پهناور و عرش بزرگ تو هم بزرگتر است. پس، كاش مىدانستم آيا گناهم را مىآمرزى يا در روز رستاخيز، به آن رسوايم مىسازى؟ پيوسته از اين سخنان مىگفت و مىگريست و خاك بر سرش مىريخت و درندگان، پيرامونش را گرفته بودند و پرندگان بر فراز سرش صف كشيده بودند و از گريه او مىگريستند.

پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله نزديك رفت و دستان آن جوان را از گردنش باز كرد و خاك از سرش تكانْد و فرمود: «اى بهلول! مژده بادا كه خداوند، تو را از آتش رهانيد». سپس به يارانش فرمود: «گناهان را مانند بهلول، اينگونه جبران كنيد!». آن گاه آنچه را خداى عز و جل در بارهاش فرو فرستاد، برايش خواند و او را به بهشت، بشارت داد.

الفصل الخامس: آثارُ التَّوبَةِ وبَرَكاتُها

فصل پنجم: آثار و بركات توبه

5 / 1: غُفرانُ الذُّنوبِ

5 / 1: آمرزش گناهان

الكتاب

قرآن

«قُلْ يَعِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ».[۳۶۵]

«بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كردهايد! از رحمت خداوند، نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مىآمرزد؛ زيرا او آمرزنده مهربان است».

«وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِٔايَتِنَا فَقُلْ سَلَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَما بِجَهَلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ».[۳۶۶]

«هر گاه كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، به آنها بگو: «سلام بر شما. پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض كرده است. هر كس از شما كار بدى از روى نادانى انجام دهد، سپس توبه و اصلاح [و جبران] نمايد، [مشمول رحمت خدا مىشود؛ چرا كه] او آمرزندهاى مهربان است%«$.

الحديث

حديث

197. تفسير القمّي: فَرَضَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ صلىاللهعليهوآله أن يُسَلِّمَ عَلَى التَّوّابينَ وَالَّذينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابوا، فَقالَ: «وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِٔايَتِنَا فَقُلْ سَلَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»يعني أوجَبَ الرَّحمَةَ لِمَن تابَ، وَالدَّليلُ عَلى ذلِكَ قَولُهُ: «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَا بِجَهَلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ».[۳۶۷]

197. تفسير القمّى: خداوند پيامبرش صلىاللهعليهوآله را موظّف فرمود كه به توبهكاران و كسانى كه پس از ارتكاب گناه، توبه كردند، سلام كند و فرمود: «هر گاه كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، بگو: سلام بر شما. پروردگارتان، رحمت را بر خود نوشت»؛ يعنى رحم آوردن بر توبه كننده را [بر خود] واجب فرمود. دليلش اين فرموده اوست: «هر كس از شما از روى نادانى كار بدى كند و آن گاه به توبه و صلاح آيد، پس وى آمرزندهاى مهربان است».

198. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: يَقولُ اللّهُ عز و جل: اِبنَ آدَمَ! أمَرتُكَ فَتَوَلَّيتَ، ونَهَيتُكَ فَتَمادَيتَ، وسَتَرتُ عَلَيكَ فَفَجَرتَ، وأَعرَضتُ عَنكَ فَما بالَيتَ، يا مَن إذا مَرِضَ شَكا وبَكى، وإذا عوفِيَ تَمَرَّدَ وعَصى، يا مَن إذا دَعاهُ العَبيدُ عَدا ولَبّى، وإذا دَعاهُ الجَليلُ أعرَضَ وأَبى، وإن سَأَلتَني أعطَيتُكَ، وإن دَعَوتَني أجَبتُكَ، وإن مَرِضتَ شَفَيتُكَ، وإن سَلِمتَ رَزَقتُكَ، وإن أقبَلتَ قَبِلتُكَ، وإن تُبتَ غَفَرتُ لَكَ، وأَنَا التَّوّابُ الرَّحيمُ.[۳۶۸]

198. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خداى عز و جل مىفرمايد: «اى فرزند آدم! من به تو فرمان دادم، امّا تو روى گرداندى. تو را نهى كردم، امّا تو ادامه دادى. بر تو پردهپوشى كردم، ليكن تو [همچنان] گناه كردى. از تو روى گرداندم، ولى تو اهمّيتى ندادى. اى كسى كه هر گاه بيمار شد، ناله و گريه كرد و چون بهبود يافت، سركشى و نافرمانى كرد! اى كسى كه هر گاه بندگان صدايش زنند، بلهگويان مىدَوَد و هر گاه خداى بزرگ صدايش زند، روى مىگردانَد و سر مىپيچد! حال آنكه اگر از من بخواهى، به تو مىدهم و اگر مرا بخوانى، پاسخت مىدهم. اگر بيمار شوى، شفايت مىبخشم و اگر سالم باشى، روزىات مىدهم، اگر پيشآيى، تو را مىپذيرم، اگر توبه كنى، تو را مىآمرزم و من، توبهپذيرِ مهربانم».

199. عنه صلىاللهعليهوآله: التّائِبُ مِنَ الذَّنبِ كَمَن لا ذَنبَ لَهُ.[۳۶۹]

199. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: توبهكننده از گناه، مانند كسى است كه هيچ گناهى بر او نيست.

200. الإمام عليّ عليهالسلام: ما أهدَمَ التَّوبَةَ لِعَظيمِ الجُرمِ.[۳۷۰]

200. امام على عليهالسلام: چه ويران كننده است توبه براى گناه بزرگ!

201. عنه عليهالسلام: التَّوبَةُ مَمحاةٌ.[۳۷۱]

201. امام على عليهالسلام: توبه، از ميان برنده [گناه] است.

202. عنه عليهالسلام: يَسيرُ التَّوبَةِ وَالاِستِغفارِ يُمَحِّصُ المَعاصِيَ وَالإِصرارَ.[۳۷۲]

202. امام على عليهالسلام: اندكى توبه و آمرزشخواهى، گناهان و پافشارى [بر آنها] را مىزدايد.

203. عنه عليهالسلام: بِالتَّوبَةِ تُكَفَّرُ الذُّنوبُ.[۳۷۳]

203. امام على عليهالسلام: با توبه، گناهان پوشانده شوند.

204. عنه عليهالسلام: بِالتَّوبَةِ تُمَحَّصُ السَّيِّئاتُ.[۳۷۴]

204. امام على عليهالسلام: با توبه، بدىها زدوده شوند.

205. عنه عليهالسلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: قَديمُ الحُرمَةِ وحَديثُ التَّوبَةِ يَمحَقانِ ما بَينَهُما مِنَ الإِساءَةِ.[۳۷۵]

205. امام على عليهالسلام در حكمتهاى منسوب به ايشان ـ: حرمت [نگهداشتن] ديرين و توبه نوين، بدى و گناهى را كه ميان آن دو است، از بين مىبرد.

206. عنه عليهالسلام: حُسنُ التَّوبَةِ يَمحُو الحَوبَةَ[۳۷۶].[۳۷۷]

206. امام على عليهالسلام: توبه نيكو، [اثر] گناه را از ميان مىبرد.

207. عنه عليهالسلام: إخلاصُ التَّوبَةِ يُسقِطُ الحَوبَةَ.[۳۷۸]

207. امام على عليهالسلام: توبه خالصانه، گناه را فرو مىريزد.

راجع: نهج الذكر: ج2 ص347 (القسم التاسع / الفصل الرابع: بركات الاستغفار / غفران اللّه).

ر. ك: نهج الذكر (با ترجمه فارسى): ج4 ص59 (بخش نهم / فصل چهارم: بركتهاى آمرزش خواهى / آمرزش خدا).

5 / 2: طَهارَةُ القَلبِ

5 / 2: پاكى دل

208. الإمام عليّ عليهالسلام: التَّوبَةُ تُطَهِّرُ القُلوبَ، وتَغسِلُ الذُّنوبَ.[۳۷۹]

208. امام على عليهالسلام: توبه، دلها را پاك مىكند و گناهان را مىشويد.

209. عنه عليهالسلام: اللّهُ قاهِرٌ فَوقَ عِبادِهِ تَعالى ذِكرُهُ وجَلَّ وَجهُهُ، وأَحسَنَ كُلَّ شَيءٍ خَلَقَهُ، وَانبَسَطَت يَداهُ، ووَسِعَت كُلَّ شَيءٍ رَحمَتُهُ... فَجَعَلَ السَّيِّئَةَ ذَنباً وَالذَّنبَ فِتنَةً وَالفِتنَةَ دَنَساً، وجَعَلَ الحُسنى عُتبى وَالعُتبى تَوبَةً وَالتَّوبَةَ طَهوراً، فَمَن تابَ اهتَدى، ومَنِ افتُتِنَ غَوى ما لَم يَتُب إلَى اللّهِ ويَعتَرِف بِذَنبِهِ، ولا يَهلِكُ عَلَى اللّهِ إلاّ هالِكٌ.

اللّهَ اللّهَ! فَما أوسَعَ ما لَدَيهِ مِنَ التَّوبَةِ وَالرَّحمَةِ وَالبُشرى وَالحِلمِ العَظيمِ، وما أنكَلَ ما عِندَهُ مِنَ الأَنكالِ[۳۸۰] وَالجَحيمِ وَالبَطشِ الشَّديدِ، فَمَن ظَفِرَ بِطاعَتِهِ اجتَلَبَ كَرامَتَهُ، ومَن دَخَلَ في مَعصِيَتِهِ ذاقَ وَبالَ نَقِمَتِهِ، وعَمّا قَليلٍ لَيُصبِحُنَّ نادِمينَ.[۳۸۱]

209. امام على عليهالسلام: خداوند بر بندگانش چيره است. نامش والا و ذاتش پُرشكوه است. هر چيزى را نيكو آفريده است. دستانش باز است و رحمتش همه چيز را در بر گرفته است... پس كار زشت را گناه شمرد و گناه را فتنه و فتنه را آلودگى دانست و كار نيك را [به معناى] پوزشخواهى [از ارتكاب گناهش] شمرد و پوزشخواهى را توبه دانست و توبه را پاكيزهكننده. پس، هر كه توبه كرد، به راه آمد و هر كه به گناه آلوده شد، به بيراهه رفت تا وقتى كه به سوى خدا باز نگشته و به گناهش اعتراف نكرده است كه هيچ كس بر خدا دليرى نكرد، مگر اين كه نابود شد.

خدا را! خدا را! [در نظر آوريد] زيرا هم توبهپذيرى و مهربانى و نويدبخشى و بردبارى بزرگ او بىكران است، و هم مجازات و دوزخ و خشم شديدش، بسى دردآور. پس هر كه به فرمانبرى از او دست يابد، كرامت او را به دست آورَد و هر كه به نافرمانى از او درآيد، آثار كيفر او را مىچشد و به زودى از پشيمانان شود.

210. كتاب من لا يحضره الفقيه عن الأصبغ بن نُباتَة: أتى رَجُلٌ أميرَ المُؤمِنينَ عليهالسلام فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي زَنَيتُ فَطَهِّرني، فَأَعرَضَ أميرُ المُؤمِنينَ عليهالسلام بِوَجهِهِ عَنهُ، ثُمَّ قالَ لَهُ: اِجلِس، فَأَقبَلَ عَلِيٌّ عليهالسلام عَلَى القَومِ فَقَالَ: أيَعجِزُ أحَدُكُم إذا قارَفَ هذِهِ السَّيِّئَةَ أن يَستُرَ عَلى نَفسِهِ كَما سَتَرَ اللّهُ عَلَيهِ؟

فَقامَ الرَّجُلُ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي زَنَيتُ فَطَهِّرني.

فَقالَ: وما دَعاكَ إلى ما قُلتَ؟ قالَ: طَلَبُ الطَّهارَةِ.

قالَ: وأَيُّ الطَّهارَةِ أفضَلُ مِنَ التَّوبَةِ؟ ثُمَّ أقبَلَ عَلى أصحابِهِ يُحَدِّثُهُم.

فَقامَ الرَّجُلُ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي زَنَيتُ فَطَهِّرني.

فَقالَ لَهُ: أتَقرَأُ شَيئاً مِنَ القُرآنِ؟ قالَ: نَعَم، فَقالَ: اِقرَأ، فَقَرَأَ فَأَصابَ.

فَقالَ لَهُ: أتَعرِفُ ما يَلزَمُكَ مِن حُقوقِ اللّهِ عز و جل في صَلاتِكَ وزَكاتِكَ؟ فَقالَ: نَعَم، فَسَأَلَهُ فَأَصابَ.

فَقالَ لَهُ: هَل بِكَ مَرَضٌ يَعروكَ[۳۸۲] أو تَجِدُ وَجَعاً في رَأسِكَ، أو شَيئا في بَدَنِكَ، أو غَمّا في صَدرِكَ؟ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمنينَ، لا.

فَقالَ: وَيحَكَ! اِذهَب حَتّى نَسأَلَ عَنكَ فِي السِّرِّ كَما سَأَلناكَ فِي العَلانِيَةِ، فَإِن لَم تَعُد إلَينا لَم نَطلُبكَ.[۳۸۳]

210. كتاب من لا يحضره الفقيه ـ به نقل از اَصبَغ بن نُباته ـ: مردى نزد امير مؤمنان عليهالسلام آمد و گفت: اى امير مؤمنان! من زنا كردهام، مرا پاك گردان. امير مؤمنان عليهالسلام رويش را از او برگرداند و فرمود: «بنشين». آن گاه، رو به مردم كرد و فرمود: «اگر كسى از شما اين گناه را مرتكب شد، آيا نمىتواند آن را بر خود بپوشانَد، چنان كه خداوند بر او پوشاند؟».

آن مرد برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! من زنا كردهام، مرا پاك گردان. فرمود: «چه چيز باعث شد كه اين را بگويى؟». گفت: طلب پاكى.

فرمود: «كدام پاكى بالاتر از توبه است؟». دوباره، رو به يارانش كرد و به سخن گفتن براى آنان پرداخت. باز مرد برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! من زنا كردهام. مرا پاك گردان. فرمود: «آيا بلدى قرآن بخوانى؟». گفت: آرى. فرمود: «بخوان». او خواند و درست خواند. فرمود: «آيا احكام نماز و زكاتت را كه خداوند عز و جل بر تو لازم كرده است، مىدانى؟». گفت: آرى. از او پرسيد و آن مرد، درست پاسخ داد. فرمود: «آيا دچار مرضى يا سردردى يا مشكلى در بدنت يا غم و اندوهى در دلت نيستى؟». گفت: نه، اى امير مؤمنان.

فرمود: «واى بر تو! برو تا پنهانى و مخفيانه نيز در بارهات پرس و جو كنم، چنان كه آشكارا از خودت پرسيدم، و اگر نزد ما برنگشتى، ما هم احضارت نمىكنيم».

211. الإمام زين العابدين عليهالسلام: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وقِني مِنَ المَعاصي، وَاستَعمِلني بِالطّاعَةِ، وَارزُقني حُسنَ الإِنابَةِ، وطَهِّرني بِالتَّوبَةِ، وأَيِّدني بِالعِصمَةِ، وَاستَصلِحني بِالعافِيَةِ، وأَذِقني حَلاوَةَ المَغفِرَةِ، وَاجعَلني طَليقَ عَفوِكَ وعَتيقَ رَحمَتِكَ، وَاكتُب لي أمانا مِن سَخَطِكَ، وبَشِّرني بِذلِكَ فِي العاجِلِ دونَ الآجِلِ.[۳۸۴]

211. امام زين العابدين عليهالسلام: بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و مرا از گناهان، نگهدار و در طاعتت به كار گمار و بازگشتِ درست [به راه تو و به سوى خودت] را روزىام فرما و با توبه، پاكم گردان و مرا در برابر گناه، مصونيت بخش و عافيت، عطايم كن و شيرينى آمرزش را به من بچشان. مرا آزاد شده عفو و رهين رحمتت قرار ده و از خشمت، اماننامهام ده و بشارت آن را در همين دنيا و پيش از فرا رسيدن آخرت، به من ده.

212. الإمام الباقر عليهالسلام: ما مِن عَبدٍ إلاّ وفي قَلبِهِ نُكتَةٌ بَيضاءُ، فَإِذا أذنَبَ ذَنباً خَرَجَ فِي النُّكتَةِ نُكتَةٌ سَوداءُ، فَإِن تابَ ذَهَبَ ذلِكَ السَّوادُ، وإن تَمادى فِي الذُّنوبِ زادَ ذلِكَ السَّوادُ حَتّى يُغَطِّيَ البَياضَ، فَإِذا تَغَطَّى البَياضَ لَم يَرجِع صاحِبُهُ إلى خَيرٍ أبَداً، وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل: «كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ»[۳۸۵].[۳۸۶]

212. امام باقر عليهالسلام: هيچ بندهاى نيست، مگر آن كه در دلش نقطهاى سپيد وجود دارد؛ و هر گاه گناهى مرتكب شود، در آن نقطه، نقطهاى سياه پديد آيد؛ پس اگر توبه كند، آن سياهى مىرود و اگر در گناهان فرو رود، نقطه سياه افزايش مىيابد، چندان كه همه سفيدى را مىپوشاند. و چون سفيدى پوشانده شد، گنهكار، ديگر به خير و صلاح، باز نمىآيد. اين است سخن خداوند عز و جل كه: «به حقيقت، كارهايى كه مىكردند، بر دلهايشان، زنگار بسته است».

213. الإمام الصادق عليهالسلام: إذا أذنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ في قَلبِهِ نُكتَةٌ سَوداءُ، فَإِن تابَ انمَحَت، وإن زادَ زادَت، حَتّى تَغلِبَ عَلى قَلبِهِ فَلا يُفلِحُ بَعدَها أبَداً.[۳۸۷]

213. امام صادق عليهالسلام: هر گاه انسان گناه كند، نقطه سياهى در دلش پديد مىآيد. اگر توبه كند، آن نقطه از ميان مىرود؛ ولى اگر باز هم گناه كند، آن نقطه بزرگتر مىشود تا جايى كه [سراسر] قلبش را فرا مىگيرد و پس از آن، هرگز رستگار نخواهد شد.

214. عنه عليهالسلام: رَحِمَ اللّهُ عَبداً تابَ إلَى اللّهِ قَبلَ المَوتِ، فَإِنَّ التَّوبَةَ مُطَهِّرَةٌ مِن دَنَسِ الخَطيئَةِ، ومُنقِذَةٌ مِن شَفَا الهَلَكَةِ، فَرَضَ اللّهُ بِها عَلى نَفسِهِ لِعِبادِهِ الصّالِحينَ، فَقالَ: «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَما بِجَهَلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنم بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»[۳۸۸]، «وَمَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَّحِيمًا»[۳۸۹].[۳۹۰]

214. امام صادق عليهالسلام: خدا رحمت كند بندهاى را كه پيش از مرگ، به سوى خدا توبه مىكند؛ چرا كه توبه، پاكيزه كننده از پليدى گناه و نجات دهنده از پرتگاه نابودى است. خداوند به سبب توبه، براى بندگان خوبش، [رحمت را] بر خود واجب نموده و فرموده است: «پروردگارتان، رحمت را بر خود، مقرّر كرده است كه هر كس از شما به نادانى، كار بدى كند و سپس توبه كند و درستكارى پيشه سازد، وى آمرزندهاى مهربان است»، «و هر كس كار بدى كند، يا بر خويش ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش خواهد، خدا را آمرزندهاى مهربان خواهد يافت».

5 / 3: صَلاحُ النَّفسِ

5 / 3: اصلاح خود

215. الإمام عليّ عليهالسلام: ثَمَرَةُ التَّوبَةِ استِدراكُ فَوارِطِ[۳۹۱] النَّفسِ.[۳۹۲]

215. امام على عليهالسلام: ثمره توبه، جبران زيادهروىهاى نفس است.

216. عنه عليهالسلام: مَنِ استَدرَكَ فَوارِطَهُ أصلَحَ.[۳۹۳]

216. امام على عليهالسلام: هركه زيادهروىهايش را جبران كند، [كار خويشتن را] اصلاح كرده است.

217. عنه عليهالسلام: مَنِ استَدرَكَ أصلَحَ.[۳۹۴]

217. امام على عليهالسلام: آن كه جبران [لغزش و خطا] كند، [كار خويش را] اصلاح كرده است.

218. عنه عليهالسلام: المُستَدرِكُ عَلى شَفا صَلاحٍ.[۳۹۵]

218. امام على عليهالسلام: جبران كننده[ى لغزشها و خطاها]، در آستانه شايستگى و درستكارى است.

219. عنه عليهالسلام: فازَ مَن أصلَحَ عَمَلَ يَومِهِ، وَاستَدرَكَ فَوارِطَ أمسِهِ.[۳۹۶]

219. امام على عليهالسلام: رستگار شد كسى كه عمل امروزش را درست كرد و كوتاهىهاى ديروزش را جبران ساخت.

220. عنه عليهالسلام: حُسنُ الاِستِدراكِ عُنوانُ الصَّلاحِ.[۳۹۷]

220. امام على عليهالسلام: درست [و به موقع] جبران كردن [خطاها و گناهان]، سرلوحه صلاح است.

5 / 4: مَحَبَّةُ اللّهِ

5 / 4: كسب محبّت خداى عزوجل

الكتاب

قرآن

«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّ بِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ».[۳۹۸]

«خداوند، توبه كنندگان را دوست دارد و پاكان را [نيز] دوست دارد».

الحديث

حديث

221. ذيل تاريخ بغداد عن أنس: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله يَقولُ: التّائِبُ مِنَ الذَّنبِ كَمَن لا ذَنبَ لَهُ، وإذا أحَبَّ اللّهُ عَبدا لَم يَضُرَّهُ ذَنبٌ، ثُمَّ تَلا: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّ بِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ». قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، وما عَلامَةُ التَّوبَةِ؟ قالَ: النَّدامَةُ.[۳۹۹]

221. ذيل تاريخ بغداد ـ به نقل از انس ـ: از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم كه فرمود: «توبه كننده از گناه، همانند كسى است كه هيچ گناهى بر او نيست و هر گاه خداوند، بندهاى را دوست بدارد، هيچ گناهى به او زيان نرساند». سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «خدا توبهكنندگان را دوست دارد و پاكيزگان را [نيز] دوست مىدارد». گفته شد: اى پيامبر خدا! نشانه توبه چيست؟ فرمود: «پشيمانى».

222. الإمام عليّ عليهالسلام: توبوا إلَى اللّهِ عز و جل وَادخُلوا في مَحَبَّتِهِ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يُحِبُّ التَّوّابينَ ويُحِبُّ المُتَطَهِّرينَ.[۴۰۰]

222. امام على عليهالسلام: به درگاه خداوند عز و جل توبه بَريد و به محبّت او در آييد؛ زيرا خداوند عز و جل توبهكنندگان را دوست دارد و پاكيزگان را [نيز] دوست مىدارد.

223. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: إنَّ اللّهَ يُحِبُّ العَبدَ المُؤمِنَ المُفَتَّنَ التَّوّابَ.[۴۰۱]

223. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خداوند، بنده مؤمنِ گنهكار توبهكار را دوست دارد.

224. عنه صلىاللهعليهوآله: مَثَلُ المُؤمِنِ عِندَ اللّهِ عز و جل كَمَثَلِ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ، وإنَّ المُؤمِنَ عِندَ اللّهِ أعظَمُ مِن ذلِكَ، ولَيسَ شَيءٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ مِن مُؤمِنٍ تائِبٍ أو مُؤِنَةٍ تائِبَةٍ.[۴۰۲]

224. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: حكايت مؤمن نزد خداوند عز و جل، حكايت فرشته مقرّب است و [بلكه] مؤمن نزد خداوند، از آن هم بالاتر است. هيچ چيز نزد خدا، دوست داشتنىتر از مرد يا زن مؤمنِ توبهكننده نيست.

225. عنه صلىاللهعليهوآله: ما مِن شَيءٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ مِن شابٍّ تائِبٍ.[۴۰۳]

225. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هيچ چيز نزد خدا، محبوبتر از جوان توبهكننده نيست.

226. عنه صلىاللهعليهوآله: التّائِبُ حَبيبُ اللّهِ، وَالتّائِبُ مِنَ الذَّنبِ كَمَن لا ذَنبَ لَهُ.[۴۰۴]

226. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: توبه كننده، محبوب خداست و توبه كننده از گناه، همانند كسى است كه هيچ گناهى بر او نيست.

227. الإمام زين العابدين عليهالسلام: إنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُؤمِنَ المُذنِبَ التَّوّابَ.[۴۰۵]

227. امام زين العابدين عليهالسلام: خداوند، مؤمنِ گنهكار توبهكننده را دوست دارد.

228. عنه عليهالسلام ـ مِن دُعائِهِ في ذِكرِ التَّوبَةِ وطَلَبِها: وقَد قُلتَ يا إلهي في مُحكَمِ كِتابِكَ، إنَّكَ تَقبَلُ التَّوبَةَ عَن عِبادِكَ، وتَعفو عَنِ السَّيِّئاتِ، وتُحِبُّ التَّوّابينَ، فَاقبَل تَوبَتي كَما وَعَدتَ، وَاعفُ عَن سَيِّئاتي كَما ضَمِنتَ، وأَوجِب لي مَحَبَّتَكَ كَما شَرَطتَ.[۴۰۶]

228. امام زين العابدين عليهالسلام ـ در دعاى ايشان در يادكرد توبه و طلب آن ـ: بار الها! تو در كتاب استوار خود فرمودهاى كه توبه را از بندگانت مىپذيرى و از گناهان مىگذرى و توبهكنندگان را دوست مىدارى، پس همان گونه كه وعده دادهاى، توبهام را بپذير و همان گونه كه تضمين كردهاى، از گناهانم در گذر و همان گونه كه شرط كردهاى، دوستىات را بر من مقرّر فرما.

229. عنه عليهالسلام: اللّهُمَّ... اجعَلنا عِندَكَ مِنَ التَّوّابينَ الَّذينَ أوجَبتَ لَهُم مَحَبَّتَكَ، وقَبِلتَ مِنهُم مُراجَعَةَ طاعَتِكَ، يا أعدَلَ العادِلينَ.[۴۰۷]

229. امام زين العابدين عليهالسلام: خدايا!... ما را نزد خويش، از توبه كنندگانى قرار بده كه دوستىات را براى آنان، واجب نمودى و بازگشت به فرمانبُردارىات را از ايشان پذيرفتى، اى دادگرترينِ دادگران!

230. عنه عليهالسلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ:... فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجعَل نَدامَتي عَلى ما وَقَعتُ فيهِ مِنَ الزَّلاّتِ، وعَزمي عَلى تَركِ ما يَعرِضُ لي مِنَ السَّيِّئاتِ، تَوبَةً توجِبُ لي مَحَبَّتَكَ، يا مُحِبَّ التَّوابينَ.[۴۰۸]

230. امام زين العابدين عليهالسلام ـ در دعا ـ: [بار خدايا!]... بر محمّد و خاندان محمد، درود فرست و پيشمانىام را از لغزشهايى كه دچار آن شدم و عزمم را بر وا گذاشتن گناهانى كه با آنها روياروى مىشوم، توبهاى قرار ده كه محبّت را برايم در پى بياورد، اى دوستدار توبهكنندگان!

231. الإمام الكاظم عليهالسلام: إنَّ أحَبَّ عِبادِ اللّهِ إلَى اللّهِ المُتَّقِي التّائِبُ.[۴۰۹]

231. امام كاظم عليهالسلام:محبوبترينِ بندگان در نزد خداوند، پرهيزگار توبهكننده است.

راجع: الكافي: ج2 ص430 ح1 وص 432 ح3 ـ 5 وص 435 ح9 وص 435 ح9.

5 / 5: سَترُ الذُّنوبِ وَالسَّيِّئاتِ

5 / 5: پوشاندن گناهان و سيئات

232. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: إذا تابَ العَبدُ أنسَى اللّهُ الحَفَظَةَ ذُنوبَهُ، وأَنسى ذلِكَ جَوارِحَهُ، ومَعالِمَهُ مِنَ الأَرضِ، حَتّى يَلقَى اللّهَ ولَيسَ عَلَيهِ شاهِدٌ مِنَ اللّهِ بِذَنبٍ.[۴۱۰]

232. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر گاه بنده توبه كند، خداوند، گناهانش را از ياد فرشتگان نگهبان [او و اعمالش] و اندامهايش و مكانهايى از زمين [كه در آنها مرتكب گناه شده است]مىبرد تا كه خدا را ديدار كند، و هيچ شاهدى از جانب خدا براى هيچ گناهى عليه او نباشد.

233. عنه صلىاللهعليهوآله: قالَ اللّهُ تَعالى: إذا تابَ عَبدي إلَيَّ نَسَّيتُ جَوارِحَهُ عَمَلَهُ، ونَسَّيتُ البِقاعَ، ونَسَّيتُ حافِظَيهِ حَتّى لا يَشهَدا عَلَيهِ.[۴۱۱]

233. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خداوند متعال فرمود: «هر گاه بندهام به درگاه من توبه كند، كردار [گناه] او را از ياد اندامهايش و مكانها[يى كه شاهد گناه او بودهاند] و دو فرشته نگهبانش مىبرم تا عليه او گواهى ندهند».

234. الإمام عليّ عليهالسلام: مَن تابَ تابَ اللّهُ عَلَيهِ، واُمِرَت جَوارِحُهُ أن تَستُرَ عَلَيهِ، وبِقاعُ الأَرضِ أن تَكتُمَ عَلَيهِ، واُنسِيَتِ الحَفَظَةُ ما كانَت كَتَبَت عَلَيهِ.[۴۱۲]

234. امام على عليهالسلام: هر كس توبه كند، خداوند، توبه او را مىپذيرد و به جوارح او و جاى جاى زمين، دستور داده مىشود كه آبروى او را حفظ كنند و عيبهايش را بپوشانند، و گناهانى را كه فرشتگان حافظ اعمال برايش نوشتهاند، از ياد آنان برده مىشود.

235. الكافي عن معاوية بن وهب: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليهالسلام يَقولُ: إذا تابَ العَبدُ تَوبَةً نَصوحاً، أحَبَّهُ اللّهُ فَسَتَرَ عَلَيهِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ

فَقُلتُ: وكَيفَ يَستُرُ عَلَيهِ؟ قالَ: يُنسي مَلَكَيهِ ما كَتَبا عَلَيهِ مِنَ الذُّنوبِ، ويوحي إلى جَوارِحِهِ: اُكتُمي عَلَيهِ ذُنوبَهُ، ويوحي إلى بِقاعِ الأَرضِ: اُكتُمي ما كانَ يَعمَلُ عَلَيكِ مِنَ الذُّنوبِ، فَيَلقَى اللّهَ حينَ يَلقاهُ ولَيسَ شَيءٌ يَشهَدُ عَلَيهِ بِشَيءٍ مِنَ الذُّنوبِ.[۴۱۳]

235. الكافى ـ به نقل از معاوية بن وهب ـ: از امام صادق عليهالسلام شنيدم كه فرمود: «هر گاه بندهاى توبه راستين كند، خداوند، او را دوست بدارد و در دنيا و آخرت بر او پردهپوشى كند». گفتم: چگونه بر او پردهپوشى مىكند؟ فرمود: «گناهانى را كه دو فرشتهاش براى او نوشتهاند، از يادشان مىبرد و به اندامهايش وحى مىشود كه: "گناهانش را پوشيده داريد" و به [هر يك از] اماكن زمين، وحى مىكند كه: "گناهانى را كه روى تو انجام مىداده است، پوشيده دارد". پس خدا را ديدار مىكند، در حالى كه چيزى وجود ندارد كه عليه او به گناهان شهادت دهد.

5 / 6: تَبديلُ السَّيِّئاتِ بِالحَسَناتِ

5 / 6: تبديل كردن سيئات به حسنات

الكتاب

قرآن

«إِلاَّ مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَلِحًا فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَئِّاتِهِمْ حَسَنَتٍ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا».[۴۱۴]

«مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پس آنانند كه خداوند، گناهانشان را به حسنات، مبدّل مىكند و خداوند، همواره آمرزنده مهربان است».

الحديث

حديث

236. السنّة لابن أبي عاصم عن ابن عبّاس: قَرَأنا هذِهِ عَلى رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله سَنَتَينِ «وَ الَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ» ثُمَّ نَزَلَت: «إِلاَّ مَن تَابَ وَ ءَامَنَ...» فَما رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله فَرِحَ بِشَيءٍ قَطُّ فَرَحَهُ بِها وفَرَحَهُ بِ «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا»[۴۱۵].[۴۱۶]

236. السنة، ابن ابى عاصم ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: ما دو سال اين آيه را نزد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله مىخوانديم: «و كسانىاند كه با خدا هيچ معبودى ديگرى را نمىخوانند و كسى را كه خدا [خونش را]حرام كرده است، جز به حق نمىكشند». سپس [اين آيه] نازل شد: «مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند...» و من هرگز نديدم پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به اندازهاى كه از اين آيه و از [آيه] «به راستى ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم آورديم» خوشحال شد، از چيزى خوشحال شود.

237. المحاسن عن سليمان بن خالد: كُنتُ في مَحمِلٍ أقرَأُ، إذ ناداني أبو عَبدِ اللّهِ عليهالسلام: اِقرَأ يا سُلَيمانُ... فَقَرَأتُ حَتَّى انتَهَيتُ إلى قَولِهِ: «إِلاَّ مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَلِحًا فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّاتِهِمْ حَسَنَتٍ» فَقالَ: قِف، هذِهِ فيكُم؛ إنَّهُ يُؤتى بِالمُؤمِنِ المُذنِبِ يَومَ القِيامَةِ، حَتّى يوقَفَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ تَعالى، فَيَكونُ هُوَ الَّذي يَلي حِسابَهُ، فَيوقِفُهُ عَلى سَيِّئاتِهِ شَيئاً فَشَيئاً، فَيَقولُ: عَمِلتَ كَذا وكَذا في يَومِ كَذا في ساعَةِ كَذا، فَيَقولُ: أعرِفُ يا رَبِّ، قالَ: حَتّى يوقِفَهُ عَلى سَيِّئاتِهِ كُلِّها، كُلَّ ذلِكَ يَقولُ: أعرِفُ، فَيَقولُ: سَتَرتُها عَلَيكَ فِي الدُّنيا، وأَغفِرُها لَكَ اليَومَ، أبدِلوها لِعَبدي حَسَناتٍ.

قالَ: فَتُرفَعُ صَحيفَتُهُ لِلنّاسِ فَيَقولونَ: سُبحانَ اللّهِ! أما كانَت لِهذَا العَبدِ سَيِّئَةٌ واحِدَةٌ؟! فَهُوَ قَولُ اللّهِ تَعالى: «فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّاتِهِمْ حَسَنَتٍ».[۴۱۷]

237. المحاسن ـ به نقل از سليمان بن خالد ـ: در محملى بودم و قرآن مىخواندم كه امام صادق عليهالسلام مرا صدا زد: «اى سليمان! بخوان»... و من خواندم تا رسيدم به اين فرموده خداوند: «مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و كارى شايسته انجام دهند كه خداوند، گناهان آنان را به نيكىها بدل مىكند». فرمود: «بايست. اين آيه در باره شماست. در روز رستاخيز، مؤمن گنهكار را آورده، در برابر خداوند عز و جل نگه مىدارند و خداوند، خود، به حسابش رسيدگى مىكند. و او را از تك تكِ گناهانش آگاه مىسازد و مىفرمايد: "تو در فلان روز و فلان ساعت، چنين و چنان كردى" و او مىگويد: "مىدانم اى پروردگارم"، تا آن كه وى را بر همه گناهانش آگاه مىسازد [و او همواره] مىگويد: "مىدانم». پس خداوند به او مىفرمايد: "آنها را در دنيا برايت پوشاندم و امروز، آنها را مىبخشم. گناهان بنده مرا به نيكى تبديل كنيد".

پس نامه اعمال او در برابر مردم، بالا برده مىشود. آنها مىگويند: سبحان اللّه! آيا اين بنده حتّى يك گناه هم نداشته است؟! اين است فرموده خداوند متعال: «پس آنانند كه خداوند، گناهانشان را به نيكىها مبدّل مىكند».

238. الإمام الصادق عليهالسلام: أوحَى اللّهُ عز و جل إلى داودَ النَّبِيِّ عليهالسلام: يا داودُ، إنَّ عَبدِيَ المُؤمِنَ إذا أذنَبَ ذَنبا ثُمَّ رَجَعَ وتابَ مِن ذلِكَ الذَّنبِ وَاستَحيا مِنّي عِندَ ذِكرِهِ، غَفَرتُ لَهُ وأَنسَيتُهُ الحَفَظَةَ وأَبدَلتُهُ الحَسَنَةَ ولا اُبالي، وأَنَا أرحَمُ الرّاحِمينَ.[۴۱۸]

238. امام صادق عليهالسلام: خداوند عز و جل به داوود پيامبر عليهالسلام وحى كرد: «اى داوود! هر گاه بنده مؤمن من گناهى كند و سپس از آن گناه برگردد و توبه نمايد و به هنگام ياد كردن از آن گناه از من شرم كند، او را مىآمرزم و آن گناه را از ياد فرشتگان نگهبان اعمال مىبرم و آن را به نيكى بدل مىكنم و از اين كار، باكى ندارم كه من، مهربانترينِ مهربانانم».

239. شعب الإيمان عن بقيّة بن الوليد عن بعض الرهوين[۴۱۹]: سَمِعَ جِبريلُ إبراهيمَ خَليلَ الرَّحمنِ عليهماالسلام وهُوَ يَقولُ: يا كَريمَ العَفوِ، فَقالَ لَهُ جِبريلُ: وتَدري ما كَريمُ العَفوِ؟ قالَ: لا يا جِبريلُ. قالَ: أن يَعفُوَ عَنِ السَّيِّئَةِ ويَكتُبَها حَسَنَةً.[۴۲۰]

239. شعب الإيمان ـ به نقل از بقيّة بن وليد از يكى از رُهاويان[۴۲۱] ـ: جبرئيل شنيد كه ابراهيم خليل الرحمان عليهالسلام مىگويد: «اى گذشت كننده بزرگوار!». جبرئيل عليهالسلام به او گفت: آيا مىدانى گذشت كننده بزرگوار كيست؟ ابراهيم عليهالسلام گفت: «نه اى جبرئيل!». جبرئيل گفت: كسى كه از بدى درمىگذرد و آن را خوبى مىنويسد.

240. الدرّ المنثور عن ابن عبّاس: لَمّا نَزَلَت «وَ الَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ» الآيَةَ اشتَدَّ ذلِكَ عَلَى المُسلِمينَ فَقالوا: ما مِنّا أحَدٌ إلاّ أشرَكَ، وقَتَلَ، وزَنى، فَأَنزَلَ اللّهُ: «يَعِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُواْ...»[۴۲۲] يَقولُ لِهؤُلاءِ الَّذينَ أصابوا هذا فِي الشِّركِ، ثُمَّ نَزَلَت بَعدَهُ «إِلاَّ مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَلِحًا فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّاتِهِمْ حَسَنَتٍ»، فَأَبدَلَهُمُ اللّهُ بِالكُفِر الإِسلامَ، وبِالمَعصِيَةِ الطّاعَةَ، وبِالإِنكارِ المَعرِفَةَ، وبِالجَهالَةِ العِلمَ.[۴۲۳]

240. الدرّ المنثور ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: وقتى آيه «آنان كه با خداوند هيچ معبود ديگرى را نمىخوانند...» تا آخر آيه، نازل شد، اين بر مسلمانان گران آمد و گفتند: هيچ يك از ما نيست مگر كه شرك ورزيده و قتل و زنا كرده است. پس خداوند [آيه] «اى بندگان من، كه زيادهروى كردهايد...» را فرو فرستاد كه اين را به آنان كه اين اعمال را در زمان مشرك بودن انجام دادند مىگويد. سپس اين آيه فرود آمد: «به جز كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، كه خداوند گناهان آنها را به حسنات بدل مىكند». پس خداوند كفر آنان را به اسلام بدل كرد و معصيتشان را به طاعت و انكارشان را به معرفت و نادانىشان را به دانش.

241. الدرّ المنثور عن سعيد بن جبير: نَزَلَت آيَةٌ مِن «تَبَارَكَ» بِالمَدينَةِ في شَأنِ قاتِلِ حَمزَةَ وَحشِيٍ وأَصحابِهِ، كانوا يَقولونَ: إنّا لَنَعرِفُ الإِسلامَ وفَضلَهُ، فَكَيفَ لَنا بِالتَّوبَةِ وقَد عَبَدنَا الأَوثانَ، وقَتَلنا أصحابَ مُحَمَّدٍ، وشَرِبنَا الخُمورَ، ونَكَحنَا المُشرِكاتِ؟! فَأَنزَلَ اللّهُ فيهِم «وَ الَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ» الآيَةَ، ثُمَّ اُنزِلَت تَوبَتُهُم «إِلاَّ مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَلِحًا فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّاتِهِمْ حَسَنَتٍ» فَأَبدَلَهُمُ اللّهُ بِقِتالِ المُسلِمينَ قِتالَ المُشرِكينَ، و [بِ]نِكاحِ المُشرِكاتِ نِكاحَ المُؤمِناتِ، وبِعِبادَةِ الأَوثانِ عِبادَةَ اللّهِ.[۴۲۴]

241. الدرّ المنثور ـ به نقل از سعيد بن جبير ـ: آيهاى از [سوره] «تبارك» در مدينه و درباره قاتل حمزه يعنى وحشى و يارانش نازل شد. آنان مدعى بودند كه اسلام و ارزش آن را مىدانيم، اما چگونه توبه كنيم، در حالى كه پيشتر، بتپرست بوديم و ياران محمّد را كشتيم، و ميگسارى كرديم، و زنان مشرك را به همسرى برگزيديم؟ خداوند درباره آنان چنين [آيهاى] فرو فرستاد: «كسانى كه با خداوند هيچ معبود ديگرى را نخواندند...». سپس حكم توبه آنان فرود آمد: «به جز كسانى كه توبه كردند و مؤمن شدند و كار شايسته كردند، كه خداوند بدىهاى آنها را به خوبى بدل مىكند». در نتيجه خداوند به جاى جنگشان با مسلمانان، جنگ با مشركان را براى آنان جايگزين كرد، و به جاى ازدواج با زنان مشرك، ازدواج با زنان مؤمن و به جاى بتپرستى، خداپرستى را برايشان جايگزين نمود.

242. الدرّ المنثور عن عامر: أنَّهُ سُئِلَ عَن هذِهِ الآيَةِ «وَ الَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ»، قالَ: هؤُلاءِ كانوا فِي الجاهِلِيَّةِ فَأَشرَكوا، وقَتَلوا، وزنَوا، فَقالوا: لَن يَغفِرَ اللّهُ لَنا، فَأَنزَلَ اللّهُ: «إِلاَّ مَن تَابَ...»الآيَةَ قال: كانَتِ التَّوبَةُ وَالإيمانُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ، وكانَ الشِّركُ وَالقَتلُ وَالزِّنا، كانَت ثَلاثٌ مَكانَ ثَلاثٍ.[۴۲۵]

242. الدرّ المنثور: از عامر درباره آيه «كسانى كه با خداوند معبود ديگرى را نمىخوانند»، پرسيده شد، جواب داد: اينان در دوران جاهليت بودند و مشرك شده و افرادى را كشته و زنا كرده بودند، و گفتند: خداوند هرگز ما را نمىآمرزد. خداوند آيه «جز كسانى را كه توبه كردند و...» را فرو فرستاد. عامر گفت: توبه و ايمان و عمل شايسته سه چيز بود كه به جاى سه چيز شرك و قتل و زنا قرار داده شد.

243. تفسير الطبري عن أبي هريرة: صَلَّيتُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله العَتَمَةَ، ثُمَّ انصَرَفتُ فَإِذَا امرَأَةٌ عِندَ بابي، ثُمَ سَلَّمَت، فَفَتَحتُ ودَخَلتُ، فَبَينا أنَا في مَسجِدي اُصَلّي، إذ نَقَرَتِ البابَ، فَأَذِنتُ لَها، فَدَخَلَت فَقالَت: إنّي جِئتُكَ أسأَلُكَ عَن عَمَلٍ عَمِلتُ، هَل لي مِن تَوبَةٍ؟ فَقالَت: إنّي زَنَيتُ ووَلَدتُ، فَقَتَلتُهُ، فَقُلتُ: لا، ولا نَعِمتِ العَينَ ولا كَرامَةَ. فَقامَت وهِيَ تَدعو بِالحَسرَةِ تَقولُ: يا حَسرَتاه، أخُلِقَ هذَا الحُسنُ لِلنّارِ؟ قالَ: ثُمَّ صَلَّيتُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله الصُّبحَ من تِلكَ اللَّيلَةِ، ثُمَّ جَلَسنا نَنتَظِرُ الإِذنَ عَلَيهِ، فَأَذِنَ لَنا، فَدَخَلنا، ثُمَّ خَرَجَ مَن كانَ مَعِيَ، وتَخَلَّفتُ، فَقالَ: ما لَكَ يا أبا هُرَيرَةَ، ألَكَ حاجَةٌ؟ فَقُلتُ لَهُ: يا رَسولَ اللّهِ! صَلَّيتُ مَعَكَ البارِحَةَ، ثُمَّ انصَرَفتُ. وقَصَصتُ عَلَيهِ ما قالَتِ المَرأَةُ، فَقالَ النَّبِيُ صلىاللهعليهوآله: ما قُلتَ لَها؟ قالَ: قُلتُ لَها: لا وَاللّهِ ولا نَعِمتِ العَينَ ولا كَرامَةَ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: بِئسَ ما قُلتَ، أما كُنتَ تَقرَأُ هذِهِ الآيَةَ: «وَ الَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ»... الآيَةَ «إِلاَّ مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَلِحًا»؟! فَقالَ أبو هُرَيرَةَ: فَخَرَجتُ، فَلَم أترُك بِالمَدينَةِ حِصنا ولا دارا إلاّ وَقَفتُ عَلَيها، فَقُلتُ: إن تَكُن فيكُمُ المَرأَةُ الَّتي جاءَت أبا هُرَيرَةَ اللَّيلَةَ، فَلتَأتِني وَلتُبشِر، فَلَمّا صَلَّيتُ مَعَ النَّبِيِ صلىاللهعليهوآله العِشاءَ، فَإِذا هِيَ عِندَ بابي، فَقُلتُ: أبشِري، فَإِنّي دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلىاللهعليهوآله، فَذَكَرتُ لَهُ ما قُلتِ لي، وما قُلتُ لَكِ، فَقالَ: بِئسَ ما قُلتَ لَها، أما كُنتَ تَقرَأُ هذِهِ الآيَةَ؟ فَقَرَأتُها عَلَيها، فَخَرَّت ساجِدَةً، فَقالَت: الحَمدُ للّهالَّذي جَعَلَ مَخرَجا وتَوبَةً مِمّا عَمِلتُ، إنَّ هذِهِ الجارِيَةَ وَابنَها حُرّانِ لِوَجهِ اللّهِ، وإنّي قَد تُبتُ مِمّا عَمِلتُ.[۴۲۶]

243. تفسير الطبرى ـ به نقل از ابو هريره ـ: با [امامتِ] رسول خدا صلىاللهعليهوآله نماز عشا خواندم، و به خانه برگشتم و ديدم زنى در كنار در خانه من ايستاده است. او سلام كرد. من در را باز كردم و وارد خانه شدم و چون من در جايگاه نمازم مشغول به نماز شدم، او دقّ الباب كرد و من به او اجازه ورود دادم. وارد شد و گفت: آمدهام تا از تو درباره كارى كه كردهام بپرسم كه آيا براى من توبهاى هست؟ و گفت: من زنا كردم و بچه آوردم و بچه را كشتم. گفتم: نه، [توبهات قبول نيست]. نه كار شايستهاى كردى و نه كريمانه! آن زن برخاست در حالى حسرت زده بود و مىگفت: دريغ! چه بد! آيا اين زيبايى براى آتش آفريده شده است؟

من نماز صبح پس از آن شب را با رسول خدا صلىاللهعليهوآله خواندم و نشستيم تا اجازه ورود به خدمت ايشان به ما داده شود. به ما اجازه داد و ما وارد شديم. كسانى كه با من بودند، بيرون رفتند و من ماندم. رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: اى ابو هريره، چه شده، آيا كارى دارى؟ به ايشان گفتم: اى رسول خدا، من ديشب با شما نماز خواندم و رفتم، بعد ماجراى پيش آمده و حرفهاى آن زن را براى ايشان بازگو كردم. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: به او چه گفتى؟ من به او گفتم: نه به خدا، تو نه كار شايستهاى كردى و نه كريمانه! رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: چه بد حرفى زدى! آيا اين آيه را نخواندهاى؟ «كسانى كه با خداوند معبودى ديگرى را نمىخوانند و افرادى كه ريختن خونشان را خداوند حرام كرده، نمىكشند؛ مگر به حق...» تا آخر آيه، «مگر آنها كه توبه كردند و مؤمن شدند و كار شايسته كردند». ابو هريره گفت: من بيرون آمدم و خانه و كاشانهاى در مدينه نبود، مگر اينكه در برابر آن ايستادم، و گفتم: اگر زنى از شما ديشب (براى پرسيدن پرسشى) پيش ابوهريره آمده، حتما پيش من بيايد تا خبر خوشى دريافت كند.

وقتى من نماز عشايم را با پيامبر صلىاللهعليهوآله خواندم (و برگشتم) ديدم آن زن كنار در خانه من ايستاده است. به او گفتم: شادمان باش! من خدمت پيامبر رسيدم و هم حرفهاى تو، و هم سخنى كه من به تو گفته بودم، با ايشان در ميان گذاشتم، كه ايشان فرمود: چه بد حرفى به او گفتى! آيا اين آيه را نخواندهاى؟ من آن آيه را براى آن زن خواندم. او به سجده افتاد و گفت: ستايش براى خدايى است كه راه خروج و بازگشت را از كارى كه كردم (براى من) قرار داد. اين كنيز و پسرش در راه خدا آزاد و من از هر چه كه كردم، توبه كردهام.

244. مسند ابن حنبل عن أبي ذر: قالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: يُؤتى بِالرَّجُلِ يَومَ القِيامَةِ فَيُقالُ: اِعرِضوا عَلَيهِ صِغارَ ذُنوبِهِ قالَ: فَتُعرَضُ عَلَيهِ ويُخَبَّأُ عَنهُ كِبارُها، فَيُقالُ: عَمِلتَ يَومَ كَذا وكَذا كَذا وكَذا وهُوَ مُقِرٌّ لا يُنكِرُ، وهُوَ مُشفِقٌ مِنَ الكِبارِ، فَيُقالُ: أعطوهُ مَكانَ كُلِّ سَيِّئَةٍ حَسَنَةً.

قالَ: فَيَقولُ: إنَّ لي ذُنوبا ما أراها. قالَ أبوذَرٍّ: فَلَقَد رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله ضَحِكَ حَتّى بَدَت نَواجِذُهُ.[۴۲۷]

244. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابو ذر ـ: رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: روز قيامت شخص را مىآورند و گفته مىشود: گناهان كوچك او را بر وى عرضه كنيد. رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: آنها را بر وى عرضه مىكنند، و گناهان بزرگ را از او پنهان مىكنند. گفته مىشود: در فلان روز، فلان و فلان و بهمان كار را كردى. او هم اقرار مىكند و انكار نمىكند. اما نگران گناهان بزرگ است. و گفته مىشود: به جاى هر بديش، حسنهاى به او بدهيد.

پيامبر فرمود: او مىگويد: من گناهانى دارم كه آنها را نمىبينم. ابوذر گفت: من ديدم رسول خدا صلىاللهعليهوآله به قدرى خنديد كه دندانهاى پيشينش نمايان شد.

245. المعجم الكبير عن سلمة بن نفيل: جاءَ شابٌّ فَقامَ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله فَقالَ بِأَعلى صَوتِهِ: يا رَسولَ اللّهِ! أرَأَيتَ مَن لَم يَدَع سَيِّئَةً إلاّ عَمِلَها، ولا خَطيئَةً إلاّ رَكِبَها، ولا أشرَفَ لَهُ سَهمٌ فَما فَوقَهُ إلاَّ اقتَطَعَهُ بِيَمينِه، ومَن لَو قُسِمَت خَطاياهُ عَلى أهلِ المَدينَةِ لَغَمَرَتهُم؟! فَقالَ النَّبِيُ صلىاللهعليهوآله: أسلَمتَ أو أنتَ مُسلِمُ؟ قالَ: أمّا أنَا فَأَشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وأَنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ. قالَ: اِذهَب فَقَد بَدَّلَ اللّهُ سَيِّئاتِكَ حَسَناتٍ. قالَ: يا رَسولَ اللّهِ وغَدَراتي وفَجَراتي قالَ: وغَدَراتُكَ وفَجَراتُكَ ثَلاثا.

فَوَلَّى الشّابُّ وهُوَ يَقولُ: اللّهُ أكبَرُ، فَلَم أزَل أسمَعُهُ يُكَبِّرُ حَتّى تَوارى عَنّي أو خَفِيَ عَنّي.[۴۲۸]

245. المعجم الكبير ـ به نقل از سلمة بن نفيل ـ: جوانى آمد و در برابر رسول خدا صلىاللهعليهوآله ايستاد و با صداى بلند گفت: اى رسول خدا،نظرت چيست درباره كسى كه هيچ گناهى نيست كه انجام نداده باشد، و هيچ خطايى نيست كه مرتكب نشده باشد، و هيچ نصيبى از كم و زياد برايش فراهم نشود. مگر اين كه آن را تصاحب مىكند، و كسى كه اگر خطاهايش را بر اهل مدينه تقسيم كنند، آنان را در بر مىگيرد؟ پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: اسلام آوردى يا تو مسلمانى؟ گفت: اما من، گواهى مىدهم كه هيچ معبودى جز خداوند نيست و محمّد فرستاده خدا است. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: برو كه خداوند گناهان تو را به حسنه بدل كرد. او گفت: اى رسول خدا، همه زشتكارىها و فجورم را؟ پيامبر سه بار فرمود: تمامى زشتكارىها و تباهكارىهايت را.

آن جوان بازگشت؛ در حالى كه مىگفت: اللّهاكبر (خدا بزرگتر است). من همواره صداى او را مىشنيدم كه تكبير مىگفت تا اينكه از من دور و پنهان شد.

راجع: ج17 ص540 ح138.

ر.ك: ج17 ص541 ح138.

تبيين نقش توبه در دگرگونى سيئات به حسنات[۴۲۹]

خداوند سبحان در آيات 68 تا 71 سوره فرقان نخست سرنوشت گناهكاران و عذاب مضاعف آنها در دوزخ را آورده است؛ سپس مىفرمايد سيئات كسانى را كه توبه مىكنند و ايمان مىآورند و كردار نيكو دارند، به حسنات تبديل مىكند. پس از آن، با عبارتى كه به منزله تعليل است مىفرمايد كه چنين كسى به سوى خدا توبه كرده است و همين بازگشت به خداست كه مايه دگرگونى بدىها به خوبىهاست.

عمل و فعل، حقيقتى است كه به تدريج پديد مىآيد. معناى اين سخن، آن است كه هر بخش از كار هنگامى به وجود مىآيد كه بخش پيشين از ميان رفته باشد و در پايان كار، تنها نشان آن به جا مانده است. بر اين پايه، پرسش اصلى در دگرگونى سيئه به حسنه، آن است كه چگونه فعلى كه به انجام رسيده و پايان پذيرفته است به فعلى ديگر دگرگونى شود، برگرداندنى كه عنوان آن كاملاً متضاد با عنوان اولى آن است؟!

تبيينهاى گوناگون

در پاسخ به پرسش بالا ديدگاههاى گوناگونى ارائه شده است. برخى از اين ديدگاهها معناى حقيقى سيئه و حسنه را در نظر گرفتهاند و برخى ديگر بر پايه معانى مجازى پاسخ دادهاند. اينك اين اقوال را به اختصار بررسى مىكنيم:

1. جايگزينى سيئات گذشته با حسنات تازه

بر پايه اين تحليل جايگزينى خوبىها با بدىها در اين جهان رخ مىدهد. خداوند كارهاى زشت مشركان و كافران را باكارهاى نيك جايگزين مىكند. گويا خداوند به آنان مژده داده كه پس از توبه و ايمان، موفق به انجام كارهاى نيك خواهند شد و به واسطه آن شايستگى پاداش پيدا مىكنند.[۴۳۰]

اين جايگزينى واقعى است، ولى خلاف ظاهر آيه است. آيه ياد شده در صدد بيان اين مطلب است كه اگر كسانى توبه كنند و ايمان بياورند، سپس كارهاى نيك انجام دهند، آنگاه خداوند به آنان پاداش مىدهد؛ يعنى دگرگونى سيئات به حسنات. نخست در باره اينكه پس از توبه بايد ايمان داشته باشند و كارهاى نيك انجام دهند، گفت و گو شده است: «إِلاَّ مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَلِحًا؛ به جز كسى كه ايمان بياورد و كار شايسته كند». سپس نتيجه توبه، ايمان و انجام كارهاى نيك، بيان شده است: «فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَئِّاتِهِمْ حَسَنَتٍ؛ آنها كسانى هستند كه خداوند بدىهايشان را تبديل به خوبى مىكند». بنا بر اين، نبايد اين دگرگونى را به گونهاى تفسير كرد كه با همان كارهاى نيك كه در فقره قبل ذكر شده يكسان انگاشته شود.

افزون بر اين، رواياتى كه در اين باب آمده است، نشان مىدهد كه چيزى بيش از جايگزينى كارهاى نيك به جاى كارهاى بد در اين جهان رخ مىدهد. اين روايات مىگويند در هنگامه رستاخيز بنده مؤمن را بر سيئاتش آگاه مىكنند، سپس آنها را مىبخشايند، پس از آن فرمان مىدهند كه: «أبدِلوها لِعَبدى حَسَناتٍ؛ آنها را براى بندهام به حسنات تبديل كنيد».[۴۳۱] اين عبارت، صريح در اين است كه مقصود از دگرگونى سيئات به حسنات آنچه در سخن يكم آمد، نيست و بيش از آن است.

2. محو شدن سيئات با حسنات

اين سخن از جهاتى به سان ديدگاه يكم است؛ در هر دو گفته، پس از توبه، حسنات جاى سيئات را در اين جهان مىگيرند، با اين تفاوت كه در اين ديدگاه محو گناه پيشين با توبه اتفاق مىافتد، ولى نظر نخست در اين باره چيزى نگفته است.[۴۳۲]

بر اين اساس، گونهاى جايگزينى اعتبارى رخ مىدهد. به سخن ديگر، خداوند فرمان مىدهد، كار زشت بنده را ناديده بگيرند و به جاى آن كار نيك بنگارند. هر چند اين سخن، ايراد عقلى ندارد، ولى آيات و رواياتى در توبه وجود دارد كه بر تأثير و تأثرات بيرونى و عينى توبه تأكيد دارند و آن را امرى واقعى با آثار عينى مىدانند، نه امرى صرفاً اعتبارى. گو اينكه شايد بتوان گفت محو سيئات با حسنات مىتواند به معناى محو آثار سيئات باشد كه در اين صورت كارى واقعى و عينى روى داده است. در اين صورت اندكى از ظاهر آيات دور شدهايم؛ زيرا در آنجا گفته مىشود كه «خداوند گناهان آنها را به حسنات دگرگون مىكند»، نه اينكه صرفا آثار آنها جابهجا شود. بنا بر اين، تا جايى كه شدنى است، بايد تبيينى ارائه كرد كه فراگيرتر باشد و ظاهر آيه را نيز در برگيرد.

3. جايگزينى پاداش حسنات به جاى كيفر سيئات

دگرگونى سيئه به حسنه به گونه دگرگونى كيفر كار زشت به پاداش است؛ به سخن ديگر توبه و ايمان و كار نيك، موجب مىشود كه خداوند به شخص نافرمان، ترحم كند و او را نه تنها از كيفر زشتكاريش بركنار بدارد، بلكه پاداش و مزدى نيز به او دهش كند.[۴۳۳]

4.تبديل شدن ملكات بد به ملكات خوب

با دگرسانى رفتار توبه كننده و دستشستن از گناه و بازگشت به بندگى حق، تغييرى در جان او روى مىدهد و اگر پشيمانىاش راستين و پايدار باشد، اندك اندك ملكات نفسانىاش دگرگون مىشود. دگرگونى سيئه به حسنه به معناى دگرگونى شخص است. گنهكار پشيمان چنان از درون متحوّل مىشود كه از گناه بيزار مىشود و به نيكى شيفته مىگردد. به سخن ديگر ملكه بد و مبدأ ميل نادرست آنها به ملكه خوب و مبدأ ميل نيكو تبديل مىشود.[۴۳۴]

اگر سخن سوم و سخن چهارم را بپذيريم، بايد زبان آيه را گونهاى بيان مجازى بدانيم. زيرا دگرگونى حقيقى در سيئه صورت نگرفته است. بلكه در اثر آن يعنى «عقاب» و يا در كننده آن، يعنى «گنهكار»[۴۳۵] رخداده است و تا جايى كه بتوان معناى حقيقى را نگهداشت، نمىتوان به معناى مجازى عدول يا بسنده كرد.

5. تحابط[۴۳۶] تاريكى سيئات با روشنايى حسنات

بر پايه ديدگاه غزالى در باره تحابط، اگر آدمى به سبب انجام گناه تاريكى درونى يافته باشد، اين تاريكى آثار نورانيت بندگى را از ميان مىبرد. حال اگر اندازه نورانيت بسيار باشد و اندازه تاريكى كم باشد، نورانيت بندگى بر تاريكى گناه چيره مىشود و آن را مىپوشاند و صفا و روشنايى درون برجا مىماند. اين معناى آمرزش گناهان و تكفير سيئات و دگرگونى آنهاست.[۴۳۷]

تحابط مسئلهاى مورد مناقشه در دانش كلام است. بيشتر دانشمندان و متكلمان شيعه تحابط را نپذيرفتهاند و اشكالات فراوانى بر آن گرفتهاند و نمىتواند تبيينى پذيرفتنى براى دگرگونى سيئات به حسنات باشد.[۴۳۸]

6. جايگزينى حسنات به جاى سيئات در نامه عمل

خداوند به سبب توبه گناهان بدكاران را از نامه عمل آنها محو مىكند و به جاى آنها كارهاى نيك مىنگارد. گروهى از اهل سنت به روايت ابوهريره از پيامبر صلىاللهعليهوآله استناد كردهاند كه در آن چنين آمده است: «برخى مردم آرزو مىكنند كه اىكاش بدىهاى بيشترى داشتند. پرسيدند كه اين مردم چه كسانى هستند؟ پيامبر فرمود: آنان كه خدا بدىهايشان را به خوبى دگرگون مىسازد».[۴۳۹] گروهى از دانشمندان شيعه نيز با استناد به روايات طينت و برخى ديگر با استناد به روايات دوستى على عليهالسلام بر آناند كه اين جايگزينى براى مؤمنان روى مىدهد؛ زيرا جوهره وجودى آنان، به دليل طينت پاك يا به دليل دوستى على عليهالسلام، پاك است و اگر به واسطه برخى گناهان مشكلاتى پيداكرده و زنگارى بر وجود آنان نشسته، اين زنگارها عارضى است و در گوهر وجود آنها ثبت نيست.[۴۴۰] بنا بر اين، در رستاخيز آنچه وابسته به گوهر وجودى آنان است، بر جاى مىماند و آنچه تناسبى با آن ندارد از آنها گرفته مىشود و به جايش امور فراخور، يعنى خوبىها داده مىشود.[۴۴۱]

اين سخن در صورتى پذيرفتنى است كه بتوان مباحث طينت را با اختيارى بودن كار جمع كرد. از آنجا كه پيرامون اين مباحث مناقشات بسيارى وجود دارد، نمىتوان از اين بيان همچون يك راهكار روشن بهرهبردارى كرد.

7. دگرگونسازى حقيقت كار به واسطه اعتبار الهى

خوبى و بدى كار صفاتى زائد بر آناند و از ديد ظاهرى تفاوتى در خود كار ايجاد نمىكنند. دو كار همسان مانند خوردن روزى حلال و حرامخوارى از ديد ظاهرى هيچ تفاوتى ندارند. ناهمسانى آنها در اعتباراتى است كه يكى را بد و گناه حساب كرده و ديگرى را خوب و پسنديده. اين اعتبارات به دست خداوند متعال است. علامه طباطبايى، مفسّر بزرگ قرآن بر اين پايه، دگرگونى و برگرداندن سيئه به حسنه را به واقعيت آنها و نه چيزى بيرون از آنها نسبت مىدهد، ولى سيئه و حسنه را دو وصف منتزع از همداستانى و ناهمداستانى كار با فرمان الهى مىداند. ايشان بر اين پايه آنچه را بر جان آدمى عارض مىشود، فرجام همين فرمانبردارى و يا نافرمانى مىخواند و نه كار واقعيت يافته كه دو صورت حلال و حرام آن تفاوتى ندارد.

به ديگر سخن، غذا خوردن يك واقعيت بيرونى بيش نيست، ولى به دليل خوشنودى مالك غذا، كار ما عنوان همداستانى با خواست الهى را پيدا مىكند و بر ما اثر مثبت مىنهد، ولى در صورت ناخوشنودى مالك، بدون آنكه در جهان واقعى تغييرى به وجود بيايد، به عنوان مخالفت با فرمان الهى، متّصف مىشود و بر شخص اثر بدى مىنهد. همانند اين را در تجرّى و ناهمسانى آن با سركشى واقعى داريم كه از ديد تأثير بر جان آدمى همگونند، هرچند شايد از نظر ترتب پاداش و كيفر، ناهمگون باشند.

گفتنى است، اين نظر به سخن چهارم نزديك است، ولى با آن يكسان نيست. در گفته چهارم، دگرگونى سيئه به حسنه به دگرگونى مبدأ خواست شخص، تفسير شده است كه در اين صورت يك مجاز باريك و عقلى مىشود، ولى در نظر علامه طباطبايى، آنچه بخشى از جان نافرمان گشته، از ميان مىرود و بخشى نو، سرزنده و پاك و نيكو بر آن مىنشيند و هرچند از چنين جان پاك و آراستهاى، بدى برنمىخيزد، ولى با دگرگونى مبدأ خواست تفاوت دارد. سخن چهارم نمىتواند دگرگونى همان بخش آلوده از گناه را توضيح دهد و ازاينرو اين دگرگونى درونى را به بخش ديگرى از جان نسبت مىدهد. همچنين در ديدگاه چهارم، دگرگونى در گناهكار توضيح داده شده، ولى دگرگونى در خود گناه بدون توضيح مانده است. علامه مىكوشد دگرگونى در خود گناه را نيز توضيح دهد.

توجه به معناى اصلى سيئه اين مطلب را روشنتر مىكند. راغب مىگويد: سوء به ضمّ سين هر چيز اندوهآور است، خواه از امور دنيوى باشد يا از امور اخروى، از احوال نفسى باشد يا بدنى، بيرونى باشد يا درونى.[۴۴۲]

به گفته برخى اصحاب لغت «سيئه» از «سوء» است و سوء به معناى ناخوشنودى است و سيئه هر چيزى است كه آثار ناخوشايند دارد.[۴۴۳] ديگران[۴۴۴] معناى آن را هرگونه زشتى مىدانند، مانند: «زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ؛ به كارى آنان بر ايشان آراسته [و زيبا جلوه داده] شد».[۴۴۵] و «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً؛ آيا كسى كه بدى كارش براى او آراسته شد، و او آن را نيكو ديد».[۴۴۶] و «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللّهوَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤنَ؛ فرجام كسانى كه بدى كردند، اين بود كه آيات خدا را دروغ پنداشتند و آنها را به ريشختند گرفتند».[۴۴۷]علامه طباطبايى مىگويد سيئه پيشامد يا كار ناخوشايند است.[۴۴۸] آن چيزى كه سيئه را سيئه مىكند، صفت ناخوشايندى آن است. بر اين پايه هنگامى كه رضايت مالك اصلى به دست آمد، ديگر ردى از ناخوشايندى برجاى نمىماند و همان كار پيشين مىتواند خوشايند شمرده گردد. بدينسان، بدون اينكه نيازى به اخذ معناى مجازى يا اعتبارى باشد، مىتوان تحليلى از دگرگونى سيئات به حسنات داد كه در كنار حفظ معناى حقيقى كلمه، معنايى معقول و پذيرفتنى باشد.[۴۴۹]

دستهبندى روايات

براى جمعبندى و نتيجهگيرى شايسته است نظرى دوباره به روايات اين باب بيندازيم. روىهمرفته چهار دسته روايت در اين باب وجود دارد. دسته يكم از جايگزينى اعمال نيك به جاى سيئات گذشته در اين جهان حكايت دارد و بيشتر ناظر به كفار و مشركينى است كه مسلمان مىشوند و نگران اعمال ناشايست گذشته خود هستند. اين روايات دگرگونى سيئات به حسنات را اينگونه توضيح دادهاند كه خداوند به جاى كفر آنها، اسلام و به جاى انكار و جهلشان، معرفت و به جاى كشتن مسلمانان جنگ با مشركان و به جاى بندگى بتان، پرستش خداوند و به جاى زنا، زناشويى و در يك جمله، به جاى كارهاى زشت، كارهاى شايسته را به ايشان داده است.[۴۵۰]

دسته دوم دگرگونى در صحيفه عمل را بيان مىكند. اين روايات جريان حساب روز رستاخيز را بيان مىكنند كه در آن صحنه مؤمن بر همه كارهاى خويش آگاه مىشود و كارهاى بد و زشت خود را نيز به ياد مىآورد، ولى هنگامى كه نامه عملش را به دستش مىدهند، كارهاى زشت خود را در آن نمىبيند؛ خداوند آنها را در اين جهان پوشانده، در روز بازپسين مىبخشايد و فرمان مىدهد كه به حسنات تبديل كنند.[۴۵۱]

دسته سوم به پاك شدن از ياد حافظان اعمال اشاره مىكند. در روايتى كه امام صادق عليهالسلام جريان وحى خداوند به داود عليهالسلام را بازمىگويد، از مؤمنى ياد مىشود كه پس از ارتكاب گناه توبه مىكند و هنگام يادآورى گناه شرمسار است. خداوند از سر رحمت آن را مىبخشايد و از ياد حافظان اعمال پاك مىكند و به جاى آن حسنه قرار مىدهد.[۴۵۲]

در دسته چهارم از روايات تنها به دگرگونى حسنات به جاى سيئات اشاره شده و چگونگى آن بيان نشده است.[۴۵۳]

ديدگاه برگزيده

نگاهى فراگير به موضوع و آيات و رواياتى كه در اين باب آمده نشان مىدهد كه نبايد تنها به يكى از تبيينهاى يادشده بسنده كرد. دگرگونى حسنات به جاى سيئات هم در اين جهان رخ مىدهد و هم در روز بازپسين، هم در نامه اعمال مؤمنان آشكار مىشود و هم در جان آنها واقع مىگردد، هم در ياد حافظان و كاتبان اعمال رخ مىدهد و هم آثار و پيامدهاى عينى بيرونى دارد.

آثار كارها دو دستهاند: برخى از آثار مادى و برخى معنوىاند. آثار معنوى نيز برخى ماندگارند و برخى ناپايدار، همچنين برخى اين جهانىاند و برخى آن جهانى، برخى فردىاند و برخى اجتماعى. در قرآن كريم و روايات اهل بيت عليهمالسلام دهها گونه اثر براى گناه ذكر شده است. از جمله مىتوان اين موارد را نام برد: نابودى، گرفته و درهم كوبيده شدن، غرق شدن، زنگار دل، آتش، احباط و از ميان رفتن كارها، دروغ انگاشتن نشانهها و كژى فهم، سنگدلى، از دست دادن نعمتها، عدم پذيرش دعا، الحاد و كفر، گسسته شدن روزى، بىبهرگى از نماز شب، نا امنى، آسيبهاى جسمانى، تيرگى دل، كوتاهى عمر، بيمارى، چيرگى اشرار، اندوه، زمين لرزه، نيامدن باران، بلاهاى بىسابقه، ويرانى خانه، تنگدستى، رسوايى، سختى حساب، خشم خدا، از دست دادن محفوظات و.…

سيئات اعمال آثارى گوناگون دارند كه برخى از آنها در هنگام پيش آمدنشان پديد مىآيند و پس از توبه نيز از ميان رفتنى نيستند. اگر كسى شراب خوارى كند، آثار مستى و نابودى خرد و ويرانى دستگاه گوارش از ميان نمىرود، اگر چه توبه كند. برخى گناهان آثارى دارند كه پس از توبه تا دير زمانى بر جاى مىمانند و برخى تا آخر عمر آدمى را رها نمىكنند. گاه كسانى جناياتى بر خود و خانواده خود مىكنند كه تا آخر عمر در افسوس از دست رفتن عزيزانشان به سرمىبرند؛ ولى آثار ديگرى نيز وجود دارد كه مىتواند با توبه از ميان برود. موضوع جُستار ما به اينگونه آثار مرتبط مىشود. در اينجا نمىتوانيم همه آثار توبه را بيان كنيم، ولى بايد از اين كاوش كرد كه در دگرگونى سيئه به حسنه كدام بخش از آثار گناه از ميان مىرود.

كسى كه توبه حقيقى كرده است، كارهاى پسينش از حسنات خواهد بود. بنا بر اين، جايگزينى در اين جهان رخ مىدهد؛ ولى بايد دانست كه با اين كار موضوع تمام شده نيست و كرامت الهى بسى بيش از اين است. مؤمن توبه كرده جانش را با توفيق الهى پاك نموده و پليدى گناه را از آن زدوده است. بنا بر اين، ملكات نيك جاى ملكات بد را مىگيرد. به دنبال اين رويداد تاريكى برآمده از گناه جاى خود را به روشنايى برآمده از فرمانبردارى مىدهد.

از اين بالاتر، خشنودى خداوند است كه به دست آمده و با كسب رضاى الهى، عنوان كارش از بدى به خوبى تغيير مىكند؛ يعنى تا اين زمان در نافرمانى خدا بوده و اينك در فرمان اوست. به دنبال به دست آوردن خوشنودى خداوند، كرامتى ديگر از حضرت حق او را فرا مىگيرد و فرمان محو گناهان از نامه عمل وى و جايگزينى آنها با حسنات صادر مىگردد. پاك شدن از ياد حافظان و جايگزينى پاداش و عقاب نيز از لوازم طبيعى اين فرماناند.

اين سخن ناسازگارىاى با اين ندارد كه احكام شرعى تابع مصالح و مفاسد واقعى باشند. اعتبارات الهى فراخور آثار واقعى كارها پديد مىآيند؛ يعنى هنگام وضع احكام شرعى خداوند متعال با نظر به مصالح و مفاسد كارها، آنها را حلال، حرام، واجب، مكروه يا مستحب مىكند؛ ولى هيچيك از اين احكام تكليفى پنجگانه مايه دوگانگى در ظاهر كار نمىشود. خوردن حرام با خوردن حلال در ظاهر هيچ دوگانگىاى با يكديگر ندارند. در هر دو چند تكه غذا در دهان گذاشته مىشود و پس از جويدن بلعيده مىشود؛ ولى با نظر به پيوندهايى كه اين كار با امور ديگر دارد، آثارى پيدا مىكند كه آنها واقعى و مؤر هستند و به لحاظ آنها اين كارها خوب يا بد يا... شمرده شدهاند.

براى روشنتر شدن موضوع توجه به اين مطلب سودمند است كه امور واقعى و حقيقى بر دو گونهاند؛ يك دسته امور واقعى «عينى (objective)» هستند و دسته ديگر «انفسى (subjective)». ويژگى امور انفسى آن است كه «هستى آنها عين مُدرَكيت[۴۵۴] آنهاست» و در برابر، امور عينى اينگونه نيستند؛ يعنى براى وجود يافتن نياز به ادراك شدن ندارند. كوه و زمين و دريا و انسان و ديگر موجودات طبيعى نمونههايى از امور عينىاند. درد و رنج و عشق و خوشنودى و لذت و... نمونههايى از امور انفسىاند. اين دسته بدون اينكه ادراك شوند، اصلاً وجود نمىيابند. واقعيت آنها هنگامى تحقق مىيابد كه در جان آدمى يا ديگر موجودات داراى فهم، ادراك شوند. تا درد را در خود نيابيم، نمىتوان گفت درد داريم. تا خوشنودى يا ناخوشنودى در ما ادراك نشود، نمىتوان گفت از چيزى خوشنود يا ناخوشنوديم.

بر اين پايه، اگر حقيقت سيئه و حسنه از امورى باشد كه به خوشنودى و ناخوشنودى آدمى يا خدا بستگى پيدا كند، در اين صورت از امور انفسى است. بنا بر آنچه از اهل لغت گذشت و تحليل علامه طباطبايى نيز آن را تأييد مىكرد، سيئه رويداد يا كار ناخوشايند است و حسنه رويداد يا كار خوشايند. بنا بر اين، سيئه يا حسنه به خوشايندى يا ناخوشايندى بستگى پيدا مىكند كه امرى انفسى است.

توبه موجب مىشود اثرات بد روحى كار بيرونى متصف به سركشى كه همان سيئات است از ميان برود و بنده با بازگشت به خدا و گردننهادن به فرمان او و پشيمانى از نافرمانىاش، جان خود را از آلودگى سيئه پاك كند و با كردار نيكو در پرتو فضل و رحمت و بخشايش الهى، آن را به صورت روحى پاك و پيراسته و نيكو درآورد. طبيعى است كه در صورت دگرگونى اين بخش از جان، كليت روح نيز دستخوش دگرگونى مىشود و به تبع آن، عقاب و پاداش متكى به ذات سعيد و شقى نيز دگرگون مىشوند، ولى دگرگونى سيئه واقعى به حسنه، به دليل انفسى بودن آن، به معناى دگرگونى جان آلوده به جان نيك و زيبا است. اين دگرگونى موجب يك دگرگونى ديگر مىشود و آن نسبت ميان كننده و كار است. كارى كه پيش از اين انجام شده بود وصف نافرمانى خدا را داشت، ولى اينك اين نسبت دگرگون شده و نه تنها نافرمانى نيست، كه فرمانبردارى از حضرت حق نيز به حساب آمده است.[۴۵۵]

براى روشنتر شدن موضوع مىتوان نمونهاى آورد. فرض كنيد مال كسى را بدون اجازه برداشتيد و از آن بهرهبردارى كرديد. در اين حال عنوان كار شما «غصب» است و اين غصب آثارى بر جاى مىنهد. يك اثر آن اين است كه آدمى را غاصب مىكند كه گونهاى بدبختى و تاريكى درونى مىآورد. اكنون اگر مالك آن مال بعداً اجازه داد. اينك آن تصرف در مال وى بدون اجازه او نيست. همين سبب مىشود كه تاريكى درونى و كدورت ايجاد شده از ميان برود. اجازهاى كه بعداً صادر شد، صورت رويهاى كار را دگرگون نكرد، ولى مجرمانه بودن كار را دگرگون كرد. همين كه خوشنودى مالك به دست آمد ديگر آثار منفى بر غصب مترتب نمىشود، ولى مىتوان نشانههايى از مهر و دوستى را جايگزين آن ديد به طورى كه تصرف مال وى نيز كارى زيبا و پسنديده به حساب آيد. در اينجا نمىخواهيم بگوييم در امور عينى دگرسانىاى واقعشده است، ولى در امور انفسى جايگزينى رخ داده و اين جايگزينى نيز واقعى است، نه مجازى و اعتبارى؛ يعنى در نفس مالك ناخوشنودى جايش را به خوشنودى داده است و اين به معناى دگرگونى سيئه به حسنه است.[۴۵۶]

با توضيحات ارائه شده مىتوان چنين نتيجه گرفت كه همه گونههاى ذكر شده براى تغيير حسنات به جاى سيئات، كما بيش شدنىاند و براى شمار فراوانى از آنها نيز دليل داريم و نمىتوان تنها در يكگونه از دگرگونى باز ايستاد. رحمت واسعه الهى مقتضى آن است كه تا آنجا كه بر پايه سنتهاى رايج در آفرينش شدنى باشد، دگرگونى رخ دهد؛ بنا بر اين، بىجا نيست انتظار داشته باشيم كه همه گونههاى ممكن دگرگونى روى دهد.

5 / 7: دُخولُ الجَنَّةِ

5 / 7: رفتن به بهشت

الكتاب

قرآن

«وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ * هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ».[۴۵۷]

«[در آن روز] بهشت را به پرهيزگاران نزديك مىكنند و فاصلهاى از آنان ندارد. اين، چيزى است كه به شما وعده داده مىشود، و براى كسانى است كه به سوى خدا بازمى گردند و پيمانها و احكام او را حفظ مىكنند».

الحديث

حديث

246. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: الجَنَّةُ لِكُلِّ تائِبٍ، وَالرَّحمَةُ لِكُلِّ واقِفٍ.[۴۵۸]

246. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: بهشت براى هر توبهكننده است، و رحمت، براى هر كه [از گناه] باز ايستد.

247. مكارم الأخلاق عن أبي ذر عن رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: يا أبا ذَرٍّ: إنَّ العَبدَ لَيُذنِبُ الذَّنبَ فَيَدخُلُ بِهِ الجَنَّةَ، فَقُلتُ: وكَيفَ ذلِكَ بِأَبي أنتَ واُمّي يا رَسولَ اللّهِ؟

قالَ: يَكونُ ذلِكَ الذَّنبُ نُصبَ عَينَيهِ تائِبا مِنهُ، فارّا إلَى اللّهِ عز و جل حَتّى يَدخُلَ الجَنَّةَ.[۴۵۹]

247. مكارم الأخلاق ـ به نقل از ابوذر ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «اى ابوذر! بنده، گناه مىكند و به سبب آن به بهشت مىرود». گفتم: چگونه، پدر و مادرم به فدايت، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «آن گناه، پيش چشمان اوست در حالى كه از آن توبه مىكند و به سوى خداوند عز و جل مىگريزد تا آن كه به بهشت مىرود».

5 / 8: خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ

5 / 8: خير دنيا و آخرت

الكتاب

قرآن

«وَيَقَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَ لاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِينَ».[۴۶۰]

«و اى قوم من! از پروردگارتان، طلب آمرزش كنيد، سپس به سوى او باز گرديد تا [باران]آسمان را پى در پى بر شما بفرستد و نيرويى بر نيرويتان بيفزايد و گنهكارانه، روى [از حق] بر نتابيد».

«فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا * وَ يُمْدِدْكُم بِأَمْوَ لٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَرًا».[۴۶۱]

«به آنها گفتم: «از پروردگار خويش، آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است تا بارانهاى پُربركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان، كمك كند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد!».

«وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِى فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ».[۴۶۲]

«و اين كه: از پروردگار خويش، آمرزش بطلبيد، سپس به سوى او باز گرديد تا شما را تا مدّت معيّنى، [از مواهب زندگى اين جهان] به خوبى بهرهمند سازد و به هر صاحب فضيلتى، به مقدار فضيلتش ببخشد! و اگر [از اين فرمان] روىگردان شويد، من بر شما از عذاب روز بزرگى بيمناكم».

«رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَ عَلَى وَ لِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَلِحًا تَرْضَلهُ وَ أَصْلِحْ لِى فِى ذُرِّيَّتِى إِنِّى تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّى مِنَ الْمُسْلِمِينَ».[۴۶۳]

«پروردگارا! به من توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى به جا آورم و كار شايستهاى انجام دهم كه از آن، خشنود باشى و فرزندان مرا صالح گردان. من به سوى تو باز مىگردم و توبه مىكنم، و من از مسلمانانم».

الحديث

حديث

248. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: المُؤمِنُ إذا تابَ ونَدِمَ فَتَحَ اللّهُ عَلَيهِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ألفَ بابٍ مِنَ الرَّحمَةِ، ويُصبِحُ ويُمسي عَلى رِضَا اللّهِ.[۴۶۴]

248. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: مؤمن هر گاه توبه كند و پشيمان شود، خداوند در دنيا و آخرت، هزار درِ رحمت برايش مىگشايد و روز و شب خود را در خشنودى خدا به سر مىبرد.

249. عنه صلىاللهعليهوآله: يَلزَمُ الحَقُّ لاُِمَّتي في أربَعٍ: يُحِبّونَ التّائِبَ، ويَرحَمونَ الضَّعيفَ، ويُعينونَ المُحسِنَ، ويَستَغفِرونَ لِلمُذنِبِ.[۴۶۵]

249. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: امّت من، چهار وظيفه دارند: توبه كار را دوست بدارند؛ به ناتوان رحم كنند؛ نيكوكار را يارى برسانند؛ و براى گنهكار، آمرزش بطلبند.

250. عنه صلىاللهعليهوآله: التَّوبَةُ تَجُبُّ[۴۶۶] ما قَبلَها.[۴۶۷]

250. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: توبه، گذشتهها را از بين مىبرد.

251. الإمام عليّ عليهالسلام: التَّوبَةُ تَستَنزِلُ الرَّحمَةَ.[۴۶۸]

251. امام على عليهالسلام: توبه، رحمت را فرود مىآورد.

252. عنه عليهالسلام ـ في وَصفِ التّائِبينَ ـ: غَرَسوا أشجارَ ذُنوبِهِم نُصبَ عُيونِهِم وقُلوبِهِم، وسَقوها بِمِياهِ النَّدَمِ، فَأَثمَرَت لَهُمُ السَّلامَةَ، وأَعقَبَتهُمُ الرِّضا وَالكَرامَةَ.[۴۶۹]

252. امام على عليهالسلام ـ در وصف توبهكنندگان ـ: درختان گناهان خود را در برابر ديدگان و دلهاى خويش بر نشاندهاند و آنها را با آب پشيمانى آبيارى كردهاند. پس اين درختان براى آنان، ميوه سلامت [از دوزخ و عذاب الهى]داده و خشنودى و كرامت [خداوند] را در پى آورده است.

253. عنه عليهالسلام: لَو أنَّ النّاسَ حينَ عَصَوا أنابوا وَاستَغفَروا، لَم يُعَذَّبوا ولَم يُهلَكوا.[۴۷۰]

253. امام على عليهالسلام: اگر مردم، زمانى كه نافرمانى [خدا] كردند، توبه مىنمودند و آمرزش مىطلبيدند، عذاب نمىشدند و هلاك نمىگشتند.

254. عنه عليهالسلام: إنَّ اللّهَ يَبتَلي عِبادَهُ عِندَ الأَعمالِ السَّيِّئَةِ بِنَقصِ الثَّمَراتِ، وحَبسِ البَرَكاتِ، وإغلاقِ خَزائِنِ الخَيراتِ؛ لِيَتوبَ تائِبٌ، ويُقلِعَ مُقلِعٌ، ويَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ، ويَزدَجِرَ مُزدَجِرٌ[۴۷۱]. وقَد جَعَلَ اللّهُ سُبحانَهُ الاِستِغفارَ سَبَباً لِدُرورِ الرِّزقِ ورَحمَةِ الخَلقِ، فَقالَ سُبحانَهُ: «اسْتَغْفِرُوارَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا * وَ يُمْدِدْكُم بِأَمْوَ لٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَرًا»[۴۷۲]، فَرَحِمَ اللّهُ امرَأً استَقبَلَ تَوبَتَهُ، وَاستَقالَ خَطيئَتَهُ، وبادَرَ مَنِيَّتَهُ![۴۷۳]

254. امام على عليهالسلام: همانا خداى، بندگانش را كه اعمال ناشايست مرتكب شوند، به كاستن ميوهها و نگه داشتن بركتها از ايشان و فرو بستن گنجينههاى خير به روى آنان، مىآزمايد تا توبه كننده، توبه كند، گناهكار از گناه باز ايستد، پند گيرنده، پند گيرد و آن كه اراده گناه كرده، منصرف شود. خداوند، آمرزش خواستن را سبب فراوانىِ روزى و رحمت بر آفريدگان قرار داده كه مىفرمايد: «از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او بسيار آمرزگار است تا [باران] آسمان را بر شما پى در پى فرستد و شما را به مالها و فرزندان، يارى كند و به شما بوستانها دهد و برايتان جوىها پديد آورَد». پس خداوند رحمت كند كسى را كه به توبه روى آورد و از خطاهاى خود، بخشش طلبد و پيش از مرگ، براى خود كارى بكند!

255. الإمام زين العابدين عليهالسلام ـ مِن مُناجاةٍ لَهُ تُعرَفُ بِالصُّغرى ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ غَرَسوا أشجارَ الخَطايا نُصبَ رَوامِقِ القُلوبِ، وسَقَوها مِن ماءِ التَّوبَةِ حَتّى أثمَرَت لَهُم ثَمَرَ النَّدامَةِ، فَأَطلَعَتهُم عَلى سُتورِ خَفِيّاتِ العُلى، وآمَنَتهُمُ المَخاوِفَ وَالأَحزانَ وَالغُمومَ وَالأَشجانَ، ونَظَروا في مِرآةِ الفِكرِ، فَأَبصَروا جَسيمَ الفِطنَةِ، ولَبِسوا ثَوبَ الخِدمَةِ.[۴۷۴]

255. امام زين العابدين عليهالسلام ـ در مناجاتش معروف به مناجات صغرى (كوچكتر) ـ: بار خدايا! بر محمّد و خاندانش، درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه درختان گناهان را در برابر ديدگان دل خود نشاندند و با آب توبه، آبيارىشان كردند، تا آن كه ميوه پشيمانى برايشان به بار آورْد. در نتيجه، ايشان را از نهانهاى عالم بالا، آگاه ساختى و از ترسها و اندوهها و غصهها و غمها ايمنشان گردانيدى تا در آيينه فكر نگريستند. پس به هوشيارى بزرگى دست يافتند و جامه خدمتگزارى به تن كردند.

256. الكافي عن ابن أبي عُمَير عن بعض أصحابنا رَفَعَه، قال: إنَّ اللّهَ عز و جل أعطَى التّائِبينَ ثَلاثَ خِصالٍ، لَو أعطى خَصلَةً مِنها جَميعَ أهلِ السَّماواتِ وَالأَرضِ لَنَجَوا بِها؛ قَولُهُ عز و جل: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّ بِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»[۴۷۵]، فَمَن أحَبَّهُ اللّهُ لَم يُعَذِّبهُ، وقَولُهُ: «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوارَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَىْءٍ رَّحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَ اتَّبَعُواسَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ * رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّتِ عَدْنٍ الَّتِى وَعَدتَّهُمْ وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَالءِهِمْ وَ أَزْوَ جِهِمْ وَذُرِّيَّتِهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ * وَ قِهِمُ السَّيِّاتِ وَ مَن تَقِ السَّيِّاتِ يَوْمَلءِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذَ لِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[۴۷۶]، وقَولُهُ عز و جل: «وَ الَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لاَ يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَ لِكَ يَلْقَ أَثَامًا * يُضَعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا * إِلاَّ مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صٰلِحًا فَأُوْلَلءِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّاتِهِمْ حَسَنَتٍ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا»[۴۷۷].[۴۷۸]

256. الكافى ـ به نقل از ابن ابى عمير از يكى از شيعيان در حديثى كه سندش را به معصوم عليهمالسلام رسانده است ـ: خداى عز و جل سه ويژگى به توبهكنندگان داده است كه اگر يكى از آنها را به همه اهل آسمانها و زمين دهد، به سبب آن، نجات مىيابند: [اوّل] فرموده است: «خدا توبهكنندگان و پاكيزگان را دوست مىدارد» و كسى كه خداوند، او را دوست بدارد، عذابش نمىكند، و [دوم] فرموده است: «كسانى كه عرش [خدا] را حمل مىكنند و آنها كه پيرامون آناند، به سپاس پروردگارشان، تسبيح مىگويند و به او ايمان دارند و براى كسانى كه به خدا گرويدهاند، طلب آمرزش مىكنند. پروردگارا! رحمت و دانش تو بر هر چيز، احاطه دارد. كسانى را كه توبه كرده و راه تو را دنبال كردهاند، ببخش و آنها را از عذاب آتش، نگه دار. پروردگارا! آنان را در باغهاى جاويد كه وعدهشان دادهاى، با هر يك از پدران و همسران و فرزندانشان كه به صلاح آمدهاند، داخل كن؛ زيرا كه تو ارجمند و حكيمى. آنان را از بدىها نگه دار و هر كه را در آن روز از بدىها نگه دارى، البته رحمتش كردهاى و اين، همان كاميابى بزرگ است»، و [سوم]فرموده است: «و كسانى كه با خدا معبودى ديگر نمىخوانند و كسى را كه خدا [خونش را]حرام كرده است، جز به حق نمىكشند، و زنا نمىكنند، و هر كس اينها را انجام دهد، سزايش را دريافت خواهد كرد. براى او در روز قيامت، عذاب دوچندان مىشود و پيوسته در آن خوار مىماند، مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند. پس خداوند، بدىهايش را به نيكىها تبديل مىكند، و خدا، همواره آمرزنده مهربان است».

راجع: ص22 (ستر الذنوب والسيّئات) وص 24 (تبديل السيّئات بالحسنات)

و نهج الذكر: ج2 ص347 ـ 368 (بركات الاستغفار).

ر. ك: ص23 (پوشاندن گناهان و بدىها) و ص25 (تبديل كردن بدىها به خوبىها) و نهج الذكر (با ترجمه فارسى): ج4 ص59 (بركتهاى آمرزشخواهى).

الفصل السادس: أصنافُ التَّوبَةِ

فصل ششم: انواع توبه

6 / 1: تَوبَةُ الخاصِّ وتَوبَةُ العامِّ

6 / 1: توبه خاصّ و توبه عام

الكتاب

قرآن

«وَ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».[۴۷۹]

«و همگى به سوى خدا بازگرديد، اى مؤمنان، تا رستگار شويد».

الحديث

حديث

257. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: يا أيُّهَا النّاسُ! توبوا إلَى اللّهِ فَإِنّي أتوبُ فِي اليَومِ إلَيهِ مِئَةَ مَرَّةٍ.[۴۸۰]

257. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: اى مردم! به درگاه خدا توبه كنيد. من، خود، در روز، صد بار به درگاه او توبه مىكنم.

258. الإمام الصادق عليهالسلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله كانَ يَتوبُ إلَى اللّهِ، ويَستَغفِرُهُ في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ مِئَةَ مَرَّةٍ مِن غَيرِ ذَنبٍ.[۴۸۱]

258. امام صادق عليهالسلام: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله، در هر روز و شب، صد مرتبه به درگاه خداوند، توبه مىكرد و آمرزش مىطلبيد، بدون آن كه گناهى مرتكب شده باشد.

259. مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليهالسلام ـ: التَّوبَةُ حَبلُ اللّهِ ومَدَدُ عِنايَتِهِ، ولا بُدَّ لِلعَبدِ مِن مُداوَمَةِ التَّوبَةِ عَلى كُلِّ حالٍ، فَكُلُّ فِرقَةٍ مِنَ العِبادِ لَهُم تَوبَةٌ، فَتَوبَةُ الأَنبِياءِ مِنِ اضطِرابِ السِّرِّ، وتَوبَةُ الأَولِياءِ مِن تَكوينِ[۴۸۲] الخَطَراتِ، وتَوبَةُ الأَصفِياءِ مِنَ التَّنَفُّسِ، وتَوبَةُ الخاصِّ مِنَ الاِشتِغالِ بِغَيرِ اللّهِ، وتَوبَةُ العامِّ مِنَ الذُّنوبِ، ولِكُلِّ واحِدٍ مِنهُم مَعرِفَةٌ وعِلمٌ في أصلِ تَوبَتِهِ ومُنتَهى أمرِهِ، وذلِكَ يَطولُ شَرحُهُ هاهُنا.

فَأَمّا تَوبَةُ العَامِّ فَأَن يَغسِلَ باطِنَهُ مِنَ الذُّنوبِ بِماءِ الحَياةِ[۴۸۳]، وَالاِعتِرافِ بِجِنايَتِهِ دائِماً، وَاعتِقادِ النَّدَمِ عَلى ما مَضى، وَالخَوفِ عَلى ما بَقِيَ مِن عُمُرِهِ، ولا يَستَصغِرَ ذُنوبَهُ فَيَحمِلَهُ ذلِكَ إلَى الكَسَلِ، ويُديمَ البُكاءَ وَالأَسَفَ عَلى ما فاتَهُ مِن طاعَةِ اللّهِ، ويَحبِسَ نَفسَهُ مِنَ[۴۸۴] الشَّهَواتِ، ويَستَغيثَ إلَى اللّهِ تَعالى لِيَحفَظَهُ عَلى وَفاءِ تَوبَتِهِ، ويَعصِمَهُ عَلَى العَودِ إلى ما سَلَفَ، ويَروضَ نَفسَهُ في مَيَدانِ الجُهدِ وَالعِبادَةِ، ويَقضِيَ عَنِ الفَوائِتِ مِنَ الفَرائِضِ، ويَرُدَّ المَظالِمَ، ويَعتَزِلَ قُرَناءَ السَّوءِ، ويَسهَرَ لَيلَهُ ويَظمَأَ نَهارَهُ، ويَتَفَكَّرَ دائِماً في عاقِبَتِهِ، ويَستَعينَ بِاللّهِ تعالى سائِلاً مِنهُ الاِستِعانَةَ[۴۸۵] في سَرّائِهِ وضَرّائِهِ، ويَثبُتَ عِندَ المِحَنِ وَالبَلاءِ كَيلا يَسقُطَ عَن دَرَجَةِ التَّوّابينَ، فَإِنَّ في ذلِكَ طَهارَةٌ مِن ذُنوبِهِ، وزِيادَةٌ في عَمَلِهِ، ورِفعَةٌ في دَرَجاتِهِ.[۴۸۶]

259. مصباح الشريعة ـ در روايتى كه آن را به امام صادق عليهالسلام نسبت داده است ـ: توبه، ريسمان الهى و يارى و كشش عنايت اوست. بنده بايد در هر حالى بر توبه، مداومت ورزد. هر گروهى از بندگان را توبهاى است: توبه انبيا از اضطراب درون است و توبه اوليا از وارد شدن خطورات گوناگون به دل و توبه اصفيا، از نَفَس كشيدن [بدون ياد خدا] و توبه خاصّان، از پرداختن به غير خدا و توبه عوام، از گناهان است. براى هر يك از ايشان، براى توبهاش و پايان كارش، شناختى و دانشى است كه شرح آنها در اين جا به درازا مىكشد:

امّا توبه عوام، اين است كه با آب حيات باطن خود را از گناهان بشويد و همواره به جرم خويش، اعتراف كند و از [اعمال و گفتار نادرست] گذشته، پشيمان باشد و در باره باقىمانده عمرش بيمناك باشد و گناهان خود را كوچك نشمارد كه اين امر، او را به تنبلى وا مىدارد. براى آنچه از طاعت خدا از دست داده است، پيوسته بگريد و افسوس خورَد و نفس خود را از شهوات باز دارد و از خداوند متعال، كمك بخواهد كه او را در پايبندى به توبهاش، استوار بدارد و از بازگشت به [اعمال و رفتار] گذشته، نگه دارد و نفس خود را در ميدان كوشش و عبادت، رياضت دهد و قضاى واجبات از دست رفتهاش را به جا آورد و ردّ مظالم كند و از دوستان بد، دورى گزيند و شبش را به عبادت و روزش را به روزه بگذرانَد و پيوسته به عاقبت خود بينديشد و در خوشى و ناخوشىاش، از خداوند متعال، كمك بخواهد و دست استعانت به سوى او دراز كند و در وقت محنتها و بلا، ثابتقدم بماند تا از درجه توّابان، سقوط نكند؛ زيرا در اين كار، پاكى از گناهان است، افزودن بر عمل و بالا رفتن درجات.

راجع: نهج الذكر: ج2 ص333 (القسم التاسع / الفصل الثاني/الحثّ على كثرة الاستغفار / كثرة استغفار النبيّ صلىاللهعليهوآله).

ر. ك: نهج الذكر (با ترجمه فارسى): ج4 ص33 (بخش نهم / فصل دوم / تشويق به آمرزشخواهى بسيار / بسيار آمرزش خواستن پيامبر صلىاللهعليهوآله).

تبيين توبه انبيا و اوصيا علیهم السّلام[۴۸۷]

در باره توبه و استغفار پيامبران و اولياى خدا آيات قرآنى[۴۸۸] و روايات متعددى[۴۸۹] وجود دارد. آنان در عمل نيز زياد استغفار مىكردند. از طرفى، به باور پيروان اهل بيت عليهمالسلام، آنان معصومند و هيچ گناهى از آنان سر نزده است. پس چه نيازى به توبه دارند؟ آنان اگر معصومند، گناه نمىكنند كه نياز به توبه داشته باشند و اگر گناه كنند، ديگر معصوم نيستند. همچنين كثرت استغفار آنان پرسش برانگيز شده است و بايد ديد كه آنان از چه چيزى و براى چه استغفار مىكردند.

اين پرسشها از دير زمانى مطرح بوده و يك نمونه آن را على بن محمّد بن الجهم در مجلس مأمون از امام رضا عليهالسلام مىپرسد. وى با آوردن آياتى از قرآن كه در نگاه نخست دلالت بر لغزش يا گناه برخى انبيا، همچون آدم عليهالسلام، يونس عليهالسلام، داوود عليهالسلام و حضرت محمد صلىاللهعليهوآله دارد اين پرسش را مطرح مىكند كه اين آيات را چگونه با عصمت انبيا جمع مىكنيد. امام عليهالسلام نيز به تفصيل هر يك از آيات را توضيح مىدهند و معلوم مىشود كه هيچ يك از آنها به معناى متعارف گناه نبوده و آن بزرگواران معصوم از همه اين گناهان متوهم هستند.[۴۹۰]

از طرفى در قرآن كريم براى توبهكنندگان مقامات بلندى همچون محبوب خدا شدن در نظر گرفته شده است. خداوند متعال كسانى را كه زياد توبه مىكنند دوست دارد.[۴۹۱] پيامبرانى را كه زياد توبه و انابه داشتند به نيكى مىستايد.[۴۹۲] اگر توبه تنها از گناه باشد، كثرت توبه نشانه كثرت گناه است و اين با شأن پيامبران سازگار نيست. بنا بر اين، توبه اينان بايد معناى ديگرى داشته باشد.

در تفسير توبه و استغفار معصومان، غير از آن دسته كسانى كه با اصل عصمت مخالفت دارند يا عصمت را محدود در نظر مىگيرند،[۴۹۳] در ميان كسانى كه عصمت از هر گناهى را در هر دورهاى براى انبيا و اوصيا لازم مىدانند ديدگاههاى متفاوتى ارائه شده است كه در دوازده گونه قابل دستهبندى است. اين تبيينها از سوى علماى فريقين بيان شده است.[۴۹۴] اما همه آنها پذيرفتنى نيستند:

1. توبه آموزشى

اين آيات و روايات در مقام تعليم به پيروان است و از اين رو به معصومان نسبت داده شده است كه سختى كار قيامت و لزوم توبه را بيش از پيش براى مردم نشان دهد. شيخ طبرسى مىگويد امر به استغفار پيامبر براى اين است كه سنت شود و امت ياد بگيرد و عمل كند.[۴۹۵] ثعلبى نيشابورى نيز همين نظر را دارد.[۴۹۶]

اما با توجه به كثرت روايات استغفار معصومان[۴۹۷] و آيات متعدد قرآن، نيز كثرت استغفار آنان،[۴۹۸] نمىتوان اين سخن را، دست كم به صورت مطلق و كلى، پذيرفت. افزون بر اين بخشى از عبارات اين سخنان، به ويژه ادعيه آنها، به گونهاى است كه توجيه آنها در راستاى تعليم و تهى بودن از حقيقت، سخت دشوار است. به عنوان نمونه اين دعاى زيبا را از امام سجاد عليهالسلام در باب توبه ببينيد:

أتوبُ إلَيكَ فى مَقامى هذا تَوبَةَ نادِمٍ عَلى ما فَرَطَ مِنهُ، مُشفِقٍ مِمَّا اجتَمَعَ عَلَيهِ، خالِصِ الحَياءِ مِمّا وَقَعَ فيهِ، عالِمٍ بِأَنَّ العَفوَ عَنِ الذَّنبِ العَظيمِ لا يَتَعاظَمُكَ، وأَنَّ التَّجاوُزَ عَنِ الإِثمِ الجَليلِ لا يَستَصعِبُكَ، وأَنَّ احتِمالَ الجِناياتِ الفاحِشَةِ لا يَتَكَأَّدُكَ، وأَنَّ أحَبَّ عِبادِكَ إلَيكَ مَن تَرَكَ الاِستِكبارَ عَلَيكَ، وجانَبَ الإِصرارَ، ولَزِمَ الاِستِغفارَ، وأَ نَا أبرَأُ إلَيكَ مِن أن أستَكبِرَ، وأَعوذُ بِكَ مِن أن اُصِرَّ، وأَستَغفِرُكَ لِما قَصَّرتُ فيهِ، وأَستَعينُ بِكَ عَلى ما عَجَزتُ عَنهُ.[۴۹۹]

در اين جايگاهى كه هستم به درگاه تو توبه مىكنم؛ توبه كسى كه از افراط در گناه پشيمان شده و از آن بار گران معاصى كه برگردن دارد ترسان است و از ورطهاى كه در آن افتاده سخت شرمنده است. مىداند كه تو عفو كردن از گناهان بزرگ را بزرگ نمىشمارى و گذشتن از خطاى بزرگ براى تو دشوار نيست و تحمل خطاهاى زشت ما بر تو گران نمىآيد و محبوبترين بندگان تو بندهاى است كه در برابر تو گردنكشى فرو نهد و از اصرار بر گناه دورى جويد و همواره از تو آمرزش خواهد.

[خدايا،] از گردنكشى در برابر تو بيزارى مىجويم و از اصرار در گناه به تو پناه مىآورم و از هر قصور كه ورزيدهام آمرزش مىخواهم و در هر چه فرومانم از تو يارى مىطلبم.

در اين عبارات امام سجاد عليهالسلام افزون بر تصريح بر توبه در پيشگاه حضرت حق جل و علا، محبوبترين مردم را نزد خداوند كسى مىداند كه با ترك استكبار به توبه روى آورد و استغفار پيشه كند و از اينكه خودش چنين نباشد تبرى مىجويد.

افزون بر اين، تعليمى بودن توبه معصومان با دستور صريح خداوند به شخص پيامبر صلىاللهعليهوآله در سوره مؤمن[۵۰۰] و به عموم مؤمنان در سوره نور[۵۰۱] و جمع هر دو در سوره محمد صلىاللهعليهوآله [۵۰۲] سازگار نيست؛ زيرا وظيفه هر يك را جداگانه و به طور مجتمع ذكر كرده است و اگر تنها وظيفه امت بود، چنين كارى وجهى نداشت. البته مىتوان گفت كه هر يك به دليلى لازم است. استغفار پيامبر صلىاللهعليهوآله براى سنتسازى است و استغفار امت واقعى است. اما اين وجه حتى اگر درست باشد، تنها استغفار را بيان مىكند و از تبيين توبههاى خاص آنها كه در تنهايى ايشان اتفاق مىافتاد، ناتوان است.

2. توبه تشريفاتى

توبه از باب خشوع و خضوع است و كارى است كه تنها براى احترام به حضرت حق جل و علا و اظهار كوچكى و تواضع صورت مىگيرد. از بيان آلوسى در توضيح استغفار پيامبر صلىاللهعليهوآله چنين چيزى استشمام مىشود.[۵۰۳]

اين نظريه نيز نادرست است؛ زيرا اين همه سوز و گداز معصومان در دعاهايشان را نمىتوان صرفاً كارى تشريفاتى به حساب آورد. يعنى معصومان عليهمالسلام در پى نمايش و انجام كارهاى تصنعى و تشريفاتى نبودهاند. آنان همه زندگى خود را با حقيقت گذراندهاند و جز به حقيقت سخنى نگفتهاند. تعارف بى محتوا را حتى نسبت به افراد عادى جايز نمىدانستند، چه رسد به خداى متعال. به عبارت ديگر تواضع در برابر حضرت حق امرى حقيقى و از سر ديدن حقيقت كوچكى خود است. و اين جز با حقيقى بودن توبه و استغفار محقق نمىشود.

3. استغفار براى حفظ عصمت

استغفار به معناى طلب پردهپوشى است. پردهپوشى همواره براى پوشاندن گناه نيست، بلكه گاه براى پوشاندن از زشتىهاى محتمل است. معصومان از خداوند مىخواهند كه زشتىهاى هواى نفس را بر آنان بپوشاند. نتيجه اين پوشاندن عصمت مىشود. به عبارت ديگر آنان طلب پيشگيرى از زشتى مىكنند. فخر رازى اين تفسير از استغفار را مىپسندد و آن را بر ديگر بيانها ترجيح مىدهد[۵۰۴]. قرطبى نيز اين احتمال را مىآورد.[۵۰۵]

اما اين بيان نيز كامل نيست؛زيرا اگر بپذيريم كه مىتواند توضيحى براى استغفار باشد، اما اصل توبه را توضيح نمىدهد. چرا معصومان توبه مىكنند و از چه چيزى بازمىگردند؟ اين پرسشى است كه با اين بيان فخر رازى پاسخ نمىگيرد. مىتوان در تكميل سخن او گفت كه بازگشت نيز از زشتىهاى هواى نفس است. اما چنين زشتىاى در آنان وجود ندارد كه اين بخواهند از آن به سوى خدا بازگردند. اگر كمى توضيح را تغيير دهيم شايد بتوان آن را به بيانهاى بعدى بازگرداند.

4. استغفار براى امت

استغفار آن حضرت براى خويش نبوده است بلكه براى امت بوده است. به گفته طبرسى استغفار پيامبر صلىاللهعليهوآله براى امتش نوعى كرامت براى آنهاست كه فردى بزرگ همچون پيامبر شفاعتشان را كند.[۵۰۶] قرطبى نيز اين احتمال را مطرح مىكند.[۵۰۷]

ليكن اين سخن نيز درست نيست؛ زيرا اين وجه تنها برخى موارد استغفار را توضيح مىدهد، اما نمىتواند پاسخگوى آيات، روايات و دعاهايى باشد كه از عصيان و ذنب پيامبران و اولياى خدا ياد مىكند.[۵۰۸] افزون بر اين بايد توجه داشت كه قرآن كريم در موارد عديده و به تفكيك به پيامبر صلىاللهعليهوآله دستور داده كه براى خودش و نيز براى امت استغفار كند. در يك آيه نيز هر دو را با هم آورده است كه دلالت بر اين دارد كه استغفار پيامبر صلىاللهعليهوآله براى خودش موضوعيت دارد و تكليفى مستقل از استغفار براى مؤمنان است. در سوره محمد چنين مىخوانيم:

«فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَكُمْ.[۵۰۹]

پس بدان كه معبودى جز «اللّه» نيست و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن! و خداوند محل حركت و قرارگاه شما را مىداند».

فخر رازى نيز با استناد به همين دليل اين تبيين را نمىپذيرد.[۵۱۰]

5. توبه از گناه به گمان كفار

چون كفار پيامبر صلىاللهعليهوآله را گناهكار مىدانستند در اينكه ادّعاى رسالت نموده، خداوند متعال رفع آن حالت را به منزله استغفار دانسته و در قرآن فرموده است:

«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَمنبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِىِّ وَ الإِبْكَرِ.[۵۱۱]

صبر پيشه كن كه وعده خداوند حق است و براى گناهت استغفار كن، و پروردگارت را در شامگاه و بامداد با حمد تقديس كن.»

همچنين مىخوانيم:

«إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا * وَ يَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا. [۵۱۲]

ما براى تو فتح آشكارى فراهم كرديم؛ تا خداوند آثار و تبعات كارهاى گذشته و آيندهات را بزدايد، و نعمتش را بر تو تمام نمايد و تو را به راه راست هدايت كند. و پيروزى شكست ناپذيرى برايت رقم بزند.»

در اين آيه تعبير «ذنب» به كار رفته كه معمولاً آن را به گناه ترجمه مىكنند. اما اين ترجمه دقيق نيست و ذنب به معناى هر كارى است كه تبعات و پيامد نامطلوبى داشته باشد. به گفته علامه طباطبايى در الميزان «ذنب» در آيه شريفه، به معناى گناه، يعنى مخالفت با تكليف مولوى الهى نيست. «ذنب» در لغت، عبارت از عملى است كه آثار و تبعات بدى دارد. «مغفرت» هم در لغت عبارت از پرده افكنى بر روى هر چيز است. بر اين اساس، اگر فرد بى گناهى كارى كرده باشد كه در نظر گروهى ديگر بايد مجازات شود يا غرامت بپردازد، ذنب به كار مىرود. به همين دليل است كه تمام كارهاى پيامبر صلىاللهعليهوآله در چشم مشركان نامطلوب و سزاوار مجازات بود. اين كارها را ذنب مىگويند، هر چند به خودى خود آن كار خوب باشد.[۵۱۳]

اين نظريه تنها يك قسم توبه پيامبر صلىاللهعليهوآله را در برمىگيرد و شامل توبههاى ديگر پيامبر صلىاللهعليهوآله، نيز توبه معصومان ديگر نمىشود.[۵۱۴] افزون بر اينكه نمىتواند توضيح دهنده ادله ديگرى باشد كه از عصيان و لغزش پيامبران ياد مىكند.

6. توبه از ترك اولى

توبه معصومان از گناه نيست، بلكه از ترك اولى، يعنى از عملى است كه واجب نبوده، اما شايسته مقام نبوت و امامت نيز نبوده است. سيد مرتضى رحمهالله و شيخ طوسى و شيخ طبرسى و گروهى ديگر از علما در باره عصيان آدم عليهالسلام مىگويند كه عصيان يعنى مخالفت با فرمان فرماندهنده. فرمانها دو گونهاند: واجب و مستحب. مخالفت با فرمان مىتواند مخالفت با امرى مستحب باشد.[۵۱۵] شبيه همين تبيين را ابن خمير، از علماى قرن هفتم، در داستان داود عليهالسلام و داستان سليمان عليهالسلام دارد.[۵۱۶] خواجه نصير طوسى، به تبع عرفا، سه نوع توبه برمىشمرد: «توبه عام، همه بندگان را، توبه خاص، معصومان را و توبه اخص، اهل سلوك را». توبه عام را از گناه مىداند و توبه خاص را از ترك اولى.[۵۱۷]

اين سخن را شايد بتوان براى برخى پيامبران پذيرفت،[۵۱۸] اما براى پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله و اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام پذيرفته نيست؛ زيرا نمىتوان با توجه به رواياتى كه توبه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله را در هر روز صد بار دانسته يا رواياتى كه توبه امام كاظم عليهالسلام را پنج هزار بار در روز اعلام كرده، گفت كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در هر روز صد بار و امام كاظم عليهالسلام پنج هزار بار ترك اولى داشته و يا از يك ترك اولى، اين مقدار توبه مىكردند.[۵۱۹] شايد به همين دليل است كه خواجه نصير نيز مرتبهاى ديگر براى توبه قائل است كه اخص است و خود او توبه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله را از اين قسم مىداند.[۵۲۰]

7. توبه به دليل ترس از رها شدن

معصومان نگران بودند كه خدا آنها را رها كند و به همين دليل استغفار مىكردند؛ زيرا همواره اين احتمال وجود دارد كه انسان با تقوا و درستكار نيز دچار لغزش شود. كافى است كه نگهدارى خدا پايان پذيرد. از اين رو معصومان كه در حفظ و حراست الهى هستند، بايد مراقب باشند كه مبادا دچار فريب و مكر و غرور گردند و عنايت الهى را از دست دهند و به خود رها شوند. به اين دليل توبه و استغفار مىكردند كه مبادا چنين وضعى پيش بيايد. علامه فضل اللّهاستغفار پيامبر صلىاللهعليهوآله را نه از سر گناه، كه به دليل نگرانى از ارتكاب گناه در آينده به خاطر نقص بشرى و احياناً از دست دادن عنايت الهى مىداند. گويا استغفار حاكى است از طلب رضوان كه هديهاى الهى است.[۵۲۱]

البته اصل اين ادعا كه معصومان نگران بودند كه مبادا خدا آنها را به خود وانهد، ادعاى درستى است. به همين دليل است كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله و اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام بسيار اين دعا را مىخواندند: «اللّهُمَّ ولا تَكِلنى إلى نَفسى طَرفَةَ عَينٍ أبَدا».[۵۲۲] اما اين بيش از آنكه شبيه توبه يا استغفار باشد، كارى است كه به استعاذه (پناه بردن) شباهت دارد. نمىتوان با اين ادعا همه توبهها و استغفارهاى معصومان را تبيين كرد.

8. توبه شكر

استغفار براى اظهار عبوديت و نيازمندى و شكر بر نعمت حق تعالى است. حالات خوش اظهار نيازمندى در معصومان فراوان بوده است و استغفار، شكر آن حالات است. يك نمونه آن در داستان حضرت داود عليهالسلام است كه پس از آزمايشى كه خداوند از او مىكند، استغفار و انابه او ذكر شده است:

«وَ ظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رَاكِعًا وَ أَنَابَ».[۵۲۳]

و داوود دانست كه ما او را آزمايش كردهايم. پس، از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه كرد».

مرحوم سيد مرتضى اين استغفار داوود را از نوع استغفار شكر و اظهار عبوديت و رجوع و انقطاع الى اللّهمىداند.[۵۲۴] وى مشابه همين توضيح را در داستان حضرت سليمان و افتادن جسدى روى تختش و در داستان حضرت يونس عليهالسلام و ذكر يونسيه در دل ماهى آورده است.[۵۲۵]

اما بايد توجه داشت كه شكر يك حقيقت متفاوت با توبه و استغفار است. مىتوان در مقام شكر، استغفار هم كرد. اما نمىتوان گفت هر استغفار و توبهاى شكر است. برفرض در پى شكر و سپاس، پوزش خواهى نيز وجود داشته باشد، اما پوزشخواهى حقيقتى است و شكر حقيقتى ديگر. در هر حال اين سخن توجيه قانع كنندهاى براى همه توبهها و استغفارهاى معصومان نيست.

9. توبه از غفلت

معصومان مىبايست دائم الذكر باشند، اما گاهى اوقات غفلت از ذكر پيدا مىكردهاند. لذا اين غفلت را گناه ناميده و از آن غفلتها استغفار مىكردهاند. به عبارت بهتر، آنان مىبايست دائم الذكر و همواره در حال عبادت باشند. اما در حالات خواب و خوراك از عبادات برتر غافلند. به همين دليل استغفار مىكنند.[۵۲۶] خواجه نصير طوسى توبه اخص را از دو چيز مىداند: «يكى از التفات سالك به غير مطلوب...».[۵۲۷]

اين بيان دو معنا مىتواند داشته باشد. اگر مقصود از «ذكر»، ياد خدا باشد، اين وجه درست نيست؛ زيرا نسبت دادن غفلت به اين بزرگانى كه مستغرق در ياد خدا هستند و هيچ لحظهاى از عمرشان را بدون ياد و ذكر خدا نمىگذرانند، درست نيست. آنان حتى در حالات زندگى اجتماعى و اشتغال به امور دنيا، در ذكر خدا هستند. اما اگر مقصود ذكر زبانى باشد، آنگاه اين وجه به توبه براى فاصله با ساحت قدس ربوبى[۵۲۸] باز مىگردد و وجهى متفاوت نيست.

10. توبه به سبب خوف

معصومان با ديدن عظمت و جلال خدا دچار خوفى شديد مىشوند كه آنان را به توبه و استغفار وامىدارد.

اين سخن تبيين كننده توبه و استغفار نيست، مگر به جهت برخى لوازم خوف. يعنى لازمه ديدن عظمت خدا و مستولى شدن خوف بر انسان اين است كه كوچكى و ضعفهاى خود را دليلى بر استغفار و پوزش خواهى قرار دهد. دراين صورت اين سخن به بيان دوازدهم بازمىگردد.

11. توبه از واردات نفسانى

معصومان نيز داراى وارداتى نفسانى از قبيل ملال، حديث نفس و خيالاتى هستند كه عارض بر دلهاى صاف آنهامىشود و موجب تشويش مىگردد. براى بازيابى آرامش و طمأنينه نيازمند توبه و بازگشت به سوى خدا هستند.

اين واردات قدرى ابهام دارد. معصومان به طور قطع وارداتى شيطانى ندارند. ساير واردات نيز اگر از چيزى از قبيل الهامات رحمانى يا زمزمه فرشتگان باشد، نياز به توبه ندارد، مگر به دليل بازداشتن آنها از استغراق نسبت به حضرت حق. در اين صورت اين وجه به بيان دوازدهم بازمىگردد. اگر مقصود از واردات چيزهايى پايينتر باشد، شبيه خيالات و اوهامى كه به مردمان عادى دست مىدهد، اين از ساحت معصومان به دور است.

12. توبه از كاستىهاى بشرى و مراتب بندگى در قياس با مراتب بالاتر

توبه معصومان از هر كارى است كه انسان انجام مىدهد؛ زيرا هيچ كار بشرى در خور ساحت ربوبى نيست. براين اساس، انسان به دليل ضعف و نقص و فقر انسانى و فاصلهاى كه به طور طبيعى با حضرت حق دارد، نمىتواند حضرت حق را آن گونه كه در واقع هست بشناسد و حق معرفت او را به جاى آورد، چنان كه نمىتواند حق عبادت و بندگى او را به جاى آورد. از اين روست كه پيامبر صلىاللهعليهوآله خداى را چنين مىخواند:«سبحانك ما عرفناك حق معرفتك و ما عبدناك حق عبادتك».[۵۲۹]بنا بر اين، خود را در مقام قصور مىديدند. درستترين عبادت و صحيحترين معرفت در اين مقام آن است كه همراه با چنين اعترافى باشد و اين اعتراف در واقع پوزش خواهى نسبت به ساحت ربوبى است كه آن را استغفار مىناميم. در اين استغفار نوعى بازگشت نيز وجود دارد. بازگشت از نقص به كمال مطلق، بازگشت از فقر خود به غناى الهى، بازگشت از ضعف بشرى به قوت الهى و[۵۳۰]... و اين حقيقت توبه است.

بنا بر اين آنها نيز هر چه تلاش كنند، قصور و كاستى در طاعت دارند و اين نوعى عصيان به حساب مىآيد[۵۳۱] كه نيازمند توبه مىشود.[۵۳۲] پوزشخواهى از قصور

نيز امرى پسنديده است. چنان كه اگر كسى به دليل شكستگى پايش مجبور به دراز كردن آن جلو ديگران باشد، پسنديده است كه از اين كار پوزشخواهى كند. به گفته سعدى شيرازى:

بنده همان به كه ز تقصير خويش

عذر به درگاه خدا آورد

ورنه سزاوار خداونديش

كس نتواند كه به جا آورد

اين بدان معنا نيست كه خداوند متعال با انسانها با عدالت و سختگيرى رفتار مىكند. خداوند در قرآن كريم وعدههاى متعددى بر بخشايش همه گناهان و نا اميد نشدن مردم داده است.[۵۳۳] خداوند رحمت به بندگان را بر خود لازم كرده است[۵۳۴] و به عدالت رفتار نمىكند. گفتنى است كه خداوند هيچ جايى در قرآن خود را به عدالت توصيف نكرده و به جاى آن گفته است كه ظلم نمىكند. معناى اين سخن اين است كه خداوند كارى برتر از عدالت مىكند و آن رحمت و تفضل بر بندگان است.

اين معنا از توبه ضمن آن كه در شأن معصومان است، با رواياتى كه از استغفار پيامبر صلىاللهعليهوآله پس از هر جلسهاى حكايت مىكند سازگار است.[۵۳۵] بر اساس اين سخن، تجارت كرده و 100 سكه به دست آورده است. بعد مىبيند كه مىتوانست 200 سكه به دست آورد. از كارش پشيمان و نادم است كه چرا 200 سكه را كسب نكرده است.

از طرفى توبه، يكى از عبادات بزرگ است. خداوند در قرآن مجيد، مؤمنان راستين را چنين توصيف مىكند:

«الصَّبِرِينَ وَالصَّدِقِينَ وَالْقَنِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ»[۵۳۶]؛

آنان شكيبايند و راست گو؛ همواره اطاعت پيشهاند و انفاق گر و سحرگاهان، به استغفار مىپردازند.

و در جاى ديگر چنين مىفرمايد:

«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّتٍ وَ عُيُونٍ * ءَاخِذِينَ مَا ءَاتَلهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَبْلَ ذَ لِكَ مُحْسِنِينَ * كَانُواْ قَلِيلاً مِّنَ الَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ * وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»[۵۳۷]؛

به يقين، پرهيزگاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمهها قرار دارند، و آنچه پروردگارشان به آنها بخشيده دريافت مىدارند، زيرا پيش از آن (در سراى دنيا) از نيكوكاران بودند! آنها كمى از شب را مىخوابيدند، و در سحرگاهان استغفار مىكردند».

بنا بر اين آيات، قرآن مجيد توبه و استغفار را عمل بهترين مؤمنان و شب زنده داران و متقيان معرفى كرده است. آرى، اگر به حقيقت توبه نظر كنيم، آن را زيباترين جلوه خضوع و خشوع و اظهار تذلل و زارى و اعتراف به قصور و تقصير بندهاى بى نهايت كوچك، در برابر آفريدگارى بى نهايت بزرگ مىيابيم. از اين رو، شايسته است كه اولياى الهى، بهتر و بيشتر از همگان، اين دعوت الهى را لبيك گويند و در تمام حالات خود، بر توبه و استغفار مداومت ورزند تا به اين وسيله به فيض قرب الهى نائل شوند.

اين تبيين ضمن توضيح توبه معصومان، حقيقت توبه همه بندگان خدا را نيز بهتر بيان مىكند. امام خمينى در شرح اين مسئله توضيحى نسبتاً جامع دارد. براى حسن ختام اين بيان سخن ايشان را مىآوريم:

اولياى خدا، همواره انقطاع به سوى خدا دارند؛ ولى به جهت مأموريت الهى خود، گاه به ناچار در مرآت عالم كثرات، توجه به حضرت حق مىكنند و همين نزد آنان كدورت محسوب شده و براى زدودنش، استغفار مىكنند. امام سجاد عليهالسلام است كه مناجاتهايش را شما مىبينيد و مىبينيد چطور از معاصى مىترسد... از گناه خودشان گريه مىكردند تا صبح، از پيغمبر گرفته تا امام عصر (عج)، همه از گناه مىترسيدند. گناه آنها، غير از اين است كه من و شما داريم؛ آنها يك عظمتى را ادراك مىكردند كه توجه به كثرت، نزد آنها از گناهان كبيره است...آنان در مقابل عظمت خدا، وقتى كه خودشان را حساب مىكنند، مىبينند كه هيچ نيستند و هيچ ندارند. واقع مطلب، همين است؛...

و از اين كه حضور در مقابل حق تعالى دارند و مع ذلك دارند مردم را دعوت مىكنند، از همين، كدورت حاصل مىشده.[۵۳۸]

6 / 2: تَوبَةُ السِّرِّ وتَوبَةُ العَلانِيَةِ

6 / 2: توبه نهانى و توبه آشكار

260. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: اُذكُرِ اللّهَ عِندَ كُلِّ شَجَرٍ وحَجَرٍ، وأَحدِث لِكُلِّ ذَنبٍ تَوبَةً، السِّرَّ بِالسِّرِّ، وَالعَلانِيَةَ بِالعَلانِيَةِ.[۵۳۹]

260. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: خدا را نزد هر سنگ و درختى يادآور شو و براى هر گناهى توبهاى كن: براى گناه پنهانى، توبه پنهانى و براى گناه آشكار، توبه آشكار.

261. عنه صلىاللهعليهوآله: ما عَمِلتَ مِن سوءٍ فَأَحدِث للّهفيهِ تَوبَةً: السِّرَّ بِالسِّرِّ، وَالعَلانِيَةَ بِالعَلانِيَةِ.[۵۴۰]

261. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر گناهى كه كردى از آن به درگاه خدا، توبهاى [متناسب با آن] كن: براى گناه نهانى، توبه نهانى و براى گناه آشكار، توبه آشكار.

262. الإمام الصادق عليهالسلام: مَن عَمِلَ سَيِّئَةً فِي السِّرِّ فَليَعمَل حَسَنَةً فِي السِّرِّ، ومَن عَمِلَ سَيِّئَةً فِي العَلانِيَةِ فَليَعمَل حَسَنَةً فِي العَلانِيَةِ.[۵۴۱]

262. امام صادق عليهالسلام: هر كس پنهانى كار بدى انجام داد، بايد در نهان، كار خوبى انجام دهد و هر كس آشكارا كار بدى انجام داد، بايد آشكارا، كار نيكى انجام دهد.

263. الإمام زين العابدين عليهالسلام: اللّهُمَّ وإنّي أتوبُ إلَيكَ مِن كُلِّ ما خالَفَ إرادَتَكَ، أو زالَ عَن مَحَبَّتِكَ؛ مِن خَطَراتِ قَلبي، ولَحَظاتِ عَيني، وحِكاياتِ لِساني، تَوبَةً تَسلَمُ بِها كُلُّ جارِحَةٍ عَلى حِيالِها مِن تَبِعاتِكَ، وتَأمَنُ مِمّا يَخافُ المُعتَدونَ مِن أليمِ سَطَواتِكَ.[۵۴۲]

263. امام زين العابدين عليهالسلام: بار خدايا! من از هر آنچه بر دلم گذشته يا چشمم بر آن افتاده يا بر زبانم رفته است و برخلاف خواست تو بوده يا دوستش نداشتهاى، به درگاه تو توبه مىكنم، چنان توبهاى كه به سبب آن، يكايك اعضايم از عقوبتهاى تو به سلامت مانند و از ضربات دردناك تو كه تجاوزگران از آن بيمناكاند، در امان باشند.

6 / 3: تَوبَةُ آكِلِ الرِّبا

6 / 3: توبه رباخوار

الكتاب

قرآن

«الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَواْ لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَنُ مِنَ الْمَسِّ ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَواْ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَواْ فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَى فَلَهُ مَاسَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ».[۵۴۳]

«كسانى كه ربا مىخورند، [در قيامت] بر نمىخيزند، مگر مانند كسى كه بر اثر تماسّ شيطان، ديوانه شده [و نمىتواند تعادل خود را حفظ كند و گاهى زمين مىخورد و گاهى به پا مىخيزد]. اين، به سبب آن است كه گفتند: داد و ستد هم مانند رباست [و تفاوتى ميان آن دو نيست.]، در حالى كه خدا، بيع را حلال كرده و ربا را حرام؛ [زيرا فرق ميان اين دو، بسيار است] و اگر كسى اندرز الهى به او رسد و [از رباخوارى] خوددارى كند، سودهايى كه در سابق [قبل از نزول حكم تحريم]به دست آورده، مال اوست [و اين حكم، گذشته را شامل نمىگردد] و كار او به خدا واگذار مىشود [و گذشته او را خواهد بخشيد]؛ امّا كسانى كه باز گردند [و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند]، اهل آتشاند و هميشه در آن مىمانند».

«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِىَ مِنَ الرِّبَواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَ لِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ».

«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، و آنچه از (مطالبات) ربا باقى مانده، رها كنيد اگر ايمان داريد! اگر [چنين] نمىكنيد، بدانيد خدا و پيامبرش، با شما پيكار خواهند كرد و اگر توبه كنيد، سرمايههاى شما، از آنِ شماست [اصل سرمايه، بدون سود]. نه ستم مىكنيد و نه بر شما ستم وارد مىشود».

الحديث

حديث

264. الإمام الباقر أو االإمام الصادق عليهماالسلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَى فَلَهُ مَاسَلَفَ» ـ: قالَ: المَوعِظَةُ: التَّوبَةُ.[۵۴۴]

264. امام باقر عليهالسلام يا امام صادق عليهالسلام ـ در باره فرموده خداى عز و جل: «پس، هر كس اندرزى از جانب پروردگارش بدو رسيد و [از رباخوارى] باز ايستاد، آنچه گذشت، از آنِ اوست» ـ: مقصود از اندرز، توبه است.

265. تهذيب الأحكام عن محمَّد بن مسلِمٍ: دَخَلَ رَجُلٌ عَلى أبي جَعفَرٍ عليهالسلام مِن أهلِ خُراسانَ، قَد عَمِلَ بِالرِّبا حَتّى كَثُرَ مالُهُ، ثُمَّ إنَّهُ سَأَلَ الفُقَهاءَ فَقالوا: لَيسَ يُقبَلُ مِنكَ شَيءٌ إلاّ أن تَرُدَّهُ إِلى أصحابِهِ، فَجاءَ إلى أبي جَعفَرٍ عليهالسلام فَقَصَّ عَلَيهِ قِصَّتَهُ، فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليهالسلام: مَخرَجُكَ مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل: «فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَى فَلَهُ مَاسَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ»، وَالمَوعِظَةُ: التَّوبَةُ.[۵۴۵]

265. تهذيب الأحكام ـ به نقل از محمّد بن مسلم ـ: مردى از اهالى خراسان، خدمت امام باقر عليهالسلام رسيد. او از راه رباخوارى، مال بسيار گِرد آورده بود و از فقيهان، كسب تكليف كرده و آنها گفته بودند توبهات پذيرفته نيست، مگر اين كه حقّ مردم را به آنها برگردانى. پس نزد امام باقر عليهالسلام آمد و داستان را براى ايشان گفت. امام باقر عليهالسلام به او فرمود: «پاسخ تو در كتاب خدا آمده است: «پس، هر كس، اندرزى از جانب پروردگارش به او رسيد و [از رباخوارى]باز ايستاد، آنچه گذشته، از آنِ اوست و كارش به خدا واگذار مىشود»؛ اندرز، يعنى توبه.

266. الإمام الصادق عليهالسلام: إنَّ التَّوبَةَ مُطَهِّرَةٌ مِن دَنَسِ الخَطيئَةِ، قالَ اللّهُ: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوااتَّقُوااللَّهَ وَذَرُوامَا بَقِىَ مِنَ الرِّبَواإِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» إلى قَولِهِ «لاَ تَظْلِمُونَ»فَهذا ما دَعَا اللّهُ إلَيهِ عِبادَهُ مِنَ التَّوبَةِ ووَعَدَ عَلَيها مِن ثَوابِهِ، فَمَن خالَفَ ما أمَرَهُ اللّهُ بِهِ مِنَ التَّوبَةِ سَخِطَ اللّهُ عَلَيهِ وكانَتِ النّارُ أولى بِهِ وأَحَقَّ.[۵۴۶]

266. امام صادق عليهالسلام: توبه، پاك كننده آلودگى گناه است. خداوند مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از خدا بترسيد و اگر مؤمنيد، آنچه را از ربا باقى مانده است، وا گذاريد»تا فرموده «ستم نمىبينيد». پس، خداوند بندگانش را به توبه فرا خوانده و براى اين كار به آنها وعده پاداش داده است. بنا بر اين، هر كس از آنچه خداوند بدان فرمان داده است، يعنى توبه، سرپيچى كند، خداوند بر او خشم گيرد و آتش [دوزخ]براى او اولى و سزاوارتر باشد.

267. تهذيب الأحكامعن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام: إنَّ عَلِيّاً عليهالسلام اُتِيَ بِآكِلِ الرِّبا فَاستَتابَهُ فَتابَ ثُمَّ خَلّى سَبيلَهُ. ثُمَّ قالَ: يُستَتابُ آكِلُ الرِّبا مِنَ الرِّبا كَما يُستَتابُ مِنَ الشِّركِ.[۵۴۷]

267. تهذيب الأحكام ـ به نقل از سكونى از امام صادق عليهالسلام از پدرش عليهالسلام ـ: رباخوارى را نزد على عليهالسلام آوردند. از او خواست توبه كند و او توبه كرد. امام عليهالسلام رهايش كرد رفت. سپس فرمود: «رباخوار را بايد از رباخوارى توبه داد، همان گونه كه از شرك، توبه داده مىشود».

268. الإمام الصادق عليهالسلام: ما خَلَقَ اللّهُ حَلالاً ولا حَراماً إلاّ ولَهُ حُدودٌ كَحُدودِ الدّارِ، فَما كانَ مِن حُدودِ الدّارِ فَهُوَ مِنَ الدّارِ، حَتّى أرشُ[۵۴۸] الخَدشِ فَما سِواهُ، وَالجَلدَةِ ونِصفِ الجَلدَةِ، وإنَّ رَجُلاً أربى دَهراً مِنَ الدَّهرِ فَخَرَجَ قاصِداً أبا جَعفَرٍ عليهالسلام فَسَأَلَهُ عَن ذلِكَ، فَقالَ لَهُ: مَخرَجُكَ مِن كِتابِ اللّهِ، يَقولُ اللّهُ: «فَمَن جَآءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَى فَلَهُ مَاسَلَفَ»وَالمَوعِظَةُ: هِيَ التَّوبَةُ، فَجَهلُهُ بِتَحريمِهِ ثُمَّ مَعرِفَتُهُ بِهِ، فَما مَضى فَحَلالٌ وما بَقِيَ فَليَحفَظ.[۵۴۹]

268. امام صادق عليهالسلام: خداوند، هيچ حلال و حرامى را نيافريد، مگر اين كه آن چيز همانند خانه، حدودى دارد. آنچه در محدوده خانه است، جزء خانه است، حتّى ديه جراحت و غيرجراحت، و تازيانه [كامل] و نصف تازيانه. مردى، مدّتى ربا مىخورد. پس نزد امام باقر عليهالسلام رفت و از ايشان در باره آن پرسيد. امام عليهالسلام به او فرمود: «راه خلاص تو در كتاب خدا آمده است. خداوند مىفرمايد: «پس هر كس اندرزى از جانب پروردگارش به او رسيد و [از رباخوارى]باز ايستاد، آنچه گذشته، از آنِ اوست».… اندرز، همان توبه است. چون از تحريم ربا اطّلاع نداشته و بعد از آن، مطّلع شده است. پس آنچه در گذشته گرفته، حلال است و آنچه باقى مانده [و هنوز نگرفته است]، بايد از گرفتن آن خوددارى كند.

269. الكافي عن الحلبي عن الإمام الصادق عليهالسلام: كُلُّ رِبا أكَلَهُ النّاسُ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابوا فَإِنَّهُ يُقبَلُ مِنهُم إذا عُرِفَ مِنهُمُ التَّوبَةُ، وقالَ لَو أنَّ رَجُلاً وَرِثَ مِن أبيهِ مالاً وقَد عَرَفَ أنَّ في ذلِكَ المالِ رِبا ولَكِن قَدِ اختَلَطَ فِي التِّجارَةِ بِغَيرِهِ حَلالٌ، كانَ حَلالاً طَيِّباً فَليَأكُلهُ، وإن عَرَفَ مِنهُ شَيئاً أنَّهُ رِبا فَليَأخُذ رَأسَ مالِهِ وَليَرُدَّ الرِّبا، وأَيُّما رَجُلٍ أفادَ مالاً كَثيراً قَد أكثَرَ فيهِ مِنَ الرِّبا فَجَهِلَ ذلِكَ ثُمَّ عَرَفَهُ بَعدُ، فَأَرادَ أن يَنزِعَهُ فيما مَضى فَلَهُ ويَدَعُهُ فيما يَستَأنِفُ.[۵۵۰]

269. الكافى ـ به نقل از حلبى ـ: امام صادق عليهالسلام فرمود: «هر ربايى كه مردم ندانسته خورده باشند و سپس توبه كنند، توبه آنها پذيرفته مىشود، به شرط آن كه واقعا توبه كنند». همچنين فرمود: «اگر مردى مالى را از پدرش به ارث برده است و مىداند كه در آن مال، ربايى بوده، ولى در كسب و كار با حلال آميخته شده است، آن بر او حلال و پاك است و مىتواند مصرف كند؛ امّا اگر مىداند چيزى از آن مال، رباست، بايد سرمايهاش را بردارد و ربا را [به كسى كه از او گرفته شده است] برگردانَد. هر شخصى مال بسيارى به دست آورده و در آن رباى بسيارى صورت گرفته، ولى از آن آگاه نبوده و بعدا آگاه شده و تصميم گرفته ازآن دست بكشد، آنچه را در گذشته به دست آورده، از آنِ اوست، ولى از آن به بعد، رباخوارى نكند.

270. كتاب من لا يحضره الفقيه: سَأَلَ يَعقوبُ بنُ شُعَيبٍ أبا عَبدِ اللّهِ عليهالسلام عَنِ الرَّجُلِ يُقرِضُ الرَّجُلَ الدَّراهِمَ الغِلَّةَ، فَيَأخُذُ مِنهُ الدَّراهِمَ الطّازَجِيَّةَ طَيِّبَةً بِها نَفسُهُ، فَقالَ: لا بَأسَ بِهِ، وذُكِرَ ذلِكَ عَن عَلِيٍّ عليهالسلام.

وَالرِّبا رِباءانِ: رِبا يُؤَلُ ورِبا لا يُؤَلُ، فَأَمَّا الَّذي يُؤَلُ فَهُوَ هَدِيَّتُكَ إلَى الرَّجُلِ تُريدُ الثَّوابَ أفضَلَ مِنها، وذلِكَ قَولُ اللّهِ عز و جل: «وَ مَا ءَاتَيْتُم مِّن رِّبًا لِّيَرْبُوَافِى أَمْوَ لِ النَّاسِ فَلاَ يَرْبُواعِندَ اللَّهِ»[۵۵۱].

وأَمَّا الَّذي لا يُؤَلُ فَهُوَ أن يَدفَعَ الرَّجُلُ إلَى الرَّجُلِ عَشَرَةَ دَراهِمَ عَلى أن يَرُدَّ عَلَيهِ أكثَرَ مِنها، فَهذَا الرِّبَا الَّذي نَهَى اللّهُ عَنهُ، فَقالَ: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوااتَّقُوااللَّهَ وَذَرُوامَا بَقِىَ مِنَ الرِّبَواإِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوافَأْذَنُوابِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَ لِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ» عَنَى اللّهُ عز و جل أن يَرُدَّ آكِلُ الرِّبَا الفَضلَ الَّذي أخَذَهُ عَن رَأسِ مالِهِ، حَتَّى اللَّحمَ الَّذي عَلى بَدَنِهِ مِمّا حَمَلَهُ مِنَ الرِّبا عَلَيهِ أن يَضَعَهُ، فَإِذا وُفِّقَ لِلتَّوبَةِ أدمَنَ دُخولَ الحَمّامِ لِيَنقُصَ لَحمُهُ عَن بَدَنِهِ.

وإِذا قالَ الرَّجُلُ لِصاحِبِهِ: عاوِضني بِفَرَسي فَرَسَكَ وأَزيدَكَ، فَلا يَصلُحُ ولا يَجوزُ ذلِكَ، ولكِنَّهُ يَقولُ: أعطِني فَرَسَكَ بِكَذا وكَذا واُعطِيَكَ فَرَسي بِكَذا وكَذا.[۵۵۲]

270. كتاب من لايحضره الفقيه: يعقوب بن شعيب از امام صادق عليهالسلام پرسيد: [اينكه] كسى به يك نفر درهمهاى ناخالص قرض مىدهد و [هنگام پس گرفتن] از او، با رضايت خودش، درهم خالص مىگيرد [چه حكمى دارد]؟ فرمود: «اشكالى ندارد. اين از على عليهالسلام نيز نقل شده است».

ربا، دو گونه است: ربايى كه خوردنش اشكالى ندارد و ربايى كه خوردنش جايز نيست. ربايى كه خوردنش حلال است، هديهاى است كه خودت به طلبكار مىدهى و مىخواهى ثواب بيشترى از آن ببرى. اين، همان فرموده خداى عز و جل است كه: «و آنچه [به قصد] ربا مىدهيد تا در اموال مردم سود و افزايش بردارد، نزد خدا فزونى نمىگيرد».

امّا ربايى كه خوردنش روا نيست، آن است كه شخص به ديگرى ده درهم بدهد كه او بيش از ده درهم به وى باز گردانَد. اين، همان ربايى است كه خداوند از آن نهى كرده و فرموده است: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از خدا بترسيد و اگر مؤمنيد، آنچه از ربا باقى مانده است، وا گذاريد، و اگر چنين نكرديد، بدانيد به جنگ با خدا و فرستاده او برخاستهايد، و اگر توبه كنيد، سرمايههاى شما از خودتان است، نه ستم مىكنيد و نه ستم مىبينيد». قصد خداى عز و جل اين است كه رباخوار، آنچه را افزون گرفته از سرمايهاش برگردانَد، حتّى گوشتى را كه از راه ربا بر بدنش روييده، فرو ريزد، از اين طريق كه چون موفّق به توبه شد، چندان به حمّام رود تا گوشت بدنش كاسته شود.

هر گاه شخصى به ديگرى بگويد: "اسبت را با اسب من عوض كن و فلان مبلغ به تو بيشتر مىدهم"، كار شايستهاى نمىكند و جايز نيست؛ ولى بگويد: "اسبت را به اين مبلغ به من بده و اسبم را به اين قيمت به تو مىدهم"».

6 / 4: تَوبَةُ المُختَلِطِ مالُهُ بِالحَرامِ

6 / 4: توبه كسى كه مالش به حرام، آميخته است

271. الإمام الصادق عليهالسلام: أتى رَجُلٌ أميرَ المُؤمِنينَ عليهالسلام فَقالَ: إنّي كَسَبتُ مالاً أغمَضتُ[۵۵۳] في مَطالِبِهِ حَلالاً وحَراماً وقَد أرَدتُ التَّوبَةَ، ولا أدرِي الحَلالَ مِنهُ وَالحَرامَ وقَدِ اختَلَطَ عَلَيَّ. فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليهالسلام: تَصَدَّق بِخُمُسِ مالِكَ، فَإِنَّ اللّهَ جَلَّ اسمُهُ رَضِيَ مِنَ الأَشياءِ بِالخُمُسِ، وسائِرُ الأَموالِ لَكَ حَلالٌ.[۵۵۴]

271. امام صادق عليهالسلام: مردى نزد امير مؤمنان عليهالسلام آمد و گفت: من مالى را بدون توجّه به محلّ حلال وحرام بودنش به دست آوردهام و حال مىخواهم توبه كنم، ولى نمىدانم حلال و حرام آن، كدام است و بر من نامعلوم است. امير مؤمنان عليهالسلام فرمود: «خمسِ مال خود را در راه خدا بده؛ زيرا خداوند عز و جل به [پرداخت] يكْ پنجمِ اموال، رضايت داده است و بقيّه دارايى براى تو حلال است».

272. كتاب من لا يحضره الفقيه: جاءَ رَجُلٌ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليهالسلام فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، أصَبتُ مالاً أغمَضتُ فيهِ، أفَلي تَوبَةٌ؟ قالَ: اِيتِني بِخُمُسِهِ، فَأَتاهُ بِخُمُسِهِ، فَقالَ: هُوَ لَكَ، إنَّ الرَّجُلَ إذا تابَ تابَ مالُهُ مَعَهُ.[۵۵۵]

272. كتاب من لايحضره الفقيه: مردى نزد امير مؤمنان عليهالسلام آمد و گفت: اى امير مؤمنان! من بدون توجّه به حلال و حرام، مالى را به دست آوردهام. آيا راه توبهاى برايم هست؟ فرمود: «يكْ پنجمِ آن را به من بده». مرد، يكْپنجمش را به ايشان داد. امام عليهالسلام فرمود: «اكنون بقيّهاش برايت حلال است. انسان هر گاه توبه كند، مال او هم با او توبه مىكند [و پاك مىشود]».

6 / 5: تَوبَةُ المُغتابِ

6 / 5: توبه غيبت كننده

273. الأمالي للطوسي عن أبي ذرّ عن رسول اللّهصلىاللهعليهوآله ـ مِن وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ ـ: يا أبا ذَرٍّ، إيّاكَ وَالغِيبَةَ فَإِنَّ الغِيبَةَ أشَدُّ مِنَ الزِّنا. قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ وما ذاكَ، بِأَبي أنتَ واُمّي؟ قالَ: لِأَنَّ الرَّجُلَ يَزني فَيَتوبُ إلَى اللّهِ فَيَتوبُ اللّهُ عَلَيهِ، وَالغِيبَةُ لا تُغفَرُ حَتّى يَغفِرَها صاحِبُها.[۵۵۶]

273. الأمالى، طوسى ـ به نقل از ابو ذر ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «اى ابو ذر! از غيبت، دورى كن؛ زيرا كه غيبت، از زنا بدتر است.

گفتم: اى پيامبر خدا! پدر و مادرم فدايت باد! چرا چنين است؟

فرمود: «براى اين كه مرد، زِنا مىكند و سپس توبه مىنمايد و خدا، توبهاش را مىپذيرد؛ ولى غيبت، آمرزيده نمىشود، مگر اين كه غيبت شده، از آن در گذرد».

274. الخصال عن أسباط بن محمّد بإسناده يرفعه إلى رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: الغيبَةُ أشَدُّ مِنَ الزِّنا. فَقيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، ولِمَ ذلِكَ؟ قالَ: صاحِبُ الزِّنا يَتوبُ فَيَتوبُ اللّهُ عَلَيهِ، وصاحِبُ الغيبَةِ يَتوبُ فَلا يَتوبُ اللّهُ عَلَيهِ حَتّى يَكونَ صاحِبُهُ الَّذي يُحِلُّهُ.[۵۵۷]

274. الخصال ـ به نقل از اسباط بن محمّد در حديثى كه سندش را به پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله رسانده است ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «غيبت كردن از زنا كردن بدتر است». گفته شد: به چه دليل، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «[چون]زناكننده، توبه مىكند و خدا توبهاش را مىپذيرد؛ ولى غيبت كننده توبه مىكند، ولى خداوند، توبهاش را نمىپذيرد تا آن گاه كه شخصى كه از او غيبت كرده است، او را حلال كند.

275. مستدرك الوسائل عن رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: عُقوبَةُ الغيبَةِ أشَدُّ مِن عُقوبَةِ الزِّنا. قيلَ: ولِمَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: لِأَنَّ صاحِبَ الزِّنا يَتوبُ فَيَغفِرُ اللّهُ لَهُ و لا تُغفَرُ الغيبَةُ إلاّ أن يُحَلِّلَهُ صاحِبُهُ.[۵۵۸]

275. مستدرك الوسائل: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «كيفر غيبت، سختتر از كيفر زناست». گفته شد: چرا، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «چون زناكننده، توبه مىكند و خدا، او را مىآمرزد؛ امّا غيبت، آمرزيده نمىشود، مگر اين كه كسى كه از او غيبت شده است، غيبت كننده را حلال كند».

276. الإمام الباقر عليهالسلام: وَجَدنا في كِتابِ عَليٍّ عليهالسلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله قالَ ـ وهُوَ عَلى مِنبَرِهِ ـ: وَالَّذي لا إلهَ إلاّ هُوَ! ما اُعطِيَ مُؤمِنٌ قَطُّ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ إلاّ بِحُسنِ ظَنِّهِ بِاللّهِ، ورَجائِهِ لَهُ، وحُسنِ خُلُقِهِ، وَالكَفِّ عَنِ اغتِيابِ المُؤمِنينَ. وَالَّذي لا إلهَ إلاّ هُوَ! لا يُعَذِّبُ اللّهُ مُؤمِنا بَعدَ التَّوبَةِ وَالاِستِغفارِ إلاّ بِسوءِ ظَنِّهِ بِاللّهِ، وتَقصيرِهِ مِن رَجائِهِ، وسوءِ خُلُقِهِ، وَاغتِيابِهِ لِلمُؤمِنينَ.[۵۵۹]

276. امام باقر عليهالسلام: در كتاب على عليهالسلام ديديم كه: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله بر منبر خويش فرمود: «سوگند به آن كه جز او معبودى نيست، هرگز خير دنيا و آخرت را به مؤمنى نمىدهند، مگر به سبب خوش گمانىاش به خدا و اميدش به او، اخلاق نيكويش و پرهيز از غيبت كردنِ مؤمنان. سوگند به آن كه جز او معبودى نيست، خداوند، هيچ بندهاى را پس از توبه و استغفار، عذاب نمىكند، مگر به سبب بدگمانىاش و كوتاهىاش در اميد به درگاه خدا، بد اخلاقىاش و غيبت كردنش از مؤمنان».

277. مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليهالسلام ـ: الغيبَةُ حَرامٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ، مَأثومٌ صاحِبُها في كُلِّ حالٍ،... أوحَى اللّهُ عز و جل إلى موسَى بنِ عِمرانَ عليهالسلام: المُغتابُ إذا تابَ فَهُوَ آخِرُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ، وإن لَم يَتُب فَهُوَ أوَّلُ مَن يَدخُلُ النّارَ، قالَ اللّهُ عز و جل: «أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ»[۵۶۰].[۵۶۱]

277. مصباح الشريعة ـ در روايتى كه به امام صادق عليهالسلام نسبت داده است ـ: غيبت كردن براى هر مسلمانى حرام است و غيبت كننده، در هر حال، گنهكار است.… خداى عز و جل به موسى بن عمران عليهالسلام وحى فرمود: «غيبتكننده، آنگاه كه توبه كند، آخرين كسى است كه وارد بهشت مىشود و اگر توبه نكند، نخستين كسى است كه وارد دوزخ مىشود. خداى عز و جل مىفرمايد: «آيا كسى از شما دوست دارد گوشت برادر مُردهاش را بخورد؟ از آن كراهت داريد».

278. مستدرك الوسائل: رُوِيَ أنَّ اللّهَ تَعالى قالَ لِموسى عليهالسلام: مَن ماتَ تائِباً مِنَ الغيبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ، ومَن ماتَ مُصِرّاً عَلَيها فَهُوَ أوَّلُ مَن يَدخُلُ النّارَ.[۵۶۲]

278. مستدرك الوسائل: روايت شده است كه خداى متعال به موسى عليهالسلام فرمود: «هر كس توبه كرده از غيبت بميرد، او آخرين كسى است كه وارد بهشت مىشود و هر كس بميرد و بر آن [غيبت] اصرار ورزد، او نخستين كسى است كه وارد آتش مىشود».

6 / 6: تَوبَةُ مَن عِندَهُ حَقٌّ مِن حُقوقِ النّاسِ

6 / 6: توبه كسى كه حقّ الناس به گردن دارد

279. رسول اللّهصلىاللهعليهوآله: مَنِ اقتَطَعَ مالَ مُؤمِنٍ غَصباً بِغَيرِ حِلِّهِ، لَم يَزَلِ اللّهُ عز و جل مُعرِضاً عَنهُ، ماقِتاً لِأَعمالِهِ الَّتي يَعمَلُها مِنَ البِرِّ وَالخَيرِ، لا يُثبِتُها في حَسَناتِهِ حَتّى يَتوبَ ويَرُدَّ المالَ الَّذي أخَذَهُ إلى صاحِبِهِ.[۵۶۳]

279. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: كسى كه مال مسلمانى را به ناحق غصب كند، خداوند، پيوسته از او روىگردان باشد و از هر كار نيكى كه مىكند، در خشم باشد و آنها را در شمارِ حسناتش ثبت نمىكند تا آن گاه كه توبه كند و مالى را كه گرفته است، به صاحبش برگردانَد.

280. الكافي عن شيخ من النخع: قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليهالسلام: إنّي لَم أزَل والِياً مُنذُ زَمَنِ الحَجّاجِ إلى يَومي هذا، فَهَل لي مِن تَوبَةٍ؟ قالَ: فَسَكَتَ، ثُمَّ أعَدتُ عَلَيهِ فَقالَ: لا، حَتّى تُؤدِّيَ إلى كُلِّ ذي حَقٍّ حَقَّهُ.[۵۶۴]

280. الكافى ـ به نقل از يكى از بزرگان نخع ـ: به امام باقر عليهالسلام گفتم: من از زمان حَجّاج تاكنون، همواره فرماندار بودهام. آيا توبه من پذيرفته مىشود؟ امام عليهالسلام خاموش ماند. سخنم را تكرار كردم، فرمود: «نه، مگر آن كه حقّ هر صاحب حقى را به او برگردانى».

281. الإمام الباقر عليهالسلام: ما مِن أحَدٍ يَظلِمُ بِمَظلِمَةٍ إلاّ أخَذَهُ اللّهُ بِها في نَفسِهِ ومالِهِ، وأَمَّا الظُّلمُ الَّذي بَينَهُ وبَينَ اللّهِ فَإِذا تَابَ غَفَرَ اللّهُ لَهُ.[۵۶۵]

281. امام باقر عليهالسلام: هيچ كس نيست كه ظلم و ستم كند، مگر اين كه به خاطر آن خداوند او را در جانش و مالش تلافى مىكند؛ امّا ستمى كه ميان او و خداست، هر گاه توبه كند، خداوند او را مىآمرزد.

282. الكافي عن عليّ بن أبي حمزة: كانَ لي صَديقٌ مِن كُتّابِ بَني اُمَيَّةَ، فَقالَ لي: اِستَأذِن لي عَلى[۵۶۶] أبي عَبدِ اللّهِ عليهالسلام، فَاستَأذَنتُ لَهُ عَلَيهِ فَأَذِنَ لَهُ، فَلَمّا أن دَخَلَ سَلَّمَ وجَلَسَ.

ثُمَّ قالَ: جُعِلتُ فِداكَ، إنّي كُنتُ في ديوانِ هؤلاءِ القَومِ فَأَصَبتُ مِن دُنياهُم مالاً كَثيراً وأَغمَضتُ في مَطالِبِهِ... فَهَل لي مَخرَجٌ مِنهُ؟

قالَ: إن قُلتُ لَكَ تَفعَلُ؟ قالَ: أفعَلُ. قالَ لَهُ: فَاخرُج مِن جَميعِ مَا اكتَسَبتَ في ديوانِهِم، فَمَن عَرَفتَ مِنهُم رَدَدتَ عَلَيهِ مالَهُ، ومَن لَم تَعرِف تَصَدَّقتَ بِهِ، وأَنَا أضمَنُ لَكَ عَلَى اللّهِ عز و جل الجَنَّةَ.

قالَ: فَأَطرَقَ الفَتى رَأسَهُ طَويلاً، ثُمَّ قالَ: قَد فَعَلتُ جُعِلتُ فِداكَ.

قَالَ ابنُ أبي حَمزَةَ: فَرَجَعَ الفَتى مَعَنا إلَى الكُوفَةِ، فَما تَرَكَ شَيئاً عَلى وَجهِ الأَرضِ إلاّ خَرَجَ مِنهُ حَتّى ثِيابِهِ الَّتي كانَت عَلى بَدَنِهِ، قالَ: فَقَسَمتُ لَهُ قِسمَةً وَاشتَرَينا لَهُ ثِياباً وبَعَثنا إلَيهِ بِنَفَقَةٍ، قالَ: فَما أتى عَلَيهِ إلاّ أشهُرٌ قَلائِلُ حَتّى مَرِضَ فَكُنّا نَعودُهُ. قالَ: فَدَخَلتُ عَلَيهِ يَوماً وهُوَ فِي السَّوقِ[۵۶۷]، قالَ: فَفَتَحَ عَينَيهِ ثُمَّ قالَ لي: يا عَلِيُّ، وَفى لي وَاللّهِ صاحِبُكَ. قالَ: ثُمَّ ماتَ فَتَوَلَّينا أمرَهُ. فَخَرَجتُ حَتّى دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليهالسلام، فَلَمّا نَظَرَ إلَيَّ قالَ: يا عَلِيُّ، وَفَينا وَاللّهِ لِصاحِبِكَ، قالَ: فَقُلتُ: صَدَقتَ جُعِلتُ فِداكَ، هكَذا وَاللّهِ قالَ لي عِندَ مَوتِهِ.[۵۶۸]

282. الكافى ـ به نقل از على بن ابى حمزه ـ: دوستى داشتم كه از منشيان بنى اميّه بود. به من گفت: از امام صادق عليهالسلام برايم اجازه ملاقات بگير.

من از امام عليهالسلام اجازه خواستم و ايشان، اجازه داد. چون به حضور ايشان رسيد، سلام كرد و نشست و سپس گفت: قربانت گردم! من در ديوان اين جماعت، كار مىكردم و از دنياى آنان، به مال و منال فراوانى رسيدهام و براى به دست آوردن آن، چشم بر هم نهادم (به حلال و حرام، توجّهى ننمودم).… آيا راهى براى بيرون آمدن از اين [وضع] برايم هست؟

فرمود: «اگر برايت بگويم، انجام مىدهى؟».

گفت: انجام مىدهم.

فرمود: «از هر آنچه در ديوانِ آنها به دست آوردهاى، خارج شو. كسانى را [از صاحبان اموال] كه مىشناسى، مالشان را به آنها باز گردان و كسانى را كه نمىشناسى، از طرفشان صدقه بده. من نيز ضمانت مىكنم كه خداوند عز و جل، بهشت را به تو بدهد».

مرد جوان، مدّتى طولانى سرش را پايين انداخت [و به تأمّل پرداخت]. سپس گفت: قربانت گردم! چنين مىكنم.

ابن ابى حمزه گفت: آن جوان با ما به كوفه باز گشت و چيزى بر روى زمين باقى نگذاشت مگر آن كه آن را از مالش كنار گذاشت حتّى جامهاى را كه بر تن داشت. من مالى برايش تعيين كردم و جامههايى برايش خريديم و با قدرى خرجى، نزد او فرستاديم. چند ماهى نگذشت كه او بيمار شد. ما به عيادتش مىرفتيم. يك روز نزدش رفتيم. او در حال جان كَنْدن بود. چشمانش را باز كرد و گفت: اى على! به خدا سوگند سَرور تو به تعهّدش وفا كرد! اين را گفت و مُرد و ما او را به خاك سپرديم.

من [سوى مدينه] رفتم و خود را به امام صادق عليهالسلام رساندم. همين كه مرا ديد، فرمود: «اى على! به خدا سوگند ما به تعهّدمان در باره دوستت وفا كرديم».

من گفتم: درست است، فدايت شوم! به خدا سوگند كه او نيز هنگام مرگش، همين را گفت.

283. تفسير العياشي عن عليّ بن درّاج الأسدي: دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليهالسلام فَقُلتُ لَهُ: إنّي كُنتُ عامِلاً لِبَني اُمَيَّةَ فَأَصَبتُ مالاً كَثيراً، فَظَنَنتُ أنَّ ذلِكَ لا يَحِلُّ لي.

قالَ: فَسَأَلتَ عَن ذلِكَ غَيري؟ قالَ: قُلتُ: قَد سَأَلتُ فَقيلَ لي: إنَّ أهلَكَ ومالَكَ وكُلَّ شَيءٍ لَكَ حَرامٌ!

قالَ: لَيسَ كَما قالوا لَكَ. قالَ: قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ فَلي تَوبَةٌ؟ قالَ: نَعَم، تَوبَتُكَ في كِتابِ اللّهِ «قُل لِّلَّذِينَ كُفَرُواإِن يَنتَهُواْ يُغْفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ»[۵۶۹].[۵۷۰]

283. تفسير العيّاشى ـ به نقل از على بن درّاج اسدى ـ: خدمت امام باقر عليهالسلام رسيدم و گفتم: من كارگزار بنىاميه بودم و دارايى بسيارى به دست آوردهام و فكر مىكنم آن دارايى برايم حلال نيست. فرمود: «آيا در باره آن از ديگران هم سؤال كردهاى؟». گفتم: آرى. سؤال كردهام و به من گفته شد: زن و دارايى و هرچه دارى بر تو حرام است.

فرمود: «چنان نيست كه به تو گفتهاند». گفتم: فدايت شوم! پس، راه توبهاى برايم هست؟ فرمود: «آرى. توبه تو در كتاب خدا آمده است: «به كسانى كه كافر شدهاند، بگو: اگر باز ايستند، آنچه گذشته است، برايشان آمرزيده مىشود».

284. تفسير العيّاشي عن سماعة، عن الإمام الصادق عليهالسلام: سَأَلتُهُ عَن رَجُلٍ أكَلَ مالَ اليَتيمِ هَل لَهُ تَوبَةٌ؟ فَقالَ: يُؤَدّي إلى أهلِهِ، لِأَنَّ اللّهَ يَقولُ: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَمَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا»[۵۷۱] وقالَ: «إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا»[۵۷۲].[۵۷۳]

284. تفسير العيّاشى ـ به نقل از سماعه ـ: از امام صادق عليهالسلام پرسيدم: شخصى مال يتيم را خورده است. آيا راه توبهاى برايش هست؟ فرمود: «[آن مال را] به صاحبش برگردانَد؛ زيرا خداوند مىفرمايد: «كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مىخورند، جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مىبرند و به زودى در آتشى فروزان در آيند». نيز فرموده است: «اين، گناهى بزرگ است».

285. الإمام الصادق عليهالسلام: مَن نالَ مِن رَجُلٍ مُسلِمٍ شَيئاً مِن عِرضٍ أو مالٍ، وَجَبَ عَلَيهِ الاِستِحلالُ مِن ذلِكَ، وَالتَّنَصُّلُ مِن كُلِّ ما كانَ مِنهُ إلَيهِ، وإن كانَ قَد ماتَ فَليَتَنَصَّل مِنَ المالِ إلى وَرَثَتِهِ، وَليَتُب إلَى اللّهِ تَعالى مِمّا أتى إلَيهِ حَتّى يَطَّلِعَ اللّهُ تَعالى عَلَيهِ بِالنَّدَمِ وَالتَّوبَةِ وَالتَّنَصُّلِ.

ثُمَّ قالَ عليهالسلام: ولَستُ آخِذٌ بِتَأويلِ الوَعيدِ في أموالِ النّاسِ، ولكِنّي أرى أن تُؤدّى إلَيهِم إن كانَت قائِمَةً في يَدَي مَنِ اغتَصَبَها ويُتَنَصَّلَ إلَيهِم مِنها، وإن فَوَّتَهَا[۵۷۴] المُغتَصِبُ أعطَى العِوَضَ مِنها، فَإِن لَم يَعرِف أهلَها تَصَدَّقَ بِها عَنهُم عَلَى الفُقَراءِ وَالمَساكينِ، وتابَ إلَى اللّهِ عز و جل مِمّا فَعَلَ.[۵۷۵]

285. امام صادق عليهالسلام: هر كس به آبرو يا مال مرد مسلمانى تعرّض كند، بايد از او حلاليت بطلبد و خود را از هر حقّى كه به گردن او دارد، برى الذمّه نمايد و اگر [آن شخص] مُرده است، حقّ و حقوق مالى او را به ورثهاش بدهد و از كارى هم كه با او كرده است، به درگاه خداوند متعال، توبه كند تا خداى متعال بداند او پشيمان است و توبه كرده و برى الذمّه شده است.

سپس فرمود: من عذاب در غصب اموال مردم را قابل تأويل و توجيه نمىدانم؛ بلكه معتقدم كه اموال غصب شدهاى كه هنوز در دست غصب كننده هست، بايد آنها را به صاحبانش برگردانَد و ذمّه خود را برى كند. اگر آنها را از دست داده است، بايد عوضش را بدهد و اگر صاحبانش را نمىشناسد، آنها را از طرف صاحبانش به فقرا و مستمندان، صدقه بدهد و از كارى كه كرده است، به درگاه خدا توبه كند.

پژوهشى در باره گونههاى توبه[۵۷۶]

بر پايه آنچه در تفسير توبه گذشت، توبه به سوى خدا، معنايى جز بازگشت به سوى خداوند ندارد. از اين رو حقيقت توبه، قابليت انقسام ندارد، اما مىتوان آن را به لحاظ فاعلش: تائب؛ بر پايه گناهان صورت گرفته؛ و نيز از حيث لوازم و افعال واجب بعد از توبه مانند: حليت خواهى و رد مظالم، دسته بندى كرد.

توبه همچنين به لحاظ مقبوليت يا عدم مقبوليت آن در درگاه الهى قابل تقسيم است و نيز مىتوان آن را به توبه كامل (نصوح) و توبه ناقص درجهبندى نمود. در اينجا سه دسته را اندكى توضيح مىدهيم:

1. گونههاى توبه به لحاظ تائب

در فرآيند توبه، شخص از حالت فرودين پيشين خود، بيرون مىآيد و به سوى خداوند اوج مىگيرد. اين بازگشت افتخار آفرين گاه از سوى فردى گنهكار و از پى پشيمانى از كرده نارواى خويش است و گاه در پى ترك توجه تام به خداوند و دل مشغولى به كارهاى مباح زندگى. توبه دسته نخست يعنى توبه از گناه، عام و گسترده است؛ زيرا ما آدميان در لحظههايى نه چندان اندك از عمر خويش، نافرمان بودهايم و از دستورات الهى سر پيچى كردهايم. تنها استثناى اين رويه عمومى، پيامبران، اوليا و اوصياى الهى هستند. اين برگزيدگان به مدد عصمت و عنايت خداوند، گرد

گناه نمىچرخند و توبه آنان را مىتوان ناظر به بازگشت از دل مشغولى به هر چيز ديگرى غير از خداى متعال دانست. متن زير گونههاى توبه را بر پايه توبه كنندگان به نيكويى بر مىنمايد:

توبه ريسمان الهى و يارى و كشش عنايت اوست. و بنده را بايد كه پيوسته و در همه حال به مقتضاى حال و جريان امور خود در حال توبه باشد. و براى هر فرقه و طائفهاى توبهاى ويژه است؛ پس توبه پيامبران الهى از مضطرب شدن باطن و به هم خوردن حالت اطمينان است. و توبه اوليا از عوارض رنگارنگ و تلون خاطر است كه بر خلاف ثبوت و استقامت است و توبه اصفيا و برگزيدگانِ حق، از استراحت و فراغت و غفلت و كدورت است كه بر خلاف دوام توجه است و توبه خاصان از مشغول بودن به غير پروردگار است كه توجه به غير خدا پيدا كرده و سرگرم به آنها باشند. و توبه عموم مردم از گناهان است.[۵۷۷]

گفتنى است توبه را از حيث درجات، با اندك تفاوتى در تعريف، به سه دسته تقسيم كردهاند: توبه عوام؛ توبه خواص؛ و توبه خاصِ خاص. متن دانشنامه جهان اسلام كه در پى مىآيد، اين نكته را توضيح مىدهد:

توبه عوام، توبه از گناه از طريق استغفار زبانى و ندامت در دل است.

توبه خواص را توبه از صواب نيز گفتهاند و آن بازگشت از طاعات خود است، به اين معنى كه سالك طاعات خود را ناقص ببيند و از آن عذرخواهى كند. استغفار انبيا به همين معناست، همان گونه كه خدا در قرآن به رسول اكرم فرموده است:

«استَغْفِر لِذَنبِكَ»

و اين استغفار براى ادا نكردن حق خداوند به طور كامل بوده است. توبه خواص را گاه توبه از صغاير نيز دانستهاند.

توبه خاصِ خاص، رجوع از خلق به حق يا از خود به حق و به معناى نسبت ندادن منفعت و مضرت به خلق است. همچنين گفته شده كه تفاوت توبه خاص با خاص خاص اين است كه در توبه خاص فرد از نسبت دادن طاعات به خود تبرى مىجويد و آنها را از آنِ خود نمىداند ولى در توبه خاص خاص، عارف با ديدن عجز و فناى همه عالم از هرچه غير خداست، تبرى مىكند. همچنين در اين مرحله فرد از ديدن احوال و مقامات خود نيز توبه مىكند. گفتهاند كه استغفار پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله از اين نوع بود، زيرا ايشان هر دم در ترقى بود و وقتى به مقام بالاترى مىرسيد، از مقام فروتر استغفار و از ديدن آن توبه مىفرمود.

خواجه عبداللّهانصارى مردم را از حيث مراتب روحى به سه طبقه عامه، اوساط (وسط) و خاصه تقسيم كرده و براى هر مرتبه توبه اى را لازم دانسته است:

1) توبه عامه از بسيار شمردن طاعات است، زيرا زياد شمردن حسنات و طاعات به اين معناست كه فرد حقى بر خدا داشته و او را مجبور به دادن ثواب دانسته است؛ بنا بر اين، بنده بايد از اين كار كه نزد خواص، بى ادبى است، توبه كند.

2) توبه اوساط بايد از كم دانستن گناه باشد، زيرا اوساط چون به حكم و قضاى الاهى نگاه مىكنند، معصيت خود را كم مىشمرند و همچنين آن را در كنار رحمت خدا كوچك مىبينند، همين امر ممكن است سبب شود كه آنها گناه خود را به خدا نسبت دهند و سرانجام سركشى كنند؛ پس، اوساط بايد از كوچك شمردن گناه توبه كنند.

3) توبه خاصه از تضييع وقت است. در اين مرتبه روت غير خدا سبب از بين رفتن حال مراقبه و ذكر، و در نتيجه موجب تفرقه (جدايى از حق) است؛ پس، سالك بايد از ضايع كردن وقت، توبه كند. در رساله صد ميدان، منسوب به خواجه عبداللّهانصارى، اين سه مرتبه بترتيب توبه مطيع، عاصى و عارف ناميده شده است.

توبه را از حيث موضوعى كه از آن توبه مىشود، به چهار دسته تقسيم كردهاند: توبه كفار از كفر، توبه فاسقان از فسق و فجور، توبه ابرار از اخلاق زشت و اوصاف قبيح، و توبه كاملان و انبيا از غير حق. علماى اخلاق نيز براى توبه مراتب و انواعى شبيه به همين مضامين آوردهاند.

غزالى توبه مردم را به اين پنج گروه تقسيم كرده است: توبه عوام از گناهان، توبه صالحان از اخلاق زشت، توبه پرهيزگاران از شك و ترديدى كه گاهى به آن مبتلا مىشوند، توبه عاشقان از غفلتى كه عارض مىشود، و توبه عارفان از توقف در مقامى كه بالاتر از آن وجود دارد و از اين رو، توبه عارفان نهايت ندارد.

خواجه نصيرالدين طوسى توبه را به سه نوع تقسيم كرده: توبه عام از معاصى؛ توبه خاص براى معصومان كه مربوط به ترك اولى است، مانند توبه آدم علیه السلام و ساير انبيا؛ و توبه اخص كه توبه از التفات به غير خدا يا توبه از التفات و بازگشت فرد به مرتبهاى است كه از آن بالاتر رفته است.

همچنين علماى اخلاق توبه كنندگان را از حيث دارا بودن شرايط توبه به چهار گروه تقسيم كردهاند: گروه اول، از همه معاصى توبه مىكنند و بر آن استقامت مىورزند، سعى در توبه دارند و با كارهاى خير براى پاك كردن گناه مىكوشند، اينان داراى نفس مطمئنهاند؛ گروه دوم در ترك گناهان كبيره استقامت دارند ولى گاه سهواً گناهانى انجام مىدهند و به همين دليل خود را ملامت مىكنند، صاحب چنين توبهاى، نفس لوامه دارد؛ گروه سوم كسانى هستند كه مدتى بر توبه استقامت مىورزند ولى دوباره ميل گناه بر آنان غلبه مىكند و به آن اقدام مىكنند و سپس پشيمان مىشوند اما نفس، آنها را به تأخير در توبه مىكشاند، اين نفس را مُسوَّله گويند؛ و گروه چهارم، آنان كه توبه مىكنند و مدتى استقامت مىورزند و بعد مرتكب گناه مىشوند، بى آنكه پشيمان شوند. آنان داراى نفس «امّاره به سوء» هستند و در صورتى كه شر آنان بيش از خير باشد، عاقبت بدى خواهند داشت.[۵۷۸]

گفتنى است مفهوم توبه انبيا و أوصيا به صورت ويژه در پژوهشى ديگر توضيح داده شده است.[۵۷۹]

2. گونههاى توبه بر حسب عمل

گناه را مىتوان به گناه متعارف و غير متعارف تقسيم نمود. مقصود از گناه غير متعارف، اشتغالات مباح روزانه است كه عارف و محب خدا را از محبت ورزى به او در لحظههايى هر چند كوتاه جدا مىكند. توبه از اين جدايى و بازگشت به دامان محبوب در مناجات زيور عابدان، امام سجاد عليهالسلام به زيبايى ترسيم شده است:

اللّهُمَّ وإنّى أتوبُ إلَيكَ مِن كُلِّ ما خالَفَ إرادَتَكَ، أو زالَ عَن مَحَبَّتِكَ؛ مِن خَطَراتِ قَلبى، ولَحَظاتِ عَينى، وحِكاياتِ لِسانى، تَوبَةً تَسلَمُ بِها كُلُّ جارِحَةٍ عَلى حِيالِها مِن تَبِعاتِكَ، وتَأمَنُ مِمّا يَخافُ المُعتَدونَ مِن أليمِ سَطَواتِكَ.[۵۸۰]

بار خدايا! من از هر آنچه كه بر دلم گذشته و چشمم ديده و بر زبانم رانده شده است و مخالف خواست تو بوده و يا تو دوست نداشتهاى، به درگاهت توبه مىكنم، توبهاى كه بر اثر آن، هر يك از اندامهاى من از كيفرهاى تو سالم مانَد و از عذابهاى دردناك تو كه متجاوزان از آن مىترسند، در امان مانَد.

و يا در جايى ديگر:

وأَستغفِرُكَ مِن كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيرِ ذِكرِكَ، ومِن كُلِّ راحَةٍ بِغَيرِ اُنسِكَ ومِن كُلِّ سُرورٍ بِغَيرِ قُربِكَ، ومِن كُلِّ شُغُلٍ بِغَيرِ طاعَتِكَ.[۵۸۱]

و از تو آمرزش مىخواهم براى هر خوشى و لذتى كه جز از ياد تو برخاسته و هر آسايشى كه جز با همدمى تو پديد آمده و هر شادمانى كه جز با قرب تو حاصل شده و هر كارى كه جز در طاعتت انجام شده است.

گناه در معناى متعارف خود سرپيچى و نافرمانى از فرمان الهى و تنها قابل انتساب به غير معصومان است. از اين رو توبه از آن در دسته توبه عام جاى مىگيرد و به لحاظ گناه پيش از آن، قابليت تقسيم به توبه از گناه كبيره و صغيره دارد. همچنين گناه گاه پنهان و دور از چشم ديگران صورت گرفته و گاه آشكار و در پيشديد همگان انجام پذيرفته است. گاه به تضييع حق الهى انجاميده و گاه حقى از مخلوقات الهى را زير پا نهاده است. در هر يك از اين موقعيتها، توبهاى درخور و متناسب لازم است.

2 ـ 1. گناه كبيره و صغيره

در توبه از گناه كبيره، افزون بر تصميم راسخ در ترك هميشگى و تدارك خسارتهاى ناشى از آن، گاه اعمالى افزون بر عبادتها و كارهاى متعارف، نيز لازم است. حكمت پرداخت برخى كفارات مانند كفاره قتل عمد، روزه خوارى و صيد در حرم امن الهى، پوشاندن خطاهاى بزرگ توبه كننده و پذيرش او در در گاه الهى است. گفتنى است برخى اعمال ديگر نيز ياريگر اين امر هستند. على عليهالسلام مىفرمايد:

مِن كَفّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ إغاثَةُ المَلهوفِ وَالتَّنفيسُ عَنِ المَكروبِ.[۵۸۲]

از كفّارههاى گناهان بزرگ فريادرسى درمانده و گرهگشايى از غمديده و بلا زده است.

در گناه صغيره امّا، با اجتناب از گناهان كبيره و با استناد به آيه شريفه: «إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَئِّاتِكُمْ؛ اگر از گناهان بُزرگ كه نهى شدهايد، خوددارى كنيد، بدىهايتان را مىپوشانيم»[۵۸۳] مىتوان به رحمت و غفران الهى اميدوار بود. گفتنى است در گناه صغيره نيز نبايد تكرار و اصرار داشت؛ زيرا اصرار بر گناه صغيره آن را به گناه كبيره تبديل مىكند و مانع تحقق شرط مذكور در آيه فوق مىشود. اين معنا به صراحت در حديث عبداللّهبن سنان از امام صادق عليهالسلام آمده است:

لا صَغيرَةَ مَعَ الإصرارِ، ولا كَبيرَةَ مَعَ الاِستِغفارِ.[۵۸۴]

با وجود اصرار [بر گناه] گناه صغيره معنا ندارد و با طلب آمرزش كردن، گناه كبيرهاى نيست.

2 ـ 2. گناه آشكار و نهان

در گناه نهان، شخص گنهكار، به خود آسيب رسانده و تنها يك فرمان الهى را زير پا نهاده است. او بى اعتنايى به فرمان خدا را عمومى و آشكار ننموده و ديگران را به گناه ترغيب نكرده است. در گناه آشكار امّا، شيوع زشتى نيز به گناه اصلى شخص، افزوده مىشود. از اين رو در گناه آشكار، فرد گنهكار وظيفه دارد، به جبران اين كرده خويش نيز بپردازد. او بايد همان گونه كه آشكارا پرده درى نموده، پشيمانى خويش را علنى كند و زشتى كرده پيشين خود را به همگان اعلام نمايد تا ديگران از گستاخى او گستاخ نشوند و جرات بر گناه نيابند. اين دستور صريح نبوى است:

ما عَمِلتَ مِن سوءٍ فَأَحدِث للّهفيهِ تَوبَةً: السِّرَّ بِالسِّرِّ، وَالعَلانِيَةَ بِالعَلانِيَةِ.[۵۸۵]

هر گناهى كه كردى از آن به درگاه خدا، توبهاى [متناسب با آن] كن: براى گناه نهانى، توبه نهانى و براى گناه آشكار، توبه آشكار.

گفتنى است گاه نياز است چنين گنهكارى عملى نيك نيز در پيشديد همگان انجام دهد تا با ترويج نيكى، از گسترش زشتى و پيامدهاى گناه آشكار خويش، جلوگيرى كند. امام صادق عليهالسلام مىفرمايد:

مَن عَمِلَ سَيِّئَةً فِى السِّرِّ فَليَعمَل حَسَنَةً فِى السِّرِّ، ومَن عَمِلَ سَيِّئَةً فِى العَلانِيَةِ فَليَعمَل حَسَنَةً فِى العَلانِيَةِ.[۵۸۶]

هر كس در نهان كار بدى انجام داد، در نهان، كار خوبى انجام دهد و هر كس آشكارا كار بدى انجام داد، آشكارا، كار نيكى انجام دهد.

2 ـ 3. گناه مرتبط با حق خدا و حق مردم

توبه از گناهان ميان بنده و خدا، يعنى آنچه فقط حق خدا را پايمال كرده است و توبه از گناهان ميان فردى كه خود به دو شكل گناهان مرتبط با حقوق مالى افراد و حقوق معنوى، تقسيم مىشود. براى دسته نخست مىتوان به ترك عبادتهاى واجب، مانند نماز، روزه و حجّ اشاره كرد، براى دسته دوم به اكل مال يتيم و غصب و براى دسته سوم تهمت و غيبت و استهزاء را نمونه آورد.

خداوند رحمان در دسته نخست بر بندگانش سخت نمى گيرد. او از خطاهاى بندگان نسبت به خويش، آسان و زود در مىگذرد. كافى است بنده چنان از آلودگىاش منزجر شود كه تصميم بگيرد، گرد گناهش نچرخد و از حاكميت شهوت و شيطان بگريزد و به خدا روى آورد و در برخى گناهان. مانند نخواندن نماز، حج نگزاردن و شكستن روزه، به تدارك گذشته بپردازد. گناه هر چند بزرگ و نا بخشودنى به نظر آيد تا آنگاه كه تنها به تضييع حق الهى انجاميده شده باشد، بسيار آسان تر از ديگر گناهان، قابل توبه و بخشش است.

اين گذشت عام و فراگير به گاه تجاوز به حقوق ديگران، جاى خود را به سختگيرى مىدهد. خداوند از حق هيچ يك از مخلوقاتش نمى گذرد و تا آنگاه كه صاحب حق نبخشيده، توبه متجاوز قبول نمى شود. اين سختگيرى، مقتضاى عدالت همگانى است و خداوند دادگستر خود را به آن ملتزم نموده است. اين عدالت فراگير در بردارنده همه گونه حقوق مىشود؛ چه حقوق مادى و چه حقوق معنوى. از اين رو در چپاول مال يتيم و غارت دسترنج زحمت كشان، فرد متجاوز ناگزير از بازگرداندن همه حقوق از دست رفته ديگران است. همين گونه در گناهانى مانند تهمت و غيبت، گنهكار موظف به اعاده حيثيت از شخص آسيب ديده و جلب رضايت اوست؛ اگرچه كسب رضايت گاه دشوار و يا حتى ناشدنى است. نكتهاى كه در باره گناه غيبت نمود مىيابد و غيبت كننده و يا شنونده غيبت، به هنگام طلب حلاليت از فرد غيبت شونده، او را از افشاى كاستى و عيبش آگاه و به طور طبيعى آزرده خاطر مىسازد. همين نكته، توبه از غيبت را دشوار مىكند؛ معنايى كه روايت «الغيبة أشدّ من الزنا» را مىتوان ناظر به آن دانست.

در هر حال حديث زير از امام باقر عليهالسلام مىتواند دليل تقسيم بندى فوق باشد:

ما مِن أحَدٍ يَظلِمُ بِمَظلِمَةٍ إلاّ أخَذَهُ اللّهبِها فى نَفسِهِ ومالِهِ، وأَمَّا الظُّلمُ الَّذى بَينَهُ وبَينَ اللّهفَإِذا تابَ غَفَرَ اللّهلَهُ.[۵۸۷]

هيچ كسى [بر ديگرى] ستمى نمىكند، مگر اين كه خداوند در جان و مالش تلافى كند. اما كسى كه ستمى را بين خود و خدا [پنهانى] انجام دهد، وقتى توبه كند، خداوند او را مىآمرزد.

3. گونههاى توبه به لحاظ لوازم آن

توبه چيزى جز ندامت از گذشته نيست. اين ندامت امرى درونى و گاه ناديدنى است،[۵۸۸] اما اگر واقعى و ماندگار باشد، لوازم خود را نشان مىدهد. توبه كننده حقيقى افزون بر تكرار نكردن كرده پيشين، به جبران عمل خود نيز روى مىآورد. او شخصيت فرو كاسته از گناه خويش را ترميم مىكند. اين ترميم مىتواند از طريق توجهى هر چه تمام تر به خداوند و انجام دقيق وظايفش در قبال آن ذات قدسى صورت گيرد. توبه كننده همچنين لازم است به رفع خسارتهايى كه به خود و ديگران وارد كرده، بپردازد. آنچه شايسته توجه در اين عرصه است، دقت در حقوق تباه شده است. گفته شد كه گناه آشكار دو حق را تباه مىكند و نيز تجاوز به حقوق ديگران از ماده تا معنا و از مال و جان تا عرض و آبروى انسان را در بر مىگيرد. همان گونه كه رد مظالم واجب است، حليت خواهى از فرد آسيب ديده و اعاده حيثيت او نيز لازم است.

الفصل السابع: نَماذِجُ مِنَ الأَدعِيَةِ المَأثورَةِ في طَلَبِ التَّوبَةِ

فصل هفتم: نمونههايى از دعاهاى معصومان عليهمالسلام

7 / 1: الأَدعِيَةُ المَأثورَةُ عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه وآله

7 / 1: دعاهاى روايت شده از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله

286. الإمام الجواد عليهالسلام ـ مِمّا رَواهُ عَن آبائِهِ عليهمالسلام عَن رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله عَن جَبرَئيلَ عليهالسلام عَنِ اللّهِ تَعالى فِي المُناجاةِ لِطَلَبِ التَّوبَةِ ـ: اللّهُمَّ إنّي قَصَدتُ إلَيكَ بِإِخلاصِ تَوبَةٍ نَصوحٍ، وتَثبيتِ عَقدٍ صَحيحٍ، ودُعاءِ قَلبٍ قَريحٍ، وإعلانِ قَولٍ صَريحٍ، اللّهُمَّ فَتَقَبَّل مِنّي مُخلَصَ التَّوبَةِ[۵۸۹]، وإقبالَ سَريعِ الأَوبَةِ[۵۹۰]، ومَصارِعَ تَخَشُّعِ الحَوبَةِ[۵۹۱]، وقابِل رَبِّ تَوبَتي بِجَزيلِ الثَّوابِ، وكَريمِ المَآبِ، وحَطِّ العِقابِ، وصَرفِ العَذابِ، وغُنمِ الإِيابِ، وسَترِ الحِجابِ.

وَامحُ اللّهُمَّ [بِالتَّوبَةِ[۵۹۲]] ما ثَبَتَ مِن ذُنوبي، وَاغسِل بِقَبولِها جَميعَ عُيوبي، وَاجعَلها جالِيَةً لِقَلبي، شاخِصَةً[۵۹۳] لِبَصيرَةِ لُبّي، غاسِلَةً لِدَرَني[۵۹۴]، مُطَهِّرَةً لِنَجاسَةِ بَدَني، مُصَحِّحَةً فيها ضَميري، عاجِلَةً إلَى الوَفاءِ بِها بَصيرَتي[۵۹۵].

وَاقبَل يا رَبِّ تَوبَتي، فَإِنَّها تَصدُرُ[۵۹۶] مِن إخلاصِ نِيَّتي، ومَحضٍ مِن تَصحيحِ بَصيرَتي، وَاحتِفالاً[۵۹۷] في طَوِيَّتي، وَاجتِهادا في نَقاءِ سَريرَتي، وتَثبيتا لاِءِنابَتي[۵۹۸]، مُسارَعَةً إلى أمرِكَ بِطاعَتي، وَاجلُ اللّهُمَّ بِالتَّوبَةِ عَنّي ظُلمَةَ الإِصرارِ، وَامحُ بِها ما قَدَّمتُهُ مِنَ الأَوزارِ، وَاكسُني لِباسَ التَّقوى وجَلابيبَ الهُدى.

فَقَد خَلَعتُ رِبقَ[۵۹۹] المَعاصي عَن جِلدي، ونَزَعتُ سِربالَ[۶۰۰] الذُّنوبِ عَن جَسَدي، مُستَمسِكا رَبِّ بِقُدرَتِكَ، مُستَعينا عَلى نَفسي بِعِزَّتِكَ، مُستَودِعا تَوبَتي مِنَ النَّكثِ بِخُفرَتِكَ، مُعتَصِما مِنَ الخِذلانِ بِعِصمَتِكَ، مُقارِنا بِهِ لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلاّ بِكَ.[۶۰۱]

286. امام جواد عليهالسلام ـ در روايت از پدرانش عليهمالسلام از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله از جبرئيل از خداوند متعال در مناجات براى طلب توبه ـ: بار خدايا! من به درگاه تو روى آوردهام با توبهاى خالص و راستين، و عقيدهاى استوار و درست، و دعايى از دلى آلوده و اظهار گفتارى ناب. پس، اى خداوند، از من كه خالصانه توبه كردهام و شتابان به سوى تو باز گشتهام و زمين خورده لغزشگاههاى گناه هستم، پذيرا شو و توبهام را، اى پروردگار من، بپذير با عطاى فراوان، و رويكردى بزرگوارانه، و دور ساختن كيفر و برگرداندن عذاب و سودمندى بازگشت و پردهپوشى [بر من].

بار خدايا! گناهان ثبت شدهام را [با توبه] پاك كن و با پذيرفتن آن، همه عيبهايم را بشوى و توبهام را صيقل دهنده دلم و بيناكننده ديده خِردم و شوينده چركهايم و پاك كننده آلودگى تنم و درست كننده نهادم قرار ده و بدان وسيله، هرچه زودتر بصيرتم را كامل گردان.

اى پروردگار من! توبهام را بپذير؛ زيرا آن از نيّت خالصم و از اصلاح نابِ بينشم و از سراسر وجودم و از سر كوشش براى پاكسازى درونم و استوارى در بازگشتم [به سوى تو] و از شتافتن مطيعانه سوى فرمان تو برآمده است. بار خدايا! با توبه، تاريكى پافشارى [بر گناهان] را براى من روشنساز و گناهانى را كه انجام دادهام، بزُداى و جامه پرهيزگارى و رداهاى هدايت بر من بپوشان؛ زيرا كه من، كمند معاصى را از پوستم بركَنْدم و پيراهن گناهان را از تنم به در آوردم و به قدرت تو، اى پروردگار من، تمسّك جستهام و در برابر نفسم از عزّت تو كمك گرفتهام و از توبهشكنى به حمايت تو پناه آوردهام و از وا نهادنت به نگهداشت تو، چنگ زدهام و از تو كمك مىطلبم كه هيچ دگرگونى و توانى نيست، مگر به واسطه تو.

287. الإمام الجواد عليهالسلام ـ مِمّا رَواهُ عَن آبائِهِ عليهمالسلام عَن رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله عَن جَبرَئيلَ عليهالسلام عَنِ اللّهِ تَعالى فِي المُناجاةِ لِلاِستِقالَةِ ـ: اللّهُمَّ إنَّ الرَّجاءَ لِسَعَةِ رَحمَتِكَ أنطَقَني بِاستِقالَتِكَ، وَالأَمَلَ لِأَناتِكَ ورِفقِكَ شَجَّعَني عَلى طَلَبِ أمانِكَ وعَفوِكَ، ولي يا رَبِّ ذُنوبٌ قَد واجَهَتها أوجُهُ الاِنتِقامِ، وخَطايا قَد لاحَظَتها أعيُنُ الاِصطِلامِ[۶۰۲]، وَاستَوجَبتُ بِها عَلى عَدلِكَ أليمَ العَذابِ، وَاستَحقَقتُ بِاجتِراحِها[۶۰۳] مُبيرَ العِقابِ، وخِفتُ تَعويقَها لاِءِجابَتي، ورَدَّها إيّايَ عَن قَضاءِ حاجَتي، بِإِبطالِها لِطَلِبَتي وقَطعِها لِأَسبابِ رَغبَتي، مِن أجلِ ما قَد أنقَضَ ظَهري مِن ثِقلِها، وبَهَظَني[۶۰۴] مِنَ الاِستِقلالِ بِحَملِها.

ثُمَّ تَراجَعتُ رَبِّ إلى حِلمِكَ عَنِ الخاطِئينَ، وعَفوِكَ عَنِ المُذنِبينَ، ورَحمَتِكَ لِلعاصينَ[۶۰۵]. فَأَقبَلتُ بِثِقَتي مُتَوَكِّلاً عَلَيكَ، طارِحا نَفسي بَينَ يَدَيكَ، شاكِيا بَثّي إلَيكَ، سائِلاً ما لا أستَوجِبُهُ مِن تَفريجِ الهَمِّ، ولا أستَحِقُّهُ مَن تَنفيسِ الغَمِّ، مُستَقيلاً لَكَ إيّايَ، واثِقا مَولايَ بِكَ.

اللّهُمَّ فَامنُن عَلَيَّ بِالفَرَجِ، وتَطَوَّل بِسُهولَةِ المَخرَجِ[۶۰۶]، وَادلُلني بِرَأفَتِكَ عَلى سَمتِ المَنهَجِ، وأَزلِقني[۶۰۷] بِقُدرَتِكَ عَنِ الطَّريقِ الأَعوَجِ، وخَلِّصني مِن سِجنِ الكَربِ بِإِقالَتِكَ، وأَطلِق أسري بِرَحمَتِكَ، وطُل عَلَيَّ بِرِضوانِكَ، وجُد عَلَيَّ بِإِحسانِكَ، وأَقِلني عَثرَتي، وفَرِّج كُربَتي، وَارحَم عَبرَتي، ولا تَحجُب دَعوَتي، وَاشدُد بِالإِقالَةِ أزري[۶۰۸]، وقَوِّ بِها ظَهري، وأَصلِح بِها أمري، وأَطِل بِها عُمُري، وَارحَمني يَومَ حَشري ووَقتَ نَشري، إنَّكَ جَوادٌ كَريمٌ، غَفورٌ رَحيمٌ.[۶۰۹]

287. امام جواد عليهالسلام ـ از پدرانش عليهمالسلام از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله از جبرئيل عليهالسلام از خداوند متعال در مناجات براى تقاضاى گذشت و بخشش ـ: بار خدايا! اميد به رحمت فراگيرت، زبان مرا به درخواست گذشتن از لغزشهايم باز كرده و چشم داشتن به بردبارى و مدارايت، مرا به تقاضاى امان و بخششت، جرئت داده است. اى پروردگار من، مرا گناهانى است كه با انواع انتقامها رو به رويند و خطاهايى است كه چشمان ريشه بركن، آنها را زير نظر گرفته و به سبب آنها، بر اساس عدالتت، مستوجب عذاب دردناك گشتهام و به واسطه ارتكاب آنها، سزاوار كيفر نابود كننده شدهام و بيم آن دارم كه اين گناهان، اجابت دعايم را به تأخير افكنند و باعث رد شدن برآوردن حاجتم شوند؛ زيرا گناهان، درخواستم را باطل و رشتههاى اميدم را قطع مىكنند؛ چرا كه سنگينى آنها پشتم را شكسته و بار گرانشان بر من سنگينى مىكنند.

امّا، اى پروردگار من، نظر به چشمپوشىات از خطاكاران و گذشتت از گنهكاران و مهربانىات با نافرمانان، با اعتماد و توكّل بر تو به درگاهت روى آوردهام و خودم را در آستانت افكندهام و از غم و اندوهم به تو شكايت آوردهام و زدودن اندوه را ـ كه البته سزاوار آن نيستم ـ و گساردن غم را ـ كه سزاوارش نيستم ـ از تو درخواست مىكنم و از تو تقاضا دارم كه مرا ببخشى و به تو، اى سَرورم، اطمينان دارم.

بار خدايا! بر من با گشايش [در كارها] منّت بنه، گشايشى در كارم حاصل فرما و لطف نما و راه برونرفت آسان [از گناه] را بر من عنايت فرما و با مهرورزىات، مرا به راه راست، هدايت فرما و با قدرتت، مرا از كژراهه، دور گردان و با گذشتت، مرا از زندان رنج و گرفتارى، نجات ده و با رحمتت، مرا از اسارت بِرَهان و خشنودىات را بر من ارزانى دار و احسانت را به من ببخش و از لغزشم، در گذر و رنج و اندوهم را بگشاى و بر اشكم، رحم كن و دعايم را از رسيدن به درگاهت، باز مدار و با گذشتت [از گناهانم]، نيرويم ده و پشتم را قوى دار و كارم را به سامان آر و عمرم را دراز گردان و در روز حشر و هنگام نشرم، بر من رحم كن كه به راستى تو بخشندهاى بزرگوار و آمرزندهاى مهربانى.

7 / 2: الأَدعِيَةُ المَأثورَةُ عَنِ الإِمامِ عَلِيٍّ علیه السلام

7 / 2: دعاهاى روايت شده از امام على علیه السّلام

288. الإمام عليّ عليهالسّلام ـ في مُناجاةِ اللّهِ عز و جل ـ: إلهي! صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآل مُحَمَّدٍ، وَارحَمني إذَا انقَطَعَ مِنَ الدُّنيا أثَري، وَامتَحى مِنَ المَخلوقينَ ذِكري، وصِرتُ فِي المَنسِيّينَ، كَمَن قَد نُسِيَ.

إلهي! كَبِرَت سِنّي، ورَقَّ جِلدي، ودَقَّ عَظمي، ونالَ الدَّهرُ مِنّي، وَاقتَرَبَ أجَلي، ونَفِدَت أيّامي، وذَهَبَت شَهَواتي، وبَقِيَت تَبِعاتي.

إلهِي! ارحَمني إذا تَغَيَّرَت صورَتي، وَامتَحَت مَحاسِني، وبَلِيَ جِسمي وتَقَطَّعَت أوصالي، وتَفَرَّقَت أعضائي.

إلهي! أفحَمَتني[۶۱۰] ذُنوبي، وقَطَعَت مَقالَتي، فَلا حُجَّةَ لي ولا عُذرَ، فَأَنَا المُقِرُّ بِجُرمي، المُعتَرِفُ بِإِساءَتي، الأَسيرُ بِذَنبي، المُرتَهَنُ بِعَمَلي، المُتَهَوِّرُ في بُحورِ خَطيئَتي، المُتَحَيِّرُ عَن قَصدي، المُنقَطَعُ بي، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَارحَمني بِرَحمَتِكَ، وتَجاوَز عَنّي يا كَريمُ بِفَضلِكَ.[۶۱۱]

288. امام على عليهالسلام ـ در مناجاتش با خدا ـ: خداى من! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و به من رحم كن آن گاه كه اثرى از من در دنيا نمانَد و يادم از ذهن آفريدگان پاك شود و همچون كسانى كه فراموش شدهاند، به فراموشى سپرده شوم.

الهى! سنّم زياد شده و پوستم نازك گشته و استخوانم سست شده و روزگار، از من كامياب شده و اجل من نزديك شده و روزگارم به سر آمده است و شهوتهايم از بين رفتهاند و پيامدهاى [آنها براى من] باقى ماندهاند.

اى خداى من! بر من رحم فرما آن گاه كه چهرهام ديگرگون شود و زيبايىهايم از بين برود و تنم بپوسد و بندهايم از هم بگسلند و اندامهايم از هم بپاشند.

اى خداى من! گناهانم، زبانم را بستهاند و سخنم را بريدهاند؛ حال هيچ عذر و بهانهاى ندارم. پس به جرم خود، اقرار مىكنم و به بدكارىام، اعتراف دارم. اسير گناه خود، گرفتارم و گروگان كردار خويشم و در درياهاى اشتباه خود فرو رفتهام و در راه هدفم، سرگردانم و فرو مانده. پس بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و به رحمت خود بر من رحم كن و به فضل خود، اى بزرگوار، از من درگذر.

289. عنه عليهالسلام ـ فِي المُناجاةِ ـ: إلهي! إن كُنتُ غَيرَ مُستَأهِلٍ لِما أرجو مِن رَحمَتِكَ، فَأَنتَ أهلٌ أن تَجودَ عَلَى المُذنِبينَ بِسَعَةِ رَحمَتِكَ.

إلهي! إن كانَ ذَنبي قَد أخافَني، فَإِنَّ حُسنَ ظَنّي بِكَ قَد أجارَني.

إلهي! لَيسَ تُشبِهُ مَسأَلَتي مَسأَلَةَ السّائِلينَ؛ لِأَنَّ السّائِلَ إذا مُنِعَ امتَنَعَ عَنِ السُّؤالِ، وأَنَا لا غِنى بي عَمّا سَأَلتُكَ عَلى كُلِّ حالٍ.

إلهِي! ارضَ عنّي، فَإِن لَم تَرضَ عَنّي فَاعفُ عَنّي، فَقَد يَعفُو السَّيِّدُ عَن عَبدِهِ وهُوَ عَنهُ غَيرُ راضٍ.

إلهي! كَيفَ أدعوكَ وأَنَا أنَا؟! أم كَيفَ أيأَسُ مِنكَ وأَنتَ أنتَ؟!

إلهي! إنَّ نَفسي قائِمَةٌ بَينَ يَدَيكَ، وقَد أظَلَّها حُسنُ تَوَكُّلي عَلَيكَ، فَصَنَعتَ بِها ما يُشبِهُكَ، وتَغَمَّدتَني بِعَفوِكَ.[۶۱۲]

289. امام على عليهالسلام ـ در مناجات ـ: خداى من! اگر من شايستگى رحمتت را كه به آن اميد بستهام، ندارم، تو كه به سبب گستردگى رحمتت، شايسته بخشش بر گناهكارانى.

خداى من! اگر گناهم بيمناكم مىسازد، به راستى كه خوش گمانىام به تو، پناهم مىدهد.

خداى من! درخواست من با درخواست گدايان، همانند نيست؛ چون وقتى گدا را [چيزى] ندهند، از درخواست، دست مىشويد؛ ولى من در هيچ حال، از آنچه از تو درخواست مىكنم، بىنياز نيستم.

خداى من! از من خشنود باش. و اگر خشنود نيستى، از من در گذر؛ چون گاه شود كه مولا، با آن كه از بندهاش ناخشنود است، در مىگذرد.

خداى من! چگونه تو را بخوانم در حالى كه من چنينام و چگونه از تو نااميد شوم در حالى كه تو چنانى؟!

خداى من! جان من در پيشگاه تو ايستاده و توكّل نيكوى من به تو، سايهبان آن گشته است. پس تو با آن [نفس]، آنچه را شبيه توست مىزيبد، انجام دادى و مرا با عفو گذشتت پوشاندى.

290. عنه عليهالسلام ـ فِي المُناجاةِ ـ: إلهي! جودُكَ بَسَطَ أمَلي، وشُكرُكَ قَبِلَ عَمَلي، فَسُرَّني بِلِقائِكَ عِندَ اقتِرابِ أجَلي.

إلهي! لَيسَ اعتِذاري إلَيكَ اعتِذارَ مَن يَستَغني عَن قَبولِ عُذرِهِ، فَاقبَل عُذري، يا خَيرَ مَنِ اعتَذَرَ إلَيهِ المُسيؤونَ.

إلهي! لا تَرُدَّني في حاجَةٍ قَد أفنَيتُ عُمُري في طَلَبِها مِنكَ، وهِيَ المَغفِرَةُ.

إلهي! لَو أرَدتَ إهانَتي لَم تَهدِني، ولَو أرَدتَ فَضيحَتي لَم تَستُرني، فَمَتِّعني بِما لَهُ قَد هَدَيتَني، وأَدِم لي ما بِهِ سَتَرتَني.

إلهي! ما وَصَفتُ مِن بَلاءٍ ابتَلَيتَنيهِ، أو إحسانٍ أولَيتَنيهِ، فَكُلُّ ذلِكَ بِمَنِّكَ فَعَلتَهُ، وعَفوُكَ تَمامُ ذلِكَ إن أتمَمتَهُ.

إلهي! لَولا ما قَرَفتُ مِنَ الذُّنوبِ، ما فَرِقتُ[۶۱۳] عِقابَكَ، ولَولا ما عَرَفتُ مِن كَرَمِكَ، ما رَجَوتُ ثَوابَكَ، وأَنتَ أولَى الأَكرَمينَ بِتَحقيقِ أمَلِ الآمِلينَ، وأَرحَمُ مَنِ استُرحِمَ في تَجاوُزِهِ عَنِ المُذنِبينَ.

إلهي! نَفسي تُمَنّيني بِأَ نَّكَ تَغفِرُ لي، فَأَكرِم بِها اُمنِيَّةً بَشَّرَت بِعَفوِكَ! وصَدِّق بِكَرَمِكَ مُبَشِّراتِ تَمَنّيها، وهَب لي بِجودِكَ مُدَمِّراتِ تَجَنّيها.

إلهي! ألقَتنِي الحَسَناتُ بَينَ جودِكَ وكَرَمِكَ، وأَلقَتنِي السَّيِّئاتُ بَينَ عَفوِكَ ومَغفِرَتِكَ، وقَد رَجَوتُ أن لا يَضيعَ بَينَ ذَينِ وذَينِ مُسيءٌ ومُحسِنٌ.

إلهي! إذا شَهِدَ لِيَ الإِيمانُ بِتَوحيدِكَ، وَانطَلَقَ لِساني بِتَمجيدِكَ، ودَلَّنِي القُرآنُ عَلى فَواضِلِ جودِكَ، فَكَيفَ لايَبتَهِجُ رَجائي بِحُسنِ مَوعودِكَ؟!

إلهي! تَتابُعُ إحسانِكَ إلَيَّ يَدُلُّني عَلى حُسنِ نَظَرِكَ لي، فَكَيفَ يَشقَى امرُؤٌ حَسُنَ لَهُ مِنكَ النَّظَرُ؟!

إلهي! إن نَظَرَت إلَيَّ بِالهَلكَةِ عُيونُ سَخطَتِكَ، فَما نامَت عَنِ استِنقاذي مِنها عُيونُ رَحمَتِكَ.

إلهي! إن عَرَّضَني ذَنبي لِعِقابِكَ، فَقَد أدناني رَجائي مِن ثَوابِكَ.

إلهي! إن عَفَوتَ فَبِفَضلِكَ، وإن عَذَّبتَ فَبِعَدلِكَ، فَيا مَن لا يُرجى إلاّ فَضلُهُ، ولا يُخافُ إلاّ عَدلُهُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَامنُن عَلَينا بِفَضلِكَ، ولا تَستَقصِ عَلَينا في عَدلِكَ.[۶۱۴]

290. امام على عليهالسلام ـ در مناجات ـ: خداى من! بخشندگى تو آرزويم را گسترانيده و قدردان بودنت، عمل مرا پذيرفته است. پس مرا هنگام فرا رسيدن اجلم با ديدارت شادمانساز.

خداى من! عذرآورى من به سوى تو، عذرآورى كسى نيست كه از قبول عذرش بىنياز باشد. پس پوزشم را بپذير، اى بهترين كسى كه بدكاران به سوى او عذر مىآورند!

خداى من! براى خواستهاى كه عمرم را در خواستن آن از تو گذراندهام ـ كه همان آمرزش است ـ، مرا رد مكن.

خداى من! اگر خواريم را مىخواستى، هدايتم نمىكردى و اگر رسوايىام را مىخواستى، [گناه] مرا نمىپوشاندى. پس مرا از آنچه به خاطر آن هدايتم كردى، برخوردار فرما و به آنچه براى آن [گناه] مرا پوشاندى، ادامه بده.

خداى من! هر بلايى كه توصيف كردم و مرا بدانها آزمودى يا احسانى كه به من كردى، همه آنها را با لطف خود انجام دادى و عفو تو كامل كننده آن است اگر مىخواهى آن را كامل كنى.

خداى من! اگر گناهانى كه مرتكب آنها شدهام، نبودند، از كيفرت نمىترسيدم و اگر آگاهىام از كَرَمت نبود، به ثوابت اميد نمىبستم و تو با برآوردن آرزوى آرزومندان، برترينِ بخشندگانى و در گذشتن از گنهكاران، مهربانترين كسى كه مهرش را طالباند.

خداى من! نَفْسم اميدوارىام مىدهد كه تو مرا مىبخشى. پس آن [نفس] را گرامى بدار در آرزويى كه بشارت گذشتت را مىدهد! پس، با كَرَم خود، بشارت دهندههاى آرزويش را تصديق كن و با بخشش خود، ويرانگرىهايى را كه [نفس] مرتكب شده، بر من ببخش.

خداى من! خوبىها، مرا در ميان بخشش و كَرَمت افكندهاند و بدىها، مرا ميان گذشت و بخششت انداختهاند. اميدوارم كه هيچ بدكار و نيكوكارى ميان اين دو، ضايع نشود.

خداى من! هنگامى كه ايمان، براى من به يگانگى تو گواهى دهد و زبانم به تمجيد تو باز شود و قرآن، مرا به بخششهاى ارزشمندت راهنمايى كند، اميدم چگونه به حُسن وعدههايت خشنود نباشد؟

خداى من! احسان پيايى تو بر من، مرا بر خوشبينى تو بر من رهنمون مىشود. پس چگونه كسى كه تو به او خوشبينى، بدبخت خواهد بود؟

خداى من! اگر ديدگان خشمت به ديده نابودى در من نظر افكنَند، ديدگانِ رحمتت كه در صدد نجات من هستند، ديگر به خواب نروند.

خداى من! اگر گناه من، مرا در معرض عذابت قرار مىدهد، اميد من، مرا به پاداشت نزديك مىسازد.

خداى من! اگر ببخشى، به فضل توست، و اگر عذابم كنى، به عدالت توست. اى آن كه جز به فضل او، اميد نيست و جز از عدل او، بيم نباشد! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و به فضل خود، بر ما منّت نِه و عدلت را عليه ما به كار مگير.

291. عنه عليهالسلام ـ فِي المُناجاةِ ـ: إلهي! أدعوكَ دُعاءَ مُلِحٍّ لا يَمَلُّ دُعاءَهُ مَولاهُ، وأَتَضَرَّعُ إلَيكَ تَضَرُّعَ مَن قَد أقَرَّ عَلى نَفسِهِ بِالحُجَّةِ في دَعواهُ.

إلهي! لَو عَرَفتُ اعتِذارا مِنَ الذَّنبِ في التَّنَصُّلِ[۶۱۵] أبلَغَ مِنَ الاِعتِرافِ بِهِ لَأَتَيتُهُ، فَهَب لي ذَنبي بِالاِعتِرافِ، ولا تَرُدَّني بِالخَيبَةِ عِندَ الاِنصِرافِ.

إلهي! سَعَت نَفسي إلَيكَ لِنَفسي تَستَوهِبُها، وفَتَحَت أفواهَها نَحوَ نَظرَةٍ مِنكَ لا تَستَوجِبُها، فَهَب لَها ما سَأَلَت، وجُد عَلَيها بِما طَلَبَت، فَإِنَّكَ أكرَمُ الأَكرَمينَ بِتَحقيقِ أمَلِ الآمِلينَ.

إلهي! قَد أصَبتُ مِنَ الذُّنوبِ ما قَد عَرَفتَ، وأَسرَفتُ عَلى نَفسي بِما قَد عَلِمتَ، فَاجعَلني عَبدا إمّا طائِعا فَأَكرَمتَهُ، وإمّا عاصِيا فَرَحِمتَهُ.[۶۱۶]

291. امام على عليهالسلام ـ در مناجات ـ: اى خداى من! تو را مىخوانم به سان خواندن اصرار كنندهاى كه مولايش از [دعا] خواندن او خسته نمىشود و به درگاه تو التماس مىكنم، همچون التماس كردن كسى كه در اعترافش با دليل عليه خويش، اقرار كرده است.

اى خداى من! اگر عذرى براى تبرئه از گناه، مؤثّرتر از اعتراف به آن، سراغ داشتم، همان را مىآوردم. پس با اعتراف گناهم را بر من ببخشاى و مرا از درگاهت، نوميد باز مگردان.

اى خداى من! جاى من [با اعتراف] به سوى تو براى خود مىكوشد تا او را ببخشايى و دهانهاى [آرزوى] خود را به سوى نگاهى از سوى تو كه استحقاق آن را هم ندارد، گشوده است. پس آنچه را از تو درخواست دارد، به او اهدا كن و آنچه را از تو تقاضا مىكند، به او ببخش؛ كه تو كريمترينِ كريمان در برآوردن آرزوى آرزومندانى.

اى خداى من! گناهانى را مرتكب شدهام كه تو خود مىدانى و ستمهايى بر خويش كردهام كه از آنها آگاهى. پس مرا بندهاى قرار ده: يا مطيع كه گرامىاش دارى و يا نافرمان كه بر او رحم فرمايى.

7 / 3: الأَدعِيَةُ المَأثورَةُ عَنِ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ علیه السّلام

7 / 3: دعاهاى روايت شده از امام زين العابدين علیه السّلام

292. الإمام زين العابدين عليهالسلام ـ فِي المُناجاةِ ـ: اللّهُمَّ صلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ اشتَغَلوا بِالذِّكرِ عَنِ الشَّهَواتِ، وخالَفوا دَواعِيَ العِزَّةِ بِواضِحاتِ المَعرِفَةِ، وقَطَعوا أستارَ نارِ الشَّهَواتِ بِنَضحِ ماءِ التَّوبَةِ، وغَسَلوا أوعِيَةَ الجَهلِ بِصَفوِ ماءِ الحَياةِ، حَتّى جالَت في مَجالِسِ الذِّكرِ رُطوبَةُ ألسِنَةِ الذّاكِرينَ.[۶۱۷]

292. امام زين العابدين عليهالسلام ـ در مناجات ـ: بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و ما را از آنان قرار ده كه به سبب ياد تو، از خواهشهاى نفسانى باز ماندهاند و به واسطه روشنايىهاى معرفت با انگيزههاى خود بزرگبينى مخالفت ورزيدهاند و با ريختن آب توبه، پردههاى آتش شهوات را دريدهاند و با زلال آب زندگى، ظرفهاى جهل را شستهاند، چندان كه رطوبت زبان ذاكران در مجالس پراكنده مىشود.

293. عنه عليهالسلام ـ فِي المُناجاةِ المَعروفَةِ بِمُناجاةِ التّائِبينَ ـ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! ألبَسَتنِي الخَطايا ثَوبَ مَذَلَّتي، وجَلَّلَنِي التَّباعُدُ مِنكَ لِباسَ مَسكَنَتي، وأَماتَ قَلبي عَظيمُ جِنايَتي، فَأَحيِهِ بِتَوبَةٍ مِنكَ يا أمَلي وبُغيَتي، ويا سُؤلي ومُنيَتي، فَوَعِزَّتِكَ ما أجِدُ لِذُنوبي سِواكَ غافِرا، ولا أرى لِكَسري غَيرَكَ جابِرا، وقَد خَضَعتُ بِالإِنابَةِ إلَيكَ، وعَنَوتُ بِالاِستِكانَةِ[۶۱۸] لَدَيكَ، فَإِن طَرَدتَني مِن بابِكَ فَبِمَن ألوذُ؟ وإن رَدَدتَني عَن جَنابِكَ فَبِمَن أعوذُ؟ فَوا أسَفا مِن خَجلَتي وَافتِضاحي، ووا لَهفا مِن سوءِ عَمَلي وَاجتِراحي.

أسأَ لُكَ يا غافِرَ الذَّنبِ الكَبيرِ، ويا جابِرَ العَظمِ الكَسيرِ، أن تَهَبَ لي موبِقاتِ الجَرائِرِ[۶۱۹]، وتَستُرَ عَلَيَّ فاضِحاتِ السَّرائِرِ، ولا تُخلِني في مَشهَدِ القِيامَةِ مِن بَردِ عَفوِكَ وغَفرِكَ، ولا تُعرِني مِن جَميلِ صَفحِكَ وسَترِكَ.

إلهي! ظَلِّل عَلى ذُنوبي غَمامَ رَحمَتِكَ، وأَرسِل عَلى عُيوبي سَحابَ رَأفَتِكَ.

إلهي! هَل يَرجِعُ العَبدُ الآبِقُ[۶۲۰] إلاّ إلى مَولاهُ، أم هَل يُجيرُهُ مِن سَخَطِهِ أحَدٌ سِواهُ.

إلهي! إن كانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنبِ تَوبَةً، فَإِنّي وعِزَّتِكَ مِنَ النّادِمينَ، وإن كانَ الاِستِغفارُ مِنَ الخَطيئَةِ حِطَّةً فَإِنّي لَكَ مِنَ المُستَغفِرينَ، لَكَ العُتبى حَتّى تَرضى.

إلهي! بِقُدرَتِكَ عَلَيَّ تُب عَلَيَّ، وبِحِلمِكَ عَنِّي اعفُ عَنّي، وبِعِلمِكَ بِي ارفُق بي.

إلهي! أنتَ الَّذي فَتَحتَ لِعِبادِكَ بابا إلى عَفوِكَ سَمَّيتَهُ التَّوبَةَ، فَقُلتَ: «تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا»[۶۲۱] فَما عُذرُ مَن أغفَلَ دُخولَ البابِ بَعدَ فَتحِهِ؟

إلهي! إن كانَ قَبُحَ الذَّنبُ مِن عَبدِكَ، فَليَحسُنِ العَفوُ مِن عِندِكَ.

إلهي! ما أنَا بِأَوَّلِ مَن عَصاكَ فَتُبتَ عَلَيهِ، وتَعَرَّضَ لِمَعروفِكَ فَجُدتَ عَلَيهِ، يا مُجيبَ المُضطَرِّ، يا كاشِفَ الضُّرِّ، يا عَظيمَ البِرِّ، يا عَليما بِما فِي السِّرِّ، يا جَميلَ السَّترِ، استَشفَعتُ بِجودِكَ وكَرَمِكَ إلَيكَ، وتَوَسَّلتُ بِحَنانِكَ وتَرَحُّمِكَ لَدَيكَ، فَاستَجِب دُعائي، ولا تُخَيِّب فيكَ رَجائي، وتَقَبَّل تَوبَتي، وكَفِّر خَطيئَتي، بِمَنِّكَ ورَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.[۶۲۲]

293. امام زين العابدين عليهالسلام ـ در مناجات معروف به مناجات توبهكنندگان ـ: به نام خداى مهرگسترِ مهربان. اى خداى من! گناهان، جامه خوارى در برم كرده است و دورى از تو، لباس بيچارگى بر من پوشانده و بزرگىِ بزهكارىام، دلم را ميرانده است. پس با توبهپذيرىات، آن را زنده گردان، اى آرمان و مطلوبم، و اى خواسته و آرزويم! سوگند به عزّتت كه براى گناهانم آمرزندهاى جز تو نمىيابم و براى شكستگىام، التيامبخشى جز تو نمىبينم. خاضعانه به سوى تو باز گشتهام و با خوارى، به آستانت سرِ تسليم فرود آوردهام. پس اگر تو مرا از درگاهت برانى، به چه كسى پناه ببرم و اگر مرا از آستانت برگردانى، به چه كسى پناهنده شوم؟ افسوسا از شرمسارى و رسوايىام! اندوها از بدكردارى و گنهكارىام!

از تو درخواست مىكنم، اى آمرزنده گناه بزرگ و اى شكستهبندِ استخوان شكسته، كه جرمهاى هلاكتبار مرا ببخشى و رسواكنندههاى درونها را بر من بپوشانى و در صحنه قيامت، مرا از خُنَكاى گذشت و آمرزشت، محروم ندارى و مرا از چشمپوشى و پردهپوشى نيكويت، بىبهره نگردانى.

امّا خداى من! ابرهاى بخشايشت را بر گناهانم سايهافكن ساز و ابر مهربانىات را بر روى عيبهايم بفرست [و آنها را بپوشان].

اى خداى من! آيا بنده گريخته، جز به سوى سَرورش بازمىگردد؟ يا آيا از خشم سَرورش كسى جز سَرورش او را پناه مىدهد؟

اى خداى من! اگر پشيمانى از گناه، توبه است، به عزّتت سوگند كه من از پشيمانانم و اگر آمرزشخواهى از خطا، گناه را فرو مىريزد، به راستى كه من از آمرزشخواهانم. چندان از تو پوزش بخواهم تا از من خشنود گردى.

اى خداى من! تو را به حقّ توانايىات بر من، توبهام را بپذير و به حقّ بردبارىات در برابر من، از من در گذر و به حقّ علمى كه به من دارى با من مدارا فرما.

اى خداى من! تويى آن كه براى بندگانت، درى به سوى عفوت گشودى و آن را توبه ناميدى و فرمودى: «به درگاه خدا توبه كنيد، توبهاى خالص». پس كسى كه از در آمدن به اين درِ گشوده غفلت ورزد، چه عذرى دارد؟

اى خداى من! اگر گناه از بندهات زشت است، گذشت از تو زيباست.

اى خداى من! من نخستين كسى نيستم كه نافرمانىات كرده و تو توبهاش را پذيرفتهاى، و احسانت را خواسته و تو به او بخشش كردهاى. اى پاسخ دهنده [دعاى] بيچاره! اى زداينده رنج و گزند! اى بزرگْ بخشنده! اى دانا به آنچه در نهان است! اى آن كه خوش پردهپوشى مىكنى! بخشندگى و بزرگوارىات را شفيع خود به درگاهت قرار مىدهم و به مهربانى و ترحّمت، توسّل مىجويم. پس دعايم را اجابت فرما و اميدم را به تو، نوميد مگردان و توبهام را بپذير و خطاهايم را بپوشان، به لطف و مهربانىات، اى مهربانترينِ مهربانان!

294. عنه عليهالسلام ـ مِن دُعائِهِ فِي الاِشتِياقِ إلى طَلَبِ المَغفِرَةِ مِنَ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وصَيِّرنا إلى مَحبوبِكَ مِنَ التَّوبَةِ، وأَزِلنا عَن مَكروهِكَ مِنَ الإِصرارِ.

اللّهُمَّ ومَتى وَقَفنا بَينَ نَقصَينِ في دينٍ أو دُنيا، فَأَوقِعِ النَّقصَ بِأَسرَعِهِما فَناءً، وَاجعَلِ التَّوبَةَ في أطوَلِهِما بَقاءً.

وإذا هَمَمنا[۶۲۳] بِهَمَّينِ يُرضيكَ أحَدُهُما عَنّا، ويُسخِطُكَ الآخَرُ عَلَينا، فَمِل بِنا إلى ما يُرضيكَ عَنّا، وأَوهِن[۶۲۴] قُوَّتَنا عَمّا يُسخِطُكَ عَلَينا، ولا تُخَلِّ في ذلِكَ بَينَ نُفوسِنا وَاختِيارِها، فَإِنَّها مخُتارَةٌ لِلباطِلِ إلاّ ما وَفَّقتَ، أمّارَةٌ بِالسّوءِ إلاّ ما رَحِمتَ.

اللّهُمَّ وإنَّكَ مِنَ الضُّعفِ خَلَقتَنا، وعَلَى الوَهنِ بَنَيتَنا، ومِن ماءٍ مَهينٍ[۶۲۵] ابتَدَأتَنا، فَلا حَولَ لَنا إلاّ بِقُوَّتِكَ، و لا قُوَّةَ لَنا إلاّ بِعَونِكَ، فَأَيِّدنا بِتَوفيقِكَ، وسَدِّدنا بِتَسديدِكَ، وأَعمِ أبصارَ قُلوبِنا عَمّا خالَفَ مَحَبَّتَكَ، ولا تَجعَل لِشَيءٍ مِن جَوارِحِنا نُفوذا في مَعصِيَتِكَ.

اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجعَل هَمَساتِ قُلوبِنا، وحَرَكاتِ أعضائِنا، ولَمَحاتِ أعيُنِنا، ولَهَجاتِ ألسِنَتِنا، في موجِباتِ ثَوابِكَ، حَتّى لا تَفوتَنا حَسَنَةٌ نَستَحِقُّ بِها جَزاءَكَ، ولا تَبقى لَنا سَيِّئَةٌ نَستَوجِبُ بِها عِقابَكَ.[۶۲۶]

294. امام زين العابدين عليهالسلام ـ دعاى ايشان در اشتياق به طلب آمرزش از خداى بزرگ ـ: بار خدايا! بر محمّد و خاندان او، درود فرست و ما را به محبوب خودت ـ كه توبه است ـ، روىآور ساز و از ناخوشايند خود ـ كه اصرار [بر گناه] است ـ، بر كنار دار.

بار خدايا! هر گاه ميان كاستى در دين يا دنيا قرار گرفتيم، كاستى را در آن قرار ده كه زودگذر است و توبه را در آن قرار ده كه ماندگارتر است.

و هر گاه آهنگ دو كار كرديم كه يكى از آنها، تو را از ما خشنود مىسازد و ديگرى، تو را از ما ناخشنود مىگرداند، ما را به سوى آن يكى متمايل گردان كه موجب خشنودى تو از ماست و نيرويمان را در آنچه سبب ناخشنودى تو از ما مىشود، سست گردان و در آن هنگام، نفسهاى ما را به اختيار خودشان وا مگذار؛ زيرا كه آنها باطل را برمىگزينند، مگر آن كه تو توفيقشان دهى [كه درست را برگزينند]، و به بدى فرا مىخوانند، مگر آن كه تو رحم آورى.

بار خدايا! تو ما را اساسا ناتوان آفريدى و بنيان ما را بر سستى نهادى و از آبى بىمقدار، آغازمان كردى. پس ما را هيچ توانى نيست، جز به نيروى تو و هيچ نيرويى نيست، جز به كمك تو. پس با توفيق خود، به ما كمك فرما و با راهنمايىات، راه درست را نشانمان ده و ديده دل ما را از آنچه تو دوست نمىدارى، كور گردان و براى هيچ يك از اندامهاى ما، راهى به نافرمانىات قرار مده.

295. الإمام الباقر عليهالسلام: كانَ مِن دُعاءِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهالسلام: اللّهُمَّ إن كُنتُ عَصَيتُكَ بِارتِكابِ شَيءٍ مِمّا نَهَيتَني، فَإنّي قَد أطَعتُكَ في أحَبِّ الأَشياءِ إلَيكَ، الإِيمانِ بِكَ، مَنّا مِنكَ بِهِ عَلَيَّ لا مَنّا مِنّي بِهِ عَلَيكَ، وتَرَكتُ مَعصِيَتَكَ في أبغَضِ الأَشياءِ إلَيكَ، أن أجعَلَ لَكَ شَريكا أو أجعَلَ لَكَ وَلَدا أو نِدّا، وعَصَيتُكَ عَلى غَيرِ مُكابَرَةٍ ولا مُعانَدَةٍ، ولاَ استِخفافٍ مِنّي بِرُبوبِيَّتِكَ ولا جُحودٍ لِحَقِّكَ، ولكِنِ استَزَلَّنِي الشَّيطانُ بَعدَ الحُجَّةِ عَلَيَّ وَالبَيانِ، فَإِن تُعَذِّبني فَبِذُنوبي غَيرَ ظالِمٍ لي، وإن تَغفِر لي فَبِجودِكَ ورَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.[۶۲۷]

295. امام باقر عليهالسلام: يكى از دعاهاى على بن الحسين عليهالسلام اين بود: بار خدايا! اگر من با ارتكاب چيزى از آنچه مرا از آن نهى كردهاى، نافرمانىات كردم، امّا در محبوبترين چيزها به نزدت، يعنى ايمان داشتن به تو، فرمانبُردارىات كردم و از اين بابت، تو را بر من منّت است نه مرا بر تو منّتى. نيز در منفورترين چيزها در نزدت، يعنى شريك قرار دادن برايت يا فرزند و يا همانندى قائل شدن برايت، از تو نافرمانى نكردم. نافرمانىام از تو، نه از سرِ گردنفرازى و دشمنى است، و نه خوار داشتن پروردگارى تو و نه انكار حقّ تو؛ بلكه با آن كه حجّت بر من تمام كرده و روشنگرى كرده بودى، شيطان مرا لغزانيد. پس اگر عذابم كنى، به سبب گناهانم كردهاى و به من ستمى ننمودهاى و اگر مرا بيامرزى، به بخشندگى و مهربانىات آمرزيدهاى، اى مهربانترينِ مهربانان!

296. الإمام زين العابدين عليهالسلام ـ مِن دُعاءٍ لَهُ في ذِكرِ التَّوبَةِ وطَلَبِها: اللّهُمَّ يا مَن لا يَصِفُهُ نَعتُ الواصِفينَ، ويا مَن لا يُجاوِزُهُ رَجاءُ الرّاجينَ، ويا مَن لا يَضيعُ لَدَيهِ أجرُ المُحسِنينَ، ويا مَن هُوَ مُنتَهى خَوفِ العابِدينَ، ويا مَن هُوَ غايَةُ خَشيَةِ المُتَّقينَ، هذا مَقامُ مَن تَداوَلَتهُ أيدِي الذُّنوبِ، وقادَتهُ أزِمَّةُ الخَطايا، وَاستَحوَذَ عَلَيهِ الشَّيطانُ، فَقَصَّرَ عَمّا أمَرتَ بِهِ تَفريطاً، وتَعاطى ما نَهَيتَ عَنهُ تَغريراً، كَالجاهِلِ بِقُدرَتِكَ عَلَيهِ، أو كَالمُنكِرِ فَضلَ إحسانِكَ إلَيهِ، حَتّى إذَا انفَتَحَ لَهُ بَصَرُ الهُدى، وتَقَشَّعَت عَنهُ سَحائِبُ العَمى، أحصَى ما ظَلَمَ بِهِ نَفسَهُ، وفَكَّرَ فيما خالَفَ بِهِ رَبَّهُ، فَرَأى كَبيرَ عِصيانِهِ كَبيراً، وجَليلَ مُخالَفَتِهِ جَليلاً، فَأَقبَلَ نَحوَكَ مُؤمِّلاً لَكَ مُستَحيِياً مِنكَ، ووَجَّهَ رَغبَتَهُ إلَيكَ ثِقَةً بِكَ، فَأَمَّكَ بِطَمَعِهِ يَقيناً، وقَصَدَكَ بِخَوفِهِ إخلاصاً، قَد خَلا طَمَعُهُ مِن كُلِّ مَطموعٍ فيهِ غَيرِكَ، وأَفرَخَ رَوعُهُ مِن كُلِّ مَحذورٍ مِنهُ سِواكَ، فَمَثَلَ بَينَ يَدَيكَ مُتَضَرِّعاً، وغَمَّضَ بَصَرَهُ إلَى الأَرضِ مُتَخَشِّعاً، وطَأطَأَ رَأسَهُ لِعِزَّتِكَ مُتَذَلِّلاً، وأَبَثَّكَ مِن سِرِّهِ ما أنتَ أعلَمُ بِهِ مِنهُ خُضوعاً، وعَدَّدَ مِن ذُنوبِهِ ما أنتَ أحصى لَها خُشوعاً، وَاستَغاثَ بِكَ مِن عَظيمِ ما وَقَعَ بِهِ في عِلمِكَ، وقَبيحِ ما فَضَحَهُ في حُكمِكَ، مِن ذُنوبٍ أدبَرَت لَذّاتُها فَذَهَبَت، وأَقامَت تَبِعاتُها فَلَزِمَت.

لا يُنكِرُ ـ يا إلهي ـ عَدلَكَ إن عاقَبتَهُ، ولا يَستَعظِمُ عَفوَكَ إن عَفَوتَ عَنهُ ورَحِمتَهُ، لِأَ نَّكَ الرَّبُّ الكَريمُ الَّذي لا يَتَعاظَمُهُ غُفرانُ الذَّنبِ العَظيمِ.

اللّهُمَّ فَها أنَا ذا قَد جِئتُكَ مُطيعاً لِأَمرِكَ فيما أمَرتَ بِهِ مِنَ الدُّعاءِ، مُتَنَجِّزاً وَعدَكَ فيما وَعَدتَ بِهِ مِنَ الإِجابَةِ، إذ تَقولُ: «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ»[۶۲۸].

اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَالقَني بِمَغفِرَتِكَ كَما لَقيتُكَ بِإِقراري، وَارفَعني عَن مَصارِعِ الذُّنوبِ كَما وَضَعتُ لَكَ نَفسي، وَاستُرني بِسِترِكَ كَما تَأَ نَّيتَني عَنِ الانتِقامِ مِنّي.

اللّهُمَّ وثَبِّت في طاعَتِكَ نِيَّتي، وأَحكِم في عِبادَتِكَ بَصيرَتي، ووَفِّقني مِنَ الأَعمالِ لِما تَغسِلُ بِهِ دَنَسَ الخَطايا عَنّي، وتَوَفَّني عَلى مِلَّتِكَ ومِلَّةِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ عَلَيهِ السَّلامُ إذا تَوَفَّيتَني.

اللّهُمَّ إنّي أتوبُ إلَيكَ في مَقامي هذا مِن كَبائِرِ ذُنوبي وصَغائِرِها، وبَواطِنِ سَيِّئاتي وظَواهِرِها، وسَوالِفِ زَلاّتي وحَوادِثِها، تَوبَةَ مَن لا يُحَدِّثُ نَفسَهُ بِمَعصِيَةٍ، وَ لا يُضمِرُ أن يَعودَ في خَطيئَةٍ.

وقَد قُلتَ يا إلهي في مُحكَمِ كِتابِكَ: إنَّكَ تَقبَلُ التَّوبَةَ عَنعِبادِكَ، وتَعفو عَنِ السَّيِّئاتِ، وتُحِبُّ التَّوّابينَ، فَاقبَل تَوبَتي كَما وَعَدتَ، وَاعفُ عَن سَيِّئاتي كَما ضَمِنتَ، وأَوجِب لي مَحَبَّتَكَ كَما شَرَطتَ.

ولَكَ يا رَبِّ شَرطي ألاّ أعودَ في مَكروهِكَ، وضَماني أن لا أرجِعَ في مَذمومِكَ، وعَهدي أن أهجُرَ جَميعَ مَعاصيكَ.

اللّهُمَّ إنَّكَ أعلَمُ بِما عَمِلتُ فَاغفِر لي ما عَلِمتَ، وَاصرِفني بِقُدرَتِكَ إلى ما أحبَبتَ.

اللّهُمَّ وعَلَيَّ تَبِعاتٌ قَد حَفِظتُهُنَّ، وتَبِعاتٌ قَد نَسيتُهُنَّ، وكُلُّهُنَّ بِعَينِكَ الَّتي لا تَنامُ، وعِلمِكَ الَّذِي لا يَنسى، فَعَوِّض مِنها أهلَها، وَاحطُط عَنّي وِزرَها، وخَفِّف عَنّي ثِقلَها، وَاعصِمني مِن أن اُقارِفَ مِثلَها.

اللّهُمَّ وإنَّهُ لا وَفاءَ لي بِالتَّوبَةِ إلاّ بِعِصمَتِكَ، ولاَ استِمساكَ بي عَنِ الخَطايا إلاّ عَن قُوَّتِكَ، فَقَوِّني بِقُوَّةٍ كافِيَةٍ، وتَوَلَّني بِعِصمَةٍ مانِعَةٍ.

اللّهُمَّ أيُّما عَبدٍ تابَ إلَيكَ وهُوَ في عِلمِ الغَيبِ عِندَكَ فاسِخٌ لِتَوبَتِهِ، وعائِدٌ في ذَنبِهِ وخَطيئَتِهِ، فَإِنّي أعوذُ بِكَ أن أكونَ كَذلِكَ، فَاجعَل تَوبَتي هذِهِ تَوبَةً لا أحتاجُ بَعدَها إلى تَوبَةٍ، تَوبَةً موجِبَةً لِمَحوِ ما سَلَفَ، وَالسَّلامَةِ فيما بَقِيَ.

اللّهُمَّ إنّي أعتَذِرُ إلَيكَ مِن جَهلي، وأَستَوهِبُكَ سوءَ فِعلي، فَاضمُمني إلى كَنَفِ رَحمَتِكَ تَطَوُّلاً، وَاستُرني بِسِترِ عافِيَتِكَ تَفَضُّلاً.

اللّهُمَّ وإنّي أتوبُ إلَيكَ مِن كُلِّ ما خالَفَ إرادَتَكَ، أو زالَ عَن مَحَبَّتِكَ مِن خَطَراتِ قَلبي، ولَحَظاتِ عَيني، وحِكاياتِ لِساني، تَوبَةً تَسلَمُ بِها كُلُّ جارِحَةٍ عَلى حِيالِها مِن تَبِعاتِكَ، وتَأمَنُ مِمّا يَخافُ المُعتَدونَ مِن أليمِ سَطَواتِكَ.

اللّهُمَّ فَارحَم وَحدَتي بَينَ يَدَيكَ، ووَجيبَ قَلبي مِن خَشيَتِكَ، وَاضطِرابَ أركاني مِنهَيبَتِكَ، فَقَد أقامَتني يا رَبِّ ذُنوبي مَقامَ الخِزيِ بِفِنائِكَ، فَإِن سَكَتُّ لَم يَنطِق عَنّي أحَدٌ، وإن شَفَعتُ فَلَستُ بِأَهلِ الشَّفاعَةِ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وشَفِّع في خَطايايَ كَرَمَكَ، وعُد عَلى سَيِّئاتي بِعَفوِكَ، ولا تَجزِني جَزائي مِن عُقوبَتِكَ، وَابسُط عَلَيَّ طَولَكَ، وجَلِّلني بِسِترِكَ، وَافعَل بي فِعلَ عَزيزٍ تَضَرَّعَ إلَيهِ عَبدٌ ذَليلٌ فَرَحِمَهُ، أو غَنِيٍّ تَعَرَّضَ لَهُ عَبدٌ فَقيرٌ فَنَعَشَهُ.

اللّهُمَّ لا خَفيرَ لِي مِنكَ فَليَخفُرني عِزُّكَ، ولا شَفيعَ لي إلَيكَ فَليَشفَع لي فَضلُكَ، وقَد أوجَلَتني خَطايايَ فَليُؤِنّي عَفوُكَ.

فَما كُلُّ ما نَطَقتُ بِهِ عَن جَهلٍ مِنّي بِسُوءِ أثَري، ولا نِسيانٍ لِما سَبَقَ مِن ذَميمِ فِعلي، لكِن لِتَسمَعَ سَماؤكَ ومَن فيها وأَرضُكَ ومَن عَلَيها ما أظهَرتُ لَكَ مِنَ النَّدَمِ، وَ لَجَأتُ إلَيكَ فيهِ مِنَ التَّوبَةِ.

فَلَعَلَّ بَعضَهُم بِرَحمَتِكَ يَرحَمُني لِسوءِ مَوقِفي، أو تُدرِكُهُ الرِّقَّةُ عَلَيَّ لِسوءِ حالي، فَيَنالَني مِنهُ بِدَعوَةٍ هِيَ أسمَعُ لَدَيكَ مِن دُعائي، أو شَفاعَةٍ أوكَدُ عِندَكَ مِن شَفاعَتي، تَكونُ بِها نَجاتي مِن غَضَبِكَ وفَوزَتي بِرِضاكَ.

اللّهُمَّ إن يَكُنِ النَّدَمُ تَوبَةً إلَيكَ فَأَنَا أندَمُ النّادِمينَ، وإن يَكُنِ التَّركُ لِمَعصِيَتِكَ إنابَةً فَأَنَا أوَّلُ المُنِيبينَ، وإن يَكُنِ الاستِغفارُ حِطَّةً لِلذُّنوبِ فَإِنّي لَكَ مِنَ المُستَغفِرينَ.

اللّهُمَّ فَكَما أمَرتَ بِالتَّوبَةِ، وضَمِنتَ القَبولَ، وحَثَثتَ عَلَى الدُّعاءِ، ووَعَدتَ الإِجابَةَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاقبَل تَوبَتي، ولا تَرجِعني مَرجِعَ الخَيبَةِ مِن رَحمَتِكَ، إنَّكَ أنتَ التَّوّابُ عَلَى المُذنِبينَ، وَالرَّحيمُ لِلخاطِئينَ المُنيبينَ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، كَما هَدَيتَنا بِهِ، وصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، كَمَا استَنقَذتَنا بِهِ، وصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، صَلاةً تَشفَعُ لَنا يَومَ القيامَةِ ويَومَ الفاقَةِ إلَيكَ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ، وهُوَ عَلَيكَ يَسيرٌ.[۶۲۹]

296. امام زين العابدين عليهالسلام ـ دعاى ايشان در بيان توبه و طلب آن ـ: بار خدايا! اى آن كه وصف كردن وصفكنندگان، از عهده وصفش برنيايد! اى آن كه اميد اميدواران از او فراتر نرود! اى آن كه مزد نيكوكاران نزد او گم نشود! اى آن كه عابدان، تنها از او مىترسند! اى آن كه پرهيزگاران، فقط از او در هراسند! اينك در پيشگاه تو كسى ايستاده است كه دستخوشِ گناهان گشته و خطاها، مهار او را مىكشند و شيطان، بر او چيره آمده است و در نتيجه، سهلانگارانه، فرامين تو را فرو نهاد و مغرورانه، آنچه را از آن نهى كردهاى، به جا آورده، چونان كسى كه از قدرت تو بر خود، ناآگاه است يا چون كسى كه بسيارىِ احسان تو را به خود، منكر است، تا آن كه چون ديده رهبينش بينا شد و ابرهاى كوردلى از [آسمان قلب] او كنار رفت، ستمهايى را كه بر خود روا داشته بود، برشمرد و در مخالفتهايش با پروردگار خود انديشيد و دريافت كه چه نافرمانى بزرگى و چه سرپيچى سترگى كرده است. پس، به تو روى آورده، در حالى كه به تو اميدوار و از تو شرمسار است و روى رغبتش را سوى تو كرده، در حالى كه به [رحمت و بخشايش] تو اطمينان دارد و با طمع و آرزوى خويش، آهنگ تو نموده، در حالى كه [به لطف] تو يقين دارد و با دلى بيمناك و با اخلاص به درگاه تو روى آورده، از غير تو طمع برگرفته و از جز تو، بيم به خود راه نداده و زارىكنان، در پيشگاه تو ايستاده و خاكسارانه، ديدهاش را به زمين دوخته و زبونانه، سرش را در برابر عزّت تو فرود آورد و خاضعانه، راز دلش را كه تو بدان آگاهترى، با تو در ميان نهاده و فروتنانه، گناهان خويش را كه تو شمارشان را بهتر مىدانى، يكايك برمىشمارد و در برابر بزرگى كارى كه د ر علم تو بدنامش كرده و زشتى آنچه كه به حكم تو رسوايش ساخته است، از تو يارى مىطلبد، در برابر گناهانى كه خوشىهاى آنها پشت كرده و رفتهاند و پيامدهايشان، برجايند و دست برنمىدارند.

اى خداى من! اگر مجازاتش كنى، عدالتِ تو را منكر نمىشود [و به تو نسبت ظلم نمىدهد] و اگر عفوش كنى و بر او رحمت آورى، عفوِ تو را عجيب نمىشمارد؛ زيرا تو آن پروردگار بزرگوارى هستى كه آمرزش گناه بزرگ، برايش بزرگ [و گران]نمىآيد.

بار خدايا! اينك من به پيشگاه تو آمدهام با اطاعت از فرمان تو، يعنى دعا ـ كه بدان فرمان دادهاى ـ و خواهان تحقّق وعده اجابتت هستم ـ كه به آن وعده دادهاى ـ؛ زيرا كه مىفرمايى: «مرا بخوانيد تا پاسختان دهم».

بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و با من با آمرزشت ديدار كن كه با اعترافم [به گناه] به ديدارت آمدم و مرا از قتلگاههاى گناهان، فراز آر، چنان كه من خود را در پيشگاه تو پست گردانيدم و با پردهات مرا بپوشان، چنان كه در انتقام از من درنگ نمودى.

بار خدايا! نيّت مرا در طاعتت، استوار دار و بينشم را در عبادتت، محكم گردان و به اعمالى موفّقم بدار كه با آنها، آلودگى خطاها را از من بشويى و هر گاه خواستى، جانم را بستانى، مرا بر آيين خودت و آيين پيامبرت محمّد صلىاللهعليهوآله بميران.

بار خدايا! من، در اين جا كه ايستادهام، از گناهان بزرگ و كوچك خود و بدىهاى پنهان و آشكارم، و لغزشهاى گذشته و تازهام، به درگاهت توبه مىكنم، همچون توبه كسى كه ديگر به هيچ معصيتى نمىانديشد و فكر بازگشت به خطايى را به خود راه نمىدهد.

تو، اى خداى من، در كتاب استوارت فرمودهاى كه توبه بندگانت را مىپذيرى و از بدىها در مىگذرى و توبهكنندگان را دوست مىدارى. پس چنان كه وعده دادهاى، توبه مرا بپذير و چنان كه ضمانت كردهاى، از بدىهاى من در گذر و چنان كه قول دادهاى، مرا مستوجب محبّت خودت بگردان.

من هم، اى پروردگارم، به تو قول مىدهم كه آنچه را ناخوشايند توست، تكرار نكنم و ضمانت مىدهم كه به آنچه ناپسند توست، باز نگردم و عهد مىبندم كه از همه معاصىات دورى كنم.

بار خدايا! تو به كارهايى كه من كردهام، داناترى. پس آنچه را مىدانى، بر من ببخشاى و با قدرت خويش، مرا به كارهايى كه دوست مىدارى، باز گردان.

بار خدايا! بر گردن من نسبت به ديگران، حقوقى است كه پارهاى از آن را به ياد دارم و پارهاى را فراموش كردهام؛ امّا همه آنها در برابر چشم توست كه هرگز نمىخوابد و در علم توست كه فراموشى به آن راه ندارد. پس، عوضِ آنها را به صاحبانشان عطا فرما و بار آنها را از دوش من بردار و سنگينىشان را بر من، سبُك گردان و مرا از اين كه دگرباره مانند آنها را مرتكب شوم، نگهدار.

بار خدايا! مرا ياراى پايبندى به توبه نباشد، مگر با نگهداشت تو، و از خطاها خوددارى نتوانم، جز با نيروى تو. پس مرا با نيرويى كفايت كننده، تقويت كن و با مصونيتى باز دارنده [از گناه] يارىام ده.

بار خدايا! هر بندهاى كه به درگاهت توبه كرد، تو به علم غيبت مىدانى كه توبهاش را خواهد شكست و به گناه و خطايش باز خواهد گشت؛ امّا من به تو پناه مىبرم كه چنين باشم. پس اين توبه مرا چنان توبهاى قرار ده كه پس از آن، محتاج توبهاى نشوم، توبهاى كه [گناهان] گذشته را بزُدايد و در آينده [از گناه] به سلامت مانَم.

بار خدايا! من براى نادانى خويش از تو پوزش مىخواهم و براى كردار زشتم از تو بخشش مىطلبم. پس، به لطف خود، مرا در پناه رحمت خويش گير و به فضل خود، جامه عافيتت را بر من بپوشان.

بار خدايا! من از هر آنچه كه بر دلم گذشته و چشمم ديده و بر زبانم رانده شده است و مخالف خواست تو بوده و يا تو دوست نداشتهاى، به درگاهت توبه مىكنم، توبهاى كه بر اثر آن، هر يك از اندامهاى من از كيفرهاى تو سالم مانَد و از عذابهاى دردناك تو كه متجاوزان از آن مىترسند، در امان مانَد.

بار خديا! بر تنهايى من در برابرت و تپيدن قلبم از ترست و لرزش اندامهايم از هيبتت، رحم كن؛ زيرا ـ اى پروردگار من ـ گناهانم مرا در آستان تو با خفّت و رسوايى ايستانده است. اگر خاموش مانم، كسى از جانب من سخن نگويد و اگر شفاعت بخواهم، شايسته شفاعت شدن نيستم.

بار خدايا! بر محمّد و خاندان او، درود فرست و بزرگوارىات را شفيع من قرار ده و با عفو خود از بدىهاى من درگذر و مرا با كيفرت، مجازات مكن و بخشندگىات را بر من بگستران و پردهات را بر من بپوشان [و رسوايم مكن]و با من به سان بزرگى رفتار كن كه بندهاى خوار به او التماس مىكند و او بر آن بنده رحم مىآورد يا به سان توانگرى كه بندهاى تهىدست، از او درخواست مىكند و او دستگيرىاش مىنمايد.

بار خدايا! من در برابر تو محافظى ندارم. پس عزّت خودِ تو بايد كه از من محافظت كند و شفيعى نزد تو ندارم. پس بايد فضل خودِ تو مرا شفاعت كند. گناهانم مرا به هراس افكنده است. پس، بايد گذشت تو مرا ايمن گردانَد.

آنچه به زبان آوردم، نه از آن روست كه از بدكردارى خويش بىخبرم يا اعمال نكوهيده گذشته خود را از ياد بردهام؛ بلكه از آن روست كه آسمان تو، آسمانيان و زمين تو و ساكنان آن، اظهار پشيمانىام را در پيشگاه تو و توبهام را كه با آن به تو پناه آوردم، بشنوند.

شايد يكى از آنان، با رحمت تو، از اين وضع ناگوارم به رحم آيد يا به حال زارم دل بسوزانَد و برايم دعايى كند كه در نزد تو از دعاى من پذيرفتهتر آيد يا شفاعتى نمايد كه نزد تو مؤثّرتر از شفاعت من افتد و بدان وسيله، از خشم تو رهايى يابم و به خشنودى تو نايل آيم.

بار خدايا! اگر پشيمانى، خود توبهاى به درگاه توست، من از پشيمانترينِ پشيمانانم و اگر ترك گناه، خود، بازگشت [به سوى تو] است، من نخستين بازگشتگانم، و اگر آمرزشخواهى، فروريزنده گناهان است، من از تو آمرزش خواه هستم.

بار خدايا! چنان كه به توبه امر فرمودى و پذيرفتن آن را ضمانت نمودى و به دعا كردن ترغيب كردى و وعده اجابت دادى. پس بر محمّد و خاندان او درود فرست و توبه مرا بپذير و مرا از رحمتت، نوميد باز مگردان، كه به راستى تو پذيرنده توبه گنهكاران هستى و با خطاكاران پشيمان شده، مهربانى.

بار خدايا! بر محمّد و خاندان او، درود فرست آن گونه كه با او، ما را هدايت فرمودى و بر محمّد و خاندان او درود فرست چنانكه با او، ما را نجات دادى و بر محمّد و خاندان او درود فرست، چنان درودى كه در روز رستاخيز و روز نيازمندى ما به تو، ما را شفاعت كند. تو بر هر چيز، توانايى و آن [كار] براى تو آسان است.

297. عنه عليهالسلام ـ مِن دُعائِهِ فِي الاِعتِذارِ مِن تَبِعاتِ العِبادِ ومِنَ التَّقصيرِ في حُقوقِهِم وفي فَكاكِ رَقَبَتِهِ مِنَ النّارِ ـ: اللّهُمَّ إنّي أعتَذِرُ إلَيكَ مِن مَظلومٍ ظُلِمَ بِحَضرَتي فَلَم أنصُرهُ، ومِن مَعرُوفٍ اُسدِيَ إلَيَّ فَلَم أشكُرهُ، ومِن مُسيءٍ اعتَذَرَ إلَيَّ فَلَم أعذِرهُ، ومِن ذِي فاقَةٍ سَأَلَني فَلَم اُوثِرهُ، ومِن حَقِّ ذِي حَقٍّ لَزِمَني لِمُؤمِنٍ فَلَم اُوَفِّرهُ، ومِن عَيبِ مُؤمِنٍ ظَهَرَ لي فَلَم أستُرهُ، ومِن كُلِّ إثمٍ عَرَضَ لي فَلَم أهجُرهُ.

أعتَذِرُ إلَيكَ يا إلهي مِنهُنَّ ومِن نَظائِرِهِنَّ اعتِذارَ نَدامَةٍ يَكونُ واعِظاً لِما بَينَ يَدَيَّ مِن أشباهِهِنَّ.

فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجعَل نَدامَتي عَلى ما وَقَعتُ فيهِ مِنَ الزَّلاّتِ، وعَزمي عَلى تَركِ ما يَعرِضُ لي مِنَ السَّيِّئاتِ، تَوبَةً توجِبُ لي مَحَبَّتَكَ، يا مُحِبَّ التَّوَّابينَ.[۶۳۰]

297. امام زين العابدين عليهالسلام ـ دعاى ايشان در پوزش خواستن از كوتاهى در گزاردن حقوق بندگان و درخواست رهايى از آتش دوزخ ـ: بار خدايا! من از تو پوزش مىطلبم اگر در حضور من بر ستمديدهاى ستمى رفته و من او را يارى نكردهام يا به من احسانى شده و من براى آن، سپاسگزارى نكردهام يا كسى به من بدى كرده و از من پوزش خواسته، ولى من پوزش او را نپذيرفتهام يا بينوايى از من چيزى خواسته و من، او را بر خود ترجيح ندادهام يا مؤمنى بر من حقّى داشته و من، ادايش نكردهام يا عيب مؤمنى بر من نمودار شده و من، آن را نپوشاندهام و يا گناهى برايم پيش آمده و من، از آن دورى نكردهام.

اى خداى من! براى اين چيزها و امثال اينها، از تو پوزش مىخواهم، پوزش خواستنى ندامتآميز، كه پند آموزى [براى انجام ندادن] اين گونه كارها از من شود.

پس بر محمّد و خاندان او، درود فرست و پشيمانى مرا از لغزشهايى كه دچارشان شدهام و تصميم مرا بر فرو نهادن گناهانى كه برايم پيش آيد، توبه من قرار ده، توبهاى كه مرا مستوجب محبّت تو گردانَد، اى دوست دارنده توبهكنندگان!

298. عنه عليهالسلام ـ مِن دُعائِهِ في طَلَبِ العَفوِ وَالرَّحمَةِ ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاكسِر شَهوَتي عَن كُلِّ مَحرَمٍ، وَازوِ حِرصي عَن كُلِّ مَأثَمٍ، وَامنَعني عَن أذى كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤِنَةٍ، ومُسلِمٍ ومُسلِمَةٍ.

اللّهُمَّ وأَ يُّما عَبدٍ نالَ مِنّي ما حَظَرتَ عَلَيهِ، وَانتَهَكَ مِنّي ما حَجَزتَ عَلَيهِ، فَمَضى بِظُلامَتي مَيِّتاً، أو حَصَلَت لي قِبَلَهُ حَيّاً فَاغفِر لَهُ ما ألَمَّ بِهِ مِنّي، وَاعفُ لَهُ عَمّا أدبَرَ بِهِ عَنّي، ولا تَقِفهُ عَلى مَا ارتَكَبَ فِيَّ، ولا تَكشِفهُ عَمَّا اكتَسَبَ بي، وَاجعَل ما سَمَحتُ بِهِ مِنَ العَفوِ عَنهُم، وتَبَرَّعتُ بِهِ مِنَ الصَّدَقَةِ عَلَيهِم أزكى صَدَقاتِ المُتَصَدِّقينَ، وأَعلى صِلاتِ المُتَقَرِّبينَ، وعَوِّضني مِن عَفوي عَنهُم عَفوَكَ، ومِن دُعائي لَهُم رَحمَتَكَ حَتّى يَسعَدَ كُلُّ واحِدٍ مِنّا بِفَضلِكَ، ويَنجُوَ كُلٌّ مِنّا بِمَنِّكَ.

اللّهُمَّ وأَ يُّما عَبدٍ مِن عَبيدِكَ أدرَكَهُ مِنّي دَرَكٌ، أو مَسَّهُ مِن ناحِيَتي أذىً، أو لَحِقَهُ بي أو بِسَبَبي ظُلمٌ فَفُتُّهُ بِحَقِّهِ، أو سَبَقتُهُ بِمَظلِمَتِهِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وأَرضِهِ عَنّي مِن وُجدِكَ، وأَوفِهِ حَقَّهُ مِن عِندِكَ، ثُمَّ قِني ما يوجِبُ لَهُ حُكمُكَ، وخَلِّصني مِمّا يَحكُمُ بِهِ عَدلُكَ، فَإِنَّ قُوَّتي لا تَستَقِلُّ بِنَقِمَتِكَ، وإنَّ طاقَتي لا تَنهَضُ بِسُخطِكَ، فَإِنَّكَ إن تُكافِني بِالحَقِّ تُهلِكني، وإلاّ تَغَمَّدني بِرَحمَتِكَ توبِقني.

اللّهُمَّ إنّي أستَوهِبُكَ يا إلهي ما لا يُنقِصُكَ بَذلُهُ، وأَستَحمِلُكَ ما لا يَبهَظُكَ حَملُهُ. أستَوهِبُكَ يا إلهي نَفسِيَ الَّتي لَم تَخلُقها لِتَمتَنِعَ بِها مِن سوءٍ، أو لِتَطَرَّقَ بِها إلى نَفعٍ، ولكِن أنشَأتَها إثباتاً لِقُدرَتِكَ عَلى مِثلِها، وَاحتِجاجاً بِها عَلى شَكلِها.

وأَستَحمِلُكَ مِن ذُنوبي ما قَد بَهَظَني حَملُهُ، وأَستَعينُ بِكَ عَلى ما قَد فَدَحَني ثِقلُهُ.

فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وهَب لِنَفسي عَلى ظُلمِها نَفسي، ووَكِّل رَحمَتَكَ بِاحتِمالِ إصري، فَكَم قَد لَحِقَت رَحمَتُكَ بِالمُسيئينَ، وكَم قَد شَمِلَ عَفوُكَ الظّالِمينَ.

فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجعَلني اُسوَةَ مَن قَد أنهَضتَهُ بِتَجاوُزِكَ عَن مَصارِعِ الخاطِئينَ،

وخَلَّصتَهُ بِتَوفيقِكَ مِن وَرَطاتِ المُجرِمينَ، فَأَصبَحَ طَليقَ عَفوِكَ مِن إسارِ سُخطِكَ، وعَتيقَ صُنعِكَ مِن وَثاقِ عَدلِكَ، إنَّكَ إن تَفعَل ذلِكَ يا إلهي تَفعَلهُ بِمَن لا يَجحَدُ استِحقاقَ عُقوبَتِكَ، ولا يُبَرِّئُ نَفسَهُ مِنِ استيجابِ نَقِمَتِكَ تَفعَل ذلِكَ يا إلهي بِمَن خَوفُهُ مِنكَ أكثَرُ مِن طَمَعِهِ فيكَ، وبِمَن يَأسُهُ مِنَ النَّجاةِ أوكَدُ مِن رَجائِهِ لِلخَلاصِ، لا أن يَكونَ يَأسُهُ قُنوطاً، أو أن يَكونَ طَمَعُهُ اغتِراراً، بَل لِقِلَّةِ حَسَناتِهِ بَينَ سَيِّئاتِهِ، وضَعفِ حُجَجِهِ في جَميعِ تَبِعاتِهِ.

فَأَمّا أنتَ يا إلهي فَأَهلٌ أن لا يَغتَرَّ بِكَ الصِّدِّيقونَ، ولا يَيأَسَ مِنكَ المُجرِمونَ، لِأَ نَّكَ الرَّبُّ العَظيمُ الَّذي لا يَمنَعُ أحَداً فَضلَهُ، ولا يَستَقصي مِن أحَدٍ حَقَّهُ.

تَعالى ذِكرُكَ عَنِ المَذكورينَ، وتَقَدَّسَت أسماؤكَ عَنِ المَنسوبينَ، وفَشَت نِعمَتُكَ في جَميعِ المَخلوقينَ، فَلَكَ الحَمدُ عَلى ذلِكَ يا رَبَّ العالَمينَ.[۶۳۱]

298. امام زين العابدين عليهالسلام ـ دعاى ايشان در تقاضاى بخشش و رحمت ـ: بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و شهوات مرا از رسيدن به هر حرامى باز دار و آزمندىام را از هر گناهى دور بدار و مرا از آزار رساندن به هر مرد و زن مؤمن و هر مرد و زن مسلمانى باز بدار.

خدايا! هر بندهاى كه در باره من آنچه را بر او حرام كردهاى، انجام داده و در باره من پردهاى را كه تو بر [كارهاى]من انداخته، دريده و حقّ مرا بُرده و اكنون مُرده يا زنده است و حقّ من نزد اوست، او را در ستمى كه بر من كرده، بيامرز و از او در حقّى كه از من بُرده، در گذر و او را به سبب آنچه در باره من انجام داده، [بر صراط]متوقّف مساز و او را به خاطر آنچه در حقّ من مرتكب شده، رسوا نكن و گذشتى را كه در باره آنان انجام دادهام و صدقهاى را كه بر ايشان بخشيدهام، پاكيزهترينِ صدقههاى بخشندگان و بالاترينِ عطاهاى تقرّبجويان قرار بده و در مقابل گذشتم از ايشان، گذشتت را و در مقابل دعايم در باره ايشان، رحمتت را عوض بده، تا اين كه هر يك از ما به فضل تو، نيكبخت گردد و به لطف تو، نجات يابد.

بار خدايا! هر بندهاى از بندگانت كه از من به او گزندى رسيده، از سوى من آزارى ديده، يا به دست من و يا به سبب من بر او ستمى شده و حقّ او را ضايع كردهام يا در ستم به او پيشدستى نمودهام، پس بر محمّد و خاندان او درود فرست و به قدرت خود، او را از من خشنود گردان و از نزد خود، حقّ او را عطا فرما و سپس، مرا از كيفرى كه به موجب حكم تو سزاوار آنم، نگه دار و از عقوبتى كه عدالت تو بدان حكم مىكند، بِرَهانم؛ زيرا كه من، تاب تحمّل كيفر تو را ندارم ونيروى من، ناخشنودى و خشم تو را برنمىتابد؛ چه، اگر به عدالت، مكافاتم كنى، نابود مىگردانى و اگر هم رحمت خود را شامل حال من كنى، خوارم مىسازى.

بار خدايا! اى خداى من! من از تو درخواست بخشش چيزى را مىكنم كه بخشيدنش از تو هيچ نمىكاهد و از تو مىخواهم بارى را از من بردارى كه برداشتنش بر تو گران نمىآيد. اى خداى من! آنچه بخشش آن را از تو مىخواهم، نفس من است، نفسى كه آن را نيافريدى تا به وسيله آن، خود را از شرّى دور گردانى يا به واسطه آن به سودى دست يابى؛ بلكه آن را ايجاد كردى تا توانايى خويش را بر [آفريدن] مانند آن به اثبات رسانى و بدان وسيله بر امثال آن، احتجاج نمايى. از تو مىخواهم كه بار گناهان مرا از من برگيرى كه سخت گرانبارم ساختهاند و از تو در برابر آنچه سنگينىاش بر من فشار آورده است، كمك مىجويم.

پس بر محمّد و خاندان او، درود فرست و ستمى را كه بر خود كردهام، بر من ببخشاى و رحمتت را برگمار تا بار سنگين گناهانم را از دوش من بردارد، كه رحمت تو بسى به داد گنهكاران رسيده و بخشايشت، ستمگران را در بر گرفته است.

پس بر محمّد و خاندان او، درود فرست و مرا نمونه كسانى قرار ده كه با گذشت خود، آنان را از مهلكههاى خطاكاران رهانيدهاى و با توفيق خود، از ورطههاى گنهكاران، نجاتشان دادهاى و آزاد شده عفو تو از اسارت خشم تو شدند و به لطف احسان تو از بند عدالتت رهيدند كه ـ اى خداى من ـ اگر اين احسان را به من كنى با كسى مىكنى كه خود قبول دارد سزاوار كيفر توست و خويشتن را از اين كه مستوجب انتقام توست، مبرّا نمىداند. اين احسان را ـ اى خداى من ـ به كسى مىكنى كه ترس او از تو، بيش از اميدش به توست و نوميدىاش از نجات، قوىتر از اميدش به رهايى است. نه اين كه نوميدىاش از يأس مطلق باشد يا اميدوارىاش از سرِ غرور و غفلت؛ بلكه چون نيكىهايش در ميان بدىهايش اندك است و بهانههايش براى تمامى گناهانش، سست.

امّا تو ـ اى خداى من ـ سزاوار آنى كه راستباوران به [جهت] تو غرّه نشوند و گنهكاران، از تو نوميد نگردند؛ زيرا تو چنان پروردگار بزرگى هستى كه فضل خويش را از احدى دريغ نمىدارد و در گرفتن حقّ خود از كسى سختگيرى نمىكند.

ياد تو، از هر ياد شوندهاى برتر است و نامهايت، از هر ناميدهاى منزّه است و نعمتهايت، در ميان همه آفريدگانت، پراكنده است. پس تو را براى همه اينها سپاس، اى پروردگار جهانيان!

  1. معجم مقاييس اللغة: ج1 ص357 «توب».
  2. ر. ك: لسان العرب: ج1 ص3 23 «توب».
  3. ر. ك: لسان العرب: ج1 ص233، تاج العروس: ج1 ص328، المصباح المنير: ص78.
  4. در قرآن كلمه توبه و مشتقّات آن در باره انسان 52 بار با شكلهاى زير استعمال شده است: «تابَ» در مائده: آيه 39، انعام: آيه 54، هود: آيه 112، مريم: آيه 60، طه: آيه 82، فرقان: آيه 70 و 71، قصص: آيه 67. «تابا» در نساء: آيه 16. «تابوا» در بقره: آيه 160، آل عمران: آيه 89، نساء: آيه 146، مائده: آيه 34، اعراف: آيه 153، توبه: آيه 5 و 11، نحل: آيه 119، نور: آيه 5، غافر: آيه 7. «تُبتُم» در بقره: آيه 279، توبه: آيه 3. «تُبتُ» در نساء: آيه 18، اعراف: آيه 143، احقاف: آيه 15. «يتوب» در فرقان: آيه 71. «يتب» در حجرات: آيه 11. «يتوبون» در نساء: آيه 17، مائده: آيه 74، توبه: آيه 126. «يتوبوا» در توبه: آيه 74، بروج: آيه 10. «ليتوبوا» در توبه: آيه 118. «تتوبا» در تحريم: آيه 4. «توبوا» در هود: آيه 3 و 52 و 61 و 90، نور: آيه 31، تحريم: آيه 8. «فتوبوا» در بقره: آيه 54. «التوب» در غافر: آيه 3. «التوبة» در نساء: آيه 18، توبه: آيه 104، شورا: آيه 25. «توبة» در نساء: آيه 92، تحريم: آيه 8. «توبتهم» در آل عمران: آيه 90. «متاب» و «متابا» در رعد: آيه 30، فرقان: آيه 71. «التائبون» در توبه: آيه 112. «التوابين» در بقره: آيه 222. «تائبات» در تحريم: آيه 5.
  5. انعام: آيه 54.
  6. انشقاق: آيه 6.
  7. انعام: آيه 153.
  8. ر. ك: ج18 ص7 آثار و بركات توبه.
  9. ر.ك: ص489 وجوب توبه و فضيلت آن.
  10. ر.ك: ص463 ح1.
  11. كلمه توبه و مشتقّات آن در قرآن كريم، 35 بار با گونههاى زير به خداوند متعال، نسبت داده شده است: «تابَ» در مائده: آيه 71، توبه: آيه 117 دو بار، توبه: آيه 118، مجادله: آيه 13. «فَتابَ» در بقره: آيه 37 و 54 و 187، طه: آيه 122، مزمل: آيه 20. «يتوب» در آل عمران: آيه 128، نساء: آيه 17 و 26 و 27، مائده: آيه 39،توبه: آيه 15 و 27 و 102 و 106، احزاب: آيه 24 و 73. «أتوبُ» در بقره: آيه 160. «تُب» در بقره: آيه 12. «التوبة» در نساء: آيه 17. «التوّاب» در بقره: آيه 37 و 54 و 128 و 160، توبه: آيه 104 و 118. «توّاب» در نور: آيه 10، حجرات: آيه 12. «توّابا» در نساء: آيه 16 و 64، نصر: آيه 3.
  12. توبه: آيه 117.
  13. توبه: آيه 118.
  14. نور: آيه 10.
  15. «وَ مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ» نحل: آيه 53.
  16. ر. ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج4 ص244 كلام فى التوبة.
  17. ر. ك: دانشنامه عقايد اسلامى، ج5، ص381 فصل دهم «توّاب».
  18. ر. ك: ص463 ح1.
  19. ر. ك: ص463 ح3 ـ 5.
  20. ر.ك: ص467 ح14 ـ 15.
  21. ر. ك: ص463 ح7، 9 و 10.
  22. ر.ك: ص471 ح24 ـ 35.
  23. ر. ك: ص475 ح38 و 39.
  24. ر. ك: ص479 ح45 و 46.
  25. ر. ك: ص463 (تفسير توبه و اركان آن / پشيمانى).
  26. ر. ك: ص475 (تفسير توبه و اركان آن / تصميم به ترك بازگشت به گناه).
  27. ر. ك: ص463 (تفسير توبه و اركان آن / ضدّ پايدارى).
  28. ر. ك: ص479 ح45 و 46.
  29. ر. ك: ص477 ح42، 43 و 45.
  30. تحريم: آيه 8.
  31. ر. ك: مفردات ألفاظ القرآن: ص808 «نصح»، معجم مقاييس اللّغة: ج5 ص435 «نصح».
  32. ر. ك: ص485 ح51 ـ 56.
  33. ر. ك: ص487 ح59.
  34. ر. ك: ص477 ح42، 43 و 45.
  35. ر. ك: ص486 ح57.
  36. ر. ك: معجم مقاييس اللّغة: ج5 ص367 «نوب».
  37. مفردات ألفاظ القرآن: ص827 «نوب».
  38. «وَ يَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ» رعد: آيه 27.
  39. ر. ك: معجم مقاييس اللغة: ج1 ص357 «توب» و ج5 ص367 «نوب»، مفردات فى ألفاظ القرآن: ص169 «توب» و ص827 «نوب».
  40. ر. ك: ص510 ح92.
  41. ر. ك: ص510 ح93.
  42. براى آشنايى كامل با معناى «استغفار»، به كتاب نهج الذكر، ج4، بخش نهم «استغفار»، مراجعه كنيد.
  43. ر. ك: ص462 ح1.
  44. ر. ك: ص462 ح3.
  45. ر. ك: ص466 ح14.
  46. كتاب الشهادات، گلپايگانى: ص221.
  47. نور: آيه 31.
  48. الكافى: ج2 ص505 ح5، مكارم الأخلاق: ج2 ص92 ح2260، الزهد، حسين بن سعيد: ص73ح 195، عدّة الداعى: ص250، بحار الأنوار: ج86 ص297 ح58.
  49. يعنى: اين دو جمله را، با هم، هفتاد بار مىگفت؟
  50. غين، واژهاى است درباره فضاى ابرى و تيره. غان على قلبى كذا، يعنى فلان چيز دلم را تار كرد...قاضى گفته است: با اين كه قلب پيامبر صلىاللهعليهوآله كاملترين صفا و روشنى را داشت،... و با چنين ويژگى، بيانكننده شريعت دين و بنيان گذار سنّت بود. آسان گير بود و سختگير نبود، در عين حال، ناگزير از نظر داشت رخصتهايى بود، و به نصيبهاى نفس توجه داشت، و از احكام بشرى هم بهره مىگرفت. گويى وقتى با اين امور داد و ستد مىكرد، به خاطر اوج رقّت و كمال نورانيتش، تيرگى بر قلبش عارض مىشد... و چون اندكى از چنين حالتى را در خود احساس مىكرد، آن را گناه به شمار مىآورد و براى آن درخواست آموزش مىنمود.
  51. صحيح مسلم: ج4 ص2075 ح41، سنن أبى داوود: ج2 ص85 ح1515، السنن الكبرى، نسايى: ج6 ص116 ح10276، مسند ابن حنبل: ج6 ص256 ح7865، كنز العمّال: ج1 ص476 ح2075؛ المجازات النبويّة: ص390 ح306، جامع الأخبار: ص147 ح331، بحار الأنوار: ج93 ص282 ح23.
  52. ر. ك: ج18 ص107 (نمونههاى از دعاهاى روايت شده در طلب توبه). و نهج الذكر: ج4 ص241 (استغفار / آمرزش خواهىهاى رسيده از پيامبر و اهل بيت عليهمالسلام).
  53. ر. ك: ج18 ص57 (انواع توبه / توبه خاص و توبه عام).
  54. الكافي: ج1 ص22 ح14، الخصال: ص591 ح13، علل الشرائع: ص115 ح10، المحاسن: ج1ص 314 ح620، مشكاة الأنوار: ص443 ح1485 كلّها عن سماعة بن مهران، بحار الأنوار: ج1 ص111 ح7. 2. الصحيفة السجاديّة: ص47 الدعاء 9.
  55. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص380 ح5811، تحف العقول: ص55، بحار الأنوار: ج77ص 159 ح154؛ مسند ابن حنبل: ج2 ص106 ح4014، صحيح ابن حبّان: ج2 ص380 ح614 كلاهما عن عبد اللّهبن مسعود، المعجم الكبير: ج22 ص41 ح101 عن وائل بن حجر، كنز العمّال: ج4 ص232 ح10301.
  56. التوحيد: ص408 ح6، مشكاة الأنوار: ص566 ح1904 كلاهما عن محمّد بن أبي عمير عن الإمامالكاظم عليهالسلام و ص201 ح528 عن الإمام الباقر عليهالسلام، الكافي: ج2 ص426 ح1 عن عليّ الأحمسي عن الإمام الباقر عليهالسلام، الخصال: ص16 ح57 عن عليّ الجهضمي عن الإمام الباقر عليهالسلام، بحارالأنوار: ج6 ص20 ح9.
  57. مسند ابن حنبل: ج2 ص10 ح3568، سنن ابن ماجة: ج2 ص1420 ح4252، المستدرك علىالصحيحين: ج4 ص271 ح7613 عن عبداللّهبن مغفل، السنن الكبرى: ج10 ص259 ح20558، صحيح ابن حبان: ج2 ص377 ح612 عن خيثمة وكلّها نحوه.
  58. مسند ابن حنبل: ج1 ص620 ح2623، المعجم الكبير: ج12 ص134 ح12795، المعجمالأوسط: ج5 ص199 ح5072، مسند الشهاب: ج1 ص81 ح77، تفسير ابن كثير: ج7 ص100، كلّها عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج4 ص215 ح10218.
  59. مسند الشهاب: ج1 ص264 ح428 عن الحسن، تاريخ دمشق: ج10 ص171 ح2532 و 2533كلاهما عن عائشة نحوه، الفردوس: ج3 ص558 ح5753 عن أنس، كنز العمّال: ج4 ص227 ح10282.
  60. حلية الأولياء: ج6 ص176 الرقم 365 و ص275 الرقم 383، المغني عن حمل الأسفار: ج2ص 985 ح3596، تاريخ دمشق: ج13 ص29 ح3034 كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج4 ص210 ح10190.
  61. المستدرك على الصحيحين: ج1 ص695 ح1894، المعجم الأوسط: ج4 ص385 ح4503،الفردوس: ج4 ص60 ح6188 كلّها عن عائشة، كنز العمّال: ج3 ص263 ح6466.
  62. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص282 ح7646، شعب الإيمان: ج4 ص92 ح4379، الشكر: ص 33 ح47، تفسير الثعالبي: ج1 ص357، كلّها عن عائشة، كنز العمّال: ج4 ص216 ح10231.
  63. في كتاب من لا يحضره الفقيه: «اليمينُ في المعصية والنذرُ، ولا نذر في المعصية».
  64. الكافي: ج4 ص93 ح8، تهذيب الأحكام: ج4 ص308 ح928، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2ص 92 ح1823، معاني الأخبار: ص169 ح1، مصباح المتهجد: ص825 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليهالسلام، بحار الأنوار: ج97 ص73 ح21.
  65. الإنابَةُ: الرجوع إلى اللّهبالتوبة النهاية: ج5 ص123 «نوب».
  66. غرر الحكم: ج5 ص175 ح7843 و 7844، عيون الحكم والمواعظ: ص453 ح8113 و 8114،مستدرك الوسائل: ج12 ص118 ذيل ح13674.
  67. غرر الحكم: ج2 ص28 ح1689، مستدرك الوسائل: ج12 ص118 ذيل ح13674.
  68. غرر الحكم: ج1 ص51 ح178، عيون الحكم والمواعظ: ص60 ح1539، مستدرك الوسائل: ج 12 ص118 ح13674.
  69. غرر الحكم: ج1 ص318 ح1211، عيون الحكم والمواعظ: ص29 ح424، مستدرك الوسائل: ج 12 ص118 ذيل ح13674.
  70. غرر الحكم: ج6 ص175 ح9973، عيون الحكم والمواعظ: ص498 ح9171 نحوه، مستدركالوسائل: ج12 ص118 ذيل ح13674.
  71. غرر الحكم: ج1 ص225 ح894، عيون الحكم والمواعظ: ص31 ح527.
  72. غرر الحكم: ج3 ص132 ح4045، عيون الحكم والمواعظ: ص134 ح3031.
  73. الصحيفة السجاديّة: ص128 الدعاء 31.
  74. مشكاهالأنوار: ص200 ح525.
  75. الكافي: ج2 ص427 ح8 عن أبان بن تغلب، بحارالأنوار: ج88 ص36 وراجع كشف الغمّة: ج3ص 140 والفصول المهمّة: ص271.
  76. الأنبياء: 28.
  77. غافر: 18.
  78. التوحيد: ص408 ح6، مشكاة الأنوار: ص566 ح1904 كلاهما عن محمّد بن أبي عمير،بحارالأنوار: ج8 ص351 ح1.
  79. التوحيد: ص408 ح6، مشكاة الأنوار: ص566 ح1904 كلاهما عن محمّد بن أبي عمير، بحارالأنوار: ج8 ص352 ح1.
  80. التوبة: 102.
  81. غرر الحكم: ج1 ص266 ح1065، عيون الحكم والمواعظ: ص43 ح1044، مستدرك الوسائل: ج 12 ص116 ح13671.
  82. غرر الحكم: ج5 ص468 ح9212، عيون الحكم والمواعظ: ص431 ح7419.
  83. الإرشاد: ج1 ص299، كنزالفوائد: ج2 ص182، كشف اليقين: ص220 ح232، بحارالأنوار: ج 77 ص420 ح40.
  84. غرر الحكم: ج6 ص166 ح9937، عيون الحكم والمواعظ: ص493 ح9093.
  85. غرر الحكم: ج1 ص51 ح179، عيون الحكم والمواعظ: ص60 ح1540، مستدرك الوسائل: ج 12 ص118 ذيل ح13674.
  86. غرر الحكم: ج4 ص180 ح5761، عيون الحكم والمواعظ: ص297 ح5300، مستدرك الوسائل: ج 12 ص116 ذيل ح13671؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص283 ح247.
  87. غرر الحكم: ج5 ص470 ح9221.
  88. غرر الحكم: ج4 ص180 ح5760، عيون الحكم والمواعظ: ص298 ح5319، تحف العقول: ص 214، الدرّ النظيم: ص374 وليس فيهما «بالمعذرة» نحوه، بحارالأنوار: ج78 ص53 ح86.
  89. غرر الحكم: ج6 ص50 ح9455، عيون الحكم والمواعظ: ص476 ح8716، مستدرك الوسائل: ج 12 ص117 ذيل ح13671.
  90. غرر الحكم: ج6 ص385 ح10671، عيون الحكم والمواعظ: ص539 ح9961.
  91. الكافي: ج2 ص426 ح1 عن عليّ الأحمسي، الزهد للحسين بن سعيد: ص142 ح197، فلاحالسائل: ص90 ح23 عن معاوية بن عمّار عن الإمام الصادق عليهالسلام، مشكاة الأنوار: ص201 ح527، تنبيه الخواطر: ج1 ص18، بحار الأنوار: ج6 ص36 ح56.
  92. الكافي: ج2 ص426 ح2، مشكاة الأنوار: ص200 ح526، تنبيه الخواطر: ج1 ص18، بحارالأنوار: ج6 ص36 ح55.
  93. الاختصاص: ص142، الكافي: ج2 ص428 ح2 عن اليسع بن حمزة عن الإمام الرضا عليهالسلام وح 1،ثواب الأعمال: ص213 ح1 كلاهما عن عبّاس بن هلال عن الإمام الرضا عليهالسلام، مشكاة الأنوار: ص275 ح822 عن الإمام الرضا عليهالسلام وفيها جميعا صدره إلى «المقر بذنبه» ونحوه، بحارالأنوار: ج70 ص251 ح2.
  94. اِرعوى: ارتَدعَ وَكَفَّ مجمع البحرين: ج2 ص712 «رعا».
  95. الدّيوان المنسوب إلى الامام علي عليهالسلام: ص372 ح286.
  96. مسند ابن حنبل: ج2 ص157 ح4264، تفسير ابن كثير: ج8 ص196 كلاهما عن عبداللّهبن مسعودوراجع كنزالعمّال: ج4 ص259 ح10423 ووسائل الشيعة: ج11 ص361 ح1.
  97. الأمالي للصدوق: ص585 ح804، ثواب الأعمال: ص163 ح1 كلاهما عن طلحة بن زيد، مشكاةالأنوار: ص273 ح817، بحار الأنوار: ج6 ص20 ح7؛ تاريخ دمشق: ج47 ص431 عن ابن شوذب من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهمالسلام نحوه.
  98. مسند ابن حنبل: ج10 ص127 ح26339، صحيح البخاري: ج2 ص945 ح2518، صحيحمسلم: ج4 ص2135 ح56، مسند الحميدي: ج1 ص136 ح284 والثلاثة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج4 ص212 ح10202؛ الأمالي للشجري: ج1 ص200 نحوه.
  99. هود: 114.
  100. إرشاد القلوب: ص46، بحارالأنوار: ج69 ص401 ح100 وراجع الأمالي للمفيد: ص68 ح3 والزهد للحسين بن سعيد: ص76 ح31 و المعجم الكبير: ج12 ص135 ح12798 و نوادر الاُصول: ج2 ص55.
  101. في المصدر: «يتقى» وما في المتن من مستدرك الوسائل ج12 ص130 ح13709 نقلاً عن المصدر.
  102. يبدو أنّ هذه الآثار تتعلّق بالتوبة من بعض الذنوب بالخصوص؛ كالتوبة من أكل الحرام لمدّة طويلة بحيث أدّى إلى نموّ البدن وتغديته من الحرام.
  103. جامع الأخبار: ص226 ح576، بحارالأنوار: ج6 ص35 ح51.
  104. ما بين المعقوفين أثبتناه من مستدرك الوسائل: ج12 ص131 ح13709.
  105. جامع الأخبار: ص227 ح578، بحارالأنوار: ج6 ص35 ح52.
  106. تحف العقول: ص20، بحارالأنوار: ج1 ص120 ح11.
  107. بَسْ: بمعنى حسبُ، ليس بعربي فارسيّة تقولها العامّة، وقد صحّحها بعضُ أئمّة اللّغة تاج العروس: ج 8 ص204 «بسس».
  108. تحف العقول: ص197، بحار الأنوار: ج6 ص27 ح28 وراجع نهج البلاغة: الحكمة 417 ومكارمالأخلاق: ج2 ص91 ح2258.
  109. كشف الغمة: ج3 ص141، غرر الحكم: ج2 ص126 ح2072، عيون الحكم و المواعظ: ص20ح 109 وليس فيهما «على أربع دعائم» وفيهما «ترك» بدل «عمل» و«إضمار» بدل «عزم»، بحارالأنوار: ج78 ص81 ح74.
  110. تحف العقول: ص285، بحارالأنوار: ج78 ص164 ح1.
  111. مستدرك الوسائل: ج12 ص136 ح13713 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب.
  112. غرر الحكم: ج1 ص41 ح1758، عيون الحكم والمواعظ: ص53 ح1369، مستدرك الوسائل: ج 11 ص338 ذيل ح13208.
  113. مصباح المتهجّد: ص693 ح771، المزار للمفيد: ص158، المزار الكبير: ص451 كلاهما من دونإسناد إلى أحد من أهل البيت عليهمالسلام، الإقبال: ج2 ص106، المصباح للكفعمي: ص883، بحارالأنوار: ج98 ص231.
  114. التحريم: 8.
  115. الكافي: ج2 ص432 ح4. معاني الأخبار: ص174 ح3 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهمالسلامنحوه، الزهد للحسين بن سعيد: ص141 ح195، بحارالأنوار: ج6 ص39 ح69.
  116. الكافي: ج2 ص432 ح3، معاني الأخبار: ص174 ذيل ح3 من دون إسناد إلى أحد من أهلالبيت عليهمالسلامنحوه، الاُصول الستّة عشر: ص178 ح137 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليهالسلام، بحارالأنوار: ج6 ص39 ح68؛ السنن الكبرى: ج10 ص260 ح20566، المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص164 كلاهما عن عبداللّهبن مسعود من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهمالسلامنحوه، الدرّ المنثور: ص8 ح227.
  117. تفسير القمّي: ج2 ص377، بحارالأنوار: ج6 ص20 ح8.
  118. فَرَطَ منه: أي بَدَرَ وسَبَقَ لسان العرب: ج7 ص369 «فرط».
  119. في المصدر: «الحاقّة»، وفي هامش المصدر عن نسخة: «الخافر»، وما في المتن أثبتناه من المصادرالاُخرى. قال ابن الأثير: قيل: كانوا لكرامة الفرس عندهم ونفاستهم بها لا يبيعونها إلاّ بالنقد، فقالوا: النقد عند الحافر؛ أي عند بيع ذات الحافر، وسيّروه مثلاً. هذا هو الأصل، ثمّ كثر حتّى استعمل في كلّ أوّليّة، فقيل: رجع إلى حافره وحافرته، وفعل كذا عند الحافر والحافرة. والمعنى: تنجيز الندامة والإستغفار عند مواقعة الذنب من غير تأخير؛ لأنّ التأخير من الإصرار النهاية: ج1 ص406 «حفر».
  120. شعب الإيمان: ج4 ص375 ح5457، النهاية: ج1 ص406، تفسير ابن أبي حاتم: ج10 ص3362 ح18926، تفسير ابن كثير: ج8 ص196 كلّها عن اُبيّ بن كعب، كنز العمال: ج4 ص227 ح10283.
  121. مجمع البيان: ج10 ص477؛ تاريخ الطبري: ج1 ص73، تفسير الثعلبي: ج4 ص209 ح162،تفسير الآلوسي: ج28 ص157 كلّها نحوه.
  122. تحف العقول: ص210، عيون الحكم والمواعظ: ص20 ح109، مجمع البحرين: ج3 ص1789 مندون اسناد إلى احد من اهل بيت عليهمالسلام وكلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج78 ص48 ح66؛ زاد المسير: ج8 ص54 عن الحسن البصرى من دون اسناد إلى أحد من أهل البيت عليهمالسلام نحوه.
  123. معاني الأخبار: ص174 ح3 عن عبداللّهبن سنان وغيره، بحارالأنوار: ج6 ص22 ح22.
  124. أي الإمام الهادي عليهالسلام. 7. معاني الأخبار: ص174 ح1، بحار الأنوار: ج6 ص22 ح20.
  125. قال مصنّف هذا الكتاب [الصدوق رحمهالله]: معناه أن يصوم هذه الأيّام ثمّ يتوب.
  126. معاني الأخبار: ص174 ح2 عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج6 ص22 ح21.
  127. مؤلّف اين كتاب [شيخ صدوق رحمهالله] مىگويد: يعنى اين سه روز را روزه بگيرد و سپس توبه كند.
  128. النور: 31 2. التوبة: 126.
  129. المائدة: 74. 4. هود: 90.
  130. هود: 61.
  131. البقرة: 275.
  132. قال العلاّمة الطباطبائي: إنّ المرادَ من مجيء الموعظة بلوغُ الحكم الذي شرّعه اللّهتعالى، ومن الانتهاءالتوبةُ وتركُ الفعل المنهيّ عنه انتهاءً عن نهيه تعالى، ومن كون ما سلف لهم عدم انعطاف الحكم وشمولِه لِما قبل زمان بلوغه... الميزان في تفسير القرآن: ج2 ص417.
  133. تهذيب الأحكام: ج7 ص16 ح68، الكافي: ج2 ص432 ح2 وفيه «عن أحدهما»، تفسير العياشي: ج1 ص152 ح506 كلّها عن محمّد بن مسلم، النوادر للأشعري: ص161 ح413، بحار الأنوار: ج103 ص117 ح14 نقلاً عن فقه الرضا.
  134. علاّمه طباطبايى مىگويد: مراد از «رسيدن اندرز»، رسيدن حكمى است كه خداوند، وضع كرده است ومراد از «باز ايستادن»، توبه و ترك فعلى است كه خداوند از آن نهى كرده است و مراد از «آنچه گذشته»، اين است كه اين حكم، عطف به ماسبق و شامل آنچه پيش از رسيدن اندرز باشد، نمىشود.…
  135. مهج الدعوات: ص275 عن أبي الوضاح عن أبيه عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهمالسلام، بحارالأنوار: ج48ص 153 ح25.
  136. كنز الفوائد: ج1 ص352، الخصال: ص623 ح10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عنآبائه عليهمالسلام، تحف العقول: ص114 عن الإمام عليّ عليهالسلام، بحار الأنوار: ج10 ص102 ح1.
  137. سنن ابن ماجة: ج1 ص343 ح1081، السنن الكبرى: ج3 ص244 ح5570، مسند أبي يعلى: ج 2 ص341 ح1851، وليس في الأخيرين «قبل أن تشغلوا» وكلّها عن جابر بن عبداللّه، كنز العمّال: ج7 ص721 ح21092؛ الدعوات: ص237 ح659 وفيه «الزاكية» بدل «الصالحة»، أعلام الدين: ص333 عن أبي الدرداء، بحارالأنوار: ج6 ص19 ح5.
  138. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص316 ح633؛ كنزالفوائد: ج1 ص305 من دون إسنادإلى أحد من أهل البيت عليهمالسلام نحوه.
  139. الكافي: ج8 ص19 ح4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليهالسلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3ص 574 ح4965 و ج4 ص385 ح5834، نهج البلاغة: الحكمة 371، بحارالأنوار: ج69 ص411 ح128؛ دستور معالم الحكم: ص30، المناقب للخوارزمي: ص375 ح395.
  140. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص516 ح1482، نهج البلاغة: الخطبة 28 وليس فيه ذيله من«وفقره»، مصباح المتهجد: ص661 ح728 عن جندب بن عبداللّهالأزدي عن أبيه وكلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج77 ص333 ح21؛ مطالب السؤول: ص242، جواهر المطالب: ج1 ص306 نحوه وليس فيهما ذيله من «وفقره».
  141. نهج البلاغة: الخطبة 230، بحارالأنوار: ج73 ص83 ح46.
  142. في نفس البقاء: أي في سعته (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج13 ص307).
  143. نهج البلاغة: الخطبة 237، الأمالي للطوسي: ص217 ح381 عن ثعلبة بن يزيد الحمّاني وفيه ذيلهفقط، بحارالأنوار: ج71 ص191 ح56؛ المعيار والموازنة: ص102 و فيه ذيله فقط.
  144. نهج البلاغة: الخطبة 83، عيون الحكم والمواعظ: ص109 ح2399 بزيادة «ألا فاعملوا» في أوّله،بحارالأنوار: ج77 ص430 ح44.
  145. نهج البلاغة: الخطبة 94، بحارالأنوار: ج71 ص190 ح56.
  146. نهج البلاغة: الخطبة 214، بحارالأنوار: ج69 ص311 ح32.
  147. جامع الاخبار: ص382 ح1070، بحار الأنوار: ج78 ص31 ح98.
  148. آل عمران: 135.
  149. النساء: 110.
  150. فاطر: 10.
  151. تفسير العيّاشي: ج1 ص198 ح143 عن أبي عمرو الزبيري، بحار الأنوار: ج6 ص32 ح39.
  152. اين بيان از علامه مجلسى رحمهالله است.
  153. بحار الأنوار: ج6 ص42.
  154. تاريخ بغداد: ج12 ص446 الرقم 6921 عن أنس، السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص453ح 11475، سير أعلام النبلاء: ج8 ص309 الرقم 81، تفسير ابن كثير: ج7 ص192 كلّها عن أبي هريرة نحوه.
  155. مشكاة الأنوار: ص199 ح520 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهمالسلام، الكافي: ج2 ص436 ح13 عنابن القدّاح عن الإمام الصادق عليهالسلام بزيادة «المؤمن» بعد «عبده»، صحيح مسلم: ج4 ص2102 ح2، سنن ابن ماجة: ج2 ص1419 ح4247، سنن الترمذي: ج5 ص547 ح3538 كلّها عن أبي هريرة نحوه، كنزالعمّال: ج4 ص205 ح10162. 3. سُجّي: أي غُطِّيَ النهاية: ج2 ص344 «سجا».
  156. وجبَة: صوتُ السقوط النهاية: ج5 ص154 «وجب».
  157. مسند ابن حنبل: ج4 ص166 ح11791، سنن ابن ماجة: ج2 ص1419 ح4249 نحوه، مسندأبي يعلى: ج2 ص102 ح1297، مسند ابن الجعد: ص299 ح2030 كلّها عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج4 ص205 ح10163.
  158. مسند ابن حنبل: ج3 ص196 ح8199، الأربعون الصغرى: ص20 ح9، كنز العمّال: ج4 ص224ح10270.
  159. صحيح مسلم: ج4 ص2103 ح3، صحيح البخاري: ج5 ص2325 ح5949، سنن الترمذي: ج4ص 659 ح2498، السنن الكبرى للنسائي: ج4 ص415 ح7742 كلّها عن عبداللّهنحوه، كنزالعمّال: ج4 ص204 ح10161؛ الطرائف: ص324 عن عبداللّهبن مسعود.
  160. تاريخ بغداد: ج3 ص168 الرقم 1213.
  161. تفسير الثعلبي: ج8 ص316 ح182 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج4 ص225 ح10273 نقلاً عنكتاب التائبين عن الذنوب لاحمد بن ابراهيم الهمذاني.
  162. الكافي: ج2 ص435 ح8 عن أبي عبيدة الحذّاء، بحارالأنوار: ج6 ص40 ح73.
  163. الزهد للحسين بن سعيد: ص142 ح198، بحارالأنوار: ج6 ص38 ح67 وراجع صحيح مسلم: ج4ص 2104 ح7.
  164. التوبة: 112. 2. المؤمن: 7.
  165. القصص: 67. 4. الفرقان: 71.
  166. البقرة: 222. 6. هود: 3.
  167. الكافي: ج2 ص424 ح1، تفسير العيّاشي: ج1 ص109 ح327 كلاهما عن سلام بن المستنير، بحارالأنوار: ج6 ص42 ح78.
  168. سنن الترمذي: ج4 ص659 ح2499، سنن ابن ماجة: ج2 ص1420 ح4251، المستدرك علىالصحيحين: ج4 ص273 ح7617 وفيهما «بني آدم» بدل «ابن آدم»، مسند ابن حنبل: ج4 ص395 ح13048، المصنف لابن أبي شيبة: ج8 ص108 ح18 كلّها عن أنس، كنزالعمّال: ج4 ص215 ح10220.
  169. غرر الحكم: ج4 ص363 ح6334.
  170. النساء: 110.
  171. النساء: 17.
  172. مكارم الأخلاق: ج2 ص92 ح2259، نهج البلاغة: الحكمة 94 وفيه صدره إلى «الخيرات»، روضةالواعظين: ص525، بحارالأنوار: ج6 ص38 ح62.
  173. غرر الحكم: ج6 ص427 ح10885.
  174. الكافي: ج2 ص435 ح9 عن أبي جميلة، بحارالأنوار: ج6 ص40 ح74.
  175. التوبة: 91.
  176. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص574 ح4964، وسائل الشيعة: ج11 ص264 ح20669.
  177. شعب الإيمان: ج5 ص431 ح7163، حلية الأولياء: ج2 ص230 الرقم 183، المنتظم: ص177وفيه «قصّارا» بدل «قصّابا»، التوّابين: ص75 ح26، إحياء العلوم: ج3 ص159 عن أبي بكر بن عبداللّهالمزني.
  178. الإسراء: 25.
  179. ق: 31 ـ 32.
  180. ص: 30.
  181. تفسير الآلوسي: ج23 ص173 عن ابن عمر، المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص230 ح23، الزهدلهنّاد: ج2 ص458 ح912، تفسير الطبري: ج9 الجزء 15 ص70 كلّها عن عبيد بن عمير من دون إسناد إليه صلىاللهعليهوآلهنحوه، كنزالعمّال: ج2 ص39 ح3035 نقلاً عن الديلمي عن ابن عمر.
  182. تفسير العيّاشي: ج2 ص286 ح42 عن أبي بصير، مشكاة الأنوار: ص199 ح518، بحار الأنوار: ج 6 ص34 ح47.
  183. تفسير العياشي: ج2 ص286 ح43، علل الشرائع: ص340 نحوه، بحارالأنوار: ج69 ص395ح 80 وراجع مشكاة الأنوار: ص255 ح752. 4. القيامة: 5.
  184. مكارم الأخلاق: ج2 ص353 ح2660 عن عبداللّهبن مسعود، بحارالأنوار: ج77 ص104 ح1.
  185. تحف العقول: ص81، بحار الأنوار: ج77 ص228 ح2؛ دستور المعالم الحكم: ص24 وفيه«فعاجل» بدل «فعجّل»، كنز العمّال: ج16 ص178 ح42215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ.
  186. طوبى: اسم الجنّة، وقيل: هي شجرة فيها النهاية: ج3 ص141 «طوب».
  187. أي الدنيا.
  188. أعلام الدين: ص343 ح32 عن معاوية، بحار الأنوار: ج77 ص185 ح32.
  189. في الطبعة المعتمدة: «إذا هَجَمَت»، وما أثبتناه من طبعة مكتبة الروضة الحيدرية بالنجف الأشرف.
  190. نهج البلاغة: الخطبة 64؛ تاريخ دمشق: ج33 ص300، جواهر المطالب: ج1 ص305.
  191. التوحيد: ص408 ح7 عن حمزة بن حمران، الخصال: ص418 ح11 عن سليمان بن مهران نحوه،بحارالأنوار: ج71 ص246 ح2 وراجع الكافي: ج2 ص429 ح4؛ صحيح ابن حبّان: ج2 ص105 ح381.
  192. الكافي: ج2 ص439 ح9، الزهد للحسين بن سعيد: ص139 ح189، قرب الإسناد: ص2 ح4 عنمسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلاموليس فيه صدره إلى «سيئة» وكلاهما نحوه، مشكاة الأنوار: ص201 ح532 وليس فيه ذيله من «فأتاه عبّاد»، بحارالأنوار: ج6 ص38 ح63.
  193. الغُدوَةُ: ما بين صلاة الغداة وطلوع الشمس النهاية: ج3 ص346 «غدا».
  194. الكافي: ج2 ص437 ح1، الزهد للحسين بن سعيد: ص140 ح191 كلاهما عن زرارة، مكارمالأخلاق: ج2 ص91 ح2255 نحوه، بحارالأنوار: ج6 ص41 ح76.
  195. الزهد للحسين بن سعيد: ص143 ح201 عن عيسى بن راشد، الكافي: ج2 ص437 ح3 عنعبدالصمد بن بشير نحوه، بحارالأنوار: ج6 ص34 ح49.
  196. الكافي: ج8 ص42 و 46 ح8، تحف العقول: ص493، عدّة الداعي: ص142، أعلام الدين: ص 220، بحارالأنوار: ج13 ص335 ح13.
  197. الكافي: ج2 ص134 ح20 عن يحيى بن عقبة الأزديّ، بحارالأنوار: ج13 ص425 ح19.
  198. الدعوات: ص248 ح696.
  199. التَسويفُ: المَطَلُ والتأخير النهاية: ج2 ص422 «سوف».
  200. غرر الحكم: ج2 ص308 ح2710، عيون الحكم والمواعظ: ص99 ح2272.
  201. نهج البلاغة: الحكمة 150، خصائص الأئمّة: ص109، وليس فيه ذيله، بحارالأنوار: ج78 ص68ح 16؛ كنزالعمّال: ج16 ص205 ح44229 نقلاً عن ابن النجار وليس فيه ذيله وراجع الأمالي للمفيد: ص330 ح2 وتحف العقول: ص157 ودستور معالم الحكم: ص66.
  202. غرر الحكم: ج6 ص151 ح9876، مستدرك الوسائل: ج12 ص130 ذيل ح13707.
  203. غرر الحكم: ج6 ص384 ح10660، عيون الحكم والمواعظ: ص538 ح9943.
  204. غرر الحكم: ج3 ص13 ح3731، عيون الحكم والمواعظ: ص163 ح3467.
  205. القارعة: من شدائد الدهر، وهي الداهية لسان العرب: ج8 ص265 «قرع».
  206. الكافي: ج8 ص389 ح586، نهج البلاغة: الخطبة 147 وليس فيه صدره إلى «الاجل» نحوه، بحارالأنوار: ج77 ص368 ح34.
  207. تضمين للآية 99 من سورة الأعراف.
  208. الإرشاد: ج2 ص205، كنز الفوائد: ج2 ص33، مشكاة الأنوار: ص202 ح538، تحف العقول: ص 456 عن الإمام الجواد عليهالسلام، بحارالأنوار: ج6 ص30 ح36؛ الفصول المهمّة لابن الصبّاغ: ص225 وراجع الدرة الباهرة: ص19.
  209. الظَّعن: السّير والارتحال (اُنظر: مجمع البحرين: ج2 ص1136 «ظعن»).
  210. تحف العقول: ص507، بحارالأنوار: ج14 ص310 ح17.
  211. مستدرك الوسائل: ج12 ص124 ح13689 نقلاً عن لبّ اللباب لقطب الدين الراوندي، تنبيهالخواطر: ج2 ص231 عن لقمان عليهالسلام، بحار الأنوار: ج13 ص426 ح21؛ الزهد الكبير: ص227 ح590، شعب الإيمان: ج5 ص439 ح7198، تهذيب الكمال: ج19 ص370 كلّها عن عثمان بن زائدة عن لقمان عليهالسلام.
  212. عيون أخبار الرضا عليهالسلام: ج2 ص176 ح3، الاختصاص: ص98 نحوه، بحار الأنوار: ج73 ص95ح 77.
  213. البروج: 10.
  214. الحجرات: 11.
  215. آل عمران: 135.
  216. الكافي: ج2 ص288 ح2، تفسير العيّاشي: ج1 ص198 ح144 نحوه وكلاهما عن جابر،بحارالأنوار: ج6 ص32 ح40.
  217. جامع الأخبار: ص442 ح1248، بحارالأنوار: ج104 ص296 ح15.
  218. ثواب الأعمال: ص312 ح2، المحاسن: ج1 ص194 ح333، روضة الواعظين: ص507،بحارالأنوار: ج7 ص217 ح121 وراجع كنزالعمّال: ج5 ص455 ح13594.
  219. عيون أخبار الرضا عليهالسلام: ج2 ص88 ح35، بحارالأنوار: ج32 ص319 ح289.
  220. الزمر: 8.
  221. الكافي: ج8 ص204 ح246، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص511 ح1 نحوه، بحارالأنوار: ج24ص 121 ح8.
  222. الفردوس: ج1 ص124 ج427 عن أبي سعيد، تفسير القرطبى: ج9 ص3، مفردات ألفاظ القرآن: ص 609 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهمالسلام نحوه.
  223. غافر: 3.
  224. التوبة: 104.
  225. الشورى: 25.
  226. النصر: 3.
  227. الحجرات: 12.
  228. نوادر الاُصول: ج1 ص417، الدرّ المنثور: ج5 ص8؛ نهج البلاغة: الحكمة 135، روضة الواعظين: ص 525 كلاهما عن الإمام عليّ عليهالسلام، الأمالي للطوسي: ص693 ح1473 عن الإمام الصادق عليهالسلام، تحف العقول: ص41 وفي كلّها «يحرم» بدل «يمنع» وليس فيها ذيله من «فإنّه قال»، بحارالأنوار: ج6 ص37 ح61.
  229. إرشاد القلوب: ص149، نهج البلاغة: الحكمة 435 وليس فيه ذيله، بحار الأنوار: ج6 ص36ح 58.
  230. مسند أبي يعلى: ج4 ص233 ح4322، تاريخ أصبهان: ج2 ص73 الرقم 1028، تفسير ابن كثير: ج 2 ص100 كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج3 ص406 ح7165؛ تنبيه الخواطر: ج1 ص105، إرشاد القلوب: ص103.
  231. النساء: 110.
  232. تنبيه الخواطر: ج2 ص237؛ كنزالعمّال: ج3 ص737 ح8618 نقلاً عن ابن ماجة عن محمّد بنكعب القرطبي عن الإمام عليّ عليهالسلام نحوه.
  233. الكافي: ج2 ص314 ح8، عدّة الداعى: ص222 كلاهما عن الإمام الصادق عليهالسلام، مشكاة الأنوار: ص 539 ح1808 وفيهما «يتعجّب بالحسنات» بدل «انصبه للحساب»، بحار الأنوار: ج14 ص40 ح22؛ الدرّ المنثور: ج7 ص172 نقلاً عن ابن حنبل عن أبي الجلد نحوه.
  234. نزع عن الشيء: أي كفّ وقلع عنه مجمع البحرين: ج3 ص1771 «نزع».
  235. نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص75 نحوه، كشف المحجّة: ص227 عن عمر بنأبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج93 ص301 ح38؛ كنز العمّال: ج16 ص173 ح44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ نحوه.
  236. الصحيفة السجاديّة: ص22 الدعاء 1.
  237. كامل الزيارات: ص93 ح93 عن عليّ بن مهدي بن صدقة الرقي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهمالسلام، المزارالكبير: ص283، الغارات: ج2 ص848، المزار: ص115، الإقبال: ج2 ص274 كلّها عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام، بحارالأنوار: ج100 ص264 ح2.
  238. الزمر: 53.
  239. سنن ابن ماجة: ج2 ص1419 ح4248 عن أبي هريرة، الدعاء للطبراني: ص509 ح1805 عنأنس، الزهد لابن المبارك: ص370 ح1049 عن الحسن نحوه، كنزالعمّال: ج4 ص215 ح1022.
  240. مسند ابن حنبل: ج4 ص474 ح13493، مسند أبي يعلى: ج4 ص193 ح4211، تفسير ابن كثير: ج 7 ص99 كلاهما عن أخشن السدوسي، كنز العمّال: ج4 ص244 ح10361.
  241. صحيح مسلم: ج3 ص1504 ح128، صحيح البخاري: ج3 ص1040 ح2671، سنن ابن ماجة: ج 1 ص68 ح191، سنن النسائي: ج6 ص39، الموطّأ: ج2 ص460 ح28 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج4 ص402 ح1124.
  242. مقرافٌ للذنوب: أي كثير المباشرة لها. ومِفعال من أبنية المبالغة النهاية: ج4 ص47 «قرف».
  243. المعجم الأوسط: ج5 ص122 ح4854، تاريخ أصبهان: ج1 ص443 الرقم 873، اُسد الغابة: ج1ص 513 الرقم 691، تفسير الثعلبي: ج2 ص94 وفيه «معراض للذنوب» بدل «مقراف الذنوب»، كنز العمّال: ج4 ص266 ح10441؛ مشكاة الأنوار: ص215 ح590 وفيه «معراض للذنوب» بدل «مقراف الذنوب».
  244. المستدرك على الصحيحين: ج1 ص126 ح195 وج 4 ص285 ح7658، المعجم الكبير: ج17ص 287 ح791، المعجم الأوسط: ج8 ص298 ح8689، سبل الهدى والرشاد: ج9 ص323، كنزالعمّال: ج4 ص267 ح10444.
  245. ارشاد القلوب: ص46، وسائل الشيعة: ج11 ص364 ح21036.
  246. في المصدر: «يقبل»، والتصويب من مستدرك الوسائل.
  247. جامع الأخبار: ص226 ح577، مستدرك الوسائل: ج12 ص131 ح13710.
  248. سنن الترمذي: ج5 ص548 ح3540 عن أنس، مسند ابن حنبل: ج8 ص118 ح21561، سننالدارمي: ج2 ص778 ح2686 كلاهما عن أبي ذرّ، المعجم الكبير: ج12 ص16 ح12346 عن ابن عبّاس وكلّها نحوه، كنزالعمّال: ج3 ص146 ح5902؛ الدعوات: ص31 ح66 عن أبي ذرّ نحوه، بحارالأنوار: ج93 ص283 ذيل ح30.
  249. الجعفريّات: ص175 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهمالسلام، مستدرك الوسائل: ج2 ص513 ح2597؛السيرة النبوية لابن كثير: ج4 ص185، البداية والنهاية: ج5 ص97 كلاهما عن عمر، سبل الهدى والرشاد: ج6 ص438 عن ابن عبّاس وكلّها نحوه، كنزالعمّال: ج6 ص164 ح15229.
  250. المعجم الكبير: ج7 ص314 ح7235، تاريخ بغداد: ج3 ص352 الرقم 1454، تفسير القرطبي: ج 13 ص78، تفسير الثعلبي: ج7 ص151، الإصابة: ج3 ص282 الرقم 3930 كلّها نحوه، كنزالعمّال: ج1 ص317 ح1491.
  251. در متن عربى، اين تعبير آمده است: «لم يترك حاجة ولا داجة إلاّ أتاها» ترجمه اين عبارت، مىتواند همان باشد كه آمد و مىتواند چنين باشد كه: «تمامى نيازهاى خود را، هرچند از راه خلاف، برآورده مىساخت».
  252. المحسور: الذي قد بلغ الغاية في التعب والإعياء اُنظر: مجمع البحرين: ج1 ص404 «حسر».
  253. الدعاء للطبراني: ص504 ح1782، تفسير ابن كثير: ج2 ص105، تنبيه الغافلين: ص115 ح129عن الإمام عليّ عليهالسلامنحوه، كنزالعمّال: ج4 ص261 ح10429؛ التبيان في تفسير القرآن: ج3 ص146، مجمع البيان: ج3 ص36 كلاهما عن الإمام عليّ عليهالسلام نحوه، بحارالأنوار: ج6 ص15.
  254. الكافي: ج2 ص434 ح6، ارشاد القلوب: ص180، بحار الأنوار: ج6 ص40 ح71.
  255. الإنابة: الرجوع إلى اللّهبالتوبة النهاية: ج5 ص123 «نوب».
  256. الصحيفة السجّاديّة: ص54 الدعاء 12، المصباح للكفعمي: ص506.
  257. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص133 ح351، الكافي: ج2 ص440 ح2 عن الإمام الصادق عليهالسلامعنه صلىاللهعليهوآلهنحوه، الزهد للحسين بن سعيد: ص140 ح192 عن جابر عن الإمام الباقر عليهالسلامعنه صلىاللهعليهوآله، مجمع البيان: ج3 ص37، بحار الأنوار: ج6 ص15؛ المستدرك على الصحيحين: ج4 ص287 ح7663 عن البيلماني، تفسير الثعلبي: ج3 ص274 عن عبادة بن الصامت وكلاهما نحوه، كنزالعمّال: ج4 ص223 ح10265.
  258. الفَواقُ: هو ما بين الحلبتين من الراحة (النهاية: ج3 ص479 «فوق»).
  259. الفردوس: ج1 ص168 ح629 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج4 ص224 ح10268.
  260. يغرغر: أي تبلغ روحه حلقومه، فيكون بمنزلة الشيء الذي يتغرغر به المريض النهاية: ج3 ص360«غرغر».
  261. التبيان: ج3 ص147، مجمع البيان: ج3 ص37، بحارالأنوار: ج6 ص16؛ تفسير الفخر الرازي: ج10 ص7، تفسير القرطبي: ج5 ص93، الدرّ المنثور: ج6 ص695 نقلاً عن ابن أبي حاتم وكلّها عن الحسن نحوه.
  262. جامع الأخبار: ص226 ح575، الدعوات: ص237 ح659 نحوه، بحارالأنوار: ج6 ص16؛ سننالترمذي: ج5 ص547 ح3537 عن ابن عمر، سنن ابن ماجة: ج2 ص1420 ح4253 عن عبداللّهبن عمرو، مسند ابن حنبل: ج9 ص36 ح23130 كلّها نحوه، كنزالعمّال: ج4 ص267 ح10443.
  263. ما بين المعقوفين إضافة منّا يقتضيها السياق.
  264. مسند ابن حنبل: ج5 ص280 ح15499، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص286 ح7661وص 287 ح7663 كلاهما نحوه، تفسير ابن كثير: ج2 ص207، كنز العمّال: ج4 ص222 ح10257 وح 10259 و 10260 و 10261.
  265. في المصدر: «تعينني» والتصويب من بحار الأنوار.
  266. حَسبُكَ: أي يكفيك مجمع البحرين: ج1 ص400 «حسب».
  267. تفسير العيّاشي: ج1 ص276 ح277 عن جابر، بحار الأنوار: ج11 ص212 ح20؛ الكامل فيالتاريخ: ج1 ص47 عن حميد بن هلال، تفسير ابن كثير: ج7 ص100 عن عبداللّهبن عبيد بن عمير، الدرّ المنثور: ج1 ص135 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في كتاب مكائد الشيطان عن جابر بن عبداللّهوكلّها نحوه ومن دون إسناد إليه صلىاللهعليهوآله.
  268. الكافي: ج2 ص440 ح1، الزهد للحسين بن سعيد: ص144 ح205 عن بكير، بحار الأنوار: ج6ص 18 ح2.
  269. تفسير القمّي: ج1 ص42، بحارالأنوار: ج11 ص142 ح8.
  270. مستدرك الوسائل: ج12 ص137 ح13713 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللّباب.
  271. الأنعام: 54.
  272. النحل: 119.
  273. النساء: 17.
  274. الكافي: ج1 ص47 ح3.
  275. قال المجلسي قدسسره: ظاهره الفرق بين العالم والجاهل في قبول التوبة عند مشاهدة أحوال الآخرة، وهومخالف لما ذهب إليه المتكلّمون من عدم قبول التوبة في ذلك الوقت مطلقاً، وعدم الفرق في التوبة مطلقاً بين العالم والجاهل، ويمكن توجيهه بوجهين: الاوّل أن يكون المراد بالعالم من شاهد أحوال الآخرة، وبالجاهل من لم يشاهدها؛ لإنّ بلوغ النفس إلى الحنجرة قد ينفكّ عن المشاهدة. الثّاني: أن يكون المراد نفي التوبة الكاملة عن العالم في هذا الوقت دون الجاهل مع حمل تلك الحالة على عدم المشاهدة؛ إذ العالم غير معذور في تأخيرها إلى هذا الوقت بحار الأنوار: ج6 ص33.
  276. الكافي: ج2 ص440 ح3، تفسير العيّاشي: ج1 ص228 ح64 وفيه «حنجرته» بدل «حلقه» كلاهما عن زرارة، الزهد للحسين بن سعيد: ص140 ح193 عن جميل بن درّاج، بحار الأنوار: ج6 ص32 ح43.
  277. طه: 82.
  278. يوسف: 89.
  279. تفسير العيّاشي: ج1 ص228 ح62 عن أبي عمرو الزبيري، بحارالأنوار: ج6 ص32 ح41؛ تفسيرالآلوسي: ج4 ص238 وفيه ذيله من «كلّ ذنب عمله العبد».
  280. النساء: 64.
  281. تفسير القرطبي: ج5 ص265 عن أبي صادق، تفسير الثعلبي: ج3 ص339، شرح نهج البلاغة لابنأبي الحديد: ج6 ص187 من دون إسناد إلى الإمام عليّ عليهالسلام نحوه، سبل الهدى والرشاد: ج12 ص381، كنز العمّال: ج2 ص386 ح4322 نقلاً عن ابن السمعاني في الذيل عن أبي صادق.
  282. الكافي: ج4 ص551 ح1، تهذيب الأحكام: ج6 ص6 ح8، كامل الزيارات: ص50 ح27 نحوهوكلّها عن معاوية بن عمّار، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص567، مصباح المتهجّد: ص710 ح790 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهمالسلام، بحار الأنوار: ج100 ص150 ح17.
  283. طه: 82.
  284. تفسير القمّي: ج2 ص61، بحارالأنوار: ج27 ص168 ح7.
  285. في بحار الأنوار: «قل فيه».
  286. بشارة المصطفى: ص147، الدر النظيم: ص284 وليس فيه من «ومن يكن مثل...»، الصراطالمستقيم: ج1 ص202، المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص317 وليس فيهما من «ومن يكن مثل...»، بحارالأنوار: ج37 ص260 ح19.
  287. في الخصال: «ذَنبَهُ» بدل «منيّته»، وفي الأمالي للصدوق: «سيّئته» بدل «منيّته».
  288. الكافي: ج8 ص128 ح98، الأمالي للصدوق: ص765 ح1028، تفسير القمي: ج1 ص243،الخصال: ص41 ح29 كلّها عن حفص بن غياث، تحف العقول: ص357 وفيه صدره إلى «يتدارك منيّته بالتوبة» وكلاهما من دون إسناد إلى الإمام عليّ عليهالسلام وراجع المحاسن: ج1 ص352 ح741.
  289. كمال الدين: ص229 ح24، المحاسن: ج1 ص236 ح202، بصائر الدرجات: ص484 ح1 كلّهاعن عبد اللّهبن سليمان العامري، بحارالأنوار: ج6 ص18 ح1.
  290. النساء: 137 و 138.
  291. آل عمران: 90.
  292. مسند ابن حنبل: ج7 ص234 ح20038، السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص439 ح11431، صحيحابن حبّان: ج1 ص377 ح160، المعجم الأوسط: ج6 ص276 ح6402 كلّها عن حكيم بن معاوية عن أبيه نحوه، المعجم الكبير: ج19 ص419 ح1013 عن بهز بن حكيم عن أبيه عن جدّه، كنز العمّال: ج1 ص91 ح392.
  293. النساء: 48.
  294. النساء: 116.
  295. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص619 ح8717، شعب الإيمان: ج6 ص52 ح7474 نحوهوكلاهما عن عائشة، كنزالعمّال: ج4 ص236 ح10326؛ الكافي: ج2 ص331 ح1، الخصال: ص119 ح105 كلاهما عن سعد بن طريف عن الإمام الباقر عليهالسلام وليس فيهما الآية، نهج البلاغة: الخطبة 176 عن الإمام عليّ عليهالسلام وفيها «الظلم» بدل «الديوان» نحوه، بحار الأنوار: ج72 ص219 ح1.
  296. المعجم الأوسط: ج4 ص281 ح4202، شعب الإيمان: ج7 ص60 ح9457 و ص59 ح9456وفيه «حجر» بدل «حجب»، السنّة لابن أبي عاصم: ج1 ص21 ح37 كلّها عن أنس، تفسير القرطبي: ج18 ص199 نحوه، كنز العمّال: ج1 ص221 ح1116.
  297. صَرفا ولا عَدلاً: الصرفُ: التوبة وقيل: النافلة، والعدل: الفدية وقيل: الفريضة النهاية: ج3 ص24 «صرف».
  298. سنن ابن ماجة: ج1 ص19 ح49 عن حذيفة، الصواعق المحرقة: ص4 من دون إسناد إليه صلىاللهعليهوآله، كنزالعمّال: ج1 ص220 ح1108.
  299. الكافي: ج1 ص54 ح4، ثواب الأعمال: ص307 ح5، علل الشرائع: ص492 ح1، المحاسن: ج1ص 328 ح667، النوادر للراوندي: ص131 ح165 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهمالسلامعنه صلىاللهعليهوآله، بحار الأنوار: ج2 ص296 ح15.
  300. الأنعام: 159.
  301. حلية الأولياء: ج4 ص138 الرقم 263، المعجم الصغير: ج1 ص203 وليس فيه من «وأصحابالضلالة» إلى «والبدع»، شعب الإيمان: ج5 ص449 ح7239 وليس فيه من «أنّ لكلّ صاحب» إلى «والبدع»، السنّة لابن أبي عاصم: ج1 ص8 ح4، تفسير القرطبي: ج7 ص150 كلّها بزيادة «وليس لهم توبة» قبل «أنا منهم بريء»، كنزالعمّال: ج2 ص406 ح4366.
  302. القَوَدُ: ـ بفتحتين ـ: القِصاص المصباح المنير: ص519 «قاد».
  303. معاني الأخبار: ص265 ح2، بحار الأنوار: ج104 ص374 ح22؛ مسند إسحاق بن راهويه: ج1ص 377 ح397 عن اُميّة بن يزيد الشامي نحوه.
  304. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص572 ح4958، علل الشرائع: ص492 ح2، ثواب الأعمال: ص 306 ح1 بزيادة «مالك» قبل «دنياك»، المحاسن: ج1 ص328 ح668 كلّها عن هشام بن الحكم، بحار الأنوار: ج2 ص297 ح16.
  305. النساء: 17 و 18.
  306. الزمر: 54.
  307. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص133 ح352، بحارالأنوار: ج6 ص19 ح3.
  308. تفسير العيّاشي: ج1 ص228 ح63 عن الحلبي، بحار الأنوار: ج6 ص32 ح42.
  309. الكافي: ج2 ص440 ح2، مشكاة الأنوار: ص200 ح522؛ تاريخ بغداد: ج8 ص317، كنزالعمّال: ج4 ص223 ح10265.
  310. طه: 44.
  311. يونس: 90.
  312. يونس: 91 و 92.
  313. النجوةُ: هو ما ارتفع من الأرض النهاية: ج5 ص26 «نجا».
  314. معاني الأخبار: ص386 ح20، بحار الأنوار: ج13 ص135 ح43.
  315. نَجوه: زمين بلند. امام عليهالسلام با اين بيان، كلمه «ننجّيك» را معنا كرده و آن را از «نجوة» گرفته است.
  316. غافر: 84 و 85.
  317. الأنعام: 158.
  318. عيون أخبار الرضا عليهالسلام: ج2 ص77 ح7، علل الشرائع: ص59 ح2، بحار الأنوار: ج6 ص23 ح25.
  319. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص355 ح5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عنآبائه عليهمالسلام، مكارم الأخلاق: ج2 ص321 ح2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهمالسلام عنه صلىاللهعليهوآله، بحار الأنوار: ج77 ص48 ح3.
  320. زاد هنا في قرب الإسناد: «وما مِن تائِبٍ إلاّ وقَد تَسلَمُ لَهُ تَوبَتُهُ».
  321. نزهة الناظر: ص50 ح97، قرب الإسناد: ص45 ح147 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادقعن أبيه عليهماالسلامنحوه، بحار الأنوار: ج73 ص297 ح4؛ المعجم الصغير: ج1 ص200، تاريخ بغداد: ج8 ص60 الرقم 4133، كنز العمّال: ج3 ص441 ح7355 نقلاً عن أبي الفتح الصابوني في الأربعين وكلّها عن عائشة نحوه.
  322. الكافي: ج2 ص321 ح2 عن السكوني، النوادر للراوندي: ص131 ح165 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهمالسلام عنه صلىاللهعليهوآله نحوه، بحارالأنوار: ج72 ص216 ح8.
  323. الكافي: ج5 ص382 ح17 عن السكوني عن الإمام الصادق عليهالسلام، عيوان أخبار الرضا عليهالسلام: ج2 ص33ح 60 عن داود بن سليمان الفراء عن الإمام الصادق عن آبائه عليهمالسلام عنه صلىاللهعليهوآله وفيه: «مَن أَحدَثَ دِينا» بدل «مهر امرأة»، صحيفة الإمام الرضا عليهالسلام: ص171 ح107 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهمالسلام عنه صلىاللهعليهوآله، الجعفريّات: ص98 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهمالسلامعنه صلىاللهعليهوآله، النوادر للراوندي: ص179 ح304 عن الإمام عليّ عليهالسلام عنه صلىاللهعليهوآلهوليس فيهما «من باع حرّا» وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج72 ص219 ح1 وراجع صحيح البخاري: ج2 ص776 ح2114.
  324. تاريخ بغداد: ج8 ص179 الرقم 4298، المعجم الكبير: ج18 ص60 ح110، تفسير الآلوسي: ج3ص 49، كنز العمّال: ج16 ص24 ح43770 نقلاً عن الديلمي والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن عوف بن مالك.
  325. ثواب الأعمال: ص298 ح1.، المحاسن: ج1 ص182 ح290 كلاهما عن فرات بن احنف، عوالياللآلي: ج1 ص344 ح121 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج74 ص387 ح111 وراجع المصنف لابن أبي شيبة: ج7 ص281 ح8.
  326. جامع الأخبار: ص252 ح653، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليهالسلام: ص321 ح166 نحوه،بحار الأنوار: ج75 ص415 ح68.
  327. الخصال: ص24 ح83 عن فضيل بن يسار، الغيبة للطوسي: ص207 ح176، إثبات الوصيّة: ص 249، تنبيه الخواطر: ج2 ص7 كلّها عن أبي هاشم الجعفري عن الإمام العسكري عليهالسلام، تحف العقول: ص487 عن الإمام العسكري عليهالسلام نحوه، بحار الأنوار: ج73 ص355 ح63.
  328. تحف العقول: ص303، بحار الأنوار: ج78 ص282 ح1.
  329. «قُلْ يَـعِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛ بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كردهايد! از رحمت خداوند، نوميد نشويد كه خدا، همه گناهان را مىآمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است».
  330. ناآگاهى از درون افراد و اطلاع نداشتن از توبه آنان بايد سبب آن شود كه ما از حكم كردن از جانب خدابه گناهكارى افراد اجتناب كنيم.
  331. تألّى على اللّه: أي حكم عليه و حلف، كقولك: واللّه، ليدخلنّ اللّهفلانا النار، وهو من الأليّة: اليمين، يقال: آلى يؤلي إيلاء، وتألّى يتألّى تألّيا، والاسم الأليّة اُنظر: النهاية: ج1 ص62 «ألي».
  332. الأمالي للطوسي: ص58 ح84، بحار الأنوار: ج6 ص4 ح3؛ صحيح مسلم: ج4 ص2023ح 137، المعجم الكبير: ج2 ص165 ح1679، مسند أبي يعلى: ج2 ص200 ح1526، حلية الأولياء: ج2 ص316 الرقم 200 كلّها عن جندب نحوه، كنز العمّال: ج3 ص559 ح7901.
  333. في كنز العمال: «لا يَغفِرُ لَكَ اللّهُ».
  334. المعجم الكبير: ج10 ص100 ح10086 عن عبداللّه، شعب الإيمان: ج5 ص289 ح6687 عنجندب من دون إسناد إليه صلىاللهعليهوآله نحوه، كنز العمّال: ج3 ص560 ح7909.
  335. مسند الشاميّين: ج1 ص168 ح281، حلية الأولياء: ج8 ص275 الرقم 417 وفيه «فرأى بنوإسرائيل» بدل «فيرى»، تاريخ دمشق: ج61 ص411 ح12671، الفردوس: ج3 ص184 ح4501 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج3 ص560 ح7907.
  336. المطالب العالية: ج3 ص96 ح2978، اُسد الغابة: ج1 ص545 الرقم 760، كنز العمّال: ج3ص 559 ح7902 نقلاً عن التاريخ الكبير وكلّها عن جعفر العبدي.
  337. المعجم الكبير: ج8 ص229 ح7898 عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج3 ص559 ح7899.
  338. كنز العمّال: ج3 ص560 ح7905 نقلاً عن أبي نعيم عن أبي هريرة.
  339. دستور معالم الحكم: ص25، عيون الحكم والمواعظ: ص381 ح6458 وفيه «تائب» بدل «تاب».
  340. يونس: 98.
  341. المفازَةُ: البَّريَّةُ القَفر النهاية: ج3 ص478 «فوز».
  342. في بحار الأنوار: «به» بدل «للّه».
  343. الصافّات: 141.
  344. الصافات: 142.
  345. تفسير القمّي: ج1 ص317، مجمع البيان: ج5 ص204 نحوه، بحار الأنوار: ج14 ص380 ح2.
  346. الدرّ المنثور: ج4 ص392 نقلاً عن ابن مردويه عن ابن مسعود.
  347. المِسحُ: الكساءُ من الشعر لسان العرب: ج2 ص596 «مسح».
  348. تفسير العيّاشي: ج2 ص136 ح46 عن الثمالي، بحار الأنوار: ج14 ص399 ح13.
  349. التوبة: 118.
  350. في بحار الأنوار: «مرارة» والظاهر أنّه الصحيح.
  351. في بحار الأنوار: «فَلَم تُقضَ لَنا».
  352. ذِنابُ كلّ شيء: عقبه ومؤخّره لسان العرب: ج1 ص390 «ذنب».
  353. الموجود في المصدر المخطوط: «لقد تاب اللّهعلى النبيّ والمهاجرين»، وهو الصحيح الموافق للمصحف الشريف هامش المصدر.
  354. تفسير القمّي: ج1 ص296، بحارالأنوار: ج21 ص218 ح3.
  355. التوبة: 102.
  356. الأنفال: 27.
  357. تفسير القمّي: ج1 ص271، بحارالأنوار: ج22 ص67 ح11.
  358. التوبة: 102 ـ 104.
  359. تفسير القمّي: ج1 ص303، بحار الأنوار: ج22 ص93 ح46.
  360. مسند ابن حنبل: ج5 ص441 ح16080، سنن أبي داود: ج3 ص240 ح3319، سنن الدارمي: ج 1 ص419 ح1613 عن عبدالرحمن بن أبي لبابة، المعجم الكبير: ج5 ص33 ح4510 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج6 ص591 ح17033؛ مجمع البيان: ج4 ص824 عن الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلامنحوه، بحارالأنوار: ج22 ص37.
  361. آل عمران: 135.
  362. أمعَنَ الرجلُ: هرب تاج العروس: ج18 ص541 «معن».
  363. آل عمران: 136.
  364. الأمالي للصدوق: ص97 ح76، روضة الواعظين: ص526 نحوه، بحار الأنوار: ج6 ص23 ح26وراجع اُسد الغابة: ج1 ص421 الرقم 502.
  365. الزمر: 53.
  366. الأنعام: 54.
  367. تفسير القمّي: ج1 ص202، بحار الأنوار: ج17 ص82 ح3.
  368. الفردوس: ج5 ص231 ح8044 عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج15 ص939 ح43616.
  369. سنن ابن ماجة: ج2 ص1420 ح4250 عن أبي عبيدة بن عبداللّهعن أبيه، السنن الكبرى: ج10ص 260 ح20563 عن ابن عباس، كنزالعمّال: ج4 ص207 ح10174؛ عيون أخبار الرضا عليهالسلام: ج2 ص74 ح347 عن دارم بن قبيصة عن الإمام الرضا عن آبائه عليهمالسلام، الكافي: ج2 ص435 ح10 عن جابر عن الإمام الباقر عليهالسلام، الخصال: ص543 ح19 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهمالسلام عنه صلىاللهعليهوآلهوفيه «ذنوبه» بدل «الذنب»، بحار الأنوار: ج6 ص21 ح16.
  370. غرر الحكم: ج6 ص63 ح9520، عيون الحكم والمواعظ: ص481 ح8856.
  371. غرر الحكم: ج1 ص52 ح186، عيون الحكم والمواعظ: ص60 ح1544.
  372. غرر الحكم: ج6 ص458 ح10992، عيون الحكم والمواعظ: ص555 ح10239.
  373. غرر الحكم: ج3 ص240 ح4357.
  374. غرر الحكم: ج3 ص234 ح4324، عيون الحكم والمواعظ: ص186 ح3782.
  375. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص297 ح399.
  376. الحَوبة: الإثمُ النهاية: ج1 ص455 «حوب».
  377. غرر الحكم: ج3 ص393 ح4862، عيون الحكم والمواعظ: ص228 ح4396.
  378. غرر الحكم: ج1 ص331 ح1264، عيون الحكم والمواعظ: ص46 ح1165.
  379. غرر الحكم: ج1 ص357 ح1355.
  380. الأنكال: جمع نِكل ـ بالكسر ـ وهو: القيد الشديد من أيّ شيء كان لسان العرب: ج11 ص677 «نكل».
  381. الكافي: ج2 ص394 ح1، كتاب سليم بن قيس الهلالي: ج2 ص953 ح86 كلاهما عن سليم بنقيس الهلالي، تحف العقول: ص169، الغارات: ج1 ص146 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج72 ص121 ح15.
  382. يعروك: أي يغشاك وينتابك (انظر: النهاية: ج3 ص226 «عوا»).
  383. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص31 ح5017، وسائل الشيعة: ج18 ص328 ح34134.
  384. الصحيفة السجّاديّة: ص71 الدعاء 16، المزار الكبير: ص160؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 6 ص182 عن الإمام عليّ وعن الإمام زين العابدين عليهماالسلام وفيه «وأنقذني، وارزقني» بدل «وقني، وأذقني» وليس فيه «وعتيق رحمتك».
  385. المطفّفين: 14.
  386. الكافي: ج2 ص273 ح20، مجمع البيان: ج10 ص689، مجمع البحرين: ج2 ص761 كلاهمابزيادة «مؤمن» بعد «عبد» وكلّها عن زرارة، بحارالأنوار: ج73 ص332 ح17 وراجع إرشاد القلوب: ص46.
  387. الكافي: ج2 ص271 ح13 عن أبي بصير، بحارالأنوار: ج73 ص327 ح10.
  388. الأنعام: 54.
  389. النساء: 110.
  390. تفسير العيّاشي: ج1 ص361 ح27 عن أبي عمرو الزبيري، بحار الأنوار: ج6 ص33 ح45.
  391. فَوارط: جمع فُرطة؛ يعني السبقَ والتقدُّمَ ومُجاوزةَ الحدِّ النهاية: ج3 ص434 «فرط».
  392. غرر الحكم: ج3 ص334 ح4657، عيون الحكم والمواعظ: ص208 ح4160.
  393. غرر الحكم: ج5 ص167 ح7809، عيون الحكم والمواعظ: ص424 ح7149.
  394. غرر الحكم: ج5 ص145 ح7698، عيون الحكم والمواعظ: ص428 ح7278.
  395. غرر الحكم: ج1 ص320 ح1218، عيون الحكم والمواعظ: ص46 ح1136.
  396. غرر الحكم: ج4 ص414 ح6540، عيون الحكم والمواعظ: ص358 ح6073.
  397. غرر الحكم: ج3 ص394 ح4867، عيون الحكم والمواعظ: ص228 ح4403.
  398. البقرة 222.
  399. ذيل تاريخ بغداد: ج3 ص56 الرقم 575، المغني عن حمل الأسفار: ج2 ص1151 ح4171،الفردوس: ج2 ص77 ح2432 وليس فيهما ذيله من «ثم تلا...»، حلية الأولياء: ج4 ص318 الرقم 283 عن الشعبي من دون إسناد إليه صلىاللهعليهوآله، إحياء العلوم: ج4 ص473 وليس فيهما ذيله من «قيل يا رسول اللّه...»، كنزالعمّال: ج4 ص261 ح10428.
  400. الخصال: ص623 ح10 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عليهمالسلام، تحف العقول: ص113، بحارالأنوار: ج6 ص21 ح14.
  401. مسند ابن حنبل: ج1 ص174 ح605، مسند أبي يعلى: ج1 ص257 ح479، تفسير ابن كثير: ج7ص 100 وليس فيه «المؤمن» وكلّها عن محمّد بن الحنفية عن أبيه عليهالسلام، كنز العمّال: ج4 ص209 ح10186؛ الكافي: ج2 ص432 ح4، الزهد للحسين بن سعيد: ص141 ح195 وفيه «المقرّ» بدل «المفتن» وكلاهما عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليهالسلاموفيهما «من عباده» بدل «العبد المؤمن»، بحارالأنوار: ج6 ص39 ح69.
  402. عيون أخبار الرضا عليهالسلام: ج2 ص29 ح33، صحيفة الإمام الرضا عليهالسلام: ص94 ح27 كلاهما عن أحمدبن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهمالسلام، مشكاة الأنوار: ص149 ح359 نحوه، بحارالأنوار: ج6 ص21 ح15؛ تفسير القرطبي: ج3 ص29 عن الإمام عليّ عليهالسلام عنه صلىاللهعليهوآله، تفسير الثعلبي: ج2 ص131 ح109 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهمالسلامعنه صلىاللهعليهوآلهوكلاهما نحوه.
  403. مشكاة الأنوار: ص201 ح530 و ص297 ح910 عن أنس، روضة الواعظين: ص528؛ شرح نهجالبلاغة لابن أبي الحديد: ج11 ص181 عن الإمام عليّ عليهالسلام، الفردوس: ج4 ص48 ح6153 عن أنس، كنزالعمّال: ج15 ص786 ح43108.
  404. المغني عن حمل الأسفار: ج2 ص983 ح3586، سنن ابن ماجة: ج2 ص1420 ح4250 عنأبي عبيدة بن عبداللّهعن أبيه وفيه ذيله؛ جامع السعادات: ج3 ص65.
  405. الطبقات الكبرى: ج5 ص219، تهذيب الكمال: ج20 ص391 الرقم 4050، تهذيب التهذيب: ج4ص 185 الرقم 5516، تاريخ الإسلام: ج6 ص433 الرقم 352، سير أعلام النبلاء: ج4 ص393 الرقم 157 وليس فيه «المؤمن» وكلّها عن حجّاج بن أرطاة عن الإمام الباقر عليهالسلام.
  406. الصحيفة السجّاديّة: ص125 الدعاء 31.
  407. الصحيفة السجاديّة: ص179 الدعاء 45، مصباح المتهجّد: ص647 ح717، المزار الكبير: ص627،الإقبال: ج1 ص429، المصباح للكفعمي: ص853، بحار الأنوار: ج98 ص176 ح1.
  408. الصحيفة السجّاديّة: ص147 الدعاء 38، المصباح للكفعمي: ص512.
  409. تفسير القمّي: ج2 ص377، الزهد للحسين بن سعيد: ص70 ح186 عن محمّد بن مسلم عن الإمامالباقر عليهالسلامبزيادة «أنّه كان يقال» في أوّله وفيه «المحسن التوّاب» بدل «المتّقي التائب»، بحارالأنوار: ج6 ص20 ح8.
  410. تاريخ دمشق: ج14 ص17 ح3353 عن أنس، كنز العمّال: ج4 ص209 ح10179.
  411. الأمالي للشجري: ج1 ص195 عن أبي الدرداء؛ الفردوس: ج3 ص173 ح4462 عن أبي الدرداء.
  412. ثواب الأعمال: ص214 ح1 عن المسعودي، مشكاة الأنوار: ص199 ح519، بحار الأنوار: ج6ص 28 ح32.
  413. الكافي: ج2 ص430 ح1 و ص436 ح12، مشكاة الأنوار: ص202 ح536 عن الإمام الباقر عليهالسلام،إرشاد القلوب: ص180 كلّها نحوه، ثواب الأعمال: ص205 ح1 بزيادة «المؤمن» بعد «العبد»، بحار الأنوار: ج6 ص28 ح31.
  414. الفرقان: 70.
  415. الفتح: 1.
  416. السنّة لابن أبي عاصم: ص456 ح972، المعجم الكبير: ج12 ص168 ح12935، المعجم الأوسط: ج 5 ص368 ح5579 وفيه «سنين» بدل «سنتين» وكلاهما نحوه.
  417. المحاسن: ج1 ص273 ح533، شرح الأخبار: ج3 ص474 ح1375 نحوه، بحار الأنوار: ج7ص 288 ح5.
  418. ثواب الأعمال: ص158 ح1 عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج6 ص28 ح30.
  419. رُهاء: حيّ من مذحج والنسبة إليهم رُهاوي مجمع البحرين: ج2 ص741 «رها».
  420. شعب الايمان: ج5 ص389 ح7043، تفسير فخر الرازي: ج3 ص24، تاريخ دمشق: ج6ص 241 وفيه «الرهاويين» بدل «الرهوين».
  421. رُها: تيرهاى از مِذحَج كه در نسبت، به آنان رُهاوى مىگويند.
  422. الزمر: 53.
  423. الدر المنثور: ج6 ص278 نقلاً عن ابن مردويه.
  424. الدر المنثور: ج6 ص278 نقلاً عن حلية الاولياء: ج4 ص284 الرقم 282 و تفسير الطبري: ج11الجزء 19 ص46 وفي النسختين اللتين بأيدينا كلاهما نحوه.
  425. الدر المنثور: ج6 ص278 نقلاً عن عبد بن حميد.
  426. تفسير الطبري: ج11 الجزء 19 ص43، تفسير ابن كثير: ج6 ص139، تهذيب التهذيب: ج4ص 432 الرقم 6245، تفسير ابن أبي حاتم: ج8 ص2735 ح15443 كلّها نحوه، الدرّ المنثور: ج6 ص279.
  427. مسند ابن حنبل: ج8 ص90 ح21451، صحيح مسلم: ج1 ص177 ح190، السنن الكبرى: ج10ص 320 ح20772 كلاهما نحوه، تفسير الثعلبي: ج7 ص150 ح90، الدر المنثور: ج6 ص280؛ مجمع البيان: ج7 ص281 نحوه، بحار الأنوار: ج7 ص286.
  428. المعجم الكبير: ج7 ص53 ح6361، تفسير ابن كثير: ج6 ص138، تفسير ابن أبي حاتم: ج8ص 2733 ح15429 كلاهما نحوه وفيهما «جاء شيخٌ كبيرٌ هرمٌ...»، الدر المنثور: ج6 ص281.
  429. به قلم پژوهشگر ارجمند، حجة الإسلام دكتر هادى صادقى.
  430. فخر رازى اين ديدگاه را به ابن عباس، حسن، مجاهد و قتاده از مفسران پيشين اهل سنت نسبت دادهاست. مفاتيح الغيب: ج24 ص484. نيز، ر. ك: تفسير ابن كثير: ج5 ص168.
  431. ر.ك: ص24 ح237.
  432. تفسير كنز الدقائق: ج9 ص431.
  433. فخر رازى اين نظريه را به قفال و قاضى از مفسران پيشين اهل سنت نسبت داده است. مفاتيح الغيب: ج 24 ص485. نيز بنگريد به الجامع: ج13 ص78 و سيد مرتضى در نفائس التأويل: ج2 ص455 و ج3 ص305.
  434. منهج الصادقين: ج6 ص421.
  435. مگر آن كه تغيير در گنهكار به معناى تغيير در خود گناه هم به حساب بيايد. اين تغيير نيازمند تبيينى ديگر است كه در تقرير ديدگاه علامه طباطبايى خواهد آمد.
  436. تحابط به معناى اينكه دو چيز اثر يكديگر را خنثى كنند. اگر طاعت و گناه اثر يكديگر را خنثى كنندتحابط رخ داده است. اين اصطلاح از واژه قرآنى «حبط عمل» گرفته شده است. از نگاه قرآن برخى افراد طاعات خود را به سبب برخى اعمال ناشايسته از ميان مىبرند و حبط مىكنند.
  437. به نقل از الميزان فى تفسير القرآن: ج4 ص328 ـ 329. اين مطلب را مرحوم سيد عبد الاعلى موسوى سبزوارى نيز نقل كرده است. مواهب الرحمان فى تفسير القرآن: ج8 ص137.
  438. براى نمونه بنگريد به شيخ مفيد، أوائل المقالات: ص82؛ شيخ طوسى، الاقتصاد: ص193؛ سيدمرتضى، نفائس التأويل: ج2 ص455؛ جعفر سبحانى، بحوث فى الملل و النحل: ج3 ص270.
  439. فخر رازى ضمن نقل روايت اين قول را به سعيد بن مسيب و مكحول نسبت مىدهد. مفاتيح الغيب: ج24 ص485.
  440. تعبير روايت امام باقر عليهالسلام اين است: «فَلَيسَ مِن جَوهَرِيَّتِهِ ولا مِن إيمانِهِ» علل الشرائع: ج2 ص491.
  441. حسن بن سليمان بن محمد حلى در مختصر البصائر: ص515 ـ 517 و حافظ رجب بن محمد برسى درمشارق أنوار اليقين فى أسرار أمير المؤمنين عليهالسلام: ص100 از جمله كسانى هستند كه چنين ديدگاهى دارند.
  442. مفردات ألفاظ القرآن: ص441.
  443. مانند طريحى در مجمع البحرين: ج1 ص232 و ابن منظور در لسان العرب: ج1 ص95.
  444. معجم مقاييس اللغة: ج3 ص113؛ المصباح المنير: ج2 ص298؛ تاج العروس: ج1 ص174؛ تهذيب اللغة: ج13 ص89؛ كتاب العين: ج7 ص327.
  445. التوبة: 37.
  446. فاطر: 8.
  447. الروم: 10.
  448. الميزان فى تفسير القرآن: ج4 ص324.
  449. بايد توجه داشت كه معناى ياد شده حقيقى است و منافاتى با دگرگون سازى حقيقت عمل به واسطهاعتبار الهى ندارد. آن اعتبار چيزى ديگر است و به وضع و جعل احكام بازمىگردد و معناى لغت را اعتبارى نمى كند.
  450. ر. ك: ص27 ح240 ـ 242.
  451. ر. ك: ح237 و 239.
  452. ر. ك: ح238.
  453. ر. ك: ح236، 243 و 244.
  454. به فتح راء، به معناى ادراك شدگى.
  455. نظريه علامه طباطبايى ناظر به چنين تبديلى است. ر. ك: الميزان فى تفسير القرآن: ج15 ص242 ـ243.
  456. به همان معناى انفسى كه گفته شد.
  457. ق: 31 و 32.
  458. كنز العمّال: ج4 ص208 ح10177 نقلاً عن أبيالحسين ابن المهتدي في فوائده عن ابن عبّاس.
  459. مكارم الأخلاق: ج2 ص368 ح2661، الأمالي للطوسي: ص530 ح1162، تنبيه الخواطر: ج2ص 56، أعلام الدين: ص193 وفيه «فازعا» بدل «فارا» و كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص79 ح3؛ كنز العمّال: ج4 ص210 ح10188 نقلاً عن ابن المبارك عن الحسن نحوه.
  460. هود: 52
  461. نوح: 10 ـ 12.
  462. هود: 3.
  463. الأحقاف: 15.
  464. جامع الأخبار: ص225 ح574.
  465. الخصال: ص239 ح88 عن عبداللّهبن سنان عن الإمام الصادق عليهالسلام، مشكاة الأنوار: ص263 ح780عن الإمام الصادق عليهالسلامعنه صلىاللهعليهوآله وفيه «ويدعون للملأ» بدل «ويرحمون الضعيف»، بحارالأنوار: ج6 ص20 ح10.
  466. الجَبّ: القطع والاستئصال (اُنظر: لسان العرب: ج1 ص249 «جبب»).
  467. عوالي اللآلي: ج1 ص237 ح150؛ تفسير ابن كثير: ج8 ص197 من دون إسناد إليه صلىاللهعليهوآله، شرح نهجالبلاغة لابن أبي الحديد: ج13 ص6 عن الإمام عليّ عليهالسلام.
  468. غرر الحكم: ج1 ص267 ح1069، عيون الحكم والمواعظ: ص43 ح1048.
  469. تذكرة الخواص: ص137؛ بحار الأنوار: ج78 ص72 ح38.
  470. غرر الحكم: ج5 ص113 ح7583، عيون الحكم والمواعظ: ص417 ح7077 وفيه «تابوا» بدل«أنابوا».
  471. يزدجر مزدجر: أي يمتنع ممتنع (اُنظر: مجمع البحرين: ج2 ص767 «زجر»).
  472. نوح: 10 ـ 12.
  473. نهج البلاغة: الخطبة 143، أعلام الدين: ص285 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام نحوه، بحار الأنوار: ج 91 ص312 ح3. 6. في المصدر: «والأشجار»، والظاهر أنّه تصحيف.
  474. بحار الأنوار: ج94 ص127 ح19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
  475. البقرة: 222.
  476. غافر: 7 ـ 9.
  477. الفرقان: 68 ـ 70.
  478. الكافي: ج2 ص432 ح5، مشكاة الأنوار: ص199 ح521 عن الإمام الصادق عليهالسلام نحوه، بحارالأنوار: ج6 ص39 ح70.
  479. النور: 31
  480. صحيح مسلم: ج4 ص2076 ح42، مسند ابن حنبل: ج6 ص256 ح17864، المصنّف لابنأبي شيبة: ج7 ص70 ح6 كلّها عن الأغرّ، السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص114 ح10265 عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج4 ص206 ح10170؛ جامع الأخبار: ص148 ح337، بحارالأنوار: ج93 ص282 ح23.
  481. الكافي: ج2 ص450 ح2، معاني الأخبار: ص384 ح15، تفسير القمّي: ج2 ص277 كلّها عنعليّ بن رئاب، بحار الأنوار: ج44 ص276 ح4.
  482. في بحارالأنوار: «تلوين» بدل «تكوين».
  483. في بحارالأنوار: «الحسرة» بدل «الحياة».
  484. في بحارالأنوار: «عن» بدل «من».
  485. في بحارالأنوار: «الاستقامة» بدل «الاستعانة».
  486. مصباح الشريعة: ص433، بحارالأنوار: ج6 ص31 ح38.
  487. به قلم فاضل ارجمند، جناب آقاى دكتر هادى صادقى
  488. ر. ك: بقره: 128، اعراف: 143، مؤمن: 55.
  489. ر. ك: ميزان الحكمة با ترجمه فارسى: ج8 ص472 ح15249 و 15250.
  490. عيون أخبار الرضا عليهالسلام: ج1 ص191 ـ 195.
  491. «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّ بِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ خداوند توبه كاران و پاكان را دوست دارد.» بقره: آيه 222.
  492. خداوند حضرت سليمان عليهالسلام و حضرت ايوب عليهالسلام را چنين ستوده است: «وَ وَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَـنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ به داوود سليمان را داديم، و چه خوب بندهاى بود او، او توبهكار بود» ص، 30 و «إِنَّا وَجَدْنَـهُ صَابِرًا نِّعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ ما او را شكيبا يافتيم چه خوب بندهاى است او! او توبهكار است.» (ص، 44). أوّاب، صيغه مبالغه از ريشه أ و ب، به معناى بندهاى كه بسيار به سوى خداوند باز مىگردد. دو واژه أوّاب و تَوّاب كاربرد نزديكى دارند و در بسيارى موارد در كنار هم به كار رفتهاند.
  493. مانند كسانى كه عصمت را تنها بعد از نبوت لازم مىدانند. به عنوان نمونه در باره داستان حضرت آدم عليهالسلامگفتهاند كه آن عصيان در حالى كه در بهشت بود اتفاق افتاد و در آن زمان نبى نبود. گروهى ديگر عصمت از گناه كبيره را لازم مىدانند، نه از گناه صغيره ر. ك: بحار الأنوار: ج11 ص198.
  494. اكثر مفسران شيعه و سنى و نيز برخى عالمان اخلاق به اين موضوع پرداختهاند. براى ديدن نمونهاى ازبيان آنها ر. ك: خواجه نصيرالدين طوسى، اوصاف الاشراف: ص17، طبرسى در مجمع البيان فى تفسير القرآن: ج9 ص155، فخر رازى در مفاتيح الغيب: ج28 ص52، آلوسى در روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم: ج13 ص211، علامه طباطبايى در الميزان فى تفسير القرآن: ج4 ص245 و مجلسى در مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول: ج12 ص154 ـ 155 كه بيشترين موارد را آورده است و خودش نيز مورد آخر را ترجيح داده است.
  495. و إنَّما خوطِبَ بِذلِكَ لِتَستَنَّ اُمَّتُهُ بِسُنَّتِهِ؛ به چنين چيزى خطاب شده است تا امتش به سنّت ايشانپرورش يابند مجمع البيان: ج9 ص155.
  496. الكشف و البيان عن تفسير القرآن: ج9 ص34.
  497. صدها روايت در اين باب وجود دارد كه بيش از حد تواتر است.
  498. مثلاً در پارهاى روايات چنين مىخوانيم: «إبراهيمُ بنُ أبِى البِلادِ قالَ: قالَ أبُو الحَسَنِ عليهالسلام: إنّى أستَغفِرُ اللّهفى كُلِّ يَومٍ خَمسَةَ آلافِ مَرَّةٍ. امام كاظم عليهالسلام مىگويند: روزانه 5 هزار بار استغفار مىكنم» الزهد، نوشته حسين بن سعيد كوفى اهوازى ص74؛ بحار الأنوار: ج93 ص282 وج 48 ص119 و وسائل الشيعه: ج11 ص369. روشن است كه تمام اين كار نمىتواند در پيشچشم مردم واقع شود و دستكم بخشى از آن در خلوت است. بنا بر اين، نمىتواند جنبه آموزشى داشته باشد.
  499. الصحيفة السجّاديّة: ص53 الدعاء 12. المصباح للكفعمى: 505.
  500. «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِىِّ وَ الاْءِبْكَـرِ؛ صبر پيشه كن. وعده خداوند حق است. براى گناهت استفغار كن، پروردگارت را در شامگاه و بامداد با حمد تسبيح كن» المؤمن: 55.
  501. «وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اى مؤمنان، همگى به درگاه خداند توبه كنيد تا رستگار شويد» نور: 31.
  502. «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ؛ براى گناه خود و مردان و زنان مؤمن، استغفار كن»محمد: 19.
  503. «و جعل الاستغفار كناية عمّا يلزمه من التواضع و هضم النفس و الاعتراف بالتقصير؛ استغفار را كنايه ازچيزهايى كه لازمه آن است قرار داد؛ مانند تواضع، شكستن نفس، و اعتراف به تقصير». البته در ادامه، توبه پيامبر صلىاللهعليهوآله را از باب ترك اولى مىداند روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم: ج13 ص211.
  504. مفاتيح الغيب: ج28 ص52.
  505. الجامع لأحكام القرآن: ج16 ص242.
  506. مجمع البيان: ج9 ص155.
  507. الجامع لأحكام القرآن: ج16 ص242.
  508. در مقدمه اين باب تفاوت توبه و استغفار بيان شده است.
  509. محمد: 19.
  510. وى اين بيان را به عنوان يك احتمال مىآورد و رد مىكند. عين عبارتش اين است: «و هو بعيد لإفرادالمؤمنين و المؤمنات بالذكر» مفاتيح الغيب: ج28 ص52.
  511. المؤمن: 55.
  512. الفتح: 1 ـ 3.
  513. علامه طباطبايى در اين بحث توضيح مفصلى در باره ذنب پيشين و ذنب پسين حضرت دارند كهخواندنى است: الميزان فى تفسير القرآن: ج18 ص253 ـ 271.
  514. ذكر آن در اينجا به اين دليل است كه مفسران ديگر آن را ضمن توضيح توبه انبيا آورده بودند. از باب نمونه، ر. ك: روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم: ج13 ص211.
  515. تنزيه الانبياء: ص9 و التبيان فى تفسير القرآن: ج7 ص218 و مجمع البيان: ج7 ص55.
  516. فهو أنّه لمّا علم أنّ الخصمين ملكان و أنّه المقصود بالمثال و أنّه فتن أى اختبر و امتحن ببعض المباحات، فعوتب إذ لم يصبر فيها صبر المؤرين حتّى قال ما قال و فعل ما فعل «وَ خَرَّ راكِعاً» يعنى ساجدا، فإنّ الرّكوع و السّجود يسمّى كلّ واحد منهما باسم الثّانى، «وَ أَنابَ»: أى تاب من ذلك ظاهرا و باطنا، فأخبر تعالى أنّه غفر له ذلك أى درأ عنه الطّلب فيما رأى هو أنّه ذنب فى حقّه بترك الأولى كما تقدّم؛ او وقتى متوجه شد كه آن دو دشمن، دو فرشته بودند، و منظور، مثال و نماد است، و فهميد كه اين كار براى فتنه يعنى آزمون و امتحان، كارى مباح است، و از اين جهت كه صبر شايسته را نكرده و گفته آنچه را كه گفته، و كرده آنچه را كه كرده، توبيخ شده، «وَ خَرَّ راكِعاً» يعنى، به سجده افتاد چون ركوع و سجود، هر كدام با نام ديگرى به كار برده مىشوند. «وَ أَنابَ» يعنى، در ظاهر و باطن از آن كار توبه كرد. و خداوند خبر داده كه از آن كار وى گذشت كرده است. يعنى از مؤاخذه گناهى كه كرده و ترك اولى بوده ـ همان گونه كه توضيحش گذشت ـ چشم پوشى كرده است تنزيه الأنبياء: ص47 و 54. آلوسى نيز شبيه همين توضيح را دارد (روح المعانى: ج13 ص211). 1. اوصاف الاشراف: ص26.
  517. او چنين مىگويد: «امّا توبه خاص كه از ترك اولى باشد...» اوصاف الاشراف: ص29 عرفا توبه را ازحيث درجات، با اندك تفاوتى در تعريف، به سه دسته تقسيم كردهاند: توبه عام / عوام؛ توبه خاص / خواص؛ و توبه خاصِ خاص. توبه عوام، توبه از گناه از طريق استغفار زبانى و ندامت در دل است. توبه خواص را توبه از صواب نيز گفتهاند و آن بازگشت از طاعات خود است، به اين معنى كه سالك طاعات خود را ناقص ببيند و از آن عذرخواهى كند. استغفار انبيا به همين معناست، همانگونه كه خدا در قرآن به رسول اكرم فرموده است: «استَغْفِر لِذَنبِكَ؛ براى گناه خود استغفار كن» غافر: 55؛ محمد: 190 و اين استغفار براى ادا نكردن حق خداوند به طور كامل بوده است. ر. ك: موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تهانوى: ج1 ص525؛ شرح الأسماء الحسنى، سبزوارى: ص119؛ شرح التعرف لمذهب التصوف، مستملى: ج3 ص1209 ـ 1210؛ اللمع فى التصوف، ابونصر سراج: ص44؛ كشف المحجوب، هجويرى، ص: 383.
  518. براى نمونه مىتوان به روايتى اشاره كرد كه نوح عليهالسلام سگى را زشت منظر يافت و اين موضوع را به زبان آورد. سگ اعتراض كرد و نوح عليهالسلامروى آورد بنفس خود و ملامت مىكرد نفس خود را به اين و سالها بر خود نوحه مىكرد تا آنكه ندا كرد او را خداى تعالى كه تا كى نوحه مىكنى يا نوح؟ به درستى كه قبول كردم توبه تو را به نقل از كاشف الأستار ـ ترجمه جامع الأخبار ـ، ص: 169.
  519. اين موضوع عقلاً محال نيست، اما وقوعش پذيرفتنى نيست.
  520. اوصاف الاشراف: ص26.
  521. تفسير من وحى القرآن: ج21 ص67.
  522. تفسير القمى: ج2 ص75.
  523. ص: 24.
  524. بل على سبيل الانقطاع إلى اللّهتعالى و الخضوع له و التذلل و العبادة و السجود و قد يفعله الناس كثيرا عند النعم التى تتجدّد عليهم و تنزل و تؤول و تردّ إليهم شكرا لمولاها و كذلك قد يسبحون و يستغفرون اللّهتعالى تعظيما و شكرا و عبادة و أمّا قوله تعالى: «وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ» فالإنابة هى الرجوع و لمّا كان عليهالسلامبما فعله راجعا إلى اللّهتعالى و منقطعا إليه قيل فيه إنّه أناب كما يقال فى التائب الراجع إلى التوبة و الندم إنه منيب؛بلكه بر اساس انقطاع به خداوند متعال وخضوع به پيشگاه او وخاكسارى وبندگى و به سجده افتادن براى او استكه مردمان بسيارى هنگام زياد شدننعمت براىآنها و فرود آمدن و داده شدن به آنها به خاطر شكرگزارى انجام مىدهند. و همينطور تسبيح مىكنند و استغفار مىكنند به پيشگاه خداوند به منظور تعظيم و شكرگزارى و عبادت اما اين فرموده «به سجده افتاد و انابه كرد» انابه يعنى بازگشت. وقتى داود عليهالسلام با كارى كه كرد به خداوند متعال بازگشت، و منقطع شد به درگاه او، گفته مىشود: انابه كرد؛ همان گونه درباره توبه كارى كه به توبه و پشيمانى بازگشته، گفته مىشود: منيب = انابه كننده تنزيه الانبياء: ص90.
  525. همان، ص96 وص 100.
  526. عبارت ابن عاشور چنين است: «و ما يستغفر منه النبىء صلىاللهعليهوآله ليس من السيئات لعصمته منها، و إنّما هو استغفار من الغفلات و نحوها؛ از چيزهايى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله درخواست آمرزش مىكند، گناه نيستند، چون پيامبر معصوم از گناه است. استغفار او، استغفار از غفلتها و امثال آن است» بعد از اين عبارت توضيح بيشترى نيز آورده است (التحرير و التنوير: ج26 ص89).
  527. اوصاف الاشراف، ص29.
  528. ر. ك: ادامه بحث سخن دوازدهم.
  529. بحار الأنوار: ج68 ص23.
  530. تقريباً تمام فقرات مناجات اميرالمؤمنين عليهالسلام در مسجد كوفه اشاره به چنين وضعى دارد. از باب نمونه: «... مَولايَ يا مَولايَ أنتَ القَوِيُّ وأَنَا الضَّعيفُ، وهَل يَرحَمُ الضَّعيفَ إلاَّ القَوِيُّ. مَولايَ يا مَولايَ أنتَ الغَنِيُّ وأَنَا الفَقيرُ، وهَل يَرحَمُ الفَقيرَ إلاَّ الغَنِيُّ،...؛ سرورم، سرورم! تو توانايى من ناتوان. و به ناتوان جز توانا رحم مىكند. سرورم، سرورم، تو بى نيازى و من بينوا. و مگر به بينوا، جز بىنياز رحم مىكند؟» المزار الكبير: ص174.
  531. عصيان به معناى عدم تبعيت است كه مىتواند به تقصير يا قصور، به عمد يا به خطا باشد و در اينجا بهقصور طبيعت انسانى باز مىگردد، نه به تقصير يا عمد؛ ر. ك: التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، مقاييس اللغة، العين ولسان العرب ذيل ماده «عصى».
  532. برخى فقرات بخش افزوده دعاى عرفه امام حسين عليهالسلام به خوبى گوياى اين تحليل است: «يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ إلهى أنَا الفَقيرُ فى غِنايَ فَكَيفَ لا أكونُ فَقيراً فى فَقرى، إلهى أنَا الجاهِلُ فى عِلمى فَكَيفَ لا أكونُ جَهولاً فى جَهلى، إلهى إنَّ اختِلافَ تَدبيرِكَ و سُرعَةَ طَواءِ مَقاديرِكَ مَنَعا عِبادَكَ العارِفينَ بِكَ عَنِ السُّكونِ إلى عَطاءٍ وَاليَأْسِ مِنكَ فى بَلاءٍ، إلهى مِنّى ما يَليقُ بِلُؤمى و مِنكَ ما يَليقُ بِكَرَمِكَ... إلهى إن ظَهَرَتِ المَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضلِكَ و لَكَ المِنَّةُ عَلَيَّ، و إن ظَهَرَتِ المَساوى مِنّي فَبِعَدلِكَ و لَكَ الحُجَّةُ عَلَيَّ؛ پروردگارا، معبودا، من در عين دارا بودن تهيدستم، پس در تهيدستى چگونه تهيدست نباشم. معبودا، من با داشتن علم نادانم، پس در نادانى چگونه نادان نباشم؟ معبودا، پياپى آمدن تدبيرت و شتاب تحول تقديرت مانع شدند كه بندگان خداشناس تو به عطايى جز عطاى تو راضى باشند، و مانع از نااميدى مهربان شدند. معبودا، از من به اندازه پستى من سر مىزند، و از تو بر اساس شايسته كرمت... معبودا، اگر از من خوبىهايى سر بزند به فضل تو است و منت تو بر من است. و اگر كارهاى بد از من سربزند، بسته به دادگرى تو است. تو بر من حجّت دارى.» در اين فقرات غناى انسان عين فقر و علم او عين جهل برشمرده شده و گفته شده هر چه از ماست سزاوار ملامت است مِنّى ما يَليقُ بِلُؤمى و اگر خوبى هست از فضل و كرم خداست. البته استناد اين فقره از دعا به امام حسين عليهالسلام قطعى نيست؛ با صرف نظر از استناد به آن بزرگوار، مىتوان گفت كه اين فقرات گوياى چنين حال رجوعى است كه آن را توبه مىناميم.
  533. «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهإِنَّ اللّهيَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»؛ بگو: اى بندگان من كه با خويش گزافكارى كردهايد! از بخشايش خداوند نااميد نباشيد كه خداوند همه گناهان را مىآمرزد؛ بىگمان اوست كه آمرزنده بخشاينده است الزمر: 53.
  534. «وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ؛ و چون مؤمنان به آيات ما، نزد تو آيند بگو: درود بر شما! پروردگارتان رحمت را بر خويش مقرّر داشته است: چنانچه هر يك از شما از سر نادانى كار بدى انجام دهد، آنگاه از پس آن توبه كند و به راه آيد، چنين است كه خداوند آمرزندهاى بخشاينده است الأنعام: 54.
  535. از باب نمونه: «وقالَ ابو الحسن الرضا عليهالسلام: كانَ رَسولُ اللّهصلىاللهعليهوآله لا يَقومُ مِن مَجْلِسٍ وإن خَفَّ حَتّى يَستَغفِرَ اللّهخَمساً وعِشرينَ مَرَّةً؛ رسول خدا صلىاللهعليهوآله از مجلسى هر چند كوتاه بر نمىخاست مگر اين كه بيست و پنج بار استغفار مىكرد». عدّة الداعى: ص265.
  536. آل عمران: 17.
  537. الذاريات: 15 ـ 18.
  538. صحيفه امام: ج20 ص268 و 269.
  539. الزهد الكبير: ص348 ح956، تاريخ بغداد: ج8 ص435 الرقم 4541، تاريخ دمشق: ج18ص 194 ح4230 كلّها عن معاذ بن جبل، كنزالعمّال: ج10 ص594 ح30291؛ تحف العقول: ص26، نزهة الناظر: ص30 ح92 وفيه «مدر» بدل «شجر»، بحارالأنوار: ج77 ص127 ح33.
  540. المعجم الكبير: ج20 ص159 ح331 عن معاذ، الزهد لابن حنبل: ص35 عن عطاء بن يسار نحوه،كنز العمّال: ج4 ص209 ح10180.
  541. معاني الأخبار: ص237 ح1 عن يونس بن ظبيان، بحار الأنوار: ج78 ص199 ح23.
  542. الصحيفة السجّاديّة: ص126 الدعاء 31.
  543. البقرة: 275. 2. البقرة: 279.
  544. الكافي: ج2 ص432 ح2 عن محمّد بن مسلم، تفسير العياشي: ج1 ص152 ح505 عن محمّد بنمسلم عن الإمام الصادق عليهالسلام، بحارالأنوار: ج103 ص122 ح38.
  545. تهذيب الأحكام: ج7 ص15 ح68، تفسير العيّاشي: ج1 ص152 ح506 نحوه، بحارالأنوار: ج 103 ص122 ح39.
  546. تفسير العيّاشي: ج1 ص153 ح512 عن أبي عمرو الزبيريّ، بحار الأنوار: ج103 ص123 ح41.
  547. تهذيب الأحكام: ج10 ص151 ح605، وسائل الشيعة: ج18 ص581 ح34969.
  548. أرش الجِراحَةِ: دِيَتُها المصباح المنير: ص12 «أرش».
  549. النوادر للأشعري: ص161 ح413، بحارالأنوار: ج103 ص117 ح14 نقلاً عن فقه الرضا.
  550. الكافي: ج5 ص145 ح4، تهذيب الأحكام: ج7 ص16 ح69 وليس فيه ذيله من «وأيما رجل»،كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص275 ح3997 وفيه صدره إلى «وليرد الربا» و ص276 ح3998 وفيه ذيله من «وأيما رجل» وكلّها نحوه، وسائل الشيعة: ج12 ص431 ح23300.
  551. الروم: 39. 2. البقرة: 278 ـ 281.
  552. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص285 ح4031، المقنع: ص373 ـ 374 من دون إسناد إلى أهلالبيت عليهمالسلامنحوه وليس فيه صدره إلى «عن عليّ عليهالسلام».
  553. أغمضت: تساهلت الصحاح: ج3 ص1095 «غمض». أي تساهلت في تحصيله ولم أجتنب فيه الحرام والشبهات.
  554. الكافي: ج5 ص125 ح5، تهذيب الأحكام: ج6 ص368 ح1065 كلاهما عن السكوني، كتاب منلا يحضره الفقيه: ج3 ص189 ح3713 وفيه «الأسنان» بدل «الأشياء»، المحاسن: ج2 ص40 ح1130 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهمالسلام، بحارالأنوار: ج96 ص191 ح8.
  555. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص43 ح1655، وسائل الشيعة: ج6 ص353 ح12596.
  556. الأمالي للطوسي: ص537 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص378 ح2661، أعلام الدين: ص 201، بحارالأنوار: ج77 ص89 ح3.
  557. الخصال: ص63 ح90، علل الشرائع: ص557 ح1، الاختصاص: ص226، بحارالأنوار: ج75ص 252 ح27.
  558. مستدرك الوسائل: ج9 ص130 ح10456 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب.
  559. الكافي: ج2 ص71 ح2 عن بريد بن معاوية، فقه الرضا: ص360، عدّة الداعي: ص135 كلاهما عنالإمام الكاظم عليهالسلام، الاختصاص: ص227 نحوه، مشكاة الأنوار: ص77 ح148، بحارالأنوار: ج6 ص28 ح29.
  560. الحجرات: 12.
  561. مصباح الشريعة: ص274 ـ 276، بحارالأنوار: ج75 ص222.
  562. مستدرك الوسائل: ج9 ص126 ح10438.
  563. ثواب الأعمال: ص322 ح9 عن أبي عبيدة الحذّاء عن الإمام الباقر عليهالسلام، عوالي اللآلي: ج1 ص364ح 56 وفيه «حقّه» بدل «حلّه»، بحارالأنوار: ج104 ص294 ح8.
  564. الكافي: ج2 ص331 ح3، بحارالأنوار: ج75 ص329 ح59.
  565. الكافي: ج2 ص332 ح12، ثواب الأعمال: ص321 ح6 كلاهما عن زرارة، بحارالأنوار: ج75ص 313 ح22.
  566. في الطبعة المعتمدة «عن» بدل «على»، والتصويب من طبعة دارالحديث: ج9 ص619.
  567. السَّوقُ: النَزَعُ، كأنّ روحَ الإنسانِ تُساق لتخرج من بَدَنِه مجمع البحرين: ج2 ص909 «سوق».
  568. الكافي: ج5 ص106 ح4، تهذيب الأحكام: ج6 ص331 ح920، بحارالأنوار: ج47 ص383ح 105.
  569. الأنفال: 38.
  570. تفسير العيّاشي: ج2 ص55 ح47، بحار الأنوار: ج75 ص374 ح27.
  571. النساء: 10.
  572. النساء: 2.
  573. تفسير العيّاشي: ج1 ص217 ح12 و ص224 ح41 عن سماعة عن الإمام الصادق أو الإمامالكاظم عليهماالسلاموفيه «يرد به» بدل «يؤدّي إلى» وليس فيه ذيله من «وقال: إنّه...»، بحار الأنوار: ج79 ص270 ح13.
  574. في المصدر: «فاتها»، وما أثبتناه من مستدرك الوسائل.
  575. دعائم الإسلام: ج2 ص485 ح1731، مستدرك الوسائل: ج12 ص105 ح13641.
  576. به قلم فاضل ارجمند، جناب آقاى عبد الهادى مسعودى.
  577. مصباح الشريعة: ص433.
  578. ر. ك: دانشنامه جهان اسلام: ج8 ص379.
  579. ر. ك: ص60 (تبيين توبه انبيا و أوصيا عليهمالسلام).
  580. الصحيفة السجّاديّة: ص126 دعاى 31.
  581. بحار الأنوار: ج91 ص151.
  582. نهج البلاغه: حكمت 24، الدعوات، راوندى: ص223 ح615.
  583. النساء: 31.
  584. الكافى: ج2 ص282 ح1.
  585. ر.ك: ص78 ح261.
  586. ر.ك: ص78 ح262.
  587. الكافى: ج2 ص332 ح12، ثواب الأعمال: ص321 ح6، بحار الأنوار: ج75 ص313 ح22.
  588. بنا به نظر علامه حلى، اعمال لازم پس از توبه، مانند قضاى اعمال، پرداخت ديون مالى و اخذ حلاليت از افراد، خود واجبات مستقلى هستند كه تركشان گناهى جداگانه به حساب مىآيد و يا انجام آنها، براى ما كه از درون افراد، بى خبريم، نشانه صدق توبه هستند. از اين رو اگر كسى واقعا توبه كرد ولى فرصت اين كارها را نيافت و شخصى ديگر اين كارها را براى او به انجام رساند، نمىتوان توبه او را مردود دانست.
  589. في البلد الأمين وبحار الأنوار: «إنابة مخلص التوبة».
  590. الأَوبُ: الرجوعُ (النهاية: ج1 ص79 «أوب»).
  591. حوبة: يعني ما يأثم به إن ضيّعه، وتحوّب من الإثم: إذا توقّاه النهاية: ج1 ص455 «حوب».
  592. ما بين المعقوفين أثبتناه من البلد الأمين وبحار الأنوار.
  593. في البلد الأمين وبحارالأنوار: «شاحذة».
  594. الدَرَنُ: الوَسَخُ (النهاية: ج2 ص114 «درن»).
  595. في البلد الأمين وبحارالأنوار: «مصيري».
  596. في البلد الأمين وبحارالأنوار: «بصدقٍ» بدل «تصدر».
  597. في البلد الأمين وبحارالأنوار: «واحتفالٍ» وكذا الموارد الآتية.
  598. الإنابة: الرجوع إلى اللّهبالتوبة لسان العرب: ج1 ص774 «نوب».
  599. الرِبْقُ: حبل فيه عدّة عرى تشدّ به البهم لسان العرب: ج10 ص112 «ربق».
  600. السِربالُ: القميص (النهاية: ج2 ص356 «سرب»).
  601. مهج الدعوات: ص262، البلد الأمين: ص518 كلاهما عن محمّد بن الحارث النوفلي، بحار الأنوار: ج 94 ص117 ح17.
  602. الاصطلام: الاستئصال لسان العرب: ج12 ص340 «صلم».
  603. الاجتراح: الاكتساب مجمع البحرين: ج1 ص282 «جرح».
  604. بَهَظهُ: أثقله، أمر باهظ: أي شاقّ مجمع البحرين: ج1 ص197 «بهظ».
  605. في البلد الأمين وبحارالأنوار: «حِلمُكَ عَنِ العاصين وعَفُوكَ عَنَ الخاطئين ورَحمَتِكِ لِلمُذنبين».
  606. في بحار الأنوار والبلد الأمين: «وتَطَوَّل عَلَيَّ بِسَلامَةِ المَخرَجِ».
  607. أزلقني عن الطريق الأعوج: أي أبعدني مجمع البحرين: ج2 ص779 «زلق».
  608. الأزرُ: القوّة والشدّة النهاية: ج1 ص44 «أزر».
  609. مهج الدّعوات: ص259، البلد الأمين: ص516 كلاهما عن محمّد بن الحارث النوفلي، بحار الأنوار: ج 94 ص114 ح17.
  610. أفحَمتُ الخَصمَ: إذا أسكَتَّهُ المصباح المنير: ص461 «فحم».
  611. المصباح للكفعمي: ص484، البلد الأمين: ص311 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهمالسلام، بحارالأنوار: ج94 ص99 ح14.
  612. المصباح للكفعمي: ص492، البلد الأمين: ص316 كلاهما عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهمالسلام،بحارالأنوار: ج94 ص105 ح14.
  613. الفَرَق: الخَوْف والفَزَع النهاية: ج3 ص438.
  614. المصباح للكفعمي: ص494، البلد الأمين: ص316 كلاهما عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهمالسلام،بحارالأنوار: ج94 ص106 ح14.
  615. في المصدر: «التفضّل»، وما في المتن أثبتناه من المصادر الاُخرى. والتنصّل: شبه التبرُّؤِ من جناية أو ذنب لسان العرب: ج11 ص664 «نصل».
  616. المصباح للكفعمي: ص495، البلد الأمين: ص317 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهمالسلام،بحارالأنوار: ج94 ص107 ح14.
  617. بحار الأنوار: ج94 ص127 ح19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
  618. استكان: خَضَعَ (النهاية: ج2 ص385 «سكن»).
  619. الجرائر: جمع جَريرة: وهي الجنابة والذنب النهاية: ج1 ص258 «جرر».
  620. أبَقَ: أي هرب (لسان العرب: ج10 ص3 «أبق»).
  621. التحريم: 8.
  622. بحار الأنوار: ج94 ص142 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.
  623. هَمَّ بالأمر يَهُمُّ: إذا عزم عليه النهاية: ج5 ص274 «همم».
  624. وَهَنَ: ضَعُفَ (المصباح المنير: ص674 «وهن»).
  625. مهين: أي ضعيف حقير (مجمع البحرين: ج3 ص1731 «مهن»).
  626. الصحيفة السجّاديّة: ص47 الدعاء 9، البلد الأمين: ص446.
  627. الأمالي للطوسي: ص415 ح934 عن جابر، بحار الأنوار: ج1 ص111 ح7.
  628. غافر: 60.
  629. الصحيفة السجادية: ص123 الدعاء 31.
  630. الصحيفة السّجادية: ص147 الدعاء 38.
  631. الصحيفة السّجادية: ص149 الدعاء 39.