أ ث ر / الإیثار
الإيثار (نسخه آزمایشی)
درآمد
ايثار، در لغت
ايثار، مصدر است از ريشه «أثر» و در لغت، به معناى «تقديم الشى ء (مقدّم داشتن چيزى)» است. ابن فارس، در معناى اين واژه مى گويد:
أثر ـ الهمزةُ وَ الثاءُ وَ الراءُ ـ لَهُ ثَلاثَةُ اُصولٍ: تَقديمُ الشَّى ءِ، وَ ذِكرُ الشَّى ءِ، وَ رَسمُ الشَّى ءِ الباقى. قالَ الخَليلُ: قَد أثِرْتُ بِأَن أفعَلَ كَذا، وَ هُوَ هَمٌّ فى عَزمٍ، وَ تَقولُ افعَل يا فُلانُ هذا آثِرا ما، وَ آثِرَ [ذى] أثير، أى إن اختَرتَ ذلِكَ الفِعلَ فَافعَل هذا إمّا لا. قالَ ابنُ الأَعرابِيُّ: مَعناهُ افعَلهُ أوَّلَ كُلِّ شَيءٍ. [۱]
اثر (همزه و ثاء و راء) سه ريشه معنايى دارد: پيش انداختن چيز، يادكرد آن و صورت اثرِ باقى مانده. خليل گفته است: «قد أثرتُ بأن أفعل كذا»، اهتمام به انجام دادن تصميم است. و وقتى مى گويى: «يا فلان! هذا آثرا ما آثرَ [ذى ]أثير»، يعنى هر گاه كارى را انتخاب كردى، انجامش بده يا رهايش كن. ابن اعرابى گفته است: معناى آن، چنين است: «آن را پيش تر از همه انجام بده».
ايثار، در قرآن و حديث
ايثار و مشتقّات آن، در متون اسلامى در دو معناى متضاد به كار رفته است: گاه در مقدّم داشتن مثبت ـ كه يكى از بزرگ ترين ارزش هاى اخلاقى است ـ، مانند اين آيه شريف:
«وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ. [۲]
و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند، هر چند خودشان نيازمند باشند»
و گاه در مقدّم داشتن منفى، مانند:
«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * وَ الْأَخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقَى». [۳]
بلكه زندگانى دنيا را ترجيح مى دهيد، در حالى كه آخرت، بهتر و پايدارتر اسـت».
نكته قابل توجّه در آن جا كه اين واژه براى ارائه يكى از ارزش هاى اخلاقى استعمال مى شود، اين است كه از نگاه اسلام، مطلقِ مقدّم داشتن ديگران بر خود در تأمين نيازها و خواست ها، ارزش تلقّى نمى گردد ؛ زيرا ترجيح بدون مرجّح و تقديم نابه جا ـ چنان كه در آداب ايثار خواهد آمد ـ، ارزش نيست. از اين رو در مصباح الشريعة، ايثارِ مثبت، چنين تعريف شده است:
أصلُ الإِيثارِ تَقديمُ الشَّى ءِ بِحَقِّهِ. [۴]
ايثار، در اصل، مقدّم داشتن چيزى است به جا.
اين بخش، براى تبيين ايثار مثبت از نگاه قرآن و حديث است. [۵] بنا بر اين، آنچه پس از اين به عنوان جمع بندى متون اين بخش خواهد آمد، در باره ايثار به عنوان يك ارزش مهمّ اخلاقى است.
ارزش ايثار
ايثار، يكى از برجسته ترين فضايل و ارزش هاى انسانى است كه در سخنان نورانى پيشوايان اسلام، از آن با عناوينى مانند: بالاترينِ مكارم اخلاقى، بالاترينِ مراتب احسان، بـالاترينِ درجات ايـمان و بهترينِ عبادت، ارزش گذارى گرديده است [۶] و در فرهنگ اسلام، كسانى شايسته نام بردارى به فضيلت، مروّت و فتوّت هستند كه از اين خصلت ارجمند، برخوردار باشند. [۷]
كمالات انسانى، از يك سو متّصل به ايثار است و از سوى ديگر، منتهى به يقين، و چنين است كه ميزان الحكمه (ميزان حكمت) به طور طبيعى با «ايثار» آغاز مى شود و با «يقين»، پايان مى يابد.
پيامبر اسلام و اهل بيت آن بزرگوار ـ كه كامل ترين انسان ها هستند ـ از بالاترين مراتب ايثار، برخوردارند و در اين خصلت زيباى انسانى و اسلامى، سرمشق ديگران اند. [۸]
پيروان راستين آنان نيز از اين خصلت، بهره وافرى داشته اند و دارند. [۹] امام حسن عليه السلام، در توصيف همنشينان پيامبر خدا مى فرمايد:
يُوَقِّرونَ الكَبيرَ، وَ يَرحَمونَ الصَّغيرَ، وَ يُؤثِرونَ ذَا الحاجَةِ. [۱۰]
به بزرگ ترها احترام مى گذارند، با كوچك ترها مهربان اند، و نيازمند را بر خود، ترجيح مى دهند.
انواع ايثار
پيش از اين توضيح داديم كه ايثار، عبارت است از مقدّم داشتن ديگران بر خود در تأمين نيازها و خواست ها. بنا بر اين، ايثار، انواع فراوانى دارد و آنچه در اين جا به عنوان انواع ايثار، ذكر مى كنيم، شمارى از مصاديق اين عنوان است كه در احاديث اسلامى آمده ؛ امّا انواع ايثار، منحصر به اين موارد نيست.
انواع ايثار كه در احاديث اسلامى آمده، عبارت است از:
الف ـ ايثار در مال
بررسى متونى كه در اين بخش آمده، نشان مى دهد كه در قرآن و حديث، بيشترين كاربرد كلمه «ايثار» و آنچه اين معنا را مى رساند، در ايثار مالى است و اين، بدان جهت است كه نيازهاى مالى، از گسترده ترين و ضرورى ترين نيازهاى انسان است.
ب ـ ايثار در جان
اهمّيت و ارزش ايثار در جان، بسى فراتر از ايثار در مال است. كمتر كسى است كه حاضر شود زندگى ديگرى را بر زندگى خود، مقدّم بدارد. حتّى فرشتگانِ برجسته اى مانند جبرئيل و ميكائيل عليهماالسلام، از اين نوع ايثار، تن مى زنند. [۱۱] در واقع، ايثار در جان، مرتبه انسان كامل است. از اين رو، ايثار امام على عليه السلام در ليلة المَبيت، مورد ستايش خداوند متعال قرار مى گيرد و خداوند، اين چنين در نزد فرشتگان، به آن مباهات مى كند:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ. [۱۲] و كسانى از مردم، جانشان را براى به دست آوردن رضاى خدا، سودا مى كنند». [۱۳]
ج ـ ايثار در دعا
يكى از نكات آموزنده در سيره اهل بيت عليهم السلام، مقدّم داشتن ديگران در دعاست. امام كاظم عليه السلام، از پدرانش عليهم السلام چنين روايت نموده است:
كانَت فاطِمَةُ عليهاالسلام إذا دَعَت تَدعو لِلمُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ وَ لا تَدعو لِنَفسِها، فَقيلَ لَها: يا بِنتَ رَسولِ اللّهِ! إنَّكِ تَدعينَ لِلنّاسِ وَ لا تَدعينَ لِنَفسِكِ ! فَقالَت: الجارُ ثُمَّ الدّارُ. [۱۴] فاطمه عليهاالسلام، هر گاه دعا مى كرد، براى زنان و مردان مؤمن، دعا مى كرد و براى خودش دعا نمى كرد. به ايشان گفته شد: اى دختر پيامبر خدا! شما براى مردم، دعا مى كنى و براى خودت دعا نمى كنى؟ فرمود: «اوّل، همسايه، بعد، خانه!».
پيروان برجسته اهل بيت عليهم السلام نيز از فضيلت اين نوع ايثار، برخوردار بودند.
زيد نرسى مى گويد:
كُنتُ مَعَ مُعاوِيَةَ بنِ وَهبٍ فِى المَوقِفِ وَ هُوَ يَدعو، فَتَفَقَّدتُ دُعاءَهُ، فَما رَأَيتُهُ يَدعو لِنَفسِهِ بَحَرفٍ، وَ رَأَيتُهُ يَدعو لِرَجُلٍ رَجُلٍ مِنَ الآفاقِ وَ يُسَمِّيهِم وَ يُسَمِّى آباءَهُم حَتّى أفاضَ النّاسُ.
فَقُلتُ لَهُ: يا عَمُّ! لَقَد رَأَيتُ مِنكَ عَجَبا !
قالَ: وَ مَا الَّذى أعجَبَكَ مِمّا رَأَيتَ ؟
قُلتُ: إيثارُكَ إخوانَكَ عَلى نَفسِكَ فى مِثلِ هذَا المَوضِعِ، وَ تَفَقُّدُكَ رَجُلاً رَجُلاً.
فَقالَ لى: لا تَعجَب مِن هذا يَا بنَ أخى ؛ فَإِنّى سَمِعتُ مَولاىَ وَ مَولاكَ وَ مَولى كُلِّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَةٍ ـ وَ كانَ وَ اللّهِ سَيِّدَ مَن مَضى، وَ سَيِّدَ مَن بَقِىَ بَعدَ آبائِهِ عَلَيهِمُ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ ـ وَ إلّا صَمَّتا اُذُنا مُعاوِيَةَ وَ عَمِيَتا عَيناهُ وَ لا نالَتهُ شَفاعَةُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله إن لَم يَكُن سَمِعتُهُ مِنهُ وَ هُوَ يَقولُ:
مَن دَعا لِأَخيهِ فى ظَهرِ الغَيبِ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الدُّنيا: يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ مِئَةُ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعَوتَ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الثّانِيَةِ: يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ مِئَتا ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعَوتَ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الثّالِثَةِ: يا عَبدَ اللّهِ! ولَكَ ثَلاثُمِئَةِ ضِعفٍ مِمّا دَعَوتَ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الرّابِعَةِ: يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ أربَعُمِئَةِ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعوتَ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الخامِسَةِ: يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ خَمسُمِئَةِ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعوتَ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ السّادِسَةِ: يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ سِتُّمِئَةِ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعوتَ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ السّابِعَةِ: يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ سَبعُمِئَةِ ألفِ ضِعفٍ مِمّا سَأَلتَ، ثُمَّ يُناديهِ اللّهُ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ: أنَا الغَنِىُّ الَّذى لا أفتَقِرُ. يا عَبدَ اللّهِ! لَكَ ألفُ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعوتَ.
فَأَىُّ الخَطَرَينِ أكبَرُ يَا بنَ أخى: مَا اختَرتُهُ أنَا لِنَفسى أو ما تَأمُرُنى بِهِ ؟ [۱۵]
با معاوية بن وهب، در موقف (عرفات) بودم و او مشغول دعا كردن بود. در دعايش كنجكاوى نمودم. نديدم كه حتّى يك كلمه براى خودش دعا كند ؛ بلكه براى يكايك مسلمانان، به نام و نام پدرانشان، دعا مى كرد، تا آن كه مردم كوچيدند. به او گفتم: عمو جان! از شما چيز عجيبى ديدم.
گفت: چه ديدى كه تو را به تعجّب وا داشته است؟
گفتم: در يك چنين مكانى، برادرانت را بر خودت مقدّم مى دارى و به ياد يكايك افراد هستى !
به من گفت: از اين كار، تعجّب مكن، پسر برادرم ؛ زيرا من از مولايم و مولاى تو و مولاى همه مردان و زنان مؤمن ـ كه به خدا سوگند، آقاى گذشتگان و آقاى تمام كسانى است كه بعد از پدران بزرگوارش باقى مانده اند ـ شنيدم ـ و كر باد اين دو گوش معاويه و كور باد دو چشم او و به شفاعت محمّد صلى الله عليه و آله نرسد، اگر نشنيده باشد ـ كه فرمود: «هر كس پشت سر برادرش براى او دعا كند، فرشته اى از آسمان دنيا ندا در مى دهد: اى بنده خدا! هزار برابر اجر آنچه دعا كردى، براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان دوم، ندا در مى دهد: اى بنده خدا! و دويست هزار برابر آنچه دعا كردى، براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان سوم، ندا در مى دهد: اى بنده خدا! و سيصد هزار برابر آنچه دعا كردى، از براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان چهارم، ندا در مى دهد: اى بنده خدا! چهارصد هزار برابر آنچه دعا كردى، از براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان پنجم، ندا در مى دهد: اى بنده خدا! پانصد هزار برابر آنچه دعا كردى، از براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان ششم، ندا در مى دهد: اى بنده خدا! ششصد هزار برابر آنچه دعا كردى، از براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان هفتم، ندا در مى دهد: اى بنده خدا! هفتصد هزار برابر آنچه دعا كردى، از براى خودت باد!. آن گاه، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به او ندا در مى دهد: منم آن غنى اى كه هرگز فقير نمى شوم. اى بنده خدا! هزار هزار برابر آنچه دعا كردى، از براى خودت باد!».
پس، اى برادرزاده! كدام يك بهتر و بزرگ تر است: آنچه من براى خود انتخاب كردم، يا آنچه تو مرا به آن توصيه مى كنى؟
د ـ ايثار در پرسش
يكى ديگر از انواع ايثار كه در احاديث آمده، ايثار در پرسش است. از امام باقر عليه السلام روايت شده است:
صَلّى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِأَصحابِهِ الفَجرَ، ثُمَّ جَلَسَ مَعَهُم يُحَدِّثُهُم حَتّى طَلَعَتِ الشَّمسُ، فَجَعَلَ يَقومُ الرَّجُلُ بَعدَ الرَّجُلِ حَتّى لَم يَبقَ مَعَهُ إلّا رَجُلانِ: أنصارِىٌّ وَ ثَقَفِىٌّ، فَقالَ لَهُما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: قَد عَلِمتُ أنَّ لَكُما حاجَةً تُريدانِ أن تَسأَلانى عَنها، فَإِن شِئتُما أخبَرتُكُما بِحاجَتِكُما قَبلَ أن تَسأَلانى وَ إن شِئتُما فَاسأَلانى.
قالا: بَل تُخبِرُنا يا رَسولَ اللّهِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ أجلى لِلعَمى وَ أَبعَدُ مِنَ الاِرتِيابِ وَ أَثبَتُ لِلإِيمانِ.
فَقالَ النَّبِىُّ صلى الله عليه و آله: أمّا أنتَ يا أخَا الأَنصارِ فَإِنَّكَ مِن قَومٍ يُؤثِرونَ عَلى أنفُسِهِم وَ أَنتَ قَرَوىٌّ وَ هذَا الثَّقَفِىُّ بَدَوِىٌّ أفَتُؤثِرُهُ بِالمَسأَلَةِ؟
فَقالَ: نَعَم، قالَ: أمّا أنتَ يا أخا ثَقيف فَإِنَّكَ جِئتَ تَسأَلُنى عَن وُضوئِكَ وَ صَلاتِكَ وَ ما لَكَ فِيهما مِنَ الثَّوابِ.… [۱۶]
پيامبر خدا، نماز صبح را با اصحابش اقامه كرد و سپس با آنان به گفتگو نشست تا آن كه آفتاب زد. اصحاب، يكى پس از ديگرى خارج شدند تا جايى كه فقط دو نفر با ايشان باقى ماندند: يك نفر انصارى و مردى ثقفى. پيامبر خدا به آن دو فرمود: «مى دانم كه كارى داريد و مى خواهيد از من بپرسيد. اگر دوست داشته باشيد، پيش از آن كه شما بپرسيد، به شما بگويم كه چه مى خواهيد، و اگر دوست داريد، شما خود بپرسيد».
گفتند: خودت به ما خبر بده، اى پيامبر خدا ؛ زيرا اين كار، در از بين بردن كورى دل، مؤثّرتر و در زدودن ترديد، كارگرتر است و ايمان را استوارتر مى سازد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «امّا تو اى برادر انصارى! از قومى هستى كه ديگران را بر خويشتن، مقدّم مى دارند. تو آبادى نشين هستى و اين مرد ثقفى، بيابانگرد است. آيا در سؤال كردن، او را بر خود، مقدّم مى دارى؟».
گفت: آرى.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «امّا تو، اى مرد ثقفى ! تو آمده اى تا در باره وضو و نمازت و ثوابى كه در اين دو براى تو هست، از من سؤال كنى».…
عوامل ايثار
در نضرة النعيم، زير عنوان: «عواملى كه بر ايثار، مساعدت مى كنند»، آمده است:
1. تعظيم الحقوق: فإن عظمت الحقوق عنده، قام بواجبها و رعاها حقّ رعايتها و استعظم إضاعتها، و علم أنّه إن لم يبلغ درجة الإيثار لم يؤدّها كما ينبغى فيجعل إيثاره احتياطا لأدائها.
2. مقت الشّحّ: فإنّه إذا مقته و أبغضه التزم الإيثار ؛ فإنّه يرى أنّه لا خلاص له من هذا المقت البغيض إلّا بالإيثار.
3. الرَّغبة فى مكارم الأخلاق: و بحسب رغبته فيها يكون إيثاره ؛ لأنّ الإيثار أفضل درجات مكارم الأخلاق. [۱۷]
1. بزرگداشت حقوق: اگر حقوق در نظر انسان، بزرگْ داشته شود، آن را كاملاً رعايت مى كند و به آن، جامه عمل مى پوشاند و تباه كردن آن را ناگوار مى داند و مى داند كه اگر به مقام ايثار نرسد، حقوق را چنان كه شايسته است، رعايت نكرده است. بنا بر اين، ايثارش را براى مراقبت از حقوق، قرار مى دهد.
2. نفرت از خسّت: هر گاه انسان از خسّت، نفرت پيدا كند و آن را زشت بشمارد، خود را به ايثار ملزم مى كند و راهى براى نجات از اين نفرت كينه آلود، جز با ايثار، براى خود نمى يابد.
3. تمايل به مكارم اخلاقى: انسان، بر حسب تمايل به خصلت هاى خوب اخلاقى، ايثار مى ورزد، براى اين كه ايثار، برترين درجه خصلت هاى بزرگوارانه اخلاقى است.
به نظر مى رسد كه در ريشه يابى اسباب ايثار، اين مقدار، كافى نيست. درست است كه امورى مانند: بزرگداشت حقوق، و بيزارى از بخل و رغبت به ارزش هاى اخلاقى (مكارم اخلاق) در پيدايش خصلت ارزشمند ايثار، مؤثّر است ؛ ليكن مسئله اصلى، اين است كه: اين خصوصياتى كه عوامل ايثار شمرده شده اند، چگونه در انسان تحقّق پيدا مى كنند ؟ و چه كسى به خاطر رغبت به ارزش هاى اخلاقى و نفرت از حرص و خِسّت، و براى رعايت حقوق ديگران، ايثار مى نمايد و خواست ديگران را بر خواست خود، مقدّم مى دارد؟
بررسى دقيق براى پاسخ دادن به اين سؤال، نشان مى دهد كه ايثار، ريشه اى جز ايمان نمى تواند داشته باشد. تقويت صفات نيكويى كه به صفت ايثار منتهى مى شوند نيز تنها در سايه ايمان، امكان پذير است. از اين رو، در مكاتب مادّى، سخن از ارزش هاى اخلاقى، شوخى است و هدفى جز فريب دادن و گم راه كردن افكار عمومى ندارد.
بر اين پايه، هر چه ايمان در وجود انسانْ تقويت شود، به خصلت ارزشمند ايثار، نزديك تر مى گردد و به فرموده امام على عليه السلام، انسان، در بالاترينِ مراتب ايمان، ايثارگر مى شود [۱۸] و به فرموده امام صادق عليه السلام، مؤمنانِ كامل اند كه در سختى، ديگران را بر خود، مقدّم مى دارند [۱۹] و هر چه ايمان، كامل تر شود، قدرت ايثارگرى در انسان، افزون مى گردد تا به مرتبه ايثار جان و جانبازى مى رسد.
آثار ايثار
ايثار، نقطه مقابل استئثار (انحصارطلبى) است. هر چه استئثار براى جامعه مطلوب انسانى زيانبار، و براى وحدت و انسجام آن، ويرانگر است، [۲۰] ايثار، سودمند و سازنده است.
اسلام، در مقابل مكاتب مادّى ـ كه فرهنگ خودخواهى و خودپرستى را تبليغ و ترويج مى كنند ـ، خودخواهى را ريشه مفاسد فردى و اجتماعى مى داند و با ترويج فرهنگ ايثار و از خودگذشتگى مى خواهد اين ريشه خطرناك را بخشكاند.
البته با يك نگاه دقيق و عميق، در مى يابيم كه اسلام، با اين اقدام، خودخواهى فطرى انسان را هدايت، و منافع واقعى و درازْ مدّت او را تأمين كرده است. انسان هاى ايثارگر، در واقع، خود را مى سازند و منافع حقيقى و هميشگى خود را تأمين مى كنند و به تعبير قرآن كريم:
«إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ. [۲۱]
اگر نيكى كنيد، به خودتان نيكى كرده ايد».
به عكس، مادّى گرايان و خودخواهان، خود را تباه مى كنند و منافع حقيقى و هميشگى خود را از دست مى دهند و به تعبير دقيق قرآن كريم، فراموشى خدا، در واقع، فراموشى خويش است:
«نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ. [۲۲]
خدا را فراموش كردند. خداوند هم آنان را دچار خودْفراموشى كرد».
بدين سان، گسترش فرهنگ ايثار در جامعه، نه تنها منافع شخصى ايثارگران را تهديد نمى كند، بلكه آنان را محبوب خدا [۲۳] و خلق مى نمايد [۲۴] و موجب دستيابى آنان به بهترين زندگى ها در جهان جاويد مى شود. [۲۵] علاوه بر اين، ريشه مفاسد اجتماعى را نيز مى سوزاند و منافع مادّى و معنوى جامعه بشر را تأمين مى نمايد.
قرآن كريم، در ذيل آيه ايثار، بركات فردى و اجتماعى آن را در يك جمله خلاصه كرده، مى فرمايد:
«وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. [۲۶]
و آنها كه از خسّت نفس خويش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند».
فَلاح، از مهم ترين بركاتِ ايثار و مبارزه با خودخواهى و خسّت است، و آن، عبارت است از: كاميابى و رسيدن به همه خواست هاى حقيقىِ فردى و اجتماعى. [۲۷]
آداب ايثار
در تعريف «ايثار» گفتيم كه اصل ايثار، عبارت است از «مقدّم داشتن چيزى بر اساس حق (به جا)». اصول آداب ايثار ـ كه در فصل چهارم خواهد آمد ـ در اين تعريف، خلاصه شده است. بنا بر اين، رعايت اين آداب، شرط تحقّق مفهوم ايثار به عنوان يك ارزش مهمّ اخلاقى نيز هست:
الف ـ اخلاص
نخستين ادبِ ايثار، اخلاص است. [۲۸] اگر اخلاص نباشد، «مقدّم داشتن ديگرى» تحقّق پيدا نمى كند. وقتى كسى با انگيزه اى غير الهى، چيزى را كه خود بدان نيازمند است، به ديگرى مى دهد، در واقع، آن را به خودش داده است ؛ چرا كه انگيزه نفسانى و خودخواهى، او را وادار به اين عمل كرده است.
ب ـ علاقه مندى
دومين ادب ايثار، علاقه مندى به چيزى است كه ايثار مى شود. [۲۹] اگر علاقه مندى به آن نباشد، «مقدّم داشتن ديگران» نيز بى معناست. اين ادب نيز از تعريف ايثار، قابل استنباط است.
ج ـ مقدّم داشتن نزديكان
مقدّم داشتن نزديكان و كسانى كه تأمين نيازهاى زندگى آنان بر انسان واجب است، يكى ديگر از آداب ايثار است. [۳۰] اين ادب را از افزودن قيد «بحقّه (بر اساس حق)» به تعريف ايثار نيز مى توانيم استخراج كنيم ؛ زيرا مقدّم داشتن ديگران بر «نزديكان»، عقلاً و شرعا صحيح نيست.
د ـ مقدّم داشتنِ اهل ايمان
ادب ديگر ايثار، مقدّم داشتنِ اهل ايمان است و بدون ايمان، مقدّم داشتن ديگرى، «حق» تلقى نمى گردد، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده:
عامِل سائِرَ النّاسِ بِالإِنصافِ، وَ عامِلِ المُؤمِنينَ بِالإِيثارِ. [۳۱]
با ديگر مردمان، به انصاف رفتار كن و با مؤمنان، به ايثار.
ه ـ مقدّم داشتن نيازمندتر
اين ادب نيز از مقوِّمات مفهوم ارزشىِ ايثار است ؛ زيرا تأمين نيازهاى ثانويه ديگران با هزينه نيازهاى اوّليه خود، حق و ارزش محسوب نمى شود. از اين رو، امام على عليه السلام در باره آيه ايثار مى فرمايد:
لا تَستَأثِر عَلَيهِ بِما هُوَ أحوَجُ إلَيهِ مِنكَ. [۳۲]
آنچه را كه او (ديگرى) بدان نيازمندتر از توست، بهره خويش مساز.
و ـ برخورد خوش
تنها ادبى كه در تعريفى كه از ايثار ارائه شد، نمى گنجد، ادب برخورد ايثارگر با طرف ايثار است كه بى ترديد، رعايت اين ادب، شرط كمال ايثار است و بدون آن، گاه ايثار، ارزش اخلاقى خود را از دست مى دهد و به فرموده امام على عليه السلام:
وَجهٌ مُستَبشِرٌ خَيرٌ مِن قَطوبٍ مُؤثرٍ. [۳۳]
خوش رو، از ترش روىِ ايثارگر، بهتر است.
الفصل الأول: الحثّ على الإيثار
فصل يكم: تشويق به ايثار
الكتاب
«وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [۳۴]
«و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند، هر چند خودشان نيازمند باشند، و آنها كه از آزمندىِ نفس خود، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند».
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا* إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا». [۳۵]
«و خوردنى را، با وجود دوست داشتن آن، به بينوا و يتيم و اسير مى خورانند [و در دل مى گويند:] ما شما را فقط براى خدا اطعام مى كنيم و از شما هيچ پاداش و يا سپاسى نمى خواهيم».
الحديث
1. الكافي عن أبان بن تغلب:قُلتُ [ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام ]: أخبِرني عَن حَقِّ المُؤمِنِ عَلَى المُؤمِنِ.
فَقالَ: يا أبانُ، دَعهُ لا تَرِدهُ.
قُلتُ: بَلى ـ جُعِلتُ فِداكَ ! ـ فَلَم أزَل اُرَدِّدُ عَلَيهِ.
فَقالَ: يا أبانُ، تُقاسِمُهُ شَطرَ [۳۶] مالِكَ، ثُمَّ نَظَرَ إلَيَّ فَرَأى ما دَخَلَني، فَقالَ: يا أبانُ، أما تَعلَمُ أنَّ اللّهَ عز و جل قَد ذَكَرَ المُؤثِرينَ عَلى أنفُسِهِم [۳۷] ؟
قُلتُ: بَلى جُعِلتُ فِداكَ!
فَقالَ: أمّا إذا أنتَ قاسَمتَهُ فَلَم تُؤثِرهُ بَعدُ، إنَّما أنتَ وهُوَ سَواءٌ ؛ إنَّما تُؤثِرُهُ إذا أنتَ أعطَيتَهُ مِنَ النِّصفِ الآخَرِ. [۳۸]
1. الکافی ـ به نقل از اَبان بن تغلب ـ:[به امام صادق عليه السلام ] گفتم: مرا از حقّ مؤمن بر مؤمن، آگاه فرما.
فرمود: «ابان! اين موضوع را بگذار و از آن بگذر».
گفتم: نه، فدايت شوم. و به ايشان، اصرار ورزيدم.
پس فرمود: «اى ابان! [از حقوق مؤمن بر مؤمن، اين است كه] دارايى ات را با او به دو نيم، قسمت كنى».
سپس به من نگريست و چون حالت [اعجابِ] دست داده به مرا ديد، فرمود: «اى ابان! مگر نمى دانى كه خداوند عز و جل از ايثارگران، ياد كرده است؟ [۳۹]».
گفتم: چرا، فدايت شوم.
فرمود: «هر گاه دارايى ات را با او قسمت كنى، هنوز ايثار نكرده اى ؛ بلكه تو و او يكسانيد. وقتى ايثار مى كنى كه از نيم ديگر هم به او بدهى».
2. الكافي عن أبي بصير عن الإمام الباقر أو الإمام الصادق عليهماالسلام، قالَ:قُلتُ لَهُ: أيُّ الصَّدَقَةِ أفضَلُ ؟
قالَ: جُهدُ المُقِلِّ [۴۰]، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جل: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» تَرى هاهُنا فَضلاً؟ [۴۱]
2. الکافی ـ به نقل از ابو بصير ـ:به امام [باقر يا صادق عليهماالسلام] گفتم: كدام صدقه برتر است؟
فرمود: «دِهِش بينوا. اين سخن خداى عز و جل را نشنيده اى كه: «و [ديگران را ]بر خويشتن، مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند». آيا در اين جا مازادى مى بينى؟ [۴۲]».
3. الكافي عن جميل بن درّاج عن الإمام الصادق عليه السلام:خِيارُكُم سُمَحاؤُكُم، وشِرارُكُم بُخَلاؤُكُم، ومِن خالِصِ الإِيمانِ البِرُّ بِالإِخوانِ وَالسَّعيُ في حَوائِجِهِم، وإنَّ البارَّ بِالإِخوانِ لَيُحِبُّهُ الرَّحمنُ، وفي ذلِكَ مَرغَمَةٌ لِلشَّيطانِ وتَزَحزُحٌ عَنِ النِّيرانِ ودُخولُ الجِنانِ. يا جَميلُ، أخبِر بِهذا غُرَرَ [۴۳] أصحابِكَ.
قُلتُ: ـ جُعِلتُ فِداكَ! ـ مَن غُرَرُ أصحابي؟
قالَ: هُمُ البارّونَ بِالإِخوانِ فِي العُسرِ وَاليُسرِ، ثُمَّ قالَ: يا جَميلُ، أما إنَّ صاحِبَ الكَثيرِ يَهونُ عَلَيهِ ذلِكَ، وقَد مَدَحَ اللّهُ عز و جل في ذلِكَ صاحِبَ القَليلِ، فَقالَ في كِتابِهِ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [۴۴]
3. الکافی ـ به نقل از جميل بن درّاج ـ:امام صادق عليه السلام فرمود: «بهترينِ شما سخاوتمندان شمايند و بدترينتان، بخيلانتان. از خلوص ايمان است: نيكى كردن به برادران و كوشش براى رفع حوائج آنان. خداوند مهربان، نيكى كننده به برادران را دوست مى دارد و اين كار، مايه طرد و خوارى شيطان، دورى از آتش و ورود به بهشت است. اى جميل! اين را به آگاهى ياران برجسته ات نيز برسان».
گفتم: فدايت شوم! ياران برجسته ام كيان اند؟
فرمود: «آنان اند كه در سختى و آسايش، به برادران، نيكى مى كنند».
سپس فرمود: «اى جميل! بدان كه اين كار، براى افراد توانگر، آسان است ؛ امّا خداوند عز و جل در اين زمينه، آن را كه مالِ اندك دارد [و در عين حال، همان را ايثار مى كند]، ستوده و در كتاب خود، فرموده است: «و [ديگران را] بر خويشتن، مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند، و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند»».
4. الإمام الصادق عليه السلام:لَيسَ البِرُّ بِالكَثرَةِ ؛ وذلِكَ أنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ في كِتابِهِ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» ، ثُمَّ قالَ: «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، ومَن عَرَفهُ اللّهُ عز و جلبِذلِكَ أحَبَّهُ اللّهُ، ومَن أحَبَّهُ اللّهُ ـ تَبارَكَ وَتعالى ـ وَفّاهُ أجرَهُ يَومَ القِيامَةِ بِغَيرِ حِسابٍ. [۴۵]
4. امام صادق عليه السلام:نيكى كردن، به دِهِش بسيار نيست ؛ چرا كه خداوند عز و جل در كتاب خويش مى فرمايد: «و [ديگران را] بر خويشتن، مقدّم مى دارند، هر چند خودشان نيازمند باشند». سپس مى فرمايد: «و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند». كسى كه خداوند عز و جل اين نكته را به او بشناسانَد، محبوب اوست و هر كس كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ دوستش بدارد، در روز قيامت، مزد و پاداش او را بى حساب و كامل مى دهد.
5. الإمام عليّ عليه السلام:مَن آثَرَ عَلى نَفسِهِ استَحَقَّ اسمَ الفَضيلَةِ. [۴۶]
5. امام على عليه السلام:كسى كه ايثار كند، سزامند نام بردارى به فضيلت است.
6. عنه عليه السلام:الإِيثارُ فَضيلَةٌ، الاِحتِكارُ رَذيلَةٌ. [۴۷]
6. امام على عليه السلام:ايثار كردن، يك فضيلت است و انحصارطلبى، يك رذيلت.
7. عنه عليه السلام:كُن عَفُوّا في قُدرَتِكَ، جَوادا في عُسرَتِكَ، مُؤثِرا مَعَ فاقَتِكَ ؛ يَكمُل لَكَ الفَضلُ. [۴۸]
7. امام على عليه السلام:در هنگامى كه قدرت دارى، باگذشت بـاش، و در گاهِ تنگ دستى ات بخشنده، و در وقت نيازمندى ات، ايثارگر باش تا فضل تو كامل گردد.
8. عنه عليه السلام:خَيرُ النّاسِ مَن كانَ في عُسرِهِ مُؤثِرا صَبورا. [۴۹]
8. امام على عليه السلام:بهترينِ مردم، كسى است كـه در تـنگ دستى اش ايثارگـر و شكيبا باشد.
9. عنه عليه السلام:مَن آثَرَ عَلى نَفسِهِ بالَغَ فِي المُرُوءَةِ. [۵۰]
9. امام على عليه السلام:كسى كه ايثار كند، در مروّت، به اوج رسيده است.
10. عنه عليه السلام:ذَلِّلوا أخلاقَكُم بِالمَحاسِنِ، وقودوها إلَى المَكارِمِ، وعَوِّدوا أنفُسَكُمُ الحِلمَ، وَاصبِروا عَلَى الإِيثارِ عَلى أنفُسِكُم فيما تَجمُدونَ عَنهُ [۵۱]. [۵۲]
10. امام على عليه السلام:اخلاق خود را رام خوبى ها و كمالات كنيد و آنها را به سوى خصلت هاى والا بكشانيد. خويشتن را به بردبارى عادت دهيد و در آنچه بخل مى ورزيد، با شكيبايى ايثار كنيد.
11. مستدرك الوسائل:عَن أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام أنَّهُ رَأى يَوما جَماعَةً، فَقالَ: مَن أنتُم؟
قالوا: نَحنُ قَومٌ مُتَوَكِّلونَ.
فَقالَ: ما بَلَغَ بِكُم تَوَكُّلُكُم؟
قالوا: إذا وَجَدنا أكَلنا، وإذا فَقَدنا صَبَرنا.
فَقالَ عليه السلام: هكَذا يَفعَلُ الكِلابُ عِندَنا!
فَقالوا: كَيفَ نَفعَلُ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟
فَقالَ: كَما نَفعَلُهُ ؛ إذا فَقَدنا شَكَرنا، وإذا وَجَدنا آثَرنا. [۵۳]
11. مستدرك الوسائل: روايت شده است كه روزى امير مؤمنان عليه السلام، گروهى را ديد. پرسيد: «شما كيستيد؟».
گفتند: ما جماعتى اهل توكّل هستيم.
فرمود: «توكّلتان، شما را به چه رسانيده است؟».
گفتند: هر گاه چيزى بيابيم، مى خوريم، و اگر نيابيم، شكيبايى مى كنيم.
فرمود: «سگ هاى ما هم همين كار را مى كنند!».
گفتند: پس چه كنيم، اى امير مؤمنان؟
فرمود: «كارى را كه ما مى كنيم: هر گاه نداشته باشيم، شكر مى كنيم و هر گاه به دست آوريم، ايثار مى كنيم».
12. الرسالة القشيريّة: سَأَلَ شَقيقٌ البَلخِيُّ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام عَنِ الفُتُوَّةِ، فَقالَ: ما تَقولُ أنتَ؟
فَقالَ شَقيقٌ: إن اُعطينا شَكَرنا، وإن مُنِعنا صَبَرنا.
فَقالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام: الكِلابُ عِندَنا بِالمَدينَةِ تَفعَلُ كَذلِكَ !
فَقالَ شَقيقٌ: يَابنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ، مَا الفُتُوَّةُ عِندَكُم؟
فَقالَ: إن اُعطينا آثَرنا، وإن مُنِعنا شَكَرنا. [۵۴]
12. الرسالة القشيريّة:شقيق بلخى از امام صادق عليه السلام از فتوّت پرسيد.
فرمود: «تو [خود،] چه مى گويى؟».
شقيق گفت: اگر به ما عطا شود، شكر مى گزاريم و اگر از ما دريغ گردد، شكيبايى مى ورزيم.
امام صادق عليه السلام فرمود: «سگ هاى مدينه نيز چنين مى كنند!».
شقيق گفت: اى پسر دختر پيامبر خدا! به نظر شما فتوّت چيست؟
فرمود: «اگر به ما عطا شود، ايثار مى كنيم و اگر از ما دريغ گردد، شكر مى گزاريم».
13. الكافي عن عليّ بن سويد عن الإمام الكاظم عليه السلام قالَ:قُلتُ لَهُ: أوصِني.
فَقالَ: آمُرُكَ بِتَقوَى اللّهِ، ثُمَّ سَكَتَ.
فَشَكَوتُ إلَيهِ قِلَّةَ ذاتِ يَدي، وقُلتُ: وَ اللّهِ، لَقَد عَريتُ حَتّى بَلَغَ مِن عُريَتي أنَّ أبا فُلانٍ نَزَعَ ثَوبَينِ كانا عَلَيهِ وكَسانيهِما !
فَقالَ: صُم وتَصَدَّق.
قُلتُ: أتَصَدَّقُ مِمّا وَصَلَني بِهِ إخواني وإن كانَ قَليلاً؟
قالَ: تَصَدَّق بِما رَزَقَكَ اللّهُ ولَو آثَرتَ عَلى نَفسِكَ. [۵۵]
13. الکافی ـ به نقل از على بن سويد ـ:به امام كاظم عليه السلام گفتم: به من سفارشى كن.
فرمود: «تو را به پروامندى از خدا سفارش مى كنم». آن گاه سكوت كرد.
من از تنگ دستى خود، نزد او شِكوه كردم و گفتم: به خدا سوگند، برهنه ام و برهنگى ام به جايى رسيده كه فلانى، دو جامه خويش را از تَنَش در آورْد و به من پوشاند!
فرمود: «روزه بگير و صدقه بده».
گفتم: از آنچه برادرانم به من عطا مى كنند، هرچند اندك، صدقه بدهم؟
فرمود: «آنچه را كه خداوند، روزى تو مى كند، صدقه بده، هرچند ايثار كنى [و خودت به آن، محتاج باشى]».
14. الإمام العسكريّ عليه السلامـ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ ـ:شيعَةُ عَلِيٍّ عليه السلام هُمُ الَّذينَ يُؤثِرونَ إخوانَهُم عَلى أنفُسِهِم ولَو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ. [۵۶]
14. امام عسكرى عليه السلامـ در تفسير منسوب به ايشان ـ:شيعيان على عليه السلام، آن كسانى اند كه برادرانشان را بر خودشان مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند.
الفصل الثاني: قيمة الإيثار
فصل دوم: ارزش ايثار
2 / 1: أعلى مَراتِبِ الإِيمانِ
2 / 1: بالاترينِ مراتب ايمان
15. الإمام عليّ عليه السلام:الإِيثارُ أحسَنُ الإِحسانِ، وأعلى مَراتِبِ الإِيمانِ. [۵۷]
15. امام على عليه السلام:ايثار، بهترين احسان و بالاترين مرتبه ايمان است.
16. الاُصول الستّة عشر عن زيد الزرّاد:قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: نَخشىٰ ألّا نَكونَ مُؤمِنينَ!
قالَ: ولِمَ ذاكَ ؟
فَقُلتُ: وذلِكَ أنّا لا نَجِدُ فينا مَن يَكونُ أخوهُ عِندَهُ آثَرَ مِن دِرهَمِهِ ودينارِهِ، ونَجِدُ الدّينارَ وَالدِّرهَمَ آثَرَ عِندَنا مِن أخٍ قَد جَمَعَ بَينَنا وبَينَهُ مُوالاةُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام !
فَقالَ: كَلّا، إنَّكُم مُؤمِنونَ، ولكِن لا تُكمِلونَ إيمانَكُم حَتّى يَخرُجَ قائِمُنا، فَعِندَها يَجمَعُ اللّهُ أحلامَكُم [۵۸] فَتَكونونَ مُؤمِنينَ كامِلينَ، ولَو لَم يَكُن فِي الأَرضِ مُؤمِنونَ كامِلونَ [۵۹] إذا لَرَفَعَنَا اللّهُ إلَيهِ وأنكَرتُمُ الأَرضَ وأنكَرتُمُ [۶۰] السَّماءَ. [۶۱]
16. الاُصول الستّة عشرـ به نقل از زيد زرّاد ـ:به امام صادق عليه السلام گفتم: بيم آن داريم كه مؤمن نباشيم!
فرمود: «چرا؟».
گفتم: چون در ميان خود، كسى را نمى يابيم كه برادرش را بر درهم و دينارش ترجيح دهد ؛ بلكه دينار و درهم در نزد ما، مقدّم بر برادرى است كه ولايت امير مؤمنان، ما و او را گِرد هم آورده است!
فرمود: «نه، شما مؤمن هستيد ؛ ليكن ايمانتان كامل نمى گردد، مگر آن گاه كه قائم ما ظهور كند. در آن هنگام است كه خداوند، خِرَدهاى شما را به كمال مى رساند و مؤمنِ كامل مى شويد. اگر در روى زمين، مؤمنانى كامل وجود نداشت، در آن صورت، خداوند، ما را به پيشگاه خود، بالا مى بُرد [و از ميان شما رَخت بر مى بستيم ]و شما، زمين و آسمان را نمى شناختيد (نظام آفرينش به هم مى ريخت).
راجع: ص 138 ح 41.
ر. ك: ص 139 ح 41.
2 / 2: أعلَى المَكارِمِ
2 / 2 : عالى ترين خصلت اخلاقى
17. الإمام عليّ عليه السلام: الإِيثارُ أعلَى المَكارِمِ. [۶۲]
17. امام على عليه السلام: ايثار، عالى ترين خصلت اخلاقى است.
18. عنه عليه السلام:خَيرُ المَكارِمِ الإِيثارُ. [۶۳]
18. امام على عليه السلام:بهترينِ خصلت هاى اخلاقى، ايثار است.
19. عنه عليه السلام:غايَةُ المَكارِمِ الإِيثارُ. [۶۴]
19. امام على عليه السلام:نقطه اوجِ خصلت هاى اخلاقى، ايثار است.
20. عنه عليه السلام:لا تَكمُلُ المَكارِمُ إلّا بِالعَفافِ وَالإِيثارِ. [۶۵]
20. امام على عليه السلام:خصلت هاى والاى انسانى، جز با عفّت و ايثار، كامل نمى گردد.
2 / 3: أعلَى الإِحسانِ
2 / 3 : بالاترين نيكوكارى
21. الإمام عليّ عليه السلام:الإِيثارُ أعلَى الإِحسانِ. [۶۶]
21. امام على عليه السلام:ايثار، بالاترين نيكوكارى است.
22. عنه عليه السلام:الإِيثارُ أشرَفُ الإِحسانِ. [۶۷]
22. امام على عليه السلام:ايثار، برجسته ترين نيكوكارى است.
23. عنه عليه السلام:الإِيثارُ غايَةُ الإِحسانِ. [۶۸]
23. امام على عليه السلام:ايثار، اوج نيكوكارى است.
24. عنه عليه السلام:مِن أحسَنِ الإِحسانِ الإِيثارُ. [۶۹]
24. امام على عليه السلام:از بهترين نيكوكارى ها، ايثار است.
2 / 4: أحسَنُ الكَرَمِ
2 / 4 : بهترين بزرگوارى
25. الإمام عليّ عليه السلام:أحسَنُ الكَرَمِ الإِيثارُ. [۷۰]
25. امام على عليه السلام:بهترين بزرگوارى، ايثار است.
26. عنه عليه السلام:الإِيثارُ أعلى مَراتِبِ الكَرَمِ، وأفضَلُ الشِّيَمِ [۷۱]. [۷۲]
26. امام على عليه السلام:ايثارگرى، عالى ترين مرتبه بزرگوارى و برترين خوى و خصلت است.
27. عنه عليه السلام:الإِيثارُ أشرَفُ الكَرَمِ. [۷۳]
27. امام على عليه السلام:ايثار، شريف ترين بزرگوارى است.
28. عنه عليه السلام:كَفى بِالإِيثارِ مَكرُمَةً. [۷۴]
28. امام على عليه السلام:در بزرگوارىِ آدمى، همين بس كه ايثارگر باشد.
29. عنه عليه السلام:حَسبُ المَرءِ... ومِن كَرَمِهِ إيثارُهُ عَلى نَفسِهِ. [۷۵]
29. امام على عليه السلام:از بزرگوارى مرد، همين بس كه ديگران را بر خود، مقدّم بدارد.
30. عنه عليه السلام:عِندَ الإِيثارِ عَلَى النَّفسِ تَتَبَيَّنُ جَواهِرُ الكُرَماءِ. [۷۶]
30. امام على عليه السلام:در هنگام ايثار است كه گوهر كريمان، نمايان مى شود.
31. الإمام الصادق عليه السلام:الجودُ زَكاةُ السَّعادَةِ، وَالإِيثارُ عَلَى النَّفسِ موجِبٌ لِاسمِ الكَرَمِ. [۷۷]
31. امام صادق عليه السلام:گشاده دستى، زكات نيك بختى است، و از خود گذشتگى، ايجاب كننده نام بزرگوارى.
2 / 5: شيمَةُ الأَبرارِ
2 / 5 : خوى نيكان
32. الإمام عليّ عليه السلام:الإِيثارُ شيمَةُ الأَبرارِ. [۷۸]
32. امام على عليه السلام:ايثار، خوى نيكان است.
33. عنه عليه السلام:الإِيثارُ سَجِيَّةُ الأَبرارِ، وشيمَةُ الأَخيارِ. [۷۹]
33. امام على عليه السلام:ايثار، خصلت نيكان و خوى خوبان است.
34. عنه عليه السلام:مِن شِيَمِ الأَبرارِ حَملُ النُّفوسِ عَلَى الإِيثارِ. [۸۰]
34. امام على عليه السلام:وا داشتن نفس به ايثار، از خصلت هاى نيكان است.
2 / 6: زينَةُ الزُّهدِ
2 / 6 : زيور زهد
35. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:الإِيثارُ زينَةُ الزُّهدِ، وبَذلُ المَوجودِ زينَةُ اليَقينِ. [۸۱]
35. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ايثار، زيور زهد است و بخشيدن داشته ها، زيور يقين.
2 / 7: أفضَلُ الاِختِيارِ
2 / 7 : بهترين انتخاب
36. الإمام عليّ عليه السلام:مِن أفضَلِ الاِختِيارِ التَّحَلّي بِالإِيثارِ. [۸۲]
36. امام على عليه السلام:يكى از بهترين انتخاب ها، آراسته شدن به زيور ايثارگرى است.
2 / 8: أفضَلُ العِبادَةِ
2 / 8: برترين عبادت
37. الإمام عليّ عليه السلام: الإِيثارُ أفضَلُ عِبادَةٍ، وأجَلُّ سِيادَةٍ. [۸۳]
37. امام على عليه السلام:ايثار، برترين عبادت و شكوهمندترين آقايى است.
2 / 9: أفضَلُ السَّخاءِ
2 / 9 : برترين سخاوت
38. الإمام عليّ عليه السلام:أفضَلُ السَّخاءِ الإِيثارُ. [۸۴]
38. امام على عليه السلام:برترين سخاوت، ايثار است.
2 / 10: عَلامَةُ صِدقِ الصَّديقِ
2 / 10 : نشانه صداقت دوست
39. الإمام عليّ عليه السلام:الصَّديقُ الصَّدوقُ مَن نَصَحَكَ في عَيبِكَ، وحَفِظَكَ في غَيبِكَ، وآثـَرَكَ عَلى نَفسِهِ. [۸۵]
39. امام على عليه السلام:دوستِ راستين، كسى است كه از سرِ صدق، عيبت را به تو گوشزد كند و در نبودت، تو را پاس بدارد و تو را بر خويشتن، برگزيند.
40. عنه عليه السلام:أخوكَ الصَّديقُ مَن وَقاكَ بِنَفسِهِ، وآثَرَكَ عَلى مالِهِ ووُلدِهِ وعِرسِهِ. [۸۶]
40. امام على عليه السلام:برادر راستين تو، كسى است كه با جانش تو را پاس بدارد و تو را بر مال و زن و فرزندان خويش، مقدّم بدارد.
الفصل الثالث: بركات الإيثار
فصل سوم: بركات ايثار
3 / 1: الفلاح
3 / 1 : رستگارى
الكتاب
«وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [۸۷]
«و آنها كه از آزمندىِ نفس [۸۸] خويش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند».
الحديث
41. الإمام الصادق عليه السلامـ في صِفَةِ الكامِلينَ مِنَ المُؤمِنينَ ـ:هُمُ البَرَرَةُ بِالإِخوانِ في حالِ اليُسرِ وَالعُسرِ، المُؤثِرونَ عَلى أنفُسِهِم في حالِ العُسرِ، كَذلِكَ وَصَفَهُمُ اللّهُ فَقالَ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، فازوا وَاللّهِ وأفلَحوا. [۸۹]
41. امام صادق عليه السلامـ در توصيف مؤمنان كامل ـ:آنان، كسانى اند كه در آسايش و سختى به برادران، نيكى مى كنند، و در هنگام تنگ دستى، ايثار مى كنند. اين گونه، خداوند، ايشان را توصيف كرده و فرموده است: «و [ديگران را ]بر خويشتن، مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند. و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند». به خدا سوگند كه اينان، كامياب و رستگار شدند.
راجع: ص 128 (الإيثار / الفصل الثاني / أعلى مراتب الإيمان).
ر. ك: ص 129 (ايثار / فصل دوم / بالاترينِ مراتب ايمان)
3 / 2: انقِيادُ الأَحرار
3 / 2 : بندگى آزادگان
42. الإمام عليّ عليه السلام:بِالإِيثارِ يُستَرَقُّ الأَحرارُ. [۹۰]
42. امام على عليه السلام:با ايثار، آزادگان به بندگى كشيده مى شوند.
43. عنه عليه السلام:بِالإِيثارِ عَلى نَفسِكَ تَملِكُ الرِّقابَ. [۹۱]
43. امام على عليه السلام:با ايثار، اختياردارِ ديگران مى شوى.
3 / 3: إيثارُ المُؤثَرِ عَلَيهِ
3 / 3 : ايثار متقابل
44. الإمام عليّ عليه السلام:تَحَبَّب إلى خَليلِكَ يُحبِبكَ، وأكرِمهُ يُكرِمكَ، وآثِرهُ عَلى نَفسِكَ يُؤثِركَ عَلى نَفسِهِ وأهلِهِ. [۹۲]
44. امام على عليه السلام:به دوستت مهر بِوَرز تا به تو مهر ورزد، و او را گرامى بدار تا تو را گرامى بدارد، و او را بر خويشتن، مقدّم بدار تا او نيز تو را بر خويش و خانواده اش مقدّم بدارد.
3 / 4: المَغفِرَة
3 / 4 : آمرزش
45. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:أيُّمَا امرِىً اِشتَهى شَهوَةً فَرَدَّ شَهوَتَهُ وآثَرَ عَلى نَفسِهِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ. [۹۳]
45. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:هر كس چيزى هوس كند و دست رد به سينه هَوَس خويش زند و از خود گذشتگى كند، خداوند، او را مى آمرزد.
3 / 5: الشَّفاعَة
3 / 5 : شفاعت
46. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:سَلَكَ رَجُلانِ مَفازَةً [۹۴]: عابِدٌ وَالآخَرُ بِهِ رَهَقٌ [۹۵]، فَعَطَشَ العابِدُ حَتّى سَقَطَ، فَجَعَلَ صاحِبُهُ يَنظُرُ إلَيهِ، ومَعَهُ ميضَأَةٌ [۹۶] فيها شَيءٌ مِن ماءٍ، فَجَعَلَ يَنظُرُ إلَيهِ وهُوَ صَريعٌ، فَقالَ: وَاللّهِ لَئِن ماتَ هذَا العَبدُ الصّالِحُ عَطَشا ومَعي ماءٌ لا اُصيبُ مِنَ اللّهِ خَيرا أبَدا، ولَئِن سَقيتُهُ مائي لَأَموتَنَّ! فَتَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ وعَزَمَ، فَرَشَّ عَلَيهِ مِن مائِهِ وسَقاهُ فَضلَهُ، فَقامَ حَتّى قَطَعَا المَفازَةَ.
فَيوقَفُ الَّذي بِهِ رَهَقٌ يَومَ القِيامَةِ لِلحِسابِ فِيُؤمَرُ بِهِ إلَى النّارِ، فَتَسوقُهُ المَلائِكَةُ، فَيَرَى العابِدَ، فَيَقولُ: يا فُلانُ أما تَعرِفُني؟
فَيَقولُ: ومَن أنتَ؟
فَيَقولُ: أنَا فُلانٌ الَّذي آثَرتُكَ عَلى نَفسي يَومَ المَفازَةِ.
فَيَقولُ: بَلى أعرِفُكَ.
فَيَقولُ لِلمَلائِكَةِ: قِفوا ! فَيَقِفونَ [۹۷]، ويَجيءُ حَتّى يَقِفَ فَيَدعوَ رَبَّهُ عز و جل، فَيَقولُ: يا رَبِّ، قَد تَعرِفُ يَدَهُ عِندي وكَيفَ آثَرَني عَلى نَفسِهِ، يا رَبِّ هَبهُ لي.
فَيَقولُ لَهُ: هُوَ لَكَ. فَيَجيءُ فَيَأخُذُ بِيَدِ أخيهِ فَيُدخِلُهُ الجَنَّةَ. [۹۸]
46. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:دو مرد از بيابانى مى گذشتند: يكى عابد و ديگرى معصيتكار. عابد، تشنه شد، چندان كه از پا افتاد. همسفرش كه ابريقى با خود داشت و كمى آب در آن بود، به آن عابد كه به زمين افتاده بود، مى نگريست. با خود گفت: به خدا سوگند، اگر اين بنده نيك از تشنگى بميرد در حالى كه اين آب با من است، هرگز به خيرى از خدا نخواهم رسيد، و اگر اين آب را به او بنوشانم، خودم خواهم مُرد. امّا او به خدا توكّل كرد و تصميمش را گرفت و از آن آب به صورت عابد پاشيد و باقى مانده اش را به او نوشانْد. عابد، از جا برخاست و هر دو، بيابان را پيمودند.
در روز قيامت، آن معصيتكار را براى حسابرسى نگه مى دارند و فرمان مى رسد كه او را به آتش ببرند. فرشتگان، او را [به سوى دوزخ] مى رانند. [در راه، ]آن عابد را مى بيند. مى گويد: فلانى! مرا نمى شناسى؟
عابد مى گويد: تو كيستى؟
مرد مى گويد: من فلانى هستم كه در آن روز گذشتن از بيابان، تو را بر خويشتن، ترجيح دادم.
عابد مى گويد: آرى، مى شناسمت.
پس به فرشتگان مى گويد: بِايستيد!
فرشتگان مى ايستند و عابد مى آيد و مى ايستد و پروردگارش عز و جل را مى خواند و مى گويد: اى پروردگار من! تو خود مى دانى كه او به من نيكى كرده و چگونه در حقّ من ايثار كرده است. پروردگارا! او را به من ببخش.
آن گاه خداوند مى فرمايد: «او از آنِ تو».
پس عابد مى آيد و دست برادرش را مى گيرد و او را به بهشت مى بَرَد.
3 / 6: الوُصولُ إلى دَرَجَةِ رِجالِ الأَعرافِ
3 / 6 : رسيدن به مقام اَعرافيان
47. الإمام عليّ عليه السلام:المُوقِنونَ وَالمُخلِصونَ وَالمُؤثِرونَ مِن رِجالِ الأَعرافِ. [۹۹]
47. امام على عليه السلام:اهل يقين و مخلصان و ايثارگران، از اعرافيان اند. [۱۰۰]
3 / 7: الدُّخولُ في أعلى مَراتِبِ الجَنَّةِ
3 / 7 : وارد شدن به بالاترين مرتبه بهشت
48. رسول اللّه صلى الله عليه و آلهـ لِعَلِيٍّ عليه السلام ـ:يا عَلِيُّ، إنَّهُ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نادى مُنادٍ مِن بُطنانِ العَرشِ [۱۰۱]: أينَ مُحِبّو عَلِيٍّ ومَن يُحِبُّهُ ؟ أينَ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ ؟ أينَ المُتَباذِلونَ فِي اللّهِ؟ أينَ المُؤثِرونَ عَلى أنفُسِهِم ؟ أينَ الَّذينَ جَفَّت ألسِنَتُهُم مِنَ العَطَشِ ؟ أينَ الَّذينَ يُصَلّونَ بِاللَّيالي وَالنّاسُ نِيامٌ ؟ أينَ الَّذينَ يَبكونَ مِن خَشيَةِ اللّهِ؟ «لَاخَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ» [۱۰۲] أينَ رُفَقاءُ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؟ أمِنوا وقَرّوا عَينا «ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَ أَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ» [۱۰۳]. [۱۰۴]
48. پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهـ خطاب به على عليه السلام ـ:اى على! چون روز قيامت شود، منادى اى از ميان عرش ندا در مى دهد: كجايند دوستداران على و كسى كه دوستش مى دارد؟ كجايند آنان كه به خاطر خدا با يكديگر دوستى مى ورزيدند؟ كجايند آنان كه براى خدا به يكديگر بخشش مى كردند؟ كجايند ايثارگران؟ كجايند آنان كه زبان هايشان از تشنگى خشكيد؟ كجايند آنان كه در نيمه هاى شب كه مردم، خفته بودند، آنان نماز مى گزاردند؟ كجايند آنان كه از بيم خدا مى گريستند؟ «بيمى بر شما نيست و اندوهگين نمى شويد». كجايند همراهان پيامبر، محمّد صلى الله عليه و آله ؟ آسوده خاطر باشيد و شادمان. «شما و همسرانتان، شادمانه به بهشت وارد شويد».
49. الإمام الباقر عليه السلام:إنَّ لِلّهِ عز و جل جَنَّةً لا يَدخُلُها إلّا ثَلاثَةٌ: رَجُلٌ حَكَمَ عَلى نَفسِهِ بِالحَقِّ، ورَجُلٌ زارَ أخاهُ المُؤمِنَ فِي اللّهِ، ورَجُلٌ آثَرَ أخاهُ المُؤمِنَ فِي اللّهِ. [۱۰۵]
49. امام باقر عليه السلام:خداوند، بهشتى دارد كه جز سه كس، وارد آن نمى شود: مردى كه عليه خود به حق داورى كند ؛ مردى كه براى خدا به ديدن برادرش برود، و مردى كه به خاطر خدا برادر مؤمنش را بر خويشتن، مقدّم بدارد.
50. تنبيه الخواطر عن سهل بن عبد اللّه:قالَ موسى عليه السلام: يا رَبِّ، أرِني دَرَجاتِ مُحَمَّدٍ واُمَّتِهِ.
قالَ: يا موسى، إنَّكَ لَن تُطيقَ ذلِكَ، ولكِن اُريكَ مَنزِلَةً مِن مَنازِلِهِ جَليلَةً عَظيمَةً فَضَّلتُهُ بِها عَلَيكَ وعَلى جَميعِ خَلقي.
قالَ: فَكَشَفَ لَهُ عَن مَلَكوتِ السَّماءِ فَنَظَرَ إلى مَنزِلَةٍ كادَت تَتلَفُ نَفسُهُ مِن أنوارِها وقُربِها مِنَ اللّهِ عز و جل، قالَ: يا رَبِّ، بِماذا بَلَّغتَهُ إلى هذِهِ الكَرامَةِ؟!
قالَ: بِخُلُقٍ اِختَصَصتُهُ بِهِ مِن بَينِهِم وهُوَ الإِيثارُ. يا موسى، لا يَأتيني أحَدٌ مِنهُم قَد عَمِلَ بِهِ وَقتا مِن عُمُرِهِ [۱۰۶] إلَا استَحيَيتُ مِن مُحاسَبَتِهِ، وَبوَّأتُهُ [۱۰۷] مِن جَنَّتي حَيثُ يَشاءُ. [۱۰۸]
50. تنبيه الخواطرـ به نقل از سهل بن عبد اللّه ـ:موسى عليه السلام گفت: اى پروردگار من! درجات محمّد و امّت او را به من بنمايان.
خداوند فرمود: «اى موسى! تو تاب ديدن آنها را ندارى ؛ امّا [فقط] يك منزلت از منزلت هاى بزرگ و باشكوه او را به تو مى نمايانم كه به واسطه همان، او را بر تو و بر تمام آفريدگانم برترى دادم».
آن گاه، خداوند از ملكوت آسمان براى او پرده برداشت و موسى عليه السلام، منزلتى را
ديد كه از [شدّت ]پرتوهاى آن و قُربش به خداوند، نزديك بود قالب تهى كند. گفت: پروردگارا! به واسطه چه چيز، او را به اين كرامت رساندى؟
فرمود: «به واسطه خصلتى كه از ميان ايشان، آن را به او اختصاص دادم، و آن خصلت، ايثار است. اى موسى! هيچ يك از ايشان نيست كه دمى از عمر خويش به اين خصلت عمل كرده باشد، مگر آن كه از حسابرسى او شرم مى كنم و در بهشت خود، هر جا كه او بخواهد، جايش مى دهم».
راجع: ص 128 (الإيثار / الفصل الثاني / أعلى مراتب الإيمان).
ر. ك: ص 129 (ايثار / فصل دوم / بالاترينِ مراتب ايمان)
الفصل الرابع:آداب الإيثار
فصل چهارم: آداب ايثار
4 / 1: الإِخلاص
4 / 1: اخلاص
الكتاب
«إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا». [۱۰۹]
«جز اين نيست كه ما، شما را فقط براى خدا اطعام مى كنيم و از شما هيچ پاداش و يا سپاسى نمى خواهيم».
الحديث
51. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إنَّ أوَّلَ النّاسِ يُقضى يَومَ القِيامَةِ عَلَيهِ... رَجُلٌ وَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِ وأعطاهُ مِن أصنافِ المالِ كُلِّهِ، فَاُتِيَ بِهِ فَعَرَّفَهُ نِعَمَهُ فَعَرَفَها، قالَ: فَما عَمِلتَ فيها؟
قالَ: ما تَرَكتُ مِن سَبيلٍ تُحِبُّ أن يُنفَقَ فيها إلّا أنفَقتُ فيها لَكَ.
قالَ: كَذِبتَ! ولكِنَّكَ فَعَلتَ لِيُقالَ: هُوَ جَوادٌ، فَقَد قيلَ. ثُمَّ اُمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلى وَجهِهِ، ثُمَّ اُلقِيَ فِي النّارِ.[۱۱۰]
51. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:نخستين كسى كه در روز قيامت، عليه او حكم مى شود...، مردى است كه خداوند به زندگى او گشايش داده و از انواع مال و منال به او عطا كرده است. پس او را مى آورند و خداوند، نعمت هاى خويش را [كه در دنيا به وى داده بود،] به او يادآور مى شود و او از آنها آگاه مى شود. [خداوند ]مى فرمايد: «با اينها چه كردى؟».
مى گويد: هيچ راهى نبود كه تو دوست داشته باشى در آنها انفاق شود، مگر اين كه به خاطر تو در آن راه، انفاق كردم.
مى فرمايد: «دروغ مى گويى! بلكه انفاق كردى تا بگويند: او آدم بخشنده اى است، و اين هم گفته شد».
سپس فرمان داده مى شود تا او را به رو بكشانند و در آتش افكنند.
52. الأمالي للصدوق عن أبي عبداللّه عن أبيه عليهماالسلام ـ في تَفسيرِ الآياتِ مِن سورَةِ «هَل أتى» ـ: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ» يَقولُ: عَلى شَهوَتِهِم لِلطَّعامِ وإيثارِهِم لَهُ «مِسْكِينًا» مِن مَساكينِ المُسلِمين «وَ يَتِيمًا» مِن يَتامَى المُسلِمين «وَ أَسِيرًا» مِن اُسارَى المُشرِكينَ، و يَقولونَ إذا أطعَموهُم: «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا» [۱۱۱].
قالَ عليه السلام: وَاللّهِ ما قالوا هذا لَهُم، و لكِنَّهُم أضمَروهُ فيأنفُسِهِم، فَأَخبَرَ اللّهُ بِإِضمارِهِم، يَقولونَ: «لانُريدُ مِنكُم جَزاءً» تُكافِئونَنا بِهِ، «ولا شُكورا»تُثنونَ عَلَينا بِهِ، و لكِنّا إنَّما أطعَمناكُم لِوَجهِ اللّهِ و طَلَبِ ثَوابِهِ. [۱۱۲]
52. الأمالى، صدوقـ به نقل از امام صادق عليه السلام در تفسير آيات سوره «هل أتى» ـ:[پدرم ]باقر عليه السلام فرمود: « «و خوردنى را، با وجود دوست داشتن آن، اطعام مى كنند» ، يعنى با وجود ميل و علاقه خودشان به آن غذا، آن را به «بينوايى» از بينوايان مسلمان و «يتيمى» از يتيمان مسلمان و «اسيرى»از اسيران مشرك، ايثار مى كنند، و چون خوراكشان مى دهند، مى گويند: «جز اين نيست كه ما، شما را فقط براى خدا اطعام مى كنيم و از شما هيچ پاداشى و يا سپاسى نمى خواهيم»».
[پدرم عليه السلام ] فرمود: «به خدا سوگند، آنان، اين سخن را به اطعام شدگان اظهار نداشتند ؛ بلكه در دلشان نهفته داشتند ؛ و خداوند، از ضمير ايشان خبر داد كه اينان [در دل ]مى گويند: ما از شما پاداشى كه اين كارِ ما را جبران كنيد و يا سپاسى كه ما را به خاطر اين كارمان بستاييد، نمى خواهيم ؛ بلكه تنها براى خدا و براى كسب ثواب او، شما را اطعام مى كنيم».
53. الكافي عن عليّ بن أسباط عن بعض أصحابه عن الإمام الباقر عليه السلام:الإِبقاءُ عَلَى العَمَلِ أشَدُّ مِنَ العَمَلِ. قالَ: و مَا الإِبقاءُ عَلَى العَمَلِ؟ قالَ عليه السلام: يَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةٍ ويُنفِقُ نَفَقَةً لِلّهِ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، فَكُتِبَ لَهُ سِرّا، ثُمَّ يَذكُرُها فَتُمحى فَتُكتَبُ لَهُ عَلانِيَةً، ثُمَّ يَذكُرُها فَتُمحىٰ وَ تُكتَبُ لَهُ رِياءً. [۱۱۳]
53. الکافی ـ به نقل از على بن اسباط، از يكى از يارانش ـ:امام باقر عليه السلام فرمود: «نگهدارى عمل، دشوارتر از انجام دادن آن است». راوى گفت: نگهدارى عمل چيست؟ فرمود: «انسان به خاطر خداى يگانه بى انباز، كمكى مى كند يا انفاقى مى كند و اين كار، براى او صدقه پنهانى نوشته مى شود. سپس شخص، آن را به زبان مى آورد و در اين هنگام، عملش [به عنوان صدقه پنهانى] پاك مى شود و برايش صدقه آشكارا مى نويسند. دوباره، آن را به زبان مى آورد و اين بار، [نوشته قبلى هم ]پاك مى شود و برايش صدقه ريايى ثبت مى شود».
4 / 2: حُبُّ المُؤثَرِ بِهِ
4 / 2 : دوست داشتن آنچه ايثار شده
الكتاب
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ». [۱۱۴]
«و خوردنى را با وجود دوست داشتن آن، اطعام مى كنند».
الحديث
54. الإمام الباقر عليه السلامـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ» ـ:عَلى شَهوَتِهِم لِلطَّعامِ وإيثارِهِم لَهُ. [۱۱۵]
54. امام باقر عليه السلامـ در باره آيه شريف: «و خوردنى را با وجود دوست داشتن آن، اطعام مىكنند» ـ:يعنى با وجود ميل و علاقه خودشان به آن خوراك.
55. المحاسن عن معمّر بن خلّاد عن الإمام الرضا عليه السلامـ في قَولِ اللّهِ تَعالى: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا» ـ:قُلتُ: حُبُّ اللّهِ أو حُبُّ الطَّعامِ؟ قالَ: حُبُّ الطَّعامِ. [۱۱۶]
55. المحاسنـ به نقل از معمّر بن خلّاد، در گفتگو با امام رضا عليه السلام در باره آيه شريف: «و خوردنى را با وجود دوست داشتن آن به بينوا و يتيم و اسير اطعام مى كنند» ـ:گفتم: دوست داشتن خدا يا دوست داشتن غذا؟ فرمود: «دوست داشتن غذا».
4 / 3: الِاستِبشارُ
4 / 3: خوش رويى
56. الإمام عليّ عليه السلام:وَجهٌ مُستَبشِرٌ خَيرٌ مِن قَطوبٍ [۱۱۷] مُؤثِرٍ. [۱۱۸]
56. امام على عليه السلام:روى خوش، بهتر از ترش روى ايثار كننده است.
4 / 4: البَدءُ بِالعِيالِ
4 / 4: مقدّم داشتن خانواده
57. الكافي عن سماعة:سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ لَيسَ عِندَهُ إلّا قوتُ يَومِهِ، أيَعطِفُ مَن عِندَهُ قوتُ يَومِهِ عَلى مَن لَيسَ عِندَهُ شَيءٌ ؟ ويَعطِفُ مَن عِندَهُ قوتُ شَهرٍ عَلى مَن دونَهُ ؟ وَالسَّنَةُ عَلى نَحوِ ذلِكَ ؟ أم ذلِكَ كُلُّهُ الكَفافُ الَّذي لا يُلامُ عَلَيهِ؟
فَقالَ: هُوَ أمرانِ: أفضَلُكُم فيهِ أحرَصُكُم عَلَى الرَّغبَةِ وَالأَثَرَةِ عَلى نَفسِهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ». [۱۱۹]
وَالأَمرُ الآخَرُ لا يُلامُ عَلَى الكَفافِ، وَاليَدُ العُليا خَيرٌ مِنَ اليَدِ السُّفلى، وَابدَأ بِمَن تَعولُ [۱۲۰]. [۱۲۱]
57. الکافی ـ به نقل از سماعه ـ:از امام صادق عليه السلام پرسيدم: مردى فقط خوراك روزانه خود را دارد. آيا كسى كه [فقط] خوراك روزانه خود را دارد، با كسى كه چيزى ندارد، همدردى كند [و خوراكش را به او بدهد]؟ و كسى كه خوراك يك ماه خود را دارد، با كسى كه كمتر از آن دارد، همدردى كند؟ و در مورد سال هم به همين سان؟ يا آن كه اينها همه، همان كفافى است كه ملامتى بر [ اندوختن و ايثار نكردن] آن نيست؟
فرمود: «مطلب، دو تاست: [يكى اين كه] برترينِ شما كسى است كه در ايثار كردن و بخشيدن حقّ خود، حريص تر باشد ؛ زيرا خداوند عز و جل مى فرمايد: «و بر خويشتن، مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند».
مطلب ديگر، اين كه: بر كفاف، ملامتى نيست. دستِ دهنده، بهتر از دستِ گيرنده است، و [در اعطا و ايثار] از خانواده ات آغاز كن». [۱۲۲]
58. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:اِبدَأ بِمَن تَعولُ، الأَدنى فَالأَدنى. [۱۲۳]
58. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از كسانى كه نانخور تو هستند، آغاز كن، به ترتيب نزديك تر بودنشان به تو.
59. عنه صلى الله عليه و آله:اِبدَأ بِمَن تَعولُ ؛ اُمَّكَ و أباكَ و اُختَكَ و أخاكَ، ثُمَّ أدناكَ أدناكَ. [۱۲۴]
59. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:از خانواده ات آغاز كن: مادرت، پدرت، خواهرت، برادرت، و سپس، ديگر كسانى كه به ترتيب، به تو نزديك ترند.
4 / 5: إيثارُ المُؤمِنِ الأَحوَجِ
4 / 5 : مقدّم داشتنِ مؤمنانى كه نيازمندترند
60. الإمام عليّ عليه السلام:عامِل سائِرَ النّاسِ بِالإِنصافِ، وعامِلِ المُؤمِنينَ بِالإِيثارِ. [۱۲۵]
60. امام على عليه السلام:با ديگر مـردمان، به انـصاف رفتار كن و بـا مـؤمنان، بـه ايثار.
61. عنه عليه السلامـ في وَصِيَّتِهِ لِرَجُلٍ مِنَ اليونانِيِّينَ وقَد أسلَمَ عَلى يَدِهِ ـ:آمُرُكَ أن تُؤاسِيَ إخوانَكَ المُطابِقينَ لَكَ عَلى تَصديقِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وتَصديقي، وَالاِنقِيادِ لَهُ ولي مِمّا رَزَقَكَ اللّهُ وفَضَّلَكَ عَلى مَن فَضَّلَكَ بِهِ مِنهُم ؛ تَسُدُّ فاقَتَهُم وتَجبُرُ كَسرَهُم وخَلَّتَهُم [۱۲۶]، ومَن كانَ مِنهُم في دَرَجَتِكَ فِي الإِيمانِ ساوَيتَهُ مِن مالِكَ بِنَفسِكَ، ومَن كانَ مِنهُم فاضِلاً عَلَيكَ في دينِكَ آثَرتَهُ بِمالِكَ عَلى نَفسِكَ، حَتّى يَعلَمَ اللّهُ مِنكَ أنَّ دينَهُ آثَرُ عِندَكَ مِن مالِكَ، وأنَّ أولِياءَهُ أكرَمُ عَلَيكَ مِن أهلِكَ وعِيالِكَ. [۱۲۷]
61. امام على عليه السلامـ در سفارش به مردى يونانى كـه به دسـت ايـشان، اسـلام آورده بود ـ:تو را سفارش مى كنم كه از آنچه خداوند به تو روزى كرده و از اين بابت، تو را بر ديگران برترى داده است، به آن برادرانت كه با تو در تصديق محمّد صلى الله عليه و آله و تصديق من و فرمان بردارى از او و من، هم داستان اند، كمك كنى تا نيازشان را برطرف سازى و فقر و پريشان حالى آنان را بزدايى. به كسانى از ايشان كه در ايمان، هم درجه تو هستند، از دارايى ات مساوى با خودت سهمى ده و كسانى از ايشان را كه در دينت بر تو برترند، بر خودت مقدّم بدار تا خداوند، بداند كه دين او را بر دارايى ات مقدّم مى دارى و دوستان او نزد تو گرامى تر از خانواده و نزديكانت هستند.
62. عنه عليه السلامـ في قَولِ اللّهِ تَعالى: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» ـ:لا تَستَأثِر عَلَيهِ بِما هُوَ أحوَجُ إلَيهِ مِنكَ. [۱۲۸]
62. امام على عليه السلامـ در باره آيه شريف: «و [ديگران را] بر خويشتن، مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند» ـ:در آنچه ديگرى بدان نيازمندتر از توست، خويشتن را بر او مقدّم مدار.
الفصل الخامس: الأمثال العليا في الإيثار
فصل پنجم: نمونه هاى والاى ايثار
5 / 1: رَسولِ اللّهِ
5 / 1: پيامبر خدا صلّي الله عليه و آله
63. الإمام الصادق عليه السلام:لَمّا اُسرِيَ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إلَى السَّماءِ قيلَ لَهُ: إنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ يَختَبِرُكَ في ثَلاثٍ لِيَنظُرَ كَيفَ صَبرُكَ!
قالَ: اُسَلِّمُ لِأَمرِكَ يا رَبِّ ولا قُوَّةَ لي عَلَى الصَّبرِ إلّا بِكَ، فَما هُنَّ؟
قيلَ لَهُ: أوَّلُهُنَّ الجوعُ وَالأَثَرَةُ عَلى نَفسِكَ وعَلى أهلِكَ لِأَهلِ الحاجَةِ.
قالَ: قَبِلتُ يا رَبِّ ورَضيتُ وسَلَّمتُ ومِنكَ التَّوفيقُ وَالصَّبرُ.… [۱۲۹]
63. امام صادق عليه السلام:شبى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آسمان برده شد، به ايشان گفته شد: «خداى ـ تبارك و تعالى ـ تو را در سه چيز مى آزمايد تا بنگرد كه شكيبايى تو چگونه است».
پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: تسليم فرمان تو ام، اى پروردگار من! و مرا توانى بر شكيبايى نيست، مگر به كمك تو. آن سه كدام اند؟
گفته شد: «نخستينِ آنها، گرسنگى كشيدن و مقدّم داشتن نيازمندان بر خود و بر خانواده ات است».
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پروردگارا! پذيرفتم و راضى و تسليم هستم و توفيق و شكيبايى، از توست.…
64. تنبيه الخواطر عن عائشة:ما شَبِعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَلاثَةَ أيّامٍ مُتَوالِيَةً حَتّى فارَقَ الدُّنيا، ولَو شاءَ لَشَبِعَ، ولكِنَّهُ كانَ يُؤثِرُ عَلى نَفسِهِ. [۱۳۰]
64. تنبيه الخواطرـ به نقل از عايشه ـ:پيامبر خدا، تا زمانى كه از دنيا رفت، هرگز سه روز پياپى، غذاى سير نخورد. البّته اگر مى خواست، مى توانست سير بخورد ؛ امّا او ديگران را بر خود، مقدّم مى داشت.
65. الإمام عليّ عليه السلام:كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذَا احمَرَّ البَأسُ وأحجَمَ النّاسُ قَدَّمَ أهلَ بَيتِهِ، فَوَقىٰ بِهِم أصحابَهُ حَرَّ السُّيوفِ وَالأَسِنَّةِ، فَقُتِلَ عُبَيدَةُ بنُ الحارِثِ يَومَ بَدرٍ، وقُتِلَ حَمزَةُ يَومَ اُحُدٍ، وقُتِلَ جَعفَرٌ يَومَ مُؤتَةَ. [۱۳۱]
65. امام على عليه السلام:هر گاه جنگ شدّت مى گرفت و مردم (مسلمانان) وا پس مى رفتند، پيامبر خدا، افراد خانواده اش را پيش مى انداخت و به واسطه آنان، يارانش را از سوز شمشيرها و نيزه ها نگه مى داشت. از همين رو، عبيدة بن حارث، در جنگ بدر كشته شد، و حمزه، در جنگ اُحُد، و جعفر، در جنگ موته.
5 / 2: إيثارُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام
5 / 2: اهل بيت عليهم السّلام
5 / 2 ـ 1: إيثارٌ يُباهي بِهِ اللّهُ عز و جل
5 / 2 ـ 1: ايثارى كه خدا به آن مباهات مى كند
الكتاب
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ». [۱۳۲]
«و از مردم، كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى فروشد، و خدا به [اين] بندگان، مهربان است».
الحديث
66. الإمام الصادق عليه السلام:لَمّا باتَ عَلِيٌّ عليه السلام عَلَى الفِراشِ أوحَى اللّهُ تَعالى إلى مَلَكَينِ مِن مَلائِكَتِهِ لَم يَكُن فِي المَلائِكَةِ أشَدُّ ائتِلافا ومُؤاخاةً مِنهُما، فَقالَ: إنّي مُميتٌ أحدَكُما فَاختارا. قالَ: فَتَدافَعَا المَوتَ بَينَهُما، وآثَرَ كُلُّ واحِدٍ مَنهُمَا البَقاءَ.
فَأَوحَى اللّهُ تَعالى إلَيهِما: أينَ أنتُما عَن عَبدِي هذَا الرّاضي بِالمَوتِ، البائِتِ عَلى فِراشِ ابنِ عَمِّهِ يَقيهِ الرَّدى بِنَفسِهِ ؟! أما إنّي قَد عَلِمتُ مِن سَريرَتِهِ أنَّ تَلَفَ نَفسِهِ أحَبُّ إلَيهِ مِن أن تُؤخَذَ شَعرَةٌ مِن شَعرِ ابنِ عَمِّهِ! اِنزِلا إلَيهِ فَاحفَظاهُ وَاكلَاهُ [۱۳۳] إلَى الصُّبحِ.
فَلَم تَزَل عَينُ المُشرِكينَ تَلحَظُهُ، وَالمَلائِكَةُ الكِرامُ تَحفَظُهُ إلى أن كانَ وَقتُ الصُّبحِ، وهَجَمَ المُشرِكونَ عَلَيهِ لِلقَتلِ، فَأَلقَى اللّهُ تَعالى في قُلوبِهِم ـ لِما أرادَهُ مِن حَياتِهِ ـ أن يوقِظوهُ مِن نَومِهِ، فَقالوا: نُنَبِّهُهُ لِيَرى أنّا ظَفِرنا بِهِ قَبلَ قَتلِهِ، فَلَمّا فَعَلوا ذلِكَ، وَثَبَ إلَيهِم أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وفي يَدِهِ سَيفُهُ، فَتَوَلَّوا عَنهُ هارِبينَ.
فَقالَ لَهُم أميرُ المُؤمنِينَ عليه السلام: دَخَلتُم وأنَا نائِمٌ، فَادخُلوا وأنَا مُنتَبِهٌ.
فَقالوا: لا حاجَةَ لَنا فيكَ يَابنَ أبي طالِبٍ. [۱۳۴]
66. امام صادق عليه السلام:شبى كه على عليه السلام در بستر [پيامبر خدا به جاى وى] خوابيد، خداى متعال، به دو فرشته از فرشتگانش كه در ميان فرشتگان بيش از همه با يكديگر اُلفت و برادرى داشتند، وحى فرمود كه: «مى خواهم يكى از شما دو تا را بميرانم. پس انتخاب كنيد».
هر يك از آن دو، مُردن را به ديگرى حواله داد و هر كدام از آنها، ماندن را برگزيد. پس خداوند متعال، به آن دو وحى فرمود كه: «شما كجا و اين بنده ام كه مُردن را برگزيد و در بستر پسرعمويش خوابيد تا با جان خويش، او را از نابودى نگه دارد، كجا؟! هان! من دانستم كه او از صميم دل، حاضر است خودش از بين برود ؛ امّا مويى از بدن پسرعمويش كم نشود! فرود آييد و تا به صبح، از او پاسدارى كنيد».
مشركان، پيوسته او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) را زير نظر داشتند و فرشتگان ارجمند، از او پاسدارى مى كردند تا آن كه هنگام صبح شد و مشركان، براى كشتنش بر وى يورش بردند. خداوند متعال ـ كه اراده كرده بود او زنده بماند ـ در دلِ مشركان افكند كه او را از خواب بيدار كنند. گفتند: بيدارش مى كنيم تا قبل از كشته شدنش شاهد پيروز شدن ما بر خودش باشد. چون چنين كردند، امير مؤمنان عليه السلام شمشير به دست، به طرف آنها پريد و مشركان، پا به فرار گذاشتند.
امير مؤمنان عليه السلام به آنان فرمود: «خواب بودم كه شما وارد شديد و اكنون، بيدارم. وارد شويد».
مشركان گفتند: ما را با تو كارى نيست، اى پسر ابو طالب!
67. مسند ابن حنبل عن ابن عبّاسـ في بَيانِ فَضائِلِ عَلِيٍّ عليه السلام ـ:شَرى عَلِيٌّ عليه السلام نَفسَهُ ؛ لَبِسَ ثَوبَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ثُمَّ نامَ مَكانَهُ. [۱۳۵]
67. مسند ابن حنبلـ به نقل از ابن عبّاس، در بيان فضايل امام على عليه السلام ـ:على عليه السلام، جان خود را سودا كرد. او لباس پيامبر صلى الله عليه و آله را پوشيد و در جاى او خوابيد.
68. اُسد الغابة عن أحمد بن محمّد بن إبراهيم الثعلبي المفسّر:رَأَيتُ في بَعضِ الكُتُبِ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أرادَ الهِجرَةَ خَلَّفَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام بِمَكَّةَ لِقَضاءِ دُيونِهِ ورَدِّ الوَدائِعِ الَّتي كانَتِ عندَهُ، وأمَرَهُ لَيلَةَ خَرَجَ إلَى الغارِ وقَد أحاطَ المُشرِكونَ بِالدّارِ أن يَنامَ عَلى فِراشِهِ، وقالَ لَهُ: اِتَّشِح بِبُردِيَ الحَضرَمِيِّ الأَخضَرِ ؛ فَإِنَّهُ لا يَخلُصُ إلَيكَ [۱۳۶] مِنهُم مَكروهٌ إن شاءَ اللّهُ تَعالى. فَفَعَلَ ذلِكَ.
فَأَوحَى اللّهُ إلى جِبريلَ وميكائيلَ عليهماالسلام: إنّي آخَيتُ بَينَكُما وجَعَلتُ عُمُرَ أحدِكُما أطوَلَ مِن عُمُرِ الآخَرِ، فَأَيُّكُما يُؤثِرُ صاحِبَهُ بِالحَياةِ ؟ فَاختارا ـ كِلاهُما ـ الحَياةَ. فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِما: أفَلا كُنتُما مِثلَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ؟! آخَيتُ بَينَهُ وَبينَ نَبِيّي مُحَمَّدٍ، فَباتَ عَلى فِراشِهِ يَفديهِ بِنَفسِهِ ويُؤثِرُهُ بِالحَياةِ! اِهبِطا إلَى الأَرضِ فَاحفَظاهُ مِن عَدُوِّهِ.
فَنَزَلا، فَكانَ جِبريلُ عِندَ رَأسِ عَلِيٍّ عليه السلام، وميكائيلُ عِندَ رِجلَيهِ، وجِبريلُ يُنادي: بَخٍ بَخٍ! مَن مِثلُكَ يَابنَ أبي طالِبٍ، يُباهِي اللّهُ عز و جل بِهِ المَلائِكَةَ؟!
فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل عَلى رَسولِهِ وهُوَ مُتَوَجِّهٌ إلَى المَدينَةِ في شَأنِ عَلِيٍّ عليه السلام: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ». [۱۳۷]
68. اُسْد الغابةـ به نقل از احمد بن محمّد بن ابراهيم ثعلبى مفسّر ـ:در يكى از كتاب ها ديدم كه پيامبر خدا، چون خواست هجرت كند، على بن ابى طالب عليه السلام را به جاى خود، در مكّه گذاشت تا بدهى هاى او را بپردازد و امانت هايى را كه نزدش بود، به صاحبانشان باز گرداند، و در آن شبى كه به سوى غار، خارج شد و مشركان، خانه اش را در ميان گرفته بودند، به او دستور داد كه در بسترش بخوابد و به وى فرمود: «آن رداى حَضرَمى سبزْ رنگ مرا بپوش، كه به خواست خداى متعال، از آنان به تو گزندى نخواهد رسيد» و على بن ابى طالب عليه السلام چنين كرد.
پس خداوند به جبرئيل و ميكائيل عليهماالسلام وحى فرمود كه: «من، ميان شما دو تن، پيوند برادرى افكندم و عمر يكى از شما را درازتر از عمر ديگرى قرار دادم. اكنون، كدام يك از شما زندگى را براى برادرش بر مى گزيند؟».
هر دوى آنها زندگى را [براى خود] برگزيدند [و حاضر به از خود گذشتگى نشدند]. پس خداوند به آن دو، وحى فرمود كه: «چرا مانند على بن ابى طالب، عمل نكرديد؟! من ميان او و پيامبرم محمّد، پيوند برادرى برقرار كردم و على، در بستر او خوابيد و جانش را فداى او كرد و زندگى وى را بر زندگى خويش، ترجيح داد. به زمين فرود آييد و او را از گزند دشمنش نگه داريد».
آن دو، فرود آمدند. جبرئيل عليه السلام در بالاى سرِ على عليه السلام قرار گرفت و ميكائيل عليه السلام در پايين پاى او. جبرئيل عليه السلام بانگ مى زد: بَه بَه! كيست همانند تو ـ اى پسر ابو طالب ـ كه خداوند به وجود او بر فرشتگان، مى نازد؟!
در اين هنگام، خداوند عز و جل، بر پيامبر خود كه راهىِ مدينه بود، اين آيه را در شأن على عليه السلام فرو فرستاد: «و از ميان مردم، كسى است كه جان خود را در طلب خشنودى خدا مى فروشد».
5 / 2 ـ2: إيثارٌ يَشكُرُهُ اللّهُ عز و جل
5 / 2 ـ2: ايثارى كه خدا از آن قدردانى مى كند
الكتاب
«إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا * عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا * يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا * وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا * إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا * فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا * وَ جَزَاهُم بِمَا صَبَرُواْ جَنَّةً وَ حَرِيرًا * مَّتَّكِئينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِيرًا * وَ دَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِـلَالُهَا وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلاً * وَ يُطَافُ عَلَيْهِم بِئانِيَةٍ مِّن فِضَّةٍ وَ أَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَا * قَوَارِيرَاْ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيرًا * وَ يُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْسًا كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً * عَيْنًا فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً * وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا * وَ إِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَ مُلْكًا كَبِيرًا * عَلِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّواْ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا * إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَ كَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا». [۱۳۸]
«همانا نيكان، از جامى مى نوشند كه آميزه اى از كافور دارد. چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و [به دلخواه خويش] جارى اش مى كنند ؛ [همان بندگانى كه] به نذر خود وفا مى كنند و از روزى كه گزندِ آن فراگير است، مى ترسند ؛ و خوردنى را با وجود دوست داشتن آن، به بينوا و يتيم و اسير، اطعام مى كنند، [و در دل مى گويند: ]جز اين نيست كه ما براى خدا، شما را اطعام مى كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم. ما از پروردگارمان، از روز عبوسى سخت، مى هراسيم. پس خدا، آنان را از گزند آن روز، نگاه داشت و شادابى و شادمانى را به آنان، ارزانى داشت، و به سبب آن كه شكيبايى كردند، بهشتى و پرنيانى را پاداششان داد كه در آن، بر تخت ها تكيه زنند. در آن جا، نه آفتابى خواهند ديد و نه سرمايى، و سايه ها[ى درختان] به آن نزديك است و ميوه هايش [براى چيدن ]رام، و ظروفى سيمين و جام هايى بلورين، پيرامون آنان گردانده مى شود. جام هايى از سيم كه درست به اندازه [و با كمال ظرافت، ]آنها را از كار در آورده اند. و در آن جا از جامى كه آميزه زنجبيل دارد، به آنان مى نوشانند، از چشمه اى در آن جا كه «سلسبيل» ناميده مى شود، و بر گِرد آنان، پسرانى جاودانه، مى گردند. چون آنها را ببينى، گويى كه مرواريدهايى پراكنده اند. و چون بدان جا بنگرى، [سرزمينى از ]نعمت و كشورى پهناور مى بينى. [بهشتيان را ]جامه هايى ابريشمين سبز و ديباى ستبر در بَر است و پيرايه آنان، دستبندهاى سيمين است و پروردگارشان، باده اى پاك به آنان مى نوشاند. اين [پاداش ]براى شماست و كوشش شما، مورد قدردانى است».
الحديث
69. الإمام الصادق عليه السلامـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا» ـ:كانَ عِندَ فاطِمَةَ عليهاالسلام شَعيرٌ، فَجَعَلوهُ عَصيدَةً [۱۳۹]، فَلَمّا أنضَجوها ووَضَعوها بَينَ أيديهِم جاءَ مِسكينٌ، فَقالَ المِسكينُ: رَحِمَكُمُ اللّهُ ! أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأَعطاهُ ثُلُثَها.
فَما لَبِثَ أن جاءَ يَتيمٌ، فَقالَ اليَتيمُ: رَحِمَكُمُ اللّهُ ! أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأَعطاهُ ثُلُثَهَا الثّانِيَ.
فَما لَبِثَ أن جاءَ أسيرٌ، فَقالَ الأَسيرُ: يَرحَمُكُمُ اللّهُ ! أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأعطاهُ الثُّلُثَ الباقِيَ، وما ذاقوها.
فَأَنزَلَ اللّهُ فيهِم هذِهِ الآيَةَ إلى قَولِهِ: «وَ كَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا». [۱۴۰]
69. امام صادق عليه السلامـ در باره آيه شريف: «و خوردنى را، با وجود دوست داشتن آن، به بينوا و يتيم و اسير، اطعام مى كنند» ـ:در خانه فاطمه عليهاالسلام، مقدارى جو بود. آن را [آرد كردند و ]كاچى ساختند. چون كاچى را در برابر خود نهادند [تا بخورند]، مستمندى آمد و گفت: خدايتان رحمت كند! از آنچه خداوند، روزى تان كرده است، ما را اطعام كنيد.
على عليه السلام برخاست و يكْ سومِ آن را به او داد.
چندى نگذشت كه يتيمى آمد و گفت: خدايتان، رحمت كند! از آنچه خداوند، روزى تان كرده است، ما را اطعام كنيد.
على عليه السلام برخاست و يك سوم ديگر كاچى را به او داد.
لَختى بعد، اسيرى آمد و گفت: خدايتان رحمت كند! از آنچه خداوند، روزى تان كرده است، ما را اطعام كنيد.
على عليه السلام برخاست و يك سومِ باقى مانده را هم به او داد و خودشان از آن، چيزى نچشيدند.
در اين هنگام، خداوند، اين آيه را در حقّ آنان نازل فرمود: «و [اين] كار شما، مورد قدردانى است».
70. الإمام الكاظم عليه السلامـ في دُعاءِ يَومِ المُباهَلَةِ ـ:اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى أخيهِ وصِنوِهِ أميرِ المُؤمِنينَ... ذلِكَ الإِمامُ المَخصوصُ بِمُؤاخاتِهِ يَومَ الإِخاءِ، وَالمُؤثِرُ بِالقوتِ بَعدَ ضُرِّ الطَّوى [۱۴۱]، ومَن شَكَرَ اللّهُ سَعيَهُ في «هَل أتى» [۱۴۲]. [۱۴۳]
70. امام كاظم عليه السلامـ در دعاى روز مباهله ـ:بار خدايا! بر محمّد و بر برادر و همتاى او امير مؤمنان، درود فرست... ؛ آن امامى كه در روز عقد اخوّت، به برادرىِ پيامبر صلى الله عليه و آله، ويژه گشت و با وجود رنج گرسنگى، غذاى خود را ايثار كرد، و كسى كه در سوره «هل أتى» [۱۴۴] اين كار او، مورد قدردانى خدا قرار گرفت.
71. المناقب للخوارزمي عن ابن عبّاسـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ» الآيَةَ ـ:نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام وفاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله. [۱۴۵]
71. المناقب، خوارزمىـ به نقل از ابن عبّاس، در باره آيه شريف: «و خوراك را با وجود دوست داشتن آن به بينوا و يتيم و اسير، اطعام مى كنند...» ـ:اين آيه، در باره على بن ابى طالب عليه السلام و فاطمه، دختر پيامبر خدا، نازل شد.
72. الكشّاف عن ابن عبّاس:إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام مَرِضا، فَعادَهُما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في ناسٍ مَعَهُ، فَقالوا: يا أبَا الحَسَنِ، لَو نَذَرتَ عَلى وَلَدِكَ ! فَنَذَرَ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ عليهماالسلاموفِضَّةُ ـ جارِيَةٌ لَهُما ـ إن بَرِئا مِمّا بِهِما أن يَصوموا ثَلاثَةَ أيّامٍ.
فَشُفِيا وما مَعَهُم شَيءٌ، فَاستَقرَضَ عَلِيٌّ عليه السلام مِن شَمعونَ الخَيبَرِيِّ اليَهودِيِّ ثَلاثَ أصوُعٍ مِن شَعيرٍ، فَطَحَنَت فاطِمَةُ عليهاالسلامصاعا وَاختَبَزَت خَمسَةَ أقراصٍ عَلى عَدَدِهِم، فَوَضَعوها بَينَ أيديهِمِ لِيُفطِروا، فَوَقَفَ عَلَيهِم سائِلٌ فَقالَ:
السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ بَيتِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، مِسكينٌ مِن مَساكينِ المُسلِمينَ أطعِموني أطعَمَكُمُ اللّهُ مِن مَوائِدِ الجَنَّةِ. فَآثَروهُ وباتوا لَم يَذوقوا إلَا الماءَ، وأصبَحوا صِياما.
فَلَمّا أمسَوا ووَضَعُوا الطَّعامَ بَينَ أيديهِم وَقَفَ عَلَيهِم يَتيمٌ فَآثَروهُ. ووَقَفَ عَلَيهِم أسيرٌ فِي الثّالِثَةِ، فَفَعَلوا مِثلَ ذلِكَ.
فَلَمّا أصبَحوا أخَذَ عَلِيٌّ عليه السلام بِيَدِ الحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهماالسلام وأقبَلوا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَلَمّا أبصَرَهُم وهُم يَرتَعِشونَ كَالفِراخِ مِن شِدَّةِ الجوعِ، قالَ: ما أشَدَّ ما يَسوؤُني ما أرى بِكُم، وقامَ فَانطَلَقَ مَعَهُم فَرَأى فاطِمَةَ عليهاالسلام في مِحرابِها قَدِ التَصَقَ ظَهرُها بِبَطنِها وغارَت عَيناها، فَساءَهُ ذلِكَ.
فَنَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام، وقالَ: خُذها يا مُحَمَّدُ، هَنَّأَكَ اللّهُ في أهلِ بَيتِكَ! فَأَقرَأَهُ السّورَةَ [۱۴۶]. [۱۴۷]
72. الكشّافـ به نقل از ابن عبّاس ـ:حسن و حسين عليهماالسلام، بيمار شدند. پيامبر خدا، با عدّه اى از مسلمانان به عيادت آن دو رفتند و [به على عليه السلام ]گفتند: اى ابو الحسن! كاش براى شفاى فرزندت نذرى مى كردى. على و فاطمه عليهماالسلام و فضّه، كنيز ايشان، نذر كردند كه اگر آن دو بهبود يابند، سه روز روزه بگيرند.
حسن و حسين عليهماالسلام شفا يافتند ؛ ولى آنان، چيزى [براى خوردن] نداشتند. پس على عليه السلام، سه پيمانه جو از شمعون خيبرى يهودى، قرض گرفت. فاطمه عليهاالسلام، يك پيمانه آن را آرد كرد و پنج قرص نان، به تعداد افراد خانواده شان پخت. آنها را در برابر خويش نهادند تا افطار كنند كه نيازمندى آمد و گفت: سلام بر شما، اى اهل بيت محمّد! مستمندى مسلمانم. مرا خوراكى دهيد. خداوند، شما را از سفره هاى بهشت، اطعام كند!
پس، او را بر خود ترجيح دادند و آن شب، جز آب، چيزى نچشيدند و روز بعد را روزه گرفتند.
چون شب شد، غذا را در برابر خود نهادند. يتيمى آمد و اين بار نيز او را بر خويشتن، مقدّم داشتند. شب سوم، اسيرى آمد و باز، او را بر خود، ترجيح دادند.
چون صبح شد، على عليه السلام، دست حسن و حسين عليهماالسلام را گرفت و به سوى پيامبر خدا رفتند. چون پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را ديد كه از شدّت گرسنگى، مانند جوجه مى لرزند، فرمود: «چه گران است بر من اين وضعى كه در شما مى بينم!». از جا برخاست و با آنان [به طرف خانه فاطمه عليهاالسلام] رفت. فاطمه عليهاالسلامرا در محرابش ديد، در حالى كه شكمش [از شدّت گرسنگى] به پشتش چسبيده و چشمانش گود افتاده بود. پيامبر صلى الله عليه و آله، از ديدن اين صحنه، ناراحت شد.
در اين هنگام، جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت: اين [سوره] را بگير، اى محمّد! خداوند، در باره خانواده ات به تو تبريك مى گويد! و سوره [۱۴۸] را براى او قرائت كرد.
5 / 2 ـ3: سَيِّدُ المُؤثِرينَ وإمامُهُم
5 / 2 ـ3: سَرور و پيشواى ايثارگران
الكتاب
«وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ». [۱۴۹]
«و [ديگران را] بر خويشتن، مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند».
الحديث
73. الإمام الباقر عليه السلامـ في خَبَرِ احتِجاجِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام في أمرِ الخِلافَةِ ـ:قالَ [ عَلِيٌّ عليه السلام ]: نَشَدتُكُم بِاللّهِ هَل فيكُم أحَدٌ نَزَلَت فيهِ هذِهِ الآيَةُ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» غَيري ؟ قالوا: لا. [۱۵۰]
73. امام باقر عليه السلامـ در خبر احتجاج امير مؤمنان عليه السلام در مورد خلافت ـ:[على عليه السلام ] فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم، آيا در ميان شما، جز من كسى هست كه اين آيه در حقّ او نازل شده باشد: «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند. و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند» ؟». گفتند: نه.
74. عنه عليه السلام:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسٌ ذاتَ يَومٍ وأصحابُهُ جُلوسٌ حَولَهُ، فَجاءَ عَلِيٌّ عليه السلام وعَلَيهِ سَمِلُ [۱۵۱] ثَوبٍ مُنخَرِقٌ عَن بَعضِ جَسَدِهِ، فَجَلَسَ قَريبا مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَنَظَرَ إلَيهِ ساعَةً ثُمَّ قَرَأَ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ عليه السلام: أما إنَّكَ رَأسُ الَّذينَ نَزَلَت فيهِم هذِهِ الآيَةُ وسَيِّدُهُم وإمامُهُم.
ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ عليه السلام: أينَ حُلَّتُكَ الَّتي كَسَوتُكَها يا عَلِيُّ؟
فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ بَعضَ أصحابِكَ أتاني يَشكو عُريَهُ وعُريَ أهلِ بَيتِهِ، فَرَحِمتُهُ وَآثَرتُهُ بِها عَلى نَفسي، وعَرَفتُ أنَّ اللّهَ سَيَكسوني خَيرا مِنها.
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: صَدَقتَ، أما إنَّ جَبرَئيلَ قَد أتاني يُحَدِّثُني أنَّ اللّهَ اتَّخَذَ لَكَ مَكانَها فِي الجَنَّةِ حُلَّةً خَضراءَ مِن إستَبرَقٍ، وصَنِفَتُها [۱۵۲] مِن ياقوتٍ وزَبَرجَدٍ، فَنِعمَ الجَوازُ، جَوازُ رَبِّكَ بِسَخاوَةِ نَفسِكَ، وصَبرِكَ عَلى سَمَلَتِكَ هذِهِ المُنخَرِقَةِ، فَأَبشِر يا عَلِيُّ.
فَانصَرَفَ عَلِيٌّ عليه السلام فَرِحا مُستَبشِرا بِما أخبَرَهُ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله. [۱۵۳]
74. امام باقر عليه السلام:روزى پيامبر خدا نشسته بود و اصحابش پيرامون او نشسته بودند كه على عليه السلام با جامه اى كهنه و پاره آمد و نزديك پيامبر صلى الله عليه و آله نشست. پيامبر صلى الله عليه و آله، لحظاتى به او نگريست و سپس اين آيه را خواند: «و بر خويشتن، مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند. و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند».
پيامبر خدا سپس به على عليه السلام فرمود: «بدان كه تو در رأس كسانى هستى كه اين آيه در حقّ آنان نازل شد، و آقا و پيشواى ايشان هستى».
آن گاه، پيامبر خدا به على عليه السلام فرمود: «آن جامه اى كه به تو پوشاندم، كجاست، اى على؟».
گفت: اى پيامبر خدا! يكى از اصحاب شما نزد من آمد و از برهنگى خود و خانواده اش شِكوه كرد و من، دلم به حالش سوخت و او را در پوشيدن آن جامه، بر خود، مقدّم داشتم و دانستم كه خداوند، به زودى، بهتر از آن را به من خواهد پوشاند.
پيامبر خدا فرمود: «درست گفتى. همانا جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و برايم گفت كه خداوند، به جاى آن جامه، براى تو در بهشت، جامه اى سبز از ديباى ستبر با
كناره هايى از ياقوت و زِبَرجد برگزيد. نيكو پاداشى است پاداش پروردگار تو در برابر سخاوت نفس تو و شكيبايى ات بر اين جامه كهنه و پاره اى كه پوشيده اى! پس شاد باش، اى على!».
على عليه السلام، شادان و خوش حال از خبرى كه پيامبر خدا به او داده بود، باز گشت.
75. مجمع البيان عن أبي الطفيل:اِشتَرى عَلِيٌّ عليه السلام ثَوبا فَأَعجَبَهُ فَتَصَدَّقَ بِهِ، وقالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله، يَقولُ: مَن آثَرَ عَلى نَفسِهِ آثَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ بِالجَنَّةِ. [۱۵۴]
75. مجمع البيانـ به نقل از ابو الطفيل ـ:على عليه السلام، جامه اى خريد و از آن، خوشش آمد. پس آن را صدقه داد و فرمود: «از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد: هر كه ديگران را بر خود، مقدّم دارد، خداوند، در روز قيامت، در ورود به بهشت، او را مقدّم مى دارد».
76. الإمام الصادق عليه السلام:بَينَما عَلِيٌّ عليه السلام عِندَ فاطِمَةَ عليهاالسلام إذ قالَت لَهُ: يا عَلِيُّ، اذهَب إلى أبي فَابغِنا [۱۵۵] مِنهُ شَيئا.
فَقالَ: نَعَم. فَأَتى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَأَعطاهُ دينارا، وقالَ لَهُ: يا عَلِيُّ، اذهَب فَابتَع بِهِ لِأَهلِكَ طَعاما.
فَخَرَجَ مِن عِندِهِ فَلَقِيَهُ المِقدادُ بنُ الأَسوَدِ، وقاما ما شاءَ اللّهُ أن يَقوما، وذَكَرَ لَهُ حاجَتَهُ، فَأَعطاهُ الدّينارَ وَانطَلَقَ إلَى المَسجِدِ، فَوَضَعَ رَأسَهُ فَنامَ، فَانتَظَرَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَلَم يَأتِ، ثُمَّ انتَظَرَهُ فَلَم يَأتِ، فَخَرَجَ يَدورُ فِي المَسجِدِ فَإِذا هُوَ بِعَلِيٍّ عليه السلام نائِمٌ فِي المَسجِدِ، فَحَرَّكَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقَعَدَ.
فَقالَ لَهُ: يا عَلِيُّ ما صَنَعتَ؟
فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، خَرَجتُ مِن عِندِكَ فَلَقِيَنِي المِقدادُ بنُ الأَسوَدِ، فَذَكَرَ لي ما شاءَ اللّهُ أن يَذكُرَ، فَأَعطَيتُهُ الدّينارَ.
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أما إنَّ جَبرَئيلَ قَد أنبَأَني بِذلِكَ، وقَد أنزَلَ اللّهُ فيكَ كِتابا: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [۱۵۶]
76. امام صادق عليه السلام:على عليه السلام، نزد فاطمه عليهاالسلام بود. فاطمه عليهاالسلام به او گفت: اى على! نزد پدرم برو و از او چيزى براى ما درخواست كن.
على عليه السلام گفت: باشد.
پس نزد پيامبر خدا رفت. پيامبر صلى الله عليه و آله، يك دينار به او داد و فرمود: «اى على! برو و با اين دينار، غذايى براى خانواده ات خريدارى كن».
على عليه السلام از نزد پيامبر صلى الله عليه و آله خارج شد. در راه به مقداد بن اسود برخورد و مدّتى با هم [به سخن] ايستادند. مقداد، حاجتش را به او گفت. على عليه السلام، دينار را به او داد و به مسجد رفت و سرش را گذاشت و خوابيد.
پيامبر خدا، منتظر على عليه السلام ماند ؛ امّا نيامد. باز انتظار كشيد ؛ امّا از او خبرى نشد. پس بيرون رفت و در مسجد مى گشت كه ديد على عليه السلام در آن جا خوابيده است. پيامبر خدا، او را تكان داد. على عليه السلام [بيدار شد و] نشست.
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «چه كردى، اى على؟».
گفت: اى پيامبر خدا! از نزد شما كه رفتم، به مقداد بن اسود برخوردم و او به من گفت آنچه را خدا خواست بگويد (اظهار حاجت كرد) و من، آن دينار را به او دادم.
پيامبر خدا فرمود: «همانا جبرئيل عليه السلام اين مطلب را به من خبر داد، و خداوند، در باره تو اين آيه را فرو فرستاد: «و [ديگران را] بر خويشتن، مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند. و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند»».
77. الأمالي للطوسي عن أبي سعيد الخدريّ:أصبَحَ عَلِيٌّ عليه السلام ذاتَ يَومٍ ساغِبا [۱۵۷] فَقالَ: يا فاطِمَةُ، هَل عِندَكِ شَيءٌ تُطعِميني؟
قالَت: وَالَّذي أكرَمَ أبي بِالنُّبُوَّةِ وأكرَمَكَ بِالوَصِيَّةِ، ما أصبَحَ عِندي شَيءٌ يَطعَمُهُ بَشَرٌ، وما كانَ مِن شَيءٍ اُطعِمُكَ مُنذُ يَومَينِ إلّا شَيءٌ كُنتُ اُؤثِرُكَ بِهِ عَلى نَفسي وعَلَى الحَسَنِ وَالحُسَينِ!
قالَ: أعَلَى الصَّبِيَّينِ ! ألا أعلَمتِني فَآتِيَكُم بِشَيءٍ؟
قالَت: يا أبَا الحَسَنِ، إنّي لَأَستَحي مِن إلهي أن اُكَلِّفَكَ ما لا تَقدِرُ.
فَخَرَجَ واثِقا بِاللّهِ حَسَنَ الظَّنِّ بِهِ، فَاستَقرَضَ دينارا، فَبَينَا الدّينارُ في يَدِ عَلِيٍّ عليه السلام إذ عَرَضَ لَهُ المِقدادُ في يَومٍ شَديدِ الحَرِّ، قَد لَوَّحَتهُ [۱۵۸] الشَّمسُ مِن فَوقِهِ وتَحتِهِ، فَأَنكَرَ عَلِيٌّ عليه السلام شَأنَهُ، فَقالَ: يا مِقدادُ، ما أزعَجَكَ [۱۵۹] هذِهِ السّاعَةَ؟
قالَ: خَلِّ سَبيلي يا أبَا الحَسَنِ، ولا تَكشِفني عَمّا وَرائي.
قالَ: إنّه لا يَسَعُني أن تُجاوِزَني حَتّى أعلَمَ عِلمَكَ.
قالَ: يا أبَا الحَسَنِ، إلَى اللّهِ ثُمَّ إلَيكَ أن تُخَلِّيَ سَبيلَكَ ولا تَكشِفَني عَن حالي.
فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: إنَّهُ لا يَسَعُك أن تَكتُمَني حالَكَ.
فَقالَ: إذا أبَيتَ، فَوَالَّذي أكرَمَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالنُّبُوَّةِ وأكرَمَكَ بِالوَصِيَّةِ ما أزعَجَني إلَا الجَهدُ [۱۶۰]، ولَقَد تَرَكتُ عِيالي بِحالٍ لَم تَحمِلني لَهَا الأَرضُ، فَخَرَجتُ مَهموما ورَكِبتُ رَأسي، فَهذِهِ حالي.
فَهَمَلَت عَينا عَلِيٍّ عليه السلام بِالدُّموعِ حَتّى أخضَلَت دُموعُهُ لِحيَتَهُ، ثُمَّ قالَ: أحلِفُ بِالَّذي حَلَفتَ بِهِ، ما أزعَجَني مِن أهلي إلَا الَّذي أزعَجَكَ، ولَقَدِ استَقرَضتُ دينارا فَخُذهُ ؛ فَدَفَعَ الدّينارَ إلَيهِ وآثَرَهُ بِهِ عَلى نَفسِهِ. [۱۶۱]
77. الأمالى، طوسىـ به نقل از ابو سعيد خُدْرى ـ:روزى على عليه السلام گرسنه بود و گفت: «فاطمه! چيزى براى خوردن دارى كه به من بدهى؟».
فاطمه عليهاالسلام گفت: سوگند به آن كه پدرم را به نبوّت، مفتخر ساخت و تو را به وصايت، چيزى كه بشرى آن را مى خورد، ندارم و از دو روز پيش تا به حال، غذايى كه به تو داده ام، غذايى بوده كه خودم و حسن و حسين نخورده ايم و به تو داده ايم!
على عليه السلام گفت: «حتّى آن دو كودك! چرا به من نگفتى تا چيزى برايتان تهيّه كنم؟».
فاطمه عليهاالسلام گفت: يا ابا الحسن! من از خدايم شرم مى كنم كه از تو چيزى بخواهم كه نمى توانى [تهيّه كنى].
پس على عليه السلام با اتّكا و اميد به خدا، بيرون رفت و يك دينار، قرض گرفت. در حالى كه دينار در دست على عليه السلام بود، مقداد به وى برخورد. روز بسيار گرمى بود و تابش آفتاب، سر تا پاى او را سوزانده بود. على عليه السلام، با ديدن سر و وضع او، ناراحت شد و فرمود: «اى مقداد! چه چيزى تو را در اين ساعت روز، بى قرار و آشفته كرده است؟».
گفت: رهايم كن بروم ـ اى ابو الحسن ـ و از حال و روزم مپرس!
فرمود: «نمى گذارم بروى تا اين كه من هم مثل تو [گرفتارى ات را] بدانم».
گفت: اى ابو الحسن! تو را به خدا و به خودت، به راه خويش برو و پرده از حال و روزم بر مدار.
على عليه السلام فرمود: «تو حق ندارى وضعت را از من، كتمان كنى».
مقداد گفت: حال كه اصرار دارى، سوگند به آن كه محمّد صلى الله عليه و آله را به نبوّت و تو را به وصايت مفتخر ساخت، سختى [و فشار زندگى] مرا چنين آشفته و بى قرار ساخته است. خانواده ام را در حالى ترك كردم كه زمين، تاب تحمّل آن حال و روز مرا نداشت. پس، غم زده [از خانه] بيرون زدم و بى هيچ هدفى راهى شدم. اين است حال من!
اشك از چشمان على عليه السلام سرازير شد، چندان كه اشك هايش محاسنش را تَر كرد. سپس فرمود: «سوگند به همان كه تو به او سوگند خوردى، مرا نيز در باره خانواده ام بى قرار نكرده، مگر همان چيزى كه تو را بى قرار كرده است. من، يك دينار قرض كرده ام. بگير! مال تو باشد» و آن دينار را به مقداد داد و او را بر خويش، مقدّم داشت.
78. الفتوّة:صَحَّ عَن عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام في الإِيثارِ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله جاءَهُ ضَيفٌ ولَم يَجِد عِندَهُ ما يُكرِمُهُ بِهِ، فَقالَ صلى الله عليه و آله: مَن يُكرِمُ ضَيفي هذا وأضمِنُ لَهُ عَلَى اللّهِ الجَنَّةَ؟
فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: أنَا يا رَسولَ اللّهِ.
فَأَخَذَهُ وجاءَ بِهِ إلى فاطِمَةَ عليهاالسلام ولَم يَكُن عِندَها سِوى قُرصَتَينِ قَد هَيَّأتهُما لِلإِفطارِ. فَلَمّا كانَ وَقتُ العَشاءِ أصلَحَتِ الزّادَ ثُردَةً [۱۶۲] ووَضَعَتهُ بَينَ يَدَيِ الضَّيفِ وعَلِيٍّ عليه السلام، ثُمَّ جاءَت إلَى المِصباحِ كَأَنَّها تُصلِحُهُ فَأَطفَأَتهُ، فَأَخَذَ عَلِيٌّ عليه السلام يَرفَعُ يَدَهُ ويَضَعُها فِي الزّادِ يوهِمُ الضَّيفَ أنّه يَطعَمُ مَعَهُ وهُوَ لا يَأكُلُ شَيئا لِيَكتَفِيَ الضَّيفُ، فَلَمَّا استَكفَى الضَّيفُ أتى بِالمِصباحِ وباتَ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ عليهماالسلامطاوِيَينِ [۱۶۳] عَلى صَومِهِما.
فَأَنزَلَ اللّهُ في حَقِّهِما: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ». [۱۶۴]
78. الفتوّة، ابن معمار:به طريق صحيح در باره على بن ابى طالب عليه السلام از ايثار[ش] روايت شده است كه ميهمانى بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و ايشان، چيزى براى پذيرايى از او نداشت. پس فرمود: «چه كسى از اين ميهمان من، پذيرايى مى كند؟ من، نزد خدا، بهشت را براى او ضمانت مى كنم».
على عليه السلام گفت: من، اى پيامبر خدا! و او را برداشت و نزد فاطمه عليهاالسلام برد ؛ ولى در خانه ايشان، جز دو قرص نان كه فاطمه عليهاالسلام براى افطار تهيّه كرده بود، چيزى وجود نداشت.
چون وقت شام شد، فاطمه عليهاالسلام از آن نان ها تريدى ساخت و آن را جلو ميهمان و على عليه السلام نهاد و سپس خود، به سوى چراغ رفت و به بهانه اين كه آن را درست مى كند، خاموشش كرد. در اين هنگام، على عليه السلام، دست خود را به طرف غذا مى برد و بالا مى آورد و به ميهمان وانمود مى كرد كه مشغول غذا خوردن با اوست، در صورتى كه چيزى نمى خورد تا ميهمان را كفايت كند. وقتى ميهمان سير شد، چراغ را آوردند و على و فاطمه عليهماالسلام، آن شب را گرسنه و روزه دار خوابيدند. آن گاه، خداوند، در حقّ آن دو، اين آيه را فرو فرستاد: «و [ديگران را ]بر خويشتن، مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند»».
79. الأمالي للطوسي عن أبي هريرة:جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ الجوعَ، فَبَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى بُيوتِ أزواجِهِ، فَقُلنَ: ما عِندَنا إلَا الماءُ.
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَن لِهذَا الرَّجُلِ اللَّيلَةَ؟
فَقالَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام: أنَا لَهُ يا رَسولَ اللّهِ. وأتى فاطِمَةَ عليهاالسلام. فَقالَ: ما عِندَكِ يَابنَةَ رَسولِ اللّهِ؟
فَقالَت: ما عِندَنا إلّا قوتُ الصِّبيَةِ، لكِنّا نُؤثِرُ ضَيفَنا.
فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: يَابنَةَ مُحَمَّدٍ، نَوِّمِي الصِّبيَةَ وأطفِئِي المِصباحَ.
فَلَمّا أصبَحَ عَلِيٌّ عليه السلام غَدا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ، فَلَم يَبرَح حَتّى أنزَلَ اللّهُ عز و جل: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [۱۶۵]
79. الأمالى، طوسىـ به نقل از ابو هريره ـ:مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از گرسنگى شِكوه كرد. پيامبر خدا، به خانه هاى همسرانش پيغام فرستاد [كه غذايى براى آن مرد بفرستند] ؛ امّا آنها گفتند: جز آب، چيزى در خانه نداريم.
پيامبر خدا فرمود: «چه كسى امشب، اين مرد را پذيرايى مى كند؟».
على بن ابى طالب عليه السلام گفت: من پذيرايى اش مى كنم، اى پيامبر خدا! و نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و گفت: در خانه چه دارى، اى دختر پيامبر خدا؟
فاطمه عليهاالسلام گفت: جز غذاى بچّه ها چيزى نداريم ؛ امّا ميهمان خود را مقدّم مى داريم.
على عليه السلام گفت: اى دختر محمّد! بچّه ها را بخوابان و چراغ را خاموش كن.
صبح كه شد، على عليه السلام نزد پيامبر خدا رفت و ماجرا را به ايشان گفت. هنوز از نزد پيامبر خدا خارج نشده بود كه خداوند، اين آيه را فرو فرستاد: «و [ديگران را ]بر خويشتن، مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند. و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند».
80. مستدرك الوسائل عن عبد اللّه بن مسعود:صَلّى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَيلَةً صَلاةَ العِشاءِ، فَقامَ رَجُلٌ مِن بَينِ الصَّفِّ، فَقالَ: يا مَعاشِرَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ، أنَا رَجُلٌ غَريبٌ فَقيرٌ، وأسأَ لُكُم في مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَأَطعِموني.
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أيُّهَا الحَبيبُ، لا تَذكُرِ الغُربَةَ فَقَد قَطَعتَ نِياطَ قَلبي، أمَّا الغُرَباءُ فَأَربَعَةٌ.
قالوا: يا رَسولَ اللّهِ مَن هُم؟
قال: مَسجِدٌ ظَهرانَي قومٍ لا يُصَلّونَ فيهِ، وقُرآنٌ في أيدي قَومٍ لا يَقرَؤونَ فيهِ، وعالِمٌ بَينَ قَومٍ لا يَعرِفونَ حالَهُ ولا يَتَفَقَّدونَهُ، وأسيرٌ في بِلادِ الرّومِ بَينَ الكُفّارِ لا يَعرِفونَ اللّهَ.
ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله: مَنِ الَّذي يَكفي مَؤونَةَ هذَا الرَّجُلِ ؛ فيُبَوِّئَهُ اللّهُ فِي الفِردَوسِ الأَعلى؟
فَقامَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وأخَذَ بِيَدِ السّائِلِ، وأتى بِهِ إلى حُجرَةِ فاطِمَةَ عليهاالسلام، فَقالَ: يا بِنتَ رَسولِ اللّهِ، انظُري في أمرِ هذَا الضَّيفِ!
فَقالَت فاطِمَةُ عليهاالسلام: يَا ابنَ العَمِّ، لَم يَكُن فِي البَيتِ إلّا قَليلٌ مِنَ البُرِّ صَنَعتُ مِنهُ طَعاماً، وَالأَطفالُ مُحتاجونَ إلَيهِ وأنتَ صائِمٌ، وَالطَّعامُ قَليلٌ لا يُغني غَيرَ واحِدٍ.
فَقالَ: أحضِريهِ. فَذَهَبَت وأتَت بِالطَّعامِ ووَضَعَتهُ، فَنَظَرَ إلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَرَآهُ قَليلاً، فَقالَ في نَفسِهِ: لا يَنبَغي أن آكُلَ مِن هذَا الطَّعامِ، فَإِن أكَلتُهُ لا يَكفِي الضَّيفَ، فَمَدَّ يَدَهُ إلَى السِّراجِ يُريدُ أن يُصلِحَهُ فَأَطفَأَهُ، وقالَ لِسَيِّدَةِ النِّساءِ عليهاالسلام: تَعَلَّلي في إيقادِهِ، حَتّى يُحسِنَ الضَّيفُ أكلَهُ ثُمَّ اِيتيني بِهِ.
وكانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يُحَرِّكُ فَمَهُ المُبارَكَ، يُرِي الضَّيفَ أنَّهُ يَأكُلُ ولا يَأكُلُ، إلى أن فَرَغَ الضَّيفُ مِن أكلِهِ وشَبِعَ، وأتَت خَيرُ النِّساِء عليهاالسلام بِالسِّراجِ ووَضَعَتهُ، وكانَ الطَّعامُ بِحالِهِ.
فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام لِضَيفِهِ: لِمَ ما أكَلتَ الطَّعامَ؟
فَقالَ: يا أبَا الحَسَنِ أكَلتُ الطَّعامَ وشَبِعتُ، ولكِنَّ اللّهَ تَعالى بارَكَ فيهِ.
ثُمَّ أكَلَ مِنَ الطَّعامِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وسَيِّدَةُ النِّساءِ وَالحَسَنانِ عليهم السلام وأعطَوا مِنهُ جيرانَهُم، وذلِكَ مِمّا بارَكَ اللّهُ تَعالى فيهِ. فَلَمّا أصبَحَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام أتى إلى مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالَ صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، كَيفَ كُنتَ مَعَ الضَّيفِ؟
فَقالَ: بِحَمدِ اللّهِ ـ يا رَسولَ اللّهِ ـ بِخَيرٍ.
فَقالَ: إنَّ اللّهَ تَعالى تَعَجَّبَ مِمّا فَعَلتَ البارِحَةَ، مِن إطفاءِ السِّراجِ وَالاِمتِناعِ مِنَ الأَكلِ لِلضَّيفِ.
فَقالَ: مَن أخبَرَكَ بِهذا؟
فَقالَ: جَبرَئيلُ، وأتىٰ بِهذِهِ الآيَةِ في شَأنِكَ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ»الآيةَ. [۱۶۶]
80. مستدرك الوسائلـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ:شبى پس از آن كه پيامبر خدا، نماز عشا را خواند، مردى از ميان صف [نماز ]برخاست و گفت: اى گروه مهاجران و انصار! من مردى غريب و فقيرم و در مسجد پيامبر خدا، از شما درخواست كمك مى كنم. مرا غذايى دهيد.
پيامبر خدا فرمود: «اى عزيز! از غربت مگو كه قلبم را آتش زدى. غريبان، چهار كس اند».
گفتند: آنها كيستند، اى پيامبر خدا؟
فرمود: «يكى مسجدى در ميان قومى كه در آن، نماز نمى خوانند ؛ دوم، قرآن در دست قومى كه آن را نمى خوانند ؛ سوم، عالمى در ميان قومى كه جايگاهش را نمى شناسند و به ديدارش نمى روند ؛ و چهارم، اسيرى در كشور روم در ميان كافران خدانشناس».
سپس فرمود: «كيست كه اين مرد را غذا دهد تا خداوند، او را در بهشت برين، جاى دهد؟».
امير مؤمنان، برخاست و دست سائل را گرفت و او را به خانه فاطمه عليهاالسلامآورد و گفت: اى دختر پيامبر خدا! از اين ميهمان، پذيرايى كن.
فاطمه عليهاالسلام گفت: پسرعمو! در خانه، جز اندكى گندم كه از آن غذايى تهيّه كرده ام، چيزى نيست و بچّه ها به آن محتاج اند و تو خود نيز روزه اى. غذا كم است و فقط براى يك نفر، كافى است.
على عليه السلام گفت: همان را بياور.
فاطمه عليهاالسلام رفت و غذا را آورد و گذاشت. امير مؤمنان، نگاه كرد. ديد كه غذاى اندكى است. با خود گفت: درست نيست كه من هم از اين غذا بخورم ؛ چون اگر بخورم، ميهمان را سير نمى كند. پس، دستش را به طرف چراغ دراز كرد و به بهانه اين كه آن را درست كند، خاموشش كرد و به بانوى بانوان گفت: در روشن كردن چراغ، تعلّل كن تا ميهمان، غذايش را خوب بخورد. آن گاه، چراغ را نزد من بياور.
امير مؤمنان، دهانش را مى جنباند تا به ميهمان وانمود كند كه غذا مى خورد، در حالى كه نمى خورد، تا اين كه ميهمان، از خوردن، دست كشيد و سير شد. در اين هنگام، آن بهترينِ زنان، چراغ را آورد و گذاشت ؛ ولى غذا، همچنان دست نخورده باقى بود.
امير مؤمنان به ميهمانش فرمود: چرا غذا نخوردى؟
گفت: اى ابو الحسن! خوردم و سير شدم ؛ امّا خداوند متعال به آن بركت داده است.
آن گاه، امير مؤمنان و بانوى بانوان و حسنين عليهم السلام از آن غذا خوردند و به همسايگانشان هم دادند، و اين، به واسطه بركتى بود كه خداوند متعال به آن غذا داده بود.
صبح كه شد، امير مؤمنان عليه السلام به مسجد پيامبر خدا رفت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى على! با ميهمان، چگونه بودى؟».
گفت: بحمد اللّه ـ اى پيامبر خدا ـ خوب.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خداى متعال، از كارى كه ديشب انجام دادى و به خاطر ميهمان، چراغ را خاموش كردى و از خوردن، خوددارى ورزيدى، تعجّب كرد».
على عليه السلام گفت: چه كسى اين را به شما خبر داد؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «جبرئيل عليه السلام. و اين آيه را در باره تو آورد: «و [ديگران را ]بر خويشتن، مقدّم مى دارند...»».
81. المناقب لابن شهرآشوب عن محمّد بن الصمّة عن أبيه عن عمّه:رَأَيتُ فِي المَدينَةِ رَجُلاً عَلى ظَهرِهِ قِربَةٌ وفي يَدِهِ صَحفَةٌ [۱۶۷]، يَقولُ: اللّهُمَّ وَلِيَّ المُؤمِنينَ وإلهَ المُؤمِنينَ وجارَ المُؤمِنينَ، اقبَل قُربانِيَ اللَّيلَةَ، فَما أمسَيتُ أملِكُ سِوى ما في صَحفَتي وغَيرَ ما يُواريني، فَإِنَّكَ تَعلَمُ أ نّي مَنَعتَهُ نَفسي مَعَ شِدَّةِ سَغَبي في طَلَبِ القُربَةِ إلَيكَ غُنما، اللّهُمَّ فَلا تُخلِق وَجهي ولا تَرُدَّ دَعوَتي.
فَأَتَيتُهُ حَتّى عَرَفتُهُ فَإِذا هُوَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام، فَأَتى رَجُلاً فَأَطعَمَهُ. [۱۶۸]
81. المناقب، ابن شهرآشوبـ به نقل از محمّد بن صمّه، از پدرش، از عمويش ـ:در مدينه، مردى را ديدم كه مَشكى بر پشت و سينى اى در دست دارد و مى گويد: «خدايا! اى حامى مؤمنان و معبود اهل ايمان و پناه گروندگان! خيرات امشبم را بپذير كه امشب، جز آنچه در اين سينى ام است و آنچه مرا مى پوشاند (يعنى جامه تنم)، چيزى ندارم، و تو مى دانى كه با وجود شدّت گرسنگى ام، براى تقرّب به تو، اين را از خويشتن دريغ داشتم. پس ـ اى خداوند ـ رويم را زمين مينداز و دعايم را رد مكن».
نزد آن مرد رفتم و شناختمش. او على بن ابى طالب عليه السلام بود. پس نزد مردى رفت و به او غذا داد.
82. الإمام الباقر عليه السلام:اُوتِيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِمالٍ وحُلَلٍ وأصحابُهُ حَولَهُ جُلوسٌ، فَقَسَّمَهُ عَلَيهِم حَتّى لَم تَبقَ مِنهُ حُلَّةٌ ولا دينارٌ، فَلَمّا فَرَغَ مِنهُ جاءَ رَجُلٌ مِن فُقَراءِ المُهاجِرينَ وكانَ غائِبا، فَلَمّا رَآهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، قالَ: أيُّكُم يُعطي هذا نَصيبَهُ ويُؤثِرُهُ عَلى نَفسِهِ ؟ فَسَمِعَهُ عَلِيٌّ عليه السلام، فَقالَ: نَصيبي. فَأَعطاهُ إيّاهُ.
فَأَخَذَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَعطاهُ الرَّجُلَ. ثُمَّ قالَ: يا عَلِيُّ، إنَّ اللّهَ جَعَلَكَ سَبّاقا لِلخَيراتِ، سَخّاءً بِنَفسِكَ عَنِ المالِ، أنتَ يَعسوبُ المُؤمِنينَ، وَالمالُ يَعسوبُ الظَّلَمَةِ، وَالظَّلَمَةُ هُمُ الَّذينَ يَحسُدونَكَ ويَبغونَ عَلَيكَ ويَمنَعونَكَ حَقَّكَ بَعدي. [۱۶۹]
82. امام باقر عليه السلام:مقدارى مال و لباس نزد پيامبر خدا آوردند، در حالى كه اصحابش پيرامون او نشسته بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله، آنها را ميان آنان تقسيم كرد، به طورى كه حتّى يك جامه و يك دينار، باقى نمانْد. چون كار تقسيم تمام شد، مردى از فقراى مهاجران كه غايب بود، آمد. پيامبر خدا، با ديدن او فرمود: «كدام يك از شما، سهم خود را به اين مى دهد و او را بر خويشتن، مقدّم مى دارد؟».
على عليه السلام، اين را شنيد و گفت: سهم من [مال او باشد]. و آن را به او داد.
پيامبر خدا، آن را برداشت و به آن مرد داد و سپس فرمود: «اى على! خداوند، تو را پيشى گيرنده در امور خير، و بسيار سخاوتمند و باگذشت از مال، قرار داده است. تو پيشواى مؤمنانى، و مال، پيشواى ستمگران است. ستمگران، همانان اند كه بر تو حسد مى ورزند و به تو ظلم مى كنند و پس از من، تو را از حقّت محروم مى سازند».
83. الإمام الهادي عليه السلامـ في زِيارَةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام يَومَ الغَديرِ ـ:السَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ... أنتَ مُطعِمُ الطَّعامِ عَلى حُبِّهِ مِسكينا ويَتيما وأسيرا لِوَجهِ اللّهِ، لا تُريدُ مِنهُم جَزاءً ولا شُكوراً [۱۷۰]، وفيكَ أنزَلَ اللّهُ تَعالى: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْكَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [۱۷۱]
83. امام هادى عليه السلامـ در زيارت امير مؤمنان در روز غدير ـ:سلام بر تو اى امير مؤمنان!... تويى آن كه خوردنى را، با وجود دوست داشتن آن، براى خدا به بينوا و يتيم و اسير، خوراندى و از آنان، هيچ پاداش و سپاسى نخواستى و خداوند، اين آيه را در حقّ تو نازل فرمود كه: «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند».
5 / 3: الأَنصارِ
5 / 3 : انصار [۱۷۲]
الكتاب
«وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْاءِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [۱۷۳]
«و كسانى كه پيش از آنان (مهاجران) در سراى (مدينه) جاى گرفته و ايمان آورده اند، هر كس را كه به سوى آنان مهاجرت كرده، دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است، در دل هايشان حسدى نمى يابند و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند،هر چند خودشان نيازمند باشند، و آنها كه از آزمندىِ نفس خود، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند».
الحديث
84. الإمام الصادق عليه السلامـ مِن رِسالةٍ لَهُ فِي الغَنائِمِ ووُجوبِ الخُمسِ ـ:... ثُمَّ أثنى [ اللّهُ ]عَلَى الأَنصارِ وذَكَرَ ما صَنَعوا، وحُبَّهُم لِلمُهاجِرينَ وإيثارَهُم إيّاهُم، وأنَّهُم لَم يَجِدوا في أنفُسِهِم حاجَةً ـ يَقولُ: حَزازَةً ـ مِمّا اُوتوا ؛ يَعنِي المُهاجِرينَ دونَهُم، فَأَحسَنَ الثَّناءَ عَلَيهِم، فَقالَ: «وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْاءِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [۱۷۴]
84. امام صادق عليه السلامـ بخشى از نامه ايشان در باره غنايم و وجوب خمس ـ:سپس [خداوند ]انصار را ستود و از نيكوكارى و محبّت ايشان به مهاجران، ياد كرد و اين كه در باره آنان، ايثار كردند و نسبت به آنچه به آنها (يعنى مهاجران) داده شده بود و به ايشان نصيبى نرسيده بود، در خويشتن، احساس نيازمندى ـ يعنى رشك ـ نكردند. خداوند، از ايشان به نيكى ياد كرد و فرمود: «و كسانى كه پيش از آنان (مهاجران) در سراى (مدينه) جاى گرفتند و ايمان آوردند، كسانى را كه به سوى آنان مهاجرت كردند، دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است، در دل هايشان حسدى نمى يابند و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند، هر چند خودشان نيازمند باشند، و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند».
85. تاريخ المدينة عن مالك بن أنس:لَمّا قَدِمَ المُهاجِرونَ عَلَى الأَنصارِ المَدينَةَ، قالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: قاسِمُوا الَّذينَ قَدِموا عَلَيكُم.
قالوا: نَعَم يا رَسولَ اللّهِ، نُقاسِمُهُمُ التَّمرَ.
قالَ: أ وَغَيرُ ذلِكَ ؟
قالوا: ما هُوَ؟
قالَ: يَكفونَكُمُ [۱۷۵] المُؤنَةَ وتُقاسِمونَهُمُ التَّمرَ.
قالوا: سَمِعنا وأطَعنا. فَكانوا يَكفونَهُمُ المُؤنَةَ ويُقاسِمونَهُمُ التَّمرَ. [۱۷۶]
85. تاريخ المدينةـ به نقل از مالك بن انس ـ:چون مهاجران در مدينه بر انصار وارد شدند، پيامبر خدا به ايشان فرمود: «با كسانى كه بر شما وارد شده اند، قسمت كنيد».
انصار گفتند: اطاعت، اى پيامبر خدا! خرما[ى خود ]را با آنها تقسيم مى كنيم.
فرمود: «يا كارى ديگر».
گفتند: چه كارى؟
فرمود: «آنها براى شمار كار مى كنند و شما خرما را با آنها تقسيم مى كنيد».
گفتند: چشم! اطاعت مى شود.
بدين ترتيب، مهاجران براى انصار كار مى كردند و انصار، خرما[ى خود] را با آنها تقسيم مى كردند.
86. تاريخ المدينة عن الكلبي:لَمّا ظَهَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلى أموالِ بَنِي النَّضيرِ قالَ لِلأَنصارِ: إنَّ إخوانَكُم مِنَ المُهاجِرينَ لَيسَت لَهُم أموالٌ، فَإِن شِئتُم قَسَّمتُ هذِهِ الأَموالَ بَينَهُم وبَينَكُم جَميعا، وإن شِئتُم أمسَكتُم أموالَكُم فَقَسَّمتُ هذِهِ فيهِم خاصَّةً.
قالوا: لا، بَلِ اقسِم هذِهِ فيهِم، وَاقسِم لَهُم مِن أموالِنا ما شِئتَ.
فَنَزَلَت: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ». [۱۷۷]
86. تاريخ المدينةـ به نقل از كلبى ـ:چون پيامبر صلى الله عليه و آله بر دارايى هاى بنى نضير دست يافت، به انصار فرمود: «برادران مهاجر شما، تهى دست اند. بنا بر اين، اگر خواستيد، من اين دارايى ها را ميان شما و ايشان، قسمت مى كنم و اگر هم خواستيد، اموالتان را [كه قبلاً از آن به مهاجران مى داديد و قسمت مى كرديد، ]براى خودتان نگه داريد و من، اين دارايى ها را فقط ميان ايشان، تقسيم كنم».
انصار گفتند: نه، اين دارايى ها را ميان ايشان قسمت كن و از اموال ما هم، هر قدر كه مى خواهى، بين ايشان تقسيم فرما.
در اين هنگام، اين آيه نازل شد: «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند».
87. مجمع البيان عن ابن عبّاس:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ بَنِي النَّضيرِ لِلأَنصارِ: إن شِئتُم قَسَمتُم لِلمُهاجِرينَ مِن أموالِكُم ودِيارِكُم وتُشارِكونَهُم في هذِهِ الغَنيمَةِ، وإن شِئتُم كانَت لَكُم دِيارُكُم وأموالُكُم ولَم يُقسَم لَكُم شَيءٌ مِنَ الغَنيمَةِ.
فَقالَ الأَنصارُ: بَل نَقسِمُ لَهُم مِن أموالِنا ودِيارِنا ونُؤثِرُهُم بِالغَنيمَةِ ولا نُشارِكُهُم فيها. فَنَزَلَت: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ» الآيةَ. [۱۷۸]
87. مجمع البيانـ به نقل از ابن عبّاس ـ:در روز [پيروزى بر] بنى نضير، پيامبر خدا به انصار فرمود: «اگر خواستيد، از اموال و خانه هايتان ميان مهاجران قسمت كنيد و در اين غنيمت با آنها شريك شويد، و اگر هم خواستيد، خانه هايتان و اموالتان مال خودتان باشد و از اين غنيمت، چيزى ميان شما قسمت نشود».
انصار گفتند: هم از اموال و خانه هايمان با ايشان قسمت مى كنيم و هم از اين غنيمت به نفع آنان مى گذريم و شريكشان نمى شويم.
پس، اين آيه نازل شد: «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند...».
88. صحيح البخاري عن أبي هريرة:إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَبَعَثَ إلى نِسائِهِ، فَقُلنَ: ما مَعَنا إلَا الماءُ !
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَن يَضُمُّ أو يُضيفُ هذا؟
فَقالَ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ: أنَا.
فَانطَلَقَ بِهِ إلَى امرَأَتِهِ فَقالَ: أكرِمي ضَيفَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله.
فَقالَت: ما عِندَنا إلّا قوتُ صِبياني.
فَقالَ: هَيِّئي طَعامَكِ وأصبِحي سِراجَكِ ونَوِّمي صِبيانَكِ إذا أرادوا عَشاءً.
فَهَيَّأَت طَعامَها وأصبَحَت سِراجَها ونَوَّمَت صِبيانَها، ثُمَّ قامَت كَأَنَّها تُصلِحُ سِراجَها فَأَطفَأَتهُ فَجَعلا يُرِيانِهِ أنَّهُما يَأكُلانِ، فَباتا طاوِيَينِ.
فَلَمّا أصبَحَ غَدا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالَ: ضَحِكَ اللّهُ اللَّيلَةَ أو عَجِبَ مِن فَعالِكُما. فَأَنزَلَ اللّهُ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [۱۷۹]
88. صحيح البخارىـ به نقل از ابو هريره ـ:مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. ايشان، به همسرانش پيغام فرستاد [كه خوراكى براى آن مرد بفرستند]. آنان گفتند: جز آب، چيزى در خانه نداريم.
پيامبر خدا فرمود: «چه كسى اين مرد را با خود مى برد يا ميهمانش مى كند؟».
مردى از انصار گفت: من. آن گاه او را به نزد همسرش برد و گفت: ميهمان پيامبر خدا را پذيرايى كن.
همسرش گفت: جز خوراك بچّه هايم چيزى در بساط نداريم.
مرد انصارى گفت: غذايت را آماده ساز و چراغت را خاموش كن و بچّه هايت را اگر شام خواستند، بخوابان.
زن، غذايش را آماده كرد و چراغش را روشن نمود و بچّه هايش را خواباند و سپس برخاست و به بهانه اين كه چراغ را درست كند، خاموشش كرد و [در تاريكى،] زن و شوهر، به ميهمان چنين وانمود مى كردند كه مشغول غذا خوردن هستند ؛ ولى آن شب، هر دو گرسنه خوابيدند.
صبح كه شد، آن مرد انصارى نزد پيامبر خدا آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «ديشب، خدا از كارى كه شما دو نفر (زن و شوهر) كرديد، خنديد [۱۸۰] ـ يا خوشش آمد ـ و اين آيه را نازل فرمود: «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند. و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند»». [۱۸۱]
پژوهشى در باره شأن نزول آيه ايثار
«وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْاءِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّآ أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. [۱۸۲]
«و [نيز] كسانى كه پيش از آنان (مهاجران) در سراى (مدينه) جاى گرفته و ايمان آورده اند، هر كس را كه به سوى آنان مهاجرت كرده، دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است، در دل هايشان حسدى نمى يابند و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند، هر چند خودشان نيازمند باشند، و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران اند».
در باره شأن نزول اين آيه، پنج وجه به شرح ذيل، روايت شده است:
يك. ايثار انصار
صدر آيه، به روشنى نشان مى دهد كه سخن، در باره ايثار انصار است؛زيرا مقصود از «و كسانى كه پيش از آنان (مهاجران) در سراىْ (مدينه) جاى گرفته و ايمان آورده اند» ـ كه عطف بر آيه قبلى: «مهاجران فقير...» است ـ، مسلمانان مدينه اند كه «انصار» ناميده مى شدند. آنان بودند كه در جريان تقسيم غنايمى كه از يهود بنى نضير به دست مسلمانان افتاده بود ـ به شرحى كه در آيات 84 تا 86 سوره حشر آمده است ـ، مهاجران را بر خود، مقدّم داشتند و آيه ياد شده، در ستايش آنان نازل گرديد.
دو. ايثار امام على عليه السلام
چند روايت اند كه تصريح مى كنند آيه ياد شده: «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند، هر چند خودشان نيازمند باشند» در باره ايثار امام على عليه السلام است، با اين تفاوت كه برخى از اين روايات، مطلق اند و موضوع ايثار را بيان نمى كنند. [۱۸۳] برخى، موضوع ايثار را پوشاندن برهنه مى دانند، [۱۸۴] برخى موضوع ايثار را مقدّم داشتن مقداد در تأمين نيازهاى زندگى مطرح مى كنند [۱۸۵] و برخى، شأن نزول آن را پذيرايى از ميهمانى كه پيامبر اسلام براى على عليه السلام فرستاده بود، دانسته اند. [۱۸۶]
سه. ايثار مردى انصارى
در صحيح البخارى روايت شده كه اين آيه، در باره مردى از انصار است كه پيامبر خدا، ميهمانى را براى او فرستاد و او، ميهمان خود را بر خود و همسر و فرزندانش مقدّم داشت. [۱۸۷]
در اين كه نام ميزبان چيست، اختلاف است. برخى او را ابو طلحه انصارى [۱۸۸] دانسته اند و برخى، ثابت بن قيس ؛ [۱۸۹] امّا صاحب مجمع البيان، معتقد است كه ميزبان، امام على عليه السلام بوده و مى گويد كه روايت صحيح، دالّ بر اين نكته دارد. [۱۹۰]
چهار. ايثار يكى از ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
حاكم در المستدرك از ابن عمر، چنين روايت كرده است:
اُهدِىَ لِرَجُلٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَأسُ شاةٍ، فَقالَ: إنَّ أخى فُلانا وَ عِيالَهُ أحوَجُ إلى هذا مِنّا. قالَ: فَبَعَثَ إلَيهِ، فَلَم يَزَل يَبعَثُ بِهِ واحِدا إلى آخَرَ حَتّى تَداوَلَها سَبعَةُ أبياتٍ حَتّى رَجَعَت إلَى الأَوَّلِ، فَنَزَلَت: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» إلى آخِرِ الآيَةِ. [۱۹۱]
به يكى از ياران پيامبر خدا، سرِ گوسفندى هديه داده شد ؛ امّا او گفت: برادرم فلانى و خانواده او به اين از من نيازمندترند. پس، آن را براى او فرستاد. همين طور آن سر گوسفند را يكى براى ديگرى مى فرستاد تا آن كه هفت خانه را گشت و به جاى اوّلش باز گشت. در اين هنگام، اين آيه نازل شد: «و [ديگران را ]بر خود، مقدّم مى دارند، هرچند خودشان نيازمند باشند...».
پنج. ايثار جمعى از شهداى اُحد
نويسنده تفسير مجمع البيان، در تبيين شأن نزول آيه ايثار مى نويسد:
قيل: نزلت فى سبعة عطشوا فى يوم اُحد فجئ بماء يكفى لأحدهم، فقال واحد منهم: ناول فلانا حتّى طيف على سبعتهم، و ماتوا و لم يشرب أحد منهم فأثنى اللّه سبحانه عليهم. [۱۹۲]
گفته شده: اين آيه، در باره هفت نفرى نازل شد كه در روز اُحد، تشنه شدند و مقدارى آب به اندازه اى كه يك نفر را كفايت كند، آوردند. يكى از آنها گفت: «آب را به فلانى بنوشان»، تا آن كه بين هفت نفر گشت و همگى شهيد شدند و هيچ يك از آنها آب ننوشيد. پس خداوند سبحان، ايشان را ستود.
بررسى وجوه ياد شده
حاصلِ بررسى وجوهى كه در باره اسباب نزول آيه ايثار ملاحظه شد، از نظر انطباق با ظاهر قرآن و نيز اسناد رواياتى كه بر هر يك از اين وجوه دلالت مى نمايد، اين است كه شأن نزول اصلى آيه ياد شده، ايثار انصار در جريان تقسيم غنايمى است كه از يهود بنى نضير به دست مسلمانان افتاده بود و آنان، مهاجران را در بهره بردارى از آن، بر خود، مقدّم داشتند. رواياتى كه بر اين وجه دلالت دارند، با ظاهر آيه ايثار، هماهنگ اند و از اين رو، اكثر قريب به اتّفاق مفسّران، آن را پذيرفته اند.
بنا بر اين، بايد گفت: رواياتى كه بر ساير وجوه پيش گفته دلالت دارند، در صورت صحّت سند، ذيل آيه ايثار را از باب جَرْى، بر موارد ياد شده، تطبيق كرده اند و اگر بخواهيم جمله «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ ؛ و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند، هر چند خودشان نيازمند باشند» را بر فرد خاصّى تطبيق كنيم، همان طور كه در برخى از روايات گذشته ملاحظه شد، بى ترديد، آن شخص، امام على عليه السلام، سيّد المُؤْثِرين (آقاى ايثارگران)، است و مانعى ندارد كه بگوييم ذيل آيه ايثار، توسّط جبرئيل عليه السلام بر همه موارد ايثار امام عليه السلام و ساير ايثارهاى بزرگ، تطبيق شده است و مقصود از نزول آيه ياد شده در اين موارد، جرى و تطبيق آن توسّط جبرئيل عليه السلام است.
البتّه بايد توجّه داشت كه اَسناد رواياتى كه بر اين وجوه دلالت دارند، به استثناى برخى از روايات مربوط به ايثار امام على عليه السلام، از قوّت و اعتبار لازم برخوردار نيستند ؛ امّا بديهى است كه ضعف سند، به معناى مجعول و مردود بودن آنها نيست.
بررسى سند روايات
روايت دلالت كننده بر «ايثار امام على عليه السلام به مقداد»، داراى سند معتبرى است ؛ زيرا رجال واقع در سند، همگى، بجز كليب بن معاويه اسدى، موثّق اند و كليب نيز از كسانى است كه امام صادق عليه السلام، براى او طلب رحمت كرده است. [۱۹۳] اين حديث، در كتاب تأويل الآيات الظاهرة، نوشته سيّد شرف الدين على حسينى استرآبادى، از بزرگان شيعه در قرن دهم، و نيز در تفسير البرهان، نوشته سيّد هاشم حسينى بحرانى (م 1107ق)، آمده است. منبع اين دو تفسير مشهور، تفسير ابن حجّام است كه نجاشى، او را از مفسّران بسيار موثّق قرن چهارم مى داند. اين روايت، به وسيله روايت هاى رسيده در شأن نزول آيه: «هر گاه زكريّا به عبادتگاه او وارد مى شد...» [۱۹۴] نيز قابل تأييد است.
روايت ديگرِ دالّ بر «ايثار امام على عليه السلام به ميهمان غريب خود» نيز از مقبوليت نسبى برخوردار است ؛ زيرا ابو الفتوح رازى، آن را در تفسير خود به شقيق بن سلمه ـ كه راوى عبد اللّه بن مسعود است ـ نسبت مى دهد و اين دو ثقه اند. نقل تأويل الآيات الظاهرة از تفسير ابن حجّام و اين كه طَبْرِسى، صاحب تفسير مجمع البيان، آن را صحيح خوانده نيز قرينه هايى ديگرند كه در كنار نقل هاى شيخ طوسى در الأمالى و ابو جعفر قمى در الغايات و زيد زرّاد در «اصلِ» به جاى مانده از او و ابن شهرآشوب در المناقب، مى توانند ضعف طريق حديث را جبران كنند.
گفتنى است كه روايات اهل سنّت، يكى از موارد تطبيق اين آيه را فردى از انصار مى خوانند ؛ امّا اين نقل ها، جز روايتى واحد نيستند ؛ زيرا بجز روايت سيوطى كه مُرسَل است، همگى به فضيل بن غزوان مى رسند، گرچه او مورد توثيق كتاب هاى رجالى اهل سنّت است.
روايات ديگرِ ناظر به شأن نزول آيه كه در شأن نزول چهارم و پنجم گذشت نيز هيچ يك اعتبار سندى ندارند.
5 / 4: أبي ذَرٍّ
5 / 4: ابو ذر
89. تفسير القمّي:كانَ أبو ذَرٍّ تَخَلَّفَ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَلاثَةَ أيّامٍ، وذلِكَ أنَّ جَمَلَهُ كانَ أعجَفَ [۱۹۵] فَلَحِقَ بَعدَ ثَلاثَةِ أيّامٍ بِهِ، ووَقَفَ عَلَيهِ جَمَلُهُ في بَعضِ الطَّريقِ فَتَرَكَهُ وحَمَلَ ثِيابَهُ عَلى ظَهرِهِ، فَلَمَّا ارتَفَعَ النَّهارُ نَظَرَ المُسلِمونَ إلى شَخصٍ مُقبِلٍ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: كُن أبا ذَر.
فَقالوا: هُوَ أبو ذَرٍّ.
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أدرِكوهُ بِالماءِ فَإِنَّهُ عَطشانُ. فَأَدرَكوهُ بِالماءِ، ووافى أبو ذَر رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعَهُ إداوَةٌ [۱۹۶]
فيها ماءٌ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا أبا ذَر، مَعَكَ ماءٌ وعَطِشتَ؟
فَقالَ: نَعَم يا رَسولَ اللّهِ، بِأَبي أنتَ واُمِّي ! انتَهَيتُ إلى صَخرَةٍ وعَلَيها ماءُ السَّماءِ فَذُقتُهُ فَإِذا هُوَ عَذبٌ بارِدٌ، فَقُلتُ: لا أشرَبُهُ حَتّى يَشرَبَهُ حَبيبي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله.
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا أبا ذَر رَحِمَكَ اللّهُ ! تَعيشُ وَحدَكَ، وتَموتُ وَحدَكَ، وتُبعَثُ وَحدَكَ، وتَدخُلُ الجَنَّةَ وَحدَكَ، يَسعَدُ بِكَ قَومٌ مِن أهلِ العِراقِ يَتَوَلَّونَ غُسلَكَ وتَجهيزَكَ وَالصَّلاةَ عَلَيكَ ودَفنَكَ. [۱۹۷]
89. تفسير القمّى:ابو ذر، سه روز از پيامبر خدا عقب ماند ؛ چرا كه شترى زار و نحيف داشت، و پس از سه روز به ايشان رسيد. شتر ابو ذر، در قسمتى از راه، از رفتن باز مانْد و ابو ذر، آن را رها ساخت و بار و بنه اش را بر پشت خود نهاد [و پياده، به راه افتاد]. چون روز بالا آمد، مسلمانان، شخصى را ديدند كه [از دور] مى آيد. پيامبر خدا فرمود: «خدا كند ابو ذر باشد!».
همراهان گفتند: او ابو ذر است.
پيامبر خدا فرمود: «به او آب برسانيد كه تشنه است».
برايش آب بردند. ابو ذر به حضور پيامبر خدا رسيد، در حالى كه با خود مَشكچه اى آب داشت. پيامبر خدا فرمود: ابو ذر! با تو آب است و تو تشنه اى؟».
گفت: آرى، اى پيامبر خدا! پدر و مادرم فدايت باد! من به صخره اى رسيدم كه روى آن، آب باران بود. از آن آب، چشيدم. ديدم گوارا و خُنَك است. با خود گفتم: از اين آب نمى نوشم تا عزيزم پيامبر خدا، از آن بنوشد.
پيامبر خدا فرمود: «رحمت خدا بر تو باد، اى ابو ذر! تو تنها زندگى مى كنى و تنها مى ميرى و تنها برانگيخته مى شوى و تنها وارد بهشت مى گردى. گروهى از اهل عراق سعادت غسل و تكفين تو و نماز خواندن بر تو و به خاك سپردنت را به دست مى آورند».
5 / 5: إيثارُ أصحابِ الحُسَينِ
5 / 5 : ياران امام حسين عليه السلام
90. الخصال عن ثابت بن أبي صفيّة [۱۹۸]:الخصال عن ثابت بن أبي صفيّة [۱۹۹]: قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ العَبّاسَ ـ يَعنِي ابنَ عَلِيٍّ عليه السلام ـ فَلَقَد آثَرَ وأبلى وفَدى أخاهُ بِنَفسِهِ حَتّى قُطِعَت يَداهُ، فَأَبدَلَهُ اللّهُ بِهِما جَناحَينِ يَطيرُ بِهِما مَعَ المَلائِكَة فِي الجَنَّةِ كَما جَعَلَ لِجَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ. [۲۰۰]
90. الخصالـ به نقل از ثابت بن ابى صفيّه ـ:امام زين العابدين عليه السلام [در باره ابو الفضل العبّاس عليه السلام ]فرمود: «خدا رحمت كند عبّاس بن على را كه ايثار كرد و مردانه جنگيد و خود را فداى برادرش كرد تا آن كه دو دست او قطع شد و خداوند، به جاى آنها، دو بال به او داد كه با آنها در بهشت، با فرشتگانْ پرواز مى كند، چنان كه به جعفر بن ابى طالب، دو بال داد».
91. ينابيع المودّةـ في ذِكرِ وَقائِعِ عاشوراءَ ـ:لَمَّا اشتَدَّ العَطَشُ، قالَ الإِمامُ عليه السلام لِأَخيهِ العَبّاسِ: اِجمَع أهلَ بَيتِكَ وَاحفِروا بِئرا.
فَفعَلوا ذلِكَ فَوَجَدوا فيها صَخرَةً، ثُمَّ حَفَروا اُخرى فَوَجَدوها كَذلِكَ.
ثُمَّ قالَ لَهُ: اِمضِ إلَى الفُراتِ وآتِنَا [۲۰۱] الماءَ.
فَقالَ: سَمعا وطاعَةً. فَضَمَّ إلَيهِ الرِّجالَ، فَمَنَعَهُم جَيشُ عُمَرَ بنِ سَعدٍ، فَحَمَلَ عَلَيهِمُ العَبّاسُ فَقَتَلَ رِجالاً مِنَ الأَعداءِ حَتّى كَشَفَهُم عَنِ المَشرَعَةِ، ودَفَعَهُم عَنها ونَزَلَ فَمَلَأَ القِربَةَ، وأخَذَ غُرفَةً مِنَ الماءِ لِيَشرَبَ، فَذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ وأهلِ بَيتِهِ فَنَفَضَ الماءَ مِن يَدِهِ، وقالَ: وَاللّهِ لا أذوقُ الماءَ وأطفالُهُ عِطاشٌ وَالحُسَينُ، وأنشَأَ يَقولُ:
يا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسَينِ هوني فَبَعدَهُ لا كُنتِ أن تَكوني
هذَا الحُسَينُ شارِبُ المَنونِ وتَشرَبينَ بارِدَ المَعينِ
وَاللّهِ ما هذا فِعالُ ديني ولا فِعالُ صادِقِ اليَقينِ [۲۰۲]
91. ينابيع المَوَدّةـ در يادكردِ رخدادهاى عاشورا ـ:چون تشنگى شدّت گرفت، امام حسين عليه السلام به برادرش عبّاس فرمود: «اهل بيتت را جمع كن و چاهى حفر كنيد».
آنان، چنين كردند و به تخته سنگى برخوردند. چاه ديگرى كَندند و در آن نيز به تخته سنگى برخورد كردند.
پس امام عليه السلام به او فرمود: «برو و از فرات، برايمان آب بياور».
عبّاس گفت: اطاعت مى كنم! و با عدّه اى از مردان، به راه افتاد. سپاه عمر بن سعد، مانع [حركت] آنان شدند. عبّاس، بر آنها حمله برد و شمارى از دشمنان را كُشت تا آنان را از شريعه، كنار زد و دورشان كرد. پياده شد و مَشك را پُر كرد. آن گاه، مُشتى آب برداشت تا بنوشد ؛ امّا به ياد تشنگى حسين عليه السلام و خانواده او افتاد و آب را از دستش ريخت و گفت: به خدا سوگند كه با وجود تشنگى كودكان حسين و خودش، آب نمى نوشم، و شروع به خواندن اين ابيات كرد:
اى نفس! ننگت باد كه پس از حسين بمانى
هرگز مباد كه بعد از او زنده بمانى!
اينك، حسين، جام مرگ مى نوشد
و تو آب خُنَك و گوارا مى نوشى؟
به خدا سوگند كه اين، نه رسم دين من است
و نه رسمِ دارنده يقين راستين.
92. ينابيع المودّةـ في ذِكرِ وَقائِعِ عاشوراءَ ـ:ثُمَّ فِي اللَّيلَةِ التّاسِعَةِ مِنَ المُحَرَّمِ كانَ لِأَصحابِهِ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحلِ مِنَ الصَّلاةِ وَالتِّلاوَةِ، فَقالَ لَهُم:
إنّي لا أعلَمُ أصحابا أوفى بِالعَهدِ ولا خَيرا مِن أصحابي، ولا أهلَ بَيتٍ أبَرَّ ولا أوصَلَ بِالرَّحِمِ مِن أهلِ بَيتي، فَجزاكُمُ اللّهُ عَنّي خَيرا، ألا وإنّي قَد أذِنتُ لَكُم فَانطَلِقوا فَأَنتُم في حِلٍّ مِنّي، وهذِهِ اللَّيلَةُ سيروا بِسَوادِها فَاتَّخِذوها سِترا جَميلاً.
فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ وأهلُ بَيتِهِ وأصحابُهُ: لا نُفارِقُكَ لَحظَةً ولا يُبقِي اللّهُ إيّانا بَعدَكَ أبَدا. [۲۰۳]
92. ينابيع المَوَدّةـ در يادكردِ رخدادهاى عاشورا ـ:سپس در شب نهم محرّم، از صداى نماز و تلاوت ياران او، طنينى چونان طنين زنبوران عسل، بلند شد. امام عليه السلام به ايشان فرمود: «من، نه يارانى باوفاتر و بهتر از ياران خود، سراغ دارم، و نه خانواده اى شايسته تر و پُرپيوندتر با خويشاوند، از خانواده خودم مى شناسم. پس خداوند از جانب من به شما پاداش نيك دهاد ! هان! من به شما اجازه[ى رفتن] دادم. برويد كه شما از جانب من آزاديد. اينك، شب است. در تاريكى آن برويد و از آن، پوششى زيبا [براى رفتنتان] برگيريد».
برادران و خانواده و يارانش گفتند: لحظه اى از تو جدا نمى شويم. پس از تو، هرگز خداوند، ما را زنده نگاه ندارد!
- ↑ . معجم مقاييس اللغة: ج 1 ص 53 مادّه «أثر» .
- ↑ . حشر: آيه 9 .
- ↑ . اعلى: آيه 16 ـ 17 .
- ↑ . مصباح الشريعة : ص 415 .
- ↑ . مباحث مربوط به ايثار منفى ، ضمن مدخل «دنيا» خواهد آمد ، إن شاء اللّه !
- ↑ . ر . ك : ص 129 (ايثار / فصل دوم : ارزش ايثار) .
- ↑ . ر . ك : ص 123 ح 5 و ص 125 ح 9 و 12 .
- ↑ . ر . ك : ص 159 (ايثار / فصل پنجم / پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ) و ص 161 (اهل بيت عليهم السلام ) .
- ↑ . ر . ك : ص 185 (ايثار / فصل پنجم / انصار) و ص 197 (ابو ذر) و ص 199 (ياران امام حسين عليهم السلام ).
- ↑ . معانى الأخبار: ص 83 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 318 ، المناقب ، كوفى: ج 1 ص 25 ح 1 ، بحار الأنوار: ج 16 ص 152 ح 4 ؛ كنز العمّال: ج 7 ص 166 ح 18535 .
- ↑ . ر . ك : ص 161 ح 66 و ص 163 ح 68 .
- ↑ . بقره : آيه 207 .
- ↑ . ر . ك : ص 161 (ايثار / فصل پنجم / ايثارى كه خدا به آن مباهات مى كند) .
- ↑ . علل الشرائع : ص 182 ح 2 ، روضة الواعظين : ص 361 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 82 ح 4 . نيز ، ر . ك : دلائل الإمامة : ص 152 ح 65 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 94 .
- ↑ . عدّة الداعى : ص 171 ، الاُصول الستّة عشر : ص 44 ، الدعوات : ص 289 ح 30 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 390 .
- ↑ . كتاب من لايحضره الفقيه : ج 2 ص 202 ح 2138 ، الأمالى ، صدوق : ص 441 ح 22 ، الخرائج و الجرائح: ج 2 ص 514 ح 26 ، روضة الواعظين: ص 334 ، بحار الأنوار : ج 99 ص 3 ح 3 ، الكافى: ج 3 ص 71 ح 7 .
- ↑ . نضرة النعيم: ج 3 ص 630 (به نقل از : مدارج السالكين ، ابن قيّم ، با اندكى تصرّف) .
- ↑ . ر . ك : ص 129 ح 15 .
- ↑ . ر . ك : ص 139 ح 41 .
- ↑ . ر . ك : ص 205 (استئثار «ويژه خوارى / انحصارطلبى» / درآمد) .
- ↑ . اسرا: آيه 7 .
- ↑ . حشر: آيه 19 .
- ↑ . ر . ك : ص 121 ح 3 و ص 123 ح 4 .
- ↑ . ر . ك : ص 141 ح 44 .
- ↑ . ر . ك : ص 145 (ايثار / فصل سوم / وارد شدن به بالاترين مرتبه بهشت) .
- ↑ . حشر: آيه 9 .
- ↑ . فلاح : كاميابى و رسيدن به خواست هاست ، و بر دو قسم است : دنيوى و اخروى (مفردات ألفاظ القرآن : ذيل «فلح») .
- ↑ . ر . ك : ص 149 (ايثار / فصل چهارم / اخلاص) .
- ↑ . ر . ك : ص 151 (ايثار / فصل چهارم / دوست داشتن آنچه ايثار شده) .
- ↑ . ر . ك : ص 153 (ايثار / فصل چهارم / مقدّم داشتن خانواده) .
- ↑ . ر . ك : ص 154 ح 60 .
- ↑ . ر . ك : ص 156 ح 62 .
- ↑ . ر . ك : ص 152 ح 56 .
- ↑ . الحشر : 9 . والخَصاصَة : الفَقر والحاجَة إلى الشيء (النهاية : ج 2 ص 37 «خصص») .
- ↑ . الإنسان : 8 و 9.
- ↑ . الشَّطْر : النِّصف (النهاية : ج 2 ص 473 «شطر»).
- ↑ . إشارة إلى قوله تعالى : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» .
- ↑ . الكافي : ج 2 ص 172 ح 8 ، مصادقة الإخوان : ص 141 ح 2 نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 249 ح 46 .
- ↑ . اشاره است به آيه شريف : «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند» .
- ↑ . جُهْد المُقِلّ : أي قَدْر ما يَحتمله حال القَليل المال (النهاية : ج 1 ص 320 «جهد») .
- ↑ . الكافي : ج 4 ص 18 ح 3 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 70 ح 1751 عن الإمام الصادق عليه السلام ،ثواب الأعمال : ص 170 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 179 ح 15.
- ↑ . يعنى آيا در آيه ، قيدى در خصوص اين كه مازاد نياز خود را عطا مى كنند ، مى بينى؟ م .
- ↑ . الغُرّة من المَتاع : خِياره ورأسه. والغُرّة من القوم : شريفهم وسيّدهم ؛ يقال : هو غُرَّة قومه ومن غُرَر قومه (تاج العروس : ج 7 ص 303 «غرر») .
- ↑ . الكافي : ج 4 ص 41 ح 15 ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 2 ص 61 ح 1707 ، الأمالي للمفيد : ص 291 ح 9 ، الخصال : ص 96 ح 42 ، الأمالي للطوسي : ص 68 ح 98 ، مشكاة الأنوار : ص 154 ح 381 وفي الأربعة الأخيرة «صالح الأعمال» بدل «خالص الإيمان» وليس فيها «وإنّ البارّ بالإخوان ليحبّه الرحمن» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 394 ح 18.
- ↑ . الكافي : ج 2 ص 206 ح 6 ، مصادقة الإخوان : ص 172 ح 2 كلاهما عن جميل بن درّاج ، بحار الأنوار : ج74 ص 299 ح 35 .
- ↑ . غررالحكم : ج 5 ص 380 ح 8845 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 435 ح 7522.
- ↑ . غرر الحكم : ج 1 ص 39 ح 112 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 37 ح 787 و 788 .
- ↑ . غرر الحكم : ج 4 ص 611 ح 7179 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 393 ح 6667 وفيه «الفضائل» بدل «الفضل».
- ↑ . غرر الحكم : ج 3 ص 435 ح 5028 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 238 ح 4537 .
- ↑ . غرر الحكم : ج 5 ص 255 ح 8225 .
- ↑ . يقال : جَمَدَ يجمُدُ : إذا بخِل بما يلزمه من الحقّ (النهاية : ج 1 ص 292 «جمد»). وفي مشكاة الأنوار و بحارالأنوار : «تحمدون».
- ↑ . تحف العقول : ص 224 ، مشكاة الأنوار : ص 317 ح 1003 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 64 ح 157 .
- ↑ . مستدرك الوسائل : ج 7 ص 217 ح 8076 نقلاً عن أبي الفتوح الرازي في تفسيره.
- ↑ . الرسالة القشيريّة : ص 230 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 11 ص 217 ، سبل الهدى والرشاد : ج 1 ص 474 ؛ الصراط المستقيم : ج 1 ص 158 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، إرشاد القلوب : ص 123 كلاهما نحوه .
- ↑ . الكافي : ج 4 ص 18 ح 2 ، وسائل الشيعة : ج 6 ص 301 ح 12415 .
- ↑ . التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 319 ح 161 عن يوسف بن زياد وعليّ بن سيّار ، بحار الأنوار : ج 68 ص 162 ح 11.
- ↑ . غرر الحكم : ج 2 ص 31 ح 1705 .
- ↑ . الحِلْم : العَقل ، والجمع : أحلام (القاموس المحيط : ج 4 ص 99 «حلم») .
- ↑ . في المصدر : «مؤمنين كاملين» ، والتصويب من بحار الأنوار .
- ↑ . في نسخة : «و أنكرتكم» في كلا الموضعين .
- ↑ . الاُصول الستّة عشر : ص 127 ح 20 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 350 ح 54 .
- ↑ . غرر الحكم : ج 1 ص 242 ح 986 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 19 ح 91 .
- ↑ . غرر الحكم : ج 3 ص 421 ح 4953 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 237 ح 4510 .
- ↑ . غرر الحكم : ج 4 ص 371 ح 6361 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 349 ح 5930 نحوه .
- ↑ . غرر الحكم : ج 6 ص 396 ح 10745 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 540 ح 10005 .
- ↑ . غرر الحكم : ج 1 ص 235 ح 951 .
- ↑ . غرر الحكم : ج 1 ص 107 ح 399 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 33 ح 593.
- ↑ . غرر الحكم : ج 1 ص 215 ح 861 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 51 ح 1318.
- ↑ . غرر الحكم : ج 6 ص 34 ح 9386 .
- ↑ . غرر الحكم : ج 2 ص 382 ح 2914 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 118 ح 2627.
- ↑ . الشِّيمة : الطبيعة والخُلُق (تاج العروس : ج 16 ص 396 «شيم»).
- ↑ . غرر الحكم : ج 1 ص 372 ح 1419 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 19 ح 91 نحوه وراجع : سبل الهدى والرشاد : ج 1 ص 444 .
- ↑ . غرر الحكم : ج 1 ص 228 ح 916 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 23 ح 186.
- ↑ . غرر الحكم : ج 4 ص 578 ح 7047 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 385 ح 6509.
- ↑ . كشف الغمّة : ج 3 ص 137 ، نزهة الناظر : ص 70 ح 11 عن الحارث الهمداني ، أعلام الدين : ص 292 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 80 ح 66 .
- ↑ . غرر الحكم : ج 4 ص 326 ح 6226 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 338 ح 5769 .
- ↑ . نهاية الإرب : ج 3 ص 204.
- ↑ . غرر الحكم : ج 1 ص 159 ح 606 و ص 222 ح 882 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 23 ح 197.
- ↑ . غرر الحكم : ج 2 ص 164 ح 2208.
- ↑ . غرر الحكم : ج 6 ص 28 ح 9350 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 469 ح 8553 .
- ↑ . جامع الأخبار : ص 337 ح 947 ، كنزالفوائد : ج 1 ص 299 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه « بذل المجهود زينة المعروف» بدل «بذل الموجود زينة اليقين» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 131 ح 14.
- ↑ . غرر الحكم : ج 6 ص 44 ح 9436 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 471 ح 8607 .
- ↑ . غرر الحكم : ج 1 ص 300 ح 1148 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 29 ح 439.
- ↑ . غرر الحكم : ج 2 ص 378 ح 2888 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 111 ح 2405.
- ↑ . غرر الحكم : ج 2 ص 76 ح 1904.
- ↑ . غرر الحكم : ج 2 ص 111 ح 2014 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 71 ح 1797 نحوه .
- ↑ . الحشر : 9.
- ↑ . كلمه «شُحّ» در متن عربى ، چنان كه راغب در المفردات آورده ، به معناى «بُخل توأم با حرص» است كه به «عادت» تبديل شده باشد .
- ↑ . الاُصول الستّة عشر : ص 128 ح 20 عن زيد الزرّاد ، بحار الأنوار : ج 67 ص 351 ح 54.
- ↑ . غرر الحكم : ج 3 ص 199 ح 4187.
- ↑ . غرر الحكم : ج 3 ص 227 ح 4293 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 186 ح 3788.
- ↑ . غررالحكم : ج 3 ص 298 ح 4530 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 203 ح 4117.
- ↑ . تاريخ دمشق : ج 31 ص 142 ح 6495 ، تفسير الثعالبي : ج 2 ص 75 كلاهما عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 15 ص 787 ح 43112 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 172 .
- ↑ . المفازَة : البَرِّيَّة القَفْر (النهاية : ج 3 ص 478 «فوز») .
- ↑ . الرَّهَق : غشيان المحارم من شرب الخمر ونحوه (لسان العرب : ج 10 ص 129 «رهق»).
- ↑ . المِيضَأَةُ : المِطهَرَة يُتَوَضّأُ منها (المصباح المنير : ص 663 «وضأ») .
- ↑ . في المصدر : «فيقفوا» ، والتصويب من كنزالعمّال .
- ↑ . المعجم الأوسط : ج 3 ص 194 ح 2906 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 187 ح 4197 كلاهما عن أنس ،كنزالعمّال : ج 6 ص 596 ح 17045.
- ↑ . غرر الحكم : ج 2 ص 94 ح 1975 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 59 ح 1505 وفيه «المؤمنون» بدل «الموقنون».
- ↑ . اَعراف ، به جاى بلند گفته مى شود . ريشه اين واژه ، «عرف» به معناى يال است (التبيان فى تفسير القرآن : ج 4 ص 410) . گفته شده كه «اعراف» ، بلنداى حايل ميان بهشت و دوزخ است (الميزان فى تفسير القرآن ، ج 8 ص 121) . در باره اين كه «اهل اعراف» ، چه كسانى هستند ، در منابع حديثى و تفسيرى اقوال گوناگونى آمده و از جمله آنها اين است كه آنان ، اهل بيت عليهم السلام هستند (الكافى : ج 1 ص 184) .
- ↑ . من بطنان العرش : أي من وسطه ، وقيل : من أصله ، وقيل : البطنان : جمع بطن ؛ وهو الغامض من الأرض . يريد : من دواخل العرش (النهاية : ج 1 ص 137 «بطن»).
- ↑ . الأعراف : 49.
- ↑ . الزخرف : 70 .
- ↑ . تفسير فرات : ص 408 ح 547 عن عبداللّه بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليه السلام ،بحار الأنوار : ج7 ص 211 ح 108 .
- ↑ . الكافي : ج 2 ص 178 ح 11 ، الخصال : ص 131 ح 136 كلاهما عن محمّد بن قيس ، عدّة الداعي : ص 175 ، مشكاة الأنوار : ص 364 ح 1191 ، أعلام الدين : ص 115 عن محمّد بن قيس عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 348 ح 11.
- ↑ . في المصدر : «عُمُرٍ» ، والتصويب من بقية المصادر .
- ↑ . بَوّأته : أسكنته (المصباح المنير : ص 67 «بوأ»).
- ↑ . تنبيه الخواطر : ج 1 ص 173 ، إحياء العلوم : ج 3 ص 379.
- ↑ . الإنسان : 9.
- ↑ . صحيح مسلم : ج 3 ص 1514 ح 152 ، سنن النسائي : ج 6 ص 23 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 592 ح 2382 نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 469 ح 7470 ؛ بحار الأنوار : ج 72 ص 305 ح 52 نقلاً عن أسرار الصلاة نحوه .
- ↑ . الإنسان : 9 .
- ↑ . الأمالي للصدوق : ص 333 ح 390 عن سلمة بن خالد عن الإمام الصادق عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 180 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 240 ح 1 و راجع : المناقب للكوفي : ج 1 ص 182 و 183 .
- ↑ . الكافي : ج 2 ص 296 ح 16 ؛ بحار الأنوار : ج 70 ص 230 ح 6 و راجع : عدّة الداعي : ص 221 .
- ↑ . الإنسان : 8.
- ↑ . الأمالي للصدوق : ص 333 ح 390 عن سلمة بن خالد عن الإمام الصادق عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 180 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 240 ح 1 .
- ↑ . المحاسن : ج 2 ص 160 ح 1436 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 367 ح 52.
- ↑ . قَطَب يَقطِب : زَوى ما بين عينيه ، و عَبَس (لسان العرب : ج 1 ص 680 «قطب»).
- ↑ . غرر الحكم : ج 6 ص 226 ح 10084 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9251 .
- ↑ . الحشر : 9 .
- ↑ . بمن تعول : أي بمن تمون وتلزمك نفقته من عيالك (النهاية : ج 3 ص 321 «عول»).
- ↑ . الكافي : ج 4 ص 18 ح 1 ، المؤمن : ص 44 ح 102 ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 211 ح 8064 .
- ↑ . از متن اين حديث ، روشن مى گردد كه وارد نشدن ملامت بر اندوختنِ مقدار كفاف ، نزد سماعه ، امرى متعارف بوده، و حاصل پاسخ امام عليه السلام اين است كه ايثار كردن حقّ خود ، اولى از اندوختن آن است ؛ امّا بخشيدن و ايثار كردن حقّ عائله، نه ؛ بلكه اندوختن آن ، بهتر از بخشيدنش است (ر . ك : الكافى : ج 4 ص 18 پانوشت) .
- ↑ . الكافي : ج 5 ص 67 ح 1 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 350 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 378 ح 5793 وليس فيه «الأدنى فالأدنى» ، بحار الأنوار : ج 47 ص 234 ح 22 .
- ↑ . سنن النسائي : ج 5 ص 61 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 669 ح 4219 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 35 ح 11096 كلّها عن طارق بن عبداللّه المحاربي ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 102 ح 8 عن ثعلبة بن زهدم ، كنز العمّال : ج 6 ص 382 ح 16158 ، الاختصاص : ص 219 عن الحسن بن عليّ الجلّال عن جدّه عن الإمام الحسين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 96 ص 147 ح 24 .
- ↑ . غرر الحكم : ج 4 ص 366 ح 6342.
- ↑ . الخَلّة ـ بالفتح ـ : الحاجة والفَقر (النهاية : ج 2 ص 72 «خلل») .
- ↑ . الاحتجاج : ج 1 ص 555 ح 134 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 175 ح 84 عن الإمام العسكري عن الإمام زين العابدين عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 74 ح 1.
- ↑ . المؤمن : ص 45 ح 104 ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 212 ح 8065 وراجع : الكافي : ج 3 ص 500 ح 13 .
- ↑ . كامل الزيارات : ص 548 ح 840 عن حمّاد بن عثمان ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 880 ح 11 ،بحار الأنوار : ج 28 ص 61 ح 24.
- ↑ . تنبيه الخواطر : ج 1 ص 172 وراجع : السنن الكبرى : ج 7 ص 74 ح 13309 .
- ↑ . نهج البلاغة : الكتاب 9 ، وقعة صفّين : ص90 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 115 ؛ جواهر المطالب : ج 1 ص 360 .
- ↑ . البقرة : 207 .
- ↑ . يقال : كلأه اللّهُ كِلاءةً : أي حفِظه وحرسه (الصحاح : ج 1 ص 69 «كلأ») .
- ↑ . كنزالفوائد : ج 2 ص 55 .
- ↑ . مسند ابن حنبل : ج 1 ص 709 ح 3062 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 5 ح 4263 ،خصائص أمير المؤمنين للنسائي : ص 72 ح 23 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 101 ح 293 ، العمدة : ص 86 ح 102 ،بحار الأنوار : ج 36 ص 41 ح 4 .
- ↑ . خَلَص إليه : وصل (القاموس المحيط : ج 2 ص 301 «خلص») .
- ↑ . اُسد الغابة : ج 4 ص 98 الرقم 3789 ، تذكرة الخواصّ : ص 35 عن ابن عبّاس ، مجمع البيان : ج 2 ص 535 ، العمدة : ص 239 ح 367 ، الطرائف : ص 37 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 19 ص 39 ح 6 .
- ↑ . الإنسان : 5 ـ 22.
- ↑ . العَصِيدة : دقيق يُلَتُّ بالسَّمن ويطبخ (النهاية : ج 3 ص 246 «عصد»).
- ↑ . تفسير القمّي : ج 2 ص 398 ، مجمع البيان : ج 10 ص 612 نحوه و كلاهما عن عبداللّه بن ميمون القدّاح ، بحار الأنوار : ج 35 ص 243 ح 3 .
- ↑ . الطَّوى : الجوع (الصحاح : ج 6 ص 2415 «طوى») .
- ↑ . إشارة إلى الآية 22 من سورة الإنسان : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَـنِ ...».
- ↑ . مصباح المتهجّد : ص 767 عن محمّد بن صدقة العنبري ، المصباح للكفعمي : ص 915 ، البلد الأمين : ص267 ، مصباح الزائر : ص 477 عن الإمام الهادي عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 102 ص 179.
- ↑ . منظور ، سوره انسان است .
- ↑ . المناقب للخوارزمي : ص272 الرقم 252 ، ذخائر العقبى : ص 160 وليس فيه «وفاطمة بنت رسول اللّه صلى الله عليه و آله» ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 403 الرقم 1053 ، الدر المنثور : ج 8 ص 371 ؛ كشف اليقين : ص 370 الرقم 442 من دون إسناد إلى ابن عبّاس بزيادة «والحسن والحسين» في ذيله ، تفسير فرات : ص528 الرقم 680 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 253 الرقم 10 .
- ↑ . أي سورة «هل أتى».
- ↑ . الكشّاف : ج 4 ص 169 ، تفسير القرطبي : ج 19 ص 131 نحوه ؛ الأمالي للصدوق : ص 329 ح 390 عن سلمة بن خالد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، مجمع البيان : ج 10 ص 611 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 302 كلّها نحوه .
- ↑ . منظور ، سوره انسان است .
- ↑ . الحشر : 9.
- ↑ . الاحتجاج : ج 1 ص 333 ح 55 عن جابر الجعفي ، بحار الأنوار : ج 31 ص 342 ح 2 .
- ↑ . السمل : الخَلَق من الثياب (النهاية : ج 2 ص 403 «سمل»).
- ↑ . الصَّنِفَة : الطَّرَف والزاوية من الثوب وغيره (لسان العرب : ج 9 ص 199 «صنف») .
- ↑ . تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 680 ح 7 عن جابر بن يزيد ، بحار الأنوار : ج 36 ص 60 ح 4 .
- ↑ . مجمع البيان : ج 2 ص 792 ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 249 ح 8166 .
- ↑ . بغى الشيء : إذا طلبه (النهاية : ج 1 ص 143 «بغى»).
- ↑ . تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 679 ح 5 عن كليب بن معاوية الأسدي ، بحار الأنوار : ج 36 ص 59 ح 2 .
- ↑ . ساغبا : أي جائعا (النهاية : ج 2 ص 371 «سغب») .
- ↑ . لاحه العطش أو السفر : غَيَّره ، كلوّحه (القاموس المحيط : ج 1 ص 248 «لوح») .
- ↑ . زَعَجَهُ : أقلَقَه وقَلَعه من مكانه ، كأزعَجَه (القاموس المحيط : ج 1 ص 191 «زعج») .
- ↑ . الجَهْد : المشقّة. يقال : جُهِد الرجل : إذا وجد مشقّة ، وجُهد الناس : إذا أجدبوا (النهاية : ج 1 ص 320 «جهد»).
- ↑ . الأمالي للطوسي : ص 616 ح 1272 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 401 ح 746 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 77 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 95 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 37 ص 103 ح 7 ؛ ذخائر العقبى : ص 91 نحوه .
- ↑ . ثَرَد الخُبزَ : فَتَّه ثمّ بلَّه بمَرَقٍ ، وهو الثَّريد والثَّريدة والثُّردة (تاج العروس : ج 4 ص 372 «ثرد»).
- ↑ . يقال : طوِيَ من الجوع يطوى فهو طاوٍ : أي خالي البطن جائع لم يأكل (النهاية : ج 3 ص 146 «طوا»).
- ↑ . الفتوّة لابن معمار : ص 285 ، إحقاق الحقّ : ج 9 ص 144 ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 216 ح 8075 نقلاً عن أبي الفتوح الرازي في تفسيره نحوه .
- ↑ . الأمالي للطوسي : ص 185 ح 309 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 74 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 678 ح 4 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 28 ح 1 ؛ شواهد التنزيل : ج 2 ص 331 ح 972 نحوه .
- ↑ . مستدرك الوسائل : ج 7 ص 216 ح 8075 نقلاً عن أبي الفتوح الرازي في تفسيره .
- ↑ . الصَّحفة : كالقصعة ، والجمع صِحاف . قال الكسائي : ... الصَّحفة تُشبِع الخمسة (الصحاح : ج 4 ص 1384 «صحف»).
- ↑ . المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 76 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 29 ح 1 .
- ↑ . تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 679 ح 6 عن جابر بن يزيد ، بحار الأنوار : ج 36 ص 60 ح 3 وراجع : نهج البلاغة : الحكمة 316 .
- ↑ . إشارة إلى الآيتين 8 و 9 من سورة الإنسان .
- ↑ . المزار الكبير : ص 263 ـ 273 ح 12 عن أبي القاسم بن روح و عثمان بن سعيد العمري عن الإمام العسكري عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 364 ح 6 .
- ↑ . انصار به آن دسته از ياران پيامبر خدا گفته مى شود كه اهل مدينه بودند و مهاجران ، به كسانى اطلاق مى گردد كه از مكّه به مدينه هجرت كردند .
- ↑ . الحشر : 9.
- ↑ . تحف العقول : ص 343 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 207 ح 1.
- ↑ . كذا في المصدر ومقتضى السياق ان تكون «تكفونهم» .
- ↑ . تاريخ المدينة : ج 2 ص 488 و راجع : صحيح البخاري : ج 3 ص 1378 ح 3571 .
- ↑ . تاريخ المدينة : ج 2 ص 488 ، فتوح البلدان : ص 30 ، عيون الأثر : ج 2 ص 26 نحوه .
- ↑ . مجمع البيان : ج 9 ص 390 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 162 .
- ↑ . صحيح البخاري : ج 3 ص 1382 ح 3587 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1624 ح 172 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 145 ح 7176 كلاهما نحوه ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 391 بزيادة «أمّا الذي رويناه بإسناد صحيح عن أبي هريرة أنّ الذي أضافه ونوّم الصبية وأطفأ السراج عليّ وفاطمة عليهماالسلام» في آخره ،تنبيه الخواطر : ج 1 ص 172 كلاهما نحوه .
- ↑ . مقصود از خنده و خوش آمدن خداوند متعال ، ترتّب آثار خشنودى وى است ؛ چرا كه آن ذات اقدس ، محلّ حوادث نيست .
- ↑ . در مجمع البيان (ج 9 ص 391) ، اين عبارت افزوده شده است : «امّا آنچه ما به سند صحيح از ابو هريره روايت كرده ايم ، اين است كه كسى كه آن مرد را ميهمان كرد و كودكان را خواباند و چراغ را خاموش نمود ، على و فاطمه عليهماالسلام بودند» .
- ↑ . حشر : آيه 9 .
- ↑ . ر . ك : ص 171 ح 73 .
- ↑ . ر . ك : ص 171 ح 74 .
- ↑ . ر . ك : ص 173 ح 76 .
- ↑ . ر . ك : ص 177 و ص 179 ح 78 ـ 80 .
- ↑ . ر . ك : ص 189 ح 88 .
- ↑ . تفسير القرطبى : ج 18 ص 25 .
- ↑ . الدرّ المنثور : ج 8 ص 102 .
- ↑ . امّا آنچه ما با سند صحيح از ابو هريره روايت كرده ايم ، اين است كه كسى كه آن مرد را ميهمانى داد و كودك را خوابانْد و چراغ را خاموش كرد ، على و فاطمه عليهماالسلام بودند (مجمع البيان : ج 9 ص 391) .
- ↑ . المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 526 ح 3799 ، تفسير الآلوسى : ج 28 ص 53 ، تفسير القرطبى : ج 18 ص 25 ، الدرّ المنثور : ج 8 ص 107 ؛ مشكاة الأنوار : ص 330 ح 1050 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 173 .
- ↑ . مجمع البيان : ج 9 ص 391 .
- ↑ . رجال الكشّى : ج 2 ص 631 ح 627 .
- ↑ . آل عمران : آيه 37 .
- ↑ . العَجَف : الهزال (الصحاح : ج 4 ص 1399 «عجف») .
- ↑ . الإداوَة : إناءٌ صغير من جلد يُتّخذ للماء (النهاية : ج 1 ص 33 «أدا») .
- ↑ . تفسير القمّي : ج 1 ص 294 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 429 ح 37 .
- ↑ . هو أبو حمزة الثمالي رضى الله عنه.
- ↑ . هو أبو حمزة الثمالي رضى الله عنه.
- ↑ . الخصال : ص 68 ح 101 ، الأمالي للصدوق : ص 548 ح 731 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 274 ح 21 .
- ↑ . في المصدر : «آتينا» ، والصواب ما أثبتناه .
- ↑ . ينابيع المودّة : ج 3 ص 67 نقلاً عن مقتل أبي مخنف .
- ↑ . ينابيع المودّة : ج 3 ص 65 نقلاً عن مقتل أبي مخنف .