ث غ ر / الثغر
الثَّغرُ (نسخه آزمایشی)
مرز
درآمد
واژهشناسى «ثغر»
واژه «ثغر» اسم مصدر از ريشه «ث غ ر» و به معناى جايى است كه دشمن مىتواند از آنجا نفوذ كند مانند: شكاف كوهها و درهها.
ابن فارس در اين باره مىنويسد:
الثّاءُ وَالغَينُ وَالرّاءُ أصلٌ واحِدٌ يَدُلُّ عَلى تَفَتُّحٍ وَانفِراجٍ، فَالثَّغرُ الفَرجُ مِن فُروجِ البُلدانِ.[۱]
ثاء و غين و راء، داراى يك گوهر معنايى است و دلالت دارد بر گشايش و شكافته شدن. بنا بر اين، ثغر، روزنهاى از روزنههاى [مرز] سرزمينهاست.
فيومى «ثغر» را چنين معنا كرده است:
الثَّغرُ مِنَ البِلادِ: المَوضِعُ الَّذى يُخافُ مِنهُ هُجومُ العَدُوِّ، فَهُوَ كَالثُّلمَةِ فِي الحائِطِ يُخافُ مِنهُ هُجومُ السّارِقِ.[۲]
«ثغرِ» هر سرزمينى، جايى است كه بيم يورش آوردن دشمن از آن وجود دارد، و «ثغر» همانند شكافِ ديوار است كه نگرانى هجوم دزد از آن وجود دارد.
ابن منظور مىگويد:
«الثَّغرُ» و «الثَّغرَةُ» كُلُّ فُرجَةٍ في جَبَلٍ، أو بَطنِ وادٍ أو طَريقٍ مَسلوكٍ.[۳]
«ثغر» و «ثغرة»: هر شكاف در دل كوه يا ژرفاى درّه و يا گذرگاه است.
بر اين اساس، كلمه «ثغر» در اصل به معناى شكاف و رخنه است و به همين مناسبت كه ممكن است دشمن از آن جا نفوذ كند و يورش آورد، «ثغر» ناميده مىشود. همچنين به خطوط مرزى هر كشور ثغر گفته مىشود؛ زيرا دشمن مىتواند از هر نقطه آن سوء استفاده كند.
«ثغر» در قرآن و حديث
كلمه «ثغر» و ديگر مشتقات ماده آن در قرآن به كار نرفته است، ولى اين واژه كاربرد نسبتا فراوانى در احاديث اسلامى دارد.
مرزهاى جغرافيايى و فرهنگى
نكته قابل توجه اين كه در احاديث اسلامى واژه «ثغر» در دو معنا به كار رفته است، يكى مرزهاى جغرافيايى و ديگرى مرزهاى فرهنگى.
به سخن ديگر، از منظر پيشوايان اسلام، دشمنان اين مكتب از دو ناحيه جامعه اسلامى را تهديد مىكنند: يكى از ناحيه مرزهاى جغرافيايى كه در صورت موفقيت، جامعه اسلامى بر حسب ظاهر آسيب مىبيند، و يكى از ناحيه مرزهاى فرهنگى كه به نابودى حقيقى جامعه اسلامى مىانجامد.
بر اين اساس در نصوص اسلامى به دو نوع مرزبان و مرزبانى اشاره شده است: يكى مرزبانى فرهنگى كه علماى ربانى اين مسؤوليت را به عهده دارند و ديگرى مرزبانى جغرافيايى كه در حوزه مسؤوليت نيروهاى مسلح است.
قرآن كريم ضمن دعوت جامعه اسلامى به مقاومت و پايدارى در برابر دشمنان، آنها را به مرزبانى (رباط) و پاسدارى از مرزهاى جغرافيايى و فرهنگى سرزمينهاى خود دعوت مىكند:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».[۴]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد (در دين دارى) صبور باشيد و يكديگر را به مقاومت [در برابر دشمن] سفارش كنيد و از مرزها نگهبانى نماييد، و از خدا پروا بداريد، باشد كه رستگار شويد.
جمله «رابطوا» از مصدر «رباط» گرفته شده و آن در اصل به معناى بستن چيزى در مكانى است و به همين جهت به كاروانسرا «رباط» گفته مىشود، چون مركبها در آنجا بسته مىشود. و «مرابطه» در اصل به معناى مراقبت از مرزها آمده است زيرا سربازان مركبها را آنجا مىبستند و امكانات جنگى را در آنجا نگهدارى مىكردند.[۵]
ولى اين واژه معناى وسيعى دارد كه شامل هرگونه آمادگى براى دفاع از خود و جامعه اسلامى مىشود[۶] و لذا در روايات اهل بيت عليهمالسلام، جمله ياد شده به مواظبت بر نمازها يكى پس از ديگرى تفسير شده است[۷] زيرا نماز، انسان را در برابر وسوسههاى شياطين انس و جن و آفتهاى معنوى مصونيت مىبخشد.[۸]
همچنين در روايتى رابطه با امامان و پيروى از رهنمودها آنان رباط ناميده شده[۹]چرا كه تمسك به اهل بيت عليهمالسلام مانع از نفوذ دشمنان اسلام به مرزهاى فرهنگى فردى و اجتماعى است.
مرزبانان فرهنگى
در روايتى از امام صادق عليهالسلام مرزبانان فرهنگى جامعه اسلامى چنين توصيف شدهاند:
عُلَماءُ شَيعَتِنا مُرابِطونَ فِي الثَّغرِ الَّذي يَلي إبليسُ وعَفاريتُهُ، يَمنَعونَهُم عَنِ الخُروجِ عَلى ضُعَفاءِ شيعَتِنا، وعَن أن يَتَسَلَّطَ عَلَيهِم إبليسُ وشيعَتُهُ النَّواصِبُ، ألا فَمَنِ انتَصَبَ لِذلِكَ مِن شيعَتِنا كانَ أفضَلَ مِمَّن جاهَدَ الرّومَ وَالتُّركَ وَالخَزَرَ ألفَ ألفِ مَرَّةٍ؛ لِأَ نَّهُ يَدفَعُ عَن أديانِ شيعَتِنا ومُحِبّينا، وذلِكَ يَدفَعُ عَن أبدانِهِم.[۱۰]
علماى شيعه ما، مرزبانان مرزى هستند كه در آن سويش ابليس و ديوهايش قرار دارند و (اين علما) جلوى يورش آنها به شيعيان ناتوان ما و تسلّط يافتن ابليس و پيروان او را بر ايشان مىگيرند. بدانيد كه هريك از شيعيان ما كه به چنين كارى برخيزد، هزار هزار بار برتر از كسى است كه با روميان و تركها و خزرها جهاد كند؛ چرا كه او از عقايد شيعيان و دوستداران ما دفاع مىكند و اين، از بدنهاى آنان.
با اين نگاه هر يك از دانشمندان امت اسلامى كه از دنيا برود، نقطهاى كه او از آن حراست مىكرده خالى خواهد ماند به گونهاى كه هيچ چيز ديگر نمىتواند جايگزين آن گردد. در روايتى از رسول اكرم صلىاللهعليهوآله آمده كه مىفرمايد:
ما قَبَضَ اللّه تَعالى عالِما مِن هذِهِ الاُمَّةِ إلاّ كانَ ثَغرَةً فِي الإِسلامِ، لا تُسَدُّ ثُلمَتُهُ إلى يَومِ القِيامَةِ.[۱۱]
خداوند متعال، عالمى را از ميان اين امّت نَبرَد، مگر اين كه رفتن او رخنهاى در اسلام باشد كه تا روز قيامت، اين رخنه بسته نمىشود.
گفتنى است، نصوص مرتبط با مرزبانى فرهنگى تحت عنوان «علم» در باب مربوط به وظايف علماى ربانى خواهد آمد. از اين رو، اين بخش به نصوص مربوط به مرزبانى جغرافيايى اختصاص دارد، هر چند برخى از آنها شامل مرزبانى فرهنگى نيز هست.
مفهوم مرز و مرزدارى در دورههاى متفاوت مصاديق متفاوتى يافته است. اكنون افزون بر مرزهاى جغرافيايى، مرزهاى ارتباطى و اطلاعاتى نيز نيازمند پاسدارى و حفاظت است.
گسترش ارتباطات سبب به هم خوردن مرزهاى سنتى شده و نفوذپذيرى و باعث احتمال هجوم و حمله از روزنههاى جديد شده است.
اكنون مرزبانى نيز مصاديق جديدتر و به روزترى يافته است و نيازمند آگاهىها و مهارتهاى جديدترى است.
تنوع گونههاى رخنه و نفوذ نيازمند تنوع گونههاى مرزبانى جديدتر است.
مرزبانى جغرافيايى
پاسدارى از مرزهاى فرهنگى بدون حراست از مرزهاى جغرافيايى بسيار دشوار است. از اين رو در نصوص اسلامى مراقبت از مرزهاى جغرافيايى جامعه اسلامى از اهميت ويژهاى برخوردار است. در روايتى منسوب به امام على عليهالسلام حراست از مرزها در كنار تدبير امور جامعه به عنوان دو وظيفه اصلى ولى امر مسلمين معرفى شده است:
فَالوِلايَةُ هِيَ حِفظُ الثُّغورِ وتَدبيرُ الاُمورِ.[۱۲]
ولايت، همان پاسدارى از مرزها و اداره امور [جامعه] است.
در روايتى ديگر از آن حضرت آمده است:
لَيسَ يُحَبُّ لِلمُلوكِ أن يُفَرِّطوا في ثَلاثٍ: في حِفظِ الثُّغورِ، وتَفَقُّدِ المَظالِمِ، وَاختِيارِ الصّالِحينَ لِأَعمالِهِم.[۱۳]
براى حكمرانان پسنديده نيست كه در سه كار، كوتاهى ورزند: حفظ مرزها، رسيدگى به مظالم و حقوق پايمال شده مردم، و انتخاب افراد شايسته براى كارهاى خود.
در اين بخش از دانش نامه، نصوص مرتبط با پاسدارى از مرزهاى جامعه اسلامى در دو فصل تنظيم شدهاند:
فصل اول درباره وجوب حراست از مرزها، تشويق مردم به مرزبانى، فضيلت مرزبانان و سكونت در نقاط مرزى است. و در فصل دوم دعاى امير مؤمنان عليهالسلام ضمن خطبه نماز جمعه براى مرزبانان و نيز دعاى مفصل امام زين العابدين عليهالسلام براى آنان نقل شده است.
گفتنى است با توجه به اين كه مرزبانى در ايام امامت امام چهارم در حكومت جائران بوده، دعاى امام براى مرزبانان و نيز برخى از روايات ديگرى[۱۴] كه در اين بخش آمده حاكى از آن است كه حتى حكومت غاصبان خلافت نيز، از اهميت مرزبانى از كشور اسلامى نمىكاهد.
با تأمل در روايات اين بخش روشن مىشود كه مملكت اسلامى افزون بر مرز اعتقادى و فرهنگى، داراى مرز جغرافيايى نيز هست، بنا بر اين نفى حدود طبيعى و جغرافيايى از آن صحيح به نظر نمىرسد.[۱۵] البته بايد توجه داشت كه از نظر اسلام مبناى مرزبندى جغرافيايى، مرزبندى اعتقادى و فرهنگى است و بر اين اساس هر يك از كشورهاى مسلمان مورد هجوم دشمنان اسلام قرار گيرد، يارى رساندن به آنها جهت دفاع از ارزشهاى اسلامى و مسلمانان مظلوم در صورت امكان واجب است.
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله مىفرمايد:
مَن أصبَحَ لا يَهتَمُّ بِاُمورِ المُسلِمينَ فَلَيسَ مِنهُم، ومَن سَمِعَ رَجلاً يُنادي: يا لَلمُسلِمينَ! فَلَم يُجِبهُ فَلَيسَ بِمُسلِمٍ.[۱۶]
هر كه روز خود را آغاز كند و دغدغه امور (مشكلات) مسلمانان نداشته باشد، از آنان نيست و هر كه بشنود مردى فرياد مىزند: اى مسلمانان به دادم برسيد! و به كمكش نشتابد، مسلمان نيست.
اين سخن به روشنى نشان مىدهد كه مسلمانان در هر نقطهاى از زمين زندگى كنند عضو جامعه بزرگ اسلامى هستند و دفاع از آنها و يارى رساندن به آنها بر اساس اصل اخوت اسلامى لازم و ضرورى است.
الفصل الأوّل: الحَثُّ عَلى حِراسَةِ ثُغورِ البِلادِ الإِسلامِيَّةِ
فصل يكم: تشويق به پاسدارى از مرزهاى كشور اسلامى
1 / 1: وُجوبُ حِراسَةِ الثُّغورِ
1 / 1: وجوب پاسدارى از مرزها
الكتاب
قرآن
«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».[۱۷]
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! [در برابر مشكلات و هوسها] استقامت كنيد و در برابر دشمنان [نيز]، پايدار باشيد و از مرزهاى خود، مراقبت كنيد و از خدا بپرهيزيد، شايد رستگار شويد».
الحديث
حديث
1. الإمام عليّ عليهالسلام: ذُدْ[۱۸] عَن شَرائِعِ الدّينِ، وحُط ثُغورَ المُسلِمينَ.[۱۹]
1. امام على عليهالسلام: از احكام و مقرّرات دين، دفاع كن و از مرزهاى مسلمانان، پاسدارى نما.
2. عنه عليهالسلام: أقِمِ النّاسَ عَلى سُنَّتِهِم ودينِهِم، وَليَأمَنكَ بَريئُهُم، وَليَخفَكَ مُريبُهُم، وتَعاهَد ثُغورَهُم وأَطرافَهُم.[۲۰]
2. امام على عليهالسلام: مردم را بر سنّت و دينشان برپا دار و چنان باش كه بىگناهشان، از تو آسودهخاطر باشد و خلافكارشان، از تو بترسد، و از مرزها و نواحى سرزمينشان، مراقبت كن.
3. الكافي عن يونس عن الإمام الرضا عليهالسلام، قال: قُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداكَ، إنَّ رَجُلاً مِن مَواليكَ بَلَغَهُ أنَّ رَجُلاً يُعطِي السَّيفَ وَالفَرَسَ في سَبيلِ اللّهِ، فَأَتاهُ فَأَخَذَهُما مِنهُ وهُوَ جاهِلٌ بِوَجهِ السَّبيلِ، ثُمَّ لَقِيَهُ أصحابُهُ فَأَخبَروهُ أنَّ السَّبيلَ مَعَ هؤُلاءِ لا يَجوزُ، وأَمَروهُ بِرَدِّهِما. فَقالَ: فَليَفعَل، قالَ: قَد طَلَبَ الرَّجُلُ فَلَم يَجِدهُ، وقيلَ لَهُ: قَد شَخَصَ الرَّجُلُ. قالَ: فَليُرابِط ولا يُقاتِل.
قالَ: فَفي مِثلِ قَزوينَ وَالدَّيلَمِ وعَسقَلانَ وما أشبَهَ هذِهِ الثُّغورَ، فَقالَ: نَعَم، فَقالَ لَهُ: يُجاهِدُ؟ قالَ: لا إلاّ أن يَخافَ عَلى ذَرارِيِّ المُسلِمينَ.
فَقالَ: أرَأَيتَكَ لَو أنَّ الرّومَ دَخَلوا عَلَى المُسلِمينَ لَم يَنبَغِ لَهُم أن يَمنَعوهُم؟! قالَ: يُرابِطُ ولا يُقاتِلُ، وإن خافَ عَلى بَيضَةِ الإِسلامِ وَالمُسلِمينَ قاتَلَ، فَيَكونُ قِتالُهُ لِنَفسِهِ ولَيسَ لِلسُّلطانِ.
قالَ: قُلتُ: فَإِن جاءَ العَدُوُّ إلَى المَوضِعِ الَّذي هُوَ فيهِ مُرابِطٌ، كَيفَ يَصنَعُ؟
قالَ: يُقاتِلُ عَن بَيضَةِ الإِسلامِ لا عَن هؤُلاءِ؛ لِأَنَّ في دُروسِ[۲۱] الإِسلامِ دُروسَ دينِ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله.[۲۲]
3. الكافى ـ به نقل از يونس ـ: به امام رضا عليهالسلام گفتم: فدايت شوم! شخصى از پيروان شما مىشنود كه مردى [براى جهاد] در راه خدا، شمشير و اسب مىدهد، و او مىرود و آنها را از او مىگيرد، در حالى كه نمىداند [واقعا] در چه راهى مىجنگد. سپس دوستانش او را مىبينند و به او مىگويند كه جهاد كردن براى اينها (حكّام جور و حكومتهاى غاصب)، جايز نيست و وادارش مىكنند اسب و شمشير را برگردانَد.
امام عليهالسلام فرمود: «بايد اين كار را بكند». گفت [م]: او به سراغ آن مرد مىرود، امّا پيدايش نمىكند و به او مىگويند: آن مرد، از دنيا رفت. فرمود: «مرزبانى دهد، امّا نجنگد». گفت[م]: در جاهايى مثل قزوين و ديلم و عَسقَلان و امثال اين سرحدّات؟ فرمود: «آرى». گفت [م]: [ابتدا به] جهاد كند؟ فرمود: «نه، مگر اين كه بر جان زنان و كودكان مسلمانان بترسد». گفت [م]: اگر روميان به مسلمانان حمله كنند، نبايد آنها را دفع كنند؟ فرمود: «مرزبانى دهد و نجنگد؛ امّا اگر اسلام و مسلمانان به خطر افتادند، بجنگد كه در اين صورت، جنگ او براى خودش است، نه براى سلطان [و حكومت]».
گفتم: اگر دشمن به محلّى كه او در آن جا مرزبانى مىدهد، حمله كرد، چه كند؟ فرمود: «براى دفاع از حريم اسلام مىجنگد، نه براى اينها؛ زيرا از بين رفتن اسلام، از بين رفتن دين محمّد صلىاللهعليهوآله است».
4. قرب الإسناد عن محمّد بن عيسى: أتَيتُ أنَا ويونُسُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ بابَ الرِّضا عليهالسلام... فَدَخَلنا فَسَلَّمنا عَلَيهِ، فَرَدَّ السَّلامَ ثُمَّ أمَرَنا بِالجُلوسِ. فَقالَ لَهُ يونُسُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ: يا سَيِّدي، تَأذَنُ لي أن أسأَلَكَ عَن مَسأَلَةٍ؟
فَقالَ لَهُ: سَل. فَقالَ لَهُ يونُسُ: أخبِرني عَن رَجُلٍ مِن هؤُلاءِ ماتَ وأَوصى أن يُدفَعَ مِن مالِهِ فَرَسٌ وأَلفُ دِرهَمٍ وسَيفٌ إلى رَجُلٍ يُرابِطُ عَنهُ ويُقاتِلُ في بَعضِ هذِهِ الثُّغورِ، فَعَمَدَ الوَصِيُّ فَدَفَعَ ذلِكَ كُلَّهُ إلى رَجُلٍ مِن أصحابِنا، فَأَخَذَهُ وهُوَ لا يَعلَمُ أنَّهُ لَم يَأتِ لِذلِكَ وَقتٌ بَعدُ، فَما تَقولُ، أيَحِلُّ لَهُ أن يُرابِطَ عَن هذَا الرَّجُلِ في بَعضِ هذِهِ الثُّغورِ أم لا؟
فَقالَ: يَرُدُّ عَلَى الوَصِيِّ ما أخَذَ مِنهُ ولا يُرابِطُ، فَإِنَّهُ لَم يَأتِ لِذلِكَ وَقتٌ بَعدُ، فَقالَ: يَرُدُّهُ عَلَيهِ، فَقالَ يونُسُ: فَإِنَّهُ لا يَعرِفُ الوَصِيَّ ولا يَدري أينَ مَكانُهُ.
فَقالَ لَهُ الرِّضا عليهالسلام: يَسأَلُ عَنهُ. فَقالَ لَهُ يونُسُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ: فَقَد سَأَلَ عَنهُ فَلَم يَقَع عَلَيهِ، كَيفَ يَصنَعُ؟
فَقالَ: إن كانَ هكَذا فَليُرابِط ولا يُقاتِل. فَقالَ لَهُ يونُسُ: فَإِنَّهُ قَد رابَطَ وجاءَهُ العَدُوُّ وكادَ أن يَدخُلَ عَلَيهِ في دارِهِ، فَما يَصنَعُ يُقاتِلُ أم لا؟
فَقالَ لَهُ الرِّضا عليهالسلام: إذا كانَ ذلِكَ كَذلِكَ فَلا يُقاتِلُ عَن هؤُلاءِ، ولكِن يُقاتِلُ عَن بَيضَةِ الإِسلامِ[۲۳]، فَإِنَّ في ذَهابِ بَيضَةِ الإِسلامِ دُروسَ ذِكرِ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله.[۲۴]
4. قرب الإسناد ـ به نقل از محمّد بن عيسى ـ: من و يونس بن عبد الرحمان به خانه امام رضا عليهالسلام رفتيم و داخل شديم و سلام كرديم. امام عليهالسلام جواب سلام ما را داد و فرمود كه بنشينيم. يونس بن عبد الرحمان به ايشان گفت: سروَرم! اجازه مىدهيد مسئلهاى از شما بپرسم؟ فرمود: «بپرس». يونس گفت: مردى از اينها (مخالفان) مىميرد و وصيّت كرده كه از دارايىاش، يك اسب و هزار درهم و يك شمشير به مردى دهند تا از جانب او در يكى از مرزها نگهبانى دهد و بجنگد. وصىّ آن مرد، همه آنها را به مردى از ياران ما (شيعيان) مىدهد و او، آن را مىگيرد، در حالى كه نمىداند هنوز زمان اين كار نرسيده است. چه مىفرماييد؟ آيا براى اين مرد، جايز است از طرف آن شخص در يكى از اين مرزها، نگهبانى دهد يا نه؟
فرمود: «آنچه گرفته است، به وصى برگردانَد و مرزبانى ندهد؛ زيرا هنوز زمان اين كار، نرسيده است». دوباره فرمود: «به او برمىگردانَد». يونس گفت: [فرض كنيم]وصى را نمىشناسد و نمىداند كجاست؟
امام رضا عليهالسلام به او فرمود: «سراغش را بگيرد». يونس بن عبد الرحمان گفت: مىگيرد، امّا به جايى نمىرسد، چه كند؟
فرمود: «اگر چنين بود، مرزبانى دهد و نجنگد». يونس گفت: مرزبانى مىدهد و دشمن مىآيد و به زودى در خانهاش به او حمله مىكند، چه كند؟ بجنگد يا نجنگد؟ امام رضا عليهالسلام به او فرمود: «اگر چنين شد، براى اينها نجنگد، بلكه به قصد دفاع از حريم اسلام بجنگد؛ زيرا از بين رفتن اسلام، از بين رفتن نام محمّد صلىاللهعليهوآله است».
5. معاني الأخبار عن أبان الأحمر: سَأَلَ بَعضُ أصحابِنا أبَا الحَسَنِ عليهالسلام عَنِ الطّاعونِ يَقَعُ في بَلدَةٍ وأَنَا فيها، أتَحَوَّلُ عَنها؟ قالَ: نَعَم. قالَ: فَفِي القَريَةِ وأَنَا فيها، أتَحَوَّلُ عَنها؟ قالَ: نَعَم. قالَ: فَفِي الدّارِ وأَنَا فيها، أتَحَوَّلُ عَنها؟ قالَ: نَعَم. قُلتُ: وإنّا نَتَحَدَّثُ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله قالَ: الفِرارُ مِنَ الطّاعونِ كَالفِرارِ مِنَ الزَّحفِ.
قالَ: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله إنَّما قالَ هذا في قَومٍ كانوا يَكونونَ فِي الثُّغورِ في نَحوِ العَدُوِّ فَيَقَعُ الطّاعونُ، فَيُخلونَ أماكِنَهُم ويَفِرّونَ مِنها، فَقالَ رَسولُ اللّهِ ذلِكَ فيهِم.[۲۵]
5. معانى الأخبار ـ به نقل از ابان احمر ـ: يكى از ياران ما (شيعيان) از ابو الحسن [موسى بن جعفر] عليهالسلام پرسيد: در شهرى طاعون مىآيد و من در آن شهر هستم. آيا از آن شهر بروم؟ فرمود: «آرى». گفت: در روستا طاعون مىآيد و من در آن روستا هستم. آيا از آنجا بروم؟ فرمود: «آرى». گفت: در خانه طاعون مىافتد و من در آن هستم. آيا از آن بروم؟ فرمود: «آرى». گفتم: ما از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله حديثى روايت مىكنيم كه فرمود: «گريختن از طاعون، مانند گريختن از جهاد است».
فرمود: «پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله اين را در باره مردمانى فرمود كه در مرزها رو به روى دشمن بودند و طاعون كه مىآمد، مواضع خود را رها مىكردند و از آن جا مىگريختند. پس پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله اين جمله را در باره آنها بيان فرمود».
1 / 2: دَورُ الإِمامِ في حِراسَةِ الثُّغورِ
1 / 2: نقش امام در پاسدارى از مرزها
6. الإمام عليّ عليهالسلام:... فَالوِلايَةُ هِيَ حِفظُ الثُّغورِ وتَدبيرُ الاُمورِ.[۲۶]
6. امام على عليهالسلام:... و ولايت، همان پاسدارى از مرزها و اداره امور.
7. الإمام الرضا عليهالسلام: إنَّ الإِمامَةَ خِلافَةُ اللّهِ، وخِلافَةُ الرَّسولِ صلىاللهعليهوآله... بِالإِمامِ تَمامُ الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصِّيامِ وَالحَجِّ وَالجِهادِ، وتَوفيرُ الفَيءِ وَالصَّدَقاتِ، وإمضاءُ الحُدودِ وَالأَحكامِ، ومَنعُ الثُّغورِ وَالأَطرافِ.[۲۷]
7. امام رضا عليهالسلام: امامت، جانشينىِ خدا و جانشينىِ پيامبر صلىاللهعليهوآله است.… به واسطه امام است كه نماز و زكات و روزه و حج و جهاد، كامل مىشوند، فى ء و زكاتها عادلانه تقسيم مىشوند و حدود و احكام، اجرا مىگردند و مرزها و سرحدّات، حراست مىشوند.
1 / 3: اِهتِمامُ الإِمامِ عَلِيٍّ علیه السّلام بِحِفظِ الثُّغورِ
1 / 3: اهتمام امام على (ع)به پاسدارى از مرزها
8. الإمام عليّ عليهالسلام ـ في كِتابِهِ إلى بَعضِ عُمّالِهِ ـ: أمّا بَعدُ، فَإِنَّكَ مِمَّن أستَظهِرُ بِهِ عَلى إقامَةِ الدّينِ، وأَقمَعُ بِهِ نَخوَةَ الأَثيمِ، وأَسُدُّ بِهِ لَهاةَ الثَّغرِ المَخوفِ.[۲۸]
8. امام على عليهالسلام ـ در نامهاش به يكى از كارگزارانش ـ: پس از حمد و سپاس خداوند، تو از كسانى هستى كه من در برپا داشتن دين به آنان پشتگرم هستم و خودبزرگبينى گنهكاران را از بين مىبَرَم و رخنههايى را كه بيم نفوذ دشمن از آنها مىرود، مىبندم.
9. عنه عليهالسلام ـ في كِتابِهِ إلَى المُنذِرِ بنِ الجارودِ العَبدِيِّ وقَد خانَ في بَعضِ ما وَلاّهُ مِن أعمالِهِ ـ: أمّا بَعدُ، فَإِنَّ صَلاحَ أبيكَ غَرَّني مِنكَ، وظَنَنتُ أنَّكَ تَتَّبِعُ هَديَهُ، وتَسلُكُ سَبيلَهُ، فَإِذا أنتَ فيما رُقِّيَ إلَيَّ[۲۹] عَنكَ لا تَدَعُ لِهَواكَ انقِيادا، ولا تُبقي لاِخِرَتِكَ عِتادا[۳۰]. تَعمُرُ دُنياكَ بِخَرابِ آخِرَتِكَ، وتَصِلُ عَشيرَتَكَ بِقَطيعَةِ دينِكَ.
ولَئِن كانَ ما بَلَغَني عَنكَ حَقّا، لَجَمَلُ أهلِكَ وشِسعُ[۳۱] نَعلِكَ خَيرٌ مِنكَ، ومَن كانَ بِصِفَتِكَ فَلَيسَ بِأَهلٍ أن يُسَدَّ بِهِ ثَغرٌ، أو يُنفَذَ بِهِ أمرٌ.[۳۲]
9. امام على عليهالسلام ـ در نامهاش به مُنذِر بن جارود عبدى كه در يكى از امور فرماندارىاش، خيانتى مرتكب شده بود ـ: امّا بعد، شايستگى پدرت، مرا نسبت به تو فريفت و گمان كردم كه تو نيز روش پدرت را مىپويى و راه او را مىروى؛ امّا آن طور كه به من خبر رسيده است، تو از پيروى هواى نفْست، فروگذار نمىكنى و براى آخرتت، توشهاى نمىگذارى و دنياى خود را با خراب كردن آخرتت، آبادان مىكنى و براى حفظ پيوند خويش با ايل و عشيره ات، از دينت مىبُرى.
اگر آنچه در باره تو به من گزارش شده است، راست باشد، هر آينه، شتر خانوادهات و بند كفشت از تو باارزش تر خواهند بود و كسى چون تو، شايستگى آن را ندارد كه از مرزى پاسدارى كند يا فرمانى به واسطه او اجرا گردد.…
10. عنه عليهالسلام ـ مِن كِتابٍ لَهُ إلى كُمَيلِ بنِ زِيادٍ النَّخَعِيِّ وهُوَ عامِلُهُ عَلى هِيتَ[۳۳]، يُنكِرُ عَلَيهِ تَرَكَهُ دَفعَ مَن يَجتازُ بِهِ مِن جَيشِ العَدُوِّ طالِبا الغارَةَ ـ: أمّا بَعدُ فَإِنَّ تَضييعَ المَرءِ ما وُلِّيَ، وتَكَلُّفَهُ ما كُفِيَ، لَعَجزٌ حاضِرٌ ورَأيٌ مُتَبَّرٌ[۳۴]. وإنَّ تَعاطِيَكَ الغارَةَ عَلى أهلِ قِرقيسِيا[۳۵]، وتَعطيلَكَ مَسالِحَكَ[۳۶] الَّتي وَلَّيناكَ، لَيسَ بِها مَن يَمنَعُها، ولا يَرُدُّ الجَيشَ عَنها لَرَأيٌ شَعاعٌ[۳۷]. فَقَد صِرتَ جِسرا لِمَن أرادَ الغارَةَ مِن أعدائِكَ عَلى أولِيائِكَ، غَيرَ شَديدِ المَنكِبِ، ولا مَهيبِ الجانِبِ، ولا سادٍّ ثَغرَةً.[۳۸]
10. امام على عليهالسلام ـ در نامهاش به كميل بن زياد نَخَعى، كارگزارش در هِيت و خُرده گيرى بر او كه چرا سپاهيان دشمن را [كه از حوزه مأموريت او گذشتهاند،] رها كرده و به جايى ديگر هجوم برده است ـ: امّا بعد، وا نهادن [آدمى آنچه را بر عهده او نهاده شده و بر دوش گرفتن آنچه كه از او برداشته شده، ناتوانىِ آشكار و انديشهاى تباه كننده است. اقدام تو به حمله بر اهل قِرقيسيا و خالى نهادن پاسگاههاى مرزى كه به تو سپردهايم، و نبودن كسانى كه جلوِ دشمن را بگيرند و لشكرش را برانند، رأيى پريشان و آشفته است. تو پلى شدهاى تا دشمنانت از تو بگذرند و بر دوستانت، هجوم بَرَند؛ كه نه قدرت جنگيدن دارى و نه هيبت ترساندن و نه مرزى را مىتوانى ببندى.
11. عنه عليهالسلام ـ في كِتابِهِ إلى أهلِ مِصرَ ـ: ألا تَرَونَ إلى أطرافِكُم قَدِ انتَقَصَت، وإلى أمصارِكُم قَدِ افتُتِحَت، وإلى مَمالِكِكُم تُزوى، وإلى بِلادِكُم تُغزى، انفِروا رَحِمَكُمُ اللّهُ إلى قِتالِ عَدُوِّكُم، ولا تَثّاقَلوا إلَى الأَرضِ فَتُقِرّوا بِالخَسفِ[۳۹].[۴۰]
11. امام على عليهالسلام ـ در نامهاش به مردم مصر ـ: آيا نمىبينيد كه نواحى و مرزهايتان، كاستى گرفته و شهرهايتان، تصرّف شده است و ممالكتان، گرفته و كشورتان اشغال مىشود؟! پس ـ خدايتان رحمت كناد ـ به جنگ با دشمنتان بشتابيد و به زمين نچسبيد كه در آن صورت، به خوارى تن مىدهيد.
12. عنه عليهالسلام: ألا وإنّي قَد دَعَوتُكُم إلى قِتالِ هؤُلاءِ القَومِ لَيلاً ونَهارا، وسِرّا وإعلانا، وقُلتُ لَكُم: اُغزوهُم قَبلَ أن يَغزوكُم، فَوَاللّهِ، ما غُزِيَ قَومٌ قَطُّ في عُقرِ دارِهِم[۴۱] إلاّ ذَلّوا. فَتَواكَلتُم[۴۲] وتَخاذَلتُم حَتّى شُنَّت عَلَيكُمُ الغاراتُ، ومَلَكَت عَلَيكُمُ الأَوطانُ. هذا أخو غامِدٍ[۴۳] قَد وَرَدَت خَيلُهُ الأَنبارَ[۴۴]، وقَتَلَ حَسّانَ بنَ حَسّانَ البَكرِيَّ، وأَزالَ خَيلَكُم عَن مَسالِحِها.[۴۵]
12. امام على عليهالسلام: آگاه باشيد! من شما را شب و روز و نهان و آشكار به جهاد با اين گروه، فرا خواندم و به شما گفتم: «با آنان بجنگيد، پيش از آن كه با شما بجنگند، كه به خدا سوگند، هيچ ملتى درون خانههاى خود با دشمن نجنگيدند، مگر آن كه خوار شدند»؛ امّا شما كار را به يكديگر واگذاشتيد و به يارى نيامديد، تا اين كه از هر سو بر شما حمله آورند و سرزمينهايتان را گرفتند.
اينك، اين مردِ غامِدى است كه لشكريانش وارد]شهر] انبار شده و حسّان بن حسّان بَكرى را كشتهاند و سپاه شما را از پاسگاههايشان كنار زدهاند.
13. تاريخ الطبري عن عوانة: وَجَّهَ مُعاوِيَةُ في هذِهِ السَّنَةِ (39 ق) سُفيانَ بنَ عَوفٍ في سِتَّةِ آلافِ رَجُلٍ، وأَمَرَهُ أن يَأتِيَ هيتَ فَيَقطَعَها، وأَن يُغيرَ عَلَيها، ثُمَّ يَمضِيَ حَتّى يَأتِيَ الأَنبارَ وَالمَدائِنَ فَيوقِعَ بِأَهلِها، فَسارَ حَتّى أتى هيتَ فَلَم يَجِد بِها أحَدا، ثُمَّ أتَى الأَنبارَ وبِها مَسلَحَةٌ لِعَلِيٍّ تَكونُ خَمسَمِئَةِ رَجُلٍ، وقَد تَفَرَّقوا فَلَم يَبقَ مِنهُم إلاّ مِئَةُ رَجُلٍ، فَقاتَلَهُم، فَصَبَرَ لَهُم أصحابُ عَلِيٍّ مَعَ قِلَّتِهِم، ثُمَّ حَمَلَت عَلَيهِمُ الخَيلُ وَالرَّجّالَةُ، فَقَتَلوا صاحِبَ المَسلَحَةِ، وهُوَ أشرَسُ بنُ حَسّانَ البَكرِيُّ في ثَلاثينَ رَجُلاً، وَاحتَمَلوا ما كان فِي الأَنبارِ مِن الأَموالِ وأَموالِ أهلِها، ورَجَعوا إلى مُعاوِيَةَ.
وبَلَغَ الخَبَرُ عَلِيّا، فَخَرَجَ حَتّى أتَى النُّخَيلَةَ، فَقالَ لَهُ النّاسُ: نَحنُ نَكفيكَ، قالَ: ما تَكفونَني ولا أنفُسَكُم؛ وسَرَّحَ سَعيدُ ابنُ قَيسٍ في أثَرِ القَومِ، فَخَرَجَ في طَلَبِهِم حَتّى جازَ هيتَ، فَلَم يَلحَقهُم فَرَجَعَ.[۴۶]
13. تاريخ الطبرى ـ به نقل از عوانه ـ: در اين سال (39 ق)، معاويه، سفيان بن عوف را با شش هزار تن گسيل داشت و به او فرمان داد تا به هِيت برود و بر آن بتازد و سپس به سوى انبار و مدائن، رهسپار شود و بر مردم آن دو شهر، يورش بَرَد. سفيان حركت كرد و به هِيت رسيد، امّا در آن جا كسى را نيافت. سپس به انبار رفت كه در آن جا مرزبانان على عليهالسلام متشكّل از پانصد تن، حضور داشتند كه جز صد تن، بقيّه پراكنده شدند و سفيان با آنان جنگيد. ياران على عليهالسلام، با آن كه اندك بودند، در برابرش پايدارى ورزيدند؛ امّا سفيان با سواران و پيادگان بر آنها تاختند و فرمانده مرزبانى، يعنى اشرس بن حسّان بكرى را با سى تن از افرادش كشتند و اموال انبار و اموال مردم آن را برداشتند و نزد معاويه باز گشتند.
خبر به على عليهالسلام رسيد. حركت كرد تا به نُخَيله رسيد. مردم به او گفتند: كمك ما براى تو كافى است. على عليهالسلام فرمود: «يارى شما نه مرا كافى است و نه [حتّى] خودتان را». سپس سعيد بن قيس را در تعقيب شاميان فرستاد و او در جستجوى آنان، روانه شد و از هِيت گذشت، امّا به آنها نرسيد و برگشت.
14. الطرائف: فَلَم يَقُم مَعَ رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله أحَدٌ مِنَ المُهاجِرينَ كَقِيامِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهالسلام، فَإِنَّهُ آزَرَهُ ووَقاهُ بِنَفسِهِ، ونامَ في مَضجَعِهِ، ثُمَّ لَم يَزَل بَعدُ مُتَمَسِّكا بِأَطرافِ الثُّغورِ ويُنازِلُ الأَبطالَ، ولا يَنكُلُ عَن قَرنٍ، ولا يُوَلّي عَن جَيشٍ، مَنيعُ القَلبِ، يُؤَمَّرُ عَلَى الجَميعِ ولا يُؤَمَّرُ عَلَيهِ أحَدٌ، أشَدُّ النّاسِ وَطأَةً عَلَى المُشرِكينَ، وأَعظَمُهُم جِهادا فِي اللّهِ، وأَفقَهُهُم في دينِ اللّهِ، وأَقرَؤُهُم لِكِتابِ اللّهِ، وأَعرَفُهُم بِالحَلالِ وَالحَرامِ، وهُوَ صاحِبُ الوِلايَةِ في حَديثِ غَديرِ خُمٍّ، وصاحِبُ قَولِهِ: أنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى إلاّ أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي، وصاحِبُ يَومِ الطّائِفِ.[۴۷]
14. الطرائف: هيچ يك از مهاجران همانند على بن ابى طالب عليهالسلام از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله حمايت نكرد. او ايشان را يارى رساند و جان خود را سپر او كرد و در بسترش خوابيد و پس از آن، همچنان از مرزها و سرحدّات، پاسدارى مىكرد و با پهلوانان مىجنگيد و از برابر هيچ هماوردى پا پس نمىكشيد و از مقابل هيچ لشكرى وا پس نمىنشست و قوىدل بود. بر همگان، امير مىشد و كسى بر او به اميرى منصوب نمىشد. سختگيرترينِ مردمان بر مشركان و مجاهدترين آنان در راه خدا و داناترينشان در دين خدا و قرآنخوانترينِ آنان و آشناترينشان به حلال و حرام بود. در حديث غدير خم به مقام ولايت منصوب شد و [پيامبر صلىاللهعليهوآله] در باره او فرمود: «تو براى من، همانند هارون براى موسى عليهالسلام هستى با اين تفاوت كه پس از من، پيامبرى نخواهد بود» و اوست صاحب روز طائف (يعنى كسى كه در آن روز، پيامبر صلىاللهعليهوآله فرايش خواند و لَختى دراز با هم به نجوا پرداختند و محرمانه سخن گفتند).
1 / 4: كِتابُ الإِمامِ علیه السّلام إلى أصحابِ المَسالِحِ
1 / 4: نامه امام علیه السّلام به مرزبانان
15. الإمام عليّ عليهالسلام: مِن عَبدِ اللّهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ أميرِ المُؤمِنينَ إلى أصحابِالمَسالِحِ:
أمّا بَعدُ، فَإِنَّ حَقّا عَلَى الوالي ألاّ يُغَيِّرَهُ عَلى رَعِيَّتِهِ فَضلٌ نالَهُ، ولا طَولٌ خُصَّ بِهِ، وأَن يَزيدَهُ ما قَسَمَ اللّهُ لَهُ مَن نِعَمِهِ دُنوّا مِن عِبادِهِ، وعَطفا عَلى إخوانِهِ.
ألا وإنَّ لَكُم عِندي ألاّ أحتَجِزَ دونَكُم سِرّا إلاّ في حَربٍ، ولا أطوِيَ دونَكُم أمرا إلاّ في حُكمٍ، ولا اُؤَخِّرَ لَكُم حَقّا عَن مَحَلِّهِ، ولا أقِفَ بِهِ دونَ مَقطَعِهِ، وأَن تَكونوا عِندي فِي الحَقِّ سَواءً، فَإِذا فَعَلتُ ذلِكَ وَجَبَت للّه عَلَيكُمُ النِّعمَةُ.
ولي عَلَيكُمُ الطّاعَةُ، وأَلاّ تَنكُصوا[۴۸] عَن دَعوَةٍ، ولا تُفَرِّطوا في صَلاحٍ، وأَن تَخوضُوا الغَمَراتِ إلَى الحَقِّ، فَإِن أنتُم لَم تَستَقيموا لي عَلى ذلِكَ، لَم يَكُن أحَدٌ أهوَنَ عَلَيَّ مِمَّنِ اعوَجَّ مِنكُم، ثُمَّ اُعظِمُ لَهُ العُقوبَةَ، ولا يَجِدُ عِندي فيها رُخصَةً. فَخُذوا هذا مِن اُمَرائِكُم، وأَعطوهُم مِن أنفُسِكُم ما يُصلِحُ اللّهُ بِهِ أمرَكُم، وَالسَّلامُ.[۴۹]
15. امام على عليهالسلام: از بنده خدا، على بن ابى طالب امير مؤمنان، به مرزبانان.
امّا بعد، حكمران نبايد به امتيازى كه به دست آورده و قدرتى كه به او ويژه گشته است، [رفتار] او با رعيّت دگرگون شود؛ بلكه بايد نعمتى كه خداوند، بهره او ساخته است، وى را به بندگان او نزديكتر و به برادرانش مهربانتر گردانَد.
بدانيد كه حقّ شما بر من، آن است كه رازى را از شما نپوشانم، مگر در مورد جنگ، و بدون رايزنى با شما، كارى را انجام ندهم، مگر در داورى [و حكم شرع] و حقّ شما را از هنگام آن به تأخير نيندازم (/ حقّ شما را از آنچه بايد، كمتر نگزارم) و در رساندن آن، درنگ نكنم و همه شما را در حق، يكسان بدانم. پس هر گاه چنين رفتار كردم، نعمت خدا بر شما ثابت گشته است [و شما رهين نعمت و منّت او به سبب وجود حكمرانِ دادگر شدهايد].
حقّ من بر شما، اين است كه از من فرمان ببريد و از فراخوانم، سر باز نزنيد و در كارى كه به صلاح است، كوتاهى نكنيد و در راه حق، رنجها و سختىها را به جان بخريد، كه اگر در اين مسيرِ درستى كه گفتم، حركت نكنيد، هيچ كس نزد من خوارتر و بىمقدارتر از كژروِ شما نخواهد بود و او را سخت، كيفر خواهم داد و در اين كيفر، رخصتى از من نخواهد ديد. پس اين [دستور] را از فرماندهانتان بگيريد و از آنان در آنچه خداوند با آن، كار شما را سامان مىبخشد، فرمان ببريد.
1 / 5: فَضلُ الرِّباطِ وَالمُرابِطِ
1 / 5: ارزش مرزبانى و مرزبان
16. رسول اللّه صلىاللهعليهوآله: إنَّ لِكُلِّ اُمَّةٍ رَهبانِيَّةً، ورَهبانِيَّةَ اُمَّتي الرِّباطُ[۵۰] في نُحورِ العَدُوِّ.[۵۱]
16. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر امّتى را رُهبانيّتى است، و رُهبانيت امّت من، در بيخِ گوش دشمن است.
17. عنه صلىاللهعليهوآله: هَمُّوا بِالرِّباطِ، فَإِنَّهُ مَن هَمَّ بِالرِّباطِ كَتَبَ اللّهُ عز و جل لَهُ بَينَ عَينَيهِ بَراءَةً مِنَ النِّفاقِ.[۵۲]
17. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: در آمادگى جنگيدن بكوشيد؛ زيرا كسى كه در آمادگى نظامى بكوشد، خداى عز و جل بركنارى از نفاق را بر پيشانى او مىنويسد.
18. عنه صلىاللهعليهوآله: إنَّ صَلاةَ المُرابِطِ تَعدِلُ خَمسَمِئَةِ صَلاةٍ، ونَفَقَةَ الدّينارِ وَالدِّرهَمِ مِنهُ أفضَلُ مِن تِسعِمِئَةِ دينارٍ، يُنفِقُهُ في غَيرِهِ مِن غَيرِهِ.[۵۳]
18. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: نماز نظامى آماده، با پانصد نماز، برابرى مىكند و درهم و دينار او برتر از نهصد دينارى است كه غير او در راهى غير از نظامىگرى [و جهاد]انفاق مىكند.
19. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن لَزِمَ الرِّباطَ لَم يَترُك مِنَ الخَيرِ مَطلَبا، ولَم يَترُك مِنَ الشَّرِّ مَهرَبا.[۵۴]
19. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس مرزبانى كند، هر آنچه خير است، به دست آورده است و از هر آنچه شرّ است، گريخته است.
20. عنه صلىاللهعليهوآله: رِباطُ يَومٍ في سَبيلِ اللّهِ خَيرٌ مِنَ الدُّنيا وما عَلَيها.[۵۵]
20. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: يك روز مرزبانى در راه خدا، بهتر است از دنيا و هر چه در آن است.
21. عنه صلىاللهعليهوآله: رِباطُ يَومٍ في سَبيلِ اللّهِ، خَيرٌ مِن ألفِ يَومٍ فيما سِواهُ مِنَ المَنازِلِ.[۵۶]
21. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: يك روز مرزبانى در راه خدا، از هزار روز ماندن در ديگر منزلگاهها بهتر است.
22. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن رابَطَ لَيلَةً في سَبيلِ اللّهِ سُبحانَهُ، كانَت كَأَلفِ لَيلَةٍ، صِيامِها وقِيامِها.[۵۷]
22. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس يك شب در راه خداى سبحان مرزبانى كند، چنان است كه هزار شبانهروز، روزه بگيرد و شبزندهدارى كند.
23. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن رابَطَ لَيلَةً حارِسا مِن وَراءِ المُسلِمينَ، كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ مَن خَلفَهُ مِمَّن صامَ وصَلّى.[۵۸]
23. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس يك شب از مرزهاى مسلمانان نگهبانى كند، برايش پاداشى همانند پاداش كسانى است كه در غير مرزها نماز مىخوانند و روزه مىگيرند.
24. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن رابَطَ يَوما في سَبيلِ اللّهِ كانَ كَعِدلِ شَهرٍ، صِيامِهِ وقِيامِهِ.[۵۹]
24. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس يك روز در راه خدا مرزبانى كند، با يك ماه روزه و شبزندهدارى برابرى مىكند.
25. عنه صلىاللهعليهوآله: المُرابِطُ في سَبيلِ اللّهِ أعظَمُ أجرا مِن رَجُلٍ جَمَعَ كَعبَيهِ بِزِنادِ[۶۰] شَهرٍ، صامَهُ وقامَهُ.[۶۱]
25. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: كسى كه در راه خدا مرزبانى دهد، اجرش بيشتر از مردى است كه يك ماه، پا به جفت،[۶۲] روزه بگيرد و نماز بخواند.
26. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن رابَطَ يَوما في سَبيلِ اللّهِ جَعَلَ اللّهُ بَينَهُ وبَينَ النّارِ سَبعَ خَنادِقَ، كُلُّ خَندَقٍ كَسَبعِ سَماواتٍ وسَبعِ أرَضينَ.[۶۳]
26. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس يك روز در راه خدا مرزبانى كند، خداوند ميان او و آتش دوزخ، هفت خندق قرار دهد كه وسعت هر خندقى به اندازه هفت آسمان و هفت زمين است.
27. عنه صلىاللهعليهوآله: رِباطُ يَومٍ في سَبيلِ اللّهِ خَيرٌ مِن عِبادَةِ الرَّجُلِ في أهلِهِ سَنَةً ـ ثَلاثَمِئَةٍ وسِتّينَ يَوما ـ، كُلَّ يَومٍ ألفَ سَنَةٍ.[۶۴]
27. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: يك روز مرزبانى كردن در راه خدا، بهتر از يك سال عبادت مرد در ميان خانوادهاش است ـ يعنى 360 روز ـ كه هر روزى [به اندازه] هزار سال باشد.
28. عنه صلىاللهعليهوآله: لَرِباطُ يَومٍ في سَبيلِ اللّهِ مِن وَراءِ عَورَةِ المُسلِمينَ مُحتَسِبا مِن غَيرِ شَهرِ رَمَضانَ، أعظَمُ أجرا مِن عِبادَةِ مِئَةِ سَنَةٍ، صِيامِها وقِيامِها، ورِباطُ يَومٍ في سَبيلِ اللّهِ مِن وَراءِ عَورَةِ المُسلِمينَ مُحتَسِبا مِن شَهرِ رَمَضانَ، أفضَلُ عِندَ اللّهِ وأَعظَمُ أجرا مِن عِبادَةِ ألفِ سَنَةٍ، صِيامِها وقِيامِها، فَإِن رَدَّهُ اللّهُ إلى أهلِهِ سالِما لَم تُكتَب عَلَيهِ سَيِّئَةُ ألفِ سَنَةٍ، وتُكتَبُ لَهُ الحَسَناتُ، ويُجرى لَهُ أجرُ الرِّباطِ إلى يَومِ القِيامَةِ.[۶۵]
28. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: يك روز پاسدارى كردن از مرزهاى مسلمانان، در راه خدا و براى رضاى خدا، در غير ماه رمضان، اجرش بيشتر از صد سال روزه گرفتن و نماز خواندن است و يك روز پاسدارى كردن از مرزهاى مسلمانان، در راه خدا و براى رضاى خدا، در ماه رمضان، نزد خداوند با ارزشتر و اجرش بزرگتر از هزار سال روزه گرفتن و نماز خواندن است، و اگر خداوند، او را سالم نزد خانوادهاش برگردانَد، گناه هزار سال براى او نوشته نمىشود و نيكىها برايش نوشته مىشود و تا روز قيامت، پاداش مرزبانى برايش جريان دارد.
29. عنه صلىاللهعليهوآله: رِباطُ يَومٍ ولَيلَةٍ خَيرٌ مِن صِيامِ شَهرٍ وقِيامِهِ.[۶۶]
29. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: يك شبانهروز مرزبانى كردن از يك ماه روزه و نماز، بهتر است.
30. مستدرك الوسائل: عَن سَلمانَ الفارِسِيِّ أنَّهُ كانَ في جَيشٍ فَصاروا في ضيقٍ وشِدَّةٍ، فَقالَ سَلمانُ: اُحَدِّثُكُم حَديثا عَن رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله، سَمِعتُهُ يَقولُ: «مَن رابَطَ يَوما ولَيلَةً في سَبيلِ اللّهِ تَعالى كانَ كَمَن صامَ شَهرا وصَلّى شَهرا، لا يُفطِرُ ولا يَنفَتِلُ[۶۷] عَن صَلاتِهِ إلاّ لِحاجَةٍ، ومَن ماتَ في سَبيلِ اللّهِ آجَرَهُ اللّهُ حَتّى يَحكُمَ بَينَ أهلِ الجَنَّةِ والنّارِ».[۶۸]
30. مستدرك الوسائل: سلمان فارسى در لشكرى بود كه در فشار و سختى افتادند. سلمان گفت: حديثى را از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله برايتان مىگويم. از ايشان شنيدم كه فرمود: «هر كس يك شبانهروز در راه خداوند متعال مرزبانى كند، همانند كسى است كه يك ماه [بىوقفه]روزه بگيرد و نماز بگزارد، به طورى كه جز به خاطر كارى، روزهاش را نخورد و نمازش را قطع نكند، و هر كس در راه خدا بميرد (به شهادت برسد)، خداوند به او اجر مىدهد تا آن گاه كه به حساب بهشتيان و دوزخيان، رسيدگى كند».
31. رسول اللّه صلىاللهعليهوآله: لَأَن أحرُسَ ثَلاثَ لَيالٍ مُرابِطا مِن وَراءِ بَيضَةِ[۶۹] المُسلِمينَ، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن تُصيبَني لَيلَةُ القَدرِ في أحَدِ المَسجِدَينِ، المَدينَةِ أو بَيتِ المَقدِسِ.[۷۰]
31. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: سه شب مرزبانى در مرزهاى مسلمانان، نزد من محبوب تر از آن است كه شب قدر را در يكى از دو مسجد مدينه يا بيت المَقدِس، درك كنم.
32. عنه صلىاللهعليهوآله: رِباطُ شَهرٍ في سَبيلِ اللّهِ خَيرٌ مِن عِبادَةِ ألفِ...[۷۱].[۷۲]
32. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: يك ماه مرزبانى كردن در راه خدا، بهتر است از عبادت هزار...[۷۳].
33. عنه صلىاللهعليهوآله: رِباطُ شَهرٍ خَيرٌ مِن صِيامِ دَهرٍ.[۷۴]
33. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: يك ماه مرزبانى كردن، بهتر از يك عمر روزه گرفتن است.
34. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن خَرَجَ مُرابِطا في سَبيلِ اللّهِ تَعالى أو مُجاهِدا فَلَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ سَبعُمِئَةِ ألفِ حَسَنَةٍ، ويُمحى عَنهُ سَبعُمِئَةِ ألفِ سَيِّئَةٍ، ويُرفَعُ لَهُ سَبعُمِئَةِ ألفِ دَرَجَةٍ، وكانَ في ضَمانِ اللّهِ تَعالى حَتّى يَتَوَفّاهُ بِأَيِّ حَتفٍ كانَ، كانَ شَهيدا، فَإِن رَجَعَ رَجَعَ مَغفورا لَهُ مُستَجابا لَهُ دُعاؤُهُ.[۷۵]
34. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس براى مرزبانى يا جهاد كردن در راه خداوند متعال خارج شود، به ازاى هر گامى كه بر مىدارد، هفتصد هزار ثواب برايش باشد و هفتصد هزار گناه، از او پاك مىشود و هفتصد هزار درجه، بالا برده شود و در پناه خداوند متعال است و چون خداوند جان او را بگيرد، به هر مرگى كه باشد، او شهيد است و اگر [زنده]برگردد، آمرزيده و با دعاى مستجاب شده باز مىگردد.
35. عنه صلىاللهعليهوآله: أوَّلُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ مِن خَلقِ اللّهِ الفُقَراءُ وَالمُهاجِرونَ، الَّذينَ تُسَدُّ بِهِمُ الثُّغورُ، ويُتَّقى بِهِمُ المَكارِهُ، ويَموتُ أحَدُهُم وحاجَتُهُ في صَدرِهِ لا يَستَطيعُ لَها قَضاءً، فَيَقولُ اللّهُ عز و جل لِمَن يَشاءُ مِن مَلائِكَتِهِ: اِيتوهُم فَحَيّوهُم. فَتَقولُ المَلائِكَةُ: نَحنُ سُكّانُ سَمائِكَ وخِيَرَتُكَ مِن خَلقِكَ، أفَتَأمُرُنا أن نَأتِيَ هؤُلاءِ فَنُسَلِّمَ عَلَيهِم؟
قالَ: إنَّهُم كانوا عِبادا يَعبُدُونّي لا يُشرِكونَ بي شَيئا، وتُسَدُّ بِهِمُ الثُّغورُ، ويُتَّقى بِهِمُ المَكارِهُ، ويَموتُ أحَدُهُم وحاجَتُهُ في صَدرِهِ لا يَستَطيعُ لَها قَضاءً، فَتَأتيهِمُ المَلائِكَةُ عِندَ ذلِكَ فَيَدخُلونَ عَلَيهِم مِن كُلِّ بابٍ «سَلَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ».[۷۶].[۷۷]
35. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: نخستين كسانى از خلق خدا كه وارد بهشت مىشوند، تهىدستان و مهاجراناند؛ همانان كه به واسطه ايشان، مرزها، حمايت و بلاها و ناملايمات، دفع مىشوند و هر يك از آنها مىميرد و حاجتش در سينهاش مىمانَد و نمىتواند آن را برآورده سازد. پس خداى عز و جل به هر كدام از فرشتگانش كه بخواهد، مىفرمايد: «نزد ايشان برويد و درودشان بگوييد».
فرشتگان مىگويند: ما ساكنان آسمان تو و برگزيدگان تو از ميان آفريدگانت هستيم. آيا به ما دستور مىدهى كه نزد آنان برويم و سلامشان كنيم؟
خداوند مىفرمايد: «آنان، بندگانى بودند كه مرا مىپرستيدند و هيچ چيزى را شريك من نمىگردانيدند. به واسطه آنها، مرزها، نگهدارى و بلاها و ناملايمات، دفع مىشدند و هر يك از آنها مىمُرد، حاجتش را همچنان در سينهاش داشت و نمىتوانست آن را برآورده سازد.
در اين هنگام، فرشتگان، نزد ايشان مىروند و از هر درى بر آنان وارد مىشوند [و مىگويند:] «سلام بر شما كه شكيبايى كرديد! پس چه نيكوست فرجام [اين] سراى!».
36. المعجم الكبير عن امّ مبشّر: قالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: «ألا اُخبِرُكُم بِخَيرِ النّاسِ رَجُلاً؟ قالوا: بَلى، فَأَشارَ بِيَدِهِ نَحوَ المَشرِقِ فَقالَ: «رَجُلٌ أخَذَ بِعِنانِ فَرَسِهِ في سَبيلِ اللّهِ يَنتَظِرُ أن يُغيرَ أو يُغارَ عَلَيهِ.[۷۸]
36. المعجم الكبير ـ به نقل از امّ مبشّر ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «آيا شما را از بهترين مرد، آگاه نكنم؟». گفتند: چرا. با دستش به سوى شرق اشاره كرد و فرمود: «مردى كه در راه خدا، دهنه اسبش را بگيرد و منتظر باشد كه حمله كند يا به او حمله شود».
37. الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام: الرِّباطُ ثَلاثَةُ أيّامٍ وأَكثَرُهُ أربَعونَ يَوما، فَإِذا جاوَزَ ذلِكَ فَهُوَ جِهادٌ.[۷۹]
37. امام باقر عليهالسلام و امام صادق عليهالسلام: [كمترين حدّ] مرزبانى، سه روز است و بيشترين حدّش چهل روز. اگر از اين گذشت، جهاد است.
1 / 6: فَضلُ الساكنين قُربَ الحُدودِ
1 / 6: ارزش مرزنشينان
38. رسول اللّه صلىاللهعليهوآله: الثُّغورُ كِنانَةُ[۸۰] اللّهِ تَعالى، وأَهلُها سِهامُ اللّهِ تَعالى، ألا ومَن رابَطَ في سَبيلِ اللّهِ فَوقَ ناقَتِهِ بَعَّدَهُ اللّهُ مِنَ النّارِ سَبعينَ خَريفا.[۸۱]
38. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: مرزها، تيردان خداوند متعال و مرزبانان، تيرهاى خداوند متعال هستند. بدانيد كه هر كس سوار بر شتر خود، در راه خدا مرزبانى كند، خداوند او را هفتاد خريف[۸۲] از آتش دور مىگردانَد.
39. عنه صلىاللهعليهوآله: لَمَوقِفٌ في سَبيلِ اللّهِ لا يُسَلُّ فيهِ بِسَيفٍ، ولا يُطعَنُ فيهِ بِرُمحٍ، ولا يُرمى بِسَهمٍ، أفضَلُ مِن عِبادَةِ سِتّينَ سَنَةً لا يُعصَى اللّهُ فيها طَرفَةَ عَينٍ.[۸۳]
39. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: يك ايستادن در راه خدا كه در آن نه شمشيرى كشيده، نه نيزهاى زده و نه تيرى پرتاب شود، از عبادت شصت سال كه در آن لحظهاى هم معصيت خدا نشود، برتر است.
40. عنه صلىاللهعليهوآله: أفضَلُ النّاسِ رَجُلانِ: رَجُلٌ غَزا في سَبيلِ اللّهِ حَتّى يَهبِطَ مَوضِعا يَسوءُ العَدُوَّ، ورَجُلٌ بِناحِيَةِ البادِيَةِ يُقيمُ الصَّلَواتِ الخَمسِ، ويُؤَدّي حَقَّ مالِهِ، ويَعبُدُ رَبَّهُ حَتّى يَأتِيَهُ اليَقينُ.[۸۴]
40. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: برترينِ مردم، دو كساند: يكى مردى كه در راه خدا به جنگ رود تا در جايى فرود آيد كه دشمن را ناراحت كند، و دوم، مردى كه در گوشه بيابان، نمازهاى پنجگانهاش را بگزارد و حقوق مالىاش را بپردازد و پروردگارش را عبادت كند تا آن گاه كه مرگش فرا رسد.
41. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن نَزَلَ مَنزِلاً يُخيفُ فيهِ المُشرِكينَ ويُخيفونَهُ حَتّى يُدرِكَهُ المَوتُ، كُتِبَ لَهُ كَأَجرِ ساجِدٍ لا يَرفَعُ رَأسَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ، وأَجرِ قائِمٍ لا يَقعُدُ إلى يَومِ القِيامَةِ، وأَجرِ صائِمٍ لا يُفطِرُ.[۸۵]
41. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس در منزلگاهى اتراق كند كه در آن، او مشركان را و مشركان، او را مىترسانند، تا آن گاه كه مرگش فرا رسد، برايش همانند اجر كسى نوشته مىشود كه به سجده رود و تا روز قيامت سرش را [از سجده]برندارد، و همانند اجر كسى كه به نماز ايستد و تا روز قيامت ننشيند، و همانند اجر روزهدارى كه هيچ گاه افطار نكند.
42. الجهاد عن عروة بن رويم: أتَى النَّبِيَّ صلىاللهعليهوآله رِجالٌ فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ، إنّا كُنّا حَديثَ عَهدٍ بِجاهِلِيَّةٍ، وإنّا كُنّا نُصيبُ مِنَ الآثامِ وَالزِّنا، وإنّا أرَدنا أن نَحبِسَ أنفُسَنا في بُيوتٍ نَعبُدُ اللّهَ عز و جل فيها حَتّى نَموتَ.
قالَ: فَتَهَلَّلَ وَجهُ رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله، وقالَ: إنَّكُم سَتُجَنِّدونَ أجنادا وتَكونُ لَكُم ذِمَّةٌ وخَراجٌ، وسَيَكونُ لَكُم عَلى سَيفِ البَحرِ[۸۶] مَدائِنُ وقُصورٌ، فَمَن أدرَكَ ذلِكَ فَاستَطاعَ أن يَحبِسَ نَفسَهُ في مَدينَةٍ مِن تِلكَ المَدائِنِ أو قَصرٍ مِن تِلكَ القُصورِ، حَتّى يَموتَ فَليَفعَل.[۸۷]
42. الجهاد ـ به نقل از عروة بن رويم ـ: مردانى نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! ما تازه از جاهليت رهيدهايم و در آن زمان، مرتكب گناهان و زنا مىشديم و [حالا]مىخواهيم خود را در اتاقهايى حبس كنيم و در آنها به عبادت خداى عز و جل بپردازيم تا زمانى كه بميريم.
چهره پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله از شادى درخشيد و فرمود: «به زودى شما لشكرها فراهم مىآوريد و صاحب ذمّه (جزيه) و خراج مىشويد و در ساحل دريا، شهرها و كاخها خواهيد داشت. پس هر كس آن زمان را درك كرد و توانست خودش را در شهرى از آن شهرها ياكاخى از آن كاخها حبس كند تا آن گاه كه بميرد، چنين كند».
43. المستدرك على الصحيحين عن ابن عبّاس: قالَ رَجُلٌ: يا رَسولَ اللّهِ، إنّي أقِفُ المَواقِفَ اُريدُ وَجهَ اللّهِ، واُريدُ أن يُرى مَوطِني. فَلَم يَرُدَّ عَلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله شَيئا حَتّى نَزَلَت: «فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحًا وَ لاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا»[۸۸].[۸۹]
43. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: مردى گفت: اى پيامبر خدا! من براى خدا در مواضعى [از جهاد]مىايستم و [در عين حال] دوست دارم موقعيتم به چشم بيايد. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله چيزى در پاسخ او نفرمود تا اين آيه نازل شد: «هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد، بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد».
44. الإمام الصادق عليهالسلام: ما كانَ عَبدٌ لِيَحبِسَ نَفسَهُ عَلَى اللّهِ، إلاّ أدخَلَهُ اللّهُ الجَنَّةَ.[۹۰]
44. امام صادق عليهالسلام: هيچ بندهاى نيست كه خود را وقف خدا كند، مگر اين كه خداوند، او را به بهشت بَرَد.
1 / 7: فَضلُ شُهودِ الأَعيادِ فِي الثُّغورِ
1 / 7: ارزش حضور داشتن در مرزها در روزهاى عيد
45. رسول اللّه صلىاللهعليهوآله: مَن شَهِدَ عيدا مِن أعيادِ المُسلِمينَ في ثَغرٍ مِن ثُغورِ المُسلِمينَ، كانَ لَهُ مِنَ الحَسَناتِ عَدَدُ ريشِ كُلِّ طَيرٍ في حَريمِ الإِسلامِ.[۹۱]
45. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس عيدى از اعياد مسلمانان را در مرزى از مرزهاى مسلمانان باشد، به اندازه پرهاى هر پرندهاى در حوزه اسلام، برايش حسنه باشد.
46. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن شَهِدَ عيدا مِن أعيادِ المُسلِمينَ في ثَغرٍ مِن ثُغورِ المُسلِمينَ، كَتَبَ اللّهُ لَهُ مِنَ الحَسَناتِ عَدَدَ كُلِّ مُشرِكٍ ومُشرِكَةٍ وَراءَ ظَهرِهِ.[۹۲]
46. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس عيدى از اعياد مسلمانان را در مرزى از مرزهاى مسلمانان باشد، خداوند برايش به شمارِ مردان و زنان مشركى كه فرا سوى او هستند، حسنه بنويسد.
1 / 8: فَضلُ مَن ماتَ مُرابِطا
1 / 8: ارزش كسى كه در حال مرزبانى بميرد
47. رسول اللّه صلىاللهعليهوآله: مَن ماتَ مُرابِطا وُقِيَ فِتنَةَ القَبرِ، واُومِنَ مِنَ الفَزَعِ الأَكبَرِ، وغُدِيَ عَلَيهِ وريحَ[۹۳] بِرِزقِهِ مِنَ الجَنَّةِ، وكُتِبَ لَهُ أجرُ المُرابِطِ إلى يَومِ القِيامَةِ.[۹۴]
47. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس در حال مرزبانى بميرد، از عذاب قبر، محفوظ مىمانَد و از هراس بزرگ (قيامت) در امان باشد و صبح و شام، روزىاش از بهشت به او مىرسد و تا روز قيامت، اجر مرزبان برايش نوشته مىشود.
48. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن رابَطَ... كانَ لَهُ كَأَجرِ صِيامِ شَهرٍ وقِيامِهِ، ومَن ماتَ مُرابِطا اُجرِيَ لَهُ مِثلُ ذلِكَ مِنَ الأَجرِ، واُجرِيَ عَلَيهِ الرِّزقُ وأَمِنَ مِنَ الفَتّانِ[۹۵].[۹۶]
48. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس مرزبانى كند... برايش همانند اجر يك ماه روزه گرفتن و نماز خواندن، نوشته مىشود و هر كس در حال مرزبانى بميرد، به همين اندازه برايش اجر مقرّر گردد و روزىاش پيوسته ادامه مىيابد و از شيطان در امان مىمانَد.
49. عنه صلىاللهعليهوآله: أربَعٌ تَجري عَلَيهِم اُجورُهُم بَعدَ المَوتِ: رَجُلٌ ماتَ مُرابِطا في سَبيلِ اللّهِ، ورَجُلٌ عَلَّمَ عِلما فَأَجرُهُ يَجري عَلَيهِ ما عُمِلَ بِهِ، ورَجُلٌ أجرى صَدَقَةً فَأَجرُها يَجرِي عَلَيهِ ما جَرَت عَلَيهِ، ورَجُلٌ تَرَكَ وَلَدا صالِحا يَدعو لَهُ.[۹۷]
49. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: چهار كساند كه بعد از مردن نيز همچنان اجر كارشان به آنها مىرسد: مردى كه در حال مرزدارى (جهاد) در راه خدا بميرد؛ مردى كه دانشى را آموزش دهد تا زمانى كه به آن دانش عمل شود، اجرش به او مىرسد؛ مردى كه صدقهاى برقرار سازد، تا زمانى كه آن صدقه برقرار است، اجرش به او مىرسد؛ و مردى كه فرزند صالحى به يادگار گذارد و آن فرزند برايش دعا كند.
50. حلية الأولياء عن أبي يزيد: سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله: أيُّ المَوتِ أفضَلُ؟ قالَ: القَتلُ في سَبيلِ اللّهِ، قالَ: ثُمَّ مَه؟ قالَ: ثُمَّ أن تَموتَ مُرابِطا، قالَ: ثُمَّ مَه؟ قالَ: ثُمَّ أن تَموتَ حاجّا أو مُعتَمِرا، وإنِ استَطَعتَ فَلا تَمُت بادِيا[۹۸] ولا تاجِرا.[۹۹]
50. حلية الأولياء ـ به نقل از ابو يزيد ـ: از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله سؤال شد: كدام مردن برتر است؟ فرمود: «كشته شدن در راه خدا». [پرسنده] گفت: سپس كدام؟ فرمود: «سپس اين كه در حال مرزبانى بميرى». گفت: سپس كدام؟ فرمود: «سپس اين كه در حال گزاردن حج يا عمره بميرى، و اگر توانستى، در حال باديهنشينى يا تجارت نمير».
51. رسول اللّه صلىاللهعليهوآله: مَن ماتَ مُرابِطا في سَبيلِ اللّهِ، جَرى لَهُ أجرُ مُجاهِدٍ إلى يَومِ القِيامَةِ.[۱۰۰]
51. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس در حال مرزبانى در راه خدا بميرد، برايش تا روز قيامت، اجر مجاهد نوشته مىشود.
52. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن ماتَ مُرابِطا في سَبيلِ اللّهِ، أمِنَهُ اللّهُ مِن فِتنَةِ القَبرِ.[۱۰۱]
52. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس در حال مرزبانى در راه خدا بميرد، خداوند، او را از امتحان (/ عذاب) قبر در امان مىدارد.
53. عنه صلىاللهعليهوآله: كُلُّ عَمَلٍ مُنقَطِعٌ عَن صاحِبِهِ إذا ماتَ إلاَّ المُرابِطَ في سَبيلِ اللّهِ، فَإِنَّهُ يُنمى لَهُ عَمَلُهُ، ويُجرى عَلَيهِ رِزقُهُ إلى يَومِ القِيامَةِ.[۱۰۲]
53. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر عملى، پس از مرگ صاحبش از او قطع مىشود، مگر عمل كسى كه در راه خدا مرزبانى كند. عمل چنين كسى، رشد مىكند و تا روز قيامت، روزىاش داده مىشود.
54. عنه صلىاللهعليهوآله: رِباطُ يَومٍ ولَيلَةٍ خَيرٌ مِن صِيامِ شَهرٍ وقِيامِهِ، وإن ماتَ جَرى عَلَيهِ عَمَلُهُ الَّذي كانَ يَعمَلُهُ، واُجرِيَ عَلَيهِ رِزقُهُ، وأَمِنَ الفَتّانَ.[۱۰۳]
54. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: يك شبانه روز مرزبانى كردن، از يك ماه روزه گرفتن و نماز خواندن بهتر است و اگر [در آن حال]بميرد، عملى كه انجام مىداده است، برايش ادامه مىيابد و روزىاش برقرار مىماند و از امتحان كننده (/ عذاب كننده قبر) در امان باشد.
55. عنه صلىاللهعليهوآله: مَن ماتَ مُرابِطا في سَبيلِ اللّهِ أجرَى اللّهُ لَهُ أجرَهُ وَالَّذي كانَ يَعمَلُ، أجرَ صَلاتِهِ وصِيامِهِ ونَفَقَتِهِ، ووُقِيَ مِن فَتّانِ القَبرِ، وأَمِنَ مِنَ الفَزَعِ الأَكبَرِ.[۱۰۴]
55. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: هر كس در حال مرزبانى در راه خدا بميرد، خداوند، اجر او و اعمالى را كه انجام مىداده است، برايش ادامه دهد؛ [يعنى] اجر نماز و روزه و انفاقش را، و از امتحان (/ عذاب) قبر، محفوظ باشد و از هراس بزرگ [در قيامت]ايمن مىماند.
56. كنز العمّال عن أبي هريرة عن رسول اللّه صلىاللهعليهوآله: لَيَبعَثَنَّ اللّهُ أقواما يَومَ القِيامَةِ تَلَألَأُ وُجوهُهُم، يَمُرّونَ بِالنّاسِ كَهَيئَةِ الرّيحِ، يَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ، قيلَ: مَن هُم يا رَسولَ اللّهِ؟
قالَ: اُولئِكَ قَومٌ أدرَكَهُمُ المَوتُ وهُم فِي الرِّباطِ.[۱۰۵]
56. كنز العمّال ـ به نقل از ابو هريره ـ پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «خداوند، در روز قيامت، مردمانى را بر مىانگيزد كه چهرههايشان مىدرخشد. ايشان، مانند باد بر مردم مىگذرند و بدون حسابرسى وارد بهشت مىشوند». گفته شد: آنها چه كسانى هستند، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «آنها، افرادى هستند كه در حال مرزبانى از دنيا رفتهاند».
الفصل الثاني: الدُّعاءُ لِلمُرابِطينَ
فصل دوم: دعا براى مرزبانان
2 / 1: دُعاءُ الإِمامِ عَلِيٍ علیه السّلام
2 / 1: دعاى امام على علیهم السّلام
57. الإمام عليّ عليهالسلام ـ مِن خُطبَتِهِ في يَومِ الجُمُعَةِ ـ: اللّهُمَّ انصُر جُيوشَ المُسلِمينَ وسَراياهُم ومُرابِطيهِم في مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.[۱۰۶]
57. امام على عليهالسلام ـ از خطبه ايشان در روز جمعه ـ: خدايا! لشكريان و گردانهاى مسلمان و مرزبانان آنان را در سراسر شرق و غرب زمين، يارى ده كه تو بر همه چيز، توانايى.
2 / 2: دُعاءُ الإِمامِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ علیه السّلام
2 / 2: دعاى امام على بن الحسين علیهم السّلام
58. الإمام زين العابدين عليهالسلام: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وحَصِّن ثُغورَ المُسلِمينَ بِعِزَّتِكَ، وأَيِّد حُماتَها بِقُوَّتِكَ، وأَسبِغ عَطاياهُم مِن جِدَتِكَ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وكَثِّر عِدَّتَهُم، وَاشحَذ أسلِحَتَهُم[۱۰۷]، وَاحرُس حَوزَتَهُم[۱۰۸]، وَامنَع حَومَتَهُم[۱۰۹]، وأَلِّف جَمعَهُم، ودَبِّر أمرَهُم، وواتِر بَينَ مِيَرِهِم[۱۱۰]، وتَوَحَّد بِكِفايَةِ مُؤَنِهِم، وَاعضُدهُم بِالنَّصرِ، وأَعِنهُم بِالصَّبرِ، وَالطُف لَهُم فِي المَكرِ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وعَرِّفهُم ما يَجهَلونَ، وعَلِّمهُم ما لا يَعلَمونَ، وبَصِّرهُم ما لا يُبصِرونَ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وأَنسِهِم عِندَ لِقائِهِمُ العَدُوَّ ذِكرَ دُنياهُمُ الخَدّاعَةِ الغَرورِ، وَامحُ عَن قُلوبِهِم خَطَراتِ المالِ الفَتونِ، وَاجعَلِ الجَنَّةَ نَصبَ أعيُنِهِم، ولَوِّح مِنها لِأَبصارِهِم ما أعدَدتَ فيها مِن مَساكِنِ الخُلدِ، ومَنازِلِ الكَرامَةِ، وَالحورِ الحِسانِ، وَالأَنهارِ المُطَّرِدَةِ بِأَنواعِ الأَشرِبَةِ، وَالأَشجارِ المُتَدَلِّيَةِ بِصُنوفِ الثَّمَرِ، حَتّى لا يَهُمَّ أحَدٌ مِنهُم بِالإِدبارِ، ولا يُحَدِّثَ نَفسَهُ عَن قِرنِهِ[۱۱۱] بِفِرارٍ.
اللّهُمَّ افلُل بِذلِكَ عَدُوَّهُم، وَاقلِم عَنهُم أظفارَهُم، وفَرِّق بَينَهُم وبَينَ أسلِحَتِهِم، وَاخلَع وَثائِقَ أفئِدَتِهِم، وباعِد بَينَهُم وبَينَ أزوِدَتِهِم[۱۱۲]، وحَيِّرهُم في سُبُلِهِم، وضَلِّلهُم عَن وَجهِهِم، وَاقطَع عَنهُمُ المَدَدَ، وَانقُص مِنهُمُ العَدَدَ.
وَاملَأ أفئِدَتَهُمُ الرُّعبَ، وَاقبِض أيدِيَهُم عَنِ البَسطِ، وَاخزِم[۱۱۳] ألسِنَتَهُم عَنِ النُّطقِ، وشَرِّد بِهِم مَن خَلفَهُم، ونَكِّل بِهِم مَن وَراءَهُم، وَاقطَع بِخِزيِهِم أطماعَ مَن بَعدَهُم.
اللّهُمَّ عَقِّم أرحامَ نِسائِهِم، ويَبِّس أصلابَ رِجالِهِم، وَاقطَع نَسلَ دَوابِّهِم وأَنعامِهِم، لا تَأذَن لِسَمائِهِم في قَطرٍ، ولا لِأَرضِهِم في نَباتٍ.
اللّهُمَّ وقَوِّ بِذلِكَ مِحالَ[۱۱۴] أهلِ الإِسلامِ، وحَصِّن بِهِ دِيارَهُم، وثَمِّر بِهِ أموالَهُم، وفَرِّغهُم عَن مُحارَبَتِهِم لِعِبادَتِكَ، وعَن مُنابَذَتِهِم لِلخَلوَةِ بِكَ، حَتّى لا يُعبَدَ في بِقاعِ الأَرضِ غَيرُكَ، ولا تُعَفَّرَ لِأَحَدٍ مِنهُم جَبهَةٌ دونَكَ.
اللّهُمَّ اغزُ بِكُلِّ ناحِيَةٍ مِنَ المُسلِمينَ عَلى مَن بِإِزائِهِم مِنَ المُشرِكينَ، وأَمدِدهُم بِمَلائِكَةٍ مِن عِندِكَ مُردِفينَ، حَتّى يَكشِفوهُم إلى مُنقَطَعِ التُّرابِ[۱۱۵]، قَتلاً في أرضِكَ وأَسرا، أو يُقِرّوا بِأَ نَّكَ أنتَ اللّهُ الَّذي لا إلهَ إلاّ أنتَ وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ.
اللّهُمَّ وَاعمُم بِذلِكَ أعداءَكَ في أقطارِ البِلادِ، مِنَ الهِندِ وَالرّومِ وَالتُّركِ وَالخَزَرِ وَالحَبَشِ وَالنّوبَةِ وَالزِّنجِ وَالسَّقالِبَةِ وَالدَّيالِمَةِ، وسائِرِ اُمَمِ الشِّركِ الَّذينَ تَخفى أسماؤُهُم وصِفاتُهُم، وقَد أحصَيتَهُم بِمَعرِفَتِكَ، وَأشرَفتَ عَلَيهِم بِقُدرَتِكَ.
اللّهُمَّ اشغَلِ المُشرِكينَ بِالمُشرِكينَ عَن تَناوُلِ أطرافِ المُسلِمينَ، وخُذهُم بِالنَّقصِ عَن تَنَقُّصِهِم، وثَبِّطهُم[۱۱۶] بِالفُرقَةِ عَنِ الاِحتِشادِ عَلَيهِم.
اللّهُمَّ أخلِ قُلوبَهُم مِنَ الأَمَنَةِ، وأَبدانَهُم مِنَ القُوَّةِ، وأَذهِل قُلوبَهُم عَنِ الاِحتِيالِ، وأَوهِن[۱۱۷] أركانَهُم عَن مُنازَلَةِ الرِّجالِ، وجَبِّنهُم عَن مُقارَعَةِ الأَبطالِ، وَابعَث عَلَيهِم جُندا مِن مَلائِكَتِكَ بِبَأسٍ مِن بَأسِكَ ـ كَفِعلِكَ يَومَ بَدرٍ ـ تَقطَعُ بِهِ دابِرَهُم وتَحصُدُ بِهِ شَوكَتَهُم، وتُفَرِّقُ بِهِ عَدَدَهُم.
اللّهُمَّ وَامزُج مِياهَهُم بِالوَباءِ، وأَطعِمَتَهُم بِالأَدواءِ، وَارمِ بِلادَهُم بِالخُسوفِ، وأَلِحَّ عَلَيها بِالقُذوفِ وَافرَعها بِالمُحولِ[۱۱۸]، وَاجعَل مِيَرَهُم في أحَصِّ[۱۱۹] أرضِكَ وأَبعَدِها عَنهُم، وَامنَع حُصونَها مِنهُم، أصِبهُم بِالجوعِ المُقيمِ وَالسُّقمِ الأَليمِ.
اللّهُمَّ وأَيُّما غازٍ غَزاهُم مِن أهلِ مِلَّتِكَ، أو مُجاهِدٍ جاهَدَهُم مِن أتباعِ سُنَّتِكَ لِيَكونَ دينُكَ الأَعلى، وحِزبُكَ الأَقوى، وحَظُّكَ الأَوفى، فَلَقِّهِ اليُسرَ، وهَيِّئ لَهُ الأَمرَ، وتَوَلَّهُ بِالنُّجحِ، وتَخَيَّر لَهُ الأَصحابَ، وَاستَقوِ لَهُ الظَّهرَ، وأَسبِغ عَلَيهِ فِي النَّفَقَةِ، ومَتِّعهُ بِالنَّشاطِ، وأَطفِ عَنهُ حَرارَةَ الشَّوقِ، وأَجِرهُ مِن غَمِّ الوَحشَةِ، وأَنسِهِ ذِكرَ الأَهلِ وَالوَلَدِ، وَأثُر لَهُ حُسنَ النِّيَّةِ، وتَوَلَّهُ بِالعافِيَةِ، وأَصحِبهُ السَّلامَةَ، وأَعفِهِ مِنَ الجُبنِ، وأَلهِمهُ الجُرأَةَ، وَارزُقهُ الشِّدَّةَ، وأَيِّدهُ بِالنُّصرَةِ، وعَلِّمهُ السِّيَرَ وَالسُّنَنَ، وسَدِّدهُ فِي الحُكمِ، وأَعزِل عَنهُ الرِّياءَ، وخَلِّصهُ مِنَ السُّمعَةِ، وَاجعَل فِكرَهُ وذِكرَهُ وظَعنَهُ[۱۲۰] وإقامَتَهُ فيكَ ولَكَ.
فَإِذا صافَّ[۱۲۱] عَدُوَّكَ وعَدُوَّهُ، فَقَلِّلهُم في عَينِهِ، وصَغِّر شَأنَهُم في قَلبِهِ، وأَدِل لَهُ مِنهُم ولا تُدِلهُم مِنهُ[۱۲۲]، فَإِن خَتَمتَ لَهُ بِالسَّعادَةِ، وقَضَيتَ لَهُ بِالشَّهادَةِ، فَبَعدَ أن يَجتاحَ[۱۲۳] عَدُوَّكَ بِالقَتلِ، وبَعدَ أن يَجهَدَ بِهِمُ الأَسرُ، وبَعدَ أن تَأمَنَ أطرافُ المُسلِمينَ، وبَعدَ أن يُوَلِّيَ عَدُوُّكَ مُدبِرينَ.
اللّهُمَّ وأَيُّما مُسلِمٍ خَلَفَ غازِيا، أو مُرابِطا في دارِهِ، أو تَعَهَّدَ خالِفيهِ في غَيبَتِهِ، أو أعانَهُ بِطائِفَةٍ مِن مالِهِ، أو أمَدَّهُ بِعِتادٍ، أو شَحَذَهُ عَلى جِهادٍ، أو أتبَعَهُ في وَجهِهِ دَعوَةً، أو رَعى لَهُ مِن وَرائِهِ حُرمَةً، فَأَجرِ لَهُ مِثلَ أجرِهِ وَزنا بِوَزنٍ، ومِثلاً بِمِثلٍ، وعَوِّضهُ مِن فِعلِهِ عِوَضا حاضِرا يَتَعَجَّلُ بِهِ نَفعَ ما قَدَّمَ، وسُرورَ ما أتى بِهِ إلى أن يَنتَهِيَ بِهِ الوَقتُ إلى ما أجرَيتَ لَهُ مِن فَضلِكَ، وأَعدَدتَ لَهُ مِن كَرامَتِكَ.
اللّهُمَّ وأَيُّما مُسلِمٍ أهَمَّهُ أمرُ الإِسلامِ، وأَحزَنَهُ تَحَزُّبُ أهلِ الشِّركِ عَلَيهِم، فَنَوى غَزوا، أو هَمَّ بِجِهادٍ، فَقَعَدَ بِهِ ضَعفٌ، أو أبطَأَت بِهِ فاقَةٌ، أو أخَّرَهُ عَنهُ حادِثٌ، أو عَرَضَ لهُ دونَ إرادَتِهِ مانِعٌ، فَاكتُبِ اسمَهُ فِي العابِدينَ، وأَوجِب لَهُ ثَوابَ المُجاهِدينَ، وَاجعَلهُ في نِظامِ الشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبدِكَ ورَسولِكَ وآلِ مُحَمَّدٍ، صَلاةً عالِيَةً عَلَى الصَّلَواتِ، مُشرِفَةً فَوقَ التَّحِيّاتِ، صَلاةً لا يَنتَهي أمَدُها ولا يَنقَطِعُ عَدَدُها، كَأَتَمِّ ما مَضى مِن صَلَواتِكَ عَلى أحَدٍ مِن أولِيائِكَ، إنَّكَ المَنّانُ الحَميدُ، المُبدِئُ المُعيدُ، الفَعّالُ لِما تُريدُ.[۱۲۴]
58. امام زين العابدين عليهالسلام: بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و مرزهاى مسلمانان را با عزّت خود، مستحكم بدار و مراقبان مرزها را با نيروى خود، نيرومند فرما و از دارايى خود، عطاهاى آنان را بسيار گردان.
بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و شمارِ مرزبانان را افزون فرما و سلاحهايشان را بُرّان دار و منطقه آنان را پاس بدار و پيرامونشان را نفوذناپذير گردان. جمعشان را فراهم دار و كارشان را چاره كن و آذوقهشان را پياپى برسان و خود، هزينه آنان را تأمين فرما و با نصرت [خويش]، يارىشان ده و با شكيبايى [دادن به آنها] كمكشان كن و در مكر با دشمن آنان، را دقيق كن.
بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و به مرزبانان، آنچه را نمىشناسند، بشناسان و آنچه را نمىدانند، بياموز و به آنچه نمىبينند، بينايشان كن.
بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و در هنگام رويايى مرزبانان با دشمن، ياد دنياى مكّار و فريبنده را فراموششان ساز و انديشههاى دارايى دلفريب را از دلهايشان بزُداى و بهشت را فراچشم ايشان بدار و آن سكونتگاههاى جاويدان و جايباشهاى پُرنعمت و حوريان خوبروى و جويباران روان از نوشيدنىهاى گوناگون و درختان سر فرود آورده از ميوههاى جورواجور را كه در بهشت برايشان آماده ساختهاى، در برابر ديدگانشان پديدار ساز تا كه هيچ يك از آنان به فكر عقبنشينى نيفتد و خيال گريختن از برابر حريف، از خاطر او نگذرد.
بار خدايا! بدين سان، دشمن آنان را در هم شكن و دستشان را از آنان، كوتاه كن و ميان دشمنان و سلاحهايشان، جدايى افكن و بند دلهايشان! از هم بگسل (روحيه آنها را تضعيف كن) و از دسترسى به آذوقه، دورشان بدار و آنها را در راههايشان، سرگردان ساز و از جهتهايشان گمراه كن و كمك را از آنان، قطع فرما و از شمارشان بكاه و دلهايشان را از بيم و هراس، آكنده ساز و دستانشان را از دستدرازى، فرو بند و زبانهايشان را از گفتن، در بند كش و كسانى را كه در پى ايشاناند، تار و مار كن و پشت جبههشان را واپس ران و با خواركردنشان، طمعهاى آنان را كه پس از ايشاناند، قطع فرما.
بار خدايا! رحِمهاى زنانشان را نازا گردان و كمرهاى مردانشان را بخشكان و نسل ستوران و چارپايانشان را قطع كن. به آسمانشان اجازه باريدن و به زمينشان اجازه روييدن مده.
بار خدايا! و بدين سان، پشت (/ سرزمين) اهل اسلام را قوى دار و شهر و ديارشان را نفوذناپذير ساز و دارايىهايشان را ثمربخش گردان و چنان كن كه به جنگيدن، نيازى نيابند و در عوض، به عبادت تو بپردازند و به جاى كارزار با تو خلوت كنند، تا اين كه در هيچ جاى زمين، جز تو پرستش نشود و پيشانى احدى از آنان جز در برابر تو به خاك سوده نگردد.
بار خدايا! مسلمانان هر مرز و ناحيهاى را بر مشركانى كه در برابر آنها هستند، حملهور ساز و آنان را با صفوف پياپى فرشتگانى از جانب خود، مدد رسان تا مشركان را تا پايان خشكى عقب برانند و بكُشند و اسير كنند يا آن كه اقرار كنند. يگانه خدا تو هستى و جز تو، خدايى نيست و شريكى ندارى.
بار خدايا! اين را شامل حال همه دشمنانت در همه جاى عالم بگردان، از هندى و رومى و ترك و خزر و حبشى و نوبهاى و زنگبارى و اسلاوى و ديلمى و ديگر اقوام مشركى كه نامها و نشانههايشان نامعلوم است و شمارِ آنان را تنها تو مىدانى و با قدرت خود بر آنان، توانايى دارى.
بار خدايا! مشركان را با مشركان در انداز تا از دستاندازى به مرزها و نواحى مسلمانان، باز مانند. شمارشان را بكاه تا از شمارِ مسلمانان نكاهند و ميانشان پراكندگى افكن تا بر ضدّ مسلمانان، بسيج نشوند.
بارخدايا! دلهايشان را از آرامش، تهى ساز و تنهايشان را از نيرو و انديشههايشان را از چارهگرى باز دار و دست و پايشان را از مبارزه با مردان [مسلمان]، سست گردان و آنان را از گلاويز شدن با پهلوانان [اسلام]، ترسان ساز و لشكرى از فرشتگانت را با عذابى از عذابهايت، بر سرشان فرست ـ چنان كه در روز بدر كردى ـ تا با آن، نسل ايشان را بر اندازى و قدرتشان را درو كنى و جمعشان را پراكنده گردانى.
بار خدايا! آبهايشان را به وبا و خوراكهايشان را به بيمارىها بيالاى و شهرهايشان را در كام زمين، فرو بَر و آنها را آماج بلاها و ويرانى گردان و به خشكسالى دچارشان كن و خواروبارشان را در خشكترين و دورترين زمينهايت از آنان قرار ده و دژهاى زمينت را از آنان، باز بدار و به گرسنگى پايدار و بيمارى دردناك، گرفتارشان فرما.
بار خدايا! هر جنگاورى از پيروان دين تو كه با آنان بجنگد يا مجاهدى از رهروان راه تو كه با آنان جهاد كند، براى اين كه دين تو برترين و حزبت نيرومندترين و بهرهات افزونترين باشد، برايش آسانى فراهم ساز و كار را براى او آماده ساز و كاميابى و پيروزى را نصيبش گردان و بهترين ياران را برايش برگزين و پشتش را قوى دار و هزينهاش را به فراوانى، ارزانى دار و از كوشايى برخوردارش ساز و گرماى شوق [به زن و فرزند و بازگشت به ديار] را در او خاموش گردان و از غم تنهايى، پناهش ده و ياد زن و فرزند را از خاطرش فراموش دار و خلوص نيّت به او عطا فرما و از هر گزندى، دورش بدار و تندرستى را همراه او گردان و از ترس، به دورش دار و شهامت را در دلش افكن و قدرت را روزىاش كن و به نصرت خويش، يارىاش فرما و راهها و روشها را به او بياموز و راه درست قضاوت را به او بنمايان و از ريا، بركنارش دار و از شهرتطلبى، رهايىاش بخش و فكر و ذكر و رفتن و ماندنش را در راه خودت و به خاطر خودت قرار ده.
هر گاه در برابر دشمن تو و دشمن خود صفآرايى كرد، آنان را در چشم او اندك بنمايان و هيبتشان را در دلش خُرد گردان و او را بر ايشان، چيره گردان و هيچ گاه آنها را بر او چيره مساز و اگر زندگى اش را به سعادت، ختم كردى و شهادت را برايش رقم زدى، پس از آن باشد كه دشمنت را به قتل رسانَد و پس از آن كه به بند اسارت در آورَد و پس از آن كه مرزهاى مسلمانان، ايمن گردد و پس از آن كه دشمنت عقبنشينى كرده باشد.
بار خدايا! هر مسلمانى كه جانشين و رزمندهاى و يا مرزبانى در خانه او شود، يا در غياب او به بازماندگانش رسيدگى كند، يا با قدرى از دارايى خود به او (رزمنده يا مرزبان) كمك كند يا با جنگافزارى يارىاش دهد يا او را به جهاد بر انگيزد يا دعاى خود را بدرقه راهش كند يا پشت سرِ او حرمتش را پاس بدارد، به او همانند اجر آن رزمنده و مرزبان، اجر ده، هموزن و همسان آن، و اين كار را عوض ده، هم در اين جهان تا سود آن مال كه تقديم داشته و شادمانى عملى را كه به جاى آورده، به زودى دريافت كند و هم در آخرت كه به سوى آنچه از فضل خود براى او جارى ساختهاى و از كرامتى كه برايش آماده نمودهاى، رهسپار مىشود.
بار خدايا! هر مسلمانى كه غم اسلام دارد و همداستانى مشركان بر ضدّ مسلمانان اندوهگينش ساخته و آهنگِ جنگ كرده و يا تصميم به جهاد گرفته، امّا ناتوانى، او را از پاى نشانده يا نادارى او را به كُندى وا داشته يا پيشامدى او را از اين كار، باز داشته، يا چيزى مانع تحقّق اراده او گشته است، نامش را در شمارِ عابدان بنويس و پاداش مجاهدان را برايش واجب گردان و او را در سلسله شهيدان و نيكان، جاى ده.
بار خدايا! بر بنده و فرستادهات محمّد و خاندان او، درود فرست؛ درودى بالاتر از همه درودها و فراتر از همه تحيّتها؛ درودى كه زمانش به سر نيايد و شمارش پايان نگيرد، همانند كاملترين درودى كه در گذشته به يكى از دوستانت فرستادهاى، كه به راستى تو نعمتبخشى ستودنى هستى و آغاز كننده و باز گردانندهاى و هر چه اراده كنى، انجامش مىدهى.
- ↑ معجم مقاييس اللغة: ج1 ص378.
- ↑ مصباح المنير: ص82.
- ↑ لسان العرب: ج4 ص103.
- ↑ آل عمران: 200.
- ↑ ر. ك: كتاب العين: ج7 ص422، معجم مقاييس اللغة: ج2 ص478، لسان العرب: ج7 ص302.
- ↑ ر. ك: تفسير نمونه، ج3 ص234.
- ↑ ر. ك: مجمع البيان: ج2 ص918.
- ↑ «وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ؛ و نماز را بهپا دار؛ كه نماز از فحشا و منكر باز مىدارد، و براى ياد خدا، بزرگترين [وسيله] است. خداوند هر چه مىكنيد، مىداند» عنكبوت: 45.
- ↑ تفسير العياشى عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليهالسلام ـ في قَولِ اللّه تَبارَكَ وتَعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا» ـ: «وَرَابِطُوا» يَقولُ: في سَبيلِ اللّه، ونَحنُ السَّبيلُ فيما بَينَ اللّه وخَلقِهِ، ونَحنُ الرِّباطُ الأَدنى، فَمَن جاهَدَ عَنّا فَقَد جاهَدَ عَنِ النَّبِيِّ صلىاللهعليهوآله وما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّه؛ امام صادق عليهالسلام درباره اين گفته خداوند... كه: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، صبر كنيد، و به صبر توصيه كنيد و مرزبانى كنيد» مىفرمود: يعنى در راه خدا «مرزبانى كنيد» و ماييم راه خدا كه واسطه خدا و خلقيم و ما نزديكترين مرزيم. هر كس در راه دفاع از ما جهاد كند، او در راه دفاع از پيامبر صلىاللهعليهوآله و هر آنچه از جانب خدا فرود آمده جهاد كرده است تفسير العياشى: ج1 ص212 ح179. تفسير العياشى عن يعقوب السرّاج عن الإمام الصادق عليهالسلام ـ في قَولِ اللّه تَبارَكَ وتَعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا» ـ: «وَرَابِطُوا» إمامَكُم؛ امام صادق عليهالسلام درباره اين گفته خداوند... كه: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، صبر كنيد، به صبر توصيه كنيد و مرزبانى كنيد» مىفرمود: يعنى مرزبانى امامتان را بكنيد (تفسير العياشى: ج1 ص212 ح181).
- ↑ الاحتجاج: ج1 ص13 ح7، عوالى اللآلى: ج1 ص18 ح5، الصراط المستقيم: ج3 ص55، بحار الأنوار: ج 2 ص5 ح8.
- ↑ الفردوس: ج4 ص73 ح6227، تاريخ دمشق: ج65 ص221 ح13249 نحوه، كنزالعمّال: ج10 ص157 ح28812.
- ↑ ر.ك: ص152 ح6.
- ↑ تحف العقول: ص319، بحار الأنوار: ج78 ص233 ح38.
- ↑ ر.ك: ص179 ح57.
- ↑ ر. ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج4 ص125.
- ↑ الكافى: ج2 ص164 ح5.
- ↑ آل عمران: 200.
- ↑ الذود: السوق والطرد والدفع لسان العرب: ج3 ص167 «ذود».
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص1570 ح5193، عيون الحكم والمواعظ: ص256 ح4730.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص615 ح2419، عيون الحكم والمواعظ: ص81 ح1961 وفيه: وأطرافبلادهم.
- ↑ درس الشيء: أي عفا، ودرس الثوب: أي أخلق لسان العرب: ج6 ص79 «درس».
- ↑ الكافي: ج5 ص21 ح2، علل الشرائع: ص603 ح72، بحار الأنوار: ج100 ص22 ح14.
- ↑ بيضة الإسلام: جماعته مجمع البحرين: ج1 ص208 «بيض».
- ↑ قرب الاسناد: ص345 ح1253، بحار الأنوار: ج100 ص62 ح1.
- ↑ معاني الأخبار: ص254، بحار الأنوار: ج6 ص121 ح4، وراجع مسند ابن حنبل: ج5 ص72ح 14485، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص336 ح1118 كلاهما عن جابر بن عبد اللّه، مسند إسحاق بن راهويه: ج3 ص761 ح1376 عن عائشة، كنز العمّال: ج10 ص77 ح28435.
- ↑ مشارق أنوار اليقين: ص115، بحار الأنوار: ج25 ص170 ح38.
- ↑ الكافي: ج1 ص200، كمال الدين: ص677 ح31، تحف العقول: ص438، الاحتجاج: ج2ص 441، الغيبة للنعماني: ص218 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم، بحار الأنوار: ج25 ص122 ح4.
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب46، الأمالي للمفيد: ص80 ح4 عن هشام بن محمّد، الغارات: ج1 ص258 وليسفيهما «لهاة»، بحار الأنوار: ج33 ص482 ح687؛ تاريخ الطبري: ج5 ص95 وليس فيه «لهاة».
- ↑ رقيّ إليّ: رفع (مجمع البحرين: ج2 ص726 «رقي»).
- ↑ العتاد: العدّة، يقال: أخذ للأمر عدّته وعتاده، أي أهبته وآلته مجمع البحرين: ج2 ص1160«عتد».
- ↑ الشسع: أحد سيور النعل (النهاية: ج2 ص472 «شسع»).
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 71، الغارات: ج2 ص898، بحارالأنوار: ج33 ص506 ح706.
- ↑ هيت: بلدة على الفرات من نواحي بغداد فوق الأنبار معجم البلدان: ج5 ص421.
- ↑ متبّر: أي مهلك (النهاية: ج1 ص179 «تبر»).
- ↑ قرقيسيا: بلد على نهر الخابور، وعندها مصب الخابور في الفرات معجم البلدان: ج4 ص328.
- ↑ المسالح: جمع المسلحة، وهي كالثغر والمرقب يكون فيه أقوام يرقبون العدوّ؛ لئلاّ يطرقهم على غفلة، فإذا رأوه أعلمهم أصحابهم ليتأهبوا له النهاية: ج2 ص388 «سلح».
- ↑ شعاع: أي متفرّق (النهاية: ج2 ص481 «شعع»).
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 61، بحار الأنوار: ج33 ص522 ح715 وراجع أنساب الأشراف: ج3ص 231.
- ↑ الخسف: النقصان والهوان النهاية: ج2 ص31 «خسف».
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 62، الغارات: ج1 ص316 عن جندب، كشف المحجّة: ص265 كلاهما نحوه،بحار الأنوار: ج33 ص597 ح743، الفتوح: ج4 ص260 نحوه.
- ↑ عقر الدار: أصلها أو وسطها، وهو محلّة القوم لسان العرب: ج4 ص596 «عقر».
- ↑ تواكل القوم: اتّكل بعضهم على بعض وترك الأمر إليه انظر: لسان العرب: ج11 ص735 «وكل».
- ↑ أخو غامد: هو سفيان بن عوف الغامدي. وغامد: قبيلة من اليمن مجمع البحرين: ج2 ص1333 «غمد».
- ↑ الأنبار: مدينة على الفرات في غربي بغداد، بينهما عشرة فراسخ معجم البلدان: ج1 ص257.
- ↑ الكافي: ج5 ص4 ح6 عن أبي عبد الرحمن السلمي، نهج البلاغة: الخطبة 27، الإرشاد: ج1ص 281 نحوه، بحار الأنوار: ج34 ص64 ح931، أنساب الأشراف: ج3 ص202، الأخبار الطوال: ص211 كلاهما نحوه.
- ↑ تاريخ الطبري: ج5 ص134، الكامل في التاريخ: ج2 ص425، البداية والنهاية: ج7 ص320،شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج2 ص85 كلّها نحوه، وراجع دعائم الإسلام: ج1 ص390، بحار الأنوار: ج34 ص52.
- ↑ الطرائف: ص277 نقلاً عن ابن مسكويه في نديم الفريد، بحار الأنوار: ج49 ص209 ح3.
- ↑ النكوص: الإحجام عن الشيء مجمع البحرين: ج3 ص1833 «نكص».
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 50، الأمالي للطوسي: ص217 ح381 عن ثعلبة بن يزيد الحمّاني، وقعة صفين: ص107 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج33 ص469 ح682، المعيار والموازنة: ص103 ح31 نحوه.
- ↑ الرباط: الإقامة على جهاد العدوّ بالحرب النهاية: ج2 ص185 «ربط».
- ↑ المعجم الكبير: ج8 ص168 ح7708 عن أبي امامة، كنز العمّال: ج4 ص286 ح10527 وراجعتفسير القرطبي: ج17 ص265 وبحار الأنوار: ج14 ص277.
- ↑ الفردوس: ج4 ص323 ح6941 عن أنس.
- ↑ كنز العمّال: ج4 ص323 ح10714 نقلاً عن شعب الإيمان عن أبي أمامة.
- ↑ مستدرك الوسائل: ج11 ص28 ح12350 نقلاً عن مجموعة الشهيد.
- ↑ صحيح البخاري: ج3 ص1059 ح2735، سنن الترمذي: ج4 ص188 ح1664، مسند ابن حنبل: ج 8 ص442 ح22935، السنن الكبرى: ج9 ص66 ح17887 كلّها عن سهل بن سعد الساعدي، المعجم الكبير: ج6 ص252 ح6134 عن سلمان، كنزالعمّال: ج4 ص283 ح10508.
- ↑ سنن الترمذي: ج4 ص190 ح1667، سنن النسائي: ج6 ص40، مسند ابن حنبل: ج1 ص144ح 470، السنن الكبرى للبيهقي: ج9 ص67 ح17888، سنن الدارمي: ج2 ص657 ح2335 كلّها عن عثمان بن عفّان، كنز العمّال: ج4 ص284 ح10511.
- ↑ سنن ابن ماجة: ج2 ص924 ح2766، تفسير القرطبي: ج4 ص325، تفسير ابن كثير: ج2 ص173،تفسير الثعالبي: ج3 ص150 كلّها عن عثمان بن عفّان، كنز العمّال: ج4 ص307 ح10635.
- ↑ المعجم الأوسط: ج8 ص90 ح8059، كنز العمّال: ج4 ص324 ح10720 نقلاً عن ابن زنجويه فيكتاب الأفراد وكلاهما عن أنس.
- ↑ اسد الغابة: ج2 ص559 الرقم 2256، الإصابة: ج3 ص155 الرقم 3506 كلاهما عن سميطالبجلي، تاريخ دمشق: ج8 ص356 ح2231 عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال: ج4 ص324 ح10819.
- ↑ الزند والزندة: خشبتان يستقدح بهما، فالسفلى زندة والأعلى زند، والجمع زناد لسان العرب: ج3 ص195 «زند».
- ↑ شعب الإيمان: ج4 ص43 ح4294 عن أبي امامة، كنز العمّال: ج4 ص287 ح10533.
- ↑ متن عربى، عبارت "جمع كعبيه بزناد شهر" آمده است. زند و زندة، دو چوب هستند كه عمود بر همقرار گرفته و با حركت دادن چوب عمودى بر چوب افقى، توليد جرقه و آتش مىكنند. حالت قرار گرفتن دو چوب بر يكديگر به آمادگى و استمرار معنا شده است.
- ↑ المعجم الأوسط: ج5 ص111 ح4825، تفسير الثعلبي: ج3 ص239 ح223، تفسير الآلوسي: ج4ص 175 كلّها عن جابر، مجمع الزوائد: ج5 ص527 ح9500، مستدرك الوسائل: ج11 ص28 ح12346 نقلاً عن تفسير أبي الفتوح نحوه.
- ↑ بحار الأنوار: ج57 ص221 وج 64 ص177 عن أنس.
- ↑ سنن ابن ماجة: ج2 ص924 ح2768، تفسير القرطبي: ج4 ص325، تفسير ابن كثير: ج2ص 174 كلّها عن ابيّ بن كعب، كنز العمّال: ج4 ص328 ح10745.
- ↑ صحيح مسلم: ج3 ص1520 ح163، سنن الترمذي: ج4 ص188 ح1665، مسند ابن حنبل: ج9ص 185 ح23796، تفسير القرطبي: ج4 ص324 كلها عن سلمان، كنز العمّال: ج4 ص327 ح10740، عوالي اللآلي: ج3 ص183 ح7 عن الإمام الصادق عليهالسلام نحوه.
- ↑ انفتل من الصلاة: انصرف عنها مجمع البحرين: ج3 ص1359 «فتل».
- ↑ مستدرك الوسائل: ج11 ص27 ح12345 نقلاً عن تفسير أبي الفتوح، عوالي اللآلي: ج2 ص103ح 283 ليس فيه صدره إلى «احدثكم حديثا» وذيله من «ومن مات»، تفسير الفخر الرازي: ج9 ص161 ليس فيه صدره إلى «احدثكم حديثا» وذيله من «ومن مات».
- ↑ بيضة المسلمين: أي مجتمعهم وموضع سلطانهم، ومستقرّ دعوتهم النهاية: ج1 ص172 «بيض».
- ↑ شعب الإيمان: ج4 ص43 ح4292 عن أبي امامة، كنز العمّال: ج4 ص328 ح10744.
- ↑ هكذا وضعت ثلاث نقاط في المصدر.
- ↑ كنز العمّال: ج4 ص449 ح11341 نقلاً عن حلية الأولياء عن حمزة الأسلمي.
- ↑ در مصدر حديث به همين ترتيب، سه نقطه گذاشته شده است.
- ↑ مجمع الزوائد: ج5 ص528 ح9504، الدرّ المنثور: ج2 ص419، كنز العمّال: ج4 ص284ح 10512 كلّها نقلاً عن الطبراني عن أبي الدرداء.
- ↑ ثواب الأعمال: ص345 ح1، أعلام الدين: ص425 كلاهما عن عبد اللّه بن عبّاس، بحار الأنوار: ج 76 ص372 ح30.
- ↑ الرعد: 24.
- ↑ مسند ابن حنبل: ج2 ص572 ح6581، صحيح ابن حبّان: ج16 ص439 ح7421، تفسير ابن كثير: ج4 ص373، تفسير الثعلبي: ج5 ص287 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص، الأوائل للطبراني: ص32 ذيل ح8 وفيهما صدره إلى «قضاء» فقط، كنز العمّال: ج6 ص481 ح16636.
- ↑ المعجم الكبير: ج25 ص104 ح271، الطبقات الكبرى: ج8 ص314 عن ام بشر بن البراء بنمعرور نحوه، كنز العمال: ج4 ص312 ح10656 وراجع مسند إسحاق بن راهويه: ج5 ص95 ح2200.
- ↑ تهذيب الأحكام: ج6 ص125 ح218 عن زرارة، وسائل الشيعة: ج11 ص19 ح1.
- ↑ الكنانة: التي يجعل فيها السهام، من أدم [أي جلد] (مجمع البحرين: ج3 ص1600 «كنن»).
- ↑ الفردوس: ج2 ص104 ح2257 عن ابن عبّاس وراجع تفسير الثعلبي: ج8 ص181 والمحرّرالوجيز: ج4 ص496 وكنز العمّال: ج4 ص307 ح10634.
- ↑ مراد از خريف در روايات، زمانى طولانى معادل چهل يا هفتاد سال است. روايت درصدد بيان دورىفوق العاده از آتش جهنم است.
- ↑ كنز العمّال: ج4 ص319 ح10697 نقلاً عن ابن النّجار عن ابن عمر.
- ↑ مسند ابن حنبل: ج3 ص611 ح10770 عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج4 ص287 ح10529.
- ↑ الجهاد لعبد اللّه بن المبارك: ص164 ح178.
- ↑ سيف البحر: ساحله النهاية: ج2 ص434 «سيف».
- ↑ الجهاد لعبد اللّه المبارك: ص163 ح177، تاريخ دمشق: ج1 ص394، اسد الغابة: ج2 ص548الرقم 2230 وفيه ذيله من «أنّكم ستجندون» وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج14 ص147 ح38196.
- ↑ الكهف: 110.
- ↑ المستدرك على الصحيحين: ج2 ص2527، الجهاد لعبد اللّه بن المبارك: ص66 ح12، تفسير ابنكثير: ج5 ص200، الدرّ المنثور: ج5 ص469 نقلاً عن عبد الرزّاق وكلّها عن طاووس وكلاهما نحوه.
- ↑ الأمالي للمفيد: ص350 ح5، الأمالي للطوسي: ص122 ح189 كلاهما عن أبي الحسن العبدي،مشكاهالأنوار: ص449 ح1507، الدرّ النظيم: ص642، بحار الأنوار: ج70 ص71 ح19.
- ↑ كنز العمّال: ج4 ص325 ح10725 نقلاً عن ابن زنجويه.
- ↑ كنز العمّال: ج4 ص324 ح10722 نقلاً عن ابن زنجويه عن أنس.
- ↑ الغدوّ: سير أوّل النهار، نقيض الرواح النهاية: ج3 ص346 «غدا».
- ↑ مسند ابن حنبل: ج3 ص370 ح9255، تفسير ابن كثير: ج2 ص172 كلاهما عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج4ص 325 ح10728.
- ↑ الفتّان: الشيطان لسان العرب: ج13 ص318 «فتن».
- ↑ سنن النسائي: ج6 ص39، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص90 ح2422، صحيح ابن حبّان: ج 10 ص485 ح4626، السنن الكبرى للبيهقي: ج9 ص66 ح17885، تهذيب الكمال: ج34 ص61 الرقم 7497 كلّها عن سلمان الفارسي، كنزالعمّال: ج4 ص294 ح10563.
- ↑ مسند ابن حنبل: ج8 ص309 ح22381، المعجم الكبير: ج8 ص206 ح7831 كلاهما عنأبي امامة، كنزالعمّال: ج15 ص952 ح43656.
- ↑ البادي: هو الذي يكون في البادية، ومسكنه المضارب والخيام النهاية: ج1 ص109 «بدا».
- ↑ حلية الأولياء: ج6 ص110 الرقم 352، كنز العمّال: ج4 ص403 ح11126.
- ↑ مسند الشاميّين: ج1 ص221 ح396 عن سلمان، كنز العمّال: ج4 ص326 ح10732، عوالياللآلي: ج1 ص87 ح19 عن سلمان، مستدرك الوسائل: ج11 ص28 ح12348.
- ↑ المعجم الكبير: ج8ص 96 ح7480 عن أبي أمامة، سنن الترمذي: ج4 ص165 ح1621، مسند ابنحنبل: ج9 ص248 ح24006، صحيح ابن حبّان: ج10 ص484 ح4624 كلّها عن فضالة بن عبيد نحوه، كنز العمّال: ج4ص 282 ح10497، مسند زيد: ص352 عن الإمام عليّ عليهالسلام نحوه.
- ↑ المعجم الكبير: ج18 ص257 ح641، تاريخ دمشق: ج26 ص241 ح5554، حلية الأولياء: ج5ص 157 الرقم 318 كلّها عن عرباض بن سارية، فتح الباري: ج12 ص411، رياض الصالحين: ص463 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج4 ص303 ح10611.
- ↑ صحيح مسلم: ج3 ص1520 ح163، المعجم الكبير: ج6 ص266 ح6177 نحوه، مسند الشاميّين: ج 4 ص350 ح3528، تفسير القرطبي: ج4 ص324 كلها عن سلمان، كنز العمّال: ج4 ص284 ح10509؛ جامع الأخبار: ص212 ح518، عوالي اللآلي: ج3 ص183 ح7 عن الإمام الصادق وليس فيهما «يوم».
- ↑ مسند ابن حنبل: ج9ص 183 ح23788 عن سلمان، سنن ابن ماجة: ج2 ص924 ح2767،تفسير القرطبي: ج4 ص325، تفسير الثعالبي: ج2 ص157، الدرّ المنثور: ج2 ص419 كلّها عن أبي هريرة نحوه.
- ↑ كنز العمّال: ج4 ص329 ح10746 عن أبي هريرة.
- ↑ كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص432 ح1263، مصباح المتهجد: ص383 عن زيد بن وهب، بحار الأنوار: ج89 ص239.
- ↑ الشَّحْذُ: التحديد. شَحَذَ السِّكينَ: أحَدَّه بالمِسَنِّ وغيره لسان العرب: ج3 ص493 «شحذ».
- ↑ حَوزَةُ الإسلام: حدوده ونواحيه النهاية: ج1 ص460 «حوز».
- ↑ حومة كلّ شيء: معظمه (لسان العرب: ج12 ص162 «حوم»).
- ↑ واتر بين ميرهم: المواترة: المتابعة. والميرة: الطعام يمتاره الإنسان، وقال بعضهم: هو جلب الطعام، وعليه يكون معنى واتر بين ميرهم: أي لا تقطع الميرة واجعلها تصل إليهم مرّة بعد مرّة لسان العرب: ج5 ص275 و 276 «وتر»، ص88 «مير».
- ↑ القِرنُ: كُفؤك في الشجاعة الصحاح: ج6 ص2181 «قرن».
- ↑ أزْودَة: جمع زاد على غير القياس النهاية: ج2 ص317 «زود».
- ↑ خزم الشيء: يخزمه خزما: شكّه لسان العرب: ج12 ص174 «خزم».
- ↑ المِحالُ ـ على وزن كتاب ـ: الكيد والتدبير والمكر وطلب الأمر بالحيلة... ومنه قوله تعالى: «وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ» الرعد: 13. وفي نسخة ابن إدريس بفتح الميم وتشديد اللاّم على أنّه جمع محلّة: وهي المكان ينزله ويحلّه القوم (رياض السالكين: ج4 ص209 و 210).
- ↑ إلى منقطع التّراب: أي إلى آخر الدنيا ونهايتها مجمع البحرين: ج3 ص1496 «قطع».
- ↑ التَّثبيط: التعويق والشغل عن المراد النهاية: ج1 ص207 «ثبط».
- ↑ الوَهْنُ: الضَّعْفُ في العمل والأمر لسان العرب: ج13 ص453 «وهن».
- ↑ المَحْلُ: انقطاع المطر، الجدب النهاية: ج4 ص304 «محل».
- ↑ أحصّ أرضك: أي أكثرها محصوصية، على غير قياس، من حص الجدب الأرض: إذا أذهب نباتها، استعارة من حص الشعر الذي هو ذهابه انظر: رياض السالكين: ص244، لسان العرب: ج7 ص13 «حصص».
- ↑ ظَعَنَ: يَظعَنْ ظَعنا: إذا سار النهاية: ج3 ص157 «ظعن».
- ↑ صفّ الجيش يصفّه صفّا وصافّه: إذا رتب صفوفه في مقابل صفوف العدو لسان العرب: ج9 ص194 «صفف».
- ↑ وأدل له منهم ولا تدلهم منه: أي اجعل الكرّة والنصرة والغلبة له عليهم، ولا تجعل الكرّة والنصر والغلبة لهم عليه رياض السالكين: ص261.
- ↑ يَجتاحُه: أي يستأصله ويأتي عليه النهاية: ج1 ص311 «جوح».
- ↑ الصحيفة السجّادية: ص111 الدعاء 27.