أ ن س / الأنس
اُنس (نسخه آزمایشی)
درآمد
اُنس، در لغت
واژه «اُنس» در لغت، ضدّ «نُفور (گريز)» و به معناى «آرام يافتن به چيزى» و «خو گرفتن» و «دل بستگى» به آن است. راغب اصفهانى در تبيين معناى «اُنس» مى گويد:
الاُنسُ خِلافُ النُّفورِ. [۱]
اُنس (آرام يافتن با چيزى)، خلاف نُفور (رميدن) است.
همچنين ابن فارس، اين واژه را چنين ريشه يابى مى نمايد:
الهَمزَةُ وَ النّونُ وَ السّينُ أصلٌ واحِدٌ، وَ هُوَ ظُهورُ الشَّى ءِ، وَ كُلُّ شَى ءٍ خالَفَ طَريقَةَ التَّوَحُّشِ... وَ الاُنسُ: اُنسُ الإِنسانِ بِالشَّى ءِ إذا لَم يَستَوحِش مِنهُ. [۲]
همزه و نون و سين، يك ريشه معنايى دارد و آن، آشكار شدن چيزى است، و هر چيزى كه خلاف طريقه توحّش باشد.… اُنس، خو گرفتن انسان با چيزى است، زمانى كه از آن، وحشت نداشته باشد.
بر اين پايه، چون خو گرفتن و دل بستگى و الفت يافتن نسبت به چيزى (بر خلاف نفرت و وحشت از آن)، موجب نزديكى و نمايان شدن آن مى گردد، «اُنس» ناميده مى شود.
اُنس، در قرآن و حديث
در قرآن، كلمه «اُنس» به كار نرفته است؛ ليكن از مشتقّات آن استفاده شده است، مانند: «آنَستُم» در آيه: «فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ؛ [۳] اگر آنان را رشيد يافتيد، اموالشان را به خودشان بسپاريد» كه به معناى محسوس شدن و معلوم گرديدن است و مقصود، اين است كه هنگامى كه آثار رشد فكرى در ايتام برايتان محسوس و نمايان گرديد، اموالشان را در اختيارشان قرار دهيد. و «تستأنسوا» در آيه: «لَا تَدْخُلُواْ بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُواْ» [۴] كه به معناى انجام دادن كارى كه موجب اُنس و آشنايى است، استعمال شده است و مقصود، آن است كه سرزده وارد خانه ديگران نشويد.
امّا در احاديث اسلامى، كلمه «اُنس» و مشتقّات آن، فراوان به كار رفته و ره نمودهاى بسيار ارزنده و آموزنده اى در مورد آنچه شايسته اُنس و دل بستگى است و آنچه شايسته دل بستگى نيست، ارائه شده است؛ امّا پيش از ملاحظه متن اين ره نمودها، توجّه به اين نكات، نيكوست:
1. نياز انسان به اُنس
نخستين نكته قابل تأمّل، اين است كه نياز نداشتن به اُنس و اَنيس، ويژه خداوند متعال است، چنان كه از امام صادق عليه السلام روايت شده است:
سُبحانَ مَن لا يَستَأنِسُ بِشَى ءٍ أبقاهُ، وَ لا يَستَوحِشُ مِن شَى ءٍ أفناهُ. [۵]
منزّه است خدايى كه با چيزى كه ايجادش كرده است، اُنس نمى گيرد و از [فقدان] چيزى كه نابودش مى سازد، احساس وحشت [و تنهايى] نمى كند!
انسان، از ريشه «اُنس» است و در زندگى، نيازمند اُنس با ديگران است و به همين دليل است كه «اُنس» هم مانند «اُلفت»، [۶] از سپاهيان خِرد شمرده مى شود و انسان براى رسيدن به زندگى مطلوب، بايد از اين ويژگىِ فطرى استفاده نمايد.
2. جهت دهىِ اُنس به سمت امور پايدار
بى ترديد، فرجام اُنس و دل بستگى به چيزهاى ناپايدار، جدايى و وحشت است، و هر چه اُنسْ شديدتر باشد، جدايى هم وحشتناك تر و اندوه ناك تر خواهد بود، چنان كه از سليمان عليه السلام نقل شده است:
آنَسُ شَى ءٍ الرّوحُ تَكونُ فِى الجَسَدِ وَ أوحَشُ شَى ءٍ الجَسَدُ تُنزَعُ مِنهُ الرّوحُ. [۷]
مأنوس ترين چيز، روح در درون تن است و وحشتناك ترين چيز، تنى است كه روح از آن كنده مى شود.
بر اين اساس، احاديث اسلامى، دل بستگى هاى ناپايدار انسان را به گونه اى جهت مى دهند و هدايت مى نمايند كه ضمن تأمين نيازهاى مادّى و موقّت، جدايى از آنها خطرناك نباشد.
3. ارزشمندترين اُنس
بهترين و پايدارترين دوستى كه انسان مى تواند با او اُنس بگيرد و به او دل بستگى پيدا كند، خداوند متعال است، چنان كه از پيامبر خدا روايت شده است كه مى فرمايد:
لا يَستَوحِشُ مَن كانَ اللّهُ أنيسَهُ. [۸]
كسى كه خداوند، مونس اوست، احساس [تنهايى و] ترس نمى كند. اين سخن، بدان معناست كه اُنس حقيقى با خداوند متعال، آرامش مطلق را به همراه دارد و كسى كه با آفريدگار خود حقيقتا مأنوس باشد، هيچ گاه در زندگى دچار دلهره و وحشت نمى گردد.
4. ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام براى اُنس يافتن با خدا
با توجّه به اهمّيت اُنس با خدا و نقشى كه در سازندگى و تأمين آسايش انسان دارد، در احاديث اهل بيت عليهم السلام سه ره نمود مهم براى مأنوس شدن با خدا و دل بستگى به او ارائه شده است:
اوّل. ياد خدا كردن
چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است:
الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ. [۹]
يادِ خدا، كليد اُنس است.
بنا بر اين، انسان، هر چه بيشتر از اين كليد گنج دل بستگى به خدا استفاده كند، اُنس او با حضرت حق، بيشتر مى گردد و به آرامش بيشترى دست مى يابد، چنان كه قرآن، تأكيد مى فرمايد:
«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. [۱۰]
بدانيد كه با ياد خدا، دل ها آرام مى گيرند».
دوم. پرهيز از مصاحبت با اهل غفلت
كه آفت ذكر و اُنس با خداست. بدين جهت، كسى كه مى خواهد با خدا مأنوس باشد، بايد از معاشرت با انسان هاى غافل، جدّا اجتناب كند؛ چرا كه انس با خدا، با الفت با انسان هاى غافل، در تضاد است، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است:
كَيفَ يَأنِسُ بِاللّهِ مَن لا يَستَوحِشُ مِنَ الخَلقِ؟! [۱۱]
چگونه با خدا مأنوس شود كسى كه از خلق نمى رمد؟!
بى ترديد، مقصود از «خَلق» در اين حديث و احاديث مشابه، ذاكران (ياد كنندگان خدا) نيستند؛ زيرا معاشرت با اهل ذكر، خود، عاملى مستقل براى ياد خدا كردن و اُنس گرفتن با اوست؛ [۱۲] بلكه مقصود، اجتناب از معاشرت با مردم غافل است.
سوم. استمداد از خداوند متعال
اهل بيت عليهم السلام خود، مكرّر از خدا اين تقاضا را داشته اند كه «اللّهُمَّ اجعَلنا... آنِسينَ بِكَ» [۱۳] يا «آنِسنى بِكَ يا كَريمُ» [۱۴] يا «و اجعل اُنسى بِكَ». [۱۵] نيز در دعايى كه در صحيفه سجاديّه از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده، امام عليه السلام وحشت از انسان هاى بد و غافل و نيز انس با خدا و اوليايش را يك جا از خداوند متعال مى خواهد و مى فرمايد:
وَ ألبِس قَلبِىَ الوَحشَةَ مِن شِرارِ خَلقِكَ وَ هَب لِىَ الاُنسَ بِكَ وَ بِأَولِيائِكَ وَ أهلِ طاعَتِكَ. [۱۶]
جامه گريز از بدان خَلقت را بر قلب من بپوشان و اُنس به خودت و اوليا و اهل طاعتت را به من عطا فرما.
5. انس گرفتن با مردمان شايسته
اُنس گرفتن با انسان هاى شايسته، به دليل نقش آن در سازندگى مادّى و معنوى
جامعه، مورد تأكيد احاديث اسلامى است و «اولياى خدا» و «فرمانبَران او» و «اهل ايمان» و «خردمندان» و «دوستان نيك سيرت» و «اهل مدارا»، به عنوان شمارى از مصاديق انسان هاى شايسته اُنس گرفتن، معرّفى شده اند.
6. عوامل و آفات اُنس
در احاديث اسلامى، «حُسن خُلق» و «حُسن معاشرت» و «نرم خويى» و «نيكى» و «استمداد از خداوند متعال»، عوامل اُنس شمرده شده اند و در مقابل، از «بداخلاقى» به عنوان آفت اُنس، ياد شده است.
گفتنى است كه اسباب و آفات اُنس، در مواردى كه به آنها اشاره شد، منحصر نيستند؛ بلكه همه آنچه در احاديث اسلامى به عنوان عامل دوستى و اُلفتْ مطرح شده اند، عامل اُنس نيز محسوب مى شوند و همه آنچه آفت دوستى و الفت شمرده شده، آفت انس نيز هستند. [۱۷]
7. اُنس هاى نيكو و نكوهيده
افزون بر توصيه به اُنس داشتن با انسان هاى شايسته، در احاديث اسلامى، مأنوس شدن با همه ارزش هاى اخلاقى و عملى (مانند اُنس گرفتن با: قرآن، كتاب، علم، حق، تقوا، ياد نعمت هاى الهى، ياد آخرت) و نيز اُنس گرفتن با آنچه افراد جاهل از آن وحشت دارند، مورد تأكيد قرار گرفته است.
در مقابل، اُنس يافتن با افراد جاهل و ناشايسته و دل بستگى به انواع ضدّ ارزش هاى اخلاقى و عملى (مانند: دل بستگى به هوس هاى نامشروع و دل بستگى به دنيا)، از نظر اسلام، نكوهيده است.
الفصل الأوّل: الاُنس باللّه
فصل يكم: اُنس با خدا
1 / 1: الحَثُّ عَلَى الاُنسِ بِاللّه عزّوجلِّ
1 / 1: تشويق به اُنس با خدا
1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كَفى بِالمَوتِ واعِظا، وبِالعَقلِ دَليلاً، وبِالتَّقوى زادا، وبِالعِبادَةِ شُغُلاً، وبِاللّهِ مُؤنِسا وبِالقُرآنِ بَيانا. [۱۸]
1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهترين پندآموز، مرگ است و بهترين راه نما، خِرد، و بهترين ره توشه پرهيزگارى، و بهترين سرگرمى، عبادت و بهترين همدم، خدا و بهترين سخن، قرآن است.
2. عنه صلى الله عليه و آله: لا يَستَوحِشُ مَن كانَ اللّهُ أنيسَهُ، ولا يَذِلُّ مَن كانَ اللّهُ أعَزَّهُ، ولا يَفتَقِرُ مَن كانَ بِاللّهِ غَناؤُهُ، فَمَنِ استَأنَسَ بِاللّهِ آنَسَهُ اللّهُ بِغَيرِ أنيسٍ. [۱۹]
2. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه خدا همدم اوست، هرگز احساس تنهايى نمى كند، و كسى كه خدا او را عزّت بخشيده است، هيچ گاه خوار نمى شود، و كسى كه توانگرى اش از جانب خداست، هيچ گاه نيازمند نمى شود. پس كسى كه با خدا انس گيرد، خداوند [خود]، انيس او مى شود، بى هيچ انيسى [ديگر].
3. عنه صلى الله عليه و آله: يا أنيسَ الذّاكِرينَ. [۲۰]
3. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى همدم ياد كنندگان!
4. عنه صلى الله عليه و آله: يا أنيسَ مَن لا أنيسَ لَهُ. [۲۱]
4. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى همدم آن كه همدمى ندارد!
5. الإمام عليّ عليه السلام ـ في دُعاءٍ لَهُ يَلجَأُ فيهِ إلَى اللّهِ لِيَهدِيَهُ إلَى الرَّشادِ ـ: اللّهُمَّ إنَّكَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَولِيائِكَ، وأحضَرُهُم بِالكِفايَةِ لِلمُتَوَكِّلينَ عَلَيكَ، تُشاهِدُهُم في سَرائِرِهِم، وتَطَّلِعُ عَلَيهِم في ضَمائِرِهِم، وتَعلَمُ مَبلَغَ بَصائِرِهِم.
فَأَسرارُهُم لَكَ مَكشوفَةٌ، وقُلوبُهُم إلَيكَ مَلهوفَةٌ. إن أوحَشَتهُمُ الغُربَةُ آنَسَهُم ذِكرُكَ، وإن صُبَّت عَلَيهِمُ المَصائِبُ لَجَؤوا إلَى الاِستِجارَةِ بِكَ، عِلما بِأَنَّ أزِمَّةَ [۲۲] الاُمورِ بِيَدِكَ، ومَصادِرَها عَن قَضائِكَ. [۲۳]
5. امام على عليه السلام ـ در دعايى كه در آن براى راه نمايى شدن، دست به دامن خدا مى شود ـ: بار خدايا! تو براى دوستانت همدم تر از هر همدمى، و براى كمك به آنان كه بر تو توكّل مى كنند، آماده ترينى، و بر نهان هايشان گواهى، و از درون هايشان آگاهى، و اندازه بينش ها [و افكارشان] را مى دانى.
پس، رازهايشان بر تو هويداست و دل هايشان به تو شيداست. اگر تنهايى، دل تنگشان كند، ياد تو انيس آنان مى شود، و اگر گرفتارى ها بر آنان فرو ريزد، به تو پناه مى آورند؛ چرا كه مى دانند زمام كارها همه در دست تو و خاستگاه آنها قضاى توست.
6. عنه عليه السلام ـ في صِفَةِ المُؤمِنِ ـ: المُؤمِنُ يَكونُ صادِقا فِي الدُّنيا، واعِيَ القَلبِ، حافِظَ الحُدودِ. [۲۴].. وَاللَّيلُ وَالنَّهارُ رَأسُ مالِهِ، وَالجَنَّةُ مَأواهُ، وَالقُرآنُ حَديثُهُ، ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله شَفيعُهُ، وَاللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ مُؤنِسُهُ. [۲۵]
6. امام على عليه السلام ـ در وصف مؤمن ـ: مؤمن در دنيا اهل صداقت است، دل آگاه است، حدود [الهى] را پاس مى دارد،... شب و روز، سرمايه اوست و بهشت، منزلگاهش و قرآن، سخنش و محمّد صلى الله عليه و آله، شفيعش و خداوند ـ كه يادش بشكوه باد ـ، همدمش.
7. عنه عليه السلام: اِختَرتُ مِنَ التَّوراةِ اثنَتَي عَشرَةَ [۲۶] آيَةً، فَنَقَلتُها إلَى العَرَبِيَّةِ وأنَا أنظُرُ إلَيها في كُلِّ يَومٍ ثَلاثَ مَرّاتٍ: ... الثّالِثَةُ: يَابنَ آدَمَ لا تَأنَس بِأَحَدٍ ما وَجَدتَني، فَمَتى أرَدتَني وَجَدتَني بارّا [۲۷] قَريبا. [۲۸]
7. امام على عليه السلام: از تورات، دوازده آيه برگزيدم و آنها را به زبان عربى برگرداندم، و روزى سه بار در آنها مى نگرم: «... سوم. اى پسر آدم! تا مرا دارى، با هيچ كس همدم مشو؛ زيرا هر گاه مرا بخواهى، مهربان و نزديكم مى يابى».
8. عنه عليه السلام ـ مِن كَلامٍ لَهُ ـ: كُن للّهِِ مُطيعا، وبِذِكرِهِ آنِسا، وتَمَثَّل في حالِ تَوَلّيكَ عَنهُ إقبالَهُ عَلَيكَ، يَدعوكَ إلى عَفوِهِ ويَتَغَمَّدُكَ بِفَضلِهِ وأنتَ مُتَوَلٍّ إلى غَيرِهِ. [۲۹]
8. امام على عليه السلام ـ در گفتارى از ايشان ـ: خداى را فرمان بردار و با ياد او دمخور باش، و آن گاه كه از او روى گردانده اى، رويكرد او را به خود، تصوّر كن: او تو را به بخشايش خويش مى خواند و در فضل خود فرو مى پوشاند و تو به غير او رو مى كنى.
9. عنه عليه السلام: إذا رَأَيتَ اللّهَ سُبحانَهُ يُؤنِسُكَ بِذِكرِهِ فَقَد أحَبَّكَ؛ إذا رَأَيتَ اللّهَ يُؤنِسُكَ بِخَلقِهِ ويوحِشُكَ مِن ذِكرِهِ فَقَد أبغَضَكَ. [۳۰]
9. امام على عليه السلام: هر گاه ديدى كه خداى سبحان، تو را با ياد خويش همدم ساخته، بى گمان، تو را دوست داشته است و هر گاه ديدى تو را با خلق خويش همدم ساخته و از ياد خودش بيگانه ساخته، بى گمان، تو را دشمن مى دارد.
10. عنه عليه السلام ـ في دٌعاءٍ لَهُ ـ: اللّهُمَّ إلَيكَ حَنَّت قُلوبُ المُخبِتينَ [۳۱]، وبِكَ أنِسَت عُقولُ العاقِلينَ. [۳۲]
10. امام على عليه السلام ـ در دعايى از ايشان ـ: بار خدايا! دل هاى دلارامان، شيفته توست و خِردهاى خردمندان، همدم تو.
11. عنه عليه السلام: إلهي، ما أضيَقَ الطَّريقَ عَلى مَن لَم تَكُن دَليلَهُ، وأوحَشَ المَسلَكَ عَلى مَن لَم تَكُن أنيسَهُ. [۳۳]
11. امام على عليه السلام: معبود من! چه تنگ است راه بر كسى كه تو راه نمايش نباشى، و چه دلگير است مسير براى كسى كه تو همدم او نباشى!
12. الإمام الحسين عليه السلام ـ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ ـ: يا مَن أذاقَ أحِبّاءَهُ حَلاوَةَ المُؤانَسَةِ. [۳۴]
12. امام حسين عليه السلام ـ در دعاى عرفه منسوب به ايشان ـ: اى آن كه شيرينى همدمى را به دوستانش چشانيد!
13. عنه عليه السلام ـ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ ـ: أنتَ الَّذي أزَلتَ الأَغيارَ عَن قُلوبِ أحِبّائِكَ حَتّى لَم يُحِبّوا سِواكَ ولَم يَلجَؤوا إلى غَيرِكَ، أنتَ المونِسُ لَهُم حَيثُ أوحَشَتهُمُ العَوالِمُ. [۳۵]
13. امام حسين عليه السلام ـ در دعاى عرفه منسوب به ايشان ـ: تو آنى كه اغيار را از دل هاى عاشقانت برون بردى تا جز تو را دوست ندارند و به غير تو پناه نياورند. آن گاه كه در همه دنيا احساس تنهايى كنند، تو مونس آنانى.
14. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ ـ: يا مَن آنَسَ العارِفينَ بِطيبِ مُناجاتِهِ، وألبَسَ الخاطِئينَ [۳۶] ثَوبَ مُوالاتِهِ. [۳۷]
14. امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات اِنجيليه ـ: اى آن كه عارفان را به لذّت مناجاتش خو داده و جامه دوستى اش را بر گنهكاران، پوشانده است!
15. عنه عليه السلام ـ في دُعاءِ أبي حَمزَةَ الثُّمالِيِّ ـ: إلهي... اِرحَم في هذِهِ الدُّنيا غُربَتي، وعِندَ المَوتِ كُربَتي... حَتّى لا أستَأنِسَ بِغَيرِكَ، يا سَيِّدي إن وَكَلتَني [۳۸] إلى نَفسي هَلَكتُ. [۳۹]
15. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعاى ابو حمزه ثمالى ـ: معبود من!... در اين دنيا بر غربت من و در هنگام مرگ، بر اندوه من رحم آور... تا با غير تو اُنس نگيرم. آقاى من! اگر مرا به خويشتن وا گذارى، تباه مى شوم.
16. عنه عليه السلام ـ فِي المُناجاةِ الخَمسَ عَشرَةَ ـ: إلهي مَن ذَا الَّذي ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنكَ بَدَلاً، ومَن ذَا الَّذي أنِسَ بِقُربِكَ فَابتَغى عَنكَ حِوَلاً [۴۰]، إلهي فَاجعَلنا مِمَّنِ اصطَفَيتَهُ لِقُربِكَ ووِلايَتِكَ. [۴۱]
16. امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات هاى پانزده گانه ـ: معبود من! كيست كه شيرينى محبّت تو را چشيد و ديگرى را به جاى تو گزيد؟! و كيست كه به مقام قرب تو اُنس گرفت و جايى ديگر جُست؟! معبود من! پس مرا از كسانى قرار ده كه آنان را براى قرب و دوستى خودت برگزيدى.
17. عنه عليه السلام ـ فِي المُناجاةِ الخَمسَ عَشرَةَ ـ: إلهي... أستَغفِرُكَ مِن كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيرِ ذِكرِكَ، ومِن كُلِّ راحَةٍ بِغَيرِ اُنسِكَ، ومِن كُلِّ سُرورٍ بِغَيرِ قُربِكَ، ومِن كُلِّ شُغُلٍ بِغَيرِ طاعَتِكَ. [۴۲]
17. امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات هاى پانزده گانه ـ: معبود من!... از هر لذّتى به غير ياد تو، و از هر آرامشى به غير اُنس با تو، و از هر شادى اى به غير قُرب تو، و از هر سرگرمى اى به غير طاعت تو، از تو آمرزش مى خواهم.
18. عنه عليه السلام ـ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ ـ: اللّهُمَّ اجعَلني مِنَ الَّذينَ... آنَستَ نُفوسَهُم بِمَعرِفَتِكَ. [۴۳]
18. امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات اِنجيليه ـ: بار خدايا! مرا از كسانى قرار ده كه... جان هايشان را به شناخت خود، مأنوس گردانيده اى.
19. عنه عليه السلام ـ مِمّا كانَ يَدعو بِهِ في بَعضِ نَوافِلِ يَومِ الجُمُعَةِ ـ: اللّهُمَّ أنتَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَوِدّائِكَ. [۴۴].. إذا أوحَشَتنِي الغُربَةُ آنَسَني ذِكرُكَ. [۴۵]
19. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعايى كه در برخى نافله هاى روز جمعه مى خواند ـ: بار خدايا! تو براى دوستانت، همدم ترينِ همدمانى.… هر گاه هراسِ غربت، مرا فرا گيرد، يادِ تو، مونس من مى شود.
20. الإمام الصادق عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ عِندَ الصَّباحِ ـ: اللّهُمَّ... وأنتَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَولِيائِكَ، وأحرى بِكِفايَةِ المُتَوَكِّلِ عَلَيكَ، وأولى بِنَصرِ الواثِقِ بِكَ، وأحَقُّ بِرِعايَةِ المُنقَطِعِ إلَيكَ، سِرّي لَكَ مَكشوفٌ وأنَا إلَيكَ مَلهوفٌ، وأنَا عاجِزٌ وأنتَ قَديرٌ، وأنَا صَغيرٌ وأنتَ كَبيرٌ، وأنَا ضَعيفٌ وأنتَ قَوِيٌّ، وأنَا فَقيرٌ وأنتَ غَنِيٌّ، إذا أوحَشَتنِي الغُربَةُ آنَسَني ذِكرُكَ. [۴۶]
20. امام صادق عليه السلام ـ از دعاى ايشان در صبحگاهان ـ: بار خدايا!... تو براى دوستانت همدم ترينِ همدمانى، و براى كارسازىِ آن كه بر تو توكّل مى كند، سزاوارترينى، و براى يارى دادن به آن كه بر تو تكيه مى كند، بهترينى و براى حمايت از آن كه به تو رو مى آورد، برحق ترينى. راز من بر تو هويداست و من به تو مشتاقم. من ناتوانم و تو توانايى. من كوچكم و تو بزرگى. من ضعيفم و تو نيرومندى. من درويشم و تو بى نيازى. هر گاه غربت و تنهايى، دل تنگم كند، ياد تو مونس من مى شود.
21. عنه عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ في يَومِ عَرَفَةَ ـ: يا خَيرَ مَن آنَستُ بِهِ وَحدَتي وناجَيتُهُ بِسِرّي. [۴۷]
21. امام صادق عليه السلام ـ از دعاى ايشان در روز عرفه ـ: اى بهترين كسى كه در تنهايى ام با او همدم شدم و رازم را با او در ميان نهادم!
22. عنه عليه السلام: إنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ آنِسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ، وصاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ، ونورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ، وقُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ، وشِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ. [۴۸]
22. امام صادق عليه السلام: شناخت خداوند عز و جل، دلارام هر دل تنگى اى، و يار هر تنهايى اى، و روشنايى هر تاريكى اى، و نيروبخش هر ناتوانى اى و شفاى هر بيمارى اى است.
23. عنه عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ ـ: يا عَبدَ اللّهِ، لَقَد نَصَبَ إبليسُ حَبائِلَهُ في دارِ الغُرورِ فَما يَقصِدُ فيها إلّا أولِياءَنا، ولَقَد جَلَّتِ الآخِرَةُ في أعيُنِهِم حَتّى ما يُريدونَ بِها بَدَلاً.
ـ ثُمَّ قالَ: ـ آهِ آهِ عَلى قُلوبٍ حُشِيَت نورا، وإنَّما كانَتِ الدُّنيا عِندَهُم بِمَنزِلَةِ الشُّجاعِ [۴۹] الأَرقَمِ [۵۰]، وَالعَدُوِّ الأَعجَمِ، أنِسوا بِاللّهِ وَاستَوحَشوا مِمّا بِهِ استَأنَسَ المُترَفونَ، اُولئِكَ أولِيائي حَقّا، وبِهِم تُكشَفُ كُلُّ فِتنَةٍ وتُرفَعُ كُلُّ بَلِيَّةٍ. [۵۱]
23. امام صادق عليه السلام ـ در توصيه هاى ايشان به عبد اللّه بن جندب ـ: اى عبد اللّه! ابليس، دام هاى خود را در اين سراى فريب نهاده است و مقصودش از آن، كسى جز دوستان ما نيست؛ ولى آخرت در نگاه دوستان ما، چنان شكوهمند است كه هيچ چيزى را با آن عوض نمى كنند.
بَه بَه از آن دل هاى انباشته از نور! دنيا در نظرشان، چون مارِ پيسه است و دشمنِ بى زبان [درنده خو]. با خدا دمخورند و از آنچه خوش گذرانان بِدان دل شادند، گريزان اند. اينان اند دوستان راستين من. به خاطر آنان، هر فتنه اى برطرف مى شود و هر بلايى رفع مى گردد.
24. الإمام الهادي عليه السلام: يا نُورَ النّورِ، يا مُدَبِّرَ الاُمورِ، يا مُجرِيَ البُحورِ، يا باعِثَ مَن فِي القُبورِ، يا كَهفي حينَ تُعيينِي المَذاهِبُ، وكَنزي حينَ تُعجِزُنِي المَكاسِبُ، ومونِسي حينَ تَجفونِي الأَباعِدُ، وتَمَلُّنِي الأَقارِبُ. [۵۲]
24. امام هادى عليه السلام: اى روشناى روشنايى ها! اى گرداننده كارها! اى روان كننده درياها [و آب ها]! اى زنده كننده هر آن كه در گورهاست! اى پناه من در آن گاه كه راه ها به رويم بسته مى شوند، و اى گنج من در آن گاه كه در كسب و كار، فرو مى مانم، و اى مونس من در آن گاه كه بيگانگان از من دورى مى كنند و نزديكان از من خسته مى شوند!
25. مسكّن الفؤاد: في أخبارِ داودَ عليه السلام: يا داودُ، أبلِغ أهلَ أرضي: أنّي حَبيبُ مَن أحَبَّني، وجَليسُ مَن جالَسَني، ومُؤنِسٌ لِمَن أنِسَ بِذِكري، وصاحِبٌ لِمَن صاحَبَني، ومُختارٌ لِمَنِ اختارَني، ومُطيعٌ لِمَن أطاعَني، ما أحَبَّني أحَدٌ أعلَمُ ذلِكَ يَقينا مِن قَلبِهِ إلّا قَبِلتُهُ لِنَفسي وأحبَبتُهُ حُبّا لا يَتَقَدَّمُهُ أحَدٌ مِن خَلقي، مَن طَلَبَني بِالحَقِّ وَجَدَني، ومَن طَلَبَ غَيري لَم يَجِدني. فَارفُضوا ـ يا أهلَ الأَرضِ ـ ما أنتُم عَلَيهِ مِن غُرورِها، وهَلُمّوا إلى كَرامَتي ومُصاحَبَتي ومُجالَسَتي ومُؤانَسَتي، وَأْنَسوا بي [۵۳] اُؤانِسكُم، واُسارِع إلى مَحَبَّتِكُم. [۵۴]
25. مسكّن الفؤاد: در خبرهاى داوود عليه السلام آمده است [كه خدا به وى وحى فرمود]: «اى داوود! به اهل زمينم برسان كه: من دوست آنم كه دوستم بدارد، و همنشين آنم كه همنشين من باشد، و مونس كسى هستم كه با ياد من انس گيرد، و يار كسى هستم كه يار من باشد، و برگزيننده كسى هستم كه مرا برگزيند، و فرمان بُردار كسى هستم كه فرمان بردار من باشد. هر كس مرا دوست بدارد و اين را از قلب او به يقين بدانم، او را براى خودم مى پذيرم و چنان دوستش مى دارم كه پيش از او هيچ يك از آفريدگانم را دوست نداشته ام. هر كس به راستى مرا بجويد، مرا مى يابد و هر كس جز مرا بجويد، مرا نمى يابد. پس ـ اى زمينيان ـ اين دنياى پوچ [و باطل] را بگذاريد و به سوى كرامت و دوستى من و همنشينى و همدمى با من بياييد، و به من خو بگيريد تا با شما خو بگيرم و به سوى دوستى شما بشتابم».
26. بحار الأنوار ـ مِن دُعاءٍ لِيوشَع بنِ نونٍ عليه السلام ـ: إلهي، ما أضيَقَ الطّريقَ عَلى مَن لَم تَكُن أنتَ أنيسَهُ. [۵۵]
26. بحار الأنوار ـ در بيان دعايى از يوشع بن نون عليه السلام ـ: معبودا! چه تنگ است راه بر كسى كه تو همدم او نباشى!
1 / 2: موجِباتُ الاُنسِ بِاللّه عزّوجلِّ
1 / 2: عوامل انس با خدا
أ ـ ذِكرُ اللّهِ عز و جل
الف ـ ياد خدا
27. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ «لا إلهَ إلَا اللّهُ» اُنسُ المُؤمِنِ في حَياتِهِ، وعِندَ مَوتِهِ، وحينَ يُبعَثُ. [۵۶]
27. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ذكر «لا إله إلّا اللّه»، در زندگى مؤمن و هنگام مرگش و به گاه برانگيخته شدنش همدم اوست.
28. الإمام عليّ عليه السلام: الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ. [۵۷]
28. امام على عليه السلام: ذكر، كليدِ اُنس است.
29. عنه عليه السلام: ذاكِرُ اللّهِ مُؤانِسُهُ. [۵۸]
29. امام على عليه السلام: ياد كننده خدا، همدم اوست.
30. عنه عليه السلام: ذِكرُ اللّهِ يُنيرُ البَصائِرَ، ويونِسُ الضَّمائِرَ. [۵۹]
30. امام على عليه السلام: ياد خدا، بينش ها را روشنايى و درون ها را آرامش مى بخشد.
31. عدّة الداعي: في بَعضِ الأَحاديثِ القُدسِيَّةِ: أيُّما عَبدٍ اطَّلَعتُ عَلى قَلبِهِ، فَرَأَيتُ الغالِبَ عَلَيهِ التَّمسُّكَ بِذِكري، تَوَلَّيتُ سِياسَتَهُ وكُنتُ جَليسَهُ ومُحادِثَهُ وأنيسَهُ. [۶۰]
31. عدّة الداعى: در حديثى قدسى آمده است: «هر بنده اى كه بر دلش بنگرم و چنگ زدن به يادم را بر آن چيره ببينم، تربيت او را خود بر عهده مى گيرم و همنشين و هم سخن و همدم او خواهم بود».
ب ـ التَّباعُدُ عَنِ النَّفسِ
ب ـ دور شدن از خود
32. عوالي اللآلي: رُوِيَ في بَعضِ الأَخبارِ أنَّهُ دَخَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ اسمُهُ مُجاشِعٌ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ... كَيفَ الطَّريقُ إلى قُربِ الحَقِّ؟
قالَ: التَّباعُدُ عَنِ النَّفسِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، فَكَيفَ الطَّريقُ إلى اُنسِ الحَقِّ؟ قالَ: الوَحشَةُ مِنَ النَّفسِ. [۶۱]
32. عوالى اللآلى: در برخى احاديث، آمده است كه مردى به نام مُجاشع، بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و گفت: اى پيامبر خدا!... راه نزديك شدن به حق (خدا) چگونه است؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «دور شدن از خود».
گفت: اى پيامبر خدا! راه خو گرفتن با حق (خدا) چگونه است؟
فرمود: «رميدن از خود».
ج ـ اِعتِزالُ أهلِ الدُّنيا
ج ـ كناره گرفتن از اهل دنيا
33. الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ انفَرَدَ عَنِ النّاسِ، أنِسَ بِاللّهِ سُبحانَهُ. [۶۲]
33. امام على عليه السلام: هر كس از مردمْ كناره گرفت، با خداى سبحان، خو گرفت.
34. عنه عليه السلام: كَيفَ يَأنَسُ بِاللّهِ مَن لا يَستَوحِشُ مِنَ الخَلقِ؟ [۶۳]
34. امام على عليه السلام: آن كه از خلق نمى گريزد، چگونه با خدا خو بگيرد؟!
35. الإمام الكاظم عليه السلام: يا هِشامُ، الصَّبرُ عَلَى الوَحدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ العَقلِ، فَمَن عَقَلَ عَنِ اللّهِ اعتَزَلَ أهلَ الدُّنيا وَالرّاغِبينَ فيها، ورَغِبَ فيما عِندَ اللّهِ، وكانَ اللّهُ اُنسَهُ فِي الوَحشَةِ، وصاحِبَهُ فِي الوَحدَةِ، وغِناهُ فِي العَيلَةِ [۶۴]، ومُعِزَّهُ مِن غَيرِ عَشيرَةٍ. [۶۵]
35. امام كاظم عليه السلام: اى هشام! شكيبايى بر تنهايى، نشانه نيرومندى خِرد است. پس آن كه خدا را بشناسد، از اهل دنيا و دنياخواهان كناره مى گيرد و به آنچه نزد خداست، راغب مى گردد و خدا همدم بى كسى او مى شود و يار تنهايىِ او و بى نياز كننده نيازمندىِ او مى شود و بى ايل و تبار، عزّتش مى بخشد.
36. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ أوحى إلى نَبِيٍّ مِن أنبِياءِ بَني إسرائيلَ: إن أحبَبتَ أن تَلقاني غَدا في حَظيرَةِ [۶۶] القُدسِ، فَكُن فِي الدُّنيا وَحيدا غَريبا مَهموما مَحزونا، مُستَوحِشا مِنَ النّاسِ، بِمَنزِلَةِ الطَّيرِ الواحِدِ، الَّذي يَطيرُ فِي أرضِ القِفارِ، ويَأكُلُ مِن رُؤوسِ الأَشجارِ، ويَشرَبُ مِن ماءِ العُيونِ، فَإِذا كانَ اللَّيلُ أوى وَحدَهُ ولَم يَأوِ مَعَ الطُّيورِ، استَأنَسَ بِرَبِّهِ وَاستَوحَشَ مِنَ الطُّيورِ. [۶۷]
36. امام صادق عليه السلام: خداوند عز و جل به پيامبرى از پيامبران بنى اسرائيل، وحى فرمود كه: «اگر دوست دارى فردا[ى قيامت] مرا در فردوسِ برين ديدار كنى، در دنيا تنها و بى كس و غمناك و اندوهگين و از مردم، گريزان باش، همچون پرنده تنهايى كه در بيابان، پرواز مى كند و از ميوه هاى درختان مى خورد و از آب چشمه ساران مى نوشد و چون شب مى شود، تنها و نه با ديگر پرندگان، به آشيانه اى پناه مى برد؛ همان كه با پروردگار خويش دمخور مى شود و از ديگر مرغان مى گريزد.
37. الإمام العسكري عليه السلام: مَن أنِسَ بِاللّهِ استَوحَشَ مِنَ النّاسِ، وعَلامَةُ الاُنسِ بِاللّهِ الوَحشَةُ مِنَ النّاسِ. [۶۸]
37. امام عسكرى عليه السلام: هر كه با خدا خو گرفت، از مردم، گريزان شد. نشانه خوگيرى با خدا، گريختن از مردم است.
د ـ الدُّعاءُ
د ـ دعا
38. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في دُعائِهِ ـ: اللّهُمَّ اجعَلنا مَشغولينَ بِأَمرِكَ، آمِنينَ بِوَعدِكَ، آيِسينَ مِن خَلقِكَ، آنِسينَ بِكَ، مُستَوحِشينَ مِن غَيرِكَ، راضينَ بِقَضائِكَ، صابِرينَ عَلى بَلائِكَ. [۶۹]
38. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعاى خود ـ: بار خدايا! ما را به كار خودت سرگرم، و به وعده ات دل گرم، و از خَلقت نوميد، و با خودت دمخور، و از غير خود، گريزان، و به قضايت خرسند، و بر بلايت شكيبا ساز.
39. الإمام عليّ عليه السلام: اللّهُمَّ... كُن لي أنيسا مِن كُلِّ وَحشَةٍ، وَاعصِمني مِن كُلِّ هَلَكَةٍ. [۷۰]
39. امام على عليه السلام: بار خدايا!... همدم تنهايى من باش و از هر نابودى اى، نگاهم بدار.
40. عنه عليه السلام: يا أنيسَ كُلِّ غَريبٍ، آنِس فِي القَبرِ غُربتي، ويا ثانِيَ كُلِّ وَحيدٍ، ارحَم فِي القَبرِ وَحدَتي. [۷۱]
40. امام على عليه السلام: اى انيس هر بى كسى! انيس بى كسىِ من در قبر باش و اى دومينِ هر تنهايى! به تنهايى من در قبر رحم فرما.
41. عنه عليه السلام ـ في دُعائِهِ ـ: اللّهُمَّ... كُن لي في كُلِّ وَحشَةٍ أنيسا، وفي كُلِّ جَزَعٍ حِصنا. [۷۲]
41. امام على عليه السلام ـ در دعاى خود ـ: بار خدايا!... در هر بى كسى اى، همدم من باش و به گاهِ هر بى تابى اى، نگهدارم.
42. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ وهُوَ ساجِدٌ: اِرحَم ذُلّي بَينَ يَدَيكَ، وتَضَرُّعي إلَيكَ، ووَحشَتي مِنَ النّاسِ، وآنِسني [۷۳] بِكَ يا كَريمُ. [۷۴]
42. امام صادق عليه السلام: امير مؤمنان عليه السلام در سجده مى فرمود: «بر خوارى ام در پيشگاهت و زارى ام به درگاهت و تنهايى ام در ميان مردم، رحم آور، و مرا با خودت مأنوس بدار، اى كريم!».
43. الإمام الحسن عليه السلام: يا مَن إلَيهِ يَفِرُّ الهارِبونَ، وبِهِ يَستَأنِسُ المُستَوحِشونَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجعَل اُنسي بِكَ فَقَد ضاقَت عَنّي بِلادُكَ، وَاجعَل تَوَكُّلي عَلَيكَ فَقَد مالَ عَلَيَّ أعداؤُكَ. [۷۵]
43. امام حسن عليه السلام: اى كسى كه گريزندگان، به سويش مى گريزند و تنهايان، با او اُنس مى گيرند! بر محمّد و خاندان او درود فرست، و اُنس مرا با خودت قرار ده كه سرزمين هايت بر من تنگ آمده اند، و توكّل مرا بر خودت قرار ده كه دشمنانت بر ضدّم برخاسته اند.
44. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في دُعائِهِ إذا حَزَنَهُ أمرٌ ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ... وألبِس قَلبِي الوَحشَةَ مِن شِرارِ خَلقِكَ، وهَب لِيَ الاُنسَ بِكَ وبِأَولِيائِكَ وأهلِ طاعَتِكَ، ولا تَجعَل لِفاجِرٍ ولا كافِرٍ عَلَيَّ مِنَّةً، ولا لَهُ عِندي يَدا، ولا بي إلَيهِم حاجَةً، بَلِ اجعَل سُكونَ قَلبي واُنسَ نَفسي وَاستِغنائي وكِفايَتي بِكَ وبِخِيارِ خَلقِكَ. [۷۶]
44. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعاى ايشان، هنگامى كه چيزى اندوهناكش مى ساخت ـ: بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست... و جامه گريز از نابه كاران خَلقت را بر قامت دلم بپوشان، و اُنس با خودت و دوستانت و فرمان بردارانت را به من ارزانى دار و مرا زير بار منّت و وامدار احسان هيچ گنهكار و كافرى قرار مده و هرگز به آنان نيازمندم مگردان؛ بلكه آرامش دل و آسايش جان و بى نيازى و كارسازى ام را به خودت و به نيكان خَلقت، منحصر گردان.
45. عنه عليه السلام: يا اُنسَ كُلِّ غَريبٍ مُفرَدٍ، آنِس فِي القَبرِ وَحشَتي، ويا ثانِيَ كُلِّ وَحيدٍ، ارحَم فِي الثَّرى طولَ وَحدَتي. [۷۷]
45. امام زين العابدين عليه السلام: اى انيس هر بى كس تنهايى! انيس تنهايى من در قبر باش. اى دومينِ هر يكّه اى! بر تنهايى درازمدّت من در زير خاك، رحم فرما.
46. عنه عليه السلام ـ في دُعائِهِ لِنَفسِهِ وخاصَّتِهِ ـ: اللّهُمَّ أغنِنا عَن هِبَةِ الوَهّابينَ بِهِبَتِكَ، وَاكفِنا وَحشَةَ القاطِعينَ بِصِلَتِكَ، حَتّى لا نَرغَبَ إلى أحَدٍ مَعَ بَذلِكَ، ولا نَستَوحِشَ مِن أحَدٍ مَعَ فَضلِكَ. [۷۸]
46. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در حقّ خود و دوستانش ـ: بار خدايا! با دَهِش خويش، ما را از دَهِش دَهِشگران، بى نياز گردان، و با پيوند خودت، تنهايىِ ناشى از پيوندگسلان را برايمان جبران كن تا با دَهِش تو ديگر به كسى رو نياوريم، و در پرتو فضل تو از هيچ كس نهراسيم.
47. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ اقذِف في قُلوبِ عِبادِكَ مَحَبَّتي، وضَمِّنِ السَّماواتِ وَالأَرضَ رِزقي، وألقِ الرُّعبَ في قُلوبِ أعدائِكَ مِنّي، وآنِسني بِرَحمَتِكَ، وأتمِم عَلَيَّ نِعمَتَكَ، وَاجعَلها مَوصولَةً بِكَرامَتِكَ إيّايَ. [۷۹]
47. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! مِهر مرا در دل هاى بندگانت بيفكن، و آسمان ها و زمين را ضامن روزىِ من گردان، و در دل هاى دشمنانت از جانب من هراس انداز، و مرا با رحمتت مأنوس ساز، و نعمتت را بر من تمام كن، و آن را به كرامتت با من پيوند بزن.
48. عنه عليه السلام ـ في مُناجاةِ الذّاكِرينَ ـ: إلهي فَأَلهِمنا ذِكرَكَ فِي الخَلاَ وَالمَلاَ [۸۰]، وَاللَّيلِ وَالنَّهارِ، وَالإِعلانِ وَالإِسرارِ، وفِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ، وآنِسنا بِالذِّكرِ الخَفِيِّ. [۸۱]
48. امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجاتِ ياد كنندگان ـ: معبودا! ياد و نام خودت را در تنهايى و در جمع، و در شب و روز، و در آشكار و نهان، و در خوشى و ناخوشى، به من الهام فرما و ما را با ياد پنهان، دمخور دار.
49. عنه عليه السلام ـ في مُناجاةٍ تُعرَفُ بِالصُّغرى ـ: فَنَسأَ لُكَ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأن تَصِلَ خَوفَنا بِأَمنِكَ، ووَحشَتَنا بِاُنسِكَ، ووَحدَتَنا بِصُحبَتِكَ، وفَناءَنا بِبَقائِكَ، وذُلَّنا بِعِزِّكَ. [۸۲]
49. امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات معروف به مناجات صُغرا (كوچك) ـ: از تو درخواست مى كنيم كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى و ترس ما را به امنيت خودت، و دل تنگى مان را به اُنس خودت، و تنهايى مان را به همراهى خودت، و نابودى مان را به جاودانگى خودت، و خوارى مان را به عزّتت پيوند زنى.
50. الإمام الصادق عليه السلام: مَن يَخرُج في سَفَرٍ وَحدَهُ فَليَقُل: ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ، اللّهُمَّ آنِس وَحشَتي، وأعِنّي عَلى وَحدَتي، وأدِّ غَيبَتي. [۸۳]
50. امام صادق عليه السلام: هر كس تنها به سفرى مى رود، بگويد: «آنچه خدا خواهد. هيچ نيرويى نيست، مگر از سوى خدا. بار خدايا! هراس تنهايىِ مرا به آرامش تبديل كن، و در تنهايى ام كمكم فرما، و مرا سالم باز گردان».
51. الإمام الكاظم عليه السلام: مَن باتَ في بَيتٍ وَحدَهُ، أو في دارٍ أو في قَريَةٍ وَحدَهُ، فَليَقُل: اللّهُمَّ آنِس وَحشَتي، وأعِنّي عَلى وَحدَتي. [۸۴]
51. امام كاظم عليه السلام: هر كس شب را در اتاقى يا سرايى يا روستايى تنها بود، بگويد: «بار خدايا! هراس مرا به آرامشْ بَدَل ساز، و در تنهايى ام كمكم كن».
الفصل الثّاني: الاُنس بالناس
فصل دوم: اُنس با مردم
2 / 1: الحَثُّ عَلَى الاُنسِ
2 / 1: تشويق به اُنس گرفتن
52. الإمام الصادق عليه السلام: المُؤمِنُ آنِسُ الاُنسِ، جَيِّدُ الجِنسِ، مِن طينَتِنا أهلَ البَيتِ. [۸۵]
52. امام صادق عليه السلام: مؤمن، خون گرم و صميمى و خوش جنس و از سرشت ما خاندان است.
53. عيون اخبار الرضا عليه السلام عن ياسر الخادم: كانَ الرِّضا عليه السلام إذا كانَ خَلا جَمَعَ حَشَمَهُ [۸۶] كُلَّهُم عِندَهُ، الصَّغيرَ وَالكَبيرَ، فَيُحَدِّثُهُم ويَأنَسُ بِهِم ويُؤنِسُهُم. [۸۷]
53. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از ياسر خادم ـ: امام رضا عليه السلام هر گاه فراغت مى يافت، خَدَم و حَشَم خويش را از كوچك و بزرگ، نزد خود، جمع مى كرد و با آنها به سخن گفتن و خوش و بِش كردن مى پرداخت.
2 / 2: مُؤانَسَةُ الأَحياءِ وَالأَمواتِ
2 / 2: انس گرفتن زندگان و مردگان
54. الكافي عن حبّة العرني: خَرَجتُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام إلَى الظَّهرِ [۸۸]، فَوَقَفَ بِوادِي السَّلامِ كَأَنَّهُ مُخاطِبٌ لِأَقوامٍ، فَقُمتُ بِقِيامِهِ حَتّى أعيَيتُ، ثُمَّ جَلَستُ حَتّى مَلِلتُ، ثُمَّ قُمتُ حَتّى نالَني مِثلُ ما نالَني أوَّلاً، ثُمَّ جَلَستُ حَتّى مَلِلتُ، ثُمَّ قُمتُ وجَمَعتُ رِدائي، فَقُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي قَد أشفَقتُ عَلَيكَ مِن طولِ القِيامِ، فَراحَةَ ساعَةٍ ثُمَّ طَرَحتُ الرِّداءَ لِيَجلِسَ عَلَيهِ.
فَقالَ لي: يا حَبَّةُ، إن هُوَ إلّا مُحادَثَةُ مُؤمِنٍ أو مُؤانَسَتُهُ.
قالَ: قُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، وإنَّهُم لَكَذلِكَ؟
قالَ: نَعَم، لَو كُشِفَ لَكَ لَرَأَيتَهُم حَلَقا حَلَقا مُحتَبينَ [۸۹] يَتَحادَثونَ.
فَقُلتُ: أجسامٌ أم أرواحٌ؟ فَقالَ: أرواحٌ، وما مِن مُؤمِنٍ يَموتُ في بُقعَةٍ مِن بِقاعِ الأَرضِ إلّا قيلَ لِروحِهِ: اِلحَقي بِوادِي السَّلامِ، وإنَّها لَبُقعَةٌ مِن جَنَّةِ عَدنٍ. [۹۰]
54. الكافى ـ به نقل از حَبّه عُرَنى ـ: همراه امير مؤمنان عليه السلام، به پشت [كوفه] رفتم. ايشان در [گورستان] وادى السلام ايستاد، چنان كه گويى با مردمانى سخن مى گويد. من نيز ايستادم تا آن كه خسته شدم و نشستم؛ امّا حوصله ام سر آمد و دوباره برخاستم و باز از بس ايستادم، خسته شدم و ديگر بار نشستم، چندان كه حوصله ام سر آمد و برخاستم و ردايم را جمع كردم و گفتم: اى امير مؤمنان! از زياد ايستادنتان، نگران حال شما هستم. ساعتى بياساييد. آن گاه ردايم را انداختم تا بر آن بنشيند.
به من فرمود: «اى حبّه! اين نيست، مگر گفتگو با مؤمن يا همدمى با او».
گفتم: اى امير مؤمنان! آنها هم اين گونه اند؟
فرمود: «آرى. اگر برايت آشكار شود، خواهى ديد كه گروه گروه، گرد هم نشسته اند و با يكديگر گفتگو مى كنند».
گفتم: جسم اند، يا روح؟
فرمود: «روح. هر مؤمنى در هر نقطه اى از نقاط زمين بميرد، به روح او گفته مى شود: به وادى السلام برو. آن جا قطعه اى از بهشت برين است».
55. الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام: إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام لَمَّا احتُضِرَت أوصَت عَلِيّا عليه السلام فَقالَت: إذا أنَا مِتُّ فَتَوَلَّ أنتَ غُسلي وجَهِّزني، وصَلِّ عَلَيَّ، وأنزِلني قَبري، وألحِدني، وسَوِّ التُّرابَ عَلَيَّ، وَاجلِس عِندَ رَأسي قُبالَةَ وَجهي، فَأَكثِر مِن تِلاوَةِ القُرآنِ وَالدُّعاءِ، فَإِنَّها ساعَةٌ يَحتاجُ المَيِّتُ فيها إلى اُنسِ الأَحياءِ. [۹۱]
55. امام صادق عليه السلام ـ به نقل از پدرانش عليهم السلام ـ: فاطمه عليهاالسلام چون به حال احتضار افتاد، به على عليه السلام وصيّت كرد و گفت: «از دنيا كه رفتم، تو خود، مرا غسل ده و كفن كن، و بر من نماز بخوان، و داخل قبرم ببر و در لحدم بگذار و خاك بر من بريز و آن گاه در بالينم، رو به روى صورتم بنشين و زياد قرآن و دعا بخوان؛ زيرا اين لحظه، لحظه اى است كه مرده به اُنس با زندگان، نياز دارد».
2 / 3: مَن يَنبغِي الاُنسُ بِهِ
2 / 3: كسانى كه بايسته اُنس گرفتن اند
أ ـ أولِياءُ اللّهِ عز و جل
الف ـ دوستان خدا
56. الإمام زين العابدين عليه السلام: اللّهُمَّ... ألبِس قَلبِي الوَحشَةَ مِن شِرارِ خَلقِكَ، وهَب لِيَ الاُنسَ بِكَ وبِأَولِيائِكَ وأهلِ طاعَتِكَ. [۹۲]
56. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! جامه گريز از نابه كارانِ خَلقت را بر من بپوشان، و خوگيرى با خود و دوستانت و فرمان بُردارانت را به من ارزانى دار.
ب ـ المُؤمِنُ
ب ـ مؤمن
57. فلاح السائل عن جميل بن درّاج: دَخَلَ رَجُلٌ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ لَهُ: يا سَيِّدي عَلَت سِنّي وماتَ أقارِبي، وأنَا خائِفٌ أن يُدرِكَنِي المَوتُ ولَيسَ لي مَن آنَسُ بِهِ وأرجِعُ إلَيهِ.
فَقالَ لَهُ: إنَّ مِن إخوانِكَ المُؤمِنينَ مَن هُوَ أقرَبُ نَسَبا أو سَبَبا، واُنسُكَ بِهِ خَيرٌ مِن اُنسِكَ بِقَريبٍ، ومَعَ هذا فَعَلَيكَ بِالدُّعاءِ، وأن تَقولَ عَقيبَ كُلِّ صَلاةٍ:
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، اللّهُمَّ إنَّ الصّادِقَ قالَ: إنَّكَ قُلتَ: ما تَرَدَّدتُ في شَيءٍ أنَا فاعِلُهُ كَتَرَدُّدي في قَبضِ روحِ عَبدِيَ المُؤمِنِ، يَكرَهُ المَوتَ وأكرَهُ مَساءَتَهُ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وعَجِّل لِوَلِيِّكَ الفَرَجَ وَالعافِيَةَ وَالنَّصرَ، ولا تَسُؤني في نَفسي، ولا في أحَدٍ مِن أحِبَّتي. [۹۳]
57. فلاح السائل ـ به نقل از جميل بن درّاج ـ: مردى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و گفت: سَرورم! سنّم بالا رفته و نزديكانم مرده اند و مى ترسم مرگ به سراغم آيد و كسى را ندارم كه با او خو بگيرم و معاشرت كنم.
امام عليه السلام به او فرمود: «بعضى از برادران مؤمن تو هستند كه از خويشاوند نَسبى يا سببى، نزديك ترند. دمخور شدن تو با چنين كسانى، بهتر از دمخور شدن با نزديكان است. با اين حال، تو را به دعا كردن توصيه مى كنم و اين كه در پس هر نمازى بگويى:
بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست. بار خدايا! صادق گفت كه تو فرموده اى: در هيچ كارى به اندازه گرفتن جان بنده مؤمنم، دو دل نمى شوم: او مرگ را خوش ندارد و من ناراحتى او را خوش ندارم. بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و در فَرَج و عافيت و پيروزى وليّت تعجيل فرما، و مرا در باره خودم و هيچ يك از عزيزانم، دچار غم مساز».
ج ـ العاقِلُ
ج ـ خردمند
58. الإمام الكاظم عليه السلام: يا هِشامُ، إيّاكَ ومُخالَطَةَ النّاسِ وَالاُنسَ بِهِم، إلّا أن تَجِدَ مِنهُم عاقِلاً ومَأمونا فَآنِس بِهِ، وَاهرُب مِن سائِرِهِم كَهَرَبِكَ مِنَ السِّباعِ الضّارِيَةِ. [۹۴]
58. امام كاظم عليه السلام: اى هشام! از آميختن و دمخور شدن با مردم بپرهيز، مگر اين كه در ميان آنها خردمند و امينى بيابى. در اين صورت، با او دمخور شو و از بقيّه آنان، همچون گريختنت از حيوانات درنده، بگريز.
د ـ الوَدودُ
د ـ مهربان
59. الإمام عليّ عليه السلام: أحَقُّ النّاسِ أن يُؤنَسَ بِهِ، الوَدودُ المَألوفُ. [۹۵]
59. امام على عليه السلام: شايسته ترينِ افراد براى خوگيرى (معاشرت)، كسى است كه مهربان و خون گرم باشد.
ه ـ الأَنيسُ المُوافِقُ
ه ـ همدم سازگار
60. الإمام عليّ عليه السلام: الاُنسُ في ثَلاثَةٍ: الزَّوجَةِ المُوافِقَةِ، وَالوَلَدِ الصّالِحِ، وَالأَخِ المُوافِقِ. [۹۶]
60. امام على عليه السلام: سه چيز، مايه اُنس است: زن سازگار و فرزند شايسته و دوست سازگار.
61. الإمام زين العابدين عليه السلام: أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ، فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَها لَكَ سَكَنا واُنسا، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل عَلَيكَ، فَتُكرِمَها وتَرفُقَ بِها. [۹۷]
61. امام زين العابدين عليه السلام: حقّ زوجه، اين است كه بدانى خداى عز و جل او را مايه آرامش و اُنس تو قرار داده و بدانى كه اين خود، نعمتى است از جانب خداوند عز و جل به تو. پس، او را گرامى بدارى و با او مهربان باشى.
62. عنه عليه السلام: أمّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِمِلكِ النِّكاحِ، فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ جَعَلَها سَكَنا ومُستَراحا، واُنسا وواقِيَةً، وكَذلِكَ كُلُّ واحِدٍ مِنكُما يَجِبُ أن يَحمَدَ اللّهَ عَلى صاحِبِهِ، ويَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنهُ عَلَيهِ... فَإِنَّ لَها حَقَّ الرَّحمَةِ وَالمُؤانَسَةِ. [۹۸]
62. امام زين العابدين عليه السلام: حقّ همسرت، اين است كه بدانى خدا او را مايه آرامش و استراحت و اُنس و نگهدارى تو قرار داده است و هر يك از شما دو نفر (زن و شوهر) بايد خدا را بر [نعمت وجود] همسرش سپاس گويد و بداند كه اين، نعمتى است از جانب خداوند به او... و او (همسرت) از حقّ مهربانى و همدلى برخوردار است.
63. الإمام الصادق عليه السلام: الاُنسُ في ثَلاثٍ: فِي الزَّوجَةِ المُوافِقَةِ، وَالوَلَدِ البارِّ، وَالصَّديقِ المُصافي. [۹۹]
63. امام صادق عليه السلام: سه چيز، مايه اُنس است: همسر سازگار، فرزند نيكوكار [با والدين]، و دوست يك رنگ.
64. الخصال عن أبي خالد السِّجِستاني عنه عليه السلام: خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ، زائِلَ العَقلِ، مَشغولَ القَلبِ: فَأَوَّلُها صِحَّةُ البَدَنِ، وَالثّانِيَةُ الأَمنُ، وَالثّالِثَةُ السَّعَةُ فِي الرِّزقِ، وَالرّابِعَةُ الأَنيسُ المُوافِقُ.
قُلتُ: ومَا الأَنيسُ المُوافِقُ؟ قالَ: الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ، وَالوَلَدُ الصّالِحُ، وَالخَليطُ الصّالِحُ، وَالخامِسةُ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ: الدَّعَةُ [۱۰۰]. [۱۰۱]
64. الخصال ـ به نقل از ابو خالد سِجِستانى ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «پنج چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد، پيوسته زندگى اش تلخ، فكرش پريشان و دلش مشغول است: اوّل، تن درستى و دوم، امنيت و سوم، گشايش در روزى و چهارم، همدم سازگار».
من گفتم: همدم سازگار، چيست؟
فرمود: «زن خوب، فرزند خوب، و همنشين خوب. و پنجم ـ كه جامع اين چهارتاست ـ، رفاه (آسايش) است».
2 / 4: ما يورِثُ الاُنسَ
2 / 4: آنچه مايه اُنس مى شود
أ ـ حُسنُ الخُلُقِ
الف ـ خوش اخلاقى
65. الإمام عليّ عليه السلام: مَن حَسُنَ خُلُقُهُ كَثُرَ مُحِبُّوهُ، وأنِسَتِ النُّفوسُ بِهِ. [۱۰۲]
65. امام على عليه السلام: كسى كه اخلاقش نيكو باشد، دوستدارانش زياد مى شوند و جان ها به او خو مى گيرند.
ب ـ حُسنُ العِشرَةِ
ب ـ خوش معاشرت بودن
66. الإمام عليّ عليه السلام: بِحُسنِ العِشرَةِ تَأنَسُ الرِّفاقُ. [۱۰۳]
66. امام على عليه السلام: با خوش معاشرت بودن است كه دوستان، اُنس مى گيرند.
ج ـ لينُ الجانِبِ
ج ـ نرم خويى
67. الإمام عليّ عليه السلام: بِلينِ الجانِبِ تَأنَسُ النُّفوسُ. [۱۰۴]
67. امام على عليه السلام: بر اثر نرم خويى، جان ها [با يكديگر] انس مى گيرند.
د ـ الإِحسانُ
د ـ نيكى كردن
68. الإمام عليّ عليه السلام: كُلُّ مُحسِنٍ مُستَأنِسٌ. [۱۰۵]
68. امام على عليه السلام: هر نيكوكارى، انس پذير است.
69. عنه عليه السلام: اِصطَنِعُوا المَعروفَ تَكسِبُوا الحَمدَ، وَاستَشعِرُوا الحَمدَ يُؤنِس بِكُمُ (العُقَلاءُ). [۱۰۶]
69. امام على عليه السلام: نيكى كنيد تا ستايش به دست آوريد، و ستايش كردن [از نيكى ديگران] را شيوه خود كنيد تا خردمندان با شما انس گيرند.
ه ـ الزّينَةُ
ه ـ آرايش
70. الإمام الصادق عليه السلام: الخِضابُ بِالسَّوادِ اُنسٌ لِلنِّساءِ، ومَهابَةٌ لِلعَدُوِّ. [۱۰۷]
70. امام صادق عليه السلام: خضاب كردن [موى سر و ريش] با رنگ سياه، مايه انس زنان و ترس دشمن است.
و ـ الدُّعاءُ
و ـ دعا
71. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ رَجُلٌ بِالمَدينَةِ يَدخُلُ مَسجِدَ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله، فَقالَ: اللّهُمَّ آنِس وَحشَتي، وصِل وَحدَتي، وَارزُقني جَليسا صالِحا.
فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ في أقصَى المَسجِدِ فَسَلَّمَ عَلَيهِ، وقالَ لَهُ: مَن أنتَ يا عَبدَ اللّهِ؟
فَقالَ: أنَا أبو ذَرٍّ، فَقالَ الرَّجُلُ: اللّهُ أكبَرُ، اللّهُ أكبَرُ.
فَقالَ أبو ذَرٍّ: ولِمَ تُكَبِّرُ يا عَبدَ اللّهِ؟ فَقالَ: إنّي دَخَلتُ المَسجِدَ فَدَعَوتُ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ أن يُؤنِسَ وَحشَتي، وأن يَصِلَ وَحدَتي، وأن يَرزُقَني جَليسا صالِحا.
فَقالَ لَهُ أبو ذَرٍّ: أنَا أحَقُّ بِالتَّكبيرِ مِنكَ إذا كُنتُ ذلِكَ الجَليسَ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهَ صلى الله عليه و آله يَقولُ: أنَا وأنتُم عَلى تُرعَةٍ [۱۰۸] يَومَ القِيامَةِ حَتّى يَفرُغَ النّاسُ مِنَ الحِسابِ، قُم يا عَبدَ اللّهِ فَقَد نَهَى السُّلطانُ عَن مُجالَسَتي. [۱۰۹]
71. امام صادق عليه السلام: مردى در مدينه به مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و گفت: بار خدايا! براى منِ بى كس، همدلى قرار ده و مرا از تنهايى به در آور و همنشين شايسته اى روزى ام كن.
در اين هنگام، مردى را در انتهاى مسجد ديد و به او سلام كرد و گفت: تو كيستى، اى بنده خدا؟
گفت: ابوذرم.
مرد گفت: اللّه اكبر، اللّه اكبر.
ابوذر گفت: چرا تكبير مى گويى، اى بنده خدا؟
گفت: وارد مسجد كه شدم و دعا كردم خداوند عز و جل مرا از بى كسى نجات دهد و از تنهايى به درم آورد و همنشين شايسته اى روزى ام كند.
ابوذر گفت: من بايد تكبير بگويم، اگر آن همنشين، من باشم؛ زيرا از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد: «من و شما، در روز قيامت، بر روى تُرعه اى [۱۱۰] هستيم، تا آن گاه كه كار حسابرسى مردم به پايان رسد». اى بنده خدا! برخيز [و برو] كه سلطان، [۱۱۱] همنشينى با مرا قدغن كرده است.
2 / 5: آفاتُ الاُنسِ
2 / 5: آسيب هاى اُنس گرفتن
72. الإمام عليّ عليه السلام: سوءُ الخُلُقِ يوحِشُ النَّفسَ، ويَرفَعُ الاُنسَ. [۱۱۲]
72. امام على عليه السلام: بداخلاقى، آدمى را بى كس و تنها مى كند و انس گيرى را از بين مى برد.
73. عنه عليه السلام: مَن ساءَ خُلُقُهُ، قَلاهُ [۱۱۳] مُصاحِبُهُ ورَفيقُهُ. [۱۱۴]
73. امام على عليه السلام: كسى كه بداخلاق باشد، يار و رفيقش از او بيزار مى شوند.
74. عنه عليه السلام: مَن ساءَ خُلُقُهُ، أعوَزَهُ الصَّديقُ وَالرَّفيقُ. [۱۱۵]
74. امام على عليه السلام: كسى كه اخلاقش بد باشد، بى دوست و رفيق مى ماند.
75. عنه عليه السلام: مَن خَشُنَت عَريكَتُهُ [۱۱۶]، أقفَرَت حاشِيَتُهُ. [۱۱۷]
75. امام على عليه السلام: كسى كه درشت خو باشد، اطرافيانش را از دست مى دهد.
76. عنه عليه السلام: اُنسُ الأَمنِ تُذهِبُهُ وَحشَةُ الوَحدَةِ، واُنسُ الجَماعَةِ يُنَكِّدُهُ [۱۱۸] وَحشَةُ المَخافَةِ. [۱۱۹]
76. امام على عليه السلام: احساس تنهايى، آرامش امنيت را از بين مى برد، و احساس ترس، انس با جماعت را به تلخى تبديل مى كند.
راجع: المحبة في الكتاب والسنة: القسم الأوّل / الفصل الرابع: موانع المحبّة / آفات المحبة.
ر. ك: دوستى در قرآن و حديث: ص96 (بخش يكم / فصل چهارم: موانع دوستى / آفات دوستى).
2 / 6: مَن لا يَنبَغِي الاُنسُ بِهِ
2 / 6: كسانى كه بايسته اُنس گرفتن نيستند
أ ـ قَرينُ السَّوءِ
الف ـ همنشين بد
الكتاب
قرآن
«وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَالَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً * يَاوَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِى وَ كَانَ الشَّيْطَانُ لِلْاءِنسَانِ خَذُولًا”. [۱۲۰]
«و روزى است كه ستمگر، دست هاى خود را مى گزد و مى گويد: كاش با پيامبر، راهى بر مى گزيدم! اى واى! كاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم! او مرا به گم راهى كشاند، پس از آن كه قرآن به من رسيده بود و البته شيطان، همواره فرو گذارنده انسان است».
الحديث
حديث
77. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أوحَشُ الوَحشَةِ قَرينُ السَّوءِ. [۱۲۱]
77. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدترين تنهايى، [بودن با] همنشين بد است.
78. عنه صلى الله عليه و آله: إيّاكَ وصاحِبَ السَّوءِ فَإِنَّهُ قَطعَةٌ مِنَ النّارِ، لا يَنفَعُكَ وُدُّهُ، ولا يَفي لَكَ بِعَهدِهِ. [۱۲۲]
78. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زنهار از يار بد؛ چرا كه يار بد، پاره اى از آتش است. دوستى اش تو را سودى نمى رساند و به عهد خويش با تو وفا نمى كند!
79. الإمام عليّ عليه السلام: كُن بِالوَحدَةِ آنَسَ مِنكَ بِقُرَناءِ السَّوءِ. [۱۲۳]
79. امام على عليه السلام: با تنهايى دمخورتر باش تا با همنشينان بد.
80. عنه عليه السلام: اِحذَر مُجالَسَةَ قَرينِ السَّوءِ، فَإِنَّهُ يُهلِكُ مُقارِنَهُ، ويُردي [۱۲۴] مُصاحِبَهُ. [۱۲۵]
80. امام على عليه السلام: از همنشينى با دوست بد بپرهيز، كه دوست بد، همنشين خود را به هلاكت مى افكند و يار خود را به نابودى مى كشاند. [۱۲۶]
81. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: تَوَحَّشتُ فِي القَفرِ البَلقَعِ [۱۲۷]، فَلَم أرَ وَحشَةً أشَدَّ مِن قَرينِ السَّوءِ. [۱۲۸]
81. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: در بيابان برهوت، تنها شدم؛ امّا تنهايى را بدتر از [بودن] با همنشين بد نديدم.
82. الإمام الرضا عليه السلام:
لَبِستُ بِالعِفَّةِ ثَوبَ الغِنى وصِرتُ أمشي شامِخَ الرّاسِ
لَستُ إلَى النِّسناسِ [۱۲۹] مُستَأنِسا لكِنَّني آنَسُ بِالنّاسِ
إذا رَأَيتُ التّيهَ [۱۳۰] مِن ذِي الغِنى تِهتُ عَلَى التّائِهِ بِالياسِ [۱۳۱]
82. امام رضا عليه السلام: با مناعت طبع، جامه بى نيازى پوشيدم
و سرافراز، راه رفتم.
با نَسناس، [۱۳۲] انس نمى گيرم
بلكه با مردمان، انس مى گيرم.
هر گاه تكبّر ثروتمند را ديدم
با طمع بُريدن [از او]، بزرگى مى فروشم
ب ـ الجاهِلُ
ب ـ نادان
83. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: العاقِلُ بِخُشونَةِ العَيشِ مَعَ العُقَلاءِ، آنَسُ مِنهُ بِلينِ العَيشِ مَعَ السُّفَهاءِ. [۱۳۳]
83. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: خردمند را، به سختى زيستن با خردمندان، بِهْ كه به خوشى زيستن با نابخردان!
84. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في دُعائِهِ ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَاجعَلنا مِمَّن جاسوا [۱۳۴] خِلالَ ديارِ الظّالِمينَ، وَاستَوحَشوا مِن مُؤانَسَةِ الجاهِلينَ. [۱۳۵]
84. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعايش ـ: بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه در ميان خانه هاى ستمگران، جستجو كردند و از همدلى با نادانان رميدند.
2 / 7: ذَمُّ الاِستِرسالِ بِالاُنسِ
2 / 7: نكوهش انس گرفتن بى قيد و بند
85. الإمام الصادق عليه السلام: حِشمَةُ الاِنقِباضِ أبقى لِلعِزِّ مِن اُنسِ التَّلاقي [۱۳۶]. [۱۳۷]
85. امام صادق عليه السلام: حُجب و حيا داشتن [در روابط دوستانه]، عزّت [و احترام] را بيشتر نگه مى دارد تا خودمانى شدن.
86. الإمام الرضا عليه السلام: الاِستِرسالُ بِالاُنسِ يُذهِبُ المَهابَةَ. [۱۳۸]
86. امام رضا عليه السلام: معاشرتِ (مردمْ آميزى) بى حدّ و مرز، هيبت را از بين مى برد.
الفصل الثّالث: ما ينبغي الاُنس به
فصل سوم: آنچه شايسته اُنس گرفتن است
3 / 1: الإِيمانُ
3 / 1: ايمان
87. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى: لَو لَم يَكُن فِي الأَرضِ إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ لَاستَغنَيتُ بِهِ عَن جَميعِ خَلقي، ولَجَعَلتُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنسا لا يَحتاجُ إلى أحَدٍ. [۱۳۹]
87. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداى ـ تبارك و تعالى ـ فرمود: «اگر در زمين، تنها يك مؤمن مى بود، به وجود او از همه خلقم بى نياز مى شدم و از ايمانش براى او همدمى قرار مى دادم كه به كسى نيازمند نباشد».
88. عنه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى: لِيَأذَن بِحَربٍ مِنّي مَن آذى عَبدِيَ المُؤمِنَ، وَليَأمَن غَضَبي مَن أكرَمَ عَبدِيَ المُؤمِنَ، ولَو لَم يَكُن مِن خَلقي فِي الأَرضِ ـ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ـ إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ مَعَ إمامٍ عادِلٍ، لَاستَغنَيتُ بِهِما عَن جَميعِ ما خَلَقتُ في أرضي، ولَقامَت سَبعُ سَماواتٍ وأرَضينَ بِهِما، وجَعَلتُ لَهُما مِن إيمانِهِما اُنسا لا يَحتاجانِ إلى اُنسِ سِواهُما. [۱۴۰]
88. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداى ـ تبارك و تعالى ـ فرمود: «هر كس بنده مؤمن مرا بيازارد، بايد با من اعلان جنگ دهد و هر كس بنده مؤمن مرا گرامى بدارد، از خشم من در امان خواهد بود. اگر در روى زمين، از مشرق تا مغرب، تنها يك مؤمن با يك پيشواى دادگر وجود داشته باشد، به وجود آن دو از همه آنچه در زمينم آفريده ام، بى نياز مى شوم، و هفت آسمان و زمين به واسطه آن دو، برپا خواهند بود و براى آنها از ايمانشان همدمى قرار مى دهم كه به هيچ همدم ديگرى نيازى نداشته باشند».
89. الإمام الصادق عليه السلام: ما مِن مُؤمِنٍ إلّا وقَد جَعَلَ اللّهُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنسا يَسكُنُ عَلَيهِ، حَتّى لَو كانَ عَلى قُلَّةِ جَبَلٍ لَم يَستَوحِش. [۱۴۱]
89. امام صادق عليه السلام: هيچ مؤمنى نيست، مگر اين كه خداوند از ايمانش براى او، همدمى قرار مى دهد كه به آن آرام گيرد، به طورى كه اگر در قلّه كوهى هم باشد، احساس تنهايى نكند.
90. عنه عليه السلام: لَو أنَّ مُؤمِنا عَلى قُلَّةِ جَبَلٍ لَبَعَثَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ إلَيهِ شَيطانا يُؤذيهِ، ويَجعَلُ اللّهُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنسا لا يَستَوحِشُ مَعَهُ إلى أحَدٍ. [۱۴۲]
90. امام صادق عليه السلام: اگر مؤمنى بر ستيغ كوهى باشد، خداوند عز و جل به نزدش شيطانى مى فرستد تا آزارش دهد، و از ايمانش براى او همدمى قرار مى دهد كه با وجود آن، احساس دل تنگى براى هيچ كس نكند.
3 / 2: القُرآنُ
3 / 2: قرآن
91. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أنِسَ بِتِلاوَةِ القُرآنِ، لَم توحِشهُ مُفارَقَةُ الإِخوانِ. [۱۴۳]
91. امام على عليه السلام: هر كس به تلاوت قرآن اُنس گيرد، از جدايى دوستان، احساس تنهايى نمى كند.
92. جامع الأخبار: اِستَوصى رَجُلٌ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام عِندَ خُروجِهِ إلَى السَّفَرِ، فَقالَ عليه السلام: ... إن أرَدتَ المُؤنِسَ فَالقُرآنُ يَكفيكَ. [۱۴۴]
92. جامع الأخبار: مردى هنگام بيرون رفتن به سفر، از امير مؤمنان عليه السلام پندى خواست. ايشان فرمود: «اگر همدم خواستى، قرآن، تو را بَسَنده است».
93. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في دُعائِهِ عِندَ خَتمِ القُرآنِ ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجعَلِ القُرآنَ لَنا في ظُلَمِ اللَّيالي مُؤنِسا، ومِن نَزَغاتِ الشَّيطانِ وخَطَراتِ الوَسواسِ حارِسا. [۱۴۵]
93. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعاى ايشان پس از ختم قرآن ـ: بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست، و قرآن را در تاريكى هاى شب ها مونس ما، و در برابر تحريكات شيطان و وسوسه هاى اهريمن، نگهبان ما قرار ده.
94. الإمام الصادق عليه السلام ـ مِن قَولِهِ بَعدَ قِراءَةِ القُرآنِ ـ: اللّهُمَّ... اجعَلهُ لي اُنسا في قَبري، واُنسا في حَشري، واُنسا في نَشري [۱۴۶]. [۱۴۷]
94. امام صادق عليه السلام ـ از دعاى ايشان بعد از تلاوت قرآن ـ: بار خدايا!... اين [قرآن] را همدم من در قبرم، و مونس من در روز حشر و نشرم قرار ده.
3 / 3: التَّقوى
3 / 3: پرهيزگارى
95. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن خَرَجَ مِن ذُلِّ المَعصِيَةِ إلى عِزِّ الطّاعَةِ، آنَسَهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِغَيرِ أنيسٍ، وأعانَهُ بِغَيرِ مالٍ. [۱۴۸]
95. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس از خوارىِ گناه به سرفرازىِ طاعت در آيد، خداوند عز و جل او را بى هيچ همدمى از دل تنگى به در مى آورد و بدون [دادن] مالى كمكش مى كند.
96. الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ اتَّقَى اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، أعطاهُ اللّهُ اُنسا بِلا أنيسٍ، وغِنىً بِلا مالٍ، وعِزّا بِلا سُلطانٍ. [۱۴۹]
96. امام على عليه السلام: هر كس از خداوند، چنان كه بايد پَروا داشته باشد، خدا او را بى هيچ همدمى از تنهايى به در مى آورد و بى هيچ مالى توانگرش مى كند و بى هيچ قدرتى عزّتش مى بخشد.
97. الإمام الصادق عليه السلام: ما نَقَلَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ عَبدا مِن ذُلِّ المَعاصي إلى عِزِّ التَّقوى إلّا أغناهُ مِن غَيرِ مالٍ، وأعَزَّهُ مِن غَيرِ عَشيرَةٍ، وآنَسَهُ مِن غَيرِ بَشَرٍ. [۱۵۰]
97. امام صادق عليه السلام: خداى عز و جل هيچ بنده اى را از خوارىِ گناهان به سرافرازىِ پرهيزگارى منتقل نكرد، مگر اين كه او را بدون [دادن] مال، توانگر ساخت و بدون ايل و تبار، نيرومندش گردانيد و بدون آدميزادى اُنس بخشيد.
3 / 4: الكِتابُ
3 / 4: كتاب
98. الإمام عليّ عليه السلام: مَن تَسَلّى بِالكُتُبِ لَم تَفُتهُ سَلوَةٌ. [۱۵۱]
98. امام على عليه السلام: هر كس با كتاب ها آرام گيرد، هيچ آرامشى را از دست نداده است.
99. الإمام الصادق عليه السلام ـ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ ـ: اُكتُب وبُثَّ عِلمَكَ في إخوانِكَ، فَإِن مِتَّ فَأَورِث كُتُبَكَ بَنيكَ؛ فَإِنَّهُ يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانُ هَرجٍ لا يَأنَسونَ فيهِ إلّا بِكُتُبِهِم. [۱۵۲]
99. امام صادق عليه السلام ـ به مفضّل بن عمر ـ: بنويس و دانش خود را در ميان برادرانت منتشر كن و چون مُردى، كتاب هايت را به فرزندانت ميراث ده؛ زيرا روزگارى پرآشوب بر مردم فرا مى رسد كه در آن جز با كتاب هايشان انس نمى گيرند.
3 / 5: العِلمُ
3 / 5: دانش
100. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا العِلمَ... وهُوَ أنيسٌ فِي الوَحشَةِ، وصاحِبٌ فِي الوَحدَةِ. [۱۵۳]
100. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش بياموزيد... كه همدم بى كسى و يار تنهايى است.
101. عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ خَليلُ المُؤمِنِ، وَالحِلمُ وَزيرُهُ، وَالعَقلُ دَليلُهُ، وَالعَمَلُ قَيِّمُهُ، وَاللِّينُ أخوهُ، وَالرِّفقُ والِدُهُ، وَالصَّبرُ أميرُ جُنودِهِ. [۱۵۴]
101. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش، دوست مؤمن است و بردبارى، دستيار او و خِرد، راه نمايش و كار، سرپرستش و نرمش، برادرش و مدارا پدرش و شكيبايى، فرمانده سپاهش.
102. عنه صلى الله عليه و آله: اُطلُبُوا العِلمَ... لِأَنَّهُ مَعالِمُ الحَلالِ وَالحَرامِ، ومَنارُ سُبُلِ الجَنَّةِ، وَالمُؤنِسُ فِي الوَحشَةِ، وَالصّاحِبُ فِي الغُربَةِ وَالوَحدَةِ، وَالمُحَدِّثُ فِي الخَلوَةِ. [۱۵۵]
102. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش بجوييد...؛ چرا كه نشانه هاى (وسيله شناخت) حلال و حرام است، و چراغ راه نماى راه هاى بهشت، و همدم بى كسى، و يار غربت و تنهايى، و هم سخن در خلوت.
103. الإمام عليّ عليه السلام: عَلَيكُم بِطَلَبِ العِلمِ فَإِنَّ طَلَبَهُ فَريضَةٌ، وهُوَ صِلَةٌ بَينَ الإِخوانِ، ودالٌّ عَلَى المُرُوءَةِ، وتُحفَةٌ فِي المَجالِسِ، وصاحِبٌ فِي السَّفَرِ، واُنسٌ فِي الغُربَةِ. [۱۵۶]
103. امام على عليه السلام: بر شما باد تحصيل دانش؛ چرا كه تحصيل آن واجب است، و هم موجب پيوند ميان برادران است و نشانگر مردانگى [و شخصيت] و ارمغان انجمن ها، و يار سفر و همدم تنهايى است.
104. عنه عليه السلام: العِلمُ أفضَلُ الأَنيسَينِ. [۱۵۷]
104. امام على عليه السلام: دانش، بهترين همدم است.
105. عنه عليه السلام: مَن خَلا بِالعِلمِ لَم توحِشهُ خَلوَةٌ. [۱۵۸]
105. امام على عليه السلام: هر كس با دانشْ خلوت كند، از هيچ خلوتى احساس تنهايى نمى كند.
106. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: الاُنسُ بِالعِلمِ مِن نُبلِ الهِمَّةِ. [۱۵۹]
106. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: همدمى با دانش، از بلندى همّت است.
107. الإمام الباقر عليه السلام: العِلمُ ثِمارُ الجَنَّةِ واُنسٌ فِي الوَحشَةِ. [۱۶۰]
107. امام باقر عليه السلام: دانش، ميوه هاى بهشت است و مونس تنهايى.
3 / 6: الحَقُّ
3 / 6: حق
108. الإمام عليّ عليه السلام ـ لِأَبي ذَرٍّ لَمّا اُخرِجَ إلَى الرَّبَذَةِ ـ: يا أبا ذَرٍّ... وَاللّهِ لَو كانَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ عَلى عَبدٍ رَتقا [۱۶۱] ثُمَّ اتَّقَى اللّهَ عَزَّ وجَلَّ جَعَلَ لَهُ مِنها مَخرَجاً، فَلا يُؤنِسكَ إلَا الحَقُّ، ولا يوحِشكَ إلَا الباطِلُ. [۱۶۲]
108. امام على عليه السلام ـ به ابو ذر، آن گاه كه به ربذه تبعيد شد ـ: اى ابو ذر!... به خدا سوگند، اگر آسمان ها و زمين بر بنده اى فرو بسته شوند و او پرهيزگارى از خداوند عز و جل را پيشه كند، خداوند براى او از آنها راه خروجى مى گشايد. پس زنهار! جز با حق، انس مگير و جز از باطل مگريز.
3 / 7: ذِكرُ نِعمَةِ اللّه عزّوجلِّ
3 / 7: ياد كردن از نعمت هاى خداوند
109. الإمام الباقر عليه السلام: إلهي ذِكرُ عَوائِدِكَ يُؤنِسُني، وَالرَّجاءُ لِاءِنعامِكَ يُقَوّيني. [۱۶۳]
109. امام باقر عليه السلام: معبود من! ياد بخشش هاى تو، مرا آرامش مى بخشد و اميد به نعمت بخشى تو، به من نيرو مى دهد.
3 / 8: الآخِرَةُ
3 / 8: آخرت
110. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أصبَحَ وَالآخِرَةُ هَمُّهُ، استَغنى بِغَيرِ مالٍ، وَاستَأنَسَ بِغَيرِ أهلٍ، وعَزَّ بِغَيرِ عَشيرَةٍ. [۱۶۴]
110. امام على عليه السلام: هر كس روز خود را با نگرانى و اندوهِ آخرت آغاز كند، بدون دارايى و مال، توانگر مى شود و بى اهل و عيال، اُنس مى گيرد و بى ايل و تبار، قدرتمند مى شود.
3 / 9: الأَمَلُ
3 / 9: آرزو
111. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ: الأَمَلُ رَفيقٌ مُؤنِسٌ، إن لَم يُبَلِّغكَ فَقَدِ استَمتَعتَ بِهِ. [۱۶۵]
111. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ: آرزو، همراهى همدم است. اگر تو را [به مقصد] نرساند، [لااقل] از آن لذّت مى برى.
راجع: هذه الموسوعة: ج6 ص61 (الأمل).
ر. ك: همين دانش نامه: ج6 ص61 (آرزو).
3 / 10: المَوتُ
3 / 10: مرگ
112. الإمام عليّ عليه السلام: وَاللّهِ لَابنُ أبي طالِبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَديِ اُمِّهِ. [۱۶۶]
112. امام على عليه السلام: به خدا كه اُنس پسر ابو طالب با مرگ، بيشتر است از [اُنس] كودك با پستان مادرش.
113. الإمام زين العابدين عليه السلام: اللّهُمَّ... وَاجعَل لَنا مِن صالِحِ الأَعمالِ عَمَلاً نَستَبطِئُ مَعَهُ المَصيرَ إلَيكَ، ونَحرِصُ لَهُ عَلى وَشكِ اللِّحاقِ بِكَ، حَتّى يَكونَ المَوتُ مَأنَسَنَا الَّذي نَأنَسُ بِهِ، ومَألَفَنَا الَّذي نَشتاقُ إلَيهِ. [۱۶۷]
113. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا!... ما را از چنان كردارهاى شايسته اى برخوردار فرما كه با وجود آنها، بى صبرانه در انتظار آمدن به سوى تو باشيم و براى پيوستن به تو، لحظه شمارى كنيم، آن سان كه مرگ، كاشانه اُنس ما باشد كه در آن آرام گيريم و آشيانه اُلفتمان كه شوق رسيدن به آن داشته باشيم.
3 / 11: ما يَستَوحِشُ الجاهِلُ مِنهُ
3 / 11: آنچه نادان از آن مى رمد
114. الإمام عليّ عليه السلام: الجاهِلُ يَستَوحِشُ مِمّا يَأنَسُ بِهِ الحَكيمُ. [۱۶۸]
114. امام على عليه السلام: آنچه خردمند بِدان اُنس مى گيرد، نادان از آن مى رمد.
115. عنه عليه السلام ـ في كَلامِهِ لِكُمَيلِ ـ: اللّهُمَّ بَلى، لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ بِحُجَّةٍ، ظاهرٍ أوخافٍ مَغمورٍ، لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وبَيِّناتُهُ. وكَم وأينَ؟ اُولئِكَ الأَقَلّونَ عَدَدا، الأَعظَمونَ خَطَرا، بِهِم يَحفَظُ اللّهُ حُجَجَهُ حَتّى يودِعوها نُظَراءَهُم، ويَزرَعوها في قُلوبِ أشباهِهِم، هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقائِقِ الاُمورِ، فَباشَروا رَوحَ اليَقينِ، وَاستَلانوا مَا استَوعَرَهُ [۱۶۹] المُترَفونَ، وأنِسوا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلونَ، صَحِبُوا الدُّنيا بِأَبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الأَعلى، يا كُمَيلُ اُولئِكَ خُلَفاءُ اللّهِ وَالدُّعاةُ إلى دينِهِ. [۱۷۰]
115. امام على عليه السلام ـ در گفتار ايشان به كميل بن زياد ـ: آرى، زمين هرگز از برپا دارنده حجّت ـ كه يا آشكار است و يا ترسان و نهان ـ خالى نمى ماند تا حجّت ها و دلايل خداوند، از بين نرود. اين حجّت ها چندند و كجايند؟ شمار آنان، بسى اندك است؛ ليكن مقامشان بسى بزرگ است. خداوند به واسطه ايشان دليل هاى خويش را حفظ مى كند تا آنها را به همتايان آنان بسپارد و آنها را در دل هاى همانند آنان كِشت كند. علم، آنان را به حقايق امور رسانيده است و به روح يقين دست يافته اند، و آنچه را نازپروردگان دشوار مى دانند، آنان نرم [و آسان] يافته اند، و به آنچه نادانان از آن مى گريزند، آنان اُنس مى گيرند. در دنيا با بدن هايى به سر مى برند كه جان هاى آنها به جايگاه برين آويخته است. اى كميل! اينان اند جانشينان خدا و دعوتگران به دين او.
الفصل الرّابع: ما لا ينبغي الاُنس به
فصل چهارم: آنچه شايسته اُنس گرفتن نيست
أ ـ شَهَواتُ النَّفسِ
الف ـ خواهش هاى نفسانى
116. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ سَلمانَ الفارِسِيَّ ـ: إلهي قَد أنِستُ إلى نَفسي، وقَذَفَتني فِي المَهالِكِ شَهَواتي، وتَعاطَت ما تَعاطَت، وطاوَعتُها فيما مَضى مِن عُمُري ولا أجِدُها تُطيعُني، أدعوها إلى رُشدِها فَتَأبى أن تُطيعَني، وأشكو إلَيكَ رَبِّ ما أشكو لِتُصرِخَني وتَستَنقِذَني. [۱۷۱]
116. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعايى كه به سلمان فارسى آموخت ـ: معبودا! من با نفْس خويش خو گرفتم و خواهش هايم مرا در هلاكتگاه ها در افكندند و بلاها بر سر من آوردند. در عمرِ سپرى شده خود، از او فرمان بردم و اكنون از من فرمان نمى برد. او را به راه راست مى خوانم؛ ليكن از اطاعت من سر باز مى زند. بار خدايا! به درگاه تو شِكوه مى كنم، شِكوه، تا كه به دادم رسى و نجاتم دهى.
ب ـ دارُ الفَناءِ
ب ـ سراى نيستى
117. الإمام عليّ عليه السلام: عَجِبتُ لِمَن عَرَفَ نَفسَهُ كَيفَ يَأنَسُ بِدارِ الفَناءِ. [۱۷۲]
117. امام على عليه السلام: در شگفتم از كسى كه خويشتن را شناخته است، كه چگونه به سراى نيستى، خو مى گيرد!
118. عنه عليه السلام: كَفى واعِظا بِمَوتى عايَنتُموهُم، حُمِلوا إلى قُبورِهِم غَيرَ راكِبينَ... أنِسوا بِالدُّنيا فَغَرَّتهُم، ووَثِقوا بِها فَصَرَعَتهُم. [۱۷۳]
118. امام على عليه السلام: بهترين اندرزگو، مردگانى هستند كه مى بينيد پياده به سوى گورهايشان برده مى شوند... به دنيا خو گرفتند و دنيا فريبشان داد، و به آن اعتماد كردند؛ امّا بر زمينشان زد.
119. عنه عليه السلام ـ في كِتابِهِ إلى سَلمانَ الفارِسِيِّ قَبلَ أيّامِ خِلافَتِهِ ـ: إنَّما مَثَلُ الدُّنيا مَثَلُ الحَيَّةِ؛ لَيِّنٌ مَسُّها، قاتِلٌ سَمُّها... وكُن آنَسَ ما تَكونُ بِها، أحذَرَ ما تَكونُ مِنها؛ فَإِنَّ صاحِبَها كُلَّمَا اطمَأَنَّ فيها إلى سُرورٍ أشخَصَتهُ عَنهُ إلى مَحذورٍ، أو إلى إيناسٍ أزالَتهُ عَنهُ إلى إيحاشٍ! وَالسَّلامُ. [۱۷۴]
119. امام على عليه السلام ـ در نامه اش به سلمان فارسى، پيش از ايّام خلافتش ـ: دنيا به سان مار است كه پوستى نرم دارد؛ امّا زهرش كُشنده است.… در همان زمانى كه به دنيا بيشتر اُنس گرفته اى، بيشتر، از آن بر حذر باش؛ زيرا دنيادار، هر گاه به شادى اى از آن دل بست، دنيا او را از آن شادى به تلخكامى اى بُرد، يا هر گاه اُنسى گرفت، او را از آن حالت، به تنهايى كشاند. بدرود!
120. عنه عليه السلام: إنَّ الدُّنيا رَنِقٌ [۱۷۵] مَشرَبُها، رَدِغٌ [۱۷۶] مَشرَعُها، يونِقُ [۱۷۷] مَنظَرُها، ويوبِقُ [۱۷۸] مَخبَرُها، غُرورٌ حائِلٌ، وضَوءٌ آفِلٌ، وظِلٌّ زائِلٌ، وسِنادٌ مائِلٌ، حَتّى إذا أنِسَ نافِرُها، وَاطمَأَنَّ ناكِرُها، قَمَصَت بِأَرجُلِها، وقَنَصَت بَأَحبُلِها [۱۷۹]، وأقصَدَت بِأَسهُمِها. [۱۸۰]
120. امام على عليه السلام: دنيا آبشخورش تيره است و پايابش گِلزار! بيرونش زيبا و درونش كُشنده است! فريبى رفتنى، نورى غروب كننده، سايه اى ناپايدار، و تكيه گاهى كج است! همين كه رمنده از آن، بِدان خو گرفت، و بى اعتماد به آن، بِدان اطمينان يافت، با پاهايش [به او] لگد مى پرانَد و با دام هايش صيد مى كند و با تيرهايش نشانه مى رود!
121. عنه عليه السلام: اِجعَلِ الدُّنيا شَوكا وَانظُر أينَ تَضَعُ قَدَمَكَ مِنها، فَإِنَّ مَن رَكَنَ إلَيها خَذَلَتهُ، ومَن أنِسَ بِها أوحَشَتهُ. [۱۸۱]
121. امام على عليه السلام: دنيا را بوته خارى به شمار آور و دقّت كن كه پايت را كجاى آن مى گذارى؛ زيرا هر كس به دنيا تكيه كرد، دنيا او را وا نهاد و هر كس با آن همدم شد، دنيا او را تنها گذاشت.
- ↑ مفردات ألفاظ القرآن: ص94 مادّه «انس».
- ↑ معجم مقاييس اللغة: ج1 ص145 مادّه «انس».
- ↑ نساء: آيه 6.
- ↑ نور: آيه 27.
- ↑ الدعوات: ص240 ح672، بحار الأنوار: ج82 ص172 ح6.
- ↑ از امام صادق عليه السلام در تبيين سپاهيان عقل و جهل آمده است: «و الاُلفة و ضِدُّها الفُرقَةُ؛ و الفت كه ضدّ آن، فرقت است» (دانش نامه عقايد اسلامى: ج1 ص340).
- ↑ الزهد، ابن حنبل: ص52، الدرّ المنثور: ج5 ص649.
- ↑ ر. ك: ص450 ح2.
- ↑ ر. ك: ص460 ح28.
- ↑ رعد: آيه 28.
- ↑ ر. ك: ص462 ح34.
- ↑ ر. ك: ص475 (كسانى كه شايسته اُنس گرفتن اند).
- ↑ ر. ك: ص464 ح38.
- ↑ ر. ك: ص466 ح42.
- ↑ ر. ك: ص466 ح43.
- ↑ ر. ك: ص466 ح44.
- ↑ ر. ك: همين دانش نامه: ج5 ص123 (الفت / موانع الفت). همچنين «آفات دوستى» در مَدخل «دوستى» در مجلّدات آينده اين دانش نامه خواهد آمد.
- ↑ مصباح الشريعة: ص168، بحار الأنوار: ج71 ص325 ح20.
- ↑ مشكاة الأنوار: ص223 ح618 عن الإمام عليّ عليه السلام.
- ↑ المصباح للكفعمي: ص346 و ص463 من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله، البلد الأمين: ص410، بحار الأنوار: ج94 ص395.
- ↑ المصباح للكفعمي: ص338 و342، البلد الأمين: ص404 و407، بحار الأنوار: ج94 ص391 ح3.
- ↑ أزِمَّة: جمع زمام للبعير وهو الخيط الذي يُشدّ في البرّة ثم يُشدّ عليه المِقوَد (مجمع البحرين: ج2 ص782 «زمم»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 227، بحار الأنوار: ج69 ص329 ح40.
- ↑ الحُدودُ: هي محارم اللّه وعقوباته التي قرنها بالذنوب (النهاية: ج1 ص352 «حدد»).
- ↑ جامع الأخبار: ص215 ح532، المواعظ العددية: ص63 وفيه «راعي» بدل «واعي» و «حريفه» بدل «حديثه».
- ↑ في المصدر: «اثني عشر»، وهو تصحيف.
- ↑ البَرّ: هو العطوف على عباده ببرّه ولطفه، والبرُّ والبارُّ بمعنى: الإحسان (النهاية: ج1 ص116 «برر»).
- ↑ المواعظ العددية: ص419.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 223، غرر الحكم: ج4 ص615 ح7187، عيون الحكم والمواعظ: ص392 ح6638، بحار الأنوار: ج71 ص192 ح59.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص131 ح4040 و 4041، عيون الحكم والمواعظ: ص135 ح3070 و 3071.
- ↑ مُخبِتا: أي خاشعا مطيعا (النهاية: ج2 ص4 «خبت»).
- ↑ بحار الأنوار: ج87 ص242 ح51 نقلاً عن مصباح السيّد ابن الباقي.
- ↑ المزار الكبير: ص150، المزار للشهيد الأوّل: ص270 كلاهما عن ميثم، بحار الأنوار: ج100 ص449 ح26؛ دستور معالم الحكم: ص139 عن عبد اللّه الأسدي، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص347 ح986 نحوه.
- ↑ الإقبال (دار الكتب الإسلاميّة): ص349، بحار الأنوار: ج98 ص226.
- ↑ الإقبال (دار الكتب الإسلاميّة): ص349، بحار الأنوار: ج98 ص226.
- ↑ في المصدر: «الخائطين»، وهو تصحيف، وفي الصحيفة السجّاديّة الجامعة ص441: «الخائفين».
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص157 ح22.
- ↑ وَكَلتُ أمري إليه: أي ألجأته إليه واعتمدت فيه عليه (النهاية: ج5 ص221 «وكل»).
- ↑ مصباح المتهجّد: ص593 ح691، الإقبال: ج1 ص169، المصباح للكفعمي: ص793 كلّها عن أبي حمزة الثمالي، البلد الأمين: ص211، بحار الأنوار: ج 98 ص90 ح2.
- ↑ التَحوُّلُ: التَنقّلُ من موضع إلى موضع، والاسم: الحِوَلُ (الصحاح: ج4 ص1680 «حول»).
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص148.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص151.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص156 ح22.
- ↑ الوُدُّ: المحبّة، وَدَدتُ الرجل أوُدّه: إذا أحببته (النهاية: ج5 ص165 «ودد»).
- ↑ مصباح المتهجّد: ص355 ح473، جمال الاُسبوع: ص237، البلد الأمين: ص385 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «لأوليائك» بدل «لأودّائك»، بحار الأنوار: ج90 ص6 ح1.
- ↑ مهج الدعوات: ص227 عن الربيع، بحار الأنوار: ج94 ص277 ح1.
- ↑ الإقبال: ج2 ص141 عن سلمة بن الأكوع، بحار الأنوار: ج98 ص256.
- ↑ الكافي: ج8 ص247 ح347 عن جميل بن درّاج.
- ↑ الشُّجاعُ: الحيّة الذّكر (النهاية: ج2 ص447 «شجع»).
- ↑ الأرقمُ: أي الحيّة التي على ظهرها رقم، أي نقش (النهاية: ج2 ص254 «رقم»).
- ↑ تحف العقول: ص301، بحار الأنوار: ج78 ص279 ح1.
- ↑ مصباح المتهجّد: ص800 ح861، الإقبال: ج3 ص188 كلاهما عن أبي موسى، بحار الأنوار: ج98 ص382 ح2.
- ↑ في بحار الأنوار: «وآنسوني».
- ↑ مسكّن الفؤاد: ص27، بحار الأنوار: ج70 ص26 ح28.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص93 ح8 نقلا عن خطّ الشهيد.
- ↑ ثواب الأعمال: ص16 ح3 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، الدعوات: ص254 ح719، بحار الأنوار: ج81 ص235 ح13.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص145 ح541، عيون الحكم والمواعظ: ص40 ح886.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص28 ح5160، عيون الحكم والمواعظ: ص256 ح4741.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص29 ح5167، عيون الحكم والمواعظ: ص255 ح4720.
- ↑ عدّة الداعي: ص235، بحار الأنوار: ج93 ص162 ح42.
- ↑ عوالي اللآلي: ج1 ص246 ح1، بحار الأنوار: ج70 ص72 ح23.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص338 ح8644، عيون الحكم والمواعظ: ص440 ح7647.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص566 ح7003، عيون الحكم والمواعظ: ص383 ح6475.
- ↑ عال يَعيلُ عَيلَةً، إذا افتقر (النهاية: ج3 ص330 «عيل»).
- ↑ الكافي: ج1 ص17 ح12، تنبيه الخواطر: ج2 ص34 كلاهما عن هشام بن الحكم، تحف العقول: ص387، عدة الدّاعي: ص219، بحار الأنوار: ج78ص 301 ح1.
- ↑ حظيرة القُدس: أي الجنّة (مجمع البحرين: ج1 ص424 «حظر»).
- ↑ الأمالي للصدوق: ص265 ح284 عن يونس بن ظبيان، مشكاة الأنوار: ص449 ح1508 وليس فيه «الواحد»، قصص الأنبياء للراوندي: ص280 ح373، روضة الواعظين: ص474، بحار الأنوار: ج70 ص108 ح1.
- ↑ عدّة الداعي: ص194، أعلام الدين: ص313، نزهة الناظر: ص224 ح515 وليس فيه ذيله، بحار الأنوار: ج78 ص379 ح4.
- ↑ جامع الأخبار: ص364 ح1013، بحار الأنوار: ج95 ص360 ح16.
- ↑ مهج الدعوات: ص152 و143 كلاهما عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج95 ص252 ح32.
- ↑ المصباح للكفعمي: ص497، البلد الأمين: ص318 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج94 ص108 ح14؛ دستور معالم الحكم: ص 140 عن عبد اللّه الأسدي وفيه «وحشتي» بدل «غربتي».
- ↑ مهج الدعوات: ص167، بحار الأنوار: ج95 ص265 ح33.
- ↑ في جميع المصادر: «واُنسي» بدل «وآنسني».
- ↑ الكافي: ج3 ص327 ح21، فقه الرضا: ص141، المصباح للكفعمي: ص80، البلدالأمين: ص294 وفيه «العالم» بدل «الناس»، بحار الأنوار: ج86 ص229 ح51 وراجع: تهذيب الأحكام: ج5 ص277 ح946 ومصباح المتهجّد: ص706.
- ↑ مهج الدعوات: ص181، بحار الأنوار: ج95 ص408 ح40.
- ↑ الصحيفة السجّاديّة: ص91 الدعاء 21، مهج الدعوات: ص40 عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه وليس فيه ذيله من «بل اجعل»، بحار الأنوار: ج94 ص334ح5.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص168 ح22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين.
- ↑ الصحيفة السجّاديّة: ص35 الدعاء 5.
- ↑ بحار الأنوار: ج95 ص298 ح17 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
- ↑ المَلاَ: الجَمَاعَة، الخَلْق (الصحاح: ج1 ص73 «ملأ»).
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص151 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص125 ح19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
- ↑ الكافي: ج4 ص288 ح4 عن عيسى بن عبد اللّه، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص276 ح2431، المحاسن: ج2 ص98 ح1256 كلاهما عن سليمان بن جعفر عن الإمام الكاظم عليه السلام، مكارم الأخلاق: ج1 ص551 ح1901 عن الإمام الكاظم عليه السلام، بحار الأنوار: ج76 ص228 ح4.
- ↑ المحاسن: ج2 ص119 ح1325، الأمان: ص138 كلاهما عن الجعفري، الكافي: ج2 ص573 ح13 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج76 ص201 ح18.
- ↑ المحاسن: ج1 ص227 ح410، بحار الأنوار: ج67 ص77 ح3.
- ↑ حَشَمُ الرَّجُلِ: خدَمُه ومن يغضب له (الصحاح: ج5 ص1900 «حشم»).
- ↑ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص159 ح24، بحار الأنوار: ج49 ص164 ح5.
- ↑ أي ظَهر الكوفة.
- ↑ الاحتباءُ: هو أن يضمّ الإنسان رجليه إلى بطنه بثوب يجمعهما مع ظهره (النهاية: ج1 ص335 «حبا»).
- ↑ الكافي: ج3 ص243 ح1، بحار الأنوار: ج100 ص234 ح26.
- ↑ بحار الأنوار: ج82 ص27 ح13 نقلاً عن مصباح الأنوار.
- ↑ الصحيفة السجّاديّة: ص91 الدعاء 21، مهج الدعوات: ص40 عن الفضل بن الربيع عن الإمام الكاظم عليه السلام، بحار الأنوار: ج94 ص334 ح5.
- ↑ فلاح السائل: ص303 ح205، مكارم الأخلاق: ج2 ص35 ح2076 وفيه الدعاء «اللّهمّ صلّ على محمّدٍ وآل محمّدٍ، اللّهُمّ إنّ الصادقَ... »، بحارالأنوار: ج86 ص7 ح7.
- ↑ تحف العقول: ص398، بحار الأنوار: ج78 ص313 ح1.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص391 ح2960، عيون الحكم والمواعظ: ص114 ح2513.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص141 ح2109، عيون الحكم والمواعظ: ص65 ح1654 وفيه «البارّ» بدل «الصالح».
- ↑ كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص621 ح3214، الخصال: ص567 ح1، الأمالي للصدوق: ص453 ح610، مكارم الأخلاق: ج2 ص301 ح2654كلّها عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج74 ص5 ح1.
- ↑ تحف العقول: ص262 ح19، بحار الأنوار: ج74 ص14 ح1.
- ↑ تحف العقول: ص318، معدن الجواهر: ص51 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: 78 ص231 ح25.
- ↑ الدَّعَةُ: السِّعة في العيش (تاج العروس: ج11 ص499 «ودع»).
- ↑ الخصال: ص284 ح34، مكارم الأخلاق: ج1 ص437 ح1494 عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج74 ص186 ح5.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص451 ح9131.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص210 ح4233، عيون الحكم والمواعظ: ص187 ح3835.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص217 ح4261، عيون الحكم والمواعظ: ص188 ح3847.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص527 ح6841، عيون الحكم والمواعظ: ص375 ح6330.
- ↑ تحف العقول: ص215، بحار الأنوار: ج78 ص53 ح89.
- ↑ الكافي: ج6 ص483 ح7 عن عمرو بن يزيد، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص122 ح281، مكارم الأخلاق: ج1 ص185 ح541، بحار الأنوار: ج76 ص100 ح9.
- ↑ التُرعَةُ: الروضة، ويقال: الدرجة (الصحاح: ج3 ص1191 «ترع»).
- ↑ الكافي: ج8 ص307 ح478، بحار الأنوار: ج22 ص403 ح14.
- ↑ تُرعه: باغى كه روى بلندى و تپّه اى ساخته شده باشد؛ پلكان؛ در؛ دريچه.
- ↑ مقصود، عثمان بن عفّان است.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص151 ح5640، عيون الحكم والمواعظ: ص286 ح5175.
- ↑ قَلاهُ: أبغَضَهُ (النهاية: ج4 ص105 «قلا»).
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص365 ح8773، عيون الحكم والمواعظ: ص437 ح7567.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص462 ح9187.
- ↑ العَرِيكَةُ: الطبيعة (الصحاح: ج4 ص1599 «عرك»).
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص325 ح8581.
- ↑ نَكَدَ: اشتدّ (الصحاح: ج2 ص545 «نكد»).
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص129 ح2018.
- ↑ الفرقان: 27 ـ 29.
- ↑ جامع الأحاديث للقمّي: ص83، بحار الأنوار: ج74 ص167 ح32 نقلا عن كتاب الإمامة والتبصرة عن إسماعيل بن الإمام الكاظم عن أبيه عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله.
- ↑ الفردوس: ج1 ص389 ح1569 عن أنس، كنز العمّال: ج9 ص45 ح24855.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص603 ح7152، عيون الحكم والمواعظ: ص391 ح6621.
- ↑ يُرديه: يوقعه في مَهلَكة (النهاية: ج2 ص216 «ردا»).
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص276 ح2599، عيون الحكم والمواعظ: ص103 ح2323 وفيه «مقاربه» بدل «مقارنه».
- ↑ و به قول شاعر: تا توانى، مى گريز از يار بديار بد، بدتر بود از مار بد مار بد، تنها تو را بر جان زنديار بد، بر جان و بر ايمان زند.
- ↑ البَلقَعُ: وهي الأرض القفر التي لا شيء بها (النهاية: ج1 ص153 «بلقع»).
- ↑ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص293 ح355.
- ↑ النِسناسُ: قيل هم يأجوج ومأجوج، وقيل: خلق على صورة النّاس... وليسوا من بني آدم (النهاية: ج5 ص50 «نسنس»).
- ↑ يَتيهُ تَيها: إذا تكبّر (النهاية: ج1 ص203 «تيه»).
- ↑ المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص361، بحار الأنوار: ج49 ص112 ح10.
- ↑ به قولى، همان قوم يأجوج و مأجوج است، و به قولى: موجودى شبيه آدميان، ولى نه از نسل آدم عليه السلام (النهاية: ج5 ص50)؛ بلكه از نسل انسان هايى كه از پيش از آدم عليه السلام در زمين، مى زيستند و از بشر اوّليه متكامل تر، امّا از بنى آدم، عقب مانده تر بودند (ر. ك: تكامل در قرآن: ص53، الديباج الوضىّ: ج2 ص139، الطّراز الأوّل: ج2 ص96).
- ↑ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص340 ح895.
- ↑ جاسوا خِلال الديار: أي توسّطوها وتردّدوا بينها (مفردات ألفاظ القرآن: ص212 «جاس»).
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص126 ح19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
- ↑ في المصدر: «التلافي»، والتّصويب من بحار الأنوار ونزهة الناظر.
- ↑ الدرّة الباهرة: ص31، نزهة الناظر: ص176 ح371، بحار الأنوار: ج74 ص180 ح28.
- ↑ العدد القوية: ص297 ح26، نزهة الناظر: ص200 ح431، أعلام الدين: ص307، بحار الأنوار: ج78 ص357 ح12.
- ↑ الكافي: ج2 ص245 ح2، مصادقة الإخوان: ص180 ح1 كلاهما عن معلى بن خنيس عن الإمام الصادق عليه السلام، المؤمن: ص36 ح80 عن الإمام الباقر عليه السلام، المحاسن: ج1 ص260 ح497 عن محمّد بن عليّ الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج6 ص160 ح25.
- ↑ مشكاة الأنوار: ص494 ح1648 عن الإمام الصادق عليه السلام، الكافي: ج2 ص350 ح1 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام، عدة الداعي: ص182عن الإمام الصادق عليه السلام وفيهما «لاستغنيت بعبادتهما» بدل «لاستغنيت بهما»، بحار الأنوار: ج67 ص71 ح36.
- ↑ عدّة الداعي: ص218، المحاسن: ج1 ص259 ح495 نحوه، أعلام الدين: ص460 وفيهما «إليه» بدل «عليه» وكلّها عن عُبَيد بن زرارة، بحار الأنوار: ج67 ص148 ح4.
- ↑ الكافي: ج2 ص250 ح3 عن ابن مسكان، مشكاة الأنوار: ص494 ح1646، المؤمن: ص23 ح29 وليس فيه ذيله، التمحيص: ص 35 ح28 عن زرارة، بحار الأنوار: ج67 ص241 ح70.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص369 ح8790، عيون الحكم والمواعظ: ص437 ح7575.
- ↑ جامع الأخبار: ص511 ح1431، مستدرك الوسائل: ج8 ص244 ح9355.
- ↑ الصحيفة السجّاديّة: ص159 الدعاء 42، مصباح المتهجّد: ص520 ح603، الإقبال: ج1 ص451 وفيه «نزعات» بدل «نزغات»، المصباح للكفعمي: ص619.
- ↑ أنشرَهُ: أحياه، والإنشار: الإحياء بعد الموت، كالنشور (مجمع البحرين: ج3 ص1783 «نشر»).
- ↑ الإختصاص: ص141، الإقبال: ج1 ص234، مكارم الأخلاق: ج2 ص141 ح2351 وليس فيه ذيله، بحار الأنوار: ج92 ص208 ح4.
- ↑ كنز الفوائد: ج1 ص135، أعلام الدين: ص315، بحار الأنوار: ج75 ص359 ح74 وراجع: تحف العقول: ص57.
- ↑ مشكاة الأنوار: ص93 ح196، بحار الأنوار: ج70 ص286 ح9.
- ↑ الكافي: ج2 ص76 ح8 عن يعقوب بن شعيب، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص410 ح5890 عن الهيثم بن واقد، الأمالي للطوسي: ص140 ح228 عن محمّد بن عيسى الكندي، تحف العقول: ص57 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج70 ص282 ح1.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص233 ح8126.
- ↑ الكافي: ج1 ص52 ح11، منية المريد: ص341، كشف المحجّة: ص84 كلّها عن المفضّل بن عمر، بحارالأنوار: ج2 ص150 ح27.
- ↑ الخصال: ص522 ح12 عن الإمام عليّ عليه السلام، الأمالي للصدوق: ص713 ح982 عن الاصبغ بن نباته عن الإمام عليّ عليه السلام، روضة الواعظين: ص13 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج1 ص166 ح7.
- ↑ المجازات النبويّة: ص188 ح154، تحف العقول: ص55 وفيه «والبرّ» بدل «واللّين»، بحار الأنوار: ج67 ص306 ح38؛ تهذيب الكمال: ج6 ص241 الرقم 1248 عن شعبة، مسند الشهاب: ج1 ص122 ح153 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج15 ص903 ح43557 نقلاً عن شعب الإيمان عن الحسن مرسلاً.
- ↑ الأمالي للطوسي: ص488 ح1069، عدّة الداعي: ص63 كلاهما عن محمّد بن عليّ بن الحسين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، مجمع البيان: ج2 ص717 عن أنس، كنز الفوائد: ج2 ص108، أعلام الدين: ص82 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج1 ص171 ح24؛ كنز العمّال: ج10 ص167 ح28867 نقلا عن الديلمي.
- ↑ كنز الفوائد: ج1 ص319، أعلام الدين: ص84، كشف الغمّة: ج3 ص137 بزيادة «والبحث عنه نافلة» بعد «فريضة»، بحار الأنوار: ج1 ص183 ح89.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص22 ح1654.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص233 ح8125، عيون الحكم والمواعظ: ص442 ح7726.
- ↑ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص320 ح671.
- ↑ أعلام الدين: ص302، نزهة الناظر: ص162 ح318 وفيه «منار» بدل «ثمار»، بحار الأنوار: ج78 ص189 ح48.
- ↑ الرَتْقُ: ضِدّ الفتق (الصحاح: ج4 ص1480 «رتق»).
- ↑ الكافي: ج8 ص207 ح251 عن أبي جعفر الخثعمي، نهج البلاغة: الخطبة 130، كشف الغمّة: ج3 ص136 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج22 ص411 ح30.
- ↑ الكافي: ج2 ص558 ح8، عدّة الداعي: ص260 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام، مهج الدعوات: ص211 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام زين العابدين عليه السلام وفيه «يقرّبني» بدل «يقويني»، بحار الأنوار: ج95 ص233 ح28.
- ↑ الأمالي للطوسي: ص580 ح1198، تنبيه الخواطر: ج2 ص71، أعلام الدين: ص210، بحار الأنوار: ج70 ص318 ح29؛ دستور معالم الحكم: ص29.
- ↑ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص340 ح901؛ غرر الحكم: ج1 ص261 ح1042، عيون الحكم والمواعظ: ص29 ح442 وليس فيهما ذيله.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 5، كشف اليقين: ص216 ح218، نزهة الناظر: ص86 ح168، الاحتجاج: ج1 ص245 ح48 نحوه، بحار الأنوار: ج28 ص234 ح20؛ تذكرة الخواص: ص128.
- ↑ الصحيفة السجّاديّة: ص153 الدعاء 40، الدعوات: ص178 ح492 وفيه «مجعلا» بدل «عملا» و «الصبر» بدل «المصير».
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص44 ح1772، عيون الحكم والمواعظ: ص53 ح1375.
- ↑ وَعْرٌ: أي غليظ حَزْن يصعب الصُّعود إليه (النهاية: ج5 ص206 «وعر»).
- ↑ الخصال: ص187 ح257، كمال الدين: ص291 بزيادة «مشهور» بعد «ظاهر»، الإرشاد: ج1 ص228، نهج البلاغة: الحكمة 147، الأمالي للمفيد: ص250 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن كميل، بحارالأنوار: ج1 ص188 ح4، كنز العمّال: ج10 ص263 ح29391 نقلا عن ابن الأنباري فيالمصاحف والمرهبي في العلم ونصر في الحجّة.
- ↑ مهج الدعوات: ص378، بحار الأنوار: ج95 ص179 ح23.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص339 ح6264، عيون الحكم والمواعظ: ص329 ح5647.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 188.
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 68، روضة الواعظين: ص483 وليس فيه ذيله من «أو إلى إيناسٍ... »، بحار الأنوار: ج33 ص484 ح689.
- ↑ رَنِقٌ: كَدر (النهاية: ج2 ص270 «رنق»).
- ↑ الرَّدَغَةَ: طين ووحل كثير وتجمع على رَدَغ (النهاية: ج2 ص215 «ردغ»).
- ↑ يونِقُ: يعجب الناظر (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج3 ص247).
- ↑ وَبِقَ يوبقُ: إذا أهلك (النهاية: ج5 ص146 «وبق»).
- ↑ حبائل الشيطان: مصائده (مجمع البحرين: ج1 ص355 «حبل»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 83.
- ↑ مطالب السؤول: ص220؛ بحار الأنوار: ج78 ص22 ح84.