أ س و / الأسوة
الأُسوة (نسخه آزمایشی)
اُلگو
درآمد
اسوه، در لغت
واژه هاى «اُسوة» و «إسوة»، اسم مصدر از «ائتساء» اند و از مادّه «أسو» كه بر درمان و تيمار و اصلاح كردن، دلالت دارد، گرفته شده اند. ابن فارس مى گويد:
الهَمزَةُ وَ السّينُ وَ الواوُ أصلٌ واحِدٌ يَدُلُّ عَلَى المُداواةِ وَ الإِصلاحِ. يُقالُ: أسَوتُ الجَرحَ إذا داوَيْتُهُ، وَ لِذلِكَ يُسَمَّى الطَّبيبُ: الآسىَ... وَ يُقالُ: أسَوتُ بَينَ القَومِ إذا أصلَحتَ بَينَهُم، وَ مِن هذَا البابِ: لى فى فُلانٍ اُسوَةٌ؛ أى قُدوَةٌ، أى إنِّى أقتَدى بِهِ. [۱]
همزه و سين و واو، يك ريشه معنايى دارد و بر درمان و اصلاح كردن دلالت مى كند. گفته مى شود: «أسَوتُ الجرح» يعنى زخم را درمان كردم. به همين دليل، به طبيب، «آسى (درمانگر)» مى گويند... و گفته مى شود: «أسوت بين القوم؛ ميان مردم را اصلاح نمودم». و از همين باب است جمله: «لى فى فلانٍ اُسوة؛ فلانى براى من الگوست»، يعنى من به او اقتدا مى كنم.
در واقع، كسى كه شخصى و يا چيزى را الگو (اسوه) و سرمشقِ (مقتداى) خود قرار مى دهد، گويا مى خواهد از اين طريق، ضعف و كمبود خود را جبران كند و خود را به نقطه مطلوب برساند، هر چند رسيدن به آن نقطه از نظر عقل و فطرت، مذموم باشد. از اين رو، «الگو» به الگوى خوب (شايسته) و الگوى بد (ناشايسته)، تقسيم مى گردد.
الگو، در قرآن و حديث
مسئله «الگوگيرى (تأسّى)»، يكى از مهم ترين مسائل تربيتى در اسلام است؛ زيرا انسان به طور طبيعى، تحت تأثير افكار و عقايد و رفتار پدر و مادر، دوست، محيط و شخصيت هاى برجسته فرهنگى و سياسى قرار مى گيرد و الگوگيرى از ديگران، نقش اساسى در شكل گيرى شخصيت، و سعادت يا شقاوت او دارد. از اين رو، قرآن و احاديث اسلامى، آموزه هاى مهم و ارزنده اى را در اين زمينه ارائه كرده اند كه به طور خلاصه به شمارى از آنها اشاره مى شود :
1. دقّت در انتخاب الگو
نخستين نكته، اين است كه انسان چه كسى را بايد به عنوان الگو در زندگى انتخاب كند. روشن است كه در زندگى فردى و اجتماعى انسان، هر چه نقش پيشوا بيشتر باشد، دقّت در انتخاب الگو ضرورى تر خواهد بود. بر اين اساس، رهبران دينى جامعه، بيشترين نقش را در الگوسازى و شكل دهى در شخصيت مردم دارند. در حديث نبوى آمده است:
وَ إنَّ أئِمَّتَكُم قادَتُكُم إلَى اللّهِ عز و جل، فَانظروا بِمَن تَقتَدونَ فى دينِكُم وَ صَلاتِكُم. [۲]
پيشوايان شما، رهبران شما به سوى خداوند عز و جل هستند. پس بنگريد كه در دين و نمازتان، به چه كسى اقتدا مى كنيد.
همچنين رهبران سياسى جامعه، نقش فراوانى در سازندگى مردم دارند، به گونه اى كه امام على عليه السلام مى فرمايد:
النّاسُ بِاُمَرائِهِم أشبَهُ مِنهُم بِآبائِهِم. [۳]
مردم به فرمان روايانشان، شبيه ترند تا به پدرانشان.
بنا بر اين، دقّت در انتخاب رهبران دينى و سياسى، از اهمّيت و اولويّت ويژه اى برخوردار است.
2. معرّفى الگوهاى شايسته
يكى از راه هاى مهم و شناخته شده در رشد شخصيت و شكوفايى استعدادهاى انسان، آشنايى با فرزانگان است. شناختِ انسان هاى وارسته و پيشتاز در كمالات نفسانى، علاوه بر نفى هر گونه ذهنيت گرايى در مورد ره نمودهاى اخلاقى، سياسى و اجتماعى اسلام، جويندگان كمال را به پيمودن راه آنان ترغيب مى نمايد. از اين رو، در اسلام، معرّفى الگوهاى نيكو و مطالعه سيره علمى و عملىِ شخصيت هاى برجسته و فرهيخته، از جايگاه و اهمّيت ويژه اى برخوردار است.
در نصوص (متون) اسلامى، انبياى الهى (بخصوص ابراهيم عليه السلام و پيروان راستين او)، همچنين خاتم انبيا و اهل بيت آن بزرگوار (و بويژه امير مؤمنان على عليه السلام)، فرشتگان، عالمان صالح، اهل ايمان و اهل خير، به عنوان «الگوهاى شايسته» به مردم معرّفى شده اند [۴] و اين، يك سياست بسيار مهمّ تربيتى است كه بايد مورد توجّه متصدّيان امر تعليم و تربيت قرار بگيرد.
3. سياست تبليغىِ الگوگيرى از نيكان
در موضوع سياست تبليغى «الگوگيرى از نيكان» در نگاه اسلام، چند نكته قابل توجّه است:
الف ـ تأكيد بر الگو بودن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در صدر انسان هاى شايسته:
«لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا. [۵]
قطعا براى شما در پيامبر خدا سرمشقى نيكوست، براى آن كس كه به خدا و روزِ بازپسين، اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى كند».
امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
وَ لَقَد كانَ فى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كافٍ لَكَ فِى الاُسوَةِ. [۶]
قطعا براى تو در پيامبر خدا، الگويى بسنده است.
ب ـ الگو قرار دادن هر انسان شايسته
چنان كه در سخن امير مؤمنان عليه السلام آمده است:
اِتَّقُوا اللّهَ تَقِيَّةَ مَن سَمِعَ فَخَشَعَ، وَ اقتَرَفَ فَاعتَرَفَ، وَ وَجِلَ فَعَمِلَ، وَ حاذَرَ فَبادَرَ، وَ أيقَنَ فَأَحسَنَ، وَ عُبِّرَ فَاعتَبَرَ، وَ حُذِّرَ فَحَذِرَ، وَ زُجِرَ فَازدَجَرَ، وَ أجابَ فَأَنابَ، وَ راجَعَ فَتابَ، وَ اقتَدى، وَ اقتدى فَاحتَذى، وَ اُرِىَ فَرَأى، فَأَسرَعَ طالِبا وَ نَجا هارِبا، فَأَفادَ ذَخيرَةً وَ أطابَ سَريرَةً، وَ عَمَّرَ مَعادا، وَ استَظهَرَ زادا لِيَومِ رَحيلِهِ وَ وَجهِ سَبيلِهِ وَ حالِ حاجَتِهِ وَ مَوطِنِ فاقَتِهِ، وَ قَدَّمَ أمامَهُ لِدارِ مُقامِهِ. [۷]
از خدا پروا كنيد؛ پرواى كسى كه شنيد و خشوع كرد، و گناه كرد و اعتراف نمود، و ترسيد و كار كرد، و پرهيز كرد و به عمل پرداخت، و يقين كرد و نيكى نمود، و پند داده شد و پند گرفت، و بر حذر داشته شد و حذر كرد، و باز داشته شد و [از گناه] باز ايستاد، و اجابت كرد و انابه نمود، و باز گشت و توبه كرد، و الگو بر گرفت و پيروى اش كرد، و به او نشان داده شد و ديد. پس در طلب [حق] شتافت، و گريخت و نجات يافت. پس ذخيره اى اندوخت، و نهاد[ش] را پاك ساخت، و آخرت را آباد ساخت، و براى روز كوچيدنش و راه سفرش و وقت نيازش و جايگاه حاجتش توشه بر گرفت، و آن را براى سراى ماندگارى اش پيشاپيش فرستاد.
ج ـ نكوهش كسانى كه به سيره انبياى الهى و اوصياى آنان تأسّى نمى كنند و با خودمحورى، زمينه نابودى استعدادهاى انسانىِ خويش را فراهم مى سازند.
امام على عليه السلام در اين باره چنين مى فرمايد:
فيا عَجَبا ـ وَ ما لى لا أعجَبُ ـ مِن خَطَأِ هذِهِ الفِرَقِ عَلَى اختِلافِ حُجَجِها فى دينِها، لا يَقتَصّون أثَرَ نَبِىٍّ، وَ لا يَقتَدونَ بِعَمَلِ وَصِىٍّ، وَ لا يُؤمِنونَ بِغَيبٍ، وَ لا يَعفونَ عَن عَيبٍ، المَعروفُ فيهِم ما عَرَفوا، وَ المُنكَرُ عِندَهُم ما أنكَروا، وَ كُلُّ امرِئً مِنهُم إمامُ نَفسِهِ، آخِذٌ مِنها فيما يَرى بِعُرىً وَثيقاتٍ، وَ أسبابٍ مُحكَماتٍ. [۸]
در شگفتم ـ و چرا در شگفت نباشم ـ از خطاى اين گروه ها، با آن كه در دينشان حجّت هاى گوناگون دارند! نه گام در جاى گام پيامبر صلى الله عليه و آله مى نهند، و نه به رفتار و كردار وصى [و جانشين او] اقتدا مى كنند. نه به غيبى ايمان دارند، و نه از عيبى چشم مى پوشند. معروف در ميان آنان، همان چيزى است كه خود، معروف مى دانند، و منكر، چيزى است كه خود، منكر مى شمرند. هر يك از اينان، پيشواى خويش است، و به دستگيره ها و ريسمان هايى كه خود، آنها را محكم مى پندارد، چنگ مى زند.
د ـ نكوهش كسانى كه ادّعاى پيروى از الگوهاى نيكو دارند؛ امّا در رفتار، به آنان تأسّى نمىكنند.
امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد:
ألا وَ إنَّ أبغَضَ النّاسِ إلَى اللّهِ مَن يَقتَدى بِسُنَّةِ إمامٍ وَ لا يَقتَدى بِأَعمالِهِ. [۹]
هان! منفورترينِ مردم در نزد خداوند، كسى است كه به روش پيشوايى اقتدا كند؛ امّا به اعمال و كردار او رفتار نكند.
ه ـ نكوهش كسانى كه رفتارهاى ناشايست برخى از اهل ايمان را بهانه تأسّى به آنان قرار مىدهند؛ امّا به رفتارهاى شايسته آنان تأسّى نمىكنند
چنان كه در حديث نبوى مى خوانيم:
إنَّ أبغَضَ النّاسِ إلَى اللّهِ تَعالى مَن يَقتَدى بِسَيِّئَةِ المُؤمِنِ وَ لا يَقتَدى بِحَسَنَتِهِ. [۱۰]
منفورترينِ مردم در نزد خداى متعال، كسى است كه به بدى هاى مؤمن اقتدا كند؛ امّا به خوبى هاى او اقتدا نكند.
4. معرّفى الگوهاى ناشايست
اسلام، علاوه بر معرّفى الگوهاى شايسته و تأكيد بر تأسّى به آنها، شيطان، حيوانات، افراد نادان، گم راه كنندگان، مستكبران، مُفسدان و مجرمان را الگوهاى ناشايسته اعلام مى كند و نسبت به تأسّى به آنها هشدار مى دهد.
نكته قابل توجّه، اين كه: نصوص (متون) اسلامى، دليل خطرناك بودن تأسّى به الگوهاى ناشايسته را همراه با نام و عنوان آنها آورده اند، چنان كه در معرّفى الگوهاى شايسته، دليل لزوم تأسّى به آنها را همراه با عناوين آنها بيان كرده اند.
5. مسئوليت الگوهاى شايسته
و آخرين نكته، اين كه: مهم ترين مسئوليت متصدّيان تعليم و تربيت مردم و كسانى كه به عنوان مقتدا و پيشواى اخلاقى و فرهنگى آنان شناخته مى شوند، پيش از هر گونه اقدام براى سازندگىِ ديگران، خودسازى است.
كارآيى «سخن» در تعليم و تربيت، در مقايسه با كارآيى «عمل»، ناچيز است. سخن، مى تواند قدرت سحرآميز داشته باشد ـ كه «إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا؛ [۱۱] برخى بيان ها سحرآميزند» ـ؛ امّا عمل، در تعليم و تربيت، اعجاز مى كند و بيشترين نقش را در گسترش اسلام داشته و دارد. از اين رو، پيشوايان دينى ما بيش از تبليغ با «سخن»، تأكيد بر تبليغ با «عمل» دارند. [۱۲] امام على عليه السلام مى فرمايد:
مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماما فَليَبدَأ بِتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعليمِ غَيرِهِ، وَ ليَكُن تَأديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبلَ تَأديبِهِ بِلِسانِهِ، وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإِجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم. [۱۳]
هر كه خويشتن را در مقام پيشوايىِ مردم قرار دهد، بايد پيش از تعليم ديگران، به تعليم خويش بپردازد، و بايد پيش از آن كه با زبانش تربيت كند، با رفتارش تربيت نمايد. آن كه آموزگار و مربّى خويش است، به تكريم و احترام، سزاوارتر از آن كسى است كه آموزگار و مربّى مردم است.
الفصل الأوّل: الاُسى الحسنة
فصل يكم: الگوهاى شايسته
1 / 1: الأَنبِياءُ عليهم السّلام
1 / 1: پیامبران علیهم السلام
الكتاب
قرآن
«أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ ». [۱۴]
«اينان، كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است. پس به هدايت آنان اقتدا كن. بگو: من از شما هيچ مزدى براى آن (رسالت) نمى طلبم. اين [قرآن]، جز تذكّرى براى جهانيان نيست»
«وَ جَاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَاقَوْمِ اتَّبِعُواْ الْمُرْسَلِينَ * اتَّبِعُواْ مَن لَا يَسْئلُكُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ ». [۱۵]
«و مردى از دورترين جاى شهر، دوان دوان آمد [و] گفت: اى مردم! از اين فرستادگان، پيروى كنيد. از كسانى پيروى كنيد كه پاداشى از شما نمى خواهند و خود [نيز] هدايت يافته اند»
«رَبَّنَا ءَامَنَّا بِمَا أَنزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ». [۱۶]
«اى پروردگار ما! به آنچه فرو فرستادى، ايمان آورديم و از پيامبر، پيروى كرديم. پس ما را با گواهان بنويس»
الحديث
حديث
1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ اقتَدىٰ بِالأَنبِياءِ، دَخَلَ مَعَهُمُ الجَنَّةَ. [۱۷]
1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه به پيامبران اقتدا كند، همراه آنان به بهشت وارد مى شود
2. عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللّهُ في اُمَّةٍ قَبلي إلّا كانَ لَهُ مِن اُمَّتِهِ حَوارِيّونَ وأصحابٌ
يَأخُذونَ بِسُنَّتِهِ ويَقتَدونَ بِأَمرِهِ، ثُمَّ إنَّها [۱۸] تَخلُفُ مِن بَعدِهِم خُلوفٌ [۱۹] يَقولونَ ما لا يَفعَلونَ ويَفعَلونَ ما لا يُؤمَرونَ. [۲۰]
2. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، هيچ پيامبرى را پيش از من در ميان امّتى بر نينگيخت، مگر اين كه از ميان آن امّت، مريدان و يارانى داشت كه به روش او رفتار مى كردند و فرمان او را به كار مى بستند؛ ولى پس از آنها كسانى جانشينشان مى شوند كه خود، به آنچه مى گويند، عمل نمى كنند، و كارهايى را انجام مى دهند كه به آن، امر نشده اند.
3. الإمام عليّ عليه السلام :ما أعظَمَ فَوزَ مَنِ اقتَفى [۲۱] أثَرَ النَّبِيّينَ. [۲۲]
3. امام على عليه السلام :چه رستگارى بزرگى در انتظار كسى است كه از پيامبران، پيروى كند
4. عنه عليه السلام :طوبى لِمَن عَمِلَ بِسُنَّةِ الدّينِ، وَاقتَفى آثارَ النَّبِيّينَ. [۲۳]
4. امام على عليه السلام :خوشا به حال كسى كه به سنّت دين، عمل كند و به دنبال پيامبران، گام بر دارد
1 / 2: إبراهيمُ عليه السّلام وَالَّذينَ مَعَهُ
1 / 2: ابراهيم عليه السلام و همراهان او
«قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ مَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ». [۲۴]
«قطعا براى شما در ابراهيم و كسانى كه با اويند، سرمشقى نيكوست، آن گاه كه به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى پرستيد، بيزاريم. به [باورهاى] شما كفر مى ورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده است تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد. جز [در] سخن ابراهيم [كه] به [نا] پدر [ىِ] خود [گفت:] حتما براى تو آمرزش خواهم خواست، با آن كه در برابر خدا اختيار چيزى را براى تو ندارم. اى پروردگار ما! بر تو توكّل كرديم و به سوى تو باز گشتيم و فرجام، به سوى توست»
«لقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْاخِرَ وَ مَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِىُّ
الْحَمِيدُ». [۲۵]
«قطعا براى شما در آنان، سرمشقى نيكوست، [يعنى] براى كسى كه به خدا و روز بازپسين، اميد دارد، و هر كس روى برتابد، [بداند كه] خدا همان بى نياز ستوده [صفات] است».
«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِىَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ * رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ
كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ». [۲۶]
«و هنگامى را [ياد كن] كه ابراهيم گفت: پروردگارا! اين شهر را ايمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستيدن بتان دور دار. پروردگارا! آنها بسيارى از مردم را گم راه كردند. پس هر كه از من پيروى
كند، او از من است و هر كه مرا نافرمانى كند، به يقين، تو آمرزنده و مهربانى»
«إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِىُّ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَاللَّهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنِينَ». [۲۷]
«در حقيقت، نزديك ترين مردم به ابراهيم، همان كسانى هستند كه از او پيروى كرده اند و [نيز] اين پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند، و خدا سَرور مؤمنان است»
«وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً». [۲۸]
«و دين چه كسى، بهتر است از آن كس كه خود را تسليم خدا كرده و نيكوكار است و حق گرايانه، از آيين ابراهيم، پيروى نموده است؟ و خدا ابراهيم را دوست گرفت»
«وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ ءَابَاءِى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شَىْ ءٍ ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ». [۲۹]
«و آيينِ پدرانم: ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نموده ام. براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا قرار دهيم. اين، از عنايت خدا بر ما و بر مردم است؛ ولى بيشتر مردم، سپاس گزارى نمى كنند»
1 / 3: رَسولُ اللّه صلّي الله عليه و آلهِ
1 / 3: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله
الكتاب
قرآن
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْاخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا». [۳۰]
«قطعا براى شما در پيامبر خدا سرمشقى نيكوست، [يعنى] براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين، اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى كند»
«فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِىِّ الأُْمِّىِّ الَّذِى يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ». [۳۱]
«پس به خدا و پيامبر او ـ همان پيامبر درس ناخوانده اى كه به خدا و كلمات او ايمان دارد ـ ايمان آوريد و او را پيروى كنيد. اميد كه هدايت شويد»
«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ». [۳۲]
«بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهانتان را بر شما ببخشايد، و خدا آمرزنده مهربان است»
الحديث
حديث
5. الإمام عليّ عليه السلام :اِقتَدوا بِهَديِ [۳۳] نَبِيِّكُم فَإِنَّهُ أفضَلُ الهَديِ، وَاستَنّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّها أهدَى
السُّنَنِ. [۳۴]
5. امام على عليه السلام :به روش پيامبرتان اقتدا كنيد؛ چرا كه بهترين روش است، و سنّت (راه و
رسم) او را در پيش بگيريد؛ چرا كه درست ترينِ سنّت هاست.
6. عنه عليه السلامـ في خُطبَتِهِ الَّتي تُسَمّى بِالقاصِعَةِ ـ :ولَقَد قَرَنَ اللّهُ بِهِ صلى الله عليه و آله مِن لَدُن أن كانَ فَطيما أعظَمَ مَلَكٍ مِن مَلائِكَتِهِ، يَسلُكُ بِهِ طَريقَ المَكارِمِ ومَحاسِنَ أخلاقِ العالَمِ، لَيلَهُ ونَهارَهُ، ولَقَد كُنتُ أتَّبِعُهُ اتِّباعَ الفَصيلِ [۳۵] أثَرَ اُمِّهِ، يَرفَعُ لي في كُلِّ يومٍ مِن أخلاقِهِ عَلَما [۳۶]، ويَأمُرُني بِالاِقتِداءِ بِهِ. [۳۷]
6. امام على عليه السلامـ در خطبه موسوم به «قاصعه» ـ :از همان هنگام كه پيامبر خدا از شير گرفته شد، خداوند، بزرگ ترين فرشته از فرشتگانش را بر ايشان گماشت، و آن فرشته، شب و روز، ايشان را در مسير خصلت هاى والاى انسانى و خوى هاى نيكوى جهان، راه مى بُرد، و من، همانند شتر بچّه اى كه در پىِ مادرش مى رود، به دنبال ايشان مى رفتم و در هر روز، از خُلق و خُويَش، برايم نشانى بر مى افراشت (نمونه اى را فرا پيشم مى نهاد) و فرمانم مى داد كه آن را سرمشق خود قرار دهم.
7. عنه عليه السلام :يا أيُّهَا النّاسُ! إنَّهُ لَم يَكُن للّهِِ سُبحانَهُ حُجَّةٌ في أرضِهِ أوكَدُ مِن نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، ولا حِكمَةٌ أبلَغُ مِن كِتابِهِ القُرآنِ العَظيمِ، ولا مَدَحَ اللّهُ تَعالى مِنكُم إلّا مَنِ اعتَصَمَ بِحَبلِهِ وَاقتَدى بِنَبِيِّهِ، وإنَّما هَلَكَ مَن هَلَكَ عِندَما عَصاهُ وخالَفَهُ وَاتَّبَعَ هَواهُ، فَلِذلِكَ يَقولُ عَزَّ مِن قائِلٍ: «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» [۳۸]. [۳۹]
7. امام على عليه السلام :اى مردم! خداى سبحان را در زمينش حجّتى استوارتر از پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله نبود، و نه حكمتى رساتر از كتابش قرآن بزرگ. خداى متعال، از ميان شما، تنها كسانى را ستوده كه به ريسمان او چنگ زنند و به پيامبرش اقتدا كنند.
آنان كه هلاك شدند، تنها بدين سبب، هلاك شدند كه او را نافرمانى كردند و با او مخالفت نمودند و از هوس خويش پيروى نمودند. از همين رو مى فرمايد ـ و چه شكوهمند گوينده اى است ـ: «پس كسانى كه از فرمان او سر مى پيچند، بايد از اين كه بلايى بديشان رسد، يا به عذابى دردناك گرفتار شوند، بترسند»
8. عنه عليه السلام :اللّهُمَّ... اغفِر لِلأَحياءِ مِنَ المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ، الَّذينَ وَحَّدوكَ وصَدَّقوا رَسولَكَ، وتَمَسَّكوا بِدينِكَ وعَمِلوا بِفَرائِضِكَ، وَاقتَدَوا بِنَبِيِّكَ وسَنّوا سُنَّتَكَ، وأحَلّوا حَلالَكَ وحَرَّموا حَرامَكَ، وخافوا عِقابَكَ ورَجَوا ثَوابَكَ، الَوا أولِياءَكَ وعادَوا أعداءَكَ. [۴۰]
8. امام على عليه السلام :بار خدايا!... مؤمنانِ زنده را، از مرد و زن، بيامرز؛ همانان كه به يكتايى تو گواهى دادند و پيامبرت را تصديق كردند، و به دين تو چنگ زدند و فرايضت را به كار بستند، و به پيامبرت اقتدا نمودند و سنّت تو را در پيش گرفتند، و حلال تو را حلال و حرامت را حرام شمردند، و از كيفر تو ترسيدند و به پاداش تو اميد بستند، و دوستانت را دوست داشتند و با دشمنانت دشمنى ورزيدند
9. عنه عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ :اِعلَم يا بُنَيَّ أنَّ أحَدا لَم يُنبِئ عَنِ اللّهِ سُبحانَهُ كَما أنبَأَ عَنهُ الرَّسولُ صلى الله عليه و آله، فَارضَ بِهِ رائِدا [۴۱]، وإلَى النَّجاةِ قائِدا. [۴۲]
9. امام على عليه السلام ـ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام ـ :بدان ـ اى فرزندم ـ كه هيچ كس به مانند پيامبر صلى الله عليه و آله، از خداوند سبحان، خبر نداده است. پس او را به عنوان پيشرو، و راهبر به سوى نجات، بپذير.
10. عنه عليه السلام ـ مِن كِتابِهِ إلَى الأَشتَرِ حينَ وَلّاهُ مِصرَ ـ :الواجِبُ عَلَيكَ أن تَتَذَكَّرَ ما مَضى لِمَن
تَقَدَّمَكَ مِن حُكومَةٍ عادِلَةٍ، أو سُنَّةٍ فاضِلَةٍ، أو أثَرٍ عَن بِيِّنا صلى الله عليه و آله، أو فَريضَةٍ في كِتابِ اللّهِ، فَتَقتَدِيَ بِما شَاهَدتَ مِمّا عَمِلنا بِهِ فيها، وتَجتَهِدَ لِنَفسِكَ فِي اتِّباعِ ما عَهِدتُ إلَيكَ في عَهدي هذا، وَاستَوثَقتُ بِهِ مِنَ الحُجَّةِ لِنَفسي عَلَيكَ، لِكَيلا تَكونَ لَكَ عِلَّةٌ عِندَ تَسَرُّعِ نَفسِكَ إلى هَواها. [۴۳]
10. امام على عليه السلام ـ در نامه اش به مالك اشتر، آن گاه كه او را به حكومت مصر گماشت ـ :بر توست كه راه و رسم پيشينيانت را ـ خواه حكومتى دادگستر باشد، يا سنّتى ارزشمند، يا آثار پيامبرمان صلى الله عليه و آله، يا حكمى كه در كتاب خداست ـ، همواره به ياد آورى، و به عملكردهاى ما ـ كه شاهد بوده اى ـ اقتدا كنى، و در پيروى از توصيه هايى كه در اين سفارش نامه به تو كرده ام و با آن، حجّت را بر تو تمام كرده ام، بكوشى تا هنگامى كه نفْس تو خواست در پى هوسش بشتابد، بهانه اى نداشته باشى.
11. عنه عليه السلام ـ في لُزومِ التَّأَسّي بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ :فَقرَنَ طاعَتَهُ بِطاعَتِهِ، ومَعصِيَتَهُ بِمَعصِيَتِهِ... فَقالَ تَبارَكَ وتَعالى فِي التَّحريضِ عَلَى اتِّباعِهِ، وَالتَّرغيبِ في تَصديقِهِ، وَالقَبولِ لِدَعوَتِهِ: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» [۴۴]، فَاتِّباعُهُ صلى الله عليه و آله مَحَبَّةُ اللّهِ، ورِضاهُ غُفرانُ الذُّنوبِ، وكَمالُ فَوزِ، ووُجوبُ الجَنَّةِ. [۴۵]
11. امام على عليه السلام ـ در باره لزوم تأسّى جستن به پيامبر صلى الله عليه و آله ـ : [خداوند،] اطاعت از او را همدوش اطاعت از خودش قرار داد و نافرمانى از او را قرين نافرمانى خويش ساخت... و در تشويق به پيروى از او، و ترغيب به تصديقش، و پذيرش دعوتش فرمود: «بگو: اگر خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد». پس پيروى از او صلى الله عليه و آله [مساوى با] دوست داشتن خداست، و خشنودى او، [موجب] آمرزش گناهان و كمال رستگارى و واجب گشتن بهشت است.
12. الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ افتَح مَسامِعَ قَلبي لِذِكرِكَ حَتّى أعِيَ وَحيَكَ، وأتَّبِعَ كِتابَكَ، واُصَدِّقَ رُسُلَكَ، واُؤمِنَ بِوَعدِكَ، واُوفِيَ بِعَهدِكَ، وأتَّبِعَ أمرَكَ، وأجتَنِبَ نَهيَكَ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، ولا تَصرِف عَنّي وَجهَكَ، ولا تَمنَعني فَضلَكَ، ولا تَحرِمني عَفوَكَ، وَاجعَلني اُوالي أولِياءَكَ، واُعادي أعداءَكَ، وَارزُقنِي الرَّهبَةَ مِنكَ وَالرَّغبَةَ إلَيكَ، وَالخُشوعَ وَالوَقارَ وَالتَّسليمَ لِأَمرِكَ، وَالتَّصديقَ كِتابِكَ، وَاتِّباعَ سُنَّةِ نَبِيِّكَ صلى الله عليه و آله. [۴۶]
12. امام صادق عليه السلام :پروردگارا! گوش هاى دلم را براى ياد خودت باز كن تا وحى تو را درك كنم، و از كتابت پيروى كنم، و پيامبرانت را تصديق نمايم، و به وعده ات ايمان آورم، و به پيمانت وفا كنم، و فرمانت را به كار بندم، و از آنچه نهى كرده اى، دورى گزينم.
بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و از من رخ بر متاب، و احسانت را از من باز مدار، و از عفوت محرومم مكن، و مرا چنان گردان كه دوستانت را دوست، و دشمنانت را دشمن بدارم، و ترس از تو و اشتياق به تو و فروتنى و وقار و تسليم در برابر فرمانت، و تصديق كردن كتابت، و پيروى از سنّت پيامبرت صلى الله عليه و آله را روزى ام فرما.
1 / 4: أئِمَّةُ الحَقِّ
1 / 4: پيشوايان حق
الكتاب
قرآن
«قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَا يَهِدِّى إِلَّا أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ». [۴۷]
«بگو: آيا از شريكان شما، كسى هست كه به سوى حق رهبرى كند؟ بگو: خداست كه به سوى حق رهبرى مى كند. پس آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مى كند، سزاوارتر است كه پيروى گردد، يا كسى كه راه نمى يابد مگر آن كه هدايت شود؟ شما را چه شده است؟ چگونه داورى مى كنيد؟».
الحديث
حديث
13. الإمام عليّ عليه السلام :داعٍ دَعا، وراعٍ رَعىٰ، فَاستَجيبوا لِلدّاعي وَاتَّبِعُوا الرّاعِيَ. [۴۸]
13. امام على عليه السلام :دعوتگرى، دعوت كرد و سرپرستى، زمام كارها را به دست گرفت. آن دعوتگر را اجابت كنيد و از آن سرپرست، پيروى نماييد. [۴۹]
14. عنه عليه السلام :الحَقُّ أحَقُّ أن يُتَّبَعَ. [۵۰]
14. امام على عليه السلام :حق، به پيروى شدن، سزاوارتر است.
15. عنه عليه السلام :النّاسُ أتباعُ مَنِ اتَّبَعوهُ مِن أئِمَّةِ الحَقِّ وأئِمَّةِ الباطِلِ، قالَ اللّهُ عز و جل: «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَ لَا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً» [۵۱]، فَمَنِ ائتَمَّ بِالصّادِقينَ حُشِرَ مَعَهُم، ومَنِ ائتَمَّ بِالمُنافِقينَ حُشِرَ مَعَهُم، قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يُحشَرُ المَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ، قالَ إبراهيمُ عليه السلام: «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» [۵۲]. [۵۳]
15. امام على عليه السلام :مردم [در قيامت] دنباله روى آن پيشواى حق يا پيشواى باطلى هستند كه [در دنيا] پيرو او بوده اند. خداوند عز و جل مى فرمايد: «روزى را [ياد كن] كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم. پس كسانى كه كارنامه شان را به دست راستشان بدهند، آنان كارنامه خود را مى خوانند و به قدر نَخَكِ هسته خرمايى به آنها ستم نمى شود».
بنا بر اين، هر كس راستْ دينان را به پيشوايى بگيرد، با آنان محشور مى شود، و هر كس منافقان را به پيشوايى برگزيند، با آنان محشور مى گردد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «انسان با همان كسى محشور مى شود كه دوستش مى دارد». ابراهيم عليه السلام فرمود: «پس هر كه از من پيروى كند، او از من است».
1 / 5: أميرُ المُؤمِنينَ عليه السّلام
1 / 5: امير مؤمنان عليه السلام
16. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أيُّهَا النّاسُ! اتَّبِعوا هُدَى اللّهِ تَهتَدوا وتُرشَدوا، وهُوَ هُدايَ، وهُدايَ هُدى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، فَمَنِ اتَّبَعَ هُداهُ في حَياتي وبَعدَ مَوتي فَقَدِ اتَّبَعَ هُدايَ، ومَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَقَدِ اتَّبَعَ هُدَى اللّهِ، ومَنِ اتَّبَعَ هُدَى اللّهِ «فَلَا يَضِلُّ وَ لَا يَشْقَى» [۵۴]. [۵۵]
16. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان، اى مردم! از هدايت خدا پيروى كنيد تا ره يافته شويد و به راه راست برويد و [بدانيد كه] هدايت او، هدايت من است و هدايت من، هدايت على بن ابى طالب است. پس هر كس در زمان حيات من و پس از مرگم از هدايت او پيروى كند، در واقع، از هدايت من پيروى كرده است، و هر كس از هدايت من پيروى كند، هر آينه از هدايت خدا پيروى كرده است، و هر كس از هدايت خدا پيروى كند، «نه گم راه مى شود و نه تيره بخت مى گردد».
17. الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَعَلَني إماما لِخَلقِهِ، فَفَرَضَ عَلَيَّ التَّقديرَ في نَفسي ومَطعَمي ومَشرَبي ومَلبَسي كَضُعَفاءِ النّاسِ؛ كَي يَقتَدِيَ الفَقيرُ بِفَقري، ولا يُطغِي الغَنِيَّ غِناهُ. [۵۶]
17. امام على عليه السلام :خداوند، مرا پيشواى خَلقش قرار داده است. از اين رو، بر من واجب نموده كه در باره خودم و خورد و خوراك و پوشاكم، همانند مردمان محروم باشم تا نادار، به نادارىِ من تأسّى كند و توانگرىِ توانگر، او را به طغيان نكشاند.
18. الإمام الصادق عليه السلام :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نادى مُنادٍ مِن بُطنانِ العَرشِ: أينَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ؟ فَيَقومُ داودُ النَّبِيُّ عليه السلام، فَيَأتِي النِّداءُ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل: لَسنا إيّاكَ أرَدنا وإن كُنتَ للّهِِ خَليفَةً.
ثُمَّ يُنادي ثانِيَةً: أينَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ؟ فَيَقومُ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام، فَيَأتِي النِّداءُ مِن قِبَلِ اللّهِ عز و جل: يا مَعشَرَ الخَلائِقِ! هذا عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ، خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ وحُجَّتُهُ عَلى عِبادِهِ. [۵۷]
18. امام صادق عليه السلام :چون روز قيامت بشود، ندا دهنده اى از ميان عرش، بانگ مى زند: «خليفه خدا در زمينِ او كجاست؟».
داوود پيامبر عليه السلام بر مى خيزد. از جانب خداوند عز و جل ندا مى آيد كه: «مراد ما تو نبودى، هر چند تو نيز خليفه خدا بودى».
سپس براى بار دوم، بانگ مى زند: «خليفه خدا در زمينِ او كجاست؟».
در اين هنگام، امير مؤمنان، على بن ابى طالب عليه السلام، بر مى خيزد. پس، از جانب خداوند عز و جل ندا مى آيد كه: «اى گروه خلايق! اين على بن ابى طالب، خليفه خدا در زمين او و حجّت او بر بندگان اوست».
19. تفسير فرات عن سُفيان :قال لي أبو عَبدِ اللّهِ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام: يا سُفيانُ، لا تَذهَبَنَّ بِكَ المَذاهِبُ، عَلَيكَ بِالقَصدِ وعَلَيكَ أن تَتَّبِعَ الهُدى.
قُلتُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، ومَا اتِّباعُ الهُدى؟
قالَ: كِتابُ اللّهِ، ولُزومُ هذَا الرَّجُلِ، يا سُفيانُ أنتَ لا تَدري مَن هُوَ؟
قُلتُ: لا وَاللّهِ، ما أدري مَن هُوَ!
قالَ: فَقالَ لي: وَاللّهِ لكِنَّكَ آثَرتَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ، ومَن آثَرَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ حَشَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ أعمى.
قالَ: قُلتُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، أخبِرني مَن هذَا الرَّجُلُ؟ لَعَلَّ اللّهَ يَنفَعُني بِهِ.
قالَ: هُوَ وَاللّهِ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ عليه السلام، مَنِ اتَّبَعَهُ فَقَد اُعطِيَ ما لَم يُعطَ أحَدٌ [۵۸]، ومَن لَم يَتَّبِعهُ فَقَد خَسِرَ خُسرانا مُبينا، هُوَ وَاللّهِ جَدُّنا عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام.
يا سُفيانُ، إن أرَدتَ العُروَةَ الوُثقى فَعَلَيكَ بِعَلِيٍّ فَإِنَّهُ وَاللّهِ يُنجيكَ. يا سُفيانُ، لا تَتَّبِع هَواكَ فَتَضِلَّ عَن سَواءِ السَّبيلِ. [۵۹]
19. تفسير فرات ـ به نقل از سفيان ـ :امام صادق عليه السلام به من فرمود: «اى سفيان! مراقب باش كه مذاهب [و عقايد گوناگون]، تو را به اين سو و آن سو نبرند. راه راست را در پيش بگير و از هدايت، پيروى كن».
گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! پيروى از هدايت، [به] چيست؟
فرمود: «[به پيروى از] كتاب خدا و ملازمت با اين مرد. اى سفيان! آيا نمى دانى كه اين مرد، كيست؟».
گفتم: نه، به خدا، نمى دانم او كيست!
به من فرمود: «به خدا سوگند كه تو دنيا را بر آخرت برگزيدى، و هر كس دنيا را بر آخرت برگزيند، خداوند در روز قيامت، او را نابينا محشور مى كند».
گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! مرا از نام اين مرد، آگاه فرما. باشد كه خداوند به واسطه او مرا سود برساند!
فرمود: «به خدا سوگند، او امير مؤمنان على عليه السلام است. هر كس از او پيروى كرد، به او چيزى عطا شد كه به هيچ كس داده نشد، و هر كس از او پيروى نكرد، زيان فراوان نمود. به خدا سوگند كه آن مرد، جدّ ما، على بن ابى طالب عليه السلام است.
اى سفيان! اگر دستگيره استوار مى خواهى، به على چنگ بزن، كه ـ به خدا سوگند ـ او تو را نجات مى بخشد.
اى سفيان! از دلخواه خود، پيروى مكن كه از راه راست، منحرف مى شوى».
1 / 6: أهلُ البَيتِ عليهم السّلام
1 / 6: اهل بيت عليهم السّلام
20. صحيح مسلم عن زيد بن أرقم :قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما فينا خَطيبا بِماءٍ يُدعى خُمّا؛ بَينَ مَكَّةَ وَالمَدينَةِ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ووَعَظَ وذَكَّرَ، ثُمَّ قالَ:
أمّا بَعدُ، ألا أيُّهَا النّاسُ! فَإِنَّما أنَا بَشَرٌ يوشِكَ أن يَأتِيَ رَسولُ رَبّي فَاُجيبَ. وأنَا تارِكٌ فيكُم ثَقَلَينِ [۶۰]: أوَّلُهُما كِتابُ اللّهِ فيهِ الهُدى وَالنّورُ، فَخُذوا بِكِتابِ اللّهِ وَاستَمسِكوا بِهِ.
فَحَثَّ عَلى كِتابِ اللّهِ ورَغَّبَ فيهِ، ثُمَّ قالَ:
وأهلُ بَيتي، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي. [۶۱]
20. صحيح مسلم ـ به نقل از زيد بن ارقم ـ :روزى، پيامبر خدا در آبگاهى به نام «خُم» در راه ميان مكّه و مدينه، براى ما به خطبه ايستاد و خداوند را حمد و ثنا گفت و پند و اندرز داد و آن گاه فرمود: «و اينك ـ اى مردم ـ بدانيد كه من هم يك بشرم و زودا كه پيكِ [مرگ، از سوى] پروردگارم بيايد و دعوتش را اجابت كنم. من در ميان شما دو چيز گران بها [۶۲] بر جاى مى گذارم: نخستينِ آن دو، كتاب خداست كه در آن، هدايت و نور است. پس كتاب خدا را بگيريد و بدان چنگ زنيد».
پيامبر صلى الله عليه و آله به كتاب خدا ترغيب و تشويق نمود و سپس فرمود: «و [دوم،] اهل بيتِ من. خدا را در باره اهل بيتم به شما يادآورى مى كنم. خدا را در باره اهل بيتم به شما يادآورى مى كنم. خدا را در باره اهل بيتم به شما يادآورى مى كنم».
21. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يَحيا حَياتي ويَموتَ مَماتي، ويَسكُنَ جَنَّةَ عَدنٍ غَرَسَها [۶۳] رَبّي، فَليُوالِ عَلِيّا مِن بَعدي، وَليُوالِ وَلِيَّهُ، وَليَقتَدِ بِالأَئِمَّةِ مِن بَعدي؛ فَإِنَّهُم عِترَتي، خُلِقوا مِن طينَتي، رُزِقوا فَهما وعِلما، ووَيلٌ لِلمُكَذِّبينَ بِفَضلِهِم مِن اُمَّتِي، القاطِعينَ [۶۴] فيهِم صِلَتي، لا أنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي. [۶۵]
21. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه خوش دارد چون من زندگى كند و چون من بميرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم [درختانِ] آن را كاشته است، سكنا گزيند، بايد پس از من، ولايت على را بپذيرد، و دوست او را دوست بدارد، و به امامانِ پس از من اقتدا كند؛ زيرا آنان، خانواده من اند، از سرشت من آفريده شده اند، و از فهم و دانشْ برخوردارند. واى بر آن عدّه از امّتم كه فضيلت آنان را انكار كنند، و حرمت خويشاوندى من با آنان را پاس ندارند! خداوند، شفاعت مرا شامل حال آنها نكند!
22. عنه صلى الله عليه و آله ـ في بَيانِ مَنزِلَةِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام ـ :هُم أبوابُ العِلمِ في اُمَّتي، مَن تَبِعَهُم نَجا مِنَ النّارِ، ومَنِ اقتَدى بِهِم هُدِيَ إلى صِراطٍ مُستَقيمٍ، لَم يَهَبِ اللّهُ عز و جلمَحَبَّتَهُم لِعَبدٍ إلّا أدخَلَهُ اللّهُ الجَنَّةَ. [۶۶]
22. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در بيان منزلت ائمّه عليهم السلام ـ :آنان، دروازه هاى دانش در ميان امّت من اند. هر كس از آنان پيروى كند، از آتشْ نجات مى يابد، و هر كس به آنان اقتدا كند، به راه راستْ هدايت مى شود. خداوند عز و جل محبّت آنان را به هيچ بنده اى ارزانى نداشته است، مگر آن كه او را به بهشت وارد مى كند.
23. الإمام عليّ عليه السلام :مَنِ اتَّبَعَ أمرَنا سَبَقَ. [۶۷]
23. امام على عليه السلام :هر كس از فرمان ما پيروى كند، پيشى مى گيرد.
24. عنه عليه السلام :اُنظُروا أهلَ بَيتِ نَبِيِّكُم فَالزَموا سَمتَهُم [۶۸]، وَاتَّبِعوا أثَرَهُم، فَلَن يُخرِجوكُم مِن هُدىً، ولَن يُعيدوكُم في رَدىً، فَإِن لَبَدوا [۶۹] فَالبُدوا، وإن نَهَضوا فَانهَضوا، ولا تَسبِقوهُم فَتَضِلّوا، ولا تَتَأَخَّروا عَنهُم فَتَهلِكوا. [۷۰]
24. امام على عليه السلام :به اهل بيتِ پيامبرتان بنگريد، و راه آنان را بپوييد، و از پى آنان حركت كنيد؛ زيرا آنان شما را هرگز از راه راست به در نمى برند، و هرگز شما را به تباهى نمى كشانند. هر گاه آنان باز ايستادند، شما نيز باز ايستيد، و هر گاه آنان برخاستند، شما نيز برخيزيد. از آنان پيشى نگيريد كه گم راه مى شويد، و از آنان عقب نمانيد كه نابود مى گرديد.
25. عنه عليه السلام :ألا وإنّا أهلُ بَيتٍ مِن عِلمِ اللّهِ عَلِمنا، وبِحُكمِ اللّهِ حَكَمنا، وبِقَولِ صادِقٍ أخَذنا، فَإِن تَتَّبِعوا آثارَنا تَهتَدوا بِبَصائِرِنا، وإن لَم تَفعَلوا يُهلِككُمُ اللّهُ بِأَيدينا، مَعَنا رايَةُ الحَقِّ، مَن تَبِعَها لَحِقَ، ومَن تَأَخَّرَ عَنها غَرِقَ. [۷۱]
25. امام على عليه السلام :هان! ما خاندانى هستيم كه دانش ما، [برگرفته] از دانش خداست، و به حكم خدا حكم مى كنيم، و سخن راستگويى را پذيرفته ايم. پس اگر در پى ما حركت كنيد، با روشنگرى هاى ما هدايت مى شويد، و اگر چنين نكنيد، خداوند شما را با دستان ما به هلاكت مى افكند. پرچم حق، در دست ماست؛ هر كس به دنبال آن حركت كند، به مقصد مى رسد و هر كه از آن عقب بماند، غرق مى شود.
26. عنه عليه السلام :اِعلَموا أنَّكُم إنِ اتَّبَعتُم طالِعَ المَشرِقِ [۷۲] سَلَكَ بِكُم مَناهِجَ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله، فَتَداوَيتُم مِنَ العَمى وَالصَّمَمِ وَالبَكَمِ، وكُفيتُم مَؤونَةَ الطَّلَبِ وَالتَّعَسُّفِ [۷۳]، ونَبَذتُمُ الثِّقلَ الفادِحَ عَنِ الأَعناقِ. [۷۴]
26. امام على عليه السلام :بدانيد كه اگر از طلوع كننده مشرق [۷۵] پيروى كنيد، او شما را به شاه راه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله مى برد. پس، از كورى و كرى و گنگى شفا مى يابيد، و رنجِ طلب و كجروى، از شما برداشته مى شود، و بار گران را از شانه ها [يتان] به دور مى افكنيد.
27. الإمام الحسين عليه السلام :لَكُم فِيَّ اُسوَةٌ. [۷۶]
27. امام حسين عليه السلام :در من، براى شما سرمشق است.
28. الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ أهلَ بَيتِ نَبِيِّكُم... هُمُ الأَئِمَّةُ الدُّعاةُ، وَالقادَةُ الهُداةُ، وَالقُضاةُ الحُكّامُ، وَالنُّجومُ الأَعلامُ، وَالاُسوَةُ المُتَخَيَّرَةُ، وَالعِترَةُ المُطَهَّرَةُ، وَالاُمَّةُ الوُسطى، وَالصِّراطُ الأَعلَمُ [۷۷]، وَالسَّبيلُ الأَقوَمُ، زينَةُ النُّجَباءِ، ووَرَثَةُ الأَنبِياءِ، وهُمُ الرَّحِمُ المَوصولَةُ، وَالكَهفُ الحَصينُ لِلمُؤمِنينَ، ونورُ أبصارِ المُهتَدينَ، وعِصمَةٌ لِمَن لَجَأَ إلَيهِم، وأمنٌ لِمَنِ استَجارَ بِهِم، ونَجاةٌ لِمَن تَبِعَهُم. [۷۸]
28. امام باقر عليه السلام :همانا اهل بيتِ پيامبر شما... پيشوايان دعوتگر، و رهبران هدايتگر، و قاضيان حكم كننده [به حق]، و ستارگان راه نما، و الگوى برگزيده، و عترت پاك، و امّت ميانه، و روشن ترين راه، و راست ترين مسير، و زيور برگزيدگان، و وارثان پيامبران اند. آنان اند آن ارحامى كه به صله آنها فرمان داده شده است، و آن دژ استوار مؤمنان، و روشنايى ديدگان ره يافتگان، و پناه كسى كه به آنان پناه مى برد، و امان بخشِ كسى كه در حمايت آنان در مى آيد، و مايه نجات كسى كه از آنان پيروى مى كند.
29. الإمام الصادق عليه السلام :قالَ عَلِيٌّ عليه السلام لِلحُسَينِ عليه السلام: يا أبا عَبدِ اللّهِ اُسوَةٌ أنتَ قِدَما.
فَقالَ: جُعِلتُ فِداكَ! ما حالي؟
قالَ: عَلِمتَ ما جَهِلوا وسَيَنتَفِعُ عالِمٌ بِما عَلِمَ، يا بُنَيَّ اسمَع وأبصِر مِن قَبلِ أن يَأتِيَكَ، فَوَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لِيَسفِكَنَّ بَنو اُمَيَّةَ دَمَكَ ثُمَّ لا يُزيلونَكَ عَن دينِكَ، ولا يُنسونَكَ ذِكرَ رَبِّكَ.
فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام: وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ! حَسبي، أقرَرتُ بِما أنزَلَ اللّهُ، واُصَدِّقُ قَولَ نَبِيِّ اللّهِ، ولا اُكَذِّبُ قَولَ أبي. [۷۹]
29. امام صادق عليه السلام :على عليه السلام به حسين عليه السلام فرمود: «اى ابا عبد اللّه! تو از ديرباز، الگو بوده اى».
حسين عليه السلام گفت: فدايت شوم! حال [و سرنوشت] من، چگونه است؟
فرمود: «تو آنچه را كه مردم نمى دانند، مى دانى و هر دانايى، از آنچه مى داند، بهره مند خواهد شد. فرزندم! بشنو و ببين، پيش از آن كه [سرنوشتت] تو را فرا رسد. سوگند به آن كه جانم در دست اوست، فرزندان اميّه، خون تو را خواهند ريخت؛ امّا نخواهند توانست تو را از دينت بر كنار دارند، و نه ياد پروردگارت را از جان تو بزدايند».
حسين عليه السلام گفت: سوگند به آن كه جانم در دست اوست، مرا كافى است. به آنچه خداوند فرو فرستاد، اقرار دارم، و سخن پيامبر خدا را باور دارم، و گفته پدرم را دروغ نمى شمارم.
30. الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا» [۸۰] ـ :نِعمَةُ اللّهِ: رَسولُهُ؛ إذ يُخبِرُ اُمَّتَهُ بِمَن يُرشِدُهُم مِنَ الأَئِمَّةِ، فَأَحَلّوهُم دارَ البَوارِ [۸۱]، ذلِكَ مَعنى قَولِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: «لا تَرجِعُنَّ بَعدي كُفّارا يَضرِبُ بَعضُكُم رِقابَ بَعضٍ».
بُنِيَ الدّينُ عَلَى اتِّباعِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى» [۸۲]، وَاتِّباعِ الكِتابِ «وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ» [۸۳]، وَاتِّباعِ الأَئِمَّةِ مِن أولادِهِ «وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ» [۸۴]. فَاتِّباعُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يورِثُ المَحَبَّةَ «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» [۸۵]، وَاتِّباعُ الكِتابِ يورِثُ السَّعادَةَ «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاىَ فَلَا يَضِلُّ وَ لَا يَشْقَى» [۸۶]، وَاتِّباعُ الأَئِمَّةِ يورِثُ الجَنَّةَ. [۸۷]
30. امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلامـ در باره اين سخن خداى متعال: «آيا به كسانى كه نعمت خدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت در آوردند، ننگريستى» ـ :«نعمت خدا»، همان پيامبر اوست كه امّتش را از وجود پيشوايانى كه راه نمايى شان مى كنند، آگاه ساخت.
و «آنان را به سراى هلاكت در آوردند»، همان مضمون سخن پيامبر صلى الله عليه و آله است كه: «زنهار! پس از من، به كفر باز مگرديد و گردن يكديگر را مزنيد».
دين بر [پايه] پيروى از پيامبر صلى الله عليه و آله نهاده شده است: «بگو: اگر خدا را دوست
مى داريد، از من پيروى كنيد»، و بر [پايه] پيروى از كتاب: «و از نورى كه با او فرو فرستاده شد، پيروى كردند»، و بر [پايه] پيروى از امامانِ از فرزندان او: «و كسانى كه با نيكوكارى، از آنان پيروى كردند».
پس پيروى از پيامبر صلى الله عليه و آله، محبّت مى آورد: «تا خدا شما را دوست بدارد»، و پيروى از كتاب، خوش بختى را به دنبال دارد: «پس هر كه از هدايت من پيروى كند، نه گم راه مى شود و نه تيره بخت مى گردد»، و پيروى از امامان، بهشت را در پى دارد.
31. الإمام الصادق عليه السلام ـ في رِسالَتِهِ إلى جَماعَةِ الشّيعَةِ ـ :مَن سَرَّهُ أن يَعلَمَ أنَّ اللّهَ يُحِبُّهُ فَليَعمَل بِطاعَةِ اللّهِ وَليَتَّبِعنا، ألَم يَسمَع قَولَ اللّهِ عز و جللِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ»؟ وَاللّهِ، لا يُطيعُ اللّهَ عَبدٌ أبَدا إلّا أدخَلَ اللّهُ عَلَيهِ في طاعَتِهِ اتِّباعَنا، ولا وَاللّهِ، لا يَتَّبِعُنا عَبدٌ أبَدا إلّا أحَبَّهُ اللّهُ، ولا وَاللّهِ، لا يَدَعُ أحَدٌ اِتِّباعَنا أبَدا إلّا أبغَضَنا، ولا وَاللّهِ، لا يُبغِضُنا أحَدٌ أبَدا إلّا عَصَى اللّهَ، ومَن ماتَ عاصِيا للّهِِ أخزاهُ اللّهُ وأكَبَّهُ عَلى وَجهِهِ فِي النّارِ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ. [۸۸]
31. امام صادق عليه السلام ـ در نامه ايشان به گروه شيعه ـ :هر كس خوش دارد كه بداند خداوند عز و جل او را دوست مى دارد، بايد فرمان خدا را به كار ببندد و از ما پيروى كند. آيا اين سخن خداوند عز و جل به پيامبرش صلى الله عليه و آله را نشنيده است كه: «بگو: اگر خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد»؟
به خدا سوگند، هرگز هيچ بنده اى اطاعت خدا نمى كند، مگر آن كه خداوند، پيروى از ما را در ضمن طاعت خويش در آورده است. به خدا سوگند، هرگز هيچ بنده اى از ما پيروى نمى كند، مگر آن كه خداوند، او را دوست مى دارد. به خدا سوگند، هرگز هيچ كسى پيروى از ما را فرو نمى گذارد، مگر آن كه ما را دشمن داشته است. به خدا سوگند، هرگز هيچ كسى ما را دشمن نمى دارد، مگر آن كه خدا را نافرمانى كرده است، و هر كس با نافرمانى از خدا بميرد، خداوند عز و جل او را خوار و رسوا مى سازد و در آتش، سرنگونش مى كند. سپاس، ويژه خداوند است كه پروردگار جهانيان است.
32. تفسير العيّاشي عن محمّد الحلبي :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: مَنِ اتَّقَى اللّهَ مِنكُم وأصلَحَ فَهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ.
قالَ: مِنكُم أهلَ البَيتِ؟!
قالَ: مِنّا أهلَ البَيتِ، قالَ فيها إبراهيمُ عليه السلام: «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى». [۸۹]
قالَ عُمَرُ بنُ يَزيدَ: قُلتُ لَهُ: مِن آلِ مُحَمَّدٍ؟
قالَ: إي وَاللّهِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ، إي وَاللّهِ مِن أنفُسِهِم، أما تَسمَعُ اللّهَ يَقولُ: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ» [۹۰]، وقَولَ إبراهيمَ: «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى»؟ [۹۱]
32. تفسير العيّاشى ـ به نقل از محمّد حلبى ـ :امام صادق عليه السلام فرمود: «هر يك از شما كه از خدا پروا كند و كار نيك انجام دهد، از ما اهل بيت است».
[كسى] گفت: از شما اهل بيت؟!
فرمود: «از ما اهل بيت! در اين باره ابراهيم عليه السلام فرموده است: «پس هر كه از من پيروى كند، او از من است» ».
عمر بن يزيد گفت: به ايشان گفتم: از خاندان محمّد؟!
فرمود: «آرى به خدا، از خاندان محمّد! آرى به خدا، از خودِ آنان! مگر نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد: «همانا نزديك ترين مردم به ابراهيم، كسانى هستند كه از او پيروى كردند»، و [مگر نشنيده اى اين] سخن ابراهيم را كه: «پس هر كه از من پيروى كند، او از من است»؟».
33. الإمام الصادق عليه السلام :مَن تَوَلّى آلَ مُحَمَّدٍ وقَدَّمَهُم عَلى جَميعِ النّاسِ بِما قَدَّمَهُم مِن قَرابَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَهُوَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ؛ لِتَوَلّيهِ آلَ مُحَمَّدٍ، لا أنَّهُ مِنَ القَومِ بِأَعيانِهِم، وإنَّما هُوَ مِنهُم بِتَوَلّيهِ إلَيهِم وَاتِّباعِهِ إيّاهُم، وكَذلِكَ حُكمُ اللّهِ في كِتابِهِ: «وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» [۹۲]، وقَولُ إبراهيمَ عليه السلام: «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» [۹۳]. [۹۴]
33. امام صادق عليه السلام :هر كس ولايت خاندان محمّد را برگزيند و آنان را به واسطه خويشاوندى شان با پيامبر خدا، بر همه مردم مقدّم بدارد، او از خاندان محمّد است؛ يعنى از جهت پذيرفتن ولايت خاندان محمّد، نه اين كه از تبار و وجود آنها باشد؛ بلكه از جهت حكم خدا در كتاب اوست كه: «و هر كس از شما آنان را به دوستى بگيرد، از آنان خواهد بود»، و [از جهتِ] سخن ابراهيم عليه السلام است كه فرمود: «پس هر كه از من پيروى كند، او از من است و هر كه مرا نافرمانى كند، همانا تو آمرزگار مهربانى».
34. عنه عليه السلام :إنَّما أولِيائِيَ الَّذينَ سَلَّموا لِأَمرِنا، وَاتَّبَعوا آثارَنا، وَاقتَدَوا بِنا في كُلِّ اُمورِنا. [۹۵]
34. امام صادق عليه السلام :دوستان من، در حقيقت، كسانى هستند كه در برابر فرمان ما (اهل بيت)، گردن نهادند، و از سنّت ما پيروى كردند، و در همه كارهاى ما به ما اقتدا نمودند.
35. عنه عليه السلام :أوصىٰ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى عَلِيٍّ عليه السلام وَحدَهُ، وأوصى عَلِيٌّ عليه السلام إلَى الحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهماالسلام جَميعا، وكانَ الحَسَنُ عليه السلام إمامَهُ، فَدَخَلَ رَجُلٌ يَومَ عَرَفَةَ عَلَى الحَسَنِ عليه السلام وهُوَ يَتَغَدّى وَالحُسَينُ عليه السلام صائِمٌ، ثُمَّ جاءَ بَعدَما قُبِضَ الحَسَنُ عليه السلام فَدَخَلَ عَلَى الحُسَين عليه السلام يَومَ عَرَفَةَ وهُوَ يَتَغَدّى وعَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام صائِمٌ، فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ: إنّي دَخَلتُ عَلَى الحَسَنِ عليه السلام وهُوَ يَتَغَدّى وأنتَ صائِمٌ، ثُمَّ دَخَلتُ عَلَيكَ وأنتَ مُفطِرٌ؟ فَقالَ: إنَّ الحَسَنَ عليه السلام كانَ إماما فَأَفطَرَ لِئَلّا يُتَّخَذَ صَومُهُ سُنَّةً ولِيَتَأَسّى بِهِ النّاسُ، فَلَمّا أن قُبِضَ كُنتُ أنَا الإِمامَ فَأَرَدتُ أن لا يُتَّخَذَ صَومي سُنَّةً فَيَتَأَسَّى النّاسُ بي. [۹۶]
35. امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا، فقط على عليه السلام را وصى قرار داد، و على عليه السلام، حسن و حسين عليهماالسلام، هر دو را، وصى قرار داد و حسن عليه السلام، امام او (حسين عليه السلام) بود.
در روز عرفه، مردى بر حسن عليه السلام وارد شد و ايشان مشغول خوردن غذا بود و حسين عليه السلام روزه داشت. پس از رحلت حسن عليه السلام، همان مرد در روز عرفه بر حسين عليه السلام وارد شد و ايشان مشغول غذا خوردن بود و على بن الحسين عليه السلام روزه داشت.
مرد [به حسين عليه السلام] گفت: من بر حسن عليه السلام وارد شدم و او غذا مى خورد و تو روزه داشتى. حالا بر تو وارد مى شوم؛ ولى تو روزه ندارى!؟
فرمود: «حسن عليه السلام امام بود. از اين رو، روزه نگرفت تا روزه او سنّت نشود و مردم [در خوردن] به او تأسّى كنند، و چون او از دنيا رفت، من امام هستم. از اين رو خواستم كه روزه ام سنّت نشود و مردم [در خوردن] به من تأسّى كنند».
36. الإمام الرضا عليه السلام :نَحنُ نورٌ لِمَن تَبِعَنا، وهُدىً لِمَنِ اهتَدىٰ بِنا. [۹۷]
36. امام رضا عليه السلام :ما براى كسى كه از ما پيروى كند، روشنايى هستيم، و براى كسى كه به وسيله ما راه بجويد، مايه راه نمايى.
37. الإمام المهديّ عليه السلام :فِي ابنَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لي اُسوَةٌ حَسَنَةٌ. [۹۸]
37. امام مهدى عليه السلام :در دختر پيامبر خدا، براى من، سرمشقى نيكوست.
1 / 7: المَلائِكَة
1 / 7: فرشتگان
الكتاب
قرآن
«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيْهِ وَ سَلِّمُواْ تَسْلِيمًا». [۹۹]
«خدا و فرشتگان او، بر پيامبر درود مى فرستند. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! [شما نيز] بر او درود فرستيد و به فرمانش به خوبى گردن نهيد».
الحديث
حديث
38. الإمام الصادق عليه السلام :اُتِيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقيلَ: إنَّ سَعدَ بنَ مُعاذٍ قَد ماتَ. فَقامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و قامَ أصحابُهُ فَحُمِلَ، فَأَمَرَ فَغُسِلَ عَلى عِضادَةِ البابِ [۱۰۰]، فَلَمّا أن حُنِّطَ و كُفِّنَ و حُمِلَ عَلى سَريرِهِ تَبِعَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ثُمَّ كانَ يَأخُذُ يَمنَةَ السَّريرِ مَرَّةً ويَسرَةَ السَّريرِ مَرَّةً، حَتَّى انتَهى بِهِ إلَى القَبرِ، فَنَزَلَ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى لَحَدَهُ و سَوّى عَلَيهِ اللَّبِنَ، وجَعَلَ يَقولُ: ناوِلني حَجَرا، ناوِلني تُرابا رَطبا؛ يَسُدُّ بِهِ ما بَينَ اللَّبِنِ، فَلَمّا أن فَرَغَ وحَثَا التُّرابَ عَلَيهِ وسَوّى قَبرَهُ، قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:
إنّي لَأَعلَمُ أنَّهُ سَيَبلى و يَصِلُ إلَيهِ البِلى، ولكِنَّ اللّهَ تَعالى يُحِبُّ عَبدا إذا عَمِلَ عَمَلاً فَأَحكَمَهُ.
فَلَمّا أن سَوَّى التُّربَةَ عَلَيهِ، قالَت اُمُّ سَعدٍ مِن جانِبٍ: هَنيئا لَكَ الجَنَّةُ!
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا اُمَّ سَعدٍ، مَه! لا تَجزِمي عَلى رَبِّكِ، فَإِنَّ سَعدا قَد أصابَتهُ ضَمَّةٌ.
قالَ: و رَجَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و رَجَعَ النّاسُ، فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ، لَقَد رَأَيناكَ صَنَعتَ عَلى سَعدٍ ما لَم تَصنَعهُ عَلى أحَدٍ؛ إنَّكَ تَبِعتَ جَنازَتَهُ بِلا رِداءٍ و لا حِذاءٍ!
فَقالَ صلى الله عليه و آله: إنَّ المَلائِكَةَ كانَت بِلا حِذاءٍ و لا رِداءٍ فَتَأَسَّيتُ بِها [۱۰۱].
قالوا: و كُنتَ تَأخُذُ يَمنَةَ السَّريرِ مَرَّةً و يَسرَةَ السَّريرِ مَرَّةً!
قالَ: كانَت يَدي في يَدِ جَبرَئيلَ آخُذُ حَيثُ ما أخَذَ.
فَقالوا: أمَرتَ بِغُسلِهِ و صَلَّيتَ عَلى جَنازَتِهِ و لَحَدتَهُ، ثُمَّ قُلتَ: إنَّ سَعدا أصابَتهُ ضَمَّةٌ!
قالَ: فَقالَ صلى الله عليه و آله: نَعَم، إنَّهُ كانَ في خُلُقِهِ مَعَ أهلِهِ سوءٌ. [۱۰۲]
38. امام صادق عليه السلام :براى پيامبر خدا خبر آوردند كه: سعد بن مُعاذ، در گذشت. پيامبر خدا و اصحابش برخاستند [و به خانه سعد رفتند]. جنازه سعد برداشته شد. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد او را بر روى لنگه در، غسل دادند و چون او را حنوط و كفن كردند و در تابوتش نهادند و به راه افتادند، پيامبر خدا در پى آن، حركت كرد و گاه سمت راست تابوت و گاهى سمت چپ آن را مى گرفت تا به قبرش رساندند.
پيامبر خدا، جنازه سعد را پايين نهاد و او را در گورش گذاشت و اطراف لَحَد را با خشت، محكم كرد و در اين هنگام مى فرمود: «يك سنگ به من بده.… كمى گِل به من بده» و با آنها فاصله ميان خشت ها را [با ظرافت] مى گرفت.
كار كه تمام شد و پيامبر صلى الله عليه و آله بر روى قبر، خاك ريخت و آن را هموار كرد، فرمود: «من مى دانم كه او به زودى مى پوسد و پوسيدگى به سراغش مى آيد؛ امّا خداوند متعال، بنده اى را دوست دارد كه هر گاه كارى انجام مى دهد، محكم كارى كند».
چون پيامبر صلى الله عليه و آله خاكش را هموار كرد، مادر سعد، از گوشه اى صدا زد: بهشت، گوارايت باد!
پيامبر خدا فرمود: «آرام باش، اى اُمّ سعد! از طرف پروردگارت، چنين با قاطعيت سخن مگوى. سعد، همين حالا دچار فشار [قبر] شد».
پيامبر صلى الله عليه و آله باز گشت و مردم نيز بر گشتند.
گفتند: اى پيامبر خدا! ما شاهد بوديم كه شما با سعد، چنان عمل كرديد كه با هيچ كس نكرده ايد. بدون عبا و با پاى برهنه دنبال جنازه اش حركت كرديد!
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «فرشتگان، پابرهنه و بدون عبا بودند. من هم به آنها تأسّى كردم».
گفتند: گاه سمت راست تابوت را مى گرفتيد و زمانى سمت چپ آن را!
فرمود: «دستم در دست جبرئيل بود و هر جا را كه او مى گرفت، من هم مى گرفتم».
گفتند: دستور فرمودى و او را غسل دادند، و بر جنازه اش نماز خواندى و خودت او را در گور نهادى؛ ولى سپس فرمودى كه: سعد، دچار فشار [قبر] شد.
فرمود: «آرى؛ او با خانواده اش كمى بداخلاق بود».
1 / 8: العُلَماءُ
1 / 8: عالمان
39. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِتَّبِعُوا العُلَماءَ؛ فَإِنَّهُم سُرُجُ الدُّنيا ومَصابيحُ الآخِرَةِ. [۱۰۳]
39. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از عالمان (آگاهان) پيروى كنيد؛ چرا كه آنان چراغ هاى دنيا و روشنايى هاى آخرت اند.
40. الإمام عليّ عليه السلام :إذا عَلَوتَ فَلا تُفَكِّر فيمَن دونَكَ مِنَ الجُهّالِ، ولكِنِ اقتَدِ بِمَن فَوقَكَ
مِنَ العُلَماءِ. [۱۰۴]
40. امام على عليه السلام :هر گاه بلندى يافتى، به نادانانِ فرو دستت منگر؛ بلكه عالِمان فرا دستت را الگو قرار بده.
41. الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أوحى إلى دانِيالَ عليه السلام: إنَّ أمقَتَ
عَبيدي إلَيَّ الجاهِلُ المُستَخِفُّ بِحَقِّ أهلِ العِلمِ التّارِكُ لِلاِقتِداءِ بِهِم، وإنَّ أحَبَّ عَبيدي إلَيَّ التَّقِيُّ الطّالِبُ لِلثَّوابِ الجَزيلِ اللّازِمُ لِلعُلَماءِ. [۱۰۵]
41. امام زين العابدين عليه السلام :خداوند متعال به دانيال عليه السلام وحى فرمود كه: «منفورترينِ بندگانم در نزد من، آن نادانى است كه حق [و حرمت] اهل دانش را سبُك مى شمارد و آنان را سرمشق خويش قرار نمى دهد، و محبوب ترينِ بندگانم در نزد من، آن پرهيزگارى است كه جوياى ثواب بسيار است و ملازمت با عالمان را اختيار كرده است».
42. عوالي اللآلي :رُوِيَ عَن بَعضِهِم عليهم السلام: النّاسُ أربَعَةٌ: رَجُلٌ يَعلَمُ ويَعلَمُ أنَّهُ يَعلَمُ فَذاكَ عالِمٌ فَاتَّبِعوهُ، ورَجُلٌ يَعلَمُ ولا يَعلَمُ أنَّهُ يَعلَمُ فَذاكَ غافِلٌ فَأَيقِظوهُ، ورَجُلٌ لا يَعلَمُ ويَعلَمُ أنَّهُ لا يَعلَمُ فَذاكَ جاهِلٌ فَعَلِّموهُ، ورَجُلٌ لا يَعلَمُ ويَعلَمُ أنَّهُ يَعلَمُ فَذاكَ ضالٌّ فَأَرشِدوهُ. [۱۰۶]
42. عوالى اللآلى :از يكى از امامان اهل بيت عليهم السلام روايت شده است كه: «مردم، چهار دسته اند: مردى كه مى داند و مى داند كه مى داند. او [به راستى] عالِم است. پس پيروى اش كنيد. مردى كه مى داند و نمى داند كه مى داند. او غافل است. پس بيدارش كنيد. مردى كه نمى داند و مى داند كه نمى داند. او نادان است. پس دانايش كنيد. و مردى كه نمى داند و مى پندارد كه مى داند. او گم راه است. پس ارشادش كنيد».
1 / 9: أهلُ الإِيمانِ
1 / 9: اهل ايمان
الكتاب
قرآن
«وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ مَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَىْ ءٍ كُلُّ امْرِىءٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ». [۱۰۷]
«و كسانى كه ايمان آورده اند و فرزندانشان آنها را در ايمان پيروى كرده اند، فرزندانشان را به آنها ملحق خواهيم كرد و چيزى را از كارشان نمى كاهيم. هر كسى، در گرو دستاورد خويش است»
الحديث
حديث
43. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ فِي التَّرغيبِ إلى طَلَبِ العِلمِ ـ :يَرفَعُ اللّهُ بِهِ أقواما يَجعَلُهُم فِي الخَيرِ أئِمَّةً يُقتَدى بِهِم، تُرمَقُ [۱۰۸] أعمالُهُم، وتُقتَبَسُ آثارُهُم، وتَرغَبُ المَلائِكَةُ في خُلَّتِهِم، يَمسَحونَهُم في صَلاتِهِم بِأَجنِحَتِهِم. [۱۰۹]
43. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در تشويق به دانشجويى ـ :خداوند به سبب آن (دانش)، اقوامى را بلندمرتبه مى گرداند و آنان را در خوبى ها پيشوايانى قرار مى دهد كه سرمشق ديگران مى شوند، و كارهايشان مورد توجّه ديگران قرار مى گيرد، و از رفتارهايشان اقتباس مى شود، و فرشتگان به دوستى با آنان علاقه مند مى شوند، و در هنگام نمازشان بال هاى خود را بر سر آنها مى كشند.
44. عنه صلى الله عليه و آله :يَرفَعُ اللّهُ بِهذَا القُرآنِ وَالعِلمِ بِتَأويلِهِ وبِمُوالاتِنا أهلَ البَيتِ وَالتَّبَرّي مِن أعدائِنا أقواما، فَيَجعَلُهُم فِي الخَيرِ قادَةً؛ تُقَصُّ آثارُهُم، وتُرمَقُ أعمالُهُم، ويُقتَدى بِفِعالِهِم. [۱۱۰]
44. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، مردمانى را به واسطه اين قرآن و علمِ به تأويل آن و به سبب دوستى و پيروى [شان] از ما خاندان و بيزارى از دشمنانمان، بلندى مى بخشد و آنها را در خوبى ها پيشوا مى گرداند، به طورى كه ديگران از آنها پيروى مى كنند و چشم به كارهاى آنان مى دوزند و از رفتارشان الگو مى گيرند.
45. الإمام الكاظم عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ في أوَّلِ لَيلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ ـ :اللّهُمَّ اجعَلني تابِعا لِصالِحِ مَن مَضى مِن أولِيائِكَ، وألحِقني بِهِم. [۱۱۱]
45. امام كاظم عليه السلام ـ از دعاى ايشان در نخستين شب ماه رمضان ـ :بار خدايا! مرا دنباله رو نيكان از اولياى گذشته ات، قرار ده، و به آنان ملحقم گردان.
1 / 10: أهلُ الخَيرِ
1 / 10: نيكوكاران
46. الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ :اِحتَدِ [۱۱۲] بِحِذاءِ الصّالِحينَ، وَاقتَدِ بِآدابِهِم، وسِر بِسيرَتِهِم. [۱۱۳]
46. امام على عليه السلام ـ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام ـ :از نيكان، دنباله روى كن، و به آداب آنان اقتدا كن، و راه و روش آنان را در پيش بگير.
47. عنه عليه السلام ـ في وَصفِ شيعَةِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام ـ :مِن عَلامَةِ أحَدِهِم أن تَرى لَهُ قُوَّةً في دينٍ... يَقتَدي بِمَن سَلَفَ مِن أهلِ الخَيرِ قَبلَهُ، فَهُوَ قُدوَةٌ لِمَن خَلَفَ مِن طالِبِ البِرِّ بَعدَهُ، اُولئِكَ عُمّالُ اللّهِ، ومَطايا أمرِهِ وطاعَتِهِ، وسُرُجُ أرضِهِ وبَرِيَّتِهِ، اُولئِكَ شيعَتُنا وأحِبَّتُنا، ومِنّا ومَعَنا، آها شَوقا إلَيهِم. [۱۱۴]
47. امام على عليه السلام ـ در توصيف شيعيان اهل بيت عليهم السلام ـ :از نشانه هاى هر يك از آنان، اين است كه او را در دين، نيرومند مى يابى،... از نيكوكارانِ پيش از خود الگو مى گيرد، و خود براى كسانى كه پس از او مى آيند و طالب نيكوكارى هستند، الگوست.
اينان، كارگزاران خداوند و حاملانِ فرمان و طاعت او، و چراغ هاى (روشنى بخش) زمين او و آفريدگانش هستند. اينان، شيعيان و دوستداران ما هستند، و از مايند و با مايند. وه كه مرا چه شوقى به ديدار آنان است.
48. عنه عليه السلامـ في صِفَةِ المُؤمِنِ ـ :بُعدُهُ مِمَّن تَباعَدَ مِنهُ بُغضٌ ونَزاهَةٌ [۱۱۵]، ودُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لينٌ ورَحمَةٌ، لَيسَ تَباعُدُهُ تَكَبُّرا ولاعَظَمَةً، ولادُنُوُّهُ خَديعَةً ولاخِلابَةً [۱۱۶]، بَل يَقتَدي بِمَن كانَ قَبلَهُ مِن أهلِ الخَيرِ، فَهُوَ إمامٌ لِمَن بَعدَهُ مِن أهلِ البِرِّ. [۱۱۷]
48. امام على عليه السلام ـ در توصيف مؤمن ـ :اگر از كسى دورى مى كند، دورى كردنش، از سر نفرت و پاكيزه ماندن است، و اگر به كسى نزديك مى شود، نزديك شدنش، از روى نرمى و مهربانى. دورى گزيدنش، از روى تكبّر و خودبرتربينى نيست، و نزديك شدنش، از سر فريب و نيرنگ كارى نيست؛ بلكه به نيكوكارانِ پيش از خود، اقتدا مى كند. پس، او براى نيكوكارانى كه پس از وى مى آيند، پيشوا [و الگو] ست.
49. عنه عليه السلام :لَأَن تَكونَ تابِعا فِي الخَيرِ، خَيرٌ لَكَ مِن أن تَكونَ مَتبوعا فِي الشَّرِّ. [۱۱۸]
49. امام على عليه السلام :در خوبى، پيرو باشى، بهتر از آن است كه در بدى، پيشوا باشى
50. عنه عليه السلام :لَم يَمُت مَن تَرَكَ أفعالاً يُقتَدى بِها مِنَ الخَيرِ، [و] [۱۱۹] مَن نَشَرَ حِكمَةً ذُكِرَ بِها. [۱۲۰]
50. امام على عليه السلام :كسى كه كارهاى نيكى از خود بر جاى نهاده كه سرمشق ديگران قرار مى گيرند، هرگز نمرده است [و] كسى كه حكمتى [يا دانشى] را نشر دهد، به سبب آن، نامش ماندگار مى شود. [۱۲۱]
51. عنه عليه السلام ـ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ ـ :
ذَهَبَ الرِّجالُ المُقتَدى بِفِعالِهِم وَالمُنكِرونَ لِكُلِّ أمرٍ مُنكَرِ
وبَقيتُ في خَلَفٍ يُزَيِّنُ بَعضُهُم بَعضا لِيَدفَعَ مُعوِرٌ [۱۲۲] عَن مُعوِرِ
سَلَكوا بُنَيّاتِ [۱۲۳] الطَّريقِ فَأَصبَحوا مُتَنَكِّبينَ [۱۲۴] عَنِ الطَّريقِ الأَكبَرِ [۱۲۵]
51. امام على عليه السلام ـ در ديوان منسوب به ايشان ـ :رفتند آن مردانى كه كارهايشان الگو بود
و با هر كار ناپسندى، سر ناسازگارى داشتند
و من ماندم در ميان جماعتى كه يكديگر را
مى ستايند تا زشتكارى از زشتكارى، دفاع كند
كوره راه ها را پيمودند و صبحگاهان
از شاه راه، به دور افتاده بودند
الفصل الثاني: مواطن التّأسّي
فصل دوم: موارد اُلگوگيرى
2 / 1: الدّينُ وَ الدُّنيا
2 / 1: دين و دنيا
52. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن نَظَرَ في دينِهِ إلى مَن هُوَ فَوقَهُ فَاقتَدى بِهِ، ونَظَرَ في دُنياهُ إلى مَن هُوَ دونَهُ فَحَمِدَ اللّهَ عَلى ما فَضَّلَهُ بِهِ عَلَيهِ، كَتَبَهُ اللّهُ شاكِرا صابِرا.
ومَن نَظَرَ في دينِهِ إلى مَن هُوَ دونَهُ، ونَظَرَ في دُنياهُ إلى مَن هُوَ فَوقَهُ فَأَسِفَ عَلى ما فاتَهُ مِنهُ، لَم يَكتُبهُ اللّهُ شاكِرا ولا صابِرا. [۱۲۶]
52. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه در دينش به فراتر از خود بنگرد و او را الگو قرار دهد، و در دنيايش به فروتر از خود بنگرد و خداوند را بر آنچه او را بِدان بر وى برترى داده، سپاس بگويد، خداوند، او را سپاس گزار و شكيبا مى نويسد.
و هر كه در دينش به فروتر از خود بنگرد، و در دنيايش به فراتر از خود بنگرد و براى آنچه از او كمتر دارد، افسوس بخورد، خداوند عز و جل او را نه سپاس گزار و نه شكيبا مى نويسد.
53. الإمام الصادق عليه السلامـ فِي الدُّعاءِ ـ :اللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ أحمَدُكَ وأستَعينُكَ وأنتَ رَبّي وأنَا عَبدُكَ، أصبَحتُ عَلى عَهدِكَ ووَعدِكَ، واُؤمِنُ بِوَعدِكَ واُوفي بِعَهدِكَ مَا استَطَعتُ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ.
أصبَحتُ عَلى فِطرَةِ الإِسلامِ و كَلِمَةِ الإِخلاصِ ومِلَّةِ إبراهيمَ ودينِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله،
عَلى ذلِكَ أحيا وأموتُ إن شاءَ اللّهُ. اللّهُمَّ أحيِني ما أحيَيتَني بِهِ، و أمِتني إذا أمَتَّني عَلى ذلِكَ، وَابعَثني إذا بَعَثتَني عَلى ذلِكَ، أبتَغي بِذلِكَ رِضوانَكَ وَاتِّباعَ سَبيلِكَ.
إلَيك ألجَاتُ ظَهري، وإلَيكَ فَوَّضتُ أمري، آلُ مُحَمَّدٍ أئِمَّتي لَيسَ لي أئِمَّةٌ غَيرُهُم، بِهِم أئتَمُّ وإيّاهُم أتَوَلّى وبِهِم أقتَدي، اللّهُمَّ اجعَلهُم أولِيائي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ، وَاجعَلني اُوالي أولِياءَهُم واُعادي أعداءَهُم فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ، وألحِقني بِالصّالِحينَ وآبائي مَعَهُم. [۱۲۷]
53. امام صادق عليه السلام ـ در دعا ـ :بار خدايا! سپاس، ويژه توست. تو را مى ستايم و از تو يارى مى طلبم، كه تو، پروردگار منى و من، بنده تو ام. در حالى صبح كردم كه بر پيمان و وعده تو هستم، و به وعده ات ايمان دارم و به پيمان با تو، تا آن جا كه بتوانم، وفا مى كنم؛ و هيچ نيرو و توانى نيست، مگر از سوى خداوند يگانه بى انباز. و گواهى مى دهم كه محمّد، بنده و فرستاده اوست.
در حالى صبح كردم كه بر سرشت اسلام و كلمه اخلاص (توحيد) و آيين ابراهيم و دين محمّد صلى الله عليه و آله هستم. به خواست خدا، بر اين [عقايد] زندگى مى كنم و مى ميرم.
بار خدايا! تا زنده ام مى دارى، بر اين، زنده ام بدار، و هر گاه مرا ميراندى، بر آن بميرانم، و هر گاه مرا برانگيختى، بر آن برانگيزانم. با اين، خشنودى تو و پيمودن راه تو را مى جويم.
به تو تكيه كردم، و كارم را به تو سپردم. خاندان محمّد، پيشوايان من اند و جز آنان مرا پيشوايى نيست. از آنان پيروى مى كنم و ولايت آنان را مى پذيرم، و به آنان اقتدا مى نمايم.
بار خدايا! آنان را در دنيا و آخرت، اولياى من قرار بده، و چنانم گردان كه در دنيا و آخرت، دوستانشان را دوست، و دشمنانشان را دشمن بدارم، و مرا و پدرانم را به نيكان، ملحق فرما.
2 / 2: الوَرَعُ وَ التَّقوى وَ الاِجتِهادُ
2 / 2: پارسايى و پرهيزگارى و سختكوشى
54. الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أوجَبَ عَلَيكُم حُبَّنا ومُوالاتَنا، وفَرَضَ عَلَيكُم طاعَتَنا، ألا فَمَن كانَ مِنّا فَليَقتَدِ بِنا، وإنَّ مِن شَأنِنَا الوَرَعَ وَالاِجتِهادَ وأداءَ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ، وصِلَةَ الرَّحِمِ وإقراءَ الضَّيفِ وَالعَفوَ عَنِ المُسيءِ، ومَن لَم يَقتَدِ بِنا فَلَيسَ مِنّا. [۱۲۸]
54. امام صادق عليه السلام :خداوند متعال، دوستىِ ما و ولايت ما را بر شما واجب ساخت و اطاعت از ما را بر شما فرض كرد. هان! پس هر كه از ماست، بايد به ما اقتدا كند. از راه و رسم ما، پارسايى و سختكوشى [در عمل و طاعت] و برگرداندن امانت به نيك و بد، و صله رحم و پذيرايى از ميهمان و گذشت كردن از بدى كننده است. و هر كه به ما اقتدا نكند، از ما نيست.
55. الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِالوَرَعِ آلُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وشيعَتُهُم؛ لِكَي يَقتَدِيَ النّاسُ بِهِم، فَإِنَّهُمُ القُدوَةُ لِمَنِ اقتَدى، فَاتَّقُوا اللّهَ وأطيعوهُ؛ فَإِنَّهُ لا يُنالُ ما عِندَ اللّهِ إلّا بِالتَّقوى وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ، فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ». [۱۲۹]
أمَا وَاللّهِ إنَّكُم عَلى دينِ اللّهِ ودينِ مَلائِكَتِهِ، فَأَعينونا عَلى ذلِكَ بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ وكَثرَةِ العِبادَةِ، وعَلَيكُم بِالوَرَعِ. [۱۳۰]
55. امام صادق عليه السلام :سزاوارترين مردم به پارسايى، خاندان محمّد و شيعيان آنها هستند تا مردم از آنها الگو بگيرند؛ چرا كه آنان براى كسى كه به دنبال الگوست، الگويند. پس، از خدا پروا كنيد و از او فرمان بَريد؛ زيرا به آنچه نزد خداست، مگر با پرهيزگارى و پارسايى و سختكوشى، نمى توان رسيد، كه خداوند متعال مى فرمايد: «همانا گرامى ترين شما نزد خدا، باتقواترين شماست».
هان! به خدا سوگند كه شما بر دين خدا و دين فرشتگان او هستيد. پس با پارسايى و سختكوشى و عبادتِ زياد، ما را در اين امر، كمك كنيد. بر شما باد پارسايى.
2 / 3: الصَّبرُ فِي المَصائِبِ
2 / 3: شكيبايى در مصيبت ها
56. الإمام الحسين عليه السلام :لَمّا قُبِضَت فاطِمَةُ عليهاالسلام دَفَنَها أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام سِرّا وعَفا [۱۳۱] عَلى مَوضِعِ قَبرِها، ثُمَّ قامَ فَحَوَّلَ وَجهَهُ إلى قَبرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ:
السَّلامُ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّهِ عَنّي، وَالسَّلامُ عَلَيكَ عَنِ ابنَتِكَ وزائِرَتِكَ، وَالبائِتَةِ فِي الثَّرى بِبُقعَتِكَ، وَالمُختارِ اللّهُ لَها سُرعَةَ اللِّحاقِ بِكَ، قَلَّ يا رَسولَ اللّهِ عَن صَفِيَّتِكَ صَبري، وعَفا عَن سَيِّدَةِ نِساءِ العالَمينَ تَجَلُّدي، إلّا أنَّ لي فِي التَّأَسِّي بِسُنَّتِكَ في فُرقَتِكَ مَوضِعَ تَعَزٍّ، فَلَقَد وَسَّدتُكَ في مَلحودَةِ قَبرِكَ، وفاضَت نَفسُكَ بَينَ نَحري وصَدري، بَلى وفي كِتابِ اللّهِ لي أنعَمُ القَبول، إنّا لِلّهِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ. [۱۳۲]
56. امام حسين عليه السلام :چون فاطمه عليهاالسلام از دنيا رفت، امير مؤمنان عليه السلام مخفيانه او را به خاك سپرد و آثار محلّ قبرش را از بين برد. آن گاه برخاست و رو به قبر پيامبر خدا كرد و گفت: «درود بر تو، اى پيامبر خدا! درود بر تو از جانب دخترت كه اينك به ديدار تو آمده و در بقعه تو در خاك آرميده است، و خدا خواست كه زودتر به تو بپيوندد!
اى پيامبر خدا! شكيبم در سوگ محبوبه ات، اندك گشته و طاقتم در غم از دست دادن بانوى زنان عالم، از كف رفته است؛ امّا تأسّى به سنّت تو در [غم] فراقت، تسلّى بخش هر مصيبتى است. من با دست خود، سرت را در لحدِ آرامگاهت نهادم، و در حالى جان دادى كه سرت به سينه من چسبيده بود. آرى، در كتاب خدا براى من بهترين پذيرش است. ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم».
2 / 4: الزُّهدُ فِي الدُّنيا
2 / 4: دل كندن از دنيا
57. مستدرك الوسائل :عَن أبي اُمامَةَ الباهِلِيِّ ـ في حَديثٍ طَويلٍ اِختَصَرناهُ ـ أنَّهُ قالَ: إنَّ ثَعلَبَةَ بنَ حاطِبٍ الأَنصارِيَّ أتى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، ادعُ اللّهَ أن يَرزُقَني مالاً.
قالَ الرَّسولُ صلى الله عليه و آله: وَيحَكَ يا ثَعلَبَةُ، اِذهَب وَاقنَع بِما عِندَكَ، فَإِنَّ الشّاكِرَ أحسَنُ مِمَّن لَهُ مالٌ كَثيرٌ لا يَشكُرُهُ.
فَذَهَبَ، ورَجَعَ بَعدَ أيّامٍ وقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، ادعُ اللّهَ تَعالى أن يُعطِيَني مالاً.
فَقالَ الرَّسولُ صلى الله عليه و آله: ألَيسَ لَكَ بي اُسوَةٌ! فَإِنّي ـ بِعِزَّةِ عَرشِ اللّهِ ـ لَو شِئتُ لَصارَت جِبالُ الأَرضِ لي ذَهَبا وفِضَّةً!
فَذَهَبَ، ثُمَّ رَجَعَ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، سَلِ اللّهَ تَعالى أن يُعطِيَني مالاً، فَإِنّي اُؤَدّي حَقَّ اللّهِ، واُؤَدّي حُقوقا، وأصِلُ بِهِ الرَّحِمَ.
فَقالَ الرَّسولُ صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ أعطِ ثَعلَبَةَ. [۱۳۳]
57. مستدرك الوسائل :از ابو اُمامه باهلى ـ در روايتى بلند كه مختصرش كرده ايم ـ: [نقل است كه] ثعلبة بن حاطب انصارى، نزد پيامبر خدا آمد و گفت: اى پيامبر خدا! دعا كن كه خداوند به من ثروتى روزى كند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «زهى تو، اى ثَعلَبه! برو و به همانچه دارى، قناعت كن؛ زيرا شكرگزار، بهتر از كسى است كه ثروت بسيار دارد و شكر آن را به جاى نمى آورد».
ثعلبه رفت و چند روز بعد، باز آمد و گفت: اى پيامبر خدا! دعا كن كه خداى متعال به من ثروتى عطا فرمايد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا نه اين است كه من براى تو الگويم؟ به عزّت عرش خدا سوگند، من اگر بخواهم، كوه هاى زمين برايم طلا و نقره مى شوند».
ثعلبه رفت و سپس باز آمد و گفت: اى پيامبر خدا! از خداى متعال بخواه كه به من ثروتى عطا كند. من حقّ خدا را خواهم داد، و حقوق ديگران را خواهم داد، و با آن به خويشاوندان، رسيدگى خواهم كرد.
پيامبر خدا گفت: «بار خدايا! به ثعلبه عطا فرما».
58. الإمام عليّ عليه السلامـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ :ولَقَد كانَ في رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كافٍ لَكَ فِي الاُسوَةِ، ودَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيا وعَيبِها، وكَثرَةِ مَخازيها ومَساويها؛ إذ قُبِضَت عَنهُ أطرافُها، ووُطِّئَت لِغَيرِهِ أكنافُها [۱۳۴]، وفُطِمَ عَن رَضاعِها، وزُوِيَ [۱۳۵] عَن زَخارِفِها.
وإن شِئتَ ثَنَّيتُ بِموسى كَليمِ اللّهِ صلى الله عليه و سلم حَيثُ يَقولُ: «رَبِّ إِنِّى لِمَآ أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» [۱۳۶]، وَاللّهِ! ما سَأَلَهُ إلّا خُبزا يَأكُلُهُ؛ لِأَنَّهُ كانَ يَأكُلُ بَقلَةَ الأَرضِ، ولَقَد كانَت خُضرَةُ البَقلِ تُرى مِن شَفيفِ [۱۳۷] صِفاقِ [۱۳۸] بَطنِهِ؛ لِهُزالِهِ وتَشَذُّبِ [۱۳۹] لَحمِهِ.
وإن شِئتَ ثَلَّثتُ بِداودَ صلى الله عليه و سلم صاحِبِ المَزاميرِ وقارِئِ أهلِ الجَنَّةِ، فَلَقَد كانَ يَعمَلُ سَفائِفَ الخوصِ [۱۴۰] بِيَدِهِ، ويَقولُ لِجُلَسائِهِ: أيُّكُم يَكفيني بَيعَها! ويَأكُلُ قُرصَ الشَّعيرِ مِن ثَمَنِها.
وإن شِئتَ قُلتُ في عيسىَ بنِ مَريَمَ عليه السلام، فَلَقَد كانَ يَتَوَسَّدُ الحَجَرَ، ويَلبَسُ الخَشِنَ، ويَأكُلُ الجَشِبَ [۱۴۱]. وكانَ إدامُهُ الجوعَ، وسِراجُهُ بِاللَّيلِ القَمَرَ، وظِلالُهُ فِي الشِّتاءِ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها، وفاكِهَتُهُ ورَيحانُهُ ما تُنبِتُ الأَرضُ لِلبَهائِمِ. ولَم تَكُن لَهُ زَوجَةٌ تَفتِنُهُ، ولا وَلَدٌ يَحزُنُهُ، ولا مالٌ يَلفِتُهُ، ولا طَمَعٌ يُذِلُّهُ. دابَّتُهُ رِجلاهُ، وخادِمُهُ يَداهُ!
فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الأَطيَبِ الأَطهَرِ صلى الله عليه و آله، فَإِنَّ فيهِ اُسوَةً لِمَن تَأَسّى، وعَزاءً لِمَن تَعَزّى، وأحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ المُتَأَسّي بِنَبِيِّهِ، وَالمُقتَصُّ لِأَثَرِهِ. قَضَمَ الدُّنيا قَضما [۱۴۲]، ولَم يُعِرها طَرفا. أهضَمُ أهلِ الدُّنيا كَشحا [۱۴۳]، وأخمَصُهُم مِنَ الدُّنيا بَطنا. عُرِضَت عَلَيهِ الدُّنيا فَأَبى أن يَقبَلَها، وعَلِمَ أنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أبغَضَ شَيئا فَأَبغَضَهُ، وحَقَّرَ شَيئا فَحَقَّرَهُ، وصَغَّرَ شَيئا فَصَغَّرَهُ. ولَو لَم يَكُن فينا إلَا حُبُّنا ما أبغَضَ اللّهُ ورَسولُهُ، وتَعظيمُنا ما صَغَّرَ اللّهُ ورَسولُهُ، لَكَفى بِهِ شِقاقا للّهِِ، ومُحادَّةً [۱۴۴] عَن أمرِ اللّهِ.
ولَقَد كانَ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ عَلَى الأَرضِ، ويَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ، ويَخصِفُ بِيَدِهِ نَعلَهُ، ويَرقَعُ بِيَدِهِ ثَوبَهُ، ويَركَبُ الحِمارَ العارِيَ ويُردِفُ خَلفَهُ، ويَكونُ السِّترُ عَلى بابِ بَيتِهِ فَتَكونُ فيهِ التَّصاويرُ فَيَقولُ: يا فُلانَةُ ـ لِاءِحدى أزواجِهِ ـ غَيِّبيهِ عَنّي؛ فَإِنّي إذا نَظَرتُ إلَيهِ ذَكَرتُ الدُّنيا وزَخارِفَها.
فَأَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ، وأماتَ ذِكرَها مِن نَفسِهِ، وأحَبَّ أن تَغيبَ زَينَتُها عَن عَينِهِ، لِكَيلا يَتَّخِذَ مِنها رِياشا [۱۴۵]، ولا يَعتَقِدُها قَرارا، ولا يَرجو فيها مُقاما، فَأَخرَجَها مِنَ النَّفس، وأشخَصَها عَنِ القَلبِ، وغَيَّبَها عَنِ البَصَرِ، وكَذلِكَ مَن أبغَضَ شَيئا أبغَضَ أن يَنظُرَ إلَيهِ، وأن يُذكَرَ عِندَهُ.
ولَقَد كانَ في رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما يَدُلُّكَ عَلى مَساوِئِ الدُّنيا وعُيوبِها؛ إذ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتِهِ [۱۴۶]، وزُوِيَت عَنهُ زَخارِفُها مَعَ عَظيمِ زُلفَتِهِ. فَليَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: أكرَمَ اللّهُ مُحَمَّدا بِذلِكَ أم أهانَهُ؟ فَإِن قالَ: أهانَهُ، فَقَد كَذَبَ ـ وَاللّهِ العَظيمِ ـ بِالإِفكِ العَظيمِ، وإن قالَ: أكرَمَهُ، فَليَعلَم أنَّ اللّهَ قَد أهانَ غَيرَهُ حَيثُ بَسَطَ الدُّنيا لَهُ، وزَواها عَن أقرَبِ النّاسِ مِنهُ.
فَتَأَسّى مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ، وَاقتَصَّ أثَرَهُ، ووَلَجَ مَولِجَهُ، وإلّا فَلا يَأمَنِ الهَلَكَةَ، فَإِنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَلَما لِلسّاعَةِ، ومُبَشِّرا بِالجَنَّةِ، ومُنذِرا بِالعُقوبَةِ. خَرَجَ مِنَ الدُّنيا خَميصا، ووَرَدَ الآخِرَةَ سَليما. لَم يَضَع حَجَرا عَلى حَجَرٍ حَتّى مَضى لِسَبيلِهِ وأجابَ داعِيَ رَبِّهِ. فَما أعظَمَ مِنَّةَ اللّهِ عِندَنا حينَ أنعَمَ عَلَينا بِهِ سَلَفا نَتَّبِعُهُ، وقائِدا نَطَأُ عَقِبَهُ.
اللّهِ لَقَد رَقَعتُ مِدرَعَتي [۱۴۷] هذِهِ حَتَّى استَحيَيتُ مِن راقِعِها. ولَقَد قالَ لي قائِلٌ: ألا تَنبِذُها عَنكَ؟ فَقُلتُ: اُغرُب عَنّي، فَعِندَ الصَّباحِ يَحمَدُ القَومُ السُّرى [۱۴۸]. [۱۴۹]
58. امام على عليه السلام ـ در يكى از سخنرانى هايش ـ :در پيامبر خدا براى تو، الگويى كافى، و دليلى بر نكوهيدگى و عيبناكى دنياست و اين كه دنيا پُر از زشتى ها و بدى هاست؛ چرا كه بساط دنيا از او برچيده و براى غير او گسترده شد. از پستان دنيا شير نخورد، و زر و زيورهاى آن از او به دور داشته شد.
اگر الگوى دومى بخواهى، از موسى كليم اللّه ـ كه درود و سلام خدا بر او باد ـ نام مى برم كه گفت: «پروردگارا! من به خيرى كه بر من مى فرستى، محتاجم». به خدا سوگند، او از خداوند، جز قرص نانى كه بخورد، چيزى نخواست؛ چرا كه او از علف هاى زمين مى خورد، چندان كه بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدنش، سبزى گياهان از زير پوست شكمش نمايان بود.
و اگر الگوى سومى بخواهى، از داوود ـ كه درود و سلام خدا بر او باد ـ، صاحب مزامير [۱۵۰] و قارى اهل بهشت، نام مى برم كه با دست خود، از ليف خرما زنبيل مى بافت و به يارانش مى گفت: «چه كسى از شما اين زنبيل ها را براى من مى فروشد؟» و از بهاى آنها نان جوين [مى خريد و] مى خورد.
و اگر بخواهى، از عيسى بن مريم عليه السلام مى گويم كه سنگ را بالش خود مى كرد، جامه زبر مى پوشيد و نان خشك مى خورد. خورش او، گرسنگى بود و چراغش در شب، ماه، و سرپناهش در زمستان، شرق و غرب زمين، و ميوه و سبزى اش، علف هايى بودند كه زمين براى چارپايان مى روياند. نه همسرى داشت كه مايه گرفتارى او شود، و نه فرزندى كه سبب غصّه اش گردد، و نه مال و منالى كه او را به خود مشغول سازد، و نه آزمندى اى كه او را خوار گرداند. چارپايش، دو پاى او بود، و خدمتكارش دو دست او!
پس به پيامبرت صلى الله عليه و آله كه وارسته ترين و پاك ترين [انسان ها] است، تأسّى بجوى؛ چرا كه در او الگويى است براى جويندگان الگو، و آرامش براى كسى كه در پى آرامش است و محبوب ترينِ بندگان در نزد خدا، كسى است كه از پيامبرش الگو بگيرد، و در پى او حركت كند. پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا به قدر ضرورتْ خورد، و نيم نگاهى هم به دنيا نكرد. بيش از همه مردمِ دنيا گرسنگى كشيد، و از شدّت گرسنگى، شكمش به پشت او چسبيده بود.
دنيا به او پيشنهاد شد؛ امّا از پذيرفتنش سر باز زد، و دانست كه خداوند سبحان از چه چيزى نفرت دارد؛ او نيز نفرت آن را به دل گرفت، و چه چيزى را كوچك مى شمرد؛ او نيز آن را كوچك شمرد، و چه چيزى را خُرد مى داند؛ او نيز آن را خُرد دانست.
اگر در ما جز اين خصلت نباشد كه آنچه را خدا و پيامبر او دشمن مى دارند، دوست بداريم و آنچه را خدا و پيامبرش كوچك مى شمارند، بزرگ بداريم، همين خود كافى است كه با خدا دشمنى و از فرمان خدا سرپيچى كرده باشيم.
او صلى الله عليه و آله روى خاك (زمينِ بى فرشْ) غذا مى خورد، و همچون برده مى نشست، و با دست خود، كفشش را وصله مى زد، و با دست خويش جامه اش را پينه مى كرد، و بر الاغِ برهنه سوار مى شد و يك نفر را هم بر ترك خويش مى نشاند. [و آن گاه كه] پرده اى نقش و نگاردار بر درِ اتاقش آويخته بود، به همسرش فرمود: «فلانى! اين پرده را از برابر چشم من دور كن؛ چرا كه هر گاه نگاهم به آن مى افتد، به ياد دنيا و زر و زيور آن مى افتم».
بدين سان، او دل از دنيا بر كند، و ياد آن را در جانش ميراند، و دوست داشت كه زيور دنيا از چشمش دور بماند تا از آن، جامه اى فاخر بر نگيرد، و آن را ماندگار نپندارد، و به ماندن در آن، اميد نبندد. پس دنيا را از جان خويش بيرون راند، و از دل، دورش كرد، و از چشم، ناپديدش ساخت. آرى، كسى كه چيزى را دشمن بدارد، از اين كه به آن بنگرد و [يا] نامش در نزد او برده شود نيز نفرت دارد.
در [راه و رسم] پيامبر خدا، نكته هايى است كه تو را به زشتى ها و بدى هاى دنيا راه نمايى مى كنند؛ چرا كه او با وجود مقام خاصّى كه [نزد خداوند] داشت، در دنيا گرسنه زيست، [۱۵۱] و با وجود مقام قُربى كه [در پيشگاه خدا] داشت، زيورهاى دنيا از او دور نگه داشته شد. حال [با اين توصيف]، آن كه اهل نظر است، با ديده خردش بنگرد كه آيا خداوند با اين كارها، محمّد را ارج نهاده و يا خوارش شمرده است؟ اگر بگويد: خوارش شمرده است، به خداى بزرگ سوگند كه دروغ گفته و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را ارج نهاده است، پس بداند كه خداوند، ديگران را خوار دانسته كه دنيا را برايشان گسترده، و آن را از مقرّب ترين افراد درگاه خود، دور ساخته است.
پس، آن كه در پى الگوست، بايد از پيامبرش الگو بگيرد، و در پى او حركت كند، و هر جا او رفت، برود. در غير اين صورت، خويشتن را از نابودى در امان نداند؛ چرا كه خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله را نشانه اى براى قيامت، و نويد دهنده به بهشت، و بيم دهنده از كيفر، قرار داد. او گرسنه از دنيا رفت و سالم به آخرت وارد شد، و تا زمانى كه از دنيا رفت و پيك پروردگارش را اجابت كرد، سنگى بر سنگى ننهاد (بنايى براى خود نساخت). خداوند، چه منّت بزرگى بر ما نهاد كه نعمت وجود او را به ما ارزانى داشت؛ يادگارى كه از او پيروى مى كنيم و پيشروى كه در پى او گام بر مى داريم.
به خدا سوگند، اين جامه پشمين خود را چندان وصله زده ام كه ديگر از پينه دوز آن، خجالت مى كشم. يكى مرا گفت: آيا نمى خواهى اين را به دور افكنى؟ گفتم: از من دور شو، كه در بامدادان، مردم، شبروان را خواهند ستود. [۱۵۲]
59. عنه عليه السلام ـ مِن كِتابٍ كَتَبَهُ إلى عُثمانَ بنِ حُنَيفٍ ـ :ألا وإنَّ لِكُلِّ مَأمومٍ إماما يَقتَدي بِهِ ويَستَضيءُ بِنورِ عِلمِهِ، ألا وإنَّ إمامَكُم قَدِ اكتَفى مِن دُنياهُ بِطِمرَيهِ [۱۵۳]، ومِن طُعمِهِ بقُرصَيهِ، ألا وإنَّكُم لا تَقدِرونَ عَلى ذلِكَ ولكِن أعينوني بِوَرَعٍ وَاجتِهادٍ، وعِفَّةٍ وسَدادٍ، فَوَاللّهِ ما كَنَزتُ مِن دُنياكُم تِبرا [۱۵۴]، ولَا ادَّخَرتُ مِن غَنائِمِها وَفرا [۱۵۵]، ولا أعدَدتُ لِبالي ثَوبي طِمرا، ولاحُزتُ مِن أرضِها شِبرا، ولا أخَذتُ مِنهُ إلّا كَقوتِ أتانٍ دَبِرَةٍ [۱۵۶]، وَلَهِيَ في عَيني أوهى وأهوَنُ مِن عَفصَةٍ مَقِرَةٍ [۱۵۷]... أ أقنَعُ مِن نَفسي بِأَن يُقالَ: هذا أميرُ المُؤمِنينَ، ولا اُشارِكُهُم في مَكارِهِ الدَّهرِ، أو أكونَ اُسوَةً لَهُم في جُشوبَةِ العَيشِ! فَما خُلِقتُ لِيَشغَلَني أكلُ الطَّيِّباتِ؛ كَالبَهيمَةِ المَربوطَةِ هَمُّها عَلَفُها، أوِ المُرسَلَةِ شُغُلُها تَقَمُّمُها [۱۵۸]، تَكتَرِشُ [۱۵۹] مِن أعلافِها وتَلهو عَمّا يُرادُ بِها، أو اُترَكَ سُدىً، أو اُهمَلَ عابِثا، أو أجُرَّ حَبلَ الضَّلالَةِ، أو أعتَسِفَ [۱۶۰] طَريقَ المَتاهَةِ! [۱۶۱]
59. امام على عليه السلام ـ در نامه اى كه به عثمان بن حُنَيف نوشت ـ :بدان كه هر پيروى را پيشوايى است كه به او اقتدا مى كند و از نور و دانش او بهره مى گيرد. بدان كه پيشواى شما، از دنيايش به دو جامه ژنده، و از خوراكش به دو گِرده نان، بسنده كرده است. البتّه شما توانايى اين كارها را نداريد؛ امّا با پارسايى و سختكوشى، و پاك دامنى و درستكارى، مرا يارى كنيد. به خدا سوگند، من از دنياى شما زر و سيمى نيندوختم، و از غنايم آن، ثروتى پس انداز ننمودم، و بيش از اين دو جامه كهنه ام، جامه اى فراهم نياوردم، و يك وجب زمين، در اختيار نگرفتم، و از دنيا جز به اندازه خوراك ستورى ريش پُشت، بر نگرفتم. اين دنيا در چشم من، از مازويى گس و تلخ، پست تر و بى ارزش تر است.…
آيا به همين، دل خوش كنم كه بگويند: «اين، امير مؤمنان است»؛ ولى در سختى هاى روزگار، با مردم، شريك نگردم، يا در ناگوارى هاى زندگى، براى آنان سرمشق نباشم؟ من براى اين آفريده نشده ام كه به خوردن غذاهاى لذيذ مشغول شوم و همانند حيوانِ به آخور بسته اى باشم كه تمام همّ و غمش، خوردن علف است، يا به مانند حيوان يله اى كه كارش چريدن در زباله دانى ها و پر كردن شكمش از علف آنهاست، بى خبر از آن كه چه سرنوشتى در انتظار اوست، و آفريده نشده ام كه بيهوده رها شوم، يا بى هدف بگردم، يا ريسمان گم راهى را بكشم، يا در بيراهه ها راه سرگردانى بپويم!
60. الإمام الصادق عليه السلام :قيلَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام: عِظنا وأوجِز!
قالَ: الدُّنيا حَلالُها حِسابٌ، وحَرامُها عِقابٌ، وأنّى لَكُم بِالرَّوحِ ولَمّا تَأَسَّوا [۱۶۲] بِسُنَّةِ نَبِيِّكُم! تَطلُبونَ ما يُطغيكُم ولا تَرضَونَ ما يَكفيكُم. [۱۶۳]
60. امام صادق عليه السلام :به امير مؤمنان عليه السلام گفته شد: ما را پندى كوتاه دِه.
فرمود: «دنيا، حلالش حساب دارد و حرامش عقاب. كجا شما را آسايش رسد، در حالى كه هنوز به راه و رسم پيامبرتان اقتدا نكرده ايد؟! شما چيزى (ثروت فراوان) را مى جوييد كه شما را به سركشى مى كشاند، و به اندازه كفافتان قانع نيستيد».
2 / 5: الاِتِّضاعُ فِي النكاح
2 / 5: نفى اشرافيگرى در ازدواج
61. الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله زَوَّجَ المِقدادَ بنَ أسوَدَ ضُباعَةَ بِنتَ الزُّبَيرِ ابنِ عَبدِ المُطَّلِبِ.
ـ ثُمَّ قالَ ـ: إنَّما زَوَّجَهَا المِقدادَ لِتَتَّضِعَ المَناكِحُ ولِيَتَأَسَّوا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ولِتَعلَموا أنَّ أكرَمَكُم عِندَ اللّهِ أتقاكُم. وكانَ الزُّبَيرُ أخا عَبدِ اللّهِ وأبي طالِبٍ لِأَبيهِما واُمِّهِما. [۱۶۴]
61. امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا، ضُباعه دختر زبير بن عبد المطّلب را به ازدواج مقداد بن اَسوَد در آورد. او را به اين سبب به همسرى مقداد در آورد كه اشرافيگرى در ازدواج از بين برود [۱۶۵] و مردم به پيامبر خدا تأسّى بجويند، و شما بدانيد كه ارجمندترين شما در نزد خداوند، پرهيزگارترين شماست. زبير، برادر تنىِ عبد اللّه و ابو طالب بود.
2 / 6: رِعايَةُ حُقوقِ الزَّوجَةِ
2 / 6: رعايت حقوق همسر
62. صحيح ابن حبّان عن أبي موسى :دَخَلَتِ امرَأَةُ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ عَلى نِساءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَرَأَينَها سَيِّئَةَ الهَيئَةِ، فَقُلنَ: ما لَكِ، ما في قُرَيشٍ رَجُلٌ أغنىٰ مِن بَعلِكِ؟
قالَت: ما لَنا مِنهُ شَيءٌ؛ أمّا نَهارَهُ فَصائِمٌ، وأمّا لَيلَهُ فَقائِمٌ!
قالَ: فَدَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَذَكَرنَ ذلِكَ لَهُ. فَلَقِيَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ:
يا عُثمانُ، أما لَكَ فِيَّ اُسوَةٌ؟
قالَ: وما ذاكَ يا رَسولَ اللّهِ، فِداكَ أبي واُمّي؟
قالَ: أمّا أنتَ فَتَقومُ اللَّيلَ وتَصومُ النَّهارَ، وإنَّ لِأَهلِكَ عَلَيكَ حَقّا، وإنَّ لِجَسَدِكَ عَلَيكَ حَقّا! صَلِّ ونَم، وصُم وأفطِر.
قالَ: فَأَتَتهُمُ المَرأَةُ بَعدَ ذلِكَ عَطِرَةً كَأَنَّها عَروسٌ، فَقُلنَ لَها: مَه؟ قالَت: أصابَنا ما أصابَ النّاسَ. [۱۶۶]
62. صحيح ابن حبّان ـ به نقل از ابو موسى ـ :زن عثمان بن مظعون بر زنان پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد. ديدند سر و وضع نامرتّبى دارد. به او گفتند: اين، چه سر و وضعى است؟ در ميان قريش، مردى ثروتمندتر از شوهر تو وجود ندارد.
گفت: از او چيزى به ما نمى رسد. روزهايش را به روزه دارى مى گذراند و شب هايش را به عبادت!
پيامبر صلى الله عليه و آله كه آمد، همسرانش ماجرا را به ايشان گفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله، عثمان را ديد و فرمود: «اى عثمان! مگر من براى تو الگو نيستم؟».
گفت: چه شده است، اى پيامبر خدا؟ پدر و مادرم به فدايت!
فرمود: «تو شب ها را به عبادت، و روزها را به روزه دارى مى گذرانى، در حالى كه خانواده ات بر تو حقّى دارند و بدنت نيز بر تو حقّى دارد! [هم] نماز بخوان و [هم] بخواب. بعضى روزها را روزه بگير و بعضى روزها را روزه نگير».
پس از آن، همسر عثمان، نزد همسران پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، در حالى كه چون نوعروسان، بوى عطر مى داد. زنان پيامبر صلى الله عليه و آله به او گفتند: هان، چه خبر شده است؟
گفت: حالا ما هم مثل بقيّه مردم [بهره مند] شده ايم.
63. مسند ابن حنبل عن عروة :دَخَلَتِ امرَأَةُ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ ـ أحسَبُ اسمَها خَولَةَ بِنتَ حَكيمٍ ـ عَلى عائِشَةَ وهِيَ باذَّةُ [۱۶۷] الهَيئَةِ، فَسَأَلَتها: ما شَأنُكِ؟ فَقالَت: زَوجي يَقومُ اللَّيلَ ويَصومُ النَّهارَ. فَدَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَذَكَرَت عائِشَةُ ذلِكَ لَهُ، فَلَقِيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عُثمانَ فَقالَ:
يا عُثمانُ، إنَّ الرَّهبانِيَّةَ لَم تُكتَب عَلَينا، أ فَما لَكَ فِيَّ اُسوَةٌ؟ فَوَاللّهِ إنّي أخشاكُم للّهِِ وأحفَظُكُم لِحُدودِهِ. [۱۶۸]
63. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عروه ـ :همسر عثمان بن مظعون ـ كه به گمانم نامش خَوله بنت حكيم است ـ با سر و وضعى ژوليده و لباس هاى ژنده بر عايشه وارد شد.
عايشه از او پرسيد: چه كار دارى؟
گفت: شوهرم كارش اين شده كه شب ها را تا صبح به عبادت و روزها را به روزه دارى بگذراند!
پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. عايشه موضوع را به ايشان گفت. پيامبر خدا، به ديدن عثمان رفت و فرمود: «اى عثمان! رهبانيّت بر ما نوشته (واجب) نشده است. مگر من براى تو الگو نيستم؟ به خدا سوگند كه من از همه شما خداترس تر و پايبندتر به حدود (احكام) او هستم».
64. حلية الأولياء عن أبي إسحاق السبيعي :دَخَلَتِ امرَأَةُ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ عَلى نِساءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله سَيِّئَةَ الهَيئَةِ في أخلاقٍ [۱۶۹] لَها، فَقُلنَ لَها: ما لَكِ؟ فَقالَت: أمَّا اللَّيلَ فَقائِمٌ، وأمَّا النَّهارَ فَصائِمٌ!
فَاُخبِرَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله بِقَولِها، فَلَقِيَ عُثمانَ بنَ مَظعونٍ فَلامَهُ، فَقالَ: أما لَكَ بي اُسوَةٌ؟ قالَ: بَلى جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ. فَجاءَت بَعدُ حَسَنَةَ الهَيئَةِ طَيِّبَةَ الرّيحِ. [۱۷۰]
64. حلية الأولياء ـ به نقل از ابو اسحاق سبيعى ـ :همسر عثمان بن مظعون با لباس هايى ژنده بر همسران پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد. به او گفتند: تو را چه شده است؟
گفت: [شوهرم] شب ها را به عبادت مى گذراند و روزها را روزه مى گيرد!
اين سخنِ او را به اطّلاع پيامبر صلى الله عليه و آله رساندند. ايشان به ديدار عثمان بن مظعون رفت و سرزنشش كرد و فرمود: «آيا من براى تو الگو نيستم؟».
گفت: چرا. خداوند، مرا فدايت گرداند!
از آن پس، همسر عثمان، نزد همسران پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمد، در حالى كه سر و وضعى خوش داشت و بوى عطر مى داد.
2 / 7: الزِّيُّ وَ اللِّباسُ
2 / 7: شكل ظاهرى و لباس
65. الإمام عليّ عليه السلام ـ لَمّا عاتَبَهُ الجَعدُ بنُ بَعجَةَ [۱۷۱] في لِباسِهِ ـ :ما لَكُم وَلِلِّباسِ؟ هُوَ أبعَدُ مِنَ الكِبرِ، وأجدَرُ أن يَقتَدِيَ بِيَ المُسلِمُ. [۱۷۲]
65. امام على عليه السلام ـ در پاسخ جَعْد بن بَعجه [۱۷۳] كه ايشان را به خاطر لباسش سرزنش كرد ـ :شما را به جامه چه كار؟ اين جامه، از تكبّر به دورتر است، و سزاوارتر است كه مسلمان به من اقتدا كند.
66. عنه عليه السلام ـ لَمّا رُئِيَ عَلَيهِ إزارٌ خَلَقٌ مَرقوعٌ، فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ، فَقالَ ـ :يَخشَعُ لَهُ القَلبُ، وتَذِلُّ بِهِ النَّفسُ، ويَقتَدي بِهِ المُؤمِنونَ. [۱۷۴]
66. امام على عليه السلام ـ چون ايشان را ديدند كه اِزارى كهنه و پينه دار پوشيده و در اين باره بر ايشان خُرده گرفتند ـ :با اين اِزار، دل، فروتن مى شود، و نفْس، خوار مى گردد، و مؤمنان بِدان اقتدا مى كنند.
الفصل الثالث: الاُسَى السيّئة
فصل سوم: الگوهاى ناشايست
3 / 1: الشَّيطان
3 / 1: شيطان
«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَ مَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّى مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ». [۱۷۵]
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! پاى بر جاى گام هاى شيطان منهيد، و هر كس پاى بر جاى گام هاى شيطان نهد، [بداند كه] او (شيطان) به زشتكارى و ناپسندى وا مى دارد، و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ كس از شما پاك نمى شد؛ ولى [اين] خداست كه هر كس را بخواهد، پاك مى كند، و خدا شنواى داناست».
«وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلاً». [۱۷۶]
«اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هر آينه از شيطان پيروى مى كرديد، مگر اندكى [از شما]».
«إِنَّ عِبَادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ». [۱۷۷]
«در حقيقت، تو را بر بندگان من، تسلّطى نيست، مگر كسانى از گم راهان كه تو را پيروى كنند».
3 / 2: البَهائِم
3 / 2: چارپايان
الكتاب
قرآن
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَايَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ». [۱۷۸]
«هر آينه، ما بسيارى از جِن و اِنس را براى دوزخ آفريديم. آنان را دل هايى است كه با آن نمى فهمند، و چشمانى است كه با آنها نمى بينند، و گوش هايى است كه با آنها نمى شنوند. آنان، همانند چارپايان، بلكه گم راه ترند. آنها همان غافل ماندگان اند».
الحديث
حديث
67. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :يا عَجَبا لِلنّاسِ، قَد مَكَّنَهُمُ اللّهُ مِنَ الاِقتِداءِ بِهِ، فَيَدَعونَ ذلِكَ إلَى الاِقتِداءِ بِالبَهائِمِ! [۱۷۹]
67. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :شگفتا از مردم كه خداوند به آنها توانايى اقتدا كردن به او را داده است؛ امّا او را وا مى گذارند و به چارپايان اقتدا مى كنند!
68. عنه عليه السلام ـ مِن كِتابٍ كَتَبَهُ إلى عُثمانَ بنِ حُنَيفٍ ـ :وَايمُ اللّهِ ـ يَمينا أستَثني فيها بِمَشيئَةِ اللّهِ ـ لَأَروضَنَّ نَفسي رِياضَةً تَهِشُّ [۱۸۰] مَعَها إلَى القُرصِ إذا قَدَرتُ عَلَيهِ مَطعوما، وتَقنَعُ بِالمِلحِ مَأدوما [۱۸۱]، ولَأَدَعَنَّ مُقلَتي كَعَينِ ماءٍ نَضَبَ [۱۸۲] مَعينُها، مُستَفرِغَةً دُموعَها. أتَمتَلِئُ السّائِمَةُ [۱۸۳] مِن رَعيِها فَتَبرُكَ [۱۸۴]؟ وتَشبَعُ الرَّبيضَةُ عَن عُشبِها فَتَربِضَ [۱۸۵]؟ ويَأكُلُ عَلِيٌّ مِن زادِهِ فَيَهجَعَ [۱۸۶]؟ قَرَّت إذا عَينُهُ إذَا اقتَدى بَعدَ السِّنينِ المُتَطاوِلَةِ بِالبَهيمَةِ الهامِلَةِ، وَالسّائِمَةِ المَرعِيَّةِ! [۱۸۷]
68. امام على عليه السلام ـ در نامه اى به عثمان بن حُنَيف ـ :سوگند به خدا ـ سوگندى كه در آن خواستِ خدا را استثنا مى كنم ـ، چنان نفْس خود را رياضت مى دهم كه به گرده نانى، هر گاه براى خوردن بيابم، شاد گردد، و از نانْ خورِش، به نمك، قناعت كند، و چنان اشك مى ريزم كه كاسه چشم، چونان چشمه اى خشكيده در آيد، و اشك هايش به پايان رسد. آيا چنان كه چرندگان در چراگاهشان پُرخورند و سپس مى خسبند، و گوسفندان از علف، سير مى شوند و در آغل خود مى آسايند، على هم از توشه اش بخورد و بياسايد؟ چشمش روشن كه پس از ساليان دراز، به چارپايانِ بيابان چر و حيوانات علف چر اقتدا كند!
3 / 3: الجاهِلونَ
3 / 3: نادانان
الكتاب
قرآن
«قَالَ قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَ لَا تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ». [۱۸۸]
«گفت: دعاى شما دو نفر پذيرفته شد. پس به راه راست برويد و از راه كسانى كه نمى دانند، پيروى مكنيد».
«قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّى أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ». [۱۸۹]
«بگو: اى نادانان! آيا مرا دستور مى دهيد كه جز خدا را بپرستم؟».
«سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا ءَابَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِن شَىْ ءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ». [۱۹۰]
«كسانى كه شرك ورزيدند، به زودى خواهند گفت: «اگر خدا مى خواست، نه ما و نه پدرانمان شرك نمى ورزيديم و چيزى را [خودسرانه] تحريم نمى كرديم». كسانى هم كه پيش از آنان بودند، همين گونه تكذيب كردند، تا اين كه عقوبت ما را چشيدند. بگو: آيا نزد شما دانشى هست كه براى ما آشكارش كنيد؟ شما جز از گمان، پيروى نمى كنيد و جز دروغ نمى گوييد».
الحديث
حديث
69. الإمام عليّ عليه السلام :النّاسُ ثَلاثَةٌ: عالِمٌ رَبّانِيٌّ، ومُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ، وهَمَجٌ رَعاعٌ أتباعُ كُلِّ ناعِقٍ؛ يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ، لَم يَستَضيؤوا بِنورِ العِلمِ، ولَم يَلجَؤوا إلى رُكنٍ وَثيقٍ. [۱۹۱]
69. امام على عليه السلام :مردم، سه دسته اند: دانشمند خدايى، و آموزنده در مسير رستگارى، و توده اى نادان كه در پى هر بانگى مى روند، و با هر بادى، اين سو و آن سو مى شوند، و نه از نور دانش، بهره اى گرفته اند، و نه به پناهگاهى استوار، پناه برده اند.
3 / 4: المُضِلّونَ
3 / 4: گمراه كنندگان
الكتاب
قرآن
«قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُواْ فِى دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُواْ أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاءِ السَّبِيلِ». [۱۹۲]
«بگو: اى اهل كتاب! در دينتان به ناحق گزافه گويى نكنيد، و از پىِ هوس هاى گروهى كه پيش از اين، گم راه شدند و بسيارى [از مردم] را گم راه كردند و خود از راه راست، منحرف گشتند، نرويد».
«إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ وَ رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ * وَ قَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَ مَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ». [۱۹۳]
«آن گاه كه پيشوايان از پيروان، بيزارى مى جويند و عذاب را مشاهده مى كنند و پيوندهايشان بريده مى گردد، پيروان مى گويند: «كاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه كه [آنان] از ما بيزارى جستند، ما نيز از آنان بيزارى مى جستيم!». اين گونه، خداوند، كارهايشان را ـ كه بر آنان مايه حسرت هاست ـ به آنان مى نماياند، و از آتش، بيرون آمدنى نيستند».
الحديث
حديث
70. الإمام عليّ عليه السلامـ في كِتابِهِ إلى مُعاوِيَةَ ـ :أمّا بَعدُ، فَقَد أتَتني مِنكَ مَوعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ، ورِسالَةٌ مُحَبَّرَةٌ، نَمَّقتَها [۱۹۴] بِضَلالِكَ، وأمضَيتَها بِسوءِ رَأيِكَ، وكِتابُ امرِئٍ لَيسَ لَهُ بَصَرٌ يَهديهِ، ولا قائِدٌ يُرشِدُهُ، قَد دَعاهُ الهَوى فَأَجابَهُ، وقادَهُ الضَّلالُ فَاتَّبَعَهُ، فَهَجَرَ [۱۹۵] لاغِطا [۱۹۶]، وضَلَّ خابِطا. [۱۹۷]
70. امام على عليه السلامـ در نامه اش به معاويه ـ :از جانب تو، اندرزنامه اى وصله پينه شده و نامه اى آراسته به من رسيد كه آن را با فريبكارى هاى خود، آراسته اى و با بدانديشى فرستاده اى. نامه اى است از سوى مردى كه او را نه ديده اى هست كه راهش بنمايد، و نه راهبرى كه ارشادش كند؛ بلكه هوس، او را فرا خوانده و او اجابتش كرده است، و گم راهى، افسارش را گرفته و او در پى آن، حركت مى كند. هذيان گويى هايى آشفته، بر نوشته، و بى هدف در كج راهه گام برداشته است.
71. عنه عليه السلام :إنَّ مِن أبغَضِ الخَلقِ إلَى اللّهِ عز و جل لَرَجُلَينِ: رَجُلٌ وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ؛ فَهُو جائِرٌ عَن قَصدِ السَّبيلِ، مَشعوفٌ [۱۹۸] بِكَلامِ بِدعَةٍ، قَد لَهِجَ [۱۹۹] بِالصَّومِ وَالصَّلاةِ، فَهُوَ فِتنَةٌ لِمَنِ افتَتَنَ بِهِ، ضالٌّ عَن هَديِ مَن كانَ قَبلَهُ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقتَدى بِهِ في حَياتِهِ و بَعدَ مَوتِهِ، حَمّالٌ خَطايا غَيرِهِ، رَهنٌ بِخَطيئَتِهِ.… [۲۰۰]
71. امام على عليه السلام :از منفورترينْ خـلايق در نزد خـداوند عز و جل، دو مَردنـد: مردى كه خداوند، او را به خود، وا نهاده است. چنين فردى از راه راست به در رفته، به گفتار بدعت آميز، دل بسته است و با اين حال، از نماز و روزه دم مى زند (/ به نماز و روزه، تظاهر مى كند). او براى كسى كه مفتونش شود، مايه گم راهى است، و از مسير درستِ پيشينيانش منحرف گشته، و در زندگى و پس از مرگش، گم راه كننده كسى است كه از او پيروى كند. باربَرِ گناهان ديگران است، و گروگان گناه خويش.…
72. عنه عليه السلام :لَبِئسَ الخَلَفُ خَلَفٌ يَتبَعُ سَلَفا هَوى في نارِ جَهَنَّمَ! [۲۰۱]
72. امام على عليه السلام :چه بد بازمانده اى است آن بازمانده كه از پيشينيانى كه در آتش دوزخ سرنگون گشته اند، پيروى كند!
73. الإمام الباقر عليه السلامـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَ الشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» [۲۰۲] ـ :هَل رَأَيتَ شاعِرا يَتَّبِعُهُ أحَدٌ؟ إنَّما هُم قَومٌ تَفَقَّهوا لِغَيرِ الدّينِ، فَضَلّوا وأضَلّوا. [۲۰۳]
73. امام باقر عليه السلامـ در باره اين سخن خداوند عز و جل كه: «و شاعران را گم راهان، دنباله روى مى كنند» ـ :آيا هرگز ديده اى كه شاعرى پيرو داشته باشد؟ [مقصود از «شاعران» در اين آيه] جماعتى هستند كه براى غير دين خدا فقه آموختند [۲۰۴] و در نتيجه، هم خود، گم راه شدند و هم ديگران را گم راه كردند.
3 / 5: المُستَكبِرونَ
3 / 5: مُستكبران
الكتاب
قرآن
«وَ قَالُواْ رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ * رَبَّنَا ءَاتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا». [۲۰۵]
«و گفتند: پروردگارا! همانا ما از سَروران و بزرگانمان فرمان برديم و آنها ما را گم راه ساختند. پروردگارا! آنان را دو چندان، عذاب ده و لعنتشان كن، لعنتى بزرگ».
«وَ تِلْكَ عَادٌ جَحَدُواْ بِايَاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْاْ رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُواْ أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ». [۲۰۶]
«و اين، [قوم] عاد بودند كه آيات پروردگارشان را انكار كردند، و فرستادگانش را نافرمانى نمودند، و به دنبال فرمان هر زورگوى ستيزه جويى رفتند».
«وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْءَانِ وَ لَا بِالَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ لَوْلَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ * وَ قَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَ أَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِى أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُواْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ». [۲۰۷]
«و كسانى كه كافر شدند، گفتند: نه به اين قرآن و نه به آن [توراتى] كه پيش از آن است، هرگز ايمان نخواهيم آورد. و اى كاش بيدادگران را، هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان بازداشت شده اند، مى ديدى كه [چگونه] برخى از آنان با برخى [ديگر، جدل و] گفتگو مى كنند. كسانى كه زيردست بوده اند، به كسانى كه [رياست و] برترى داشته اند، مى گويند: اگر شما نبوديد، قطعا ما مؤمن بوديم. كسانى كه [رياست و] برترى داشته اند، به كسانى كه زيردست بوده اند، مى گويند: مگر ما بوديم كه شما را از هدايت ـ پس از آن كه به سوى شما آمد ـ باز داشتيم؟ [نه؛] بلكه خودتان گناهكار بوديد. و كسانى كه زيردست بوده اند، به كسانى كه برترى داشته اند، مى گويند: [نه؛] بلكه نيرنگ شب و روز [شما بود]، آن گاه كه ما را وادار مى كرديد كه به خدا كافر شويم و براى او همتايانى قرار دهيم. و هنگامى كه عذاب را ببينند، پشيمانى خود را آشكار مى كنند، و در گردن هاى كسانى كه كافر شده اند، غُل ها مى نهيم. آيا جز به سزاى آنچه انجام مى دادند، مى رسند؟».
الحديث
حديث
74. الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: الفُقَهاءُ اُمَناءُ الرُّسُلِ ما لَم يَدخُلوا فِي الدُّنيا.
قيلَ يا رَسولَ اللّهِ: وما دُخولُهُم فِي الدُّنيا؟
قالَ: اِتِّباعُ السُّلطانِ، فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ فَاحذَروهُم عَلى دينِكُم. [۲۰۸]
74. امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا فرمود: «فقيهان، نمايندگان مورد اعتماد پيامبران اند، تا زمانى كه وارد دنيا نشوند».
گفته شد: اى پيامبر خدا! وارد شدن آنها به دنيا، به چيست؟
فرمود: «به پيروى از سلطان. هر گاه چنين كردند، از آنان بر دينتان بترسيد».
75. الإمام عليّ عليه السلام :تَقَرَّبوا إلَى اللّهِ بِتَوحيدِهِ، وطاعَةِ مَن أمَرَكُم أن تُطيعوهُ، ولا تُمسِكوا بِعِصَمِ الكَوافِرِ، ولا يَجنَح بِكُمُ الغَيُّ فَتَضِلّوا عَن سَبيلِ الرَّشادِ بِاتِّباعِ اُولئِكَ الَّذينَ ضَلّوا وأضَلّوا، قالَ اللّهُ عَزَّ مِن قائِلٍ في طائِفَةٍ ذَكَرَهُم بِالذَّمِّ في كِتابِهِ: «إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا * رَبَّنَا ءَاتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا»، وقالَ تَعالى: «وَ إِذْ يَتَحَاجُّونَ فِى النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاؤُاْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا» [۲۰۹]، «فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ قَالُواْ لَوْ هَدَلـنَا اللَّهُ لَهَدَيْنَـكُمْ» [۲۱۰].
أ فَتَدرونَ الاِستِكبارُ ما هُوَ؟ هُوَ تَركُ الطّاعَةِ لِمَن اُمِروا بِطاعَتِهِ، وَالتَّرفُّعُ عَلى مَن نُدِبوا إلى مُتابَعَتِهِ، وَالقُرآنُ يَنطِقُ مِن هذا عَن كَثيرٍ، إن تَدَبَّرَهُ مُتَدَبِّرٌ زَجَرَهُ ووَعَظَهُ. [۲۱۱]
75. امام على عليه السلام :با يگانه داشتن خداوند و فرمان بردن از كسى كه شما را به فرمان بردارى از او امر كرده است، به خداوند، نزديك شويد و به ريسمان هاى كافران چنگ مزنيد، و [مواظب باشيد كه] اغواگرى ها شما را به كج راهه نبرد، كه در آن صورت، با پيروى از آنان ـ كه گم راه و گم راه كننده اند ـ از راه راست، گم راه مى شويد.
خداوند ارجمند، در باره گروهى كه از آنان در كتاب خود با نكوهش ياد كرده، مى فرمايد: «همانا ما از سَروران و بزرگانمان فرمان برديم و آنها ما را گم راه ساختند. پروردگارا! آنان را دو چندان، عذاب ده و لعنتشان كن، لعنتى بزرگ»، و مى فرمايد: «و آن گاه كه در آتش، با يكديگر بحث مى كنند، و ضعيفان به مستكبران مى گويند: ما پيرو شما بوديم». حال آيا چيزى را از عذاب خدا، از ما برطرف مى سازيد؟ مستكبران مى گويند: «اگر خدا ما را هدايت كرده بود، ما نيز شما را هدايت كرده بوديم».
آيا مى دانيد «استكبار» چيست؟ استكبار، فرمان نبردن از كسى است كه به فرمان بردارى از او امر شده اند، و گردن فرازى در برابر كسى كه به پيروى از او فرا خوانده شده اند. قرآن در اين باره بسيار سخن گفته است. اگر انديشنده اى در آن (قرآن) انديشه كند، او را هشدار و اندرز خواهد داد.
76. عنه عليه السلام ـ فِي التَّحذيرِ مِنَ الفِتَنِ ـ :إنَّكُم مَعشَرَ العَرَبِ أغراضُ [۲۱۲] بَلايا قَدِ اقتَرَبَت، فَاتَّقوا سَكَراتِ النِّعمَةِ، وَاحذَروا بَوائِقَ [۲۱۳] النِّقمَةِ، وتَثَبَّتوا في قَتامِ [۲۱۴] العِشوَةِ [۲۱۵] وَاعوِجاجِ الفِتنَةِ عِندَ طُلوعِ جَنينِها، وظُهورِ كَمينِها، وَانتِصابِ قُطبِها، ومَدارِ رَحاها. تَبدَأُ في مَدارِجَ خَفِيَّةٍ، وتَؤولُ إلى فَظاعَةٍ جَلِيَّةٍ. شِبابُها كَشِبابِ الغُلامِ، وآثارُها كَآثارِ السِّلامِ [۲۱۶]. يَتَوارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالعُهودِ، أوَّلُهُم قائِدٌ لِاخِرِهِم، وآخِرُهُم مُقتَدٍ بِأَوَّلِهِم، يَتَنافَسونَ في دُنيا دَنِيَّةٍ، ويَتَكالَبونَ عَلى جيفَةٍ مُريحَةٍ [۲۱۷]، وعَن قَليلٍ يَتَبَرَّأُ التّابِعُ مِنَ المَتبوعِ، وَالقائِدُ مِنَ المَقودِ، فَيَتَزايَلونَ [۲۱۸] بِالبَغضاءِ، ويَتَلاعَنونَ عِندَ اللِّقاءِ. [۲۱۹]
76. امام على عليه السلام ـ در بر حذر داشتن از فتنه ها ـ :شما ـ اى گروه عرب ـ آماج بلاهايى هستيد كه نزديك شده اند. پس، از سرمستى هاى نعمت بترسيد، و از سختى هاى كيفر [الهى] بپرهيزيد، و در فضاى غبارآلود شُبهه (ترديد)، و كژى فتنه، آن گاه كه
نوزادش بر مى آيد، و از كمينش رها مى شود، و ستون آن راست مى گردد، و آسيابش به چرخش در مى آيد، درنگ كنيد (از فرو رفتن در شبهات و فتنه ها باز ايستيد)، كه فتنه، از راه هاى پنهانى وارد مى گردد؛ ولى سرانجام، چهره زشت و هولناكش را نمايان مى سازد. شور و شَرَش چون شور و شرِ جوان است، و آثارش چون آثار سنگ.
ستمگران، فتنه را به هم مى سپارند و از يكديگر به ارث مى برند. نخستينِ آنان [در اين راه]، پيشواى آخرينشان است، و آخرينشان به نخستين آنها اقتدا مى كند. براى دنياى پست با يكديگر به رقابت بر مى خيزند، و بر سر مُردارى گنديده، به جان يكديگر مى افتند؛ امّا زودا كه پيرو از پيشرو، و جلودار از دنباله رو، بيزارى بجويد [و گناه را به گردن او اندازد]، و با نفرت و كين، از يكديگر جدا شوند، و به هنگام ديدار، يكديگر را نفرين كنند.
3 / 6: المُفسِدونَ
3 / 6: مُفسدان
«وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لأَِخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ». [۲۲۰]
«و با موسى، سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر، تمام كرديم، تا آن كه وقت معيّن پروردگارش در چهل شب، به سر آمد، و موسى [هنگام رفتن به كوه طور] به برادرش هارون گفت: در ميان قوم من، جانشينم باش و [كار آنان را] اصلاح كن، و راه فسادگران را پيروى مكن».
3 / 7: المُجرِمونَ
3 / 7: مُجرمان
الكتاب
قرآن
«وَ مَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ». [۲۲۱]
«و ما را گم راه نكردند، مگر مجرمان». [۲۲۲]
الحديث
حديث
77. الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ مَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ » ـ :يَعنِي المُشرِكينَ الَّذينَ اقتَدَوا بِهِم هؤُلاءِ فَاتَّبَعوهُم عَلى شِركِهِم، وهُم قَومُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، لَيسَ فيهِم مِنَ اليَهودِ وَالنَّصارى أحَدٌ. [۲۲۳]
77. امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداى متعال كه: «و ما را گم راه نكردند، مگر مجرمان» ـ : [مُجرمان] يعنى مشركانى كه اين افراد [گم راه شده] به آنها اقتدا كردند و در شرك ورزى خويش، پيرو آنان بودند. اينها (گم راه شدگان) از امّت محمّد صلى الله عليه و آله هستند و حتّى يك نفرشان از ميان يهود و نصارا نيست.
- ↑ معجم مقاييس اللغة: ج1 ص105. نيز، ر. ك: لسان العرب: ج14 ص35، مفردات ألفاظ القرآن: ص76 (مادّه «أسو»).
- ↑ كمال الدين: ص221 ح7.
- ↑ تحف العقول: ص208، بحار الأنوار: ج75 ص46.
- ↑ ر. ك: ص177 (الگو / فصل يكم / الگوهاى شايسته).
- ↑ احزاب: آيه 21.
- ↑ ر. ك: ص220 ح58.
- ↑ نهج البلاغة: خطبه 83، تحف العقول: ص210، بحار الأنوار: ج78 ص48 ح67.
- ↑ الكافى: ج8 ص64 ح22، الإرشاد: ج1 ص292 (از امام صادق عليه السلام )، نهج البلاغة: خطبه 88، بحار الأنوار: ج51 ص122 ح24.
- ↑ الكافى: ج8 ص234 ح312، الخصال: ص18 ح62، تحف العقول: ص280، بحار الأنوار: ج1 ص207 ح4.
- ↑ الجعفريّات: ص197، النوادر، راوندى: ص100 ح59 (از امام كاظم عليه السلام از پدرانش عليهم السلام )، بحار الأنوار: ج72 ص208 ح10.
- ↑ ر. ك: همين دانش نامه: ج15 ص224 ح286.
- ↑ ر. ك: همين دانش نامه: ج15 ص213 (تبليغ / فصل چهارم: ويژگى هاى مبلّغ / دعوت با عمل، پيش از زبان).
- ↑ نهج البلاغة: حكمت 73، بحار الأنوار: ج56 ص33.
- ↑ . الأنعام: 90.
- ↑ . يس: 20 و 21.
- ↑ آل عمران: 53.
- ↑ جامع الأخبار: ص151 ح340 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج76 ص138 ح49.
- ↑ الضمير في «إنّها» هو ضمير الشأن.
- ↑ الخَلف ـ بالتحريك والسكون ـ: كلّ ما يجيء بعد من مضى، إلّا أنّه بالتحريك في الخير وبالتسكين في الشَّرّ؛ يقال: خَلَف صدق، وخَلْف سوء. ومعناهما جميعا القَرن من الناس (النهاية: ج2 ص65 «خلف»). وهي هنا جمع خَلْف بالسكون.
- ↑ صحيح مسلم: ج1 ص70 ح80، مسند ابن حنبل: ج2 ص181 ح4379، السنن الكبرى: ج10 ص154 ح20178 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال: ج3 ص69 ح5532.
- ↑ يقال: قَفَوته وقَفَيته واقتَفَيته: إذا تبعته واقتديت به (النهاية: ج4 ص95 «قفا»).
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص71 ح9557، عيون الحكم والمواعظ: ص481 ح8874.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص245 ح5969، عيون الحكم والمواعظ: ص315 ح5510 نحوه.
- ↑ الممتحنة: 4.
- ↑ الممتحنة: 6.
- ↑ إبراهيم: 35 و 36.
- ↑ آل عمران: 68.
- ↑ النساء: 125.
- ↑ يوسف: 38.
- ↑ الأحزاب: 21.
- ↑ الأعراف: 158.
- ↑ آل عمران: 31.
- ↑ الهَدْي: السِّيرة والهيئة والطريقة (النهاية: ج5 ص253 «هدا»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 110، تحف العقول: ص150 وفيه « أشرف» بدل «أهدى»، غرر الحكم: ج2 ص258 ح2546 وفيه «أصدق» بدل «أفضل»، بحار الأنوار: ج77 ص290 ح2.
- ↑ الفَصيل: ولد الناقة إذا فُصل عن اُمّه (الصحاح: ج5 ص1791 «فصل»).
- ↑ العَلَم: المَنار، وشيء يُنصب في الطريق في الفَلَوات تهتدي به الضّالَّة (لسان العرب: ج12 ص419 «علم»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 192، المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص180، بحار الأنوار: ج14 ص475 ح37.
- ↑ النور: 63.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص468 ح11004.
- ↑ الكافي: ج8 ص176 ح194 عن محمّد بن النعمان أو غيره عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج77 ص353 ح31.
- ↑ الرائد ـ في الأصل ـ: الذي يتقدّم القوم يُبصر لهم الكلأ ومساقط الغيث (النهاية: ج2 ص275 «رود»).
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص72، كشف المحجّة: ص225 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج77 ص220 ح2.
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 53، تحف العقول: ص148 نحوه، بحار الأنوار: ج33 ص612 ح744.
- ↑ آل عمران: 31.
- ↑ الكافي: ج8 ص26 ح4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام.
- ↑ فلاح السائل: ص426 ح291 عن معاوية بن عمّار، مصباح المتهجّد: ص104 ح172 عن معاوية بن عمّار من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، الإقبال: ج2 ص146 نحوه، بحار الأنوار: ج86 ص109 ح9.
- ↑ يونس: 35.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 154، غرر الحكم: ح5123، بحار الأنوار: ج29 ص600 ح20.
- ↑ مقصود از دعوتگر، پيامبر خداست و مراد از سرپرست، خود امام على عليه السلام. (م)
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص319 ح1215، عيون الحكم والمواعظ: ص29 ح422.
- ↑ الإسراء: 71.
- ↑ إبراهيم: 36.
- ↑ بحار الأنوار: ج69 ص81 ح29 نقلاً عن تفسير النعماني.
- ↑ طه: 123.
- ↑ تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص320 ح19 عن عيسى بن داود النجّار عن الإمام الكاظم عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج24 ص149 ح30.
- ↑ الكافي: ج1 ص410 ح1 عن حميد وجابر العبدي، بحار الأنوار: ج40 ص336 ح17.
- ↑ الأمالي للمفيد: ص285 ح3، الأمالي للطوسي: ص99 ح153، بشارة المصطفى: ص2، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص83 ح69 كلّها عن أبان بن عثمان، بحار الأنوار: ج40 ص3 ح4.
- ↑ في المصدر: «مالَم يُعطِ أحدا»، والتصويب من بحار الأنوار.
- ↑ تفسير فرات: ص115 ح117، بحار الأنوار: ج47 ص363 ح77.
- ↑ قال ابن الأثير: سمّاهما «ثَقَلَين» لأنّ الأخذ بهما والعمل بهما ثقيل، ويقال لكلّ خطير نفيس: ثَقَل، فسمّاهما ثَقَلين إعظاما لقدرهما وتفخيما لشأنهما (النهاية: ج1 ص216 «ثقل»).
- ↑ صحيح مسلم: ج4 ص1873 ح36، مسند ابن حنبل: ج7 ص75 ح19285، المعجم الكبير: ج5 ص182 ح5026، كنز العمّال: ج13 ص641 ح37620 نقلاً عن ابن جرير وكلّها نحوه؛ العمدة: ص69 ح84، شرح الأخبار: ج2 ص481 ح843 نحوه، المناقب للكوفي: ج2 ص116 ح606.
- ↑ ابن اثير در باره ناميده شدن كتاب خدا و عترت به «ثقلين»، گفته است: دليلش اين است كه گرفتن آن دو و عمل به آنها سنگين است و به هر چيز خطير و ارزشمند، «ثَقَل» گفته مى شود. پس پيامبر صلى الله عليه و آله آن دو را براى بزرگداشت منزلت آنها و سترگ و عالى داشتن جايگاهشان، ثقلين ناميده است (النهاية: ج1 ص216).
- ↑ في كنز العمّال: «التي غَرَسَها».
- ↑ في المصدر: «للقاطعين»، والتصويب من تاريخ دمشق وكنز العمّال.
- ↑ حلية الأولياء: ج1 ص86، تاريخ دمشق: ج42 ص240 ح8751 كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج12 ص103 ح34198؛ الأمالي للطوسي: ص578 ح1195 عن أبي ذرّ، بشارة المصطفى: ص152، الأمالي للشجري: ج1 ص136 كلاهما عن ابن عبّاس والثلاثة الأخيرة نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص139 ح85.
- ↑ الأمالي للصدوق: ص74 ح42 عن جابر بن عبداللّه، بحار الأنوار: ج38 ص92 ح6 وراجع: شواهد التنزيل: ج1 ص76 ح89.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص184 ح7893، عيون الحكم والمواعظ: ص424 ح7164.
- ↑ السَّمْت: الطريق. يقال: اِلزَمْ هذا السَّمْت (النهاية: ج2 ص397 «سمت»).
- ↑ لَبَد بالأرضِ وألبَدَ بها: إذا لزِمها وأقام (النهاية: ج4 ص225 «لبد»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 97، بحار الأنوار: ج34 ص82 ح938.
- ↑ الإرشاد: ج1 ص240 عن أبي عبيدة معمر بن المثنّى وغيره، نثر الدرّ: ج1 ص272، شرح الأخبار: ج3 ص562 ح1231 كلاهما عن أبي عبيدة عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج32 ص10 ح3؛ البيان والتبيين: ج2 ص52 عن أبي عبيدة عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام.
- ↑ طالعُ المَشْرِق: يحتمل أن يراد بالطالع المهديّ عليه السلام. لا يقال: طلوعه من مكّة وهي وسط الأرض؛ لأنّا نقول؛ اجتماع العساكر الكثيرة عليه وتوجّهه إلى فتح البلاد إنّما يكون من الكوفة، وهي شرقي الحرَمَين وكثير من بلاد الإسلام. ويحتمل أن يراد به عليّ أمير المؤمنين عليه السلام؛ لأنّ محلّه بالكوفة وهي شرقي الحَرَمين (مجمع البحرين: ج2 ص1110 «طلع»).
- ↑ العَسْف: السَّير بغير هدايَة، والأخذ على غير الطريق، وكذلك التَّعَسّف (لسان العرب: ج9 ص245 «عسف»).
- ↑ الكافي: ج8 ص66 ح22، الإرشاد: ج1 ص291 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام، نهج البلاغة: الخطبة 166 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج51 ص111 ح6.
- ↑ احتمال دارد كه مراد از طلوع كننده مشرق، امام مهدى عليه السلام باشد. البتّه اشكال نشود كه ظهور او در مكّه (به عنوان وسط كره زمين) است؛ چرا كه مكانِ گرد آمدن سپاه بزرگ او و نقطه آغازينِ روى آوردنشان به مناطق مختلف براى فتح آنها، كوفه است كه در شرق حرمين شريفين و بسيارى از ممالك اسلامى واقع است. احتمال هم دارد كه مراد، امير مؤمنان عليه السلام باشد؛ چرا كه اقامتش در كوفه ـ كه در شرق حرمين شريف قرار دارد ـ بوده است (ر. ك: مجمع البحرين: ج2 ص1110).
- ↑ تاريخ الطبري: ج5 ص403 عن عقبة بن أبي العيزار، الكامل في التاريخ: ج2 ص553، الفتوح: ج5 ص82؛ بحار الأنوار: ج44 ص382.
- ↑ في نسخة: «والصِّراطُ الأعظَم» (هامش بحار الأنوار).
- ↑ تفسير فرات: ص337 ح460، بحار الأنوار: ج26 ص255 ح30.
- ↑ كامل الزيارات: ص150 ح178 عن جابر، بحار الأنوار: ج44 ص262 ح17.
- ↑ إبراهيم: 28.
- ↑ إشارة إلى تتمّة الآية المذكورة: «وَ أَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ».
- ↑ آل عمران: 31.
- ↑ الأعراف: 157.
- ↑ التوبة: 100.
- ↑ آل عمران: 31.
- ↑ طه: 123.
- ↑ المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص284، بحار الأنوار: ج24 ص51 ح4.
- ↑ الكافي: ج8 ص14 ح1 وص 408 كلاهما عن إسماعيل بن مخلّد السرّاج، بحار الأنوار: ج78 ص224 ح93.
- ↑ إبراهيم: 36.
- ↑ آل عمران: 68.
- ↑ تفسير العيّاشي: ج2 ص231 ح33، شرح الأخبار: ج3 ص447 ح1378 نحوه.
- ↑ المائدة: 51.
- ↑ إبراهيم: 36.
- ↑ تفسير العيّاشي: ج2 ص231 ح34 عن أبي عمرو الزبيري، بحار الأنوار: ج68 ص35 ح73.
- ↑ تحف العقول: ص309 عن محمّد بن النعمان الأحول، بحار الأنوار: ج78 ص288 ح2.
- ↑ كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص87 ح1810، علل الشرائع: ص386 ح1 كلاهما عن سالم، بحار الأنوار: ج97 ص123 ح3.
- ↑ تفسير القمّي: ج2 ص104 عن عبداللّه بن جندب، تفسير فرات: ص285 ح385 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام الحسن عليه السلام، بحار الأنوار: ج26 ص242 ح5.
- ↑ الغيبة للطوسي: ص286 ح245، الاحتجاج: ج2 ص537 ح342 عن أبي عمرو العمري، بحار الأنوار: ج53 ص180 ح9.
- ↑ الأحزاب: 56.
- ↑ في الأمالي وروضة الواعظين وبحار الأنوار: «و هو قائم على عضادة الباب»، و كأنّها سقطت من المصدر. وعضادتا الباب: الخشبتان المنصوبتان عن يمين الداخل منه و شماله (لسان العرب: ج3 ص294 «عضد»).
- ↑ في المصدر: «بهما»، والتصويب من المصادر الاُخرى.
- ↑ علل الشرائع: ص310 ح4، الأمالي للطوسي: ص427 ح955 كلاهما عن عبداللّه بن سنان، روضة الواعظين: ص413، بحار الأنوار: ج6 ص220 ح14.
- ↑ الفردوس: ج1 ص71 ح209 عن أنس، كنز العمّال: ج10 ص135 ح28681.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص158 ح4092، عيون الحكم والمواعظ: ص136 ح3100.
- ↑ الكافي: ج1 ص35 ح5 عن أبي حمزة، منية المريد: ص111، بحار الأنوار: ج14 ص379 ح23.
- ↑ عوالي اللآلي: ج4 ص79 ح74، بحار الأنوار: ج1 ص195 ح15.
- ↑ الطور: 21.
- ↑ رَمَقتُه ببصري ورامقتُه: إذا أتبعتَه بصرَك تتعهّده، وتنظر إليه وترْقُبه. ورمَّق ترميقا: أدام النظر (تاج العروس: ج13 ص177 «رمق»). والظاهر أنّ المراد من «تُرمق أعمالهم»: أي يُنظر إليها ويُكتسب منها، فيَجعل الناس أعمالهم على طريقتهم.
- ↑ الخصال: ص522 ح12 عن الإمام عليّ عليه السلام، تحف العقول: ص28 وليس فيه ذيله، الأمالي للصدوق: ص713 ح982 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام، روضة الواعظين: ص13 عن الإمام عليّ عليه السلام، منية المريد: ص109 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله؛ حلية الأولياء: ج1 ص346 عن أنس نحوه، كنز العمّال: ج10 ص177 ح28920.
- ↑ التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص16 ح2، بحار الأنوار: ج92 ص183 ح18.
- ↑ الكافي: ج4 ص73 ح3، تهذيب الأحكام: ج3 ص108 ح266، المقنعة: ص323 ح14 كلّها عن عليّ بن رئاب، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص104 ح1848، مصباح المتهجّد: ص606 ح694 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، الإقبال: ج1 ص117، بحار الأنوار: ج97 ص342 ح2.
- ↑ حَدَا الشيء يحدوه واحتَداه: تبِعه (لسان العرب: ج14 ص168 «حدا»). ولعلّها بالذال المعجمة؛ يقال: فلان يحتذي على مثال فلان؛ إذا فعل فعله واقتدى به في أمره (انظر: لسان العرب: ج14 ص170 «حذا»).
- ↑ كنز العمّال: ج16 ص180 ح44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ.
- ↑ كنز الفوائد: ج1 ص91 عن نوف البكالي، بحار الأنوار: ج68 ص195 ح48.
- ↑ قال المجلسي قدس سره: أي إنّما يبعد عن الكفّار والفسّاق للبغض في اللّه، والنّزاهة والبُعد عن أعمالهم وأفعالهم. والنَّزاهة: التباعد عن كلّ قذر ومكروه (بحار الأنوار: ج67 ص384). وفي نهج البلاغة: «زُهدٌ ونزاهة»، وهو الأقرب.
- ↑ الخِلابة: الخِداع بالقول اللطيف (النهاية: ج2 ص58 «خلب»).
- ↑ الكافي: ج2 ص230 ح1 عن عبداللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام، تحف العقول: ص162، نهج البلاغة: الخطبة 193 من كلامه عليه السلام في صفة المتّقين وفيه صدره إلى «خديعة»، بحار الأنوار: ج67 ص367 ح70.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص280 ح7361، عيون الحكم والمواعظ: ص404 ح6834.
- ↑ ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار.
- ↑ كنزالفوائد: ج1 ص349، بحار الأنوار: ج2 ص24 ح77.
- ↑ يا: و نيز كسى كه حكمتى را نشر دهد كه به سبب آن از او نام برده شود، هرگز نمرده است.
- ↑ رجلٌ مُعوِر: قبيح السريرَة. والعَوار: العيب (لسان العرب: ج4 ص616 «عور»).
- ↑ بُنَيّات الطريق: هي الطُرق الصغار تتشعّب من الجادّة، وهي التُّرَّهات (الصحاح: ج6 ص2287 «بنا»).
- ↑ نَكَبَ عن الشيء و عن الطريق وتنكَّبَ: عَدَلَ (لسان العرب: ج1 ص770 «نكب»).
- ↑ الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام: ص268 ح191، بحار الأنوار: ج34 ص411 ح29.
- ↑ سنن الترمذي: ج4 ص665 ح2512 عن عبداللّه بن عمرو، مسند الشاميين: ج1 ص290 ح505 ليس فيه «نظر في دينه إلى من هو دونه»، الزهد لابن المبارك (الملحقات): ص50 ح180 كلاهما عن شعيب عن أبيه نحوه، كنز العمّال: ج3 ص255 ح6423؛ تاريخ اليعقوبي: ج2 ص90، معدن الجواهر: ص26 نحوه، مستدرك الوسائل: ج12 ص172 ح13807.
- ↑ الكافي: ج2 ص529 ح21 عن معاوية بن عمّار، بحار الأنوار: ج86 ص294 ح56 .
- ↑ الاختصاص: ص241، بحار الأنوار: ج75 ص115 ح12.
- ↑ الحجرات: 13.
- ↑ إرشاد القلوب: ص101، بشارة المصطفى: ص141 عن عمر بن يحيى بن بسّام، جامع الأحاديث للقمّي (الغايات): ص203 وفيهما صدره إلى «لمن اقتدى»، بحار الأنوار: ج68 ص167 ح21.
- ↑ العَفْو: المَحْو. عَفَتِ الرياح الأَثَر: أي دَرَستْهُ ومحَتْه (تاج العروس: ج19 ص686 «عفو»).
- ↑ الكافي: ج1 ص458 ح3 عن عليّ بن محمّد الهرمزاني، الأمالي للمفيد: ص281 ح7، الأمالي للطوسي: ص109 ح166 كلاهما عن عليّ بن محمّد الهرمزاني عن الإمام زين العابدين عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج43 ص193 ح21.
- ↑ مستدرك الوسائل: ج13 ص256 ح15289 نقلاً عن أبي الفتوح الرازي في تفسيره.
- ↑ الكَنَف: الجانب والناحية (النهاية: ج4 ص205 «كنف»).
- ↑ زَوَيت الشيء عن فلان: أي نَحَّيته (لسان العرب: ج14 ص364 «زوى»).
- ↑ القصص: 24.
- ↑ ثوبٌ شَفيف: أي رقيق. شَفَّ يَشِفُّ شُفوفا فهو شِفٌّ: وهو الذي يُستَشَفّ ما وراءَه؛ أي يُبصَر (المصباح المنير: ص317 «شفف»).
- ↑ الصِّفاق: الجِلد الأسفل تحتَ الجِلد الذي عليه الشَّعَر. أو جلد البطنِ كلِّه (القاموس المحيط: ج3 ص254 «صفق»).
- ↑ يقال: شُذِّبَ عن النخلة جريدُها؛ أي قُطّع وفُرِّق (انظر: النهاية: ج2 ص453 «شذب»).
- ↑ سَفَّ الخوصَ: نَسَجَه (القاموس المحيط: ج3 ص152 «سفيف»).
- ↑ الجَشِب: هو الغليظ الخشن من الطعام. وقيل: غير المأدوم. وكلّ بشع الطعم جَشْب (النهاية: ج1 ص272 «جشب»).
- ↑ قَضَم الدنيا: تناول منها قدْر الكفاف وما تدعو إليه الضرورة من خشِن العيشة ... وأصل القَضم: أكل الشيء اليابس بأطراف الأسنان (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج9 ص233).
- ↑ الكَشْح: الخاصِرة. ورجُلٌ أهضَم بَيِّن الهَضم: إذا كان خميصا لقلّة الأكل (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج9 ص234).
- ↑ المُحادَّة: المعاداة والمخالفة (لسان العرب: ج3 ص140 «حدد»).
- ↑ الرِّيشُ والرِّياشُ بمعنىً؛ وهو اللباس الفاخِر. ويقال: المال والخِصْب والمعاش (الصحاح: ج3 ص1008 «ريش»).
- ↑ خاصّته: اسم فاعل في معنى المصدر، أي مع خصوصيّته وتفضّله عند ربّه (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة).
- ↑ المِدْرَعَة: ثَوبٌ، ولا يكون إلّا من صوف (القاموس المحيط: ج3 ص20 «درع»).
- ↑ السُّرى: سَير عامَّة الليل (القاموس المحيط: ج4 ص341 «سرى»). وقولهم: «عندَ الصباح يحمَدُ القومُ السُّرى» هو مَثَلٌ لما يُنال بالمشقَّة، ويوصَل إليه بالتَّعَب (جمهرة الأمثال: ج2 ص38 الرقم 1293).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 160، بحار الأنوار: ج16 ص284 ح136.
- ↑ مزامير داوود، همان زبور است (لغت نامه دهخدا).
- ↑ اين جمله بر پايه دو معنا از عبارت «خاصّته»، دو ترجمه دارد. معناى ديگرى كه شارحان گفته اند، چنين است: او و نزديكانش همواره در دنيا گرسنه زيستند. (م).
- ↑ اين، ضرب المثلى است براى چيزى كه تنها با رنج به دست مى آيد و با مشقّت عايد مى شود (ر. ك: جمهرة الأمثال: ج2 ص38 ش1293).
- ↑ الطِّمْر: الثوب الخَلَق (النهاية: ج3 ص138 «طمر»).
- ↑ التِّبْر: هو الذهب والفضّة قبل أن يضرَبا دنانير ودراهم. وأكثر اختصاصه بالذهب (النهاية: ج1 ص179 «تبر»).
- ↑ الوَفر: المال الكثير (النهاية: ج5 ص210 «وفر»).
- ↑ الأتان: الحِمارَة. والدَّبَر: الجرح الذي يكون في ظهر الدابّة (لسان العرب: ج13 ص6 «أتن» و ج4 ص274 «دبر»).
- ↑ العَفْص: حمل شجرة البلّوط تحمل سنةً بلّوطا وسنةً عَفْصا. والمَقِر: المُرّ (لسان العرب: ج7 ص55 «عفص» و ج5 ص182 «مقر»).
- ↑ قَمَّت الشاة من الأرض واقْتَمَّت: إذا أكلَت من المِقَمَّة. والمِقَمَّة: المِكنَسَة (الصحاح: ج5 ص2015 «قمم»).
- ↑ تكترش من أعلافها: أي تملأ كرشَها من العَلَف (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج16 ص288). والكرش ـ بالكسر وككتف ـ لكلّ مجترّ بمنزلة المعدة للإنسان (القاموس المحيط: ج2 ص286 «كرش»).
- ↑ عَسَفَ عن الطريق: مالَ وعَدَل، كاعْتَسَفَ وتعسَّفَ. أو: خَبَطَه على غير هداية (القاموس المحيط: ج3 ص175 «عسف»).
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 45، بحار الأنوار: ج33 ص474 ح686.
- ↑ تأسّوا ـ هنا ـ فعل مضارع مجزوم ب «لمّا» حذفت منه تاء المضارعة.
- ↑ الكافي: ج2 ص459 ح23.
- ↑ الكافي: ج5 ص344 ح2، تهذيب الأحكام: ج7 ص395 ح1582 عن أبي بكر الحضرمي نحوه، دعائم الإسلام: ج2 ص199 ح730، بحار الأنوار: ج22 ص265 ح9.
- ↑ يعنى اين رسم از بين برود كه طبقات فرودست و پايين جامعه حق نداشته باشند از طبقات شريف و بالا، زن بگيرند يا به عكس. پيامبر صلى الله عليه و آله براى از بين بردن اين رسم نادرست، اقدام به اين كار نمود. (م)
- ↑ صحيح ابن حبّان: ج2 ص19 ح316، الطبقات الكبرى: ج3 ص395 عن أبي بردة نحوه، كنز العمّال: ج3 ص47 ح5421.
- ↑ البذاذة: رَثاثَة الهيئة. يقال: بَذُّ الهيئة وباذُّ الهيئة؛ أي رَثُّ اللِّبسَة (النهاية: ج1 ص110 «بذذ»).
- ↑ مسند ابن حنبل: ج10 ص56 ح25951، المصنّف لعبد الرزّاق: ج7 ص150 ح12591 وج 6 ص167 ح10375، المعجم الكبير: ج9 ص38 ح8319 كلاهما عن عروة وعمرة، موارد الظمآن: ص313 ح1288، كنز العمّال: ج3 ص47 ح5420.
- ↑ الخَلَق: البالي؛ يقال: ثوبٌ خَلَق ومِلحَفَةٌ خَلَق. والجمع: خُلقان وأخلاق. وقد يقال: ثَوبٌ أخلاقٌ؛ يصفون به الواحد: إذا كانت الخُلوقَة فيه كلّه (تاج العروس: ج13 ص123 «خلق»).
- ↑ حلية الأولياء: ج1 ص106 الرقم 11.
- ↑ هو رجل من أهل البصرة من الخوارج.
- ↑ مسند ابن حنبل: ج1 ص197 ح703، المستدرك على الصحيحين: ج3 ص154 ح4687 نحوه وكلاهما عن زيد بن وهب، كنز العمّال: ج11 ص297 ح31560؛ العمدة: ص448 ح935.
- ↑ او مردى از خوارج بصره است.
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 103، خصائص الأئمّة: ص96، مكارم الأخلاق: ج1 ص250 ح743، بحار الأنوار: ج41 ص59 ح12؛ الطبقات الكبرى: ج3 ص28، فضائل الصحابة لابن حنبل: ج1 ص549 ح923 كلاهما عن عمرو بن قيس نحوه، كنز العمّال: ج13 ص181 ح36542.
- ↑ النور: 21.
- ↑ النساء: 83.
- ↑ الحِجر: 42.
- ↑ الأعراف: 179.
- ↑ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص332 ح804.
- ↑ هَشَّ لهذا الأمر يهِشُّ؛ إذا فرح به واستبشر، وارتاح له وخفَّ (النهاية: ج5 ص264 «هشش»).
- ↑ الإدام والاُدم: ما يؤكَل مع الخُبز أيّ شيء كان (النهاية: ج1 ص31 «أدم»).
- ↑ نَضَبَ الماءُ: غارَ في الأرض (المصباح المنير: ص609 «نضب»).
- ↑ السائِمَة من الماشية: الراعِيَة (النهاية: ج2 ص426 «سوم»).
- ↑ بَرَك البعيرُ: إذا أناخ في موضعٍ فلزمه (لسان العرب: ج10 ص396 «برك»).
- ↑ رُبوض الغَنَم والبَقَر والفَرَس: مثل بروك الإبل وجثوم الطير (الصحاح: ج3 ص1076 «ربض»).
- ↑ الهُجُوع: النوم (الصحاح: ج3 ص1305 «هجع»).
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 45، بحار الأنوار: ج40 ص342 ح27.
- ↑ يونس: 89.
- ↑ الزمر: 64.
- ↑ الأنعام: 148.
- ↑ الأمالي للمفيد: ص247 ح3، نهج البلاغة: الحكمة 147 كلاهما عن كميل، الخصال: ص186 ح257، بحار الأنوار: ج1 ص188 ح4؛ تهذيب الكمال: ج24 ص220 الرقم 4996، تاريخ دمشق: ج14 ص18 ح1492 كلاهما عن كميل، كنز العمّال: ج10 ص263 ح29391.
- ↑ المائدة: 77.
- ↑ البقرة: 166 و 167.
- ↑ موعظة موَصَّلة: أي مجموعة الألفاظ من هاهنا وهاهنا، وذلك عيب في الكتابة والخطابة. والرسالة المحبَّرة: المزيّنة الألفاظ. والتنميق: التزيين أيضا (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج14 ص41).
- ↑ هَجَر: إذا خلَطَ في كلامه، وإذا هذى (النهاية: ج5 ص245 «هجر»).
- ↑ اللَّغَط: الصوتُ والجَلَبَة (الصحاح: ج3 ص1157 «لغط»).
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 7، معادن الحكمة: ج1 ص436 ح78، بحار الأنوار: ج33 ص81 ح400.
- ↑ في بعض النسخ: «مشغوف» بالغين المعجمة وفي بعضها بالمهملة. وعلى الأوّل معناه: دخل حبّ كلام البدعة شغاف قلبه؛ أي حجابه، وقيل: سويداءه. وعلى الثاني: غلبه حبّه وأحرقه، فإنّ الشعف ـ بالمهملة ـ: شدّة الحبّ وإحراقه القلب (مرآة العقول: ج1 ص187).
- ↑ اللَّهَج بالشيء: الولوع فيه والحرص عليه. أي هو حريص على الصوم والصلاة؛ وبذلك يفتتن به الناس (مرآة العقول: ج1 ص187).
- ↑ الكافي: ج1 ص55 ح6 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام، نهج البلاغة: الخطبة 17، الاحتجاج: ج1 ص621 ح143، دعائم الإسلام: ج1 ص97 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص284 ح2.
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 17، بحار الأنوار: ج33 ص105 ح407.
- ↑ الشعراء: 224.
- ↑ معاني الأخبار: ص385 ح19 عن حمّاد بن عثمان، بحار الأنوار: ج2 ص108 ح9.
- ↑ يعنى دين و احكام آن را از روى هواى نفْس و براى اغراض غير خدايى فرا گرفته است. (م)
- ↑ الأحزاب: 67 و 68.
- ↑ هود: 59.
- ↑ سبأ: 31 ـ 33.
- ↑ الكافي: ج1 ص46 ح5 عن السكوني، منية المريد: ص138، النوادر للراوندي: ص156 ح226، جامع الأحاديث للقمّي: ص104 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج2 ص36 ح38؛ الفردوس: ج3 ص75 ح4419 نحوه، كنز العمّال: ج10 ص183 ح28953.
- ↑ وتمام الآية: «وَ إِذْ يَتَحَاجُّونَ فِى النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاؤُاْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ»(غافر: 47).
- ↑ وتمام الآية: «وَ بَرَزُواْ لِلَّهِ جَمِيعًا فَقَالَ الضُّعَفَاؤُاْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ قَالُواْ لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِيصٍ» (إبراهيم: 21). ويحتمل أن يكون وقع خلطٌ من النسّاخ هنا؛ لتشابه الآيتين، واللّه العالم.
- ↑ مصباح المتهجّد: ص756 ح843، مصباح الزائر: ص158 كلاهما عن الفيّاض بن محمّد بن عمر الطرسوسي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج97 ص116 ح8.
- ↑ الغَرَض: الهَدَف (النهاية: ج3 ص360 «غرض»).
- ↑ البوائق: واحدها بائقة؛ وهي الداهية (النهاية: ج1 ص162 «بوق»).
- ↑ القَتام: الغُبار الأسود (المصباح المنير: ص490 «قتم»).
- ↑ العشْوَة ـ بالضمّ والفتح والكسر ـ: الأمر الملتبس؛ مأخوذ من عَشوَة الليل (النهاية: ج3 ص242 «عشا»).
- ↑ السِّلام: الحجارة (الصحاح: ج5 ص1950 «سلم»).
- ↑ يقال: أراحَ اللحمُ: أي أنتَنَ (لسان العرب: ج2 ص458 «روح»).
- ↑ المُزايَلَة: المفارَقَة. والتزايُل: التبايُن (الصحاح: ج4 ص1720 «زيل»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 151.
- ↑ الأعراف: 142.
- ↑ الشعراء: 99. قال العلّامة الطباطبائي في الميزان في تفسير القرآن (ج 15 ص291): قوله: «وَ مَا أَضَلَّنَا إِلَا الْمُجْرِمُونَ»الظاهر أنّ كلّاً من القائلين يريد بالمجرمين غيره من إمام ضلال اقتدى به في الدنيا، وداعٍ دعاه إلى الشرك فاتّبعه، وآباء مشركين قلّدهم فيه، وخليل تشبّه به. والمجرمون على ما يستفاد من آيات القيامة هم الذين ثبت فيهم الإجرام وقضي عليهم بدخول النار، قال تعالى: «وَ امْتَازُواْ الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ »(يس: 59). وقال الطبرسي في مجمع البيان (ج 7 ص305) نقلاً عن الكلبي: أي إلّا أوّلونا الذين اقتدينا بهم. وكذا السيوطي في الدرّ المنثور (ج 6 ص310) نقلاً عن السدّي.
- ↑ علّامه طباطبايى در الميزان فى تفسير القرآن (ج 15 ص291) مى گويد: آيه «و ما را گم راه نكردند، مگر مجرمان»، از ظاهرش چنين پيداست كه هر يك از گويندگان، از «مجرمان»، منظورى متفاوت با ديگرى دارد: پيشواى گم راهى كه در دنيا به او اقتدا كرده است، دعوتگرى كه او را به شرك فرا خوانده و او پيروى اش نموده است، پدران مشركى كه در شرك، از آنها تقليد و دنباله روى كرده است، و دوستى كه به او همانندى جسته است. آن گونه كه از آيات قيامت بر مى آيد، «مجرمان»، كسانى هستند كه جُرم درباره آنها استوار گشته و محكوم به رفتن در دوزخ هستند. خداوند متعال مى فرمايد: «اى مجرمان! امروز [ از بى گناهان] جدا شويد» (يس: آيه 59). طبرسى در مجمع البيان (ج 7 ص305) به نقل از كلبى مى گويد: [مگر مجرمان،] يعنى مگر پيشينيان ما كه به آنان اقتدا كرديم. سيوطى نيز در الدرّ المنثور (ج 6 ص310) به نقل از سُدّى، همين را گفته است.
- ↑ الكافي: ج2 ص31 ح1 عن محمّد بن سالم، بحار الأنوار: ج69 ص88 ح30.