أ س ر / الأسرة

از دانشنامه قرآن و حدیث

الأُسرة

خانواده

درآمد

خانواده، نهادى است كه بر پايه ازدواج مرد و زن، شكل مى گيرد و با توليد مثل، توسعه مى يابد. اين نهاد، اساس سازندگى شخصيت انسان و مهم ترين عامل تكامل جامعه بشر است. از اين رو، اسلام ـ كه برنامه تكامل انسان است ـ، براى تأسيس و تحكيم اين نهاد سرنوشت ساز و پيشگيرى از فروپاشى آن، ره نمودهاى بسيار مهمّى ارائه كرده است. تأمّل در اين ره نمودها و مقايسه آنها با آنچه در ساير مكاتب در باره خانواده ديده مى شود، به روشنى نشان مى دهد كه اين مكتب، ريشه در وحى الهى دارد و منطبق با فطرت انسانى است و براى صيانت خانواده و پيشگيرى از فروپاشى آن، راهى جز عمل به ره نمودهاى اين آيين الهى نيست.

پيش از ارائه متن ره نمودهاى قرآن و احاديث اسلامى، اين نكات، قابل توجّه است:

قداست خانواده

نهاد خانواده، از منظر اسلام، داراى جايگاه و قداست ويژه اى است كه قابل مقايسه با هيچ نهاد ديگرى نيست. در حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده است كه مى فرمايد:

ما بُنِىَ بِناءٌ فِى الإسلامِ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن التَّزويجِ. [۱]

در اسلام، بنيادى نهاده نشده است كه در نزد خدا، از ازدواج، محبوب تر باشد. سخنى والاتر از اين، در تبيين قداست خانواده نمى توان گفت. اين سخن، اشاره به آن دارد كه نهاد خانواده، زيربنا و اساس همه نهادهاى ارجمند در اسلام است.

حكمت قداستى كه اسلام به خانواده بخشيده است، ارزش گذارى معنوى بر پيوند خانوادگى، زمينه سازى براى تقويت اين پيوند و پيشگيرى از فروپاشى آن است.

قداست خانواده، سدّ محكمى در برابر سوء استفاده جنسى از زن به عنوان يك كالا يا ابزار فروش كالا و در واقع، مانع بردگى نوين زن است.

تقدّس زدايى از خانواده

خطرى كه در جهان امروز، نسل بشر را تهديد مى كند، تقدّس زدايى از كانون خانواده است. سران استكبار و استثمار كه قداست خانواده را مانعى اساسى در برابر مطامع و خواسته هاى نامشروع خود مى بينند، با همه توان، تلاش مى كنند در جهت تقدّس زدايى از خانواده، فرهنگ سازى نمايند.

تلاش براى به رسميّت شناختن خانواده هاى همجنس، [۲] زوج هاى هم خانه [۳] و خانواده اشتراكى كُمونى [۴] و نيز زمينه سازى نظرى در جهت تقدّس زدايى از خانواده، برنامه ريزى براى گسترش عكس ها و فيلم هاى ضدّ اخلاقى در جامعه و زمينه سازى علمىِ فرهنگ تقدّس زدايى از خانواده، اصلى ترين عوامل فروپاشى خانواده به شمار مى روند.

هدف از تشكيل خانواده

از نگاه كسانى كه براى خانواده قداست قائل نيستند، هدف اصلى از تشكيل خانواده، بهره گيرى از تمتّعات جنسى است؛ بلكه در بسيارى از موارد، هدفى جز اين وجود ندارد؛ امّا از نگاه قرآن و احاديث اسلامى، تشكيل خانواده، داراى حكمت ها و دلايل متنوّع روانى، اخلاقى، اجتماعى و دينى است و اين حكمت ها ـ كه در زير به آنها مى پردازيم ـ، در واقع، اصول و پايه هاى تأكيد اسلام بر تشكيل خانواده و ضرورت تقويت و تحكيم اين نهاد، شمرده مى شوند.

1. آرامش روانى

نخستين حكمت تشكيل خانواده كه قرآن كريم، آن را با صراحتْ بيان كرده است، رسيدن به آرامش روانى است:

«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ. [۵]

و از نشانه هاى او، اين است كه از [جنس] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا در كنارشان آرام گيريد و ميانتان دوستى و مهر نهاد. به راستى، در اين [نعمت]، براى مردمى كه مى انديشند، قطعا نشانه هايى است».

اين آيه به چند درس مهمّ خداشناسى اشاره دارد كه به موضوع خانواده، تقدّس مى بخشد:

الف ـ امكان بقاى نسل

نخستين درس خداشناسى در اين آيه، خلقت همسر و امكان تشكيل خانواده و امكان بقاى نسل از اين طريق است: «وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا».

افزون بر اين آيه، در چند آيه ديگر نيز، اين درس توحيدى تكرار شده است، مانند:

«فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا. [۶]

خدا پديد آورنده آسمان ها و زمين است. از خودتان براى شما جفت هايى قرار داد».

«وَ اللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا. [۷]

و خداست كه شما را از خاكى و سپس از نطفه اى آفريد و آن گاه، شما را جُفت جفت گردانيد».

موضوع امكان بقاى نسل از طريق آفرينش همسر (نه تنها در مورد انسان، بلكه در مورد انواع حيوانات)، [۸] درس خداشناسى است. در روايتى از مفضّل بن عُمر، گزارش شده كه امام صادق عليه السلام در تبيين اين درس مى فرمايد:

لَو رَأَيتَ فَردا مِن مِصراعَينِ فيهِ كَلُّوبٌ أكُنتَ تَتَوَهَّمُ أنَّهُ جُعِلَ كَذلِكَ بِلا مَعنىً؟ بَل كُنتَ تَعلَمُ ضَرورَةً أنَّهُ مَصنوعٌ يَلقى فَردا آخَرَ، فَتَبَرُّزُهُ لِيَكونَ فِى اجتِماعِهِما ضَربٌ مِنَ المَصلَحَةِ، وَ هكَذا تَجِدُ الذَّكَرَ مِنَ الحَيَوانِ كَأَنَّهُ فَردٌ مِن زَوجٍ مُهَيَّأٌ مِن فَردٍ أُنثى، فَيَلتَقِيانِ لِما فيهِ مِن دَوامِ النَّسلِ وَ بَقائِهِ، فَتَبّا وَ خَيبَةً وَ تَعسا لِمُنتَحِلِى الفَلسَفَةِ! كَيفَ عَمِيَت قُلوبُهُم عَن هذِهِ الخِلقَةِ العَجيبَةِ حَتّى أَنكَرُوا التَّدبيرَ وَ العَمدَ فيها؟! [۹]

اگر كُلونى بر يكى از دو لنگه در ديدى، آيا مى پندارى كه آن، بيهوده نصب شده است؟ بلكه به ضرورت مى دانى كه آن را ساخته اند تا با لنگه ديگر، كنار هم آيد و مصلحت [بستن در] را نتيجه دهد و بدين گونه، حيوان نر را مى بينى كه گويى براى جفت ماده اش آماده شده است تا براى دوام و بقاى نسل، به هم برسند. پس هلاك و ناكامى و نگون بختى، از آنِ فيلسوفْ نمايان، كه چه سان دل هايشان از اين آفرينش شگفت، كور است، تا آن جا كه تدبير و هدفمندى آن را انكار مى كنند.

آرى! عقل، از آن جا كه نمى تواند باور كند كه اتّفاقات كورِ پى در پى، موجب پديد آمدن «مرد» شده باشد و سپس به منظور بقاى نسل، شخص ديگرى به نام «زن» پديد آمده باشد، راهى جز اعتراف به وجود «آفريدگار حكيم جهان» ندارد.

ب ـ كانون آرامش زندگى

درس دوم يكتاپرستى كه در موضوع خانواده، از آيه ياد شده (آيه 21 سوره روم) مى گيريم، اين است كه در نظام آفرينش، خانواده، كانون آرامش زندگى است: «لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا».

آفريدگار حكيم جهان، مرد و زن را به گونه اى آفريده كه مكمّل يكديگرند و از اين رو، تا در كانون خانواده در كنار هم قرار نگيرند، آرامش پيدا نمى كنند. علّامه طباطبايى در اين باره مى فرمايد:

هر يك از زن و مرد، به دستگاه خاصّى مجهّز شده است، به گونه اى كه در عمل، هر يك، كار ديگرى را تكميل مى كند و توليد نسل، برآيندى از مجموع آن دو است. پس هر يك از زن و مرد، فى نفسه ناقص و نيازمند ديگرى است و از مجموع آن دو، يك واحد تام به وجود مى آيد كه مى تواند توليد نسل را موجب شود. به دليل همين نقص و نيازمندى است كه هر يك از آن دو به سوى ديگرى كشيده مى شود تا با پيوند با او آرامش يابد؛ زيرا هر ناقصى، مشتاق كمال خويش است و هر نيازمندى، به كسى يا چيزى مايل است كه نياز او را برطرف سازد. [۱۰]

اين جاذبه طبيعى، ضامن اجرايى مدبّر حكيم جهان، براى بقاى نسل انسان و ساير حيوانات است. از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

وَ لَو كانَ إنَّما يَتَحَرَّكُ لِلجِماعِ بِالرَّغبَةِ فِى الوَلَدِ كانَ غَيرَ بَعيدٍ أن يَفْتُرَ عَنهُ حَتّى يَقِلَّ النَّسلُ او يَنقَطِعَ. [۱۱]

اگر محرّك انسان براى عمل زناشويى، تنها تمايل به فرزند بود [و هيچ گونه لذّت و كاميابى اى در اين عمل وجود نداشت]، بعيد نبود كه در اين امر، آن قدر سستى كند كه نسل بشر كمياب و يا به كلّى منقطع شود.

نكته مهم، اين كه احاديث اسلامى، [۱۲] به كاميابى جنسى در كانون خانواده ـ كه ظاهرا موضوعى صد در صد مادّى است ـ، تقدّس و ارزش معنوى بخشيده اند. [۱۳]

ج ـ كانون مودّت و رحمت

سومين درس خداشناسى در موضوع خانواده ـ كه از آيه 21 سوره روم، برداشت مى شود ـ، اين است كه آفريدگار حكيم، خانواده را كانون مودّت و رحمت قرار داده است. مودّت و رحمت، در واقع، جان مايه تحكيم پيوند خانوادگى است و هر قدر اين جان مايه تقويت شود، نهاد خانواده مستحكم تر مى گردد و آرامش بيشترى بر زندگى حاكم مى شود.

خداوند متعال، به طور طبيعى، پيمان ازدواج را عامل پيدايش مودّت و رحمت قرار داده است. گزارش شده كه مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و با شگفتى گفت: چگونه است كه مردى با زنى ازدواج مى كند كه هرگز پيش از آن، نه او آن زن را ديده و نه آن زن، او را؛ امّا همين كه ازدواج صورت مى گيرد و مرد بر زنْ وارد مى شود و همدم مى گردند، هيچ چيز براى آنها دوست داشتنى تر از ديگرى نيست؟!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ او، به قرائت اين بخش از آيه مورد بحث (آيه 21 سوره روم) بسنده كرد و فرمود:

«وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً. [۱۴]

و خداوند، ميان شما مودّت و رحمت نهاد».

بنا بر اين، براى هر چه گرم تر شدن كانون خانواده و بهره گيرى بيشتر از بركات آن، ضرورى است در جهت تقويت اين مودّت و رحمتِ خدادادى، برنامه ريزى هاى درازمدّت و همه جانبه اى صورت گيرد.

در تبيين فرق ميان مودّت (دوستى) و رحمت (مهر) ـ كه از جهاتى با هم متفاوت اند ـ گفته شده است كه:

يك. مودّت، انگيزه ارتباط در آغاز كار است؛ امّا در پايان كه يكى از دو همسر، ممكن است ضعيف و ناتوان گردد و قادر بر خدمتى نباشد، رحمت، جاى آن را مى گيرد.

دو. مودّت، در بزرگ ترهاست كه مى توانند به هم خدمت كنند؛ امّا كودكان و فرزندان، در سايه رحمت، پرورش مى يابند.

سه. مودّت، غالبا جنبه متقابل دارد؛ امّا رحمت، يك جانبه و ايثارگرانه است. [۱۵]

به گفته علّامه طباطبايى رحمه الله:

خانواده، يكى از بارزترين جلوه گاه هاى مودّت و رحمت است كه از يك طرف، دو زوج را به يكديگر پيوند مى دهد و از طرف ديگر، موجب مى شود كه هر دو، بويژه زن، بر فرزندان خردسال خود ـ كه در تأمين نيازهاى حياتى خويش عاجز و ضعيف اند ـ مهر بورزند و به پناه دادن، نگهدارى، پوشش، تغذيه و تربيت آنها اقدام كنند و اگر اين مهرورزى نبود، نسل بشر، منقرض مى شد و نوع انسان، هيچ گاه امكان حيات نمى يافت. [۱۶]

2. سازندگى اخلاقى

از نگاه قرآن كريم، تشكيل خانواده به وسيله پسر و دختر جوان، در واقع، به معناى تهيّه كردن لباس تقواست. اين كتاب آسمانى، از يك سو در كنار لباس و زيورهاى تن، تقوا را به عنوان لباس و زيور جان و ارزش مندترين پوشش، مطرح مى كند و مى فرمايد:

«يَابَنِىءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِى سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ. [۱۷]

اى فرزندان آدم! براى شما لباسى فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشد و زيور شما باشد؛ و[لى] لباس تقوا، بهترين [لباس] است».

و از سوى ديگر، تصريح مى نمايد كه زن و شوهر، لباس يكديگرند:

«هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ. [۱۸]

آنها لباس شما هستند و شما لباس آنهاييد».

اگر در اين دو آيه نورانى در كنار هم تأمّل شود، به روشنى دلالت دارند كه تشكيل خانواده، يكى از بارزترين مصاديق لباس تقواست. از اين رو، در حديث نبوى آمده است كه:

مَن تَزَوَّجَ أحرَزَ نِصفَ دينِهِ. [۱۹]

هر كس ازدواج كند، نصف دينش را حفظ كرده است.

و در حديثى ديگر آمده است كه:

ما مِن شابٍّ تَزَوَّجَ فى حَداثَةِ سِنِّهِ إلّا عَجَّ شَيطانُهُ: «يا وَيلَهُ، يا وَيلَهُ! عَصَمَ مِنّى ثُلُثَى دينِهِ». فَليَتَّقِ اللّهَ العَبدُ فِى الثُّلُثِ الآخَرِ. [۲۰]

هيچ جوانى نيست كه در نوجوانى اش ازدواج كند، مگر آن كه شيطانش فرياد بر مى آورَد: «اى واى بر من! اى واى بر من! دو سوم دينش را از گزند من نگه داشت». پس بنده بايد در يك سوم ديگر [دينش]، از خدا پَروا كند. پيام آياتى كه بدانها اشارت رفت و احاديث فراوانى هم كه در موضوع آنها وارد شده، به مسئولان نظام اسلامى (بويژه مديران نهادهاى فرهنگى) و نيز به خانواده ها، اين است كه براى مبارزه اساسى با تهاجم سنگين فرهنگى اين دوران و پيشگيرى از فسادهاى تربيتى و اجتماعى و كمك به نسل جوان در جهت سازندگى اخلاقى، هيچ اقدامى مؤثّرتر از فراهم آوردن لباس تقوا (يا همان تشكيل خانواده) براى آنان نيست. برنامه هاى فرهنگى براى اصلاح و رشد و پويايى جوانان نيز در كنار تهيّه اين لباس تقوا، كارآيى لازم را خواهند داشت و حتّى شايد بتوان گفت كه بدون آن، تلاش براى سازندگى معنوى جوانان، در واقع، آب در هاونْ كوبيدن است.

3. سازندگى اجتماعى

تشكيل خانواده، نه تنها در تأمين آرامش روانى و سازندگى اخلاقى نسل جوان، فوق العاده مهم و مؤثّر است، بلكه در سازندگى جامعه انسانى نيز نقش اساسى دارد. از امام هادى عليه السلام روايت شده است كه:

إنَّ اللّهَ ـ جَلَّ وَ عَزَّ ـ جَعَلَ الصِّهرَ مَألَفَةً لِلقُلوبِ وَ نِسبَةَ المَنسوبِ، أوشَجَ بِهِ الأَرحامَ، وَ جَعَلَهُ رَأفَةً وَ رَحمَةً، إنَّ فى ذلِكَ لَاياتٍ لِلعالَمينَ. [۲۱]

خداوند عز و جل، وصلت را مايه اُلفت دل ها و پيوستگى نَسَبى قرار داد و [به واسطه آن،] رشته هاى خويشاوندى را به هم پيوست و آن را مايه مهر و محبّت ساخت. در اين [پديده]، براى مردمان، نشانه هايى [از قدرت و رحمت خداوند] است.

بلكه نقش تشكيل خانواده در تحكيم جامعه انسانى، تا جايى است كه بر پايه روايتى از امام رضا عليه السلام، اگر هيچ دليل روشنى از كتاب و سنّت، به اهمّيت آن وجود نداشت، آثار و بركات گوناگون اجتماعى آن، براى تشويق و ترغيب انسان هاى خردمند به اين اقدام مهمّ اجتماعى، كافى بود. متن روايت، اين است:

لَو لَم يَكُن فِى المُناكَحَةِ وَ المُصاهَرَةِ آيَةٌ مُحكَمَةٌ، وَ لا سُنَّةٌ مُتَّبَعَةٌ، وَ لا أثَرٌ مُستَفيضٌ، لَكانَ فيما جَعَلَ اللّهُ مِن بِرِّ القَريبِ، وَ تَقريبِ البَعيدِ، وَ تَأليفِ القُلوبِ، وَ تَشبيكِ الحُقوقِ، وَ تَكثيرِ العَدَدِ، وَ تَوفيرِ الوَلَدِ لِنَوائِبِ الدَّهرِ وَ حَوادِثِ الاُمورِ، ما يَرغَبُ فى دونِهِ العاقِلُ اللَّبيبُ، وَ يُسارِعُ إلَيهِ المُوَفَّقُ المُصيبُ. [۲۲]

اگر در باره ازدواج و وصلت، آيه اى روشن [از كتاب خدا] و سنّتى پيروى شده [از پيامبر صلى الله عليه و آله] و احاديث فراوان نبود، بى گمان، [آثار و بركاتى چون:] نيكى كردن به خويشاوند، نزديك ساختن افراد دور [به يكديگر]، اُلفت بخشيدن ميان دل ها، در هم تنيدن حقوق، افزودن بر جمعيت، و اندوختن فرزند براى [رويارويى با] سختى هاى روزگار و پيشامدهاى زمانه [كه خداوند در ازدواج قرار داده است، خود]، كافى بود كه خردمند دانا، به اين كار، رغبت نمايد و انسانِ ره يافته درست انديش، به سوى آن بشتابد.

4. گسترش آرمان توحيد

حكمتِ غايى تشكيل خانواده و هدف نهايى اسلام از اين همه تأكيد بر تشكيل و تحكيم و تداوم آن، گسترش ارزش هاى انسانى، انتشار آرمان هاى توحيدى و سرانجام، جهانى شدن اسلام است، و بقاى نسل انسان، در واقع، مقدّمه براى رسيدن به اين هدف بزرگ است، و حديث نبوى زير، اشاره به اين حكمت دارد:

ما يَمنَعُ المُؤمِنَ أن يَتَّخِذَ أهلاً؟! لَعَلَّ اللّهَ أن يَرزُقَهُ نَسَمَةً تُثقِلُ الأَرضَ بِلا إلهَ إلّا اللّهُ. [۲۳]

چه چيزى مانع مى شود كه انسان مؤمن، زن بگيرد؟! شايد خداوند، به او فرزندانى روزى كند كه زمين را با [گويندگانِ] «لا إله إلّا اللّه»، سنگين كنند.

اساسى ترين هدف در تشكيل خانواده

مهم ترين نكته قرآنى در تبيين حكمت ازدواج، اين است كه خداوند، وقتى مى خواهد در قرآن حكمت ازدواج و تشكيل خانواده را بيان كند، نمى گويد: حكمت خلقت همسر و تشكيل خانواده، بقاى نسل يا فرزند صالح يا پيشگيرى از فساد يا سازندگى اخلاقى و اجتماعى و يا توسعه ارزش هاى اسلامى است؛ بلكه به حكمتى اشاره مى فرمايد كه بدون آن، هيچ يك از اهداف خلقت انسان، قابل تحقّق نيست و آن، عبارت است از آرامش روانى.

بدون آرامش روانى، نمى توان از جوان، انتظار تقوا داشت. بدون آرامش روانى، نه نسل سالم و صالح پديد مى آيد، و نه سازندگىِ اخلاقى و اجتماعى اتّفاق مى افتد و نه ارزش هاى دينى و آرمان توحيد، گسترش مى يابد.

كاوش هاى ميدانى نشان مى دهند كه اضطراب روانى و عدم تعادل روحى، نقش عمده اى در فسادهاى اخلاقى و اجتماعى دارد و بيشتر جنايات هولناك و خودكشى ها در ميان مجرّدها و به دست آنها صورت مى گيرد. [۲۴] از اين رو، تشكيل خانواده مى تواند سهمى اساسى در آرامش روانى و سازندگى هاى اخلاقى و اجتماعى ايفا نمايد و اين، رمز تأكيد قرآن و احاديث اسلامى بر تشكيل خانواده و تحكيم آن و پيشگيرى از فروپاشى اين كانون مقدّس است.

اكنون بايد ديد كدام خانواده مى تواند عامل آرامش زندگى باشد؟ و چگونه مى توان چنين خانواده اى را تشكيل داد؟ موانع تشكيل خانواده آرامش بخش، چيست؟ راه تحكيم اين نهاد و افزايشِ آرامش خانوادگى كدام است؟ و چگونه مى توان از سست شدن و فروپاشى اين نهاد مقدّس، پيشگيرى كرد؟

و اينك، متن پاسخ قرآن و احاديث اسلامى به اين پرسش ها.

الفصل الأوّل: تأسيس الاُسرة

فصل يكم: تشكيل خانواده

1 / 1: الحثّ على تأسيس الاُسرة

1 / 1: تشويق به تشكيل خانواده

1 / 1 ـ 1: أهَمِّيَّةُ تَأسيسِ الاُسرَةِ

1 / 1 ـ 1: اهمّيت تشكيل خانواده

1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:ما بُنِيَ بِناءٌ فِي الإِسلامِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنَ التَّزويجِ. [۲۵]

1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در اسلام، هيچ بنايى ساخته نشده كه نزد خداى متعال، محبوب تر از [بناى] ازدواج باشد.

2. عنه صلى الله عليه و آله:تُفتَحُ أبوابُ السَّماءِ بِالرَّحمَةِ في أربَعِ مَواضِعَ... و عِندَ النِّكاحِ. [۲۶]

2. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در چهار هنگام، درهاى رحمت آسمان، گشوده مى شوند:... و در هنگام ازدواج.

3. عنه صلى الله عليه و آله:مَن كانَ عَلى ديني ودينِ داوودَ و سُلَيمانَ و إبراهيمَ، فَليَتَزَوَّج إن وَجَدَ إلَى النِّكاحِ سَبيلاً. [۲۷]

3. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كه بر دين من و آيين داوود و سليمان و ابراهيم است، اگر توان ازدواج كردن دارد، بايد ازدواج كند.

4. عنه صلى الله عليه و آله:مَن أحَبَّ فِطرَتي فَليَستَنَّ بِسُنَّتي، ومِن سُنَّتِي النِّكاحُ. [۲۸]

4. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كه آيين مرا دوست دارد، بايد از سنّت من پيروى كند، و از جمله سنّت من، ازدواج كردن است.

5. عنه صلى الله عليه و آله:تَزَوَّجوا فَإِنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الاُمَمَ غَدا فِي القِيامَةِ، حَتّى إنَّ السِّقطَ لَيَجيءُ مُحبَنطِئا [۲۹] عَلى بابِ الجَنَّةِ، فَيُقالُ لَهُ: اُدخُلِ الجَنَّةَ، فَيَقولُ: لا، حَتّى يَدخُلَ أبَوايَ الجَنَّةَ قَبلي. [۳۰]

5. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ازدواج كنيد؛ زيرا من در فرداى قيامت، به افزونىِ شما بر ديگر امّت ها مى نازم، حتّى [به] جنين سقط شده اى كه با حالت قهر و ناراحتى، بر درِ بهشت مى آيد و به او گفته مى شود: «به بهشت، وارد شو!» و او مى گويد: «نه. [وارد نمى شوم] تا پدر و مادرم پيش از من وارد شوند».

6. عنه صلى الله عليه و آله:النِّكاحُ مِن سُنَّتي، فَمَن لَم يَعمَل بِسُنَّتي فَلَيسَ مِنّي، وتَزَوَّجوا فَإِنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الاُمَمَ. [۳۱]

6. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ازدواج كردن، از سنّت من است. پس هر كه به سنّت من عمل نكند، از من نيست. ازدواج كنيد؛ زيرا من به افزونىِ شما بر ديگر امّت ها مى بالم.

7. عنه صلى الله عليه و آله:النِّكاحُ سُنَّتي، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتي فَلَيسَ مِنّي. [۳۲]

7. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ازدواج كردن، سنّت من است. پس هر كه از سنّت من روى بر تابد، از من نيست.

8. الإمام عليّ عليه السلام:تَزَوَّجوا؛ فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: مَن أحَبَّ أن يَتَّبِعَ سُنَّتي، فَإِنَّ مِن سُنَّتِي التَّزويجَ. [۳۳]

8. امام على عليه السلام:ازدواج كنيد؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كه دوست دارد از سنّت من پيروى كند، ازدواج كردن، از سنّت من است».

1 / 1 ـ 2: بَرَكاتُ الأَهلِ

1 / 1 ـ 2: بركت هاى ازدواج

9. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:زَوِّجُوا [۳۴] أياماكُم [۳۵]؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يُحَسِّنُ لَهُنَّ في أخلاقِهِنَّ، ويُوَسِّعُ لَهُنَّ في أرزاقِهِنَّ، ويَزيدُهُنَّ في مُروآتِهِنَّ. [۳۶]

9. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:زنان بى همسر را، همسر دهيد؛ زيرا [با اين كار،] خداوند متعال، اخلاق آنان را نيكو مى گردانَد، و روزى هايشان را گشايش مى بخشد، و بر مروّت آنان مى افزايد.

10. عنه صلى الله عليه و آله:رَكعَتانِ يُصَلّيهِمَا المُتَزَوِّجُ، أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِن سَبعينَ رَكعَةً يُصَلّيها غَيرُ مُتَزَوِّجٍ. [۳۷]

10. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دو ركعت نمازى كه مرد متأهّل مى خوانَد، نزد خداوند، برتر از هفتاد ركعتى است كه غير متأهّل مى خوانَد.

11. عنه صلى الله عليه و آله:رَكعَتانِ يُصَلّيهِمَا المُتَزَوِّجُ، أفضَلُ مِن رَجُلٍ عَزَبٍ [۳۸] يَقومُ لَيلَهُ ويَصومُ نَهارَهُ. [۳۹]

11. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دو ركعت نمازى كه مرد متأهّل مى خوانَد، برتر از [عمل] مرد مجرّدى است كه شبش را به عبادت مى گذرانَد و روزش را به روزه دارى.

12. عنه صلى الله عليه و آله:المُتَزَوِّجُ النّائِمُ أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِنَ الصّائِمِ القائِمِ العَزَبِ. [۴۰]

12. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:متأهّلِ خُفته، نزد خداوند، برتر از مجرّدِ روزه دارِ شب خيز است.

13. عنه صلى الله عليه و آله:مَن تَزَوَّجَ فَقَد اُعطِيَ نِصفَ العِبادَةِ. [۴۱]

13. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كه ازدواج كند، بى گمان، نيمى از عبادت، ارزانى او شده است.

14. عنه صلى الله عليه و آله:مَن اُعطِيَ لَهُ خَمسا لَم يَكُن لَهُ عُذرٌ في تَركِ عَمَلِ الآخِرَةِ: زَوجَةٌ صالِحَةٌ تُعينُهُ عَلى أمرِ دُنياهُ وآخِرَتِهِ، وبَنونَ أبرارٌ، ومَعيشَةٌ في بَلَدِهِ، وحُسنُ خُلُقٍ يُداري بِهِ النّاسَ، وحُبُّ أهلِ بَيتي. [۴۲]

14. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:به هر كس، پنج چيز داده شود، ديگر عذرى در ترك كار آخرت ندارد: زن شايسته اى كه او را در كار دنيا و آخرتش كمك رسانَد؛ پسرانِ نيك [و فرمان بردار]؛ داشتن شغل در شهر خود؛ اخلاق خوشى كه به سبب آن، با مردم، مدارا [و خوش رفتارى] كند؛ و دوست داشتن خاندان من.

15. عنه صلى الله عليه و آله:الزَّوجَةُ المُواتِيَةُ عَونُ الرَّجُلِ عَلى دينِهِ. [۴۳]

15. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:همسر سازگار، كمكِ مرد در دين اوست.

16. الإمام عليّ عليه السلام:المَرأَةُ الصّالِحَةُ لَيسَت مِنَ الدُّنيا، إنَّما هِيَ مِنَ الآخِرَةِ [۴۴]؛ لِأَنَّها تُفَرِّغُكَ لَها، ولَو كُنتَ تَطبُخُ وتُسَرِّحُ وتَفرُشُ لَشَغَلَكَ ذلِكَ. [۴۵]

16. امام على عليه السلام:زنِ شايسته، از دنيا نيست. همانا او از آخرت است؛ زيرا موجب مى شود كه براى كار آخرت، فراغت يابى. اگر خودت پخت و پز مى كردى و [دام هايت را] به چرا مى بردى و بسترت را پهن [و جمع] مى كردى، از كار آخرت، باز مى ماندى.

17. الإمام الصادق عليه السلام:ثَلاثَةُ أشياءَ لا يُحاسَبُ عَلَيهِنَّ المُؤمِنُ: طَعامٌ يَأكُلُهُ، وثَوبٌ يَلبَسُهُ، وزَوجَةٌ صالِحَةٌ تُعاوِنُهُ ويَحصِنُ بِها فَرجَهُ. [۴۶]

17. امام صادق عليه السلام:سه چيز است كه مؤمن براى آنها حسابرسى نمى شود: غذايى كه مى خورَد، جامه اى كه مى پوشد، و همسر شايسته اى كه به او كمك مى كند و به واسطه او دامنش را [از گناه،] پاك نگه مى دارد.

راجع: ص280 (الاُسرة / الفصل الأوّل / حكمة تأسيس الاُسرة).

ر. ك: ص281 (خانواده / فصل يكم / حكمت تشكيل خانواده).

1 / 1 ـ 3: تَزويجُ الأَولادِ

1 / 1 ـ 3: همسر دادن فرزندان

18. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِه ثَلاثَةٌ: يُحَسِّنُ اسمَهُ، ويُعَلِّمُهُ الكِتابَةَ، ويُزَوِّجُهُ إذا بَلَغَ. [۴۷]

18. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از حقوق فرزند بر پدرش، اين سه چيز است: نام نيكو بر او بنَهَد، به او سواد بياموزد، و هنگامى كه بالغ شد، او را همسر بدهد.

19. عنه صلى الله عليه و آله:حَقُّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ... إذا كانَت اُنثى أن يَستَفرِهَ [۴۸] اُمَّها... ويُعَجِّلَ سَراحَها إلى بَيتِ زَوجِها. [۴۹]

19. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:حقّ فرزند بر پدرش، اين است كه... اگر دختر باشد، مادر او را گرامى بدارد... و هر چه زودتر، او را به خانه شوهرش بفرستد.

20. عنه صلى الله عليه و آله:مَن بَلَغَ وَلَدُهُ النِّكاحَ وعِندَهُ ما يُنكِحُهُ، ثُمّ أحدَثَ حَدَثا فَالإِثمُ عَلَيهِ. [۵۰]

20. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس فرزندش به سنّ ازدواج برسد و توان ازدواج دادنِ او را داشته باشد [ولى اين كار را نكند] و از فرزندش لغزشى سر زند، گناهش به گردن اوست.

21. عنه صلى الله عليه و آله:فِي التَّوراةِ مَكتوبٌ: مَن بَلَغَتِ ابنَتُهُ اثنَتَي عَشرَةَ سَنَةً فَلَم يُزَوِّجها، فَأَصابَت إثما، فَإِثمُ ذلِكَ عَلَيهِ. [۵۱]

21. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در تورات نوشته است: «هر كس دخترش به دوازده سالگى برسد و شوهرش ندهد و او گناهى مرتكب شود، گناهش به گردن آن [پدر] است».

22. عنه صلى الله عليه و آله:مَن زَوَّجَ بِنتا تَوَّجَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ تاجَ المُلكِ. [۵۲]

22. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس دخترى را همسر دهد، در روز رستاخيز، خداوند، تاج شاهى بر سر او مى نهد.

23. نثر الدرّ:رُوِيَ عَنهُ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ: زَوِّجوا أبناءَكُم وبَناتِكُم. قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، هؤُلاءِ أبناؤُنا نُزَوِّجُ، فَكَيفَ بَناتُنا؟!

فَقالَ: حَلّوهُنَّ بِالذَّهَبِ وَالفِضَّةِ، وأجيدوا لَهُنَّ الكِسوَةَ؛ وأحسنِوا إلَيهِنَّ النِّحلَةَ [۵۳]، يُرغَب فيهِنَّ. [۵۴]

23. نثر الدرّ:از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «پسران و دخترانتان را همسر دهيد».

گفتند: اى پيامبر خدا! پسرانمان را همسر مى دهيم؛ امّا دخترانمان را چگونه؟!

فرمود: «آنان را به طلا و نقره بياراييد، جامه نيكو بر تَن آنها بپوشانيد، و جهيزيه خوب به آنها بدهيد تا خواستگار پيدا كنند».

1 / 1 ـ 4: تَزويجُ الأَيامى

1 / 1 ـ 4: همسر دادن زنان بى شوهر

الكتاب

«وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى مِنكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ». [۵۵]

«زنان بى همسر خود، و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد. اگر تنگ دست اند، خداوند، آنان را از فضل خويش، بى نياز خواهد كرد، و خداوند، گشايشگر داناست».

الحديث

24. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:تَزَوَّجوا وزَوِّجوا، ألا فَمِن حَظِّ امرِىً مُسلِمٍ إنفاقُ قيمَةِ أيِّمَةٍ [۵۶]، وما مِن شَيءٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ عز و جل مِن بَيتٍ يُعمَرُ فِي الإِسلامِ بِالنِّكاحِ. [۵۷]

24. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ازدواج كنيد و به ازدواجِ هم در آوريد (همسر دهيد). بدانيد كه از خوش بختى مرد مسلمان، اين است كه به زنى نفقه بدهد. هيچ چيز نزد خداوند عز و جلدر اسلام، دوست داشتنى تر از خانه اى نيست كه با ازدواج، آباد شود.

25. عنه صلى الله عليه و آله:مَن عَمِلَ في تَزويجٍ بَينَ مُؤمِنَينِ حَتّى يَجمَعَ بَينَهُما، زَوَّجَهُ اللّهُ ألفَ امرَأَةٍ مِنَ الحورِ العينِ، كُلُّ امرَأَةٍ في قَصرٍ مِن دُرٍّ و ياقوتٍ، وكانَ لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ خَطاها في ذلِكَ أو كَلِمَةٍ تَكَلَّمَ بِها في ذلِكَ عَمَلُ سَنَةٍ، قِيامُ لَيلِها وصِيامُ نَهارِها. [۵۸]

25. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس در راه به ازدواج در آوردن دو مؤمن بكوشد تا آن دو را به هم برسانَد، خداوند، هزار زن از حور العين به همسرى او در مى آورد كه هر زنى، در كوشكى از دُر و ياقوت است، و براى هر قدمى كه در اين راه بر مى دارد يا براى هر سخنى كه در اين راه مى گويد، عمل يك سال [عبادت] ـ كه شب هاى آن را به نماز بگذرانَد و روزهايش را به روزه دارى ـ، برايش نوشته مى شود.

26. عنه صلى الله عليه و آله:مَن زَوَّجَ أخاهُ المُؤمِنَ امرَأَةً يَأنَسُ بِها وتَشُدُّ عَضُدَهُ ويَستَريحُ إلَيها، زَوَّجَهُ اللّهُ مِنَ الحورِ العينِ، وآنَسَهُ بِمَن أحَبَّ مِنَ الصِّدّيقينَ مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّهِ وإخوانِهِ وآنَسَهُم بِهِ. [۵۹]

26. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس برادر مؤمن خود را به ازدواج زنى در آورَد كه همدم و كمك يار و مايه آسايش او باشد، خداوند از حور العين، به همسرى وى در مى آورَد، و او را با هر يك از صدّيقان اهل بيت پيامبرش ـ كه دوست داشته باشد ـ و برادرانش مأنوس مى كند، و آنان را هم با او همدم مى گردانَد.

27. عنه صلى الله عليه و آله:مَن أنكَحَ عَبدا للّهِِ، وَضَعَ اللّهُ عَلى رَأسِهِ تاجَ المُلكِ. [۶۰]

27. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس بنده خدايى را (/ بنده اى را براى خدا) زن دهد، خداوند، ديهيم شاهى بر سر او مى نهد.

28. الإمام الصادق عليه السلام:مَن زَوَّجَ أعزَبا، كانَ مِمَّن يَنظُرُ اللّهُ عز و جل إلَيهِ يَومَ القِيامَةِ. [۶۱]

28. امام صادق عليه السلام:هر كس بى همسرى را همسر بدهد، از كسانى است كه خداوند عز و جل در روز قيامت، به او نظر [لطف] مى افكنَد.

29. الإمام الكاظم عليه السلام:ثَلاثَةٌ يَستَظِلّون بِظِلِّ عَرشِ اللّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ: رَجُلٌ زَوَّجَ أخاهُ المُسلِمَ، أو أخدَمَهُ، أو كَتَمَ لَهُ سِرّا. [۶۲]

29. امام كاظم عليه السلام:سه كس اند كه در آن روزى كه سايه اى جز سايه عرش خدا نيست، در سايه عرش خدا هستند: مردى كه برادر مسلمانش را همسر بدهد، يا به او خدمت كند، يا رازى از او را پوشيده بدارد.

1 / 1 ـ 5: النَّهيُ عَنِ التَّبَتُّلِ

1 / 1 ـ 5: نهى از مجرّد زيستن

30. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:لَعَنَ اللّهُ المُتَبَتِّلينَ [۶۳] مِنَ الرِّجالِ وَالمُتَبَتِّلاتِ مِنَ النِّساءِ؛ الَّذينَ يَقولونَ: لا نَتَزَوَّجُ. [۶۴]

30. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خدا لعنت كند مردان و زنان تجرّد گزين را؛ آنان كه مى گويند: ما ازدواج نمى كنيم!

31. مسند ابن حنبل عن سمرة:إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله نَهى عَنِ التَّبَتُّلِ. [۶۵]

31. مسند ابن حنبل ـ به نقل از سمره ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله از مجرّد زيستن، نهى فرمود.

32. الإمام الصادق عليه السلام:نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله النِّساءَ أن يَتَبَتَّلنَ ويُعَطِّلنَ أنفُسَهُنَّ مِنَ الأَزواجِ. [۶۶]

32. امام صادق عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نهى فرمود زنان را از اين كه ازدواج نكنند و خود را از شوهر، محروم سازند.

33. مسند ابن حنبل عن أنس:كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأمُرُ بِالباءَةِ ويَنهى عَنِ التَّبَتُّلِ نَهيا شَديدا، ويَقولُ: تَزَوَّجوا الوَدودَ الوَلودَ، إنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الأَنبِياءَ يَومَ القِيامَةِ. [۶۷]

33. مسند ابن حنبل ـ به نقل از اَنَس ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ازدواج كردن، فرمان مى داد و از مجرّد ماندن، به شدّت نهى مى نمود و مى فرمود: «با زن مهربان و زايا ازدواج كنيد. من در روز قيامت، بر جمعيت شما، به ديگر پيامبران مى نازم».

1 / 1 ـ 6: ذَمُّ العُزوبَةِ

1 / 1 ـ 6: نكوهش بى همسر زيستن

34. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:خِيارُ اُمَّتِي المُتَأَهِّلونَ، وشِرارُ اُمَّتِي العُزّابُ. [۶۸]

34. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بهترين هاى امّت من، همسرداران اند، و بدترين هاى امّتم، بى همسران اند.

35. عنه صلى الله عليه و آله:رُذالُ [۶۹] مَوتاكُمُ العُزّابُ. [۷۰]

35. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:پَست ترينْ مُردگان شما، مردان بى همسرند.

36. عنه صلى الله عليه و آله:لَو خَرَجَ العُزّابُ مِن أمواتِكُم إلَى الدُّنيا لَتَزَوَّجوا. [۷۱]

36. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اگر مُردگانِ بى همسر شما به دنيا باز مى گشتند، قطعا ازدواج مى كردند.

37. سنن سعيدبن منصور عن أبي نجيح:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مِسكينٌ مِسكينٌ رَجُلٌ لَيسَت لَهُ امرَأَةٌ. قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، وإن كانَ غَنِيّا مِنَ المالِ؟ قالَ: وإن كانَ غَنِيّا مِنَ المالِ.

وقالَ: مِسكينَةٌ مِسكينَةٌ مِسكينَةٌ امرَأَةٌ لَيسَ لَها زَوجٌ. قالوا: يا رَسولَ اللّهِ وإن كانَت غَنِيَّةً مِنَ المالِ؟ قالَ: [و] [۷۲] إن كانَت غَنِيَّةً مِنَ المالِ. [۷۳]

37. سُنَن سعيد بن منصور ـ به نقل از ابو نجيح ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بى نواست؛ بى نواست آن مردى كه زن ندارد!».

گفتند: اى پيامبر خدا! اگر چه توانگر باشد؟

فرمود: «اگر چه توانگر باشد».

و فرمود: «بينواست؛ بينواست؛ بينواست آن زنى كه شوهر ندارد!».

گفتند: اى پيامبر خدا! اگر چه توانگر باشد؟

فرمود: «اگر چه توانگر باشد».

38. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَن كانَ موسِرا لِأَن يَنكِحَ فَلَم يَنكِح، فَلَيسَ مِنّا. [۷۴]

38. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس توان مالى براى ازدواج كردن داشته باشد و ازدواج نكند، از ما نيست.

39. عنه صلى الله عليه و آله:لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ عَلى رَجُلٍ مُحصِرٍ، ولا حَصورَ [۷۵] بَعدَ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا. [۷۶]

39. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:لعنت خدا و فرشتگان و مردمان، همگى بر مردِ زن گريز باد! از يحيى بن زكريّا كه بگذريم، ازدواج نكردن بر كسى ديگر روا نيست.

40. عنه صلى الله عليه و آله:لا صَرورَةَ فِي الإِسلامِ [۷۷]. [۷۸]

40. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خوددارى از ازدواج، در اسلام نيست. [۷۹]

41. المصنَّف لابن أبي شيبة عن شدّاد بن أوس:زَوِّجوني؛ فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أوصاني ألّا ألقَى اللّهَ أعزَبا. [۸۰]

41. المصنَّف، ابن ابى شَيبه ـ به نقل از شدّاد بن اَوس ـ:مرا همسر دهيد؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من سفارش فرمود كه ازدواج نكرده، به ديدار خداوند نروم.

42. الإمام الكاظم عليه السلام:جاءَ رَجُلٌ إلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَقالَ أبي: هَل لَكَ مِن زَوجَةٍ؟ قالَ: لا، قالَ: ما اُحِبُّ أنَّ لِيَ الدُّنيا وما فيها وأنّي أبيتُ لَيلَةً لَيسَ لي زَوجَةٌ. [۸۱]

42. امام كاظم عليه السلام:مردى خدمت پدرم جعفر عليه السلام آمد. پدرم فرمود: «آيا همسر دارى؟». گفت: خير. فرمود: «من دوست ندارم كه دنيا و هر آنچه در آن است، از آنِ من باشد؛ ولى يك شب را بى همسر بگذرانم».

1 / 2: حِكمةُ تَأسيسِ الاُسرَةِ

1 / 2: حكمت تشكيل خانواده

1 / 2 ـ 1: السَّكينَةُ النَّفسِيَّةُ

1 / 2 ـ 1: آرامش روانى

الكتاب

«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ». [۸۲]

«و از نشانه هاى او، اين است كه از جنس خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و مِهر نهاد. به راستى در اين، براى مردمى كه مى انديشند، قطعا نشانه هايى [از قدرت و رحمت خدا] است».

«الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا». [۸۳]

«اوست آن كس كه شما را از نفْسِ واحدى آفريد، و جفت وى را از آن، پديد آورد تا بِدان آرام گيرد».

الحديث

43. تفسير الثعلبي عن المشيخة:إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا نَبِيَّ اللّهِ لَقَد عَجِبتُ مِن أمرٍ وإنَّهُ لَعَجَبٌ، إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَزَوَّجُ المَرْأةَ وَمَا رَآهَا ومَا رَأَتهُ قَطُّ حَتّى إذا ابتَنى بِها اِصْطَحَبا ومَا شَيءٌ أحَبَّ إلَيهِما مِنَ الآخَرِ. فَقالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً» [۸۴]. [۸۵]

43. تفسير الثعلبى ـ به نقل از مَشيخه ـ:مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! از كارى در شگفتم و به راستى هم كه شگفت آور است! مردى با زنى ازدواج مى كند كه هرگز، نه او آن زن را ديده و نه آن زن، او را؛ امّا همين كه ازدواج صورت مى گيرد و مرد، وارد بر زن مى شود، با يكديگر [دوست و] همدم مى شوند و هيچ چيز براى آن دو، دوست داشتنى تر از ديگرى نيست. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «و خداوند، ميان شما دوستى و مهر قرار داد».

44. الكافي عن محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن معاوية بن وهب، قال:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ: إنصَرَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن سَرِيَّةٍ قَد كانَ اُصيبَ فيها ناسٌ كَثيرٌ مِنَ المُسلِمينَ، فَاستَقبَلَتهُ النِّساءُ يَسأَلنَ عَن قَتلاهُنَّ، فَدَنَت مِنهُ امرَأَةٌ، فَقالَت: يا رَسولَ اللّهِ، ما فَعَلَ فُلانٌ؟

قالَ: وما هُوَ مِنكِ؟ قالَت: أبي، قالَ: اِحمَدي اللّهَ واستَرجِعي فَقَدِ استُشهِدَ. فَفَعَلَت ذلِكَ، ثُمَّ قالَت: يا رَسولَ اللّهِ، ما فَعَلَ فُلانٌ؟

فَقالَ: وما هُوَ مِنكِ؟ فَقالَت: أخي، فَقالَ: اِحمَدِي اللّهَ وَاستَرجِعي فَقَدِ استُشهِدَ. فَفَعَلَت ذلِكَ، ثُمَّ قالَت: يا رَسولَ اللّهِ، ما فَعَلَ فُلانٌ؟

فَقالَ: وما هُوَ مِنكِ؟ فَقالَت: زوجي، قالَ: اِحمَدِي اللّهَ وَاستَرجِعي فَقَدِ استُشهِدَ. فَقالَت: واوَيلي!

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ما كُنتُ أظُنَّ أنَّ المَرأَةَ تَجِدُ بِزَوجِها هذا كُلَّهُ حَتّى رَأَيتُ هذِهِ المَرأَةَ. [۸۶]

44. الكافى ـ به نقل از محمّد بن يحيى، از احمد بن محمّد، از على بن حَكَم، از معاوية بن وَهْب ـ:از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از سَريّه اى باز مى گشت كه در آن، تعدادى از مسلمانان كشته شده بودند. زنان، پيش آمدند و از كشته هايشان پرسيدند. زنى نزديك شد و گفت: اى پيامبر خدا! فلانى چه شد؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «او با تو چه نسبتى داشت؟».

گفت: پدرم بود.

فرمود: «خدا را سپاس بگزار و استرجاع كن (إنّا لِلّه بگو) كه او به شهادت رسيد».

آن زن چنين كرد و آن گاه گفت: اى رسول خدا! فلانى چه شد؟

فرمود: «او با تو چه نسبتى داشت؟».

گفت: برادرم بود.

فرمود: «خدا را سپاس بگزار و استرجاع نما كه او هم به شهادت رسيد».

آن زن، باز هم حمد كرد و استرجاع گفت. سپس گفت: اى رسول خدا! فلانى چه شد؟

فرمود: «او چه نسبتى با تو داشت؟».

گفت: همسرم بود.

فرمود: «خدا را سپاس بگزار و استرجاع كن كه او نيز شهيد شد».

زن فرياد واويلا سر داد. پيامبر خدا فرمود: «گمان نمى بردم كه زن، شوهرش را تا اين اندازه دوست داشته باشد، تا اين كه اين زن را ديدم».

45. الكافي عن أحمد عن محمّد عن معمّر بن خلّاد، قال:سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام يَقولُ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِابنَةِ جَحشٍ: قُتِلَ خالُكِ حَمزَةُ، قالَ: فَاستَرجَعَت، وقالَت: اَحتَسِبُهُ عِندَ اللّهِ.

ثُمَّ قالَ لَها: قُتِلَ أخوكِ، فَاستَرجَعَت، وقالَت: اَحتَسِبُهُ عِندَ اللّهِ.

ثُمَّ قالَ لَها: قُتِلَ زَوجُكِ، فَوَضَعَت يَدَها عَلى رَأسِها وصَرَخَت!

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ما يَعدِلُ الزُّوجَ عِندَ المَرأَةِ شَيءٌ. [۸۷]

45. الكافى ـ به نقل از احمد، از محمّد، از مُعمّر بن خلّاد ـ:از امام كاظم عليه السلام شنيدم كه فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به دختر جَحْش فرمود: «دايى ات حمزه كشته شد».

دختر جحش، استرجاع (إنّا لِلّه) گفت و گفت: اين را در پيشگاه خداوند، پاداش به شمار مى آورم.

آن گاه، پيامبر صلى الله عليه و آله به وى فرمود: «برادرت نيز كشته شد».

او استرجاع گفت و گفت: اين را نيز در پيشگاه خدا، پاداش به شمار مى آورم.

سپس پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «همسرت هم كشته شد». او دستش را بر سرش گذاشت و شيون سر داد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «براى زن، هيچ چيزى با شوهر، برابرى نمى كند».

46. الإمام الصادق عليه السلام ـ في بيان خَلقِ آدم وحَوّاءَ ـ:إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَمّا خَلَقَ آدَمَ عليه السلام مِن طينٍ، وأمَرَ المَلائِكَةَ فَسَجَدوا لَهُ، أَلقى عَلَيهِ السُّباتَ ثُمَّ ابتَدَعَ لَهُ حَوّاءَ،... فَلَمّا نَظَرَ إلَيهَا نَظَرَ إِلى خَلقٍ حَسَنٍ يُشبِهُ صُورَتَهُ غَيرَ أنَّها اُنثى، فَكَلَّمَها فَكَلَّمَتهُ بِلُغَتِهِ، فَقالَ لَها: مَن أنتِ؟ قالَت: خَلقٌ خَلَقَنِي اللّهُ كَما تَرى.

فَقالَ آدَمُ عليه السلام عِندَ ذلِكَ: يا رَبِّ ما هَذَا الخَلقُ الحَسَنُ الَّذي قَد آنَسَني قُربُهُ وَالنَّظَرُ إلَيهِ؟

فَقالَ اللّهُ تَبارَك وتَعالى: يا آدَمُ هذِهِ أمَتي حَوّاءُ، أفَتُحِبُّ أن تَكونَ مَعَكَ تُؤنِسُكَ وتُحَدِّثُكَ وتَكونَ تَبَعاً لِأَمرِكَ؟

فَقالَ: نَعَم يا رَبِّ ولَكَ عَلَيَّ بِذلِكَ الحَمدُ وَالشُّكرُ ما بَقيتُ.… [۸۸]

46. امام صادق عليه السلام ـ در بيان آفرينش آدم و حوّا ـ:خداوند ـ تبارك و تعالى ـ، آن گاه كه آدم عليه السلام را از گِل آفريد و به فرشتگان فرمود كه برايش به سجده افتادند، او را در خواب، فرو بُرد. سپس حوّا را برايش آفريد.… چون چشم آدم به او افتاد، آفريده اى زيبا ديد كه به شكل و شمايل خودِ اوست؛ امّا ماده بود. با او سخن گفت و حوّا هم با زبان خودِ او، به وى پاسخ داد. آدم پرسيد: تو كيستى؟

گفت: چنان كه مى بينى، مخلوقى هستم كه خدايم آفريده است.

در اين هنگام، آدم گفت: خداوندا! اين مخلوق زيبايى كه در كنار او بودن و نگريستن به او، موجب اُنس من است، چيست؟

خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرمود: «اى آدم! اين كنيزم حوّاست. دوست دارى كه همدم و هم سخن تو باشد و از دستورهاى تو پيروى كند؟».

آدم عليه السلام گفت: آرى ـ اى پروردگار من ـ و تا زنده ام، براى اين كار، تو را سپاس خواهم گفت.

47. الإمام عليّ عليه السلام:الاُنسُ في ثَلاثَةٍ: الزَّوجَةِ المُوافِقَةِ، وَالوَلَدِ الصّالِحِ، وَالأَخِ المُوافِقِ. [۸۹]

47. امام على عليه السلام:سه چيز، مايه اُنس است: زن سازگار، فرزند شايسته، و دوست همراه.

48. الإمام زين العابدين عليه السلام:أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ، فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ عز و جلجَعَلَها لَكَ سَكَنا واُنسا، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل عَلَيكَ، فَتُكرِمَها وتَرفُقَ بِها. [۹۰]

48. امام زين العابدين عليه السلام:حقّ همسر، اين است كه بدانى خداى عز و جل، او را مايه آرامش و اُنس تو قرار داده و بدانى كه اين، خود، نعمتى است از جانب خداوند عز و جل به تو. پس، او را گرامى بدارى و با او مهربان باشى.

49. الخصال عن أبي خالد السجستانيّ:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ، زائِلَ العَقلِ، مَشغولَ القَلبِ: فَأَوَّلُها صِحَّةُ البَدَنِ، وَالثّانِيَةُ الأَمنُ، وَالثّالِثَةُ السَّعَةُ فِي الرِّزقِ، وَالرّابِعَةُ الأَنيسُ المُوافِقُ.

قُلتُ: ومَا الأَنيسُ المُوافِقُ؟ قالَ: الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ، وَالوَلَدُ الصّالِحُ، وَالخَليطُ الصّالِحُ، وَالخامِسةُ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ: الدَّعَةُ [۹۱]. [۹۲]

49. الخصال ـ به نقل از ابو خالد سِجِستانى ـ:امام صادق عليه السلام فرمود: «پنج چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد، پيوسته زندگى اش تلخ، فكرش پريشان، و دلش مشغول است: اوّل، تن درستى؛ دوم، امنيت؛ سوم، گشايش در روزى؛ چهارم، همدم سازگار».

من گفتم: همدم سازگار چيست؟

فرمود: «زن خوب، فرزند خوب، و همنشين خوب و پنجمين آنها ـ كه جامع آن چهار تاست ـ، آسايش است».

1 / 2 ـ 2: تَأليفُ القُلُوبِ

1 / 2 ـ 2: اُلفت دل ها

50. الإمام الهادي عليه السلام:إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ جَعَلَ الصِّهرَ مَألَفَةً لِلقُلوبِ ونِسبَةَ المَنسوبِ، أوشَجَ [۹۳] بِهِ الأَرحامَ، وجَعَلَهُ رَأفَةً ورَحمَةً، إنَّ في ذلِكَ لَاياتٍ لِلعالَمينَ. [۹۴]

50. امام هادى عليه السلام:خداوند عز و جل، وصلت را مايه الفت دل ها و پيوستگى نَسَبى قرار داد. [به واسطه وصلت،] رشته هاى خويشاوندى را به هم پيوست و آن را مايه مهر و محبّت ساخت. در اين [پديده]، براى مردمان، نشانه هايى [از قدرت و رحمت خداوند] است.

51. الإمام الرضا عليه السلام:لَو لَم يَكُن فِي المُناكَحَةِ وَالمُصاهَرَةِ آيَةٌ مُحكَمَةٌ، ولا سُنَّةٌ مُتَّبَعَةٌ، ولا أثَرٌ مُستَفيضٌ، لَكانَ فيما جَعَلَ اللّهُ مِن بِرِّ القَريبِ، و تَقريبِ البَعيدِ، وتَأليفِ القُلوبِ، وتَشبيكِ الحُقوقِ، وتَكثيرِ العَدَدِ، وتَوفيرِ الوَلَدِ لِنَوائِبِ الدَّهرِ وحَوادِثِ الاُمورِ، ما يَرغَبُ في دونِهِ العاقِلُ اللَّبيبُ، ويُسارِعُ إلَيهِ المُوَفَّقُ المُصيبُ. [۹۵]

51. امام رضا عليه السلام:اگر در باره ازدواج و وصلت، آيه اى روشن [از كتاب خدا]، و سنّتى پيروى شده [از پيامبر] و اخبار فراوان نبود، بى گمان [آثار و بركاتى چون:] نيكى كردن به خويشاوند، نزديك ساختن افراد دور [به يكديگر]، الفت بخشيدن ميان دل ها، در هم تنيدن حقوق، افزودن بر جمعيت، و اندوختن فرزند براى [رويارويى با] سختى هاى روزگار و پيشامدهاى زمانه [كه خداوند در ازدواج قرار داده است، خود]، كافى بود كه خردمند دانا، به اين كار رغبت نمايد، و انسانِ ره يافته درست انديش، به آن بشتابد.

1 / 2 ـ 3: الوِقايَةُ عَنِ الفَسادِ الأخلافي والإجتماعي

1 / 2 ـ 3: جلوگيرى از فساد اخلاقى و اجتماعى

الكتاب

«هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ». [۹۶]

«آنان (زنان) براى شما لباسى هستند و شما براى آنان، لباسى هستيد».

«وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ». [۹۷]

«و [بر شما باد] جامه پرهيزگارى، كه آن، بهترين [جامه] است».

الحديث

52. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:ما مِن شابٍّ تَزَوَّجَ في حَداثَةِ سِنِّهِ إلّا عَجَّ شَيطانُهُ: يا وَيلَهُ يا وَيلَهُ، عَصَمَ مِنّي ثُلُثَي دينِهِ. فَليَتَّقِ اللّهَ العَبدُ فِي الثُّلُثِ الآخَرِ. [۹۸]

52. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هيچ جوانى نيست كه در نوجوانى اش ازدواج كند، مگر آن كه شيطانش فرياد بر مى آورَد: «اى واى بر من! اى واى بر من! دو سوم دينش را از [گزند] من نگه داشت». پس، بنده بايد در يك سوم ديگر [دينش]، پروامندى از خدا پيشه كند.

53. عنه صلى الله عليه و آله:يا مَعشَرَ الشَّبابِ، مَنِ استَطاعَ مِنكُمُ الباءَةَ فَليَتَزَوَّج؛ فَإِنَّهُ أغَضُّ لِلبَصَرِ، وأحصَنُ لِلفَرجِ. ومَن لَم يَستَطِع فَعَلَيهِ بِالصَّومِ؛ فَإِنَّهُ لَهُ وِجاءٌ [۹۹]. [۱۰۰]

53. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اى جوانان! هر يك از شما كه توان ازدواج دارد، ازدواج كند؛ زيرا ازدواج كردن، چشم را [از نگاه حرام،] بيشتر فرو مى پوشانَد و دامن را پاك تر مى دارد. و هر كس توان [ازدواج] نداشت، روزه بگيرد؛ زيرا روزه، شهوت را فرو مى نشانَد.

54. عنه صلى الله عليه و آله:مَن تَزَوَّجَ أحرَزَ نِصفَ دينِهِ ـ وفي حَديثٍ آخَرَ: ـ فَليَتَّقِ اللّهَ فِي النِّصفِ الآخَرِ أوِ الباقي. [۱۰۱]

54. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس ازدواج كند، نصف دينش را حفظ كرده است.

و در حديثى ديگر آمده [كه افزود]: و بايد در نصف ديگر ـ يا در بقيّه آن ـ پروامندى از خدا را پيشه كند.

55. عنه صلى الله عليه و آله:مَن تَزَوَّجَ فَقَدِ استَكمَلَ نِصفَ الإيمانِ،فَليَتَّقِ اللّهَ فِي النِّصفِ الباقي. [۱۰۲]

55. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كه ازدواج كند، نصف ايمان را به دست آورده است، و در نيمه ديگر آن بايد پروامندى از خدا را در پيش گيرد.

56. عنه صلى الله عليه و آله:مَن رَزَقَهُ اللّهُ امرَأَةً صالِحَةً فَقَد أعانَهُ عَلى شَطرِ دينِهِ، فَليَتَّقِ اللّهَ فِي الشَّطرِ الثّاني. [۱۰۳]

56. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس كه خداوند، زنى شايسته روزى اش كند، او را در نيمى از دينش كمك كرده است. پس در نيمه دوم بايد پروامندى از خدا را پيشه كند.

57. عنه صلى الله عليه و آله:ثَلاثَةٌ مَن تَدَيَّنَ فيها ثُمَّ ماتَ ولَم يَقضِ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يَقضي عَنهُ... ورَجُلٌ خافَ عَلى نَفسِهِ الفِتنَةَ فَتَعَفَّفَ بِنِكاحِ امرَأَةٍ بِدَينٍ فَماتَ ولَم يَقضِ. [۱۰۴]

57. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:سه چيز است كه هر كس براى آنها قرض كند سپس بميرد و قرضش را ادا نكند، خداوند عز و جل، از طرف او ادا مى كند:... و مردى كه از افتادن در گناه، بر خويشتن بترسد و با گرفتن قرض، زن بگيرد و خودش را [از ارتكاب به گناه] حفظ كند و سپس بميرد و آن قرض را ادا نكرده باشد.

58. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَترُك شَيئا مِمّا يُحتاجُ إلَيهِ إلّا عَلَّمَهُ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله، فَكانَ مِن تَعليمِهِ إِيّاهُ أنَّهُ صَعِدَ المِنبَرَ ذاتَ يَومٍ فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ: أيُّهَا النّاسُ، إنَّ جَبرَئيلَ أتاني عَنِ اللَّطيفِ الخَبيرِ فَقالَ: إنَّ الأَبكارَ بِمَنزِلَةِ الثَّمَرِ عَلَى الشَّجَرِ؛ إذا أدرَكَ ثَمَرُهُ فَلَم يُجتَنَ أفسَدَتهُ الشَّمسُ ونَثَرَتهُ الرِّياحُ، وكَذلِكَ الأَبكارُ إذا أدرَكنَ ما يُدرِكُ النِّساءُ فَلَيسَ لَهُنَّ دَواءٌ إلَا البُعولَةُ [۱۰۵]، وإلّا لَم يُؤمَن عَلَيهِنَّ الفَسادُ لِأَنَّهُنَّ بَشَرٌ. [۱۰۶]

58. امام صادق عليه السلام:خداوند عز و جل، هر چيزى را كه مورد نياز [انسان] باشد، به پيامبرش صلى الله عليه و آله آموخته است. از جمله چيزهايى كه به پيامبرش آموخت، اين است كه روزى آن حضرت، بر منبر رفت و پس از اين كه خدا را حمد و ثنا نمود، فرمود: «اى مردم! جبرئيل، از سوى خداى لطيف آگاه، نزد من آمد و فرمود: دوشيزگان، به سان ميوه اى بر درخت اند كه هر گاه ميوه اش برسد و چيده نشود، آفتاب، آن را تباه مى گردانَد و بادها پراكنده اش مى سازند. دوشيزگان نيز چنين اند؛ هر گاه به مرحله اى برسند كه زنان مى رسند (سنّ بلوغ)، برايشان دارويى جز شوهر كردن وجود ندارد، وگر نه از فساد در امان نيستند؛ چرا كه آنان هم بشرند».

1 / 2 ـ 4: نَشرُ كَلِمَةِ التّوحيدِ

1 / 2 ـ 4: انتشار آرمان توحيد

الكتاب

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَءَالَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّى نَذَرْتُ لَكَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّى إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ* فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّى وَضَعْتُهَآ أُنثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنثَى وَإِنِّى سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّى أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ يَامَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ * هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِى مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَآءِ». [۱۰۷]

«به يقين، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان، برترى داده است؛ فرزندانى كه بعضى از آنان از [نسل] بعضى ديگرند، و خداوند، شنواى داناست. چون زنِ عمران گفت: «پروردگارا! آنچه در شكم خود دارم، نذر تو كردم تا آزاد شده [از مشاغل دنيا و پرستشگر تو] باشد. پس، از من بپذير كه تو خود، شنواى دانايى». پس چون فرزندش را بزاد، گفت: «پروردگارا! من دختر زاده ام -و خدا به آنچه او زاييد، داناتر بود- و پسر، چون دختر نيست، و من نامش را مريم نهادم و او و فرزندانش را از شيطان رانده شده، به تو پناه مى دهم». پس پروردگارش وى (مريم) را با حُسنِ قبول، پذيرا شد و او را نيكو بار آورد، و زكريّا را سرپرست وى قرار داد. زكريّا هر بار كه در محراب بر او وارد مى شد، نزد او [نوعى] خوراكى مى يافت. [مى]گفت: «اى مريم! اين از كجا براى تو آمده است؟ [او در پاسخ مى]گفت: «اين از جانب خداست، كه خدا به هر كس بخواهد، بى شمار روزى مى دهد». آن جا [بود كه] زكريّا پروردگارش را خواند [و] گفت: «پروردگارا! از جانب خود، فرزندى پاك و پسنديده به من عطا كن، كه تو شنونده دعايى»».

الحديث

59. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:ما يَمنَعُ المُؤمِنَ أن يَتَّخِذَ أهلاً؟! لَعَلَّ اللّهَ أن يَرزُقَهُ نَسَمَةً تُثقِلُ الأَرضَ بِلا إلهَ إلّا اللّهُ. [۱۰۸]

59. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:چه چيزى مانع مى شود كه انسان مؤمن، زن بگيرد؟! شايد خداوند، به او فرزندانى روزى كند كه زمين را از «لا إله إلّا اللّه»، سنگين كنند.

60. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ يوسُفَ بنَ يَعقوبَ لَقِيَ أخاهُ فَقالَ: يا أخي، كَيفَ استَطَعتَ أن تَتَزَوَّجَ النِّساءَ بَعدي؟

فَقالَ: إنَّ أبي أمَرَني وقالَ: إنِ استَطَعتَ أن تَكونَ لَكَ ذُرِّيَّةٌ تُثقِلُ الأَرضَ بِالتَّسبيحِ فَافعَل. [۱۰۹]

60. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:يوسف، پسر يعقوب، در ديدار با برادرش به او گفت: «اى برادر! چگونه توانستى [و دلت راضى شد كه] پس از من ازدواج كنى؟».

برادرش گفت: «پدرم به من دستور داد و فرمود: اگر توانستى فرزندانى داشته باشى كه زمين را از تسبيح گويى آكنده سازند، اين كار را بكن».

61. الإمام الصادق عليه السلام ـ في ذِكرِ قِصَّةِ يوسُفَ عليه السلام وكَلامِهِ مَعَ أخيهِ ابنِ يامينَ ـ:قالَ: فَما بَلَغَ مِن حُزنِكَ عَلَيهِ [أي عَلى يوسُفَ]؟ قالَ: وُلِدَ لي أحَدَ عَشَرَ ابنا كُلُّهُمُ اشتُقَّ لَهُ اسمٌ مِنِ اسمِهِ.

فَقالَ لَهُ يوسُفُ: أراكَ قَد عانَقتَ النِّساءَ وشَمِمتَ الوَلَدَ مِن بَعدِهِ!

فَقالَ لَهُ ابنُ يامينَ: إنَّ لي أبا صالِحا وإنَّهُ قالَ: تَزَوَّج، لَعَلَّ اللّهَ أن يُخرِجَ مِنكَ ذُرِّيَّةً تُثقِلُ الأَرضَ بِالتَّسبيحِ. [۱۱۰]

61. امام صادق عليه السلام ـ در بيان داستان يوسف عليه السلام و گفتگوى او با برادرش بنيامين [كه يوسف را نمى شناخت] ـ:[يوسف عليه السلام پرسيد:] تا چه اندازه براى او (يعنى بر يوسف) اندوهناك شدى؟

گفت: [چندان كه] يازده پسر برايم متولّد شدند و نام همه آنها را از نام او گرفتم.

يوسف عليه السلام به او گفت: مى بينم كه بعد از او، با زنان، هَماغوش گشته اى و فرزند بوييده اى!

بنيامين گفت: مرا پدرى شايسته بود كه فرمود: ازدواج كن؛ شايد خداوند، از تو فرزندانى به دنيا آورَد كه زمين را از تسبيح [خداوند]، آكنده سازند.

1 / 3: موانع تأسيس الاُسرة

1 / 3: موانع تشكيل خانواده

1 / 3 ـ 1: مَخافَةُ العَيلَةِ

1 / 3 ـ 1: ترس از فقير شدن

الكتاب

«وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى مِنكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ». [۱۱۱]

«زنان بى همسر خود، و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد. اگر تنگ دست اند، خداوند، آنان را از فضل خويش، بى نياز خواهد كرد، و خداوند، گشايشگر داناست».

الحديث

62. الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» [۱۱۲] قالَ ـ:يَتَزَوَّجوا حَتّى يُغنِيَهُم مِن فَضلِهِ. [۱۱۳]

62. امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداى عز و جل: «و كسانى كه [وسيله و امكان] زناشويى نمى يابند، بايد خويشتندارى ورزند تا [با اين كار]، خدا از فضل خويش آنان را بى نياز گردانَد» ـ:ازدواج كنند تا از فضل خويش، آنان را بى نياز گردانَد.

63. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَن تَرَكَ التَّزويجَ مَخافَةَ العَيلَةِ [۱۱۴] فَقَد أساءَ ظَنَّهُ بِاللّهِ عز و جل، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ: «إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» [۱۱۵]. [۱۱۶]

63. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس از ترس فقير شدن ازدواج نكند، به خداوند عز و جل گمان بد بُرده است. خداوند عز و جل مى فرمايد: «اگر تنگ دست اند، خدا آنان را از فضل خويش، بى نياز خواهد كرد».

64. عنه صلى الله عليه و آله:مَن تَرَكَ التَّزويجَ مَخافَةَ العَيلَةِ فَلَيسَ مِنّا. [۱۱۷]

64. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه از بيم فقير شدن ازدواج نكند، از ما نيست.

65. عنه صلى الله عليه و آله:اِتَّخِذُوا الأَهلَ فَإِنَّهُ أرزَقُ لَكُم. [۱۱۸]

65. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زن بگيريد. به درستى كه اين كار، روزىِ شما را بيشتر مى كند.

66. عنه صلى الله عليه و آله:حَقٌّ عَلَى اللّهِ عز و جل عَونُ مَن نَكَحَ التِماسَ العَفافِ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عز و جل. [۱۱۹]

66. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه براى حفظ خود از آنچه خداوند عز و جل حرام كرده است، ازدواج كند، بر خداوند عز و جل، حق است كه او را يارى كند.

67. عنه صلى الله عليه و آله:ثَلاثَةٌ حَقٌ عَلَى اللّهِ عَونُهُم: المُجاهِدُ في سَبيلِ اللّهِ، وَالمُكاتَبُ الَّذي يُريدُ الأَداءَ، وَالنّاكِحُ الَّذي يُريدُ العَفافَ. [۱۲۰]

67. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:سه كس اند كه بر خداوند عز و جل، واجب است آنان را يارى دهد: مجاهدِ در راه خدا؛ بنده اى كه براى آزادى خود با مولايش قرارداد مى بندد و قصد دارد كه به قرارداد خود عمل كند؛ و كسى كه براى حفظ پاك دامنى خويش ازدواج كند.

68. عنه صلى الله عليه و آله:أربَعٌ حَقٌّ عَلَى اللّهِ عز و جل عَونُهُم: الغازي، وَالمُتَزَوِّجُ، وَالمُكاتَبُ، وَالحاجُّ. [۱۲۱]

68. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:چهار كس اند كه خداوند عز و جل، وظيفه دارد به آنها كمك كند: رزمنده، متأهّل، بنده قراردادى، و حج گزار.

69. عنه صلى الله عليه و آله:اِلتَمِسُوا الرِّزقَ بِالنِّكاحِ. [۱۲۲]

69. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:روزى را با ازدواج كردن بجوييد.

70. عنه صلى الله عليه و آله:تَزَوَّجوا النِّساءَ فَإِنَّهُنَّ يَأتينَكُم بِالمالِ. [۱۲۳]

70. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ازدواج كنيد؛ زيرا زنان، براى شما ثروت مى آورند.

71. عنه صلى الله عليه و آله:ثَلاثٌ مَن فَعَلَهُنَّ ثِقَةً بِاللّهِ وَاحتِسابا، كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن يُعينَهُ وأن يُبارِكَ لَهُ: مَن سَعى في فَكاكِ رَقَبَتِهِ...، ومَن تَزَوَّجَ ثِقَةً بِاللّهِ وَاحتِسابا كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن يُعينَهُ وأن يُبارِكَ لَهُ، ومَن أحيا أرضا مَيتَةً. [۱۲۴]

71. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:سه كار است كه هر كس آنها را با اعتماد به خدا و براى خدا انجام دهد، بر خداوند است كه او را كمك كند و به او بركت دهد: بنده اى كه براى آزادى اش كار كند...؛ و كسى كه با اعتماد به خدا و به خاطر او ازدواج كند، بر خداوند است كه او را كمك كند و به او بركت دهد؛ و كسى كه زمينِ مُرده اى را زنده سازد.

72. الإمام الصادق عليه السلام:جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ، فَقالَ: تَزَوِّج. فَتَزَوَّجَ فَوُسِّعَ عَلَيهِ. [۱۲۵]

72. امام صادق عليه السلام:مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از تنگ دستى، به او شكايت كرد. پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «ازدواج كن». آن مرد ازدواج كرد و به گشايش رسيد.

73. عنه عليه السلام:أتى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله شابٌّ مِنَ الأَنصارِ فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ، فَقالَ لَهُ: تَزَوَّج.

فَقالَ الشّابُّ: إنّي لَأَستَحيي أن أعودَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله. فَلَحِقَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ، فَقالَ: إنَّ لي بِنتا وَسيمَةً، فَزَوَّجَها إيّاهُ، قالَ: فَوَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِ.

قالَ: فَأَتَى الشّابُّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا مَعشَرَ الشَّبابِ! عَلَيكُم بِالباهِ [۱۲۶]. [۱۲۷]

73. امام صادق عليه السلام:جوانى از انصار، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و از تنگ دستى، به ايشان شكايت كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «ازدواج كن».

جوان گفت: [۱۲۸] خجالت مى كشم كه نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله باز گردم.

پس، مردى از انصار، به او برخورد و گفت: من دخترى زيباروى دارم.

آن گاه، او را به ازدواج آن جوان در آورد. امام صادق عليه السلام فرمود: «پس خداوند، به زندگى او گشايش داد».

پس از آن، جوان، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و ايشان را از وضع خود، آگاه ساخت. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اى جوانان! بر شما بادْ ازدواج كردن!».

74. الكافي عن إسحاق بن عمّار:قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: الحَديثُ الَّذي يَرويهِ النّاسُ حَقٌّ؛ أنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ فَأَمَرَهُ بِالتَّزويجِ، فَفَعَلَ، ثُمَّ أتاهُ، فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ فَأَمَرَهُ بِالتَّزويجِ، حَتّى أمَرَهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ؟

فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: نَعَم هُوَ حَقٌّ. ثُمَّ قالَ: الرِّزقُ مَعَ النِّساءِ وَالعِيالِ. [۱۲۹]

74. الكافى ـ به نقل از اسحاق بن عمّار ـ:به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا اين حديثى كه مردم روايت مى كنند، راست است كه: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از تنگ دستى خود به ايشان شِكوه كرد و پيامبر به او فرمود كه ازدواج كند و او همين كار را كرد. سپس دوباره نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و از تنگ دستى به ايشان شِكوه كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله، باز، او را به ازدواج كردن امر كرد، و تا سه بار، به اين كار امر كرد؟

امام صادق عليه السلام فرمود: «آرى، راست است» و سپس فرمود: «روزى، با زنان و خانواده، همراه است».

1 / 3 ـ 2: الاِهتِمامُ بِالمالِ

1 / 3 ـ 2: اهمّيت دادن به ثروت

75. الإمام الصادق عليه السلام:ما مِن مَرزِئَةٍ [۱۳۰] أشَدُّ عَلى عَبدٍ مِن أن يَأتِيَهُ ابنُ أخيهِ فَيَقولَ: زَوِّجني، فَيَقولَ: لا أفعَلُ، أنا أغنى مِنكَ. [۱۳۱]

75. امام صادق عليه السلام:براى بنده، گناهى بدتر از اين نيست كه پسر برادر [مؤمن] او نزدش برود و بگويد: «مرا [با دخترت] ازدواج بده» و او بگويد: اين كار را نمى كنم [و به تو زن نمى دهم]؛ من از تو ثروتمندترم.

76. المؤمن عن إبراهيم التيمي:كُنتُ فِي الطَّوافِ إذ أخَذَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِعَضُدي، فَسَلَّمَ عَلَيَّ ثُمَّ قالَ:... يا إبراهيمُ، ما أفادَ المُؤمِنُ مِن فائِدَةٍ أضَرُّ عَلَيهِ مِن مالٍ يُفيدُهُ، المالُ أضَرُّ عَلَيهِ مِن ذِئبَينِ ضارِيَينِ في غَنَمٍ قَد هَلَكَت رُعاتُها، واحِدٌ في أوَّلِها وآخَرُ في آخِرِها.

ثُمَّ قالَ: فَما ظَنُّكَ بِهِما؟ قُلتُ: يُفسِدانِ، أصلَحَكَ اللّهُ! قالَ: صَدَقتَ، إنَّ أيسَرَ ما يَدخُلُ عَلَيهِ أن يَأتِيَهُ أخوهُ المُسلِمُ فَيَقولَ: زَوِّجني، فَيقولَ: لَيسَ لَكَ مالٌ. [۱۳۲]

76. المؤمن ـ به نقل از ابراهيم تَيْمى ـ:در حال طواف بودم كه امام صادق عليه السلام بازويم را گرفت و به من سلام كرد. سپس فرمود: «اى ابراهيم! مؤمن، به هيچ سودى دست نيافته است كه برايش زيانبارتر از ثروت باشد. ثروت براى او، زيانبارتر از دو گرگ درنده است كه به گلّه اى بى چوپان، حمله مى برند؛ يكى، از اوّل گلّه و ديگرى، از آخر آن».

سپس فرمود: «گمان مى كنى كه آن دو گرگ چه مى كنند؟».

گفتم: خدا شما را به سلامت دارد! گلّه را نابود مى كنند.

فرمود: «درست است. كمترين زيانى هم كه به مؤمن [ثروتمند] مى رسد، اين است كه برادر مسلمانش نزد او به خواستگارى برود و او بگويد: تو مال و ثروتى ندارى».

1 / 3 ـ 3: الاِهتِمامُ بِشَرَفِ النَّسَبِ

1 / 3 ـ 3: اهمّيت دادن به بزرگ زادگى

77. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:زَوَّجتُ المِقدادَ وزَيدا، لِيَكونَ أشرَفُكُم عِندَ اللّهِ أحسَنَكُم خُلُقا. [۱۳۳]

77. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مقداد و زيد را [از خاندان بزرگى] زن دادم تا [بدانيد كه] شريف ترين شما نزد خداوند، نيك خوترين شماست.

78. عنه صلى الله عليه و آله:أنكَحتُ زَيدَ بنَ حارِثَةَ زَينَبَ بِنتَ جَحشٍ، وأنكَحتُ المِقدادَ ضُباعَةَ بِنتَ الزُّبَيرِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ، لِيَعلَموا أنَّ أشرَفَ الشَّرَفِ الإِسلامُ. [۱۳۴]

78. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:زيد بن حارثه را به ازدواج زينب، دختر جَحش، و مقداد را به ازدواج ضُباعه، دختر زُبَير بن عبد المطّلب، در آوردم تا بدانند كه بزرگ ترين شرافت، اسلام است.

79. السنن الكبرى عن الزبيدي:حَدَّثَنِي الزُّهرِيُّ في هذِهِ القِصَّةِ [أي قِصَّةِ أمرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَني بَياضَةَ أن يُزَوِّجوا أبا هِندٍ امرَأَةً مِنهُم] أنَّهُم قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، تُزَوِّجُ بَناتِنا مَوالينا؟! فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل: «إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُواْ» [۱۳۵]. [۱۳۶]

79. السنن الكبرى ـ به نقل از زبيدى ـ:زُهرى در باره اين ماجرا [يعنى ماجراى دستور دادن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به بنى بَياضه كه از ميان خود، دخترى را به همسرىِ ابو هِند در آورند] برايم نقل كرده كه آنان (بنى بياضه) گفتند: اى رسول خدا! دختران ما را به همسرى غلامان ما در مى آورى؟! پس خداوند عز و جل اين آيه را فرو فرستاد: «ما شما را از مرد و زنى آفريديم و ملّت ملّت و قبيله قبيله قرارتان داديم تا يكديگر را بشناسيد».

80. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله زَوَّجَ المِقدادَ بنَ أسوَدٍ ضُباعَةَ بِنتَ الزُّبَيرِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ. ثُمَّ قالَ: إنَّما زَوَّجَهَا المِقدادَ لِتَتَّضِعَ المَناكِحُ، ولِيَتَأَسَّوا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ولِتَعلَموا أنَّ أكرَمَكُم عِندَ اللّهِ أتقاكُم. وكانَ الزُّبَيرُ أخا عَبدِ اللّهِ وأبي طالِبٍ لِأَبيهِما واُمِّهِما. [۱۳۷]

80. الكافى:امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مقداد بن اَسود را به ازدواج ضُباعه، دختر زُبَير بن عبد المطّلب در آورد» و سپس فرمود: «پيامبر صلى الله عليه و آله او را به همسرى مقداد در آورد تا [سطح] ازدواج ها پايين بيايد [و وصلت هاى طبقاتى از بين برود] و [مردم] از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سرمشق بگيرند و تا بدانيد كه گرامى ترينِ شما نزد خدا، باتقواترينِ شماست». و زُبَير، برادر تنىِ عبد اللّه [پدر پيامبر صلى الله عليه و آله] و ابو طالب بود.

81. الإمام الباقر عليه السلام:مَرَّ رَجُلٌ مِن أهلِ البَصرَةِ شَيبانِيٌّ ـ يُقالُ لَهُ: عَبدُ المَلِكِ بنُ حَرمَلَةَ ـ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام، فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: ألَكَ اُختٌ؟ قالَ: نَعَم، قالَ: فَتُزَوِّجُنيها؟ قالَ: نَعَم.

قالَ: فَمَضَى الرَّجُلُ، وتَبِعَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام حَتَّى انتَهى إلى مَنزِلِهِ، فَسَأَلَ عَنهُ، فَقيلَ لَهُ: فُلانُ بنُ فُلانٍ و هُوَ سَيِّدُ قَومِهِ. ثُمَّ رَجَعَ إلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام، فَقالَ لَهُ: يا أبَا الحَسَنِ، سَأَلتُ عَن صِهرِكَ هذَا الشَّيبانِيِّ فَزَعَموا أنَّهُ سَيِّدُ قَومِهِ.

فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إنّي لَاُبديك يا فُلانُ عَمّا أرى وعَمّا أسمَعُ! أما عَلِمتَ أنَّ اللّهَ عز و جل رَفَعَ بِالإِسلامِ الخَسيسَةَ، وأتَمَّ بِهِ النّاقِصَةَ، وأكرَمَ بِهِ اللُّؤمَ؟! فَلا لُؤمَ عَلَى المُسلِمِ، إنَّمَا اللُّؤمُ لُؤمُ الجاهِلِيَّةِ. [۱۳۸]

81. امام باقر عليه السلام:مردى شيبانى از اهالى بصره ـ كه به او عبد الملك بن حَرمله گفته مى شد ـ بر امام زين العابدين عليه السلام گذشت. امام عليه السلام از او پرسيد: «آيا خواهرى دارى؟».

گفت: آرى.

فرمود: «آيا او را به همسرى من در مى آورى؟».

گفت: آرى.

پس، آن مرد شيبانى رفت و مردى از ياران امام زين العابدين عليه السلام در پى او روانه شد تا به سراى او رسيد و در باره اش پرس و جو كرد. به او گفته شد: او فلان،

پسر فلان و مِهتر قوم خويش است. سپس آن مرد، نزد امام زين العابدين عليه السلام باز گشت و گفت: اى ابو الحسن! در باره اين كه مى خواهيد داماد اين مرد شيبانى بشَويد، پرس و جو كردم. گفتند كه او مهتر قومش است.

امام زين العابدين عليه السلام به او فرمود: «فلانى! من از آنچه مى بينم و از آنچه مى شنوم، برايت مى گويم! مگر نمى دانى كه خداوند عز و جل با اسلام، پَستى را بلندى بخشيد و كاستى را كامل گردانيد و از فرومايگى بزرگوارى رسانيد؟! پس مسلمان، پَست نيست. پستى، پستى جاهليت است».

82. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام تَزَوَّجَ سُرِّيَّةً [۱۳۹] كانَت لِلحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام، فَبَلَغَ ذلِكَ عَبدَ المَلِكِ بنَ مَروانَ، فَكَتَبَ إلَيهِ في ذلِكَ كِتابا أنَّكَ صِرتَ بَعلَ الإِماءِ!

فَكَتَبَ إلَيهِ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: إنَّ اللّهَ رَفَعَ بِالإِسلامِ الخَسيسَةَ وأتَمَّ بِهِ النّاقِصَةَ، فَأَكرَمَ بِهِ مِنَ اللُّؤمِ، فَلا لُؤمَ عَلى مُسلِمٍ، إنَّمَا اللُّؤمُ لُؤمُ الجاهِلِيَّةِ، إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنكَحَ عَبدَهُ ونَكَحَ أمَتَهُ.

فَلَمَّا انتَهَى الكِتابُ إلى عَبدِ المَلِكِ قالَ لِمَن عِندَهُ: خَبِّروني عَن رَجُلٍ إذا أتى ما يَضَعُ النّاسَ لَم يَزِدهُ إلّا شَرَفا؟ قالوا: ذاكَ أميرُ المُؤمِنينَ [۱۴۰]، قالَ: لا وَاللّهِ ما هُوَ ذاكَ، قالوا: ما نَعرِفُ إلّا أميرَ المُؤمِنينَ! قالَ: فَلا وَاللّهِ ما هُوَ بِأَميرِ المُؤمِنينَ، ولكِنَّهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ. [۱۴۱]

82. امام صادق عليه السلام:على بن الحسين (امام زين العابدين) عليه السلام با كنيزى كه از آنِ حسن بن على عليه السلام بود، ازدواج كرد. اين خبر، به گوش عبد المَلِك بن مروان رسيد. در نامه اى به ايشان نوشت كه: تو شوهر كنيزان گشته اى!

زين العابدين عليه السلام به او نوشت: «همانا خداوند به وسيله اسلام، پستى را بلندى بخشيده و ناقص را كامل گردانيده و از فرومايگى، به ارجمندى رسانيده است. بنا بر اين، هيچ مسلمانى پست نيست؛ بلكه پستى واقعى، پستى جاهليت است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، خود، بنده اش را [از قوم خود] زن داد و با كنيزش ازدواج كرد».

چون نامه به عبد الملك رسيد، به اطرافيانش گفت: به من بگوييد آن كدام مرد است كه هر گاه كارى كه ديگران را پست مى كند، انجام بدهد، جز بر بزرگى او نمى افزايد؟

گفتند: امير المؤمنين. [۱۴۲]

عبد الملك گفت: نه، به خدا! او چنين نيست.

گفتند: ما كسى جز امير المؤمنين را نمى شناسيم!

گفت: نه، به خدا! او امير المؤمنين نيست؛ بلكه على بن الحسين است.

83. الكافي عن عليّ بن مهزيار:كَتَبَ عَلِيُّ بنُ أسباطٍ إلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام في أمرِ بَناتِهِ وأنَّهُ لا يَجِدُ أحَدا مِثلَهُ، فَكَتَبَ إلَيهِ أبو جَعفَرٍ عليه السلام:

فَهِمتُ ما ذَكَرتَ مِن أمرِ بَناتِكَ وأنَّكَ لا تَجِدُ أحَدا مِثلَكَ، فَلا تَنظُر في ذلِكَ رَحِمَكَ اللّهُ، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: إذا جاءَكُم مَن تَرضَونَ خُلُقَهُ ودينَهُ فَزَوِّجوهُ، إلّا تَفعَلوهُ تَكُن فِتنَةٌ فِي الأَرضِ وفَسادٌ كَبيرٌ. [۱۴۳]

83. الكافى ـ به نقل از على بن مهزيار ـ:على بن اَسباط، به امام باقر عليه السلام در باره دخترانش نامه اى نوشت [و به عرض ايشان رساند] كه كسى همتاى خود نمى يابد [تا دخترانش را به همسرى آنان در آوَرَد].

امام باقر عليه السلام به او نوشت: «آنچه را در باره دخترانت نوشته بودى كه كسى همتاى خودت نمى يابى، دريافتم. خدايت رحمت كند! چنين انديشه اى به خود، راه مده؛ چرا كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر گاه كسى نزد شما [به خواستگارى] آمد كه اخلاق و دين او را مى پسنديد، به او زن دهيد كه اگر چنين نكنيد، گناه و تباهى بزرگى در زمين (جامعه) پديد خواهد آمد».

1 / 3 ـ 4: عَدَمُ التَّفَقُّهِ في الدِّينِ

1 / 3 ـ 4: ناآگاهى از دين

84. الكافي عن عبد الصمد بن بشير:دَخَلَت امرَأَةٌ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَت: أصلَحَكَ اللّهُ، إنِّي امرَأَةٌ مُتَبَتِّلَةٌ.

فَقالَ: ومَا التَّبَتُّلُ عِندَكِ؟ قالَت: لا أَتزَوَّجُ، قالَ: ولِمَ؟ قالَت: ألتَمِسُ بِذلِكَ الفَضلَ.

فَقالَ: اِنصَرِفي، فَلَو كانَ ذلِكَ فَضلاً لَكانَت فاطِمَةُ عليهاالسلام أحَقَّ بِهِ مِنكِ، إنَّهُ لَيسَ أحَدٌ يَسبِقُها إلَى الفَضلِ. [۱۴۴]

84. الكافى ـ به نقل از عبد الصمد بن بشير ـ:زنى، نزد امام صادق عليه السلام آمد و گفت: خدا شما را به سلامت دارد! من زنى تارك دنيا هستم.

امام عليه السلام فرمود: «منظورت از ترك دنيا چيست؟».

گفت: ازدواج نمى كنم.

فرمود: «چرا؟».

گفت: با اين كار، در پى كسب فضيلت هستم.

فرمود: «برگرد كه اگر در اين كار، فضيلتى بود، هر آينه، فاطمه عليهاالسلام از تو، به آن، سزاوارتر بود. هيچ كس نيست كه در فضيلت، بر او پيشى بگيرد».

1 / 3 ـ 5: الفِرارُ عَنِ المَسؤُولِيَّةِ

1 / 3 ـ 5: گريز از مسئوليت

85. جامع الأخبار:قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله لِرَجُلٍ اسمُهُ عَكّافٌ: ألَكَ زَوجَةٌ؟ قالَ: لا يا رَسولَ اللّهِ، قالَ: ألَكَ جارِيَةٌ؟ قالَ: لا يا رَسولَ اللّهِ، قال صلى الله عليه و آله: أفَأَنتَ موسِرٌ؟ قالَ: نَعَم، قالَ: تَزَوَّج، وإلّا فَأَنتَ مِنَ المُذنِبينَ.

وفي رِوايَةٍ: تَزَوَّج، وإلّا فَأَنتَ مِن رُهبانِ النَّصارى.

وفي رِوايةٍ: تَزَوَّج، وإلّا فَأَنتَ مِن إخوانِ الشَّياطينِ. [۱۴۵]

85. جامع الأخبار:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مردى به نام عكّاف فرمود: «همسر دارى؟».

گفت: نه، اى پيامبر خدا!

فرمود: «كنيزى دارى؟».

گفت: نه، اى پيامبر خدا!

فرمود: «آيا توانگرى؟».

گفت: بله.

فرمود: «ازدواج كن، وگر نه، از گنهكاران هستى».

در روايتى ديگر آمده است: «ازدواج كن، وگر نه، در شمار راهبان نصارا هستى».

و در روايتى ديگر آمده است: «ازدواج كن، وگر نه، از برادران شياطين هستى».

86. مسند ابن حنبل عن أبي ذرّ:دَخَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ يُقالُ لَهُ: عَكّافُ بنُ بِشرٍ التَّميمِيُّ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: يا عَكّافُ، هَل لَكَ مِن زَوجَةٍ؟ قالَ: لا، قالَ: ولا جارِيةٌ؟ قالَ: ولا جارِيةٌ، قالَ: وأنتَ موسِرٌ بِخَيرٍ؟ قالَ: وأنَا موسِرٌ بِخَيرٍ.

قالَ: أنتَ إذا مِن إخوانِ الشَّياطينِ، لَو كُنتَ فِي النَّصارى كُنتَ مِن رُهبانِهِم! إنَّ سُنَّتَنَا النِّكاحُ، شِرارُكُم عُزّابُكُم، وأراذِلُ مَوتاكُم عُزّابُكُم، أبِالشَّيطانِ تَمَرَّسونَ [۱۴۶]، ما لِلشَّيطانِ مِن سِلاحٍ أبلَغُ فِي الصالِحينَ مِنَ النِّساءِ، إلَا المُتَزَوِّجونَ؛ اُولئِكَ المُطَهَّرونَ المُبَرَّؤونَ مِنَ الخَنا. وَيحَكَ يا عَكّافُ! إنَّهُنَّ صَواحِبُ أيّوبَ وداوودَ ويوسُفَ وكُرسُفَ.

فَقالَ لَهُ بِشرُ بنُ عَطِيَّةَ: ومَن كُرسُفُ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: رَجُلٌ كانَ يَعبُدُ اللّهَ بِساحِلٍ مِن سَواحِلِ البَحرِ ثَلاثَمِئَةِ عامٍ، يَصومُ النَّهارَ ويَقومُ اللَّيلَ، إنَّهُ كَفَرَ بِاللّهِ العَظيمِ في سَبَبِ امرَأَةٍ عَشِقَها وتَرَكَ ما كانَ عَلَيهِ مِن عِبادَةِ اللّهِ عز و جل، ثُمَّ استَدرَكَ اللّهُ بِبَعضِ ما كانَ مِنهُ فَتابَ عَلَيهِ. وَيحَكَ يا عَكّافُ، تَزَوَّج وإلّا فَأَنتَ مِنَ المُذَبذَبينَ [۱۴۷].

قالَ: زَوِّجني يا رَسولَ اللّهِ، قالَ: قَد زَوَّجتُكَ كَريمَةَ بِنتَ كُلثومٍ الحِميَرِيِّ. [۱۴۸]

86. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابو ذر ـ:مردى به نام عَكّاف بن بِشر تَميمى، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «اى عكّاف! آيا همسر دارى؟».

گفت: نه.

فرمود: «و نه كنيزى؟».

گفت: و نه كنيزى.

فرمود: «آيا توان مالى دارى؟».

گفت: توان مالى دارم.

فرمود: «پس، تو از برادران شياطين هستى. اگر از نصارا بودى، از راهبانشان مى بودى! سنّت ما ازدواج كردن است. بدترين شما، بى همسرانتان هستند. پست ترين مُردگانتان، بى همسران شمايند. آيا با شيطان، شوخى (/ دست و پنجه نرم) مى كنيد؟! شيطان براى [تباه كردن] نيكان، سلاحى بُرنده تر از زنان ندارد، مگر آنان كه ازدواج كرده باشند. آنان پاك هستند و از فساد در امان اند. واى بر تو، اى عكّاف! زنان، حتّى از [وسوسه كردن] ايّوب و داوود و يوسف و كُرسُف، دست بردار نبودند».

بشر بن عطيّه گفت: كُرسُف كيست، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «مردى بود كه در ساحلى از سواحل دريا، سيصد سال، خدا را عبادت مى كرد. روزها روزه مى گرفت و شب ها را به عبادت مى گذراند؛ امّا عاشق زنى شد و به سبب آن، به خداى بزرگ، كافر گشت و عبادت خداوند عز و جل را رها كرد؛ ولى بعد، به واسطه كارى كه كرد، خداوند به داد او رسيد و توبه اش را پذيرفت. واى بر تو، اى عَكّاف! ازدواج كن، وگر نه از نااستواران [در دين و ايمان] خواهى بود».

عَكّاف گفت: مرا همسر بِده، اى پيامبر خدا!

فرمود: «تو را به همسرىِ كريمه، دختر كُلثوم حِميَرى، در آوردم».

1 / 4: آداب تأسيس الاُسرة

1 / 4: آداب ازدواج و تشكيل خانواده

1 / 4 ـ 1: قَبلَ كُلِّ شَيءٍ

1 / 4 ـ 1: پيش از هر چيز

أ ـ النِّيَّةُ الصَّالِحَةُ

الف ـ انگيزه درست

87. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَن نَكَحَ للّهِِ وأنكَحَ للّهِِ، استَحَقَّ وَلايَةَ اللّهِ. [۱۴۹]

87. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس براى [خشنودى] خدا ازدواج كند و براى خدا كسى را همسر دهد، سزاوار ولايت (سرپرستى و حمايت) خداست.

88. دعائم الإسلام:عَنهُ [أي رَسولِ اللّهِ] صلى الله عليه و آله أنَّهُ نَهى عَن نِكاحٍ يُرادُ بِهِ غَيرُ وَجهِ اللّهِ وَالعِفَّةِ، ونَهى عَنِ النِّكاحِ بِالرِّياءِ وَالسُّمعَةِ. [۱۵۰]

88. دعائم الإسلام:از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه ايشان از ازدواجى كه براى غير رضاى خدا و حفظ پاك دامنى باشد، نهى فرمود، و از ازدواج براى خودستايى و شهرت طلبى نيز نهى فرمود.

89. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:ثَلاثَةٌ حَقٌّ عَلَى اللّهِ عَونُهُم: المُجاهِدُ في سَبيلِ اللّهِ، وَالمُكاتَبُ الَّذي يُريدُ الأَداءَ، وَالنّاكِحُ الَّذي يُريدُ العَفافَ. [۱۵۱]

89. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:سه كس اند كه بر خداوند، واجب است آنان را كمك كند: مجاهد در راه خدا؛ بنده اى كه براى آزادى خود، با سَرورش قرارداد بنويسد و بخواهد به قرارش عمل كند؛ و كسى كه براى حفظ پاك دامنى اش، ازدواج كند.

90. عنه صلى الله عليه و آله:لا تَزَوَّجُوا النِّساءَ لِحُسنِهِنَّ؛ فَعَسى حُسنُهُنَّ أن يُردِيَهُنَّ، ولا تَزَوَّجوهُنَّ لِأَموالِهِنَّ؛ فَعَسى أموالُهُنّ أن تُطغِيَهُنَّ، ولكِن تَزَوَّجوهُنَّ عَلَى الدّينِ. [۱۵۲]

90. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:با زنان، به خاطر زيبايى شان ازدواج نكنيد؛ [زيرا] چه بسا زيبايى، آنها را به تباهى افكنَد. براى مال و ثروتشان هم با آنان ازدواج نكنيد؛ [زيرا] چه بسا كه ثروتشان آنان را به سركشى وا دارد؛ بلكه براى دين با آنها ازدواج كنيد.

91. عنه صلى الله عليه و آله:مَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لِعِزِّها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا ذُلّاً، ومَن تَزَوَّجَها لِمالِها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا فَقرا، ومَن تَزَوَّجَها لِحَسَبِها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا دَناءَةً. ومَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لَم يَتَزَوَّجها إلّا لِيَغُضَّ بَصَرَهُ، أو لِيُحصِنَ فَرجَهُ، أو يَصِلَ رَحِمَهُ، بارَكَ اللّهُ لَهُ فيها وبارَكَ لَها فيهِ. [۱۵۳]

91. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس با زنى، به خاطر قدرتش ازدواج كند، خداوند، جز بر خوارى او نمى افزايد. و هر كس با زنى، به خاطر دارايى اش ازدواج كند، خداوند، جز بر نادارى او نمى افزايد. و هر كس با زنى، به خاطر بزرگ زادگى اش ازدواج كند، خداوند، جز بر پستى او نمى افزايد. و هر كس با زنى، فقط براى اين ازدواج كند كه چشمش را [از حرام و نامحرم] فرو بپوشانَد، يا دامنش را پاك نگه دارد، يا پيوند خويشاوندى اش را برقرار بدارد، خداوند، در آن مرد و زن براى يكديگر بركت قرار مى دهد.

92. عنه صلى الله عليه و آله:لا تُنكَحُ المَرأَةُ لِأَربَعَةٍ: لِمالِها، وجَمالِها، ونَسَبِها، ولَذَّتِها. فَعَلَيكَ بِذاتِ الدّينِ. [۱۵۴]

92. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:به خاطر چهار چيز نبايد با زن ازدواج كرد: ثروتش، زيبايى اش، حسب و نسبش، و لذّتش. پس بر تو باد [ازدواج با] زن متديّن!

93. عنه صلى الله عليه و آله:إذا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ المَرأَةَ لِدينِها وجَمالِها، كانَ فيها سَدّا مِن غَورٍ [۱۵۵]. [۱۵۶]

93. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه مردى با زنى، به خاطر تديّن و زيبايى اش ازدواج كند، زن، مانع از فرو رفتن مرد در گرداب [هلاكت] مى شود.

94. عنه صلى الله عليه و آله:مَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لا يَتَزَوَّجُها إلّا لِجَمالِها، لَم يَرَ فيها ما يُحِبُّ. ومَن تَزَوَّجَها لِمالِها لا يَتَزَوَّجُها إلّا لَهُ، وكَلَهُ اللّهُ إلَيهِ. فَعَلَيكُم بِذاتِ الدّينِ. [۱۵۷]

94. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس با زنى، تنها به خاطر زيبايى اش ازدواج كند، دلخواه خود را در او نمى بيند و هر كس جز به خاطر دارايى اش با او ازدواج نكند، خداوند، او را به همان دارايى وا مى گذارد. پس بر شما باد [ازدواج با] زن متديّن!

95. عنه صلى الله عليه و آله:مَن زَوَّجَ للّهِِ تَعالى، تَوَّجَهُ اللّهُ تاجَ المُلكِ. [۱۵۸]

95. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس به خاطر خداوند بزرگ، با كسى ازدواج كند، خداوند، تاج پادشاهى بر سر او مى نهد.

96. الإمام الصادق عليه السلام:إذا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ المَرأَةَ لِجَمالِها أو مالِها وُكِلَ إلى ذلِكَ، وإذا تَزَوَّجَها لِدينِها رَزَقَهُ اللّهُ الجَمالَ وَالمالَ. [۱۵۹]

96. امام صادق عليه السلام:هر گاه مردى با زنى، به خاطر زيبايى يا دارايى اش ازدواج كند، به همان [زيبايى يا دارايى] واگذار مى شود، و هر گاه به خاطر دينش با او ازدواج كند، خداوند، زيبايى و دارايى را نيز روزى اش مى كند.

ب ـ الدُّعاءُ

ب ـ دعا كردن

97. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:اُكتُمِ الخِطبَةَ، ثُمَّ تَوَضَّأ فَأَحسِن وُضوءَكَ، وصَلِّ ما كَتَبَ اللّهُ لَكَ، ثُمَّ احمَد رَبَّكَ وَمجِّدهُ، ثُمَّ قُل: اللّهُمَّ إنَّكَ تَقدِرُ ولا أقدِرُ، وتَعلَمُ ولا أعلَمُ، أنتَ عَلّامُ الغُيوبِ، فَإِن رَأَيتَ لي في فُلانَةَ ـ تُسَمّيها بِاسمِها ـ خَيرا في ديني ودُنيايَ وآخِرَتي [۱۶۰]، وإن كانَ غَيرُها خَيرا لي مِنها في ديني ودُنيايَ وآخِرَتي، فَاقضِ لي بِها. [۱۶۱]

97. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:نخست، نيّت خواستگارى بكن. سپس وضويى كامل بساز و نمازى را كه خداوند بر تو نوشته، به جاى آور. سپس پروردگارت را سپاس گو و از او به بزرگى ياد كن. آن گاه بگو: «بار خدايا! تو مى توانى و من نمى توانم. تو مى دانى و من نمى دانم. تو داناى نهان هايى. پس اگر در فلانى (نام او را مى برى) براى دين و دنيا و آخرت من خير مى بينى، [۱۶۲] و اگر جز او را براى دين و دنيا و آخرت من بهتر مى بينى، او را برايم قسمت فرما».

98. الإمام عليّ عليه السلام:مَن أرادَ مِنكُمُ التَّزويجَ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ وَليَقرَأ بِفاتِحَةِ الكِتابِ وسورَةِ يس، فَإِذا فَرَغَ مِنَ الصَّلاةِ فَليَحمَدِ اللّهَ عز و جل وَليُثنِ عَلَيهِ، وَليَقُل:

اللّهُمَّ ارزُقني زَوجَةً صالِحَةً وَدودا وَلودا شَكورا قَنوعا غَيورا، إن أحسَنتُ شَكَرَت، وإن أسَأتُ غَفَرَت، وإن ذَكَرتُ اللّهَ تَعالى أعانَت، وإن نَسيتُ ذَكَّرَت، وإن خَرَجتُ مِن عِندِها حَفِظتْ، وإن دَخَلتُ عَلَيها سُرَّت، وإن أمَرتُها أطاعَتني، وإن أقسَمتُ عَلَيها أبَرَّت [۱۶۳] قَسَمي، وإن غَضِبتُ أرضَتني، يا ذا الجَلالِ وَالإِكرامِ هَب لي ذلِكَ فَإِنَّما أسأَلُكَ ولا أجِدُ إلّا ما قَسَمتَ لي.

مَن فَعَلَ ذلِكَ أعطاهُ اللّهُ ما سَأَلَ. [۱۶۴]

98. امام على عليه السلام:هر يك از شما كه خواست ازدواج كند، [نخست] دو ركعت نماز بگزارد و سوره حمد و يس را بخواند و آن گاه كه از نماز فراغت يافت، ثناى خداوند عز و جل را به جا آورد و بگويد: «بار خدايا! مرا همسرى نيك و مهربان و زايا و سپاس گزار و قانع و پاك دامن، روزى فرما، كه اگر نيكى كردم، سپاس گزارى كند و اگر بدى كردم، ببخشايد و اگر خداى بزرگ را ياد كردم، كمك نمايد و اگر [خدا را] فراموش كردم، يادآورى كند و هر گاه خانه را ترك كردم، خودش را حفظ كند و هر گاه بر او وارد شدم، خوش حال شود و اگر دستورش دادم، از من فرمان بردارى كند و هر گاه سوگندش دادم [كه فلان كار را بكند يا نكند]، بپذيرد و هر گاه به خشم آمدم، مرا خشنود سازد. اى خداوندگار شكوه و بزرگوارى! چنين زنى را به من ببخش، كه من از تو درخواست مى كنم و به دست نمى آورم، مگر آنچه تو قسمت من كرده اى».

هر كس چنين كند، خداوند، آنچه را كه درخواست كرده، به او عطا مى فرمايد.

99. الكافي عن أبي بصير:قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إذا تَزَوَّجَ أحَدُكُم كَيفَ يَصنَعُ؟ قُلتُ: لا أدري! قالَ: إذا هَمَّ بِذلِكَ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ ويَحمَدِ اللّهِ، ثُمَّ يَقولُ:

اللّهُمَّ إنّي أريدُ أن أتَزَوَّجَ، فَقَدِّر لي مِنَ النِّساءِ أعَفَّهُنَّ فَرجا، وأحفَظَهُنَّ لي في نَفسِها وفي مالي، وأوسَعَهُنَّ رِزقا، وأعظَمَهُنَّ بَرَكَةً، وقَدِّر لي وَلَدا طَيِّبا تَجعَلُهُ خَلَفا صالِحا في حَياتي وبَعدَ مَماتي. [۱۶۵]

99. الكافى ـ به نقل از ابو بصير ـ:امام صادق عليه السلام به من فرمود: «زمانى كه يكى از شما

ازدواج مى كند، چه بايد بكند؟».

گفتم: نمى دانم.

فرمود: «هر گاه تصميم به اين كار گرفت، دو ركعت نماز بگزارد و [سپس] از خداوند، سپاس گزارى كند. آن گاه بگويد: خدايا! من مى خواهم ازدواج كنم. پس زنى را نصيب من كن كه پاك دامن تر است و نسبت به خود و اموال من، نگه دارنده تر و پُرروزى تر و پُربركت تر است، و برايم فرزندى پاك مقدّر فرما كه در زندگى و پس از مُردنم، جانشينى شايسته قرارش دهى».

1 / 4 ـ 2: إرشاداتٌ لِاختيارِ الأفضَلِ

1 / 4 ـ 2: ره نمودهايى براى انتخاب بهتر

أ ـ صَلاحُ الاُسرَةِ

الف ـ شايستگى خانوادگى

100. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:تَزَوَّجوا فِي الحِجزِ [۱۶۶] الصّالِحِ، فَإِنَّ العِرقَ دَسّاسٌ. [۱۶۷]

100. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:با خانواده خوب و شايسته وصلت كنيد؛ زيرا رگ و ريشه اثر دارد.

101. عنه صلى الله عليه و آله:اِختاروا لِنُطَفِكُم، فَإِنَّ الخالَ أحَدُ الضَّجيعَينِ. [۱۶۸]

101. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:براى نطفه هاى خود، [همسر شايسته] گزينش كنيد؛ چرا كه دايى، يكى از دو هم بستر است. [۱۶۹]

102. عنه صلى الله عليه و آله:تَخَيَّروا لِنُطَفِكُم، فَإِنَّ النِّساءَ يَلِدنَ أشباهَ إخوانِهِنَّ وأخَواتِهِنَّ. [۱۷۰]

102. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:براى نطفه هاى خود، بهترين را گزينش كنيد؛ زيرا زنان، فرزندانى همانند برادران و خواهران خود به دنيا مى آورند.

ب ـ النَّظَرُ

ب ـ نگريستن

103. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَن تاقَت نَفسُهُ إلى نِكاحِ امرَأَةٍ، فَليَنظُر مِنها إلى ما يَدعوهُ إلى نِكاحِها. [۱۷۱]

103. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:كسى كه خواهان ازدواج با زنى است، [مى تواند] به آن قسمت هايى از بدن زن كه او را به ازدواج با آن زن مى خوانَد، نگاه كند.

104. عنه صلى الله عليه و آله:إذا خَطَبَ أحَدُكُمُ المَرأَةَ، فَإِنِ استَطاعَ أن يَنظُرَ إلى ما يَدعوهُ إلى نِكاحِها فَليَفعَل. [۱۷۲]

104. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه يكى از شما از زنى خواستگارى كرد، اگر مى تواند به آنچه او را به ازدواج با آن زن مى خوانَد، نگاه كند، اين كار را بكند.

105. سنن ابن ماجة عن أنس:إنَّ المُغيرَةَ بنَ شُعبَةَ أرادَ أن يَتَزَوَّجَ امرَأَةً فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: اِذهَب فَانظُر إلَيها، فَإِنَّهُ أحرى أن يُؤدَمَ [۱۷۳] بَينَكُما. فَفَعَلَ، فَتَزَوَّجَها، فَذَكَرَ مِن مُوافَقَتِها. [۱۷۴]

105. سنن ابن ماجة ـ به نقل از اَنَس ـ:مُغيرة بن شُعبه، مى خواست با زنى ازدواج كند. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «برو و او را ببين؛ زيرا اين كار، موجب محبّت [و سازش بيشترى] ميان شما مى شود».

[مغيره] چنين كرد. با آن زن ازدواج نمود و از سازگارى او ياد كرد.

106. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إذا أرادَ أحَدُكُم أن يَتَزَوَّجَ، فَليَسأَلَ عَن شَعرِها كَما يَسأَلُ عَن وَجهِها، فَإِنَّ الشَّعرَ أحَدُ الجَمالَينِ. [۱۷۵]

106. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه يكى از شما، خواهان همسرگزينى است، همچنان كه از چهره او پرس و جو مى كند، از موى او نيز بپرسد؛ زيرا مو، يكى از دو زيبايى است.

107. صحيح مسلم عن أبي هريرة:كُنتُ عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَأَتاهُ رَجُلٌ فَأَخبَرَهُ أنَّهُ تَزَوَّجَ امرَأَةً مِنَ الأَنصارِ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أنَظَرتَ إلَيها؟ قالَ: لا.

قالَ: فَاذهَب فَانظُر إلَيها، فَإِنَّ في أعيُنِ الأَنصارِ شَيئا. [۱۷۶]

107. صحيح مسلم ـ به نقل از ابو هريره ـ:نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه مردى آمد و گفت كه با زنى از انصار، ازدواج كرده است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «آيا او را ديده اى؟».

گفت: نه.

فرمود: «برو و او را ببين؛ زيرا در چشمان انصار، چيزى (اندك عيبى) وجود دارد».

ملاحظة

جاء في «تحرير الوسيلة» للإمام الخميني قدس سره، في ذكر شرائط النظر ما يلي:

يجوز لمن يريد تزويج امرأة أن ينظر إليها بشرط:

1. أن لا يكون بقصد التلذذ وإن علم أنّه يحصل بسبب النظر قهرا.

2. أن يحتمل حصول زيادة بصيرة بها.

3. أن يجوز تزويجها فعلاً لا مثل ذات البعل والعدّة.

4. أن يحتمل حصول التوافق على التزويج دون من علم أنّها تردّ خطبتها.

والأحوط الاقتصار على وجهها وكفّيها وشعرها ومحاسنها وإن كان الأقوى جواز التعدّي إلى المعاصم، بل وسائر الجسد ما عدا العورة، والأحوط أن يكون من وراء الثوب الرقيق، كما أن الأحوط ـ لو لم يكن الأقوى ـ الاقتصار على ما إذا كان قاصدا لتزويج المنظورة بالخصوص فلا يعمّ الحكم ما إذا كان قاصدا لمطلق التزويج وكان بصدد تعيين الزوجة بهذا الاختبار، ويجوز تكرار النظر إذا لم يحصل الاطّلاع عليها بالنظرة الاُولى (تحرير الوسيلة: ج2 ص245).

نكته

امام خمينى در تحرير الوسيلة در باره شرايط نگاه كردن به نامحرم، آورده است:

كسى كه قصد ازدواج با زنى را دارد، جايز است با اين شرايط، به او نگاه كند:

1. نگاه به قصد لذّت بردن نباشد، هرچند بداند كه قهرا لذّت، با آن نگاه، حاصل مى شود.

2. احتمال بدهد كه با نگاه كردن، اطّلاعات بيشترى به دست مى آورد.

3. زنى باشد كه مى توان با او ازدواج كرد، نه مانند زن شوهردار و يا زن هاى در عِدّه.

4. احتمال بدهد كه توافق براى ازدواج به دست مى آيد، نه اين كه بداند زن حتما خواستگارى را رد مى كند.

احتياط، اكتفا كردن در نگاه به صورت، دست ها، موها و زيبايى آشكار است، هر چند اقوى، جواز عبور از ظواهر به مچ ها و بقيّه بدن بجز عورت است. همچنين احتياط، اين است كه نگاه كردن به بدن، از روى لباس نازك باشد، همان گونه كه احتياط ـ اگر نگوييم اقوى ـ، اكتفا كردن در نگاه به همان زن مشخّصى است كه قصد ازدواج با او را دارد، و اين حكم (جواز نگاه)، شامل قصد مطلقِ ازدواج نمى شود، هر چند شخص با اين نگاه [به زنان متعدّد]، در صدد انتخاب همسر [از ميان آنها] باشد. ضمنا [در نگاه به همان زن مشخّص،] اگر با نگاه اوّل، اطّلاعات لازم به دست نيامد، نگاه مجدّد، جايز است.

ج ـ اِختيارُ الصَّالِحَةِ

ج ـ انتخاب همسر شايسته

108. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مِن سَعادَةِ المَرءِ الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ. [۱۷۷]

108. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از خوش بختى مرد، داشتن همسر شايسته است.

109. عنه صلى الله عليه و آله:المَرأَةُ الصّالِحَةُ خَيرٌ مِن ألفِ رَجُلٍ غَيرِ صالِحٍ. [۱۷۸]

109. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:يك زن شايسته، بهتر از هزار مرد ناشايست است.

110. عنه صلى الله عليه و آله:مَا استَفادَ المُؤمِنُ بَعدَ تَقوَى اللّهِ، خَيرا لَهُ مِن زَوجَةٍ صالِحَةٍ. [۱۷۹]

110. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مؤمن، پس از پروامندى از خدا، بهره اى بهتر از همسر شايسته، نبرده است.

111. عنه صلى الله عليه و آله:الدُّنيا مَتاعٌ، وخَيرُ مَتاعِ الدُّنيا المَرأَةُ الصّالِحَةُ. [۱۸۰]

111. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دنيا، متاع است و بهترين متاع آن، زن شايسته است.

112. الإمام الباقر عليه السلام:أتى رَجُلٌ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَستَأمِرُهُ فِي النِّكاحِ. فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: اِنكِح، وعَلَيكَ بِذاتِ الدّينِ تَرِبَت يَداكَ [۱۸۱]. [۱۸۲]

112. امام باقر عليه السلام:مردى، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و با ايشان در باره ازدواج، مشورت كرد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «ازدواج كن و بر تو باد ازدواج با زن متديّن. خداوند، به تو خير بدهد!».

113. الإمام عليّ عليه السلام:إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا، ألهَمَهُ القَناعَةَ وأصلَحَ لَهُ زَوجَهُ. [۱۸۳]

113. امام على عليه السلام:هر گاه خداوند، خيرى را براى بنده اى بخواهد، قناعت كردن را در دل او مى افكنَد و همسرش را شايسته مى گردانَد.

114. عنه عليه السلام:أنعَمُ النّاسِ عَيشا مَن مَنَحَهُ اللّهُ سُبحانَهُ القَناعَةَ وأصلَحَ لَهُ زَوجَهُ. [۱۸۴]

114. امام على عليه السلام:خوش ترين زندگى، از آنِ كسى است كه خداوند سبحان، به او قناعت بخشيده و همسرى شايسته، روزى اش كرده است.

115. عنه عليه السلام:الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ أحَدُ الكَسبَينِ. [۱۸۵]

115. امام على عليه السلام:همسر شايسته، يكى از دو دستاورد است.

116. الإمام الحسن عليه السلام ـ لِرَجُلٍ جاءَ إلَيهِ يَستَشيرُهُ في تزويجِ ابنَتِهِ ـ:زَوِّجها مِن رَجُلٍ تَقِيٍّ، فَإِنَّهُ إن أحَبَّها أكرَمَها، وإن أبغَضَها لَم يَظلِمها. [۱۸۶]

116. امام حسن عليه السلام ـ به مردى كه نزد ايشان آمد و در باره شوهر دادن دخترش با ايشان مشورت كرد ـ:او را به همسرى مردى باتقوا در آور؛ زيرا اگر دختر تو را دوست داشته باشد، گرامى اش مى دارد و اگر دوستش نداشته باشد، به او ستم نمى كند.

د ـ اِختيارُ الباكِرَةِ

د ـ انتخاب زنِ باكِره

117. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:تَزَوَّجُوا الأَبكارَ؛ فَإِنَّهُنَّ أطيَبُ شَيءٍ أفواها، وأدَرُّ شَيءٍ أخلافا، وأحسَنُ شَيءٍ أخلاقا، وأفتَحُ شَيءٍ أرحاما. أما عَلِمتُم أنّي اُباهي بِكُمُ الاُمَمَ يَومَ القِيامَةِ، حَتّى بِالسِّقطِ، يَظَلُّ مُحبَنطِئا عَلى بابِ الجَنَّةِ! فَيَقولُ اللّهُ عز و جل لَهُ: اُدخُلِ الجَنَّةَ، فَيَقولُ: لا، حَتّى يَدخُلَ أبواي قَبلي. فَيَقولُ اللّهُ تَعالى لِمَلَكٍ مِنَ المَلائِكَةِ ائتِني بِأَبَوَيهِ، فَيَأمُرُ بِهِما إلَى الجَنَّةِ، فَيَقولُ: هذا بِفَضلِ رَحمَتي لَكَ. [۱۸۷]

117. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:با زنانِ باكره ازدواج كنيد؛ زيرا آنان دهانشان خوش بوتر، سينه هايشان شيراَفشان تر، اخلاقشان نيكوتر، و رَحِم هايشان بازتر است. [۱۸۸] آيا نمى دانيد كه در روز رستاخيز، به [بسيارىِ] شما بر ديگر امّت ها مى بالم؟ حتّى به جنين سقط شده اى كه قهر كرده و ناراحت، بر درِ بهشت مى مانَد. پس خداوند عز و جل به او مى گويد: «داخل بهشت شو!» و او مى گويد: نه. [وارد نمى شوم] تا اين كه پيش از من، پدر و مادرم داخل شوند. پس خداوند متعال، به فرشته اى از فرشتگان مى فرمايد: «پدر و مادرش را نزد من بياوريد». آن گاه دستور مى دهد كه آن دو را به بهشت ببرند. سپس مى فرمايد: «اين، از لطف و رحمت من به توست».

118. سنن الدارمي عن جابر بن عبد اللّه:كُنّا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في سَفَرٍ، فَلَمّا قَفَلنا تَعَجَّلتُ، فَلَحِقَني راكِبٌ، قالَ: فَالتَفَتُّ فَإِذا أنَا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالَ لي: ما أعجَلَكَ يا جابِرُ؟ قالَ: إنّي حَديثُ عَهدٍ بِعُرسٍ. قالَ: أفَبِكرا تَزَوَّجتَها أم ثَيِّبا؟ قالَ: قُلتُ: بَل ثَيِّبا. قالَ: فَهَلّا بِكرا تُلاعِبُها وتُلاعِبُكَ! قالَ: ثُمَّ قالَ لي: إذا قَدِمتَ فَالكَيسَ الكَيسَ. قالَ: فَلَمّا قَدِمنا ذَهَبنا نَدخُلُ، قالَ: أمهِلوا حَتّى نَدخُلَ لَيلاً ـ أي عِشاءً ـ لِكَي تَمتَشِطَ الشَّعِثَةُ [۱۸۹] وتَستَحِدَّ [۱۹۰] المُغيبَةُ. [۱۹۱]

118. سنن الدارمى ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ:در سفرى، با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم. هنگامى كه باز گشتيم، من در رفتن، پيشى گرفتم. سوارى به من رسيد. بر گشتم. ديدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است. فرمود: «چه چيزى تو را به شتاب وا داشته است، اى جابر؟!».

گفتم: من تازه دامادم.

فرمود: «با دختر ازدواج كرده اى، يا بيوه؟».

گفتم: بيوه.

فرمود: «پس چرا دختر نگرفتى كه با هم به ملاعبه بپردازيد؟».

سپس به من فرمود: «هر گاه وارد شدى، هوش دار، هوش دار!». [۱۹۲]

چون رسيديم، خواستيم كه وارد شويم، امّا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «درنگ كنيد تا شب ـ يعنى شامگاهان ـ وارد شويم تا زنان، شانه اى بر سر خويش بكشند و موى از خود بِستُرند».

119. صحيح البخاري عن جابر:تَزَوَّجتُ امرَأَةً، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: تَزَوَّجتَ يا جابِرُ؟ قُلتُ: نَعَم، قالَ: بِكرا أم ثَيِّبا؟ قُلتُ: ثَيِّبا؟ قالَ: هَلّا جارِيةً تُلاعِبُها وتُلاعِبُكَ أو تُضاحِكُها وتُضاحِكُكَ. قُلتُ: هَلَكَ أبي فَتَرَكَ سَبعَ ـ أو تِسعَ ـ بَناتٍ، فَكَرِهتُ أن أجيئَهُنَّ بِمِثلِهِنَّ، فَتَزَوَّجتُ امرَأَةً تَقومُ عَلَيهِنَّ. قالَ: فَبارَكَ اللّهُ عَلَيكَ. [۱۹۳]

119. صحيح البخارى ـ به نقل از جابر ـ:با زنى ازدواج كردم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى جابر! آيا ازدواج كردى؟».

گفتم: آرى.

فرمود: «دختر است، يا بيوه؟».

گفتم: بيوه.

فرمود: «چرا دختر نگرفتى، كه با يكديگر ملاعبه و بگوبخند كنيد؟».

گفتم: پدرم مُرد، در حالى كه هفت ـ يا نُه ـ دختر بر جاى گذاشت و من خوش نداشتم كه يكى

چون آنان، بر جمعشان بيفزايم. پس با زنى ازدواج كردم كه سرپرستى آنان را به عهده بگيرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آفرين بر تو!».

120. صحيح البخاري عن عائشة:قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، أرَأَيتَ لَو نَزَلتَ وادِيا وفيهِ شَجَرَةٌ قَد اُكِلَ مِنها، ووَجَدتَ شَجَرا لَم يُؤكَل مِنها، في أيِّها كُنتَ تُرتِعُ بَعيرَكَ؟ قالَ: فِي الَّتي لَم يُرتَع مِنها.

تَعني أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَم يَتَزَوَّج بِكرا غَيرَها. [۱۹۴]

120. صحيح البخارى ـ به نقل از عايشه ـ:گفتم: اى پيامبر خدا! اگر به وادى اى فرود آمدى و در آن، درختى بود كه از آن خورده اند و درختى ديگر يافتى كه از آن، خورده نشده است، در كدام يك از آنها، اشترت را مى چرانى؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «در آن درختى كه از آن، چريده نشده است».

مراد عايشه، آن بود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جز او، باكره اى ديگر، به همسرى نگرفت.

ه ـ اِختيار الشَّابَّةِ

ه ـ انتخاب زنِ جوان

121. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:تَزَوَّجُوا الشَّوابَّ فَإِنَّهُنَّ أغَرُّ أخلاقا [۱۹۵]. [۱۹۶]

121. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:با دختران جوان، ازدواج كنيد كه آنان، خوش خوترند.

و ـ الاِغتِرابُ

و ـ ازدواج با بيگانه

122. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:اِغتَرِبوا لا تُضووا [۱۹۷]. [۱۹۸]

122. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:با بيگانه (غير خويشاوند)، ازدواج كنيد تا فرزندان لاغرِ تكيده، به دنيا نياوريد.

ز ـ اِختيارُ مَن فيها هذِهِ الخَصائِصُ

ز ـ انتخاب زنى با اين ويژگى ها

123. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:تَزَوَّجُوا الزُّرقَ [۱۹۹]؛ فَإِنَّ فيهِنَّ اليُمنَ. [۲۰۰]

123. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:با زنان چشمْ زاغ، ازدواج كنيد؛ زيرا اين گونه زنان، خوش يُمن اند.

124. عنه صلى الله عليه و آله:تَخَيَّروا لِنُطَفِكُم، وَانتَخِبُوا المَناكِحَ، وعَلَيكُم بِذاتِ [۲۰۱] الأَوراكِ [۲۰۲]؛ فَإِنَّهُنَّ أنجَبُ. [۲۰۳]

124. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:براى نُطفه هاى خود، گزينش كنيد و همسران را انتخاب نماييد. بر شما باد زنانى كه لگنِ بزرگ دارند؛ زيرا اينان زاياترند.

125. عنه صلى الله عليه و آله:عَلَيكُم بِذَواتِ الأَعجازِ؛ فَإِنَّهُنَّ أنجَبُ وفيهِنَّ يُمنٌ. [۲۰۴]

125. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بر شما باد زنان بزرگ سُرين؛ زيرا اين گونه زنان، زاياتر و خوش يُمن اند.

126. الكافي عن أحمد بن أبي عبد اللّه عن بعض أصحابنا رفع الحديث، قال:كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا أرادَ تَزويجَ امرَأَةٍ بَعَثَ مَن يَنظُرُ إلَيها، ويَقولُ لِلمَبعوثَةِ: شَمّي ليتَها؛ فَإِن طابَ ليتُها طابَ عَرفُها، وَانظُري كَعبَها؛ فَإِن دَرِمَ كَعبُها عَظُمَ كَعثَبُها [۲۰۵]. [۲۰۶]

126. الكافى ـ به نقل از احمد بن ابى عبد اللّه، از يكى از شيعيان، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه مى خواست با زنى ازدواج كند، كسى را مى فرستاد تا او را ببيند و به آن فرستاده مى فرمود: «گردنش را ببوى. اگر گردنش خوش بو بود، بدنى خوش بو دارد، و قوزك پايش را نگاه كن. اگر گوشتالود بود، شرمگاهش [نيز] گوشتالوست».

127. الإمام عليّ عليه السلام:مَن أرادَ الباءَةَ فَليَتَزَوَّج بِامرَأَةٍ قَريبَةٍ مِنَ الأَرضِ، بَعيدَةٍ ما بَينَ المَنكِبَينِ، سَمراءَ اللَّونِ، فَإِن لَم يَحظَ بِها فَعَلَيَّ مَهرُها. [۲۰۷]

127. امام على عليه السلام:هر كه خواست ازدواج كند، با زنى كوته قامت، چهارشانه و سبزه ازدواج كند. اگر از او لذّت نبُرد، مهريه اش با من.

128. عنه عليه السلام:تَزَوَّجوا سَمراءَ عَيناءَ عَجزاءَ مَربوعَةً، فَإِن كَرِهتَها فَعَلَيَّ مَهرُها. [۲۰۸]

128. امام على عليه السلام:با زن سبزه درشت چشمِ بزرگ سُرينِ چهارشانه ازدواج كنيد. اگر پسندتان نيفتاد، مهريه اش با من.

129. الإمام الكاظم عليه السلام:مِن سَعادَةِ الرَّجُلِ أن يَكشِفَ الثَّوبَ عَنِ امرَأَةٍ بَيضاءَ. [۲۰۹]

129. امام كاظم عليه السلام:از سعادت مرد، اين است كه از زنى سيمين بَر، جامه بر گيرد.

130. الكافي عن إبراهيم الكرخي:قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إنَّ صاحِبَتي هَلَكَت وكانَت لي مُوافِقَةً، وقَد هَمَمتُ أن أتَزَوَّجَ.

فَقالَ لي: اُنظُر أينَ تَضَعُ نَفسَكَ، ومَن تُشرِكُهُ في مالِكَ، وتُطلِعُهُ عَلى دينِكَ وسِرِّكَ، فَإِن كُنتَ لابُدَّ فاعِلاً فَبِكرا تُنسَبُ إلَى الخَيرِ وإلى حُسنِ الخُلُقِ. وَاعلَم أنَّهُنَّ كَما قالَ:

ألا إنَّ النِّساءَ خُلِقنَ شَتّى فَمِنهُنَّ الغَنيمَةُ وَالغَرامُ

ومِنهُنَّ الهِلالُ إذا تَجَلّى لِصاحِبِهِ ومِنهُنَّ الظَّلامُ

فَمَن يَظفَر بِصالِحِهِنَّ يَسعَد ومَن يُغبَن فَلَيسَ لَهُ انتِقامُ

وهُنَّ ثَلاثٌ: فَامرَأَةٌ وَلودٌ وَدودٌ، تُعينُ زَوجَها عَلى دَهرِهِ لِدُنياهُ وآخِرَتِهِ، ولا تُعينُ الدَّهرَ عَلَيهِ. وَامرَأَةٌ عَقيمٌ، لا ذاتُ جَمالٍ ولا خُلُقٍ، ولا تُعينُ زَوجَها عَلى خَيرٍ. وَامرَأَةٌ صَخّابَةٌ [۲۱۰] وَلّاجَةٌ [۲۱۱] هَمّازَةٌ [۲۱۲]، تَستَقِلُّ الكَثيرَ ولا تَقبَلُ اليَسيرَ. [۲۱۳]

130. الكافى ـ به نقل از ابراهيم كَرْخى ـ:به امام صادق عليه السلام گفتم: همسرم ـ كه زنى سازگار بود ـ، از دنيا رفته است و اكنون، تصميم گرفته ام كه ازدواج كنم.

امام عليه السلام به من فرمود: «بنگر كه خويشتن را در كجا مى نهى و چه كسى را در دارايى ات شريك مى گردانى و بر دين و رازت آگاه مى سازى. پس اگر تصميم قطعى به اين كار گرفته اى، با دوشيزه اى ازدواج كن كه از او به نيكى و نيك خويى ياد مى شود. بدان كه زنان چنان اند كه [شاعر] گفته است:

راستى كه زنان، گونه گون آفريده شده اند

برخى از آنان سودند و برخى زيان

برخى چونان ماهِ نو اند، آن گاه كه آشكار شود

براى يارش، و برخى ديگر تاريك اند

پس آن كه به نيك زنى دست يابد، زهى سعادت!

و آن كه مغبون شود، برايش راه انتقامى نيست!

زنان، سه دسته اند: زن زاياى مهربان كه شوهر خويش را در كار دنيا و آخرتش يارى مى رسانَد و به روزگار، بر ضدّ او يارى نمى رساند؛ زن نازايى كه نه از زيبايى بهره اى دارد و نه از اخلاق، و شوهرش را در كار نيك، يارى نمى رسانَد؛ و زن هواركشِ پا به در، كه پشت سر شوهرش حرف مى زند و زياد را اندك مى شمارد و اندك را نمى پذيرد».

1 / 5: مَن لا يَنبَغِي اختِيارُهُ

1 / 5: زنانى كه شايسته انتخاب نيستند

1 / 5 ـ 1: الحَسناءُ غَيرُ الصَّالِحَةِ

1 / 5 ـ 1: زيباى ناشايست

131. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:لا يُختارُ حُسنُ وَجهِ المَرأَةِ عَلى حُسنِ دينِها. [۲۱۴]

131. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:زيبايىِ روىِ زن را نبايد بر زيبايى دينش ترجيح داد.

132. لقمان عليه السلام ـ لِابنِهِ ـ:يا بُنَيَّ، لَو كانَتِ النِّساءُ تُذاقُ كَما تُذاقُ الخَمرُ، ما تَزَوَّجَ رَجُلٌ امرَأَةَ سوءٍ أبَدا. [۲۱۵]

132. لقمان عليه السلام ـ خطاب به فرزندش ـ:پسرم! اگر زنان، همچون شراب، چشيدنى بودند، هرگز هيچ مردى با زن بد، ازدواج نمى كرد.

1 / 5 ـ 2: خَضراءُ الدِّمَنِ

1 / 5 ـ 2: زيباى بدگُهر [۲۱۶]

133. الإمام الصادق عليه السلام:قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَطيبا فَقالَ: أيُّهَا النّاسُ، إيّاكُم وخَضراءَ الدِّمَنِ. قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، وما خَضراءُ الدِّمَنِ؟ قالَ: المَرأَةُ الحَسناءُ في مَنبَتِ السّوءِ. [۲۱۷]

133. امام صادق عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خطابه ايستاد و فرمود: «اى مردم! از خضراى دِمَن بپرهيزيد».

گفتند: اى پيامبر خدا! خضراى دمن چيست؟

فرمود: «زن زيبا در رويشگاه بَد».

1 / 5 ـ 3: الحَمقاءُ

1 / 5 ـ 3: كودن

134. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إيّاكُم وتَزويجَ الحَمقاءِ؛ فَإِنَّ صُحبَتَها بَلاءٌ، ووَلَدَها ضَياعٌ. [۲۱۸]

134. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از ازدواج با زن كودن بپرهيزيد؛ زيرا همنشينى با او، مايه رنج است و فرزندش تباه.

135. الإمام الصادق عليه السلام:زَوِّجُوا الأَحمَقَ ولا تُزَوِّجُوا الحَمقاءَ؛ فَإِنَّ الأَحمَقَ يُنجِبُ وَالحَمقاءَ لا تُنجِبُ. [۲۱۹]

135. امام صادق عليه السلام:به مرد كودن، زن بدهيد؛ امّا زن كودن نگيريد؛ زيرا از مرد كودن، فرزند باهوش به دنيا مى آيد؛ ولى از زن كودن، فرزند باهوش به دنيا نمى آيد.

1 / 5 ـ 4: العاقِرُ

1 / 5 ـ 4: نازا

136. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:تَزَوَّجوا بِكرا وَلودا، ولا تَزَوَّجوا جَميلَةً عاقِرا، فَإِنّي اُباهي بِكُمُ الاُمَمَ يَومَ القِيامَةِ. [۲۲۰]

136. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:با باكره بچّه زا ازدواج كنيد و با زن زيباىِ نازا ازدواج نكنيد؛ زيرا من در روز قيامت، به [جمعيّت] شما بر ديگر امّت ها مى بالم.

137. الإمام الصادق عليه السلام:جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا نَبِيَّ اللّهِ، إنَّ لِيَ ابنَةَ عَمٍّ قَد رَضيتُ جَمالَها وحُسنَها ودينَها، ولكِنَّها عاقِرٌ. فَقالَ: لا تَزَوَّجها. [۲۲۱]

137. امام صادق عليه السلام:مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! دختر عمويى دارم كه زيبايى و نيكويى و ديندارى او را پسنديده ام؛ امّا نازاست.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «با او ازدواج مكن».

138. سنن أبي داود عن معقل بن يسار:جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: إنّي أصَبتُ امرَأَةً ذاتَ حَسَبٍ وجَمالٍ وإنَّها لا تَلِدُ، أفَأَتَزَوَّجُها؟

قالَ: لا. ثُمَّ أتاهُ الثّانِيَةَ فَنَهاهُ، ثُمَّ أتاهُ الثّالِثَةَ، فَقالَ: تَزَوَّجُوا الوَدودَ الوَلودَ؛ فَإِنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الاُمَمَ. [۲۲۲]

138. سنن أبى داوود ـ به نقل از معقل بن يسار ـ:مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: من به زنى خانواده دار و زيبا برخورده ام؛ ولى بچّه نمى زايد. آيا با او ازدواج بكنم؟

فرمود: «نه!».

دوباره نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و ايشان او را نهى كرد. سه باره آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «با زن مهربانِ زايا ازدواج كنيد؛ زيرا من به [افزونى] شما بر ديگر امّت ها مى نازم».

139. اُسد الغابة عن عبد الملك المصري عن رجل من محارب:إنّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: أتَيتُكَ فِي امرَأَةٍ أعجَبَني جَمالُها، لِتَدعُوَ اللّهَ لي بِالبَرَكَةِ. وكانَت عاقِرا، فَلَم يَأذَن لي.

ثُمَّ رَجَعَ إلَيهِ يَرجو أن يَأذَنَ لَهُ أو يَدعُوَ لَهُ بِالبَرَكَةِ، فَقالَ: إنَّهُ لَو تَزَوَّجَ امرَأَةً سَوداءَ ولَودا أحَبُّ إلَيَّ مِن أن يَتَزَوَّجَها حَسناءَ لا تَلِدُ. [۲۲۳]

139. اُسْد الغابة ـ به نقل از عبد الملك مصرى، از مردى از قبيله محارب ـ:مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: زنى است كه زيبايى او نظرم را گرفته؛ ولى نازاست. نزد شما آمده ام تا از خداوند برايم طلب بركت كنيد [كه از آن زن، بچّه دار شوم].

پيامبر صلى الله عليه و آله به من اجازه نداد [كه اين ازدواج صورت بگيرد].

مرد، دوباره نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و خواهش كرد كه به او اجازه دهد يا برايش دعاى بركت كند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر [او] با زنى سياه، امّا زايا ازدواج كند، نزد من خوش تر از آن است كه با زنى زيبا، ولى نازا ازدواج نمايد».

1 / 5 ـ 5: العَجوزُ

1 / 5 ـ 5: پير زن

140. الإمام الصادق عليه السلام:ثَلاثَةٌ يَهدِمنَ البَدَنَ ورُبَّما قَتَلنَ: أكلُ القَديدِ [۲۲۴] الغابِّ [۲۲۵]، ودُخولُ الحَمّامِ عَلَى البِطنَةِ، ونِكاحُ العَجائِزِ. [۲۲۶]

140. امام صادق عليه السلام:سه چيزند كه بدن را ويران مى كنند و چه بسا مى كُشند: خوردن گوشت نمك سودِ گنديده، حمّام رفتن با شكم پُر، و ازدواج با پيرزنان.

1 / 5 ـ 6: مَن فيها هذِهِ الخَصائِصُ

1 / 5 ـ 6: زنانِ داراى اين ويژگى ها

141. الخصال عن زيد بن ثابت:قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا زَيدُ تَزَوَّجتَ؟ قالَ: قُلتُ: لا، قالَ: تَزَوَّج تَستَعِفَّ مَعَ عِفَّتِكَ، ولا تَزَوَّجَنَّ خَمسا، قالَ زَيدٌ: مَن هُنَّ يا رَسولَ اللّهِ؟

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لا تَزَوَّجَنَّ شَهبَرَةً، ولا لَهبَرَةً، ولا نَهبَرَةً، ولا هَيدَرَةً، ولا لَفوتا.

فَقالَ زَيدٌ: يا رَسولَ اللّهِ، ما عَرَفتُ مِمّا قُلتَ شَيئا، وإنّي بِأَمرِهِنَّ لَجاهِلٌ!

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ألسَتُم عُرُبا؟! أمَّا الشَّهبَرَةُ فَالزَّرقاءُ البَذِيَّةُ، وأمَّا اللَّهبَرَةُ فَالطَّويلَةُ المَهزولَةُ، وأمَّا النَّهبَرَةُ فَالقَصيرَةُ الدَّميمَةُ، وأمَّا الهَيدَرَةُ فَالعَجوزُ المُدبِرَةُ، وأمَّا اللَّفوتُ فَذاتُ الوَلَدِ مِن غَيرِكَ. [۲۲۷]

141. الخصال ـ به نقل از زيد بن ثابت ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: «اى زيد! ازدواج كرده اى؟».

گفتم: نه.

فرمود: «ازدواج كن تا بر پاك دامنى ات بيفزايى. و با پنج گروه از زنان، ازدواج مكن».

زيد گفت: آنان چه كسانى هستند، اى پيامبر خدا؟

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «با زنِ شَهبَره و لَهبَره و نَهبَره و هَيدَره و لَفوت، ازدواج مكن».

زيد گفت: اى پيامبر خدا! من كه از آنچه فرمودى، چيزى نفهميدم و در باره زنان، شناختى ندارم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مگر شما عرب نيستيد؟! شهبره، زن چشم زاغِ بدزبان است. لهبره، زن بلندقدِ تكيده است. نهبره، زن كوته قدِ زشت روى است. هيدره، پيرزن شهوتْ مُرده است، و لفوت، زنى است كه از ديگرى فرزند دارد».

142. جامع الأخبار:قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله لِأَحَدِ أصحابِهِ، وهُوَ زَيدُ بنُ ثابِتٍ:... لا تَزَوَّجِ اثنَتَي عَشرَةَ امرَأَةً، قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، و مَا اثنَتا عَشرَةَ؟

قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لا تَزَوَّج هَنفَصَةً، ولا عَنفَصَةً، ولا شَهَبرَةً، ولا سَلَقلَقَةً [۲۲۸]، ولا مَذبوبَةً، ولا مَذمومَةً، ولا حَنّانَةً، ولا مَنّانَةً، ولا رَفثاءَ، ولا هَيدَرَةً، و لا ذَقناءَ، ولا لَفوتا. [۲۲۹]

142. جامع الأخبار: [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله] به يكى از يارانش، يعنى زيد بن ثابت، فرمود: «... با دوازده دسته از زنان، ازدواج مكن».

گفت: اى پيامبر خدا! آن دوازده دسته كدام اند؟

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «با هَنفَصه و عَنفَصه و شَهبَره و سَلَقلَقه و مَذبوبه و مَذمومه و حَنّانه و مَنّانه و رَفثاء و هَيدَره و ذَقناء و لَفوت، ازدواج مكن». [۲۳۰]

143. المحجّة البيضاء:يُحكى أنَّ السّائِحَ الأَزدِيَّ لَقِيَ إلياسَ عليه السلام في سِياحَتِهِ، فَأَمَرَهُ بِالتَّزويجِ ونَهاهُ عَنِ التَّبَتُّلِ، ثُمَّ قالَ: لا تَنكِح أربَعا: المُختَلِعَةَ وَالمُبارِيَةَ وَالعاهِرَةَ والنّاشِزَةَ.

أمَّا المُختَلِعَةُ فَهِيَ الَّتي تَطلُبُ الخُلعَ كُلَّ ساعَةٍ مِن غَيرِ سَبَبٍ. وَالمُبارِيَةُ المُباهِيَةُ بِغَيرِها، المُفاخِرَةُ بِأَسبابِ الدُّنيا. وَالعاهِرَةُ الفاسِقَةُ الَّتي تُعرَفُ بِخَليلٍ وخِدنٍ، قالَ اللّهُ تَعالى: «وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ» [۲۳۱]. وَالناشِزَةُ الَّتي تَعلو عَلى زَوجِها فِي الفِعالِ وَالمَقالِ، مَأخوذٌ مِنَ النَّشَزِ؛ وهُوَ العالي مِنَ الأَرضِ. [۲۳۲]

143. المَحَجّة البيضاء:آورده اند كه عابدِ دوره گرد اَزدى، در اثناى گردش خويش، به الياس عليه السلام برخورد. الياس عليه السلام، او را به ازدواج كردن فرمان داد و از ترك ازدواج، نهيَش كرد و سپس فرمود: «با چهار طايفه از زنان، ازدواج مكن: مُختلعه، مُباريه، عاهِره، و ناشِزه».

مختلعه، زنى است كه هر دم، بى جهت، تقاضاى [طلاقِ] خُلع مى كند. مباريه، زنى است كه با مال و منال دنيا، بر ديگر زنان، مباهات و فخرفروشى مى كند. عاهره، زن بدكاره معروف به داشتن روابط نامشروع با ديگران است. خداوند متعال فرموده است: «نه زنانى كه [پنهانى] دوستِ مرد مى گيرند»، و ناشزه، [۲۳۳] زنى است كه در كردار و گفتار، بر شوى خويش بلندى مى كند كه برگرفته از «نَشَز»، به معناى زمين مرتفع و بلند است.

144. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:لا تَزَوَّجَنَّ عَجوزا ولا عاقِرا، فَإِنّي مُكاثِرٌ بِكُم. [۲۳۴]

144. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:با پيرزن و زن نازا ازدواج مكن؛ چرا كه من به فراوانى تعداد شما مباهات مى كنم.

1 / 6: ما يَنبَغي في اِختِيارِ الصِّهرِ

1 / 6: كارهاى شايسته در هنگام شوهر دادن دختران

1 / 6 ـ 1: اِستِئمارُ المَرأَةِ

1 / 6 ـ 1: نظرخواهى از دختر

145. المعجم الكبير عن عمر:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا أرادَ أن يُزَوِّجَ امرَأَةً مِن نِسائِهِ، يَأتيها مِن وَراءِ الحِجابِ فَيقولُ لَها: يا بُنَيَّةُ، إنَّ فُلانا قَد خَطَبَكِ، فَإِن كَرِهتيهِ فَقولي: لا، فَإِنَّهُ لا يَستَحي أحَدٌ أن يَقولَ: لا، وإن أحبَبتِ، فَإِنَّ سُكوتَكِ إقرارٌ. [۲۳۵]

145. المعجم الكبير ـ به نقل از عمر ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه مى خواست زنى از خانواده اش را شوهر دهد، از پشت پرده به او مى فرمود: «دخترم! فلانى از تو خواستگارى

كرده است. اگر دوستش ندارى، بگو: نه؛ زيرا هيچ كس نبايد از گفتنِ نه، شرم كند. اگر هم دوست دارى، سكوت تو [نشانه] موافقت است».

1 / 6 ـ 2: عَدَمُ التَّرَبُّصِ عِندَ مَجيءِ الكُفوءِ

1 / 6 ـ 2: درنگ نكردن، با آمدنِ همسنگ

146. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إذا جاءَكُمُ الأَكفاءُ فَأَنكِحوهُنَّ ولا تَرَبَّصوا [۲۳۶] بِهِنَّ الحَدَثانِ. [۲۳۷]

146. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه اشخاص همسنگ [براى خواستگارى] نزد شما آمدند، دخترانتان را به همسرى آنها در آوريد و درنگ و امروز و فردا نكنيد.

147. عنه صلى الله عليه و آله:إذا أتاكُمُ الأَكفاءُ فَأَلقوهُنَّ إلقاءً. [۲۳۸]

147. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه مردانى همشأن، نزد شما آمدند، دخترانتان را بى درنگ به همسرى آنها در آوريد.

148. عنه صلى الله عليه و آله:يا عَلِيُّ، ثَلاثٌ لا تُؤَخِّرها: الصَّلاةُ إذا أتَت، وَالجَنازَةُ إذا حَضَرَت، وَالأَيِّمُ [۲۳۹] إذا وجَدتَ لَها كُفؤا. [۲۴۰]

148. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اى على! سه كار را به تأخير نينداز: نماز را هر گاه وقتش رسيد؛ [به خاك سپارى] جنازه را، هر گاه آماده شد؛ [ازدواج] زن بى همسر را، هر گاه همسنگى برايش يافتى.

149. الكافي عن الإمام الصادق عليه السلام ـ في حَديثٍ لَهُ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنَّهُ خَطَبَ النّاسَ وحَثَّهُم عَلَى التَّعجيلِ في تَزويجِ بَناتِهِم وعَدَمِ تَأخيرِهِنَّ، إلى أن قالَ ـ:فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، فَمَن نُزَوِّجُ؟ فَقالَ: الأَكفاءَ. فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، ومَنِ الأَكفاءُ؟ فَقالَ: المُؤمِنونَ بَعضُهُم أكفاءُ بَعضٍ، المُؤمِنونَ بَعضُهُم أكفاءُ بَعضٍ. [۲۴۱]

149. امام صادق عليه السلام:در يادكرد حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه در آن، پيامبر صلى الله عليه و آله براى مردم سخنرانى كرد و آنان را به تعجيل در شوهردادن دخترانشان و به تأخير نيفكندن اين كار تشويق نمود ـ:... پس مردى برخاست و گفت: اى پيامبر خدا! به چه كسانى شوهر دهيم؟

فرمود: «به اشخاص همسنگ».

گفت: اى پيامبر خدا! اشخاص همسنگ چه كسانى هستند؟

فرمود: «مؤمنان، همسنگ يكديگرند. مؤمنان، همسنگ يكديگرند».

1 / 6 ـ 3: التَّجَنُّبُ مِن تَزويجِ الفاسِقِ ولا سِيَّما شارِبَ الخَمرِ

1 / 6 ـ 3: اجتناب از دختر دادن به مرد فاسد، بويژه شرابخوار

150. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَن زَوَّجَ كَريمَتَهُ بِفاسِقٍ، نَزَلَ عَلَيهِ كُلَّ يَومٍ ألفُ لَعنَةٍ، ولا يَصعَدُ لَهُ عَمَلٌ إلَى السَّماءِ، ولا يُستَجابُ لَهُ دُعاؤُهُ، ولا يُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ ولا عَدلٌ [۲۴۲]. [۲۴۳]

150. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس دخترش را به مردى فاسد بدهد، روزى هزار لعنت بر او فرود مى آيد، و هيچ عملى [نيك و عبادى] از او به آسمان فراز نمى شود، و دعايش مستجاب نمى گردد، و هيچ توبه و فديه اى از او پذيرفته نمى شود.

151. عنه صلى الله عليه و آله:شارِبُ الخَمرِ لا يُعادُ إذا مَرِضَ، ولا يُشهَدُ لَهُ جَنازَةٌ، ولا تُزَكّوهُ إذا شَهِدَ، ولا تُزَوِّجوهُ إذا خَطَبَ، ولا تَأتَمِنوهُ عَلى أمانَةٍ. [۲۴۴]

151. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:شرابخوار، هر گاه بيمار شد، نبايد به عيادتش رفت، و در تشييع جنازه اش نبايد شركت كرد. هر گاه شهادت داد، او را تأييد نكنيد، و هرگاه خواستگارى كرد، به او زن ندهيد، و او را بر امانتى، امين مشماريد [و امانت به او مسپاريد].

152. عنه صلى الله عليه و آله:مَن شَرِبَ الخَمرَ بَعدَما حَرَّمَهَا اللّهُ عَلى لِساني،فَلَيسَ بِأَهلٍ أن يُزَوَّجَ إذا خَطَبَ. [۲۴۵]

152. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس بعد از آن كه خداوند، شراب را به زبان من حرام فرموده، شراب بنوشد، شايسته آن نيست كه هر گاه خواستگارى اى كرد، به او زن بدهند.

153. عنه صلى الله عليه و آله:شارِبُ الخَمرِ لا يُزَوَّجُ إذا خَطَبَ. [۲۴۶]

153. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اگر شرابخوار به خواستگارى آمد، او را زن ندهيد.

154. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ مَن زَوَّجَ ابنَتَهُ شارِبَ الخَمرِ، فَكَأَنَّما قادَها إلَى الزِّنا. [۲۴۷]

154. امام صادق عليه السلام:هر كس دخترش را به شرابخوار بدهد، گويا او را به زنا كِشانده است.

155. عنه عليه السلام:مَن زَوَّجَ كَريمَتَهُ مِن شارِبِ الخَمرِ فَقَد قَطَعَ رَحِمَها. [۲۴۸]

155. امام صادق عليه السلام:هر كس دخترش را به شرابخوار بدهد، پيوند خويشاوندى او را بريده است.

1 / 6 ـ 4: التَّجَنُّبُ مِن غَلاءِ المَهرِ

1 / 6 ـ 4: پرهيز از تعيين مَهريه سنگين

156. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:لا تُغالوا بِمُهورِ النِّساءِ، فَإِنَّما هِيَ سُقيَا اللّهِ سُبحانَهُ. [۲۴۹]

156. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در مهريه هاى زنان، زياده روى نكنيد؛ چرا كه زنان، در واقع، باران خداوند سبحان اند. [۲۵۰]

157. عنه صلى الله عليه و آله ـ في خَبرِ الحَولاءِ ـ:يا حَولاءُ، وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّا ورَسولاً، ما مِنِ امرَأَةٍ تُثَقِّلُ عَلى زَوجِها المَهرَ، إلّا ثَقَّلَ اللّهُ عَلَيها سَلاسِلَ مِن نارِ جَهَنَّمَ. [۲۵۱]

157. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در خبر حولاء ـ:اى حولاء! سوگند به آن كه مرا به راستى، پيامبر و رسول فرستاد، هيچ زنى نيست كه مهريه اش را بر شوهرش سنگين سازد، مگر آن كه خداوند، زنجيرهايى گران از آتش دوزخ بر او مى نهد.

158. عنه صلى الله عليه و آله:اللّهُمَّ أذهِب مُلكَ غَسّانَ، وَضَع مُهورَ كِندَةَ [۲۵۲]. [۲۵۳]

158. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بار خدايا! حكومت غَسّان را از ميان بردار و مهريه هاى [زنان] كِنده [۲۵۴] را پايين بياور!

159. مسند ابن حنبل عن محمّد بن إبراهيم التيمي:عَن أبي حَدرَدٍ الأَسلَمِيِّ أنَّهُ أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَستَفتيهِ في مَهرِ امرَأَةٍ فَقالَ: كَم أمهَرتَها؟ قالَ: مِئَتَي دِرهَمٍ.

فَقالَ [صلى الله عليه و آله]: لَو كُنتُم تَغرِفونَ مِن بَطحانَ [۲۵۵] ما زِدتُم. [۲۵۶]

159. مسند ابن حنبل ـ به نقل از محمّد بن ابراهيم تَيمى ـ:در باره ابو حَدرَد اَسلَمى، روايت شده كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد تا در مورد مهريه زنى از ايشان نظر بخواهد. [۲۵۷] پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «چه قدر او را مَهر كرده اى؟».

گفت: دويست درهم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر از بَطحان [۲۵۸] هم بر مى داشتيد، اضافه نمى آورديد».

160. الإمام الصادق عليه السلام:شُؤمُ المَرأَةِ فَكَثرَةُ مَهرِها، وعُقمُ رَحِمِها. [۲۵۹]

160. امام صادق عليه السلام:شومى زن، اين است كه مهريه اش بسيار، و رَحِمش سِتَروَن باشد.

161. عنه عليه السلام:مِن بَرَكَةِ المَرأَةِ: خِفَّةُ مَؤونَتِها وتَيسيرُ وِلادَتِها، ومِن شُؤمِهِا: شِدَّةُ مَؤونَتِها وتَعسيرُ وِلادَتِها. [۲۶۰]

161. امام صادق عليه السلام:از خجسته بودن زن، اين است كه كم خرج و آسان زا باشد، و از شومى زن، اين است كه پُرخرج و دشوارزا باشد.

162. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:خَيرُ الصَّداقِ أيسَرُهُ. [۲۶۱]

162. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بهترين مهريه، سبك ترينِ آن است.

163. عنه صلى الله عليه و آله:أعظَمُ النِّساءِ بَرَكَةً أيسَرُهُنَّ صَداقا. [۲۶۲]

163. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بابركت ترينِ زنان، كم مهريه ترينِ آنان است.

164. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ أعظَمَ النِّكاحِ بَرَكَةً أيسَرُهُ مَؤونَةً. [۲۶۳]

164. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:پربركت ترين ازدواج، آن است كه كم هزينه تر باشد.

165. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ مِن يُمنِ [۲۶۴] المَرأَةِ تَيسيرَ خِطبَتِها، وتَيسيرَ صَداقِها، وتَيسيرَ رَحِمِها. [۲۶۵]

165. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از ميمنت زن، آن است كه خواستگارى و مهريه و زايمانش آسان باشد.

166. عنه صلى الله عليه و آله:أفضَلُ نِساءِ اُمَّتي أصبَحُهُنَّ [۲۶۶] وَجها، وأقَلُّهُنَّ مَهرا. [۲۶۷]

166. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:برترينِ زنانِ امّت من، خوب روترين و كم مَهرترينِ آنان است.

پژوهشى در باره مَهرُ السُّنّه (مَهر محمّدى) [۲۶۸]

عالمان شيعه بر آن اند كه مرد و زن مى توانند در مَهريه ازدواج، بر هر مبلغ دلخواهى توافق كنند. اين مقدار، محدوديتى ندارد؛ ولى بايد ارزش مالى يا خدماتى داشته باشد. در كنار اين جواز شرعى، حكم اخلاقى، استحبابى و مؤكّد اسلام، آن است كه مقدار مهريه (صَداق)، تا جاى ممكن، كم باشد، به گونه اى كه ازدواج را آسان نمايد و مهر را ـ كه نشانه صدق و وفادارى مرد به پيمان مقدّس ازدواج است ـ، تبديل به وسيله اى براى فخرفروشى يا پايبند كردن اجبارى به ادامه زندگى و ازدواج نسازد.

از اين رو، پيشوايان دين، سفارش هاى مكرّرى نموده اند كه مردان و زنان، به همان مهرى رضايت دهند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عنوان بهترين اُسوه قابل پيروى، آن را براى همسران و دختران خود، قرار مى داده است. پيشوايان شيعه، پيروان خود را از تعيين كردن مَهريه اى بيش از اين مقدار، نهى كرده اند. اين نهى، هر چند دلالت بر حرمت ندارد، امّا كراهت آن را اثبات مى كند.

ثابت بودن مقدار مَهرُ السُّنّه

گزارش هاى متعدّدى، مهريه ازدواج هاى پيامبر صلى الله عليه و آله را به عنوان سنّتِ نهاده شده ايشان در زمينه ازدواج، ذكر كرده اند. خوش بختانه اين گزارش ها، در شيعه و اهل سنّت، مقدارِ ثابت و معيّنى را براى اين مهريه ذكر كرده اند و تنها دو گزارش با انبوه نقل ها متفاوت است. نقل هاى متواتر، مهريه زنان و دختران پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز دختران اهل بيتِ ايشان را «دوازده و نيم اَوقيه نقره» برابر با «پانصد دِرهم» دانسته اند و تنها دو نقل، يكى از شيعه [۲۶۹] و يكى از اهل سنّت، [۲۷۰] مهريه يكى از زنان پيامبر صلى الله عليه و آله به نام اُمّ حبيبه را بيش از اين مقدار ـ يعنى چهار هزار درهم ـ دانسته است؛ [۲۷۱] امّا امام باقر عليه السلام اين را يك استثنا دانسته است كه به خواست پيامبر صلى الله عليه و آله نبوده؛ بلكه امضا و تقرير كارى بوده كه نجاشى، حاكم حبشه، كرده است. او ـ كه وكيل پيامبر صلى الله عليه و آله در خواستگارى و عقد اُمّ حبيبه (از زنان هجرت كرده به حبشه) بوده است ـ، مهر چهار هزار درهمى براى او تعيين مى كند و آن را از جانب خود مى پردازد و پيامبر صلى الله عليه و آله هم ديگر سخن و اعتراضى بر زبان نمى آورند.

مُعادل ريالى مَهرُ السُّنّه

گزارش هاى متعدّدى، مهر السنّه را برابر با دوازده و نيم اَوقيه دانسته اند. اَوقيه، واحدى براى داد و ستد اعراب در صدر اسلام و پيش از آن بوده و برابر با چهل درهمِ آن روزگار بوده است. [۲۷۲] درهم نيز در روزگار قديم، واحدى براى داد و ستد و نيز وزن كردن نقره و برخى داروها و اشياى قيمتى بوده است. مقدار درهم، در طول زمان، دست خوشِ تغيير و تحوّل بوده است؛ امّا پس از تبديل شدن آن به سكّه رايج حكومت اسلامى در روزگار اُمويان، تا چندين قرن، مقدار آن، تفاوت نكرد و امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نيز در برابر پرسش راويان، برابرى هر اوقيه با چهل درهم را با همان درهم رايجِ اُموى در زمان خود، اعلام مى دارند. خوش بختانه وزن اين درهم، معيّن و حدود سه گرم نقره خالص است. [۲۷۳]

بر اين اساس، مهر السنّه حدود هزار و پانصد گرم نقره خالص مى شود كه ارزش ريالى آن، در زمان نگارش اين نوشته (مهرماه 1387)، حدود ششصد هزار تومان است و همان گونه كه ملاحظه مى شود، مهر بسيار سبُكى است و طبعا پرداخت آن نيز آسان است.

مقدار واقعى مَهرُ السُّنّه

برخى معتقدند كه «قدرت خريدِ» پانصد درهم نقره در صدر اسلام، بسى بيشتر از اكنون بوده است و از اين رو، بايد آن را با چند كالاى باارزش ديگر سنجيد و سپس آن قدرت خريد را به بهاى پول رايج امروز، محاسبه كرد.

برخى فقيهان متقدّم نيز بر همين اساس، مهر السنّه را پانصد درهم يا پنجاه دينار (يعنى پنجاه مثقال طلاى خالص) دانسته اند؛ زيرا در روزگار آنان، هر ده دِرهم، برابر با يك دينار بوده است. نتيجه اين سخن، شناور بودن مهر السنّه است، هر چند زياد بودن آن را نتيجه نمى دهد؛ زيرا پنجاه دينار، همان پنجاه مثقال شرعى طلاست كه مبلغ آن در روزگار كنونى به پنج ميليون تومان هم نمى رسد؛ زيرا هر مثقال شرعى، برابر با 265/4 گرم است و هر گرم طلاى خالص، [۲۷۴] اندكى بيش از بيست هزار تومان است.

گفتنى است طبق برخى گزارش ها، در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله، ارزش نقره در برابر طلا، افزايش داشته و هر هفت يا هشت درهم (نقره) با يك دينار (طلا) معاوضه مى شده است و بر اين اساس نيز پانصد درهم، برابر هفتاد دينار يعنى هفتاد مثقال شرعى طلا و مُعادل حدود هفت ميليون تومان [در زمان حاضر] مى گردد.

شيوه ديگر محاسبه ميزان «قدرت خريدِ» مهر السنّه، دقّت در جزئيات گزارش ازدواج امام على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام و خريدهاى انجام شده با مبلغ مورد بحث (مهر السنّه) است. بر طبق گزارش هاى متعدّد، امام على عليه السلام با فروش زره خود (و طبق برخى گزارش ها، با فروش زره و بُرْد يَمانى خود)، حدود چهارصد و هشتاد درهم يا اندكى فزون تر و كمتر، فراهم نمود [۲۷۵] و آن مبلغ را به پيامبر صلى الله عليه و آله سپرد. پيامبر خدا، با آن پول، وسايل بسيار ساده يك زندگى مشترك و حدّ اقلِ لوازم را تهيّه نمود. خوش بختانه سياهه بخشى از اين وسايل و بهاى آنها موجود است [۲۷۶] و نشان از سادگى و ارزانى اين جهيزيه دارد. بر اين پايه هم بايد گفت كه مهر السنّه، مبلغى نه چندان زياد است كه با آن، تنها مى توان اثاثيه ضرورى، ساده و اوّليه يك خانه كوچك را تهيّه نمود.

هديه ازدواج

اندك بودن مَهر السنّه و تأكيد پيشوايان دين بر آسان گيرى در تعيين مَهريه، عمدتا به خاطر رفع موانع ازدواج و ترغيب به ايجاد رابطه زناشويى ميان جوانان امّت اسلامى است؛ امّا اين، به هيچ روى، به معناى ناپسند بودن تبادل هديه ميان دو همسر يا خانواده هاى آنها نيست. هر يك از دو سوى رابطه يا خويشاوندان آنها مى توانند براى تحكيم بيشتر ازدواج، هديه هايى ارزان يا گران قيمت، به ديگر سو بدهند.

پيشوايان دينى ما، در كنار عمل به سنّت نبوى در مَهر و تأكيد بر فراتر نرفتن از آن، گاه هديه هاى پرارزشى را به همسران خود بخشيده اند و نام آن را نه مهر كه «نِحله (هديه)» نهاده اند. [۲۷۷] آنان گاه هديه هايى به صورت مزرعه، باغ و... را به خانواده هايى نوپا مى بخشيدند و قصدشان، بى نياز كردن آنان از تكيه بر ديگران بود. [۲۷۸] البتّه از اين نمونه ها، در گزارش تاريخ، فراوان نيست، به گونه اى كه مى توان هر يك را مختصّ حالت خاص و برآمده از فضا و موقعيت ويژه آن ازدواج دانست و جالب توجّه، آن كه در هيچ يك از اين گزارش ها، سخنى از درخواست قبلى دختر يا خانواده او به ميان نيامده است و ارتباطى با مهر (صَداق) ندارد.

به طور كلّى، گزارش هاى فراوان در سرتاسر كتب حديثى و فقهى، ترديدى بر جا نمى نهند كه مَهر اندك و سبُك، پسنديده و مورد سفارش اسلام است؛ ولى اين، مانع از آن نيست كه مسلمانان براى استوار كردن پيوند ازدواج، هديه هايى را به همسران خود يا به ديگر نزديكانى كه تازه ازدواج كرده اند، نثار كنند.

به سخن ديگر، مهر و تعيين مقدار آن، پيش از ازدواج است و از اين رو، بايد آن را اندك و آسان گرفت تا ازدواج، رونق گيرد و نِحله (بخشش)، مربوط به پس از عقد ازدواج يا پيش از برقرارى زندگى مشترك است، تا دل همسران به هم نزديك تر گردد و پيوند نورُسته، قوّت يابد.

1 / 7: آدابُ الزفافِ

1 / 7: آداب عروسى

1 / 7 ـ 1: اِختِيارُ الأَوقاتِ المُبارَكَةِ

1 / 7 ـ 1: انتخاب اوقات خجسته

167. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:يُستَحَبُّ النِّكاحُ في رَمَضانَ رَجاءَ البَرَكَةِ. [۲۷۹]

167. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مستحب است ازدواج كردن در ماه رمضان؛ زيرا در اين ماه، اميد بركت مى رود.

168. عنه صلى الله عليه و آله:يَومُ الجُمُعَةِ يَومُ خِطبَةٍ ونِكاحٍ. [۲۸۰]

168. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:روز جمعه، روز خواستگارى و ازدواج كردن است.

1 / 7 ـ 2: الإِعلانُ

1 / 7 ـ 2: آشكارا برگزار كردن ازدواج

169. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أشيدوا [۲۸۱] بِالنِّكاحِ وأعلِنوهُ. [۲۸۲]

169. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ازدواج را آشكارا و علنى برگزار كنيد.

170. الإمام عليّ عليه السلام:نَهى [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] عَن نِكاحِ السِّرِّ، وإنَّهُ سَمِعَ دَفّا في بَعضِ دورِ الأَنصارِ، فَقالَ: ما هذا؟ فَقيلَ لَهُ: فُلانٌ يا رَسولَ اللّهِ نَكَحَ.

فَقالَ: الحَمدُ للّهِِ، أشيدوا بِالنِّكاحِ، أشيدوا بِالنِّكاحِ. [۲۸۳]

170. امام على عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از ازدواج نهانى، نهى فرمود. ايشان از يكى از خانه هاى انصار، صداى دف شنيد. فرمود: «چه خبر است؟».

گفتند: اى پيامبر خدا! فلانى، داماد شده است.

فرمود: «خدا را شكر! ازدواج را علنى سازيد. ازدواج را علنى سازيد».

1 / 7 ـ 3: الاِحتِفالُ

1 / 7 ـ 3: جشن گرفتن

171. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أعلِنوا هذَا النِّكاحَ، وَاجعَلوهُ فِي المَساجِدِ، وَاضرِبوا عَلَيهِ بِالدُّفوفِ. [۲۸۴]

171. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ازدواج را آشكارا و در مساجد برگزار نماييد و برايش دف [و دايره] بزنيد.

172. دعائم الإسلام:عَنهُ صلى الله عليه و آله أنَّهُ مَرَّ بِبَني زُرَيقٍ فَسَمِعَ عَزفا، فَقالَ: ما هذا؟ قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، نَكَحَ فُلانٌ، فَقالَ: كَمَلَ دينُهُ، هذَا النِّكاحُ لَا السِّفاحُ، ولا يَكونُ نِكاحٌ فِي السِّرِّ حَتّى يُرى دُخانٌ أو يُسمَعَ حِسُّ دَفٍّ.

وقالَ: الفَرقُ ما بَينَ النِّكاحِ وَالسِّفاحِ [۲۸۵] ضَربُ الدَفِّ. [۲۸۶]

172. دعائم الإسلام:روايت شده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از [محلّه] بنى زُرَيق مى گذشت كه صداى ساز و آوازى شنيد. فرمود: «چه خبر است؟».

گفتند: اى پيامبر خدا! فلانى، داماد شده است.

فرمود: «دينش كامل شد. اين، ازدواج است، نه زنا. ازدواج، پنهانى نبايد صورت بگيرد؛ بلكه حتّى [اگر ممكن است] بايد دودى [كه نشانه وليمه دادن است] ديده، يا صداى دفى شنيده شود».

و فرمود: «مرز ميان ازدواج و زنا، نواختن دف است».

173. الأمالي للطوسي عن محمّد بن عليّ بن هبّار عن أبيه:اِجتازَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِدارِ عَلِيِّ بنِ هَبّارٍ فَسَمِعَ صَوتَ دَفٍّ فَقالَ: ما هذا؟ قالوا: عَلِيُّ بنُ هَبّارٍ أعرَسَ بِأَهلِهِ.

فَقالَ صلى الله عليه و آله: حَسَنٌ هذا لِلنِّكاحِ لَا السِّفاحِ. ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله: أشيدوا بِالنِّكاحِ وأعلِنوهُ بَينَكُم وَاضرِبوا عَلَيهِ بِالدَّفِّ.

فَجَرَتِ السُّنَّةُ فِي النِّكاحِ بِذلِكَ. [۲۸۷]

173. الأمالى، طوسى ـ به نقل از محمّد بن على بن هبّار، از پدرش ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله از كنار خانه على بن هبّار گذشت و صداى دف شنيد. فرمود: «چه خبر است؟».

گفتند: على بن هبّار، عروس به خانه آورده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بسيار خوب! اين، ازدواج است، نه زنا».

سپس فرمود: «ازدواج را آشكارا و علنى بين خودتان برگزار نماييد و براى آن، دف بزنيد».

از آن پس، اين كار، در ازدواج، مرسوم شد.

إلفاتة نظر

الروايات السالفة وبعض الروايات الاُخرى [۲۸۸] دلّت على جواز استعمال الدفّ ـ الذي هو أحد آلات الموسيقي ـ في الأعراس. والملفت للنظر أن أسانيد جميع هذه الروايات ـ المسوغة لاستعمال الدفّ ـ ضعيفة، وعلى ذلك فإنّ جواز استعمال هذه الآلة الموسيقيّة منوط بعدم إيجابها للطرب، كما أفتى بذلك عدد من الفقهاء.

نكته

در رواياتى كه ملاحظه شد و برخى از روايات ديگر، [۲۸۹] استفاده از «دف» كه نوعى ساز محسوب مى شود، در مراسم عروسى، تجويز گرديده است. گفتنى است كه سند همه رواياتى كه استفاده از اين ساز را تجويز كرده اند، ضعيف است. از اين رو، همان طور كه شمارى از فقها فتوا داده اند، جواز استفاده از اين ساز، منوط به مُطرب نبودن آن است.

1 / 7 ـ 4: الوَليمَةُ

1 / 7 ـ 4: وليمه دادن

174. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:لا وَليمَةَ إلّا في خَمسٍ: في عُرسٍ أو خُرسٍ أو عِذارٍ أو وِكازٍ أو رِكازٍ، فَالعُرسُ التَّزويجُ، وَالخُرسُ النِّفاسُ بِالوَلَدِ، وَالعَذرُ الخِتانُ، وَالوِكازُ الرَّجُلُ يَشتَرِي الدّارَ، وَالرِّكازُ الرُّجَلُ يَقدَمُ مِن مَكَّةَ. [۲۹۰]

174. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:وليمه دادن (مهمانى كردن)، تنها در پنج مورد است: در عُرس، خُرس، عِذار، وِكاز و رِكاز. عُرس، هنگام ازدواج است. خُرس، زمان تولّد فرزند است. عِذار، هنگام ختنه كردن است. وِكاز، زمان خريد خانه است. رِكاز، موقع بازگشت از مكّه (حج) است.

175. الإمام علي عليه السلام:قالَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] لِمَن تَزَوَّجَ: أولِم ولَو بِشاةٍ. [۲۹۱]

175. امام على عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، به كسى كه ازدواج كرده بود، فرمود: «وليمه بده، اگر چه با قربانى كردن يك گوسفند باشد».

176. المراسيل عن الحكم بن عتيبة:إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أرسَلَ بِلالاً إلى أهلِ بَيتٍ مَنِ الأَنصارِ يَخطُبُ إلَيهِم، فَقالوا: عَبدٌ حَبَشِيٌّ! قالَ بِلالٌ: لَولا أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أمَرَني أن آتِيَكُم لَما أتَيتُكُم، فَقالوا: النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أمَرَكَ؟ قالَ: نَعَم، قالوا: قَد مُلِّكتَ. [۲۹۲]

فَجاءَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ. فَاُدخِلَت عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قِطعَةٌ مِن ذَهَبٍ فَأَعطاهُ إيّاها. فَقالَ: سُق هذا إلَى امرَأَتِكَ. وقالَ لِأَصحابِهِ: اِجمَعوا إلى أخيكُم في وَليمَتِهِ. [۲۹۳]

176. المراسيل ـ به نقل از حكم بن عُتَيبه ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله بلال را نزد خانواده اى از انصار فرستاد تا از ايشان خواستگارى كند.

آنان گفتند: برده اى حبشى!

بلال گفت: اگر پيامبر صلى الله عليه و آله مرا نفرموده بود كه نزد شما بيايم، هرگز نمى آمدم!

گفتند: پيامبر صلى الله عليه و آله به تو فرمود؟

گفت: آرى.

گفتند: پس همسردار شدى.

بلال، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و ماجرا را براى ايشان باز گفت. پس قطعه اى زر براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آورده شد. پيامبر صلى الله عليه و آله، آن را به بلال داد و فرمود: «اين را به عنوان مَهريه، به همسرت بده».

و به يارانش فرمود: «در وليمه برادرتان، حاضر شويد».

راجع: ص390 (الاُسرة / الفصل الأوّل / وليمة العرس).

ر. ك: ص391 (خانواده / فصل يكم / وليمه عروسى).

1 / 7 ـ 5: الزَّفافُ لَيلاً

1 / 7 ـ 5: عروسى كردن در شب

177. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:زُفّوا عَرائِسَكُم لَيلاً، وأطعِموا ضُحىً. [۲۹۴]

177. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:عروس هايتان را در شب، به خانه بخت ببَريد و هنگام روز، وليمه بدهيد.

178. الإمام الرضا عليه السلام:مِنَ السُّنَّةِ التَّزويجُ بِاللَّيلِ؛ لِأَنَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّيلَ سَكَنا، وِالنِّساءُ إنَّما هُنَّ سَكَنٌ. [۲۹۵]

178. امام رضا عليه السلام:ازدواج كردن در شب، از سنّت است؛ زيرا خداوند، شب را مايه آرامش قرار داده، و زنان، در حقيقت، همان مايه آرامش اند.

1 / 8: مايَنبَغي عِندَ الزَّفافِ

1 / 8: شايسته هاى شب زفاف

179. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إذا زُفَّت إلى الرَّجُلِ زَوجَتُهُ واُدخِلَت إلَيهِ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ وَليَمسَح عَلى ناصِيَتِها، ثُمَّ لِيَقُل: اللّهُمَّ بارِك لي في أهلي وبارِك لَها فِيَّ، وما جَمَعتَ بَينَنا فَاجمَع بَينَنا في خَيرٍ ويُمنٍ وبَرَكَةٍ، وإذا جَعَلتَها فُرقَةً فَاجعَلها فُرقَةً إلى كُلِّ خَيرٍ.

ثُمَّ لِيَقُل: الحَمدُ للّهِِ الَّذي هَدى ضَلالَتي، وأغنى فَقري، ونَعَشَ خُمولي، وأعَزَّ ذِلَّتي، وآوى عَيلَتي، وزَوَّجَ عُزبَتي، وأخدَمَ مِهنَتي، وآنَسَ وَحشَتي، ورَفعَ خَسيسَتي، حَمدا كَثيرا طَيِّبا مُبارَكا عَلى ما أعطَيتَ يا رَبِّ، وعَلى ما قَسَمتَ، وعَلى ما أكرَمتَ. [۲۹۶]

179. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هنگامى كه مرد، همسرش را به خانه مى بَرد، نخست، دو ركعت نماز بخوانَد و بر پيشانى او دست بكشد. سپس بگويد: «بار خدايا! در همسرم برايم بركت قرار بده و او را برايم مبارك گردان و تا زمانى كه ما را در كنار هم قرار داده اى، با خير و ميمنت و بركت بدار، و هر گاه او را [از من] جدا ساختى، به خوبىِ تمام، جدا ساز».

سپس بگويد: «سپاس، خداى را كه مرا از گم راهى، به هدايت كشانْد، و نيازم را برطرف ساخت، و سُستى ام را به نشاط تبديل كرد، و از ذلّت، به عزّتم در آورد، و از بى پناهى، سرپناهم داد، و از تجرّد، به تأهّلم كشانْد، و براى كارهايم خدمتكارى قرار داد، و از تنهايى نجاتم داد، و پستى ام را بلندى بخشيد؛ سپاسى فراوان و پاك و خجسته براى آنچه عطايم فرمودى ـ اى پروردگار من ـ و براى آنچه قسمتم كردى و لطفى كه به من نمودى!».

180. الإمام الصادق عليه السلام:إذا دَخَلتَ بِأَهلِكَ فَخُذ بِناصِيَتِها [۲۹۷] وَاستَقبِلِ القِبلَةَ وقُل: اللّهُمَّ بِأَمانَتِكَ أخَذتُها، وبِكَلِماتِكَ استَحلَلتُها، فَإِن قَضَيتَ لي مِنها وَلَدا فَاجعَلهُ مُبارَكا تَقِيّا مِن شيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ، ولا تَجعَل لِلشَّيطانِ فيهِ شِركا ولا نَصيبا. [۲۹۸]

180. امام صادق عليه السلام:هر گاه بر همسرت وارد شدى، موى پيشانى اش را بگير و رو به قبله كن و بگو: «بار خدايا! امانت تو را گرفتم و با كلمات تو، او را بر خود حلال نمودم. پس اگر از او برايم فرزندى مقدّر فرمودى، او را با بركت و پرهيزگار و از شيعه خاندان محمّد قرار ده و شيطان را در او سهم و بهره اى مَنِه».

181. مكارم الأخلاق عن الأئمّة عليهم السلام:إذا قَرُبَ الزَّفافُ يُستَحَبُّ أن تَأمُرَها أن تُصَلِّيَ رَكعَتَينِ استِحبابا، تَكونُ عَلى وُضوءٍ إذا اُدخِلَت عَلَيكَ، وتُصَلّي أنتَ أيضا مِثلَ ذلِكَ. وتَحمَدُ اللّهَ وتُصَلّي عَلَى النَّبِيِّ وآلِهِ وتَقولُ:

اللّهُمَّ ارزُقني إلفَها ووُدَّها ورِضاها بي وأرضِني بها، وَاجمَع بَينَنا بِأَحسَنِ اجتِماعٍ وأيسَرِ ائتِلافٍ، فَإِنَّكَ تُحِبُّ الحَلالَ وتَكرَهُ الحَرامَ. [۲۹۹]

181. مكارم الأخلاق ـ به نقل از يكى از اهل بيت عليهم السلام ـ:چون وقت زفاف نزديك مى شود، مستحب است كه از او (همسرت) بخواهى كه دو ركعت نماز مستحبّى بگزارد. هر گاه او را بر تو وارد كردند، باوضو باش، و خودت نيز دو ركعت نماز بگزار و حمد

خداى را به جا آور و بر پيامبر و خاندانش صلوات بفرست و بگو: «پروردگارا! اُلفت با او و محبّت او و رضايت او از من را روزى ام فرما و مرا نيز از او راضى بدار، و ما را به نيك ترين وجه و آسان ترين الفت و سازش، در كنار هم بدار. به درستى كه تو حلال را دوست دارى و حرام را ناخوش مى دارى».

182. كتاب من لا يحضره الفقيه عن أبي سعيد الخدري:أوصى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام فَقالَ: يا عَلِيُّ، إذا دَخَلَتِ العَروسُ بَيتَكَ فَاخلَع خُفَّيها حينَ تَجلِسُ، وَاغسِل رِجلَيها، وصُبَّ الماءَ مِن بابِ دارِكَ إلى أقصى دارِكَ؛ فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ أخرَجَ اللّهُ مِن بَيتِكَ سَبعينَ ألفَ لَونٍ مِنَ الفَقرِ، وأدخَلَ فيها سَبعينَ ألفَ لَونٍ مِنَ البَرَكَةِ، وأنزَلَ عَلَيهِ سَبعينَ رَحمَةً تُرَفرِفُ عَلى رَأسِ العَروسِ حَتّى تَنالَ بَرَكَتَها كُلُّ زاوِيةٍ في بَيتِكَ، وتَأمَنَ العَروسُ مِنَ الجُنونِ وَالجُذامِ وَالبَرَصِ أن يُصيبَها ما دامَت في تِلكَ الدّارِ، وَامنَعِ العَروسَ في اُسبوعِها مِنَ الأَلبانِ وَالخَلِّ وَالكُزبَرَةِ وَالتُّفّاحِ الحامِضِ مِن هذِهِ الأَربَعَةِ الأَشياءِ.

فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: يا رَسولَ اللّهِ، و لِأَيِّ شَيءٍ أمنَعُها هذِهِ الأَشياءَ الأَربَعَةَ؟

قالَ: لِأَنَّ الرَّحِمَ تَعقَمُ وتَبرُدُ مِن هذِهِ الأَربَعَةِ الأَشياءِ عَنِ الوَلَدِ.…

فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: يا رَسولَ اللّهِ، فَما بالُ الخَلِّ تُمنَعُ مِنهُ؟

قالَ: إذا حاضَت عَلَى الخَلِّ لَم تَطهُر أبَداً بِتَمامٍ، وَالكُزبَرَةُ تُثيرُ الحَيضَ في بَطنِها وتُشَدِّدُ عَلَيها الوِلادَةَ، وَالتُّفّاحُ الحامِضُ يَقطَعُ حَيضَها فَيَصيرُ داءً عَلَيها. [۳۰۰]

182. كتاب من لا يحضره الفقيه ـ به نقل از ابو سعيد خدرى ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على بن ابى طالب عليه السلام سفارش كرد و فرمود: «اى على! هر گاه عروس به خانه ات آمد، چون نشست، كفش هايش را در آور و پاهايش را [در ظرفى] بشوى و آب آن [ظرف] را از درِ خانه ات تا ته خانه ات بپاش؛ زيرا اگر چنين كنى، خداوند از خانه تو، هفتاد هزار نوع فقر را مى بَرد و هفتاد هزار نوع بركت، به آن وارد مى كند و هفتاد رحمت بر آن فرو مى فرستد كه بر فراز سر عروس، بال و پر مى زند تا بركت آنها به هر گوشه اى، از خانه ات برسد. و عروس، تا زمانى كه در آن خانه است، از ابتلا به ديوانگى و خوره و پيسى، در امان مى مانَد. تا يك هفته، عروس را از خوردن چهار چيز، باز بدار: ماست، سركه، گِشنيز و سيب ترش».

على عليه السلام فرمود: اى پيامبر خدا! به چه دليل، او را از اين چهار چيز، باز دارم؟

فرمود: «چون رَحِم، از اين چهار خوراكى، سَتَروَن مى شود و فرزند نمى آورد...».

على عليه السلام فرمود: اى پيامبر خدا! سركه، چه خاصيتى دارد كه بايد از خوردن آن منع شود؟

فرمود: «هر گاه پس از خوردن سركه، حيض شود، ديگر هرگز به طور كامل، پاك نمى گردد، و گشنيز، حيض را در شكم او تحريك مى كند و زايمان را بر او سخت مى سازد، و سيب ترش، حيض او را بند مى آورد و مايه دردش مى گردد».

1 / 9: الاُسرة المثاليّة

1 / 9: خانواده نمونه

1 / 9 ـ 1: زَواجٌ نَزَلَ مِنَ السَّماءِ

1 / 9 ـ 1: ازدواج آسمانى

183. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثلُكُم أتَزَوَّجُ فيكُم واُزَوِّجُكُم، إلّا فاطِمَةَ فَإِنَّ تَزويجَها نَزَلَ مِنَ السَّماءِ. [۳۰۱]

183. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:من هم بشرى مانند شما هستم. از شما زن مى گيرم و به شما زن مى دهم، مگر فاطمه را كه دستور ازدواج او از آسمان نازل شد.

184. عنه صلى الله عليه و آله:ما زَوَّجتُ فاطِمَةَ إلّا لَمّا أمَرَنِي اللّهُ بِتَزويجِها. [۳۰۲]

184. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:من فاطمه را شوهر ندادم، مگر زمانى كه خداوند، مرا به ازدواج دادن او امر فرمود.

185. عنه صلى الله عليه و آله ـ لِعَلِيٍّ عليه السلام ـ:اُمِرتُ بِتَزويجِكَ مِنَ السَّماء. [۳۰۳]

185. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ خطاب به على عليه السلام ـ:دستورِ به ازدواج در آوردن تو [و فاطمه عليهاالسلام] از آسمان به من رسيد.

1 / 9 ـ 2: لَولا عَلِيٌّ لَما كانَ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام كُفؤٌ

1 / 9 ـ 2: اگر على نبود، همسرِ همسنگى براى فاطمه وجود نداشت

186. الإمام عليّ عليه السلام:قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، لَقَد عاتَبَتني رِجالُ قُرَيشٍ في أمرِ فاطِمَةَ، وقالوا: خَطَبناها إلَيكَ فَمَنَعتَنا، وتَزَوَّجَت [۳۰۴] عَلِيّا!

فَقُلتُ لَهُم: وَاللّهِ ما أنا مَنَعتُكُم وزَوَّجتُهُ، بَلِ اللّهُ تَعالى مَنَعَكُم وزَوَّجَهُ! فَهَبَطَ عَلَيَّ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، إنَّ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ: لَو لَم أخلُق عَلِيّا عليه السلام لَما كانَ لِفاطِمَةَ ابنَتِكَ كُفؤٌ عَلى وَجهِ الأَرضِ؛ آدَمُ فَمَن دونَهُ. [۳۰۵]

186. امام على عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: «اى على! مردانى از قريش در باره ازدواج فاطمه با تو، مرا سرزنش كردند و گفتند: ما او را از تو خواستگارى نموديم؛ ولى او را به ما ندادى و به ازدواج على در آوردى!

من به آنان گفتم: به خدا سوگند، اين من نبودم كه او را به شما ندادم و به ازدواج على در آوردم؛ بلكه خداوند متعال بود كه او را به شما نداد و به عقد على در آورد! جبرئيل عليه السلام بر من فرود آمد و گفت: اى محمّد! خداوند ـ بزرگى اش بِشْكوه باد ـ

مى فرمايد: اگر على را نيافريده بودم، در تمام روى زمين، از آدم و غيرِ آن، براى دخترت فاطمه، همسنگى نبود».

187. الإمام الصادق عليه السلام:لَولا أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى خَلَقَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام لِفاطِمَةَ، ما كَانَ لَها كُفؤٌ عَلى ظَهرِ الأَرضِ؛ مِن آدَمَ ومَن دونَهُ. [۳۰۶]

187. امام صادق عليه السلام:اگر [اين گونه] نبود كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ، امير مؤمنان عليه السلام را براى فاطمه آفريد، در روى زمين، از آدم و غيرِ آن، همسنگى براى او يافت نمى شد.

1 / 9 ـ 3: خِطبَةُ سَيِّدَةِ النِّساءِ

1 / 9 ـ 3: خواستگارى بانوى بانوان

188. الأمالي للطوسي عن الضحّاك بن مزاحم:سَمِعتُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ: أتاني أبو بَكرٍ وعُمَرُ فَقالا: لَو أتَيتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَذَكَرتَ لَهُ فاطِمَةَ. قالَ: فَأَتَيتُهُ، فَلَمّا رَآني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ضَحِكَ، ثُمَّ قالَ: ما جاءَ بِكَ يا أبَا الحَسَنِ وما حاجَتُكَ؟

قالَ: فَذَكَرتُ لَهُ قَرابَتي، وقِدَمي فِي الإِسلامِ، ونُصرَتي لَهُ وجِهادي.

فَقالَ: يا عَلِيُّ، صَدَقتَ، فَأَنتَ أفضَلُ مِمّا تَذكُرُ.

فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، فاطِمَةُ تُزَوِّجُنيها؟ فَقالَ: يا عَلِيُّ، إنَّهُ قَد ذَكَرَها قَبلَكَ رِجالٌ، فَذَكَرتُ ذلِكَ لَها، فَرَأَيتُ الكَراهَةَ في وَجهِها، ولكِن عَلى رِسلِكَ حَتّى أخرُجَ إلَيكَ. فَدَخَلَ عَلَيها فَقامَت إلَيهِ، فَأَخَذَت رِداءَهُ ونَزَعَت نَعلَيهِ، وأتَتهُ بِالوُضوءِ، فَوَضَّأَتهُ بِيَدِها وغَسَلَت رِجلَيهِ، ثُمَّ قَعَدَت.

فَقالَ لَها: يا فاطِمَةُ. فَقالَت: لَبَّيكَ، حاجَتُكَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: إنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ مَن قَد عَرَفتِ قَرابَتَهُ وفَضلَهُ وإسلامَهُ، وإنّي قَد سَأَلتُ رَبّي أن يُزَوِّجَكِ خَيرَ خَلقِهِ وأحَبَّهُم إلَيهِ، وقَد ذَكَرَ مِن أمرِكِ شَيئا فَما تَرينَ؟

فَسَكَتَت ولَم تُوَلِّ وَجهَها ولَم يَرَ فيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَراهَةً، فَقامَ وهُوَ يَقولُ: اللّهُ أكبَرُ، سُكوتُها إقرارُها. فَأَتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، زَوِّجها عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ، فَإِنَّ اللّهَ قَد رَضِيَها لَهُ ورَضِيَهُ لَها.

قالَ عَلِيٌّ: فَزَوَّجَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ثُمَّ أتاني فَأَخَذَ بِيَدي فَقالَ: قُم بِسمِ اللّهِ وقُل عَلى بَرَكَةِ اللّهِ، وما شاءَ اللّهُ، لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ، تَوَكَّلتُ عَلَى اللّهِ.

ثُمَّ جاءَني حينَ أقعَدَني عِندَها عليهاالسلام، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ إنَّهُما أحَبَّي خَلقِكَ إلَيَّ فَأَحِبَّهُما، وبارِك في ذُرِّيَّتِهِما، وَاجعَل عَلَيهِما مِنكَ حافِظا، وإنّي اُعيذُهُما وذُرِّيَّتَهُما بِكَ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ. [۳۰۷]

188. الأمالى، طوسى ـ به نقل از ضحّاك بن مزاحم ـ:از على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «ابو بكر و عمر، نزد من آمدند و گفتند: كاش نزد پيامبر خدا بروى و فاطمه را از او خواستگارى كنى! من نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم. چون چشم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من افتاد، خنديد و فرمود: اى ابو الحسن! چرا آمده اى و چه كار دارى؟.

من از خويشاوندى ام و پيش گامى ام در اسلام و يارى دادن هايم به او و جهادهايم برايش گفتم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: راست مى گويى، اى على! تو از آنچه مى گويى، برترى.

گفتم: اى پيامبر خدا! فاطمه را به همسرى من در مى آورى؟

فرمود: اى على! پيش از تو، مردانى، او را از من خواستگارى كرده اند و من موضوع را با فاطمه، در ميان نهادم؛ ولى در چهره او عدم رضايت ديدم. اكنون، صبر كن تا اين كه نزد تو باز آيم.

پس نزد فاطمه رفت. فاطمه برخاست و رداى پيامبر را بر گرفت و كفش هايش را در آورد و براى ايشان، آب وضو آورد و با دستان خود، پيامبر صلى الله عليه و آله را وضو داد و پاهايش را شست. سپس نشست.

پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: فاطمه! فاطمه عليهاالسلام گفت: بله. امرتان چيست، اى پيامبر خدا؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: على بن ابى طالب، كسى است كه از خويشاوندى او و كرامتش و اسلامش آگاهى دارى. من هم از پروردگارم خواسته ام كه تو را به ازدواج بهترين و محبوب ترين آفريده اش در آورد. حالا او از تو خواستگارى كرده است. نظرت چيست؟.

فاطمه عليهاالسلام سكوت كرد و رويش را بر نگرداند و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در چهره او عدم رضايت نديد. پس پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و فرمود: اللّه اكبر! سكوت او، نشانِ موافقت اوست.

پس جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى محمّد! او را به همسرىِ على بن ابى طالب در آور؛ زيرا خداوند، فاطمه را براى على، و على را براى فاطمه، پسنديده است.

پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، فاطمه را به همسرى من در آورد. سپس نزدم آمد و دستم را گرفت و فرمود: به نام خدا برخيز و بگو: به بركت خدا و هر چه خدا خواهد. هيچ نيرويى نيست، مگر از سوى خدا. بر خدا توكّل كردم.

و بعد از آن كه مرا در كنار فاطمه عليهاالسلام نشاند، كنار من آمد و فرمود: بار خدايا! اين دو، محبوب ترينِ خلق در نزد من اند. پس تو نيز آنان را دوست بدار و به فرزندانشان بركت ده و بر اين دو، از جانب خودت نگهبانى بگمار. من، اين دو و فرزندانشان را از گزند شيطانِ رانده شده، در پناه تو مى آورم.

1 / 9 ـ 4: صَداقُ سَيِّدَةِ النِّساءِ

1 / 9 ـ 4: مهريه بانوى بانوان

كان مهر فاطمة عليهاالسلام 480 درهما [۳۰۸] وهي تعادل 12 اوقية، [۳۰۹] وهو قيمة درع عليّ [۳۱۰] وذكر في بعض المصادر أن مهر فاطمة عليهاالسلام و نساء النبي صلى الله عليه و آله هو 500 درهما [۳۱۱] وهي تعادل 5/12 اوقية [۳۱۲] كما ذكر في بعضها أنه 400 مثقال من الفضة [۳۱۳] أو 30 درهما. [۳۱۴]

صداق فاطمه عليهاالسلام 480 درهم بوده است كه معادل با 12 اوقيه است. اين، مقدار پول زره امام على عليه السلام بوده است.

در بعضى منابع، صداق فاطمه عليهاالسلام و همسران پيامبر، پانصد درهم ذكر شده است كه معادل با 5/12 اوقيه است، همچنان كه در بعضى ديگر، چهارصد مثقال نقره يا سى درهم نيز ذكر شده است.

189. الإمام عليّ عليه السلام:ما نَكَحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله امرَأَةً مِن نِسائِهِ إلّا عَلَى اثنَتَي عَشرَةَ اُوقِيَّةً ونِصفَ الاُوقِيَّةِ مِن فِضَّةٍ، وعَلى ذلِكَ أنكَحَني فاطِمَةَ عليهاالسلام. وَالاُوقِيَّةُ أربَعونَ دِرهَما. [۳۱۵]

189. امام على عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هيچ زنى از زنانش را جز با مهريه دوازده و نيم اوقيه نقره، تزويج نكرد و فاطمه عليهاالسلام را هم با همين مقدار، به ازدواج من در آورد. هر اوقيه، [برابر با] چهل درهم است.

190. عنه عليه السلام:أنكَحَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ابنَتَهُ فاطِمَةَ عليهاالسلام عَلَى اثنَتَي عَشرَةَ اُوقِيَّةً ونِصفٍ مِن فِضَّةٍ. [۳۱۶]

190. امام على عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دخترش فاطمه عليهاالسلام را با مهريه دوازده و نيم اوقيه نقره، به ازدواج من در آورد.

191. عنه عليه السلام:لَمّا تَزَوَّجتُ فاطِمَةَ قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ! ما أبيعُ فَرَسي أو دِرعي؟

قالَ: بِع دِرعَكَ. فَبِعتُها بِثِنتَي عَشرَةَ اُوقِيَّةً، فَكانَ ذلِكَ مَهرَ فاطِمَةَ. [۳۱۷]

191. امام على عليه السلام:زمانى كه با فاطمه عليهاالسلام ازدواج نمودم، گفتم: اى پيامبر خدا! اسبم را بفروشم يا زرهم را؟

فرمود: «زرهت را بفروش».

من هم آن را به دوازده اوقيه فروختم. اين، مَهر فاطمه بود.

192. المناقب لابن شهر آشوب:الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام في خَبَرٍ: زَوَّجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عليهاالسلامعَلِيّا عليه السلام عَلى أربَعِمِئَةٍ وثَمانينَ دِرهَما.

ورُوِيَ أنَّ مَهرَها أربَعُمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ. [۳۱۸]

192. المناقب، ابن شهرآشوب:در خبرى از حسين بن على عليه السلام آمده است كه: «پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را با مهريه چهارصد و هشتاد درهم، به ازدواج على عليه السلام در آورد».

به روايتى هم، مهريه آن بانو، چهارصد مثقال نقره بوده است.

193. الإمام زين العابدين عليه السلام:خَطَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله حينَ زَوَّجَ فاطِمَةَ عليهاالسلام مِن عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ:... فَقَد زَوَّجتُهُ عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ، إن رَضِيَ بِذلِكَ عَلِيٌّ. [۳۱۹]

193. امام زين العابدين عليه السلام:پيامبر صلى الله عليه و آله، زمانى كه فاطمه عليهاالسلام را به همسرى على عليه السلام در آورد، خطبه خواند و فرمود: «... من او را با مهريه چهارصد مثقال نقره تزويج كردم، اگر على، به اين مقدار، راضى باشد».

194. الإمام الباقر عليه السلام:كانَ صَداقُ فاطِمَةَ عليهاالسلام جَردُ [۳۲۰] بُردٍ حِبَرَةٍ [۳۲۱]، ودِرعٌ حُطَمِيَّةٌ [۳۲۲]، وكانَ فِراشُها إهابَ [۳۲۳] كَبشٍ يُلقِيانِهِ ويَفرُشانِهِ ويَنامانِ عَلَيهِ. [۳۲۴]

194. امام باقر عليه السلام:كابين فاطمه عليهاالسلام، يك چادر فرسوده يَمانى [۳۲۵] و يك زره حُطَمى [۳۲۶] بود، و بسترش، پوست قوچى بود كه آن را مى انداختند و پهن مى كردند و بر آن مى خوابيدند.

195. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ عَلِيّا تَزَوَّجَ فاطِمَةَ عليهماالسلام عَلى جَردِ بُردٍ ودِرعٍ، وفِراشٍ كانَ مِن إهابِ كَبشٍ. [۳۲۷]

195. امام صادق عليه السلام:على عليه السلام فاطمه عليهاالسلام را با مهريه يك چادر كهنه يَمانى، يك زره، و لحافى از پوست قوچ، به همسرى خود در آورد.

196. الإرشاد عن الريّان بن شبيب:إنَّ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيِّ بنِ موسى يَخطُبُ اُمَّ الفَضلِ بِنتَ عَبدِ اللّهِ المَأمونِ، وقَد بَذَلَ لَها مِنَ الصَّداقِ مَهرَ جَدَّتِهِ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ عليهاالسلام؛ وهُوَ خَمسُمِئَةِ دِرهَمٍ جِيادا. [۳۲۸]

196. الإرشاد ـ به نقل از رَيّان بن شَبيب ـ:محمّد بن على بن موسى (امام جواد عليه السلام)، از اُمّ فضل، دختر عبد اللّه مأمون، خواستگارى كرد و مهريه او را به اندازه مهريه جدّه اش فاطمه، دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، قرار داد و آن، پانصد درهمِ سَره بود.

197. الإمام الباقر عليه السلام:إنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام أصدَقَ فاطِمَةَ عليهاالسلام دِرعا مِن حَديدٍ وجَرَّةً دوار [۳۲۹]، وإنَّ صَداقَ نِساءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله كانَ خَمسَمِئَةِ دِرهَمٍ. [۳۳۰]

197. امام باقر عليه السلام:على بن ابى طالب عليه السلام يك عدد زره آهنى و يك چادر فرسوده يَمانى، كابين فاطمه عليهاالسلام كرد، در حالى كه كابين همسران پيامبر صلى الله عليه و آله پانصد درهم بود.

1 / 9 ـ 5: خُطبَةُ الزَّواجِ

1 / 9 ـ 5: خطبه عقد ازدواج

198. الإمام زين العابدين عليه السلام:خَطَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله حينَ زَوَّجَ فاطِمَةَ عليهاالسلام مِن عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ:

الحَمدُ للّهِِ المَحمودِ بِنِعمَتِهِ، المَعبودِ بِقُدرَتِهِ، المُطاعِ بِسُلطانِهِ، المَرهوبِ مِن عَذابِهِ، المَرغوبِ إلَيهِ فيما عِندَهُ، النّافِذِ أمرُهُ في سَمائِهِ وأرضِهِ؛ ثُمَّ إنَّ اللّهَ عز و جلأمَرَني أن اُزَوِّجَ فاطِمَةَ مِن عَلِيِّ، فَقَد زَوَّجتُهُ عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضِيَ بِذلِكَ عَلِيٌّ.

ثُمَّ دَعا صلى الله عليه و آله بِطَبَقِ بُسرٍ [۳۳۱]، ثُمَّ قالَ: اِنتَهِبوا، فَبَينا نَنتَهِبُ إذ دَخَلَ عَلِيٌّ عليه السلام فَتَبَسَّمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله في وَجهِهِ، ثُمَّ قالَ: يا عَلِيُّ، أعَلِمتَ أنَّ اللّهَ عز و جلأمَرَني أن اُزَوِّجَكَ فاطِمَةَ، فَقَد زَوَّجتُكَها عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضيتَ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: رَضيتُ بِذلِكَ عَنِ اللّهِ عز و جل وعَن رَسولِهِ.

فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: جَمَعَ اللّهُ شَملَكُما، وأسعَدَ جَدَّكُما [۳۳۲]، وبارَكَ عَلَيكُما، وأخرَجَ مِنكُما كَثيرا طَيِّبا. [۳۳۳]

198. امام زين العابدين عليه السلام:پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام را به عقد ازدواج على عليه السلام در آورد، خطبه آن را چنين خواند: «سپاس، خداوندى را سزاست كه به واسطه نعمت هايش سپاس گزارده مى شود، به واسطه قدرتش پرستيده مى شود، به خاطر سلطنتش از او فرمان مى بَرند، از عذابش مى ترسند، پاداش هايش را از او طلب مى كنند، و فرمانش در آسمان و زمين، جارى است! خداوند عز و جل به من دستور داد كه فاطمه را به همسرى على در آورم. من نيز او را با [مهريه] چهارصد مثقال نقره، به همسرى او در آوردم، اگر على به آن [مقدار]، راضى باشد».

سپس طبقى خرماى نارس خواست و فرمود: «تاراج كنيد!». در همان حال كه به طرف سينى حمله مى برديم، على عليه السلام وارد شد. پيامبر صلى الله عليه و آله به روى او لبخند زد. سپس فرمود: «اى على! آيا مى دانى كه خداوند عز و جل به من دستور داد كه فاطمه را به همسرى تو در آورم؟ اينك من او را با مهريه چهار صد مثقال نقره، به همسرى تو در آوردم، اگر تو راضى باشى».

على عليه السلام فرمود: «راضى ام به رضاى خداوند عز و جل و پيامبر او».

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خدا همواره شما را با هم بدارد و خوش بختتان بگرداند و به هر دوىِ شما بركت دهد و نسل بسيار و پاكى را از شما به دنيا بياورد!».

199. الإمام زين العابدين عليه السلام عن جابر:لَمّا أرادَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُزَوِّجَ فاطِمَةَ عَلِيّا عليه السلام قالَ لَهُ: اُخرُج يا أبَا الحَسَنِ إلَى المَسجِدِ فَإِنّي خارِجٌ في أثَرِكَ، ومُزَوِّجُكَ بِحَضرَةِ النّاسِ، وذاكِرٌ مِن فَضلِكَ ما تَقَرُّ بِهِ عَينُكَ.

قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: فَخَرَجتُ مِن عِندِ رَسولِ اللّهِ وأنا مُمتَلِئٌ فَرَحا وسُرورا، فَاستَقبَلَني أبوبَكرٍ وعُمَرُ، فَقالا: ما وَراءَك يا أبَا الحَسَنِ؟ فَقُلتُ: يُزَوِّجُني رَسولُ اللّهِ فاطِمَةَ، وأخبَرَني أنَّ اللّهَ قَد زَوَّجَنيها، وهذا رَسولُ اللّهِ خارِجٌ في أثَري لِيَذكُرَ بِحَضرَةِ النّاس. فَفَرِحا وسُرّا، ودَخَلا مَعِيَ المَسجِدَ.

قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: فَوَاللّهِ ما تَوَسَّطناهُ حَتّى لَحِقَ بِنا رَسولُ اللّهِ، وإنَّ وَجهَهُ لَيَتَهَلَّلُ فَرَحا وسُرورا. فَقالَ صلى الله عليه و آله أينُ بِلالٌ؟ فَأَجابَ: لَبَّيكَ وسَعدَيكَ يا رَسولَ اللّهِ. ثُمَّ قالَ: أينَ المِقدادُ؟ فَأَجابَ: لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ. ثُمَّ قالَ: أينَ سَلمانُ؟ فَأَجابَ: لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ. ثُمَّ قالَ: أينَ أبوذَرٍّ؟ فَأَجابَ: لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ، فَلَمّا مَثَلوا بَينَ يَدَيهِ قالَ: اِنطَلِقوا بِأَجمَعِكُم، فَقوموا في جَنَباتِ المَدينَةِ، وَاجمَعُوا المُهاجِرينَ وَالأَنصارَ وَالمُسلِمينَ.

فَانطَلَقوا لِأَمرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وأقبَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَجَلَسَ عَلى أعلى دَرَجَةٍ مِن مِنبَرِهِ، فَلمَّا حَشَدَ المَسجِدُ بِأَهلِهِ قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ وقالَ:

الحَمدُ للّهِِ الَّذي رَفَعَ السَّماءَ فَبَناها، وبَسَطَ الأَرضَ فَدَحاها [۳۳۴]، وأثبَتَها بِالجِبالِ فَأَرساها، وأخرَجَ مِنها ماءَها ومَرعاها، الَّذي تَعاظَمَ عَن صِفاتِ الواصِفينَ، وتَجَلَّلَ عَن تَحبيرِ لُغاتِ النّاطِقينَ، وجَعَلَ الجَنَّةَ ثَوابَ المُتَّقينَ، وَالنّارَ عِقابَ الظّالمينَ، وجَعَلَني رَحمَةً لِلمُؤمِنينَ، ونِقمَةً عَلَى الكافِرينَ.

عِبادَ اللّهِ! إنَّكُم في دارِ أمَلٍ، بَينَ حَياةٍ وأجَلٍ، وصِحَّةٍ وعِلَلٍ، دارِ زَوالٍ، وتَقَلُّبِ أحوالٍ، جُعِلَت سَبَبا لِلاِرتِحالِ، فَرَحِمَ اللّهُ امَرأً قَصَّرَ مِن أمَلِهِ، وجَدَّ في عَمَلِهِ، وأنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ، وأمسَكَ الفَضلَ مِن قوتِهِ، فَقَدَّمَهُ لِيَومِ فاقَتِهِ، يَومٌ تُحشَرُ فيهِ الأَمواتُ، وتَخشَعُ فيهِ الأَصواتُ، وتُنكَرُ الأَولادُ والاُمَّهاتُ، «وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَ مَا هُم بِسُكَارَى» [۳۳۵]، «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ» [۳۳۶]، «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدَاً بَعِيدًا» [۳۳۷]، «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» [۳۳۸]، لِيَومٍ تَبطُلُ فيهِ الأَنسابُ، وتُقطَعُ الأَسبابُ، ويَشتَدُّ فيهِ عَلى المُجرِمينَ الحِسابُ، ويُدفَعونَ إلَى العَذابِ، فَمَن زُحزِحَ عَنِ النّارِ واُدخِلَ الجَنَّةَ فَقَد فازَ، ومَا الحَياةُ الدُّنيا إلّا مَتاعُ الغُرورِ [۳۳۹].

أيُّهَا النّاسُ! إنَّمَا الأَنبِياءُ حُجَجُ اللّهِ في أرضِهِ، النّاطِقونَ بِكِتابِهِ، العامِلونَ بِوَحيِهِ، وإنَّ اللّهَ عز و جل أمَرَني أن اُزَوِّجَ كَريمَتي فاطِمَةَ بِأَخي وَابنِ عَمّي وأولَى النّاسِ بي: عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، وَاللّهُ عَزَّ شَأنُهُ قَد زَوَّجَهُ بِها فِي السَّماءِ، بِشَهادَةِ المَلائِكَةِ، وأمَرَني أن اُزَوِّجَهُ فِي الأَرضِ واُشهِدَكُم عَلى ذلِكَ.

ثُمَّ جَلَسَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ثُمَّ قالَ: قُم يا عَلِيُّ، فَاخطُب لِنَفسِكَ.

قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أخطُبُ وأنتَ حاضِرٌ!

قالَ: اُخطُب، فَهكَذا أمَرَني جَبرَئيلُ أن آمُرَكَ أن تَخطُبَ لِنَفسِكَ، ولَولا أنَّ الخَطيبَ فِي الجِنان داود لَكُنتَ أنتَ يا عَلِيُّ.

ثُمَّ قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ! اِسمَعوا قَولَ نَبِيِّكُم، إنَّ اللّهَ بَعَثَ أربَعَةَ آلافِ نَبِيٍّ، لِكُلِّ نَبِيٍّ وصِيٌّ، وأنا خَيرُ الأَنبِياءِ، ووَصِيّي خَيرُ الأَوصِياءِ.

ثُمَّ أمسَكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وَابتَدَأ عَلِيٌّ عليه السلام فَقالَ:

الحَمدُ للّهِِ الَّذي ألهَمَ بِفَواتِحِ عِلمِهِ النّاطِقينَ، وأنارَ بِثَواقِبِ عَظَمَتِهِ قُلوبَ المُتَّقينِ، وأوضَحَ بِدَلائِلِ أحكامِهِ طُرُقَ السّالِكينَ، وأبهَجَ بِابنِ عَمِّي المُصطَفى العالَمينَ، حَتّى عَلَت دَعوَتُهُ دَعوَةَ المُلحِدينَ، وَاستَظهَرَت كَلِمَتُهُ عَلى بَواطِلِ المُبطِلينَ، وجَعَلَهُ خاتَمَ النَّبِيّينَ، وسَيِّدَ المُرسَلينَ، فَبَلَّغَ رِسالَةَ رَبِّهِ، وصَدَعَ بِأَمرِهِ، وبَلَّغَ عَنِ اللّهِ آياتِهِ.

وَالحَمدُ للّهِِ الَّذي خَلَقَ العِبادَ بِقُدرَتِهِ، وأعَزَّهُم بِدينِهِ، وأكرَمَهُم بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، ورَحِمَ وكَرَّمَ، وشَرَّفَ وعَظَّمَ، وَالحَمدُ للّهِِ عَلى نَعمائِهِ وأياديهِ، وأشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ شَهادَةَ إخلاصٍ تُرضيهِ، وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ صَلاةً تُزلِفُهُ وتُحظيهِ.

وبَعدُ: فَإِنَّ النِّكاحَ مِمّا أمَرَ اللّهُ تَعالى بِهِ، وأذِنَ فيهِ، ومَجلِسُنا هذا مِمّا قَضاهُ ورَضِيَهُ، وهذا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ رَسولُ اللّهِ زَوَّجَنِي ابنَتَهُ فاطِمَةَ، عَلى صَداقِ أربَعِمِئَةِ دِرهَمٍ ودينارٍ، وقَد رَضيتُ بِذلِكَ، فَاسأَلوهُ وَاشهَدوا.

فَقالَ المُسلِمونَ: زَوَّجتَهُ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: نَعَم. قالَ المُسلِمونَ: بارَكَ اللّهُ لَهُما وعَلَيهِما، وجَمَعَ شَملَهُما. [۳۴۰]

199. امام زين العابدين عليه السلام ـ به نقل از جابر ـ:هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خواست كه فاطمه عليهاالسلامرا به ازدواج على عليه السلام در آورَد، به او (على عليه السلام) فرمود: «اى على! تو، به سوى مسجد روانه شو و من در پىِ تو مى آيم، و در حضور مردمان، همسرت مى دهم و از فضايل تو، آن گونه مى گويم كه دل شاد شوى».

على عليه السلام فرمود: من، آكنده از شادى و خوش حالى، از نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خارج شدم. در راه، به ابو بكر و عمر برخوردم. گفتند: چه خبر، اى ابو الحسن؟ گفتم:

قرار است پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، فاطمه را به ازدواج من در آورَد. به من خبر داد كه به فرمان خداوند، او را به ازدواج من در آورده است. به زودى، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پى من مى آيد تا [اين خبر را] در حضور مردمان، باز گويد. آن دو نيز شاد و خوش حال شدند و با من به مسجد آمدند.

على عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، هنوز به وسط مسجد نرسيده بوديم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما پيوست، و چهره اش از شادى و خوش حالى مى درخشيد. فرمود: «بلال كجاست؟». بلال گفت: بله، در خدمتم، اى پيامبر خدا! سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «مقداد كجاست؟». مقداد گفت: بله، اى پيامبر خدا! فرمود: «سلمان كجاست؟». سلمان گفت: بله، اى پيامبر خدا!

فرمود: «ابو ذر كجاست؟». ابو ذر گفت: بله، اى پيامبر خدا! چون اينان در برابر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ايستادند، فرمود: «همگى برويد و در اطراف مدينه بِايستيد و مهاجران و انصار و مسلمانان را جمع كنيد».

آنان به فرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيش رفت و در بالاترين پلّه منبر نشست. هنگامى كه مردم در مسجد جمع شدند، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برخاست و حمد و ثناى خدا را به جا آورد و فرمود: «سپاس، از آنِ خدايى است كه آسمان را ساخت و بر افراشت، و زمين را پهن كرد و گسترانْد، و با كوه هاى ميخ آسا استوارش ساخت، و از آن، آب و چراگاه هايش را بيرون آورد؛ همان خدايى كه از صفاتى كه وصف كنندگان براى وصف او مى گويند، برتر است و از آنچه گويندگان در تجليل او به زبان مى آورند، فراتر است؛ همو كه بهشت را پاداش پرهيزگاران قرار داد، و آتش را كيفر ستمكاران، و مرا براى مؤمنان، رحمت و براى كافران، مايه كيفر و نقمت قرار داد.

اى بندگان خدا! شما در سراى آرزو قرار داريد، ميان زندگى و مرگ، و تن درستى و بيمارى ها؛ در سرايى كه همه چيز آن، زوال يافتنى است و جايگاه دگرگونى حالات، و مايه كوچيدن، قرار داده شده است. پس رحمت خدا بر آن مردى كه آرزويش را كوتاه سازد، و در كار و عملش بكوشد، و زيادى مالش را انفاق كند، و زيادى قوت خويش را نگه دارد و آن را براى روز نيازمندى اش پيش فرستد؛ روزى كه در آن، مُردگان محشور مى شوند، و صداها به خاموشى مى گرايد، و فرزندان و مادران، يكديگر را نمى شناسند

«و مردم را مَست مى بينى، در حالى كه مست نيستند»؛ «آن روز، خدا جزاى شايسته آنان را به طور كامل مى دهد و خواهند دانست كه خداوند، همان حقيقت آشكار است»؛ «روزى كه هر كس آن كار نيكى را كه كرده و آن بدى اى را كه مرتكب شده، حاضر شده مى يابد، و آرزو مى كند كه اى كاش، ميان او و آن [كارهاى بد]، فاصله اى دور بود». «پس هر كس به وزن ذرّه اى نيكى كند، آن را مى بيند و هر كس به وزن ذرّه اى بدى كند، آن را مى بيند»؛ براى روزى كه در آن، پيوندهاى نَسَبى از ميان مى روند و رشته ها [ى خويشاوندى] بريده مى شوند و گناهكاران، با سختى، حسابرسى مى شوند و به سوى عذاب، رانده مى شوند. پس، آن كسى كه از آتش دانسته شده، ولى به بهشت در آورده شود، به رستگارى دست يافته است. زندگى دنيا، چيزى جز لذّتى پوچ و فريبنده نيست.

اى مردم! پيامبران، حجّت هاى خدا در زمين او و گويندگانِ از كتاب او و عمل كنندگانِ به وحى اويند. خداوند عز و جل به من دستور داد كه دخترم فاطمه را به ازدواج برادرم و پسرعمويم و نزديك ترينِ مردمان به من، يعنى على بن ابى طالب، در آورم. خداوند بلندمرتبه، او را در آسمان، به همسرى فاطمه در آورد و فرشتگان را بر آن، گواه گرفت و به من دستور داد كه در زمين نيز او را به ازدواج فاطمه در آورم و شما را بر آن، گواه گيرم».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس نشست و فرمود: «برخيز ـ اى على ـ و براى خودت خطبه [ى عقد را] بخوان».

على عليه السلام فرمود: اى پيامبر خدا! با وجود شما، من خطبه را بخوانم؟!

فرمود: «بخوان؛ زيرا جبرئيل به من دستور داد كه به تو دستور دهم خطبه ات را خودت بخوانى. اگر داوود عليه السلام خطيب بهشت نبود، بى گمان، تو [خطيب آن] بودى، اى على!».

آن گاه، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى مردم! سخن پيامبرتان را بشنويد. خداوند، چهار هزار پيامبر بر انگيخت كه هر پيامبرى، يك جانشين داشت، و من، بهترينِ پيامبران هستم، و جانشينم بهترينِ جانشينان است».

سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سكوت كرد و على عليه السلام سخن آغاز كرد و فرمود: «سپاس، از آنِ خدايى است كه كليدهاى دانش خود را به گويندگان، الهام فرمود، و دل هاى پرهيزگاران را با شعله هاى عظمتش، روشن نمود، و راه هاى رهپويان را با نشانه هاى احكامش، هويدا ساخت، و جهانيان را به وجود پسرعموى برگزيده ام، دل شاد كرد، تا آن كه دعوت او بر دعوت ملحدان، برتر آمد و آيين او بر باطل هاى باطل گرايان، چيره گشت، و او را واپسين پيامبران و سَرور فرستادگان قرار داد. پس او پيام پروردگارش را [به مردمان] رسانْد و فرمان او را اجرا كرد و نشانه هاى خدا را از جانب او ابلاغ نمود.

سپاس، براىِ خداوندى است كه با قدرت خويش، بندگان را آفريد، و به واسطه دينش آنان را عزّت داد و به وجود پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله، مفتخرشان نمود، و مهر ورزيد و گرامى داشت، و ارجمندى و بزرگى بخشيد. سپاس، مخصوص خداوند است، به خاطر نعمت ها و احسان هايش. گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست، گواهىِ خالصانه اى كه او را خشنود گردانَد، و درود خدا بر محمّد؛ درودى كه او را [به خدا] نزديك كند و بهره مندش سازد!

و بعد، ازدواج، از امورى است كه خداوند متعال، بدان امر كرده و به اين كار، اجازت داده است، و اين مجلس ما، از آن مجلس هايى است كه خدا به آن فرمان داده و مورد رضايت اوست. اينك محمّد بن عبد اللّه، پيامبر خدا، دخترش فاطمه را به ازدواج من در آورد، با مَهريه چهارصد درهم و دينار، و من بدان راضى ام. پس، از خودِ ايشان بپرسيد و گواه باشيد».

مسلمانان گفتند: اى پيامبر خدا! آيا او را تزويج نمودى؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آرى».

مسلمانان گفتند: خداوند، بر هر دوىِ آنان مبارك گردانَد و پيوسته در كنار هم بدارَدشان!

200. تاريخ دمشق عن أنس:بَينا أنا عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إذ غَشِيَهُ الوَحيُ، فَلَمّا سُرِيَ عَنهُ قالَ: هَل تَدري ما جاءَ بِهِ جِبريلُ مِن عِندِ صاحِبِ العَرشِ؟ قُلتُ: لا، قالَ: إنَّ رَبّي أمَرَني أن اُزَوِّجَ فاطِمَةَ مِن عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، فَانطَلِق فَادعُ لي أبا بَكرٍ وعُمَرَ وعُثمانَ وطَلحَةَ وَالزُّبَيرَ وبِعَدَدِهِم مِنَ الأَنصارِ. فَانطَلَقتُ فَدَعَوتُهُم، فَلَمّا أخَذُوا المَقاعِدَ، قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله:

الحَمدُ للّهِِ المَحمودِ بِنِعَمِهِ، المَعبودِ بِقُدرَتِهِ، المُطاعِ بِلِسانِهِ، المَرهوبِ مِن عَذابِهِ، المَرغوبِ إلَيهِ فيما عِندَهُ، النّافِذِ أمرُهُ في سَمائِهِ وأرضِهِ، الَّذي خَلَقَ الخَلقَ بِقُدرَتِهِ، ومَيَّزَهُم بِأَحكامِهِ، وأعَزَّهُم بِدينِهِ، وكَرَّمَهُم بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، ثُمَّ إنَّ اللّهَ جَعَلَ المُصاهَرَةَ نَسَبا لاحِقا وأمرا مَفتوحا، وَشَّجَ [۳۴۱] بِهِ الأَرحامَ وألزَمَهَا الأَنامَ، فَقالَ تَبارَكَ وتَعالى: «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ كَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا» [۳۴۲]، فَأَمرُ اللّهِ يَجري إلى قَضائِهِ، وقَضاؤُهُ يَجري إلى قَدَرِهِ، ولِكُلِّ قَضاءٍ قَدَرٌ، ولِكُلِّ قَدَرٍ أجَلٌ، ولِكُلِّ أجَلٍ كِتابٌ «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» [۳۴۳]. ثُمَّ إنَّ رَبّي أمَرَني أن اُزَوِّجَ فاطِمَةَ مِن عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، فاُشهِدُكُم أنّي قَد زَوَّجتُهُ إيّاها عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضِيَ بِذلِكَ عَلِيٌّ. وكانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله قَد بَعَثَهُ في حاجَةٍ، ثُمَّ إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَعا بِطَبَقٍ فيه بُسرٌ فَوَضَعَهُ بَينَ أيدينا وقالَ: اِنتَهِبوا، فَبَينا نَحنُ نَنتَهِبُ إذ أقبَلَ عَلِيٌّ عليه السلام، فَتَبَسَّمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وقالَ:

يا عَلِيُّ، إنَّ اللّهَ أمَرَني أن اُزَوِّجَكَ فاطِمَةَ وقَد زَوَّجتُكَها عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضيتَ.

فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: رَضيتُ يا رَسولَ اللّهِ. ثُمَّ خَرَّ للّهِِ ساجِدا، فَلَمّا رَفَعَ رَأسَهُ، قالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: بارَكَ اللّهُ فيكُما وبارَكَ عَلَيكُما، وأخرَجَ مِنكُمَا الكَثيرَ الطَّيِّبَ. [۳۴۴]

200. تاريخ دمشق ـ به نقل از انس ـ:در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه وحى، ايشان را فرا گرفت. پس چون به حال طبيعى خود باز گشت، فرمود: «آيا مى دانى جبرئيل از نزد پروردگار عرش، چه آورد؟».

گفتم: نه.

فرمود: «پروردگارم به من فرمان داد كه فاطمه را به همسرى على بن ابى طالب در آورم. پس برو و ابو بكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و به تعداد ايشان از انصار، نزد من بخوان».

من رفتم و آنان را فرا خواندم. چون در جاى خود نِشستند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «سپاس،

براى خداوندى است كه به واسطه نعمت هايش، سپاس مى شود، به سبب قدرتش پرستش مى گردد، به سبب زبانش (كلامش)، از او فرمان مى برند، از عذابش مى ترسند، و آنچه را [از پاداش] نزد اوست، از او مى خواهند؛ خدايى كه فرمانش در آسمان و زمينش نافذ است؛ همو كه آفريدگان را به قدرت خود آفريد، و با احكامش آنها را از يكديگر جدا ساخت، و با دينش به آنان عزّت بخشيد، و به وجود پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله، آنان را مفتخر داشت.

سپس خداوند، ازدواج را مايه پيوند نَسَبى و يك تكليف قرار داد، و با آن، ارحام را به هم پيوست و مردمان را بِدان ملزم ساخت. خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرموده است: «و او كسى است كه از آب، بشرى را آفريد و او را [داراى خويشاوندى] نَسَبى و سببى قرار داد و پروردگار تو، همواره تواناست». پس فرمان خدا به سوى قضاى او روان است، و قضاى او به سوى قَدَرش، و هر قضايى را قَدَرى است، و هر قَدَرى را سرآمدى، و هر سرآمدى را نبِشته اى: «خدا آنچه را بخواهد، محو مى كند يا باقى مى گذارد و اصل كتاب، نزد اوست».

به درستى كه پروردگارم مرا فرمان داد تا فاطمه را به ازدواج على بن ابى طالب در آورم، و من شما را گواه مى گيرم كه فاطمه را با مهريه چهارصد مثقال نقره، به همسرى او در آوردم، اگر على بِدان راضى باشد».

پيامبر صلى الله عليه و آله على را در پى كارى فرستاده بود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس طبقى خرماى نارَس خواست و آن را در برابر خويش نهاد و فرمود: «غارت كنيد!».

ما مشغول تاراج كردن سينى خرما بوديم كه على عليه السلام آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله لبخندى زد و فرمود: «اى على! خداوند، مرا فرمود تا فاطمه را به ازدواج تو در آورم و من او را با مهريه چهارصد مثقال نقره، به همسرى تو در آوردم، البتّه اگر تو راضى باشى».

على عليه السلام فرمود: راضى ام، اى پيامبر خدا!

سپس براى خدا به سجده افتاد و چون سرش را از سجده برداشت، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «خداوند به شما دو تن، بركت دهد و مباركتان باشد و نسل بسيار و پاكى را از شما به دنيا آورَد!».

1 / 9 ـ 6: جَهازُ سَيِّدَةِ النِّساءِ

1 / 9 ـ 6: جهيزيّه بانوى بانوان

201. الإمام عليّ عليه السلام:جَهَّزَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ في خَميلٍ [۳۴۵]، وقِربَةٍ، ووِسادَةِ أدَمٍ حَشوُها ليفُ الإذخِرِ [۳۴۶]. [۳۴۷]

201. امام على عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله يك چادرْ شب مخمل، يك مَشك و يك بالين چرمى ـ كه از علف گورگياه، پُر شده بود ـ به فاطمه عليهاالسلام جهاز دارد.

202. مسند ابن حنبل عن حمّاد:حَدَّثَنا عَطاءُ بنُ السّائِبِ عَن أبيهِ عَن عَلِيٍّ عليه السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا زَوَّجَهُ فاطِمَةَ بَعَثَ مَعَها بِخَميلَةٍ، ووِسادَةٍ مِن أدَمٍ حَشوُها ليفٌ، ورَحيَينِ، وسِقاءٌ، وجَرَّتَينِ. [۳۴۸]

202. مسند ابن حنبل ـ به نقل از حمّاد ـ:عَطاء بن سائِب از پدرش، در باره على عليه السلام براى ما حديث كرد كه وقتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به همسرى او (على) در آورد، يك چادرشب مخمل، يك بالش چرمىِ پُر شده از ليف، دو رستاس، يك مَشك و دو سبو با او همراه كرد.

203. الإمام الحسين عليه السلام:لَمّا زَوَّجَ [أي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] فاطِمَةَ عَلِيّا عَلى أربَعِمِئَةٍ وثَمانينَ دِرهَما، فَأَمَرَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أن يَجعَلَ ثُلُثَيها فِي العِطرِ وثُلُثا فِي الثِّيابِ، فَدَخَلَ بِهِما وما لَهُما فِراشٌ إلّا فَروَةُ اُضحِيَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ووِسادَةٌ مِن أدَمٍ حَشوُها ليفٌ. [۳۴۹]

203. امام حسين عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را با چهارصد و هشتاد درهم مهريه، به ازدواج على عليه السلام در آورد و به على عليه السلام فرمود كه دو سوم اين مبلغ را خرج عطر كند و يك سوم ديگر را خرج لباس. پس آن دو را به خانه فرستاد، در حالى كه بسترشان چيزى نبود جز پوست قربانى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و بالشى چرمى كه از ليف، پُر شده بود.

204. الإمام عليّ عليه السلام:لَمّا أتَيتُ رَسولَ اللّهِ خاطِبا ابنَتَهُ فاطِمَةَ، قالَ: وما عِندَكَ تَنقُدُني [۳۵۰]؟

قُلتُ لَهُ: لَيسَ عِندي إلّا بَعيري وفَرَسي ودِرعي.

قالَ: أمّا فَرَسُكَ فَلا بُدَّ لَكَ مِنهُ؛ تُقاتِلُ عَلَيهِ، وأمّا بَعيرُكَ فَحامِلُ أهلِكَ، وأمّا دِرعُكَ فَقَد زَوَّجَكَ اللّهُ بِها.

قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: فَخَرَجتُ مِن عِندِهِ وَالدِّرعُ عَلى عاتِقِي الأَيسَرِ، فَذَهَبتُ إلى سوقِ اللَّيلِ فَبِعتُها بِأَربَعِمِئَةِ دِرهَمٍ سودٍ هَجَرِيَّةٍ، ثُمَّ أتَيتُ بِها إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَصَبَبتُها بَينَ يَدَيهِ، فَوَ اللّهِ ما سَأَلَني عَن عَدَدِها، وكانَ رَسولُ اللّهِ سَرِيَ [۳۵۱] الكَفِّ، فَدَعا بِلالاً ومَلَأَ قَبضَتَهُ، فَقالَ: يا بِلالُ، اِبتَع بِها طيبا لِابنَتي فاطِمَةَ.

ثُمَّ دَعا اُمَّ سَلَمَةَ وقالَ لَها: يا اُمَّ سَلَمَةَ، اِبتاعي لِابنَتي فِراشا مِن حِلسِ مِصرَ، وَاحشيهِ ليفا، وَاتَّخِذي لَها مِدرَعَةً وعَباءَةً قَطَوانِيَّةً [۳۵۲]، ولا تَتَّخِذي أكثَرَ مِن ذلِكَ فَيكونا مِنَ المُسرِفينَ. [۳۵۳]

204. امام على عليه السلام:چون نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى خواستگارى دخترش فاطمه رفتم، فرمود: «چه دارى كه به من بدَهى؟».

گفتم: جز شتر و اسب و زرهم، چيزى ندارم.

فرمود: «اسبت را كه لازم دارى. شترت هم كه براى سوار كردن همسرت است. مى مانَد زرهت كه خداوند، فاطمه را [در مقابل آن] به ازدواج تو در آوَرْد».

من، زره خود را بر شانه چپم انداختم و ايشان را ترك كردم و به بازار شب رفتم. پس آن را به چهارصد درهم سياه هَجَرى [۳۵۴] فروختم. سپس آنها را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردم و جلوى ايشان گذاردم. به خدا سوگند كه ايشان از تعداد درهم ها سؤالى نكرد! پيامبر خدا انسانى گشاده دست و جوان مرد بود. سپس بلال را خواند و مشت او را [از آن درهم ها] پر كرد و فرمود: «اى بلال! با اينها مقدارى عطر براى دخترم فاطمه، خريدارى كن».

سپس اُمّ سَلَمه را صدا زد و به او فرمود: «اى اُمّ سلمه! براى دخترم بسترى از جنس پَلاس مصر خريدارى نما و آن را با ليف، پُر كن و يك زره و يك چادر سفيدِ كم پُرز نيز براى او بخر. بيش از اينها مگير كه [در اين صورت،] على و فاطمه، از اسرافكاران خواهند بود».

205. الإمام عليّ عليه السلام:قَبَضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَبضَةً مِنَ الدَّراهِمِ ودَعا بِأَبي بَكرٍ فَدَفَعَها إلَيهِ وقالَ: يا أبا بَكرٍ، اِشتَرِ بِهذِهِ الدَّراهِمِ لِابنَتي ما يَصلُحُ لَها في بَيتِها. وَبَعَثَ مَعَهُ سَلمانَ الفارِسِيَّ وبِلالاً لِيُعيناهُ عَلى حَملِ ما يَشتَريهِ.

قالَ أبو بَكرٍ: وكانَتِ الدَّراهِمُ الَّتي أعطانيها ثَلاثَةً وسِتّينَ دِرهَما، فَانطَلَقتُ وَاشتَرَيتُ فِراشا مِن خيشِ مِصرَ مَحشُوّا بِالصّوفِ، ونَطعا مِن أدَمٍ، ووِسادَةً مِن أدَمٍ حَشوُها مِن ليفِ النَّخلِ، وعَباءَةً خَيبَرِيَّةً، وقِربَةً لِلماءِ، وكيزانا، وجِرارا، ومِطهَرَةً لِلماءِ، وسِترَ صوفٍ رَقيقا. وحَمَلناهُ جَميعا حَتّى وَضَعناهُ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ بَكى وجَرَت دُموعُهُ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ بارِكِ لِقَومٍ جُلُّ آنِيَتِهِمُ الخَزَفُ. [۳۵۵]

205. امام على عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مُشتى از درهم ها را برداشت و ابو بكر را صدا زد و آنها را به او داد و فرمود: «اى ابو بكر! با اين درهم ها براى دخترم، آنچه را كه براى خانه اش لازم است، خريدارى كن».

سلمان فارسى و بلال را نيز همراه او كرد تا در حمل آنچه مى خرد، كمكش كنند.

ابو بكر مى گويد: درهم هايى را كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من داد، شصت و سه درهم بود. من رفتم و بسترى از خَيْشِ [۳۵۶] مصرىِ پُر شده با پشم، يك سفره چرمين، يك بالين چرمىِ پُر شده از ليفِ درخت خرما، يك چادر خيبرى، يك مَشك آب، چند كوزه و سبو، يك آفتابه، و يك پرده پشمى نازك خريدم، و با هم، آنها را آورديم و در برابر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نهاديم. پيامبر صلى الله عليه و آله با ديدن آنها گريه اش گرفت و اشك هايش جارى شد. سپس سرش را به سوى آسمان برداشت و فرمود: «بار خدايا! به قومى كه بيشترين ظرف هاى آنان سُفال است، بركت ده».

206. الإمام الصادق عليه السلام:لَمّا زَوَّجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عَلِيّا عليهماالسلام دَخَلَ عَلَيها وهِيَ تَبكي، فَقالَ لَها ما يُبكيكِ؟ فَوَ اللّهِ لَو كانَ في أهلِ بَيتي خَيرٌ مِنهُ زَوَّجتُكِ، وما أنا زَوَّجتُكِ ولكِنَّ اللّهَ زَوَّجَكِ، وأصدَقَ عَنكِ الخُمسَ ما دامَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ.

قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: قُم فَبِعِ الدِّرعَ. فَقُمتُ فَبِعتُهُ وأخَذتُ الثَّمَنَ ودَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَسَكَبتُ الدَّراهِمَ في حِجرِهِ، فَلَم يَسأَلني كَم هِيَ ولا أنا أخبَرتُهُ.

ثُمَّ قَبَضَ قَبضَةً ودَعا بِلالاً فَأَعطاهُ وقالَ: اِبتَع لِفاطِمَةَ طيبا. ثُمَّ قَبَضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الدَّراهِمِ بِكِلتا يَدَيهِ فَأَعطاها أبا بَكرٍ وقالَ: اِبتَع لِفاطِمَةَ ما يُصلِحُها مِن ثِيابٍ وأثاثِ البَيتِ، وأردَفَهُ بِعَمّارِ بنِ ياسِرٍ وبِعِدَّةٍ مِن أصحابِهِ، فَحَضَرُوا السّوقَ فَكانوا يَعتَرِضونَ [۳۵۷] الشَّيءَ مِمّا يَصلُحُ فَلا يَشتَرونَهُ حَتّى يَعرِضوهُ عَلى أبي بَكرٍ، فَإِنِ استَصلَحَهُ اشتَرَوهُ، فَكانَ مِمّا اشتَرَوهُ قَميصٌ بِسَبعَةِ دَراهِمَ، و خِمارٌ بِأَربَعَةِ دَراهِمَ، وقَطيفَةٌ سَوداءُ خَيبَرِيَّةٌ، وسَريرٌ مُزَمَّلٌ بِشَريطٍ، وفِراشانِ مِن جِنسِ مِصرَ، حَشوُ أحَدِهِما لِيفٌ وحَشوُ الآخَرِ مِن جِزِّ الغَنَمِ، وأربَعُ مَرافِقَ مِن أدَمِ الطّائِفِ حَشوُها إذخِرٌ، وسِترٌ مِن صوفٍ، وحَصيرٌ هَجَرِيٌّ، ورَحَا اليَدِ، ومِخضَبٌ [۳۵۸] مِن نُحاسٍ، وسَقيٌ مِن أدَمٍ، وقَعبٌ [۳۵۹] لِلَّبَنِ، وشَيءٌ لِلماءِ، ومِطهَرَةٌ مُزَفَّتَةٌ، وجَرَّةٌ خَضراءُ، وكيزانُ خَزَفٍ.

حَتّى إذَا استَكمَلَ الشِّراءُ حَمَلَ أبو بَكرٍ بَعضَ المَتاعِ وحَمَلَ أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الَّذينَ كانوا مَعَهُ الباقِيَ، فَلَمّا عَرَضُوا المَتاعَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَعَلَ يُقَلِّبُهُ بِيَدِهِ ويَقولُ: بارَكَ اللّهُ لِأَهلِ البَيتِ. [۳۶۰]

206. امام صادق عليه السلام:چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به همسرى على عليه السلام در آورد، به نزد فاطمه رفت، در حالى كه او را گريان يافت. به او فرمود: «چرا گريه مى كنى؟ به خدا سوگند اگر در اهل بيتم، بهتر از او (على) بود، تو را به همسرى وى در مى آوردم! اين من نبودم كه تو را شوهر دادم؛ بلكه خداوند، تو را همسر داد، و مهريه ات را خُمس [اموال] ـ تا زمانى كه آسمان ها و زمين بر جايند ـ تعيين كرد».

على عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس فرمود: برو و زره را بفروش.

من رفتم و آن را فروختم و پولش را گرفتم و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله باز گشتم و درهم ها را در دامن ايشان ريختم. ايشان از من نپرسيد كه چه مقدار است و من هم مقدارش را نگفتم. پس مشتى [درهم] برداشت و بلال را صدا زد و آنها را به او داد و فرمود: براى فاطمه، قدرى عطر خريدارى كن.

سپس با هر دو دستش، از درهم ها برداشت و آنها را به ابو بكر داد و فرمود: براى فاطمه، آنچه از لباس و اثاث خانه لازم است، خريدارى كن و عمّار بن ياسر و تنى چند از صحابه را همراه او فرستاد. آن عدّه، به بازار رفتند و به هر چه بر مى خوردند و لازم بود، پيش از آن كه آن را بخرند، به ابو بكر نشانش مى دادند. اگر او آن را مناسب مى ديد، مى خريدند. از جمله چيزهايى كه خريدارى كردند: يك پيراهن بود به قيمت هفت درهم، يك چارقد به قيمت چهار درهم، قطيفه مشكى خيبرى، يك تختِ ساخته شده با طناب بافته از ليف درخت خرما، دو رخت خواب از خَيْش مصرى كه يكى با ليف خرما پُر شده بود و ديگرى با پشم گوسفند، چهار عدد بالش از چرم طائف كه با علف گورگياه، پر شده بودند، يك پرده پشمى، بوريايى هَجَرى، يك دستاس، لگن مسى، آبخورى چرمى، قدحى براى شير، مَشك آب كوچك، آفتابه اى زفت اندود، يك سبوى سبز، و چند كوزه سفالى.

خريد كه تمام شد، ابو بكر، مقدارى از وسايل را برداشت و بقيّه را ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه با او بودند، برداشتند. چون كالاها را نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آوردند، ايشان با دستش آنها را زير و رو مى كرد و مى فرمود: «خدا بر اهل اين خانه، بركت دهد!».

207. السنن الكبرى للنسائي عن ابن عبّاس:لَمّا زَوَّجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ مِن عَلِيٍّ، كانَ فيما أهدى مَعَها سَريرا مَشروطا، ووِسادَةً مِن أدَمٍ حَشوُها ليفٌ، وقِربَةً.

قالَ: وجاؤوا بِبَطحاءِ الرَّملِ فَبَسَطوهُ فِي البَيتِ. [۳۶۱]

207. السنن الكبرى، نسايى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ:زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به ازدواج على در آوَرْد، لا به لاى چيزهايى كه با او همراه كرد، يك تختِ ليف خرمايى بود، يك بالش چرمىِ پُر شده با ليف خرما، و يك مَشك. آنان ماسه آوردند و در كف اتاق، پهن كردند.

1 / 9 ـ 7: وَليمَةُ العُرسِ

1 / 9 ـ 7: وليمه عروسى

208. تاريخ دمشق عن بريدة:لَمّا زَوَّجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عليهاالسلام قالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «لا بُدَّ لِلعُرسِ مِن وَليمَةٍ»، ثُمَّ أمَرَ بِكَبشٍ فَجَمَعَهُم عَلَيهِ. [۳۶۲]

208. تاريخ دمشق ـ به نقل از بُرَيده ـ:هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به ازدواج در آورد، به او فرمود: «براى عروسى، بايد وليمه داد».

سپس دستور داد كه قوچى را سر بريدند و همه را به [خوردن] آن دعوت كرد.

209. السنن الكبرى للنسائي عن بريدة ـ في حَديثِ زَواجِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام ـ:... فَلَمّا كانَ بَعدَ ذلِكَ بَعدَما زوَّجَهُ [رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله] قالَ: يا عَلِيُّ، إنَّهُ لابُدَّ لِلعُرسِ مِن وَليمَةٍ.

قالَ سَعدٌ: عِندي كَبشٌ. وجَمَعَ لَهُ رَهطٌ مِنَ الأَنصارِ آصُعا مِن ذُرَّةٍ. [۳۶۳]

209. السنن الكبرى، نسايى ـ به نقل از بُرَيده، در حديث ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام ـ:پس از آن كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به همسرىِ على عليه السلام در آورد، فرمود: «اى على! براى عروسى، بايد وليمه داد».

سعد گفت: من يك قوچ دارم. گروهى از انصار هم، چند صاع ذرّت براى پيامبر صلى الله عليه و آله جمع كردند.

210. المعجم الأوسط عن جابر بن عبد اللّه:حَضَرنا عُرسَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ وفاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَما رَأَينا عُرسا كانَ أحسَنَ مِنهُ حَيسا [۳۶۴]، وهَيَّأَ لَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله زَيتا وتَمرا فَأَكَلنا، وكانَ فِراشُهُما لَيلَةَ عُرسِهِما إهابَ كَبشٍ. [۳۶۵]

210. المعجم الأوسط ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ:در عروسى على بن ابى طالب و فاطمه دخت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، حاضر شديم. در هيچ عروسى اى، چَنگالى اى (حلواى خُرمايى) نكوتر از آن نديده بوديم. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله غذايى از روغن و خرما براى ما تهيّه كرد و ما تناول كرديم. در آن شب، بستر آن دو، پوست دبّاغى نشده يك قوچ بود.

211. الإمام الصادق عليه السلام ـ في حَديثِ زَواجِ عَليٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام ـ:... قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: ثُمَّ قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، اِصنَع لِأَهلِكَ طَعاما فاضِلاً. ثُمَّ قالَ: مِن عِندِنا اللَّحمُ وَالخُبزُ وعَلَيكَ التَّمرُ وَالسَّمنُ.

فَاشتَرَيتُ تَمرا وسَمنا، فَحَسَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن ذِراعِهِ وجَعَلَ يَشدُخُ التَّمرَ فِي السَّمنِ حَتَّى اتَّخَذَهُ خَبيصا [۳۶۶]، وبَعَثَ إلَينا كَبشا سَمينا فَذُبِحَ، وخَبَزَ لَنا خُبزا كَثيرا، ثُمَّ قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: اُدعُ مَن أحبَبتَ.

فَأَتَيتُ المَسجِدَ وهُوَ مُشحَنٌ بِالصَّحابَةِ، فَاستَحيَيتُ أن اُشخِصَ قَوما وأدَعَ قَوما، ثُمَّ صَعِدتُ عَلى رَبوَةٍ هُناكَ، ونادَيتُ: أجيبوا إلى وَليمَةِ فاطِمَةَ، فَأَقبَلَ النّاسُ أرسالاً [۳۶۷]، فَاستَحيَيتُ مِن كَثرَةِ النّاسِ وقِلَّةِ الطَّعامِ، فَعَلِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما تَداخَلَني فَقالَ: يا عَلِيُّ، إنّي سَأَدعُو اللّهَ بِالبَرَكَةِ.

قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: وأكَلَ القَومُ عَن آخِرِهِم طَعامي، وشَرِبوا شَرابي، ودَعَوا لي بِالبَرَكَةِ، وصَدَروا وهُم أكثَرُ مِن أربَعَةِ آلافِ رَجُلٍ، ولَم يَنقُص مِنَ الطَّعامِ شَيءٌ، ثُمَّ دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالصِّحافِ [۳۶۸] فَمُلِئَت، ووَجَّهَ بِها إلى مَنازِلِ أزواجِهِ، ثُمَّ أخَذَ صُحفَةً وجَعَلَ فيها طَعاما، وقالَ: هذا لِفاطِمَةَ وبَعلِها. [۳۶۹]

211. امام صادق عليه السلام ـ در حديث ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام ـ:على عليه السلام فرمود: «سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: اى على! براى خانواده ات، غذايى آبرومند تهيّه كن و سپس افزود: گوشت و نان از ما، خرما و روغن، بر عهده تو.

من قدرى خرما و روغن خريدم. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آستين هايش را بالا زد و شروع به تفت دادن خرماها در روغن كرد، تا آن كه حلوايى ساخت، و قوچ فربهى را براى ما فرستاد كه ذبح شد، و مقدار زيادى هم نان برايمان پخت. سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: هر كس را كه مى خواهى، دعوت كن.

من به مسجد رفتم. مسجد، پر از صحابه بود. خجالت كشيدم كه عدّه اى را دعوت كنم و عدّه اى را وا گذارم. پس بالاى تپّه اى كه آن جا بود، رفتم و فرياد زدم: در وليمه فاطمه، حاضر شويد. مردم، گروه گروه آمدند. من از اين كه جمعيتْ زياد بود و غذا اندك، خجالت زده شدم. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دريافت كه در دل من چه مى گذرد. پس فرمود: اى على! از خداوند، بركت خواهم خواست».

على عليه السلام فرمود: همه مردم تا آخرين نفر، از غذا و نوشيدنى من خوردند و نوشيدند و برايم طلب بركت كردند و همگى ـ كه بيش از چهار هزار مرد بودند ـ، رفتند؛ امّا از غذا، هيچ كم نشده بود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دورى ها را خواست و آنها را از غذا پر كرد و به خانه هاى همسرانش فرستاد. سپس يك دورى برداشت و در آن،

مقدارى غذا ريخت و فرمود: اين هم براى فاطمه و شوهرش».

راجع:ص 358 (الاُسرة / الفصل الأوّل / آداب الزّفاف / الوليمة).

ر. ك: ص359 (خانواده / فصل يكم / آداب عروسى / وليمه دادن).

1 / 9 ـ 8: لَيلَةُ الزَّفافِ

1 / 9 ـ 8: شبِ زَفاف

212. الإمام الباقر عليه السلام:حَدَّثَني جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيُّ، قالَ: لَمّا كانَتِ اللَّيلَةُ الَّتي أهدى فيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ إلى عَلِيٍّ عليهماالسلام، دَعا بِعَلِيٍّ فَأَجلَسَهُ عَن يَمينِهِ، ودَعا بِها عليهاالسلامفَأَجلَسَها عَن شِمالِهِ، ثُمَّ جَمَعَ رَأسَيهِما، ثُمَّ قامَ وقاما وهُوَ بَينَهُما يُريدُ مَنزِلَ عَلِيٍّ عليه السلام، فَكَبَّرَ جَبرَئيلُ فِي المَلائِكَةِ، فَسَمِعَ النَّبِيُّ التَّكبيرَ، فَكَبَّرَ وكَبَّرَ المُسلِمونَ، وهُوَ أوَّلُ تَكبيرٍ كانَ في زَفافٍ، فَصارَت سُنَّةً. [۳۷۰]

212. امام باقر عليه السلام:جابر بن عبد اللّه انصارى، برايم نقل كرد و گفت: در شبى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به خانه على عليه السلام فرستاد، على را صدا زد و او را در طرف راست خود نشاند و فاطمه عليهاالسلام را صدا زد و در سمت چپ خويش نشاند. آن گاه، سر آن دو بزرگوار را به هم آورد. سپس برخاست و على و فاطمه نيز برخاستند و پيامبر صلى الله عليه و آله در وسط آن دو، ره سپار خانه على عليه السلام شد. جبرئيل، در ميان فرشتگان، بانگ تكبير زد. پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير را شنيد و تكبير گفت و مسلمانان تكبير گفتند. اين، نخستين تكبيرى بود كه در عروسى گفته شد و از آن پس، به سنّت تبديل شد.

213. الإمام الصادق عليه السلام ـ في حَديثِ زَواجِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام ـ:... قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: فَأَقَمتُ بَعدَ ذلِكَ شَهرا اُصَلّي مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأرجِعُ إلى مَنزِلي ولا أذكُرُ شَيئا مِن أمرِ فاطِمَةَ، ثُمَّ قُلنَ أزواجُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ألا نَطلُبُ لَكَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله دُخولَ فاطِمَةَ عَلَيكَ؟ قُلتُ: اِفعَلنَ، فَدَخَلنَ عَلَيهِ، فَقَالت اُمُّ أيمَنَ: يا رَسولَ اللّهِ، لَو أنَّ خَديجَةَ باقِيَةٌ لَقَرَّت عَينُها بِزَفافِ فاطِمَةَ، وإنَّ عَلِيّا يُريدُ أهلَهُ، فَقُرَّ عَينَ فاطِمَةَ بِبَعلِها، وَاجمَع شَملَهُما، وقُرَّ عُيونَنا بِذلِكَ!

فَقالَ: فَما بالُ عَلِيٍّ لا يَطلُبُ مِنيّ زَوجَتَهُ؟ فَقَد كُنّا نَتَوَقَّعُ مِنهُ ذلِكَ.

قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: فَقُلتُ: الحَياءُ يَمنَعُني يا رَسولَ اللّهِ. فَالتَفَتَ إلَى النِّساءِ فَقالَ: مَن هاهُنا؟ فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ: أنا اُمُّ سَلَمَةَ، وهذِهِ زَينَبُ، وهذِهِ فُلانَةُ وفُلانَةُ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هَيِّئوا لِابنَتي وَابنِ عَمّي في حُجَري بَيتا. فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ: في أيِّ حُجرَةٍ، يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: في حُجرَتِكَ. وأمَرَ نِساءَهُ أن يُزَيِّنَّ ويُصلِحنَ مِن شَأنِها.

فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ: فَسَأَلتُ فاطِمَةَ: هَل عِندَكِ طيبٌ ادَّخَرتيهِ لِنَفسِكِ؟ قالَت: نَعَم، فَأَتَت بِقارورَةٍ فَسَكَبَت مِنها في راحَتي، فَشَمِمتُ مِنها رائِحَةً ما شَمِمتُ مِثلَها قَطُّ، فَقُلتُ: ما هذا؟

فَقالَت: كانَ دَحِيَّةُ الكَلبِيُّ يَدخُلُ عَلى رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله فَيَقولُ لي: يا فاطِمَةُ، هاتي الوِسادَةَ فَاطرَحيها لِعَمِّكِ، فَأَطرَحُ لَهُ الوِسادَةَ فَيَجلِسُ عَلَيها، فَإِذا نَهَضَ سَقَطَ مِن بَينِ ثِيابِهِ شَيءٌ فَيَأمُرُني بِجَمعِهِ، فَسَأَلَ عَلِيٌّ عليه السلام رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن ذلِكَ فَقالَ: هُوَ عَنبَرٌ يَسقُطُ مِن أجنِحَةِ جَبرَئيلَ عليه السلام.…

حَتّى إذَا انصَرَفَتِ الشَّمسُ لِلغُروبِ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا اُمَّ سَلَمَةَ، هَلُمّي فاطِمَةَ، فَانطَلَقَت فَأَتَت بِها وهِيَ تَسحَبُ أذيالَها، وقَد تَصَبَّبَت عَرَقا حَياءً مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَعَثَرَت، فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أقالَكِ اللّهُ العَثرَةَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ، فَلَمّا وَقَفَت بَينَ يَدَيهِ كَشَفَ الرِّداءَ عَن وَجهِها حَتّى رَآها عَلِيٌّ عليه السلام، ثُمَّ أخَذَ يَدَها فَوَضَعَها في يَدِ عَلِيٍّ عليه السلام.

فَقالَ: بارَكَ اللّهُ لَكَ فِي ابنَةِ رَسولِ اللّهِ، يا عَلِيُّ، نِعمَ الزَّوجَةُ فاطِمَةُ، ويا فاطِمَةُ، نِعمَ البَعلُ عَلِيٌّ، اِنطَلِقا إلى مَنزِلِكُما ولا تُحدِثا أمرا حَتّى آتِيَكُما.

قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: فَأَخَذتُ بِيَدِ فاطِمَةَ، وَانطَلَقتُ بِها حَتّى جَلَسَت في جانِبِ الصُّفَّةِ [۳۷۱]، وجَلَستُ في جانِبِها، وهِيَ مُطرِقَةٌ إلَى الأَرضِ حَياءً مِنّي، وأنا مُطرِقٌ إلَى الأَرضِ حَياءً مِنها، ثُمَّ جاءَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: مَن هاهُنا؟ فَقُلنا: اُدخُل يا رَسولَ اللّهِ، مَرحَبا بِكَ زائِرا وداخلاً، فَدَخَلَ فَأَجلَسَ فاطِمَةَ عليهاالسلام مِن جانِبِهِ وعَلِيّا عليه السلام مِن جانِبِهِ.

ثُمَّ قالَ: يا فاطِمَةُ، إيتيني بِماءٍ، فَقامَت إلى قَعبٍ فِي البَيتِ فَمَلَأَتهُ ماءً، ثُمَّ أتَتهُ بِهِ، فَأَخَذَ مِنهُ جُرعَةً فَتَمَضمَضَ بِها، ثُمَّ مَجَّها فِي القَعبِ، ثُمَّ صَبَّ مِنها عَلى رَأسِها، ثُمَّ قالَ: أقبِلي، فَلَمّا أقبَلَت نَضَحَ مِنهُ بِينَ ثَديَيها، ثُمَّ قالَ: أدبِري، فَلَمّا أدبَرَت نَضَحَ مِنهُ بَينَ كَتِفَيها.

ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ هذِهِ ابنَتي وأحَبُّ الخَلقِ إلَيَّ، اللّهُمَّ وهذا أخي وأحَبُّ الخَلقِ إلَيَّ، اللّهُمَّ [اجعَلهُ] [۳۷۲] لَكَ وَلِيّا، وبِكَ حَفِيّا، وبارِك لَهُ في أهلِهِ.

ثُمَّ قالَ: يا عَلِيُّ، اُدخُل بِأَهلِكَ، بارَكَ اللّهُ لَكَ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ عَلَيكُم، إنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ. [۳۷۳]

213. امام صادق عليه السلام ـ در حديث ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام ـ:على عليه السلام فرمود: بعد از آن، به مدّت يك ماه، با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز مى گزاردم و به منزلم بر مى گشتم، بدون آن كه از فاطمه سخن بگويم. پس از اين مدّت، همسران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتند: آيا از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نخواهيم كه فاطمه را به خانه ات بفرستد؟ گفتم: اين كار را بكنيد. آنان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتند و اُمّ اَيمَن گفت: اى پيامبر خدا! اگر خديجه زنده بود، از عروسى فاطمه، خوش حال مى شد. على، همسرش را مى خواهد. پس چشم فاطمه را به شوهرش روشن بگردان و آن دو را در كنار هم قرار بده و با اين كار، ما را هم خوش حال ساز!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پس چرا خودِ على همسرش را از من نمى خواهد؟ ما منتظر اين درخواست از سوى او بوديم».

على عليه السلام فرمود: «پس گفتم: حيا، مانع من مى شود، اى پيامبر خدا!

پيامبر صلى الله عليه و آله، رو به زنان كرد و فرمود: چه كسانى اين جا حاضرند؟.

اُمّ سلمه گفت: من اُمّ سلمه، اين زينب، و اين فلانى و فلانى».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در يكى از اتاق هاى من براى دخترم و پسرعمويم، حِجله اى آماده كنيد.

اُمّ سلمه گفت: در كدام اتاق، اى پيامبر خدا؟

فرمود: در اتاق خودت.

و به همسرانش دستور داد كه آن را آراسته و آماده سازند.

اُمّ سلمه گفت: از فاطمه پرسيدم: آيا عطرى دارى كه براى خودت اندوخته باشى؟

فاطمه عليهاالسلام فرمود: آرى. و شيشه اى آورد و مقدارى از آن را در كف دستم ريخت. چنان بوى خوشى از آن استشمام كردم كه هرگز مانند آن، به مشامم نخورده بود. گفتم: اين چيست؟

فرمود: هر گاه دَحيّه كَلبى، بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد مى شد، به من مى گفت: فاطمه! تُشكچه اى بياور و براى عمويت بينداز. و من برايش تُشكچه مى انداختم و او بر آن مى نشست. چون بر مى خاست، از ميان جامه هايش چيزى مى افتاد و به من مى گفت: آنها را جمع كنم. على عليه السلام در اين باره از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آنها عنبرى است كه از بال هاى جبرئيل مى ريزد».

هنگامى كه خورشيد، به سوى غروب كردن مى رفت، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اى اُمّ سلمه! فاطمه را بياور».

من رفتم و او را در حالى كه دامنش را به زمين مى كشيد و از خجالت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عرق مى ريخت، آوردم. در آن حال، پاى آن بزرگوار لغزيد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «خدا در دنيا و آخرت، تو را از لغزشْ نگه دارد!».

چون در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله ايستاد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چادر از صورتش كنار زد تا آن كه على عليه السلام او را ديد. سپس دست فاطمه را گرفت و در دست على عليه السلام نهاد و فرمود: «اى على! خدا به تو در دختر پيامبر خدا بركت دهد! نيكو همسرى است فاطمه، و تو ـ اى فاطمه ـ نيكو شوهرى است على! به منزلتان برويد و كارى نكنيد تا اين كه نزد شما بيايم».

على عليه السلام فرمود: «دست فاطمه را گرفتم و او را بردم تا اين كه در گوشه صُفّه [۳۷۴] نشست

و من در كنارش نشستم و هر دو از شرم يكديگر، سرمان را به زير افكنده بوديم. پس از چندى، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و فرمود: كسى اين جا هست؟.

گفتيم: داخل شويد، اى پيامبر خدا! به ديدار ما خوش آمديد».

پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و فاطمه عليهاالسلام را در يك طرفش و على عليه السلام را در طرف ديگرش نشانْد و سپس فرمود: «اى فاطمه! قدرى آب برايم بياور».

فاطمه، به طرف قدحى كه در اتاق بود، رفت و آن را پر از آب كرد و براى ايشان آورد. پيامبر صلى الله عليه و آله جرعه اى از آن را در دهانش كرد و مضمضمه اش نمود. سپس آن را به قدح برگرداند. آن گاه از آن، بر سر فاطمه ريخت و فرمود: «به من رو كن».

چون فاطمه عليهاالسلام به طرف ايشان رو كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله قدرى از آن آب را در ميان سينه هايش پاشاند و سپس فرمود: «برگرد».

و چون برگشت، قدرى از آن را ميان شانه هايش پاشاند. آن گاه فرمود: «بار خدايا! اين دختر من و محبوب ترينِ آفريدگان، نزد من است. بار خدايا! اين هم، برادر من و محبوب ترينِ آفريدگان، نزد من است. پروردگارا! او را دوست نيكوكار خودت قرار بده و همسرش را براى او مبارك گردان».

سپس فرمود: «اى على! [اكنون] با همسرت، وارد [اتاق] شو. خدا بر تو مبارك كند، و رحمت و بركت هاى خدا بر شما باد، كه او ستوده و بزرگواراست!».

214. السنن الكبرى للنسائي عن بريدة ـ في حَديثِ زَواجِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ ـ:... فَلَمّا كانَ لَيلَةُ البِناءِ، قالَ [رَسولُ اللّهِ]: يا عَلِيُّ لا تُحدِث شَيئا حَتّى تَلقاني. فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِماءٍ فَتَوَضَّأَ مِنهُ، ثُمَّ أفرَغَهُ عَلى عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ: اللّهُمَّ بارِك فيهِما، وبارِك عَلَيهِما، وبارِك لَهُما في شِبلِهِما [۳۷۵]. [۳۷۶]

214. السنن الكبرى، نسايى ـ به نقل از بريده، در حديث ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام ـ:چون شب زفاف شد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اى على! دست به كارى نزنى تا مرا ببينى».

پس پيامبر صلى الله عليه و آله آب خواست و از آن وضو ساخت. سپس [باقى مانده] آن آب را بر سر على عليه السلام ريخت و فرمود: «بار خدايا! در اين دو نفر، بركت قرار بده، و براى آنان مبارك بگردان، و فرزندانشان را برايشان خجسته بدار».

215. المعجم الكبير عن أسماء بنت عميس:لَمّا اُهدِيَت فاطِمَةُ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، لَم نَجِد في بَيتِهِ إلّا رَملاً مَبسوطا، ووِسادَةً حَشوُها [ليفٌ] [۳۷۷]، وجَرَّةً وكوز[ا].…

قالَت: فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِإِناءٍ فيهِ ماءٌ، فَقالَ فيهِ ما شاءَ اللّهُ أن يَقولَ، ثُمَّ مَسَحَ بِهِ صَدرَ عَلِيٍّ ووَجهَهُ، ثُمَّ دَعا فاطِمَةَ فَقامَت إلَيهِ تَعَثَّرُ في مِرطِها [۳۷۸] مِنَ الحَياءِ، فَنَضَحَ عَلَيها مِن ذلِكَ، وقالَ لَها ما شاءَ أن يَقولَ. ثُمَّ قالَ لَها: إنّي لَم آلِكِ أن أنكَحتُكِ أحَبَّ أهلي إلَيَّ.

ثُمَّ رَأى سَوادا مِن وَراءِ السِّترِ أو مِن وَراءِ البابِ، فَقالَ: مَن هذا؟ قالَت: أسماءُ، قالَ: أسماءُ بِنتُ عُمَيسٍ؟ قالَت: نَعَم يا رَسولَ اللّهِ، قالَ: جِئتِ كَرامَةً لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَعَ ابنَتِهِ؟ قالَت: نَعَم، إنَّ الفَتاةَ لَيلَةَ يُبنى بِها لابُدَّ لَها مِنِ امرَأَةٍ تَكونُ قَريبا مِنها، إن عَرَضَت لَها حاجَةٌ أفضَت بِذلِكَ إلَيها.

قالَت: فَدَعا لي بِدُعاءٍ، فَإِنَّهُ لَأَوثَقُ عَمَلي عِندي، ثُمَّ قالَ لِعَلِيٍّ: دونَكَ أهلَكَ. ثُمَّ خَرَجَ فَوَلّى، قالَت: فَما زالَ يَدعو لَهُما حَتّى تَوارى في حُجَرِهِ. [۳۷۹]

215. المعجم الكبير ـ به نقل از اَسماء بنت عُمَيس ـ:زمانى كه فاطمه را به خانه على بن

ابى طالب بردند، در اتاق او، بجز شن هاى پهن شده در كف اتاق [به عنوان فرش]، بالشى كه از ليف خرما پُر شده بود، يك سبو، و يك كوزه... چيزى ديگر نيافتيم.

پيامبر صلى الله عليه و آله ظرف آبى خواست و در آن، چيزهايى گفت. سپس از آن آب، بر سينه و صورت على كشيد. بعد فاطمه را صدا زد. فاطمه، به سوى پيامبر رفت، در حالى كه از شرم و حيا پايش در چادرش گير مى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله از آن آب، بر فاطمه نيز پاشيد و آنچه را خواست بگويد، به او گفت. سپس به او فرمود: «من در اين كه تو را به همسرى محبوب ترين فرد خاندانم در آوردم، كوتاهى نكردم».

در اين هنگام، پيامبر صلى الله عليه و آله سياهى اى از پشت پرده يا از پشت در ديد. فرمود: «كيستى؟».

گفت[م]: اسماء [هستم].

فرمود: «اسماء بنت عُمَيس؟».

گفت[م]: بله، اى پيامبر خدا!

فرمود: «به خاطر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى همراهى دخترش آمده اى؟».

گفت[م]: بله. دختر در شب زفافش بايد يك زنْ نزديكش باشد تا اگر چيزى خواست، آن را برايش مهيّا كند.

پيامبر صلى الله عليه و آله برايم دعايى كرد كه آن دعا، استوارترين عملم در نزد من است. سپس به على فرمود: «اينك همسرت در اختيار توست».

آن گاه، خارج شد و رفت و همچنان براى آن دو دعا مى كرد تا آن كه در اتاق هاى خود، ناپديد شد. [۳۸۰]

1 / 9 ـ 9: بَيتُ سَيِّدَةِ النِّساءِ وأثاثُ بَيتِها

1 / 9 ـ 9: خانه و اثاث خانه بانوى بانوان

216. الإمام الباقر عليه السلام:لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ، نَزَلَ عَلى أبي أيّوبَ سَنَةً أو نَحوَها. فَلَمّا تَزَوَّجَ عَلِيٌّ فاطِمَةَ قالَ لِعَلِيٍّ: اُطلُب مَنزِلاً. فَطَلَبَ عَلِيٌّ مَنزِلاً فَأَصابَهُ مُستَأخِرا عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قَليلاً، فَبَنى بِها فيهِ، فَجاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَيها، فَقالَ: إنّي اُريدُ أن اُحَوِّلَكِ إلَيَّ، فَقالَت لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: فَكَلِّم حارِثَةَ بِنَ النُّعمانِ أن يَتَحَوَّلَ عَنّي، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: قَد تَحَوَّلَ حارِثَةُ عَنّا حَتّى قَدِ استَحيَيتُ مِنهُ.

فَبَلَغَ ذلِكَ حارِثَةَ فَتَحَوَّلَ، وجاءَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّهُ بَلَغَني أنَّكَ تُحَوِّلُ فاطِمَةَ إلَيكَ وهذِهِ مَنازلي وهِيَ أسقَبُ [۳۸۱] بُيوتِ بَنِي النَّجّارِ بِكَ، وإنَّما أنَا ومالي للّهِِ ولِرَسولِهِ. وَاللّهِ يا رَسولَ اللّهِ! المالُ الَّذي تَأخُذُ مِنّي أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الَّذي تَدَعُ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: صَدَقتَ، بارَكَ اللّهُ عَلَيكَ. فَحَوَّلَها رَسولُ اللّهِ إلى بَيتِ حارِثَةَ. [۳۸۲]

216. امام باقر عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه به مدينه آمد، مدّت يك سال يا همين حدود، ميهمان ابو ايّوب شد. چون على با فاطمه ازدواج كرد، به على فرمود: «منزلى پيدا كن».

على در جستجوى منزلى بر آمد و اندكى دورتر از پيامبر صلى الله عليه و آله منزلى گرفت و در آن جا

با فاطمه عروسى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله نزد فاطمه آمد و فرمود: «مى خواهم تو را نزديك تر به خودم بياورم».

فاطمه عليهاالسلام به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پس با حارثة بن نعمان صحبت كنيد كه خانه اش را به من بدهد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «حارثه، آن قدر به خاطر ما نقل مكان كرده، كه ديگر از او خجالت مى كشم».

اين خبر، به حارثه رسيد. او خانه اش را خالى كرد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! شنيده ام كه مى خواهيد فاطمه را به كنار خود بياوريد. اين منزل هاى من، نزديك ترينِ خانه هاى بنى نجّار به شماست. خودم و اموالم، از آنِ خدا و رسول اوست. به خدا سوگند ـ اى رسول خدا ـ كه آن مالى كه از من مى گيريد، نزد من، خوش تر از اموالى است كه نمى گيريد!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «راست مى گويى. خدا به تو بركت دهد!».

پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به خانه حارثه، منتقل كرد.

217. الإمام عليّ عليه السلام:اُهدِيَتِ ابنَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَيَّ، فَما كانَ فِراشُنا لَيلَةَ اُهدِيَت، إلّا مَسكُ [۳۸۳] كَبشٍ. [۳۸۴]

217. امام على عليه السلام:شبى كه دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خانه من آورده شد، بسترمان چيزى جز يك پوست قوچ نبود.

218. عنه عليه السلام:ما كانَ لَنا إلّا إهابُ كَبشٍ نَنامُ عَلى ناحِيَةٍ مِنهُ، وتَعجِنُ فاطِمَةُ عَلى ناحِيَةٍ. [۳۸۵]

218. امام على عليه السلام:تنها چيزى كه داشتيم، يك پوست دبّاغى شده قوچ بود كه در گوشه اى از آن مى خوابيديم و در گوشه ديگرش، فاطمه [آرد] خمير مى كرد.

219. عنه عليه السلام:لَقَد تَزَوَّجتُ فاطِمَةَ عليهاالسلام، وما لي ولَها فِراشٌ غَيرُ جِلدِ كَبشٍ نَنامُ عَلَيهِ بِاللَّيلِ ونَعلِفُ عَلَيهِ النّاضِحَ [۳۸۶] بِالنَّهارِ، وما لي ولَها خادِمٌ غَيرُها. [۳۸۷]

219. امام على عليه السلام:زمانى كه من با فاطمه عليهاالسلام ازدواج كردم، فرش من و او، تنها يك عدد پوست قوچ بود كه شب، روى آن مى خوابيدم و روز، شتر آبكش خود را روى آن علف مى داديم، و خدمتكارى جز خودِ فاطمه نداشتيم.

220. الإمام الباقر عليه السلام:كانَ فِراشُ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام حينَ دَخَلَت عَلَيهِ إهابَ كَبشٍ، إذا أرادا أن يَناما عَلَيهِ قَلَباهُ فَناما عَلى صوفِهِ. قالَ: وكانَت وسادَتُهُما أدَما حَشوُها ليفٌ. [۳۸۸]

220. امام باقر عليه السلام:در شبى كه فاطمه عليهاالسلام به خانه على عليه السلام بُرده شد، بستر آن دو، يك عدد پوست قوچ بود كه وقتى مى خواستند بخوابند، آن را به طرف پشم هايش پهن مى كردند و روى آن مى خوابيدند. بالش آن دو هم، چرمى پُر شده از ليف خرما بود.

221. عنه عليه السلام:لَمّا تَزَوَّجَ عَلِيٌّ فاطِمَةَ عليهماالسلام بَسَطَ البَيتَ كَثيبا [۳۸۹]، وكانَ فِراشُهُما إهابَ كَبشٍ، ومِرفَقَتُهُما مَحشُوَّةً ليفا، ونَصَبوا عودا يوضَعُ عَلَيهِ السِّقاءُ، فَسَتَرَهُ بِكِساءٍ. [۳۹۰]

221. امام باقر عليه السلام:زمانى كه على عليه السلام با فاطمه عليهاالسلام ازدواج كرد، على عليه السلام اتاق را با شن و ماسه، فرش كرد. بستر آن دو، پوست يك قوچ بود، و بالينشان، پُر شده با ليف خرما. يك قطعه چوب هم نصب كردند كه مَشك را بر آن مى آويختند. پس آن را با جامه اى پوشاند.

222. الإمام الصادق عليه السلام:أدخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عَلى عَلِيٍّ عليهماالسلاموسِترُها عَباءَةٌ [۳۹۱]، وفَرشُها إهابُ كَبشٍ، ووِسادَتُها أدَمٌ مَحشُوَّةٌ بِمَسَدٍ [۳۹۲]. [۳۹۳]

222. امام صادق عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را در حالى به خانه على عليه السلام فرستاد كه پوشش آن بانو، يك چادر بود، و بسترش پوست يك قوچ، و بالينش چرمى پُر شده با رشته هاى تابيده از الياف نخل.

223. فضائل الصحابة لابن حنبل عن عكرمة وأبي يزيد المديني:لَمّا اُهدِيَت فاطِمَةُ إلى عَلِيٍّ عليهماالسلام، لَم يَجِد أو تَجِد عِندَهُ إلّا رَملاً مَبسوطا، ووِسادَةً وجَرَّةً وكوزا. [۳۹۴]

223. فضائل الصحابة، ابن حنبل ـ به نقل از عكرمه و ابو يزيد مدينى ـ:زمانى كه فاطمه عليهاالسلامبه خانه على عليه السلام بُرده شد، در خانه او چيزى جز مقدارى شن و ماسه پهن شده [در كف اتاق]، يك بالش، يك سبو، و يك كوزه نيافت.

224. المناقب لابن شهر آشوب عن وهب بن وهب القرشي:كانَ مِن تَجهيزِ عَلِيٍّ دارَهُ انتِشارُ رَملٍ لَيِّنٍ، ونَصبُ خَشَبَةٍ مِن حائِطٍ إلى حائِطٍ لِلثِّيابِ، وبَسطُ إهابِ كَبشٍ، ومِخَدَّةُ ليفٍ. [۳۹۵]

224. المناقب، ابن شهرآشوب ـ به نقل از وهب بن وهب قُرَشى ـ:اثاث خانه على عليه السلام، عبارت بود از: مقدارى ماسه نرمِ پهن شده، يك قطعه چوب كه از يك ديوار، به ديوار ديگر براى پهن كردن رخت ها نصب شده بود، يك عدد پوست قوچ، و يك بالش پُر شده از الياف خرما.

225. سنن ابن ماجة عن عائشة واُمّ سلمة:أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن نُجَهِّزَ فاطِمَةَ حَتّى نُدخِلَها عَلى عَلِيٍّ. فَعَمَدنا إلَى البَيتِ فَفَرَشناهُ تُرابا لَيِّنا مِن أعراضِ البَطحاءِ، ثُمَّ حَشَونا مِرفَقَتَينِ ليفا، فَنَفَشناهُ بِأَيدينا، ثُمَّ أطعَمنا تَمرا وزَبيبا، وسَقَينا ماءً عَذبا، وعَمَدنا إلى عودٍ فَعَرَضناهُ في جانِبِ البَيتِ لِيُلقى عَلَيهِ الثَّوبُ ويُعَلَّقَ عَلَيهِ السِّقاءُ، فَما رَأَينا عُرسا أحسَنَ مِن عُرسِ فاطِمَةَ. [۳۹۶]

225. سنن ابن ماجَة ـ به نقل از عايشه و اُمّ سلمه ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما دستور داد كه جهيزيه فاطمه عليهاالسلام را آماده سازيم تا او را به خانه على عليه السلام ببريم. ما به اتاق رفتيم و آن را از خاك هاى نرمِ كناره هاى بطحاء، فرش كرديم. سپس دو بالش از ليف خرما پر نموديم و آنها را با دست خود زديم تا از هم باز شدند. آن گاه غذايى از خرما و كشمش آماده ساختيم، و آب گوارايى تهيّه نموديم، و يك قطعه چوب، براى پهن كردن لباس ها و آويختن مَشك آب، در گوشه اتاق، به ديوار نصب كرديم. بدين سان، عروسى اى نكوتر از عروسى فاطمه عليهاالسلام نديديم.

226. الطبقات الكبرى عن دارم بن عبد الرحمن بن ثعلبة الحنفي:حَدَّثَني رَجُلٌ أخوالُهُ الأَنصارُ قالَ: أخبَرَتني جَدَّتي أنَّها كانَت مَعَ النِّسوَةِ اللاتي أهدَينَ فاطِمَةَ عليهاالسلامإلى عَلِيٍّ عليه السلام، قالَت: اُهدِيَت في بُردَينِ مِن بُرودِ الأُولِ، عَلَيها دُملوجانِ [۳۹۷] مِن فِضَّةٍ مُصَفَّرانِ بِزَعفَرانٍ، فَدَخَلنا بَيتَ عَلِيٍّ فَإِذا إهابُ شاةٍ عَلى دُكّانٍ، ووِسادَةٌ فيها ليفٌ، وقِربَةٌ، ومُنخُلٌ، ومِنشَفَةٌ، وقَدَحٌ. [۳۹۸]

226. الطبقات الكبرى ـ به نقل از دارم بن عبد الرحمان بن ثعلبه حنفى ـ:مردى كه دايى هايش [از مردان] انصار بودند، برايم نقل كرد و گفت: مادربزرگم به من خبر داد كه او نيز با زنانى بود كه فاطمه عليهاالسلام را به خانه على عليه السلام بردند. او گفت: فاطمه، در حالى به خانه على برده شد كه دو بُرد از بُردهاى اُوْل [۳۹۹] به تن داشت و دو دستبند نقره اىِ رنگ شده با زعفران، در دست. پس به خانه على عليه السلام وارد شديم. در آن جا، با پوست دبّاغى نشده گوسفندى كه بر روى دكانچه اى پهن شده بود، مواجه شديم، و [نيز] با بالشى پر شده از ليف خرما، يك مَشك آب، يك غربال، يك حوله دست، و يك قدح.

227. الزهد لابن المبارك عن الشعبي:كانَ فِراشُ عَلِيٍّ لَيلَةَ بَنى بِفاطِمَةَ عليهاالسلام جِلدَ كَبشٍ. [۴۰۰]

227. الزهد، ابن مبارك ـ به نقل از شعبى ـ:بستر على عليه السلام در شبِ زفاف فاطمه عليهاالسلام، يك عدد پوست قوچ بود.

1 / 10: تَعاوُنُ الزَّوجَينِ

1 / 10: همكارى زن و شوهر

228. الإمام الباقر عليه السلام:تَقاضى عَلِيٌّ وفاطِمَةُ عليهماالسلام إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي الخِدمَةِ، فَقَضى عَلى فاطِمَةَ بِخِدمَةِ ما دونَ البابِ، وقَضى عَلى عَلِيٍّ ما خَلفَهُ.

فَقالَت فاطِمَةُ: فَلا يَعلَمُ ما داخَلَني مِنَ السُّرورِ إلَا اللّهُ بِإِكفائي رَسولُ اللّهِ تَحُمَّلَ رِقابِ الرِّجالِ. [۴۰۱]

228. امام باقر عليه السلام:على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام براى داورى در باره تقسيم كارهاى خود، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله، اين گونه قضاوت كرد كه كارهاى داخل خانه را فاطمه انجام دهد، و كارهاى بيرون از خانه را على.

فاطمه عليهاالسلام فرمود: «از اين كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا از بر عهده گرفتن مسئوليت هاى مردان، معاف ساخت، فقط خدا مى داند كه چه قدر خوش حال شدم!».

229. عنه عليه السلام:إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام ضَمِنَت لِعَلِيٍّ عليه السلام عَمَلَ البَيتِ وَالعَجينَ وَالخَبزَ وقَمَّ [۴۰۲] البَيتِ، وضَمِنَ لَها عَلِيٌّ عليه السلام ما كانَ خَلفَ البابِ مِن نَقلِ الحَطَبِ وأن يَجيءَ بِالطَّعامِ. [۴۰۳]

229. امام باقر عليه السلام:فاطمه عليهاالسلام كارِ خانه، پخت و پزِ نان و جارو كردن اتاق را براى على عليه السلام تضمين كرد، و على عليه السلام، كارهاى بيرون از خانه، مانند: حمل هيزم و آوردن موادّ خوراكى را براى او بر عهده گرفت.

230. الإمام الصادق عليه السلام:كانَ أميرُ المُؤمِنينَ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ـ يَحتَطِبُ ويَستَقي ويَكنِسُ، وكانَت فاطِمَةُ ـ سَلامُ اللّهِ عَلَيها ـ تَطحَنُ وتَعجِنُ وتَخبُزُ. [۴۰۴]

230. امام صادق عليه السلام:امير مؤمنان ـ كه درود خداوند بر او باد ـ، هيزم و آب مى آورد و جارو مى كرد، و فاطمه ـ كه سلام خداوند بر او باد ـ، آرد مى ساخت و خمير مى كرد و نان مى پخت.

231. الإمام عليّ عليه السلام:قُلتُ لِاُمّي فاطِمَةَ بِنتِ أسَدِ بنِ هاشِمٍ: اِكفي فاطِمَةَ بِنتَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله سِقايَةَ الماءِ وَالذَّهابِ فِي الحاجَةِ، وتَكفيكِ خِدمَةَ الدّاخِلِ؛ الطَّحنَ وَالعَجنَ. [۴۰۵]

231. امام على عليه السلام:به مادرم، فاطمه دختر اسد بن هاشم، گفتم: تو براى فاطمه دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، آب بياور و كارهاى بيرون از خانه را انجام بده، و او كارهاى داخل را انجام دهد: آرد كردن و خمير ساختن.

232. المصنّف لابن أبي شيبة عن ضمرة بن حبيب:قَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى ابنَتِهِ فاطِمَةَ عليهاالسلامبِخِدمَةِ البَيتِ، وقَضى عَلى عَلِيٍّ عليه السلام بِما كانَ خارِجا مِنَ البَيتِ مِنَ الخِدمَةِ. [۴۰۶]

232. المصنَّف، ابن ابى شيبه ـ به نقل از ضمرة بن حبيب ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنين حكم فرمود كه دخترش فاطمه عليهاالسلام، كارهاى خانه را انجام بدهد و على عليه السلام كارهاى بيرون از خانه را.

233. تنبيه الخواطر:قيلَ: دَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلى فاطِمَةَ وهِيَ تَطحَنُ مَعَ عَلِيٍّ عليه السلام، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: لِأَيِّكُما اُعَقِّبُ؟ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: لِفاطِمَةَ فَإِنَّها قَد أعيَت. فَقامَت فاطِمَةُ، فَطَحَنَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مَعَ عَلِيٍّ لِفاطِمَةَ. [۴۰۷]

233. تنبيه الخواطر:نقل شده است كه: پيامبر به خانه فاطمه عليهاالسلام وارد شد و ديد كه با على عليه السلام مشغول دستاس كردن است. پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «به كدام يك از شما كمك كنم؟».

على عليه السلام فرمود: «به فاطمه؛ چون او خسته شده است».

پس فاطمه عليهاالسلام برخاست و پيامبر صلى الله عليه و آله همراه با على عليه السلام، به دستاس كردن پرداخت.

1 / 10 ـ 1: حَلاوَةُ العَيشِ

1 / 10 ـ 1: شيرينىِ زندگى

234. المناقب لابن شهرآشوب:سَأَلَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] عَلِيّا عليه السلام: كَيفَ وَجَدتَ أهلَكَ؟ قالَ: نِعمَ العَونُ عَلى طاعَةِ اللّهِ. وسَأَلَ فاطِمَةَ عليهاالسلامفَقالَت: خَيرُ بَعلٍ. [۴۰۸]

234. المناقب، ابن شهرآشوب:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از على عليه السلام پرسيد: «همسرت را چگونه يافتى؟». فرمود: نيكو كمكى در راه طاعت خداست.

[همين سؤال را] از فاطمه عليهاالسلام پرسيد. فرمود: «بهترين شوهر است».

235. الإمام عليّ عليه السلام ـ في بَيانِ مُعاشَرَتِهِ مَعَ فاطِمَةَ عليهاالسلام ـ:فَوَ اللّهِ ما أغضَبتُها ولا أكرَهتُها عَلى أمرٍ حَتّى قَبَضَهَا اللّهُ عز و جل إلَيهِ، ولا أغضَبَتني ولا عَصَت لي أمرا، ولَقَد كُنتُ أنظُرُ إلَيها فَتَنكَشِفُ عَنّي الهُمومُ وَالأَحزانُ. [۴۰۹]

235. امام على عليه السلام ـ در بيان رفتارش با فاطمه عليهاالسلام ـ:به خدا سوگند كه تا زنده بود، نه او را عصبانى نمودم و نه به كارى مجبورش كردم! او نيز، نه مرا عصبانى نمود و نه در كارى، از من نافرمانى كرد. هنگامى كه به او نگاه مى كردم، غم ها و اندوه ها از من برطرف مى شدند.

236. الإمام الباقر عليه السلام:لا شَفيعَ لِلمَرأَةِ أنجَحُ عِندَ رَبِّها مِن رِضا زَوجِها، ولَمّا ماتَت فاطِمَةُ عليهاالسلامقامَ عَلَيها أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وقالَ:

اللّهُمَّ إنّي راضٍ عَنِ ابنَةِ نَبِيِّكَ، اللّهُمَّ إنَّها قَد اُوحِشَت فَآنِسها، اللّهُمَّ إنَّها قَد هُجِرَت فَصِلها، اللّهُمَّ إنَّها قَد ظُلِمَت فَاحكُم لَها وأنتَ خَيرُ الحاكِمينَ. [۴۱۰]

236. امام باقر عليه السلام:براى زن، هيچ شفيعى نزد پروردگارش كارسازتر از رضايت شوهرش نيست. زمانى كه فاطمه عليهاالسلام در گذشت، امير مؤمنان عليه السلام بر بالين او ايستاد و فرمود: «بار خدايا! من از دختر پيامبرت راضى هستم. بار خدايا! او تنها شد. پس همدم او باش. بار خدايا! او مهجور شد. پس تو، به او بپيوند. بار خدايا! به او ستم شد. پس تو داوَرَش باش كه تو، بهترينِ داورانى».

1 / 10 ـ 2: صُعوباتُ الحَياةِ

1 / 10 ـ 2: سختى هاى زندگى

237. شواهد التنزيل عن جابر:دَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلى فاطِمَةَ وعَلَيها كِساءٌ مِن جِلدِ الإِبِلِ وهِيَ تَطحَنُ، فَدَمِعَت عَيناهُ، فَقالَ:

يا فاطِمَةُ! تَعَجَّلي مَرارَةَ الدُّنيا لِحَلاوَةِ الآخَرَةِ.

قالَ: فَأَنزَلَ اللّهُ «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» [۴۱۱]. [۴۱۲]

237. شواهد التنزيل ـ به نقل از جابر ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را با عبايى كُركى ديد كه دستاس مى كند. گريست و فرمود: «اى فاطمه! به خاطر [نعمت و] شيرينى آخرت،

بر تلخى دنيا شكيبايى كن».

در اين هنگام، اين آيه نازل شد: «به زودى، پروردگارت به تو عطا مى كند و تو خشنود مى شوى».

238. الإمام الصادق عليه السلام:دَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى فاطِمَةَ عليهاالسلام وعَلَيها كِساءٌ مِن ثَلَّةِ [۴۱۳] الإِبِلِ، وهِيَ تَطحَنُ بِيَدِها وتُرضِعُ وَلَدَها، فَدَمِعَت عَينا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أبصَرَها، فَقالَ:

يا بِنتاه، تَعَجَّلي مَرارَةَ الدُّنيا بِحَلاوَةِ الآخِرَةِ، فَلَقَد أنزَلَ اللّهُ عَلَيَّ: «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» [۴۱۴]. [۴۱۵]

238. امام صادق عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر فاطمه عليهاالسلام وارد شد. ديد كه جامه اى بافته از پشم شتر، بر تن دارد و مشغول دستاس كردن و شير دادن به كودك خويش است. با ديدن او [در اين وضع،] اشك از ديدگان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جارى شد و فرمود: «دختر عزيزم! با [تحمّل] تلخى دنيا، به سوى شيرينى آخرت بشتاب؛ چرا كه خداوند، اين آيه را بر من فرو فرستاد: «به زودى، پروردگارت به تو چندان عطا مى كند كه خشنود مى شوى» ».

239. المناقب لابن شهر آشوب عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري:رَأى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عليهاالسلاموعَلَيها كِساءٌ مِن أجِلَّةِ [۴۱۶] الإِبِلِ، وهِيَ تَطحَنُ بِيَدَيها وتُرضِعُ وَلَدَها، فَدَمِعَت عَينا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يَا بِنتاه، تَعَجَّلي مَرارَةَ الدُّنيا بِحَلاوَةِ الآخِرَةِ.

فَقالَت: يا رَسولَ اللّهِ، اَلحَمدُ للّهِِ عَلى نَعمائِهِ، وَالشُّكرُ للّهِِ عَلى آلائِهِ. فَأَنزَلَ اللّهُ «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى». [۴۱۷]

239. المناقب، ابن شهرآشوب ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلامرا ديد كه تن پوشى از جُلّ شتر، به بر دارد و هم زمان، مشغول دستاس كردن و شير دادن به كودك خويش است. پس اشك از چشمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روان گشت و فرمود: «دختر عزيزم! تلخىِ دنيا را تحمّل كن تا به شيرينىِ آخرت برسى».

فاطمه عليهاالسلام فرمود: اى پيامبر خدا! خداوند را بر نعمت هايش مى ستايم و او را بر داده هايش سپاس مى گويم.

پس خداوند، اين آيه را فرو فرستاد: «به زودى، پروردگارت به تو چندان عطا مى كند كه خشنود مى شوى».

240. مسند ابن حنبل عن أنس:إنَّ بِلالاً بَطُؤَ عَن صَلاةِ الصُّبحِ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: ما حَبَسَكَ؟

فَقالَ: مَرَرتُ بِفاطِمَةَ وهِيَ تَطحَنُ وَالصَّبِيُّ يَبكي، فَقُلتُ لَها: إن شِئتِ كَفَيتُكِ الرَّحا وكَفَيتِنِي الصَّبِيَّ، وإن شِئتِ كَفَيتُكِ الصَّبِيَّ وكَفَيتِنِي الرَّحا. فَقالَت: أنَا أرفَقُ بِابني مِنكَ. فَذاكَ حَبَسَني.

قالَ: فَرَحِمتَها رَحِمَكَ اللّهُ. [۴۱۸]

240. مسند ابن حنبل ـ به نقل از اَنَس ـ: [روزى] بلال، در [گفتن اذان] نماز صبح، تأخير كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «چرا دير كردى؟».

گفت: به فاطمه برخوردم و ديدم كه مشغول دستاس كردن است و كودكش گريه مى كند. به او گفتم: اگر مى خواهى، من دستاس كنم و شما كودك را آرام كنى، يا من كودك را آرام كنم و شما دستاس نمايى.

ايشان فرمود: «من، بهتر از تو كودكم را آرام مى كنم».

به همين سبب، دير آمدم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «به او رحم آوردى. خدا بر تو رحمت آورَد!».

241. تنبيه الخواطر:بَينَمَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وَالنّاسُ فِي المَسجِدِ يَنتَظِرونَ بِلالاً أن يَأتِيَ فَيُؤَذِّنَ، إذ أتى بِلالٌ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: ما حَبَسَكَ يا بِلالُ؟

فَقالَ: إنِّي اجتَزتُ بِفاطِمَةَ عليهاالسلام وهِيَ تَطحَنُ، واضِعَةً ابنَهَا الحَسَنُ عِندَها وهُوَ يَبكي، فَقُلتُ لَها: أيُّما أحَبُّ إلَيكِ، إن شِئتِ كَفَيتُكِ ابنَكِ، وإن شِئتِ كَفَيتُكِ الرَّحا؟ فَقالَت: أنَا أرفَقُ بِابني. فَأَخَذتُ الرَّحا فَطَحَنتُ. فَذاكَ الَّذي حَبَسَني.

فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: رَحِمتَها رَحِمَكَ اللّهُ. [۴۱۹]

241. تنبيه الخواطر:پيامبر صلى الله عليه و آله و مردم، در مسجد منتظر بودند كه بلال بيايد و اذان بگويد، تا اين كه بلال وارد شد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «چرا دير كردى، اى بلال؟».

گفت: به فاطمه عليهاالسلام برخوردم كه دستاس مى كرد و فرزندش حسن را در كنار خود نهاده بود، در حالى كه كودك گريه مى كرد. به او گفتم: كدام را دوست تر مى دارى: فرزندت را آرام سازم، يا دستاس كنم.

ايشان فرمود: «من بهتر از تو فرزندم را آرام مى سازم».

من هم دستاس را گرفتم و مشغول آسياب كردن شدم، و همين، باعث تأخير من شد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بر او رحم آوردى. خداوند بر تو رحمت آورَد!».

242. الدروع الواقية ـ في حَديثٍ ـ:لَبِسَت فاطِمَةُ عليهاالسلام شَملَةً [۴۲۰] مِن صوفٍ خلقانا، قَد خيطَت بِاثنَي عَشَرَ مَكانا مِن سَعَفِ النَّخلِ، فَلَمّا خَرَجَت فاطِمَةُ عليهاالسلامنَظَرَ إلَيها سَلمانُ رضى الله عنهفَوَضَعَ يَدَهُ عَلى رَأسِهِ وهُوَ يُنادي: وا حُزناه، إنَّ قَيصَرَ وكِسرى لَفِي السُّندُسِ وَالحَريرِ وَابنَةُ مُحَمَّدٍ عَلَيها شَملَةٌ مِن صوفٍ قَد خيطَت بِاثنَي عَشَرَ مَكانا بِسَعَفِ النَّخلِ!!

فَلَمّا دَخَلَت فاطِمَةُ عليهاالسلام عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَت: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ سَلمانَ تَعَجَّبَ مِن لِباسي، فَوَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ نَبِيّا، ما لي ولِعَلِيٍّ مُنذُ خَمسِ سِنينَ إلّا مَسكُ كَبشٍ نَعلِفُ عَلَيهِ بِالنَّهارِ بَعيرَنا، فَإِذا كانَ اللَّيلُ افتَرَشناهُ، وإنَّ مِرفَقَتَنا [۴۲۱] لَمِن أدَمٍ حَشوُها لِيفُ النَّخلِ!

قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: يا سَلمانُ، وَيحَ ابنَتي فاطِمَةَ، لَعَلَّها تَكونُ فِي الخَيلِ السَّوابِقِ. [۴۲۲]

242. الدروع الواقية ـ در حديثى ـ:فاطمه عليهاالسلام با ردايى پشمين و كهنه ـ كه دوازده جاى آن، با برگ درخت خرما دوخته شده بود ـ، از خانه بيرون آمد. سلمان، چون ايشان را ديد، دستش را بر سرش نهاد و فرياد زد: وا اندوها! قيصر و كسرا، جامه هاى سُندُس و حرير مى پوشند و دختر محمّد، ردايى پشمين بر تن دارد كه دوازده جاى آن، با برگ درخت خرما دوخته شده است!

فاطمه عليهاالسلام چون نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد، فرمود: «اى پيامبر خدا! سلمان از جامه من تعجّب كرد. سوگند به آن كه تو را به حقْ پيامبر كرد، پنج سال است كه من و على، چيزى جز يك پوست قوچ نداريم كه روز، شتر خود را بر روى آن علوفه مى دهيم، و شب هنگام، آن را بستر خويش مى سازيم، و بالينمان هم چرمى است كه با ليف درخت خرما پُر شده است!».

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى سلمان! زهى دخترم فاطمه! شايد كه در زمره سواران پيشتاز [به سوى بهشت] باشد».

1 / 11: طَلَبُ الخادِمِ مِنَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله

1 / 11: درخواست خدمتكار از پيامبرصلى الله عليه و آله

243. الإمام عليّ عليه السلام:إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام شَكَت ما تَلقى مِن أثَرِ الرَّحا، فَأَتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله سَبيٌ، فَانطَلَقَت فَلَم تَجِدهُ، فَوَجَدَت عائِشَةَ فَأَخبَرَتها، فَلَمّا جاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أخبَرَتهُ عائِشَةُ بِمَجيءِ فاطِمَةَ عليهاالسلام، فَجاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَينا وقَد أخَذنا مَضاجِعَنا، فَذَهَبتُ لِأَقومَ، فَقالَ: عَلى مَكانِكُما، فَقَعَدَ بَينَنا. حَتّى وجَدتُ بَردَ قَدَمَيهِ عَلى صَدري. وقالَ:

ألا اُعَلِّمُكُما خَيرا مِمّا سَأَلتُماني؟ إذا أخَذتُما مَضاجِعَكُما، تُكَبِّرانِ أربَعا وثَلاثينَ، وتُسَبِّحانِ ثَلاثا وثَلاثينَ، وتَحمَدانِ ثَلاثا وثَلاثينَ، فَهُو خَيرٌ لَكُما مِن خادِمٍ. [۴۲۳]

243. امام على عليه السلام:[دستان] فاطمه عليهاالسلام بر اثر دستاس كردن زياد، آزرده شده بود. روزى براى پيامبر صلى الله عليه و آله اسيرى را آوردند. فاطمه عليهاالسلام [به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله] رفت؛ امّا ايشان را نيافت. به عايشه برخورد كرد و ماجرا را به او گفت. پيامبر صلى الله عليه و آله كه آمد، عايشه، آمدن فاطمه عليهاالسلام را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه ما آمد و ما به رخت خواب رفته بوديم. من خواستم كه برخيزم؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «راحت باشيد».

پس در بين ما نشست، به طورى كه خنكىِ پاهاى او را در سينه ام احساس كردم. فرمود: «مى خواهيد شما را چيزى بياموزم كه از آنچه از من خواسته ايد، بهتر است؟ هر گاه به بستر خود مى رويد، سى و چهار مرتبه، اللّه أكبر بگوييد، سى و سه مرتبه سبحان اللّه، و سى و سه مرتبه الحمد للّه. اين، براى شما از خدمتكار، بهتر است».

244. كتاب من لا يحضره الفقيه:رُوِيَ أنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ لِرَجُلٍ مِن بَني سَعدٍ: ألا اُحَدِّثُكَ عَنّي وعَن فاطِمَةَ الزَّهراءِ؟ إنَّها كانَت عِندي فَاستَقَت بِالقِربَةِ حَتّى أثَّرَ في صَدرِها، وطَحَنَت بِالرَّحا حَتّى مَجَلَت [۴۲۴] يَداها، وكَسَحَتِ [۴۲۵] البَيتَ حَتَّى اغبَرَّت ثِيابُها، وأوقَدَت تَحتَ القِدرِ حَتّى دَكِنَت ثِيابُها، فَأَصابَها مِن ذلِكَ ضُرٌّ شَديدٌ.

فَقُلتُ لَها: لَو أتَيتِ أباكِ فَسَأَلتِهِ خادِماً يَكفيكِ حَرَّ ما أنتِ فيهِ مِن هذَا العَمَلِ.

فَأتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَوَجَدَت عِندَهُ حُدّاثا فَاستَحيَت فَانصَرَفَت، فَعَلِمَ صلى الله عليه و آله أنَّها قَد جاءَت لِحاجَةٍ، فَغَدا عَلَينا...

فَقُلتُ: أنَا وَاللّهِ اُخبِرُكَ يا رَسولَ اللّهِ، إنَّها استَقَت بِالقِربَةِ حَتّى أثَّرَ في صَدرِها، وجَرَّت بِالرَّحا حَتّى مَجَلَت يَداها، وكَسَحَتِ البَيتَ حَتَّى اغبَرَّت ثِيابُها، وأوقَدَت تَحتَ القِدرِ حَتّى دَكِنَت ثِيابُها، فَقُلتُ لَها: لَو أتَيتِ أباكِ فَسَأَلتِهِ خادِماً يَكفيكِ حَرَّ ما أنتِ فيهِ مِن هذَا العَمَلِ.

قالَ: أفَلا اُعَلِّمُكُما ما هُوَ خَيرٌ لَكُما مِنَ الخادِمِ؟ إذا أخَذتُما مَنامَكُما فَكَبِّرا أربَعا وثَلاثينَ تَكبيرَةً، وسَبِّحا ثَلاثا وثَلاثينَ تَسبيحَةً، وَاحمَدا ثَلاثا وثَلاثينَ تَحميدَةً.

فَأَخرَجَت فاطِمَةُ عليهاالسلام رَأسَها وقالَت: رَضيتُ عَنِ اللّهِ وعَن رَسولِهِ، رَضيتُ عَنِ اللّهِ وعَن رَسولِهِ. [۴۲۶]

244. كتاب من لا يحضره الفقيه:روايت شده است كه امير مؤمنان عليه السلام به مردى از بنى سعد فرمود: «آيا مى خواهى از خودم و از فاطمه زهرا برايت بگويم؟ او در خانه من، آن قدر با مَشك، آب كشيد كه [بند آن] در سينه اش رد انداخته بود، و چندان دستاس كرد كه دست هايش تاول زده بود، و چندان خانه را رُفت و روب كرد كه لباس هايش رنگِ خاك به خود گرفته بود، و آن قدر زير ديگ را آتش افروخته بود كه جامه هايش تيره رنگ شده بود. از اين كار، رنج و آسيب سختى به او رسيد.

به او گفتم: كاش نزد پدرت بروى و از ايشان تقاضاى خدمتكارى كنى تا از سوز و گرماى اين كار، آسوده شوى.

فاطمه عليهاالسلام براى ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله رفت. پس ديد كه عدّه اى نزد ايشان به گفتگو مشغول اند. خجالت كشيد و بر گشت. پيامبر صلى الله عليه و آله دانست كه فاطمه عليهاالسلامبراى كارى آمده است. فرداى آن روز، نزد ما آمد.…

من گفتم: من به شما مى گويم، اى پيامبر خدا! فاطمه عليهاالسلام از بس با مشك، آب كشيده، در سينه اش رد انداخته، و از بس دستاس كرده، دستانش تاول زده، و از بس خانه را جارو زده، لباس هايش رنگ خاك به خود گرفته، و از بس زير ديگ، آتش افروخته، جامه هايش تيره شده است. از اين رو، به او گفتم: كاش نزد پدرت بروى و از ايشان تقاضاى خدمتكارى كنى تا از سوز و گرماى اين كار، آسوده شوى.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا چيزى به شما نياموزم كه از خدمتكار برايتان بهتر است؟ هر گاه به رخت خواب خود رفتيد، سى و چهار مرتبه، اللّه أكبر بگوييد، سى و سه مرتبه، سبحان اللّه و سى و سه مرتبه، الحمد للّه...».

فاطمه عليهاالسلام سرش را [از زير لحاف] بيرون آورد و فرمود: «راضى ام به رضاى خدا و پيامبرش. راضى ام به رضاى خدا و پيامبرش».

245. مسند ابن حنبل عن حمّاد:أنبَأَنا عَطاءُ بنُ السّائِبِ عَن أبيه عَن عَلِيٍّ عليه السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا زَوَّجَهُ فاطِمَةَ بَعَثَ مَعَهُ بِخَميلَةٍ ووِسادَةٍ من أدَمٍ حَشوُها ليفٌ، ورَحيَينِ وسِقاءٍ وجَرَّتَينِ.

فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام لِفاطِمَةَ عليهاالسلام ذاتَ يَومٍ: وَاللّهِ لَقَد سَنَوتُ [۴۲۷]

حَتّى لَقَدِ اشتَكَيتُ صَدري، قالَ: وقَد جاءَ اللّهُ أباكِ بِسَبيٍ، فَاذهَبي فَاستَخدِميهِ. فَقالَت: وأنَا وَاللّهِ قَد طَحَنتُ حَتّى مَجَلَت يَدايَ.

فَأَتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: ما جاءَ بِكِ أي بُنَيَّةُ؟ قالَت: جِئتُ لِأُسَلِّمَ عَلَيكَ، وَاستَحيَت أن تَسأَلَهُ، ورَجَعَت، فَقالَ: ما فَعَلتِ؟ قالَت: اِستَحيَيتُ أن أسأَلَهُ. فَأَتَيناهُ جَميعا.

فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: يا رَسولَ اللّهِ، وَاللّهِ لَقَد سَنوتُ حَتَّى اشتَكَيتُ صَدري، وقالَت فاطِمَةُ: قَد طَحَنتُ حَتّى مَجَلَت يَدايَ، وقَد جاءَكَ اللّهُ بِسَبيٍ وسَعَةٍ فَأَخدِمنا.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: وَاللّهِ لا اُعطيكُما وأدَعُ أهلَ الصُّفَّةِ [۴۲۸] تَطوى [۴۲۹] بُطونُهُم لا أجِدُ ما اُنفِقُ عَلَيهِم، ولكِنّي أبيعُهُم واُنفِقُ عَلَيهِم أثمانَهُم.

فَرَجَعا، فَأَتاهُمَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله... ثُمَّ قالَ: ألا اُخبِرُكُما بِخَيرٍ مَمّا سَأَلتُماني؟ قالا: بَلى، فَقالَ: كَلِماتٍ عَلَمَنيهِنَّ جِبريلُ عليه السلام، فَقالَ:

تُسَبِّحانِ في دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ عَشرا، وتَحمَدانِ عَشرا، وتُكَبِّرانِ عَشرا، وإذا أوَيتُما إلى فِراشِكُما فَسَبِّحا ثَلاثا وثَلاثينَ، وحَمِّدا ثَلاثا وثَلاثينَ، وكَبِّرا أربَعا وثَلاثينَ.

قالَ: فَوَاللّهِ ما تَرَكتُهُنَّ مُنذُ عَلَمَنيهِنَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله. قالَ: فَقالَ لَهُ ابنُ الكَوّاءِ: ولا لَيلَةَ صِفّينَ؟! فَقالَ: قاتَلَكُمُ اللّهُ يا أهلَ العِراقِ! نَعَم، ولا لَيلَةَ صِفّينَ. [۴۳۰]

245. مسند ابن حنبل ـ به نقل از حمّاد ـ:عطاء بن سائب از قول پدرش، از على عليه السلام به ما خبر داد كه وقتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به ازدواج او در آورد، يك چادر مخمل، يك بالش چرمىِ پُر شده از ليف، دو دستاس، يك مَشك آب، و دو سبو، با او همراه كرد.

روزى، على عليه السلام به فاطمه عليهاالسلام فرمود: «به خدا سوگند، از بس كه آب كشيده ام، سينه ام دردمند گشته است!».

و افزود: «خداوند براى پدرت، اسيرانى آورده است. برو و از ايشان خدمتكارى بخواه».

فاطمه فرمود: «به خدا سوگند، من نيز از بس دستاس كرده ام، دستانم تاول زده اند!».

پس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «براى چه آمده اى، دخترم؟».

فاطمه فرمود: «براى عرض سلام آمده ام» و خجالت كشيد كه خواسته اش را بگويد، و بر گشت.

على عليه السلام فرمود: «چه كردى؟»

فاطمه فرمود: «خجالت كشيدم كه تقاضايم را بگويم».

[على عليه السلام فرمود:] پس، هر دو با هم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتيم.

على عليه السلام فرمود: «اى پيامبر خدا! به خدا سوگند، از بس كه آب كشيده ام، سينه ام درد مى كند!».

و فاطمه فرمود: «از بس كه دستاس كرده ام، دستانم تاول زده اند. خداوند به شما اسيرانى و گشايشى بخشيده است. پس يك خدمتكار در اختيار ما بگذاريد».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «به خدا سوگند، حاضر نيستم به شما خدمتكار بدهم، در حالى كه صُفّه نشينان، شكم هايشان گرسنه است و چيزى ندارم كه خرج آنان كنم! اسيران را مى فروشم و پول آن را خرج صُفّه نشينان مى كنم».

على و فاطمه بر گشتند. پيامبر صلى الله عليه و آله نزد آنان آمد... و سپس فرمود: «آيا شما را از چيزى بهتر از آنچه از من خواستيد، خبر ندهم؟».

گفتند: «بفرماييد».

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «كلماتى [اند] كه جبرئيل عليه السلام به من آموخت» و سپس فرمود: «در پى هر نمازى، ده بار سبحان اللّه مى گوييد، ده بار الحمد للّه، و ده بار اللّه أكبر. و هر گاه به بسترتان رفتيد، سى و سه مرتبه، سبحان اللّه بگوييد، سى و سه مرتبه، الحمد للّه، و سى و چهار مرتبه، اللّه أكبر».

على عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند، از زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين ذكرها را به من آموخت، آنها را ترك نگفتم!».

ابن كوّاء، به على عليه السلام گفت: حتّى در شب صفّين؟!

فرمود: «خدا شما را بكشد، اى اهل عراق! آرى، حتّى در شب صفّين».

1 / 12: قِصَّةُ القِلادَةِ

1 / 12: داستان گردنبند

246. الإمام عليّ عليه السلام:إنَّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَخَلَ عَلَى ابنَتِهِ فاطِمَةَ عليهاالسلام، وإذا في عُنُقِها قِلادَةٌ، فَأَعرَضَ عَنها، فَقَطَعَتها ورَمَت بِها. فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أنتِ مِنّي يا فاطِمَةُ. ثُمَّ جاءَ سائِلٌ فَناوَلَتهُ القِلادَةَ.

ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ وغَضَبي عَلى مَن أهرَقَ دَمي وآذاني في عِترَتي. [۴۳۱]

246. امام على عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر دخترش فاطمه عليهاالسلام وارد شد. در گردنش گردنبندى ديد. از فاطمه، روى گردانْد. پس فاطمه عليهاالسلامآن گردنبند را كَند و به دور افكند. پيامبر خدا عليهاالسلام به او فرمود: «اى فاطمه! تو از من هستى».

سپس گدايى آمد و فاطمه، گردنبند را به او داد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خشم خدا و خشم من، سخت است بر كسى كه خون مرا بريزد، و با آزردن خانواده ام، مرا بيازارد».

247. الإمام زين العابدين عليه السلام:حَدَّثَتني أسماءُ بِنتُ عُمَيسٍ، قالَت: كُنتُ عِندَ فاطِمَةَ عليهاالسلام إذ دَخَلَ عَلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وفي عُنُقِها قِلادَةٌ مِن ذَهَبٍ كانَ اشتَراها لَها عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام مِن فَيءٍ، فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا فاطِمَةُ، لا يَقولُ النّاسُ إنَّ فاطِمَةَ بِنتَ مُحَمَّدٍ تَلبَسُ لُبسَ الجَبابِرَةِ؟!

فَقَطَعَتها وباعَتها، وَاشتَرَت بِها رَقَبَةً فَأَعتَقَتها. فَسُرَّ بِذلِكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله. [۴۳۲]

247. امام زين العابدين عليه السلام:اسماء بنت عميس، برايم نقل كرد و گفت: نزد فاطمه عليهاالسلام بودم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شد. در گردن فاطمه، گردنبندى زرّين بود كه على بن ابى طالب، آن را از سهم غنايم، برايش خريده بود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «اى فاطمه! مردم نمى گويند كه فاطمه، دختر محمّد، شاهانه مى پوشد؟!».

فاطمه، گردنبند را در آورد و فروخت و با پول آن، بنده اى خريد و آزادش كرد. پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از اين كار او خوش حال شد.

248. سنن أبي داود عن ثوبان مولى رسول اللّه صلى الله عليه و آله:كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سافَرَ كانَ آخِرُ عَهدِهِ بِإِنسانٍ مِن أهلِهِ فاطِمَةَ، وأوَّلُ مَنْ يَدخُلُ عَلَيها إذا قَدِمَ فاطِمَةَ، فَقَدِمَ مِن

غَزاةٍ لَهُ وقَد عَلَّقَت مِسحا أو سِترا عَلى بابِها، وحَلَّتِ الحَسَنَ وَالحُسَينَ قُلبَينِ [۴۳۳] مِن فِضَّةٍ، فَقَدِمَ فَلَم يَدخُل، فَظَنَّت أنَّ ما مَنَعَهُ أن يَدخُلَ ما رَأى، فَهَتَكَتِ السِّترَ وفَكَّكَتِ القُلبَينِ عَنِ الصَّبِيَّينِ، وقَطَعَتهُ بَينَهُما، فَانطَلَقا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُما يَبكِيانِ، فَأَخَذَهُ مِنهُما، وقالَ: يا ثَوبانُ، اِذهَب بِهذا إلى آلِ فُلانٍ ـ أهلِ بَيتٍ بِالمَدينَةِ ـ إنَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي، أكرَهُ أن يأكُلوا طَيِّباتِهِم في حَياتِهِمُ الدُّنيا، يا ثَوبانُ، اِشتَرِ لِفاطِمَةَ قِلادَةً مِن عَصَبٍ وسِوارَينِ مِن عاجٍ. [۴۳۴]

248. سنن أبى داوود ـ به نقل از ثوبان، غلام آزاد شده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه مى خواست به سفر برود، فاطمه عليهاالسلامآخرين عضو خانواده اش بود كه پيامبر [براى خداحافظى] به ديدارش مى رفت، و چون باز مى گشت، بر اوّلين كسى كه وارد مى شد، فاطمه بود. روزى در بازگشت از يكى از غزواتش، ديد كه فاطمه، بر دَرِ خانه اش، پَلاسى يا پرده اى آويخته، و در دستان حسن و حسين، دستبند نقره كرده است. وارد خانه نشد. فاطمه، حدس زد كه پيامبر صلى الله عليه و آله با ديدن اين چيزها به خانه او نرفته است. از اين رو، پرده را بر كَند و دستبندها را از دست هاى آن دو كودك در آورد و آنها را در برابرشان شكست.

حسن و حسين، گريه كنان نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله دستبندها را از آنها گرفت و فرمود: «اى ثوبان! اينها را براى خاندان فلانى (خانواده اى در مدينه) ببَر. اينان، اهل بيت من اند و من خوش ندارم كه در زندگى دنيايشان، از لذّت ها بهره مند شوند. اى ثوبان! براى فاطمه، يك گردنبند عَصَب [۴۳۵] و دو دستبند عاج، خريدارى كن».

الفصل الثاني: عوامل تحكيم الاُسرة

فصل دوم: عوامل تحكيم خانواده

2 / 1: المحبّة والرّحمة والشّفقة

2 / 1: محبّت و مهربانى و عطوفت

2 / 1 ـ 1: المَوَدَّةُ المُتَبادَلَةُ بَينَ الزَّوجَينِ

2 / 1 ـ 1: محبّت دو جانبه ميان زن و شوهر

الكتاب

«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ». [۴۳۶]

«و از نشانه هاى او، آن است كه از خودتان براى شما جفت هايى آفريد تا بدانها آرام گيريد، و ميان شما محبّت و مهربانى قرار داد. همانا در اين امر براى مردمانى كه مى انديشند، نشانه هايى [از وجود و قدرت خداوند] است».

الحديث

249. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:كُلَّمَا ازدادَ العَبدُ إيمانا، اِزدادَ حُبّا لِلنِّساءِ. [۴۳۷]

249. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بنده، هر اندازه بر ايمانش افزوده شود، محبّتش به زنان (همسرش) افزون تر مى شود.

250. الإمام الصادق عليه السلام:العَبدُ كُلَّمَا ازدادَ لِلنِّساءِ حُبّا، اِزدادَ فِي الإيمانِ فَضلاً. [۴۳۸]

250. امام صادق عليه السلام:بنده، هر اندازه كه محبّت و علاقه اش به زنان (همسرش) بيشتر باشد، ايمانش افزون تر است.

251. عنه عليه السلام:ما أظُنُّ رَجُلاً يَزدادُ فِي الإيمانِ خَيرا، إلَا أزدادَ حُبّا لِلنِّساءِ. [۴۳۹]

251. امام صادق عليه السلام:گمان نمى كنم كه هيچ مردى، بر خوبى ايمانش افزوده شود، مگر آن كه محبّتش به زنان (همسرانش) افزون گردد.

252. عنه عليه السلام:مِن أخلاقِ الأَنبِياءِ ـ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِم ـ حُبُّ النِّساءِ. [۴۴۰]

252. امام صادق عليه السلام:از اخلاق پيامبران ـ كه درود خدا بر آنان باد ـ همسردوستى است.

253. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:قَولُ الرَّجُلِ لِلمَرأَةِ: «إنّي اُحِبُّكِ» لا يَذهَبُ مِن قَلبِها أبَدا. [۴۴۱]

253. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اين سخن مرد به زن كه: «دوستت دارم»، هرگز از دل زن، بيرون نمى رود.

254. عنه صلى الله عليه و آله ـ في قِصَّةِ الحَولاءِ ـ:يا حَولاءُ، لِلرَّجُلِ عَلَى المَرأَةِ أن تَلزَمَ بَيتَهُ، وتَوَدَّدَهُ وتُحِبَّهُ وتُشفِقَهُ. [۴۴۲]

254. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در داستان حَولاء ـ:اى حَولاء! حقّ مرد بر زن، اين است كه در خانه اش بنشيند و به او اظهار عشق و محبّت كند و دلسوز او باشد.

255. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ خَيرَ نِسائِكُمُ الوَلودُ الوَدودُ. [۴۴۳]

255. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بهترين زنان شما، زنان زايا و مهربان اند.

256. عنه صلى الله عليه و آله:إذا نَظَرَ العَبدُ إلى وَجهِ زَوجِهِ ونَظَرَت إلَيهِ، نَظَرَ اللّهُ إلَيهِما نَظَرَ رَحمَةٍ، فَإِذا أخَذَ بِكَفِّها وأخَذَت بِكَفِّهِ، تَساقَطَت ذُنوبُهُما مِن خِلالِ أصابِعِهِما. [۴۴۴]

256. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه بنده، به چهره همسرش و همسرش به چهره او بنگرد، خداوند به آن دو، با نگاه مهرآميز مى نگرد، و هر گاه دست يكديگر را بگيرند، گناهان آن دو، از لاى انگشتانشان فرو مى ريزد.

2 / 1 ـ 2: رَحمَةُ العِيالِ

2 / 1 ـ 2: مِهروَرزى به خانواده

257. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:يُؤتى بِالرَّجُلِ مِن اُمَّتي يَومَ القِيامَةِ وما لَهُ مِن حَسَنَةٍ تُرجى لَهُ الجَنَّةُ، فَيَقولُ الرَّبُّ تَعالى: أدخِلوهُ الجَنَّةَ، فَإِنَّهُ كانَ يَرحَمُ عِيالَهُ. [۴۴۵]

257. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در روز رستاخيز، مردى از امّت مرا مى آورند، در حالى كه هيچ كار نيكى كه به سبب آن، برايش اميد بهشت برود، ندارد؛ امّا خداوند متعال مى فرمايد:

«او را به بهشت ببريد؛ چرا كه به خانواده اش مهر مى ورزيد».

258. مسند الطيالسي عن أنس:كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَحيما بِالعِيالِ. [۴۴۶]

258. مسند الطيالسى ـ به نقل از اَنَس ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با خانواده اش مهربان بود.

259. تاريخ دمشق عن أنس:كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أرحَمِ النّاسِ بِالصِّبيانِ وَالعِيالِ. [۴۴۷]

259. تاريخ دمشق ـ به نقل از اَنَس ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مهربان ترينِ مردم با كودكان و خانواده اش بود.

260. الإمام عليّ عليه السلام:اِرحَم مِن أهلِكَ الصَّغيرَ، ووَقِّر مِنهُمُ الكَبيرَ. [۴۴۸]

260. امام على عليه السلام:با كوچك ترهاى خانواده ات مهربان باش، و به بزرگ ترهايشان احترام بگذار.

2 / 1 ـ 3: حُبُّ الأَولادِ

2 / 1 ـ 3: دوست داشتن فرزندان

261. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:حُبُّ الأَولادِ سِترٌ مِنَ النّارِ، وَالأَكلُ مَعَهُم بَراءَةٌ مِنَ النّارِ، وكَرامَتُهُم جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ. [۴۴۹]

261. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دوست داشتن فرزندان، پرده اى در برابر آتش است، و غذا خوردن با آنان، براتِ آزادى از آتش، و گرامى داشتن آنها، موجب گذشتن از صراط.

262. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ:يَجِبُ عَلَيكَ أن تُشفِقَ عَلى وَلَدِكَ أكثَرَ مِن إشفاقِهِ عَلَيكَ. [۴۵۰]

262. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ:شفقت تو به فرزندت بايد بيشتر از شفقت او به تو باشد.

263. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ اللّهَ لَيَرحَمُ العَبدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ. [۴۵۱]

263. امام صادق عليه السلام:همانا خداوند به بنده، به خاطر محبّت زياد او به فرزندش، رحم مى كند.

2 / 1 ـ 4: تَقبيلُ الأَولادِ

2 / 1 ـ 4: بوسيدن فرزندان

264. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:المُؤمِنُ حَبيبُ اللّهِ، ووَلَدُهُ تُحفَةُ اللّهِ، فَمَن رَزَقَهُ اللّهُ وَلَدا فِي الإِسلامِ فَليُكثِر قُبلَتَهُ. [۴۵۲]

264. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مؤمن، دوست خداست و فرزند او هديه خداست. پس هر كه خداوند در اسلام، به او فرزندى روزى كرد، بايد او را زياد ببوسد.

265. الإمام الصادق عليه السلام:جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: ما قَبَّلتُ صَبِيّا قَطُّ. فَلَمّا وَلّى قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: هذا رَجُلٌ عِندي إنَّهُ مِن أهلِ النّارِ. [۴۵۳]

265. امام صادق عليه السلام:مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: من هرگز كودكى را نبوسيده ام. چون آن مرد رفت، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اين مرد نزد من، از دوزخيان است».

266. صحيح البخاري عن أبي هريرة:قَبَّلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ و عِندَهُ الأَقرَعُ بنُ حابِسٍ التَّميمِيُّ جالِسا، فَقالَ الأَقرَعُ: إنَّ لي عَشَرةً مِن الوُلدِ ما قَبَّلتُ مِنهُم أحَدا!

فَنَظَرَ إلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثُمَّ قالَ: مَن لا يَرحَم لا يُرحَم. [۴۵۴]

266. صحيح البخارى ـ به نقل از ابو هريره ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حسن بن على را بوسيد. اقرع بن حابس تميمى ـ كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود ـ، گفت: من ده فرزند دارم و تا كنون، حتّى يكى از آنها را نبوسيده ام!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نگاهى به او كرد و فرمود: «كسى كه رحم نكند، به او رحم نمى شود».

267. المناقب لابن شهرآشوب عن أبي هريرة:كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُقَبِّلُ الحَسَنَ وَالحُسَينَ، فَقالَ عُيَينَةُ ـ وفي رِوايَةِ غَيرِهِ: الأَقرَعُ بنُ حابِسٍ ـ: إنَّ لي عَشَرَةً ما قَبَّلتُ واحِدا مِنهُم قَطُّ!

فَقالَ صلى الله عليه و آله: مَن لا يَرحَم لا يُرحَم ـ وفي رِوايَةِ حَفصٍ الفَرّاءِ ـ: فَغَضِبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتَّى التَمَعَ لَونُهُ، وقالَ لِلرَّجُلِ: إن كانَ قَد نُزِعَ الرَّحمَةُ مِن قَلبِكَ فَما أصنَعُ بِكَ؟! مَن لَم يَرحَم صَغيرَنا ويُعَزِّز كَبيرَنا فَلَيسَ مِنّا. [۴۵۵]

267. المناقب، ابن شهرآشوب ـ به نقل از ابو هريره ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حسن و حسين را مى بوسيد. عُيَينه ـ و در روايت ديگرى، اقرع بن حابس ـ گفت: من ده فرزند دارم و هرگز يكى از آنها را هم نبوسيده ام!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه رحم نمى كند، به او رحم نمى شود».

در روايت حَفص فَرّاء آمده است: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان خشمگين شد كه رنگش بر گشت و به آن مرد فرمود: «اگر خداوند، رحم و مهربانى را از دل تو گرفته است، من با تو چه كنم؟! كسى كه با خردسالان ما مهربان نيست و به بزرگ سالان ما احترام نمى گذارد، از ما نيست».

268. صحيح مسلم عن أنس:ما رَأَيتُ أحَدا كانَ أرحَمَ بِالعِيالِ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله.

قالَ: كانَ إبراهيمُ مُستَرضِعا لَهُ في عَوالِي المَدينَةِ، فَكانَ يَنطَلِقُ ونَحنُ مَعَهُ، فَيَدخُلُ البَيتَ وإنَّهُ لَيُدَّخَنُ، وكانَ ظِئرُهُ قَينا، فَيَأخُذُهُ فَيُقَبِّلُهُ، ثُمَّ يَرجِعُ. [۴۵۶]

268. صحيح مسلم ـ به نقل از اَنَس ـ:هيچ كس را نسبت به خانواده، مهربان تر از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نديدم. ابراهيم (فرزند پيامبر) را در عَوالىِ [۴۵۷] مدينه، به دايه سپرده بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله [به آن جا] مى رفت و ما نيز با ايشان بوديم. وارد اتاق كه مى شد، دود، آن جا را فرا گرفته بود و دايه اش يك كنيز بود. پس ابراهيم را [در بغل] مى گرفت و مى بوسيد. آن گاه، باز مى گشت.

2 / 1 ـ 5: نِطاقُ حُبِّ الأَهلِ وَالشَّفَقَةِ عَلَيهِم

2 / 1 ـ 5: اندازه دوست داشتن خانواده و محبّت به آنان

الكتاب

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَ لِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ». [۴۵۸]

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال شما و فرزندانتان، شما را از ياد خدا غافل نگرداند، و هر كس چنين كند، آنان، خود از زيانكاران اند».

«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَ أَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ لَكُم مِّنَ اللَّهِ شَيْئا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعَاً بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرَا». [۴۵۹]

«بر جاى ماندگانِ باديه نشين، به زودى به تو خواهند گفت: اموال ما و كسانمان، ما را گرفتار كردند. پس براى ما آمرزش بخواه! چيزى را كه در دل هايشان نيست، بر زبانِ خويش مى رانند. بگو: اگر خدا بخواهد به شما زيانى يا سودى برساند، چه كسى در برابر او براى شما اختيار چيزى را دارد؟ بلكه اين خداست كه همواره به آنچه مى كنيد، آگاه است».

الحديث

269. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في مَوعِظَتِهِ لِابنِ مَسعودٍ ـ:يَابنَ مَسعودٍ، إيّاكَ أن تَدَعَ طاعَةَ اللّهِ وتَقصِدَ مَعصِيَتَهُ شَفَقَةً عَلى أهلِكَ، لِأَنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ: «يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْاْ يَوْمًا لَا يَجْزِى وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئا» [۴۶۰]. [۴۶۱]

269. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در اندرز ايشان به ابن مسعود ـ:اى پسر مسعود! مبادا دلسوزى براى خانواده ات، موجب شود كه طاعت خدا را وا نهى و نافرمانى اش را در پيش گيرى؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد: «اى مردم! از پروردگارتان پروا بداريد، و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى، به كار فرزندش نمى آيد، و نه هيچ فرزندى به كار پدرش نخواهد آمد».

270. مسند ابن حنبل عن عبد اللّه:نَهانا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ التَّبَقُّرِ [۴۶۲] فِي الأَهلِ وَالمالِ. [۴۶۳]

270. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عبد اللّه ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ما را از فراوان خواهى در زن و ثروت، نهى فرمود.

271. الإمام عليّ عليه السلام ـ لِبَعضِ أصحابِهِ ـ:لاتَجعَلَنَّ أكثر شُغلَكَ بِأَهلِكَ ووُلدِكَ، فَإِن يَكُن أهلُكَ ووُلدُكَ أولِياءَ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ أولِياءَهُ، وإن يَكونوا أعداءَ اللّهِ فَما هَمُّكَ وشُغلُكَ بِأَعداءِ اللّهِ؟! [۴۶۴]

271. امام على عليه السلام ـ خطاب به يكى از يارانش ـ:هرگز بيشتر وقت خود را صَرفِ زن و فرزندانت مكن؛ زيرا اگر آنان دوست خدا باشند، خداوند، دوستانش را وا نمى گذارد، و اگر دشمن خدا باشند، چرا بايد همّ و غم تو، رسيدگى به دشمنان خدا باشد؟!

272. الإمام الباقر عليه السلام:شَرُّ الآباءِ مَن دَعاهُ البِرُّ إلَى الإِفراطِ، وشَرُّ الأَبناءِ مَن دَعاهُ التَّقصيرُ إلَى العُقوقِ. [۴۶۵]

272. امام باقر عليه السلام:بدترينِ پدران، آن پدرى است كه محبّت، او را به زياده روى بكشاند، و بدترينِ فرزندان، آن فرزندى است كه كوتاهى كردن [در برابر پدر]، او را به نافرمانى بكشاند.

راجع: المحبّة في الكتاب والسنّة: ص125 (القسم الأوّل / الفصل السادس: آداب المحبّة / الإفراط في المحبّة).

ر. ك: دوستى در قرآن و حديث: ص227 (بخش اول /

فصل ششم: آداب دوستى / زياده روى در دوستى).

2 / 2: مكارم الأخلاق ومحاسن الأعمال

2 / 2: خوى هاى والا و كردارهاى نيكو

2 / 2 ـ 1: حُسنُ العِشرَةِ

2 / 2 ـ 1: خوش رفتارى

الكتاب

«وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ». [۴۶۶]

«و با آنان (زنان)، به نيكى رفتار كنيد».

الحديث

273. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ المَرءَ يَحتاجُ في مَنزِلِهِ وعِيالِهِ إلى ثَلاثِ خِلالٍ يَتَكَلَّفُها وإن لَم يَكُن في طَبعِهِ ذلِكَ: مُعاشَرَةٍ جَميلَةٍ، وسَعَةٍ بِتَقديرٍ، وغَيرَةٍ بِتَحَصُّنٍ [۴۶۷]. [۴۶۸]

273. امام صادق عليه السلام:مرد در [اداره] خانه و خانواده اش، به سه خصلت نياز دارد كه بايد آنها را به كار بَرَد، اگر چه اين ويژگى ها در طبيعت (درون) او نباشد: خوش رفتارى، گشاده دستىِ سنجيده، و غيرت براى ناموس دارى.

2 / 2 ـ 2: حُسنُ الخُلُقِ

2 / 2 ـ 2: خوش اخلاقى

274. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ـ:يا عَلِيُّ، حَسِّن خُلُقَكَ مَعَ أهلِكَ وجيرانِكَ ومَن تُعاشِرُ وتُصاحِبُ مِنَ النّاسِ، تُكتَب عِندَ اللّهِ فِي الدَّرَجاتِ العُلى. [۴۶۹]

274. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در توصيه ايشان به امير مؤمنان عليه السلام ـ:اى على! با خانواده و همسايگانت و كسانى كه با آنان معاشرت و همنشينى دارى، خوش اخلاق باش تا نزد خداوند، در درجات بلند، نوشته شوى [و قرار گيرى].

275. مسند ابن حنبل عن أبي عبد اللّه الجدلي:قُلتُ لِعائِشَةَ: كَيفَ كانَ خُلُقُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في أهلِهِ؟ قالَت: كانَ أحسَنَ النّاسِ خُلُقا، لَم يَكُن فاحِشا ولا مُتَفَحِّشا، ولا سَخّابا [۴۷۰] بِالأَسواقِ، ولا يَجزي بِالسَّيِّئَةِ مِثلَها، ولكِن يَعفو ويَصفَحُ. [۴۷۱]

275. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابو عبد اللّه جدلى ـ:به عايشه گفتم: اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله با خانواده اش چگونه بود؟

گفت: نيك خوترينِ مردمان بود. نه دشنام مى داد و نه بدزبانى مى كرد، و نه اهل هياهو به راه انداختن در كوچه و بازار بود، و نه بدى را با بدى جبران مى كرد؛ بلكه مى بخشيد و گذشت مى نمود.

276. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أقرَبُكُم مِنّي مَجلِسا يَومَ القِيامَةِ أحسَنُكُم خُلُقا وخَيرُكُم لِأَهلِهِ. [۴۷۲]

276. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در روز قيامت، آن كس از شما به من نزديك تر مى نشيند كه خوش خوترينِ شما باشد، و براى خانواده اش، بهترين كس باشد.

277. عنه صلى الله عليه و آله:أحسَنُ النّاسِ أيمانا أحسَنُهُم خُلُقا وألطَفُهُم بِأَهلِهِ، وأنا ألطَفُكُم بِأَهلي. [۴۷۳]

277. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:نيك ايمان ترينِ مردمان، كسى است كه خوش اخلاق ترينِ آنها باشد و با خانواده اش مهربان تر باشد، و من، مهربان ترين شما با خانواده ام هستم.

278. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ مِن أكمَلِ المُؤمِنينَ إيمانا، أحسَنَهُم خُلُقا وألطَفَهُم بِأَهلِهِ. [۴۷۴]

278. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از كامل ترين مؤمنان در ايمان، كسى است كه خوش اخلاق ترين و با خانواده اش مهربان ترين باشد.

279. تنبيه الغافلين عن أنس:سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أيُّ المُؤمِنينَ أكمَلُ إيمانا؟ قالَ: أحسَنُهُم خُلُقا مَعَ أهلِهِ. [۴۷۵]

279. تنبيه الغافلين ـ به نقل از اَنَس ـ:از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد: كدام مؤمن، ايمانش كامل تر است؟

فرمود: «آن كه با خانواده اش، خوش اخلاق تر باشد».

280. الإمام زين العابدين عليه السلام:أربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ كَمُلَ إيمانُهُ، ومُحِّصَت عَنهُ ذُنوبُهُ، ولَقِيَ رَبَّهُ وهُوَ عَنهُ راضٍ: مَن وَفى للّهِِ بِما جَعَلَ عَلى نَفسِهِ لِلنّاسِ، وصَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ، وَاستَحيا مِن كُلِّ قَبيحٍ عِندَ اللّهِ وعِندَ النّاسِ، وحَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ أهلِهِ. [۴۷۶]

280. امام زين العابدين عليه السلام:چهار خصلت است كه در هر كس وجود داشته باشد، ايمانش كامل است، گناهانش از او پاك مى شوند، و پروردگارش را در حالى ديدار مى كند كه از او راضى است: كسى كه به تعهّدات خود در برابر مردم وفا كند؛ زبانش با مردم راست باشد؛ در حضور خدا و مردم، از هر زشتى اى شرم كند؛ و با خانواده اش، اخلاق خوش داشته باشد.

281. الإمام عليّ عليه السلام:بِحُسنِ الأَخلاقِ يَطيبُ العَيشُ. [۴۷۷]

281. امام على عليه السلام:با اخلاق نيك، زندگى، خوش مى شود.

2 / 2 ـ 3: حُسنُ التَّبَعُّلِ

2 / 2 ـ 3: خوبْ شوهردارى كردن

282. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ [۴۷۸]. [۴۷۹]

282. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:جهاد زن، خوبْ شوهردارى كردن است.

283. شعب الإيمان عَن مُسلِمِ بنِ عُبَيدٍ عَن أسماءَ بِنتِ يَزيدَ الأَنصارِيَّةِ مِن بَني عَبدِ الأَشهَلِ:أنَّها أتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وهُوَ بَينَ أصحابِهِ، فَقالَت [۴۸۰]: بِأَبي أنتَ واُمّي إنّي وافِدَةُ النِّساءِ إلَيكَ... وإنَّكُم مَعاشِرَ الرِّجالِ فُضِّلتُم عَلَينا بِالجُمُعَةِ وَالجَماعاتِ، وعِيادَةِ المَرضى، وشُهودِ الجَنائِزِ، وَالحَجِّ... فَما نُشارِكُكُم فِي الأَجرِ يا رَسولَ اللّهِ؟...

فَالتَفَتَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَيها، ثُمَّ قالَ لَها: اِنصَرِفي أيَّتُهَا المَرأَةُ وَأعلِمي مَن خَلفَكِ مِنَ النِّساءِ أنَّ حُسنَ تَبَعُّلِ إحداكُنَّ لِزَوجِها وطَلَبَها مَرضاتَهُ وَاتِّباعَها مُوافَقَتَهُ تَعدِلُ ذلِكَ كُلَّهُ. [۴۸۱]

283. شعب الإيمان ـ به نقل از مسلم بن عُبَيد ـ:در باره اسماء دختر يزيد انصارى (از خاندان عبد اشهَل) روايت شده است كه وى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله ـ كه در جمع اصحابش نشسته بود ـ آمد و گفت: پدر و مادرم به فدايت! من به نمايندگى از طرف زنان، نزد شما آمده ام.… شما مردها بر ما زن ها، برترى هايى داده شده ايد: در نماز جمعه و جماعت شركت مى كنيد، به عيادت بيماران مى رَويد، تشييع جنازه مى كنيد، حج مى گزاريد.… پس ـ اى پيامبر خدا ـ ما در كدام پاداش، با شما [مردان] شريك هستيم؟

پيامبر صلى الله عليه و آله رو به او كرد و فرمود: «اى زن! برگرد و به زنانى كه تو را فرستاده اند، اعلام كن كه نيكو همسردارىِ هر يك از شما زنان براى شوهرش و جلب رضايت او، و موافقت و سازگارى با او، با همه آن [اعمالى كه براى مردانْ نام بردى]، برابرى مى كند».

284. مسند أبي يعلى عن أنس:أتَتِ النِّساءُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقُلنَ: يا رَسولَ اللّهِ، ذَهَبَ الرِّجالُ بِالفَضلِ بِالجِهادِ في سَبيلِ اللّهِ، فَما لَنا عَمَلٌ نُدرِكُ بِهِ عَمَلَ المُجاهِدينَ في سَبيلِ اللّهِ!

قالَ: مِهنَةُ إحداكُنَّ في بَيتِها تُدرِكُ عَمَلَ المُجاهِدينَ في سَبيلِ اللّهِ. [۴۸۲]

284. مسند أبى يعلى ـ به نقل از اَنَس ـ:زنان، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! مردان، ثواب جهاد در راه خدا را از آنِ خود كرده اند، و ديگر، عملى براى ما نمانده است كه با آن، به [فضيلت] عمل مجاهدانِ در راه خدا برسيم!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «كار و خدمت هر يك از شما در خانه اش، با عمل مجاهدانِ در راه خدا، برابرى مى كند».

285. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:ما مِنِ امرَأَةٍ تَسقي زَوجَها شَربَةَ ماءٍ، إلّا كانَ خَيرا لَها مِن سَنَةٍ صِيامِ نَهارِها وقِيامِ لَيلِها، وبَنى اللّهُ لَها بِكُلِّ شَربَةٍ تَسقي زَوجَها مَدينَةً فِي الجَنَّةِ، وغَفَرَ [۴۸۳] لَها سِتّينَ خَطيئَةً. [۴۸۴]

285. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هيچ زنى نيست كه جرعه اى آب به شوهرش بنوشاند، مگر آن كه اين عمل او برايش بهتر از يك سال است كه روزهايش را روزه بگيرد و شب هايش را به عبادت بگذرانَد. خداوند به ازاى هر جرعه اى كه به شوهرش مى نوشانَد، شهرى در بهشت برايش مى سازد و شصت گناه او را مى آمرزد.

286. عنه صلى الله عليه و آله ـ في حَديثِ الحَولاءِ ـ:يا حَولاءُ... ما مِنِ امرَأَةٍ تَكسو زَوجَها إلّا كَساهَا اللّهُ يَومَ القِيامَةِ سَبعينَ خِلعَةً مِنَ الجَنَّةِ، كُلُّ خِلعَةٍ مِنها مِثلُ شَقائِقِ النُّعمانِ وَالرَّيحانِ، وتُعطى يَومَ القِيامَةِ أربَعينَ جارِيَةً تَخدِمُها مِنَ الحورِ العينِ. [۴۸۵]

286. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در حديث حولاء ـ:اى حولاء!... هيچ زنى نيست كه بر شوهر خويش جامه بپوشاند، مگر آن كه خداوند در روز رستاخيز، هفتاد خلعت بهشتى بر او مى پوشاند، كه هر يك از آن خلعت ها، همانند شقايق نُعمان و رَيحان است، و نيز در روز رستاخيز، چهل كنيز از حوريان بهشتى، به او داده مى شود كه خدمتش مى كنند.

287. كتاب من لا يحضره الفقيه:جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالَ: إنَّ لي زَوجَةً إذا دَخَلتُ تَلَقَّتني، وإذا خَرَجتُ شَيَّعَتني، وإذا رَأَتني مَهموما قالَت: ما يُهِمُّكَ؟ إن كُنتَ تَهتَمُّ لِرِزقِكَ فَقَد تَكَفَّلَ لَكَ بِهِ غَيرُكَ، وإن كُنتَ تَهتَمُّ بِأَمرِ آخِرَتِكَ فَزادَكَ اللّهُ هَمّا.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنَّ للّهِِ عُمّالاً وهذِهِ مِن عُمّالِهِ، لَها نِصفُ أجرِ الشَّهيدِ. [۴۸۶]

287. كتاب من لا يحضره الفقيه:مردى، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: زنى دارم كه هر گاه وارد [خانه] مى شوم، به استقبالم مى آيد و هر گاه [از خانه] خارج مى شوم، بدرقه ام مى كند، و هر گاه مرا اندوهگين مى بيند، مى گويد: چرا اندوهگينى؟ اگر غمِ روزى ات را مى خورى، غير تو (خداوند)، آن را برايت ضمانت كرده است، و اگر غم آخرتت را دارى، پس خداوند بر اندوهت بيفزايد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند، كارگرانى دارد و اين زن، يكى از كارگران اوست. براى او نصف پاداش شهيد در نظر گرفته شده است».

2 / 2 ـ 4: اللُّطفُ

2 / 2 ـ 4: مهربانى

288. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إنَّ مِن أكمَلِ المُؤمِنينَ إيمانا، أحسَنَهُم خُلُقا وألطَفَهُم بِأَهلِهِ. [۴۸۷]

288. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از مؤمنان، آن كسى ايمانش كامل تر است كه خوش اخلاق تر، و با خانواده اش مهربان تر باشد.

289. عنه صلى الله عليه و آله:أحسَنُ النّاسِ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا وألطَفُهُم بِأَهلِهِ، وأنا ألطَفُكُم بِأَهلي. [۴۸۸]

289. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:نيكْ ايمان ترينِ مردمان، كسى است كه خوش اخلاق تر، و با خانواده اش مهربان تر باشد، و من با خانواده ام، از شما مهربان ترم.

2 / 2 ـ 5: الإِحسانُ

2 / 2 ـ 5: نيكى كردن

290. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:عِيالُ الرِّجُلِ اُسَراؤُهُ، وأحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ عز و جلأحسَنُهُم صُنعا إلى اُسَرائِهِ. [۴۸۹]

290. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خانواده مرد، اسيران او هستند، و محبوب ترينِ بندگانْ نزد خداوند عز و جل، كسى است كه به اسيرانش، بيشتر نيكى كند.

291. عنه صلى الله عليه و آله:الخَلقُ عِيالُ اللّهِ، فَأَحَبُّ النّاسِ إلَى اللّهِ مَن أحسَنَ إلى عِيالِهِ. [۴۹۰]

291. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مردم، خانواده خدا هستند. پس محبوب ترينِ مردمانْ نزد خداوند، كسى است كه به خانواده اش نيكى كند.

292. عنه صلى الله عليه و آله:أكمَلُ المُؤمِنينَ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا، وخِيارُكُم خِيارُكُم لِنِسائِهِم خُلُقا. [۴۹۱]

292. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:كامل ترينِ مؤمنان از نظر ايمان، آن كسى است كه خوش اخلاق تر باشد، و بهترينِ شما، كسى است كه اخلاق او با زنانش، بهتر باشد.

293. عنه صلى الله عليه و آله:اِتَّقُوا اللّهَ، اِتَّقُوا اللّهَ فِي الضَّعيفَينِ: اليَتيمِ وَالمَرأَةِ، فَإِنَّ خِيارَكُم خِيارُكم لِأَهلِهِ. [۴۹۲]

293. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از خدا بترسيد! از خدا بترسيد، در باره دو ناتوان: يتيم و زن! بهترينِ شما، كسى است كه براى خانواده اش، بهتر باشد.

294. الكافي عن سماعة بن مهران عن الإمام الصادق عليه السلام:اِتَّقُوا اللّهَ فِي الضَّعيفَينِ ـ يَعني بِذلِكَ اليَتيمَ وَالنِّساءَ ـ. [۴۹۳]

294. الكافى ـ به نقل از سماعة بن مهران ـ:امام صادق عليه السلام فرمود: «از خداوند در باره دو ناتوان بترسيد». مقصود ايشان از دو ناتوان، يتيم و زنان است.

295. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:الخَلقُ عِيالُ اللّهِ، وأحَبُّ عِبادِ اللّهِ إلَى اللّهِ أنفَعُهُم لِعِيالِهِ. [۴۹۴]

295. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مردمان، خانواده خداوند هستند، و محبوب ترينِ بندگان خدا نزد خداوند، كسى است كه به حال خانواده اش، سودمندتر باشد.

296. عنه صلى الله عليه و آله:اِستَوصوا بِالنِّساءِ خَيرا. [۴۹۵]

296. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:پند خوب را در باره زنان بپذيريد.

297. عنه صلى الله عليه و آله:خَيرُكُم خَيرُكُم لِأَهلِهِ، وأنا خَيرُكُم لِأَهلي. [۴۹۶]

297. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بهترينِ شما، آن كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد، و من، بهترين شما براى خانواده ام هستم.

298. عنه صلى الله عليه و آله:أقرَبُكُم مِنّي مَجلِسا يَومَ القِيامَةِ، أحسَنُكُم خُلُقا وخَيرُكُم لِأَهلِهِ. [۴۹۷]

298. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در روز قيامت، آن كس از شما به من نزديك تر مى نشيند كه خوش اخلاق تر، و براى خانواده اش بهتر است.

299. الكافي عن جابر بن عبد اللّه:قالَ رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ألا اُخبِرُكُم بِخَيرِ رِجالِكُم؟ قُلنا: بَلى يا رَسولَ اللّهِ.

قالَ: إنَّ مِن خَيرِ رِجالِكُمُ التَّقِيَّ، النَّقِيَّ، السَّمحَ الكَفَّينِ، النَّقِيَّ الطَّرَفَينِ [۴۹۸]، البَرَّ بِوالِدَيهِ، ولا يُلجِئُ عِيالَهُ إلى غَيرِهِ. [۴۹۹]

299. الكافى ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما را از بهترين مردانتان خبر ندهم؟».

گفتيم: بله، اى رسول خدا!

فرمود: «بهترينِ مردانِ شما آن كسى است كه پرهيزگار، پاك، گشاده دست، پاك زبان، پاك دامن، و خوش رفتار با پدر و مادرش است، و خانواده اش را نيازمند ديگران نمى سازد».

300. الإمام الصادق عليه السلام:مَن حَسُنَ بِرُّهُ في أهلِ بَيتِهِ زيدَ في رِزقِهِ. [۵۰۰]

300. امام صادق عليه السلام:كسى كه به خانواده اش نيكى مى كند، روزى اش زياد مى شود.

301. عنه عليه السلام:مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهلِ بَيتِهِ مُدَّ لَهُ في عُمُرِهِ. [۵۰۱]

301. امام صادق عليه السلام:كسى كه با خانواده اش نيكوكار است، عمرش طولانى مى شود.

302. الإمام عليّ عليه السلام:عَلَيكَ بِلُزومِ الحَلالِ، وحُسنِ البِرِّ بِالعِيالِ، وذِكرِ اللّهِ في كُلِّ حالٍ. [۵۰۲]

302. امام على عليه السلام:بر تو باد ملازمت حلال، و نيكى كردن به خانواده، و به ياد خدا بودن در همه حال!

303. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أوصاني جَبرَئيلُ عليه السلام بِالمَرأَةِ، حَتّى ظَنَنتُ أنَّهُ لا يَنبَغي طَلاقُها إلّا مِن فاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ. [۵۰۳]

303. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:جبرئيل عليه السلام، پيوسته مرا در باره زن سفارش مى كرد، چندان كه گمان بردم طلاق دادن او، جز در صورت ارتكاب فحشاى آشكار، روا نيست.

304. الكافي عن عبد الرحمن بن الحجّاج:بَعَثَ إلَيَّ أبُو الحَسَنِ موسى عليه السلام بِوَصِيَّةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام، وهِيَ:... اللّهَ اللّهَ فِي النِّساءِ وفيما مَلَكَت أيمانُكُم، فَإِنَّ آخِرَ ما تَكَلَّمَ بِهِ نَبِيُّكُم عليه السلام أن قالَ: اُوصيكُم بِالضَّعيفَينِ: النِّساءِ، وما مَلَكَت أيمانُكُم. [۵۰۴]

304. الكافى ـ به نقل از عبد الرحمان بن حجّاج ـ:امام كاظم عليه السلام، وصيّت امير مؤمنان عليه السلام را برايم فرستاد، و آن، چنين بود: «... خدا را، خدا را، در باره زنان و مملوكانتان؛ زيرا آخرين سخنى كه پيامبرتان صلى الله عليه و آله به زبان آورد، اين بود كه فرمود: شما را در باره [رعايت حالِ] دو ناتوان، سفارش مى كنم: زنان و مملوكانتان».

305. الإمام الصادق عليه السلام:رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحسَنَ فيما بَينَهُ وبَينَ زَوجَتِهِ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جلقَد مَلَّكَهُ ناصِيَتَها، وجَعَلَهُ القَيِّمَ عَلَيها. [۵۰۵]

305. امام صادق عليه السلام:بخشايش خدا بر آن بنده اى كه با همسرش به نيكى رفتار مى كند؛ چرا كه خداوند عز و جل زمامِ اختيار او را در دست وى نهاده و او را سرپرست آن زن قرار داده است.

2 / 2 ـ 6: الإِكرامُ

2 / 2 ـ 6: احترام نهادن

306. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَنِ اتَّخَذَ زَوجَةً فَليُكرِمها. [۵۰۶]

306. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس همسرى اختيار كرد، بايد او را گرامى بدارد.

307. عنه صلى الله عليه و آله:خَيرُكُم خَيرُكُم لِأَهلِهِ، وأنا خَيرُكُم لِأَهلي. ما أكرَمَ النِّساءَ إلّا كَريمٌ، وما أهانَهُنَّ إلّا لَئيمٌ. [۵۰۷]

307. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بهترينِ شما، كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد، و من، بهترينِ شما براى خانواده ام هستم. زنان را كسى گرامى نمى دارد، مگر انسانِ بزرگوار، و كسى به آنان اهانت نمى كند، مگر انسان پَست.

308. عنه صلى الله عليه و آله:ألا اُخبِرُكُم بِخِيارِكُم؟ مَن لان مَنكِبُهُ، وحَسُنَ خُلُقُهُ، وأكرَمَ زَوجَتَهُ إذا قَدَرَ. [۵۰۸]

308. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:آيا شما را از بهترينتان خبر ندهم؟ كسى كه فروتن و خوش اخلاق باشد، و هر گاه ازدواج كرد، همسرش را گرامى بدارد.

2 / 2 ـ 7: الرِّفقُ وَالمُداراةُ

2 / 2 ـ 7: ملايمت و مدارا

309. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إذا أرادَ اللّهُ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا فَقَّهَهُم فِي الدّينِ، ورَزَقَهُمُ الرِّفقَ في مَعايِشِهِم، وَالقَصدَ في شَأنِهِم، ووَقَّرَ صَغيرُهُم كَبيرَهُم. وإذا أرادَ بِهِم غَيرَ ذلِكَ تَرَكَهُم هَمَلاً. [۵۰۹]

309. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه خداوند براى خانواده اى خيرى بخواهد، آنان را در دين، فقيه و آگاه مى گردانَد، و ملايمت [و معتدل بودن] در معيشت و ميانه روى در كارهاشان را روزىِ آنان مى كند، و كوچك آنها به بزرگشان احترام مى نهد، و اگر براى خانواده اى، غير از آن بخواهد، ايشان را به حال خود، رها مى كند.

310. عنه صلى الله عليه و آله:إذا أرادَ اللّهُ عز و جل بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا، رَزَقَهُمُ الرِّفقَ فِي المَعيشَةِ، وحُسنَ الخُلُقِ. [۵۱۰]

310. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه خداوند عز و جل براى خانواده اى خيرى بخواهد، ميانه روى در معيشت، و اخلاق خوش را روزىِ آنان مى كند.

311. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ اللّهَ إذا أحَبَّ أهلَ بَيتٍ أدخَلَ عَلَيهِمُ الرِّفقَ. [۵۱۱]

311. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه خداوند، خانواده اى را دوست بدارد، مدارا و ملايمت را وارد آن خانواده مى كند.

312. عنه صلى الله عليه و آله:الرِّفقُ يُمنٌ، وَالخُرقُ [۵۱۲] شُؤمٌ. وإذا أرادَ اللّهُ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا أدخَلَ عَلَيهِمُ الرِّفقَ، فَإِنَّ الرِّفقَ لَم يَكُن في شَيءٍ قَطُّ إلّا زانَهُ، وإنَّ الخُرقَ لَم يَكُن في شَيءٍ قَطُّ إلّا شانَهُ. [۵۱۳]

312. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ملايمت، ميمون است، و خشونت، شوم. هر گاه خداوند براى خانواده اى خيرى بخواهد، ملايمت را وارد آن خانواده مى كند؛ زيرا ملايمت، هيچ گاه با هيچ چيزى همراه نمى شود، مگر اين كه آن چيز را زينت مى بخشد، و خشونت، هرگز با چيزى همراه نمى شود، مگر اين كه آن چيز را زشت مى گرداند.

313. شعب الإيمان عن عائشة:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إذا أرادَ اللّهُ بِعَبيدٍ خَيرا رَزَقَهُمُ الرِّفقَ في مَعاشِهِم، وإذا أرادَ بِهِم شَرّا ـ أو قالَ غَيرَ ذلِكَ ـ رَزَقَهُمُ الخُرقَ في مَعاشِهِم. [۵۱۴]

313. شعب الإيمان ـ به نقل از عايشه ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر گاه خداوند، خير بندگان را بخواهد، مدارا [و اعتدال] در معيشت را روزىِ آنان مى كند، و هر گاه بدىِ آنان را بخواهد» يا فرمود: «جز آن را [براى آنان] بخواهد، بى تدبيرى در معيشت را روزى شان مى كند».

314. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:يا عائِشَةُ ارفُقي، فَإِنَّ اللّهَ إذا أرادَ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا دَلَّهُم عَلى بابِ الرِّفقِ. [۵۱۵]

314. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اى عايشه! با ملايمت رفتار كن. به درستى كه خداوند، هر گاه براى خانواده اى خيرى بخواهد، آنان را به درِ ملايمت، ره نمون مى سازد.

315. عنه صلى الله عليه و آله:ما اُعطِيَ أهلُ بَيتٍ الرِّفقَ إلّا نَفَعَهُم. [۵۱۶]

315. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:به هيچ خانواده اى، مدارا و ملايمت عطا نمى شود، مگر اين كه به آنان سود مى رسانَد.

316. الإمام عليّ عليه السلام:سَلامَةُ العَيشِ فِي المُداراةِ. [۵۱۷]

316. امام على عليه السلام:سلامتِ زندگى، در مدارا كردن است.

317. عنه عليه السلام:إِنَّ المَرأَةَ رَيحانَةٌ ولَيسَت بِقَهرَمانَةٍ [۵۱۸]، فَدارِها عَلى كُلِّ حالٍ، وأحسِنِ الصُّحبَةَ لَها لِيَصفُوَ عَيشُكَ. [۵۱۹]

317. امام على عليه السلام:زن، گُل است، نه پيشكار. پس در همه حال، با او مدارا كن، و با وى، به خوبى همنشينى نما تا زندگى ات باصفا شود.

2 / 2 ـ 8: خِدمَةُ الزَّوجَةِ

2 / 2 ـ 8: خدمت به زن

318. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:خِدمَتُكَ زَوجَتَكَ صَدَقَةٌ. [۵۲۰]

318. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خدمتِ تو به همسرت، صدقه است.

319. عنه صلى الله عليه و آله:مَن لَم يَأنَف مِن ثَلاثٍ فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّا: خِدمَةِ العِيالِ، وَالجُلوسِ مَعَ الفُقَراءِ، وَالأَكلِ مَعَ خادِمِهِ. هذِهِ الأَفعالُ مِن عَلاماتِ المُؤمِنينَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ: «أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» [۵۲۱]. [۵۲۲]

319. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس از سه كار تكبّر نورزد، مؤمن حقيقى است: خدمت به خانواده، نشستن با فقرا و غذا خوردن با خدمتكارش. اين كارها از نشانه هاى مؤمنانى است كه خداوند در كتابش از آنان، اين گونه ياد كرده است: «اينان، مؤمنان حقيقى هستند».

320. عنه صلى الله عليه و آله:يا عَلِيُّ، لا يَخدِمُ العِيالَ إلّا صِدّيقٌ أو شَهيدٌ، أو رَجُلٌ يُريدُ اللّهِ بِهِ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ. [۵۲۳]

320. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اى على! به خانواده خود خدمت نمى كند، مگر انسان راستگو، يا شهيد، يا مردى كه خداوند، خير دنيا و آخرت را براى او بخواهد.

321. صحيح البخاري عن الأسود:سُئِلَت عائِشَةُ: ما كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَصنَعُ في بَيتِهِ؟ قالَت: كانَ يَكونُ فيمِهنَةِ أهلِهِ ـ تَعنيخِدمَةَ أهلِهِ ـ فَإِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ خَرَجَ إلَى الصَّلاةِ. [۵۲۴]

321. صحيح البخارى ـ به نقل از اَسوَد ـ:از عايشه سؤال شد: پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه اش چه مى كرد؟

عايشه گفت: به همسرش كمك و خدمت مى كرد، و چون وقت نماز مى شد، براى نماز [از خانه،] بيرون مى رفت.

322. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إنَّ الرَّجُلَ إذا سَقَى امرَأَتَهُ مِنَ الماءِ اُجِرَ. [۵۲۵]

322. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مرد، هر گاه به همسرش آبى بنوشاند، پاداش مى بَرَد.

323. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّكَ لَن تُنفِقَ نَفَقَةً تَبتَغي بِها وَجهَ اللّهِ إلّا اُجِرتَ عَلَيها، حَتّى ما تَجعَلُ في فِي [۵۲۶] امرَأَتِكَ. [۵۲۷]

323. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر نفقه اى كه مى دهى و با آن، رضاى خداوند را مى جويى، برايش مزد مى يابى، حتّى براى لقمه اى كه در دهان همسرت مى گذارى.

324. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّكَ مَهما أنفَقتَ عَلى أهلِكَ مِن نَفَقَةٍ فَإِنَّكَ تُؤجَرُ فيها، حَتَّى اللُّقمَةَ تَرفَعُها إلى فِي امرَأَتِكَ. [۵۲۸]

324. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:براى هر نفقه اى كه خرج خانواده ات مى كنى، مزدت مى دهند، حتّى براى لقمه اى كه به طرف دهان همسرت مى برى.

325. عنه صلى الله عليه و آله:المُؤمِنُ يُؤجَرُ في كُلِّ شَيءٍ، حَتّى فِي اللُّقمَةِ يَرفَعُها إلى فِي امرَأَتِهِ. [۵۲۹]

325. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:به مؤمن، براى هر چيزى، پاداش داده مى شود، حتّى براى لقمه اى كه در دهان همسرش مى گذارد.

2 / 2 ـ 9: إعانَةُ الزَّوجِ

2 / 2 ـ 9: كمك به شوهر

326. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أيُّمَا امرَأَةٍ أعانَت زَوجَها عَلَى الحَجِّ وَالجِهادِ أو طَلَبِ العِلمِ، أعطاهَا اللّهُ مِنَ الثَّوابِ ما يُعطِي امرَأَةَ أيّوبَ عليه السلام. [۵۳۰]

326. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر زنى كه شوهرش را در كار حج و جهاد يا علم آموزى، كمك كند، خداوند به او همان پاداشى را مى دهد كه به همسر ايّوب عليه السلام داده است.

327. عنه صلى الله عليه و آله:أيُّمَا امرَأَةٍ خَدَمَت زَوجَها سَبعَةَ أيّامٍ، غَلَّقَ اللّهُ عَنها سَبعَةَ أبوابِ النّارِ، وفَتَحَ لَها ثَمانِيَةَ أبوابِ الجَنَّةِ، تَدخُلُ مِن أينَما شاءَت. [۵۳۱]

327. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر زنى كه شوهرش را هفت روز يارى دهد، خداوند، هفت درِ دوزخ را به روى او مى بندد، و هفت درِ بهشت را به رويش مى گشايد تا از هر درى كه مى خواهد، وارد شود.

328. مسند ابن حنبل عن الحصين بن محصن:إنَّ عَمَّةً لَهُ أتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله في حاجَةٍ، فَفَرَغَت مِن حاجَتِها، فَقالَ لَهَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: أذاتُ زَوجٍ أنتِ؟ قالَت: نَعَم، قالَ: كَيفَ أنتِ لَهُ؟ قالَت: ما آلوهُ [۵۳۲] إلّا ما عَجَزتُ عَنهُ.

قالَ: فَانظُري أينَ أنتِ مِنهُ؟ فإِنَّما هُوَ جَنَّتُكِ ونارُكِ. [۵۳۳]

328. مسند ابن حنبل ـ در باره حصين بن محصن ـ:عمّه اش براى كارى، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. كارش كه انجام شد، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «آيا تو شوهر دارى؟».

گفت: آرى.

فرمود: «براى او چگونه اى؟».

گفت: براى او از هيچ كارى كوتاهى نمى كنم، مگر كارى كه از توانم خارج باشد.

فرمود: «مراقب باش كه با او چگونه اى؛ زيرا او، در حقيقت، بهشت و دوزخ توست».

329. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: أيُّمَا امرَأَةٍ رَفَعَت مِن بَيتِ زَوجِها شَيئا مِن مَوضِعٍ إلى مَوضِعٍ تُريدُ بِهِ صَلاحا، نَظَرَ اللّهُ عَزَّوجَلَّ إلَيها، ومَن نَظَرَ اللّهُ إلَيهِ لَم يُعَذِّبهُ.

فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ: ذَهَبَ الرِّجالُ بِكُلِّ خَيرٍ، فَأَيُّ شَيءٍ لِلنِّساءِ المَساكينِ؟!

فَقالَ صلى الله عليه و آله: بَلى، إذا حَمَلَتِ المَرأَةُ كانَت بِمَنزِلَةِ الصّائِمِ القائِمِ المُجاهِدِ بِنَفسِهِ ومالِهِ في سَبيلِ اللّه، فَإِذا وَضَعَت كانَ لَها مِنَ الأَجرِ ما لا تَدري ما هُوَ لِعِظَمِهِ، فَإِذا أرضَعَت كانَ لَها بِكُلِّ مَصَّةٍ كَعِدلِ عِتقِ مُحَرَّرٍ مِن وُلدِ إسماعيلَ، فَإِذا فَرَغَت مِن رِضاعِهِ ضَرَبَ مَلَكٌ عَلى جَنبِها وقالَ: اِستَأنِفِي العَمَلَ، فَقَد غُفِرَ لَكِ. [۵۳۴]

329. امام صادق عليه السلام:پيامبر خدا فرمود: «هر زنى كه در خانه شوهر خود، به قصد مرتّب كردن آن، چيزى را جا به جا كند، خداوند عز و جل به او نظر [لطف] مى كند و خدا به هر كس نظر [لطف] كند، عذابش نمى كند».

اُمّ سلمه گفت: همه خوبى ها [و ثواب ها] را مردها از آنِ خود كرده اند. پس چه چيزى براى زنان بيچاره مى مانَد؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آرى. هر گاه زن، باردار شود، به منزله روزه دارِ شب زنده دارى است كه با جان و مال خود، در راه خدا جهاد مى كند. پس چون وضع حمل كند، برايش چنان مزدى هست كه عظمتش در تصوّر تو نمى گنجد. و هر گاه كودكش را شير مى دهد، در برابر هر مكيدنى، ثوابى معادل آزاد كردن يك بنده از فرزندان اسماعيل برايش وجود دارد. و چون از شير دادنْ فراغت يابد، فرشته اى بر پهلوى او مى زند و مى گويد: زندگى را از نو آغاز كن، كه آمرزيده شدى».

2 / 2 ـ 10: التَّسليمُ عَلَى الأَهلِ

2 / 2 ـ 10: سلام كردن به اعضاى خانواده

330. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:يا أَنسُ... إذا دَخَلتَ بَيتَكَ فَسَلِّم عَلى أهلِ بَيتِكَ؛ يَكثُر خَيرُ بَيتِكَ. [۵۳۵]

330. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اى اَنَس!... هر گاه وارد خانه ات شدى، بر خانواده ات سلام كن تا خير و بركتِ خانه ات، زياد شود.

331. عنه صلى الله عليه و آله ـ لِأَنَسٍ أيضا ـ:يا بُنَيَّ، إذا دَخَلتَ مَنزِلَكَ فَسَلِّم عَلى نَفسِكَ وعَلى أهلِكَ. [۵۳۶]

331. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ خطاب به اَنَس ـ:اى فرزندم! هر گاه به خانه ات وارد شدى، بر خود و بر خانواده ات سلام كن.

332. الإمام الصادق عليه السلام:إذا دَخَلتَ مَنزِلَكَ فَقُل: «بِسمِ اللّهِ وَبِاللّهِ» وسَلِّم عَلى أهلِكَ، وإن لَم يَكُن فيهِ أحَدٌ فَقُل: «بِسمِ اللّهِ وسَلامٌ عَلى رَسولِهِ وعَلى أهلِ بَيتِهِ، وَالسَّلامُ عَلَينا وعَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ». فَإِذا قُلتَ ذلِكَ فَرَّ الشَّيطانُ مِن مَنزِلِكَ. [۵۳۷]

332. امام صادق عليه السلام:هر گاه به خانه ات وارد شدى، بگو: «بسم اللّه و باللّه» و بر خانواده ات سلام كن، و اگر كسى در خانه نبود، بگو: «به نام خداوند، و درود بر پيامبر او و خاندانش، و سلام بر ما و بندگان صالح خداوند!». اگر اين را گفتى، شيطان از خانه ات مى گريزد.

2 / 2 ـ 11: إدخالُ السُّرورِ

2 / 2 ـ 11: شاد كردن

333. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَن أدخَلَ عَلى أهلِ بَيتِهِ سُرورا، خَلَقَ اللّهُ مِن ذلِكَ السُّرورِ خَلقا يَستَغفِرُ لَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ. [۵۳۸]

333. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس خانواده اش را شاد سازد، خداوند، از آن شادى، مخلوقى مى آفريند كه تا روز قيامت، برايش طلب آمرزش مى كند.

334. عنه صلى الله عليه و آله:مَن حَمَلَ مِنَ السّوقِ طُرفَةً [۵۳۹] إلى وُلدِهِ، كانَ كَمَن حَمَلَ صَدَقَةً حَتّى يَضَعَها في فيهِم، وَليَبدَأ بِالإِناثِ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَرِقُّ لِلإِناثِ، ومَن رَقَّ لِلاُنثى كانَ كَمَن بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ، ومَن بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ غُفِرَ لَهُ، ومَن فَرَّحَ اُنثى فَرَّحَهُ اللّهُ يَومَ الحُزنِ. [۵۴۰]

334. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس از بازار، نوبرى براى فرزندانش بياورد، همانند كسى است كه صدقه اى حمل مى كند تا آن گاه كه آن را در دهان آنان بگذارد، و بايد از دختران شروع كند؛ زيرا خداوند متعال، نسبت به دختران، دلسوز است، و هر كس نسبت به دختران، دلسوز باشد، همانند كسى است كه از ترس خدا مى گريد، و هر كه از ترس خدا بگريد، آمرزيده مى شود، و هر كس دخترى را شاد كند، خداوند در روز غم و اندوه، او را شاد مى گردانَد.

335. عنه صلى الله عليه و آله:مَن دَخَلَ السّوقَ فَاشتَرى تُحفَةً فَحَمَلَها إلى عِيالِهِ، كانَ كَحامِلِ صَدَقَةٍ إلى قَومٍ مَحاويجَ، وَليَبدَأ بِالإِناثِ قَبلَ الذُّكورِ. [۵۴۱]

335. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس وارد بازار شود و هديه اى بخرد و آن را براى خانواده اش ببَرد، همانند كسى است كه براى عدّه اى نيازمند، صدقه مى بَرَد، و بايد آن هديه را نخست به دختران بدهد و سپس به پسران.

336. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ اللّهَ عز و جل لَيُحِبُّ الرَّجُلَ مِن خَلقِهِ إذَا انصَرَفَ مِن سوقِهِ، فَيَأخُذَ شَيئا في كُمِّهِ [۵۴۲] لِعِيالِهِ فَيَفرحوا بِهِ، فَيُباهِي اللّهُ بِهِ المَلائِكَةَ. [۵۴۳]

336. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خداوند عز و جل مردى را كه هر گاه از بازار بر مى گردد، چيزى در آستينش مى گيرد و براى خانواده اش مى آورد و آنان از آن، شاد مى شوند، دوست مى دارد. پس خداوند، به او، بر فرشتگان، مباهات مى كند.

337. عنه صلى الله عليه و آله:أطرِفوا أهاليكُم في كُلِّ جُمُعَةٍ بِشَيءٍ مِنَ الفاكِهَةِ أوِ اللَّحمِ حَتّى يَفرَحوا بِالجُمُعَةِ. [۵۴۴]

337. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در هر جمعه، چيزى مثل ميوه يا گوشت براى خانواده تان هديه آوريد تا از آمدنِ جمعه، شاد شوند.

338. تاريخ دمشق عن أنس:كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أفكَهَ النّاسِ. [۵۴۵]

338. تاريخ دمشق ـ به نقل از اَنَس ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله شوخ طبع ترينِ مردمان بود.

339. المعجم الصغير عن أنس:كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أفكَهِ النّاسِ مَعَ الصَّبِيِّ. [۵۴۶]

339. المعجم الصغير ـ به نقل از اَنَس ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از شوخ ترين مردمان با كودكان بود.

2 / 2 ـ 12: الإِهداءُ عِندَ الرُّجوعِ مِنَ السَّفَرِ

2 / 2 ـ 12: هديه آوردن در بازگشت از سفر

340. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إذا رَجَعَ أحَدُكُم مِن سَفَرِهِ فَليَرجِع إلى أهلِهِ بِهَدِيَّةٍ، ولَو لَم يَجِد إلّا أن يُلقِيَ في مِخلاتِهِ حَجَرا أو حُزمَةَ حَطَبٍ، فَإِنَّ ذلِكَ مِمّا يُعجِبُهُم. [۵۴۷]

340. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه فردى از شما از مسافرت بر مى گردد، با هديه اى براى خانواده اش باز گردد. حتّى اگر چيزى نيافت، سنگى يا مشتى هيزم، در توبره اش بيندازد؛ زيرا همين هم آنها را خوش حال مى سازد.

341. عنه صلى الله عليه و آله:إذا قَدِمَ أحَدُكُم مِن سَفَرٍ، فَليَهدِ إلى أهلِهِ وَليُطرِفهُم ولَو كانَت حِجارَةً. [۵۴۸]

341. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه يكى از شما از سفرى آمد، براى خانواده اش ارمغانى بياورد، اگر چه يك قطعه سنگ باشد.

2 / 2 ـ 13: الجُلوسُ مَعَ الاُسرَةِ وَالأَكلُ مَعَهُم

2 / 2 ـ 13: همنشينى با خانواده و غذا خوردن با آنان

342. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:جُلوسُ المَرءِ عِندَ عِيالِهِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنِ اعتِكافٍ في مَسجدي هذا. [۵۴۹]

342. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:نشستن مرد در كنار خانواده اش، نزد خداوند متعال، دوست داشتنى تر از اعتكاف در اين مسجد من است.

343. تنبيه الغافلين عن أنس:قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، الجُلوسُ مَعَ العِيالِ أفضَلُ، أمِ الجُلوسُ فِي المَسجِدِ؟ قالَ: الجُلوسُ ساعَةً عِندَ العِيالِ أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الاِعتِكافِ في مَسجِدي هذا.

قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، النَّفَقَةُ عَلَى العِيالِ أحَبُّ إلَيكَ، أمِ النَّفَقَةُ في سَبيلِ اللّهِ؟

قالَ: دِرهَمٌ يُنفِقُهُ الرَّجُلُ عَلَى العِيالِ أحَبُّ إلَيَّ مِن ألفِ دينارٍ يُنفِقُهُ في سَبيلِ اللّهِ. [۵۵۰]

343. تنبيه الغافلين ـ به نقل از اَنَس ـ:گفتم: اى پيامبر خدا! نشستن با خانواده، ثوابش بيشتر است، يا نشستن در مسجد؟

فرمود: «يك ساعت نشستن در كنار خانواده، نزد من، محبوب تر از اعتكاف كردن در اين مسجد من است».

گفتم: اى پيامبر خدا! نزد شما، خرج كردن براى خانواده، محبوب تر است، يا انفاق كردن در راه خدا؟

فرمود: «يك درهم كه مرد براى خانواده اش خرج مى كند، نزد من، محبوب تر از هزار دينار است كه در راه خدا انفاق مى كند».

344. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَشيُكَ إلَى المَسجِدِ وَانصِرافُكَ إلى أهلِكَ فِي الأَجرِ سَواءٌ. [۵۵۱]

344. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ره سپار شدنت به سوى مسجد، و بازگشت به سوى خانواده ات، ثواب يكسان دارند.

345. عنه صلى الله عليه و آله:إذا قَضى أحَدُكُم حَجَّهُ فَليُعَجِّلِ الرِّحلَةَ إلى أهلِهِ، فَإِنَّهُ أعظَمُ لِأَجرِهِ. [۵۵۲]

345. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه يكى از شما حجّش را به جاى آورْد، بايد زودتر بار سفر را به سوى خانواده اش بر بندد؛ زيرا اين كار، پاداش او را بزرگ تر مى گردانَد.

346. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُؤمِنَ ويُحِبُّ أهلَهُ ووُلدَهُ، وأحَبُّ شَيءٍ إلَى اللّهِ تَعالى أن يَرَى الرَّجُلَ مَعَ امرَأَتِهِ ووُلدِهِ عَلى مائِدَةٍ يَأكُلونَ، فَإِذَا اجتَمَعوا عَلَيها نَظَرَ إلَيهِم بِالرَّحمَةِ لَهُم، فَيَغفِرُ لَهُم قَبلَ أن يَتَفَرَّقوا مِن مَوضِعِهِم. [۵۵۳]

346. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خداوند، مؤمن را دوست مى دارد و زن و فرزندانش را [نيز] دوست مى دارد. محبوب ترين چيز نزد خداى متعال، آن است كه ببيند مرد، با زن و فرزندانش بر سر يك سفره، غذا مى خورند. سپس هر گاه بر آن سفره، گرد هم آيند، با نظر رحمت به ايشان مى نگرد، و پيش از آن كه از جاى خود پراكنده شوند، آنان را مى آمرزد.

347. عنه صلى الله عليه و آله:إذا أكَلَ المُؤمِنُ مَعَ أولادِهِ كُتِبَ لَهُ بِكُلِّ لُقمَةٍ ثَوابُ عِتقِ رَقَبَةٍ، ورُفِع لَهُ مَدينَةٌ، وأعطاهُ اللّهُ كِتابَهُ بِيَمينِهِ. [۵۵۴]

347. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه مؤمن، با فرزندان خود غذا بخورد، به ازاى هر لقمه، ثوابِ آزاد كردن يك بنده برايش نوشته مى شود، و شهرى [در بهشت] برايش بنا مى گردد، و خداوند، كارنامه او را به دست راستش مى دهد.

348. عنه صلى الله عليه و آله:أيُّما مُؤمِنٍ يُحِبُّ الأَكلَ مَعَ الأَولادِ، ناداهُ مَلَكٌ مِن تَحتِ العَرشِ: يا عَبدَ اللّهِ استَأنِفِ العَمَلَ، فَقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ الذُّنوبَ كُلَّها. [۵۵۵]

348. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر مؤمنى كه غذا خوردن با فرزندان را دوست داشته باشد، فرشته اى از زير عرش، به او ندا مى دهد كه: اى بنده خدا! كردار از سر گير، كه خداوند، همه گناهانت را آمرزيد.

349. عنه صلى الله عليه و آله:ألا اُنَبِّئُكُم بِخَمسٍ مَن كُنَّ فيهِ فَلَيسَ بِمُتَكَبِّرٍ: اِعتِقالِ الشّاةِ [۵۵۶]، ولُبسِ الصّوفِ، ومُجالَسَةِ الفُقَراءِ، وأن يَركَبَ الحِمارَ، وأن يَأكُلَ الرَّجُلُ مَعَ عِيالِهِ. [۵۵۷]

349. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:آيا شما را از پنج كار خبرندهم كه هر كس آنها را انجام دهد، متكبّر نيست: دوشيدن گوسفند، پوشيدن پشمينه، همنشينى با تهى دستان، سوار شدن الاغ، و اين كه مرد با خانواده اش غذا بخورد.

350. الإمام الصادق عليه السلام:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِرَجُلٍ: أصبَحتَ صائِما؟ قالَ: لا، قالَ: فَأَطعَمتَ مِسكينا؟ قالَ: لا، قالَ: فَارجِع إلى أهلِكَ فَإِنَّهُ مِنكَ عَلَيهِم صَدَقَةٌ. [۵۵۸]

350. امام صادق عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مردى فرمود: «روزه دارى؟».

گفت: نه.

فرمود: «بينوايى را اطعام كرده اى؟».

گفت: نه.

فرمود: «پس به سوى خانواده ات باز گرد كه اين كار تو، براى آنان صدقه است».

2 / 2 ـ 14: رِعايَةُ رَغبَةِ الأَهلِ فِي الأَكلِ

2 / 2 ـ 14: رعايت علاقه خانواده به غذا

351. الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِى الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُواْ بِرَادِّى رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاءٌ» [۵۵۹] ـ:لا يَجوزُ لِلرَّجُلِ أن يَخُصَّ نَفسَهُ بِشَيءٍ مِنَ المَأكولِ دونَ عِيالِهِ. [۵۶۰]

351. امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداى متعال: «و خدا بعضى از شما را در روزى، بر بعضى ديگر برترى داده است؛ ولى كسانى كه فزونى يافته اند، روزىِ خود را به بندگان نمى دهند تا در آن، با هم مساوى باشند» ـ:روا نيست كه مرد، چيزى از خوراكى را به خود اختصاص دهد و آن را از خانواده اش دريغ ورزد.

352. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:المُؤمِنُ يَأكُلُ بِشَهوَةِ أهلِهِ، وَالمُنافِقُ يَأكُلُ أهلُهُ بِشَهوَتِهِ. [۵۶۱]

352. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مؤمن، با اشتهاى خانواده اش مى خورَد، و منافق، خانواده اش با ميل و اشتهاى او مى خورند.

353. دعائم الإسلام:عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَن أبيهِ عَن آبائِهِ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ نَهى أن يُشبِعَ الرَّجُلُ نَفسَهُ ويُجيعَ أهلَهُ. [۵۶۲]

353. دعائم الإسلام:از جعفر بن محمّد [صادق] عليه السلام، از پدرش، از پدرانش، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه ايشان نهى فرمود از اين كه مرد، خودش را سير كند و خانواده اش را گرسنه بگذارد.

2 / 2 ـ 15: الصَّبرُ عَلى سوءِ خُلُقِ الزَّوجِ

2 / 2 ـ 15: شكيبايى زن، در برابر بداخلاقىِ شوهر

354. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:ثَلاثٌ مِنَ النِّساءِ يَرفَعُ اللّهُ عَنهُنَّ عَذابَ القَبرِ، ويَكونُ مَحشَرُهُنَّ مَعَ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله: امرَأَةٌ صَبَرَت عَلى غَيرَةِ زَوجِها، وَامرَأَةٌ صَبَرَت عَلى سوءِ خُلُقِ زَوجِها، وَامرَأَةٌ وَهَبَت صَداقَها لِزَوجِها؛ يُعطِي اللّهُ تَعالى لِكُلِّ واحِدَةٍ مِنهُنَّ ثَوابَ ألفِ شَهيدٍ، ويَكتُبُ لِكُلِّ واحِدَ [ةٍ] [۵۶۳] مِنهُنَّ عِبادَةَ سَنَةٍ. [۵۶۴]

354. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:سه گروه از زنان اند كه خداوند، عذاب قبر را از آنان بر مى دارد و با فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله، محشور مى شوند: زنى كه بر غيرت شوهرش شكيبايى مى كند؛ زنى كه در برابر بداخلاقى شوهرش شكيباست؛ و زنى كه مهريه اش را به شوهرش مى بخشد. خداوند متعال، به هر يك از اين گونه زنان، ثواب هزار شهيد مى دهد و براى هر يك از آنها، عبادت يك سال مى نويسد.

355. عنه صلى الله عليه و آله:مَن صَبَرَت عَلى سوءِ خُلُقِ زَوجِها، أعطاها مِثلَ ثَوابِ آسِيَةَ بِنتِ مُزاحِمٍ. [۵۶۵]

355. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس بر بداخلاقىِ شوهرش شكيبايى كند، خداوند، همانند پاداش آسيه دختر مُزاحم (همسر فرعون)، به او عطا مى فرمايد.

356. عنه صلى الله عليه و آله:يَجِبُ عَلَى المَرأَةِ أن تَصبِرَ عَلى زَوجِها عَلَى الضُّرِّ وَالنَّفعِ، وتَصبِرَ عَلَى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، كَما صَبَرَت زَوجَةُ أيّوبَ المُبَتلى، صَبَرَت عَلى خِدمَتِهِ ثَماني عَشرَةَ سَنَةً، تَحمِلُهُ عَلى عاتِقِها مَعَ الحامِلينَ، وتَطحَنُ مَعَ الطّاحِنينَ، وتَغسِلُ مَعَ الغاسِلينَ، وتَأتيهِ بِكِسرَةٍ يَأكُلُها ويَحمَدُ اللّهَ عز و جل، وكانَت تُلقيهِ فِي الكِساءِ وتَحمِلُهُ عَلى عاتِقِها، شَفَقَةً وإحسانا إلَى اللّهِ وتَقَرُّبا إلَيهِ عز و جل. [۵۶۶]

356. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:زن بايد با شوهرش در زيان و سود، و سختى و آسايش بسازد، چنان كه همسر ايّوبِ بلاكش، شكيبايى كرد. هجده سال، صبورانه به او خدمت كرد و مانند باركش ها او را بر پشت خود حمل مى كرد. با آسيابان ها آسياب مى كرد و با گازران، گازرى مى كرد و تكّه نانى برايش مى آورد و ايّوب مى خورد و خداوند عز و جل را شكر مى كرد. همسرش او را در پارچه اى مى نهاد و بر پشت خود حمل مى نمود و اين همه را از سرِ دلسوزى و نيكى كردن براى خدا و تقرّب جستن به خداوند عز و جل انجام مى داد.

357. الإمام عليّ عليه السلام:كَتَبَ اللّهُ الجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالنِّساءِ، فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذلُ مالِهِ ونَفسِهِ حَتّى يُقتَلَ في سَبيلِ اللّهِ، وجَهادُ المَرأَةِ أن تَصبِرَ عَلى ما تَرى مِن أذى زَوجِها وغَيرَتِهِ. [۵۶۷]

357. امام على عليه السلام:خداوند، جهاد را بر مردان و زنان، واجب كرده است. جهادِ مرد، بخشيدن مال و جان خويش است تا آن كه در راه خدا كشته شود، و جهادِ زن، اين است كه در برابر آزار و اذيت شوهرش و غيرت او شكيبايى كند.

2 / 2 ـ 16: الصَّبرُ عَلى سوءِ خُلُقِ الزَّوجَةِ

2 / 2 ـ 16: شكيبايى مرد، در برابر بداخلاقىِ همسر

358. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَن صَبَرَ عَلى سوءِ خُلُقِ امرَأَتِهِ وَاحتَسَبَهُ أعطاهُ اللّهُ تَعالى بِكُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ يَصبِرُ عَلَيها مِنَ الثَّوابِ ما أعطى أيّوبَ عليه السلام عَلى بَلائِهِ، وكانَ عَلَيها مِنَ الوِزرِ في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ مِثلَ رَملِ عالِجٍ. [۵۶۸]

358. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر مردى به خاطر خدا، در برابر بداخلاقى زنش شكيبايى كند، خداوند متعال براى هر روز و شبى كه در برابرش شكيبايى مى ورزد، همانند ثوابى را به او مى دهد كه به ايّوب عليه السلام در قبال گرفتارى اش داد، و گناه زن نيز در هر شب و روز، به اندازه ريگ هاى ريگستان است.

359. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ فِي الجَنَّةِ دَرَجَةً لا يَنالُها إلّا إمامٌ عادِلٌ، أو ذو رَحِمٍ وَصولٌ، أو ذو عِيالٍ صَبورٌ. [۵۶۹]

359. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:همانا در بهشت، درجه اى است كه جز پيشواى دادگر، و خويشاوندِ اهل صله رحم، و عيالوار شكيبا، كسى به آن دست نمى يابد.

360. الإمام عليّ عليه السلام:ألا ومَن صَبَرَ عَلى خُلُقِ امرَأَةٍ سَيِّئَةِ الخُلُقِ وَاحتَسَبَ في ذلِكَ الأَجرَ، أعطاهُ اللّهُ ثَوابَ الشّاكِرينَ. [۵۷۰]

360. امام على عليه السلام:آگاه باشيد كه هر كس بر اخلاقِ زن بداخلاق، شكيبايى ورزد و مزد اين كار را از خدا بخواهد، خداوند، ثواب سپاس گزاران را به او عطا مى كند.

361. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ:جِزيَةُ المُؤمِنِ كِراءُ مَنزِلِهِ، وعَذابُهُ سوءُ خُلُقِ زَوجَتِهِ. [۵۷۱]

361. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ:جزيه مؤمن، همان اجاره منزل اوست، و عذاب او، بداخلاقى همسرش.

362. إحياء العلوم ـ في أخبارِ الأَنبِياءِ عليهم السلام ـ:إنَّ قَوما دَخَلوا عَلى يُونُسَ النَّبِيِّ عليه السلام فَأَضافَهُم، فَكانَ يَدخُلُ ويَخرُجُ إلى مَنزِلِهِ فَتُؤذيهِ امرَأَتُهُ وتَستَطيلُ عَلَيهِ وهُوَ ساكِتٌ، فَتَعَجَّبوا مِن ذلِكَ.

فَقالَ: لا تَعجَبوا، فَإِنّي سَأَلتُ اللّهَ تَعالى وقُلتُ: ما أنتَ مُعاقِبٌ لي بِهِ فِي الآخِرَةِ فَعَجِّلهُ لي فِي الدُّنيا، فَقالَ: إنَّ عُقوبَتَكَ بِنتُ فُلانٍ تَتَزَوَّجُ بِها، فَتَزَوَّجتُ بِها وأنا صابِرٌ عَلى ما تَرَونَ مِنها. [۵۷۲]

362. إحياء علوم الدين ـ در اخبار پيامبران عليهم السلام ـ:عدّه اى بر يونس پيامبر عليه السلام وارد شدند و يونس به پذيرايى از ايشان پرداخت. او به درونِ خانه، رفت و آمد مى كرد و همسرش آزارش مى داد و با وى گستاخى مى كرد؛ امّا يونس، هيچ نمى گفت. آن عدّه، از اين حال، متعجّب شدند.

يونس عليه السلام فرمود: «تعجّب نكنيد؛ زيرا من از خداوند متعال درخواست كردم و گفتم: هر كيفرى (مجازاتى) را كه مى خواهى در آخرت به من بدهى، در همين دنيا به من برسان. خداوند فرمود: كيفر تو، دختر فلان كس است كه با او ازدواج مى كنى.

من با او ازدواج كردم و بر كارهاى او ـ همان طور كه مى بينيد ـ شكيبايى مى كنم».

2 / 2 ـ 17: التَّغافُلُ

2 / 2 ـ 17: چشم پوشى

363. الإمام عليّ عليه السلام:مَن لَم يَتَغافَل ولا يَغُضُّ عَن كَثيرٍ مِنَ الاُمورِ، تَنَغَّصَت عيشَتُهُ. [۵۷۳]

363. امام على عليه السلام:هر كه از بسيارى امور، تغافل و چشمپوشى نكند، زندگى اش تيره مى شود.

364. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِلإِمامِ الباقِرِ عليه السلام ـ:اِعلَم يا بُنَيَّ أنَّ صَلاحَ شَأنِ الدُّنيا بِحَذافيرِها في كَلِمَتَينِ: إصلاحُ شَأنِ المَعاشِ مِل ءُ مِكيالٍ ثُلُثاهُ فِطنَةٌ وثُلُثُهُ تَغافُلٌ؛ لِأَنَّ الإِنسانَ لا يَتَغافَلُ عَن شَيءٍ [۵۷۴] قَد عَرَفَهُ فَفَطِنَ لَهُ [۵۷۵]. [۵۷۶]

364. امام زين العابدين عليه السلام ـ در توصيه ايشان به امام باقر عليه السلام ـ:بدان ـ اى فرزندم ـ كه درستىِ كار دنيا، به طور كلّى، در دو كلمه است: اصلاح امور زندگى، همانند پيمانه پُرى است كه دو سوم آن، توجّه و هوشيارى است و يك سومش چشمپوشى؛ زيرا انسان، چشمپوشى نمى كند، مگر از چيزى كه آن را مى داند و متوجّه آن است.

2 / 2 ـ 18: القَناعَةُ

2 / 2 ـ 18: قناعت

365. الإمام عليّ عليه السلام:أنعَمُ النّاسِ عَيشا مَن مَنَحَهُ اللّهُ سُبحانَهُ القَناعَةَ، وأصلَحَ لَهُ زَوجَهُ. [۵۷۷]

365. امام على عليه السلام:خوش ترين زندگى، از آنِ كسى است كه خداوند پاك، به او قناعت بخشيده و همسرى شايسته، روزى اش كرده است.

366. عنه عليه السلام:القَناعَةُ أهنَأُ عَيشٍ. [۵۷۸]

366. امام على عليه السلام:قناعت، گواراترين زندگى را به همراه دارد.

367. عنه عليه السلام:أطيَبُ العَيشِ القَناعَةُ. [۵۷۹]

367. امام على عليه السلام:خوش ترين زندگى، در قناعت است.

368. سليمان عليه السلام ـ مِن حِكَمِهِ ـ:كُلُّ العَيشِ جَرَّبناهُ؛ لَيِّنِهِ وشَديدِهِ، فَوَجَدناهُ يَكفي مِنهُ أدناهُ. [۵۸۰]

368. سليمان عليه السلام ـ از سخنان حكمت آميز او ـ:همه زندگى را از خوش و ناخوشِ آن، آزموديم. پس دريافتيم كه از آن، كمترينش كفايت مى كند.

2 / 2 ـ 19: الرِّضا

2 / 2 ـ 19: خُرسندى

369. الإمام عليّ عليه السلام:مَن رَضِيَ بِالقَضاءِ طابَ عَيشُهُ. [۵۸۱]

369. امام على عليه السلام:كسى كه راضى به قضاست، زندگى اش خوش است.

370. عنه عليه السلام:إنَّ أهنَأَ النّاسِ عَيشا، مَن كانَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضِيا. [۵۸۲]

370. امام على عليه السلام:گواراترين زندگى، از آنِ كسى است كه به آنچه خداوند قسمت او كرده، خرسند باشد.

371. عنه عليه السلام ـ مِن وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ ـ:لا مالَ أذهَبُ لِلفاقَةِ مِنَ الرِّضا بِالقوتِ، ومَنِ اقتَصَرَ عَلى بُلغَةِ الكَفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الرّاحَةَ، وتَبَوَّأَ خَفضَ الدَّعَةِ. [۵۸۳]

371. امام على عليه السلام ـ از توصيه ايشان به فرزندش محمّد بن حنفيّه ـ:هيچ ثروتى، مانند خرسند بودن به روزىِ روزانه، فقر را از بين نمى بَرد، و آن كه به قدر كفافْ بسنده مى كند، آسودگى را به چنگ آورده، و در رفاه، جاى گرفته است.

2 / 2 ـ 20: الغَيرَةُ

2 / 2 ـ 20: غيرت

372. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:كُن غَيورا، فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الغَيورَ. [۵۸۴]

372. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:غيرتمند باش؛ زيرا خداوند، انسان غيرتمند را دوست دارد.

373. عنه صلى الله عليه و آله:أيُّما رَجُلٍ رَضِيَ بِتَزَيُّنِ امرَأَتِهِ وتَخرُجُ مِن بابِ دارِها، فَهُو دَيّوثٌ، ولا يَأثَمُ مَن يُسَمّيهِ دَيّوثا.

وَالمَرأَةُ إذا خَرَجَت مِن بابِ دارِها مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَالزَّوجُ بِذاكَ راضٍ، بُنِيَ لِزَوجِها بِكُلِّ قَدَمٍ بَيتٌ فِي النّارِ. [۵۸۵]

373. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر مردى كه راضى است همسرش خود را بيارايد و از خانه بيرون برود، آن مرد، ديّوث است، و هر كه او را ديّوث بنامد، گناه نكرده است. هر گاه زن، آرايش كنان و عطرزنان، از خانه اش خارج شود و شوهرش به اين كارِ او راضى باشد، به ازاى هر قدمى كه بر مى دارد، براى شوهر او، خانه اى در جهنّم بنا مى شود.

374. كتاب من لا يحضره الفقيه:قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله: إنَّ الجَنَّةَ لَتوجَدُ ريحُها مِن مَسيرَةِ خَمسِمِئَةِ عامٍ، ولا يَجِدُها عاقٌّ ولا دَيّوثٌ.

قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ ومَا الدَّيّوثُ؟ قالَ: الَّذي تَزنِي امرَأَتُهُ وهُوَ يَعلَمُ بِها. [۵۸۶]

374. كتاب من لا يحضره الفقيه: [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله] فرمود: «بوى بهشت، از مسافت پانصد سالْ راه، به مشام مى رسد؛ امّا چنين بويى را فرزند ناخلف و انسان ديّوث، استشمام نمى كنند».

گفته شد: ديّوث چيست، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «كسى كه زنش زنا مى دهد و او از آن، آگاه است».

375. الإمام عليّ عليه السلام:يا أهلَ العِراقِ، نُبِّئتُ أنَّ نِساءَكُم يُدافِعنَ الرِّجالَ فِي الطَّريقِ، أما تَستَحيونَ؟! [۵۸۷]

375. امام على عليه السلام:اى مردم عراق! خبردار شده ام كه زنان شما در گذرگاه ها، با مردان، تنه به تنه مى خورند. آيا شرم نمى كنيد؟!

376. عنه عليه السلام:أما تَستَحيونَ ولا تَغارونَ؟ نِساؤُكُم يَخرُجنَ إلَى الأَسواقِ ويُزاحِمنَ العُلوجَ! [۵۸۸]

376. امام على عليه السلام:آيا شرم نمى كنيد و غيرت نداريد كه زنان شما به بازارها مى روند و با بى نزاكت ها در هم مى آميزند؟!

377. عنه عليه السلام:مازَنى غَيورٌ قَطُّ. [۵۸۹]

377. امام على عليه السلام:هيچ غيرتمندى، هرگز زنا نكرده است.

378. الإمام الباقر عليه السلام:ثَلاثَةٌ لا يَقبَلُ اللّهُ لَهُم صَلاةً، مِنهُمُ الدَّيّوثُ الَّذي يُفجَرُ بِامرَأَتِهِ. [۵۹۰]

378. امام باقر عليه السلام:سه كس اند كه خداوند از آنان، نمازى را نمى پذيرد كه يكى از آنان، مرد ديّوث است؛ يعنى مردى كه با زنش، زنا مى شود.

379. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَجعَلِ الغَيرَةَ لِلنِّساءِ، وإنَّما تَغارُ المُنكَراتُ مِنهُنَّ، فَأَمَّا المُؤمِناتُ فَلا، إنَّما جَعَلَ اللّهُ الغَيرَةَ لِلرِّجالِ لِأَنَّهُ أحَلَّ لِلرَّجُلِ أربَعا وما مَلَكت يَمينُهُ، ولَم يَجعَل لِلمَرأَةِ إلّا زَوجَها، فَإِذا أرادَت مَعَهُ غَيرَهُ كانَت عِندَ اللّهِ زانِيَةً. [۵۹۱]

379. امام صادق عليه السلام:خداوند عز و جل، غيرت را براى زنان قرار نداده است. فقط زنان بى ايمان اند كه غيرت مى ورزند؛ امّا زنان مؤمن، نه. خداوند، غيرت را فقط براى مردانْ قرار داده است؛ چون براى مرد، چهار [زن] و كنيزانش را حلال كرده، ولى براى زن، فقط شوهرش را قرار داده است. پس هر گاه زنى در كنار شوهرش، مرد ديگرى بخواهد، نزد خداوند، زناكار است.

2 / 3: التّربية الدّينيّة

2 / 3: تربيتِ دينى

2 / 3 ـ 1: دَورُ الدّينِ فِي المَعيشَةِ

2 / 3 ـ 1: نقش دين در زندگى

380. الإمام عليّ عليه السلام ـ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ:قالَ اللّهُ عز و جل:... يا أحمَدُ! هَل تَدري أيُّ عَيشٍ أهنَأُ، وأيُّ حَياةٍ أبقى؟ قالَ: اللّهُمَّ لا!

قالَ: أمَّا العَيشُ الهَنيءُ فَهُوَ الَّذي لا يَفتُرُ صاحِبُهُ عَن ذِكري، ولا يَنسى نِعمَتي، ولا يَجهَلُ حَقّي، يَطلُبُ رِضايَ لَيلَهُ ونَهارَهُ.… [۵۹۲]

380. امام على عليه السلام ـ در ياد كرد حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله ـ:خداوند عز و جل فرمود: «... اى احمد! آيا مى دانى كدام زندگى، گواراتر است؟ و كدام عمر، پايدارتر است؟».

فرمود: بار خدايا! نه.

فرمود: «امّا زندگىِ گوارا، آن زندگى اى است كه صاحب آن، از يادِ من خسته نشود، نعمت مرا فراموش نكند، به حقّ من نادان نباشد، و شب و روز، در طلب خشنودىِ من باشد...».

381. عنه عليه السلام:كانَتِ الفُقَهاءُ وَالعُلَماءُ إذا كَتَبَ بَعضُهُم إلى بَعضٍ كَتَبوا بِثَلاثَةٍ لَيسَ مَعَهُنَّ رابِعَةٌ: مَن كانَت هِمَّتُهُ آخِرَتَهُ كَفاهُ اللّهُ هَمَّهُ مِنَ الدُّنيا، ومَن أصلَحَ سَريرَتَهُ أصلَحَ اللّهُ عَلانِيَتَهُ، ومَن أصلَحَ فيما بَينَهُ وبَينَ اللّهِ عز و جل أصلَحَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى فيما بَينَهُ وبَينَ النّاسِ. [۵۹۳]

381. امام على عليه السلام:دانايان و دانشمندان، هر گاه به يكديگر نامه مى نوشتند، سه نكته را يادداشت مى كردند كه چهارمى نداشت: هر كس دغدغه اش آخرت باشد، خداوند، دغدغه دنياى او را برطرف مى سازد؛ هر كس باطنش را اصلاح كند، خداوند، ظاهر او را اصلاح مى نمايد؛ و هر كس رابطه ميان خود و خداوند عز و جل را اصلاح كند، خداوند، رابطه ميان او و مردم را اصلاح مى نمايد.

382. عنه عليه السلام:مَن رُزِقَ الدّينَ فَقَد رُزِقَ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ. [۵۹۴]

382. امام على عليه السلام:هر كس ديندارى، روزى اش شود، خير دنيا و آخرت، روزى اش شده است.

383. عنه عليه السلام:إنّي إذَا استَحكَمتُ فِي الرَّجُلِ خَصلَةً مِن خِصالِ الخَير احتَمَلتُهُ لَها وَاغتَفَرتُ لَهُ فَقَد ما سِواها، ولا أغتَفِرُ لَهُ فَقدَ عَقلٍ ولا عَدَمَ دينٍ، لِأَنَّ مُفارَقَةَ الدّينِ مُفارَقَةُ الأَمنِ، ولا تَهنَأُ حَياةٌ مَعَ مَخافَةٍ، وعَدَمُ العَقلِ عَدَمُ الحَياةِ، ولا تُعاشَرُ الأَمواتُ. [۵۹۵]

383. امام على عليه السلام:من هر گاه در مردى خصلتى از خصلت هاى نيك را استوار يافتم، او را به سبب دارا بودن آن، تحمّل مى كنم و بى بهرگى اش از ديگر خصلت هاى نيك را ناديده مى گيرم؛ امّا نمى توانم نابخردى و بى دينىِ او را ناديده بگيرم؛ زيرا جدا شدن از دين، جدا شدن از امنيت [و آرامش] است. زندگىِ همراه با ترس، گوارا نيست، و نابخردى نيز مُردگى است، و با مردگان، كسى معاشرت نمى كند.

384. عنه عليه السلام:لا حَياةَ إلّا بِالدّينِ، ولا مَوتَ إلّا بِجُحودِ اليَقينِ. [۵۹۶]

384. امام على عليه السلام:زندگى، جز با دين [و ديندارى] نيست، و مرگ، جز با انكار [و از دست دادنِ] يقين.

385. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ صاحِبَ الدّينِ فَكَّرَ فَعَلَتهُ السَّكينَةُ، وَاستَكانَ [۵۹۷] فَتَواضَعَ، وقَنَعَ فَاستَغنى ورَضِيَ بِما اُعطِيَ وَانفَرَدَ فَكُفِيَ الإِخوانَ، ورَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا، وخَلَعَ الدُّنيا فَتَحامَى الشُّرورَ، وَاطَّرَحَ الحَسَدَ فَظَهَرَتِ المَحَبَّةَ، ولَم يُخِفِ النّاسَ فَلَم يَخَفهُم، ولَم يُذنِب إلَيهِم فَسَلِمَ مِنهُم، وسَخَت نَفسُهُ عَن كُلِّ شَيءٍ فَفازَ وَاستَكمَلَ الفَضلَ، وأبصَرَ العافِيَةَ فَأَمِنَ النَّدامَةَ. [۵۹۸]

385. امام صادق عليه السلام:شخصِ ديندار مى انديشد و در نتيجه، آرامش، وجود او را فرا مى گيرد، و خود را كوچك مى شمارد، پس به فروتنى مى گرايد. قناعت مى ورزد، پس احساس بى نيازى مى كند. به آنچه به او داده شده، خرسند است، و گوشه تنهايى را بر مى گزيند، پس، از دوستان بى نياز مى گردد. خواهش ها را رها مى كند، پس آزاد مى شود. دنيا را كنار مى گذارد، پس، از بدى ها در امان مى مانَد. حسادت را دور مى افكند، پس دوستى آشكار مى شود. مردم را نمى ترساند، پس، از آنان نمى ترسد. به آنان تعدّى نمى كند، پس، از گزند ايشان در امان است. به هيچ چيزى دل نمى بندد، پس به رستگارى و كمال فضيلت دست مى يابد. عافيت را مى بيند، پس كارش به پشيمانى نمى كشد.

386. الإمام عليّ عليه السلام:ثَمَرَةُ الدّينِ الأَمانَةُ. [۵۹۹]

386. امام على عليه السلام:ميوه دين، امانتدارى است.

387. عنه عليه السلام:صَيِّرِ الدّينَ جُنَّةَ حَياتِكَ، وَالتَّقوى عُدَّةَ وَفاتِكَ. [۶۰۰]

387. امام على عليه السلام:دين را در زندگى ات سپر قرار ده، و پرهيزگارى را ساز و برگ [پس از] مرگت.

2 / 3 ـ 2: وِقايَةُ الاُسرَةِ مِنَ الآفاتِ العَقائِدِيَّةِ وَالأَخلاقِيَّةِ وَالعَمَلِيَّةِ

2 / 3 ـ 2: حفظ خانواده، از آسيب هاى عقيدتى، اخلاقى و رفتارى

الكتاب

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ». [۶۰۱]

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خودتان و خانواده تان را از آتشى كه سوخت آن، مردم و سنگ ها هستند، حفظ كنيد. بر آن آتش، فرشتگانى خشن و سختگير [گمارده شده]اند. از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه مأمورند، انجام مى دهند».

الحديث

388. الإمام الصادق عليه السلام:لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ يَبكي وقالَ: أنا عَجَزتُ عَن نَفسي، كُلِّفتُ أهلي!

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: حَسبُكَ أن تَأمُرَهُم بِما تَأمُرُ بِهِ نَفسَكَ، وتَنهاهُم عَمّا تَنهى عَنهُ نَفسَك. [۶۰۲]

388. امام صادق عليه السلام:چون اين آيه: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده تان را از آتش، حفظ كنيد» نازل شد، مردى از مسلمانان، نشست و گريه كرد و گفت: من از [حفظ] خود، ناتوانم. اكنون مسئوليت خانواده ام نيز بر عهده ام نهاده شد!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «براى تو همين كافى است كه به آنچه خودت را بدان فرمان مى دهى، آنان را نيز فرمان دهى، و از آنچه خودت را نهى مى كنى، آنان را نيز از آن نهى كنى».

389. الدرّ المنثور عن زيد بن أسلم:تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هذِهِ الآيَةَ: «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ، كَيف نَقي أهلَنا نارا؟

قالَ: تَأمُرونَهُم بِما يُحِبُّهُ اللّهُ، وتَنهَونَهُم عَمّا يَكرَهُ اللّهُ. [۶۰۳]

389. الدُّرّ المنثور ـ به نقل از زيد بن اسلم ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين آيه: «خود و خانواده تان را از آتش، حفظ كنيد» را تلاوت كرد. اصحاب گفتند: اى پيامبر خدا! چگونه خانواده مان را از آتش حفظ كنيم؟

فرمود: «آنان را به آنچه خدا دوست مى دارد، بخوانيد، و از آنچه خدا ناخوش مى دارد، نهى شان كنيد».

390. الإمام عليّ عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» ـ:عَلِّموهُم وأدِّبوهُم. [۶۰۴]

390. امام على عليه السلام ـ در باره اين سخن خداى متعال: «خود و خانواده تان را از آتش، حفظ كنيد» ـ:به آنان علم و ادب بياموزيد.

391. عنه عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» ـ:عَلِّموا أنفُسَكُم وأهليكُمُ الخَيرَ. [۶۰۵]

391. امام على عليه السلام ـ در باره اين سخن خداى متعال: «خود و خانواده تان را از آتش، حفظ كنيد» ـ:به خود و خانواده تان، خوبى ها را بياموزيد.

392. منية المريد:قالَ اللّهُ تَعالى: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا»؛ قالَ عَلِيٌّ عليه السلام وجَماعَةٌ مِنَ المُفَسِّرينَ: مَعناهُ عَلِّموهُم ما يَنجَونَ بِهِ مِنَ النّارِ. [۶۰۶]

392. مُنْية المُريد:خداوند متعال فرموده است: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده تان را از آتش، حفظ كنيد». على عليه السلام و گروهى از مفسّران گفته اند: معنايش اين است كه به ايشان بياموزيد آنچه را كه به سبب آن، از آتش، نجات مى يابند.

393. صحيح مسلم عن أبي هريرة:لَمّا اُنزِلَت هذِهِ الآيَةُ: «وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» [۶۰۷] دَعا رَسولُ اللّهِ قُرَيشا فَاجتَمَعوا، فَعَمَّ وخَصَّ فَقالَ:

يا بَني كَعبِ بنِ لُؤَيٍّ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ، يا بَني مُرَّةَ بنِ كَعبٍ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ، يا بَني عَبدِ شَمسٍ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ، يا بَني عَبدِ مُنافٍ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ، يا بَني هاشِمٍ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ، يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ، يا فاطِمَةُ! أنقِذي نَفسَكِ مِنَ النّارِ، فَإِنّي لا أملِكُ لَكُم مِنَ اللّهِ شَيئا. غَيرَ أنَّ لَكُم رَحِما سَأَبُلُّها بِبَلالِها [۶۰۸]. [۶۰۹]

393. صحيح مسلم ـ به نقل از ابو هريره ـ:چون اين آيه: «و خويشان نزديكت را هشدار ده...» فرو فرستاده شد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قريش را فرا خوانْد و آنان گرد آمدند. پس پيامبر صلى الله عليه و آله [نخست] آنان را به طور عام و سپس [هر تيره اى از ايشان را] به طور خاص، مخاطب ساخت و فرمود: «اى فرزندان كعب بن لُؤَى! [۶۱۰] خويشتن را از آتش برهانيد. اى فرزندان مرّة بن كعب! خويشتن را از آتش برهانيد. اى فرزندان عبد شمس! خويشتن را از آتش برهانيد. اى فرزندان عبد مناف! خويشتن را از آتش برهانيد. اى فرزندان هاشم! خويشتن را از آتش برهانيد. اى فرزندان عبد المطّلب! خويشتن را از آتش برهانيد. اى فاطمه! خويشتن را از آتش برهان؛ زيرا از من در برابر خدا براى شما كارى ساخته نيست، جز آن كه شما خويشاوند من هستيد و وظيفه خويشاوندى را [در دنيا] نسبت به شما انجام خواهم داد».

394. الكافي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» ـ قال:كَيفَ نَقي أهلَنا؟ قالَ: تَأمُرونَهُم وتَنهَونَهُم. [۶۱۱]

394. الكافى ـ به نقل از ابو بصير، از امام صادق عليه السلام، در باره اين سخن خداى عز و جل: «خود و خانواده تان را از آتش، در امان بداريد...» ـ:گفت: چگونه خانواده مان را حفظ كنيم؟

فرمود: «آنان را امر [به معروف] و نهى [از منكر] كنيد».

395. كتاب من لا يحضره الفقيه:سُئِلَ الصّادِقُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» كَيفَ نَقيهِنَّ؟ قالَ: تَأمُرونَهُنَّ وتَنهَونَهُنَّ. قيلَ لَهُ: إنّا نَأمُرُهُنَّ ونَنهاهُنَّ فَلا يَقبَلنَ؟ قالَ: إذا أمَرتُموهُنَّ ونَهَيتُموهُنَّ فَقَد قَضَيتُم ما عَلَيكُم. [۶۱۲]

395. كتاب من لا يحضره الفقيه:از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل: «خود و خانواده تان را از آتش، حفظ كنيد»، سؤال شد: چگونه آنان را حفظ كنيم؟

فرمود: «آنان را امر و نهى كنيد».

گفتند: آنها را امر و نهى مى كنيم؛ امّا نمى پذيرند؟

فرمود: «هر گاه آنان را امر و نهى كرديد، ديگر وظيفه خود را انجام داده ايد».

396. الزهد للحسين بن سعيد عن أبي بصير:سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى: «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» فَقُلتُ: هذِهِ نَفسي أقيها، فَكَيفَ أقي أهلي؟

فَقالَ: تَأمُرُهُم بِما أمَرَهُمُ اللّهُ بِهِ، وتَنهاهُم عَمّا نَهاهُمُ اللّهُ عَنهُ، فَإِن أطاعوكَ كُنتَ قَد وَقَيتَهُم، وإن عَصَوكَ كُنتَ قَد قَضَيتَ ما كانَ عَلَيكَ. [۶۱۳]

396. الزهد، حسين بن سعيد ـ به نقل از ابو بصير ـ:از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداى متعال: «خود و خانواده تان را از آتش، در امان بداريد» پرسيدم و گفتم: خودم را حفظ مى كنم؛ امّا خانواده ام را چگونه حفظ كنم؟

فرمود: «آنان را به انجام دادن آنچه خدا بدان فرمان داده، فرمان بده، و از آنچه خدا از آن نهى فرموده، نهى كن. اگر از تو اطاعت كردند، آنان را حفظ كرده اى، و اگر از تو نافرمانى كردند، تو وظيفه ات را انجام داده اى».

397. العالم عليه السلام [۶۱۴]ـ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» ـ:العالم عليه السلام [۶۱۵] يَأمُرُهُم بِما أمَرَهُمُ اللّهُ ويَنهاهُم عَمّا نَهاهُم، فَإِن أطاعوا كانَ قَد وَقاهُم، وإن عَصَوهُ كانَ قَد قَضى ما عَلَيهِ. [۶۱۶]

397. امام كاظم عليه السلام ـ در پاسخ سؤال از اين سخن خداوند عز و جل: «خود و خانواده تان را از آتش، حفظ كنيد» ـ:آنان را به آنچه خداوند فرمان داده، فرمان مى دهد، و از آنچه خداوند نهى شان كرده، نهى مى كند. پس اگر اطاعت كردند، آنها را حفظ كرده است، و اگر نافرمانى اش كردند، او وظيفه اش را انجام داده است.

398. الكافي عن سليمان بن خالد:قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إنَّ لي أهلَ بَيتٍ وهُم يَسمَعونَ مِنّي، أفَأَدعوهُم إلى هذَا الأَمرِ [الإيمانِ]؟ فَقالَ: نَعَم، إنَّ اللّهَ عز و جليَقولُ في كِتابِهِ: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ». [۶۱۷]

398. الكافى ـ به نقل از سليمان بن خالد ـ:به امام صادق عليه السلام گفتم: خانواده اى دارم كه از من حرف شنوى دارند. پس آيا آنها را به اين كار (ايمان) فرا خوانم؟

فرمود: «آرى. خداوند عز و جل در كتابش مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده تان را از آتشى كه سوخت آن، مردمان و سنگ هايند، حفظ كنيد» ».

399. الإمام الصادق عليه السلام:دَخَلَ عَلى أبي عليه السلام رَجُلٌ فَقالَ: رَحِمَكَ اللّهُ اُحَدِّثُ أهلي؟ قالَ: نَعَم، إنَّ اللّهَ يَقولُ: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» وقالَ: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» [۶۱۸]. [۶۱۹]

399. امام صادق عليه السلام:مردى، نزد پدرم آمد و گفت: رحمت خدا بر تو باد! آيا براى خانواده ام حديث بگويم؟

فرمود: «آرى. خداوند مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده تان را از آتشى كه سوخت آن، مردمان و سنگ هايند، حفظ كنيد»، و فرموده است: «خانواده خود را به خواندن نماز، فرمان ده و خود در آن، پاى فشار» ».

2 / 3 ـ 3: تَربِيَةُ الأَهلِ عَلى أداءِ الصَّلاةِ وإيتاءِ الزَّكاةِ

2 / 3 ـ 3: تربيت كردن خانواده، به گزاردن نماز و پرداخت زكات

الكتاب

«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْئلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى» [۶۲۰].

«خانواده خود را به خواندن نماز، فرمان ده، و خود بر آن پاى بفشار. از تو روزى نمى خواهيم. ما به تو روزى مى دهيم، و فرجام [نيك]، از آنِ پرهيزگاران است».

«وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا * وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا». [۶۲۱]

«و در اين كتاب، از اسماعيل ياد كن؛ زيرا او درست وعده و فرستاده اى پيامبر بود و خاندان خود را به نماز خواندن و زكات دادن فرمان مى داد و همواره نزد پروردگارش پسنديده [رفتار] بود».

الحديث

400. الإمام عليّ عليه السلام:كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُنصِبا [۶۲۲] لِنَفسِهِ بَعدَ البُشرى لَهُ بِالجَنَّةِ مِن رَبِّهِ، فَقالَ عز و جل: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا...» الآيَةَ، فَكانَ يَأمُرُ بِها أهلَهُ ويُصَبِّرُ عَلَيها نَفسَهُ. [۶۲۳]

400. امام على عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پس از آن كه از جانب پروردگارش به او نويد بهشت داده شده بود، باز [در نماز و عبادت،] خود را به رنج مى افكنْد؛ چرا كه خداوند عز و جلبه او فرموده بود: «خانواده خود را به نماز، فرمان ده و خود بر آن، پاى بفشار...». از اين رو، پيامبر صلى الله عليه و آله خانواده اش را به نماز خواندن فرمان مى داد و خود نيز بر آن، پافشارى مى كرد.

401. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:اِرجِعوا إلى أهليكُم، فَأَقيموا فيهِم وعَلِّموهُم ومُروهُم... وصَلّوا كَما رَأَيتُموني اُصَلّي، فَإِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَليُؤَذِّن لَكُم أحَدُكُم وَليَؤُمُّكُم أكبَرُكُم. [۶۲۴]

401. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:نزد خانواده هايتان باز گرديد. پس در ميانشان بمانيد و به آنان علم بياموزيد و فرمانشان بدهيد... و همان گونه كه من نماز مى خوانم و شما ديده ايد، نماز بخوانيد. چون وقت نماز شد، يكى از شما اذان بگويد و مسن ترينتان، پيش نماز شود.

402. عنه صلى الله عليه و آله:مَنِ استَيقَظَ مِنَ اللَّيلِ وأيقَظَ امرَأَتَهُ فَصَلَّيا رَكعَتَينِ جَميعا، كُتِبا مِنَ الذّاكِرينَ اللّهَ كَثيرا وَالذّاكِراتِ. [۶۲۵]

402. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس شب بيدار شود و همسرش را بيدار كند و هر دو با هم، دو ركعت نماز بگزارند، در شمار مردان و زنانى نوشته مى شوند كه خداوند را بسيار ياد مى كنند.

403. عنه صلى الله عليه و آله:رَحِمَ اللّهُ رَجُلاً قامَ مِنَ اللَّيلِ فَصَلّى، ثُمَّ أيقَظَ أهلَهُ فَصَلّوا. رَحِمَ اللّهُ امرَأَةً قامَت مِنَ اللَّيلِ فَصَلَّت، ثُمَّ أيقَظَت زَوجَها فَصَلّى. [۶۲۶]

403. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:رحمت خداوند بر آن مردى كه نيمه شب برخيزد و نماز بخواند! سپس خانواده اش را بيدار كند و آنها نيز نماز بخوانند. رحمت خداوند، بر آن زنى كه نيمه شب برخيزد و نماز بگزارد! سپس شوهرش را بيدار كند و او نيز نماز بخواند.

404. الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سَأَلَهُ يَعقوبُ بنُ سالِمٍ عَنِ الرَّجُلِ يَقومُ مِن آخِرِ اللَّيلِ فَيَرفَعُ صَوتَهُ بِالقُرآنِ، فَقالَ ـ:يَنبَغي لِلرَّجُلِ إذا صَلّى فِي اللَّيلِ أن يُسمِعَ أهلَهُ، لِكَي يَقومَ القائِمُ ويَتَحَرَّكَ المُتَحَرِّكُ. [۶۲۷]

404. امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ پرسش يعقوب بن سالم، از مردى كه آخر شب بر مى خيزد و صدايش را به قرآن خواندن بلند مى كند ـ:شايسته است كه مرد، هر گاه نماز شب مى خوانَد، صدايش را به گوش خانواده اش برساند، تا آن كه اهل نمازِ شب است، برخيزد و آن كه نيست، تكانى به خود بدهد.

2 / 4: دَورُ الصَّلاةِ فِي الخُروجِ مِن مَضايقِ المَعيشَةِ

2 / 4: نقش نماز در رهايى از تنگناهاى زندگى

الكتاب

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» [۶۲۸].

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از شكيبايى و نماز، يارى بجوييد؛ زيرا خداوند، با شكيبايان است».

الحديث

405. مكارم الأخلاق:كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا أصابَت أهلَهُ خَصاصَةٌ [۶۲۹] نادى أهلَهُ: يا أهلاه! صَلّوا، صَلّوا. [۶۳۰]

405. مكارم الأخلاق:پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه خانواده اش دچار فقر و گرسنگى مى شدند، خطاب به آنان صدا مى زد: «اى كسان من! نماز بخوانيد. نماز بخوانيد».

406. المعجم الأوسط عن عبد اللّه بن سلام:كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا نَزَلَ بِأَهلِهِ الضّيقُ أمَرَهُم بِالصَّلاةِ، ثُمَّ قَرَأَ: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» الآيَةَ. [۶۳۱]

406. المعجم الأوسط ـ به نقل از عبد اللّه بن سلام ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله [را عادت چنان بود كه] هر گاه خانواده اش دچار تنگنا مى شدند، به آنان مى فرمود كه نماز بخوانند. سپس اين آيه را مى خوانْد: «و خانواده ات را به نماز خواندن، فرمان ده و خود بر آن، پاى بفشار».

407. الإمام الصادق عليه السلام:كانَ عَليٌّ عليه السلام إذا هالَهُ شَيءٌ فَزِعَ إلَى الصَّلاةِ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ: «اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ» [۶۳۲].

407. امام صادق عليه السلام:على عليه السلام هر گاه چيزى او را مى ترسانْد، به نماز پناه مى بُرد. سپس اين آيه را تلاوت كرد: «از شكيبايى و نماز، كمك بجوييد».

408. عنه عليه السلام:ما يَمنَعُ أحَدَكُم إذا دَخَلَ عَلَيهِ غَمٌّ مِن غُمومِ الدُّنيا أن يَتَوَضَّأَ ثُمَّ يَدخُلَ مَسجِدَهُ ويَركَعَ رَكعَتَينِ فَيدعُوَ اللّهَ فيهِما! أما سَمِعتَ اللّهَ يَقولُ: «اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ» ؟ [۶۳۳]

408. امام صادق عليه السلام:چرا هر گاه غمى از غم هاى دنيا به يكى از شما وارد مى شود، وضو نمى سازد و سپس به مسجد نمى رود و دو ركعت نماز نمى خواند و در آن دو ركعت، به درگاه خدا دعا نمى كند؟! مگر نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد: «از شكيبايى و نماز، كمك بجوييد» ؟

2 / 5: دَورُ الدُّعاءِ فِي الخُروجِ مِن مَضايِقِ المَعيشَةِ

2 / 5: نقش دعا در رهايى از تنگناهاى زندگى

409. الإمام الصادق عليه السلام:كانَ أبي عليه السلام إذا حَزَنَهُ أمرٌ جَمَعَ النِّساءَ وَالصِّبيانَ ثُمَّ دَعا وأمَّنوا. [۶۳۴]

409. امام صادق عليه السلام:پدرم، هر گاه دچار غم و اندوهى مى شد، زنان و كودكان را گرد مى آورد و دعا مى كرد و آنها آمين مى گفتند.

410. عنه عليه السلام:اِتَّخِذ مَسجِدا في بَيتِكَ، فَإِذا خِفتَ شَيئا فَالبَس ثَوبَينِ غَليظَينِ مِن أغلَظِ ثِيابِكَ وصَلِّ فيهِما، ثُمَّ اجثُ عَلى رُكبَتَيكَ فَاصرُخ إلَى اللّهِ وسَلهُ الجَنَّةَ وتَعَوَّذ بِاللّهِ مِن شَرِّ الَّذي تَخافُهُ، وإيّاكَ أن يَسمَعَ اللّهُ مِنكَ كَلِمَة بَغيٍ وإن أعجَبَتكَ نَفسُكَ وعَشيرَتُكَ. [۶۳۵]

410. امام صادق عليه السلام:مسجدى (جايى براى نماز خواندن) در خانه ات اختصاص بده. پس هر گاه از چيزى ترسيدى، دو جامه درشت از درشت ترين جامه هايت را بپوش و با آنها نماز بگزار. آن گاه، دو زانو بنشين و به درگاه خداوند، زارى كن و بهشت را از او درخواست بنماى و از گزند آنچه از آن مى ترسى، به خداوند، پناه ببر. و زنهار كه خداوند از تو سخن زورى بشنود، هر چند آن سخن، خوشايند خودت و عشيره ات باشد!

2 / 6: تَأديبُ الأَهلِ بِالعِلمِ وَالأَدَبِ الصّالِحِ

2 / 6: پروراندن خانواده با دانش و تربيت نيكو

411. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أدِّبوا أولادَكُم عَلى ثَلاثِ خِصالٍ: حُبِّ نَبِيِّكُم، وحُبِّ أهلِ بَيتِهِ، وعَلى قِراءَةِ القُرآنِ. [۶۳۶]

411. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:فرزندان خود را بر سه خصلت، تربيت كنيد: دوست داشتن پيامبرتان، دوست داشتن اهل بيت او، و خواندن قرآن.

412. الإمام عليّ عليه السلام ـ لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ ـ:يا كُمَيلُ، مُر أهلَكَ أن يَروحوا في كَسبِ المَكارِمِ، ويُدلِجوا [۶۳۷] في حاجَةِ مَن هُوَ نائِمٌ. [۶۳۸]

412. امام على عليه السلام ـ خطاب به كميل به زياد ـ:اى كميل! به خانواده ات فرمان بده كه روزها در پى كسب خصلت هاى والاى انسانى بروند، و شبانگاهان، در پى رفع نيازهاى خُفتگان.

413. عنه عليه السلام:مُروا أولادَكُم بِطَلَبِ العِلمِ. [۶۳۹]

413. امام على عليه السلام:فرزندانتان را به علم آموزى وا داريد.

414. عنه عليه السلام:الأَدَبُ خَيرُ ميراثٍ. [۶۴۰]

414. امام على عليه السلام:ادب، بهترينْ ميراث است.

415. الإمام الصادق عليه السلام:لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَالأَدَبَ الصّالِحَ حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعا؛ حَتّى لا يَفقِدَ مِنهُم صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا. ولا يَزالُ العَبدُ العاصي يورِثُ أهلَ بَيتِهِ الأَدَبَ السَّيِّئَ حَتّى يُدخِلَهُمُ النّارَ جَميعا؛ حَتّى لا يَفقِدَ فيها مِن أهلِ بَيتِهِ صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا. [۶۴۱]

415. امام صادق عليه السلام:بنده مؤمن، پيوسته براى خانواده اش دانش و تربيت نيكو به ارث مى نهد تا اين كه همه آنها را وارد بهشت كند، به طورى كه كوچك و بزرگ و خدمتكار و همسايه را در بهشت مى يابد؛ [امّا] بنده گنهكار، همواره براى خانواده خود، تربيت بد به ارث مى نهد تا اين كه همه آنها را وارد دوزخ مى كند، به طورى كه كوچك و بزرگ از خانواده اش و خدمتكار و همسايه را در آن جا مى بيند.

416. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:ما نَحَلَ [۶۴۲] والِدٌ وَلَدا مِن نُحلٍ أفضلَ مِن أدَبٍ حَسَنٍ. [۶۴۳]

416. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هيچ پدرى به فرزندش، هديه اى بهتر از تربيت نيكو، پيشكش نكرده است.

417. عنه صلى الله عليه و آله:لَأَن يُؤَدِّبَ الرَّجُلُ وَلَدَهُ، خَيرٌ مِن أن يَتَصَدَّقَ بِصاعٍ. [۶۴۴]

417. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اين كه مرد، فرزندش را تربيت كند، بهتر از آن است كه پيمانه اى صدقه دهد.

418. عنه صلى الله عليه و آله:أكرِموا أولادَكُم، وأحسِنوا أدَبَهُم؛ يُغفَر لَكُم. [۶۴۵]

418. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:به فرزندان خود، احترام بگذاريد و آنان را نيكو تربيت كنيد تا آمرزيده شويد.

2 / 7: رعاية الحقوق

2 / 7: پاسداشت حقوق

2 / 7 ـ 1: الحَثُّ عَلى رِعايَةِ حُقوقِ الاُسرَةِ

2 / 7 ـ 1: تشويق به پاسداشت حقوق خانواده

419. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إنَّ اللّهَ سائِلٌ كُلَّ راعٍ عَمَّا استَرعاهُ، أحَفِظَ أم ضَيَّعَ؟ حَتّى يَسألَ الرَّجُلَ عَن أهلِ بَيتِهِ. [۶۴۶]

419. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خداوند از هر سرپرستى، در باره آنچه تحت سرپرستى اوست، بازخواست مى كند كه: آيا از آن، نگهدارى كرده يا تباهش ساخته است؟ حتّى از مرد در باره خانواده اش بازخواست مى كند.

420. عنه صلى الله عليه و آله:كُلُّكُم راعٍ فَمَسؤولٌ عَن رَعِيَّتِهِ... وَالرَّجُلُ راعٍ عَلى أهلِ بَيتِهِ وهُوَ مَسؤولٌ عَنهُم، وَالمَرأَةُ راعِيَةٌ عَلى بَيتِ بَعلِها ووُلدِهِ وهِيَ مَسؤولَةٌ عَنهُم. [۶۴۷]

420. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر يك از شما كه [به گونه اى] سرپرست است، در باره زيردستش بازخواست مى شود.… مرد، سرپرستِ خانواده خويش است و در باره آنها از او بازخواست مى شود. زن نيز سرپرست خانه شوهر خود و فرزندان اوست و در باره آنها از او سؤال خواهد شد.

421. صحيح البخاري عن عبد اللّه بن عمرو:قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: ألَم اُخبَر أنَّكَ تَقومُ اللَّيلَ وتَصومُ النَّهارَ؟ قُلتُ: إنّي أفعَلُ ذلِكَ.

قالَ: فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ هَجَمَت [۶۴۸] عَينُكَ ونَفِهَت [۶۴۹] نَفسُكَ، وإنَّ لِنَفسِكَ حَقّا ولِأَهلِكَ حَقّا، فَصُم وأفطِر، وقُم ونَم. [۶۵۰]

421. صحيح البخارى ـ به نقل از عبد اللّه بن عمرو ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: «گمان مى كنى به من خبر نرسيده است كه تو شب ها را به عبادت مى گذرانى و روزها را به روزه دارى؟».

گفتم: آرى، چنين مى كنم.

فرمود: «اگر به اين روش ادامه بدهى، چشمانت گود مى افتد و بدنت خسته و رنجور مى شود، در حالى كه هم بدنت و هم خانواده ات، بر [گردن] تو حقّى دارند. پس، گاهى روزه بگير و گاهى بخور، و گاهى شب زنده دارى كن و گاهى بخواب».

422. الإمام عليّ عليه السلام:كُلُّ امرِئٍ مَسؤولٌ عَمّا مَلَكَت يَمينُهُ وعِيالِهِ. [۶۵۱]

422. امام على عليه السلام:هر مردى در باره بندگان خود و خانواده اش، بازخواست خواهد شد.

423. الكافي بأسانيد مختلفة:فِي احتِجاجِ أميرِالمُؤمِنينَ عَلى عاصِمِ بنِ زِيادٍ حينَ لَبِسَ العَباءَ وتَرَكَ المَلاءَ، وشَكاهُ أخوهُ الرَّبيعُ بنُ زِيادٍ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام أنَّهُ قَد غَمَّ أهلَهُ وأحزَنَ وُلدَهُ بِذلِكَ، فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: عَلَيَّ بِعاصِمِ بنِ زِيادٍ، فَجيءَ بِهِ، فَلَمّا رَآهُ عَبَسَ في وَجهِهِ، فَقالَ لَهُ: أما استَحيَيتَ مِن أهلِكَ؟ أما رَحِمتَ وُلدَكَ؟ أتَرى اللّهَ أحَلَّ لَكَ الطَّيِّباتِ وهُوَ يَكرَهُ أخذَكَ مِنها؟ أنتَ أهوَنُ عَلَى اللّهِ مِن ذلِكَ، أوَ لَيسَ اللّهُ يَقولُ: «وَ الْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ * فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ» [۶۵۲]؟ أوَ لَيسَ اللّهُ يَقولُ: «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ» إلى قَولِهِ: «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ» [۶۵۳]؟ فَبِاللّهِ! لَابتِذالُ نِعَمِ اللّهِ بِالفِعالِ أحَبُّ إلَيهِ مِنِ ابتِذالِهِ لَها بِالمَقالِ، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» [۶۵۴].

فَقالَ عاصِمٌ: يا أميرَ المُؤمِنينَ فَعَلى مَا اقتَصَرتَ في مَطعَمِكَ عَلَى الجُشوبَةِ وفي مَلبَسِكَ عَلَى الخُشونَةِ؟!

فَقالَ: وَيحَكَ، إنَّ اللّهَ عز و جل فَرَضَ عَلى أئِمَّةِ العَدلِ أن يُقَدِّروا أنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ كي لا يَتَبَيَّغَ [۶۵۵] بِالفَقيرِ فَقرُهُ.

فَأَلقى عاصِمُ بنُ زِيادٍ العَباءَ ولَبِسَ المَلاءَ. [۶۵۶]

423. الكافى ـ با اسناد گوناگون، در اعتراض امير مؤمنان عليه السلام به عاصم بن زياد كه جامه هاى نرم و لطيف را رها كرده، پشمينه پوشيده بود، و برادرش ربيع بن زياد از او نزد امير مؤمنان عليه السلام شكايت كرد كه وى با اين كار، همسر خود را ناراحت و فرزندانش را اندوهگين ساخته است ـ:امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «عاصم بن زياد را نزد من بياوريد».

او را نزد ايشان آوردند.

امام عليه السلام، چون او را ديد، چهره در هم كشيد و به او فرمود: «از همسرت خجالت نكشيدى؟ به فرزندانت رحم نكردى؟ آيا خيال مى كنى كه خداوند، چيزهاى حلال و پاكيزه را بر تو روا داشته، با اين حال، دوست ندارد كه از آنها استفاده كنى؟ تو در نزد خداوند، كوچك تر از آنى [كه بخواهد با تو چنين كند]. مگر نه اين كه خداوند

مى فرمايد: «و زمين را براى مردمان قرار داد كه در آن، ميوه و خرمابُن ها با خوشه هاى غلاف دار است» ؟ و مگر نه اين كه مى فرمايد: «دو دريا را روان كرد كه با هم برخورد كنند. ميان آن دو، حدّ فاصلى است كه به هم تجاوز نكنند»، تا آيه «از هر دو دريا، مرواريد و مرجان بر آيد» ؟ پس به خداوند سوگند كه بهره بردارى عملى از نعمت هاى خداوند، نزد او محبوب تر از بيان آنها در گفتار است. خداوند عز و جل فرموده است: «و نعمت پروردگارت را باز گو كن» ».

عاصم گفت: اى امير مؤمنان! پس چرا شما، خود، به خوراكِ درشت و جامه زِبْر، بسنده كرده اى؟!

فرمود: «واى بر تو! خداوند عز و جل بر پيشوايان عدالت، واجب ساخته است كه خود را با مردمان تهى دست، برابر دارند تا تهى دست را تهى دستىِ او بر نياشوبد».

پس عاصم بن زياد، پشمينه اش را در آورد و جامه نرم پوشيد.

2 / 7 ـ 2: التَّحذيرُ مِن تَضييعِ حُقوقِ الاُسرَةِ

2 / 7 ـ 2: نهى از پايمال كردنِ حقوق خانواده

424. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَيَّعَ مَن يَعولُ [۶۵۷]. [۶۵۸]

424. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ملعون است، ملعون است كسى كه خانواده اش را وا مى گذارد!

425. المستدرك على الصحيحين عن جابر الخيواني:كُنتُ عِندَ عَبدِ اللّهِ بنِ عَمروٍ فَقَدِمَ عَلَيهِ قَهرَمانٌ [۶۵۹] مِنَ الشّامِ وقَد بَقِيَت لَيلَتانِ مِن رَمَضانَ، فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ: هَل تَرَكتَ عِندَ أهلي ما يَكفيهِم؟

قالَ: قَد تَرَكتُ عِندَهُم نَفَقَةً.

فَقالَ عَبدُ اللّهِ: عَزَمتُ عَلَيكَ لَمّا رَجَعتَ فَتَرَكتَ لَهُم ما يَكفيهِم، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: كَفى بِالمَرءِ إثما أن يُضَيِّعَ مَن يَعولُ. [۶۶۰]

425. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از جابر خيوانى ـ:دو شب مانده از ماه رمضان، نزد عبد اللّه بن عمرو بودم كه پيشكارى از شام، نزد او آمد. عبد اللّه به او گفت: آيا براى خانواده ام به اندازه كافى، خرجى گذاشته اى؟

پيشكار گفت: مقدارى خرجى برايشان گذاشتم.

عبد اللّه گفت: سوگندت مى دهم كه چون باز گشتى، خرجىِ كافى برايشان بگذارى؛ زيرا از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: «مرد را همين گناه بس كه در حقّ خانواده اش، كوتاهى ورزد».

426. الكافي عن جابر بن عبد اللّه:قالَ رَسولُ اللّهُ صلى الله عليه و آله: ألا اُخبِرُكُم بِشِرارِ رِجالِكُم؟ قُلنا: بَلى يا رَسولَ اللّهِ، فَقالَ: إنَّ مِن شِرارِ رِجالِكُمُ البَهّاتَ [۶۶۱] الجَريءَ الفَحّاشَ، الآكِلَ وَحدَهُ، وَالمانِعَ رِفدَهُ [۶۶۲] وَالضارِبَ عَبدَهُ، وَالمُلجِئَ عِيالَهُ إلى غَيرِهِ. [۶۶۳]

426. الكافى ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما را از بدترينِ مردانتان خبر ندهم؟».

گفتيم: بله، اى پيامبر خدا!

فرمود: «بدترين مردانِ شما، كسانى هستند كه به مردم، پيوسته تهمت مى زنند، گستاخ اند، بدزبان اند، تنها خورند، دستِ بخشنده ندارند، بنده خود را مى زنند، و خانواده شان را [براى تأمين معاش]، محتاج ديگران مى كنند».

2 / 8: الحُقوقُ المُتَبادَلَةُ بَينَ الزَّوجَينِ

2 / 8: حقوق دوجانبه زن و شوهر

427. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:ألا إنَّ لَكُم عَلى نِسائِكُم حَقّا، ولِنِسائِكُم عَلَيكُم حَقّا، فَأَمّا حَقُّكُم عَلى نِسائِكُم فَلا يوطِئنَ فُرُشَكُم مَن تَكرَهونَ، ولا يَأذَنَّ في بُيوتِكُم لِمَن تَكرَهونَ، ألا وحَقُّهُنَّ عَلَيكُم أن تُحسِنوا إلَيهِنَّ في كِسوَتِهِنَّ وطَعامِهِنَّ. [۶۶۴]

427. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:آگاه باشيد كه شما را بر زنانتان حقّى است، و زنانتان را بر شما حقّى. پس حقّ شما بر زنانتان، اين است كه كسانى را كه خوش نمى داريد، بر فرش شما راه ندهند، و به كسانى كه خوش نمى داريد، اجازه ورود به خانه هايتان ندهند، و حقّ آنان بر شما اين است كه جامه و خوراك نيكو برايشان تهيّه كنيد.

428. عنه صلى الله عليه و آله:أيُّهَا النّاسُ! إنَّ النِّساءَ عِندَكُم عَوانٍ [۶۶۵]، لا يَملِكنَ لِأَنفُسِهِنَّ ضَرّا ولا نَفعا، أخَذتُموهُنَّ بِأَمانَةِ اللّهِ، وَاستَحلَلتُم فُروجَهُنَّ بِكَلِماتِ اللّهِ، فَلَكُم عَلَيهِنَّ حَقٌّ ولَهُنَّ عَلَيكُم حَقٌّ، ومِن حَقِّكُم عَلَيهِنَّ أن لا يوطِئنَ فُرُشَكُم، ولا يَعصينَكُم في مَعروفٍ، فَإِذا فَعَلنَ ذلِكَ فَلَهُنَّ رِزقُهُنَّ وكِسوَتُهُنَّ بِالمَعروفِ، ولا تَضرِبوهُنَّ. [۶۶۶]

428. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اى مردم! زنان، نزد شما اسيرند و اختيارِ سود و زيانى براى خويش ندارند. آنان را به عنوان امانتِ خداوند گرفته ايد، و با كلمات خداوند، بر خويشتن حلال كرده ايد. پس شما را بر آنان و آنان را نيز بر شما حقّى است. از جمله حقوق شما بر ايشان، اين است كه بيگانه را به فرش شما راه ندهند، و در كارهاى نيك، از شما نافرمانى نكنند. پس هر گاه چنين كردند، وظيفه شماست كه خوراك و پوشاك آنان را به خوبى تأمين كنيد و آنها را كتك نزنيد.

429. مكارم الأخلاق:قالَت خَولَةُ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنّي أتَعَطَّرُ لِزَوجي كَأَنّي عَروسٌ اُزَفُّ إلَيهِ فَآتيهِ في لِحافِهِ فَيُوَلّي عَنّي، ثُمَّ آتيهِ مِن قِبَلِ وَجهِهِ فَيُوَلّي عَنّي، فَأَراهُ قَد أبغَضَني يا رَسولَ اللّهِ، فَماذا تَأمُرُني؟

قالَ: اِتَّقِي اللّهَ وأطيعي زَوجَكِ. قالَت: فَما حَقّي عَلَيهِ؟

قالَ: حَقُّكِ عَلَيهِ أن يُطعِمَكِ مِمّا يَأكُلُ، ويَكسوكِ مِمّا يِلبَسُ، ولايَلطِمُ ولا يَصيحُ في وَجهِكِ. قالَت: فَما حَقُّهُ عَلَيَّ؟

قالَ: حَقُّهُ عَلَيكِ أن لا تَخرجي مِن بَيتِهِ إلّا بِإِذنِهِ، ولا تَصومي تَطَوُّعا إلّا بِإِذنِهِ، ولا تَتَصَدَّقي مِن بَيتِهِ إلّا بِإِذنِهِ، وإن دَعاكِ عَلى ظَهرِ قَتَبٍ [۶۶۷] تُجيبيهِ. [۶۶۸]

429. مكارم الأخلاق:خَوله به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت: من، خود را براى شوهرم همانند عروسى كه به خانه اش مى برند، معطّر مى سازم و به بسترش مى روم؛ ولى او به من پشت مى كند. آن گاه به مقابل او مى روم؛ ولى باز هم به من پشت مى كند، به طورى كه فكر مى كنم از من نفرت دارد. اى پيامبر خدا! مى فرماييد چه كنم؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «پروامندى از خداوند، در پيش گير و از شوهرت اطاعت كن».

خوله گفت: پس حقّ من بر او چيست؟

فرمود: «حقّ تو بر او، اين است كه از آنچه خودش مى خورَد و مى پوشد، به تو نيز بخورانَد و بپوشاند، و به روى تو سيلى نزند و فرياد نكشد».

خوله گفت: و حقّ او بر من چيست؟

فرمود: «حقّ او بر تو، اين است كه از خانه اش جز با اجازه او بيرون نروى، و جز با اجازه او روزه مستحبّى نگيرى، و از [اموال] خانه اش جز با اجازه او صدقه ندهى، و اگر [حتّى] بر پشت پالان [چهارپا] سوار بودى و تو را خواست، اجابتش كنى».

430. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أوَّلُ مَن يَختَصِمُ يَومَ القِيامَةِ الرَّجُلُ وَامرَأَتُهُ، وَاللّهِ ما يَتَكَلَّمُ لِسانُها ولكِن يَداها ورِجلاها يَشهَدانِ عَلَيها بِما كانَت تُغَيِّبُ لِزَوجِها، وتَشهَدُ يَداهُ ورِجلاهُ بِما كانَ يوليها. [۶۶۹]

430. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:نخستين كسانى كه در روز قيامت، مرافعه مى كنند، مرد و همسر اوست. به خدا سوگند كه [در آن هنگام]، زبان زنش سخن نمى گويد؛ بلكه دست ها و پاهاى او از كارهايى كه در غياب شوهرش كرده اند، عليه او شهادت مى دهند،

و دست ها و پاهاى مرد نيز در باره آنچه در حقّ زن كرده اند، گواهى مى دهند.

2 / 8 ـ 1: حُقوقُ الزَّوجَةِ عَلَى الزَّوجِ

2 / 8 ـ 1: حقوق زن بر شوهر

431. مستدرك الوسائل ـ في حَديثِ الحَولاءِ ـ:... قالَت: فَما لِلنِّساءِ عَلَى الرِّجالِ؟

قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أخبَرَني أخي جَبرَئيلُ ـ ولَم يَزَل يُوصيني بِالنِّساءِ حَتّى ظَنَنتُ ألّا يَحِلَّ لِزَوجِها أن يَقولَ لَها: اُفٍّ ـ يا مُحَمَّدُ، اِتَّقُوا اللّهَ عز و جلفِي النِّساءِ، فَإِنَّهُنَّ عَوانٌ بَينَ أيديكُم، أخَذتُموهُنَّ عَلى أماناتِ اللّهِ عز و جلمَا استَحلَلتُم مِن فُروجِهِنَّ بِكَلِمَةِ اللّهِ وكِتابِهِ مِن فَريضَةٍ وسُنَّةٍ وشَريعَةِ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَإِنَّ لَهُنَّ عَلَيكُم حَقّا واجِبا لِمَا استَحلَلتُم مِن أجسامِهِنَّ، وبِما واصَلتُم مِن أبدانِهِنَّ، ويَحمِلنَ أولادَكُم في أحشائِهِنَّ، حَتّى أخَذَهُنَّ الطَّلقُ مِن ذلِكَ، فَأَشفِقوا عَلَيهِنَّ، وطَيِّبوا قُلوبَهُنَّ حَتّى يَقِفنَ مَعَكُم، ولا تَكرَهُوا النِّساءَ ولا تَسخَطوا بِهِنَّ، ولا تَأخُذوا مِمّا آتَيتُموهُنَّ شَيئا إلّا بِرِضاهُنَّ وإذنِهِنَّ. [۶۷۰]

431. مستدرك الوسائل ـ در ضمن حديث حولاء ـ:حولاء گفت: پس حقّ زنان بر مردان چيست؟

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «برادرم جبرئيل عليه السلام ـ كه پيوسته مرا در باره زنان سفارش مى كرد، چندان كه گمان بردم شوهر، حق ندارد حتّى به زن، اُف بگويد ـ به من خبر داد كه: اى محمّد! از خداوند عز و جل بترسيد و با زنان، مهربان باشيد؛ زيرا آنان نزد شما اسيرند. آنان را از خداوند عز و جل به امانت گرفته ايد و به فرمان خدا و كتاب او، به عنوان يك وظيفه و سنّت و شريعت محمّد بن عبد اللّه، بر خود حلال كرده ايد. پس بِدان سبب كه جسم آنان را حلال خود ساخته ايد، و با بدن هايشان تماس برقرار مى سازيد، و فرزندان شما را در شكم خود حمل مى كنند، چندان كه درد زايمان آنها را مى گيرد، [ايشان را بر شما حقّى است]. پس با آنان مهربان باشيد و دل هايشان را خوش سازيد تا با شما بمانند. زنان را ناخوش مداريد و ناراحتشان نگردانيد، و از آنچه به ايشان داده ايد، جز با رضايت و اجازه آنان، چيزى بر نداريد.

432. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في رِسالَتِهِ المَعروفَةِ بِرِسالَةِ الحُقوقِ ـ:أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَها لَكَ سَكَنا واُنسا، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل عَليكَ، فَتُكرِمَها وتَرفُقَ بِها، وإن كانَ حَقُّكَ عَليها أوجَبَ، فَإِنَّ لَها عَلَيكَ أن تَرحَمَها لِأَنّها أسيرُك، وتُطعِمَها وتَكسُوَها، وإذا جَهِلَت عَفَوتَ عَنها. [۶۷۱]

432. امام زين العابدين عليه السلام ـ در رساله خود معروف به رسالة الحقوق ـ:حقّ زنت، اين است كه بدانى خداوند عز و جل او را مايه آرامش و همدلى تو قرار داده است. پس بايد بدانى كه اين، لطف و نعمتى است از سوى خداى عز و جل به تو، تا اين كه او را گرامى بدارى و با وى نرم خو باشى، هر چند حقّ تو بر او، واجب تر است. پس حقّ او بر تو، اين است كه با وى مهربان باشى؛ زيرا او اسيرِ دست توست. بايد او را خوراك و پوشاك بدهى، و هر گاه نادانى كرد، از او در گذرى.

433. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في رِسالَتِهِ المَعروفَةِ بِرِسالَةِ الحُقوقِ ـ:وأمّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِمِلكِ النِّكاحِ، فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ جَعَلَها سَكَنا ومُستَراحا واُنسا وواقِيَةً، وكَذلِكَ كُلُّ واحِدٍ مِنكُما يَجِبُ أن يَحمَدَ اللّهَ عَلى صاحِبِهِ، ويَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنهُ عَلَيهِ، ووَجَبَ أن يُحسِنَ صُحبَةَ نِعمَةِ اللّهِ ويُكرِمَها ويَرفُقَ بِها، وإن كان حَقُّكَ عَلَيها أغلَظَ وطاعَتُكَ بِها ألزَمَ فيما أحبَبتَ وكَرِهتَ ما لَم تَكُن مَعصِيَةً، فَإِنَّ لَها حَقَّ الرَّحمَةِ وَالمُؤانَسَةِ، ومَوضِعَ السُّكونِ إلَيها قَضاءَ اللَّذَّةِ الَّتي لابُدَّ مِن قَضائِها، وذلِكَ عَظيمٌ. [۶۷۲]

433. امام زين العابدين عليه السلام ـ در رساله خود معروف به رسالة الحقوق ـ:حقّ همسرت، اين است كه بدانى خداوند، او را مايه آرامش و آسايش و همدمى و نگهدارى تو قرار داده است. همچنين هر يك از شما دو تن (زن و شوهر)، بايد به خاطر ديگرى، خدا را سپاس بگويد و او را لطف و نعمت خداوند، به خود بداند، و بايد با نعمت خداوند، خوش رفتارى كند و آن را گرامى بدارد و با وى مدارا نمايد. اگر چه حقّ تو بر زنت، قوى تر و اطاعت او از تو در آنچه خوش و ناخوش مى دارى ـ آن جا كه گناه نباشد ـ، بر وى لازم تر است ولى او را هم بر تو، حقّ مهربانى و همدمى و آرامش يافتن با او، از ره گذر كامجويى است كه از آن، گريزى نيست، و اين، خود، حقّ بزرگى است.

434. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ المَرءَ يَحتاجُ في مَنزلِهِ وعِيالِهِ إلى ثَلاثِ خِلالٍ يَتَكَلَّفُها وإن لَم يَكُن في طَبعِهِ ذلِكَ: مُعاشَرَةٍ جَميلَةٍ، وسَعَةٍ بِتَقديرٍ، وغَيرَةٍ بِتَحَصُّنٍ. [۶۷۳]

434. امام صادق عليه السلام:مرد، در [اداره] منزل و خانواده اش، به سه خصلتْ نياز دارد كه بايد آنها را به كار گيرد، اگر چه در سرشت او نباشد: خوش رفتارى، گشاده دستىِ به اندازه، و غيرت و ناموسدارى.

435. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:حَقُّ المَرأَةِ عَلى زَوجِها أن يَسُدَّ جَوعَتَها، وأن يَستُرَ عَورَتَها، ولا يُقَبِّحَ لَها وَجها، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ فَقَد أدّى وَاللّهِ حَقَّها. [۶۷۴]

435. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:حقّ زن بر شوهرش، اين است كه گرسنگى اش را بزدايد و برهنگى اش را بپوشاند، و به رويش اخم نكند. هر گاه چنين كند، به خدا سوگند كه حقّ او را گزارده است.

436. الكافي عن شهاب بن عبد ربّه:قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: ما حَقُّ المَرأَةِ عَلى زَوجِها؟ قالَ: يَسُدُّ جَوعَتَها، ويَستُرُ عَورَتَها، ولا يُقَبِّحُ لَها وَجها، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ فَقَد وَاللّهِ أدّى حَقَّها.

قُلتُ: فَالدُّهنُ؟ قالَ: غِبّا [۶۷۵]؛ يَومٌ ويَومٌ لا. قُلتُ: فَاللَّحمُ؟ قالَ: في كُلِّ ثَلاثَةٍ، فَيَكونُ فِي الشَّهرِ عَشرُ مَرّاتٍ لا أكثَرَ مِن ذلِكَ. قُلتُ: فَالصِّبغُ [۶۷۶]؟ قالَ وَالصِّبغُ في كُلِّ سِتَّةِ أشهُرٍ، ويَكسوها في كُلِّ سَنَةٍ أربَعَةَ أثوابٍ؛ ثَوبَينِ لِلشِّتاءِ وثَوبَينِ لِلصَّيفِ.

ولا يَنبَغي أن يُفقِرَ بَيتَهُ مِن ثَلاثَةِ أشياءَ: دُهنِ الرَّأسِ، وَالخَلِّ، وَالزَّيتِ. ويَقوتُهُنَّ بِالمُدِّ، فَإِنّي أقوتُ بِهِ نَفسي وعِيالي، وَليُقَدِّر لِكُلِّ إنسانٍ مِنهُم قوتَهُ، فَإِن شاءَ أكَلَهُ، وإن شاءَ وَهَبَهُ، وإن شاءَ تَصَدَّقَ بِهِ. ولا تَكونُ فاكِهَةٌ عامَّةٌ إلّا أطعَمَ عِيالَهُ مِنها، ولا يَدَع أن يَكونَ لِلعيدِ عِندَهُم فَضلٌ فِي الطَّعامِ أن يُسَنِّيَ [۶۷۷] مِن ذلِكَ شَيئا لا يُسنّي لَهُم في سائِرِ الأَيّامِ. [۶۷۸]

436. الكافى ـ به نقل از شهاب بن عبد ربّه ـ:به امام صادق عليه السلام گفتم: حقّ زن بر شوهرش چيست؟ فرمود: «خوراك و پوشاك او را تأمين كند، و بر او، چهره در هم نكِشد. پس هر گاه اين كارها را انجام داد، به خدا سوگند كه حقّ او را به جا آورده است».

گفتم: پس، روغن چه؟

فرمود: «يك روز در ميان [تأمين كند]».

گفتم: گوشت؟

فرمود: «در هر سه روز، كه در ماه، ده نوبت مى شود، و بيش از اين، نه».

گفتم: رنگ [۶۷۹]؟ فرمود: «رنگ، در هر شش ماه، يك بار. سالى چهار دست لباس نيز بر او بپوشاند: دو لباس براى زمستان و دو لباس براى تابستان.

نبايد خانه اش را از سه چيز، خالى بگذارد: روغنِ سر، سركه و روغن خوراكى. خوراك آنان را بايد به مُد تعيين كند؛ زيرا من خوراك خودم و خانواده ام را به آن تعيين مى كنم. خوراكِ هر فردى از خانواده اش را معيّن كند، كه اگر خواست بخورد، اگر خواست ببخشد، و اگر خواست آن را صدقه بدهد. از ميوه هاى رايج (موسمى) نيز به خانواده اش بخورانَد، و در ايّام عيد، از خوراكى هايى كه در ديگر ايّام برايشان فراهم نمى آورد، بيشتر براى آنان تهيّه كند».

437. سنن أبي داود عن معاوية القشيري:قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ما حَقُّ زَوجَةِ أحَدِنا عَلَيهِ؟

قال: أن تُطعِمَها إذا طَعِمتَ، وتَكسُوَها إذَا اكتَسَيتَ ـ أو «اكتَسَبتَ» ـ ولا تَضرِبِ الوَجهَ، ولا تُقَبِّح. [۶۸۰]

437. سنن أبى داوود ـ به نقل از معاويه قشيرى ـ:گفتم: اى پيامبر خدا! حقّ همسر هر يك از ما، بر ديگرى چيست؟

فرمود: «اين كه هر گاه خودت خوردى، به او نيز بخورانى و هر گاه خودت پوشيدى، به او نيز بپوشانى، [۶۸۱] و به او سيلى نزنى و رويت را در هم نكشى».

438. الإمام الصادق عليه السلام:لا غِنى بِالزَّوجِ عَن ثَلاثَةِ أشياءَ فيما بَينَهُ وبَينَ زَوجَتِهِ؛ وهِيَ المُوافَقَةُ لِيَجتَلِبَ بِها مُوافَقَتَها ومَحَبَّتَها وهَواها، وحُسنُ خُلُقِهِ مَعَها، وَاستِعمالُهُ استِمالَةَ قَلبِها بِالهَيئَةِ الحَسَنَةِ في عَينِها، وتَوسِعَتُهُ عَلَيها. [۶۸۲]

438. امام صادق عليه السلام:شوهر، در رابطه با همسرش، از سه چيز، بى نياز نيست: سازگارى با او، تا بدين وسيله، سازگارى و محبّت و عشق او را به خود جلب كند؛ خوش خويى با او، و دلبرى از او، با آراستن خود در چشم وى؛ و فراهم آوردن گشايش در زندگى او.

439. الكافي عن إسحاق بن عمّار:قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: ما حَقُّ المَرأَةِ عَلى زَوجِها الَّذي إذا فَعَلَهُ كانَ مُحسِنا؟

قالَ: يُشبِعُها ويَكسوها، وإن جَهِلَت غَفَرَ لَها.

وقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: كانَتِ امرَأَةٌ عِندَ أبي عليه السلام تُؤذيهِ فَيَغفِرُ لَها. [۶۸۳]

439. الكافى ـ به نقل از اسحاق بن عمّار ـ:به امام صادق عليه السلام گفتم: حقّ زن بر شوهرش چيست؟ حقّى كه هر گاه آن را انجام دهد، نيكوكار است؟

فرمود: «خوراك و پوشاك او را فراهم آورد، و اگر نادانى كرد، او را ببخشايد».

امام صادق عليه السلام در ادامه فرمود: «پدرم، زنى داشت كه ايشان را اذيت مى كرد؛ ولى از او در مى‏گذشت».

440. مسند الشاميّين:رَوى أنَسُ بنُ مالِكٍ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أنَّهُ كانَ إذا قامَ مِنَ اللَّيلِ يَقتَرِئُ، زَمزَمَ قِراءَتَهُ إلّا أنَّهُ يُفهِمُنا الآيَةَ بَعدَ الآيَةِ، قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ألا تَرفَعُ صَوتَكَ بِالقُرآنِ؟

قالَ: أكرَهُ أن اُوذِيَ بِهِ رَفيقي وأهلَ بَيتي. [۶۸۴]

440. مسند الشاميّين ـ به نقل از اَنَس بن مالك ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله شب هنگام كه [براى نماز و عبادت] بر مى خاست، قرآن را زير لب، زمزمه مى كرد؛ امّا همين اندازه مى فهميديم كه آيه اى را تمام و آيه اى ديگر را شروع كرده است. گفتم: اى پيامبر خدا! چرا قرآن را با صداى بلند نمى خوانيد؟

فرمود: «دوست ندارم با اين كار، رفيقم و خانواده ام را اذيت كنم».

2 / 8 ـ 2: حُقوقُ الزَّوجِ عَلَى الزَّوجَةِ

2 / 8 ـ 2: حقوق شوهر بر همسرش

441. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في خَبَرِ الحَولاءِ ـ:يا حَولاءُ، لِلرَّجُلِ عَلَى المَرأَةِ أن تَلزَمَ بَيتَهُ، وتَوَدَّدَهُ وتُحِبَّهُ وتُشفِقَهُ، وتَجتَنِبَ سَخَطَهُ وتَتَّبِعَ مَرضاتَهُ، وتوفي بِعَهدِهِ ووَعدِهِ، وتَتَّقي صَولاتِهِ، ولا تُشرِكَ مَعَهُ أحَدا في أولادِهِ، ولا تُهينَهُ ولا تُشقِيَهُ، ولا تَخونَهُ...

فَإِذا فَعَلَت ذلِكَ كانَت يَومَ القِيامَةِ عَذراءَ بِوَجهٍ مُنيرٍ، فَإِن كانَ زَوجُها مُؤمِنا صالِحا فَهِيَ زَوجَتُهُ، وإن لَم يَكُن مُؤمِنا تَزَوَّجَها رَجُلٌ مِنَ الشُّهَداءِ. ولا تَطَيَّبي وزَوجُكِ غائِبٌ. [۶۸۵]

441. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در خبر حَولاء ـ:اى حولاء! مرد را بر همسرش، اين حق است كه ملازم خانه اش باشد و به او، محبّت و عشق و شفقت بورزد، از به خشم آوردن او دورى كند و در پىِ به دست آوردن خشنودى او باشد، به عهد و وعده اش با او وفا كند، از عصبانيت او بپرهيزد، كسى را در فرزندانش با وى شريك نگردانَد، به او اهانت نكند و رَنجَش ندهد.…

پس اگر اين كارها را انجام دهد، در روز قيامت، دوشيزه اى ماه روى مى شود. پس چنانچه شوهرش، مردى مؤمن و درستكار بوده، همسر او مى شود، و اگر مؤمن نبوده، مردى از شهيدان، او را به همسرى مى گيرد. و [ديگر حق، اين است كه] در غياب شوهرت، خود را معطّر نساز.

442. عنه صلى الله عليه و آله:حَقُّ الزَّوجِ عَلَى الزَّوجَةِ ألّا تَهجُرَ فِراشَهُ، وأن تَبَرَّ قَسَمَهُ، وأن تُطيعَ أمرَهُ، وألّا تَخرُجَ إلّا بِإِذنِهِ، وألّا تُدخِلَ عَلَيهِ مَن يَكرَهُ. [۶۸۶]

442. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:حقّ شوهر بر همسرش، اين است كه بسترش را ترك نكند، سوگندش را قبول كند، از فرمانش اطاعت كند، جز با اجازه او از خانه، بيرون نرود، و كسى را كه شوهرش خوش نمى دارد، به خانه اش راه ندهد.

443. عنه صلى الله عليه و آله:لا يَحِلُّ لِامرَأَةٍ تُؤمِنُ بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ، أن تَأذَنَ في بَيتِ زَوجِها وهُوَ كارِهٌ، ولا تَخرُجَ وهُوَ كارِهٌ، ولا تُطيعَ فيهِ أحَدا، ولا تُخشِنَ بِصَدرِهِ، ولا تَعتَزِلَ فِراشَهُ، ولا تَصرِمَهُ [۶۸۷]، فَإِن كانَ هُوَ أظلَمَ مِنها فَلتَأتِهِ حَتّى تُرضِيَهُ، فَإِن كانَ هُوَ قَبِلَ مِنها فَبِها ونِعمَت، وقَبِلَ اللّهُ عُذرَها وأفلَجَ حُجَّتَها ولا إثمَ عَلَيها، وإن هُوَ أبى أن يَرضى عَنها فَقَد أبلَغَت عِندَ اللّهِ عُذرَها. [۶۸۸]

443. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بر هيچ زنى ـ كه به خدا و روز قيامتْ ايمان دارد ـ، روا نيست كه بر خلاف ميل و رضايت شوهرش، كسى را به خانه راه بدهد و بى رضايت شوهر، نبايد از خانه بيرون برود و در باره او از هيچ كسى پيروى نكند و سينه او را مالامال درد نكند و از بسترش كناره نگيرد و با او قطع رابطه نكند. اگر شوهرش از او ستمى ديده، نزد او برود تا اين كه رضايتش را به دست بياورد. اگر از او پذيرفت، چه بهتر. خدا نيز عذرش را مى پذيرد و دليلش را قانع كننده مى سازد و ديگر گناهى بر وى نخواهد بود؛ امّا اگر شوهرش قبول نكرد كه از وى راضى شود، آن زن، نزد خداوند، معذور است.

444. عنه صلى الله عليه و آله ـ في خَبَرَ الحَولاءِ ـ:يا حَولاءُ، إنَّ المَرأَةَ يَجِبُ عَلَيها أن تُرضِيَ زَوجَها إذا غَضِبَ عَلَيها، ولا يَحِلُّ لَها أن تَنظُرَ إلى وَجهِهِ نَظرَةً مُغضَبَةً... وإن سَخِطَ عَلَيها فَقَد سَخِطَ اللّهُ عز و جل عَلَيها. [۶۸۹]

444. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در خبر حَولاء ـ:اى حولاء! زن، موظّف است كه هر گاه شوهرش از او در خشم شد، او را خشنود بگرداند، و حق ندارد به چهره او نگاه خشم آلود بيندازد.… البتّه اگر شوهرش همچنان از او ناراضى بود، خداوند عز و جل هم از او ناراضى است.

445. الإمام الباقر عليه السلام:خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ النَّحرِ إلى ظَهرِ المَدينَةِ عَلى جَمَلٍ عارِي الجِسمِ، فَمَرَّ بِالنِّساءِ فَوَقَفَ عَلَيهِنَّ، ثُمَّ قالَ: يا مَعاشِرَ النِّساءِ! تَصَدَّقنَ وأطِعنَ أزواجَكُنَّ. [۶۹۰]

445. امام باقر عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز [عيد] قربان، سوار بر شتر نرِ برهنه اى، راهىِ پشت شهر مدينه شد. در راه، به زنان برخورد. پس ايستاد و فرمود: «اى گروه زنان! صدقه بدهيد و از شوهرانتان اطاعت كنيد».

2 / 8 ـ 3: أهَمِّيَّةُ حُقوقِ الزَّوجِ

2 / 8 ـ 3: اهمّيت حقوق شوهر

446. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أيُّمَا امرَأَةٍ ماتَت وزَوجُها عَنها راضٍ، دَخَلَتِ الجَنَّةَ. [۶۹۱]

446. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر زنى، در حالى از دنيا برود كه شوهرش از او راضى باشد، به بهشت مى رود.

447. مسائل عليّ بن جعفر ـ فيما سَألَ الإمام الكاظِمَ عليه السلام ـ:سَأَلتُهُ عليه السلام عَنِ المَرأَةِ المُغاضِبَةِ زَوجَها، هَل لَها صَلاةٌ أو ما حالُها؟

قالَ: لا تَزالُ عاصِيَةً حَتّى يَرضى عَنها. [۶۹۲]

447. مسائلُ علىّ بن جعفر:از ايشان (امام كاظم عليه السلام) در باره زنى كه شوهرش را ناراحت مى كند، پرسيدم كه: آيا نمازش درست است، و به طور كلّى، چه وضعى دارد؟

فرمود: «همچنان در نافرمانى به سر مى بَرَد تا آن گاه كه شوهرش از او راضى شود».

2 / 8 ـ 4: ثَوابُ طاعَةِ الزَّوجَةِ لِلزَّوجِ

2 / 8 ـ 4: پاداش فرمان بردارى زن از شوهر

448. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إذا عَرَفَتِ المَرأَةُ رَبَّها وآمَنَت بِهِ وبِرَسولِهِ، وعَرَفَت فَضلَ أهلِ بَيتِ نَبِيِّها، وصَلَّت خَمسا، وصامَت شَهرَ رَمضانَ، وأحصَنَت فَرجَها، وأطاعَت زَوجَها، دَخَلَت مِن أيِّ أبوابِ الجَنَّةِ شاءَت. [۶۹۳]

448. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه زن، پروردگارش را بشناسد و به او و پيامبرش ايمان بياورد، و به برترى خاندان پيامبرش معتقد باشد، و پنج نوبت نماز بخواند، و ماه رمضان را روزه بگيرد، و دامنش را [از گناهان،] حفظ كند، و از شوهرش فرمان ببَرَد، از هر درِ بهشت كه خواست، وارد مى شود.

449. عنه صلى الله عليه و آله:إذا صَلَّتِ المَرأَةُ خَمسَها، وصامَت شَهرَها، وحَفِظَت فَرجَها، وأطاعَت زَوجَها، قيلَ لَها: اُدخُلِي الجَنَّةَ مِن أيِّ أبوابِ الجَنَّةِ شِئتِ. [۶۹۴]

449. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه زن، نمازهاى پنجگانه اش را بخواند، و ماه رمضان را روزه بگيرد، و دامنش را [از گناهان،] حفظ كند، و از شوهرش فرمان ببَرَد، به او گفته مى شود: از هر درِ بهشت كه مى خواهى، وارد شو.

450. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ طالِبَ العِلمِ، وَالمَرأَةَ المُطيعَةَ لِزَوجِها، وَالوَلَدَ البارَّ بِوالِدَيهِ يَدخُلونَ الجَنَّةَ مَعَ الأَنبِياءِ بِغَيرِ حِسابٍ. [۶۹۵]

450. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:جوينده دانش، زن فرمان بردار از شوهرش، و فرزند خوش رفتار با پدر و مادرش، همراه پيامبران، بدون حسابرسى، به بهشت مى روند.

451. عنه صلى الله عليه و آله:ثَلاثَةٌ لا تَمَسُّهُمُ النّارُ: المَرأَةُ المُطيعَةُ لِزَوجِها.… [۶۹۶]

451. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:سه كس اند كه آتش دوزخ، به آنان نمى رسد: زنى كه از شوهرش اطاعت مى كند.…

452. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّهُ لَيسَ مِنِ امرَأَةٍ أطاعَت وأدَّت حَقَّ زَوجِها، وتَذكُرُ حَسَنَهُ ولا تَخونُهُ في نَفسِها ومالِهِ، إلّا كانَ بَينَها وبَينَ الشُّهَداءِ دَرَجَةٌ واحِدَةٌ فِي الجَنَّةِ، فَإِن كانَ زَوجُها مُؤمِنا حَسَنَ الخُلُقِ فَهِيَ زَوجَتُهُ فِي الجَنَّةِ، وإلّا زَوَّجَهَا اللّهُ مِنَ الشُّهَداءِ. [۶۹۷]

452. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هيچ زنى نيست كه فرمان شوهرش را اطاعت كند و حقوق او را به جا آورَد، و از خوبى هاى او ياد كند، و در خود و اموال شوهرش به او خيانت نكند، مگر آن كه در بهشت، ميان او و شهيدان، تنها يك درجه فاصله است. پس اگر شوهرش، مؤمن و خوش اخلاق بوده، در بهشت نيز همسر اوست، وگر نه، خداوند، مردى از شهيدان را به همسرى او در مى آورَد.

453. كنز العمّال عن ابن عبّاس:جاءَتِ امرَأَةٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يُقالُ لَها: لينَةُ، فَقالَت: يا رَسولَ اللّهِ، أنا وافِدَةُ النِّساءِ إلَيكَ، ما مِنِ امرَأَةٍ تَسمَعُ مَقالَتي إلى يَومِ القِيامَةِ إلّا سَرَّها ذلِكَ: اللّهُ رَبُّ الرِّجالِ وَالنِّساءِ، وآدَمُ أبُو الرِّجالِ وَالنِّساءِ، وحَوّاءُ اُمُّ الرِّجالِ وَالنِّساءِ، كَتَبَ اللّهُ الجِهادَ عَلَى الرِّجالِ، فَإِنِ استُشهِدوا كانوا أحياءً عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ، وإن ماتوا وَقَعَ أجرُهُم عَلَى اللّهِ، وإن رَجَعوا آجَرَهُمُ اللّهُ، ونَحنُ النِّساءُ نَقومُ عَلَى المَرضى ونُداوِي الجَرحى فَما لَنا مِنَ الأَجرِ؟!

فَقالَ: يا وافِدَةَ النِّساءِ، أبلِغي مَن لَقيتِ مِنَ النِّساءِ، أنّ طاعَةَ الزَّوجِ وَالاِعتِرافَ بِحَقِّهِ تَعدِلُ ذلِكَ كُلَّهُ. [۶۹۸]

453. كنز العُمّال ـ به نقل از ابن عبّاس ـ:زنى به نام «لينه»، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! من به نمايندگى از زنان، نزد شما آمده ام. هيچ زنى، تا روز قيامت، سخن مرا نمى شنود، مگر اين كه از آن، خوش حال خواهد شد: خداى يگانه، هم پروردگار مردان است و هم زنان. آدم عليه السلام، هم پدرِ مردان است و هم پدرِ زنان. حوّا، هم مادرِ مردان است و هم مادرِ زنان. خداوند، جهاد را بر مردان، مقرّر داشته است. اگر شهيد شدند، نزد پروردگارشان زنده اند و روزى مى خورند، و اگر [در راهِ رفتن به جهاد] مُردند، باز نزد خداوند، پاداش دارند، و اگر [زنده] بر گشتند، خداوند به آنان پاداش داده است. ما زنان، از بيمارانْ پرستارى مى كنيم و مجروحان را مداوا مى نماييم. پس ما چه پاداشى داريم؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى نماينده زنان! به هر يك از زنان كه ملاقاتش كردى، ابلاغ كن كه اطاعت از شوهر و پذيرفتن حق و حقوق او، با همه اينها [كه گفتى]، برابرى مى كند».

454. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لِقَسرَةَ بِنتِ رواسٍ الكِندِيَّةِ ـ:يا قسرَةُ، اُذكُري اللّهَ تَعالى عِندَ الخَطيئَةِ، يَذكُركِ عِندَها بِالمَغفِرَةِ، وأطيعي زَوجَكِ يَكفيكِ شَرَّ الدُّنيا وَالآخِرَةِ، وبُرّي والِدَيكِ يَكثُر خَيرُ بَيتِكِ. [۶۹۹]

454. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ خطاب به قَسره كِندى، دختر رَواس ـ:اى قَسره! در هنگام گناه، خداى متعال را ياد كن تا او نيز در آن هنگام، تو را با آمرزيدن، ياد كند، و از شوهرت اطاعت نما تا خداوند، تو را از شرّ دنيا و آخرت، نگه دارد، و به پدر و مادرت نيكى كن تا خير و بركت خانه ات فزونى يابد.

455. عنه صلى الله عليه و آله:مِن طاعَةِ المَرأَةِ لِزَوجِها ألّا تَصومَ تَطَوُّعا إلّا بِإِذنِهِ وأمرِهِ... وإلّا... كانَتِ المَرأَةُ عاصِيَةً. [۷۰۰]

455. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از جمله اطاعت زن از شوهرش، اين است كه بدون اجازه و دستور او، روزه مستحبّى نگيرد...، وگر نه... آن زن، نافرمان به شمار مى آيد.

2 / 9: السّعي لضمان حوائج الاُسرة الاقتصاديّة

2 / 9: تلاش براى تأمين نيازهاى اقتصادىِ خانواده

2 / 9 ـ 1: الحَثُّ عَلَى الإنفاقِ عَلَى الاُسرَةِ

2 / 9 ـ 1: تشويق به هزينه كردن براى خانواده

456. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أوَّلُ ما يوضَعُ في ميزانِ العَبدِ نَفَقَتُهُ عَلى أهلِهِ. [۷۰۱]

456. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:نخستين چيزى كه در ترازوى [اعمال] بنده گذاشته مى شود، نفقه او بر خانواده اش است.

457. عنه صلى الله عليه و آله:ما مِن عَبدٍ يَكسِبُ ثُمَّ يُنفِقُ عَلى عِيالِهِ، إلّا أعطاهُ اللّهُ بِكُلِّ دِرهَمٍ يُنفِقُهُ عَلى عِيالِهِ سَبعَمِئَةِ ضِعفٍ. [۷۰۲]

457. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هيچ بنده اى نيست كه درآمدى به دست آورد و آن را خرج خانواده اش كند، مگر آن كه خداوند براى هر درهمى كه خرج خانواده اش مى كند، هفتصد برابر به او عطا مى نمايد.

458. عنه صلى الله عليه و آله:أفضَلُ دينارٍ يُنفِقُهُ الرَّجُلُ، دينارٌ يُنفِقُهُ عَلى عِيالِهِ. [۷۰۳]

458. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:برترين دينارى كه مرد، خرج مى كند، دينارى است كه خرجِ خانواده اش مى نمايد.

459. عنه صلى الله عليه و آله ـ في شابٍّ نَشيطٍ يَسوقُ غُنَيمَةً لَهُ ـ:أما إنَّهُ إن كانَ يَسعى عَلى والِدَيهِ أو أحَدِهِما فَهُوَ في سَبيلِ اللّهِ، وإن كانَ يَسعى عَلى عِيالٍ يَكفيهِم فَهُوَ في سَبيلِ اللّهِ، وإن كانَ يَسعى عَلى نَفسِهِ فَهُو في سَبيلِ اللّهِ عز و جل. [۷۰۴]

459. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در باره جوان كوشايى كه برّه اش را مى راند ـ:آگاه باشيد كه اگر او براى پدر و مادرش يا يكى از آنها مى كوشد، [در حقيقت،] در راه خداوند، گام بر مى دارد، و اگر براى تأمين خانواده اش مى كوشد، در راه خداوند، گام بر مى دارد، و اگر براى [تأمين] خودش هم مى كوشد، باز در راه خداوند عز و جل گام بر مى دارد.

460. عنه صلى الله عليه و آله:مَن كانَ في مِصرٍ مِنَ الأَمصارِ يَسعى عَلى عِيالِهِ في عُسرِهِ أو يُسرِهِ جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَعَ النَّبِيّينَ، أما إنّي لا أقولُ يَمشي مَعَهُم، ولكِن في مَنزِلَتِهِم. [۷۰۵]

460. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس در شهرى از شهرها براى خانواده اش تلاش كند، خواه در تنگ دستى به سر ببرد يا در گشايش، روز قيامت، با پيامبران مى آيد. هان! نمى گويم در كنار آنان راه مى رود؛ بلكه در مقام و منزلت آنان است.

461. مسند ابن حنبل عن معاذ:أوصاني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِعَشرِ كَلِماتٍ، قالَ:... أنفِق عَلى عِيالِكَ مِن طَولِكَ. [۷۰۶]

461. مسند ابن حنبل ـ به نقل از معاذ ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ده جمله به من سفارش فرمود: «... از دستْ رنج خودت، خرج خانواده ات كن».

462. تاريخ بغداد عن أبي هريرة:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَن طَلَبَ مَكسَبةً مِن بابِ الحَلالِ، يَكُفُّ بِها وَجهَهُ عَن مَسأَلَةِ النّاسِ ووُلدَهُ وعِيالَهُ، جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ هكَذا ـ وأشارَ بِإِصبَعِهِ السَّبّابَةِ وَالوُسطى ـ. [۷۰۷]

462. تاريخ بغداد ـ به نقل از ابو هريره ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس از راه حلال، كسب درآمد كند تا بدان وسيله، از رو انداختن خود و فرزندان و خانواده اش به مردم جلوگيرى كند، در روز قيامت، با پيامبران و مؤمنان راستين، اين گونه مى آيد» و دو انگشت نشانه و ميانه اش را در كنار هم نشان داد.

463. اُسد الغابة عن أنس:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أقبَلَ مِن غَزوَةِ تَبوكَ استَقبَلَهُ سَعدٌ الأَنصارِيُّ، فَصافَحَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله، ثُمَّ قالَ لَهُ: ما هذَا الَّذي أكتَبَ يَدَيكَ؟ قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أضرِبُ بِالمَرِّ [۷۰۸] وَالمِسحاةِ فَاُنفِقُهُ عَلى عِيالي.

فَقبَّلَ يَدَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وقالَ: هذِهِ يَدٌ لاتَمَسُّهَا النّارُ. [۷۰۹]

463. اُسد الغابة ـ به نقل از اَنَس ـ:هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از جنگ تبوك باز گشت، سعد انصارى، به استقبال ايشان آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله با او دست داد. سپس به او فرمود: «چرا دستانت، پينه بسته است؟».

گفت: اى پيامبر خدا! طناب مى كشم و بيل مى زنم تا خرجى خانواده ام را فراهم آورم.

پيامبر صلى الله عليه و آله دست او را بوسيد و فرمود: «اين، دستى است كه آتش [دوزخ]، به آن نمى رسد».

464. الإمام عليّ عليه السلام:مَن طَلَبَ الدُّنيا حَلالاً تَعَطُّفا عَلى وَالدٍ أو وَلَدٍ أو زَوَجةٍ، بَعَثَهُ اللّهُ تَعالى ووَجهُهُ عَلى صورَةِ القَمَرِ لَيلَةَ البَدرِ. [۷۱۰]

464. امام على عليه السلام:هر كس از سرِ دلسوزى براى پدرش يا فرزندش يا همسرش، در طلبِ حلال دنيا بر آيد، خداوند متعال، او را با چهره اى چونان ماه شب چهارده [از قبرش] بر مى انگيزد.

465. الإمام زين العابدين عليه السلام:لَأَن أدخُلَ السّوقَ ومَعي دَراهِمُ أبتاعُ بِهِ [۷۱۱] لِعِيالي لَحما وقَد قَرِموا [۷۱۲]، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن اُعتِقَ نَسَمَةً. [۷۱۳]

465. امام زين العابدين عليه السلام:اين كه با چند درهم، به بازار بروم تا با آنها براى خانواده ام ـ كه هوس مقدارى گوشت كرده اند ـ، گوشت بخرم، نزد من، محبوب تر از آن است كه بنده اى را آزاد كنم.

466. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:السّاعي عَلى والِدَيهِ لِيَكُفَّهُما أو يُغنِيَهُما عَنِ النّاسِ؛ في سَبيلِ اللّهِ، ومَن سَعى عَلى زَوجٍ أو وَلَدٍ ليَكُفَّهُم ويُغنِيَهُم عَنِ النّاسِ؛ في سَبيلِ اللّهِ، وَالسّاعي عَلى نَفسِهِ لِيُغنِيَها ويَكُفَّها عَنِ النّاسِ؛ في سَبيلِ اللّهِ، وَالسّاعي مُكاثَرَةً؛ في سَبيلِ الشَّيطانِ. [۷۱۴]

466. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:كسى كه براى پدر و مادرش كار مى كند تا آنها را از [دستْ دراز كردن پيشِ] مردم، باز دارد يا بى نيازشان كند، در راه خداوند، گام بر مى دارد. كسى كه براى همسرش يا فرزندش كار مى كند تا آنها را از [دستْ دراز كردن پيشِ] مردم، باز دارد يا بى نيازشان گرداند، در راه خداوند، گام بر مى دارد. آن كه براى خودش كار مى كند تا خويشتن را از [نيازمندى به] مردم، باز دارد و بى نياز شود، در راه خداوند، گام بر مى دارد، و آن كه براى فزون خواهى تلاش مى كند، در راه شيطان، گام بر مى دارد.

467. الكافي عن عليّ بن أسباط عن أبيه:إنّ الصّادِقَ عليه السلام سُئِلَ: أكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقوتُ عِيالَهُ قوتا مَعروفا؟ قالَ: نَعَم. [۷۱۵]

467. الكافى ـ به نقل از على بن اَسباط، از پدرش ـ:از امام صادق عليه السلام سؤال شد: آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خانواده اش خوراكِ متعارف مى داد؟

فرمود: «آرى».

468. الكافي عن معاذ بيّاع الأكسية:قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: يا مُعاذُ:... اِسعَ عَلى عِيالِكَ، وإيّاكَ أن يَكونوا هُمُ السُّعاةَ عَلَيكَ. [۷۱۶]

468. الكافى ـ به نقل از مَعاذِ كيسه فروش ـ:امام صادق عليه السلام به من فرمود: «اى معاذ!... براى خانواده ات تلاش كن. مبادا آنان براى تو كار و تلاش كنند!».

469. الكافي عن مسعدة بن صدقة:كَتَبَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام إلى رَجُلٍ مِن أصحابِهِ:... لا تَكسَل عَن مَعيشَتِكَ فَتَكونَ كَلّاً [۷۱۷] عَلى غَيرِكَ ـ أو قالَ: عَلى أهلِكَ ـ. [۷۱۸]

469. الكافى ـ به نقل از مَسعدة بن صدقه ـ:امام صادق عليه السلام به يكى از يارانش نوشت: «... در تأمين معاشت، تنبلى مكن كه بارى بر دوشِ ديگرى باشى» يا فرمود: «بر دوش خانواده ات».

470. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ مُحَمَّدَ بنَ المُنكَدِرِ كانَ يَقولُ: ما كُنتُ أرى أنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام يَدَعُ خَلَفا أفضَلَ مِنهُ حَتّى رَأَيتُ ابنَهُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام، فَأَرَدتُ أن أعِظَهُ فَوَعَظَني.

فَقالَ لَهُ أصحابُهُ: بِأَيِّ شَيءٍ وَعَظَكَ؟

قالَ: خَرَجتُ إلى بَعضِ نَواحِي المَدينَةِ في ساعَةٍ حارَّةٍ، فَلَقِيَني أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام وكانَ رَجُلاً بادِنا ثَقيلاً وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى غُلامَينِ أسوَدَينِ أو مَولَيَينِ، فَقُلتُ في نَفسي: سُبحانَ اللّهِ! شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا! أما لَأَعِظَنَّهُ، فَدَنَوتُ مِنهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ بِنَهرٍ وهُوَ يَتَصابُّ عَرَقا.

فَقُلتُ: أصلَحَكَ اللّهُ! شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا؛ أرَأَيتَ لَو جاءَ أجَلُكَ وأنتَ عَلى هذِهِ الحالِ ما كُنتَ تَصنَعُ؟!

فَقالَ: لَو جاءَنِي المَوتُ وأنَا عَلى هذِهِ الحالِ جاءَني وأنَا في طاعَةٍ مِن طاعَةِ اللّهِ عز و جل، أكُفُّ بِها نَفسي وعِيالي عَنكَ وعَنِ النّاسِ، وإنَّما كُنتُ أخافُ أن لَو جاءَني المَوتُ وأنَا عَلى مَعصِيَةٍ مِن مَعاصِي اللّهِ.

فَقُلتُ: صَدَقتَ، يَرحَمُكَ اللّهُ! أرَدتُ أن أعِظَكَ فَوَعَظتَني. [۷۱۹]

470. امام صادق عليه السلام:محمّد بن مُنكَدر مى گفت: من فكر نمى كردم على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام)، فرزندى از خود بر جاى بگذارد كه برتر از خودِ او باشد تا آن كه [روزى] فرزندش محمّد بن على (باقر عليه السلام) را ديدم و خواستم پندش دهم؛ امّا او مرا پند داد.

ياران محمّد بن مُنكَدر گفتند: چه پندى به تو داد؟

گفت: يك روز كه هوا بسيار گرم بود، به يكى از نواحى مدينه [۷۲۰] مى رفتم. در راه، به باقر عليه السلام ـ كه بدنى درشت و سنگين داشت ـ، برخوردم، در حالى كه [از خستگىِ كار،] به دو غلام سياه يا دو تن از موالىِ خود، تكيه داده بود. با خود گفتم: سبحان اللّه! بزرگى از بزرگان قريش، در اين ساعت از روز و با چنين حالى، در پىِ دنياست! بايد او را نصيحت كنم. پس نزديكش رفتم و سلام كردم. در حالى كه عرق مى ريخت، به اختصار، جواب سلامم را داد.

من گفتم: خدا خيرت دهد! بزرگى از بزرگان قريش، در چنين ساعتى و با چنين حالى، در پى دنيا؟! اگر با اين حال، اَجَلت فرا رسد، چه مى كنى؟!

باقر عليه السلام فرمود: «اگر در چنين حالى باشم و مرگم فرا رسد، در حالِ طاعتى از طاعات خداوند عز و جل فرا رسيده است؛ چون با اين كار، مى خواهم خودم و خانواده ام را از محتاج شدن به تو و مردم حفظ كنم. ترس من، از اين است كه در حال نافرمانى از دستورهاى خداوند عز و جل باشم و مرگ، مرا در رسد!».

گفتم: راست فرمودى. خدايت رحمت كند! خواستم تو را اندرز بدهم؛ امّا تو مرا اندرز دادى.

2 / 9 ـ 2: البَدءُ مِنَ الأهلِ فِي الإِنفاقِ

2 / 9 ـ 2: آغاز كردن انفاق، از خانواده

471. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إذا أعطَى اللّهُ أحَدَكُم خَيرا فَليَبدَأ بِنَفسِهِ وأهلِ بَيتِهِ. [۷۲۱]

471. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه خداوند، به يكى از شما نعمتى داد، بايد از خود و خانواده اش آغاز كند.

472. عنه صلى الله عليه و آله:اليَدُ العُليا خَيرٌ مِنَ اليَدِ السُّفلى [۷۲۲]، وَابدَأ بِمَن تَعولُ. [۷۲۳]

472. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دستِ بالا، بهتر از دستِ زيرين است [۷۲۴] و [دِهش را] از خانواده ات آغاز كن.

473. عنه صلى الله عليه و آله:إذا كانَ أحَدُكُم فَقيرا فَليَبدَأ بِنَفسِهِ، فَإِن كانَ فَضلاً فَعَلى عِيالِهِ، فَإِن كانَ فَضلاً فَعَلى قَرابَتِهِ أو عَلى ذي رَحِمِهِ، فَإِن كانَ فَضلاً فَهاهُنا وهاهُنا. [۷۲۵]

473. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در صورتى كه يكى از شما فقير است، نخست به خودش انفاق كند. اگر اضافه آورد، به خانواده اش، و اگر اضافه تر آورد، به نزديكان يا خويشاوندانش، و اگر [باز هم] اضافه آمد، به اين و آن انفاق نمايد.

474. عنه صلى الله عليه و آله:أفضَلُ دينارٍ يُنفِقُهُ الرَّجُلُ: دينارٌ يُنفِقُهُ عَلى عِيالِهِ، ودينارٌ يُنفِقُهُ الرَّجُلُ عَلى دابَّتِهِ في سَبيلِ اللّهِ، ودينارٌ يُنفِقُهُ عَلى أصحابِهِ في سَبيلِ اللّهِ. [۷۲۶]

474. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:برترين دينارى كه مرد انفاق مى كند، دينارى است كه خرج خانواده اش مى كند؛ دينارى كه در راه خداوند، خرج چارپايش مى كند؛ و دينارى كه در راه خداوند، به يارانش انفاق مى نمايد.

475. مستدرك الوسائل عن أنس:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ألا اُنَبِّئُكُم بِخَمسَةِ دَنانيرَ بِأَحسَنِها وأفضَلِها؟ قالوا: بَلى.

قالَ: أفضَلُ الخَمسَةِ: الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ عَلى والِدَتِكَ، وأفضَلُ الأَربَعَةِ: الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ عَلى والِدِكَ، وأفضَلُ الثَّلاثَةِ: الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ عَلى نَفسِكَ وأهلِكَ، وأفضَلُ الدّينارَينِ: الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ عَلى قَرابَتِكَ، وأخَسُّها وأقَلُّها أجرا: الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ في سَبيلِ اللّهِ. [۷۲۷]

475. مستدرك الوسائل ـ به نقل از اَنَس ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما را خبر ندهم كه از پنج دينار، [به ترتيب،] كدام يك، بهتر و باارزش تر است؟».

گفتند: آرى.

فرمود: «برترينِ پنج دينار، آن دينارى است كه خرج مادرت كنى. از چهار دينار باقى مانده، برترينش آن دينارى است كه خرج پدرت كنى. از سه دينار باقى مانده، برترينش آن دينارى است كه خرجِ خود و خانواده ات كنى. از دو دينار باقى مانده، برترينش آن دينارى است كه خرج خويشاوندانت كنى. و پست ترين و كم پاداش ترين آنها، دينارى است كه در راه خدا انفاق كنى».

476. الإمام الرضا عليه السلام:أتى رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بِدينارَينِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ. قالَ: ألَكَ والِدانِ أو أحَدُهُما؟ قالَ: نَعَم. قالَ: اِذهَب فَأَنفِقهُما عَلى والِدَيكَ؛ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ أن تَحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ. فَرَجَعَ فَفَعَلَ.

فَأَتاهُ بِدينارَينِ آخَرَينِ، قالَ: قَد فَعَلتُ، وهذانِ دينارانِ اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ. قالَ: ألَكَ وَلَدٌ؟ قالَ: نَعَم. قالَ صلى الله عليه و آله: فَاذهَب فَأَنفِقهُما عَلى وَلَدِكَ؛ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ أن تَحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ. فَرَجَعَ فَفَعَلَ.

فَأَتاهُ بِدينارَينِ آخَرَينِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، قَد فَعَلتُ، وهذانِ دينارانِ آخَرانِ اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ. فَقالَ: ألَكَ زَوجَةٌ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: أنفِقهُما عَلى زَوجَتِكَ؛ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ أن تَحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ. فَرَجَعَ وفَعَلَ.

فَأَتاهُ بِدينارَينِ آخَرَينِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، قَد فَعَلتُ، وهذانِ دينارانِ اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ. فَقالَ: ألَكَ خادِمٌ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: اِذهَب فَأَنفِقهُما عَلى خادِمِكَ؛ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ مِن أن تَحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ. فَفَعَلَ.

فَأَتاهُ بِدينارَينِ آخَرَينِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، وهذِهِ دينارانِ اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ. فَقالَ: اِحمِلهُما وَاعلَم بِأَنَّهُما لَيسا بِأَفضَلِ دينارَيكَ. [۷۲۸]

476. امام رضا عليه السلام:مردى، دو دينار، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آورد و گفت: اى پيامبر خدا! مى خواهم اين دو دينار را در راه خدا (جهاد) بپردازم.

فرمود: «آيا والدين تو، يا يكى از آن دو، زنده اند؟».

گفت: آرى.

فرمود: «برو و اين دو دينار را خرج والدينت كن؛ زيرا اين كار براى تو، بهتر از آن است كه در راه خداوند، انفاقشان كنى».

مرد، باز گشت و چنين كرد.

سپس دو دينار ديگر آورد و گفت: آن كار را كردم و اينك اين دو دينار را مى خواهم در راه خدا بدهم.

فرمود: «آيا فرزندى دارى؟».

گفت: آرى.

فرمود: «برو و آنها را خرج فرزندت كن؛ زيرا اين كار براى تو، بهتر از آن است كه در راه خداوند، انفاقشان كنى».

مرد، باز گشت و چنين كرد.

پس دگر بار، دو دينار ديگر آورد و گفت: اى پيامبر خدا! آن كار را كردم، و اينها دو دينار ديگرند و مى خواهم آنها را در راه خداوند، انفاق كنم.

فرمود: «آيا همسر دارى؟».

گفت: آرى.

فرمود: «آنها را خرج همسرت كن؛ زيرا اين كار، برايت بهتر از آن است كه در راه خداوند، انفاقشان نمايى».

مرد، بر گشت و چنين كرد.

پس باز، دو دينار ديگر آورد و گفت: اى پيامبر خدا! آن كار را كردم، و اينها دو دينار ديگرند كه مى خواهم در راه خدا انفاق كنم.

فرمود: «آيا خدمتكارى دارى؟».

گفت: آرى.

فرمود: «آنها را خرج خدمتكارت بكن؛ زيرا اين كار، برايت بهتر از آن است كه در راه خداوند، انفاقشان كنى».

مرد چنان كرد. آن گاه دو دنيا ديگر آورد و گفت: اى پيامبر خدا! اينها دو دنيا ديگرند كه مى خواهم در راه خدا بدهم.

فرمود: «بده، و بدان كه اين دو دينار، برترين دو دينار تو نيست [؛ بلكه ثواب آن دينارهاى قبلى، از ثواب اينها بيشتر است]».

2 / 9 ـ 3: التَّوسِعَةُ عَلَى العِيالِ

2 / 9 ـ 3: گشاده دستى براى خانواده

477. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إنَّ للّهِ عز و جل أملاكا تَحتَ عَرشِهِ، ألهَمَهُم أن يُنادوا قَبلَ طُلوعِ الشَّمسِ وقَبلَ غُروبِ الشَّمسِ في كُلِّ يَومٍ مَرَّتَينِ: ألا مَن وَسَّعَ عَلى عِيالِهِ وجيرانِهِ وَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِ فِي الدُّنيا، ألا مَن ضَيَّقَ ضَيَّقَ اللّهُ عَلَيهِ قَبرَهُ، ألا إنَّ اللّهَ عز و جلقَد أعطاكُم بِنَفَقَةِ دِرهَمٍ عَلى عِيالِكُم سَبعينَ قِنطارا، وَالقِنطارُ كَجَبَلِ اُحُدٍ وَزنا. [۷۲۹]

477. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خداوند عز و جل در زير عرشش، فرشتگانى دارد كه به آنان دستور مى دهد روزى دو مرتبه، يكى، پيش از طلوع آفتاب و ديگرى، پيش از غروب آفتاب، بانگ زنند كه: هلا! هر كس با خانواده و همسايگانش گشاده دستى كند، خداوند در دنيا، او را در گشايش قرار مى دهد. هلا! هر كس تنگ گيرد، خداوند، قبرش را بر او تنگ مى گرداند. هلا! خداوند عز و جلبراى هر درهمى كه خرج خانواده تان مى كنيد، هفتاد قِنطار به شما عطا مى كند كه هر قنطار، به وزنِ كوه اُحُد است.

478. الإمام زين العابدين عليه السلام:أرضاكُم عِندَ اللّهِ أسبَغُكُم [۷۳۰] عَلى عِيالِهِ. [۷۳۱]

478. امام زين العابدين عليه السلام:خوشايندترينِ شما نزد خداوند، كسى است كه خانواده خود را بيشتر در رفاه قرار بدهد.

479. الإمام الكاظم عليه السلام:عِيالُ الرَّجُلِ اُسَراؤُهُ، فَمَن أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِ نِعمَةً فَليُوَسِّع عَلى اُسَرائِهِ، فَإِن لَم يَفعَل أوشَكَ أن تَزولَ تِلكَ النِّعمَةُ. [۷۳۲]

479. امام كاظم عليه السلام:خانواده مرد، [به منزله] اسيران اويند. پس هر كه خداوند به او نعمتى داد، بايد اسيرانش را در گشايش قرار دهد؛ زيرا اگر چنين نكند، به زودى، آن نعمت، از كف او مى رود.

480. الإمام الرضا عليه السلام:صاحِبُ النِّعمَةِ يَجِبُ عَلَيهِ التَّوسِعَةُ عَلى عِيالِهِ. [۷۳۳]

480. امام رضا عليه السلام:برخوردار از نعمت، بايد خانواده اش را در رفاه قرار بدهد.

481. الإمام عليّ عليه السلام:حُسنُ الخُلُقِ في ثَلاثٍ: اِجتِنابُ المَحارِمِ، وطَلَبُ الحَلالِ، والتَّوَسُّعُ عَلَى العِيالِ. [۷۳۴]

481. امام على عليه السلام:نيك خويى، در سه چيز است: دورى كردن از حرام ها، طلب حلال، و گشاده دستى بر خانواده.

482. الكافي عن معمّر بن خلّاد عن أبي الحسن عليه السلام:يَنبَغي لِلرَّجُلِ أن يُوَسِّعَ عَلى عِيالِهِ كَي لا يَتَمَنَّوا مَوتَهُ. وتَلا هذِهِ الآيَةَ: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا» [۷۳۵]؛ قالَ: الأَسيرُ: عِيالُ الرَّجُلِ؛ يَنبَغي لِلرَّجُلِ إذا زيدَ فِي النِّعمَةِ أن يَزيدَ اُسَراءَهُ فِي السَّعَةِ عَلَيهِم. [۷۳۶]

482. الكافى ـ به نقل از معمّر بن خلّاد ـ:ابو الحسن عليه السلام [۷۳۷] فرمود: «مرد بايد خانواده اش را در رفاه قرار دهد تا آرزوى مرگ او را نكنند» و اين آيه را تلاوت نمود: «و به [پاس] دوستى او (خدا)، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دهند».

فرمود: «اسير، خانواده مرد است. سزاوار است كه مرد، هر گاه نعمتش فزونى مى يابد، بر گشاده دستى با اسيرانش بيفزايد».

2 / 9 ـ 4: فَضْلُ النَّفَقَةِ عَلَى الاُسرَةِ

2 / 9 ـ 4: فضيلت تأمين هزينه زندگىِ خانواده

483. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:نَفَقَةُ الرَّجُلِ عَلى أهلِهِ صَدَقَةٌ. [۷۳۸]

483. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:نفقه مرد به خانواده اش، صدقه است.

484. عنه صلى الله عليه و آله:كُلُّ ما صَنَعتَ إلى أهلِكَ فَهُوَ صَدَقَةٌ عَلَيهِم. [۷۳۹]

484. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر آنچه [از نيكى] به خانواده ات مى كنى، آن، صدقه اى است كه به ايشان مى دهى.

485. عنه صلى الله عليه و آله:دينارٌ أنفَقتَهُ في سَبيلِ اللّهِ، ودينارٌ أنفَقتَهُ في رَقبَةٍ، ودينارٌ تَصَدَّقتَ بِهِ عَلى مِسكينٍ، ودينارٌ أنفَقتَهُ عَلى أهلِكَ، أعظَمُها أجرا الَّذي أنفَقتَهُ عَلى أهلِكَ. [۷۴۰]

485. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دينارى را در راه خدا (جهاد) انفاق مى كنى، دينارى را براى آزادى بنده اى مى دهى، دينارى را به مستمندى صدقه مى دهى، و دينارى را خرج خانواده ات مى كنى. از ميان اينها، بزرگ ترين پاداش را آن دينارى دارد كه خرج خانواده ات كرده اى.

486. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ صَدَقَتَكَ مِن مالِكَ صَدَقَةٌ، وإنَّ نَفَقَتَكَ عَلى عِيالِكَ صَدَقَةٌ، وإنَّ ما تَأكُلُ امرَأَتُكَ مِن مالِكَ صَدَقَةٌ. [۷۴۱]

486. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بخشيدن از اموالت، صدقه است. هزينه كردن براى خانواده ات، صدقه است، و آنچه همسرت از اموال تو مى خورَد نيز صدقه است.

487. عنه صلى الله عليه و آله:ما كَسَبَ الرَّجُلُ كَسبا أطيَبَ مِن عَمَلِ يَدِهِ، وما أنفَقَ الرَّجُلُ عَلى نَفسِهِ وأهلِهِ ووَلَدِهِ وخادِمِهِ فَهُوَ صَدَقَةٌ. [۷۴۲]

487. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مرد، درآمدى حلال تر از دست رنجش، كسب نكرده است، و آنچه مرد براى خودش و زن و فرزندش و خدمتكارش هزينه كند، آن، صدقه است.

488. عنه صلى الله عليه و آله:إذا أنفَقَ المُسلِمُ نَفَقَةً عَلى أهلِهِ وهُوَ يَحتَسِبُها، كانَت لَهُ صَدَقَةً. [۷۴۳]

488. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه مسلمان، به خاطر خشنودىِ خدا، چيزى خرج خانواده اش بكند، آن چيز براى او، صدقه محسوب مى شود.

489. الإمام عليّ عليه السلام:ما أنفَقتَ عَلى نَفسِكَ أو عَلى أهلِ بَيتِكَ في غَيرِ سَرَفٍ ولا تَبذيرٍ فَلَكَ، وما تَصَدَّقتَ رِياءً وسُمعَةً فَذلِكَ حَظُّ الشَّيطانِ. [۷۴۴]

489. امام على عليه السلام:آنچه براى خودت و خانواده ات هزينه كنى، در صورتى كه با اسراف و تبذير همراه نباشد، آن، از آنِ توست، و آنچه براى خودنمايى و شهرت طلبى صدقه دهى، آن، بهره شيطان است.

490. الإمام الصادق عليه السلام:كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا أصبَحَ خَرَجَ غادِيا في طَلَبِ الرِّزقِ، فَقيلَ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، أينَ تَذهَبُ؟

فَقالَ: أتَصَدَّقُ لِعِيالي. قيلَ لَهُ: أتَتَصَدَّقُ؟! قالَ: مَن طَلَبَ الحَلالَ فَهُوَ مِنَ اللّهِ عز و جل صَدَقَةٌ عَلَيهِ. [۷۴۵]

490. امام صادق عليه السلام:زين العابدين عليه السلام صبح كه مى شد، در طلب روزى، بيرون مى رفت. به ايشان گفته شد: اى پسرِ پيامبر خدا! كجا مى رويد؟

فرمود: «مى روم براى خانواده ام صدقه بياورم».

گفته شد: آيا شما نيز صدقه مى گيريد؟!

فرمود: «هر كه در طلبِ روزى حلال بر آيد، آن روزى، صدقه اى است از جانب خداوند عز و جل به او».

2 / 9 ـ 5: السّاعي في نَفَقَةِ أهلِهِ كَالمُجاهِدِ

2 / 9 ـ 5: تأمين هزينه خانواده، همچون جهاد

491. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَن سَعى في نَفَقَةِ عِيالِهِ ووالِدَيهِ فَهُوَ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ. [۷۴۶]

491. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:كسى كه براى تأمين هزينه خانواده اش و پدر و مادرش تلاش كند، همانند مجاهدِ در راه خداست.

492. عنه صلى الله عليه و آله:لَيسَ الجِهادُ أن يَضرِبَ بِسَيفِهِ في سَبيلِ اللّهِ؛ إنَّمَا الجِهادُ مَن عالَ والِدَيهِ وعالَ وَلَدَهُ، فَهُوَ في جِهادٍ. ومَن عالَ نَفسَهُ يَكُفُّها عَنِ النّاسِ فَهُوَ في جِهادٍ. [۷۴۷]

492. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:جهاد، [تنها] اين نيست كه شخص، در راه خدا شمشير بزند؛ بلكه جهاد، اين است كه كسى والدين و فرزندانش را اداره كند. چنين كسى در جهاد است. و كسى كه مخارج خودش را تأمين مى كند تا خود را از مردم، بى نياز كند، او نيز در جهاد است.

493. الإمام عليّ عليه السلام:ما غُدوَةُ أحَدِكُم في سَبيلِ اللّهِ بِأَعظَمَ مِن غُدوَتِهِ يَطلُبُ لِوَلَدِهِ وعِيالِهِ ما يُصلِحُهُم. [۷۴۸]

493. امام على عليه السلام:ره سپار شدنِ هر يك از شما در راه خداوند (جهاد)، مهم تر از رفتنش در پى كسب معاش براى فرزندان و خانواده اش نيست.

494. الإمام الصادق عليه السلام:طَلَبتُ نورَ الوَجهِ فَوَجَدتُهُ في صَلاةِ اللَّيلِ، وطَلَبتُ فَضلَ الجِهادِ فَوَجَدتُهُ فِي الكَسبِ لِلعِيالِ، وطَلَبتُ حُبَّ اللّهِ عز و جلفَوَجَدتُهُ في بُغضِ أهلِ المَعاصي. [۷۴۹]

494. امام صادق عليه السلام:نورانيتِ چهره را جُستم. پس، آن را در نمازِ شب يافتم. ثواب جهاد را جُستم. پس، آن را در كار كردن براى خانواده يافتم. دوستىِ خداوند عز و جل را جُستم. پس، آن را در نفرت از اهل گناه يافتم.

495. الإمام الكاظم عليه السلام:مَن طَلَبَ هذَا الرِّزقَ مِن حِلِّهِ لِيَعودَ بِهِ عَلى نَفسِهِ وعِيالِهِ كانَ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل، فَإِن غُلِبَ عَلَيهِ فَليَستَدِن عَلَى اللّهِ وعَلى رَسولِهِ ما يَقوتُ بِهِ عِيالَهُ. [۷۵۰]

495. امام كاظم عليه السلام:هر كس اين روزى را از حلالش بجويد تا آن را براى خود و خانواده اش فراهم آورَد، مانند مجاهدِ در راه خداوند عز و جل است. پس اگر در مانْد، آن گاه به اميد خدا و پيامبر او، به اندازه قوت خانواده اش بايد قرض كند.

496. الإمام الرضا عليه السلام:الَّذي يَطلُبُ مِن فَضلِ اللّهِ عز و جل ما يَكُفُّ بِهِ عِيالَهُ، أعظَمُ أجرا مِنَ المُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل. [۷۵۱]

496. امام رضا عليه السلام:كسى كه براى تأمين زندگىِ خانواده اش، در طلب فضل خداوند عز و جلبر مى آيد، اجرش، بيشتر از مجاهدِ در راه خداوند عز و جلاست.

2 / 9 ـ 6: ثَوابُ قَضاءِ حَوائِجِ الاُسرَةِ

2 / 9 ـ 6: ثواب تأمين نيازهاى خانواده

497. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إذا خَرَجَ العَبدُ في حاجَةِ أهلِهِ كَتَبَ اللّهُ عز و جل لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ دَرَجَةً، فَإِذا خَرَجَ مِن حاجَتِهِم غَفَرَ لَهُ. [۷۵۲]

497. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه بنده اى براى [تأمينِ] نياز خانواده اش بيرون برود، خداوند عز و جلبراى هر قدمى كه بر مى دارد، يك درجه [در بهشت] برايش مى نويسد، و اگر نياز آنها را تأمين كند، او را مى آمرزد.

498. تنبيه الغافلين عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهماالسلام:كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَخرُجُ إلَى السّوقِ ويَشتَري حَوائِجَ أهلِهِ، فَسُئِلَ عَن ذلِكَ، فَقالَ: أخبَرَني جِبريلُ عليه السلام فَقالَ: مَن سَعى عَلى عِيالِهِ لِيَكُفَّهُم عَنِ النّاسِ؛ فَهُو في سَبيلِ اللّهِ. [۷۵۳]

498. تنبيه الغافلين ـ به نقل از جعفر بن محمّد [صادق] عليه السلام، از پدرش ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله، خود به بازار مى رفت و نيازهاى خانواده اش را خريدارى مى كرد. در اين باره، از ايشان سؤال شد. پس فرمود: «جبرئيل عليه السلام مرا خبر داد و فرمود: هر كس براى خانواده اش كار كند تا آنها را از مردم، بى نياز گردانَد، او در راه خداست [و ثواب جهاد در راه خدا را دارد]».

2 / 9 ـ 7: التَّوازُنُ بَينَ الدَّخلِ وَالإِنفاقِ

2 / 9 ـ 7: برقرار كردنِ توازن ميانِ دخل و خرج

الكتاب

«لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَ مَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا ءَاتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا ءَاتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا». [۷۵۴]

«بر توانگر است كه از دارايىِ خود، هزينه كند، و هر كه روزىِ او تنگ باشد، بايد از آنچه خدا به او داده، خرج كند. خدا هيچ كس را جز به قدر آنچه به او داده است، تكليف نمى كند. خداوند به زودى، پس از دشوارى، آسانى را فراهم مى كند».

«وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا». [۷۵۵]

«و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار هم گشاده دستى منماى تا ملامت شده و حسرت زده بنشينى».

الحديث

499. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:الاِقتِصادُ فِي النَّفَقَةِ نِصفُ المَعيشَةِ، وَالتَّوَدُّدُ إلَى النّاسِ نِصفُ العَقلِ، وحُسنُ السُّؤالِ نِصفُ العِلمِ. [۷۵۶]

499. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ميانه روى در خرج كردن، نصف معيشت است، دوستى كردن با مردم، نصف خِرد، و خوب پرسيدن، نصف دانش.

500. الإمام الكاظم عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا» [۷۵۷] ـ:القَوامُ هُوَ المَعروفُ؛ «عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَـعَاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ» [۷۵۸]: عَلى قَدرِ عِيالِهِ ومَؤونَتِهِمُ الَّتي هِيَ صَلاحٌ لَهُ ولَهُم؛ «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا ءَاتَاهَا». [۷۵۹]

500. امام كاظم عليه السلام ـ در باره اين سخن خداى عز و جل: «و ميان اين دو [روش]، حدّ وسط را بر مى گزينند» ـ:حدّ وسط، همان «پسنديده» است. «و آنان را به طور پسنديده، به نوعى بهره مند كنيد: توانگر را به اندازه [توان] خود، و تنگ دست را به اندازه [وسع] خود، كه [اين كار،] شايسته نيكوكاران است»، يعنى: به اندازه خانواده اش و خرجىِ آنان كه در شأن او و آنان است. «خداوند، هيچ كس را جز قدرِ آنچه به او داده است، تكليف نمى كند».

501. الخصال عن محمّد بن عمرو بن سعيد عن بعض أصحابه:سَمِعتُ العَيّاشِيَّ وهُوَ يَقولُ: اِستَأذَنتُ الرِّضا عليه السلام فِي النَّفَقَةِ عَلَى العِيالِ، فَقالَ: بَينَ المَكروهَينِ. قالَ: فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، لا وَاللّهِ ما أعرِفُ المَكروهَينِ!

قالَ: فَقالَ: بَلى يَرحَمُكَ اللّهُ، أما تَعرِفُ أنَّ اللّهَ عز و جل كَرِهَ الإِسرافَ وكَرِهَ الإِقتارَ، فَقالَ: «وَ الَّذِينَ إِذَا أَنفَقُواْ لَمْ يُسْرِفُواْ وَ لَمْ يَقْتُرُواْ وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا» ؟! [۷۶۰]

501. الخصال ـ به نقل از محمّد بن عمرو بن سعيد، از يكى از يارانش ـ:از عيّاشى شنيدم كه مى گويد: از امام رضا عليه السلام در باره خرجىِ خانواده، اجازه گرفتم. فرمود: «حدّ وسطِ دو ناپسند».

گفتم: قربانت گردم! به خدا سوگند كه نمى دانم دو ناپسند چيست!

فرمود: «بله، خدايت رحمت كند! مگر نمى دانى كه خداوند عز و جل هم زياده روى و هم تنگ گرفتن را ناپسند مى دارد و فرموده است: «و كسانى كه هر گاه هزينه كنند، نه زياده روى مى كنند و نه تنگ مى گيرند و ميان اين دو، حدّ وسط را بر مى گزينند» ؟!».

502. الكافي عن عبد اللّه بن أبان:سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الأَوَّلَ عليه السلام عَنِ النَّفَقَةِ عَلَى العِيالِ، فَقالَ: ما بَينَ المَكروهَينِ: الإِسرافِ وَالإِقتارِ. [۷۶۱]

502. الكافى ـ به نقل از عبد اللّه بن اَبان ـ:از امام كاظم عليه السلام در باره خرج كردن براى خانواده پرسيدم. فرمود: «ميانه روىِ دو ناخوشايند: ولخرجى و سختگيرى».

503. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إنَّ المُؤمِنَ يَأخُذُ بِأَدَبِ اللّهِ عز و جل؛ إذا وَسَّعَ عَلَيهِ اتَّسَعَ، وإذا أمسَكَ عَلَيهِ أمسَكَ. [۷۶۲]

503. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:همانا مؤمن، خوىِ خداوند عز و جل را مى گيرد. هر گاه خداوند، به او گشايش مى دهد، او نيز گشاده دستى مى كند، و هر گاه از او باز مى گيرد، او هم دست نگه مى دارد.

504. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ المُؤمِنَ أخَذَ عَنِ اللّهِ ـ سُبحانَهُ وتَعالى ـ أدَبا حَسَنا؛ إذا وَسَّعَ عَلَيهِ وَسَّعَ عَلى نَفسِهِ، وإذا أمسَكَ عَلَيهِ أمسَكَ. [۷۶۳]

504. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مؤمن، رفتار نيكو را از خداوند عز و جل گرفته است. هر گاه خداوند، به او گشايش دهد، او نيز خود را در گشايش قرار مى دهد، و هر گاه از او امساك ورزد، او هم امساك مى ورزد.

505. عنه صلى الله عليه و آله:لَيسَ مِنّا مَن وَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِ ثُمَّ قَتَّرَ عَلى عِيالِهِ، وهُم يَرَونَ ريحَ القُتارِ [۷۶۴] مِنَ الجيرانِ، ويَرَونَهُم يُكسَونَ ولا يُكسَونَ. [۷۶۵]

505. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از ما نيست كسى كه خداوند، با اين كه به او گشايش داده است، او بر خانواده اش تنگ بگيرد، در حالى كه خانوده اش بوى ديگ و سرخ كردنى را از همسايگان مى يابند و مى بينند كه آنها لباس هاى گوناگون مى پوشند و اينان نمى پوشند.

506. الإمام زين العابدين عليه السلام:مِن أخلاقِ المُؤمِنِ: الإِنفاقُ عَلى قَدرِ الإِقتارِ، وَالتَّوسُّعُ عَلى قَدرِ التَّوَسُّعِ، وإنصافُ النّاسِ، وَابتِداؤُهُ إيّاهُم بِالسَّلامِ عَلَيهِم. [۷۶۶]

506. امام زين العابدين عليه السلام:از جمله صفات مؤمن است: خرج كردن به قدر تنگ دستى، و گشاده دستى به اندازه اى كه در گشايش است، و انصاف داشتن با مردم، و آغاز كردن به سلام بر آنان.

507. الإمام الصادق عليه السلام:إذا جادَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى عَلَيكُم فَجودوا، وإذا أمسَكَ عَنكُم فَأَمسِكوا، ولا تُجاوِدُوا اللّهَ فَهُوَ الأَجوَدُ. [۷۶۷]

507. امام صادق عليه السلام:هر گاه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به شما بخشيد، شما هم ببخشيد، و هر گاه از [دِهش به] شما خوددارى كرد، شما هم خوددارى كنيد، و در بخشندگى، بر خدا فخر مفروشيد، كه او از شما بخشنده تر است.

2 / 10: تلبية الغرائز الجنسيّة

2 / 10: پاسخ دادن به غرايز جنسى

2 / 10 ـ 1: تَزَيُّنُ المَرأَةِ لِزَوجِها

2 / 10 ـ 1: آرايش زن براى شوهرش

508. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:لَولا أنَّ المَرأَةَ تَصَنَّعُ [۷۶۸][۷۶۹] لِزَوجِها لَصَلَفَت [۷۷۰] عِندَهُ. [۷۷۱]

508. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اگر زن، خود را براى شوهرش نمى ساخت، بى گمان در دل او جا نمى گرفت.

509. عنه صلى الله عليه و آله:إنّي لَاُبغِضُ مِنَ النِّساءِ السَّلتاءَ وَالمَرهاءَ؛ فَالسَّلتاءُ: الَّتي لا تَختَضِبُ، وَالمَرهاءُ: الَّتي لا تَكتَحِلُ. [۷۷۲]

509. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:من از زنان سَلتاء و مَرهاء، متنفّرم. سَلتاء، زنى است كه خضاب نمى كند، و مرهاء، زنى است كه سُرمه نمى كشد.

510. الإمام عليّ عليه السلام:لِتَطَيَّبِ المَرأَةُ المُسلِمَةُ لِزَوجِها. [۷۷۳]

510. امام على عليه السلام:زن مسلمان بايد خود را براى شوهرش خوش بو سازد.

511. المراسيل عن مقاتل بن حيّان:إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا زَوَّجَ بَناتِهِ، أمَرَ ألّا يَقَرَبَهُنَّ أزواجُهُنَّ حَتّى يَغتَسِلنَ، ويَأمُرُ أزواجَهُنَّ بِذلِكَ. [۷۷۴]

511. المَراسيل ـ به نقل از مقاتل بن حيّان ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه دخترانش را شوهر مى داد، دستور مى داد كه پيش از شستن خود، به شوهرانشان نزديك نشوند، و به شوهران آنها نيز چنين مى فرمود.

2 / 10 ـ 2: تَزَيُّنُ الرَّجُلِ لِزَوجَتِهِ

2 / 10 ـ 2: آرايش مرد براى همسرش

512. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:يَجِبُ عَلَى الرَّجُلِ لِامرَأَتِهِ ما يَجِبُ لَهُ عَلَيها؛ أن يَتَزَيَّنَ لَها كَما تَتَزَيَّنُ لَهُ في غَيرِ مَأثَمٍ. [۷۷۵]

512. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مرد در برابر زنش، همان وظيفه اى را دارد كه زنش در برابر او دارد؛ يعنى خود را براى او بيارايد، همچنان كه زنش، خود را براى او مى آرايد؛ ولى نبايد به گناه بيفتد.

513. عنه صلى الله عليه و آله:اِغسِلوا ثِيابَكُم، وخُذوا مِن شُعورِكُم، وَاستاكوا، وتَزَيَّنوا، وتَنَظَّفوا؛ فَإِنَّ بَني إسرائيلَ لَم يَكونوا يَفعَلونَ ذلِكَ فَزَنَت نِساؤُهُم. [۷۷۶]

513. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:لباس هاى خود را بشوييد، موهايتان را اصلاح كنيد، مسواك بزنيد، خود را آراسته سازيد، و نظافت كنيد؛ چرا كه بنى اسرائيل، اين كارها را نمى كردند. در نتيجه، زنانشان به زنا دادن افتادند.

514. الإمام الكاظم عن أبيه عن آبائه عليهم السلام:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لِيَتَهَيَّأ أحَدُكُم لِزَوجَتِهِ كَما تَتَهَيّأُ زَوجَتُهُ لَهُ.

قالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام: يَعني يَتَهَيَّأُ بِالنَّظافَةِ. [۷۷۷]

514. امام كاظم ـ به نقل از پدرش، از پدرانش عليهم السلام ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر يك از شما بايد خود را براى همسرش آراسته كند، همچنان كه همسرش خود را براى او مى آرايد».

جعفر بن محمّد عليه السلام فرمود: «يعنى با نظافت كردن، خود را آراسته سازد».

515. الإمام الكاظم عليه السلام:تَهِيئَةُ الرَّجُلِ لِلمَرأَةِ مِمّا يَزيدُ في عِفَّتِها. [۷۷۸]

515. امام كاظم عليه السلام:آراسته بودن مرد براى زن، از عواملى است كه بر پاك دامنىِ زن مى افزايد.

516. الكافي عن الحسن بن جهم:رَأَيتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام اختَضَبَ، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، اِختَضَبتَ؟! فَقالَ: نَعَم، إنَّ التَهيِئَةَ مِمّا يَزيدُ في عِفَّةِ النِّساءِ، ولَقَد تَرَكَ النِّساءُ العِفَّةَ بِتَركِ أزواجِهِنَّ التَّهيِئَةَ. ثُمَّ قالَ: أيَسُرُّكَ أن تَراها عَلى ما تَراكَ عَلَيهِ إذا كُنتَ عَلى غَيرِ تَهيِئَةٍ؟ قُلتُ: لا، قالَ: فَهُوَ ذاكَ.

ثُمَّ قالَ: مِن أخلاقِ الأَنبِياءِ التَّنَظُّفُ، وَالتَّطَيُّبُ، وحَلقُ الشَّعرِ، وكَثرَةُ الطَّروقَةِ. [۷۷۹]

516. الكافى ـ به نقل از حسن بن جَهم ـ:ابو الحسن عليه السلام [۷۸۰] را ديدم كه خَضاب كرده بود. گفتم: قربانت گردم! خضاب كرده ايد؟!

فرمود: «آرى. آراسته بودن، از عواملى است كه بر پاك دامنىِ زن مى افزايد. زنان، از آن رو تركِ پاك دامنى مى كنند كه شوهرانشان آراسته بودن را ترك مى نمايند».

سپس فرمود: «آيا تو دوست دارى كه همسرت را مانند خودت، ناآراسته ببينى؟».

گفتم: نه.

فرمود: «او نيز همين طور».

آن گاه افزود: «پاكيزگى، خوش بو بودن، اصلاح كردن مو و كثرت آميزش، از صفات پيامبران است».

517. بحارالأنوار عن ذروانَ المدائنيّ:دَخَلتُ عَلى أبِي الحَسَنِ الثاني [الإمامِ الرِّضا] عليه السلام فَإِذا هُوَ قَدِ اختَضَبَ، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، قَدِ اختَضَبتَ؟! فَقالَ: نَعَم، إنَّ فِي الخِضابِ لَأَجرا، أما عَلِمتَ أنَّ التَّهيِئَةَ تَزيدُ في عِفَّةِ النِّساءِ؟! أيَسُرُّكَ أنَّكَ دَخَلتَ عَلى أهلِكَ فَرَأَيتَها عَلى مِثلِ ما تَراكَ عَلَيهِ إذ لَم تَكُن عَلى تَهيِئَةٍ؟

قالَ: قُلتُ: لا، قالَ: هُوَ ذاكَ. [۷۸۱]

517. بحار الأنوار ـ به نقل از ذروان مدائنى ـ:نزد امام رضا عليه السلام رفتم. ديدم كه ايشان خَضاب كرده است. گفتم: فدايت شوم! خضاب كرده ايد؟

فرمود: «بله. خضاب كردن، پاداش دارد. آيا نمى دانى كه سر و وضع مرتّب داشتن، بر پاك دامنىِ زنان مى افزايد؟! آيا تو دوست دارى كه وقتى با سر و وضع نامرتّب، نزد همسرت مى روى، او را نيز مانند خودت ببينى؟».

گفتم: نه.

فرمود: «او نيز همين طور».

2 / 10 ـ 3: الحَثُّ عَلى تَلبِيَةِ الغَريزَةِ الجِنسِيَّةِ

2 / 10 ـ 3: ترغيب به پاسخ دادن به غريزه جنسى

518. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: «وَخُلِقَ الْاءِنسَانُ ضَعِيفًا» [۷۸۲] لا يَقوى عَلى تَركِ الجِماعِ. [۷۸۳]

518. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: «و انسان، ناتوانْ آفريده شده است»؛ يعنى توانِ تَرك جماع را ندارد.

519. عنه صلى الله عليه و آله:أيَعجِزُ أحَدُكُم أن يُجامِعَ أهلَهُ في كُلِّ جُمُعَةٍ، فَإِنَّ لَهُ أجرَينِ (اثنَينِ)؛ أجرَ غُسلِهِ، وأجرَ غُسلِ امرَأَتِهِ. [۷۸۴]

519. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:آيا هر يك از شما نمى تواند در هر جمعه، با همسرش مقاربت كند؟ در اين صورت، براى او، دو پاداش است: پاداش غسل كردنِ خودش و پاداش غسل كردنِ همسرش.

520. الكافي عن إسحاق بن إبراهيم الجعفي:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَخَلَ بَيتَ اُمِّ سَلَمَةَ فَشَمَّ ريحا طَيِّبَةً، فَقالَ: أتَتكُمُ الحَولاءُ؟ فَقالَت: هُوَ ذا هِيَ تَشكو زَوجَها. فَخَرَجَت عَلَيهِ الحَولاءُ، فَقالَت: بِأَبي أنتَ واُمّي، إنَّ زَوجي عَنّيِضٌ، فَقالَ: زيديهِ يا حَولاءُ، قالَت: ما أترُكُ شَيئا طَيِّبا مِمّا أتَطَيَّبُ لَهُ بِهِ وهُوَ عَنّي مُعرِضٌ!

فَقالَ: أما لَو يَدري ما لَهُ بِإِقبالِهِ عَلَيكِ! قالَت: وما لَهُ بِإِقبالِهِ عَلَيَّ؟

فَقالَ: أما إنَّهُ إذا أقبَلَ اكتَنَفَهُ مَلَكانِ، فَكانَ كَالشّاهِرِ سَيفَهُ في سَبيلِ اللّهِ، فَإِذا هُوَ جامَعَ تَحاتُّ [۷۸۵] عَنهُ الذُّنوبُ كَما يَتَحاتُّ وَرَقُ الشَّجَرِ، فَإِذا هُوَ اغتَسَلَ انسَلَخَ مِنَ الذُّنوبِ. [۷۸۶]

520. الكافى ـ به نقل از اسحاق بن ابراهيم جُعفى ـ:از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد اتاق اُمّ سلمه شد. بوى خوشى به مشامش رسيد. فرمود: «حَولاء، نزد شما آمده؟».

اُمّ سلمه گفت: بله. او از شوهرش شكايت دارد.

در اين هنگام، حولاء، بيرون آمد و گفت: پدر و مادرم به فدايت! شوهرم، به من، بى اعتناست.

فرمود: «بيشتر به خودت بِرس، اى حولاء!».

گفت: هيچ عطرى نبوده كه خودم را با آن براى او خوش بو نكنم؛ امّا او همچنان از من روى گردان است!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر مى دانست كه با رو آوردنش به تو، چه پاداشى براى اوست!».

حولاء گفت: با رو آوردنش به من، چه پاداشى براى اوست؟

فرمود: «هر گاه روى آوَرَد، دو فرشته، او را در آغوش مى كشند، و همانند كسى است كه در راه خداوند، شمشير بر كشد، و چون مجامعت كند، گناهان او همچون برگ درخت، فرو مى ريزند، و هر گاه غسل كند، از گناهانْ شسته مى شود».

521. الكافي عن إسحاق بن عمّار:سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ يَكونُ مَعَهُ أهلُهُ فِي السَّفَرِ لا يَجِدُ الماءَ أيَأتي أهلَهُ؟ قالَ: ما اُحِبُّ أن يَفعَلَ إلّا أن يَخافَ عَلى نَفسِهِ.

قالَ: قُلتُ: طَلَبَ بِذلِكَ اللَّذَّةَ، أو يَكونُ شَبِقا [۷۸۷] إلَى النِّساءِ؟ قالَ: إنَّ الشَّبِقَ يَخافُ عَلى نَفسِهِ. قُلتُ: يَطلُبُ بِذلِكَ اللَّذَّةَ؟! قالَ: هُوَ حَلالٌ.

قُلتُ: فَإِنَّهُ يُروى عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أنَّ أبا ذَرٍّ رَحِمَهُ اللّهُ سَأَلَهُ عَن هذا فَقالَ: إيتِ أهلَكَ تُؤجَر، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ آتيهِم واُؤجَرُ؟! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: كَما أنَّكَ إذا أتَيتَ الحَرامَ اُزِرتَ [۷۸۸]، فَكَذلِكَ إذا أتَيتَ الحَلالَ اُوجِرتَ.

فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: ألا تَرى، إنَّهُ إذا خافَ عَلى نَفسِهِ فَأَتَى الحَلالَ اُوجِرَ. [۷۸۹]

521. الكافى ـ به نقل از اسحاق بن عمّار ـ:از امام صادق عليه السلام در باره مردى پرسيدم كه با همسرش در مسافرت است و آب در دسترس ندارد. آيا با زنش نزديكى بكند؟

فرمود: «دوست ندارم اين كار را بكند، مگر آن كه بر خويش بترسد [كه به گناه بيفتد]».

گفتم: به قصد لذّت بردن، يا اين كه نتواند شهوتش را كنترل كند؟

فرمود: «كسى كه نمى تواند شهوتش را كنترل كند، بر خويش مى ترسد».

گفتم: او با اين كار لذّت مى بَرد!

فرمود: «اين، حلال است».

گفتم: از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت مى شود كه ابو ذر رحمه الله از ايشان در اين باره پرسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «با همسرت نزديكى كن كه [از خداوندْ] پاداش مى گيرى».

ابو ذر گفت: اى پيامبر خدا! براى نزديكى كردن با آنها پاداش مى گيرم؟!

فرمود: «همان گونه كه اگر مرتكب حرام شوى، گناهكارى، هر گاه با حلال در آميزى، پاداش مى يابى».

امام صادق عليه السلام فرمود: «آيا نمى بينى كه هر گاه بر خويش بترسد و با حلال در آميزد، پاداش مى گيرد؟».

522. الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ» [۷۹۰] ـ:كانَتِ المَراضِعُ مِمّا يَدفَعُ إحداهُنُّ الرَّجُلَ إذا أرادَ الجِماعَ تَقولُ: لا أدَعُكَ، إنّي أخافُ أن اَحبَلَ فَأَقتُلَ وَلَدي هذَا الَّذي اُرضِعُهُ. وكانَ الرَّجُلُ تَدعوهُ المَرأَةُ فَيَقولُ: أخافُ أن اُجامِعَكِ فَأَقتُلَ وَلَدي، فَيَدَعُها ولا يُجامِعُها. فَنَهَى اللّهُ عز و جل عَن ذلِكَ أن يُضارَّ الرَّجُلُ المَرأَةَ وَالمَرأَةُ الرَّجُلَ. [۷۹۱]

522. امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداى متعال: «هيچ مادرى نبايد به سبب فرزندش زيان ببيند، و [نيز] هيچ پدرى به خاطر فرزندش» ـ:در دوران شيردهى، هر گاه مرد مى خواست با همسرش نزديكى كند، زن مى گفت: اجازه نمى دهم؛ چون مى ترسم حامله شوم و در نتيجه، اين فرزندم را كه شير مى دهم، [بر اثر خشك شدن شيرم] بكشم. و هر گاه زن، مردش را دعوت مى كرد، مرد مى گفت: مى ترسم با تو نزديكى كنم و فرزندم را بكشم. پس با او نزديكى نمى كرد. پس خداوند عز و جل اين روش را نهى فرمود كه مرد، به زن زيان بزند و زن، به مرد.

2 / 10 ـ 4: اِستِعدادُ الزَّوجَةِ لِتَلبِيَةِ حاجَةِ الزَّوجِ

2 / 10 ـ 4: آمادگى زن براى پاسخگويى به نياز شوهر

523. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:لا يَحِلُّ لِامرَأَةٍ أن تَنامَ حَتّى تَعرِضَ نَفسَها عَلى زَوجِها؛ تَخلَعَ ثِيابَها، وتَدخُلَ مَعَهُ في لِحافِهِ فَتُلزِقَ جِلدَها بِجِلدِهِ، فَإِذا فَعَلَت ذلِكَ فَقَد عَرَضَت. [۷۹۲]

523. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:براى هيچ زنى، روا نيست كه بخوابد، مگر اين كه [پيش از آن،] خودش را به شوهرش عرضه كند. جامه هايش را در آورَد، در بستر او در آيد، و پوست خود را بر پوست او بچسباند. اگر چنين كند، خود را عرضه نموده است.

524. عنه صلى الله عليه و آله:إذَا الرَّجُلُ دَعا زَوجَتَهُ لِحاجَتِهِ فَلتَأتِهِ، وإن كانَت عَلَى التَنّورِ. [۷۹۳]

524. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه مرد، همسرش را براى نيازش فرا خوانَد، زن بايد نزد او برود، اگر چه سرِ تنور [، مشغول پختن نان] باشد.

525. عنه صلى الله عليه و آله:إذا دَعَا الرَّجُلُ امرَأَتَهُ إلى فِراشِهِ فَأَبَت، فَباتَ غَضبانَ عَلَيها، لَعَنَتهَا المَلائِكَةُ حَتّى تُصبِحَ. [۷۹۴]

525. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه مرد، همسرش را به بستر خويش بخوانَد و او خوددارى كند، و شوهرش آن شب را با ناراحتى از او بگذرانَد، تا صبح، فرشتگان، آن زن را لعنت مى كنند.

526. عنه صلى الله عليه و آله:لا تَهجُرُ امرَأَةٌ فِراشَ زَوجِها، إلّا لَعَنَتها مَلائِكَةُ اللّهِ عز و جل. [۷۹۵]

526. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هيچ زنى، از بستر شوهرش دورى نمى كند، مگر آن كه فرشتگانِ خداوند عز و جل او را لعنت مى كنند.

2 / 10 ـ 5: ذَمُّ تَسويفِ الزَّوجَةِ في تَلبِيَةِ حاجَةِ زَوجِها

2 / 10 ـ 5: نكوهشِ كوتاهىِ زن در پاسخگويى به نياز شوهر

527. المعجم الأوسط عن عبد اللّه بن عمر:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: لَعَنَ اللّهُ المُسَوِّفاتِ. فَقيلَ: يا نَبِيَّ اللّهِ، ومَا المُسَوِّفاتُ؟ قالَ: الَّتي يَدعوها زَوجُها إلى فِراشِها فَتَقولُ: سَوفَ، حَتّى تَغلِبَهُ عَيناهُ. [۷۹۶]

527. المعجم الأوسط ـ به نقل از عبد اللّه بن عمر ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند، زنان تعلّل كننده را لعنت كرده است».

گفت: اى پيامبر خدا! زنان تعلّل كننده كيستند؟

فرمود: «زنى كه شوهرش او را به بستر خويش بخواند و او بگويد: بعدا، تا اين كه شوهرش را خواب ببَرد».

528. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ امرَأَةً أتَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِبَعضِ الحاجَةِ، فَقالَ لَها: لَعَلَّكِ مِنَ المُسَوِّفاتِ؟ قالَت: ومَا المُسَوِّفاتُ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: المَرأَةُ الَّتي يَدعوها زَوجُها لِبَعضِ الحاجَةِ فَلا تَزالُ تُسَوِّفُهُ حَتّى يَنعُسَ زَوجُها ويَنامَ، فَتِلكَ لا تَزالُ المَلائِكَةُ تَلعَنُها حَتّى يَستَيقِظَ زَوجُها. [۷۹۷]

528. امام صادق عليه السلام:زنى براى كارى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «شايد تو از تعلّل كنندگانى؟».

گفت: تعلّل كنندگان، چه كسانى هستند، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «زنى كه شوهرش او را براى خواسته اش بخواند و او چندان تعلّل كند كه شوهرش چُرتش بگيرد و بخوابد. چنين زنى را فرشتگان، تا زمانى كه شوهرش بيدار شود، پيوسته لعنت مى كنند».

529. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لِلنِّساءِ ـ:لا تُطَوِّلَنَّ صَلاتَكُنَّ لِتَمنَعنَ أزواجَكُنَّ. [۷۹۸]

529. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به زنان ـ:هرگز نمازهاى خود را طول ندهيد براى اين كه شوهرانتان را [از خود] باز داريد.

2 / 10 ـ 6: ذَمُّ عَدَمِ تَلبِيَةِ الزَّوجِ حاجَةَ زوجَتِهِ

2 / 10 ـ 6: نكوهشِ پاسخ ندادن شوهر به نياز همسرش

530. مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن عمرو:زَوَّجَني أبِي امرَأَةً مِن قُرَيشٍ، فَلَمّا دَخَلَت عَلَيَّ جَعَلتُ لا أنحاشُ [۷۹۹] لَها مِمّا بي مِنَ القُوَّةِ عَلَى العِبادَةِ مِنَ الصَّومِ وَالصَّلاةِ، فَجاءَ عَمرُو بنُ العاصِ إلى كَنَّتِهِ حَتّى دَخَلَ عَلَيها، فَقالَ لَها: كَيفَ وَجَدتِ بَعلَكِ؟ قالَت خَيرُ الرِّجالِ ـ أو كَخَيرِ البُعولَةِ مِن رَجُلٍ ـ لَم يُفَتِّشِ لَنا كَنفَا [۸۰۰]، ولَم يَعرِف لَنا فِراشا.

فَأَقبَلَ عَلَيَّ، فَعَذَمَني [۸۰۱] وعَضَّني بِلِسانِهِ فَقالَ: أنكَحتُكَ امرَأَةً مِن قُرَيشٍ ذاتَ حَسَبٍ، فَعَضَلتَها [۸۰۲] وفَعَلتَ وفَعَلتَ؟!

ثُمَّ انطَلَقَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَشَكاني، فَأَرسَلَ إلَيَّ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَأَتَيتُهُ، فَقالَ لي: أتَصومُ النَّهارَ؟ قُلتُ: نَعَم، قالَ: وتَقومُ اللَّيلَ؟ قُلتُ: نَعَم، قالَ: لكِنّي أصومُ واُفطِرُ، واُصَلّي وأنامُ، وأمَسُّ النِّساءَ، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتي فَلَيسَ مِنّي. [۸۰۳]

530. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عبد اللّه بن عمرو [بن عاص] ـ:پدرم، زنى از قريش را

به همسرى من در آورد. چون بر من وارد شد، چندان سرگرم عبادت و روزه و نماز بودم كه به او اعتنا نمى كردم. عمرو بن عاص، به ديدن عروسش آمد و نزد او رفت و گفت: شوهرت را چگونه يافتى؟

همسرم گفت: بهترين مرد است ـ يا همانند بهترين شوهرهاست ـ. آغوشى براى ما نگشوده، و بسترى برايمان نمى شناسد!

پدرم، به من رو كرد و شروع كرد به نكوهش كردن و زخم زبان زدن به من و گفت: من زنى خانواده دار از قريش را به همسرى تو در آورده ام. آن گاه تو، به خواسته او بى توجّهى مى كنى و چنين و چنان مى كنى؟!

سپس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و از من شكايت كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله در پى من فرستاد و من نزد ايشان رفتم. به من فرمود: «آيا روزها را روزه مى گيرى؟».

گفتم: آرى.

فرمود: «و شب ها را به نماز مى گذرانى؟».

گفتم: آرى.

فرمود: «امّا من، گاهى روزه مى گيرم و گاهى نيز نمى گيرم. هم نماز مى خوانم و هم مى خوابم، و با زنان، همخوابگى مى كنم. پس هر كه از سنّت من روى گردانَد، از من نيست».

531. صحيح مسلم عن أنس:إنَّ نَفَرا مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله سَأَلوا أزواجَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله عَن عَمَلِهِ فِي السِّرِّ. فَقالَ بَعضُهُم: لا أتَزَوَّجُ النِّساءَ، وقالَ بَعضُهُم: لا آكُلُ اللَّحمَ، وقالَ بَعضُهُم: لا أنامُ عَلى فِراشٍ.

فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ فَقالَ: ما بالُ أقوامٍ قالوا كَذا وكَذا؟! لكِنّي اُصَلّي وأنامُ وأصومُ واُفطِرُ وأتَزَوَّجُ النِّساءَ، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتي فَلَيسَ مِنّي. [۸۰۴]

531. صحيح مسلم ـ به نقل از اَنَس ـ:گروهى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله در باره عمل ايشان در نهان پرسيدند. يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: من زن نمى گيرم. ديگرى گفت: من گوشت نمى خورم. و سومى گفت: من بر بستر نمى خوابم.

[خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد. برخاست]. پس خدا را حمد و ثنا نمود و فرمود: «عدّه اى را چه شده است كه چنين و چنان گفته اند؟! من [شب ها] هم نماز مى خوانم و هم مى خوابم. [روزها] گاهى روزه مى گيرم و گاه مى خورم، و با زنان هم ازدواج مى كنم. پس هر كه از سنّت من روى گردانَد، از من نيست».

532. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام ـ في بَيانِ شَكوَى امرَأَةٍ زَوجَها وجَوابِهِ لَها مِ أميرِالمُؤمنينِ بَينَهُما ـ:

زَوجي كَريمٌ يُبغِضُ المَحارِما يَقطَعُ لَيلاً قاعِدا وقائِما

ويُصبِحُ الدَّهرَ لَدَينا صائِما وقَد خَشيتُ أن يَكونَ آثِما

لِأَنَّهُ يُصبِحُ لي مُراغِما

وكانَ جوابُ زَوجِها:

لا اُصبِحُ الدَّهرَ بِهِنَّ هائِما ولا أكونُ بِالنِّساءِ ناعِما

لا بَل اُصَلّي قاعِدا وقائِما فَقَد أكونُ لِلذُّنوبِ لازِما

يا لَيتَني نَجَوتُ مِنها سالِما

ما حَكَمَ بِهِ عَلِيٌّ عليه السلام بَينَهُما:

مَهلاً فَقَد أصبَحتَ فيها آثِما لَكَ الصَّلاةُ قاعِدا وقائِما

ثَلاثَةٌ تُصبِحُ فيها صائِما ورابِعٌ تُصبِحُ فيهِ طاعِما

ولَيلَةٌ تَخلو لَدَيها ناعِما ما لَكَ أن تُمسِكَها مُراغِما [۸۰۵]

532. الديوان المنسوب إلى الإمام على عليه السلام ـ در بيان شكايت زنى از شوهرش و پاسخ امير مؤمنان عليه السلام به او و قضاوت ايشان ميان آن دو ـ: [زن گفت:] شوهرم، مرد بزرگوارى است و از حرام ها بيزار است.

شب ها را به قيام و قعود مى گذرانَد

و پيوسته روزه مى گيرد

و مى ترسم كه گنهكار باشد؛

زيرا به خواسته من بى اعتناست.

و شوهرش پاسخ داد:

من هرگز دل باخته آنان نيستم

و هرگز از زنان كام نمى گيرم.

نه! بلكه پيوسته در قيام و قعود نمازم؛

زيرا آلوده به گناهانم.

كاشكى از آنها به سلامت برَهَم!

على عليه السلام ميان آن دو، چنين داورى نمود:

آرام! كه تو با اين كار، گنهكارى

نماز خواندن و قيام و قعود، وظيفه توست

ليكن، سه روز را روزه بدار

و چهار روز را بخور

و يك شب را با آنان به كامجويى بگذران.

تو حقّ ندارى كه نامرادشان بگذارى.

533. صحيح ابن حبّان عن أبي موسى الأشعري:دَخَلَتِ امرَأَةُ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ عَلى نِساءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَرَأَينَها سَيِّئَةَ الهَيئَةِ، فَقُلنَ: ما لَكِ؟ ما في قُرَيشٍ رَجُلٌ أغنى مِن بَعلِكِ! قالَت: ما لَنا مِنهُ مِن شَيءٍ؛ أمّا نَهارُهُ فَصائِمٌ، وأمّا لَيلُهُ فَقائِمٌ.

قالَ: فَدَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَذَكَرنَ ذلِكَ لَهُ، فَلَقِيَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا عُثمانُ، أما لَكَ فِيَّ اُسوَةٌ؟ قالَ: وما ذاكَ يا رَسولَ اللّهِ فِداكَ أبي واُمّي؟

قالَ: أمّا أنتَ فَتَقومُ اللَّيلَ وتَصومُ النَّهارَ، وإنَّ لِأَهلِكَ عَلَيكَ حَقّا، وإنَّ لِجَسَدِكَ عَلَيكَ حَقّا، صَلِّ ونَم وصُم وأفطِر.

قالَ: فَأَتَتهُمُ المَرأَةُ بَعدَ ذلِكَ عَطِرَةً، كَأَنَّها عَروسٌ. فَقُلنَ لَها: مَه! قالَت: أصابَنا ما أصابَ النّاسَ. [۸۰۶]

533. صحيح ابن حبّان ـ به نقل از ابو موسى اشعرى ـ:زن عثمان بن مَظعون، نزد زنان پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. او را با سر و وضع نامرتّبى ديدند. گفتند: تو را چه مى شود؟ در ميان قريش، مردى ثروتمندتر از شوهر تو نيست!

گفت: ما حظّى از او نمى بريم. روزش را روزه دار است و شبش را در عبادت.

پيامبر صلى الله عليه و آله كه آمد، همسرانش ماجرا را به ايشان گفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله به ديدن عثمان رفت و فرمود: «اى عثمان! مگر من براى تو الگو نيستم؟».

گفت: چه شده است، اى رسول خدا؟ پدر و مادرم به فدايت!

فرمود: «تو شب ها را به عبادت مى گذرانى و روزها روزه مى گيرى، در حالى كه همسرت نيز بر تو حقّى دارد، و بدنت را هم بر تو حقّى است. [شب ها را] هم نماز بخوان و هم بخواب. [روزها] را هم روزه بگير و هم بخور».

بعد از آن، زن عثمان، خوش بو ـ مانند يك عروس ـ، نزد همسران پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. زنان پيامبر صلى الله عليه و آله به او گفتند: هان! چه خبر شده؟!

گفت: به ما هم آن رسيد كه به ديگران مى رسد.

534. الإمام عليّ عليه السلام:جاءَ عُثمانُ بنُ مَظعونٍ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، قَد غَلَبَني حَديثُ النَّفسِ ولَم اُحدِث شَيئا حَتّى أستَأمِرَكَ.

قالَ: بِمَ حَدَّثَتكَ نَفسُكَ يا عُثمانُ؟ قالَ: هَمَمتُ أن أسيحَ فِي الأَرضِ. قالَ: فَلا تَسِح فِي الأَرضِ، فَإِنَّ سِياحَةَ اُمَّتِي المَساجِدُ.

قالَ: وهَمَمتُ أن اُحَرِّمَ عَلى نَفسِي اللَّحمَ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لا تَفعَل فَإِنّي أشتَهيهِ وآكُلُهُ، ولَو سَأَلتُ اللّهَ أن يُطعِمَنيهِ كُلَّ يَومٍ لَفَعَلَ.

فَقالَ: وهَمَمتُ أن أجُبَّ [۸۰۷] نَفسي. قالَ: يا عُثمانُ، لَيسَ مِنّا مَن فَعَلَ ذلِكَ بِنَفسِهِ ولا بِأَحَدٍ، إنَّ وَجأَ [۸۰۸] اُمَّتِي الصِّيامُ.

قال: وهَمَمتُ أن اُحَرِّمَ خَولَةَ عَلى نَفسي ـ يَعني امرَأَتَهُ ـ. قالَ: لا تَفعَل يا عُثمانُ، فَإِنَّ العَبدَ المُؤمِنَ إذا أخَذَ [۸۰۹] بِيَدِ زَوجَتِهِ كَتَبَ اللّهُ لَهُ عز و جل عَشرَ حَسَناتٍ ومَحا عَنهُ عَشرَ سَيِّئاتٍ، فَإِن قَبَّلَها كَتَبَ اللّهُ لَهُ مِئَةَ حَسَنَةٍ ومَحا عَنهُ مِئَةَ سَيِّئَةٍ، فَإِن ألَمَّ بِها كَتَبَ اللّهُ لَهُ ألفَ حَسَنَةٍ ومَحا عَنهُ ألفَ سَيِّئَةٍ وحَضَرَتهُمَا المَلائِكَةُ، وإذَا اغتَسَلا لَم يَمُرَّ الماءُ عَلى شَعرَةٍ مِن كُلِّ واحِدٍ مِنهُما إلّا كَتَبَ اللّهُ لَهُما حَسَنَةً ومَحا عَنهُما سَيِّئَةً، فَإِن كانَ ذلِكَ في لَيلَةٍ بارِدَةٍ، قالَ اللّهُ تَعالى لِلمَلائِكَةِ: اُنظُروا إلى عَبدَيَّ هذَينِ اغتَسَلا في هذِهِ اللَّيلَةِ البارِدَةِ عِلما مِنهُما أنّي رَبُّهُما، اُشهِدُكُم أنّي قَد غَفَرتُ لَهُما. فَإِن كانَ لَهُما في وَقعَتِهِما تِلكَ وَلَدٌ، كانَ لَهُما وَصيفا فِي الجَنَّةِ.

ثُمَّ ضَرَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِيَدِهِ عَلى صَدرِ عُثمانَ، وقالَ: يا عُثمانُ، لا تَرغَب عَن سُنَّتي، فَإِنَّ مَن رَغِبَ عَن سُنَّتي عَرَضَت لَهُ المَلائِكَةُ يَومَ القِيامَةِ فَصَرَفَت وَجهَهُ عَن حَوضي. [۸۱۰]

534. امام على عليه السلام:عثمان بن مَظعون، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! وسوسه، بر من چيره گشته است؛ امّا دست به هيچ كارى نمى زنم تا اين كه از شما دستور بگيرم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «به چه چيزى وسوسه شده اى، اى عثمان؟».

گفت: در اين انديشه ام كه زمين گَردى [و رهبانيت سيّار] در پيش گيرم.

فرمود: «زمين گردى مكن؛ زيرا زمين گردى امّت من، مسجدهاست».

گفت: و در اين انديشه ام كه گوشت خوردن را بر خود حرام سازم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «چنين مكن. من خود، گوشت دوست دارم و مى خورم. اگر از خدا مى خواستم كه هر روز به من گوشت بخورانَد، اين كار را مى كرد».

گفت: و در اين انديشه ام كه خود را خواجه سازم.

فرمود: «اى عثمان! از ما نيست كسى كه با خود يا هر كس ديگرى چنين كند. خواجگى امّت من، روزه است».

گفت: در اين انديشه ام كه خوله، همسرم، را بر خود، حرام سازم.

فرمود: «چنين مكن ـ اى عثمان ـ؛ زيرا بنده مؤمن، هر گاه دست همسرش را بگيرد، خداوند عز و جل، ده حسنه برايش مى نويسد و ده گناه از او پاك مى كند. چنانچه او را ببوسد، خداوند، صد حسنه برايش مى نويسد و صد گناه از او مى زدايد. هر گاه با او در آميزد، خداوند، هزار حسنه برايش مى نويسد و هزار گناه از او مى زدايد، و

فرشتگان بر ايشان حاضر مى شوند. چون غسل كنند، آب بر هر تارِ مويى از آن دو نمى گذرد، مگر آن كه خداوند [به ازاى هر تارِ مو] يك حسنه برايشان مى نويسد و يك گناه مى زدايد. اگر اين، در شبى سرد باشد، خداوند متعال به فرشتگان مى فرمايد: بنگريد اين دو بنده ام را كه در اين شب سرد، غسل كردند، از آن روى كه يقين دارند من پروردگار آنان هستم. شما را گواه مى گيرم كه آن دو را آمرزيدم. پس اگر در اين آميزش، براى آن دو فرزندى بود، آن فرزند، خدمتكار ايشان در بهشت است».

آن گاه، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با دستش به سينه عثمان زد و فرمود: «اى عثمان! از روش من، روى بر متاب كه هر كس از روش من روى برتابد، روز قيامت، فرشتگان، راه را بر او مى گيرند و روىِ او را از حوض من مى گردانند».

535. الإمام الصادق عليه السلام:جاءَتِ امرَأَةُ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَت: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ عُثمانَ يَصومُ النَّهارَ ويَقومُ اللَّيلَ! فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُغضَبا يَحمِلُ نَعلَيهِ، حَتّى جاءَ إلى عُثمانَ فَوَجَدَهُ يُصَلّي، فَانصَرَفَ عُثمانُ حينَ رَأى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله.

فَقالَ لَهُ: يا عُثمانُ، لَم يُرسِلنِي اللّهُ تَعالى بِالرَّهبانِيَّةِ، ولكِن بَعَثَني بِالحَنيفِيَّةِ السَّهلَةِ السَّمحَةِ، أصومُ واُصَلّي، وألمِسُ أهلي، فَمَن أحَبَّ فِطرَتي فَليَستَنَّ بِسُنَّتي، ومِن سُنَّتِي النِّكاحُ. [۸۱۱]

535. امام صادق عليه السلام:زن عثمان بن مَظعون، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! عثمان، روزها روزه مى گيرد و شب ها در عبادت است!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با عصبانيت، كفش هايش را برداشت و بيرون رفت تا نزد عثمان آمد. ديد كه مشغول نماز است. عثمان، با ديدن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نمازش را قطع كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «اى عثمان! خداوند متعال، مرا به رهبانيت نفرستاده؛ بلكه مرا با آيين يكتاپرستىِ سهل و ساده گير، فرستاده است. من، هم روزه مى گيرم و هم نماز مى خوانم و هم با همسرم آميزش مى كنم. پس هر كه آيين مرا دوست دارد، بايد از سنّت من پيروى كند و از جمله سنّت من، ازدواج كردن است».

536. عنه عليه السلام:إنَّ ثَلاثَ نِسوَةٍ أتَينَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالَت إحداهُنَّ: إنَّ زَوجي لا يَأكُلُ اللَّحمَ، وقالَتِ الاُخرى: إنَّ زَوجي لا يَشَمُّ الطّيبَ، وقالَتِ الاُخرى: إنَّ زَوجي لا يَقرَبُ النِّساءَ.

فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجُرُّ رِداءَهُ، حَتّى صَعِدَ المِنبَرَ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ: ما بالُ أقوامٍ مِن أصحابي لا يَأكُلونَ اللَّحمَ، ولا يَشَمّونَ الطّيبَ، ولا يَأتونَ النِّساءَ؟! أما إنّي آكُلُ اللَّحمَ، وأشَمُّ الطّيبَ، وآتِي النِّساءَ، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتي فَلَيسَ مِنّي. [۸۱۲]

536. امام صادق عليه السلام:سه زن، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند. يكى از آنان گفت: شوهرم گوشت نمى خورد. دومى گفت: شوهرم بوى خوش استشمام نمى كند. سومى گفت: شوهرم با زنان، نزديكى نمى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، در حالى كه رَدايش را مى كشيد، بيرون آمد و بر منبر شد و خدا را حمد و ثنا نمود و سپس فرمود: «چه شده است كه گروهى از يارانم گوشت نمى خورند، بوى خوش نمى بويند، و با زنان، هم بستر نمى شوند؟! به درستى كه من گوشت مى خورم، بوى خوش مى بويم و با زنان، هم بستر مى شوم. پس هر كه از راه و رسم من روى بگردانَد، از من نيست».

537. صحيح البخاري عن أبي جحيفة:آخى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بَينَ سَلمانَ وبَينَ أبِي الدَّرداءِ، فَزارَ سَلمانُ أبَا الدَّرداءِ فَرَأى اُمَّ الدَّرداءِ مُتَبَذِّلَةً، فَقالَ لَها: ما شَأنُكِ؟ قالَت: أخوكَ أبُو الدَّرداءِ لَيسَ لَهُ حاجَةٌ فِي الدُّنيا!

فَجاءَ أبُو الدَّرداءِ فَصَنَعَ لَهُ طَعاما، فَقالَ: كُل، قالَ: فَإِنّي صائِمٌ، قالَ: ما أنَا بِآكِلٍ حَتّى تَأكُلَ. قالَ: فَأَكَلَ، فَلَمّا كانَ اللَّيلُ ذَهَبَ أبُو الدَّرداءِ يَقومُ، قالَ: نَم، فَنامَ، ثُمَّ ذَهَبَ يَقومُ فَقالَ: نَم، فَلَمّا كانَ مِن آخِرِ اللَّيلِ قالَ سَلمانُ: قُمِ الآنَ، فَصَلَّيا.

فَقالَ: إنَّ لِرَبِّكَ عَلَيكَ حَقّا، ولِنَفسِكَ عَلَيكَ حَقّا، ولِأَهلِكَ عَلَيكَ حَقّا، فَأَعطِ كُلَّ ذي حَقٍّ حَقَّهُ. فَأَتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَذَكَرَ ذلِكَ لَهُ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: صَدَقَ سَلمانُ. [۸۱۳]

537. صحيح البخارى ـ به نقل از ابو جحيفه ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله سلمان و ابو دَردا را برادر هم قرار داد.

[روزى] سلمان، به ديدار ابو دردا رفت. پس اُمّ دردا را با سر و وضعى ژوليده يافت. گفت: چرا چنين؟

ابو دردا گفت: برادرت ابو دردا را با دنيا، كارى نيست!

ابو دردا آمد و براى سلمان، غذايى آماده كرد و گفت: تو بخور، من روزه هستم.

سلمان گفت: تا تو نخورى، من نمى خورم.

ابو دردا خورد. شب هنگام، ابو دردا خواست كه به شب زنده دارى بپردازد. سلمان گفت: بخواب. ابو دردا خوابيد.

دو باره خواست برخيزد. سلمان گفت: بخواب.

آخر شب كه فرا رسيد، سلمان گفت: حالا برخيز. پس هر دو به نماز پرداختند.

سلمان سپس گفت: پروردگارت را بر تو حقّى است، خودت را بر تو حقّى است، و خانواده ات را هم بر تو حقّى است. پس حقّ هر صاحبِ حقّى را ادا كن.

آن گاه ابو دردا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و ماجرا را براى ايشان باز گفت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «سلمان، راست گفته است».

538. سنن أبي داود عن عائشة:إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بَعَثَ إلى عُثمانَ بنِ مَظعونٍ فَجاءَهُ، فَقالَ: يا عُثمانُ، أرَغِبتَ عَن سُنَّتي؟ قالَ: لا وَاللّهِ يا رَسولَ اللّهِ، ولكن سُنَّتَكَ أطلُبُ.

قالَ: فَإِنّي أنامُ واُصَلّي، وأصومُ واُفطِرُ، وأنكِحُ النِّساءَ، فَاتَّقِ اللّهَ يا عُثمانُ، فَإِنَّ لِأَهلِكَ عَلَيكَ حَقّا، وإنَّ لِضَيفِكَ عَلَيكَ حَقّا، وإنَّ لِنَفسِكَ عَلَيكَ حَقّا، فَصُم وأفطِر وصَلِّ ونَم. [۸۱۴]

538. سنن أبى داوود ـ به نقل از عايشه ـ:پيامبر صلى الله عليه و آله در پى عثمان بن مَظعون فرستاد و او آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى عثمان! آيا از سنّت من روى گردانى؟».

گفت: نه به خدا ـ اى پيامبر خدا ـ؛ بلكه طالب سنّت شما هستم.

فرمود: «من [شب ها،] هم مى خوابم و هم نماز مى خوانم، و [روزها،] هم روزه مى گيرم و هم مى خورم، و با زنان نيز آميزش مى كنم. پس، از خدا بترس، اى عثمان! چرا كه خانواده ات را بر تو حقّى است، ميهمانت را بر تو حقّى است، و خودت را هم بر تو حقّى است. پس [روزها،] هم روزه بگير و هم بخور و [شب ها،] هم نماز بخوان و هم بخواب».

راجع: هذه الموسوعة: ج3 ص500 (الاُسرة / الفصل الثاني / الحثّ على رعاية حقوق الاُسرة).

ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص501 (خانواده / فصل دوم / تشويق به پاسداشت حقوق خانواده).

2 / 10 ـ 7: النَّهيُ عَنِ الإِمساكِ عَنِ الزَّوجَةِ أكثَرَ مِن أربَعَةِ أشهُرٍ

2 / 10 ـ 7: نهى از هم بستر نشدن با همسر، بيش از چهار ماه

539. تهذيب الأحكام:سَأَلَ صَفوانُ بنُ يَحيى أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام عَن رَجُلٍ يَكونُ عِندَهُ المَرأَةُ الشّابَّةُ، فَيُمسِكُ عَنهَا الأَشهُرَ وَالسَّنَةَ لا يَقرَبُها، لَيسَ يُريدُ الإِضرارَ بِها، يَكونُ لَهُم مُصيبَةٌ، أيَكونُ في ذلِكَ آثِما؟

قالَ: إذا تَرَكَها أربَعَةَ أشهُرٍ كانَ آثِما بَعدَ ذلِكَ. [۸۱۵]

539. تهذيب الأحكام ـ به نقل از صَفوان بن يحيى ـ:از امام رضا عليه السلام پرسيد[م]: مردى،

همسر جوانى دارد و چند ماه، حتّى يك سال مى گذرد و با او نزديكى نمى كند. نه اين كه بخواهد به او آزار برساند؛ بلكه مصيبتى ديده اند. آيا در اين باره، گناهكار است؟

فرمود: «چنانچه چهار ماه، او را ترك كند، پس از آن، گناهكار است».

2 / 10 ـ 8: ما يَنبَغي رِعايَتُهُ فِي المُباشَرَةِ

2 / 10 ـ 8: آنچه در هنگام آميزش، رعايت آن شايسته است

أ ـ الشَّبَقُ

الف ـ ميل شديد

540. الإمام الرضا عليه السلام:لا تُجامِع إلّا مِن شَبَقٍ. [۸۱۶]

540. امام رضا عليه السلام:نزديكى مكن، مگر از روى ميلِ شديد.

ب ـ الاِستِتارُ

ب ـ پنهان بودن

541. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:تَعَلَّموا مِنَ الغُرابِ خِصالاً ثَلاثا: اِستِتارَهُ بِالسِّفادِ [۸۱۷]، وبُكورَهُ في طَلَبِ الرِّزقِ، وحَذَرَهُ. [۸۱۸]

541. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از كلاغ، سه خصلت را ياد بگيريد: پنهانى آميزش كردن، سحرخيزى در طلب روزى، و محتاط بودن.

542. الإمام عليّ عليه السلام:نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُجامِعَ الرَّجُلُ امرَأَتَهُ وَالصَّبيُّ فِي المَهدِ يَنظُرُ إلَيهِما. [۸۱۹]

542. امام على عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نهى فرمود از اين كه مرد، با همسرش نزديكى كند، در حالى كه كودك، در گهواره به آنها مى نگرد.

543. الإمام الصادق عليه السلام:لا يُجامِعِ الرَّجُلُ امرَأَتَهُ ولا جارِيَتَهُ وفِي البَيتِ صَبِيٌّ، فَإِنَّ ذلِكَ مِمّا يورِثُ الزِّنا. [۸۲۰]

543. امام صادق عليه السلام:در اتاقى كه كودكى وجود دارد، مرد نبايد با زن يا كنيزش نزديكى كند؛ چرا كه اين كار، زنا به بار مى آورد.

ج ـ المُلاعَبَةُ

ج ـ مُلاعبه (بازى كردن)

544. تاريخ بغداد عن جابر:نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ المُواقَعَةِ [۸۲۱] قَبلَ المُلاعَبَةِ. [۸۲۲]

544. تاريخ بغداد ـ به نقل از جابر ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از مجامعت پيش از ملاعبه، نهى فرمود.

545. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:ثَلاثَةٌ مِنَ الجَفاءِ:... وأن يَكونَ بَينَ الرَّجُلِ وأهلِهِ وِقاعٌ مِن غَيرِ أن يُرسِلَ رَسولاً؛ المِزاحَ وَالقُبَلَ. لا يَقَع أحَدُكُم عَلى أهلِهِ مِثلَ البَهيمَةِ! [۸۲۳]

545. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:سه چيز، از جفا [به همسر] است:... و اين كه ميان مرد و همسرش، آميزشى صورت پذيرد، بدون آن كه مرد، پيش تر، پيكى بفرستد: شوخى و بوسه. هيچ يك از شما مانند حيوانات، با همسرش نزديكى نكند!

546. عنه صلى الله عليه و آله:ثَلاثٌ مِنَ العَجزِ فِي الرَّجُلِ... وَالثّالِثُ: أن يُقارِبَ الرَّجُلُ جارِيَتَهُ فَيُصيبَها قَبلَ أن يُحادِثَها ويُؤانِسَها ويُضاجِعَها، فَيقضِيَ حاجَتَهُ مِنها قَبلَ أن تَقضِيَ حاجَتَها مِنهُ. [۸۲۴]

546. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:سه چيز، از ناتوانى مرد است:... و سوم، اين كه مرد، با كنيزش نزديكى كند و پيش از آن كه با او به صحبت كردن و مؤانست و هماغوشى بپردازد، كام گيرد، و نيازش را ارضا كند، پيش از آن كه كنيزش نيازش را از او بر آورَد.

547. الإمام الصادق عليه السلام:إنَّ أحَدَكُم لَيَأتي أهلَهُ فَتَخرُجُ مِن تَحتِهِ، فَلو أصابَت زِنجِيا لَتَشَبَّثَت بِهِ! فَإِذا أتى أحَدُكُم أهلَهُ فَليَكُن بَينَهُما مُلاعَبَةٌ؛ فَإِنَّهُ أطيَبُ لِلأَمرِ. [۸۲۵]

547. امام صادق عليه السلام:يكى از شما با زنش هم بستر مى شود؛ ولى زنش در حالى از كار او فارغ مى شود كه اگر مردى زنگى را بيابد، به او مى چسبد! پس هر گاه يكى از شما به سراغ همسرش رفت، بايد نخست، ميان آن دو، قدرى [شوخى و] ملاعبه صورت گيرد؛ چون اين [مقدّمه]، براى آن كار، لذّتبخش تر است.

د ـ التَّلَبُّثُ

د ـ درنگ ورزيدن

548. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إذا جامَعَ أحَدُكُم أهلَهُ فَليَصدُقها، ثُمَّ إذا قَضى حاجَتَهُ قَبل أن تَقضِيَ حاجَتَها فَلا يَعجَلها حَتّى تَقضِيَ حاجَتَها. [۸۲۶]

548. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه يكى از شما با همسرش هم بستر شد، او را نيز سخت بر انگيزد، و چنانچه پيش از او، نيازش برآورده شد، زودتر از او بر نخيزد تا وى نيز نيازش را برآورده سازد.

549. عنه صلى الله عليه و آله:إذا أرادَ أحَدُكُم أن يَأتِيَ أهلَهُ فَلا يَعجَلها. [۸۲۷]

549. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه يكى از شما خواست با همسرش نزديكى كند، زودتر از او، از جاى بر نخيزد.

550. عنه صلى الله عليه و آله:إذا خالَطَ الرَّجُلُ أهلَهُ فَلا يَنزو نَزوَ الدّيكِ، وَليَثبُت عَلى بَطنِها حَتّى تُصيبَ مِنهُ مِثلَ الَّذي أصابَ مِنها. [۸۲۸]

550. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه مرد، با همسرش در آميخت، خُروسْوار بر نجهد؛ بلكه روى شكم او بمانَد تا زن نيز به همان لذّتى كه وى رسيده، برسد.

551. الكافي عن ابن القدّاح:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إذا جامَعَ أحَدُكُم فَلا يَأتِيهِنَّ كَما يَأتِي الطَّيرُ، لِيَمكُث وَليَلبَث. قالَ بَعضُهُم: وَليَتَلَبَّث. [۸۲۹]

551. الكافى ـ به نقل از ابن قدّاح، از امام صادق عليه السلام ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر گاه يكى از شما مجامعت كرد، مانند پرندگان، با آنان (همسرش) نزديكى نكند؛ بلكه بايد مكث و درنگ كند».

552. الإمام عليّ عليه السلام:إذا أرادَ أحَدُكُم أن يَأتِيَ زَوجَتَهُ فَلا يَعجَلها، فَإِنَّ لِلنِّساءِ حَوائِجَ. [۸۳۰]

552. امام على عليه السلام:هر گاه يكى از شما خواست كه با همسرش نزديكى كند، زودتر از او، از جاى بر نخيزد؛ چرا كه زنان نيز نيازهايى دارند.

ه ـ الذِّكرُ والدُّعاءُ

ه ـ ذكر و دعا

553. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أما لَو أنَّ أحَدَهُم إذا أرادَ أن يَأتِيَ أهلَهُ قالَ: «بِسمِ اللّهِ، اللّهُمَّ جَنِّبنَا الشَّيطانَ وجَنِّبِ الشَّيطانَ ما رَزَقتَنا» فَإِنَّهُ إن يُقَدَّر بَينَهُما وَلَدٌ في ذلِكَ، لَم يَضُرَّهُ شَيطانٌ أبَدا. [۸۳۱]

553. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هان! اگر هر يك از شما، هنگامى كه مى خواهد با زنش هم بستر شود، بگويد: «به نام خدا. بار خدايا! ما را از [شرّ] شيطان به دور دار، و شيطان را از آنچه روزىِ ما كرده اى، دور بدار»؛ چرا كه چنانچه در آن مجامعت، فرزندى برايشان مقدّر شود، هيچ شيطانى، هرگز به او گزند نمى رسانَد.

554. الإمام الباقر عليه السلام:إذا أرَدتَ الوَلَدَ فَقُل عِندَ الجِماعِ: اللّهُمَّ ارزُقني وَلَدا وَاجعَلهُ تَقِيّا، لَيسَ في خَلقه زِيادَةٌ ولا نُقصانٌ، وَاجعَل عاقِبَتَهُ إلى خَيرٍ. [۸۳۲]

554. امام باقر عليه السلام:هر گاه خواستى فرزنددار شوى، هنگام آميزش بگو: بار خدايا! مرا فرزندى روزى فرما، و او را پرهيزگار، و با جسمى سالم و بدون افزونى و كاستى، قرار بده و او را عاقبت به خير بگردان.

555. الكافي عن عبد الرحمن بن كثير:كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام جالِسا، فَذَكَرَ شِركَ الشَّيطانِ فَعَظَّمَهُ حَتّى أفزَعَني، قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، فَمَا المَخرَجُ مِن ذلِكَ؟

قالَ: إذا أرَدتَ الجِماعَ فَقُل: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ بَديعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ، اللّهُمَّ إن قَضَيتَ مِنّي في هذِهِ اللَّيلَةِ خَليفَةً، فَلا تَجعَل لِلشَّيطانِ فيهِ شِركا ولا نَصيبا ولا حَظّا، وَاجعَلهُ مُؤمِنا مُخلِصا مُصَفّىً مِنَ الشَّيطانِ ورِجزِهِ، جَلَّ ثَناؤُكَ. [۸۳۳]

555. الكافى ـ به نقل از عبد الرحمان بن كثير ـ:نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه ايشان از شريك شدن شيطان [در نطفه اولاد]، با چنان اهمّيتى ياد كرد كه مرا ترساند. گفتم: فدايت شوم! راهِ نجات از آن چيست؟

فرمود: «هر گاه خواستى آميزش كنى، بگو: به نام خداى بخشاينده مهربان كه معبودى جز او نيست و آفريننده آسمان ها و زمين است. بار خدايا! اگر در اين شب، چنان حكم فرمودى كه مرا جانشينى باشد، براى شيطان در او، شريك و نصيب و بهره اى قرار مده، و او را مؤمنى پاك از شيطان و پليدىِ او بگردان. بزرگ است ثناى تو».

556. الإمام الصادق عليه السلام:إذا أتى أحَدُكُم أهلَهُ فَليَذكُرِ اللّهَ، فَإِنَّ مَن لَم يَذكُرِ اللّهَ عِندَ الجِماعِ وكانَ مِنهُ وَلَدٌ، كانَ ذلِكَ شِركَ شَيطانٍ، ويُعرَفُ ذلِكَ بِحُبِّنا وبُغضِنا. [۸۳۴]

556. امام صادق عليه السلام:هر گاه يكى از شما با همسرش نزديكى كرد، خدا را ياد كند [و بسم اللّه بگويد]؛ زيرا هر كه در هنگام آميزش، خدا را ياد نكند و فرزندى از او به دنيا بيايد، شيطان، در [تولّد] او شركت دارد، و اين، از دوستى و دشمنى [آن كودك] با ما شناخته مى شود.

و ـ التَّوَضُّؤُ لِلعَودِ

و ـ وضو گرفتن براى آميزش مجدّد

557. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إذا أتى أحَدُكُم أهلَهُ ثُمَّ أرادَ أن يَعودَ، فَليَتَوَضَّأ فَإِنَّهُ أنشَطُ لِلعَودِ. [۸۳۵]

557. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه يكى از شما با همسرش نزديكى كرد، سپس خواست كه دوباره نزديكى كند، وضو بسازد؛ زيرا اين كار، بر نشاط او براى بار دوم مى افزايد.

558. عنه صلى الله عليه و آله:إذا أتى أحَدُكُم أهلَهُ ثُمَّ بَدا لَهُ أن يُعاوِدَ، فَليَتَوَضَّأ بَينَهُما وُضوءا. [۸۳۶]

558. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه يكى از شما با همسرش آميزش كرد، سپس دلش خواست [كه دوباره، نزديكى را] تكرار كند، ميان آن دو، وضويى بسازد.

559. عنه صلى الله عليه و آله:يُكرَهُ أن يَغشَى الرَّجُلُ المَرأَةَ وَقدِ احتَلَمَ، حَتّى يَغتَسِلَ مِنِ احتِلامِهِ الَّذي رَأى، فَإِن فَعَلَ وخَرَجَ الوَلَدُ مَجنونا فَلا يَلومَنَّ إلّا نَفسَهُ. [۸۳۷]

559. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مكروه است مردى كه محتلم شده، [دوباره] با زن نزديكى كند، مگر اين كه غسل نمايد. پس اگر با آن حالت، نزديكى كرد و فرزندى ديوانه به دنيا آمد، نبايد كسى جز خودش را ملامت كند.

2 / 10 ـ 9: ما لا يَنبَغي فِي المُباشَرَةِ

2 / 10 ـ 9: آنچه در آميزش، شايسته نيست

أ ـ الإِفراطُ

الف ـ زياده روى

560. كتاب من لا يحضره الفقيه:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَن أرادَ البَقاءَ ولا بَقاءَ، فَليُباكِرِ الغَداءَ، وَليُجَوِّدِ الحِذاءَ، وَليُخَفِّفِ الرِّداءَ، وَليُقِلَّ مُجامَعَةَ النِّساءِ.

قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، وما خِفَّةُ الرِّداءِ؟ قالَ: قِلَّةُ الدَّينِ. [۸۳۸]

560. كتاب من لا يحضره الفقيه:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كه مى خواهد جاودانه بماند ـ كه البتّه جاودانگى، در كار نيست ـ، صبحانه تناول كند، كفش نيكو [و مناسب] بپوشد، ردايش سبُك باشد، و با زنان، كمتر نزديكى كند».

گفته شد: اى پيامبر خدا! سبُكى ردا چيست؟

فرمود: «اندك بودن دَين».

561. الإمام عليّ عليه السلام ـ حينَما سُئِلَ عَنِ الجِماعِ ـ:حَياءٌ يَرتَفِعُ، وعَوراتٌ تَجتَمِعُ، أشبَهُ شَيءٍ بِالجُنونِ، الإِصرارُ عَلَيهِ هَرَمٌ، وَالإِفاقَةُ مِنهُ نَدَمٌ، ثَمَرَةُ حَلالِهِ الوَلَدُ؛ إن عاشَ فَتَنَ، وإن ماتَ حَزَنَ. [۸۳۹]

561. امام على عليه السلام ـ در پاسخ اين پرسش كه: جماع چيست؟ ـ:پرده شرمى كنار مى رود، و شرمگاه هايى به هم مى آميزند، كه شبيه ترين حالت به ديوانگى است. زياده روى در آن، پيرى مى آورد، و چون از آن حالت به خود بيايد، پشيمان مى شود. ميوه حلالش، فرزند است كه اگر زنده بمانَد، [والدينش را] گرفتار مى كند، و اگر بميرد، [براى آنها] اندوه مى آورد.

ب ـ المُباشَرَةُ حاقِنا

ب ـ آميزش، در حالتِ پُر بودن معده و مثانه

562. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:لا يُجامِعَنَّ أحَدُكُم وبِهِ حَقنٌ مِن خَلَأٍ [۸۴۰]، فَإِنَّ مِنهُ يَكونُ البَواسِيرُ [۸۴۱]. ولا يُجامِعَنَّ أحَدٌ مِنكُم وبِهِ حَقنٌ مِن بَولٍ، فَإِنَّهُ يَكونُ مِنهُ النَّواصيرُ [۸۴۲]. [۸۴۳]

562. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:[زنهار!] هيچ يك از شما در حالى كه نياز به قضاى حاجت دارد، نزديكى نكند؛ زيرا اين كار، بيمارىِ بواسير ايجاد مى كند. [زنهار!] هيچ يك از شما در حالى كه مثانه اش پُر است، نزديكى نكند؛ چرا كه اين كار، باعث ناسور (فيستول) مى شود.

ج ـ المُباشَرَةُ مُستَقبِلَ القِبلَةِ

ج ـ آميزش رو به قبله

563. الإمام عليّ عليه السلام ـ في ذِكرِ جُمَلٍ مِن مَناهِي النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ:نَهى أن يُجامِعَ الرَّجُلُ أهلَهُ مُستَقبِلَ القِبلَةِ. [۸۴۴]

563. امام على عليه السلام ـ در بيان شَمّه اى از نهى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ـ:ايشان از اين كه مرد، با همسرش، رو به قبله نزديكى كند، نهى فرمود.

د ـ مُباشَرَةُ المَرأَةِ بِشَهوَةِ غَيرِها

د ـ آميزش با زن، به هوسِ زنى ديگر

564. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ـ:يا عَلِيُّ، لا تُجامِعِ امرَأَتَكَ بِشَهوَةِ امرَأَةِ غَيرِكَ، فَإِنّي أخشىٰ إن قُضِيَ بَينَكُما وَلَدٌ أن يَكونَ مُخَنَّثا أو مُؤَنَّثا مُخَبَّلاً. [۸۴۵]

564. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در توصيه هايش به امير مؤمنان عليه السلام ـ:اى على! با زنت به هوس زنى ديگر، نزديكى نكن؛ زيرا مى ترسم اگر فرزندى برايتان مقدّر شود، مخنّث يا زن صفت و ديوانه باشد.

565. عنه صلى الله عليه و آله ـ أيضا ـ:يا عَلِيُّ، لا تُجامِع أهلَكَ عَلى شَهوَةِ اُختِها، فَإِن قُضِيَ بَينَكُما وَلَدٌ يَكونُ عَشّارا أو عَونا لِلظّالِمِ، ويَكونُ هَلاكُ فِئامٍ مِنَ النّاسِ عَلى يَدَيهِ. [۸۴۶]

565. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در توصيه هايش به امير مؤمنان عليه السلام ـ:اى على! با همسرت، به هوسِ خواهر او نزديكى مكن؛ زيرا اگر فرزندى برايتان مقدّر شود، باجگير يا كمكِ ستمگر خواهد بود، و گروهى از مردم، به دست او نابود مى شوند.

ه ـ الشِّياعُ

ه ـ فَخرفروشى به كثرت آميزش

566. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:الشِّياعُ [۸۴۷] حَرامٌ. [۸۴۸]

566. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:فَخرفروشى به كثرت آميزش، حرام است.

و ـ إخبارُ الآخَرينَ

و ـ نقل كردن براى ديگران

567. مسند ابن حنبل عن شهر:حَدَّثَتني أسماءُ بنتُ يَزيدَ أنَّها كانَت عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالرِّجالُ وَالنِّساءُ قُعودٌ عِندَهُ، فَقالَ: لَعَلَّ رَجُلاً يَقولُ ما يَفعَلُ بِأَهلِهِ، ولَعَلَّ امرَأَةً تُخبِرُ بِما فَعَلَت مَعَ زَوجِها! فَأَرَمَّ [۸۴۹] القَومُ، فَقُلتُ: إي وَاللّهِ يا رَسولَ اللّهِ، إنَّهُنَّ لَيَقُلنَ، وإنَّهُم لَيَفعَلونَ!

قالَ: فَلا تَفعَلوهُ، فَإِنَّما ذلِكَ مَثَلُ الشَّيطانِ لَقِيَ شَيطانَةً في طَريقٍ فَغَشِيَها وَالنَّاسُ يَنظُرونَ. [۸۵۰]

567. مسند ابن حنبل ـ به نقل از شهر ـ:اسماء بنت يزيد برايم گفت كه وى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و مردان و زنان، كنار او نشسته بودند. ايشان فرمود: «ممكن است مردى، از كارى كه با همسرش مى كند، بگويد، و يا زنى، از كارى كه با شوهرش كرده، خبر دهد؟!».

جمعيت، سكوت كرد. من گفتم: بله. البتّه، اى پيامبر خدا! هم زن ها مى گويند، و هم مردها اين كار را مى كنند!

فرمود: «اين كار را نكنيد؛ زيرا اين كار، به آن مى مانَد كه شيطان [۸۵۱]، ماده شيطانى را در گذرگاهى ببيند و بر او بر جهد و مردم تماشا كنند».

568. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إنَّ مِن أشَرِّ النّاسِ عِندَ اللّهِ مَنزِلَةً يَومَ القِيامَةِ، الرَّجُلَ يُفضي إلَى امرَأَتِهِ وتُفضي إلَيهِ، ثُمَّ يَنشُرُ سِرَّها. [۸۵۲]

568. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از جمله كسانى كه در روز قيامت، بدترين جايگاه را نزد خدا دارند، مردى است كه با همسرش و همسرش با او، كارى انجام بدهد، سپس راز او را فاش سازد.

569. عمل اليوم والليلة لابن السنّي عن أبي هريرة:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: ألا هَل عَسى رَجُلٌ يُغلِقُ بابَهُ ويُرخي سِترَهُ، ويُستَرُ بِسِترِ اللّهِ عز و جل، فَيَخرُجُ فَيقولُ: فَعَلتُ بِأَهلي وفَعَلتُ!

فَقامَت جارِيَةٌ كَعابٌ فَقالَت: وَاللّهِ إنّهم لَيَفعَلون وإنَّهُنَّ لَيَفعَلن.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أفَلا اُخبِرُكُم بِمَثَلِ ذلِكَ؟ قالوا: وما مَثَلُهُ؟ قالَ: مَثَلُ شَيطانٍ لَقِيَ شَيطانَةً في سِكَّةٍ فَنَكَحَها وَالنّاسُ يَنظُرونَ! [۸۵۳]

569. عمل اليوم و الليلة، ابن سنّى ـ به نقل از ابو هريره ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا ممكن است كه مردى، دَرِ اتاقش را ببندد و پرده اش را بيندازد، و خدا هم بر او پرده پوشى كند و سپس بيرون بيايد و بگويد: من با زنم چه و چه كردم؟».

دختركى جوان برخاست و گفت: به خدا كه مردها چنين مى كنند و همچنين زن ها!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا به شما نگويم كه اين كار، مانند چيست؟».

گفتند: مانند چيست؟

فرمود: «مانند اين كه شيطان، در گذرگاهى، به ماده شيطانى بر خورَد و با او بياميزد و مردم نگاه كنند!».

570. المعجم الكبير عن أبي اُمامة:بَينَما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما جالِسٌ وعِندَهُ امرَأَةٌ، إذ قالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنّي لَأَحسَبُكُنَّ تُخبِرنَ بِما يَفعَلُ بِكُنَّ أزواجُكُنَّ؟ قالَت: إي وَاللّهِ بِأَبي واُمّي يا رَسولَ اللّهِ، إنّا لَنَفتَخِرُ بِذلِكَ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: فَلا تَفعَلن، فَإِنَّ اللّهَ يَمقُتُ مَن يَفعَلُ ذلِكَ.

فَقالَ لَها: إنّي لَأَحسَبُ إحداكُنَّ إذا أتاها زَوجُها لَيَكشِفانِ عَنهُمَا اللِّحافَ، يَنظُرُ أحَدُهُما إلى عَورَةِ صاحِبِهِ كَأَنَّهُما حِمارانِ! قالَت: إي وَاللّهِ بِأَبي واُمّي، إنّا لَنَفعَلُ ذلِكَ.

قالَ: لا تَفعَلوا ذلِكَ، فَإِنَّ اللّهَ يَمقُتُ عَلى ذلِكَ. [۸۵۴]

570. المعجم الكبير ـ به نقل از ابو اُمامه ـ:روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود و زنى هم نزد ايشان بود، كه پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «گمان مى كنم شما كارى را كه شوهرانتان با شما مى كنند، بازگو مى كنيد [. درست است]؟

زن گفت: آرى، به خدا! پدر و مادرم به فدايت، اى پيامبر خدا! ما به اين كار، افتخار مى كنيم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اين كار را نكنيد؛ زيرا خداوند، كسى را كه چنين مى كند، دشمن مى دارد».

باز به او فرمود: «گمان مى كنم كه هر يك از شما، وقتى شوهرش به سراغ او مى رود، هر دو نفرشان، لحاف را از خود كنار مى زنند و به عورت يكديگر مى نگرند، چنان كه گويى دو اُلاغ اند!».

زن گفت: آرى، به خدا! پدر و مادرم به فدايت! اين كار را مى كنيم.

فرمود: «چنين نكنيد؛ زيرا خداوند، اين كار را دشمن مى دارد».

2 / 10 ـ 10: ما يَحرُمُ مِنَ المُباشَرَةِ

2 / 10 ـ 10: موارد آميزش حرام

أ ـ مُقارَبَةُ الحائِضِ

الف ـ آميزش با زن در زمان قاعدگى

الكتاب

«وَيَسْئلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاءَ فِى الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ». [۸۵۵]

«از تو در باره عادت ماهانه [ى زنان] مى پرسند. بگو: آن، رنجى است. پس هنگام عادت ماهانه از [آميزش با] زنان، كناره گيرى كنيد، و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند. پس چون پاك شدند، از همان جا كه خدا به شما فرمان داده است، با آنان آميزش كنيد. خداوند، توبه كاران و پاكيزگان را دوست مى دارد».

الحديث

571. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَن جامَعَ امرَأَتَهُ وهِيَ حائِضٌ فَخَرَجَ الوَلَدُ مَجذوما أو أبرَصَ، فَلا يَلومَنَّ إلّا نَفسَهُ. [۸۵۶]

571. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس، با زنش در زمان عادت ماهانه اش نزديكى كرد و فرزندى جذامى يا پيس، به دنيا آمد، جز خودش، كسى را سرزنش نكند.

572. تهذيب الأحكام عن عيص بن القاسم:سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن رَجُلٍ واقَعَ امرَأَتَهُ وهِيَ طامِثٌ [۸۵۷]، قالَ: لا يَلتَمِس فِعلَ ذلِكَ، فَقَد نَهَى اللّهُ أن يَقرَبَها. [۸۵۸]

572. تهذيب الأحكام ـ به نقل از عيص بن قاسم ـ:از امام صادق عليه السلام در باره آميزش مرد با زنش، هنگام عادت ماهانه اش پرسيدم، فرمود: «دنبال چنين كارى نرود؛ زيرا خداوند، از نزديك شدن به زن [در چنين مواقعى] نهى فرموده است».

573. الإمام الصادق عليه السلام:لا يُبغِضُنا إلّا مَن خَبُثَت وِلادَتُهُ، أو حَمَلَت بِهِ اُمُّهُ في حَيضِها. [۸۵۹]

573. امام صادق عليه السلام:ما را دشمن نمى دارد، مگر كسى كه ناپاك، زاده شده باشد، يا مادرش در زمان قاعدگى اش، او را حامله شده باشد.

574. الكافي عن عذافر الصيرفي:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: تَرى هؤُلاءِ المُشَوَّهينَ خَلقُهُم؟ قالَ: قُلتُ: نَعَم.

قالَ: هؤُلاءِ الَّذينَ آباؤُهُم يَأتونَ نِساءَهُم فِي الطَّمثِ. [۸۶۰]

574. الكافى ـ به نقل از عذافر صيرفى ـ:امام صادق عليه السلام فرمود: «اين ناقص الخلقه ها را مى بينى؟».

گفتم: آرى.

فرمود: «اينها كسانى هستند كه پدرانشان با زنانشان، در زمان قاعدگى، نزديكى مى كنند».

575. الإمام الصادق عليه السلام:المُستَحاضَةُ تَنظُرُ أيّامَها، فَلا تُصَلِّ فيها ولا يَقرَبها بَعلُها. [۸۶۱]

575. امام صادق عليه السلام:زن حائض، بايد آن چند روزِ خود را صبر كند. در اين روزها، نه نماز بخواند و نه شوهرش با او نزديكى كند.

576. دعائم الإسلام:رُوّينا عَن أهلِ البَيتِ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم ـ أنَّ المَرأَةَ إذا حاضَت أو نَفِسَت حَرُمَ عَلى زَوجِها وَطؤُها حَتّى تَطهُرَ وتَغتَسِلَ. [۸۶۲][۸۶۳]

576. دعائم الإسلام:از اهل بيت ـ كه درودهاى خداوند بر آنها باد ـ، روايت داريم كه زن، هر گاه حيض يا نَفاس باشد، بر شوهرش حرام است كه با او نزديكى كند، تا آن گاه كه پاك شود و غسل كند. [۸۶۴]

ب ـ المُباشَرَةُ حالَ الاِعتِكافِ فِي المَسجِدِ

ب ـ آميزش، هنگام اعتكاف در مسجد

الكتاب

«وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاكِفُونَ فِى الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ ءَايَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ». [۸۶۵]

«و در حالى كه در مساجد، معتكف هستيد، [با زنان] در نياميزيد. اين است حدود احكام الهى. پس بدانها نزديك نشويد. اين گونه، خدا آيات خود را براى مردم بيان مى كند. باشد كه پروا پيشه كنند».

الحديث

577. كتاب من لا يحضره الفقيه عن زرارة:سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَنِ المُعتَكِفِ يُجامِعُ؟ قالَ: إذا فَعَلَ ذلِكَ فَعَلَيهِ ما عَلَى المُظاهِرِ. وقَد رُوِيَ أنَّهُ إن جامَعَ فِي اللَّيلِ فَعَلَيهِ كَفّارَةٌ واحِدَةٌ، وإن جامَعَ بِالنَّهارِ فَعَلَيهِ كَفّارَتانِ [۸۶۶].

577. كتاب من لا يحضره الفقيه ـ به نقل از زُراره ـ:از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا معتكِف مى تواند نزديكى كند؟

فرمود: «اگر چنين كرد، همان كفّاره ظِهار كننده، به او تعلّق مى گيرد. روايت شده است كه اگر در شبْ نزديكى كرد، يك كفّاره بر عهده اوست، و اگر در روزْ نزديكى كرد، دو كفّاره دارد».

578. الكافي عن سماعة بن مهران:سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَن مُعتَكِفٍ واقَعَ أهلَهُ؟ قالَ: هُوَ بِمَنزِلَةِ مَن أفطَرَ يَوما مِن شَهرِ رَمَضانَ [۸۶۷].

578. الكافى ـ به نقل از سماعة بن مهران ـ:از امام صادق عليه السلام در باره آميزشِ معتكف، با همسرش پرسيدم. فرمود: «او به منزله كسى است كه روزه يك روز از ماه رمضان را بخورد».

579. الكافي عن الحسن بن الجهم عن أبي الحسن عليه السلام، قالَ:سَأَلتُهُ عَنِ المُعتَكِفِ يَأتي أهلَهُ؟ فَقالَ: لا يَأتِي امرَأَتَهُ لَيلاً ولا نَهارا وهُوَ مُعتَكِفٌ [۸۶۸].

579. الكافى ـ به نقل از حسن بن جَهم ـ:از ابو الحسن عليه السلام [۸۶۹] در باره نزديكى كردن معتكف با همسرش پرسيدم. فرمود: «در زمانى كه معتكف است، نه شب و نه روز، نبايد با زنش نزديكى كند».

2 / 11: الدّعاء

2 / 11: دعا كردن

2 / 11 ـ 1: الدُّعاءُ لِلأَهلِ

2 / 11 ـ 1: دعا كردن براى خانواده

الكتاب

«رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ». [۸۷۰]

«خداوندا! ما به خود، ستم كرديم. اگر ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى، بى گمان، از زيانكاران خواهيم بود».

«قَالُواْ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَالُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ * قَالَ إِنِّى لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ * رَبِّ نَجِّنِى وَ أَهْلِى مِمَّا يَعْمَلُونَ * فَنَجَّيْنَاهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ». [۸۷۱]

«گفتند: اى لوط! اگر دست بر ندارى، قطعا از اخراج شدگان خواهى بود. گفت: من دشمنِ كردار شما هستم. پرودگارا! مرا و خانواده ام را از آنچه انجام مى دهند، رهايى بخش. پس ما او و همه خانواده اش را نجات داديم».

الحديث

580. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إنَّ جَبرَئيلَ عليه السلام جاءَني فَقالَ: يا مُحَمَّدُ... قُل: اللّهُمَّ رَبَّ النّورِ العَظيمِ، ورَبَّ الكُرسِيِّ الرَّفيعِ... هَب لي كَما وَهَبتَ لِأَولِيائِكَ وأهلِ طاعَتِكَ، فَإِنّي مُؤمِنٌ بِكَ ومُتَوَكِّلٌ عَلَيكَ، مُنيبٌ [۸۷۲] إلَيكَ مَعَ مَصيري إلَيكَ، وتَجمَعُ لي ولِأَهلي ولِوَلَدِي الخَيرَ كُلَّهُ، وتَصرِفُ عَنّي وعَن وَلَدي وأهلِي الشَّرَّ كُلَّهُ، أنتَ الحَنّانُ المَنّانُ، بَديعُ [۸۷۳] السَّماواتِ وَالأَرضِ. [۸۷۴]

580. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و گفت: «اى محمّد!... بگو: خدايا! اى صاحبِ نور بزرگ! اى صاحبِ كرسى بلندپايه!... به من ببخش، همچنان كه به دوستانت و اهل طاعتت بخشيدى؛ چرا كه من [نيز] مؤمن به تو هستم و بر تو توكّل دارم. انابه كننده به درگاه تو هستم و حركتم به سوى توست. همه خوبى ها را براى من و زن و فرزندانم گرد آور، و بدى را سراسر، از من و زن و فرزندانم دور بگردان. تويى مهربان و بنده نواز، و ابداع كننده آسمان ها و زمين».

581. عنه صلى الله عليه و آله:اللّهمُّ إنّي أسأَلُكَ العَفوَ وَالعافِيَةَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ، اللّهُمَّ أسأَلُكَ العَفوَ وَالعافِيَةَ في ديني ودُنيايَ وأهلي ومالي، اللّهُمَّ استُر عَوراتي، وآمِن رَوعاتي، وَاحفَظني مِن بَينِ يَدَيَّ ومِن خَلفي، وعَن يَميني وعَن شِمالي ومِن فَوقي، وأعوذُ بِكَ أن اُغتالَ مِن تَحتي. [۸۷۵]

581. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بار خدايا! بخشش و سلامت در دنيا و آخرت را از تو درخواست مى كنم. بار خدايا! بخشش و سلامت در دين و دنيايم و خانواده و دارايى ام را از تو درخواست مى كنم. بار خدايا! برهنگى هايم (عيب هايم) را بپوشان، و ترس هايم را بزداى، و مرا از پيشِ رو و پشتِ سرم و از راست و چپم و از بالاى سرم، محافظت فرما. به تو پناه مى برم از اين كه از زيرِ پايم، به ناگاه، فرو گرفته شوم. [۸۷۶]

582. الإمام الصادق عليه السلام:كانَ أبي يَقولُ:... اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِن دَرَكِ الشَّقاءِ، ومِن شَماتَةِ الأَعداءِ، وأعوذُ بِكَ مِنَ الفَقرِ وَالوَقرِ [۸۷۷]، وأعوذُ بِكَ مِن سوءِ المَنظَرِ فِي الأَهلِ وَالمالِ وَالوَلَدِ. [۸۷۸]

582. امام صادق عليه السلام:پدرم مى گفت: «... بار خدايا! از دامنگير شدن بدبختى، و از شماتت دشمنان به تو پناه مى برم. از نادارى و گران بارى، [۸۷۹] به تو پناه مى برم. از ديدن صحنه بد در زن و اموال و فرزند، به تو پناه مى برم».

583. عنه عليه السلام:حَصِّنوا أموالَكُم وأهليكُم، وَأحرِزوهُم بِهذِهِ وقولوها بَعدَ صَلاةِ العِشاءِ الآخِرَةِ: «اُعيذُ نَفسي وذُرِّيَّتي وأهلَ بَيتي ومالي، بِكَلماتِ اللّهِ التّامَّةِ، مِن كُلِّ شَيطانٍ وهامَّةٍ [۸۸۰]، ومن كُلِّ عَينٍ لامَّةٍ [۸۸۱]»، وهِيَ العوذَةُ الَّتي عَوَّذَ بِهِا [۸۸۲] جَبرَئيلُ عليه السلام الحَسَنَ وَالحُسَينَ صَلواتُ اللّهِ عَلَيهِما. [۸۸۳]

583. امام صادق عليه السلام:اموال و خانواده خود را با اين دعا نگهدارى كنيد، و آن را بعد از نماز عشا بگوييد: «خودم را و فرزندانم را و خانواده ام را و اموالم را از گزند هر شيطان و گزنده اى و از هر چشمِ بدى، در پناه كلماتِ تامّ خداوند، در مى آورم».

اين، تعويذى (دعايى) است كه جبرئيل عليه السلام براى حسن و حسين ـ كه درودهاى خدا بر ايشان باد ـ فراهم كرد.

584. عنه عليه السلام:كانَ أبي عليه السلام يَقولُ في دُعائِهِ: رَبِّ أصلِح لي نَفسي، فَإِنَّها أهَمُّ الأَنفُسِ إلَيَّ، رَبِّ أصلِح لي ذُرِّيَّتي؛ فَإِنَّهُم يَدي وعَضُدي، رَبِّ وأصلِح لي أهلَ بَيتي؛ فَإِنَّهُم لَحمي ودَمي، رَبِّ أصلِح لي جَماعَةَ إخوَتي وأخَواتي ومُحِبِّيَّ؛ فَإِنَّ صَلاحَهُم صَلاحي. [۸۸۴]

584. امام صادق عليه السلام:پدرم عليه السلام در دعايش مى گفت: «خداوندا! مرا اصلاح فرما؛ زيرا من، مهم ترين كس در نزد خويشم. خداوندا! فرزندانم را برايم اصلاح فرما؛ زيرا آنان دست و بازوى من هستند. خداوندا! خانواده ام را برايم اصلاح فرما؛ زيرا آنان گوشت و خون من هستند. خداوندا! جماعت برادران و خواهران و دوستداران مرا برايم اصلاح فرما؛ زيرا صالح بودن ايشان، صالح بودن من است».

2 / 11 ـ 2: الدُّعاءُ لِلوالِدَينِ

2 / 11 ـ 2: دعا براى پدر و مادر

الكتاب

«رَبَّنَا اغْفِرْ لِى وَ لِوَالِدَىَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ». [۸۸۵]

«اى پروردگار ما! مرا و پدر و مادرم را و مؤمنان را بيامرز، در آن روز كه حسابرسى بر پا مى شود».

«رَّبِّ اغْفِرْ لِى وَ لِوَالِدَىَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَيْتِىَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ لَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَارَا». [۸۸۶]

«اى پروردگار من! مرا و پدر و مادرم و هر مؤمنى را كه به سَرايم وارد مى شوند، و همه مردان و زنانِ باايمان را بيامرز، و ستمگران را جز بر هلاكتشان ميفزاى».

«وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيرًا». [۸۸۷]

«و از سرِ مهربانى، بالِ فروتنى براى آن دو (پدر و مادر) فرود آور و بگو: اى پروردگار من! براى آن دو، مِهر آور كه آن دو، مرا در خُردسالى پروراندند».

الحديث

585. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:دُعاءُ الوَلَدِ لِلوالِدِ كَالأَخذِ بِاليَدِ. [۸۸۸]

585. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دعاى فرزند در حقّ پدر، مانند گرفتن با دست است. [۸۸۹]

586. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ الرَّجُلَ لَيَموتُ والِداهُ وهُوَ عاقٌّ لَهُما، فَيَدعو لَهُما مِن بَعدِهِما، فَيَكتُبُهُ اللّهُ مِنَ البارّينَ. [۸۹۰]

586. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:آدمى، پدر و مادرش از دنيا مى روند، در حالى كه با آن دو، بدرفتارى كرده است؛ ولى پس از مرگشان براى آنها دعا مى كند و خداوند، او را از نيكوكارانِ به پدر و مادر مى نويسد.

587. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَيَرفَعُ العَبدَ الدَّرَجَةَ فَيَقولُ: رَبِّ أنّى لي هذِهِ الدَّرَجةُ؟ فَيَقولُ: بِدُعاءِ وَلَدِكَ لَكَ. [۸۹۱]

587. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خداوند ـ تبارك و تعالى ـ هنگامى كه بنده را درجه اى بالا مى بَرَد، بنده مى گويد: خداوندا! اين درجه، از چه روى، به من داده شده است؟

خداوند مى فرمايد: «به سبب دعاى فرزندت در حقّ تو».

588. عنه صلى الله عليه و آله:إنَّ اللّهَ عز و جل لَيَرفَعُ الدَّرَجَةَ لِلعَبدِ الصّالِحِ فِي الجَنَّةِ، فَيَقولُ: يا رَبِّ أنّى لي هذِهِ؟ فَيَقولُ: بِاستِغفارِ وَلَدِكَ لَكَ. [۸۹۲]

588. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:آن گاه كه خداوند عز و جل، بنده درستكار را يك درجه در بهشت، بالا مى بَرد، بنده مى گويد: پروردگارا! به چه سبب، اين درجه به من داده شد؟

خداوند مى فرمايد: «به سبب آمرزش خواهى فرزندت براى تو».

589. مهج الدعوات ـ فيما ذَكَرَهُ مِن دُعاءِ يوسُفَ عليه السلام في بَعضِ أوقاتِ بَلواهُ ـ:يا راحِمَ المَساكينِ، ويا رازِقَ المُتَكَلِّمينَ، ويا رَبَّ العالَمينَ... يا غافِرَ الذُّنوبِ، يا عَلّامَ الغُيوبِ، يا ساتِرَ العُيوبِ، أسأَلُكَ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأن تغفر لي ولوالدي وتَجاوَز عَنّا فيما تَعلَمُ فَإِنَّكَ الأَعَزُّ الأَكرَمُ [۸۹۳]. [۸۹۴]

589. مهج الدعوات ـ در بيان دعاى يوسف عليه السلام در زمان هاى گرفتارى اش ـ:اى رحم كننده بر بيچارگان! اى روزى دهنده سخنگويان! اى پروردگارِ جهانيان!... اى آمرزنده گناهان! اى داناى نهان ها! اى پوشاننده عيب ها! از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد، درود بفرستى و مرا و پدر و مادرم را بيامرزى، و از آنچه (گناهان) در باره ما مى دانى، در گذرى، كه تو تواناترين و بزرگوارترينى. [۸۹۵]

590. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ كانَ مِن دُعائِهِ عليه السلام لِأَبَوَيهِ عليهماالسلام ـ:اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبدِكَ ورَسولِكَ، وأهلِ بَيتِهِ الطّاهِرينَ، وَاخصُصهُم بِأَفضَلِ صَلَواتِكَ ورَحمَتِكَ وبَرَكاتِكَ وسَلامِكَ. وَاخصُصِ اللّهُمَّ وَالِدَيَّ بِالكَرامَةِ لَدَيكَ، وَالصَّلاةِ مِنكَ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وألهِمني عِلمَ ما يَجِبُ لَهُما عَلَيَّ إلهاما، وَاجمَع لي عِلمَ ذلِكَ كُلَّهُ تَماما، ثُمَّ استَعمِلني بِما تُلهِمُني مِنهُ، ووَفِّقني لِلنُّفوذِ فيما تُبَصِّرُني مِن عِلمِهِ، حَتّى لا يَفوتَنِي استِعمالُ شَيءٍ عَلَّمتَنيهِ، ولا تُثقِل أركاني عَنِ الحُفوفِ [۸۹۶] فيما ألهَمتَنيهِ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ كَما شَرَّفتَنا بِهِ، وصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، كَما أوجَبتَ لَنَا الحَقَّ عَلَى الخَلقِ بِسَبَبِهِ.

اللّهُمَّ اجعَلني أهابُهُما هَيبَةَ السُّلطانِ العَسوفِ [۸۹۷]، وأبَرُّهُما بِرَّ الاُمِّ الرَّؤوفِ، وَاجعَل طاعَتي لِوالِدَيَّ وبِرّي بِهما أقَرَّ لِعَينَيَّ مِن رَقدَةِ الوَسنانِ، وأثلَجَ لِصَدري مِن شَربَةِ الظَّمآنِ، حَتّى اُوثِرَ عَلى هَوايَ هَواهُما، واُقَدِّمَ عَلى رِضايَ رِضاهُما، وأستَكثِرَ بِرَّهُما بي وإن قَلَّ، وأستَقِلَّ بِرّي بِهِما وإن كَثُرَ.

اللّهُمَّ خَفِّض لَهُما صَوتي، وأطِب لَهُما كَلامي، وألِن لَهُما عَريكَتي [۸۹۸]، وَاعطِف عَلَيهِما قَلبي، وصَيِّرني بِهِما رَفيقا، وعَلَيهِما شَفيقا.

اللّهُمَّ اشكُر لَهُما تَربِيَتي، وأثِبهُما عَلى تَكرِمَتي، وَاحفَظ لَهُما ما حَفِظاهُ مِنّي في صِغَري.

اللّهُمَّ وما مَسَّهُما مِنّي مِن أذىً، أو خَلَصَ إلَيهِما عَنّي مِن مَكروهٍ، أو ضاعَ قِبَلي لَهُما مِن حَقٍّ فَاجعَلهُ حِطَّةً لِذُنوبِهِما، وعُلُوّا في دَرَجاتِهِما، وزِيادَةً في حَسَناتِهِما، يا مُبَدِّلَ السَّيِّئاتِ بِأَضعافِها مِنَ الحَسَناتِ.

اللّهُمَّ وما تَعَدَّيا عَلَيَّ فيهِ مِن قَولٍ، أو أسرَفا عَلَيَّ فيهِ مِن فِعلٍ، أو ضَيَّعاهُ لي مِن حَقٍّ، أو قَصَّرا بي عَنهُ مِن واجِبٍ فَقَد وَهَبتُهُ لَهُما، وُجدتُ بِهِ عَلَيهِما، ورَغِبتُ إلَيكَ في وَضعِ تَبِعَتِهِ عَنهُما، فَإِنّي لا أتَّهِمُهُما عَلى نَفسي، ولا أستَبطِئُهُما في بِرّي، ولا أكرَهُ ما تَوَلَّياهُ مِن أمري يا رَبِّ، فَهُما أوجَبُ حَقّا عَلَيَّ، وأقدَمُ إحسانا إلَيَّ، وأعظَمُ مِنّةً لَدَيَّ مِن أن اُقاصَّهُما بِعَدلٍ، أو اُجازِيَهُما عَلى مِثلٍ، أينَ إذا يا إلهي طولُ شُغلِهِما بِتَربِيَتي، وأينَ شِدَّةُ تَعَبِهِما في حِراسَتي، وأينَ إقتارُهُما عَلى أنفُسِهِما لِلتَّوسِعَةِ عَلَيَّ؟! هَيهاتَ، ما يَستَوفِيانِ مِنّي حَقَّهُما، ولا اُدرِكُ ما يَجِبُ عَلَيَّ لَهُما، ولا أنَا بِقاضٍ وَظيفَةَ خِدمَتِهِما، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وأعِنّي يا خَيرَ مَنِ استُعينَ بِهِ، ووَفِّقني يا أهدى مَن رُغِبَ إلَيهِ، ولا تَجعَلني في أهلِ العُقوقِ لِلآباءِ وَالاُمَّهاتِ يَومَ تُجزى كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت وهُم لا يُظلَمونَ.

اللّهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ وذُرِّيَّتِهِ، وَاخصُص أبَوَيَّ بِأَفضَلِ ما خَصَصتَ بِهِ آباءَ عِبادِكِ المُؤمِنينَ واُمَّهاتِهِم، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.

اللّهُمَّ لا تُنسِني ذِكرَهُما في أدبارِ صَلَواتي، وفي إنىً مِن آناءِ لَيلي، وفي كُلِّ ساعَةٍ مِن ساعاتِ نَهاري.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاغفِر لي بِدُعائي لَهُما، وَاغفِر لَهُما بِبِرِّهِما بي مَغفِرَةً حَتما، وَارضَ عَنهُما بِشَفاعَتي لَهُما رِضىً عَزما، وبَلِّغهُما بِالكَرامَةِ مَواطِنَ السَّلامَةِ.

اللّهُمَّ وإن سَبَقَت مَغفِرَتُكَ لَهُما فَشَفِّعهُما فِيَّ، وإن سَبَقَت مَغفِرَتُكَ لي فَشَفِّعني فيهِما حَتّى نَجتَمِعَ بِرَأفَتِكَ في دارِ كَرامَتِكَ ومَحَلِّ مَغفِرَتِكَ ورَحمَتِكَ، إنَّكَ ذُو الفَضلِ العَظيمِ، وَالمَنِّ القَديمِ، وأنتَ أرحَمُ الرّاحِمينَ. [۸۹۹]

590. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان براى والدينش ـ:بار خدايا! بر محمّد، بنده و فرستاده ات، و خاندان پاك او درود بفرست، و برترين درودها و رحمت و بركات و سلامت را نثار آنان كن. پروردگارا! پدر و مادرم را نزد خود، گرامى بدار و درود خويش را بر آنان ارزانى بدار، اى مهربان ترينِ مهربانان!

بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود بفرست، و آشنايى با آن حقّى كه پدر و مادرم بر عهده من دارند، به من الهام فرما، و آنها را بى كم و كاست، به من بياموز. آن گاه مرا در آنچه از اين حقوق، به من الهام مى كنى، به كار گير، و در انجام دادن آنچه بر من مى آموزى، موفّقم بدار تا چيزى را از آنچه به من آموخته اى، فروگذار نكنم، و اعضاى بدنم، از پرداختن به آنچه الهامم فرموده اى، سنگين [و سست] نشوند.

بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود بفرست كه ما را به او مفتخر ساختى. بر محمّد و خاندان او درود بفرست كه به سبب او براى ما حقّى بر خلق، واجب گردانيدى.

بار خدايا! چنانم گردان كه از پدر و مادر خويش، آن گونه هيبت به دل بدارم كه از پادشاهِ خودكامه دارم، و به آن دو، همچون نيكى مادر مهربان [به فرزندش]، نيكى كنم و فرمان بُردارى ام از پدر و مادر و خوش رفتارى ام با آنان را در نظرم، خوش تر از خوابيدنِ خواب آلوده و گواراتر از سر كشيدنِ آبى كه تشنه كامى مى نوشد، قرار ده تا خواستِ آنان را بر خواستِ خويش برگزينم، و خشنودىِ آن دو را بر خشنودى خويش مقدّم بدارم، و نيكى اى را كه در حقّ من مى كنند، اگر چه اندك باشد، بسيار بشمارم، و نيكىِ خود در حقّ آنان را اندك بدانم، اگر چه بسيار باشد.

بار خدايا! صدايم را در برابر آنان آهسته بنما. سخنم را خوش بدار. خويم را نرم كن. دلم را به ايشان مهربان گردان، و مرا نسبت به آنان، با مدارا و دلسوز قرار ده.

بار خدايا! از زحمات آن دو، براى تربيت من سپاس بگزار، و آن دو را بر گرامى داشتنم، پاداش ده، و همچنان كه در خُردسالى ام از من نگهدارى كرده اند، تو نيز از آنان نگهدارى كن.

بار خدايا! هر آزارى كه از من به ايشان رسيده، يا هر ناخوشايندى اى كه از من ديده اند، يا هر حقّى كه از آنان پايمال كرده ام، سبب ريختن گناهان آن دو و علوّ درجاتشان و فزونى حَسَناتشان قرار ده. اى كسى كه بدى ها را به چندين برابر خوبى،

تبديل مى كنى!

بار خدايا! هر سخنى كه آن دو در آن، بر من تعدّى كرده اند، يا هر رفتار زياده رَوانه اى كه با من كرده اند، يا هر حقّى كه از من تضييع نموده اند، يا هر گونه كوتاهى اى كه در انجام دادن وظيفه شان نسبت به من كرده اند، همه را بر آن دو بخشيدم و از آنان گذشت كردم. از تو نيز درخواست مى كنم كه از سر تقصيراتشان در گذرى؛ چرا كه من، در باره خود، به آن دو، بدگمان نيستم [و قطعا بدِ مرا نمى خواسته اند]، و متّهمشان نمى كنم كه در نيكى به من، كُندى اى كرده باشند، و از آنچه در حقّ من كرده اند، دلگير نيستم ـ اى پروردگار من ـ؛ زيرا حقّ آن دو بر من، واجب تر، سابقه احسانشان به من، بيشتر، و لطفشان به من، بزرگ تر از آن است كه بخواهم آنان را عادلانه قصاص كنم، يا با ايشان، مقابله به مثل نمايم؛ چون اگر چنين كنم ـ اى معبود من ـ، سال ها زحمت ايشان براى پرورش من چه مى شود؟ و رنج و زحمت فراوانشان در راه مراقبت از من، كجا مى رود؟ و آن همه سختى اى كه به جان خريدند تا من در گشايش [و آسايش] باشم، چه مى شود؟

هيهات! ايشان نمى توانند حقّ خود را به كمال و تمام، از من بستانند، و من نيز نمى توانم حقوق آنان را ـ كه بر عهده من است ـ درك كنم و وظيفه خدمت گزارى به آن دو را انجام دهم. پس بر محمّد و خاندان او درود فرست، و مرا [در اين راه] كمك فرما، اى بهترين كسى كه از او كمك مى جويند! و توفيقم ده، اى سزاوارترين كسى كه از او درخواست مى شود! و در آن روز كه هر كس، سزاىِ اعمال خود را مى يابد و به ايشان، كمترين ستمى نمى شود، مرا در جرگه بدرفتارانِ با پدران و مادران، قرار مده.

بار خدايا! بر محمّد و خاندان او و نسل او درود فرست، و برترين چيزى را كه به پدران و مادرانِ بندگان مؤمنت، عطا كرده اى، به پدر و مادر من عطا فرما، اى مهربان ترينِ مهربانان!

بار خدايا! ياد آن دو را در تعقيبات نمازهايم، و در هر پاسى از پاس هاى شبم، و در هر وقتى از اوقات روزم، از يادَم مَبَر.

بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست، و مرا به سبب دعايم براى آن دو، بيامرز، و آن دو را نيز به سبب محبّت و خوش رفتارى شان با من، حتما بيامرز، و به واسطه شفاعتم براى آن دو، از ايشان بى گمان خشنود شو، و آن دو را با عزّت و احترام، به جايگاه هاى سلامت [بهشت] برسان.

بار خدايا! اگر آن دو را پيش تر آمرزيده اى، ايشان را شفيع من قرار ده، و اگر مرا پيش تر آمرزيده اى، مرا شفيعِ آن دو قرار ده تا به لطف تو، همگى در سراى كرامتت و جايگاه آمرزش و رحمتت، گرد هم آييم، كه به راستى، تو داراى لطف بزرگ و دلجويىِ ديرينى، و تو مهربان ترينِ مهربانانى.

2 / 11 ـ 3: الدُّعاءُ لِلأَولادِ

2 / 11 ـ 3: دعا براى فرزندان

الكتاب

«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَ أَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ * رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ». [۹۰۰]

«و آن گاه كه ابراهيم و اسماعيل، پايه هاى خانه [ى كعبه] را بالا مى بردند [، مى گفتند]: اى پروردگار ما! از ما بپذير كه به راستى، تو شنواى دانايى. و اى پروردگار ما! ما دو را سر در فرمانِ خودت قرار ده و از نسل ما نيز امّتى را فرمان بردار خود گردان، و آداب دينىِ ما را به ما بنمايان و توبه ما را بپذير كه همانا تو، توبه پذير مهربانى. اى پروردگار ما! در ميان ايشان، فرستاده اى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخوانَد و كتاب و حكمت به ايشان بياموزد و پاكيزه شان گرداند، كه به راستى، تو ارجمندِ حكيمى».

«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِىَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ * رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * رَّبَّنَا إِنِّى أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِى بِوَادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ * رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِى وَ مَا نُعْلِنُ وَ مَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ فِى الْأَرْضِ وَ لَا فِى السَّمَاءِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى وَهَبَ لِى عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّى لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ * رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَ مِن ذُرِّيَّتِى رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ». [۹۰۱]

«و آن گاه [را ياد كن] كه ابراهيم گفت: اى پروردگار من! اين شهر را ايمن گردان و مرا و فرزندانم را از اين كه بت ها را پرستش كنيم، دور بدار. اى پروردگار من! اين بتان، بسيارى از مردم را گم راه كردند. پس هر كه از من پيروى كند، او از من است، و هر كه مرا نافرمانى كند، هر آينه، تو آمرزگار مهربانى. اى پروردگار ما! من [برخى] از فرزندانم را در درّه اى بى كِشت، نزد خانه با حُرمت تو، سكونت دادم ـ اى پروردگار ما ـ تا نماز بگزارند. پس دل هاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده و آنان را از ميوه ها روزى ده. باشد كه سپاس گزارى كنند. اى پروردگار ما! بى گمان، تو آنچه را ما پنهان مى داريم و آنچه را آشكار مى سازيم، مى دانى و هيچ چيز، نه در زمين و نه در آسمان، بر خدا پوشيده نيست. سپاس، خداى را كه با وجود سال خوردگى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد. به راستى كه پروردگار من، شنونده دعاست. اى پروردگار من! مرا نمازگزار قرار ده و از فرزندان من نيز ـ اى پروردگار ما ـ دعاى مرا بپذير».

«إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّى نَذَرْتُ لَكَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّى إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّى وَضَعْتُهَا أُنثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنثَى وَإِنِّى سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّى أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ». [۹۰۲]

«آن گاه كه زن عِمران گفت: اى پروردگار من! من آنچه را در شكم خود دارم، نذر تو كردم تا آزاد شده [از مشاغل دنيا و پرستشگرِ تو] باشد. پس، از من بپذير، كه تو شنواى دانايى. پس چون وضع حمل كرد، گفت: اى پروردگار من! من دختر زاييده ام ـ و خدا خود به آنچه او زاييد، داناتر بود ـ و پسر، همانند دختر نيست، و من او را مريم ناميدم و او و فرزندانش را از شيطانِ رانده شده، در پناه تو در مى آورم».

«وَ إِنِّى خِفْتُ الْمَوَالِىَ مِن وَرَاءِى وَ كَانَتِ امْرَأَتِى عَاقِرًا فَهَبْ لِى مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِى وَ يَرِثُ مِنْ ءَالِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا». [۹۰۳]

«و من پس از خويشتن، از بستگانم بيمناكم و زنم نازاست. پس، از جانب خود، ولى [و جانشينى] به من ببخش كه از من و از خاندان يعقوب، ارث ببرد و او را ـ اى پروردگار من ـ پسنديده گردان».

«هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِى مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ * فَنَادَتْهُ الْمَلَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّى فِى الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقَاً بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِّنَ الصَّالِحِينَ». [۹۰۴]

«آن جا [بود كه] زكريّا، پروردگارش را خواند و گفت: اى پروردگار من! از جانب خود، فرزندى پاك به من ببخش، كه تو شنونده دعايى. پس فرشتگان به او كه در محراب، به نماز ايستاده بود، ندا دادند كه: خدا تو را به يحيى كه تصديق كننده كلمه خدا (عيسى) و مهتر و خويشتندار و پيامبرى از شايستگان است، مژده مى دهد».

«فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ * قَالُواْ يَاأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ». [۹۰۵]

«پس چون مژده دهنده آمد، آن [پيراهن] را بر صورت او (يعقوب) انداخت و او بينا شد. گفت: آيا به شما نگفتم كه بى شك، من از [عنايت] خداوند، چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد؟ گفتند: اى پدر! براى گناهان ما آمرزش بخواه كه به راستى، ما خطاكار بوديم. گفت: به زودى، از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم، كه به راستى، او آمرزگارى مهربان است».

الحديث

591. الإمام الصادق عليه السلام:لَمّا طافَ آدَمُ بِالبَيتِ وَانتَهى إلَى المُلتَزَمِ [۹۰۶]، قالَ لَهُ جَبرَئيلُ عليه السلام: يا آدَمُ، أقِرَّ لِرَبِّكَ بِذُنوبِكَ في هذَا المَكانِ. فَوَقَفَ آدَمُ عليه السلام فَقالَ: يا رَبِّ، إنَّ لِكُلِّ عامِلٍ أجرا، وقَد عَمِلتُ فَما أجري؟ فَأَوحَى اللّهُ ـ عز و جل ـ إلَيهِ: يا آدَمُ، قَد غَفَرتُ ذَنبَكَ، قالَ: يا رَبِّ ولِوُلدي و لِذُرِّيَّتي.

فَأَوحَى اللّهُ ـ عز و جل ـ إلَيهِ: يا آدَمُ مَن جاءَ مِن ذُرِّيَّتِكَ إلى هذَا المَكانِ، وأقَرَّ بِذُنوبِهِ وتابَ كَما تُبتَ ثُمَّ استَغفَرَ غَفَرتُ لَهُ. [۹۰۷]

591. امام صادق عليه السلام:چون آدم عليه السلام، كعبه را طواف كرد و به ملتزم [۹۰۸] رسيد، جبرئيل عليه السلام به او گفت: «اى آدم! در اين مكان، به گناهان خود در پيشگاه پروردگارت اعتراف كن».

آدم عليه السلام ايستاد و گفت: «خداوندا! هر كارگرى، مزدى دارد و من نيز كار كرده ام. مزد من چيست؟».

خداوند عز و جل به او وحى فرمود كه: «اى آدم! گناهت را بخشيدم».

آدم عليه السلام گفت: «خداوندا! و فرزندانم و ذرّيه ام؟».

خداوند عز و جل به او وحى فرمود كه: «اى آدم! هر يك از ذرّيه تو كه بدين مكان بيايد و بر گناهان خويش اعتراف نمايد و چنان كه تو توبه كردى، توبه كند و سپس آمرزش بطلبد، او را نيز مى آمرزم».

592. الإمام الباقر عليه السلام:إنَّ آدَمَ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ـ لَمّا بَنَى الكَعبَةَ وطافَ بِها قالَ: اللّهُمَّ إنَّ لِكُلِّ عامِلٍ أجرا، اللّهُمَّ وإنّي قَد عَمِلتُ. فَقيلَ لَهُ: سَل يا آدَمُ، فَقالَ: اللّهُمَّ اغفِر لي ذَنبي. فَقيلَ لَهُ: قَد غُفِرَ لَكَ يا آدَمُ، فَقالَ: ولِذُرِّيَّتي مِن بَعدي. فَقيلَ لَهُ: يا آدَمُ، مَن باءَ [۹۰۹] مِنهُم بِذَنبِهِ هاهُنا كَما بُؤتَ، غَفَرتُ لَهُ. [۹۱۰]

592. امام باقر عليه السلام:آدم عليه السلام ـ كه درودهاى خداوند بر او باد ـ چون كعبه را ساخت و گردِ آن طواف كرد، گفت: «بار خدايا! هر كارگرى مزدى دارد. بار خدايا! من هم كار كرده ام».

به او گفته شد: بخواه، اى آدم!

گفت: «بار خدايا! گناه مرا بيامرز».

به او گفته شد: آمرزيده شدى، اى آدم!

گفت: «و فرزندان مرا كه پس از من مى آيند [نيز بيامرز]».

به او گفته شد: اى آدم! هر يك از ايشان كه در اين مكان، همانند تو، به گناهش اعتراف كند، او را نيز مى آمرزم.

593. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ، مِثلُ دُعاءِ النَّبِيِّ لِاُمَّتِهِ. [۹۱۱]

593. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دعاى پدر براى فرزندش، همانند دعاى پيامبر براى امّتش است.

594. عنه صلى الله عليه و آله:دُعاءُ الوالِدِ لِلوَلَدِ، كَالماءِ لِلزَّرعِ بِصَلاحِهِ. [۹۱۲]

594. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دعاى پدر براى فرزندش، همانند آب براى رشد و پرورش كشاورزى است.

595. عنه صلى الله عليه و آله:رَحِمَ اللّهُ مَن أعانَ وَلَدَهُ عَلى بِرِّهِ، وهُوَ أن يَعفُوَ عَن سَيِّئَتِهِ، ويَدعُوَ لَهُ فيما بَينَهُ وبَينَ اللّهِ. [۹۱۳]

595. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:رحمت خدا بر آن كس كه فرزندش را بر نيكو كار بودنش [با والدين] كمك مى كند، بدين گونه كه از خطاى او در مى گذرد و به درگاه خدا برايش دعا مى كند!

596. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ عليه السلام لِوُلدِهِ عليهم السلام ـ:اللّهُمَّ ومُنَّ عَلَيَّ بِبَقاءِ وُلدي، وبِإِصلاحِهِم لي وبِإِمتاعي بِهِم. إلهِي امدُد لي في أعمارِهِم، وزِد لي في آجالِهِم، ورَبِّ لي صَغيرَهُم، وقَوِّ لي ضَعيفَهُم، وأصِحَّ لي أبدانَهُم وأديانَهُم وأخلاقَهُم، وعافِهِم في أنفُسِهِم وفي جَوارِحِهِم وفي كُلِّ ما عُنيتُ بِهِ مِن أمرِهِم، وأدرِر لي وعَلى يَدَيَّ أرزاقَهُم، وَاجعَلهُم أبرارا أتقِياءَ بُصَراءَ سامِعينَ مُطيعينَ لَكَ، ولِأَولِيائِكَ مُحِبّينَ مُناصِحينَ، ولِجَميعِ أعدائِكَ مُعانِدينَ ومُبغِضينَ، آمّينَ.

اللّهُمَّ اشدُد بِهِم عَضُدي، وأقِم بِهِم أودي، وكَثِّر بِهِم عَدَدي، وزَيِّن بِهِم مَحضَري، وأحيِ بِهِم ذِكري، وَاكفِني بِهِم في غَيبَتي، وأعِنّي بِهِم عَلى حاجَتي، وَاجعَلهُم لي مُحِبّينَ، وعَلَيَّ حَدِبينَ مُقبِلينَ، مُستَقيمينَ لي مُطيعينَ، غَيرَ عاصينَ ولا عاقّينَ ولا مُخالِفينَ ولا خاطِئينَ.

وأعِنّي عَلى تَربِيَتِهِم وتَأديبِهِم، وبِرِّهِم، وهَب لي مِن لَدُنكَ مَعَهُم أولادا ذُكورا، وَاجعَل ذلِكَ خَيرا لي، وَاجعَلهُم لي عَونا عَلى ما سَأَلتُك. وأعِذني وذُرِّيَّتي مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ.

فَإِنَّكَ خَلَقتَنا وأمَرتَنا ونَهَيتَنا ورَغَّبتَنا في ثَوابِ ما أمَرتَنا ورَهَّبتَنا عِقابَهُ، وجَعَلتَ لَنا عَدُوّا يَكيدُنا، سَلَّطتَهُ مِنّا عَلى ما لَم تُسَلِّطنا عَلَيهِ مِنهُ، أسكَنتَهُ صُدورَنا، وأجرَيتَهُ مَجارِيَ دِمائِنا، لا يَغفُلُ إن غَفَلنا، ولا يَنسى إن نَسينا، يُؤَمِّنُنا عِقابَكَ، ويُخَوِّفُنا بِغَيرِكَ، إن هَمَمنا بِفاحِشَةٍ شَجَّعَنا عَلَيها، وإن هَمَمنا بِعَمَلٍ صالِحٍ ثَبَّطَنا عَنهُ، يَتَعَرَّضُ لَنا بِالشَّهَواتِ، ويَنصِبُ لَنا بِالشُّبُهاتِ، إن وَعَدَنا كَذِبَنا، وإن مَنّانا أخلَفَنا، وإلّا تَصرِف عَنّا كَيدَه يُضِلُّنا، وإلّا تَقِنا خَبالَهُ [۹۱۴] يَستَزِلُّنا.

اللّهُمَّ فَاقهَر سُلطانَهُ عَنّا بِسُلطانِكَ، حَتّى تَحبِسَهُ عَنّا بِكَثرَةِ الدُّعاءِ لَكَ، فَنُصبِحَ مِن كَيدِهِ فِي المَعصومينَ بِكَ.

اللّهُمَّ أعطِني كُلَّ سُؤلي، وَاقضِ لي حَوائِجي، ولا تَمنَعنِي الإِجابَةَ وقَد ضَمِنتَها لي، ولا تَحجِب دُعائي عَنكَ وقَد أمَرتَني بِهِ، وَامنُن عَلَيّ بِكُلِّ ما يُصلِحُني في دُنيايَ وآخِرَتي ما ذَكَرتُ مِنهُ وما نَسيتُ، أو أظهَرتُ أو أخفَيتُ، أو أعلَنتُ أو أسرَرتُ.

وَاجعَلني في جَميعِ ذلِكَ مِنَ المُصلِحينَ بِسُؤالي إيّاكَ، المُنجِحينَ بِالطَّلَبِ إلَيكَ،

غَيرِ المَمنوعينَ بِالتَّوَكُّلِ عَلَيكَ، المُعَوَّدينَ بِالتَّعَوُّذِ بِكَ، الرّابِحينَ فِي التِّجارَةِ عَلَيكَ، المُجارينَ بِعِزِّكَ، المُوَسَّعِ عَلَيهِمُ الرِّزقُ الحَلالُ مِن فَضلِكَ الواسِعِ بِجودِكَ وكَرَمِكَ، المُعزّينَ مِنَ الذُّلِّ بِكَ، وَالمُجارينَ مِنَ الظُّلمِ بِعَدلِكَ، وَالمعافينَ مِنَ البَلاءِ بِرَحمَتِكَ، وَالمُغنينَ مِنَ الفَقرِ بِغِناكَ، وَالمَعصومينَ مِنَ الذُّنوبِ وَالزَّلَلِ وَالخَطاءِ بِتَقواكَ، وَالمُوَفَّقينَ لِلخَيرِ وَالرُّشدِ وَالصَّوابِ بِطاعَتِكَ، وَالمُحالِ بَينَهُم وبَينَ الذُّنوبِ بِقُدرَتِكَ، التّارِكينَ لِكُلِّ مَعصِيَتِكَ، السّاكِنينَ في جِوارِكَ.

اللّهُمَّ أعطِنا جَميعَ ذلِكَ بِتَوفيقِكَ ورَحمَتِكَ، وأعِذنا مِن عَذابِ السَّعيرِ، وأعطِ جَميعَ المُسلِمينَ وَالمُسلِماتِ وَالمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ مِثلَ الَّذي سَأَلتُكَ لِنَفسي ولِوَلَدي في عاجِلِ الدُّنيا وآجِلِ الآخِرَةِ، إنَّكَ قَريبٌ مُجيبٌ، سَميعٌ عَليمٌ، عَفُوٌّ غَفورٌ، رَؤوفٌ رَحيمٌ.

وآتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَةً، وفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّارِ. [۹۱۵]

596. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان براى فرزندانش ـ:پروردگارا! بر من منّت بگذار و فرزندانم را زنده بدار، و آنان را برايم صالح بگردان، و مرا از ايشان بهره مند فرما. خداوندا! عمر آنان را برايم دراز گردان، و بر مدّت زندگانى شان بيفزاى، و كوچكِ آنان را برايم بپروران، و ناتوانشان را نيرومند ساز، و تَن و دين و اخلاقشان را سالم بدار، و به جان و اندام و هر امرى از امور آنان كه دلْ نگرانش هستم، سلامت عطا فرما، و روزىِ ايشان را براى من و به دست من، فراوان ساز، و ايشان را نيكوكار و پرهيزگار و بينا و شنوا و فرمان بردار خودت، و دوستدار و خيرخواه دوستانت، و دشمن و متنفّر از همه دشمنانت، قرار ده. آمين!

خداوندا! بازويم را با آنان توانمند بساز، و خميدگى ام را با آنان راست بفرما، و به واسطه آنان، بر عدّه من بيفزاى، و در بودنم، آنان را مايه آراستگى ام قرار بده، و ياد و نام مرا به واسطه آنان زنده بدار، و در نبودم، امورم را به وسيله آنان به عهده بگير، و ايشان را ياور من در كارهايم قرار ده، و نسبت به من، دوستدار و مهربان و متوجّه و درستكار و فرمان بردار قرارشان ده، نه نافرمان و بدرفتار و ناسازگار و خطا كار.

و مرا در تعليم و تربيت آنان و نيكى نمودن به ايشان، يارى فرما، و از جانب خود، افزون بر ايشان، پسرانى ديگر نيز به من ببخش، و آن را برايم سبب خير گردان، و آنان را در آنچه از تو خواستم، برايم كمك قرار بده، و مرا و فرزندانم را از شيطانِ رانده شده [از درگاهت] پناه بده؛ چرا كه تو ما را آفريدى و به ما امر و نهى كردى، و به پاداش آنچه ما را بِدان امر فرمودى، ترغيبمان نمودى، و از كيفر آنچه ما را از آن نهى كردى، ترساندى، و براى ما دشمنى قرار دادى كه هماره در صدد فريب دادن ماست، و او را بر ما چنان تسلّط دادى كه ما را بر او چنان تسلّطى نبخشيدى. او را در سينه هاى ما جاى دادى، و در رگ هايمان [چون خون] روانش ساختى، آن سان كه اگر ما از او غافل بشويم، او دَمى [از ما] غافل نمى شود، و اگر ما [او را] از ياد ببريم، او [ما را] از ياد نمى برد. ما را از كيفر تو آسوده خاطر مى دارد؛ امّا از غيرِ تو مى ترساند. اگر آهنگِ زشتكارى پيش گيريم، ما را به آن تشويق مى كند، و اگر آهنگِ كارى نيك كنيم، ما را در آن، سست مى گردانَد. با شهوات، قصد ما مى كند، و با شُبهات، به سراغ ما مى آيد. اگر وعده مان دهد، دروغ مى گويد، و اگر اميدمان دهد، خلاف آن عمل مى كند. اگر تو، نيرنگ او را از ما دور نگردانى، گم راهمان مى سازد، و اگر ما را از تباهكارىِ او نگه ندارى، ما را مى لغزانَد.

بار خدايا! پس با چيرگىِ خودت، چيرگى او را بر ما در هم شكن، تا با خواندنِ بسيارِ تو، او را از ما باز دارى، و به يارى تو، از نيرنگ او مصون بمانيم.

بار خدايا! همه خواسته هايم را به من عطا بفرما، و حاجت هايم را برآورده بساز، و از اجابت دعا ـ كه آن را برايم ضمانت كرده اى ـ، محرومم مگردان، و دعايم را ـ كه تو خود، مرا بدان فرمان داده اى ـ، از درگاهت باز مدار، و هر آنچه را كه در دنيا و آخرتم، موجب اصلاح حال من است، به من ارزانى بدار، چه آنها كه ياد كردم و چه آنها كه فراموش كردم [بگويم]، چه آنها كه به زبان آوردم و چه آنها كه در دل داشتم، چه آنها كه آشكار نمودم

وچه آنها كه پنهان داشتم.

در همه اينها، مرا به سبب درخواستم از تو، از درستكاران قرار بده؛ از دست يابندگان به تقاضايشان از تو؛ از محروم ناشدگان از توكّل بر تو؛ از خو گرفتگان به پناه جستن از تو؛ از سود برندگان در سوداىِ با تو؛ از پناهندگان به عزّت تو؛ از آنان كه از فضل خود، روزىِ حلال را برايشان فراخ گردانيده اى، و به جود و كَرَمت، به ايشان گشايش داده اى؛ از آنان كه به واسطه تو، از ذلّت، به عزّت رسيده اند، و از ستم، به عدل تو پناه آورده اند، و به رحمت تو، از بلا رهيده اند، و به توانگرىِ تو، از فقر به بى نيازى رسيده اند، و به بركتِ پروادارى از تو، از گناه ها و لغزش ها و خطا مصون مانده اند، و بر اثرِ طاعت تو، به خوبى و هدايت و دوستى موفّق گشته اند، و به واسطه قدرت تو، ميان آنان و گناهان، مانعْ پديده آمده است. آنان كه هر نافرمانى اى را وا نهادند و در پناه تو آرميدند.

پروردگارا! همه اين موهبت ها را، به توفيق و رحمتت، به ما عطا بفرما، و ما را از عذاب آتشِ سوزان، پناه بده، و همانند آنچه را براى خود و فرزندانم در دنيا و آخرت از تو خواستم، به همه مسلمانان، از مرد و زن، و جمله مؤمنان، از مرد و زن، عطا بفرما، كه به راستى، تو، نزديك و اجابت كننده و شنوا و دانا و با گذشت و آمرزنده و رئوف و مهربانى. ما را در دنيا، نيكى ده و در آخرت نيز نيكى ده، و از عذاب آتش، نگاهمان بدار.

2 / 11 ـ 4: النَّهيُ عَنِ الدُّعاءِ عَلَى الأَولادِ

2 / 11 ـ 4: نهى از نفرين كردن فرزندان

597. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:لا تَدعوا عَلى أولادِكُم فَيوافِقَ ذلِكَ إجابَةً. [۹۱۶]

597. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:فرزندانتان را نفرين نكنيد، كه يك وقت، به اجابت مى رسد.

598. عنه صلى الله عليه و آله:لا تَدعوا عَلى أنفُسِكُم، ولا تَدعوا عَلى أولادِكُم، ولا تَدعوا عَلى أموالِكُم؛ لا تُوافِقوا مِنَ اللّهِ ساعَةً يُسأَلُ فيها عَطاءٌ فَيَستَجيبُ لَكُم. [۹۱۷]

598. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خودتان را نفرين نكنيد. فرزندانتان را نفرين نكنيد. اموالتان را نفرين نكنيد. مبادا [نفرينتان] با ساعتى مصادف شود كه اگر در آن، درخواستى شود، خداوند، درخواستتان را اجابت مى كند!

599. عنه صلى الله عليه و آله:لا تَمَنَّوا هَلاكَ شَبابِكُم وإن كانَ فيهِم غَرامٌ [۹۱۸]؛ فَإِنَّهُم عَلى ما كانَ فيهِم عَلى خِلالٍ: إمّا أن يَتوبوا فَيَتوبَ اللّهُ عَلَيهِم، وإمّا أن تُرَدَّ بِهِمُ [۹۱۹] الآفاتُ؛ إمّا عَدُوّا فَيُقاتِلوهُ، وإمّا حَريقا فَيُطفِئوهُ، وإمّا ماءً فَيَسُدّوهُ. [۹۲۰]

599. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:مرگ جوانانتان را آرزو نكنيد، هر چند شرارتى در آنها باشد؛ زيرا با وجود آن، از چند حال، خارج نيستند: يا توبه مى كنند و خدا توبه شان را مى پذيرد، يا به وسيله آنها خطرات دفع مى شود: با دشمن مى جنگند، يا آتشى را خاموش مى كنند، و يا جلوى آبى [و سيلى] را مى بندند.

600. الإمام الصادق عليه السلام:أيُّما رَجُلٍ دَعا عَلى وَلَدِهِ، أورَثَهُ اللّهُ الفَقرَ. [۹۲۱]

600. امام صادق عليه السلام:هر مردى كه فرزندش را نفرين كند، خداوند، او را دچار فقر مى سازد.

تحليلى در باره عوامل تحكيم خانواده

يكى از اساسى ترين راه هاى استقرار و استمرار ارزش هاى اخلاقى و دينى در جامعه، تقويت و تحكيم نهاد خانواده است. براى يافتن راه تقويت اين نهاد ارزشمند، توجّه به اين نكته ضرورى است كه پيوند خانوادگى، در دو عنصر روانى و معنوىِ «محبّت» و «قداست»، ريشه دارد.

از نظر احاديث اسلامى، دوستى، خود، نوعى پيوند خانوادگى است، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است:

المَوَدَّةُ نَسَبٌ. [۹۲۲]

دوستى، خويشاوندى است.

ايشان در جايى ديگر مى فرمايد:

المَوَدَّةُ أقرَبُ رَحِمٍ. [۹۲۳]

دوستى، نزديك ترين خويشاوندى است.

امام على عليه السلام نياز خويشاوندى را به دوستى، بدين سان بيان مى فرمايد:

كُلُّ قَرابَةٍ تَحتاجُ إلىَ المَوَدَّةِ. [۹۲۴]

هر خويشاوندى اى نيازمند دوستى است. بلكه پيوند خانوادگى بدون محبّت و دوستى، فاقد معناى حقيقى است، همان گونه كه امام على عليه السلام مى فرمايد:

صَديقُكَ أخوكَ لِأبيكَ وَ اُمِّكَ، وَ ليسَ كُلُّ أخٍ لَكَ مِن أبيكَ وَ اُمِّكَ صَديقُكَ! [۹۲۵]

دوستت برادر تنى توست، حال آن كه هر برادر تنى تو، دوست تو نيست!

همچنين باورهاى دينى و اعتقاد به قداست خانواده، در پيوند خانوادگى، نقشى سازنده و تعيين كننده دارند؛ زيرا زندگى و دوستى با كسانى كه از باورهاى دينى برخوردار نيستند و تقدّس معنوى خانواده را باور ندارند و تنها به ظواهر مادّى مى انديشند، قابل اعتماد نيست. از امام على عليه السلام روايت شده است كه مى فرمايد:

وُدُّ أبناءِ الدُّنيا يَنقَطِعُ، لِانقِطاعِ أسْبابِهِ. [۹۲۶]

دوستىِ فرزندان (وابستگانِ) دنيا گسسته مى شود؛ زيرا عوامل آن، گسستنى است.

ايشان همچنين مى فرمايد:

وُدُّ أبناءِ الآخِرَةِ يَدُومُ، لِدَوامِ سَبَبِهِ. [۹۲۷]

دوستىِ فرزندان (وابستگانِ) آخرت، پايدار مى شود؛ زيرا عامل آن، پايدار است.

امام على عليه السلام تعبير زيباى ديگرى نيز دارند:

مَوَدَّةُ ذَوِى الدِّينِ بَطيئَةُ الاِنقِطاعِ، دائِمَةُ الثَّباتِ وَ البَقاءِ. [۹۲۸]

دوستىِ دينداران، دير گسل است و ثبات و دوام آن، هميشگى است.

مدبّر حكيم جهان، به منظور شكل گرفتن نهاد خانواده، به طور طبيعى، دو همسر را با رشته محبّت، به هم پيوند داده است، چنان كه مى فرمايد:

«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً. [۹۲۹]

و از نشانه هاى [عظمت] او، اين كه از [نوع] خودتان، همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد».

بدين ترتيب، با ارزش معنوى قائل شدن براى پيوند زناشويى، به اين نهاد، تقدّس بخشيده شده است.

پس هر چه موجب تقويت محبّت و قداست خانواده شود، اين نهاد مقدّس را تحكيم مى بخشد، و هر چه از محبّت و قداست خانواده بكاهد، موجب سستى و فروپاشىِ خانواده مى شود.

نخستين گام در جهت تحكيم نهاد خانواده، رعايت آدابى است كه براى تشكيل خانواده در اسلام، مقرّر شده است. [۹۳۰] افزون بر اين، در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام، ره نمودهاى بسيار ارزنده اى براى تقويت محبّت و قداست خانواده ارائه شده است كه مهم ترين آنها را به سه دسته مى توان تقسيم كرد:

الف ـ وظايف مشترك مرد و زن؛

ب ـ وظايف خاصّ مرد؛

ج ـ وظايف خاصّ زن.

الف ـ مهم ترين وظايف مشترك مرد و زن

1. اظهار محبّت

يكى از آداب مهمّ معاشرت در اسلام، [۹۳۱] اظهار محبّت متقابل به يكديگر است. از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد:

أبدِ المَوَدَّةَ لِمَن وادَّكَ تَكُن أثبَتَ. [۹۳۲]

دوستىِ خود را به آن كه تو را دوست دارد، اظهار كن تا [اين دوستى] استوارتر شود.

ايشان در حديثى ديگر مى فرمايد:

إذا أحَبَّ أحَدُكُم أخاهُ فَليُعلِمهُ، فَإنَّهُ أصلَحَ لِذاتِ البَينِ. [۹۳۳]

هر گاه يكى از شما برادر [مسلمان] خود را دوست مى دارد، او را [از اين دوستى] باخبر كند؛ چرا كه اين كار، افراد را بيشتر به هم پيوند مى دهد.

به طور طبيعى، هر كس همسر خود را دوست دارد، با اظهار محبّت خود به او، سبب مى شود كه دوستىِ آنان استوارتر شود و پيوند خانوادگى شان تحكيم يابد. زن و مرد، هر دو در اين وظيفه مشترك اند؛ ولى از آن جا كه زن، نياز بيشترى به ابراز احساسات مرد دارد، در احاديث اسلامى، اظهار محبّت مرد به زن، بيشتر توصيه شده است. [۹۳۴] از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد:

قَولُ الرَّجُلِ لِلمَرأةِ: «إنّى اُحِبُّكِ» لا يَذهَبُ مِن قَلبِها أبَدا. [۹۳۵]

اين سخن مرد به زن كه: «دوستت دارم»، هرگز از دل زن، بيرون نمى رود.

در حديث ديگرى نيز از ايشان آمده:

إذا نَظَرَ العَبدُ إلى وَجهِ زَوجِهِ وَ نَظَرَت إلَيهِ، نَظَرَ اللّهُ إلَيهِما نَظَرَ رَحمَةٍ، فَإذا أخَذَ بِكَفِّها وَ أخَذَت بِكَفِّهِ، تَساقَطَت ذُنوبُهُما مِن خِلالِ أصابِعِهِما. [۹۳۶]

هر گاه بنده، به چهره همسرش و همسرش به چهره او بنگرد، خداوند به آن دو، با نگاه مهرآميز مى نگرد. پس هر گاه دست يكديگر را بگيرند، گناهان آن دو، از لاى انگشتانشان فرو مى ريزد.

همچنين اظهار محبّت به فرزندان، [۹۳۷] موجب گرم شدن هر چه بيشتر كانون خانواده مى شود:

المُؤمِنُ حَبيبُ اللّهِ وَ وَلَدُهُ تُحفَةُ اللّهِ، فَمَن رَزَقَهُ اللّهُ وَلَدا فِى الإسلامِ فَليُكثِر قُبلَتَهُ. [۹۳۸]

مؤمن، دوست خداست و فرزند او هديه خدا. پس هر كه خداوند در اسلام، به او فرزندى روزى كرد، بايد او را زياد ببوسد.

البتّه بايد توجّه داشت كه افراط در محبّت خانوادگى، به گونه اى كه موجب غفلت از خداوند متعال و ارزش هاى اسلامى و انسانى شود، به شدّت نكوهيده است. از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه خطاب به عبد اللّه بن مسعود مى فرمايد:

يَابنَ مَسعودٍ! إيّاكَ أن تَدَعَ طاعَةَ اللّهِ وَ تَقصِدَ مَعصِيَتَهُ شَفَقَةً عَلى أهلِكَ، لِأَنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ: «يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْاْ يَوْمًا لَا يَجْزِى وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لَا موْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئا» [۹۳۹]. [۹۴۰]

اى پسر مسعود! مبادا دلسوزى براى خانواده ات، موجب شود كه طاعت خدا را وا نهى و نافرمانى اش را در پيش گيرى؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد: «اى مردم! از پروردگارتان پروا بداريد، و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى، به كار فرزندش نمى آيد و هيچ فرزندى نيز به كار پدرش».

بنا بر اين، قلمروِ دوستى و اظهار محبّت به خانواده، محدود به مقرّرات اسلامى است.

2. خوش خويى و خوش رفتارى

يكى ديگر از عوامل تحكيم خانواده، خوش اخلاقى است. از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد:

حُسنُ الخُلقِ يُثبِتُ المَوَدَّةَ. [۹۴۱]

خوش خويى، دوستى را استوار مى كند.

اين وظيفه نيز ميان مرد و زن، مشترك است؛ امّا از آن جا كه مرد، رياست خانواده را به عهده دارد، در باره داشتن خوى نيكو، به او بيشتر توصيه شده است. از اَنَس بن مالك نقل شده كه از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: ايمانِ كدام يك از مؤمنان، كامل تر است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

أحسَنُهُم خُلُقا مَعَ أهلِهِ. [۹۴۲]

آن كه با خانواده اش، خوش اخلاق تر باشد.

در حديثى ديگر از ايشان آمده است:

أحسَنُ النّاسِ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا وَ ألطَفُهُم بِأهلِهِ، وَ أنا ألطَفُكُم بِأهلى. [۹۴۳]

شايسته ترينِ مردمان، از جهت ايمان، كسى است كه خوش اخلاق ترينِ آنها باشد و با خانواده اش مهربان تر باشد، و من، مهربان ترينِ شما با خانواده ام هستم.

همچنين با اين كه خوش رفتارى متقابل مرد و زن براى تحكيم پيوند خانوادگى ضرورى است، امّا قرآن كريم به مردها اين گونه توصيه مى فرمايد:

«وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا. [۹۴۴] و با آنها به شايستگى رفتار كنيد و اگر از آنان خوشتان نيامد، پس چه بسا چيزى را خوش نمى داريد و خدا در آن، مصلحت فراوان قرار مى دهد».

از امام صادق عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد:

إنَّ المَرءَ يَحتاجُ فى مَنزِلِهِ وَ عِيالِهِ إلى ثَلاثِ خِصالٍ يَتَكَلَّفُها وَ إن لَم يَكُن فى طَبعِهِ ذلِكَ: مُعاشَرَةٍ جَميلَةٍ، وَ سَعَةٍ بِتَقديرٍ، وَ غَيرَةٍ بِتَحَصُّنٍ. [۹۴۵]

مرد، در [اداره] خانه و خانواده اش، به سه خصلت نياز دارد كه بايد آنها را به كار بَرَد، اگر چه اين ويژگى ها در درون او نباشد: خوش خويى، گشاده دستىِ سنجيده، و غيرت براى ناموسدارى.

3. رعايت حقوق

يكى ديگر از وظايف مشترك زن و مرد كه نقشى اساسى در تحكيم نهاد خانواده دارد، رعايت حقوق متقابل يكديگر است. بر پايه روايتى، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره اين وظيفه، چنين هشدار داده است:

ألا إنَّ لَكُم عَلى نِسائِكُم حَقّا، وَ لِنِسائِكُم عَلَيكُم حَقّا. [۹۴۶]

آگاه باشيد كه شما را بر زنانتان، حقّى است، و زنانتان را بر شما حقّى!

در رسالة الحقوق كه از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده، در باره حقّ همسر آمده است:

أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَأن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَها لَكَ سَكَنا وَ اُنسا، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل عَليكَ، فَتُكرِمَها وَ تَرفُقَ بِها، وَ إن كانَ حَقُّكَ عَليها أوجَبَ. [۹۴۷]

حقّ همسر، اين است كه بدانى خداى عز و جل، او را مايه آرامش و اُنس تو قرار داده و بدانى كه اين، خود، نعمتى است از جانب خداوند عز و جل به تو. پس، او را گرامى بدارى و با او مهربان باشى، هر چند حقّ تو بر او لازم تر است.

رعايت حقّ خانواده بر مرد، آن قدر اهميت دارد كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين گونه روايت شده است:

مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَيَّعَ مَن يَعولُ! [۹۴۸]

ملعون است، ملعون است كسى كه خانواده اش را واگذارد!

و در حديثى ديگر مى فرمايد:

كَفى بِالمَرءِ إثما أن يُضَيِّعَ مَن يَعولُ. [۹۴۹]

مرد را همين گناه بس كه در حقّ خانواده اش، كوتاهى ورزد.

همچنين حق شناسى زن نسبت به شوهر، آن قدر ارزشمند است كه پاداش جهاد دارد. از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:

جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ. [۹۵۰]

جهاد زن، خوبْ شوهردارى كردن است.

ابن عبّاس مى گويد: زنى به نام «لينه»، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! من به نمايندگى از زنان، نزد شما آمده ام. هيچ زنى تا روز قيامت، سخن مرا نمى شنود، مگر اين كه از آن، خوش حال خواهد شد. خداى يگانه، هم پروردگار مردان است و هم پروردگار زنان. آدم عليه السلام، هم پدرِ مردان است و هم پدرِ زنان. حوّا، هم مادرِ مردان است و هم مادرِ زنان. خداوند، جهاد را بر مردان، مقرّر داشته است. اگر شهيد شدند، نزد پروردگارشان زنده اند و روزى مى خورند، و اگر [در راهِ رفتن به جهاد] مُردند، باز نزد خداوند، پاداش دارند، و اگر [زنده] باز گشتند، خداوند به آنان پاداش داده است. ما زنان، از بيماران، پرستارى مى كنيم و مجروحان را مداوا مى نماييم. پس ما چه پاداشى داريم؟

پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمود:

يا وافِدَةَ النِّساءِ! أبلِغى مَن لَقيتِ مِنَ النِّساءِ، أنّ طاعَةَ الزَّوجِ وَ الاعتِرافَ بِحَقِّهِ تَعدِلُ ذلِكَ كُلَّهُ. [۹۵۱]

اى نماينده زنان! به هر يك از زنان كه ملاقاتش كردى، ابلاغ كن كه اطاعت از شوهر و پذيرفتن حقّ او، با همه اينها [كه گفتى]، برابرى مى كند.

در ارزيابى احاديثى كه در باره حقوق مرد و زن وارد شده، توجّه به اين نكته ضرورى است كه اسلام، دين حق و عدل است و بر اساس اين، حقوق همه اعضاى خانواده، اعم از مرد، زن و فرزندان، بر پايه نيازهاى واقعى خانواده سالم و صالح، مقرّر گرديده است. بنا بر اين، تأكيد برخى از احاديث بر حقوق ويژه مرد، يا حقوق ويژه زن، مى تواند ناظر بر شرايط خاصّ فرهنگىِ حاكم بر جامعه باشد.

4. تأمين نيازهاى جنسى

يكى از مهم ترين عوامل تحكيم خانواده، پاسخگويى مثبت و متقابلِ زوجين به نيازهاى جنسى يكديگر است. بر پايه برخى تحقيقات، در ايران، دست كم پنجاه درصد طلاق هايى كه در دادگاه خانواده به بهانه هاى گوناگون صورت مى گيرد، ريشه در مسائل جنسى دارد و به تجربه ثابت شده است كه در خانواده هايى كه مشكلات جنسى زوج ها برطرف شده، احتمال فروكش كردن مشكلات خانواده، افزايش يافته است. [۹۵۲]

ره نمودهاى اسلام، براى تأمين نيازهاى جنسى زوجين

اسلام، ره نمودهاى ارزنده اى براى تأمين نيازهاى جنسى زوجين دارد كه اگر مورد توجّه قرار مى گرفتند، نهاد خانواده در جامعه ما تا اين حد، دچار سستى و فروپاشى نمى شد. متن اين ره نمودها در مبحث «عوامل تحكيم خانواده» (فصل ششم) گذشت؛ امّا خلاصه آنها عبارت اند از:

يك. توصيه به آراستگى زن براى شوهر

نخستين ره نمودى كه زمينه را براى تأمين نيازهاى جنسى زوجين آماده مى كند، آرايش كردن زن براى شوهرش است. در احاديث اسلامى، از يك سو، آرايش زن براى غير شوهر، به شدّت مذموم و ممنوع شناخته شده [۹۵۳] و از سوى ديگر، آرايش زن براى شوهرش، مورد تأكيد قرار گرفته است. اين، بدان معناست كه آرايش زن مى تواند مقدّمه فروپاشى خانواده و يا تحكيم اين نهاد مقدّس باشد. به اين احاديث، توجّه كنيد:

لَولا أنَّ المَرأةَ تَصَنَّعُ لِزَوجِها لَصَلَفَت عِندَهُ. [۹۵۴]

اگر زن، خود را براى شوهرش نمى آراست، بى گمان در دل او جا نمى گرفت. لِتَطَيَّبِ المَرأةُ المُسلِمَةُ لِزَوجِها. [۹۵۵]

زن مسلمان بايد خود را براى شوهرش خوش بو سازد.

بر پايه گزارش مُقاتل بن حيّان، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله دختران خود را شوهر مى داد، هم به آنها توصيه مى كرد كه قبل از آميزش، خود را شستشو كنند و هم به شوهران آنها. [۹۵۶]

دو. توصيه به آراستگى مرد براى همسر

به همان ميزان كه آرايش زن براى شوهر توصيه شده، آراستگى مرد براى همسر نيز در احاديث اسلامى، مورد تأكيد است. در حديثى آمده است:

يَجِبُ عَلَى الرَّجُلِ لِامرَأتِهِ ما يَجِبُ لَهُ عَلَيها، أن يَتَزَيَّنَ لَها كَما تَتَزَيَّنُ لَهُ فى غَيرِ مَأثَمٍ. [۹۵۷]

مرد در برابر زنش، همان وظيفه اى را دارد كه زنش در برابر او دارد؛ يعنى خود را براى او بيارايد، همچنان كه زنش، خود را براى او مى آرايد؛ ولى نبايد به گناه بيفتد.

در جاى ديگرى آمده است:

تَهِيئَةُ الرَّجُلِ لِلمَرأةِ مِمّا يَزيدُ فى عِفَّتِها. [۹۵۸]

آراسته بودن مرد براى زن، از عواملى است كه بر پاك دامنىِ زن مى افزايد.

نكته قابل تأمّل، اين كه بر پايه حديثى از امام كاظم عليه السلام، يكى از عوامل آلودگىِ زنان شوهردار، بى توجّهى شوهران آنان به آراستگى خود براى همسران است. متن حديث، اين است:

إنَّ التَهيِئَةَ مِمّا يَزيدُ فى عِفَّةِ النِّساءِ، وَ لَقَد تَرَكَ النِّساءُ العِفَّةَ بِتَركِ أزواجِهِنَّ التَّهيِئَةَ. [۹۵۹]

آراسته بودن، از عواملى است كه بر پاك دامنىِ زن مى افزايد. زنان، از آن رو تركِ پاك دامنى مى كنند كه شوهرانشان آراسته بودن را ترك مى نمايند.

سه. تأكيد بر پاداش معنوىِ تأمين نيازهاى جنسى

نكته حائز اهمّيت و قابل تأمّل، اين كه احاديث اسلامى، به منظور تشويق زوجين بر تأمين نيازهاى جنسى يكديگر، تأكيد دارند كه لذّت جنسى حلال ـ كه يك امر صد در صد مادّى است ـ، پاداش معنوى نيز دارد. محدّث بزرگ، شيخ كلينى در اين باره روايت كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به ابوذر فرمود:

إيتَ أهلَكَ تُؤجَرْ. با همسرت نزديكى كن كه پاداش مى گيرى.

و وقتى ابو ذر با شگفتى از ايشان مى پرسد: «براى نزديكى كردن با آنها مأجور هستم؟!»، پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ مى دهد:

كَما أنَّكَ إذا أتَيتَ الحَرامَ اُزِرتَ، فَكَذلِكَ إذا أتَيتَ الحَلالَ اُوجِرتَ. [۹۶۰]

همان گونه كه اگر مرتكب حرام شوى، گناهكار هستى، هر گاه با حلال در آميزى، پاداش مى يابى.

در حديثى ديگر از ايشان آمده است:

فَإذا هُوَ جامَعَ تَحاتُّ عَنهُ الذُّنوبُ كَما يَتَحاتُّ وَرَقُ الشَّجَرِ، فَإذا هُوَ اغتَسَلَ انسَلَخَ مِنَ الذُّنوبِ. [۹۶۱]

چون [مرد] آميزش كند، گناهان او همچون برگ درخت، فرو مى ريزند، و هر گاه غسل كند، از گناهان، شسته مى شود.

چهار. نكوهش عدم تأمين نيازهاى جنسى

در شمارى از احاديث روايات، هم مرد به سبب عدم تأمين نيازهاى جنسى همسر و هم زن، به حسب عدم تأمين نيازهاى جنسى شوهر، به شدّت نكوهش شده اند. [۹۶۲]

جالب توجّه اين كه طبق نقل مرحوم كلينى، پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به زنان مى فرمايد:

لا تُطَوِّلَنَّ صَلاتَكُنَّ لِتَمنَعنَ أزواجَكُنَّ. [۹۶۳]

نمازهاى خود را طول ندهيد تا شوهرانتان را [از خود] باز داريد.

در حديثى ديگرى نيز آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به يكى از ياران خود به نام عثمان بن مظعون ـ كه به دليل پرداختن بيش از حد به عبادت، از اداى حقوق جنسى همسر خود امتناع مى ورزيد ـ مى فرمايد:

إنَّ لِأهلِكَ عَلَيكَ حَقّا. [۹۶۴]

همسرت بر تو حقّى دارد.

و در حديثى ديگر خطاب به او مى فرمايد:

يا عُثمانُ! لَم يُرسِلنِى اللّهُ تَعالى بِالرَّهبانِيَّةِ، وَ لكِن بَعَثَنى بِالحَنيفِيَّةِ السَّهلَةِ السَّمحَةِ، أصومُ وَ اُصَلّى، وَ ألمِسُ فَمَن أحَبَّ فِطرَتى فَليَستَنَّ بِسُنَّتى، وَ مِن سُنَّتِى النِّكاحُ. [۹۶۵]

اى عثمان! خداوند متعال، مرا به رهبانيت نفرستاده؛ بلكه مرا با آيين يكتاپرستىِ سهل و ساده گير، فرستاده است. من، هم روزه مى گيرم و هم نماز مى خوانم و هم با همسرم آميزش مى كنم. پس هر كه آيين مرا دوست دارد، بايد از سنّت من پيروى كند و از جمله سنّت من، ازدواج كردن است.

پنج. وجوب تأمين نيازهاى جنسى

افزون بر توصيه و تشويق به تأمين نيازهاى جنسى و نكوهشِ امتناع از اين اقدام، تأمين نياز جنسى زن، حقّى است كه حدّ اكثر چهار ماه يك بار، بر مرد، شرعا واجب است. صفوان بن يحيى از امام رضا عليه السلام پرسيد كه: مرد، به دليل مصيبتى كه بر او وارد شده، چند ماه و يا يك سال به همسر جوان خود نزديك نمى شود. البتّه قصد زيان وارد كردن به همسرش را هم ندارد. امام عليه السلام فرمود:

إذا تَرَكَها أربَعَةَ أشهُرٍ كانَ آثِما بَعدَ ذلِكَ. [۹۶۶]

چنانچه چهار ماه، او را ترك كند، پس از آن، گناهكار است.

شش. رعايت آداب آميزش

رعايت آنچه در باره آداب آميزش جنسى در احاديث اسلامى آمده، مانند: احساس نياز جنسى، شوخى و بازى، و درنگ، [۹۶۷] نيز در تأمين نيازهاى جنسى، بسيار مؤثّر است.

تصريح پيشوايان اسلام به اين آداب، بدين معناست كه آموزش جنسى در حدّ مشروع، نه تنها ضدّ ارزش نيست، بلكه اقدامى ضرورى و در جهت تأمين كامل اين نياز غريزى، و تحكيم نهاد مقدّس خانواده است.

رعايت شمار ديگرى از آداب آميزش جنسى، مانند: ذكر و دعا، [۹۶۸] قداست معنوى اين اقدام را تقويت مى كند و بدين سان، وسيله ديگرى براى تحكيم نهاد خانواده فراهم مى گردد.

5. همكارى

يكى از وظايف اخلاقى مشترك زوجين كه در تحكيم بنيان خانواده، نقشى اساسى دارد، يارى رساندن آنان به يكديگر در اداره امور زندگى است.

احاديث اسلامى، تعبيرهاى بلند و قابل تأمّلى در اين زمينه دارند كه به اين عامل تحكيم، قداست خاصّى مى بخشند. در حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خطاب به امام على عليه السلام آمده است:

يا عَلِيُّ! لا يَخدِمُ العِيالَ إلّا صِدّيقٌ أو شَهيدٌ، أو رَجُلٌ يُريدُ اللّهِ بِهِ خَيرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ. [۹۶۹]

اى على! به خانواده خود، خدمت نمى كند، مگر راستگو، يا شهيد، يا مردى كه خداوند، خير دنيا و آخرت را براى او بخواهد.

در حديثى ديگر مى خوانيم:

خِدمَتُكَ زَوجَتَكَ صَدَقَةٌ. [۹۷۰]

خدمتِ تو به همسرت، صدقه است.

در حديث ديگرى، چنين آمده است:

إنَّ الرَّجُلَ إذا سَقَى امرَأتَهُ مِنَ الماءِ اُجِرَ. [۹۷۱]

مرد، هر گاه به همسرش آبى بنوشاند، پاداش مى بَرَد.

و باز مى فرمايد:

المُؤمِنُ يُؤجَرُ فى كُلِّ شَى ءٍ، حَتّى فِى اللُّقمَةِ يَرفَعُها إلى فِى امرَأتِهِ. [۹۷۲]

به مؤمن، براى هر چيزى، پاداش داده مى شود، حتّى براى لقمه اى كه در دهان همسرش مى گذارد.

همچنين در باره يارى رساندن زن به همسر خود در زندگى، اين گونه روايت شده است:

أيُّمَا امرَأةٍ خَدَمَت زَوجَها سَبعَةَ أيّامٍ، غَلَّقَ اللّهُ عَنها سَبعَةَ أبوابِ النّارِ، وَ فَتَحَ لَها ثَمانِيَةَ أبوابِ الجَنَّةِ، تَدخُلُ مِن أينَما شاءَت. [۹۷۳]

هر زنى كه شوهرش را هفت روز يارى دهد، خداوند، هفت درِ دوزخ را به روى او مى بندد، و هفت درِ بهشت را به رويش مى گشايد تا از هر درى كه مى خواهد، وارد شود.

هميارى امام على عليه السلام و سَرور زنان جهان، فاطمه عليهاالسلام، الگوى خوبى در اين زمينه براى جامعه اسلامى است. از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه مى فرمايد:

تَقاضى عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ عليهماالسلام إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِى الخِدمَةِ، فَقَضى عَلى فاطِمَةَ بِخِدمَةِ ما دونَ البابِ، وَ قَضى عَلى عَلِىٍّ ما خَلفَهُ. فَقالَت فاطِمَةُ: فَلا يَعلَمُ ما داخَلَنى مِنَ السُّرورِ إلَا اللّهُ بِإكفائى رَسولُ اللّهِ تَحُمَّلَ رِقابِ الرِّجالِ. [۹۷۴]

على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام براى داورى در باره تقسيم كارهاى خود، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله، اين گونه قضاوت كرد كه كارهاى داخل خانه را فاطمه انجام دهد و كارهاى بيرون از خانه را على. فاطمه عليهاالسلام فرمود: «از اين كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا از بر عهده گرفتن مسئوليت هاى مردان، معاف ساخت، فقط خدا مى داند كه چه قدر خوش حال شدم».

در حديثى ديگر از ايشان آمده است:

إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام ضَمِنَت لِعَلِىٍّ عليه السلام عَمَلَ البَيتِ وَ العَجينَ وَ الخَبزَ وَ قَمَّ البَيتِ، وَ ضَمِنَ لَها عَلِىٌّ عليه السلام ما كانَ خَلفَ البابِ مِن نَقلِ الحَطَبِ وَ أن يَجى ءَ بِالطَّعامِ. [۹۷۵]

فاطمه عليهاالسلام كارِ خانه، پخت و پزِ نان و جارو كردن اتاق را براى على عليه السلام تضمين كرد، و على عليه السلام، كارهاى بيرون از خانه، مانند: حمل هيزم و آوردن موادّ خوراكى را براى فاطمه عليهاالسلام بر عهده گرفت.

بديهى است اين تقسيم كار، با شرايط اجتماعى آن دوران، مطابقت مى كرد. بنا بر اين در هر دوران، بلكه در هر خانواده، هميارى زن و شوهر مى تواند به تناسب شرايط زندگى آنها تنظيم شود.

6. احترام متقابل

ششمين عامل تحكيم پيوند خانوادگى، احترام متقابل اعضاى اين نهاد نسبت به يكديگر است. اين وظيفه اخلاقى، اختصاص به خانواده ندارد؛ بلكه هر مسلمانْ موظّف است با مسلمان ديگر، بلكه با همه انسان ها، با احترام برخورد كند؛ امّا بى ترديد، احترام متقابل زن و شوهر، و پدر و مادر با فرزند، به دليل نقشى كه در سلامت و تعالى خانواده دارد، بيشتر مورد تأكيد است.

نكته قابل توجّه، اين كه وظيفه مرد به عنوان بزرگ خانواده، در اين باره سنگين تر است و در احاديث فراوانى، به مردها توصيه شده كه به همسران خود، احترام بگذارند. در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است:

مَنِ اتَّخَذَ زَوجَةً فَليُكرِمها. [۹۷۶]

هر كس همسرى اختيار كرد، بايد او را گرامى بدارد.

در حديثى ديگر مى خوانيم:

ما أكرَمَ النِّساءَ إلّا كَريمٌ، وَ ما أهانَهُنَّ إلّا لَئيمٌ. [۹۷۷]

زنان را كسى گرامى نمى دارد، مگر انسانِ بزرگوار، و كسى به آنان اهانت نمى كند، مگر انسان پَست. همچنين توصيه شده كه وقتى مرد، وارد خانه مى شود، به خانواده خود سلام كند:

إذا دَخَلتَ بَيتَكَ فَسَلِّم عَلى أهلِ بَيتِكَ؛ يَكثُر خَيرُ بَيتِكَ. [۹۷۸]

هر گاه وارد خانه ات شدى، بر خانواده ات سلام كن؛ زيرا خير [و بركتِ] خانه ات، زياد مى شود.

شكّى نيست كه احترام به خانواده، موجب تقويت محبّت و خير و بركت خانه خواهد شد.

7. نرمى و مُدارا

يكى ديگر از وظايف مشترك اخلاقى و عامل تحكيم خانواده، رفق و مداراست. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

الرِّفقُ يُمنٌ، وَ الخُرقُ شُؤمٌ، وَ إذا أرادَ اللّهُ بِأهلِ بَيتٍ خَيرا أدخَلَ عَلَيهِمُ الرِّفقَ، فَإنَّ الرِّفقَ لَم يَكُن فى شَى ءٍ قَطُّ إلّا زانَهُ، وَ إنَّ الخُرقَ لَم يَكُن فى شَى ءٍ قَطُّ إلّا شانَهُ. [۹۷۹]

ملايمت (نرمى)، ميمون است و خشونت، شوم. هر گاه خداوند براى خانواده اى خيرى بخواهد، ملايمت را وارد آن خانواده مى كند؛ زيرا ملايمت هيچ گاه با هيچ چيزى همراه نمى شود مگر اين كه آن را زينت مى بخشد، و خشونت هرگز با چيزى همراه نمى شود، مگر اين كه آن را زشت مى گرداند.

فراز و نشيب هاى زندگى، حالات مختلف آدمى و اختلاف نظرها، به طور طبيعى زمينه ساز بداخلاقى و ناسازگارى اند. از اين رو، خانواده اى كه از عنصر نرمى، مدارا، ملايمت و تسامح و تغافل [۹۸۰] برخوردار نباشد، نمى تواند پايدار بماند. مرد، با اندك كج خلقىِ زن، تصميم به جدايى مى گيرد، و زن، با ملاحظه بداخلاقىِ شوهر، درخواست جدايى مى نمايد. اين جاست كه احاديث اسلامى با تأكيد بر قداست خانواده، با وعده به پاداش هاى بزرگ اخروى، زوجين را به شكيبايى و مدارا دعوت مى نمايند. به زن مى گويند:

مَن صَبَرَت عَلى سوءِ خُلُقِ زَوجِها، أعطاها مِثلَ ثَوابِ آسِيَةَ بِنتِ مُزاحِمٍ. [۹۸۱] هر كس بر بداخلاقىِ شوهرش شكيبايى كند، خداوند، همانند پاداش آسيه، دختر مُزاحم (همسر فرعون)، به او عطا مى فرمايد.

و به مرد مى فرمايد:

مَن صَبَرَ عَلى سوءِ خُلُقِ امرَأتِهِ وَ احتَسَبَهُ أعطاهُ اللّهُ تَعالى بِكُلِّ يَومٍ وَ لَيلَةٍ يَصبِرُ عَلَيها مِنَ الثَّوابِ ما أعطى أيّوبَ عليه السلام عَلى بَلائِهِ. [۹۸۲]

هر مردى به خاطر خدا، در برابر بداخلاقىِ زنش شكيبايى كند، خداوند متعال براى هر روز و شبى كه در برابرش شكيبايى مى ورزد، همانند ثوابى را به او مى دهد كه به ايّوب عليه السلام در قبال گرفتارى اش داد.

و بدين سان از فروپاشى كانون خانواده، پيشگيرى مى نمايد.

8. چشم پوشى

چشم پوشى از لغزش هاى ديگران و تغافل (خود را به غفلت زدن) در برابر آنها، يكى از عوامل مهمّ آرامش روانى و آسايش زندگى است. از امام على عليه السلام در اين باره نقل شده كه مى فرمايد:

مَن لَم يَتَغافَل وَ لا يَغُضُّ عَن كَثيرٍ مِنَ الاُمورِ، تَنَغَّصَت عيشَتُهُ. [۹۸۳]

هر كه از بسيارى امور، چشم پوشى نكند، زندگى اش تيره مى شود. در زندگى خانوادگى، به وفور، مسائلى پيش مى آيد كه اعضاى خانواده، از آن، چشم پوشى نمى كنند و آن را به رخ يكديگر مى كشند. در اين صورت، زندگى براى آنان تلخ و غير قابل تحمّل مى گردد. از اين رو، چشم پوشى از مسائل كم اهمّيت و قابل گذشت، موجب تقويت نهاد خانواده است.

9. قناعت و ساده زيستى

آزمندى و تجمّل گرايى، زندگى را تلخ مى كنند، و به عكس، قناعت، موجب شيرينى آن است. به اين سخن بنگريد:

أنعَمُ النّاسِ عَيشا مَن مَنَحَهُ اللّهُ سُبحانَهُ القَناعَةَ، وَ أصلَحَ لَهُ زَوجَهُ. [۹۸۴]

خوش ترين زندگى، از آنِ كسى است كه خداوند پاك، به او قناعت بخشيده و همسرى شايسته، روزى اش كرده است.

زن و مرد، بخصوص در آغاز زندگى، با بهره گيرى از عنصر قناعت و ساده زيستى، مى توانند در نهايت تنگ دستى، پيوند مشترك خود را شيرين و بادوام نمايند.

10. رضا (خشنود بودن به خواست خدا)

تلاش مرد براى تأمين رفاه خانواده، يكى از وظايف اختصاصى اوست؛ [۹۸۵] امّا بديهى است كه همه تلاش هاى او به نتيجه نمى رسد، و چه بسا زندگى خانوادگى، دچار مشكلات مادّى و غير مادّى گردد. اين جاست كه انسان بايد نه تنها خود را تسليم تقدير الهى نمايد، بلكه بايد راضى بودن به قضاى الهى را تمرين كند تا زندگى به كام او گوارا گردد:

إنَّ أهنَأ النّاسِ عَيشا، مَن كانَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضِيا. [۹۸۶]

گواراترين زندگى، از آنِ كسى است كه به آنچه خداوند، قسمت او كرده، خرسند است.

بنا بر اين، يكى ديگر از كارهاى مشترك اعضاى خانواده كه در بن بست ها و فراز و نشيب ها، زندگى را گوارا مى سازد و موجبات دوام آن را فراهم مى كند، رضامندى به قضاى الهى است.

ب ـ وظايف خاصّ مرد

مرد، به عنوان مدير خانواده، علاوه بر وظايف مشترك، وظايف ويژه اى به عهده دارد كه انجام دادن آنها، نقش مؤثّرى در تحكيم اين نهاد، ايفا مى نمايد. مهم ترينِ اين وظايف، عبارت اند از:

1. تأمين نيازهاى دينى

دين، اساسى ترين عامل امنيت و آرامش درونى خانواده است. از اين رو، رعايت ارزش هاى دينى، مهم ترين عامل تحكيم خانواده محسوب مى شود.

امام على عليه السلام طبق نقلى، در باره نقش دين در آرامش زندگى چنين مى فرمايد:

إنّى إذَا استَحكَمتُ فِى الرَّجُلِ خَصلَةً مِن خِصالِ الخَير احتَمَلتُهُ لَها وَ اغتَفَرتُ لَهُ فَقَد ما سِواها، وَ لا أغتَفِرُ لَهُ فَقدَ عَقلٍ وَ لا عَدَمَ دينٍ، لِأنَّ مُفارَقَةَ الدّينِ مُفارَقَةُ الأمنِ، وَ لا تَهنَأ حَياةٌ مَعَ مَخافَةٍ، وَ عَدَمُ العَقلِ عَدَمُ الحَياةِ، وَ لا تُعاشَرُ الأمواتُ. [۹۸۷]

من هر گاه در مردى، خصلتى از خصلت هاى نيك را استوار بيابم، او را به سبب دارا بودن آن، تحمّل مى كنم و بى بهرگى اش از ديگر خصلت هاى نيك را ناديده مى گيرم؛ امّا نمى توانم نابخردى و بى دينىِ او را ناديده بگيرم؛ زيرا جدا شدن از دين، جدا شدن از امنيت [و آرامش] است. زندگىِ همراه با ترس، گوارا نيست، و نابخردى نيز مُردگى است، و با مردگان، كسى معاشرت نمى كند.

قرآن كريم، مردان باايمان را موظّف كرده كه از طريق تأمين نيازهاى دينى خانواده خود، آنان را از گرفتارى آتش دوزخ، محافظت كنند:

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ. [۹۸۸]

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خودتان و خانواده تان را از آتشى كه سوخت آن، مردم و سنگ ها هستند، حفظ كنيد. بر آن آتش، فرشتگانى خشن و سختگير گمارده شده اند. از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه مأمورند، انجام مى دهند».

از امام على عليه السلام در تبيين اين آيه روايت شده كه مى فرمايد:

عَلِّمُوهُم وَ أدِّبُوهُم. [۹۸۹]

به آنان علم و أدب بياموزيد.

بى توجّهى به ارزش هاى دينى، پيش از آن كه اعضاى خانواده را در آخرت، گرفتار آتش دوزخ كند، در همين دنيا آنها را در آتش احساس ناامنى خانوادگى و انواع مشكلات ناشى از آن مى سوزاند.

نخستين وظيفه مرد براى احياى ارزش هاى دينى در خانواده خود، وادار ساختن آنها به نماز است؛ زيرا نماز، از انواع ناهنجارى هاى اخلاقى و رفتارى، پيشگيرى مى نمايد. [۹۹۰] خداوند متعال خطاب به پيامبر خود مى فرمايد:

«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا. [۹۹۱]

و كسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شكيبا باش».

توجّه به خدا، نه تنها در تأمين نيازهاى معنوى و آرامش روانى خانواده مؤثّر است، بلكه در رهايى از تنگناهاى مادّى زندگى نيز نقش دارد. از اين رو، اهل بيت عليهم السلام در گرفتارى ها، از خانواده خود مى خواستند كه از نماز و دعا يارى جويند. [۹۹۲]

بديهى است كه تأكيد بر نماز در تربيت دينى، به معناى بى توجّهى به ديگر ارزش ها نيست؛ بلكه برنامه ريزى جهت پرورش همه ارزش هاى اسلامى و انسانى در خانواده ضرورى است، چنان كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه مى فرمايد:

أدِّبوا أولادَكُم عَلى ثَلاثِ خِصالٍ: حُبِّ نَبِيِّكُم، وَ حُبِّ أهلِ بَيتِهِ، وَ عَلى قِراءَةِ القُرآنِ. [۹۹۳]

فرزندان خود را بر سه خصلت، تربيت كنيد: دوست داشتن پيامبرتان، دوست داشتن اهل بيت او، و خواندن قرآن.

نيز روايت شده كه امام على عليه السلام خطاب به كميل بن زياد فرمود:

يا كُمَيلُ! مُر أهلَكَ أن يَروحوا فى كَسبِ المَكارِمِ، وَ يُدلِجوا فى حاجَةِ مَن هُوَ نائِمٌ. [۹۹۴]

اى كميل! به خانواده ات فرمان بده كه روزها در پى كسب خصلت هاى والاى انسانى بروند، و شبانگاهان، در پى رفع نياز خُفتگان.

2. تأمين نيازهاى علمى و فرهنگى

مدير خانواده، نه تنها بايد براى تربيت دينىِ اعضاى اين نهاد مقدّس، برنامه ريزى كند، بلكه موظّف است كه جهت تأمين نيازهاى علمى و فرهنگى آنان، اقدامات لازم را انجام دهد. از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمود:

مُروا أولادَكُم بِطَلَبِ العِلمِ. [۹۹۵]

فرزندانتان را به علم آموزى وا داريد.

همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى مى فرمايد:

أكرِموا أولادَكُم، وَ أحسِنوا أدَبَهُم؛ يُغفَر لَكُم. [۹۹۶]

به فرزندان خود، احترام بگذاريد و آنان را نيكو تربيت كنيد تا آمرزيده شويد.

از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَ الأدَبَ الصّالِحَ حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعا. [۹۹۷]

بنده مؤمن، پيوسته براى خانواده اش دانش و تربيت نيكو به ارث مى نهد تا اين كه همه آنها را وارد بهشت مى كند.

3. تأمين هزينه اقتصادى

بر پايه تعاليم اسلام، يكى از وظايف اختصاصى و اصلى مرد، تأمين هزينه اقتصادى خانواده است. از منظر شمارى از احاديث، تلاش براى انجام دادن اين وظيفه، فضيلتى همانند جهاد در راه خدا دارد:

مَن سَعى فى نَفَقَةِ عِيالِهِ وَ والِدَيهِ فَهُوَ كَالمُجاهِدِ فى سَبيلِ اللّهِ. [۹۹۸]

كسى كه براى تأمين هزينه خانواده اش و پدر و مادرش تلاش كند، همانند مجاهدِ راه خداست.

در شمار ديگرى از احاديت، تأمين هزينه خانواده، صدقه محسوب شده است:

نَفَقَةُ الرَّجُلِ عَلى أهلِهِ صَدَقَةٌ. [۹۹۹]

نفقه دادن مرد به خانواده اش، صدقه است.

در برخى از احاديث نيز آمده است:

أوَّلُ ما يوضَعُ فى ميزانِ العَبدِ نَفَقَتُهُ عَلى أهلِهِ. [۱۰۰۰]

نخستين چيزى كه در ترازوى [اعمال] بنده گذاشته مى شود، نَفَقه اى است كه به خانواده اش داده است.

گشاده دستى در حدّ توان [۱۰۰۱] براى تأمين نيازهاى خانواده نيز توصيه شده است:

أرضاكُم عِندَ اللّهِ أسبَغُكُم عَلى عِيالِهِ. [۱۰۰۲]

خوشايندترين شما نزد خداوند، كسى است كه خانواده خود را بيشتر در رفاه، قرار بدهد.

البتّه افراط در گشاده دستى، نكوهيده است. بنا بر اين، گشاده دستى براى خانواده نبايد از مرز اعتدال، خارج گردد.

4. تأمين نيازهاى روانى

تأمين نيازهاى روحى و روانى خانواده نيز در كنار تأمين نيازهاى دينى، علمى، فرهنگى و اقتصادى آنها، در جهت تحكيم اين نهاد، از اهمّيت ويژه اى برخوردار است. به اين سخن آموزنده و سازنده بنگريد:

مَن أدخَلَ عَلى أهلِ بَيتِهِ سُرورا، خَلَقَ اللّهُ مِن ذلِكَ السُّرورِ خَلقا يَستَغفِرُ لَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ. [۱۰۰۳]

هر كس خانواده اش را شاد سازد، خداوند، از آن شادى، مخلوقى مى آفريند كه تا روز قيامت، برايش طلب آمرزش مى كند.

بر اين پايه، هر اقدام مشروعى كه در جهت شادى خانواده انجام شود، مانند: همنشينى با اعضاى خانواده، [۱۰۰۴] غذا خوردن با آنها، [۱۰۰۵] مراعات ميل آنها در انتخاب نوع غذا، [۱۰۰۶] و هديه آوردن از سفر براى آنها، [۱۰۰۷] پسنديده است.

5. غيرت ورزى

يكى از وظايف اختصاصى مرد، غيرت ورزى نسبت به همسر است، بدين معنا كه وى نبايد اجازه دهد همسرش، آگاهانه يا ناخودآگاه، زمينه آلودگى و بى عفّتى خود را فراهم سازد. از اين رو، در احاديث، كسى كه اجازه مى دهد زنش آرايش كرده از خانه بيرون رود و خود را در معرض ديد چشم هاى ناپاك قرار دهد، و نيز كسى كه از بى عفّتى همسر خود، خبر دارد و اقدامى در جهت پيشگيرى از آن انجام نمى دهد، ديّوث و بى غيرت ناميده شده است:

أيُّما رَجُلٍ رَضِىَ بِتَزَيُّنِ امرَأَتِهِ وَ تَخرُجُ مِن بابِ دارِها، فَهُو دَيّوثٌ، وَ لا يَأثَمُ مَن يُسَمّيهِ دَيّوثا. وَ المَرأَةُ إذا خَرَجَت مِن بابِ دارِها مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَ الزَّوجُ بِذاكَ راضٍ، بُنِىَ لِزَوجِها بِكُلِّ قَدَمٍ بَيتٌ فِى النّارِ. [۱۰۰۸]

هر مردى كه راضى است همسرش خود را بيارايد و از خانه بيرون برود، آن مرد، ديّوث است، و هر كه او را ديّوث بنامد، گناه نكرده است. هر گاه زن، آرايش كنان و عطرزنان، از خانه اش خارج شود و شوهرش به اين كارِ او راضى باشد، به ازاى هر قدمى كه بر مى دارد، براى شوهر او، خانه اى در جهنّم بنا مى شود.

البتّه غيرت ورزى نابه جا و محدود كردن بى جهت زن، نه تنها پسنديده نيست، بلكه ـ چنان كه خواهيم گفت ـ يكى از عوامل فروپاشى خانواده است. [۱۰۰۹]

ج ـ وظايف خاصّ زن

در برابر همه وظايفى كه براى اداره خانواده به عهده مرد است، مهم ترين وظايف اختصاصى زن، عبارت اند از:

1. پذيرفتن مديريت شوهر بر خانواده

خانواده، يك واحد كوچك اجتماعى است و اداره آن، مانند يك اجتماع بزرگ نيازمند مديريت و رهبرى واحد است؛ زيرا مديريت جمعى اى كه زن و مرد در آن مشترك باشند، بى معناست. از اين رو، يكى از مرد يا زن بايد مدير و ديگرى معاون و تحت نظارت او باشد. قرآن در اين جا تصريح مى كند كه مديريت خانواده، به عهده مرد است:

«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ. [۱۰۱۰]

مردان، سرپرست زنان اند، به دليل آن كه خداوند [از نظر اجتماعى] بعضى از آنان (انسان ها) را بر بعضى ديگر برترى بخشيده است، و [نيز] از آن روى كه از اموال خويش [براى زنان] هزينه مى كنند».

بى ترديد، منظور از اين سخن، اجازه دادن به مرد در جهت خودكامگى و تضييع حقوق زن نيست؛ بلكه قرآن در عين حالى كه از نظر مديريتى، مرد را بر زن ترجيح داده، بر حقوق متقابل زن نيز تأكيد مى نمايد و مى فرمايد:

«وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ. [۱۰۱۱]

و براى زنان بر عهده مردان، حقوقى شايسته است، مانند حقوقى كه [براى مردان] بر عهده آنهاست و مردان بر آنها [از نظر رياست خانوادگى] برترى دارند».

اين سخن، بدين معناست كه همان طور كه حقوقى براى مرد وضع شده كه زن بايد آن را رعايت كند، زن نيز حقوق مختلفى بر مرد دارد كه رعايت آن بر مرد، لازم است. به تعبير ديگر، وظيفه، از حق جدا نيست. به همان اندازه كه زنان، وظايفى در برابر شوهر دارند، حقوقى نيز براى آنان مقرّر گرديده كه از تساوى اين حقوق با آن وظايف، عدالت در باره آنان اجرا مى گردد.

بر اين پايه، از نگاه قرآن، تفاوت جسمى و روحى مرد و زن از يك سو و وجوب نفقه زن بر مرد از سوى ديگر، زمينه ساز اعطاى حقّ مديريت خانواده به مرد، و وجوب اطاعت زن از مرد در اداره امور خانوادگى است. البتّه بايد توجّه داشت كه بى ترديد، رياست مرد بر زن، مطلق و نامحدود نيست؛ بلكه محدود به مقرّرات شرعى و اخلاقى و مقيّد به رعايت حقوق متقابل زن و وظايف مشتركى است كه هر يك از مرد و زن در تحكيم بنياد خانواده به عهده دارند.

گفتنى است كه رعايت حقّ رياست شوهر، آن قدر اهمّيت دارد كه بر پايه شمارى از احاديث، يكى از عوامل بهشتى شدن زن شمرده شده است. [۱۰۱۲]

2. امانتدارى در غياب شوهر

دومين وظيفه مهمّ زن، اين است كه در غياب شوهر، از هر جهت امانتدار باشد. قرآن كريم، بانوان شايسته را چنين توصيف مى فرمايد:

«فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ. [۱۰۱۳]

پس زنان شايسته، فرمان بردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ كرده، اسرار [شوهرانِ خود] را حفظ مى كنند».

اين سخن، در ادامه آيه قبل، و اشاره به دومين وظيفه اختصاصى زن در زندگى خانوادگى است، و ضمن تأكيد بر اين كه بانوان صالح و شايسته، علاوه بر اين كه رياستِ شوهر را در اداره امور زندگى مى پذيرند و در برابر نظام خانواده تمكين مى نمايند، نه تنها در حضور شوهر، بلكه در غياب او نيز از هر جهت، امانتدار عفّت خود و اسرار و اموال خانوادگى هستند و در برابر حقوقى كه خداوند متعال براى آنها مقرّر داشته، وظايف خود را به خوبى انجام مى دهند و مرتكب خيانت نمى شوند، چنان كه در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است:

لِلرَّجُلِ عَلَى المَرأةِ أن تَلزَمَ بَيتَهُ، وَ تَوَدَّدَهُ وَ تُحِبَّهُ وَ تُشفِقَهُ، وَ تَجتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تَتَّبِعَ مَرضاتَهُ، وَ توفى بِعَهدِهِ وَ وَعدِهِ، وتَتَّقى صَولاتِهِ، وَ لا تُشرِكَ مَعَهُ أحَدا فى أولادِهِ، وَ لا تُهينَهُ وَ لا تُشقِيَهُ، وَ لا تَخونَهُ. [۱۰۱۴]

مرد را بر همسرش، اين حق است كه در خانه اش بنشيند و به او محبّت و عشق و شفقت بورزد، از به خشم آوردن او دورى كند و در پىِ به دست آوردن خشنودى او باشد، به عهد و وعده اش با او وفا كند، از عصبانيت او بپرهيزد، كسى را در فرزندانش با وى شريك نگردانَد، به او اهانت نكند و رَنجَش ندهد، و در حضور او، و نيز در اموالش به او خيانت نكند.

د ـ نقش دعا در تحكيم خانواده

و آخرين سخن، اين كه دعا نيز در تقويت محبّت، قداست و تحكيم خانواده، نقش ويژه اى دارد. با عنايت به اين كه دعا در اسلام، در كنار مسئوليت است، نه در برابر آن، استمداد از خداوند متعال در جهت برخوردارى از يك زندگى سالم و صميمى، علاوه بر اين كه اعضاى خانواده را متوجّه مسئوليت هاى مشترك و اختصاصى خود براى رسيدن به اين هدف مى نمايد، آثار و بركات فراوانى براى آنان به همراه دارد.

از اين رو، پيامبران و پيشوايان دين، نخستين كسانى بوده اند كه هماره، صلاح و سامان خانواده خود را از خداوند متعال خواسته اند و به پيروان خود آموخته اند كه براى برخوردارى از زندگى شايسته، در كنار مسئوليت هايى كه در اين زمينه دارند، نيازمند به دعا نيز هستند.

آنچه در اين فصل آمد، اشاره اى به نقش مثبت دعا در زندگى خانوادگى بود. افزون بر اين، ره نمودهاى عملىِ ارزنده اى نيز در شمارى از دعاهايى كه در اين فصل آمده، ديده مى شود. [۱۰۱۵]

آخرين نكته، اين كه همچنان كه دعاى اعضاى خانواده براى يكديگر در تحكيم اين نهاد، مفيد و مؤثّر است، نفرين آنها نيز آثار زيانبارى به دنبال خواهد داشت، بويژه نفرين والدين در حقّ فرزند كه در شمارى از احاديث، از آن، نهى شده است. [۱۰۱۶]

الفصل الثالث: عوامل تدمير الاُسرة

فصل سوم: آسيب هاى تحكيم خانواده

3 / 1: آفات الاُسرة العامّة

3 / 1: آسيب هاى كلّى خانواده

3 / 1 ـ 1: الإِكراهُ وتَركُ الاِستِيمارِ

3 / 1 ـ 1: اجبار كردن و نظرخواهى نكردن

601. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:يَعمَدُ أحَدُكُم إلَى ابنَتِهِ فَيُزَوِّجُهَا القَبيحَ الذَّميمَ!! إنَّهُنَّ يُرِدنَ ما تُريدونَ. [۱۰۱۷]

601. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بعضى از شما، دخترانشان را [به زور] به ازدواج فردى زشت و بدقيافه در مى آورند! آن دخترها هم مانند شما دل دارند.

602. كنز العمّال عن جابر:جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، عِندَنا يَتيمَةٌ خَطَبَها رَجُلانِ؛ موسِرٌ ومُعسِرٌ، وهِيَ تَهوَى المُعسِرَ ونَحنُ نَهوَى الموسِرَ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لَم يُرَ لِلمُتَحابَّينِ مِثلُ النِّكاحِ. [۱۰۱۸]

602. كنز العُمّال ـ به نقل از جابر ـ:مردى، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! دختر يتيمى پيشِ ماست كه دو مرد، از او خواستگارى كرده اند: يكى توانگر و ديگرى تنگ دست. او آن تنگ دست را مى خواهد و ما به توانگر، تمايل داريم! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «براى دو دلداده، چيزى (تسكينى) همانند ازدواج، ديده نشده است».

603. الكافي عن ابن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام، قالَ:قُلتُ لَهُ: إنّي اُريدُ أن أتَزَوَّجَ امرَأَةً وإنَّ أبَوَيَّ أرادا غَيرَها.

قالَ: تَزَوَّجِ الَّتي هَوَيتَ، ودَعِ الَّتي يَهوى أبَواكَ. [۱۰۱۹]

603. الكافى ـ به نقل از ابن ابى يَعفور ـ:به امام صادق عليه السلام گفتم: مى خواهم با زنى ازدواج كنم؛ ولى پدر و مادرم، كس ديگرى را مى خواهند.

امام عليه السلام فرمود: «با كسى ازدواج كن كه مى خواهى، و آن شخصى را كه پدر و مادرت مى خواهند، رها كن».

604. مسند ابن حنبل عن ابن إسحاق:حَدَّثَني حَجّاجُ بنُ السّائِبِ بنِ أبي لُبابَةَ بنِ عَبدِ المُنذِرِ الأَنصارِيُّ أنَّ جَدَّتَهُ اُمَّ السّائِبِ خُناسَ ابنَةَ خِذامِ بنِ خالِدٍ كانَت عِندَ رَجُلٍ قَبلَ أبي لُبابَةَ، تَأَيَّمَت [۱۰۲۰] مِنهُ، فَزَوَّجَها أبوها خِذامُ بنُ خالِدٍ رَجُلاً مِن بَني عَمرِو بنِ عَوفِ بنِ الخَزرَجِ، فَأَبَت إلّا أن تَحُطَّ إلى أبي لُبابَةَ، وأبى أبوها إلّا أن يُلزِمَهَا العَوفِيَّ، حَتَّى ارتَفَعَ أمرُها إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: هِيَ أولى بِأَمرِها، فَأَلحِقها بِهَواها. [۱۰۲۱]

604. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابن اسحاق ـ:حَجّاج بن سائب بن ابى لُبابة بن عبد المُنذر انصارى، برايم نقل كرد كه مادربزرگش، اُمّ سائب خُناس، دختر خِذام بن خالِد، قبل از آن كه زن ابو لبابه باشد، همسر مرد ديگرى بود و بيوه شد. پدرش خذام بن خالد، مى خواست كه او را به ازدواج مردى از بنى عمرو بن عَوف بن خَزرَج در آورد؛ امّا خُناس، حاضر نشد كه زن كسى غير از ابو لبابه شود؛ ولى پدرش اصرار داشت كه بايد زنِ آن مرد عوفى شود. مرافعه را نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مطرح كردند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «او به كارِ خود، سزاوارتر است. پس او را به ازدواج كسى در آور كه دلش مى خواهد».

605. سنن أبي داود عن ابن عبّاس:إنَّ جارِيَةً [بِكرا] أتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَذَكَرَت أنَّ أباها زَوَّجَها وهِيَ كارِهَةٌ، فَخَيَّرَهَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله. [۱۰۲۲]

605. سنن أبى داوود ـ به نقل از ابن عبّاس ـ:دخترى [باكِره] نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت كه پدرش مى خواهد او را بر خلاف ميلش، شوهر دهد. پيامبر صلى الله عليه و آله حقّ انتخاب را به او (دختر) داد.

606. سنن ابن ماجة عن عبد الرحمن بن يزيد ومجمّع بن يزيد الأنصاريّين:إنَّ رَجُلاً مِنهُم يُدعى خِذاما أنكَحَ ابنَةً لَهُ فَكَرِهَت نِكاحَ أبيها، فَأَتَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَذَكَرَت لَهُ، فَرَدَّ عَلَيها نِكاحَ أبيها، فَنَكَحَت أبا لُبابَةَ بنَ عَبدِ المُنذِرِ. [۱۰۲۳]

606. سنن ابن ماجة ـ به نقل از عبد الرحمان بن يزيد و مجمّع بن يزيد انصارى ـ:مردى از ايشان (انصار) به نام خُذام، دخترش را شوهر داد؛ امّا دخترش به اين ازدواج، راضى نبود. از اين رو نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت و ماجرا را به ايشان گفت. پيامبر صلى الله عليه و آله تزويج پدرش را مردود شمرد و آن دختر، با ابو لبابة بن عبد المُنذر، ازدواج كرد.

607. مسند ابن حنبل عن إبراهيم بن صالح:إنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ قالَ لِعُمرَ بنِ الخَطّابِ: اُخطُب عَلَيَّ ابنَةَ صالِحٍ، فَقالَ: إنَّ لَهُ يَتامى، ولَم يَكُن لِيُؤثِرَنا عَلَيهِم، فَانطَلَقَ عَبدُ اللّهِ إلى عَمِّهِ زَيدِ بنِ الخَطّابِ لِيَخطُبَ، فَانطَلَقَ زَيدٌ إلى صالِحٍ، فَقالَ: إنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ أرسَلَني إلَيكَ يَخطُبُ ابنَتَكَ، فَقالَ: لي يَتامى، ولَم أكُن لِاُترِبَ لَحمي وأرفَعَ لَحمَكُم، اُشهِدُكُم أنّي قَد أنكَحتُها فُلانا.

وكانَ هَوى اُمِّها إلى عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ، فَأَتَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَت: يا نَبِيَّ اللّهِ، خَطَبَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ ابنَتي، فَأَنكَحَها أبوها يَتيما في حِجرِهِ ولَم يُؤامِرها [۱۰۲۴].

فَأَرسَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى صالِحٍ، فَقالَ: أنكَحتَ ابنَتَكَ ولَم تُؤامِرها؟ فَقالَ: نَعَم، فَقالَ: «أشيروا عَلَى النِّساءِ في أنفُسِهِنِّ» وهِيَ بِكرٌ.

فَقالَ صالِحٌ: فَإِنَّما فَعَلتُ هذا لِما يُصدِقُها ابنُ عُمَرَ، فَإِنَّ لَهُ في مالي مِثلَ ما أعطاها [۱۰۲۵]. [۱۰۲۶]

607. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابراهيم بن صالح ـ:عبد اللّه بن عمر، به [پدرش] عمر بن خطّاب گفت: دختر صالح را برايم خواستگارى كن.

عمر گفت: صالح، چند [برادرزاده] يتيم دارد، و ما را بر آنان ترجيح نمى دهد.

عبد اللّه، نزد عمويش زيد بن خطّاب رفت تا او برايش به خواستگارى برود. زيد، نزد صالح رفت و گفت: عبد اللّه بن عمر، مرا براى خواستگارى دخترت نزد تو فرستاده است.

صالح گفت: من چند يتيم دارم [كه تحت سرپرستى من اند] و حاضر نيستم كه گوشت خودم را زمين بيندازم و گوشت شما را بردارم. شما را گواه مى گيرم كه من، او را به ازدواج فلانى [از برادرزادگانم] در آوردم.

مادر آن دختر ـ كه به [ازدواج دخترش با] عبد اللّه بن عمر راضى بود ـ نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! عبد اللّه بن عمر، خواستگار دختر من است؛ ولى

پدرش، بدون آن كه نظر او را بخواهد، وى را به همسرىِ يتيمى كه تحت سرپرستى اش است، در آورده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پى صالح فرستاد و به او فرمود: «دخترت را بدون نظر خواستن از خود او، شوهر داده اى؟».

گفت: آرى.

فرمود: «از زنان، در باره خودشان نظرخواهى كنيد. او باكره است».

صالح گفت: من اين كار را به خاطر [كم بودن] مهريه اى كه ابن عمر به او مى دهد، انجام دادم. به اندازه اى كه او به دخترم مى دهد، از اموال خودم براى برادرزاده ام گذاشته ام. [۱۰۲۷]

608. اُسد الغابة عن عبد الرحمن بن يزيد:إنَّ وَديعَةً أنكَحَ ابنَتَهُ، فَجاءَت إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَت: يا رسولَ اللّهِ، إنَّ أبي أنكَحَني رَجُلاً لَم يُوافِقني. فَأَرسَلَ إلى أبيها فَذَكَرَ ذلِكَ لَهُ، فَقالَ لَهُ: أنكَحتُها بِابنِ عَمٍّ لَها كُفؤٍ ورَجُلِ صِدقٍ، فَقالَ: اِستَأمَرتَها؟

قالَ: لا. قالَ: فَرَدَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذلِكَ النِّكاحَ ولَم يُجِزهُ. [۱۰۲۸]

608. اُسْد الغابة ـ به نقل از عبد الرحمان بن يزيد ـ:وديعه، دخترش را شوهر داد؛ امّا دختر او نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! پدرم، مرا به ازدواج مردى در آورده است كه رضايت ندارم.

پيامبر صلى الله عليه و آله در پىِ پدرش فرستاد و موضوع را به او گفت. وديعه گفت: من او را به پسر عمويش داده ام كه هم همسنگ اوست و هم مرد درستكارى است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا نظر خود او (دختر) را پرسيده اى؟».

گفت: نه!

پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن ازدواج را مردود شمرد و اجازه آن را نداد.

609. الإمام عليّ عليه السلام:لا يُنكِح أحَدُكُمُ ابنَتَهُ حَتّى يَستَأمِرَها في نَفسِها، فَهِيَ أعلَمُ بِنَفسِها، فَإِن سَكَتَت أو بَكَت أو ضَحِكَت فَقَد أذِنَت، وإن أبَت لَم يُزَوِّجها. [۱۰۲۹]

609. امام على عليه السلام:كسى از شما، نبايد دخترش را شوهر بدهد تا اين كه نظر او را در باره خودش جويا شود؛ چرا كه او خواسته خودش را بهتر مى داند. پس اگر سكوت كرد يا گريست يا خنديد، در واقع، رضايت داده است، و اگر رضايت نداد، نبايد او را به ازدواج [آن فرد] در آورد.

610. مسند ابن حنبل عن سهل بن أبي حثمة:كانَت حَبيبَةُ ابنةُ سَهلٍ تَحتَ ثابِتِ بنِ قَيسِ بنِ شَمّاسٍ الأَنصارِيِّ فَكَرِهَتهُ، وكان رَجُلاً دَميما، فَجاءَت إلَى نَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَقالَت: يا رَسولَ اللّهِ، إنّي لَأَراهُ، فَلَولا مَخافَةَ اللّهِ عز و جل لَبَزَقتُ في وَجهِهِ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أتَرُدّينَ عَلَيهِ حَديقَتَهُ الَّتي أصدَقَكِ؟ قالَت: نَعَم، فَأَرسَلَ إلَيهِ فَرَدَّت عَلَيهِ حَديقَتَهُ وفَرَّقَ بَينَهُما.

قالَ: فَكانَ ذلِكَ أوَّلَ خُلعٍ كانَ فِي الإِسلامِ. [۱۰۳۰]

610. مسند ابن حنبل ـ به نقل از سهل بن ابى حثمه ـ:حبيبه دختر سهل، همسر ثابت بن قيس بن شمّاس انصارى بود؛ ولى از او خوشش نمى آمد؛ چون ثابت، مردى بدچهره بود. او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! وقتى چشمم به او مى افتد، اگر ترس از خداوند عز و جلنبود، در صورتش تُف مى انداختم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا باغى را كه مَهر تو كرده است، به او بر مى گردانى؟».

حبيبه گفت: آرى.

پس پيامبر صلى الله عليه و آله در پىِ شوهرش فرستاد و حبيبه، باغش را به او بر گرداند، و پيامبر صلى الله عليه و آله، آن دو را از هم جدا كرد.

اين، نخستين طلاق خُلعى بود كه در اسلام، رخ داد.

611. تفسير الطبري عن ابن عبّاس:إنَّ أوَّلَ خُلعٍ كانَ فِي الإِسلامِ اُختُ عَبدِ اللّهِ بنِ اُبَيٍّ، أنَّها أتَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَت: يا رَسولَ اللّهِ لا يَجمَعُ رَأسي ورَأسَهُ شَيءٌ أبَدا، إنّي رَفَعتُ جانِبَ الخِباءِ فَرَأَيتُهُ أقبَلَ في عِدَّةٍ، فَإِذا هُوَ أشَدُّهُم سَوادا، وأقصَرُهُم قامَةً، وأقبَحَهُم وَجها!

قالَ زَوجُها: يا رَسولَ اللّهِ، إنّي أعطَيتُها أفضَلَ ما لي حَديقَةً، فَلتَردُد عَلَيَّ حَديقَتي.

قالَ: ما تَقولينَ؟ قالَت: نَعَم، وإن شاءَ زِدتُهُ. قالَ: فَفَرَّقَ بَينَهُما. [۱۰۳۱]

611. تفسير الطبرى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ:اوّلين طلاق خُلعى كه در اسلام به وقوع پيوست، طلاق خواهر عبد اللّه بن اُبَى بود. او نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! هيچ چيز هرگز نمى تواند سَر من و او را [در يك بالين،] جمع كند. من، گوشه خيمه را بالا زدم و ديدم كه او با عدّه اى مى آيد و از همه آنها سياه تر و قدكوتاه تر و زشت روتر است!

شوهرش گفت: اى پيامبر خدا! بهترين باغم را به او داده ام. پس باغم را به من بر گردانَد.

پيامبر صلى الله عليه و آله به همسر او فرمود: «چه مى گويى؟».

زن گفت: باشد! اگر بخواهد، بيشتر هم به او مى دهم.

پس پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را از هم جدا كرد.

3 / 1 ـ 2: المُغالاةُ فِي المَهرِ

3 / 1 ـ 2: زياده روى در مَهريه

612. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:تَياسَروا فِي الصَّداقِ، إنَّ الرَّجُلَ يُعطِي المَرأَةَ حَتّى يَبقى ذلِكَ في نَفسِهِ عَلَيها حَسيكَةً [۱۰۳۲]. [۱۰۳۳]

612. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در مهريه، آسان بگيريد؛ زيرا مرد، با اين كه آن را به زن مى پردازد، امّا به خاطر آن، كينه اى نسبت به زن، در دلش مى مانَد.

613. الإمام عليّ عليه السلام:لا تُغالوا بِمُهورِ النِّساءِ، فَتَكونَ عَداوَةً. [۱۰۳۴]

613. امام على عليه السلام:در مهريه هاى زنان، زياده روى نكنيد؛ چون مايه دشمنى مى شود.

3 / 1 ـ 3: تَزويجُ الصِّغارِ

3 / 1 ـ 3: همسر دادنِ كودكان

614. الكافي عن هشام بن الحكم عن الإمام الصادق أو الإمام الكاظم عليهماالسلام، قال:قيلَ لَهُ: إنّا نُزَوِّجُ صِبيانَنا وهُم صِغارٌ.

قالَ: فَقالَ: إذا زُوِّجوا وهُم صِغارٌ لَم يَكادوا يَتَأَلَّفوا. [۱۰۳۵]

614. الكافى ـ به نقل از هشام بن حَكَم ـ:به امام صادق عليه السلام يا امام كاظم عليه السلام گفته شد: ما پسرانمان را در خردسالى، زن مى دهيم. فرمود: «اگر آنها را در خردسالى به ازدواج هم در آوريد، چه بسا اُلفتى ميان آنها برقرار نشود».

3 / 1 ـ 4: التَّزويجُ عَلَى القَرابَةِ

3 / 1 ـ 4: خويشاوندى هَوو

615. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:لا تُزَوَّجُوا النِّساءَ عَلى قَراباتِهِنَّ، فَإِنَّهُ يَكونُ مِن ذلِكَ القَطيعَةُ. [۱۰۳۶]

615. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خويشاوندان [۱۰۳۷] همسر را هَووى او قرار ندهيد؛ زيرا اين كار، به بريده شدن روابط مى انجامد.

راجع: وسائل الشيعة: ج20 ص487 (باب عدم جواز تزويج بنت الأخ على عمتها وبنت الاُخت على خالتها نسبا و رضاعا إلّا بإذنهما).

3 / 2: آفاتُ الاُسرة من ناحية الزّوج

3 / 2: آسيب هاى خانواده از سوى شوهر

3 / 2 ـ 1: الإيذاءُ

3 / 2 ـ 1: آزار دادن

الكتاب

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاءَ كَرْهًا وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا». [۱۰۳۸]

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! براى شما حلال نيست كه از زنان، به زور ارث ببريد، و آنان را زير فشار مگذاريد تا بخشى از آنچه را به آنان داده ايد، باز گيريد، مگر آن كه مرتكب زشتكارىِ آشكارى شوند، و با آنها به شايستگى رفتار كنيد، و اگر از آنان خوشتان نيامد، پس چه بسا چيزى را خوش نمى داريد و خدا در آن، مصلحت فراوان قرار مى دهد».

الحديث

616. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:ألا وإنَّ اللّهَ عز و جل ورَسولَهُ بَريئانِ مِمَّن أضَرَّ بِامرَأَةٍ حَتّى تَختَلِعَ مِنهُ. [۱۰۳۹]

616. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:آگاه باشيد كه خداى عز و جل و پيامبر او، از كسى كه به زنى آزار برساند تا اين كه آن زن، از او طلاق خُلع بگيرد، بيزارند.

617. عنه صلى الله عليه و آله:مَن أضَرَّ بِامرَأَةٍ حَتّى تَفتَدِيَ مِنهُ نَفسَها، لَم يَرضَ اللّهُ تَعالى لَهُ بِعُقوبَةٍ دونَ النّارِ؛ لِأَنَّ اللّهَ تَعالى يَغضَبُ لِلمَرأَةِ كَما يَغضَبُ لِليَتيمِ. [۱۰۴۰]

617. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس به زنى آزار برساند تا آن زن [با بخشيدن مهريه اش]، جان خود را از او بخرد، خداى متعال، براى آن مرد، به كيفرى (مجازاتى) كمتر از آتش، رضايت نداده است؛ چرا كه خداوند متعال براى زن، همان گونه به خشم مى آيد كه به خاطر يتيم به خشم مى آيد.

618. مكارم الأخلاق:قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله: خَيرُ الرِّجالِ مِن اُمَّتِي الَّذينَ لا يَتَطاوَلونَ عَلى أهليهِم، ويَحِنّونَ [عَلَيهِم] [۱۰۴۱] ولا يَظلِمونَهُم. [۱۰۴۲]

618. مكارم الأخلاق: [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله] فرمود: «بهترين مردانِ امّت من، كسانى هستند كه به خانواده خود، درازدستى نمى كنند و به آنان مهر مى ورزند و در حقّشان ستم روا نمى دارند».

619. الإمام عليّ عليه السلام:مَن أساءَ إلى أهلِهِ لَم يَتَّصِل بِه تَأميلٌ. [۱۰۴۳]

619. امام على عليه السلام:كسى كه به خانواده اش بدى مى كند، هيچ اميدى به او نيست [كه به ديگران خوبى كند].

620. عنه عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ إِلَى الإِمامِ الحَسَنِ عليه السلام ـ:لا يَكُن أهلُكَ أشقَى الخَلقِ بِكَ. [۱۰۴۴]

620. امام على عليه السلام ـ در سفارش ايشان به امام حسن عليه السلام ـ:مبادا خانواده ات به سبب تو، بدبخت ترينْ مردمان باشند!

621. عنه عليه السلام:لا يَكُن أهلُكَ وذو وُدِّكَ أشقَى النّاسِ بِكَ. [۱۰۴۵]

621. امام على عليه السلام:مبادا خانواده ات و دوستدارانت، به واسطه تو، بدبخت ترينْ مردمان باشند!

622. عنه عليه السلام:إنَّ النِّساءَ عِندَ الرِّجالِ لا يَملِكنَ لِأَنفُسِهِنَ ضَرّا ولا نَفعا، وإنَّهُنَّ أمانَةُ اللّهِ عِندَكُم، فَلا تُضارّوهُنَّ ولا تَعضُلوهُنَّ [۱۰۴۶]. [۱۰۴۷]

622. امام على عليه السلام:زنان، در خانه مردان، اختيار هيچ سود و زيانى را براى خود ندارند. آنان امانت خدا در نزد شما هستند. بنا بر اين، به آنان گزند نزنيد و با ايشان بدرفتارى نكنيد.

3 / 2 ـ 2: الضَّربُ

3 / 2 ـ 2: كتك زدن

623. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أَيُّ رَجُلٍ لَطَمَ امرَأَتَهُ لَطمَةً، أمَرَ اللّهُ عز و جل مالِكا خازِنَ النّيرانِ فَيَلطِمُهُ عَلى حُرِّ [۱۰۴۸] وَجهِهِ سَبعينَ لَطمَةً في نارِ جَهَنَّمَ. وأيُّ رَجُلٍ مِنكُم ضَعَ يَدَهُ عَلى شَعرِ امرَأَةٍ مُسلِمَةٍ، سَمَّرَ كَفَّهُ بِمَساميرَ مِن نارٍ. [۱۰۴۹]

623. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر مردى كه به زنش سيلى بزند، خداوند عز و جل به مالك، نگهبان دوزخ، دستور مى دهد كه در آتش دوزخ، هفتاد سيلى بر گونه او بزند، و هر مردى از شما بر موى زنى مسلمان [و نامحرم] دست نهد، ميخ هايى از آتش، در كف دست او مى كوبد.

624. عنه صلى الله عليه و آله:مَن ضَرَبَ امرَأَةً بِغَيرِ حَقٍّ فَأَنا خَصمُهُ يَومَ القِيامَةِ، لا تَضرِبوا نِساءَكُم، فَمَن ضَرَبَهُم بِغَيرِ حَقٍّ فَقَد عَصَى اللّهَ ورَسولَهُ. [۱۰۵۰]

624. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس زنى را به ناحق بزند، در روز قيامت، من طرفِ دعواى او خواهم بود. زنانتان را كتك نزنيد؛ زيرا هر كه آنها را به ناحق بزند، از خدا و پيامبرش، نافرمانى كرده است.

625. عنه صلى الله عليه و آله:إنّي أتَعَجَّبُ مِمَّن يَضرِبُ امرَأَتَهُ وهُوَ بِالضَّربِ أولى مِنها! لا تَضرِبوا نِساءَكُم بِالخَشَبِ فَإِنَّ فيهِ القِصاصَ. [۱۰۵۱]

625. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در شگفتم از كسى كه زنش را مى زند، در حالى كه خود او، به كتك خوردن، سزاوارتر است! زنانتان را با چوب نزنيد كه تقاص دارد.

626. عنه صلى الله عليه و آله:أما يَستَحي أحَدُكُم أن يَضرِبَ امرَأَتَهُ كَما يَضرِبُ العَبدَ؛ يَضرِبُها أوَّلَ النَّهارِ ثُمَّ يُضاجِعُها آخِرَهُ؟ أمايَستَحي؟! [۱۰۵۲]

626. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:آيا هر يك از شما شرم نمى كند كه زنش را مانند برده مى زند؟! اوّل روز، او را مى زند و شب هنگام، با او مى خوابد! آيا شرم نمى كند؟!

627. عنه صلى الله عليه و آله:إنّي لَأَكرَهُ أن أرَى الرَّجُلَ ثائِرا فَرائِصَ [۱۰۵۳] رَقَبَتِهِ، قائِما عَلى مُرَيئَةٍ [۱۰۵۴] يَضرِبُها! [۱۰۵۵]

627. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خوش ندارم ببينم كه مرد، رگ هاى گردنش باد كرده و بالاى سرِ زن بيچاره اى ايستاده است و او را كتك مى زند!

628. الطبقات الكبرى عن أيّوب:جاءَتِ امرَأَةٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد ضَرَبَها زَوجُها ضَربا شَديدا، فَقامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَنكَرَ ذلِكَ وقالَ: يَظَلُّ أحَدُكُم يَضرِبُ امرَأَتَهُ ضَربَ العَبدِ، ثُمَّ يَظَلُّ يُعانِقُها ولا يَستَحيي! [۱۰۵۶]

628. الطبقات الكبرى ـ به نقل از ايّوب ـ:زنى كه شوهرش او را به شدّت زده بود، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برخاست و به اين كار اعتراض نمود و فرمود: «هميشه يكى از شما زنش را مانند برده مى زند. سپس با او هَماغوش مى شود، و خجالت نمى كشد!».

3 / 2 ـ 3: سوءُ الخُلُقِ

3 / 2 ـ 3: بداخلاقى

629. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:شِرارُكُم أسوَأُكُم خُلُقا، وأشَدُّهُ مُؤنَةً، وأثقَلُهُ عَلى أهلِهِ. [۱۰۵۷]

629. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بدترينِ شما، كسى است كه بداخلاق تر، پُرهزينه تر، و براى خانواده اش، گران بارتر باشد.

630. الإمام عليّ عليه السلام:ثَلاثٌ لا يَهنَأُ لِصاحِبِهِنَّ عَيشٌ: الحِقدُ، والحَسَدُ، وسوءُ الخُلُقِ. [۱۰۵۸]

630. امام على عليه السلام:سه خصلت است كه زندگى، براى دارنده آنها، گوارا نيست: كينه توزى، حسادت، و بداخلاقى.

631. عنه عليه السلام:مَن ضاقَ خُلُقُهُ مَلَّهُ أهلُهُ. [۱۰۵۹]

631. امام على عليه السلام:كسى كه بداخلاق است، خانواده اش از او خسته [و بيزار] مى شوند.

632. الكافي عن الحسين بن بشّار الواسطي:كَتَبتُ إلى أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام: إنَّ لي قَرابَةً قَد خَطَبَ إلَيَّ وفي خُلُقِهِ شَيءٌ.

فَقالَ: لا تُزَوِّجهُ إن كانَ سَيِّئَ الخُلُقِ. [۱۰۶۰]

632. الكافى ـ به نقل از حسين بن بشّارِ واسطى ـ:به امام رضا عليه السلام نوشتم: خويشاوندى دارم كه از دخترم خواستگارى كرده است؛ ولى اخلاقش كمى مشكل دارد.

فرمود: «اگر بداخلاق است، دخترت را به ازدواج او در نياور».

3 / 2 ـ 4: الاِستِخفافُ

3 / 2 ـ 4: تحقير كردن

633. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَن أهانَ خَمسا خَسِرَ خَمسا: مَنِ استَخَفَّ بِالعُلَماءِ خَسِرَ الدّينَ... ومَنِ استَخَفَّ بِالأَقرِباءِ خَسِرَ المُرُوَّةَ، ومَنِ استَخَفَّ بِأَهلِهِ خَسِرَ طيبَ عَيشِهِ. [۱۰۶۱]

633. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس پنج نفر را خوار بشمارد، پنج چيز را از دست مى دهد: هر كس علما را خوار بشمارد، دين را از دست مى دهد...؛ هر كس خويشاوندان را خوار بشمارد، مروّت را از دست مى دهد؛ هر كس خانواده اش را خوار بشمارد، خوشىِ زندگى اش را از دست مى دهد.

3 / 2 ـ 5: الفِركُ

3 / 2 ـ 5: نفرت

634. صحيح مسلم عن أبي هريرة:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لا يَفرَك [۱۰۶۲] مُؤمِنٌ مُؤمِنَةً؛ إن كَرِهَ مِنها خُلُقا رَضِيَ مِنها آخَرَ ـ أو قالَ: غَيرَهُ ـ. [۱۰۶۳]

634. صحيح مسلم ـ به نقل از ابو هريره ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هيچ مرد مؤمنى، از زن مؤمنى نفرت ندارد. اگر خويى را از زن [خويش] نپسندد، خوى ديگرى را از او مى پسندد» يا فرمود: «چيز ديگرى را از او مى پسندد».

3 / 2 ـ 6: البُخلُ

3 / 2 ـ 6: بُخل

635. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أبغَضُ العِبادِ إلَى اللّهِ عز و جل مَن ضَنَّ [۱۰۶۴] عَلى عِيالِهِ. [۱۰۶۵]

635. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:منفورترينِ بندگان نزد خداوند عز و جل، كسى است كه به خانواده اش بخل بورزد.

636. عنه صلى الله عليه و آله:شَرُّ النّاسِ الضَّيِّقُ عَلى أهلِهِ. [۱۰۶۶]

636. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بدترينِ مردم، كسى است كه بر خانواده اش تنگ بگيرد.

3 / 2 ـ 7: القَذفُ

3 / 2 ـ 7: تهمتِ زِنا زدن

637. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَن قَذَفَ امرَأَتَهُ بِالزِّنا، خَرَجَ مِن حَسَناتِهِ كَما تَخرُجُ الحَيَّةُ مِن جِلدِها، وكُتِبَ لَهُ بِكُلِّ شَعرَةٍ عَلى بَدَنِهِ ألفُ خَطيئَةٍ. [۱۰۶۷]

637. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس به زنش تهمت زنا بزند، از نيكى هاى خود بيرون مى آيد،

همچنان كه مار از پوستش بيرون مى آيد، و به ازاى هر موى بدنش، هزار گناه برايش نوشته مى شود.

638. عنه صلى الله عليه و آله:مَن قَذَفَ امرَأَتَهُ بِالزِّنا، نَزَلَت عَلَيهِ اللَّعنَةُ ولا يُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ ولا عَدلٌ. [۱۰۶۸]

638. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس به زنش تهمت زنا بزند، لعنت بر او فرود مى آيد و هيچ مبلغ و فديه اى از او پذيرفته نمى شود.

639. جامع الأخبار:قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله لا يَقذِفُ امرَأَتَهُ إلّا مَلعونٌ ـ أو قالَ: مُنافِقٌ ـ فَإِنَّ القَذفَ مِنَ الكُفرِ، وَالكُفرَ فِي النّارِ. لا تَقذِفوا نِساءَكُم؛ فَإِنَّ في قَذفِهِنَّ نَدامَةً طَويلَةً، وعُقوبَةً شَديدَةً. [۱۰۶۹]

639. جامع الأخبار:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «به زنش تهمت [زنا] نمى زند، مگر كسى كه مورد لعنت خداوند است» يا فرمود: «منافق» [و افزود:] «زيرا تهمت زنا زدن، از كفر است، و كفر، جايش آتش است. به زنانتان تهمت نزنيد؛ زيرا نتيجه تهمت زدن به آنها، پشيمانىِ طولانى و كيفرِ سخت است».

3 / 2 ـ 8: سوءُ التَّدبيرِ

3 / 2 ـ 8: سوء تدبير

640. الإمام عليّ عليه السلام:سَبَبُ التَّدمير سوءُ التَّدبيرِ. [۱۰۷۰]

640. امام على عليه السلام:علّت ويرانى، سوء تدبير (بى مديريّتى) است.

641. عنه عليه السلام:مَن ساءَ تَدبيرُهُ، تَعَجَّلَ تَدميرُهُ. [۱۰۷۱]

641. امام على عليه السلام:كسى كه تدبيرش بد باشد، نابودگرى اش شتاب مى گيرد.

642. عنه عليه السلام:آفَةُ المَعاشِ سوءُ التَّدبيرِ. [۱۰۷۲]

642. امام على عليه السلام:آفت زندگى، سوء تدبير است.

643. عنه عليه السلام:مَن ساءَ تَدبيرُهُ، كانَ هَلاكُهُ في تَدبيرِهِ. [۱۰۷۳]

643. امام على عليه السلام:كسى كه سوء تدبير داشته باشد، تدبيرش موجب نابودى او مى شود.

644. عنه عليه السلام:يُستَدَلُّ عَلَى الإِدبارِ بِأَربَعٍ: سوءُ التَّدبيرِ، وقُبحُ التَّبذيرِ، وقِلَّةُ الاِعتِبارِ، وكَثرَةُ الاِعتِذارِ. [۱۰۷۴]

644. امام على عليه السلام:چهار چيز، نشانه پشت كردن روزگار است: سوء تدبير، تبذير، كمْ عبرت گرفتن، و زيادْ عذرخواهى كردن.

3 / 2 ـ 9: التَّذَوُّقُ

3 / 2 ـ 9: تنوّع طلبى در ازدواج [۱۰۷۵]

645. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:لا تُطلِّقُوا النِّساءَ إلّا مِن ريبَةٍ، فَإِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الذَّوّاقينَ ولَا الذَّوّاقاتِ. [۱۰۷۶]

645. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:زنان را طلاق ندهيد، مگر از روى دليل [و نه بُلهوسى]؛ چرا كه خداوند، مردان و زنان تنوّع طلب را دوست ندارد.

646. الكافي عن سعد بن طريف:قالَ أبو جَعفَرٍ [الباقر] عليه السلام: مَرَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِرَجُلٍ فَقالَ: ما فَعَلَتِ امرَأَتُكَ؟ قالَ: طَلَّقتُها يا رَسولَ اللّهِ، قالَ: مِن غَيرِ سوءٍ؟ قالَ: مِن غَيرِ سوءٍ.

ثُمَّ قالَ: إنَّ الرَّجُلَ تَزَوَّجَ فَمَرَّ بِهِ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: تَزَوَّجتَ؟ قالَ: نَعَم، ثُمَّ قالَ لَهُ بَعدَ ذلِكَ: ما فَعَلَتِ امرَأَتُكَ؟ قالَ: طَلَّقتُها، قالَ: مِن غَيرِ سوءٍ؟ قالَ: مِن غَيرِ سوءٍ.

ثُمَّ إنَّ الرَّجُلَ تَزَوَّجَ فَمَرَّ بِهِ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: تَزَوَّجتَ؟ فَقالَ: نَعَم، ثُمَّ قالَ لَهُ بَعدَ ذلِكَ: ما فَعَلَتِ امرَأَتُكَ؟ قالَ: طَلَّقتُها، قالَ: مِن غَيرِ سوءٍ؟ قالَ: مِن غَيرِ سوءٍ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ ـ أو يَلعَنُ ـ كُلَّ ذَوّاقٍ مِنَ الرِّجالِ، وكُلَّ ذَوّاقَةٍ مِنَ النِّساءِ. [۱۰۷۷]

646. الكافى ـ به نقل از سعد بن طريف، از امام باقر عليه السلام ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مردى برخورد. پس فرمود: «همسرت چه مى كند؟».

مرد گفت: طلاقش دادم، اى پيامبر خدا!

فرمود: «بى آن كه عيبى در او باشد؟».

گفت: بى آن كه عيبى در او باشد.

آن مرد، دوباره ازدواج كرد و باز، پيامبر صلى الله عليه و آله به او برخورد و پرسيد: «ازدواج كردى؟».

گفت: بله.

پس از مدّتى از او پرسيد: «همسرت چه مى كند؟».

گفت: طلاقش دادم.

فرمود: «بى آن كه عيبى در او باشد؟».

گفت: بى آن كه عيبى داشته باشد.

آن مرد، بار سوم ازدواج كرد و باز، پيامبر صلى الله عليه و آله بر او گذشت. فرمود: «ازدواج كردى؟».

گفت: بله.

پس از مدّتى، به او فرمود: «همسرت چه مى كند؟».

گفت: طلاقش دادم.

فرمود: «بى آن كه عيبى در او باشد؟».

گفت: بى آن كه عيبى در او باشد.

آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند عز و جل هر مرد بُلهوس و هر زن بُلهوسى را دشمن مى دارد» يا «از رحمت خود، دور مى سازد».

647. الإمام الباقر عليه السلام:إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ كُلَّ مِطلاقٍ ذَوّاقٍ. [۱۰۷۸]

647. امام باقر عليه السلام:خداوند عز و جل از مردان پُر طلاق و ازدواج، نفرت دارد.

3 / 3: التَّغايُرُ في غَيرِ مَوضِعِ الغَيرَةِ

3 / 3: غيرت ورزى نابه جا

648. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مِنَ الغَيرَةِ ما يُحِبُّ اللّهُ ومِنها ما يُبغِضُ اللّهُ، فَأَمَّا الَّتي يُحِبُّهَا اللّهُ فَالغَيرَةُ فِي الرّيبَةِ، وأمَّا الغَيرَةُ الَّتي يُبغِضُهَا اللّهُ فَالغَيرَةُ في غَيرِ ريبَةِ. [۱۰۷۹]

648. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:يك غيرت است كه خدا دوست دارد، و يك غيرت است كه خدا دشمن مى دارد. غيرتى كه خدا دوستش دارد، غيرت ورزى در جايى است كه حرامى (گناهى) در كار باشد و غيرتى كه خدا دشمنش مى دارد، غيرت ورزيدن در جايى است كه حرامى (گناهى) در كار نباشد.

649. عنه صلى الله عليه و آله:غَيرَتانِ إحداهُما يُحِبُّهَا اللّهُ وَالاُخرى يُبغِضُها اللّهُ... فَالغَيرَةُ فِي الرّيبَةِ يُحِبُّهَا اللّهُ، وَالغَيرَةُ في غَيرِ ريبَةٍ يُبغِضُهَا اللّهُ. [۱۰۸۰]

649. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دو غيرت است كه يكى از آنها را خدا دوست دارد و ديگرى را دشمن.… خداوند، غيرت به جا را دوست دارد، و غيرت ورزى اى را كه در آن، ريبه اى در كار نباشد، دشمن مى دارد.

650. الإمام عليّ عليه السلام:إيّاكَ وَالتَّغايُرَ في غَيرِ مَوضِعِ غَيرَةٍ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يَدعُو الصَّحيحَةَ إلَى السُّقمِ، وَالبَريئَةَ إلَى الرَّيبِ. [۱۰۸۱]

650. امام على عليه السلام:از غيرت ورزيدن بيجا [نسبت به زنان] بپرهيز كه اين كار، زن سالم [و درستكار] را به بيمارى [و نادرستى] مى كشانَد و پاك دامن را به گناه.

651. عنه عليه السلام ـ في رِسالَتِهِ إلَى الإِمامِ الحَسَنِ عليه السلام ـ:إيّاكَ وَالتَّغايُرَ في غَيرِ مَوضِعِ الغَيرَةِ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يَدعُو الصَّحيحَةَ مِنهُنَّ إلَى السُّقمِ، ولكِن أحكِم أمرَهُنَّ، فَإِن رَأَيتَ عَيبا فَعَجِّلِ النَّكيرَ [۱۰۸۲] عَلَى الصَّغيرِ وَالكَبيرِ، فَإِن تَعَيَّنتَ مِنهُنَّ الرَّيبَ فَيُعَظَّمُ الذَّنبُ ويَهونُ العَتبُ. [۱۰۸۳]

651. امام على عليه السلام ـ در نامه اش به امام حسن عليه السلام ـ:از غيرت ورزيدنِ بيجا بپرهيز؛ زيرا اين كار، زنان سالم [و درستكار] را به بيمارى [و نادرستى] مى كشانَد؛ بلكه در باره آنان، محكم كارى كن. آن گاه، اگر خطايى ديدى، در مؤاخذه به خاطر [خطاى] كوچك و بزرگ، درنگ مكن. اگر [در هر بدبينى اى به زنانْ] بنا را بر گناهكار بودن آنها بگذارى، اين، گناه را بزرگ و سرزنش را بى اثر مى كند.

3 / 4: آفات الاُسرة من ناحية الزّوجة

3 / 4: آسيب هاى خانواده از سوى زن

3 / 4 ـ 1: إيذاءُ الزَّوجِ

3 / 4 ـ 1: آزار دادن شوهر

652. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:مَن كانَ لَهُ امرَأَةٌ تُؤذيهِ، لَم يَقبَلِ اللّهُ صَلاتَها ولا حَسَنَةً مِن عَمَلِها، حَتّى تُعينَهُ وتُرضِيَهُ، وإن صامَتِ الدَّهرَ... وعَلَى الرَّجُلِ مِثلُ ذلِكَ الوِزرِ وَالعَذابِ إذا كانَ لَها مُؤذِيا ظالِما. [۱۰۸۴]

652. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس زنى دارد و زَنَش او را آزار مى دهد، خداوند، نه نماز آن زن را مى پذيرد و نه هيچ كار نيك او را، هر چند همه عمر، روزه بگيرد، مگر اين كه به شوهرش كمك كند و او را خشنود سازد.… براى مرد نيز اگر زنِ خود را آزار بدهد و به او ستم كند، همانند اين گناه و عذاب، وجود دارد.

653. عنه صلى الله عليه و آله:أيُّمَا امرَأَةٍ آذَت زَوجَها بِلِسانِها، لَم يَقبَلِ اللّهُ عز و جل مِنها صَرفا ولا عَدلاً ولا حَسنَةً مِن عَمَلِها حَتّى تُرضِيَهُ، وإن صامَت نَهارَها، وقامَت لَيلَها، وأعتَقَتِ الرِّقابَ، وحَمَلَت عَلى جِيادِ الخَيلِ في سَبيلِ اللّهِ، وكانَت في أوَّلِ مَن يَرِدُ النّارَ، وكَذلِكَ الرَّجُلُ إذا كانَ لَها ظالِما. [۱۰۸۵]

653. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر زنى كه شوهر خويش را با زبانش بيازارد، خداوند عز و جل از او هيچ مال و فِدْيه و كار نيكى را نمى پذيرد، تا آن كه او را راضى كند، اگر چه روزها روزه بگيرد و شب ها را به عبادت بگذراند و بنده ها آزاد كند و اسب هاى نژاده در راه خدا بفرستد، و در زمره نخستين كسانى است كه وارد آتش مى شوند. همچنين است براى مرد، اگر به زن، ستم كند.

654. عنه صلى الله عليه و آله:لا تُؤذي امرَأَةٌ زَوجَها فِي الدُّنيا إلّا قالَت زَوجَتُهُ مِنَ الحورِ العِينِ: لا تُؤذيهِ، قاتَلَكِ اللّهُ، فَإِنَّما هُوَ عِندَكِ دَخيلٌ يوشِكُ أن يُفارِقَكِ إلَينا. [۱۰۸۶]

654. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر زنى كه در دنيا شوهرش را آزار بدهد، همسر [تعيين شده] او از حوريان بهشتى مى گويد: خدا تو را بكشد! او را ميازار؛ زيرا او نزد تو ميهمان است و به زودى، تو را ترك مى كند و نزد ما مى آيد.

655. الإمام الصادق عليه السلام:ثَلاثَةٌ تُكَدِّرُ العَيشَ: السُّلطانُ الجائِرُ، وَالجارُ السّوءُ، وَالمَرأَةُ البَذِيَّةُ. [۱۰۸۷]

655. امام صادق عليه السلام:سه چيز، زندگى را تيره مى سازد: فرمان رواى ستمگر، همسايه بد، و زن بددهن.

656. عنه عليه السلام:مَلعونَةٌ مَلعونَةٌ امرَأَةٌ تُؤذي زَوجَها وتَغُمُّهُ، وسَعيدَةٌ سَعيدَةٌ امرَأَةٌ تُكرِمُ زَوجَها ولا تُؤذيهِ، وتُطيعُهُ في جَميعِ أحوالِهِ. [۱۰۸۸]

656. امام صادق عليه السلام:ملعون است، ملعون است آن زنى كه شوهر خود را مى آزارد و غمگينش مى كند، و خوش بخت است، خوش بخت است آن زنى كه شوهر خويش را گرامى مى دارد و آزارش نمى دهد و در همه حال، از او فرمان مى بَرد.

3 / 4 ـ 2: إغضابُ الزَّوجِ

3 / 4 ـ 2: عصبانى كردن شوهر

657. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:وَيلٌ لِامرَأَةٍ أغضَبَت زَوجَها، وطوبى لِامرَأَةٍ رَضِيَ عَنها زَوجُها. [۱۰۸۹]

657. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:واى به حال زنى كه شوهرش را به خشم مى آورد! و خوشا به حال زنى كه شوهرش از او راضى است!

3 / 4 ـ 3: الكُفرانُ

3 / 4 ـ 3: ناسپاسى

658. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:لا يَنظُرُ اللّهُ إلَى امرَأَةٍ لا تَشكُرُ لِزَوجِها، وهِيَ لا تَستَغني عَنهُ. [۱۰۹۰]

658. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خداوند، به زنى كه از شوهرش سپاس گزارى نمى كند، با آن كه از شوهرش بى نياز نيست، نگاه نمى كند.

659. عنه صلى الله عليه و آله:أيُّمَا امرَأَةٍ لَم تَستَغنِ عَن زَوجِها ولَم تَشكُر لَهُ، لَم يَنظُرِ اللّهُ عز و جلإلَيها يَومَ القِيامَةِ. [۱۰۹۱]

659. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر زنى كه از شوهرش بى نياز نيست و با اين حال، از او سپاس گزارى نمى كند، خداوند عز و جل در روز قيامت، به او نظر [لطف] نمى كند.

660. الإمام الصادق عليه السلام:أيُّمَا امرَأَةٍ قالَت لِزَوجِها: «ما رَأَيتُ قَطُّ مِن وَجهِكَ خَيرا» فَقَد حَبِطَ عَمَلُها. [۱۰۹۲]

660. امام صادق عليه السلام:هر زنى كه به شوهرش بگويد: «من هرگز از روى تو، خيرى نديده ام»، اعمالش بر باد مى رود.

661. مسند ابن حنبل عن أسماء بنت يزيد الأنصاريّة:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ فِي المَسجِدِ يَوما وعُصبَةٌ مِنَ النِّساءِ قُعودٌ، فَأَلوى بِيَدِهِ إلَيهِنَّ بِالسَّلامِ، قالَ: إيّاكُنَّ وكُفرانَ المُنعِمينَ! إيّاكُنَّ وكُفرانَ المُنعِمينَ!

قالَت إحداهُنَّ: يا رَسولَ اللّهِ، أعوذُ بِاللّهِ يا نَبِيَّ اللّهِ مِن كُفرانِ اللّهِ.

قالَ: بَلى، إنَّ إحداكُنَّ تَطولُ أيمَتُها [۱۰۹۳] ويَطولُ تَعنيسُها [۱۰۹۴]، ثُمَّ يُزَوِّجُهَا اللّهُ البَعلَ ويُفيدُهَا الوَلَدَ وقُرَّةَ العَينِ، ثُمَّ تَغضَبُ الغَضبَةَ، فَتُقسِمُ بِاللّهِ ما رَأَت مِنهُ ساعَةَ خَيرٍ قَطُّ، فَذلِكَ مِن كُفرانِ نِعَمِ اللّهِ عز و جل، وذلِكَ مِن كُفرانِ المُنعِمينَ. [۱۰۹۵]

661. مسند ابن حنبل ـ به نقل از اسماء انصارى، دختر يزيد ـ:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روزى از مسجد گذشت و ديد كه گروهى از زنان نشسته اند. با دستش به آنها سلام داد و فرمود: «زنهارتان از ناسپاسىِ نعمت دهندگان! زنهارتان از ناسپاسىِ نعمت دهندگان!».

يكى از آنها گفت: اى پيامبر خدا! پناه مى برم به خدا ـ اى پيامبر خدا ـ از ناسپاسى به خدا!

فرمود: «آرى. يكى از شما مدّت ها بى شوهر مى مانَد و در خانه ماندنش، به درازا مى كشد. سپس خداوند، شوهرى نصيب او مى كند و فرزند و نورِ چشم، روزى اش مى نمايد. آن گاه [با اين همه لطف خداوندى به او] عصبانى كه مى شود، به خدا سوگند مى خورد كه هرگز يك ساعت خوبى، از او نديده است. اين، خود، ناسپاسىِ نعمت هاى خداوند عز و جل و نعمت دهندگان است».

3 / 4 ـ 4: تَكليفُ الزَّوجِ ما لا يُطيقُ

3 / 4 ـ 4: مكلّف كردن شوهر به آنچه در توان او نيست

662. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أيُّمَا امرَأَةٍ أدخَلَت عَلى زَوجِها في أمرِ النَّفَقَةِ وكَلَّفَتهُ ما لا يُطيقُ، لا يَقبَلُ اللّهُ مِنها صَرفا ولا عَدلاً [۱۰۹۶]، إلّا أن تَتوبَ وتَرجِعَ وتَطلُبَ مِنهُ طاقَتَهُ. [۱۰۹۷]

662. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر زنى كه در امور نفقه، بر شوهرش فشار آورد و خارج از توان او، چيزى بر او تحميل كند، خداوند، از او، نه توبه اى مى پذيرد و نه فديه اى، مگر آن كه توبه كند و بر گردد و در حدّ توان او، از او چيز بخواهد.

663. عنه صلى الله عليه و آله:مَن كانَت لَهُ امرَأَةٌ لَم تُوافِقهُ ولَم تَصبِر عَلى ما رَزَقَهُ اللّهُ تَعالى، وشَقَّت عَلَيهِ وحَمَّلَتهُ ما لَم يَقدِر عَلَيهِ، لَم يَقبَلِ اللّهُ مِنها حَسَنَةً تَتَّقي بِها حَرَّ النّارِ، وغَضِبَ اللّهُ عَلَيها ما دامَت كَذلِكَ. [۱۰۹۸]

663. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس زنى داشته باشد كه آن زن، با او ناسازگارى كند و به آنچه خداوند متعال، روزىِ مرد كرده است، قانع نباشد و بر شوهر خود، سخت بگيرد و آنچه را در توان او نيست، بر وى تحميل كند، خداوند، از آن زن، هيچ كار نيكى كه نگهدار او از آتش باشد، نمى پذيرد و تا زمانى كه چنين است، خداوند بر او خشمگين است.

664. عنه صلى الله عليه و آله:لا يَحِلُّ لِلمَرأَةِ أن تُكَلِّفَ زَوجَها فَوقَ طاقَتِهِ، ولا تَشكوهُ إلى أحَدٍ مِن خَلقِ اللّهِ عز و جل، لا قَريبٍ ولا بَعيدٍ. [۱۰۹۹]

664. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بر زن، روا نيست كه شوهرش را بيش از توانش تكليف كند و يا از او نزد هيچ يك از آفريدگان خداوند عز و جل گِله و شكايت كند، خواه، خودى باشد يا بيگانه.

665. عنه صلى الله عليه و آله:ألا وأيُّمَا امرَأَةٍ لَم تَرفُق بِزَوجِها وحَمَلَتهُ عَلى ما لا يَقدِرُ عَلَيهِ وما لا يُطيقُ، لَم يَقبَلِ اللّهُ مِنها حَسَنَةً، وتَلقَى اللّهَ عز و جل وهُوَ عَلَيها غَضبانُ. [۱۱۰۰]

665. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:آگاه باشيد كه هر زنى با شوهرش مدارا نكند و آنچه را كه در توان او نيست و از حدّ تحمّلش خارج است، بر او بار كند، خداوند، هيچ كار نيكى را از وى نمى پذيرد و در حالى خداوند عز و جل را ديدار مى كند كه خدا بر او خشمناك است.

3 / 4 ـ 5: المَنُّ عَلَى الزَّوجِ

3 / 4 ـ 5: منّت نهادن بر شوهر

666. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أيُّمَا امرَأَةٍ مَنَّت عَلى زَوجِها بِمالِها فَتَقولُ: «إنَّما تَأكُلُ أنتَ مِن مالي»، لَو أنَّها تَصَدَّقَت بِذلِكَ المالِ في سَبيلِ اللّهِ، لا يَقبَلُ اللّهُ مِنها إلّا أن يَرضى عَنها زَوجُها. [۱۱۰۱]

666. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر زنى كه به دارايى خود بر شوهرش منّت نهد و بگويد: «تو از ثروت من مى خورى»، اگر تمام آن ثروت را هم در راه خدا صدقه بدهد، خداوند از او نمى پذيرد، مگر آن كه شوهرش از او راضى شود.

667. عنه صلى الله عليه و آله:لَو أنَّ جَميعَ ما فِي الأَرضِ مِن ذَهَبٍ وفِضَّةٍ حَمَلَتهُ المَرأَةُ إلى بَيتِ زَوجِها، ثُمَّ ضَرَبَت عَلى رَأسِ زَوجِها يَوما مِنَ الأَيّامِ، تَقولُ: «مَن أنتَ؟ إنَّمَا المالُ مالي»، حَبِطَ عَمَلُها ولَو كانَت مِن أعبَدِ النّاسِ، إلّا أن تَتوبَ وتَرجِعَ وتَعتَذِرَ إلى زَوجِها. [۱۱۰۲]

667. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:اگر همه طلا و نقره هاى روى زمين را زن، به خانه شوهرش ببَرَد، سپس روزى از روزها بر سر او بزند و بگويد: «تو كيستى؟ اين دارايى، مال من است»، اعمالش بر باد مى رود، اگر چه از عابدترين مردمان باشد، مگر آن كه توبه كند و از سخنش برگردد و از شوهرش پوزش بخواهد.

3 / 4 ـ 6: عَدَمُ المُواتاةِ

3 / 4 ـ 6: ناسازگارى

668. الإمام عليّ عليه السلام:شَرُّ الزَّوجاتِ مَن لا تُواتي [۱۱۰۳]. [۱۱۰۴]

668. امام على عليه السلام:بدترينِ همسران، زنى است كه سازگار نباشد.

3 / 4 ـ 7: التَزَيُّنُ لِغَيرِ الزوج

3 / 4 ـ 7: خودآرايى زن براى غير شوهرش

669. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:المَرأَةُ إذا خَرَجَت مِن بابِ دارِها مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَالزَّوجُ بِذاكَ راضٍ، بُنِيَ لِزَوجِها بِكُلِّ قَدَمٍ بَيتٌ فِي النّارِ. [۱۱۰۵]

669. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر گاه زن، خود را بيارايد و خوش بو كند و از درِ خانه اش بيرون برود و شوهر، به اين، راضى باشد، به ازاى هر قدمى كه بر مى دارد، براى شوهرش يك خانه در آتش ساخته مى شود.

670. عنه صلى الله عليه و آله:أيُّما رَجُلٍ رَضِيَ بِتَزَيُّنِ امرَأَتِهِ وتَخرُجُ مِن بابِ دارِها فَهُو دَيّوثٌ، ولا يَأثَمُ مَن يُسَمّيهِ دَيّوثا. [۱۱۰۶]

670. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر مردى راضى باشد كه زنش خود را بَزَك كند و از درِ خانه اش بيرون رود، آن مرد، ديّوث است و هر كه او را ديّوث بخواند، مرتكب گناهى نشده است.

671. عنه صلى الله عليه و آله ـ في خَبَرِ الحَولاءِ ـ:يا حَولاءُ، لا تُبدي زينَتَكِ لِغَيرِ زَوجِكِ، يا حَولاءُ لا يَحِلُّ لِامرَأَةٍ أن تُظهِرَ مِعصَمَها وقَدَمَها لِرَجُلٍ غَيرِ بَعلِها، وإذا فَعَلَت ذلِكَ لَم تَزَل في لَعنَةِ اللّهِ وسَخَطِهِ، وغَضِبَ اللّهُ عَلَيها، ولَعَنَتها مَلائِكَةُ اللّهِ، وأعَدَّ لَها عَذابا أليما. [۱۱۰۷]

671. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در خبر حَولاء ـ:اى حولاء! زيور خود را براى غير شوهرت نمايان مساز. اى حولاء! براى هيچ زنى، حلال نيست كه مُچ و پاى خويش را براى مردى جز شوهرش آشكار سازد. هر گاه چنين كند، پيوسته مورد لعنت و ناخشنودى خدا قرار مى گيرد، و خداوند، بر او خشم مى گيرد، و فرشتگان خدا لعنتش مى كنند، و برايش عذابى دردناك، آماده مى سازد.

672. الإمام الصادق عليه السلام:أيُّمَا امرَأَةٍ تَطَيَّبَت لِغَيرِ زَوجِها، لَم تُقبَل مِنها صَلاةٌ حَتّى تَغتَسِلَ مِن طيبِها كَغُسلِها مِن جَنابَتِها. [۱۱۰۸]

672. امام صادق عليه السلام:هر زنى، خود را براى غير شوهرش خوش بو كند، هيچ نمازى از او پذيرفته نمى شود تا آن گاه كه براى آن بويى كه استعمال كرده، غسل كند، همچنان كه براى جنابتش غسل مى كند.

3 / 4 ـ 8: التَّذَوُّقُ

3 / 4 ـ: بُلهَوسى

673. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أيُّمَا امرَأَةٍ سَأَلَت زَوجَها طَلاقا في غَيرِ ما بَأسٍ، فَحَرامٌ عَلَيها رائِحَةُ الجَنَّةِ. [۱۱۰۹]

673. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر زنى كه بى جهت، از شوهر خود طلاق بخواهد، بوى بهشت بر او حرام است.

674. عنه صلى الله عليه و آله:لا تُطَلِّقُوا النِّساءَ إلّا مِن ريبَةٍ؛ فَإِنَ اللّهَ لا يُحِبُّ الذَّوّاقينَ ولَا الذَّواقاتِ. [۱۱۱۰]

674. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:زنان را طلاق ندهيد، مگر از روى دليل؛ زيرا خداوند، مردان و زنان بُلهوس را دوست نمى دارد.

675. الإمام الصادق عليه السلام:تَزَوَّجوا ولا تُطَلِّقوا؛ فَإِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الذَّوّاقينَ وَالذَّوّاقاتِ. [۱۱۱۱]

675. امام صادق عليه السلام:ازدواج كنيد و طلاق ندهيد؛ زيرا خداوند، مردان و زنان بُلهوس (تنوّع طلب در ازدواج) را دوست نمى دارد.

3 / 5: الخِيانَةُ

3 / 5: خيانت كردن

676. عنه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام ـ:يا عَلِيُّ، أربَعَةٌ مِن قَواصِمِ الظَّهرِ:... وزَوجَةٌ يَحفَظُها زَوجُها وهِيَ تَخونُهُ. [۱۱۱۲]

676. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش به على عليه السلام ـ:اى على! چهار چيز، كمرشكن اند:... و [از آن جمله است] زنى كه شوهرش به او وفادار است؛ ولى او به شوهرش خيانت مى نمايد.

677. عنه صلى الله عليه و آله:ثَلاثٌ هُنَّ العَواقِرُ:... وامرَأَةٌ إن حَضَرَتكَ آذَتكَ وإن غِبتَ عَنها خانَتكَ. [۱۱۱۳]

677. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:سه چيز است كه آدمى را از پاى در مى آورد:... و زنى كه اگر نزد توست، آزارت مى دهد، و چون از او غايب مى شوى، به تو خيانت مى ورزد.

678. عنه صلى الله عليه و آله:ثَلاثَةٌ هُنَّ اُمُّ الفَواقِرِ [۱۱۱۴]:... وزَوجَةٌ إن شَهِدتَ لَم تَقَرَّ عَينُكَ بِها، وإن غِبتَ لَم تَطمَئِنَّ إلَيها. [۱۱۱۵]

678. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:سه چيز، كمرشكن است:... و زنى كه اگر نزد اويى، شادمانت نمى كند و چون غايب شوى، خاطرت از او آسوده نيست.

679. عنه صلى الله عليه و آله:ثَلاثٌ مِنَ السَّعادَةِ وثَلاثٌ مِنَ الشَّقاوَةِ... ومِنَ الشَّقاوَةِ: المَرأَةُ تَراها فَتَسوؤُكَ وتَحمِلُ لِسانَها عَلَيكَ،وإن غِبتَ عَنها لَم تَأمَنها عَلى نَفسِها ومالِكَ. [۱۱۱۶]

679. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:سه چيز، از نيك بختى است و سه چيز، از شوربختى... و از شوربختى است: زنى كه ديدنش تو را ناخوش مى آيد و با زبانش بر تو حمله مى آورد و اگر از او غايب شوى، از او بر خودش و بر اموالت، آسوده خاطر نيستى.

680. الإمام زين العابدين عليه السلام:مِن شَقاءِ المَرءِ أن تَكونَ عِندَهُ امرَأَةٌ مُعجَبٌ بِها، وهِيَ تَخونُهُ. [۱۱۱۷]

680. امام زين العابدين عليه السلام:از شوربختى مرد، آن است كه او زنش را دوست داشته باشد؛ امّا زنش به او خيانت كند.

تحليلى در باره آسيب هاى خانواده [۱۱۱۸]

خانواده، مانند همه نهادهاى پر ارزش، در معرض انواع آسيب ها و آفت هايى است كه سلامت، استوارى و پويايىِ آن را تهديد مى كند. پيشوايان بزرگ اسلام، در كنار تبيين عوامل تحكيم خانواده، ره نمودهاى بسيار مهم و ارزنده اى را در جهت پيشگيرى از اين آفات، ارائه كرده اند.

نكته جالب توجّه، اين كه بسيارى از اين ره نمودها، همخوان با پژوهش هاى ميدانىِ مرتبط با عوامل فروپاشى خانواده است. اين پژوهش ها ـ كه گستره وسيعى از كارهاى ميدانى و تحقيقات آمارى و جامعه شناختى را در بر مى گيرند ـ، در واقع، زنگ خطر پرآوايى را براى مسئولان فرهنگى جامعه ها به صدا در مى آورند؛ خطرى كه حتّى بسيارى از خانواده هاى اصيل و مذهبى را نيز به طور جدّى تهديد مى كند. از اين رو، آشنايى با ره نمودهاى اسلام در اين زمينه، بويژه براى خانواده هاى متديّن، مذهبى، مى تواند بسيار كارساز باشد. اين ره نمودها ـ كه در فصل سوم آمده اند ـ به سه دسته تقسيم مى شوند: الف. آسيب هاى كلّى خانواده، ب. آسيب هايى مرتبط با مرد، ج. آسيب هاى مرتبط با زن.

الف ـ آسيب هاى كلّى

اين گونه آسيب ها، آفاتى هستند كه معمولاً از ناحيه زن و يا شوهر نيستند؛ بلكه پدر يا مادر و يا اشخاص ديگر، آنها را ايجاد مى كنند. البتّه در برخى از موارد، ممكن است مرد يا زن نيز در شكل گيرى آنها سهيم باشند. اين آسيب ها عبارت اند از:

1. تحميل پيوند زناشويى [۱۱۱۹]

نخستين شرط تشكيل خانواده پايدار، آزادى دختر و پسر در انتخاب همسر و تحميل نكردن پيوند زناشويى بر آنهاست. سخنى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره مَنشأ روانىِ الفت و اختلاف همسران، نقل شده كه مى فرمايد:

الأَرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ، فَما تَعارَفَ مِنهَا ائتَلَفَ، وَ ما تَناكَرَ مِنهَا اختَلَفَ. [۱۱۲۰]

روح ها [همچون] سپاهيانى هستند فراهم آمده، كه هر كدام از آنها با هم، آشنايى [و سازگارى] داشته باشند، با هم الفت مى گيرند و هر كدام از آنها كه با هم ناآشنا باشند، با هم اختلاف پيدا مى كنند.

بدين سان، طبيعى است كه ازدواج هاى تحميلى، پايدار نمى مانند. كلينى رحمه الله، گزارش كرده كه شخصى به نام ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السلام مى پرسد: من مايلم با زنى ازدواج كنم؛ ولى پدر و مادرم مى خواهند كه با زن ديگرى ازدواج نمايم. چه كنم؟ امام عليه السلام پاسخ مى دهد:

تَزَوَّجِ الَّتى هَوَيتَ، وَ دَعِ الَّتى يَهوى أبَواكَ. [۱۱۲۱]

با كسى ازدواج كن كه خودت مى خواهى، و آن شخصى را كه پدر و مادرت مى خواهند، رها كن! در حديثى ديگر، از جابر بن عبد اللّه انصارى روايت شده كه مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: دختر يتيمى پيش ماست كه دو مرد از او خواستگارى كرده اند: يكى توانگر و ديگرى تنگ دست. او مرد فقير را مى خواهد و ما به توانگر، تمايل داريم! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

لَم يُرَ لِلمُتَحابَّينِ مِثلُ النِّكاحِ. [۱۱۲۲]

براى دو دل داده، چيزى (تسكينى) همانند ازدواج، ديده نشده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله به روشنى اعلام مى كند كه دو طرف ازدواج، در انتخاب همسر، آزادند و ثروت نمى تواند جاى گزين محبّت دو نفرى كه به هم علاقه مند هستند، گردد.

جامعه شناسان نيز از ديرباز، ازدواج هاى تحميلى را زمينه ساز اختلافات خانوادگى و فروپاشى خانواده مى دانند و برخى، اين گونه ازدواج ها را به فروش دختران، تشبيه كرده اند.

البتّه بايد توجّه داشت كه راه نمايى پدر و مادر براى انتخاب همسر مناسب، فوق العاده ضرورى است و جوانان بايد بدانند كه در تشكيل خانواده، از مشورت با والدين خود، بى نياز نيستند، هر چند در نهايت، خود آنها هستند كه بايد همسر آينده شان را انتخاب كنند، نه پدر و مادر!

2. مَهريه سنگين

حكمت وجود مهريه (كابين)، تعديل روابط زن و مرد و نيز پيوند دادن آنها به يكديگر است. مهريه، از آن جا پديد آمد كه در متن خلقت، نقش هر يك از زن و مرد، مغاير نقش ديگرى است. مرد، در مقابل غريزه، از زن، ناتوان تر است. اين ويژگى، همواره به زن، فرصت داده است كه به دنبال مرد نرود و زود تسليم او نشود. بر عكس، مرد را وادار كرده است كه به زن، اظهار نياز كند و براى جلب رضاى او اقدام نمايد. يكى از آن اقدامات، اين بوده كه مرد براى جلب رضاى همسر، و به احترام موافقت او، هديه اى نثار او مى كرده است.

مهريه، با حيا و عفاف زن، هم ريشه است. زن به الهام فطرى در يافته است كه عزّت و احترام او، به اين است كه خود را رايگان در اختيار مرد قرار ندهد. قرآن كريم، با لطافت و ظرافت بى نظير مى فرمايد:

«وَءَاتُواْ النِّسَآءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً. [۱۱۲۳]

كابين زنان را به عنوان هديه [و از روى طيب خاطر] به آنها بدهيد».

در اين آيه كوتاه، به سه نكته اساسى اشاره شده است:

يك. از مهريه، با نام «صدُقه» ياد شده، از مادّه «صِدق»، بدان جهت كه نشانه صداقت و راستين بودن علاقه مرد است.

دو. الحاق ضمير «هُنَّ» به «صدُقات»، اشاره به آن است كه مهريه، به خودِ زن تعلّق دارد، نه پدر و مادر وى، و به اصطلاح، «شيربها» نيست.

سه. كلمه «نِحله»، به روشنى دلالت دارد كه مهريه، در واقع، چيزى جز هديه و پيشكش مرد به زن نيست.

نكته مهم

امّا نكته مهمّى كه در آسيب شناسى خانواده بايد به آن توجّه داشت، اين است كه ميزان مهريه، نبايد با حكمت آن در تضاد باشد؛ چون در اين صورت، آفت تحكيم نهاد خانواده مى گردد. [۱۱۲۴]

مهريه، بايد حقيقتا مفهوم هديه را به ذهن تداعى كند، نه داد و ستد و گروگانگيرى را. از اين رو، سنگينىِ مهريه، نشانه شوربختى زن، [۱۱۲۵] و سبكى آن، نشانه بركت زن [۱۱۲۶] شناخته شده است، مانند اين حديث از پيامبر صلى الله عليه و آله كه مى فرمايد:

خَيرُ الصَّداقِ أيسَرُهُ. [۱۱۲۷]

بهترين مهريه، سبك ترينِ آن است.

در حديثى ديگر آمده است:

لا تُغالوا بِمُهورِ النِّساءِ، فَإِنَّما هِىَ سُقيَا اللّهِ سُبحانَهُ. [۱۱۲۸]

در مهريه هاى زنان، زياده روى نكنيد؛ چرا كه زنان، در واقع، باران خداوند سبحان اند.

همچنين سنگينىِ مهريه، موجب كينه و دشمنىِ خانوادگى معرّفى شده است:

تَياسَروا فِى الصَّداقِ، إنَّ الرَّجُلَ يُعطِى المَراَةَ حَتّى يَبقى ذلِكَ فى نَفسِهِ عَلَيها حَسيكَةً. [۱۱۲۹]

در مهريه، آسان بگيريد؛ زيرا مرد، با اين كه مهريه[ى سنگينى] را به زن مى پردازد، امّا كينه آن، نسبت به زن، در دلش مى مانَد.

در جاى ديگرى، اين تعبير آمده است:

لا تُغالوا بِمُهورِ النِّساءِ، فَتَكونَ عَداوَةً. [۱۱۳۰]

در مهريه هاى زنان، زياده روى نكنيد؛ چون مايه دشمنى مى شود.

3. ازدواج با انگيزه هاى غير ارزشى

پيش از اين، اشاره شد كه نخستين ادب از آداب تشكيل خانواده، درستىِ انگيزه آن است. از اين رو، ازدواج كردن با هدف: تقويت طايفه، خودنمايى، شهرت طلبى، و بهره گيرى از ثروت يا موقعيت خانوادگى همسر، ضدّ ارزش و نكوهيده شمرده شده است. [۱۱۳۱]

موضوع قابل توجّه، اين است كه رعايت نكردن اين ادب، آفت نهاد خانواده و زمينه ساز فروپاشى آن است. از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد:

لا تُزَوِّجُوا النِّساءَ عَلى قَراباتِهِنَّ، فَإنَّهُ يَكونُ مِن ذلِكَ القَطيعَةُ. [۱۱۳۲]

زنان را [به خاطر تقويت روابط خويشاوندى] با خويشاوندانشان تزويج نكنيد؛ زيرا اين كار، به بريده شدن روابط خويشى مى انجامد.

و نيز روايت شده است كه فرمود:

مَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لِعِزِّها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا ذُلّاً، وَ مَن تَزَوَّجَها لِمالِها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا فَقرا، وَ مَن تَزَوَّجَها لِحَسَبِها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا دَناءَةً، وَ مَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لَم يَتَزَوَّجها إلّا لِيَغُضَّ بَصَرَهُ، أو لِيُحصِنَ فَرجَهُ، أو يَصِلَ رَحِمَهُ، بارَكَ اللّهُ لَهُ فيها وَ بارَكَ لَها فيهِ. [۱۱۳۳]

هر كس با زنى، به خاطر قدرتش ازدواج كند، خداوند، جز بر خوارى او نمى افزايد، و هر كس با زنى، به خاطر دارايى اش ازدواج كند، خداوند، جز بر نادارى او نمى افزايد، و هر كس با زنى، به خاطر بزرگ زادگى اش ازدواج كند، خداوند، جز بر پستى او نمى افزايد، و هر كس با زنى، فقط براى اين ازدواج كند كه چشمش را [از حرام و نامحرم] فرو بپوشانَد، يا دامنش را پاك نگه دارد، يا پيوند خويشاوندى اش را برقرار بدارد، خداوند، در آن مرد و زن براى يكديگر بركت مى دهد.

و در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده است كه:

إذا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ المَرأَةَ لِجَمالِها أو مالِها وُكِلَ إلى ذلِكَ، وَ إذا تَزَوَّجَها لِدينِها رَزَقَهُ اللّهُ الجَمالَ وَ المالَ. [۱۱۳۴]

هر گاه مردى با زنى، به خاطر زيبايى يا دارايى اش ازدواج كند، به همان [زيبايى يا دارايى] واگذار مى شود، و هر گاه به خاطر دينش با او ازدواج كند، خداوند، زيبايى و دارايى نيز روزى اش مى كند.

انگيزه هاى غير ارزشى در ازدواج، چه از سوى زوجين و چه خانواده هايشان، آفت اصلى ترين اركان تحكيم خانواده ـ يعنى محبّت و قداست ـ است. از اين رو، خانواده هايى كه دچار اين آفت اند، بيشتر در معرض فروپاشى قرار مى گيرند.

4. ازدواج، پيش از رشد عقلى

هر چند احاديث اسلامى، به خانواده ها تأكيد كرده اند كه هنگام بلوغ فرزندان، زمينه ازدواج آنها را فراهم كنند [۱۱۳۵] و به جوانان نيز توصيه كرده اند كه براى حفظ پاك دامنى خود، هر چه زودتر ازدواج نمايند، [۱۱۳۶] امّا پيشوايان ما، ازدواج كودكان را ـ چنان كه در برخى از اقوام، رسم بوده ـ مصلحت نمى دانند. از اين رو، طبق نقل كلينى رحمه الله، امام صادق عليه السلام در پاسخ پرسش هشام بن حَكم در باره اين موضوع، فرمود:

إذا زُوِّجوا وَ هُم صِغارٌ لَم يَكادوا يَتَأَلَّفوا. [۱۱۳۷]

چنانچه آنها را در خردسالى به ازدواج هم در آوريد، به سختى ممكن است اُنس و اُلفتى ميان آنها برقرار شود.

اين سخن مى تواند به اين مفهوم باشد كه ازدواج، پيش از رشد عقلى زوجين، آفت تحكيم خانواده است و ممكن است به جدايى بينجامد. برخى از پژوهش ها نيز نشان مى دهند كه طلاق، در جوانانى كه زير نوزده سالگى ازدواج كرده اند، بيشتر از جوانانى است كه پس از آن ازدواج كرده اند.

5. خويشاوند بودنِ هَوو با همسر اوّل

بر پايه برخى احاديث، ازدواج مرد با خويشاوندان همسر فعلى اش، آفت زندگى خانوادگى است. متن حديث پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره، چنين است:

لا تُزَوِّجُوا النِّساءَ عَلى قَراباتِهِنَّ، فَإِنَّهُ يَكونُ مِن ذلِكَ القَطيعَةُ. [۱۱۳۸]

زنان را با خويشاوندانشان تزويج نكنيد؛ زيرا اين كار، به بريده شدن روابط خويشى مى انجامد.

اين سخن، بدين معناست كه براى زن، تحمّل هَوويى كه از نزديكان و خويشان خودش باشد، مشكل تر است و اين گونه ازدواج ها، موجب اختلاف خانوادگى و از عوامل فروپاشى خانواده است.

ب ـ آسيب هاى مرتبط با مرد

آسيب هايى كه از ناحيه شوهر، نهاد خانواده را تهديد مى كنند و چه بسا موجب فروپاشى آن مى گردند، عبارت اند از:

1. آزار دادن همسر

زن، از محيط گرم خانواده خويش به درون خانه اى پا مى نهد كه همه چيز آن براى وى، تازه و بدون سابقه است. او از جايى كه به طور متعارف، خدمت گيرنده و محبّت بيننده بوده، به سرايى قدم مى نهد كه خدمت و محبّت در آن، دوسويه است. در اين حالت، اگر در قبال محبّت و تلاشى كه بروز مى دهد، پاسخ محبّت آميز نگيرد و حتّى در عوض آن، آزار ببيند، دير يا زود، از محبّت دهى، دست مى كشد و كانونى كه بايد با محبت و مودّت گرم شود، به سردى مى گرايد. روشن است كه كمتر همسرى با اين وضعيت، حاضر به ادامه زندگى است و اگر هم آن را ادامه دهد، چنين زندگى اى را نمى توان يك زندگى سالم و يك كانون پُر حرارت خوانْد.

گفتنى است آزارهاى روانى و جسمى، هر دو در اين ميان، يكسان عمل مى كنند و شايد آزارهاى زبانى و روانى، زيان هاى بيشتر و ضربه هاى كارى ترى را به پيكر ازدواج وارد كنند. احاديت، افزون بر كتك زدن زن، تحقير او و حتّى بغض و دشمنىِ درونى را هم زمينه فروپاشى تدريجى خانواده ها دانسته اند. [۱۱۳۹]

از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد:

مَن أضَرَّ بِامرَأةٍ حَتّى تَفتَدِىَ مِنهُ نَفسَها، لَم يَرضَ اللّهُ تَعالى لَهُ بِعُقوبَةٍ دونَ النّارِ؛ لِأنَّ اللّهَ تَعالى يَغضَبُ لِلمَرأةِ كَما يَغضَبُ لِليَتيمِ. [۱۱۴۰]

هر كس به زنى آزار برساند تا آن زن [با بخشيدن مهريه اش]، جان خود را از او بخرد، خداى متعال، براى آن مرد، به مجازاتى كمتر از آتش، رضايت نداده است؛ چرا كه خداوند متعال براى زن، همان گونه به خشم مى آيد كه به خاطر يتيم به خشم مى آيد.

در حديث ديگرى آمده است:

أىُّ رَجُلٍ لَطَمَ امرَأتَهُ لَطمَةً، أمَرَ اللّهُ عز و جل مالِكا خازِنَ النّيرانِ فَيَلطِمُهُ عَلى حُرِّ وَجهِهِ سَبعينَ لَطمَةً فى نارِ جَهَنَّمَ، وَ أىُّ رَجُلٍ مِنكُم وَضَعَ يَدَهُ عَلى شَعرِ امرَأةٍ مُسلِمَةٍ، سَمَّرَ كَفَّهُ بِمَساميرَ مِن نارٍ. [۱۱۴۱]

هر مردى كه به زنش سيلى بزند، خداوند عز و جل به مالك، نگهبان دوزخ، دستور مى دهد كه در آتش دوزخ، هفتاد سيلى بر گونه او بزند، و هر مردى از شما بر موى زنى مسلمان [و نامحرم] دست نهد، ميخ هايى از آتش، در كف دست او مى كوبد.

همچنين از امام على عليه السلام روايت شده است كه مى فرمايد:

إنَّهُنَّ أمانَةُ اللّهِ عِندَكُم، فَلا تُضارّوهُنَّ وَ لا تَعضُلوهُنَّ. [۱۱۴۲]

آنان، امانت خدا در نزد شما هستند. بنا بر اين، به آنان گزند نرسانيد و با ايشان بدرفتارى نكنيد.

از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز روايت است كه فرمود:

إنّى أتَعَجَّبُ مِمَّن يَضرِبُ امرَأتَهُ وَ هُوَ بِالضَّربِ أولى مِنها! [۱۱۴۳]

در شگفتم از كسى كه زنش را مى زند، در حالى كه خود او، به كتك خوردن، سزاوارتر است!

2. بدخويى

انسان هاى تندخو، گاه بدون آن كه بخواهند، به ديگران آزار مى رسانند. بسيارى از اينان، بدذات نيستند و دوست ندارند كه ديگران، بويژه نزديكان و خويشان و همسران خود را اذيت كنند؛ امّا حساسيت زياد، حرارت و تندى اخلاقى و كم طاقتى ايشان، موجب مى شود كه ديگران از آنها دلخور و دلگير شوند و به صورت بارى سنگين و تحميلى بر دوش ديگران در آيند. اين دسته، افزون بر آن كه زندگىِ خود را آشفته مى كنند، عيش ديگران را نيز منغّص مى سازند و محيطى عصبى، حسّاس، شكننده و گاه در آستانه انفجار به وجود مى آورند و خود و خانواده شان را در آن مى سوزانند. اگر اين وضعيت ادامه يابد و يا تشديد شود، اطرافيان و بويژه همسر، به مقابله به مثل با همسر و يا گريز از شوهر و حتّى خانه، روى مى آورد و اينها از هم پاشيدگى خانواده را در پى دارد.

آمار فعلى دادگاه هاى خانواده، بدخويى مرد را از علّت هاى قابل توجّه متلاشى شدن خانواده بر مى شمرند. بر همين اساس، با وجود ترغيب به تزويج جوانان از سوى اسلام، امام رضا عليه السلام در راه نمايى به حسين بن بشّار كه خويشاوند بدخويَش به خواستگارى دخترش آمده است، مى فرمايد:

لا تُزَوِّجهُ إن كانَ سَيِّئَ الخُلُقِ. [۱۱۴۴]

اگر بدخُلق است، دخترت را به همسرى وى در نياور.

3. بُخل

مؤمن، تربيت شده خداوند است و هزينه زندگى خود را با كاهش و افزايش عطاى الهى، تنظيم مى كند. اگر خدا به او روزى دهد، وى هم به زندگى اش وسعت مى دهد و اگر خدا نبخشد، به كسب حرام و درآمد نامشروع، روى نمى آورد؛ امّا انسان بخيل، در هر صورت، به كسى چيزى نمى دهد و اموالش را نزد خود نگاه مى دارد. چنين شخصى، همه و حتّى خود را در تنگنا مى گذارد و از پرداخت هزينه هاى اصلى خانواده نيز خوددارى مى ورزد و بدين سان، فشار سختى را به خانواده وارد مى آورد؛ سختى اى كه با توجّه به وضعيت مالى اش، براى همسر و خانواده، توجيهى ندارد و تنها علّت آن، خوى زشت بخل است. در اين وضعيت، كمتر زنى تاب مى آورد و در نتيجه، يا به دزدى پنهان از شوهر، روى مى آورد و يا حدّ اقل در علاقه او به خود، ترديد مى كند و متقابلاً علاقه اش به همسر كاهش مى يابد؛ زيرا خود را از دارايى و مال همسرش، كم ارزش تر مى بيند.

از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد:

أبغَضُ العِبادِ إلَى اللّهِ عز و جل مَن ضَنَّ عَلى عِيالِهِ. [۱۱۴۵]

منفورترينِ بندگان، نزد خداوند عز و جل، كسى است كه به خانواده اش بخل بورزد.

نيز مى فرمايد:

شَرُّ النّاسِ الضَّيِّقُ عَلى أهلِهِ. [۱۱۴۶]

بدترينِ مردم، كسى است كه بر خانواده اش تنگ بگيرد.

4. بى تدبيرى

خانواده در بدو تأسيس، با جادّه اى ناهموار و گردنه هايى سخت، رو به روست. دو جوانى كه هنوز جايگاه شغلىِ ثابتى براى خود نيافته اند، با بدهى هاى مربوط به تعهّدات مالى تحصيل و تهيّه مسكن و يا هزينه هاى تولّد و نگهدارى فرزند نيز رو به رو مى شوند. از سوى ديگر، به دليل جوانى، زن، خواهان مصاحبت بيشتر شوهر با اوست و توقّع دارد كه شوهر، وقت بيشترى را براى با هم بودن بگذارد. خواسته ها و انتظارات پيشين خويشان، دوستان، همسايگان و همكاران را نيز بايد افزود. از طرفى، مسئوليت هاى دينى و اجتماعىِ هر دو سوى ازدواج نيز وجود دارد. در چنين فضايى، تنها مديريت عاقلانه و ماهرانه، مى تواند خانواده را از اين كشاكش سنگين برهاند و با توجّه به اين كه مديريت خانواده در اسلام به مرد سپرده شده، [۱۱۴۷] اين موضوع، اهمّيت ويژه اى پيدا مى كند.

اگر مرد، فاقد مديريت لازم باشد، خانواده، در گردابى از مشكلات حل نشدنى و گره هاى كور، فرو مى رود و در اين ميان، رضايت و ارضاى همسر فدا مى شود و كانون خانواده، جايى براى شكايت ها و سرريز مشكلات حل ناشده مى گردد. [۱۱۴۸] امام على عليه السلام در باره اين آفت خطرناك خانواده مى فرمايد:

آفَةُ المَعاشِ سوءُ التَّدبيرِ. [۱۱۴۹]

آفت زندگى، بى تدبيرى (سوء مديريّت) است.

و در حديث ديگرى از ايشان ـ كه به فراتر از خانواده اشاره دارد ـ آمده است:

سَبَبُ التَّدمير سوءُ التَّدبيرِ. [۱۱۵۰]

علّت ويرانى، بى تدبيرى (سوء مديريّت) است.

5. تنوّع طلبى

اسلام با توجّه به واقعيتِ فزونى تعداد زنان آماده ازدواج بر مردان، چندهمسرى را با رعايت شروطى سخت (مانند: عدالت) تجويز كرده است؛ امّا اين به معناى جواز تنوّع طلبى و رفتار خودخواهانه با زن نيست. هر گاه مرد بخواهد از اين جواز شرعى و واقعيت اجتماعى، سوء استفاده كند و بى هيچ دليلى، همسرش را طلاق دهد، اين كار، نزد خداوند متعال، منفور است. از امام باقر عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد:

إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ كُلَّ مِطلاقٍ ذَوّاقٍ. [۱۱۵۱]

خداوند عز و جل از مردان پُر طلاق و تنوّع طلب در ازدواج، نفرت دارد.

بدين سان، تنوّع طلبى يكى از آسيب هاى خطرناكى است كه نهاد خانواده را تهديد مى كند و مانع تحكيم اين نهاد مقدّس مى گردد.

6. غيرت ورزى نابه جا

زندگى مشترك، محدود كننده روابط جنسى است. در هر اجتماع و دينى، ازدواج، مرزهايى را براى روابط جنسى به وجود مى آورد. در دين اسلام، اين روابط، منحصر به خانواده مى شود و از اين رو، خيانت هر يك از دو سوى ازدواج، به معناى پيمان شكنى است. اين نكته، مورد قبول همگان است؛ امّا هر گاه حساسيت به اين مسئله، از حدّ طبيعى خود بيرون رود و به صورت شك هايى بى جا و غيرت ورزىِ بدون دليل در آيد، زندگى را تلخ مى كند و خانه را به صورت بازداشتگاهى در مى آورد كه بازجوى آن، شريك زندگى است؛ زيرا كسى كه بايد بيشترين اعتماد را داشته باشد، بيشترين ترديد را دارد. جالب توجّه، آن كه ابراز ترديدها و پرس و جوهاى بى دليل، همسر امين را نيز به سوى خيانت، سوق مى دهد و او را در معرض خيانت به شوهر قرار مى دهد. روايت تكان دهنده نهج البلاغه در اين باره، بسيار صريح است. امام على عليه السلام مى فرمايد:

إيّاكَ وَ التَّغايُرَ فى غَيرِ مَوضِعِ غَيرَةٍ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يَدعُو الصَّحيحَةَ إلَى السُّقمِ، وَ البَريئَةَ إلَى الرَّيبِ. [۱۱۵۲]

از غيرت ورزيدن بى جا [نسبت به زنان] بپرهيز كه زن سالم را به بيمارى [و نادرستى] مى كشانَد و پاك دامن را به گناه.

اگر هم چنين نكند، زن را به نقطه اى مى رسانَد كه در دوستى ها و اظهار محبّت هاى همسرش، ترديد جدّى مى نمايد و از محبّت خود نيز دريغ مى كند و بدين سان، اصلى ترين رشته پيوند خانواده، سست مى شود.

در پايان مى افزاييم كه هر گاه بدبينى شوهر به جايى برسد كه به همسر خود، تهمت بزند و او را متّهم به روابط جنسى خارج از ازدواج كند، در حالى كه چنين نباشد، به لعنت الهى دچار مى شود. با توجّه به فرآيند «لِعان» [۱۱۵۳] در فقه اسلامى، چنين مردى، زندگى خود را در معرض تباهى قرار داده است و اين زمينه را براى همسر خود به وجود مى آورد تا با انجام دادن تشريفات قانونى، از او جدا شود.

ج ـ آسيب هاى مرتبط با زن

آسيب هايى كه از ناحيه زن، نهاد خانواده را تهديد مى كند و ممكن است به فروپاشى نهاد خانواده بينجامد، عبارت اند از:

1. آزار دادن شوهر

آزار دادنِ شوهر، همانند آزار دادنِ زن، موجب تزلزل بنيان خانواده است؛ زيرا در فرض آزاررسانى از سوى زن، مرد نيز واكنش همانندى نشان مى دهد و كانون زندگى، به معركه درگيرى و كشمكش تبديل مى شود و به تدريج، تحمّل چنين وضعيتى براى هر دو سوى رابطه، سخت مى شود. در اين زندگى ها، محبّت و اطاعت، جاى خود را به سرپيچى و نفرت مى دهد و در اين حالت، روابط متعارف ازدواج به گونه اى ديگر تحقّق مى پذيرد. حتّى در صورتى كه شوهر تحمّل كند و به مقابله به مثل نپردازد، از محبّتش به همسر كاسته مى شود و زندگى با عشق، به زندگى با نفرت، تبديل مى شود. اين وضعيت غير طبيعى، تنها تا آن جا ادامه مى يابد كه تنش هاى عصبى حاصل از اين نگاه و رفتار، از آستانه تحمّل طرفين در نگذرد. امام صادق عليه السلام در تعبيرى لطيف، زنِ آزاررسان را از اسباب تكدّر عيش مى داند و مى فرمايد:

لا تُؤذى امرَأَةٌ زَوجَها فِى الدُّنيا إلّا قالَت زَوجَتُهُ مِنَ الحورِ العِينِ: لا تُؤذيهِ، قاتَلَكِ اللّهُ، فَإِنَّما هُوَ عِندَكِ دَخيلٌ يوشِكُ أن يُفارِقَكِ إلَينا. [۱۱۵۴]

هر زنى در دنيا شوهرش را آزار بدهد، حورى بهشتى اى كه براى همسرىِ او تعيين شده، مى گويد: خدا تو را بكشد! او را ميازار؛ زيرا او نزد تو ميهمان است و به زودى، تو را ترك مى كند و نزد ما مى آيد.

گفتنى است كه به خشم آوردن شوهر [۱۱۵۵] نيز گونه اى آزار دادن اوست. از اين رو، اگر زن در نيابد كه چه رفتارى همسرش را خشمگين مى كند و سپس آن را ناخودآگاه تكرار كند و يا با قصد آزارْ چنين كند، زمينه تزلزل خانواده را فراهم كرده است.

2. ناسپاسى نسبت به شوهر

زن، بيشتر به محبّت شوهر نياز دارد و مرد، به سپاس گزارىِ زن. از اين رو، در صورت عدم ارضاى خواست روحى، و يا واكنش متعارض با آن از سوى زن، علاقه مرد به زن آسيب مى بيند و به تدريج، اين واكنش دوسويه، زنجيرى از گله گزارى و دلخورى درونى را پديد مى آورد و بنيان خانواده را سست مى نمايد. از اين رو احاديث اسلامى، به شدّت زنان، را از ناسپاسى كردن نسبت به لطف و محبّت شوهران، نهى كرده اند. به اين حديث بنگريد:

لا يَنظُرُ اللّهُ إلَى امرَأَةٍ لا تَشكُرُ لِزَوجِها، وَ هِىَ لا تَستَغنى عَنهُ. [۱۱۵۶]

خداوند، به زنى كه از شوهرش سپاس گزارى نمى كند، با آن كه از شوهرش بى نياز نيست، نگاه [با لطف و رحمت] نمى كند. در حديث ديگرى آمده است:

أيُّمَا امرَأةٍ قالَت لِزَوجِها: «ما رَأيتُ قَطُّ مِن وَجهِكَ خَيرا» فَقَد حَبِطَ عَمَلُها. [۱۱۵۷]

هر زنى كه به شوهرش بگويد: «من هرگز از روى تو، خيرى نديده ام»، اعمالش بر باد مى رود.

3. انتظارات بى جا از شوهر

مرد به عنوان مسئول تشكيل، رشد و نگهدارى خانواده، [۱۱۵۸] مى كوشد نيازهاى اساسى خود و خانواده اش را تأمين كند. [۱۱۵۹] اين، ويژگىِ يك خانواده سالم و متعارف است و جز در مواردى كه مرد به اعتياد و يا بيمارى هاى اخلاقى و اجتماعى مبتلا مى شود، همه جا چنين تلاشى وجود دارد. اين وظيفه، چون تكليفى الهى است. پس قابل منّت گذارى بر زن هم نيست؛ امّا مشكل از آن جا آغاز مى شود كه در شرايط خاص و تنگناهاى مالى، شوهر، توانايىِ تأمين خواسته هاى زن را از دست مى دهد و يا زن، به مقدار نياز، بسنده نمى كند. در اين دو حالت، اگر زن بر خواسته هاى خود، پا ننهد و براى تأمين آنها، به شوهرش فشار بياورد، افزون بر به خشم آوردن خداوند متعال، زمينه ناراحتى شوهر را نيز فراهم مى آورد.

در اين وضعيت، گاه پيش مى آيد كه مرد، بر اثر سرزنش هاى زن، به دزدى و اختلاس و كسب درآمدهاى نامشروع، روى مى آورد و گاه به گريز از خانه و حتّى اعتياد كشيده مى شود و يا در فرضى دردناك، به جدايى مى انديشد. در همه فرض ها، آرامش روحى شوهر، كاهش مى يابد و نگاه افسرده و يا عصبى او، در روابط خانوادگى، بازتاب مى يابد. اين گونه است كه اساسى ترين هدف ازدواج (يعنى آرامش زندگى) آسيب مى بيند. از اين رو، احاديث اسلامى، زن را از وادار كردن شوهر به آنچه در توان او نيست، به شدّت نهى كرده اند:

أيُّمَا امرَأةٍ أدخَلَت عَلى زَوجِها فى أمرِ النَّفَقَةِ وَ كَلَّفَتهُ ما لا يُطيقُ، لا يَقبَلُ اللّهُ مِنها صَرفا وَ لا عَدلاً، إلّا أن تَتوبَ وَ تَرجِعَ وَ تَطلُبَ مِنهُ طاقَتَهُ. [۱۱۶۰]

هر زنى كه در درخواست نفقه، بر شوهرش فشار آوَرَد و خارج از توان او چيزى بر او تحميل كند، خداوند، از آن زن، نه استغاثه اى را مى پذيرد و نه كَفّاره اى را، مگر آن كه توبه كند و بر گردد و در حدّ توانش، از او چيز بخواهد.

4. منّت نهادن بر شوهر

خانم هايى كه از نظر ثروت و يا موقعيت خانوادگى، بر شوهر خود، برترى دارند، بايد توجّه داشته باشند كه ثروت و موقعيت خانوادگى خود را به رخ شوهر كشيدن و منّت نهادن بر او، آفتِ شيرينى زندگى خانوادگى، و گاه موجب فروپاشى آن است. در شمارى از احاديث، اين برخورد غير اخلاقى، به شدّت محكوم شده است:

لَو أنَّ جَميعَ ما فِي الأرضِ مِن ذَهَبٍ وَ فِضَّةٍ حَمَلَتهُ المَرأةُ إلى بَيتِ زَوجِها، ثُمَّ ضَرَبَت عَلى رَأسِ زَوجِها يَوما مِنَ الأيّامِ، تَقولُ: «مَن أنتَ؟ إنَّمَا المالُ مالى»، حَبِطَ عَمَلُها وَ لَو كانَت مِن أعبَدِ النّاسِ، إلّا أن تَتوبَ وَ تَرجِعَ وَ تَعتَذِرَ إلى زَوجِها. [۱۱۶۱]

اگر زن، همه طلا و نقره هاى روى زمين را به خانه شوهرش ببَرَد، سپس روزى از روزها بر سر او بزند و بگويد: «تو كيستى؟ اين دارايى، مال من است»، اعمالش بر باد مى رود، اگر چه از عابدترينْ مردمان باشد، مگر آن كه توبه كند و از سخنش بر گردد و از شوهرش پوزش بخواهد.

5. مدارا نكردن با شوهر

گاهى اوقات، اخلاق و رفتار شوهر، مورد قبول همسر نيست و حتّى ممكن است از نظر عرفى و شرعى هم پذيرفته نباشد؛ امّا اصلاح آن، تنها از طريق تحمّل و شكيبايى و سپس تذكّرات نَرم و پلّه اى، امكان پذير است. زن نمى تواند با چند ماه زندگى مشترك، رفتار چندين ساله شوهر خود را تغيير دهد. از اين رو بايد بكوشد براى دوره گذار از وضعيت فعلى به وضعيت مطلوب، سياست رفاقت و همراهى و همدلى را با شوهر، در پيش گيرد و در همه موارد شرعى و عرفى، پيرو شوهر باشد تا به تدريج بتواند شوهر را با خود، همراه كند. زوج هاى جوانى كه از ابتدا و بدون هيچ مقدّمه اى، خواستار تغيير همسر خود و به رنگ خود در آوردن او شده اند، در همان ابتداى راه، به چاله بگو مگو و درگيرى در غلتيده اند و نه تنها سودى از تذكّرات و ناسازگارى هاى خود نديده اند كه كانون خانواده را به لبه پرتگاه آشفتگى و از هم پاشيدگى كشانده اند.

در حديثى از امام على عليه السلام آمده است:

شَرُّ الزَّوجاتِ مَن لا تُواتى. [۱۱۶۲]

بدترين همسر، زنى است كه سازگار نباشد.

6. خودآرايى براى غير همسر

خودآرايىِ زن براى غير همسر، يكى از خطرناك ترين آفت هايى است كه كانون خانواده را تهديد مى كند. در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است:

لا يَحِلُّ لِامرَأةٍ أن تُظهِرَ مِعصَمَها وَ قَدَمَها لِرَجُلٍ غَيرِ بَعلِها، وَ إذا فَعَلَت ذلِكَ لَم تَزَل فى لَعنَةِ اللّهِ وَ سَخَطِهِ، وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيها، وَ لَعَنَتها مَلائِكَةُ اللّهِ، وَ أعَدَّ لَها عَذابا أليما. [۱۱۶۳]

براى هيچ زنى، حلال نيست كه مُچ و پاى خويش را براى مردى جز شوهرش آشكار سازد. هر گاه چنين كند، پيوسته مورد لعنت و ناخشنودى خدا قرار مى گيرد و خداوند، بر او خشم مى گيرد و فرشتگان خدا لعنتش مى كنند و برايش عذابى دردناك، آماده مى سازد.

اين آفت خطرناك، زمينه ساز آلودگى زن و فروپاشى خانواده است. از اين رو، مرد بايد به عنوان مدير خانواده، با همه توان از آن پيشگيرى كند. در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است:

المَرأةُ إذا خَرَجَت مِن بابِ دارِها مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَ الزَّوجُ بِذاكَ راضٍ، بُنِىَ لِزَوجِها بِكُلِّ قَدَمٍ بَيتٌ فِى النّارِ. [۱۱۶۴]

هر گاه زن، خود را بيارايد و خوش بو كند و از درِ خانه اش بيرون برود و شوهر[ش] به اين، راضى باشد، به ازاى هر قدمى [كه زن بر مى دارد]، براى شوهرش يك خانه در آتش ساخته مى شود.

7. تنوّع طلبى

زن نيز ممكن است مانند مرد، به بيمارى تنوّع طلبى جنسى مبتلا شود و چون محدوديت او بيشتر است، اين بيمارى مى تواند او را به درخواست طلاق و در برخى از موارد، به خيانت و گاه به قتلِ همسر، وادار سازد. از اين رو، در احاديث، تنوّع طلبى جنسى زن، همانند تنوّع طلبى مرد، نكوهش شده است. [۱۱۶۵] در حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده است:

أيُّمَا امرَأَةٍ سَأَلَت زَوجَها طَلاقا فى غَيرِ ما بَأسٍ، فَحَرامٌ عَلَيها رائِحَةُ الجَنَّةِ. [۱۱۶۶]

هر زنى كه بى جهت، از شوهر خود طلاق بخواهد، بوى بهشت بر او حرام است.

8. خيانت

خطرناك ترين آفتى كه از ناحيه زن، نهاد خانواده را تهديد مى كند، خيانت و بويژه خيانت ناموسى است. از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره خطر اين خيانت، روايت شده كه مى فرمايد:

أربَعَةٌ مِن قَواصِمِ الظَّهرِ:... وَ زَوجَةٌ يَحفَظُها زَوجُها وَ هِىَ تَخونُهُ. [۱۱۶۷]

چهار چيز، كمرشكن اند:... و از جمله آنهاست زنى كه شوهرش از او نگهدارى مى كند؛ ولى او به شوهرش خيانت مى نمايد.

براى پيشگيرى از اين آفت كمرشكن، هم مرد، مسئول است و هم زن. بديهى است كه مرد و زن، با عمل كردن به وظايف مشترك و اختصاصى خود، مى توانند از اين آفت، پيشگيرى كنند؛ امّا بى ترديد، مسئوليت زن در اين باره، سنگين تر است.

  1. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص383 ح4343.
  2. در حال حاضر، برخى كشورهاى غربى و تعدادى از ايالت هاى آمريكا، ازدواج همجنس بازان را به رسميت شناخته اند (ر. ك: اسلام و جامعه شناسى خانواده: ص64).
  3. زوج هاى هم خانه، زوج هاى غير همجنسى هستند كه با هم در يك خانه زندگى مى كنند و روابط جنسى دارند؛ امّا پيمان ازدواج ندارند. آنان نيز كه تعدادشان، در امريكا، اروپا، استراليا و ژاپن، كم نيست، تلاش مى كنند به رسميت شناخته شوند (ر. ك: جامعه شناسى، آنتونى گيدنز: ص452 به بعد).
  4. كمون ها، خانواده هاى گروهى اى هستند كه با وجود عنصر تخالف جنسى، عنصر اختصاصى بودن را ندارند و همه گروه، يك خانواده به شمار مى رود. از اين رو، همه زنان، همسر همه مردان دانسته مى شوند و همه مردان، شوهر همه زنان، و فرزندان نيز فرزندان گروه هستند و مسئوليت نگهدارى از آنان برعهده همه است. از نيمه هاى قرن نوزدهم ميلادى به اين سو و اخيرا از دهه 1960 م، تحت تأثير برخى ديدگاه هاى افراطى، كمون ها (Communtites) به عنوان جايگزين خانواده به تدريج به صحنه آمدند و طرفدارانى را از ميان جوانان غربى به خود، جذب كردند. اين اجتماعات اشتراكى (سوسياليستى)، مشتمل بر تعدادى از مردان و زنان بودند كه با يكديگر ارتباط جنسى مشترك داشتند و روش زندگى آنها، از ديدگاه نظريّه پردازانشان، نوعى بازگشت به طبيعت و احياى مجدّد كمون هاى اوّليه ما قبل تاريخ، تلقّى مى شد. نفى هر گونه سلطه و قدرت در روابط زن و مرد و نفى احساس مالكيت و رقابت، از انگيزه هاى اصلى مخالفت اين گروه ها با نهاد خانواده و گرايش آنان به اين الگوى جديد بود. كيبوتص ها نيز در فلسطين اشغالى با انگيزه هايى مشابه و به عنوان جايگزينى براى الگوى خانواده خصوصى و مادرْ محور ـ كه در جامعه سنّتى يهود، رواج داشت ـ، پديد آمدند. اهمّيت و اعتبار اجتماعى كمون ها ديرى نپاييد؛ زيرا اين الگو در دستيابى به اهداف مورد نظر، توفيق چندانى كسب نكرد. در دو دهه اخير، حركتى تدريجى به سمت پذيرش هنجارها و ويژگى هاى ساختارى خانواده سنّتى در اين اجتماعات اشتراكى مشاهده مى شود.
  5. روم: آيه 21.
  6. شورا: آيه 11.
  7. فاطر: آيه 11.
  8. قانون زوجيت، نه تنها ضامن بقاى نسل انسان و حيوان، بلكه ضامن بقاى نسل انواع گياهان و حتّى مى توان گفت كه ضامن بقاى جهان ماده است (ر. ك: رعد: آيه 3، ق: آيه 7، ذاريات: آيه 49).
  9. بحار الأنوار: ج3 ص75، دانش نامه عقايد اسلامى: ج4 ص262.
  10. الميزان في تفسير القرآن: ج16 ص166.
  11. بحار الأنوار: ج3 ص79.
  12. ر. ك: همين دانش نامه: ج4 ص13 (خانواده / فصل دوم / ترغيب به پاسخ دادن به غريزه جنسى).
  13. ر. ك: همين دانش نامه: ج4 ص86 (خانواده / فصل دوم / تحليلى در باره عوامل تحكيم خانواده / تأكيد بر پاداش معنوىِ تأمين نيازهاى جنسى).
  14. ر. ك: 282 ح43.
  15. ر. ك: تفسير نمونه: ج16 ص392.
  16. ر. ك: الميزان فى تفسير القرآن: ج16 ص166.
  17. اعراف: آيه 26.
  18. بقره: آيه 187.
  19. ر. ك: ص290 ح55.
  20. ر. ك: ص288 ح52.
  21. ر. ك: ص286 ح50.
  22. ر. ك: ص286 ح51.
  23. ر. ك: ص292 ح59.
  24. تحقيقات نشان داده ميزان ارتكاب جرائم و تنوّع و خطرآفرينى آنها در سال هاى نوجوانى و جوانى (پيش از ازدواج) بيش از ديگر سنين است. لذا جامعه شناسان معتقدند بالا بودن سطح جنايت براى طبقات سنّى جوان، پديده اى است سخت پايدار. جرايمى از قبيل: جرائم خشونت بار، تجاوز به عنف و اعتياد، بالاترين ارقام خود را در اين سنين دارد (جامعه شناسى كجروى: ص295 و 307). همچنين هر چند ميزان خودكشى در آمارهاى جهانى، در ميان سالان (45 سال به بالا) بيشتر از ديگر گروه هاى سنّى است، امّا با اين حال، با اعمال ملاحظات آمارى، مشخّص مى شود كه نسبت خودكشى در افراد مجرّد و تنها، به مراتب بيشتر از متأهّلان است. البتّه ميزان آن در رده سنّى 15 تا 24 سال نيز رو به افزايش است. در ايران، بيشترين خودكشى در گروه سنّى 25 تا 30 سالگى گزارش شده است. از سوى ديگر، طلاق نيز خودكشى را افزايش مى دهد. مردانى كه از همسران خود جدا مى شوند، بيش از زنان مطلّقه، خود را مى كشند. مرگ همسر (زن يا شوهر) نيز ميزان خودكشى را بالا مى برد (ر. ك: خودكشى، دوركيم: ص189 به بعد؛ گزارش كارگروه خودكشى همايش اسلام و آسيب هاى اجتماعى «منتشر نشده»).
  25. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص383 ح4343 عن عبد اللّه بن الحكم عن الإمام الباقر عليه السلام، الهداية للصدوق: ص257، مكارم الأخلاق: ج1 ص429 ح1456، بحار الأنوار: ج103 ص222 ح40.
  26. جامع الأخبار: ص272 ح742، بحار الأنوار: ج103 ص221 ح26.
  27. كنز العمّال: ج16 ص280 ح44466 نقلاً عن ابن لال عن اُمّ حبيبة.
  28. الكافي: ج5 ص494 ح1 عن ابن القداح عن الإمام الصادق عليه السلام و ص496 ح6 عن مسمع أبي سيّار عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، الجعفريات: ص89 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، دعائم الإسلام: ج2 ص189 ح685، بحار الأنوار: ج103 ص222 ح36؛ السنن الكبرى: ج7 ص124 ح13451، المصنف لعبد الرزاق: ج6 ص169 ح10378 كلاهما عن عبيد بن سعد، كنز العمّال: ج16 ص272 ح44413.
  29. المُحبَنطِئ: المُتَغضِّب المستبطئ للشيء (النهاية: ج1 ص331 «حبنط»).
  30. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص383 ح4344 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام، تهذيب الأحكام: ج7 ص400 ح1598 عن عبد الأعلى بن أعين عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه، معاني الأخبار: ص291 ح1 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، مكارم الأخلاق: ج1 ص430 ح1464، وسائل الشيعة: ج14 ص3 ح2؛ السنن الكبرى: ج7 ص125 ح13457 عن أبي اُمامة وفيه صدره إلى «القيامة».
  31. سنن ابن ماجة: ج1 ص592 ح1846 عن عائشة، كنز العمّال: ج16 ص271 ح44407.
  32. جامع الأخبار: ص271 ح737، مجمع البيان: ج8 ص566، عوالي اللآلي: ج3 ص283 ح12 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص220 ح23.
  33. الكافي: ج5 ص329 ح5 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام، الخصال: ص614 ح10 عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام، تحف العقول: ص105 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص218 ح10.
  34. في المصدر «تَزَوَّجُوا» والظّاهر أنّ الصّواب «زَوِّجُوا» كما في النوادر للراوندي.
  35. الأيّمُ: التي لا زوج لها، بكرا كانت أو ثَيِّبا، مُطَلّقةً كانت أو مُتَوفّى عنها (النهاية: ج1 ص85 «أيم»).
  36. الجعفريات: ص91، النوادر للراوندي: ص178 ح298 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، جامع الأحاديث: ص66 كلاهما نحوه، دعائم الإسلام: ج2 ص196 ح713 وليس فيه ذيله، بحار الأنوار: ج103 ص222 ح38؛ الفردوس: ج2 ص293 ح3336 عن ابن عمر نحوه.
  37. الخصال: ص165، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص384 ح4346 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام وفيه «أعزب» بدل «غير متزوّج»، ثواب الأعمال: ص62 ح1 عن وليد بن صبيح عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج103 ص219 ح15.
  38. العَزَبُ: هو البعيد عن النكاح (النهاية: ج3 ص228 «عزب»).
  39. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص384 ح4347، الكافي: ج5 ص329 ح6، تهذيب الأحكام: ج7 ص239 ح1046، قرب الاسناد: ص20 ح67 والثلاثة الأخيرة عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج103 ص217 ح1.
  40. جامع الأخبار: ص272 ح741، بحار الأنوار: ج103 ص221 ح25.
  41. مسند أبي يعلى: ج4 ص237 ح4333، المطالب العالية: ج2 ص33 ح1578 كلاهما عن أنس؛ روضة الواعظين: ص411، بحار الأنوار: ج103 ص220 ح22.
  42. الدعوات: ص40 ح97 عن ربيعة، بحار الأنوار: ج103 ص238 ح40؛ الفردوس: ج2 ص196 ح2974 عن زيد بن أرقم نحوه.
  43. الفردوس: ج2 ص301 ح3368 عن معاذ بن جبل.
  44. في المصدر «الآخر»، والظاهر أنّه خطأ مطبعي.
  45. ربيع الأبرار: ج4 ص296.
  46. الكافي: ج6 ص280 ح2، تهذيب الأحكام: ج7 ص401 ح1599، الخصال: ص80 ح2 نحوه وكلّها عن الحلبي، بحار الأنوار: ج103 ص217 ح4.
  47. مكارم الأخلاق: ج1 ص474 ح1627، روضة الواعظين: ص404، بحار الأنوار: ج104 ص92 ح19؛ تفسير القرطبي: ج18 ص195، الفردوس: ج2 ص131 ح2670 وفيه «الكتاب... لا أدرك» بدل «الكتابة... بلغ»، كنز العمّال: ج16 ص417 ح45191.
  48. الفارهَةُ: الجاريَةُ الحَسناءُ المَليحَةُ (تاج العروس: ج19 ص71 «فره»).
  49. الكافي: ج6 ص49 ح6، تهذيب الأحكام: ج8 ص112 ح387 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، وسائل الشيعة: ج15 ص199 ح7.
  50. الفردوس: ج3 ص486 ح5507 عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج16 ص442 ح45337 وراجع: شعب الإيمان: ج6 ص401 ح8666.
  51. شعب الإيمان: ج6 ص402 ح8670 عن أنس، الفردوس: ج4 ص123 ح6383 عن عمر بن الخطّاب نحوه، كنز العمّال: ج16 ص456 ح45412.
  52. كنز العمّال: ج16 ص451 ح45383 نقلاً عن ابن شاهين عن عائشة.
  53. النِّحلَةُ: العطيَّةُ (النهاية: ج5 ص29 «نحل»).
  54. نثر الدرّ: ج1 ص174؛ الفردوس: ج2 ص292 ح3334، كنز العمّال: ج16 ص586 ح45961 نقلاً عن الحاكم في تاريخه وكلاهما عن ابن عمر.
  55. النور: 32.
  56. الأيِّم في الأصل: التي لا زوجَ لها، بِكرا كانت أو ثَيِّبا، مطلَّقةً كانت أو متوفّى عنها (النهاية: ج1 ص85 «أيم»).
  57. الكافي: ج5 ص328 ح1 عن صفوان بن مهران عن الإمام الصادق عليه السلام، وسائل الشيعة: ج14 ص5 ح10.
  58. ثواب الأعمال: ص340 ح1 عن أبي هريرة و ابن عبّاس، أعلام الدين: ص420 عن ابن عبّاس، جامع الأخبار: ص274 ح750 نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص221 ح33.
  59. بحار الأنوار: ج75 ص364 ح77 و ج77 ص192 ح11 وفيه «من أهل بيته» بدل «من أهل بيت نبيّه» وكلاهما نقلاً عن رسالة الغيبة للشهيد الثاني، مستدرك الوسائل: ج14 ص174 ح16421 نقلاً عن الأربعين للسيّد أبي حامد ابن أخ ابن زهرة وكلّها عن عبد اللّه بن سليمان النوفلي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، جامع الأخبار: ص222 ح564 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه.
  60. المعجم الكبير: ج20 ص189 ح417، حلية الأولياء: ج8 ص47، المعجم الأوسط: ج9 ص105 ح9256، المعجم الصغير: ج2 ص123 و ليس فيهما «للّه» والثلاثة الأخيرة بزيادة «يوم القيامة» في آخرها وكلّها عن معاذ بن أنس، كنز العمّال: ج15 ص850 ح43380.
  61. الكافي: ج5 ص331 ح2، تهذيب الأحكام: ج7 ص404 ح1617، الخصال: ص224 ح55 كلّها عن سماعة بن مهران، مشكاة الأنوار: ص260 ح768 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج7 ص298 ح47.
  62. الخصال: ص141 ح162 عن عليّ بن جعفر، بحار الأنوار: ج74 ص356 ح2.
  63. التَّبَتُّلُ: الانقطاع عن النساء وترك النكاح (النهاية: ج1 ص94 «بتل»).
  64. الفردوس: ج3 ص466 ح5446 عن أبي سعيد؛ الجعفريّات: ص147 عن أبي هريرة نحوه وفيه «لعن رسول اللّه صلى الله عليه و آله» بدل «لعن اللّه».
  65. مسند ابن حنبل: ج7 ص268 ح20213، مسند إسحاق بن راهويه: ج3 ص708 ح1312.
  66. الكافي: ج5 ص509 ح1 عن ابن أبي يعفور، دعائم الإسلام: ج2 ص193 ح701 و فيه «ويقطعن» بدل «ويعطّلن»، وسائل الشيعة: ج14 ص117 ح1.
  67. مسند ابن حنبل: ج4 ص488ح 13570 و ص317 ح12613، صحيح ابن حبان: ج9 ص337 ح4028، السنن الكبرى: ج7 ص131 ح13476، كنز العمّال: ج7 ص128 ح18330.
  68. جامع الأخبار: ص273 ح748، جامع الأحاديث للقمي: ص88 نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص221 ح32.
  69. الرَذِل: النذِل وهو الدون الخسيس (مجمع البحرين: ج2 ص695 «رذل»).
  70. الكافي: ج5 ص329 ح3، تهذيب الأحكام: ج7 ص239 ح1045 كلاهما عن محمّد الأصمّ عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص384 ح4348 وفيه «ان ارذال» بدل «رذال»، روضة الواعظين: ص409 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج103 ص220 ح21.
  71. عوالي اللآلي: ج3 ص283 ح15.
  72. سقطت الواو من المصدر وأثبتناها من المصادر الاُخرى.
  73. سنن سعيد بن منصور: ج1 ص138 ح488، شعب الإيمان: ج4 ص382 ح5483، اُسد الغابة: ج6 ص306 الرقم 6308 وليس في ذيله من «قالوا يا رسول اللّه» الثانية، المعجم الأوسط: ج6 ص348 ح6589، تفسير الثعلبي: ج7 ص91 ح39 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج16 ص278 ح44455.
  74. السنن الكبرى: ج7 ص125 ح13455، المعجم الكبير:ج22 ص366 ح920، سنن الدارمي: ج2 ص569 ح2087، شعب الإيمان: ج4 ص382 ح5481 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي نجيح، كنز العمّال: ج16 ص280 ح44462؛ مكارم الأخلاق: ج1 ص433 ح1480 نحوه.
  75. الحَصُور: الذي لا يأتي النساء، سُمِّي به لأنَّهُ حُبِسَ عن الجماع وَمُنِعَ (النهاية: ج1 ص395 «حصر»).
  76. الفردوس: ج3 ص468 ح5452 عن عطية بن بسر، كنز العمّال: ج16 ص282 ح44474؛ الاُصول الستّة عشر: ص18 عن جوير بن نعير [نغير خ د] الحضرمي نحوه.
  77. لا صرورة في الإسلام: أي ليس ينبغي لأحد أن يقول: لا أتزوّج، وأصله من الصّرِّ: الحَبسُ والمَنع (النهاية: ج3 ص22 «صرر»).
  78. سنن أبي داود: ج2 ص141 ح1729، مسند ابن حنبل: ج1 ص668 ح2845، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص617 ح8644، السنن الكبرى: ج5 ص269 ح9768 كلّها عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج16 ص275 ح44430.
  79. يعنى از نظر اسلام، اين خوددارى، ارزش محسوب نمى شود و از اين بالاتر، اين كه در اسلام، هيچ كس حق ندارد بگويد: من هيچ وقت، ازدواج نمى كنم.
  80. المصنّف لابن أبي شيبة: ج3 ص270 ح5، تهذيب التهذيب: ج5 ص90 الرقم 6904.
  81. تهذيب الأحكام: ج7 ص405 ح1619 عن عبد اللّه بن المغيرة وص 239 ح1046 عن ابن أبي القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام، الكافي: ج5 ص329 ح6 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام، قرب الإسناد: ص20 ح67 عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص431 ح1469، بحار الأنوار: ج103 ص217 ح1.
  82. الروم: 21.
  83. الأعراف: 189.
  84. الروم: 12.
  85. تفسير الثعلبي: ج7 ص299، كشف الأسرار: ج7 ص446، الكشف والبيان: ج7 ص299.
  86. الكافي: ج5 ص506 ح1، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص559 ح4922، مكارم الأخلاق: ج1 ص499 ح1729، بحار الأنوار: ج103 ص248 ح32.
  87. الكافي: ج5 ص506 ح2؛ المستدرك على الصحيحين: ج4 ص69 ح6906، السنن الكبرى: ج4 ص110 ح7132، الطبقات الكبرى: ج8 ص241 كلّها عن حمنة بنت جحش نحوه.
  88. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص379 ح4336، علل الشرائع: ص17 ح1، بحار الأنوار: ج11 ص221 ح1.
  89. غرر الحكم: ج2 ص141 ح2109، عيون الحكم والمواعظ: ص65 ح1654 وفيه «البارّ» بدل «الصالح».
  90. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص621 ح3214، الخصال: ص567 ح1، الأمالي للصدوق: ص453 ح610، مكارم الأخلاق: ج2 ص301 ح2654كلّها عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج74 ص5 ح1.
  91. الدَّعَةُ: السِّعة في العيش (تاج العروس: ج11 ص499 «ودع»).
  92. الخصال: ص284 ح34 عن أبي خالد السجستاني، مكارم الأخلاق: ج1 ص437 ح1494 عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج74 ص186 ح5.
  93. وشَجَتِ العروقُ والأغصان. اشتبَكَت، وكلّ شيءٍ يشتبك (لسان العرب: ج2 ص398 «وشج»).
  94. الكافي: ج5 ص373 ح6 عن عبد العظيم بن عبد اللّه.
  95. الكافي: ج5 ص373 ح7 عن معاوية بن حكيم، مكارم الأخلاق: ج1 ص449 ح1541 نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص264 ح4.
  96. البقرة: 187.
  97. الأعراف: 26.
  98. الجعفريّات: ص89، النوادر للراوندي: ص113 ح106 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج103 ص221 ح34؛ المعجم الأوسط: ج4 ص375 ح4475، مسند أبي يعلى: ج2 ص397 ح2037، تاريخ بغداد: ج8 ص33 الرقم 4080 كلّها عن جابر بن عبد اللّه نحوه، كنز العمّال: ج16 ص276 ح44441.
  99. الوِجاءُ: أن تُرَضَّ اُنثيا الفَحل رضّا شديدا يُذهِبُ شهوة الجماع (النهاية: ج5 ص152 «وجأ»).
  100. صحيح البخاري: ج5 ص1950 ح4779، صحيح مسلم: ج2 ص1018 ح1 كلاهما عن عبد اللّه، سنن ابن ماجة: ج1 ص592 ح1845 عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال: ج16 ص272 ح44407.
  101. الكافي: ج5 ص329 ح2 عن كليب بن معاويه الأسدي عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص383 ح4342 عن الحسن بن على بن أبي حمزة عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، المقنع: ص103، بحار الأنوار: ج103 ص219 ح14.
  102. المعجم الأوسط: ج7 ص332 ح7647 و ج8 ص335 ح8794، شعب الإيمان: ج4 ص383 ح5486 و فيه «الدين» بدل «الإيمان» وكلّها عن أنس، تفسير القرطبي: ج9 ص337، كنز العمّال: ج16 ص271 ح44403 نقلاً عن مسند ابن حنبل عن أنس وفيه «الدين» بدل «الإيمان».
  103. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص175 ح2681، المعجم الأوسط: ج1 ص294 ح972، شعب الإيمان: ج4 ص383 ح5487 كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج16 ص273 ح44420.
  104. المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص138 ح349، تهذيب الكمال: ج22 ص339 الرقم 4495، كنز العمّال: ج6 ص236 ح15511 نقلاً عن الطبراني وكلاهما نحوه وكلّها عن عبد اللّه بن عمرو.
  105. بَعَلت يَبعُلُ بُعولَةً: إذا تزوَّجَ (مجمع البحرين: ج1 ص170 «بعل»).
  106. الكافي: ج5 ص337 ح2، تهذيب الأحكام: ج7 ص397 ح1588، روضة الواعظين: ص410، بحار الأنوار: ج103 ص371 ح1 وراجع: علل الشرائع: ص578 ح4.
  107. آل عمران: 33 ـ 38.
  108. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص382 ح4340 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص429 ح1454 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، عوالي اللآلي: ج3 ص288 ح35، وسائل الشيعة: ج14 ص3 ح3.
  109. الكافي: ج5 ص333 ح1 و ص329 ح4 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام، عوالي اللآلي: ج3 ص288 ح36، بحار الأنوار: ج12 ص266 ح33.
  110. تفسير العيّاشي: ج2 ص184 ح45، قصص الأنبياء للراوندي: ص130 ح134 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام، الأمالي للصدوق: ص321 ح375 عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وفيه «اثني عشر» بدل «أحد عشر»، مجمع البيان: ج5 ص384 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج12 ص308 ح116.
  111. النور: 32.
  112. النور: 33.
  113. الكافي: ج5 ص331 ح7، عوالي اللآلي: ج3 ص281 ح5 كلاهما عن معاوية بن وهب، وسائل الشيعة: ج14 ص25 ح2.
  114. العَيلَةُ: الفَقرُ (المصباح المنير: ص440 «عيل»).
  115. النور: 32.
  116. الكافي: ج5 ص331 ح5 عن محمّد بن جعفر عن أبيه الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وص 330 ح1 و ليس فيه ذيله من «إنّ اللّه عزّ وجلّ يقول...»، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص385 ح4353 وفيه «الفقر» بدل «العيلة» وكلاهما عن وليد بن صبيح عن الإمام الصادق عليه السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص430 ح1460، مجمع البيان: ج7 ص220 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام، دعائم الإسلام: ج2 ص191 ح691، وسائل الشيعة: ج14 ص24 ح2.
  117. إحياء علوم الدين: ج22 ص36، كنز العمّال: ج16 ص279 ح44460 نقلاً عن الديلمي عن أبي سعيد.
  118. الكافي: ج5 ص329 ح6، تهذيب الأحكام: ج7 ص240 ح1046، قرب الإسناد: ج20 ح68 كلّها عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص383 ح4345، بحار الأنوار: ج103 ص217 ح1.
  119. الفردوس: ج2 ص132 ح2676 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج16 ص276 ح44443.
  120. سنن الترمذي: ج4 ص184 ح1655، سنن النسائي: ج6 ص61، السنن الكبرى: ج10 ص537 ح21612 كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج3 ص416 ح7223.
  121. الفرودس: ج1 ص374 ح1506 عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج15 ص858 ح43414 نقلاً عن مسند ابن حنبل عن أبي هريرة.
  122. مكارم الأخلاق: ج1 ص43 ح1459؛ تفسير الثعلبي: ج7 ص95 ح53، الفردوس: ج1 ص88 ح282 كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج16 ص276 ح44436.
  123. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص174 ح2679، تاريخ بغداد: ج9 ص147 الرقم 4759، الفردوس: ج2 ص50 ح2290 كلّها عن عائشة، المصنّف لابن أبي شيبة: ج3 ص271 ح10 عن هشام بن عروة عن أبيه، كنز العمّال: ج16 ص275 ح44431؛ مكارم الأخلاق: ج1 ص430 ح1462.
  124. السنن الكبرى: ج10 ص538 ح21613، المعجم الأوسط: ج5 ص151 ح4918، تاريخ بغداد: ج12 ص332 الرقم 6777، الفردوس: ج2 ص85 ح2460 نحوه وكلّها عن جابر، كنز العمّال: ج15 ص810 ح43223.
  125. الكافي: ج5 ص330 ح2، عوالي اللآلي: ج3 ص281 ح3 كلاهما عن هشام بن سالم، درر الأحاديث النبويّة: ص44 نحوه، وسائل الشيعة: ج14 ص25 ح1؛ تاريخ بغداد: ج1 ص365 الرقم 307 عن جابر نحوه وليس فيه ذيله.
  126. الباه والباء والباءةُ: النِكاحُ (المصباح المنير: ص66 «باء»).
  127. الكافي: ج5 ص330 ح3 عن أبي بصير، وسائل الشيعة: ج14 ص25 ح3.
  128. در پاورقى مأخذ آمده است: شايد در اين جمله، تقديم و تأخيرى صورت گرفته باشد، و جمله در اصل چنين است: «پيامبر به او فرمود: ازدواج كن. پس [در راه]، مردى از انصار به آن جوان برخورد. جوان گفت: من خجالت مى كشم نزد رسول خدا باز گردم. آن مرد گفت: من دخترى زيبا دارم...». مترجم مى گويد: شايد هم جوان، با خودش اين جمله را گفته باشد.
  129. الكافي: ج5 ص330 ح4، عوالي اللآلي: ج3 ص281 ح4، وسائل الشيعة: ج14 ص26 ح4.
  130. المَرزِئَةُ: المُصيبَةُ (النهاية: ج2 ص219 «رزأ»).
  131. دعائم الإسلام: ج2 ص196 ح716 وراجع: مشكاة الأنوار: ص473 ح1580.
  132. المؤمن: ص55 ح141.
  133. سنن الدارقطني: ج3 ص300 ح202، السنن الكبرى: ج7 ص222 ح13784، المصنّف لعبد الرزاق: ج6 ص153 ح10326 وفيه «إسلاما» بدل «خلقا» وكلّها عن الشعبي، كنز العمّال: ج3 ص20 ح5248.
  134. مكارم الأخلاق: ج1 ص452 ح1546، بحار الأنوار: ج103 ص266 ح7 وراجع: كنز العمّال: ج1 ص78 ح313.
  135. الحجرات: 13.
  136. السنن الكبرى: ج7 ص220 ح13780، المراسيل: ص148 ح7، تفسير القرطبي: ج16 ص340.
  137. الكافي: ج5 ص344 ح2، تهذيب الأحكام: ج7 ص395 ح1582 عن أبي بكر الحضرمي، بحار الأنوار: ج22 ص265 ح9.
  138. الكافي: ج5 ص344 ح3 عن زرارة بن أعين وراجع: دعائم الإسلام: ج2 ص198 ح728.
  139. سُرِّيّة: أي جارية (تاج العروس: ج19 ص521 «سرو»).
  140. أرادوا به عبد الملك نفسه.
  141. الكافي: ج5 ص346 ح6، بحار الأنوار: ج46 ص105 ح94 وراجع: تهذيب الأحكام: ج7 ص397 ح1587.
  142. مقصودشان خودِ عبد الملك بود.
  143. الكافي: ج5 ص347 ح2، تهذيب الأحكام: ج7 ص395 ح1580، مكارم الأخلاق: ج1 ص447 ح1537، عوالي اللآلي: ج3 ص340 ح254.
  144. الكافي: ج5 ص509 ح3، الأمالي للطوسي: ص370 ح795 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام وفيه «أنّ امرأة سألت أبا جعفر عليه السلام...»، عوالي اللآلي: ج3 ص311 ح140، بحار الأنوار: ج103 ص219 ح13.
  145. جامع الأخبار: ص272 ح743، بحار الأنوار: ج103 ص221 ح27.
  146. التمرُّسُ: شِدّة الإلتواء، يتمرّسُ: يتلعّبُ ويعبث (النهاية: ج4 ص318 «مرس»).
  147. في بعض المصادر: «المُذنِبين» بدل «المُذَبذَبين».
  148. مسند ابن حنبل: ج8 ص103 ح21506، المعجم الكبير: ج18 ص86 ح158، مسند الشاميين: ج1 ص213 ح381، مسند أبي يعلى: ج6 ص220 ح6821، شعب الإيمان: ج4 ص381 ح5480 والأربعة الأخيرة عن عكاف بن وداعة الهلالي نحوه، كنز العمّال: ج16 ص492 ح45609.
  149. إحياء علوم الدين: ج2 ص37.
  150. دعائم الإسلام: ج2 ص196 ح714.
  151. سنن الترمذي: ج4 ص184 ح1655، سنن النسائي: ج6 ص16، سنن ابن ماجة: ج2 ص841 ح2518، مسند ابن حنبل: ج3 ص54 ح7420 و ص435 ح9637، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص174 ح2678 كلّها عن أبي هريرة.
  152. سنن ابن ماجة: ج1 ص597 ح1859، السنن الكبرى: ج7 ص129 ح13469 كلاهما عن عبد اللّه بن عمرو و راجع: دعائم الإسلام: ج2 ص195 ح710.
  153. المعجم الأوسط: ج3 ص21 ح2342، حلية الأولياء: ج5 ص245، مسند الشاميّين: ج1 ص29 ح11 كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج16 ص301 ح44589.
  154. جامع الأخبار للشعيري: ص97، دعائم الإسلام: ج2 ص195 ح710 وليس فيه «نسبها ولذتها».
  155. الغَورُ: الماءُ الغائِرُ الذي لا يُقدَرُ عليه (تاج العروس: ج7 ص324 «غور»).
  156. الفردوس: ج1 ص294 ح1158 عن ابن عباس، الجامع الصغير: ج1 ص82 ح552 نقلاً عن الشيرازي في الألقاب عن ابن عبّاس و عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «عوز» بدل «غور».
  157. تهذيب الأحكام: ج7 ص399 ح1592 عن بريد العجلي عن الإمام الباقر عليه السلام، روضة الواعظين: ص410، بحار الأنوار: ج103 ص235 ح19.
  158. سنن أبي داود: ج4 ص248 ح4778؛ كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص385 ح4355، مكارم الأخلاق: ج1 ص433 ح1479، مشكاة الأنوار: ص288 ح870، عوالي اللآلي: ج3 ص301 ح91 كلّها عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه.
  159. الكافي: ج5 ص333 ح3، تهذيب الأحكام: ج7 ص403 ح1609، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص392 ح4380 وفيه «لم يرزق ذلك» بدل «وكّل إلى ذلك»، دعائم الإسلام: ج2 ص196 ح715، عوالي اللآلي: ج3 ص301 ح89 كلّها عن هشام بن الحكم.
  160. في سائر المصادر هنا: «فاقدرها لي»، والظاهر أنّها سقطت من المصدر.
  161. مسند ابن حنبل: ج9 ص151 ح23657، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص458 ح1181 و ج2 ص179 ح2698، صحيح ابن خزيمة: ج2 ص226 ح1220، السنن الكبرى: ج7 ص239 ح13837 كلّها عن أبي أيوب الأنصاري.
  162. در ديگر منابع، بعد از اين عبارت، آمده است: «او را برايم قسمت فرما». ظاهرا اين عبارت، از مأخذ افتاده است.
  163. بَرَّ قَسَمَهُ وأَبرَّهُ: أي صَدَّقَهُ (النهاية: ج1 ص117 «برر»).
  164. النوادر للراوندي:ص211 ح417 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج103 ص268 ح18.
  165. الكافي: ج3 ص482 ح2 و ج5 ص501 ح3 عن الإمام الباقر عليه السلام، تهذيب الأحكام: ج7 ص407 ح1627، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص394 ح4387، مكارم الأخلاق: ج1 ص447 ح1538، بحار الأنوار: ج103 ص263 ح1.
  166. في المصدر: «الحجر» وما في المتن أثبتناه من كنز العمّال إذ هو الأنسب، والحِجز ـ بالضمّ والكسر ـ: الأصل، وقيل ـ بالضمّ ـ: الأصل والمَنْبت، وبالكسر هو بمعنى الحِجْزة، وهي هيئة المحتَجز كناية عن العفّة وطيب الإزار. وقيل: هو العشيرة لأنّه يُحتجز بهم أي يُمتنع (النهاية: ج1 ص345 «حجز»).
  167. مكارم الأخلاق: ج1 ص432 ح1474 عن الإمام الصادق عليه السلام؛ الفردوس: ج2 ص51 ح2291 عن أنس، كنز العمّال: ج16 ص296 ح44559.
  168. الكافي: ج5 ص332 ح2 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، تهذيب الأحكام: ج7 ص402 ح1603 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، الجعفريّات: ص90 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج2 ص194 ح703، عوالي اللآلي: ج3 ص301 ح94 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج103 ص236 ح28.
  169. يعنى بچّه ها، از نظر اخلاق و رفتار، شبيه دايى خود مى شوند.
  170. تاريخ دمشق: ج52 ص362 ح11068 عن عائشة، كنز العمّال: ج16 ص295 ح44557.
  171. عوالي اللآلي: ج3 ص314 ح150 وراجع: سنن أبي داود: ج2 ص228 ح2082.
  172. سنن أبي داود: ج2 ص229 ح2082، مسند ابن حنبل: ج5 ص91 ح14592، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص179 ح2696 كلّها عن جابر بن عبد اللّه، كنز العمّال: ج16 ص290 ح44527.
  173. يُؤدَمُ بَينكُما: أي تكون المحبّة والاتّفاق (النهاية: ج1 ص32 «أدم»).
  174. سنن ابن ماجة: ج1 ص599 ح1865، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص179 ح2697، المصنف لعبد الرزاق: ج6 ص156 ح10335، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص375 ح1254، سنن الترمذي: ج3 ص398 ح1086، سنن الدارمي: ج2 ص571 ح2094 وليس فيهما ذيله.
  175. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص388 ح4364، النوادر للراوندي: ص117 ح122 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص437 ح1495 عن الإمام زين العابدين عليه السلام، دعائم الإسلام: ج2 ص196 ح718، بحار الأنوار: ج103 ص237 ح36.
  176. صحيح مسلم: ج2 ص1040 ح74، سنن النسائي: ج6 ص77، مسند ابن حنبل: ج3 ص160 ح7990، السنن الكبرى: ج7 ص135 ح13486.
  177. الكافي: ج5 ص327 ح4 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام؛ مسند ابن حنبل: ج1 ص357 ح1445، المعجم الكبير: ج1 ص146 ح329 كلاهما عن سعد بن أبي وقّاص نحوه، كنز العمّال: ج11 ص98 ح30777.
  178. إرشاد القلوب: ص175، وسائل الشيعة: ج14 ص123 ح25342.
  179. سنن ابن ماجة: ج1 ص596 ح1857، تفسير القرطبي: ج1 ص162 كلاهما عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج16 ص272 ح44410 وراجع: الكافي: ج5 ص327 ح3.
  180. صحيح مسلم: ج2 ص1090 ح64، سنن ابن ماجة: ج1 ص596 ح1855، سنن النسائي: ج6 ص69، مسند ابن حنبل: ج2 ص571 ح6578 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو، كنز العمّال: ج16 ص278 ح44451؛ دعائم الاسلام: ج2 ص195 ح709؛ النوادر للراوندي: ص35، الجعفريّات: ص91 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله.
  181. تَرِبَتْ يَداكَ: تَرِبَ الرَجُلُ إذا افتقر، أي لصق بالتراب، وأترَبَ إذا استغنى، وهذه الكلمة جارية على ألسنةِ العرب لا يريدون بها الدعاء على المخاطب، وقيل: معناها للّهِِ دَرَّك (النهاية: ج1 ص184 «ترب»).
  182. الكافي: ج5 ص332 ح1، تهذيب الأحكام: ج7 ص401 ح1600 كلاهما عن محمّد بن مسلم.
  183. غرر الحكم: ج3 ص167 ح4115، عيون الحكم والمواعظ: ص131 ح2950.
  184. غرر الحكم: ج2 ص460 ح3295، عيون الحكم والمواعظ: ص124 ح2827.
  185. غرر الحكم: ج2 ص14 ح1614.
  186. مكارم الأخلاق: ج1 ص446 ح1534 نقلاً عن تهذيب الأحكام.
  187. تهذيب الأحكام: ج7 ص400 ح1598، الكافي: ج5 ص334 ح1، التوحيد: ص395 ح10 كلّها عن عبد الأعلى بن أعين مولى آل سام عن الإمام الصادق عليه السلام، عوالي اللآلي: ج3 ص287 ح32 وكلّها نحوه.
  188. كنايه از فرزندزايىِ بيشتر آنهاست.
  189. الشَّعِثُ: المُغبَرُّ الرأس المنتتف الشعر (لسان العرب: ج2 ص160 «شعث»).
  190. الاستحداد: حلق العانَة بالحديد (النهاية: ج1 ص353 «حدد») والمُغيبَةُ: المَرأَةُ غابَ زَوجُها (المصباح المنير: ص458 «غيب»).
  191. سنن الدارمي: ج2 ص585 ح2136، صحيح البخاري: ج5 ص1954 ح4791 نحوه، كنز العمّال: ج16 ص500 ح45633 وراجع: صحيح مسلم: ج2 ص1088 ح715.
  192. اصل عربى اين تعبير، «الكَيْس» است و شارحان در بيان اين تعبير گفته اند: الكيس، يعنى جماع يا عقل. مراد، تشويق به طلب فرزند است و به قولى، تحذير از ترك جماع است، كه همان تشويق به مجامعت است. يعنى چون وارد شدى، در كار فرزند بكوش. برخى نيز گفته اند امر به جماع است يا نهى از مبادرت به آن، با به كارگيرى عقل، تا مبادا عطش شهوت، موجب شود كه در حال حيض، با زنش مجامعت كند.
  193. صحيح البخاري: ج5 ص2347 ح6024، صحيح مسلم: ج2 ص1087 ح715، تاريخ دمشق: ج11 ص229 ح2789 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج16 ص500 ح45634، وراجع: سنن الترمذي: ج3 ص406 ح1100.
  194. صحيح البخاري: ج5 ص1953 ح4789، صحيح ابن حبّان: ج5 ص174 ح4331، السنن الكبرى: ج7 ص130 ح13472 نحوه.
  195. قال الشريف الرضي قدس سره بعد أن ذكر الحديث: في هذا الكلام مجاز، لأن وصف الخُلق بأنّه أغرّ إنّما يراد بياضه، والبياض هاهنا عبارة عن الحسن، كما أنّ السواد في قولهم: فلان أسود الخلق عبارة عن القبح، فكأنّه عليه الصلاة والسّلام قال: «فإنّهنّ أحسن خلقا كما أنّ الغرّ من الخيل أحسن خلقا».
  196. المجازات النبويّة: ص312 ح238، نثر الدرّ: ج1 ص230.
  197. قال الشريف الرضي قدس سره بعد أن ذكر الحديث: وهذا استعارة، والمراد انكحوا في الغرائب، ولا تنكحوا في القرائب، لأنّهم يقولون: الغرائب أنجب. «وَالضوى» ضؤولة الجسم ودقّته، ويقال: أضوَتِ المرأة؛ إذا أتت بولد ضاوٍ، كما يقال: أذَكَرت؛ إذا أتت بولد ذكر، وكانوا يعتقدون أنّ القريبة تُضوي، كما أنّ الغريبة تُدهي؛ أي تأتي بالولد داهية.
  198. المجازات النبويّة: ص100 ح59.
  199. الزُّرقة: البياض، والزُّرقة [أيضا]: خضرة في سواد العين (لسان العرب: ج10 ص138 «زرق»).
  200. الكافي: ج5 ص325 ح6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص387 ح4361، مكارم الأخلاق: ج1 ص434 ح1487 وفيهما «البركة» بدل «اليُمن»، النوادر للراوندي: ص115 ح113، الجعفريّات: ص92 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، نثر الدرّ: ج1 ص159، جامع الأحاديث للقمّي: ص65، دعائم الإسلام: ج2 ص196 ح717، بحار الأنوار: ج103 ص237 ح31.
  201. كذا في المصدر، وفي كنز العمّال: «بذوات».
  202. الوَرِكُ: ما فوق الفَخِذ (النهاية: ج5 ص176 «ورك»).
  203. تاريخ أصبهان: ج2 ص78 الرقم 1140 عن عمر، كنز العمّال: ج16 ص302 ح44594؛ الكافي: ج5 ص334 ح1، تهذيب الأحكام: ج7 ص402 ح1602 كلاهما عن عبد اللّه بن المغيرة عن الإمام الكاظم عليه السلام وليس فيهما صدره.
  204. درر الأحاديث النبويّة: ص95.
  205. قال الصدوق في «الفقيه»: الليت: صفحة العنق. والعَرف: الريح الطيّبة، قال اللّه عز و جل: «وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ» [محمّد: 6] أي طيّبها لهم. وقد قيل: إنّ العَرف العود الطيِّب الريح. وقوله عليه السلام: درم كعبها: أي كثر لحم كعبها، ويقال: امرأة درماء؛ إذا كانت كثيرة لحم القدم والكعب، والكعثب: الفرج.
  206. الكافي: ج5 ص335 ح4، تهذيب الأحكام: ج7 ص403 ح1606، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص338 ح4363، المقنع: ص305، بحار الأنوار: ج22 ص194 ح6؛ وراجع: مسند ابن حنبل: ج4 ص462 ح13423.
  207. مكارم الأخلاق: ج1 ص439 ح1504 نقلاً عن كتاب نوادر الحكمة، بحار الأنوار: ج103 ص234 ح16.
  208. الكافي: ج5 ص335 ح2 و 8، تهذيب الأحكام: ج7 ص403 ح1607 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص387 ح4362، المقنع: ص305، مكارم الأخلاق: ج1 ص436 ح1491 وفيها «الصداق» بدل «مهرها».
  209. الكافي: ج5 ص335 ح7، عوالي اللآلي: ج3 ص299 ح82 عن الإمام الرضا عليه السلام.
  210. الصَّخَبُ: الضَجَّةُ واضطراب الأصوات والخصام (النهاية: ج3 ص14 «صخب»).
  211. أي كثيرة الدخول والخروج (مجمع البحرين: ج3 ص1972 «ولج»).
  212. هَمَزهُ: اغتابه في غيبتهِ فهو همّاز (المصباح المنير: ص640 «همز»).
  213. الكافي: ج5 ص323 ح3، تهذيب الأحكام: ج7 ص401 ح1601، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص386 ح4358، مكارم الأخلاق: ج1 ص435 ح1490 كلاهما عن داود الكرخي، معاني الأخبار: ص317 ح1، بحار الأنوار: ج103 ص232 ح11.
  214. الفردوس: ج5 ص217 ح8005 عن عبادة بن الصامت، كنز العمّال: ج16 ص301 ح44590.
  215. الاختصاص: ص339 عن الأوزاعي، بحار الأنوار: ج13 ص430 ح23.
  216. در متن عربى، تعبير «خضراء دِمَن» آمده است كه به معناى سبزه اى است كه در مزبله و سرگينگاه برويد. دِمَن، جمع دِمْنه است و دِمنه، به معناى سرگين و زباله است.
  217. الكافي: ج5 ص332 ح4، تهذيب الأحكام: ج7 ص403 ح1608 كلاهما عن السكوني، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص391 ح4377، معاني الأخبار: ص316 ح1 عن محمّد بن أبي طلحة الصيرفي، مكارم الأخلاق: ج1 ص442 ح1521، بحار الأنوار: ج103 ص232 ح10.
  218. الجعفريات: ص92، النوادر للراوندي: ص116 ح117 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، الكافي: ج5 ص353 ح1، تهذيب الأحكام: ج7 ص406 ح1622 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن الإمام علي عليهماالسلام، المقنعة: ص513 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «ضلال»بدل «بلاء»، جامع الأحاديث للقمّي: ص59، بحار الأنوار: ج103 ص237 ح35.
  219. الكافي: ج5 ص354 ح2، تهذيب الأحكام: ج7 ص406 ح1623، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص561 ح4929.
  220. الكافي: ج5 ص333 ح2 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام، دعائم الإسلام: ج2 ص197 ح721، عوالي اللآلي: ج3 ص287 ح31 عن سليمان بن جعفر عن الإمام الكاظم عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص237 ح33 وراجع: مكارم الأخلاق: ج1 ص441 ح1514 و المصنّف لعبد الرزّاق: ج6 ص160 ح10343.
  221. الكافي: ج5 ص333 ح1 عن عبد اللّه بن سنان، بحار الأنوار: ج12 ص266 ح33.
  222. سنن أبي داود: ج2 ص220 ح2050، سنن النسائي: ج6 ص65، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص176 ح2685، صحيح ابن حبّان: ج9 ص364 ح4056، السنن الكبرى: ج7 ص131 ح13475 كلّها نحوه وراجع: اُسد الغابة: ج6 ص392.
  223. اُسد الغابة: ج6 ص394 الرقم 6552 وراجع: كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص392 ح4378 و عوالي اللآلي: ج3 ص299 ح81.
  224. القَديدُ: اللَّحمُ المَملوحُ المُجَفَّفُ في الشمس (النهاية: ج4 ص22 «قدد»).
  225. غَبَّ اللَّحمُ فهو غابّ: إذا أنتن (النهاية: ج3 ص336 «غبب»).
  226. الكافي: ج6 ص314 ح6، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص126 ح300، المحاسن: ج2 ص253 ح1797، بحار الأنوار: ج66 ص64 ح33.
  227. الخصال: ص316 ح98، معاني الأخبار: ص318 ح1، روضة الواعظين: ص411، عوالي اللآلي: ج3 ص302 ح99 وراجع: الفردوس: ج5 ص404 ح8561.
  228. السَلَقلَقَة: المَرأة السليطة (مجمع البحرين: ج2 ص866 «سلق»).
  229. جامع الأخبار: ص274 ح749 وراجع: الخصال: ص316 ح98، بحار الأنوار: ج103 ص231 ح6.
  230. هنفصه: زنى كه بلند بلند مى خندد و قهقهه مى زند و به قول معروف، زنى كه كركر خنده اش بلند است. عنفصه: زن لاغر مردنى، تكيده، يا زن پليد تباهكار، يا زن بدزبان بى حيا، يا بسيارگوى پرحرف. سلقلقه: زنى كه از دُبُر حيض مى شود، يا زن سليطه. مذبوبه: زنِ مگس ناك، مجنون. مذمومه: پرعيب و نكوهيده. حنّانه: زن بيوه اى كه با اندوه و ناله، ياد شوهر خود مى كند. منّانه: زن مالدارى كه با مال خود، بر شوهرش منّت مى نهد يا زن مالدارى كه به خاطر مالش با او ازدواج مى كنند و وى بر شوهر خود منّت مى نهد. رفثاء: زن زشت گوى زشت كردار. ذقناء: پير زال، زن دراز زنخ. لفوت: زنى كه از مرد ديگرى فرزنددار است.
  231. النساء: 25.
  232. المحجّة البيضاء: ج3 ص86.
  233. ناشزه: زنى كه از فرمان شوهرش سركشى مى كند.
  234. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص329 ح5270، تاريخ بغداد: ج4 ص44 الرقم 1650، المعجم الكبير: ج17 ص368 ح1008 وزاد في آخره «الاُمم» وكلّها عن عياض بن غنم، كنز العمّال: ج16 ص304 ح44610.
  235. المعجم الكبير: ج1 ص73 ح88، كنز العمّال: ج7 ص127 ح18324.
  236. التربُّصُ: المكثُ والإنتظارُ (النهاية: ج2 ص184 «ربص»).
  237. كنز العمّال: ج16 ص317 ح44693 نقلاً عن الفردوس عن ابن عمر.
  238. نثر الدرّ: ج1 ص267.
  239. الأيِّمُ: المرأةُ التي لا زوج لها (مجمع البحرين: ج1 ص1030 «أيم»).
  240. سنن الترمذي: ج3 ص387 ح1075، التاريخ الكبير: ج1 ص177 الرقم 538، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص176 ح2686، السنن الكبرى: ج7 ص214 ح13757 كلّها عن عمر بن عليّ عن أبيه الإمام عليّ عليه السلام.
  241. الكافي: ج5 ص337 ح2، تهذيب الأحكام: ج7 ص397 ح1588، روضة الواعظين: ص410، بحارالأنوار: ج103 ص371 ح1.
  242. لا يُقبَلُ منه صرفٌ ولا عَدل: الصرفُ: التَّوبَةُ وقيل: النافلة، والعدلُ: الفِديةُ وقيل: الفريضة (النهاية: ج3 ص24 «صرف»).
  243. إرشاد القلوب: ص174، عوالي اللآلي: ج1 ص272 ح91 وفيه صدره إلى «ألف لعنة».
  244. الكافي: ج6 ص396 ح4 عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص58 ح5091 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله، تفسير القمّي: ج1 ص131 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، الدعوات: ص260 ح743 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، روضة الواعظين: ص509، بحار الأنوار: ج81 ص267 ح25.
  245. الكافي: ج5 ص348 ح3، تهذيب الأحكام: ج8 ص398 ح1589 كلاهما عن أبي الربيع عن الإمام الصادق عليه السلام وج9 ص103 ح450 عن حمّاد بن بشير عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، مكارم الأخلاق: ج1 ص447 ح1536، تفسير العيّاشي: ج1 ص220 ح21 عن حمّاد عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص84 ح11؛ تفسير الثعلبي: ج4 ص107 ح116 عن محمّد بن المنكدر عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج5 ص361 ح13231.
  246. الكافي: ج5 ص348 ح2، تهذيب الأحكام: ج7 ص398 ح1591 عن ابن أبي عمير عن بعض أصحابه عن الإمام الصادق عليه السلام، الكافي: ج5 ص300 ح1 عن حريز عن الإمام الصادق عليه السلام، عوالي اللآلي: ج3 ص341 ح258، بحار الأنوار: ج47 ص268 ح38.
  247. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص58 ح5091، المقنع: ص454 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، فقه الرضا: ص237 كلاهما نحوه، جامع الأخبار: ص426 ح1189، بحار الأنوار: ج79 ص150 ح58.
  248. الكافي: ج5 ص347 ح1، تهذيب الأحكام: ج7 ص398 ح1590، مكارم الأخلاق: ج1 ص446 ح1535، عوالي اللآلي: ج3 ص341 ح257، وسائل الشيعة: ج14 ص53 ح1.
  249. المجازات النبويّة: ص177 ح144، بحار الأنوار: ج103 ص353 ح34.
  250. در اين حديث، تشبيه بليغ است؛ زيرا زنان را به «باران» تشبيه كرده است كه خداوند بر هر كدام از بندگانش كه بخواهد، آن را مى باراند، بدون آن كه تلاش و رنج و زحمتى از جانب آنان صورت گيرد. پس هر كه خوش بهره باشد، زن سازگار و فرمان بردار وعلاقه مند به او و حافظ آبرو و مالش و زنى كه فرزندانى رشيد به دنيا بياورد و وجودش سودمند باشد، نصيب او مى گردد و اگر نباشد، بر عكس است. به عبارت ديگر، پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواهد به مردم اعلام فرمايد كه سازگار بودن زن، و عشق ومحبّت او به شوهر، از زندگى مشترك وخانواده، وبه دلخواه شوهران بودنِ آنان به دين نيست كه مهريه شان را سنگين قرار دهند؛ بلكه زن همانند بهره و قسمت و روزى است. چه بسا زنانى كه مهريه شان اندك است، امّا سازگارند و نسبت به شوهرشان با مهر و محبّت اند، و بر عكس، زنانى هستند كه عشق و محبّت آنان اندك است، هر چند مهريه شان سنگين و بالاست. پس پيامبر صلى الله عليه و آله زنان را به باران خدا تشبيه كرده كه به يكى مى رسد و يكى محروم مى مانَد، و در سرزمينى مى بارد و در سرزمينى نمى بارد (المجازات النبويّة: ص177).
  251. مستدرك الوسائل: ج14 ص241 ح16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء.
  252. أي حطّها وأنقصها، ومهور كنده مضرب المثل في الغلاء، وقد كانت كِنده لا تزوّج بناتها بأقلّ من مئة من الإبل، وربّما أمهرت الواحدة منهنّ ألفا (عن هامش الكتاب).
  253. عيون الأخبار لابن قتيبة: ج4 ص71.
  254. مهريه هاى كِنده در سنگين بودن، ضرب المثل بوده است. حدّ اقل مهريه دختران اين قبيله، صد شتر بود و گاه به هزار شتر نيز مى رسيده است.
  255. بَطحان: وهو وادٍ بالمدينة، وهو أحد أوديتها الثلاثة: العَقيق وبطحان وقناة (معجم البلدان: ج1 ص446).
  256. مسند ابن حنبل: ج5 ص329 ح15706، السنن الكبرى: ج7 ص384 ح14355، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص194 ح2730، سنن سعيد بن منصور: ج1 ص168 ح604، المصنّف لعبد الرزّاق: ج6 ص177 ح10409، كنز العمّال: ج16 ص322 ح44719.
  257. بجز مسند ابن حنبل، در بقيّه منابع، به جاى «يستفتيه...»، «يستعينه» آمده كه با توجّه به متن كامل حديث، گويا همين صحيح باشد. پس معناى جمله چنين مى شود: «نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد تا براى پرداخت مهريه زنى، از ايشان كمك بگيرد».
  258. بَطحان: يكى از سه رودخانه مدينه است. دو رودخانه ديگر، عبارت اند از: عقيق و قنات.
  259. الكافي: ج5 ص568 ح51، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص556 ح4912، الخصال: ص100 ح53، معاني الأخبار: ص152 ح1، الأمالي للصدوق: ص311 ح359 وفيها «عقوق زوجها» بدل «عقم رحمها» وراجع: تهذيب الأحكام: ج7 ص399 ح1593.
  260. الكافي: ج5 ص564 ح37، تهذيب الأحكام: ج7 ص399 ح1594، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص387 ح4359 كلّها عن محمّد بن مسلم، معاني الأخبار: ص152 ح2 عن عبد اللّه بن ميمون، مكارم الأخلاق: ج1 ص433 ح1484 وفيه «قلّة» بدل «خفة»، بحار الأنوار: ج103 ص231 ح7.
  261. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص198 ح2742، السنن الكبرى: ج7 ص379 ح14332، سنن أبي داود: ج2 ص238 ح2117، صحيح ابن حبّان: ج9 ص381 ح4072 وفيهما «النكاح» بدل «الصداق» وكلّها عن عقبة بن عامر.
  262. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص195 ح2732، مسند ابن حنبل: ج9 ص478 ح25173، حلية الأولياء: ج2 ص186، مسند الشهاب: ج1 ص105 ح123 كلّها عن عائشة وفي الثلاثة الأخيرة «مؤونة» بدل «صداقا»، كنز العمّال: ج16 ص291 ح44533؛ روضة الواعظين: ص411 وفيه «مؤونة» بدل «صداقا».
  263. مسند ابن حنبل: ج9 ص365 ح24583، شعب الإيمان: ج5 ص254 ح6566 كلاهما عن عائشة، عيون الأخبار لابن قتيبة: ج4 ص71 عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج16 ص299 ح44577.
  264. اليُمنُ: البَرَكَة (النهاية: ج5 ص302 «يمن»).
  265. مسند ابن حنبل: ج9 ص355 ح24532، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص197 ح2739، السنن الكبرى: ج7 ص385 ح14357، حلية الأولياء: ج8 ص180 وليس فيه «تيسير رحمها» وكلّها عن عائشة، وراجع: دعائم الإسلام: ج2 ص221 ح825.
  266. صَبُحَ وَجهُهُ: أشرَقَ وأنارَ، والصَّباحَةُ: الجمال (مجمع البحرين: ج2 ص1003 «صبح»).
  267. الكافي: ج5 ص324 ح4، تهذيب الأحكام: ج7 ص404 ح1615 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص386 ح4356 عن إسماعيل بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، مسند الشهاب: ج2 ص183 ح1146، الفردوس: ج1 ص360 ح1453 كلاهما عن عائشة و فيهما «أعظم النساء...».
  268. اين تحليل، توسّط فاضل ارجمند، جناب آقاى عبد الهادى مسعودى، نوشته شده است.
  269. كتاب من لايحضره الفقيه: ج3 ص473 ح4654، علل الشرائع: ص500 ح1.
  270. مسند ابن حنبل: ج10 ص395 ح27477، السنن الكبرى: ج7 ص379 ح14334.
  271. گفتنى است يك نقل از ابو هريره، صداق مسلمانان را هنگام حيات پيامبر صلى الله عليه و آله كمتر از اين، يعنى ده اوقيه (برابر چهارصد درهم) دانسته است و برخى گزارش هاى مربوط به ازدواج على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام بهاى زرهى را كه على عليه السلام پس از خواستگارى فاطمه عليهاالسلامتقديم پيامبر صلى الله عليه و آله كرد، چهارصد درهم دانسته اند؛ امّا نقل ديگرى، آن را سى درهم دانسته است كه محتملاً اشتباه و تصحيف دينار باشد.
  272. مؤلّفان كتب غريب الحديث و لغت و نيز فقيهان متقدّم شيعه و اهل سنّت، اين برابرى را ذكر كرده اند. خوش بختانه امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نيز در چند روايت، اين تساوى را بيان كرده اند.
  273. به طور دقيق تر، وزن هر درهم، برابر با 985/2 گرم است (ر. ك: العقد المنير، سيّد موسى حسينى مازندرانى: ص271).
  274. در ايران، عُرف جامعه، سكّه طلاى بانك مركزى را خالص مى داند كه با عيار 22 ضرب مى شود؛ امّا در بازارهاى جهانى، شِمش طلا، داراى عيار 24 است.
  275. برخى گزارش ها، آن را مبالغ كمترى هم گفته اند كه با گزارش هاى فراوان ديگر، متعارض اند و امكان تصحيف دارند. علّامه مجلسى نيز پس از ذكر اقوال، قول صحيح تر را پانصد درهم دانسته است (بحار الأنوار: ج43 ص112).
  276. ر. ك: الأمالى، طوسى: ص41. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان داد كه با آن پول، لباس و اثاث خانه بخرند و از جمله خريدها، پيراهن، روسرى، حوله، تُشك، حصير، دستاس و چيزهايى از اين قبيل بود.
  277. در گزارش ازدواج امام جواد عليه السلام با دختر مأمون آمده است كه ايشان مَهر را همان مهر السنّه قرار داد و صد هزار درهم نيز به عنوان نحله به همسرش بخشيد (كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص398).
  278. امام حسين عليه السلام پس از ردّ خواستگارى يزيد از امّ كلثوم (دختر عبد اللّه جعفر)، او را به عقد پسرعمويش، قاسم بن محمّد بن جعفر، در آورد و براى رويارويى با پيشنهاد اعطاى كمك مالى يزيد به اين خانواده، مزرعه حاصلخيز خود را در وادى عقيق، به آن دو بخشيد (ر. ك: تاريخ دمشق: ج57 ص245، الكامل، مُبرَّد: ج3 ص1129).
  279. الفردوس: ج5 ص539 ح9023 عن عائشة.
  280. تاريخ دمشق: ج7 ص254 ح1937 عن أبي سعيد الخدري؛ الخصال: ص384 ح62، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص248 ح1، علل الشرائع: ص598 ح44 كلّها عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص516 ح1797 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج103 ص273 ح25.
  281. أشاده وأشادَ به: أشاعه ورفع ذِكرَه (تاج العروس: ج5 ص51 «شيد»).
  282. الأمالي للطوسي: ص519 ح1138 عن عليّ بن هبّار؛ كنز العمّال: ج16 ص291 ح44531 نقلاً عن المعجم الكبير عن هبّار بن الأسود.
  283. درر الأحاديث النبويّة: ص101 عن حسين بن عبد اللّه بن ضميرة عن أبيه عن جدّه وراجع: حلية الأولياء: ج6 ص63.
  284. سنن الترمذي: ج3 ص399 ح1089، السنن الكبرى: ج7 ص473 ح14699، سنن ابن ماجة: ج1 ص611 ح1895، مسند إسحاق بن راهويه: ج2 ص393 ح945 وفيهما «بالغربال» بدل «بالدفوف» وليس فيهما «واجعلوه في المساجد» وكلّها عن عائشة، كنز العمّال: ج16 ص291 ح44536.
  285. السِفاحُ: الزنا (الصحاح: ج1 ص375 «سفح»).
  286. دعائم الإسلام: ج2 ص205 ح749 وراجع: النوادر للراوندي: ص190 ح344؛ السنن الكبرى: ج7 ص473 ح14700.
  287. الأمالي للطوسي: ص518 ح1138، بحار الأنوار: ج103 ص275 ح32.
  288. دعائم الإسلام: ج2 ص205 ح751 و ص206 ح752، سنن ابن ماجة: ج1 ص611 ح1896، سنن النسائي: ج6 ص127، مسند ابن حنبل: ج5 ص265 ح15451 كلّها عن محمّد بن حاطب الجمحي، كنز العمّال: ج16 ص295 ح44552.
  289. دعائم الإسلام: ج2 ص205 ح751 و ص206 ح752، سنن ابن ماجة: ج1 ص611 ح1896، سنن النسائى: ج6 ص127، مسند ابن حنبل: ج5 ص265 ح15451، كنز العمّال: ج16 ص295 ح44552.
  290. تهذيب الأحكام: ج7 ص409 ح1634، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص402 ح4404، الخصال: ص313 ح91 كلّها عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عليه السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص460 ح1562، بحار الأنوار: ج103 ص275 ح33، وراجع: الكافي: ج6 ص281 ح3.
  291. درر الأحاديث النبويّة: ص101 عن حسين بن عبداللّه بن ضميرة عن أبيه عن جده وراجع: حلية الأولياء: ج6، ص63.
  292. مَلَكتُ امرَأةً:تزوّجتها، ويتعدّى بالتضعيف فيقال:مَلَّكته (المصباح المنير: ص579 «ملك»).
  293. المراسيل: ص147 ح3.
  294. جامع الأحاديث للقمي: ص84، الكافي: ج5 ص366 ح2، تهذيب الأحكام: ج7 ص418 ح1676، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص401 ح4403 كلها عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، دعائم الإسلام: ج2 ص210 ح771، الجعفريات: ص110 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج103 ص266 ح9.
  295. الكافي: ج5 ص366 ح1، تهذيب الأحكام: ج7 ص418 ح1675 كلاهما عن الحسن بن عليّ الوشاء، بحار الأنوار: ج103 ص278 ح48 وراجع: عوالي اللآلي: ج3 ص303 ح105.
  296. دعائم الإسلام: ج2 ص210 ح772، النوادر للراوندي: ص211 ح417 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وراجع: الجعفريّات: ص109.
  297. الناصِيَةُ: قُصاص الشعر فوق الجبهة (مجمع البحرين: ج3 ص1795 «نصا»).
  298. الكافي: ج5 ص500 ح2 عن أبي بصير، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص402 ح4405، فقه الرضا: ص235، بحار الأنوار: ج103 ص227 ح46 وراجع: تحف العقول: ص89.
  299. مكارم الأخلاق: ج1 ص454 ح1551.
  300. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص551 ح4899، علل الشرائع: ص514 ح5، الأمالي للصدوق: ص663 ح896، الاختصاص: ص132، بحار الأنوار: ج103 ح280 وراجع: عوالي اللآلي: ج3 ص308 ح126.
  301. الكافي: ج5 ص568 ح54 عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص393 ح4382، مكارم الأخلاق: ج1 ص445 ح1528، بحار الأنوار: ج43 ص145 ح47؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج1 ص80 عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله.
  302. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص59 ح226 عن الحسن بن عبد اللّه الرازي التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج43 ص104 ح16.
  303. تاريخ دمشق: ج42 ص125 ح8494، المناقب لابن المغازلي: ص100 ح142؛ العمدة: ص266 ح421، المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص350 كلّها عن أبي أيوب الأنصاري، بحار الأنوار: ج43 ص111 ح24.
  304. في بعض النسخ وبحارالأنوار: «وزَوَّجتَ» بدل «وتَزوّجَت».
  305. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص225 ح3 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج43 ص92 ح3.
  306. الكافي: ج1 ص461 ح10، الخصال: ص414 ح3 كلاهما عن يونس بن ظبيان، تهذيب الأحكام: ج7 ص470 ح1882 عن المفضل بن عمر، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص393 ح4383، بحار الأنوار: ج43 ص97 ح6.
  307. الأمالي للطوسي: ص39 ح44، بشارة المصطفى: ص261، المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص350 نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص93 ح4.
  308. الطبقات الكبرى: ج8 ص21، تهذيب الكمال: ج35 ص249؛ المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص351، روضة الواعظين: ص162.
  309. مسند زيد: ص303؛ بلاغات النساء: ص184، كنز العمّال: ج13 ص679 ح37740.
  310. الطبقات الكبرى: ج8 ص20، مسند أبي يعلى: ج1 ص263 ح499، كنز العمّال: ج13 ص679 ح37740؛ قرب الإسناد: ص112 ح388.
  311. المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص351؛ الطبقات الكبرى: ج8 ص22.
  312. مسند زيد: ص303، تاريخ الخميس: ج1 ص362.
  313. المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص351؛ تاريخ دمشق: ج52 ص445 ح11114.
  314. الكافي: ج5 ص377 ح2 و ح4، تهذيب الأحكام: ج7 ص364 ح1477، قرب الإسناد: ص173 ح634.
  315. دعائم الإسلام: ج2 ص221 ح822، مستدرك الوسائل: ج15 ص62 ح17541 وراجع: مسند زيد: ص303 وإعلام الورى: ج1 ص161 و السنن الكبرى: ج7 ص382 ح14347 والمصنّف لعبد الرزاق: ج6 ص177 ح10407.
  316. مسند زيد: ص303 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام.
  317. مسند أبي يعلى: ج1 ص246 ح466 عن زيد بن طلق الشني العبدي، المصنّف لعبد الرزاق: ج6 ص176 ح10402 عن صفوان بن سليم نحوه، كنز العمّال: ج13 ص679 ح37740 وراجع: الطبقات الكبرى: ج8 ص162.
  318. المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص351، روضة الواعظين: ص162 وليس فيه ذيله، بحار الأنوار: ج43 ص112 ح24.
  319. مكارم الأخلاق: ج1 ص451 ح1545، المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص350 عن الإمام الرضا عليه السلام، كشف الغمّة: ج1 ص349 عن أنس وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص119 ح29؛ تاريخ دمشق: ج52 ص445 ح11114، المناقب للخوارزمي: ص336 ح357 كلاهما عن أنس نحوه.
  320. الجَردَةُ: البُردَةُ المنجرِدَةُ الخَلَقُ (لسان العرب: ج3 ص115 «جرد»).
  321. البُردَة: كِساءٌ يُلتَحَفُ به. وبرودٌ حِبَرَةٌ: ضَربٌ من البرود اليمانيّة، يقال: بُردٌ حَبير وبُردُ حِبَرَةٍ (لسان العرب: ج3 ص87 «برد» و ج4 ص159 «حبر»).
  322. الحُطمِيَّةُ: سمّيت بذلك لأنّها تحطم السيوف أي تكسرها، وقيل: هي العريضة الثقيلة (مجمع البحرين: ج1 ص423 «حطم»).
  323. الإهاب: الجِلد، ويقال قبل الدبغ (النهاية: ج1 ص83 «أهب»).
  324. الكافي: ج5 ص378 ح5 عن أبي مريم الأنصاري، بحار الأنوار: ج43 ص144 ح42.
  325. چادر يمانى: جامه اى پنبه اى، با كتان مخطّط (راه راه) كه در يمن مى بافند؛ روپوش ابريشمين كه زنان، به هنگام بيرون آمدن از خانه مى پوشند.
  326. زره حُطمى: زرهى كه مردمِ تيره حطمة بن محارب، از قبيله عبد القيس مى ساخته اند؛ زرهِ شمشيرشكن؛ زرهِ پهن و گران.
  327. الكافي: ج5 ص377 ح1 عن ابن أبي يعفور، بحار الأنوار: ج43 ص143 ح38.
  328. الإرشاد: ج2 ص284، الاحتجاج: ج2 ص473 ح322، مكارم الأخلاق: ج1 ص450 ح1542، المصباح للكفعمي: ص991، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص382 والثلاثة الأخيرة من دون إسناد إلى الراوي، بحار الأنوار: ج43 ص105.
  329. كذا في المصدر، وفي الطبقات الكبرى: «جرد بردٍ».
  330. السنن الكبرى: ج7 ص383 ح14352، الطبقات الكبرى: ج8 ص21 وليس فيه ذيله من «وإن...»، الإصابة: ج8 ص263 الرقم 11587 وليس فيه ذيله من «وجرة...» وكلّها عن سليمان بن بلال عن الإمام الصادق عليه السلام.
  331. البُسرُ: التمرُ قبل إرطابه (تاج العروس: ج6 ص79 «بسر»).
  332. الجدُّ: الحَظُّ، وهو الذي يسمّيه العامّة البَخت (مجمع البحرين: ج1 ص273 «جدد»).
  333. مكارم الأخلاق: ج1 ص451 ح1545، بحار الأنوار: ج103 ص265 ح6.
  334. دَحاها: أي بَسَطها، ودحو الأرض: أي بسطها من تحت الكعبة (مجمع البحرين: ج1 ص580 «دحا»).
  335. الحج: 2.
  336. النور: 25.
  337. آل عمران: 30.
  338. الزلزلة: 7 و 8.
  339. الغُرورُ: أي الخِداعُ الذي لا حقيقة له وهو المتاع الرديء (مجمع البحرين: ج2 ص1311 «غرر»).
  340. دلائل الإمامة: ص88 ح24 عن اللّيث عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج103 ص269 ح21.
  341. وشَّجَ: أي خلط وألف (النهاية: ج5 ص187 «وشج»).
  342. الفرقان: 54.
  343. الرعد: 39.
  344. تاريخ دمشق: ج52 ص444 ح11114، الأوائل لأبي هلال: ص79، المناقب للخوارزمي: ص336 ح357؛ روضة الواعظين: ص164 وليس فيه صدره إلى «المقاعد»، كشف الغمّة: ج1 ص348 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص119 ح29.
  345. الخَميلُ والخَميلَةُ: القطيفة، وهي كلُّ ثَوبٍ لَه خَمل من أيّ شيء كان (النهاية: ج2 ص81 «خمل»).
  346. الإذخِرُ: حشيشة طيّبَةُ الرائحة (النهاية: ج1 ص33 «اِذخِر»).
  347. مسند ابن حنبل: ج1 ص183 ح643 و ص231 ح853، سنن النسائي: ج6 ص135، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص202 ح2755، صحيح ابن حبّان: ج15 ص398 ح6947، سنن ابن ماجة: ج2 ص1390 ح4152 كلّها عن عطاء بن السائب عن أبيه والأربعة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج13 ص683 ح37752.
  348. مسند ابن حنبل: ج1 ص223 ح819، الطبقات الكبرى: ج8 ص25، الدعاء للطبراني: ص93 ح230 وليس فيه «ورحيين»، الإصابة: ج8 ص267 الرقم 11587 وليس فيه «وجرّتين» وكلّها عن عطاء بن السائب عن أبيه، كنز العمّال: ج15 ص505 ح4982؛ الغارات: ج2 ص739 عن عطاء بن السائب عن أبيه.
  349. روضة الواعظين: ص162.
  350. نَقَدتُ الرَّجُلَ الدّراهِمَ: أعطَيتُهُ إيّاها (المصباح المنير: ص620 «نقد»).
  351. سَريّا: سَخيّا ذا مروءة (لسان العرب: ج14 ص378 «سرا») وفي بحارالأنوار: «سَوِيَّ الكفِّ».
  352. القَطَوانيّة: عباءة بيضاء وقصيرة الخَمل (النهاية: ج4 ص85 «قطا»).
  353. دلائل الامامة: ص87 ح23 عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج104 ص88 ح53 نقلاً عن كتاب مسند فاطمة وفيه «حليس» بدل «حلس».
  354. هَجَرى: منسوب به هَجَر، از بلاد بحرين (در شمال صحراى عربستان) است.
  355. كشف الغمّة: ج1 ص359 عن اُمّ سلمة وسلمان، بحار الأنوار: ج43 ص130 ح32؛ المناقب للخوارزمي: ص349 ح364 عن اُمّ سلمة وسلمان نحوه.
  356. خَيْش: جامه دقيق باف ستبر تار از بدترين كتان (لغت نامه دهخدا).
  357. في المصدر: «يعرضون»، والتصويب من بحارالأنوار.
  358. المخضَبُ: هي إجانّةٌ تُغسَلُ فيها الثياب (النهاية: ج2 ص39 «خضب»).
  359. القَعب: إناءٌ ضَخمٌ كالقَصعة (المصباح المنير: ص510 «قعب»).
  360. الأمالي للطوسي: ص40 ح45 عن يعقوب بن شعيب، المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص352 وليس فيه صدره إلى «ودخلت» نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص94 ح5.
  361. السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص144 ح8510، خصائص أمير المؤمنين للنسائي: ص231 ح125، الطبقات الكبرى: ج8 ص23 بزيادة «وثورا من اقط» بعد «ليف»، حلية الأولياء: ج2 ص329؛ المناقب للكوفي: ج2 ص218 ح684 وفيهما بزيادة «وتورا من آدم» بعد «ليف» والثلاثة الأخيرة عن عكرمة.
  362. تاريخ دمشق: ج52 ص329 ح11045، فتح الباري: ج9 ص230 وليس فيه ذيله، كنز العمّال: ج13 ص680 ح37744.
  363. السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص73 ح10088، مسند ابن حنبل: ج9 ص29 ح23097 نحوه، المعجم الكبير: ج2 ص20 ح1153، الطبقات الكبرى: ج8 ص21، تاريخ دمشق: ج36 ص438 ح7395، كنز العمّال: ج13 ص681 ح37745؛ كشف الغمّة: ج1 ص365، بحار الأنوار: ج43 ص137 ح34.
  364. الحَيسُ: هو تَمرٌ يُخلَطُ بِسِمنٍ وَأقِط (الصحاح: ج3 ص920 «حيس»).
  365. المعجم الأوسط: ج6 ص290 ح6441.
  366. الخَبيصُ: حلواء معروف،المعمول من التمر والسِّمن (تاج العروس: ج9 ص265 «خبص»).
  367. أرسالاً: أي أفواجا (لسان العرب: ج11 ص281 «رسل»).
  368. الصَّحفَةُ: إناء كالقُصعَةِ المَبسوطة وجمعها: صِحاف (النهاية: ج3 ص13 «صحف»).
  369. الأمالي للطوسي: ص42 ح45 عن يعقوب بن شعيب، بحار الأنوار: ج43 ص95 ح5.
  370. دلائل الامامة: ص102 ح31 عن عليّ بن مهدي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام وراجع: كشف الغمّة: ج1 ص368 و الحدائق الوردية: ص23.
  371. الصُّفَّةُ: موضعٌ مُظَلَّلٌ من مسجد النبيّ صلى الله عليه و آله (تاج العروس: ج12 ص325 «صفف»).
  372. ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار.
  373. الأمالي للطوسي: ص40 ح45 عن يعقوب بن شعيب، بحار الأنوار: ج43 ص95 ح5 وراجع: المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص353 و كشف الغمّة: ج1 ص360 و المناقب للخوارزمي: ص350 ح364.
  374. صُفّه، سايبانى در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است.
  375. هكذا في المصدر، وفي بعض المصادر: «نسلهما» وفي بعضها «شِبلَيهما».
  376. السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص73 ح10088، الطبقات الكبرى: ج8 ص21، الإصابة: ج8 ص265 الرقم 11587، اُسد الغابة: ج7 ص217 الرقم 7183 وفيها «نسلهما» بدل «شبلهما»، كنز العمّال: ج13 ص681 ح37745؛ كشف الغمّة: ج1 ص365، بحار الأنوار: ج43 ص137 ح34.
  377. ما بين المعقوفين أثبتناه من المصادر الاُخرى.
  378. المِرطُ: كساء من صوف أو خزّ يُؤتَزَرُ به (مجمع البحرين: ج3 ص1688 «مرط»).
  379. المعجم الكبير: ج24 ص137 ح365، المصنّف لعبد الرزاق: ج5 ص485 ح9781؛ المناقب للكوفي: ج2 ص216 ح683 كلاهما نحوه وراجع: المستدرك على الصحيحين: ج3 ص173 ح4752 و خصائص أمير المؤمنين للنسائي: ص229 ح124 و الطبقات الكبرى: ج8 ص23 و كشف الغمّة: ج1 ص365.
  380. به اتاق يكى از همسرانش وارد شد و ديگر در ديد من نبود.
  381. السَقَبُ: القُربُ (النهاية: ج2 ص377 «سقب»).
  382. الطبقات الكبرى: ج8 ص22 و ص166 كلاهما عن يحيى بن شبل، الإصابة: ج8 ص264 الرقم 11587 نحوه.
  383. المَسكُ: الجِلدُ (المصباح المنير: ص573 «مسك»).
  384. سنن ابن ماجة: ج2 ص1391 ح4154، تاريخ دمشق: ج42 ص376، المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص156 ح9، مسند أبي يعلى: ج1 ص246 ح467 كلاهما نحوه وكلّها عن الحارث، كنز العمّال: ج13 ص179 ح36534؛ المناقب لابن شهر آشوب: ج2 ص96 عن الحارث.
  385. أنساب الأشراف: ج2 ص30، تاريخ الإسلام للذهبي: ج3 ص637، تاريخ دمشق: ج42 ص376 كلاهما عن الشعبي.
  386. النّواضِحُ: الإبل التي يستقى عليها، واحدها ناضِح (النهاية: ج5 ص69 «نضح»).
  387. الطبقات الكبرى: ج8 ص22، الزهد لهناد: ج2 ص387 ح753، صفة الصفوة: ج2 ص4، تاريخ دمشق: ج42 ص376 كلّها عن عامر، الكامل في التاريخ: ج2 ص441 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج13 ص682 ح37749.
  388. قرب الإسناد: ص112 ح388 عن الإمام الصادق عليه السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص285 ح884 عن الإمام الصادق عليه السلام، إعلام الورى: ج1 ص161 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص104 ح14؛ الطبقات الكبرى: ج8 ص23 عن أنس بن عياض عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام.
  389. الكَثِيبُ: الرملُ (المصباح المنير: ص526 «كثب»).
  390. مكارم الأخلاق: ج1 ص285 ح882 عن جابر، بحار الأنوار: ج43 ص117 ح25.
  391. في المصدر «عباد»، والتصويب من بحار الأنوار.
  392. المَسَدُ: الحبلُ المفتول من نبات أو لِحاء شجرة (النهاية: ج4 ص329 «مسد»).
  393. مكارم الأخلاق: ج1 ص285 ح883 عن الحسين بن نعيم، بحار الأنوار: ج43 ص117 ح25.
  394. فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص569 الرقم 958، المصنف لعبد الرزاق: ج5 ص485 ح9781، المعجم الكبير: ج24 ص137 ح365؛ المناقب للكوفي: ج2 ص216 ح683 كلّها عن أسماء بنت عميس نحوه.
  395. المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص353، بحار الأنوار: ج43 ص114 ح24.
  396. سنن ابن ماجة: ج1 ص616 ح1911.
  397. الدُّملَجُ: المِعضَدُ من الحُلي (تاج العروس: ج3 ص374 «دملج»).
  398. الطبقات الكبرى: ج8 ص24.
  399. اُوْل: نام جايى است (ر. ك: لسان العرب: ج1 ذيل واژه «اُول»).
  400. الزهد لابن المبارك: ص355 ح1001، الزهد لهناد: ج2 ص387 ح754 وفيه «مسك» بدل «جلد»، المعجم الأوسط: ج6 ص290 ح6441، ذخائر العقبى: ص76 كلاهما عن جابر نحوه.
  401. قرب الإسناد: ص52 ح170 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج43 ص81 ح1.
  402. قمَّتِ البَيتَ: أي كَنَسَتهُ (النهاية: ج4 ص110 «قمم»).
  403. تفسير العيّاشي: ج1 ص171 ح41 عن نجم، بحار الأنوار: ج43 ص31 ح38.
  404. الكافي: ج5 ص86 ح1، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص169 ح3640، الأمالي للطوسي: ص661 ح1369، عوالي اللآلي: ج3 ص200 ح25 كلّها عن هشام بن سالم، بحار الأنوار: ج43 ص151 ح7.
  405. المعجم الكبير: ج24 ص353 ح873، المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص156 ح8، تهذيب الكمال: ج35 ص248 الرقم 7899، الإصابة: ج8 ص269 الرقم 11588 كلّها عن أبي البختري والثلاثة الأخيرة نحوه.
  406. المصنف لابن أبي شيبة: ج7 ص8 ح28 و ج8 ص157 ح14، حلية الأولياء: ج6 ص104، فتح الباري: ج9 ص507 نحوه، كنز العمّال: ج16 ص341 ح44818.
  407. تنبيه الخواطر: ج2 ص230، الفضائل: ص95 نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص50 ح47.
  408. المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص356، بحار الأنوار: ج43 ص117 ح24.
  409. كشف الغمّة: ج1 ص363، بحار الأنوار: ج43 ص134 ح32؛ المناقب للخوارزمي: ص353 ح364 عن اُمّ سلمة وسلمان.
  410. الخصال: ص588 ح12 عن جابر بن يزيد الجعفي، بحار الأنوار: ج103 ص256 ح1.
  411. الضحى: 5.
  412. شواهد التنزيل: ج2 ص445 ح1110 و ح1109، الفردوس: ج5 ص435 ح8660 وفيه قول رسول اللّه صلى الله عليه و آله فقط، كنز العمّال: ج12 ص422 ح35475 نقلاً عن ابن لال وابن مردويه وابن النجار وكلّها نحوه.
  413. الثَلَّةُ: يسمّى الصوف بالثلَّةِ مجازا كقولهم: كِساءٌ جَيِّدُ الثَلّة (مجمع البحرين: ج1 ص250 «ثلل»).
  414. الضُحى: 5.
  415. مجمع البيان: ج10 ص765، مكارم الأخلاق: ج1 ص256 ح765، تنبيه الخواطر: ج2 ص230 من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عليه السلام، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص810 ح2؛ شواهد التنزيل: ج2 ص445 ح1109، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج1 ص64 والثلاثة الأخيرة عن حماد بن عيسى عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عن جابر والأربعة الأخيرة نحوه.
  416. جِلالُ الدَّوابِ: هو كَثَوبِ الإنسان الذي يُلبسُ، وجمع الجلال: أجِلَّة (مجمع البحرين: ج1 ص307 «جلل»).
  417. المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص342، التمحيص: ص6، بحار الأنوار: ج43 ص86 ح8؛ كنز العمّال: ج12 ص422 ح35475 نقلاً عن ابن لال وابن مردويه.
  418. مسند ابن حنبل: ج4 ص302 ح12526، ذخائر العقبى: ص99.
  419. تنبيه الخواطر: ج2 ص230، بحار الأنوار: ج34 ص76 ح63.
  420. الشَّملَةُ: هو كساءٌ يُتَغَطّى به ويُتلَفَّفُ فيه (النهاية: ج2 ص501 «شمل»).
  421. المِرفَقُ: المُتَّكأ وَالمَخَدَّةُ (لسان العرب: ج10 ص119 «رفق»).
  422. الدروع الواقية: ص275، بحار الأنوار: ج43 ص87 ح9.
  423. صحيح البخاري: ج3 ص1358 ح3502 و ج5 ص2329 ح5959 نحوه، صحيح ابن حبّان: ج15 ص363 ح6921، صحيح مسلم: ج4 ص2091 ح80 كلّها عن ابن أبي ليلى، سنن أبي داود: ج4 ص315 ح5062 عن مسدد وكلاهما نحوه؛ العمدة: ص383 ح755 عن ابن أبي ليلى.
  424. مَجَلَت: إذا ثَخُنَ جلدها وتعجّر، وظهر فيها ما يُشبه البَثر (النهاية: ج4 ص300 «مجل»).
  425. كَسَحَ الأرضَ: كَنَسَها (النهاية: ج4 ص172 «كسح»).
  426. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص320 ح947، علل الشرائع: ص366 ح1 عن أبي الورد بن ثمامة، مكارم الأخلاق: ج2 ص28 ح2061، بحار الأنوار: ج43 ص82 ح5؛ سنن أبي داود: ج3 ص150 ح2988، مسند ابن حنبل: ج1 ص322 ح1312 كلاهما عن ابن أعبد نحوه، كنز العمّال: ج15 ص508 ح41985.
  427. سَنَوتُ: أي سَقَيتُ (راجع: النهاية: ج2 ص415 «سنا»).
  428. أهل الصُّفّة: هم فقراء المهاجرين، ومن لم يكن له منهم منزلٌ يسكنه، فكانوا يأوون إلى موضع مظلل في مسجد المدينة يسكنونه (النهاية: ج3 ص37 «صفف»).
  429. الطَّوى: الجوع. وقد طَوِيَ يَطوى؛ خَمص من الجوع (لسان العرب: ج15 ص20 «طوى»).
  430. مسند ابن حنبل: ج1 ص227 ح838، الطبقات الكبرى: ج8 ص25، الدعاء للطبراني: ص94 ح230، الإصابة: ج8 ص267 الرقم 11587 كلاهمانحوه، كنز العمّال: ج15 ص505 ح41982؛ الغارات: ج2 ص739.
  431. الأمالي للصدوق: ص552 ح739 عن إسماعيل بن موسى بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص213 ح633 عن الإمام الكاظم عليه السلام، المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص343 وليس فيهما ذيله من «ثم قال...»، كشف الغمّة: ج2 ص97 عن الإمام الكاظم عن آبائه عنه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج43 ص22 ح15.
  432. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص44 ح161، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص256 ح185 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص343 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص81 ح2؛ ذخائر العقبى: ص100 من دون إسنادٍ إلى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه.
  433. القُلْبُ: السُّوارُ (النهاية: ج4 ص98 «قلب»).
  434. سنن أبي داود: ج4 ص87 ح4213، مسند ابن حنبل: ج8 ص320 ح22426 نحوه، السنن الكبرى: ج1 ص41 ح97، كنز العمّال: ج3 ص203 ح6180؛ بشارة المصطفى: ص203، كشف الغمّة: ج2 ص77 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص89 ح10.
  435. در لسان العرب (مادّه «عصب») ضمن نقل اين حديث مى گويد: خَطّابى در المعالم گفته است: «عَصبْ»، اگر پارچه يمانى نباشد، ديگر نمى دانم چيست، و نمى دانم كه آيا از اين پارچه، گردنبند ساخته مى شود ؟ ابو موسى گفته است: به نظر من، احتمال دارد كه «عَصَب»، به فتح صاد باشد كه همان طناب هاى مفاصل حيوانات است. پس احتمال دارد كه عرب ها عَصَب برخى حيوانات پاك را قطعه قطعه مى كردند و به صورت مُهره در مى آوردند و بعد از خشك شدن، از آنها گردنبند مى ساختند. او گفته است: يكى از اهالى يمن به من گفت كه «عَصَب»، دندان حيوانى دريايى است به نام «اسب فرعون» كه از دندان آن، مُهره و دسته چاقو و مانند اينها مى سازند.
  436. الروم: 21.
  437. الجعفريّات: ص90، النوادر للراوندي: ص114 ح109 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج2 ص192 ح693، بحار الأنوار: ج103 ص228 ح28.
  438. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص384 ح4350 عن أبي العباس، مكارم الأخلاق: ج1 ص432 ح1470، وسائل الشيعة: ج14 ص11 ح24931.
  439. الكافي: ج5 ص320 ح2، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص284 ح4351 كلاهما عن عمر بن يزيد، وسائل الشيعة: ج14 ص9 ح24922.
  440. الكافي: ج5 ص320 ح1، تهذيب الأحكام: ج7 ص403 ح1610 كلاهما عن إسحاق بن عمار، مكارم الأخلاق: ج1 ص432 ح1475، روضة الواعظين: ص411، عوالي اللآلي: ج3 ص282 ح9، بحار الأنوار: ج103 ص236 ح24.
  441. الكافي: ج5 ص569 ح59 عن عمرو بن جميع عن الإمام الصادق عليه السلام.
  442. مستدرك الوسائل: ج14 ص244 ح16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء.
  443. الكافي: ج5 ص324 ح1، تهذيب الأحكام: ج7 ص400 ح1597، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص389 ح4367، روضة الواعظين: ص410 كلّها عن جابر بن عبد اللّه، بحار الأنوار: ج103 ص235 ح20؛ السنن الكبرى: ج7 ص131 ح13478 عن أبي اُذينة الصدفي، كنز العمّال: ج16 ص297 ح44569.
  444. مسند زيد: ص302 عن الإمام زين العابدين عن آبائه عليهم السلام؛ كنز العمّال: ج16 ص276 ح44437 نقلاً عن ميسرة بن عليّ في مشيخته والرافعي في تاريخه عن أبي سعيد نحوه.
  445. تاريخ بغداد: ج2 ص330 الرقم 819 عن علقمة بن عبد اللّه، تاريخ دمشق: ج36 ص341 ح7362 عن عبد اللّه، الفردوس: ج5 ص460 ح8752 عن ابن مسعود، كنز العمّال: ج16 ص379 ح44994.
  446. مسند الطيالسي: ص283 ح2115، المطالب العالية: ج4 ص26 ح3864، كنز العمّال: ج7 ص129 ح18334.
  447. تاريخ دمشق: ج4 ص88، كنز العمّال: ج7 ص155 ح18490.
  448. الأمالي للمفيد: ص222 ح1، الأمالي للطوسي: ص8 ح8 كلاهما عن النجيع العقيلى عن الإمام الحسن عليه السلام، كشف الغمّة: ج2 ص162 عن الإمام الحسن عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج75 ص136 ح1؛ الفصول المهمّة: ص133 عن الإمام الحسن عنه عليهماالسلام.
  449. تنبيه الغافلين: ص344 ح501 عن جابر.
  450. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص272 ح152.
  451. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص482 ح4695، الكافي: ج6 ص50 ح5، ثواب الأعمال: ص238 ح1، مكارم الأخلاق: ج1 ص472 ح1617 وفيها «الرجل» بدل «العبد»، عدّة الداعي: ص78 وفيه «الوالد» بدل «العبد»، بحار الأنوار: ج104 ص91 ح9.
  452. تنبيه الغافلين: ص343 ح497 عن سالم عن أبيه.
  453. الكافي: ج6 ص50 ح7، تهذيب الأحكام: ج8 ص113 ح391، عدّة الداعي: ص79 وفيهما «عندنا» بدل «عندي»، بحار الأنوار: ج104 ص899 ح72.
  454. صحيح البخاري: ج5 ص2235 ح5651، صحيح مسلم: ج4 ص1808 ح65، سنن أبي داود: ج4 ص355 ح5218 وفيه «حسينا» بدل «الحسن بن عليّ»، سنن الترمذي: ج4 ص318 ح1911، مسند ابن حنبل: ج3 ص595 ح10678 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج3 ص163 ح5971؛ العمدة: ص402 ح819، بحار الأنوار: ج43 ص282 ح49.
  455. المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص384، شرح الأخبار: ج3 ص115 ج1060، مكارم الأخلاق: ج1 ص474 ح1625 نحوه وليس فيه ذيله من «فما أصنع بك...»، بحار الأنوار: ج104 ص92 ح17 وراجع: صحيح مسلم: ج4 ص1808 ح64.
  456. صحيح مسلم: ج4 ص1808 ح63، مسند ابن حنبل: ج4 ص225 ح12103، صحيح ابن حبّان: ج15 ص400 ح6950، الطبقات الكبرى: ج1 ص136، مسند أبي يعلى: ج4 ص182 ح4181.
  457. عوالى (جمع «عاليه»)، به منطقه بالاى مدينه منوّره، جايى كه وادى بطحان شروع مى شود، اطلاق مى گردد. قُدما از عاليه، به عنوان دهكده يا كشتزارى ياد مى كنند كه با مدينه، سه ميل فاصله داشت (ر. ك: فرهنگ اعلام جغرافيايى ـ تاريخى در حديث و سيره نبوى، محمّد حسن شراب، ترجمه: حميدرضا شيخى).
  458. المنافقون: 9.
  459. الفتح: 11.
  460. لقمان: 33.
  461. مكارم الأخلاق: ج2 ص349 ح2660 عن عبد اللّه بن مسعود، تنبيه الخواطر: ج2 ص155 وفيه «وتركب» بدل «وتقصد»، بحار الأنوار: ج77 ص100 ح1.
  462. التَبَقُّر: هو الكثرة والسعة (النهاية: ج1 ص144 «بقر»).
  463. مسند ابن حنبل: ج2 ص141 ح4181 و ص142 ح4184، مسند الطيالسي: ص50 ح380 كلاهما عن عبد اللّه بن مسعود وفيهما: «عن النبيّ صلى الله عليه و آله أنّه نهى...»، مسند ابن الجعد: ص197 ح1295 وفيه «أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله نهى...»، الإصابة: ج7 ص7 الرقم 9509 عن الأخرم عن أبيه، كنز العمّال: ج3 ص185 ح6080؛ معاني الأخبار: ص280 وفيه: «نهى صلى الله عليه و آله...»، بحار الأنوار: ج76 ص344 ح12.
  464. نهج البلاغة: الحكمة 352، مشكاة الأنوار: ص159 ح401، روضة الواعظين: ص470، غرر الحكم: ج6 ص327 ح10392 نحوه، بحار الأنوار: ج104 ص73 ح20.
  465. تاريخ اليعقوبي: ج2 ص320، الجوهرة: ص52.
  466. النساء: 19.
  467. في هامش المصدر: في بعض النسخ: «بتحسّن» أي تزيَّن به، أو صار حسنا.
  468. تحف العقول: ص322، بحار الأنوار: ج78 ص236 ح63.
  469. تحف العقول: ص14، بحار الأنوار: ج77 ص67 ح6.
  470. السَّخَبُ والصّخَبُ: بمعنى الصياح (النهاية: ج2 ص349 «سخب»).
  471. مسند ابن حنبل: ج10 ص75 ح26049، صحيح ابن حبّان: ج14 ص355 ح6443، المصنّف لابن أبي شيبة: ج6 ص89 ح17، مسند الطيالسي: ص214 ح1525 نحوه وليس فيهما «في أهله»، تاريخ دمشق: ج3 ص380 ح736، كنز العمّال: ج7 ص222 ح18717.
  472. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص38 ح108، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص230 ح124 كلاهما عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج71 ص387 ح34.
  473. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص38 ح109، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص230 ح125 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج71 ص387 ح34.
  474. سنن الترمذي: ج5 ص9 ح2612، مسند ابن حنبل: ج9 ص301 ح24259 و ص395 ح24731، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص119 ح173 كلها عن عائشة، كنز العمّال: ج3 ص6 ح5155.
  475. تنبيه الغافلين: ص516 ح816 وراجع: كنز العمّال: ج3 ص665 ح8401.
  476. الأمالي للمفيد: ص299 ح9، الخصال: ص222 ح50، الأمالي للطوسي: ص73 ح106، المحاسن: ج1 ص69 ح21 كلّها عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام، مشكاة الأنوار: ص262 ح779 عن الإمام الباقر عليه السلام وفي الأربعة الأخيرة «إسلامه» بدل «إيمانه»، بحار الأنوار: ج69 ص385 ح48.
  477. غرر الحكم: ج3 ص219 ح4263، عيون الحكم والمواعظ: ص188 ح3849.
  478. البَعْلُ والتَبعُّلُ: حُسن العِشْرةِ (النهاية: ج1 ص141 «يعل»).
  479. الجعفريّات: ص67 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، الكافي: ج5 ص507 ح4 عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص416 ح5904 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام، نهج البلاغة: الحكمة 136، الخصال: ص56 ح12 عن جابر بن يزد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج103 ص245 ح23؛ مسند الشهاب: ج1 ص82 ح81 عن عبد اللّه بن الزبير عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج16 ص141 ح44173.
  480. في المصدر: «فقال»، والصواب ما أثبتناه.
  481. شعب الإيمان: ج6 ص421 ح8743، اُسد الغابة: ج7 ص17 الرقم 6718، تاريخ واسط: ص75 عن أبي سعيد الساحلي وكلاهما نحوه، تاريخ دمشق: ج7 ص363 ح2003، كنز العمّال: ج16 ص411 ح45157.
  482. مسند أبي يعلى: ج3 ص376 ح3403 و ح3402 نحوه، شعب الإيمان: ج6 ص420 ح8742، تفسير ابن كثير: ج6 ص405 وفيه «من قعد ـ أو كلمة نحوها ـ منكن» بدل «مهنة إحداكن»، كنز العمّال: ج16 ص409 ح45146.
  483. في المصدر: «وغفرت»، والصواب ما أثبتناه كما في وسائل الشيعة.
  484. إرشاد القلوب: ص175، وسائل الشيعة: ج14 ص123 ح3 نقلاً عن تنبيه الخواطر عن الإمام الباقر عليه السلام.
  485. مستدرك الوسائل: ج14 ص245 ح16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخط بعض العلماء و ج15 ص156 ح17842.
  486. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص389 ح4369، مكارم الأخلاق: ج1 ص438 ح1500 نحوه، عوالي اللآلي: ج3 ص291 ح52، وسائل الشيعة: ج14 ص17 ح14.
  487. سنن الترمذي: ج5 ص9 ح2612، مسند ابن حنبل: ج9 ص395 ح24731، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص119 ح173، المصنّف لابن أبي شيبة: ج6 ص88 ح6 كلّها عن عائشة، ربيع الأبرار: ج2 ص50 نحوه، كنز العمّال: ج3 ص6 ح5155.
  488. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص38 ح109، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص230 ح125 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج71 ص387 ح34؛ ربيع الأبرار: ج2 ص50 عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله.
  489. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص555 ح4909، مكارم الأخلاق: ج1 ص469 ح1603، وسائل الشيعة: ج14 ص122 ح9.
  490. المعجم الأوسط: ج5 ص356 ح5541، المعجم الكبير: ج10 ص86 ح10033 نحوه، تاريخ بغداد: ج6 ص334 الرقم 3376، حلية الأولياء: ج2 ص102 كلّها عن عبد اللّه، مسند الشهاب: ج2 ص255 ح1306 عن أنس نحوه، كنز العمّال: ج6 ص360 ح16056؛ قرب الإسناد: ص120 ح421 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، الاُصول الستّة عشر: ص102 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج96 ص118 ح15.
  491. سنن الترمذي: ج3 ص466 ح1162، مسند ابن حنبل: ج3 ص52 ح7406 وليس فيه «خلقا» الثانية، صحيح ابن حبّان: ج9 ص48 ح4176 كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج3 ص2 ح5131؛ الأمالي للطوسي: ص392 ح864 عن أبي هريرة وليس فيه «خلقا» الثانية، بحار الأنوار: ج103 ص226 ح15.
  492. قرب الإسناد: ص92 ح306 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج103 ص224 ح7؛ تاريخ دمشق: ج52 ص234 الرقم 6176 عن أبي كبشة وفيه ذيله فقط.
  493. الكافي: ج5 ص511 ح3، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص392 ح4379، الخصال: ص37 ح13 كلّها عن سماعة بن مهران، الأمالي للطوسي: ص370 ح794 عن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن أبيه عن جدّه عن الإمام الباقر عليهم السلام، بحار الأنوار: ج103 ص225 ح8.
  494. شعب الإيمان: ج6 ص43 ح7445 و 7446 كلاهما عن أنس، كنز الفوائد: ج16 ص372 ح44953 نقلاً عن عبد اللّه في زوائد الزهد عن الحسن من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله نحوه؛ المجازات النبويّة: ص241 ح195 عن أنس.
  495. صحيح البخاري: ج5 ص1987 ح4890، صحيح مسلم: ج2 ص1091 ح60، السنن الكبرى: ج7 ص480 ح481 المصنّف لابن أبي شيبة: ج4 ص184 ح4 كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج16 ص372 ح44955؛ تفسير جوامع الجامع: ج1 ص245، عوالي اللآلي: ج1 ص255 ح16، بحار الأنوار: ج33 ص628.
  496. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص555 ح4908 و ص443 ح4538 وفيه «لنسائه... لنسائي» بدل «لأهله... لأهلي»، مكارم الأخلاق: ج1 ص466 ح1590، وسائل الشيعة: ج14 ص122 ح8؛ سنن الترمذي: ج5 ص709 ح3895، صحيح ابن حبّان: ج9 ص484 ح4177 كلاهما عن عائشة، سنن ابن ماجة: ج1 ص636 ح1977 عن ابن عباس، كنز العمّال: ج16 ص371 ح44941.
  497. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص38 ح108، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص230 ح124 بزيادة «خيركم» بعد «وخيركم» وكلاهما عن أحمدبن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج71 ص387 ح34.
  498. طَرَفا الإنسان: لِسَانُه وذَكَرُه (النهاية: ج3 ص120 «طرف»).
  499. الكافي: ج2 ص57 ح7، تهذيب الأحكام: ج7 ص400 ح1597 وفيه «السليم» بدل «النقي» الثانية، بحار الأنوار: ج70 ص375 ح20.
  500. الدعوات: ص127 ح315، نزهة الناظر: ص116 ح57 نحوه، بحار الأنوار: ج69 ص408 ح117.
  501. الكافي: ج2 ص105 ح11، الأمالي للطوسي: ص245 ح425 وفيه «زيد» بدل «مُدّ له» وكلاهما عن حسن بن زياد الصيقل، تحف العقول: ص388 عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيه «بإخوانه وأهله» بدل «بأهل بيته»، إرشاد القلوب: ص134، بحار الأنوار: ج71 ص8 ح9.
  502. غرر الحكم: ج4 ص295 ح6131، عيون الحكم والمواعظ: ص334 ح5693.
  503. الكافي: ج5 ص512 ح6 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص440 ح4525 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، مكارم الأخلاق: ج1 ص467 ح1591 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، عدّة الداعي: ص81 وفيه «مازال جبرئيل يوصي» بدل «أوصاني جبرئيل عليه السلام»، بحار الأنوار: ج103 ص253 ح58.
  504. الكافي: ج7 ص49 ـ 52 ح7، تحف العقول: ص199، كشف الغمّة: ج2 ص58 عن إسماعيل بن راشد وليس فيه «في النساء»، بحار الأنوار: ج42 ص249 ح51؛ المعجم الكبير: ج1 ص102 ح168، المناقب للخوارزمي: ص386 ح401 وليس فيه «في النساء» وكلاهما عن إسماعيل بن راشد.
  505. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص443 ح4537، مكارم الأخلاق: ج1 ص469 ح1602، وسائل الشيعة: ج14 ص122 ح5.
  506. الجعفريات: ص157 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج2 ص158 ح560، مستدرك الوسائل: ج1 ص412 ح1023.
  507. تاريخ دمشق: ج13 ص313 ح3281 عن عكرمة بن خالد عن الإمام عليّ عليه السلام، كنز العمّال: ج16 ص371 ح44943.
  508. الفردوس: ج1 ص133 ح467، كنز العمّال: ج15 ص835 ح43320 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق وكلاهما عن أنس.
  509. الجعفريّات: ص149، النوادر للراوندي: ص276 ح542 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج2 ص255 ح966 وليس فيه ذيله من «ووقر صغيرهم...»؛ تاريخ دمشق: ج18 ص78 ح4188 وفيه «الرزق» بدل «الرفق»، الفردوس: ج1 ص247 ح956، كنز العمّال: ج1 ص137 ح28691 نقلاً عن الدارقطني في الإفراد والثلاثة الأخيرة عن أنس نحوه.
  510. الزهد للحسين بن سعيد: ص27 ح63 عن ذريح عن الإمام الصادق عليه السلام، الكافي: ج5 ص88 ح5 عن ذريح المحاربي عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج71 ص394 ح67.
  511. كنز العمّال: ج3 ص52 ح5449 نقلاً عن ابن أبي الدنيا عن جابر.
  512. الخُرقُ: الجَهلُ والحُمقُ (النهاية: ج2 ص26 «خرق»).
  513. شعب الإيمان: ج6 ص139 ح7722 و ص337 ح8418، الأسماء والصفات: ج1 ص396 ح322 كلّها عن عائشة، كنز العمّال: ج3 ص51 ح5448.
  514. شعب الإيمان: ج5 ص253 ح6561، كنز العمّال: ج3 ص52 ح5451.
  515. مسند ابن حنبل: ج9 ص405 ح24788 عن عائشة، المغني عن حمل الأسفار: ج2 ص859 ح3157، إحياء العلوم: ج3 ص272 وفيهما «كرامة» بدل «خيرا»، كنز العمّال: ج3 ص48 ح5425 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في ذمّ الغضب عن عطاء بن يسار.
  516. المعجم الكبير: ج12 ص254 ح13261 عن ابن عمر، شعب الإيمان: ج5 ص253 ح6559 عن عائشة نحوه، اُسد الغابة: ج3 ص526 الرقم 3480، الإصابة: ج4 ص335 الرقم 5333، تاريخ دمشق: ج38 ص123 ح7615 والثلاثة الأخيرة عن عبيد اللّه بن معمّر بزيادة «ولا منعوه إلّا ضرهم» في آخره، كنز العمّال: ج9 ص244 ح25849.
  517. غرر الحكم: ح4 ص139 ح5607، عيون الحكم والمواعظ: ص285 ح5150.
  518. القَهرَمان: هو كالخازِنِ والوَكيلِ والحافظ لما تحت يده، والقائم باُمور الرجل بِلُغَةِ الفُرس (النهاية: ج4 ص129 «قهرم»).
  519. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص556 ح4911 و ج4 ص392 ح5834، مكارم الأخلاق: ج1 ص470 ح1607، وسائل الشيعة: ج14 ص120 ح3.
  520. كنز العمّال: ج16 ص408 ح45138 نقلاً عن الفردوس عن ابن عمر.
  521. الأنفال: 4.
  522. تاريخ دمشق: ج6 ص29 ح1396، الفردوس: ج3 ص629 ح5968 كلاهما عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج1 ص155 ح774.
  523. جامع الأخبار: ص276 ح751 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج104 ص132 ح1.
  524. صحيح البخاري: ج1 ص239 ح644، سنن الترمذي: ج4 ص654 ح2489، مسند ابن حنبل: ج9 ص445 ح25002 كلاهما نحوه وص 305 ح24281؛ المناقب لابن شهر آشوب: ج1 ص146، بحار الأنوار: ج16 ص227 ح34.
  525. مسند ابن حنبل: ج6 ص85 ح17155، التاريخ الكبير: ج3 ص179 الرقم 609، المعجم الكبير: ج18 ص259 ح646، المعجم الأوسط: ج1 ص261 ح854، مسند الشاميين: ج2 ص435 ح1646 كلّها عن العرباض بن سارية، كنز العمّال: ج6 ص425 ح16380.
  526. في فُلانٍ: فَمُهُ.
  527. صحيح البخاري: ج1 ص30 ح56، سنن الترمذي: ج4 ص430 ح2116 كلاهما عن سعد بن أبي وقاص، سنن أبي داود: ج3 ص112 ح2864، مسند ابن حنبل: ج1 ص379 ح1546، السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص377 ح9186 والثلاثة الأخيرة عن عامر بن سعد عن أبيه وكلها نحوه.
  528. مسند ابن حنبل: ج1 ص364 ح1480، مسند أبي يعلى: ج1 ص345 ح726 كلاهما عن عامر بن سعد عن أبيه، صحيح البخاري: ج3 ص1006 ح2591، السنن الكبرى: ج7 ص769 ح15696 كلاهما عن سعد بن أبي وقاص، و ج9 ص31 ح17780 عن سعد بن مالك والثلاثة الأخيرة نحوه.
  529. مسند ابن حنبل: ج1 ص366 ح1487، السنن الكبرى: ج3 ص526 ح6555، المصنّف لعبد الرزاق: ج11 ص197 ح20310 كلاهما نحوه وكلّها عن عمر بن سعد عن أبيه، كنز العمّال: ج1 ص158 ح789؛ مسكّن الفؤاد: ص50 نحوه.
  530. مكارم الأخلاق: ج1 ص439 ح1506.
  531. إرشادالقلوب: ص175، عوالي اللآلي: ج1 ص270 ح81، وسائل الشيعة: ج14 ص123 ح2 نقلاً عن تنبيه الخواطر.
  532. ألَوتُ: إذا قَصَّرتُ (النهاية: ج1 ص63 «ألى»).
  533. مسند ابن حنبل: ج7 ص21 ح19025، السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص311 ح8963، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص206 ح2769، السنن الكبرى: ج7 ص476 ح14706، كنز العمّال: ج16 ص337 ح44796.
  534. الأمالي للصدوق: ص496 ح678 عن أبي خالد الكعبي، الأمالي للطوسي: ص618 ح1273 عن أبي المفضّل نحوه وليس فيه ذيله من «فإذا فرغت من رضاعه...»، بحار الأنوار: ج104 ص106 ح1.
  535. المعجم الأوسط: ج5 ص328 ح5453، شعب الإيمان: ج6 ص427 ح8761 و ص429 ح8766، تاريخ أصبهان: ج2 ص132 الرقم 1302، مسند الشهاب: ج1 ص377 ح649 وليس فيه «إذا دخلت بيتك» وكلّها عن أنس، كنز العمّال: ج15 ص909 ح43571؛ عوالي اللآلي: ج2 ص135 ح372 عن أنس وفيه «خيرك» بدل «خير بيتك».
  536. مسند أبي يعلى: ج3 ص453 ح3612، تاريخ دمشق: ج9 ص342 ح2392 كلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج15 ص912 ح43575.
  537. مشكاة الأنوار: ص341 ح1093، الاُصول الستّة عشر: ص234 ح273 عن جابر من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه، جامع الأخبار: ص231 ح592، بحار الأنوار: ج76 ص167 ح6.
  538. كنز العمّال: ج16 ص379 ح44995 نقلاً عن أبي الشيخ عن جابر.
  539. الطريفُ: الغَريبُ المُلَوَّنُ من الثمر وغيره ممّا يُستَطرَفُ به (تاج العروس: ج12 ص348 «طرف»).
  540. تنبيه الغافلين: ص352 ح526، إحياء العلوم: ج2 ص79 كلاهما عن أنس.
  541. ثواب الأعمال: ص239 ح1، الأمالي للصدوق: ص672 ح904، مكارم الأخلاق: ج1 ص476 ح1642 كلّها عن ابن عبّاس، روضة الواعظين: ص470، بحار الأنوار: ج104 ص104 ح98.
  542. الكُمّ ـ بالضمّ ـ: رُدْنُ القميص (النهاية: ج4 ص200 «كمم»).
  543. الفردوس: ج1 ص168 ح624 عن عقبة بن عامر.
  544. الكافي: ج6 ص299 ح19، تهذيب الأحكام: ج9 ص100 ح434 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص423 ح1248، الخصال: ص391 ح85 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج89 ص344 ح10.
  545. تاريخ دمشق: ج4 ص37، دلائل النبوة للبيهقي: ج1 ص331، عمل اليوم والليلة لابن السنّي: ج1 ص371 ح419 كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج7 ص140 ح18400.
  546. المعجم الصغير: ج2 ص39، المعجم الأوسط: ج6 ص263 ح6361، المغني عن حمل الأسفار: ج1 ص492 ح1880.
  547. ذيل تاريخ بغداد: ج16 ص83 الرقم 70 عن أبي رهم، مسند الشاميّين: ج1 ص382 ح662 وفيه صدره إلى «بهديّة»، تاريخ دمشق: ج52 ص230 ح10996 و ج65 ص373 ح13304 وليس فيهما ذيله من «أو حزمة حطب...» والثلاثة الأخيرة عن أبي الدرداء نحوه، كنز العمّال: ج6 ص708 ح17508.
  548. سنن الدارقطني: ج2 ص300 ح290، شعب الإيمان: ج3 ص503 ح4204 و فيه «فليهل» و«فليطرقهم» بدل «فليهد» و«وليطرفهم»، الفردوس: ج1 ص299 ح1182 نحوه وكلّها عن عائشة، كنز العمّال: ج6 ص708 ح17507؛ مكارم الأخلاق: ج1 ص565 ح1958 نحوه، بحار الأنوار: ج76 ص283 ح2.
  549. تنبيه الخواطر: ج2 ص122، المواعظ العدديّة: ص33.
  550. تنبيه الغافلين: ص342 ح494.
  551. المطالب العالية: ج1 ص133 ح491 عن أبي بكر بن أبي مريم الغسّاني، كنز العمّال: ج16 ص272 ح44412 نقلاً عن السنن لسعيد بن منصور عن يحيى بن يحيى النسائي من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله؛ بحار الأنوار: ج89 ص213 ح57 نقلاً عن رسالة الجمعة للشهيد الثاني.
  552. المستدرك على الصحيحين: ج1 ص650 ح1753، السنن الكبرى: ج5 ص424 ح10363، سنن الدارقطني: ج2 ص300 ح289 كلّها عن عائشة، كنز العمّال: ج5 ص24 ح11890 وراجع: سنن ابن ماجة: ج2 ص962 ح2882.
  553. تنبيه الغافلين: ص343 ح498 عن أنس.
  554. تنبيه الغافلين: ص344 ح500 عن أبي سعيد الخدري.
  555. تنبيه الغافلين: ص344 ح499 عن أبي هريرة.
  556. اعتِقالُ الشاةِ: هو أن يضع رجلها بين ساقه وفخذه، ثم يحلبها (النهاية: ج3 ص281 «عقل»).
  557. جامع الأحاديث للقمّي: ص286 عن جابر؛ التواضع والخمول لابن أبي الدنيا: ص265 ح219، تاريخ دمشق: ج62 ص283 ح12820، الفردوس: ج3 ص190 ح4527 كلّها عن جابر نحوه، كنزالعمّال: ج16 ص107 ح44077.
  558. الكافي: ج5 ص495 ح2، عوالي اللآلي: ج3 ص285 ح26 كلاهما عن عبد اللّه بن ميمون القداح، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص178 ح3673 من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عليه السلام، ثواب الأعمال: ص168 ح4 عن عبد اللّه ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص289 ح26.
  559. النحل: 71.
  560. تفسير القمّي: ج1 ص387 عن حريز بن عبد اللّه، بحار الأنوار: ج9 ص221 ح106.
  561. الكافي: ج4 ص12 ح6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله: ص3، بحار الأنوار: ج62 ص291؛ الفردوس: ج4 ص176 ح6547 عن أبي اُمامة الباهلي، كنز العمّال: ج1 ص156 ح779.
  562. دعائم الإسلام: ج2 ص193 ح699 و ص254 ح961.
  563. ما بين المعقوفين سقط من المصدر.
  564. إرشاد القلوب: ص175.
  565. مكارم الأخلاق: ج1 ص462 ح1570، بحار الأنوار: ج103 ص247 ح30.
  566. مستدرك الوسائل: ج14 ص242 ح16604 نقلاً عن كتاب الخطب لأحمد بن عبد العزيز الجلودي.
  567. الكافي: ج5 ص9 ح1، تهذيب الأحكام: ج6 ص126 ح222 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص439 ح4516 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، وسائل الشيعة: ج14 ص111 ح6.
  568. ثواب الأعمال: ص339 ح1 عن أبي هريرة وابن عباس، أعلام الدين: ص419 عن ابن عباس، مكارم الأخلاق: ج1 ص462 ح1570 نحوه وليس فيه ذيله من «وكان عليها...»، بحار الأنوار: ج76 ص367 ح30.
  569. الخصال: ص93 ح39 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام، أعلام الدين: ص152، بحار الأنوار: ج104 ص70 ح4؛ الفردوس: ج1 ص219 ح842 عن أبي هريرة بزيادة «لا يمن على أهله بما ينفق عليهم» في آخره، كنز العمّال: ج15 ص834 ح43314.
  570. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص16 ح4968، الأمالي للصدوق: ص516 ح707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج2 ص316 ح2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج103 ص244 ح16.
  571. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص300 ح430.
  572. إحياء العلوم: ج2 ص51.
  573. غرر الحكم: ج5 ص455 ح9149.
  574. هكذا والظاهر أنّ الصحيح: «لا يتغافل إلّا عن شيء».
  575. في المصدر: «فيه» بدل «له» وما في المتن أثبتناه من بعض نسخ المصدر.
  576. كفاية الأثر: ص240 عن عثمان بن خالد، تحف العقول: ص359 عن الإمام الصادق عليه السلام، نزهة الناظر: ص100 ح18، كشف الغمة: ج2 ص362، الدرة الباهرة: ص28 و الثلاثة الأخيرة عن الإمام الباقر عليه السلام وكلّها نحوه وليس فيها ذيله، بحار الأنوار: ج78 ص188 ح33؛ البيان و التبيين: ج1 ص84 عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه.
  577. غرر الحكم: ج2 ص460 ح3295، عيون الحكم والمواعظ: ص124 ح2827.
  578. غرر الحكم: ج1 ص232 ح933، عيون الحكم والمواعظ: ص23 ح193.
  579. غرر الحكم: ج2 ص383 ح2918، عيون الحكم والمواعظ: ص113 ح2491.
  580. المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص117 ح1، شعب الإيمان: ج5 ص47 ح5731، حلية الأولياء: ج4 ص118 ح260، جامع بيان العلم وفضله: ج2 ص21، تاريخ دمشق: ج22 ص283، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج3 ص159 وفيه «أهنأه» بدل «يكفي منه» وكلاهما نحوه.
  581. غرر الحكم: ج5 ص209 ح8011، عيون الحكم والمواعظ: ص454 ح8177.
  582. غرر الحكم: ج2 ص491 ح3397، عيون الحكم والمواعظ: ص143 ح3197 نحوه.
  583. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص385 ح5834، نهج البلاغة: الحكمة 371، تحف العقول: ص90 وفيه «تعجل» بدل «فقد انتظم»، بحار الأنوار: ج77 ص238 ح1.
  584. قضاء الحوائج لابن أبي الدنيا: ص52 ح44، الفردوس: ج5 ص325 ح8327 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام، كنز العمّال: ج15 ص876 ح43484.
  585. جامع الأخبار: ص447 ح1259، بحار الأنوار: ج103 ص249 ح38.
  586. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص444 ح4542، الخصال: ص37 ح15 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، روضة الواعظين: ص401 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج79 ص114 ح1.
  587. الكافي: ج5 ص537 ح6، المحاسن: ج1 ص204 ح356 وفيه «يوافين» بدل «يدافعن» بزيادة «لعن اللّه من لا يغار» في آخره وكلاهما عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام، مشكاة الأنوار: ص417 ح1404 عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج79 ص115 ح7.
  588. الكافي: ج5 ص537 ح6، مشكاة الأنوار: ص417 ح1405، وسائل الشيعة: ج14 ص174 ح2؛ مسند ابن حنبل: ج1 ص282 ح1118 عن هبيرة نحوه.
  589. نهج البلاغة: الحكمة 305، غرر الحكم: ج6 ص54 ح9477.
  590. المحاسن: ج1 ص205 ح358 عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج79 ص115 ح9.
  591. الكافي: ج5 ص505 ح2، علل الشرائع: ص505 ح1 كلاهما عن سعد الجلاب، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص444 ح4543، مكارم الأخلاق: ج1 ص510 ح1778 كلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص247 ح25.
  592. إرشاد القلوب: ص204، بحار الأنوار: ج77 ص28 ح6.
  593. الكافي: ج8 ص307 ح477 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص396 ح5845، الأمالي للصدوق: ص87 ح55، الخصال: ص129 ح133، ثواب الأعمال: ص216 ح1 كلّها عن إسماعيل بن أبي زياد السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص29 ح50.
  594. غرر الحكم: ج5 ص312 ح8523، عيون الحكم والمواعظ: ص450 ح8000.
  595. غرر الحكم: ج3 ص48 ح3785، عيون الحكم والمواعظ: ص170 ح3569.
  596. الإرشاد: ج1 ص296، كشف اليقين: ص216 ح219، أعلام الدين: ص95، بحار الأنوار: ج77 ص418 ح40.
  597. الاستِكانَةُ: الخُضوع (لسان العرب: ج13 ص365 «كون»).
  598. الأمالي للمفيد: ص52 ح14 عن محمّد بن نضر بن قرواش النهدي الجمّال الكوفي، بحار الأنوار: ج2 ص53 ح23.
  599. غرر الحكم: ج3 ص323 ح4594، عيون الحكم والمواعظ: ص208 ح4165.
  600. غرر الحكم: ج4 ص211 ح5858، عيون الحكم والمواعظ: ص303 ح5377.
  601. التحريم: 6.
  602. الكافي: ج5 ص62 ح1، تهذيب الأحكام: ج6 ص179 ح364، تنبيه الخواطر: ج2 ص124 كلّها عن عبد الأعلى مولى آل سام، مكارم الأخلاق: ج1 ص468 ح1600، مشكاة الأنوار: ص102 ح226، بحار الأنوار: ج100ص 92 ح83.
  603. الدرّ المنثور: ج8 ص225 نقلاً عن ابن مردويه.
  604. مسند عبد اللّه بن المبارك: ص163 ح190 عن منصور، تفسير الطبري: ج14 الجزء 28 ص165، زاد المسير: ج8 ص54، أدب الإملاء والاستملاء (دار مكتبة الهلال): ص6، كنز العمّال: ج2 ص539 ح4676.
  605. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص536 ح3826 عن ربعي، شعب الإيمان: ج6 ص411 ح8704، المصنّف لعبد الرزاق: ج3 ص49 ح4741 وليس فيه «وأهليكم» في الموضع الثاني، كنز العمّال: ج2 ص539 ح4676؛ دعائم الإسلام: ج1 ص82 نحوه.
  606. منية المريد: ص380.
  607. الشعراء: 214.
  608. إنّ لكم رحما سأبُلّها ببلالها: أي أصلكم في الدنيا ولا اُغني عنكم من اللّه شيئا (النهاية: ج1 ص153 «بلل»).
  609. صحيح مسلم: ج1 ص192 ح348، سنن الترمذي: ج5 ص338 ح3185، سنن النسائي: ج6 ص248، مسند ابن حنبل: ج3 ص230 ح8410، صحيح ابن حبّان: ج2 ص412 ح646، المعجم الأوسط: ج8 ص238 ح8511 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج16 ص10 ح43702.
  610. اين خطاب، عام است، و بقيّه خطاب ها، به يكايك تيره هاى كعب است.
  611. الكافي: ج5 ص62 ح3 عن أبي بصير، وسائل الشيعة: ج11 ص418 ح21207.
  612. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص442 ح4533.
  613. الزهد للحسين بن سعيد: ص77 ح36، الكافي: ج5 ص62 ح2، تهذيب الأحكام: ج6 ص179 ح365 وكلاهما من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عليه السلام، مشكاة الأنوار: ص455 ح1526، تفسير القمّي: ج2 ص377، تنبيه الخواطر: ج2 ص124 كلها نحوه، بحار الأنوار: ج100 ص74 ح12.
  614. الظاهر أنّ المراد من «العالم» هنا الإمام الكاظم عليه السلام.
  615. الظاهر أنّ المراد من «العالم» هنا الإمام الكاظم عليه السلام.
  616. فقه الرضا: ص375، بحار الأنوار: ج100 ص82 ح42.
  617. الكافي: ج2 ص211 ح1، المحاسن: ج1 ص362 ح780، بحار الأنوار: ج74 ص86 ح101.
  618. طه: 132.
  619. الاُصول الستّة عشر: ص70 عن جابر الجعفي، بحار الأنوار: ج2 ص25 ح92.
  620. طه: 132.
  621. مريم: 54 و 55.
  622. النّصَبُ: التَّعَبُ (النهاية: ج5 ص62 «نصب»).
  623. الكافي: ج5 ص37 ح1 عن عقيل الخزاعي، نهج البلاغة: الخطبة 199، بحار الأنوار: ج33 ص447 ح659.
  624. صحيح البخاري: ج1 ص226 ح605، سنن الدارمي: ج1 ص303 ح1233، صحيح مسلم: ج1 ص466 ح292، سنن النسائي: ج2 ص9، مسند ابن حنبل: ج5 ص305 ح15598، السنن الكبرى: ج2 ص27 ح2269 كلها عن مالك بن الحويرث وليس في الأربعة الأخيرة «وصلّوا كما رأيتموني اُصلّي»، كنز العمّال: ج7 ص281 ح18879.
  625. سنن أبي داود: ج2 ص70 ح1451، سنن ابن ماجة: ج1 ص424 ح1335، صحيح ابن حبّان: ج6 ص307 ح2568، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص452 ح3561 كلّها عن أبي سعيد الخدري وأبي هريرة، كنز العمّال: ج7 ص784 ح21400؛ مجمع البيان: ج8 ص561 عن أبي سعيد الخدري نحوه، بحار الأنوار: ج87 ص158 ح44.
  626. المصنّف لابن أبي شيبة: ج2 ص172 ح2 عن الحسن، كنز العمّال: ج7 ص793 ح21438.
  627. تهذيب الأحكام: ج2 ص124 ح472، علل الشرائع: ص364 ح1، بحار الأنوار: ج85 ص79 ح18.
  628. البقرة: 153، وراجع: البقرة: 45.
  629. الخَصَاصَةُ: أي الجُوع والضَّعف، وأصلها الفقر والحاجة إلى الشيء (النهاية: ج2 ص37 «خصص»).
  630. مكارم الأخلاق: ج2 ص124 ح2333، بحار الأنوار: ج90 ص37 ح4؛ الزهد لابن حنبل: ص15، تفسير ابن كثير: ج5 ص321 كلاهما عن ثابت.
  631. المعجم الأوسط: ج1 ص272 ح886، المصنّف لعبد الرزاق: ج3 ص49 ح4744، حلية الأولياء: ج8 ص176، سير أعلام النبلاء: ج8 ص411؛ مسكّن الفؤاد: ص56، بحارالأنوار: ج91 ص383 ح10.
  632. الكافي: ج3 ص480 ح1 عن أبى بصير، والآية 45 من سورة البقرة.
  633. تفسير العياشي: ج1 ص43 ح39 عن مسمع، مجمع البيان: ج1 ص217.
  634. الكافي: ج2 ص487.
  635. الكافي: ج3 ص480.
  636. الصواعق المحرقة: ص172، ينابيع المودّة: ج2 ص457 ح268، كنز العمّال: ج16 ص456 ح45409 نقلاً عن الفوائد لأبي نصر عبد الكريم الشيرازي والديلمي في الفردوس وابن النجار عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله.
  637. أدلجَ: إذا سارَ من أوّل الليل (النهاية: ج2 ص129 «دلج»).
  638. نهج البلاغة: الحكمة 257، إرشاد القلوب: ص138، بحار الأنوار: ج1 ص223 ح10.
  639. كنز العمّال: ج16 ص584 ح45953 نقلاً عن ابن عمشليق في جزئه.
  640. تحف العقول: ص89 و 100، الاختصاص: ص246 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، عيون الحكم والمواعظ: ص69 ح1755، بحار الأنوار: ج77 ص237 ح1؛ شُعب الإيمان: ج4 ص161 ح4661، تاريخ دمشق: ج42 ص509 كلاهما عن حمّاد عن إبراهيم، كنز العمّال: ج16 ص269 ح44396.
  641. دعائم الإسلام: ج1 ص82، مستدرك الوسائل: ج12 ص201 ح13881.
  642. النَّحل: العطيّة والهبة ابتداءً من غير عوَض ولا استحقاق (النهاية: ج5 ص29 «نحل»).
  643. سنن الترمذي: ج4 ص338 ح1952 عن أيّوب بن موسى عن أبيه عن جدّه، مسند ابن حنبل: ج5 ص252 ح15403، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص292 ح7679، السنن الكبرى: ج2 ص28 ح2273 كلها عن سعيد بن العاص وليس فيها «من نحل»، كنز العمّال: ج16 ص456 ح45411؛ جامع الأحاديث للقمّي: ص211 عن الإمام عليّ عليه السلام، مستدرك الوسائل: ج15 ص165 ح17872.
  644. سنن الترمذي: ج4 ص337 ح1951، مسند ابن حنبل: ج7 ص423 ح20954، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص292 ح7680، المعجم الكبير: ج2 ص246 ح2032 كلّها عن جابر بن سمرة والثلاثة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج16 ص461 ح45438؛ مكارم الأخلاق: ج1 ص478 ح1650 نحوه، مستدرك الوسائل: ج15 ص166 ح17877.
  645. مكارم الأخلاق: ج1 ص478 ح1651، عوالي اللآلي: ج1 ص254 ح11، بحار الأنوار: ج104 ص95 ح44؛ سنن ابن ماجة: ج2 ص1211 ح3671، تاريخ بغداد: ج8 ص288 الرقم 4389، مسند الشهاب: ج1 ص389 ح665 والخمسة الأخيرة عن أنس وليس فيها ذيله، كنز العمّال: ج16 ص456 ح45410.
  646. صحيح ابن حبّان: ج10 ص345 ح4493 عن الحسن، السنن الكبرى: ج5 ص374 ح9174، المعجم الأوسط: ج2 ص197 ح1703، حلية الأولياء: ج6 ص281 كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج6 ص281 ح14636.
  647. صحيح البخاري: ج2 ص901 ح2416، صحيح مسلم: ج3 ص1459 ح20، سنن الترمذي: ج4 ص208 ح1705 وليس فيه: «وولده»، سنن أبي داود: ج3 ص130 ح2928، مسند ابن حنبل: ج2 ص319 ح5167 كلّها عن ابن عمر، كنز العمّال: ج6 ص22 ح14670؛ تنبيه الخواطر: ج1 ص6، إرشاد القلوب: ص184.
  648. هجمت: أي غارت ودخلت في موضعها (النهاية: ج5 ص247 «هجم»).
  649. نَفِهَت: أي أعيت وكلّت (النهاية: ج5 ص100 «نفه»).
  650. صحيح البخاري: ج1 ص387 ح1102، صحيح مسلم: ج2 ص816 ح188، صحيح ابن خزيمة: ج3 ص312 ح2152، مسند ابن حنبل: ج2 ص637 ح6884 نحوه، السنن الكبرى: ج3 ص24 ح4732، كنز العمّال: ج3 ص32 ح5324.
  651. غرر الحكم: ج4 ص633 ح7254، عيون الحكم والمواعظ: ص396 ح6695.
  652. الرحمن: 10 و 11.
  653. الرحمن: 19 ـ 23.
  654. الضحى: 11.
  655. لا يَتَبَيَّغُ: لا يَتَهَيَّجُ (الصحاح: ج4 ص1317 «بوغ»).
  656. الكافي: ج1 ص410 ح3، بحار الأنوار: ج41 ص123 ح32؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج11 ص35.
  657. عال الرجُل اليَتيمَ: كفَلَهُ وقام به (المصباح المنير: ص438 «عال»).
  658. الكافي: ج4 ص12 ح9 عن عليّ بن غراب عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص555 ح4907 عن الإمام الصادق عليه السلام، عدّة الدّاعي: ص72، عوالي اللآلي: ج3 ص193 ح1، بحار الأنوار: ج103 ص13 ح62.
  659. القَهْرمانُ: هو كالخازن والوكيل والحافظ لما تحت يده (النهاية: ج4 ص129 «قهرم»).
  660. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص545 ح8526، المصنّف لعبد الرزّاق: ج11 ص384 ح20810 عن وهب بن جابر الصيواني نحوه.
  661. البَهّاتُ: أي الذي قال عليه ـ على الغير ـ ما لم يفعله (الصحاح: ج1 ص244 «بهت»).
  662. الرِّفدُ: العَطاء والصِلة (الصحاح: ج2 ص475 «رفد»).
  663. الكافي: ج2 ص292 ح13، بحار الأنوار: ج72 ص115 ح13.
  664. سنن الترمذي: ج3 ص467 ح1163 و ج5 ص274 ح3087، سنن ابن ماجة: ج1 ص594 ح1851، السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص372 ح9169 كلّها عن عمرو بن الأحوص، كنز العمّال: ج5 ص116 ح12303.
  665. العاني: الأسير، وكلّ من ذلّ واستكان وخضع، والمرأة عانية، والجمع عوان (مجمع البحرين: ج2 ص1281 «عنا»).
  666. الخصال: ص487 ح63 عن عبد اللّه بن عمر، مجمع البيان: ج2 ص575، تحف العقول: ص33 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج76 ص349 ح13؛ المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص271 ح858، تفسير الطبري: ج3 الجزء 4 ص311 كلاهما عن ابن عمر، كنز العمّال: ج16 ص378 ح44986.
  667. القَتَب: رَحلٌ صغير على قدر السَنام (الصحاح: ج1 ص198 «قتب»).
  668. مكارم الأخلاق: ج1 ص469 ح1605، الكافي: ج5 ص507 ح1 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، مجمع البيان: ج2 ص575 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه.
  669. المعجم الكبير: ج4 ص149 ح3969، تاريخ أصبهان: ج2 ص238 ح1557، الفردوس: ج1 ص26 ح37 نحوه وكلّها عن أبي أيّوب، كنز العمّال: ج4 ص376 ح38998.
  670. مستدرك الوسائل: ج14 ص252 ح16627.
  671. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص621 ح3214، الخصال: ص567 ح1، مكارم الأخلاق: ج2 ص301 ح2654 كلّها عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج74 ص5 ح1.
  672. تحف العقول: ص262، بحار الأنوار: ج74 ص14 ح2.
  673. تحف العقول: ص322، بحار الأنوار: ج78 ص236 ح63.
  674. عدّة الداعي: ص81.
  675. الغِبُّ: من أورادِ الإبل أن ترد الماء يوما وتدعه يوما (النهاية: ج3 ص336 «غبب»).
  676. الصِّبْغُ: ما يُصبغُ به الخبز في الأكل، ويختصّ بكل إدام مائع كالخلّ ونحوه (المصباح المنير: ص332 «صبغ»).
  677. سَنَّيتُ الشيء: إذا فتحته وسهّلتُه. وتَسنّى: أي تَيَسَّرَ وتَأَتّى (النهاية: ج2 ص415 «سنا»).
  678. الكافي: ج5 ص511 ح5، تهذيب الأحكام: ج7 ص457 ح1830، بحار الأنوار: ج103 ص254 ح60.
  679. واژه «صبغ» كه در متن عربى حديث آمده، به معناى نانْ خورش و هر نانْ خورش مايعى، مانند سركه و امثال آن است (المصباح المنير: ص332 ذيل واژه «صبغ»)؛ ولى بعضى گفته اند كه مراد، رنگ مو و چيزهايى شبيه آن، مانند حنا و وسمه است. با توجّه به همين معنا، متن، ترجمه شده است.
  680. سنن أبي داود: ج2 ص244 ح2142، سنن ابن ماجة: ج1 ص593 ح1850، السنن الكبرى: ج7 ص482 ح14726 كلاهما نحوه، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص204 ح2764، صحيح ابن حبّان: ج9 ص482 ح4175، كنز العمّال: ج16 ص370 ح44940.
  681. در نقلى «إذا اكتسبت» آمده؛ يعنى «هنگامى كه مالى به دست آورى»؛ ولى نقل اوّل درست تر به نظر مى رسد.
  682. تحف العقول: ص323، بحار الأنوار: ج78 ص237 ح70.
  683. الكافي: ج5 ص510 ح1، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص440 ح4526، مكارم الأخلاق: ج1 ص467 ح1593 كلاهما نحوه، وسائل الشيعة: ج14 ص121 ح25330.
  684. مسند الشاميّين: ج4 ص305 ح3378، كنز العمّال: ج2 ص319 ح4123 نقلاً عن ابن النجّار.
  685. مستدرك الوسائل: ج14 ص244 ح16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء.
  686. المعجم الكبير: ج2 ص52 ح1258، مسند الرؤياني: ج2 ص488 ح1513، الفردوس: ج2 ص131 ح2666 كلّها عن تميم الداري، كنز العمّال: ج16 ص335 ح44787.
  687. يَصرِمُه ويصارِمُه: أي يَهجُره ويَقطُعُ مكالمته (النهاية: ج3 ص26 «صرم»).
  688. السنن الكبرى: ج7 ص478 ح14715، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص206 ح2770، المعجم الكبير: ج20 ص107 ح210 وكلاهما نحوه، وكلّها عن معاذ بن جبل، كنز العمّال: ج16 ص403 ح45117.
  689. مستدرك الوسائل: ج14 ص243 ح16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء.
  690. الكافي: ج5 ص514 ح3 عن جابر الجعفي، بحار الأنوار: ج22 ص146 ح137.
  691. سنن الترمذي: ج3 ص466 ح1161، سنن ابن ماجة: ج1 ص595 ح1854، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص191 ح7328، مسند أبي يعلى: ج6 ص244 ح6867 كلّها عن اُمّ سلمة، كنز العمّال: ج16 ص407 ح45135.
  692. مسائل عليّ بن جعفر: ص185 ح364، قرب الإسناد: ص226 ح884 وفيه «العاصية لزوجها... وما حالها» بدل «المغاضبة زوجها... أو ما حالها»، بحار الأنوار: ج103 ح244 ح17.
  693. دعائم الإسلام: ج2 ص216 ح799، الكافي: ج5 ص555 ح3، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص441 ح4531 كلاهما عن أبي الصباح الكناني عن الإمام الصادق عليه السلام، الخصال: ص224 ح54 عن الحسين بن زيد بن عليّ عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، مكارم الأخلاق: ج1 ص439 ح1505 عن جابر وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج104 ص107 ح2.
  694. مسند ابن حنبل: ج1 ص406 ح1661، المعجم الأوسط: ج8 ص339 ح8805 كلاهما عن عبد الرحمن بن عوف و ج5 ص34 ح4598، صحيح ابن حبّان: ج9 ص471 ح4163 كلاهما عن أبي هريرة و كلّها نحوه، كنز العمّال: ج16 ص406 ح45125.
  695. كنز العمّال: ج10 ص160 ح28828 نقلاً عن تاريخ الرافعي وأبي بكر النقّاش عن أبي أيّوب.
  696. كنز العمّال: ج15 ص842 ح43347 نقلاً عن أبي الشيخ عن ابن عبّاس.
  697. المعجم الكبير: ج24 ص16 ح28 عن ميمونة، كنز العمّال: ج16 ص338 ح44804.
  698. كنز العمّال: ج16 ص609 ح46042 نقلاً عن الديلمي، الفردوس: ج5 ص399 ح8544 وفيه ذيله من «يا وافدة النساء ابلغي...» وراجع: شعب الإيمان: ج6 ص417 ح8728.
  699. اُسد الغابة: ج7 ص237 الرقم 7226 عن قسرة بنت رواس الكندية، الاستيعاب: ج4 ص459 الرقم 3505، كنز العمّال: ج10 ص852 ح43388 نقلاً عن أبي نعيم عن بسرة، وفيه «يكفكِ خير» بدل «يكفيكِ شرّ».
  700. الكافي: ج4 ص151 ح2، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص155ح 2014 كلاهما عن هشام بن الحكم عن الإمام الصادق عليه السلام، علل الشرائع: ص385 ح4 عن الحكم بيّاع الكرابيس عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج96 ص265 ح11.
  701. المعجم الأوسط: ج6 ص184 ح6135 عن جابر؛ كنز العمّال: ج16 ص276 ح44440.
  702. مكارم الأخلاق: ج1 ص468 ح1596.
  703. صحيح مسلم: ج2 ص692 ح38، سنن الترمذي: ج4 ص344 ح1966، سنن ابن ماجة: ج2 ص922 ح2760، مسند ابن حنبل: ج8 ص329 ح22469، صحيح ابن حبّان: ج10 ص53 ح4242 كلّها عن ثوبان، كنز العمّال: ج6 ص428 ح16396.
  704. السنن الكبرى: ج7 ص787 ح15741 عن أنس، كنز العمّال: ج4 ص10 ح9235.
  705. تاريخ دمشق: ج33 ص348 ح6889 عن المقداد، كنز العمّال: ج16 ص282 ح44479.
  706. مسند ابن حنبل: ج8 ص249 ح22136، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص44 ح6830، المعجم الكبير: ج24 ص190 ح479 كلاهما عن اُميمة مولاة رسول اللّه صلى الله عليه و آله، السنن الكبرى: ج7 ص497 ح14777، تاريخ دمشق: ج62 ص224 ح12794 كلاهما عن أم أيمن، كنز العمّال: ج16 ص94 ح44047.
  707. تاريخ بغداد: ج8 ص168 الرقم 4277، كنز العمّال: ج4 ص12 ح9248 نقلاً عن الديلمي.
  708. المَرُّ: الحَبل. و[أيضا]: المِسحاةُ أو مقبضها (تاج العروس: ج7 ص474 «مرر»).
  709. اُسد الغابة: ج2 ص420 الرقم 1967، تاريخ بغداد: ج7 ص342 الرقم 3864، الإصابة: ج3 ص72 الرقم 3213 وكلاهما نحوه.
  710. مسند زيد: ص255 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام.
  711. كذا في النسخة المطبوعة، وفي وسائل الشيعة نقلاً عن المصدر: «درهم ابتاع به (دراهم أبتاع بها)» (وسائل الشيعة: ج15 ص251 ح6).
  712. القَرَمُ: شِدَّةُ شهوة اللّحم حتّى لا يَصبر عنه (النهاية: ج4 ص49 «قرم»).
  713. الكافي: ج4 ص12 ح10 عن أبي حمزة، بحار الأنوار: ج46 ص66 ح31.
  714. المعجم الأوسط: ج8 ص277 ح8630 عن أنس، كنز العمّال: ج4 ص10 ح9237.
  715. الكافي: ج4 ص12 ح7.
  716. الكافي: ج5 ص149 ح6، تهذيب الأحكام: ج7 ص3 ح3، المقنع: ص363.
  717. الكَلُّ: الثِّقْلُ من كلّ ما يُتَكلَّفُ به (النهاية: ج4 ص198 «كلل»).
  718. الكافي: ج5 ص86 ح9، وسائل الشيعة: ج12 ص37 ح21970.
  719. الكافي: ج5 ص73 ح1، تهذيب الأحكام: ج6 ص325 ح894، الإرشاد: ج2 ص161، إعلام الورى: ج1 ص507 كلّها عن عبد الرحمن بن الحجّاج، شرح الأخبار: ج3 ص282 ح1192، بحار الأنوار: ج46 ص350 ح3.
  720. ظاهرا مقصود، باغات و مزارع اطراف مدينه است.
  721. صحيح مسلم: ج3 ص1454 ح10، مسند ابن حنبل: ج7 ص410 ح20872، المعجم الكبير: ج2 ص198 ح1803، مسند أبي يعلى: ج13 ص457 ح7466 كلّها عن جابر بن سمرة، كنز العمّال: ج6 ص395 ح16227؛ العمدة: ص422 ح882 عن جابر بن سمرة، بحار الأنوار: ج36 ص362 ح233.
  722. اليَدُ العُليا خير من اليَد السُفلى: قيل: العُليا هي المنفقة، والسفلى: السائلة. وقيل: العُليا المعطية، والسُفلى: الآخِذة (مجمع البحرين: ج2 ص1264 «علا»).
  723. صحيح البخاري: ج2 ص518 ح1361، صحيح مسلم: ج2 ص717 ح95، سنن الدارمي: ج1 ص417 ح1608 كلّها عن حكيم بن حزام، مسند ابن حنبل: ج5 ص229 ح15326، كنز العمّال: ج6 ص363 ح16081؛ الكافي: ج4 ص11 ح4 عن الربيع بن يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص56 ح16885، الأمالي للسيد المرتضى: ج2 ص66 عن أبي هريرة.
  724. دست بالا، يعنى دست انفاق كننده، و دست پايين، يعنى دستِ خواهنده. نيز گفته اند كه: دست بالا، يعنى دستِ دهنده، و دست پايين، يعنى دستِ گيرنده.
  725. سنن النسائي: ج7 ص304، صحيح مسلم: ج2 ص693 ح41 نحوه، مسند ابن حنبل: ج5 ص32 ح14277، صحيح ابن خزيمة: ج4 ص100 ح2445، السنن الكبرى: ج10 ص521 ح21539 كلّها عن جابر، كنز العمّال: ج6 ص396 ح1230.
  726. صحيح مسلم: ج2 ص692 ح38، سنن الترمذي: ج4 ص344 ح1966، سنن ابن ماجة: ج2 ص922 ح2760، مسند ابن حنبل: ج8 ص324 ح22443، الأدب المفرد: ص225 ح748 كلّها عن ثوبان، كنز العمّال: ج6 ص428 ح16396.
  727. مستدرك الوسائل: ج7 ص241 ح8141 نقلاً عن ابن أبي جمهور في درر اللآلي.
  728. تهذيب الأحكام: ج6 ص171 ح330 عن أبي الحسين الرازي، عوالي اللآلي: ج3 ص195 ح10، وسائل الشيعة: ج11 ص110 ح20179.
  729. الفردوس: ج1 ص185 ح693، كنز العمّال: ج6 ص442 ح16453 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق وكلاهما عن ابن عباس.
  730. أسبَغَ: أفاضَ وأتمّ (المصباح المنير: ص264 «سبغ»).
  731. الكافي: ج4 ص11 ح1، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص408 ح5884، تنبيه الخواطر: ج2 ص47، أعلام الدين: ص222 وفيه «أشبعكم» بدل «أسبغكم» وكلّها عن أبي حمزة الثمالي، تحف العقول: ص279، بحار الأنوار: ج104 ص73 ح25.
  732. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص556 ح4910، الأمالي للصدوق: ص527 ح712 عن مسعدة بن صدقة، مكارم الأخلاق: ج1 ص469 ح1604، روضة الواعظين: ص406، كشف الغمّة: ج2 ص419 عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج78 ص208 ح74.
  733. الكافي: ج4 ص11 ح5 عن ابن أبي نصر، تحف العقول: ص442، بحار الأنوار: ج78 ص335 ح2.
  734. تنبيه الخواطر: ج1 ص90، بحار الأنوار: ج71 ص394 ح63.
  735. الإنسان: 8.
  736. الكافي: ج4 ص11 ح3، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص68 ح1742 عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه صدره إلى «موته»، وسائل الشيعة: ج15 ص248 ح27804.
  737. مقصود، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است.
  738. صحيح البخاري: ج4 ص1472 ح3784 عن أبي مسعود البدري، سنن الترمذي: ج4 ص344 ح1965، مسند ابن حنبل: ج8 ص316 ح22410 بزيادة «يحتسبها» بعد «أهله» وكلاهما عن أبي مسعود الأنصاري، المصنّف لابن أبي شيبة: ج6 ص258 ح3 عن أبي مسعود، المعجم الأوسط: ج4 ص178 ح3911 عن عبد اللّه بن أبي أوفى، كنز العمّال: ج6 ص419 ح16344؛ عوالي اللآلي: ج2 ص229 ح3.
  739. صحيح ابن حبّان: ج10 ص49 ح4237، السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص376 ح9184، التاريخ الكبير: ج3 ص434، مسند أبي يعلى: ج6 ص232 ح1841، تاريخ دمشق: ج45 ص420 كلّها عن عمرو بن اُميّة، كنز العمّال: ج6 ص414 ح16315.
  740. صحيح مسلم: ج2 ص692 ح39، مسند ابن حنبل: ج3 ص510 ح10125، رياض الصالحين: ص145 كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج16 ص277 ح44444.
  741. صحيح مسلم: ج3 ص1253 ح8، الأدب المفرد: ص159 ح520، مسند ابن حنبل: ج1 ص356 ح1440، صحيح ابن خزيمة: ج4 ص61 ح2355 كلّها عن سعد نحوه، كنز العمّال: ج16 ص615 ح46061.
  742. سنن ابن ماجة: ج2 ص723 ح2138، نصب الراية: ج3 ص479 نحوه وكلاهما عن المقدام بن معديكرب، كنز العمّال: ج4 ص9 ح9229.
  743. صحيح البخاري: ج5 ص2047 ح5036، صحيح مسلم: ج2 ص695 ح48، سنن النسائي: ج5 ص69، سنن الدارمي: ج2 ص738 ح2565، مسند ابن حنبل: ج6 ص70 ح17081 وكلّها عن أبي مسعود؛ الأمالي للطوسي: ص383 ح828 عن عبد اللّه بن مسعود، بحار الأنوار: ج104 ص70 ح5.
  744. المصنّف لعبد الرزّاق: ج10 ص458 ح19695، شعب الإيمان: ج5 ص251 ح6548 كلاهما عن الحارث، كنز العمّال: ج6 ص590 ح17031.
  745. الكافي: ج4 ص12 ح11 عن عبد اللّه بن سنان، بحار الأنوار: ج46 ص67 ح32.
  746. مستدرك الوسائل: ج13 ص55 ح14731 نقلاً عن مجموعة الشهيد.
  747. حلية الأولياء: ج6 ص300، تاريخ دمشق: ج21 ص172 ح4765، الفردوس: ج3 ص402 ح5225 كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج16 ص469 ح45494.
  748. السرائر: ج2 ص228، دعائم الإسلام: ج2 ص15 ح9، عوالي اللآلي: ج3 ص194 ح6، مستدرك الوسائل: ج13 ص54 ح14725.
  749. مستدرك الوسائل: ج12 ص173 ح13810 نقلاً عن مجموعة الشهيد.
  750. الكافي: ج5 ص93 ح3، تهذيب الأحكام: ج6 ص184 ح381، قرب الإسناد: ص340 ح1245 كلّها عن موسى بن بكر، بحار الأنوار: ج103 ص3 ح6.
  751. الكافي: ج5 ص88 ح2 عن زكريّا بن آدم، تحف العقول: ص445 وفيه «من فضل يكفّ به» بدل «من فضل اللّه عز و جل ما يكفّ»، بحار الأنوار: ج78 ص339 ح29.
  752. الفردوس: ج1 ص292 ح1146 عن جابر، كنز العمّال: ج16 ص282 ح44478.
  753. تنبيه الغافلين: ص453 ح704.
  754. الطلاق: 7.
  755. الإسراء: 29.
  756. المعجم الأوسط: ج7 ص25 ح6744، شعب الإيمان: ج5 ص255 ح6568، مسند الشهاب: ج1 ص55 ح33، تاريخ دمشق: ج57 ص179 ح11965 كلّها عن ابن عمر، كنز العمّال: ج3 ص49 ح5434.
  757. الفرقان: 67.
  758. البقرة: 236.
  759. الكافي: ج4 ص56 ح8 عن محمّد بن سنان، وسائل الشيعة: ج15 ص261 ح27860.
  760. الخصال: ص54 ح74، روضة الواعظين: ص499 عن العبّاس، بحار الأنوار: ج71 ص347 ح11.
  761. الكافي: ج4 ص55 ح2، وسائل الشيعة: ج15 ص261 ح27858.
  762. الكافي: ج4 ص12 ح12 عن عمر بن يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام، تحف العقول: ص52، بحار الأنوار: ج77 ص157 ح135؛ شعب الإيمان: ج5 ص259 ح6591، الفردوس: ج1 ص191 ح715 كلاهما عن ابن عمر، تاريخ دمشق: ج56 ص315 ح11843 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج6 ص348 ح15998.
  763. شعب الإيمان: ج5 ص259 ح6591، الفردوس: ج1 ص191 ح715 كلاهما عن ابن عمر، تاريخ دمشق: ج56 ص315 ح11843، كنز العمّال: ج6 ص348 ح15998.
  764. القُتارُ: ريح القِدْر والشُّواء ونحوهما (النهاية: ج4 ص12 «قتر»).
  765. مسند الشهاب: ج2 ص206 ح1192، الفردوس: ج3 ص416 ح5271 نحوه وكلاهما عن عائشة، كنز العمّال: ج16 ص372 ح44950؛ عوالي اللآلي: ج1 ص255 ح15 وفيه صدره إلى «عياله».
  766. الكافي: ج2 ص241 ح36 عن أبي حمزة، تحف العقول: ص282، بحار الأنوار: ج67 ص361 ح65.
  767. الكافي: ج4 ص54 ح11 عن رفاعة، وسائل الشيعة: ج15 ص259 ح27848.
  768. التَصنُّعُ: تَكلُّفُ حسن السَّمتِ وإظهاره والتزيّن به (لسان العرب: ج8 ص211 «صنع»).
  769. التَصنُّعُ: تَكلُّفُ حسن السَّمتِ وإظهاره والتزيّن به (لسان العرب: ج8 ص211 «صنع»).
  770. صَلَفَت عليه: أي ثَقُلَت عليه ولم تَحظَ عنده (النهاية: ج3 ص47 «صلف»).
  771. نثر الدرّ: ج1 ص242.
  772. جامع الأحاديث للقمّي: ص202، مجمع البيان: ج7 ص217، نثر الدرّ: ج1 ص238 وليس فيه ذيله من «فالسلتاء» وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص262 ح24.
  773. الخصال: ص621 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص111 وليس فيه «المسلمة»، بحار الأنوار: ج10 ص100 ح1.
  774. المراسيل: ص144 ح2.
  775. الفردوس: ج5 ص521 ح8953 عن معاذ بن جبل.
  776. تاريخ دمشق: ج36 ص124، سير أعلام النبلاء: ج18 ص259، تاريخ الإسلام للذهبي: ج31 ص49 كلّها عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، كنز العمّال: ج6 ص640 ح17175.
  777. الجعفريّات: ص28، النوادر للراوندي: ص233 ح479، دعائم الإسلام: ج2 ص210 ح771 و ج1 ص123 عن الإمام علي عليه السلام وليس فيه ذيله من «وقال جعفر بن محمد عليه السلام...»، مستدرك الوسائل: ج14 ص296 ح16768.
  778. مكارم الأخلاق: ج1 ص218 ح641، بحار الأنوار: ج79 ص307 ح23.
  779. الكافي: ج5 ص567 ح50 و ج6 ص480 ح1، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص122 ح276 كلاهما نحوه وليس فيهما ذيله من «ثمّ قال: أيسرّك»، بحار الأنوار: ج76 ص100 ح9.
  780. مقصود، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است.
  781. بحار الأنوار: ج76 ص100 نقلاً عن كتاب اللباس عن ذروان المدائني.
  782. النساء: 28.
  783. الفردوس: ج4 ص419 ح7220 عن ابن عبّاس.
  784. شعب الإيمان: ج3 ص98 ح2991، الفردوس: ج1 ص396 ج1598 كلاهما عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج16 ص349 ح44866.
  785. تَحاتَّت: أي تَساقَطَت (النهاية: ج1 ص337 «حتّ»).
  786. الكافي: ج5 ص496 ح4، بحار الأنوار: ج22 ص124 ح93 وراجع: دعائم الإسلام: ج2 ص191 ح690 وعوالي اللآلي: ج3 ص292 ح54.
  787. الشَّبَقُ: شِدَّةُ الغُلمَةِ وطَلَبُ النكاح (النهاية: ج2 ص441 «شبق»).
  788. الوِزرُ: الذَنبُ والإثمُ (النهاية: ج5 ص179 «وزر»).
  789. الكافي: ج5 ص495 ح3، تهذيب الأحكام: ج1 ص405 ح1269 و ج7 ص418 ح1677 وفيهما صدره، إلى «إلّا أن يخاف على نفسه»، مستطرفات السرائر: ص107 ح53، بحار الأنوار: ج81 ص160 ح22.
  790. البقرة: 233.
  791. الكافي: ج6 ص41 ح6، تهذيب الأحكام: ج7 ص418 ح1673 و ج8 ص107 ح364، تفسير القمّي: ج1 ص76 نحوه وكلّها عن أبي الصباح الكناني، وسائل الشيعة: ج14 ص137 ح25392.
  792. مكارم الأخلاق: ج1 ص508 ح1766، وسائل الشيعة: ج14 ص126 ح25354؛ الفردوس: ج5 ص112 ح7642، المطالب العالية: ج2 ص26 ح1558 كلاهما عن ابن عمر.
  793. سنن الترمذي: ج3 ص465 ح1160، السنن الكبرى: ج7 ص477 ح14710، صحيح ابن حبّان: ج9 ص473 ح4165، المعجم الكبير: ج8 ص332 ح8240، المصنّف لابن أبي شيبة: ج3 ص399 ح14 كلها عن طلق بن علي، كنز العمّال: ج16 ص335 ح44789.
  794. صحيح البخاري: ج3 ص1182 ح3065، صحيح مسلم: ج2 ص1060 ح122، سنن أبي داود: ج2 ص244 ح2141، مسند ابن حنبل: ج3 ص441 ح9677 كلها عن أبي هريرة نحوه، كنز العمّال: ج16 ص336 ح44792؛ روضة الواعظين: ص411 نحوه.
  795. مسند ابن حنبل: ج3 ص258 ح8587، حلية الأولياء: ج2 ص259، رياض الصالحين: ص143 نحوه وكلّها عن أبي هريرة.
  796. المعجم الأوسط: ج4 ص346 ح4393 عن ابن عمر، كنز العمّال: ج16 ص385 ح45021 وراجع: مسند أبي يعلى: ج6 ص65 ح6436.
  797. الكافي: ج5 ص508 ح2، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص442 ح4536 كلاهما عن ضريس الكناسي، مكارم الأخلاق: ج1 ص469 ح1601، عوالي اللآلي: ج3 ص310 ح137، وسائل الشيعة: ج14 ص117 ح25317.
  798. الكافي: ج5 ص508 ح1 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام، عوالي اللآلي: ج3 ص310 ح138 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، وسائل الشيعة: ج14 ص117 ح25316.
  799. لا يَنحاشُ: لا يَكتَرِثُ له (النهاية: ج1 ص460 «حوش»).
  800. كَنفُ الرجل: حِضنُه، يعني العَضُدَين والصَدر (لسان العرب: ج9 ص308 «كنف»).
  801. العَذْمُ: اللومُ والأخذُ باللسان (الصحاح: ج5 ص1983 «عذم»).
  802. عَضَلتَ عليه: إذا ضيّقتَ عليهِ في أمره، وحُلتَ بينه وبين ما يريد (الصحاح: ج5 ص1767 «عضل»).
  803. مسند ابن حنبل: ج2 ص549 ح6487، حلية الأولياء: ج1 ص285، سير أعلام النبلاء: ج3 ص90 كلاهما نحوه.
  804. صحيح مسلم: ج2 ص1020 ح5، صحيح البخاري: ج5 ص1949 ح4776، سنن النسائي: ج6 ص60 كلاهما نحوه، مسند ابن حنبل: ج4 ص569 ح14047، صحيح ابن حبّان: ج1 ص190 ح14، كنز العمّال: ج3 ص31 ح5318.
  805. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام: ص532 ـ 536، بحار الأنوار: ج34 ص439 ح89.
  806. صحيح ابن حبّان: ج2 ص19 ح316، مسند أبي يعلى: ج6 ص386 ح7206، موارد الظمآن: ص313 ح1287، الطبقات الكبرى: ج3 ص395، كنز العمال: ج3 ص47 ح5421.
  807. الجَبُّ: القَطعُ، ومجبوب: أي مقطوع الذَكَر (النهاية: ج1 ص233 «جبب»).
  808. الوِجاءُ: أن تُرَضَّ اُنثَيا الفَحل رَضّا شديدا يُذهِبُ شهوة الجماع، وأراد: أنّ الصومَ يقطع النكاح كما يَقطعُه الوِجاءُ (النهاية: ج5 ص152 «وجأ»).
  809. في المصدر: «اتخذ»، والتصويب من مستدرك الوسائل.
  810. دعائم الإسلام: ج2 ص190 ح688، عوالي اللآلي: ج3 ص291 ح53، مستدرك الوسائل: ج7 ص507 ح8763.
  811. الكافي: ج5 ص494 ح1 عن ابن القدّاح، بحار الأنوار: ج22 ص264 ح3.
  812. الكافي: ج5 ص496 ح5، بحار الأنوار: ج22 ص124 ح94.
  813. صحيح البخاري: ج2 ص695 ح1867، و ج5 ص2273 ح5788، سنن الترمذي: ج4 ص608 ح2413، صحيح ابن خزيمة: ج3 ص309 ح2144، رياض الصالحين: ص83.
  814. سنن أبي داود: ج2 ص48 ح1369، مسند ابن حنبل: ج10 ص133 ح26368، سنن الدارمي: ج2 ص570 ح2092 عن سعد بن أبي وقاص، صحيح ابن حبّان: ج2 ص19 ح316، مسند أبي يعلى: ج6 ص386 ح7206 كلاهما عن أبي موسى، الطبقات الكبرى: ج3 ص395 عن أبي بردة والأربعة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج3 ص33 ح5325.
  815. تهذيب الأحكام: ج7 ص412 ح1647 و ص419 ح16678، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص45 ح4415، وسائل الشيعة: ج14 ص100 ح25246.
  816. مكارم الأخلاق: ج1 ص393 ح1328، فقه الرضا: ص340 وفيه «حاجة» بدل «شبق»، بحار الأنوار: ج66 ص217 ح9.
  817. السِّفادُ: نزو الذَكَرِ على الاُنثى (لسان العرب: ج3 ص218 «سفد»).
  818. الخصال: ص100 ح51، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص257 ح10 كلاهما عن سليمان بن جعفر الجعفري عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص482 ح1394، روضة الواعظين: ص499، مكارم الأخلاق: ج2 ص53 ح2132 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج71 ص339 ح6.
  819. الجعفريّات: ص96 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، النوادر للراوندي: ص120 ح129 عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج2 ص213 ح781 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص295 ح51.
  820. الكافي: ج5 ص499 ح1 عن ابن راشد عن أبيه، تهذيب الأحكام: ج7 ص414 ح1655 عن أبي راشد عن أبيه، علل الشرائع: ص502 ح1 عن حنان بن سدير عن أبيه، المحاسن: ج2 ص36 ح1113 عن ابن رشيد عن أبيه، عوالي اللآلي: ج3 ص305 ح110، بحار الأنوار: ج103 ص286 ح17.
  821. واقَعَ [الرجُلُ] امرَأتَهُ مُواقَعةً ووِقاعا: جامَعَها (المصباح المنير: ص668 «وقع»).
  822. تاريخ بغداد: ج13 ص220 الرقم 7188، تاريخ دمشق: ج58 ص365 ح12139، كنز العمّال: ج16 ص352 ح44886.
  823. كنز العمّال: ج9 ص36 ح24813 نقلاً عن الفردوس عن أنس.
  824. المحجّة البيضاء: ج3 ص110.
  825. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص559 ح4919، مكارم الأخلاق: ج1 ص459 ح1559، وسائل الشيعة: ج14 ص82 ح25183.
  826. مسند أبي يعلى: ج4 ص183 ح4186 و 4185 نحوه وكلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج16 ص344 ح44837.
  827. الكافي: ج5 ص567 ح48 عن مسمع أبي سيّار عن الإمام الصادق عليه السلام، الجعفريّات: ص94، النوادر للراوندي: ص118 ح124 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، دعائم الإسلام: ج2 ص212 ح775، بحار الأنوار: ج103 ص295 ح51.
  828. الفردوس: ج1 ص294 ح1161 عن أنس.
  829. الكافي: ج5 ص497 ح2، تهذيب الأحكام: ج7 ص413 ح1648 كلاهما عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام، وسائل الشيعة: ج14 ص82 ح25181.
  830. الخصال: ص637 ح10 عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص125 نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص287 ح19.
  831. صحيح البخاري: ج5 ص2347 ح6025 و ص1982 ح4870، صحيح مسلم: ج2 ص1058 ح116، سنن أبي داود: ج2 ص249 ح2161، سنن الترمذي: ج3 ص401 ح1092 كلّها عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج16 ص345 ح44847؛ الكافي: ج5 ص503 ح3 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام، تحف العقول: ص12 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص66 ح5.
  832. الكافي: ج6 ص10 ح12، تهذيب الأحكام: ج7 ص411 ح1641 كلاهما عن محمّد بن مسلم، مكارم الأخلاق: ج1 ص455 ح1551 عن الأئمّة عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج2 ص211 ح774 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه، وسائل الشيعة: ج14 ص82 ح25180.
  833. الكافي: ج5 ص503 ح4، عوالي اللآلي: ج3 ص305 ح114، تفسير العيّاشي: ج2 ص300 ح106 عن أبي الربيع الشامي نحوه، وسائل الشيعة: ج14 ص97 ح25235.
  834. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص404 ح4414، بحار الأنوار: ج63 ص201 ح19.
  835. صحيح ابن حبّان: ج4 ص12 ح1211، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص254 ح542، صحيح ابن خزيمة: ج1 ص110 ح221، السنن الكبرى: ج1 ص314 ح985 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج16 ص347 ح44855.
  836. سنن أبي داود: ج1 ص56 ح220، صحيح مسلم: ج1 ص249 ح27، سنن ابن ماجة: ج1 ص193 ح587 وليس فيهما «بينهما وضوءا»، سنن الترمذي: ج1 ص261 ح141، السنن الكبرى: ج1 ص313 ح984، المصنّف لابن أبي شيبة: ج1 ص101 نحوه و كلّها عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج16 ص343 ح44832.
  837. تهذيب الأحكام: ج7 ص412 ح1646، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص404 ح4412، الخصال: ص520 ح9، الأمالي للصدوق: ص378 ح478 كلاهما عن الحسين بن زيد بن علي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، مكارم الأخلاق: ج1 ص502 ح1736 عن معاذ عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج76 ص338 ح2.
  838. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص555 ح4902، مكارم الأخلاق: ج1 ص459 ح1558، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص38 ح112 عن داود بن سليمان الفراء عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام، الجعفريّات: ص244 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج2 ص144 ح507 عن الإمام عليّ عليه السلام والثلاثة الأخيرة نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص286 ح14.
  839. غرر الحكم: ج3 ص417 ح4943، عيون الحكم والمواعظ: ص234 ح4493.
  840. في كنز العمّال: «خلاء» بدل «خلأ».
  841. الباسور: هي علّة تحدث في المقعدة، جمعه: البواسير (لسان العرب: ج4 ص59 «بسر»).
  842. الناسور ـ بالسين والصاد جميعا ـ: علّة قد تحدث في حوالي المقعدة (راجع: الصحاح: ج2 ص827 «نسر»).
  843. الفردوس: ج5 ص128 ح7706، كنز العمّال: ج16 ص355 ح44902 نقلاً عن ابن النجّار وكلاهما عن أنس.
  844. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص6 ح4968، الأمالي للصدوق: ص510 ح707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، الكافي: ج5 ص560 ح17 عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام، قرب الإسناد: ص140 ح501 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام وكلاهما نحوه، مكارم الأخلاق: ج2 ص308 ح2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج103 ص284 ح5.
  845. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص552 ح4899، علل الشرائع: ص551 ح5، الأمالي للصدوق: ص663 ح896، مكارم الأخلاق: ج1 ص456 ح1552، الاختصاص: ص133 كلّها عن أبي سعيد الخدري، بحار الأنوار: ج103 ص281 ح1.
  846. علل الشرائع: ص516 ح5، الاختصاص: ص134 كلاهما عن أبي سعيد الخدري، بحار الأنوار: ج103 ص282 ح1، عوالي اللآلي: ج3 ص308 ح124.
  847. الشِّياعُ: المُفاخَرَةُ بِكَثرة الجماع (النهاية: ج2 ص520 «شيع»).
  848. مسند ابن حنبل: ج4 ص58 ح11235، مسند أبي يعلى: ج2 ص136 ح1392، تاريخ بغداد: ج5 ص162 نحوه، شعب الإيمان: ج4 ص314 ح5232، الفردوس: ج2 ص347 ح3573 وفيهما «السباع» بدل «الشياع» وكلّها عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج16 ص349 ح44868.
  849. أرَمَّ القومُ: أي سَكَتوا ولم يُجيبوا (النهاية: ج2 ص267 «رمم»).
  850. مسند ابن حنبل: ج10 ص439 ح27654، المعجم الكبير: ج24 ص162 ح414 نحوه، كنز العمّال: ج16 ص357 ح44909.
  851. ممكن است مراد، حيوانى مانند اُلاغ و مانند آن باشد؛ چون شيطان، در لغت، به معناى هر موجودِ سركش و نافرمان است، اعم از انسان و جن و چارپا.
  852. صحيح مسلم: ج2 ص1060 ح123، سنن أبي داود: ج4 ص268 ح4870، مسند ابن حنبل: ج4 ص138 ح11655 وفيها «إنّ من أعظم الأمانة» بدل «إنّ من أشر الناس»، المصنّف لابن أبي شيبة: ج3 ص449 ح2 وكلّها عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج16 ص375 ح44973.
  853. عمل اليوم والليلة لابن السنّي: ص217 ح615، سنن أبي داود: ج2 ص253 ح2174، تاريخ دمشق: ج67 ص327 وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج16 ص355 ح44905.
  854. المعجم الكبير: ج8 ص209 ح7844، كنز العمّال: ج16 ص355 ح44904.
  855. البقرة: 222.
  856. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص961 ح201، مكارم الأخلاق: ج1 ص459 ح1557، المحاسن: ج2 ص41 ح1131 عن سليمان بن جعفر البصري عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام نحوه، عوالي اللآلي: ج3 ص307 ح120، وسائل الشيعة: ج2 ص568 ح2239.
  857. طَمِثَت المرأة: إذا حاضت، فهي طامِث (النهاية: ج3 ص138 «طمث»).
  858. تهذيب الأحكام: ج1 ص164 ح472، وسائل الشيعة: ج2 ص576 ح2274.
  859. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص96 ح203.
  860. الكافي: ج5 ص539 ح5، علل الشرائع: ص82 ح1 عن ابن أبي عذافر، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص96 ح202، عوالي اللآلي: ج3 ص307 ح121 وفيه «عنهم عليهم السلام» وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج81 ص86 ح6.
  861. الكافي: ج3 ص88 ح2، تهذيب الأحكام: ج1 ص106 ح277 و ص170 ح484 كلّها عن معاوية بن عمّار، وسائل الشيعة: ج2 ص543 ح2146.
  862. دعائم الإسلام: ج1 ص127، بحار الأنوار: ج81 ص118 ح41.
  863. قال العلّامة الطباطبائي: قد كان للناس في أمر المحيض مذاهب شتّى: فكانت اليهود تشدّد في أمره، ويفارق النساء في المحيض في المأكل والمشرب والمجلس والمضجع، وفي التوراة أحكام شديدة في أمرِهنّ في المحيض وأمرِ من قرب منهنّ في المجلس والمضجع والمسّ. وغير ذلك. وأمّا النصارى فلم يكن عندهم ما يمنع الاجتماع بهنّ أو الاقتراب منهنّ بوجه. وأمّا المشركون من العرب فلم يكن عندهم شيء من ذلك، غير أنّ العرب القاطنين بالمدينة وحواليها سرى فيهم بعض آداب اليهود في أمر المحيض والتشديد في أمر معاشرتهنّ في هذا الحال. وغيرهم ربّما كانوا يستحبّون إتيان النساء في المحيض ويعتقدون أنّ الولد المرزوق حينئذٍ يصير سفّاحا ولوعا في سفك الدماء، وذلك من الصفات المستحسنة عند العشائر من البدويّين... فالإسلام قد أخذ في أمر المحيض طريقا وسطا بين التشديد التامّ الذي عليه اليهود، والإهمال المطلق الذي عليه النصارى، وهو المنع عن إتيان محلّ الدم والإذن فيما دونه (الميزان في تفسير القرآن: ج2 ص208).
  864. در تفسير الميزان آمده است: در خصوص ارتباط و تماس با زن در دوره عادت ماهانه اش، عقايد گوناگونى ميان مردم وجود داشت: يهود، در اين باره، سخت مى گرفتند و از خوردن و آشاميدن و نشست و برخاست و هم بسترى با زنان در اين دوره، دورى مى كردند. در تورات، در باره زنان حائض و كسانى كه با آنان همنشينى و هم بسترى و تماس داشته باشند، احكام سختگيرانه اى آمده است؛ امّا مسيحيان، از نشست و برخاست با اين زنان و نزديك شدن به آنها ممانعتى نداشتند. مشركان عرب در اين باره از خود، چيزى نداشتند؛ امّا عرب هاى مقيم مدينه و پيرامون آن، پاره اى از آداب يهود در خصوص زنان حائض و سختگيرى در معاشرت با آنها در اين دوره، به ايشان سرايت كرده بود. ديگران هم شايد هم بسترى با زنان در دوره قاعدگى را حتّى پسنديده مى شمردند و معتقد بودند كه فرزندى كه در اين هنگام درست شود، خونريز خواهد بود و علاقه شديدى به ريختن خون دارد، و اين، از صفاتى بود كه عشاير باديه نشين، آن را مى پسنديدند...؛ امّا اسلام در اين باره، حدّ وسط ميان سختگيرى يهود و اهمال مطلق نصارا را در پيش گرفت، و آن، ممنوع ساختن نزديكى از محلّ خونريزى، و اجازه دادن براى غير آن محل است (الميزان فى تفسير القرآن: ج2 ص208).
  865. البقرة: 187.
  866. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص188 ح2102، الكافي: ج4 ص179 ح1.
  867. الكافي: ج4 ص179 ح2.
  868. الكافي: ج4 ص180 ح3.
  869. مقصود، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است.
  870. الأعراف: 23.
  871. الشعراء: 167 ـ 170.
  872. الإنابَةُ: الرجوع إلى اللّه بالتوبة، أناب يُنيبُ فهو مُنيب (النهاية: ج5 ص123 «نوب»).
  873. البَدِيْعُ: هو الخالق المخترع لا عن مثال سابق (النهاية: ج1 ص106 «بدع»).
  874. الإقبال: ج1 ص239 عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عليه السلام، البلد الأمين: ص231، المصباح للكفعمي: ص833، بحار الأنوار: ج98 ص10 ح2.
  875. سنن ابن ماجة: ج2 ص1273 ح3871، الأدب المفرد: ص351 ح1200، مسند ابن حنبل: ج2 ص254 ح4785، صحيح ابن حبّان: ج3 ص241 ح961 كلها عن ابن عمر، كنز العمّال: ج2 ص188 ح3683؛ مصباح المتهجّد: ص336 ح443، بحار الأنوار: ج97 ص234 ح3 نقلاً عن الدروع الواقية وكلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام.
  876. يعنى در زمين فرو بروم؛ زمين، مرا فرو بلعد.
  877. قال العلّامة المجلسي قدس سره: في القاموس: الوَقر ثقلٌ في الاُذن، أو ذهاب السمع كلّه. وقيل: يحتمل أن يكون هنا من الإتباع؛ يقال: «فقيرٌ وقيرٌ» إتباعا. وأقول: يحتمل أن يكون المراد به كلّ ثقل من الديون والذنوب وكثرة العيال وغيرها (مرآة العقول: ج12 ص249).
  878. الكافي: ج2 ص526 ح13 عن أبي بصير، مكارم الأخلاق: ج2 ص27 ح2059، مصباح المتهجّد: ص95 ح153، بحار الأنوار: ج86 ص264 ح34.
  879. علّامه مجلسى قدس سره در باره «الوَقْر» ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ مى گويد: در قاموس آمده است: «الوَقر، يعنى سنگينى در گوش، يا ناشنوايى كامل». نيز گفته شده كه احتمال دارد در اين جا «إتباع» باشد. گفته مى شود: «فقير و قير» (فقير و نادار). من مى گويم: احتمال دارد كه مراد، هر گونه سنگينى و گران بارى باشد، مانند: بدهكارى، گناهان، عيالوارى و.… مترجم مى گويد: به احتمال زياد، مراد در اين جا همان عيالوارى و شايد هم پيرى است. چنان كه سعدى رحمه الله گفته است: «مصيبت بود پيرى و نيستى» كه شايد به همين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره دارد.
  880. الهوامّ: ما كان من خَشاش الأرض نحو العقارب وما أشبهها، الواحدة هامّة؛ لأنّها تَهِمّ: أي تَدِبّ (لسان العرب: ج12 ص621 «همم»).
  881. العَيْنُ اللّامَّةُ: التي تصيب بسوء (الصحاح: ج5 ص2032 «لمم»).
  882. في المصدر: «بهما»، والتصويب من بحار الأنوار.
  883. طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام: ص119 عن محمّد بن مسلم، تهذيب الأحكام: ج2 ص116 ح436، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص470 ح1352، مكارم الأخلاق: ج2 ص44 ح2101 والثلاثة الأخيرة عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلامنحوه، بحار الأنوار: ج86 ص127 ح9.
  884. قرب الإسناد: ص8 ح26، بحار الأنوار: ج95 ص351 ح2.
  885. إبراهيم: 41.
  886. نوح: 28.
  887. الإسراء: 24.
  888. الفردوس: ج2 ص213 ح3038 عن ابن عمر.
  889. يعنى، «نقد» و «فى المجلس» است و همان دم، مستجاب مى شود.
  890. شعب الإيمان: ج6 ص201 ح7901 مكرر، إحياء العلوم: ج4 ص711 كلاهما عن محمّد بن سيرين، الدرّ المنثور: ج5 ص267.
  891. السنن الكبرى: ج7 ص126 ح13459، الدعاء للطبراني: ص375 ح1249 كلاهما عن أبي هريرة.
  892. مسند ابن حنبل: ج3 ص584 ح10615، المعجم الأوسط: ج5 ص210 ح5108، المصنّف لابن أبي شيبة: ج3 ص261 ح5 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة.
  893. قال المؤلّف قدس سره في ذيل الحديث: «إنّ قوله: أسألك أن تصلي على محمّد وآل محمّد... إلى آخره لعلّه من زيادة الرواة».
  894. مهج الدعوات: ص368، بحار الأنوار: ج95 ص171 ح22.
  895. مؤلّف مهج الدعوات، در ذيل اين حديث مى گويد: جمله: «از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى...» تا آخر آن، شايد از افزوده هاى راويان باشد.
  896. الحَفَّةُ: الكرامةُ التامّة (النهاية: ج1 ص408 «حفف»).
  897. عَسوفٌ: أي جائرٌ ظلوم (النهاية: ج3 ص237 «عسف»).
  898. فلانٌ ليّنُ العَريكَةِ: إذا كان سَلِسَا مُطاوِعا مُنقادا قليل الخلاف والنفور (النهاية: ج3 ص22 «عرك»).
  899. الصحيفة السجّادية: ص101 الدعاء 24، المصباح للكفعمي: ص215.
  900. البقرة: 127 ـ 129.
  901. إبراهيم: 35 ـ 40.
  902. آل عمران: 35 و 36.
  903. مريم: 5 و 6.
  904. آل عمران: 38 و 39.
  905. يوسف: 96 ـ 98.
  906. المُلتَزَمُ: دَبرُ الكَعبَةِ، سمّي لأنّ الناس يعتنقونه أي يضمّونه إلى صدورهم، والالتزام: الاعتناق (مجمع البحرين: ج3 ص163 «لزم»).
  907. الكافي: ج4 ص194 ح3 عن معاوية بن عمار وجميل بن صالح، قصص الأنبياء للراوندي: ص47 ح14 عن جميل بن صالح نحوه، بحار الأنوار: ج99 ص203 ح13 وراجع: تفسير العياشي: ج1 ص31 ح7 والاُصول الستّة عشر: ص155.
  908. ملتزم، در پشت كعبه است. آن را ملتزم گفته اند؛ چون مردم، آن را بغل مى كنند و به سينه خود مى چسبانند. التزام، به معناى بغل كردن و در آغوش كشيدن است (مجمع البحرين: ج3 ص163مادّه «لزم»).
  909. بؤت بذنبي: أقررت واعترفت (مجمع البحرين: ج1 ص201 «بوأ»).
  910. قصص الأنبياء للراوندي: ص47 ح13 عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج11 ص179 ح28 وراجع: علل الشرائع: ص407 ح2.
  911. تاريخ أصبهان: ج1 ص226 الرقم 344، مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا: ص184 ح258، الفردوس: ج2 ص212 ح3037 كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج2 ص98 ح3314؛ مشكاة الأنوار: ص282 ح853.
  912. الفردوس: ج2 ص213 ح3038 عن ابن عمر.
  913. بحار الأنوار: ج104 ص98 ح70 نقلاً عن عدّة الداعي، ثواب الأعمال: ص221 ح1، الأمالي للصدوق: ص363 ح448 كلاهما عن مسعدة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج6 ص101 ح1 عن الشعبي وفي الثلاثة الأخيرة صدره إلى «على برّه».
  914. الخَبالُ: الفَسادُ، ويكون في الأفعال والأبدان والعقول (النهاية: ج2 ص8 «خبل»).
  915. الصحيفة السجادية: ص105 الدعاء 25، المصباح للكفعمي: ص218.
  916. الفردوس: ج5 ص51 ح7432، تاريخ أصبهان: ج2 ص296 الرقم 1784 كلاهما عن ابن عمر.
  917. صحيح مسلم: ج4 ص2304 ح3009، سنن أبي داود: ج2 ص88 ح1532 نحوه، صحيح ابن حبّان: ج13 ص52 ح5743، رياض الصالحين: ص538 كلها عن جابر، كنز العمّال: ج2 ص93 ح3292.
  918. الغرامُ: الشرُّ الدائمُ (الصحاح: ج5 ص1996 «غرم»).
  919. في المصدر: «ترديهم»، والتصويب من الفردوس.
  920. حلية الأولياء: ج5 ص119، الفردوس: ج5 ص18 ح7315 كلاهما عن ابن عباس.
  921. عدّة الداعي: ص80، بحار الأنوار: ج104 ص99 ح77.
  922. غرر الحكم: ج1 ص31 ح81.
  923. غرر الحكم: ج1 ص172 ح649.
  924. مطالب السَّؤول: ص50، بحار الأنوار: ج78 ص7 ح59. نيز، ر. ك: دوستى در قرآن و حديث: ص31 (ارزش دوستى).
  925. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص390 ح5834.
  926. غرر الحكم: ج6 ض 238 ح10117.
  927. غرر الحكم: ج6 ص238 ح10118.
  928. غرر الحكم: ج6 ص132 ح9806. نيز، ر. ك: دوستى در قرآن و حديث: ص133 (آنچه دوستى را پايدار مى كند).
  929. روم: آيه 21.
  930. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص311 (خانواده / فصل يكم / آداب ازدواج و تشكيل خانواده).
  931. ر. ك: دوستى در قرآن و حديث: ص209 (آداب دوستى / اعلام دوستى).
  932. الإخوان: ص136، 66.
  933. النوادر، راوندى: ص12.
  934. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص427 (خانواده / فصل دوم / محبّت دو جانبه ميان زن و شوهر).
  935. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص428 ح253.
  936. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص28 ح257.
  937. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص433 (خانواده / فصل دوم / بوسيدن فرزندان).
  938. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص432 ح264.
  939. لقمان: آيه 33.
  940. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص434 ح269.
  941. تحف العقول: ص45.
  942. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص440 ح279.
  943. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص438 ح277.
  944. نساء: آيه 19.
  945. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص438 ح273
  946. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص506 ح427.
  947. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص510 ح432.
  948. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص504 ح424.
  949. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص506 ح425.
  950. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص440 ح282.
  951. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص522 ح453.
  952. ر. ك: سايت خبرى «تابناك» 19 / 1 / 1387، مصاحبه دكتر سيّد كاظم فروتن، سرپرست كلينيك سلامت خانواده.
  953. ر. ك: ص139 (خانواده / فصل سوم / خودآرايى زن براى غير شوهرش).
  954. ر. ك: ص8 ح508.
  955. ر. ك: ص8 ح510.
  956. ر. ك: ص9 ح511.
  957. ر. ك: ص10 ح512.
  958. ر. ك: ص10 ح515.
  959. ر. ك: ص10 ح516.
  960. ر. ك: ص14 ح521.
  961. ر. ك: ص14 ح520.
  962. ر. ك: ص19 (خانواده / فصل دوم / پاسخ دادن به غرايز جنسى / نكوهشِ كوتاهىِ زن در پاسخگويى به نياز شوهر).
  963. ر. ك: ص18 ح529.
  964. ر. ك: ص22 ح533.
  965. ر. ك: ص26 ح535.
  966. ر. ك: ص30 ح539.
  967. ر. ك: ص31 (خانواده / فصل دوم / آنچه در هنگام آميزش، رعايت آن شايسته است).
  968. ر. ك: ص37 (خانواده / فصل دوم / ذكر و دعا).
  969. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص456 ح320.
  970. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص456 ح318.
  971. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص458 ح322.
  972. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص458 ح325.
  973. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص460 ح327.
  974. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص406 ح228.
  975. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص408 ح229.
  976. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص452 ح306.
  977. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص452 ح307.
  978. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص462 ح330.
  979. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص454 ح312.
  980. ر. ك: دوستى در قرآن و حديث: ص477.
  981. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص472 ح355.
  982. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص474 ح358.
  983. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص476 ح363.
  984. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص476 ح365.
  985. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص525 (خانواده / فصل دوم / تلاش براى تأمين نيازهاى اقتصادىِ خانواده).
  986. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص478 ح370.
  987. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص484 ح383.
  988. تحريم: آيه 6.
  989. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص486 ح390.
  990. «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنكَرِ؛ نماز از كار زشت و ناپسند، باز مى دارد» (عنكبوت: آيه 45). آية اللّه محمّدتقى بهجت از استاد خود، آية اللّه ميرزا على قاضى، نقل كردند: «هر كس بر نمازهاى واجب در اوّل وقت مداومت كند، به همه مقامات معنوى مى رسد و اگر نرسيد، مرا لعنت كند!».
  991. طه: آيه 132.
  992. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص495 (خانواده / فصل دوم / نقش نماز در رهايى از تنگناهاى زندگى) و ص497 (نقش دعا در رهايى از تنگناهاى زندگى).
  993. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص498 ح411.
  994. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص498 ح412.
  995. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص498 ح413.
  996. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص500 ح418.
  997. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص498 ح415.
  998. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص540 ح491.
  999. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص538 ح483.
  1000. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص524 ح456.
  1001. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص535 (خانواده / فصل دوم / گشاده دستى براى خانواده).
  1002. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص536 ح478.
  1003. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص462 ح333.
  1004. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص467 (خانواده / فصل دوم / همنشينى با خانواده و غذا خوردن با آنان).
  1005. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص467 (خانواده / فصل دوم / همنشينى با خانواده و غذا خوردن با آنان).
  1006. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص471 (خانواده / فصل دوم / رعايت علاقه خانواده به غذا).
  1007. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص467 (خانواده / فصل دوم / هديه آوردن در بازگشت از سفر).
  1008. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص480 ح373.
  1009. ر. ك: ص127 (خانواده / فصل سوم / غيرت ورزى نابه جا).
  1010. نساء: آيه 34.
  1011. بقره: آيه 228.
  1012. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص521 (خانواده / فصل دوم / پاداش فرمان بردارى زن از شوهر).
  1013. نساء: آيه 34.
  1014. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص516 ح441.
  1015. ر. ك: ص51 (خانواده / فصل دوم: عوامل تحكيم خانواده / دعا كردن).
  1016. ر. ك: ص73 (خانواده / فصل دوم / نهى از نفرين كردن فرزندان).
  1017. حلية الأولياء: ج7 ص140، الفردوس: ج5 ص516 ح8938 كلاهما عن الزبير بن العوّام، كنز العمّال: ج16 ص454 ح45401.
  1018. كنز العمّال: ج16 ص489 ح45597 نقلاً عن ابن النجار.
  1019. الكافي: ج5 ص401 ح1، تهذيب الأحكام: ج7 ص392 ح1568، مكارم الأخلاق: ج1 ص506 ح1754، وسائل الشيعة: ج14 ص220 ح1.
  1020. آمَت: أي صارت أيّما لازوج لها (النهاية: ج1 ص85 «أيم»).
  1021. مسند ابن حنبل: ج10 ص238 ح26853 وراجع: سنن الدارقطني: ج3 ص231 ح42.
  1022. سنن أبي داود: ج2 ص232 ح2096، سنن ابن ماجة: ج1 ص603 ح1875، مسند ابن حنبل: ج1 ص586 ح2469، السنن الكبرى: ج7 ص189 ح13669.
  1023. سنن ابن ماجة: ج1 ص602 ح1873، مسند ابن حنبل: ج10 ص238 ح26852، سنن الدارمي: ج2 ص577 ح2112، السنن الكبرى: ج7 ص193 ح13684.
  1024. آمِروا النِساءَ: أي شاوروهنّ في تزويجهنّ (النهاية: ج1 ص66 «أمِرَ»).
  1025. في تاريخ دمشق: «فقال: فإنّ لها في مالي» بدل «فإنّ له في مالي».
  1026. مسند ابن حنبل: ج2 ص414 ح5724، تاريخ دمشق: ج62 ص182 ح12764.
  1027. در تاريخ دمشق، به جاى، «فانّ له فى مالى» آمده است: «فقال: فانّ لها فى مالى» يعنى صالح گفت: به اندازه اى كه آن يتيم، مهريه اش كرده، من از اموالم بر آن مهريّه مى افزايم.
  1028. اُسد الغابة: ج5 ص413 الرقم 5456.
  1029. دعائم الإسلام: ج2 ص218 ح810.
  1030. مسند ابن حنبل: ج5 ص446 ح16095، سنن ابن ماجة: ج1 ص663 ح2057 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه، المصنّف لعبد الرزّاق: ج6 ص483 ح11759 عن عكرمة وكلاهما نحوه، المعجم الكبير: ج6 ص103 ح5637، اُسد الغابة: ج7 ص63 الرقم 6837، كنز العمّال: ج6 ص185 ح15280؛ مجمع البيان: ج2 ص577 نحوه.
  1031. تفسير الطبري: ج2 الجزء 2 ص461، تفسير ابن كثير: ج1 ص403، تفسير القرطبي: ج3 ص139؛ عوالي اللآلي: ج2 ص144 ح404 نحوه.
  1032. حَسيكَةٌ: أي عَداوَةٌ وحِقدٌ (النهاية: ج1 ص386 «حسك»).
  1033. المصنّف لعبد الرزّاق: ج6 ص174 ح10398 عن ابن أبي الحسين، النهاية في غريب الحديث: ج1 ص386، كنز العمّال: ج16 ص324 ح44731.
  1034. مكارم الأخلاق: ج1 ص506 ح1753، مسند زيد: ص303 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج2 ص221 ح826، بحار الأنوار: ج103 ص351 ح22.
  1035. الكافي: ج5 ص398 ح1، وسائل الشيعة: ج14 ص72 ح1.
  1036. الفردوس: ج5 ص22 ح7329 عن عيسى بن طلحة.
  1037. مانند ازدواج با دختر برادر همسر يا دختر خواهر همسر، كه در صورتى كه همسر موافق باشد و اجازه دهد، مانعى ندارد؛ ليكن طبق اين روايت، نكوهيده است؛ زيرا زمينه ساز اختلاف خانوادگى و فروپاشى خانواده است.
  1038. النساء: 19.
  1039. ثواب الأعمال: ص338 ح1 عن أبي هريرة وابن عبّاس، أعلام الدين: ص418 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج76 ص366 ح30.
  1040. ثواب الأعمال: ص336 ح1 عن أبي هريرة وابن عبّاس، أعلام الدين: ص416 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج76 ص365 ح30.
  1041. ما بين المعقوفين لا يوجد في الطبعة المعتمدة، وأثبتناه من بعض نُسَخ المصدر.
  1042. مكارم الأخلاق: ج1 ص468 ح1597.
  1043. غرر الحكم: ج5 ص234 ح8134، عيون الحكم والمواعظ: ص443 ح7736.
  1044. نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص82، كنز الفوائد: ج1 ص93، أعلام الدين: ص178 وفيهما «الناس» بدل «الخلق»، بحار الأنوار: ج74 ص168 ح35.
  1045. غرر الحكم: ج6 ص269 ح10199، عيون الحكم والمواعظ: ص521 ح9462.
  1046. عضَل الرَّجُلُ حُرمَتَهُ: منعها التزويج (المصباح المنير: ص415 «عضل»).
  1047. مستدرك الوسائل: ج14 ص251 ح16622 و ص325 ح16840 وفيه «عقد الرجال» بدل «عند الرجال» وكلاهما نقلاً عن تحفة الإخوان.
  1048. حُرُّ الوَجهِ: ما أقبل عليك وبدا لك منه (النهاية: ج1 ص365 «حرر»).
  1049. مستدرك الوسائل: ج14 ص250 ح16619 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء.
  1050. إرشاد القلوب: ص175.
  1051. جامع الأخبار: ص447 ح1259، بحار الأنوار: ج103 ص249 ح38.
  1052. المصنّف لعبد الرزّاق: ج9 ص442 ح17943 عن هشام بن عروة عن أبيه، صحيح البخاري: ج4 ص1888 ح4658، السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص371 ح9166، مسند ابن حنبل: ج5 ص481 ح16221 كلّها عن عبد اللّه بن زمعة نحوه، كنز العمّال: ج16 ص377 ح44983.
  1053. الفريصة: عَصَب الرقبة وعُروقها، لأنّها هي التي تثور عند الغضب (النهاية: ج3 ص431 «فرص»).
  1054. المُرَيئَة: هي تصغير المرأة (النهاية: ج4 ص314 «مرأ»).
  1055. نثر الدرّ: ج1 ص207؛ كنز العمّال: ج16 ص377 ح44981 نقلاً عن المصنّف لعبد الرزاق عن أسماء بنت أبي بكر وراجع: مسند إسحاق بن راهويه: ج5 ص113 ح2217.
  1056. الطبقات الكبرى: ج8 ص205، صحيح البخاري: ج5 ص2246 ح5695، السنن الكبرى: ج7 ص498 ح14780، تفسير القرطبي: ج16 ص326 كلّها عن عبد اللّه بن زمعة نحوه، كنز العمّال: ج16 ص377 ح44982؛ الكافي: ج5 ص509 ح1 عن أبي مريم عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه، وسائل الشيعة: ج14 ص119 ح1.
  1057. الفردوس: ج2 ص370 ح3655 عن عائشة.
  1058. غرر الحكم: ج3 ص337 ح4663، عيون الحكم والمواعظ: ص212 ح4224.
  1059. الكافي: ج8 ص23 ح4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام، تحف العقول: ص97، تنبيه الخواطر: ج2 ص40، غرر الحكم: ج5 ص195 ح7952، بحار الأنوار: ج77 ص286 ح1.
  1060. الكافي: ج5 ص563 ح30، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص409 ح4428 بزيادة «ابنتي» بعد «إليّ»، مكارم الأخلاق: ج1 ص443 ح1525 وفيهما «سوء» بدل «شيء»، بحار الأنوار: ج103 ص234 ح17.
  1061. المواعظ العدديّة: ص255.
  1062. لا يَفرَكُ: لا يُبغِضُ (النهاية: ج3 ص441 «فرك»).
  1063. صحيح مسلم: ج2 ص1091 ح61، مسند ابن حنبل: ج3 ص223 ح8371، السنن الكبرى: ج7 ص482 ح14727، كنز العمّال: ج16 ص374 ح44966.
  1064. ضَنِنتُ بِالشيء: إذا بَخِلت به (الصحاح: ج6 ص2156 «ضنن»).
  1065. الفردوس: ج1 ص367 ح1482 عن أبي هريرة.
  1066. المعجم الأوسط: ج8 ص337 ح8798 عن أبي اُمامة، كنز العمّال: ج16 ص375 ح44972.
  1067. جامع الأخبار: ص445 ح1254، بحار الأنوار: ج103 ص248 ح34.
  1068. جامع الأخبار: ص445 ح1256، بحار الأنوار: ج103 ص249 ح36.
  1069. جامع الأخبار: ص446 ح1257، بحار الأنوار: ج103 ص249 ح37.
  1070. غرر الحكم: ج4 ص126 ح5549 و ص131 ح5571 مع تقديم وتأخير، عيون الحكم والمواعظ: ص281 ح5068 و ص284 ح5131 مع تقديم وتأخير.
  1071. غرر الحكم: ج5 ص187 ح7906 و ص277 ح8346، عيون الحكم والموعظ: ص432 ح7423 وفيه «بطل تقديره» بدل «تعجل تدميره».
  1072. غرر الحكم: ج3 ص111 ح3965، عيون الحكم والمواعظ: ص182 ح3724.
  1073. غرر الحكم: ج5 ص365 ح8768، عيون الحكم والمواعظ: ص438 ح7602.
  1074. غرر الحكم: ج6 ص449 ح10958، عيون الحكم والمواعظ: ص552 ح10176 وفيه «الاغترار» بدل «الاعتذار».
  1075. تذوّق ـ كه در متن عربى احاديث به كار رفته ـ يعنى: چشندگى؛ تنوّع طلبى در ازدواج؛ پر ازدواجى؛ بُلهوسى؛ هوسبازى. ذوّاق و ذواّقه، به مرد و زنى مى گويند كه زياد طلاق مى گيرند و زياد ازدواج مى كنند. اين افرد، از همسر خود، زود زده مى شوند و هوسِ يكى ديگر مى كنند.
  1076. المعجم الأوسط: ج8 ص24 ح7848، مسند الشاميّين: ج3 ص268 ح2230، تفسير القرطبي: ج18 ص149، تفسير الثعلبي: ج9 ص334 ح325 كلها عن أبي موسى الأشعري، كنز العمّال: ج9 ص662 ح27875؛ مجمع البيان: ج10 ص457 عن أبي موسى الأشعري.
  1077. الكافي: ج6 ص54 ح1، عوالي اللآلي: ج3 ص372 ح6، وسائل الشيعة: ج15 ص267 ح6؛ المصنّف لابن أبي شيبة: ج4 ص172 ح1 عن شهر بن حوشب نحوه.
  1078. الكافي: ج6 ص55 ح4 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام، وسائل الشيعة: ج15 ص267 ح3؛ تفسير الثعلبي: ج2 ص189 ح160.
  1079. سنن أبي داود: ج3 ص50 ح2659، سنن النسائي: ج5 ص78، مسند ابن حنبل: ج9 ص192 ح23808، سنن الدارمي: ج2 ص588 ح2146 كلها عن جابر بن عتيك، سنن ابن ماجة: ج1 ص643 ح1996 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج3 ص385 ح7066.
  1080. المستدرك على الصحيحين: ج1 ص579 ح1525، مسند ابن حنبل: ج6 ص138 ح17403 وفيه «التريبة» بدل «الريبة» في الموضعين، صحيح ابن خزيمة: ج4 ص113 ح2478 وفيه «الرمية» بدل «الريبة» في الموضعين، المصنّف لعبد الرزاق: ج10 ص409 ح19522 كلّها عن عقبة بن عامر الجهني، كنز العمّال: ج3 ص386 ح7069.
  1081. نهج البلاغة: الكتاب 31، خصائص الأئمّة: ص118 وليس فيه ذيله، كشف المحجّة: ص234 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام، نزهة الناظر: ص60 ح41، أعلام الدين: ص288، بحار الأنوار: ج103 ص252 ح54.
  1082. النكيرُ: الإنكارُ والمناكَرةُ (القاموس المحيط: ج2 ص148 «نكر»).
  1083. الكافي: ج5 ص537 ح9 عن عبد الرحمن بن كثير عن الإمام الصادق عليه السلام، تحف العقول: ص87 نحوه، كنز الفوائد: ج1 ص376 نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص233 ح2.
  1084. ثواب الأعمال: ص335 ح1 عن أبي هريرة وابن عبّاس، أعلام الدين: ص414 عن ابن عبّاس وليس فيه «ظالما»، بحار الأنوار: ج76 ص363 ح30.
  1085. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص14 ح4968، الأمالي للصدوق: ص515 ح707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص463 ح1572 و ج2 ص314 ح2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج76 ص334 ح1.
  1086. سنن الترمذي: ج3 ص477 ح1174، سنن ابن ماجة: ج1 ص649 ح2014 وليس فيه «في الدنيا»، مسند ابن حنبل: ج8 ص257 ح22162 كلّها عن معاذ بن جبل، كنز العمّال: ج16 ص333 ح44779.
  1087. تحف العقول: ص320، بحار الأنوار: ج78 ص234 ح45.
  1088. كنز الفوائد: ج1 ص150 عن يونس بن يعقوب، بحار الأنوار: ج76 ص354 ح21.
  1089. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص11 ح24 عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج103 ص246 ح24.
  1090. السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص354 ح9135، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص193 ح7337، السنن الكبرى: ج7 ص480 ح14720، تاريخ بغداد: ج9 ص448 الرقم 5077، مسند البزّار: ج6 ص340 ح2349 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو، كنز العمّال: ج16 ص396 ح45082.
  1091. المصنّف لعبد الرزاق: ج7 ص487 ح13990 عن ابن المسيّب، كنز العمّال: ج16 ص558 ح45867.
  1092. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص440 ح4524 عن جميل بن درّاج، وسائل الشيعة: ج14 ص115 ح7.
  1093. الأيّم: التي لا زوج لها، بكرا كانت أو ثيّبا، مطلّقةً كانت أو متوفّى عنها (النهاية: ج1 ص85 «أيم»).
  1094. عَنَستِ المرأةُ: إذا طال مكثها في منزل أهلها ولم تتزوّج، حتّى خرجت من عداد الأبكار (المصباح المنير: ص432 «عنس»).
  1095. مسند ابن حنبل: ج10 ص440 ح27660، الأدب المفرد: ص307 ح1047، المعجم الكبير: ج24 ص177 ح445 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج16 ص396 ح45083.
  1096. الصَّرفُ: التَّوبَةُ. والعَدلُ: الفِديَةُ (المصباح المنير: ص338 «صرف»).
  1097. مكارم الأخلاق: ج1 ص441 ح1515.
  1098. ثواب الأعمال: ص339 ح1 عن أبي هريرة وابن عباس، أعلام الدين: ص419 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج76 ص367 ح30.
  1099. مستدرك الوسائل: ج14 ص242 ح16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء.
  1100. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص16 ح4968، الأمالي للصدوق: ص516 ح707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص463 ح1573 و ج2 ص316 ح2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج76 ص335 ح1.
  1101. مكارم الأخلاق: ج1 ص441 ح1517 عن سلمان الفارسي.
  1102. مكارم الأخلاق: ج1 ص441 ح1516.
  1103. المُواتاة: حُسن المطاوَعة والمُوافَقة، وأصلها الهَمز فَخُفِّف وكثُرَ حتّى صار يقال بالواو الخالصة (لسان العرب: ج14 ص13 «أتي»).
  1104. غرر الحكم: ج4 ص166 ح5686.
  1105. جامع الأخبار: ص447 ح1259، بحار الأنوار: ج103 ص249 ح38.
  1106. جامع الأخبار: ص447 ح1259، بحار الأنوار: ج103 ص249 ح38.
  1107. مستدرك الوسائل: ج14 ص242 ح16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء.
  1108. الكافي: ج5 ص507 ح2 عن سعد بن أبي عمرو الجلّاب، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص440 ح4521، مكارم الأخلاق: ج1 ص465 ح1585.
  1109. سنن أبي داود: ج2 ص268 ح2226، سنن الترمذي: ج3 ص493 ح1187، سنن ابن ماجة: ج1 ص662 ح2055، مسند ابن حنبل: ج8 ص323 ح22442، سنن الدارمي: ج2 ص604 ح2187 كلّها عن ثوبان، كنز العمّال: ج16 ص382 ح45007؛ مجمع البيان: ج10 ص457، روضة الواعظين: ص411، عوالي اللآلي: ج2 ص139 ح388.
  1110. المعجم الأوسط: ج8 ص24 ح8748، مسند الشامييّن: ج3 ص268 ح2230 كلاهما عن أبي موسى الاشعري، كنز العمّال: ج9 ص661 ح27873؛ مجمع البيان: ج10 ص457، عوالي اللآلي: ج2 ص139 ح389 كلاهما عن أبي موسى الأشعري.
  1111. مكارم الأخلاق: ج1 ص432 ح1473؛ كنز العمّال: ج9 ص661 ح27873 نقلاً عن المعجم الكبير عن أبي موسى.
  1112. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص365 ح5762، الخصال: ص206 ح24 كلاهما عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج2 ص329 ح2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، روضة الواعظين: ص424، بحار الأنوار: ج72 ص39 ح35.
  1113. المعجم الكبير: ج18 ص319 ح824، تاريخ أصبهان: ج1 ص253 الرقم 411 و ج2 ص92 الرقم 1186، تاريخ دمشق: ج48 ص291 ح10429 كلّها عن فضالة بن عبيد وفي الثلاثة الأخيرة «الفواقر» بدل «العواقر»، كنز العمّال: ج16 ص27 ح43785.
  1114. الفَواقِرُ: أي الدواهي، واحدتها فاقِرَة كأنّها تَحطِمُ فَقار الظّهر (النهاية: ج3 ص463 «فقر»).
  1115. قرب الإسناد: ص81 ح266 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج74 ص151 ح10 وراجع: المعجم الكبير: ج18 ص319 ح824.
  1116. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص176 ح2684 عن محمّد بن سعد عن أبيه، كنز العمّال: ج11 ص93 ح30755.
  1117. الكافي: ج5 ص258 ح3، مشكاة الأنوار: ص458 ح1533 بزيادة «في نفسها» في آخره، وسائل الشيعة: ج12 ص180 ح2.
  1118. در تهيّه بخشى از اين تحليل، از همكارى فاضل ارجمند، آقاى عبد الهادى مسعودى، بهره بردم كه از ايشان صميمانه سپاس گزارم.
  1119. ر. ك: ص107 (خانواده / فصل سوم / اجبار كردن و نظرخواهى نكردن).
  1120. ر. ك: دوستى در قرآن و حديث: ص88 ح160.
  1121. ر. ك: ص106 ح603.
  1122. ر. ك: ص106 ح602.
  1123. نساء: آيه 4.
  1124. گفتنى است توضيحاتى كه در باره حكمت مهريه ارائه شد، اقتباس از كتاب نظام حقوق زن در اسلام، نوشته استاد شهيد مرتضى مطهرى است.
  1125. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص345 (خانواده / فصل يكم / پرهيز از تعيين مَهريه سنگين).
  1126. همان.
  1127. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص346 ح162.
  1128. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص344 ح156.
  1129. ر. ك: ص112 ح612.
  1130. ر. ك: ص112 ح613.
  1131. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص311 (خانواده / فصل يكم / آداب ازدواج و تشكيل خانواده).
  1132. ر. ك: ص114 ح615.
  1133. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص310 ح91.
  1134. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص312 ح96.
  1135. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص271 (خانواده / فصل يكم / همسر دادن فرزندان).
  1136. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص289 (خانواده / فصل يكم / جلوگيرى از فساد اخلاقى و اجتماعى).
  1137. ر. ك: ص114 ح614.
  1138. ر. ك: ص114 ح615.
  1139. ر. ك: ص123 (خانواده / فصل سوم / تحقير كردن) و (نفرت).
  1140. ر. ك: ص116 ح617.
  1141. ر. ك: ص118 ح623.
  1142. ر. ك: ص116 ح622.
  1143. ر. ك: ص118 ح625.
  1144. ر. ك: ص120 ح632.
  1145. ر. ك: ص122 ح635.
  1146. ر. ك: ص122 ح636.
  1147. ر. ك: ص101 (خانواده / فصل دوم / تحليلى در باره عوامل تحكيم خانواده / پذيرفتن مديريت شوهر بر خانواده).
  1148. ر. ك: همين دانش نامه: ج3 ص525 (خانواده / فصل دوم / تلاش براى تأمين نيازهاى اقتصادىِ خانواده).
  1149. ر. ك: ص124 ح642.
  1150. ر. ك: ص124 ح640.
  1151. ر. ك: ص126 ح647.
  1152. ر. ك: ص128 ح650.
  1153. قاعده فقهى «لِعان»، براى اثبات ادّعاى مرد در باره روابط نامشروع زن و نفى فرزندى است كه از او متولّد شده است و كيفيت آن در آيات 6 و 7 از سوره نور آمده است. بر اساس اين قاعده، اگر زن، ادّعاى مرد را انكار كند و هر دو، سوگندهاى چهارگانه را ياد كنند، براى هميشه از هم جدا مى شوند.
  1154. ر. ك: ص130 ح654.
  1155. ر. ك: ص133 (خانواده / فصل سوم / عصبانى كردن شوهر).
  1156. ر. ك: ص132 ح658.
  1157. ر. ك: ص132 ح660.
  1158. ر. ك: ص95 (خانواده / فصل دوم / وظايف خاصّ مرد).
  1159. ر. ك: ص133 (خانواده / فصل سوم / عصبانى كردن شوهر).
  1160. ر. ك: ص134 ح662.
  1161. ر. ك: ص136 ح667.
  1162. ر. ك: ص138 ح668.
  1163. ر. ك: ص138 ح671.
  1164. ر. ك: ص138 ح669.
  1165. ر. ك: ص141 (خانواده / فصل سوم / بُلهَوسى).
  1166. ر. ك: ص140 ح673.
  1167. ر. ك: ص140 ح676.