أ ه ل / أهل البیت 2

از دانشنامه قرآن و حدیث

اهل البيت عليهم السلام 2 (نسخه آزمایشی از ابتدای فصل ششم تا پایان)

الفصل السادس: خُلق أهل البيت عليهم السّلام

فصل ششم: اخلاق اهل بيت عليهم السّلام

6 / 1: إيثارُهُم

6 / 1: ايثار اهل بيت عليهم السّلام

الكتاب

قرآن

«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَ لَا شُكُورًا». [۱]

«و خوراك را با وجودِ دوست داشتنش به بينوا و يتيم و اسير اطعام مى كنند [و در دل مى گويند]: ما فقط براى خشنودى خداوند، شما را اطعام مى كنيم. از شما نه پاداشى مى خواهيم و نه سپاسى».

«وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [۲]

«و هر چند خود، نيازمندى داشته باشند، [ديگران را] بر خود ترجيح مى دهند، و كسانى كه از آزمندىِ نفس خويش در امان مانند، آنان اند كه رستگاران اند».

الحديث

حديث

582. الكشّاف عن ابن عبّاس ـ في بَيانِ سَبَبِ نُزول سورَةِ الإِنسانِ ـ: إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ مَرِضا، فَعادَهُما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في ناسٍ مَعَهُ، فَقالوا: يا أبَا الحَسَنِ، لَو نَذَرتَ عَلى وَلَدِكَ. فَنَذَرَ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وفِضَّةُ ـ جارِيَةٌ لَهُما ـ إن بَرِئا مِمّا بِهِما أن يَصوموا ثَلاثَةَ أيّامٍ، فَشُفِيا وما مَعَهُم شَيءٌ، فَاستَقرَضَ عَلِيٌّ مِن شَمعونَ الخَيبَرِيِّ اليَهودِيِّ ثَلاثَ أصوُعٍ مِن شَعيرٍ، فَطَحَنَت فاطِمَةُ صاعا وَاختَبَزَت خَمسَةَ أقراصٍ عَلى عَدَدِهِم، فَوَضَعوها بَينَ أيديهِم لِيُفطِروا، فَوَقَفَ عَلَيهِم سائِلٌ فَقالَ: السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ بَيتِ مُحَمَّدٍ، مِسكينٌ مِن مَساكينِ المُسلِمينَ، أطعِموني أطعَمَكُمُ اللّهُ مِن مَوائِدِ الجَنَّةِ، فَآثَروهُ، وباتوا لَم يَذوقوا إلَا الماءَ، وأصبَحوا صِياما. فَلَمّا أمسَوا ووَضَعُوا الطَّعامَ بَينَ أيديهِم وَقَفَ عَلَيهِم يَتيمٌ، فَآثَروهُ. ووَقَفَ عَلَيهِم أسيرٌ فِي الثّالِثَةِ، فَفَعَلوا مِثلَ ذلِكَ.

فَلَمّا أصبَحوا أخَذَ عَلِيٌّ عليه السلام بِيَدِ الحَسَنِ وَالحُسَينِ وأقبَلوا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَلَمّا أبصَرَهُم وهُم يَرتَعِشونَ كَالفِراخِ مِن شِدَّةِ الجوعِ قالَ: ما أشَدَّ ما يَسوؤُني ما أرى بِكُم! وقامَ فَانطَلَقَ مَعَهُم فَرَأى فاطِمَةَ في مِحرابِها قَدِ التَصَقَ ظَهرُها بِبَطنِها وغارَت عَيناها، فَساءَهُ ذلِكَ، فَنَزَلَ جَبرَئيلُ وقالَ: خُذها يا مُحَمَّدُ هَنَّأَكَ اللّهُ في أهلِ بَيتِكَ، فَأَقرَأَهُ السّورَةَ [۳]. [۴]

582. الكشّاف ـ به نقل از ابن عبّاس، در بيان سبب نزول سوره انسان ـ: حسن و حسين عليهماالسلام بيمار شدند و پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه گروهى به عيادت آن دو رفت. آنها [به على عليه السلام] گفتند: اى ابو الحسن! خوب است كه براى فرزندانت نذرى كنى. على و فاطمه و فضّه (كنيز آنها) نذر كردند كه اگر حسن و حسين از بيمارى خود بهبود يابند، سه روز روزه بدارند.

حسن و حسين عليهماالسلام از بيمارى شفا يافتند، در حالى كه خانواده چيزى نداشت. على عليه السلام از شمعون خيبرىِ يهودى، سه صاع جو قرض گرفت و فاطمه يك صاع آن را آرد كرد و از آن، پنج گرده نان به شمار اعضاى خانواده پخت. آنها نان ها را در پيش روى خود نهادند تا افطار كنند، كه ناگهان فقيرى بر در ايستاد و گفت: سلام بر شما، اى اهل بيت نبوّت! من مسكينى از مساكين مسلمانم. مرا اطعام كنيد تا خدا شما را از مائده هاى بهشت اطعام كند.

آنها او را بر خود ترجيح دادند و شب را به صبح رساندند، در حالى كه تنها آب آشاميده بودند و همچنان در حال روزه، بام را شام كردند. چون هنگام اذان مغرب رسيد و آنها نان را در پيش روى خود نهادند تا افطار كنند، يتيمى سر رسيد و آنها او را نيز بر خود ترجيح دادند و در روز سوم نيز اسيرى آمد و با او نيز چنين كردند و نان خود را بدو دادند.

چون صبح رسيد، على عليه السلام دست حسن و حسين را گرفت و به سوى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به راه افتاد. هنگامى كه چشم پيامبر به آنها افتاد ـ كه از شدّت گرسنگى همچون جوجه به خود مى لرزند ـ فرمود: «چه قدر بر من ناگوار است آنچه را در شما مى بينم!». پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه آنها حركت كرد تا نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و او را در محرابش يافت كه شكمش به پشتش چسبيده بود و دو چشمش فرو رفته بود. پيامبر صلى الله عليه و آله از اين منظره ناراحت شد. پس جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمّد! سوره [انسان] را بگير. خداوند، چنين خاندانى را به تو تبريك مى گويد. آن گاه، سوره [انسان] را براى او خواند.

583. الإمام الصادق عليه السلام ـ في بَيانِ سَبَبِ نُزولِ قَولِهِ تَعالى: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا... » ـ: كانَ عِندَ فاطِمَةَ عليهاالسلامشَعيرٌ فَجَعَلوهُ عَصيدَةً، فَلَمّا أنضَجوها ووَضَعوها بَينَ أيديهِم، جاءَ مِسكينٌ، فَقالَ المِسكينُ: رَحِمَكُمُ اللّهُ، أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأَعطاهُ ثُلُثَها. فَما لَبِثَ أن جاءَ يَتيمٌ، فَقالَ اليَتيمُ: رَحِمَكُمُ اللّهُ أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأَعطاهُ ثُلُثَها الثّاني، فَما لَبِثَ أن جاءَ أسيرٌ، فَقالَ الأَسيرُ: يرحَمكُمُ اللّهُ، أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأَعطاهُ الثُّلُثَ الباقِيَ وما ذاقوها، فَأَنزَلَ اللّهُ فيهِم هذِهِ الآيَةَ إلى قَولِهِ: «وَ كَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا». [۵]

583. امام صادق عليه السلام ـ در توضيح سبب نزول اين سخن خداوند متعال: «و خوراك را با وجودِ دوست داشتنش به بينوا و يتيم و اسير اطعام مى كنند» ـ: فاطمه عليهاالسلاممقدارى جو داشت كه از آن كاچى فراهم آوردند. چون آن را پختند و براى خوردن در پيش روى خود نهادند، مسكينى بيامد و گفت: خداوند به شما رحم كند! از آنچه خداوند، روزى تان كرده، به ما غذا بدهيد.

على عليه السلام برخاست و يك سومِ خوراك را بدو داد. طولى نكشيد كه يتيمى آمد و گفت: خداوند به شما رحم كند! از آنچه خداوند، روزى تان كرده، به ما غذا بدهيد.

على عليه السلام برخاست و يك سومِ خوراك را بدو داد و سپس اسيرى بيامد و گفت: خداوند بر شما رحم كند! از آنچه خداوند، روزى تان كرده، به ما غذا بدهيد.

على عليه السلام برخاست و يك سومِ باقى مانده خوراك را بدو داد و هيچ كدام، آن خوراك را نچشيدند. پس خداوند سبحان در حقّ آنها اين آيه را نازل فرمود، تا «و كوشش شما مقبول افتاده است».

584. الإمام الباقر عليه السلام: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ» يَقولُ: عَلى شَهوَتِهِم لِلطَّعامِ وإيثارِهِم لَهُ، «مِسْكِينًا» مِن مَساكينِ المُسلِمينَ، و «يَتِيمًا» مِن يَتامَى المُسلِمينَ، «وَ أَسِيرًا» مِن اُسارَى المُشرِكينَ، ويَقولونَ إذا أطعَموهُم: «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَ لَا شُكُورًا». قالَ: وَاللّهِ ما قالوا هذا لَهُم، ولكِنَّهُم أضمَروهُ في أنفُسِهِم فَأَخبَرَ اللّهُ بِإِضمارِهِم، يَقولونَ: لا نُريدُ جَزاءً تُكافِئونَنا بِهِ ولا شُكورا تُثنونَ عَلَينا بِهِ، ولكِنّا إنَّما أطعَمناكُم لِوَجهِ اللّهِ وطَلَبِ ثَوابِهِ. [۶]

584. امام باقر عليه السلام: «و خوراك را با وجودِ دوست داشتنش اطعام مى كنند»، يعنى: با در نظر گرفتن اشتهايشان به آن غذا و گذشتن از آن و بخشيدنش به آنان. «بينوا»، بينوايى از مسلمانان بود. «يتيم»، يتيمى از مسلمانان بود و «اسير»، اسيرى از مشركان بود. هر گاه على عليه السلام آنها را اطعام مى كرد، مى فرمود: «ما فقط براى خشنودى خداوند، شما را اطعام مى كنيم. از شما نه پاداشى مى خواهيم و نه سپاسى». به خدا سوگند، اين را براى آنها نگفتند و در دلشان پنهان داشتند و خداوند از نهفته هاى دل آنها خبر داده است كه آنها مى گفتند: ما از شما پاداشى نمى خواهيم تا با آن، هزينه ما را بپردازيد و نه سپاسى كه با آن ما را بستاييد؛ بلكه ما شما را به خاطر خدا و گرفتن پاداش او، اطعام مى كنيم.

585. مجمع البيان عن ابن عبّاس: إنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام أجَّرَ نَفسَهُ لِيَستَقِيَ نَخلاً بِشَيءٍ مِن شَعيرٍ لَيلَةً حَتّى أصبَحَ. فَلَمّا أصبَحَ وقَبَضَ الشَّعيرَ طَحَنَ ثُلُثَهُ فَجَعَلوا مِنهُ شَيئا لِيَأكُلوهُ يُقالُ لَهُ الحَريرَةُ [۷]، فَلَمّا تَمَّ إنضاجُهُ أتى مِسكينٌ فَأَخرَجوا إلَيهِ الطَّعامَ، ثُمَّ عَمِلَ الثُّلُثَ الثّانِيَ، فَلَمّا تَمَّ إنضاجُهُ أتى يَتيمٌ فَسَأَلَ فَأَطعَموهُ، ثُمَّ عَمِلَ الثُّلُثَ الثّالِثَ، فَلَمّا تَمَّ إنضاجُهُ أتى أسيرٌ مِنَ المُشرِكينَ فَسَأَلَ فَأَطعَموهُ، وطَوَوا يَومَهُم ذلِكَ. [۸]

585. مجمع البيان ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: على بن ابى طالب عليه السلام كار آب دادن شب تا صبح نخلستانى را پذيرفت تا در برابر آن، قدرى جو بگيرد. چون صبح شد و جو را گرفت، يك سوم آن را آرد كرد و از آن حريره اى فراهم آوردند تا بخورند. چون پختن آن تمام شد، مسكينى آمد و آنها طعام را به او دادند و يك سومِ دوم را پختند و چون پختن آن تمام شد، يتيمى آمد و غذا خواست و او را اِطعام كردند و سپس يك سومِ آخر را پختند و چون پختن آن تمام شد، اسيرى از مشركان آمد و غذا خواست و اين بار، او را اطعام كردند و روزشان را به گرسنگى سپرى نمودند.

586. شواهد التنزيل عن ابن عبّاس ـ في قَولِ اللّهِ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» ـ: نَزَلَت في عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام. [۹]

586. شواهد التنزيل ـ به نقل از ابن عبّاس، در باره آيه شريف: «و هر چند خود، نيازمندى داشته باشند، [ديگران را] بر خود ترجيح مى دهند» ـ: اين آيه در حقّ على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است.

587. الأمالي للطوسي عن أبي هريرة: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ الجوعَ، فَبَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى بُيوتِ أزواجِهِ، فَقُلنَ: ما عِندَنا إلَا الماءُ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَن لِهذَا الرَّجُلِ اللَّيلَةَ؟ فَقالَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام: أنَا لَهُ يا رَسولَ اللّهِ. وأتى فاطِمَةَ عليهاالسلامفَقالَ: ما عِندَكِ يَابنَةَ رَسولِ اللّهِ؟ فَقالَت: ما عندَنا إلّا قوتُ الصِّبيَةِ لكِنّا نُؤثِرُ ضَيفَنا، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: يَابنَةَ مُحَمَّدٍ، نَوِّمِي الصِّبيَةَ وأطفِئِي المِصباحَ، فَلَمّا أصبَحَ عَلِيٌّ عليه السلام غَدا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ، فَلَم يَبرَح حَتّى أنزَلَ اللّهُ عز و جل: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [۱۰]

587. الأمالى، طوسى ـ به نقل از ابو هريره ـ: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از گرسنگى ناليد. پيامبر صلى الله عليه و آله، كسى را به خانه هاى همسرانش فرستاد و آنها در پاسخ گفتند: جز آب، در خانه يافت نمى شود. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «چه كسى اين مرد را امشب مهمان مى كند؟».

على بن ابى طالب عليه السلام گفت: من، اى پيامبر خدا!

على عليه السلام نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و گفت: «اى دختر پيامبر خدا! در خانه چه دارى؟».

فاطمه گفت: جز غذاى كودكان، خوراكى نداريم و همان را به ميهمانمان مى دهيم.

على عليه السلام فرمود: «اى دختر محمّد! كودكان را بخوابان و چراغ را خاموش كن».

چون صبح شد، على عليه السلام به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و ايشان را از ماجرا آگاه كرد و طولى نكشيد كه خداوند، اين آيه: «و هر چند خود، نيازمندى داشته باشند، [ديگران را] بر خود ترجيح مى دهند، و كسانى كه از آزمندىِ نفس خويش در امان مانند، آنان اند كه رستگاران اند» را نازل نمود.

588. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسٌ ذاتَ يَومٍ وأصحابُهُ جُلوسٌ حَولَهُ، فَجاءَ عَلِيٌّ عليه السلام وعَلَيهِ سَمَلُ [۱۱] ثَوبٍ مُنخَرِقٍ عَن بَعضِ جَسَدِهِ، فَجَلَسَ قَريبا مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَنَظَرَ إلَيهِ ساعَةً ثُمَّ قَرَأَ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ عليه السلام: أما إنَّكَ رَأسُ الَّذينَ نَزَلَت فيهِم هذِهِ الآيَةُ وسَيِّدُهُم وإمامُهُم.

ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ: أينَ حُلَّتُكَ الَّتي كَسَوتُكَها يا عَلِيُّ؟ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ بَعضَ أصحابِكَ أتاني يَشكو عُريَهُ وعُريَ أهلِ بَيتِهِ، فَرَحِمتُهُ وآثَرتُهُ بِها عَلى نَفسي، وعَرَفتُ أنَّ اللّهَ سَيَكسوني خَيرا مِنها، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: صَدَقتَ، أما إنَّ جَبرائيلَ قَد أتاني يُحَدِّثُني أنَّ اللّهَ (قَد) اتَّخَذَ لَكَ مَكانَها فِي الجَنَّةِ حُلَّةً خَضراءَ مِن إستَبرَقٍ، وصِنفَتُها [۱۲] مِن ياقوتٍ وزَبَرجَدٍ، فَنِعمَ الجَوازُ جَوازُ رَبِّكَ بِسَخاوَةِ نَفسِكَ، وصَبرِكَ عَلى سَمَلَتِكَ هذِهِ المُنخَرِقَةِ، فَأَبشِر يا عَلِيُّ.

فَانصَرَفَ عَلِيٌّ عليه السلام فَرِحا مُستَبشِرا بِما أخبَرَهُ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله. [۱۳]

588. امام باقر عليه السلام: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود و اصحاب ايشان در محضر ايشان نشسته بودند. در اين هنگام، على عليه السلام با جامه اى پوسيده كه نقاطى از بدن ايشان را مى نمود، آمد و در نزديكى پيامبر صلى الله عليه و آله نشست. پيامبر صلى الله عليه و آله لحظاتى به او نگريست و سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «و هر چند خود، نيازمندى داشته باشند، [ديگران را] بر خود ترجيح مى دهند، و كسانى كه از آزمندىِ نفس خويش در امان مانند، آنان اند كه رستگاران اند». سپس به على عليه السلام فرمود: «آگاه باش كه تو سر و سَرور و پيشواى كسانى هستى كه اين آيه در باره آنها نازل شده است». سپس فرمود: «كجاست جامه اى كه بر تن تو كردم، اى على؟».

على عليه السلام گفت: اى پيامبر خدا! يكى از اصحاب شما نزد من آمد، در حالى كه از برهنگى خود و خانواده اش مى ناليد. دلم رحم آمد و ترجيح دادم آن را بدو دهم و مى دانم كه خداوند، مرا با جامه اى بهتر از آن خواهد پوشاند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «راست گفتى. جبرئيل براى من خبر آورد كه خداوند به جاى آن براى تو در بهشت، جامه اى سبز از استبرق، برگزيده كه حاشيه هاى آن از ياقوت و زبرجد است. بهترين پاداش، پاداش پروردگارت است در برابر بخشش و شكيبايى تو بر همين جامه پوسيده. پس مژده باد تو را، اى على!».

على عليه السلام شاد و خوش حال از خبرى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بدو داده بود، باز گشت.

589. تفسير الثعلبي: رَأَيتُ في الكُتُبِ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أرادَ الهِجرَةَ خَلَّفَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام بِمَكَّةَ لِقَضاءِ دُيونِهِ ورَدِّ الوَدائِعِ الَّتي كانَت عِندَهُ، فَأمَرَهُ لَيلَةَ خَرَجَ إلَى الغارِ ـ وقَد أحاطَ المُشرِكونَ بِالدّارِ ـ أن يَنامَ عَلى فِراشِهِ صلى الله عليه و آله، وقالَ لَهُ: اِتَّشِح بِبُردِيَ الحَضرَمِيِّ الأَخضَرِ ونَم عَلى فِراشي، فَإِنَّهُ لا يَخلُصُ إلَيكَ مِنهُم مَكروهٌ إن شاءَ اللّهُ فَفَعَلَ ذلِكَ عَلِيٌّ، فَأَوحَى اللّهُ تَعالى إلى جَبرَئيلَ وميكائيلَ عليهماالسلام: إنّي قَد آخَيتُ بَينَكُما، وجَعَلتُ عُمُرَ أحَدِكُما أطوَلَ مِن عُمُرِ الآخَرِ، فَأَيُّكُما يُؤثِرُ صاحِبَهُ بِالبَقاءِ وَالحَياةِ؟ فَاختارَ كِلاهُمَا الحَياةَ، فَأَوحَى اللّهُ تَعالى إلَيهِما: أفَلا كُنتُما مِثلَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ؟! آخَيتُ بَينَهُ وبَينَ مُحَمَّدٍ، فَباتَ عَلى فِراشِهِ يَفديهِ نَفسَهُ ويُؤثِرُهُ بِالحَياةِ؟! اِهبِطا إلَى الأَرضِ فَاحفَظاهُ مِن عَدُوِّهِ. فَنَزَلا، فَكانَ جَبرَئيلُ عِندَ رَأسِ عَلِيٍّ، وميكائيلُ عِندَ رِجلَيهِ، وجَبرَئيلُ يُنادي: بَخٍ بَخٍ! مَن مِثلُكَ يَا بنَ أبي طالِبٍ فَنادى [۱۴] اللّهُ عز و جلالمَلائِكَةَ؟!

وَأنزَلَ اللّهُ عز و جلعَلى رَسولِهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَوَجِّهٌ إلَى المَدينَةِ ـ في شَأنِ عَلِيٍّ ـ: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ» [۱۵]. [۱۶]

589. تفسير الثعلبى: در كتاب ها ديده ام كه چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آهنگ هجرت كرد، على بن ابى طالب عليه السلام را در مكّه به جانشينى خود نهاد تا قرض هاى ايشان را ادا كند و امانت هايى را كه نزد او بود، به صاحبانشان بازگرداند. پيامبر صلى الله عليه و آله شبى كه به غار رفت ـ در حالى كه خانه را محاصره كرده بودند ـ، به على عليه السلام دستور داد در بستر او بيارَمد و به او فرمود: «بُردِ حضرمىِ سبز مرا بر دوش افكن و به جاى من بخواب، كه به خواست خداوند متعال، آسيبى از ايشان به تو نمى رسد». على عليه السلام نيز چنين كرد.

پس خداوند متعال به جبرئيل و ميكائيل وحى كرد كه: «من ميان شما دو نفر، برادرى بر قرار كردم و عُمر يكى از شما را بيش از ديگرى قرار دادم. كدام يك از شما زندگى را بر مى گزيند؟». هر دو زندگى را برگزيدند. خداوند متعال به آن دو، وحى كرد كه: «آيا شما همچون على بن ابى طالب نيستيد؟! من ميان او و محمّد، برادرى بر قرار كردم و على در بستر محمّد آرميد و خود را فداى او كرد و زندگى او را بر خود ترجيح داد؟! به زمين فرود آييد و او را از دشمنش حفظ كنيد».

آن دو، فرود آمدند و جبرئيل، در كنار سر پيامبر و ميكائيل، در كنار دو پاى ايشان ايستاد. جبرئيل ندا مى داد: «خوشا، خوشا، اى على بن ابى طالب! چه كسى همچون توست كه خداوند عز و جل [با او] به فرشتگان مباهات كند؟!» و خداوند به پيامبرش كه در راه مدينه بود، اين آيه را در شأن على عليه السلام نازل فرمود: «و از ميان مردم، كسى است كه براى طلب خشنودى خدا جان خويش را فدا مى فروشد».

6 / 2: تَواضُعُهُم

6 / 2: فروتنى اهل بيت عليهم السّلام

590. المعجم الكبير عن ابن عمر عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَقَد هَبَطَ عَلَيَّ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ ما هَبَطَ عَلى نَبِيٍّ قَبلي، ولا يَهبِطُ عَلى أحَدٍ مِن بَعدي، وهُوَ إسرافيلُ وعِندَهُ جِبريلُ، فَقالَ: السَّلامُ عَلَيكَ يا مُحَمَّدُ، ثُمَّ قالَ: أنَا رَسولُ رَبِّكَ إلَيكَ، أمَرَني أن اُخبِرَكَ [۱۷] إن شِئتَ نَبِيّا عَبدا، وإن شِئتَ نَبِيّا مَلِكا؟ فَنَظَرتُ إلى جِبريلَ، فَأَومَأَ جِبريلُ إلَيَّ أن تَواضَع، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عِندَ ذلِكَ: نَبِيّا عَبدا. [۱۸]

590. المعجم الكبير ـ به نقل از عبد اللّه بن عمر ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «فرشته اى از آسمان بر من نازل شد كه نه پيش از من بر پيامبرى نازل شده بود و نه پس از من بر كسى نازل خواهد شد. او اسرافيل بود كه جبرئيل را همراه خود داشت. گفت: درود بر تو، اى محمّد! و سپس ادامه داد: من فرستاده پروردگارت به سوى تو هستم. او به من دستور داده كه تو را اگر مى خواهى، به عنوان پيامبرى بنده، و اگر مايلى، به عنوان پيامبرى پادشاه برگزينم. من به جبرئيل نگريستم. جبرئيل به من اشاره كرد كه فروتنى كن».

اين جا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «ترجيح مى دهم پيامبرى بنده باشم».

591. الإمام الباقر عليه السلام ـ في ذِكرِ فَضائِلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: ولَقد أتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام بِمَفاتيحِ خَزائِنِ الأَرضِ ثَلاثَ مَرّاتٍ يُخَيِّرُهُ، مِن غَيرِ أن يَنقُصَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى مِمّا أعَدَّ اللّهُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ شَيئا، فَيَختارُ التَّواضُعَ لِرَبِّهِ جَلَّ وعَزَّ. [۱۹]

591. امام باقر عليه السلام ـ در يادكرد فضيلت هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: جبرئيل، سه بار كليدهاى خزانه هاى زمين را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد، بى آن كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ از آنچه براى او در روز رستاخيز آماده كرده است، چيزى بكاهد و پيامبر، در برابر خداوند عز و جل، فروتنى را برگزيد.

592. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ جَبرَئيلَ عليه السلام أتى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَخَيَّرَهُ، وأشارَ عَلَيهِ بِالتَّواضُعِ، وكانَ لَهُ ناصِحا، فَكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يأكُلُ إكلَةَ العَبدِ، ويَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ، تَواضُعا للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى. [۲۰]

592. امام صادق عليه السلام: جبرئيل، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و او را مخيّر ساخت و به او اشاره كرد تا فروتنى را برگزيند. جبرئيل، خيرخواه پيامبر بود. پيامبر صلى الله عليه و آله براى فروتنى در برابر خداوند متعال، همچون بندگان، غذا مى خورد و همچون بندگان مى نشست.

593. الطبقات الكبرى عن حمزة بن عبداللّه بن عتبة: كانَت فِي النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله خِصالٌ لَيسَت فِي الجَبّارينَ، كانَ لا يَدعوهُ أحمَرُ ولا أسوَدُ مِنَ النّاسِ إلّا أجابَهُ، وكانَ رُبَّما وَجَدَ تَمرَةً مُلقاةً فَيَأخُذُها فَيُهوي بِها إلى فيهِ، وإنَّهُ لَيَخشى أن تَكونَ مِنَ الصَّدَقَةِ، وكانَ يَركَبُ الحِمارَ عُريا لَيسَ عَلَيهِ شَيءٌ. [۲۱]

593. الطبقات الكبرى ـ به نقل از حمزة بن عبد اللّه بن عتبه ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله صفاتى داشت كه در زورگويان نبود. اگر سرخ و سياهى او را دعوت مى كرد، مى پذيرفت و گاه كه خرماى به كنار افتاده اى مى يافت، آن را در دهان مى نهاد و تنها از اين مى ترسيد كه صدقه باشد. او بر الاغِ كاملاً برهنه سوار مى شد.

594. الطبقات الكبرى عن يزيد بن عبداللّه بن قسيط: كانَ أهلُ الصُّفَّةِ ناسا مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا مَنازِلَ لَهُم، فَكانوا يَنامونَ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِيالمَسجِدِ ويَظَلّونَ فيهِ ما لَهُم مَأوىً غَيرُهُ، فَكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَدعوهُم إلَيهِ بِاللَّيلِ إذا تَعَشّى فَيُفَرِّقُهُم عَلى أصحابِهِ، وتَتَعَشّى طائِفَةٌ مِنهُم مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، حَتّى جاءَ اللّهُ تَعالى بِالغِنى. [۲۲]

594. الطبقات الكبرى ـ به نقل از يزيد بن عبد اللّه بن قسيط ـ: اهل صُفّه (سكّونشينان)، جماعتى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بودند كه خانه اى نداشتند و در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مسجد مى خوابيدند و چون مأوايى نداشتند، در آن جا به سر مى بردند. پيامبر خدا هنگام شام، آنها را فرا مى خواند و در ميان اصحابش تقسيمشان مى كرد و گروهى از آنها نيز با پيامبر صلى الله عليه و آله شام مى خوردند، تا وقتى كه خداوند، توانگرى را به ارمغان آورد.

595. سنن أبي داود عن أبي ذرّ: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجلِسُ بَينَ ظَهرَي [۲۳] أصحابِهِ، فَيَجيءُ الغَريبُ فَلا يَدري أيُّهُم هُوَ حَتّى يَسأَلَ. فَطَلَبنا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن نَجعَلَ لَهُ مَجلِسا يَعرِفُهُ الغَريبُ إذا أتاهُ، فَبَنَينا لَهُ دُكّانا مِن طينٍ، كانَ فَجَلَسَ عَلَيهِ. [۲۴]

595. سنن أبى داوود ـ به نقل از ابو ذر ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ميان يارانش مى نشست و هر گاه بيگانه اى مى آمد، نمى فهميد كدام پيامبر است تا اين كه مى پرسيد. از پيامبر صلى الله عليه و آله خواستيم كه جايگاهى برايش درست كنيم تا اگر بيگانه اى آمد، او را بشناسد. بدين ترتيب، سكّويى از گِل براى او ساختيم، كه بر آن نشست.

596. سنن ابن ماجة عن أبي مسعود: أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ فَكَلَّمَهُ، فَجَعَلَ تَرعَدُ فَرائِصُهُ، فَقالَ لَهُ: هَوِّن عَلَيكَ فَإِنّي لَستُ بِمَلِكٍ، إنَّما أنَا ابنُ امرَأَةٍ تَأكُلُ القَديدَ [۲۵]. [۲۶]

596. مسند ابن ماجة ـ به نقل از ابو مسعود ـ: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و هنگام صحبت با ايشان بدنش مى لرزيد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «آرام باش. من كه پادشاه نيستم؛ بلكه پسرِ زنى هستم كه گوشت نمك سود مى خورد».

597. سنن أبي داود عن مطرف عن أبيه: اِنطَلَقتُ في وَفدِ بَني عامِرٍ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقُلنا: أنتَ سَيِّدُنا، فَقالَ: السَّيِّدُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى. قُلنا: وأفضَلُنا فَضلاً، وأعظَمُنا طَولاً، فَقالَ: قولوا بِقَولِكُم أو بَعضِ قَولِكُم ولا يَستَجرِيَنَّكُمُ الشَّيطانُ. [۲۷]

597. سنن أبى داوود ـ به نقل از مطرّف، از پدرش ـ: با هيئت نمايندگى بنى عامر، خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيديم. گفتيم: تو سَرور مايى.

فرمود: «سَرور، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ است».

گفتيم: تو كاملاً از ما برتر و از ما بخشنده ترى.

فرمود: «هر چه مى خواهيد، بگوييد؛ ولى مواظب باشيد كه شيطان، شما را نماينده خود قرار ندهد [و مدح و ستايش مبالغه آميز نكنيد]».

598. الإمام الصادق عليه السلام: ما أكَلَ نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَّكِئٌ مُنذُ بَعَثَهُ اللّهُ عز و جل، وكانَ يَكرَهُ أن يَتَشَبَّهَ بِالمُلوكِ.

ونَحنُ لا نَستَطيعُ أن نَفعَلَ. [۲۸]

598. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از هنگامى كه خداوند عز و جل او را به پيامبرى برانگيخت، هرگز تكيه كرده خوراكى نخورد و كراهت داشت به سلاطين مانند شود و ما توان چنين كارى نداريم.

599. فضائل الصحابة لابن حنبل عن زاذان: رَأَيتُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ يُمسِكُ الشُّسوعَ بِيَدِهِ، يَمُرُّ فِي الأَسواقِ فَيُناوِلُ الرَّجُلَ الشِّسعَ، ويُرشِدُ الضّالَّ ويُعينُ الحَمّالَ عَلَى الحُمولَةِ، وهُوَ يَقرَأُ هذِهِ الآيَةَ: «تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» [۲۹]. ثُمَّ يَقولُ: هذِهِ الآيَةُ اُنزِلَت فِي الوُلاةِ وذَوِي القُدرَةِ مِنَ النّاسِ. [۳۰]

599. فضائل الصحابة، ابن حنبل ـ به نقل از زادان ـ: على بن ابى طالب عليه السلام را ديدم كه بند كفش را با دست خود مى گرفت و از بازار مى گذشت تا بند كفش را به دست صاحبش مى داد و رهْ گم كرده را ره مى نمود و در برداشتن بار به باركش كمك مى كرد و اين آيه را تلاوت مى نمود: «اين، سراى آخرت را از آنِ كسانى قرار داديم كه در اين جهان، نه خواهان برترى جويى و نه خواهان فسادند، و فرجام نيك، از آنِ پرهيزگاران است». سپس مى فرمود: «اين آيه در حقّ واليان و مردمان قدرتمند، نازل شده است».

600. الإمام الصادق عليه السلام: خَرَجَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وهُوَ راكِبٌ، فَمَشَوا مَعَهُ فَقالَ: ألَكُم حاجَةٌ؟ قالوا: لا، ولكِنّا نُحِبُّ أن نَمشِيَ مَعَكَ، فَقالَ لَهُم: اِنصَرِفوا؛ فَإِنَّ مَشيَ الماشي مَعَ الرّاكِبِ مَفسَدَةٌ لِلرّاكِبِ ومَذَلَّةٌ لِلماشي. [۳۱]

600. امام صادق عليه السلام: امير مؤمنان عليه السلام، سواره از خانه خارج شد و گروهى پياده همراه او راه افتادند. فرمود: «آيا كارى داريد؟».

گفتند: نه؛ ليكن دوست داريم با شما همراهى كنيم.

به آنها فرمود: «باز گرديد. پياده رفتن به همراه سواره، موجب تباهىِ سواره و خوارىِ پياده است».

601. تفسير الطبري: إنّ الحسن بن عليٍّ عليه السلام كانَ يَجلِسُ إلَى المَساكينِ، ثُمَّ يَقولُ: «إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ» [۳۲]. [۳۳]

601. تفسير الطبرى: حسن بن على عليه السلام در كنار مساكين مى نشست و سپس اين آيه: «خداوند، مستكبران را دوست ندارد»» را تلاوت مى كرد.

602. المناقب لابن شهرآشوب: رُوِيَ أنَّهُ مَرَّ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام عَلى فُقَراءَ وقَد وَضَعوا كُسَيراتٍ عَلَى الأَرضِ وهُم قُعودٌ يَلتَقِطونَها ويَأكُلونَها، فَقالوا لَهُ: هَلُمَّ يَا بنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ إلَى الغَداءِ. قالَ: فَنَزَلَ وقالَ: «إنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ المُستَكبِرينَ»، وجَعَلَ يَأكُلُ مَعَهُم حَتَّى اكتَفَوا وَالزّادُ عَلى حالِهِ بِبَرَكَتِهِ. ثُمَّ دَعاهُم إلى ضِيافَتِهِ وأطعَمَهُم وكَساهُم. [۳۴]

602. المناقب، ابن شهرآشوب: حسن بن على عليه السلام بر گروهى از فقرا گذشت كه تكّه هاى نان را بر زمين نهاده و گرد يكديگر نشسته بودند و از آن بر مى داشتند و مى خوردند. اين جماعت به امام عليه السلام گفتند: اى پسر دختر پيامبر خدا! بفرماييد.

امام عليه السلام فرود آمد و فرمود: «خداوند، مستكبران را دوست ندارد» و همراه آنان به خوردن نشست تا از خوردن دست كشيدند. اين، در حالى بود كه به بركت وجود امام عليه السلام چيزى از نان ها كم نشده بود. سپس امام عليه السلام آنها را به مهمانى دعوت كرد و اطعامشان نمود و به آنان جامه بخشيد.

603. تاريخ دمشق عن محمّد بن عمرو بن حزم: مَرَّ الحُسَينُ بِمَساكينَ يَأكُلونَ فِي الصُّفَّةِ [۳۵] فَقالوا: الغَداءَ، فَنَزَلَ وقالَ: إنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ المُتَكَبِّرينَ، فَتَغَدّى مَعَهُم ثُمَّ قالَ لَهُم: قَد أجَبتُكُم فَأَجيبوني. قالوا: نَعَم. فَمَضى بِهِم إلى مَنزِلِهِ، فَقالَ لِلرَّبابِ: أخرِجي ما كُنتِ تَدَّخِرينَ. [۳۶]

603. تاريخ دمشق ـ به نقل از محمّد بن عمرو بن حزم ـ: امام حسين عليه السلام بر گروهى از مساكين گذشت كه بر سكّو[ى مسجد] غذا مى خوردند. آنها به امام عليه السلام، غذا تعارف كردند. ايشان فرود آمد و فرمود: «خداوند، متكبّران را دوست ندارد». پس با آنها غذا خورد. سپس به آنها فرمود: «من دعوت شما را پذيرفتم؛ شما هم دعوت مرا بپذيريد».

گفتند: باشد.

امام عليه السلام آنها را با خود به منزلش برد و به رباب فرمود: «آنچه را ذخيره كرده اى، بيرون بياور».

604. الكافي عن أبي بصير: دَخَلَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام الحَمّامَ، فَقالَ لَهُ صاحِبُ الحَمّامِ: اُخليهِ لَكَ؟ فَقالَ: لا حاجَةَ لي في ذلِكَ، المُؤمِنُ أخَفُّ مِن ذلِكَ. [۳۷]

604. الكافى ـ به نقل از ابو بصير ـ: امام صادق عليه السلام به حمّام رفت. صاحب حمّام به ايشان گفت: آيا حمّام را قُرق كنم؟

امام عليه السلام فرمود: «نيازى به اين كار نيست. كار مؤمن، ساده تر از اين امور است».

605. المناقب لابن شهرآشوب: دَخَلَ [الرِّضا عليه السلام] الحَمّامَ فَقالَ لَهُ بَعضُ النّاسِ: دَلِّكني يا رَجُلُ، فَجَعَلَ يُدَلِّكُهُ، فَعَرَفوهُ، فَجَعَلَ الرَّجُلُ يَستَعذِرُ مِنهُ، وهُوَ يُطَيِّبُ قَلبَهُ ويُدَلِّكُهُ. [۳۸]

605. المناقب، ابن شهرآشوب: روايت شده است كه امام رضا عليه السلام به حمّام رفت. فردى به ايشان گفت: اى مرد! مرا كيسه بكش.

امام عليه السلام او را كيسه كشيد. مردم، امام عليه السلام را به آن مرد معرّفى كردند. او از امام عليه السلام پوزش طلبيد؛ ولى ايشان عليه السلام دل آن مرد را آرام مى كرد و همچنان كيسه اش مى كشيد.

6 / 3: عَفوُهُم

6 / 3: گذشت اهل بيت عليهم السّلام

606. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مُروءَتُنا أهلَ البَيتِ العَفوُ عَمَّن ظَلَمَنا، وإعطاءُ مَن حَرَمَنا. [۳۹]

606. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردانگى ما اهل بيت، گذشت است از كسى كه به ما ستم كرده و عطاست به كسى كه از ما دريغ ورزيده است.

607. سنن الترمذي عن أبي عبداللّه الجدلي: سَأَلتُ عائِشَةَ عَن خُلقِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَت: لَم يَكُن فاحِشا ولا مُتَفَحِّشا ولا صَخّابا [۴۰] فِي الأَسواقِ، ولا يَجزي بِالسَّيِّئَةِ السَّيِّئَةَ، ولكِن يَعفو ويَصفَحُ. [۴۱]

607. سنن الترمذى ـ به نقل از ابو عبد اللّه جدلى ـ: در باره اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله از عايشه پرسيدم. گفت: نه زشتكار بود، نه زشتگوى و نه در بازار، اهل جنجال و سر و صدا بود. بدى را با بدى پاسخ نمى داد و از آن، در مى گذشت و چشم مى پوشيد.

608. صحيح البخاري عن عبد اللّه: كَأَنّي أنظُرُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يَحكي نَبِيّا مِنَ الأَنبِياءِ، ضَرَبَهُ قَومُهُ فَأَدمَوهُ، وهُوَ يَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ ويَقولُ: اللّهُمَّ اغفِر لِقَومي فَإِنَّهُم لا يَعلَمونَ. [۴۲]

608. صحيح البخارى ـ به نقل از عبد اللّه ـ: گويى به پيامبر صلى الله عليه و آله مى نگرم كه همچون پيامبرى از پيامبران بود كه قومش او را زدند و خونين اش كردند و او ـ در حالى كه خون از چهره اش مى زدود ـ مى گفت: خدايا! از قوم من در گذر، كه آنها نمى دانند.

609. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اُتِيَ بِاليَهودِيَّةِ الَّتي سَمَّتِ الشّاةَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَقالَ لَها: ما حَمَلَكِ عَلى ما صَنَعتِ؟ فَقالَت: قُلتُ: إن كانَ نَبِيّا لَم يَضُرَّهُ وإن كانَ مَلِكا أرَحتُ النّاسَ مِنهُ، قالَ: فَعَفا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنها. [۴۳]

609. امام باقر عليه السلام: آن زن يهودى را كه گوسفندى براى پيامبر صلى الله عليه و آله مسموم كرده بود، نزد ايشان آوردند. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «چه چيز، تو را به اين كار وا داشت؟».

آن زن گفت: به خود گفتم: اگر او پيامبر است، اين كار به او زيانى نمى رساند و اگر سلطان است، مردم را از شرّ او آسوده گردانيده ام.

پس پيامبر صلى الله عليه و آله از گناه او در گذشت.

610. الجمل عن معاذ بن عبد اللّه التميميّ: وَاللّهِ، لَقَد رَأَيتُ أصحابَ عَلِيٍّ عليه السلام وقَد وَصَلوا إلَى الجَمَلِ، وصاحَ مِنهُم صائِحٌ: اِعقِروهُ، فَعَقَروهُ فَوَقَعَ، فَنادى عَلِيٌّ عليه السلام: مَن طَرَحَ السِّلاحَ فَهُوَ آمِنٌ، ومَن دَخَلَ بَيتَهُ فَهُوَ آمِنٌ، فَوَاللّهِ ما رَأَيتُ أكرَمَ عَفوا مِنهُ. [۴۴]

610. الجمل ـ به نقل از معاذ بن عبد اللّه تميمى ـ: به خدا سوگند، اصحاب على عليه السلام را ديدم كه [در جنگ جمل] به شتر، رسيده بودند و كسى فرياد زد: شتر را پِى كنيد و آنها شتر را پِى كردند و آن بر زمين افتاد و على عليه السلام ندا در داد: «هر كه سلاح بر زمين افكند، در امان خواهد بود و هر كه به خانه خود برود، در امان خواهد بود». به خدا سوگند! با گذشت تر از على نديده ام.

611. أنساب الأشراف: قامَ عَلِيٌّ عليه السلام حينَ ظَهَرَ وظَفِرَ خَطيبا فَقالَ: يا أهلَ البَصرَةِ، قَد عَفَوتُ عَنكُم، فَإِيّاكُم وَالفِتنَةَ، فَإِنَّكُم أوَّلُ الرَّعِيَّةِ نَكَثَ البَيعَةَ وشَقَّ عَصَا الاُمَّةِ. [۴۵]

611. أنساب الأشراف: هنگامى كه على عليه السلام [بر اصحاب جمل] چيرگى يافت، برخاست و چنين خطبه خواند: «اى اهل بصره! از شما در گذشتم؛ ليكن از فتنه كناره بگيريد، كه شما، نخستين مردمانى هستيد كه بيعت شكستيد و اجتماع امّت را پراكنديد».

612. الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن كَلامِهِ بِالبَصرَةِ حينَ ظَهَرَ عَلَى القَومِ، بَعدَ حَمدِ اللّهِ وَالثَّناءِ عَلَيهِ ـ: أمّا بَعدُ، فَإِنَّ اللّهَ ذو رَحمَةٍ واسِعَةٍ، ومَغفِرَةٍ دائِمَةٍ، وعَفوٍ جَمٍّ، وعِقابٍ أليمٍ، قَضى أنَّ رَحمَتَهُ ومَغفِرَتَهُ وعَفوَهُ لِأَهلِ طاعَتِهِ مِن خَلقِهِ، وبِرَحمَتِهِ اهتَدَى المُهتَدونَ، وقَضى أنَّ نَقمَتَهُ وسَطَواتِهِ وعِقابَهُ عَلى أهلِ مَعصِيَتِهِ مِن خَلقِهِ، وبَعدَ الهُدى وَالبَيِّناتِ ما ضَلَّ الضّالّونَ.

فَما ظَنُّكُم ـ يا أهلَ البَصرَةِ ـ وقَد نَكَثتُم بَيعَتي وظاهَرتُم عَلَيَّ عَدُوّي؟ فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ: نَظُنُّ خَيرا، ونَراكَ قَد ظَفِرتَ وقَدَرتَ، فَإِن عَاقَبتَ فَقَدِ اجتَرَمنا ذلِكَ، وإن عَفَوتَ فَالعَفوُ أحَبُّ إلَى اللّهِ.

فَقالَ: قَد عَفَوتُ عَنكُم، فَإِيّاكُم وَالفِتنَةَ، فَإِنَّكُم أوَّلُ الرَّعِيَّةِ نَكَثَ البَيعَةَ وشَقَّ عَصا هذِهِ الاُمَّةِ. ثُمَّ جَلَسَ لِلنّاسِ فَبايَعوهُ. [۴۶]

612. الإرشاد ـ در بيان سخنان امام على عليه السلام در بصره، هنگام چيرگى بر آنان ـ: پس از سپاس و ستايش خداوند، فرمود: «امّا بعد، همانا خداوند، رحمتى گسترده و آمرزشى پيوسته و گذشتى فراوان و كيفرى دردناك دارد و حُكم كرده است كه رحمت و آمرزش و گذشتش براى اهل اطاعت از خَلق او باشد ـ و ره يافتگان، در پرتو رحمت او ره يافته اند ـ و حُكم كرده است كه انتقام و هيبت و كيفرش بر اهل سركشى از خَلق او باشد و ديگر پس از هدايت و دلايل آشكار، گم راهان، گم راه نمى شوند. اى اهل بصره! اينك، گمان شما چيست كه بيعت مرا شكستيد و دشمنم را يارى رسانديد؟».

مردى برخاست و گفت: گمان خير داريم و تو را مى بينيم كه چيرگى و توانايى يافته اى. اگر ما را به كيفر رسانى، آن، مقتضاى جُرم ما خواهد بود و اگر در گذرى، پس در نزد خدا، گذشت، محبوب تر است.

على عليه السلام فرمود: «از شما در گذشتم؛ ليكن از فتنه بر كنار باشيد كه شما نخستين مردمانى هستيد كه بيعت شكستيد و اجتماع امّت را پراكنديد». آن گاه امام عليه السلام در برابر مردم نشست و آنها با او بيعت كردند.

613. الإمام زين العابدين عليه السلام: دَخَلتُ عَلى مَروانَ بنِ الحَكَمِ فَقالَ: ما رَأَيتُ أحَدا أكرَمَ غَلَبَةً مِن أبيكَ، ما هُوَ إلّا أن وَلِيَنا يَومَ الجَمَلِ، فَنادى مُناديهِ: لا يُقتَلُ مُدبِرٌ، ولا يُذَفَّفُ [۴۷] عَلى جَريحٍ. [۴۸]

613. امام زين العابدين عليه السلام: بر مروان بن حَكَم وارد شدم. او گفت: به هنگام چيرگى، كسى را از پدر تو كريم تر نيافتم. او همان كسى بود كه در جنگ جمل، ما را تعقيب مى كرد و منادى اش ندا در مى داد كه: هيچ گريزنده اى كشته نخواهد شد و هيچ زخم خورده اى از پاى در نخواهد آمد.

614. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ـ في صِفَةِ عَلِيٍّ عليه السلام ـ: وأمَّا الحِلمُ وَالصَّفحُ فَكانَ أحلَمَ النّاسِ عَن ذَنبٍ، وأصفَحَهُم عَن مُسيءٍ. وقَد ظَهَرَ صِحَّةُ ما قُلناهُ يَومَ الجَمَلِ، حَيثُ ظَفِرَ بِمَروانَ بنِ الحَكَمِ ـ وكانَ أعدَى النّاسِ لَهُ، وأشَدَّهُم بُغضا ـ فَصَفَحَ عَنهُ.

وكانَ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَيرِ يَشتِمُهُ عَلى رُؤوسِ الأَشهادِ، وخَطَبَ يَومَ البَصرَةِ فَقالَ: قَد أتاكُمُ الوَغدُ اللَّئيمُ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ. وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقولُ: ما زالَ الزُّبَيرُ رَجُلاً مِنّا أهلَ البَيتِ حَتّى شَبَّ عَبدُاللّهِ. فَظَفِرَ بِهِ يَومَ الجَمَلِ، فَأَخَذَهُ أسيرا، فَصَفَحَ عَنهُ، وقالَ: «اِذهَب فَلا أرَيَنَّكَ»، لَم يَزِدهُ عَلى ذلِكَ.

وظَفِرَ بِسَعيدِ بنِ العاصِ بَعدَ وَقعَةِ الجَمَلِ بِمَكَّةَ ـ وكانَ لَهُ عَدُوّا ـ فَأَعرَضَ عَنهُ، ولَم يَقُل لَهُ شَيئا.

وقَد عَلِمتُم ما كانَ مِن عائِشَةَ في أمرِهِ، فَلَمّا ظَفِرَ بِها أكرَمَها، وبَعَثَ مَعَها إلَى المَدينَةِ عِشرينَ امرَأَةً مِن نِساءِ عَبدِالقَيسِ عَمَّمَهُنَّ بِالعَمائِمِ وقَلَّدَهُنَّ بِالسُّيوفِ، فَلَمّا كانَت بِبَعضِ الطَّريقِ ذَكَرَتهُ بِما لا يَجوزُ أن يُذكَرَ بِهِ، وتَأَفَّفَت وقالَت: هَتَكَ سِتري بِرِجالِهِ وجُندِهِ الَّذينَ وَكَّلَهُم بي. فَلَمّا وَصَلَتِ المَدينَةَ ألقَى النِّساءُ عَمائِمَهُنَّ، وقُلنَ لَها: إنَّما نَحنُ نِسوَةٌ.

وحارَبَهُ أهلُ البَصرَةِ، وضَرَبوا وَجهَهُ ووُجوهَ أولادِهِ بِالسُّيوفِ، وشَتَموهُ ولَعَنوهُ، فَلَمّا ظَفِرَ بِهِم رَفَعَ السَّيفَ عَنهُم، ونادى مُناديهِ في أقطارِ العَسكَرِ: ألا لا يُتبَعُ مُوَلٍّ، ولا يُجهَزُ عَلى جَريحٍ، ولا يُقتَلُ مُستَأسَرٌ، ومَن ألقى سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ، ومَن تَحَيَّزَ إلى عَسكَرِ الإِمامِ فَهُوَ آمِنٌ. ولَم يَأخُذ أثقالَهُم، ولا سَبى ذَرارِيَهُم، ولا غَنِمَ شَيئا مِن أموالِهِم، ولَو شاءَ أن يَفعَلَ كُلَّ ذلِكَ لَفَعَلَ، ولكِنَّهُ أبى إلَا الصَّفحَ وَالعَفوَ، وتَقَيَّلَ سُنَّةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ فَتحِ مَكَّةَ، فَإِنَّهُ عَفا وَالأَحقادُ لم تَبرُد، وَالإِساءَةُ لَم تُنسَ. [۴۹]

614. شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد ـ در توصيف امام على عليه السلام ـ: در بردبارى و گذشت از جُرم، بردبارترينِ مردم، و نسبت به بدكار، با گذشت ترينِ ايشان بود. درستىِ سخن ما، در جنگ جمل آشكار شده است، آن گاه كه به مروان بن حَكَم ـ كه دشمن ترين و كينه توزترين دشمن او بود ـ دست يافت و از او در گذشت. عبد اللّه بن زبير، او را در برابر همه دشنام داد و در هنگام اشغال بصره سخنرانى كرد و گفت: فرومايه دون پايه، على بن ابى طالب، به سوى شما آمده است، در حالى كه على عليه السلام مى گفت: «زبير، همچنان از ما اهل بيت بود، تا آن كه عبد اللّه، جوان گشت». [على عليه السلام] در جنگ جمل بر او چيره شد و او را به اسارت گرفت و از او در گذشت و به او فرمود: «برو تا ديگر تو را نبينم» و بر اين، سخنى نيفزود.

على عليه السلام پس از جنگ جمل، در مكّه به سعيد بن عاص ـ كه دشمن ايشان بود ـ دست يافت و از او روى بر تافت و سخنى بدو نگفت.

از رفتار عايشه در كار على عليه السلام آگاهى داريد؛ امّا چون بر او چيرگى يافت، گرامى اش داشت و به همراه بيست زن از زنان عبد القيس ـ كه [چون مردان] بر سر آنان عمامه نهاده و شمشير به ميانشان بسته بود ـ، راهى مدينه اش كرد. چون بخشى از راه را پيمودند، عايشه سخنانى را بر زبان آورد كه نبايد و آه و ناله سر داد و گفت: پرده مرا با مردان و سربازانى كه بر من گماشت، دريد. چون به مدينه رسيدند، زنان، عمامه از سر انداختند و به او گفتند: ما زن هستيم.

اهل بصره با على عليه السلام به جنگ برخاستند و با شمشير به صورت او و فرزندانش نواختند و دشنامش دادند و نفرينش كردند؛ ولى چون حضرت عليه السلام بر آنان چيرگى يافت، شمشير از آنان بر گرفت و منادى او در همه اردوگاه ندا در داد كه: هان! هيچ گريزنده اى پيگرد نمى شود و هيچ زخم خورده اى از پاى در نخواهد آمد و جان هيچ تسليم شده اى ستانده نمى شود. هر كه سلاح بر زمين نهد، در امان است و هر كه به اردوى امام بگرايد، در امان است و بارش گرفته نمى شود و فرزندانش اسير نمى شوند و چيزى از اموال آنها به غنيمت گرفته نمى شود. در حالى كه اگر مى خواست، مى توانست همه آنها را انجام دهد؛ ليكن جز گذشت و عفو را نپسنديد. او به سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز فتحِ مكّه همانندى جُست؛ چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى گذشت كرد كه هنوز كينه ها سرد و بدرفتارى فراموش نشده بود.

615. الإمام الحسن عليه السلام: اُخِذَ ابنُ مُلجَمٍ فَاُدخِلَ عَلى عَلِيٍّ عليه السلام، فَقالَ: أطيبوا طَعامَهُ وألينوا فِراشَهُ، فَإِن أعِش فَأَنَا وَلِيُّ دَمي؛ عَفوٌ أو قِصاصٌ، وإن مِتُّ فَأَلحِقوهُ بي اُخاصِمهُ عِندَ رَبِّ العالَمينَ. [۵۰]

615. امام حسن عليه السلام: ابن ملجم، دستگير و به حضور على عليه السلام برده شد. فرمود: «خوراكش را نيكو و بسترش را نرم گردانيد. اگر زنده ماندم، كه صاحبِ خون، خودم هستم؛ بخواهم در مى گذرم يا قصاص مى كنم، و اگر مُردم، او را به من مُلحق كنيد كه نزد خداوندِ جهانيان از او دادخواهى مى كنم».

616. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ عَلِيّا عليه السلام قالَ فِي ابنِ مُلجَمٍ بَعدَما ضَرَبَهُ: أطعِموهُ وَاسقوهُ، أحسِنوا إسارَهُ، فَإِن عِشتُ فَأَنَا وَلِيُّ دَمي، أعفو إن شِئتُ وإن شِئتُ استَقَدتُ، وإن مِتُّ فَقَتَلتُموهُ فَلا تُمَثِّلوا. [۵۱]

616. امام باقر عليه السلام: على عليه السلام پس از ضربت خوردن به دست ابن ملجم، در حقّ وى فرمود: «به او خوراك دهيد و سيرابش گردانيد و در اسارتش نيكو رفتار كنيد. اگر زنده ماندم، كه صاحب خون، خودم هستم؛ اگر خواستم از او در مى گذرم و اگر خواستم قصاص مى كنم، و اگر مُردم و او را كشتيد، اندامش را مُثله نكنيد».

617. كشف الغمّة ـ في ذِكرِ شَيءٍ مِن فَضائِلِ الإمامِ الحُسَينِ عليه السلام ـ: جَنى لَهُ غُلامٌ جِنايَةً توجِبُ العِقابَ عَلَيهِ، فَأَمَرَ بِهِ أن يُضرَبَ، فَقالَ: يا مَولايَ «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ»، قالَ: أخلوا عَنهُ. فَقالَ: يا مَولايَ «وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ»، قالَ: قَد عَفَوتُ عَنكَ. قالَ: يا مَولايَ «وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» [۵۲]، قالَ: أنتَ حُرٌّ لِوَجهِ اللّهِ، ولَكَ ضِعفُ ما كُنتُ اُعطيكَ. [۵۳]

617. كشف الغمّة ـ در ياد كرد برخى از فضايل امام حسين عليه السلام ـ: يكى از غلامان ايشان مرتكب جرمى شد كه كيفر داشت. امام عليه السلام دستور داد او را بزنند. او گفت: سَرورم! «و آنان كه خشم خويش را فرو مى خورند».

امام عليه السلام فرمود: «از او دست بداريد».

او گفت: سَرورم! «و از خطاى مردم در مى گذرند».

امام عليه السلام فرمود: «از تو در گذشتم».

او گفت: سَرورم! «و خدا نيكوكاران را دوست مى دارد».

امام عليه السلام فرمود: «تو در راه خدا آزادى و از آنِ تو باد دو برابر آنچه به تو مى دادم».

618. تاريخ الطبري عن عديّ بن حرملة ـ في خَبَرِ التحاقِ الحُرِّ بنِ يَزيدَ الرِّياحِيِّ بِرَكبِ الحُسَينِ عليه السلام يَومَ عاشوراء ـ: ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ فَلَحِقَ بِحُسَينٍ عليه السلام فَقالَ لَهُ: جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ، أنَا صاحِبُكَ الَّذي حَبَستُكَ عَنِ الرُّجوعِ، وسايَرتُكَ فِي الطَّريقِ، وجَعجَعتُ بِكَ في هذَا المَكانِ. وَاللّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ ما ظَنَنتُ أنَّ القَومَ يَرُدّونَ عَلَيكَ ما عَرَضتَ عَلَيهِم أبَدا... وإنّي قَد جِئتُكَ تائِبا مِمّا كانَ مِنّي إلى رَبّي، ومُواسِيا لَكَ بِنَفسي حَتّى أموتَ بَينَ يَدَيكَ، أ فَتَرى ذلِكَ لي تَوبَةً؟

قالَ: نَعَم، يَتوبُ اللّهُ عَلَيكَ، ويَغفِرُ لَكَ، مَا اسمُكَ؟ قالَ: أنَا الحُرُّ بنُ يَزيدَ.

قالَ: أنتَ الحُرُّ كَما سَمَّتكَ اُمُّكَ، أنتَ الحُرُّ إن شاءَ اللّهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ، اِنزِل. قالَ: أنَا لَكَ فارِسا خَيرٌ مِنّي راجِلاً، اُقاتِلُهُم عَلى فَرَسي ساعَةً، وإلَى النُّزولِ ما يَصيرُ آخِرُ أمري. قالَ الحُسَينُ: فَاصنَع يَرحَمكَ اللّهُ ما بَدا لَكَ. [۵۴]

618. تاريخ الطبرى ـ به نقل از عدى بن حرمله، در يادكرد پيوستن حرّ بن يزيد رياحى به كاروان امام حسين عليه السلام در روز عاشورا ـ: آن گاه اسبش را هى كرد و به حسين عليه السلام پيوست و به ايشان گفت: خداوند، مرا فداى تو كند، اى فرزند پيامبر خدا! منم آن همراه تو كه جلوى بازگشت تو را گرفتم و در راه، گام به گامِ تو آمدم و در اين مكان، تو را باز داشتم. به خدايى كه جز او معبودى نيست، سوگند كه هرگز گمان نمى كردم اين جماعت، پيشنهاد تو را رد كنند.… من در حالى به سوى تو آمدم كه از آنچه از من سر زد، به خدايم توبه مى كنم و با جانم به تو يارى مى رسانم تا آن كه در برابرت جان دهم. آيا اين عملِ مرا توبه مى بينى؟

امام عليه السلام فرمود: «آرى. خداوند بر تو مى بخشد و تو را مى آمرزد. نامت چيست؟».

گفت: حرّ بن يزيد.

فرمود: «تو حر (آزاده) هستى، همان گونه كه مادرت ناميدت. تو به خواست خدا در اين سرا و آن سرا آزادى. پياده شو».

او گفت: اى امام! اگر سواره باشم، براى تو بهتر از آنم كه پياده باشم. ساعتى با اسبم با آنها پيكار خواهم كرد و فرود آمدن من، پايان كار من خواهد بود.

امام عليه السلام فرمود: «رحمت خدا بر تو باد! هر چه مى خواهى، بكن».

619. الإرشاد عن عبد الرزّاق: سَمِعتُ عَبدَ الرَّزّاقِ يَقولُ: جَعَلَت جارِيَةٌ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهماالسلام تَسكُبُ عَلَيهِ الماءَ لِيَتَهَيَّأَ لِلصَّلاةِ، فَنَعِسَت فَسَقَطَ الإبريقُ مِن يَدِ الجارِيَةِ فَشَجَّهُ، فَرَفَعَ رَأسَهُ إلَيها، فَقالَت لَهُ الجارِيَةُ: إنَّ اللّهَ عز و جليَقولُ: «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ»، قالَ: قَد كَظَمتُ غَيظي. قالَت: «وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ»، قالَ لَها: عَفَا اللّهُ عَنكِ. قالَت: «وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ». قالَ: اِذهَبي فَأَنتِ حُرَّةٌ. [۵۵]

619. الإرشاد ـ به نقل از عبد الرزّاق ـ: كنيز زين العابدين عليه السلام بر ايشان آب مى ريخت تا ايشان براى نماز آماده شود. ناگهان آبريزْ از دست كنيز بيفتاد و ايشان را مجروح كرد. امام زين العابدين عليه السلام سرش را به طرف آن كنيزك بلند كرد. كنيزك گفت: خداوند عز و جلمى فرمايد: «آنان كه خشم خود را فرو مى خورند».

امام عليه السلام به او فرمود: «خشمم را فرو خوردم».

كنيزك گفت: «و از خطاى مردم در مى گذرند».

امام عليه السلام فرمود: «خداوند از تو در گذرد!».

او گفت: «و خدا نيكوكاران را دوست دارد».

امام عليه السلام فرمود: «برو كه آزادى».

6 / 4: سيرَتُهُم فِي العِبادَةِ

6 / 4: شيوه اهل بيت عليهم السّلام در عبادت

6 / 4 ـ 1: إخلاصُهُم فِي العِبادَةِ

6 / 4 ـ 1: اخلاص اهل بيت عليهم السلام در عبادت

620. الإمام عليّ عليه السلام: ما عَبَدتُكَ طَمَعا في جَنَّتِكَ، ولا خَوفا مِن نارِكَ، ولكِن وَجَدتُكَ أهلاً لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُكَ. [۵۶]

620. امام على عليه السلام: خدايا! تو را نه به آزِ بهشتت پرستيدم و نه از هراسِ دوزخت؛ ليكن تو را شايسته پرستش يافتم و پرستيدمَت.

621. عنه عليه السلام: إنَّ قَوما عَبَدُوا اللّهَ رَغبَةً فَتِلكَ عِبادَةُ التُّجّارِ، وإنَّ قَوما عَبَدُوا اللّهَ رَهبَةً فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ، وإنَّ قَوما عَبَدُوا اللّهَ شُكرا فَتِلكَ عِبادَةُ الأَحرارِ. [۵۷]

621. امام على عليه السلام: جماعتى خدا را از سر اميد پرستيدند، كه اين، پرستش بازرگانان است و جماعتى از سرِ ترس، كه اين، پرستش بردگان است و جماعتى او را از سرِ سپاس پرستيدند، كه اين، پرستش آزادگان است.

622. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ العُبّادَ ثَلاثَةٌ: قَومٌ عَبَدُوا اللّهَ عز و جل خَوفا فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ، وقَومٌ عَبَدُوا اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى طَلَبَ الثَّوابِ فَتِلكَ عِبادَةُ الاُجَراءِ، وقَومٌ عَبَدُوا اللّهَ عز و جلحُبّا لَهُ فَتِلكَ عِبادَةُ الأَحرارِ، وهِيَ أفضَلُ العِبادَةِ. [۵۸]

622. امام صادق عليه السلام: بندگان، سه گروه اند: گروهى خدا را از سرِ هراس مى پرستند، كه اين، پرستش بردگان است و گروهى در جستجوى پاداش، كه اين، پرستش مزدوران است و گروهى خداوند را به سبب محبّت به او مى پرستند، كه اين، پرستش آزادگان و برترين پرستش است.

623. تنبيه الخواطر: قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: إنّي لأَكرَهُ أن أعبُدَ اللّهَ لا غَرَضَ لي إلّا ثَوابَهُ، فَأَكونَ كَالعَبدِ الطَّمِعِ المُطيعِ، إن طَمِعَ عَمِلَ وإلّا لَم يَعمَل. وأكرَهُ أن أعبُدَهُ إلّا لِخَوفِ عِقابِهِ، فَأَكونَ كَالعَبدِ السَّوءِ إن لَم يَخَف لَم يَعمَل.

قيلَ: فَلِمَ تَعبُدُهُ؟ قالَ: لِما هُوَ أهلُهُ؛ بِأَياديهِ عَلَيَّ وإنعامِهِ. [۵۹]

623. تنبيه الخواطر: امام زين العابدين عليه السلام فرمود: «من خوش نمى دارم خدا را چنان بپرستم كه مقصودى جز پاداش نداشته باشم تا چونان برده اى باشم آزمند و تسليم كه اگر طمع ورزد، مى كوشد و گر نه، نه، و خوش نمى دارم خدا را چنان بپرستم كه [مقصودى] جز هراسِ از كيفر او در سر نداشته باشم تا چونان برده بدكارى باشم كه اگر نهراسد، گامى بر نمى دارد».

به امام عليه السلام گفته شد: پس چرا خدا را مى پرستى؟

فرمود: «چون او با نواختن و نعمت دادن به من، شايسته عبادت است».

6 / 4 ـ 2: اِجتِهادُهُم فِي العِبادَةِ

6 / 4 ـ 2: سختكوشى اهل بيت عليهم السلام در عبادت

624. الإمام الباقر عليه السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عِندَ عائِشَةَ لَيلَتَها، فَقالَت: يا رَسولَ اللّهِ، لِمَ تُتعِبُ نَفسَكَ وقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ؟

فَقالَ: يا عائِشَةُ، ألا أكونُ عَبدا شَكورا؟!

قالَ: وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقومُ عَلى أطرافِ أصابِعِ رِجلَيهِ، فَأَنزَلَ اللّهُ سُبحانَهُ وتَعالى: «طه * مَآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى». [۶۰]

624. امام باقر عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در شبى كه بايد نزد عايشه مى بود، در كنار او بود. عايشه گفت: اى پيامبر خدا! چرا خود را خسته مى كنى، در حالى كه خداوند، گناهان گذشته و آينده تو را آمرزيده است؟

فرمود: «اى عايشه! آيا نبايد بنده اى شكرگزار باشم؟!».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر سر انگشتان پايش مى ايستاد كه خداوند پاك والا، اين آيه را نازل فرمود: «طه! ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا در رنج افتى».

625. صحيح البخاري عن عروة عن عائشة: أنَّ نَبِيَّ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقومُ مِنَ اللَّيلِ حَتّى تَتَفَطَّرَ قَدَماهُ، فَقالَت عائِشَةُ: لِمَ تَصنَعُ هذا يا رَسولَ اللّهِ وقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ؟

قالَ: أفَلا اُحِبُّ أن أكونَ عَبدا شَكورا؟! [۶۱]

625. صحيح البخارى ـ به نقل از عروه، از عايشه ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله آن قدْر شب زنده دارى نمود تا دو پايش ورم كرد. به ايشان گفت[م]: اى پيامبر خدا! چرا چنين مى كنى، در حالى كه خداوند، گناهان گذشته و آينده تو را آمرزيده است؟

فرمود: «آيا دوست نداشته باشم كه بنده اى شكرگزار گردم؟!».

626. الأمالي للطوسي عن بكر بن عبداللّه: إنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ دَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وهُوَ مَوقوذٌ ـ أو قالَ: مَحمومٌ ـ فَقالَ لَهُ عُمَرُ: يا رَسولَ اللّهِ، ما أشَدَّ وَعكَكَ! فَقالَ: ما مَنَعَني ذلِكَ أن قَرَأتُ اللَّيلَةَ ثَلاثينَ سورَةً فيهِنَّ السَّبعُ الطِّوالُ. فَقالَ عُمَرُ: يا رَسولَ اللّهِ، غَفَرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ وأنتَ تَجهَدُ هذَا الاِجتِهادَ؟!

فَقالَ: يا عُمَرُ، أ فَلا أكونُ عَبدا شَكورا؟! [۶۲]

626. الأمالى، طوسى ـ به نقل از بكر بن عبد اللّه ـ: عمر بن خطّاب بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد، در حالى كه ايشان آسيب ديده بود ـ يا گفت: تبدار بود ـ. عمر گفت: اى پيامبر خدا! چه بيمارى سختى دارى!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اين مانع نشد كه در شب، سى سوره از قرآن كه در آن هفت سوره طوال بود، قرائت نكنم».

عمر گفت: اى پيامبر خدا! خداوند، گناهان گذشته و آينده تو را آمرزيده است و تو چنين خود را به سختى مى افكنى؟!

فرمود: «اى عمر! آيا نبايد بنده اى شكرگزار باشم؟!».

627. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُصَلّي مِنَ التَّطَوُّعِ مِثلَيِ الفَريضَةِ. [۶۳]

627. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دو برابرِ نماز واجب، نماز نافله مى گزارد.

628. صحيح مسلم عن عائشة: كانَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] يُصَلّي لَيلاً طَويلاً قائِما، ولَيلاً طَويلاً قاعِدا. [۶۴]

628. صحيح مسلم ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شبى طولانى را ايستاده و شبى طولانى را نشسته نماز مى گزارد.

629. السنن الكبرى للنسائي عن عائشة: قَلَّ ما كانَ يَنامُ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] مِنَ اللَّيلِ لَمّا قالَ اللّهُ عز و جل لَهُ: «قُمِ الَّيْلَ إِلَّا قَلِيلاً» [۶۵]. [۶۶]

629. السنن الكبرى، نسايى ـ به نقل از عايشه ـ: از هنگامى كه خداوند عز و جل فرمود: «شب را زنده بدار، مگر اندكى را»، پيامبر صلى الله عليه و آله شب ها كم مى خوابيد.

630. صحيح البخاري عن عائشة: كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَذكُرُ اللّهَ عَلى كُلِّ أحيانِهِ. [۶۷]

630. صحيح البخارى ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله در هر حال به ياد خدا بود.

631. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام أتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله تَسأَلُهُ خادِما، فَقالَ: ألا اُخبِرُكِ ما هُوَ خَيرٌ لَكِ مِنهُ؟ تُسَبِّحينَ اللّهَ عِندَ مَنامِكِ ثَلاثا وثَلاثينَ، وتَحمَدينَ اللّهَ ثَلاثا وثَلاثينَ، وتُكَبِّرينَ اللّهَ أربَعا وثَلاثينَ. فَما تَركتُها بَعدُ، قيلَ: ولا لَيلَةَ صِفّينَ؟ قالَ: ولا لَيلَةَ صِفّينَ. [۶۸]

631. امام على عليه السلام: فاطمه عليهاالسلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت تا از او خدمتكارى بخواهد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا آنچه را براى تو بهتر است، به آگاهى تو برسانم؟ هنگام خوابيدن، سى و سه بار سبحان اللّه بگو و سى و سه بار الحمد للّه بگو و سى و چهار بار اللّه أكبر بگو. من هنوز آن را ترك نكرده ام». پرسيدند: حتّى در شب صفّين. فرمود: «حتّى در شب صفّين».

632. الأمالي للصدوق عن عروة بن الزّبير: كُنّا جُلوسا في مَجلِسٍ في مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَتَذاكَرنا أعمالَ أهلِ بَدرٍ وبَيعَةِ الرِّضوانِ، فَقالَ أبُو الدَّرداءِ: يا قَومِ، ألا اُخبِرُكُم بِأَقَلِّ القَومِ مالاً وأكثَرِهِم وَرَعا وأشَدِّهِمُ اجتِهادا فِي العِبادَةِ؟

قالوا: مَن؟ قالَ: عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام. [۶۹]

632. الأمالى، صدوق ـ به نقل از عروة بن زبير ـ: در مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بوديم و در باره كارهاى اهل بدر و بيعت رضوان سخن مى گفتيم. ابو دردا گفت: اى جماعت! آيا كسى را به شما معرّفى بكنم كه دارايى اش از همه كمتر و پاك دامنى اش از همه بيشتر و در عبادت از همه سختكوش تر است؟

گفتند: او كيست؟

گفت: على بن ابى طالب.

633. فلاح السائل عن أبي المقدام عن حبّة العرني: بَينا أنَا ونَوفٌ نائِمَينِ في رُحبَةِ المَسجِدِ، إذ نَحنُ بِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام في بَقِيَّةٍ مِنَ اللَّيلِ واضِعا يَدَهُ عَلَى الحائِطِ شِبهَ الوالِهِ، وهُوَ يَقولُ: «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ... » [۷۰] إلى آخِرِ الآيَةِ. قالَ: ثُمَّ جَعَلَ يَقرَأُ هذِهِ الآياتِ ويَمُرُّ شِبهَ الطائِرِ عَقلُهُ، فَقالَ: أ راقِدٌ يا حَبَّةُ أم رامِقٌ؟

قالَ: قُلتُ: رامِقٌ، هذا أنتَ تَعمَلُ هذَا العَمَلَ فَكَيفَ نَحنُ؟! قالَ: فَأَرخى عَينَيهِ فَبَكى، ثُمَّ قالَ لي:

يا حَبَّةُ، إنَّ للّهِِ مَوقِفا، ولَنا بَينَ يَدَيهِ مَوقِفٌ لا يَخفى عَلَيهِ شَيءٌ مِن أعمالِنا. يا حَبَّةُ، إنَّ اللّهَ أقرَبُ إلَيَّ وإلَيكَ مِن حَبلِ الوَريدِ. يا حَبَّةُ، إنَّهُ لَن يَحجُبَني ولا إيّاكَ عَنِ اللّهِ شَيءٌ.

قالَ: ثُمَّ قالَ: أ راقِدٌ أنتَ يا نَوفُ؟ قالَ: قالَ: لا يا أميرَ المُؤمِنينَ، ما أنَا بِراقدٍ ولَقَد أطَلتَ بُكائي هذِهِ اللَّيلَةَ.

فَقالَ: يا نَوفُ، إن طالَ بُكاؤُكَ في هذَا اللَّيلِ مَخافَةً مِنَ اللّهِ عز و جلقَرَّت عَيناكَ غَدا بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل. يا نَوفُ، إنَّهُ لَيسَ مِن قَطرَةٍ قَطَرَت مِن عَينِ رَجُلٍ مِن خَشيَةِ اللّهِ إلّا أطفَأَت بِحارا مِنَ النّيرانِ. يا نَوفُ، إنَّهُ لَيسَ مِن رَجُلٍ أعظَمَ مَنزِلَةً عِندَ اللّهِ مِن رَجُلٍ بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ وأحَبَّ فِي اللّهِ وأبغَضَ فِي اللّهِ. يا نَوفُ، مَن أحَبَّ فِي اللّهِ لَم يَستَأثِر عَلى مَحَبَّتِهِ، ومَن أبغَضَ فيِ اللّهِ لَم يُنِل مُبغِضيهِ خَيراً، عِندَ ذلِكَ استَكمَلتُم حَقائِقَ الإِيمانِ.

ثُمَّ وَعَظَهُما وذَكَّرَهُما، وقالَ في أواخِرِهِ: فَكونوا مِنَ اللّهِ عَلى حَذَرٍ، فَقَد أنذَرتُكُما.

ثُمَّ جَعَلَ يَمُرُّ وهُوَ يَقولُ: لَيتَ شِعري في غَفَلاتي أمُعرِضٌ أنتَ عَنّي أم ناظِرٌ إلَيَّ؟! ولَيتَ شِعري في طولِ مَنامي وقِلَّةِ شُكري في نِعَمِكَ عَلَيَّ ما حالي؟ قالَ: فَوَاللّهِ ما زالَ في هذَا الحالِ حَتّى طَلَعَ الفَجرُ. [۷۱]

633. فلاح السائل ـ به نقل از ابو المقدام، از حبّه عرنى ـ: در حالى كه من و نوف در آستانه مسجد خوابيده بوديم، در باقى مانده شب، امير مؤمنان عليه السلام را ديديم كه چون شيدايى دستش را بر ديوار نهاده بود و مى فرمود: «همانا در آفرينش آسمان ها و زمين» تا پايان آيه. امام عليه السلام اين آيات را چنان تلاوت مى كرد و مى گذشت كه گويى هوش از سرش پريده است. آن گاه فرمود: «اى حبّه! خوابى يا بيدار؟».

گفتم: بيدار. تو كه چنين مى كنى، ديگر ما بايد چه كنيم؟!

امام عليه السلام ديده بر هم نهاد و گريست و سپس فرمود: «اى حبّه! خداوند، جايگاهى دارد و ما در برابر او جايگاهى داريم كه چيزى از اعمال ما بر او پنهان نمى مانَد. اى حبّه! خداوند از رگ گردن به من و تو نزديك تر است. اى حبّه! هرگز چيزى من و تو را در برابر خدا پنهان نمى كند».

سپس فرمود: «اى نوف! تو خواب هستى؟».

گفت: خير، اى امير مؤمنان! من خواب نيستم و امشب فراوان گريسته ام.

امام عليه السلام فرمود: «اى نوف! اگر امشب از هراس خدا گريسته باشى، فردا روز، چشمت در برابر خداوند عز و جل روشن خواهد بود. اى نوف! قطره اى اشك از ترس خدا از ديده كسى فرو نمى غلتد، مگر آن كه درياهايى از آتش را فرو مى نشانَد. اى نوف! منزلت هيچ كس نزد خدا از كسى كه از هراسِ خدا بگريد و براى خدا دوست بدارد و در راه خدا كينه ورزد، بيشتر نيست. اى نوف! هر كس در راه خدا محبّت ورزد، چيزى را بر محبّت او ترجيح نمى دهد و هر كس در راهِ خدا كينه ورزد، خيرى به كينه توزانِ او نمى رسد. در اين هنگام است كه حقايق ايمان را به كمال رسانده ايد».

سپس امام عليه السلام آن دو را پند و اندرز داد و در پايانِ سخن فرمود: «از خدا ترسان باشيد كه شما را بيم دادم». سپس در حالى كه مى گذشت، فرمود: «اى كاش مى دانستم كه در غفلت هاى خويش، تو از من روى بر تافته اى يا بر من مى نگرى! و اى كاش در خواب طولانى و كمىِ سپاس گزارى ام به خاطر نعمت هاى تو بر خود، مى دانستم كه چه وضعى دارم!».

به خدا سوگند، امام عليه السلام همچنان در اين حال بود تا سپيده دميد.

634. حلية الأولياء عن أبي صالح: دَخَلَ ضِرارُ بنُ ضَمرَةَ الكِنانِيُّ عَلى مُعاوِيَةَ، فَقالَ لَهُ: صِف لي عَلِيّا، فَقالَ: أوَ تُعفيني يا أميرَ المُؤمِنينَ؟ قالَ: لا اُعفيكَ. قالَ: أمّا إذ لابُدَّ... فَأَشهَدُ بِاللّهِ لَقَد رَأَيتُهُ في بَعضِ مَواقِفِهِ وقَد أرخَى اللَّيلُ سُدولَهُ، وغارَت نُجومُهُ، يَميلُ في مِحرابِهِ قابِضاً عَلى لِحيَتِهِ، يَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّليمِ، ويَبكي بُكاءَ الحَزينِ، فَكَأَنّي أسمَعُهُ الآنَ وهُوَ يَقولُ:

يا رَبَّنا يا رَبَّنا ـ يَتَضَرَّعُ إلَيهِ ـ ثُمَّ يَقولُ لِلدُّنيا: إلَيَّ تَغَرَّرتِ؟! إلَيَّ تَشَوَّفتِ؟! هَيهاتَ هَيهاتَ، غُرّي غَيري، قَد بَتَتُّكِ ثَلاثا، فَعُمُرُكِ قَصيرٌ، ومَجلِسُكِ حَقيرٌ، وخَطَرُكِ يَسيرٌ، آهِ آهِ مِن قِلَّةِ الزّادِ، وبُعدِ السَّفَرِ، ووَحشَةِ الطَّريقِ.

فَوَكَفَت دُموعُ مُعاوِيَةَ عَلى لِحيَتِهِ ما يَملِكُها، وجَعَلَ يُنَشِّفُها بِكُمِّهِ وقَدِ اختَنَقَ القَومُ بِالبُكاءِ، فَقالَ: كَذا كانَ أبُو الحَسَنِ؛ كَيفَ وَجدُكَ عَلَيهِ يا ضِرارُ؟ قالَ: وَجدُ مَن ذُبِحَ واحِدُها في حِجرِها، لا ترَقَأُ دَمعَتُها ولا يَسكُنُ حُزنُها. ثُمَّ قامَ فَخَرَجَ. [۷۲]

634. حلية الأولياء ـ به نقل از ابو صالح ـ: ضرار بن ضمره كنانى بر معاويه وارد شد. معاويه به او گفت: على را براى من توصيف كن.

او گفت: اى امير مؤمنان! آيا مرا معذور نمى دارى؟

گفت: نه، معذورت نمى دارم.

ضرار گفت: اگر گريزى نيست...، خدا را گواه مى گيرم در برخى حالات، در حالى كه شب، پرده خود را فكنده بود و ستارگانِ آن فرو رفته بودند، در محرابش و در حالى كه ريشش را به دست گرفته بود، از اين سو به آن سو مى رفت و چونان مار گزيده اى به خود مى پيچيد و مانند غم زدگان مى گريست و گويى هم اينك صداى او را مى شنوم كه مى گويد: «بار الها! بار الها!». به درگاه او زارى مى كرد و سپس خطاب به دنيا مى فرمود: «مرا مى فريبى، يا چشم به راه من هستى؟ دور است، دور! ديگرى را بفريب. سه باره تو را طلاق داده ام. عمر تو كوتاه و محفلَت ناچيز است و خطرت به آسانى مى رسد. آه! آه! از كمىِ توشه و دورى سفر و وحشت راه».

اشك معاويه بى اختيار بر ريشش فرو ريخت و با آستينش آنها را خشك مى كرد و گريه، جماعت را گلوگير كرده بود. معاويه گفت: آرى، ابو الحسن چنين بود. اى ضرار! شور و عشقت نسبت بدو چگونه است؟

ضرار گفت: شور و عشق زنى كه تنها فرزندش را در دامانش سر ببرند، كه اشك از ديده اش بند نمى آيد و غمش آرام نمى گيرد.

سپس برخاست و بيرون رفت.

635. الإمام الحسن عليه السلام: رَأَيتُ اُمّي فاطِمَةَ عليهاالسلام قامَت في مِحرابِها لَيلَةَ جُمعَتِها، فَلَم تَزَل راكِعَةً ساجِدَةً حَتَّى اتَّضَحَ عَمودُ الصُّبحِ، وسَمِعتُها تَدعو لِلمُؤمِنينَ والمُؤمِناتِ وتُسَمّيهِم وتُكثِرُ الدُّعاءَ لَهُم ولا تَدعو لِنَفسِها بِشَيءٍ، فَقُلتُ لَها: يا اُمّاه، لِمَ لا تَدعينَ لِنَفسِكِ كَما تَدعينَ لِغَيرِكِ؟ فَقالَت: يا بُنَيَّ، الجارَ ثُمَّ الدّارَ. [۷۳]

635. امام حسن عليه السلام: مادرم فاطمه عليهاالسلام را در شب جمعه در محراب ديدم كه به عبادت ايستاده بود. او همچنان در ركوع بود تا روشنى بامداد بر آمد. شنيدم كه او به مردان و زنان مؤمن دعا مى كرد و آنها را نام مى بُرد و براى آنها فراوان دعا مى كرد، در حالى كه براى خود دعايى نمى كرد. به ايشان گفتم: مادر! چرا همان گونه كه براى ديگران دعا مى كنى، براى خود دعا نمى كنى؟

فرمود: «فرزندم! نخست همسايه و سپس [اهل] خانه».

636. المناقب لابن شهرآشوب عن الحسن البصري: ما كانَ في هذِهِ الاُمَّةِ أعبَدُ مِن فاطِمَةَ، كانَت تَقومُ حَتّى تَوَرَّمَت قَدَماها. [۷۴]

636. المناقب، ابن شهرآشوب ـ به نقل از حسن بصرى ـ: در ميان اين امّت، عابدتر از فاطمه نبوده است. او آن قدر [براى عبادت] مى ايستاد كه دو پايش ورم مى كرد.

637. تاريخ الطبري عن عبد اللّه بن الزّبير ـ لَمّا سَمِعَ بِمَقتَلِ الحُسَينِ عليه السلام ـ: أمَا وَاللّهِ لَقَد قَتَلوهُ! طَويلاً بِاللَّيلِ قِيامُهُ، كَثيرا فِي النَّهارِ صِيامُهُ. [۷۵]

637. تاريخ الطبرى ـ به نقل از عبد اللّه بن زبير، چون خبر شهادت امام حسين عليه السلام را شنيد ـ: هان! به خدا سوگند، او را كشتند؛ كسى را كه در شب، زمانى دراز به عبادت مى ايستاد و در روز، فراوان روزه مى گرفت!

638. تاريخ اليعقوبي: قيلَ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام: ما أقَلَّ وُلدَ أبيكَ! قالَ: العَجَبُ كَيفَ وُلِدتُ لَهُ، إنَّهُ كانَ يُصَلّي فِي اليَومِ وَاللَّيلَةِ ألفَ رَكعَةٍ، فَمَتى كانَ يَفرُغُ لِلنِّساءِ؟! [۷۶]

638. تاريخ اليعقوبى: به على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام گفته شد: فرزندان پدر تو، چه اندك اند! فرمود: «شگفت از آن كه خودِ من، چگونه براى او زاده شدم! او در شبانه روز، هزار ركعت نماز مى گزارد. پس كِى به زنان مى رسيد؟!».

639. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام شَديدَ الاِجتِهادِ فِي العِبادَةِ؛ نَهارَهُ صائِمٌ، ولَيلَهُ قائِمٌ، فَأَضَرَّ ذلِكَ بِجِسمِهِ، فَقُلتُ لَهُ: يا أبَه [۷۷]، كَم هذَا الدُّؤوبُ [۷۸]؟! فَقالَ: أتَحَبَّبُ إلى رَبّي لَعَلَّهُ يُزلِفُني. [۷۹]

639. امام صادق عليه السلام: على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام در عبادت، سختكوش بود، روزش را روزه مى داشت و شبش را به عبادت مى ايستاد. پس اين كار به پيكر او آسيب رساند. به او گفتم: اى پدر! اين همه تلاش براى چه؟ فرمود: «به درگاه خدايم اظهار محبّت مى كنم. شايد مرا به خود، نزديك كند».

640. عنه عليه السلام: كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا أخَذَ كِتابَ عَلِيٍّ عليه السلام فَنَظَرَ فيهِ قالَ: مَن يُطيقُ هذا؟ مَن يُطيقُ ذا؟ قالَ: ثُمَّ يَعمَلُ بِهِ. وكانَ إذا قامَ إلَى الصَّلاةِ تَغَيَّرَ لَونُهُ حَتّى يُعرَفُ ذلِكَ في وَجهِهِ، وما أطاقَ أحَدٌ عَمَلَ عَلِيٍّ عليه السلام مِن وُلدِهِ مِن بَعدِهِ إلّا عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام. [۸۰]

640. امام صادق عليه السلام: على بن الحسين عليه السلام هنگامى كه كتاب على عليه السلام را ستاند، در آن نگريست و فرمود: «چه كسى چنين توانى دارد؟ چه كسى چنين توانى دارد؟». على بن الحسين عليه السلام از آن پس بِدان عمل مى كرد و هر گاه براى نماز بر مى خاست، رنگش دگرگون مى شد تا آن جا كه در چهره اش نمايان مى گشت و هيچ كس در ميان فرزندان على عليه السلام، جز على بن الحسين عليه السلام توان عمل او را نداشت.

641. الأمالي للطوسي عن عمرو بن عبد اللّه بن هند الجمليّ عن الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ فاطِمَةَ بِنتَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ لَمّا نَظَرَت إلى ما يَفعَلُ ابنُ أخيها عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام بِنَفسِهِ مِنَ الدَّأبِ فِي العِبادَةِ أتَت جابِرَ بنَ عَبدِاللّهِ بنِ عَمرِو بنِ حِزامٍ الأَنصارِيَّ فَقالَت لَهُ: يا صاحِبَ رَسولِ اللّهِ، إنَّ لَنا عَلَيكُم حُقوقا، ومِن حَقِّنا عَلَيكُم أن إذا رَأَيتُم أحَدَنا يُهلِكُ نَفسَهُ اجتِهادا أن تُذَكِّروهُ اللّهَ وتَدعوهُ إلَى البُقيا عَلى نَفسِهِ، وهذا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بَقِيَّةُ أبيهِ الحُسَينِ قَدِ انخَرَمَ أنفُهُ وثَفِنَت جَبهَتُهُ ورُكَبتاهُ وراحَتاهُ، دَأبا مِنهُ لِنَفسِهِ فِي العِبادَةِ.

فَأَتى جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ بابَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام، وبِالبابِ أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام في اُغَيلِمَةٍ مِن بَني هاشِمٍ قَدِ اجتَمَعوا هُناكَ، فَنَظَرَ جابِرٌ إلَيهِ مُقبِلاً فَقالَ: هذِهِ مِشيَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسَجِيَّتُهُ، فَمَن أنتَ يا غُلامُ؟ فَقالَ: أنَا مُحَمَّدُ بنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ، فَبَكى جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ رضى الله عنه، ثُمَّ قالَ: أنتَ وَاللّهِ الباقِرُ عَنِ العِلمِ حَقّاً، اُدنُ مِنّي بِأَبي أنتَ واُمّي، فَدَنا مِنهُ فَحَلَّ جابِرٌ إزارَهُ ووَضَعَ يَدَهُ في صَدرِهِ فَقَبَّلَهُ وجَعَلَ عَلَيهِ خَدَّهُ ووَجهَهُ وقالَ لَهُ: اُقرِئُكَ عَن جَدِّكَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله السَّلامَ، وقَد أمَرَني أن أفعَلَ بِكَ ما فَعَلتُ، وقالَ لي: يوشِكُ أن تَعيشَ وتَبقى حَتّى تَلقى مِن وُلدِي مَنِ اسمُهُ مُحَمَّدٌ يَبقَرُ العِلمَ بَقرا، وقالَ لي: إنَّكَ تَبقى حَتّى تَعمى ثُمَّ يُكشَفُ لَكَ عَن بَصَرِكَ.

ثُمَّ قالَ لي: اِيذَن لي عَلى أبيكَ. فَدَخَلَ أبو جَعفَرٍ عَلى أبيهِ فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ وقالَ: إنَّ شَيخا بِالبابِ وقَد فَعَلَ بي كَيتَ وكَيتَ، فَقالَ: يا بُنَيَّ، ذلِكَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ. ثُمَّ قالَ: أمِن بَين وِلدانِ أهلِكَ قالَ لَكَ ما قالَ وفَعَلَ بِكَ ما فَعَلَ؟ قالَ: نَعَم، [قالَ: ] [۸۱] إنّا للّهِِ، إنَّهُ لَم يَقصُدكَ فيهِ بِسوءٍ ولَقَد أشاطَ بِدَمِكَ. [۸۲]

ثُمَّ أذِنَ لِجابِرٍ فَدَخَلَ عَلَيهِ، فَوَجَدَهُ في مِحرابِهِ قَد أنضَتهُ العِبادَةُ، فَنَهَضَ عَلِيٌّ عليه السلام فَسَأَلَهُ عَن حالِهِ سُؤالاً حَفِيّا ثُمَّ أجلَسَهُ بِجَنبِهِ، فَأَقبَلَ جابِرٌ عَلَيهِ يَقولُ: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، أماعَلِمتَ أنَّ اللّهَ تَعالى إنَّما خَلَقَ الجَنَّةَ لَكُم ولِمَن أحَبَّكُم وخَلَقَ النّارَ لِمَن أبغَضَكُم وعاداكُم، فَما هذَا الجَهدُ الَّذي كَلَّفتَهُ نَفسَكَ؟

قالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: يا صاحِبَ رَسولِ اللّهِ، أما عَلِمتَ أنَّ جَدّي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ فَلَم يَدَعِ الاِجتِهادَ لَهُ، وتَعَبَّدَ ـ بِأَبي هُوَ واُمّي ـ حَتَّى انتَفَخَ السّاقُ ووَرِمَ القَدَمُ، وقيلَ لَهُ: أتَفعَلُ هذا وقَد غُفِرَ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ؟ قالَ: أفَلا أكونُ عَبدا شَكورا؟!

فَلَمّا نَظَرَ جابِرٌ إلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ولَيسَ يُغني فيهِ مِن قَولٍ يَستَميلُهُ مِنَ الجَهدِ وَالتَّعَبِ إلَى القَصدِ قالَ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، البُقيا عَلى نَفسِكَ، فَإِنَّكَ لَمِن اُسرَةٍ بِهِم يُستَدفَعُ البَلاءُ وتُستَكشَفُ اللَأواءُ [۸۳] وبِهِم تُستَمطَرُ السَّماءُ.

فَقالَ: يا جابِرُ، لا أزالُ عَلى مِنهاجِ أبَوَيَّ مُؤتَسِيا بِهِما صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما حَتّى ألقاهُما.

فَأَقبَلَ جابِرٌ عَلى مَن حَضَرَ فَقالَ لَهُم: وَاللّهِ، ما أرى في أولادِ الأَنبِياءِ مِثلَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ إلّا يوسُفَ بنَ يَعقوبَ عليهماالسلام. وَاللّهِ لَذُرِّيَّةُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام أفضَلُ مِن ذُرِّيَّةِ يوسُفَ بنِ يَعقوبَ، إنَّ مِنهُم لَمَن يَملَأُ الأَرضَ عَدلاً كَما مُلِئَت جَورا. [۸۴]

641. الأمالى، طوسى ـ به نقل از عمرو بن عبد اللّه بن هند جملى، در باره امام باقر عليه السلام ـ: چون فاطمه دختر على بن ابى طالب عليه السلام، سختكوشىِ پسر برادرش على بن الحسين عليه السلام را در عبادت ديد، نزد جابر بن عبد اللّه بن عمرو بن حزام انصارى آمد و به او گفت: اى صحابى پيامبر خدا! ما بر شما حقوقى داريم و از حقّ ما بر شما اين است كه هر گاه شما يكى از ما را ديديد كه با سختكوشى، خود را نابود مى كند، خدا را به او ياد آوريد و از او بخواهيد جانش را حفظ كند. اين، على بن الحسين است كه از سختكوشى در عبادت، بينى اش ترك برداشته و پيشانى و زانوان و دو كف دستش پينه بسته است.

جابر بن عبد اللّه به درِ خانه على بن الحسين عليه السلام رفت و بر كنارِ در، امام باقر را در ميان جمعى نوجوان از بنى هاشم ديد كه در آن جا گرد آمده بودند. جابر در حالى كه به آن سو مى رفت، بدو نگريست و گفت: اين راه رفتن و خوى پيامبر خداست. اى نوجوان! تو كيستى؟

فرمود: «من محمّد بن على بن الحسين هستم».

جابر بن عبد اللّه گريست و آن گاه گفت: به خدا، تو به حق، شكافنده علم هستى. نزديك من آى، پدرم و مادرم فداى تو باد!

امام عليه السلام نزديك او رفت. جابر جامه اش را گشود و دست ايشان را بر سينه اش گذاشت و آن را بوسيد و چهره اش را بر دست و چهره امام عليه السلام نهاد و به ايشان گفت: سلامِ نيايَت، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به تو مى رسانم. او به من دستور داده است كه سلامش را به تو برسانم. پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: «باشد كه تو آن قدر زندگى كنى و باقى باشى تا فرزندى از فرزندان مرا ديدار كنى كه نامش محمّد است و علم را به كمال مى شكافد». پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: «تو آن قدر زنده خواهى ماند كه كور شوى و سپس نور به ديدگانت باز گردد».

امام باقر عليه السلام فرمود: «او به من گفت: از پدرت اجازه بگير تا به ديدارش روم».

امام باقر عليه السلام بر پدرش وارد شد و او را آگاه كرد و فرمود: پيرمردى بر درِ خانه است كه با من چنين و چنان كرد.

امام [زين العابدين] عليه السلام فرمود: «فرزندم! او جابر بن عبد اللّه است» و سپس فرمود: «آيا او از ميان كودكانِ خويشانت، تنها به تو چنين گفت و با تو چنين كرد؟».

امام باقر عليه السلام فرمود: «آرى».

[امام زين العابدين عليه السلام فرمود: ] «ما از آنِ خداييم. او قصد سويى به تو نكرده است؛ امّا [به سبب شناساندن ارج تو] در خون تو كوشيده است».

امام زين العابدين عليه السلام به جابر اجازه داد. او وارد شد و امام عليه السلام را در محرابش ديد كه عبادت، او را فرسوده است. امام عليه السلام برخاست و با گرمى از حال او پرسش كرد و او را در كنار خود نشاند. جابر به ايشان روى كرد و گفت: اى فرزند پيامبر خدا! آيا نمى دانيد كه خداوند، بهشت را براى شما و دوستداران شما آفريده و آتش را براى بدخواهان و دشمنان شما خلق كرده است؟! پس اين همه تلاش كه خود را بدان ملزم كرده اى، چيست؟

امام زين العابدين عليه السلام به او فرمود: «اى صحابى پيامبر خدا! آيا نمى دانى كه خداوند، گناهان گذشته و آينده نياى مرا بخشوده بود؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله، سختكوشى در راه خدا را كنار ننهاد و همچنان عبادتش مى كرد ـ پدر و مادرم فداى او باد ـ تا آن كه ساق و كف پاهايش ورم كرد؟ به ايشان صلى الله عليه و آله گفته شد: آيا چنين مى كنى و حال آن كه خداوند، گناهان گذشته وآينده ات را بخشوده است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ فرمود: آيا بنده اى شكرگزار نباشم؟!».

چون جابر به امام زين العابدين عليه السلام نگريست و ديد كه سخن او در منصرف كردن امام از سختكوشى و اعمال طاقت فرسا و راضى كردن ايشان به ميانه روى سودى ندارد، به ايشان گفت: اى فرزند پيامبر خدا! خود را حفظ كن كه تو از خاندانى هستى كه در پرتو وجود آنها بلا دفع مى شود و سختى [و مشقّت] برطرف مى گردد و آسمان از براى ايشان باران مى بارد.

امام عليه السلام فرمود: «اى جابر! من همچنان بر شيوه پدر و نياى خود خواهم بود و آن دو ـ كه درودهاى خدا بر آن دو باد ـ را الگوى خود مى دانم تا ديدارشان كنم».

جابر، روى به حاضران كرد و گفت: به خدا سوگند، من در ميان فرزندان پيامبران، همچون على بن الحسين (زين العابدين) نديده ام، مگر يوسف بن يعقوب عليه السلام. به خدا سوگند، ذريّه على بن الحسين عليه السلام از ذريّه يوسف بن يعقوب برترند. از آنهاست كسى كه زمين را از داد مى آكَند، آن گونه كه از ستم آكنده شده است.

642. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ أبي رضى الله عنه يُصَلّي في جَوفِ اللَّيلِ، فَيَسجُدُ السَّجدَةَ فَيُطيلُ حَتّى نَقولُ: إنَّهُ راقِدٌ. [۸۵]

642. امام صادق عليه السلام: پدرم در دل شب، نماز مى گزارد و آن قدر، سجده را طولانى مى گردانْد كه ما گمان مى كرديم خوابيده است.

643. عنه عليه السلام: إنّي كُنتُ اُمَهِّدُ لِأَبي فِراشَهُ فَأَنتَظِرُهُ حَتّى يَأتِيَ، فَإِذا أوى إلى فِراشِهِ ونامَ قُمتُ إلى فِراشي. وإنَّهُ أبطَأَ عَلَيَّ ذاتَ لَيلَةٍ فَأَتَيتُ المَسجِدَ في طَلَبِهِ، وذلِكَ بَعدَما هَدَأَ النّاسُ، فَإِذا هُوَ فِيالمَسجِدِ ساجِدٌ ولَيسَ فِي المَسجِدِ غَيرُهُ، فَسَمِعتُ حَنينَهُ وهُوَ يَقولُ: سُبحانَكَ اللّهُمَّ! أنتَ رَبّي حَقّا حَقّا، سَجَدتُ لَكَ يا رَبِّ تَعَبُّدا ورِقّا، اللّهُمَّ إنَّ عَمَلي ضَعيفٌ فَضاعِفهُ لي، اللّهُمَّ قِني عَذابَكَ يَومَ تَبعَثُ عِبادَكَ، وتُب عَلَيَّ إنَّكَ أنتَ التَّوّابُ الرَّحيمُ. [۸۶]

643. امام صادق عليه السلام: من بستر پدرم را مى گستردم و منتظر آمدنش مى ماندم. پس هر گاه در بسترش جاى مى گرفت و مى خوابيد، من نيز به بستر خود مى رفتم. شبى او دير كرد و من در جستجوى او به مسجد رفتم و اين، در حالى بود كه مردم خوابيده بودند. ناگاه او را در مسجد يافتم كه به سجده رفته و در مسجد كسى جز او نبود. ناله او را شنيدم كه مى گفت: «پاك هستى بار الها! بى شك و ترديد، تو خداى پاك منى. خدايا! در برابر تو از سرِ تعبّد و بندگى، به سجده افتاده ام. خدايا! عمل من، ناچيز است. پس آن را براى من دو چندان كن! خدايا! مرا از عذابِ روزى كه بندگانت را بر مى انگيزى، حفظ كن، و توبه ام را بپذير كه تو توبه پذير و مهرورزى».

644. عنه عليه السلام: كانَ أبي عليه السلام كَثيرَ الذِّكرِ، لَقَد كُنتُ أمشي مَعَهُ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّهَ، وآكُلُ مَعَهُ الطَّعامَ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّهَ، ولَقَد كانَ يُحَدِّثُ القَومَ وما يَشغَلُهُ ذلِكَ عَن ذِكرِ اللّهِ، وكُنتُ أرى لِسانَهُ لازِقا بِحَنَكِهِ يَقولُ: «لا إلهَ إلَا اللّهُ»، وكانَ يَجمَعُنا فَيَأمُرُنا بِالذِّكرِ حَتّى تَطلُعَ الشَّمسُ، ويَأمُرُ بِالقِراءَةِ مَن كان يَقرَأُ مِنّا، ومَن كانَ لا يَقرَأُ مِنّا أمَرَهُ بِالذِّكرِ. [۸۷]

644. امام صادق عليه السلام: پدرم فراوان ذكر مى گفت. من با او راه مى رفتم، در حالى كه او ذكر خدا بر لب داشت و با او غذا مى خوردم، در حالى كه او خدا را ياد مى آورد. او با مردم سخن مى گفت و اين هم، او را از ذكر خدا، باز نمى داشت. زبان او را مى ديدم كه از ذكر «لا إله إلّا اللّه»، به سقف دهانش چسبيده بود. او ما را گرد مى آورد و از ما مى خواست تا بر آمدن آفتاب، ذكر بگوييم. هر كه را از ما [كه مى توانست] قرائت كند، دستور قرائت قرآن مى داد و به هر كه قرائت نمى كرد، دستور ذكر مى داد.

645. تهذيب الكمال عن يحيى بن الحسن العلويّ: كانَ موسَى بنُ جَعفَرٍ عليه السلام يُدعَى العَبدَ الصّالِحَ مِن عِبادَتِهِ وَاجتِهادِهِ. رَوى أصحابُنا أنَّهُ دَخَلَ مَسجِدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَسَجَدَ سَجدَةً في أوَّلِ اللَّيلِ، فَسَمِعَ وهُوَ يَقولُ في سُجودِهِ: «عَظُمَ الذَّنبُ عِندي فَليَحسُنِ العَفوُ مِن عِندَكَ، يا أهلَ التَّقوى ويا أهلَ المَغفِرَةِ»، فَجَعَلَ يُرَدِّدُها حَتّى أصبَحَ. [۸۸]

645. تهذيب الكمال ـ به نقل از يحيى بن حسن علوى ـ: امام كاظم عليه السلام به سبب عبادت و سختكوشى، «عبد صالح» ناميده مى شد. اصحاب ما روايت كرده اند كه ايشان داخل مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شد و در آغاز شب، سجده اى كرد و شنيده مى شد كه در سجده اش مى فرمود: «گناه من، بزرگ گشته است. پس گذشت تو بايد نيكو گردد، اى اهل تقوا و اى اهل گذشت!». ايشان اين جمله را آن قدر تكرار كرد تا صبح شد.

646. الكافي عن حفص: ما رَأَيتُ أحَدا أشَدَّ خَوفا عَلى نَفسِهِ مِن موسَى بنِ جَعفَرٍ عليه السلام ولا أرجَى النّاسِ مِنهُ، وكانَت قِراءَتُهُ حُزنا، فَإِذا قَرَأَ فَكَأَنَّهُ يُخاطِبُ إنسانا. [۸۹]

646. الكافى ـ به نقل از حفص ـ: من هيچ كس را نديدم كه از امام كاظم عليه السلام بر خويش هراسان تر باشد و در ميان مردم از او اميدوارتر هم نديدم. تلاوت قرآن او، با اندوه همراه بود و هر گاه قرآن تلاوت مى كرد، گويى با انسانى سخن مى گفت.

647. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الثّوباني: كانَت لِأَبِي الحَسَنِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليه السلام، بِضعَ عَشرَةَ سَنَةً، كُلَّ يَومٍ سَجدَةٌ بَعدَ انقِضاضِ الشَّمسِ إلى وَقتِ الزَّوالِ، فَكانَ هارونُ رُبَّما صَعِدَ سَطحا يُشرِفُ مِنهُ عَلَى الحَبسِ الَّذي حَبَسَ فيهِ أبَا الحَسَنِ عليه السلام، فَكانَ يَرى أبَا الحَسَنِ عليه السلام ساجِدا، فَقالَ لِلرَّبيعِ: يا رَبيعُ، ما ذاكَ الثَّوبُ الَّذي أراهُ كُلَّ يَومٍ في ذلِكَ المَوضِعِ؟ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، ما ذاكَ بِثَوبٍ وإنَّما هُوَ موسَى بنُ جَعفَرٍ، لَهُ كُلَّ يَومٍ سَجدَةٌ بَعدَ طُلوعِ الشَّمسِ إلى وَقتِ الزَّوالِ. قالَ الرَّبيعُ: فَقالَ لي هارونُ: أما إنَّ هذا مِن رُهبانِ بَني هاشِمٍ. قُلتُ: فَما لَكَ قَد ضَيَّقتَ عَلَيهِ فِي الحَبسِ؟! قالَ: هَيهاتَ، لابُدَّ مِن ذلِكَ! [۹۰]

647. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از ثوبانى ـ: امام كاظم عليه السلام بيش از ده سال بود كه هر روز، پس از طلوع خورشيد تا وقت زوال به سجده مى افتاد. گاهى هارون الرشيد به بام مى رفت و از آن جا به محبسى مشرِف مى شد كه امام كاظم عليه السلام را در آن زندانى كرده بود و او را در حال سجده مى ديد. روزى به ربيع گفت: اى ربيع! اين جامه اى كه همه روزه در آن جا مى بينم، چيست؟

ربيع گفت: يا امير المؤمنين! اين جامه نيست؛ موسى بن جعفر است كه همه روزه پس از طلوع خورشيد تا هنگام زوال، به سجده مى افتد.

ربيع گفت: هارون به من گفت: اين مرد، از راهبان بنى هاشم است.

گفتم: پس چرا در زندان، بر او تنگ مى گيرى؟

گفت: هيهات! گزيرى از اين كار نيست.

648. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن عبد السلام بن صالح الهرويّ: جِئتُ إلى بابِ الدّارِ الَّتي حُبِسَ فيهَا الرِّضا عليه السلام بِسَرَخسَ وقَد قُيِّدَ عليه السلام، فَاستَأذَنتُ عَلَيهِ السَّجّانَ فَقالَ: لا سَبيلَ لَكَ إلَيهِ، قُلتُ: ولِمَ؟ قالَ: لِأَنَّهُ رُبَّما صَلّى في يَومِهِ ولَيلَتِهِ ألفَ رَكعَةٍ، وإنَّما يَنفَتِلُ مِن صَلاتِهِ ساعَةً في صَدرِ النَّهارِ وقَبلَ الزَّوالِ وعِندَ اصفِرارِ الشَّمسِ، فَهُوَ في هذِهِ الأَوقاتِ قاعِدٌ في مُصَلّاهُ ويُناجي رَبَّهُ. [۹۱]

648. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى ـ: در سرخس به درِ خانه اى رفتم كه امام رضا عليه السلام را در آن محبوس كرده و به بندش كشيده بودند. از زندانبان اجازه ورود خواستم. او گفت: نمى توانى او را ديدار كنى.

گفتم: چرا؟

گفت: زيرا او گاه، در شبانه روز هزار ركعت نماز مى گزارد. فقط در اوّل روز و قبل از زوال ظهر و هنگام زردى آفتاب، ساعتى از نماز دست مى كشد و در اين هنگام، در مصلّاى خود نشسته است و با خدايش مناجات مى كند.

6 / 4 ـ 3: صَلاتُهُم

6 / 4 ـ 3: نماز اهل بيت عليهم السلام

649. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: جُعِلَ قُرَّةُ عَيني فِي الصَّلاةِ. [۹۲]

649. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روشنىِ ديده من، در نماز، نهاده شده است.

650. تاريخ بغداد عن عبد اللّه بن مسعود: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يَكونُ ذاكِرينَ إلّا كانَ مَعَهُم، ولا مُصَلّينَ [۹۳] إلّا كانَ أكثَرَهُم صَلاةً. [۹۴]

650. تاريخ بغداد ـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ: ذكر گويانى نبودند، مگر آن كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هم همراه آنها بود و نمازگزارانى نبودند، مگر آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان آنان بيش از همه نماز مى گزارْد.

651. المعجم الكبير عن فضالة بن عبيد: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا نَزَلَ مَنزِلاً في سَفَرٍ أو دَخَلَ بَيتَهُ لَم يَجلِس حَتّى يَركَعَ رَكعَتَينِ. [۹۵]

651. المعجم الكبير ـ به نقل از فضالة بن عبيد ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه در سفر به سرايى در مى آمد يا به خانه خود وارد مى شد، نمى نشست، مگر آن كه دو ركعت نماز مى گزارْد.

652. عدّة الداعي عن عائشة: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُحَدِّثُنا ونُحَدِّثُهُ، فَإِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَكَأَنَّهُ لَم يَعرِفنا ولَم نَعرِفهُ. [۹۶]

652. عدّة الداعى ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با ما سخن مى گفت و ما نيز با او سخن مى گفتيم؛ ولى همين كه هنگام نماز مى رسيد، ديگر گويى نه او ما را مى شناخت و نه ما او را مى شناختيم. [۹۷]

653. سنن النسائي عن مطرّف عن أبيه: أتَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وهُوَ يُصَلّي ولِجَوفِهِ أزيزٌ [۹۸] كَأَزيزِ المِرجَلِ. [۹۹]

653. سنن النسائى ـ به نقل از مطرّف، از پدرش ـ: خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم، در حالى كه مشغول نماز بود و درونش چونان ديگى در جوش بود.

654. فلاح السائل عن جعفر بن عليّ القمّي ـ في كتابِ زُهدِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا قامَ إلَى الصَّلاةِ كَأَنَّهُ ثَوبٌ مُلقىً. [۱۰۰]

654. فلاح السائل ـ به نقل از جعفر بن على قمى، در كتاب زهد النبىّ صلى الله عليه و آله ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه براى نماز بر مى خاست، گويى جامه اى بود كه در گوشه اى افكنده بودند.

655. الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُؤَخِّرُ الصَّلاةَ لِطَعامٍ ولا لِغَيرِهِ. [۱۰۱]

655. امام باقر عليه السلام ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز را نه براى غذا و نه براى چيز ديگرى به تأخير نمى انداخت.

656. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُؤثِرُ عَلى صَلاةِ المَغرِبِ شَيئا إذا غَرَبَتِ الشَّمسُ حَتّى يُصَلِّيَها [۱۰۲]. [۱۰۳]

656. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه خورشيد غروب مى كرد، هيچ چيز را بر نماز مغرب ترجيح نمى داد تا آن كه آن را به جاى مى آورد.

657. مسند ابن حنبل عن مطرّف بن عبد اللّه بن الشّخّير: صَلَّيتُ أنَا وعِمرانُ بنُ حُصَينٍ بِالكوفَةِ خَلفَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، فَكَبَّرَ بِنا هذَا التَّكبيرَ حينَ يَركَعُ وحينَ يَسجُدُ، فَكَبَّرَهُ كُلَّهُ، فَلَمَّا انصَرَفنا قالَ لي عِمرانُ: ما صَلَّيتُ مُنذُ حينٍ ـ أو قالَ: مُنذُ كَذا وكَذا ـ أشبَهَ بِصَلاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن هذِهِ الصَّلاةِ؛ يَعني صَلاةَ عَلِيٍّ عليه السلام. [۱۰۴]

657. مسند ابن حنبل ـ به نقل از مطرّف بن عبد اللّه بن شخّير ـ: من و عمران بن حُصَين، پشت سر على بن ابى طالب عليه السلام در كوفه نماز گزارديم. ايشان هنگام ركوع و سجود و همواره در طول نماز، چنان تكبيرهايى مى گفت كه چون باز گشتيم، عمران گفت: از مدّت ها پيش ـ يا گفت: از فلان وقت ـ نمازى نخوانده بودم كه از اين نماز ـ يعنى نماز على عليه السلام ـ به نماز پيامبر صلى الله عليه و آله، شبيه تر باشد.

658. كشف اليقين: كانَ [الإمامُ عَلِيُّ عليه السلام] يَوما في حَربِ صِفّينَ مُشتَغِلاً بِالحَربِ وَالقِتالِ، وكانَ مَعَ ذلِكَ بَينَ الصَّفَّينِ يُراقِبُ الشَّمسَ، فَقالَ لَهُ ابنُ عَبّاسٍ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، ما هذَا الفِعلُ؟ فَقالَ أنظُرُ إلَى الزَّوالِ حَتّى نُصَلِّيَ، فَقالَ لَهُ ابنُ عَبّاسٍ: هَل هذا وَقتُ (ال)صَّلاةِ؟! إنَّ عِندَنا لَشُغلاً بِالقِتالِ عَنِ الصَّلاةِ!

فَقالَ لَهُ عليه السلام: فَعَلى ما نُقاتِلُهُم؟! إنَّما نُقاتِلُهُم عَلَى الصَّلاةِ. [۱۰۵]

658. كشف اليقين: [امام على عليه السلام] در جنگ صفّين كه به جنگ و نبرد مشغول بود، در ميانه جنگ، خورشيد را زير نظر داشت. ابن عبّاس به او گفت: يا امير مؤمنان! چه مى كنى؟

فرمود: «مى نگرم كه چه هنگام، زوال ظهر مى شود تا نماز بگزاريم».

ابن عبّاس به ايشان گفت: آيا حالا وقت نماز است؟! جنگ، ما را از نماز باز داشته است.

فرمود: «ما چرا با آنها مى جنگيم؟! ستيز ما با آنها بر سر نماز است».

659. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَركَعُ فَيَسيلُ عَرَقُهُ حَتّى يَطَأَ في عَرَقِهِ مِن طولِ قِيامِهِ. [۱۰۶]

659. امام صادق عليه السلام: على عليه السلام آن قدر ركوع خود را ادامه مى داد كه عرقش روان مى شد، تا جايى كه در عرق خود، گام مى نهاد.

660. المناقب لابن شهرآشوب: روي أنَّهُ كانَ عَلِيٌّ عليه السلام إذا حَضَرَهُ وَقتُ الصَّلاةِ تَلَوَّنَ وتَزَلزَلَ، فَقيلَ لَهُ: ما لَكَ؟ فَيَقولُ: جاءَ وَقتُ أمانَةٍ عَرَضَهَا اللّهُ تَعالى عَلَى السَّماواتِ وَالأَرضِ وَالجِبالِ فَ ـأَبَينَ أن يَحمِلنَها وحَمَلَهَا الإِنسانُ، في ضَعفي، فَلا أدري اُحسِنُ إذا ما حَمَلتُ أم لا. [۱۰۷]

660. المناقب، ابن شهرآشوب: روايت شده است: هنگامى كه وقت نماز مى رسيد، رنگ على عليه السلام دگرگون مى شد و به لرزه مى افتاد. به ايشان گفته شد: تو را چه مى شود؟

فرمود: «هنگام [اداى] امانتى رسيده است كه خداوند متعال، آن را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرد و آنها از به دوش كشيدنش ابا ورزيدند و آدمى، آن را به دوش كشيد و من با ناتوانى ام نمى دانم كه آيا مى توانم اين بار را به خوبى حمل كنم يا نه».

661. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أمَّا ابنَتي فاطِمَةُ... مَتى قامَت في مِحرابِها بَينَ يَدَي رَبِّها جَلَّ جَلالُهُ، زَهَرَ نورُها لِمَلائِكَةِ السَّماءِ كَما يَزهَرُ نورُ الكَواكِبِ لِأَهلِ الأَرضِ، ويَقولُ اللّهُ عز و جللِمَلائِكَتِهِ: يا مَلائِكَتِي، اُنظُروا إلى أمَتي فاطِمَةَ سَيِّدَةِ إمائي قائِمَةً بَينَ يَدَيَّ تَرتَعِدُ فَرائِصُها مِن خيفَتي، وقَد أقبَلَت بِقَلبِها عَلى عِبادَتي. [۱۰۸]

661. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: امّا دخترم فاطمه... آن گاه كه در محرابش در برابر خداوند جليل خود مى ايستد، نور او براى فرشتگان آسمان، چنان پيدا بود كه درخشش اخترانْ براى زمينيان پيداست و خداوند، به فرشتگانش مى فرمايد: اى فرشتگان من! به كنيزم فاطمه، سَرور كنيزان من، بنگريد كه چگونه در برابر من ايستاده، شانه هايش از بيم من، به لرزه افتاده و از صميم دل، به عبادت من روى آورده است.

662. عدّة الدّاعي: كانَت فاطِمَةُ عليهاالسلام تَنهَجُ فِي الصَّلاةِ مِن خيفَةِ اللّهِ تَعالى. [۱۰۹]

662. عدّة الداعى: فاطمه عليهاالسلام در نماز، از ترس خداى متعال، نفس نفس مى زد.

663. الإمام زين العابدين عليه السلام: إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام كانَ أعبَدَ النّاسِ في زَمانِهِ وأزهَدَهُم وأفضَلَهُم، وكانَ إذا حَجَّ حَجَّ ماشِيا، ورُبَّما مَشى حافِيا، وكانَ إذا ذَكَرَ المَوتَ بَكى، وإذا ذَكَرَ القَبرَ بَكى، وإذا ذَكَرَ البَعثَ وَالنُّشورَ بَكى، وإذا ذَكَرَ المَمَرَّ عَلَى الصِّراطِ بَكى، وإذا ذَكَرَ العَرضَ عَلَى اللّهِ تَعالى ذِكرُهُ شَهَقَ شَهقَةً يُغشى عَلَيهِ مِنها، وكانَ إذا قامَ في صَلاتِهِ تَرتَعِدُ فَرائِصُهُ بَينَ يَدَي رَبِّهِ عز و جل، وكانَ إذا ذَكَرَ الجَنَّةَ وَالنّارَ اضطَرَبَ اضطِرابَ السَّليمِ، وسَأَلَ اللّهَ تَعالى الجَنَّةَ وتَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النّارِ. وكانَ عليه السلام لا يَقرَأُ مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ» إلّا قالَ: «لَبَّيكَ اللّهُمَّ لَبَّيكَ»، ولَم يُرَ في شَيءٍ مِن أحوالِهِ إلّا ذاكِرا للّهِِ سُبحانَهُ. [۱۱۰]

663. امام زين العابدين عليه السلام: حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام در زمان خود، از همه عابدتر، زاهدتر و بافضليت تر بود و هر گاه حج مى رفت، پياده و چه بسا پابرهنه مى رفت و هر گاه مرگ و گور را به خاطر مى آورْد، مى گريست و هر گاه رستاخيز و زنده شدن را از نظر مى گذراند، اشك از ديده مى ريخت و هر گاه گذر از صراط را در انديشه مى آورد، گريان مى شد و هر گاه عرضه [اعمال] را به خداى متعال به ياد مى آورد، فريادى مى كشيد كه از آن، بيهوش مى شد و هر گاه به نماز بر مى خاست، شانه هايش در برابر خداوند عز و جل، به لرزه مى افتاد و هر گاه بهشت و دوزخ را به ياد مى آورْد، چونان مارْ گزيده، بى تابى مى كرد و از خداوند متعال، بهشت را طلب مى كرد و از آتش دوزخ به او پناه مى بُرد. او هر گاه عبارت: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد!» را از قرآن مى خوانْد، مى گفت: «لبّيك اللّهم لبّيك» و در هيچ حالى ديده نشد، مگر آن كه خداوند سبحان را ذكر مى گفت.

664. عنه عليه السلام: كانَ الحَسَنُ بنُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام يُصَلّي، فَمَرَّ بَينَ يَدَيهِ رَجُلٌ فَنَهاهُ بَعضُ جُلَسائِهِ، فَلَمَّا انصَرَفَ مِن صَلاتِهِ قالَ لَهُ: لِمَ نَهَيتَ الرَّجُلَ؟ قالَ: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، حَظَرَ [۱۱۱] فيما بَينَكَ وبَينَ الِمحرابِ، فَقالَ: وَيحَكَ! إنَّ اللّهَ عز و جلأقرَبُ إلَيَّ مِن أن يَحظُرَ فيما بَيني وبَينَهُ أحَدٌ. [۱۱۲]

664. امام زين العابدين عليه السلام: حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام نماز مى گزارْد كه مردى از برابر ايشان گذشت. يكى از هم نشينانش او را از اين كار نهى كرد. چون امام عليه السلام از نمازش فارغ شد، به آن مرد فرمود: «چرا او را باز داشتى؟».

گفت: اى پسر پيامبر خدا! او ميان شما و محراب حايل شد.

امام عليه السلام فرمود: «واى بر تو! خداوند عز و جل به من نزديك تر از آن است كه كسى بتواند ميان من و او حايل شود».

665. جامع الأخبار: كانَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام إذا تَوَضَّأَ تَغَيَّرَ لَونُهُ وَارتَعَدَت مَفاصِلُهُ، فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ، فَقالَ: حَقٌّ لِمَن وَقَفَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ المَلِكِ الجَبّارِ أن يَصفَرَّ لَونُهُ وتَرتَعِدَ مَفاصِلُهُ. [۱۱۳]

665. جامع الأخبار: حسين بن على عليه السلام هر گاه وضو مى گرفت، رنگش تغيير مى كرد و بندهاى بدنش به لرزه مى افتاد. سبب را از ايشان جويا شدند. فرمود: «حق است بر كسى كه در برابر خداوند جبّار مى ايستد، رنگش زرد شود و بندهايش به لرزه افتند».

666. الإمام الباقر عليه السلام: كانَ أبي عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ يَقشَعِرُّ جِلدُهُ، ويَصفَرُّ لَونُهُ، وتَرتَعِدُ فَرائِصُهُ [۱۱۴]، ويَقِفُ شَعرُهُ، ويَقولُ ودُموعُهُ تَجري عَلى خَدَّيهِ: لَو عَلِمَ العَبدُ مَن يُناجي مَا انفَتَلَ [۱۱۵]. [۱۱۶]

666. امام باقر عليه السلام: پدرم على بن الحسين عليه السلام به هنگام نماز، پوست بدنش مى ترنجيد و رنگش زرد مى شد و شانه هايش به لرزه مى افتاد و موى بر تنش راست مى شد و در حالى كه اشكش بر گونه روان بود، مى فرمود: «اگر بنده مى دانست با كه مناجات مى كند، از نماز دست نمى كشيد».

667. الإرشاد عن عبد اللّه بن محمد القرشي: كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا تَوَضَّأَ اصفَرَّ لَونُهُ، فَيقولُ لَهُ أهلُهُ: ما هذَا الَّذي يَغشاكَ؟ فَيَقولُ: أتَدري لِمَن أتَأَهَّبُ لِلقِيامِ بَينَ يَدَيهِ؟! [۱۱۷]

667. الإرشاد ـ به نقل از عبد اللّه بن محمّد قرشى ـ: امام زين العابدين عليه السلام هر گاه وضو مى گرفت، رنگش زرد مى گشت. خانواده اش به ايشان مى گفتند: اين، چه حالى است كه شما را در بر مى گيرد؟

مى فرمود: «آيا مى دانى آماده ايستادن در برابر چه كسى مى گردم؟».

668. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ أبي عليه السلام يَقولُ: كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما إذا قامَ فِي الصَّلاةِ كَأَنَّهُ ساقُ شَجَرَةٍ، لا يَتَحَرَّكُ مِنهُ شَيءٌ إلّا ما حَرَّكَهُ الرّيحُ مِنهُ. [۱۱۸]

668. امام صادق عليه السلام: پدرم عليه السلام مى فرمود: هر گاه على بن الحسين ـ كه درودهاى خدا بر آن دو باد ـ به نماز بر مى خاست، گويى ساقه درختى بود؛ چيزى از آن حركت نمى كرد، مگر آنچه باد آن را به حركت در مى آوَرد».

669. علل الشرائع عن أبان بن تغلب: قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام: إنّي رَأَيتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام إذا قامَ فِي الصَّلاةِ غَشِيَ لَونَهُ لونٌ آخَرُ! فَقالَ لي: وَاللّهِ إنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام كانَ يَعرِفُ الَّذي يَقومُ بَينَ يَدَيهِ. [۱۱۹]

669. علل الشرائع ـ به نقل از ابان بن تغلب ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را ديدم كه هنگام ايستادن به نماز، رنگش دگرگون مى گشت.

امام صادق عليه السلام به من فرمود: «به خدا سوگند، على بن الحسين عليه السلام مى دانست در برابر چه كسى ايستاده است».

670. فلاح السائل عن أبي أيّوب: كانَ أبو جَعفَرٍ وأبو عَبدِاللّهِ عليهماالسلام إذا قاما إلَى الصَّلاةِ تَغَيَّرَت ألوانُهُما حُمرَةً ومَرَّةً صُفرَةً، وكَأَنَّما يُناجِيانِ شَيئا يَرَيانِهِ. [۱۲۰]

670. فلاح السائل ـ به نقل از ابو ايّوب ـ: امام باقر و امام صادق عليهماالسلام هر گاه به نماز مى ايستادند، رنگشان گاهى سرخ مى شد و گاهى زرد و گويى با چيزى گفتگو مى كنند كه آن را مى بينند.

671. الاُصول الستّة عشر عن جابر الجعفيّ عن الإمام الصّادق عليه السلام: لَقَد صَلّى أبو جَعفَرٍ عليه السلام ذاتَ يَومٍ فَوَقَعَ عَلى رَأسِهِ شَيءٌ، فَلَم يَنزَعهُ مِن رَأسِهِ حَتّى قامَ إلَيهِ جَعفَرٌ فَنَزَعَهُ [۱۲۱] مِن رَأسِهِ، تَعظيما للّهِِ وإقبالاً عَلى صَلاتِهِ، وهُوَ قَولُ اللّهِ: «أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا» [۱۲۲]. [۱۲۳]

671. الاُصول الستّة عشر ـ به نقل از جابر جعفى، از امام صادق عليه السلام ـ: روزى [پدرم] باقر عليه السلام نماز مى گزارْد كه چيزى روى سرش افتاد. ايشان آن را از سرش بر نداشت، تا آن كه رفت ـ[م] و آن را از سر مبارك ايشان برداشت ـ[م]. اين (آرامش و بى توجّهى به اطراف)، براى بزرگداشت مقام خداوند و توجّه به نمازش بود و اين، همان سخن پروردگار است: «به اين دين، با گرايش تمام به حق، روى آور».

672. فلاح السّائل: رُوِيَ أنَّ مَولانا جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ عليه السلام كانَ يَتلُو القُرآنَ في صَلاتِهِ فَغُشِيَ عَلَيهِ، فَلَمّا أفاقَ سُئِلَ: مَا الَّذي أوجَبَ مَا انتَهَت حالُكَ إلَيهِ؟ فَقالَ ما مَعناهُ: ما زِلتُ اُكَرِّرُ آياتِ القُرآنِ حَتّى بَلَغتُ إلى حَالٍ كَأَنّي سَمِعتُها مُشافَهَةً مِمَّن أنزَلَها عَلَى المُكاشَفَةِ وَالعِيانِ، فَلَم تَقُمِ القُوَّةُ البَشَرِيَّةُ بِمُكاشَفَةِ الجَلالَةِ الإِلهِيَّةِ. [۱۲۴]

672. فلاح السائل: روايت شده است كه سَرور ما امام جعفر صادق عليه السلام در نماز خود، قرآن تلاوت مى كرد كه بيهوش شد و چون به هوش آمد، از ايشان پرسيده شد: چه چيز، حال شما را چنين كرد؟

ايشان سخنى فرمود كه مفهومش چنين بود: «همچنان آيات قرآن را تكرار مى كردم كه به حالى رسيدم كه گويى به مكاشفه و بالعيان، آن را از زبان كسى مى شنيدم كه نازلش كرده است. پس قدرت بشرى، توان تحمّل مكاشفه هيبت الهى را نداشت».

6 / 4 ـ 4: صَلاتُهُم بِاللَّيلِ

6 / 4 ـ 4: نماز شب اهل بيت عليهم السلام

673. الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ مِنَ الَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبَارَ النُّجُومِ» [۱۲۵] ـ: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقومُ مِنَ اللَّيلِ ثَلاثَ مَرّاتٍ، فَيَنظُرُ في آفاقِ السَّماءِ ويَقرَأُ الخَمسَ مِن آلِ عِمرانَ، الَّتي آخِرُها: «إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ» [۱۲۶]، ثُمَّ يَفتَتِحُ صَلاةَ اللَّيلِ. [۱۲۷]

673. امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند متعال: «و در پاره اى از شب و به هنگام ناپديد شدن ستارگان، تسبيح گوى» ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شبانه سه بار بر مى خاست و در افق هاى آسمان مى نگريست و پنج آيه از سوره آل عمران تلاوت مى كرد كه پايان آن، «به راستى كه تو خلف وعده نمى كنى» است و سپس نماز شب را آغاز مى كرد.

674. صحيح مسلم عن عائشة: كانَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] يَنامُ أوَّلَ اللَّيلِ ويُحيي آخِرَهُ. [۱۲۸]

674. صحيح مسلم ـ به نقل از عايشه ـ: [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله] در آغاز شب مى خوابيد و پايان آن را شب زنده دارى مى كرد.

675. سنن أبي داود عن عائشة: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ لا يَدَعُهُ [قِيامُ اللَّيلِ] وكانَ إذا مَرِضَ أو كَسِلَ صَلّى قاعِدا. [۱۲۹]

675. سنن أبى داوود ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [را عبادتِ شبانه] رها نمى كرد و هر گاه بيمار يا سنگين مى شد، نشسته نماز مى گزارْد.

676. تفسير الطبري عن مجاهد: ذَكَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قِيامَ اللَّيلِ فَفاضَت عَيناهُ حَتّى تَحادَرَت دُموعُهُ، فَقالَ: «تَتَجَافَي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ» [۱۳۰]. [۱۳۱]

676. تفسير الطبرى ـ به نقل از مجاهد ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عبادت شبانه را ياد كرد و دو چشمش پر از اشك شد تا جايى كه اشكش جارى شد و فرمود: «پهلوهايشان از خوابگاه جدا مى گردد».

677. سنن أبي داود عن عبد اللّه بن عبّاس: بِتُّ لَيلَةً عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَلَمَّا استَيقَظَ مِن مَنامِهِ أتى طَهورَهُ فَأَخَذَ سِواكَهُ فَاستاكَ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآياتِ: «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَأَيَاتٍ لِّأُوْلِى الْأَلْبَابِ» [۱۳۲] حَتّى قارَبَ أن يَختِمَ السّورَةَ أو خَتَمَها، ثُمَّ تَوَضَّأَ فَأَتى مُصَلّاهُ فَصَلّى رَكعَتَينِ، ثُمَّ رَجَعَ إلى فِراشِهِ فَنامَ ما شاءَ اللّهُ، ثُمَّ استَيقَظَ فَفَعَلَ مِثلَ ذلِكَ، ثُمَّ رَجَعَ إلى فِراشِهِ فَنامَ، ثُمَّ استَيقَظَ فَفَعَلَ مِثلَ ذلِكَ، ثُمَّ رَجَعَ إلى فِراشِهِ فَنامَ، ثُمَّ استَيقَظَ فَفَعَلَ مِثلَ ذلِكَ، كُلُّ ذلِكَ يَستاكُ ويُصَلّي رَكعَتَينِ، ثُمَّ أوتَرَ. [۱۳۳]

677. سنن أبى داوود ـ به نقل از عبد اللّه بن عبّاس ـ: شبى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله ماندم. پس چون از خواب بيدار شد، ظرف آبش را آورده، مسواكش را برداشت و مسواك كرد و اين آيه را تلاوت فرمود: «همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شدِ شب و روز، بى گمان، نشانه هايى براى خردمندان است» تا تقريباً يا كاملاً سوره را به پايان بُرد. سپس وضو ساخت و به مصلّاى خود آمد و دو ركعت نماز گزارْد. آن گاه به بسترش باز گشت و آن قدر كه خدا خواست، آرميد. سپس از خواب بيدار شد و همچون گذشته همان كرد. آن گاه به بسترش باز گشت و خوابيد. سپس بيدار شد و باز همان كارها را كرد. آن گاه به بسترش باز گشت و خوابيد و در پىِ آن، بيدار شد و همان كرد كه پيش تر كرده بود. او هر بار مسواك مى كرد و دو ركعت نماز مى گزارْد و سپس [در پايان]، وتر به جاى مى آورد.

678. الإمام الصادق عليه السلام ـ وذَكَرَ صَلاةَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: كانَ يُؤتى بِطَهورٍ فَيُخَمِّرُ عِندَ رَأسِهِ، ويوضِعُ سِواكَهُ تَحتَ فِراشِهِ، ثُمَّ يَنامُ ما شاءَ اللّهُ، فَإِذَا استَيقَظَ جَلَسَ، ثُمَّ قَلَّبَ بَصَرَهُ فِي السَّماءِ، ثُمَّ تَلَا الآياتِ مِن آلِ عِمرانَ: «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ... »، ثُمَّ يَستَنُّ ويَتَطَهَّرُ، ثُمَّ يَقومُ إلَى المَسجِدِ فَيَركَعُ أربَعَ رَكَعاتٍ، عَلى قَدرِ قِراءَتِهِ رُكوعُهُ، وسُجودُهُ عَلى قَدرِ رُكوعِهِ، يَركَعُ حَتّى يُقالَ: مَتى يَرفَعُ رَأسَهُ؟! ويَسجُدُ حَتّى يُقالَ: مَتى يَرفَعُ رَأسَهُ؟! ثُمَّ يَعودُ إلى فِراشِهِ فَيَنامُ ما شاءَ اللّهُ، ثُمَّ يَستَيقِظُ فَيَجلِسُ، فَيَتلُو الآياتِ مِن آلِ عِمرانَ، ويُقَلِّبُ بَصَرَهُ فِي السَّماءِ، ثُمَّ يَستَنُّ ويَتَطَهَّرُ، ويَقومُ إلَى المَسجِدِ فَيُصَلّي أربَعَ رَكَعاتٍ كَما رَكَعَ قَبلَ ذلِكَ، ثُمَّ يَعودُ إلى فِراشِهِ فَيَنامُ ما شاءَ اللّهُ، ثُمَّ يَستَيقِظُ فَيَجلِسُ فَيَتلُو الآياتِ مِن آلِ عِمرانَ ويُقَلِّبُ بَصَرَهُ فِي السَّماءِ، ثُمَّ يَستَنُّ ويَتَطَهَّرُ، ويَقومُ إلَى المَسجِدِ فَيوتِرُ ويُصَلِّي الرَّكعَتَينِ ثُمَّ يَخرُجُ إلَى الصَّلاةِ. [۱۳۴]

678. امام صادق عليه السلام ـ در ذكر نماز پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: براى پيامبر صلى الله عليه و آله ظرف آبى مى آوردند. پس روى آن را مى پوشاند و بالاى سر خود مى گذاشت و مسواكش را زير بسترش مى نهاد و قدرى مى آرميد. سپس بيدار مى شد و مى نشست و در پىِ آن، ديده در آسمان مى گردانْد و اين آيات را از [سوره] آل عمران، تلاوت مى نمود: «همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شدِ شب و روز، بى گمان، نشانه هايى براى خردمندان است...». آن گاه دندان هايش را مسواك مى زد و وضو مى گرفت و به مسجد مى رفت و چهار ركعت نماز مى گزارْد كه هر ركوعش به قدر قيامش بود و هر سجودش به قدر ركوعش. ركوع او، آن قدر طول مى كشيد كه گفته مى شد: كِى قامت راست مى كند؟ و سجده اش آن قدر طولانى مى گشت كه گفته مى شد: كِى سر از سجده بر مى دارد؟ او سپس به بسترش باز مى گشت و قدرى مى آرميد. آن گاه بيدار مى شد و مى نشست و آياتى از سوره آل عمران را قرائت مى كرد و ديده در آسمان مى گرداند. سپس مسواك مى زد و وضو مى گرفت و به مسجد مى رفت و همانند دفعه قبل، چهار ركعت نماز مى گزارد. آن گاه به بستر بر مى گشت و هر مقدار كه خواست خدا بود، مى خوابيد. سپس بيدار مى شد و مى نشست و آيات [سوره] آل عمران را تلاوت مى كرد و به اطراف آسمان مى نگريست. سپس مسواك مى زد و وضو مى گرفت و به مسجد مى رفت و وَتر به جاى مى آورْد و دو ركعت نماز مى گزارْد و آن گاه براى نماز [صبح] بيرون مى رفت.

679. المناقب لابن شهرآشوب عن الإمام عليّ عليه السلام ـ أنَّهُ قالَ ـ: ما تَرَكتُ صَلاةَ اللَّيلِ مُنذُ سَمِعتُ قَولَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: «صَلاةُ اللَّيلِ نورٌ». فَقالَ ابنُ الكَوّاءِ: ولا لَيلَةَ الهَريرِ؟ قالَ: ولا لَيلَةَ الهَريرِ. [۱۳۵]

679. المناقب، ابن شهرآشوب:امام على عليه السلام فرمود: «از هنگامى كه اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله: نماز شب، نور است را شنيدم، ديگر آن را ترك نكردم».

ابن كوّاء گفت: حتّى در شب هرير؟

امام عليه السلام فرمود: «حتّى در شب هرير».

680. كتاب من لا يحضره الفقيه: كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام سَيِّدُ العابِدينَ يَقولُ: «العَفوَ العَفوَ» ثَلاثَمِئَةِ مَرَّةٍ فِي الوِترِ فِي السَّحَرِ. [۱۳۶]

680. كتاب من لا يحضره الفقيه: زين العابدين عليه السلام سَرور عابدان، در نماز وَتر، سحرگاهان، سيصد بار مى فرمود: «العفو! العفو!».

681. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن إبراهيم بن العبّاس: كانَ [الرِّضا] عليه السلام قَليلَ النَّومِ بِاللَّيلِ، كَثيرَ السَّهَرِ. [۱۳۷]

681. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از ابراهيم بن عبّاس ـ: امام رضا عليه السلام شب، كم مى خوابيد و بيشتر بيدار بود.

682. الخرائج والجرائح: روي أنَّ الإِمامَ الهادِيَ عليه السلام كانَ بِاللَّيلِ مُقبِلاً عَلَى القِبلَةِ لا يَفتُرُ ساعَةً، عَلَيهِ جُبَّةُ صوفٍ، وسَجّادَتُهُ عَلى حَصيرٍ. [۱۳۸]

682. الخرائج و الجرائح: روايت شده كه امام هادى عليه السلام شب، رو به قبله مى نشست و ساعتى نمى آرميد. بر او جبّه اى از پشم بود و سجّاده اش بر حصير قرار داشت.

6 / 4 ـ 5: صَومُهُم

6 / 4 ـ 5: روزه اهل بيت عليهم السلام

683. الكافي عن حمّاد بن عثمان عن الإمام الصادق عليه السلام، قالَ: سَمِعتُهُ عليه السلام يَقولُ: صامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى قيلَ: ما يُفطِرُ، ثُمَّ أفطَرَ حَتّى قيلَ: ما يَصومُ، ثُمَّ صامَ صَومَ داوودَ عليه السلام؛ يَوما ويَوما لا [۱۳۹]، ثُمَّ قُبِضَ عَلى صِيامِ ثَلاثَةِ أيّامٍ فِي الشَّهرِ، قالَ: إنَّهُنَّ يَعدِلنَ صَومَ الشَّهرِ ويَذهَبنَ بِوَحَرِ الصَّدرِ ـ وَالوَحَرُ: الوَسوَسَةُ ـ.

قالَ حَمّادٌ: فَقُلتُ: وأيُّ الأَيّامِ هِيَ؟ قالَ عليه السلام: أوَّلُ خَميسٍ فِي الشَّهرِ، وأوَّلُ أربَعاءَ بَعدَ العَشرِ مِنهُ، وآخِرُ خَميسٍ فيهِ. فَقُلتُ: كَيفَ صارَت هذِهِ الأَيّامُ الَّتي تُصامُ؟ فَقالَ عليه السلام: إنَّ مَن قَبلَنا مِنَ الاُمَمِ كانَ إذا نَزَلَ عَلى أحَدِهِمُ العَذابُ نَزَلَ في هذِهِ الأَيّامِ، فَصامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هذِهِ الأَيّامَ المَخوفَةَ. [۱۴۰]

683. الكافى ـ به نقل از حمّاد بن عثمان ـ: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن قدر روزه گرفت كه گفته شد ديگر روزه را ترك نمى كند. سپس آن قدر روزه[ى مستحبى] نگرفت كه گفته شد ديگر روزه نمى گيرد. سپس همچون داوود يك روز در ميان روزه گرفت؛ ولى بعد از آن تا آخر عمر، سه روز از هر ماه را روزه مى گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود: اين سه روز، همسنگ روزه يك ماه است و وسوسه هاى نفسانى را دور مى كند».

به امام صادق عليه السلام گفتم: اين، كدام سه روز بود؟

فرمود: «پنجشنبه آغازين هر ماه و چهارشنبه نخستِ پس از دهم ماه و آخرين پنجشنبه هر ماه».

گفتم: چرا در اين روزها بايد روزه گرفت؟

فرمود: «زيرا هر گاه بر يكى از امّت هاى پيشين، عذابى نازل مى شد، در يكى از اين روزها اتّفاق مى افتاد و پيامبر صلى الله عليه و آله در اين روزهاى هراسناك، روزه مى گرفت».

684. صحيح مسلم عن عائشة ـ حينَ سُئِلَت عَن صَومِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: كانَ يَصومُ حَتّى نَقولَ: قَد صامَ، ويُفطِرُ حَتّى نَقولَ: قَد أفطَرَ، ولَم أرَهُ صائِما مِن شَهرٍ قَطُّ أكثَرَ مِن صِيامِهِ مِن شَعبانَ؛ كانَ يَصومُ شَعبانَ كُلَّهُ، كانَ يَصومُ شَعبانَ إلّا قَليلاً. [۱۴۱]

684. صحيح مسلم ـ به نقل از عايشه، هنگامى كه از وى پرسيده شد: پيامبر صلى الله عليه و آله چگونه روزه مى گرفت ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله آن قدر روزه مى گرفت كه ما مى گفتيم: ديگر روزه را ترك نخواهد كرد، و آن قدر روزه نمى گرفت كه مى گفتيم: ديگر روزه نخواهد گرفت. نديدم در ماهى بيش از ماه شعبان روزه بگيرد. او همه ماه شعبان، جز چند روزى از آن، و بلكه همه شعبان را روزه مى گرفت.

685. الإمام عليّ عليه السلام: حُبِّبَ إلَيَّ الصَّومُ بِالصَّيفِ. [۱۴۲]

685. امام على عليه السلام: روزه گرفتن در تابستان، نزد من محبوب است.

686. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَدخُلُ إلى أهلِهِ ويَقولُ: عِندَكُم شَيءٌ وإلّا صُمتُ؟ فَإِن كانَ عِندَهُم شَيءٌ أتَوهُ بِهِ وإلّا صامَ. [۱۴۳]

686. امام صادق عليه السلام: امير مؤمنان عليه السلام به خانه مى آمد و مى فرمود: «آيا چيزى نزد شما هست، و گر نه، روزه بگيرم». اگر نزد آنها چيزى يافت مى شد، نزد امام عليه السلام مى آوردند و در غير اين صورت، روزه مى گرفت.

687. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا كانَ اليَومُ الَّذي يَصومُ فيهِ أمَرَ بِشاةٍ فَتُذبَحُ وتُقطَعُ أعضاءً وتُطبَخُ، فَإِذا كانَ عِندَ المَساءِ أكَبَّ عَلَى القُدورِ حَتّى يَجِدَ ريحَ المَرَقِ وهُوَ صائِمٌ، ثُمَّ يَقولُ: هاتُوا القِصاعَ، اِغرِفوا لِالِ فُلانٍ، وَاغرِفوا لِالِ فُلانٍ، ثُمَّ يُؤتى بِخُبزٍ وتَمرٍ فَيَكونُ ذلِكَ عَشاءَهُ، صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وعَلى آبائِهِ. [۱۴۴]

687. امام صادق عليه السلام: على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام در آن روزى كه روزه مى گرفت، دستور مى داد گوسفندى را سر ببرند و تكّه تكّه كنند و بپزند. چون هنگام افطار مى رسيد، به ديگ ها سر مى كشيد تا در حالى كه روزه است، بوى آب گوشت را به مشام رسانَد. سپس مى فرمود: «كاسه ها را بياوريد و براى خانواده فلانى و فلانى غذا بكشيد». سپس نان و خرمايى آورده مى شد و امام عليه السلام افطار مى كرد. درود خدا بر او و پدرانش باد!

688. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن إبراهيم بن العبّاس: كانَ [الرِّضا عليه السلام] كَثيرَ الصِّيامِ فَلا يَفوتُهُ صِيامُ ثَلاثَةِ أيّامٍ فِي الشَّهرِ، ويَقولُ: ذلِكَ صَومُ الدَّهرِ. [۱۴۵]

688. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از ابراهيم بن عبّاس ـ: امام رضا عليه السلام فراوان روزه مى گرفت و روزه سه روز در ماه را ترك نمى كرد و مى فرمود: «اين، روزه روزگار است».

689. الإمام الباقر عليه السلام ـ في ذِكرِ فَضائِلِ أبيهِ الإمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام ـ ولَقَد سُئِلَت عَنهُ مَولاة لَهُ، فَقالَت: اُطنِبُ أو أختَصِرُ؟ فَقيلَ لَها: بَلِ اختَصِري، فَقالَت: ما أتَيتُهُ بِطَعامٍ نَهارا قَطُّ، وما فَرَشتُ لَهُ فِراشا بِلَيلٍ قَطُّ. [۱۴۶]

689. امام باقر عليه السلام ـ در يادكرد فضيلت هاى پدرش امام زين العابدين عليه السلام ـ: وقتى كه از كنيز ايشان در باره ايشان پرسيده شد، گفت: به تفصيل يا به اختصار؟

به وى گفته شد: به اختصار.

گفت: هرگز در روز، براى او خوراكى نياوردم و در شب براى او بسترى نگستردم.

6 / 4 ـ 6: حَجُّهُم

6 / 4 ـ 6: حجّ اهل بيت عليهم السلام

690. المستدرك على الصحيحين عن عبد اللّه بن عبيد بن عمير: لَقَد حَجَّ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام خَمسا وعِشرينَ حَجَّةً ماشِيا، وإنَّ النَّجائِبَ لَتُقادُ مَعَهُ. [۱۴۷]

690. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از عبد اللّه بن عبيد بن عُمير ـ: حسن بن على عليه السلام، بيست و پنج بار پياده به حج رفت، در حالى كه اسبان اصيل، همراه او بود.

691. المعجم الكبير عن مصعب بن عبد اللّه: حَجَّ الحُسَينُ عليه السلام خَمسا وعِشرينَ حَجَّةً ماشِيا. [۱۴۸]

691. المعجم الكبير ـ به نقل از مصعب بن عبد اللّه ـ: حسين عليه السلام بيست و پنج بار، پياده به حج رفت.

692. ربيع الأبرار: رُئِيَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام يَطوفُ بِالبَيتِ، ثُمَّ صارَ إلَى المَقامِ فَصَلّى، ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى المَقامِ فَجَعَلَ يَبكي ويَقولُ: «عُبَيدُكَ بِبابِكَ... سائِلُكَ بِبابِكَ، مِسكينُكَ بِبابِكَ»، يُرَدِّدُ ذلِكَ مِرارا. [۱۴۹]

692. ربيع الأبرار: حسين بن على عليه السلام را ديدند كه خانه خدا را طواف مى كند و سپس به مقام مى رود و نماز مى گزارَد و آن گاه گونه اش را بر مقام مى نهد و مى گريد و مى گويد: «بنده ناچيز تو به درگاهت آمده است.… گداى تو به درگاهت آمده است. مسكين تو به درگاهت آمده است» و اين سخن را بارها تكرار مى كرد.

693. الإمام الباقر عليه السلام: كانَت لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ناقَةٌ حَجَّ عَلَيهَا اثنَتَينِ وعِشرينَ حَجَّةً ما قَرَعَها قَرعَةً قَطُّ. قالَ: فَجاءَت بَعدَ مَوتِهِ وما شَعَرنا بِها إلّا وقَد جاءَني بَعضُ خَدَمِنا أو بَعضُ المَوالي، فَقالَ: إنَّ النّاقَةَ قَد خَرَجَت فَأَتَت قَبرَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام فَانبَرَكَت عَلَيهِ فَدَلَكَت بِجِرانِهَا القَبرَ وهِيَ تَرغو، فَقُلتُ: أدرِكوها وجيئوني بِها قبلَ أن يَعلَموا بِها أو يَرَوها. فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: وما كانَت رَأَتِ القَبرَ قَطُّ. [۱۵۰]

693. امام باقر عليه السلام: [پدرم] على بن الحسين عليه السلام شترى داشت كه با آن، بيست و دو بار به حج رفته بود و هرگز آن را شلّاق نزد. پس از رحلت [پدرم] على بن الحسين عليه السلام آن شتر، بى آن كه ما بفهميم، خارج شد. يكى از خادمان يا غلامان ما خبر آورد كه شتر بر سرِ قبر على بن الحسين عليه السلام رفته و گردن خود را به خاك مى مالد و مى نالد. من گفتم: «آن را در يابيد و پيش از آن كه آن را بشناسند و ببينند، نزد من بياوريد». اين شتر، هرگز قبر را نديده بود.

694. تهذيب الكمال عن سفيان بن عيينة: حَجَّ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام، فَلَمّا أحرَمَ وَاستَوَت بِهِ راحِلَتُهُ اصفَرَّ لَونُهُ وَانتَفَضَ ووَقَعَ عَلَيهِ الرِّعدَةُ ولَم يَستَطِع أن يُلَبِّيَ، فَقيلَ لَهُ: ما لَكَ لا تُلَبّي؟ فَقالَ: أخشى أن أقولَ: لَبَّيكَ فَيَقولُ لي: لا لَبَّيكَ. فَقيلَ لَهُ: لابُدَّ مِن هذا. فَلَمّا لَبّى غُشِيَ عَلَيهِ وسَقَطَ مِن راحِلَتِهِ، فَلَم يَزَل يَعتَريهِ ذلِكَ حَتّى قَضى حَجَّهُ. [۱۵۱]

694. تهذيب الكمال ـ به نقل از سفيان بن عيينه ـ: امام زين العابدين عليه السلام حج گزارد و چون احرام بست و مركبش آماده گشت، رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست لبّيك بگويد. گفته شد: چرا لبّيك نمى گويى؟

فرمود: «مى ترسم بگويم: لبّيك و خداوند بفرمايد: لا لبّيك».

گفته شد: ولى بايد لبّيك بگويى.

چون لبّيك گفت، بيهوش شد و از مركب به زير افتاد و پيوسته همين حال را داشت تا حجّش را گزارْد.

695. صفة الصفوة عن أفلح مولى الإمام الباقر عليه السلام: خَرَجتُ مَعَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام حاجّا، فَلَمّا دَخَلَ المَسجِدَ نَظَرَ إلَى البَيتِ فَبَكى حَتّى عَلا صَوتُهُ، فَقُلتُ: بِأَبي أنتَ واُمّي، إنَّ النّاسَ يَنظُرونَ إلَيكَ فَلَو رَفَقتَ بِصَوتِكَ قَليلاً! قالَ: وَيحَكَ يا أفلَحُ! ولِمَ لا أبكي؟! لَعَلَّ اللّهَ يَنظُرَ إلَيَّ مِنهُ بِرَحمَةٍ، فَأَفوزَ بِها عِندَهُ غَدا. قالَ: ثُمَّ طافَ بِالبَيتِ، ثُمَّ جاءَ حَتّى رَكَعَ عِندَ المَقامِ فَرَفَعَ رَأسَهُ مِن سُجودِهِ، فَإِذا مَوضِعُ سُجودِهِ مُبتَلٌّ مِن دُموعِ عَينَيهِ. [۱۵۲]

695. صفة الصفوة ـ به نقل از افلح، غلام امام باقر عليه السلام ـ: با امام باقر عليه السلام به حج رفتيم. چون امام عليه السلام به مسجد الحرام وارد شد و به خانه خدا نگريست، گريست تا صداى گريه اش بلند شد. گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد! اگر ممكن است، صداى خود را پايين بياور كه مردم به تو مى نگرند.

فرمود: «اى افلح، واى بر تو! چرا گريه نكنم؟ شايد كه خدا با رحمت خود به من بنگرد و نزد او رستگارى يابم». سپس خانه خدا را طواف كرد و نزد مقام نماز خواند و هنگامى كه سر از سجده برداشت، جايگاهش از اشك، خيس شده بود.

696. الإقبال عن القاسم بن حسين النّيسابوريّ: رَأَيتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عِندَما وَقَفَ بِالمَوقِفِ مَدَّ يَدَيهِ جَميعا، فَما زالَتا مَمدودَتَينِ إلى أن أفاضَ، فَما رَأَيتُ أحَدا أقدَرَ عَلى ذلِكَ مِنهُ. [۱۵۳]

696. الإقبال ـ به نقل از قاسم بن حسين نيشابورى ـ: امام باقر عليه السلام را ديدم كه هنگام ايستادن در موقف، دو دستش را دراز كرد و همچنان دو دست او دراز بود تا از موقف بيرون آمد. من هيچ كس را در اين كار، از او تواناتر نديدم.

697. الخصال عن مالك بن أنس: كُنتُ أدخُلُ عَلَى الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام فَيُقَدِّمُ لي مِخَدَّةً ويَعرِفُ لي قَدرا ويَقولُ: يا مالِكُ، إنّي اُحِبُّكَ، فَكُنتُ اُسَرُّ بِذلِكَ وأحمَدُ اللّهَ عَلَيهِ. وكانَ عليه السلام لا يَخلو مِن إحدى ثَلاثِ خِصالٍ: إمّا صائِما وإمّا قائِما وإمّا ذاكِرا، وكانَ مِن عُظَماءِ العُبّادِ وأكابِرِ الزُّهّادِ الَّذين يَخشَونَ اللّهَ عز و جل، وكانَ كَثيرَ الحَديثِ، طَيِّبَ الُمجالَسَةِ، كَثيرَ الفَوائِدِ، فَإِذا قالَ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله اخضَرَّ مَرَّةً وَاصفَرَّ اُخرى حَتّى يُنكِرُهُ مَن يَعرِفُهُ.

ولَقَد حَجَجتُ مَعَهُ سَنَةً، فَلَمَّا استَوَت بِهِ راحِلَتُهُ عِندَ الإِحرامِ كانَ كُلَّما هَمَّ بِالتَّلبِيَةِ انقَطَعَ الصَّوتُ في حَلقِهِ وكادَ يَخِرُّ مِن راحِلَتِهِ، فَقُلتُ: قُل يَابنَ رَسولِ اللّهِ، فَلابُدَّ لَكَ مِن أن تَقولَ، فَقالَ عليه السلام: يَابنَ أبي عامِرٍ، كَيفَ أجسُرُ أن أقولَ: «لَبَّيكَ اللّهُمَّ لَبَّيكَ»، وأخشى أن يَقولَ عز و جل (لي): لا لَبَّيكَ ولا سَعدَيكَ؟! [۱۵۴]

697. الخصال ـ به نقل از مالك بن انس ـ: من بر امام صادق، جعفر بن محمّد عليه السلام، وارد مى شدم و ايشان براى من پشتى مى آورد و به من زياد احترام مى نمود و مى فرمود: «اى مالك! من تو را دوست دارم». من شاد مى شدم و خداى را بر آن، سپاس مى گزاردم.

امام عليه السلام از يكى از اين سه حالت بيرون نبود: يا روزه بود، يا به عبادت ايستاده بود و يا ذكر مى گفت. ايشان از بزرگ ترين عابدان و زاهدانى بود كه از خداوند عز و جلمى هراسند. او فراوان حديث مى گفت و خوش مجلس و پر فايده بود. هر گاه مى فرمود: «پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود»، رنگ پوستش يك بار، سبز و بار ديگر چنان زرد مى شد كه هر كه او را مى شناخت، ديگر چهره اش را به جا نمى آورْد.

سالى در خدمت ايشان حج گزاردم. هنگام احرام چون بر مركبش سوار شد، هر گاه كه آهنگ گفتن لبّيك مى كرد، صدا از حلقومش بيرون نمى آمد و نزديك بود از مركب به زير افتد. گفتم: بگو، اى فرزند پيامبر خدا! تو ناگزير، بايد لبّيك بگويى.

امام عليه السلام فرمود: «اى فرزند ابى عامر! من چگونه جسارت كنم و بگويم: لبّيك، اللّهمّ لبّيك (چَشم! خدايا چشم)، در حالى كه مى هراسم خداوند بفرمايد: لا لبّيك و لا سَعدَيك (نه چَشم گفتنت را مى خواهم و نه خدمتت را)».

698. الكافي عن عليّ بن مهزيار: رَأَيتُ أبا جَعفَرٍ الثّانِيَ عليه السلام في سَنَةِ مِئَتَينِ وخَمسٍ وعِشرينَ [۱۵۵] وَدَّعَ البَيتَ بَعدَ ارتِفاعِ الشَّمسِ، وطافَ بِالبَيتِ يَستَلِمُ الرُّكنَ الَيمانِيَّ في كُلِّ شَوطٍ، فَلَمّا كانَ فِي الشَّوطِ السّابِعِ استَلَمَهُ وَاستَلَمَ الحَجَرَ ومَسَحَ بِيَدِهِ ثُمَّ مَسَحَ وَجهَهُ بِيَدِهِ، ثُمَّ أتَى المَقامَ فَصَلّى خَلفَهُ رَكعَتَينِ، ثُمَّ خَرَجَ إلى دُبُرِ الكَعبَهِ إلَى المُلتَزَمِ فَالتَزَمَ البَيتَ وكَشَفَ الثَّوبَ عَن بَطنِهِ، ثُمَّ وَقَفَ عَلَيهِ طَويلاً يَدعو، ثُمَّ خَرَجَ مِن بابِ الحَنّاطينَ وتَوَجَّهَ.

قالَ: فَرَأَيتُهُ في سَنَةِ سَبعَ عَشرَةَ ومِئَتَينِ وَدَّعَ البَيتَ لَيلاً، يَستَلِمُ الرُّكنَ الَيمانِيَّ وَالحَجَرَ الأَسوَدَ في كُلِّ شَوطٍ، فَلَمّا كانَ فِي الشَّوطِ السّابِعِ التَزَمَ البَيتَ في دُبُرِ الكَعبَةِ قَريبا مِنَ الرُّكنِ الَيمانِيِّ وفَوقَ الحَجَرِ المُستَطيلِ، وكَشَفَ الثَّوبَ عَن بَطنِهِ، ثُمَّ أتَى الحَجَرَ فَقَبَّلَهُ ومَسَحَهُ، وخَرَجَ إلَى المَقامِ فَصَلّى خَلفَهُ، ثُمَّ مَضى ولَم يَعُد إلَى البَيتِ، وكانَ وُقوفُهُ عَلَى المُلتَزَمِ بِقَدرِ ما طافَ بَعضُ أصحابِنا سَبعَةَ أشواطٍ وبَعضُهُم ثَمانِيَةً. [۱۵۶]

698. الكافى ـ به نقل از على بن مهزيار ـ: امام جواد عليه السلام را در سال دويست و پانزده [۱۵۷] ديدم كه پس از بالا آمدن آفتاب، از خانه خدا وداع كرد و به طواف خانه خدا پرداخت و در هر دور، ركن يمانى و حجر الأسود را استلام مى كرد و چون دور هفتم رسيد، آن را با حَجَر الأسود استلام كرد و با دستش آن را لمس نمود و آن گاه دستش را به صورتش كشيد. سپس به مقام رفت و در پشت آن، دو ركعت نماز گزارد. آن گاه به ملتَزَم، در پشت كعبه رفت و به كعبه چسبيد و شكم خود را برهنه كرد و در همين حال، مدّتى طولانى به دعا پرداخت. سپس از درِ حنّاطين بيرون آمد و رفت.

در سال دويست و هفده، امام عليه السلام را ديدم كه شبانه بيت اللّه را وداع مى كند و در هر شوط، ركن يمانى و حجر الأسود را استلام مى كند و چون به شوط هفتم رسيد، در پشت كعبه، نزديك ركن يمانى و بالاى سنگ مستطيل، ملتزِمِ بيت شد و شكمش را برهنه كرد. سپس به سوى سنگ آمد و آن را بوسيد و مسحش كرد و به سوى مقام رفت و در پشت آن، نماز گزارد. آن گاه رفت و ديگر به بيت باز نگشت. ايستادن او در ملتَزَم، به قدر هفت شوط طوافِ برخى از اصحاب ما و يا هشت شوط بعضى ديگر بود.

699. كتاب من لا يحضره الفقيه عن محمّد بن عثمان العمريّ: وَاللّهِ إنَّ صاحِبَ هذَا الأَمرِ لَيَحضُرُ المَوسِمَ كُلَّ سَنَةٍ، فَيَرَى النّاسَ ويَعرِفُهُم، ويَرَونَهُ ولا يَعرِفونَهُ. [۱۵۸]

699. كتاب من لا يحضره الفقيه ـ به نقل از محمّد بن عثمان عَمْرى ـ: به خدا، صاحب اين امر (ولىّ عصر عليه السلام) هر ساله در موسم [حج] حضور مى يابد و مردم را مى بيند و آنها را مى شناسد و مردم هم او را مى بينند؛ ولى نمى شناسندش.

6 / 5: سيرَتُهُم فِي الصَّبرِ والرِّضا

6 / 5: شيوه اهل بيت عليهم السّلام در شكيبايى و خرسندى

700. الإمام الحسين عليه السلام ـ مِن خُطبَتِهِ لَمّا عَزَمَ عَلَى الخُروجِ إلَى العِراقِ ـ: الحَمدُ للّهِِ وما شاءَ اللّهُ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ، وصَلَّى اللّهُ عَلى رَسولِهِ وسَلَّمَ، خُطَّ المَوتُ عَلى وُلدِ آدَمَ مَخَطَّ القِلادَةِ عَلى جيدِ الفَتاةِ، وما أولَهَني إلى أسلافِي اشتِياقي كَاشتِياقِ يَعقوبَ إلى يوسُفَ، وخِيرَ لي مَصرَعٌ أنَا لاقيهِ، كَأَنّي بِأَوصالي تَتَقَطَّعُها عَسَلانُ الفَلَواتِ بَينَ النَّواويسِ وكَربَلاءَ، فَيَملَأَنَّ مِنّي أكراشا جَوفا وأجرِبَةً سُغبا، لا مَحيصَ عَن يَومٍ خُطَّ بِالقَلَمِ، رِضَا اللّهِ رِضانا أهلَ البَيتِ، نَصبِرُ عَلى بَلائِهِ ويُوَفّينا اُجورَ الصّابِرينَ، لَن تَشِذَّ عَن رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله لُحمَتُهُ، هِيَ مَجموعَةٌ لَهُ في حَظيرَةِ القُدسِ تَقَرُّ بِهِم عَينُهُ، ويُنجَزُ لَهُم وَعدُهُ. مَن كانَ باذِلاً فينا مُهجَتَهُ، ومُوَطِّنا عَلى لِقائِنا نَفسَهُ، فَليَرحَل، فَإِنّي راحِلٌ مُصبِحا إن شاءَ اللّهُ. [۱۵۹]

700. امام حسين عليه السلام ـ در خطبه خود، هنگام آهنگ خروج به سوى عراق ـ: سپاس، خداى را و همان خواهد شد كه خدا مى خواهد و نيرو و توانى نيست، مگر از سوى خدا. درود و سلام خدا بر پيامبر او باد! بر فرزندان آدم، مرگ، چونان گردنبندِ بر گردن دختركان، نقش بسته است. چه قدر شيفته ديدار گذشتگان خود هستم! و شيفتگى من، چونان اشتياق يعقوب به يوسف است. براى من قتلگاهى اختيار شده كه آن را خواهم ديد. گويى مى بينم كه گرگ هاى بيابان، بندهاى پيكرم را ميان نواويس و كربلا پاره پاره مى كنند و از تن من، شكم هايى گرسنه و خالى پُر مى شود. از روزى كه با قلم [قضاى الهى] نگاشته شده، گريزى نيست. خشنودى خدا، خشنودى ما اهل بيت است. ما بر آزمون او شكيب مى ورزيم و او پاداش شكيبايان را به كمال، به ما مى پردازد. پاره هاى تن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از او دور نمى شوند و اينان در فردوس برين، بر ايشان صلى الله عليه و آله گرد آمده اند و پيامبر صلى الله عليه و آله ديدگانش از ديدن آنها آرام مى گيرد و وعده اش را براى آنها بر مى آورَد. هر كه در راهِ ما خون مى دهد و براى ديدار ما (/ ديدار خدا) آماده است، پس كوچ كند كه من به خواست خدا صبحْ كوچنده ام.

701. الإمام زين العابدين عليه السلام: لَمَّا اشتَدَّ الأَمرُ بِالحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام نَظَرَ إلَيهِ مَن كانَ مَعَهُ فَإِذا هُوَ بِخِلافِهِم؛ لِأَنَّهُم كُلَّمَا اشتَدَّ الأَمرُ تَغَيَّرَت ألوانُهُم وَارتَعَدَت فَرائِصُهُم ووَجَبَت [۱۶۰] قُلوبُهُم. وكانَ الحُسَينُ عليه السلام وبَعضُ مَن مَعَهُ مِن خَصائِصِهِ تُشرِقُ ألوانُهُم وتَهدَأُ جَوارِحُهُم وتَسكُنُ نُفوسُهُم، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ: اُنظُروا، لا يُبالي بِالمَوتِ!

فَقالَ لَهُمُ الحُسَينُ عليه السلام: صَبرا بَنِي الكِرامِ، فَمَا المَوتُ إلّا قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِكُم عَنِ البُؤسِ وَالضَّرّاءِ إلَى الجِنانِ الواسِعَةِ وَالنَّعيمِ الدّائِمَةِ، فَأَيُّكُم يَكرَهُ أن يَنتَقِلَ مِن سِجنٍ إلى قَصرٍ؟! وما هُوَ لِأَعدائِكُم إلّا كَمَن يَنتَقِلُ مِن قَصرٍ إلى سِجنٍ وعَذابٍ. إنَّ أبي حَدَّثَني عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّ الدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ وجَنَّةُ الكافِرِ، وَالمَوتُ جِسرُ هؤُلاءِ إلى جَنّاتِهِم وجِسرُ هؤُلاءِ إلى جَحيمِهِم، ما كَذَبتُ ولا كُذِبتُ. [۱۶۱]

701. امام زين العابدين عليه السلام: چون كار بر حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام دشوار شد، همراهيان او بدو نگريستند و او را بر خلاف خود يافتند؛ چرا كه هر گاه كار دشوار مى شد، رنگ آنها تغيير مى يافت و گوشت تنشان به لرزه و دل هاشان به تپش مى افتاد، در حالى كه حسين عليه السلام و برخى از نزديكان او رنگشان مى درخشيد و تن و جانشان آرام مى گرفت. آنها به يكديگر مى گفتند: ببينيد، از مرگ هيچ هراسى ندارد.

و حسين عليه السلام بديشان مى فرمود: «شكيبايى، اى بزرگ زادگان! مرگ نيست، مگر پُلى كه شما را از بينوايى و سختى به بهشت هاى فراخ و نعمت هاى جاودان مى رسانَد. كدام يك از شما خوش نمى دارد كه از زندان به قصر وارد شود؟! چنان كه مرگْ براى دشمنان شما نيست، مگر در آمدن از كاخ به زندان و شكنجه. پدرم به نقل از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: دنيا زندان مؤمن و فردوس كافر است و مرگ، پُل اين جماعت است كه آنها را به بهشتشان و اينها را به دوزخشان مى رسانَد. من نه دروغ مى گويم و نه به من دروغ گفته شده است».

702. ينابيع المودّة عن أبي مخنف: بَقِيَ الحُسَينُ عليه السلام ثَلاثَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ مُلَطَّخا بِدَمِهِ رامِقا بِطَرفِهِ إلَى السَّماءِ ويُنادي: «يا إلهي، صَبرا عَلى قَضائِكَ، ولا مَعبودَ سِواكَ، يا غِياثَ المُستَغيثينَ». فَتَبادَرَ إلَيهِ أربَعونَ فارِسا يُريدونَ حَزَّ رَأسِهِ الشَّريفِ المُكَرَّمِ المُبارَكِ المُقَدَّسِ المُنَوَّرِ، ويَقولُ عُمَرُ بنُ سَعدٍ: وَيلَكُم! عَجِّلوا بِقَتلِهِ. [۱۶۲]

702. ينابيع المودّة ـ به نقل از ابو مِخنف: ـ حسين عليه السلام، سه ساعت از روز را خون آلوده با گوشه چشم به آسمان مى نگريست و چنين نجوا مى كرد: «خدايا! بر قضاى تو شكيبايى مى ورزم و معبودى جز تو نيست. اى فريادرس فريادخواهان!». پس چهل سوار، به سوى او شتافتند تا سَر شريف ارجمندِ مبارك و مقدّس و منوّر او را از تن جدا كنند و عمر بن سعد فرياد مى زد: واى بر شما! در كشتنش شتاب كنيد.

703. تاريخ الطبري عن حميد بن مسلم: لَمّا دُخِلَ بِرَأسِ حُسَينٍ وصِبيانِهِ وأخَواتِهِ ونِسائِهِ عَلى عُبَيدِ اللّهِ بنِ زِيادٍ... فَقالَ لَها [زَينَبُ عليهاالسلام] عُبَيدُ اللّهِ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي فَضَحَكُم وقَتَلَكُم، وأكذَبَ أحدوثَتَكُم!

فَقالَت: الحَمدُ للّهِِ الَّذي أكرَمَنا بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وطَهَّرَنا تَطهيرا، لا كَما تَقولُ أنتَ، إنَّما يُفتَضَحُ الفاسِقُ ويُكذَبُ الفاجِرُ.

قالَ: فَكَيفَ رَأَيتِ صُنعَ اللّهِ بِأَهلِ بَيتِكِ؟!

قالَت: كُتِبَ عَلَيهِمُ القَتلُ فَبَرَزوا إلى مَضاجِعِهِم، وسَيَجمَعُ اللّهُ بَينَكَ وبَينَهُم فَتُحاجّونَ إلَيهِ. [۱۶۳]

703. تاريخ الطبرى ـ به نقل از حميد بن مسلم ـ: وقتى سر حسين عليه السلام و نيز فرزندان و خواهران و زن هاى او را بر عبيد اللّه بن زياد وارد كردند... ، عبيد اللّه [به زينب عليهاالسلام] گفت: سپاس، خدايى را كه شما را رسوا كرد و نابودتان ساخت و پرده از دروغ بودن سخن شما برداشت.

زينب گفت: سپاس، خدايى را كه ما را به بركت وجود محمّد صلى الله عليه و آله، گرامى داشت و به كمال، پاكمان گرداند؛ نه چونان كه تو مى گويى. تبهكار رسوا مى شود و پرده از دروغِ بدكار برداشته مى شود.

ابن زياد گفت: ديدى خدا با خاندان تو چه كرد؟

زينب عليهاالسلام گفت: خداوند، كشته شدن را بر آنها رقم زد و آنها در قتلگاه خود، حاضر شدند و خداوند، تو و ايشان را گِرد خواهد آورد و نزد او دادرسى مى شويد.

704. مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي عن الشافعي: ماتَ ابنٌ للحسين عليه السلام فَلَم يُرَ بِهِ كَآبَةٌ، فَعوتِبَ عَلى ذلِكَ فَقالَ: إنّا أهلُ بَيتٍ نَسأَلُ اللّهَ عز و جلفَيُعطينا، فَإِذا أرادَ ما نَكرَهُ فيما يُحِبُّ رَضينا. [۱۶۴]

704. مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى ـ به نقل از شافعى ـ: حسين عليه السلام فرزندش مرد و غمى در چهره اش ديده نمى شد، و به اين جهت، مورد نكوهش قرار گرفت. فرمود: «ما خاندانى هستيم كه از خداوند عز و جل مى خواهيم و او به ما عطا مى كند. پس هر گاه براى ما چيزى را بخواهد كه خوش نمى داريم ولى او دوست مى دارد، ما نيز خشنود خواهيم بود».

705. تهذيب الكمال عن إبراهيم بن سعد: سَمِعَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام واعِيَةً في بَيتِهِ وعِندَهُ جَماعَةٌ، فَنَهَضَ إلى مَنزِلِهِ ثُمَّ رَجَعَ إلى مَجلِسِهِ، فَقيلَ لَهُ: أمرٌ حَدَثَ؟ قالَ: نَعَم، فَعَزَّوهُ وتَعَجَّبوا مِن صَبرِهِ، فَقالَ: إنّا أهلُ بَيتٍ نُطيعُ اللّهَ فيما نُحِبُّ، ونَحمَدُهُ فيما نَكرَهُ. [۱۶۵]

705. تهذيب الكمال ـ به نقل از ابراهيم بن سعد ـ: امام زين العابدين عليه السلام ـ در حالى كه جماعتى نزد او بودند ـ صداى عزادارى از خانه خود شنيد. به منزل خود رفت و سپس به مجلس باز گشت. به ايشان گفته شد: اتّفاقى افتاده است؟

فرمود: «آرى».

حاضران، او را تسليت دادند و از شكيبايى او شگفت زده شدند. امام عليه السلام فرمود: «ما خاندانى هستيم كه در آنچه دوست مى داريم، از خدا فرمان مى بريم و در آنچه ناخوش مى داريم، سپاسش مى گوييم».

706. الإمام الباقر عليه السلام: نَدعُو اللّهَ فيما نُحِبُّ، فَإِذا وَقَعَ ما نَكرَهُ لَم نُخالِفِ اللّهَ عز و جلفيما أحَبَّ. [۱۶۶]

706. امام باقر عليه السلام: خدا را در آنچه مى خواهيم، مى خوانيم و اگر آن بر ما افتد كه خوش نمى داريم، در آنچه خداوند عز و جل خواسته است، به مخالفت بر نمى خيزيم.

707. الكافي عن علاء بن كامل: كُنتُ جالِسا عِندَ أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام فَصَرَخَت صارِخَةٌ مِنَ الدّارِ، فَقامَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام ثُمَّ جَلَسَ فَاستَرجَعَ وعادَ في حَديثِهِ حَتّى فَرَغَ مِنهُ.

ثُمَّ قالَ: إنّا لَنُحِبُّ أن نُعافى في أنفُسِنا وأولادِنا وأموالِنا، فَإِذا وَقَع القَضاءُ فَلَيسَ لَنا أن نُحِبَّ ما لَم يُحِبَّ اللّهُ لَنا. [۱۶۷]

707. الكافى ـ به نقل از علاء بن كامل ـ: در خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه زنى از خانه ايشان فرياد زد. امام عليه السلام برخاست و سپس نشست و استرجاع گفت و به سخن خود باز گشت تا آن را به پايان بُرد.

سپس فرمود: «ما سلامت را در جان و مال و فرزند دوست داريم؛ امّا آن گاه كه قضا واقع شود، ديگر آنچه را خداوند براى ما دوست ندارد، دوست نخواهيم داشت».

708. الكافي عن قتيبة الأعشى: أتَيتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام أعودُ ابنا لَهُ، فَوَجَدتُهُ عَلَى البابِ فَإِذا هُوَ مُهتَمٌّ حَزينٌ، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، كَيفَ الصَّبِيُّ؟ فَقالَ: وَاللّهِ إنَّهُ لِما بِهِ، ثُمَّ دَخَلَ فَمَكَثَ ساعَةً، ثُمَ خَرَجَ إلَينا وقَد أسفَرَ [۱۶۸] وَجهُهُ وذَهَبَ التَّغَيُّرُ وَالحُزنُ.

قالَ: فَطَمِعتُ أن يَكونَ قَد صَلَحَ الصَّبِيُّ، فَقُلتُ: كَيفَ الصَّبِيُّ جُعِلتُ فِداكَ؟ فَقالَ: وقَد مَضى لِسَبيلِهِ، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، لَقَد كُنتَ وهُوَ حَيٌّ مُهتًَّما حَزينا، وقَد رَأَيتُ حالَكَ السّاعَةَ وقَد ماتَ، غَيرَ تِلكَ الحالِ، فَكَيفَ هذا؟!

فَقالَ: إنّا أهلَ البَيتِ إنَّما نَجزَعُ قَبلَ المُصيبَةِ، فَإِذا وَقَعَ أمرُ اللّهِ رَضينا بِقَضائِهِ وسَلَّمنا لِأَمرِهِ. [۱۶۹]

708. الكافى ـ به نقل از قتيبه اعشى ـ: نزد امام صادق عليه السلام رفتم تا پسرش را عيادت كنم. ايشان را بر درِ خانه غمگين و حزن آلود ديدم. گفتم: فدايت گردم! پسرك چگونه است؟

فرمود: «به خدا، حالش خوب نيست». آن گاه به درون خانه رفت و ساعتى درنگ كرد و سپس بيرون آمد، در حالى كه چهره اى گشاده داشت و رنگ پريدگى و حزن، از سيماى او رخت بر بسته بود.

خيال كردم كودكش بهبود يافته است. گفتم: قربانت گردم! كودك چگونه است؟

فرمود: «در گذشت».

گفتم: قربانت گردم! چگونه است؟ آن گاه كه او زنده بود، غمگين و گرفته بودى و در اين لحظه كه او مرده است، جز آن وضع را در تو مى بينم؟!

امام عليه السلام فرمود: «ما اهل بيت، پيش از رسيدن مصيبت، ناله مى كنيم و هر گاه امر خدا واقع شد، به قضاى او خشنود و در برابر امرش تسليميم».

6 / 6: سيرَتُهُم في طَلَبِ المَعاشِ

6 / 6: شيوه اهل بيت عليهم السّلام در طلب معاش

709. الإمام الصادق عليه السلام: لا تَكسَلوا في طَلَبِ مَعايِشِكُم؛ فَإِنَّ آباءَنا كانوا يَركُضونَ فيها ويَطلُبونَها. [۱۷۰]

709. امام صادق عليه السلام: در طلب معاش خود، كاهلى نكنيد كه پدران ما براى آن مى دويدند و آن را جستجو مى كردند.

710. صحيح البخاري عن جابر بن عبد اللّه: كُنّا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِمَرِّ الظَّهرانِ [۱۷۱] نَجنِي الكَباثَ [۱۷۲].

فَقالَ: عَلَيكُم بِالأَسوَدِ مِنهُ فَإِنَّهُ أيطَبُ [۱۷۳]، فَقيلَ: أكُنتَ تَرعَى الغَنَمَ؟ قالَ: نَعَم، وهَل مِن نَبِيٍّ إلّا رَعاها؟ [۱۷۴]

710. صحيح البخارى ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: در مرّ الظَّهران [۱۷۵] با پيامبر صلى الله عليه و آله ميوه‌هاى رسيده چوج [۱۷۶] را مى چيديم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «سياهش را بچينيد كه گواراتر است».

گفته شد: آيا تو گوسفند مى چراندى؟

فرمود: «آرى. پيامبرى هم هست كه گوسفند نچرانده باشد؟!».

711. السنن الكبرى للنسائي عن ابن حزن: افتخر أهلُ الإِبِلِ والشّاةِ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: بُعِثَ موسى عليه السلام وهُوَ راعي غَنَمٍ، وبُعِثَ داودُ عليه السلام وهُوَ راعي غَنَمٍ، وبُعِثتُ أنَا أرعى غَنًَما لِأَهلي بِأَهلي [۱۷۷] بِأَجيادٍ. [۱۷۸]

711. السنن الكبرى، نسايى ـ به نقل از ابن حزن ـ: شترداران و گوسفندداران مى نازيدند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «موسى عليه السلام برانگيخته شد، در حالى كه گوسفندچران بود. داوود عليه السلام برانگيخته شد، در حالى كه چوپان گوسفند بود و من نيز در حالى برانگيخته شدم كه براى خانواده ام در اجياد، گوسفند مى چراندم».

712. الإمام الصادق عليه السلام: قَسَّمَ نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله الفَيءَ، فَأَصابَ عَلِيّا عليه السلام أرضا، فَاحتَفَرَ فيها عَينا فَخَرَجَ ماءٌ يَنبُعُ فِي السَّماءِ كَهَيئَةِ عُنُقِ البَعيرِ فَسَمّ ـاها يَنبُعَ، فَجاءَ البَشيرُ يُبَشِّرُ فَقالَ عليه السلام: بَشِّرِ الوارِثَ، هِيَ صَدَقَةٌ بَتَّةً بَتلاً في حَجيجِ بَيتِ اللّهِ وعابِري سَبيلِ اللّهِ، لا تُباعُ ولا توهَبُ ولا تورَثُ، فَمَن باعَها أو وَهَبَها فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ، لا يَقبَلُ اللّهُ مِنهُ صَرفا ولا عَدلاً. [۱۷۹]

712. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله غنايم را تقسيم كرد و به على عليه السلام قطعه زمينى رسيد. امام عليه السلام در آن، چاهى حفر كرد و از آن، آبى به قُطر گردن شتر به آسمان جهيد. امام عليه السلام آن را «يَنبع» ناميد. پس مردى آمد و آن را بشارت داد. امام عليه السلام فرمود: «به وارث من بشارت ده كه آن را صدقه اى حتمى و قطعى قرار دادم براى حاجيان بيت اللّه و عابران راه خدا. نه فروخته مى شود و نه بخشيده مى گردد و نه به ارث مى رسد. هر كه آن را بفروشد يا هبه كند، لعنت خدا، فرشتگان و همه مردم بر او باد كه خداوند، نه بازگشت و توبه اش را بپذيرد و نه عوض و فديه اش را!».

713. الإمام عليّ عليه السلام: جُعتُ مَرَّةً بِالمَدينَةِ جوعا شَديدا، فَخَرَجتُ أطلُبُ العَمَلَ في عَوالِي المَدينَةِ، فَإِذا أنَا بِامرَأَةٍ قَد جَمَعَت مَدَرا، فَظَنَنتُها تُريدُ بَلَّهُ، فَأَتَيتُها فَقاطَعتُها كُلَّ ذَنوبٍ [۱۸۰] عَلى تَمرَةٍ، فَمَدَدتُ سِتَّةَ عَشَرَ ذَنوبا، حَتّى مَجَلَت يَدايَ [۱۸۱]، ثُمَّ أتَيتُ الماءَ فَأَصَبتُ مِنهُ، ثُمَّ أتَيتُها فَقُلتُ بِكَفَّيَّ هكَذا بَينَ يَدَيها فَعَدَّت لي سِتَّ عَشرَةَ تَمرَةً، فَأَتَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرتُهُ، فَأَكَلَ مَعي مِنها. [۱۸۲]

713. امام على عليه السلام: يك بار، در مدينه به شدّت گرسنه شدم. براى پيدا كردن كارى، به بخش هاى بالاى مدينه رفتم. ناگاه زنى را ديدم كه كلوخ جمع كرده است. فهميدم كه مى خواهد آنها را خيس كند. نزد آن زن رفتم و با او توافق كردم كه براى آوردن هر دلو آب، يك خرما بگيرم. شانزده دلو پُر، آب آوردم تا دستانم تاول زد. آن گاه آبى آوردم و بر دستم ريختم و نزد آن زن رفتم و گفتم: «[ببين] كف دستانم چنين شد» و زن، براى من شانزده خرما شمرد. نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدم و او را آگاه گردانيدم و پيامبر صلى الله عليه و آله هم از آن خرما با من خورد.

714. كتاب من لا يحضره الفقيه: كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَخرُجُ فِي الهاجِرَةِ فِي الحاجَةِ قَد كُفِيَها، يُريدُ أن يَراهُ اللّهُ يُتعِبُ نَفسَهُ في طَلَبِ الحَلالِ. [۱۸۳]

714. كتاب من لا يحضره الفقيه: امام على عليه السلام در گرماى روز براى بر آوردن نيازى، از خانه بيرون مى رفت كه برآورده شده بود. امام عليه السلام مى خواست خدا، او را در حالى ببيند كه در طلب روزى حلال، خود را به زحمت مى اندازد.

715. الإمام الصادق عليه السلام ـ عِندَ ذِكرِ عَلِيٍّ عليه السلام ـ: وَاللّهِ، لَقَد أعتَقَ ألفَ مَملوكٍ لِوَجهِ اللّهِ عز و جل. دَبِرَت فيهِم يَداهُ. [۱۸۴]

715. امام صادق عليه السلام ـ در يادكرد از امام على عليه السلام ـ: به خدا سوگند، او هزار برده را در راه خداوند عز و جل آزاد كرد. دستان ايشان به خاطر آزاد كردن اين برده ها زخم شده بود.

716. الغارات عن عبد اللّه بن الحسن (بن الحسن) بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام: أعتَقَ عَلِيٌّ عليه السلام ألفَ أهلِ بَيتٍ بِما مَجَلَت يَداهُ وعَرِقَ جَبينُهُ. [۱۸۵]

716. الغارات ـ به نقل از عبد اللّه بن الحسن [بن الحسن] بن على بن ابى طالب عليه السلام ـ: على عليه السلام هزار خانوار را با درآمدى كه با پينه دست و عرق جبين، به دست آورده بود، آزاد كرد.

717. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ مُحَمَّدَ بنَ المُنكَدِرِ كانَ يَقولُ: ما كُنتُ أرى أنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام يَدَعُ خَلَفا أفضَلَ مِنهُ حَتّى رَأَيتُ ابنَهُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام، فَأَرَدتُ أن أعِظَهُ فَوَعَظَني، فَقالَ لَهُ أصحابُهُ: بِأَيِّ شَيءٍ وَعَظَكَ؟

قالَ: خَرَجتُ إلى بَعضِ نَواحِي المَدينَةِ في ساعَةٍ حارَّةٍ، فَلَقِيَني أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ـ وكانَ رَجُلاً بادِنا ثَقيلاً ـ وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى غُلامَينِ أسوَدَينِ أو مَولَيَينِ، فَقُلتُ في نَفسي: سُبحانَ اللّهِ! شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا! أما لَأَعِظَنَّهُ، فَدَنَوتُ مِنهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ بِنَهرٍ [۱۸۶] وهُوَ يَتَصابُّ عَرَقا، فَقُلتُ: أصلَحَكَ اللّهُ، شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا! أرَأَيتَ لَو جاءَ أجَلُكَ وأنتَ عَلى هذِهِ الحالِ ماكُنتَ تَصنَعُ؟

فَقالَ: لَو جاءَنِي المَوتُ وأنَا عَلى هذِهِ الحالِ، جاءَني وأنَا في (طاعَةٍ مِن) طاعَةِ اللّهِ، أكُفُّ بِها نَفسي وعِيالي عَنكَ وعَنِ النّاسِ، وإنَّما كُنتُ أخافُ أن لَو جاءَنِي المَوتُ وأنَا عَلى مَعصِيَةٍ مِن مَعاصِي اللّهِ.

فَقُلتُ: صَدَقتَ يَرحَمُكَ اللّهُ، أرَدتُ أن أعِظَكَ فَوَعَظتَني. [۱۸۷]

717. امام صادق عليه السلام: محمّد بن منكدر مى گفت: من گمان نمى كردم امام زين العابدين عليه السلام جانشينى برتر از خود بنهد، تا آن كه پسرش امام باقر عليه السلام را ديدم و خواستم بدو پند دهم؛ ولى او مرا پند داد.

دوستانش به منكدر گفتند: امام عليه السلام به چه چيزى تو را پند داد؟

گفت: در ساعات گرم روز به يكى از مناطق مدينه رفتم. امام باقر ـ كه مردى تنومند و سنگين بود ـ مرا ديد. او به دو غلام سياه يا دو برده تكيه كرده بود. با خود گفتم: سبحان اللّه! در اين ساعت، بزرگى از بزرگان قريش، در طلب دنياست! خوب است او را اندرز دهم. به او نزديك شدم و سلام كردم. او در حالى كه عرق مى ريخت، به تندى جواب سلام مرا داد. گفتم: خدا حالت را نيكو گردانَد! بزرگى از بزرگان قريش، در اين ساعت در طلب دنياست!؟ هيچ مى دانى اگر در اين وضع، مرگ تو فرا رسد، چه مى كنى؟

فرمود: «اگر مرگم در اين وضع فرا رسد، در حالى فرا رسيده است كه من در حال فرمانبرى از خدا هستم و با اين فرمانبرى و اطاعت، خود و خانواده ام را از نياز به تو و مردم باز مى دارم. من از اين مى هراسم كه اگر مرگم، در حال معصيت خدا رسد، چه كنم».

گفتم: خدا بر تو رحمت آورَد! راست مى گويى. من خواستم به تو پند دهم؛ ليكن تو به من پند دادى.

718. الكافي عن أبي عمرو الشّيبانيّ: رَأَيتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام وبِيَدِهِ مِسحاةٌ وعَلَيهِ إزارٌ غَليظٌ يَعمَلُ في حائِطٍ لَهُ وَالعَرَقُ يَتَصابُّ عَن ظَهرِهِ، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، أعطِني أكفِكَ.

فَقالَ لي: إنّي اُحِبُّ أن يَتَأَذَّى الرَّجُلُ بِحَرِّ الشَّمسِ في طَلَبِ المَعيشَةِ. [۱۸۸]

718. الكافى ـ به نقل از ابو عمرو شيبانى ـ: امام صادق عليه السلام را ديدم كه بيلى در دست و جامه اى زبر بر تن دارد و در باغ خود، مشغول كار است و عرق از پشتش مى ريزد. گفتم: قربانت گردم! اجازه بده من اين كار را برايَت انجام دهم.

فرمود: «من دوست دارم انسان، در طلب معاش، خود را در گرماى آفتاب به رنج اندازد».

719. الكافي عن عبد الأعلى مولى آل سام: اِستَقبَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام في بَعضِ طُرُقِ المَدينَةِ في يَومٍ صائفٍ شَديدِ الحَرِّ، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، حالُكَ عِندَ اللّهِ عز و جلوقَرابَتُكَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنتَ تَجهَدُ لِنَفسِكَ في مِثلِ هذَا اليَومِ؟!

فَقالَ: يا عَبدَ الأَعلى، خَرَجتُ في طَلَبِ الرِّزقِ لِأَستَغنِيَ عَن مِثلِكَ. [۱۸۹]

719. الكافى ـ به نقل از عبد الأعلى، وابسته خاندان سام ـ: در روزى از روزهاى بسيار گرم تابستان، با امام صادق عليه السلام رو به رو شدم. گفتم: قربانت گردم! وضع تو در درگاه خداوندى و خويشاوندى ات با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنين است؛ ولى با اين حال، در چنين روزى، خود را به سختى مى افكنى؟!

امام عليه السلام فرمود: «اى عبد الأعلى! در طلب روزى بيرون آمده ام تا از امثال تو بى نياز باشم».

720. الكافي عن أبي حمزة: رَأَيتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام يَعمَلُ في أرضٍ لَهُ قَدِ استَنقَعَت قَدَماهُ فِي العَرَقِ، فَقُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداكَ، أينَ الرِّجالُ؟

فَقالَ: يا عَلِيُّ، قَد عَمِلَ بِاليَدِ مَن هُوَ خَيرٌ مِنّي في أرضِهِ ومِن أبي، فَقُلتُ لَهُ: ومَن هُوَ؟ فَقالَ: رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأميرُ المُؤمِنينَ، وآبائي عليهم السلام كُلُّهُم كانوا قَد عَمِلوا بِأَيديهِم، وهُوَ مِن عَمَلِ النَّبِيّينَ وَالمُرسَلينَ وَالأَوصِياءِ وَالصّالِحينَ. [۱۹۰]

720. الكافى ـ به نقل از ابو حمزه ـ: امام كاظم عليه السلام را ديدم كه در زمينش كار مى كرد و دو پايش خيس عرق شده بود. گفتم: قربانت گردم! مَردانت كجا هستند؟

فرمود: «اى على! كسانى با دستشان در زمينِ خود كار كرده اند كه از من و پدرم بهتر بودند».

گفتم: آنها چه كسانى بودند؟

فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، امير مؤمنان عليه السلام و پدرانم، همگى با دست خويش كار مى كرده اند. اين، كارِ پيامبران و فرستادگان و جانشينان و نيكان است».

6 / 7: سيرَتُهُم فِي العَطاء وَالصِّلَةِ

6 / 7: روش اهل بيت عليهم السّلام در بخشش و صله

721. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنّا لَنُعطي غَيرَ المُستَحِقِّ حَذَرا مِن رَدِّ المُستَحِقِّ. [۱۹۱]

721. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ما از بيم آن كه مستحق را رد نكرده باشيم، به غير مستحق هم مى بخشيم.

722. ربيع الأبرار عن محمّد بن الحنفيّة: كانَ أبي يَدعو قَنبَرا بِاللَّيلِ فَيُحمِّلُهُ دَقيقا وتَمرا فَيَمضي إلى أبياتٍ قَد عَرَفَها ولا يَطَّلِعُ عَلَيهِ أحَدٌ. فَقُلتُ لَهُ: يا أبَتِ، مايَمنَعُكَ أن يَدفَعَ إلَيهِم نَهارا؟ قالَ: يا بُنَيَّ، صَدَقَةَ السِّرِّ تُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ عز و جل. [۱۹۲]

722. ربيع الأبرار ـ به نقل از محمّد بن حنفيّه ـ: پدرم، شبانه قنبر را مى خواند و آرد و خرما بر دوش او مى گذاشت و بى آن كه كسى آگاهى يابد، به خانه هايى كه مى شناخت، مى رساند. به او گفتم: پدر جان! چرا آن را در روز بديشان نمى بخشى؟

فرمود: «فرزندم! صدقه پنهانى، آتش خشم خداوند عز و جل را خاموش مى كند».

723. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام قاسَمَ رَبَّهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ، نَعلاً ونَعلاً، وثَوبا وثَوبا، ودينارا ودينارا. [۱۹۳]

723. امام صادق عليه السلام: حسن بن على عليه السلام سه بار، هر آنچه از كفش و جامه و دينار داشت، با خدا تقسيم كرد.

724. مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي عن الحسن البصريّ: كانَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام سَيِّدا زاهِدا وَرِعا صالِحا ناصِحا حَسَنَ الخُلُقِ، فَذَهَبَ ذاتَ يَومٍ مَعَ أصحابِهِ إلى بُستانِهِ، وكانَ في ذلِكَ البُستانِ غُلامٌ لَهُ اسمُهُ «صافي»، فَلَمّا قَرُبَ مِنَ البُستانِ رَأَى الغُلامَ قاعِدا يَأكُلُ خُبزا، فَنَظَرَ الحُسَينُ عليه السلام إلَيهِ وجَلَسَ عِندَ نَخلَةٍ مُستَتِرا لا يَراهُ، فَكانَ يَرفَعُ الرَّغيفَ فَيَرمي بِنِصفِهِ إلَى الكَلبِ ويَأكُلُ نِصفَهُ الآخَرَ. فَتَعَجَّبَ الحُسَينُ عليه السلام مِن فِعلِ الغُلامِ، فَلَمّا فَرَغَ مِن أكلِهِ قالَ: الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ، اللّهُمَّ اغفِر لي، وَاغفِر لِسَيِّدي، وبارِك لَهُ كَما بارَكتَ عَلى أبَوَيهِ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.

فَقامَ الحُسَينُ عليه السلام وقالَ: يا صافي! فَقامَ الغُلامُ فَزِعا وقالَ: يا سَيِّدي وسَيِّدَ المُؤمِنينَ، إنّي ما رَأَيتُكَ، فَاعفُ عَنّي.

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام: اِجعَلني في حِلٍّ يا صافي، لِأَنّي دَخَلتُ بُستانَكَ بِغَيرِ إذنِكَ. فَقالَ صافي: بِفَضلِكَ يا سَيِّدي وكَرَمِكَ وسُؤدُدِكَ تَقولُ هذا.

فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام: رَأَيتُكَ تَرمي بِنِصفِ الرَّغيفِ لِلكَلبِ وتَأكُلُ النِّصفَ الآخَرَ، فَما مَعنى ذلِكَ؟ فَقالَ الغُلامُ: إنَّ هذَا الكَلبَ يَنظُرُ إلَيَّ حينَ آكُلُ، فَأَستَحي مِنهُ يا سَيِّدي لِنَظَرِهِ إلَيَّ، وهذا كَلبُكَ يَحرُسُ بُستانَكَ مِنَ الأَعداءِ، فَأَنَا عَبدُكَ، وهذا كَلبُكَ، فَأَكَلنا رِزقَكَ مَعا.

فَبَكَى الحُسَينُ وقالَ: أنتَ عَتيقٌ للّهِِ، وقَد وَهَبتُ لَكَ ألفَي دينارٍ بِطيبَةٍ مِن قَلبي. فَقالَ الغُلامُ: إن أعتَقتَني فَأَنَا اُريدُ القِيامَ بِبُستانِكَ.

فَقالَ الحُسَينُ: إنَّ الرَّجُلَ إذا تَكَلَّمَ بِكَلامٍ فَيَنبَغي أن يُصَدِّقَهُ بِالفِعلِ، فَأَنَا قَد قُلتُ: دَخَلتُ بُستانَكَ بِغَيرِ إذنِكَ، فَصَدَّقتُ قَولي، ووَهَبتُ البُستانَ وما فيهِ لَكَ، غَيرَ أنَّ أصحابي هؤُلاءِ جاؤوا لِأكلِ الِّثمارِ وَالرُّطَبِ فَاجعَلهُم أضيافا لَكَ وأكرِمهُم مِن أجلي، أكرَمَكَ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ وبارَك لَكَ في حُسنِ خُلقِكَ وأدَبِكَ.

فَقالَ الغُلامُ: إن وَهَبتَ لي بُستانَكَ فَأَنَا قَد سَبَّلتُهُ لِأَصحابِكَ وشيعَتِكَ.

قالَ الحَسَنُ [البَصرِيُّ]: فَيَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَكونَ كَنافِلَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله. [۱۹۴]

724. مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى ـ به نقل از حسن بصرى ـ: حسين بن على عليه السلام، سَرورى زاهد، پارسا، شايسته، خيرخواه و خوش اخلاق بود. ايشان روزى با اطرافيانش به باغ خود رفت. در اين باغ، غلامى كار مى كرد كه نامش «صافى» بود. چون امام عليه السلام به باغ نزديك شد، غلام را ديد كه نشسته و نان مى خورد. امام حسين عليه السلام بدو نگريست و زير درخت خرمايى نشست كه ايشان را مى پوشانْد و غلام نمى توانست ايشان را ببيند. غلام، يك گرده نان را بر مى داشت و نصف آن را به طرف سگش مى انداخت و نيم ديگر را خودش مى خورد. حسين عليه السلام از اين كار غلام در شگفت شد. چون غلام از خوردنْ آسوده گشت، گفت: سپاس، خداوند جهانيان را. خدايا! مرا بيامرز و سَرورم را بيامرز و به او بركت بده، چنان كه به پدر و مادر او بركت دادى، به رحمت خودت، اى مهربان ترينِ مهربانان!

در اين هنگام، حسين عليه السلام برخاست و فرمود: «اى صافى!». غلام، وحشت زده برخاست و گفت: سَرورم و سَرور همه مؤمنان! من شما را نديدم. مرا ببخش.

حسين عليه السلام فرمود: «مرا حلال كن، اى صافى؛ زيرا من، بدون اجازه تو به باغت وارد شدم».

صافى گفت: به سبب فضيلت و كرم و سَرورى خودت چنين سخنى را مى گويى، سَرورم!

حسين عليه السلام فرمود: «ديدم كه نيمى از گرده نان را به سگَت مى دهى و نيم ديگر آن را خود مى خورى. اين كار چه معنا دارد؟».

غلام گفت: سَرورم! هنگامى كه من نان مى خوردم، اين سگ به من مى نگريست. من از نگاه او شرم كردم. آخر، اين هم سگِ توست كه باغت را در برابر دشمنان حفظ مى كند. من برده تو ام و اين، سگ توست و هر دو با هم، روزىِ از تو رسيده را خورديم.

حسين عليه السلام گريست و فرمود: «تو در راه خدا آزادى و با طيبِ خاطر، دو هزار دينار به تو مى بخشم».

غلام گفت: اگر مرا آزاد مى كنى، من باز هم مى خواهم عهده دار باغ تو باشم.

حسين عليه السلام فرمود: «مرد، هر گاه سخنى بر زبان مى آورد، شايسته است كه آن را با عمل خود تأييد كند. من گفتم: بدون اجازه تو به باغت وارد شدم و سخن خود را تأييد كردم و باغ را با هر آنچه در آن است، به تو بخشيدم؛ ولى اين گروه از اطرافيان من آمده اند تا ميوه و خرما بخورند. آنها را به خاطر من، ميهمان خود بدار و ارجشان نِه. خداوند در روز رستاخيز، بر تو ارج نهد و به سبب خوش اخلاقى و ادبت، به تو بركت دهد!».

غلام گفت: اگر تو باغت را به من بخشيدى، من هم آن را وقف اطرافيان و شيعيان تو مى كنم.

بر مؤمن شايسته است كه همچون نوه پيامبر خدا باشد.

725. علل الشرائع عن أبي حمزة الثّمالي: سَمِعتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام يَقولُ لِمَولاةٍ لَهُ: لا يَعبُرُ عَلى بابي سائِلٌ إلّا أطعَمتُموهُ، فَإِنَّ اليَومَ يَومُ الجُمُعَةِ. قُلتُ لَهُ: لَيسَ كُلُّ مَن يَسأَلُ مُستَحِقّا!

فَقالَ عليه السلام: أخافُ أن يَكونَ بَعضُ مَن يَسأَلُنا مُحِقّا فَلا نُطعِمَهُ ونَرُدَّهُ، فَيَنزِلَ بِنا أهلَ البَيتِ ما نَزَلَ بِيَعقوبَ. [۱۹۵]

725. علل الشرائع ـ به نقل از ابو حمزه ثمالى ـ: شنيدم امام زين العابدين عليه السلام به كنيز خود مى فرمايد: «بر درِ خانه من، فقيرى گذر نكند، مگر آن كه او را اطعام كنيد».

آن روز، جمعه بود. به امام عليه السلام گفتم: هر كه چيزى مى خواهد كه مستحق نيست.

امام عليه السلام فرمود: «مى ترسم يكى از كسانى كه گدايى مى كند، مستحق باشد و ما او را اطعام نكنيم و بازش گردانيم و آن گاه بر ما اهل بيت، آن نازل شود كه بر يعقوب نازل شد».

726. الإمام الباقر عليه السلام: إنّا أهلَ البَيتِ نَصِلُ مَن قَطَعَنا ونُحسِنُ إلى مَن أساءَ إلَينا، فَنَرى وَاللّهِ في ذلِكَ العاقِبَةَ الحَسَنَةَ. [۱۹۶]

726. امام باقر عليه السلام: ما اهل بيت، به هر كه از ما بگلسد، مى پيونديم و به كسى كه به ما بدى كند، نيكى مى كنيم. به خدا سوگن اق اق فرجام نيك را در اين مى بينيم.

727. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ أبي عليه السلام أقَلَّ أهلِ بَيتِهِ مالاً وأعظَمَهُم مَؤونَةً، وكانَ يَتَصَدَّقُ كُلَّ جُمُعَةٍ بِدينارٍ، وكانَ يَقولُ: الصَّدَقَةُ يَومَ الجُمُعَةِ تُضاعَفُ؛ لِفَضلِ يَومِ الجُمُعَةِ عَلى غَيرِهِ مِنَ الأَيّامِ. [۱۹۷]

727. امام صادق عليه السلام: پدر من در ميان اهل بيتش، مالش از همه كمتر و مخارجش از همه بيشتر بود. او هر جمعه، يك دينار صدقه مى داد و مى فرمود: «صدقه در روز جمعه، به سبب فضيلت روز جمعه بر ديگر روزها دو چندان مى شود».

728. مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا عن سلمى مولاة أبي جعفر عليه السلام: كانَ يَدخُلُ عَلَيهِ إخوانُهُ فَلا يَخرُجونَ مِن عِندِهِ حَتّى يُطعِمَهُمُ الطَّيِّبَ ويَكسُوَهُمُ الثِّيابَ الحَسَنَةَ ويَهَبَ لَهُمُ الدَّراهِمَ، قالَت: فَأَقولُ لَهُ: بَعضَ ما تَصنَعُ! قالَ: فَيَقولَ: يا سَلمى، ما نُؤَمِّلُ فِي الدُّنيا بَعدَ المَعارِفِ وَالإِخوانِ؟! [۱۹۸]

728. مكارم الأخلاق، ابن ابى الدنيا ـ به نقل از سلمى، كنيز امام باقر عليه السلام ـ: برادران امام عليه السلام بر ايشان وارد مى شدند و از پيش ايشان نمى رفتند، مگر آن كه امام عليه السلام آنان را خوراك نيكو مى داد و جامه فاخر بر تنشان مى كرد و چند درهم بديشان صله مى داد.

من به ايشان عرض مى كردم: كارها مى كنى!

امام عليه السلام مى فرمود: «اى سلمى! ما در دنيا چيزى جز بخشش و احسان به برادران، آرزويى نداريم».

729. الإرشاد عن الحسن بن كثير: شَكَوتُ إلى أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام الحاجَةَ وجَفاءَ الإِخوانِ، فَقالَ: بِئسَ الأَخُ أَخٌ يَرعاكَ غَنِيّا ويَقطَعُكَ فَقيرا. ثُمَّ أمَرَ غُلامَهُ فَأَخرَجَ كيسا فيهِ سَبعُمِئَةِ دِرهَمٍ، وقالَ: اِستَنفِق هذِهِ فَإِذا نَفِدَت فَأَعلِمني. [۱۹۹]

729. الإرشاد ـ به نقل از حسن بن كثير ـ: نزد امام باقر عليه السلام از فقر و جفاى برادران، شكوه كردم. فرمود: «بدترين برادر، برادرى است كه تو را به وقت توانگرى در نظر داشته باشد و هنگام فقر، از تو ببُرد».

سپس به غلامش دستور داد هميانى بياورد كه در آن هفتصد درهم بود.

و فرمود: «اين را خرج كن و هر گاه تمام شد، مرا آگاه كن».

730. الكافي عن هشام بن سالم: كانَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام إذا أعتَمَ [۲۰۰] وذَهَبَ مِنَ اللَّيلِ شَطرُهُ أخَذَ جِرابا فيهِ خُبزٌ ولَحمٌ وَالدَّراهِمُ فَحَمَلَهُ عَلى عُنُقِهِ، ثُمَّ ذَهَبَ بِهِ إلى أهلِ الحاجَةِ مِن أهلِ المَدينَةِ فَقَسَّمَهُ فيهِم ولا يَعرِفونَهُ، فَلَمّا مَضى أبو عَبدِ اللّه عليه السلام فَقَدوا ذلِكَ فَعَلِموا أنَّهُ كانَ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام. [۲۰۱]

730. الكافى ـ به نقل از هشام بن سالم ـ: امام صادق عليه السلام هر گاه تاريك مى شد و نيمى از شب سپرى مى گشت، كيسه اى پوستين بر مى گرفت كه در آن، نان و گوشت و درهم بود. آن را بر گردن مى افكنْد و براى نيازمندان مدينه مى بُرد و در حالى كه او را نمى شناختند، ميانشان تقسيم مى كرد. چون امام عليه السلام رحلت كرد و آنها اين كمك ها را از دست دادند، دانستند كه آن شخص، امام صادق عليه السلام بوده است.

731. الكافي عن معلّى بن خنيس: خَرَجَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام في لَيلَةٍ قَد رَشَّت وهُوَ يُريدُ ظُلَّةَ بَني ساعِدَةَ، فَأَتبَعتُهُ فَإِذا هُوَ قَد سَقَطَ مِنهُ شَيءٌ، فَقالَ: بِسمِ اللّهِ، اللّهُمَّ رُدَّ عَلَينا، فَأَتَيتُهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ، فَقالَ: مُعَلًّى؟ قُلتُ: نَعَم جُعِلتُ فِداكَ، فَقالَ لي: اِلَتمِس بِيَدِكَ، فَما وَجَدتَ مِن شَيءٍ فَادفَعهُ إلَيَّ. قالَ: فَإِذا أنَا بِخُبزٍ مُنتَشِرٍ كَثيرٍ، فَجَعَلتُ أدفَعُ إلَيهِ ما وَجَدتُ، فَإِذا أنَا بِجِرابٍ أعجَزُ عَن حَملِهِ مِن خُبزٍ، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، أحمِلُهُ عَلى رَأسي؟ فَقالَ: لا، أنَا أولى بِهِ مِنكَ ولكِنِ امضِ مَعي. قالَ: فَأَتَينا ظُلَّةَ بَني ساعِدَةَ، فَإِذا نَحنُ بِقَومٍ نِيامٍ فَجَعَلَ يَدُسُّ الرَّغيفَ وَالرَّغيفَينِ حَتّى أتى عَلى آخِرِهِم ثُمَّ انصَرَفنا، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، يَعرِفُ هؤُلاءِ الحَقَّ؟ فَقالَ: لَوعَرَفوا لَواسَيناهُم بِالدُّقَّةِ. [۲۰۲]

731. الكافى ـ به نقل از معلّى بن خنيس ـ: امام صادق عليه السلام در شبى كه نم نم باران مى آمد، آهنگ سقيفه بنى ساعده كرد. من هم او را تعقيب كردم. ناگهان چيزى از او افتاد. امام عليه السلام فرمود: «بسم اللّه، خدايا! آن را به ما باز گردان».

به خدمتش رسيدم و سلام كردم. فرمود: «معلّى! تو هستى؟».

گفتم: بله، قربانت گردم!

فرمود: «با دستت زمين را لمس كن و هر چه يافتى، به من بده».

ناگهان ديدم مقدار زيادى نان ريخته است. آنچه را مى يافتم، به ايشان مى دادم و اين چنين، كيسه اى چرمى از نان پر شد كه من نمى توانستم آن را حمل كنم. گفتم: قربانت گردم! آن را بر سر خود حمل بكنم؟

فرمود: «نه. من به اين كار از تو شايسته ترم؛ ولى همراه من بيا».

به سقيفه بنى ساعده رسيديم و به جماعتى برخورديم كه خواب بودند. امام عليه السلام يك يا دو گرده نان، زير سر هر يك مى نهاد تا به آخرين آنها رسيد و آن گاه باز گشتيم. گفتم: قربانت گردم! اينها حق را مى شناسند (شيعه هستند)؟

فرمود: «اگر حق را مى شناختند، از دل و جان بديشان يارى مى رسانديم».

732. الأمالي للطوسي عن أبي جعفر الخثعمي: أعطاني أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام خَمسينَ دينارا فِي صُرَّةٍ، فَقالَ لي: اِدفَعها إلى رَجُلٍ مِن بَني هاشِمٍ ولا تُعلِمهُ أنّي أعطَيتُكَ شَيئا. فَأَتَيتُهُ فَقالَ: مِن أينَ هذِهِ؟ جَزاهُ اللّهُ خَيرا، فَما يَزالُ كُلَّ حينٍ يَبعَثُ بِها فَنَكونُ مِمّا نَعيشُ فيهِ إلى قابِلٍ، ولكِن لا يَصِلُني جَعفَرٌ بِدِرهَمٍ في كَثرَةِ مالِهِ! [۲۰۳]

732. الأمالى، طوسى ـ به نقل از ابو جعفر خثعمى ـ: امام صادق عليه السلام پنجاه دينار را در هميانى به من داد و فرمود: «آن را به مردى از بنى هاشم بده و به او نگو كه من چيزى به تو داده ام».

نزد آن مرد رفتم. او گفت: اين از كجاست؟ خدا به او جزاى خير دهد! او هر بار كه اين مال را مى فرستد، ما با آن تا دفعه بعد زندگى مى كنيم؛ ولى جعفر [صادق] با آن فراوانىِ مال، يك درهم هم براى ما نمى فرستد!

733. العدد القويّة: كانَ جَعفَرٌ عليه السلام يُطعِمُ حَتّى لا يَبقى لِعِيالِهِ شَيءٌ. [۲۰۴]

733. العدد القويّة ـ به نقل از هياج بن بسطام ـ: امام صادق عليه السلام آن قدر اطعام مى كرد كه ديگر براى خانواده اش چيزى باقى نمى ماند.

734. الإمام الكاظم عليه السلام: نَحنُ فِي العِلمِ وَالشَّجاعَةِ سَواءٌ، وفِي العَطايا عَلى قَدرِ ما نُؤمَرُ. [۲۰۵]

734. امام كاظم عليه السلام: ما همه در علم و شجاعت، يك سانيم؛ ولى در بخشش، به اندازه اى هستيم كه مأموريم.

735. الكافي عن اليسع بن حمزة: كُنتُ في مَجلِسِ أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام اُحَدِّثُهُ، وقَدِ اجتَمَعَ إلَيهِ خَلقٌ كَثيرٌ يَسأَلونَهُ عَنِ الحَلالِ وَالحَرامِ، إذ دَخَلَ عَلَيهِ رَجُلٌ طُوالٌ آدَمٌ [۲۰۶] فَقالَ: السَّلامُ عَلَيكَ يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، رَجُلٌ مِن مُحِبّيكَ ومُحِبّي آبائِكَ وأجدادِكَ، مَصدَري مِنَ الحَجِّ، وقَدِ افتَقَدتُ نَفَقَتي وما مَعِيَ ما أبلُغُ مَرحَلَةً، فَإِن رَأَيتَ أن تُنهِضَني إلى بَلَدي وللّهِِ عَلَيَّ نِعمَةٌ، فَإِذا بَلَغتُ بَلَدي تَصَدَّقتُ بِالَّذي توليني عَنكَ فَلَستُ مَوضِعَ صَدَقَةٍ، فقالَ لَهُ: اِجلِس رَحِمَكَ اللّهُ.

وأقبَلَ عَلَى النّاسِ يُحَدِّثُهُم حَتّى تَفَرَّقوا، وبَقِيَ هُوَ وسُلَيمانُ الجَعفَرِيُّ وخَيثَمَةُ وأنَا، فَقالَ: أتَأذَنونَ لي فِي الدُّخولِ؟ فَقالَ لَهُ سُلَيمانُ: قَدَّمَ اللّهُ أمرَكَ. فَقامَ فَدَخَلَ الحُجرَةَ وبَقِيَ ساعَةً، ثُمَّ خَرَجَ ورَدَّ البابَ وأخرَجَ يَدَهُ مِن أعلَى البابِ وقالَ: أينَ الخُراسانِيُّ؟ فَقالَ: ها أنَا ذا، فَقالَ: خُذ هذِهِ المِائَتَي دينارٍ وَاستَعِن بِها في مَؤونَتِكَ ونَفَقَتِكَ، وتَبَرَّك بِها ولا تَصَدَّق بِها عَنّي، وَاخرُج فَلا أراكَ ولا تَراني. ثُمَّ خَرَجَ، فَقالَ لَهُ سُلَيمانُ: جُعِلتُ فِداكَ، لَقَد أجزَلتَ ورَحِمتَ فَلِماذا سَتَرتَ وَجهَكَ عَنهُ؟

فَقالَ: مَخافَةَ أن أرى ذُلَّ السُّؤالِ في وَجهِهِ لِقَضائي حاجَتَهُ، أما سَمِعتَ حَديثَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: المُستَتِرُ بِالحَسَنَةِ يَعدِلُ سَبعينَ حَجَّةً، وَالمُذيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخذولٌ وَالمُستَتِرُ بِها مَغفورٌ لَهُ؟ أما سَمِعتَ قَولَ الاُوَلِ [۲۰۷]:

مَتى آتِهِ يَومًا لِأَطلُبَ حاجَةً رَجَعتُ إلى أهلي ووَجهي بِمائِهِ [۲۰۸]

735. الكافى ـ به نقل از يسع بن حمزه ـ: در خدمت امام رضا عليه السلام بودم و با ايشان سخن مى گفتم. گروه فراوانى در خدمت ايشان بودند و از ايشان در باره حلال و حرام مى پرسيدند كه مردى بلندقامت و گندمگون وارد شد و گفت: سلام بر تو، اى فرزند پيامبر خدا! مردى از دوستداران تو و دوستداران پدران و نياكان تو ام. از حج باز مى گردم. خرجى خود را گم كرده ام و چيزى ندارم تا خود را با آن به جايى برسانم. اگر صلاح مى دانى، مرا به شهرم برسان. از فضل خدا توانگر هستم و هر گاه به شهر خود رسيدم، آن مقدار كه به من داده اى، به عوضِ تو صدقه مى دهم؛ چرا كه به من صدقه تعلّق نمى گيرد.

امام عليه السلام فرمود: «بنشين. رحمت خدا بر تو باد!» و به مردم رو كرد و با آنها سخن گفت تا همه پراكنده شدند و آن مرد ماند به همراه سليمان جعفرى و خيثمه و من. امام عليه السلام فرمود: «آيا به من اجازه مى دهيد به اندرونى بروم؟».

سليمان گفت: خداوند، كار شما را پيش ببرد!

امام عليه السلام برخاست و داخل اتاق شد و اندكى باقى ماند و بيرون آمد و در را بست و دستش را از بالاى در بيرون آورد و فرمود: «آن خراسانى كجاست؟».

گفت: اين جا هستم.

امام عليه السلام فرمود: «اين دويست دينار را بگير و آن را كمك خرج خود كن و با آن، بركت بجوى و از سوى من صدقه نده و برو تا نه من تو را ببينم و نه تو مرا ببينى».

آن مرد رفت. سليمان به امام عليه السلام گفت: قربانت گردم! با نظر بلندى بخشيدى و رحم آوردى؛ امّا چرا چهره ات را از او پوشاندى؟

امام عليه السلام فرمود: «از ترس اين كه خوارىِ خواهش را به سبب اين كه آن را بر آوردم، در چهره اش ببينم. آيا اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نشنيده اى كه: نيكويى كردن پنهانى، همسنگ هفتاد حج است و آن كه پرده از بدى بر دارد، بى يار وا نهاده مى شود و آن كه بدى را بپوشاند، خدا او را مى آمرزد؟. آيا اين سخن پيشينيان را نشنيده اى كه:

هر گاه من براى طلب نيازى نزد او آيم

به سوى خانواده ام باز مى گردم، در حالى كه آبرويم باقى است».

736. تفسير العياشي عن محمّد بن عيسى بن زياد: كُنتُ في ديوانِ ابنِ عَبّادٍ فَرَأيتُ كِتابا يُنسَخُ، سَأَلتُ [۲۰۹] عَنهُ فَقالوا: كِتابُ الرِّضا إلَى ابنِهِ عليهماالسلاممِن خُراسانَ، فَسَأَلتُهُم أن يَدفَعوهُ إلَيَّ فَدَفَعوهُ إلَيَّ، فَإِذا فيهِ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، أبقاكَ اللّهُ طَويلاً وأعاذَكَ مِن عَدُوِّكَ يا وَلَدي فِداكَ أبوكَ، قَد فَسَّرتُ لَكَ ما لي وأنَا حَيٌّ سَوِيٌّ رَجاءَ أن يَمُنَّكَ اللّهُ بِالصِّلَةِ لِقَرابَتِكَ ولِمُوالي موسى وجَعفَرٍ رَضِيَ اللّهُ عَنهُما... ، قالَ اللّهُ: «مَن ذَا الَّذي يُقرِضُ اللّهَ قَرضًا حَسَنًا فَيُضاعِفَهُ لَهُ أضعافًا كَثيرَةً» [۲۱۰] وقالَ: «لِيُنفِق ذو سَعَةٍ مِن سَعَتِهِ ومَن قُدِرَ عَلَيهِ رِزقُهُ فَليُنفِق مِمّا آتاهُ اللّهُ» [۲۱۱] وقَد أوسَعَ اللّهُ عَلَيكَ كَثيرا.… [۲۱۲]

736. تفسير العيّاشى ـ به نقل از محمّد بن عيسى بن زياد ـ: در ديوان ابن عَبّاد بودم و ديدم كه از نامه اى نسخه بر مى دارند. در باره آن پرسش كردم. گفتند: نامه امام رضاست از خراسان به پسرش. از آنها خواستم آن را به من بدهند. آنها نامه را به من دادند. در آن، چنين آمده بود: «به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند، عُمر تو را دراز گردانَد و از دشمنت پناهت دهد! فرزندم! پدرت فدايت باد! آنچه را لازم مى دانستم، براى تو بيان كردم، در حالى كه زنده و تن درستم، به اميد آن كه خداوند، با صله دادنِ تو به نزديكانت و وابستگان موسى و جعفر ـ كه خداوند از آن دو، خشنود باد ـ بر تو منّت نهد.… خداوند مى فرمايد: «كيست آن كس كه به [بندگانِ] خدا وامى نيكو دهد تا [خدا] آن را براى او چند برابر بيفزايد؟ و خداست كه [در معيشت بندگان،] تنگنا و گشايش پديد مى آورد و به سوى او باز گردانده مى شويد» و نيز مى فرمايد: «بر توانگر است كه از دارايى خود، انفاق كند و هر كه روزى اش تنگ شده است، [در همان حد] از آنچه خداوند به او داده است، انفاق كند» و خداوند، به تو گشايش فراوان [در روزى] داده است...».

737. الكافي عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر البزنطي: قَرَأتُ كِتابَ أبِي الحَسَنِ الرِّضا إلى أبي جَعفَرٍ عليهماالسلام: يا أبا جَعفَرٍ، بَلَغَني أنَّ المَوالِيَ إذا رَكِبتَ أخرَجوكَ مِنَ البابِ الصَّغيرِ، فَإِنَّما ذلِكَ مِن بُخلٍ مِنهُم لِئَلّا يَنالَ مِنكَ أحَدٌ خَيرا، وأسأَلُكَ بِحَقّي عَلَيكَ لا يَكُن مَدخَلُكَ ومَخرَجُكَ إلّا مِنَ البابِ الكَبيرِ، فَإِذا رَكِبتَ فَليَكُن مَعَكَ ذَهَبٌ وفِضَّةٌ، ثُمَّ لا يَسأَلُكَ أحَدٌ إلّا أعطَيتَهُ، ومَن سَأَلَكَ مِن عُمومَتِكَ أن تَبِرَّهُ فَلا تُعطِهِ أقَلَّ مِن خَمسينَ دينارا وَالكَثيرُ إلَيكَ، ومَن سَأَلَكَ مِن عَمّاتِكَ فَلا تُعطِها أقَلَّ مِن خَمسَةٍ وعِشرينَ دينارا وَالكَثيرُ إلَيكَ، إنّي إنَّما اُريدُ بِذلِكَ أن يَرفَعَكَ اللّهُ، فَأَنفِق ولا تَخشَ مِن ذِي العَرشِ إقتارا. [۲۱۳]

737. الكافى ـ به نقل از احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى ـ: نامه امام رضا عليه السلام به امام جواد عليه السلام را خواندم. در آن، چنين آمده بود: «اى ابو جعفر! به من خبر رسيده است كه هر گاه [براى خروج] بر مركب خود سوار مى شوى، اطرافيان، تو را از در پشتى بيرون مى برند. اين از تنگ نظرى آنهاست تا مبادا كسى از تو به خير رسد. به حقّم بر تو، مى خواهم كه رفت و آمدت، از درِ اصلى باشد و هر گاه [براى خروج] بر مركبْ سوار مى شوى، با خود، طلا و نقره داشته باشى و كسى از تو چيزى نخواهد، مگر آن كه بدو عطا كنى، و اگر يكى از عموهايت خواهان نيكىِ تو بدو شد، كمتر از پنجاه دينار به او نده و بيشتر از اين مبلغ را خود دانى و اگر يكى از عمّه هايت خواهان نيكى تو بدو شد، كمتر از بيست و پنج دينار به او نده. من مى خواهم با اين كار، خداوند، تو را رفعت بخشد. انفاق كن و از پروردگار، بيم فقر نداشته باش».

738. كشف الغمّة عن عليّ بن عيسى: أتاهُ [أيِ الإِمامَ الجَوادَ] عليه السلام رَجُلٌ فَقالَ لَهُ: أعطِني عَلى قَدرِ مُرُوَّتِكَ، فَقالَ: لا يَسَعُني. فَقالَ: عَلى قَدري، قالَ: أمّا ذا فَنَعَم، يا غُلامُ أعطِهِ مِئَةَ دينارٍ. [۲۱۴]

738. كشف الغمّة ـ به نقل از على بن عيسى ـ: مردى خدمت امام جواد عليه السلام رسيد و گفت: به قدر مروّتِ خود به من بخششى كن.

فرمود: «توان آن را ندارم».

آن مرد گفت: پس به قدر مروّت من، بخشش كن.

فرمود: «اين شدنى است. اى غلام! صد دينار بدو بده».

6 / 8: سيرَتُهُم مَعَ الخَدَمِ

6 / 8: رفتار اهل بيت عليهم السّلام با خدمت گزاران

739. صحيح البخاري عن أنس: قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ لَيسَ لَهُ خادِمٌ، فَأَخَذَ أبو طَلحَةَ بِيَدي، فَانطَلَقَ بي إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ أنَسا غُلامٌ كَيِّسٌ فَليَخدِمكَ.

قالَ: فَخَدَمتُهُ فِي السَّفَرِ وَالحَضَرِ، ما قالَ لي لِشَيءٍ صَنَعتُهُ: لِمَ صَنَعتَ هذا هكَذا؟ ولا لِشَيءٍ لَم أصنَعهُ: لِمَ لَم تَصنَع هذا هكَذا؟ [۲۱۵]

739. صحيح البخارى ـ به نقل از اَنَس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بى هيچ خدمت گزارى به مدينه آمد. ابو طلحه دست مرا گرفت و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برد و گفت: اى پيامبر خدا! انس، غلامى زيرك است كه مأمور خدمت توست.

در سفر و حضر، خدمت پيامبر خدا كردم و هيچ گاه براى كارى كه كردم، نفرمود: «چرا چنين كردى؟»، يا اگر كارى را انجام ندادم، نفرمود: «چرا آن را انجام ندادى؟».

740. سنن الترمذي عن أنس: خَدَمتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله عَشرَ سِنينَ... وما قالَ لِشَيءٍ صَنَعتُهُ: لِمَ صَنَعتَهُ؟ ولا لِشَيءٍ تَرَكتُهُ: لِمَ تَرَكتَهُ؟ [۲۱۶]

740. سنن الترمذى ـ به نقل از اَنَس ـ: ده سال به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خدمت كردم و هيچ گاه براى كارى كه كردم، نفرمود: «چرا چنين كردى؟»، و براى كارى كه انجام ندادم، نفرمود: «چرا آن را انجام ندادى؟».

741. صحيح مسلم عن أنس: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أحسَنِ النّاسِ خُلقا، فَأَرسَلَني يَوما لِحاجَةٍ، فَقُلتُ: وَاللّهِ لا أذهَبُ، وفي نَفسي أن أذهَبَ لِما أمَرَني بِهِ نَبِيُّ اللّه صلى الله عليه و آله، فَخَرَجتُ حَتّى أمُرُّ عَلى صِبيانٍ وهُم يَلعَبونَ فِي السّوقِ، فَإِذا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد قَبَضَ بِقَفايَ مِن وَرائي. قالَ: فَنَظَرتُ إلَيهِ وهُوَ يَضحَكُ، فَقالَ: يا اُ نَيسُ، أذَهَبتَ حَيثُ أمَرتُكَ؟ قالَ: قُلتُ: نَعَم، أنَا أذهَبُ يا رَسولَ اللّهِ. [۲۱۷]

741. صحيح مسلم ـ به نقل از انس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از خوش اخلاق ترين مردم بود. روزى، مرا براى كار فرستاد. گفتم: به خدا نمى روم. ولى در نظر داشتم براى اجراى دستور پيامبر خدا صلى الله عليه و آله راهى شوم. بيرون آمدم، تا به كودكانى برخوردم كه در بازار، بازى مى كردند. ناگهان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، مرا از پشت گرفت. پس به او نگريستم. ديدم مى خندد. آن گاه فرمود: «انس كوچك! به آن جا كه گفتم، رفتى؟».

گفتم: آرى، مى روم، اى پيامبر خدا!

742. مسند ابن حنبل عن زياد بن أبي زياد عن خادم للنّبيّ صلى الله عليه و آله: كانَ [النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله] مِمّا يَقولُ لِلخادِمِ: ألَكَ حاجَةٌ؟ [۲۱۸]

742. مسند ابن حنبل ـ به نقل از زياد بن ابى زياد، از خادم پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: از جمله هايى كه [پيامبر صلى الله عليه و آله] به خدمت گزار خود مى فرمود، اين بود: «آيا نيازى دارى؟».

743. فضائل الصحابة لابن حنبل عن أبي النّوار بيّاع الكرابيس: أتاني عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ومَعَهُ غُلامٌ لَهُ، فَاشتَرى مِنّي قَميصَ كَرابيسَ، قالَ لِغُلامِهِ: اِختَر أيَّهُما شِئتَ، فَأَخَذَ أحَدَهُما وأخَذَ عَلِيٌّ عليه السلام الآخَرَ فَلَبِسَهُ، ثُمَّ مَدَّ يَدَهُ فَقالَ: اِقطَعِ الَّذي يَفضُلُ مِن قَدرِ يَدي، فَقَطَعَهُ وكَفَّهُ [۲۱۹] فَلَبِسَهُ وذَهَبَ. [۲۲۰]

743. فضائل الصحابة، ابن حنبل ـ به نقل از ابو نوارِ كرباس فروش ـ: على بن ابى طالب عليه السلام با غلامش نزد من آمد و پيراهنِ كرباسى خريد و به غلامش گفت: «هر كدام را كه مى خواهى، انتخاب كن». او يكى از آن دو را برداشت و على عليه السلام ديگرى را برداشت و پوشيد و سپس دستش را دراز كرد و فرمود: «آن مقدار از آستين را كه از دستم بلندتر است، ببُر». آن را بريد[م] و پس دوزى اش كرد[م] و على عليه السلام همان را پوشيد و رفت.

744. الغارات عن مختار التمّار عن أبي مطر: أتى [عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام] سوقَ الكَرابيسِ، فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ وَسيمٍ، فَقالَ: يا هذا، عِندَك ثَوبانِ بِخَمسَةِ دَراهِمَ؟ فَوَثَبَ الرَّجُلُ فَقالَ: نَعَم يا أميرَ المُؤمِنينَ، فَلَمّا عَرَفَهُ مَضى عَنهُ وتَرَكَهُ، فَوَقَفَ عَلى غُلامٍ فَقالَ لَهُ: يا غُلامُ، عِندَكَ ثَوبانِ بِخَمسَةِ درَاهِمَ؟ قالَ: نَعَم عِندي ثَوبانِ، أحدُهُما أخيَرُ مِنَ الآخَرِ، واحِدٌ بِثَلاثَةٍ وَالآخَرُ بِدِرهَمَينِ. قالَ: هَلُمَّهُما.

فَقالَ: يا قَنبَرُ، خُذِ الَّذي بِثَلاثَةٍ، قالَ: أنتَ أولى بِهِ يا أميرَ المُؤمِنينَ، تَصعَدُ المِنبَرَ وتَخطُبُ النّاسَ. فَقالَ: يا قَنبَرُ، أنتَ شابٌّ ولَكَ شِرَّةُ الشَّبابِ وأنَا أستَحيي مِن رَبّي أن أتَفَضَّلَ عَلَيكَ، لِأَنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: ألبِسوهُم مِمّا تَلبَسونَ وأطعِموهُم مِمّا تَأكُلونَ.

ثُمَّ لَبِسَ القَميصَ ومَدَّ يَدَهُ في رُدنِهِ فَإِذا هُوَ يَفضُلُ عَن أصابِعِهِ، فَقالَ: يا غُلامُ، اِقطَع هذَا الفَضلَ، فَقَطَعَهُ، فَقالَ الغُلامُ: هَلُمَّهُ أكُفُّهُ يا شَيخُ، فَقالَ: دَعهُ كَما هُوَ فَإِنَّ الأَمرَ أسرَعُ مِن ذلِكَ. [۲۲۱]

744. الغارت ـ به نقل از مختار تمار، از ابو مَطَر بصرى ـ: [على بن ابى طالب عليه السلام] به بازار كرباس فروش ها آمد و به مردى خوب رو برخورد كرد و فرمود: «فلانى! آيا دو پيراهن به قيمت پنج درهم دارى؟».

مرد از جاى خود پريد و گفت: آرى، اى امير مؤمنان!

چون او امام عليه السلام را شناخت، امام عليه السلام او را ترك كرد و رفت و نزد جوانى ايستاد و به او فرمود: «اى جوان! آيا دو پيراهن به قيمت پنج درهم دارى؟».

او گفت: آرى، دارم. يكى از آن دو، بهتر از ديگرى است. قيمتِ يكى سه درهم و ديگرى دو درهم است.

امام عليه السلام فرمود: «هر دو را بياور».

سپس فرمود: «اى قنبر! تو پيراهن سه درهمى را بردار».

قنبر گفت: اى امير مؤمنان! شما بِدان سزاوارترى؛ شما به منبر مى روى و براى مردم خطبه مى خوانى.

امام عليه السلام فرمود: «اى قنبر! تو جوانى و شور جوانى دارى و من از خداى خود شرم دارم كه بر تو برترى يابم؛ چرا كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: آنها را از آنچه خود مى پوشيد، بپوشانيد و از آنچه خود مى خوريد، بخورانيد».

امام عليه السلام آن گاه پيراهن را پوشيد و دستش را كه در آستين بود، دراز كرد و آستين از انگشتان او افزون بود. امام عليه السلام به جوان فروشنده گفت: «اين اضافه را قطع كن» و او قطع كرد.

جوان گفت: بگذار آن را پس دوزى كنم، اى شيخ!

امام عليه السلام فرمود: «بگذار همان طور باشد كه روزگار، بسى شتابان تر مى گذرد».

745. المناقب للكوفي عن بكر بن عبد اللّه المزني: إنَّ عَلِيّا عليه السلام دَعا غُلاما لَهُ فَلَم يُجِبهُ، فَخَرَجَ فَإذا هُوَ بِبابِ البَيتِ، فَقالَ: ما مَنَعَكَ مِن إجابَتي؟ أما سَمِعتَ دُعائي؟ قالَ: بَلى، ولكِنّي كَسِلتُ عَن إجابَتِكَ وأمِنتُ عُقوبَتَكَ، فَقالَ [عليّ عليه السلام]: الحَمدُ للّهِِ الَّذي جَعَلَني مِمّن يَأمَنُهُ خَلقُهُ، اِذهَب فَأَنتَ حُرٌّ لِوَجهِ اللّهِ. [۲۲۲]

745. المناقب، كوفى ـ به نقل از بكر بن عبد اللّه مزنى ـ: على عليه السلام غلامش را صدا كرد و او پاسخ ايشان را نداد. امام عليه السلام بيرون آمد و ناگهان او را كنارِ در يافت. به او فرمود: «چه چيز موجب شد پاسخ مرا ندهى؟ مگر صداى مرا نشنيدى؟ ».

گفت: چرا، شنيدم؛ ولى سستى كردم و خود را از كيفرِ تو در امان مى ديدم.

فرمود: «سپاس، خداى را كه مرا از كسانى قرار داد كه خَلقش از او در امان اند. برو كه در راه خدا آزادى».

746. نثر الدرّ عن أنس: كُنتُ عِندَ الحُسَينِ عليه السلام فَدَخَلَت عَلَيهِ جارِيَةٌ بِيَدِها طاقَةُ رَيحانٍ، فَحَيَّتهُ بِها فَقالَ لَها: أنتِ حُرَّةٌ لِوَجهِ اللّهِ تَعالى. فَقُلتُ: تُحَيّيكَ بِطاقَةِ رَيحانٍ لا خَطَرَ لَها فَتُعتِقُها؟!

قالَ: كَذا أدَّبَنَا اللّهُ تَعالى، قالَ: «وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَآ أَوْ رُدُّوهَآ» [۲۲۳] فَكانَ أحسَنُ مِنها عِتقَها. [۲۲۴]

746. نثر الدرّ ـ به نقل از اَنَس ـ: نزد حسين عليه السلام بودم كه كنيزكى با دسته گلى در دست وارد شد و با آن به امام عليه السلام درود فرستاد. امام عليه السلام به او فرمود: «تو در راه خدا آزادى».

من گفتم: او با يك دسته گل كه هيچ اهمّيتى ندارد، به تو درود مى فرستد و تو او را آزاد مى كنى؟!

فرمود: «خداوند، ما را چنين تربيت كرده و فرموده است: «چون شما را به درودى نواختند، به درودى بهتر از آن يا همانند آن، پاسخ گوييد» و بهتر از آن دسته گل، آزاد كردن او بود».

747. الإمام الصادق عليه السلام: في كِتابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إذَا استَعمَلتُم ما مَلَكَت أيمانُكُم في شَيءٍ يَشُقُّ عَلَيهِم فَاعمَلوا مَعَهُم فيهِ.

قالَ: وكانَ أبي يَأمُرُهُم فَيَقولُ: كَما أنتُم، فَيَأتي فَيَنظُرُ فَإِن كانَ ثَقيلاً قالَ: «بِسمِ اللّهِ»، ثُمَّ عَمِلَ مَعَهُم، وإن كانَ خَفيفا تَنَحّى عَنهُم. [۲۲۵]

747. امام صادق عليه السلام: در نامه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده است: «هر گاه خدمت گزارانتان را به كارى گمارديد كه بر آنها دشوار است، شما هم با آنها در آن كار، شركت جوييد».

پدرم هر گاه به آنان دستورى مى داد، به آنها مى فرمود: «همچنان استوار باشيد». پس مى آمد و بديشان مى نگريست و اگر كارْ سنگين بود، مى فرمود: «بسم اللّه» و همراه آنان كار مى كرد و اگر كار سبك بود، آنها را به حال خود مى گذاشت.

748. الكافي عن حفص بن أبي عائشة: بَعَثَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام غُلاما لَهُ في حاجَةٍ فَأَبطَأَ، فَخَرَجَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَلى أثَرِهِ لَمّا أبطَأَ فَوَجَدَهُ نائِما، فَجَلَسَ عِندَ رَأسِهِ يُرَوِّحُهُ حَتَّى انتَبَهَ، فَلَمَّا تَنَبَّهَ قالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام: يا فُلانُ، وَاللّهِ ما ذلِكَ لَكَ، تَنامُ اللَّيلَ وَالنَّهارَ! لَكَ اللَّيلُ ولَنا مِنكَ النَّهارُ. [۲۲۶]

748. الكافى ـ به نقل از حفص بن ابى عايشه ـ: امام صادق عليه السلام غلامش را براى انجام كارى فرستاد و غلام دير كرد. امام عليه السلام چون تأخير او را ديد، در پىِ او رفت و او را خوابيده يافت. امام عليه السلام نزديكِ سر او نشست و او را باد زد تا غلام بيدار شد. امام عليه السلام به او فرمود: «فلانى! به خدا سوگند، تو را نرسد كه شب و روز بخوابى. شب، از آنِ توست و روز تو، از آنِ ما».

749. العدد القويّة: روي أنَّهُ دَخَلَ سُفيانُ الثَّورِيُّ عَلَى الصّادِقِ عليه السلام فَرَآهُ مُتَغَيِّرَ اللَّونِ، فَسَأَلَهُ عَن ذلِكَ، فَقالَ: كُنتُ نَهَيتُ أن يَصعَدوا فَوقَ البَيتِ، فَدَخَلتُ فَإِذا جارِيَةٌ مِن جَوارِيَّ مِمَّن تُرَبّي بَعضَ وُلدي قَد صَعِدَت في سُلَّمٍ وَالصَّبِيُّ مَعَها، فَلَمّا بَصُرَت بِي ارتَعَدَت وتَحَيَّرَت وسَقَطَ الصَّبِيُّ إلَى الأَرضِ فَماتَ، فَما تَغَيَّرَ لَوني لِمَوتِ الصَّبِيِّ وإنَّما تَغَيَّرَ لَوني لِما أدخَلتُ عَلَيها مِنَ الرُّعبِ. وقالَ لَها: أنتِ حُرَّةٌ لِوَجهِ اللّهِ، لا بَأسَ عَلَيكِ ـ مَرَّتَينِ ـ. [۲۲۷]

749. العدد القويّة: روايت شده است كه سفيانِ ثورى بر امام صادق عليه السلام وارد شد و رخسارِ ايشان را دگرگونه يافت. دليل آن را جويا شد.

امام فرمود: «آنها را از اين كه بالاى بام بروند، نهى كرده بودم؛ ولى هنگام ورود ديدم كنيزى از كنيزكان من كه يكى از فرزندان مرا پرورش مى دهد، از نردبان بالا مى رود، در حالى كه كودك را هم در آغوش دارد. همين كه مرا ديد، به لرزه افتاد و سر در گم شد و كودك به زمين افتاد و مُرد. دگرگونىِ رخسارم نه به سبب مرگ كودك، بلكه به سبب رعبى است كه آن كنيز را فرا گرفت».

امام عليه السلام پيش از آن، دو بار به آن كنيز فرموده بود: «تو در راه خدا آزادى و هيچ باكى بر تو نيست».

750. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن ياسر الخادم: كانَ الرِّضا عليه السلام إذا كانَ خَلا جَمَعَ حَشَمَهُ عِندَهُ؛ الصَّغيرَ وَالكَبيرَ، فَيُحَدِّثُهُم ويَأنَسُ بِهِم ويُؤنِسُهُم. وكانَ عليه السلام إذا جَلَسَ عَلَى المائِدَةِ لا يَدَعُ صَغيرا ولا كَبيرا ـ حَتَّى السّائِسَ [۲۲۸] وَالحَجّامَ ـ إلّا أقعَدَهُ مَعَهُ عَلى مائِدَتِهِ. [۲۲۹]

750. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از ياسر خادم ـ: امام رضا عليه السلام هر گاه تنها مى شد، اطرافيان و خدمتكارانِ خُرد و كلان خود را گرد مى آورْد و با آنها سخن مى گفت و همدمشان مى شد و سرگرمشان مى كرد و هر گاه بر سر سفره مى نشست، هيچ كوچك و بزرگى، حتّى مهترِ اسبان و رگزن را فروگذار نمى كرد و او را بر سر سفره مى نشانْد.

751. الكافي عن نادر الخادم: كانَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام إذا أكَلَ أحَدُنا لا يَستَخدِمُهُ حَتّى يَفرُغَ مِن طَعامِهِ. [۲۳۰]

751. الكافى ـ به نقل از نادر خادم ـ: هر گاه يكى از ما [خدمت گزاران] مشغول خوردن غذا بود، امام رضا عليه السلام او را به كارى نمى خواند تا از خوردن، آسوده گردد.

752. الكافي عن ياسر الخادم ونادر جميعا قالا: قالَ لَنا أبُو الحَسَنِ عليه السلام: إن قُمتُ عَلى رُؤوسِكُم وأنتُم تَأكُلونَ فَلا تَقوموا حَتّى تَفرُغوا. ولَرُبَّما دَعا بَعضَنا فَيُقالُ لَهُ: هُم يَأكُلونَ، فَيَقولُ: دَعهُم حَتّى يَفرُغوا. [۲۳۱]

752. الكافى ـ به نقل از ياسر خادم و نادر، هر دو ـ: امام رضا عليه السلام به ما فرمود: «هر گاه من، در حالى كه مشغول خوردن هستيد، بالاى سر شما آمدم، بر نخيزيد تا از خوردن، فارغ شويد»، و چه بسا جمعى از ما را احضار مى كرد و به ايشان گفته مى شد كه آنان مشغول خوردن هستند و امام عليه السلام مى فرمود: «رهايشان كن تا از خوردن، فارغ گردند».

753. الكافي عن عبد اللّه بن الصّلت عن رجل من أهل بلخ: كُنتُ مَعَ الرِّضا عليه السلام في سَفَرِهِ إلى خُراسانَ، فَدَعا يَوما بِمائِدَةٍ لَهُ، فَجَمَعَ عَلَيها مَوالِيَهُ مِنَ السّودانِ وغَيرِهِم. فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، لَو عَزَلتَ لِهؤُلاءِ مائِدَةً،

فَقالَ: مَه! إنَّ الرَّبَّ تَبارَكَ وتَعالى واحِدٌ، وَالاُمَّ واحِدَةٌ، وَالأَبَ واحِدٌ، وَالجَزاءَ بِالأَعمالِ. [۲۳۲]

753. الكافى ـ به نقل از عبد اللّه بن صلت، از مردى بلخى ـ: در سفر امام رضا عليه السلام به خراسان، همراه ايشان بودم. روزى دستور داد برايش سفره بگسترانند و همه غلامان خود را از سياه گرفته تا ديگران، بر سفره گرد آورد. گفتم: قربانت گردم! كاش، سفره ايشان را جدا مى كردى!

فرمود: «دست بردار. خداوند ـ تبارك و تعالى ـ يكى است و پدر هم يكى و مادر هم يكى و پاداش، به اعمال است».

6 / 9: جَوامِعُ مَكارِمِ أخلاقِهِم

6 / 9: كلّيات مكارم اخلاقى اهل بيت عليهم السّلام

754. الإمام عليّ عليه السلام ـ في صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: أجوَدُ النّاسِ كَفّاً، وأشرَحُهُم صَدرا، وأصدَقُ النّاسِ لَهجَةً، وأليَنُهُم عَريكَةً، وأكرَمُهُم عِشرَةً. مَن رَآهُ بَديهَةً هابَهُ، ومَن خالَطَهُ مَعرِفَةً أحَبَّهُ. [۲۳۳]

754. امام على عليه السلام ـ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله بخشنده ترين، با ظرافت ترين، راستگوترين، نرم خوترين و خوش مشرب ترينِ مردم بود. هر كس در آغازْ او را مى ديد، از او مى هراسيد و چون با او حشر و نشر مى يافت، محبّت او در دلش رسوخ مى كرد.

755. الإمام الحسن عليه السلام: سَأَلتُ خالي هِندَ بنَ أبي هالَةَ الَّتميمِيَّ ـ وكانَ وَصّافا ـ عَن حِليَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله... قُلتُ: صِف لي مَنطِقَهُ. قالَ:

كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَواصِلَ الأَحزانِ، دائِمَ الفِكرَةِ، لَيسَت لَهُ راحَةٌ، لا يَتَكَلَّمُ في غَيرِ حاجَةٍ، طَويلَ السَّكتَةِ، يَفتَتِحُ الكَلامَ ويَختِمُهُ بِأَشداقِهِ [۲۳۴]، ويَتَكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ، فَصلٌ لا فُضولٌ ولا تَقصيرٌ، دَمِثٌ [۲۳۵] لَيسَ بِالجافي ولَا المَهينِ، يُعَظِّمُ النِّعمَةَ وإن دَقَّت، لا يَذُمُّ مِنها شَيئا، لا يَذُمُّ ذَواقا ولا يَمدَحُهُ، لا يَقومُ لِغَضَبِهِ إذا تَعَرَّضَ الحَقَّ شَيءٌ حَتّى يَنتَصِرَ لَهُ، لا يَغضَبُ لِنَفسِهِ ولا يَنتَصِرُ لَها. إذا أشارَ أشارَ بِكَفِّه كُلِّها، وإذا تَعَجَّبَ قَلَبَها، وإذا تَحَدَّثَ اتَّصَلَ بِها، يَضرِبُ بِراحَتِهِ الُيمنى باطِنَ إبهامِهِ اليُسرى، وإذا غَضِبَ أعرَضَ وأشاحَ [۲۳۶]، وإذا فَرِحَ غَضَّ طَرفَهُ. جُلُّ ضِحكِهِ التَّبَسُّمُ، ويَفتَرُّ عَن مِثلِ حَبِّ الغَمامِ [۲۳۷]. [۲۳۸]

755. امام حسن عليه السلام: از دايى خود، هند بن ابى هاله تميمى ـ كه توصيفگر آراستگى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود ـ پرسيدم و گفتم: سخن گفتن او را براى من توصيف كن.

گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله پيوسته غمگين بود و هماره در انديشه. آسودگى نداشت و بدون نياز، سخن نمى گفت. سكوتش طولانى بود. از آغاز تا پايان سخن، دهانش را كاملاً باز نمى كرد و سخنانى فراگير مى فرمود. كلامَش فصل بود كه در آن، نه فزونى ديده مى شد و نه كاستى. نرم خو بود و از خشكى و جسارت، بركنار. نعمت را هر چند ناچيز، بزرگ مى داشت و چيزى از آن را نمى نكوهيد. تغيير ذائقه دهندگانِ مدام را نه مى نكوهيد و نه مى ستود. دنيا و آنچه در آن است، او را به خشم نمى آورد. چون چيزى مانع حق مى گشت، سر از پا نمى شناخت. هيچ چيز، ياراى خشم او را نداشت تا آن كه حق را يارى كند. او براى خود، خشمگين نمى شد و براى خود، چيرگى نمى خواست. هر گاه اشاره مى كرد، با تمام كَفَش اشاره مى كرد و هر گاه شگفت زده مى شد، دست خود را مى گَرداند و هر گاه سخن مى گفت، دست خود را به يكديگر مى پيوست و شستِ دست چپش را به گودى كف دست راستش مى زد و هر گاه خشمگين مى شد، رويَش را بر مى گرداند و چهره اش را بر مى تافت و هر گاه شاد مى شد، ديدگان خود را بر هم مى گذاشت. بيشتر خنده او لبخند بود و هر گاه لبخند مى زد، دندان هايش چونان دانه هاى تگرگ خودنمايى مى كرد.

756. الإمام الحسين عليه السلام: سَأَلتُ أبي عليه السلام عَن... مَجلِسِهِ [أي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله] فَقالَ:

كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يَجلِسُ ولا يَقومُ إلّا عَلى ذِكرٍ، ولا يوطِنُ الأَماكِنَ، ويَنهى عَن إيطانِها، وإذَا انتَهى إلى قَومٍ جَلَسَ حَيثُ يَنتَهي بِهِ الَمجلِسُ ويَأمُرُ بِذلِكَ، يُعطي كُلَّ جُلَسائِهِ نَصيبَهُ، لا يَحسَبُ جَليسُهُ أنَّ أحَدا أكرَمُ عَلَيهِ (مِنهُ)، مَن جالَسَهُ أو قاوَمَهُ في حاجَةٍ صابَرَهُ حَتّى يَكونَ هُوَ المُنصَرِفَ، ومَن سَأَلَهُ حاجَةً لَم يَرُدَّهُ إلّا بِها أو بِمَيسورٍ مِنَ القَولِ، قَد وَسِعَ النّاسَ مِنهُ بَسطُهُ وخُلُقُهُ، فَصارَ لَهُم أبا وصاروا عِندَهُ فِي الحَقِّ سَواءً، مَجلِسُهُ مَجلِسُ حِلمٍ وحَياءٍ وصَبرٍ وأمانَةٍ، لا تُرفَعُ فيهِ الأَصواتُ، ولا تُؤبَنُ فيهِ الحُرَمُ [۲۳۹]، ولا تُنثى فَلَتاتُهُ [۲۴۰]، مُتعادِلينَ يَتَفاضَلونَ فيهِ بِالتَّقوى، مُتَواضِعينَ، يُوَقِّرونَ فيهِ الكَبيرَ، ويَرحَمونَ فيهِ الصَّغيرَ، ويُؤثِرونَ ذَا الحاجَةِ، ويَحفَظونَ الغَريبَ.

قُلتُ: كَيفَ كانَ سيرَتُهُ في جُلَسائِهِ؟ فَقالَ: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله دائِمَ البِشرِ، سَهلَ الخُلُقِ، لَيِّنَ الجانِبِ، لَيسَ بِفَظٍّ ولا غَليظٍ، ولا سَخّابٍ ولا فَحّاشٍ ولا عَيّابٍ ولا مَزّاحٍ، يَتَغافَلُ عَمّا لا يَشتَهي، ولا يُؤيِسُ مِنهُ ولا يُحَبِّبُ فيهِ، قد تَرَكَ نَفسَهُ مِن ثَلاثٍ: المِراءِ، وَالإِكثارِ، وما لا يَعنيهِ، وتَرَكَ النّاسَ مِن ثَلاثٍ: كانَ لا يَذُمُّ أحَدا ولا يُعَيِّرُهُ، ولا يَطلُبُ عَورَتَهُ، ولا يَتَكَلَّمُ إلّا فيما رَجا ثَوابَهُ. إذا تَكَلَّمَ أطرَقَ جُلَساؤُهُ كَأَنَّما عَلى رُؤوسِهِمُ الطَّيرُ، فَإِذا سَكَتَ تَكَلَّموا ولا يَتَنازَعونَ عِندَهُ، مَن تَكَلَّمَ أنصَتوا لَهُ حَتّى يَفرُغَ. حَديثُهُم عِندَهُ حَديثُ أوَّلِهِم، يَضحَكُ مِمّا يَضحَكونَ مِنهُ، ويَتَعَجَّبُ مِمّا يَتَعَجَّبونَ مِنهُ، ويَصبِرُ لِلغَريبِ عَلَى الجَفوَةِ فيمَنطِقِهِ ومَسأَلَتِهِ حَتّى إذا كانَ أصحابُهُ لَيَستَجلِبونَهُم، ويَقولُ: إذا رَأَيتُم طالِبَ الحاجَةِ يَطلُبُها فَأَرفِدوهُ. ولا يَقبَلُ الثَّناءَ إلّا مِن مُكافِئٍ [۲۴۱]، ولا يَقطَعُ عَلى أحَدٍ حَديثَهُ حَتّى يَجوزَ فَيَقطَعَهُ بِنَهيٍ أو قِيامٍ. [۲۴۲]

756. امام حسين عليه السلام: از پدرم عليه السلام در باره نشستن او (پيامبر خدا صلى الله عليه و آله) پرسش كردم. پس فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نمى نشست و بر نمى خاست، مگر آن كه ذكرْ بر لب داشت و جايى را به خود اختصاص نمى داد و از اين كار نهى مى داشت و هر گاه نزد جماعتى مى رفت، در پايين مجلس مى نشست و به اين كار فرمان مى داد. بهره هر يك از هم نشينانش را ادا مى كرد، تا آن جا كه هم نشين او فكر نمى كرد كسى نزد پيامبر خدا از او ارجمندتر است. هر كه با او هم نشين مى شد يا پىِ كارى را با هم مى گرفتند، پيامبر صلى الله عليه و آله آن قدر شكيبايى مى ورزيد تا اين كه او خود مى رفت. كسى كه از ايشان [بر آوردنِ] حاجتى مى طلبيد، ايشان يا نيازش را بر مى آورْد و يا كلامى خوش به او مى گفت. گشاده رويى و اخلاقش همه مردم را در بر مى گرفت و [ديگر] پدر آنها گشته بود و آنها در [دادن و گرفتن] حق، نزد او يك سان بودند. مجلس ايشان، مجلس بردبارى، شرم، شكيبايى و امانتدارى بود و در آن، نه صدايى بلند مى گرديد و نه سخن زشتى بر زبان رانده مى شد و نه خطاهاى آن مجلس، فاش مى شد. همه [در مجلس او] برابر بودند و با تقوا بر يكديگر برترى داده مى شدند و فروتن بودند و بزرگ را احترام مى كردند و بر كوچك، رحم مى آوردند و نيازمند را بر خود ترجيح مى دادند و بيگانه را پاس مى داشتند».

[به پدرم] گفتم: شيوه پيامبر صلى الله عليه و آله با هم نشينانش چگونه بود؟

فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گشاده رو و خوش اخلاق و نرم خو بود و نه خشن و زمخت. نه فرياد مى كشيد و ناسزا مى گفت و نه عيبجويى مى كرد و نه بسيار شوخى مى نمود. در باره آنچه دوست نمى داشت، خود را به غفلت مى زد و ديگران را نه از آن نوميد مى ساخت و نه بدان ترغيب مى كرد. سه چيز را از خود، دور كرده بود: لجاجت، پرگويى و آنچه به او مربوط نبود، و سه چيز را از مردم، كنار نهاده بود: هيچ كس را نه مى نكوهيد و نه عيب مى كرد و در پى جستن زشتى هاى او نبود. سخنى نمى گفت، مگر در آنچه اميد ثوابش را مى بُرد. هر گاه سخن مى گفت، هم نشينانش خاموشى مى گزيدند، تا آن جا كه گويى پرنده بر سر ايشان نشسته است و هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله سكوت مى كرد، آنها سخن مى گفتند و در خدمت ايشان كشمكش نمى كردند و اگر كسى سخن مى گفت، به او گوش مى دادند تا از سخن گفتن فارغ شود. سخن آنها نزد پيامبر صلى الله عليه و آله، همان سخن نخستين نفر مجلس بود. از آنچه مى خنديدند، او هم مى خنديد و از آنچه تعجّب مى كردند، او هم تعجّب مى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله بر خشك و زمخت سخن گفتنِ غريبه و تقاضاى او شكيبايى مى كرد تا آن كه اصحابش آنها را گرد مى آوردند و مى فرمود: هر گاه كسى را ديديد كه حاجتى مى طلبد، او را يارى رسانيد. پيامبر صلى الله عليه و آله، ستايش را از كسى جز مسلمان حقيقى نمى پذيرفت و سخن كسى را قطع نمى كرد، مگر آن كه از حد مى گذراند. پس با نهى يا برخاستن، كلام او را قطع مى كرد».

757. الإمام الصادق عليه السلام: ما أكَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَّكِئا مُنذُ بَعَثَهُ اللّهُ عز و جل إلى أن قَبَضَهُ تَواضُعا للّهِِ عز و جل، وماأرى رُكبَتَيهِ أمامَ جَليسِهِ في مَجلِسٍ قَطُّ، ولا صافَحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلاً قَطُّ فَنَزَعَ يَدَيهِ مِن يَدِهِ حَتّى يَكونَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذي يَنزِعُ يَدَهُ، ولا كافَأَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِسَيِّئَةٍ قَطُّ، قالَ اللّهُ تَعالى لَهُ: «ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ» [۲۴۳] فَفَعَلَ، وما مَنَعَ سائِلاً قَطُّ، إن كانَ عِندَهُ أعطى وإلّا قالَ: يَأتِي اللّهُ بِهِ. ولا أعطى عَلَى اللّهِ عز و جلشَيئا قَطُّ إلّا أجازَهُ اللّهُ، إن كانَ لَيُعطِي الجَنَّةَ فَيُجيزُ اللّهُ عز و جل لَهُ ذلِكَ. [۲۴۴]

757. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از آن هنگام كه خداوند عز و جل او را به پيامبرى برانگيخت تا آن هنگام كه او را به سوى خود بر گرفت، براى فروتنى در پيشگاه خدا، هرگز لميده چيزى نخورد و در هيچ مجلسى، دو زانوى خود را در برابر هم نشينش نشان نداد، و هيچ گاه با مردى دست نداد كه دستش را از دست او بكشد، مگر آن كه آن مرد، دست خود را [عقب] كشد و هرگز كار كسى را با بدى جبران نكرد. خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به او فرموده است: «سخن بدِ آنان را به هرچه نيكوترت مى آيد، پاسخ گوى» و او نيز چنين كرد و هرگز گدايى را پس نزد. اگر چيزى نزدش بود، مى بخشيد و گرنه مى فرمود: «خدا بدو بدهد!». پيامبر صلى الله عليه و آله هرگز به حساب خداوند عز و جلچيزى را نبخشيد، مگر آنكه خداوند، آن را اجازه داد و اگر بهشت را هم [به حساب خدا به كسى مى بخشيد]، خداوند عز و جل آن را اجازه مى داد.

758. السنن الكبرى للبيهقي عن زيد بن ثابت ـ وقَد قيلَ لَهُ: حَدِّثنا عَن بَعضِ أخلاقِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَقالَ ـ: كُنتُ جارَهُ، فَكانَ إذا نَزَلَ الوَحيُ بَعَثَ إلَيَّ فَآتيهِ فَأَكتُبُ الوَحيَ. وكُنّا إذا ذَكَرنَا الدُّنيا ذَكَرَها مَعَنا، وإذا ذَكَرنَا الآخِرَةَ ذَكَرَها مَعَنا، وإذا ذَكَرنَا الطَّعامَ ذَكَرَهُ مَعَنا، أوَكُلُّ هذا نُحَدِّثُكُم عَنهُ؟ [۲۴۵]

758. السنن الكبرى، بيهقى ـ به نقل از زيد بن ثابت، وقتى به وى گفته شد: براى ما در باره بخشى از اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله سخن بگو ـ: من همسايه او بودم. هر گاه وحى نازل مى شد، به دنبال من مى فرستاد و من نزد او مى آمدم و وحى را مى نگاشتم. هر گاه ياد دنيا در ميان بود، او هم با ما ياد دنيا مى كرد و هر گاه ياد آخرت در ميان بود، او هم با ما ياد آخرت مى كرد و هرگاه از خوراك، سخن به ميان مى آورديم، او هم با ما سخن از آن به ميان مى آورد. آيا مى خواهيد همه آنها را برايتان بگويم؟

759. المغني عن حمل الأسفار ـ في آدابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ: كانَ لا يَجلِسُ إلَيهِ أحَدٌ وهُوَ يُصَلّي إلّا خَفَّفَ صَلاتَهُ وأقبَلَ عَلَيهِ، فَقالَ: ألَكَ حاجَةٌ؟ فَإِذا فَرَغَ مِن حاجَتِهِ عادَ إلى صَلاتِهِ. [۲۴۶]

759. المغنى عن حمل الأسفار ـ در باره آداب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ: نمى شد كه در حال نماز، كسى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بنشيند، مگر اين كه ايشان نمازش را كوتاه مى ساخت و به او روى مى كرد و مى فرمود: «آيا نيازى دارى؟». وقتى از تأمين نياز او فارغ مى شد، به نمازش باز مى گشت.

760. سنن أبي داود عن جابر بن عبد اللّه: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَتَخَلَّفُ فِي المَسيرِ، فَيُزجِي الضَّعيفَ ويُردِفُ ويَدعو لَهُم. [۲۴۷]

760. سنن أبى داوود ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله در راه، پشت سر همه حركت مى كرد و ناتوان را يارى مى رساند و پشت سر خود، سوار مى كرد و براى او دعا مى نمود.

761. السنن الكبرى للبيهقي عن أبي امامة عَن بَعضِ أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَعودُ مَرضى مَساكينِ المُسلِمينَ وضُعَفائِهِم، ويَتَّبِعُ جَنائِزَهُم، ولا يُصَلّي عَلَيهِم أحَدٌ غَيرُهُ، وإنَّ امرَأَةً مِسكينَةً مِن أهلِ العَوالي طالَ سُقمُها فَكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَسأَلُ عَنها مَن حَضَرَها مِن جيرانِها، وأمَرَهُم أن لايَدفِنوها إن حَدَثَ بِها حَدَثٌ فَيُصَلِّيَ عَلَيها، فَتُوُفِّيَت تِلكَ المَرأَةُ لَيلاً وَاحتَمَلوها فَأَتَوا بِها مَعَ الجَنائِزِ ـ أو قالَ: موضِعَ الجَنائِزِ ـ عِندَ مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِيُصَلِّيَ عَلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَما أمَرَهُم، فَوَجَدوهُ قَد نامَ بَعدَ صَلاةِ العِشاءِ فَكَرِهوا أن يُهَجِّدوا [۲۴۸] رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن نَومِهِ، فَصَلَّوا عَلَيها ثُمَّ انطَلَقوا بِها، فَلَمّا أصبَحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَأَلَ عَنها مَن حَضَرَهُ مِن جيرانِها، فَأَخبَروهُ خَبرَها وأنَّهُم كَرِهوا أن يُهَجِّدوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَها.

فَقالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ولِمَ فَعَلتُم؟ اِنطَلِقوا، فَانطَلَقوا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى قاموا عَلى قَبرِها، فَصَفّوا وَراءَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَما يُصَفُّ لِلصَّلاةِ عَلَى الجَنائِزِ، فَصَلّى عَلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله. [۲۴۹]

761. السنن الكبرى، بيهقى ـ به نقل از ابو اُمامه، از يكى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مسلمانان مسكين و ضعيف را كه بيمار بودند، عيادت مى نمود و جنازه شان را تشييع مى كرد و هيچ كس جز او بر آنها نماز نمى خواند. زنى درمانده از اهالىِ عوالى، [۲۵۰] بيمارى اش طولانى شد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از همسايگانى كه به ديدار او مى رفتند، حال آن زن را جويا مى شد و به آنان فرمان داد اگر آن زن از دنيا رفت، به خاكش نسپرند تا اين كه ايشان بر او نماز بگزارد. شبى اين زن در گذشت و او را با جنازه ها ـ يا گفت: به مكان جنازه ها ـ به مسجد پيامبر خدا آوردند تا پيامبر صلى الله عليه و آله، آن گونه كه از آنان خواسته بود ـ بر او نماز بگزارد؛ امّا ديدند پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نماز عشا خوابيده است و خوش نداشتند پيامبر صلى الله عليه و آله را از خواب بيدار كنند. از اين رو، خود بر او نماز گزاردند و او را بردند. چون صبح شد، پيامبر صلى الله عليه و آله از همسايگان آن زن كه نزد ايشان بودند، حال آن زن را جويا شد و آنها خبر مرگ او را به پيامبر صلى الله عليه و آله دادند و گفتند كه نخواسته اند پيامبر صلى الله عليه و آله را براى او بيدار كنند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به آنها فرمود: «چرا چنين كرديد؟ راه بيفتيد».

آنها با پيامبر صلى الله عليه و آله به راه افتادند تا به گور او رسيدند و چنان كه براى نماز ميّت مى ايستند، پشت سر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به صف ايستادند و پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن زن، نماز گزارد.

762. حلية الأولياء عن أنس: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أشَدِّ النّاسِ لُطفا بِالنّاسِ، فَوَاللّهِ ما كانَ يَمتَنِعُ في غَداةٍ بارِدَةٍ مِن عَبدٍ ولا أمَةٍ ولا صَبِيٍّ أن يَأتِيَهُ بِالماءِ فَيَغسِلَ وَجهَهُ وذِراعَيهِ، وما سَأَلَهُ سائِلٌ قَطُّ إلّا أصغى إلَيهِ، فَلَم يَنصَرِف حَتّى يَكونَ هُوَ الَّذي يَنصَرِفُ عَنهُ، وما تَناوَلَ أحَدٌ بِيَدِهِ قَطُّ إلّا ناوَلَها إيّاهُ، فَلَم يَنزِع حَتّى يَكونَ هُوَ الَّذي يَنزِعُها مِنهُ. [۲۵۱]

762. حلية الأولياء ـ به نقل از اَنَس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مهربان ترين فرد با مردم بود. به خدا سوگند، اِبايى نداشت كه در بامدادى سرد، براى برده اى يا كنيزى يا كودكى آب بياورد تا او دست و رويش را بشويد، و هيچ درخواست كننده اى از ايشان چيزى درخواست نكرد، مگر اين كه به سخنان او گوش مى داد و از نزد وى نمى رفت، تا آن كه او ايشان را ترك كند و هيچ كس دست به طرف پيامبر صلى الله عليه و آله دراز نمى كرد، مگر آن كه ايشان آن را مى گرفت و دستش را از دست او نمى كشيد تا وقتى كه وى دستش را [عقب] بكشد.

763. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ اللّهَ كَريمٌ حَليمٌ عَظيمٌ رَحيمٌ، دَلَّنا عَلى أخلاقِهِ وأمَرَنا بِالأَخذِ بِها وحَمَلَ النّاسَ عَلَيها، فَقَد أدَّيناها غَيرَ مُتَخَلِّفينَ، وأرسَلناها غَيرَ مُنافِقينَ، وصَدَّقناها غَيرَ مُكَذِّبينَ، وقَبِلناها غَيرَ مُرتابينَ. [۲۵۲]

763. امام على عليه السلام: خداوند، كريم و شكيبا و بزرگ و مهربان است و ما را به اخلاق خود، هدايت كرده و دستور داده آنها را فرا ستانيم و مردم را به [ستاندنِ] آن وا داشته است. ما بدون كوتاهى و كاستى، آنها را ادا كرده ايم و بى هيچ نفاقى آنها را جارى ساخته ايم و بدون دروغگويى، آنها را تصديق كرده ايم و بى هيچ ترديدى آنها را پذيرفته ايم.

764. عنه عليه السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُكَفَّرا لا يُشكَرُ مَعروفُهُ [۲۵۳]، ولَقَد كانَ مَعروفُهُ عَلَى القُرَشِيِّ وَالعَرَبِيِّ وَالعَجَمِيِّ. ومَن كانَ أعظَمَ مَعروفا مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى هذَا الخَلقِ؟! وكَذلِكَ نَحنُ أهلَ البَيتِ مُكَفَّرونَ لا يَشكُرونَنا، وخِيارُ المُؤمِنينَ مُكَفَّرونَ لا يُشكَرُ مَعروفُهُم. [۲۵۴]

764. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ناسپاسى مى شد و از كار نيكش سپاس گزارى نمى شد. احسان ايشان، هم قريشى را فرا مى گرفت و هم عرب و هم عجم را، و چه كسى كار نيك و احسانش براى اين مردم، بيش از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود؟! ما اهل بيت نيز ناسپاسى مى شويم و از ما سپاس گزارى نمى كنند، و مؤمنان برگزيده هم ناسپاسى مى شوند و احسانشان سپاس گزارى نمى شود.

765. عنه عليه السلام: إنّا أهلُ بَيتٍ اُمِرنا أن نُطعِمَ الطَّعامَ، ونُؤَدِّيَ فِي النّاسِ البائِنَةَ، ونُصَلِّيَ إذا نامَ النّاسُ. [۲۵۵]

765. امام على عليه السلام: ما خاندانى هستيم كه فرمان يافته ايم خوراك اطعام كنيم و به مردم عطايا و صله دهيم و هنگامى كه مردم خواب اند، نماز بگزاريم.

766. الإمام الحسن عليه السلام: إنّا أهلُ بَيتٍ إذا عَلِمنَا الحَقَّ تَمَسَّكَنا بِهِ. [۲۵۶]

766. امام حسن عليه السلام: ما خاندانى هستيم كه هر گاه حق را شناختيم، بدان چنگ در مى زنيم.

767. الإحتجاج عن مصعب بن عبد اللّه: لَمَّا استَكَفَّ [۲۵۷] النّاسُ بِالحُسَينِ عليه السلام رَكِبَ فَرَسَهُ وَاستَنصَتَ النّاسَ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ: ... ألا وإنَّ الدَّعِيَّ ابنَ الدَّعِيِّ قَد تَرَكَني بَينَ السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ، وهَيهاتَ لَهُ ذلِكَ مِنّي، هَيهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ، أبَى اللّهُ ذلِكَ لَنا ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ وحُجورٌ طَهُرَت وجُدودٌ طابَت أن نُؤثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الكِرامِ. [۲۵۸]

767. الاحتجاج ـ به نقل از مصعب بن عبد اللّه ـ: آن گاه كه مردم، حسين عليه السلام را احاطه كردند، امام عليه السلام بر اسبش سوار شد و از مردم خواست بدو گوش فرا دهند. او خدا را حمد و ثنا كرد و سپس فرمود: «هان! اين حرام زاده فرزند حرام زاده، مرا ميان درگيرى و خوارى، مخيّر كرده است. هيهات از من كه چنين كنم و هيهات از ما كه تن به خوارى بسپاريم! خدا و پيامبر او و مؤمنان و مادران و پدران پاكمان اِبا دارند از اين كه ما فرمانبرى از پَستان را بر مرگى بزرگوارانه ترجيح دهيم».

768. الإمام زين العابدين عليه السلام: إنَّ اللّهَ أعطانَا الحِلمَ وَالعِلمَ وَالشَّجاعَةَ وَالسَّخاءَ وَالَمحَبَّةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ. [۲۵۹]

768. امام زين العابدين عليه السلام: خداوند متعال به ما بردبارى و دانش و دليرى و سخاوت و مِهرِ در دل مؤمنان را ارمغان داده است.

769. علل الشرائع عن أبي بصير: قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَتَعَوَّذُ مِنَ البُخلِ؟

فَقالَ: نَعَم يا أبا مُحَمَّدٍ في كُلِّ صَباحٍ ومَساءٍ، ونَحنُ نَتَعَوَّذُ بِاللّهِ مِنَ البُخلِ، يَقولُ اللّهُ: «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [۲۶۰]. [۲۶۱]

769. علل الشرائع ـ به نقل از ابو بصير ـ: به امام باقر عليه السلام گفتم: آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از تنگ چشمى، [به خدا] پناه مى بُرد؟

فرمود: «آرى، اى ابو محمّد! هر بام و شام. ما نيز از تنگ چشمى به خدا پناه مى بريم. خداوند مى فرمايد: «و هر كه از بخل خويش در امان مانده باشد، آنان اند كه رستگاران اند»».

770. الإمام الصادق عليه السلام: إنّا أهلُ بَيتٍ إذا عَلِمنا مِن أحَدٍ خَيرا لَم تُزِل ذلِكَ عَنهُ مِنّا أقاويلُ الرِّجالِ. [۲۶۲]

770. امام صادق عليه السلام: ما خاندانى هستيم كه هر گاه خيرى در كسى سراغ داشته باشيم، گفته هاى مردم، اين خير را از نظر ما نمى بَرد.

771. الأمالي للصدوق عن حريز بن عبد اللّه أو غيره:نَزَلَ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ الصّادِقِ عليه السلام قَومٌ من جُهَينَةَ فَأَضافَهُم، فَلَمّا أرادُوا الرِّحلَةَ زَوَّدَهُم ووَصَلَهُم وأعطاهُم، ثُمَّ قالَ لِغِلمانِهِ: تَنَحَّوا لا تُعينوهُم، فَلَمّا فَرَغوا جاؤوا لِيُوَدِّعوهُ، فَقالوا لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، لَقَد أضَفتَ فَأَحسَنتَ الضِّيافَةَ وأعطَيتَ فَأَجزَلتَ العَطِيَّةَ! ثُمَّ أمَرتَ غِلمانَكَ أن لا يُعينونا عَلَى الرِّحلَةِ!

فَقالَ عليه السلام: إنّا أهلُ بَيتٍ لا نُعينُ أضيافَنا عَلَى الرِّحلَةِ مِن عِندِنا. [۲۶۳]

771. الأمالى، صدوق ـ به نقل از حريز بن عبد اللّه يا ديگرى ـ: جماعتى از جُهينه بر امام صادق عليه السلام وارد شدند. امام عليه السلام از آنها پذيرايى كرد و چون آهنگ رفتن كردند، ايشان براى آنها توشه گذارد و صله و عطايشان داد و به غلامان خود فرمود: «از آنها كناره بگيريد و يارى شان نرسانيد».

چون ميهمانان از كارشان آسوده شدند، براى خداحافظى خدمت امام عليه السلام رسيدند و به ايشان گفتند: اى فرزند پيامبر خدا! پذيرايى كردى و نيكو ميهمان نواختى و بخشش فراوان كردى. آن گاه به غلامانت دستور دادى ما را در [آمادگى براى] رفتن، يارى نرسانند؟!

فرمود: «ما خاندانى هستيم كه ميهمانانمان را در رفتن از نزد خود، يارى نمى رسانيم».

772. مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَهُ إلى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ـ: لَيسَ فِي الجُملَةِ مِن أخلاقِ الصّالِحينَ ولا مِن شِعارِ المُتَّقينَ التَّكَلُّفُ! مِن أيِّ بابٍ كانَ. قالَ اللّهُ تَعالى لِنَبِيِّهِ: «قُلْ مَآ أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَآ أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ» [۲۶۴]. وقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: نَحنُ مَعاشِرَ الأَنبِياءِ وَالاُمَناءِ وَالأَتقِياءِ بُرَآءُ مِنَ التَّكَلُّفِ. [۲۶۵]

772. مصباح الشريعة ـ در آنچه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ـ: به طور كلّى، تكلّف [و رنج پذيرىِ بيهوده]، از اخلاق صالحان و شعار پرهيزگاران نيست، هر گونه كه باشد. خداوند به پيامبرش فرمود: «بگو: من از شما مزدى نمى طلبم و من از متكلّفان نيستم». پيامبر صلى الله عليه و آله نيز فرمود: «ما، پيامبران و امانتداران و پرهيزگاران، از تكلّف بيزاريم».

773. الكافي عن حمّاد بن عثمان: أصابَ أهلَ المَدينَةِ غَلاءٌ وقَحطٌ، حَتّى أقبَلَ الرَّجُلُ الموسِرُ يَخلِطُ الحِنطَةَ بِالشَّعيرِ ويَأكُلُهُ ويَشتَري بِبَعضِ الطَّعامِ. وكانَ عِندَ أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام طَعامٌ جَيِّدٌ قَدِ اشتَراهُ أوَّلَ السَّنَةِ، فَقالَ لِبَعضِ مَواليهِ: اِشتَرِ لَنا شَعيرا فَاخلِط بِهذَا الطَّعامِ أو بِعهُ، فَإِنّا نَكرَهُ أن نَأكُلَ جَيِّدا ويَأكُلَ النّاسُ رَدِيّا. [۲۶۶]

773. الكافى ـ به نقل از حمّاد بن عثمان ـ: مردم مدينه به گرانى و قحطى گرفتار آمدند، تا جايى كه ثروتمندان نيز گندم را با جو در مى آميختند و مى خوردند و [تنها] پاره اى از مواد خوراكى را مى خريدند. امام صادق عليه السلام گندم خوبى داشت كه آن را در آغاز سال خريده بود. ايشان به يكى از غلامان خود فرمود: «براى ما قدرى جو بخر و با اين گندم در هم آميز يا آن را بفروش؛ زيرا ما خوش نداريم كه خوراك نيكو بخوريم و مردم، خوراك نامرغوب بخورند».

774. الإمام الكاظم عليه السلام: ـ لَمّا طَلَبَ مِنهُ السِّندِيُّ بنُ شاهَكَ أن يُكَفِّنَهُ ـ: إنّا أهلُ بَيتٍ حَجُّ صَرورَتِنا ومُهورُ نِسائِنا وأكفانُنا مِن طَهورِ أموالِنا. [۲۶۷]

774. امام كاظم عليه السلام ـ به سِندى بن شاهَك كه خواستار به عهده گرفتن تكفين ايشان بود ـ: ما خاندانى هستيم كه [هزينه] نخستين حج و كابين زنان و [هزينه] كفنمان، از پاك ترين اموال ماست.

775. الإمام الرضا عليه السلام: إنّا أهلُ بَيتٍ وَرِثنَا العَفوَ مِن آلِ يَعقوبَ، ووَرِثنَا الشُّكرَ مِن آلِ داودَ. [۲۶۸]

775. امام رضا عليه السلام: ما خاندانى هستيم كه گذشت را از خاندان يعقوب عليه السلام و سپاس گزارى را از خاندان داوود عليه السلام به ارث برده ايم.

776. عنه عليه السلام ـ في كِتابِهِ لِلفَضلِ بنِ سَهلٍ ـ: إنَّ مِن دينِهِم [أيِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام] الوَرَعَ وَالعِفَّةَ، وَالصِّدقَ وَالصَّلاحَ وَالاِجتِهادَ، وأداءَ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ، وطولَ السُّجودِ، وَالقِيامَ بِاللَّيلِ، وَاجتِنابَ الَمحارِمِ، وَانتِظارَ الفَرَجِ بِالصَّبرِ، وحُسنَ الصُّحبَةِ، وحُسنَ الجِوارِ، وبَذلَ المَعروفِ، وكَفَّ الأَذى، وبَسطَ الوَجهِ، وَالنَّصيحَةَ، وَالرَّحمَةَ لِلمُؤمِنينَ. [۲۶۹]

776. امام رضا عليه السلام ـ در نامه اش به فضل بن سهل ـ: جزو دينِ ايشان (امامان عليهم السلام) است پارسايى و خويشتندارى، راستى و صلاح و سختكوشى، بازگرداندن امانتْ به نيكوكار و تبهكار، سجده طولانى، عبادت شبانه، دورى از حرام، انتظار گشايش با شكيبايى، هم نشينىِ شايسته، همسايگىِ شايسته، نيكى كردن، دست از آزار شستن، گشاده رويى، خيرخواهى و گذشت از مؤمنان.

777. عنه عليه السلام: إنّا أهلُ بَيتٍ نَرى وَعدَنا عَلَينا دَينا كَما صَنَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله. [۲۷۰]

777. امام رضا عليه السلام: ما خاندانى هستيم كه چونان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيمان خود را بدهىِ خويش مى دانيم.

778. عنه عليه السلام: لَنا أهلَ البَيتِ عِندَ نَومِنا عَشرُ خِصالٍ [۲۷۱]: الطَّهارَةُ، وتَوَسُّدُ الَيمينِ، وتَسبيحُ اللّهِ ثَلاثا وثَلاثينَ مرّة، وتَحميدُهُ ثَلاثا وثَلاثينَ، وتَكبيرُهُ أربَعا وثَلاثينَ، ونَستَقبِلُ القِبلَةَ بِوَجهِنا، ونَقرَأُ فاتِحَةَ الكِتابِ، وآيَةَ الكُرسِيِّ، وشَهِدَ اللّهُ أنَّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ إلى آخِرِها، فَمَن فَعَلَ ذلِكَ فَقَد أخَذَ بِحَظِّهِ مِن لَيلَتِهِ. [۲۷۲]

778. امام رضا عليه السلام: ما اهل بيت، هنگام خواب، ده خوى داريم: داشتن طهارت، خوابيدن به طرف راست، سى و سه بار تسبيح خدا گفتن، سى و سه بار حمد خدا گفتن، سى و چهار بار تكبير گفتن، رو به قبله بودن چهره، خواندن سوره حمد و آية الكرسى و آيه: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» تا پايان آن. هر كه چنين كند، بهره خود را از شَبَش بُرده است.

779. الكافي عن عبيد بن أبي عبد اللّه البغداديّ عمّن أخبره: نَزَلَ بِأَبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام ضَيفٌ، وكانَ جالِسا عِندَهُ يُحَدِّثُهُ في بَعضِ اللَّيلِ، فَتَغَيَّرَ السِّراجُ، فَمَدَّ الرَّجُلُ يَدَهُ لِيُصلِحَهُ، فَزَبَرَهُ أبُو الحَسَنِ عليه السلام، ثُمَّ بادَرَهُ بِنَفسِهِ فَأَصلَحَهُ، ثُمَّ قالَ لَهُ: إنّا قَومٌ لا نَستَخدِمُ أضيافَنا. [۲۷۳]

779. الكافى ـ به نقل از عبيد بن ابى عبد اللّه بغدادى، از كسى كه به او خبر داد ـ: ميهمانى بر امام رضا عليه السلام وارد شد. شب، نزد امام عليه السلام نشسته بود و امام عليه السلام با او سخن مى گفت كه چراغ دگرگون شد و مَرد، دست خود را دراز كرد تا آن را درست كند. امام عليه السلام مانع او شد و خود، در درست كردن آن، پيش دستى كرد و سپس به او فرمود: «ما جماعتى هستيم كه از مهمانانمان كار نمى كشيم».

780. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن إبراهيم بن العبّاس: مارَأَيتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام جَفا أحَدا بِكَلِمَةٍ قَطُّ، ولا رَأَيتُهُ قَطَعَ عَلى أحَدٍ كَلامَهُ حَتّى يَفرُغَ مِنهُ، وما رَدَّ أحَدا عَن حاجَةٍ يَقدِرُ عَلَيها، ولا مَدَّ رِجلَهُ بَينَ يَدَي جَليسٍ لَهُ قَطُّ، ولَا اتَّكَأَ بَينَ يَدَي جَليسٍ لَهُ قَطُّ، ولا رَأَيتُهُ شَتَمَ أحَدا مِن مَواليهِ ومَماليكِهِ قَطُّ، ولا رَأَيتُهُ تَفَلَ، ولا رَأَيتُهُ يُقَهقِهُ في ضِحكِهِ قَطُّ، بَل كانَ ضِحكُهُ التَّبَسُّمَ. وكانَ إذا خَلا ونَصَبَ مائِدَتَهُ أجلَسَ مَعَهُ عَلى مائِدَتِهِ مَماليكَهُ ومَوالِيَهُ حَتَّى البَوّابَ [و] [۲۷۴] السّائِسَ.

وكانَ عليه السلام قَليلَ النَّومِ بِاللَّيلِ كَثيرَ السَّهَرِ، يُحيي أكثَرَ لَياليهِ مِن أوَّلِها إلَى الصُّبحِ، وكانَ كَثيرَ الصِّيامِ، فَلا يَفوتُهُ صِيامُ ثَلاثَةِ أيّامٍ فِي الشَّهرِ، ويَقولُ: ذلِكَ صَومُ الدَّهرِ. وكانَ عليه السلام كَثيرَ المَعروفِ وَالصَّدَقَةِ فِي السِّرِّ، وأكثَرُ ذلِكَ يَكونُ مِنهُ فِي اللَّيالي المُظلِمَةِ، فَمَن زَعَمَ أنَّهُ رَأى مِثلَهُ في فَضلِهِ فَلا تُصَدِّق. [۲۷۵]

780. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از ابراهيم بن عبّاس ـ: هرگز نديدم كه امام رضا عليه السلام با سخنى بر كسى درشتى كند و نديدم كه سخن كسى را قطع كند تا وقتى كه گوينده از كلام، فارغ گردد و هيچ كس را در نيازى كه توان بر آوردنش را داشت، پس نمى زد و هرگز در حضور كسى، پاى خود را دراز نمى كرد و در برابر هم نشينش تكيه نمى داد و نديدم كه به يكى از وابستگان يا غلامانش دشنام دهد و نديدم كه آب دهان بيندازد و هرگز نديدم كه در خنده خود، قهقهه كند و خنده اش لبخندى بيش نبود. هر گاه تنها مى شد و سفره گسترده مى گشت، وابستگان و غلامان، حتّى دربان و مهترِ اسبان را نيز بر سر سفره مى نشاند.

در شب، كم خواب و بيدارى اش فراوان بود. بيشتر شب ها را تا صبح، زنده مى داشت و فراوان روزه مى گرفت و در سه روز از ماه، روزه را از دست نمى داد و مى فرمود: «اين، روزه روزگار است». فراوان احسان مى كرد و پنهانى صدقه مى داد و بيشتر آن در شب هاى تاريك بود. هر كه گمان كرد نظير ايشان را در فضيلت ديده است، باور مكن.

781. الإمام الهادي عليه السلام ـ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام ـ: كَلامُكُم نورٌ، وأمرُكُم رُشدٌ، ووَصِيَّتُكُمُ التَّقوى، وفِعلُكُمُ الخَيرُ، وعادَتُكُمُ الإِحسانُ، وسَجِيَّتُكُمُ الكَرَمُ، وشَأنُكُمُ الحَقُّ وَالصِّدقُ وَالرِّفقُ. [۲۷۶]

781. امام هادى عليه السلام- در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را با آن زيارت مى كنند ـ: سخن شما نور و فرمان شما هدايت و سفارش شما تقوا و كار شما خير و عادت شما احسان و سرشت شما بخشندگى و شأن شما حق و راستى و نرم خويى است.

الفصل السّابع: وصايا أهل البيت [۲۷۷]

فصل هفتم: سفارش هاى اهل بيت [۲۷۸]

7 / 1: الاِجتِهادُ فِي العَمَلِ

7 / 1: سختكوشى در عمل

782. الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ خَطَبَها فِي البَصرَةِ ـ: مَعاشِرَ شيعَتِي، اِصبِروا عَلى عَمَلٍ لا غِنىً بِكُم عَن ثَوابِهِ، وَاصبِروا عَن عَمَلٍ لا صَبرَ لَكُم عَلى عِقابِهِ، إنّا وَجَدنَا الصَّبرَ عَلى طاعَةِ اللّهِ أهوَنَ مِنَ الصَّبرِ عَلى عَذابِ اللّهِ عز و جل. اِعلَموا أنَّكُم في أجَلٍ مَحدودٍ وأمَلٍ مَمدودٍ ونَفَسٍ مَعدودٍ، ولابُدَّ لِلأَجَلِ أن يَتَناهى ولِلأَمَلِ أن يُطوى ولِلنَّفَسِ أن يُحصى.

ثُمَّ دَمَعَت عَيناهُ وقَرَأ: «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ * كِرَامًا كَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ» [۲۷۹]. [۲۸۰]

782. امام صادق عليه السلام ـ به نقل از پدرانش عليهم السلام، در يادكرد سخنان امام على عليه السلام در بصره ـ: فرمود: «اى گروه شيعيان من! بر كارى كه از پاداش آن بى نياز نيستيد، شكيبا باشيد و در ترك كارى كه تاب كيفرش را نداريد هم شكيبايى كنيد؛ [زيرا] ما شكيبايى بر طاعت خدا را آسان تر از شكيبايى بر عذاب خداى عز و جل يافته ايم. بدانيد كه شما عمرى محدود و آرزويى دراز و نَفَسى شماره شده داريد و لاجرم، عمر به سر مى آيد و بساط آرزو در هم پيچيده مى شود و نَفَس ها به شماره مى افتند».

سپس اشك ريخت و اين آيه را خواند: «همانا بر شما نگهبانانى گماشته شده اند، [فرشتگانى] بزرگوار كه نويسندگان [اعمال شما] هستند. آنچه را مى كنيد، مى دانند».

783. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ لِجَماعَةٍ مِن أصحابِهِ ـ: معاشِرَ أصحابي، اُوصيكُم بِالآخِرَةِ ولَستُ اُوصيكُم بِالدُّنيا، فَإِنَّكُم بِها مُستَوصَونَ وعَلَيها حَريصونَ وبِها مُستَمسِكونَ.

معاشِرَ أصحابي، إنَّ الدُّنيا دارُ مَمَرٍّ وَالآخِرَةَ دارُ مَقَرٍّ، فَخُذوا مِن مَمَرِّكُم لِمَقَرِّكُم، ولا تَهتِكوا أستارَكُم عِندَ مَن لا يَخفى عَلَيهِ أسرارُكُم، وأخرِجوا مِنَ الدُّنيا قُلوبَكُم قَبلَ أن تَخرُجَ مِنها أبدانُكُم. [۲۸۱]

783. امام زين العابدين عليه السلام ـ به شمارى از يارانش ـ: اى گروه اصحاب من! شما را به آخرت سفارش مى كنم و به دنيا سفارشتان نمى كنم؛ زيرا خود بِدان سفارش شده ايد و بِدان آزمنديد و به دامن آن، چنگ افكنده ايد.

اى گروه اصحاب من! دنيا سراى گذر است و آخرت، سراى ماندن. پس، از گذرگاه خود براى قرارگاهتان توشه بر گيريد و پرده هاى خود را در پيشگاه كسى كه رازهايتان بر او پوشيده نيست، مَدَريد و دل هاى خود را از دنيا بيرون كنيد، پيش از آن كه كالبدهايتان از آن بيرون رود.

784. مشكاة الأنوار عن عمرو بن سعيد بن هلال: دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ونَحنُ جَماعَةٌ فَقالَ: كونُوا ال ـنُّمرُقَةَ الوُسطى يَرجِعُ إلَيكُمُ الغالي، ويَلحَقُ بِكُمُ التّالي، وَاعمَلوا يا شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَاللّهِ ما بَينَنا وبَينَ اللّهِ مِن قَرابَةٍ ولا لَنا عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ، ولا يُتَقَرَّبُ إلَى اللّهِ إلّا بِالطّاعَةِ، مَن كانَ مُطيعا نَفَعَتهُ وَلايَتُنا، ومَن كانَ عاصِيا لَم تَنفَعهُ وَلايَتُنا.

قالَ: ثُمَّ التَفَتَ إلَينا وقالَ: لا تَغتَرّوا ولا تَفتُروا، قُلتُ: ومَا ال ـنُّمرُقَةُ الوُسطى؟ قالَ: ألا تَرَونَ أهلاً تَأتونَ أن تَجعَلوا لِلنَّمَطِ الأَوسَطِ فَضلَهُ. [۲۸۲]

784. مشكاة الأنوار ـ به نقل از عمرو بن سعيد بن هلال ـ: من و گروهى به خدمت امام باقر عليه السلام رسيديم. ايشان فرمود: «شما نمونه ميانه باشيد، كه تندرونده، به سوى شما بر مى گردد و واپس مانده، به شما مى پيوندد. اى شيعه خاندان محمّد! عمل كنيد [۲۸۳] كه به خدا سوگند، ميان ما و خدا هيچ خويشاوندى و ما را بر خداوند، حجّتى نيست و جز با طاعت، به خداوند، نزديك نتوان شد. كسى كه فرمان بردار [خدا] باشد، ولايت ما او را سود مى بخشد و كسى كه نافرمان باشد، ولايت ما او را سودى نمى بخشد».

ايشان سپس رو به ما كرد و فرمود: «مغرور نشويد و [در كار و عمل]، سستى مورزيد».

من گفتم: نمونه ميانه چيست؟

فرمود: «نمى بينيد كه وقتى وارد بر خانواده اى مى شويد، به طرف وسط جايگاه مى رويد وآن را ترجيح مى دهيد».

785. الكافي عن جابر، عن الإمام الباقر عليه السلام، قال: قالَ عليه السلام لي: يا جابِرُ، أيَكتَفي مَن يَنتَحِلُ [۲۸۴] التَّشَيُّعَ أن يَقولَ بِحُبِّنا أهلَ البَيتِ؟! فَوَاللّهِ ماشيعَتُنا إلّا مَنِ اتَّقَى اللّهَ وأطاعَهُ، وما كانوا يُعرَفونَ، يا جابِرُ، إلّا بِالتَّواضُعِ وَالتَّخَشُّعِ، وَالأَمانَةِ وكَثرَةِ ذِكرِ اللّهِ، وَالصَّومِ وَالصَّلاةِ، وَالبِرِّ بِالوالِدَينِ، وَالتَّعاهُدِ لِلجيرانِ مِنَ الفُقَراءِ وأهلِ المَسكَنَةِ وَالغارِمينَ وَالأَيتامِ، وصِدقِ الحَديثِ وتِلاوَةِ القُرآنِ، وكَفِّ الأَلسُنِ عَنِ النّاسِ إلّا مِن خَيرٍ، وكانوا اُمناءَ عَشائِرِهِم فِي الأَشياءِ.

قالَ جابِرٌ: فَقُلتُ: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، ما نَعرِفُ اليَومَ أحَدا بِهذِهِ الصِّفَةِ.

فَقالَ: يا جابِرُ، لاتَذهَبَنَّ بِكَ المَذاهِبُ، حَسبُ الرَّجُلِ أن يَقولَ: اُحِبُّ عَلِيّا وأتَوَلّاهُ ثُمَّ لا يَكونَ مَعَ ذلِكَ فَعّالاً؟! فَلَو قالَ: إنّي اُحِبُّ رَسولَ اللّهِ فَرَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَيرٌ مِن عَلِيٍّ عليه السلام ثُمَّ لا يَتَّبِعُ سيرَتَهُ ولا يَعمَلُ بِسُنَّتِهِ ما نَفَعَهُ حُبُّهُ إيّاهُ شَيئا، فَاتَّقُوا اللّهَ وَاعمَلوا لِما عِندَ اللّهِ، لَيسَ بَينَ اللّهِ وبَينَ أحَدٍ قَرابَةٌ، أحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ عز و جل (وأكرَمُهُم عَلَيهِ) أتقاهُم وأعمَلُهُم بِطاعَتِهِ. يا جابِرُ، وَاللّهِ ما يُتَقَرَّبُ إلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى إلّا بِالطّاعَةِ، وما مَعَنا بَراءَةٌ مِنَ النّارِ ولا عَلَى اللّهِ لِأَحَدٍ مِن حُجَّةٍ، مَن كانَ للّهِِ مُطيعا فَهُوَ لَنا وَلِيٌّ، ومَن كانَ للّهِِ عاصِيا فَهُوَ لَناعَدُوٌّ، وما تُنالُ وَلايَتُنا إلّا بِالعَمَلِ وَالوَرَعِ. [۲۸۵]

785. الكافى ـ به نقل از جابر ـ: امام باقر عليه السلام به من فرمود: «اى جابر! آيا كسى را كه ادّعاى تشيّع مى كند، همين كافى است كه دَم از محبّت ما خاندان زَنَد؟! به خدا سوگند، شيعه ما نيست، مگر آن كسى كه از خدا پروا كند و او را فرمان برد.

اى جابر! اينان شناخته نمى شوند، مگر با فروتنى و خشوع و امانتدارى و بسيار به ياد خدا بودن و روزه دارى و گزاردن نماز و نيكى به پدر و مادر و رسيدگى به همسايگان تهى دست و مستمند و بدهكاران و يتيمان، و راستگويى و تلاوت قرآن و در باره مردمْ چيزى جز خوبى نگفتن و اين كه در همه چيز، امانتدارِ معاشران خود باشند».

گفتم: اى پسر پيامبر خدا! امروزه ما هيچ كس را با اين صفات سراغ نداريم.

فرمود: «اى جابر! زنهار كه عقايد [باطل] گوناگون، تو را به بيراهه بكشاند! آيا همين بس است كه فردى بگويد: من على را دوست دارم و او را ولىّ خود مى دانم؛ امّا با اين حال، در كار [آخرت] كوشا نباشد؟! اگر بگويد: من پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را دوست دارم ـ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه بهتر از على عليه السلام است ـ؛ امّا از روش او پيروى نكند و به سنّت وى رفتار ننمايد، محبّتش به پيامبر، او را هيچ سودى نمى رساند. پس، از [كيفرِ] خدا بترسيد و براى [رسيدن به] آنچه نزد خداست، كار كنيد. خدا با هيچ كس خويشاوندى ندارد. محبوب ترينِ بندگان نزد خداى عز و جل [و گرامى ترين آنان در پيشگاه او] پرهيزگارترين و فرمان بردارترينِ آنان است.

اى جابر! به خدا سوگند كه جز با طاعت، به خداى ـ تبارك و تعالى ـ نزديك نتوان شد و ما بَراتِ آزادى [از دوزخ، براى كسى] نداريم و هيچ كس را بر خداوند، حجّتى نيست. هر كه فرمان بردار خدا باشد، همو دوست ماست و هر كه نافرمانى خدا كند، همو دشمن ماست و ولايت و دوستى ما، جز با عمل و پارسايى به دست نمى آيد».

786. الإمام الباقر عليه السلام: أعينونا بِالوَرَعِ، فَإِنَّهُ مَن لَقِيَ اللّهَ عز و جل مِنكُم بِالوَرَعِ كانَ لَهُ عِندَ اللّهِ فَرَجٌ، وإنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ: «وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُوْلَئِكَ رَفِيقًا» [۲۸۶] فَمِنَّا النَّبِيُّ ومِنَّا الصِّدّيقُ وَالشُّهَداءُ وَالصالِحونَ. [۲۸۷]

786. امام باقر عليه السلام: ما را با پارسايى [خود]، يارى رسانيد؛ زيرا هر كس از شما خداى عز و جل را با پارسايى ديدار كند، او را نزد خداوند، گشايش است و خداى عز و جلمى فرمايد: «و آنها كه از خدا و پيامبر فرمان برند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را گرامى داشته است، [يعنى] با پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان اند و آنان چه نيكو همدمان اند!». پيامبر صلى الله عليه و آله از ماست و صدّيق و شهيدان و شايستگان [نيز] از مايند.

787. عنه عليه السلام ـ لِفُضَيلٍ ـ: بَلِّغ مَن لَقيتَ مِن مُوالينا عَنَّا السَّلامَ، وقُل لَهُم: إنّي أقولُ: إنّي لا اُغني عَنكُم مِنَ اللّهِ شَيئا إلّا بِوَرَعٍ، فَاحفَظوا ألسِنَتَكُم وكُفّوا أيدِيَكُم، وعَلَيكُم بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ، إنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ. [۲۸۸]

787. امام باقر عليه السلام ـ به فضيل ـ: دوستان ما را كه ديدى، از جانب ما سلام برسان و به ايشان بگو: من مى گويم: در نزد خدا از دست من براى شما كارى ساخته نيست، جز اين كه پارسايى پيشه كنيد. پس زبان هاى خود را حفظ كنيد و دست هايتان را باز داريد و بر شما باد شكيبايى و نماز كه خداوند، با شكيبايان است.

788. الإمام الصادق عليه السلام ـ مِن وَصيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ ـ: يَابنَ جُندَبٍ، بَلِّغ معاشِرَ شيعَتِنا وقُل لَهُم: لا تَذهَبَنَّ بِكُمُ المَذاهِبُ، فَوَاللّهِ لا تُنالُ وَلايَتُنا إلّا بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ فِي الدُّنيا، ومُواساةِ الإِخوانِ فِي اللّهِ، ولَيسَ مِن شيعَتِنا مَن يَظلِمُ النّاسَ. [۲۸۹]

788. امام صادق عليه السلام ـ در توصيه اش به عبد اللّه بن جندب ـ: اى پسر جندب! به گروه شيعيان ما [پيام] برسان و به آنان بگو: مبادا راه هاى گوناگون، شما را به بيراهه بكشاند؛ زيرا به خدا سوگند كه ولايت و دوستى ما، جز با پارسايى و سختكوشى در دنيا و هميارى و همدردى با برادران دينى به دست نمى آيد و كسى كه به مردم ستم كند، شيعه ما نيست.

789. عنه عليه السلام: عَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ وصِدقِ الحَديثِ وأداءِ الأَمانَةِ وحُسنِ الخُلُقِ وحُسنِ الجِوارِ، وكونوا دُعاةً إلى أنفُسِكُم بِغَيرِ ألسِنَتِكُم، وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا، وعَلَيكُم بِطولِ الرُّكوعِ وَالسُّجودِ، فَإِنَّ أحَدَكُم إذا أطالَ الرُّكوعَ وَالسُّجودَ هَتَفَ إبليسُ مِن خَلفِهِ وقالَ: يا وَيلَهُ! أطاعَ وعَصَيتُ، وسَجَدَ وأبَيتُ. [۲۹۰]

789. امام صادق عليه السلام: بر تو باد پروا داشتن از خدا و پارسايى و سختكوشى [در كار و عمل] و راستگويى و امانتدارى و خوش خويى وحُسن همسايگى. مردم را [عملاً و] با غير زبان، به [مذهب] خود، دعوت كنيد و زيور ما باشيد و مايه ننگ [و زشتىِ] ما نباشيد. بر شما باد طول دادن ركوع و سجود؛ زيرا هر گاه فردى از شما ركوع و سجود را به درازا كشاند، شيطان از پشت سر او فرياد بر مى آورد و مى گويد: «اى واى! او فرمان بُرد و من نافرمانى كردم. او سجده كرد و من سرپيچى كردم».

790. عنه عليه السلام: مَعاشِرَ الشّيعَةِ، كونوا لَنا زَينا ولا تَكونوا عَلَينا شَينا، قولوا لِلنّاسِ حُسنا، واِحفَظوا ألسِنَتَكُم وكُفّوها عَنِ الفُضولِ وقَبيحِ القَولِ. [۲۹۱]

790. امام صادق عليه السلام: اى گروه شيعيان! زيور ما باشيد و مايه ننگ [و زشتى]ِ ما نباشيد. با مردم، نيكو سخن بگوييد. زبان هايتان را نگه داريد و آنها را از زياده گويى و زشتگويى باز داريد.

791. عنه عليه السلام: كونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم، لِيَرَوا مِنكُمُ الوَرَعَ وَالاِجتِهادَ وَالصَّلاةَ وَالخَيرَ، فَإِنَّ ذلِكَ داعِيَةٌ. [۲۹۲]

791. امام صادق عليه السلام: مردم را با غير زبانِ خود [به مذهب خويش] دعوت كنيد تا پارسايى و سختكوشى [در عمل و عبادت] و نماز و خوبى را از شما ببينند؛ زيرا اينها خود، [بهترين] مبلّغ اند.

792. عنه عليه السلام ـ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ ـ: أي مَفَضَّلُ، قُل لِشيعَتِنا: كونوا دُعاةً إلَينا بِالكَفِّ عَن مَحارِمِ اللّهِ وَاجتِنابِ مَعاصيهِ وَاتِّباعِ رِضوانِ اللّهِ، فَإِنَّهُم إذا كانوا كَذلِكَ كانَ النّاسُ إلَينا مُسارِعينَ. [۲۹۳]

792. امام صادق عليه السلام ـ به مفضّل بن عمر ـ: اى مفضّل! به شيعيان ما بگو: با خويشتندارى از حرام هاى خدا و دورى از گناهان و در پىِ [جلبِ] خشنودى خدا بودن، دعوتگر [مردم] به سوى ما باشيد؛ زيرا اگر چنين باشند، مردم، خود به جانب ما مى شتابند.

793. عنه عليه السلام: إيّاكُم أن تَعمَلوا عَمَلاً يُعَيِّرونا بِهِ، فَإِنَّ وَلَدَ السَّوءِ يُعَيَّرُ والِدُهُ بِعَمَلِهِ، كونوا لِمَنِ انقَطَعتُم إلَيهِ زَينا ولا تَكونوا عَلَيهِ شَينا. [۲۹۴]

793. امام صادق عليه السلام: مبادا كارى كنيد كه به سبب آن، ما را سرزنش كنند؛ زيرا به سبب كردار فرزند بد، پدر او سرزنش مى شود. براى كسى كه به او دل سپرده ايد (امام خود)، مايه آراستگى باشيد و باعث ننگ [و زشتى اش] نباشيد.

7 / 2: حُسنُ العِشرَةِ

7 / 2: حُسن معاشرت

794. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أحسِن مُصاحَبَةَ مَن صاحَبَكَ تَكُن مُسلِما. [۲۹۵]

794. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: با آن كس كه هم نشين توست، نيكو هم نشينى كن تا مسلمان باشى.

795. الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِبَنيهِ عِندَ احتِضارِهِ ـ: يا بَنِيَّ، عاشِرُوا النّاسَ عِشرَةً إن غِبتُم حَنّوا إلَيكُم، وإن فُقِدتُم بَكَوا عَلَيكُم. [۲۹۶]

795. امام على عليه السلام ـ در سفارش به فرزندان خود، هنگام احتضار ـ: فرزندان من! با مردم چنان معاشرت كنيد كه هر گاه غايب شديد، مشتاق ديدار شما باشند و هر گاه از دست رفتيد، بر شما بگريند.

796. عنه عليه السلام: اِبذِل لِأَخيكَ دَمَكَ ومالَكَ، ولِعَدُوِّكَ عَدلَكَ وإنصافَكَ، ولِلعامَّةِ بِشرَكَ وإحسانَكَ. [۲۹۷]

796. امام على عليه السلام: جان و مالت را به برادرت، دادگرى و انصافت را به دشمنت و خوش رويى و احسانت را به عموم مردم، نثار كن.

797. عنه عليه السلام: اِبذِل لِصَديقِكَ نُصحَكَ، ولِمَعارِفِكَ مَعونَتَكَ، ولِكافَّةِ النّاسِ بِشرَكَ. [۲۹۸]

797. امام على عليه السلام: خيرخواهى [و اخلاصِ] خود را به دوستت، يارى ات را به آشنايانت و خوش رويى ات را به همه مردم ارزانى دار.

798. الإمام الصادق عليه السلام: صانِعِ المُنافِقَ بِلِسانِكَ، وأخلِص وُدَّكَ لِلمُؤمِنِ، وإن جالَسَكَ يَهودِيٌّ فَأَحسِن مُجالَسَتَهُ. [۲۹۹]

798. امام صادق عليه السلام: با منافق، به زبانت سازگارى كن و دوستى ات را براى مؤمن، خالص گردان و اگر يهودى اى با تو هم نشين شد، با او نيكو هم نشينى كن.

799. دعائم الإسلام: رُوينا عَن أبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ أنَّ نَفَرا أتَوهُ مِنَ الكوفَةِ مِن شيعَتِهِ... فَلَمّا حَضَرَهُمُ الاِنصِرافُ ووَدَّعوهُ قالَ لَهُ بَعضُهُم: أوصِنا يَابنَ رَسولِ اللّهِ، فَقالَ: اُوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ، وَالعَمَلِ بِطاعَتِهِ، وَاجتِنابِ مَعاصيهِ، وأداءِ الأَمانَةِ لِمَنِ ائتَمَنَكُم، وحُسنِ الصَّحابَةِ لِمَن صَحِبتُموهُ، وأن تَكونوا لَنا دُعاةً صامِتينَ.

فَقالوا: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، وكَيفَ نَدعوا إلَيكُم ونَحنُ صُموتٌ؟

قالَ: تَعمَلونَ ما أمَرناكُم بِهِ مِنَ العَمَلِ بِطاعَةِ اللّهِ، وتَتَناهَونَ عَمّا نَهَيناكُم عَنهُ مِنِ ارتِكابِ مَحارِمِ اللّهِ، وتُعامِلونَ النّاسَ بِالصِّدقِ وَالعَدلِ، وتُؤَدّونَ الأَمانَةَ، وتَأمُرونَ بِالمَعروفِ، وتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ، ولا يَطَّلِعُ النّاسُ مِنكُم إلّا عَلى خَيرٍ، فَإِذا رَأَوا ما أنتُم عَلَيهِ قالوا: هؤُلاءِ الفُلانِيَةُ، رَحِمَ اللّهُ فُلانا، ما كانَ أحسَنَ ما يُؤَدِّبُ أصحابَهُ، وعَلِموا فَضلَ ما كانَ عِندَنا، فَسارَعوا إلَيهِ.

أشهَدُ عَلى أبي مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِ ورَحمَتُهُ وبَرَكاتُهُ، لَقَد سَمِعتُهُ يَقولُ: كانَ أولِياؤُنا وشيعَتُنا فيما مَضى خَيرُ مَن كانوا فيهِ، إن كانَ إمامُ مَسجِدٍ فِي الحَيِّ كانَ مِنهُم، وإن كانَ مُؤَذِّنٌ فِي القَبيلَةِ كانَ مِنهُم، وإن كان صاحِبُ وَديعَةٍ كانَ مِنهُم، وإن كانَ صاحِبُ أمانَةٍ كانَ مِنهُم، وإن كانَ عالِمٌ مِنَ النّاسِ يَقصُدونَهُ لِدينِهِم ومَصالِحِ اُمورِهِم كانَ مِنهُم، فَكونوا أنتُم كَذلِكَ، حَبِّبونا إلَى النّاسِ، ولا تُبَغِّضونا إلَيهِم. [۳۰۰]

799. دعائم الإسلام: در باره امام جعفر صادق ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ براى ما روايت شده كه تعدادى از شيعيان كوفه... خدمت ايشان رسيدند. وقتى زمان خداحافظى فرا رسيد، كسانى از ميان آنان گفتند: اى پسر پيامبر خدا! به ما سفارشى كن.

فرمود: «شما را سفارش مى كنم به پروا داشتن از خدا و به كار بستن فرمان او و دورى از نافرمانى اش و باز گرداندن امانت به كسى كه به شما امانتى سپرده است و حُسن معاشرت با كسى كه با او هم نشينى مى كنيد و اين كه براى ما دعوتگرانى خاموش باشيد».

گفتند: اى پسر پيامبر خدا! چگونه با خاموشى به سوى شما دعوت كنيم؟

فرمود: «اين كه به طاعت خدا ـ كه شما را بِدان فرمان داده ايم ـ عمل كنيد و از ارتكاب حرام هاى خدا ـ كه شما را از آن باز داشته ايم ـ باز ايستيد و با مردم به راستى و دادگرى رفتار كنيد و امانت را ادا كنيد و به خوبى ها فرا خوانيد و از زشتى ها باز داريد و مردم، جز خوبى چيزى از شما نبينند؛ زيرا هر گاه اين صفات را در شما بيابند، مى گويند: اينان فلانى ها هستند. خدا رحمت كند فلان را! چه نيكو، ياران خود را تربيت كرده است! و به ارزش آنچه ما داريم، پى مى برند و در نتيجه به سوى ما مى شتابند.

گواهى مى دهم كه شنيدم پدرم محمّد بن على ـ كه رضوان و رحمت و بركات خداوند بر او باد ـ مى فرمود: در گذشته دوستان و شيعيان ما، بهترين افراد جامعه خود بودند. اگر در ميان تيره اى، پيش نمازِ مسجدى بود، از آنها بود. اگر در قبيله اى مؤذّنى بود، از آنان بود. اگر كسى بود كه به او وديعه اى مى سپرد، از آنان بود. اگر امانتدارى بود، از آنان بود. اگر عالِمى بود كه مردم، در مسائل دينى و مصلحت امورِ خود به او مراجعه مى كردند، از آنان بود. پس شما نيز چنين باشيد. ما را محبوب مردم گردانيد و ما را نزد آنان منفور نگردانيد».

800. الإمام العسكريّ عليه السلام ـ لِشيعَتِهِ ـ: اُوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ، وَالوَرَعِ في دينِكُم، وَالاِجتِهادِ للّهِِ، وصِدقِ الحَديثِ، وأداءِ الأَمانَةِ إلى مَنِ ائتَمَنَكُم مِن بَرٍّ أو فاجِرٍ، وطولِ السُّجودِ، وحُسنِ الجِوارِ، فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله.

صَلّوا في عَشائِرِهِم، وَاشهَدوا جَنائِزَهُم، وعودوا مَرضاهُم، وأدّوا حُقوقَهُم، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنكُم إذا وَرَعَ في دينِهِ وصَدَقَ في حَديثِهِ وأدَّى الأَمانَةَ وحَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ النّاسِ قيلَ: هذا شيعِيٌّ، فَيَسُرُّني ذلِكَ.

اِتَّقُوا اللّهَ وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا، جُرّوا إلَينا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَادفَعوا عَنّا كُلَّ قَبيحٍ، فَإِنَّهُ ما قيلَ فينا مِن حَسَنٍ فَنَحنُ أهلُهُ، وما قيلَ فينا مِن سوءٍ فَما نَحنُ كَذلِكَ. لَنا حَقٌّ في كِتابِ اللّهِ وقَرابَةٌ مِن رَسولِ اللّهِ وتَطهيرٌ مِنَ اللّهِ، لا يَدَّعيهِ أحَدٌ غَيرُنا إلّا كَذّابٌ.

أكثِروا ذِكرَ اللّهِ وذِكرَ المَوتِ وتِلاوَةَ القُرآنِ وَالصَّلاةَ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسولِ اللّهِ عَشرُ حَسَناتٍ.

اِحفَظوا ما وَصَّيتُكُم بِهِ، وأستَودِعُكُمُ اللّهَ، وأقرَأُ عَلَيكُمُ السَّلامَ. [۳۰۱]

800. امام عسكرى عليه السلام ـ به شيعيان خود ـ: شما را سفارش مى كنم به پروا داشتن از خدا و پارسايى در دينتان و كوشش براى خدا و راستگويى و اداى امانت به كسى كه امانتى به شما سپرده است، نيكوكار باشد يا تبهكار، و سجده طولانى و نيكو همسايه دارى؛ زيرا محمّد صلى الله عليه و آله براى اين امور آمده است.

در ميان عشيره هايشان نماز بخوانيد، در تشييع جنازه هايشان شركت ورزيد، از بيمارانشان عيادت كنيد و حقوق آنان را بگزاريد؛ زيرا هر گاه فردى از شما در دينَش پارسا و در گفتارش راستگو باشد و امانت را ادا كند و با مردم خوش خويى كند، گفته مى شود: «اين، شيعه است» و اين، مرا شاد مى سازد.

از خدا پروا كنيد و مايه آراستگى ما باشيد، نه مايه ننگ [و زشتى]. هر گونه دوستى را براى ما جلب كنيد و هر گونه زشتى را از ما دور سازيد؛ زيرا هر خوبى كه در حقّ ما گفته شود، ما اهل آن هستيم و هر بدى كه در باره ما گفته آيد، نه چنانيم. ما را در كتاب خدا حقّى است و با پيامبر خدا خويشاونديم وخداوند، ما را پاك شمرده است و جز ما، هر كس چنين ادّعايى كند، دروغگوست.

خدا و مرگ را فراوان ياد كنيد و بسيار قرآن بخوانيد و فراوان بر پيامبر صلى الله عليه و آله صلوات بفرستيد؛ زيرا صلوات بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ده ثواب دارد.

آنچه را به شما سفارش كردم، پاس داريد. شما را به خدا مى سپارم و بدرودتان مى گويم.

7 / 3: مَسؤولِيَّةُ العُلَماء

7 / 3: مسئوليت عالمان

801. الإمام عليّ عليه السلام: أمَا وَالَّذي فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ، لَولا حُضورُ الحاضِرِ وقِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِرِ وما أخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارّوا عَلى كِظَّةِ ظالِمٍ ولا سَغَبِ مَظلومٍ لَأَلقَيتُ حَبلَها عَلى غارِبِها، ولَسَقَيتُ آخِرَها بِكَأسِ أوَّلِها، ولَأَلفَيتُم دُنياكُم هذِهِ أزهَدَ عِندي مِن عَفطَةِ عَنزٍ. [۳۰۲]

801. امام على عليه السلام: هان! سوگند به آن كسى كه دانه را شكافت و خلايق را آفريد، اگر حضور مردم نبود و اين كه با وجود يار و ياور، حجّت، تمام است و اگر خدا از عالِمان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگىِ ستمگر و گرسنگىِ ستم ديده آرام نگيرند، بى گمان، افسار آن [اشتر خلافت] را بر گردنش مى انداختم [و رهايش مى ساختم] و در پايان، آن را با همان جامى آب مى دادم كه در آغاز، آب دادم و هر آينه مى ديديد كه اين دنياى شما در نظر من از باد معده (/ آب بينىِ) بزى هم پست تر است.

802. عنه عليه السلام ـ في بَيانِ صِفاتِ المُتَّقينَ وصِفاتِ الفُسّاقِ، وَالتَّنبيهِ إلى مَكانِ العِترَةِ الطَّيِّبَةِ وَالظَّنِّ الخاطِىَ لِبَعضِ النّاسِ ـ: عِبادَ اللّهِ! إنَّ مِن أحَبِّ عِبادِ اللّهِ إلَيهِ عَبدا أعانَهُ اللّهُ عَلى نَفسِهِ، فَاستَشعَرَ الحُزنَ وتَجَلبَبَ الخَوفَ، فَزَهَرَ مِصباحُ الهُدى في قَلبِهِ، وأعَدَّ القِرى لِيَومِهِ النّازِلِ بِهِ... فَهُوَ مِن مَعادِنِ دينِهِ وأوتادِ أرضِهِ. قَد ألزَمَ نَفسَهُ العَدلَ، فَكانَ أوَّلَ عَدلِهِ نَفيُ الهَوى عَن نَفسِهِ، يَصِفُ الحَقَّ ويَعمَلُ بِهِ، لا يَدَعُ لِلخَيرِ غايَةً إلّا أمَّها، ولا مَظِنَّةً إلّا قَصَدَها، قَد أمكَنَ الكِتابَ مِن زِمامِهِ، فَهُوَ قائِدُهُ وإمامُهُ، يَحُلُّ حَيثُ حَلَّ ثِقلُهُ، ويَنزِلُ حَيثُ كانَ مَنزِلُهُ.

وآخَرُ قَد تَسَمّى عالِما ولَيسَ بِهِ، فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهّالٍ، وأضاليلَ مِن ضُلّالٍ، ونَصَبَ لِلنّاسِ أشراكا مِن حَبائِلِ غُرورٍ، وقَولِ زورٍ، قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ، وعَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ، يُؤمِنُ النّاسَ مِنَ العَظائِمِ، ويُهَوِّنُ كَبيرَ الجَرائِمِ، يَقولُ: أقِفُ عِندَ الشُّبُهاتِ وفيها وَقَعَ، ويَقولُ: أعتَزِلُ البِدَعَ وبَينَهَا اضطَجَعَ، فَالصّورَةُ صورَةُ إنسانٍ، وَالقَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ، لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ، ولا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ، وذلِكَ مَيِّتُ الأَحياءِ.

فَأَينَ تَذهَبونَ؟! وأنّى تُؤفَكونَ؟! وَالأَعلامُ قائِمَةٌ، وَالآياتُ واضِحَةٌ، وَالمَنارُ مَنصوبَةٌ، فَأَينَ يُتاهُ بِكُم؟! وكَيفَ تَعمَهونَ وبَينَكُم عِترَةُ نَبِيِّكُم وهُم أزِمَّةُ الحَقِّ، وأعلامُ الدّينِ، وألسِنَةُ الصِّدقِ؟! فَأَنزِلوهُم بِأَحسَنِ مَنازِلِ القُرآنِ، ورِدوهُم وُرودَ الهِيمِ العِطاشِ.

أيُّهَا النّاسُ! خُذوها عَن خاتَمِ النَّبِيّينَ صلى الله عليه و آله: إنَّهُ يَموتُ مَن ماتَ مِنّا ولَيسَ بَمَيِّتٍ، ويَبلى مَن بَلِيَ مِنّا ولَيسَ بِبالٍ، فَلا تَقولوا بِما لا تَعرِفونَ، فَإِنَّ أكثَرَ الحَقِّ فيما تُنكِرونَ، وَاعذِروا مَن لا حُجَّةَ لَكُم عَلَيهِ وهُوَ أنَا. ألَم أعمَل فيكُم بِالثَّقَلِ الأَكبَرِ وأترُك فيكُمُ الثَّقَلَ الأَصغَرَ؟! قَد رَكَزتُ فيكُم رايَةَ الإِيمانِ، ووَقَفتُكُم عَلى حُدودِ الحَلالِ وَالحَرامِ، وألبَستُكُمُ العافِيَةَ مِن عَدلي، وفَرَشتُكُمُ المَعروفَ مِن قَولي وفِعلي، وأرَيتُكُم كَرائِمَ الأَخلاقِ مِن نَفسي، فَلا تَستَعمِلُوا الرَّأيَ فيما لا يُدرِكُ قَعرَهُ البَصَرُ، ولا تَتَغَلغَلُ إلَيهِ الفِكَرُ. [۳۰۳]

802. امام على عليه السلام ـ در شرح ويژگى هاى پرهيزگاران، صفات نابه كاران، توجّه دادن به منزلت اهل بيت پاك و گمان نادرست برخى مردم ـ: بندگان خدا! همانا يكى از محبوب ترين بندگان خدا نزد او، بنده اى است كه خداوند، او را در برابر نفْسش يارى رسانده است و از اين رو، اندوه را جامه زيرين خود و ترس [از خدا و معاد] را بالاپوش خويش ساخته است. چراغ هدايت در دلش فروزان است وبراى روز مرگ خود، توشه اى فراهم ساخته است.… او يكى از كان هاى دين خدا و كوه هاى زمين اوست. خود را وادار به عدالت كرده و آغاز عدالتِ او، دور ساختن هواى نفْس خويش است. حق مى گويد و بِدان عمل مى كند. هيچ كار نيكى نمى يابد، مگر اين كه قصدِ آن مى كند و در هر چيزى سودى بيابد، آهنگِ آن مى نمايد. عنان خويش را به كتاب خدا سپرده و آن، جلودار و پيشواى اوست. هر كجا بار اندازد، او نيز بار مى اندازد و هر جا منزل كند، او نيز منزل مى كند.

ديگرى، بنده اى است كه خود را دانشمند مى نامد، در حالى كه چنين نيست؛ بلكه مُشتى نادانى و گم راهى از عدّه اى نادان و گم راه به چنگ آورده و دام هايى از فريب و سخن دروغين، بر سر راه مردم گسترانيده است. كتابِ خدا را بر حسب انديشه هاى خود، توجيه مى كند و حق (حقيقت) را به هوس هاى خويش متمايل مى گرداند، مردم را از خطرها[ى قيامت]، آسوده خاطر مى گرداند و گناهان بزرگ را كوچك جلوه مى دهد. مى گويد: «به هنگام رو به رو شدن با شبهات درنگ مى كنم»، حال آن كه در دام آنها گرفتار آمده است و مى گويد: «از بدعت ها كناره مى گيرم»، در حالى كه ميان آنها غنوده است. چهره[اش] چهره انسان است؛ امّا دلش، دل حيوان است. نه راه راست را مى شناسد تا آن را بپويد و نه بيراهه را تا از آن، باز دارد. اين است آن مرده در ميان زندگان.

پس به كجا مى رويد؟! و به كدام سو از حق منحرف مى شويد؟! علامت ها برپايند و نشانه ها آشكار و مناره ها برافراشته اند. پس اين سرگردانى تا چند؟! چرا سرگشته ايد، با آن كه خاندان پيامبرتان ـ كه زمامداران حق [و حقيقت] اند و نشانه هاى دين و زبان هاى راستى اند ـ، در ميان شمايند؟! پس آنان را همچون قرآن، حرمت نهيد و فرمان بريد و بر [چشمه فيض] ايشان در آييد، چونان اشتران تشنه اى كه بر گِرد آب، هجوم مى برند.

اى مردم! اين سخن را از خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله فرا گيريد كه فرمود: «آن كه از ما مى ميرد، به ظاهر مرده است و [در حقيقت] نمرده است، و آن كه از ما پوسيده شود، به ظاهر پوسيده است و [در حقيقت] نپوسيده است. پس چيزى را كه نمى دانيد، نگوييد؛ زيرا بيشترِ حق (حقيقت) در چيزى است كه انكار مى كنيد. و معذور داريد كسى كه شما را بر او حجّتى نيست و آن كس، منم. آيا من در ميان شما ثقل اكبر (قرآن) را به كار نبستم؟! و [همانند پيامبر صلى الله عليه و آله] ثقل اصغر (عترت) را در ميان شما باقى گذاشتم من پرچم ايمان را در ميان شما بر زمين فرو كردم و شما را با مرزهاى حلال و حرام آشنا ساختم و از عدالت خويش، جامه عافيت بر قامت شما پوشاندم و بساط معروف را با گفتار و كردارم در ميان شما گسترانيدم و خويهاى والا را با رفتار و منش خويش به شما نماياندم. پس در آنچه كه بصيرت به ژرفايش نمى رسد و انديشه را بدان راه نيست، رأى وانديشه خود را به كار نزنيد».

803. الإمام الحسين عليه السلام ـ فِي الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ ـ: اِعتَبِروا أيُّهَا النّاسُ بِما وَعَظَ اللّهُ بِهِ أولِياءَهُ مِن سوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ إذ يَقولُ: «لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْاءِثْمَ» [۳۰۴] وقالَ: «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِى إِسْرَاءِيلَ ـ إلى قوله: ـ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ» [۳۰۵]. وإنَّما عابَ اللّهُ ذلِكَ عَلَيهِم لِأَنَّهُم كانوا يَرَونَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذينَ بَينَ أظهُرِهِمُ المُنكَرَ وَالفَسادَ فَلا يَنهَونَهُم عَن ذلِكَ؛ رَغبَةً فيما كانوا يَنالونَ مِنهُم، ورَهبَةً مِمّا يَحذَرونَ، وَاللّهُ يَقولُ: «فَلَا تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ» [۳۰۶].

وقالَ: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» [۳۰۷]، فَبَدَأَ اللّهُ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ فَريضَةً مِنهُ؛ لِعلمِهِ بِأَنَّها إذا اُدِّيَت واُقيمَتِ استَقامَتِ الفَرائِضُ كُلُّها هَيِّنُها وصَعبُها، وذلِكَ أنَّ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ دُعاءٌ إلَى الإِسلامِ، مَعَ رَدِّ المَظالِمِ ومُخالَفَةِ الظّالِمِ وقِسمَةِ الفَيءِ وَالغَنائِمِ وأخذِ الصَّدَقاتِ مِن مَواضِعِها ووَضعِها في حَقِّها.

ثُمَّ أنتُم أيَّتُهَا العِصابَةُ عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَةٌ، وبِالخَيرِ مَذكورَةٌ، وبِالنَّصيحَةِ مَعروفَةٌ، وبِاللّهِ في أنفُسِ النّاسِ مُهابَةٌ، يَهابُكُمُ الشَّريفُ، ويُكرِمُكُمُ الضَّعيفُ، ويُؤثِرُكُم مَن لا فَضلَ لَكُم عَلَيهِ ولا يَدَ لَكُم عِندَهُ، تَشفَعونَ فِي الحَوائِجِ إذَا امتَنَعَت مِن طُلّابِها، وتَمشونَ فِي الطَّريقِ بِهَيبَةِ (/ بِهَيئَةِ) المُلوكِ وكَرامَةِ الأَكابِرِ، ألَيسَ كُلُّ ذلِكَ إنَّما نِلتُموهُ بِما يُرجى عِندَكُم مِنَ القِيامِ بِحَقِّ اللّهِ وإن كُنتُم عَن أكثَرِ حَقِّه تُقَصِّرونَ؟! فَاستَخفَفتُم بِحَقِّ الأَئِمَّةِ، فَأَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَيَّعتُم، وأمّا حَقَّكُم بِزَعمِكُم فَطَلَبتُم، فَلا مالاً بَذَلُتموهُ، ولا نَفسا خاطَرتُم بِها لِلَّذي خَلَقَها، ولا عَشيرَةً عادَيتُموها في ذاتِ اللّهِ، أنتُم تَتَمَنَّونَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ ومُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وأمانا مِن عَذابِهِ.

لَقَد خَشيتُ عَلَيكُم أيُّهَا المُتَمَنّونَ عَلَى اللّهِ أن تَحُلَّ بِكُم نَقِمَةٌ مِن نَقِماتِهِ؛ لِأَنَّكُم بَلَغتُم مِن كَرامَةِ اللّهِ مَنزِلَةً فُضِّلتُم بِها، ومَن يُعرَفُ بِاللّهِ لا تُكرِمونَ وأنتُم بِاللّهِ في عِبادِهِ تُكرَمونَ، وقَد تَرَونَ عُهودَ اللّهِ مَنقوضَةً فَلا تَفزَعونَ، وأنتُم لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِكُم تَفزَعونَ، وذِمَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَحقورَةٌ (/ مَخفورَةٌ)، وَالعُميُ وَالبُكمُ وَالزَّمنى [۳۰۸] فِي المَدائِنِ مُهمَلَةٌ، لا تَرحَمونَ، ولا في مَنزِلَتِكُم تَعمَلونَ، ولا مَن عَمِلَ فيها تُعينونَ، وبِالاِدِّهانِ وَالمُصانَعَةِ عِندَ الظَّلَمَةِ تَأمَنونَ، كُلُّ ذلِكَ مِمّا أمَرَكُمُ اللّهُ بِهِ مِنَ النَّهيِ وَالتَّناهي وأنتُم عَنهُ غافِلونَ. وأنتُم أعظَمُ النّاسِ مُصيبَةً لِما غُلِبتُم عَلَيهِ مِن مَنازِلِ العُلَماءِ لَو كُنتُم تَشعُرونَ (/ تَعنونَ). ذلِكَ بِأَنَّ مَجارِيَ الاُمورِ وَالأَحكامِ عَلى أيدِي

العُلَماءِ بِاللّهِ الاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وحَرامِهِ، فَأَنتُمُ المَسلوبونَ تِلكَ المَنزِلَةَ، وما سُلِبتُم ذلِكَ إلّا بِتَفَرُّقِكُم عَنِ الحَقِّ وَاختِلافِكُم فِي السُّنَّةِ بَعدَ البَيِّنَةِ الواضِحَةِ. ولَو صَبَرتُم عَلَى الأَذى وتَحَمَّلتُمُ المَؤونَةَ في ذاتِ اللّهِ كانَت اُمورُ اللّهِ عَلَيكُم تَرِدُ وعَنكُم تَصدُرُ وإلَيكُم تَرجِعُ، ولكِنَّكُم مَكَّنتُمُ الظَّلَمَةَ مِن مَنزِلَتِكُم، وأسلَمتُم [۳۰۹] اُمورَ اللّهِ في أيديهِم، يَعمَلونَ بِالشُّبُهاتِ ويَسيرونَ فِي الشَّهَواتِ، سَلَّطَهُم عَلى ذلِكَ فِرارُكُم مِنَ المَوتِ وإعجابُكُم بِالحَياةِ الَّتي هِيَ مُفارِقَتُكُم، فَأَسلَمتُمُ الضُّعَفاءَ في أيديهِم، فَمِن بَينِ مُستَعبَدٍ مَقهورٍ وبَينَ مُستَضعَفٍ عَلى مَعيشَتِهِ مَغلوبٍ، يَتَقَلَّبونَ فِي المُلكِ بِآرائِهِم (/ بآراءِكُم) ويَستَشعِرونَ الخِزيَ بِأَهوائِهِمُ، اقتِداءً بِالأَشرارِ وجُرأَةً عَلَى الجَبّارِ. في كُلِّ بَلَدٍ مِنهُم عَلى مِنبَرِهِ خَطيبٌ يَصقَعُ، فَالأَرضُ لَهُم شاغِرَةٌ، وأيديهِم فيها مَبسوطَةٌ، وَالنّاسُ لَهُم خَوَلٌ [۳۱۰]، لا يَدفَعونَ يَدَ لامِسٍ، فَمِن بَينِ جَبّارٍ عَنيدٍ وذي سَطوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَديدٍ، مُطاعٍ لا يَعرِفُ المُبدِئَ المُعيدَ.

فَيا عَجَبا! وما ليَ [لا] أعجَبُ وَالأَرضُ مِن غاشٍّ غَشومٍ، ومُتَصَدِّقٍ ظَلومٍ، وعامِلٍ عَلَى المُؤمِنينَ بِهِم غَيرِ رَحيمٍ، فَاللّهُ الحاكِمُ فيما فيهِ تَنازَعنا، وَالقاضي بِحُكمِهِ فيما شَجَرَ بَينَنا.

اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُن ما كانَ مِنّا تَنافُسا في سُلطانٍ ولَا الِتماسا مِن فُضولِ الحُطامِ، ولكِن لِنُرِيَ المَعالِمَ مِن دينِكَ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ، ويَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ، ويُعمَلَ بِفَرائِضِكَ وسُنَنِكَ وأحكامِكَ، فَإِن لَم تَنصُرونا وتُنصِفونا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيكُم وعَمِلوا في إطفاءِ نورِ نَبِيِّكُم. وحَسبُنَا اللّهُ، وعَلَيهِ تَوَكَّلنا وإلَيهِ أنَبنا وإلَيهِ المَصيرُ. [۳۱۱]

803. امام حسين عليه السلام ـ در باره امر به معروف و نهى از منكر ـ: اى مردم! از بدگويى خداوند نسبت به ملّايان يهود پند گيريد كه خداوند، بدين وسيله دوستان خويش را اندرز داده است، آن جا كه مى فرمايد: «چرا عالمان ربّانى و دانشمندان، آنان را از گفتار گناه آلودشان نهى نمى كنند؟» و فرمود: «كافران بنى اسرائيل لعنت شدند» تا آن جا كه فرمايد: «چه بد بود آنچه انجام مى دادند!». خداوند، آنان را از اين رو نكوهش كرده است كه ايشان از ستمگرانى كه در ميانشان بودند، زشتكارى و تباهى مى ديدند؛ امّا به طمع بهره اى كه از آن ستمگران مى بردند و به سبب هراس از آنچه از آن مى ترسيدند، آنان را از كردارهايشان باز نمى داشتند، در حالى كه خداوند مى فرمايد: «از مردم نترسيد و از من بترسيد».

و فرمود: «مردان و زنان مؤمن، دوستان يكديگرند، به نيكى فرمان مى دهند و از زشتكارى باز مى دارند». خداوند از امر به معروف و نهى از منكر به عنوان فريضه اى از جانب خود، آغاز كرده است؛ چون مى دانسته كه هر گاه اين فريضه ادا گردد و بر پاى داشته شود، تمام فرايض ديگر از آسان و دشوارْ بر پاى داشته خواهند شد؛ چرا كه امر به معروف و نهى از منكر، دعوتِ به اسلام، همراه با ردّ مظالم و مخالفت با ستمكار و تقسيم بيت المال و غنايم و گرفتنِ به جاىِ صدقات (زكات) و هزينه كردنِ به جاى آنهاست.

بارى، شما ـ اى جماعت ـ گروهى هستيد كه به دانش شهره ايد و به نيكى ناموَر و به خيرخواهى معروف و به لطف خداوند، در دل هاى مردمان، شكوه و هيبت داريد. بزرگان [و قدرتمندان] از شما پروا مى كنند و ناتوانان گرامى تان مى دارند و آن كسى هم كه شما را بر او مزيتى نيست و وامدار احسانتان نيست، شما را بر خويشتن ترجيح مى دهد. نيازمندان، هر گاه از رسيدن به نياز خود در مانند، شما را واسطه قرار مى دهند و در كوچه و خيابان با شوكت شهرياران و كرامت بزرگان، گام بر مى داريد. آيا اين همه، از آن رو نيست كه شما به منزلتى رسيده ايد كه از شما انتظار مى رود به بر پا داشتن حقّ خدا قيام كنيد، هرچند در بر پاى داشتن بيشتر حقّ او كوتاهى مى ورزيد؟! شما حقّ امامان را خوار شمرديد و حقّ ناتوانان را تباه ساختيد؛ ولى آنچه را حقّ خود مى پنداشتيد، طلب كرديد. نه مالى را بخشيديد و نه جانى را در راه جان آفرين به خطر افكنديد و نه به خاطر خدا با عشيره اى دشمنى ورزيديد و با اين حال از خداوند، تمنّاى بهشت او و هم جوارى با رسولانش و ايمنى از عذابش را داريد!

اى كسانى كه از خداوند، اين گونه آرزوها داريد! بيم آن دارم كه كيفرى از كيفرهاى او بر شما فرود آيد؛ چرا كه شما از كرامت الهى به چنان پايگاهى رسيديد كه به واسطه آن بر ديگران برترى يافتيد. شما كسانى را كه به خداشناسى معروف اند، گرامى نمى داريد، حال آن كه شما به خاطر خدا در ميان بندگان او گرامى داشته مى شويد. شما پيمان هاى خدا را شكسته شده مى بينيد؛ امّا به هراس نمى افتيد، در حالى كه براى شكسته شدن برخى از پيمان هاى پدرانتان به وحشت مى افتيد و نگران مى شويد. عهد و زنهار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را تحقير شده و نابينايان و لالان و زمينگيران را در شهرها[ى جهان اسلام] وا نهاده مى بينيد؛ امّا نه دل مى سوزانيد و نه در مقام و منزلتى كه داريد، كارى مى كنيد و نه بدان كس كه در اين باره كارى مى كند، يارى مى رسانيد و با تملّق و چاپلوسى پيش ستمگران، خود را ايمن [و آسوده خاطر] مى سازيد. همه اينها از آن مواردى است كه خداوند به شما فرمان داده است تا هم خود از آن كناره گيريد و هم يكديگر را از آن باز داريد؛ امّا شما از آن [مأموريت] غفلت مى ورزيد. اگر شعور داشتيد، [در مى يافتيد كه] مصيبت شما از همه مردم، بزرگ تر است؛ چرا كه مقام و منزلت عالمان، از شما ستانده شده است، و اين از آن روست كه مجارى امور و احكام، به دست كسانى است كه خدا را مى شناسند و بر حلال و حرام او امين اند؛ امّا اين منزلت از شما گرفته شده است و اين از شما سلب نگشت، مگر به سبب پراكنده شدن شما از پيرامون حق و اختلافتان در سنّت [پيامبر صلى الله عليه و آله] كه آشكار و روشن بود. اگر بر آزارها شكيبا بوديد و در راه خدا رنج تحمّل مى كرديد، در كارهاى خداوند، مرجع همگان مى شديد؛ ليكن شما خود، ستمگران را بر منزلت خويش مسلّط ساختيد و زمام امور خدا را به دست آنان سپرديد؛ آنان كه به شبهات عمل مى كنند و در راه خواهش هاى نفسانى گام بر مى دارند. گريز شما از مرگ و علاقه تان به اين زندگى كه به هر حال از شما جدا خواهد شد، آنان را بر اين مقام، تسلّط بخشيده است. شما ناتوانان را به چنگال آنان سپرديد كه برخى بنده و مقهور و برخى ديگر در تأمين معاش خود، درمانده و مغلوب گشته اند. در كار كشوردارى، خودسرانه عمل مى كنند و جامه رسوايى هوسرانى هايشان را [بى محابا] به تن كرده اند؛ چرا كه تبهكاران را الگوى خويش ساخته اند و بر خداوند جبّار، گستاخ شده اند. در هر يك از شهرهايشان خطيبى زبان آور بر منبر دارند. پس ميدان برايشان خالى گشته و دست هايشان در آن، باز است و مردم، چاكران و غلامان آنها گشته اند و دست تعرّضى را از خود دور نتوانند كرد. برخى زورگوى و سرسخت اند و بر ناتوانان مى تازند و سخت مى گيرند و برخى فرمان روايانى هستند كه آفريننده باز گرداننده را نمى شناسند.

شگفتا! و چرا در شگفت نباشم، در حالى كه زمين در اختيار دغلكارى غاصب و سركش و باجگيرى ستم پيشه و حاكمى است كه به مؤمنان رحم نمى كند؟! در كشمكشى كه ما داريم و در مشاجره اى كه ميان ماست، خداوند، تنها حَكم و داور است.

بار خدايا! تو خود مى دانى كه آنچه از ما سر زده، نه از روى رقابت در قدرت بود و نه براى به دست آوردن حطام دنيايى؛ بلكه به خاطر آن بود كه نشانه هاى دين تو را نمايان سازيم و صلاح [و آبادانى] را در سرزمينت آشكار گردانيم و بندگان ستم ديده ات آسايش و امنيت يابند و فرايض و سنّت ها و احكامت به كار بسته شود. پس اگر شما (مردم)، ما را يارى نرسانيد و به ما حق ندهيد، ستمگران بر شما زور مى شوند و در راه خاموش ساختن نور پيامبرتان مى كوشند. خداوند، ما را بس است. به او توكّل مى كنيم و به او روى مى آوريم و بازگشت، به سوى اوست.

804. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ الزُّهرِيِّ يَعِظُهُ ـ: كَفانَا اللّهُ وإيّاكَ مِنَ الفِتَنِ ورَحِمَكَ مِنَ النّارِ، فَقَد أصبَحتَ بِحالٍ يَنبَغي لِمَن عَرَفَكَ بِها أن يَرحَمَكَ، فَقَد أثقَلَتكَ نِعَمُ اللّهِ بِما أصَحَّ من بَدَنِكَ وأطالَ مِن عُمُرِكَ، وقامَت عَلَيكَ حُجَجُ اللّهِ بِما حَمَّلَكَ مِن كِتابِهِ، وفَقَّهَكَ فيهِ مِن دينِهِ، وعَرَّفَكَ مِن سُنَّةِ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، فَرَضِيَ لَكَ في كُلِّ نِعمَةٍ أنعَمَ بِها عَلَيكَ، وفي كُلِّ حُجَّةٍ اِحتَجَّ بِها عَلَيكَ الفَرضَ بِما قَضى، فَما قَضى إلَا ابتَلى شُكرَكَ في ذلِكَ وأبدى فيهِ فَضلَهُ عَلَيكَ، فَقالَ: «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِيدٌ». [۳۱۲]

فَانظُر أيَّ رَجُلٍ تَكونُ غَدا إذا وَقَفتَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ فَسَأَلَكَ عَن نِعَمِهِ عَلَيكَ كَيفَ رَعَيتَها؟ وعَن حُجَجِهِ عَلَيكَ كَيفَ قَضَيتَها؟ ولا تَحسَبَنَّ اللّهَ قابِلاً مِنكَ بِالتَّعذيرِ ولا راضِيا مِنكَ بِالتَّقصيرِ، هَيهاتَ هَيهاتَ! لَيسَ كَذلِكَ، أخَذَ عَلَى العُلَماءِ في كِتابِهِ إذ قالَ: «لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ». [۳۱۳]

وَاعلَم أنَّ أدنى ما كَتَمتَ وأخَفَّ مَا احتَمَلتَ أن آنَستَ وَحشَةَ الظّالِمِ وسَهَّلتَ لَهُ طَريقَ الغَيِّ بِدُنُوِّكَ مِنهُ حينَ دَنَوتَ وإجابَتِكَ لَهُ حينَ دُعيتَ، فَما أخوَفَني أن تَكونَ تَبوءُ بِإِثمِكَ غَدا مَع الخَوَنَةِ، وأن تُسأَلَ عَمّا أخَذتَ بِإِعانَتِكَ عَلى ظُلمِ الظَّلَمَةِ، إنَّكَ أخَذتَ ما لَيسَ لَكَ مِمَّن أعطاكَ، ودَنَوتَ مِمَّن لَم يَرُدَّ عَلى أحَدٍ حَقّا ولَم تَرُدَّ باطِلاً حينَ أدناكَ، وَأحبَبتَ (/ وَأجَبتَ) مَن حادَّ اللّهَ. أوَلَيسَ بِدُعائِهِ إيّاكَ حينَ دَعاكَ جَعَلوكَ قُطبا أداروا بِكَ رَحى مَظالِمِهِم، وجِسرا يَعبُرونَ عَلَيكَ إلى بَلاياهُم، وسُلَّما إلى ضَلالَتِهِم؟! داعِيا إلى غَيِّهِم، سالِكا سَبيلَهُم، يُدخِلونَ بِكَ الشَّكَّ عَلَى العُلَماءِ، ويَقتادونَ بِكَ قُلوبَ الجُهّالِ إلَيهِم، فَلَم يَبلُغ أخَصُّ وُزَرائِهِم ولا أقوى أعوانِهِم إلّا دونَ ما بَلَغتَ مِن إصلاحِ فَسادِهِم وَاختِلافِ الخاصَّةِ وَالعامَّةِ إلَيهِم، فَما أقَلَّ ما أعطَوكَ في قَدرِ ما أخَذوا مِنكَ؟! وما أيسَرَ ما عَمَروا لَكَ فَكَيفَ ما خَرَّبوا عَلَيكَ؟!

فَانظُر لِنَفسِكَ فَإِنَّهُ لا يَنظُرُ لَها غَيرُكَ، وحاسِبها حِسابَ رَجُلٍ مَسؤولٍ. وَانظُر كَيفَ شُكرُكَ لِمَن غَذّاكَ بِنِعَمِهِ صَغيرا وكَبيرا؟ فَما أخوَفَني أن تَكونَ كَما قالَ اللّهُ في كِتابِهِ: «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَذَا الأَْدْنَى وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا» [۳۱۴]. إنَّكَ لَستَ في دارِ مُقامٍ، أنتَ في دارٍ قَد آذَنَت بِرَحيلٍ، فَما بَقاءُ المَرءِ بَعدَ قُرَنائِهِ؟! طوبى لِمَن كانَ فِي الدُّنيا عَلى وَجَلٍ، يا بُؤسَ لِمَن يَموتُ وتَبقى ذُنوبُهُ مِن بَعدِهِ!

اِحذَر فَقَد نُبِّئتَ، وبادِر فَقَد اُجِّلتَ، إنَّكَ تُعامِلُ مَن لا يَجهَلُ، وإنَّ الَّذي يَحفَظُ عَلَيكَ لا يَغفُلُ، تَجَهَّز فَقَد دَنا مِنكَ سَفَرٌ بَعيدٌ، وداوِ ذَنبَكَ فَقَد دَخَلَهُ سُقمٌ شَديدٌ.

ولا تَحسَب أنّي أرَدتُ تَوبيخَكَ وتَعنيفَكَ وتَعييرَكَ، لكِنّي أرَدتُ أن يَنعَشَ اللّهُ ما [قَد] فاتَ مِن رَأيِكَ ويَرُدَّ إلَيكَ ما عَزَبَ مِن دينِكَ، وذَكَرتُ قَولَ اللّهِ تَعالى في كِتابِهِ: «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ». [۳۱۵]

أغفَلتَ ذِكرَ مَن مَضى مِن أسنانِكَ وأقرانِكَ، وبَقيتَ بَعدَهُم كَقَرنٍ أعضَبَ. اُنظُر هَلِ ابتُلوا بِمِثلِ مَا ابتُليتَ؟ أم هَل وَقَعوا في مِثلِ ما وَقَعتَ فيهِ؟ أم هَل تَراهُم ذَكرتَ خَيرا أهمَلوهُ وعَلِمتَ شَيئا جَهِلوهُ؟ بَل حَظيتَ بِما حَلَّ مِن حالِكَ في صُدورِ العامَّةِ وكَلَفِهِم [۳۱۶] بِكَ، إذ صاروا يَقتَدونَ بِرَأيِكَ ويَعمَلونَ بِأَمرِكَ؛ إن أحلَلتَ أحَلّوا وإن حَرَّمتَ حَرَّموا، ولَيسَ ذلِكَ عِندَكَ، ولكِن أظهَرَهُم عَلَيكَ رَغبَتُهُم فيما لَدَيكَ، [و] [۳۱۷] ذَهابُ عُلَمائِهِم، وغَلَبَةُ الجَهلِ عَلَيكَ وعَلَيهِم، وحُبُّ الرِّئاسَةِ وطَلَبُ الدُّنيا مِنكَ ومِنهُم. أما تَرى ما أنتَ فيهِ مِنَ الجَهلِ وَالغِرَّةِ ومَا النّاسُ فيهِ مِنَ البَلاءِ وَالفِتنَةِ؟! قَدِ ابتَلَيتَهُم وفَتَنتَهُم بِالشُّغلِ عَن مَكاسِبِهِم مِمّا رَأَوا، فَتاقَت نُفوسُهُم إلى أن يَبلُغوا مِنَ العِلمِ ما بَلَغتَ، أو يُدرِكوا بِهِ مِثلَ الَّذي أدرَكتَ، فَوَقَعوا مِنكَ في بَحرٍ لايُدرَكُ عُمقُهُ، وفي بَلاءٍ لايُقدَرُ قَدرُهُ، فَاللّهُ لَنا ولَكَ وهُوَ المُستَعانُ.

أمّا بَعدُ، فَأَعرِض عَن كُلِّ ما أنتَ فيهِ حَتّى تَلحَقَ بِالصّالِحينَ، الّذينَ دُفِنوا في أسمالِهِم، لاصِقَةً بُطونُهُم بِظُهورِهِم، لَيسَ بَينَهُم وبَينَ اللّهِ حِجابٌ، ولا تَفتِنُهُمُ الدُّنيا ولا يُفتَنونَ بِها، رَغِبوا فَطَلَبوا فَما لَبِثوا أن لَحِقوا. فَإِذا كانَتِ الدُّنيا تَبلُغُ مِن مِثلِكَ هذَا المَبلَغَ ـ مَعَ كِبَرِ سِنِّكَ ورُسوخِ عِلمِكَ وحُضورِ أجَلِكَ ـ فَكَيفَ يَسلَمُ الحَدَثُ في سِنِّهِ، الجاهِلُ في عِلمِهِ، المَأفونُ في رَأيِهِ، المَدخولُ في عَقلِهِ؟! إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ. عَلى مَنِ المُعَوَّلُ؟ وعِندَ مَنِ المُستَعتَبُ؟ نَشكو إلَى اللّهِ بَثَّنا وما نَرى فيكَ، ونَحتَسِبُ عِندَ اللّهِ مُصيبَتَنا بِكَ.

فَانظُر كَيفَ شُكرُكَ لِمَن غَذّاكَ بِنِعَمِهِ صَغيرا وكَبيرا؟ وكَيفَ إعظامُكَ لِمَن جَعَلَكَ بِدينِهِ فِي النّاسِ جَميلاً؟ وكَيفَ صِيانَتُكَ لِكِسوَةِ مَن جَعَلَكَ بِكِسوَتِهِ فِي النّاسِ سَتيرا؟ وكَيفَ قُربُكَ أو بُعدُكَ مِمَّن أمَرَكَ أن تَكونَ مِنهُ قَريبا ذَليلاً؟ ما لَكَ لا تَنتَبِهُ مِن نَعسَتِكَ وتَستَقيلُ مِن عَثرَتِكَ؟! فَتَقولَ: وَاللّهِ ما قُمتُ للّهِِ مَقاما واحِدا أحيَيتُ بِهِ لَهُ دينا أو أمَتُّ لَهُ فيهِ باطِلاً، فَهذا شُكرُكَ مَنِ استَحمَلَكَ (/ استَعمَلَكَ)! ما أخوَفَني أن تَكونَ كَمَن قالَ اللّهُ تَعالى في كِتابِهِ: «أَضَاعُواْ الصَّلَاةَ وَ اتَّبَعُواْ الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا» [۳۱۸] اِستَحمَلَكَ كِتابَهُ وَاستَودَعَكَ عِلمَهُ فَأَضَعتَها، فَنَحمَدُ اللّهَ الَّذي عافانا مِمَّا ابتَلاكَ بِهِ، وَالسَّلامُ. [۳۱۹]

804. امام زين العابدين عليه السلام ـ در اندرزنامه اش به محمّد بن مسلم زهرى ـ: خداوند، ما و تو را از فتنه ها نگه دارد و بر تو از آتش [دوزخ] رحم كند. تو اينك به حالى در افتاده اى كه هر كس تو را بدين حال ببيند، سزد كه بر تو رحم آورد؛ كه نعمت هاى خداوند، تو را سنگين بار ساخته كه تنى سالم و عمرى دراز ارزانى ات داشته است. حجّت هاى او بر تو تمام گشته است، بدان سبب كه بار كتابش را بر دوش تو نهاده [و قرآن را مى شناسى] و تو را در دينش فقيه [و آگاه] ساخته و سنّت پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله را به تو شناسانده است. در هر نعمتى كه به تو ارزانى داشته و در هر حجّتى كه بدان وسيله برايت حجّت آورده، فريضه اى بر تو واجب گردانيده است و مُرادش جز اين نيست كه سپاس گزارى تو را در آن بيازمايد و تفضّلى را كه به تو نموده، آشكار گرداند و فرموده است: «اگر سپاس بگزاريد، بى گمان، [نعمت] شما را افزون مى گردانم و اگر ناسپاسى كنيد، به راستى كه عذاب من سخت است».

پس بنگر كه فرداى قيامت، چگونه مَردى خواهى بود، آن گاه كه در پيشگاه خداوند بِايستى و او از نعمت هايش بر تو بپرسد كه: آنها را چگونه پاس داشتى؟ و از حجّت هايش بر تو بازخواستت كند كه: آنها را چگونه به جاى آوردى؟ هرگز مپندار كه خداوند، از تو عذر و بهانه اى خواهد پذيرفت و يا به كوتاهى كردن هاى تو رضايت خواهد داد. هيهات، هيهات! نه چنين است. او در كتاب خويش از علما پيمان گرفته، آن جا كه فرموده است: «بايد آن (حقايق كتاب) را براى مردم بيان كنيد و آن را كتمان مكنيد».

بدان كه كمترين حقيقتى را كه كتمان كرده اى و سبك ترين بارى را كه بر دوش دارى، اين است كه با نزديك شدنت به ستمگر و پذيرش دعوت او ـ آن گاه كه تو را دعوت كرد ـ مونس تنهايى ستمگر شدى و راه گم راهى را برايش سهل و هموار ساختى. وه! چه مى ترسم كه فردا[ى قيامت] همراه خيانتكاران به كيفر گناهت گرفتار آيى و از آنچه در برابر يارى رساندنت به ستم ستمگران گرفته اى، بازخواست شوى. تو چيزى را از كسى كه به تو بخشيده است، گرفته اى كه از آنِ تو نيست و به كسى نزديك شده اى كه حقّ هيچ كس را نپرداخته است و تو نيز از زمانى كه به او نزديك گشته اى، از باطلى جلوگيرى نكرده اى. تو كسى را به دوستى گرفته اى [و دعوتش را اجابت كرده اى] كه با خدا به دشمنى برخاسته است. آيا نه اين است كه با دعوت او از تو ـ آن گاه كه تو را [به همكارى] دعوت كرد ـ تو را محورى براى به چرخش در آوردن آسياب ستمگرى هايشان و پلى براى عبور به سوى بلا آفرينى هايشان و نردبانى براى ضلالتشان و مبلّغ گم راهى شان و پوينده راهشان قرار دادند؟! به واسطه تو كارى كرده اند كه مسلمانان به علما[ى راستين] نيز به ديده شك و بدگمانى بنگرند و به وسيله تو، دل هاى نادانان را به دنبال خود مى كشانند. [حتّى] مقرّب ترين وزيران و نيرومندترين ياران آنها هم در درست جلوه دادن تباهكارى هاى آنان و كشاندن مردم از خاص و عام به سوى آنان به پاى تو نرسيدند. چه اندك است آنچه به تو دادند در مقايسه با آنچه از تو گرفتند و چه ناچيز است آنچه [از دنيا] برايت آباد ساختند و چه عظيم است آنچه از تو (خانه ايمان و آخرتت را) ويران ساختند! پس مراقب نفْس خود باش كه كسى جز تو آن را نپايد و چونان مردى مسئول، به حساب نفست رسيدگى كن.

بنگر كه چگونه از كسى كه تو را در خُردى و بزرگى ات با نعمت هايش پرورانده، سپاس مى گزارى؟ وه! چه مى ترسم كه تو آن گونه باشى كه خداوند در كتابش فرموده است: «پس بعد از آنان، جانشينانى وارثِ كتاب [آسمانى] شدند كه متاع اين دنياى پست را مى گيرند و مى گويند: بخشيده خواهيم شد». تو در سراى ماندگارى نيستى. تو در سرايى هستى كه بانگ رحيل سر داده است. مگر انسان پس از همگنانش [كه رفته اند]، چه اندازه مى زِيَد؟! خوشا به حال كسى كه در دنيا هراسناك به سر برد و بدا به حال آن كسى كه بميرد و پس از او گناهانش بماند!

بر حذر باش؛ زيرا خبردار شده اى و بشتاب؛ زيرا مهلتت محدود است. تو با كسى معامله مى كنى كه نادان نيست و آن كه مراقب توست، [لحظه اى] غافل نمى شود. آماده شو؛ زيرا سفرى دور و دراز به تو نزديك شده است و [درد] گناهت را درمان كن؛ زيرا مرضى سخت به جانت راه يافته است.

گمان مبر كه قصدم توبيخ و سرزنش و نكوهش كردن توست؛ بلكه مى خواهم خداوند، انديشه از دست رفته ات را جان دهد و دين از كف رفته ات را به تو باز گرداند و اين سخن خداى متعال در كتابش را يادآور شوم كه فرموده است: «يادآورى كن كه يادآورى، مؤمنان را سود مى بخشد».

تو ياد آن عدّه از همسالان و همگنانت را كه رفته اند، به دست غفلت سپرده اى و پس از آنان، چونان تك شاخ قوچى هستى كه شاخ ديگرش شكسته است [و تنها و بى ياور مانده اى]. بنگر كه آيا آنان نيز به همان بلايى گرفتار شدند كه تو شده اى يا آنها هم در همان مهلكه اى افتادند كه تو افتاده اى؟ و يا آيا فكر مى كنى خيرى را يادآور شده اى كه آنان فرو گذاشتند و چيزى را مى دانى كه آنان نمى دانستند؟ [نه چنين است؛] بلكه تو از مقام [و منزلتى] بهره مند گشته اى كه سبب شده است تا در دل هاى توده مردم جاى گيرى و به تو عشق ورزند. پس، از انديشه ات پيروى مى كنند و فرمان تو را به كار مى بندند. اگر تو چيزى را روا شمارى، آنان نيز روايَش مى شمارند و اگر چيزى را ناروا دانى، آنها نيز آن را ناروا مى دانند، حال آن كه تو از اين شايستگى برخوردار نيستى؛ امّا علاقه آنان به آنچه تو دارى (علم) و از دست رفتن علمايشان و چيره آمدن نادانى بر تو و بر ايشان و رياست طلبى و دنياخواهى تو و آنان، موجب شده است تا از تو پشتيبانى و پيروى كنند. آيا نمى بينى كه تو خود، گرفتار چه جهل و غفلتى شده اى و مردم دچار چه بلا و فتنه اى گشته اند؟! بى گمان، تو آنان را گرفتار كرده اى و به فتنه در افكنده اى و از كار و زندگى بازشان داشته اى؛ زيرا همه مشتاق آن اند كه در دانش، به پايه تو برسند يا به مانند آنچه تو دست يافته اى، دست يابند. از اين رو، به واسطه تو به دريايى كه ژرفايش ناپيداست و به بلايى كه اندازه اش نامعلوم است، در افتادند. خدا به داد ما و تو برسد و اوست كه دست مدد به سويش دراز مى شود!

پس اينك از اين وضعى كه دارى، روى بگردان تا بِدان شايستگانى بپيوندى كه در جامه هاى ژنده و فرسوده خويش مدفون گشته اند و شكم هايشان [از شدّت گرسنگى و روزه دارى] به پشت هايشان چسبيده است. ميان آنان و خداوند، حجابى نيست، دنيا فريبشان نمى دهد و آنها نيز فريفته دنيا نمى شوند. خواستند و طلبيدند و ديرى نپاييد كه [به خواسته اخروى خود] رسيدند. وقتى دنيا با چون تويى كه سال خورده و دانشمند و دم مرگ هستى، چنين كند، پس جوان نورسته اى كه از دانش، بى بهره است و انديشه اى ناپخته و خردى ناقص دارد، چگونه ايمن مى ماند؟! إنّا للّه و إنّا إليه راجعون. به كه بايد تكيه كرد و از چه كسى بايد عذر خواست؟ از اندوه خود و وضعى كه در تو مى بينيم، به خدا شِكوه مى كنيم و مصيبتى را كه به واسطه تو بر ما وارد شده است، به حساب خدا مى گذاريم.

پس بنگر كه سپاس گزارىِ تو از كسى كه در خُردى و بزرگى ات تو را با نعمت هايش پرورده، چگونه است و كسى را كه به واسطه دينش تو را در ميان مردم، خوش نام كرده است، چگونه بزرگ مى دارى و از خلعت كسى كه با پوشاندن آن بر قامت تو، تو را در ميان مردم پوشيده [و آبرومند] داشته است، چگونه نگهدارى مى كنى و نزديكى يا دورى تو از كسى كه به تو فرمان داده است كه خود را به او نزديك كنى و در برابرش خوار [و فروتن] باشى، تا چه حد است؟ تو را چه شده كه از خواب [غفلتِ] خود، بيدار نمى شوى و از لغزشت توبه نمى كنى كه بگويى: به خدا سوگند كه من حتّى يك بار هم براى خدا به زنده كردن [حكمى از احكام] دين او و ميراندن باطلى اقدام نكردم؛ زيرا همين خود، سپاس گزارى تو از كسى است كه اين بار [دانش] را بر دوش تو نهاده [و به كارت گرفته] است! وه چه قدر مى ترسم كه تو از آنانى باشى كه خداوند متعال، در كتابش فرموده است: «نماز را تباه ساختند و از خواهش هاى نفسانى پيروى نمودند. پس زودا كه كيفر گم راهى را بيابند!». خداوند، كتابش را بر دوش تو نهاد و عملش را به امانتْ، نزد تو سپرد؛ امّا تو آن را تباه كردى. خداى را سپاس و ستايش مى گوييم كه ما را از آنچه تو را بدان گرفتار ساخت، به سلامت داشت. والسلام.

805. الكافي عن يزيد بن عبد اللّه عمّن حدّثه: كَتَبَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام إلى سَعدِ الخَيرِ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ

أمّا بَعدُ، فَإِنّي اُوصيكَ بِتَقوَى اللّهِ فَإِنَّ فيهَا السَّلامَةَ مِنَ التَّلَفِ وَالغَنيمَةَ فِي المُنقَلَبِ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقي بِالتَّقوى عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ [۳۲۰]، ويَجلي بِالتَّقوى عَنهُ عَماهُ وجَهلَهُ، وبِالتَّقوى نَجا نوحٌ ومَن مَعَهُ فِي السَّفينَةِ وصالِحٌ ومَن مَعَهُ مِنَ الصّاعِقَةِ، وبِالتَّقوى فازَ الصّابِرونَ ونَجَت تِلكَ العُصَبُ [۳۲۱] مِنَ المَهالِكِ، ولَهُم إخوانٌ عَلى تِلكَ الطَريقَةِ يَلتَمِسونَ تِلكَ الفَضيلَةَ، نَبَذوا طُغيانَهُم مِنَ الإِيرادِ بِالشَّهَواتِ لِما بَلَغَهُم فِي الكِتابِ مِنَ المَثُلاتِ، حَمِدوا رَبَّهُم عَلى مارَزَقَهُم وهُوَ أهلُ الحَمدِ، وذَمّوا أنفُسَهُم عَلى مافَرَّطوا وهُم أهلُ الذَّمِّ، وعَلِموا أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى الحَليمَ العَليمَ، إنَّما غَضَبُهُ عَلى مَن لَم يَقبَل مِنهُ رِضاهُ، وإنَّما يَمنَعُ مَن لَم يَقبَل مِنهُ عَطاهُ، وإنَّما يُضِلُّ مَن لَم يَقبَل مِنهُ هُداهُ. ثُمَّ أمكَنَ أهلَ السَّيِّئاتِ مِنَ التَّوبَةِ بِتَبديلِ الحَسَناتِ، دَعا عِبادَهُ فِي الكِتابِ إلى ذلِكَ بِصَوتٍ رَفيعٍ لَم يَنقَطِع ولَم يَمنَع دُعاءَ عِبادِهِ، فَلَعَنَ اللّهُ الَّذينَ يَكتُمونَ ما أنزَلَ اللّهُ، وكَتَبَ عَلى نَفسِهِ الرَّحمَةَ فَسَبَقَت قَبلَ الغَضَبِ، فَتَمَّت صِدقا وعَدلاً. فَلَيسَ يَبتَدِئُ العِبادَ بِالغَضَبِ قَبلَ أن يُغضِبوهُ، وذلِكَ مِن عِلمِ اليَقينِ وعِلمِ التَّقوى. وكُلُّ اُمَّةٍ قَد رَفَعَ اللّهُ عَنهُم عِلمَ الكِتابِ حينَ نَبَذوهُ ووَلّاهُم عَدُوَّهُم حينَ تَوَلَّوهُ.

وكانَ مِن نَبذِهِمُ الكِتابَ أن أقاموا حُروفَهُ وحَرَّفوا حُدودَهُ، فَهُم يَروونَهُ ولا يَرعَونَهُ، وَالجُهّالُ يُعجِبُهُم حِفظُهُم لِلرِّوايَةِ، وَالعُلَماءُ يَحزُنُهُم تَركُهُم لِلرِّعايَةِ.

وكانَ مِن نَبذِهِمُ الكِتابَ أن وَلَّوهُ الَّذينَ لايَعلَمونَ [۳۲۲]، فَأَورَدوهُمُ الهَوى، وأصدَروهُم إلَى الرَّدى، وغَيَّروا عُرى الدّينِ، ثُمَّ وَرَّثوهُ فِي السَّفَهِ وَالصِّبا [۳۲۳]، فَالاُمَّةُ يَصدُرونَ عَن أمرِ النّاسِ بَعدَ أمرِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى وعَلَيهِ يَرِدونَ، فَبِئسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً وَلايَةُ النّاسِ [۳۲۴]

بَعدَ وَلايَةِ اللّهِ، وثَوابُ النّاسِ بَعدَ ثَوابِ اللّهِ، ورِضَا النّاسِ بَعدَ رِضَا اللّهِ، فَأَصبَحَتِ الاُمَّةُ كَذلِكَ وفيهِمُ الُمجتَهِدونَ فِي العِبادَةِ عَلى تِلكَ الضَّلالَةِ، مُعجَبونَ مَفتونونَ، فَعِبادَتُهُم فِتنَةٌ لَهُم ولِمَنِ اقتَدى بِهِم.

وقَد كانَ فِي الرُّسُلِ ذِكرى لِلعابِدينَ، إنَّ نَبِيّا مِنَ الأَنبِياءِ كانَ يَستَكمِلُ الطّاعَةَ، ثُمَّ يَعصِي اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى فِي البابِ الواحِدِ، فَخَرَجَ بِهِ مِنَ الجَنَّةِ [۳۲۵]. و [۳۲۶] يُنبَذُ بِهِ في بَطنِ الحوتِ، ثُمَّ لا يُنجيهِ إلَا الاِعتِرافُ وَالتَّوبَةُ. فَاعرِف أشباهَ الأَحبارِ وَالرُّهبانِ الَّذينَ ساروا بِكِتمانِ الكِتابِ وتَحريفِهِ، فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم وما كانوا مُهتَدينَ.

ثُمَّ اعرِف أشباهَهُم مِن هذِهِ الاُمَّةِ الَّذينَ أقاموا حُروفَ الكِتابِ وحَرَّفوا حُدودَهُ [۳۲۷]، فَهُم مَعَ السّادَةِ وَالكَبَرَةِ (/ وَالكَثرَةِ)، فَإِذا تَفَرَّقَت قادَةُ الأَهواءِ كانوا مَعَ أكثَرِهِم دُنيا، وذلِكَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِ [۳۲۸]. لايَزالونَ كَذلِكَ في طَبَعٍ [۳۲۹] وطَمَعٍ، لايَزالُ يُسمَعُ صَوتُ إبليسَ عَلى ألسِنَتِهِم بِباطِلٍ كَثيرٍ. يَصبِرُ مِنهُمُ العُلَماءُ عَلَى الأَذى وَالتَّعنيفِ، ويَعيبونَ عَلَى العُلَماءِ بِالتَّكليفِ [۳۳۰]. وَالعُلَماءُ في أنفُسِهِم خانَةٌ إن كَتَمُوا النَّصيحَةَ، إن رَأَوا تائِها ضالّاً لايَهدونَهُ أو مَيِّتا لا يُحيونَهُ، فَبِئسَ ما يَصنَعونَ! لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أخَذَ عَلَيهِمُ الميثاقَ فِي الكِتابِ أن يَأمُروا بِالمَعروفِ وبِما اُمِروا بِهِ، وأن يَنهَوا عَمّا نُهوا عَنهُ، وأن يَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ولايَتَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ، فَالعُلَماءُ مِنَ الجُهّالِ في جَهدٍ وجِهادٍ؛ إن وَعَظَت قالوا: طَغَت، وإن عَلِموا (/ عَمِلوا) الحَقَّ الَّذي تَرَكوا قالوا: خالَفَت، وإنِ اعتَزَلوهُم قالوا: فارَقَت، وإن قالوا: هاتوا بُرهانَكُم عَلى ما تُحَدِّثونَ قالوا: نافَقَت، وإن أطاعوهُم قالوا: عَصَيتَ اللّهَ عز و جل، فَهَلَكَ جُهّالٌ فيما لايَعلَمونَ، اُمِّيّونَ فيما يَتلونَ، يُصَدِّقونَ بِالكِتابِ عِندَ التَّعريفِ ويُكَذِّبونَ بِهِ عِندَ التَّحريفِ، فَلا يُنكَرونَ. اُولئِكَ أشباهُ الأَحبارِ وَالرُّهبانِ، قادَةٌ فِي الهَوى، سادَةٌ فِي الرَّدى.

وآخَرونَ مِنهُم جُلوسٌ بَينَ الضَّلالَةِ وَالهُدى، لايَعرِفونَ إحدَى الطّائِفَتَينِ مِنَ الاُخرى، يَقولونَ ما كانَ النّاسُ يَعرِفونَ هذا ولا يَدرونَ ما هُوَ، وصَدَقوا، تَرَكَهُم رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى البَيضاءِ [۳۳۱] لَيلُها مِن نَهارِها، لَم يَظهَر فيهِم بِدعَةٌ ولَم يُبَدَّل فيهِم سُنَّةٌ، لا خِلافَ عِندَهُم ولَا اختِلافَ، فَلَمّا غَشِيَ النّاسَ ظُلمَةُ خَطاياهُم صاروا إمامَينِ: داعٍ إلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى وداعٍ إلَى النّارِ، فَعِندَ ذلِكَ نَطَقَ الشَّيطانُ، فَعَلا صَوتُهُ عَلى لِسانِ أولِيائِهِ، وكَثُرَ خَيلُهُ ورَجِلُهُ [۳۳۲]، وشارَكَ فِي المالِ وَالوَلَدِ مَن أشرَكَهُ، فَعَمِلَ بِالبِدعَةِ وتَرَكَ الِكتابَ وَالسُّنَّةَ. ونَطَقَ أولِياءُ اللّهِ بِالحُجَّةِ وأخَذوا بِالكِتابِ وَالحِكمَةِ، فَتَفَرَّقَ مِن ذلِكَ اليَومِ أهلُ الحَقِّ وأهلُ الباطِلِ، وتَخاذَلَ [۳۳۳] وتَهادَنَ أهلُ الهُدى، وتَعاوَنَ أهلُ الضَّلالَةِ، حَتّى كانَتِ الجَماعَةُ مَعَ فُلانٍ وأشباهِهِ، فَاعرِف هذَا الصِّنفَ.

وصِنفٌ آخَرُ، فَأَبصِرهُم رَأيَ العَينِ نُجَباءَ [۳۳۴]، وَالزَمهُم حَتّى تَرِدَ أهلَكَ، فَ «إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَ لِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ» [۳۳۵]. [۳۳۶]

805. الكافى ـ به نقل از يزيد بن عبد اللّه، از شخصى كه برايش حديث كرد ـ: امام باقر عليه السلام به سعد الخير نوشت: «به نام خداوند بخشاينده مهربان. امّا پس از سپاس پروردگار، من تو را به پروا داشتن از خدا سفارش مى كنم؛ زيرا تقوا سبب ايمن ماندن از تباهى دنيا و سود بردن در فرجامين جايگاه است. خداوند عز و جل به واسطه تقوا بنده را از چيزهايى (خطرات و مهلكه هايى) حفظ مى كند كه از دسترس انديشه و خرد او به دورند و به واسطه تقوا، كورى و نادانى او را مى زدايد. به واسطه تقوا بود كه نوح و آنها كه در كشتى با او بودند، [از مهلكه طوفان] و صالح و پيروانش از [بلاى] صاعقه رستند. به واسطه تقوا بود كه شكيبايان به رستگارى رسيدند و آن جماعت برگزيده و شريف (نوح و صالح و پيروان آنها و شكيبايان امّت هاى پيشين)، از مهلكه ها نجات يافتند. اينان را [هم اينك] برادرانى است كه همان راه را مى پويند و همان فضيلت را مى جويند. به سبب [شنيدن] كيفرهايى كه از طريق كتاب خدا [در باره گنهكاران و جنايتكاران و شهوت پرستان] به آنان ابلاغ شده، جلوى طغيان شهوات خود را گرفته اند و خداوند را براى آنچه روزى شان فرموده، ستوده اند ـ كه اوست شايسته ستايش ـ و خويشتن را به خاطر كوتاهى كردن هايشان [در طاعت و عبادتْ] نكوهيده اند، كه اينان، خود را [به سبب كوتاهى در طاعت و عبادت خدا] همواره شايسته نكوهش مى دانند، و دانستند كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ كه بردبار و داناست، در حقيقت، بر كسى خشم مى گيرد كه خشنودى او را پذيرا نگشته باشد و [رحمت و نعمت خود را] از كسى دريغ مى دارد كه عطاى او را نپذيرفته باشد و كسى را گم راه مى سازد كه هدايت او را قبول نكرده باشد. سپس به گنهكاران، اين امكان را داده تا با جايگزين كردن خوبى ها به جاى بدى هايشان توبه كنند و در قرآن با صدايى بلند و پيوسته بندگانش را به اين كار فرا خوانده و مانع دعاى بندگانش نشده است. پس لعنت خدا بر كسانى كه آنچه را خدا فرو فرستاده است، كتمان مى كنند!

خداوند، رحمت را بر خويشتن فرض نمود. پس رحمت او بر خشمش پيشى گرفت و بدين سان، راستى و عدل [او] تحقّق يافت. بنا بر اين، پيش از آن كه بندگان، او را به خشم آورند، او به آنان خشم آغاز نمى كند و اين [علم كه خداوند بر كسى خشم مى گيرد كه خشنودى او را پذيرا نگشته باشد و... ]، برخاسته از دانش يقين و شناخت تقواست. خداوند، علم كتاب را زمانى از امّتى گرفت كه خود، آن را دور افكندند و دشمنِ آنان را زمانى بر آنها حاكم نمود كه خود، او را به حاكميت پذيرفتند.

يكى از نشانه هاى به دور افكندن كتاب، اين است كه حروف [و كلمات و اِعراب و] آن را پاس داشتند؛ امّا حدود [و احكام و قوانين] آن را تحريف و باژگونه ساختند. پس، آن را روايت مى كنند؛ ليكن به كارش نمى بندند. نادانان از اين كه آن را براى روايت حفظ كنند، دل شادند و علما و دانايان از اين كه آن را به كار نبندند، اندوهگين اند.

ديگر از نشانه هاى به دور افكندن كتاب، اين است كه مشتى نادان را متولّى كتاب [خدا] كردند [۳۳۷] و آنها هم، ايشان را به آبشخور هوس بردند و از آن جا به سوى هلاكت و نابودى در آوردند و دستگيره هاى دين را تغيير دادند و سپس آن را در ميان كم خِردان و كودكان نادان، به ارث گذاشتند. [۳۳۸] در نتيجه، امّت با وجود فرمان خداى ـ تبارك و تعالى ـ به فرمان انسان ها مراجعه مى كنند و از آنها دستور مى گيرند. بدا به حال ستمگران كه ولايت انسان ها را جايگزين ولايت خدا كردند و پاداش آدميان را جاى گزين پاداش خداوند نمودند و خشنودى مردم را جايگزين خشنودى خدا ساختند و امّت به چنين حال و روزى گرفتار آمدند كه در ميان آنان، كسانى هستند كه در كار عبادت كوشايند؛ امّا در آن گم راهى. [به عبادت خود] دل شادند و فريفته [شيطان]. عبادتشان، هم براى خود آنان مايه فتنه [و گم راهى] است و هم براى كسى كه بدانها اقتدا كند.

براى عابدان، در ميان فرستادگان الهى، پندهاست. پيامبرى از پيامبران (آدم عليه السلام)، كار طاعت را به سر حدّ كمال مى رساند و سپس تنها در يك مورد، خداى ـ تبارك و تعالى ـ را نافرمانى مى كند و خداوند، او را از بهشت بيرون مى راند و يا [پيامبرى ديگر (يونس عليه السلام) را] در دل نهنگ مى افكند و چيزى جز اعتراف و توبه، او را رهايى نمى بخشد.

پس تو [اى سعد]، اين عالِم نمايان و ترسانماها را بشناس؛ همانان كه كتاب [خدا] را كتمان و تحريف كردند و اين سوداگرى شان سودى به بار نياورد و مردمانى ره يافته نبودند.

آن گاه امثال آنها را در ميان اين امّت بشناس؛ همانان كه حروف و كلمات قرآن را پاس داشتند؛ امّا حدود آن را تحريف و باژگونه ساختند. [۳۳۹] اينان بر گِرد بزرگان و سران [اكثريت] مى چرخند و هر گاه [اين] رهبرانِ هوس، دچار تفرقه و چند دستگى شوند، آنان در كنار آن يك قرار مى گيرند كه از دنياى بيشترى برخوردار باشد. نهايتِ دانش آنان، همين است. [۳۴۰] اينان پيوسته در كوردلى و طمعكارى، دست و پا مى زنند و هماره صداى ابليس از زبان آنان شنيده مى شود، كه سخن باطل، فراوان مى گويند. علما[ى راستين و ربّانى] در برابر آزاررسانى ها و درشتى ها و سركوفت زدن هاى آنان، شكيبايى مى ورزند و از اين كه علما آنان را به اداى تكليف الهى فرا مى خوانند، بر آنها خرده مى گيرند، در حالى كه علما از اين كه خيرخواهى و ارشاد را فرو گذارند، يا سرگشته گم راهى را ببينند و راه نمايى اش نكنند، يا مرده اى را ببينند و بدو زندگى نبخشند، خود را خيانتكار مى شمارند. پس چه بد مى كنند؛ زيرا خداى ـ تبارك و تعالى ـ در قرآن از آنان پيمان گرفته است كه به معروف و به آنچه بدان فرمان داده شده اند، فرا خوانند و از آنچه از آن باز داشته شده اند، نهى كنند و در راه نيكى و پرهيزگارى، همكارى نمايند و در كار گناه و تجاوز، به يكديگر كمك نرسانند! علما از دست اين نادانان، به ستوه آمده اند؛ [چرا كه] اگر اندرز دهند، [آن نادانان] مى گويند: ياغى شده است اگر حق را ـ كه رهايش كرده اند ـ تعليم دهد [و به آن عمل كند]، مى گويند: [با حق] به مخالفت برخاسته است]؛ چرا كه فقط عقايد خودشان را بر حق مى دانند و سخنان علماى راستين را باطل مى شمارند] و اگر گوشه گيرى اختيار كنند، مى گويند: راه جدايى [از امّت] را در پيش گرفته اند، و اگر بگويند: براى سخنان خود، برهان بياوريد، مى گويند: منافق شده اند، و اگر از آنها اطاعت كنند، مى گويند: از خداوند، نافرمانى كرده اند. نابودند اين نادانان؛ چرا كه نمى دانند و ناآگاهان از آنچه [از كتاب خدا] تلاوت مى كنند، به سبب اين كه به زبان، كتاب خدا را تصديق مى كنند؛ امّا با تحريف آن، آن را تكذيب مى كنند و اين عمل خود را زشت هم نمى دانند. اينان، شبيه همان احبار و راهبان اند، پيشاهنگان در هوس اند و مهترانِ وادى هلاكت.

گروه ديگرى از آنان نيز هستند كه بر سر دو راهى گم راهى و هدايت نشسته اند و ره يافتگان را از گم راهان باز نمى شناسند. مى گويند: مردم [در عهد پيامبر صلى الله عليه و آله] با چنين چيزى (اختلاف و چند دستگى امّت در امر دين) آشنايى نداشتند و نمى دانستند [اختلاف] يعنى چه. راست هم مى گويند؛ [چون] زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنان (امّت عصر خود) را ترك كرد و رفت، شريعتى آشكار برايشان باقى گذاشت كه شب و روزش از هم متمايز بود؛ [چرا كه] نه بدعتى در ميان ايشان آشكار شده بود و نه سنّتى در بينشان تغيير يافته بود و نه با هم مخالفتى داشتند و نه اختلافى؛ امّا هنگامى كه ظلمت گناهان مردم، آنان را فرو پوشاند، دو امام [و رهبر] به وجود آمد: يكى دعوتگر به سوى خداى ـ تبارك و تعالى ـ و ديگر، دعوتگر به سوى آتش دوزخ. در اين هنگام، شيطان به سخن آمد و صدايش را از زبان دوستان خود، بلند كرد و شمار سواران و پيادگانش فزونى گرفت و در مال و فرزند هر كس كه او را شريك خود ساخت، شريك گشت و از اين رو [آن كس] بدعت ها را به كار گرفت و كتاب و سنّت را فرو گذاشت. [از طرف ديگر، ] دوستان خدا زبان به حجّت و برهان گشودند و به كتاب و حكمت (عقل) چنگ در زدند. از همان روز، پيروان حق و پيروان باطل از هم جدا شدند و ره يافتگان از هميارى دست شستند و در مدد رساندن به حق سستى ورزيدند؛ امّا گم راهان به يارى يكديگر برخاستند، تا جايى كه جماعت، با فلانى و امثال او شد. بنا بر اين، اين گروه را نيك بشناس.

گروه ديگرى هم هستند كه مردمانى نجيب و بزرگوارند. آنها را با ديده خِرد بنگر و از آنان جدا مشو تا اين كه به اهل خود (بهشتيان و سعادتمندان) بپيوندى؛ زيرا «زيانكاران، در حقيقت، كسانى هستند كه به خود و كسانشان در روز قيامت، زيان رساندند. بدانيد اين، همان زيان آشكار است»».

7 / 4: جَوامِعُ وَصاياهُم

7 / 4: سفارش هاى جامع اهل بيت عليهم السّلام

806. الكافي عن عبد الرّحمن بن الحجّاج: بَعثَ إلَيَّ أبُو الحَسَنِ موسى عليه السلام بِوَصِيَّةِ أميرِالمُؤمِنينَ عليه السلام وهِيَ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ

هذا ما أوصى بِهِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ، أوصى أنَّهُ يَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، أَرْسَلَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ، صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ، ثُمَّ إنَّ صَلاتي ونُسُكي ومَحيايَ ومَماتي للّهِِ رَبِّ العالَمينَ لا شَريكَ لَهُ وبِذلِكَ اُمِرتُ وأنَا مِنَ المُسلِمينَ.

ثُمَّ إنّي اُوصيكَ يا حَسَنُ وجَميعَ أهلِ بَيتي ووُلدي ومَن بَلَغَهُ كِتابي بِتَقوَى اللّهِ رَبِّكُم، ولا تَموتُنَّ إلّا وأنتُم مُسلِمونَ، وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَميعا ولا تَفَرَّقوا، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: صَلاحُ ذاتِ البَينِ أفضَلُ مِن عامَّةِ الصَّلاةِ وَالصِّيامِ، و إنَّ المُبيرَةَ [۳۴۱] الحالِقَةَ [۳۴۲] لِلدّينِ فَسادُ ذاتِ البَينِ، ولاقُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ، اُنظُروا ذَوي أرحامِكُم فَصِلوهُم يُهَوِّنِ اللّهُ عَلَيكُمُ الحِسابَ.

اللّهَ اللّهَ فِي الأَيتامِ، فَلا تُغِبّوا أفواهَهُم ولا يَضيعوا بِحَضرَتِكُم، فَقَد سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: مَن عالَ يَتيًما حَتّى يَستَغنِيَ أوجَبَ اللّهُ عز و جل لَهُ بِذلِكَ الجَنَّةَ، كَما أوجَبَ لِاكِلِ مالِ اليَتيمِ النّارَ.

اللّهَ اللّهَ فِي القُرآنِ، فَلا يَسبِقكُم إلَى العَمَلِ بِهِ أحَدٌ غَيرُكُم.

اللّهَ اللّهَ في جيرانِكُم، فَإِنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أوصى بِهِم، وما زالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يوصي بِهِم حَتّى ظَنَنّا أنَّهُ سَيُوَرِّثُهُم.

اللّهَ اللّهَ في بَيتِ رَبِّكُم، فَلا يَخلُ مِنكُم ما بَقيتُم، فَإِنَّهُ إن تُرِكَ لَم تُناظَروا، وأدنى ما يَرجِعُ بِهِ مَن أمَّهُ أن يُغفَرَ لَهُ ما سَلَفَ.

اللّهَ اللّهَ فِي الصَّلاةِ، فَإِنَّها خَيرُ العَمَلِ، إنَّها عَمودُ دينِكُم.

اللّهَ اللّهَ فِي الزَّكاةِ، فَإِنَّها تُطفِئُ غَضَبَ رَبِّكُم.

اللّهَ اللّهَ في شَهرِ رَمَضانَ، فَإِنَّ صِيامَهُ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ.

اللّهَ اللّهَ فِي الفُقَراءِ وَالمَساكينِ، فَشارِكوهُم في مَعايِشِكُم.

اللّهَ اللّهَ فِي الجِهادِ بِأَموالِكُم وأنفُسِكُم وألسِنَتِكُم، فَإِنّما يُجاهِدُ رَجُلانِ: إمامُ هُدىً، أو مُطيعٌ لَهُ مُقتَدٍ بِهُداهُ.

اللّهَ اللّهَ في ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكُم، فَلا يُظلَمُنَّ بِحَضرَتِكُم وبَينَ ظَهرانَيكُم وأنتُم تَقدِرونَ عَلَى الدَّفعِ عَنهُم.

اللّهَ اللّهَ في أصحابِ نَبِيِّكُمُ الَّذينَ لَم يُحدِثوا حَدَثا ولَم يُؤوُا مُحدِثا، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أوصى بِهِم، ولَعَنَ المُحدِثَ مِنهُم ومِن غَيرِهِم وَالمُؤوِيَ لِلمُحدِثِ.

اللّهَ اللّهَ فِي النِّساءِ وفيما مَلَكَت أيمانُكُم، فَإِنَّ آخِرَ ماتَكَلَّمَ بِهِ نَبِيُّكُم عليه السلام أن قالَ: اُوصيكُم بِالضَّعيفَينِ: النِّساءِ وما مَلَكَت أيمانُكُم.

الصَّلاةَ الصَّلاةَ الصَّلاةَ، لا تَخافوا فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ، يَكفِكُمُ اللّهُ مَن آذاكُم وبَغى عَلَيكُم، قولوا لِلنّاسِ حُسنا كَما أمَرَكُمُ اللّهُ عز و جل، ولا تَترُكُوا الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ فَيُوَلِّيَ اللّهُ أمرَكُم شِرارَكُم، ثُمَّ تَدعونَ فَلا يُستَجابُ لَكُم عَلَيهِم.

وعَلَيكُم يا بُنَيَّ بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ وَالتَّبارِّ، وإيّاكُم وَالتَّقاطُعَ وَالتَّدابُرَ وَالتَّفَرُّقَ، وتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ولاتَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ، وَاتَّقُوا اللّهَ إنَّ اللّهَ شَديدُ العِقابِ، حَفِظَكُمُ اللّهُ مِن أهلِ بَيتٍ، وحَفِظَ فيكُم نَبِيَّكُم، أستَودِعُكُمُ اللّهَ وأقرَأُ عَلَيكُمُ السَّلامَ ورَحمَةَ اللّهِ وبَرَكاتِهِ. [۳۴۳]

806. الكافى ـ به نقل از عبد الرحمان بن حجّاج ـ: امام كاظم عليه السلام وصيّت امير مؤمنان عليه السلام را براى من فرستاد و آن، بدين شرح است: «به نام خداوند بخشاينده مهربان. اين است آنچه على بن ابى طالب بدان سفارش مى كند: گواهى مى دهد كه معبودى جز خداى يگانه بى انباز نيست و محمّد، بنده و فرستاده اوست. او را «با هدايت و دين حق فرستاد تا بر همه اديان، چيره اش گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند». درود خدا بر او و خاندانش باد! سپس نماز و عبادت و زندگى و مرگم همه براى خداوند است كه پروردگار جهانيان است و او انبازى ندارد. بدين كار، فرمان يافته ام و من از تسليم شدگان [در برابر فرمان او] هستم.

امّا بعد، من تو را ـ اى حسن ـ و همه اعضاى خانواده ام و فرزندانم را و هر كسى را كه نوشته ام به او مى رسد، به پروا داشتن از پروردگارتان، اللّه، سفارش مى كنم و به اين كه جز در حالت مسلمانى [و تسليم فرمان خدا بودن] از دنيا نرويد و همگى به ريسمان خدا چنگ در زنيد و پراكنده نشويد؛ زيرا شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: آشتى [و سازگارى]، از بيشتر نمازها و روزه ها برتر است. و راستى كه آنچه دين را نابود و ريشه كن مى كند، همان اختلاف [و ناسازگارى] است و نيرويى جز از سوى خداوند والا و بزرگ نيست. به خويشاوندان خود، توجّه كنيد و به آنان رسيدگى نماييد تا خداوند در كار حسابرسى، بر شما آسان گيرد.

خدا را، خدا را در حقّ يتيمان! مبادا خوراك آنان را دير به دير رسانيد و در برابر ديدگان شما تباه شوند؛ زيرا شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: هر كس يتيمى را سرپرستى كند تا اين كه بى نياز شود، خداوند عز و جل به سبب اين كار، بهشت را بر او واجب مى سازد، همان گونه كه براى خوردن مال يتيم، دوزخ را واجب فرموده است.

خدا را، خدا را در باره قرآن! مبادا در عمل به آن، ديگران بر شما سبقت جويند.

خدا را، خدا را در حقّ همسايگانتان؛ چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله در باره آنان سفارش كرده است! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيوسته در حقّ آنها سفارش مى كرد، تا جايى كه گمان برديم براى آنان ميراث قرار مى دهد.

خدا را، خدا را در باره خانه پروردگارتان! تا زنده ايد، آن را از وجود خود، خالى مگذاريد؛ زيرا اگر رها شود، مهلت داده نخواهيد شد [و به زودى، انتقام و عذاب الهى بر شما فرود خواهد آمد] و كمترين دستاوردِ كسى كه آهنگ زيارت آن مى كند، اين است كه گناهان گذشته او آمرزيده مى شوند.

خدا را، خدا را در باره نماز؛ زيرا بهترين عمل است و ستونِ دينِ شماست.

خدا را، خدا را در باره زكات؛ زيرا خشم پروردگارتان را فرو مى نشاند.

خدا را، خدا را در باره ماه رمضان؛ زيرا روزه، آن محافظى در برابر آتش است.

خدا را، خدا را در باره حقّ درويشان و مستمندان! پس آنان را در زندگى خود شريك گردانيد.

خدا را، خدا را در باره جهاد كردن با مال و جان و زبان خود؛ زيرا در حقيقت، دو كس جهاد مى كنند: پيشواى هدايت يا كسى كه از او فرمان بَرَد و از رهبرى او پيروى كند.

خدا را، خدا را در باره فرزندان پيامبرتان! مبادا با حضور شما و در ميان شما ستمى ببينند، در حالى كه مى توانيد از آنان دفاع كنيد.

خدا را، خدا را در باره آن دسته از ياران پيامبرتان كه بدعتى ننهادند و بدعت گذارى را پناه ندادند؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حقّ آنان سفارش فرمود و بدعت گذار از آنها و جز آنها را و نيز پناه دهنده بدعت گذار را لعنت كرد.

خدا را، خدا را در باره زنان و مملوكانتان؛ زيرا آخرين سخن پيامبرتان اين بود كه فرمود: شما را در حقّ دو موجودِ ناتوان، سفارش مى كنم: زنان و مملوكانتان.

نماز، نماز، نماز! در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى مهراسيد تا [در نتيجه] خداوند، شما را از شرّ هر آن كه آزارتان مى دهد و بر شما ستم مى كند، نگه دارد. با مردم، همان گونه كه خداوند عز و جل فرمانتان داده است، نيكو سخن بگوييد و امر به معروف و نهى از منكر را فرو مگذاريد كه [اگر چنين كنيد، ] خداوند، بَدان شما را زمامدار امور شما مى گرداند و آن گاه هر چه در حقّ آنان نفرين كنيد، مستجاب نمى شود.

اى فرزندان من! بر شما باد كه به يكديگر بپيونديد و به يكديگر بذل و بخشش كنيد و نسبت به هم نيكى روا داريد و از قطع رابطه و پشت كردن به همديگر و پراكندگى بپرهيزيد. در راه نيكى و پرهيزگارى، هميارى كنيد و در كار گناه و ستم، همكارى نكنيد. از خدا بترسيد، كه كيفر خدا سخت است. خداوند، شما خانواده را حفظ كند و [حرمت] پيامبرتان را در ميان شما نگه دارد! شما را به خدا مى سپارم و بدرود مى گويم و رحمت و بركات خدا را برايتان خواهانم».

807. الإمام الباقر عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِجابِرِ بنِ يَزيدَ الجُعفِيِّ ـ: اِعلَم بِأَنَّكَ لا تَكونُ لَنا وَلِيّا حَتّى لَوِ اجتَمَعَ عَلَيكَ أهلُ مِصرِكَ وقالوا: «إنَّكَ رَجُلُ سَوءٍ» لَم يَحزُنكَ ذلِكَ، ولَو قالوا: «إنَّك رَجُلٌ صالِحٌ» لَم يَسُرَّكَ ذلِكَ، ولكِنِ اعرِض نَفسَكَ عَلى كِتابِ اللّهِ، فَإِن كُنتَ سالِكا سَبيلَهُ، زاهِدا في تَزهيدِهِ، راغِبا في تَرغيبِهِ، خائِفا مِن تَخويفِهِ فَاثبُت وأبشِر، فَإِنَّهُ لا يَضُرُّكَ ما قيلَ فيكَ، وإن كُنتَ مُبائِنا لِلقُرآنِ فَماذَا الَّذي يَغُرُّكَ مِن نَفسِكَ؟! [۳۴۴]

807. امام باقر عليه السلام ـ در سفارش خود به جابر بن يزيد جعفى ـ: بِدان كه تو دوستدار ما نخواهى بود، مگر آن گاه كه اگر همه همشهريانت عليه تو هم داستان شوند و [يك زبان] بگويند: «تو آدم بدى هستى»، اين اندوهگينت نسازد و اگر بگويند: «تو آدم خوبى هستى»، اين [نيز] شادمانت نكند؛ بلكه خود را با كتاب خدا بسنج. اگر ديدى پوينده راه آنان هستى و از آنچه قرآن به اِعراض از آن فرا خوانده، روى گردانى و به آنچه ترغيب كرده، راغبى و از آنچه بيم داده است، بيمناكى، پس ثابت قدم باش و مژده ات باد كه آنچه در باره تو گفته مى شود، زيانت نمى رساند؛ امّا اگر ديدى از قرآن جدايى، پس چرا بايد خود را بفريبى؟!

808. عنه عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِبَعضِ شيعَتِهِ ـ: يا مَعشَرَ شيعَتِنا؛ اِسمَعوا وَافهَموا وَصايانا وعَهدَنا إلى أولِيائِنَا، اُصدُقوا في قَولِكُم، وبَرّوا في أيمانِكُم لِأَولِيائِكُم وأعدائِكُم، وتَواسَوا بِأَموالِكُم، وتَحابّوا بِقُلوبِكُم، وتَصَدَّقوا عَلى فُقَرائِكُم، وَاجتَمِعوا عَلى أمرِكُم، ولا تُدخِلوا غِشّا ولا خِيانَةً عَلى أحَدٍ، ولا تَشُكّوا بَعدَ اليَقينِ، ولا تَرجِعوا بَعدَ الإِقدامِ جُبنا، ولا يُوَلِّ أحَدٌ مِنكُم أهلَ مَوَدَّتِهِ قَفاهُ، ولا تَكونَنَّ شَهوَتُكُم في مَوَدَّةِ غَيرِكُم، ولا مَوَدَّتُكُم فيما سِواكُم، ولا عَمَلُكُم لِغَيرِ رَبِّكُم، ولا إيمانُكُم وقَصدُكُم لِغَيرِ نَبِيِّكُم، وَاستَعينوا بِاللّهِ وَاصبِروا، «إِنَّ الأَْرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» [۳۴۵]، وإنَّ الأَرضَ للّهِِ يورِثُها عِبادَهُ الصّالِحينَ.

ـ ثُمَّ قالَ عليه السلام ـ: إنَّ أولِياءَ اللّهِ وأولِياءَ رَسولِهِ مِن شيعَتِنا: مَن إذا قالَ صَدَقَ، وإذا وَعَدَ وفى، وإذَا ائتُمِنَ أدّى، وإذا حُمِّلَ فِي الحَقِّ احتَمَلَ، وإذا سُئِلَ الواجِبَ أعطى، وإذا اُمِرَ بِالحَقِّ فَعَلَ. شيعَتُنا مَن لا يَعدو عِلمَهُ سَمعُهُ [۳۴۶]، شيعَتُنا مَن لا يَمدَحُ لَنا مُعَيِّبا، ولا يُواصِلُ لَنا مُبغِضا، ولا يُجالِسُ لَنا قالِيا، إن لَقِيَ مُؤمِنا أكرَمَهُ، وإن لَقِيَ جاهِلاً هَجَرَهُ. شيعَتُنا مَن لا يَهِرُّ هَريرَ الكَلبِ، ولا يَطمَعُ طَمَعَ الغُرابِ، ولا يَسأَلُ أحَدا إلّا مِن إخوانِهِ وإن ماتَ جوعا. شيعَتُنا مَن قالَ بِقَولِنا وفارَقَ أحِبَّتَهُ فينا، وأدنَى البُعَداءَ في حُبِّنا، وأبعَدَ القُرَباءَ في بُغضِنا. [۳۴۷]

808. امام باقر عليه السلام ـ در سفارش به برخى شيعيان خود ـ: اى گروه شيعيان ما! توصيه ها و سفارش ما به دوستانمان را بشنويد و نيك در يابيد: راست گفتار باشيد، به سوگندتان با دوستان و دشمنانتان وفادار باشيد، با اموالتان به مدد يكديگر بشتابيد، قلباً يكديگر را دوست بداريد، به درويشانتان صدقه دهيد، در كار خود، متّحد باشيد، به هيچ كس، دغل و خيانتى روا مداريد، بعد از يقين [در عقيده به حقّانيت ما]، دچار شك و ترديد نشويد، پس از پيشروى، از ترس، گام وا پس ننهيد، هيچ يك از شما به دوستدار خود پشت نكند، زنهار كه به دوستى با غير خود، ميل كنيد و، به اغيار، دست مودّت ندهيد و كارتان جز براى پروردگارتان نباشد و ايمان و عقيده تان به كسى جز پيامبرتان نباشد و از خدا يارى طلبيد و شكيبا باشيد كه «زمين، از آنِ خداست و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد، به ارث مى دهد و فرجام [نيك]، از آنِ پرهيزگاران است». زمين، از آنِ خداوند است و او آن را به بندگان شايسته اش به ارث مى دهد.

از شيعيان ما، آن كسى دوستدار خدا و دوستدار پيامبر اوست كه هر گاه سخن گويد، راست گويد و هر گاه وعده اى دهد، بدان وفا كند و هر گاه امانتى بدو سپرده شود، آن را برگرداند و هر گاه در راه حق بارى بر دوش او نهند، آن را به دوش كشد و هر گاه حقّ واجبى از او خواسته شود، عطا كند و هر گاه به كار حقّى فرمان داده شود، انجامش دهد.

شيعه ما، كسى است كه علم او از گوشش فراتر نرود (اسرار ما را كه مى شنود، حفظ كند). شيعه ما، كسى است كه عيبجوى ما را مدح نمى گويد و با كسى كه به ما بغض مى ورزد، پيوند بر قرار نمى سازد و با كينه جوى ما هم نشينى نمى كند، و اگر به مؤمنى برسد، به او احترام مى گذارد و اگر به نادانى برخورَد، از او دورى مى كند.

شيعه ما، كسى است كه [از سختى ها و گرفتارى ها] چونان سگ زوزه نمى كشد و مانند كلاغ، طمّاع نيست و به سوى هيچ كس جز برادران خود، دست نياز، دراز نمى كند، حتّى اگر از گرسنگى بميرد.

شيعه ما، كسى است كه به عقيده ما معتقد است و به خاطر ما دوستان خود را ترك مى گويد و كسانى را كه با او بيگانه اند، امّا دوستدار مايند، به خود نزديك مى كند و نزديكان خود را كه با ما دشمن اند، از خود دور مى گرداند.

809. الكافي عن عبد اللّه بن بكير عَن رَجُلٍ عَن أبي جَعفَرٍ عليه السلام قال: دَخَلنا عَلَيهِ عليه السلام جَماعةً، فَقُلنا: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، إنّا نُريدُ العِراقَ فأَوصِنا.

فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: لِيُقَوِّ شَديدُكُم ضَعيفَكُم، وَليَعُد غَنِيُّكُم عَلى فَقيرِكُم، ولا تَبُثُّوا سِرَّنا ولا تُذيعوا أمرَنا، وإذا جاءَكُم عَنّا حَديثٌ فَوَجَدتُم عَلَيهِ شاهِدا أو شاهِدَينِ مِن كِتابِ اللّهِ فَخُذوا بِهِ وإلّا فَقِفوا عِندَهُ، ثُمَّ رُدّوهُ إلَينا حَتّى يَستَبينَ لَكُم.… [۳۴۸]

809. الكافى ـ به نقل از عبد اللّه بن بكير، از مردى ـ: ما دسته جمعى به خدمت امام باقر عليه السلام رسيديم و گفتيم: اى پسر پيامبر خدا! ما عازم عراق هستيم. به سفارشى بفرما.

امام باقر عليه السلام فرمود: «تواناى شما به ناتوانتان يارى رساند و توانگر شما به تهى دستتان كمك كند. راز ما را فاش نكنيد و امر [امامتِ] ما را بر ملا نسازيد و هر گاه حديثى از ما به شما رسيد، اگر يك يا دو گواه از كتاب خدا برايش پيدا كرديد، آن را بپذيريد، و گرنه نسبت به آن درنگ كنيد و بعداً آن را به ما ارجاع دهيد تا [حقيقت] برايتان روشن شود».

810. المحاسن عن الخطّاب الكوفي ومصعب بن عبد اللّه الكوفي: دَخَلَ سَديرٌ الصَّيرَفِيُّ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وعِندَهُ جَماعَةٌ مِن أصحابِهِ، فَقالَ لَهُ: يا سَديرُ، لا تَزالُ شيعَتُنا مَرعِيّينَ مَحفوظينَ مَستورينَ مَعصومينَ ما أحسَنُوا النَّظَرَ لِأَنفُسِهِم فيما بَينَهُم وبَينَ خالِقِهِم، وصَحَّت نِيّاتُهُم لِأَئِمَّتِهِم، وبَرّوا إخوانَهُم، فَعَطَفوا عَلى ضَعيفِهِم، وتَصَدَّقوا عَلى ذَوِيالفاقَةِ مِنهُم، إنّا لا نَأمُرُ بِظُلمٍ، ولكِنّا نَأمُرُكُم بِالوَرَعِ الوَرَعِ الوَرَعِ، وَالمُواساةِ المُواساةِ لِاءِخوانِكُم، فَإِنَّ أولِياءَ اللّهِ لَم يَزالوا مُستَضعَفينَ قَليلينَ مُنذُ خَلَقَ اللّهُ آدَمَ عليه السلام. [۳۴۹]

810. المحاسن ـ به نقل از خطّاب كوفى و مصعب بن عبد اللّه كوفى ـ: سديرِ صيرفى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد، در حالى كه گروهى از ياران ايشان در محضر ايشان بودند. امام عليه السلام به سدير فرمود: «اى سدير! شيعيان ما همواره [از جانب خداوند]، تحت مراقبت، محفوظ، در پناه و مصون خواهند بود، به شرط آن كه كاملاً مراقب رابطه خود با آفريدگارشان باشند، نيّتشان در باره امامانشان درست باشد، به برادرانشان نيكى كنند، با ناتوانان خود، مهربان باشند و به نيازمندانشان كمك رسانند. ما هرگز به ستم كردن دستور نمى دهيم؛ بلكه ما شما را به پارسايى، فرمان مى دهيم، پارسايى، پارسايى و [نيز] به همدردى، همدردى با برادرانتان؛ زيرا از زمانى كه خداوند، آدم عليه السلام را آفريد، دوستان خدا پيوسته ضعيف نگه داشته شده و در اقليت به سر برده اند».

811. الإمام الصادق عليه السلام ـ في رِسالَةٍ كَتَبَها إلى أصحابِهِ وأمَرَهُم بِمُدارَسَتِها وَالنَّظَرِ فيها وتَعاهُدِها وَالعَمَلِ بِها، فَكانوا يَضَعونَها في مَساجِدِ بُيوتِهِم، فَإِذا فَرَغوا مِنَ الصَّلاةِ نَظَروا فيها ـ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ

أمّا بَعدُ، فَاسأَلوا رَبَّكُمُ العافِيَةَ، وعَلَيكُم بِالدَّعَةِ وَالوَقارِ وَالسَّكينَةِ، وعَلَيكُم بِالحَياءِ وَالتَّنَزُّهِ عَمّا تَنَزَّهَ عَنهُ الصّالِحونَ قَبلَكُم... وإيّاكُم أن تَزلِقوا ألسِنَتَكُم بِقَولِ الزّورِ وَالبُهتانِ وَالإِثمِ وَالعُدوانِ، فَإِنَّكُم إن كَفَفتُم ألسِنَتَكُم عَمّا يَكرَهُهُ اللّهُ مِمّا نَهاكُم عَنهُ كانَ خَيرا لَكُم عِندَ رَبِّكُم مِن أن تَزلِقوا ألسِنَتَكُم بِهِ، فَإِنَّ زَلقَ اللِّسانِ فيما يَكرَهُ اللّهُ وما (يَ)نهى عَنهُ مَرداةٌ لِلعَبدِ عِندَ اللّهِ ومَقتٌ مِنَ اللّهِ وصَمٌّ وعَمىً وبَكَمٌ يورِثُهُ اللّهُ إيّاهُ يَومَ القِيامَةِ فَتَصيروا كَما قالَ اللّهُ: «صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ» [۳۵۰] يَعني لا يَنطِقون «وَ لَا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ» [۳۵۱].

وإيّاكُم وما نَهاكُمُ اللّهُ عَنهُ أن تَركَبوهُ، وعَلَيكُم بِالصَّمتِ إلّا فيما يَنفَعُكُمُ اللّهُ بِهِ مِن أمرِ آخِرَتِكُم ويَأجُرُكُم عَلَيهِ. وأكثِروا مِنَ التَّهليلِ وَالتَّقديسِ وَالتَّسبيحِ وَالثَّناءِ عَلَى اللّهِ، وَالتَّضَرُّعِ إلَيهِ، وَالرَّغبَةِ فيما عِندَهُ مِنَ الخَيرِ الَّذي لا يَقدِرُ قَدرَهُ ولا يَبلُغُ كُنهَهُ أحَدٌ، فَاشغَلوا ألسِنَتَكُم بِذلِكَ عَمّا نَهَى اللّهُ عَنهُ مِن أقاويلِ الباطِلِ الَّتي تُعقِبُ أهلَها خُلودا فِي النّارِ، مَن ماتَ عَلَيها ولَم يَتُب إلَى اللّهِ ولَم يَنزِع عَنها.

وعَلَيكُم بِالدُّعاءِ فَإِنَّ المُسلِمينَ لَم يُدرِكوا نَجاحَ الحَوائِجِ عِندَ رَبِّهِم بِأَفضَلَ مِنَ الدُّعاءِ وَالرَّغبَةِ إلَيهِ وَالتَّضَرُّعِ إلَى اللّهِ وَالمَسأَلَةِ لَهُ، فَارغَبوا فيما رَغَّبَكُمُ اللّهُ فيهِ، وأجيبُوا اللّهَ إلى ما دَعاكُم إلَيهِ لِتُفلِحوا وتَنجوا مِن عَذابِ اللّهِ، وإيّاكُم أن تَشرَهَ أنفُسُكُم إلى شَيءٍ مِمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيكُم، فَإِنَّهُ مَنِ انتَهَكَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ هاهُنا فِي الدُّنيا حالَ اللّهُ بَينَهُ وبَينَ الجَنَّةِ ونَعيمِها ولَذَّتِها وكَرامَتِها القائِمَةِ الدّائِمَةِ لِأَهلِ الجَنَّةِ أبَدَ الآبِدينَ.

وَاعلَموا أنَّهُ بِئسَ الحَظُّ الخَطَرُ لِمَن خاطَرَ اللّهَ بِتَركِ طاعَةِ اللّهِ ورُكوبِ مَعصِيَتِهِ، فَاختارَ أن يَنتَهِكَ مَحارِمَ اللّهِ في لَذّاتِ دُنيا مُنقَطِعَةٍ زائِلَةٍ عَن أهلِها، عَلى خُلودِ نَعيمٍ فِي الجَنَّةِ ولَذَّاتِها وكَرامَةِ أهلِها، وَيلٌ لِاُولئِكَ! ما أخيَبَ حَظَّهُم وأخسَرَ كَرَّتَهُم وأسوَأَ حالَهُم عِندَ رَبِّهِم يَومَ القِيامَةِ! اِستَجيرُوا اللّهَ أن يُجيرَكُم في مِثالِهم أبَدا وأن يَبتَلِيَكُم بِمَا ابتَلاهُم بِهِ، ولا قُوَّةَ لَنا ولَكُم إلّا بِهِ...

أكثِروا مِن أن تَدعُوا اللّهَ فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ مِن عِبادِهِ المُؤمِنينَ أن يَدعوهُ، وقَد وَعَدَ اللّهُ عِبادَهُ المُؤمِنينَ بِالاِستِجابَةِ، وَاللّهُ مُصَيِّرُ دُعاءَ المُؤمِنينَ يَومَ القِيامَةِ لَهُم عَمَلاً يَزيدُهُم بِهِ فِي الجَنَّةِ، فَأَكثِروا ذِكرَ اللّهِ مَا استَطَعتُم في كُلِّ ساعَةٍ مِن ساعاتِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ، فَإِنَّ اللّهَ أمَرَ بِكَثرَةِ الذِّكرِ لَهُ، وَاللّهُ ذاكِرٌ لِمَن ذَكَرَهُ مِنَ المُؤمِنينَ. وَاعلَموا أنَّ اللّهَ لَم يَذكُرهُ أحَدٌ مِن عِبادِهِ المُؤمِنينَ إلّا ذَكَرَهُ بِخَيرٍ، فَأَعطُوا اللّهَ مِن أنفُسِكُمُ الاِجتِهادَ في طاعَتِهِ، فَإِنَّ اللّهَ لا يُدرَكُ شَيءٌ مِنَ الخَيرِ عِندَهُ إلّا بِطاعَتِهِ وَاجتِنابِ مَحارِمِهِ الَّتي حَرَّمَ اللّهُ في ظاهِرِ القُرآنِ وباطِنِهِ، فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى قالَ في كِتابِهِ وقَولُهُ الحَقُّ: «وَذَرُواْ ظَاهِرَ الْاءِثْمِ وَبَاطِنَهُ» [۳۵۲]. وَاعلَموا أنَّ ما أمَرَ اللّهُ بِهِ أن تَجتَنِبوهُ فَقَد حَرَّمَهُ. وَاتَّبِعوا آثارَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسُنَّتَهُ فَخُذوا بِها، ولا تَتَّبِعوا أهواءَكُم وآراءَكُم فَتَضِلّوا، فَإِنَّ أضَلَّ النّاسِ عِندَ اللّهِ مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ ورَأيَهُ بِغَيرِ هُدىً مِنَ اللّهِ. وأحسِنوا إلى أنفُسِكُم مَا استَطَعتُم، فَ «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» [۳۵۳]...

أيَّتُهَا العِصابَةُ الحافِظُ اللّهُ لَهُم أمرَهُم عَلَيكُم بِآثارِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسُنَّتِهِ وآثارِ الأَئِمَّةِ الهُداةِ مِن أهلِ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن بَعدِهِ وسُنَّتِهِم، فَإِنَّهُ مَن أخَذَ بِذلِكَ فَقَدِ اهتَدى ومَن تَرَكَ ذلِكَ ورَغِبَ عَنهُ ضَلَّ، لِأَنَّهُم هُمُ الَّذينَ أمَرَ اللّهُ بِطاعَتِهِم ووَلايَتِهِم، وقَد قالَ أبونا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: المُداوَمَةُ عَلَى العَمَلِ فِي اتِّباعِ الآثارِ وَالسُّنَنِ وإن قَلَّ أرضى للّهِِ وأنفَعُ عِندَهُ فِي العاقِبَةِ مِنَ الاِجتِهادِ فِي البِدَعِ وَاتِّباعِ الأَهواءِ. ألا إنَّ اتِّباعَ الأَهواءِ وَاتِّباعَ البِدَعِ بِغَيرِ هُدىً مِنَ اللّهِ ضَلالٌ، وكُلُّ ضَلالَةٍ بِدعَةٌ وكُلُّ بِدعَةٍ فِي النّارِ. ولَن يُنالَ شَيءٌ مِنَ الخَيرِ عِندَ اللّهِ إلّا بِطاعَتِهِ وَالصَّبرِ وَالرِّضا؛ لِأَنَّ الصَّبرَ وَالرِّضا مِن طاعَةِ اللّهِ.

وَاعلَموا أنَّهُ لَن يُؤمِنَ عَبدٌ مِن عَبيدِهِ حَتّى يَرضى عَنِ اللّهِ فيما صَنَعَ اللّهُ إلَيهِ وصَنَعَ بِهِ، عَلى ما أحَبَّ وكَرِهَ. ولَن يَصنَعَ اللّهُ بِمَن صَبَرَ ورَضِيَ عَنِ اللّهِ إلّا ما هُوَ أهلُهُ وهُوَ خَيرٌ لَهُ مِمّا أحَبَّ وكَرِهَ.

وعَلَيكُم بِالُمحافَظَةِ عَلَى الصَّلواتِ وَالصَّلاةِ الوُسطى، وقوموا للّهِِ قانِتينَ كَما أمَرَ اللّهُ بِهِ المُؤمِنينَ في كِتابِهِ مِن قَبلِكُم وإيّاكُم.

وعَلَيكُم بِحُبِّ المَساكينِ المُسلِمينَ، فَإِنَّهُ مَن حَقَّرَهُم وتَكَبَّرَ عَلَيهِم فَقَد زَلَّ عَن دينِ اللّهِ، وَاللّهُ لَهُ حاقِرٌ ماقِتٌ، وقَد قالَ أبونا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أمَرَني رَبّي بِحُبِّ المَساكينِ المُسلِمينَ مِنهُم. وَاعلَموا أنَّ مَن حَقَّرَ أحَدا مِنَ المُسلِمينَ ألقَى اللّهُ عَلَيهِ المَقتَ مِنهُ وَالَمحقَرَةَ حَتّى يَمقُتَهُ النّاسُ وَاللّهُ لَهُ أشدُّ مَقتا. فَاتَّقُوا اللّهَ في إخوانِكُمُ المُسلِمينَ المَساكينَ، فَإِنَّ لَهُم عَلَيكُم حَقّا أن تُحِبّوهُم، فَإِنَّ اللّهَ أمَرَ رَسولَهُ صلى الله عليه و آله بِحُبِّهِم، فَمَن لَم يُحِبَّ مَن أمَرَ اللّهُ بِحُبِّهِ فَقَد عَصَى اللّهَ ورَسولَهُ، ومَن عَصَى اللّهَ ورَسولَهُ وماتَ عَلى ذلِكَ ماتَ وهُوَ مِنَ الغاوينَ.

وإيّاكُم وَالعَظَمَةَ وَالكِبرَ؛ فَإِنَّ الكِبرَ رِداءُ اللّهِ عز و جل، فَمَن نازَعَ اللّهَ رِداءَهُ قَصَمَهُ اللّهُ وأَذلَّهُ يَومَ القِيامَةِ. وإيّاكُم أن يَبغِيَ بَعضُكُم عَلى بَعضٍ، فَإِنَّها لَيسَت مِن خِصالِ الصّالِحينَ، فَإِنَّهُ مَن بَغى صَيَّرَ اللّهُ بَغيَهُ عَلى نَفسِهِ وصارَت نُصرَةُ اللّهِ لِمَن بُغِيَ عَلَيهِ، ومَن نَصَرَهُ اللّهُ غَلَبَ وأصابَ الظَّفَرَ مِنَ اللّهِ. وإيّاكُم أن يَحسِدَ بَعضُكُم بَعضا؛ فَإِنَّ الكُفرَ أصلُهُ الحَسَدُ.

وإيّاكُم أن تُعينوا عَلى مُسلِمٍ مَظلومٍ فَيَدعُوَ اللّهَ عَلَيكُم ويُستَجابَ لَهُ فيكُم، فَإِنَّ أبانا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقولُ: إنَّ دَعوَةَ المُسلِمِ المُظلومِ مُستَجابَةٌ. وَليُعِن بَعضُكُم بَعضا، فَإِنَّ أبانا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقولُ: إنَّ مَعونَةَ المُسلِمِ خَيرٌ وأعظَمُ أجرا مِن صِيامِ شَهرٍ وَاعتِكافِهِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ.

وإيّاكُم وإعسارَ أحَدٍ مِن إخوانِكُمُ المُسلِمينَ أن تُعسِروهُ بِالشَّيءِ يَكونُ لَكُم قِبَلُهُ وهُوَ مُعسِرٌ، فَإِنَّ أبانا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقولُ: لَيسَ لِمُسلِمٍ أن يُعسِرَ مُسلِما، ومَن أنظَرَ مُعسِرا أظَلَّهُ اللّهُ بِظِلِّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلَّهُ...

وَاعلَموا أنَّ الإِسلامَ هُوَ التَّسليمُ، وَالتَّسليمَ هُوَ الإِسلامُ، فَمَن سَلَّمَ فَقَد أسلَمَ، ومَن لَم يُسَلِّم فَلا إسلامَ لَهُ، ومَن سَرَّهُ أن يُبلِغَ إلى نَفسِهِ فِي الإِحسانِ فَليُطِعِ اللّهَ، فَإِنَّهُ مَن أطاعَ اللّهَ فَقَد أبلَغَ إلى نَفسِهِ فِي الإِحسانِ.

وإيّاكُم ومَعاصِيَ اللّهِ أن تَركَبوها، فَإِنَّهُ مَنِ انتَهَكَ مَعاصِيَ اللّهِ فَرَكِبَها فَقَد أبلَغَ فِي الإِساءَةِ إلى نَفسِهِ. ولَيسَ بَينَ الإِحسانِ وَالإِساءَةِ مَنزِلَةٌ، فَلِأَهلِ الإِحسانِ عِندَ رَبِّهِمُ الجَنَّةُ، ولِأَهلِ الإِساءَةِ عِندَ رَبِّهِمُ النّارُ، فَاعمَلوا بِطاعَةِ اللّهِ وَاجتَنِبوا مَعاصِيَهُ.

وَاعلَموا أنَّهُ لَيسَ يُغني عَنكُم مِنَ اللّهِ أحَدٌ مِن خلَقِهِ شَيئا، لا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ولا نَبِيٌّ مُرسَلٌ ولا مَن دونَ ذلِكَ، فَمَن سَرَّهُ أن تَنفَعَهُ شَفاعَةُ الشّافِعينَ عِندَ اللّهِ فَليَطلُب إلَى اللّهِ أن يَرضى عَنهُ. وَاعلَموا أنَّ أحَدا مِن خَلقِ اللّهِ لَم يُصِب رِضَا اللّهِ إلّا بِطاعَتِهِ وطاعَةِ رَسولِهِ وطاعَةِ وُلاةِ أمرِهِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم، ومَعصِيَتُهُم مِن مَعصِيَةِ اللّهِ، ولَم يُنكِر لَهُم فَضلاً عَظُمَ أو صَغُرَ...

سَلُوا اللّهَ العافِيَةَ وَاطلُبوها إلَيهِ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ. صَبِّرُوا النَّفسَ عَلَى البَلاءِ فِي الدُّنيا، فَإِنّ تَتابُعَ البَلاءِ فيها وَالشِّدَّةَ في طاعَةِ اللّهِ ووَلايَتِهِ ووَلايَةِ مَن أمَرَ بِوَلايَتِهِ خَيرٌ عاقِبَةً عِندَ اللّهِ فِي الآخِرَةِ مِن مُلكِ الدُّنيا وإن طالَ تَتابُعُ نَعيمِها وزَهرَتِها وغَضارَةُ عَيشِها في مَعصِيَةِ اللّهِ ووَلايَةِ مَن نَهَى اللّهُ عَن وَلايَتِهِ وطاعَتِهِ، فَإِنَّ اللّهَ أمَرَ بِوَلايَةِ الأَئِمَّةِ الَّذينَ سَمّاهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ في قَولِهِ: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» [۳۵۴] وهُمُ الَّذينَ أمَرَ اللّهُ بِوَلايَتِهم وطاعَتِهِم...

وَاعلَموا أنَّ اللّهَ إذا أرادَ بِعَبدٍ خَيرا شَرَحَ صَدرَهُ لِلإِسلامِ، فَإِذا أعطاهُ ذلِكَ أنطَقَ لِسانَهُ بِالحَقِّ وعَقَدَ قَلبَهُ عَلَيهِ فَعَمِلَ بِهِ، فَإِذا جَمَعَ اللّهُ لَهُ ذلِكَ تَمّ لَهُ إسلامُهُ وكانَ عِندَ اللّهِ ـ إن ماتَ عَلى ذلِكَ الحالِ ـ مِنَ المُسلِمينَ حَقّا، وإذا لَم يُرِدِ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا وَكَلَهُ إلى نَفسِهِ وكانَ صَدرُهُ ضَيِّقا حَرَجا، فَإِن جَرى عَلى لِسانِهِ حَقٌّ لَم يَعقِد قَلبَهُ عَلَيهِ، وإذا لَم يَعقِد قَلبَهُ عَلَيهِ لَم يُعطِهِ اللّهُ العَمَلَ بِهِ، فَإِذَا اجتَمَعَ ذلِكَ عَلَيهِ حَتّى يَموتَ وهُوَ عَلى تِلكَ الحالِ كانَ عِندَ اللّهِ مِنَ المُنافِقينَ، وصارَ ما جَرى عَلى لِسانِهِ ـ مِنَ الحَقِّ الَّذي لَم يُعطِهِ اللّهُ أن يَعقِدَ قَلبَهُ عَلَيهِ ولَم يُعطِهِ العَمَلَ بِهِ ـ حُجَّةً عَلَيهِ يَومَ القِيامَةِ. فَاتَّقُوا اللّهَ وسَلوهُ أن يَشرَحَ صُدورَكُم لِلإِسلامِ، وأن يَجعَلَ ألسِنَتَكُم تَنطِقُ بِالحَقِّ حَتّى يَتَوَفّاكُم وأنتُم عَلى ذلِكَ، وأن يَجعَلَ مُنقَلَبَكُم مُنقَلَبَ الصّالِحينَ قَبلَكُم، ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ.

ومَن سَرَّهُ أن يَعلَمَ أنَّ اللّهَ يُحِبُّهُ فَليَعمَل بِطاعَةِ اللّهِ وليَتَّبِعنا، ألَم يَسمَع قَولَ اللّهِ عز و جللِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» [۳۵۵]؟ وَاللّهِ! لا يُطيعُ اللّهَ عَبدٌ أبَدا إلّا أدخَلَ اللّهُ عَلَيهِ في طاعَتِهِ اتِّباعَنا، ولا وَاللّهِ! لا يَتَّبِعُنا عَبدٌ أبَدا إلّا أحَبَّهُ اللّهُ، ولا وَاللّهِ! لا يَدَعُ أحَدٌ اِتِّباعَنا أبَدا إلّا أبغَضَنا، ولا وَاللّهِ! لا يُبغِضُنا أحَدٌ أبَدا إلّا عَصَى اللّهَ، وَمن ماتَ عاصِيا للّهِِ أخزاهُ اللّهُ وأكَبَّهُ عَلى وَجهِهِ فِي النّارِ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ. [۳۵۶]

811. امام صادق عليه السلام ـ در نامه اى كه به ياران خود نوشت و به آنان دستور داد كه پيوسته آن را مطالعه كنند و در آن بينديشند و از آن مراقبت به عمل آورند و به كارش بندند و آنها نيز اين نامه را در نمازخانه منازل خود مى گذاشتند و بعد از نماز، در آن تدبّر مى كردند ـ: به نام خداوند بخشنده مهربان. امّا پس از سپاس پروردگار، از پروردگارتان عافيت بطلبيد و آرام و باوَقار و سنگين باشيد. حيا را از دست ندهيد و از آنچه صُلحاى پيش از شما دورى كرده اند، دورى كنيد.… مبادا زبان هاى خود را به دروغ و بهتان و گناه و تجاوز بيالاييد، كه اگر زبان هاى خود را از آنچه خداوند، ناخوش مى دارد و شما را از آن نهى كرده است، نگه داريد، براى شما نزد پروردگارتان بهتر است از اين كه زبان هايتان را به آنها بيالاييد؛ زيرا آلودن زبان به آنچه خداوند، آن را ناخوش مى دارد و از آن نهى فرموده است، موجب هلاكت بنده نزد خدا و خشم خدا مى گردد و در روز قيامت، خداوند، او را كر و كور و لال مى گرداند و در نتيجه مصداق اين سخن خداوند مى گرديد كه: «كرند، لال اند، كورند. پس به راه نمى آيند»، يعنى: سخن نمى گويند «و به آنان رخصت داده نمى شود تا عذر [و بهانه] آورند».

مبادا مرتكب چيزهايى شويد كه خداوند، شما را از آنها نهى فرموده است. بر شما باد خاموشى، مگر در آنچه به آخرتتان مربوط مى شود و خداوند به واسطه آنها به شما سود مى رساند و اجر و پاداشتان مى دهد. تا مى توانيد، تهليل (لا إله إلّا اللّه) و تقديس و تسبيح و ثناى خدا بگوييد و به درگاه او زارى كنيد و به خوبى هايى كه در نزد اوست و هيچ كس نمى تواند اندازه و كنه آنها را معلوم سازد، رغبت نشان دهيد و با مشغول ساختن زبان خود به اين امور، آن را از سخنان باطل ـ كه خداوند از آنها نهى فرموده است و براى گويندگانش، اگر با چنين سخنانى از دنيا بروند و به درگاه خدا توبه نكنند و از آنها دست بر ندارند، جاودانگى در آتش خواهد بود ـ، باز داريد.

بر شما باد دعا كردن؛ زيرا مسلمانان با وسيله اى بهتر از دعا و التماس و زارى به درگاه خدا و خواهش از او، به خواست هاى خود از خداوند، دست نيافته اند. به آنچه خداوند، شما را بدانها ترغيب كرده است، رغبت نشان دهيد و به دعوت خدا در آنچه شما را بِدان فرا خوانده است، پاسخ دهيد تا رستگار شويد و از عذاب خدا برهيد. زنهار كه نفْس هاى شما آزمند چيزهايى گردد كه خداوند، آنها را بر شما حرام كرده است؛ چرا كه هر كس آنچه را خداوند در اين دنيا بر او حرام ساخته است، زير پا نهد، خداوند، او را از بهشت و نعمت ها و خوشى ها و كرامت هاى آن ـ كه تا ابد الدهر براى بهشتيان پايدار است ـ، محروم مى گرداند.

بدانيد كه بد بهره اى است بهره كسى كه با فرو گذاشتن طاعت خدا و ارتكاب معصيت او، در برابر خدا خطر مى كند و به خاطر لذّت هاى دنياى ناپايدار و گذرا، هتك حرمت هاى خدا را بر نعمت هاى جاويدان بهشت و لذّت هاى آن و كرامت بهشتيان، ترجيح دهد! واى بر اينان! وه كه چه ناكام اند و چه بازگشت زيانبارى دارند و در روز رستاخيز، چه حال بدى نزد پروردگارشان دارند! به خدا پناه بريد از اين كه شما را به حال و روز اينان در آورد وبه بلايى گرفتارتان كند كه آنها را گرفتار كرده است، كه ما و شما را نيرويى جز از سوى خدا نيست.…

خدا را بسيار بخوانيد؛ زيرا خداوند، دعاى بندگان مؤمن خود را دوست مى دارد و به بندگان مؤمنش وعده اجابت داده است. خداوند، دعاى مؤمنان را در روز قيامت به عملى تبديل مى كند كه به سبب آن در بهشت بر نعمت هايشان مى افزايد. تا مى توانيد در هر ساعت از ساعات شب و روز، خدا را فراوان ياد كنيد؛ زيرا خداوند دستور داده است كه او را بسيار ياد كنند و خدا به ياد مؤمنى است كه او را ياد مى كند. بدانيد كه هيچ يك از بندگان مؤمنِ خدا او را ياد نكرد، مگر اين كه خداوند از او به نيكى ياد كرد. پس در طاعت خدا كوشا باشيد؛ زيرا به كمترين چيز از خير و خوبى هايى كه نزد خداست، نتوان رسيد، مگر با طاعت او و دورى كردن از حرام هايش كه خداوند در ظاهر و باطن قرآن، آنها را حرام ساخته است. خداوند ـ تبارك و تعالى ـ در كتاب خود، فرموده و سخن او حق است كه: «گناه آشكار و پنهان را رها كنيد». بدانيد كه هر آنچه خداوند به اجتناب از آن فرمان داده، بى گمان، آن را حرام كرده است. از شيوه و سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيروى كنيد و آن را فراچنگ داريد و از خواهش دل و آراى خود، پيروى نكنيد، كه گم راه مى شويد؛ زيرا گم راه ترينِ مردم از نظر خدا، كسى است كه از دلخواه و رأى خويش پيروى كند، بى آن كه ره نمودى از جانب خدا داشته باشد. تا مى توانيد به خودتان خوبى كنيد؛ چرا كه «اگر نيكى كنيد، به خويشتن نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد، به زيان خود كرده ايد».…

اى جماعتى كه خداوند، نگهبان امور شماست! بر شما باد پيروى از آثار و سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و پيروى از آثار و سنّت پيشوايان هدايتگر از خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله؛ زيرا هر كس به آنها تمسّك جويد، بى گمان، قدم در راه راست نهاده است و هر كس آنها را فرو گذارد و روى از آنها بر تابد، گمراه مى شود؛ چرا كه اينان، همان كسانى هستند كه خداوند به اطاعت و ولايتشان فرمان داده است. پدرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: «مداومت بر عمل، همراه با پيروى از آثار و سنّت ها، گرچه اندك باشد، خدا را خشنودتر مى سازد و در آخرت، سودمندتر است تا كوشش در عبادتى كه توأم با بدعت ها و پيروى از هوس ها باشد». بدانيد كه پيروى از هوس ها و تبعيت از بدعت ها و نداشتن ره نمودى از جانب خدا گم راهى است و هر گم راهى اى، بدعت است و هر بدعتى، در آتش جاى دارد. هرگز به چيزى از خوبى هايى كه نزد خداست، نتوان رسيد، مگر به واسطه طاعت او و شكيبايى و خرسندى؛ زيرا شكيبايى و خرسندى [نيز] در زمره طاعت از خداست.

بدانيد كه هرگز بنده اى از بندگان او (خدا) ايمان نياورده است، مگر اين كه در آنچه خدا با او مى كند، چه خوشايند او باشد يا ناخوشايندش، از خدا خرسند باشد، و خداوند براى كسى كه شكيبا و از او خرسند باشد، كارى خوشايند يا ناخوشايند پيش نمى آورد، مگر آنچه را كه شايسته و خير و صلاح اوست.

بر شما باد مواظبت بر نمازها و [بويژه] نماز ميانه [۳۵۷] و خاضعانه براى خدا به پا خيزيد كه خداوند در كتاب خود، مؤمنان پيش از شما و شما را به اين، فرمان داده است.

مسلمانان مستمند را دوست بداريد؛ زيرا هر كس آنان را تحقير كند و بر ايشان بزرگى فروشد، بى گمان، از دين خدا منحرف شده است و خداوند، او را تحقير مى كند و او را منفور مى دارد. پدرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: «پروردگارم مرا به دوست داشتن مسلمانان مستمند، فرمان داده است. بدانيد كه هر كس يكى از مسلمانان را حقير شمارد، خداوند، نفرت و تحقير خود را بر او مى افكند تا اين كه مردم از او كينه و نفرت به دل گيرند و البتّه كينه و نفرت خدا سخت تر است. در باره برادران مسلمان مستمند خود، از خدا بترسيد؛ زيرا آنان اين حق را بر گردن شما دارند كه دوستشان بداريد». خداوند، پيامبر خود را به دوست داشتن ايشان فرمان داده است. بنا بر اين، هر كس كسى را كه خداوند به دوست داشتن او فرمان داده است، دوست ندارد، بى گمان، خدا و پيامبر او را نافرمانى كرده است و هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند و با اين نافرمانى از دنيا برود، در زمره گم راهان است.

از غرور و كبر بپرهيزيد؛ زيرا كبر، رداى خداوند عز و جل است و هر كه بر سر اين ردا با خدا كشمكش كند، خداوند، او را در هم مى شكند و روز قيامت، خوارش مى گرداند. زنهار از زورگويى و تعدّى به يكديگر، كه اين خصلت از خصلت هاى مردمان صالح نيست. هر كه تعدّى كند، خداوند، زورگويى او را به خودش بر مى گرداند و يارى خدا نصيب كسى مى شود كه به او زورگويى شده است و هر كه خدا يارى اش رساند، چيره مى گردد و از جانب خدا به پيروزى دست مى يابد. زنهار از حسد ورزيدن به يكديگر، كه كفر، ريشه اش حسادت است! زنهار از يارى رساندن بر ضدّ مسلمانى ستم ديده كه اگر نفرينتان كند، نفرينش در حقّ شما مستجاب مى شود! پدرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: «دعاى مسلمان ستمديده مستجاب مى شود». به يكديگر يارى رسانيد؛ زيرا پدرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: «يارى رساندن به مسلمان، از يك ماه روزه گرفتنِ همراه با اعتكاف در مسجد الحرام، بهتر و اجرش بيشتر است». مبادا بر هيچ كس از برادران مسلمان تنگ دست خود، در خصوص طلبى كه از او داريد و از عهده پرداختنش بر نمى آيد، فشار آوريد؛ زيرا پدرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: «مسلمان نبايد بر [در ستاندن طلب خود] مسلمان بدهكارِ تنگ دست سختگيرى كند و هر كس بدهكار تنگ دستى را مهلت دهد، خداوند، او را در آن روزى كه سايه اى جز سايه او نيست، در سايه اش پناه مى دهد...».

بدانيد كه اسلام، همان تسليم [در برابر خدا و پيامبر او و اولو الأمر و اطاعت از فرامين آنها] و تسليم، همان اسلام است. پس هر كه تسليم باشد، مسلمان است و هر كه تسليم نباشد، اسلامى ندارد. هر كه دوست دارد كه در نيكى كردن به خود بكوشد، بايد از خدا اطاعت كند؛ زيرا هر كه از خدا اطاعت كند، بى گمان، در نيكى كردن به خويش كوشيده است.

زنهار از اين كه مرتكب معاصى خدا شويد؛ زيرا هر كس با معاصى خدا، هتكِ حرمت كند و مرتكب آنها شود، هر آينه در بدى كردن به خويشتن كوشيده است و نيكى كردن و بدى كردن، حالت ميانه ندارند. پس نيكوكاران در نزد پروردگارشان، بهشت و بدكرداران در نزد پروردگارشان دوزخ دارند. پس طاعت خدا را به كار بنديد و از معاصى او دورى كنيد.

بدانيد كه هيچ يك از آفريدگان خدا، نه فرشته اى مقرّب و نه پيامبرى مرسل و نه جز اينها نمى توانند براى شما در پيشگاه خدا كارى بكنند. پس هر كس دوست دارد كه شفاعت شفاعت كنندگانِ نزد خدا، او را سود بخشد، از خدا بخواهد كه از او خشنود گردد. بدانيد هيچ يك از آفريده هاى خدا به خشنودى او دست نيافت، مگر به اطاعت از خدا و اطاعت از پيامبر او و اطاعت از اولو الأمر از خاندان محمّد ـ كه درودهاى خدا بر آنان باد ـ، و نافرمانى از آنان را نافرمانى از خدا بداند و فضايل آنان را از كوچك و بزرگ، انكار نكند.

از خدا عافيت طلب كنيد و آن را با التماس از او بخواهيد و هيچ نيرو و توانى نيست، مگر از سوى خدا. نفْس را بر [تحمّل] بلا [و آزمايش هاى الهى] در دنيا شكيبا سازيد؛ زيرا كه بلاهاى پياپى در دنيا و سختى چشيدن در راه طاعت خدا و ولايت او و ولايت كسانى كه خداوند به [پذيرش] ولايتشان فرمان داده است، فرجامش نزد خداوند در آخرت، بهتر از مُلك دنيايى است كه نعمت ها و لذّت ها و خرّمىِ عيش آن براى روزگارى دراز استمرار يابد؛ امّا در راه معصيت خدا و در ولايت آن كسى باشد كه خداوند از ولايت و فرمانبرى اش نهى فرموده است. خداوند به [پذيرش] ولايت پيشوايانى فرمان داده كه در كتاب خود به آنها اشاره كرده و فرموده است: «و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما رهبرى مى كردند». اينان، همان كسانى هستند كه خداوند به ولايت آنان و فرمانبرى از آنان دستور داده است و كسانى كه خداوند از ولايت آنان و فرمانبرى شان نهى فرموده است، در واقع، همان پيشوايان گم راهى اند.…

بدانيد كه خداوند، هر گاه خير بنده اى را بخواهد، تاب تحمّل اسلام را بدو مى دهد و هر گاه اين [نعمت] را به او دهد، زبانش را به حق گويا مى سازد و دلش را بر آن گره مى زند و در نتيجه حق را به كار مى بندد. پس هر گاه خداوند، اين صفات را در او گرد آورد، اسلامش كامل است و اگر با چنين حالى از دنيا برود، نزد خدا از مسلمانان راستين به شمار مى آيد. و امّا هر گاه خداوند، خير بنده اى را نخواهد، او را به خودش وا مى نهد و سينه اش تنگ و بى تحمّل مى خواهد بود، به طورى كه اگر حقّى بر زبانش جارى شود، دلش با آن گره نمى خورد [و قلباً بِدان عقيده نخواهد داشت] و هر گاه دلش با آن گره نخورد، خداوند، عمل به آن را به او عطا نمى كند. پس هر گاه چنين صفاتى در وجود او گرد آيد و با چنين حالى از دنيا برود، نزد خداوند از منافقان به شمار مى آيد و آنچه از حقيقت كه بر زبانش جارى گشته و خداوند، [توفيق] اعتقاد بِدان و به كار بستنش را به او نداده است، در روز قيامت، حجّتى به زيان وى مى گردد.

بنا بر اين، از خدا بترسيد و از او بخواهيد كه سينه هاى شما را براى اسلام فراخ گرداند و زبان هايتان را تا زنده هستيد، به حق گويا سازد و آخرت شما را آخرت شايستگان پيش از شما قرار دهد. هيچ نيرويى جز از سوى خدا نيست و ستايش از آنِ خداوند پروردگار جهانيان است.

هر كس خوش دارد كه بداند خداوند، او را دوست مى دارد، بايد طاعت خدا را به كار بندد و از ما پيروى كند. مگر نشنيده است اين سخن خداى عز و جل به پيامبرش را كه: «بگو: اگر خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشايد» ؟ به خدا سوگند، هيچ بنده اى هرگز از خدا اطاعت نمى كند، مگر اين كه خداوند، پيروى از ما را در اين اطاعت او جاى داده است. به خدا سوگند، هيچ بنده اى هرگز از ما پيروى نمى كند، مگر اين كه خداوند، او را دوست بدارد. به خدا سوگند، هيچ كس پيروى از ما را فرو نمى گذارد، مگر اين كه با ما دشمنى كرده باشد. به خدا سوگند، هيچ كس نيست كه با ما دشمنى ورزد، مگر اين كه خدا را نافرمانى كرده است و هر كس با نافرمانى خدا از دنيا رود، خداوند، رسوايش مى كند و او را در آتش، سرنگون مى سازد. سپاس، خداى را كه پروردگار جهانيان است.

812. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن عبد السّلام بن صالح الهروي: سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام يَقولُ: رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحيا أمرَنا. فَقُلتُ لَهُ: وكَيفَ يُحيِي أمرَكُم؟

قالَ: يَتَعَلَّمُ عُلومَنا ويُعَلِّمُهَا النّاسَ، فَإِنَّ النّاس لَو عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لَاتَّبَعونا. [۳۵۸]

812. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى ـ: از ابو الحسن الرضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: «رحمت خدا بر آن بنده اى كه قضيّه ما را زنده گردانَد!».

گفتم: چگونه قضيّه شما را زنده مى كند؟

فرمود: «تعاليم ما را فرا مى گيرد و آنها را به مردم مى آموزد؛ زيرا مردم اگر زيبايى هاى سخن ما را بدانند، بى گمان، از ما پيروى مى كنند».

813. الإمام الرضا عليه السلام ـ لِعَبدِ العَظيمِ الحَسَنِيِّ ـ: يا عَبدَ العَظيمِ، أبلِغ عَنّي أولِيائِيَ السَّلامَ، وقُل لَهُم أن لا يَجعَلوا لِلشَّيطانِ عَلى أنفُسِهِم سَبيلاً، ومُرهُم بِالصِّدقِ فِي الحَديثِ وأداءِ الأَمانَةِ، ومُرهُم بِالسُّكوتِ، وتَركِ الجِدالِ فيما لا يَعنيهِم، وإقبالِ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ، وَالمُزاوَرَةِ، فَإِنَّ ذلِكَ قُربَةٌ إلَيَّ. ولا يَشغَلوا [۳۵۹] أنفُسَهُم بِتَمزيقِ بَعضِهِم بَعضا؛ فَإِنّي آلَيتُ عَلى نَفسي أنَّهُ مَن فَعَلَ ذلِكَ وأسخَطَ وَلِيّا مِن أولِيائي دَعَوتُ اللّهَ لِيُعَذِّبَهُ فِي الدُّنيا أشَدَّ العَذابِ وكانَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرينَ. وعَرِّفهُم أنَّ اللّهَ قَد غَفَرَ لُِمحسِنِهِم وتَجاوَزَ عَن مُسيئِهِم إلّا مَن أشرَكَ بِهِ أو آذى وَلِيّا مِن أولِيائي أو أضمَرَ لَهُ سوءا فَإِنَّ اللّهَ لا يَغفِرُ لَهُ حَتّى يَرجِعَ عَنهُ، فَإِن رَجَعَ، وإلّا نَزَعَ روحَ الإيمانِ عَن قَلبِهِ وخَرَجَ عَن وَلايَتي، ولَم يَكُن لَهُ نَصيبا [۳۶۰] في وَلايَتِنا، وأعوذُ بِاللّهِ مِن ذلِكَ. [۳۶۱]

813. امام رضا عليه السلام ـ به عبد العظيم حسنى ـ: اى عبد العظيم! دوستانم را از جانب من سلام برسان و به آنان بگو كه شيطان را به خود راه ندهند و ايشان را به راستگويى و امانتدارى سفارش كن. به آنان توصيه كن كه خاموشى گزينند و بحث هاى بيهوده را رها كنند و به يكديگر روى آورند و به ديدن هم بروند؛ زيرا اين كارها، موجب نزديك شدن به من مى شوند. خود را سرگرم تكّه پاره كردن يكديگر نكنند؛ زيرا من به جان خودم سوگند ياد كرده ام كه هر كس چنين كند و دوستى از دوستان مرا خشمگين سازد، از خدا بخواهم كه در دنيا سخت ترين عذاب را به او بچشاند و در آخرت از زيانكاران باشد.

به آنان بگو كه خداوند، نيكوكارِ ايشان را آمرزيده و از بدكارشان گذشت كرده است، مگر كسى كه بدو شرك آورد يا دوستى از دوستان مرا آزار دهد و يا در باره به او قصد بدى داشته باشد؛ زيرا [در اين صورت، ] خداوند، او را نمى بخشد، تا زمانى كه از اين كارها [يا از اين بدانديشى] دست بر دارد و اگر دست بر نداشت، روح ايمان از دلش كنده مى شود و از ولايت و دوستى من خارج مى گردد و نصيبى در ولايت ما نخواهد داشت. پناه مى برم به خدا از اين، پناه مى برم!

الفصل الثامن: حقوق أهل البيت عليهم السّلام

فصل هشتم: حقوق اهل بيت عليهم السّلام

8 / 1: مَعرِفَةُ حُقوقِهِم

8 / 1: شناخت حقوق اهل بيت عليهم السّلام

814. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لا يَنتَفِعُ عَبدٌ بِعَمَلِهِ إلّا بِمَعرِفَتِهِ بِحَقِّنا. [۳۶۲]

814. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هيچ بنده اى از كردارش سودى نمى برد، مگر در پرتو شناخت حقّ ما.

815. عنه صلى الله عليه و آله: سِراجُ المُؤمِنِ مَعرِفَةُ حَقِّنا، وأشَدُّ العَمى مَن عَمِيَ عَن فَضلِنا. [۳۶۳]

815. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چراغ مؤمن، شناخت حقّ ماست و بدترين كورى، [كورىِ] كسى است كه برترى ما را نبيند.

816. الإمام عليّ عليه السلام: لَنا حَقٌّ، فَإِن اُعطيناهُ، وإلّا رَكِبنا أعجازَ الإِبِلِ وإن طالَ السُّرى. [۳۶۴]

816. امام على عليه السلام: ما را حقّى است. اگر به ما داده شد [، چه بهتر]، و گر نه [در پى آن]، بر دنباله اُشتر مى نشينيم [و تن به سختى ها مى دهيم]، هر اندازه هم كه [اين] سفر شبانه (حق كشى) به درازا كشد.

817. عنه عليه السلام: مَن ماتَ مِنكُم عَلى فِراشِهِ وهُوَ عَلى مَعرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وحَقِّ رَسولِهِ وأهلِ بَيتِهِ ماتَ شَهيدا، ووَقَعَ أجرُهُ عَلَى اللّهِ، وَاستَوجَبَ ثَوابَ ما نَوى مِن صالِحِ عَمَلِهِ، وقامَت النِّيَّةُ مَقامَ إصلاتِهِ لِسَيفِهِ، فَإِنَّ لِكُلِّ شَيءٍ مُدَّةً وأجَلاً. [۳۶۵]

817. امام على عليه السلام: هر كس از شما در بستر خود بميرد، در حالى كه حقّ پروردگار خويش و پيامبر او و حقّ خاندان پيامبر او را شناخته باشد، شهيد مرده است و مزدش با خداى سبحان است و مستوجب ثواب كردار شايسته اى خواهد بود كه نيّت انجام آن را داشته است و نيّت او به جاى شمشير كشيدنش است؛ زيرا هر چيزى را عُمرى و سررسيدى است.

818. الخصال عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام، قال: سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» [۳۶۶].

فَقالَ: الظّالِمُ مِنّا [۳۶۷] مَن لا يَعرِفُ حَقَّ الإِمامِ، وَالمُقتَصِدُ العارِفُ بِحَقِّ الإِمامِ، وَالسّابِقُ بِالخَيراتِ بِإِذنِ اللّهِ هُوَ الإِمامُ «جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا» [۳۶۸] يَعنِي السّابِقَ وَالمُقتَصِدَ. [۳۶۹]

818. الخصال ـ به نقل از جابر بن يزيد جُعفى ـ: از امام باقر عليهماالسلامدر باره اين سخن خداى عز و جل: «سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه [آنان را] برگزيده بوديم، به ميراث داديم. پس برخى از آنان بر خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه رو و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان خدا، پيش گام اند» پرسيدم.

فرمود: «ستمگرِ از ميان ما [امّت اسلام]، كسى است كه حقّ امام را نشناسد و ميانه رو، كسى است كه حقّ امام را مى شناسد و پيشى گيرنده در خوبى ها به اذن خدا، همان امام است. «[در] بهشت هاى هميشگى [كه] به آنها وارد مى شوند»، يعنى پيشى گيرنده و ميانه رو [وارد بهشت مى شوند]».

819. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ اللّهَ عز و جل أوضَحَ بِأَئِمَّةِ الهُدى مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّنا عَن دينِهِ، وأبلَجَ بِهِم عَن سَبيلِ مِنهاجِهِ، وفَتَحَ بِهِم عَن باطِنِ يَنابيعِ عِلمِهِ، فَمَن عَرَفَ مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله واجِبَ حَقِّ إمامِهِ، وَجَدَ طَعمَ حَلاوَةِ إيمانِهِ وعَلِمَ فَضلَ طَلاوَةِ إسلامِهِ. [۳۷۰]

819. امام صادق عليه السلام: خداوند عز و جل به وسيله پيشوايانِ هدايتِ از خاندان پيامبر ما، دينش را آشكار ساخت و به وسيله آنان، راهش را روشن نمود و به واسطه آنان، چشمه هاى پنهان دانش خود را گشود. پس، از امّت محمّد صلى الله عليه و آله، هر كه حقّ واجب امامش را بشناسد، مزه شيرين ايمانش را مى چشد و به ارزش دل پذيرىِ اسلام خود، پى مى برد.

8 / 2: الحَثُّ عَلى رِعايَةِ حُقوقِهِم

8 / 2: تشويق به پاسداشت حقوق اهل بيت عليهم السّلام

820. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي. [۳۷۱]

820. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در باره خاندانم، خدا را به ياد شما مى آورم! در باره خاندانم، خدا را به ياد شما مى آورم! در باره خاندانم، خدا را به ياد شما مى آورم!

821. عنه صلى الله عليه و آله: أنشُدُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي. [۳۷۲]

821. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شما را به خدا در باره اهل بيتم سوگند مى دهم [كه حق و حرمتشان را پاس بداريد].

822. عنه صلى الله عليه و آله: اُوصيكُم بِأَهلِ بَيتي خَيرا. [۳۷۳]

822. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شما را در باره عترتم، سفارش به نيكى مى كنم.

823. عنه صلى الله عليه و آله: أنَا أوَّلُ وافِدٍ عَلَى العَزيزِ الجَبّارِ يَومَ القِيامَةِ وكِتابُهُ وأهلُ بَيتي ثُمَّ اُمَّتي، ثُمَّ أسأَلُهُم: ما فَعَلتُم بِكِتابِ اللّهِ وبِأَهلِ بَيتي؟ [۳۷۴]

823. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من و كتاب خدا و اهل بيتم، نخستين كسانى هستيم كه در روز قيامت بر خداى عزيز جبّار وارد مى شويم و سپس امّتم وارد مى شوند. آن گاه از ايشان مى پرسم كه: «با كتاب خدا و اهل بيت من، چه كرديد؟».

824. عنه صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ! اللّهَ اللّهَ في أهلِ بَيتي، فَإِنَّهُم أركانُ الدّينِ ومَصابيحُ الظُّلَمِ ومَعدِنُ العِلمِ. [۳۷۵]

824. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى مردم! خدا را، خدا را در باره اهل بيتم [در نظر بگيريد]؛ چرا كه آنان اركان دين و چراغ هاى تاريكى ها و كان دانش اند.

825. عنه صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ أهلُ بَيتي وأنَا مُستَودِعُهُم كُلَّ مُؤمِنٍ وَمُؤمِنَةٍ. [۳۷۶]

825. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدايا! اهل بيتم! من، آنان را نزد هر زن و مرد مؤمنى به امانت مى سپارم.

826. عنه صلى الله عليه و آله: مَن حَفِظَني في أهلِ بَيتي فَقَدِ اتَّخَذَ عِندَ اللّهِ عَهدا. [۳۷۷]

826. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس مرا با [پاسداشت] اهل بيتم پاس بدارد، در درگاه خداوند، به عهدى دست يافته است.

827. عنه صلى الله عليه و آله: اِحفَظوني في عِترَتي. [۳۷۸]

827. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مرا با اهل بيتم پاس بداريد.

828. عنه صلى الله عليه و آله: اُخلُفوني في أهلِ بَيتي. [۳۷۹]

828. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: براى اهل بيتم، جانشين من باشيد.

829. عنه صلى الله عليه و آله: مُؤمِنو اُمَّتي يَحفَظونَ وَديعَتي في أهلِ بَيتي إلى يَومِ القِيامَةِ. [۳۸۰]

829. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤمنان امّت من، اهل بيت مرا كه وديعه من [در ميان ايشان] اند، تا روز قيامت، پاس مى دارند.

830. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّ أن يُبارَكَ لَهُ في أجَلِهِ، وأن يُمَتِّعَهُ اللّهُ بِما خَوَّلَهُ فَليَخلُفني في أهلي خِلافَةً حَسَنَةً. [۳۸۱]

830. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه دوست دارد به عمرش بركت داده شود و خداوند، او را از آنچه عطايش فرموده، بهره مند سازد، براى خانواده ام، جانشين خوبى براى من باشد.

831. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّكُم سَتُبتَلَونَ في أهلِ بَيتي مِن بَعدي. [۳۸۲]

831. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شما پس از من در مورد اهل بيتم آزموده خواهيد شد.

832. الأمالي للصدوق عن ابن عبّاس: صَعِدَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المِنبَرَ، فَخَطَبَ وَاجتَمَعَ النّاسُ إلَيهِ فَقالَ صلى الله عليه و آله: يا مَعشَرَ المُؤمِنينَ، إنَّ اللّهَ عز و جل أوحى إلَيَّ أنّي مَقبوضٌ ـ إلى أن قالَ: ـ أيُّهَا النّاسُ! اِسمَعوا قَولي وَاعرِفوا حَقَّ نَصيحَتي، ولا تَخلُفوني في أهلِ بَيتي إلّا بِالَّذي اُمِرتُم بِهِ مِن حِفظِهِم، فَإِنَّهُم حامَّتي وقَرابَتي وإخوَتي وأولادي، وإنَّكُم مَجموعونَ ومُساءَلونَ عَنِ الثَّقَلَينِ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي فيهِما، إنَّهُم أهلُ بَيتي. [۳۸۳]

832. الأمالى، صدوق ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر منبر رفت و خطبه خواند و مردم گرد او جمع شدند. پس فرمود: «اى گروه مؤمنان! خداوند عز و جل به من وحى فرمود كه جانم ستانده خواهد شد» تا آن جا كه فرمود: «اى مردم! سخنم را بشنويد و حقّ خيرخواهى و اندرز مرا بشناسيد و پس از من، همچنان كه فرمان داده شده ايد، اهل بيت مرا پاس بداريد؛ زيرا آنان بستگان و نزديكان و برادران و فرزندان من اند و شما [در روز قيامت] گرد آمده، نسبت به رفتارتان با ثقلين، مورد سؤال قرار خواهيد گرفت. پس مواظب باشيد كه پس از من با اين دو، چه مى كنيد. آنان، اهل بيت من اند.

833. بحار الأنوار عن ابن عبّاس: لَمّا رَجَعنا مِن حَجَّةِ الوَداعِ جَلَسنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَسجِدِهِ فَقالَ... ـ وذكر الحديث إلى أن قال: ـ أيُّهَا النّاسُ! اللّهَ اللّهَ في عِترَتي وأهلِ بَيتي، فَإِنَّ فاطِمَةَ بَضعَةٌ مِنّي، ووَلَدَيها عَضُدايَ، وأنَا وبَعلُها كَالضَّوءِ، اللّهُمَّ ارحَم مَن رَحِمَهُم، ولا تَغفِر لِمَن ظَلَمَهُم. [۳۸۴]

833. بحار الأنوار ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: چون از حجّة الوداع بر گشتيم، با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مسجد ايشان نشستيم. فرمود: «... اى مردم! خدا را، خدا را در باره عترت و اهل بيتم [در نظر بگيريد]؛ زيرا فاطمه پاره تن من است و دو پسر او، دو بازوى من اند ومن و شوهرش همچون نوريم. خدايا! رحم كن بر كسى كه به آنان رحم مى كند و نيامرز كسى را كه بر ايشان ستم مى كند!».

834. الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ ـ: اللّهَ اللّهَ في ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكُم، فَلا يُظلَمُنَّ بِحَضرَتِكُم وبَينَ ظَهرانيكُم وأنتُم تَقدِرونَ عَلَى الدَّفعِ عَنهُم. [۳۸۵]

834. امام على عليه السلام ـ در وصيّتش ـ: خدا را، خدا را در حقّ فرزندان پيامبرتان [در نظر بگيريد]! مبادا در حضور شما و در ميان شما بر آنان ستمى رود، در حالى كه شما مى توانيد آن ستم را از ايشان دور كنيد.

835. عنه عليه السلام ـ لَمّا وَلّى مُحَمَّدَ بنَ أبي بَكرٍ مِصرَ ـ: يا عِبادَ اللّهِ، إنِ اتَّقَيتُم اللّهَ وحَفِظتُم نَبِيَّكُم في أهلِ بَيتِهِ فَقَد عَبَدتُموهُ بِأَفضَلِ ما عُبِدَ، وذَكَرتُموهُ بِأَفضَلِ ما ذُكِرَ، وشَكَرتُموهُ بِأَفضَلِ ما شُكِرَ، وأخَذتُم بِأَفضَلِ الصَّبرِ وَالشُّكرِ، وَاجتَهَدتُم بِأَفضَلِ الاِجتِهادِ، وإن كانَ غَيرُكُم أطوَلَ مِنكُم صَلاةً، وأكثَرَ مِنكُم صِياما، فَأَنتُم أتقى للّهِِ عز و جلمِنهُم، وأنصَحَ لِاُولِي الأَمرِ. [۳۸۶]

835. امام على عليه السلام ـ هنگامى كه محمّد بن ابى بكر را استاندار مصر نمود ـ: اى بندگان خدا! اگر از خدا پروا كنيد و سفارش پيامبرتان را در باره اهل بيتش پاس بداريد، بى گمان، خداوند را به بهترين وجه، عبادت كرده ايد و به نيكوترين شكل، يادش نموده ايد و به برترين وجه، سپاسش گفته ايد و به عالى ترين نوع شكيبايى و شكرگزارى، دست يافته ايد و برترين كوشش [در عبادت] را به عمل آورده ايد، هرچند ديگران نمازشان را طولانى تر از شما به جاى آورند و بيشتر از شما روزه بگيرند؛ چرا كه [در اين صورت، ] شما پرواى خدا را بيشتر از آنان داريد و نسبت به زمامداران، خيرخواه تريد.

836. الإمام الصادق عليه السلام: اِحفَظوا فينا ما حَفِظَ العَبدُ الصّالِحُ فِي اليَتيمَينِ، وكانَ أبوهُما صالِحا. [۳۸۷]

836. امام صادق عليه السلام: در باره ما همان چيزى را نگهدارى كنيد كه آن بنده شايسته (خضر عليه السلام) براى آن دو كودك يتيم ـ كه پدرشان مردى صالح بود ـ نگهدارى كرد.

8 / 3: عَناوينُ حُقوقِهِم

8 / 3: عناوين حقوق اهل بيت عليهم السّلام

8 / 3 ـ 1: المَوَدَّةُ

8 / 3 ـ 1: دوستى

الكتاب

قرآن

«قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ». [۳۸۸]

«بگو: من به ازاى آن [رسالتْ]، از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى كردن با خويشاوندان و هر كس نيكى به جاى آورد، براى او در ثواب آن، خواهيم افزود. قطعاً خدا آمرزنده و قدردان است».

«قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ». [۳۸۹]

«بگو: هر مزدى كه از شما خواستم، از آنِ خودتان است. مزد من، جز بر خدا نيست و او بر هر چيزى گواه است».

«قُلْ مَآ أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً». [۳۹۰]

«بگو: براى اين [رسالت]، مزدى از شما نمى خواهم،مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد».

الحديث

حديث

837. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ الأَنصارَ جاؤوا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ، إنّا كُنّا ضُلّالاً فَهَدانَا اللّهُ بِكَ، وعَيلَةً فَأَغنانَا اللّهُ بِكَ، فَاسأَلنا مِن أموالِنا ما شِئتَ فَهُوَ لَكَ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى».

ثُمَّ رَفَعَ أبو عَبدِ اللّهِ يَدَهُ إلَى السَّماءِ وبَكى حَتَّى اخضَلَّت لِحيَتُهُ وقالَ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي فَضَّلَنا. [۳۹۱]

837. امام صادق عليه السلام: انصار، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! ما مردمى گم راه بوديم و خداوند به واسطه تو ما را راه نمايى كرد و تنگ دست بوديم و خدا به بركت وجود تو توانگرمان ساخت. بنا بر اين، از دارايى هاى ما هر چه مى خواهى، از ما بخواه تا به تو بدهيم.

پس خداوند عز و جل اين آيه را فرو فرستاد: «بگو: من به ازاى آن، از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى كردن با خويشاوندان». در اين هنگام، امام صادق عليه السلام دستش را به طرف آسمان بالا برد و چندان گريست كه محاسنش تر شد و فرمود: «سپاس، خداى را كه به ما برترى بخشيد».

838. صحيح البخاري عن ابن عبّاس ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» ـ: قَالَ سَعيدُ بنُ جُبَيرٍ: قُربى آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله. [۳۹۲]

838. صحيح البخارى ـ به نقل از ابن عبّاس، در باره آيه شريف: «جز دوستى كردن با خويشاوندان» ـ: سعيد بن جبير گفت: [مقصود]، خويشاوندان خاندان محمّد صلى الله عليه و آله اند.

839. فضائل الصحابة لابن حنبل عن ابن عبّاس: لَمّا نَزَلَت: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، مَن قَرابَتُكَ هؤُلاءِ الَّذينَ وَجَبَت عَلَينا مَوَدَّتُهُم؟

قالَ: عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَابناها عليهم السلام. [۳۹۳]

839. فضائل الصحابة، ابن حنبل ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: چون آيه: «بگو: من براى اين از شما مزدى نمى خواهم، جز دوستى كردن با خويشاوندان» نازل شد، گفتند: اى پيامبر خدا! اين خويشاوندان تو كه دوستى آنان بر ما واجب گشته است، چه كسانى هستند؟

فرمود: «على و فاطمه و دو پسر او».

840. الدرّ المنثور عن ابن عبّاس: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» أن تَحفَظوني في أهلِ بَيتي وتَوَدّوهُم بي. [۳۹۴]

840. الدرّ المنثور ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ««من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، جز دوستى كردن با خويشاوندان»، به اين است كه مرا با اهل بيتم پاس داريد و آنها را به خاطر من دوست بداريد».

841. حلية الأولياء عن جابر: جاءَ أعرابيٌّ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، اِعرِض عَلَيَّ الإِسلامَ، فَقالَ: تَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ. قالَ: تَسأَلُني عَلَيهِ أجرا؟ قالَ: لا، إلَا المَوَدَّةَ فِي القُربى. قالَ: قُربايَ أو قُرباكَ؟ قالَ: قُربايَ، قالَ: هاتِ اُبايِعكَ، فَعَلى مَن لا يُحِبُّكَ ولا يُحِبُّ قُرباكَ لَعنَةُ اللّهِ، قالَ صلى الله عليه و آله: آمينَ. [۳۹۵]

841. حلية الأولياء ـ به نقل از جابر ـ: باديه نشينى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى محمّد! اسلام را به من بشناسان.

پيامبر خدا فرمود: «گواهى مى دهى كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و محمّد، بنده و فرستاده اوست».

باديه نشين گفت: براى اين كار، مزدى هم از من مى خواهى؟

فرمود: «نه، «مگر دوستى با خويشاوندان»».

گفت: خويشاوندان خودم، يا خويشاوندان تو؟

فرمود: «خويشاوندان من».

باديه نشين گفت: بيا تا با تو بيعت كنم. لعنت خدا بر كسى كه تو و خويشاوندانت را دوست نداشته باشد!

پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: «آمين».

842. ينابيع المودّة عن ابن عبّاس: قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ـ وقَد أرسَلَني إلى حاجَةٍ ـ: فَإِن أرَدتَ حاجَتَكَ فَأَحِبَّ عَلِيّا وذُرِّيَّتَهُ، فَإِنَّ حُبَّهُم فرَضٌ مِنَ اللّهِ عز و جل لِلعِبادِ. [۳۹۶]

842. ينابيع المودّة ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله مرا در پى حاجتى فرستاد و فرمود: «اگر به حاجتت رسيدى، آن گاه على و نسل او را دوست بدار؛ زيرا خداوند عز و جلدوست داشتن آنان را بر بندگان واجب نموده است».

843. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّ أن يَتَمَسَّكَ بِالعُروَةِ الوُثقى فَليَتَمَسَّك بِحُبِّ عَلِيٍّ وأهلِ بَيتي. [۳۹۷]

843. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه دوست دارد به دستگيره محكم چنگ زند، به دوستى على و اهل بيت من چنگ در زند.

844. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أرادَ أن يَتَمَسَّكَ بِعُروَةِ اللّهِ الوُثقَى الَّتي قالَ اللّهُ تَعالى في كِتابِهِ، فَليُوالِ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ، فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّهُما [۳۹۸] مِن فَوقِ عَرشِهِ. [۳۹۹]

844. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه مى خواهد به دستگيره محكم خداوند ـ كه خداى متعال در كتاب خود فرموده است ـ چنگ در زند، على بن ابى طالب و حسن و حسين را دوست بدارد؛ زيرا خداوند از فراز عرش، آنان را دوست مى دارد.

845. الإمام عليّ عليه السلام: عَلَيكُم بِحُبِّ آلِ نَبِيِّكُم، فَإِنَّهُ حَقُّ اللّهِ عَلَيكُم وَالموجِبُ عَلَى اللّهِ حَقَّكُم، ألا تَرَونَ إلى قَولِ اللّهِ تَعالى: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى». [۴۰۰]

845. امام على عليه السلام: بر شما باد دوست داشتن خاندان پيامبرتان؛ زيرا آن حقّ خدا بر گردن شماست و موجب حقّ شما بر خدا مى شود. آيا نمى بينيد اين سخن خداى متعال را كه: «بگو: من در ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى با خويشاوندان» ؟.

846. تاريخ أصبهان عن زادان عن الإمام عليّ عليه السلام: فينا آلُ حم، إنَّهُ لا يَحفَظُ مَوَدَّتَنا إلّا كُلُّ مُؤمِنٍ، ثُمَّ قَرَأَ: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى». [۴۰۱]

846. تاريخ أصبهان ـ به نقل از زادان ـ: امام على عليه السلام فرمود: «آل حا. ميم، در ميان ماست. دوستىِ ما را پاس نمى دارد، مگر آن كه مؤمن است». سپس اين آيه را خواند: «بگو: من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى با خويشاوندان».

847. الإمام عليّ عليه السلام: العُروَةُ الوُثقى المَوَدَّةُ لِالِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله. [۴۰۲]

847. امام على عليه السلام: آن دستگيره محكم، دوستى با خاندان محمّد صلى الله عليه و آله است.

848. الإمام زين العابدين عليه السلام: خَطَبَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام النّاسَ حينَ قُتِلَ عَلِيٌّ عليه السلام، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ثُمَّ قالَ: ... وأنَا مِن أهلِ البَيتِ الَّذِي افتَرَضَ اللّهُ مَوَدَّتَهُم عَلى كُلِّ مُسلِمٍ، فَقالَ تَبارَكَ وتَعالى لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا» فَاقتِرافُ الحَسَنَةِ مَوَدَّتُنا أهلَ البَيتِ. [۴۰۳]

848. امام زين العابدين عليه السلام: حسن بن على عليه السلام پس از كشته شدن على عليه السلام، براى مردم سخنرانى كرد و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: «... من از خانواده اى هستم كه خداوند، دوستى آنان را بر هر مسلمانى فرض كرده است. او ـ تبارك و تعالى ـ به پيامبرش فرمود: «بگو: من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى كردن با خويشاوندان و هر كس نيكى به جاى آورد، براى او در ثواب آن، خواهيم افزود». انجام دادن نيكى، همان دوستى ما اهل بيت است».

849. الإمام الحسين عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» ـ: إنَّ القَرابَةَ الَّتي أمَرَ اللّهُ بِصِلَتِها وعَظَّمَ مِن حَقِّها وجَعَلَ الخَيرَ فيها، قَرابَتُنا أهلَ البَيتِ الَّذينَ أوجَبَ اللّهُ حَقَّنا عَلى كُلِّ مُسلِمٍ. [۴۰۴]

849. امام حسين عليه السلام ـ در باره آيه شريف: «بگو: من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى با خويشاوندان» ـ: آن خويشاوندى اى كه خداوند به صله [و نگهداشت پيوند آن] فرمان داده و آن را حقّى بزرگ داشته و خوبى را در آن قرار داده، خويشاوندى ما اهل بيت است كه خداوند، حقّ ما را بر هر مسلمانى واجب ساخته است.

850. تفسير فرات عن حكيم بن جبير: سَأَلتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام عَن هذِهِ الآيَةِ: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»، قالَ: هِيَ قَرابَتُنا أهلَ البَيتِ مِن مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله. [۴۰۵]

850. تفسير فرات ـ به نقل از حكيم بن جُبير ـ: از امام زين العابدين عليه السلام در باره اين آيه: «بگو: من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى با خويشاوندان» پرسيدم. فرمود: «مقصود، خويشاوندى ما اهل بيت محمّد صلى الله عليه و آله است».

851. تفسير الطبري عن أبي الدّيلم: لَمّا جيءَ بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام أسيرا فَاُقيمَ عَلى دَرَجِ دِمَشقَ، قامَ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ فَقالَ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي قَتَلَكُم وَاستَأصَلَكُم وقَطَعَ قُربَى [۴۰۶] الفِتنَةِ، فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: أقَرَأتَ القُرآنَ؟ قالَ: نَعَم، قالَ: أقَرَأتَ آلَ حم؟ قالَ: قَرَأتُ القُرآنَ ولَم أقرَأ آلَ حم؟ قالَ: ما قَرَأتَ: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» ؟ قالَ: وإنَّكُم لَأَنتُم هُم؟ قالَ: نَعَم. [۴۰۷]

851. تفسير الطبرى ـ به نقل از ابو ديلم ـ: هنگامى كه على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را به اسيرى آوردند و بر روى پلكان [مسجد] دمشق نگه داشتند، مردى از اهل شام برخاست و گفت: سپاس، خدايى را كه شما را بكُشت و ريشه تان را بر كَنْد و شاخِ فتنه را قطع كرد!

على بن الحسين عليه السلام به او فرمود: «آيا قرآن خوانده اى؟».

مرد گفت: آرى.

فرمود: «آيا آل حا. ميم را خوانده اى؟».

مرد گفت: قرآن خوانده ام؛ امّا آل «حا. ميم» را نخوانده ام.

فرمود: «نخوانده اى: «بگو: من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى خويشاوندان» ؟ ».

مرد گفت: شماييد آن خويشاوندان؟

فرمود: «آرى».

852. المحاسن عن سلام بن المستنير: سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»، فَقالَ: هِيَ وَاللّهِ فَريضَةٌ مِنَ اللّهِ عَلَى العِبادِ لُِمحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله في أهلِ بَيتِهِ. [۴۰۸]

852. المحاسن ـ به نقل از سلام بن مستنير ـ: از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداى متعال: «بگو: من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى با خويشاوندان» پرسيدم.

فرمود: «به خدا سوگند، اين (دوستى)، فريضه اى است كه خداوند نسبت به اهل بيت محمّد بر عهده بندگان نهاده است».

853. الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» ـ: هُمُ الأَئِمَّةُ عليهم السلام. [۴۰۹]

853. امام باقر عليه السلام ـ در باره آيه: «بگو: من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى با خويشاوندان» ـ: «[مقصود، ] امامان عليهم السلام اند».

854. عنه عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «قُل مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ» ـ: الأَجرُ الَّذي هُوَ المَوَدَّةُ فِيالقُربَى الَّتي لَم أسأَلكُم غَيرَها فَهُوَ لَكُم، تَهتَدونَ بِها وتَسعَدونَ بِها، وتَنجونَ مِن عَذابِ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ. [۴۱۰]

854. امام باقر عليه السلام ـ در باره آيه: «بگو: هر مزدى كه از شما خواستم، از آنِ خودتان» ـ: [يعنى: ] اين مزد ـ كه دوستى با خويشاوندان است و من جز آن، چيزى از شما نمى خواهم، در حقيقت براى خود شماست؛ زيرا شما به واسطه آن، هدايت مى شويد و به خوش بختى مى رسيد و در روز قيامت، از عذاب خدا رهايى مى يابيد.

855. الكافي عن الفضيل عن الإمام الباقر عليه السلام، قال: نَظَرَ [أبو جَعفَرٍ عليه السلام] إلَى النّاسِ يَطوفونَ حَولَ الكَعبَةِ فَقالَ: هكَذا كانوا يَطوفونَ فِي الجاهِلِيَّةِ، إنّما اُمِروا أن يَطوفوا بِها ثُمَّ يَنفِروا إلَينا فَيُعلِمونا وَلايَتَهُم ومَوَدَّتَهُم ويَعرِضوا عَلَينا نُصرَتَهُم. ثُمَّ قَرَأَ هذِهِ الآيَةَ: «فَاجْعَلْ أَفْئدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ» [۴۱۱]. [۴۱۲]

855. الكافى ـ به نقل از فضيل ـ: امام باقر عليه السلام به مردمى كه گرد كعبه طواف مى كردند، نگاه كرد و فرمود: «در زمان جاهليت [هم] اين گونه طواف مى كردند. در حقيقت، مردم مأمورند كه گِرد آن طواف كنند و سپس به سوى ما بيايند و مراتب ولايت و دوستى خود را به اطّلاع ما برسانند و يارى و حمايت خود را به ما اعلام كنند» و آن گاه اين آيه: «دل هاى برخى مردم را به سوى آنان گرايش ده» را قرائت نمود.

856. الإمام الباقر عليه السلام: لَمّا قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله باتَ آلُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله بِأَطوَلِ لَيلَةٍ ـ إلى أن قالَ: ـ فَبَينا هُم كَذلِكَ إذ أتاهُم آتٍ لا يَرَونَهُ ويَسمَعونَ كَلامَهُ فَقالَ: السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ البَيتِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ... فَأَنتُمُ الأَمانَةُ المُستَودَعَةُ، ولَكُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ وَالطّاعَةُ المَفروضَةُ. [۴۱۳]

856. امام باقر عليه السلام: چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در گذشت، خاندان محمّد صلى الله عليه و آله [از شدّت تأثّر و اندوه]، طولانى ترين شب را گذراندند.… در چنان حال و هوايى، ناگهان يكى بر آنان وارد شد كه خودش را نمى ديدند؛ امّا سخنش را مى شنيدند. او گفت: درود و رحمت و بركات خدا بر شما اهل بيت باد... ! شماييد آن امانتِ سپرده شده. دوستى شما [بر مردم] واجب است و اطاعت از شما فريضه.

857. الكافي عن إسماعيل بن عبد الخالق: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ لِأَبي جَعفَرٍ الأَحوَلِ وأنَا أسمَعُ: أتَيتَ البَصرَةَ؟ فَقالَ: نَعَم، قالَ: كَيفَ رَأيتَ مُسارَعَةَ النّاسِ إلى هذَا الأَمرِ ودُخولَهُم فيهِ؟ قالَ: وَاللّهِ إنَّهُم لَقَليلٌ، ولَقَد فَعَلوا وإنَّ ذلِكَ لَقَليلٌ، فَقالَ: عَلَيكَ بِالأَحداثِ فَإِنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ.

ثُمَّ قالَ: ما يَقولُ أهلُ البَصرَةِ في هذِهِ الآيَةِ: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» ؟ قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، إنَّهُم يَقولونَ: إنَّها لِأَقارِبِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقالَ: كَذَبوا، إنَّما نَزَلَت فينا خاصَّةً في أهلِ البَيتِ في عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ أصحابِ الكِساءِ عليهم السلام. [۴۱۴]

857. الكافى ـ به نقل از اسماعيل بن عبد الخالق ـ: شنيدم امام صادق عليه السلام به ابو جعفرِ احول مى فرمايد ـ و من هم مى شنيدم ـ كه: «به بصره هم رفتى؟».

گفت: آرى.

فرمود: «استقبال مردم از اين قضيّه (امامت و ولايت) را چگونه ديدى؟».

گفت: به خدا سوگند كه شمارِ چنين كسانى، اندك است. كارهايى كرده اند؛ امّا اندك است.

فرمود: «بر تو باد نوجوانان؛ زيرا اين گروه، بيشتر به سوى كارهاى خوب مى شتابند» و سپس فرمود: «مردم بصره در باره اين آيه: «بگو: من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى با خويشاوندان» ؟ ». چه مى گويند.

گفتم: فدايت شوم! آنها مى گويند: اين آيه در باره نزديكان پيامبر خداست.

فرمود: «اشتباه مى كنند. اين آيه در خصوص ما اهل بيت نازل شده است؛ در باره على و فاطمه و حسن و حسين؛ يعنى: اصحاب كسا عليهم السلام».

858. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ الرَّجُلَ رُبَّما يُحِبُّ الرَّجُلَ ويُبغِضُ وُلدَهُ، فَأَبَى اللّهُ عز و جل إلّا أن يَجعَلَ حُبَّنا مَفتَرَضا ـ أخَذَهُ مَن أخَذَهُ، وتَرَكَهُ مَن تَرَكَهُ ـ واجِبا، فَقالَ: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى». [۴۱۵]

858. امام صادق عليه السلام: گاه انسان به كسى مهر مى ورزد؛ امّا فرزند او را دشمن مى دارد؛ ليكن خداوند عز و جل جز اين نخواست كه مهروَرزى به ما را واجب گرداند كه عدّه اى آن را گرفتند و عدّه اى رهايش كردند؛ فرموده است: «بگو: من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى با خويشاوندان».

859. الإمام الهادي عليه السلام ـ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام ـ: بِأَبي أنتُم واُمّي ونَفسي، بِمُوالاتِكُم عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دينِنا، وأصلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِن دُنيانا، وبِمُوالاتِكُم تَمَّتِ الكَلِمَةُ وعَظُمَتِ النِّعمَةُ وَائتَلَفَتِ الفُرقَةُ، وبِمُوالاتِكُم تُقبَلُ الطّاعَةُ المُفتَرَضَةُ، ولَكُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ. [۴۱۶]

859. امام هادى عليه السلام ـ در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را بِدان زيارت مى كنند ـ: پدر و مادرم و جانم فداى شما! به واسطه ولايت [و دوستى] شماست كه خداوند، نشانه هاى دينمان را به ما آموخت و تباهى هاى دنياى ما را به سامان آورد و به واسطه ولايت [و دوستى] شماست كه كلمه[ى توحيد]، كامل گشت و نعمت، تمام شد و جدايى به اتّحاد انجاميد و به واسطه ولايت [و دوستى] شماست كه طاعت [و عباداتِ] واجب، پذيرفته مى شود و آن دوستى اى كه واجب گشته است، مخصوص شماست.

860. مصباح الزائر في دعاء النّدبة: ثُمَّ جَعَلتَ أجرَ مُحَمَّدٍ ـ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ ـ مَوَدَّتَهُم في كِتابِكَ، فَقُلتَ: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»، وقُلتَ: «مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»، وقُلتَ: «مَآ أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً»، فَكانوا هُمُ السَّبيلَ إلَيكَ، وَالمَسلَكَ إلى رِضوانِكَ. [۴۱۷]

860. مصباح الزائر ـ در دعاى ندبه ـ: آن گاه در كتاب خود، مُزد محمّد ـ كه درودهايت بر او و خاندانش باد ـ را دوستى با خاندان او قرار دادى و فرمودى: «بگو: من به ازاى اين، مزدى از شما نمى خواهم، جز دوستى با خويشاوندان» و نيز فرمودى: «هر مزدى كه از شما خواستم، از آنِ خودتان است» و باز فرمودى: «براى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد». اينان، همان راهى هستند كه به تو مى رسد و همان مسيرى هستند كه به خشنودى تو مى انجامد.

8 / 3 ـ 2: التَّمَسُّكُ

8 / 3 ـ 2: تمسّك

861. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أنَا وأهلُ بَيتي شَجَرَةٌ فِي الجَنَّةِ وأغصانُها فِي الدُّنيا، فَمَن تَمَسَّكَ بِنَا اتَّخَذَ إلى رَبِّهِ سَبيلاً. [۴۱۸]

861. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من و اهل بيتم، درختى هستيم كه در بهشت است و شاخه هاى آن در دنياست. پس هر كه به ما چنگ آويزد، راهى به سوى پروردگارش در پيش گرفته است.

862. عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَمَسَّكَ بِعِترَتي مِن بَعدي كانَ مِنَ الفائِزينَ. [۴۱۹]

862. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه پس از من به عترتم تمسّك جويد، از رستگاران است.

863. عنه صلى الله عليه و آله: الأَئِمَّةُ بَعدِي اثنا عَشَرَ، تِسعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ، ومِنّا مَهدِيُّ هذِهِ الاُمَّةِ. مَن تَمَسَّكَ مِن بَعدي بِهِم فَقَدِ استَمسَكَ بِحَبلِ اللّهِ، ومَن تَخَلّى مِنهُم فَقَد تَخَلّى مِنَ اللّهِ. [۴۲۰]

863. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: امامان پس از من، دوازده نفرند كه نُه نفر آنان از پشت حسين هستند و مهدى اين امّت، از ماست. هر كه پس از من به ايشان تمسّك جويد، هر آينه به ريسمان خدا چنگ زده است و هر كه آنان را ترك گويد، خدا را ترك گفته است.

864. عنه صلى الله عليه و آله: تَمَسَّكوا بِطاعَةِ أئِمَّتِكُم ولا تُخالِفوهُم، فَإِنَّ طاعَتَهُم طاعَةُ اللّهِ، وإنَّ مَعصِيَتَهُم مَعصِيَةُ اللّهِ. [۴۲۱]

864. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به [رشته] فرمان بردارى از امامانتان چنگ زنيد و از فرمانشان سرپيچى نكنيد؛ زيرا اطاعت از آنان، اطاعت از خدا و نافرمانى كردن از آنها، نافرمانى از خداست.

865. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّ أن يَركَبَ سَفينَةَ النَّجاةِ ويَستَمسِكَ بِالعُروَةِ الوُثقى ويَعتَصِمَ بِحَبلِ اللّهِ المَتينِ، فَليُوالِ عَلِيّا بَعدي، وَليُعادِ عَدُوَّهُ، وَليَأتَمَّ بِالأَئِمَّةِ الهُداةِ مِن وُلدِهِ، فَإِنَّهُم خُلَفائي وأوصِيائي، وحُجَجُ اللّهِ عَلَى الخَلقِ بَعدي، وسادَةُ اُمَّتي، وقادَةُ الأَتقِياءِ إلَى الجَنَّةِ، حِزبُهُم حِزبي وحِزبي حِزبُ اللّهِ، وحِزبُ أعدائِهِم حِزبُ الشَّيطانِ. [۴۲۲]

865. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه دوست دارد بر كشتى نجات بنشيند و به دستگيره محكم، چنگ آويزد و ريسمان استوار خدا را بگيرد، بايد پس از من، على را دوست بدارد و با دشمن او دشمنى كند و امامانِ هدايتگر از نسل او را به پيشوايى بپذيرد؛ زيرا آنان پس از من، جانشينان و اوصياى من و حجّت خدا بر خلق و سَروران امّت اند و پرهيزگاران را به سوى بهشت مى برند. حزب آنان، حزب من است و حزب من، حزب خداست و حزب دشمنان آنان، حزب شيطان است.

866. كفاية الأثر عن أبي ذرّ: سَمِعتُهُ [أيِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله] يَقولُ لِعَلِيٍّ عليه السلام: يا عَلِيُّ، مَن أحَبَّكُم وتَمَسَّكَ بِكُم فَقَد تَمَسَّكَ بِالعُروَةِ الوُثقى. [۴۲۳]

866. كفاية الأثر ـ به نقل از ابو ذر ـ: شنيدم پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى فرمايد: «اى على! هر كه شما را دوست بدارد و به دامن شما چنگ زند، هر آينه به دستگيره محكم چنگ زده است».

867. الإمام عليّ عليه السلام: قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ،... أنتُم حُجَّةُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ وَالعُروَةُ الوُثقى، مَن تَمَسَّكَ بِهَا اهتَدى، ومَن تَرَكَها ضَلَّ. [۴۲۴]

867. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: «اى على!... شما حجّت خدا بر خلق او و آن دستگيره محكم هستيد كه هر كس بِدان چنگ زند، هدايت مى شود و هر كه رهايش كند، گم راه مى گردد».

868. عنه عليه السلام: مَن تَمَسَّكَ بِنا لَحِقَ، مَن تَخَلَّفَ عَنّا غَرِقَ. [۴۲۵]

868. امام على عليه السلام: هركه به ما چنگ زند، به ساحل نجات مى رسد و هر كه رهايمان كند، غرق مى شود.

869. عنه عليه السلام: أينَ تَذهَبونَ وأنّى تُؤفَكونَ، وَالأَعلامُ قائِمَةٌ، وَالآياتُ واضِحَةٌ، وَالمَنارُ مَنصوبَةٌ؟! فَأَينَ يُتاهُ بِكُم؟! وكَيفَ تَعمَهونَ وبَينَكُم عِترَةُ نَبِيِّكُم، وهُم أزِمَّةُ الحَقِّ، وأعلامُ الدّينِ، وألسِنَةُ الصِّدقِ؟! فَأَنزِلوهُم بِأَحسَنِ مَنازِلِ القُرآنِ، ورِدوهُم وُرودَ الهيمِ العِطاشِ. [۴۲۶]

869. امام على عليه السلام: به كجا مى رويد و به كدامين سو منحرفتان مى كنند، در حالى كه علامت ها برپايند و نشانه ها آشكارند و مناره ها بر افراشته اند؟! از چه رو، اين چنين سرگشته و گم راهيد، با اين كه عترت پيامبرتان ـ كه زمامداران حق و نشانه هاى دين و زبان هاى راستى اند ـ، در ميان شمايند؟! پس آنان را همچون قرآن، حرمت نهيد و فرمان بريد و به [سرچشمه فيض] آنان در آييد، آن گونه كه اشتران تشنه كام به آبشخور هجوم مى برند.

870. عنه عليه السلام: عَلَيكُم بِتَقوَى اللّهِ وطاعَةِ مَن أطاعَ اللّهَ مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّكُم، الَّذينَ هُم أولى بِطاعَتِكُم فيما أطاعُوا اللّهَ فيهِ مِنَ المُنتَحِلينَ المُدَّعينَ المُقابِلينَ إلَينا، يَتَفَضَّلونَ بِفَضلِنا ويُجاحِدونّا أمرَنا، ويُنازِعونّا حَقَّنا، ويُدافِعونّا عَنهُ، فَقَد ذاقوا وَبالَ مَا اجتَرَحوا، فَسَوفَ يَلقَون غَيّا. [۴۲۷]

870. امام على عليه السلام: بر شما باد پروا داشتن از خداوند و فرمانبرى از كسانى از اهل بيت پيامبرتان كه از خدا فرمان مى برد؛ همانان كه به دليل اطاعتشان از خدا، سزاوارترند كه فرمانشان بريد تا از كسانى كه به دروغ، خود را به حقّ منتسب مى كنند و دَم از آن مى زنند و رو در روى ما ايستاده اند و فضايل ما را به خود مى بندند و امر ما را انكار مى كنند و بر سر غصب حقّ ما، با ما مى ستيزند و ما را از آن كنار مى زنند. البتّه اينان كيفر آنچه را مرتكب شدند، چشيدند و به زودى، كيفر تبهكارى خود را خواهند ديد.

871. عنه عليه السلام: اُنظُروا أهلَ بَيتِ نَبِيِّكُم، فَالزَموا سَمتَهُم، وَاتَّبِعوا أثَرَهُم، فَلَن يُخرِجوكُم مِن هُدىً، ولَن يُعيدوكُم في رَدىً، فَإِن لَبَدوا فَالبُدوا وإن نَهَضوا فَانهَضوا، ولا تَسبِقوهُم فَتَضِلّوا ولا تَتَأَخَّروا عَنهُم فَتَهلِكوا. [۴۲۸]

871. امام على عليه السلام: به اهل بيت پيامبرتان بنگريد و راه و روش آنان را در پيش گيريد و پيرو ايشان باشيد؛ زيرا آنان هرگز شما را از راه راست بيرون نمى برند و هيچ گاه به نابودى نمى كشانند. اگر آنها نشستند، شما نيز بنشينيد و اگر برخاستند، برخيزيد و بر ايشان پيشى نگيريد، كه گم راه مى شويد، و از آنها عقب نمانيد، كه به هلاكت مى افتيد.

872. عنه عليه السلام: لَنا رايَةُ الحَقِّ، مَنِ استَظَلَّ بِها كَنَّتهُ، ومَن سَبَقَ إلَيها فازَ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَكَ، ومَن فارَقَها هَوى، ومَن تَمَسَّكَ بِها نَجا. [۴۲۹]

872. امام على عليه السلام: رايت حق، در دست ماست. هر كه در سايه آن در آيد، او را پناه مى دهد و هر كه به سوى آن بشتابد، رستگار مى گردد و هر كه از آن وا پس ماند، نابود مى شود و هر كه از آن جدا گردد، [به وادى هلاكت وضلالت] فرو مى افتد و هر كه بِدان چنگ زند، نجات مى يابد.

873. عنه عليه السلام: مَن تَمَسَّكَ بِنَا لَحِقَ، ومَن سَلَكَ غَيرَ طَريقَتِنا غَرِقَ. لُِمحِبّينا أفواجٌ مِن رَحمَةِ اللّهِ، ولِمُبغِضينا أفواجٌ مِن غَضَبِ اللّهِ. وطَريقُنَا القَصدُ، وفي أمرِنَا الرُّشدُ. [۴۳۰]

873. امام على عليه السلام: هر كه به ما چنگ زند، به ساحل نجات مى رسد و هر كه جز راه ما را بپيمايد، غرق مى گردد. براى دوستداران ما، فوج هايى از رحمت خداست و براى كينه توزان ما، فوج هايى از خشم خدا. راه ما مستقيم است و امر ما، موجب هدايت و رستگارى است.

874. عنه عليه السلام ـ في أوَّلِ خُطبَةٍ خَطَبَها بَعدَ بَيعَةِ النّاسِ لَهُ عَلَى الأَمرِ ـ: ألا إنَّ أبرارَ عِترَتي وأطائِبَ أرومَتي أحلَمُ النّاسِ صِغارا، وأعلَمُ النّاسِ كِبارا. ألا وإنّا أهلُ بَيتٍ مِن عِلمِ اللّهِ عَلِمنا، وبِحُكمِ اللّهِ حَكَمنا، وبِقَولٍ صادِقٍ أخَذنا، فَإِن تَتَّبِعوا آثارَنا تَهتَدوا بِبَصائِرِنا، وإن لَم تَفعَلوا يُهلِككُمُ اللّهُ بِأَيدينا. مَعَنا رايَةُ الحَقِّ، مَن تَبِعَها لَحِقَ، ومَن تَأَخَّرَ عَنها غَرِقَ، ألا وبِنا تُدرَكَ تِرَةُ كُلِّ مُؤمِنٍ، وبِنا تُخلَعُ رِبقَةُ الذُّلِّ مِن أعناقِهِم، وبِنا فُتِحَ لا بِكُم، وبِنا يُختَمُ لا بِكُم. [۴۳۱]

874. امام على عليه السلام: ـ در نخستين سخنرانى اش پس از بيعتِ مردم با او بر امر خلافت ـ: بدانيد كه نيكانِ خاندان من و پاكانِ نژاد من، در خردسالى بردبارترين مردم و در بزرگى، داناترين مردم اند. بدانيد ما اهل بيتى هستيم كه علم ما بر گرفته از علم خداست و به حُكم خدا حُكم مى كنيم و سخن راست را گرفته ايم. پس اگر از ما پيروى كنيد، به وسيله بينش هاى ما، راه را مى يابيد و اگر چنين نكنيد، خداوند با دست هاى ما، شما را نابود خواهد كرد. رايتِ حق، با ماست. هر كه در پى آن حركت كند، به ساحل نجات مى رسد و هر كه از آن عقب ماند، غرق مى شود. بدانيد كه به واسطه ما انتقام هر مؤمنى گرفته مى شود و به واسطه ما طوقِ خوارى از گردن هايشان باز مى گردد و با ما آغاز مى شود، نه با شما، و با ما پايان مى پذيرد، نه با شما.

875. الإمام الباقر عليه السلام: آلُ مُحَمَّدٍ عليهم السلام هُم حَبلُ اللّهِ الَّذي أمَرَنا بِالاِعتِصامِ بِهِ، فَقالَ: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ» [۴۳۲]. [۴۳۳]

875. امام باقر عليه السلام: خاندان محمّد عليهم السلام، همان ريسمان خدايند كه ما را به چنگ زدن بِدان فرمان داده و فرموده است: «و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده مشويد».

876. الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا» ـ: نَحنُ الحَبلُ. [۴۳۴]

876. امام صادق عليه السلام ـ در باره آيه: «همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد» ـ: آن ريسمان، ما هستيم.

877. عنه عليه السلام: ما يَمنَعُكُم إذا كَلَّمَكُمُ النّاسُ أن تَقولوا لَهُم: ذَهَبنا مِن حَيثُ ذَهَبَ اللّهُ، وَاختَرنا مِن حَيثُ اختارَ اللّهُ. إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ اختارَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله وَاختارَ لَنا آلَ مُحَمَّدٍ، فَنَحنُ مُتَمَسِّكونَ بِالخِيَرَةِ مِنَ اللّهِ عز و جل. [۴۳۵]

877. امام صادق عليه السلام: چه مانعى دارد كه هر گاه مردم با شما سخن گفتند، به آنها بگوييد: ما از همان راهى رفته ايم كه خدا رفته است و همان چيزى را برگزيده ايم كه خدا برگزيده است. خداوند سبحان، محمّد صلى الله عليه و آله را برگزيد و ما را خاندان محمّد، گزينش نمود. پس ما به برگزيدگان از جانب خداى عز و جل، تمسّك جسته ايم.

878. عنه عليه السلام: كَذَبَ منَ زَعَمَ أنَّهُ يَعرِفُنا وهُوَ مُتَمَسِّكٌ بِعُروَةِ غَيرِنا. [۴۳۶]

878. امام صادق عليه السلام: دروغ مى گويد كسى كه مدّعى است ما را شناخته؛ امّا به دستاويز ديگران چنگ آويخته است.

879. الكافي عن يونس بن عبد الرّحمن: قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ الأَوَّلِ عليه السلام: بِمَ اُوَحِّدُ اللّهَ؟ فَقالَ: يا يونُسُ، لا تَكونَنَّ مُبتَدِعا، مَن نَظَرَ بِرَأيِهِ هَلَكَ، ومَن تَرَكَ أهلَ بَيتِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله ضَلَّ، ومَن تَرَكَ كِتابَ اللّهِ وقَولَ نَبِيِّهِ كَفَرَ. [۴۳۷]

879. الكافى ـ به نقل از يونس بن عبد الرحمان ـ: به امام كاظم عليه السلام گفتم: چگونه موحّد باشم؟

فرمود: «اى يونس! بدعت گذار مباش. كسى كه به رأى خود نظر دهد، هلاك مى شود و هر كه اهل بيت پيامبرش را رها كند، گم راه مى گردد و كسى كه كتاب خدا و گفتار پيامبرش را فرو گذارد، كافر مى شود».

880. الإمام الكاظم عليه السلام ـ مِن كِتابِهِ إلى عَلِيِّ بنِ سُوَيدٍ ـ: إنَّ أوَّلَ ما اُنهي إلَيكَ أنّي أنعى إلَيكَ نَفسي في لَيالِيَّ هذِهِ، غَيرَ جازِعٍ ولا نادِمٍ، ولا شاكٍّ فيما هُوَ كائِنٌ مِمّا قَد قَضَى اللّهُ عز و جلوحَتَمَ، فَاستَمسِك بِعُروةِ الدّينِ؛ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام، وَالعُروَةِ الوُثقى الوَصِيِّ بَعدَ الوَصِيِّ، وَالمُسالَمَةِ لَهُم وَالرِّضا بِما قالوا. [۴۳۸]

880. امام كاظم عليه السلام ـ در نامه اى كه به على بن سويد نوشت ـ: قبل از هر چيز، لازم است به تو بگويم كه من در همين شب ها از دنيا خواهم رفت و از اين بابت نه بى تابم و نه نادِم، و نه در آنچه خداوند عز و جل حُكم كرده و تحقّق آن قطعى است، ترديد دارم. پس به دستگيره دين ـ يعنى: خاندان محمّد عليهم السلام ـ و به دستگيره استوار ـ يعنى: اوصياى آنها ـ يكى پس از ديگرى چنگ زن و در برابر آنچه گفتند، تسليم و راضى باش.

تعليق:

الأحاديث التي تدلّ على وجوب التمسّك بأهل البيت فوق حدّ التواتر، منها حديث الثقلين. راجع: ج9 ص418 «أهل البيت / الفصل الثالث / عِدل القرآن».

يادداشت

احاديثى كه بر وجوب تمسّك به اهل بيت عليهم السلام دلالت دارند، بيش از حدّ تواترند، از جمله حديث ثقلين كه در همين مَدخل (اهل بيت)، فصل سوم، در عنوان «هم تاىِ قرآن» گذشت (ر. ك: ج9 ص419).

8 / 3 ـ 3: الوَلايَةُ

8 / 3 ـ 3: ولايت

881. المستدرك على الصحيحين عن زيد بن أرقم: لَمّا رَجَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن حَجَّةِ الوَداعِ ونَزَلَ غَديرَ خُمٍّ أمَرَ بِدَوحاتٍ فَقُمِمنَ... ثُمَّ قالَ: إنَّ اللّهَ مَولايَ وأنَا وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ. ثُمَّ أخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ: مَن كُنتُ وَلِيَّهُ فَهذا وَلِيُّهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ. [۴۳۹]

881. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از زيد بن ارقم ـ: چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از حَجّة الوداع باز گشت و در غدير خُم فرود آمد، دستور داد زير درخت ها را از خار و خاشاك جارو كردند.… سپس فرمود: «همانا خداوند، مولاى من است و من ولىّ هر مؤمنى هستم». آن گاه دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: «هر كه من ولىّ اويم، اين، ولىّ اوست. بار خدايا! دوستدار او را دوست بدار و دشمنش را دشمن».

882. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّ أن يَحيا حَياتي ويَموتَ ميتَتي ويَدخُلَ الجَنَّةَ الَّتي وَعَدَني رَبّي فَليَتَوَلَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ ووَرَثَتَهُ الطّاهِرينَ، أئِمَّةَ الهُدى ومَصابيحَ الدُّجى مِن بَعدي، فَإِنَّهُم لَن يُخرِجوكُم مِن بابِ الهُدى إلى بابِ الضَّلالَةِ. [۴۴۰]

882. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه دوست دارد چون من زندگى كند و مانند من بميرد و به همان بهشتى كه پروردگارم مرا وعده داده است، وارد شود، پس بايد ولايت على بن ابى طالب و وارثان پاك او را كه پس از من، امامان هدايتگر و چراغ هاى تاريكى ها هستند، بپذيرد؛ زيرا آنان هرگز شما را از راه راست به كج راهه گم راهى نمى كشانند.

883. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أرادَ أن يَحيا حَياتي ويَموتَ ميتَتي، ويَدخُلَ جَنَّةَ عَدنٍ الَّتي غَرَسَهَا اللّهُ رَبّي بِيَدِهِ [۴۴۱]، فَليَتَوَلَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ، وَليَتَوَلَّ وَلِيَّهُ، وَليُعادِ عَدُوَّهُ، وَليُسَلِّم لِلأَوصِياءِ مِن بَعدِهِ، فَإِنَّهُم عِترَتي مِن لَحمي ودَمي، أعطاهُمُ اللّهُ فَهمي وعِلمي. إلَى اللّهِ أشكو أمرَ اُمَّتِيَ المُنكِرينَ لِفَضلِهِم، القاطِعينَ فيهِم صِلَتي. وايمُ اللّهِ لَيَقتُلُنَّ ابنيّ [۴۴۲]، لا أنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي. [۴۴۳]

883. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه مى خواهد چون من زندگى كند و مانند من بميرد و به بهشت برينى كه پروردگارم، خداى يكتا با دست [قدرت] خود، آن را نشانده است، وارد شود، بايد ولايت على بن ابى طالب را بپذيرد و با دوست او دوستى كند و با دشمنش دشمنى ورزد و در برابر اوصياى پس از او، گردن نهد؛ زيرا آنان عترت من و از گوشت و خون من هستند. خداوند، فهم و دانش مرا به آنان عطا نموده است. به خدا شِكوه مى كنم از دست امّتم كه فضيلت ايشان را منكر مى شوند و حرمت خويشاوندى مرا با آنان نگه نمى دارند. به خدا سوگند كه اينان دو فرزند مرا مى كشند! [۴۴۴] خدا شفاعتم را شامل حال آنان نكند!

884. عنه صلى الله عليه و آله ـ لِعَلِيٍّ عليه السلام ـ: مَن سَرَّهُ أن يَلقَى اللّهَ عز و جل آمِنا مُطَهَّرا لا يَحزُنُهُ الفَزَعُ الأَكبَرُ فَليَتَوَلَّكَ، وَليَتَوَلَّ بَنيكَ الحَسَنَ وَالحُسَينَ، وعَلِيَّ بنَ الحُسَينِ، ومُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ، وجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ، وموسَى بنَ جَعفَرٍ، وعَلِيَّ بنَ موسى، ومُحَمَّدا، وعَلِيّا، وَالحَسَنَ، ثُمَّ المَهدِيَّ وهُوَ خاتَمُهُم. [۴۴۵]

884. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به على عليه السلام ـ: هر كه خوش حال مى شود كه خداى عز و جل را ايمن و پاك ديدار كند و از آن وحشت بزرگ (قيامت)، اندوهى به دل راه ندهد، بايد ولايت تو و ولايت دو فرزندت حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد و على و حسن و سرانجام، مهدى را كه آخرين آنهاست، بپذيرد.

885. عنه صلى الله عليه و آله ـ فِي الأَئِمَّةِ عليهم السلام ـ: يَابنَ عَبّاسٍ، وَلايَتُهُم وَلايتي ووَلايَتي وَلايَةُ اللّهِ، وحَربُهُم حَربي وحَربي حَربُ اللّهِ [۴۴۶]، وسِلمُهُم سِلمي وسِلمي سِلمُ اللّهِ. [۴۴۷]

885. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در باره امامان عليهم السلام ـ: اى پسر عبّاس! ولايت آنان، ولايت من است و ولايت من، ولايت خداست. جنگ با آنان، جنگ با من است و جنگ با من، جنگ با خدا. آشتى با آنان، آشتى با من است و آشتى با من، آشتى بودن با خداست.

886. عنه صلى الله عليه و آله: وَلايَتي ووَلايَةُ أهلِ بَيتي أمانٌ مِنَ النّارِ. [۴۴۸]

886. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ولايت من و ولايت اهل بيت من، مايه ايمنى از آتش دوزخ است.

887. عنه صلى الله عليه و آله: ما بالُ أقوامٍ إذا ذُكِرَ عِندَهُم آلُ إبراهيمَ فَرِحوا وَاستَبشَروا، وإذا ذُكِرَ عِندَهُم آلُ مُحَمَّدٍ عليه السلام اِشمَأَزَّت قُلوبُهُم؟! وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَو أنَّ عَبدا جاءَ يَومَ القِيامَةِ بِعَمَلِ سَبعينَ نَبِيّا ما قَبِلَ اللّهُ ذلِكَ مِنهُ حَتّى يَلقاهُ بِوَلايَتي ووَلايَةِ أهلِ بَيتي. [۴۴۹]

887. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عدّه اى را چه مى شود كه هر گاه در حضور آنان از خاندان ابراهيم ياد مى شود، خوش حال و شادمان مى شوند؛ امّا هر زمان كه نزد آنان از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله نام برده مى شود، ناراحت مى شوند؟! سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست، اگر در روز قيامت، بنده اى با عملِ هفتاد پيامبر حاضر شود، خداوند، آنها را از او نپذيرد، مگر اين كه با ولايت من و ولايت اهل بيتم خدا را ديدار كند.

888. الإمام عليّ عليه السلام: لا يُقاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِن هذِهِ الاُمَّةِ أحَدٌ، ولا يُسَوّى بِهِم مَن جَرَت نِعمَتُهُم عَلَيهِ أبَدا، هُم أساسُ الدّينِ، وعِمادُ اليَقينِ، إلَيهِم يَفيءُ الغالي، وبِهِم يَلحَقُ التّالي، ولَهُم خَصائِصُ حَقِّ الوَلايَةِ، وفيهِمُ الوَصِيَّةُ وَالوِراثَةُ. [۴۵۰]

888. امام على عليه السلام: از اين امّت، كسى با خاندان محمّد صلى الله عليه و آله سنجيده نمى شود و كسانى كه از نعمت آنان برخوردار بودند، با آنها برابر نيستند. آنان (خاندان محمّد) بنياد دين و تكيه گاه يقين اند. تند رونده، به سوى ايشان بر مى گردد و وا پس مانده، به آنان ملحق مى شود. ويژگى هاى حقّ ولايت [و امامت]، در آنهاست و بس، و وصيّت و وراثت، منحصر به آنان است.

889. عنه عليه السلام: لَنا عَلَى النّاسِ حَقُّ الطّاعَةِ وَالوَلايَةِ، ولَهُم مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ حُسنُ الجَزاءِ. [۴۵۱]

889. امام على عليه السلام: ما را بر عهده مردم، حقّ فرمانبرى و ولايت است و براى اين كار، از خداوند سبحان، پاداش نيك خواهند گرفت.

890. الإمام الباقر عليه السلام: بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسِ دَعائِمَ: إقامِ الصَّلاةِ، وإيتاءِ الزَّكاةِ، وصَومِ شَهرِ رَمَضانَ، وحَجِّ البَيتِ الحَرامِ، وَالوَلايَةِ لَنا أهلَ البَيتِ. [۴۵۲]

890. امام باقر عليه السلام: اسلام بر پنج پايه استوار شده است: نماز خواندن، زكات دادن، گرفتن روزه ماه رمضان، گزاردن حجّ خانه خدا و پذيرشِ ولايت ما اهل بيت.

891. عنه عليه السلام: إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ طَهَّرَ أهلَ بَيتِ نَبِيِّهِ عليهم السلام وسَأَلَهُم [۴۵۳] أجرَ المَوَدَّةِ، وأجرى لَهُمُ الوَلايَةَ، وجَعَلَهُم أوصِياءَهُ وأحِبّاءَهُ ثابِتَةً بَعدَهُ [۴۵۴] في اُمَّتِهِ، فَاعتَبِروا يا أيُّهَا النّاسُ فيما قُلتُ، حَيثُ وَضَعَ اللّهُ عز و جل وَلايَتَهُ وطاعَتَهُ ومَوَدَّتَهُ وَاستِنباطَ عِلمِهِ وحُجَجَهُ، فَإِيّاهُ فَتَقَبَّلوا، وبِهِ فَاستَمسِكوا، تَنجوا بِهِ وتَكونُ لَكُم الحُجَّةُ يَومَ القِيامَةِ، وطَريقُ رَبِّكُم جَلَّ وعَزَّ، ولا تَصِلُ وَلايَةٌ إلَى اللّهِ عز و جل إلّا بِهِم، فَمَن فَعَلَ ذلِكَ كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن يُكرِمَهُ ولا يُعَذِّبَهُ، ومَن يَأتِ اللّهَ عز و جل بِغَيرِ ما أمَرَهُ كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ عز و جل أن يُذِلَّهُ وأن يُعَذِّبَهُ. [۴۵۵]

891. امام باقر عليه السلام: خداوند عز و جل، اهل بيت پيامبر خود را پاك گردانيد و مزد رسالت را دوستى با ايشان قرار داد و ولايت را براى آنان مقرّر داشت و ايشان را اوصيا و دوستان او قرار داد كه پس از وى در ميان امّتش پايدارند. پس ـ اى مردم ـ در آنچه گفتم، بينديشيد كه خداوند عز و جل، ولايت و طاعت و دوستى خود را در او نهاده و وى را استنباط كننده علمش و حجّت هايش گردانيده است. بنا بر اين، فقط او را بپذيريد و تنها به او تمسّك جوييد تا به واسطه او نجات يابيد و در روز قيامت، حجّت داشته باشيد. راه پروردگارتان عز و جل، جز به واسطه آنان پيموده نمى شود و هيچ ولايتى جز به واسطه آنان به خداى عز و جل نمى پيوندد. هر كه چنين كند، بر خداوند است كه او را گرامى بدارد و عذابش نكند و هر كه با چيزى جز آنچه خداوند عز و جلبدان فرمان داده، بر او وارد شود، بر خداى عز و جل است كه او را خوار گرداند و عذابش كند.

892. الكافي عن أبي حمزة: قالَ لي أبو جَعفَرٍ عليه السلام: إنَّما يَعبُدُ اللّهَ مَن يَعرِفُ اللّهَ، فَأَمّا مَن لا يَعرِفُ اللّهَ فَإِنَّما يَعبُدُهُ هكَذا ضَلالاً. قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، فَما مَعرِفَةُ اللّهِ؟

قالَ: تَصديقُ اللّهِ عز و جل، وتَصديقُ رَسولِهِ صلى الله عليه و آله، ومُوالاةُ عَلِيٍّ عليه السلام، وَالاِئتمامُ بِهِ وبِأَئِمَّةِ الهُدى عليهم السلام، وَالبَراءَةُ إلَى اللّهِ عز و جل مِن عَدُوِّهِم، هكَذا يُعرَفُ اللّهُ عز و جل. [۴۵۶]

892. الكافى ـ به نقل از ابو حمزه ـ: امام باقر عليه السلام به من فرمود: «در حقيقت، خدا را كسى بندگى مى كند كه خداشناس باشد؛ امّا كسى كه خداشناس نيست، او را اين گونه [مانند عامّه مردم]، گم راهانه مى پرستد».

گفتم: فدايت شوم! شناخت خدا به چيست؟

فرمود: «باور داشتن خداى عز و جل و باور داشتن پيامبر او و پذيرش ولايت على عليه السلام و پيروى از او و از امامان هدايت عليهم السلام و پناه بردن به خداى عز و جل از دشمنان آنان. اين است شناخت خداى عز و جل».

893. الإمام الباقر عليه السلام: مَن دَخَلَ في وَلايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ دَخَلَ الجَنَّةَ، ومَن دَخَلَ في وَلايَةِ عَدُوِّهِم دَخَلَ النّارَ. [۴۵۷]

893. امام باقر عليه السلام: هر كه به ولايت خاندان محمّد در آيد، به بهشت مى رود و هر كه به ولايت دشمنان آنان در آيد، به دوزخ مى رود.

894. الكافي عن محمّد بن عليّ الحلبيّ عن الإمام الصّادق عليه السلام ـ في قَولِهِ عز و جل: «رَّبِّ اغْفِرْ لِى وَ لِوَالِدَىَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَيْتِىَ مُؤْمِنًا» [۴۵۸] ـ: يَعنِي الوَلايَةَ، مَن دَخَلَ فِي الوَلايَةِ دَخَلَ في بَيتِ الأَنبِياءِ عليهم السلام. وقَولِهِ: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» [۴۵۹] يَعنِي الأَئِمَّةَ عليهم السلام ووَلايَتَهُم، مَن دَخَلَ فيها دَخَلَ في بَيتِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله. [۴۶۰]

894. الكافى ـ به نقل از محمّد بن على حلبى ـ: امام صادق عليه السلام در باره آيه: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم را و هر كس را كه با ايمان وارد خانه من شود، بيامرز!» فرمود: «مقصود، ولايت است. هر كس به ولايت وارد شود، به خانه پيامبران عليهم السلام وارد شده است» و در باره آيه: «خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» فرمود: «مقصود، امامان عليهم السلام و ولايت آنان است. هر كه به اين ولايت وارد شود، به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شده است».

895. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ اللّهَ جَعَلَ وَلايَتَنا أهلَ البَيتِ قُطبَ القُرآنِ، وقُطبَ جَميعِ الكُتُبِ، عَلَيها يَستَديرُ مُحكَمُ القُرآنِ، وبِها نَوَّهَتِ الكُتُبُ ويَستَبينُ الإِيمانُ. وقَد أمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُقتَدى بِالقُرآنِ وآلِ مُحَمَّدٍ، وذلِكَ حَيثُ قالَ في آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها: «إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ: الثَّقَلَ الأَكبَرَ، وَالثَّقَلَ الأَصغَرَ، فَأَمَّا الأَكبَرُ فَكِتابُ رَبّي، وأمَّا الأَصغَرُ فَعِترَتي أهلُ بَيتي، فَاحفَظوني فيهِما فَلَن تَضِلّوا ما تَمَسَّكتُم بِهِما». [۴۶۱]

895. امام صادق عليه السلام: خداوند، ولايت ما اهل بيت را محور قرآن و محور همه كتاب ها[ى آسمانى] قرار داد كه قرآنِ استوار، بر گِرد آن مى چرخد و به واسطه آن، همه كتاب ها ارج يافته اند و به واسطه آن، حقيقت ايمان روشن مى شود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور داد كه به قرآن و خاندان محمّد اقتدا شود، آن گاه كه در آخرين خطبه خود فرمود: «من در ميان شما، دو چيز گران سنگ بر جاى مى نهم: يكى بزرگ تر و ديگرى كوچك تر. امّا بزرگ تر، كتاب پروردگار من است و كوچك تر، عترت يا همان اهل بيت من اند. پس با پاسداشت آن دو مرا پاس بداريد؛ زيرا تا زمانى كه به آن دو، چنگ زنيد، هرگز گم راه نخواهيد شد».

896. الإمام الكاظم عليه السلام: مَن تَقَدَّمَ إلى وَلايَتِنا اُخِّرَ عَن سَقَرَ، ومَن تَأَخَّرَ عَنّا تَقَدَّمَ إلى سَقَرَ. [۴۶۲]

896. امام كاظم عليه السلام: هر كه به سوى ولايت ما پيش رود، از دوزخ وا پس مى ماند و هر كه از ولايت ما عقب ماند، به سوى دوزخ پيش مى رود.

897. الأمالي للطوسي عن عبد السّلام بن صالح الهرويّ: كُنتُ مَعَ الرِّضا عليه السلام لَمّا دَخَلَ نَيسابورَ، وهُوَ راكِبٌ بَغلَةً شَهباءَ وقَد خَرَجَ عُلَماءُ نَيسابورَ فِي استِقبالِهِ، فَلَمّا سارَ إلَى المَرتَعَةِ تَعَلَّقوا بِلِجامِ بَغلَتِهِ وقالوا: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، حَدِّثنا بِحَقِّ آبائِكَ الطّاهِرينَ، حَدِّثنا عَن آبائِكَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ.

فَأَخرَجَ رَأسَهُ مِنَ الهَودَجِ وعَلَيهِ مَطرَفُ [۴۶۳] خَزٍّ فَقالَ: حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ، عَن أبيهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ، عَن أبيهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ، عَن أبيهِ الحُسَينِ سَيِّدِ شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ، عَن أبيهِ أميرِ المُؤمِنينَ، عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: أخبَرَني جَبرَئيلُ الرّوحُ الأَمينُ، عَنِ اللّهِ تَقَدَّسَت أسماؤُهُ وجَلَّ وَجهُهُ قالَ: «إنّي أنَا اللّهُ، لا إلهَ إلَا أنَا وَحدي، عِبادي! فَاعبُدوني، وَليَعلَم مَن لَقِيَني مِنكُم بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ مُخلِصا بِها أنَّهُ قَد دَخَلَ حِصني، ومَن دَخَلَ حِصني أمِنَ عَذابي».

قالوا: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، وما إخلاصُ الشَّهادَةِ للّهِِ؟ قالَ: «طاعَةُ اللّهِ ورَسولِهِ ووَلايَةُ أهلِ بَيتِهِ عليهم السلام». [۴۶۴]

897. الأمالى، طوسى ـ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى ـ: زمانى كه امام رضا عليه السلام وارد نيشابور شد، من با ايشان بودم. امام عليه السلام بر قاطر خاكسترى رنگى سوار بود. علماى نيشابور براى استقبال از ايشان بيرون آمده بودند. چون به جانب مرتعه به راه افتاد، آنان لگام قاطر ايشان را گرفتند و گفتند: اى پسر پيامبر خدا! تو را به حقّ پدران پاكت براى ما حديثى بگو. از پدران خويش ـ كه درود خدا بر همه آنان باد ـ برايمان حديثى بگو.

در اين هنگام، امام عليه السلام سرش را از كجاوه اى كه روى آن پارچه ابريشمى نگارين آويخته بود، بيرون آورد و فرمود: «پدرم موسى بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن على، از پدرش على بن الحسين، از پدرش حسين، سَرور جوانان بهشتى، از پدرش امير مؤمنان، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برايم حديث كرد كه فرمود: جبرئيل، روح الأمين، از جانب خداوند پاك و بزرگ به من خبر داد كه فرمود: اين منم خدا. معبودى نيست، مگر تنها من. بندگان من! پس مرا بندگى كنيد، كه هر كس از شما كه با شهادت دادن مخلصانه به اين كه معبودى جز خداى يكتا نيست، مرا ديدار كند، به حصار من وارد مى گردد و هر كس به حصار من وارد شود، از عذابم ايمن است».

گفتند: اى پسر پيامبر خدا! شهادت دادن مخلصانه به خدا چگونه است؟

فرمود: «به اطاعت از خدا و پيامبر او و ولايت اهل بيتش عليهم السلام».

898. الإمام الرّضا عليه السلام: كَمالُ الدّينِ وَلايَتُنا وَالبَراءَةُ مِن عَدُوِّنا. [۴۶۵]

898. امام رضا عليه السلام: كمال دين، در داشتن ولايت ما و بيزارى جستن از دشمن ماست.

899. الإمام الهادي عليه السلام ـ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام ـ: وأشرَقَتِ الأَرضُ بِنورِكُم، وفازَ الفائِزونَ بِوَلايَتِكُم، بِكُم يُسلَكُ إلَى الرِّضوانِ، وعَلى مَن جَحَدَ وَلايَتَكُم غَضَبُ الرَّحمنِ. [۴۶۶]

899. امام هادى عليه السلام ـ در زيارت جامعه كه بِدان امامان عليهم السلام را زيارت مى كنند ـ: و زمين به نور شما روشن گشت و رستگاران، به واسطه ولايت شما رستگار شدند. به سبب وجود شماست كه راه رضوان [الهى] پيموده مى شود و خشم خدا بر كسى است كه ولايت شما را انكار كند.

8 / 3 ـ 4: التَّقديمُ

8 / 3 ـ 4: مقدّم داشتن

900. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ! إنّي فَرَطُكُم وأنتُم وارِدونَ عَلَيَّ الحَوضَ، ألا وإنّي سائِلُكُم عَنِ الثَّقَلَينِ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي فيهِما، فَإِنَّ اللَّطيفَ الخَبيرَ نَبَّأَني أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَلقَياني، وسَأَلتُ رَبّي ذلك فَأَعطانيهِ، ألا وإنّي قَد تَرَكتُهُما فيكُم: كِتابَ اللّهِ وعِترَتي أهلَ بَيتي، فَلا تَسبِقوهُم فَتَفَرَّقوا، ولا تُقَصِّروا عَنهُم فَتَهلِكوا، ولا تُعَلِّموهُم فَإِنَّهُم أعلَمُ مِنكُم. [۴۶۷]

900. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى مردم! من جلوتر از شما مى روم و شما در كنار حوض [كوثر]، بر من وارد مى شويد. آگاه باشيد كه من از شما در باره ثَقَلين خواهم پرسيد. پس بنگريد كه پس از من با آن دو، چه مى كنيد؛ زيرا خداوندِ لطيف خبير، مرا خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا اين كه به ديدار من بيايند و من اين امر را از پروردگارم خواستم و او خواهش مرا بر آورد. آگاه باشيد كه من در ميان شما اين دو را بر جاى گذاشته ام: كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم را. پس، از آنان پيشى نگيريد كه پراكنده مى شويد و از آنان عقب نمانيد كه نابود مى شويد و به آنان چيز ياد ندهيد؛ زيرا آنان از شما داناترند.

901. عنه صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ! قَد بَيَّنتُ لَكُم مَفزَعَكُم بَعدي وإمامَكُم ودَليلَكُم وهادِيَكُم، وهُوَ أخي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ، وهُوَ فيكُم بِمَنزِلَتي فيكُم، فَقَلِّدوهُ دينَكُم وأطيعوهُ في جَميعِ اُمورِكُم، فَإِنَّ عِندَهُ جَميعَ ماعَلَّمَنِيَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى وحِكمَتَهُ، فَسَلوهُ وتَعَلَّموا مِنهُ ومِن أوصِيائِهِ بَعدَهُ، ولا تُعَلِّموهُم ولا تَتَقَدَّموهُم ولا تَخَلَّفوا عَنهُم، فَإِنَّهُم مَعَ الحَقِّ وَالحَقَّ مَعَهُم، لا يُزايِلونَهُ ولا يُزايِلُهُم. [۴۶۸]

901. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى مردم! من هشدار دهنده و پيشوا و راه نما و رهبر پس از خود را براى شما مشخّص كردم و او برادرم على بن ابى طالب است. او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. پس در دين خود، از او پيروى كنيد و در همه كارهايتان از وى فرمان بريد؛ زيرا تمام آنچه را كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به من تعليم داده و حكمت الهى، در نزد اوست. بنا بر اين، از او و از اوصياى پس از او بپرسيد و تعليم گيريد و به آنان چيز ياد ندهيد و بر ايشان پيشى نگيريد و از آنان عقب نمانيد؛ چرا كه آنان با حق هستند و حق با آنان است. نه آنان از حق جدا مى شوند و نه حق از آنان جدا مى شود.

902. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تَعالى جَعَلَ ذُرِّيَّةَ كُلِّ نَبِيٍّ مِن صُلبِهِ وجَعَلَ ذُرِّيَّتي مِن صُلبِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام... فَقَدِّموهُم ولا تَتَقَدَّموا عَلَيهِم، فَإِنَّهُم أحلَمُكُم صِغارا وأعلَمُكُم كِبارا، فَاتَّبِعوهُم فَإِنَّهُم لا يُدخِلونَكُم في ضَلالٍ ولا يُخرِجونَكُم مِن هُدىً. [۴۶۹]

902. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداى متعال، ذريّه هر پيامبرى را از پشت خود او قرار داده؛ امّا ذريّه مرا از پشت على بن ابى طالب عليه السلام قرار داده است.… پس آنان را پيشرو قرار دهيد و از ايشان جلو نيفتيد؛ زيرا آنان در خردسالى، بردبارترين شما و در بزرگ سالى، داناترينتان هستند. بنا بر اين، از آنان پيروى كنيد؛ چرا كه ايشان شما را به گم راهى نمى كشانند و از راه راست بيرونتان نمى برند.

903. الإحتجاج عن عثمان بن حنيف: سَمِعنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: أهلُ بَيتي نُجومٌ لِأَهلِ الأَرضِ، فَلا تَتَقَدَّموهُم وقَدِّموهُم فَهُمُ الوُلاةُ بَعدي.

فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، وأيُّ أهلِ بَيتِكَ؟

فَقالَ: عَلِيٌّ وَالطّاهِرونَ مِن وُلدِهِ. [۴۷۰]

903. الاحتجاج ـ به نقل از عثمان بن حنيف ـ: شنيديم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «اهل بيت من، ستارگان اهل زمين اند. پس، از آنان جلو نيفتيد و ايشان را جلودار خود سازيد؛ چرا كه آنان، واليانِ پس از من اند».

مردى برخاست و گفت: اى پيامبر خدا!كدام اهل بيتت؟

فرمود: «على و فرزندان پاك او».

904. الإمام عليّ عليه السلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ في رَسولِ اللّهِ وأهلِ بَيتِهِ عليهم السلام ـ: أرسَلَهُ بِأَمرِهِ صادِعا (/ ناطِقا)، وبِذِكرِهِ ناطِقا (/ قاطِعا)، فَأَدّى أمينا، ومَضى رَشيدا، وخَلَّفَ فينا رايَةَ الحَقِّ، مَن تَقَدَّمَها مَرَقَ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها زَهَقَ، ومَن لَزِمَها لَحِقَ. [۴۷۱]

904. امام على عليه السلام ـ در سخنانى در باره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت او ـ: خداوند، او (محمّد صلى الله عليه و آله) را فرستاد تا فرمانش را بيان كند و يادش را بر سر زبان ها اندازد، و او رسالت خود را با امانت ادا كرد و ره يافته و رستگار، جهان را وداع گفت و پرچم حق را در ميان ما گذاشت. هر كه از آن پيشى گيرد، از دين بيرون مى رود و هر كه از آن وا پس ماند، هلاك مى شود و هر كه همراهىِ آن كند، [به ساحل رستگارى و نجات] مى رسد.

905. عنه عليه السلام: لَمّا خَطَبَ أبو بَكرٍ قامَ إلَيهِ اُبَيُّ بنُ كَعبٍ، وكانَ يَومُ الجُمُعَةِ أوَّلُ يَومٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ، فَقالَ: ... أَلَستُم تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ قالَ: اُوصيكُم بِأَهلِ بَيتي خَيرا، فَقَدِّموهُم ولا تَقَدَّموهُم، وأمِّروهُم ولا تَأَمَّروا عَلَيهِم... فَقامَت إلَيهِ رِجالٌ مِنَ الأَنصارِ فَقالوا (لَهُ): اُقعُد رَحِمَكَ اللّهُ يا اُبَيُّ، فَقَد أدَّيتَ ما سَمِعتَ ووَفَيتَ بِعَهدِكَ. [۴۷۲]

905. امام على عليه السلام: هنگامى كه ابو بكر خطبه [ى خلافت] خواند ـ و آن روز، آدينه بود و مصادف با نخستين روز از ماه رمضان ـ، اُبىّ بن كعب برخاست و به او گفت: ... آيا نه اين كه مى دانيد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «شما را در باره اهل بيتم سفارش به نيكى مى كنم. آنان را جلودار خود سازيد و بر ايشان پيشى نگيريد و آنان را فرمان روا سازيد و بر ايشان فرمان روايى و امارت نكنيد...».

در اين هنگام، گروهى از مردان انصار برخاستند و به اُبىّ گفتند: رحمت خدا بر تو اى اُبىّ! بنشين؛ تو آنچه را شنيده بودى، گفتى و به پيمانت وفا كردى.

906. الإمام الصادق عليه السلام: مَن تَوَلّى آلَ مُحَمَّدٍ وقَدَّمَهُم عَلى جَميعِ النّاسِ بِما قَدَّمَهُم مِن قَرابَةِ رَسولِ اللّهِ فَهُوَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ لِتَوَلّيهِ آلَ مُحَمَّدٍ، لا أنَّهُ مِنَ القَومِ بِأَعيانِهِم وإنَّما هُوَ مِنهُم بِتَوَلّيهِ إلَيهِم وَاتِّباعِهِ إيّاهُم، وكَذلِكَ حُكمُ اللّهِ في كِتابِهِ: «وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» [۴۷۳] وقولُ إبراهيمَ عليه السلام: «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» [۴۷۴]. [۴۷۵]

906. امام صادق عليه السلام: هر كس ولايت خاندان محمّد را بپذيرد و آنان را به سبب خويشاوندى شان با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر همه مردم مقدّم دارد، چنين كسى از خاندان محمّد است؛ چون ولايت خاندان محمّد را دارد، نه به اين معنا كه در واقع، جزء اين خاندان است؛ بلكه از آنان است به سبب پذيرش ولايتشان و پيروى كردن از آنها. خداوند در كتاب خود، اين گونه حُكم كرده است، آن جا كه فرموده: «و هر كس از شما آنان را به ولايت گيرد، از آنان خواهد بود» و ابراهيم عليه السلام فرمود: «پس هر كه از من پيروى كند، بى گمان، او از من است و هر كه نافرمانى ام كند، بى گمان، تو آمرزنده مهربانى».

8 / 3 ـ 5: الاقتِداءُ

8 / 3 ـ 5: پي ـروى

907. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن سَرَّهُ أن يَحيا حَياتي ويَموتَ مَماتي، ويَسكُنَ جَنَّةَ عَدنٍ غَرَسَها رَبّي، فَليُوالِ عَلِيّا مِن بَعدي وَليُوالِ وَلِيَّهُ، وَليَقتَدِ بِالأَئِمَّةِ مِن بَعدي، فَإِنَّهُم عِترَتي، خُلِقوا مِن طينَتي، رُزِقوا فَهما وعِلما، ووَيلٌ لِلمُكَذِّبينَ بِفَضلِهِم مِن اُمَّتي، القاطِعينَ فيهِم صِلَتي، لا أنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي. [۴۷۶]

907. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس خوش حال مى شود كه مانند من زندگى كند و مانند من از دنيا برود و در بهشت برينى كه پروردگارم آن را كاشته است، ساكن شود، بايد پس از من، على را دوست بدارد و دوست او را نيز دوست دارد و به امامان پس از من اقتدا كند؛ زيرا آنان عترت من اند، از طينت من آفريده شده اند و فهم و دانش، روزى شده اند. واى بر آن دسته از امّتم كه فضل و برترى ايشان را انكار كنند و حرمت خويشاوندى من با آنان را نگه ندارند! خدا شفاعتم را نصيب ايشان نكند!

908. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّ أن يَحيا حَياةً تُشبِهُ حَياةَ الأَنبِياءِ، ويَموتَ ميتَةً تُشبِهُ ميتَةَ الشُّهَداءِ، ويَسكُنَ الجِنانَ الَّتي غَرَسَهَا الرَّحمنُ، فَليَتَوَلَّ عَلِيّا وَليُوالِ وَلِيَّهُ وَليَقتَدِ بِالأَئِمَّةِ مِن بَعدِهِ، فَإِنَّهُم عِترَتي خُلِقوا مِن طينَتي. اللّهُمَّ ارزُقهُم فَهمي وعِلمي، ووَيلٌ لِلمُخالِفينَ لَهُم مِن اُمَّتي، اللّهُمَّ لا تُنِلهُم شَفاعَتي. [۴۷۷]

908. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه دوست دارد مانند پيامبران زندگى كند و مرگى چون مرگ شهيدان داشته باشد و در بهشتى كه خداى رحمان كاشته است، ساكن شود، بايد از على پيروى كند و با دوست او دوستى كند و به امامانِ پس از او اقتدا نمايد؛ زيرا آنان عترت من اند و از طينت من آفريده شده اند. بار خدايا! فهم و دانش مرا روزىِ ايشان فرما! واى بر آن دسته از امّتم كه با آنان مخالفت كنند! بار خدايا! شفاعت مرا شامل حال اين مردمان مگردان!

909. عنه صلى الله عليه و آله: أهلُ بَيتي يُفَرِّقونَ بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ، وهُمُ الأَئِمَّةُ الَّذينَ يُقتَدى بِهِم. [۴۷۸]

909. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اهل بيت من، حق را از باطل جدا مى كنند و هم ايشان اند آن امامانى كه بايد به آنها اقتدا كرد.

910. عنه صلى الله عليه و آله: الرَّوحُ وَالرّاحَةُ، وَالرَّحمَةُ وَالنُّصرَةُ، وَاليُسرُ وَاليَسارُ، وَالرِّضا وَالرِّضوانُ، وَالَمخرَجُ وَالفَلجُ [۴۷۹]، وَالقُربُ وَالَمحَبَّةُ مِنَ اللّهِ ومِن رَسولِهِ، لِمَن أحَبَّ عَلِيّا وَائتَمَّ بِالأَوصِياءِ مِن بَعدِهِ. [۴۸۰]

910. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آسايش و آسودگى و رحمت و يارى و توانگرى و آسانى و خشنودى و خُرسندى و گشايش و كاميابى و تقرّب و دوستى خدا و پيامبر او، براى كسى است كه على را دوست بدارد و به جانشينان او اقتدا كند.

911. عنه صلى الله عليه و آله: طوبى لِمَن أدرَكَ قائِمَ أهلِ بَيتي وهُوَ مُقتَدٍ بِهِ قَبلَ قِيامِهِ، يَأتَمُّ بِهِ وبِأَئِمَّهِ الهُدى مِن قَبلِهِ، ويَبرَأُ إلَى اللّهِ عز و جل مِن عَدُوِّهِم، اُولئِكَ رُفَقائي وأكرَمُ اُمَّتي عَلَيَّ. [۴۸۱]

911. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خوشا به حال كسى كه قائم اهل بيت را درك كند و پيش از قيامش به او اقتدا نمايد و از او و از امامان هدايتگرِ پيش از او پيروى كند و از دشمنان آنان به خداى عز و جل پناه ببرد و بيزارى جويد! اينان رفيقان من و گرامى ترين افراد امّت من در نزد من اند.

912. الأمالي للطوسي عن جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ: صَلّى بِنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما صَلاةَ الفَجرِ، ثُمَّ انفَتَلَ وأقبَلَ عَلَينا يُحَدِّثُنا، فَقالَ:

أيُّهَا النّاسُ! مَن فَقَدَ الشَّمسَ فَليَتَمَسَّك بِالقَمَرِ، ومَن فَقَدَ القَمَرَ فَليَتَمَسَّك بِالفَرقَدَينِ.

قالَ: فَقُمتُ أنَا وأبو أيّوبَ الأَنصارِيُّ ومَعَنا أنَسُ بنُ مالِكٍ فَقُلنا: يا رَسولَ اللّهِ، مَنِ الشَّمسُ؟

قالَ: أنَا. فَإِذا هُوَ صلى الله عليه و آله ضَرَبَ لَنا مَثَلاً فَقالَ: إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَنا وجَعَلَنا بِمَنزِلَةِ نُجومِ السَّماءِ كُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ، فَأَنَا الشَّمسُ، فَإِذا ذَهَبَ بي فَتَمَسَّكوا بِالقَمَرِ.

قُلنا: فَمَنِ القَمَرُ؟

قالَ: أخي ووَصِيّي ووَزيري، وقاضي دَيني، وأبو وُلدي، وخَليفَتي في أهلي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ.

قُلنا: فَمَنِ الفَرقَدانِ؟

قالَ: الحَسَنُ وَالحُسَينُ. ثُمَّ مَكَثَ مَلِيّا وقالَ: فاطِمَةُ هِيَ الزُّهرَةُ، وعِترَتي أهلُ بَيتي هُم مَعَ القُرآنِ وَالقُرآنُ مَعَهُم، لا يَفتَرِقانِ حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ. [۴۸۲]

912. الأمالى، طوسى ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى ـ: روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز صبح را به جماعت با ما خواند و سپس به طرف ما بر گشت و برايمان سخن گفت و فرمود: «اى مردم! هر كه خورشيد را از دست داد، به دامن ماه چنگ زَنَد و هر كه ماه را از دست داد، به فَرقَدان [۴۸۳] تمسّك جويد».

من و ابو ايّوب انصارى و انس بن مالك برخاستيم و گفتيم: اى پيامبر خدا! چه كسى خورشيد است؟

فرمود: «من».

در اين هنگام، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ما مَثَلى زد و فرمود: «خداى متعال، ما را آفريد و چونان ستارگان آسمان قرارمان داد كه هر گاه ستاره اى غروب كند، ستاره اى ديگر طلوع مى كند. پس من خورشيد هستم و هر گاه بُرده شدم، به ماه چنگ زنيد».

گفتيم: چه كسى ماه است؟

فرمود: «برادر و وصى و وزيرم و ادا كننده دِينَم و پدر فرزندانم و جانشين من در ميان خانواده ام، على بن ابى طالب».

گفتيم: فرقدان كيستند؟

فرمود: «حسن و حسين».

پيامبر صلى الله عليه و آله سپس لختى درنگ كرد و آن گاه فرمود: «فاطمه هم [ستاره] زهره است و عترتم، اهل بيتم، با قرآن اند و قرآن با آنان است. از هم جدا نمى شوند تا اين كه در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند».

913. الإمام الرضا عليه السلام: مَن سَرَّهُ أن يَنظُرَ إلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ ويَنظُرَ اللّهُ إلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ، فَليَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ، وَليَتَبَرَّأ مِن عَدُوِّهِم، وَليَأتَمَّ بِإِمامِ المُؤمِنينَ مِنهُم، فَإِنَّهُ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نَظَرَ اللّهُ إلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ ونَظَرَ إلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ. [۴۸۴]

913. امام رضا عليه السلام: هر كه خوش حال مى شود كه خدا را بى پرده ببيند و خدا نيز بى پرده به او بنگرد، ولايت خاندان محمّد را بپذيرد و از دشمنان آنان بيزارى جويد و از ايشان كه پيشواى مؤمنان هستند، پيروى كند. در اين صورت، چون روز قيامت شود، خداوند، بى پرده به او مى نگرد و او نيز بدون پرده، خدا را مشاهده مى كند.

8 / 3 ـ 6: الإِكرامُ

8 / 3 ـ 6: گراميداشت

الكتاب

قرآن

«فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْأَصَالِ». [۴۸۵]

«در خانه هايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلتِ] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود، در آن خانه ها، هر بامداد و شامگاه، او را نيايش مى كنند».

الحديث

حديث

914. تفسير الثعلبي عن أنس بن مالك وبريدة: قَرَأَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هذِهِ الآيَةَ: «فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» إلى قَولِهِ: «وَالْأَبْصَارُ» [۴۸۶] فَقامَ رَجُلٌ فَقالَ: أيُّ بُيوتٍ هذِهِ يا رَسولَ اللّهِ؟

قالَ: بُيوتُ الأَنبِياءِ. قالَ: فَقامَ إلَيهِ أبو بَكرٍ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، هذَا البَيتُ مِنها؟ ـ لِبَيتِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ ـ قالَ: نَعَم، مِن أفاضِلِها. [۴۸۷]

914. تفسير الثعلبى ـ به نقل از اَنَس بن مالك و بُرَيده ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آيه «در خانه هايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود...» را تا «... و [آنها] از روزى كه دل ها و ديده ها در آن، زير و رو مى شوند، مى هراسند» قرائت كرد. مردى برخاست و گفت: اى پيامبر خدا! اينها كدام خانه يند؟

فرمود: «خانه هاى پيامبران».

ابو بكر برخاست و گفت: اى پيامبر خدا! اين خانه (خانه على و فاطمه) هم جزو آنهاست؟

فرمود: «آرى. از بهترين هاى آنهاست».

915. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أربَعَةٌ أنَا لَهُم شَفيعٌ يَومَ القِيامَةِ: المُكرِمُ لِذُرِّيَّتي مِن بَعدي، وَالقاضِي لَهُم حَوائِجَهُم، وَالسّاعِي لَهُم في اُمورِهِم عِندَ اضطِرارِهِم إلَيهِ، وَالُمحِبُّ لَهُم بِقَلبِهِ ولِسانِهِ. [۴۸۸]

915. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چهار نفرند كه روز قيامت، من شفيع آنها خواهم بود: كسى كه پس از من، فرزندانم را گرامى بدارد؛ كسى كه نيازهاى آنان را برآورده سازد؛ كسى كه وقتى آنان به او محتاج شدند، در رفع گرفتارى هايشان بكوشد؛ و كسى كه با دل و زبان خويش آنان را دوست بدارد.

916. عنه صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ! عَظِّموا أهلَ بَيتي في حَياتي وبَعدَ مَماتي، وأكرِموهُم وفَضِّلوهُم. [۴۸۹]

916. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى مردم! اهل بيت مرا در زمان حياتم و پس از من بزرگ داريد و به آنان احترام گزاريد و برترى شان دهيد.

917. الإمام الحسن عليه السلام: أرسَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى الأَنصارِ فَأَتَوهُ، فَقالَ لَهُم: يا مَعشَرَ الأَنصارِ، ألا أدُلُّكُم عَلى ما إن تَمَسَّكتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدَهُ؟

قالوا: بَلى يا رَسولَ اللّهِ.

قالَ: هذا عَلِيٌّ، فَأَحِبّوهُ بِحُبّي وكَرِّموهُ لِكَرامَتي، فَإِنَّ جَبرَئيلَ عليه السلام أمَرَني بِالَّذي قُلتُ لَكُم عَنِ اللّهِ عز و جل. [۴۹۰]

917. امام حسن عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پى انصار فرستاد و آنان نزدش آمدند. پس به آنان فرمود: «اى جماعت انصار! آيا شما را به چيزى راه نمايى نكنم كه اگر به دامنش چنگ زنيد، پس از آن هرگز گم راه نمى شويد؟».

گفتند: چرا، اى پيامبر خدا!

فرمود: «اين، على است. به دوستى من او را دوست بداريد و به احترام من به او احترام نهيد؛ زيرا جبرئيل، از جانب خداى عز و جل به من دستور داد كه اين مطلب را به شما بگويم».

918. الأمالي للصدوق عن ابن عبّاس: صَعِدَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المِنبَرَ فَخَطَبَ وَاجتَمَعَ النّاسُ إلَيهِ فَقالَ: ... أيُّهَا النّاسُ!... إنَّكُم مَجموعونَ ومُساءَلونَ عَنِ الثَّقَلَينِ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي فيهِما. إنَّهُم أهلُ بَيتي، فَمَن آذاهُم آذاني، ومَن ظَلَمَهُم ظَلَمَني، ومَن أذَلَّهُم أذَلَّني، ومَن أعَزَّهُم أعَزَّني، ومَن أكرَمَهُم أكرَمَني، ومَن نَصَرَهُم نَصَرَني، ومَن خَذَلَهُم خَذَلَني. [۴۹۱]

918. الأمالى، صدوق ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر منبر رفت و برايمان سخنرانى كرد و مردم، جمع شدند. فرمود: «... اى مردم! شما [در روز قيامت] گرد آورده خواهيد شد و در باره آن دو گران سنگ (ثقلين) از شما خواهند پرسيد. پس مواظب باشيد كه پس از من با آن دو، چه مى كنيد. آنان، اهل بيت من اند. هر كه ايشان را آزار دهد، مرا آزار داده و هر كه به ايشان ستم كند، به من ستم كرده است. هر كه ايشان را خوار دارد، مرا خوار داشته و هر كه ايشان را عزيز شمارد، مرا عزيز شمرده است. هر كه ايشان را گرامى دارد، مرا گرامى داشته و هر كه ايشان را يارى دهد، مرا يارى داده و هر كه ايشان را تنها گذارد، مرا تنها گذاشته است».

919. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما تَقَدَمُ عَلَى اللّهِ اُمَّةٌ يَومَ القِيامَةِ أكرَمُ عَلَيهِ مِن اُمَّتي، ولا أهلُ بَيتٍ أكرَمُ عَلَيهِ مِن أهلِ بَيتي، ألا فَاتَّقُوا اللّهَ فيهِم. [۴۹۲]

919. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روز قيامت، هيچ امّتى به پيشگاه خدا وارد نمى شود كه نزد او گرامى تر از امّت من باشد و نه هيچ خانواده اى كه نزد او گرامى تر از خانواده من باشد. هان! پس در باره ايشان از خدا بترسيد.

920. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ للّهِِ تَعالى حُرُماتٍ ثَلاثاً، مَن حَفِظَهُنَّ حَفِظَ اللّهُ لَهُ أمرَ دينِهِ ودُنياهُ، ومَن لَم يَحفَظهُنَّ لَم يَحفَظِ اللّهُ لَهُ شَيئا: حُرمَةَ الإِسلامِ، وحُرمَتي، وحُرمَةَ عِترَتي. [۴۹۳]

920. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداى متعال را سه حرمت است كه هر كس آنها را نگه دارد، خداوند، كار دين و دنياى او را حفظ مى كند و هر كه آنها را نگه ندارد، خداوند، هيچ چيز او را حفظ نمى كند: حرمت اسلام، حرمت من و حرمت عترتم.

921. الإمام الباقر عليه السلام: دَعا رَسولُ اللّهِ أصحابَهُ بِمِنى فَقالَ: ... يا أيُّهَا النّاسُ! إنّي تارِكٌ فيكُم حُرُماتِ اللّهِ: كِتابَ اللّهِ، وعِترَتي، وَالكَعبَةَ البَيتَ الحَرامَ. [۴۹۴]

921. امام باقر عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مِنا، اصحاب خود را فرا خواند و فرمود: «... اى مردم! من حرمت هاى خدا را در ميان شما بر جاى مى گذارم: كتاب خدا، عترتم و كعبه ـ كه خانه امن خداست ـ ».

922. الإمام الصادق عليه السلام: للّهِِ عز و جل في بِلادِهِ خَمسُ حُرَمٍ: حُرمَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وحُرمَةُ آلِ رَسولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِم، وحُرمَةُ كِتابِ اللّهِ عز و جل، وحُرمَةُ كَعبَةِ اللّهِ، وحُرمَةُ المُؤمِنِ. [۴۹۵]

922. امام صادق عليه السلام: خداى عز و جل را در سرزمينش، پنج حرمت است: حرمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، حرمت خاندان پيامبر خدا ـ كه خدا بر آنان درود فرستد ـ، حرمت كتاب خداى عز و جل، حرمت كعبه خدا و حرمت مؤمن.

923. عنه عليه السلام: إنَّ للّهِِ عز و جل حُرُماتٍ ثَلاثا لَيسَ مِثلَهُنَّ شَيءٌ: كِتابَهُ وهُوَ حِكمَ ـتُهُ ونورُهُ، وبَيتَهُ الَّذي جَعَلَهُ قِبلَةً لِلنّاسِ لا يُقبَلُ مِن أحَدٍ تَوَجُّها إلى غَيرِهِ، وعِترَةَ نَبِيِّكُم صلى الله عليه و آله. [۴۹۶]

923. امام صادق عليه السلام: خداى عز و جل را سه حرمت است كه هيچ چيز [در حرمت] مانند آنها نيست: كتاب او كه آن حكمت و نور اوست؛ خانه او كه آن را قبله مردم قرار داده و روى كردن به غير آن را از هيچ كس نمى پذيرد، و عترت پيامبرتان صلى الله عليه و آله.

8 / 3 ـ 7: الخُمسُ

8 / 3 ـ 7: خُمس

الكتاب

قرآن

«وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ». [۴۹۷]

«بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن براى خدا و براى پيامبر و براى خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است».

الحديث

حديث

924. تفسير الطبري عن ابن الدّيلميّ: قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام لِرَجُلٍ مِن أهلِ الشّامِ: أما قَرَأتَ فِي الأَنفالِ: «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ... » ؟ قالَ: نَعَم، قالَ: فَإِنَّكُم لَأَنتُم هُم؟ قالَ: نَعَم. [۴۹۸]

924. تفسير الطبرى ـ به نقل از ابن ديلمى ـ: على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام به مردى از اهل شام فرمود: «آيا در سوره انفال نخوانده اى كه: «بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن براى خدا و براى پيامبر و براى خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راهْ ماندگان است؟»».

گفت: چرا. آيا شما همانان هستيد؟

فرمود: «آرى».

925. تفسير الطبري عن المنهال بن عمرو: سَأَلتُ عَبدَ اللّهِ بنَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ وعَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام عَنِ الخُمسِ، فَقالَ: هُوَ لَنا، فَقُلتُ لِعَلِيٍّ: إنَّ اللّهَ يَقولُ: «وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» فَقالَ: يَتامانا ومَساكينِنا. [۴۹۹]

925. تفسير الطبرى ـ به نقل از مِنهال بن عمرو ـ: از عبد اللّه بن محمّد بن على و على بن الحسين عليه السلام در باره خمس پرسيدم. فرمود: «آن، متعلق به ماست».

به على گفتم: [امّا] خداوند مى فرمايد: «و براى يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان».

گفت: «مقصود، يتيمان و بينوايانِ ماست».

926. الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ تَعالى: «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ» ـ: هُم قَرابَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وَالخُمسُ للّهِِ ولِلرَّسولِ ولَنا. [۵۰۰]

926. امام باقر عليه السلام ـ در باره آيه: «و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن براى خدا و براى پيامبر و...» ـ: مقصود، خويشاوندان پيامبر خداست. خمس، از آنِ خدا و پيامبر و ماست.

927. الإمام الكاظم عليه السلام: وإنَّما جَعَلَ اللّهُ هذَا الخُمسَ خاصَّةً لَهُم [أي لِاهلِ البيتِ عليهم السلام] دونَ مَساكينِ النّاسِ وأبناءِ سَبيلِهِم، عِوَضا لَهُم مِن صَدَقاتِ النّاسِ، تَنزيها مِنَ اللّهِ لَهُم لِقَرابَتِهِم بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وكَرامَةً مِنَ اللّهِ لَهُم عَن أوساخِ النّاسِ، فَجَعَلَ لَهُم خاصَّةً مِن عِندِهِ ما يُغنيهِم بِهِ عَن أن يُصَيِّرَهُم في مَوضِعِ الذُّلِّ وَالمَسكَنَةِ. [۵۰۱]

927. امام كاظم عليه السلام: خداوند، در حقيقت، اين خمس را مختصّ آنان (اهل بيت عليهم السلام) قرار داد و نه براى بينوايان و در راه ماندگان ساير مردم، و اين براى آنها به جاى صدقات مردم است [كه بر سادات حرام گرديده] و براى آن است كه خداوند، خواسته است ايشان را به سبب خويشاوندى شان با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از چرك هاى [اموال] مردم [يعنى: صدقات و زكات] پاك گرداند و بدين وسيله كرامتشان بخشد. از اين رو، مال مخصوصى را از جانب خود براى آنان مقرّر داشت تا به واسطه آن، بى نياز شوند و در معرض خوارى و درويشى قرار نگيرند.

8 / 3 ـ 8: الصِّلَةُ

8 / 3 ـ 8: صله دادن

928. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن صَنَعَ إلى أحَدٍ مِن أهلِ بَيتي يَدا كافَيتُهُ يَومَ القِيامَةِ. [۵۰۲]

928. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس به يكى از افراد خاندان من احسانى كند، در روز قيامت، آن را جبران مى كنم.

929. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أرادَ التَّوَسُّلَ إلَيَّ وأن تَكونَ لَهُ عِندي يَدٌ أشفَعُ لَهُ بِها يَومَ القِيامَةِ فَليَصِل أهلَ بَيتي ويُدخِلِ السُّرورَ عَلَيهِم. [۵۰۳]

929. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه مى خواهد به من توسّل جويد و او را بر من منّتى باشد كه به واسطه آن، روز قيامت شفاعتش كنم، به خاندانم صله (هديه) دهد و آنان را شاد سازد.

930. عنه صلى الله عليه و آله ـ في صِفَةِ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام ـ: مَن جَفا واحِدا مِنكُم فَقَد جَفاني، ومَن وَصَلَكُم فَقَد وَصَلَني. [۵۰۴]

930. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در وصف امامان از نسل امام على عليه السلام ـ: هر كس به يكى از شما جفا كند، به من جفا كرده و هر كس به شما صله اى (هديه اى) دهد، به من صله داده است.

931. الإمام الصادق عليه السلام: لا تَدَعوا صِلَةَ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام مِن أموالِكُم، مَن كانَ غَنِيّا فَبِقَدرِ غِناهُ، ومَن كانَ فَقيرا فَبِقَدرِ فَقرِهِ، فَمَن أرادَ أن يَقضِيَ اللّهُ لَهُ أهَمَّ الحَوائِجِ إلَيهِ، فَليَصِل آلَ مُحَمَّدٍ وشيعَتَهُم بِأَحوَجَ ما يَكونُ إلَيهِ مِن مالِهِ. [۵۰۵]

931. امام صادق عليه السلام: صله (هديه) دادن از اموال خود به خاندان محمّد عليهم السلام را فرو مگذاريد. هر كه داراست، به قدر دارايى اش [صله دهد] و هر كه نادار است، به فراخور نادارى اش. هر كه مى خواهد خداوند، مهم ترين حاجت هايى را كه از خدا مى خواهد، برايش برآورده سازد، از مال خود، آنچه را بيشتر از همه مورد نياز اوست، به خاندان محمّد و شيعيان آنان صله دهد.

932. عنه عليه السلام: مَن لَم يَقدِر عَلى صِلَتِنا فَليَصِل صالِحي مُوالينا، يُكتَب لَهُ ثَوابُ صِلَتِنا، ومَن لَم يَقدِر عَلى زِيارَتِنا فلَيَزُر صالِحي مُوالينا، يُكتَب لَهُ ثَوابُ زِيارَتِنا. [۵۰۶]

932. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه قادر نيست به ما صله (هديه) دهد، به دوستان نيك ما صله دهد كه همان ثوابِ صله دادن به ما برايش نوشته مى شود و هر كه قادر نيست به زيارت ما بيايد، به زيارت دوستان نيك ما برود كه همان ثوابِ زيارت ما برايش نوشته مى شود.

933. تفسير العياشي عن عمر بن مريم: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى: «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ» [۵۰۷] قالَ: مِن ذلِكَ صِلَةُ الرَّحِمِ، وغايَةُ تَأويلِها صِلَتُكَ إيّانا. [۵۰۸]

933. تفسير العيّاشى ـ به نقل از عمر بن مريم ـ: از امام صادق عليه السلام در باره آيه: «و آنان كه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده است، مى پيوندند» پرسيدم. فرمود: «از آن جمله است صله رحِم و نهايت تأويل آن، صله (هديه) دادن تو به ماست».

8 / 3 ـ 9: الصَّلاةُ

8 / 3 ـ 9: صلوات فرستادن

934. صحيح البخاري عن أبي سعيد الخدري: قُلنا: يا رَسولَ اللّهِ، هذَا التَّسليمُ، فَكَيفَ نُصَلّي عَلَيكَ؟ قالَ: قولوا: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبدِكَ ورَسولِكَ كَما صَلَّيتَ عَلى آلِ إبراهيمَ، وبارِك عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ كَما بارَكتَ عَلى إبراهيمَ. [۵۰۹]

934. صحيح البخارى ـ به نقل از ابو سعيد خدرى ـ: گفتيم: اى پيامبر خدا! نحوه سلام گفتن [بر شما] را دانستيم. چگونه بر شما صلوات بفرستيم؟

فرمود: «بگوييد: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى محمّدٍ عبدِكَ و رَسولِكَ كَما صَلَّيتَ عَلى آلِ إبراهيمَ وَ بارِك عَلى مُحمّدٍ وَ عَلى آلِ مُحمّدٍ كَما بارَكتَ عَلى إبراهيمَ».

935. صحيح البخاري عن عبد الرّحمن بن أبي ليلى: لَقِيَني كَعبُ بنُ عُجرَةَ فَقالَ: ألا اُهدي لَكَ هَدِيَّةً سَمِعتُها مِنَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله؟ فَقُلتُ: بَلى، فَأَدّاها لي، فَقالَ: سَأَلنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقُلنا: يا رَسولَ اللّهِ، كَيفَ الصَّلاةُ عَلَيكُم أهلَ البَيتِ؟ فَإِنَّ اللّهَ قَد عَلَّمَنا كَيفَ نُسَلِّمُ عَلَيكُم.

قالَ: قولوا: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ كَما صَلَّيتَ عَلى إبراهيمَ وعَلى آلِ إبراهيمَ، إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ. اللّهُمَّ بارِك عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ كَما بارَكتَ عَلى إبراهيمَ وعَلى آلِ إبراهيمَ، إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ. [۵۱۰]

935. صحيح البخارى ـ به نقل از عبد الرحمان بن ابى ليلى ـ: كعب بن عجره به من بر خورد و گفت: نمى خواهى به تو هديه اى دهم كه آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم؟

گفتم: چرا.

پس اين را به من هديه داد كه: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيديم: اى پيامبر خدا! بر شما اهل بيت، چگونه صلوات بفرستيم؟ چون نحوه سلام گفتن بر شما را خداوند به ما تعليم داده است.

فرمود: «بگوييد: اللّهمّ صَلِّ عَلى محمّدٍ و عَلى آلِ محمّدٍ كَما صلّيتَ عَلى إبراهيمَ وَ عَلى آلِ إبراهيمَ إنّكَ حَميدٌ مَجيد. اللّهمَّ بارِك على محمّدٍ و على آلِ محمّدٍ كَما باركتَ على إبراهيم وَ على آلِ إبراهيم إنّكَ حَميدٌ مَجيد».

936. الإمام الصادق عليه السلام: سَمِعَ أبي رَجُلاً مُتَعَلِّقا بِالبَيتِ وهُوَ يَقولُ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ، فَقالَ لَهُ أبي: يا عَبدَ اللّهِ، لا تَبتُرها، لا تَظلِمنا حَقَّنا، قُلِ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وأهلِ بَيتِهِ. [۵۱۱]

936. امام صادق عليه السلام: پدرم از مردى كه به كعبه آويخته بود، شنيد كه مى گويد: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى محمّدٍ. پدرم به او فرمود: «اى بنده خدا! آن را ناقص مگو و حقّ ما را ضايع مگردان. بگو: اللّهمَّ صَلِّ على محمّدٍ و أهلِ بَيتِه».

937. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن صَلّى صَلاةً لَم يُصَلِّ فيها عَلَيَّ ولا عَلى أهلِ بَيتي لَم تُقبَل مِنهُ. [۵۱۲]

937. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه نمازى بخواند و در آن بر من و اهل بيتم صلوات نفرستد، نمازش پذيرفته نمى شود.

938. الشّافعي في ديوانه:

يا أهلَ بَيتِ رَسولِ اللّهِ، حُبُّكُمُ فَرضٌ مِنَ اللّهِ فِي القُرآنِ أنزَلَهُ

كَفاكُمُ مِن عَظيمِ القَدرِ أنَّكُمُ مَن لَم يُصَلِّ عَلَيكُم لا صَلاةَ لَهُ. [۵۱۳]

938. ديوان الشافعى:

اى اهل بيت پيامبر خدا! خداوند، دوستى شما را

در قرآنى كه فرو فرستاده، واجب ساخته است.

در عظمت مقام شما همين بس كه

هر كس بر شما صلوات نفرستد، نمازش درست نيست.

8 / 3 ـ 10: الذِّكرُ

8 / 3 ـ 10: ياد كردن

939. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما مِن قَومٍ يَذكُرونَ فَضلَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام إلّا هَبَطَت عَلَيهِم مَلائِكَةٌ تَحُفُّ بِهِم، وإِذا تَفَرَّقوا عَرَجَتِ المَلائِكَةُ إلَى السَّماءِ، فَتَقولُ لَهُمُ المَلائِكَةُ: إنّا نَشُمُّ مِنكُم رائِحَةً لَم نَشُمَّها مِنَ المَلائِكَةِ، فَلَم نَرَ رائِحَةً أطيَبَ مِنها! فَيَقولونَ: إنّا كُنّا عِندَ قَومٍ يَذكُرونَ مُحَمَّدا وأهلَ بَيتِهِ فَعَبِقَ فينا مِن ريحِهِم فَعُطِّرنا.

فَيَقولونَ: اِهبِطوا بِنا إلَيهِم، فَيَقولونَ لَهُم: قَد تَفَرَّقوا ومَضى كُلُّ واحِدٍ إلى مَنزِلِهِ، فَيَقولونَ: اِهبِطوا إلَى المَكانِ الَّذي كانوا فيهِ حَتّى نَتَعَطَّرَ بِذلِكَ المَكانِ. [۵۱۴]

939. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ مردمى نيستند كه فضيلت على بن ابى طالب را ياد كنند، مگر اين كه فرشتگان، آنها را در ميان مى گيرند و به انجمن آنان ملحق مى شوند و با ايشان همسخن مى گردند و چون پراكنده مى شوند، فرشتگان به آسمان عروج مى كنند. پس فرشتگان ديگر به آنها مى گويند: ما از شما رايحه اى استشمام مى كنيم كه تا كنون آن را از فرشتگان نبوييده ايم و از آن خوش بوتر نديده ايم.

آن فرشتگان مى گويند: ما نزد جماعتى بوديم كه از فضايل محمّد و خاندان محمّد، سخن مى گفتند و ما از رايحه آنان برخوردار شديم و عطرآگين گشته ايم.

آن فرشتگان ديگر مى گويند: ما را نيز نزد ايشان فرود آوريد.

آن فرشتگان مى گويند: آنان متفرّق گشتند و هر يك از آنها به خانه خويش رفت.

آن فرشتگان ديگر مى گويند: ما را به آن جايى كه اجتماع كرده بودند، فرود آوريد تا خود را با [بوى خوشِ] آن مكان، خوش بو سازيم.

940. الإمام عليّ عليه السلام: ذِكرُنا أهلَ البَيتِ شِفاءٌ مِنَ العِلَلِ وَالأَسقامِ ووَسواسِ الرَّيبِ. [۵۱۵]

940. امام على عليه السلام: ياد ما اهل بيت، شفابخش بيمارى ها و ناخوشى ها و درمانگر وسوسه شك است.

941. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ ذِكرَنا مِن ذِكرِ اللّهِ، وذِكرَ عَدُوِّنا مِن ذِكرِ الشَّيطانِ. [۵۱۶]

941. امام باقر عليه السلام: همانا ياد كردن از ما، ياد كردن از خداست و ياد كردن از دشمن ما، ياد كردن از شيطان است.

942. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ ذِكرَنا مِن ذِكرِ اللّهِ، إنّا إذا ذُكِرنا ذُكِرَ اللّهُ، وإذا ذُكِرَ عَدُوُّنا ذُكِرَ الشَّيطانُ. [۵۱۷]

942. امام صادق عليه السلام: همانا ياد كردن از ما، ياد كردن از خداست. هر گاه ما ياد شويم، خدا ياد شده است و هر گاه دشمن ما ياد شود، شيطان ياد شده است.

943. عنه عليه السلام ـ لِداوُدَ بنِ سَرحانَ ـ: يا داوُدُ، أبلِغ مُوالِيَّ عَنِّي السَّلامَ، وأنّي أقولُ: رَحِمَ اللّهُ عَبدا اجتَمَعَ مَعَ آخَرَ فَتَذاكَرا أمرَنا، فَإِنَّ ثالِثَهُما مَلَكٌ يَستَغفِرُ لَهُما. ومَا اجتَمَعَ اثنانِ عَلى ذِكرِنا إلّا باهَى اللّهُ تَعالى بِهِمَا المَلائِكَةَ، فَإِذَا اجتَمَعتُم فَاشتَغِلوا بِالذِّكرِ، فَإِنَّ فِي اجتِماعِكُم ومُذاكَرَتِكُم إحياءَنا. وخَيرُ النّاسِ مِن بَعدِنا مَن ذاكَرَ بِأَمرِنا ودَعا إلى ذِكرِنا. [۵۱۸]

943. امام صادق عليه السلام ـ به داوود بن سرحان ـ: اى داوود! سلام مرا به دوستدارانم برسان و به آنان ابلاغ كن كه من مى گويم: رحمت خدا بر آن بنده اى كه با ديگرى گرد آيد و دو نفرى در باره قضيّه ما گفتگو كنند، كه در اين حال، سومين نفر آنان، فرشته اى است كه براى آن دو، آمرزش مى طلبد. هيچ دو نفرى گرد هم نيامدند و از ما ياد نكردند، مگر اين كه خداوند متعال، به وجود آنان بر فرشتگان باليد. پس هر گاه گرد هم آمديد، به ذكر، مشغول شويد؛ زيرا گردهمايى و مذاكره شما با يكديگر، موجب زنده شدن ما مى شود. بهترين مردم بعد از ما، كسى است كه در باره كار ما مذاكره كند و به ياد و نام ما فرا خواند.

944. عنه عليه السلام: إنَّ مِنَ المَلائِكَةِ الَّذينَ فِي السَّماءِ لَيَطَّلِعونَ عَلَى الواحِدِ وَالاِثنَينِ وَالثَّلاثَةِ وهُم يَذكُرونَ فَضلَ آلِ مُحَمَّدٍ، فَيَقولونَ: أما تَرَونَ إلى هؤُلاءِ في قِلَّتِهِم وكَثرَةِ عَدُوِّهِم يَصِفونَ فَضلَ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله؟! فَتَقولُ الطّائِفَةُ الاُخرى مِنَ المَلائِكَةِ: «ذَ لِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَآءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» [۵۱۹]. [۵۲۰]

944. امام صادق عليه السلام: برخى از فرشتگان آسمان، يكى دو سه نفر [از اهل زمين] را مى بينند كه مشغول سخن گفتن از فضايل خاندان محمّد صلى الله عليه و آله هستند. پس مى گويند: نمى بينيد اين عدّه را كه با تعداد اندكشان و داشتن دشمنان فراوان، از فضايل خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ياد مى كنند؟!

گروه ديگرى از فرشتگان مى گويند: «اين، فضل خداست كه آن را به هر كه بخواهد، عطا مى كند و خدا داراى فضل بسيار است».

8 / 3 ـ 11: ذِكرُ المَصائِبِ

8 / 3 ـ 11: ذكر مصائب

945. الأمالي للمفيد عن عثمان بن أحمد الدقّاق عن جعفر بن محمّد بن مالك عن أحمد بن يحيى الأودي عن مخول بن إبراهيم عن الربيع بن المنذر عن أبيه عَنِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام: ما مِن عَبدٍ قَطَرَت عَيناهُ فينا قَطرَةً أو دَمَعَت عَيناهُ فينا دَمعَةً إلّا بَوَّأَهُ اللّهُ تَعالى بِها فِي الجَنَّةِ حُقبا.

قالَ أحمَدُ بنُ يَحيَى الأَودِيُّ: فَرَأَيتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام فِي المَنامِ فَقُلتُ: حَدَّثَني مُخَوَّلُ بنُ إبراهيمَ عَنِ الرَّبيعِ بنِ المُنذِرِ عَن أبيهِ عَنكَ أنَّكَ قُلتَ: ما مِن عَبدٍ قَطَرَت عَيناهُ فينا قَطرَةً أو دَمَعَت عَيناهُ فينا دَمعَةً إلّا بَوَّأَهُ اللّهُ بِها فِي الجَنَّةِ حُقبا.

قالَ: نَعَم.

قُلتُ: سَقَطَ الإِسنادُ بَيني وبَينَكَ. [۵۲۱]

945. الأمالى، مفيد ـ به نقل از عثمان بن احمد دقّاق، از جعفر بن محمّد بن مالك ـ: احمد بن يحيى اَوَدى، از مُخوّل بن ابراهيم، از ربيع بن منذر، از پدرش، نقل كرد كه امام حسين عليه السلام فرمود: «هيچ بنده اى نيست كه دو چشم او براى ما قطره اى بيفشاند يا دو ديده اش به خاطر ما اشكى بريزد، مگر اين كه خداوند به سبب آن، او را يك قَرن، [۵۲۲] در بهشت، جاى مى دهد».

احمد بن يحيى اَودى گفت: من، حسين بن على عليه السلام را در خواب ديدم و گفتم: مخوّل بن ابراهيم، از ربيع بن مُنذِر، از پدرش برايم گفت كه شما فرموده ايد: «هيچ بنده اى نيست كه دو چشم او براى ما قطره اى بيفشاند يا دو ديده اش به خاطر ما اشكى بريزد، مگر اين كه خداوند به سبب آن، او را يك قَرن در بهشت جاى مى دهد؟».

امام صلى الله عليه و آله فرمود: «درست است».

گفتم: اينك سند [اين حديث] ميان من و شما ساقط گشت [و من آن را بى واسطه از شما شنيدم و از اين پس، بدون واسطه از شما روايت مى كنم].

946. الأمالي للطوسي عن الحسين بن أبي فاختة: كُنتُ أنا وأبو سَلَمَةَ السَّرّاجُ ويونُسُ بنُ يَعقوبَ وَالفَضلُ بنُ يَسارٍ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام، فَقُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداكَ، إنّي أحضُرُ مَجالِسَ هؤُلاءِ القَومِ فَأَذكُرُكُم في نَفسي، فَأَيَّ شَيءٍ أقولُ؟

فَقالَ: يا حُسَينُ، إذا حَضَرتَ مَجالِسَهُم فَقُل: اللّهُمَّ أرِنَا الرَّخاءَ وَالسُّرورَ، فَإِنَّك تَأتي عَلى ما تُريدُ.

قالَ: فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، إنّي أذكُرُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام، فَأَيَّ شَيءٍ أقولُ إذا ذَكَرتُهُ؟

فَقالَ: قُل: صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ، تُكَرِّرُها ثَلاثا.

ثُمَّ أقبَلَ عَلَينا وقالَ: إنَّ أبا عَبدِ اللّهِ الحُسَينَ عليه السلام لَمّا قُتِلَ بَكَت عَلَيهِ السَّماواتُ السَّبعُ وَالأَرَضونَ السَّبعُ وما فيهِنَّ وما بَينَهُنَّ، ومَن يَتَقَلَّبُ فِي الجَنَّةِ وَالنّارِ، وما يُرى وما لا يُرى إلّا ثَلاثَةَ أشياءَ، فَإِنَّها لَم تَبكِ عَلَيهِ.

فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، وما هذِهِ الثَّلاثَةُ الأَشياءُ الَّتي لَم تَبكِ عَلَيهِ؟

فَقالَ عليه السلام: البَصرَةُ، ودِمَشقُ، وآلُ الحَكَمِ بنِ أبِي العاصِ. [۵۲۳]

946. الأمالى، طوسى ـ به نقل از حسين بن ابى فاخته ـ: من و ابو سَلَمه سرّاج و يونس بن يعقوب و فضل بن يسار در خدمت امام صادق عليه السلام بوديم. من گفتم: فدايت شوم! من در مجالس اين قوم، حاضر مى شوم؛ امّا در دلم شما را ياد مى كنم. چه ذكرى بگويم؟

فرمود: «اى حسين! هر گاه در مجالس آنان حاضر شدى، بگو: خدايا! آسايش و شادمانى را نصيب ما فرما!. در اين صورت، تو به آنچه مى خواهى، مى رسى».

گفتم: فدايت شوم! من حسين بن على عليه السلام را ياد مى كنم. در هنگام ياد كردن از او، چه بگويم؟

فرمود: «بگو: صلّى اللّه عليك يا أبا عبد اللّه. اين ذكر را سه بار تكرار كن».

امام عليه السلام سپس رو به ما كرد و فرمود: «هنگامى كه ابو عبد اللّه الحسين عليه السلام به قتل رسيد، هفت آسمان و هفت زمين و هر آنچه در آنها و در ميان آنهاست و همه بهشتيان و دوزخيان و همه موجودات مرئى و نامرئى براى او گريستند، مگر سه چيز كه برايش گريه نكردند».

گفتم: فدايت شوم! آن سه چيزى كه بر او گريه نكردند، كدام اند؟

فرمود: «بصره، دمشق و خاندان حَكَم بن ابى العاص».

947. الإمام الصادق عليه السلام: مَن دَمَعَت عَينُهُ فينا دَمعَةً لِدَمٍ سُفِكَ لَنا، أو حَقٍّ لَنا نُقِصناهُ، أو عِرضٍ اُنتُهِكَ لَنا أو لِأَحَدٍ مِن شيعَتِنا، بَوَّأَهُ اللّهُ تَعالى بِها فِي الجَنَّةِ حُقبا. [۵۲۴]

947. امام صادق عليه السلام: هر كس به خاطر خونى كه از ما ريخته شده يا حقّى كه از ما گرفته شده و يا هتك حرمتى كه نسبت به ما يا يكى از شيعيان ما شده، قطره اى اشك بريزد، خداوند متعال، به سبب آن، او را يك قَرن در بهشت جاى مى دهد.

948. ثواب الأعمال عن بكر بن محمّد الأزديّ عن الإمام الصّادق عليه السلام: قالَ عليه السلام: تَجلِسونَ وتَتَحَدَّثونَ؟ قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، نَعَم.

قالَ: إنَّ تِلكَ الَمجالِسَ اُحِبُّها فَأَحيوا أمرَنا، إنَّهُ مَن ذَكَرَنا أو ذُكِرنا عِندَهُ فَخَرَجَ مِن عَينَيهِ مِثلُ جَناحِ الذُّبابِ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنوبَهُ ولَو كانَت أكثَرَ مِن زَبَدِ البَحرِ. [۵۲۵]

948. ثواب الأعمال ـ به نقل از بكر بن محمّد اَزدى ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «آيا با هم مى نشينيد و گفتگو مى كنيد؟».

گفتم: آرى، فدايت شوم!

فرمود: «من اين گونه مجالس را دوست دارم. پس ياد ما را زنده كنيد كه هر كس از ما ياد كند يا در حضور او از ما ياد شود و به اندازه پر مگسى اشك از ديدگانش بيرون آيد، خداوند، گناهان او را مى آمرزد، حتّى اگر بيشتر از كف دريا باشد».

949. الإمام الصادق عليه السلام: مَن ذُكِرنا عِندَهُ فَفاضَت عَيناهُ، حَرَّمَ اللّهُ وَجهَهُ عَلَى النّارِ. [۵۲۶]

949. امام صادق عليه السلام: هر كس در نزد او از ما ياد شود و او بگريد، خداوند، چهره اش را بر آتش حرام مى گرداند.

950. الأمالي للمفيد عن أبان بن تغلب عن الإمام الصّادق عليه السلام: نَفَسُ المَهمومِ لِظُلمِنا تَسبيحٌ، وهَمُّهُ لَنا عِبادَةٌ، وكِتمانُ سِرِّنا جِهادٌ في سَبيلِ اللّهِ.

ثُمَّ قالَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام: يَجِبُ أن يُكتَبَ هذَا الحَديثُ بِالذَّهَبِ. [۵۲۷]

950. الأمالى، مفيد ـ به نقل از ابان بن تغلب ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «نفس كشيدن غم ديده از براى ستمى كه بر ما رفته، تسبيح است و اندوه او به خاطر ما، عبادت است و پرده پوشى اسرار ما، جهاد در راه خداست».

امام صادق عليه السلام سپس فرمود: «بايد اين حديث را با طلا نوشت».

951. الإمام الصادق عليه السلام ـ لِمِسمَعِ بنِ عَبدِ المَلِكِ ـ: يا مِسمَعُ، إنَّ الأَرضَ وَالسَّماءَ لَتَبكي مُنذُ قُتِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام رَحمَةً لَنا، وما بَكى لَنا مِنَ المَلائِكَةِ أكثَرُ، وما رَقَأَت دُموعُ المَلائِكَةِ مُنذُ قُتِلنا. وما بَكى أحَدٌ رَحمَةً لَنا ولِما لَقينا إلّا رَحِمَهُ اللّهُ تَعالى قَبلَ أن تَخرُجَ الدَّمعَةُ مِن عَينِهِ، فَإِذا سالَت دُموعُهُ عَلى خَدِّهِ فَلَو أنَّ قَطرَةً مِن دُموعِهِ سَقَطَت في جَهَنَّمَ لَأَطفَأَت حَرَّها حَتّى لا يوجَدَ لَها حَرٌّ. وإنَّ الموجَعَ قَلبُهُ لَنا لَيَفرَحُ يَومَ يَرانا عِندَ مَوتِهِ فَرحَةً لا تَزالُ تِلكَ الفَرحَةُ في قَلبِهِ حَتّى يَرِدَ عَلَينَا الحَوضَ. [۵۲۸]

951. امام صادق عليه السلام ـ خطاب به مسمع بن عبد الملك ـ: اى مسمع! از زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام كشته شد، آسمان و زمين، دلسوزانه براى ما مى گريند و فرشتگانى كه براى ما گريه مى كنند، بيشترند [از آسمان و زمين] و از زمانى كه ما كشته شديم، اشك فرشتگان، نخشكيده است و هيچ كس از روى دلسوزى، براى ما و به خاطر آنچه بر سر ما آمده است، نمى گريد، مگر اين كه خداوند متعال، پيش از آن كه اشكْ از ديدگانش بيرون آيد، او را رحمت مى كند و چون اشك هايش بر گونه اش جارى گردد، اگر قطره اى از آن اشك ها در جهنّم افتد، حرارت آن را فرو مى نشاند، چندان كه ديگر حرارتى برايش نمى نمانَد و كسى كه به خاطر [مصائبِ] ما دلى دردمند داشته باشد، هنگام مرگش كه ما را مى بيند، چنان سُرورى به او دست مى دهد كه تا وقتى در كنار حوض [كوثر] بر ما وارد شود، آن سُرور همچنان در قلبش باقى است.

952. الإمام الرضا عليه السلام: مَن تَذَكَّرَ مُصابَنا وبَكى لِمَا ارتُكِبَ مِنّا كانَ مَعَنا في دَرَجَتِنا يَومَ القِيامَةِ. ومَن ذَكَّرَ بِمُصابِنا فَبَكى وأبكى، لَم تَبكِ عَينُهُ يَومَ تَبكِي العُيونُ. ومَن جَلَسَ مَجلِسا يُحيي فيهِ أمرَنا، لَم يَمُت قَلبُهُ يَومَ تَموتُ القُلوبُ. [۵۲۹]

952. امام رضا عليه السلام: هر كس مصيبت ما را به ياد آورد و به خاطر ستم هايى كه بر ما رفته است، بگِريد، روز قيامت، با ما در يك درجه خواهد بود و هر كه ياد مصيبت ما كند و بگريد و بگرياند، در آن روزى كه چشم ها مى گريند، چشم او نمى گريد و هر كس در مجلسى بنشيند كه ياد و نام ما در آن زنده مى شود، در آن روزى كه دل ها مى ميرند، دل او نمى ميرد.

953. بحار الأنوار عن دعبل الخزاعي: دَخَلتُ عَلى سَيِّدي ومَولايَ عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليه السلام في مِثلِ هذِهِ الأَيّامِ، فَرَأَيتُهُ جالِسا جِلسَةَ الحَزينِ الكَئيبِ وأصحابُهُ مِن حَولِهِ، فَلَمّا رَآني مُقبِلاً قالَ لي: مَرحَبا بِكَ يا دِعبِلُ، مَرحَبا بِناصِرِنا بِيَدِهِ ولِسانِهِ. ثُمَّ إنَّهُ وَسَّعَ لي في مَجلِسِهِ وأجلَسَني إلى جانِبِهِ.

ثُمَّ قالَ لي: يا دِعبِلُ، اُحِبُّ أن تُنشِدَني شِعرا؛ فَإِنَّ هذِهِ الأَيّامَ أيّامُ حُزنٍ كانَت عَلَينا أهلَ البَيتِ، وأيّامُ سُرورٍ كانَت عَلى أعدائِنا خُصوصا بَني اُمَيَّةَ. يا دِعبِلُ، مَن بَكى وأبكى عَلى مُصابِنا ولَو واحِدا كانَ أجرُهُ عَلَى اللّهِ. يا دِعبِلُ، مَن ذَرَفَت عَيناهُ عَلى مُصابِنا وبَكى لِما أصابَنا مِن أعدائِنا حَشَرَهُ اللّهُ مَعَنا في زُمرَتِنا. يا دِعبِلُ، مَن بَكى عَلى مُصابِ جَدِّيَ الحُسَينِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنوبَهُ البَتَّةَ. [۵۳۰]

953. بحار الأنوار ـ به نقل از دعبل خزاعى ـ: در يك چنين روزهايى به خدمت سَرور و مولايم على بن موسى الرضا عليه السلام رسيدم. ديدم كه همچون شخص اندوهگينِ دل شكسته اى نشسته است و يارانش گرد او جمع اند. چون مرا ديد، فرمود: «خوش آمدى، اى دعبل! خوش آمدى، اى آن كه با دست و زبانَت يارى مان مى كنى».

سپس برايم جا باز كرد و مرا پهلوى خود نشانيد و آن گاه فرمود: «اى دعبل! دوست دارم برايم شعرى بسرايى؛ زيرا اين روزها، روزهاى غم و اندوه ما اهل بيت و ايّام شادمانى دشمنان ما، بويژه بنى اميّه بوده است.

اى دعبل! هر كس در مصيبت ما بگريد و ديگرى را ـ و لو يك نفر ـ بگرياند، پاداش او با خداست.

اى دعبل! هر كس ديدگانش بر مصيبت ما اشك بريزد و به خاطر آنچه از دشمنانمان به ما رسيده است، بگِريد، خداوند، او را در زمره ما محشور مى نمايد.

اى دعبل! هر كس براى مصيبت جدّم حسين گريه كند، خداوند قطعاً گناهان او را مى آمرزد».

954. الملهوف:رُوِيَ عَن آلِ الرَّسول أَنَّهُم قالوا: مَن بَكى وأبكى فينا مِئَةً فَلَهُ الجَنَّةُ، ومَن بَكى وأبكى خَمسينَ فَلَهُ الجَنَّةُ، ومن بَكى وأبكى ثَلاثينَ فَلَهُ الجَنَّةُ، ومَن بَكى وأبكى عِشرينَ فَلَهُ الجَنَّةُ، ومَن بَكى وأبكى عَشرَةً فَلَهُ الجَنَّةُ، ومَن بَكى وأبكى واحِدا فَلَهُ الجَنَّةُ، ومَن تَباكى فَلَهُ الجَنَّةُ. [۵۳۱]

954. الملهوف:از اهل بيت عليهم السلام روايت شده است كه فرموده اند: «هر كس به خاطر ما بگِريد و صد نفر را بگرياند، به بهشت مى رود. هر كس بگِريد و پنجاه نفر را بگرياند، به بهشت مى رود. هر كس بگريد و سى نفر را بگرياند، به بهشت مى رود. هر كس بگريد و بيست نفر را بگرياند، به بهشت مى رود. هر كس بگريد و ده نفر را بگرياند، به بهشت مى رود. هر كس بگريد و يك نفر را بگرياند، به بهشت مى رود و هر كس وانمود به گريه كردن هم كند، به بهشت مى رود».

الفصل التّاسع: حبّ أهل البيت عليهم السّلام

فصل نهم: دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلام

9 / 1: فَضلُ حُبِّهِم

9 / 1: فضيلت دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلام

9 / 1 ـ 1: أساسُ الإِسلامِ

9 / 1 ـ 1: بنياد اسلام

955. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الإِسلامُ عُريانٌ، فَلِباسُهُ الحَياءُ، وزينَتُهُ الوَقارُ، ومُروءَتُهُ العَمَلُ الصّالِحُ، وعِمادُهُ الوَرَعُ. ولِكُلِّ شَيءٍ أساسٌ، وأساسُ الإِسلامِ حُبُّنا أهلَ البَيتِ. [۵۳۲]

955. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اسلام، برهنه است وجامه آن، حياست و زيورش وقار و مردانگى اش كردار نيك و ستونش پارسايى. هر چيزى، بنيادى دارد و بنياد اسلام، دوست داشتن ما اهل بيت است.

956. الإمام عليّ عليه السلام: قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، إنَّ الإِسلامَ عُريانٌ، لِباسُهُ التَّقوى، ورِياشُهُ الهُدى، وزينَتُهُ الحَياءُ، وعِمادُهُ الوَرَعُ، ومِلاكُهُ العَمَلُ الصّالِحُ، وأساسُ الإِسلامِ حُبّي وحُبُّ أهلِ بَيتي. [۵۳۳]

956. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: «اى على! اسلام [به منزله پيكرى] برهنه است كه لباس آن، پرهيزگارى و اثاث خانه اش، هدايت و زيورش حيا و ستونش پارسايى و قوامش كردار نيك است و بنياد اسلام، دوست داشتن من و دوست داشتن اهل بيت من است».

957. الإمام الحسين عليه السلام: لَمّا قَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَناسِكَهُ مِن حَجَّةِ الوَداعِ رَكِبَ راحِلَتَهُ وأنشَأَ يَقولُ: لا يَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا مَن كانَ مُسلِما. فَقامَ إلَيهِ أبو ذَرٍّ الغِفارِيُّ رحمه اللهفَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، ومَا الإِسلامُ؟

فَقالَ صلى الله عليه و آله: الإِسلامُ عُريانٌ، لِباسُهُ التَّقوى، وزينَتُهُ الحَياءُ، ومِلاكُهُ الوَرَعُ، وجَمالُهُ [۵۳۴] الدّينُ، وثَمَرُهُ العَمَلُ الصّالِحُ، ولِكُلِّ شَيءٍ أساسٌ وأساسُ الإِسلامِ حُبُّنا أهلَ البَيتِ. [۵۳۵]

957. امام حسين عليه السلام: چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مناسك حجّة الوداع را به پايان برد، بر اشتر خود سوار شد و شروع به گفتن اين جمله كرد: «به بهشت نمى رود، مگر كسى كه مسلمان باشد».

ابو ذر غفارى رحمه الله برخاست و گفت: اى پيامبر خدا! اسلام چيست؟

فرمود: «اسلام، برهنه است و جامه اش پرهيزگارى است و زيورش حيا و قوامش پارسايى و جمالش ديندارى و ميوه اش كردار نيك. هر چيزى، بنيادى دارد و بنياد اسلام، دوست داشتن ما اهل بيت است».

958. الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيها آلَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ـ: هُم دعائم الإسلام، ووَلائِجُ الاِعتِصامِ، بِهِم عادَ الحَقُّ إلى نِصابِهِ، وَانزاحَ الباطِلُ عَن مَقامِهِ، وَانقَطَعَ لِسانُهُ عَن مَنبِتِهِ. [۵۳۶]

958. امام على عليه السلام ـ در خطبه اى كه در آن از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله سخن مى گويد ـ: آنان، تكيه گاه هاى اسلام و پناهگاه هاى امن اند. به واسطه [پايمردىِ] ايشان، حق به جايگاه خود باز گشت و باطل از جايش بركنده شد و زبانش از بيخ، قطع گرديد.

959. الإمام الباقر عليه السلام: حُبُّنا أهلَ البَيتِ نِظامُ الدّينِ. [۵۳۷]

959. امام باقر عليه السلام: دوست داشتن ما اهل بيت، نظام دين است.

960. عنه عليه السلام: بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسٍ: عَلَى الصَّلاةِ، وَالزَّكاةِ، وَالصَّومِ، وَالحَجِّ، وَالوَلايَةِ، ولَم يُنادَ بِشَيءٍ كَما نودِيَ بِالوَلايَةِ. [۵۳۸]

960. امام باقر عليه السلام: اسلام بر پنج چيز، بنا شده است: بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت، و به هيچ چيزى به اندازه ولايت، فرا خوانده نشده است.

راجع: ص352 (أهل البيت عليهم السلام / الفصل الثامن: حقوق أهل البيت / عناوين حقوقهم / الولاية).

ر. ك: ص353 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هشتم: حقوق اهل بيت عليهم السلام / عناوين حقوق اهل بيت عليهم السلام / ولايت).

9 / 1 ـ 2: حُبُّهُم حُبُّ اللّهِ عز و جل

9 / 1 ـ 2: دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام، دوست داشتن خداست

961. الإمام عليّ عليه السلام: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: أنَا سَيِّدُ وُلدِ آدَمَ، وأنتَ يا عَلِيُّ وَالأَئِمَّةُ مِن بَعدِكَ سادَةُ اُمَّتي، مَن أحَبَّنا فَقَد أحَبَّ اللّهَ، ومَن أبغَضَنا فَقَد أبغَضَ اللّهَ، ومَن والانا فَقَد والَى اللّهَ، ومَن عادانا فَقَد عادَى اللّهَ، ومَن أطاعَنا فَقَد أطاعَ اللّهَ، ومَن عَصانا فَقَد عَصَى اللّهَ. [۵۳۹]

961. امام على عليه السلام: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: «من، سَرور فرزندان آدم هستم و تو ـ اى على ـ و امامان پس از تو، سَروران امّت من هستيد. هر كس به ما مهر بوَرزد، به خدا مهر ورزيده است و هر كس با ما كين بورزد، با خدا كينه ورزيده است. هر كه ما را به دوستى بگيرد، خدا را به دوستى گرفته و هر كس با ما دشمنى كند، با خدا دشمنى كرده است. هر كس از ما اطاعت كند، از خدا اطاعت كرده و هر كه از ما نافرمانى كند، خدا را نافرمانى كرده است».

962. الإمام الصادق عليه السلام: مَن عَرَفَ حَقَّنا وأحَبَّنا فَقَد أحَبَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى. [۵۴۰]

962. امام صادق عليه السلام: هر كه [مقام و حقّ] ما را بشناسد و دوستمان بدارد، بى گمان، خداى ـ تبارك و تعالى ـ را دوست داشته است.

963. الإمام الهادي عليه السلام ـ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام ـ: مَن والاكُم فَقَد والَى اللّهَ، ومَن عاداكُم فَقَد عادَى اللّهَ، ومَن أحَبَّكُم فَقَد أحَبَّ اللّهَ، ومَن أبغَضَكُم فَقَد أبغَضَ اللّهَ. [۵۴۱]

963. امام هادى عليه السلام ـ در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را بِدان زيارت مى كنند ـ: هر كه با شما دوستى كند، با خدا دوستى كرده و هر كه با شما دشمنى كند، با خدا دشمنى نموده است. هر كه شما را دوست بدارد، خدا را دوست داشته است و هر كه شما را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است.

9 / 1 ـ 3: حُبُّهم حُبُّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله

9 / 1 ـ 3: دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام، دوست داشتن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است

964. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أحِبُّوا اللّهَ لِما يَغذوكُم مِن نِعَمِهِ، وأحِبّوني بِحُبِّ اللّهِ، وأحِبّوا أهلَ بَيتي لِحُبّي. [۵۴۲]

964. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدا را به خاطر نعمت هايش كه به شما مى دهد، دوست بداريد و مرا به خاطر خدا دوست بداريد و اهل بيتم را به خاطر من دوست بداريد.

965. تاريخ دمشق عن زيد بن أرقم: كُنتُ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسا، فَمَرَّت فاطِمَةُ عليهاالسلامعَلَيها كِليمٌ [۵۴۳]، وهِيَ خارِجَةٌ مِن بَيتِها إلى حُجرَةِ نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ومَعَهَا ابناهَا الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلام، وعَلِيٌّ عليه السلام في آثارِهِم، فَنَظَرَ إلَيهِمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: مَن أحَبَّ هؤُلاءِ فَقَد أحَبَّني، ومَن أبغَضَهُم فَقَد أبغَضَني. [۵۴۴]

965. تاريخ دمشق ـ به نقل از زيد بن ارقم ـ: در خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بودم. فاطمه عليهاالسلام، در حالى كه جامه اى پشمى به تن داشت و از خانه اش بيرون آمده بود و به اتاق پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى رفت، از كنار ما گذشت. فرزندان او حسن و حسين عليهماالسلام نيز همراهش بودند و على عليه السلام در پى آنان حركت مى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به ايشان كرد و فرمود: «هر كس اينان را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كس ايشان را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است».

966. الإمام الباقر عليه السلام: أحِبُّوا اللّهَ، وأحِبّوا رَسولَ اللّهِ لِحُبِّ اللّهِ، وأحِبّونا لِحُبِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله. [۵۴۵]

966. امام باقر عليه السلام: خدا را دوست بداريد و پيامبر خدا را به خاطر خدا دوست بداريد و ما را به خاطر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دوست بداريد.

9 / 1 ـ 4: هَدِيَّةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل

9 / 1 ـ 4: هديه اى الهى

967. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ خَلَقَ الإِسلامَ فَجَعَلَ لَهُ عَرصَةً، وجَعَلَ لَهُ نورا، وجَعَلَ لَهُ حِصنا، وجَعَلَ لَهُ ناصِرا، فَأَمّا عَرصَتُهُ فَالقُرآنُ، وأمّا نورُهُ فَالحِكمَةُ، وأمّا حِصنُهُ فَالمَعروفُ، وأمّا أنصارُهُ فَأَنَا وأهلُ بَيتي وشيعَتُنا، فَأَحِبّوا أهلَ بَيتي وشيعَتَهُم وأنصارَهُم، فَإِنَّهُ لَمّا اُسرِيَ بي إلَى السَّماءِ الدُّنيا فَنَسَبَني جَبرَئيلُ عليه السلام لِأَهلِ السَّماءِ، استَودَعَ اللّهُ حُبّي وحُبَّ أهلِ بَيتي وشيعَتِهِم في قُلوبِ المَلائِكَةِ، فَهُوَ عِندَهُم وَديعَةٌ إلى يَومِ القِيامَةِ، ثُمَّ هَبَطَ بي إلى أهلِ الأَرضِ، فَنَسَبَني إلى أهلِ الأَرضِ فَاستَودَعَ اللّهُ عز و جل حُبّي وحُبَّ أهلِ بَيتي وشيعَتِهِم في قُلوبِ مُؤمِني اُمَّتي، فَمُؤمِنو اُمّتي يَحفَظونَ وَديعَتي في أهلِ بَيتي إلى يَومِ القِيامَةِ. [۵۴۶]

967. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، اسلام را آفريد و براى آن، عرصه اى و نورى و حصارى و ياورى قرار داد. عرصه آن، قرآن است و نورش حكمت و حصارش نيكى و ياورانش من و اهل بيت من و شيعيان ما هستيم. پس اهل بيت من و شيعيان و ياوران آنان را دوست بداريد؛ زيرا شبى كه مرا به آسمان دنيا بالا بردند و جبرئيل مرا به اهل آسمان معرّفى كرد، خداوند، محبّت مرا و محبّت اهل بيت من و شيعيان آنها را در دل هاى فرشتگان به وديعت نهاد و اين محبّت تا روز قيامت در دل هاى آنان سپرده است.

سپس [جبرئيل]، مرا به سوى زمينيان فرود آورد و مرا به اهل زمين معرّفى كرد و خداوند عز و جل محبّت مرا و محبّت اهل بيت من و شيعيان آنها را در دل هاى مؤمنان امّتم به وديعت نهاد. بنا بر اين، مؤمنان امّتم، اين وديعه مرا در باره اهل بيتم تا روز قيامت حفظ مى كنند.

968. الإمام الباقر عليه السلام: إنّي لَأَعلَمُ أنَّ هذَا الحُبَّ الَّذي تُحِبّونا لَيسَ بِشَيءٍ صَنَعتُموهُ، ولكِنَّ اللّهَ صَنَعَهُ. [۵۴۷]

968. امام باقر عليه السلام: من مى دانم كه اين محبّت شما به ما، چيزى نيست كه خود شما آن را ساخته باشيد؛ بلكه كار خداست.

969. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ حُبَّنا أهلَ البَيتِ يُنَزِّلُهُ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن خَزائِنَ تَحتَ العَرشِ كَخَزائِنِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ، ولا يُنزِلُهُ إلّا بِقَدَرٍ، ولا يُعطيهِ إلّا خَيرَ الخَلقِ، وإنَّ لَهُ غَمامَةً كَغَمامَةِ القَطرِ، فَإِذا أرادَ اللّهُ أن يَخُصَّ بِهِ مَن أحَبَّ مِن خَلقِهِ أذِنَ لِتِلكَ الغَمامَةِ فَتَهَطَّلَت كَما تَهَطَّلَتِ السَّحابُ، فَتُصيبُ الجَنينَ في بَطنِ اُمِّهِ. [۵۴۸]

969. امام صادق عليه السلام: محبّت به ما [اهل بيت] را خداوند از خزانه هايى كه زير عرش اوست و مانند خزانه هاى زر و سيم اند، از آسمان فرو مى فرستد و آن را جز به اندازه نمى فرستد و جز به بهترين آفريدگان عطايش نمى كند. اين محبّت، ابرى همچون ابرهاى باران زا دارد. پس هر گاه خداوند بخواهد آن را به بنده اى كه دوستش مى دارد، اختصاص دهد، به آن ابر فرمان مى دهد و باران محبّت فرو مى ريزد، همچنان كه ابرهاى باران زا مى بارند و اين باران به جنين در شكم مادرش مى رسد.

9 / 1 ـ 5: أفضَلُ العِبادَةِ

9 / 1 ـ 5: برترين عبادت

970. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: حُبُّ آلِ مُحَمَّدٍ يَوما خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَنَةٍ، ومَن ماتَ عَلَيهِ دَخَلَ الجَنَّةَ. [۵۴۹]

970. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يك روز مِهر ورزيدن به خاندان محمّد، بهتر از يك سال عبادت است و هر كه با اين محبّت از دنيا رود، وارد بهشت مى شود.

971. عنه صلى الله عليه و آله ـ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ ـ: اِعلَم أنَّ أوَّلَ عِبادَتِهِ المَعرِفَةُ بِهِ... ثُمَّ الإيمانُ بي وَالإِقرارُ بِأَنَّ اللّهَ عز و جل أرسَلَني إلى كافَّةِ النّاسِ، بَشيرا ونَذيرا وداعِيا إلَى اللّهِ بِإِذنِهِ وسِراجا مُنيرا، ثُمَّ حُبُّ أهلِ بَيتِيَ الَّذينَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا. [۵۵۰]

971. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش خود به ابو ذر ـ: بِدان كه نخستين گام عبادت خدا، شناخت اوست... و سپس ايمان داشتن به من و اقرار به اين كه خداوند عز و جل مرا به سوى همه مردم فرستاد تا آنان را به امر خدا نويد و هشدار دهم و به سوى خدا فرا خوانم و چراغى فروزان باشم، و سپس دوست داشتن اهل بيت من كه خداوند، ناپاكى را ازايشان زدود و كاملاً پاكيزه شان گردانيد.

972. الإمام عليّ عليه السلام: أحسَنُ الحَسَناتِ حُبُّنا، وأسوَأُ السَّيِّئاتِ بُغضُنا. [۵۵۱]

972. امام على عليه السلام: بهترينِ نيكى ها، دوست داشتن ماست و بدترينِ بدى ها، دشمن داشتن ماست.

973. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ فَوقَ كُلِّ عَبادَةٍ عِبادَةً، وحُبُّنا أهلَ البَيتِ أفضَلُ عِبادَةٍ. [۵۵۲]

973. امام صادق عليه السلام: بالادستِ هر عبادتى، عبادتى است و مهر وَرزيدن به ما اهل بيت، بالاترين عبادت است.

974. المحاسن عن الفضيل: قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام: أيُّ شَيءٍ أفضَلُ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ العِبادُ إلَى اللّهِ فيَما افتَرَضَ عَلَيهِم؟ فَقالَ: أفضَلُ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ العِبادُ إلَى اللّهِ طاعَةُ اللّهِ، وطاعَةُ رَسولِهِ، وحُبُّ رَسولِهِ صلى الله عليه و آله واُولِي الأَمرِ. [۵۵۳]

974. المحاسن ـ به نقل از فُضَيل ـ: به ابو الحسن عليه السلام [۵۵۴] گفتم: در ميان چيزهايى كه خداوند بر بندگانْ واجب كرده، برترين چيزى كه مايه تقرّب آنان به خدا مى شود، چيست؟

فرمود: «برترين چيزى كه بندگان به وسيله آن به خدا نزديك مى شوند، اطاعت از خدا و اطاعت از پيامبر او و دوست داشتن پيامبر خدا و اولو الأمر است».

9 / 1 ـ 6: حُبُّهُم مِنَ الباقِياتِ الصّالِحاتِ

9 / 1 ـ 6: دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام، از جمله باقياتِ صالحات است

975. الاختصاص عن محمّد بن إسماعيل بن عبد الرّحمن الجعفي: دَخَلتُ أنَا وعَمِّيَ الحُصَينُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَأَدناهُ وقالَ: اِبنُ مَن هذا مَعَكَ؟ قالَ: اِبنُ أخي إسماعيلَ، فَقالَ: رَحِمَ اللّهُ إسماعيلَ وتَجاوَزَ عَنهُ سَيِّئَ عَمَلِهِ، كَيفَ خَلَفتُموهُ؟ قالَ: بِخَيرٍ ما آتاهُ اللّهُ لَنا مِن مَوَدَّتِكُم، فَقالَ: يا حُصَينُ، لا تَستَصغِروا مَوَدَّتَنا، فَإِنَّها مِنَ الباقِياتِ الصّالِحاتِ، قالَ: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، مَا استَصغَرتُها، ولكِن أحمَدُ اللّهَ عَلَيها. [۵۵۵]

975. الاختصاص ـ به نقل از محمّد بن اسماعيل بن عبد الرحمان جُعفى ـ: من و عمويم حصين بن عبد الرحمان به حضور امام صادق عليه السلام رسيديم. امام عليه السلام، عمويم را نزديك خود نشاند و فرمود: «اين كه با توست، پسر كيست؟».

گفت: پسر برادرم اسماعيل.

فرمود: «خدا اسماعيل را رحمت كند و از گناهانش در گذرد! چگونه جانشينى براى او بوده ايد؟».

گفت: در بهترين چيزى كه خداوند به ما عطا فرموده ـ يعنى: محبّت به شما ـ هستيم.

فرمود: «اى حصين! دوستى ما را دست كم نگيريد؛ چرا كه از جمله باقياتُ الصالحات است».

گفت: اى پسر پيامبر خدا! من آن را دست كم نگرفته ام؛ بلكه خدا را هم به خاطر آن، سپاس مى گويم.

9 / 2: خَصائِصُ حُبِّهِم

9 / 2: ويژگى هاى دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلام

9 / 2 ـ 1: عَلامَةُ طيبِ الوِلادَةِ

9 / 2 ـ 1: نشانه حلال زادگى

976. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في صِفَةِ عَلِيٍّ عليه السلام ـ: يا أيُّهَا النّاسُ! امتَحِنوا أولادَكُم بِحُبِّهِ، فَإِنَّ عَلِيّا لا يَدعو إلى ضَلالَةٍ ولا يُبعِدُ عَن هُدىً، فَمَن أحَبَّهُ فَهُوَ مِنكُم، ومَن أبغَضَهُ فَلَيسَ مِنكُم. [۵۵۶]

976. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در توصيف على عليه السلام ـ: اى مردم! فرزندان خود را با محكِ محبّت على بيازماييد؛ زيرا على هرگز به گم راهى فرا نمى خواند و از راه راست، دور نمى شود. پس هر يك از فرزندان شما كه على را دوست داشت، از شماست و هر كدام او را دشمن داشت، از شما نيست.

977. الإمام عليّ عليه السلام: قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: يا أبا ذَرٍّ، مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ فَليَحمَدِ اللّهَ عَلى أوَّلِ النِّعَمِ. قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، وما أوَّلُ النِّعَمِ؟ قالَ: طيبُ الوِلادَةِ، إنَّهُ لا يُحِبُّنا أهلَ البَيتِ إلّا مَن طابَ مَولِدُهُ. [۵۵۷]

977. امام على عليه السلام: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى ابو ذر! هر كه ما اهل بيت را دوست دارد، پس خدا را بر نخستين نعمت سپاس گويد».

ابو ذر پرسيد: اى پيامبر خدا! نخستين نعمت، كدام است؟

فرمود: «حلال زادگى. ما اهل بيت را دوست نمى دارد، مگر كسى كه حلال زاده باشد».

978. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، مَن أحَبَّني وأحَبَّكَ وأحَبَّ الأَئِمَّةَ مِن وُلدِكَ فَليَحمَدِ اللّهَ عَلى طيبِ مَولِدِهِ؛ فَإِنَّهُ لا يُحِبُّنا إلّا مَن طابَت وِلادَتُهُ، ولا يُبغِضُنا إلّا مَن خَبُثَت وِلادَتُهُ. [۵۵۸]

978. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! هر كه مرا و تو و امامان از نسل تو را دوست دارد، پس خدا را بر حلال زادگى خود، سپاس گويد؛ زيرا ما را دوست ندارد، مگر حلال زاده و ما را دشمن نمى دارد، مگر حرام زاده.

979. عنه صلى الله عليه و آله ـ لِعَلِيٍّ عليه السلام ـ: لَن يُبغِضَكَ مِنَ العَرَبِ إلّا دَعِيٌّ. [۵۵۹]

979. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به على عليه السلام ـ: هر گز كسى از عرب تو را دشمن نمى دارد، مگر حرام زاده.

980. الإمام عليّ عليه السلام: لا يُحِبُّني كافِرٌ ولا وَلَدُ زِنا. [۵۶۰]

980. امام على عليه السلام: كافر و زنازاده، مرا دوست ندارند.

981. معاني الأخبار عن أبي محمّد الأنصاري عن غير واحد عن الإمام الباقر عليه السلام: مَن أصبَحَ يَجِدُ بَردَ حُبِّنا عَلى قَلبِهِ، فَليَحمَدِ اللّهَ عَلى بادِئِ النِّعَمِ. قيلَ: وما بادِئُ النِّعَمِ؟ فَقالَ عليه السلام: طيبُ المَولِدِ. [۵۶۱]

981. معانى الأخبار ـ به نقل از ابو محمّد انصارى، از چندين نفر ـ: امام باقر عليه السلام فرمود: «هر كه صبح كرد و خُنَكاى محبّت ما را در دلش احساس كرد، خداوند را بر نخستين نعمت، سپاس گويد».

گفته شد: نخستين نعمت كدام است؟

فرمود: «حلال زادگى».

982. الإمام الصادق عليه السلام: مَن وَجَدَ بَردَ حُبِّنا عَلى قَلبِهِ فَليُكثِرِ الدُّعاءَ لِاُمِّهِ، فَإِنَّها لَم تَخُن أباهُ. [۵۶۲]

982. امام صادق عليه السلام: هر كه خنكاى محبّت ما را در دلش يافت، براى مادرش زياد دعا كند؛ زيرا [معلوم مى شود كه] به پدرش خيانت نكرده است.

983. معاني الأخبار عن ابن بكير عن الإمام الصّادق عليه السلام: مَن كانَ يُحِبُّنا وهُوَ في مَوضِعٍ لا يَشينُهُ فَهُوَ مِن خالِصِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى. قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، ومَا المَوضِعُ الَّذي لا يَشينُهُ؟ قالَ: لا يُرمى فيمَولِدِهِ. ـ وفيخبر آخر: لَم يُجعَل وَلَدَ زِنا ـ. [۵۶۳]

983. معانى الأخبار ـ به نقل از ابن بكير ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس ما را دوست بدارد و در وضعى هم نباشد كه مايه ننگ او باشد، چنين كسى، از مخلصان خداى ـ تبارك و تعالى ـ است».

گفتم: فدايت شوم! يعنى چه در وضعى نباشد كه مايه ننگ او باشد؟

فرمود: «در نَسَبش متّهم نباشد» و در روايت ديگرى آمده است: «زنازاده نباشد».

984. الإمام الصادق عليه السلام: وَاللّهِ لا يُحِبُّنا مِنَ العَرَبِ وَالعَجَمِ إلّا أهلُ البُيوتاتِ وَالشَّرَفِ وَالمَعدِنِ، ولا يُبغِضُنا مِن هؤُلاءِ وهؤُلاءِ إلّا كُلُّ دَنِسٍ مُلَصَّقٍ [۵۶۴]. [۵۶۵]

984. امام صادق عليه السلام: به خدا سوگند كه از عرب و عجم، ما را دوست ندارند، مگر كسانى كه خانواده دار و شريف و اصيل باشند. از اين رو، از اينان و آنان، ما را دشمن نمى دارد، مگر كسى كه آلوده و بى نسب باشد.

985. تاريخ دمشق عن عبادة بن الصّامت: كُنّا نَبورُ [۵۶۶] أولادَنا بِحُبِّ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام، فَإِذا رَأَينا أحَداً لا يُحِبُّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عَلِمنا أنَّهُ لَيسَ مِنّا وأنَّهُ لِغَيرِ رَشدَةٍ [۵۶۷]. [۵۶۸]

985. تاريخ دمشق ـ به نقل از عبادة بن صامت ـ: ما فرزندان خود را با محكِ دوستى على بن ابى طالب عليه السلام مى آزموديم. اگر يكى از آنها را مى ديديم كه على بن ابى طالب را دوست ندارد، مى فهميديم كه از [نطفه] ما نيست و حرام زاده است.

986. تاريخ دمشق عن محبوب بن أبي الزّناد: قالَتِ الأَنصارُ: إن كُنّا لَنَعرِفُ الرَّجُلَ لِغَيرِ أبيهِ بِبُغضِهِ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ. [۵۶۹]

986. تاريخ دمشق ـ به نقل از محبوب بن ابى زَنّاد ـ: انصار مى گفتند: ما حرام زاده بودنِ افراد را از طريق دشمنى با على بن ابى طالب مى شناختيم.

987. مروج الذهب: ذَكَرَ عيسَى بنُ أبي دُلَفُ أنَّ أخاهُ دُلَفَ ـ وبِهِ كانَ يُكَنّى أبوهُ أبا دُلَفَ ـ كانَ يَنتَقِصُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ، ويَضَعُ مِنهُ ومِن شيعَتِهِ، ويَنسِبُهُم إلَى الجَهلِ، وأنَّهُ قالَ يَوما ـ وهُوَ في مَجلِسِ أبيهِ، ولَم يَكُن أبوهُ حاضِرا ـ: إنَّهُم يَزعُمونَ أن لا يَنتَقِصَ عَلِيّا أحَدٌ إلّا كانَ لِغَيرِ رَشدَةٍ، وأنتُم تَعلَمونَ غَيرَةَ الأَميرِ ـ يَعني أباهُ ـ وأنَّهُ لا يَتَهَيَّأُ الطَّعنُ عَلى أحَدٍ مِن حَرَمِهِ، وأنَا اُبغِضُ عَلِيّاً!

قالَ: فَما كانَ بأَوشَكَ مِن أن خَرَجَ أبو دُلَفَ، فَلَمّا رَأيناهُ قُمنا لَهُ، فَقالَ: قَد سَمِعتُ ما قالَهُ دُلَفُ، وَالحَديثُ لا يَكذِبُ، وَالخَبَرُ الوارِدُ في هذَا المَعنى لا يَختَلِفُ، هُوَ وَاللّهِ لِزَنيَةٍ وحَيضَةٍ، وذلِكَ أنّي كُنتُ عَليلاً فَبَعَثَت إلَيَّ اُختي جارِيَةً لَها كُنتُ بِها مُعجَباً، فَلَم أتَمالَك أن وَقَعتُ عَلَيها وكانَت حائِضا فَعَلِقَت بِهِ، فَلَمّا ظَهَرَ حَملُها وَهَبَتها لي.

فَبَلَغَ مِن عَداوَةِ دُلَفَ هذا لِأَبيهِ ونَصبِهِ ومُخالَفَتِهِ لَهُ ـ لِأَنَّ الغالِبَ عَلى أبيهِ التَّشَيُّعُ وَالمَيلُ إلى عَلِيٍّ ـ أن شَنَّعَ عَلَيهِ بَعدَ وَفاتِهِ. [۵۷۰]

987. مروج الذهب: عيسى بن ابى دُلَف مى گفت كه برادرش دُلَف ـ كه به مناسبت نام او، پدرش را ابو دُلَف مى گفتند ـ از على بن ابى طالب، بد مى گفت و او و پيروانش را تحقير مى كرد و آنان را به نادانى نسبت مى داد. يك روز كه در مجلس پدر خود نشسته بود و پدرش حضور نداشت، گفت: اينها مى گويند كه: هر كس از على عيبجويى كند، حرام زاده است. شما غيرت امير را ـ مقصود او پدرش بود ـ مى دانيد و امكان ندارد به هيچ يك از اهل حرم او، گمان بد برده شود؛ ولى با اين حال، من على را دشمن مى دارم!

هنوز اين سخن را تمام نكرده بود كه ابو دُلَف وارد شد و ما با ديدن او به احترامش بلند شديم. او گفت: آنچه را دُلَف گفت، شنيدم. حديث، دروغ نيست و خبرى كه در اين باره وارد شده، محلّ اختلاف نيست. به خدا سوگند! او (دُلَف)، زنازاده و نطفه حيض است؛ زيرا من بيمار بودم و خواهرم كنيزى را كه متعلّق به او بود و من دل بسته اش بودم، نزد من فرستاد. طاقت نياوردم و با او كه حيض بود، هم بستر شدم و آن كنيز، دُلَف را حامله شد و وقتى معلوم شد كه حامله است، خواهرم او را به من بخشيد.

پس دشمنى دلف با پدرش و عداوت و مخالفتش با وى ـ كه اظهار تشيّع و علاقه به على عليه السلام مى كرد ـ به آن جا رسيد كه پس از مرگِ پدرش نيز از او بدگويى مى كرد.

9 / 2 ـ 2: عَلامَةُ طَهارَةِ القَلبِ

9 / 2 ـ 2: نشانه پاكى دل

988. الإمام الباقر عليه السلام: لا يُحِبُّنا عَبدٌ ويَتَوَلّانا حَتّى يُطَهِّرَ اللّهُ قَلبَهُ، ولا يُطَهِّرُ اللّهُ قَلبَ عَبدٍ حَتّى يُسَلِّمَ لَنا ويَكونَ سِلما لَنا، فَإِذا كانَ سِلما لَنا سَلَّمَهُ اللّهُ مِن شَديدِ الحِسابِ، وآمَنَهُ مِن فَزَعِ يَومِ القِيامَةِ الأَكبَرِ. [۵۷۱]

988. امام باقر عليه السلام: هيچ بنده اى نيست كه ما را دوست بدارد و ولايت ما را بپذيرد، مگر اين كه خداوند، دل او را پاك مى گرداند و خداوند، دل هيچ بنده اى را پاك نكرد، مگر اين كه تسليم ما شد و از ما فرمان بردارى كرد و چون فرمان بردار ما شد، خداوند، او را از سختى حساب، به سلامت داشت و از هراس بزرگ روز قيامت، ايمنش گردانْد.

989. دعائم الإسلام [عن عبد العليّ بن أعين] عن الإمام الصادق عليه السلام: لا يُحِبُّنا عَبدٌ إلّا كانَ مَعَنا يَومَ القِيامَةِ، فَاستَظَلَّ بِظِلِّنا ورافَقَنا في مَنازِلِنا. وَاللّهِ وَاللّهِ، لا يُحِبُّنا عَبدٌ حَتّى يُطَهِّرَ اللّهُ قَلبَهُ، ولا يُطَهِّرُ قَلبَهُ حَتّى يُسَلِّمَ لَنا، وإذا سَلَّمَ لَنا سَلَّمَهُ اللّهُ مِن سوءِ الحِسابِ يَومَ القِيامَةِ، وأمِنَ مِنَ الفَزَعِ الأَكبَرِ. إنَّمَا يَغتَبِطُ أهلُ هذَا الأَمرِ إذَا انتَهَت نَفسُ أحَدِهِم إلى هذِهِ ـ وأومَأَ بِيَدِهِ إلى حَلقِهِ ـ. [۵۷۲]

989. دعائم الإسلام [به نقل از عبد العلى بن اَعيَن ـ ]: امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ بنده اى ما را دوست ندارد، مگر اين كه روز قيامت با ماست و در سايه ما پناه مى گيرد و در منازل ما همراه ما. به خدا سوگند، به خدا سوگند، هيچ بنده اى نيست كه ما را دوست بدارد، مگر اين كه خداوند، دلش را پاك مى گرداند و دلش را پاك نمى كند، مگر اين كه تسليم ما مى شود و چون تسليم ما شود، خداوند، او را از سختى حساب روز قيامت به سلامت مى دارد و از هراس بزرگ [روز قيامت]، ايمنش مى سازد. بى گمان، اهل اين موضوع، هنگامى شادمان مى شوند كه نَفَس هر يك از آنان به اين جا رسد» و با دست خود به گلويش اشاره نمود.

9 / 2 ـ 3: شَرطُ التَّوحيدِ

9 / 2 ـ 3: شرط توحيد

990. الأمالي للطوسي عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري: جاءَ أعرابِيٌّ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، هَل لِلجَنَّةِ مِن ثَمَنٍ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: ما ثَمَنُها؟ قالَ: «لا إلهَ إلَا اللّهُ»، يَقولُهَا العَبدُ الصّالِحُ مُخلِصا بِها. قالَ: وما إخلاصُها؟ قالَ: العَمَلُ بِما بُعِثتُ بِهِ في حَقِّهِ، وحُبُّ أهلِ بَيتي. قالَ: وحُبُّ أهلِ بَيتِكَ لَمِن حَقِّها؟ قالَ: أجَل، إنَّ حُبَّهُم لَأَعظَمُ حَقِّها. [۵۷۳]

990. الأمالى، طوسى ـ به نقل از امام صادق عليه السلام از پدرش، از جابر بن عبد اللّه انصارى ـ: باديه نشينى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! آيا بهشت، بهايى دارد؟

فرمود: «آرى».

گفت: بهايش چيست؟

فرمود: «كلمه لا إله إلّا اللّه كه بنده صالح، آن را از روى اخلاص بگويد».

گفت: اخلاصِ آن چيست؟

فرمود: «عمل كردن به آنچه براى آن فرستاده شده ام و دوست داشتن اهل بيت من».

گفت: دوست داشتن اهل بيت شما، از حقوق اين كلمه است؟

فرمود: «آرى؛ دوست داشتن آنان، بزرگ ترين حقّ آن است».

991. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ لِ «لا إلهَ إلَا اللّهُ» شُروطا، وإنّي وذُرِّيَّتي مِن شُروطِها. [۵۷۴]

991. امام على عليه السلام: لا إله إلّا اللّه، شروطى دارد كه من و فرزندانم از جمله شروط آن هستيم.

992. التوحيد عن إسحاق بن راهويه: لَمّا وافى أبُو الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام بِنيسابورَ وأرادَ أن يَخرُجَ مِنها إلَى المَأمونِ اجتَمَعَ إلَيهِ أصحابُ الحَديثِ، فَقالوا لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، تَرحَلُ عَنّا ولا تُحَدِّثُنابِحَديثٍ فَنَستَفيدَهُ مِنكَ؟! وكانَ قَد قَعَدَ فِي العُمارِيةِ، فَأَطلَعَ رَأسَهُ وقالَ: سَمِعتُ أبي موسَى بنَ جَعفَرٍ يَقولُ: سَمِعتُ أبي جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ يَقولُ: سَمِعتُ أبي مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ يَقولُ: سَمِعتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ يَقولُ: سَمِعتُ أبِيَ الحُسَينَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ يَقولُ: سَمِعتُ أبي أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ يَقولُ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: سَمِعتُ جَبرَئيلَ يَقولُ: سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ: «لا إلهَ إلَا اللّهُ حِصني، فَمَن دَخَلَ حِصني أمِنَ مِن عَذابي».

قالَ: فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا: «بِشُروطِها، وأنَا مِن شُروطِها». [۵۷۵]

992. التوحيد ـ به نقل از اسحاق بن راهويه ـ: هنگامى كه امام رضا عليه السلام به نيشابور رسيد و خواست كه آن جا را به قصد رفتن به نزد مأمون ترك گويد، راويان حديث، گِردش را گرفتند و گفتند: اى پسر پيامبر خدا! از پيش ما مى روى و برايمان حديثى كه از محضرتان فيضى ببريم، نمى گويى؟!

امام عليه السلام كه در كجاوه نشسته بود، سرش را بيرون آورد و فرمود: «از پدرم موسى بن جعفر شنيدم كه مى فرمايد: از پدرم جعفر بن محمّد شنيدم كه مى فرمايد: از پدرم محمّد بن على شنيدم كه مى فرمايد: از پدرم على بن الحسين شنيدم كه مى فرمايد: از پدرم حسين بن على بن ابى طالب شنيدم كه مى فرمايد: از پدرم امير مؤمنان على بن ابى طالب شنيدم كه مى فرمايد: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: از جبرئيل شنيدم كه مى فرمايد: از خداوند عز و جل شنيدم كه مى فرمايد: [كلمه] لا إله إلّا اللّه، حصار من است و هر كس وارد حصار من شود، از عذابم در امان است».

چون شتر به راه افتاد، امام عليه السلام با صداى بلند به ما فرمود: «امّا اين، شرط هايى دارد و من، از شرط هاى آن هستم».

9 / 2 ـ 4: آيَةُ الإِيمانِ

9 / 2 ـ 4: نشانه ايمان

993. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: عاهَدَني رَبّي أن لا يَقبَلَ إيمانَ عَبدٍ إلّا بِمَحَبَّةِ أهلِ بَيتي. [۵۷۶]

993. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پروردگارم با من عهد بست كه ايمان هيچ بنده اى را نپذيرد، مگر آن كه با محبّت اهل بيت من همراه باشد.

994. عنه صلى الله عليه و آله: لا يُؤمِنُ عَبدٌ حَتّى أكونَ أحَبَّ إلَيهِ مِن نَفسِهِ، وأهلي أحَبَّ إلَيهِ مِن أهلِهِ، وعِترَتي أحَبَّ إلَيهِ مِن عِترَتِهِ، وذاتي أحَبَّ إلَيهِ مِن ذاتِهِ. [۵۷۷]

994. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ بنده اى ايمان نياورده است، مگر آن گاه كه مرا از خودش بيشتر دوست داشته باشد و كسانِ مرا بيشتر از كسان خودش و خاندان مرا بيشتر از خاندان خودش و مرا بيشتر از خودش.

995. عنه صلى الله عليه و آله: لا يَتِمُّ الإِيمانُ إلّا بِمَحَبَّتِنا أهلَ البَيتِ. [۵۷۸]

995. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ايمان، كامل نمى شود، مگر با دوست داشتن ما اهل بيت.

996. الإمام عليّ عليه السلام: أما إنَّهُ لَيسَ عَبدٌ مِن عِبادِ اللّهِ مِمَّنِ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ لِلإِيمانِ إلّا وهُوَ يَجِدُ مَوَدَّتَنا عَلى قَلبِهِ، فَهُوَ يُحِبُّنا. ولَيسَ عَبدٌ مِن عِبادِ اللّهِ مِمَّن سَخِطَ اللّهُ عَلَيهِ إلّا وهُوَ يَجِدُ بُغضَنا عَلى قَلبِهِ، فَهُوَ يُبغِضُنا. فَأَصبَحَ مُحِبُّنا يَنتَظِرُ الرَّحمَةَ، وكَأَنَّ أبوابَ الرَّحمَةِ قَد فُتِحَت لَهُ. وأصبَحَ مُبغِضُنا عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ، فَهَنيئا لِأَهلِ الرَّحَمةِ رَحمَتُهُم، وتَعسا لِأَهلِ النّارِ مَثواهُم. [۵۷۹]

996. امام على عليه السلام: هان! هيچ بنده اى از بندگان خدا نيست كه خداوند، دلش را براى ايمان خالص كرده باشد، مگر اين كه دوستى ما را در دلش مى يابد. از اين رو، ما را دوست مى دارد، و هيچ بنده اى از بندگان خدا نيست كه خداوند، بر او خشم گرفته باشد، مگر اين كه دشمنى با ما را در دلش مى يابد و از اين رو، ما را دشمن مى دارد. بنا بر اين، دوستدار ما، چشم به راهِ رحمت است و گويى درهاى رحمت به رويَش گشوده شده است و كينه توز به ما بر لبه پرتگاهى در حال ريزش است كه با آن در آتش دوزخ فرو مى افتد. پس گوارا باد براى اهل رحمت، رحمتشان و ناگوار باد براى دوزخيان، جايگاه آنان!

997. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أبغَضَ عَلِيّا فَقَد أبغَضَني، ومَن أبغَضَني فَقَد أبغَضَ اللّهَ. لا يُحِبُّكَ إلّا مُؤمِنٌ، ولا يُبغِضُكَ إلّا كافِرٌ أو مُنافِقٌ. [۵۸۰]

997. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه على را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر كه مرا دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است. تو را [اى على] جز مؤمن، دوست ندارد و كسى جز كافر يا منافق، دشمنت نمى دارد.

998. الإمام عليّ عليه السلام: عَهِدَ إلَيَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن لا يُحِبَّني إلّا مُؤمِنٌ، ولا يُبغِضَني إلّا مُنافِقٌ. [۵۸۱]

998. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود كه مرا جز مؤمن، دوست ندارد و جز منافق، كسى دشمنم نمى دارد.

999. مسند ابن حنبل عن اُمّ سلمة: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ لِعَلِيٍّ عليه السلام: لا يُبغِضُكَ مُؤمِنٌ، ولا يُحِبُّكَ مُنافِقٌ. [۵۸۲]

999. مسند ابن حنبل ـ به نقل از امّ سلمه ـ: شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى فرمايد: «مؤمن، تو را دشمن نمى دارد و منافق، دوستت نمى دارد».

1000. تاريخ دمشق عن أبي ذرّ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ لِعَلِيٍّ عليه السلام: إنَّ اللّهَ أخَذَ مِيثاقَ المُؤمِنينَ عَلى حُبِّكَ، وأخَذَ ميثاقَ المُنافِقينَ عَلى بُغضِكَ. ولَو ضَرَبتَ خَيشومَ [۵۸۳] المُؤمِنِ ما أبغَضَكَ، ولَو نَثَرتَ الدَّنانيرَ عَلَى المُنافِقِ ما أحَبَّكَ. يا عَلِيُّ، لا يُحِبُّكَ إلّا مُؤمِنٌ، ولا يُبغِضُكَ إلّا مُنافِقٌ. [۵۸۴]

1000. تاريخ دمشق ـ به نقل از ابو ذر ـ: شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى فرمايد: «خداوند، بر مهروَرزى به تو، از مؤمنان، پيمان گرفته است و از منافقان بر كين وَرزى به تو. اگر بينىِ مؤمن را بزنى، باز تو را دشمن نخواهد داشت و اگر دينارها به پاى منافقان بريزى، باز هم دوستت نخواهند داشت. اى على! تو را دوست ندارد، مگر مؤمن و تو را دشمن نمى دارد، مگر منافق».

1001. الإمام عليّ عليه السلام: لَو ضَرَبتُ خَيشومَ المُؤمِنِ بِسَيفي هذا عَلى أن يُبغِضَني ما أبغَضَني، ولَو صَبَبتُ الدُّنيا بِجَمّاتِها عَلَى المُنافِقِ عَلى أن يُحِبَّني ما أحَبَّني، وذلِكَ أنَّهُ قُضِيَ فَانقَضى عَلى لِسانِ النَّبِيِّ الاُمِّيِّ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ: يا عَلِيُّ، لا يُبغِضُكَ مُؤمِنٌ، ولا يُحِبُّكَ مُنافِقٌ. [۵۸۵]

1001. امام على عليه السلام: اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بكوبم كه با من دشمن شود، دشمن نمى شود و اگر همه دنيا را به پاى منافق بريزم كه مرا دوست بدارد، باز هم مرا دوست نخواهد داشت و اين، از آن روست كه حُكم خدا، بر زبان پيامبر اُمّى صلى الله عليه و آله گذشت كه فرمود: «اى على! هيچ مؤمنى با تو دشمنى نمى كند و هيچ منافقى دوستدار تو نمى گردد».

1002. الإمام الباقر عليه السلام: حُبُّنا إيمانٌ، وبُغضُنا كُفرٌ. [۵۸۶]

1002. امام باقر عليه السلام: دوست داشتن ما، ايمان است و دشمن داشتنمان، كفر.

1003. عنه عليه السلام: وَاعلَم ـ يا أبَا الوَردِ ويا جابِرُ ـ أنَّكُما لَم تُفَتِّشا مُؤمِنا إلى أن تَقومَ السّاعَةُ عَن ذاتِ نَفسِهِ إلّا عَن حُبِّ أميرِالمُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام، وأنَّكُما لَم تُفَتِّشا كافِرا إلى أن تَقومَ السّاعَةُ عَن ذاتِ نَفسِهِ إلّا وَجَدتُماهُ يُبغِضُ أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيّا، وذلِكَ أنَّ اللّهَ تَعالى قَضى عَلى لِسانِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام: إنَّهُ لا يُبغِضُكَ مُؤمِنٌ، ولا يُحِبُّكَ كافِرٌ أو مُنافِقٌ «وقَد خابَ مَن حَمَلَ ظُلمًا» [۵۸۷]، ولكِن أحِبّونا حُبَّ قَصدٍ تَرشُدوا وتُفلِحوا، أحِبّونا مَحَبَّةَ الإِسلامِ. [۵۸۸]

1003. امام باقر عليه السلام: بدانيد ـ اى ابو وَرد و اى جابر ـ كه اگر تا قيام قيامت، دل هر مؤمنى را بشكافيد، در آن، جز محبّت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام را نخواهيد يافت و اگر تا قيام قيامت، دل هر كافرى را بشكافيد، در آن، جز اين نخواهيد يافت كه امير مؤمنان على را دشمن مى دارد؛ چرا كه خداى متعال، از زبان محمّد صلى الله عليه و آله به على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: «هيچ مؤمنى تو را دشمن نمى دارد و هيچ كافر يا منافقى دوستدار تو نمى شود» «و آن كس كه ظلمى بر دوش دارد، نوميد مى ماند». امّا ما را به اعتدال دوست بداريد تا هدايت و رستگار شويد. ما را دوست بداريد به ميزان دوست داشتن اسلام.

1004. عنه عليه السلام: مَن أرادَ أن يَعلَمَ أنَّهُ مِن أهلِ الجَنَّةِ فَيَعرِضُ حُبَّنا عَلى قَلبِهِ، فَإِن قَبِلَهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ. [۵۸۹]

1004. امام باقر عليه السلام: هر كه مى خواهد بداند كه اهل بهشت است [يا نه]، محبّت ما را به قلبش عرضه كند. اگر آن را پذيرفت، مؤمن است.

1005. شواهد التنزيل عن عليّ بن محمّد بن بشر: كُنتُ عِندَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ [۵۹۰] جالِسا إذ جاءَ راكِبٌ أناخَ بَعيرَهُ، ثُمَّ أقبَلَ حَتّى دَفَعَ إلَيهِ كِتابا، فَلَمّا قَرَأَهُ قالَ: ما يُريدُ مِنّا المُهَلَّبُ؟! فَوَاللّهِ، ما عِندَنا اليَومَ مِن دُنيا، ولا لَنا مِن سُلطانٍ.

فَقالَ: جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ، إنَّهُ مَن أرادَ الدُّنيا وَالآخِرَةَ فَهُوَ عِندَكُم أهلَ البَيتِ. قالَ: ما شاءَ اللّهُ، أما إنَّهُ مَن أحَبَّنا فِي اللّهِ نَفَعَهُ اللّهُ بِحُبِّنا، ومَن أحَبَّنا لِغَيرِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ يَقضي فِي الاُمورِ مايَشاءُ. إنَّما حُبُّنا أهلَ البَيتِ شَيءٌ يَكتُبُهُ اللّهُ في قَلبِ العَبدِ، فَمَن كَتَبَهُ اللّهُ في قَلبِهِ لَم يَستَطِع أحَدٌ أن يَمحُوَهُ، أما سَمِعتَ اللّهَ يَقولُ: «اُولئِكَ كَتَبَ في قُلوبِهِمُ الإِيمانَ وأيَّدَهُم بِروحٍ مِنهُ» [۵۹۱]، فَحُبُّنا أهلَ البَيتِ مِن أصلِ الإِيمانِ. [۵۹۲]

1005. شواهد التنزيل ـ به نقل از على بن محمّد بن بشر ـ: در خدمت محمّد حَنفيّه (پسر امام على عليه السلام) نشسته بودم كه سواره اى از راه رسيد و شترش را خواباند و سپس جلو آمد و نامه اى به ايشان داد. امام عليه السلام چون نامه را خواند، فرمود: «مهلّب از ما چه مى خواهد؟! به خدا سوگند كه امروز نه دنيايى در دست ماست و نه قدرتى داريم».

او گفت: خدا مرا فداى شما كند! هر كه دنيا و آخرت را بخواهد، نزد شما خاندان است. فرمود: «هر چه خدا بخواهد! بدانيد كه هر كس به خاطر خدا ما را دوست بدارد، خداوند به واسطه اين دوست داشتنِ به ما، او را سود مى بخشد و هر كه ما را براى غير خدا دوست بدارد، خداوند، هر طور بخواهد، عمل خواهد كرد. دوست داشتن ما اهل بيت، چيزى است كه خداوند، آن را در [صفحه] دل بنده رقم مى زند. پس هر كه خداوند، اين محبّت را در دل او رقم زند، كسى نمى تواند آن را پاك كند. نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد: «در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود، تأييد كرده است» (تا آخر آيه)؟ بنا بر اين، دوست داشتن ما اهل بيت، [از بُنِ] ايمان است».

9 / 2 ـ 5: أوَّلُ ما يُسأَلُ عَنهُ يَومَ القِيامَةِ

9 / 2 ـ 5: نخستين چيزى كه در روز قيامت از آن سؤال مى شود

1006. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أوَّلُ ما يُسأَلُ عَنهُ العَبدُ حُبُّنا أهلَ البَيتِ. [۵۹۳]

1006. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نخستين چيزى كه در باره آن از بنده سؤال مى شود، دوست داشتن ما اهل بيت است.

1007. عنه صلى الله عليه و آله: لا تَزولُ قَدَما عَبدٍ يَومَ القِيامَةِ حَتّى يُسأَلَ عَن أربَعٍ: عَن عُمُرِهِ فيما أفناهُ، وعَن شَبابِهِ فيما أبلاهُ، وعَن مالِهِ مِن أينَ كَسَبَهُ، وفيما أنفَقَهُ، وعَن حُبِّنا أهلَ البَيتِ. [۵۹۴]

1007. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در روز قيامت، هيچ بنده اى قدم از جاى خود بر نمى دارد تا اين كه در باره چهار چيز از او سؤال شود: از عمرش كه در چه راهى صرف كرده است، از جوانى اش كه در چه راهى آن را فرسوده است، از مالَش كه از كجا به دست آورده و در چه راهى خرج كرده است و از دوست داشتن ما خاندان.

1008. المعجم الأوسط عن أبي برزة: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لا تَزولُ قَدَما عَبدٍ حَتّى يُسأَلَ عَن أربَعَةٍ: عَن جَسَدِهِ فيما أبلاهُ، وعُمُرِهِ فيما أفناهُ، ومالِهِ مِن أينَ اكتَسَبَهُ وفيما أنفَقَهُ، وعَن حُبِّ أهلِ البَيتِ.

فَقيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، فَما عَلامَةُ حُبِّكُم؟ فَضَرَبَ صلى الله عليه و آله بِيَدِهِ عَلى مَنكِبِ عَلِيٍّ. [۵۹۵]

1008. المعجم الأوسط ـ به نقل از ابو برزه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «[در روز قيامت]، هيچ بنده اى قدم از جاى خود بر نمى دارد تا اين كه در باره چهار چيز از او سؤال شود: از جسمش كه در چه راهى آن را فرسوده است، از عمرش كه در چه راهى صرف كرده است، از مالَش كه از كجا آورده و در چه راهى خرج كرده است و از دوست داشتن ما خاندان».

گفته شد: اى پيامبر خدا! نشانه دوست داشتن شما چيست؟

ايشان دست خود را بر شانه على عليه السلام زد.

1009. تفسير فرات عن حنان بن سدير: حَدَّثَني أبي قالَ: كُنتُ عِندَ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقَدَّمَ إلَينا طَعاما ما أكَلتُ طَعاما مِثلَهُ قَطُّ، فَقالَ لي: يا سَديرُ، كَيفَ رَأَيتَ طَعامَنا هذا؟

قُلتُ: بِأَبي أنتَ واُمّي يَابنَ رَسولِ اللّهِ، ما أكَلتُ مِثلَهُ قَطُّ، ولا أظُنُّ آكُلُ أبَدا مِثلَهُ.

ثُمَّ إنَّ عَيني تَغَرغَرَت فَبَكَيتُ، فَقالَ: يا سَديرُ، ما يُبكيكَ؟ قُلتُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، ذَكَرتُ آيَةً في كِتابِ اللّهِ تَعالى. قالَ: وما هِيَ؟ قُلتُ: قَولُ اللّهِ في كِتابِهِ: «ثُمَّ لَتُسأَلُنَّ يَومَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ» [۵۹۶]، فَخِفتُ أن يَكونَ هذَا الطَّعامُ مِن النَّعيمِ الَّذي يَسأَلُنَا اللّهُ عَنهُ.

فَضَحِكَ حَتّى بَدَت نَواجِذُهُ، ثُمَّ قالَ: يا سَديرُ، لا تُسأَلُ عَن طَعامٍ طَيِّبٍ، ولا ثَوبٍ لَيِّنٍ، ولا رائِحَةٍ طَيِّبَةٍ، بل لَنا خُلِقَ ولَهُ خُلِقنا، ولنَعمَلَ فيهِ بِالطّاعَةِ.

قُلتُ لَهُ: بِأَبي أنتَ واُمّي يَابنَ رَسولِ اللّهِ، فَمَا النَّعيمُ؟

قالَ: حُبُّ عَلِيٍّ وعِترَتِهِ، يَسأَلُهُمُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ: كَيفَ كانَ شُكرُكُم لي حينَ أنعَمتُ عَلَيكُم بِحُبِّ عَلِيٍّ وعِترَتِهِ؟ [۵۹۷]

1009. تفسير فرات ـ به نقل از حنان بن سَدير ـ: پدرم به من گفت: نزد امام صادق عليه السلام بودم. ايشان غذايى در برابرم نهاد كه هرگز غذايى مانند آن را نخورده بودم. پس به من فرمود: «اى سدير! غذاى ما را چگونه يافتى؟».

گفتم: پدر و مادرم فدايت، اى پسر پيامبر خدا! تا كنون چنين غذايى نخورده ام و گمان هم نمى كنم كه ديگر، غذايى مانند آن بخورم. آن گاه چشمانم پر از اشك شد و گريستم.

فرمود: «اى سدير! چرا گريه مى كنى؟».

گفتم: اى پسر پيامبر خدا! آيه اى از كتاب خدا را به ياد آوردم.

فرمود: «كدام آيه؟».

گفتم: اين آيه: «سپس در آن روز از نعمت، بازخواست مى شويد». مى ترسم اين غذا جزو همان نعمتى باشد كه خداوند، در باره آن، بازخواست مى كند.

امام عليه السلام خنده اى كرد، به طورى كه دندان هاى عقلش نمايان شد. سپس فرمود: «اى سدير! از تو، نه در باره خوراك لذيذ، سؤال خواهد شد و نه در باره جامه نرم و نه درباره بوى خوش؛ بلكه اينها براى ما آفريده شده و ما براى استفاده از آنها خلق شده ايم و ما بايد در آنها به طاعت خدا عمل كنيم».

گفتم: پدر و مادرم فدايت، اى پسر پيامبر خدا! پس آن نعمت، كدام است؟

فرمود: «دوستى على و عترت او. در روز قيامت، خداوند مى پرسد: در برابر نعمت دوستى على و عترت او كه آن را به شما عطا كردم، چگونه شكر مرا به جا آورديد؟».

9 / 3: تَأديبُ الأَولادِ بِحُبِّهِم

9 / 3: تربيت فرزندان بر دوستى اهل بيت عليهم السّلام

1010. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أدِّبوا أولادَكُم عَلى حُبّي وحُبِّ أهلِ بَيتي وَالقُرآنِ. [۵۹۸]

1010. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فرزندان خود را دوستدار من و دوستدار اهل بيتم و قرآن، بار آوريد.

1011. عنه صلى الله عليه و آله: أدِّبوا أولادَكُم عَلى ثَلاثِ خِصالٍ: حُبِّ نَبِيِّكُم، وحُبِّ أهلِ بَيتِهِ، وقِراءَةِ القُرآنِ؛ فَإِنَّ حَمَلَةَ القُرآنِ في ظِلِّ اللّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ مَعَ أنبِيائِهِ وأصفِيائِهِ. [۵۹۹]

1011. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فرزندان خود را با سه خصلت بار آوريد: دوست داشتن پيامبرتان، دوست داشتن اهل بيت او و قرآن خواندن؛ زيرا در آن روزى كه سايه اى جز سايه خدا نيست، حاملان قرآن به همراه پيامبران و برگزيدگان او در سايه خدا هستند.

1012. علل الشرائع عن أبي الزّبير المكّي: رَأَيتُ جابِرا مُتَوَكِّئا عَلى عَصاهُ وهُوَ يَدورُ في سِكَكِ الأَنصارِ ومَجالِسِهِم، وهُوَ يَقولُ: ... يا مَعشَرَ الأَنصارِ، أدِّبوا أولادَكُم عَلى حُبِّ عَلِيٍّ، فَمَن أبى فَانظُروا في شَأنِ اُمِّهِ. [۶۰۰]

1012. علل الشرائع ـ به نقل از ابو زبير مكّى ـ: جابر را ديدم كه عصازنان در كوى و برزن انصار و در انجمن هاى آنان مى گشت و مى گفت: ... اى گروه انصار! فرزندان خود را دوستدار على بار آوريد و هر كه نپذيرفت، در حال مادر او بينديشيد.

1013. المناقب لابن شهرآشوب عن أبي الزّبير وعطيّة العوفيّ وجوّاب [۶۰۱] ـ قالَ كُلُّ واحِدٍ مِنهُم ـ: المناقب لابن شهرآشوب عن أبي الزّبير وعطيّة العوفيّ وجوّاب [۶۰۲] رَأَيتُ جابِرا يَتَوَكَّأُ عَلى عَصاهُ وهُوَ يَدورُ في سِكَكِ المَدينَةِ ومَجالِسِهِم، وهُوَ يَروي هذَا الخَبَرَ [۶۰۳] ثُمَّ يَقولُ: مَعاشِرَ الأَنصارِ، أدِّبوا أولادَكُم عَلى حُبِّ عَلِيٍّ، فَمَن أبى فَليَنظُر في شَأنِ اُمِّهِ. [۶۰۴]

1013. المناقب، ابن شهرآشوب ـ به نقل از ابو زبير و عطيّه عوفى و جوّاب [۶۰۵] ـ: جابر را ديدم كه تكيه زنان بر عصاى خويش در كوچه هاى مدينه و محلّ تجمّع مردم مدينه مى گردد و اين خبر را روايت مى كند [۶۰۶] و سپس مى گويد: اى گروه انصار! فرزندان خود را دوستدار على بار آوريد و هر كه آن را نپذيرفت، بايد در حال مادر او انديشه كرد.

1014. الإمام الصادق عليه السلام: يا مَعشَرَ الشّيعَةِ، عَلِّموا أولادَكُم شِعرَ العَبدِيِّ، فَإِنَّهُ عَلى دينِ اللّهِ. [۶۰۷]

1014. امام صادق عليه السلام: اى گروه شيعيان! به فرزندانتان اشعار عبدى [۶۰۸] را بياموزيد؛ چرا كه او بر دين خداست.

9 / 4: الحَثُّ عَلى تَحبيبِهِم إلَى النّاسِ

9 / 4: تشويق به ايجاد محبّت اهل بيت عليهم السّلام در دل مردم

1015. الإمام الصادق عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ عَبدا حَبَّبَنا إلَى النّاسِ ولَم يُبَغِّضنا إلَيهِم. [۶۰۹]

1015. امام صادق عليه السلام: رحمت خدا بر آن بنده اى كه ما را محبوب مردم گرداند و كارى نكند كه مبغوض مردم شويم!

1016. عنه عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ عَبدا اِجتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ إلَينا، فَحَدَّثَهُم بِما يَعرِفون وتَرَكَ ما يُنكِرونَ. [۶۱۰]

1016. امام صادق عليه السلام: رحمت خدا بر آن بنده اى كه دوستىِ مردم را به سوى ما بكشاند، [اين گونه كه] احاديثى را كه مى پذيرند، برايشان بگويد و آنچه را انكار مى كنند، وا نهد!

1017. الحكايات عن كثير بن علقمة: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: أوصِني، فَقالَ: اُوصيكَ بِتَقوَى اللّهِ، وَالوَرَعِ، وَالعِبادَةِ، وطولِ السُّجودِ، وأداءِ الأَمانَةِ، وصِدقِ الحَديثِ، وحُسنِ الجِوارِ، فبهذا جاءَنا مُحمّدٌ صلى الله عليه و آله صِلوا عَشائِرَكُم، وعودوا مَرضاكُم وَاحضُروا جَنائِزَكُم [۶۱۱]، وكونوا لَنا زَينا ولا تَكونوا عَلَينا شَينا، حِبِّبونا إلَى الناس ولا تُبَغِّضونا إلَيهِم، جُرّوا إلَينا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَادفَعوا عَنّا كُلَّ قَبيحٍ، فَما قيلَ فينا مِن خَيرٍ فَنَحنُ أهلُهُ، وما قيلَ فينا مِن شَرٍّ فَوَاللّهِ ما نَحنُ كَذلِكَ، لَنا حَقٌّ في كِتابِ اللّهِ وقَرابَةٌ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ووِلادَةٌ طَيِّبَةٌ، فَهكَذا فَقولوا. [۶۱۲]

1017. الحكايات ـ به نقل از كثير بن علقمه ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: مرا سفارشى فرما.

فرمود: «تو را به پروا داشتن از خدا و پارسايى و عبادت و طول دادن سجده و اداى امانت و راستگويى و حسن همسايگى، سفارش مى كنم كه محمّد صلى الله عليه و آله براى اينها آمده است. با كسانتان رفت و آمد كنيد و از بيمارانتان عيادت كنيد و در تشييع جنازه هايتان [۶۱۳] حاضر شويد. براى ما زيور باشيد و مايه زشتى ما نباشيد. كارى كنيد كه مردم دوستمان بدارند و كارى نكنيد كه مبغوض آنها واقع شويم. همه محبّت ها را به سوى ما بكشانيد و هر گونه زشتى را از ما بگردانيد. هر خوبى كه در حقّ ما گفته شود، ما اهل آن هستيم و هر بدى كه در باره ما گفته شود، نه چنانيم. ما را در كتاب خدا حقّى است و با پيامبر خدا خويشاونديم و پاك، زاده شده ايم. اين چنين بگوييد».

راجع: ص272 (أهل البيت عليهم السلام / الفصل السابع: وصايا أهل البيت / حُسن العِشرة).

ر. ك: ص273 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هفتم: سفارش هاى اهل بيت عليهم السلام / حُسن معاشرت).

9 / 5: عَلاماتُ حُبِّهِم

9 / 5: نشانه هاى دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلام

9 / 5 ـ 1: الاِجتِهادُ فِي العَمَلِ

9 / 5 ـ 1: سختكوشى در عمل

1018. الإمام عليّ عليه السلام: أنَا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعي عِترَتي وسِبطَيَّ عَلَى الحَوضِ، فَمَن أرادَنا فَليَأخُذ بِقَولِنا وَليَعمَل عَمَلَنا. [۶۱۴]

1018. امام على عليه السلام: من با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و خاندانم و دو فرزندم در كنار حوض [كوثر] هستيم. پس هر كه ما را مى خواهد، بايد به سخن ما چنگ زند و به كردار ما عمل كند.

1019. عنه عليه السلام: مَن أحَبَّنا فَليَعمَل بِعَمَلِنا، وليَتَجَلبَبِ الوَرَعَ. [۶۱۵]

1019. امام على عليه السلام: هر كه ما را دوست دارد، بايد مطابق كردار ما عمل كند و رداى پارسايى در بر كند.

1020. عنه عليه السلام: مَن أحَبَّنا فَليَعمَل بَعَمَلِنا، وَليَستَعِن بِالوَرَعِ، فَإِنَّهُ أفضَلُ مايُستعانُ بِهِ في أمرِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ. [۶۱۶]

1020. امام على عليه السلام: هر كه ما را دوست دارد، بايد مطابق كردار ما عمل كند و از پارسايى مدد گيرد؛ چرا كه پارسايى، بهترين ياور در كار دنيا و آخرت است.

1021. الإمام الباقر عليه السلام ـ لِوَلَدِه الصّادِقِ عليه السلام يوصيهِ ـ: يا بُنَيَّ، إنَّكَ إن خالَفتَني فِي العَمَلِ لَم تَنزِل مَعي غَدا فِي المَنزِلِ.… أبَى اللّهُ عز و جل أن يَتَوَلّى قَومٌ قَوما يُخالِفونَهُم في أعمالِهِم، يَنزِلونَ مَعَهُم يَومَ القِيامَةِ، كَلّا ورَبِّ الكَعبَةِ. [۶۱۷]

1021. امام باقر عليه السلام ـ در سفارش به پسرش امام صادق عليه السلام ـ: فرزندم! تو هم اگر بر خلاف عمل من رفتار كنى، فردا[ى قيامت] با من در يك منزل فرود نخواهى آمد.… خداوند عز و جلنپذيرفته است كه مردمى ولايت و دوستى عدّه اى را بپذيرند و بر خلاف كردار آنها عمل كنند و با اين حال، روز قيامت با آنها هم منزل [و هم درجه] شوند. به خداوندِ كعبه سوگند كه هرگز چنين نمى شود!

1022. الإمام الصادق عليه السلام: خَرَجتُ أنَا وأبي حَتّى إذا كُنّا بَينَ القَبرِ وَالمِنبَرِ، إذا هُوَ بِاُناسٍ مِنَ الشّيعَةِ فَسَلَّمَ عَلَيهِم، ثُمَّ قالَ: إنّي وَاللّهِ لاُحِبُّ رِياحَكُم وأرواحَكُم، فَأَعينوني عَلى ذلِكَ بِوَرَعٍ وَاجتِهادٍ، وَاعلَموا أنَّ وَلايَتَنا لا تُنالُ إلّا بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ، ومَنِ ائتَمَّ مِنكُم بِعَبدٍ فَليَعمَل بِعَمَلِهِ. [۶۱۸]

1022. امام صادق عليه السلام: من و پدرم بيرون آمديم تا اين كه به ميان قبر و منبر [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله] رسيديم. جمعى از شيعيان در آن جا بودند. پدرم به آنها سلام كرد و آن گاه فرمود: «به خدا سوگند كه من بوى شما و روح شما را دوست دارم. پس با پارسايى و كوشيدن در عمل خود، مرا در اين محبّت يارى رسانيد و بدانيد كه ولايت [و دوستىِ] ما جز با پارسايى و كوشش به دست نمى آيد. هر كدام از شما بنده اى را به امامت گيرد، بايد به كردار او عمل كند.

1023. الإمام المهديّ عليه السلام ـ فيما كَتَبَهُ إلَى الشَّيخِ المُفيدِ ـ: فَليَعمَل كُلُّ امرِىً مِنكُم بِما يَقرُبُ بِهِ مِن مَحَبَّتِنا، وَليَتَجَنَّب ما يُدنيهِ مِن كَراهَتِنا وسَخَطِنا، فَإِنَّ أمرَنا بَغتَةٌ فُجأَةٌ حينَ لا تَنفَعُهُ تَوبَةٌ ولا يُنجيهِ مِن عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوبَةٍ. [۶۱۹]

1023. امام مهدى عليه السلام ـ در نامه اى از آن حضرت به شيخ مفيد ـ: هريك از شما بايد كارى كند كه به محبّت ما نزديك شود و از كارى كه او را به نفرت و خشم ما نزديك مى سازد، دورى كند؛ زيرا كه قضيه [ظهور] ما ناگهانى و بى خبر اتفاق مى افتد به طورى كه ديگر نه توبه اى به حالش سودمند مى افتد و نه پشيمانى از گناه از كيفر ما مى رهاندش.

راجع: ص264 (أهل البيت عليهم السلام / الفصل السابع: وصايا أهل البيت / الاجتهاد في العمل).

ر. ك: ص265 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هفتم: سفارش هاى اهل بيت عليهم السلام / سختكوشى در عمل).

9 / 5 ـ 2: حُبُّ مُحِبّيهِم

9 / 5 ـ 2: دوست داشتن دوستداران اهل بيت عليهم السلام

1024. الأمالي للطوسي عن حنش بن المعتمر: دَخَلتُ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام فَقُلتُ: السَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ، كَيفَ أمسَيتَ؟ قالَ: أمسَيتُ مُحِبّا لُِمحِبِّنا، ومُبغِضا لِمُبغِضِنا، وأمسى مُحِبُّنا مُغتَبِطا بِرَحمَةٍ مِنَ اللّهِ كانَ يَنتَظِرُها، وأمسى عَدُوُّنا يُؤَسِّسُ بُنيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ، وكَأَنَّ ذلِكَ الشَّفا قَدِ انهارَ بِهِ في نارِ جَهَنَّمَ، وكَأَنَّ أبوابَ الرَّحمَةِ قَد فُتِحَت لِأَهلِها، فَهَنيئا لِأَهلِ الرَّحمَةِ رَحمَتُهُم، وَالتَّعسُ لِأَهلِ النَّارِ وَالنّارُ لَهُم.

يا حَنَشُ، مَن سَرَّهُ أن يَعلَمَ أمُحِبٌّ لَنا أم مُبغِضٌ فَليَمتَحِن قَلبَهُ، فَإِن كانَ يُحِبُّ وَلِيّا لَنا فَلَيسَ بِمُبغِضٍ لَنا، وإن كانَ يُبغِضُ وَلِيَّنا فَلَيسَ بِمُحِبٍّ لَنا، إنَّ اللّهَ تَعالى أخَذَ الميثاقَ لُِمحِبِّنا بِمَوَدَّتِنا، وكَتَبَ فِي الذِّكرِ اسمَ مُبغِضِنا، نَحنُ النُّجَباءُ وأفراطُنا أفراطُ الأَنبِياءِ. [۶۲۰]

1024. الأمالى، طوسى ـ به نقل از حَنَش بن مُعتمر ـ: بر امير مؤمنان، على بن ابى طالب عليه السلام، وارد شدم و گفت: سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو باد، اى امير مؤمنان! چگونه روز خود را به شب رساندى؟ فرمود: «روز خود را به شب رساندم، در حالى كه دوستدار خود را دوست مى دارم و دشمنم را دشمن. دوستدار ما، در حالى روز خود را به شب مى رساند كه به رحمت خداوند كه در انتظار آن است، شادمان است و دشمن ما، در حالى روز خود را به شب مى رساند كه بناى كار خود را بر لبه پرتگاهى در حال ريزش مى سازد، و گويى آن لبه او را در آتش فرو مى افكند و گويى درهاى رحمت به روى اهل آن، گشوده شده اند. پس گوارا باد اهل رحمت را رحمتشان و هلاكت و دوزخ، ارزانى دوزخيان باد!

اى حنش! هر كه خوش حال مى شود كه بداند آيا دوستدار ماست يا دشمن ما، دلش را بيازمايد. اگر دوست ما را دوست داشته باشد، دشمن ما نيست و اگر دوست ما را دشمن داشته باشد، دوستدار ما نيست. خداوند متعال از دوستدار ما بر دوستى ما پيمان گرفته و در لوح محفوظ، نام دشمن ما را نوشته است. ماييم برگزيدگان[خدا] و پيشتازان ما [به سوى حوض كوثر]، پيشتازان پيامبران اند».

1025. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أحَبَّ اللّهَ أحَبَّ النَّبِيَّ، ومَن أحَبَّ النَّبِيَّ أحَبَّنا، ومَن أحَبَّنا أحَبَّ شيعَتَنا. [۶۲۱]

1025. امام على عليه السلام: هر كه خدا را دوست داشته باشد، پيامبر را نيز دوست مى دارد و هر كه پيامبر را دوست داشته باشد، ما را نيز دوست مى دارد و هر كه ما را دوست داشته باشد، شيعيان ما را نيز دوست دارد.

1026. الإمام الصادق عليه السلام: مَن تَوَلّى مُحِبَّنا فَقَد أحَبَّنا. [۶۲۲]

1026. امام صادق عليه السلام: هر كه دوستدار ما را دوست بدارد، هر آينه ما را دوست داشته است.

9 / 5 ـ 3: بُغضُ عَدُوِّهِم

9 / 5 ـ 3: دشمن داشتنِ دشمن اهل بيت عليهم السلام

1027. الأمالي للطوسي عن صالح بن ميثم التّمار رحمه الله: وَجَدتُ في كِتابِ مَيثَمٍ رضى الله عنهيَقولُ: تَمَسَّينا لَيلَةً عِندَ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بن أبي طالِبٍ عليه السلام، فَقالَ لَنا: لَيسَ مِن عَبدٍ اِمتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ بِالإِيمانِ إلّا أصبَحَ يَجِدُ مَوَدَّتَنا عَلى قَلبِهِ، ولا أصبَحَ عَبدٌ مِمَّن سَخَطَ اللّهُ عَلَيهِ إلّا يَجِدُ بُغضَنا عَلى قَلبِهِ، فَأَصبَحنا نَفرَحُ بِحُبِّ المُؤمِنِ لَنا، ونَعرِفُ بُغضَ المُبغِضِ لَنا، وأصبَحَ مُحِبُّنا مُغتَبِطا بِحُبِّنا بِرَحمَةٍ مِنَ اللّهِ يَنتَظِرُها كُلَّ يَومٍ، وأصبَحَ مُبغِضُنا يُؤَسِّسُ بُنيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ، فَكَأَنَّ ذلِكَ الشَّفا قَدِ انهارَ بِهِ في نارِ جَهَنَّمَ، وكَأَنَّ أبوابَ الرَّحمَةِ قَد فُتِحَت لِأَصحابِ الرَّحمَةِ، فَهَنيئا لِأَصحابِ الرَّحمَةِ رَحمَتُهُم، وتَعسا لِأَهلِ النّارِ مَثواهُم.

إنَّ عَبدا لَن يُقَصِّرَ في حُبِّنا لِخَيرٍ جَعَلَهُ اللّهُ في قَلبِهِ، ولَن يُحِبَّنا مَن يُحِبُّ مُبغِضَنا، إنَّ ذلِكَ لا يَجتَمِعُ في قَلبٍ واحِدٍ و «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِ» [۶۲۳] يُحِبُّ بِهذا قَوما ويُحِبُّ بالآخَرِ عَدُوَّهُم، وَالَّذي يُحِبُّنا فَهُوَ يُخلِصُ حُبَّنا كَما يَخلُصُ الذَّهَبُ لا غِشَّ فيهِ.

نَحنُ النُّجَباءُ وأفراطُنا أفراطُ الأَنبِياءِ، وأنَا وَصِيُّ الأَوصِياءِ، وأنَا حِزبُ اللّهِ ورَسولِهِ، وَالفِئَةُ الباغِيَةُ حِزبُ الشَّيطانِ، فَمَن أحَبَّ أن يَعلَمَ حالَهُ في حُبِّنا فَليَمتَحِن قَلبَهُ، فَإِن وَجَد فيهِ حُبَّ مَن ألَّبَ [۶۲۴] عَلَينا فَليَعلَم أنَّ اللّهَ عَدُوُّهُ وجَبرَئيلُ وميكائيلُ، وَاللّهُ عَدُوٌّ لِلكافِرينَ. [۶۲۵]

1027. الأمالى، طوسى ـ به نقل از صالح بن ميثم تمّار ـ: در كتاب [پدرم] ميثم رضى الله عنه ديدم كه مى گويد: شبى را در خدمت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام بوديم. به ما فرمود: «هيچ بنده اى نيست كه خداوند، دلش را براى ايمان، صاف [و خالص] كرده باشد، مگر اين كه محبّت ما را در قلبش احساس مى كند و هيچ بنده اى نيست كه خداوند از او در خشم [و ناخشنود] باشد، مگر اين كه در قلبش نسبت به ما احساس بغض مى كند. بنا بر اين، ما از اين كه مؤمن، دوستمان مى دارد، شاد مى شويم و دشمنىِ كسى را كه با ما بغض مى ورزد، مى دانيم. دوستدار ما، از رحمت خداوند ـ كه به واسطه محبّت ما هر روز، انتظار آن را مى كشد ـ، شادمان است و دشمن ما بناى خود را در لبه پرتگاهى در حال ريزش، پى ريزى مى كند و گويى اين لبه او را در آتش دوزخ فرو مى افكند و گويى درهاى رحمت به روى اهل رحمت، گشوده شده اند. پس گوارا باد اهل رحمت را رحمتشان و مايه نابودى باد جايگاه اهل دوزخ براى آنها!

هر بنده اى كه خداوند، در دل او خيرى قرار داده باشد، هرگز در دوست داشتن ما كوتاهى نمى كند و كسى كه دشمن ما را دوست بدارد، هيچ گاه ما را دوست نخواهد داشت. اين دو با هم در يك قلب جمع نمى شوند و «خدا براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است» كه با يكى عدّه اى را دوست بدارد و با ديگرى، دشمن آنها را. كسى كه ما را دوست مى دارد، اين محبّت به ما را همچون زر نابى كه در آن ناخالصى نيست، خالص مى گرداند.

ماييم برگزيدگان [خدا] و پيشتازان ما [به سوى حوض كوثر]، پيشتازان پيامبران اند. من وصىّ اوصيا هستم. من حزب خدا و پيامبر او هستم و آن گروه سركش و ياغى، حزب شيطان اند. پس هر كه دوست دارد حال خود را در باره محبّت ما بداند، دلش را بيازمايد؛ اگر در آن، نسبت به كسى كه مردم را بر ضد ما مى شوراند، احساس دوستى كرد، بداند كه خدا و جبرئيل و ميكائيل، دشمن او هستند و خداوند، دشمن كافران است».

1028. الإمام عليّ عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِ» ـ: لا يَجتَمِعُ حُبُّنا وحُبُّ عَدُوِّنا في جَوفِ إنسانٍ، إنَّ اللّهَ لَم يَجعَل لِرَجُلٍ مِن قَلبَينِ في جَوفِهِ فَيُحِبَّ هذا ويُبغِضَ هذا، فَأَمّا مُحِبُّنا فَيُخلِصُ الحُبَّ لَنا كَما يَخلُصُ الذَّهَبُ بِالنّارِ لا كَدَرَ فيهِ، فَمَن أرادَ أن يَعلَمَ حُبَّنا فَليَمتَحِن قَلبَهُ، فَإِن شارَكَهُ في حُبِّنا حُبُّ عَدُوِّنا فَلَيسَ مِنّا ولَسنا مِنهُ، وَاللّهُ عَدُوُّهُم وجَبرَئيلُ وميكائيلُ، وَاللّهُ عَدُوٌّ لِلكافِرينَ. [۶۲۶]

1028. امام على عليه السلام ـ در باره آيه: «خدا براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است» ـ: دوست داشتن ما و دوست داشتن دشمن ما با هم در دل يك انسان جمع نمى شوند. [اين از آن روست كه] خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است كه با اين، دوست بدارد و با آن يكى، دشمن بدارد. دوستدار ما دوستى اش به ما را خالص مى گرداند، همان گونه كه طلا با آتش، خالص مى گردد و ناخالصى اش گرفته مى شود. پس هر كه مى خواهد محبّتش به ما را بداند، دل خود را بيازمايد. اگر در كنار محبّت ما، دشمن ما را نيز دوست داشت، بداند كه نه او از ماست و نه ما از اوييم و خدا و جبرئيل و ميكائيل، دشمن اويند و خداوند، دشمن كافران است».

1029. الإمام الصادق عليه السلام ـ لِمَن قالَ لَهُ: إنَّ فُلانا يُواليكُم إلّا أنَّهُ يَضعُفُ عَنِ البَراءَةِ مِن عَدُوِّكُم ـ: هَيهاتَ، كَذَبَ مَنِ ادَّعى مَحَبَّتَنا ولَم يَتَبَرَّأ مِن عَدُوِّنا. [۶۲۷]

1029. امام صادق عليه السلام ـ در جواب كسى كه گفت: فلانى، شما را دوست مى دارد، منتها در برائت از دشمن شما ضعيف است ـ: هيهات! دروغ مى گويد كسى كه دَم از محبّت ما مى زند؛ ولى از دشمن ما بيزارى نمى جويد.

9 / 5 ـ 4: الاِستِعدادُ لِلبَلاءِ

9 / 5 ـ 4: آمادگى براى گرفتارى

1030. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لَمّا شَكا إلَيهِ أبو سَعيدٍ الخُدرِيُّ حاجتَهُ ـ: اِصبِر أبا سَعيدٍ، فَإِنَّ الفَقرَ إلى مَن يُحِبُّني مِنكُم أسرَعُ مِنَ السَّيلِ عَلى [۶۲۸] أعلَى الوادي، ومِن أعلَى الجَبَلِ إلى أسفَلِهِ. [۶۲۹]

1030. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به ابو سعيد خُدْرى كه از تهى دستى خود به ايشان شكايت كرد ـ: شكيبا باش ـ اى ابو سعيد ـ؛ زيرا فقر به جانب كسانى از شما كه مرا دوست دارند، شتابنده تر مى آيد از حركت سيل بر بالاى درّه و از بالاى كوه به پايين آن.

1031. عنه صلى الله عليه و آله ـ لاِبي ذَرٍّ لَمّا قالَ لَهُ: إنّي اُحِبُّكُم أهلَ البَيتِ ـ: اللّهَ اللّهَ! فَأَعِدَّ لِلفَقرِ تِجفاف ـا [۶۳۰]، فَإِنَّ الفَقرَ أس ـرَعُ إلى مَن يُحِبُّنا مِنَ السَّيلِ مِن أعلَى الأَكَمَةِ إلى أسفَلِها. [۶۳۱]

1031. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در جواب ابو ذر كه گفت: من شما اهل بيت را دوست دارم ـ: خدا را، خدا را! پس پوششى در برابر فقر، آماده كن؛ زيرا فقر به سوى كسى كه ما را دوست دارد، شتابنده تر است تا شتاب سيل از بالاى تپّه به پايين آن.

1032. السنن الكبرى عن ابن عبّاس: أصابَ نَبِيَّ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَصاصَةٌ فَبَلَغَ ذلِكَ عَلِيّا عليه السلام، فَخَرَجَ يَلتَمِس عَمَلاً لِيُصيبَ مِنهُ شَيئا يَبعَثُ بِهِ إلى نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَأَتى بُستانا لِرَجُلٍ مِنَ اليَهودِ، فَاستَقى لَهُ سَبعَةَ عَشَرَ دَلوا كُلَّ دَلوٍ بِتَمرَةٍ، فَخَيَّرَهُ اليَهودِيُّ مِن تَمرِهِ سَبعَ عَشرَةَ تَمرَةً عَجوَةً، فَجاءَ بِها إلى نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله.

فَقالَ: مِن أينَ هذا يا أبَا الحَسَنِ؟ قالَ: بَلَغَني ما بِكَ مِنَ الخَصاصَةِ يا نَبِيَّ اللّهِ فَخَرَجتُ ألَتمِسُ عَمَلاً لِاُصيبَ لَكَ طَعاما. قالَ: فَحَمَلَكَ عَلى هذا حُبُّ اللّهِ ورَسولِهِ؟ قالَ عَلِيٌّ: نَعَم يا نَبِيَّ اللّهِ.

فَقالَ نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله: وَاللّهِ! ما مِن عَبدٍ يُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ إلّا الفَقرُ أسرَعُ إلَيهِ مِن جَريَةِ السَّيلِ عَلى وَجهِهِ، مَن أحَبَّ اللّهَ ورَسولَهُ فَليُعِدَّ تِجفافا ـ وإنَّما يَعنِي الصَّبرَ ـ. [۶۳۲]

1032. السنن الكبرى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيازمند شد. اين خبر به گوش على عليه السلام رسيد و او از خانه بيرون رفت تا بلكه كارى پيدا كند و از طريق آن، چيزى به دست آورد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله بفرستد. پس به باغ مردى يهودى رفت و در برابر دريافت هفده دانه خرما برايش هفده دَلْو آب از چاه كشيد. مرد يهودى، على عليه السلام را در بر داشتن هفده خرماى انباشته [در ظرف خرما] مخيّر كرد و على عليه السلام آنها را براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آورد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اينها از كجاست، اى ابو الحسن؟».

گفت: اى پيامبر خدا! مطّلع شدم كه شما نيازمند شده ايد. پس در جستجوى كار، بيرون رفتم تا برايتان غذايى فراهم آورم.

پيامبر خدا فرمود: «پس عشق و محبّت به خدا و پيامبر او، تو را به اين كار وا داشت؟».

على گفت: آرى، اى پيامبر خدا!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «به خدا سوگند، هيچ بنده اى نيست كه خدا و پيامبر او را دوست داشته باشد، مگر اين كه فقر به سوى او شتابنده تر مى رود تا حركت سيلاب به سمت جلو. هر كه خدا و پيامبرش را دوست مى دارد، بايد پوششى تهيّه كند». منظور ايشان، شكيبايى بود.

1033. المعجم الكبير عن عنمة الجهني: خَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ فَلَقِيَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ بِأَبي واُمّي أنتَ، إنَّهُ لَيَسوؤُنِي الَّذي أرى بِوَجهِكَ، وعَمّا هُوَ؟

قالَ: فَنَظَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلى وَجهِ الرَّجُلِ ساعَةً ثُمَّ قالَ: الجوعُ.

فَخَرَجَ الرَّجُلُ يَعدو ـ أو شَبيها بِالعَدوِ ـ حَتّى أتى بَيتَهُ فَالَتمَسَ فيهِ الطَّعامَ فَلَم يَجِد شَيئا، فَخَرَجَ إلى بَني قُرَيظَةَ فَأَجَّرَ نَفسَهُ بِكُلِّ دَلوٍ يَنزَعُها تَمرَةً حَتّى جَمَعَ حَفنَةً أو كَفّا مِن تَمرٍ، ثُمَّ رَجَعَ بِال ـتَّمرِ حَتّى وَجَدَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله في مَجلِسٍ لَم يَرِم [۶۳۳]، فَوَضَعَهُ بَينَ يَدَيهِ وقالَ: كُل أي رَسولَ اللّهِ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: مِن أينَ لَكَ هذَا الَّتمرُ؟ فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ.

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنّي لَأَظُنُّكَ تُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ؟ قالَ: أجَل، وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ لَأَنتَ أحَبُّ إلَيَّ مِن نَفسي ووُلدي وأهلي ومالي. فَقالَ: أمّا لا فَاصطَبِر لِلفاقَةِ، وأعِدَّ لِلبَلاءِ تِجفافا، فَوَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ! لَهُما إلى مَن يُحِبُّني أسرَعُ مِن هُبوطِ الماءِ مِن رَأسِ الجَبَلِ إلى أسفَلِهِ. [۶۳۴]

1033. المعجم الكبير ـ به نقل از عنمه جُهَنى ـ: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد. در راه، مردى از انصار به ايشان بر خورد و گفت: پدر و مادرم، فدايت اى پيامبر خدا! حالت ناراحت كننده اى در چهره شما مى بينم. علّتش چيست؟

پيامبر صلى الله عليه و آله لختى به صورت آن مرد نگاه كرد و سپس فرمود: «گرسنگى».

آن مرد، دوان دوان يا با حالتى شبيه دويدن به منزل خود رفت و در جستجوى غذايى بر آمد؛ امّا چيزى نيافت. پس نزد بنى قريظه رفت و به كارگرى پرداخت و قرار گذاشت در قبال هر دلو آبى كه از چاه مى كشد، يك دانه خرما بگيرد. او از اين طريق، يك مشت يا يك كف دست، خرما جمع كرد و آن گاه با خرماها بر گشت و ديد پيامبر صلى الله عليه و آله از همان جايى كه نشسته بود، تكان نخورده است. خرماها را در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله گذاشت. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «اين خرماها را از كجا آوردى؟».

مرد انصارى، ماجرا را براى ايشان بازگو كرد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «من گمان مى كنم كه تو خدا و پيامبر او را دوست دارى؟».

گفت: آرى. سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت، تو را از خودم و فرزندانم و عيالم و دارايى ام بيشتر دوست دارم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «پس در اين صورت براى فقر، تمرين شكيبايى كن و براى گرفتارى، پوششى فراهم آر؛ زيرا ـ سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخت ـ، فقر و گرفتارى، به سوى كسى كه دوستدار من است، شتابنده تر مى آيد تا فرود آمدن آب از فراز كوه به پايين آن».

1034. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أحَبَّنا فَليُعِدَّ لِلبَلاءِ جِلبابا. [۶۳۵]

1034. امام على عليه السلام: هر كه ما را دوست دارد، پس بالاپوشى براى گرفتارى آماده كند.

1035. عنه عليه السلام: مَن تَوَلّانا فَليَلبَس لِلمِحَنِ إهابا. [۶۳۶]

1035. امام على عليه السلام: هر كه ولايت ما را پذيرفت، بايد كه براى رنج ها، لباسى پوستيان بپوشد.

1036. عنه عليه السلام: مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ فَليَستَعِدَّ عُدَّةً لِلبَلاءِ. [۶۳۷]

1036. امام على عليه السلام: هر كه ما اهل بيت را دوست دارد، پس ساز و برگى براى گرفتارى فراهم آورد.

1037. عنه عليه السلام: مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ فَليَستَعِدَّ لِلفَقرِ جِلبابا. [۶۳۸]

1037. امام على عليه السلام: هر كه ما اهل بيت را دوست دارد، بايد كه جامه اى براى فقر آماده سازد.

1038. المؤمن عن الأصبغ بن نباتة: كُنتُ عِندَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام قاعِدا، فَجاءَ رَجُلٌ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، وَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّكَ فِي اللّهِ، فَقالَ: صَدَقتَ، إنَّ طينَتَنا مَخزونَةٌ، أخَذَ اللّهُ ميثاقَها مِن صُلبِ آدَمَ، فَاتَّخِذ لِلفَقرِ جِلبابا، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: وَاللّهِ يا عَلِيُّ، إنَّ الفَقرَ لَأَسرَعُ إلى مُحِبّيكَ مِنَ السَّيلِ إلى بَطنِ الوادي. [۶۳۹]

1038. المؤمن ـ به نقل از اصبغ بن نُباته ـ: در خدمت امير مؤمنان عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و گفت: اى امير مؤمنان! به خدا سوگند كه من تو را [به خاطر خدا] دوست مى دارم.

فرمود: «راست گفتى. همانا طينت ما، در خزانه الهى بود و خداوند براى آن از پشت آدم، پيمان گرفت. پس تن پوشى براى فقر بر گير؛ زيرا شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اى على! به خدا سوگند كه فقر، به سوى دوستداران تو شتابنده تر است تا شتاب سيل به درون درّه».

1039. الأمالي للطوسي عن الأصبغ بن نباتة: كُنتُ جالِسا عِندَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَأَتاهُ رَجُلٌ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ إنّي لَاُحِبُّكَ فِي السِّرِّ كَما اُحِبُّكَ فِي العَلانِيَةِ. قالَ: فَنَكَتَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام الأَرضَ بِعودٍ كانَ في يَدِهِ ساعَةً، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ: كَذَبتَ وَاللّهِ، ما أعرِفُ وَجهَكَ فِي الوُجوهِ، ولَا اسمَكَ فِي الأَسماءِ.

فَعَجِبتُ مِن ذلِكَ عَجَبا شَديدا، فَلَم أبرَح حَتّى أتاهُ رَجُلٌ آخَرُ فَقالَ: وَاللّهِ يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي لَاُحِبُّكَ فِي السِّرِّ كَما اُحِبُّكَ فِي العَلانِيَةِ. فَنَكَتَ بِعودِهِ ذلِكَ فِي الأَرضِ طَويلاً ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ: صَدَقتَ، إنّ طينَتَنا طينَةٌ مَرحومَةٌ، أخَذَ اللّهُ ميثاقَها يَومَ أخَذَ الميثاقَ، فَلا يَشُذُّ مِنها شاذٌّ، ولا يَدخُلُ فيها داخِلٌ إلى يَومِ القِيامَةِ. أما إنَّهُ فَاتَّخِذ لِلفاقَةِ جِلبابا، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: «الفاقَةُ إلى مُحِبّيكَ أسرَعُ مِنَ السَّيلِ المُنحَدِرِ مِن أعلَى الوادي إلى أسفَلِهِ». [۶۴۰]

1039. الأمالى، طوسى ـ به نقل از اصبغ بن نباته ـ: در خدمت امير مؤمنان عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و گفت: اى امير مؤمنان! من تو را در باطن، همان قدر دوست دارم كه در ظاهر دوستت مى دارم.

امير مؤمنان عليه السلام با نوك چوبى كه در دست داشت، مدّتى متفكّرانه به زمين زد و آن گاه سر بر داشت و فرمود: «به خدا كه دروغ مى گويى. من نه چهره تو را در ميان چهره ها[ى دوستدارانم] مى بينم و نه نامت را در ميان نام ها».

من از اين سخن، سخت تعجّب كردم. چندى نگذشت كه مرد ديگرى آمد و گفت: به خدا سوگند ـ اى امير مؤمنان ـ من تو را در باطن، همان گونه دوست دارم كه در ظاهر دوستت مى دارم.

امام عليه السلام اين بار نيز با نوك همان چوبش مدّت طولانى به زمين زد و سپس سرش را بلند كرد و فرمود: «راست مى گويى. به راستى كه طينت ما، طينتى رحمت شده است. خداوند در روزِ پيمان گيرى، پيمانش را گرفت. بنا بر اين، تا روز قيامت، نه عضوى از آن جدا مى شود و نه بيگانه اى وارد آن مى گردد. هان! پس بالاپوشى براى فقر بر گير؛ زيرا شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: حركت فقر به سوى دوستداران تو، شتابنده تر است از حركت سيل از بالاى درّه به پايين آن».

1040. رجال الكشّي عن محمّد بن مسلم: خَرَجتُ إلَى المَدينَةِ وأنَا وَجِعٌ ثَقيلٌ، فَقيلَ لَهُ [أي لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام]: مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ وَجِعٌ، فَأَرسَلَ إلَيَّ أبو جَعفَرٍ بِشَرابٍ مَعَ الغُلامِ مُغَطًّى بِمِنديلٍ، فَناوَلَنيهِ الغُلامُ وقالَ لي: اِشرَبهُ فَإِنَّهُ قَد أمَرَني أن لا أرجِعَ حَتّى تَشرَبَهُ، فَتَناوَلتُهُ فَإِذا رائِحَةُ المِسكِ مِنهُ، وإذا شَرابٌ طَيِّبُ الطَّعمِ بارِدٌ، فَلَمّا شَرِبتُهُ قالَ لِيَ الغُلامُ: يَقولُ لَكَ إذا شَرِبتَ فَتَعالَ.

فَفَكَّرتُ فيما قالَ لي ولا أقدِرُ عَلَى النُّهوضِ قَبلَ ذلِكَ عَلى رِجلي، فَلَمَّا استَقَرَّ الشَّرابُ في جَوفي كَأَنَّما نَشَطتُ مِن عِقالٍ، فَأَتَيتُ بابَهُ فَاستَأذَنتُ عَلَيهِ، فَصَوَّتَ بي: صَحَّ الجِسمُ، ادخُل ادخُل. فَدَخَلتُ وأنا باكٍ، فَسَلَّمتُ عَلَيهِ وقَبَّلتُ يَدَهُ ورَأسَهُ، فَقالَ لي: وما يُبكيكَ يا مُحَمَّدُ؟ فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، أبكي عَلَى اغتِرابي وبُعدِ الشُّقَّةِ وقِلَّةِ المَقدِرَةِ عَلَى المُقامِ عِندَكَ وَالنَّظَرِ إليكَ.

فَقالَ لي: أمّا قِلَّةُ المَقدِرَةِ فَكَذلِكَ جَعَلَ اللّهُ أولِياءَنا وأهلَ مَوَدَّتِنا وجَعَلَ البَلاءَ إلَيهِم سَريعا. وأمّا ما ذَكَرتَ مِنَ الغُربَةِ فَلَكَ بِأَبي عَبدِاللّهِ اُسوَةٌ بِأَرضٍ ناءٍ عَنّا بِالفُراتِ. وأمّا ما ذَكَرتَ مِن بُعدِ الشُّقَّةِ، فَإِنَّ المُؤمِنَ في هذِهِ الدّارِ غَريبٌ وفي هذَا الخَلقِ المَنكوسِ حَتّى يَخرُجَ مِن هذِهِ الدّارِ إلى رَحمَةِ اللّهِ. وأمّا ما ذَكَرتَ مِن حُبِّكَ قُربَنا وَالنَّظَرَ إلَينا وأنَّكَ لا تَقدِرُ عَلى ذلِكَ، فَاللّهُ يَعلَمُ ما في قَلبِكَ وجَزاؤُكَ عَلَيهِ. [۶۴۱]

1040. رجال الكشّى ـ به نقل از محمّد بن مسلم ـ: با جسمى دردمند و سنگين، به مدينه رفتم. به ايشان (امام باقر عليه السلام) گفته شد: محمّد بن مسلم، دردمند و عليل است. امام عليه السلام به وسيله خدمتكار خود، ظرف شربتى كه روى آن با دستمالى پوشيده شده بود، برايم فرستاد. خدمتكار، ظرف را به دست من داد و گفت: بنوش؛ زيرا امام عليه السلام به من دستور داده است كه تا آن را ننوشى، بر نگردم.

من ظرف را گرفتم. ديدم بوى مُشك از آن، بلند است و شربت خوش مزه و خنكى است. چون آن را نوشيدم، خدمتكار به من گفت: امام عليه السلام به تو مى فرمايد كه وقتى نوشيدى، بيا.

من در باره آنچه به من گفت، انديشيدم، حال آن كه پيش از آن، قادر نبودم بر پاى خود بايستم؛ امّا همين كه آن شربت در معده ام جا گرفت، گويى بند از پايم گشوده شد. به در خانه امام عليه السلام رفتم و اجازه ورود خواستم. ايشان با صداى بلند به من فرمود: «تن درست باشى. داخل شو. داخل شو».

من گريه كنان داخل شدم و به ايشان سلام كردم و دست و سرش را بوسيدم. فرمود: «اى محمّد! چرا گريه مى كنى؟».

گفتم: فدايت شوم! براى غربتم و درازى سفر و تنگ دستى و اين كه نمى توانم پيش شما بمانم و ببينمتان، مى گريم.

فرمود: «در باره تنگ دستى، بدان كه خداوند، دوستان و محبّان ما را اين گونه قرار داده و بلا و سختى را به سوى آنان شتابانده است، و در باره آنچه از غربت گفتى، بدان كه ابا عبد اللّه را كه در سرزمينى دور از ما در كنار فرات است، سرمشق خود قرار ده، و در باره آنچه از دورى سفر گفتى، بدان كه مؤمن، در اين دنيا و در ميان اين مردم، باژگونه و غريب است تا آن كه از اين سراى به رحمت خدا رود، و امّا اين كه گفتى دوست دارى نزديك ما باشى و ما را ببينى؛ ولى نمى توانى اين كار را بكنى، بِدان كه خداوند، از آنچه در قلبت مى گذرد، آگاه است و تو را پاداش خواهد داد».

9 / 6: آثارُ حُبِّهِم

9 / 6: آثار دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلام

9 / 6 ـ 1: تَمحيصُ الذُّنوبِ

9 / 6 ـ 1: پاك شدن گناهان

1041. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: حُبُّنا أهلَ البَيتِ يُكَفِّرُ الذُّنوبَ، ويُضاعِفُ الحَسَناتِ. [۶۴۲]

1041. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دوست داشتن ما اهل بيت، گناهان را پاك مى كند و حسنات را دو چندان مى سازد.

1042. الإمام الحسن عليه السلام: وَاللّهِ، لا يُحِبُّنا عَبدٌ أبَدا ولَو كانَ أسيرا بِالدَّيلَمِ إلّا نَفَعَهُ اللّهُ بِحُبِّنا، وإنَّ حُبَّنا لَيُساقِطُ الذُّنوبَ مِنِ ابنِ آدَمَ كَما يُساقِطُ الرّيحُ الوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ. [۶۴۳]

1042. امام حسن عليه السلام: به خدا سوگند، هيچ بنده اى نيست كه ما را دوست بدارد، حتّى اگر در ديلم اسير باشد، مگر اين كه خداوند به واسطه اين محبّت ما، او را سود مى بخشد. همانا دوست داشتن ما، گناهان را از آدمى فرو مى ريزاند، همچنان كه باد، برگ هاى درختان را مى ريزد.

1043. الإمام زين العابدين عليه السلام: مَن أحَبَّنا للّهِِ نَفَعَهُ حُبُّنا ولَو كانَ في جَبَلِ الدَّيلَمِ، ومَن أحَبَّنا لِغَيرِ ذلِكَ فَإِنَّ اللّهَ يَفعَلُ ما يَشاءُ، إنَّ حُبَّنا أهلَ البَيتِ يُساقِطُ عَنِ العِبادِ الذُّنوبَ كَما يُساقِطُ الرّيحُ الوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ. [۶۴۴]

1043. امام زين العابدين عليه السلام: هر كه ما را به خاطر خدا دوست بدارد، اين محبّت او نسبت به ما وى را سود مى بخشد، حتّى اگر در كوه ديلم باشد، و هر كه ما را به خاطر چيزى غير از خدا دوست بدارد، خداوند، هر گونه كه بخواهد، عمل خواهد كرد. همانا دوست داشتن ما اهل بيت، گناهان را از بندگان فرو مى ريزاند، همان گونه كه باد، برگ هاى درخت را مى ريزد.

1044. الإمام الباقر عليه السلام: بِحُبِّنا تُغفَرُ لَكُمُ الذُّنوبُ. [۶۴۵]

1044. امام باقر عليه السلام: به واسطه دوست داشتن ما، گناهان شما آمرزيده مى شود.

1045. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ حُبَّنا أهلَ البَيتِ لَيَحُطُّ الذُّنوبَ عَنِ العِبادِ كَما تَحُطُّ الرّيحُ الشَّديدَةُ الوَرَقَ عَنِ الشَّجَرِ. [۶۴۶]

1045. امام صادق عليه السلام: دوست داشتن ما اهل بيت، گناهان بندگان را مى ريزد، همان گونه كه باد شديد برگ هاى درختان را مى ريزد.

1046. عنه عليه السلام: مَن أحَبَّنا للّهِِ وأحَبَّ مُحِبَّنا لا لِغَرَضِ دُنيا يُصيبُها مِنهُ، وعادى عَدُوَّنا لا لإِحنَةٍ [۶۴۷] كانَت بَينَهُ وبَينَهُ، ثُمَّ جاءَ يَومَ القِيامَةِ وعَلَيهِ مِنَ الذُّنوبِ مِثلُ رَملِ عالِجٍ وزَبَدِ البَحرِ غَفَرَ اللّهُ تَعالى لَهُ. [۶۴۸]

1046. امام صادق عليه السلام: هر كس ما را و دوستدار ما را به خاطر خدا دوست بدارد، نه براى دست يافتن به غرض دنيايى، و دشمن ما را نيز دشمن بدارد، امّا نه به خاطر كينه اى شخصى كه ميان آنهاست، اگر در روز قيامت با گناهانى به اندازه ريگ هاى ريگستان و كف دريا بيايد، خداوند متعال، او را مى آمرزد.

9 / 6 ـ 2: اِطمِئنانُ القَلبِ

9 / 6 ـ 2: آرامش دل

1047. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ: «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» [۶۴۹] قالَ: ذاكَ مَن أحَبَّ اللّهَ ورَسولَهُ، وأحَبَّ أهلَ بَيتي صادِقا غَيرَ كاذِبٍ، وأحَبَّ المُؤمِنينَ شاهِدا وغائِبا، ألا بِذِكرِ اللّهِ يَتَحابّونَ. [۶۵۰]

1047. امام على عليه السلام: هنگامى كه آيه: «هان! با ياد خداست كه دل ها آرام مى گيرد» نازل شد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اين در باره كسى است كه خدا و فرستاده او را دوست بدارد و اهل بيت مرا صادقانه و نه به دروغ دوست بدارد و مؤمنان را در پيشِ رو و پشت سر آنان، دوست بدارد. هان! با ياد خداست كه همديگر را دوست مى دارند».

1048. الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» ـ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ عليه السلام: تَدري فيمَن نَزَلَت؟ قالَ: اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ، قالَ: فيمَن صَدَّقَ لي، وآمَنَ بي، وأحَبَّكَ وعِترَتَكَ مِن بَعدِكَ، وسَلَّمَ الأَمرَ لَكَ ولِلأَئِمَّةِ مِن بَعدِكَ. [۶۵۱]

1048. امام صادق عليه السلام ـ در باره آيه: «كسانى كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خدا آرام مى گيرد. هان! با ياد خداست كه دل ها آرام مى گيرد» ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: «مى دانى در باره چه كسى نازل شده است؟».

گفت: خدا و رسول او بهتر مى دانند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «در باره كسى كه مرا تصديق كند و به من ايمان آورد و تو و عترت تو را دوست بدارد و كار را به تو و امامانِ پس از تو وا گذارد».

1049. تأويل الآيات الظاهرة عن ابن عبّاس: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، أتَدري يَابنَ اُمِّ سُلَيمٍ مَن هُم؟ قُلتُ: مَن هُم يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: نَحنُ أهلَ البَيتِ وشيعَتُنا. [۶۵۲]

1049. تأويل الآيات الظاهرة ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آيه: «كسانى كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خدا آرام مى گيرد. هان! با ياد خداست كه دل ها آرام مى گيرد» را تلاوت كرد و فرمود: «اى پسر اُمّ سليم! آيا مى دانى اينها چه كسانى هستند؟».

گفتم: چه كسانى هستند، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «ما اهل بيت و شيعيان ما».

9 / 6 ـ 3: الحِكمَةُ

9 / 6 ـ 3: حكمت

1050. الإمام الصادق عليه السلام: مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ وحَقَّقَ حُبَّنا في قَلبِهِ، جَرى يَنابيعُ الحِكمَةِ عَلى لِسانِهِ، وجُدِّدَ الإِيمانُ في قَلبِهِ. [۶۵۳]

1050. امام صادق عليه السلام: هر كه ما اهل بيت را دوست بدارد و مهر ما را در قلبش جاى دهد، چشمه هاى حكمت بر زبانش جارى مى گردند و ايمان در دلش نو مى شود.

راجع: ص482 (أهل البيت عليهم السلام / الفصل التاسع / خير الدنيا والآخرة).

ر. ك: ص483 (اهل بيت عليهم السلام / فصل نهم / خير دنيا و آخرت)

9 / 6 ـ 4: اِستِكمالُ الدّينِ

9 / 6 ـ 4: كامل شدن دين

1051. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: حُبُّ أهلِ بَيتي وذُرِّيَّتِي استِكمالُ الدّينِ. [۶۵۴]

1051. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دوست داشتن اهل بيت من و فرزندانم، كمال دين است.

1052. عنه صلى الله عليه و آله: فَضلُ عَشيرَتي وأهلِ بَيتي وذُرِّيَّتي كَفَضلِ الماءِ عَلى كُلِّ شَيءٍ، بِالماءِ يَبقى كُلٌّ ويَحيى، كَما قالَ رَبّي تبارَكَ وتَعالى: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَىْ ءٍ حَىٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ» [۶۵۵] ومَحَبَّةُ [۶۵۶] أهلِ بَيتي وعَشيرَتي وذُرِّيَّتي يَستَكمِلُ الدّينَ. [۶۵۷]

1052. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترى خاندان و اهل بيت و ذريّه من، مانند برترى آب بر چيزهاى ديگر است. با آب است كه همه چيز، باقى و زنده مى ماند، چنان كه خداى ـ تبارك و تعالى ـ فرموده: «و هر چيز زنده اى را از آب پديد آورديم. آيا ايمان نمى آورند؟». با محبّت اهل بيت و خاندان و ذريّه من است كه دين كامل مى شود.

9 / 6 ـ 5: الاِغتِباطُ عِندَ المَوتِ

9 / 6 ـ 5: خوش حالى هنگام مرگ

1053. الكافي عن عبد اللّه بن الوليد: دَخَلنا عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام في زَمَنِ مَروانَ فَقالَ: مَن أنتُم؟ فقُلنا: مِن أهلِ الكوفَةِ، فَقالَ: ما مِن بَلدَةٍ مِنَ البُلدانِ أكثَرُ مُحِبّا لَنا مِن أهلِ الكوفَةِ، ولاسِيَّما هذِهِ العِصابَةَ. إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ هَداكُم لِأَمرٍ جَهِلَهُ النّاسُ، وأحبَبتُمونا وأبغَضَنَا النّاسُ، وَاتَّبَعتُمونا وخالَفَنَا النّاسُ، وصَدَّقتُمونا وكَذَّبَنَا النّاسُ، فَأَحياكُمُ اللّهُ مَحيانا، وأماتَكُم (اللّهُ) مَماتَنا، فَأَشهَدُ عَلى أبي أنَّهُ كانَ يَقولُ: ما بَينَ أحَدِكُم وبَينَ أن يَرى ما يُقِرُّ اللّهُ بِهِ عَينَهُ وأن يَغتَبِطَ إلّا أن تَبلُغَ نَفسُهُ هذِهِ ـ وأهوى بِيَدِهِ إلى حَلقِهِ ـ وقَد قالَ اللّهُ عز و جل في كِتابِهِ: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَ ذُرِّيَّةً» [۶۵۸]، فَنَحنُ ذُرِّيَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله. [۶۵۹]

1053. الكافى ـ به نقل از عبد اللّه بن وليد ـ: در زمان مروان به خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم. پرسيد: «شما كيستيد؟».

گفتيم: از مردم كوفه هستيم.

فرمود: «مردم هيچ شهرى به اندازه كوفه دوستدار ما نيستند، بويژه اين گروه. خداوند عز و جل شما را به موضوعى ره نمون شد كه ديگر مردم، آن را نمى دانند. شما ما را دوست داريد و مردم، دشمنمان مى دارند. شما از ما پيروى مى كنيد و مردم از ما سرپيچى مى كنند. شما ما را قبول داريد و مردم، ما را قبول ندارند. خداوند، زندگى و مرگ شما را چون زندگى و مرگ ما قرار دهد! گواهى مى دهم كه پدرم مى فرمود: هريك از شما، زمانى كه نفَسش به اين جا رسد ـ و با دست خود به گلويش اشاره نمود ـ، چيزى را مشاهده خواهد كرد كه خداوند به واسطه آن، چشمش را روشن كند و خوش حال شود. خداى عز و جل در كتاب خود فرموده است: «و قطعاً پيش از تو نيز رسولانى فرستاديم و براى آنان زنان و فرزندانى قرار داديم». ما، فرزندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستيم».

9 / 6 ـ 6: شَفاعَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السلام

9 / 6 ـ 6: شفاعت اهل بيت عليهم السلام

1054. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: شَفاعَتي لِاُمَّتي مَن أحَبَّ أهلَ بَيتي، وهُم شيعَتي. [۶۶۰]

1054. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شفاعت من از امّتم، شامل كسانى مى شود كه اهل بيت مرا دوست داشته باشند و آنان، شيعيان من هستند.

1055. عنه صلى الله عليه و آله: اِلزَموا مَوَدَّتَنا أهلَ البَيتِ؛ فَإِنَّهُ مَن لَقِيَ اللّهَ عز و جل يَومَ القِيامَةِ وهُوَ يَوَدُّنا، دَخَلَ الجَنَّةَ بِشَفاعَتِنا. [۶۶۱]

1055. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همواره دوستدار ما اهل بيت باشيد؛ زيرا هر كس در روز قيامت، خداى عز و جل را در حالى كه ما را دوست داشته باشد ديدار كند، با شفاعت ما به بهشت مى رود.

1056. الإمام عليّ عليه السلام: لا تُعَنّونا فِي الطَّلَبِ وَالشَّفاعَةِ لَكُم يَومَ القِيامَةِ فيما قَدَّمتُم... لَنا شَفاعَةٌ ولِأَهلِ مَوَدَّتِنا شَفاعَةٌ، فَتَنافَسوا في لِقائِنا عَلَى الحَوضِ، فَإِنّا نَذودُ عَنهُ أعداءَنا ونَسقي مِنهُ أحِبّاءَنا وأولِياءَنا. [۶۶۲]

1056. امام على عليه السلام: با كارهايى كه مى كنيد، مانع از آن نشويد كه ما در روز قيامت برايتان خواهش و شفاعت كنيم.… ما حقّ شفاعت داريم و دوستداران ما نيز حقّ شفاعت دارند. پس براى ديدار ما در كنار حوض كوثر با يكديگر رقابت كنيد؛ زيرا ما دشمنان خود را از حوض دور مى كنيم و دوستان و علاقه مندان خود را از آن، آب مى دهيم.

9 / 6 ـ 7: نورُ يَومِ القِيامَةِ

9 / 6 ـ 7: روشنايى در روز قيامت

1057. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أكثَرُكُم نورا يَومَ القِيامَةِ أكثَرُكُم حُبّا لِالِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله. [۶۶۳]

1057. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پرنورترين شما در روز قيامت، كسى است كه خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را بيشتر دوست بدارد.

1058. عنه صلى الله عليه و آله: أما وَاللّهِ لا يُحِبُّ أهلَ بَيتي عَبدٌ إلّا أعطاهُ اللّهُ عز و جل نورا حَتّى يَرِدَ عَلَيَّ الحَوضَ، ولا يُبغِضُ أهلَ بَيتي عَبدٌ إلَا احتَجَبَ اللّهُ عَنهُ يَومَ القِيامَةِ. [۶۶۴]

1058. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هان! به خدا سوگند، هيچ بنده اى اهل بيت مرا دوست ندارد، مگر اين كه خداوند عز و جل به او نورى عطا مى فرمايد تا اين كه در كنار حوض بر من وارد شود، و هيچ بنده اى اهل بيت مرا دشمن نمى دارد، مگر اين كه در روز قيامت، خداوند، از او محجوب مى شود.

9 / 6 ـ 8: الأَمنُ يَومَ القِيامَةِ

9 / 6 ـ 8: ايمنى در روز قيامت

1059. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ حَشَرَهُ اللّهُ تَعالى آمِنا يَومَ القِيامَةِ. [۶۶۵]

1059. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه ما اهل بيت را دوست بدارد، خداوند متعال، در روز قيامت، او را در [امن و] امان، محشور مى فرمايد.

1060. عنه صلى الله عليه و آله: ألا ومَن أحَبَّ آلَ مُحَمَّدٍ أمِنَ مِنَ الحِسابِ وَالميزانِ وَالصِّراطِ. [۶۶۶]

1060. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدانيد كه هر كس، خاندان محمّد را دوست داشته باشد، از حساب و ميزان و صراط، در امان خواهد بود.

1061. عنه صلى الله عليه و آله: حُبّي وحُبُّ أهلِ بَيتي نافِعٌ في سَبعَةِ مَواطِنَ أهوالُهُنَّ عَظيمَةٌ: عِندَ الوَفاةِ، وفِي القَبرِ، وعِندَ النُّشورِ، وعِندَ الكِتابِ، وعِندَ الحِسابِ، وعِندَ الميزانِ، وعِندَ الصِّراطِ. [۶۶۷]

1061. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دوست داشتن من و دوست داشتن اهل بيت من، در هفت جاى بسيار وحشتناك، سود مى بخشد: هنگام مردن، در قبر، روز محشر، هنگام دادن نامه اعمال، هنگام حساب، نزد ميزان و در عبور از صراط.

1062. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ حُبَّنا أهلَ البَيتِ لَيُنتَفَعُ بِهِ في سَبعَةِ مَواطِنَ: عِندَ اللّهِ [۶۶۸]، وعِندَ المَوتِ، وعِندَ القَبرِ، ويَومَ الحَشرِ، وعِندَ الحَوضِ، وعِندَ الميزانِ، وعِندَ الصِّراطِ. [۶۶۹]

1062. امام صادق عليه السلام: دوست داشتن ما اهل بيت، در هفت جا مفيد خواهد بود: در پيشگاه خدا، هنگام مردن، در قبر، روز محشر، در كنار حوض كوثر، نزد ميزان و در عبور از صراط.

9 / 6 ـ 9: الثَّباتُ عَلَى الصِّراطِ

9 / 6 ـ 9: استوارى بر صراط

1063. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أثبَتُكُم عَلَى الصِّراطِ، أشَدُّكُم حُبّا لي ولِأَهلِ بَيتي. [۶۷۰]

1063. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: استوارترينِ شما بر صراط، كسى است كه علاقه اش نسبت به من و اهل بيتم بيشتر باشد.

1064. عنه صلى الله عليه و آله: أثبَتُكُم قَدَما عَلَى الصِّراطِ، أشَدُّكُم حُبّا لِأَهلِ بَيتي. [۶۷۱]

1064. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پابرجاترينِ شما بر صراط، كسى است كه محبّتش به اهل بيت من، بيشتر باشد.

1065. عنه صلى الله عليه و آله: ما أحَبَّنا أهلَ البَيتِ أحَدٌ فَزَلَّت بِهِ قَدَمٌ إلّا ثَبَّتَتهُ قَدَمٌ اُخرى، حَتّى يُنجِيَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ. [۶۷۲]

1065. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ كس نيست كه ما اهل بيت را دوست داشته باشد، مگر اين كه هر گاه يك گامش بلغزد، گام ديگرش او را استوار مى گرداند تا اين كه خداوند، در روز قيامت نجاتش بخشد.

1066. الإمام الصادق عليه السلام: لا تَجِدُ وَلِيّا لَنا تَزِلُّ قَدَماهُ جَميعا، ولكِن إذا زَلَّت بِهِ قَدَمٌ اِعتَمَدَ عَلى الاُخرى حَتّى تَرجِعَ الَّتي زَلَّت. [۶۷۳]

1066. امام صادق عليه السلام: هيچ يك از دوستان ما را نخواهى يافت كه هر دو پايش بلغزد؛ بلكه هر گاه يك پايش بلغزد، به پاى ديگر خود تكيه مى كند تا اين كه پاى لغزيده اش به حال اوّل بر گردد.

9 / 6 ـ 10: النَّجاةُ مِنَ النّارِ

9 / 6 ـ 10: رهايى از آتش دوزخ

1067. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في بَيانِ فَضلِ فاطِمَةَ عليهاالسلام يَومَ القِيامَةِ ـ: يوحِي اللّهُ عز و جلإلَيها: يا فاطِمَةُ، سَليني اُعطِكِ، وتَمَنَّي عَلَيَّ اُرضِكِ. فَتَقولُ: إلهي أنتَ المُنى وفَوقَ المُنى، أسأَلُكَ أن لا تُعَذِّبَ مُحِبّي ومُحِبَّ عِترَتي بِالنّارِ.

فَيوحِي اللّهُ إلَيها: يا فاطِمَةُ، وعِزَّتي وجَلالي وَارتِفاعِ مَكاني، لَقَد آلَيتُ عَلى نَفسي، مِن قَبلِ أن أخلُقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ بِأَلفَي عامٍ، أن لا اُعَذِّبَ مُحِبّيكِ ومُحِبّي عِترَتِكِ بِالنّارِ. [۶۷۴]

1067. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در بيان فضيلت و مقام فاطمه عليهاالسلام در روز قيامت ـ: خداوند عز و جل به او وحى مى فرمايد كه: «اى فاطمه! از من بخواه تا به تو عطا كنم و از من تمنّا كن تا راضى ات گردانم».

پس فاطمه مى گويد: خداى من! تو خود، آرزويى و فوق آرزو هستى. از تو مى خواهم كه دوستدار من و دوستدار عترتم را به آتش، عذاب نكنى.

خداوند به او وحى مى فرمايد كه: «اى فاطمه! به عزت و جلال و عظمتِ مقامَم سوگند كه من دو هزار سال پيش از آن كه آسمان ها و زمين را بيافرينم، به خود سوگند خورده ام كه دوستداران تو و دوستداران عترتت را به آتش، عذاب نكنم».

1068. تاريخ بغداد عن بلال بن حمامة: خَرَجَ عَلَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ ضاحِكا مُستَبشِرا، فَقامَ إلَيهِ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَوفٍ فَقالَ: ما أضحَكَكَ يا رَسولَ اللّهِ؟

قالَ: بِشارَةٌ أتَتني مِن عِندِ رَبّي، إنَّ اللّهَ لَمّا أرادَ أن يُزَوِّجَ عَلِيّا فاطِمَةَ أمَرَ مَلَكا أن يَهُزَّ شَجَرَةَ طوبى، فَهَزَّها فَنَثَرَت رِقاقا ـ يَعني صِكاكا ـ وأنشَأَ اللّهُ مَلائِكَةً اِلتَقَطوها، فَإِذا كانَتِ القِيامَةُ ثارَتِ المَلائِكَةُ فِي الخَلقِ، فَلا يَرَونَ مُحِبّا لَنا أهلَ البَيتِ مَحضا إلّا دَفَعوا إلَيهِ مِنها كِتابا: بَراءَةٌ لَهُ مِنَ النّارِ، مِن أخي وَابنِ عَمّي وَابنَتي فِكاكُ رِقابِ رِجالٍ ونِساءٍ مِن اُمَّتي مِنَ النّارِ. [۶۷۵]

1068. تاريخ بغداد ـ به نقل از بلال بن حمامه ـ: روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خندان و شادان به سوى ما آمد. عبد الرحمان بن عوف گفت: اى پيامبر خدا! براى چه مى خنديد؟

فرمود: «بشارتى از جانب پروردگارم به من رسيد: هنگامى كه خدا خواست فاطمه را به همسرى على در آورد، به فرشته اى دستور داد درخت طوبى را تكان دهد و او آن را تكان داد و اوراق مكتوبى پراكنده شدند. خداوند، فرشتگانى را ايجاد كرد كه آنها را جمع كردند. پس چون قيامت شود، آن فرشتگان در ميان خلايق مى گردند و هريك از دوستداران مخلص ما اهل بيت را ببينند، يكى از آن نوشته ها را به او مى دهند كه در آن، نوشته شده است: اين، امان نامه اى است از آتش، از جانب برادرم و پسرعمويم و دخترم براى رهايى مردان و زنانى از امّتم از آتش دوزخ».

1069. الإمام الصادق عليه السلام: وَاللّهِ، لا يَموتُ عَبدٌ يُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ويَتَوَلَّى الأَئِمَّةَ عليهم السلام فَتَمَسَّهُ النّارُ. [۶۷۶]

1069. امام صادق عليه السلام: به خدا سوگند، هر بنده اى كه خدا و پيامبرش را دوست داشته و ولايت امامان عليهم السلام را پذيرفته باشد و از دنيا برود، آتش دوزخ به او نمى رسد.

9 / 6 ـ 11: الحَشرُ مَعَ أهلِ البَيتِ عليهم السلام

9 / 6 ـ 11: محشور شدن با اهل بيت عليهم السلام

1070. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أخَذَ بِيَدِ حَسَنٍ وحُسَينٍ فَقالَ: مَن أحَبَّني وأحَبَّ هذَينِ وأباهُما واُمَّهُما، كانَ مَعي في دَرَجَتي يَومَ القِيامَةِ. [۶۷۷]

1070. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دست حسن و حسين را گرفت و فرمود: «هر كه مرا و اين دو و پدر و مادر اين دو را دوست داشته باشد، روز قيامت در كنارم هم درجه من خواهد بود».

1071. عنه عليه السلام: عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قالَ: أنَا وفاطِمَةُ وحَسَنٌ وحُسَينٌ مُجتَمِعونَ ومَن أحَبَّنا يَومَ القِيامَةِ، نَأكُلُ ونَشرَبُ حَتّى يُفَرَّقَ بَينَ العِبادِ. فَبَلَغَ ذلِكَ رَجُلاً مِنَ النّاسِ، فَسَأَلَ عَنهُ فَأَخبَرتُهُ فَقالَ: كَيفَ بِالعَرضِ وَالحِسابِ؟

فَقُلتُ لَهُ: كَيفَ كانَ لِصاحِبِ ياسينَ بِذلِكَ حينَ اُدخِلَ الجَنَّةَ مِن ساعَتِهِ؟ [۶۷۸]

1071. امام على عليه السلام: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «در روز قيامت، من و فاطمه و حسن و حسين و دوستداران ما گرد هم مى آييم و مى خوريم و مى آشاميم تا زمانى كه حسابرسى بندگان تمام شود».

اين خبر به گوش يكى از مردم رسيد و در باره آن سؤال كرد و من خبر را براى او گفتم. او گفت: پس عرضه اعمال و حسابرسى، چه مى شود؟

به او گفتم: اين، براى صاحب ياسين [۶۷۹] چگونه بود، كه در دَم، به بهشت رفت؟

1072. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَرِدُ عَلَيَّ الحَوضَ أهلُ بَيتي ومَن أحَبَّهُم مِن اُمَّتي كَهاتَينِ ـ يَعنِي السَّبّابَتَينِ ـ. [۶۸۰]

1072. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اهل بيت من و كسانى از امّت من كه آنان را دوست دارند، مانند اين دو ـ دو انگشت اشاره كه در پهلوى هم قرار گرفته باشند ـ در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شوند.

1073. كفاية الأثر عن أبي ذرٍّ عن رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّني وأهلَ بَيتي كُنّا نَحنُ وهُوَ كَهاتَينِ ـ وأشارَ بِالسَّبّابَةِ وَالوُسطى ـ. [۶۸۱]

1073. كفاية الأثر ـ به نقل از أبو ذر:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كه من و اهل بيتم را دوست داشته باشد، ما و او، مانند اين دو خواهيم بود» و انگشت اشاره و ميانه خود را نشان داد.

1074. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ فِي اللّهِ حُشِرَ مَعَنا وأدخَلناهُ مَعَنَا الجَنَّةَ. [۶۸۲]

1074. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه ما اهل بيت را به خاطر خدا دوست داشته باشد، با ما محشور مى شود و ما او را با خود به بهشت مى بريم.

1075. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّنا كانَ مَعَنا يَومَ القِيامَةِ، ولَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ حَجَرا لَحَشَرَهُ اللّهُ مَعَهُ. [۶۸۳]

1075. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه ما را دوست بدارد، روز قيامت با ما خواهد بود. انسان، حتّى اگر سنگى را دوست بدارد، خداوند، او را با همان سنگ، محشور مى كند.

1076. الأمالي للطوسي عن أبي ذرّ: قُلتُ: يا نَبِيَّ اللّهِ، إنّي اُحِبُّ أقواما ما أبلُغُ أعمالَهُم.

فَقالَ: يا أبا ذَرٍّ، المَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ ولَهُ مَا اكتَسَبَ.

قُلتُ: فَإِنّي اُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ وأهلَ بَيتِ نَبِيِّهِ. قالَ: فَإِنَّكَ مَعَ مَن أحبَبتَ. [۶۸۴]

1076. الأمالى، طوسى ـ به نقل از ابو ذر ـ: گفتم: اى پيامبر خدا! من مردمى را دوست دارم؛ امّا در اعمالشان به پاى آنها نمى رسم.

فرمود: «اى ابو ذر! آدمى با كسى محشور مى شود كه دوستش مى دارد و نتيجه عمل خود را مى بيند».

گفتم: من، خدا و فرستاده خدا و اهل بيت پيامبرش را دوست دارم.

فرمود: «پس تو با همان كسى محشور مى شوى كه دوست دارى».

1077. المعجم الكبير عن بشر بن غالب عن الإمام الحسين عليه السلام: مَن أحَبَّنا لِلدُّنيا فَإِنَّ صاحِبَ الدُّنيا يُحِبُّهُ البَرُّ وَالفاجِرُ، ومَن أحَبَّنا للّهِِ كُنّا نَحنُ وهُوَ يَومَ القِيامَةِ كَهاتَينِ ـ وأشارَ بِالسَّبّابَةِ وَالوُسطى ـ. [۶۸۵]

1077. المعجم الكبير ـ به نقل از بِشر بن غالب ـ: امام حسين عليه السلام فرمود: «هر كه ما را به خاطر دنيا دوست بدارد، [بايد بداند كه] دنيادار را خوب و بد، دوست دارند و هر كس ما را براى خدا دوست بدارد، ما و او در روز قيامت، مانند اين دو خواهيم بود» و انگشت اشاره و ميانه خود را نشان داد.

1078. الأمالي للطوسي عن بشر بن غالب عن الإمام الحسين عليه السلام: مَن أحَبَّنا للّهِِ وَرَدنا نَحنُ وهُوَ عَلى نَبِيِّنا صلى الله عليه و آله هكَذا ـ وضَمَّ إصبَعَيهِ ـ، ومَن أحَبَّنا لِلدُّنيا فَإِنَّ الدُّنيا تَسَعُ البَرَّ وَالفاجِرَ. [۶۸۶]

1078. الأمالى، طوسى ـ به نقل از بِشر بن غالب ـ: امام حسين عليه السلام فرمود: «هر كه ما را به خاطر خدا دوست بدارد، من و او، اين چنين بر پيامبرمان صلى الله عليه و آله وارد خواهيم شد» و دو انگشت خود را به هم چسباند، و [افزود]: «و هر كه ما را به خاطر دنيا دوست بدارد، [بداند كه] دنيا نيكوكار و بدكار را در بر مى گيرد».

1079. المحاسن عن بشر بن غالب الأسدي: حَدَّثَنِي الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام، قال: قالَ لي: يا بِشرَ بنَ غالِبٍ، مَن أحَبَّنا لا يُحِبُّنا إلّا للّهِِ، جِئنا نَحنُ وهُوَ كَهاتَينِ ـ وقَدَّرَ بَينَ سَبّابَتَيهِ ـ ومَن أحَبَّنا لا يُحِبُّنا إلّا لِلدُّنيا، فَإِنَّهُ إذا قامَ قائِمُ العَدلِ وَسِعَ عَدلُهُ البَرَّ وَالفاجِرَ. [۶۸۷]

1079. المحاسن ـ به نقل از بشر بن غالب اسدى ـ: حسين بن على عليه السلام برايم روايت كرد و فرمود: «اى بشر بن غالب! هر كه ما را دوست بدارد و اين محبّت او جز به خاطر خدا نباشد، [در روز قيامت، ] ما و او، مانند اين دو، وارد مى شويم» و دو انگشت اشاره اش را به موازات هم قرار داد، و [افزود]: «و هر كه ما را دوست بدارد و اين محبّت او جز براى دنيا نباشد، [بايد بداند كه] هر گاه برپا كننده عدالت قيام كند، دادگرى او شامل نيكوكار و بدكار خواهد شد».

1080. أعلام الدين عن الإمام الصادق عليه السلام عن آبائه عليهم السلام عن الإمام الحسين عليه السلام: قَصيرَةٌ عَنْ طَويلَةٍ [۶۸۸]: مَن أحَبَّنا لَم يُحِبَّنا لِقَرابَةٍ بَينَنا وبَينَهُ، ولا لِمَعروفٍ أسدَيناهُ إلَيهِ، إنَّما أحَبَّنا للّهِِ ورَسولِهِ، فَمَن أحَبَّنا جاءَ مَعَنا يَومَ القِيامَةِ كَهاتَينِ ـ وقَرَنَ بَينَ سَبّابَتَيهِ ـ. [۶۸۹]

1080. أعلام الدين:امام حسين عليه السلام فرمود: «سخن، مختصر كنم: هر كس ما را دوست بدارد، نه به خاطر قرابتى كه ميان ما و اوست و يا به خاطر خوبى و احسانى كه به او كرده ايم، بلكه فقط به خاطر خدا و پيامبر او ما را دوست بدارد، در روز قيامت با ما مانند اين دو، وارد خواهد شد» و دو انگشت اشاره خود را به هم نزديك نمود.

1081. الإمام زين العابدين عليه السلام: قَصيرَةٌ مِن طَويلَةٍ: مَن أحَبَّنا لا لِدُنيا يُصيبُها مِنّا، وعادى عَدُوَّنا لا لِشَحناءَ كانَت بَينَهُ وبَينَهُ، أتَى اللّهَ يَومَ القِيامَةِ مَعَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وإبراهيمَ وعَلِيٍّ عليهماالسلام. [۶۹۰]

1081. امام زين العابدين عليه السلام: سخن، كوتاه كنم: هر كس ما را دوست بدارد، ولى نه به خاطر آن كه از قِبَل ما به دنيايى برسد و دشمن ما را دشمن بدارد، ولى نه به سبب كينه اى كه ميان آن دو است، روز قيامت، به همراه محمّد صلى الله عليه و آله و ابراهيم عليه السلام و على عليه السلام به پيشگاه خدا وارد مى شود.

1082. تفسير العيّاشي عن بريد بن معاوية العجليّ: كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام إذ دَخَلَ عَلَيهِ قادِمٌ مِن خُراسانَ ماشِيا، فَأَخرَجَ رِجلَيهِ وقَد تَغَلَّفَتا وقالَ: أما وَاللّهِ، ما جاءَ بي مِن حَيثُ جِئتُ إلّا حُبُّكُم أهلَ البَيتِ.

فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: وَاللّهِ، لَو أحَبَّنا حَجَرٌ حَشَرَهُ اللّهُ مَعَنا، وهَلِ الدّينُ إلَا الحُبُّ. [۶۹۱]

1082. تفسير العيّاشى ـ به نقل از بُريد بن معاويه عجلى ـ: در خدمت امام باقر عليه السلام بودم كه مردى بر او وارد شد كه با پاى پياده از خراسان آمده بود. او دو پاى خود را كه پوست انداخته بود، نشان داد و گفت: به خدا سوگند كه مرا چيزى جز محبّت شما اهل بيت، از خراسان به اين جا نكشاند.

امام باقر عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند، اگر حتّى سنگى، ما را دوست داشته باشد، خداوند، او را با ما محشور مى كند. مگر دين، چيزى جز محبّت است».

1083. الكافي عن يوسف بن ثابت بن أبي سعيدة عن الإمام الصادق عليه السلام أنَّهُم قالوا حينَ دَخَلوا عَلَيهِ: إنَّما أحبَبناكُم لِقَرابَتِكُم مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ولِما أوجَبَ اللّهُ عز و جلمِن حَقِّكُم، ما أحببَناكُم لِلدُّنيا نُصيبُها مِنكُم إلّا لِوَجهِ اللّهِ وَالدّارِ الآخِرَةِ، ولِيَصلُحَ لاِمرِىٍ مِنّا دينُهُ.

فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: صَدَقتُم صَدَقتُم، ثُمَّ قالَ: مَن أحَبَّنا كانَ مَعَنا ـ أو جاءَ مَعَنا ـ [۶۹۲] يَومَ القِيامَةِ هكَذا ـ ثُمَّ جَمَعَ بَينَ السَّبّابَتَينِ ـ. [۶۹۳]

1083. الكافى ـ به نقل از يوسف بن ثابت بن ابى سعيده ـ: آنان هنگامى كه بر امام صادق عليه السلام وارد شدند، گفتند: ما شما را فقط به خاطر خويشاوندى با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و به خاطر حقّى كه خداوند عز و جل برايتان واجب نموده است، دوست مى داريم. ما شما را براى اين دوست نمى داريم كه از قِبَلتان به دنيايى برسيم؛ بلكه فقط به خاطر خدا و قيامت و براى اين كه هر يك از ما دينش را درست كرده باشد، دوست داريم.

امام صادق عليه السلام فرمود: «راست مى گوييد. راست مى گوييد» و سپس فرمود: «هر كه ما را دوست داشته باشد، در روز قيامت، اين چنين، با ما خواهد بود» و دو انگشتِ اشاره اش را در كنار هم گذاشت.

1084. الكافي عن الحكم بن عتيبة: بَينا أنَا مَعَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام وَالبَيتُ غاصٌّ بِأَهلِهِ، إذ أقبَلَ شَيخٌ يَتَّكِئُ عَلى عَنَزَةٍ [۶۹۴] لَهُ حَتّى وَقَفَ عَلى بابِ البَيتِ، فَقالَ: السَّلامُ عَلَيكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ، ثُمَّ سَكَتَ، فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: وعَليكَ السَّلامُ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ.

ثُمَّ أقبَلَ الشَّيخُ بِوَجهِهِ عَلى أهلِ البَيتِ وقالَ: السَّلامُ عَلَيكُم، ثُمَّ سَكَتَ، حَتّى أجابَهُ القَومُ جَميعا ورَدّوا عَلَيهِ السَّلامَ، ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ثُمَّ قالَ: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، أدنِني مِنكَ جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ، فَوَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّكُم واُحِبُّ مَن يُحِبُّكُم، ووَاللّهِ ما اُحِبُّكُم واُحِبُّ مَن يُحِبُّكُم لِطَمَعٍ في دُنيا، وَاللّهِ إنّي لَاُبغِضُ عَدُوَّكُم وأبرَأُ مِنهُ، ووَاللّهِ ما اُبغِضُهُ وأبرَأُ مِنهُ لِوَترٍ [۶۹۵] كانَ بَيني وبَينَهُ، وَاللّهِ إنّي لَاُحِلُّ حَلالَكُم، واُحَرِّمُ حَرامَكُم، وأنتَظِرُ أمَرَكُم، فَهَل تَرجو لي جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ؟

فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: إلَيَّ إلَيَّ، حَتّى أقعَدَهُ إلى جَنبِهِ، ثُمَّ قالَ: أيُّهَا الشَّيخُ، إنَّ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام أتاهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَن مِثلِ الَّذي سَأَلتَني عَنهُ، فَقالَ لَهُ أبي عليه السلام: إن تَمُت تَرِد عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلى عَلِيٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ وعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ، ويَثلَج قَلبُكَ، ويَبرُد فُؤادُكَ، وتَقَرَّ عَينُكَ، وتُستَقبَل بِالرَّوحِ وَالرَّيحانِ مَعَ الكِرامِ الكاتِبينَ لَو قَد بَلَغَت نَفسُكَ هاهُنا ـ وأهوى بِيَدِهِ إلى حَلقِهِ ـ، وإن تَعِش تَرَ ما يُقِرُّ اللّهُ به عَينَكَ، وتَكونُ مَعَنا فِي السَّنامِ الأَعلى.

فَقالَ الشَّيخُ: كَيفَ قُلتَ يا أبا جَعفَرٍ؟ فَأَعادَ عَلَيهِ الكَلامَ، فَقالَ الشَّيخُ: اللّهُ أكبَرُ يا أبا جَعفَرٍ، إن أنَا مُتُّ أرِد عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلى عَلِيٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ وعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهم السلام، وتَقَرَّ عَيني، ويَثلَج قَلبي، ويَبرُد فُؤادي، واُستَقبَل بِالرَّوحِ وَالرَّيحانِ مَعَ الكِرامِ الكاتِبينَ لَو قَد بَلَغَت نَفسي إلى هاهُنا، وإن أعِش أرَ ما يُقِرُّ اللّهُ بِهِ عَيني فَأَكونَ مَعَكُم فِيالسَّنامِ الأَعلى!

ثُمَّ أقبَلَ الشَّيخُ يَنتَحِبُ، يَنشِجُ ها ها ها حَتّى لَصِقَ بِالأَرضِ، وأقبَلَ أهلُ البَيتِ يَنتَحِبونَ ويَنشِجون لِما يَرَونَ مِن حالِ الشَّيخِ، وأقبَلَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام يَمسَحُ بِإِصبَعِهِ الدُّموعَ مِن حَماليقِ [۶۹۶] عَينَيهِ ويَنفُضُها.

ثُمَّ رَفَعَ الشَّيخُ رَأسَهُ، فَقالَ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، ناوِلني يَدَكَ جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ. فَناوَلَهُ يَدَهُ، فَقَبَّلَها ووَضَعَها عَلى عَينَيهِ وخَدِّهِ، ثُمَّ حَسَرَ [۶۹۷]

عَن بَطنِهِ وصَدرِهِ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلى بَطنِهِ وصَدرِهِ، ثُمَّ قامَ فَقالَ: السَّلامُ عَلَيكُم.

وأقبَلَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام يَنظُرُ في قَفاهُ وهُوَ مُدبِرٌ، ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ عَلَى القَومِ فَقالَ: مَن أحَبَّ أن يَنظُرَ إلى رَجُلٍ مِن أهلِ الجَنَّةِ فَليَنظُر إلى هذا.

فَقالَ الحَكَمُ بنُ عُتَيبَةَ: لَم أرَ مَأتَما قَطُّ يُشبِهُ ذلِكَ الَمجلِسَ. [۶۹۸]

1084. الكافى ـ به نقل از حَكَم بن عُتَيبه ـ: من در خدمت امام باقر عليه السلام بودم و اتاق از جمعيت، پر بود. ناگاه پيرمردى تكيه زنان بر عصاى خود آمد و جلوى در اتاق ايستاد و گفت: سلام بر تو ـ اى پسر پيامبر خدا ـ و رحمت خدا و بركات او بر تو باد! و ساكت شد.

امام عليه السلام جواب داد: «و بر تو باد سلام و رحمت خدا و بركات او!».

سپس پيرمرد، رو به جمعيت داخل اتاق كرد و گفت: سلام بر شماها! و خاموش شد، تا اين كه آن جمعيت، همگى جواب سلام او را دادند. آن گاه رو به امام باقر عليه السلام كرد و گفت: اى پسر پيامبر خدا! خدا مرا فدايت كند! مرا نزديك خود بنشان؛ زيرا ـ به خدا سوگند ـ من شما و دوستداران شما را دوست دارم. به خدا سوگند، من شما و دوستداران شما را براى طمع در دنيا دوست ندارم. به خدا سوگند، من از دشمن شما نفرت دارم و از او بيزارم. به خدا سوگند، نفرت و بيزارى من از او، به خاطر اين نيست كه ميان من و او، كينه و عداوتى باشد. به خدا سوگند، من آنچه را شما حلال شماريد، حلال مى شمارم و آنچه را شما حرام بدانيد، حرام مى دانم و منتظر امر (حكومتِ) شما هستم. فدايت شوم! آيا با چنين وضعى، براى من اميد [رستگارى و نجات] دارى؟

امام باقر عليه السلام فرمود: «جلوتر بيا. جلوتر بيا»، تا اين كه او را پهلوى خود نشاند. سپس فرمود: «اى پير! مردى نزد پدرم على بن الحسين آمد و از او همين سؤال را كرد كه تو از من پرسيدى و پدرم به او فرمود: تو اگر از دنيا بروى، بر پيامبر خدا و بر على و حسن و حسين و على بن الحسين، وارد خواهى شد و قلبت شاد و دلت خنك و ديدگانت روشن خواهد شد و آن گاه كه نفَست به اين جا [و با دست خود به گلويش اشاره فرمود] رسد، كرام الكاتبين با شور و شادى به استقبالت خواهند آمد و اگر زنده بمانى، شاهد چيزى (قيام قائم و حكومت اهل بيت) خواهى بود كه خداوند، با آن، ديدگانت را روشن مى گرداند و با ما در عالى ترين مراتب خواهى بود».

پيرمرد گفت: چه فرمودى، اى ابو جعفر؟

امام عليه السلام، سخن خود را برايش تكرار كرد. پيرمرد گفت: اللّه اكبر، اى ابو جعفر! اگر از دنيا بروم، بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و بر على و حسن و حسين و على بن الحسين عليهم السلام وارد خواهم شد و ديدگانم روشن و قلبم شاد و دلم خنك خواهد گشت و آن گاه كه نفَسم به اين جا رسد، كرام الكاتبين با شور و شادى به استقبالم خواهند آمد و اگر زنده بمانم، شاهد چيزى خواهم بود كه خداوند به سبب آن، چشم مرا روشن مى گرداند و با شما در عالى ترين مراتب خواهم بود؟!

پيرمرد سپس با آواى بلند گريست و هِق هِق كنان اشك ريخت، تا جايى كه به زمين چسبيد. حاضرانِ در خانه نيز با ديدن حال پيرمرد، بلندبلند گريستند و هق هق كنان اشك ريختند. امام باقر عليه السلام پيش آمد و با انگشت خود، اشك هاى او را از پلك هايش پاك مى كرد و به زمين مى ريخت.

پيرمرد سپس سرش را بلند كرد و به امام عليه السلام گفت: اى پسر پيامبر خدا! فدايت شوم! دستت را به من بده.

امام عليه السلام دست خود را به او داد. پيرمرد، آن را بوسيد و بر ديده و گونه خود نهاد. سپس پيراهن خود را از روى شكم و سينه اش كنار زد و دست امام عليه السلام را بر شكم و سينه خود نهاد و آن گاه برخاست و خداحافظى كرد و رفت.

امام باقر عليه السلام به پشت سر او نگاه مى كرد. سپس رو به جمعيت نمود و فرمود: «هر كه دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببيند، به اين مرد بنگرد».

من در عُمرم مجلس اندوهى مانند آن مجلس نديدم.

9 / 6 ـ 12: الجَنَّةُ

9 / 6 ـ 12: بهشت

1085. مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي عن حذيفة: رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أخَذَ بِيَدِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ: أيُّهَا النّاسُ! جَدُّ الحُسَينِ أكرَمُ عَلَى اللّهِ مِن جَدِّ يوسُفَ بنِ يَعقوبَ، وإنَّ الحُسَينَ فِي الجَنَّةِ، وأباهُ فِي الجَنَّةِ، واُمَّهُ فِي الجَنَّةِ، وأخاهُ فِي الجَنَّةِ، ومُحِبَّهُم فِي الجَنَّةِ، ومُحِبَّ مُحِبِّهِم فِي الجَنَّةِ. [۶۹۹]

1085. مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى ـ به نقل از حذيفه ـ: ديدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دست حسين بن على عليه السلام را گرفت و فرمود: «اى مردم! جدّ حسين، نزد خداوند، گرامى تر از جدّ يوسف بن يعقوب است. حسين، اهل بهشت است و پدر او اهل بهشت است و مادرش اهل بهشت است و برادرش اهل بهشت است و دوستدار آنان اهل بهشت است و دوستدار دوستدار آنان نيز اهل بهشت است».

1086. الإمام الصادق عليه السلام: بَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في سَفَرٍ إذ نَزَلَ فَسَجَدَ خَمسَ سَجَداتٍ، فَلَمّا رَكِبَ قالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ: رَأَيناكَ يا رَسولَ اللّهِ صَنَعتَ ما لَم تَكُن تَصنَعُهُ!

قالَ: نَعَم، أتاني جَبرَئيلُ عليه السلام فَبَشَّرَني أنَّ عَلِيّا فِي الجَنَّةِ، فَسَجَدتُ شُكرا للّهِِ تَعالى، فَلَمّا رَفَعتُ رَأسي قالَ: وفاطِمَةُ فِي الجَنَّةِ، فَسَجَدتُ شُكرا للّهِِ تَعالى، فَلَمّا رَفعتُ رَأسي قالَ: وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ، فَسَجَدتُ شُكرا للّهِِ تَعالى، فَلَمّا رَفَعتُ رَأسي قالَ: ومَن يُحِبُّهُم فِي الجَنَّةِ، فَسَجَدتُ للّهِِ تَعالى شُكرا، فَلَمّا رَفَعتُ رَأسي قالَ: ومَن يُحِبُّ مَن يُحِبُّهُم فِي الجَنَّةِ فَسَجَدتُ شُكرا للّهِِ تَعالى. [۷۰۰]

1086. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در سفرى از مركب خود، پياده شد و پنج سجده به جاى آورد. چون بر مركب نشست، يكى از اصحابش گفت: اى پيامبر خدا! ما كارى از شما ديديم كه قبلاً نكرده بوديد!

فرمود: «آرى. جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و بشارتم داد كه على اهل بهشت است و من به شكرانه آن در پيشگاه خداى متعال، سجده كردم. چون سر برداشتم، گفت: فاطمه هم اهل بهشت است. من به شكرانه آن نيز خداى متعال را سجده كردم. چون سر برداشتم، گفت: حسن و حسين، سَرور جوانان بهشتى اند. و من باز به شكرانه آن، خداى متعال را سجده كردم. چون سر برداشتم، گفت: دوستدار آنان نيز اهل بهشت است. من به خاطر اين نيز براى خداى متعال، سجده شكر به جاى آوردم. چون سر برداشتم گفت: و هر كس دوستدار ايشان را دوست بدارد، او نيز اهل بهشت است. و من باز به شكرانه آن، در پيشگاه خداى متعال سجده كردم».

1087. الفضائل عن جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ: بَينا نَحنُ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَسجِدِهِ بِالمَدينَةِ فَذَكَرَ بَعضُ الصَّحابَةِ الجَنَّةَ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:

إنَّ للّهِِ لِواءً مِن نورٍ وعَمودُهُ مِن زَبَرجَدٍ، خَلَقَهُ اللّهُ تَعالى قَبلَ أن يَخلُقَ السَّماءَ بِأَلفَي عامٍ، مَكتوبٌ عَلَيهِ: لا إلهَ إلَا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وآلُ مُحَمَّدٍ خَيرُ البَرِيَّةِ، وأنتَ يا عَلِيُّ أكرَمُ القَومِ.

فَعِندَ ذلِكَ قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: الحَمدُ للّهِِ الَّذي هَدانا لِهذا وأكرَمَنا بِكَ وشَرَّفَنا بِكَ.

فَقالَ صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، أما عَلِمتَ أنَّ مَن أحَبَّنا وَاتَّخَذَ مَحَبَّتَنا أسكَنَهُ اللّهُ تَعالى مَعَنا. وتَلا هذِهِ الآيَةَ: «فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرِ» [۷۰۱]. [۷۰۲]

1087. الفضائل ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى ـ: ما در مسجد پيامبر خدا در مدينه نزد ايشان بوديم كه يكى از صحابه، سخن از بهشت به ميان آورد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند، بيرقى از نور دارد كه دسته اش از زبرجد است. خداوند متعال، دو هزار سال پيش از آن كه آسمان را بيافريند، اين بيرق را آفريد و بر آن نوشته شده است: معبودى جز خداى يكتا نيست. محمّد، فرستاده خداست و خاندان محمّد، بهترين مردم اند و تو ـ اى على ـ گرامى ترين خلق هستى».

در اين هنگام، على عليه السلام فرمود: سپاس، خداى را كه ما را بدين ره نمون شد و به واسطه تو، ما را كرامت و شرافت بخشيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اى على! آيا نمى دانى كه هر كس ما را دوست بدارد و دوستى ما را به دل گيرد، خداوند متعال، او را با ما سكونت مى دهد؟» و آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود: «در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانايند».

1088. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ياعَلِيُّ، مَن أحَبَّ وُلدَكَ فَقَد أحَبَّكَ، ومَن أحَبَّكَ فَقَد أحَبَّني، ومَن أحَبَّني فَقَد أحَبَّ اللّهَ، ومَن أحَبَّ اللّهَ أدخَلَهُ الجَنَّةَ. ومَن أبغَضَهُم فَقَد أبغَضَكَ، ومَن أبغَضَكَ فَقَد أبغَضَني، ومَن أبغَضَني فَقَد أبغَضَ اللّهَ، ومَن أبغَضَ اللّهَ كانَ حَقيقا عَلَى اللّهِ أن يُدخِلَهُ النّارَ. [۷۰۳]

1088. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! هر كس فرزندان تو را دوست بدارد، تو را دوست داشته است و هر كس تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است و هر كس خدا را دوست بدارد، خداوند، او را به بهشت مى برد، و هر كس فرزندان تو را دشمن بدارد، تو را دشمن داشته است و هر كس تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر كس مرا دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است و هر كس خدا را دشمن بدارد، بر خداوند، سزاوار است كه او را به دوزخ برد.

1089. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ وأعانَنا بِيَدِهِ ولِسانِهِ كُنتُ أنَا وهُوَ في عِلِّيّينَ، ومَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ وأعانَنا بِلِسانِهِ وكَفَّ يَدَهُ فَهُوَ فِي الدَّرَجَةِ الَّتي تَليها، ومَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ وكَفَّ عَنّا لِسانَهُ ويَدَهُ فَهُوَ فِي الدَّرَجَةِ الَّتي تَليها. [۷۰۴]

1089. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس ما را در دل دوست بدارد و با دست و زبانش يارى مان رساند، من و او در عليّين خواهيم بود و هر كس ما را در دل دوست بدارد و با زبانش يارى مان رساند، امّا با دست خود، ما را يارى نرساند، در درجه پايين تر آن خواهد بود و هر كس ما را در دل دوست بدارد، امّا دست و زبانش را از ما دريغ كند، در درجه فروتر قرار خواهد گرفت.

1090. عنه صلى الله عليه و آله: فِي الجَنَّةِ ثَلاثُ دَرَجاتٍ وفِي النّارِ ثَلاثُ دَرَكاتٍ، فَأَعلى دَرَجاتِ الجَنَّةِ لِمَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ ونَصَرَنا بِلِسانِهِ ويَدِهِ، وفِي الدَّرَجَةِ الثّانِيَةِ مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ ونَصَرَنا بِلِسانِهِ، وفِي الدَّرَجَةِ الثّالِثَةِ مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ. [۷۰۵]

1090. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهشت، سه درجه دارد و دوزخ، سه دَرَك (درجه نزولى يا طبقه زيرين). بالاترين درجه بهشت، براى كسى است كه در دل، ما را دوست بدارد و با زبان و دستش يارى مان كند. در درجه دوم، كسى جاى مى گيرد كه در دل، ما را دوست بدارد و با زبانش يارى مان رساند و در درجه سوم، كسى قرار مى گيرد كه در دل، ما را دوست بدارد.

1091. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ وأعانَنا بِلِسانِهِ وقاتَلَ مَعَنا أعدَاءَنا بِيَدِهِ فَهُوَ مَعَنا فِي الجَنَّةِ في دَرَجَتِنا. ومَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ وأعانَنا بِلِسانِهِ ولَم يُقاتِل مَعَنا أعداءَنا فَهُوَ أسفَلُ مِن ذلِكَ بِدَرَجَتَينِ، ومَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ ولَم يُعِنّا بِلِسانِهِ ولا بِيَدِهِ فَهُوَ فِي الجَنَّةِ. [۷۰۶]

1091. امام على عليه السلام: هر كه در دل، ما را دوست بدارد و با زبانش يارى مان رساند و در كنار ما عملاً با دشمنانمان بجنگد، در بهشت با ما هم درجه خواهد بود و هر كه در دل، ما را دوست بدارد و با زبانش يارى مان رساند، ولى در كنار ما با دشمنانمان نجنگد، دو درجه پايين تر از آن قرار خواهد گرفت و هر كه در دل، ما را دوست بدارد، امّا با زبان و دست خود، يارى مان نرساند، او نيز در بهشت خواهد بود.

1092. نور الأبصار: يُروى أنَّهُ [عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام] مَرِضَ، فَدَخَلَ عَلَيهِ جَماعَةٌ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَعودونَهُ، فَقالوا: كَيفَ أصبَحتَ يَا بنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَدَتكَ أنفُسُنا؟

قالَ: في عافِيَةٍ وَاللّهُ الَمحمودُ عَلى ذلِكَ، فَكَيفَ أصبَحتُم أنتُم جَميعا؟

قالوا: أصبَحنا وَاللّهِ لَكَ يَا بنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُحِبّينَ وادّينَ.

فَقالَ لَهُم: مَن أحَبَّنا للّهِِ أسكَنَهُ اللّهُ في ظِلٍّ ظَليلٍ يَومَ القِيامَةِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلَّهُ، ومَن أحَبَّنا يُريدُ مُكافَأَتَنا كافَأَهُ اللّهُ عَنَّا الجَنَّةَ، ومَن أحَبَّنا لِغَرَضِ دُنيا آتاهُ اللّهُ رِزقَهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ. [۷۰۷]

1092. نور الأبصار: روايت شده كه امّام زين العابدين عليه السلام بيمار شد. جماعتى از اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عيادت ايشان آمدند و گفتند: فدايت شويم، اى پسر پيامبر خدا! حالتان چگونه است؟

فرمود: «بحمد اللّه، خوبم. شما در چه حاليد؟».

گفتند: به خدا سوگند ـ اى پسر پيامبر خدا ـ كه همگى دوستدار و علاقه مند شما هستيم.

فرمود: «هر كه ما را به خاطر خدا دوست بدارد، خداوند، در روز قيامت كه سايه اى جز سايه او نيست، وى را در سايه اى پايدار جاى مى دهد و هر كس ما را به خاطر پاداش ما دوست بدارد، خداوند از جانب ما به او بهشت را پاداش خواهد داد و هر كس ما را به خاطر مقصودى دنيايى دوست بدارد، خداوند، روزىِ او را از جايى مى رساند كه گمانش را نمى برد».

1093. تحف العقول: قالَ لَهُ [لِلإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام] يونُسُ [۷۰۸]: لَوِلائي لَكُم وما عَرَّفَنِي اللّهُ مِن حَقِّكُم أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الدُّنيا بِحَذافيرِها. قالَ يونُسُ: فَتَبَيَّنتُ الغَضَبَ فيهِ.

ثُمَّ قالَ عليه السلام: يا يونُسُ، قِستَنا بِغَيرِ قِياسٍ، مَا الدُّنيا وما فيها هَل هِيَ إلّا سَدُّ فَورَةٍ، أو سَترُ عَورَةٍ؟! وأنتَ لَكَ بِمَحَبَّتِنَا الحَياةُ الدّائِمَةُ. [۷۰۹]

1093. تحف العقول: يونس به امام صادق عليه السلام گفت: علاقه مندىِ من به شما و شناختى كه خداوند در باره حقّ شما به من داده، مرا خوش تر از ملك سراسر دنياست.

يونس گفت: پس آثار خشم را در چهره امام عليه السلام مشاهده كردم. سپس امام عليه السلام فرمود: «اى يونس! مقايسه اى نادرست كردى. دنيا و آنچه در آن است، چيست؟ آيا آن، چيزى جز سير شدن شكمى و پوشاندن عورتى است، در حالى كه تو با دوستدارى ما، به زندگى جاويد دست مى يابى؟!».

9 / 6 ـ 13: خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ

9 / 6 ـ 13: خير دنيا و آخرت

1094. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أرادَ التَّوَكُّلَ عَلَى اللّهِ فَليُحِبَّ أهلَ بَيتي، ومَن أرادَ أن يَنجُوَ مِن عَذابِ القَبرِ فَليُحِبَّ أهلَ بَيتي، ومَن أرادَ الحِكمَةَ فَليُحِبَّ أهلَ بَيتي، ومَن أرادَ دُخولَ الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍ فَليُحِبَّ أهلَ بَيتي، فَوَاللّهِ ما أحَبَّهُم أحَدٌ إلّا رَبِ ـحَ الدُّنيا وَالآخِرَةَ. [۷۱۰]

1094. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه خواهان توكّل كردن بر خداست، اهل بيت مرا دوست بدارد و هر كه خواهان رستن از عذاب قبر است، اهل بيت مرا دوست بدارد و هر كه خواهان حكمت است، اهل بيت مرا دوست بدارد و هر كه مى خواهد بى حسابْ به بهشت رود، اهل بيت مرا دوست بدارد؛ زيرا ـ به خدا سوگند ـ هيچ كس دوستدار آنان نشد، مگر اين كه دنيا و آخرت را بُرد.

راجع: ص484 ح1096.

ر. ك: ص485 ح1096.

9 / 7: جَوامِعُ آثارِ حُبِّهِم

9 / 7: كلّيات آثار دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلام

1095. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن رَزَقَهُ اللّهُ حُبَّ الأَئِمَّةِ مِن أهلِ بَيتي فَقَد أصابَ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ، فَلا يَشُكَّنَّ أحَدٌ أنَّهُ فِي الجَنَّةِ، فَإِنَّ في حُبِّ أهلِ بَيتي عِشرينَ خَصلَةً، عَشرٌ مِنها فِي الدُّنيا، وعَشرٌ مِنها فِي الآخِرَةِ.

أمَّا الَّتي فِي الدُّنيا: فَالزُّهدُ، وَالحِرصُ عَلَى العَمَلِ، وَالوَرَعُ فِي الدّينِ، وَالرَّغبَةُ فِي العِبادَةِ، وَالتَّوبَةُ قَبلَ المَوتِ، وَالنَّشاطُ في قِيامِ اللَّيلِ، وَاليَأسُ مِمّا في أيدِي النّاسِ، وَالحِفظُ لِأَمرِ اللّهِ ونَهيِهِ عز و جل، وَالتّاسِعَةُ بُغضُ الدُّنيا، وَالعاشِرَةُ السَّخاءُ.

وأمَّا الَّتي فِي الآخِرَةِ: فَلا يُنشَرُ لَهُ ديوانٌ، ولا يُنصَبُ لَهُ ميزانٌ، ويُعطى كِتابَهُ بِيَمينِهِ، وتُكتَبُ لَهُ بَراءَةٌ مِنَ النّارِ، ويَبيَضُّ وَجهُهُ، ويُكسى مِن حُلَلِ الجَنَّةِ، ويُشَفَّعُ في مِئَةٍ مِن أهلِ بَيتِهِ، ويَنظُرُ اللّهُ عز و جل إلَيهِ بِالرَّحمَةِ، ويُتَوَّجُ مِن تيجانِ الجَنَّةِ، وَالعاشِرَةُ يَدخُلُ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ، فَطوبى لُِمحِبّي أهلِ بَيتي. [۷۱۱]

1095. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه خداوند، محبّت اهل بيت مرا روزى اش كند، بى گمان به خير دنيا و آخرت رسيده است و در اين كه او اهل بهشت است، هيچ كس نبايد شك كند؛ زيرا دوست داشتن اهل بيت من، بيست نتيجه به بار مى آورد: ده تا در دنيا و ده تا در آخرت.

امّا نتايج آن در دنيا عبارت اند از: زهد، شوق به عمل، پارسايى در دين، رغبت به عبادت، توبه پيش از مرگ، نشاط در شب زنده دارى، چشم بر كندن از آنچه مردم دارند، حفظ اوامر و نواهى خداوند عز و جل، نهم: دشمن داشتن دنيا و دهم: سخاوت (بخشندگى).

و امّا نتايج آن در آخرت: نامه اعمالى برايش گشوده نمى شود، ميزانى برايش برپا نمى شود، نامه اعمالش به دست راست او داده مى شود، براتِ آزادى از آتش دوزخ برايش نوشته مى شود، روسفيد مى شود، از جامه هاى بهشت بر قامت او پوشيده مى شود، شفاعت او در باره صد نفر از خانواده اش پذيرفته مى گردد، خداوند عز و جل به او با مِهر و رحمت مى نگرد، از تاج هاى بهشت بر سرش مى نهند، و دهم اين كه بدون حسابرسى به بهشت مى رود. پس خوشا به حال دوستداران اهل بيت من!

1096. عنه صلى الله عليه و آله: مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ شَهيدا. ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مَغفورا لَهُ. ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ تائِبا. ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مُؤمِنا مُستَكمِلَ الإِيمانِ. ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَكُ المَوتِ بِالجَنَّةِ ثُمَّ مُنكَرٌ ونَكيرٌ. ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ يُزَفُّ إلَى الجَنَّةِ كَما تُزَفُّ العَروسُ إلى بَيتِ زَوجِها. ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ في قَبرِهِ بابانِ إلَى الجَنَّةِ. ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللّهُ قَبرَهُ مَزارَ مَلائِكَةِ الرَّحمَةِ. ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ماتَ عَلَى السُّنَّةِ وَالجَماعَةِ. [۷۱۲]

1096. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه با دوستى خاندان محمّد بميرد، شهيد از دنيا رفته است.

بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد، آمرزيده از دنيا رفته است.

بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد، توبه گر از دنيا رفته است.

بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد، مؤمن و با ايمان كامل از دنيا رفته است.

بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد، ابتدا فرشته مرگ و سپس منكر و نكير، مژده بهشت به او مى دهند.

بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد، همان گونه كه عروس را به خانه شوهرش مى فرستند، او را به سوى بهشت روانه مى كنند.

بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد، در قبر، دو در به سوى بهشت برايش باز مى شود.

بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد، خداوند، گور وى را مزار فرشتگان رحمت قرار مى دهد.

بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد، بر طريق سنّت و جماعت از دنيا رفته است.

1097. الإمام عليّ عليه السلام ـ لِلحارِثِ الأَعوَرِ ـ: لَيَنفَعَنَّكَ حُبُّنا عِندَ ثَلاثٍ: عِندَ نُزولِ مَلَكِ المَوتِ، وعِندَ مَسأَلَتِكَ في قَبرِكَ، وعِندَ مَوقِفِكَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ. [۷۱۳]

1097. امام على عليه السلام ـ خطاب به حارث اعور ـ: محبّت به ما، بى گمان در سه جا تو را سود خواهد بخشيد: هنگام فرود آمدن فرشته مرگ، هنگام سؤال قبر و آن گاه كه در پيشگاه خداوند مى ايستى.

1098. عنه عليه السلام: مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ عَظُمَ إحسانُهُ، ورَجَحَ [۷۱۴] ميزانُهُ، وقُبِلَ عَمَلُهُ وغُفِرَ زَلَلُهُ، ومَن أبغَضَنا لا يَنفَعُهُ [۷۱۵] إسلامُهُ. [۷۱۶]

1098. امام على عليه السلام: هر كه ما اهل بيت را دوست بدارد، نيكوكارى او زياد مى گردد و در ترازوى اعمالش كفه حسناتش سنگين تر مى شود و عملش [در درگاه حق] پذيرفته و لغزش هايش بخشوده مى گردد و كسى كه ما را دشمن بدارد، اسلامش او را سودى نمى بخشد.

الفصل العاشر: بغض أهل البيت عليهم السّلام

فصل دهم: دشمنى با اهل بيت عليهم السّلام

10 / 1: التَّحذيرُ مِن بُغضِهِم

10 / 1: بر حذر داشتن از دشمنى با اهل بيت عليهم السّلام

1099. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الأَئِمَّةُ بَعدِي اثنا عَشَرَ، تِسعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ، وَالتّاسِعُ قائِمُهُم، فَطوبى لِمَن أحَبَّهُم، وَالوَيلُ لِمَن أبغَضَهُم. [۷۱۷]

1099. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: امامانِ پس از من، دوازده نفرند كه نُه تن آنان، از پشت حسين اند و نهمين آنان، قائمشان است. پس خوشا به حال كسى كه آنان را دوست بدارد! و بدا به حال كسى كه ايشان را دشمن بدارد!

1100. المناقب لابن شهرآشوب عن سلمان الفارسي رحمه الله عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الأَئِمَّةُ بَعدي بِعَدَدِ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ كانُوا اثنَي عَشَرَ. ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلى صُلبِ الحُسَينِ عليه السلام وقالَ: مِن صُلبِهِ تِسعَةٌ أئِمَّةٌ أبرارٌ، وَالتّاسِعُ مَهدِيُّهُم، يَملَأُ الأَرضَ قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت جَورا وظُلما، فَالوَيلُ لِمُبغِضيهِم. [۷۱۸]

1100. المناقب، ابن شهرآشوب ـ به نقل از سلمان فارسى ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «امامانِ پس از من، به تعداد نقيبان بنى اسرائيل اند كه دوازده نفر بودند» و سپس دست خود را بر پشت حسين عليه السلام نهاد و فرمود: «از پشت اين، نُه امام پاك، پا به عرصه هستى مى گذارند كه نهمين نفر، مهدى آنان است. او زمين را از انصاف و عدل، پر مى كند، همان گونه كه از بيداد و ستم، پر شده است. پس واى بر كسانى كه آنان را دشمن بدارند!

1101. تاريخ دمشق عن أبي اُمامة الباهلي عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَو أنَّ عَبدا عَبَدَ اللّهَ بَينَ الصَّفا وَالمَروَةِ ألفَ عامٍ، ثُمَّ ألفَ عامٍ، ثُمَّ ألفَ عامٍ، ثُمَّ لَم يُدرِك مَحَبَّتَنا إلّا أكَبَّهُ اللّهُ عَلى مِنخَرَيهِ فِي النّارِ. ثُمَّ تَلا صلى الله عليه و آله: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» [۷۱۹]. [۷۲۰]

1101. تاريخ دمشق ـ به نقل از ابو اُمامه باهلى ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر بنده اى هزار سال در ميان صفا و مروه خدا را عبادت كند و هزار سال ديگر و هزار سال ديگر، امّا محبّت ما را نداشته باشد، خداوند، او را حتما در آتش دوزخ، سرنگون مى سازد» و سپس اين آيه را تلاوت نمود: «بگو: من براى آن (رسالت)، از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوست داشتن خويشاوندان را».

1102. عنه صلى الله عليه و آله: لَو أنَّ عَبدا عَبَدَ اللّهَ ألفَ عامٍ، ثُمَّ ذُبِحَ كَما يُذبَحُ الكَبشُ، ثُمَّ أتَى اللّهَ بِبُغضِنا أهلَ البَيتِ لَرَدَّ اللّهُ عَلَيهِ عَمَلَهُ. [۷۲۱]

1102. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر بنده اى هزار سال، خدا را عبادت كند و سپس چون قوچ، قربانى شود، امّا با بغض به ما اهل بيت، نزد خداوند آيد، خدا عملش را به خودش بر مى گرداند.

1103. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ الآكِلَ فَوقَ شِبَعِهِ، وَالغافِلَ عَن طاعَةِ رَبِّهِ، وَالتّارِكَ لِسُنَّةِ نَبِيِّهِ، وَالُمخفِرَ ذِمَّتَهُ، وَالمُبغِضَ عِترَةَ نَبِيِّهِ، وَالمُؤذِيَ جيرانَهُ. [۷۲۲]

1103. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، نفرت دارد از كسى كه از روى سيرى، چيزى بخورد و از كسى كه از طاعت پروردگارش غافل گردد و از كسى كه سنّت پيامبر او را فرو گذارد و از كسى كه پيمان او را بشكند و از كسى كه عترت پيامبر او را دشمن دارد و از كسى كه همسايگانش را بيازارد.

1104. عنه صلى الله عليه و آله: لا يُبغِضُنا إلّا مَن خَبُثَت وِلادَتُهُ. [۷۲۳]

1104. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ما را دشمن نمى دارد، مگر كسى كه ناپاك زاده باشد.

1105. الإمام عليّ عليه السلام: أشَدُّ العَمى مَن عَمِيَ عَن فَضلِنا وناصَبَنَا العَداوَةَ بِلا ذَنبٍ سَبَقَ إلَيهِ مِنّا، إلّا أنّا دَعَونا إلَى الحَقِّ، ودَعاهُ مَن سِوانا إلَى الفِتنَةِ وَالدُّنيا، فَأَتاهُما ونَصَبَ البَراءَةَ مِنّا وَالعَداوَةَ لَنا. [۷۲۴]

1105. امام على عليه السلام: بدترين كورى، كورى كسى است كه از ديدنِ برترىِ ما كور باشد و بى آن كه از ما نسبت به او خطايى سر زده باشد، در برابرمان به دشمنى برخيزد، جز اينكه [تنها گناه ما اين است كه] ما او را به سوى حقّ فرا خوانده ايم و ديگران وى را به سوى فتنه و دنيا و او فتنه و دنيا را برگزيد و پرچم بيزارى و دشمنى در برابر ما بر افراشت.

1106. عنه عليه السلام: ما مِن عَبدٍ إلّا وعَلَيهِ أربَعونَ جُنَّةً [۷۲۵] حَتّى يَعمَلَ أربَعينَ كَبيرةً، فَإِذا عَمِلَ أربَعينَ كَبيرَةً اِنكَشَفَت عَنهُ الجُنَنُ، فَيوحِي اللّهُ إلَيهِم أنِ استُروا عَبدي بِأَجنِحَتِكُم، فَتَستُرُهُ المَلائِكَةُ بِأَجنِحَتِها. فَما يَدَعُ شَيئا مِنَ القَبيحِ إلّا قارَفَهُ، حَتّى يَمتَدِحَ إلَى النّاسِ بِفِعلِهِ القَبيحِ.

فَيَقولُ المَلائِكَةُ: يا رَبِّ، هذا عَبدُكَ ما يَدَعُ شَيئا إلّا رَكِبَهُ، وإنّا لَنَستَحيي مِمّا يَصنَعُ. فَيوحِي اللّهُ عز و جل إلَيهِم أنِ ارفَعوا أجنِحَتَكُم عَنهُ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ أخَذَ في بُغضِنا أهلَ البَيتِ، فَعِندَ ذلِكَ يَنهَتِكُ سِترُهُ فِي السَّماءِ وسِترُهُ فِيالأَرضِ.

فَيَقولُ المَلائِكَةُ: يا رَبِّ، هذا عَبدُكَ قَد بَقِيَ مَهتوكَ السِّترِ، فَيوحِي اللّهُ عز و جل إلَيهِم: لَو كانَت للّهِِ فيهِ حاجَةٌ ما أمَرَكُم أن تَرفَعوا أجنِحَتَكُم عَنهُ. [۷۲۶]

1106. امام على عليه السلام: هيچ بنده اى نيست، مگر اين كه براى او چهل پرده كشيده شده است تا چهل گناه كبيره مرتكب شد. چون چهل كبيره مرتكب مى شوند، پرده ها از او برداشته شود. پس خداوند به آنها (فرشتگان) وحى مى فرمايد كه: «بنده ام را با بال هاى خود بپوشانيد» و فرشتگان با بال هايشان او را مى پوشانند. سپس هيچ كار زشتى نيست، مگر اين كه آن را انجام مى دهد، تا جايى كه به واسطه كردار زشت خود بر مردم فخر مى فروشد. آن گاه فرشتگان مى گويند: پروردگارا! اين بنده تو، هر كار زشتى را مرتكب مى شود و ما از آنچه او مى كند، خجالت مى كشيم.

پس خداوند عز و جل به آنها وحى مى فرمايد كه: «بال هاى خود را از روى او برداريد» و چون كارش بدين جا كشد، دشمنى با ما اهل بيت را در پيش مى گيرد و در اين هنگام است كه پرده او در آسمان و زمين دريده مى شود و فرشتگان مى گويند: پروردگارا! اين بنده تو، بى پرده شده است.

خداوند عز و جل به آنان وحى مى فرمايد كه: «اگر خدا به او نيازى [و توجّهى] داشت، به شما دستور نمى داد كه بال هاى خود را از او برداريد».

1107. المحاسن عن جميل بن ميسّر عن أبيه النّخعي: قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: يا مُيَسِّرُ، أيُّ البُلدانِ أعظَمُ حُرمَةً؟ قالَ: فَما كانَ مِنّا أحَدٌ يُجيبُهُ حَتّى كانَ الرّادَّ عَلى نَفسِهِ، فَقالَ: مَكَّةُ، فَقالَ: أيُّ بِقاعِها أعظَمُ حُرمَةً؟ قالَ: فَما كانَ مِنّا أحَدٌ يُجيبُهُ حَتّى كانَ الرّادَّ عَلى نَفسِهِ، فَقالَ: ما بَينَ الرُّكنِ إلَى الحَجَرِ، وَاللّهِ! لَو أنَّ عَبدا عَبَدَ اللّهَ ألفَ عامٍ حَتّى يَنقَطِعَ عِلباؤُهُ [۷۲۷] هَرَما، ثُمَّ أتَى اللّهَ بِبُغضِنا أهلَ البَيتِ لَرَدَّ اللّهُ عَلَيهِ عَمَلَهُ. [۷۲۸]

1107. المحاسن ـ به نقل از جميل بن ميسّر، از پدرش نخعى ـ: امام صادق عليه السلام به من فرمود: «اى ميسّر! حرمت كدام يك از شهرها بيشتر است؟».

هيچ يك از ما پاسخى نداشت كه بگويد، تا اين كه خود امام عليه السلام، جواب سؤالش را داد و فرمود: «مكّه».

سپس فرمود: «حرمت كدام نقطه مكّه بيشتر است؟».

اين بار نيز هيچ يك از ما پاسخى نداشت كه بگويد و امام عليه السلام خود، جواب داد: «فاصله ميان ركن تا حجر. به خدا سوگند، اگر بنده اى هزار سال خدا را عبادت كند، چندان كه از پيرى و فرتوتى، رگ گردنش قطع شود و با اين حال با دشمنى نسبت به ما اهل بيت بر خدا وارد شود، خداوند، عملش را به او بر مى گرداند».

10 / 2: آثارُ بُغضِهِم

10 / 2: آثار دشمنى با اهل بيت عليهم السّلام

10 / 2 ـ 1: سَخَطُ اللّهِ عز و جل

10 / 2 ـ 1: ناخشنودى خداوند

1108. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَيلَةَ عُرِجَ بي إلَى السَّماءِ رَأَيتُ عَلى بابِ الجَنَّةِ مَكتوبا: لا إلهَ إلَا اللّهُ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ، عَلِيٌّ حَبيبُ [۷۲۹] اللّهِ، وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ صَفوَةُ اللّهِ، فاطِمَةُ خِيَرَةُ اللّهِ، عَلى باغِضِهِم لَعنَةُ اللّهِ. [۷۳۰]

1108. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شبى كه مرا به معراج بردند، ديدم كه بر درِ بهشت نوشته شده است: معبودى جز خداى يكتا نيست. محمّد، رسول خداست. على، حبيب خداست. حسن وحسين، برگزيده خدايند. فاطمه منتخب خداست. لعنت خدا بر دشمن آنان باد!

1109. عنه صلى الله عليه و آله: لَمّا اُسرِيَ بي إلَى السَّماءِ رَأَيتُ عَلى بابِ الجَنَّةِ مَكتوبا بِالذَّهَبِ: لا إلهَ إلَا اللّهُ، مُحَمَّدٌ حَبيبُ اللّهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللّهِ، فاطِمَةُ أمَةُ اللّهِ، الحَسَنُ وَالحُسَينُ صَفوَةُ اللّهِ، عَلى مُبغِضيهِم لَعنَةُ اللّهِ. [۷۳۱]

1109. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شبى كه مرا به آسمان بردند، ديدم كه بر درِ بهشت، با زر نوشته شده است: معبودى جز خداى يكتا نيست. محمّد، حبيب خداست. على، ولىّ خداست. فاطمه، كنيز خداست. حسن و حسين، برگزيده خدايند. لعنت خدا بر دشمنان آنان باد!

1110. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ لِكُلِّ بَني أبٍ عَصَبَةً يَنتَمونَ إلَيها إلّا وُلدَ فاطِمَةَ، فَأَنَا وَلِيُّهُم وأنَا عَصَبَتُهُم، وهُم عِترَتي خُلِقوا مِن طينَتي، وَيلٌ لِلمُكَذِّبينَ بِفَضلِهِم، مَن أحَبَّهُم أحَبَّهُ اللّهُ، ومَن أبغَضَهُم أبغَضَهُ اللّهُ. [۷۳۲]

1110. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فرزندان هر پدرى براى خود، قوم و گروهى دارند كه خود را به او نسبت مى دهند، مگر فرزندان فاطمه كه من ولىّ و گروه آنها هستم و آنان، عترت من اند و از طينت من آفريده شده اند. واى بر كسانى كه فضيلت آنان را تكذيب كنند! هر كه آنها را دوست بدارد، خداوند دوستش مى دارد و هر كه آنان را دشمن بدارد، خداوند، دشمنش مى دارد.

1111. عنه صلى الله عليه و آله: ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلَ مُحَمَّدٍ جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَكتوبا بَينَ عَينَيهِ: آئِسٌ مِن رَحمَةِ اللّهِ... ألا ومَن ماتَ عَلى بُغض آلِ مُحَمَّدٍ لَم يَشُمَّ رائِحَةَ الجَنَّةِ. [۷۳۳]

1111. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدانيد كه هر كس بميرد و خاندان محمّد را دشمن بدارد، روز قيامت، در حالى مى آيد كه بر پيشانى اش نوشته شده است: محروم از رحمت خدا.… بدانيد كه هر كس بميرد و كينه خاندان محمّد را در دل داشته باشد، بوى بهشت را استشمام نمى كند.

1112. الإمام عليّ عليه السلام: لِمُبغِضينا أفواجٌ مِن سَخَطِ اللّهِ. [۷۳۴]

1112. امام على عليه السلام: براى كينه توزان به ما، فوج هايى از ناخشنودى خداست.

10 / 2 ـ 2: اللَّحاقُ بِالمُنافِقينَ

10 / 2 ـ 2: پيوستن به جرگه منافقان

1113. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أبغَضَنا أهلَ البَيتِ فَهُوَ مُنافِقٌ. [۷۳۵]

1113. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه ما اهل بيت را دشمن بدارد، منافق است.

1114. عنه صلى الله عليه و آله: لا يُحِبُّنا أهلَ البَيتِ إلّا مُؤمِنٌ تَقِيٌّ، ولا يُبغِضُنا إلّا مُنافِقٌ شَقِيٌّ. [۷۳۶]

1114. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ما اهل بيت را جز مؤمنِ پرهيزگار دوست ندارد و كسى جز منافق بدبخت، دشمنمان نمى دارد.

1115. عنه صلى الله عليه و آله: وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لا تُفارِقُ روحٌ جَسَدَ صاحِبِها حَتّى يَأكُلَ مِن ثَمَرِ الجَنَّةِ أو مِن شَجَرِ الزَّقّومِ، وحَتّى يَرى مَلَكَ المَوتِ، ويَراني ويَرى عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ، فَإِن كانَ يُحِبُّنا قُلتُ: يا مَلَكَ المَوتِ، اِرفَق بِهِ فَإِنَّهُ كانَ يُحِبُّني وأهلَ بَيتي، وإن كانَ يُبغِضُني ويُبغِضُ أهلَ بَيتي قُلتُ: يا مَلَكَ المَوتِ، شَدِّد عَلَيهِ فَإِنَّهُ كانَ يُبغِضُني ويُبغِضُ أهلَ بَيتي. لا يُحِبُّنا إلّا مُؤمِنٌ، ولا يُبغِضُنا إلّا مُنافِقٌ شَقِيٌّ. [۷۳۷]

1115. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هر روحى كه از پيكر خود جدا شود، بى گمان از ميوه بهشت يا از درخت زَقّوم خواهد خورد و مَلَكُ المَوت (فرشته مرگ) را خواهد ديد و من و على و فاطمه و حسن و حسين را مشاهده خواهد كرد. اگر دوستدار ما باشد، من خواهم گفت: «اى ملك الموت! با او مدارا كن؛ زيرا وى دوستدار من و اهل بيت من بوده است» و اگر با من و اهل بيتم دشمنى مى ورزيده است، خواهم گفت: «اى مَلَكُ المَوت! بر او سخت گير؛ زيرا وى، من و اهل بيتم را دشمن مى داشته است». ما را جز مؤمن دوست نمى دارد و كسى جز منافق شوربخت، با ما دشمنى نمى ورزد.

1116. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أبغَضَ عِترَتي فَهُوَ مَلعونٌ ومُنافِقٌ خاسِرٌ. [۷۳۸]

1116. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه عترت مرا دشمن بدارد، ملعون و منافقى زيانكار است.

1117. عنه صلى الله عليه و آله: ألا فَلَو أنَّ الرَّجُلَ مِن اُمَّتي عَبَدَ اللّهَ عز و جل عُمُرَهُ أيّامَ الدُّنيا، ثُمَّ لَقِيَ اللّهَ عز و جلمُبغِضا لِأَهلِ بَيتي وشيعَتي، ما فَرَجَ اللّهُ صَدرَهُ إلّا عَنِ النِّفاقِ. [۷۳۹]

1117. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آگاه باشيد كه اگر مردى از امّت من در همه روزهاى عمرش خداى عز و جلرا عبادت كند، ولى با دشمنى با اهل بيت من و شيعيانم، خداى عز و جل را ديدار كند، خداوند، سينه او را جز با نفاق نمى گشايد. [۷۴۰]

1118. كفاية الأثر عن أبي سعيد الخدري: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: الأَئِمَّةُ بَعدِي اثنا عَشَرَ، تِسعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ، وَالتّاسِعُ قائِمُهُم. ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله: لا يُبغِضُنا إلّا مُنافِقٌ. [۷۴۱]

1118. كفاية الأثر ـ به نقل از ابو سعيد خُدْرى ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «امامانِ پس از من، دوازده نفرند كه نُه نفرشان از پشت حسين اند و نهمين آنان قائمشان است». سپس فرمود: «ما را كسى جز منافق، دشمن نمى دارد».

1119. سنن الترمذي عن أبي سعيد الخدري: إنّا كُنّا لَنَعرِفُ المُنافِقينَ ـ نَحنُ مَعشَرَ الأَنصارِ ـ بِبُغضِهِم عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام. [۷۴۲]

1119. سنن الترمذى ـ به نقل از ابو سعيد خُدْرى ـ: ما (جماعت انصار)، منافقان را از دشمنى شان با على بن ابى طالب مى شناختيم.

10 / 2 ـ 3: اللَّحاقُ بِالكُفّارِ

10 / 2 ـ 3: پيوستن به جرگه كفّار

1120. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ كافِرا، ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَم يَشُمَّ رائِحَةَ الجَنَّةِ. [۷۴۳]

1120. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدانيد كه هر كس با دشمنى به خاندان محمّد بميرد، كافر مرده است. بدانيد كه هر كس با دشمنى به خاندان محمّد بميرد، بوى بهشت را نخواهد شنيد.

1121. عنه صلى الله عليه و آله: ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَلَيسَ مِنّي ولا أنَا مِنهُ: بُغضُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، ونَصبٌ لأهلِ بَيتي، ومَن قالَ: الإِيمانُ كَلامٌ. [۷۴۴]

1121. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه چيز است كه در هر كس باشد، نه او از من است و نه من از اويم: دشمن داشتن على بن ابى طالب، كينه توزى با اهل بيت من و هر كه بگويد ايمان، در گفتارْ خلاصه مى شود.

10 / 2 ـ 4: اللَّحاقُ بِاليَهودِ وَالنَّصارى

10 / 2 ـ 4: پيوستن به جرگه يهود و نصارا

1122. الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ! مَن أبغَضَنا أهلَ البَيتِ حَشَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ يَهودِيّا.

فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، وإن صامَ وصَلّى؟ قالَ: وإن صامَ وصَلّى وزَعَمَ أنَّهُ مُسلِمٌ. [۷۴۵]

1122. امام باقر عليه السلام ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اى مردم! هر كه ما اهل بيت را دشمن بدارد، خداوند، در روز قيامت، او را يهودى محشور مى كند».

گفتم: اى پيامبر خدا! هر چند روزه بگيرد و نماز بخواند؟

فرمود: «هر چند روزه بگيرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند».

1123. الأمالي للطوسي عن حنّان بن سدير عن سديف المكّي عن الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ: أقبَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى صَعِدَ المِنبَرَ، وَاجتَمَعَ المُهاجِرونَ وَالأَنصارُ فِي الصَّلاةِ، فَقالَ: أيُّهَا النّاسُ! مَن أبغَضَنا أهلَ البَيتِ بَعَثَهُ اللّهُ يَهودِيّا. قالَ جابِرٌ: فَقُمتُ إلَيهِ، فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، وإن شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّكَ رَسولُ اللّهِ؟ قالَ: نَعَم وإن شَهِدَ، إنَّمَا احتَجَزَ بِذلِكَ مِن أن يُسفَكَ دَمُهُ أو يُؤَدِّيَ الجِزيَةَ عَن يَدٍ وهُوَ صاغِرٌ.

ثُمَّ قالَ: أيُّهَا النّاسُ! مَن أبغَضَنا أهلَ البَيتِ بَعَثَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ يَهودِيّا، وإن أدرَكَ الدَّجّالَ آمَنَ بِهِ، وإن لَم يُدرِكهُ بُعِثَ مِن قَبرِهِ حَتّى يُؤمِنَ بِهِ، إنَّ رَبّي عز و جلمَثَّلَ لي اُمَّتي فِي الطّينِ، وعَلَّمَني أسماءَ اُمَّتي كَما عَلَّمَ آدَمَ الأَسماءَ كُلَّها، فَمَرَّ بي أصحابُ الرّاياتِ، فَاستَغفَرتُ لِعَلِيٍّ وشيعَتِهِ.

قالَ حَنانُ: وقالَ لي أبي: اُكتُب هذَا الحَديثَ فَكَتَبتُهُ، وخَرَجنا مِن غَدٍ إلَى المَدينَةِ فَقَدِمنا فَدَخَلنا عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام، فَقُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداكَ، إنَّ رَجُلاً مِنَ المَكِّيّينَ يُقالُ لَهُ سُدَيفٌ حَدَّثَني عَن أبيكَ بِحَديثٍ. فَقالَ: وتَحفَظُهُ؟ فَقُلتُ: كَتَبتُهُ، قالَ: فَهاتِهِ، فَعَرَضتُهُ عَلَيهِ، فَلَمَّا انتَهى إلى «مَثَّلَ لي اُمَّتي فِي الطّينِ، وعَلَّمَني أسماءَ اُمَّتي كَما عَلَّمَ آدَمَ الأَسماءَ كُلَّها»، قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: يا سَديرُ، مَتى حَدَّثَكَ بِهذا عَن أبي؟ قُلتُ: اليَومُ السّابِعُ مُنذُ سَمِعناهُ مِنهُ يَرويهِ عَن أبيكَ. فَقالَ: قَد كُنتُ أرى أنَّ هذَا الحَديثَ لا يَخرُجُ عَن أبي إلى أحَدٍ. [۷۴۶]

1123. الأمالى، طوسى ـ به نقل از حنّان بن سدير، از سديف مكّى، از امام باقر عليه السلام، از جابر بن عبد اللّه انصارى ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تشريف آورد و بر منبر رفت و مهاجران و انصار براى نماز جمع شدند. آن گاه فرمود: «اى مردم! هر كه ما اهل بيت را دشمن بدارد، خداوند، او را يهودى محشور مى كند».

من برخاستم و گفتم: اى پيامبر خدا! اگر چه شهادت دهد كه معبودى جز خداى يكتا نيست و تو پيامبر خدا هستى؟

فرمود: «آرى، اگر چه شهادت دهد. او با شهادت دادن [به يگانگى خدا و رسالت من]، فقط سبب مى شود كه خونش ريخته نشود يا با دست خود و ذليلانه جزيه ندهد».

سپس فرمود: «اى مردم! هر كس ما اهل بيت را دشمن بدارد، خداوند در روز قيامت، او را يهودى محشور مى كند و اگر به زمان دجّال برسد، به او ايمان مى آورد و اگر آن زمان را درك نكند، از گورش برانگيخته مى گردد تا به او ايمان بياورد. همانا پروردگارم عز و جل، در ابتداى خِلقت كه گِل آدميان را مى سرشتند، امّت مرا برايم مجسّم نمود و نام همه افراد امّتم را به من آموخت، همان گونه كه تمام نام ها را به آدم، تعليم داد. پس پرچمداران از برابر من گذشتند و من براى على و شيعيان او آمرزش طلبيدم».

حنّان گفت: پدرم به من گفت: اين حديث را بنويس و من نوشتم. فردا به جانب مدينه حركت كرديم و وارد آن شديم و خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم. من به ايشان گفتم: فدايت شوم! مردى از مكّيان به نام سديف، حديثى از پدرتان به من گفته است. فرمود: «آن را حفظ دارى؟». گفتم: مكتوبش كرده ام. فرمود: «بده ببينم». من آن را به امام عليه السلام نشان دادم. چون به جمله «در آن هنگام كه گل آدميان را مى سرشتند، خداوند، امّت مرا برايم مجسّم نمود و نام همه افراد امّتم را به من آموخت، همان گونه كه تمام نام ها را به آدم، تعليم داد» رسيد، فرمود: «اى سدير! چه هنگام، اين حديث را از قول پدرم برايت نقل كرد؟». گفتم: هفت روز است كه روايت او را از پدرتان شنيده ام. فرمود: «من فكر مى كردم كه اين حديث، از دهان پدرم براى هيچ كسى خارج نخواهد شد».

1124. الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أكُلُّ مَن قالَ: «لا إلهَ إلَا اللّهُ» مُؤمِنٌ؟

قالَ: إنَّ عَداوَتَنا تُلحِقُ بِاليَهودِ وَالنَّصارى، إنَّكُم لا تَدخُلونَ الجَنَّةَ حَتّى تُحِبّوني، وكَذَبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ يُحِبُّني ويُبغِضُ هذا ـ يَعني عَلِيّا عليه السلام ـ. [۷۴۷]

1124. امام باقر ـ به نقل از پدرانش عليهم السلام ـ: مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! آيا هر كس بگويد: «لا إله إلّا اللّه»، مؤمن است؟

فرمود: «دشمنى با ما، موجب پيوستن به جرگه يهود و نصارا مى شود. شما به بهشت نخواهيد رفت، مگر اين كه مرا دوست بداريد، و دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند مرا دوست دارد؛ امّا اين (على عليه السلام) را دشمن مى دارد».

10 / 2 ـ 5: الحِرمانُ مِن رُؤيَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فِي القِيامَةِ

10 / 2 ـ 5: محروم شدن از ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله در قيامت

1125. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن عبد السّلام بن صالح الهرويّ عن الإمام الرّضا عليه السلام ـ في حَديثٍ ـ: فَقُلتُ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، فَما مَعنَى الخَبَرِ الَّذي رَوَوهُ: «إنَّ ثَوابَ لا إلهَ إلَا اللّهُ النَّظَرُ إلى وَجهِ اللّهِ تَعالى؟ ».

فَقالَ عليه السلام: يا أبَا الصَّلتِ، مَن وَصَفَ اللّهَ تَعالى بِوَجهٍ كَالوُجوهِ فَقَد كَفَرَ، ولكِن وَجهُ اللّهِ تَعالى أنبِياؤُهُ ورُسُلُهُ وحُجَجُهُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم، هُمُ الَّذينَ بِهِم يُتَوَجَّهُ إلَى اللّهِ عز و جلوإلى دينِهِ ومَعرِفَتِهِ، وقالَ اللّهُ تَعالى: «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْاءِكْرَامِ» [۷۴۸]، وقالَ عز و جل: «كُلُّ شَىْ ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» [۷۴۹]، فَالنَّظَرُ إلى أنبِياءِ اللّهِ تَعالى ورُسُلِهِ وحُجَجِهِ عليهم السلام في دَرَجاتِهِم ثَوابٌ عَظيمٌ لِلمُؤمِنينَ يَومَ القِيامَةِ، وقَد قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: مَن أبغَضَ أهلَ بَيتي وعِترَتي لَم يَرَني ولَم أرَهُ يَومَ القِيامَةِ. [۷۵۰]

1125. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى، در حديثى ـ: به امام رضا عليه السلام گفتم: اى پسر پيامبر خدا! اين خبرى كه روايت كرده اند: «ثوابِ لا إله إلّا اللّه [گفتن]، نگاه كردن به چهره خداى متعال است»، به چه معناست؟

فرمود: «اى ابو صلت! هر كه براى خداى متعال، چهره اى مانند اين چهره ها قائل باشد، كافر است؛ بلكه چهره خداى متعال، همان پيامبران و فرستادگان و حجّت هاى اويند. درودهاى خدا بر آنان باد! به واسطه اينان است كه به جانب خداى عز و جلو به دين او و معرفت او روى آورده مى شود. خداى متعال فرموده است: «هرچه بر روى زمين است، فانى شونده است و وَجهِ (ذاتِ) باشكوه و ارجمند پروردگارت، باقى خواهد ماند» و نيز فرموده است: «جز وجه او، همه چيز نابود شونده است». پس، نظر كردن به پيامبران خداى متعال و فرستادگان و حجّت هاى او ـ با درجاتى كه دارند ـ در روز قيامت، ثواب بزرگى براى مؤمنان در بر دارد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: هر كه اهل بيت و عترت مرا دشمن دارد، در روز قيامت، نه او مرا مى بيند و نه من او را مى بينم».

10 / 2 ـ 6: الجُذامُ يَومَ القِيامَةِ

10 / 2 ـ 6: ابتلا به خوره در روز قيامت

1126. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يُبغِضُنا أهلَ البَيتِ أحَدٌ إلّا بَعَثَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ أجذَمَ [۷۵۱]. [۷۵۲]

1126. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ كس ما اهل بيت را دشمن ندارد، مگر اين كه خداوند در روز قيامت، او را خوره دار (/ دست بريده) بر مى انگيزد. [۷۵۳]

10 / 2 ـ 7: الحِرمانُ مِنَ الشَّفاعَةِ

10 / 2 ـ 7: محروم شدن از شفاعت

1127. الأمالي للطوسي عن أنس بن مالك: رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما مُقبِلاً عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام وهُوَ يَتلو هذِهِ الآيَةَ: «وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا» [۷۵۴]، فَقالَ: يا عَلِيُّ، إنَّ رَبّي عز و جل مَلَّكَنِي الشَّفاعَةَ في أهلِ التَّوحيدِ مِن اُمَّتي، وحَظَرَ ذلِكَ عَمَّن ناصَبَكَ وناصَبَ وُلدَكَ مِن بَعدِكَ. [۷۵۵]

1127. الأمالى، طوسى ـ به نقل از انس بن مالك ـ: روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه به طرف على بن ابى طالب عليه السلام مى رود و اين آيه را تلاوت مى كند: «و پاسى از شب را زنده بدار تا براى تو، به منزله نافله اى باشد. اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند».

آن گاه فرمود: «اى على! پروردگارم عز و جل به من در باره يكتاپرستان امّتم، حقّ شفاعت بخشيد؛ ولى اين شفاعت را بر كسى كه نسبت به تو و فرزندانِ پس از تو دشمنى ورزد، حرام گردانيد».

1128. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ المُؤمِنَ لَيَشفَعُ لِحَميمِهِ إلّا أن يَكونَ ناصِبا، ولَو أنَّ ناصِبا شَفَعَ لَهُ كُلُّ نَبِيٍّ مُرسَلٍ ومَلَكٍ مُقَرَّبٍ ما شُفِّعوا. [۷۵۶]

1128. امام صادق عليه السلام: مؤمن براى خويشاوند خود، شفاعت مى كند، مگر اين كه ناصبى باشد. در حقّ ناصبى، حتّى اگر پيامبرى مرسل يا فرشته اى مقرّب هم شفاعت كند، شفاعت، پذيرفته نمى شود.

10 / 2 ـ 8: دُخولُ النّارِ

10 / 2 ـ 8: دوزخى شدن

1129. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لا يُبغِضُنا أهلَ البَيتِ أحَدٌ إلّا أدخَلَهُ اللّهُ النّارَ. [۷۵۷]

1129. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هيچ كس ما اهل بيت را دشمن نمى دارد، مگر اين كه خداوند، او را به دوزخ مى برد.

1130. عنه صلى الله عليه و آله: وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لا يُبغِضُنا أهلَ البَيتِ أحَدٌ إلّا أكَبَّهُ اللّهُ فِي النّارِ. [۷۵۸]

1130. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هيچ كس ما اهل بيت را دشمن نمى دارد، مگر اين كه خداوند، او را در آتش، سرنگون مى كند.

1131. عنه صلى الله عليه و آله: يا بَني عَبدِ المُطَّلبِ، إنّي سَأَلتُ اللّهَ لَكُم ثَلاثا: أن يُثَبِّتَ قائِمَكُم، وأن يَهدِيَ ضالَّكُم، وأن يُعَلِّمَ جاهِلَكُم، وسَأَلتُ اللّهَ أن يَجعَلَكُم جُوَداءَ نُجَداءَ رُحَماءَ، فَلَو أنَّ رَجُلاً صَفَنَ [۷۵۹] بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ فَصَلّى وصامَ، ثُمَّ لَقِيَ اللّهَ وهُوَ مُبغِضٌ لِأَهلِ بَيتِ مُحَمَّدٍ دَخَلَ النّارَ. [۷۶۰]

1131. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى پسران عبد المطّلب! من از خداوند، سه چيز براى شما خواسته ام: اين كه ايستاده شما را ثابت قدم بدارد؛ اين كه گم راه شما را هدايت كند و اين كه نادان شما را دانا گرداند، و نيز از خدا خواسته ام كه شما را بخشنده و دلير و مهربان قرار دهد. پس اگر مردى از شما در ميان ركن و مقام، راست بِايستد و نماز بخواند و روزه بگيرد، امّا با كينه به اهل بيت محمّد، خدا را ديدار كند، به دوزخ خواهد رفت.

1132. المعجم الكبير عن معاوية بن حديج: أرسَلَني مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ إلَى الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام أخطُبَ عَلى يَزيدَ بِنتا لَهُ أو اُختا لَهُ، فَأَتَيتُهُ فَذَكَرتُ لَهُ يَزيدَ، فَقالَ: إنّا قَومٌ لا تُزَوَّجُ نِساؤُنا حَتّى نَستَأمِرَهُنَّ، فَائتِها.

فَأَتَيتُها فَذَكَرتُ لَها يَزيدَ، فَقالتَ: وَاللّهِ لا يَكونُ ذاكَ حَتّى يَسيرَ فينا صاحِبُكَ كَما سارَ فِرعَونُ في بَني إسرائيلَ، يُذَبِّحُ أبناءَهُم، ويَستَحيي نِساءَهُم. فَرَجَعتُ إلَى الحَسَنِ فَقُلتُ: أرسَلتَني إلى فِلقَةٍ [۷۶۱] مِنَ الفِلَقِ تُسَمّي أميرَ المُؤمِنينَ فِرعَونَ!

فَقالَ عليه السلام: يا مُعاوِيَةُ، إيّاكَ وبُغضَنا، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: لا يُبغِضُنا ولا يَحسُدُنا أحَدٌ إلّا ذيدَ [۷۶۲] يَومَ القِيامَةِ بِسِياطٍ مِن نارٍ. [۷۶۳]

1132. المعجم الكبير ـ به نقل از معاوية بن حُديج ـ: معاوية بن ابى سفيان، مرا نزد حسن بن على فرستاد تا دختر يا خواهر او را براى يزيد، خواستگارى كنم. من نزد حسن آمدم و موضوع خواستگارى براى يزيد را به اطّلاعش رساندم. او گفت: «ما مردمى هستيم كه زنانمان ازدواج نمى كنند، مگر اين كه نظر خود آنها را جويا شويم. پس خودت پيش او برو».

من پيش او رفتم و موضوع خواستگارىِ يزيد را برايش گفتم. او جواب داد: به خدا سوگند، تا هنگامى كه فرمان رواى تو با ما همان مى كند كه فرعون با بنى اسرائيل كرد و پسرانشان را سر مى بريد و زنانشان را زنده نگه مى داشت، اين كار نخواهد شد.

من نزد حسن بر گشتم و گفتم: مرا پيش آتش پاره اى فرستاده اى كه امير المؤمنين [معاويه] را فرعون مى نامد!

حسن فرمود: «اى معاويه! از دشمنى با ما بپرهيز؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ كس نسبت به ما بغض و حسد نمى ورزد، مگر اين كه در روز قيامت با تازيانه هايى از آتش رانده مى شود».

1133. الإمام الباقر عليه السلام: لَو أنَّ كُلَّ مَلَكٍ خَلَقَهُ اللّهُ عز و جل، وكُلَّ نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللّهُ، وكُلَّ صِدّيقٍ وكُلَّ شَهيدٍ شَفَعوا في ناصِبٍ لَنا أهلَ البَيتِ، أن يُخرِجَهُ اللّهُ عز و جلمِنَ النّارِ ما أخرَجَهُ اللّهُ أبَدا، وَاللّهُ عز و جل يَقولُ في كِتابِهِ: «مَّاكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا» [۷۶۴]. [۷۶۵]

1133. امام باقر عليه السلام: اگر حتّى همه فرشتگانى كه خداوند عز و جل آفريده و همه پيامبرانى كه خدا بر انگيخته و همه صدّيقان و شهيدان، در حقّ دشمنِ كينه توزِ ما اهل بيت، شفاعت كنند كه خداى عز و جل او را از آتش دوزخ بيرون آورد، هرگز خداوند، او را بيرون نخواهد آورد. خداوند عز و جل در كتاب خود مى فرمايد: «براى هميشه در آن، ماندگارند».

1134. الإمام الصادق عليه السلام: مَن سَرَّهُ أن يَعلَمَ أنَّ اللّهَ يُحِبَّهُ فَليَعمَل بِطاعَةِ اللّهِ وَليَتَّبِعنا، ألَم يَسمَع قَولَ اللّهِ عز و جل لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» [۷۶۶]؟ وَاللّهِ لا يُطيعُ اللّهَ عَبدٌ أبَدا إلّا أدخَلَ اللّهُ عَلَيهِ في طاعَتِهِ اتِّباعَنا، ولا وَاللّهِ لا يَتَّبِعُنا عَبدٌ أبَدا إلّا أحَبَّهُ اللّهُ، ولا وَاللّهِ لا يَدَعُ أحَدٌ اِتِّباعَنا أبَدا إلّا أبغَضَنا، ولا وَاللّهِ لا يُبغِضُنا أحَدٌ أبَدا إلّا عَصَى اللّهَ، ومَن ماتَ عاصِيا للّهِِ أخزاهُ اللّهُ وأكَبَّهُ عَلى وَجهِهِ فِي النّارِ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ. [۷۶۷]

1134. امام صادق عليه السلام: هر كس خوش حال مى شود كه بداند خداوند، او را دوست مى دارد، طاعت خدا را به كار بندد و از ما پيروى كند. مگر اين سخن خداى عز و جل را به پيامبرش نشنيده است كه: «بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس، از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد» ؟! به خدا سوگند، هيچ بنده اى نيست كه خدا را اطاعت كند، مگر اين كه خداوند در اطاعت او پيروى از ما را وارد مى كند و به خدا سوگند، هيچ بنده اى نيست كه از ما پيروى كند، مگر اين كه خداوند، دوستش مى دارد و به خدا سوگند، هيچ بنده اى نيست كه پيروى از ما را فرو گذارد، مگر اين كه دشمن ما مى شود و به خدا سوگند، هيچ بنده اى نيست كه ما را دشمن بدارد، مگر اين كه خدا را معصيت مى كند و هر كه با معصيت خدا از دنيا رود، خداوند، او را خوار مى سازد و در آتش سرنگون مى كند و سپاس، خداى را كه پروردگار جهانيان است.

1135. الإمام الكاظم عليه السلام: مَن أبغَضَنا فَقَد أبغَضَ مُحَمَّدا، ومَن أبغَضَ مُحَمَّدا فَقَد أبغَضَ اللّهَ، ومَن أبغَضَ اللّهَ عز و جل كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن يُصلِيَهُ النّارَ وما لَهُ مِن نَصيرٍ. [۷۶۸]

1135. امام كاظم عليه السلام: هر كس ما را دشمن بدارد، محمّد را دشمن داشته است و هر كس محمّد را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است و هر كه خداى عز و جل را دشمن بدارد، بر خداوند، حق است كه او را در آتش افكند و او هيچ ياورى نخواهد داشت.

الفصل الحادي عشر: ظلم أهل البيت عليهم السّلام

فصل يازدهم: ستم كردن به اهل بيت عليهم السّلام

11 / 1: تَحذيرُ النَّبِيِّ مِن ظُلمِهِم

11 / 1: هشدار پيامبر در باره ستم كردن به اهل بيت عليهم السّلام

1136. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: وَيلٌ لِأَعداءِ أهلِ بَيتِيَ المُستَأثِرينَ عَلَيهِم، لا نالَتهُم شَفاعَتي، ولا رَأَوا جَنَّةَ رَبّي. [۷۶۹]

1136. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: واى بر دشمنان اهل بيتم و اختصاص دهندگان حقوق آنان به خود! شفاعتم نصيب آنان مباد و بهشت پروردگارم را نبينند!

1137. عنه صلى الله عليه و آله: اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلى مَن آذاني في عِترَتي. [۷۷۰]

1137. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خشم خداوند، بر كسى كه مرا با آزردن عترتم بيازارد، سخت است.

1138. عنه صلى الله عليه و آله: اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ وغَضَبُ رَسُولِهِ عَلى مَن أهرَقَ دَمي وآذاني في عِترَتي. [۷۷۱]

1138. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خشم خدا و خشم پيامبر خدا بر كسى كه خون مرا بريزد و مرا با آزُردن عترتم بيازارد، سخت است.

1139. عنه صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ! لا تَأتوني غَدا بِالدُّنيا تَزِفّونَها زَفّا، ويَأتي أهلُ بَيتي شُعثا غُبرا مَقهورينَ مَظلومينَ تَسيلُ دِماؤُهُم. [۷۷۲]

1139. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى مردم! نكند فرداى قيامت با دنيايى آراسته نزد من بياييد، در حالى كه اهل بيت من، آشفته و خاك آلوده و ستم كشيدگانى باشند كه خونشان روان است!

1140. عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَبَّ أهلَ بَيتي فَأَنَا بَريءٌ مِنهُ. [۷۷۳]

1140. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس به اهل بيت من ناسزا گويد، من از او بيزارم.

1141. عنه صلى الله عليه و آله: مَن آذاني في أهلي فَقَد آذَى اللّهَ. [۷۷۴]

1141. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه مرا با آزردن اهل بيتم بيازارد، هر آينه خدا را آزرده است.

1142. عنه صلى الله عليه و آله: سِتَّةٌ لَعَنتُهُم ولَعَنَهُمُ اللّهُ وكُلُّ نَبِيٍّ مُجابٍ: الزّائِدُ في كِتابِ اللّهِ، وَ المُكَذِّبُ بِقَدَرِ اللّهِ، وَالمُتَسَلِّطُ بِالجَبَروتِ لِيَذِلَّ مَن أعَزَّ اللّهُ ويَعِزَّ مَن أذَلَّ اللّهُ، وَالتّارِكُ لِسُنَّتي، وَالمُستَحِلُّ مِن عِترَتي ما حَرَّمَ اللّهُ، وَالمُستَحِلُّ لِحَرَمِ اللّهِ. [۷۷۵]

1142. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شش نفرند كه من و خداوند و هر پيامبر مستجاب الدعوه اى آنان را لعنت كرده ايم: كسى كه به كتاب خدا چيزى بيفزايد؛ كسى كه تقدير خدا را دروغ شمارد؛ كسى كه با قهر و زور و براى اين كه مسلّط شود، كسى را كه خدا عزّت بخشيده، ذليل گرداند وكسى را كه خدا ذليل كرده است، بر سرير عزّت [و قدرت] نشاند؛ كسى كه سنّت مرا فرو گذارد؛ كسى كه آنچه را خداوند در باره عترتم حرام كرده است، حلال شمارد؛ و كسى كه حرام هاى خدا را روا گرداند.

1143. عنه صلى الله عليه و آله: خَمسَةٌ لَعَنتُهُم وكُلُّ نَبِيٍّ مُجابٍ: الزّائِدُ في كِتابِ اللّهِ، وَالتّارِكُ لِسُنَّتي، وَالمُكَذِّبُ بِقَدَرِ اللّهِ، وَالمُستَحِلُّ مِن عِترَتي ما حَرَّمَ اللّهُ، وَالمُستَأثِرُ بِالفَيءِ المُستَحِلُّ لَ ـهُ. [۷۷۶]

1143. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پنج نفرند كه من و هر پيامبر مستجاب الدعوه اى، آنان را لعنت كرده ايم: كسى كه به كتاب خدا چيزى بيفزايد؛ كسى كه سنّت مرا فرو گذارد؛ كسى كه تقدير خدا را باور نداشته باشد؛ كسى كه آنچه را خدا در باره عترتم حرام كرده، حلال شمارد؛ و كسى كه غنايم را [كه حقّ همه مسلمانان است، ] به خود اختصاص دهد و آن را براى خود روا شمارد.

1144. الإمام زين العابدين عليه السلام: إنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام أتى عُمَرَ بنَ الخَطّابِ وهُوَ عَلَى المِنبَرِ يَومَ الجُمُعَةِ، فَقالَ لَهُ: اِنزِل عَن مِنبَرِ أبي. فَبَكى عُمَرُ ثُمَّ قالَ: صَدَقتَ يا بُنَيَّ، مِنبَرُ أبيكَ لا مِنبَرُ أبي، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: ما هُوَ وَاللّهِ عَن رَأيي، قالَ: صَدَقتَ، وَاللّهِ مَا اتَّهَمتُكَ يا أبَا الحَسَنِ.

ثُمَّ نَزَلَ عَنِ المِنبَرِ فَأَخَذَهُ فَأَجلَسَهُ إلى جانِبِهِ عَلَى المِنبَرِ، فَخَطَبَ النّاسَ وهُوَ جالِسٌ مَعَهُ عَلَى المِنبَرِ، ثُمَّ قالَ: أيُّهَا النّاسُ، سَمِعتُ نَبِيَّكُم صلى الله عليه و آله يَقولُ: اِحفَظوني في عِترَتي وذُرِّيَّتي، فَمَن حَفِظَني فيهِم حَفِظَهُ اللّهُ، ألا لَعنَةُ اللّهِ عَلى مَن آذاني فيهِم ـ ثَلاثا ـ. [۷۷۷]

1144. امام زين العابدين عليه السلام: عمر بن خطّاب در روز جمعه بر بالاى منبر، سخنرانى مى كرد كه حسين بن على عليه السلام نزديك او رفت و گفت: «از منبرِ پدرم فرود آى».

عمر گريست و سپس گفت: راست گفتى، فرزندم! اين، منبر پدر توست، نه منبر پدر من.

در اين هنگام، على عليه السلام گفت: «به خدا سوگند، اين حرف را من به او ياد نداده بودم».

عمر گفت: درست است. به خدا سوگند كه من هم تو را متّهم نكردم، اى ابو الحسن! سپس از منبر پايين آمد و حسين عليه السلام را برداشت و بالاى منبر در كنار خود نشاند و آن گاه در حالى كه حسين عليه السلام در كنار او روى منبر نشسته بود، شروع به سخنرانى براى مردم كرد و سپس گفت: اى مردم! از پيامبرتان شنيدم كه مى فرمود: «مرا با عترت و ذريّه ام پاس بداريد؛ زيرا هر كس با حفظ آنان مرا حفظ كند، خداوند، او را محفوظ مى دارد. هان! لعنت خدا بر كسى كه با آزردن آنان مرا بيازارد!» و اين جمله را سه بار فرمود.

1145. الأمالي للطوسى عن أبي سعيد الخدري: لَمّا كانَ يَومُ اُحُدٍ شُجَّ النَبِيُّ صلى الله عليه و آله في وَجهِهِ وكُسِرَت رَباعِيَتُهُ، فَقامَ صلى الله عليه و آله رافِعا يَدَيهِ يَقولُ: إنَّ اللّهَ اشتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى اليَهودِ أن قالوا: عُزَيرٌ اِبنُ اللّهِ، وَاشتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصارى أن قالُوا: المَسيحُ ابنُ اللّهِ، وإنَّ اللّهَ اشتَدَّ غَضَبُهُ عَلى مَن أراق دَمي وآذاني في عِترَتي. [۷۷۸]

1145. الأمالى، طوسى ـ به نقل از ابو سعيد خدرى ـ: در جنگ اُحد، هنگامى كه چهره پيامبر صلى الله عليه و آله شكاف برداشت و دندان پيشين ايشان شكست، دست هايش را به آسمان برداشت و فرمود: «خشم خدا، سخت است بر يهود كه گفتند: عزير، پسر خداست و خشم خدا سخت است بر نصارا كه گفتند: مسيح، پسر خداست و خشم خدا سخت است بر كسى كه خون مرا بريزد و با آزردن عترتم مرا بيازارد».

11 / 2: الجَنَّةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى مَن ظَلَمَهُم

11 / 2: حرام بودن بهشت بر كسى كه به اهل بيت عليهم السّلام ستم كند

1146. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ حَرَّمَ الجَنَّةَ عَلى مَن ظَلَمَ أهلَ بَيتي أو قاتَلَهم أو أغارَ عَلَيهِم أو سَبَّهُم. [۷۷۹]

1146. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، بهشت را بر كسى كه به اهل بيت من ستم كند يا با آنان بجنگد يا ايشان را مورد تاخت و تاز قرار دهد يا ناسزايشان گويد، حرام كرده است.

1147. عنه صلى الله عليه و آله: حُرِّمَتِ الجَنَّةُ عَلى مَن ظَلَمَ أهلَ بَيتي وآذاني في عِترَتي. [۷۸۰]

1147. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهشت بر كسى كه به اهل بيت من ستم كند و مرا با آزردن عترتم بيازارد، حرام گرديده است.

1148. عنه صلى الله عليه و آله: حُرِّمَتِ الجَنَّةُ عَلى مَن ظَلَمَ أهلَ بَيتي، وعَلى مَن قاتَلَهُم، وعَلَى المُعينِ عَلَيهِم، وعَلى مَن سَبَّهُم، «أُوْلَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِى الْأَخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» [۷۸۱]. [۷۸۲]

1148. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهشت بر كسى كه به اهل بيت من ستم كند و بر كسى كه با آنان بجنگد و بر كسى كه بر ضدّ آنان يارى رساند و بر كسى كه ناسزايشان گويد، حرام شده است. «اينان را در آخرت، بهره اى نيست و خدا روز قيامت با آنان سخن نمى گويد و به ايشان نمى نگرد و پاكشان نمى گرداند و عذابى دردناك خواهند داشت».

1149. الإمام عليّ عليه السلام: وَاللّهِ! لَأَذودَنَّ بِيَدَيَّ هاتَينِ القَصيرَتَينِ عَن حَوضِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أعداءَنا، ولَاُورِدَنَّهُ أحِبّاءَنا. [۷۸۳]

1149. امام على عليه السلام: به خدا سوگند كه من با همين دو دست كوتاه خود، دشمنانمان را از رسيدن به حوض [كوثرِ] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دور مى كنم و دوستدارانمان را به كنار آن مى آورم.

1150. عنه عليه السلام: أنَا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعي عِترَتي وسِبطَيَّ عَلَى الحَوضِ... فَإنّا نَذودُ عَنهُ أعداءَنا ونَسقي مِنهُ أَحِبّاءَنا وأولِياءَنا، ومَن شَرِبَ مِنهُ شَربَةً لَم يَظمَأ بَعدَها أبَدا. [۷۸۴]

1150. امام على عليه السلام: من با پيامبر خدا و عترتم و دو فرزندم، در كنار حوض [كوثر] هستيم و ما دشمنان خود را از آن دور مى كنيم و ياران و دوستانمان را از آن، آب مى دهيم. هر كه شربتى آب از آن بنوشد، ديگر هرگز تشنه نمى شود.

1151. المعجم الكبير عن أنس بن مالك: دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: قَد اُعطيتُ الكَوثَرَ، قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ومَا الكَوثَرُ؟ قالَ: نَهرٌ فِي الجَنَّةِ عَرضُهُ وطولُهُ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ، ولا يَشرَبُ مِنهُ أحَدٌ فَيَظمَأَ، ولا يَتَوَضَّأُ مِنهُ أحَدٌ فَيَشعَثَ، لا يَشرَبُهُ إنسانٌ خَفَرَ ذِمَّتي ولا قَتَلَ أهلَ بَيتي. [۷۸۵]

1151. المعجم الكبير ـ به نقل از انس بن مالك ـ: بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شدم. فرمود: «به من، كوثر داده شد».

گفتم: اى پيامبر خدا! كوثر چيست؟

فرمود: «نهرى است در بهشت كه طول و عرض آن از مشرق تا مغرب است. هر كس از آن بياشامد، ديگر هرگز تشنه نمى شود و هر كس با آب آن، خود را بشويد، ديگر هرگز خاك آلود نمى شود. هر انسانى كه پيمان مرا بشكند يا اهل بيت مرا به قتل رساند، از آن نخواهد آشاميد».

1152. المعجم الكبير عن عليّ بن أبي طلحة مولى بني اميّة: حَجَّ مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ وحَجَّ مَعَهُ مُعاوِيَةُ بنُ حُدَيجٍ ـ وكانَ مِن أسَبِّ النّاسِ لِعَلِيٍّ ـ، فَمَرَّ فِي المَدينَةِ في مَسجِدِ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله وَالحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ جالِسٌ في نَفَرٍ مِن أصحابِهِ، فَقيلَ لَهُ: هذا مُعاوِيَةُ بن حُدَيجٍ السّابُّ لِعَلِيٍّ عليه السلام. فَقالَ: عَلَيَّ بِالرَّجُلِ، فَأَتاهُ الرَّسولُ، فَقالَ: أجِب، قالَ: مَن؟ قالَ: الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ يَدعوكَ. فَأَتاهُ فَسَلَّمَ عَلَيهِ.

فَقالَ لَهُ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام: أنتَ مُعاوِيَةُ بنُ حُدَيجٍ؟ قالَ: نَعَم، فَرَدَّ عَلَيهِ ثَلاثا.

فَقالَ لَهُ الحَسَنُ: السّابُّ لِعَلِيٍّ؟ فَكَأَنَّهُ استَحيى، فَقالَ لَهُ الحَسَنُ عليه السلام: أمَ وَاللّهِ، لَئِن وَرَدتَ عَلَيهِ الحَوضَ ـ وما أراكَ أن تَرِدَهُ ـ لَتَجِدَنَّهُ مُشَمِّرَ الإِزارِ عَلى ساقٍ يَذودُ المُنافِقينَ ذَودَ غَريبَةِ الإِبلِ، قَولُ الصّادِقِ المَصدوقِ «وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى» [۷۸۶]. [۷۸۷]

1152. المعجم الكبير ـ به نقل از على بن ابى طلحه، وابسته بنى اميّه ـ: معاوية بن ابى سفيان با معاوية بن حديج به حج رفتند. اين معاويه يكى از ناسزاگوترين مردمان به على بود. وى در مدينه از ميان مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله گذشت. حسن بن على، در ميان جمعى از يارانش نشسته بودند. به وى گفته شد: اين معاويه بن حديج است كه پيوسته به على عليه السلام ناسزا مى گويد.

فرمود: «اين مرد را نزد من آوريد».

يك نفر نزد معاوية رفت و گفت: تو را خواسته است، اجابت كن.

معاويه پرسيد: چه كسى؟

گفت: حسن بن على.

معاوية بن حديج نزد ايشان آمد و سلام كرد. حسن بن على عليه السلام گفت: «تو معاوية بن حديج هستى؟».

او سه بار گفت: آرى.

حسن عليه السلام به او گفت: «همان كه به على ناسزا مى گويد؟».

گويى معاويه خجالت كشيد. حسن به او گفت: «هان! به خدا سوگند، اگر در كنار حوض [كوثر] بر او وارد شوى ـ كه البتّه گمان نمى كنم به كنار آن وارد شوى ـ، او را خواهى ديد كه دامن به كمر زده است و منافقان را همچون شتران بيگانه دور مى سازد. اين، سخن آن راستگوى راستين است كه: «و ناكام گشت هر كه دروغ بست»».

راجع: ص460 ح1056 و ص512 ح1136.

ر. ك: ص461 ح1056 و ص513 ح1136.

11 / 3: عَذابُ ظالِميهِم

11 / 3: عذاب ستم كنندگان به اهل بيت عليهم السّلام

1153. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الوَيلُ لِظالِمي أهلِ بَيتي، عَذابُهُم مَعَ المُنافِقينَ فِي الدَّرَكِ الأَسفَلِ مِنَ النّارِ. [۷۸۸]

1153. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: واى بر ستمگران به اهل بيت من! آنان به همراه منافقان، در پايين ترين طبقه دوزخ، عذاب مى شوند.

1154. عنه صلى الله عليه و آله: فِي الجَنَّةِ ثَلاثُ دَرَجاتٍ، وفِي النّارِ ثَلاثُ دَرَكاتٍ... وفي أسفَلِ دَرَكٍ مِنَ النّارِ مَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ وأعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ ويَدِهِ، وفِي الدَّرَكِ الثّانِيَةِ مِنَ النّارِ مَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ وأعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ، وفِيالدَّرَكِ الثّالِثَةِ مِنَ النّارِ مَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ. [۷۸۹]

1154. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهشت سه درجه دارد و دوزخ سه درك.… در پايين ترين دَرَك دوزخ، كسى جاى مى گيرد كه ما را در دلش دشمن بدارد و با زبان و دستش بر ضدّ ما يارى رساند. در دَرَك دوم دوزخ، كسى جاى مى گيرد كه ما را در دلش دشمن بدارد و با زبانش به زيان ما كار كند و در دَرَك سوم دوزخ، كسى جاى مى گيرد كه در دلش ما را دشمن بدارد.

1155. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ وأعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ ويَدِهِ فَهُوَ مَعَ عَدُوِّنا فِي النّارِ، ومَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ وأعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ فَهُوَ فِي النّارِ، ومَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ ولَم يُعِن عَلَينا بِلِسانِهِ ولابِيَدِهِ فَهُوَ فِي النّارِ. [۷۹۰]

1155. امام على عليه السلام: هر آن كس كه در دلش ما را دشمن بدارد و با زبان و دستش بر ضدّ ما يارى رساند، او به همراه دشمن ما در آتش است و هر آن كس كه در دلش ما را دشمن بدارد و با زبانش بر ضدّ ما يارى رساند، او نيز در آتش است و هر آن كس كه در دلش ما را دشمن بدارد، ولى با دست و زبانش بر ضدّ ما كارى نكند، او هم در آتش است.

1156. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في فَضلِ كَربَلاءَ وزِيارَةِ الحُسَينِ عليه السلام ـ: يوحِي اللّهُ إلَى السَّماواتِ وَالأَرضِ وَالجِبالِ وَالبِحارِ ومَن فيهِنَّ: ... وعِزَّتي وجَلالي! لَاُعَذِّبَنَّ مَن وَتَرَ رَسولي وصَفِيّي، وَانتَهَكَ حُرمَتَهُ، وقَتَلَ عِترَتَهُ، ونَبَذَ عَهدَهُ، وظَلَمَ أهلَهُ، عَذابا لا اُعَذِّبُهُ أحَدا مِنَ العالَمينَ. [۷۹۱]

1156. امام زين العابدين عليه السلام ـ در فضيلت كربلا و زيارت امام حسين عليه السلام ـ: خداوند به آسمان ها و زمين و كوه ها و درياها و همه كسانى كه در آنها هستند، وحى مى فرمايد...: سوگند به عزّت و جلالم كه هر كس به فرستاده و برگزيده ام ستم كند و حرمت او را بشكند و عترتش را بكشد و پيمانش را زير پا نهد و به اهل بيت او ستم كند، به وى عذابى را مى چشانم كه به هيچ يك از جهانيان چنان عذابى نچشانده ام.

11 / 4: إخبارُ النَّبِيِّ بِما يَقَعُ عَلَيهِم مِنَ الظُّلمِ

11 / 4: پيشگويى پيامبر صلى الله عليه و آله در باره ستم بر اهل بيت عليهم السّلام

1157. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: وَيحَ الفِراخِ فِراخِ آلِ مُحَمَّدٍ مِن خَليفَةٍ مُستَخلِفٍ مُترَفٍ. [۷۹۲]

1157. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آه و اندوها از ستم هايى كه از جانب خليفه اى مسلّط و عيّاش، به جوجه هاى خاندان محمّد مى رسد!

1158. عنه صلى الله عليه و آله: يَجيءُ يَومَ القِيامَةِ ثَلاثَةٌ يَشكونَ إلى اللّهِ عز و جل: المُصحَفُ، وَالمَسجِدُ، وَالعِترَةُ، يَقولُ المُصحَفُ: يا رَبِّ، حَرَّقوني ومَزَّقوني، ويَقولُ المَسجِدُ: يا رَبِّ، عَطَّلوني وضَيَّعوني، وتَقولُ العِترَةُ: يا رَبِّ، قَتَلونا وطَرَدونا وشَرَّدونا. فَأَجثو لِلرُّكبَتَينِ لِلخُصومَةِ، فَيَقولُ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ لي: أنا أولى بِذلِكَ. [۷۹۳]

1158. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روز قيامت، سه چيز مى آيند و به خداوند عز و جل شكايت مى كنند: قرآن و مسجد و عترت. قرآن مى گويد: پروردگارا! مرا سوزاندند و تكّه پاره كردند. مسجد مى گويد: پروردگارا! مرا خالى گذاشتند و تباهم ساختند. عترت مى گويند: پروردگارا! ما را كشتند و راندند و آواره ساختند. من براى دادخواهى زانو مى زنم. خداوند عز و جل به من مى فرمايد: من به آنها سزاوارترم.

1159. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ أهلَ بَيتي سَيَلقَونَ مِن بَعدي مِن اُمَّتي قَتلاً وتَشريدا، وإنَّ أشَدَّ قَومِنا لَنا بُغضا بَنو اُمَيَّةَ وبَنُو المُغيرَةِ وبَنو مَخزومٍ. [۷۹۴]

1159. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به زودى پس از من، اهل بيتم توسّط امّتم با كشتار وآوارگى مواجه خواهند شد. همانا كينه توزترين قوم ما با ما، بنى اميّه و بنى مغيره و بنى مخزوم اند.

1160. الإمام الباقر عليه السلام: لَ ـمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ: «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» [۷۹۵] قالَ المُسلِمونَ: يا رَسولَ اللّهِ، أ لَستَ إمامَ النّاسِ كُلِّهِم أجمَعينَ؟

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أنَا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى النّاسِ أجمَعينَ، ولكِن سَيَكونُ مِن بَعدي أئِمَّةٌ عَلَى النّاسِ مِنَ اللّهِ مِن أهلِ بَيتي، يَقومونَ فِي النّاسِ فَيُكَذَّبونَ، ويَظلِمُهُم أئِمَّةُ الكُفرِ وَالضَّلالِ وأشياعُهُم، فَمَن والاهُم وَاتَّبَعهُم وصَدَّقَهُم فَهُوَ مِنّي ومَعي وسَيَلقاني، ألا ومَن ظَلَمَهُم وكَذَّبَهُم فَلَيسَ مِنّي ولا مَعي وأنَا مِنهُ بَريءٌ. [۷۹۶]

1160. امام باقر عليه السلام: وقتى آيه: «روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم» نازل شد، مسلمانان گفتند: اى پيامبر خدا! مگر شما، پيشواى همه مردم نيستيد؟

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من، فرستاده خدا به سوى همه مردم هستم؛ ولى پس از من، پيشوايانى الهى از اهل بيتم براى مردم خواهند بود كه در ميان مردم [به رهبرى] بر مى خيزند؛ ليكن تكذيب مى شوند و پيشوايان كفر و گم راهى و پيروانشان بر ايشان ستم روا مى دارند. هر كه آنان را دوست بدارد و از ايشان پيروى كند و تصديقشان نمايد، از من است و با من است و مرا ملاقات خواهد كرد و آگاه باشيد هر كه به ايشان ستم روا دارد و تكذيبشان كند، از من نيست و با من نيست و من از او بيزارم».

1161. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الحَسَنُ وَالحُسَينُ إماما اُمَّتي بَعدَ أبيهِما، وسَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ، واُمُّهُما سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمينَ، وأبوهُما سَيِّدُ الوَصِيّينَ. ومِن وُلدِ الحُسَينِ تِسعَةُ أئِمَّةٍ، تاسِعُهُمُ القائِمُ مِن وُلدي، طاعَتُهُم طاعَتي، ومَعصِيَتُهُم مَعصِيَتي، إلَى اللّهِ أشكُو المُنكِرينَ لِفَضلِهِم، وَالمُضَيِّعينَ لِحُرمَتِهِم بَعدي، وكَفى بِاللّهِ وَليّا وناصِرا لِعِترَتي وأئِمَّةِ اُمَّتي، ومُنتَقِما مِنَ الجاحِدينَ لِحَقِّهم، «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» [۷۹۷]. [۷۹۸]

1161. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حسن و حسين، پس از پدرشان، امامان امّت من و سَرور جوانان اهل بهشت اند و مادر آن دو، بانوى زنان جهان است و پدرشان سَرور اوصياست. از نسل حسين، نُه امام پديد مى آيد كه نهمين ايشان، قائم از نسل من است. اطاعت از آنان، اطاعت از من است و نافرمانى از آنان، نافرمانى از من است. به خدا شكايت مى برم از كسانى كه فضل ايشان را انكار كنند و پس از من، حرمت آنان را بشكنند و كافى است كه خدا پشتيبان و ياور عترت و امامان امّت من باشد و انتقام گيرنده از منكران حقّ آنان «و كسانى كه ستم كرده اند، به زودى خواهند دانست كه چه فرجامى در انتظار آنان است».

1162. كفاية الأثر عن جنادة بن أبي اُميّة: دَخَلتُ عَلَى الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام في مَرَضِهِ الَّذي تُوُفِّيَ فيهِ، وبَينَ يَدَيهِ طَشتٌ يَقذِفُ فيهِ الدَّمَ ويَخرُجُ كَبِدُهُ قِطعَةً قِطعَةً مِنَ السَّمِّ الَّذي أسقاهُ مُعاوِيَةُ لَعَنَهُ اللّهُ، فَقُلتُ: يا مَولايَ، ما لَكَ لا تُعالِجُ نَفسَكَ؟ فَقالَ: يا عَبدَ اللّهِ، بِماذا اُعالِجُ المَوتَ؟! قُلتُ: إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ.

ثُمَّ التَفَتَ إلَيَّ وقالَ: وَاللّهِ، إنَّهُ لَعَهدٌ عَهِدَهُ إلَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنَّ هذَا الأَمرَ يَملِكُهُ اثنا عَشَرَ إماما مِن وُلدِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام، ما مِنّا إلّا مَسمومٌ أو مَقتولٌ. ثُمَّ رَفَعتُ الطَّشتَ وَاتَّكَأَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ. [۷۹۹]

1162. كفاية الأثر ـ به نقل از جنادة بن ابى اميّه ـ: هنگامى كه حسن بن على عليه السلام در بستر بيمارى ـ كه به درگذشت ايشان انجاميد ـ افتاده بود، بر ايشان وارد شدم، در حالى كه در برابرش تَشتى بود و ايشان بر اثر زهرى كه معاويه ـ خدايش لعنت كند ـ به او خورانده بود، در آن تشت، خون استفراغ مى كرد و پاره هاى جگرش از دهانش خارج مى شد. گفتم: مولاى من! چرا خودتان را معالجه نمى كنيد؟

فرمود: «اى عبد اللّه! مرگ را با چه علاج كنم؟!».

گفتم: إنّا للّه و إنّا إليه راجعون.

ايشان سپس رو به من كرد و فرمود: «به خدا سوگند، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما سفارش فرمود كه اين امر (پيشوايى امّت) را دوازده امام از نسل على و فاطمه عليهماالسلامبه عهده خواهند گرفت و هيچ يك از ما نيست، مگر اين كه يا زهر خورانده مى شود و يا كشته مى شود».

در اين هنگام، من تَشت را برداشتم و ايشان ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ تكيه داد.

1163. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَظَرَ إلى عَلِيٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام فَبَكى وقالَ: أنتُمُ المُستَضعَفونَ بَعدي. [۸۰۰]

1163. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على و حسن و حسين عليهم السلام نگاه كرد و سپس گريست و فرمود: «پس از من، شما مستضعف خواهيد بود».

1164. عنه عليه السلام: لَمَّا احتُضِرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله غُشِيَ عَلَيهِ، فَبَكَت فاطِمَةُ عليهاالسلام فَأَفاقَ وهِيَ تَقولُ: مَن لَنا بَعدَكَ يا رَسولَ اللّهِ؟! فَقالَ: أنتُمُ المُستَضعَفونَ بَعدي وَاللّهِ. [۸۰۱]

1164. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگام احتضار، از هوش رفت و فاطمه عليهاالسلامشروع به گريه كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به هوش آمد و [شنيد] فاطمه مى گويد: اى پيامبر خدا! بعد از تو چه بر سر ما خواهد آمد؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «به خدا سوگند كه شما پس از من، مستضعف خواهيد بود».

1165. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لِبَني هاشِمٍ ـ: أنتُمُ المُستَضعَفونَ بَعدي. [۸۰۲]

1165. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به بنى هاشم ـ: پس از من، شما به استضعاف كشيده مى شويد.

1166. الأمالي للصدوق عن ابن عبّاس: قالَ عَلِيٌّ عليه السلام لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّكَ لَتُحِبُّ عَقيلاً؟ قالَ: إي وَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّهُ حُبَّينِ: حُبّا لَهُ، وحُبّا لِحُبِّ أبي طالِبٍ لَهُ. وإنَّ وَلَدَهُ لَمَقتولٌ في مَحَبَّةِ وَلَدِكَ، فَتَدمَعُ عَلَيهِ عُيونُ المُؤمِنينَ، وتُصَلّي عَلَيهِ المَلائِكَةُ المُقَرَّبونَ. ثُمَّ بَكى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى جَرَت دُموعُهُ عَلى صَدرِهِ، ثُمَّ قالَ: إلَى اللّهِ أشكو ما تَلقى عِترَتي مِن بَعدي. [۸۰۳]

1166. الأمالى، صدوق ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: على عليه السلام به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت: اى پيامبر خدا! شما عقيل را دوست داريد؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آرى. به خدا او را به دو سبب دوست دارم: يكى به خاطر خودش و ديگرى به خاطر آن كه ابوطالب، او را دوست مى داشت. همانا فرزند او در راه محبّت و دوستىِ فرزند تو كشته خواهد شد و ديدگان مؤمنان برايش خواهند گريست و فرشتگان مقرّب، بر او درود مى فرستند». سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله چندان گريه كرد كه اشكهايش بر سينه اش جارى گشت. آن گاه فرمود: «به خدا شِكوه مى كنم از ستمهايى كه پس از من به عترتم مى رسد».

1167. المستدرك على الصحيحين عن أنس: دَخَلتُ مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام يَعودُهُ وهُوَ مَريضٌ وعِندَهُ أبو بَكرٍ وعُمَرُ، فَتَحَوَّلا حَتّى جَلَسَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ أحَدُهُما لِصاحِبِهِ: ما أراهُ إلّا هالِكا [۸۰۴].

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنَّهُ لَن يَموتَ إلّا مَقتولاً، ولَن يَموتَ حَتّى يُملَأَ غَيظا. [۸۰۵]

1167. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از انس بن مالك ـ: با پيامبر صلى الله عليه و آله به عيادت على بن ابى طالب كه بيمار بود، رفتيم. ابو بكر و عمر نيز نزد على عليه السلام بودند. آن دو كنار رفتند تا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشست. يكى از آنها به ديگرى گفت: حتماً مى ميرد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «او جز با كشته شدن، از دنيا نخواهد رفت. او زمانى خواهد مُرد كه از غيظ و خشم، لبريز شده باشد».

1168. المعجم الكبير عن جابر [۸۰۶]: المعجم الكبير عن جابر [۸۰۷]: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ عليه السلام: إنَّكَ امرُؤٌ مُستَخلَفٌ، وإنَّكَ مَقتولٌ، وهذِهِ مَخضوبَةٌ مِن هذِهِ ـ لِحيَتُهُ مِن رَأسِهِ ـ. [۸۰۸]

1168. المعجم الكبير ـ به نقل از جابر ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: «تو كسى هستى كه خلافتت را مى گيرند، كشته مى شوى و اين [محاسنت] از اين [خون سرت] رنگين خواهد شد».

1169. مسند أبي يعلى عن عائشة: رَأَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله التَزَمَ عَلِيّا وقَبَّلَهُ ويَقولُ: بِأَبِي الوَحيدُ الشَّهيدُ، بِأَبِي الوَحيدُ الشَّهيدُ. [۸۰۹]

1169. مسند أبى يعلى ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدم كه على را در آغوش كشيد و بوسيد و فرمود: «پدرم فداى تو شهيدِ تنها! پدرم فداى تو شهيدِ تنها!».

1170. الإمام عليّ عليه السلام: بَينَما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله آخِذٌ بِيَدي ونَحنُ نَمشي في بَعضِ سِكَكِ المَدينَةِ، إذ أتَينا عَلى حَديقَةٍ، فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ما أحسَنَها مِن حَديقَةٍ! قالَ: لَكَ فِي الجَنَّةِ أحسَنُ مِنها. ثُمَّ مَرَرنا بِاُخرى فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ما أحسَنَها مِن حَديقَةٍ! قالَ: لَكَ فِي الجَنَّةِ أحسَنُ مِنها. حَتّى مَرَرنا بِسَبعِ حَدائِقَ، كُلّ ذلِكَ أقولُ: ما أحسَنَها! ويَقولُ: لَكَ فِي الجَنَّةِ أحسَنُ مِنها.

فَلَمّا خَلا لَهُ الطَّريقُ اعتَنَقَني، ثُمَّ أجهَشَ باكِيا. قالَ: قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ما يُبكيكَ؟ قالَ: ضَغائِنُ في صُدورِ أقوامٍ لا يُبدونَها لَكَ إلّا مِن بَعدي. قالَ: قُلتُ: يارَسولَ اللّهِ في سَلامةٍ مِن ديني؟ قالَ: في سَلامةٍ مِن دينِكَ. [۸۱۰]

1170. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستم را گرفته بود و با هم در يكى از كوچه هاى مدينه راه مى رفتيم كه به باغى رسيديم. من گفتم: اى پيامبر خدا! چه باغ زيبايى!

فرمود: «از اين زيباتر در بهشت براى توست».

سپس از باغ ديگرى گذشتيم و من دوباره گفتم: اى پيامبر خدا! عجب باغ زيبايى!

فرمود: «از اين زيباتر در بهشت براى توست».

ما از هفت باغ گذشتيم و هر بار من مى گفتم: عجب باغ زيبايى! و پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود: «از اين زيباتر در بهشت براى توست».

چون پيامبر خدا به جاى خلوتى رسيد، مرا در آغوش گرفت و ناگهان گريست. من گفتم: اى پيامبر خدا! چرا گريه مى كنيد؟

فرمود: «به خاطر كينه هاى نهفته در دل هاى گروهى از مردم كه پس از من، آنها را در مورد تو آشكار خواهند كرد.

گفتم: اى پيامبر خدا! آيا دينم سالم خواهد ماند؟

فرمود: «دينت سالم خواهد ماند».

1171. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يُقتَلُ ابنِيَ الحَسَنُ بِالسَّمِّ. [۸۱۱]

1171. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فرزندم حسن، با زهر، كشته خواهد شد.

1172. المستدرك على الصحيحين عن اُمّ سلمة: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اضطَجَعَ ذاتَ لَيلَةٍ لِلنَّومِ فَاستَيقَظَ وهُوَ حائِرٌ [۸۱۲]، ثُمَّ اضطَجَعَ فَرَقَدَ، ثُمَّ استَيقَظَ وهُوَ حائِرٌ دونَ ما رَأَيتُ بِهِ المَرَّةَ الاُولى، ثُمَّ اضطَجَعَ فَاستَيقَظَ وفي يَدِهِ تُربَةٌ حَمراءُ يُقَبِّلُها، فَقُلتُ: ما هذِهِ التُّربَةُ يا رَسولَ اللّهِ؟

قالَ: أخبَرَني جِبريلُ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ أنَّ هذا يُقتَلُ بِأَرضِ العِراقِ ـ [يَعنِي] الحُسَينَ ـ فَقُلتُ لِجَبريلَ: أرِني تُربَةَ الأَرضِ الَّتي يُقتَلُ بِها، فَهذِهِ تُربَتُها. [۸۱۳]

1172. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از امّ سلمه ـ: شبى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى خواب به بستر رفت؛ ولى حيرت زده بيدار شد. بار ديگر به بستر رفت و خوابيد و باز بيدار شد؛ امّا اين بار از دفعه قبل كه ديده بودم، كمتر متحيّر بود. سپس به بستر رفت و بعد از مدّتى مجدّداً بيدار شد، در حالى كه مُشتى خاك سرخ رنگ در دست داشت و آن را مى بوسيد.

گفتم: اين خاك چيست، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «جبرئيل ـ عليه الصلاة و السلام ـ به من خبر داد كه اين ـ يعنى: حسين ـ در خاك عراق كشته خواهد شد. من به جبرئيل گفتم: خاك آن سرزمينى را كه او در آن كُشته خواهد شد، به من نشان بده. اين خاك آنجاست».

1173. دلائل النبوة لأبي نعيم عن سحيم عن أنس بن الحارث: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: إنَّ ابني هذا يُقتَلُ بِأَرضِ العِراقِ، فَمَن أدرَكَهُ مِنكُم فَليَنصُرهُ. قالَ: فَقُتِلَ أنَسٌ مَعَ الحُسَينِ عليه السلام. [۸۱۴]

1173. دلائل النبوّة، ابو نعيم ـ به نقل از سُحيم ـ: اَنَس بن حارث گفت: شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: «اين فرزندم در خاك عراق كشته خواهد شد. پس هر يك از شما او را درك كرد، يارى اش رساند».

اَنَس به همراه حسين عليه السلام كشته شد.

1174. مسند ابن حنبل عن عمارة بن زاذان عن ثابت عن أنس: إنَّ مَلَكَ المَطَرِ استَأذَنَ رَبَّهُ أن يَأتِيَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَأَذِنَ لَهُ، فَقالَ لِاُمِّ سَلَمَةَ: اِملِكي عَلَينَا البابَ لا يَدخُل عَلَينا أحَدٌ. قالَ: وجاءَ الحُسَينُ لِيَدخُلَ فَمَنَعَتهُ، فَوَثَبَ فَدَخَلَ، فَجَعَلَ يَقعُدُ عَلى ظَهرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وعَلى مَنكِبِهِ وعَلى عاتِقِهِ.

فَقالَ المَلَكُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: أتُحِبُّهُ؟ قالَ: نَعَم، قالَ: أما إنَّ اُمَّتَكَ سَتَقتُلُهُ، وإن شِئتَ أرَيتُكَ المَكانَ الَّذي يُقتَلُ فيهِ، فَضَرَبَ بِيَدِهِ فَجاءَ بِطينَةٍ حَمراءَ، فَأَخَذَتها اُمُّ سَلَمَةَ فَصَرَّتها فِي خِمارِها. قالَ ثابِتٌ: بَلَغَنا أنَّها كَربَلاءُ. [۸۱۵]

1174. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عمارة بن زادان ـ: ثابت به نقل از اَنَس گفت: فرشته باران از پروردگارش اجازه خواست كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله برود و خدا به او اجازه داد. پيامبر صلى الله عليه و آله به امّ سلمه فرمود: «بيرون، مواظب در باش كه كسى بر ما وارد نشود».

حسين عليه السلام آمد و خواست وارد اتاق شود؛ امّا ام سلمه مانع او شد. حسين، جستى زد و داخل شد و شروع كرد بر پشت پيامبر و بر روى شانه و گردن ايشان سوار شدن. آن فرشته به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: او را دوست دارى؟

فرمود: «آرى».

فرشته گفت: بدان كه امّت تو او را خواهند كشت و اگر بخواهى، مكانى را كه در آن كشته مى شود، به تو نشان مى دهم. سپس دستش را زد و مقدارى گِل سرخ رنگ آورد. امّ سلمه آن را گرفت و در گوشه چارقد خود بست.

اطّلاع يافتيم كه آن سرزمين، كربلاست.

1175. المعجم الكبير عن اُمّ سلمة: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسا ذاتَ يَومٍ في بَيتي فَقالَ: لا يَدخُل عَلَيَّ أحَدٌ، فَانتَظَرتُ فَدَخَلَ الحُسَينُ عليه السلام، فَسَمِعتُ نَشيجَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَبكي، فَاطَّلَعتُ فَإِذا حُسَينٌ في حِجرِهِ وَالنَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَمسَحُ جَبينَهُ وهُوَ يَبكي، فَقُلتُ: وَاللّهِ، ما عَلِمتُ حينَ دَخَلَ، فَقالَ: إنَّ جِبريلَ عليه السلام كانَ مَعَنا فِي البَيتِ فَقالَ: تُحِبُّهُ؟ قُلتُ: أمّا مِنَ الدُّنيا فَنَعم، قالَ: إنَّ اُمَّتَكَ سَتَقتُلُ هذا بِأَرضٍ يُقالُ لَها كَربَلاءُ، فَتَناولَ جِبريلُ عليه السلام مِن تُربَتِها، فَأَراهَا النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله. فَلَمّا اُحيطَ بِحُسَينٍ عليه السلام حينَ قُتِلَ، قالَ: مَا اسمُ هذِهِ الأَرضِ؟ قالوا: كَربَلاءَ، قالَ: صَدَقَ اللّهُ ورَسولُهُ أرضُ كَربٍ وبَلاءٍ. [۸۱۶]

1175. المعجم الكبير ـ به نقل از امّ سلمه ـ: روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اتاق من نشسته بود و فرمود: «كسى بر من وارد نشود». من، [بيرون اتاق] منتظر ماندم. در اين هنگام، حسين عليه السلام وارد اتاق شد. صداى هق هق پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را شنيدم كه مى گريست. به داخل اتاق نگاهى افكندم. ديدم حسين در بغل پيامبر صلى الله عليه و آله است و ايشان به پيشانى او دست مى كشد و مى گريد. گفتم: به خدا، متوجّه نشدم كه او وارد شد!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «جبرئيل در اتاق با ما بود و گفت: او را دوست دارى؟ گفتم: از دنيا، آرى [همين ها را دوست دارم]. جبرئيل گفت: بدان كه امّت تو اين را در سرزمينى به نام كربلا خواهند كشت». جبرئيل، از خاك آن جا مقدارى برداشت و به پيامبر صلى الله عليه و آله نشان داد.

زمانى كه حسين عليه السلام را محاصره كردند تا او را بكشند، فرمود: «نام اين سرزمين چيست؟». گفتند: كربلا. فرمود: «خدا و پيامبر او راست گفتند. اين جا سرزمين كَرب (اندوه) و بلاست».

1176. مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن نُجَيّ عن أبيه: أنَّهُ سارَ مَعَ عَلِيٍّ عليه السلام، وكانَ صاحِبَ مَطهَرَتِهِ، فَلَمّا حاذى نَينَوى وهُوَ مُنطَلِقٌ إلى صِفّينَ فَنادى عَلِيٌّ عليه السلام: اِصبِر أبا عَبدِ اللّهِ، اِصبِر أبا عَبدِ اللّهِ بِشَطِّ الفُراتِ. قُلتُ: وماذا؟ قالَ: دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ وعَيناهُ تَفيضانِ، قُلتُ: يا نَبِيَّ اللّهِ، أغضَبَكَ أحَدٌ! ما شَأنُ عَينَيكَ تَفيضانِ؟

قالَ: بَل قامَ مِن عِندي جِبريلُ قَبلُ فَحَدَّثَني أنَّ الحُسَينَ يُقتَلُ بِشَطِّ الفُراتِ. قالَ: فَقالَ: هَل لَكَ إلى أن اُشِمَّكَ مِن تُربَتِهِ؟ قالَ: قُلتُ: نَعَم، فَمَدَّ يَدَهُ فَقَبَضَ قَبضَةً مِن تُرابٍ فَأَعطانيها، فَلَم أملِك عَينَيَّ أن فاضَتا. [۸۱۷]

1176. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عبد اللّه بن نُجَى، از پدرش ـ: زمانى كه على عليه السلام به صفّين مى فت[م]، او ابريق دارِ ايشان بود[م] و همراه ايشان حركت مى كرد[م]. چون برابر نينوا رسيد، صدا زد: «صبر كن، ابو عبد اللّه! در كنار شطّ فرات، صبر كن، ابو عبد اللّه! ».

گفتم: چه شده است؟

فرمود: «روزى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم. ديدم چشمانش گريان است.

گفتم: اى پيامبر خدا! كسى شما را ناراحت كرده است؟ چرا ديدگانتان گريان است؟ فرمود: نه. اندكى پيش، جبرئيل از پيش من رفت. او به من گفت كه حسين در نزديك شطّ فرات، كشته خواهد شد. جبرئيل به من گفت: آيا مى خواهى از شميم تربتش به تو ببويانم؟ گفتم: آرى. پس جبرئيل دستش را دراز كرد و مشتى خاك برداشت و آن را به من داد و بدين خاطر، بى اختيار، گريه ام گرفت».

1177. البداية والنهاية عن محمّد بن عمرو بن حسن: كُنّا مَعَ الحُسَين عليه السلام بِنَهرَي كَربَلاءَ، فَنَظَرَ إلى شِمرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ فَقالَ: صَدَقَ اللّهُ ورَسولُهُ، قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «كَأَنّي أنظُرُ إلى كَلبٍ أبقَعَ يَلَغُ في دِماءِ أهلِ بَيتي». وكانَ شِمرٌ قَبَّحَهُ اللّهُ أبرَصَ. [۸۱۸]

1177. البداية و النهاية ـ به نقل از محمّد بن عمرو بن حسن ـ: ما به همراه حسين عليه السلام در كنار دو نهر كربلا بوديم. امام عليه السلام به شمر بن ذى الجوشن نگاهى كرد و فرمود: «خدا و پيامبر او راست گفتند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: گويى سگِ پيسه اى را مى بينم كه در خون اهل بيت من، دهان مى زند». شمر ـ كه خداوند، رويَش را زشت كند ـ پيس بود.

1178. الإمام عليّ عليه السلام: زارَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَعَمِلنا لَهُ حَريرَةً، وأهدَت لَنا اُمُّ أيمَنَ قَعبا مِن لَبَنٍ وزُبدا وصَحفَةً مِن تَمرٍ، فَأَكَلَ النَّبِيُّ وأكَلنا مَعَهُ، ثُمَّ وَضَّأتُ رَسولَ اللّهِ، فَقامَ وَاستَقبَلَ القِبلَةَ فَدَعَا اللّهَ ما شاءَ. ثُمَّ أكَبَّ عَلَى الأَرضِ بِدُموعٍ غَزيرَةٍ مِثلِ المَطَرِ، فَهِبنا رَسولَ اللّهِ أن نَسأَلَهُ، فَوَثَبَ الحُسَينُ فَقالَ: يا أبَتي، رَأَيتُكَ تَصنَعُ ما لَم أرَكَ تَصنَعُ مِثلَهُ!

فَقالَ: يا بُنَيَّ، إنّي سُرِرتُ بِكُمُ اليَومَ سُرورا لَم اُسَرَّ بِكُم مِثلَهُ، وإنَّ حَبيبي جَبرَئيلَ عليه السلام أتاني فَأَخبَرَني أنَّكُم قَتلى، وأنَّ مَصارِعَكُم شَتّى، فَدَعَوتُ اللّهَ لَكُم وأحزَنَني ذلِكَ. فَقالَ الحُسَينُ: يا رَسولَ اللّهِ، فَمَن يَزورُنا عَلى تَشَتُّتِنا، ويَتَعاهَدُ قُبورَنا؟ قالَ: طائِفَةٌ مِن اُمَّتي يُريدونَ بِرّي وصِلَتي، فَإِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ شَهِدتُها بِالمَوقِفِ، وأخَذتُ بِأَعضادِها فَأَنجَيتُها وَاللّهِ مِن أهوالِهِ وشَدائِدِهِ. [۸۱۹]

1178. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ديدن ما آمد. براى ايشان، حريره اى تهيّه كرديم و امّ اَيمَن، قدحى شير و كره و طبقى خرما آورد. پيامبر صلى الله عليه و آله، شروع به خوردن كرد و ما نيز با ايشان خورديم. سپس پيامبر خدا را وضو دادم و ايشان برخاست و رو به قبله ايستاد و مقدارى دعا كرد. سپس چشمانش را به زمين دوخت و مانند باران، اشك ريخت. ما جرئت نكرديم علّت را از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جويا شويم. حسين از جا پريد و گفت: پدر جان! عملى از شما ديدم كه قبلاً نديده بودم چنان كارى انجام دهيد!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «فرزند عزيزم! من امروز از ملاقات شما چنان خوش حال شدم كه سابقه نداشته است؛ ولى دوستم جبرئيل نزد من آمد و به من خبر داد كه شماها كشته خواهيد شد و هر كدامتان در جايى بر زمين خواهيد افتاد. از اين رو من براى شما دعا كردم و اين خبر، موجب اندوه من گشت».

حسين گفت: اى پيامبر خدا! با اين پراكندگى، چه كسى به زيارت ما خواهد آمد و چه كسى از قبرهاى ما مواظبت خواهد نمود؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «گروهى از امّتم كه خواهان نيكى و ارتباط با من اند. پس چون روز قيامت شود، من اين عدّه را در موقف مى بينم و بازوانشان را مى گيرم و به خدا سوگند، آنان را از هول و هراس ها و سختى هاى موقف، نجات مى دهم».

11 / 5: ما وَقَعَ عَلَيهِم مِنَ الظُّلمِ

11 / 5: ستم هاى رفته بر اهل بيت عليهم السّلام

1179. الإمام الحسن عليه السلام ـ في خُطبَتِهِ بَعدَ قَتلِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ـ: لَقَد حَدَّثَني جَدّي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّ الأَمرَ يَملِكُهُ اثنا عَشَرَ إماما مِن أهلِ بَيتِهِ وصَفوَتِهِ، ما منِّا إلّا مَقتولٌ أو مَسمومٌ. [۸۲۰]

1179. امام حسن عليه السلام ـ در سخنانى كه پس از شهادت امير مؤمنان عليه السلام بيان نمود ـ: جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود كه امر [امامت] را دوازده امام از اهل بيت و برگزيدگان او، به عهده مى گيرند و هيچ يك از ما نيست، مگر اين كه يا به قتل مى رسد و يا با زهر كشته مى شود.

1180. الإمام عليّ عليه السلام: ... حَتّى إذا قَبَضَ اللّهُ رَسولَهُ صلى الله عليه و آله رَجَعَ قَومٌ عَلَى الأَعقابِ، وغالَتهُمُ السُّبُلُ، وَاتَّكَلوا عَلَى الوَلائِجِ، ووَصَلوا غَيرَ الرَّحِمِ، وهَجَرُوا السَّبَبَ الَّذي اُمِروا بِمَوَدَّتِهِ، ونَقَلُوا البِناءَ عَن رَصِّ أساسِهِ، فَبَنَوهُ في غَيرِ مَوضِعِهِ. مَعادِنُ كُلِّ خَطيئَةٍ، وأبوابُ كُلِّ ضارِبٍ في غَمرَةٍ. [۸۲۱]

1180. امام على عليه السلام: ... تا اين كه چون خداوند، جان پيامبر خود را گرفت، قومى به عقب بر گشتند و راه هاى گوناگون، آنان را نابود كرد و بر انديشه هاى نادرست خويش تكيه كردند و با غير خويشاوند، پيوند بر قرار كردند و از وسيله اى (اهل بيت) كه به دوستى آن مأمور شده بودند، دور گشتند و آن بنا را از روى بنيادِ استوارش حركت دادند و در غير جايش گذاشتند. اينان، معدن هر خطا و دروازه هايى گشوده به روى هر كسى بودند كه خواهان گام نهادن در باطل و گم راهى بود.

1181. المناقب لابن شهرآشوب عن المنهال بن عمرو: إنَّ مُعاوِيَةَ سَأَلَ الحَسَنَ عليه السلام أن يَصعَدَ المِنبَرَ ويَنتَسِبُ، فَصَعِدَ فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ... ثُمَّ قالَ: أصبَحَت قُرَيشٌ تَفتَخِرُ عَلَى العَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنها، وأصبَحَتِ العَرَبُ تَفتَخِرُ عَلَى العَجَمِ بِأَنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنها، وأصبَحَتِ العَجَمُ تَعرِفُ حَقَّ العَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنها، يَطلُبونَ حَقَّنا ولا يَرُدّونَ إلَينا حَقَّنا. [۸۲۲]

1181. المناقب، ابن شهرآشوب ـ به نقل از منهال بن عمرو ـ: معاويه از حسن عليه السلام خواست كه بر منبر رود و نسب خود را بيان كند. حسن عليه السلام بر منبر رفت و حمد و ثناى خداوند گفت... و سپس فرمود: «قريش بر عرب ها فخر مى فروشد كه محمّد صلى الله عليه و آله از آنهاست و عرب ها بر عجم ها فخر مى فروشند كه محمّد صلى الله عليه و آله از آنهاست و عجم ها اين حق را براى عرب ها معترف اند كه محمّد صلى الله عليه و آله از آنان است. حقّ ما را [از غاصبانِ حقّ ما] مى طلبند و حقّمان را به ما بر نمى گردانند.

1182. المعجم الكبير عن حبيب بن يسار: لمَّا اُصيبَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام قامَ زَيدُ بنُ أرقَمَ إلى بابِ المَسجِدِ فَقالَ: أفَعَلتُموها؟! أشهَدُ أنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: «اللّهُمَّ أستَودِعُكَهُما [۸۲۳] وصالِحَ المُؤمِنينَ»، فَقيلَ لِعُبَيدِ اللّهِ بنِ زِيادٍ: إنَّ زَيدَ بنَ أرقَمَ قالَ كَذا وكَذا، فَقالَ: ذلِكَ شَيخٌ قَد ذَهَبَ عَقلُهُ. [۸۲۴]

1182. المعجم الكبير ـ به نقل از حبيب بن يسار ـ: چون حسين بن على عليه السلام كشته شد، زيد بن ارقم به كنار درِ مسجد رفت و گفت: شمايان، اين كار را كرديد؟! گواهى مى دهم كه شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «بار خدايا! من اين دو (حسن و حسين) و شايسته از مؤمنان را به تو مى سپارم».

به عبيد اللّه بن زياد، خبر دادند كه زيد بن ارقم، چنين و چنان گفته است. ابن زياد گفت: او پيرمردى است كه عقلش را از دست داده است.

1183. تاريخ اليعقوبي ـ في ذِكرِ وَفاةِ فاطِمَةَ عليهاالسلام ـ: دَخَلَ إلَيها في مَرَضِها نِساءُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وغَيرُهُنَّ مِن نِساءِ قُرَيشٍ، فَقُلنَ: كَيف أنتِ؟ قالتَ: أجِدُني وَاللّهِ كارِهَةً لِدُنياكُم، مَسرورَةً لِفِراقِكُم، ألقَى اللّهَ ورَسولَهُ بِحَسَراتٍ مِنكُنَّ، فَما حُفِظَ لِيَ الحَقُّ، ولا رُعِيَت مِنِّي الذِّمَّةُ، ولا قُبِلَتِ الوَصِيَّةُ، ولا عُرِفَتِ الحُرمَةُ. [۸۲۵]

1183. تاريخ اليعقوبى ـ در بيان رحلت فاطمه عليهاالسلام ـ: هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام در بستر بيمارى افتاده بود، همسران پيامبر خدا و ديگر زنان قريش، به عيادت او رفتند و گفتند: چگونه اى؟

فرمود: «به خدا سوگند، از دنياى شما بيزارم و از جدايىِ شما شادمان. خدا و پيامبر او را با دردِ دل هايى كه از شما دارم، ملاقات مى كنم؛ زيرا نه حقّ من حفظ شد و نه عهدم رعايت شد و نه وصيّت به گوش گرفته شد و نه حرمتم پاس داشته شد».

1184. الإمام الحسين عليه السلام: لَمّا قُبِضَت فاطِمَةُ عليهاالسلام دَفَنَها أميرُ المُؤمِنينَ سِرّا وعَفا عَلى مَوضِعِ قَبرِها، ثُمَّ قامَ فَحَوَّلَ وَجهَهُ إلى قَبرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ:

السَّلامُ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّهِ عَنّي، وَالسَّلامُ عَلَيكَ عَنِ ابنَتِكَ وزائِرَتِكَ وَالبائِتَةِ فِي الثَّرى بِبُقعَتِكَ، وَالُمختارِ اللّهِ لها سُرعَةَ اللَّحاقِ بِكَ، قَلَّ يا رَسولَ اللّهِ عَن صَفِيَّتِكَ صَبري، وعَفا عَن سَيِّدَةِ نِساءِ العالَمينَ تَجَلُّدي، إلّا أنَّ لي فِي التَّأَسّي بِسُنَّتِكَ في فُرقَتِكَ مَوضِعَ تَعَزٍّ، فَلَقَد وَسَّدتُكَ في مَلحودَةِ قَبرِكَ، وفاضَت نَفسُكَ بَينَ نَحري وصَدري. بَلى، وفي كِتابِ اللّهِ لي أنعَمُ القَبولِ، إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ، قَدِ استُرجِعَتِ الوَديعَةُ واُخِذَتِ الرَّهينَةُ، واُخلِسَتِ الزَّهراءُ، فَما أقبَحَ الخَضراءَ وَالغَبراءَ.

يا رَسولَ اللّهِ! أمّا حُزني فَسَرمَدٌ، وأمّا لَيلي فَمُسَهَّدٌ، وهُمٌّ لا يَبرَحُ مِن قَلبي أو يَختارَ اللّهُ لي دارَكَ الَّتي أنتَ فيها مُقيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ، وهَمٌّ مُهَيِّجٌ، سَرعانَ ما فُرِّقَ بَينَنا وإلَى اللّهِ أشكو، وسَتُنَبِّئُكَ ابنَتُكَ بِتَظافُرِ اُمَّتِكَ عَلى هَضمِها، فَأَحفِهَا السُّؤالَ وَاستَخبِرهَا الحالَ، فَكَم مِن غَليلٍ مُعتَلِجٍ بِصَدرِها لَم تَجِد إلى بَثِّهِ سَبيلاً، وسَتَقولُ ويَحكُمُ اللّهُ وهُوَ خَيرُ الحاكِمينَ.

سَلامَ مُوَدِّعٍ لا قالٍ ولا سَئِمٍ، فَإِن أنصَرِف فَلا عَن مَلالَةٍ، وإن أقُم فَلا عَن سوءِ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللّهُ الصّابِرينَ. [۸۲۶]

1184. امام حسين عليه السلام: چون فاطمه عليهاالسلام از دنيا رفت، امير مؤمنان عليه السلام او را مخفيانه به خاك سپرد و محلّ قبرش را ناپديد ساخت و سپس برخاست و رو به سوى قبر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كرد و گفت:

«سلام من بر تو، اى پيامبر خدا و سلام بر تو، از جانب دخترت؛ همو كه اينك به ديدار تو آمد و از من جدا گشت و در آرامگاه تو در خاك خُفت و خدا خواست كه زودتر به تو ملحق شود. اى پيامبر خدا! از فراق دختِ برگزيده ات، شكيبايى ام كم شده است و از جدايى سَرور زنان عالم، توانم را از كف داده ام؛ امّا تأسّى به سنّت تو و غم و دردى كه از فراقت كشيدم، موجب تسليت من [در مصيبت دخترت فاطمه] است؛ زيرا من خود، تو را در لحدِ آرامگاهت نهادم و در حالى جان دادى كه سَرت به سينه من چسبيده بود. آرى، در كتاب خدا براى من، بهترين عامل پذيرش [و تحمّل اين مصيبتها] وجود دارد: «ما همه از آنِ خداييم و همه به سوى او باز مى گرديم». هر آينه امانت، پس گرفته شد و گرو دريافت گرديد و زهرا از كفم ربوده شد.

اى پيامبر خدا! اينك، اين آسمان نيلگون و اين زمين تيره، چه زشت در نظرم جلوه مى كنند! اندوهم هميشگى است و شب هايم به بيدارى مى گذرد و اندوه، هرگز از دلم رخت بر نمى بندد، تا آن گاه كه خداوند، خانه اى را كه تو در آن جاى گرفته اى، برايم بر گزيند [و به تو ملحق شوم]. مرا غصّه اى است بس دل خراش و اندوهى كه آرام و قرار نمى گذارد. چه زود ميان ما جدايى افتاد. شكايت خود را پيشِ خدا مى برم. دخترت از همدست شدن امّتت در ستم بر او، به تو گزارش خواهد داد. همه ماجرا را از او بپرس و اوضاع و احوال را از او جويا شو؛ زيرا چه بسا غم هاى سوزانى در سينه اش داشت و راهى براى بيان آنها نمى يافت؛ ولى اكنون [به تو] خواهد گفت و خدا هم داورى مى كند و او بهترينِ داوران است.

اينك با تو بدرود مى گويم، بدرودِ وداع كننده اى كه نه خشمگين است و نه خسته و بيزار؛ زيرا اگر از اين جا بروم، از روى ملال [و خستگى] نيست و اگر بمانم، به واسطه بدگمانى به وعده اى كه خداوند به شكيبايان داده است، نيست».

1185. سنن الترمذي عن عبد الرّحمن بن أبي نعم: إنَّ رَجُلاً مِن أهلِ العِراقِ سَأَلَ ابنَ عُمَرَ عَن دَمِ البَعوضِ يُصيبُ الثَّوبَ، فَقالَ ابنُ عُمَرَ: اُنظُروا إلى هذا يَسأَلُ عَن دَمِ البَعوضِ وقَد قَتَلُوا ابنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وسَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ هُما رَيحانَتايَ مِنَ الدُّنيا. [۸۲۷]

1185. سنن الترمذى ـ به نقل از عبد الرحمان بن ابى نُعم ـ: مردى عراقى از ابن عمر پرسيد: اگر لباس، به خونِ پشه آلوده شود، چه حكمى دارد؟

ابن عمر گفت: اين مرد را ببينيد كه از [حُكمِ] خون پشه مى پرسد، در حالى كه فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را كشتند، با اين كه من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: «حسن و حسين، دو گل خوش بوى من از دنيايند»!

1186. جامع الأخبار عن المنهال بن عمرو: دَخَلتُ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام فَقُلتُ: السَّلامُ عَلَيكُم، كَيفَ أصبَحتُم رَحِمَكُمُ اللّهُ؟ قالَ: أنتَ تَزعُمُ أنَّكَ لَنا شيعَةٌ وأنتَ لا تَعرِفُ صَباحَنا ومَساءَنا!! أصبَحنا في قَومِنا بِمَنزِلَةِ بَني إسرائيلَ في آلِ فِرعَونَ، يُذَبِّحونَ الأَبناءَ ويَستَحيونَ النِّساءَ، وأصبَحَ خَيرُ البَرِيَّةِ بَعدَ نَبِيِّها صلى الله عليه و آله يُلعَنُ عَلَى المَنابِرِ، ويُعطَى الفَضلُ وَالأَموالُ عَلى شَتمِهِ، وأصبَحَ مَن يُحِبُّنا مَنقوصاً حَقُّهُ [۸۲۸] عَلى حُبِّهِ إيّانا، وأصبَحَت قُرَيشٌ تَفَضَّلُ عَلى جَميعِ العَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنهُم، يَطلُبونَ بِحَقِّنا ولا يَعرِفونَ لَنا حَقّا. اُدخُل فَهذا صَباحُنا ومَساؤُنا. [۸۲۹]

1186. جامع الأخبار ـ به نقل از منهال بن عمرو ـ: خدمت امام زين العابدين عليه السلام رسيدم و گفتم: سلام بر شما! رحمت خدا بر شما باد! حالتان چگونه است؟

فرمود: «تو مى گويى شيعه ما هستى و با اين حال نمى دانى كه روز و شب ما چگونه مى گذرد!؟ ما در ميان قوم خود، چونان بنى اسرائيل در ميان آل فرعون هستيم؛ پسرانمان را مى كشند و زنانمان را زنده نگه مى دارند و بهترينِ افرادِ امّت پس از پيامبرش، بر روى منبرها لعن مى شود و مال و منال مى دهند تا او را دشنام گويند و حقوق دوستداران ما به واسطه علاقه شان به ما، ضايع مى گردد. قريش به اين دستاويز كه محمّد از آنهاست، خود را بر همه عرب ها برترى مى دهند؛ حقّ ما را مى ستانند و كمترين حقّى براى ما قائل نيستند. وارد شو. روز و شبِ ما در اين حال مى گذرد».

1187. الإمام الباقر عليه السلام: مَن لَم يَعرِف سوءَ ما اُوتِيَ إلَينا مِن ظُلمِنا وذَهابِ حَقِّنا وما نُكِبنا بِهِ، فَهُوَ شَريكُ مَن أتى إلَينا فيما وَلِيَنا بِهِ. [۸۳۰]

1187. امام باقر عليه السلام: هر كس به بد و ناروا بودن ستم ها و حق كشى ها و رنج هايى كه به ما رسيده، معترف نباشد، با كسى كه اين كارها را در حقّ ما كرده، شريك است.

1188. الأمالي للطوسي عن المنهال بن عمرو: كُنتُ جالِسا مَعَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ الباقِرِ عليه السلام إذ جاءَهُ رَجُلٌ فَسَلَّمَ عَلَيهِ، فَرَدَّ عَلَيهِ السَّلامَ، قالَ الرَّجُلُ: كَيفَ أنتُم؟ فَقالَ لَهُ مُحَمَّدٌ عليه السلام: أوَما آنَ لَكُم أن تَعلَموا كَيفَ نَحنُ؟! إنَّما مَثَلُنا في هذِهِ الاُمَّةِ مَثَلُ بَني إسرائيلَ، كانَ يُذَبَّحُ أبناؤُهُم وتُستَحيى نِساؤهُم، ألا وإنَّ هؤُلاءِ يُذَبِّحونَ أبناءَنا ويَستَحيونَ نِساءَنا، زَعَمَتِ العَرَبُ أنّ لَهُم فَضلاً عَلَى العَجَمِ، فَقالَتِ العَجَمُ: وبِماذا؟ قالوا: كانَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله عَرَبِيّا، قالوا لَهُم: صَدَقتُم. وزَعَمَت قُرَيشٌ أنَّ لَها فَضلاً عَلى غَيرِها مِنَ العَرَبِ، فَقالَت لَهُمُ العَرَبُ مِن غَيرِهِم: وبِما ذاكَ؟ قالوا: كانَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله قُرَشِيّا، قالوا لَهُم: صَدَقتُم.

فَإِن كانَ القَومَ صَدَقوا فَلَنا فَضلٌ عَلَى النّاسِ؛ لِأَنّا ذُرِّيَّةُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وأهلُ بَيتِهِ خاصَّةً وعِترَتُهُ، لا يَشرَكُهُ في ذلِكَ غَيرُنا. فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ: وَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّكُم أهلَ البَيتِ. قالَ: فَاتَّخِذ لِلبَلاءِ جِلبابا، فَوَاللّهِ إنَّهُ لَأَسرَعُ إلَينا وإلى شيعَتِنا مِنَ السَّيلِ فِي الوادي، وبِنا يَبدَأُ البَلاءُ ثُمَّ بِكُم، وبِنا يَبدَأُ الرَّخاءُ ثُمَّ بِكُم. [۸۳۱]

1188. الأمالى، طوسى ـ به نقل از منهال بن عمرو ـ: با امام باقر عليهماالسلام نشسته بودم كه مردى وارد شد و به ايشان سلام كرد. امام عليه السلام جواب سلامش را داد. آن مرد گفت: حالتان چگونه است؟

امام باقر عليه السلام به او فرمود: «آيا زمان آن نرسيده است كه بدانيد ما چه حالى داريم؟! حكايت ما در ميان اين امّت، همچون حكايت بنى اسرائيل است كه پسرانشان را سر مى بريدند و زنانشان را زنده نگه مى داشتند. بدانيد كه اينان نيز پسران ما را مى كشند و زنانمان را زنده مى گذارند. عرب ها مى گويند كه بر عجم ها برترى دارند و عجم ها مى پرسند: به چه علّت؟ و آنها مى گويند: چون محمّد صلى الله عليه و آله، عرب بود. عجم ها پاسخ مى دهند: درست مى گوييد. قريش مى گويند كه بر ديگر عرب ها برترند و آن ديگر عرب ها مى گويند: به چه دليل؟ و قريش جواب مى دهند: چون محمّد صلى الله عليه و آله، از قريش بود. عرب ها مى گويند: درست مى گوييد.

اگر اين قومْ راست مى گويند، پس ما بر همه مردم، برترى داريم؛ چرا كه ما، ذريّه محمّد صلى الله عليه و آله و اهل بيت خاصّ او و عترتش هستيم و جز ما، كسى اين ويژگى را ندارد».

آن مرد به امام عليه السلام گفت: به خدا سوگند كه من شما اهل بيت را دوست دارم.

امام عليه السلام فرمود: «پس تن پوشى براى بلا آماده كن؛ زيرا به خدا سوگند كه بلا به سوى ما و شيعيانمان، شتابنده تر حركت مى كند تا سيل در درّه. بَلا، نخست به ما مى رسد و سپس به شما و آسايش نيز نخست به ما مى رسد و آن گاه به شما».

1189. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: رُوِيَ أنَّ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ الباقِرِ عليه السلام قالَ لِبَعضِ أصحابِهِ: يا فُلانُ، ما لَقينا مِن ظُلمِ قُرَيشٍ إيّانا وتَظاهُرِهِم عَلَينا! وما لَقِيَ شيعَتُنا ومُحِبّونا مِنَ النّاسِ! إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قُبِضَ وقَد أخبَرَ أنّا أولَى النّاسِ بِالنّاسِ، فَتَمالَأَت عَلَينا قُرَيشٌ حَتّى أخرَجَتِ الأَمرَ عَن مَعدِنِهِ، وَاحتَجَّت عَلَى الأَنصارِ بِحَقِّنا وحُجَّتِنا. ثُمَّ تَداوَلَتها قُرَيشٌ، واحِدٌ بَعدَ واحِدٍ، حَتّى رَجَعَت إلَينا، فَنَكَثَت بَيعَتَنا، ونَصَبَتِ الحَربَ لَنا، ولَم يَزَل صاحِبُ الأَمرِ في صَعودٍ كَؤودٍ حَتّى قُتِلَ.

فَبويِعَ الحَسَنُ ابنُهُ وعوهِدَ، ثُمَّ غُدِرَ بِهِ واُسلِمَ، ووَثَبَ عَلَيهِ أهلُ العِراقِ حَتّى طُعِنَ بِخَنجَرٍ في جَنبِهِ، ونُهِبَت عَسكَرُهُ، وعولِجَت خَلاليلُ [۸۳۲] اُمَّهاتِ أولادِهِ، فَوادَعَ مُعاوِيَةَ وحَقَنَ دَمَهَ ودِماءَ أهلِ بَيتِهِ، وهُم قَليلٌ حَقَّ قَليلٍ.

ثُمَّ بايَعَ الحُسَينَ عليه السلام مِن أهلِ العِراقِ عِشرونَ ألفا، ثُمَّ غَدَروا بِهِ، وخَرَجوا عَلَيهِ، وبَيعَتُهُ في أعناقِهِم، وقَتَلوهُ.

ثُمَّ لَم نَزَل ـ أهلَ البَيتِ ـ نُستَذَلُّ ونُستَضامُ، ونُقصى ونُمتَهَنُ، ونُحرَمُ ونُقتَلُ، ونَخافُ ولا نَأمَنُ عَلى دِمائِنا ودِماءِ أولِيائِنا. ووَجَدَ الكاذِبونَ الجاحِدونَ لِكَذِبِهِم وجُحودِهِم مَوضِعا يَتَقَرَّبونَ بِهِ إلى أولِيائِهِم، وقُضاةِ السّوءِ وعُمّالِ السّوءِ في كُلِّ بَلدَةٍ، فَحَدَّثوهُم بِالأَحاديثِ المَوضوعَةِ المَكذوبَةِ، ورَوَوا عَنّا ما لَم نَقُلهُ وما لَم نَفعَلهُ؛ لِيُبَغِّضونا إلَى النّاسِ.

وكانَ عِظَمُ ذلِكَ وكِبَرُهُ زَمَنَ مُعاوِيَةَ بَعدَ مَوتِ الحَسَنِ عليه السلام، فَقُتِّلَت شيعَتُنا بِكُلِّ بَلدَةٍ، وقُطِّعَتِ الأَيدي وَالأَرجُلُ عَلَى الظِّنَّةِ، وكانَ مَن يُذكَرُ بِحُبِّنا وَالاِنقِطاعِ إلَينا سُجِنَ أو نُهِبَ مالُهُ، أو هُدِمَت دارُهُ.

ثُمَّ لَم يَزَلِ البَلاءُ يَشتَدُّ ويَزدادُ إلى زَمانِ عُبَيدِ اللّهِ بنِ زِيادٍ قاتِلِ الحُسَينِ عليه السلام، ثُمَّ جاءَ الحَجّاجُ فَقَتَلَهُم كُلَّ قَتلَةٍ، وأخَذَهُم بِكُلِّ ظِنَّةٍ وتُهَمَةٍ، حَتّى إنَّ الرَّجُلَ لَيُقالُ لَهُ: «زِنديقٌ» أو «كافِرٌ» أحَبُّ إلَيهِ مِن أن يُقالَ: «شيعَةُ عَلِيٍّ»! [۸۳۳]

1189. شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد:روايت شده است كه امام باقر عليه السلام به يكى از يارانش فرمود: «فلانى! ما چه ستم ها و دشمنى هايى از قريش ديديم و چه ستم ها كه شيعيان و دوستداران ما از مردم ديدند! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيش از آن كه از دنيا برود، فرموده بود كه ما از خود مردم به آنان سزاوارتريم؛ امّا قريش، عليه ما هم داستان شدند و كار [امامت و خلافت] را از جايگاهش خارج ساختند و آنچه را كه حق و حجّت ما بود، در اختيار خويش گرفتند و با آن در برابرِ انصار، حجّت آوردند. سپس قريش، آن [پيشوايى و خلافت] را در ميان خود، دست به دست كردند، تا اين كه سرانجام، اين حق به خود ما باز گشت؛ امّا بيعت ما را شكستند و در برابرمان پرچم جنگ برافراشتند و امير مؤمنان عليه السلام پيوسته با رنج و مشقّت، دست به گريبان بود، تا آن كه به شهادت رسيد.

پس از او، با فرزندش حسن، بيعت و پيمان بسته شد؛ امّا به وى خيانت شد و [در برابر دشمن] وادار به تسليم گرديد و عراقيان بر وى شوريدند، تا جايى كه به پهلويش خنجر زدند و اردوگاهش غارت شد و خلخال از پاهاى مادران فرزندانش در آوردند. از اين رو، [ناچار] با معاويه صلح كرد و خون خود و خون خانواده اش را كه در اقليّتِ تمام به سر مى بردند، حفظ كرد.

سپس بيست هزار نفر از مردم عراق با حسين عليه السلام بيعت كردند؛ امّا به او خيانت كردند و در برابرش برخاستند و در حالى كه بيعت او را به گردن داشتند، او را به قتل رساندند.

از آن پس، ما اهل بيت، همچنان مورد قهر و ستم واقع مى شويم، از حقّ خود، دورمان مى كنند و مورد خوارى قرار مى گيريم، محروم مى شويم و كشته مى شويم، در رعب و وحشت به سر مى بريم و جان ما و جان شيعيانمان در امان نيست؛ امّا دروغگويان و منكران [حقّ ما]، به سبب دروغگويى و انكارشان، موقعيتى يافته اند كه به واسطه آن، مقرّب درگاه حكمرانان خود و قاضيان جور و كارگزاران نابه كار در هر شهرى هستند؛ چرا كه آنان (دروغگويان و منكران)، براى اينان روايت هاى جعلى و دروغ مى گويند و از قول ما سخنان و كردارى نقل مى كنند كه ما آنها را نگفته ايم و انجام نداده ايم و هدفشان [از نقل اين روايت ها و سخنان و كردار]، اين است كه ما را منفور مردم گردانند.

بيشترين و بدترين اين اعمال، در زمان معاويه پس از درگذشت حسن عليه السلام اتّفاق افتاد؛ زيرا در آن زمان، شيعيان ما در هر شهر و نقطه اى به قتل رسيدند و هر كس به صِرف اين كه مظنون [به شيعه بودن] واقع مى شد، دست و پاهايش قطع مى گرديد و اگر معلوم مى شد كسى دوستدار و علاقه مند به ماست، يا زندانى مى شد، يا اموالش به غارت مى رفت و يا خانه اش ويران مى گشت.

در زمان عبيد اللّه بن زياد، قاتل حسين عليه السلام، بلا [و مصيبت]، هر لحظه شديدتر و بيشتر مى شد. سپس حَجّاج آمد و همه آنها (دوستداران و شيعيان على و اهل بيت عليهم السلام) را از دَم تيغ گذراند و با كمترين سوءظن و تهمتى، ايشان را دستگير و مجازات مى كرد، تا جايى كه اگر به كسى مى گفتند: «زنديق» يا «كافر»، اين را خوش تر از آن مى داشت كه به او گفته شود: «شيعه على».

1190. الأمالي للصدوق عن حمزة بن حمران: دَخَلتُ إلَى الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقالَ لي: يا حَمزَةُ، مِن أينَ أقبَلتَ؟ قُلتُ لَهُ: مِنَ الكوفَةِ.

قالَ: فَبَكى عليه السلام حَتّى بَلَّت دُموعُهُ لِحيَتَهُ، فَقُلتُ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، ما لَكَ أكثَرتَ البُكاءَ؟! فَقالَ: ذَكَرتُ عَمّي زَيدا وما صُنِعَ بِهِ فَبَكَيتُ، فَقُلتُ لَهُ: ومَا الَّذي ذَكَرتَ مِنهُ؟

فَقالَ: ذَكَرتُ مَقتَلَهُ وقَد أصابَ جَبينَهُ سَهمٌ، فَجاءَهُ ابنُهُ يَحيى فَانكَبَّ عَلَيهِ وقالَ لَهُ: أبشِر يا أبَتاه فَإِنَّكَ تَرِدُ عَلى رَسولِ اللّهِ وعَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم. قالَ: أجَل يا بُنَيَّ، ثُمَّ دَعا بِحَدّادٍ فَنَزَعَ السَّهمَ مِن جَبينِهِ فَكانَت نَفسُهُ مَعَهُ، فَجيءَ بِهِ إلى ساقِيَةٍ تَجري عِندَ بُستانٍ زائِدَةٍ، فَحُفِرَ لَهُ فيها ودُفِنَ واُجرِيَ عَلَيهِ الماءُ.

وكانَ مَعَهُم غُلامٌ سِندِيٌّ لِبَعضِهِم، فَذَهَبَ إلى يوسُفَ بنِ عُمَرَ مِنَ الغَدِ فَأَخبَرَهُ بِدَفنِهِم إيّاهُ، فَأَخرَجَهُ يوسُفُ بنُ عُمَرَ فَصَلَبَهُ فِي الكُناسَةِ أربَعَ سِنينَ، ثُمَّ أمَرَ بِهِ فَاُحرِقَ بِالنّارِ وذُرِّيَ فِي الرِّياحِ، فَلَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ وخاذِلَهُ، وإلَى اللّهِ جَلَّ اسمُهُ أشكو ما نَزَلَ بِنا أهلَ بَيتِ نَبِيِّهِ بَعدَ مَوتِهِ، وبِهِ نَستَعينُ عَلى عَدُوِّنا وهُوَ خَيرُ مُستَعانٍ. [۸۳۴]

1190. الأمالى، صدوق ـ به نقل از حمزة بن حُمران ـ: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم. به من فرمود: «اى حمزه! از كجا مى آيى؟».

گفتم: از كوفه.

امام عليه السلام آن قدر گريست كه محاسن او از اشكش، تر شد.

گفتم: اى پسر پيامبر خدا! چه شده است كه اين قدر، گريه مى كنيد؟!

فرمود: «به ياد عمويم زيد و آنچه با او كردند، افتادم و گريه ام گرفت».

گفتم: به ياد چه چيزى از او افتاديد؟

فرمود: «به ياد كشته شدنش افتادم كه تيرى به پيشانى اش خورد و پسرش يحيى آمد و خودش را بر روى او انداخت و گفت: بشارت باد تو را، اى پدر كه بر پيامبر خدا و على و فاطمه و حسن و حسين ـ كه درودهاى خدا بر آنان باد ـ وارد مى شوى! زيد گفت: آرى، فرزندم! سپس يحيى، آهنگرى را آورد و آن تير را از پيشانى اش بيرون كشيد و زيد، جان سپرد. پيكر او را نزد نهر آبى كه از كنار باغى مى گذشت، بردند و برايش در بستر آن نهر، گورى كندند و پيكرش را در آن دفن كردند و سپس آب را بر آن بستند. يكى از آنان، غلامى سِندى داشت كه او نيز همراهشان بود. فردايَش آن غلام، نزد يوسف بن عمر رفت و محلّ دفن زيد را به او خبر داد. يوسف بن عمر، جسد زيد را بيرون آورد و در كُناسه (محله اى در كوفه) به دار آويخت كه مدّت چهار سال، همچنان بالاى دار بود. سپس دستور داد جسدش را سوختند و خاكسترش را به باد دادند. لعنت خدا بر قاتل او و بر كسانى كه او را تنها و بى ياور گذاشتند! به خداى بلندنام، شكايت مى برم از آنچه پس از مرگ پيامبرش به ما اهل بيت رسيد و در برابر دشمنمان از او يارى مى خواهم كه او بهترين يار است».

1191. تاريخ الطبري عن محمّد بن إبراهيم: اُتِيَ بِهِم [أي بِبَعضِ بَنِي الحَسَنِ عليه السلام] أبو جَعفَرٍ [۸۳۵]، فَنَظَرَ إلى مُحَمَّدِ بنِ إبراهيمَ بنِ حَسَنٍ فَقالَ: أنتَ الدّيباجُ الأَصفَرُ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: أما وَاللّهِ لَأَقتُلَنَّكَ قِتلَةً ما قَتَلتُها أحَدا مِن أهلِ بَيتِكَ. ثُمَّ أمَرَ بِاُسطُوانَةٍ مَبنِيَّةٍ فَفُرِقَت، ثُمَّ اُدخِلَ فيها فَبَنى عَلَيهِ وهُوَ حَيٌّ. [۸۳۶]

1191. تاريخ الطبرى ـ در باره محمّد بن ابراهيم ـ: گروهى از فرزندان حسن عليه السلام را نزد ابو جعفر (منصور دوانيقى) آوردند. او به محمّد بن ابراهيم بن حسن، نگاهى كرد و گفت: ديباجِ اَصفر، [۸۳۷] تويى؟

گفت: آرى.

منصور گفت: به خدا سوگند، تو را به چنان وضعى مى كشم كه تا كنون هيچ يك از افراد خاندانت را چنان نكشته باشم.

سپس دستور داد ستونى را شكاف دادند و او را زنده زنده داخل آن كردند و رويش را بستند.

1192. مقاتل الطالبيّين عن موسى بن عبد اللّه: حُبِسنا فِي المُطبِقِ، فَما كُنّا نَعرِفُ أوقاتَ الصَّلواتِ إلّا بِأَجزاءٍ يَقرَأُها عَلِيُّ بنُ الحَسَنِ بنِ الحَسَنِ بنِ الحَسَنِ. [۸۳۸]

1192. مقاتل الطالبيّين ـ به نقل از محمّد بن اسماعيل ـ: از جدّم موسى بن عبد اللّه شنيدم كه مى گفت: در سياه چالى زندانى شديم، به طورى كه وقت هاى نماز را تنها از طريق جزءهايى كه على بن حسن بن حسن بن حسن قرائت مى كرد، تشخيص مى داديم.

1193. مقاتل الطالبيّين عن موسى بن عبد اللّه بن موسى: تُوُفِّيَ عَلِيُّ بنُ الحَسَنِ وهُوَ ساجِدٌ في حَبسِ أبي جَعفَرٍ، فَقالَ عَبدُ اللّهِ: أيقِظُوا ابنَ أخي، فَإِنّي أراهُ قَد نامَ في سُجودِهِ. قالَ: فَحَرَّكوهُ فَإِذا هُوَ قَد فارَقَ الدُّنيا. فَقالَ: رَضِيَ اللّهُ عَنكَ، إنَّ عِلمي فيكَ أنَّكَ تَخافُ هذَا المَصرَعَ. [۸۳۹]

1193. مقاتل الطالبيّين ـ به نقل از موسى بن عبد اللّه بن موسى ـ: على بن حسن، در زندانِ ابو جعفر (منصور دَوانيقى) در حال سجده از دنيا رفت. عبد اللّه گفت: برادرزاده ام را بيدار كنيد؛ چون فكر مى كنم در حال سجده خوابش برده است. امّا چون او را تكان دادند، ديدند از دنيا رفته است. عبد اللّه گفت: خدا از تو خشنود بادا! من مى دانستم تو بيم آن دارى كه در اين جا بميرى.

1194. مقاتل الطالبيّين عن محمّد بن المنصور المراديّ: قالَ يَحيَى بنُ الحُسَينِ بنِ زَيدٍ: قُلتُ لِأَبي: يا أبَه، إنّي أشتَهي أن أرى عَمّي عيسَى بنَ زَيدٍ، فَإِنَّهُ يَقبُحُ بِمِثلي أن لا يَلقى مِثلَهُ مِن أشياخِهِ. فَدَافَعَني عَن ذلِكَ مُدَّةً، وقالَ: إنَّ هذا أمرٌ يَثقُلُ عَلَيهِ، وأخشى أن يَنتَقِلَ عَن مَنزِلِهِ كَراهِيَةً لِلِقائِكَ إيّاهُ فَتَزعَجُهُ.

فَلَم أزَل بِهِ اُداريهِ وألطُفُ بِهِ حَتّى طابَت نَفسُهُ لي بِذلِكَ، فَجَهَّزَني إلَى الكوفَةِ وقالَ لي: إذا صِرتَ إلَيها فَاسأَل عَن دورِ بَني حَيٍّ، فَإِذا دُلِلتَ عَلَيها فَاقصُدها فِي السِّكَّةِ الفُلانِيَّةِ، وسَتَرى في وَسَطِ السِّكَّةِ دارا لَها بابٌ صِفَتُهُ كَذا وكَذا، فَاعرِفهُ وَاجلِس بَعيدا مِنها في أوَّلِ السِّكَّةِ، فَإِنَّهُ سَيُقبِلُ عَلَيكَ عِندَ المَغرِبِ كَهلٌ طَويلٌ مَسنونُ الوَجهِ قَد أثَّرَ السُّجودُ في جَبهَتِهِ، عَلَيهِ جُبَّةُ صوفٍ، يَستَقِي الماءَ عَلى جَمَلٍ، وقَدِ انصَرَفَ يَسوقُ الجَمَلَ لا يَضَعُ قَدَما ولا يَرفَعُها إلّا ذَكَرَ اللّهَ عز و جلودُموعُهُ تَنحَدِرُ، فَقُم وسَلِّم عَلَيهِ وعانِقهُ فَإِنَّهُ سَيَذعَرُ مِنكَ كَما يَذعَرُ الوَحشُ، فَعَرِّفهُ نَفسَكَ وَانتَسِب لَهُ فَإِنَّهُ يَسكُنُ إلَيكَ ويُحَدِّثُكَ طَويلاً، ويَسأَلُكَ عَنّا جَميعا، ويُخبِرُكَ بِشَأنِهِ ولا يَضجَرُ بِجُلوسِكَ مَعَهُ، ولا تُطِل عَلَيهِ ووَدِّعهُ، فَإِنَّهُ سَوفَ يَستَعفيكَ مِن العَودَةِ إلَيهِ، فَافعَل ما يَأمُرُكَ بِهِ مِن ذلِكَ، فَإِنَّكَ إن عُدتَ إلَيهِ تَوارى عَنكَ وَاستَوحَشَ مِنكَ وَانتَقَلَ عَن مَوضِعِهِ وعَلَيهِ في ذلِكَ مَشَقَّةٌ. فَقُلتُ: أفعَلُ كَما أمَرتَني.

ثُمَّ جَهَّزَني إلَى الكوفَةِ ووَدَّعتُهُ وخَرَجتُ. فَلَمّا وَرَدتُ الكوفَةَ قَصَدتُ سِكَّةَ بَني حَيٍّ بَعدَ العَصرِ، فَجَلَستُ خارِجَها بَعدَ أن تَعَرَّفتُ البابَ الَّذي نَعَتَهُ لي، فَلَمّا غَرَبَتِ الشَّمسُ إذا أنَا بِهِ قَد أقبَلَ يَسوقُ الجَمَلَ، وهُوَ كَما وَصَفَ لي أبي لا يَرفَعُ قَدَما ولا يَضَعُها إلّا حَرَّكَ شَفَتَيهِ بِذِكرِ اللّهِ، ودُموعُهُ تَرَقرَقُ في عَينَيهِ وتَذرِفُ أحيانا. فَقُمتُ فَعانَقتُهُ، فَذَعِرَ مِنّي كَما يَذعَرُ الوَحشُ مِنَ الإِنسِ، فَقُلتُ: يا عَمِّ، أنَا يَحيَى بنُ الحُسَينِ بنِ زَيدٍ، اِبنُ أخيكَ.

فَضَمَّني إلَيهِ وبَكى حَتّى قُلتُ قَد جاءَت نَفسُهُ، ثُمَّ أناخَ جَمَلَهُ وجَلَسَ مَعي فَجَعَلَ يَسأَلُني عَن أهلِهِ رَجُلاً رَجُلاً وَامرَأَةً اِمرَأَةً وصَبِيّا صَبِيّا، وأنَا أشرَحُ لَهُ أخبارَهُم وهُوَ يَبكي.

ثُمَّ قالَ: يا بُنَيَّ، أنَا أستَقي عَلى هذَا الجَمَلِ الماءَ، فَأَصرِفُ ما أكتَسِبُ ـ يَعني مِن اُجرَةِ الجَمَلِ ـ إلى صاحِبِهِ وأتَقَوَّتُ باقِيَهُ، ورُبَّما عاقَني عائِقٌ عَنِ استِقاءِ الماءِ فَأَخرُجُ إلَى البَرِيَّةِ ـ يَعني بِظَهرِ الكوفَةِ ـ فَأَلتَقِطُ ما يَرمِي النّاسُ بِهِ مِنَ البُقولِ فَأَتَقَوَّتُهُ. وقَد تَزَوَّجتُ إلى هذَا الرَّجُلِ ابنَتَهُ، وهُوَ لا يَعلَمُ مَن أنَا إلى وَقتي هذا، فَوَلَدَت مِنّي بِنتا فَنَشَأَت وبَلَغَت وهِيَ أيضا لا تَعرِفُني ولا تَدري مَن أنَا، فَقالَت لي اُمُّها: زَوِّجِ ابنَتَكَ بِابنِ فُلانٍ السَّقّاءِ ـ لِرَجُلٍ مِن جيرانِنا يَسقِي الماءَ ـ فَإِنَّهُ أيسَرُ مِنّا وقَد خَطَبَها، وألَحَّت عَلَيَّ، فَلَم أقدِر عَلى إخبارِها - بِأَنَّ ذلِكَ غَيرُ جائِزٍ، ولا هُوَ بِكُف ءٍ لَها ـ فَيَشيعَ خَبَري، فَجَعَلَت تُلِحَّ عَلَيَّ، فَلَم أزَل أستَكفِي اللّهَ أمرَها حَتّى ماتَت بَعدَ أيّامٍ، فَما أجِدُني آسى عَلى شَيءٍ مِنَ الدّنيا أسايَ عَلى أنَّها ماتَت ولَم تَعلَم بِمَوضِعِها مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله.

قالَ: ثُمَّ أقسَمَ عَلَيَّ أن أنصَرِفَ ولا أعودَ إليهِ، ووَدَّعَني، فَلَمّا كانَ بَعدَ ذلِكَ صِرتُ إلَى المَوضِعِ الَّذِي انتَظَرتُهُ فِيهِ لِأَراهُ فَلَم أرَهُ، وكانَ آخِرَ عَهدي بِهِ. [۸۴۰]

1194. مقاتل الطالبيّين ـ به نقل از محمّد بن منصور مرادى ـ: يحيى بن حسين بن زيد گفت: به پدرم گفتم: پدر جان! من دوست دارم عمويم عيسى بن زيد را ببينم؛ زيرا براى فردى چون من، زشت است كه چنان پيرى از بزرگان خود را ملاقات نكند.

پدرم مدّتى مرا از اين كار باز مى داشت و مى گفت: چنين ملاقاتى بر او سنگين مى آيد و مى ترسم چون دوست ندارد تو او را ديدار كنى، منزل خود را به جاى ديگر منتقل كند و تو با اين كار، موجب ناراحتى و زحمت او شوى.

من همچنان با پدرم مدارا و مهربانى مى كردم، تا اين كه سرانجام به اين كار، رضايت داد و اسباب سفر مرا به كوفه فراهم كرد و به من گفت: چون به كوفه رسيدى، سراغ محلّه «بنى حَى» را بگير و وقتى آن جا را به تو نشان دادند، به فلان كوچه برو. در ميانه كوچه، منزلى خواهى ديد كه درِ آن، چنين و چنان است. آن در را نشانى كن و دور از آن منزل، در ابتداى كوچه بنشين. هنگام غروب آفتاب، مردى به طرف تو خواهد آمد ميان سال و بلندقامت و داراى چهره اى باريك و كشيده. بر پيشانى اش اثر سجده است و جبّه اى پشمى به تن دارد و با شتر خود، سقّايى مى كند. او از سقّايى بر گشته و شترش را مى راند و با هر قدمى كه بر مى دارد و مى گذارد، ذكر خداى عز و جل مى گويد و اشك هايش جارى است. برخيز و به او سلام كن و با وى معانقه نما. او همچون يك جانور صحرايى از تو خواهد رميد؛ امّا تو خودت را به او معرّفى كن و نسبتت را برايش باز گو. در اين صورت آرام مى گيرد و مدّت ها با تو سخن مى گويد و در باره همه ما از تو مى پرسد و تو را از اوضاع و احوالِ خودش آگاه مى سازد. از نشستن با تو خسته نمى شود؛ امّا تو زياد مزاحمش نشو و با او خداحافظى كن. از تو خواهش خواهد كرد كه ديگر به سراغش نروى و تو به اين دستور او عمل كن؛ زيرا اگر دوباره نزدش بروى، خودش را از تو پنهان مى كند و از تو مى گريزد و محلّ سكونت خود را تغيير مى دهد و اين كار، موجب رنج و زحمت او مى شود.

من گفتم: دستور شما را به كار مى بندم. آن گاه پدرم مرا عازم كوفه كرد و من خداحافظى كردم و به راه افتادم.

چون وارد كوفه شدم، نزديك غروب به كوچه بنى حَى رفتم و ابتدا درِ منزلى را كه پدرم برايم توصيف كرده بود، شناسايى كردم و بيرون از كوچه نشستم. آفتاب كه غروب كرد، ديدم شتر خود را مى راند و مى آيد. او همان گونه بود كه پدرم براى من توصيف كرده بود. هر قدمى كه بر مى داشت و مى گذاشت، لبانش به ذكر خدا مى جنبيد و اشك هاى او در ديدگانش مى گشت و گاهى قطراتى از آن به زمين مى ريخت. من برخاستم و او را در آغوش كشيدم؛ امّا او مانند يك جانور صحرايى كه از انسان وحشت مى كند، از من وحشت كرد. گفتم: عمو جان! من يحيى بن حسين بن زيد، برادرزاده شما هستم.

در اين وقت، مرا بغل كرد و آن قدر گريست كه گفتم مُرد. سپس شترش را خواباند و در كنار من نشست و در باره يكايك مردان و زنان و كودكان خانواده اش پرسيد و من اوضاع و احوال آنها را برايش شرح مى دادم و او مى گريست. سپس گفت: فرزندم! من با اين شتر، آب مى كشم و از درآمد آن، مزد شتر را به صاحبش مى دهم و با بقيّه آن، امرار معاش مى كنم. گاهى اوقات، مانعى پيش مى آيد كه نمى توانم آب كشى كنم. از اين رو، به صحرا ـ يعنى پشت كوفه ـ مى روم و از سبزى هايى كه مردم دور مى ريزند، بر مى دارم و رفع گرسنگى مى كنم. من با دختر اين مرد، ازدواج كردم و او هنوز هم نمى داند من كيستم. همسرم دخترى به دنيا آورد و آن دختر، بزرگ شد و به سنّ بلوغ رسيد و او هم مرا نمى شناخت و نمى دانست كيستم. مادرش به من گفت: پسر فلان سقّا ـ كه مردى از همسايگان ماست و آب كشى مى كند ـ به خواستگارى دخترت آمده است و وضع زندگى شان از ما بهتر است. دخترت را به همسرى او در آور. همسرم اصرار مى كرد؛ امّا من نمى توانستم به او بگويم كه اين كار، درست نيست و پسر او مناسب دختر ما نيست و وضعيت من لو مى رود. او همچنان اصرار مى كرد و من پيوسته از خدا مى خواستم كه خودش كارسازى كند، تا اين كه پس از چند روز، دخترم مُرد. فكر نمى كنم براى هيچ چيزِ دنيا اين قدر اندوهگين شده باشم كه براى مرگ دخترم شدم؛ زيرا او مُرد و از نسبت خود با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آگاه نشد.

او سپس مرا سوگند داد كه بروم و ديگر پيش او بر نگردم و با من خداحافظى كرد. بعد از اين ملاقات، بار ديگر به همان جايى كه منتظرش نشسته بودم بر گشتم تا مجدّداً او را ببينم؛ امّا نديدمش و اين، آخرين ديدار من با او بود.

1195. مقاتل الطالبيّين عن المنذر بن جعفر العبديّ عن أبيه: خَرَجتُ أنَا وَالحَسَنُ وعَلِيٌّ اِبنا صالِحِ بنِ حَيٍّ، وعَبدُ رَبِّهِ بنُ عَلقَمَةَ، وجَنابُ بنُ نِسطاسٍ مَعَ عيسَى بنِ زَيدٍ حُجّاجا بَعدَ مَقتَلِ إبراهيمَ، وعيسى بَينَنا يَستُرُ نَفسَهُ في زِيِّ الجَمّالينَ، فَاجتَمَعنا بِمَكَّةَ ذاتَ لَيلَةٍ فِي المَسجِدِ الحَرامِ، فَجَعَلَ عيسَى بنُ زَيدٍ وَالحَسَنُ بنُ صالِحٍ يَتَذاكَرانِ أشياءَ مِنَ السّيرَةِ، فَاختَلَفَ هُوَ وعيسى في مَسأَلَةٍ مِنها، فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ دَخَلَ عَلَينا عَبدُ رَبِّهِ بنُ عَلقَمَةَ فَقالَ: قَدِمَ عَلَيكُمُ الشِّفاءُ فيَما اختَلَفتُم فيهِ، هذا سُفيانُ الثَّورِيُّ قَد قَدِمَ.

فَقاموا بِأَجمَعِهِم فَخَرَجوا إلَيهِ، فَجاؤوهُ وهُوَ فِي المَسجِدِ جالِسٌ، فَسَلَّموا عَلَيهِ، ثُمَّ سَأَلَهُ عيسَى بنُ زَيدٍ عَن تِلكَ المَسأَلَةِ، فَقالَ: هذِهِ مَسأَلَةٌ لا أقدِرُ عَلَى الجَوابِ عَنها؛ لِأَنَّ فيها شَيئا عَلَى السُّلطانِ، فَقالَ لَهُ الحَسَنُ: إنَّهُ عيسَى بنُ زَيدٍ، فَنَظَرَ إلى جَنابِ بنِ نِسطاسٍ مُستَثبِتا، فَقالَ لَهُ جَنابٌ: نَعَم، هُوَ عيسَى بنُ زَيدٍ. فَوَثَبَ سُفيانُ فَجَلَسَ بَينَ يَدَي عيسى وعانَقَهُ وبَكى بُكاءً شَديدا وَاعتَذَرَ إلَيهِ مِمّا خاطَبَهُ بِهِ مِنَ الرَّدِّ، ثُمَّ أجابَهُ عَنِ المَسأَلَةِ وهُوَ يَبكي. وأقبَلَ عَلَينا فَقالَ: إنَّ حُبَّ بَني فاطِمَةَ وَالجَزَعَ لَهُم مِمّا هُم عَلَيهِ مِنَ الخَوفِ وَالقَتلِ وَالتَّطريدِ لَيُبكي مَن في قَلبِهِ شَيءٌ مِنَ الإِيمانِ. ثُمَّ قالَ لِعيسى: قُم بِأَبي أنتَ فَأَخفِ شَخصَكَ لا يُصيبَكَ مِن هؤُلاءِ شَيءٌ نَخافُهُ. فَقُمنا فَتَفَرَّقنا. [۸۴۱]

1195. مقاتل الطالبيّين ـ به نقل از مُنذِر بن جعفر عبدى، از پدرش ـ: پس از كشته شدن ابراهيم، من و حسن و على، فرزندان صالح بن حى و عبد ربّه بن علقمه و جَناب بن نِسطاس با عيسى بن زيد به حج رفتيم. عيسى براى آن كه شناخته نشود، خود را در ميان ما به هيئت ساربانان در آورده بود. شبى در مسجد الحرام، دور هم جمع شديم و باب گفتگو در باره مطالبى از سيره[ى پيامبر خدا]، ميان عيسى بن زيد و حسن بن صالح باز شد و او و عيسى در باره يكى از مسائل آن، اختلاف نظر پيدا كردند. فرداى آن روز، عبد ربّه بن علقمه نزد ما آمد و گفت: موضوع مورد اختلاف شما حل شد. اين، سفيان ثورى است كه آمده است.

همگى برخاستند و نزد سفيان كه در مسجد نشسته بود، رفتند و به او سلام كردند. عيسى بن زيد در باره آن مسئله از سفيان سؤال كرد. سفيان گفت: اين سؤالى است كه من نمى توانم جوابش را بدهم؛ چون به حاكم بر مى خورد.

حسن گفت: اين، عيسى بن زيد است.

سفيان براى گرفتن تأييد به جَناب بن نِسطاس نگاه كرد. جناب گفت: آرى، او عيسى بن زيد است.

سفيان از جا پريد و رو به روى عيسى نشست و با او معانقه كرد و به شدّت گريست و از جواب ردّى كه به او داده بود، پوزش خواست. سپس در همان حال كه مى گريست، جواب سؤال او را داد و آن گاه رو به ما كرد و گفت: علاقه به فرزندان فاطمه و ناراحتى از رعب و وحشت و كشتار و آوارگى اى كه بر سر آنان آمده است، هر كس را كه ذرّه اى ايمان در قلبش باشد، به گريه مى اندازد. سپس به عيسى گفت: پدرم فدايت باد! برخيز و خودت را مخفى كن تا از اينها گزندى به تو نرسد.

ما برخاستيم و پراكنده شديم.

1196. مقاتل الطالبيّين عن عليّ بن جعفر الأحمر: حَدَّثَني أبي قالَ: كنُتُ أجتَمِعُ أنَا وعيسَى بنُ زَيدٍ، وَالحَسَنُ وعَلِيٌّ اِبنا صالِحِ بنِ حَيٍّ، وإسرائيلُ بنُ يونُسَ بنِ أبي إسحاقَ، وجَنابُ بنُ نِسطاسٍ، في جَماعَةٍ مِنَ الزَّيدِيَّةِ في دارٍ بِالكوفَةِ. فَسَعى ساعٍ إلَى المَهدِيِّ بِأَمرِنا ودَلَّهُ عَلَى الدّارِ، فَكَتَبَ إلى عامِلِهِ بِالكوفَةِ بِوَضعِ الأَرصادِ عَلَينا، فَإِذا بَلَغَهُ اجتِماعُنا كَبَسَنا وأخَذَنا ووَجَّهَ بِنا إلَيهِ.

فَاجتَمَعنا لَيلَةً في تِلكَ الدّارِ، فَبَلَغَهُ خَبرُنا فَهَجَمَ عَلَينا، ونَذِرَ [۸۴۲] القَومُ بِهِ وكانوا في عُلُوِّ الدّار، فَتَفَرَّقوا ونَجَوا جَميعا غَيري، فَأَخَذَني وحَمَلَني إلَى المَهدِيِّ، فَاُدخِلتُ إلَيهِ، فَلَمّا رَآني شَتَمَني بِالزِّنا، وقالَ لي: يَا بنَ الفاعِلَةِ! أنتَ الَّذي تَجتَمِعُ مَعَ عيسَى بنِ زَيدٍ وتَحُثُّهُ عَلَى الخُروجِ عَلَيَّ وتَدعو إلَيهِ النّاسَ؟!

فَقُلتُ لَهُ: يا هذا، أما تَستَحيي مِنَ اللّهِ، ولا تَتَّقِي اللّهَ ولا تَخافُهُ، تَشتِمُ الُمحصَناتِ وتَقذِفُهُنَّ بِالفاحِشَةِ، وقَد كانَ يَنبَغي لَكَ ويَلزَمُكَ في دينِكَ وما وُلّيتَهُ أن لَو سَمِعتَ سَفيها يَقولُ مِثلَ قَولِكَ أن تُقِيمَ عَلَيهِ الحَدَّ؟! فَأَعادَ شَتمي، ثُمَّ وَثَبَ إلَيَّ فَجَعَلَني تَحتَهُ، وضَرَبَني بِيَدَيهِ وخَبَطَني بِرِجلَيهِ وشَتَمَني. فَقُلتُ لَهُ: إنَّكَ لَشُجاعٌ شَديدٌ أيِّدٌ حينَ قَوِيتَ عَلى شَيخٍ مِثلي تَضرِبُهُ لا يَقدِرُ عَلَى المَنعِ مِن نَفسِهِ ولَا انتِصارَ لَها.

فَأَمَرَ بِحَبسي وَالتَّضييقِ عَلَيَّ، فَقُيِّدتُ بِقَيدٍ ثَقيلٍ، وحُبِستُ سِنينَ. فَلَمّا بَلَغَهُ وَفاةُ عيسَى بنِ زَيدٍ بَعَثَ إلَيَّ فَدَعاني، فَقالَ لي: مِن أيِّ النّاسِ أنتَ؟ قُلتُ: مِنَ المُسلِمينَ، قالَ: أعرابِيٌّ أنتَ؟ قُلتُ: لا، قالَ: فَمِن أيِّ النّاسِ أنتَ؟ قُلتُ: كانَ أبي عَبدا لِبَعضِ أهلِ الكوفَةِ وأعتَقَهُ فَهُوَ أبي، فَقالَ لي: إنَّ عيسَى بنَ زَيدٍ قَد ماتَ، فَقُلتُ: أعظِم بها مُصيبَةً، رَحِمَهُ اللّهُ؛ فَلَقَد كانَ عابِدا وَرِعا مُجتَهِدا في طاعَةِ اللّهِ غَيرَ خائِفٍ لَومَةَ لائِمٍ. قالَ: أفَما عَلِمتَ بِوَفاتِهِ؟ قُلتُ: بَلى، قالَ: فَلِمَ لَم تُبَشِّرني بِوَفاتِهِ؟ فَقُلتُ: لَم اُحِبَّ أن اُبَشِّرَكَ بِأَمرٍ لَو عاشَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَعَرَفَهُ لَساءَهُ.

فَأَطرَقَ طَويلاً ثُمَّ قالَ: ما أرى في جِسمِكَ فَضلاً لِلعُقوبَةِ، وأخافُ أن أستَعمِلَ شَيئا مِنها فيكَ فَتَموتَ، وقَد كُفيتُ عَدُوّي، فَانصَرِف في غَيرِ حِفظِ اللّهِ، وَاللّهِ لَئِن بَلَغَني أنَّكَ عُدتَ لِمِثلِ فِعلِكَ لَأَضرِبَنَّ عُنُقَكَ.

قالَ: فَانصَرَفتُ إلَى الكوفَةِ، فَقالَ المَهدِيُّ لِلرَّبيعِ: أما تَرى قِلَّةَ خَوفِهِ وشِدَّةَ قَلبِهِ؟! هكَذا يَكونُ وَاللّهِ أهلُ البَصائِرِ. [۸۴۳]

1196. مقاتل الطالبيّين ـ به نقل از على بن جعفر احمر ـ: پدرم برايم نقل كرد كه: من و عيسى بن زيد و حسن و على، دو فرزند صالح بن حى، و اسرائيل بن يونس بن ابى اسحاق و جَناب بن نِسطاس، با گروهى از زيديّه، در يكى از خانه هاى كوفه جمع مى شديم. يك نفر سخن چين، موضوع گردهمايى ما را به مهدى [عبّاسى]، گزارش داد و نشانى هاى آن منزل را برايش ذكر كرد. مهدى به كارگزار خود در كوفه نوشت كه براى ما كمين بگذارد و همين كه خبردار شد ما جمع شده ايم، خانه را محاصره و ما را دستگير كند و نزد او بفرستد.

شبى در آن خانه جمع شديم. خبر به كارگزار كوفه رسيد. به ما حمله كرد. افرادى كه بر بام خانه بودند، اعلام خطر كردند. افراد، پراكنده شدند و همه آنها نجات يافتند، بجز من. كارگزار، مرا دستگير كرد و نزد مهدى فرستاد. وقتى مرا به حضور او بردند و چشمش به من افتاد، مرا فحش مادر داد و گفت: اى مادر به خطا! تو با عيسى بن زيد جلسه تشكيل مى دهى و او را به قيام عليه من تشويق مى كنى و مردم را به سوى او فرا مى خوانى؟!

گفتم: اى مرد! از خدا شرم نمى كنى؟! از خدا پروا نمى كنى و از او نمى ترسى كه به زنان پاك دامن، دشنام مى دهى و آنها را به فاحشگى متّهم مى سازى، در حالى كه دين تو و مقام و منصبى كه دارى، اقتضا مى كند كه اگر شنيدى شخصِ نادانى، چنين ناسزاهايى به زبان مى آورد، بر او حد جارى كنى؟!

مهدى، دوباره مرا دشنام داد و سپس به طرف من پريد و مرا زير ضربه هاى مشت و لگدش گرفت و مرتّب ناسزا مى گفت. گفتم: تو به راستى كه خيلى شجاع و پُر زور و نيرومندى كه پيرمردى مانند مرا كه قدرت انتقام و دفاع از خود ندارد، مى زنى.

او دستور داد مرا زندانى كنند و بر من سخت گيرند. با زنجيرى گران، مرا بستند و دو سال زندانى شدم. چون خبر درگذشتِ عيسى بن زيد را شنيد، مرا احضار كرد و گفت: تو از چه مردمى هستى؟

گفتم: از مسلمانان.

گفت: تو اعرابى هستى؟

گفتم: نه.

گفت: پس از چه طايفه و مردمى هستى؟

گفتم: پدرم برده يكى از كوفيان بود و آن كوفى، او را آزاد كرد. بنا بر اين، او پدر من است.

گفت: عيسى بن زيد، مرده است.

گفتم: مصيبت مرگ او را بزرگ بدان. خدايش رحمت كند! مردى عابد و پارسا و در طاعت خدا كوشا بود و از سرزنش هيچ كسى نمى هراسيد.

گفت: نمى دانستى كه مرده است؟

گفتم: چرا.

گفت: پس چرا بشارت مرگ او را به من ندادى؟

گفتم: دوست نداشتم تو را به چيزى بشارت دهم كه اگر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زنده بود و آن را مى شنيد، ناراحت مى شد.

مهدى مدّتى دراز، سر به زير افكند و آن گاه گفت: فكر نمى كنم بدن تو، بيش از اين، طاقت مجازات داشته باشد و مى ترسم اگر كيفر بيشترى در باره تو به كار گيرم، بميرى. از شرّ دشمنِ [اصلىِ] خود خلاص شدم. اينك برخيز و گورت را گم كن. به خدا سوگند، اگر بشنوم كه بار ديگر چنين كارهايى بكنى، گردنت را مى زنم.

من به كوفه باز گشتم و مهدى به ربيع گفت: مى بينى چه قدر بى باك و قوى دل است؟! به خدا سوگند كه اهل بصيرت، همگى اين گونه اند.

1197. الإمام الكاظم عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ بَعدَ صَلاةِ جَعفَرٍ [۸۴۴] ـ: أسأَلُكَ أن تُصَلَّيَ عَلى مُحَمَّدٍ عَبدِكَ ورَسولِكَ... اللّهُمَّ صَلِّ عَلى أهلِ بَيتِهِ أئِمَّةِ الهُدى، ومَصابيحِ الدُّجى، واُمَنائِكَ في خَلقِكَ، وأصفِيائِكَ مِن عِبادِكَ، وحُجَجِكَ في أرضِكَ، ومَنارِكَ في بِلادِكَ، الصّابِرينَ عَلى بَلائِكَ، الطّالِبينَ رِضاكَ، الموفينَ بِوَعدِكَ، غَيرَ شاكّينَ فيكَ ولا جاحِدينَ عِبادَتَكَ، وأولِيائِكَ، وسَلائِلِ أولِيائِكَ، وخُزّانِ عِلمِكَ، الَّذين جَعَلتَهُم مَفاتيحَ الهُدى، ونورَ مَصابيحِ الدُّجى، صَلَواتُكَ عَلَيهِم ورَحمَتُكَ ورِضوانُكُ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وعَلى مَنارِكَ في عِبادِكَ، الدّاعي إليكَ بِإِذنِكَ، القائِمِ بِأَمرِكَ، المُؤَدّي عَن رَسولِكَ عَلَيهِ وآلِهِ السَّلامُ.

اللّهُمَّ إذا أظهَرتَهُ فَأَنجِز لَهُ ما وَعَدتَهُ، وسُق إلَيهِ أصحابَهُ وَانصُرهُ، وقَوِّ ناصِريهِ، وبَلِّغهُ أفضَلَ أمَلِهِ، وأعطِهِ سُؤلَهُ، وجَدِّد بِهِ عَن مُحَمَّدٍ وأهلِ بَيتِهِ بَعدَ الذُّلِّ الَّذي قَد نَزَلَ بِهِم بَعدَ نَبِيِّكَ فَصاروا مَقتولينَ مَطرودينَ مُشَرَّدينَ خائِفينَ غَيرَ آمِنينَ. لَقوا في جَنبِكَ ـ ابتِغاءَ مَرضاتِكَ وطاعَتِكَ ـ الأَذى وَالتَّكذيبَ، فَصَبَروا عَلى ما أصابَهُم فيكَ، راضينَ بِذلِكَ، مُسَلِّمينَ لَكَ في جَميعِ ما وَرَدَ عَلَيهِم وما يَرِدُ إلَيهِم.

اللّهُمَّ عَجِّل فَرَجَ قائِمِهِم بِأَمرِكَ، وَانصُرهُ وَانصُر بِهِ دينَكَ الَّذي غُيِّرَ وبُدِّلَ، وجَدِّد بِهِ مَا امتَحى مِنهُ وبُدِّلَ بَعدَ نَبِيِّكَ صلى الله عليه و آله. [۸۴۵]

1197. امام كاظم عليه السلام ـ در دعا پس از نماز جعفر [طيّار] [۸۴۶] ـ: بار خدايا! بر اهل بيت او (محمّد صلى الله عليه و آله) درود فرست؛ همانان كه پيشوايان هدايت اند و چراغ هاى فروزان در تاريكى ها و امينان تو در ميان خلقَت و بندگان برگزيده ات و حجّت هاى تو در روى زمينت و مناره هاى تو در شهرهايت و شكيبايان بر بلايت و جويندگان خشنودى ات و وفا كنندگان به وعده ات هستند؛ آنان كه در تو شك ندارند و منكر عبادت تو نيستند و دوستان تو و از نسل دوستان تو و خزانه داران دانش تو اند؛ همانان كه كليدهاى هدايت، قرارشان دادى و پرتو چراغ هاى تاريكى ها. درود و رحمت و رضوان تو بر آنان باد!

بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و نيز بر او كه چراغ راه نماى تو در ميان بندگان توست؛ همو كه به اذن تو به سوى تو دعوت مى كند و فرمان تو را بر پا مى دارد و پيام فرستاده تو را ـ كه بر او و خاندانش سلام باد ـ مى رساند.

بار خدايا! آن گاه كه او را آشكار ساختى، وعده اى را كه به او داده اى، به كار بَند و يارانش را به سوى او روان كن و يارى اش رسان و يارانش را نيرو ده و او را به بهترين آرزويش برسان و خواسته اش را بر آور و به واسطه او محمّد و اهل بيتش را ـ كه پس از پيامبرت، آن بلاها و ستم ها بر سرشان آمد ـ، قدرتى تازه بخش؛ همانان كه دست خوش كشتار و طرد و آوارگى و رعب و ناامنى شدند و به خاطر آن كه جوياى خشنودى و طاعت تو بودند، آزارها ديدند و تكذيب شدند؛ ولى بر آنچه [از رنج و سختى و مِحنت كه] در راه تو به آنان رسيد، شكيبايى كردند و آنها را به جان خريدند و در تمام آنچه بر سرشان آمد و مى آيد، تسليمِ [خواستِ] تو شدند.

بار خدايا! در فَرَج قائم آنان كه فرمان تو را بر پا مى دارد، تعجيل فرما! و او را يارى رسان! و به واسطه او، دينت را كه دست خوش تغيير و تبديل شده است، نصرت عطا فرما! و به وسيله او، آنچه را از دينت كه پس از پيامبر تو نابود و تحريف گشته، تجديد فرما!

1198. كتاب من لا يحضره الفقيه عن أبي الصّلت الهروي: سَمِعتُ الرِّضا عليه السلام يَقولُ: وَاللّهِ، ما مِنّا إلّا مَقتولٌ شَهيدٌ، فَقيلَ لَهُ: فَمَن يَقتُلُكَ يَا بنَ رَسولِ اللّهِ؟ قالَ: شَرُّ خَلقِ اللّهِ في زَماني، يَقتُلُني بِالسَّمِّ ثُمَّ يَدفِنُني في دارٍ مُضَيَّقَةٍ وبِلادِ غُربَةٍ. [۸۴۷]

1198. كتاب من لا يحضره الفقيه ـ به نقل از ابو صلت عبد السلام بن صالح هِرَوى ـ: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: «به خدا سوگند، هيچ فردى از ما نيست، مگر اين كه كشته و شهيد مى شود».

گفته شد: اى پسر پيامبر خدا! چه كسى شما را خواهد كشت؟

فرمود: «بدترين خَلقِ خدا در زمان من. او مرا با زهر مى كشد و سپس در خانه اى محقّر و سرزمين غربت به خاك مى سپارد».

1199. الإمام الرضا عليه السلام: الحَمدُ للّهِِ الَّذي حَفِظَ مِنّا ما ضَيَّعَ النّاسُ، ورَفَعَ مِنّا ما وَضَعوهُ، حَتّى لَقَد لُعِنّا عَلى مَنابِرِ الكُفرِ ثَمانينَ عاما، وكُتِمَت فَضائِلُنا، وبُذِلَتِ الأَموالُ فِي الكَذِبِ عَلَينا، وَاللّهُ تَعالى يَأبى لَنا إلّا أن يُعلِيَ ذِكرَنا، ويُبَيِّنَ فَضلَنا. وَاللّهِ، ما هذا بِنا وإنَّما هُوَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وقَرابَتِنا مِنهُ، حَتّى صارَ أمرُنا وما نَروي عَنهُ أنَّهُ سَيَكونُ بَعدَنا مِن أعظَمِ آياتِهِ ودَلالاتِ نُبُوَّتِهِ. [۸۴۸]

1199. امام رضا عليه السلام: سپاس، خدايى را كه آنچه را مردم، در باره ما تباه كردند، حفظ كرد و آنچه را آنان براى ما پَست كردند، رفعت بخشيد، تا جايى كه ما، هشتاد سال بر روى منبرهاى كفر، لعنت شديم و فضايل ما كتمان گرديد و در راه دروغ بستن به ما پول ها خرج شد؛ امّا خداوند متعال براى ما جز اين نخواست كه نام ما را بلندآوازه گرداند و فضيلت ما را آشكار سازد. به خدا سوگند، اين نه به خاطر شخص ما، بلكه به واسطه وجود پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و خويشاوندى ما با اوست، تا جايى كه قضيّه ما و آنچه از او روايت مى كنيم، به زودى، پس از ما از بزرگ ترين آيات و نشانه هاى نبوّت او خواهد شد.

1200. الإمام العسكريّ عليه السلام: قَد وَضَعَ بَنو اُمَيَّةَ وبَنُو العَبّاسِ سُيوفَهُم عَلَينا لِعِلَّتَينِ، إحداهُما: أنَّهُم كانوا يَعلَمونَ أنَّهُ لَيسَ لَهُم فِي الخِلافَةِ حَقٌّ، فَيَخافونَ مِنِ ادِّعائِنا إيّاها وتَستَقِرُّ في مَركَزِها. وثانيهِما: أنَّهُم قَد وَقَفوا مِنَ الأَخبارِ المُتَواتِرَةِ عَلى أنَّ زَوالَ مُلكِ الجَبابِرَةِ وَالظَّلَمَةِ عَلى يَدِ القائِمِ مِنّا، وكانوا لا يَشُكّونَ أنَّهُم مِنَ الجَبابِرَةِ وَالظَّلَمَةِ، فَسَعَوا في قَتلِ أهلِ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وإبادَةِ نَسلِهِ، طَمَعا مِنهُم فِي الوُصولِ إلى مَنعِ تَوَلُّدِ القائِمِ عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَهُ، أو قَتلِهِ، فَأَبَى اللّهُ أن يَكشِفَ أمرَهُ لِواحِدٍ مِنهُم «إِلآَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» [۸۴۹]. [۸۵۰]

1200. امام عسكرى عليه السلام: بنى اميّه و بنى عبّاس به دو دليل، شمشيرشان را بر ضدّ ما به كار گرفتند: يكى اين كه آنها خود مى دانستند كه خلافت، حقّ آنان نيست. از اين رو مى ترسيدند كه ما ادّعاى خلافت كنيم و خلافت در جايگاه [اصلى] خود، استقرار يابد. دوم، اين كه آنها از طريق اخبار متواتر، فهميده بودند كه حكومت جبّاران و ستمگران به دست قائم ما نابود خواهد شد و از طرفى در اين كه آنان از جبّاران و ستمگران هستند، شك نداشتند. از اين رو، در كشتار اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و نابود كردن نسل او كوشيدند تا بلكه با اين كار، مانع تولّد قائم ـ كه خداوند، فَرَجش را نزديك فرمايد ـ شوند يا او را به قتل رسانده باشند؛ امّا خداوند نخواست كه قضيّه او (قائم)، حتّى براى يك نفر از ايشان (خلفاى اموى و عبّاسى) معلوم شود «تا آن گاه كه نور خويش را كامل گرداند، هر چند كافران، خوش نداشته باشند».

1201. مصباح الزائر ـ في دُعاءِ النُّدبَةِ ـ: ... فَقُتِلَ مَن قُتِلَ، وسُبِيَ مَن سُبِيَ، واُقصِيَ مَن اُقصِيَ، وجَرَى القَضاءُ لَهُم بِما يُرجى لَهُ حُسنَ المَثوبَةِ... فَعَلَى الأَطائِبِ مِن أهلِ بَيتِ مُحَمَّدٍ وعَلِيٍّ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما وآلِهِما فَليَبكِ الباكونَ، وإيّاهُم فَليَندُبِ النّادِبونَ، ولِمِثلِهِم فَلتُذرَفِ الدُّموعُ، وَليَصرُخِ الصّارِخونَ، ويَعِجَّ العاجّونَ؛ أينَ الحَسَنُ؟ أينَ الحُسَينُ؟ أينَ أبناءُ الحُسَينِ؟ صالِحٌ بَعدَ صالِحٍ، وصادِقٌ بَعدَ صادِقٍ. أينَ السَّبيلُ بَعدَ السَّبيلِ؟ أينَ الخِيَرَةُ بَعدَ الخِيَرَةِ؟ أينَ الشُّموسُ الطّالِعَةُ؟ أينَ الأَقمارُ المُنيرَةُ؟ أينَ الأَنجُمُ الزّاهِرَةُ؟ أينَ أعلامُ الدّينِ وقَواعِدُ العِلمِ؟ [۸۵۱]

1201. مصباح الزائر ـ در دعاى ندبه ـ: پس كشته شد آن كه كشته شد و به اسيرى رفت آن كه به اسيرى رفت و تبعيد شد آن كه تبعيد شد و قضاى الهى بر آنان چنان رفت كه اميد نيك فرجامى آن مى رود.… پس بر پاكان اهل بيت پيامبر و على ـ كه درود خدا بر آن دو باد ـ بايد كه گريه كنندگان گريه كنند و ندبه گران بايد بر آنان ندبه كنند و براى همچون ايشان بايد اشك ها ببارند و ناله كنندگان، ناله سر دهند و شيون كنندگان، از دل، شيون بر آورند. [خداوندا!] كجاست حسن؟ كجاست حسين؟ كجايند فرزندان حسين؛ آن شايستگان و راستگويانى كه پس از يكديگر آمدند؟ كجايند آن راه ها[ى هدايت] كه در پى هم آمدند و رفتند؟ كجايند آن برگزيدگان كه يكى از پى ديگرى آمدند؟ كجايند آن خورشيدهاى درخشان؟ كجايند آن ماه هاى تابان؟ كجايند آن ستارگان فروزان؟ كجايند آن نشانه هاى دين و اركان علم و معرفت؟

راجع: بحار الأنوار: ج27 ص207 باب 9 (شدّة محنهم وأنّهم أعظم الناس مصيبة وأنّهم عليهم السلام لا يموتون إلّا بالشهادة)، المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص201 (فصل في ظلامة أهل البيت عليهم السلام).

ر. ك: بحار الأنوار: ج27 ص207 (باب 9 «شدة محنهم وانهم أعظم الناس مصيبة وأنّهم عليهم السلام لا يموتون إلّا بالشهادة») و المناقب، ابن شهرآشوب: ج2 ص201 (فصل «فى ظلامة أهل البيت عليهم السلام»).

الفصل الثاني عشر: دولة أهل البيت عليهم السّلام

فصل دوازدهم: دولت اهل بيت عليهم السّلام

12 / 1: البِشاراتُ بِدَولَتِهِم

12 / 1: بشارت ها در باره دولت اهل بيت عليهم السلام

الكتاب

قرآن

«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ». [۸۵۲]

«و در حقيقت، در زبور، پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث مى برند».

«وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ». [۸۵۳]

«و مى خواهيم بر كسانى كه در زمين، فرودست نگه داشته شده اند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] قرار دهيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم».

«هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا». [۸۵۴]

«اوست كسى كه پيامبرِ خود را به [قصدِ] هدايت و با آيين حق فرستاد تا آن را بر همه دين ها پيروز گرداند و گواه بودنِ خدا كفايت مى كند».

«هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ». [۸۵۵]

«اوست كسى كه پيامبر خود را به [قصدِ] هدايت و با آيين حق فرستاد تا آن را بر همه دين ها پيروز گرداند، هرچند مشركان را ناخوش آيد».

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَ لِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ». [۸۵۶]

«خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين، جانشين قرار دهد ـ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين قرار داد ـ و آن دينى را كه برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند و ترسشان را به آرامش و امنيّت مبدّل گردانَد تا مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند و هر كس پس از آن به كفر گرايد، آنان همان نافرمانان اند».

الحديث

حديث

1202. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّى يَلِيَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي يُواطِئُ اسمُهُ اسمي. [۸۵۷]

1202. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: قيامت برپا نمى شود، تا آن كه مردى از اهل بيتم كه همنام من است، حكومت يابد.

1203. عنه صلى الله عليه و آله: لا تَذهَبُ الدُّنيا حَتّى يَملِكَ العَرَبَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي يُواطِئُ اسمُهُ اسمي. [۸۵۸]

1203. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دنيا به آخر نمى رسد، تا آن كه مردى از اهل بيتم كه همنام من است، بر عرب ها فرمان روايى يابد.

1204. المناقب للخوارزمي عن أبي ليلى: قالَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ـ لِعَلِيٍّ عليه السلام ـ ]: أنا أوَّلُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ وأنتَ مَعي، تَدخُلُها وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وفاطِمَةُ... وقالَ لَهُ: اِتَّقِ الضَّغائِنَ الَّتي لَكَ في صُدورِ مَن لا يُظهِرُها إلّا بَعدَ مَوتي، اُولئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ ويَلعَنُهُمُ اللّاعِنونَ.

ثُمَّ بَكى صلى الله عليه و آله، فَقيلَ: عَمَّ بُكاؤُكَ يا رَسولَ اللّهِ؟ فَقالَ: أخبَرَني جَبرَئيلُ عليه السلام أنَّهُم يَظلِمونَهُ ويَمنَعونَهُ حَقَّهُ، ويُقاتِلونَهُ ويَقتُلونَ وُلدَهُ ويَظلِمُونَهُم بَعدَهُ. وأخبَرَني جَبرَئيلُ عَنِ اللّهِ عز و جل: أنَّ ذلِكَ الظُّلمَ يَزولُ إذا قامَ قائِمُهُم، وعَلَت كَلِمَتُهُم، وَاجتَمَعَتِ الاُمَّةُ عَلى مَحَبَّتِهِم، وكانَ الشّانِئُ لَهُم قَليلاً وَالكارِهُ لَهُم ذَليلاً، وكَثُرَ المادِحُ لَهُم، وذلِكَ حينَ تَغَيَّرَ البِلادُ وضَعُفَ العِبادُ وَاليَأسُ مِنَ الفَرَجِ، فَعِندَ ذلِكَ يَظهَرُ القائِمُ فيهِم... هُوَ مِن وُلدِ ابنَتي فاطِمَةَ عليهاالسلام، يُظهِرُ اللّهُ الحَقَّ بِهِم ويُخمِدُ الباطِلَ بِأَسيافِهِم، ويَتبَعُهُم النّاسُ راغِبا إلَيهِم وخائِفا مِنهُم.…

فَقالَ: مَعاشِرَ النّاسِ! أبشِروا بِالفَرَجِ، فَإِنَّ وَعدَ اللّهِ لا يُخلَفُ، وقَضاؤهُ لا يُرَدُّ وهُوَ الحَكيمُ الخَبيرُ، وإنَّ فَتحَ اللّهِ قَريبٌ. اللّهُمَّ إنَّهُم أهلي، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا، اللّهُمَّ اكلَأهُم وَارعَهُم وكُن لَهُم وَانصُرهُم وأعِزَّهُم ولا تُذِلَّهُم وَاخلُفني فيهِم، إنَّكَ عَلى ما تَشاءُ قَديرٌ. [۸۵۹]

1204. المناقب، خوارزمى ـ به نقل از ابو ليلى ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: «من نخستين كسى هستم كه وارد بهشت مى شود، و تو هم با من وارد آن مى شوى و حسن و حسين و فاطمه... » و به او فرمود: «اى على! هشدار از كينه هايى كه [نسبت به تو] در سينه هاى برخى نهفته است و پس از مرگ من، آنها را آشكار مى كنند. اينان را خدا و لعنت گران، لعنت مى كنند». سپس پيامبر صلى الله عليه و آله گريست.

به ايشان گفته شد: اى پيامبر خدا! از چه روى گريه مى كنى؟

فرمود: «جبرئيل عليه السلام به من خبر داد كه اين عدّه به او (على) ستم مى كنند و او را از حقّش باز مى دارند، و با او مى جنگند و فرزندانش را مى كشند، و بعد از من به آنها ستم مى كنند. جبرئيل به من از جانب خداى عز و جل خبر داد كه اين ستم برطرف مى شود، هر گاه قائم آنان (اهل بيت) قيام كند و كارشان بالا گيرد و امّت بر دوستى ايشان هم داستان شوند و دشمنانشان اندك شوند و كسانى كه آنان را ناخوش مى دارند، به ذلّت افتند و ستايندگانشان زياد شوند و اين، زمانى است كه شهرها دگرگون مى شوند و بندگان ناتوان مى گردند و اميدى به فَرَج [و گشايش] باقى نمى مانَد. در اين زمان، قائم در ميان آنان ظهور مى كند.… او از فرزندان دخترم فاطمه عليهاالسلام است. خداوند به واسطه آنان حق را رو مى آورد و با شمشيرهاى ايشان، باطل را در هم مى شكند و مردم، داوطلبانه و از ترس آنان پيروى مى كنند... ». آن گاه فرمود: «اى مردم! بشارت باد شما را به فَرَج [و گشايش]؛ زيرا وعده خدا تخلّف ناپذير است و حكم [و قضاى] او برگشت ندارد و اوست حكيم و آگاه. فتح خدا نزديك است. بار خدايا! آنان خانواده من اند. پس پليدى را از آنان بزداى و كاملاً پاكشان گردان. بار خدايا! آنان را حفظ و نگهدارى كن و با آنان باش و يارى شان ده و عزّتشان بخش و خوارشان مگردان و به جاى من، براى آنان باش. همانا تو بر آنچه بخواهى، توانايى».

1205. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أبشِروا ثُمَّ أبشِروا ـ ثَلاثَ مَرّاتٍ ـ إنَّما مَثَلُ اُمَّتي كَمَثَلِ غَيثٍ لا يُدرى أوَّلُهُ خَيرٌ أم آخِرُهُ. إنَّما مَثَلُ اُمَّتي كَمَثَلِ حَديقَةٍ اُطعِمَ مِنها فَوجٌ عاما، ثُمَّ اُطِعمَ مِنها فَوجٌ عاما، لَعَلَّ آخِرَها فَوجٌ يَكونُ أعرَضَها بَحرا، وأعمَقَها طولاً وفَرعا، وأحسَنَها حَبّا، وكَيفَ تَهلِكُ اُمَّةٌ أنَا أوَّلُها وَاثنا عَشَرَ مِن بَعدي مِنَ السُّعَداءِ واُولُو الأَلبابِ وَالمَسيحُ عيسَى بنُ مَريَمَ آخِرُها؟! ولكِن يَهلِكُ مِن بَينَ ذلِكَ أنتُجُ الهَرجِ، لَيسوا مِنّي ولَستُ مِنهُم. [۸۶۰]

1205. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بشارت! بشارت! (سه بار). حكايت امّت من، در حقيقت، حكايت بارانى است كه معلوم نيست آغازش بهتر است يا فرجامش. حكايت امّت من در حقيقت، حكايت باغى است كه يك سال، گروهى را ميوه مى دهد و سال بعد، گروهى ديگر را، و شايد در آخر آن باغ، عدّه اى باشند كه آن جا داراى نهرى گسترده تر و طول و عرضى پهناورتر و ميوه هايى خوش دانه تر است. چگونه هلاك مى شود امّتى كه آغازش من هستم و پس از من، دوازده سعادتمند و خردمند هستند و مسيح، عيسى بن مريم، در آخر آن قرار دارد؟! امّا از بين اين امّت، كسانى كه در دوران فتنه، فرصت طلبانه در پى خوشه چينى اند، نابود مى شوند. اينان از من نيستند و من از آنان نيستم.

1206. عقد الدرر عن حذيفة: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: وَيحَ هذِهِ الاُمَّةِ مِن مُلوكٍ جَبابِرَةٍ، كَيفَ يَقتُلونَ ويُخيفونَ المُطيعينَ إلّا مَن أظهَرَ طاعَتَهُم، فَالمُؤمِنُ التَّقِيُّ يُصانِعُهُم بِلِسانِهِ ويَفِرُّ مِنهُم بِقَلبِهِ. فَإِذا أرادَ اللّهُ عز و جل أن يُعيدَ الإِسلامَ عَزيزا قَصَمَ كُلَّ جَبّارٍ، وهُوَ القادِرُ عَلى ما يَشاءُ أن يُصلِحَ اُمَّةً بَعدَ فَسادِها.

فَقالَ صلى الله عليه و آله: يا حُذَيفَةُ، لَو لَم يَبقَ مِنَ الدُّنيا إلّا يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ اليَومَ حَتّى يَملِكَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي، تَجرِي المَلاحِمُ عَلى يَدَيهِ، ويُظهِرُ الإِسلامَ، لا يُخلِفُ وَعدَهُ، وهُوَ سَريعُ الحِسابِ. [۸۶۱]

1206. عقد الدرر ـ به نقل از حذيفه ـ: شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «دردا و دريغا بر اين امّت از دست فرمان روايانى جبّار و ستمگر كه اطاعت كنندگان را مى كُشند و دچار رعب مى سازند، مگر كسانى را كه در برابر آنان اظهار اطاعت كنند. مؤمن پرهيزگار، به زبان، با ايشان سازش مى كند و به دل از آنان مى گريزد. پس هر گاه خداوند عز و جل بخواهد عزّت را به اسلام باز گرداند، هر ستمگر جبّارى را در هم مى شكند و او بر هر چه بخواهد، قادر است و مى تواند امّتى را كه تباه شده است، اصلاح گرداند».

فرمود: «اى حذيفه! اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى مانده باشد، خداوند، آن روز را چندان طولانى مى سازد تا اين كه مردى از اهل بيت من حكومت را به دست گيرد. جنگ ها به دست او صورت مى پذيرد و اسلام پيروز مى شود. خداوند، خُلف وعده نمى كند و او حسابرسى سريع است».

1207. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّى يَقومَ قائِمٌ لِلَحقِّ مِنّا، وذلِكَ حينَ يَأذَنُ اللّهُ عز و جللَهُ، ومَن تَبِعَهُ نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنهُ هَلَكَ. اللّهَ اللّهَ عِبادَ اللّهِ، فَأتوهُ ولَو عَلَى الثَّلجِ، فَإِنَّهُ خَليفَةُ اللّهِ عز و جل وخَليفَتي. [۸۶۲]

1207. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: قيامت بر پا نمى شود تا اين كه قائمِ بر حقّ ما قيام كند و اين قيام، زمانى رخ مى دهد كه خداوند عز و جل به او اجازه دهد. هر كه از او پيروى كند، نجات مى يابد و هر كه از وى تخلّف نمايد، نابود مى شود. خدا را، خدا را اى بندگان خدا! نزد او رَويد، اگر چه ناچار شويد از روى يخ عبور كنيد؛ زيرا او جانشين خداى عز و جل و جانشين من است.

1208. المناقب للكوفي عن سلمان: لَمّا ثَقُلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَخَلنا عَلَيهِ، فَقالَ لِلنّاسِ: أخلوا لي عَن أهلِ البَيتِ. فَقامَ النّاسُ وقُمتُ مَعَهُم فَقالَ: اُقعُد يا سَلمانُ، إنَّكَ مِنّا أهلَ البَيتِ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ثُمَّ قالَ: ... فَاتَّقُوا اللّهَ في عِترَتي أهلِ بَيتي، فَإِنَّ الدُّنيا لَم تَدُم لِأَحَدٍ قَبلَنا، ولا تَبقى لَنا ولا تَدومُ لِأَحَدٍ بَعدَنا.

ثُمَّ قالَ لِعَليٍّ: دَولَةُ الحَقِّ أبَرُّ الدُّوَلِ، أما إنَّكُم سَتَملِكونَ بَعدَهُم بِاليَومِ يَومَينِ وبِالشَّهرِ شَهرَينِ وبالسَّنَةِ سَنَتَينِ. [۸۶۳]

1208. المناقب، كوفى ـ به نقل از سلمان ـ: چون بيمارى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سخت شد، خدمت ايشان رسيديم. پيامبر صلى الله عليه و آله به مردم (عيادت كنندگان) فرمود: «مرا با اهل بيت، تنها گذاريد». مردم برخاستند و من هم به همراه آنان برخاستم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بنشين [اى سلمان!]. تو از ما اهل بيت هستى». پس خدا را حمد و ثنا گفت و آن گاه فرمود: «... در باره عترت و اهل بيتم از خدا بترسيد؛ زيرا دنيا براى هيچ كس پيش از ما دوام نياورْد و براى ما نيز باقى نمى ماند و براى هيچ كس پس از ما هم نمى پايد».

سپس به على فرمود: «دولت حق، پُر خير و بركت ترينِ دولت هاست. بدانيد كه شما پس از آنان به ازاى هر روز [كه آنان حكومت كرده اند]، دو روز و به ازاى هر ماه، دو ماه و به ازاى هر سال، دو سال حكومت خواهيد كرد».

1209. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ تَعالى: «أَنَّ الْأَرْضَ [۸۶۴] يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ» [۸۶۵] فَنَحنُ الصّالِحونَ. [۸۶۶]

1209. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداى متعال فرمود: «همانا زمين [۸۶۷] را بندگان شايسته من به ارث مى برند». آن شايستگان، ما هستيم.

1210. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ زَوى لِيَ [۸۶۸] الأَرضَ، فَرَأَيتُ مَشارِقَها ومَغارِبَها وإنَّ اُمَّتي سَيَبلُغُ مُلكُها ما زُوِيَ لي مِنها. [۸۶۹]

1210. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، زمين را براى من فشرد و در هم پيچاند و من شرق و غرب آن را ديدم و به زودى، حاكميت امّت من، به سراسر جهان خواهد رسيد. [۸۷۰]

1211. عنه صلى الله عليه و آله: لَمّا عُرِجَ بي إلَى السَّماءِ السّابِعَةِ ومِنها إلى سِدرَةِ المُنتَهى ومِنَ السِّدرَةِ إلى حُجُبِ النّورِ، ناداني رَبّي جَلَّ جَلالُهُ: يا مُحَمَّدُ... و بِالقائِمِ مِنكُم... اُطَهِّرُ الأَرضَ مِن أعدائي واُورِثُها أولِيائي. [۸۷۱]

1211. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هنگامى كه به آسمان هفتم و از آن جا به سِدرة المنتهى و از سِدره به حجاب هاى نور بُرده شدم، پروردگارم عز و جل مرا ندا فرمود كه: «اى محمّد!... به وسيله قائم شما... زمين را از دشمنان خود، پاك مى كنم و دوستانم را وارث آن مى گردانم».

1212. الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ» ـ: نَحنُ هُم. [۸۷۲]

1212. امام باقر عليه السلام ـ در باره آيه شريف: «و در حقيقت، در زبور، پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد» ـ: آن بندگان شايسته، ما هستيم.

1213. عنه عليه السلام ـ في تَفسيرِ الآيَةِ ـ: هُم آلُ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم. [۸۷۳]

1213. امام باقر عليه السلام ـ در تفسير همين آيه ـ: آن بندگان شايسته، خاندان محمّدند. درودهاى خدا بر آنان باد!

1214. عنه عليه السلام ـ أيضا ـ: هُم أصحابُ المَهدِيِّ عليه السلام في آخِرِ الزَّمانِ. [۸۷۴]

1214. امام باقر عليه السلام ـ در تفسير همين آيه ـ: آنان، ياران مهدى عليه السلام در آخر الزمان هستند.

1215. عنه عليه السلام ـ أيضا ـ: إنَّ ذلِكَ وَعدٌ لِلمُؤمِنينَ بِأَنَّهُم يَرِثونَ جَميعَ الأَرضِ. [۸۷۵]

1215. امام باقر عليه السلام ـ در تفسير همين آيه ـ: اين، وعده اى است به مؤمنان كه وارثِ سراسر زمين خواهند شد.

1216. الإمام عليّ عليه السلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيهاآلَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ـ: بِهِم عادَ الحَقُّ إلى نِصابِهِ، وَانزاحَ الباطِلُ عَن مَقامِهِ. [۸۷۶]

1216. امام على عليه السلام ـ در سخنانى كه در آن از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ياد مى كند ـ: به واسطه [پايمردىِ] ايشان، حق به محلّ خود باز گشت و باطل از جايگاهش رانده شد.

1217. نهج البلاغة:وَقالَ [عليٌّ] عليه السلام: لَتَعطِفَنَّ الدُّنيا عَلَينَا بَعدَ شِماسِها عَطفَ الضَّروسِ [۸۷۷] عَلى وَلَدِها. وتَلا عَقيبَ ذلِكَ: «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ». [۸۷۸]

1217. نهج البلاغة:امام على عليه السلام فرمود: «دنيا پس از چموشى هايش دوباره به ما روى خواهد كرد و مهربان خواهد شد، آن گونه كه ماده شتر بدخوى، با بچّه خود، مهربان مى شود» و به دنبال آن، اين آيه را قرائت نمود: «و مى خواهيم بر كسانى كه در زمين، فرودست نگه داشته شده اند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] قرار دهيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم».

1218. الإمام عليّ عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَا رِثِينَ» ـ: هُم آلُ مُحَمَّدٍ، يَبعَثُ اللّهُ مَهدِيَّهُم بَعدَ جَهدِهِم، فَيُعِزُّهُم ويُذِلُّ عَدُوَّهُم. [۸۷۹]

1218. امام على عليه السلام ـ در باره آيه: «و مى خواهيم بر كسانى كه در زمين، فرودست نگه داشته شده اند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان قرار دهيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم» ـ: آنان (مستضعفان)، خاندان محمّدند. پس از آن كه سختى ها كشيدند، خداوند، مهدى آنان را مى فرستد و ايشان را عزّت مى بخشد و دشمنشان را خوار مى گرداند.

1219. الأمالي للطوسي عن محمّد بن سيرين: سَمِعتُ غَيرَ واحِدٍ مِن مَشيَخَةِ أهلِ البَصرَةِ يَقولونَ: لَمّا فَرَغَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام مِنَ الجَمَلِ، عَرَضَ لَهُ مَرَضٌ، وحَضَرَتِ الجُمُعَةُ فَتَأَخَّرَ عَنها، وقالَ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام: اِنطَلِق يا بُنَيَّ فَجَمِّع بِالنّاسِ.

فَأَقبَلَ الحَسَنُ عليه السلام إلَى المَسجِدِ، فَلَمَّا استَقَلَّ عَلَى المِنبَرِ حَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ وتَشَهَّدَ وصَلّى عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وقالَ: أيُّهَا النّاسُ، إنَّ اللّهَ اختارَنا بِالنُّبُوَّةِ، وَاصطَفانا عَلى خَلقِهِ، وأنزَلَ عَلَينا كِتابَهُ ووَحيَهُ، وأيمُ اللّهِ لا يَنتَقِصُنا أحَدٌ مِن حَقِّنا شَيئا إلّا تَنَقَّصَهُ اللّهُ في عاجِلِ دُنياهُ وآجِلِ آخِرَتِهِ، ولا يَكونُ عَلَينا دَولَةٌ إلّا كانَت لَنَا العاقِبَةُ «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينِ». [۸۸۰]

ثُمَّ جَمَّعَ بِالنّاسِ، وبَلَغَ أباهُ كَلامُهُ، فَلَمَّا انصَرَفَ إلى أبيهِ عليه السلام نَظَرَ إلَيهِ وما مَلَكَ عَبرَتَهُ أن سالَت عَلى خَدَّيهِ، ثُمَّ استَدناهُ إلَيهِ فَقَبَّلَ بَينَ عَينَيهِ، وقالَ: بِأَبي أنتَ واُمّي «ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» [۸۸۱]. [۸۸۲]1219. الأمالى، طوسى ـ به نقل از محمّد بن سيرين ـ: از چندين نفر از مشايخ بصره شنيدم كه گفتند: على بن ابى طالب عليه السلام پس از جنگ جمل، ناخوش گرديد و نتوانست در نماز جمعه شركت كند. از اين رو به فرزندش حسن عليه السلام فرمود: «فرزندم! تو برو و نماز جمعه را با مردم بخوان».

حسن عليه السلام به مسجد آمد و منبر رفت و خدا را حمد و ثناى نمود و شهادتين گفت و بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درود فرستاد و فرمود: «اى مردم! خداوند، نبوّت را در ميان ما قرار داد و ما را بر خَلق خويش برگزيد و مقدّم داشت و كتاب و وحى خود را بر ما فرو فرستاد. به خدا سوگند كه هر كس چيزى از حقّ ما را كم گزارد، خداوند در دنيا و آخرت از حقّ او مى كاهد و هيچ دولتى ضدّ ما نيست، مگر اين كه عاقبت، از آنِ ما خواهد بود «و قطعاً پس از چندى، خبر آن را خواهيد دانست».

سپس نماز جمعه را با مردم خواند. سخنان او به گوش پدرش رسيد. چون نزد پدر خود باز گشت، على به او نگاهى كرد و بى اختيار، اشك هايش بر گونه هايش جارى شد و از حسن خواست كه به او نزديك شود و ميان چشمانش را بوسيد و فرمود: «پدر و مادرم، فدايت! «فرزندانى كه بعضى از آنان، از نسل برخى ديگرند و خداوند، شنوا و داناست».

1220. الإمام الحسن عليه السلام ـ لسُفيانَ بنِ أبي لَيلى ـ: أبشِر يا سُفيانُ، فَإِنَّ الدُّنيا تَسَعُ البَرَّ وَالفاجِرَ، حَتّى يَبعَثَ اللّهُ إمامَ الحَقِّ مِن آلِ مُحَمِّدٍ صلى الله عليه و آله. [۸۸۳]

1220. امام حسن عليه السلام ـ در سخنى با سفيان بن ابى ليلى ـ: بشارتت باد، اى سفيان؛ زيرا دنيا نيكوكار و بدكار را در خود جاى مى دهد تا اين كه خداوند، پيشواى حق از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را بفرستد.

1221. عنه عليه السلام ـ في خُطبَتِةِ يَومَ الجُمُعَةِ ـ: إنَّ اللّهَ لَم يَبعَث نَبِيّا إلَا اختارَ لَهُ نَقيبا ورَهطا وبَيتا، فَوَالَّذي بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِيّا، لا يَنتَقِصُ مِن حَقِّنا أهلَ البَيتِ أحَدٌ إلّا نَقَّصَهُ اللّهُ مِن عَمَلِهِ مِثلَهُ، ولا تَكونُ عَلَينا دَولَةٌ إلّا وتَكونُ لَنَا العاقِبَةُ، «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينِ». [۸۸۴]

1221. امام حسن عليه السلام ـ در خطبه روز جمعه ـ: خداوند، هيچ پيامبرى نفرستاد، مگر اين كه براى او نقيبى و قومى و خانواده اى برگزيد. سوگند به آن كه محمّد صلى الله عليه و آله را به حق پيامبر كرد، هيچ كس نيست كه حقّ ما اهل بيت را كم گزارد، مگر اين كه خداوند، به همان مقدار، از عمل او مى كاهد و هيچ دولتى بر ضدّ ما نيست، مگر اين كه عاقبت، از آنِ ما خواهد بود «و قطعاً پس از چندى، خبر آن را خواهيد دانست».

1222. الإمام الباقر عليه السلام: وَجَدنا في كِتابِ عَلِيٍّ عليه السلام: «إِنَّ الأَْرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» [۸۸۵] أنَا وأهلُ بَيتي الَّذين أورَثَنَا اللّهُ الأَرضَ ونَحنُ المُتَّقونَ وَالأَرضُ كُلُّها لَنا، فَمَن أحيا أرضا مِنَ المُسلِمينَ فَليُعَمِّرها، وَليُؤَدِّ خَراجَها إلَى الإِمامِ مِن أهلِ بَيتي ولَهُ ما أكَلَ مِنها، فَإِن تَرَكَها أو أخرَبَها وأخَذَها رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ مِن بَعدِهِ فَعَمَّرَها وأحياها فَهُوَ أحَقُّ بِها مِنَ الَّذي تَرَكَها، يُؤَدّي خَراجَها إلَى الإِمامِ مِن أهلِ بَيتي ولَهُ ما أكَلَ مِنها، حَتّى يَظهَرَ القائِمُ مِن أهلِ بَيتي بِالسَّيفِ فَيَحوِيَها ويَمنَعَها ويُخرِجَهُم مِنها كَما حَواها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَنَعَها، إلّا ما كانَ في أيدي شيعَتِنا فَإِنَّهُ يُقاطِعُهُم عَلى ما في أيديهِم ويَترُكُ الأَرضَ في أيديهِم. [۸۸۶]

1222. امام باقر عليه السلام: در كتاب على ـ كه به املاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و خطّ على عليه السلام است ـ آمده است: «همانا زمين از آنِ خداست و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد، به ارث مى دهد و عاقبت، از آنِ پرهيزگاران است». من و اهل بيتم، همان كسانى هستيم كه خداوند، زمين را به ما به ارث مى دهد و ماييم پرهيزگاران و زمين، تماماً از آنِ ماست. پس هر يك از مسلمانان، زمينى را احيا كند، بايد آبادش سازد و ماليات آن را به امامِ از اهل بيت من بپردازد و هر چه از آن زمين استفاده كند و بخورد، حقّ اوست و اگر زمين را رها سازد يا خرابش كند و بعد از او مَرد ديگرى از مسلمانان آن را بگيرد و آباد و احيايش نمايد، او نسبت به آن زمين از كسى كه آن را رها كرده، سزاوارتر است و بايد مالياتش را به امامِ از خاندان من بپردازد و هر چه از آن زمين استفاده كند، حقّ اوست، تا زمانى كه قائمِ از خاندان من با شمشير ظهور كند. در اين زمان، او آن اراضى را تصرّف مى كند و جلوى آنها را مى گيرد و تصرّف كنندگانشان را از آنها اخراج مى كند ـ همان گونه كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زمين ها را تصرّف و آنها را حفظ كرد ـ مگر زمين هايى كه در دست شيعيان ما باشد كه آن زمين ها را با آنان قرار داد اِقطاع مى بندد و زمين را در دست ايشان باقى مى گذارد».

1223. الكافي عن أبي بكر الحضرمي: لَمّا حُمِلَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام إلَى الشّامِ إلى هِشامِ بنِ عَبدِ المَلِكِ وصارَ بِبابِهِ، قالَ لِأَصحابِهِ ومَن كانَ بِحَضرَتِهِ مِن بَني اُمَيَّةَ: إذا رَأَيتُموني قَد وَبَّختُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ ثُمَّ رَأَيتُموني قَد سَكَتُّ فَليُقبِل عَلَيهِ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم فَليُوَبِّخهُ. ثُمَّ أمَرَ أن يُؤذَنَ لَهُ، فَلَمّا دَخَلَ عَلَيهِ أبو جَعفَرٍ عليه السلام قالَ بِيَدِهِ: السَّلامُ عَلَيكُم، فَعَمَّهُم جَميعا بِالسَّلامِ، ثُمَّ جَلَسَ، فَازدادَ هِشامٌ عَلَيهِ حَنَقا بِتَركِهِ السَّلامَ عَلَيهِ بِالخِلافَةِ وجُلوسِهِ بِغَيرِ إذنٍ، فَأَقبَلَ يُوَبِّخُهُ ويَقولُ فيما يَقولُ لَهُ: يا مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ، لا يَزالُ الرَّجُلُ مِنكُم قَد شَقَّ عَصَا المُسلِمينَ، ودَعا إلى نَفسِهِ وزَعَمَ أنَّهُ الإِمامُ سَفَها وقِلَّةَ عِلمٍ، ووَبَّخَهُ بِما أرادَ أن يُوَبِّخَهُ، فَلَمّا سَكَتَ أقبَلَ عَلَيهِ القَومُ رَجُلٌ بَعدَ رَجُلٍ يُوَبِّخُهُ حَتّى انقَضى آخِرُهُم.

فَلَمّا سَكَتَ القَومُ نَهَضَ عليه السلام قائِما، ثُمَّ قالَ: أيُّهَا النّاسُ! أينَ تَذهَبونَ؟! وأينَ يُرادُ بِكُم؟! بِنا هَدَى اللّهُ أوَّلَكُم، وبِنا يَختِمُ آخِرَكُم، فَإِن يَكُن لَكُم مُلكٌ مُعجَّلٌ فَإِنّ لَنا مُلكا مُؤَجَّلاً، ولَيسَ بَعدَ مُلكِنا مُلكٌ؛ لِأَنّا أهلُ العاقِبَةِ، يَقولُ اللّهُ عز و جل: «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» [۸۸۷]. [۸۸۸]

1223. الكافى ـ به نقل از ابو بكر حضرمى ـ: هنگامى كه امام باقر عليه السلام را به شام نزد هشام بن عبد الملك بردند و به دربارش رسيد، هشام به ياران خود و امويان حاضر در مجلس گفت: وقتى ديديد من، محمّد بن على را توبيخ كردم و سپس خاموش شدم، هر يك از شما نيز رو به او كنيد و توبيخ و سرزنشش نماييد. سپس دستور داد كه به امام عليه السلام اجازه ورود دهند. چون امام باقر عليه السلام وارد شد، با دست به همگان اشاره كرد كه: سلام بر شما! و بدين ترتيب به همه سلام كرد و سپس نشست. از آن جا كه به هشام به عنوان خليفه، سلام نكرد و بى اجازه نشست، هشام شروع به توبيخ و سرزنش ايشان كرد و از جمله گفت: اى محمّد بن على! هميشه يك نفر از شما خاندان، ميان مسلمانان اختلاف انداخته و آنها را به سوى خود دعوت كرده و از روى بى خردى و نادانى، خود را امام دانسته است.

هشام تا جايى كه توانست، امام عليه السلام را توبيخ و نكوهش كرد و چون خاموش شد، حاضران، يكى پس از ديگرى تا آخرين نفر به توبيخ و نكوهش ايشان پرداختند. وقتى همه آنها ساكت شدند، امام عليه السلام برخاست و فرمود: «اى مردم! به كجا مى رويد و مى خواهند شما را به كجا ببرند؟! به وسيله ما (خانواده) بود كه خداوند، پيشينيان شما را هدايت كرد و [كار هدايتِ] آيندگانِ شما نيز به وسيله ما انجام مى پذيرد. اگر شما را سلطنتى زودگذر است، در آينده ما را سلطنتى خواهد بود و پس از حكومت ما حكومتى نخواهد بود؛ زيرا عاقبت كار، از آنِ ماست و خداى عز و جل مى فرمايد: «و عاقبت، از آنِ پرهيزگاران است».

1224. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ لِبَني اُمَيَّةَ مُلكا لا يَستَطيعُ النّاسُ أن تَردَعَهُ، وأنَّ لِأَهلِ الحَقِّ دَولَةً إذا جاءَت وَلّاهَا اللّهُ لِمَن يَشاءُ مِنّا أهلَ البَيتِ، فَمَن أدرَكَها مِنكُم كانَ عِندَنا فِي السَّنامِ الأَعلى، وإن قَبَضَهُ اللّهُ قَبلَ ذلِكَ خارَ لَهُ. [۸۸۹]

1224. امام باقر عليه السلام: براى بنى اميّه، سلطنتى است كه مردم نمى توانند مانع آن شوند و براى اهل حق، دولتى است كه چون [زمانش] فرا رسد، خداوند، آن را به هر يك از ما اهل بيت كه بخواهد، مى سپارد. پس هر يك از شما آن دولت را درك كند، نزد ما مقامى والا خواهد داشت و هر كه پيش از آن، خداوند، جانش را بستاند، اجرش با خدا خواهد بود.

1225. عنه عليه السلام ـ في قَولِهِ عز و جل: «وَ قُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ» [۸۹۰] ـ: إذا قامَ القائِمُ عليه السلام ذَهَبَت دَولَةُ الباطِلِ. [۸۹۱]

1225. امام باقر عليه السلام ـ در باره آيه: «و بگو: حق آمد و باطل نابود شد» ـ: هر گاه قائم عليه السلام قيام كند، دولت باطل از بين مى رود.

1226. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ لَنا أيّاما ودَولَةً يَأتي بِهَا اللّهُ إذا شاءَ. [۸۹۲]

1226. امام صادق عليه السلام: ما را ايّام و دولتى است كه هر زمان، خداوند بخواهد، آن را خواهد آورد.

1227. عنه عليه السلام: بِنا يَبدَأُ البَلاءُ ثُمَّ بِكُم، وبِنا يَبدَأُ الرَّخاءُ ثُمَّ بِكُم، وَالَّذي يُحلَفُ بِهِ لَيَنتَصِرَنَّ اللّهُ بِكُم كَمَا انتَصَرَ بِالحِجارَةِ. [۸۹۳]

1227. امام صادق عليه السلام: بلا (گرفتارى) از ما آغاز مى شود و سپس به شما مى رسد و آسايش [و رفاه] نيز از ما آغاز مى گردد و آن گاه به شما مى رسد. سوگند به آن كس كه بدو سوگند ياد مى شود، بى گمان، خداوند به دست شما پيروزى حاصل مى كند، همان گونه كه [در واقعه اصحاب فيل] با سنگ ريزه، پيروزى به بار آورد.

1228. عنه عليه السلام: سُئِلَ أبي عَن قَولِ اللّهِ: «وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً» [۸۹۴] «حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ» [۸۹۵] فَقالَ: إنَّهُ لَم يَجِئ تَأويلُ هذِهِ الآيَةِ، ولَو قَد قامَ قائِمُنا بَعدَهُ سَيَرى مَن يُدرِكُهُ ما يَكونُ مِن تَأويلِ هذِهِ الآيَةِ، ولَيَبلُغَنَّ دينُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ما بَلَغَ اللَّيلُ، حَتّى لا يَكونَ شِركٌ [۸۹۶] عَلى ظَهرِ الأَرضِ، كَما قالَ اللّهُ. [۸۹۷]

1228. امام صادق عليه السلام: از پدرم در باره آيه: «و همگى با مشركان بجنگيد، همان گونه كه آنان همگى با شما مى جنگند» و آيه: «تا فتنه اى بر جاى نماند و دين، يكسره از آنِ خدا گردد» سؤال شد. فرمود: «زمان تأويل [و تحقّقِ] اين آيه، هنوز نرسيده است. پس از قيام قائم ما، كسانى كه او را درك مى كنند، خواهند ديد كه تأويل [و تحقّقِ] اين آيه چگونه است. دين محمّد تا به هر جا كه شب مى رسد، گسترش مى يابد، تا اين كه ـ همچنان كه خداوند مى گويد ـ اثرى از شرك [مشرك]، بر روى زمين باقى نمانَد».

1229. عنه عليه السلام ـ في مَعنى قَولِهِ عز و جل: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا» [۸۹۸] ـ: نَزَلَت فِي القائِمِ وأصحابِهِ. [۸۹۹]

1229. امام صادق عليه السلام ـ در باره معناى آيه: «خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين، جانشين قرار دهد، همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين قرار داد و آن دينى را كه برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدّل گرداند تا مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نسازند» ـ: اين آيه در باره قائم و ياران او نازل شده است.

1230. مصباح الزائر ـ في دعاء النّدبة ـ: وجَرَى القَضاءُ لَهُم بِما يُرجى لَهُ حُسنُ المَثوبَةِ، وكانَتِ الأَرضُ للّهِِ يورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ، وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ، وسُبحانَ رَبِّنا إن كانَ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعولاً، ولَن يُخلِفَ اللّهُ وَعدَهُ وهُوَ العَزيزُ الحَكيمُ. [۹۰۰]

1230. مصباح الزائر ـ در دعاى ندبه ـ: قضاى الهى براى آنان در باره آنچه از پاداش نيك، اميد مى رود، جارى گشت و زمين، از آنِ خداست و آن را «به هر كس از بندگانش كه بخواهد، ارث مى دهد» و «عاقبت، از آنِ پرهيزگاران است». «منزّه است پروردگار ما. همانا وعده پروردگار ما بى گمان، تحقّق يافتنى است» و «خداوند، خُلف وعده نمى كند» و «او عزيز و حكيم است».

12 / 2: المُمَهِّدونَ لِدَولَتِهِم

12 / 2: زمينه سازان دولت اهل بيت عليهم السلام

1231. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَخرُجُ ناسٌ مِنَ المَشرِقِ فَيُوَطِّئونَ لِلمَهدِيِّ. [۹۰۱]

1231. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از مشرق زمين، مردمى قيام مى كنند و زمينه را براى [ظهورِ] مهدى آماده مى سازند.

1232. سنن ابن ماجة عن عبد اللّه: بَينَما نَحنُ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذ أقبَلَ فِتيَةٌ مِن بَني هاشِمٍ، فَلَمّا رآهُمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله اغرَورَقَت عَيناهُ وتَغَيَّرَ لَونُهُ. قالَ: فَقُلتُ: ما نَزالُ نَرى في وَجهِكَ شَيئا نَكرَهُهُ!

فَقالَ: إنّا أهلُ بَيتٍ اِختارَ اللّهُ لَنَا الآخِرَةَ عَلَى الدُّنيا، وإنَّ أهلَ بَيتي سَيَلقَونَ بَعدي بَلاءً وتَشريدا وتَطريدا، حَتّى يَأتِيَ قَومٌ مِن قِبَلِ المَشرِقِ مَعَهُم راياتٌ سودٌ فَيَسأَلونَ الخَيرَ فَلا يُعطَونَهُ، فَيُقاتِلونَ فَيُنصَرونَ، فَيُعطَونَ ما سَأَلوا فَلا يَقبَلونَهُ، حَتّى يَدفَعوها إلى رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي فَيَملَأَها قِسطا كَما مَلَؤوها جَورا، فَمَن أدرَكَ ذلِكَ مِنكُم فَليَأتِهِم ولَو حَبوا عَلَى الثَّلجِ. [۹۰۲]

1232. سنن ابن ماجة ـ به نقل از عبد اللّه ـ: در خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه تعدادى از جوانان بنى هاشم آمدند. پيامبر صلى الله عليه و آله چون آنان را ديد، اشك ديدگانش سرازير گشت و رنگش تغيير كرد. گفتم: ما هميشه در چهره شما حالتى مى بينيم كه ناراحتمان مى كند!

پيامبر فرمود: «ما خاندانى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا برگزيد و اهل بيتم پس از من، بلا و آوارگى و در به درى خواهند ديد تا اين كه از جانب مشرق زمين، مردمى با پرچم هاى سياه مى آيند و خواهانِ خير (حكومت) مى شوند؛ امّا به آنها داده نمى شود. پس مى جنگند و پيروز مى شوند و آنچه خواسته اند، به آنها داده مى شود؛ امّا آن را نمى پذيرند تا اين كه حكومت را به مردى از اهل بيت من مى سپارند و او آن را پر از داد مى كند، همان گونه كه پُر از بيدادش كرده اند. پس هر يك از شما آن زمان را درك كرد، به آنها بپيوندد، حتّى اگر ناچار شود روىِ يخ، سينه خيز رود».

1233. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَجيءُ الرّاياتُ السّودُ مِن قِبَلِ المَشرِقِ، كَأَنَّ قُلوبَهُم زُبَرُ الحَديدِ، فَمَن سَمِعَ بِهِم فَليَأتِهِم فَيُبايِعهُم، ولَو حَبوا عَلَى الثَّلجِ. [۹۰۳]

1233. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پرچم هايى سياه از جانب مشرق زمين خواهد آمد كه دل هاى صاحبان آنها به استوارى تكّه هاى آهن است. پس هر كس نداى آنان را شنيد، به ايشان بپيوندد و با آنها بيعت كند، حتّى اگر ناچار باشد از روى يخ، سينه خيز بگذرد.

1234. الإمام الباقر عليه السلام: كَأَنّي بِقَومٍ قَد خَرَجوا بِالمَشرِقِ يَطلُبونَ الحَقَّ فَلا يُعطَونَهُ، ثُمَّ يَطلُبونَهُ فَلا يُعطَونَهُ، فَإِذا رَأَوا ذلِكَ وَضَعوا سُيوفَهُم عَلى عَواتِقِهِم، فَيُعطَون ما سَأَلوهُ فَلا يَقبَلونَهُ حَتّى يَقوموا، ولا يَدفَعونَها إلّا إلى صاحِبِكُم. قَتلاهُم شُهَداءُ، أما إنّي لَو أدرَكتُ ذلِكَ لَاستَبقَيتُ نَفسي لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ. [۹۰۴]

1234. امام باقر عليه السلام: گويى مردمى را مى بينم كه در مشرق زمين قيام كرده اند و حق را مطالبه مى كنند؛ امّا به آنان داده نمى شود و باز مطالبه مى كنند؛ ولى باز هم به آنان نمى دهند و چون وضع را اين گونه ديدند، شمشيرهاى خود را از نيام مى كشند و در اين زمان، آنچه را طلب كرده اند، به آنان مى دهند؛ امّا آن را نمى پذيرند تا اين كه برخيزند و آن را به صاحب [و امام زمانِ] شما دهند. كشتگانِ آنان شهيدند. بدانيد كه اگر من آن زمان را درك كنم، جانم را براى صاحب اين امر نگه مى دارم.

1235. الإمام عليّ عليه السلام: وَيحا لَكِ يا طالَقانُ، فَإِنَّ للّهِِ عز و جل بِها كُنوزا لَيسَت مِن ذَهَبٍ ولا فِضَّةٍ، ولكِن بِها رِجالٌ مُؤمِنونَ عَرَفُوا اللّهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ، وهُم أنصارُ المَهدِيِّ عليه السلام في آخِرِ الزَّمانِ. [۹۰۵]

1235. امام على عليه السلام: زهى بر تو، اى طالَقان! خداى عز و جل در آن جا گنج هايى دارد كه از زر و سيم نيستند؛ بلكه در آن، مردان مؤمنى هستند كه خداوند را چنان كه بايد، شناخته اند. اينان، ياران مهدى عليه السلام در آخر الزمان هستند.

1236. الإمام الحسن عليه السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ذَكَرَ بَلاءً يَلقاهُ أهلُ بَيتِهِ عليهم السلام، حَتّى يَبعَثَ اللّهُ رايَةً مِنَ المَشرِقِ سَوداءَ، مَن نَصَرَها نَصَرَهُ اللّهُ، ومَن خَذَلَها خَذَلَهُ اللّهُ، حَتّى يَأتوا رَجُلاً اِسمُهُ كَاسمي، فَيُوَلّونَهُ أمرَهُم، فَيُؤَيِّدُهُ اللّهُ ويَنصُرُهُ. [۹۰۶]

1236. امام حسن عليه السلام: پيامبر صلى الله عليه و آله از بلايى ياد كرد كه اهل بيتش عليهم السلام تا زمانى كه خداوند، پرچم هاى سياهى را از مشرق مى فرستد، مى بينند. هر كس آنها را يارى دهد، خداوند، يارى اش مى رساند و هر كس تنهايشان گذارد، خداوند، او را تنها و بى ياور مى گذارد. صاحبان اين پرچم ها، نزد مردى كه همنام من است، مى روند و زمام امور خود را به دست او مى سپارند و خداوند، او را پشتيبانى مى كند و نصرتش مى دهد.

1237. المستدرك على الصحيحين عن محمّد بن الحنفيّة: كُنّا عِندَ عَلِيٍّ عليه السلام، فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ المَهدِيِّ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: هَيهاتَ! ثُمَّ عَقَدَ بِيَدِهِ سَبعا، فَقالَ: ذاكَ يَخرُجُ في آخِرِ الزَّمانِ، إذا قالَ الرَّجُل: «اللّه اللّه»، قُتِلَ، فَيَجمَعُ اللّهُ تَعالى لَهُ قَوما قَزَعٌ كَقَزَعِ السَّحابِ [۹۰۷]، يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِهِم، لا يَستَوحِشونَ إلى أحَدٍ، ولا يَفرَحونَ بِأَحَدٍ يَدخُلُ فيهِم، عَلى عِدَّةِ أصحابِ بَدرٍ، لَم يَسبِقهُمُ الأَوَّلونَ، ولا يُدرِكُهُمُ الآخِرونَ، عَلى عَدَدِ أصحابِ طالوتَ الَّذينَ جاوَزوا مَعَهُ النَّهرَ. [۹۰۸]

1237. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از محمّد بن حنفيّه ـ: در خدمت على عليه السلام بوديم كه مردى در باره مهدى از ايشان سؤال كرد. على عليه السلام فرمود: «هيهات!». آن گاه با [انگشت] دستش هفت عدد شمرد و فرمود: «او در آخر الزمان ظهور مى كند، زمانى كه هر كس به خدا دعوت كند، كشته مى شود. خداوند متعال براى او مردمى را گرد مى آورد كه همانند تكّه هاى پراكنده ابرند. پس خداوند، دل هاى آنان را به هم الفت مى دهد، به طورى كه از هيچ كس نمى هراسند و از اين كه فردى به آنان بپيوندد، شادمان نمى شوند، به تعداد جنگجويان بدر هستند. پيشينيان، از آنان [در چيزى از فضايل] سبقت نجسته اند و آيندگان به پاى آنان نمى رسند. شمارشان به تعداد ياران طالوت است كه همراه او از نهر گذشتند».

1238. بحار الأنوار عن عفّان البصري عن الإمام الصّادق عليه السلام، قال: قالَ عليه السلام لي: أتَدري لِمَ سُمِّيَ قُمُّ؟ قُلتُ: اللّهُ ورَسولُهُ وأنتَ أعلَمُ، قالَ: إنّما سُمِّيَ قُمُّ لِأَنَّ أهلَهُ يَجتَمِعونَ مَعَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ، ويَقومونَ مَعَهُ ويَستَقيمونَ عَلَيهِ ويَنصُرونَهُ. [۹۰۹]

1238. بحار الأنوار ـ به نقل از عفّان بصرى ـ: امام صادق عليه السلام به من فرمود: «آيا مى دانى چرا قم را قم ناميده اند؟».

گفتم: خدا و پيامبر او و شما بهتر مى دانيد.

فرمود: «از آن جهت، قم ناميده شد كه مردم آن، بر گِرد قائم خاندان محمّد ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ جمع مى شوند و همراه او قيام مى كنند و در راه او پايدارى مى ورزند و يارى اش مى رسانند».

1239. بحار الأنوار عن أبي مسلم العبدي: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: تُربَةُ قُمَّ مُقَدَّسَةٌ، وأهلُها مِنّا ونَحنُ مِنهُم، لا يُريدُهُم جَبّارٌ بِسوءٍ إلّا عُجِّلَت عُقوبَتُهُ ما لَم يَخونوا إخوانَهُم، فَإِذا فَعَلوا ذلكَ سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم جَبابِرَةَ سَوءٍ. أما إنَّهُم أنصارُ قائِمِنا ودُعاةُ حَقِّنا. ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ اعصِمهُم مِن كُلِّ فِتنَةٍ، ونَجِّهِم مِن كُلِّ هَلَكَةٍ. [۹۱۰]

1239. بحار الأنوار ـ به نقل از ابو مسلم عبدى ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «خاك قم، مقدّس است و مردم آن، از مايند و ما از آنهاييم. هر جبّارى كه بخواهد به آنان بدى و گزندى برساند، زود كيفر مى بيند و اين تا زمانى است كه آنان (اهل قم)، به برادران خود، خيانت نكنند. اگر اين كار را بكنند، خداوند، پادشاهانى نابه كار بر ايشان مسلّط مى گرداند. بدانيد كه مردم قم، ياران قائم ما و دعوتگران به حقّ ما هستند». امام عليه السلام سپس سرش را به طرف آسمان، بلند كرد و گفت: «بار خدايا! آنان را از هر فتنه اى نگه دار و از هر هلاكتى نجاتشان بخش».

1240. عنه عليه السلام: سَتَخلو كوفَةُ مِنَ المُؤمِنينَ، ويَأرِزُ [۹۱۱] عَنهَا العِلمُ كَما تأرِزُ الحَيَّةُ في جُحرِها، ثُمَّ يَظهَرُ العِلمُ بِبَلدَةٍ يُقالُ لَها قُمُّ، وتَصيرُ مَعدِنا لِلعِلمِ وَالفَضلِ حَتّى لايَبقى فِي الأَرضِ مُستَضعَفٌ فِي الدّينِ حَتّى الُمخَدَّراتُ فِي الحِجالِ، وذلِكَ عِندَ قُربِ ظُهورِ قائِمِنا، فَيَجعَلُ اللّهُ قُمَّ وأهلَهُ قائِمينَ مَقامَ الحُجَّةِ، ولَولا ذلِكَ لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها، ولَم يَبقَ فِي الأَرضِ حُجَّةٌ، فَيَفيضُ العِلمُ مِنهُ إلى سائِرِ البِلادِ فِي المَشرِقِ وَالمَغرِبِ، فَيَتِمُّ حُجَّةُ اللّهِ عَلَى الخَلقِ حَتّى لا يَبقى أحَدٌ عَلَى الأَرضِ لَم يَبلُغ إلَيهِ الدّينُ وَالعِلمُ، ثُمَّ يَظهَرُ القائِمُ عليه السلام. [۹۱۲]

1240. امام صادق عليه السلام: به زودى، كوفه از مؤمنان خالى مى گردد و بساط علم از آن برچيده مى شود، همان گونه كه مار در سوراخش مى خزد. سپس علم در شهرى به نام «قم» آشكار مى گردد و اين شهر به كانون علم و فضل تبديل مى شود، تا جايى كه در روى زمين، مستضعفِ دينى باقى نمى ماند، حتّى زنان پرده نشين. اينها همه در زمانى اتّفاق مى افتد كه ظهور قائم ما نزديك است. خداوند، قم و اهل آن را به منزله حجّت قرار مى دهد. اگر نه چنين بود، بى گمان، زمين، مردم را در كام خود فرو مى برد و در زمين، حجّتى باقى نمى ماند. علم از قم به ساير نقاط شرق و غرب عالَم سرازير مى شود و بدين سان، حجّت خدا بر خَلق تمام مى شود، تا جايى كه در روى زمين، كسى باقى نمى ماند كه دين و علم به او نرسيده باشد. پس از آن، قائم عليه السلام ظهور مى كند.

1241. عنه عليه السلام: إنَّ اللّهَ احتَجَّ بِالكوفَةِ عَلى سائِرِ البِلادِ، وبِالمُؤمِنينَ مِن أهلِها عَلى غَيرِهِم مِن أهلِ البِلادِ، وَاحتَجَّ بِبَلدَةِ قُمَّ على سائِرِ البِلادِ، وبِأَهلِها عَلى جَميعِ أهلِ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ، ولَم يَدَعِ اللّهُ قُمَّ وأهلَهُ مُستَضعَفا بَل وَفَّقَهُم... وسَيَأتي زَمانٌ تَكونُ بَلدَةُ قُمَّ وأهلُها حُجَّةً عَلَى الخَلائِقِ، وذلِكَ في زَمانِ غَيبَةِ قائِمِنا عليه السلام إلى ظُهورِهِ، ولَولا ذلِكَ لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها. وإنَّ المَلائِكَةَ لَتَدفَعُ البَلايا عَن قُمَّ وأهلِهِ، وما قَصَدَهُ جَبّارٌ بِسوءٍ إلّا قَصَمَهُ قاصِمُ الجَبّارينَ. [۹۱۳]

1241. امام صادق عليه السلام: خداوند، كوفه را بر ساير شهرها حجّت قرار داد و مردمِ مؤمنِ آن را براى مؤمنان ديگر شهرها و شهر قم را براى ديگر شهرها حجّت قرار داد و مردمِ آن را بر همه مردمِ شرق و غرب عالم از جنّ و انس. خداوند، قم و مردم آن را مستضعف [در دين و معارف دينى] رها نكرد؛ بلكه به آنان توفيق داد... و زمانى فرا مى رسد كه شهر قم و مردم آن، بر مردمان، حجّت خواهند بود و اين، در زمان غيبت قائم ما عليه السلام تا هنگام ظهور اوست. اگر چنين نبود، بى گمان، زمين، اهلش را در كام خود فرو مى بُرد. فرشتگان، بلايا را از قم و اهل آن دور مى كنند و هيچ جبّارى نسبت به آنان قصد سوء نمى كند، مگر اين كه [خداوندِ] در هم شكننده جبّاران، او را در هم مى شكند.

1242. عنه عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَآ أُوْلِى بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلَالَ الدِّيَارِ» [۹۱۴] ـ: قَومٌ يَبعَثُهُمُ اللّهُ قَبلَ خُروجِ القائِمِ عليه السلام فَلا يَدَعون وِترا لِالِ مُحَمَّدٍ إلّا قَتَلوهُ. [۹۱۵]

1242. امام صادق عليه السلام ـ در باره آيه: «بندگانى از خود را كه سخت نيرومندند، بر شما مى گماريم تا در ميان خانه ها[يتان براى قتل و كشتار شما] به جستجو در آيند» ـ: اينان، مردمى هستند كه خداوند، قبل از ظهور قائم عليه السلام، آنان را مى فرستد و هر كس را كه در حقّ خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ستم كرده باشد، مى كُشند.

1243. الإمام الكاظم عليه السلام: رَجُلٌ مِن أهلِ قُمَّ يَدعُو النّاسَ إلَى الحَقِّ، يَجتَمِعُ مَعَهُ قَومٌ كَزُبَرِ الحَديدِ، لا تُزِلُّهُمُ الرِّياحُ العَواصِفُ، ولا يَمِلّونَ مِنَ الحَربِ ولا يَجبُنونَ، وعَلَى اللّهِ يَتَوَكَّلونَ، وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ. [۹۱۶]

1243. امام كاظم عليه السلام: مردى از اهالى قم، مردم را به سوى حق فرا مى خوانَد و عدّه اى بر گِردَش جمع مى شوند كه چونان قطعات آهن [، سخت] اند، بادهاى توفنده، آنان را از جاى نمى جنباند و از جنگ، خسته نمى شوند و از آن، نمى هراسند و به خدا توكّل دارند «و عاقبت، از آنِ پرهيزگاران است».

12 / 3: دَولَتُهُم آخِرُ الدُّوَلِ

12 / 3: دولت اهل بيت عليهم السلام، آخرين دولت است

1244. الإمام الباقر عليه السلام: دَولَتُنا آخِرُ الدُّوَلِ، ولَن يَبقَ [۹۱۷] أهلُ بَيتٍ لَهُم دَولَةٌ إلّا مَلَكوا قَبلَنا، لِئَلّا يَقولوا إذا رَأَوا سيرَتَنا: إذا مَلَكنا سِرنا مِثلَ سِيرَةِ هؤُلاءِ! وهُوَ قَولُ اللّهِ عَزَّوجَلَّ: «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» [۹۱۸]. [۹۱۹]

1244. امام باقر عليه السلام: دولت ما، آخرين دولت است و هيچ خاندان داراى حكومتى باقى نمى ماند، مگر اين كه قبل از ما، به حكومت مى رسد تا وقتى شيوه [حكومتِ] ما را ديدند، نگويند: اگر ما به حكومت مى رسيديم، به شيوه اينان رفتار مى كرديم. اين، همان سخن خداى عز و جل است كه: «و عاقبت، از آنِ پرهيزگاران است».

1245. الإمام الصادق عليه السلام:

لِكُلِّ اُناسٍ دَولَةٌ يَرقُبونَها ودَولَتُنا فِي آخِرِ الدَّهرِ تَظهَرُ [۹۲۰]

1245. امام صادق عليه السلام:

هر مردمى را دولتى است كه منتظر فرا رسيدن آن هستند

و دولت ما، در پايان روزگار، آشكار مى شود.

1246. عنه عليه السلام: ما يَكونُ هذَا الأَمرُ حَتّى لا يَبقى صِنفٌ مِنَ النّاسِ إلّا وقَد وُلّوا عَلَى النّاسِ، حَتّى لا يَقولَ قائِلٌ: «إنّا لَو وُلّينا لَعَدَلنا»، ثُمَّ يَقومُ القائِمُ بِالحَقِّ وَالعَدلِ. [۹۲۱]

1246. امام صادق عليه السلام: اين امر (حكومت ما اهل بيت) فرا نمى رسد تا اين كه هيچ گروهى از مردم باقى نماند، مگر اين كه بر مردم، حكومت كرده باشد تا كسى نگويد: اگر ما به حكومت مى رسيديم، به عدالت رفتار مى كرديم. پس از آن، قائم عليه السلام قيام مى كند و حق و عدالت را بر پا مى دارد.

12 / 4: الاِنتِظارُ لِدَولَتِهِم

12 / 4: انتظار دولت اهل بيت عليهم السلام

1247. الكافي عن إسماعيل الجعفيّ: دَخَلَ رَجُلٌ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ومَعَهُ صَحيفَةٌ، فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: هذِهِ صَحيفَةُ مُخاصِمٍ يَسأَلُ عَنِ الدّينِ الَّذي يُقبَلُ فيهِ العَمَلُ، فَقالَ: رَحِمَكَ اللّهُ هذَا الَّذي اُريدُ.

فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وأنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ، وتُقِرُّ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ، وَالوَلايَةُ لَنا أهلَ البَيتِ، وَالبَراءَةُ مِن عَدُوِّنا، وَالتَّسليمُ لِأَمرِنا، وَالوَرَعُ وَالتَّواضُعُ، وَانتِظارُ قائِمِنا، فَإِنَّ لَنا دَولَةً إذا شاءَ اللّهُ جاءَ بِها. [۹۲۲]

1247. الكافى ـ به نقل از اسماعيل جعفى ـ: مردى خدمت امام باقر عليه السلام رسيد و كتابى با خود داشت. امام باقر عليه السلام به او فرمود: «اين، كتاب مناظره كننده اى است كه در جستجوى دينى است كه در آن، عمل، پذيرفته [ى درگاه خدا] مى شود».

مرد گفت: خدايت رحمت كند! اين، همان چيزى است كه من مى خواهم.

امام باقر عليه السلام فرمود: «گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداى يگانه و بى نياز نيست و محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست و اقرار به آنچه از جانب خدا آمده است و ولايت [و دوستى] ما خاندان و بيزارى از دشمن ما و گردن نهادن به فرمان ما و پارسايى و فروتنى و انتظار [ظهور] قائم ما؛ زيرا براى او دولتى (حكومتى) است كه خدا، هر زمان كه بخواهد، آن را [روى كار] مى آورد».

1248. الإمام عليّ عليه السلام: المُنتَظِرُ لِأَمرِنا كَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللّهِ. [۹۲۳]

1248. امام على عليه السلام: آن كه منتظر حكومت ما (اهل بيت) باشد، همچون كسى است كه در راه خدا، به خون خود در مى غلتد.

1249. الإمام الحسين عليه السلام: قالَ زَيدُ بنُ صَوحانَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام: أيُّ الأَعمالِ أحَبُّ إلَى اللّهِ عز و جل؟ قالَ: اِنتِظارُ الفَرَجِ. [۹۲۴]

1249. امام حسين عليه السلام: زيد بن صوحان به امير مؤمنان عليه السلام گفت: چه عملى نزد خداى عز و جل، محبوب تر است؟

فرمود: «انتظار فَرَج». [۹۲۵]

1250. الإمام الباقر عليه السلام: العارِفُ مِنكُم هذَا الأَمرَ المُنتَظِرُ لَهُ الُمحتَسِبُ فيهِ الخَيرَ، كَمَن جاهَدَ وَاللّهِ مَعَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ عليه السلام بِسَيفِهِ. [۹۲۶]

1250. امام باقر عليه السلام: آن كس از شما كه اين امر را بشناسد [و بِدان معتقد باشد] و منتظر آن باشد و خير را در آن بداند، به خدا سوگند، همچون كسى است كه در كنار قائم خاندان محمّد صلى الله عليه و آله، با شمشير او جهاد كند.

1251. عنه عليه السلام: لِيُقَوِّ شَديدُكُم ضَعيفَكُم، وَليَعُد غَنِيُّكُم عَلى فَقيرِكُم، ولا تَبُثّوا سِرَّنا، ولا تُذيعوا أمرَنا، وإذا جاءَكُم عَنّا حَديثٌ فَوَجَدتُم عَلَيهِ شاهِدا أو شاهِدَينِ مِن كِتابِ اللّهِ فَخُذوا بِهِ، وإلّا فَقِفوا عِندَهُ ثُمَّ رُدّوهُ إلَينا حَتّى يَستَبينَ لَكُم.

وَاعلَموا أنَّ المُنتَظِرَ لِهذَا الأَمرِ لَهُ مِثلُ أجرِ الصّائِمِ القائِمِ، ومَن أدرَكَ قائِمَنا فَخَرَجَ مَعَهُ فَقَتَلَ عَدُوَّنا كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ عِشرينَ شَهيدا، ومَن قُتِلَ مَعَ قائِمِنا كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ خَمسَةٍ وعِشرينَ شَهيدا. [۹۲۷]

1251. امام باقر عليه السلام: تواناى شما به ناتوانتان يارى رساند و داراى شما به نادارتان كمك كند و راز ما را فاش نسازيد و امر [امامت] ما را آشكار نكنيد و هر گاه حديثى از ما به شما رسيد و يك يا دو دليل از كتاب خدا برايش پيدا كرديد، آن را بپذيريد، و گرنه، در باره آن درنگ كنيد و سپس آن را به ما ارجاع دهيد [و از ما بپرسيد] تا [حقيقت امر] برايتان روشن شود.

بدانيد كه انتظار كِشنده اين امر (ظهور قائم عليه السلام)، پاداشى همانند روزه دار شب زنده دار دارد و هر كس قائم ما را درك كند و همراهى اش كند و دشمن ما را بكُشد، اجر بيست شهيد دارد و هر كس در ركاب قائم ما كشته شود، اجر بيست و پنج شهيد دارد.

1252. عنه عليه السلام: ما ضَرَّ مَن ماتَ مُنتَظِرا لِأَمرِنا ألّا يَموتَ في وَسَطِ فِسطاطِ المَهدِيِّ وعَسكَرِهِ؟! [۹۲۸]

1252. امام باقر عليه السلام: كسى كه در انتظار امر (فَرَج و ظهور ما) از دنيا رود، او را چه زيان كه در ميان خيمه مهدى و سپاه او نميرد!؟

1253. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ مَنِ انتَظَرَ أمرَنا وصَبَرَ عَلى ما يَرى مِنَ الأَذى وَالخَوفِ هُوَ غَداً في زُمرَتِنا. [۹۲۹]

1253. امام صادق عليه السلام: هر كس منتظر امر (حكومت و دولت) ما باشد و بر آزارها و بيمى كه به او مى رسد، شكيبايى كند، فردا در زمره ما خواهد بود.

1254. عنه عليه السلام: المُنتَظِرُ لِلثّاني عَشَرَ مِنهُم، كَالشّاهِرِ سَيفَهُ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَذُبُّ عَنهُ. [۹۳۰]

1254. امام صادق عليه السلام: كسى كه در انتظار دوازدهمين آنان (مهدى عليه السلام) باشد، همانند كسى است كه پيشاپيش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شمشير بكشد و از او دفاع كند.

1255. عنه عليه السلام: مَن ماتَ مُنتَظِرا لِهذَا الأَمرِ كانَ كَمَن كانَ مَعَ القائِمِ في فِسطاطِهِ، لا بَل كانَ كَالضّارِبِ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالسَّيفِ. [۹۳۱]

1255. امام صادق عليه السلام: كسى كه در حال انتظار اين امر (ظهور قائم) از دنيا برود، همانند كسى است كه با قائم، در خيمه او باشد. نه؛ بلكه همانند كسى است كه پيشاپيش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شمشير زند.

1256. عنه عليه السلام: مَن سَرَّهُ أن يَكونَ مِن أصحابِ القائِمِ، فَليَنتَظِر وَليَعمَل بِالوَرَعِ ومَحاسِنِ الأَخلاقِ وهُوَ مُنتَظِرٌ، فَإِن ماتَ وقامَ القائِمُ بَعدَهُ كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ مِثلُ أجرِ مَن أدرَكَهُ، فَجُدّوا وَانتَظِروا هَنيئا لَكُم أيَّتُهَا العِصابَةُ المَرحومَةُ. [۹۳۲]

1256. امام صادق عليه السلام: هر كه دوست دارد از ياران قائم باشد، بايد انتظار كشد و در حالى كه منتظر است، پارسايى و اخلاق نيك را در پيش گيرد. اگر [با چنين حالتى] از دنيا برود و بعد از مرگ او، قائمْ قيام كند، همانند اجر كسى را دارد كه قائم را درك مى كند. پس [در كار و عمل] بكوشيد و منتظر باشيد. گوارايتان باد اى جماعتِ مشمول رحمت!

1257. الإمام الجواد عليه السلام ـ في قُنوتِهِ ـ: اللّهُمَّ أدِل لِأَولِيائِكَ مِن أعدائِكَ الظّالِمينَ... الَّذينَ... اتَّخَذوا ـ اللّهُمَّ ـ مالَكَ دُوَلاً، وعِبادَكَ خَوَلاً، وتَرَكُوا اللّهُمَّ عالَمَ أرضِكَ في بَكماءَ عَمياءَ ظَلماءَ مُدلَهِمَّةٍ، فَأَعيُنُهُم مَفتوحَةٌ، وقُلوبُهُم عَمِيَةٌ، ولَم تُبقِ لَهُمُ اللّهُمَّ عَلَيكَ مِن حُجَّةٍ. لَقَد حَذَّرتَ اللّهُمَّ عَذابَكَ وبَيَّنتَ نَكالَكَ، ووَعَدتَ المُطيعينَ إحسانَكَ، وقَدَّمتَ إلَيهِم بِالنُّذرِ، فَآمَنَت طائِفَةٌ، فَأَيِّدِ اللّهُمَّ الَّذينَ آمَنوا عَلى عَدُوِّكَ وعَدُوِّ أولِيائِكَ، فَأَصبَحوا ظاهِرينَ وإلَى الحَقِّ داعينَ، ولِلإِمامِ المُنتَظَرِ القائِمِ بِالقِسطِ تابِعينَ. [۹۳۳]

1257. امام جواد عليه السلام ـ در قنوت خود ـ: بار خدايا! دوستانت را بر دشمنان ستمگرت پيروز گردان...؛ همانان كه... اموال تو را در ميان خود، دست به دست چرخاندند و بندگانت را به بردگى گرفتند و جهان سرزمين تو را ـ بار خدايا ـ در كرى و كورى و تاريكى شديد رها كردند. چشمانشان باز است و دل هايشان كور و براى آنان ـ بار خدايا ـ بر تو حجّتى نمانده است. بار خدايا! تو آنان را از عذاب خود، بر حذر داشتى و كيفرت را برايشان روشن ساختى و به فرمان برداران، وعده احسانت را دادى و پيشاپيش به آنان هشدار دادى. پس طايفه اى ايمان آوردند ـ بار خدايا! كسانى را كه ايمان آوردند، در برابر دشمن خود و دشمن دوستانت، تأييد فرما ـ و آشكار [و پيروز] گرديدند و دعوتگر به سوى حق شدند و پيروى از امام منتظر عدالت گستر را پيشه كردند.

1258. الإمام الهادي عليه السلام ـ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام ـ: اُشهِدُ اللّهَ واُشهِدُكُم أنّي... مُؤمِنٌ بِإيابِكُم، مُصَدِّقٌ بِرَجعَتِكُم، مُنتَظِرٌ لِأَمرِكُم، مُرتَقِبٌ لِدَولَتِكُم. [۹۳۴]

1258. امام هادى عليه السلام ـ در زيارت جامعه ـ: خدا را و شما را گواه مى گيرم كه من... به باز آمدن شما ايمان دارم و رجعت شما را تصديق مى كنم و منتظر حكومتِ شما و در آرزوى دولت شما هستم.

12 / 5: الدُّعاءُ لِدَولَتِهِم

12 / 5: دعا براى دولت اهل بيت عليهم السلام

1259. الإمام زين العابدين عليه السلام: رَبِّ صَلِّ عَلى أطائِبِ أهلِ بَيتِهِ الَّذينَ اختَرتَهُم لِأَمرِكَ، وجَعَلتَهُم خَزَنَةَ عِلمِكَ، وحَفَظَةَ دينِكَ، وخُلفاءَكَ في أرضِكَ، وحُجَجَكَ عَلى عِبادِكَ، وطَهَّرتَهُم مِنَ الرِّجسِ وَالدَّنَسِ تَطهيرا بِإِرادَتِكَ، وجَعَلتَهُمُ الوَسيلَةَ إلَيكَ وَالمَسلَكَ إلى جَنَّتِكَ...

اللّهُمَّ فَأَوزِع لِوَلِيِّكَ شُكرَ ما أنعَمتَ بِهِ عَلَيهِ، وأوزِعنا مِثلَهُ فيهِ، وآتِهِ مِن لَدُنكَ سُلطانا نَصيرا، وَافتَح لَهُ فَتحا يَسيرا، وأعِنهُ بِرُكنِكَ الأَعَزِّ، وَاشدُد أزرَهُ، وقَوِّ عَضُدَهُ، وراعِهِ بِعَينِكَ، وَاحمِهِ بِحِفظِكَ، وَانصُرهُ بِمَلائِكَتِكَ، وَامدُدهُ بِجُندِكَ الأَغلَبِ، وأقِم بِهِ كِتابَكَ وحُدودَكَ وشَرائِعَكَ وسُنَنَ رَسولِكَ صَلَواتُكَ اللّهُمَّ عَلَيهِ وآلِهِ، وأحيِ بِهِ ما أماتَهُ الظّالِمونَ مِن مَعالِمِ دينِكَ، وَاجلُ بِهِ صَدَأَ الجَورِ عَن طَريقَتِكَ، وأبِن بِهِ الضَّرّاءَ مِن سَبيلِكَ، وأزِل بِهِ النّاكِبينَ عَن صِراطِكَ، وَامحَق بِهِ بُغاةَ قَصدِكَ عِوَجا، وألِن جانِبَهُ لِأَولِيائِكَ، وَابسُط يَدَهُ عَلى أعدائِكَ، وهَب لَنا رَأفَتَهُ ورَحمَتَهُ وتَعَطُّفَهُ وتَحَنُّنَهُ، وَاجعَلنا لَهُ سامِعينَ مُطيعينَ، وفي رِضاهُ ساعينَ، وإلى نُصرَتِهِ وَالمُدافَعَةِ عَنهُ مُكنِفينَ، وإلَيكَ وإلى رَسولِكِ صَلَواتُكَ اللّهُمَّ عَلَيهِ وآلِهِ بِذلِكَ مُتَقَرِّبينَ. [۹۳۵]

1259. امام زين العابدين عليه السلام: اى پروردگار من! بر پاك تران اهل بيت او درود فرست؛ همانان كه ايشان را براى امر خود (راه نمايى و هدايت مردم) برگزيدى و خزانه داران دانشت و نگهبانان دينت و جانشينان خود در زمينت و حجّت هاى خويش بر بندگانت قرارشان دادى و به خواست خود، آنان را از پليدى و ناپاكى پاك ساختى و ايشان را وسيله رسيدن به مقام قرب خود و راه رسيدن به بهشتت قرار دادى.…

بار خدايا! به ولىّ خود، شُكر نعمتى را كه به او ارزانى داشته اى، الهام فرما و به ما نيز همانندِ او چنين سپاسى را الهام ده و به او سلطنت و قدرتى ياريگر عطايش فرما و به او پيروزى و فتحى آسان ارزانى دار و با نيرومندترين ركن قدرت خود، يارى اش ده و پشتش را محكم و بازوانش را توانا گردان و تحت مراقبت خويش قرارش ده و در سايه حفظ خود، نگاهش دار و با فرشتگانت يارى اش نما و به وسيله لشكر پيروزمند خود، مددش رسان و كتاب خود و حدود و شرايعت و سنّت هاى پيامبرت را ـ كه درود تو اى پروردگار بر او و خاندانش باد ـ به وسيله او بر پا دار و آنچه را از نشانه هاى دينت كه ستمگران از بين برده اند، به واسطه او زنده گردان و به وسيله او، زنگار ستم [ستمگران] را از آيين خود بزداى و به وسيله او، دشوارى ها را از راه خود، دور گردان و به نيروى او، منحرفان از راه خود را از ميان بردار و به وسيله او، كسانى را كه خواهان كج ساختن راه راست تو هستند، نابود كن و او را با دوستان خود، نرم خو ساز و دست قدرت وى را بر دشمنانت بگشاى و رأفت و مهربانى و عطوفت و محبّتش را نصيب ما گردان و ما را گوش به فرمان و مطيع او قرار ده و چنان كن كه در راه خشنودى او بكوشيم و در حمايت و دفاع از او جِدّيت كنيم و بدين سبب، به تو و پيامبر تو ـ كه درود تو اى پروردگار بر او و خاندانش باد ـ تقرّب جوييم.

1260. الإمام الباقر عليه السلام ـ في بَيانِ كَيفِيَّةِ الخُطبَةِ الثّانِيَةِ مِن صَلاةِ الجُمُعَةِ ـ: اللّهُمَّ إنّا نَرغَبُ إلَيكَ في دَولَةٍ كَريمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الإِسلامَ وأهلَهُ، وتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وأهلَهُ، وتَجعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ إلى طاعَتِكَ وَالقادَةِ إلى سَبيلِكَ، وتَرزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ. [۹۳۶]

1260. امام باقر عليه السلام ـ در بيان كيفيت خواندن خطبه دوم نماز جمعه ـ: بار خدايا! ملتمسانه از تو مى خواهيم دولت باشكوهى را بر پا دارى كه به وسيله آن، اسلام و مسلمانان را عزّت بخشى و نفاق و منافقان را به ذلّت كشانى و در آن، ما را از دعوتگران به سوى طاعتت و پيشاهنگان راهت قرار دهى و به واسطه آن، كرامت دنيا و آخرت را نصيبمان فرمايى.

1261. الإمام الصادق عليه السلام ـ في دُعاءٍ لَهُ ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وعَلى إمامِ المُسلِمينَ، وَاحفَظهُ مِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ وعَن يَمينِهِ وعَن شِمالِهِ ومِن فَوقِهِ ومِن تَحتِهِ، وَافتَح لَهُ فَتحا يَسيرا، وَانصُرهُ نَصرا عَزيزا، وَاجعَل لَهُ مِن لَدُنكَ سُلطان ـا نَصي ـرا. اللّهُ ـمَّ عَجِّل فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ، وأهلِك أعداءَهُم مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ. [۹۳۷]

1261. امام صادق عليه السلام ـ در يكى از دعاهاى خود ـ: بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد و بر امام مسلمانان، درود فرست و او را از پيش رو و از پشت سرش و از جانب راست و از جانب چپش و از بالاى سر و از زير پايش [از همه جهت] محافظت فرما و پيروزى و فتحى آسان [و بى رنج] نصيبش گردان و نصرتى عزّت بخش عطايش كن و از جانب خود براى او تسلّطى [و قدرتى] ياريگر قرار ده! بار خدايا! فَرَج خاندان محمّد را شتاب بخش و دشمنان آنان را، از جنّ و انس، نابود گردان.

1262. الإمام الكاظم عليه السلام ـ في بَيانِ ذِكرِ سَجدَةِ الشُّكرِ ـ: اللّهُمَّ إنّي أنشُدُكَ بِإِيوائِكَ [۹۳۸] عَلى نَفسِكَ لِأَولِيائِكَ لَتُظفِرَنَّهُم بِعَدُوِّكَ وعَدُوِّهِم أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلَى المُستَحفِظينَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ. اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ اليُسرَ بَعدَ العُسرِ ـ ثلاثا ـ. [۹۳۹]

1262. امام كاظم عليه السلام ـ در بيان ذكر سجده شكر ـ: بار خدايا! تو را ـ به حقّ وعده اى [۹۴۰] كه به دوستانت داده اى و متعهّد شده اى كه آنان را بر دشمن خودت و دشمن آنان پيروز گردانى ـ سوگند مى دهم كه بر محمّد و خاندان محمّد كه حافظانِ [دين و شريعت تو و امانتدارانت] هستند، درود فرستى. بار خدايا! آسانى پس از دشوارى [و فَرَج بعد از شدّت] را از تو مسئلت مى كنم (سه بار).

1263. الإمام الرضا عليه السلام ـ مِمّا كان يَأمُرُ بِهِ مِنَ الدُّعاءِ لِصاحِبِ الأَمرِ عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَهُ ـ: اللّهُمَّ ادفَع عَن وَلِيِّكَ وخَليفَتِكَ وحُجَّتِكَ عَلى خَلقِكَ، ولِسانِكَ المُعَبِّرِ عَنكَ النّاطِقِ بِحُكمِكَ، وعَينِكَ النّاظِرَةِ بِإِذنِكَ، وشاهِدِكَ عَلى عِبادِكَ، الجَحجاحِ الُمجاهِدِ، العائِذِ بِكَ، العابِدِ عِندَكَ، وأعِذهُ مِن شَرِّ جَميعِ ما خَلَقتَ وبَرَأتَ وأنشَأتَ وصَوَّرتَ، وَاحفَظهُ مِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ، وعَن يَمينِهِ وعَن شِمالِهِ ومِن فَوقِهِ ومِن تَحتِهِ، بِحِفظِكَ الَّذي لا يَضيعُ مَن حَفِظتَهُ بِهِ، وَاحفَظ فيهِ رَسولَكَ وآباءَهُ أئِمَّتَكَ ودَعائِمَ دينِكَ، وَاجعَلهُ في وَديعَتِكَ الَّتي لا تَضيعُ، وفي جِوارِكَ الَّذي لا يُخفَرُ، وفي مَنعِكَ وعِزِّكَ الَّذي لا يُقهَرُ، وآمِنهُ بِأَمانِكَ الوَثيقِ الَّذي لا يُخذَلُ مَن آمَنتَهُ بِهِ، وَاجعَلهُ في كَنَفِكَ الَّذي لا يُرامُ مَن كانَ فيهِ، وَانصُرهُ بِنَصرِكَ العَزيزِ، وأيِّدهُ بِجُندِكَ الغالِبِ، وقَوِّهِ بِقُوَّتِكَ، وأردِفهُ بِمَلائِكَتِكَ، ووالِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، وألبِسهُ دِرعَكَ الحَصينَةَ، وحُفَّهُ بِالمَلائِكَةِ حَفّا.

اللّهُمَّ اشعَب بِهِ الصَّدع، وَارتُق بِهِ الفَتقَ، وأمِت بِهِ الجَورَ، وأظهِر بِهِ العَدلَ، وزَيِّن بِطولِ بَقائِهِ الأَرضَ، وأيِّدهُ بِالنَّصرِ، وَانصُرهُ بِالرُّعبِ، وقَوِّ ناصِريهِ، وَاخذُل خاذِليهِ، ودَمدِم مَن نَصَبَ لَهُ، ودَمِّر مَن غَشَّهُ، وَاقتُل بِهِ جَبابِرَةَ الكُفرِ وعَمَدَهُ ودَعائِمَهُ، وَاقصِم بِهِ رُؤوسَ الضَّلالَةِ وشارِعَةَ البِدَعِ ومُميتَةَ السُّنَّةِ ومُقَوِّيَةَ الباطِلِ، وذَلِّل بِهِ الجَبّارينَ، وأبِر بِهِ الكافِرينَ وجَميعَ المُلحِدينَ في مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها، وبَرِّها وبَحرِها وسَهلِها وجَبَلِها، حَتّى لا تَدَعَ مِنهُم دَيّارا ولا تُبقِيَ لَهُم آثارا.

اللّهُمَّ طَهِّر مِنهُم بِلادَكَ، وَاشفِ مِنهُم عِبادَكَ، وأعِزَّ بِهِ المُؤمِنينَ، وأحيِ بِهِ سُنَنَ المُرسَلينَ، ودارِسَ حُكمِ النَّبِيّينَ، وجَدِّد بِهِ مَا امتُحي مِن دينِكَ وبُدِّلَ مِن حُكمِكَ، حَتّى تُعيدَ دينَكَ بِهِ وعَلى يَدَيهِ جَديدا غَضّا مَحضا صَحيحا لا عِوَجَ فيهِ ولا بِدعَةَ مَعَهُ، وحَتّى تُنيرَ بِعَدلِهِ ظُلَمَ الجَورِ، وتُطفِئَ بِهِ نيرانَ الكُفرِ، وتَوضِحَ بِهِ معاقِدَ الحَقِّ ومَجهولَ العَدلِ، فَإِنَّهُ عَبدُكَ الَّذِي استَخلَصتَهُ لِنَفسِكَ وَاصطَفَيتَهُ عَلى غَيبِكَ، وعَصَمتَهُ مِنَ الذُّنوبِ وبَرَّأتَهُ مِنَ العُيوبِ وطَهَّرتَهُ مِنَ الرِّجسِ وسَلَّمتَهُ مِنَ الدَّنَسِ.

اللّهُمَّ فَإِنّا نَشهَدُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ ويَومَ حُلولِ الطّامَّةِ أنَّهُ لَم يُذنِب ذَنبا، ولا أتى حوبا، ولَم يَرتَكِب مَعصِيَةً، ولَم يُضِع لَكَ طاعَةً، ولَم يَهتِك لَكَ حُرمَةً، ولَم يُبَدِّل لَكَ فَريضَةً، ولَم يُغَيِّر لَكَ شَريعَةً، وأنَّهُ الهادِيُ المُهتَدِيُ الطّاهِرُ التَّقِيُّ النَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ.

اللّهُمَّ أعطِهِ في نَفسِهِ وأهلِهِ ووُلدِهِ وذُرِّيَّتِهِ واُمَّتِهِ وجَميعِ رَعِيَّتِهِ ما تُقِرُّ بِهِ عَينَهُ وتَسُرُّ بِهِ نَفسَهُ، وتَجمَعُ لَهُ مُلكَ المَملَكاتِ كُلِّها قَريبِها وبَعيدِها وعَزيزِها وذَليلِها، حَتّى يُجرِيَ حُكمَهُ عَلى كُلِّ حُكمٍ ويَغلِبَ بِحَقِّهِ كُلَّ باطِلٍ.

اللّهُمَّ اسلُك بِنا عَلى يَدَيهِ مِنهاجَ الهُدى وَالَمحَجَّةَ العُظمى وَالطَّريقَةَ الوُسطَى، الَّتي يَرجِعُ إليَها الغالي ويَلحَقُ بِهَا التّالي، وقَوِّنا عَلى طاعَتِهِ، وثَبِّتنا عَلى مُشايَعَتِهِ، وَامنُن عَلَينا بِمُتابَعَتِهِ، وَاجعَلنا في حِزبِهِ القَوّامينَ بِأَمرِهِ الصّابِرينَ مَعَهُ الطّالِبينَ رِضاكَ بِمُناصَحَتِهِ، حَتّى تَحشُرَنا يَومَ القِيامَةِ في أنصارِهِ وأعوانِهِ ومُقَوِّيَةِ سُلطانِهِ.

اللّهُمَّ وَاجعَل ذلِكَ لَنا خالِصا مِن كُلِّ شَكٍّ وشُبهَةٍ ورِياءٍ وسُمعَةٍ، حَتّى لا نَعتَمِدَ بِهِ غَيرَكَ ولا نَطلُبَ بِهِ إلّا وَجهَكَ، وحَتّى تُحِلَّنا مَحِلَّهُ وتَجعَلَنا فِي الجَنَّةِ مَعَهُ، وأعِذنا مِنَ السَّأَمَةِ وَالكَسَلِ وَالفَترَةِ، وَاجعَلنا مِمَّن تَنتَصِرُ بِهِ لِدينِكَ وتُعِزُّ بِهِ نَصرَ وَلِيِّكَ، ولا تَستَبدِل بِنا غَيرَنا؛ فَإِنَّ استِبدالَكَ بِنا غَيرَنا عَلَيكَ يَسيرٌ وهُوَ عَلَينا كَثيرٌ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى وُلاةِ عَهدِهِ وَالأَئِمَّةِ مِن بَعدِهِ، وبَلِّغهُم آمالَهُم، وزِد في آجالِهِم، وأعِزَّ نَصرَهُم، وتَمِّم لَهُم ما أسنَدتَ إلَيهِم مِن أمرِك لَهُم، وثَبِّت دَعائِمَهُم، وَاجعَلنا لَهُم أعوانا وعَلى دينِكَ أنصارا؛ فَإِنَّهُم مَعادِنُ كَلِماتِكَ، وخُزّانُ عِلمِكَ، وأركانُ تَوحيدِكَ، ودَعائِمُ دينِكَ، ووُلاةُ أمرِكَ، وخالِصَتُكَ مِن عِبادِكَ، وصَفوَتُكَ مِن خَلقِكَ، وأولِياؤُكَ وسَلائِلُ أولِيائِكَ، وصَفوَةُ أولادِ نَبِيِّكَ، وَالسَّلامُ عَلَيهِ وعَلَيهِم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ. [۹۴۱]

1263. امام رضا عليه السلام ـ از جمله دعاهايى كه به خواندن آن براى صاحب الأمر عليه السلام دستور مى داد ـ: بار خدايا! دور گردان [بلاها را] از ولىّ خودت و جانشينت و حجّتت بر خَلقت و آن كه زبان گوياى توست و سخنگوى حُكم تو و ديده توست كه به اجازه تو مى نگرد و گواه تو بر بندگانت است و سَرور است و مجاهد، و پناه برنده به توست و عبادت كننده تو. او را از شرّ هر آنچه آفريده اى و ساخته اى و پديد آورده اى و صورت بخشيده اى، در پناه خود بدار و با نگهداشت خود، او را از پيش رو و راست و چپ و بالاى سر و زير پايش نگه دار؛ نگهداشتى كه هر كس را با آن حفظ كنى، از بين نرود و با حفظ او [راه و رسم] فرستاده خودت و پدران او را كه امامان تو و اركان دين تو هستند، حفظ فرما و او را در وديعه خود گير؛ وديعه اى كه [چون تو امانتدار آن هستى، ] هرگز تباه نمى شود و او را در امان و زنهار ناشكستنى خويش و در پناه حمايت و قدرت مقهور ناشدنى خود، قرار ده و با امان استوارت، او را امان ده؛ امانى كه هر كس را بدان امان دهى، هرگز تنها و بى ياور نماند و او را در سايه حمايت و رحمت خويش نگه دار؛ سايه حمايتى كه هر كس در آن باشد، گزندى نبيند. با يارى عزّتمند خويش، او را يارى رسان و با سپاهِ همواره چيره ات، تأييدش فرما و با نيروى خويش، او را نيرو بخش و [شكر] فرشتگانت را پشت سر او قرار ده و دوستدار او را دوست بدار و با دشمن او دشمن باش و زره محكم خويش را بر قامت او بپوشان و او را در حلقه اى از انبوه فرشتگان، محفوظ بدار.

بار خدايا! به وسيله او، از هم گسيختگى[مان] را به پيوستگى و تفرقه و جدايى[مان] را به هم بستگى مبدّل گردان و ستم را نابود كن و عدل را آشكار گردان و زمين را به طول عمر او، آراسته گردان و او را نصرت عطا فرما و از طريق ايجاد رعب [در دل دشمنانش] او را يارى و پيروزى ده و يارانش را قدرت بخش و كسانى را كه بى ياورش مى گذارند، تنها گذار و هر كه را كمر به دشمنى او مى بندد، نابود كن و هر كه را با او دغلى [و ناراستى] مى كند، نابود ساز و سران و استوانه ها و اركان كفر را با دست او، از ميان بردار و سردمداران گم راهى و بدعت گذاران و از بين برندگان سنّت [پيامبر] و تقويت كنندگان باطل را به وسيله او در هم شكن و جبّاران را به دست او خوار گردان و كافران و همه ملحدان را در شرق و غرب عالَم و خشكى و دريا و دشت و كوه، به دست او هلاك گردان، تا جايى كه هيچ يك از آنان را نگذارى و نشانى از آنها بر جاى ننهى.

بار خدايا! شهرهايت را از [لوث وجود] آنان پاك گردان و دل هاى بندگانت را از [آزار] ايشان تسكين بده و به وسيله او (امام زمان)، مؤمنان را بر سرير عزّت [و قدرت] بنشان و سنّت هاى فرستادگان را به دست او زنده بگردان و حكمت ها [و تعاليم] پيامبران را آموزش ده و از دين و احكامت، آنچه را كه محو و تحريف گشته است، به دست او تجديد گردان تا اين كه دينت را به وسيله او و با دست او، دوباره نو و تازه و ناب و درست و عارى از كژى و بدعت سازى و ظلمت ستم را به نور عدالتش روشن گردانى و آتش هاى كفر را به دست او فرو نشانى و حق را كه پيچيده و مبهم گشته و عدالت را كه ناشناخته مانده است، روشن سازى؛ زيرا او، بنده توست كه وى را براى خودت برگزيده اى و بر عالَم غيب خويش، ترجيحش داده اى و از گناهان، مصونش داشته اى و از هر گونه عيبى، مبرّايش ساخته اى و از پليدى، پاكش كرده اى و از آلودگى، سالم نگهش داشته اى.

بار خدايا! در روز قيامت و در روز فرا رسيدن آن هنگامه بزرگ، ما براى او گواهى مى دهيم كه هيچ گناهى نكرد و هيچ معصيتى مرتكب نشد و كمترين طاعتى از طاعت تو را فرو نگذاشت و حرمت تو را زير پا ننهاد و هيچ فريضه اى از فرايض تو را تغيير نداد و هيچ شريعتى از شرايع تو را عوض نكرد و او هدايتگر و هدايت شده و پاك و پرهيزگار و پاكيزه و پسنديده و وارسته است.

بار خدايا! به او و همسر و فرزندان و ذريّه و امّت و همه رعيّتش، آن عطا فرما كه مايه روشنىِ ديدگان او و شادمانى جانش گردد و سراسر گيتى از نزديك و دور و قدرتمند و ضعيف را در قلمرو او در آور تا فرمان او بر هر فرمانى جارى گردد و با حقّ خود، بر هر باطلى چيره آيد.

بار خدايا! ما را به دست او، سالك طريق هدايت و شاه راه راه ميانه ـ كه تند رونده پيش افتاده، بدان باز مى گردد و واپس مانده، به آن ملحق مى شود ـ قرار ده و قدرت فرمانبرى از او را عطايمان فرما و در پيروى از او استوارمان بدار و نعمت پيروى از او را به ما ارزانى دار. ما را در حزب او در آور و از آنان قرارمان ده كه فرمان او را بر پا مى دارند و در ركاب او شكيبايى مى ورزند و با خيرخواهى و خلوص نسبت به او، خشنودى تو را مى جويند، تا اين كه روز قيامت، ما را در زمره ياران و مددكاران و تقويت كنندگان قدرت و سلطنت او محشور فرمايى.

بار خدايا! ما را در اين امر، از هر گونه شك و شبهه و ريا و شهرت طلبى خالص گردان تا در آن، جز به تو تكيه نكنيم و چيزى جز رضاى تو نطلبيم، تا اين كه ما را در جايگاه او قرار دهى و در بهشت، ما را در كنار او جاى دهى. ما را از بى حوصلگى و تنبلى و سستى نگه دار و از كسانى قرارمان ده كه به واسطه آنان دينت را يارى مى دهى و يارى دادن به ولىّ خود را تقويت مى كنى. [بار خدايا!] ديگران را جايگزين ما مگردان؛ زيرا قرار دادن ديگران به جاى ما، براى تو آسان؛ امّا براى ما بسى گران است.

بار خدايا! بر ولى عهدان وى و پيشوايان پس از او، درود فرست و آنان را به آرمان هايشان برسان و بر عمرشان بيفزاى و يارى خود را به آنان افزون گردان و فرمان خود را كه به دست آنان سپرده اى، برايشان به اتمام رسان و پايه هايشان را استوار بدار و ما را يار آنان و ياور دينت قرار بده؛ زيرا ايشان معدن هاى كلمات تو و خزانه داران دانش تو و اركان توحيد تو و تكيه گاه هاى دين تو و زمامداران امر تو و بندگان منتخب تو و برگزيدگان از خَلق تو و اولياى تو و سلاله اولياى تو و برگزيدگان فرزندان پيامبران تو هستند. سلام و رحمت و بركات خدا بر او و آنان باد!

1264. الإمام الهادي عليه السلام ـ في زِيارَةِ الإِمامِ المَهدِيِّ عليه السلام ـ: اللّهُمَّ فَكَما وَفَّقتَني لِلإِيمانِ بِنَبِيِّكَ وَالتَّصديقِ لِدَعوَتِهِ، ومَنَنتَ عَلَيَّ بِطاعَتِهِ وَاتِّباعِ مِلَّتِهِ، وهَدَيتَني إلى مَعرِفَتِهِ ومَعرِفَةِ الأَئِمَّةِ مِن ذُرِّيَّتِهِ، وأكمَلتَ بِمَعرِفَتِهِمُ الإِيمانَ، وقَبِلتَ بِوَلايَتِهِم وطاعَتِهِمُ الأَعمالَ، وَاستَعبَدتَ بِالصَّلاةِ عَلَيهِم عِبادَكَ، وجَعَلتَهُم مِفتاحا لِلدُّعاءِ وسَبَبا لِلإِجابَةِ، فَصَلِّ عَلَيهِم أجمَعينَ وَاجعَلني بِهِم عِندَكَ وَجيها فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ومِنَ المُقرَّبينَ...

اللّهُمَّ أنجِز لَهُم وَعدَكَ، وطَهِّر بِسَيفِ قائِمِهِم أرضَكَ، وأقِم بِهِ حُدودَكَ المُعَطَّلَةَ وأحكامَكَ المُهمَلَةَ وَالمُبَدَّلَةَ، وأحيِ بِهِ القُلوبَ المَيتَةَ، وَاجمَع بِهِ الأَهواءَ المُتَفَرِّقَةَ، وَاجلُ بِهِ صَدَأَ الجَورِ عَن طَريقَتِكَ حَتّى يَظهَرَ الحَقُّ عَلى يَدَيهِ في أحسَنِ صورَتِهِ، ويَهلِكَ الباطِلُ وأهلُهُ بِنورِ دَولَتِهِ، ولا يَستَخفِيَ بِشَيءٍ مِنَ الحَقِّ مَخافَةَ أحَدٍ مِنَ الخَلقِ. [۹۴۲]

1264. امام هادى عليه السلام ـ در زيارت مهدى عليه السلام ـ: بار خدايا! همان گونه كه مرا توفيق دادى تا به پيامبر تو ايمان آورم و دعوت او را تصديق كنم و بر من منّت نهادى كه از او فرمان برم و از آيينش پيروى كنم و مرا به شناخت او و شناخت امامانِ از نسل او هدايت نمودى و شناخت آنان را شرط كمال ايمان قرار دادى و پذيرش اعمال را در گرو دوستى و فرمانبرى از ايشان نهادى و درود فرستادن بندگانت بر آنان را عبادت شمردى و آنها را كليد دعا و وسيله اجابت قرار دادى، پس بر همه آنان درود فرست و مرا در دنيا و آخرت نزد آنان آبرومند و مقرّب گردان.…

بار خدايا! وعده اى را كه به آنان داده اى، تحقّق بخش و زمين خود را با شمشير قائمِ آنان پاك گردان و به وسيله او، حدود تعطيل شده و احكام فرو نهاده و تغيير يافته ات را بر پا دار و به بركت وجود او، دل هاى مرده را زنده ساز و خواست هاى پراكنده را يك پارچه گردان و زنگار ستم را از راه خود بزداى تا اين كه حق، با دست او، در زيباترين چهره اش آشكار شود و در پرتو نور دولت او، باطل و باطل گرايان، نابود شوند و چيزى از حق [و حقيقت] به واسطه ترس از هيچ انسانى، پوشيده نماند.

1265. الإمام العسكريّ عليه السلام ـ فِي الصَّلاةِ عَلى وَلِيِّ الأَمرِ المُنتَظَرِ عليه السلام ـ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى وَلِيِّكَ وَابنِ أولِيائِكَ الَّذينَ فَرَضتَ طاعَتَهُم، وأوجَبتَ حَقَّهُم، وأذهَبتَ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرتَهُم تَطهيرا.

اللّهُمَّ انتَصِر بِهِ لِدينِكَ، وَانصُر بِهِ أولِياءَكَ وأولِياءَهُ وشيعَتَهُ وأنصارَهُ وَاجعَلنا مِنهُم.

اللّهُمَّ أعِذهُ مِن شَرِّ كُلِّ باغٍ وطاغٍ ومِن شَرِّ جَميعِ خَلقِكَ، وَاحفَظهُ مِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ وعَن يَمينِهِ وعَن شِمالِهِ، وَاحرُسهُ وَامنَعهُ أن يوصَلَ إلَيهِ بِسوءٍ، وَاحفَظ فيهِ رَسولَكَ وآلَ رَسولِكَ، وأظهِر بِهِ العَدلَ وأيِّدهُ بِالنَّصرِ، وَانصُر ناصِريهِ، وَاخذُل خاذِليهِ، وَاقصِم بِهِ جَبابِرَةَ الكَفَرَةِ، وَاقتُل بِهِ الكُفّارَ وَالمُنافِقينَ وجَميعَ المُلحِدينَ، حَيثُ كانوا وأينَ كانوا مِن مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها وبَرِّها وبَحرِها، وَاملَأ بِهِ الأَرضَ عَدلاً، وأظهِر بِهِ دينَ نَبِيِّكَ عَلَيهِ وآلِهِ السَّلامُ، وَاجعَلنِي اللّهُمَّ مِن أنصارِهِ وأعوانِهِ وأتباعِهِ وشيعَتِهِ، وأرِني في آلِ مُحَمَّدٍ ما يَأمُلونَ وفي عَدُوِّهِم ما يَحذَرونَ، إلهَ الحَقِّ آمينَ. [۹۴۳]

1265. امام عسكرى عليه السلام ـ در درود فرستادن بر ولىّ امر منتظَر عليه السلام ـ: بار خدايا! بر ولىّ خود و فرزند اوليايت درود فرست؛ همانان كه اطاعت از ايشان را فرض دانستى و حقّ آنان را واجب شمردى و پليدى را از وجودشان زدودى و كاملاً پاكيزه شان گردانيدى.

بار خدايا! به واسطه او دينت را مدد كن و به وسيله او دوستان خود و دوستان او و شيعيان و يارانش را يارى رسان و ما را از آنان قرار ده.

بار خدايا! او را از گزند هر بيدادگر و سركشى و از گزند همه آفريدگانت محفوظ بدار و از پيش رو و پشت سر و از راست و چپش، او را نگه دار و از اين كه بدى و آسيبى به او برسد، پاسدارى و حراستش فرما و با حفظ او، پيامبر خود و خاندان پيامبر خود را حفظ كن. عدالت را با دست او آشكار ساز و او را يارى فرما و يارانش را يارى رسان و كسانى را كه بى ياورش مى گذارند، بى ياور گذار و به دست او، جبّاران كفرپيشه را در هم شكن و كافران و منافقان و ملحدان را، هر كه باشند و هر كجا باشند، در شرق عالَم و غرب آن، در خشكى و در دريا، همگى را نابود كن و به وسيله او زمين را آكنده از عدل گردان و دين پيامبرت ـ كه درود بر او و خاندانش باد ـ را رونق بخش و ما را ـ بار خدايا ـ از ياران و مددكاران و پيروان و شيعيان او قرار ده و مرا زنده بدار تا ببينم كه خاندان محمّد به آرمان هايشان رسيده اند و دشمنان آنان به آنچه از آن مى ترسيدند، گرفتار آمده اند. آمين، اى معبود راستين!

1266. كمال الدين عن الشّيخ أبي عمرو العمري ـ في الدُّعاءِ في غَيبَةِ القائِمِ عليه السلام ـ: اللّهُمَّ عَرِّفني نَفسَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني نَفسَكَ لَم أعرِف نَبِيَّكَ. اللّهُمَّ عَرِّفني نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني نَبِيَّكَ لَم أعرِف حُجَّتَكَ. اللّهُمَّ عَرِّفني حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن ديني. اللّهُمَّ لا تُمِتني ميتَةً جاهِلِيَّةً، ولا تُزِغ قَلبي بَعدَ إذ هَدَيتَني، اللّهُمَّ فَكَما هَدَيتَني بِوَلايَةِ مَن فَرَضتَ طاعَتَهُ عَلَيَّ مِن وُلاةِ أمرِكَ بَعدَ رَسولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ، حَتّى والَيتُ وُلاةَ أمرِكَ أميرَ المُؤمِنينَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ وعَلِيّا ومُحَمَّدا وجَعفَرا وموسى وعَلِيّا ومُحَمَّدا وعَلِيّا وَالحَسَنَ وَالحُجَّةَ القائِمَ المَهدِيَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ...

اللّهُمَّ عَجِّل فَرَجَهُ وأيِّدهُ بِالنَّصرِ، وَانصُر ناصِريهِ، وَاخذُل خاذِليهِ، ودَمِّر عَلى مَن نَصَبَ لَهُ وكَذَّبَ بِهِ، وأظهِر بِهِ الحَقَّ، وأمِت بِهِ الباطِلَ، وَاستَنقِذ بِهِ عِبادَكَ المُؤمِنينَ مِنَ الذُّلِّ، وَانعَش بِهِ البِلادَ، وَاقتُل بِهِ جَبابِرَةَ الكُفرِ، وَاقصِم بِهِ رُؤوسَ الضَّلالَةِ، وذَلِّل بِهِ الجَبّارينَ وَالكافِرينَ، وأبِر بِهِ المُنافِقينَ وَالنّاكِثينَ وجَميعَ الُمخالِفينَ وَالمُلحِدينَ في مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها، وبَرِّها وبَحرِها وسَهلِها وجَبَلِها، حَتّى لا تَدَعَ مِنهُم دَيّارا ولا تُبقِيَ لَهُم آثارا، وتُطَهِّرَ مِنهُم بِلادَكَ، وَاشفِ مِنهُم صُدورَ عِبادِكَ، وجَدِّد بِهِ مَا امتَحى مِن دينِكَ، وأصلِح بِهِ ما بُدِّلَ مِن حُكمِكَ وغُيِّرَ مِن سُنَّتِكَ، حَتّى يَعودَ دينُكَ بِهِ وعَلى يَدَيهِ غَضّا جَديدا صَحيحا لا عِوَجَ فيهِ ولا بِدعَةَ مَعَهُ، حَتّى تُطفِئَ بِعَدلِهِ نيرانَ الكافِرينَ؛ فَإِنَّهُ عَبدُكَ الَّذِي استَخلَصتَهُ لِنَفسِكَ، وَارتَضَيتَهُ لِنُصرَةِ نَبِيِّكَ، وَاصطَفَيتَهُ بِعِلمِكَ، وعَصَمتَهُ مِنَ الذُّنوبِ، وبَرَّأتَهُ مِنَ العُيوبِ، وأطلَعتَهُ عَلى الغُيوبِ، وأنعَمتَ عَلَيهِ، وطَهَّرتَهُ مِنَ الرِّجسِ، ونَقَّيتَهُ مِنَ الدَّنَسِ...

اللّهُمَّ إنّا نَشكو إليكَ فَقدَ نَبِيِّنا، وغَيبَةَ وَلِيِّنا، وشِدَّةَ الزَّمانِ عَلَينا، ووُقوعَ الفِتَنِ بِنا، وتَظاهُرَ الأَعداءِ عَلَينا، وكَثرَةَ عَدُوِّنا، وقِلَّةَ عَدَدِنا.

اللّهُمَّ فَافرُج ذلِكَ بِفَتحٍ مِنكَ تُعَجِّلُهُ، ونَصرٍ مِنكَ تُعِزُّهُ، وإمامِ عَدلٍ تُظهِرُهُ، إلهَ الحَقِّ رَبَّ العالَمينَ...

اللّهُمَّ وأحيِ بِوَلِيِّكَ القُرآنَ، وأرِنا نورَهُ سَرمَدا لا ظُلمَةَ فيهِ، وأحيِ بِهِ القُلوبَ المَيتَةَ، وَاشفِ بِهِ الصُّدورَ الوَغِرَةَ، وَاجمَع بِهِ الأَهواءَ الُمختَلِفَةَ عَلَى الحَقِّ، وأقِم بِهِ الحُدودَ المُعَطَّلَةَ وَالأَحكامَ المُهمَلَةَ، حَتّى لا يَبقى حَقٌّ إلّا ظَهَرَ ولا عَدلٌ إلّا زَهَرَ. وَاجعَلنا يا رَبِّ مِن أعوانِهِ، ومُقَوّي سُلطانِهِ، وَالمُؤتَمِرينَ لِأَمرِهِ، وَالرّاضينَ بِفِعلِهِ، وَالمُسَلِّمينَ لِأَحكامِهِ، ومِمَّن لا حاجَةَ لَهُ بِهِ إلَى التَّقِيَّةِ مِن خَلقِكَ. أنتَ يارَبِّ الَّذي تَكشِفُ السّوءَ وتُجيبُ المُضطَرَّ إذا دَعاكَ، وتُنجي مِنَ الكَربِ العَظيمِ، فَاكشِف يارَبِّ الضُرَّ عَن وَلِيِّكَ، وَاجعَلهُ خَليفَةً في أرضِكَ كَما ضَمِنتَ لَهُ.

اللّهُمَّ ولا تَجعَلني مِن خُصَماءِ آلِ مُحَمَّدٍ، ولا تَجعَلني مِن أعداءِ آلِ مُحَمَّدٍ، ولا تَجعَلني مِن أهلِ الحَنَقِ وَالغَيظِ عَلى آلِ مُحَمَّدٍ، فَإِنّي أعوذُ بِكَ مِن ذلِكَ فَأَعِذني، وأستَجيرُ بِكَ فَأَجِرني.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَاجعَلني بِهِم فائِزا عِندَكَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ومِنَ المُقَرَّبينَ. [۹۴۴]

1266. كمال الدين ـ به نقل از شيخ ابو عمرو عَمرى، در دعا براى غيبت قائم عليه السلام ـ: بار خدايا! خود را به من بشناسان؛ زيرا اگر تو خودت را به من نشناسانى، پيامبرت را نخواهم شناخت. بار خدايا! پيامبرت را به من بشناسان؛ زيرا اگر پيامبرت را به من نشناسانى، حجّت تو را نخواهم شناخت. بار خدايا! حجّت خود را به من بشناسان؛ زيرا اگر حجّتت را به من نشناسانى، از [صراطِ] دينم منحرف خواهم شد. بار خدايا! مرا به مرگ جاهلى نميران و پس از آن كه هدايتم نمودى، دلم را دست خوش انحراف مگردان. بار خدايا! همان گونه كه مرا به ولايت [و دوستىِ] كسانى كه اطاعتشان را بر من واجب نمودى، يعنى: زمامداران امر تو پس از پيامبرت ـ كه درودهاى تو بر او و خاندانش باد ـ، ره نمون شدى تا آن كه از زمامداران امر تو، يعنى: امير المؤمنين و حسن و حسين و على و محمّد و جعفر و موسى و على و محمّد و على و حسن و حجّت قائم، مهدى ـ كه درودهاى تو بر او و خاندانش باد ـ پيروى كردم.…

بار خدايا! در فَرَج او تعجيل فرما و او را يارى و تأييد فرما و يارانش را يارى رسان و كسانى را كه بى ياورش مى گذارند، بى ياور گذار و هر كه را كمر به دشمنى او مى بندد و تكذيبش مى كند، نابود كن و به وسيله او حق را آشكار ساز و باطل را بميران و با دست او بندگان مؤمنت را از خوارى بِرَهان و سرزمينت را به بركت وجود او، آباد گردان و سران كفر را به دست او نابود كن و سردمداران گم راهى را در هم شكن و به وسيله او جبّاران و كافران را به خاك ذلّت نشان و منافقان و عهدشكنان و همه مخالفان و ملحدان [و كجروان] را در شرق و غرب عالَم و در خشكى و دريا و در دشت و كوه ازميان بردار تا اين كه هيچ يك از آنان را نگذارى و نشانى از ايشان بر جاى ننهى و سرزمينت را از [لوث وجود] آنان پاك سازى و دل بندگانت را از آزار آنان تسكين بده و آنچه را كه از دينَت محو [و فرسوده] شده است، به دست او تجديد كن و احكام دگرگون گشته و قوانين تغيير يافته ات را به وسيله او درست گردان، تا اين كه دين تو به واسطه او و با دست او، دوباره تازه و نو و سالم و به دور از هر گونه كجى و بدعت شود و تا اين كه با عدالت او، آتش هاى كافران، خاموش گردد؛ زيرا او، بنده توست كه وى را براى خود برگزيده اى و براى يارى رساندن به پيامبرت، انتخابش كرده اى و با علم خود، گزينشش نموده اى و او را از گناهان مصون داشته اى و از عيب ها پاكش ساخته اى و بر اَسرار عالم غيب، آگاهش كرده اى و به او نعمت داده اى و از پليدى پاكش ساخته اى و از آلودگى پاكيزه اش گردانيده اى.…

بار خدايا! از فقدان پيامبرمان و غيبت اماممان و سختگيرى روزگار بر ما و پيش آمدن فتنه ها در ميان ما و اتّحاد دشمنانمان بر ضدّ ما و فراوانى دشمنانمان و اندك بودن تعدادمان، به تو شكايت مى كنيم.

بار خدايا! با فتحى شتابان و نصرتى با عزّت و قدرت و آشكار ساختن امامى عادل، در كار ما گشايشى فرما، اى معبود راستين و اى پروردگار جهانيان!.…

بار خدايا! به وسيله ولىّ خود، قرآن را زنده گردان و نور جاويدان او را كه با كمترين تاريكى آميخته نيست، به ما نشان ده و به واسطه او دل هاى مرده را زنده ساز و به دست او سينه هاى پر خشم و كينه را آرام كن و انديشه ها و خواست هاى پراكنده را بر محور حق، متّحد گردان و به دست او حدود تعطيل شده و احكام فرو گذاشته شده را بر پا دار تا آن كه هر چه حق است، آشكار شود و هر چه عدل است، درخشيدن گيرد و ـ پروردگارا ـ ما را از ياوران او و تقويت كنندگان سلطنت او و فرمان برداران امر او و رضايت دهندگان به كردار او و گردن نهادگان در برابر احكام او و از كسانى كه با وجود او، ديگر از خَلق ترسى به دل راه نمى دهند و تقيّه نمى كنند، قرار بده.

خداوندا! تويى كه بدى ها [و ناراحتى ها] را مى زدايى و دعاى درمانده ناچار را اجابت مى كنى و از اندوه بزرگ مى رهانى. پس ـ اى خداوند ـ دشوارى را از ولىّ خود، برطرف و او را همان گونه كه برايش ضمانت داده اى، در زمين خود، جانشين گردان.

بار خدايا! مرا رو در روىِ خاندان محمّد و از دشمنان خاندان محمّد و از كسانى كه نسبت به خاندان محمّد، خشم و كين دارند، قرار مده. من از اين امور به تو پناه مى برم. پس مرا پناه ده.

بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و به واسطه آنان مرا در دنيا و آخرت از رستگاران و مقرّبان گردان.

1267. تهذيب الأحكام ـ في دُعاءِ الاِفتِتاحِ ـ: اللّهُمَّ إنّا نَرغَبُ إلَيكَ في دَولَةٍ كَريمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الإِسلامَ وأهلَهُ وتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وأهلَهُ وتَجعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ إلى طاعَتِكَ وَالقادَةِ إلى سَبيلِكَ، وتَرزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ، اللّهُمَّ ما عَرَّفتَنا مِنَ الحَقِّ فَحَمِّلناهُ، وما قَصُرنا عَنهُ فَبَلِّغناهُ.

اللّهُمَّ المُم بِهِ شَعَثَنا، وَاشعَب بِهِ صَدعَنا، وَارتُق بِهِ فَتقَنا، وكَثِّر بِهِ قِلَّتَنا، وأعِزَّ بِهِ ذِلَّتَنا، وأغنِ بِهِ عائِلَنا، وَاقضِ بِهِ عَن مَغرَمِنا، وَاجبُر بِهِ فَقرَنا، وسُدَّ بِهِ خَلَّتَنا، ويَسِّر بِهِ عُسرَنا، وبَيِّض بِهِ وُجوهَنا، وفُكَّ بِهِ أسرَنا، وأنجِ ـح بِهِ طَلِبَتَنا، وأنجِز بِهِ مَواعيدَنا، وَاستَجِب بِهِ دَعوَتَنا، وأعطِنا بِهِ فَوقَ رَغبَتِنا.

يا خَيرَ المَسؤولينَ وأوسَعَ المُعطينَ! اِشفِ بِهِ صُدورَنا، وأذهِب بِهِ غَيظَ قُلوبِنا، وَاهدِنا بِهِ لِمَا اختُلِفَ فيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذنِكَ، إنَّكَ تَهدي مَن تَشاءُ إلى صِراطٍ مُستَقيمٍ، وَانصُرنا بِهِ عَلى عَدُوِّكَ وعَدُوِّنا إلهَ الحَقِّ آمينَ.

اللّهُمَّ إنّا نَشكو إلَيكَ فَقدَ نَبِيِّنا، وغَيبَةَ إمامِنا، وكَثرَةَ عَدُوِّنا، وشِدَّةَ الفِتَنِ بِنا، وتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَينا، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأعِنّا عَلى ذلِكَ بِفَتحٍ مِنكَ تُعَجِّلُهُ، وبِضُرٍّ تَكشِفُهُ، ونَصرٍ تُعِزُّهُ، وسُلطانِ حَقٍّ تُظهِرُهُ، ورَحمَةٍ مِنكَ تُجَلِّلُناها، وعافِيَةٍ تُلبِسُناها، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ [۹۴۵]. [۹۴۶]

1267. تهذيب الأحكام ـ در دعاى افتتاح ـ: بار خدايا! ملتمسانه از تو مى خواهيم [كه با ظهور مهدى عليه السلام] حكومتى ارجمند را ـ كه با آن، اسلام و مسلمانان را عزّت مى بخشى و نفاق و منافقان را خوار مى گردانى ـ، برقرار سازى و ما را در آن حكومت، از كسانى قرار دهى كه به طاعت تو فرا مى خوانند و به راه تو هدايت مى كنند و به بركت آن حكومت، كرامت دنيا و آخرت را روزىِ ما فرمايى. خداوندا! آنچه را كه از حق به ما شناسانده اى، به اداى آن وادارمان كن و آنچه را كه از حق نشناخته ايم، ما را از آن آگاهى بخش.

بار خدايا! در سايه وجود او، پراكندگى ما را به اتّحاد، جدايى ما را به وصل، و از هم گسيختگى ما را به پيوستگى تبديل كن و شمار اندك ما را فزونى بخش و خوارى [و ضعفِ] ما را به عزّت [و قدرت] و نياز ما را به بى نيازى، مبدّل فرما و بدهكارى هاى ما را به بركت وجود او ادا فرما و فقر ما را بزداى و درويشىِ ما را برطرف ساز و دشوارى ما را به آسانى مبدّل كن و به واسطه او، ما را روسپيد گردان و اسيرى مان را آزادى بخش و خواست هايمان را برآور و وعده هايى را كه به ما داده اى، تحقّق بخش و دعاى ما را اجابت فرما و بيشتر از آنچه مى خواهيم، عطايمان فرما.

اى بهترين كسى كه دست سؤال، به سويش دراز مى شود و اى گشاده دست ترينِ بخشندگان! سينه هاى ما را به وسيله او شفا بخش و خشم دل هايمان را بزداى و با اذن [و عنايت] خويش، ما را به آنچه از حق [و حقيقت] كه در آن اختلاف است [و بر ما مبهم گشته]، ره نمون شو ـ زيرا تو هر كس را بخواهى، به راه راست ره نمون مى شوى ـ و به وسيله او ما را بر دشمن خودت و دشمن ما پيروز گردان. آمين، اى معبود راستين!

بار خدايا! از فقدان پيامبر خود و غيبت اماممان و فراوانى دشمنانمان و شدّت فتنه هايى كه ما را در ميان گرفته اند و دشمنى زمانه با ما، از درگاه تو دادخواهى مى كنيم. پس بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و ما را با فتحى شتابان از سوى خودت و برطرف ساختن گرفتارى ها و نصرتى شكست ناپذير و آشكار ساختن سلطنت حقيقى و فرو فرستادن رحمتت بر ما و پوشاندن جامه آسايش بر قامتمان، يارى رسان، به حقّ رحمتت، اى مهربان ترينِ مهربانان!

الفصل الثّالث عشر: الغلوّ في أهل البيت عليهم السّلام

فصل سيزدهم: غلو كردن در باره اهل بيت عليهم السّلام

13 / 1: التَّحذيرُ مِنَ الغُلُوِّ

13 / 1: بر حذر داشتن از غلو

1268. الإمام عليّ عليه السلام: إيّاكُم وَالغُلُوَّ فينا، قولوا: إنّا عَبيدٌ مَربوبونَ، وقولوا في فَضلِنا ما شِئتُم. [۹۴۷]

1268. امام على عليه السلام: از غلو (تندرَوى) در باره ما بپرهيزيد. ما را بنده و دست پرورده خداوند بدانيد و آن گاه هر چه خواستيد، در فضيلت ما بگوييد.

1269. الإمام الحسين عليه السلام: أحِبّونا بِحُبِّ الإِسلامِ، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: لا تُعَرِّفوني فَوقَ حَقّي؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالَى اتَّخَذَني عَبدا قَبلَ أن يَتَّخِذَني رَسولاً. [۹۴۸]

1269. امام حسين عليه السلام: ما را به عشق اسلام دوست بداريد؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مرا بيش از آنچه سزاوارم، معرّفى نكنيد؛ چرا كه خداوند متعال، پيش از آن كه مرا به رسالت برگزيند، به بندگى برگزيد».

1270. الإمام الصادق عليه السلام: مَن قالَ إنّا أنبِياءُ فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ، ومَن شَكَّ في ذلِكَ فَعَليهِ لَعنَةُ اللّهِ. [۹۴۹]

1270. امام صادق عليه السلام: هر كه بگويد ما پيامبر هستيم، لعنت خدا بر او باد و لعنت خدا بر كسى كه در اين باره [كه ما پيامبر نيستيم]، شك كند!

1271. عنه عليه السلام ـ في ذِكرِ الغُلاةِ ـ: إنَّ فيهِم مَن يَكذِبُ، حَتّى إنَّ الشَّيطانَ لَاحتاجَ إلى كَذِبِهِ. [۹۵۰]

1271. امام صادق عليه السلام ـ در وصف گزافه گويان ـ: بعضى از آنها دروغ هايى مى گويند كه حتّى شيطان به دروغ آنها احتياج دارد.

1272. الكافي عن المفضّل بن عمر: كُنتُ أنَا وَالقاسِمُ شَريكي ونَجمُ بنُ حَطيمٍ وصالِحُ بنُ سَهلٍ بِالمَدينَةِ فَتَناظَرنا فِي الرُّبوبِيَّةِ، فَقالَ بَعضُنا لِبَعضٍ: ما تَصنَعونَ بِهذا، نَحنُ بِالقُربِ مِنهُ [يَعنِي الصّادِقَ عليه السلام] ولَيسَ مِنّا في تَقِيَّةٍ؟ قوموا بِنا إلَيهِ. قالَ: فَقُمنا، فَوَاللّهِ ما بَلَغنَا البابَ إلّا وقَد خَرَجَ عَلَينا بِلا حِذاءٍ ولا رِداءٍ قَد قامَ كُلُّ شَعرَةٍ مِن رَأسِهِ مِنهُ وهُوَ يَقولُ: لا، لا يا مُفَضَّلُ ويا قاسِمُ ويا نَجمُ، لا، لا «بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» [۹۵۱]. [۹۵۲]

1272. الكافى ـ به نقل از مفضّل بن عمر ـ: من و شريكم قاسم و نجم بن حطيم و صالح بن سهل در مدينه بوديم و ميان ما در باره ربوبيّت [امام صادق عليه السلام] مناظره اى در گرفت. به يكديگر گفتيم: چه طور است نزد خودش برويم؟ ما اينك، نزديك او (امام صادق عليه السلام) هستيم و از ما هم تقيّه نمى كند. برخيزيد نزد وى برويم. همگى به راه افتاديم. به خدا سوگند، هنوز به درِ خانه نرسيده بوديم كه ديديم پاى برهنه و بدون ردا بيرون آمد و در حالى كه موهاى سرش راست شده بود، مى فرمود: «نه، نه، اى مفضّل و اى قاسم و اى نجم! نه، نه [چنين نيست كه شما مى گوييد]؛ «بلكه بندگانى ارجمندند كه در سخن، بر او پيشى نمى گيرند و خود، به فرمان او كار مى كنند».

1273. الإمام الصادق عليه السلام ـ بَعدَ ذَمِّ بَعضِ الغُلاةِ ـ: فَوَاللّهِ ما نَحنُ إلّا عَبيدُ الَّذي خَلَقَنا وَاصطَفانا، ما نَقدِرُ عَلى ضُرٍّ ولا نَفعٍ، وإن رَحِمَنا فَبِرَحمَتِهِ، وإن عَذَّبَنا فَبِذُنوبِنا. وَاللّهِ، ما لَنا عَلَى اللّهِ مِن حُجَّةٍ، ولا مَعَنا مِنَ اللّهِ بَراءَةٌ، وإنّا لَمَيِّتونَ ومَقبورونَ ومُنشَرونَ ومَبعوثونَ ومَوقوفونَ ومَسؤولونَ. [۹۵۳]

1273. امام صادق عليه السلام ـ پس از اين كه يكى از غاليان را نكوهش نمود ـ: به خدا سوگند، ما نيستيم، مگر بندگانى كه خداوند، ما را آفريد و برگزيدمان. نه مى توانيم سودى برسانيم و نه زيانى وارد كنيم. اگر به ما رحم كند، از رحمت اوست و اگر عذابمان كند، به واسطه گناهانمان است. به خدا سوگند، ما را بر خدا حجّتى نيست و با خود از او براتى [براى آزادى از دوزخ] نداريم. ما نيز مى ميريم و دفن مى شويم و در روز قيامت، محشور و برانگيخته مى شويم و براى حسابرسى نگهمان مى دارند و بازخواست مى شويم.

1274. رجال الكشّي عن صالح بن سهل: كُنتُ أقولُ في أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام بِالرُّبوبِيَّةِ، فَدَخَلتُ عَلَيهِ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيَّ قالَ: يا صالِحُ، إنّا وَاللّهِ عَبيدٌ مَخلوقونَ، لَنا رَبٌّ نَعبُدُهُ، وإن لَم نَعبُدهُ عَذَّبَنا. [۹۵۴]

1274. رجال الكشّى ـ به نقل از صالح بن سهل ـ: من به ربوبيّت امام صادق عليه السلام قائل بودم. روزى خدمت ايشان رسيدم. همين كه چشمش به من افتاد، فرمود: «اى صالح! به خدا سوگند، ما بندگانى مخلوق هستيم. ما را پروردگارى است كه عبادتش مى كنيم و اگر عبادتش نكنيم، عذابمان خواهد كرد».

1275. بصائر الدرجات عن إسماعيل بن عبد العزيز: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: يا إسماعيلُ، ضَع لي فِي المُتَوَضَّاَ ماءً، فَقُمتُ فَوَضَعتُ لَهُ، فَدَخَلَ، فَقُلتُ في نَفسي: أنَا أقولُ فيهِ كَذا وكَذا ويَدخُلُ المُتَوَضَّأَ يَتَوَضَّأُ! فَلَم يَلبَث أن خَرَجَ، فَقالَ: يا إسماعيلُ لا تَرفَعِ البِناءَ فَوقَ طاقَتِهِ فَيَنهَدِمَ، اِجعَلونا مَخلوقينَ وقولوا بِنا ما شِئتُم. [۹۵۵]

1275. بصائر الدرجات ـ به نقل از اسماعيل بن عبد العزيز ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «اى اسماعيل! در وضوخانه برايم آب بگذار».

من برخاستم و آب گذاشتم. امام عليه السلام رفت كه وضو بگيرد. با خودم گفتم: من در باره او چنين و چنان مى گويم و او به وضوخانه مى رود و وضو مى گيرد! لختى بعد، ايشان بيرون آمد و فرمود: «اى اسماعيل! ساختمان را بيش از طاقتش بالا مبر كه ويران مى شود. ما را مخلوق بدانيد و آن گاه هر چه خواستيد، در باره ما بگوييد».

1276. مختصر بصائر الدرجات عن كامل التّمار: كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ذاتَ يَومٍ فَقالَ لي: يا كامِلُ! اِجعَل لَنا رَبّا نَؤوبُ إلَيهِ وقولوا فينا ما شِئتُم، فَقُلتُ: نَجعَلُ لَكُم رَبّا تَؤوبونَ إلَيهِ ونَقولُ فيكُم ما شِئنا! فَاستَوى جالِسا فَقالَ: ما عَسى أن تَقولوا؟! وَاللّهِ ما خَرَجَ إلَيكُم مِن عِلمِنا إلّا ألِفٌ غَيرُ مَعطوفَةٍ. [۹۵۶]

1276. مختصر بصائر الدرجات ـ به نقل از كامل تمّار ـ: روزى نزد امام صادق عليه السلام بودم. به من فرمود: «اى كامل! براى ما پروردگارى بگذاريد كه به سويش رو كنيم. آن گاه هر چه خواستيد، در باره ما بگوييد».

گفتم: براى شما پروردگارى بگذاريم كه به سويش رو كنيد و آن گاه هر چه خواستيم، در باره شما بگوييم!

امام عليه السلام راست نشست و فرمود: «مثلاً چه خواهيد گفت؟! به خدا سوگند كه از دانش ما، جز اَلِفى [۹۵۷] به شما نرسيده است».

1277. الإمام الصادق عليه السلام: لا تُصَلِّ خَلفَ الغالي وإن كانَ يَقولُ بِقَولِكَ، وَالَمجهولِ وَالُمجاهِرِ بِالفِسقِ وإن كانَ مُقتَصِدا. [۹۵۸]

1277. امام صادق عليه السلام: پشت سر غالى مذهب نماز مخوان، اگر چه به ظاهر، عقيده تو (تشيّع) را داشته باشد. همچنين پشت سر كسى كه [مذهب و عقيده اش] معلوم نيست و كسى كه آشكارا گناه مى كند، نماز مخوان، اگر چه ميانه رو باشد.

1278. عنه عليه السلام: اِحذَروا عَلى شَبابِكُمُ الغُلاةَ لا يُفسِدونَهُم، فَإِنَّ الغُلاةَ شَرُّ خَلقِ اللّهِ، يُصَغِّرونَ عَظَمَةَ اللّهَ ويَدَّعونَ الرُّبوبِيَّةَ لِعِبادِ اللّهِ. وَاللّهِ، إنَّ الغُلاةَ أشَرُّ مِنَ اليَهودِ وَالنَّصارى وَالَمجوسِ وَالَّذينَ أشرَكوا. [۹۵۹]

1278. امام صادق عليه السلام: مواظب باشيد غاليان، جوانانتان را فاسد نكنند؛ زيرا غاليان، بدترينِ خَلق خدايند؛ عظمت خدا را پايين مى آورند و براى بندگان خدا ادّعاى ربوبيّت مى كنند. به خدا سوگند كه غاليان، از يهود و نصارا و مَجوس و مشركان، براى اسلام، بدترند.

1279. الإمام الرضا عليه السلام: نَحنُ آلَ مُحَمَّدٍ الَّنمَطُ الأَوسَطُ الَّذي لا يُدرِكُنا الغالي ولا يَسبِقُنَا التّالي. [۹۶۰]

1279. امام رضا عليه السلام: ما خاندان محمّد، تكيه گاه ميانه ايم كه تند رونده (غالى)، به ما نمى رسد، [مگر اين كه به سوى ما باز گردد] و كُند رونده (مُنكر ولايت ما) از ما پيشى نمى گيرد.

13 / 2: بَراءَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام مِنَ الغالينَ

13 / 2: بيزارى اهل بيت عليهم السلام از غاليان

1280. الإمام عليّ عليه السلام: اللّهُمَّ إنّي بَريءٌ مِنَ الغُلاةِ كَبَراءَةِ عيسَى بنِ مَريَمَ مِنَ النَّصارى، اللّهُمَّ اخذُلهُم أبَدا ولا تَنصُر مِنهُم أحَدا. [۹۶۱]

1280. امام على عليه السلام: بار خدايا! من از غاليان بيزارم، همان گونه كه عيسى بن مريم از نصارا بيزار بود. بار خدايا! براى هميشه آنان را بى ياور گذار و هيچ يك از آنان را يارى نرسان.

1281. عنه عليه السلام: لا تَتَجاوَزوا بِنَا العُبودِيَّةَ، ثُمَّ قولوا ما شِئتُم ولَن تبلُغوا، وإيّاكُم وَالغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصارى، فَإِنّي بَريءٌ مِنَ الغالينَ. [۹۶۲]

1281. امام على عليه السلام: ما را از مرز بندگى فراتر نبريد. آن گاه هر چه خواستيد، [در فضيلت ما] بگوييد كه باز هم كم گفته ايد [و حقّ مطلب را ادا نكرده ايد]. مبادا همچون نصارا غلوّ كنيد، كه من از غلو كنندگان، بيزارم.

1282. الإمام زين العابدين عليه السلام: إنَّ اليَهودَ أحَبّوا عُزَيرا حَتّى قالوا فيهِ ما قالوا، فَلا عُزَيرٌ مِنهُم ولا هُم مِن عُزَيرٍ. وإنَّ النَّصارى أحَبّوا عيسى حَتّى قالوا فيهِ ما قالوا، فَلا عيسى مِنهُم ولا هُم مِن عيسى.

وإنّا عَلى سُنَّةٍ مِن ذلِكَ، إنَّ قَوما مِن شيعَتِنا سَيُحِبّونَنا حَتّى يَقولوا فينا ما قالَتِ اليَهودُ في عُزَيرٍ وما قالَتِ النَّصارى في عيسَى بنِ مَريَمَ، فَلا هُم مِنّا ولا نَحنُ مِنهُم. [۹۶۳]

1282. امام زين العابدين عليه السلام: يهود، عزير را چندان دوست داشتند كه در باره او گفتند آنچه گفتند [و با اين حرف ها كار را به جايى رساندند] كه نه عزير از آنان است و نه آنان از عزيرند. نصارا نيز عيسى را چندان دوست داشتند كه در باره او گفتند آنچه گفتند. پس نه عيسى از آنان است و نه آنان از عيسى هستند.

در باره ما نيز همين شيوه پيموده خواهد شد. گروهى از شيعيان ما، آن قدر ما را دوست خواهند داشت كه در باره ما همان چيزى را مى گويند كه يهود در باره عزير و نصارا در باره عيسى بن مريم گفتند. اين گروه، از ما نيستند و ما نيز از آنان نيستيم.

1283. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن عبد السّلام بن صالح الهروي: قُلتُ لَهُ [أي لِلإِمامِ الرِّضا عليه السلام]: يَابنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ما شَيءٌ يَحكيهِ عَنكُمُ النّاسُ؟ قالَ: وما هُوَ؟ قُلتُ: يَقولونَ إنَّكُم تَدَّعونَ أنَّ النّاسَ لَكُم عَبيدٌ. فَقالَ: اللّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَالأَرضِ عالِمَ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ، أنتَ شاهِدٌ بِأَنّي لَم أقُل ذلِكَ قَطُّ ولا سَمِعتُ أحَدا مِن آبائي قالَهُ قَطُّ، وأنتَ العالِمُ بِما لَنا مِنَ المَظالِمِ عِندَ هذِهِ الاُمَّةِ، وإنَّ هذِهِ مِنها.

ثُمَّ أقبَلَ عَلَيَّ فَقالَ لي: يا عَبدَ السَّلامِ، إذا كانَ النّاسُ كُلُّهُم عَبيدَنا عَلى ما حَكَوهُ عَنّا فَمِمَّن نَبيعُهُم؟ قُلتُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، صَدَقتَ.

ثُمَّ قالَ: ياعَبدَ السَّلامِ، أمُنكِرٌ أنتَ لِما أوجَبَ اللّهُ تَعالى لَنا مِنَ الوَلايَةِ كما يُنكِرُهُ غَيرُكَ؟ قُلتُ: مَعاذَ اللّهِ، بَل أنَا مُقِرٌّ بِوَلايَتِكُم. [۹۶۴]

1283. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى ـ: به امام رضا عليه السلام گفتم: اى پسر پيامبر خدا! اين چه مطالبى است كه مردم از قول شما نقل مى كنند؟

فرمود: «چه مى گويند؟».

گفتم: مى گويند شما ادّعا مى كنيد كه مردم، بندگان شما هستند.

فرمود: «اى خداى آفريننده آسمان ها و زمين و اى داناى نهان و آشكار! تو گواهى كه من هرگز چنين سخنى نگفته ام و هيچ گاه از هيچ يك از پدرانم نيز نشنيده ام كه چنين حرف هايى بزنند و [خدايا!] تو مى دانى كه اين امّت، چه ستم ها به ما كرده اند و اين [نسبت دروغ] نيز يكى از آنهاست».

امام عليه السلام سپس رو به من كرد و فرمود: «اى عبد السلام! اگر مردم، آن گونه كه از قول ما نقل مى كنند، بنده ما هستند، پس آنان را از چه كسى مى خريم؟».

گفتم: اى پسر پيامبر خدا! راست مى فرماييد.

سپس فرمود: «اى عبد السلام! آيا تو هم مانند ديگران منكرى كه خداوند متعال، ولايت ما را واجب ساخته است؟».

گفتم: پناه به خدا! من به ولايت شما اقرار دارم.

1284. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الحسن بن الجهم: حَضَرتُ مَجلِسَ المَأمونِ يَوما وعِندَهُ عَلِيُّ بنُ موسَى الرِّضا عليه السلام وقَدِ اجتَمَعَ الفُقَهاءُ وأهلُ الكَلامِ مِنَ الفِرَقِ الُمختَلِفَةِ... قالَ لَهُ المَأمونُ: يا أبَا الحَسَنِ، بَلَغَني أنَّ قَوما يَغلونَ فيكُم ويَتَجاوَزونُ فيكُمُ الحَدَّ.

فَقالَ الرِّضا عليه السلام: حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ، عن أبيهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ، عَن أبيهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ، عَن أبيهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام قالَ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لا تَرفَعوني فَوقَ حَقّي؛ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى اتَّخَذَني عَبدا قَبلَ أن يَتَّخِذَني نَبِيّا، قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى: «مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادًا لِّى مِن دُونِ اللَّهِ وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ * وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلَئِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ» [۹۶۵].

قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: يَهلِكُ فِيَّ اثنانِ ولا ذَنبَ لي: مُحِبٌّ مُفرِطٌ ومُبغِضٌ مُفَرِّطٌ، وأنَا أبرَأُ إلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى مِمَّن يَغلو فينا ويَرفَعُنا فَوقَ حَدِّنا كَبَراءَةِ عيسَى بنِ مَريَمَ عليه السلام مِنَ النَّصارى، قالَ اللّهُ تَعالى: «وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَأُمِّىَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِى أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِى بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَلَا أَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ * مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَآ أَمَرْتَنِى بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبِّى وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّادُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِى كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ» [۹۶۶]، وقالَ عز و جل: «لَّن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْدًا لِّلَّهِ وَلَا الْمَلَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ» [۹۶۷]، وقالَ عز و جل: «مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ» [۹۶۸] ومَعناهُ أنَّهُما كانا يَتَغَوَّطانِ، فَمَنِ ادَّعى لِلأَنبِياءِ رُبوبِيَّةً وَادَّعى لِلأَئِمَّةِ رُبوبِيَّةً أو نُبُوَّةً أو لِغَيرِ الأَئِمَّةِ إمامَةً، فَنَحنُ مِنهُ بُرَآءُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ. [۹۶۹]

1284. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از حسن بن جهم ـ: روزى در انجمن مأمون حاضر بودم و على بن موسى الرضا عليه السلام نيز نزد او بود و فقيهان و متكلّمان فِرقه هاى مختلف، جمع بودند.… مأمون به ايشان گفت: شنيده ام كه گروهى در باره شما غُلو مى كنند و نسبت به شما پا را از حد فراتر مى گذارند.

امام رضا عليه السلام فرمود: «پدرم موسى بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن على، از پدرش على بن الحسين، از پدرش حسين بن على، از پدرش على بن ابى طالب عليهم السلام حديث كرد كه فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مرا از آنچه سزاوارم، فراتر نبريد؛ زيرا خداوند ـ تبارك و تعالى ـ پيش از آن كه مرا پيامبر قرار دهد، بنده خود قرار داد. خداى ـ تبارك و تعالى ـ فرموده است: «هيچ بشرى را نسزد كه خدا، به او كتاب و حُكم و پيامبرى بدهد، سپس او به مردم بگويد: به جاى خدا، بنده من باشيد؛ بلكه [بايد بگويد: ] به سبب آن كه كتاب [آسمانى] تعليم مى داديد و از آن رو كه درس مى خوانديد، علماى دين باشيد. و [نيز] شما را فرمان نخواهد داد كه فرشتگان و پيامبران را به خدايى گيريد. آيا پس از آن كه سر به فرمان [خدا] نهاده ايد، [باز] شما را به كفر وا مى دارد؟!».

على عليه السلام فرمود: در باره من، دو گروه به هلاكت مى رسند، در حالى كه تقصير من نيست: دوست افراطى و دشمن افراطى و من به پيشگاه خداى ـ تبارك و تعالى ـ اعلام بيزارى مى كنم از كسى كه در باره ما غلو كند و ما را از حدّمان فراتر برد، همان گونه كه عيسى بن مريم عليه السلام از نصارا بيزارى جست. خداوند متعال فرموده است: «و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود: اى عيسى بن مريم! آيا تو به مردم گفتى: من و مادرم را همچون دو خدا به به جاى خداوند بپرستيد؟ گفت: منزّهى تو! مرا نزيبد كه [در باره خويشتن، ] چيزى را كه حقّ من نيست، بگويم. اگر آن را گفته بودم، قطعاً آن را مى دانستى. آنچه در نفْس من است، تو مى دانى و آنچه در ذات توست، من نمى دانم، چرا كه تو خود، داناى رازهاى نهانى. من جز آنچه را بِدان فرمانم دادى، به آنان نگفتم، [گفته ام] كه: خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت كنيد و تا وقتى در ميانشان بودم، بر آنان گواه بودم. پس چون روح مرا گرفتى، تو خود بر آنان، نگهبان بودى و تو بر همه چيز، گواهى» و فرموده است: «مسيح از اين كه بنده خدا باشد، هرگز امتناع نمى ورزد و فرشتگان مقرّب نيز [امتناع ندارند]» و فرموده است: «مسيح پسر مريم، جز پيامبرى نبود كه پيش از او [نيز] پيامبرانى آمده بودند و مادرش زنى بسيار راستگو بود. هر دو غذا مى خوردند»؛ يعنى: هر دو، قضاى حاجت مى كردند. پس هر كه براى پيامبران، ادّعاى ربوبيّت و براى امامان، ادّعاى ربوبيّت يا نبوّت و براى غير امامان، ادّعاى امامت كند، ما در دنيا و آخرت از او بيزاريم».

1285. الإمام الرضا عليه السلام ـ كانَ يَقولُ في دُعائِهِ ـ: اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ مِنَ الحَولِ وَالقُوَّةِ فَلا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِكَ. اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ إلَيكَ مِنَ الَّذينَ ادَّعَوا لَنا ما لَيسَ لَنا بِحَقٍّ، اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ إلَيكَ مِنَ الَّذينَ قالوا فينا ما لَم نَقُلهُ في أنفُسِنا. اللّهُمَّ لَكَ الخَلقُ ومِنكَ الأَمرُ، وإيّاكَ نَعبُدُ وإيّاكَ نَستَعينُ. اللّهُمَّ أنتَ خالِقُنا وخالِقُ آبائِنَا الأَوَّلينَ وآبائِنَا الآخِرينَ، اللّهُمَّ لا تَليقُ الرُّبوبِيَّةُ إلّا بِكَ، ولا تَصلُحُ الإِلهِيَّةُ إلّا لَكَ، فَالعَنِ النَّصارَى الَّذينَ صَغَّروا عَظَمَتَكَ، وَالعَنِ المُضاهينَ لِقَولِهِم مِن بَرِيَّتِكَ.

اللّهُمَّ إنّا عَبيدُكَ وأبناءُ عَبيدِكَ، لا نَملِكُ لِأَنفُسِنا ضَرّا ولا نَفعا ولا مَوتا ولا حَياةً ولا نُشورا. اللّهُمَّ مَن زَعَمَ أنَّنا أربابٌ فَنَحنُ إلَيكَ مِنهُ بُرَآءُ، ومَن زَعَمَ أنَّ إلَينَا الخَلقَ وعَلَينَا الرِّزقَ فَنَحنُ إلَيكَ بُرَآءُ مِنهُ كَبَراءَةِ عيسى عليه السلام مِنَ النَّصارى. اللّهُمَّ إنّا لَم نَدعُهُم إلى ما يَزعُمونَ، فَلا تُؤاخِذنا بِما يَقولونَ، وَاغفِر لَنا ما يَزعُمونَ، و «رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا * إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَ لَا يَلِدُواْ إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا» [۹۷۰]. [۹۷۱]

1285. امام رضا عليه السلام ـ در دعاى خود مى فرمود ـ: بار خدايا! من [به خودىِ خود] فاقد حركت و نيرويم؛ زيرا هيچ توان و نيرويى جز از سوى تو نيست. بار خدايا! من از كسانى كه در حقّ ما چيزى را ادّعا مى كنند كه سزاوار ما نيست، به درگاه تو بيزارى مى جويم. بار خدايا! من از كسانى كه در باره ما مطالبى مى گويند كه ما خود در حقّ خويش نگفته ايم، به درگاه تو اعلام بيزارى مى كنم. بار خدايا! آفريدگار، تويى و فرمان روا تو. تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم. بار خدايا! تويى آفريدگار ما و آفريدگار پدران نخستين و پدران آخرين ما. بار خدايا! ربوبيّت، سزاوار كسى جز تو نيست و اُلوهيّت، شايسته كسى جز تو نيست. پس لعن خود را نثار نصارا كن كه عظمت تو را پايين آوردند و لعن خود را نثار ديگر مردمانى كن كه اعتقادى همچون آنان دارند.

بار خدايا! ما بندگان تو و زاده بندگان تو هستيم. نه مالك سود و زيانى در حقّ خود هستيم و نه اختيار مرگ و زندگى و حشر و نشر خود را داريم. بار خدايا! هر كس بگويد ما خدا هستيم، به پيشگاه تو از او بيزارى مى جوييم و هر كس معتقد باشد كه كار آفريدن و روزى دادن، در دست ماست، به پيشگاه تو از او اعلام بيزارى مى كنيم، همان گونه كه عيسى عليه السلام از نصارا بيزارى جست. بار خدايا! ما آنان را به چنين عقايدى فرا نخوانده ايم. پس به واسطه عقايد و گفته هاى آنان، ما را مؤاخذه مفرما و آنچه را در باره ما مى گويند، بر ما ببخش و «پروردگارا! هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار؛ زيرا اگر آنان را باقى بگذارى، بندگانت را گم راه مى سازند و جز پليدكارِ ناسپاس نزايند».

13 / 3: كُفرُ الغالي

13 / 3: كافر بودن غالى

1286. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: صِنفانِ مِن اُمَّتي لا نَصيبَ لَهُما فِي الإِسلامِ: النّاصِبُ لِأَهلِ بَيتي حَربا، وغالٍ فِي الدّينِ مارِقٌ مِنهُ. [۹۷۲]

1286. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دو گروه از امّت من اند كه بهره اى از اسلام ندارند: كسانى كه در برابر اهل بيتم پرچم دشمنى برافرازند و كسانى كه در دين غلو كنند و پا از مرز آن بيرون گذارند.

1287. الإمام الصادق عليه السلام: أدنى ما يَخرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الإِيمانِ أن يَجلِسَ إلى غالٍ فَيَستَمِعَ إلى حَديثِهِ ويُصَدِّقَهُ عَلى قَولِهِ، إنَّ أبي حَدَّثَني عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ عليهم السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: صِنفانِ مِن اُمَّتي لا نَصيبَ لَهُما فِي الإِسلامِ: الغُلاةُ، وَالقَدَرِيَّةُ. [۹۷۳]

1287. امام صادق عليه السلام: كمترين چيزى كه آدمى را از ايمان خارج مى سازد، اين است كه نزد غالى مذهب بنشيند و به سخنانش گوش دهد و گفته اش را تأييد كند. پدرم، از پدرش، از جدّش عليهم السلام برايم روايت كرد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «دو گروه از امّت من اند كه بهره اى از اسلام ندارند: غالى مذهبان و قَدَريّه».

1288. عنه عليه السلام ـ لِلمُفَضَّلِ بنِ مَزيدٍ بَعدَ ماذَكَرَ أصحابَ أبِي الخَطّابِ وَالغُلاةَ ـ: يامُفَضَّلُ، لاتُقاعِدوهُم، ولاتُواكِلوهُم، ولاتُشارِبوهُم، ولاتُصافِحوهُم، ولاتُؤاثِروهُم [۹۷۴]. [۹۷۵]

1288. امام صادق عليه السلام ـ به مفضّل بن مزيد كه از پيروان ابو خطّاب و غالى مذهبان، سخن به ميان آورد ـ: اى مفضّل! با آنان هم نشينى نكن و در سر يك سفره با آنان غذا مخور و با آنها دست نده و با آنان به هم سخنى [و مبادله اخبار] مپرداز.

1289. عنه عليه السلام: لَعَنَ اللّهُ المُغيرَةَ بنَ سَعيدٍ، إنَّهُ كانَ يَكذِبُ عَلى أبي، فَأَذاقَهُ اللّهُ حَرَّ الحَديدِ. لَعَنَ اللّهُ مَن قالَ فينا ما لا نَقولُهُ في أنفُسِنا، ولَعَنَ اللّهُ مَن أزالَنا عَنِ العُبودِيَّةِ للّهِِ الَّذي خَلَقَنا، وإلَيهِ مَآبُنا ومَعادُنا وبِيَدِهِ نَواصينا. [۹۷۶]

1289. امام صادق عليه السلام: خدا، مغيرة بن سعيد را لعنت كند! او به پدرم دروغ مى بست و خداوند، داغىِ آهن (طعم شمشير) را به او چشاند. لعنت خدا بر كسى كه در باره ما چيزهايى بگويد كه ما خود نمى گوييم [و چنان اعتقادى نداريم]! لعنت خدا بر كسى كه ما را بنده خدا نداند؛ خدايى كه ما را آفريده و بازگشت و معاد ما به سوى اوست و زمام اختيار ما، در كف اوست!

1290. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن أبي هاشم الجعفري: سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام عَنِ الغُلاةِ وَالمُفَوِّضَةِ، فَقالَ: الغُلاةُ كُفّارٌ وَالمُفَوِّضَةُ مُشرِكونَ، مَن جالَسَهُم أو خالَطَهُم أو آكَلَهُم أو شارَبَهُم، أو واصَلَهُم أو زَوَّجَهُم أو تَزَوَّجَ مِنهُم، أو آمَنَهُم أوِ ائتَمَنَهُم عَلى أمانَةٍ، أو صَدَّقَ حَديثَهُم أو أعانَهُم بِشَطرِ كَلِمَةٍ، خَرَجَ مِن وَلايَةِ اللّهِ عز و جلووَلايَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ووَلايَتِنا أهلَ البَيتِ. [۹۷۷]

1290. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از ابو هاشم جعفرى ـ: از امام رضا عليه السلام در باره غاليان و مفوّضه (معتقدان به تفويض، در مقابل جبريّه) پرسيدم. فرمود: «غاليان، كافرند و مفوّضه، مشرك. هر كس با آنان هم نشينى يا آميزش كند يا با آنان بر سر يك سفره بنشيند يا رابطه بر قرار كند يا به آنان زن دهد يا از آنان زن بگيرد يا امانتدارشان شود يا به آنان امانت سپارد يا سخنشان را تصديق كند يا با نيم كلمه اى يارى شان رساند، از ولايت خداى عز و جل و ولايت پيامبر خدا و ولايت ما اهل بيت خارج مى شود».

1291. الإمام الرّضا عليه السلام لحسين بن خالد: مَن قالَ بِالتَّشبيهِ وَالجَبرِ فَهُوَ كافِرٌ مُشرِكٌ، ونَحنُ مِنهُ بُرَآءُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ. يَا بنَ خالِدٍ، إنَّما وَضَعَ الأَخبارَ عَنّا فِي التَّشبيهِ وَالجَبرِ، الغُلاةُ الَّذين صَغَّروا عَظَمَةَ اللّهِ، فَمَن أحَبَّهُم فَقَد أبغَضَن ـا، ومَن أبغَضَهُم فَقَد أحَبَّنا، ومَن والاهُم فَقَد عادانا، ومَن عاداهُ ـم فَقَد والان ـا، ومَن وَصَلَهُم فَقَد قَطَعَنا، ومَن قَطَعَهُ ـم فَقَد وَصَلَنا، ومَن جَفاهُ ـم فَقَد بَرَّن ـا، ومَن بَرَّهُم فَقَد جَفانا، ومَن أكرَمَه ـم فَقَد أهانَنا، ومَن أهانَهُم فَقَد أكرَمَنا، ومَن قَبِلَهُم فَقَد رَدَّنا، ومَن رَدَّهُم فَقَد قَبِلنَا، ومَن أحسَنَ إلَيهِم فَقَد أساءَ إلَينا، ومَن أساءَ إلَيهِم فَقَد أحسَنَ إلَينا، ومَن صَدَّقَهُم فَقَد كَذَّبَنا، ومَن كَذَّبَهُم فَقَد صَدَّقَنا، ومَن أعطاهُم فَقَد حَرَمَنا، ومَن حَرَمَهُم فَقَد أعطانا. يَا بنَ خالِدٍ، مَن كانَ مِن شيعَتِنا فَلا يَتَّخِذَنَّ مِنهُم وَلِيّا ولا نَصيرا. [۹۷۸]

1291. امام رضا عليه السلام ـ به حسين بن خالد ـ: هر كه معتقد به تشبيه و جبر باشد، كافر و مشرك است و ما در دنيا و آخرت از او بيزاريم. اى پسر خالد! غاليان، اخبار مربوط به تشبيه و جبر را از قول ما جعل كرده اند؛ همانان كه عظمت خداى بزرگ را پايين آورده اند. پس هر كه دوستدار آنان باشد، دشمن ماست و هر كه دشمن آنان باشد، دوستدار ماست. هر كه به آنان محبّت ورزد، با ما دشمنى كرده است و هر كه با آنان دشمنى كند، به ما محبّت ورزيده است. هر كه با آنان پيوند بر قرار كند، از ما بريده است و هر كه از آنان ببُرد، با ما پيوند بر قرار كرده است. هر كه به آنان جفا كند، به ما نيكى كرده و هر كه به آنان نيكى كند، به ما جفا كرده است. هر كه به آنان احترام گذارد، به ما بى احترامى كرده است و هر كه به آنان بى احترامى كند، به ما احترام گذاشته است. هر كه آنان را بپذيرد، دستِ رد به سينه ما زده است و هر كه دست رد به سينه آنان زند، ما را پذيرفته است. هركه به آنان خوبى كند، به ما بدى كرده است و هر كه به آنان بدى كند، به ما خوبى كرده است. هر كه آنان را تصديق كند، ما را تكذيب كرده است و هر كه آنان را تكذيب كند، ما را تصديق كرده است. هر كه به آنان عطا كند، ما را محروم كرده است و هر كه آنان را محروم كند، به ما عطا كرده است. اى پسر خالد! كسى كه شيعه ماست، هرگز از اين جماعت، دوست و ياورى براى خود نمى گيرد.

13 / 4: هَلاكُ الغالي

13 / 4: هلاكت غالى

1292. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، إنَّ فيكَ مَثَلاً مِن عيسَى بنِ مَريَمَ: أحَبَّهُ قَومٌ فَأَفرَطوا في حُبِّهِ فَهَلَكوا فيهِ، وأبغَضَهُ قَومٌ فَأَفرَطوا في بُغضِهِ فَهَلَكوا فيهِ، وَاقتَصَدَ فيهِ قَومٌ فَنَجَوا. [۹۷۹]

1292. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! تو در يك مورد، همانند عيسى بن مريم خواهى شد: عدّه اى دوستدار او شدند و در اين دوستى، چندان زياده روى كردند كه تباه شدند و گروهى با او دشمنى كردند و در اين دشمنى، راه افراط پيمودند و در نتيجه تباه گشتند و جماعتى هم در باره او راه اعتدال در پيش گرفتند و رَستند.

1293. مسند ابن حنبل عن ربيعة بن ناجذ عن الإمام عليّ عليه السلام قال عليه السلام: قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: فيكَ مَثَلٌ مِن عيسى، أبغَضَتهُ اليَهودُ حَتّى بَهَتوا اُمَّهُ، وأحَبَّتهُ النَّصارى حَتّى أنزَلوهُ بِالمَنزِلَةِ الَّتي لَيسَ بِهِ.

ثُمَّ قالَ عليه السلام: يَهلِكُ فِيَّ رَجُلانِ: مُحِبٌّ مُفرِطٌ يُقَرِّظُني بِما لَيسَ فِيَّ، ومُبغِضٌ يَحمِلُهُ شَنَآني عَلى أن يَبهَتَني. [۹۸۰]

1293. مسند ابن حنبل ـ به نقل از ربيعة بن ناجذ ـ: امام على عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: تو در يك مورد حكايت عيسى را خواهى داشت: يهود تا بدان جا با او دشمنى ورزيدند كه به مادرش تهمت زدند و نصارا چندان دوستش داشتند كه او را به مقامى كه سزاوارش نبود، رساندند».

سپس فرمود: «در باره من، دو كس تباه مى شوند: دوستدار افراطى كه از من ستايش هاى بى جا كُند و دشمنى كه عداوتش با من، او را وا دارد كه به من بهتان زند.

1294. الإمام عليّ عليه السلام: يَهلِكُ فينا أهلَ البَيتِ فَريقانِ: مُحِبٌّ مُطرٍ، وباهِتٌ مُفتَرٍ. [۹۸۱]

1294. امام على عليه السلام: دو گروه در باره ما اهل بيت، تباه مى شوند: دوستدارى كه در مدح و ستايش ما زياده روى كند و دشمنى كه به ما تهمت و افترا بندد.

1295. عنه عليه السلام: يَهلِكُ فِيَّ رَجُلانِ: مُفرِطٌ غالٍ، ومُبغِضٌ قالٍ. [۹۸۲]

1295. امام على عليه السلام: دو كس در باره من، تباه مى شوند: يكى [دوست] افراطى غالى مذهب و ديگرى دشمن كينه توز.

1296. عنه عليه السلام ـ في خُطبَتِهِ ـ: سَيَهلِكُ فِيَّ صِنفانِ: مُحِبٌّ مُفرِطٌ يَذهَبُ بِهِ الحُبُّ إلى غَيرِ الحَقِّ، ومُبغِضٌ مُفرِّطٌ يَذهَبُ بِهِ البُغضُ إلى غَيرِ الحَقِّ، وخَيرُ النّاسِ فِيَّ حالاً الَنمَطُ الأَوسَطُ فَالزَموهُ. [۹۸۳]

1296. امام على عليه السلام ـ در يكى از سخنرانى هايش ـ: به زودى، دو گروه در باره من، تباه مى شوند: يكى دوستدار افراطى كه دوستى اش [با من]، او را از راه حق دور مى سازد و ديگرى دشمن افراطى كه دشمنى اش [با من]، او را به ناحق، مى كشاند. بهترين حالت را نسبت به من مردمى دارند كه راه ميانه را برگزينند. با اينان، همراهى كنيد.

13 / 5: أخبارُ الغُلُوِّ مَوضوعَةٌ

13 / 5: ساختگى بودن اخبار غلوآميز

1297. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن إبراهيم بن أبي محمود: قُلتُ لِلرِّضا عليه السلام: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، إنَّ عِندَنا أخبارا في فَضائِلِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وفَضلِكُم أهلَ البَيتِ، وهِيَ مِن رِوايَةِ مُخالِفيكُم ولا نَعرِفُ مِثلَها عِندَكُم، أفَنَدينُ بِها؟ فَقالَ: يَا بنَ أبي مَحمودٍ، لَقَد أخبَرَني أبي عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ عليهم السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: مَن أصغى إلى ناطِقٍ فَقَد عَبَدَهُ، فَإِن كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ عز و جل فَقَد عَبَدَ اللّهَ، وإن كانَ النّاطِقُ عَن إبليسَ فَقَد عَبَدَ إبليسَ.

ثُمَّ قالَ الرِّضا عليه السلام: يَابنَ أبي مَحمودٍ، إنَّ مُخالِفينا وَضَعوا أخبارا في فَضائِلِنا وجَعَلوها عَلى ثَلاثَةِ أقسامٍ: أحَدُهَا الغُلُوُّ، وثانيهَا التَّقصيرُ في أمرِنا، وثالِثُهَا التَّصريحُ بِمَثالِبِ أعدائِنا، فَإِذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فينا كَفَّروا شيعَتَنا ونَسَبوهُم إلَى القَولِ بِرُبوبِيَّتِنا، وإذا سَمِعُوا التَّقصيرَ اعتَقَدوهُ فينا، وإذا سَمِعوا مَثالِبَ أعدائِنا بِأَسمائِهِم ثَلَبونا بِأَسمائِنا، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل: «وَلَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَاً بِغَيْرِ عِلْمٍ» [۹۸۴].

يَا بنَ أبي مَحمودٍ، إذا أخَذَ النّاسُ يَمينا وشِمالاً فَالزَم طَريقَتَنا، فَإِنَّ مَن لَزِمَنا لَزِمناهُ ومَن فارَقَنا فارَقناهُ. إنَّ أدنى ما يَخرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الإِيمانِ أن يَقولَ لِلحَصاةِ: هذِهِ نَواةٌ، ثُمَّ يَدينَ بِذلِكَ ويَتَبَرَّأَ مِمَّن خالَفَهُ. يَا بنَ أبي مَحمودٍ، اِحفَظ ما حَدَّثتُكَ بِهِ، فَقَد جَمَعتُ لَكَ فيهِ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ. [۹۸۵]

1297. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از ابراهيم بن ابى محمود ـ: به امام رضا عليه السلام گفتم: اى پسر پيامبر خدا! نزد ما اخبارى در فضايل امير مؤمنان و فضيلت شما اهل بيت هست كه مخالفان شما روايت كرده اند و امثال اين اخبار را ما از شما نشنيده ايم. آيا آنها را بپذيريم؟

فرمود: «اى پسر ابو محمود! پدرم از قول پدرش از جدّش عليهم السلام به من خبر داد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس به گوينده اى گوش سپارد، بى گمان، او را اطاعت كرده است. پس اگر آن گوينده، از خداى عز و جل بگويد، شنونده، خدا را اطاعت كرده است و اگر گوينده، از شيطان بگويد، شنونده شيطان را اطاعت كرده است».

سپس امام رضا عليه السلام فرمود: «اى پسر ابو محمود! مخالفان ما، اخبارى در فضايل ما ساخته اند كه به سه دسته تقسيم مى شوند: يكى اخبار غلوآميز، ديگرى اخبارى كه در حقّ ما كوتاه آمده اند و سوم، اخبارى كه از دشمنان ما به صراحت اسم مى برند و عيب هايشان را بازگو مى كنند. مردم، چون اخبارى را كه در باره ما غلو كرده اند، بشنوند، شيعيان را تكفير مى كنند و اعتقاد به خدا بودنِ ما را به آنان نسبت مى دهند و هر گاه اخبارى را كه در حقّ ما كوتاهى كرده اند، بشنوند، آنها را در حقّ ما باور مى كنند و هر گاه اخبارى را كه از دشمنان ما به صراحت اسم مى برند و بدگويى مى كنند، بشنوند، به ما بى حرمتى مى كنند. خداوند عز و جل مى فرمايد: «و آنها كه جز خدا را مى خوانند، دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى و به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد».

اى پسر ابو محمود! هر گاه مردم به چپ و راست رفتند، تو راه ما را در پيش گير؛ زيرا هر كه با ما باشد، ما با او هستيم و هر كس از ما جدا شود، از او جدا مى شويم. كمترين چيزى كه آدمى به سبب آن از ايمان خارج مى شود، اين است كه به سنگ ريزه بگويد: اين، هسته [ى ميوه] است و بِدان معتقد شود و از هر كسى كه با اين نظر او مخالفت كند، بيزارى جويد.

اى پسر ابو محمود! اين حديث را كه به تو گفتم، حفظ [و مراقبت] كن؛ زيرا در آن، خير دنيا و آخرت را برايت جمع كردم».

الفصل الرّابع عشر: من هو من أهل البيت عليهم السّلام

فصل چهاردهم: كسانى كه از اهل بيت اند

14 / 1: صِفَةُ مَن هُوَ مِنهُم

14 / 1: ويژگى كسانى كه از اهل بيت اند

الكتاب

قرآن

«فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى». [۹۸۶]

«پس هر كه از من پيروى كند، او از من است».

الحديث

حديث

1298. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: آلُ مُحَمَّدٍ كُلُّ تَقِيٍّ. [۹۸۷]

1298. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر پرهيزگارى، از خاندان محمّد است.

1299. المعجم الأوسط عن أنس: سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَن آلُ مُحَمَّدٍ؟ فَقالَ: كُلُّ تَقِيٍّ. وتَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ» [۹۸۸]. [۹۸۹]

1299. المعجم الأوسط ـ به نقل از اَنس ـ: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد: خاندان محمّد كيستند؟

فرمود: «هر پرهيزگارى».

سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را: «جز پارسايان، كسى متولّى آن (مسجد الحرام) نمى تواند باشد» تلاوت كرد.

1300. تفسير العياشي عن أبي عبيدة: قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: مَن أحَبَّنا فَهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ. قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، مِنكُم؟! قالَ: مِنّا وَاللّهِ، أما سَمِعتَ قَولَ إبراهيمَ عليه السلام: «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى»! [۹۹۰]

1300. تفسير العيّاشى ـ به نقل از ابو عبيده ـ: امام باقر عليه السلام فرمود: «هر كه ما را دوست بدارد، او از ما اهل بيت است».

به ايشان گفته شد: اى پسر پيامبر خدا! از شماست؟!

فرمود: «به خدا سوگند، از ماست. آيا نشنيده اى اين سخن ابراهيم را كه: «پس هر كه از من پيروى كند، او از من است» ؟! ».

1301. الإمام الباقر عليه السلام: سَمِعتُ أبي رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِ يَقولُ: ... مَنِ اتَّقى مِنكُم وأصلَحَ فَهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ. قيلَ لَهُ: مِنكُم يَابنَ رَسولِ اللّهِ؟! قالَ: نَعَم مِنّا، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جل: «وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» [۹۹۱]، وقَولَ إبراهيمَ عليه السلام: «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى»! [۹۹۲]

1301. امام باقر عليه السلام: از پدرم شنيدم كه مى فرمود: «... هر يك از شما كه پرهيزگار و درستكار باشد، او از ما اهل بيت است». به ايشان گفته شد: اى پسر پيامبر خدا! از شماست؟!

فرمود: «آرى، از ماست. آيا نشنيده اى اين سخن خداى عز و جل را كه: «و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد، از آنان خواهد بود» و اين سخن ابراهيم را كه: «پس هر كه از من پيروى كند، او از من است» ؟! ».

1302. معاني الأخبار عن صالح بن حمّاد عن الحسن بن موسى الوشّاء البغداديّ: كُنتُ بِخُراسانَ مَعَ عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليه السلام في مَجلِسِهِ، وزَيدُ بنُ موسى حاضِرٌ قَد أقبَلَ عَلى جَماعَةٍ فِي الَمجلِسِ يَفتَخِرُ عَلَيهِم ويَقولُ: نَحنُ ونَحنُ، وأبُو الحَسَنِ عليه السلام مُقبِلٌ عَلى قَومٍ يُحَدِّثُهُم، فَسَمِعَ مَقالَةَ زَيدٍ فَالتَفَتَ إلَيهِ فَقالَ: يا زَيدُ، أغَرَّكَ قَولُ بَقّالِي الكوفَةِ: إنَّ فاطِمَةَ أحصَنَت فَرجَها فَحَرَّمَ اللّهُ ذُرِّيَّتَها عَلَى النّارِ؟! وَاللّهِ، ما ذلِكَ إلّا لِلحَسَنِ وَالحُسَينِ ووُلدِ بَطنِها خاصَّةً، فَأَمّا أن يَكونَ موسَى بنَ جَعفَرٍ عليه السلام يُطيعُ اللّهَ ويَصومُ نَهارَهُ ويَقومُ لَيلَهُ وتَعصيهِ أنتَ، ثُمَّ تَجيئانِ يَومَ القِيامَةِ سَواءً؟! لَأنتَ أعَزُّ عَلَى اللّهِ عز و جل مِنهُ! إنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام كانَ يَقولُ: لُِمحسِنِنا كِفلانِ مِنَ الأَجرِ ولِمُسيئِنا ضِعفانِ مِنَ العَذابِ.

وقالَ الحَسَنُ الوَشّاءُ: ثُمَّ التَفَتَ إلَيَّ فَقالَ: يا حَسَنُ، كَيفَ تَقرَؤون هذِهِ الآيَةَ: «قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» [۹۹۳]؟ فَقُلتُ: مِنَ النّاسِ مَن يَقرَأُ: «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» ومِنهُم مَن يَقرَأُ «إِنَّهُ عَمِلَ غَيْرَ صَالِحٍ» [۹۹۴]، فَمَن قَرَأَ: «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» نَفاهُ عَن أبيهِ، فَقالَ عليه السلام: كَلّا، لَقَد كانَ ابنَهُ ولكِن لَمّا عَصَى اللّهَ عز و جلنَفاهُ اللّهُ عَن أبيهِ، كَذا مَن كانَ مِنّا لَم يُطِعِ اللّهَ عز و جلفَلَيسَ مِنّا، وأنتَ إذا أطَعتَ اللّهَ فَأَنتَ مِنّا أهلَ البَيتِ. [۹۹۵]

1302. معانى الأخبار ـ به نقل از صالح بن عباد، از حسن بن موسى وشّاى بغدادى ـ: من در خراسان در مجلس على بن موسى الرضا عليهماالسلامبودم و زيد بن موسى (برادر امام) نيز حضور داشت. او رو به عدّه اى از مجلسيان كرده بود و بر آنان فخر مى فروخت و مى گفت: ما چنين و چنانيم.

امام رضا عليه السلام كه مشغول سخن گفتن براى عدّه اى ديگر بود، سخنان زيد را شنيد. رو به او كرد و فرمود: «اى زيد! آيا اين سخن سبزى فروشانِ كوفه تو را مغرور ساخته است كه مى گويند: فاطمه، دامن خود را پاك نگه داشت و از اين رو، خداوند، آتش را بر ذريّه او حرام كرد؟! به خدا سوگند كه اين، فقط اختصاص به حسن و حسين و فرزندى دارد كه از شكم او زاييده شده باشد؛ امّا اين كه موسى بن جعفر، خدا را اطاعت كند و روزها روزه بگيرد و شب ها را به عبادت گذرانَد و تو معصيت خدا كنى و سپس در روز قيامت، يك سان باشيد، در اين صورت، تو نزد خداى عز و جلعزيزتر از او خواهى بود! على بن الحسين عليه السلام مى فرمود: براى نيكوكار ما، دو بهره از پاداش است و براى بدكردار ما، دو برابر، عذاب».

امام عليه السلام سپس رو به من كرد و فرمود: «اى حسن! اين آيه: «قالَ يا نُوحُ اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ اَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» را چگونه قرائت مى كنيد؟».

گفتم: بعضى ها آن را «إِنَّه عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» [به وصف «غير» براى «عمل»] قرائت مى كنند و برخى ديگر، «إنَّهُ عَمَلُ غَيْرِ صالحٍ» [به اضافه «عمل» به «غير»] مى خوانند. پس كسى كه «إِنَّه عَمَلُ غَيْرِ صالحٍ» (به اضافه) قرائت مى كند، او را از فرزندى نوح نفى مى كند.

امام عليه السلام فرمود: «هرگز! او فرزند نوح بود؛ امّا چون خداى عز و جل را نافرمانى كرد، خداوند، او را از پدرش نفى كرد. همين طور، هر يك از ما اهل بيت كه خداى عز و جل را نافرمانى كند، از ما نيست و تو نيز چنانچه خداوند را فرمان برى، از ما اهل بيت هستى».

راجع: هذه الموسوعة: ج10 ص122 (اهل البيت عليهم السلام / الفصل الخامس: مذهب أهل البيت عليهم السلام / صفة شيعتهم).

ر. ك: همين دانش نامه: ج10 ص123 (اهل بيت عليهم السلام / فصل پنجم: مكتب اهل بيت عليهم السلام / ويژگى شيعيان اهل بيت عليهم السلام).

14 / 2: صِفَةُ مَن لَيسَ مِنهُم

14 / 2: ويژگى كسانى كه از اهل بيت عليهم السلام نيستند

1303. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أقَرَّ بِالذُّلِّ طائِعا فَلَيسَ مِنّا أهلَ البَيتِ. [۹۹۶]

1303. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس با اختيار، تن به خوارى دهد، از ما اهل بيت نيست.

1304. عنه صلى الله عليه و آله: لَيسَ مِنّا مَن لَم يُوَقِّر كَبيرَنا، ولَم يَرحَم صَغيرَنا، ولَم يَعرِف فَضلَنا أهلَ البَيتِ. [۹۹۷]

1304. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از ما نيست كسى كه به سال خوردگان ما احترام نگذارد و با خردسالانمان مهربانى نكند و فضل وبرترى ما اهل بيت را [به رسميت] نشناسد.

1305. عنه صلى الله عليه و آله: لَيسَ مِنّا مَن لَم يُوَقِّرِ الكَبيرَ، ويَرحَمِ الصَّغيرَ، ويَأمُر بِالمَعروفِ، ويَنهَ عَنِ المُنكَرِ. [۹۹۸]

1305. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از ما نيست كسى كه به بزرگ ترها احترام نگذارد و با كوچك ترها مهربان نباشد و امر به معروف و نهى از منكر نكند.

1306. عنه صلى الله عليه و آله: أيُّهَا النّاسُ، إنّا أهلَ البَيتِ عَصَمَنَا اللّهُ مِن أن نَكونَ مَفتونينَ أو فاتِنينَ أو مُفتَّنينَ أو كَذّابينَ، أو كاهِنينَ أو ساحِرينَ، أو عائِقينَ أو خائِنينَ، أو زاجِرينَ أو مُبتَدِعينَ، أو مُرتابينَ أو صادِفينَ عَنِ الخَلقِ مُنافِقينَ، فَمَن كانَ فيهِ شَيءٌ مِن هذِهِ الخِصالِ فَلَيسَ مِنّا ولا أنَا مِنهُ، وَاللّهُ مِنهُ بَريءٌ ونَحنُ مِنهُ بُرَآءُ، وَمن بَرِئَ اللّهُ مِنهُ أدخَلَهُ جَهَنَّمَ وبِئسَ المِهادُ. [۹۹۹]

1306. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى مردم! خداوند، ما اهل بيت را از اين كه فريب بخوريم، يا فريب بدهيم، يا فتنه انگيزى كنيم، يا دروغگو باشيم، يا پيشگويى كنيم، يا جادوگرى كنيم، يا مانع تراشى كنيم، يا خيانتكار باشيم، يا با پرندگان فال بگيريم، يا بدعت گذار باشيم، يا دست خوش شك [و ترديد] شويم، يا از خَلق [خدا]، روى برتابيم و منافق باشيم، مصون داشته است. بنا بر اين، هر كس چيزى از اين صفات را دارا باشد، از ما نيست و من از او نيستم و خدا از او بيزار است و ما از او بيزاريم و هر كه خدا از او بيزار باشد، وى را به دوزخ مى بَرَد و چه بد جايگاهى است!

1307. الإمام الرضا عليه السلام: لَيسَ مِنّا مَن لمَ يَأمَن جارُهُ بَوائِقَهُ [۱۰۰۰]. [۱۰۰۱]

1307. امام الرضا عليه السلام: از ما نيست كسى كه همسايه اش، از بدى هاى او در امان نباشد.

1308. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَيسَ مِنّا مَن غَشَّنا. [۱۰۰۲]

1308. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از ما نيست كسى كه با ما، از درِ فريب و خيانت، وارد شود.

1309. عنه صلى الله عليه و آله: لَيسَ مِنّا مَن غَشَّ مُسلِما. [۱۰۰۳]

1309. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از ما نيست كسى كه با مسلمانى، تقلّب و دَغَلى كند.

1310. عنه صلى الله عليه و آله: لَيسَ مِنّا مَن أخلَفَ بِالأَمانَةِ. [۱۰۰۴]

1310. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از ما نيست كسى كه در امانت، خيانت كند.

1311. الإمام الصادق عليه السلام: اِعلَموا أنَّهُ لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحسِن مُجاوَرَةَ مَن جاوَرَهُ. [۱۰۰۵]

1311. امام صادق عليه السلام: بدانيد از ما نيست كسى كه براى همسايه خود، همسايه خوبى نباشد.

1312. عنه عليه السلام: لَيسَ مِنّا مَن لَم يُصَلِّ صَلاةَ اللَّيلِ. [۱۰۰۶]

1312. امام صادق عليه السلام: از ما نيست كسى كه نماز شب نخواند.

1313. عنه عليه السلام: لَيسَ مِنّا ـ ولا كَرامَةَ ـ مَن كانَ في مِصرٍ فيهِ مِئَةُ ألفٍ أو يزيدون، وكانَ في ذلِكَ المِصرِ أحَدٌ أورَعَ مِنهُ. [۱۰۰۷]

1313. امام صادق عليه السلام: از ما نيست ـ و ارزشى ندارد ـ كسى كه در شهرى صد هزار نفرى يا بيشتر زندگى كند و در آن شهر، پارساتر از او وجود داشته باشد.

1314. عنه عليه السلام: لَيسَ مِنّا مَن تَرَكَ دُنياهُ لِاخِرَتِهِ، ولا آخِرَتَهُ لِدُنياهُ. [۱۰۰۸]

1314. امام صادق عليه السلام: از ما نيست كسى كه دنياى خود را به خاطر آخرتش و يا آخرت خود را به خاطر دنيايش رها كند.

1315. عنه عليه السلام: لَيسَ مِن شيعَتِنا مَن وافَقَنا بِلِسانِهِ وخالَفَنا في أعمالِنا وآثارِنا. [۱۰۰۹]

1315. امام صادق عليه السلام: شيعه ما نيست كسى كه به زبان، دَم از ما زند؛ ولى بر خلاف كردار و رفتار ما عمل كند.

1316. الكافي عن أبي الرّبيع الشّامي: دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وَالبَيتُ غاصٌّ بِأَهلِهِ، فيهِ الخُراسانِيُّ وَالشّامِيُّ ومِن أهلِ الآفاقِ، فَلَم أجِد مَوضِعا أقعُدُ فيهِ، فَجَلَسَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام وكانَ مُتَّكِئا، ثُمَّ قالَ: يا شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ، اِعلَموا أنَّهُ لَيسَ مِنّا مَن لَم يَملِك نَفسَهُ عِندَ غَضَبِهِ، ومَن لَم يُحسِن صُحبَةَ مَن صَحِبَهُ، ومُخالَقَةَ مَن خالَقَهُ، ومُرافَقَةَ مَن رافَقَهُ، ومُجاوَرَةَ مَن جاوَرَهُ، ومُمالَحَةَ مَن مالَحَهُ. يا شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ، اِتَّقُوا اللّهَ مَا استَطَعتُم، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ. [۱۰۱۰]

1316. الكافى ـ به نقل از ابو ربيع شامى ـ: بر امام صادق عليه السلام وارد شدم. ديدم اتاق، پر از جمعيت است و از خراسانى و شامى تا ديگر نقاط، در آن جا حضور دارند و من جايى براى نشستن نيافتم. امام عليه السلام كه تكيه داده بود، [راست] نشست و آن گاه فرمود: «اى شيعيان خاندان محمّد! بدانيد كه از ما نيست كسى كه در هنگام خشم، خويشتندارى نكند و با هم نشين خود، خوش ننشيند و با كسى كه با او خوش خلقى مى كند، خوش خُلق نباشد و با رفيق خود، نيكو رفاقت نكند و براى همسايه اش همسايه خوبى نباشد و نمكِ هم نمك خود را پاس ندارد. اى شيعيان خاندان محمّد! تا مى توانيد، پرهيزگار باشيد. و هيچ نيرو و توانى نيست مگر از سوى خداوند».

1317. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أوجَبَ عَلَيكُم حُبَّنا ومُوالاتَنا، وفَرَضَ عَلَيكُم طاعَتَنا، ألا فَمَن كانَ مِنّا فَليَقتَدِ بِنا، وإنَّ مِن شَأنِنَا الوَرَعَ وَالاِجتِهادَ وأداءَ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ، وصِلَةَ الرَّحِمِ، وإقراءَ الضَّيفِ، وَالعَفوَ عَنِ المُسيءِ، ومَن لَم يَقتَدِ بِنا فَلَيسَ مِنّا. [۱۰۱۱]

1317. امام صادق عليه السلام: خداوند ـ تبارك و تعالى ـ دوستى و ولايت ما را بر شما واجب و اطاعت از ما را بر شما فرض كرده است. پس آگاه باشيد كه هر كسْ از ماست، بايد به ما اقتدا كند و از جمله صفات ماست: پارسايى، كوشش در عمل، باز گرداندن امانت به نيكوكار و بدكار، به جاى آوردن صله رحم، مهماندارى و گذشت كردن از كسى كه [به ما] بدى كند. هر كه به ما اقتدا نكند، از ما نيست.

1318. الإمام الكاظم عليه السلام: لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ في كُلِّ يَومٍ، فَإِن عَمِلَ حَسَنا اِستَزادَ اللّهَ، وإن عَمِلَ سَيِّئا اِستَغفَرَ اللّهَ مِنهُ وتابَ إلَيهِ. [۱۰۱۲]

1318. امام كاظم عليه السلام: از ما نيست كسى كه هر روز به حساب اعمال خود رسيدگى نكند تا اگر ديدْ كار نيك كرده، از خداوند، بيشتر بخواهد و اگر كار بد كرده، براى آن از خداوند، آمرزش بخواهد و به درگاه او توبه كند.

1319. الإمام الرضا عليه السلام: مَن واصَلَ لَنا قاطِعا أو قَطَعَ لَنا واصِلاً، أو مَدَحَ لَنا عائِبا أو أكرَمَ لَنا مُخالِفا، فَلَيسَ مِنّا ولَسنا مِنهُ. [۱۰۱۳]

1319. امام رضا عليه السلام: هر كس با كسى كه از ما بريده، پيوند بر قرار كند يا از كسى كه با ما پيوند دارد، ببُرد يا نكوهش گرِ ما را ستايش كند يا مخالف ما را گرامى دارد، از ما نيست و ما از او نيستيم.

1320. التوحيد عن عبد السلام بن صالح الهروي: قُلتُ لِعَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليه السلام: ... يَا بنَ رَسولِ اللّهِ، فَأَخبِرني عَنِ الجَنَّةِ وَالنّارِ أهُمَا اليَومَ مَخلوقَتانِ؟ فَقالَ: نَعَم، وإنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد دَخَلَ الجَنَّةَ ورَأَى النّارَ لَمّا عُرِجَ بِهِ إلَى السَّماءِ. قالَ: فَقُلتُ لَهُ: إنَّ قَوما يَقولونَ: إنَّهُما اليَومَ مُقَدَّرتانِ غَيرُ مخَلوقَتَينِ.

فَقالَ عليه السلام: ما اُولئِكَ مِنّا ولا نَحنُ مِنهُم، مَن أنكَرَ خَلقَ الجَنَّةِ وَالنّارِ فَقَد كَذَّبَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وكَذَّبَنا، ولا مِن وَلايَتِنا عَلى شَيءٍ، ويُخلَدُ فِي نارِ جَهَنَّمَ، قالَ اللّهُ عز و جل: «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِى يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ ءَانٍ» [۱۰۱۴]. [۱۰۱۵]

1320. التوحيد ـ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى ـ: به على بن موسى الرضا عليه السلام گفتم: ... اى پسر پيامبر خدا! بفرما كه آيا بهشت و دوزخ، هم اكنون آفريده شده اند؟

فرمود: «آرى. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زمانى كه به معراج برده شد، وارد بهشت گرديد و دوزخ را هم مشاهده كرد».

گفتم: عدّه اى مى گويند: بهشت و دوزخ فعلاً مقدّرند و هنوز آفريده نشده اند.

فرمود: «اين عدّه، از ما نيستند و ما از آنها نيستيم. هر كس آفريده شدن بهشت و دوزخ را منكِر شود، پيامبر صلى الله عليه و آله و ما را تكذيب كرده است و از ولايت ما بهره اى ندارد و در آتش دوزخ، جاودانه خواهد شد. خداوند عز و جل فرموده است: «اين همان دوزخى است كه گنهكاران، آن را دروغ مى شمرند. ميان آن و ميان آب جوشان، سرگردان اند»».

14 / 3: طائِفَةٌ مِمَّن عُدَّ مِنهُم

14 / 3: گروهى كه در زمره اهل بيت عليهم السلام به شمار آمده اند

14 / 3 ـ 1: أبو ذَرٍّ

14 / 3 ـ 1: ابو ذر

1321. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا أبا ذَرٍّ، إنَّكَ مِنّا أهلَ البَيتِ. [۱۰۱۶]

1321. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى ابو ذر! تو از ما اهل بيت هستى.

14 / 3 ـ 2: أبو عُبَيدَةَ

14 / 3 ـ 2: ابو عبيده

1322. مستطرفات السرائر عن حمّاد: جاءَتِ امرَأَةُ أبي عُبَيدَةَ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَعدَ مَوتِهِ، قالَت: إنَّما أبكي أنَّهُ ماتَ وهُوَ غَريبٌ، فَقالَ لَها عليه السلام: لَيسَ هُوَ بِغَريبٍ، إنَّ أبا عُبَيدَةَ مِنّا أهلَ البَيتِ. [۱۰۱۷]

1322. مستطرفات السرائر ـ به نقل از حمّاد ـ: همسر ابو عبيده پس از مرگ او به خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و گفت: من براى اين گريه مى كنم كه او غريب مُرد.

امام عليه السلام فرمود: «او غريب نيست. ابو عبيده، از ما اهل بيت است».

14 / 3 ـ 3: راهِبُ بَليخٍ

14 / 3 ـ 3: راهب بَليخ

1323. المناقب للخوارزمي عن حبّة العرني: لَمّا نَزَلَ عَلِيٌّ عليه السلام بِمَكانٍ يُقالُ لَهُ البَليخُ [۱۰۱۸] عَلى جانِبِ الفُراتِ، نَزَلَ راهِبٌ مِن صَومَعَتِهِ فَقالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام: إنَّ عِندَنا كِتابا تَوارَثناهُ مِن آبائِنا، كَتَبَهُ أصحابُ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام، أعرِضُهُ عَلَيكَ؟

فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام: نَعَم، فَما هُوَ؟ قالَ الرّاهِبُ:

الَّذي قَضى فيما قَضى، وسَطَّرَ فيما كَتَبَ، أنَّهُ باعِثٌ فِي الاُمِيّينَ رَسولاً مِنهُم يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ ويَدُلُّهُم عَلى سَبيلِ اللّهِ، لا فَظٌّ ولا غَليظٌ ولا سَخّابٌ فِي الأَسواقِ، ولا يَجزي بِالسَّيِّئَةِ السَّيِّئَةَ، ولكِن يَعفو ويَصفَحُ. اُمَّتُهُ الحَمّادونَ الَّذين يَحمَدونَ اللّهَ عَلى كُلِّ نَشزٍ [۱۰۱۹]، وفي كُلِّ صُعودٍ وهُبوطٍ، تَذِلُّ ألسِنَتُهُم بِالتَّهليلِ وَالتَّكبيرِ، ويَنصُرُهُ اللّهُ عَلى كُلِّ مَن ناواهُ. فَإِذا تَوَفّاهُ اللّهُ اختَلَفَت اُمَّتُهُ ثُمَّ اجتَمَعَت، فَلَبِثَت بِذلِكَ ما شاءَ.

ثُمَّ يَمُرُّ رَجُلٌ مِن اُمَّتِهِ بِشاطِئِ هذَا الفُراتِ، يَأمُرُ بِالمَعروفِ ويَنهى عَنِ المُنكَرِ، ويَقضي بِالحَقِّ ولا يوكِسُ [۱۰۲۰] الحُكمَ، الدُّنيا أهوَنُ عَلَيهِ مِنَ الرَّمادِ في يَومٍ عَصَفَت بِهِ الرّيحُ، وَالمَوتُ أهوَنُ عَلَيهِ مِن شُربِ الماءِ عَلَى الظَّماءِ، يَخافُ اللّهَ فِي السِّرِّ، ويَنصَحُ لَهُ فِي العَلانِيَةِ، لا يَخافُ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ، فَمَن أدرَكَ ذلِكَ النَّبِيَّ مِن أهلِ هذِهِ البِلادِ فآمَنَ بِهِ كانَ ثَوابُهُ رِضواني [۱۰۲۱] وَالجَنَّةَ، ومَن أدرَكَ ذلِكَ العَبدَ الصّالِحَ فَليَنصُرهُ، فَإِنّ القَتلَ مَعَهُ شَهادَةٌ، [ثُمَّ قالَ لَهُ: ] فَأَنا مُصاحِبُكَ لا اُفارِقُكَ حَتّى يُصيبَني ما أصابَكَ.

قالَ: فَبَكى عَلِيٌّ وقالَ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي لَم يَجعَلني عِندَهُ مَنسِيّا، الحَمدُ للّهِِ الَّذي ذَكَرَني عِندَهُ في كُتُبِ الأَبرارِ. فَمَضَى الرّاهِبُ، وكانَ فيما ذُكِرَ يَتَغَدّى مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ويَتَعَشّى، حَتّى اُصيبَ بِصِفّينَ، فَلَمّا خَرَجَ النّاسُ يَدفِنونَ قَتلاهُم، قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: اُطلُبوهُ، فَلَمّا وَجَدَهُ صَلّى عَلَيهِ ودَفَنَهُ وقالَ: هذا مِنّا أهلَ البَيتِ، وَاستَغفَرَ لَهُ مِرارا. [۱۰۲۲]

1323. المناقب، خوارزمى ـ به نقل از حَبّه عُرَنى ـ: هنگامى كه على عليه السلام در محلّى به نام بَليخ، [۱۰۲۳] در حاشيه فرات، بار افكند، راهبى از صومعه خود آمد و به على عليه السلام گفت: نزد ما كتابى است كه از پدرانمان به ارث برده ايم و آن را ياران عيسى بن مريم عليه السلام نوشته اند. آيا آن را بر شما عرضه بدارم؟

على عليه السلام فرمود: «آرى. آن چيست؟».

راهب گفت:

به نام خداوند بخشاينده مهربان. خداوندى كه حُكم كرد و نوشت كه در ميان درس ناخواندگان، پيامبرى از خود آنان، بر خواهد انگيخت تا ايشان را كتاب و حكمت بياموزد و به راه خدا ره نمون گردد؛ پيامبرى كه نه درشت خوى است و نه خشن، و در كوچه و بازار، هياهو به راه نمى اندازد و بدى را با بدى، پاسخ نمى دهد؛ بلكه مى بخشد و گذشت مى كند. امّت او، ستايندگانى هستند كه خدا را در هر بلندى اى و در هر فراز و نشيبى مى ستايند و زبانشان به تهليل و تكبير، گوياست و خداوند، آن پيامبر را بر هر كه با او به دشمنى برخيزد، پيروز مى گرداند.

پس از درگذشت او، امّتش [براى مدّتى] دچار اختلاف مى شوند و سپس دوباره متّحد مى گردند و تا زمانى كه خدا بخواهد، اين اتّحاد مى پايد. آن گاه مردى از امّت او از كرانه اين رود مى گذرد، در حالى كه به معروف (نيكى) فرا مى خواند و از منكر (زشتى) باز مى دارد، مطابق حق، داورى مى كند و در حُكم، كوتاه نمى آيد. دنيا در نظر او بى ارزش تر از خاكسترى است كه در يك روز طوفانى، باد، آن را پراكنده مى سازد و مرگ برايش گواراتر از آبى است كه تشنه كامان مى نوشند. در خلوت، از خدا مى ترسد و در آشكار، به خاطر او خيرخواهى مى كند و اندرز مى دهد و در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى نمى هراسد. پس هر فردى از مردم اين شهرها، آن پيامبر را درك كند و به او ايمان آورد، پاداشش خشنودى من و بهشت است و هر كه آن بنده صالح را ببيند، بايد يارى اش كند؛ زيرا كشته شدن در ركاب او، شهادت است. آن گاه راهب به على عليه السلام گفت: من نيز همراه تو مى آيم و از تو جدا نمى شوم تا هر آنچه براى تو پيش مى آيد، براى من نيز پيش آيد.

على عليه السلام گريست و فرمود: «سپاس، خدايى را كه مرا فراموش نكرد! سپاس، پروردگارى را كه مرا نزد خود در شمار نيكان قرار داد!».

راهب، همراه على عليه السلام به راه افتاد.

گفته اند كه: وى چاشت و شام خود را با امير مؤمنان مى خورد تا اين كه در صفّين كشته شد. هنگامى كه مردم در صدد بر آمدند كشتگان خود را دفن كنند، امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «او را پيدا كنيد».

چون جسدش را يافتند، على عليه السلام بر وى نماز خواند و به خاكش سپرد و فرمود: «اين مرد، از ما خاندان است» و چندين بار برايش آمرزش طلبيد.

14 / 3 ـ 4: سَعدُ الخَيرِ

14 / 3 ـ 4: سعدُ الخَير

1324. الاختصاص عن أبي حمزة: دَخَلَ سَعدُ بنُ عَبدِ المَلِكِ ـ وكانَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام يُسَمّيهِ سَعدَ الخَيرِ وهُوَ مِن وُلدِ عَبدِ العَزيزِ بنِ مَروانَ ـ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام، فَبَينا يَنشِجُ كَما تَنشِجُ النِّساءُ، فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: ما يُبكيكَ يا سَعدُ؟ قالَ: وكَيفَ لا أبكي وأنَا مِنَ الشَّجَرَةِ المَلعونَةِ فِي القُرآنِ؟! فَقالَ لَهُ: لَستَ مِنهُم، أنتَ أمَوِيٌّ مِنّا أهلَ البَيتِ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جليَحكي عَن إبراهيمَ: «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» [۱۰۲۴]؟ [۱۰۲۵]

1324. الاختصاص ـ به نقل از ابو حمزه ـ: سعد بن عبد الملك ـ همو كه از فرزندان عبد العزيز بن مروان بود و امام باقر عليه السلام وى را «سعد الخير» مى ناميد ـ بر امام باقر عليه السلام وارد شد، در حالى كه مانند زنان مى گريست و اشك مى ريخت. امام عليه السلام فرمود: «اى سعد! چرا گريه مى كنى؟».

گفت: چگونه گريه نكنم، حال آن كه من از شجره [و تبارى] هستم كه در قرآن، لعنت شده است؟!

امام عليه السلام به او فرمود: «تو از اين شجره (بنى اُميّه) نيستى. تو اُمَوى اى هستى كه از ما خاندان شمرده مى شوى. مگر نشنيده اى اين سخن خداى عز و جل را كه از قول ابراهيم نقل مى كند: «پس هر كه از من پيروى كند، او از من است» ؟ ».

14 / 3 ـ 5: سَلمانُ

14 / 3 ـ 5: سلمان

1325. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في حَديثٍ ذَكَر فيهِ أنَّ الجنّة تَشتاقُ إلى ثَلاثَةٍ؛ مِنهُم عَلِيٌّ عليه السلام وعَمّارٌ، إلى أن قالَ ـ: وسَلمانُ، وهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ، وهُوَ ناصِحٌ فَاتَّخِذهُ لِنَفسِكَ. [۱۰۲۶]

1325. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در حديثى كه در آن، يادآورى كرد كه بهشت، مشتاق سه كس است و پس از اين كه على عليه السلام و عمّار نام برد ـ: و سلمان، كه از ما اهل بيت است. او آدم خيرخواهى است. پس وى را براى خودت برگزين.

1326. المناقب لابن شهرآشوب: كانَ النّاسُ يَحفِرونَ الخَندَقَ ويُنشِدونَ سِوى سَلمانَ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ أطلِق لِسانَ سَلمانَ ولَو عَلى بَيتَينِ مِنَ الشِّعرِ، فَأَنشَأَ سَلمانُ:

ما لي لِسانٌ فَأَقولَ شِعرا أسأَلُ رَبّي قُوَّةً ونَصرا

عَلى عَدُوّي وعَدُوِّ الطُّهرا مُحَمَّدِ المُختارِ حازَ الفَخرا

حَتّى أنالَ [۱۰۲۷] فِي الجِنان قَصرا مَع كُلِّ حَوراءَ تُحاكِي البَدرا

فَضَجَّ المُسلِمونَ، وجَعَلَت كُلُّ قَبيلَةٍ تَقولُ: سَلمانُ مِنّا، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: سَلمانُ مِنّا أهلَ البَيتِ. [۱۰۲۸]

1326. المناقب، ابن شهرآشوب:مردم همگى مشغول كندن خندق بودند و هر يك شعرى مى سرود، بجز سلمان.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بار خدايا! زبان سلمان را حتّى اگر شده به دو بيت شعر، گويا كن». در اين زمان، سلمان شروع به خواندن اين ابيات كرد:

مرا زبانى نيست كه شعرى بگويم

از پروردگارم نيرو ونصرتى مى خواهم

بر دشمنم و دشمن آن مرد پاك

محمّد برگزيده كه به افتخار، نايل آمد

تا اين كه در بهشت به قصرى رسم

با سيه چشمانى چون ماه شب چهارده.

مسلمانان، فرياد شادى بر آوردند و هر قبيله اى مى گفت: سلمان، از ماست؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «سلمان، از ما خاندان است».

1327. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا سَلمانُ، أنتَ مِنّا أهلَ البَيتِ، وقَد آتاكَ اللّهُ العِلمَ الأَوَّلَ وَالعِلمَ الآخِرَ، وَالكِتابَ الأَوَّلَ وَالكِتابَ الآخِرَ. [۱۰۲۹]

1327. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى سلمان! تو از ما خاندان هستى. خداوند، دانش اوّل و آخر و كتاب اوّل و كتاب آخر را به تو ارزانى داشته است.

1328. الإمام عليّ عليه السلام: سَلمانُ أدرَكَ العِلمَ الأَوَّلِ والعِلمَ الآخِرِ، بَحرٌ لا يُدرَكُ قَعرُهُ، وهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ. [۱۰۳۰]

1328. امام على عليه السلام: سلمان به دانش اوّل و آخر رسيده است. دريايى است كه ژرفايش ناپيداست. او از ما خاندان است.

1329. عنه عليه السلام ـ لَمّا قالَ لَهُ ابن الكوّاء: يا أميرَ المُؤمِنينَ، فَأَخبِرني عَن سَلمانَ الفارِسِيِّ ـ: بَخٍ بَخٍ، سَلمانُ مِنّا أهلَ البَيتِ، ومَن لَكُم بِمِثلِ لُقمانَ الحَكيمِ، عَلِمَ عِلمَ الأَوَّلِ وَالآخِرِ [۱۰۳۱]؟!

1329. امام على عليه السلام ـ وقتى كه ابن كوّاء به ايشان گفت: اى امير مؤمنان! از سلمان فارسى برايم بگو ـ: بَه بَه! سلمان، از ما خاندان است. چه كسى از شما مانند لقمان حكيم است كه علم اوّل و آخر را دارا باشد؟!

1330. الإمام الباقر عليه السلام: دَخَلَ أبو ذَرٍّ عَلى سَلمانَ وهُوَ يَطبَخُ قِدرا لَهُ، فَبَينا هُما يَتَحَدَّثانِ إذِ انكَبَّتِ القِدرُ عَلى وَجهِها عَلَى الأَرضِ، فَلَم يَسقُط مِن مَرَقِها ولا وَدَكِها [۱۰۳۲] شَيءٌ، فَعَجِبَ مِن ذلِكَ أبو ذَرٍّ عَجَبا شَديدا، وأخَذَ سَلمانُ القِدرَ فَوَضَعَها عَلى حالِهَا الأَوَّلِ عَلَى النّارِ ثانِيَةً، وأقبَلا يَتَحَدَّثانِ، فَبَينا هُمَا يَتَحَدَّثانِ إذِ انكَبَّتِ القِدرُ عَلى وَجهِها، فَلَم يَسقُط مِنها شَيءٌ مِن مَرَقِها ولا وَدَكِها.

قالَ: فَخَرَجَ أبو ذَرٍّ وهُوَ مَذعورٌ مِن عِندِ سَلمانَ، فَبَينا هُوَ مُتَفَكِّرٌ إذ لَقِيَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ لَهُ: يا أبا ذَرٍّ، مَا الَّذي أخرَجَكَ مِن عِندِ سَلمانَ؟ ومَا الَّذي ذَعَرَكَ؟ فَقالَ لَهُ أبو ذَرٍّ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، رَأَيتُ سَلمانَ صَنَعَ كَذا وكَذا، فَعَجِبتُ مِن ذلِكَ. فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: يا أبا ذَرٍّ، إنَّ سَلمانَ لَو حَدَّثَكَ بِما يَعلَمُ لَقُلتَ: رَحِمَ اللّهُ قاتِلَ سَلمانَ... وإنَّ سَلمانَ مِنّا أهلَ البَيتِ. [۱۰۳۳]

1330. امام باقر عليه السلام: ابو ذر بر سلمان وارد شد. ديد ديگى را بر روى آتش گذاشته و چيزى مى پزد. با هم مشغول صحبت شدند كه ناگهان ديگ بر روى زمين، واژگون شد؛ امّا چيزى از خورشت و چربى آن بر زمين نريخت. ابو ذر سخت تعجّب كرد. سلمان ديگ را برداشت و دوباره به حالت اوّل برگرداند و به صحبت هاى خود ادامه دادند كه بار ديگر، ديگ، برگشت و اين بار نيز چيزى از خورشت و چربى آن به زمين نريخت.

ابو ذر، وحشت زده از نزد سلمان، خارج شد و در حال فكر كردن بود كه به امير مؤمنان عليه السلام بر خورد. امام عليه السلام فرمود: «اى ابو ذر! چه شد كه از خانه سلمان بيرون آمدى؟ و چرا هراسانى؟».

ابو ذر گفت: اى امير مؤمنان! سلمان را ديدم كه چنين و چنان كرد و من از كارهاى او شگفت زده شدم.

امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «اى ابو ذر! اگر سلمان از چيزهايى كه مى داند، برايت بگويد، خواهى گفت: خدا رحمت كند قاتل سلمان را...! به راستى كه سلمان، از ما اهل بيت است».

1331. الإمام الباقر عليه السلام ـ لمّا ذُكِرَ عِندَهُ سَلمانُ الفارِسِيُّ ـ: مَه! لا تَقولوا سَلمانَ الفارِسِيَّ، ولكِن قولوا سَلمانَ الُمحَمَّدِيَّ، ذلِكَ رَجُلٌ مِنّا أهلَ البَيتِ. [۱۰۳۴]

1331. امام باقر عليه السلام ـ وقتى كه در حضور ايشان از سلمان فارسى سخن به ميان آمد ـ: نه، نگوييد سلمان فارسى؛ بگوييد سلمان محمّدى. او فردى از ما اهل بيت است.

14 / 3 ـ 6: عُمَرُ بنُ يَزيدَ

14 / 3 ـ 6: عمر بن يزيد

1332. الأمالي للطوسي عن عمر بن يزيد: قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: يَا بنَ يَزيدَ، أنتَ وَاللّهِ مِنّا أهلَ البَيتِ. قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، مِن آلِ مُحَمَّدٍ؟! قالَ: إي وَاللّهِ مِن أنفُسِهِم. قُلتُ: مِن أنفُسِهِم، جُعِلتُ فِداكَ؟ قالَ: إي وَاللّهِ مِن أنفُسِهِم. يا عُمَرُ، أما تَقَرأُ كِتابَ اللّهِ عز و جل: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِىُّ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَاللَّهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنِينَ» [۱۰۳۵]؟ وما تَقرَأُ قَولَ اللّهِ عَزَّ اسمُهُ: «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» [۱۰۳۶][۱۰۳۷]؟

1332. الأمالى، طوسى ـ به نقل از عمر بن يزيد ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «اى پسر يزيد! به خدا سوگند، تو از ما خاندان هستى».

گفتم: فدايت شوم! از خاندان محمّد؟!

فرمود: «آرى، به خدا از خود آنان».

گفتم: قربانت گردم! از خود آنان؟!

فرمود: «آرى، به خدا، از خود آنان. اى عمر! مگر كتاب خداى عز و جل را نخوانده اى كه مى فرمايد: «همانا نزديك ترين مردم به ابراهيم، كسانى هستند كه از او پيروى كرده اند و نيز اين پيامبر و كسانى كه [به آيين او] ايمان آورده اند و خدا ولىّ مؤمنان است» و مگر نخوانده اى اين سخن خداى بلندنام را كه: «پس هر كه از من پيروى كند، او از من است و هر كه از من نافرمانى كند، همانا تو آمرزنده مهربانى» ؟ ».

14 / 3 ـ 7: عِيسَى بنُ عَبدِ اللّهِ القُمِّيُّ

14 / 3 ـ 7: عيسى بن عبد اللّه قمى

1333. الأمالي للمفيد عن يونس بن يعقوب: كُنتُ بِالمَدينَةِ فَاستَقبَلَني جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام في بَعضِ أزِقَّتِها، فَقالَ: اِذهَب يا يونُسُ، فَإِنَّ بِالبابِ رَجُلاً مِنّا أهلَ البَيتِ، قالَ: فَجِئتُ إلَى البابِ فَإِذا عيسَى بنُ عَبدِ اللّهِ جالِسٌ، فَقُلتُ لَهُ: مَن أنتَ؟ قالَ: أنَا رَجُلٌ مِن أهلِ قُمَّ. قالَ: فَلَم يَكنُ بِأَسرَعَ مِن أن أقبَلَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَلى حِمارٍ، فَدَخَلَ عَلَى الحِمار الدّارَ، ثُمَّ التَفَتَ إلَينا فَقالَ: اُدخُلا. ثُمَّ قالَ: يا يونُسُ، أحسَبُ أنَّكَ أنكَرتَ قَولي لَكَ: «إنَّ عيسَى بنَ عَبدِ اللّهِ مِنّا أهلَ البَيتِ»؟ قالَ: قُلتُ: إي وَاللّهِ جُعِلتُ فِداكَ، لِأَنّ عيسَى بنَ عَبدِ اللّه رَجُلٌ مِن أهلِ قُمَّ، فَكَيفَ يَكونُ مِنكُم أهلَ البَيتِ؟ قالَ: يا يونُسُ، عيسَى بنُ عَبدِ اللّهِ رَجُلٌ مِنّا حَيّا، وهُوَ مِنّا مَيِّتا. [۱۰۳۸]

1333. الأمالى، مفيد ـ به نقل از يونس بن يعقوب ـ: من در مدينه بودم كه در يكى از كوچه هاى آن، امام صادق عليه السلام به من بر خورد و فرمود: «يونس! برو كه مردى از ما خاندان، جلوى درِ خانه است».

من به درِ خانه آمدم. ديدم عيسى بن عبد اللّه نشسته است.

گفتم: تو كيستى؟

گفت: من مردى از اهل قم هستم.

ديدم خيلى زود، امام صادق عليه السلام سوار بر الاغى خود را رسانْد و همان طور سواره داخل منزل شد و سپس رو به ما كرد و فرمود: «داخل شويد».

آن گاه فرمود: «اى يونس! گمان مى كنم تو اين سخن مرا كه گفتم: عيسى بن عبداللّه، از ما خاندان است، باور ندارى؟».

گفتم: آرى، به خدا ـ فدايت شوم ـ! به خاطر اين كه عيسى بن عبد اللّه، مردى از اهالى قم است. پس چگونه از شما خاندان است؟

فرمود: «اى يونس! عيسى بن عبد اللّه، فردى از ما خاندان است، زنده باشد يا مرده».

1334. الاختصاص عن يونس بن يعقوب: دَخَلَ عيسَى بنُ عَبدِ اللّهِ القُمِّيُّ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام، فَلَمَّا انصَرَفَ قالَ لِخادِمِهِ: اُدعُهُ، فَانصَرَفَ إلَيهِ فَأَوصاهُ بِأَشياءَ، ثُمَّ قالَ: يا عيسَى بنَ عَبدِ اللّهِ، إنَّ اللّهَ يَقولُ: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ» [۱۰۳۹]، وإنَّكَ مِنّا أهلَ البَيتِ، فَإِذا كانَتِ الشَّمسُ مِن هاهُنا مِقدارُها مِن هاهُنا مِنَ العَصرِ فَصَلِّ سِتَّ رَكَعاتٍ. قالَ: ثُمَّ وَدَّعَهُ وقَبَّلَ ما بَينَ عَينَي عيسى وَانصَرَفَ. [۱۰۴۰]

1334. الاختصاص ـ به نقل از يونس بن يعقوب ـ: عيسى بن عبد اللّه قمى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد. چون از نزد ايشان خارج شد، امام عليه السلام به خادم خود فرمود: «او را صدا بزن».

عيسى نزد امام عليه السلام باز گشت و ايشان سفارش هايى به او نمود و آن گاه فرمود: «اى عيسى بن عبد اللّه! خداوند مى فرمايد: «و خانواده ات را به نماز خواندن فرمان ده». تو هم از ما خانواده هستى. پس هر گاه اندازه آفتاب در عصر، از اين جا به آن جا رسيد، شش ركعت نماز بخوان». سپس پيشانى عيسى را بوسيد و با او خداحافظى نمود وعيسى رفت.

14 / 3 ـ 8: فُضَيلُ بنُ يَسارٍ

14 / 3 ـ 8: فُضَيل بن يَسار

1335. الإمام الصادق عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ الفُضَيلَ بنَ يَسارٍ، هُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ. [۱۰۴۱]

1335. امام صادق عليه السلام: خدا فضيل بن يسار را رحمت كند! او از ما اهل بيت بود.

14 / 3 ـ 9: يونُسُ بنُ يَعقوبَ

14 / 3 ـ 9: يونس بن يعقوب

1336. رجال الكشي عن يونس: ذَكَرَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام ـ أو أبُو الحَسَنِ عليه السلام ـ شَيئا أستَرُّ بِهِ، فَقالَ لي: لا وَاللّهِ ما أنتَ عِندَنا مُتَّهَمٌ، إنَّما أنتَ رَجُلٌ مِنّا أهلَ البَيتِ، فَجَعَلَكَ اللّهُ مَعَ رَسولِهِ وأهلِ بَيتِهِ، وَاللّهُ فاعِلُ ذلِكَ إن شاءَ اللّهُ. [۱۰۴۲]

1336. رجال الكشّى ـ به نقل از يونس ـ: امام صادق عليه السلام يا امام كاظم عليه السلام به من مطلبى فرمود كه مايه شادمانى من است. فرمود: «به خدا سوگند، ما به تو اعتماد داريم. تو مردى از ما خاندان هستى. خداوند، تو را با پيامبر خود و اهل بيتش قرار دهد و خدا ـ إن شاء اللّه ـ اين كار را خواهد كرد».

راجع: موسوعة معارف الكتاب والسنة: ج6 ص543 (طائفة ممّن عُدّ منهم).

ر. ك: ص118 (چكيده زندگى نامه كسانى كه در زمره «اهل بيت» به شمار آمده اند).

چكيده زندگى نامه راويان احاديث تبيين معناى «اهل بيت»

اُمّ سلمه (همسر پيامبر صلى الله عليه و آله)

نامش هند ـ و به قولى رمله ـ دختر ابو اميّه است. نام پدرش حذيفه و به قولى سهيل بن مغيرة بن عبد اللّه است. او يكى از سخاوتمندان قريش بود كه به سخاوت و كرم، شهره بودند.

براساس نقل هاى مختلف، پيامبر صلى الله عليه و آله در سال دوم، سوم و يا چهارم هجرى با او ازدواج كرد. امّ سلمه قبلاً همسر ابو سلمة بن عبد الأسد مخزومى بود. او و شوهرش نخستين كسانى بودند كه به حبشه هجرت كردند و گفته مى شود وى نخستين زنى بود كه به مدينه هجرت كرد.

امّ سلمه از پيامبر صلى الله عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام و همسرش ابو سلمة بن عبد اللّه حديث روايت كرده و گروهى هم از او روايت كرده اند.

حدود نود سال، عمر كرد و پس از شهادت امام حسين عليه السلام در آخر سال 61 ق، از دنيا رفت. در ميان همسران پيامبر صلى الله عليه و آله او آخرين نفرى بود كه در گذشت.

عايشه (همسر پيامبر صلى الله عليه و آله)

عايشه دختر ابو بكر عبد اللّه بن ابى قحافه قرشى تميمى و كنيه اش امّ عبد اللّه بود. پيامبر صلى الله عليه و آله دو سال يا ده ماه و اندى قبل از هجرت، با او ازدواج كرد. از پيامبر صلى الله عليه و آله حديث، روايت كرده و عدّه اى نيز از او روايت كرده اند. وى در سال 58 ق، از دنيا رفت.

ابو سعيد خُدرى

نامش سعد فرزند مالك بن سنان بن ثعلبه خزرجى انصارى است. او از صحابه نامدار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و از بزرگان و عالمان و فاضلان انصار بود.

پدرش مالك در جنگ اُحد به شهادت رسيد. ابو سعيد، در جنگ خندق و بيعت رضوان حضور داشت و از پيامبر صلى الله عليه و آله احاديث فراوان و صحيحى نقل كرده است.

به گفته فضل بن شادان، امام رضا عليه السلام او را از كسانى به شمار آورده كه راه و روش پيامبرشان را پيمودند و هيچ گونه تغيير و تبديلى در آن ايجاد نكردند.

وى در سال 74 و به قولى در سال 63 ق و به قولى يك سال پس از واقعه حرّه در گذشت.

ابو بَرزه اَسلَمى

نامش فضلة بن عبيد است كه به صورت فضلة بن عمرو، فضلة بن عائذ، ابن عبد اللّه و خالد بن فضله نيز از او نام برده شده است.

وى خيلى زود مسلمان شد و در فتح مكّه و خيبر و نيز در جنگ با حَروريّه (خوارج) در كنار على عليه السلام حضور داشت. ابو نعيم مى گويد: او كسى است كه عبد العزّى بن خطل را با اجازه پيامبر صلى الله عليه و آله در زير پرده هاى كعبه به هلاكت رساند. چندين حديث از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است و فرزندش مغيره، نوه او منيه دختر عبيد، ابو عثمان نَهدى، ابو منهال سيّار وديگران، از وى روايت كرده اند.

او در سال 60 ق، پيش از مرگ معاويه و به قولى در سال 64 ق، از دنيا رفت.

ابو حَمرا

نامش هلال بن حارث و به قولى هلال بن ظفر است و گفته مى شود كه كنيه اش ابو الجمل بوده است. او آزاد شده پيامبر صلى الله عليه و آله بود و از ايشان و نيز از امير مؤمنان عليه السلام روايت كرده است.

ابو ليلى انصارى (پدر عبد الرحمان بن ابى ليلى)

اقوال مختلفى در باره نام او هست: يسار بن نمير، اُوس بن خولى، داوود بن بلال، بلال بن بليل، يسر. گفته اند كه نامش كنيه اش بوده است. بعضى هم گفته اند: بليل. برخى هم گفته اند كه نامش معلوم نيست.

صحابى پيامبر صلى الله عليه و آله بود و در جنگ اُحد و ديگر غزوات، همراه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشت. او و فرزندش در كلّيه جنگ هاى امير مؤمنان عليه السلام، ايشان را همراهى مى كردند. از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده و فرزندش عبد الرحمان از وى حديث نقل كرده است.

گفته مى شود كه وى در صفّين كشته شد.

اَنَس بن مالك

نامش انس پسر مالك بن نضر بن ضمضم انصارى خزرجى نجارى و كنيه اش ابو حمزه بود. ده سال و به قولى هشت و يا هفت سال، خدمت گزار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و از آن حضرت روايت كرده است.

او در سال 91 هجرى و بنا بر قول هاى ديگر، در سال هاى 92، 93 و يا 90 ق در گذشت و 103 سال و بنا بر اقوال ديگر 110، 107 و يا نود و اندى سال عمر كرد.

انس، آخرين صحابى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود كه در بصره از دنيا رفت.

بَراء بن عازب

او براء بن عازب بن حارث بن عدى انصارى اوسى، مكنّى به ابو عامر و به قولى ابو عماره است. وى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و ياران امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام بود و در پانزده غزوه همراه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشت و نخستين جنگى كه شركت كرد، جنگ احد و به قولى جنگ خندق بود. او در جنگ هاى جمل و صفّين و نهروان نيز در ركاب امير مؤمنان على عليه السلام جنگيد.

از او عدى بن ثابت و ابو اسحاق و عدّه اى ديگر، روايت نقل كرده اند. وى در دوران مصعب بن زبير در كوفه وفات يافت.

ثَوبان (آزاد شده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله)

نامش ثوبان بن بجدد و به قولى ثوبان بن جحدر و كنيه اش ابو عبد اللّه است. بعضى هم كنيه او را ابو عبد الرحمان ذكر كرده اند.

ثوبان، در يكى از جنگ ها به اسارت در آمد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را خريد و آزاد كرد و به وى فرمود: «اگر بخواهى، مى توانى به كسان خود، ملحق شوى و اگر هم بخواهى، مى توانى بمانى و از ما خاندان باشى». ثوبان، وابستگى و وفادارى به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ترجيح داد و تا زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله زنده بود، ايشان را در سفر و حضر، همراهى كرد.

از پيامبر صلى الله عليه و آله حديث روايت كرده است و شداد بن اوس و جبير از قول او روايت كرده اند. وى به سال 54 ق، در حمص از دنيا رفت.

جابر بن عبد اللّه انصارى

جابر بن عبد اللّه بن عمرو بن حزام بن ثعلبه انصارى عقبى، با كنيه ابو عبد اللّه و به قولى ابو عبد الرحمان، از صحابه نامدار و عظيم الشأن و بلندپايه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است. او در عقيده و عمل، از هر گونه انحراف و كجروى به دور بود و به اهل بيت عليهم السلام خالصانه عشق مى ورزيد.

در جنگ هاى بدر و احد و خندق و ديگر غزوات، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را همراهى كرد. او نخستين فرد انصارى بود كه پيش از عقبه نخست، اسلام آورد. او را در زمره اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان على عليه السلام و امام حسن و امام حسين و امام زين العابدين و امام باقر عليهم السلام به شمار آورده اند. ابن عبّاس، از او روايت كرده است.

وى به سال 78 ق، در نود و چند سالگى از دنيا رفت.

زيد بن اَرقَم

زيد بن ارقم بن زيد بن قيس بن نعمان انصارى خزرجى، كنيه اش ابو عمر است. كنيه او را ابو عامر، ابو سعد، ابو سعيد و ابو انيسه نيز ذكر كرده اند.

زيد، در جنگ موته و جز آن شركت داشت و همو بود كه نفاق منافقان بنى خزرج را بر ملا ساخت.

شيخ طوسى، او را در شمار كسانى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند و نيز در شمار اصحاب امير مؤمنان و حسن و حسين عليهم السلام نام برده است.

زيد، در سال 68 و به قولى در سال66 ق، در گذشت.

زينب، دختر ابو سَلَمه مخزومى

نامش زينب، دختر ابو سلمة بن عبد الأسد بن هلال است. نادخترىِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و مادرش اُمّ سلمه، دختر ابو اُميّة بن مغيره، همسر پيامبر صلى الله عليه و آله. پدر و مادر او به سرزمين حبشه هجرت كردند و زينب در آن جا متولّد شد و نامش را برّه گذاشتند؛ امّا هنگامى كه به مدينه باز گشتند، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نام «زينب» را بر او نهاد.

مى گويند: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول غسل كردن بود كه زينب وارد شد. ايشان، مقدارى آب به صورت او پاشيد. از اين رو، تا زمانى كه پير و فرتوت شد، شادابى جوانى، همچنان در چهره زينب وجود داشت. گفته شده كه وى از فهيم ترين زنان روزگار خود بود. از مادر خود، روايت كرده و عروة بن زبير ـ كه زينب، خواهر شيرى او بود ـ و نيز پسر زينب (ابو عبيدة بن عبد اللّه بن زمعه) و محمّد بن عطا و ديگران از وى روايت كرده اند.

زينب در زمان فرمان روايى طارق بر مدينه، در اين شهر در گذشت و جنازه او را بعد از نماز صبح، در بقيع به خاك سپردند.

سعد بن ابى وقّاص

سعد بن ابى وقّاص، مالك بن اُهيب بن عبد مناف، مكنّى به ابو اسحاق و ملقّب به زهرى است.

وى در بدر و حديبيّه حضور داشت و يكى از شش عضو شورا بود. از كسانى است كه نه جانب على عليه السلام را گرفت و نه طرف معاويه را و در هيچ يك از جنگ هاى امير مؤمنان عليه السلام، با ايشان همراهى نكرد. روايت شده است كه على عليه السلام به والى مدينه نوشت: «به سعد و ابن عمر، چيزى از غنيمت مده». اين سخن امام عليه السلام، حاكى از نكوهش و مذمّت سعد است.

شيخ طوسى، او را از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله به شمار آورده است. فرزندانش عامر و مصعب و ابراهيم و عمر و محمّد و عايشه و نيز بسر بن سعيد و سعيد بن مسيّب و عدّه اى ديگر، از او روايت نقل كرده اند.

وى در سال 55 و به قولى در سال 58 يا 57 ق، در هفتاد و چهار سالگى از دنيا رفت.

صُبَيْح (وابسته اُمّ سلمه)

در كتاب الإصابة آمده است: طبرانى، در كتاب المعجم الأوسط از طريق ابراهيم بن عبد الرحمان بن صبيح، وابسته امّ سلمه، از جدّش صُبيح، روايت كرده است كه گفت: من جلوى در خانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بودم كه على و فاطمه و حسن و حسين آمدند و نشستند. پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و كساى خيبرى خود را بر روى آنان انداخت... [تا آخر حديث].

طبرانى مى گويد:

از صبيح، جز با اين سند، روايت نمى شود، در حالى كه اين حديث را سُدّى نيز از صبيح از زيدبن ارقم روايت كرده است.

مى گويم: اين صبيح را كه شيخ و استادِ سُدّى بوده، با عناوين «وابسته زيد بن ارقم» و «تابعى» وصف كرده اند. بنا بر اين، اگر روايت ابراهيم درست باشد، بايد گفت كه اين صبيح، غير از آن صبيح است؛ امّا سخن ابو حامد، حاكى است كه اين دو، يك نفرند.

عبد اللّه بن جعفر

او ابو جعفر هاشمى، عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب بن هاشم است. زادگاهش حبشه و محلّ سكونتش مدينه بود. پدرش جعفر بن ابى طالب (ذو الجناحين) و مادرش اسماء بنت عميس بود. او نخستين مسلمان زاده اى بود كه در خاك حبشه به دنيا آمد.

شخصيتى موثّق، بزرگوار، كريم النفس، بخشنده و بردبار بود و به او درياى بخشندگى مى گفتند. داستان هاى او در باب كرم و بخشندگى، شهره است.

در جنگ صفّين، عموى خود، امير مؤمنان عليه السلام را همراهى كرد و در عاشوراى حسينى، گرچه خود از شركت در جنگ، معذور بود، امّا فرزندانش عون و محمّد و عبد اللّه را فداى حسين عليه السلام كرد. برخوردهاى او با معاويه مشهور است.

شيخ طوسى، همچون ديگر عالمان رجال، او را در شمار اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اصحاب امام على عليه السلام ذكر كرده و گفته: «كم روايت است». همچنين او را در زمره اصحاب امام حسن عليه السلام به شمار آورده است و شكّى نيست كه از اصحاب امام حسين عليه السلام نيز بوده است.

عبد اللّه از عموى خود، امام على عليه السلام و از مادرش اسما، روايت كرده است و فرزندانش اسماعيل، اسحاق و معاويه و نيز امام باقر عليه السلام و عبد اللّه بن محمّد بن عقيل و عدّه اى ديگر از قول او روايت كرده اند.

وى در سال 80 هجرى و به قولى در سال 84 يا 85، در زمان امامت امام زين العابدين از دنيا رفت و 90 سال، يا به قولى 91 يا 92 سال، عمر كرد. او آخرين فرد از بنى هاشم بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديده بود.

عبد اللّه بن عبّاس

عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف، مكنّى به ابو العبّاس قريشى هاشمى، پسرعموى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود. زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش در شعب ابى طالب به سر مى بردند، عبد اللّه به دنيا آمد. او را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بردند و ايشان با آب دهان خود، كام او را برداشت. اين واقعه، سه سال پيش از هجرت بود. برخى هم گفته اند در غير اين تاريخ بوده است.

عبد اللّه را به دليل دانش گسترده اى كه داشت، «دريا» و «حبر الاُمّة (دانشمند امّت)» مى گفتند. امام على بن ابى طالب عليه السلام او را به امارت بصره گماشت. او همچنان عهده دار اين منصب بود؛ ولى پيش از به شهادت رسيدن على بن ابى طالب عليه السلام ايشان را رها كرد و به حجاز باز گشت. او در جنگ صفّين، يكى از سرداران لشكر امام على عليه السلام بود.

او از پيامبر صلى الله عليه و آله و از على عليه السلام و ابو ذر و معاذ بن جبل و عمر، روايت كرده است و عبد اللّه بن عمر، انس بن مالك، ابو طفيل، ابو امامة بن سهل بن حنيف، برادرش كثير بن عبّاس، فرزندش على بن عبد اللّه بن عبّاس و عدّه اى ديگر از او روايت كرده اند.

وى در سال 80 ق در گذشت. سال وفات او را سال هاى 70، 73، 65، 67 و 68 نيز ذكر كرده اند. در هنگام وفات، 70 سال و به قولى 72 يا 74 سال عمر داشت. محلّ درگذشت او را به اتّفاق، طائف دانسته اند.

عمر بن ابى سَلَمه

نامش عمر بن ابى سلمة بن عبد الأسد قرشى مخزومى و كُنيه اش ابو سَلَمه است. او ناپسرى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود؛ چون پيامبر صلى الله عليه و آله با مادر او امّ سلمه ازدواج كرد. در سال دوم هجرى در حبشه به دنيا آمد و بنا به قولى، در زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت، نُه سال داشت. در جنگ جمل، امام على عليه السلام را همراهى كرد و امام عليه السلام او را به امارت بحرين و فارس گماشت. او احاديثى را از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است.

عمر، در سال 83 ق، در روزگار فرمان روايى عبد الملك بن مروان، در مدينه از دنيا رفت.

عمر بن خطّاب

عمر بن خطّاب بن نُفَيل بن عبد العزّى قرشى عدوى، مكنّى به ابو حفص، سيزده سال بعد از عام الفيل متولّد شد.

ابن اثير مى گويد: هنگامى كه خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله را به نبوّت مبعوث كرد، عمر با ايشان و مسلمانان به شدّت مخالفت مى كرد؛ امّا بعداً مسلمان شد. در اين باره كه او چندمين نفرى بود كه اسلام آورد، اختلاف نظر است. محمّد بن سعد گفته است كه وى در سال ششم به اسلام گرويد.

هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تصميم گرفت او را در روز حديبيّه به سوى مكّيان بفرستد، عمر گفت: «اى پيامبر خدا! قريش مى دانند كه من چه قدر با آنان دشمنم. از اين رو اگر به من دست پيدا كنند، مرا مى كشند» و پيامبر صلى الله عليه و آله از فرستادن او صرف نظر كرد.

ابو بكر، او را به عنوان خليفه پس از خود، تعيين كرد. عمر در سال بيست و سوم هجرى به قتل رسيد. وى ده سال و شش ماه و پنج شب خلافت كرد و در شصت و سه سالگى از دنيا رفت.

واثلة بن اَسقع

نامش واثلة بن اسقع بن كعب بن عامر بن ليث است و به قولى، واثلة بن اسقع بن عبيد اللّه و به قولى ديگر، واثلة بن اسقع بن عبد العزّى بن عبد ياليل بن ناشب. كنيه او نيز به اختلاف ذكر شده است: ابو الأسقع، ابو قِرصافه، ابو محمّد، ابو الخطّاب و ابو شدّاد ليثى.

واثله زمانى اسلام آورد كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى جنگ تبوك آماده مى شد و او در اين جنگ، پيامبر صلى الله عليه و آله را همراهى كرد. واثله از اهل صُفّه بود.

او پس از رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، در بصره ساكن شد و سپس به شام رفت و محلّ سكونت خود را به روستاى «بَلاط» (در سه فرسنگى دمشق) برد. او در فتح دمشق، شركت كرد و در جنگ هاى دمشق و حِمص حضور داشت. سپس به فلسطين رفت و در بيت المقدّس مقيم شد و در همان جا و به قولى در دمشق از دنيا رفت.

ابو مُسهِر مى گويد: وى در سال 85 ق، در نود و هشت سالگى در گذشت؛ امّا به گفته سعيد بن خالد، وى به سال 83 ق، در يكصد و پنج سالگى در حالى كه بينايى خود را از دست داده بود، وفات يافت.

چكيده زندگى نامه كسانى كه در زمره «اهل بيت» به شمار آمده اند

ابو ذر غِفارى

در باره نام ابو ذر، اختلاف زيادى وجود دارد؛ امّا بيشتر به نام جندب بن جناده از او ياد شده است كه به نظر مى رسد از ساير نام ها درست تر باشد. نام هاى ديگرى كه براى ابو ذر گفته شده، عبارت اند از: برير بن عبد اللّه، برير بن جناده، برير بن عشرقه، جندب بن عبد اللّه و جندب بن سكن؛ ليكن آنچه بدان شهرت يافته، همان جندب بن جنادة بن قيس غفارى است.

ابو ذر از بزرگان و فضلاى صحابه است كه خيلى زود به اسلام گرويد، در زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنوز در مكّه بود و اسلام، روزهاى آغازين خود را سپرى مى كرد. او چهارمين و به قولى پنجمين نفرى بود كه اسلام آورد و نخستين كسى بود كه به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سلام و تحيّت اسلامى گفت. ابو ذر پس از آن كه مسلمان شد، به ميان قوم و قبيله خود باز گشت و تا زمان هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله در سرزمين مردم خود، باقى ماند. او پس از جنگ بدر و اُحد و خندق به مدينه نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و تا زمان رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله همراه ايشان بود. ابو ذر، سه سال قبل از مبعوث شدن پيامبر صلى الله عليه و آله به پرستش خداى يگانه روى آورده بود. او با پيامبر صلى الله عليه و آله بر سر اين نكته بيعت كرد و قول داد كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى نهراسد و همواره حقيقت را بگويد، اگر چه تلخ باشد.

در باره ابو ذر، فضايل بسيارى نقل و روايت شده است. از جمله عبد اللّه بن عمرو روايت كرده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آسمانِ نيلگون بر كسى سايه نيفكنده و زمينِ تيره كسى را بر روى خود حمل نكرده است كه راستگوتر از ابو ذر باشد». همچنين فرمود: «ابو ذر در روى زمين به پارسايىِ عيسى بن مريم زندگى مى كند». امام على عليه السلام نيز فرمود: «ابو ذر، دانشى را فرا گرفت كه مردم از فرا گرفتن آن ناتوان اند». شيخ طوسى، او را در زمره اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اصحاب امير مؤمنان عليه السلام بر شمرده است.

انتقادات شديد ابو ذر از عملكرد عثمان سبب شد كه عثمان، او را به شام تبعيد كند. او در شام نيز به انتقاد از خلافكارى هاى معاويه پرداخت. از اين رو، معاويه از وى به خليفه شكايت كرد و عثمان، او را از شام فرا خواند و به ربذه تبعيدش كرد كه تا آخر عمر در آن جا باقى ماند و در سال 31 يا 32، وفات يافت.

ابو عُبَيده حَذّا

نام او، زياد بن عيسى، زياد بن رجا، زياد بن ابى رجا و زياد بن اَحزم (/ احرم) ذكر شده است. نام ابو رجا نيز منذر است.

ابو عبيده، راوى ثقه و صحيح است. از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلامبود و خواهرش حمادة بنت رجا و به قولى بنت الحسن از امام صادق عليه السلام حديث روايت كرده است. ابو عبيده در نزد خاندان محمّد صلى الله عليه و آله از منزلت والايى برخوردار بود. وى در سفر امام باقر عليه السلام به مكّه، هم كجاوه ايشان بود. او كتابى دارد كه على بن رئاب، آن را روايت مى كند.

از جمله آنچه در شأن و منزلت او روايت شده، اين است كه امام صادق عليه السلام پس از خاك سپارى ابو عبيده، بر سر قبر او رفت و فرمود: «بار خدايا! بر ابو عبيده آسان گير. بار خدايا! قبر او را نورانى گردان. بار خدايا! او را به پيامبرش ملحق كن».

واژه «حذّاء» در لغت به معناى كفّاش است. وى از امام باقر و امام صادق عليهماالسلامروايت كرده است و فضيل بن عثمان، جميل بن صالح، ابو ايّوب ابراهيم بن عثمان، على بن زيد، هشام بن حكم، حمّاد بن عيسى، هشام بن سالم و شمارى ديگر، از قول او روايت كرده اند.

ابو عبيده در زمان حيات امام صادق عليه السلام از دنيا رفت.

سَعدُ الخَير

نامش سعد بن عبد الملك است. شمارى از اخبار، حاكى از آن است كه وى نزد امام باقر عليه السلام مقام و منزلت بالايى داشته است. مثلاً مفيد به سند خود، از ابو حمزه ثمالى روايت كرده است كه گفت: سعد ـ كه از فرزندان عبد العزيز بن مروان بود و امام باقر عليه السلام او را «سعد الخير» مى ناميد ـ بر امام باقر عليه السلام وارد شد و مانند زنان گريه و ناله مى كرد. امام عليه السلام به او فرمود: «چرا گريه مى كنى، سعد؟». گفت: چرا گريه نكنم، در حالى كه من از شجره اى هستم كه در قرآن لعنت شده اند!! امام عليه السلام فرمود: «تو از آنها نيستى. تو از ما خاندان هستى...».

امام باقر عليه السلام دو نامه مفصّل به او نوشته كه در يكى از آنها اين تعبيرات به كار رفته است: «رحمت خدا بر تو! بدان كه...، اى برادر من! خداى عز و جل...». طلب رحمت براى سعد، نشانگر بزرگى مقام و شدّت ديندارى و پرهيزگارى بسيار اوست و خطاب «اى برادر من!» نشان مى دهد كه وى در نظر امام باقر عليه السلام قدر و منزلتى عظيم داشته است.

سلمان فارسى

او پيش از آن كه مسلمان شود، نامش روزبه پور خشنودان يا ماهويِه و يا بهبود پور بدخشان بود و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نام سلمان را بر او نهاد و با لقب سلمانُ الخَير و سلمان محمّدى، از او ياد مى شد. كنيه اش ابو عبد اللّه، ابو البيّنات و ابو المرشد بود.

سلمان، اصلاً اهل شيراز يا رامهرمز يا اهواز يا شوشتر و يا از روستاى جِى يا سِده اصفهان بود. او از اوصياى عيسى عليه السلام بود و شايد راز اين كه امير مؤمنان عليه السلام شخصاً او را غسل داده است، همين باشد؛ چرا كه وصى را كسى جز پيامبر يا وصىّ پيامبر، حق ندارد غسل دهد. روايت شده كه وى به ظاهر، اظهار مجوسيّت مى كرده؛ امّا باطناً به خداى يگانه ايمان داشته و آن را پنهان نگه مى داشته است.

بلندپايگى و جلالت قدر و بزرگوارى و والامقامى و دانش فراوان سلمان و پرهيزگارى و پارسايى و خردمندى او، پرآوازه تر از آن است كه نياز به شرح و توضيح داشته باشد. همه مسلمانان بر بلندپايگى او هم داستان اند. احاديث فراوانى در باره مقام و فضيلت او رسيده است، از جمله اين كه نقل شده است كه در حضور امام باقر عليه السلام از سلمان فارسى سخن به ميان آمد. امام عليه السلام فرمود: «نه، نگوييد سلمان فارسى؛ بگوييد سلمان محمّدى. او مردى است از ما اهل بيت». نيز روايت شده است كه ايشان فرمود: «سلمان از متوسّمان بود». از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است كه فرمود: «سلمان، اسم اعظم را مى دانست».

نخستين غزوه اى كه وى در آن شركت كرد، جنگ خندق بود. از آن پس، در بقيّه غزوات و نيز در فتوحات عراق حضور داشت و به روزگار عمر يا عثمان، فرماندارى مدائن را عهده دار شد، و تا زمان مرگ، حاكم مدائن (تيسفون) بود.

سلمان از پيامبر صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان على عليه السلام، روايت كرده و ابو وقّاص و سُلَيم بن قيس هلالى از وى روايت كرده اند.

سلمان در سال 36 يا 37 ق، از دنيا رفت، و در مدائن، دفن گرديد.

عمر بن يزيد

در كتاب هاى رجالى، از وى با نام هاى: ابو موسى عمر بن يزيد بن ذبيان صيقل، ابو الأسود بيّاع سابرى، عمر بن محمّد بن يزيد و عمر بن يزيد (ملقّب به) بيّاع سابرى ياد شده كه مراد از همه اينها يك شخص است.

عمر، راوى اى ثقه بود و كتابى در مناسك و واجبات و مستحبّات حج دارد كه همه آن را از امام صادق عليه السلام شنيده است.

وى از امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام روايت مى كند و ابو سعيد قماط، صفوان بن يحيى، محمّد بن عبّاس، محمّد بن عذافر و عدّه اى ديگر، از قول او روايت كرده اند.

عيسى بن عبد اللّه

نجاشى مى نويسد: او عيسى بن عبد اللّه بن سعد بن مالك اشعرى است. شيخ طوسى مى نويسد: او عيسى بن عبد اللّه قمى است. مراد از اين دو عنوان، همان عيسى بن عبد اللّه بن مالك اشعرى قمى (جدّ احمد بن محمّد بن عيسى) است.

كشّى از يونس بن يعقوب روايت كرده كه گفت: من در مدينه بودم كه امام صادق عليه السلام در يكى از كوچه هاى آن به من برخورد و فرمود: «يونس! زود برو كه مردى از ما خاندان بر درِ خانه منتظر است». يونس گفت: من رفتم. ديدم عيسى بن عبد اللّه قمى جلوى در ايستاده است [بقيه روايت در نص كتاب گذشت]. اين روايت، نشانگر ارجمندى و بلندپايگى عيسى بن عبد اللّه است. وى كتابى به نام مسائل دارد كه در آن از امام رضا عليه السلام نقل كرده است.

عيسى از امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام روايت كرده و فرزندش محمّد بن عيسى، محمّد بن حسن بن ابى خالد و ابان، از او روايت كرده اند.

فُضَيل بن يسار

فضيل بن يسار نهدى، مكنّى به ابو القاسم يا به قولى ابو مسور، راوى اى ثقه و جليل القدر است. كشّى، او را در زمره كسانى شمرده است كه علماى اماميّه به اتّفاق، آنان را تصديق كرده اند.

شيخ مفيد در رساله عدديّهى خود مى نويسد: او از جمله فقهاى برجسته و سرآمدى است كه حلال و حرام و فتوا و احكام، از آنان گرفته مى شود و به هيچ يك از آنان نمى توان ايرادى گرفت.

در فضيلت او احاديثى وارد شده است، از جمله حديثى از امام صادق عليه السلام كه فرمود: «خدا رحمت كند فضيل بن يسار را! او از ما اهل بيت بود».

وى از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام و از على بن حسن و زكريّا نقاض و عبد الواحد بن مختار انصارى روايت كرده و ابن بكير، ابن رئاب، ابان بن عثمان، جميل بن درّاج و ديگران از او روايت كرده اند.

فضيل، در زمان حيات امام صادق عليه السلام از دنيا رفت.

يونس بن يعقوب

يونس بن يعقوب بن قيس، ابو على جلّاب بجلى دُهنى كوفى، مادرش منيه (دختر عمّار و خواهر معاوية بن عمّار) بود.

راوى اى ثقه و جليل القدر است. شيخ مفيد در رساله عدديّه ى خود، او را از شمار فقهاى برجسته و سرآمدى دانسته كه حلال و حرام و فتوا و احكام از آنان گرفته مى شود و به هيچ يك از آنان نمى توان كمترين ايرادى گرفت.

نجاشى مى گويد: او از ياران خاصّ امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام بود و نمايندگى امام كاظم عليه السلام را به عهده داشت.

او از امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام و از ابو بصير و ابو عبيده و عبد الأعلى بن اعين و ديگران روايت كرده است و ابن ابى عمير، ابن ابى نصر، ابن محبوب، ابن فضّال، احمد بن ابى عبد اللّه و عدّه اى ديگر، از او روايت كرده اند.

يونس، در ايّام حيات امام رضا عليه السلام در مدينه از دنيا رفت و امام عليه السلام، هزينه كفن و دفن او را به عهده گرفت.

  1. الإنسان: 8 و 9.
  2. الحشر: 9.
  3. يعني سورة الإنسان.
  4. الكشّاف: ج4 ص169، البداية والنهاية: ج5 ص329 نحوه؛ سعد السعود: ص141، كشف الغمّة: ج1 ص302، الخرائج والجرائح: ج2 ص539 ح15 والثلاثة الأخيرة نحوه، بحار الأنوار: ج35 ص243 ح4.
  5. تفسير القمّي: ج2 ص398، مجمع البيان: ج10 ص612 نحوه وكلاهما عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح، بحار الأنوار: ج35 ص243 ح3.
  6. الأمالي للصدوق: ص333 ح390 عن سلمة بن خالد عن الإمام الصادق عليه السلام، العمدة: ص348 ذيل ح668 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج35 ص240 ح1؛ تفسير الثعلبي: ج10 ص102 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه.
  7. الحريرة: الحساء من الدسم والدقيق (لسان العرب: ج4 ص184 «حرر»).
  8. مجمع البيان: ج10 ص612، كشف الغمّة: ج1 ص169 نحوه، بحار الأنوار: ج35 ص244 ح5؛ أسباب النزول: ص470 ح844، مطالب السؤول: ج1 ص146 وكلاهما نحوه، شواهد التنزيل: ج2 ص405 ح1056.
  9. شواهد التنزيل: ج2 ص332 ح973؛ إرشاد القلوب: ص136 نحوه.
  10. الأمالي للطوسي: ص185 ح309، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص678 ح4، المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص74 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج36 ص59 ح1؛ شواهد التنزيل: ج2 ص331 ح972 نحوه.
  11. السمل: الخَلَق من الثياب (النهاية: ج2 ص403 «سمل»).
  12. الصِّنفَة: الطرف والزاوية من الثوب وغيره (لسان العرب: ج9 ص198 «صنف»).
  13. تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص680 ص7 عن جابر بن يزيد، بحار الأنوار: ج36 ص60 ح4.
  14. كذا، والظاهر أنّها تصحيف من النسّاخ أو خطأ مطبعى، وفي سائر المصادر: «يباهي».
  15. البقرة: 207.
  16. تفسير الثعلبي: ج2 ص125 ح103، اُسد الغابة: ج4 ص98 الرقم 3789، شواهد التنزيل: ج1 ص123 ح133 عن أبي سعيد الخدري وكلاهما نحوه؛ العمدة: ص239 ح367، تنبيه الخواطر: ج1 ص173، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص89 ح76 والثلاثة الأخيرة نحوه، بحار الأنوار: ج19 ص86 ح37.
  17. كذا في المتن، والظاهر أنّ الصواب: «اُخَيّرك».
  18. المعجم الكبير: ج12 ص267 ح13309، حلية الأولياء: ج3 ص256 الرقم 246، سبل الهدى والرشاد: ج7 ص76، إمتاع الأسماع: ج2 ص222، كنز العمّال: ج11 ص431 ح32027.
  19. الكافي: ج8 ص130 ح100، الأمالي للطوسي: ص692 ح1470 كلاهما عن محمّد بن مسلم، دلائل الإمامة: ص225 ح151 عن جابر، مشكاة الأنوار: ص397 ح1307 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج16 ص277 ح116.
  20. الكافي: ج8 ص131 ح101 عن عليّ بن المغيرة، و ج6 ص270 ح1، المحاسن: ج2 ص245 ح1762 كلاهما عن زيد الشحّام نحوه، بحار الأنوار: ج16 ص278 ح117، وراجع: مجمع البيان: ج9 ص133.
  21. الطبقات الكبرى: ج1 ص370، تاريخ دمشق: ج4 ص80 عن أبي هريرة، سبل الهدى والرشاد: ج7 ص31 كلاهما نحوه.
  22. الطبقات الكبرى: ج1 ص255، وراجع: فتح الباري: ج11 ص286 ذيل ح6460.
  23. هكذا في المصدر، وفي سائر المصادر: «ظَهرانَي» بدل «ظَهرَي».
  24. سنن أبي داود: ج4 ص225 ح4698، سنن النسائي: ج8 ص101، مسند إسحاق بن راهويه: ج1 ص209 ح165؛ مكارم الأخلاق: ج1 ص48 ح8، بحار الأنوار: ج16 ص229 ح35.
  25. القديد: اللحم المملوح المجفّف في الشمس (لسان العرب: ج3 ص344 «قدد»).
  26. سنن ابن ماجة: ج2 ص1101 ح3312، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص506 ح3733، المعجم الأوسط: ج2 ص64 ح1260 كلاهما عن جرير بن عبد اللّه نحوه، كنز العمّال: ج6 ص88 ح14965؛ مكارم الأخلاق: ج1 ص48 ح7 نحوه، بحار الأنوار: ج16 ص229 ح35.
  27. سنن أبي داود: ج4 ص254 ص4806، السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص70 ح10075، الأدب المفرد: ص72 ح211، مسند ابن حنبل: ج5 ص499 ح16311، الطبقات الكبرى: ج7 ص34 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج3 ص651 ح8334.
  28. الكافي: ج6 ص272 ح8 المحاسن: ج2 ص247 ح1768 كلاهما عن المعلّى بن خنيس، بحار الأنوار: ج16 ص262 ح54.
  29. القصص: 83.
  30. فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص621 ح1064، تاريخ دمشق: ج42 ص489، تفسير الآلوسي: ج20 ص125 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج13 ص180 ح36538؛ مجمع البيان: ج7 ص420 نحوه، العمدة: ص308 ح511.
  31. الكافي: ج6 ص540 ح16، المحاسن: ج2 ص470 ح2632، مشكاة الأنوار: ص364 ح1189 من دون إسنادٍ إليه عليه السلام وكلّها عن هشام بن سالم، بحار الأنوار: ج41 ص55 ح2، وراجع: تحف العقول: ص209.
  32. النحل: 23.
  33. تفسير الطبري: ج8 جزء 14 ص94، الدرّ المنثور: ج5 ص120 نقلاً عن عبد اللّه بن أحمد وعبد بن حميد وابن أبي حاتم؛ العمدة: ص400 ح812.
  34. المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص23، بحار الأنوار: ج43 ص352 ح28.
  35. أهل الصُفّة: هم فقراء المهاجرين، ومَن لم يكن له منزل يسكنه، فكانوا يأوون إلى موضع مُظلّل في مسجد المدينة يسكنونه (النهاية: ج3 ص37 «صفف»).
  36. تاريخ دمشق: ج14 ص181؛ تفسير العيّاشي: ج2 ص257 ح15 عن مسعدة بن صدقة نحوه، بحار الأنوار: ج44 ص189 ح1.
  37. الكافي: ج6 ص503 ح37، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص117 ح249 نحوه، بحار الأنوار: ج47 ص47 ح69.
  38. المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص362، بحار الأنوار: ج49 ص99 ح16.
  39. تحف العقول: ص38، الخصال: ص10 ح33، الأمالي للصدوق: ص364 ح450 كلاهما عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص141 ح27.
  40. الصخب والسخب: الضجّة واضطراب الأصوات للخصام (النهاية: ج3 ص14 «صخب»).
  41. سنن الترمذي: ج4 ص369 ح2016، مسند ابن حنبل: ج9 ص532 ح25472 و ج10 ص75 ح26049، السنن الكبرى: ج7 ص72 ح13301، كنز العمّال: ج7 ص222 ح18717؛ شرح الأخبار: ج2 ص368 ح730، المناقب للكوفي: ج1 ص144 ح80 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج15 ص213 ذيل ح26، وراجع: صحيح البخاري: ج4 ص1831 ح4558.
  42. صحيح البخاري: ج3 ص1282 ح3290 و ج6 ص2539 ح6530، صحيح مسلم: ج3 ص1417 ح1792، سنن ابن ماجة: ج2 ص1335 ح4025، كنز العمّال: ج12 ص473 ح35563؛ مجمع البيان: ج2 ص831، بحار الأنوار: ج20 ص20.
  43. الكافي: ج2 ص108 ح9 عن زرارة، مشكاة الأنوار: ص404 ح1337، بحار الأنوار: ج16 ص265 ح62؛ سنن أبي داود: ج4 ص174 ح4510، سنن الدارمي: ج1 ص36 ح68 كلاهما عن جابر نحوه، وراجع: الأمالي للصدوق: ص294 ح328.
  44. الجمل: ص365، الأمالي للمفيد: ص59 ح3 عن حذيفة بن اليمان، تاريخ اليعقوبي: ج2 ص183 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج10 ص387 ح1 نقلاً عن تحف العقول نحوه؛ الأخبار الطوال: ص151 نحوه وراجع: السنن الكبرى: ج8 ص314 ح16748 والمصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص710 ح22.
  45. أنساب الأشراف: ج3 ص58.
  46. الإرشاد: ج1 ص257، الجمل: ص407 عن الحارث بن سريع نحوه، بحار الأنوار: ج32 ص230 ح182.
  47. الذَّفُّ: الإجهاز على الجريح، وكذلك الذفاف. وقد ذفّفت على الجريح تذفيفا: إذا أسرعتَ في قتله (الصحاح: ج4 ص1362 «ذفف»).
  48. السنن الكبرى: ج8 ص314 ح16746 عن إبراهيم بن محمّد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، معرفة السنن: ج6 ص282 ح5000 عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام، فتح الباري: ج13 ص57 ذيل ح7105؛ المبسوط للطوسي: ج7 ص264 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام وفيه «يدنف» بدل «يذفف».
  49. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج1 ص22؛ بحار الأنوار: ج41 ص144 ذيل ح45، وراجع: الصراط المستقيم: ج1 ص162.
  50. اُسد الغابة: ج4 ص113 الرقم 3789، الطبقات الكبرى: ج3 ص37، أنساب الأشراف: ج3 ص256 كلاهما نحوه، تاريخ دمشق: ج42 ص559؛ تاريخ اليعقوبي: ج2 ص212 نحوه.
  51. السنن الكبرى: ج8 ص317 ح16759 عن إبراهيم بن محمّد عن الإمام الصادق عليه السلام، تاريخ الإسلام للذهبي: ج3 ص649 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام نحوه، تاريخ دمشق: ج42 ص557 عن أنس عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام وليس فيه ذيله من «وإن متّ»، كنز العمّال: ج13 ص197 ح36488؛ قرب الإسناد: ص143 ح515 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام، الجعفريّات: ص53 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام وليس فيه ذيله من «وإن متُّ» وكلاهما نحوه.
  52. آل عمران: 134.
  53. كشف الغمّة: ج2 ص243، بحار الأنوار: ج43 ص352 ح29 نقلاً عن بعض الكتب المعتبرة في فضل الإمام الحسن عليه السلام، الفصول المهمّة: ص175 نحوه.
  54. تاريخ الطبري: ج5 ص427، الكامل في التاريخ: ج2 ص563 وليس فيه ذيله من «ما اسمك؟ »؛ الإرشاد: ج2 ص99، إعلام الورى: ج1 ص460 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج45 ص11.
  55. الإرشاد: ج2 ص146، الأمالي للصدوق: ص168 ح294 نحوه، مجمع البيان: ج2 ص838، إعلام الورى: ج1 ص491، بحار الأنوار: ج46 ص67 ح36؛ البداية والنهاية: ج9 ص107، تاريخ دمشق: ج41 ص387 كلاهما نحوه.
  56. عوالي اللآلي: ج1 ص404 ح63 و ج2 ص11 ح18 وفيه «شوبا» بدل «طمعا»، بحار الأنوار: ج72 ص278.
  57. نهج البلاغة: الحكمة 237، تحف العقول: ص246 عن الإمام الحسين عليه السلام بزيادة «وهي أفضل العبادة» في آخره، نزهة الناظر: ص156 ح300 عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج41 ص14 ح4؛ البداية والنهاية: ج9 ص105 عن الإمام زين العابدين عليه السلام، حلية الأولياء: ج3 ص135 عن إبراهيم العلوي عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام وكلاهما نحوه.
  58. الكافي: ج2 ص84 ح5 عن هارون بن خارجة، بحار الأنوار: ج70 ص255 ح12.
  59. تنبيه الخواطر: ج2 ص108، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص328 ح180 بزيادة «لا غرض لي» بعد «أن أعبده»، بحار الأنوار: ج70 ص198.
  60. الكافي: ج2 ص95 ح6، تفسير القمّي: ج2 ص58 وفيه ذيله من «وكان رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقوم» وكلاهما عن أبي بصير، الاحتجاج: ج1 ص520 ح127 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج16 ص264 ح59؛ فتح الباري: ج8 ص432، تفسير القرطبي: ج11 ص167 كلاهما عن أنس وفيهما ذيله من «وكان رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقوم» نحوه.
  61. صحيح البخاري: ج4 ص1830 ح4557، صحيح مسلم: ج4 ص2172 ح81، سنن الترمذي: ج2 ص269 ح412، سنن ابن ماجة: ج1 ص456 ح1420 عن أبي هريرة وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج7 ص180 ح18581؛ الأمالي للطوسي: ص637 ح1314 عن عمرو بن عبد اللّه بن هند عن الإمام الباقر عليه السلام عن جابر عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج16 ص287 ح143.
  62. الأمالي للطوسي: ص403 ح903، بحار الأنوار: ج16 ص222 ح20؛ الطبقات الكبرى: ج2 ص208 نحوه.
  63. الكافي: ج3 ص443 ح3، تهذيب الأحكام: ج2 ص4 ح3، منتقى الجمان: ج1 ص384، عوالي اللآلي: ج3 ص65 ح7 كلّها عن الفضيل بن يسار والفضل بن عبدالملك وبكير بن أعين.
  64. صحيح مسلم: ج1 ص504 ح105، سنن أبي داود: ج1 ص251 ح955، سنن الترمذي: ج2 ص213 ح375، سنن ابن ماجة: ج1 ص388 ح1228، سنن النسائي: ج3 ص219، كنز العمّال: ج8 ص388 ح23382.
  65. المزّمّل: 2.
  66. السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص501 ح11628، مسند أبي يعلى: ج4 ص466 ح4918، الدرّ المنثور: ج8 ص312 نقلاً عن عبد اللّه بن أحمد في زوائد الزهد.
  67. صحيح البخاري: ج1 ص227 ذيل ح607، صحيح مسلم: ج1 ص282 ح117، سنن أبي داود: ج1 ص5 ح18، سنن الترمذي: ج5 ص463 ح3384، سنن ابن ماجة: ج1 ص110 ح302، كنز العمّال: ج7 ص65 ح17980.
  68. صحيح البخاري: ج5 ص2051 ح5047، صحيح مسلم: ج4 ص2091 ح80، مسند الحميدي: ج1 ص24 ح43، تاريخ بغداد: ج3 ص24 الرقم 945 كلّها عن عبدالرحمن بن أبي ليلى، مسند ابن حنبل: ج1 ص322 ح1312 عن ابن أعبد وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج15 ص505 ح41982؛ الغارات: ج2 ص739 عن السائب نحوه.
  69. الأمالي للصدوق: ص137 ح136، تنبيه الخواطر: ج2 ص156، روضة الواعظين: ص125، بحار الأنوار: ج41 ص11 ح1، وراجع: المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص124.
  70. آل عمران: 190.
  71. فلاح السائل: ص466 ح315، بحار الأنوار: ج41 ص22 ح13.
  72. حلية الأولياء: ج1 ص84 و 85 الرقم 4، الاستيعاب: ج3 ص209 الرقم 1875، مروج الذهب: ج2 ص433 كلاهما نحوه؛ نهج البلاغة: الحكمة 77، الأمالي للصدوق: ص724 ح990 عن الأصبغ بن نباتة وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج33 ص250 ح524.
  73. علل الشرائع: ص182 ح1 عن عبادة الكليني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، دلائل الإمامة: ص152 ح65 عن عبّاد الكلبي عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام، كشف الغمّة: ج2 ص94، بحار الأنوار: ج89 ص313 ح19 نقلاً عن مصباح الأنوار وكلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام وفيها «ليلة الجمعة» بدل «ليلة جمعتها».
  74. المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص341، بحار الأنوار: ج43 ص76 ح62؛ ربيع الأبرار: ج2 ص104.
  75. تاريخ الطبري: ج5 ص475، الكامل في التاريخ: ج2 ص585، البداية والنهاية: ج8 ص195 نحوه.
  76. تاريخ اليعقوبي: ج2 ص247، فلاح السائل: ص470 ح319، الملهوف: ص154 (الهامش عن نسخة من المصدر)، تنبيه الخواطر: ج2 ص201 وفيه «قيل لمحمّد بن عليّ بن الحسين عليهم السلام»، بحار الأنوار: ج82 ص311 ح17؛ العقد الفريد: ج2 ص343.
  77. مضى عليّ بن الحسين عليه السلام في عام خمسة و تسعين من الهجرة، و كان مولد جعفر بن محمّد عليه السلام سنة ثلاث و ثمانين من الهجرة، فكان مقامه مع جدّه اثنتي عشرة سنة (راجع: تاريخ أهل بيت عليهم السلام: ص77 و 81؟ ؟؟؟).
  78. دأب في العمل: إذا جدَّ وتَعِب (النهاية: ج2 ص95 «دأب»).
  79. المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص155 عن معتب، بحار الأنوار: ج46 ص91 ح78.
  80. الكافي: ج8 ص163 ح172 عن سلمة بيّاع السابريّ وحفص بن البختري عبد الرحمن بن الحجّاج، وسائل الشيعة: ج1 ص63 ح200، وراجع: المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص20.
  81. إضافة من عندنا يقتضيها السياق.
  82. أي عمل في هلاكك (اُنظر: لسان العرب: ج7 ص338 «شيط»).
  83. الّلأْواءُ: المشقّة والشدّة (لسان العرب: ج15 ص238 «لأي»).
  84. الأمالي للطوسي: ص636 ح1314، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص148 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بشارة المصطفى: ص66 عن عمر بن عبداللّه بن هند الجمليّ عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج46 ص60 ح18.
  85. قرب الإسناد: ص5 ح15 عن مسعدة بن صدقة، بحار الأنوار: ج87 ص197 ح4.
  86. الكافي: ج3 ص323 ح9 عن إسحاق بن عمّار، بحار الأنوار: ج46 ص301 ح45.
  87. الكافي: ج2 ص499 ح1، عدّة الداعي: ص233 كلاهما عن ابن القدّاح، بحار الأنوار: ج46 ص297 ح29.
  88. تهذيب الكمال: ج29 ص44 الرقم 6247، تاريخ بغداد: ج13 ص27 الرقم 6987، سير أعلام النبلاء: ج6 ص271 الرقم 118؛ دلائل الإمامة: ص310 ذيل ح260 وفيه «الذنب من عبدك» بدل «الذنب عندي» وراجع: المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص318.
  89. الكافي: ج2 ص606 ح10، بحار الأنوار: ج48 ص111 ح18.
  90. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص95 ح14، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص318 عن اليوناني وفيه صدره إلى «بعد انقضاض الشمس إلى وقت الزوال»، بحار الأنوار: ج48 ص220 ح24.
  91. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص183 ح6، بحار الأنوار: ج49 ص91 ح5.
  92. الكافي: ج5 ص321 ح7 عن بكار بن كردم عن الإمام الصادق عليه السلام و ح9 عن عمر بن يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، الخصال: ص165 ح217 و 218 عن أنس، بحار الأنوار: ج82 ص193؛ سنن النسائي: ج7 ص62 وفيه «جعلت» بدل «جعل»، مسند ابن حنبل: ج4 ص256 ح12295، كنز العمّال: ج7 ص287 ح18912 نقلاً عن الطبراني والثلاثة الأخيرة عن أنس.
  93. في حلية الأولياء: «ذاكرون... مصلّون» وفي كنز العمّال: «في المصلّين... في الذاكرين» بدل: «ذاكرين... مصلّين».
  94. تاريخ بغداد: ج10 ص94 الرقم 5213، حلية الأولياء: ج7 ص112 الرقم 395، تاريخ دمشق: ج4 ص153، كنز العمّال: ج7 ص56 ح17931.
  95. المعجم الكبير: ج18 ص300 ح770، مسند الشاميّين: ج3 ص243 ح2176، حلية الأولياء: ج5 ص148 الرقم 314، سبل الهدى والرشاد: ج7 ص423، كنز العمّال: ج7 ص100 ح18156.
  96. عدّة الداعي: ص139، عوالي اللآلي: ج1 ص324 ح61، بحار الأنوار: ج70 ص400 ح72؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج10 ص206 عن اُمّ سلمة.
  97. در عوالى اللآلى، در پايان حديث آمده است: از همه چيز بريده بود و تنها به خدا مشغول بود.
  98. أزيزٌ: أي خنين من ا لخوف، وهو صوت البكاء. وقيل: هو أن يجيش جوفه ويغلي بالبكاء (النهاية: ج1 ص45 «أزز»).
  99. سنن النسائي: ج3 ص13، مسند ابن حنبل: ج5 ص500 ح16317، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص396 ح971 كلاهما نحوه؛ الخصال: ص282 ذيل ح27، الاحتجاج: ج1 ص519 عن الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج17 ص257 ح4.
  100. فلاح السائل: ص289 ح183، مستدرك الوسائل: ج4 ص93 ح4216 نقلاً عن جعفر بن أحمد القمّي في كتاب زهد النبيّ صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج84 ص248 ح39 و راجع: المصنّف لعبد الرزّاق: ج2 ص265 ح3303.
  101. السنن الكبرى: ج3 ص105 ح5043، سنن أبي داود: ج3 ص345 ح3758 وفيه «قال... لا تؤخّر» بدل «كان... يؤخّر»، سنن الدار قطني: ج1 ص260 ح12، تهذيب الكمال: ج26 ص543 الرقم 5650 كلّها عن محمّد بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعن جابر، سبل الهدى والرشاد: ج8 ص76، كنز العمّال: ج7 ص521 ح20056.
  102. في المصدر «يصلّها»، والصحيح ما أثبتناه.
  103. علل الشرائع: ص350 ح5 عن ليث، بحار الأنوار: ج83 ص66 ح31، وراجع: تنبيه الخواطر: ج2 ص78.
  104. مسند ابن حنبل: ج7 ص200 ح19881، المعجم الكبير: ج18 ص117 ح230 نحوه، المصنّف لعبد الرزاق: ج2 ص63 ح2498، فتح الباري: ج2 ص271 ح786، عمدة القاري: ج6 ص59 كلاهما نحوه.
  105. كشف اليقين: ص144 ح140، منهاج الكرامة: ص161، نهج الحقّ: ص247 كلاهما نحوه، إرشاد القلوب: ص217، بحار الأنوار: ج83 ص23 ح43.
  106. فلاح السائل: ص213 ح123، مستدرك الوسائل: ج4 ص440 ح5114 نقلاً عن أبي جعفر بن بابويه في كتاب «زهد مولانا عليّ بن أبي طالب عليه السلام» وكلاهما عن أبي الصباح، بحار الأنوار: ج85 ص110 ح20.
  107. المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص124، عوالي اللآلي: ج1 ص324 ح62 نحوه وليس فيه ذيله من «وحملها الإنسان»، بحار الأنوار: ج41 ص17 ح10.
  108. الأمالي للصدوق: ص175 ح178، الفضائل: ص9، بشارة المصطفى: ص198 كلاهما نحوه وكلّها عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج28 ص38 ح1.
  109. عدّة الدّاعي: ص139، أعلام الدين: ص247، بحار الأنوار: ج70 ص400 ح72.
  110. الأمالي للصدوق: ص244 ح262، فلاح السائل: ص469 ح318، عدّة الدّاعي: ص139 وليس فيه ذيله من «وكان عليه السلام لا يقرأ» وكلّها عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج43 ص331 ح1.
  111. الحَظْرُ: المنع (مجمع البحرين: ج1 ص424 «حظر»).
  112. التوحيد: ص184 ح22 عن منيف عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج3 ص329 ح30.
  113. جامع الأخبار: ص166 ح397، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص14، مستدرك الوسائل: ج1 ص354 ح830 نقلاً عن ابن طاووس في كتاب فلاح السائل وفيهما «الحسن بن عليّ عليه السلام» بدل «الحسين بن عليّ عليه السلام»، بحار الأنوار: ج43 ص339 ح13.
  114. الفريصة: لحمة عند نغض الكتف في وسط الجنب عند منبض القلب، وهما فريصتان ترتعدان عند الفزع (لسان العرب: ج7 ص64 «فرص»).
  115. انفتل فلان عن صلاته: أي انصرف، ولفت فلانًا عن رأيه وفتله أي صرفه ولواه، وفتله عن وجهه فانفتل: أي صرفه فانصرف (لسان العرب: ج11 ص514 «فتل»).
  116. مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج2 ص124 عن سدير؛ فلاح السائل: ص203 ح117 عن عبد اللّه بن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله من «ويقف شعره»، بحار الأنوار: ج46 ص55 ح4.
  117. الإرشاد: ج2 ص142، مكارم الأخلاق: ج2 ص97 ح2277، إعلام الورى: ج1 ص488، بحار الأنوار: ج46 ص74 ح61؛ تهذيب الكمال: ج20 ص390 الرقم 4050 عن عبد الرحمن بن حفص القرشي، تاريخ دمشق: ج41 ص378 عن عبد الرحمن بن جعفر الهاشمي.
  118. الكافي: ج3 ص300 ح4، فلاح السائل: ص290 ح185 كلاهما عن جهم بن حميد، بحار الأنوار: ج46 ص64 ح22.
  119. علل الشرائع: ص231 ح7، بحار الأنوار: ج46 ص66 ح30، وراجع: الخصال: ص517 ح4.
  120. فلاح السائل: ص290 ح186، دعائم الإسلام: ج1 ص159، بحار الأنوار: ج84 ص248 ح39.
  121. كذا في المتن والصحيح: «حتّى قُمتُ إليه فَنَزَعتُهُ».
  122. يونس: 105.
  123. الاُصول الستّة عشر: ص231 ح263، بحار الأنوار: ج84 ص253 ح48.
  124. فلاح السائل: ص210 ح121، بحار الأنوار: ج47 ص58 ح108.
  125. الطور: 49.
  126. آل عمران: 194.
  127. مجمع البيان: ج9 ص257 عن زرارة وحمران ومحمّد بن مسلم، عوالي اللآلي: ج2 ص26 ح62، بحار الأنوار: ج82 ص329.
  128. صحيح مسلم: ج1 ص510 ح129، سنن النسائي: ج3 ص218، سنن ابن ماجة: ج1 ص434 ح1365، مسند ابن حنبل: ج9 ص400 ح24762، كنز العمّال: ج7 ص181 ح18586؛ منتهى المطلب: ج4 ص97.
  129. سنن أبي داود: ج2 ص32 ح1307، مسند ابن حنبل: ج10 ص98 ح26174، الأدب المفرد: ص238 ح800، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص452 ح1158 وفيهما «لا يذره» بدل «لا يدعه»، السنن الكبرى: ج3 ص22 ح4722، كنز العمّال: ج7 ص67 ح17990.
  130. السجدة: 16.
  131. تفسير الطبري: ج11 الجزء 21 ص103، حلية الأولياء: ج5 ص87 الرقم 302 عن ابن عبّاس.
  132. آل عمران: 190.
  133. سنن أبي داود: ج1 ص15 ح58 و ج2 ص44 ح1353، المعجم الكبير: ج18 ص297 ح761 كلاهما نحوه وراجع: مسند ابن حنبل: ج1 ص798 ح3541.
  134. تهذيب الأحكام: ج2 ص334 ح1377، مجمع البيان: ج2 ص908، منتقى الجمان: ج2 ص248 كلّها عن معاوية بن وهب، بحار الأنوار: ج16 ص276 ح115.
  135. المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص123، إرشاد القلوب: ص217 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج41 ص17 ح10.
  136. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص489 ح1408، بحار الأنوار: ج87 ص277 ح69.
  137. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص184 ح7، إعلام الورى: ج2 ص63، بحار الأنوار: ج49 ص91 ح4.
  138. الخرائج والجرائح: ج2 ص901.
  139. أي يومًا يصوم ويومًا لا يصوم (مرآة العقول: ج16 ص252).
  140. الكافي: ج4 ص89 ح1، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص82 ح1786 تهذيب الأحكام: ج4 ص302 ح913 وفيه «صوم الدهر» بدل «صوم الشهر»، ثواب الأعمال: ص104 ح1 نحوه عن محمّد بن مروان، الدروع الواقية: ص55، بحار الأنوار: ج97 ص101 ح27.
  141. صحيح مسلم: ج2 ص811 ح176، سنن النسائي: ج4 ص200، الموطّأ: ج1 ص309 ح56 وليس فيهما ذيله من «كان يصوم شعبان كلّه»، مسند ابن حنبل: ج9 ص474 ح25155، صحيح ابن حبّان: ح8 ص399 ح3637 كلّها نحوه وراجع: فضائل الأشهر الثلاثة: ص66 ح50.
  142. مستدرك الوسائل: ج7 ص505 ح8758 نقلاً عن لبّ اللباب للراوندي.
  143. تهذيب الأحكام: ج4 ص188 ح531، منتقى الجمان: ج2 ص554، عوالي اللآلي: ج3 ص135 ح15 كلّها عن هشام بن سالم.
  144. الكافي: ج4 ص68 ح3، المحاسن: ج2 ص158 ح1432 كلاهما عن حمزة بن حمران، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص134 ح1955، مكارم الأخلاق: ج1 ص297 ح930 كلاهما من دون إسناد إلى الإمام الصادق عليه السلام، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص155، بحار الأنوار: ج46 ص72 ح53.
  145. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص184 ح7، كشف الغمّة: ج3 ص106، إعلام الورى: ج2 ص63، بحار الأنوار: ج97 ص96 ح14.
  146. الخصال: ص518 ح4 عن حمران بن أعين، علل الشرائع: ص232 ح9 عن عليّ بن حمزة من دون إسناد إلى الإمام الباقر عليه السلام، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص155، بحار الأنوار: ج33 ص350 ح587؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج2 ص274 وج 5 ص80 كلاهما من دون إسناد إلى الإمام الباقر عليه السلام والقضية فيهما منسوبة إلى الإمام عليّ عليه السلام.
  147. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص185 ح4788، السنن الكبرى: ج4 ص542 ح8645، سير أعلام النبلاء: ج3 ص260 كلاهما عن ابن عبّاس، تهذيب الكمال: ج6 ص233 الرقم 1248 عن عليّ بن زيد بن جدعان، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص14 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج43 ص339 ح13.
  148. المعجم الكبير: ج3 ص115 ح2844، تهذيب الكمال: ج6 ص406 الرقم 1323، سير أعلام النبلاء: ج3 ص287 الرقم 48، اُسد الغابة: ج2 ص27 الرقم 1173، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص69، بحار الأنوار: ج44 ص193 ح5.
  149. ربيع الأبرار: ج2 ص149 وراجع: تاريخ دمشق: ج41 ص380.
  150. الكافي: ج1 ص467 ح2، الاختصاص: ص300، بصائر الدرجات: ص353 ح15 كلّها عن زرارة، بحار الأنوار: ج27 ص270 ح22، وراجع: العدد القويّة: ص62 ح81.
  151. تهذيب الكمال: ج20 ص390 الرقم 405، تهذيب التهذيب: ج4 ص185 الرقم 5516، سير أعلام النبلاء: ج4 ص392 الرقم 157، تاريخ الإسلام للذهبي: ج6 ص435؛ عوالي اللآلي: ج4 ص35 ح121.
  152. صفة الصفوة: ج2 ص110 الرقم 171، تاريخ دمشق: ج54 ص280، تذكرة الخواص: ص339 كلاهما نحوه، مطالب السؤول: ج2 ص104؛ كشف الغمّة: ج2 ص329، بحار الأنوار: ج46 ص290 ح14.
  153. الإقبال: ج2 ص73، بحار الأنوار: ج98 ص215 ح3.
  154. الخصال: ص167 ح219، علل الشرائع: ص235 ح4، العدد القويّة: ص155 ح86 وليس فيه صدره إلى «واحمد اللّه عليه» وذيله من «ولقد حججت»، روضة الواعظين: ص233، فلاح السائل: ص470 ح320، بحار الأنوار: ج47 ص16 ح1.
  155. روى الشيخ في التهذيب هذا الخبر من الكافي، وفي أكثر نسخه سنة خمس عشرة ومئتين، وفي بعضها كما هنا، وفي تلك النسخ زيادة بعد نقل الخبر، وهي هذه: قال محمّد بن الحسن مصنّف هذا الكتاب: هذا غلط لأنّ أبا جعفر عليه السلام مات سنة عشرين ومئتين والصحيح أن يقول: خمس عشرة. انتهى (مرآة العقول: ج18 ص229).
  156. الكافي: ج4 ص532 ح3، تهذيب الأحكام: ج5 ص281 ح959 وفيه «تسع عشرة» بدل «سبع عشرة»، منتقى الجمان: ج3 ص455.
  157. در متن، سال دويست و بيست و پنج آمده است؛ امّا چون بيشتر نسخه ها دويست و پانزده دارند و امام جواد عليه السلام نيز در سال دويست و بيست به شهادت رسيده است، تاريخ درست را آورديم.
  158. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص520 ح3115، كمال الدين: ص440 ح8، الغيبة للطوسي: ص363 ح329، الخرائج والجرائح: ج3 ص1174 ح68 عن أحمد بن إسحاق عن الإمام العسكري عليه السلام وليس فيه ذيله من «فيرى الناس»، بحار الأنوار: ج51 ص350 ح3.
  159. نثر الدرّ: ج1 ص333، الملهوف: ص126، مثير الأحزان: ص41، كشف الغمّة: ج2 ص241، بحار الأنوار: ج44 ص366.
  160. وجب القلب وجيبًا: إذا خَفَقَ (النهاية: ج5 ص154 «وجب»).
  161. معاني الأخبار: ص288 ح3، الاعتقادات للصدوق: ص52 من دون إسناد إلى الإمام زين العابدين عليه السلام، بحار الأنوار: ج6 ص154 ح9.
  162. ينابيع المودّة: ج3 ص82.
  163. تاريخ الطبري: ج5 ص457، الكامل في التاريخ: ج2 ص574، البداية والنهاية: ج8 ص193، جواهر المطالب: ج2 ص292 نحوه؛ الإرشاد: ج2 ص115 نحوه، بحار الأنوار: ج45 ص117 ح1 نقلاً عن كتاب الملهوف على أهل الطفوف.
  164. مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج1 ص147؛ الدعوات للراوندي: ص286 ح16 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج82 ص133 ح16.
  165. تهذيب الكمال: ج20 ص393 الرقم 4050، البداية والنهاية: ج9 ص114، تاريخ دمشق: ج41 ص386؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص165، كشف الغمّة: ج2 ص314، بحار الأنوار: ج46 ص95 ح84.
  166. سير أعلام النبلاء: ج4 ص407 الرقم 158، تاريخ دمشق: ج54 ص294 كلاهما عن سفيان الثوري، حلية الأولياء: ج3 ص187 عن عمرو بن دينار الرقم 241؛ كشف الغمّة: ج2 ص363.
  167. الكافي: ج3 ص226 ح13، بحار الأنوار: ج47 ص49 ح78.
  168. أسفَرَ: أي أضاء وأشرق (لسان العرب: ج4 ص369 «سفر»).
  169. الكافي: ج3 ص225 ح11، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص187 ح567 وفيه ذيله من «إنّا أهل بيت»، بحار الأنوار: ج47 ص49 ح76.
  170. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص157 ح3576 عن حمّاد اللحّام.
  171. الظهران: وادٍ قرب مكّة وعنده قرية يقال لها: «مَرّ» تضاف إلى هذا الوادي، فيقال: مَرّ الظّهران (معجم البلدان: ج4 ص63).
  172. الكَباث: هو النضيج من ثمر الأراك (النهاية: ج4 ص139 «كبث»).
  173. مقلوب «أطيب»، وهو في معناه.
  174. صحيح البخاري: ج5 ص2077 ح5138، صحيح مسلم: ج3 ص1621 ح163، السنن الكبرى للنسائي: ج4 ص169 ح6734، مسند ابن حنبل: ج5 ص75 ح14504، كنز العمّال: ج12 ص343 ح35326؛ قصص الأنبياء للراوندي: ص284 ح349 وفيه «يرعى الكباش» بدل «نجني الكباث»، بحار الأنوار: ج16 ص224 ح24.
  175. روستايى نزديك مكّه.
  176. درخت مسواك، كه آن را در بندر عبّاس «چوج» مى نامند و ميوه اش «كَباث» نام دارد.
  177. لا توجد كلمة: «بأهلي» في سائر المصادر، ولعلّها نسخة بدل أو زيادة من النّساخ.
  178. السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص396 ح11324، الأدب المفرد: ص175 ح577 عن عبدة بن حزم، الطبقات الكبرى: ج1 ص126، مسند الطيالسي: ص185 ح1311، فتح الباري: ج4 ص441 ذيل ح2262 عن أبي هريرة نحوه، كنز العمّال: ج11 ص494 ح32326.
  179. الكافي: ج7 ص54 ح9، تهذيب الأحكام: ج9 ص148 ح609 كلاهما عن أيّوب بن عطيّة الحذّاء، دعائم الإسلام: ج2 ص341 ح1283، بحار الأنوار: ج41 ص39 ح18.
  180. الذَّنوب: الدَّلْو الملأى ماءً (الصحاح: ج1 ص129 «ذنب»).
  181. مَجَلت يده: إذا ثخن جلدها، وظهر فيها ما يشبه البثر من العمل بالأشياء الصلبة الخشنة (النهاية: ج4 ص300 «مجل»).
  182. مسند ابن حنبل: ج1 ص286 ح1135، فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص717 ح1229، صفة الصفوة: ج1 ص320 كلّها عن مجاهد، ذخائر العقبى: ص185، كنز العمّال: ج13 ص179 ح36532؛ كشف الغمّة: ج1 ص175 عن مجاهد، بحار الأنوار: ج41 ص33 ح4.
  183. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص163 ح3596، عوالي اللآلي: ج3 ص200 ح24.
  184. الكافي: ج8 ص165 ح175 عن معاوية بن وهب، تهذيب الأحكام: ج6 ص326 ح895، المحاسن: ج2 ص464 ح2608 كلاهما عن زيد الشحّام وفيهما «من كدّ يده» بدل «دبرت فيهم يداه»، الأمالي للصدوق: ص356 ح437، مجمع البيان: ج9 ص133 كلاهما عن محمّد بن قيس عن الإمام الباقر عليه السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج41 ص130 ح41.
  185. الغارات: ج1 ص92، بحار الأنوار: ج34 ص354 ح1175؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج2 ص202 نحوه.
  186. النَّهْر: الزَّجْر، يقال: نَهَره وانْتَهَره (المصباح المنير: ص628 «نهر»).
  187. الكافي: ج5 ص73 ح1، تهذيب الأحكام: ج6 ص325 ح894، الإرشاد: ج2 ص161 كلّها عن عبدالرحمن بن الحجّاج، شرح الأخبار: ج3 ص282 ح1192، بحار الأنوار: ج46 ص287 ح5؛ الفصول المهمّة لابن الصبّاغ: ص210، وراجع: تهذيب التهذيب: ج5 ص211 الرقم 7274.
  188. الكافي: ج5 ص76 ح13، بحار الأنوار: ج47 ص57 ح101، وراجع: كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص163 ح3595.
  189. الكافي: ج5 ص74 ح3، تهذيب الأحكام: ج6 ص325 ح893، بحار الأنوار: ج47 ص55 ح96.
  190. الكافي: ج5 ص75 ح10، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص162 ح3593، عوالي اللآلي: ج3 ص200 ح22، بحار الأنوار: ج48 ص115 ح27.
  191. عدّة الداعي: ص91، بحار الأنوار: ج96 ص159 ح37.
  192. ربيع الأبرار: ج2 ص148؛ المناقب للكوفي: ج2 ص69 ح552، وراجع: الكافي: ج4 ص7 ح1 و تهذيب الأحكام: ج4 ص105 ح299.
  193. تهذيب الأحكام: ج5 ص11 ح29 عن الحلبي، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص14 عن القاسم بن عبد الرحمن عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص339 ح13؛ السنن الكبرى: ج4 ص542 ح8645، سير أعلام النبلاء: ج3 ص260 الرقم 47 كلاهما عن ابن عبّاس، تاريخ دمشق: ج13 ص243 عن عليّ بن زيد بن جدعان وكلّها نحوه.
  194. مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج1 ص153؛ مستدرك الوسائل: ج7 ص192 ح8006 نقلاً عن السيّد وليّ اللّه الرضوي في مجمع البحرين في مناقب السبطين.
  195. علل الشرائع: ص45 ح1، قصص الأنبياء للراوندي: ص126 ح127 نحوه، بحار الأنوار: ج12 ص271 ح48.
  196. الكافي: ج2 ص488 ح1 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن الإمام الرضا عليه السلام، قرب الإسناد: ص386 ح1358، بحار الأنوار: ج93 ص367 ح1.
  197. ثواب الأعمال: ص220 ح1 عن أبي محمّد الوابشي وعبداللّه بن بكير، بحار الأنوار: ج46 ص294 ح23.
  198. مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا: ص212 ح312، الإخوان: ص214 ح177، مطالب السؤول: ج2 ص105، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ: ص212 وفي الأخيرين «ما حسنةُ الدنيا إلّا صلة الإخوان والمعارف» بدل «ما نؤمّل في الدنيا...»؛ كشف الغمّة: ج2 ص330، بحار الأنوار: ج46 ص290 ح15.
  199. الإرشاد: ج2 ص166، روضة الواعظين: ص225، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص207، بحار الأنوار: ج46 ص287 ح6؛ الإخوان: ص215 ح179، مطالب السؤول: ج2 ص105.
  200. عَتَم الليل وأعتم: إذا مرّ قطعة من الليل، والعَتَمة: ثلث الليل الأوّل بعد غيبوبة الشفق، وقيل: وقت صلاة العشاء الأخيرة، وأعتم الرجل: صار في ذلك الوقت (اُنظر: لسان العرب: ج12 ص381 «عتم»).
  201. الكافي: ج4 ص8 ح1، بحار الأنوار: ج47 ص38 ح40.
  202. الكافي: ج4 ص8 ح3، تهذيب الأحكام: ج4 ص105 ح300، ثواب الأعمال: ص173 ح2، بحار الأنوار: ج47 ص21 ح17، وراجع: المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص75.
  203. الأمالي للطوسي: ص677 ح1433، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص273 نحوه، بحار الأنوار: ج47 ص23 ح26.
  204. العدد القويّة: ص152 ح77 عن الهيّاج بن بسطام، بحار الأنوار: ج47 ص33 ح30؛ تهذيب الكمال: ج5 ص87 الرقم 950، حلية الأولياء: ح3 ص194 الرقم 242، سير أعلام النبلاء: ج6 ص262 الرقم 117، مطالب السؤول: ج2 ص112 كلّها عن الهيّاج بن بسطام.
  205. الكافي: ج1 ص275 ح2، مسائل عليّ بن جعفر: ص327 ح814، بصائر الدرجات: ص480 ح3 كلّها عن عليّ بن جعفر، بحار الأنوار: ج25 ص357 ح7.
  206. الآدَمُ من الناسِ: الأسمر (لسان العرب: ج12 ص11 «أدم»).
  207. أي القدماء الذين تقدّم عهدهم (كما في الوافي).
  208. الكافي: ج4 ص23 ح3، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص360 نحوه، بحار الأنوار: ج49 ص101 ح19.
  209. كذا في المصدر، وفي البرهان «فسألت» وهو الأصحّ.
  210. البقرة: 245.
  211. الطلاق: 7.
  212. تفسير العيّاشي: ج1 ص131 ح436، بحار الأنوار: ج50 ص103 ح18.
  213. الكافي: ج4 ص43 ح5، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص8 ح20، مشكاة الأنوار: ص409 ح1369، الدرّ النظيم: ص692، منتقى الجمان: ج2 ص452 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج50 ص102 ح16.
  214. كشف الغمّة: ج3 ص158، المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص360 عن يعقوب ابن إسحاق النوبختي نحوه، بحار الأنوار: ج49 ص100 ح16.
  215. صحيح البخاري: ج3 ص1018 ح2616، صحيح مسلم: ج4 ص1804 ح52، مسند ابن حنبل: ج4 ص204 ح11988، الأدب المفرد: ص60 ح164، الطبقات الكبرى: ج7 ص19.
  216. سنن الترمذي: ج4 ص368 ح2015، الشمائل المحمديّة: ص171 ح339، المعجم الكبير: ج20 ص330 ح783، اُسد الغابة: ج5 ص266 ح5137، البداية والنهاية: ج5 ص339 والثلاثة الأخيرة عن مهاجر مولى اُمّ سلمة.
  217. صحيح مسلم: ج4 ص1805 ح54، سنن أبي داود: ج4 ص246 ح4773، البداية والنهاية: ج6 ص37، إمتاع الأسماع: ج2 ص195، سبل الهدى والرشاد: ج7 ص7.
  218. مسند ابن حنبل: ج5 ص439 ح16076، كنز العمّال: ج7 ص138 ح18385.
  219. كفَّ الثوبَ: تركه بلا هُدْب، كففت الثوب أي خِطْت حاشيته، وهي الخياطة الثانية بعد الشَّلّ، كفاف الثوب: نواحيه (لسان العرب: ج9 ص304 «كفف»).
  220. فضائل الصحابة لابن حنبل: ج1 ص544 ح911، اُسد الغابة: ج4 ص97 الرقم 3789، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج9 ص235 نحوه؛ عوالي اللآلي: ج1 ص278 ح109 نحوه، بحار الأنوار: ج41 ص161 ح56.
  221. الغارات: ج1 ص106، مكارم الأخلاق: ج1 ص225 ح659 وليس فيه «عن أبي مطر»، المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص97 عن الإمام الباقر عليه السلام، روضة الواعظين: ص121 والثلاثة الأخيرة نحوه، بحار الأنوار: ج40 ص324 ح6.
  222. المناقب للكوفي: ج2 ص86 ح572، الأمالي للسيد المرتضى: ج2 ص162 نحوه، المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص113، تنبيه الخواطر: ص100 نحوه، بحار الأنوار: ج41 ص48 ح1.
  223. النساء: 86.
  224. نثر الدرّ: ج1 ص335، نزهة الناظر: ص130 ح236، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص18، كشف الغمّة: ج2 ص243، بحار الأنوار: ج44 ص195 ح8؛ الفصول المهمّة لابن الصبّاغ: ص175.
  225. الزهد للحسين بن سعيد: ص111 ح2 عن داود بن فرقد، بحار الأنوار: ج46 ص303 ح51.
  226. الكافي: ج2 ص112 ح7 وج 8 ص87 ح50، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص274 عن جعفر بن أبي عائشة، بحار الأنوار: ج47 ص56 ح97.
  227. العدد القويّة ع ص155 ح85، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص274، بحار الأنوار: ج47 ص24 ح26.
  228. السائس: هو يسوس الدوابّ إذا قام عليها وراضَها (لسان العرب: ج6 ص108 «سوس»).
  229. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص159 ح24، بحار الأنوار: ج49 ص164 ح5.
  230. الكافي: ج6 ص298 ح11، بحار الأنوار: ج49 ص102 ح22.
  231. الكافي: ج6 ص298 ح10، المحاسن: ج2 ص199 ح1583، بحار الأنوار: ج49 ص102 ح22.
  232. الكافي: ج8 ص230 ح296، بحار الأنوار: ج49 ص101 ح18.
  233. سنن الترمذي: ج5 ص599 ح3638، المصنّف لابن أبي شيبة: ج7 ص445 ح167، الطبقات الكبرى: ج1 ص412 كلاهما نحوه وكلّها عن إبراهيم بن محمّد من ولد الإمام عليّ عليه السلام، كنز العمّال: ج7 ص176 ح18568؛ مكارم الأخلاق: ج1 ص51 ح20، الغارات: ج1 ص167 عن إبراهيم بن محمّد من ولد الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج16 ص194 ح33.
  234. الأشداق: جوانب الفم (لسان العرب: ج10 ص173 «شدق»)، والمراد أنّه لا يفتح فاه كلّه.
  235. الدماثة: سهولة الخلق (لسان العرب: ج2 ص149 «دمث»).
  236. أشاح: جَدَّ في الإعراض (لسان العرب: ج2 ص501 «شيح»).
  237. حبّ الغمام: البَرَد، شُبّه به ثغرُه صلى الله عليه و آله في بياضه وصفائه وبرده (لسان العرب: ج1 ص293 «حبب»).
  238. دلائل النبوّة للبيهقي: ج1 ص286، الشمائل المحمّدية: ص109 ح226، المعجم الكبير: ج22 ص155 و 156 ح414 كلاهما نحوه وكلّها عن ابنٍ لابن أبي هالة التميمي، كنز العمّال: ج7 ص164 ح18535؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص317 ح1، معاني الأخبار: ص81 ح1 كلاهما عن إسماعيل بن محمّد بن إسحاق عن الإمام الرضا عن آبائه عنه عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج16 ص149 ح4.
  239. لا تؤبّن فيه الحُرَم: أي لا يُذْكَرنَ بقبيح، كان يصان مجلسه عن رَفث القول (النهاية: ج1 ص17 «أبن»).
  240. لا تنثى فلتاته: أي لاتُشاع ولاتُذاع، ولايُتحدّث بتلك الفلتات (لسان العرب: ج15 ص304 «نثا»).
  241. معناه: مَن صحّ عنده إسلامه حَسُن موقع ثنائه عليه عنده، ومن استشعر منه نفاقًا وضعفًا في ديانته ألقى ثناءه عليه ولم يَحْفِل به (معاني الأخبار: ص89).
  242. دلائل النبوة للبيهقي: ج1 ص290، وراجع: نفس المصادر في الحديث السابق.
  243. المؤمنون: 96.
  244. الكافي: ج8 ص164 ح175 عن معاوية بن وهب، بحار الأنوار: ج41 ص130 ح41، وراجع: الطبقات الكبرى: ج1 ص378.
  245. السنن الكبرى: ج7 ص83 ح13340، الشمائل المحمّدية: ص169 ح337، المعجم الكبير: ج5 ص140 ح4882، المعجم الأوسط: ج8 ص301 ح8697، تاريخ دمشق: ج3 ص369 والثلاثة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج13 ص394 ح37054.
  246. المغني عن حمل الأسفار: ج1 ص629 ح2369، إحياء العلوم: ج2 ص527، الشفا: ج1 ص122، عيون الأثر: ج2 ص424 كلاهما نحوه؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج1 ص147 وليس فيه ذيله، بحار الأنوار: ج16 ص228 ح34.
  247. سنن أبي داود: ج3 ص44 ح2639، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص126 ح2541، السنن الكبرى: ج5 ص422 ح10352، رياض الصالحين: ص395، إمتاع الأسماع: ج8 ص162، كنز العمّال: ج7 ص101 ح18162.
  248. هجّد: أيقظ (لسان العرب: ج3 ص432 «هجد»).
  249. السنن الكبرى: ج4 ص79 ح7019، وراجع: اُسد الغابة: ج6 ص398 الرقم 6562.
  250. عوالى، به روستاهاى اطراف مدينه از دو ميلى تا هشت ميلى گفته مى شود.
  251. حلية الأولياء: ج3 ص26 الرقم 206، المطالب العالية: ج4 ص24 ح3859 نحوه وراجع: تاريخ دمشق: ج26 ص334.
  252. تحف العقول: ص175، بشارة المصطفى: ص29 عن كميل نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص416 ح38.
  253. في المصدر «معروف»، والصحيح ما في المتن.
  254. علل الشرائع: ص560 ح3 عن الحسين بن موسى عن أبيه الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج16 ص223 ح21.
  255. الكافي: ج4 ص50 ح4، المحاسن: ج2 ص142 ح1368 وفيه «النائبة» بدل «البائنة» وكلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج74 ص149 ح4.
  256. مقاتل الطالبيّين: ص76 عن سفيان بن الليل، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج16 ص44 عن سفيان بن أبي ليلى؛ بحار الأنوار: ج44 ص60.
  257. استكفّ به الناس: إذا أحدقوا به، واستكفّوا حوله: ينظرون إليه (النهاية: ج4 ص190 «كفف»).
  258. الاحتجاج: ج2 ص97 ـ 99 ح167، تحف العقول: ص241، الملهوف: ص156، مثير الأحزان: ص55 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج45 ص83 ح10؛ تاريخ دمشق: ج14 ص219 عن أبي بكر بن دريد نحوه.
  259. كامل البهائي: ج2 ص269، تفسير فرات: ص178 ح230 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه، وراجع: ص212 ح6473 من كتابنا هذا.
  260. الحشر: 9.
  261. علل الشرائع: ص548 ح4، قصص الأنبياء للراوندي: ص118 ح118 نحوه، بحار الأنوار: ج12 ص147 ح1.
  262. بصائر الدرجات: ص362 ح3 عن داود بن فرقد، بحار الأنوار: ج36 ص130 ح36.
  263. الأمالي للصدوق: ص638 ح859، روضة الواعظين: ص233، بحار الأنوار: ج75 ص451 ح5.
  264. ص: 86.
  265. مصباح الشريعة: ص208، بحار الأنوار: ج73 ص394 ح1.
  266. الكافي: ج5 ص166 ح1، تهذيب الأحكام: ج7 ص160 ح709 نحوه.
  267. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص189 ح577، الإرشاد: ج2 ص243، الغيبة للطوسي: ص30 ح6 عن محمّد النوفلي، فلاح السائل: ص152 ح71 كلّها نحوه، تحف العقول: ص412، بحار الأنوار: ج78 ص324 ح28.
  268. الكافي: ج8 ص308 ح480 عن محمّد بن الحسين بن يزيد. وقال عليّ بن أسباط بعد ذكر الحديث عن محمّد بن الحسين: زعم أنّه كان كلمة اُخرى ونسيها محمّد، فقلت له: لعلّه قال: «وورثنا الصبر من آل أيّوب» ! فقال: ينبغي.
  269. تحف العقول: ص416، الخصال: ص479 ح46، كمال الدين: ص337 ح9، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص55 ح20 كلّها عن عبد اللّه بن أبي الهذيل من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام و ج2 ص122 ح1 عن الفضل بن شاذان وليس فيها ذيله من «وبذل المعروف»، بحار الأنوار: ج10 ص361 ح2.
  270. تحف العقول: ص446، مشكاة الأنوار: ص301 ح928 وفيه «ما وعدنا» بدل «وعدنا»، بحار الأنوار: ج75 ص97 ح20.
  271. قال عليّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن محمّد الطاووس: هكذا وجدتُ هذا الحديث، فإنّ الراوي ذكر عشر خصال ثمّ عدّد تسع خصال، فلعلّه سها في الجملة أو التفصيل، والظاهر أنّه في التفصيل لأنّ خصالهم عند النوم أكثر من تسع كما رويناه. ولعلّه قد وقع السهو عن ذكر قراءة «قل هواللّه أحد» أوقراءة «إنّا أنزلناه» (بحار الأنوار: ج76 ص210).
  272. فلاح السائل: ص485 ح331 عن الحسن بن عليّ العلويّ، بحار الأنوار: ج76 ص210.
  273. الكافي: ج6 ص283 ح2، بحار الأنوار: ج49 ص102 ح20.
  274. سقطت الواو من المصدر وأثبتناها من بحار الأنوار.
  275. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص184 ح7، إعلام الورى: ج2 ص63، كشف الغمّة: ج3 ص109 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج49 ص90 ح4.
  276. تهذيب الأحكام: ج6 ص100 ح177، وراجع: ص217 ح6495 من كتابنا هذا.
  277. لابدّ أن نشير إلى أنّ وصايا أهل البيت عليهم السلام لاتقتصر على ما جاء هنا، بل ينبغي لمن أراد جمع وصاياهم في شتّى المواضيع أن يُفرد لذلك كتابا خاصّا. وسوف نلاحظ في هذا الفصل أبرز مواعظ أهل البيت عليهم السلام ـ الخُلقيّة منها والسياسيّة والاجتماعيّة ـ للاُمّة الإسلاميّة وبخاصّة أتباعهم والعلماء، ومع أخذ الظروف الحاكمة في العالم الإسلاميّ بعين الاعتبار.
  278. توجّه به اين نكته را ضرورى مى دانيم كه سفارش هاى اهل بيت عليهم السلام به آنچه در اين جا آمده، منحصر نيست و شايسته است هر كه خواستار مطالعه همه سفارش هاى آنان در زمينه هاى مختلف است، براى آنها كتاب ويژه اى را در نظر بگيرد. آنچه در اين بخش ملاحظه مى كنيم، برجسته ترين ره نمودهاى اخلاقى، سياسى و اجتماعى اهل بيت عليهم السلام به امّت مسلمان، بويژه پيروان خود و دانشمندان، با توجّه به شرايط حاكم بر جهان اسلام است.
  279. الانفطار: 10 ـ 12.
  280. الأمالي للصدوق: ص170 ح169 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، روضة الواعظين: ص535 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج77 ص380 ح4؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص281 ح223 وفيه ذيله من «اعلموا أنّكم» نحوه، وراجع: عيون الحكم والمواعظ: ص52 ح1354.
  281. الأمالي للصدوق: ص289 ح321 عن طاووس اليمانيّ، بحار الأنوار: ج78 ص147 ح7.
  282. مشكاة الأنوار: ص121 ح285، الكافي: ج2 ص75 ح6 عن عمرو بن خالد، شرح الأخبار: ج3 ص502 ح1440، كشف الغمّة: ج2 ص360، نزهة الناظر: ص160 ح316 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج68 ص178 ح36، وراجع: نهج البلاغة: الحكمة 109.
  283. در نسخه بحار الأنوار، «بدانيد» آمده است.
  284. يَنتَحِلُ: إذا ادّعاه لنفسه، أو إذا انتسب إليه (الصحاح: ج5 ص1826 «نحل»).
  285. الكافي: ج2 ص74 ح3، صفات الشيعة: ص90 ح22، الأمالي للطوسي: ص735 ح1535، الأمالي للصدوق: ص725 ح991، تنبيه الخواطر: ج2 ص185 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج70 ص97 ح4.
  286. النساء: 69.
  287. الكافي: ج2 ص78 ح12 عن أبي الصباح الكنانيّ، بحار الأنوار: ج70 ص301 ح11.
  288. تفسير العيّاشي: ج1 ص68 ح123، مستطرفات السرائر: ص74 ح17، مشكاة الأنوار: ص94 ح203 و ص97 ح217 كلاهما عن الفضيل عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، دعائم الإسلام: ج1 ص133 بزيادة «واجتهاد» بعد «بورعٍ»، بحار الأنوار: ج82 ص232 ح57.
  289. تحف العقول: ص303، بحار الأنوار: ج78 ص281 ح1، وراجع: الكافي: ج2 ص73 ح1.
  290. الكافي: ج2 ص77 ح9، المحاسن: ج1 ص83 ح50 كلاهما عن أبي اُسامة، بحار الأنوار: ج70 ص299 ح9.
  291. الأمالي للصدوق: ص484 ح657، الأمالي للطوسي: ص440 ح987، بشارة المصطفى: ص170 كلّها عن سليمان بن مهران، مشكاة الأنوار: ص162 ح417، روضة الوعظين: ص513، بحار الأنوار: ج68 ص151 ح6.
  292. الكافي: ج2 ص78 ح14 و ص105 ح10، مشكاة الأنوار: ص96 ح215 كلّها عن ابن أبي يعفور وص 300 ح926 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج70 ص303 ح13.
  293. دعائم الإسلام: ج1 ص58، شرح الأخبار: ج3 ص506 ح1453.
  294. الكافي: ج2 ص219 ح11 عن هشام الكنديّ، بحار الأنوار: ج75 ص431 ح91.
  295. الأمالي للمفيد: ص350 ح1، الأمالي للصدوق: ص269 ح295، الأمالي للطوسي: ص120 ح187، المناقب للكوفي: ج2 ص276 ح744 كلّها عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج69 ص368 ح4؛ مسند الشهاب: ج1 ص372 ح642 عن أبي هريرة وفيه «مؤمنا» بدل «مسلما».
  296. الأمالي للطوسي: ص595 ح1232 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، أعلام الدين: ص215، تنبيه الخواطر: ج2 ص75، بحار الأنوار: ج42 ص247 ح50.
  297. تحف العقول: ص212، الخصال: ص147 ح178 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام نحوه، بحار الأنوار: ج78 ص50 ح76؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص312 ح586 نحوه.
  298. غرر الحكم: ج2 ص235 ح2466، عيون الحكم والمواعظ: ص80 ح1946 نحوه وليس فيه ذيله.
  299. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص404 ح5872، الأمالي للمفيد: ص185 ح10، الزهد للحسين بن سعيد: ص83 ح10 كلاهما عن سعد بن طريف عن الإمام الباقر عليه السلام، الأمالي للصدوق: ص727 ح996، تحف العقول: ص292 عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج74 ص152 ح11.
  300. دعائم الإسلام: ج1 ص56، صفات الشيعة: ص103 ح39، مشكاة الأنوار: ص255 ح753 كلاهما عن عبد اللّه بن زياد نحوه، بحار الأنوار: ج74 ص162 ح25، وراجع: الكافي: ج2 ص636 ح5 ومصنّفات الشيخ المفيد (الحكايات): ص93 ح2 وأعلام الدين: ص143.
  301. تحف العقول: ص487، مشكاة الأنوار: ص132 ح301 عن أبي اُسامة عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج78 ص372 ح12، وراجع: الكافي: ج2 ص219 ح11.
  302. نهج البلاغة: الخطبة 3، معاني الأخبار: ص362 ح1، علل الشرائع: ص151 ح12، الإحتجاج: ج1 ص458 ح105 والثلاثة الأخيرة عن ابن عبّاس، المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص205، بحار الأنوار: ج29 ص499 ح1.
  303. نهج البلاغة: الخطبة 87، بحار الأنوار: ج2 ص56 ح36.
  304. المائدة: 63.
  305. المائدة: 78 و 79.
  306. المائدة: 44.
  307. التوبة: 71.
  308. الزَّمنى: جمع زَمِن: جنس للبلايا التي يصابون بها ويدخلون فيها وهم لها كارهون (لسان العرب: ج13 ص199 «زمن»).
  309. في الطبعة المعتمدة «واستسلمتم»، والصواب ما أثبتناه كما في طبعة النجف سنة 1380 ه: ص169.
  310. الخَوَل: الخدم والحشم (المصباح المنير: ص184 «خال»).
  311. تحف العقول: ص237، بحار الأنوار: ج100 ص79 ح37؛ المعيار والموازنة: ص274 نحوه.
  312. إبراهيم: 7.
  313. آل عمران: 187.
  314. الأعراف: 169.
  315. الذاريات: 55.
  316. كَلِف بالشيء كَلَفًا وكُلفةً فهو كلِف ومكلّف: لهج به، كلِف بها أشدّ الكَلَف أي أحبّها. الكَلَف: الولوع بالشيء مع شغل قلب ومشقّة (لسان العرب: ج9 ص307 «كلف»).
  317. ما بين المعقوفين إضافة منّا يقتضيها السياق، ولعلّها سقطت من النسّاخ.
  318. مريم: 59.
  319. تحف العقول: ص274، بحار الأنوار: ج78 ص132 ح2؛ تاريخ دمشق: ج22 ص41 نحوه.
  320. عزب: أي بعُد (النهاية: ج3 ص226 «عزب»)، وفي بعض النسخ «نفى بالتقوى عن العبد ماعزب عنه عقله» (كما في هامش الكافي).
  321. العصب: جمع العصبة، و هي الجماعة من الناس من العشرة إلى الأربعين (النهاية: ج3 ص243 «عصب»).
  322. أي جعلوا وليّ الكتاب والقيّم عليه والحاكم به الذين لايعلمونه، وجعلوهم رؤساء على أنفسهم يتّبعونهم في الفتاوى وغيرها (مرآة العقول: ج25 ص115).
  323. أي جعلوه ميراثًا يرثه كلّ سفيه جاهل أو صبيّ غير عاقل. وقوله الآتي: «بعد أمراللّه» أي صدوره أو الاطّلاع عليه أو تركه، والورود والصدور كنايتان عن الإتيان للسؤال والأخذ والرجوع بالقبول (مرآة العقول: ج25 ص116).
  324. ولاية الناس: هو المخصوص بالذم (مرآة العقول: ج25 ص116).
  325. أشار به إلى آدم عليه السلام، والمراد بالعصيان هنا ترك الأولى.
  326. الواو هنا بمعنى «أو»، أشار به إلى يونس عليه السلام.
  327. إنّما شبّه هؤلاء العباد وعلماء العوام المفتونين بالحُطام بالأحبار والرهبان لشرائهم الدنيا بالآخرة بكتمانهم العلم، وتحريفهم الكلم عن مواضعه وأكلهم أموال الناس بالباطل، وصدّهم عن سبيل اللّه، كما أنّهم كانوا كذلك على ما وصفهم اللّه في القرآن في عدّة مواضع، والمراد بالسادة والكبرة: السلاطين والحكّام وأعوانهم الظلمة (الوافي: ج26 ص93).
  328. إشارة إلى الآية 31 من سورة النجم.
  329. الطبع ـ بالتحريك ـ : الرين، و ـ بالسكون ـ : الختم (كما في هامش الكافي).
  330. «منهم» أي من أشباه الأحبار والرهبان«العلماء» يعني العلماء باللّه الربّانيّين. «بالتكليف» يعني تكليفهم بالحقّ (الوافي: ج26 ص94).
  331. يعني الشريعة، الواضح مجهولها عن معلومها، وعالمها عن جاهلها (الوافي: ج26 ص94).
  332. خيله وَرَجلُه: أي فرسانَه ورجّالته، قوله تعالى: «وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ» أي بفرسانِكَ ورجّالتك (مجمع البحرين: ج2 ص681 «رجل»).
  333. أي تركوا نصرة الحقّ. وفي بعض النسخ «تخادن» من الخِدْن وهو الصديق. وتهادن من المهادنة بمعنى المصالحة، وفي بعض النسخ «تهاون» أي عن نصرة الحقّ، وهذا أنسب للتخاذل، كما أنّ التهادن أنسب للتخادن (مرآة العقول: ج25 ص121).
  334. بالنون والجيم والباء الموحّدة، وفي بعض النسخ «تحيا» من الحياة (الوافي: ج26 ص94).
  335. الزمر: 15.
  336. الكافي: ج8 ص52 ح16، بحار الأنوار: ج78 ص359 ح2.
  337. يعنى ولى و كارگزار كتاب ومسئول آن را كسانى قرار دادند كه از آن آگاهى ندارند. آنان را سردمدار خودشان انتخاب كردند و در فتوا و امور ديگر از آنها پيروى مى كنند.
  338. يعنى آن را به گونه اى به ارث گذاشتند كه هر سفيه نادان يا بچّه كم خردى، صاحب آن مى شود.
  339. دليل تشبيه اينان و عالمان عوامِ فريب خورده با مال ناچيز دنيا، به احبار و رهبان، معاوضه آخرت با دنياست با كتمان علم و تحريف كتاب و خوردن مال مردم به باطل، و جلوگيرى از راه خدا، همان گونه كه واقعا چنين اند، بنا به توصيفى كه خداوند در چند جاى قرآن از آنها نموده است. منظور از «السادة و الكبرة» در متن عربى، پادشاهان و حاكمان ظالم و دستياران آنهايند.
  340. اشاره به آيه 31 از سوره نجم است.
  341. مُبيرة: مُهلكة (لسان العرب: ج4 ص86 «بور»).
  342. الحالقة: الخصلة التي من شأنها أن تحلِق، أي تُهلك وتستأصل الدين كما يستأصل الموس الشَّعر، وقيل: هي قطيعة الرحم والتظالم (النهاية: ج1 ص428 «حلق»).
  343. الكافي: ج7 ص51 ح7، تهذيب الأحكام: ج9 ص176 ح714 عن سليم بن قيس، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص191 ح5433 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج42 ص248 ح51؛ المعجم الكبير: ج1 ص101 ح168 عن اسماعيل بن راشد، مقاتل الطالبيّين: ص51 عن عمر بن تميم وكلاهما نحوه.
  344. تحف العقول: ص284، بحار الأنوار: ج78 ص162 ح1.
  345. الأعراف: 128.
  346. كذا في المصدر وفي صفات الشيعة: ص92 «صَوتُهُ سَمعَهُ».
  347. دعائم الإسلام: ج1 ص64.
  348. الكافي: ج2 ص222 ح4، بحار الأنوار: ج75 ص73 ح21.
  349. المحاسن: ج1 ص258 ح492، بحار الأنوار: ج68 ص154 ح10.
  350. البقرة: 18.
  351. المرسلات: 36.
  352. الأنعام: 120.
  353. الإسراء: 7.
  354. الأنبياء: 73.
  355. آل عمران: 31.
  356. الكافي: ج8 ص2 ح1 عن حفص المؤذّن وإسماعيل بن جابر، تحف العقول: ص313 نحوه، بحار الأنوار: ج78 ص210 ح93.
  357. نماز عصر، و به احتمالى، نماز ظهر.
  358. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص307 ح69، معاني الأخبار: ص180 ح1، بحار الأنوار: ج2 ص30 ح13.
  359. في المصدر «يشتغلوا» والصواب ما أثبتناه كما في بحار الأنوار: ج74 ص230 ح27 نقلاً عنه.
  360. كذا في المصدر والظاهر أنّه: نصيبٌ.
  361. الاختصاص: ص247 عن عبد العظيم، بحار الأنوار: ج74 ص230 ح27.
  362. الأمالي للمفيد: ص44 ح2، الأمالي للطوسي: ص187 ح314، المحاسن: ج1 ص135 ح169 كلّها عن عبدالرحمن ابن أبي ليلى عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص91 ح45؛ المعجم الأوسط: ج2 ص360 ح2230 عن ابن أبي ليلى عن الإمام الحسن عليه السلام نحوه.
  363. جامع الأخبار: ص505 ح1399، الخصال: ص633 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام، تفسير فرات: ص368 ح499 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج10 ص111 ح1.
  364. نهج البلاغة: الحكمة 22، المناقب لابن شهرآشوب: ج1 ص274 نحوه، بحار الأنوار: ج29 ص446 ح37؛ تاريخ الطبري: ج4 ص236، النهاية في غريب الحديث: ج3 ص185، تاريخ دمشق: ج42 ص429 كلّها نحوه.
  365. نهج البلاغة: الخطبة 190، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص668 ح26 وليس فيه ذيله، غرر الحكم: ج5 ص435 ح9061، عيون الحكم والمواعظ: ص464 ح8456 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج52 ص144 ح63.
  366. فاطر: 32.
  367. أي: من هذه الاُمّة.
  368. فاطر: 33.
  369. معاني الأخبار: ص104 ح2، الكافي: ج1 ص215 ح3 عن أحمد بن عمر عن الإمام الرضا عليه السلام، الاعتقادات للصدوق: ص112 عن الإمام الصادق عليه السلام، الاحتجاج: ج2 ص301 ح253 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص214 ح3؛ تفسير الآلوسي: ج22 ص196 عن ميسر بن عبد العزيز عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه.
  370. الكافي: ج1 ص203 ح2، الغيبة للنعماني: ص224 ح7، بصائر الدرجات: ص413 ح2 وفيه «طلاقة» بدل «تلاوة» نحوه، مختصر بصائر الدرجات: ص89 وفيه «طراوة» بدل «تلاوة» وكلّها عن إسحاق بن غالب، بحار الأنوار: ج25 ص151 ح25.
  371. صحيح مسلم: ج4 ص1873 ح2408، سنن الدارمي: ج2 ص890 ح3198، مسند ابن حنبل: ج7 ص75 ح19285 كلّها عن زيد بن أرقم، كنز العمّال: ج1 ص178 ح898؛ الطرائف: ص115 ح174، كشف المحجّة: ص132، بحار الأنوار: ج23 ص108 ح10.
  372. المعجم الكبير: ج5 ص183 ح5027، الشفا: ج2 ص47 بزيادة «ثلاثا» في آخره، تفسير الثعلبي: ج8 ص44 كلّها عن زيد بن أرقم، سبل الهدى والرشاد: ج12 ص397 كلاهما بزيادة «مرّتين» في آخره، كنز العمّال: ج13 ص640 ح37619؛ العمدة: ص41 ح26 عن زيد بن أرقم.
  373. الإرشاد: ج1 ص184، اليقين: ص448 عن يحيى بن عبد اللّه بن الحسن عن جدّه عن الإمام عليّ عليه السلام، الاحتجاج: ج1 ص298 ح52 عن يحيى بن عبد اللّه بن الحسن عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليه السلام، كفاية الأثر: ص41 عن سلمان وفيه «عترتي» بدل «أهل بيتي»، بحار الأنوار: ج22 ص468 ح19؛ المستدرك على الصحيحين: ج2 ص131 ح2559 عن عبد الرحمن بن عوف وفيه «عترتي» بدل «أهل بيتي»، كنز العمّال: ج12 ص101 ح34184.
  374. الكافي: ج2 ص600 ح4 عن أبي الجارود عن الإمام الباقر عليه السلام وراجع: مختصر بصائر الدرجات: ص89، الملهوف: ص207.
  375. خصائص الأئمّة: ص75 عن عيسى الضرير عن الإمام الكاظم عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج22 ص487 ح31.
  376. بشارة المصطفى: ص127 عن أنس، بحار الأنوار: ج22 ص461 ح8؛ تاريخ دمشق: ج14 ص170 ح3510 عن أنس، كنز العمّال: ج12 ص101 ح34185.
  377. ذخائر العقبى: ص18، وراجع: بحار الأنوار: ج87 ص305.
  378. الأمالي للطوسي: ص703 ح1504، كشف الغمّة: ج2 ص42 كلاهما عن زيد عن الإمام زين العابدين عن الإمام الحسين عليه السلام، بحار الأنوار: ج3 ص51 ح2؛ مسند الشهاب: ج1 ص419 ح474 عن أنس.
  379. المعجم الأوسط: ج4 ص157 ح3860، الصواعق المحرقة: ص150 والحديث مقبول عند المؤلّف وكلاهما عن ابن عمر.
  380. الكافي: ج2 ص46 ح3، بشارة المصطفى: ص157 كلاهما عن عبد العظيم الحسنيّ عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج68 ص342 ح13.
  381. الإصابة: ج1 ص406 ح604 عن عبد اللّه بن بدر عن أبيه، كنز العمّال: ج12 ص99 ح34171، بحار الأنوار: ج23 ص116 ح31.
  382. المعجم الكبير: ج4 ص192 ح4111 عن خالد بن عرفطة، مجمع الزوائد: ج9 ص311 ح15142 نقلاً عن البزّار، كنز العمّال: ج11 ص124 ح30877.
  383. الأمالي للصدوق: ص121 و 122 ح112، بشارة المصطفى: ص16 نحوه، التحصين لابن طاووس: ص598، نهج الإيمان: ص155، بحار الأنوار: ج38 ص94 ح10.
  384. بحار الأنوار: ج23 ص143 ح97 نقلاً عن شاذان بن جبرئيل في كتاب «الروضة في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام» و«الفضائل».
  385. الكافي: ج7 ص52 ح7، تهذيب الأحكام: ج9 ص177 ح714، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص191 ح5433 كلاهما عن سليم بن قيس نحوه، بحار الأنوار: ج42 ص249 ح51؛ جواهر المطالب: ج2 ص102، سبل الهدى والرشاد: ج11 ص306 وليس فيهما ذيله.
  386. الأمالي للمفيد: ص263 ح3، الأمالي للطوسي: ص27 ح31 كلاهما عن أبي إسحاق الهمداني، تحف العقول: ص178، الغارات: ج1 ص236 عن عباية وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج33 ص544 ح720؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج6 ص68 عن عبد اللّه بن الحسن بن الحسن نحوه.
  387. الأمالي للطوسي: ص273 ح514، كشف الغمّة: ج2 ص374 كلاهما عن البرذون بن شبيب، بحار الأنوار: ج27 ص203 ح4.
  388. الشورى: 23.
  389. سبأ: 47.
  390. الفرقان: 57.
  391. دعائم الإسلام: ج1 ص67، تفسير القمي: ج2 ص275 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص238 ح5؛ المعجم الكبير: ج12 ص26 ح12384، المعجم الأوسط: ج6 ص49 ح5758 كلاهما عن ابن عبّاس، الدرّ المنثور: ج7 ص348 نقلاً عن ابن مردويه عن سعيد بن جبير وكلّها نحوه.
  392. صحيح البخاري: ج4 ص1819 ح4541، سنن الترمذي: ج5 ص377 ح3251، السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص453 ح11474 مسند ابن حنبل: ج1 ص614 ح2599؛ العمدة: ص47 ح35، بحار الأنوار: ج23 ص250 ح24.
  393. فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص669 ح1141، المعجم الكبير: ج3 ص47 ح2641، الكشّاف: ج3 ص402، تفسير الثعلبي: ج8 ص37؛ مجمع البيان: ج9 ص43 نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص233.
  394. الدرّ المنثور: ج7 ص348 نقلاً عن أبي نعيم والديلمي، مجمع البيان: ج9 ص43 نحوه.
  395. حلية الأولياء: ج3 ص201 الرقم 242، كفاية الطالب: ص90؛ الأمالي للمفيد: ص152 ح3 عن عبد اللّه بن مسعود نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص102 ح67.
  396. ينابيع المودّة: ج2 ص292 ح842.
  397. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص58 ح216 عن الحسن بن عبد اللّه التميميّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص76، الصراط المستقيم: ج1 ص286 كلاهما عن الإمام الرضا عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، نهج الإيمان: ص545 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص270 ح31؛ ينابيع المودّة: ج2 ص268 ح761 عن الإمام عليّ عليه السلام.
  398. هكذا في المصدر، والظاهر أنّ الصواب «يحبّهم».
  399. كامل الزيارات: ص51 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص292 ح43، الأمالي للصدوق: ص70 ح37 كلاهما عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، روضة الواعظين: ص174 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص270 ح31؛ شواهد التنزيل: ج1 ص168 ح177 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه.
  400. غرر الحكم: ج4 ص307 ح6169، عيون الحكم والمواعظ: ص342 ح5847.
  401. تاريخ أصبهان: ج2 ص134 ح1309، الصواعق المحرقة: ص170 والحديث مقبول عند المؤلّف، شواهد التنزيل: ج2 ص205 ح838، تفسير الآلوسي: ج25 ص31 كلّها عن زاذان، كنز العمّال: ج2 ص290 ح4030؛ مجمع البيان: ج9 ص43 عن زاذان، بحار الأنوار: ج23 ص230.
  402. ينابيع المودّة: ج1 ص331 ح2 عن حصين بن مخارق عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام؛ تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص439 ح11 عن زيد بن علي.
  403. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص189 ح4802 عن عمر بن عليّ، المعجم الأوسط: ج2 ص336 ح2155 عن أبي الطفيل، مقاتل الطالبيّين: ص62 عن زيد بن عليّ بن الحسين بن زيد بن الحسن، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج16 ص30 عن هبيرة بن مريم وكلّها من دون إسنادٍ إلى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه؛ الأمالي للطوسي: ص270 ح501 عن أبي الطفيل من دون إسنادٍ إلى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص361 ح3.
  404. تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص545 ح9 عن عبد الملك بن عمير، بحار الأنوار: ج23 ص251 ح27 نقلاً عن كنز جامع الفوائد.
  405. تفسير فرات: ص392 ح523، بحار الأنوار: ج23 ص247 ح17.
  406. كذا في المصدر، وفي تفسير ابن كثير: «قرني»، وفي تفسير الثعلبي والعمدة: «قرن»، وكلاهما موافق للسياق.
  407. تفسير الطبري: ج13 الجزء 25 ص25، تفسير ابن كثير: ج7 ص188، تفسير الثعلبي: ج8 ص311، تفسير الآلوسي: ج25 ص31 نحوه؛ العمدة: ص51 ح46، بحار الأنوار: ج23 ص252 ح31.
  408. المحاسن: ج1 ص240 ح441، دعائم الإسلام: ج1 ص68 نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص239 ح7.
  409. الكافي: ج1 ص413 ح7، المحاسن: ج1 ص241 ح443 كلاهما عن عبد اللّه بن عجلان، بحار الأنوار: ج23 ص240 ح9، وراجع: المستدرك على الصحيحين: ج3 ص189 ح4802.
  410. ينابيع المودّة: ج1 ص316 ح5 نقلاً عن المناقب؛ الكافي: ج8 ص379 ح574، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص547 ح14 كلاهما عن جابر نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص253 ح32.
  411. إبراهيم: 37.
  412. الكافي: ج1 ص392 ح1، تفسير العياشي: ج2 ص234 ح43 بزيادة «فقال: آل محمّد آل محمّد، ثم قال: إلينا إلينا» في آخره، بحار الأنوار: ج68 ص87 ح12.
  413. الكافي: ج1 ص445 ح19، الاُصول الستّة عشر: ص337 ح558، بحار الأنوار: ج22 ص537 ح39.
  414. الكافي: ج8 ص93 ح66، قرب الإسناد: ص128 ح450 نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص236 ح2.
  415. المحاسن: ج1 ص240 ح440 عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج23 ص239 ح6.
  416. تهذيب الأحكام: ج6 ص100 ح177، وراجع: ص217 ح6495 من كتابنا هذا.
  417. مصباح الزائر: ص447، المزار الكبير: ص576 نحوه، الإقبال: ج1 ص506، بحار الأنوار: ج102 ص105 ذيل ح2.
  418. ذخائر العقبى: ص48، الصواعق المحرقة: ص236 والحديث مقبول عند المؤلّف وراجع: ينابيع المودّة: ج2 ص113 ح317 و ص439 ح209.
  419. كفاية الأثر: ص22 عن ابن عبّاس و ص137 عن حذيفة بن اليمان، بحار الأنوار: ج36 ص287 ح109.
  420. كفاية الأثر: ص94 عن عثمان بن عفّان عن أبيه، الصراط المستقيم: ج2 ص122 عن عمر وليس فيه ذيله نحوه، بحار الأنوار: ج36 ص317 ح166.
  421. المعجم الكبير: ج22 ص374 ح935 و 936، الإصابة: ج7 ص293 الرقم 10482، السنّة لابن أبي عاصم: ص499 ح1080، تاريخ دمشق: ج26 ص91 ح5500، اُسد الغابة: ج6 ص263 الرقم 6210 كلّها عن أبي ليلى الأشعري، كنز العمّال: ج6 ص59 ح14838.
  422. الأمالي للصدوق: ص70 ح37، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص292 ح43، إرشاد القلوب: ص424، وكلّها عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بشارة المصطفى: ص15 عن داود بن سليمان عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام وفيه «وأحبائى» بدل «وأوصيائى»، روضة الواعظين: ص174، بحار الأنوار: ج23 ص144 ح100.
  423. كفاية الأثر: ص71، إرشاد القلوب: ص415، بحار الأنوار: ج36 ص302 ح140.
  424. الأمالي للمفيد: ص110 ح9 عن محمّد بن عبد اللّه بن عليّ بن الحسين بن زيد بن عليّ بن الحسين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج23 ص142 ح93.
  425. الأمالي للطوسي: ص654 ح1354، كمال الدين: ص206 ح20 وفيه «تأخّر» بدل «تخلّف»، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص206، كلّها عن خيثمة الجعفيّ عن الإمام الباقر عليه السلام، الخصال: ص627 ح10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام نحوه، تحف العقول: ص116، بحار الأنوار: ج27 ص88 ح39.
  426. نهج البلاغة: الخطبة 87، أعلام الدين: ص128 وليس فيه «وأعلام الدين»، عيون الحكم والمواعظ: ص130 ح2942 نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص57 ح36.
  427. وقعة صفّين: ص4، الإرشاد: ج1 ص259 وفيه «القائلين» بدل «المقابلين» كما في بعض نسخ وقعة صفّين، الأمالي للمفيد: ص127 ح5 عن عبد الرحمن بن عبيد بن الكنود، بحار الأنوار: ج32 ص351 ح334، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج3 ص103 وفيه «المستحلّين» بدل «المنتحلين».
  428. نهج البلاغة: الخطبة 97، بحار الأنوار: ج34 ص82 ح938.
  429. الخصال: ص633 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج10 ص111 ح1، وراجع: تفسير فرات: ص368 ح499.
  430. الخصال: ص627 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص116، تفسير فرات: ص368 ح499 وفيهما «من اتّبع أمرنا» بدل «من تمسّك بنا».
  431. الإرشاد: ج1 ص240 عن أبي عبيدة معمّر بن المثنّى، الطرائف: ص417 نحوه، بحار الأنوار: ج32 ص10 ح3؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج1 ص276 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، العقد الفريد: ج3 ص119 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه «وان لم تفعلوا يهلكم اللّه بايدينا»، كنز العمّال: ج13 ص130 ح36413 نقلاً عن عبد الغني بن سعيد في إيضاح الإشكال عن أبي الزعراء نحوه.
  432. آل عمران: 103.
  433. تفسيرالعيّاشي: ج1 ص194 ح123 و ص102 ح298، بحار الأنوار: ج24 ص85 ح9، وراجع: شرح الأخبار: ج2 ص265 ح570.
  434. الأمالي للطوسي: ص272 ح510 عن عمر بن راشد، المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص75 عن أبي جعفر الصايغ، مجمع البيان: ج2 ص805 عن أبان بن تغلب نحوه، بحار الأنوار: ج24 ص52 ح5.
  435. الأمالي للطوسي: ص227 ح397، بشارة المصطفى: ص111 كلاهما عن كليب بن معاوية الصيداوي، بحار الأنوار: ج27 ص326 ح5، وراجع: الكافي: ج2 ص212 ح1.
  436. معاني الأخبار: ص399 ح57 عن إبراهيم بن زياد، صفات الشيعة: ص82 ح4 عن المفضّل بن عمر وفيه «من شيعتنا» بدل «يعرفنا»، بحار الأنوار: ج2 ص83 ح7.
  437. الكافي: ج1 ص56 ح10.
  438. الكافي: ج8 ص124 ح95، قرب الإسناد: ص333 ح1235 كلاهما عن عليّ بن سويد، بحار الأنوار: ج48 ص229 ح34، وراجع: الخرائج والجرائح: ج1 ص325 ح18.
  439. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص118 ح4576، السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص45 ح8148، سنن ابن ماجة: ج1 ص43 ح116 عن براء بن عازب نحوه، كنز العمّال: ج13 ص104 ح36340؛ كمال الدين: ص238 ح55 نحوه وليس فيه ذيله من «اللّهم وال»، بحار الأنوار: ج37 ص137 ح25، وراجع: سنن الترمذي: ج5 ص633 ح3713.
  440. الأمالي للشجري: ج1 ص136 عن محمّد بن عبداللّه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، الأمالي للطوسي: ص493 ح1079 عن زيد بن أرقم وليس فيه «وورثته الطاهرين» إلى «من بعدي»، الأمالي للصدوق: ص88 ح60، روضة الواعظين: ص114 كلاهما عن ابن عبّاس وليس فيهما ذيله وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج36 ص269 ح91؛ مجمع الزوائد: ج9 ص137 ح14639 نقلاً عن الطبراني عن زيد بن أرقم وليس فيه «وورثته الطاهرين» إلى «من بعدي»، كنز العمّال: ج11 ص611 ح32960 نقلاً عن مطير والباوردي وابن شاهين وابن مندة عن زياد بن مطرف وفيه «وذرّيّته من بعده» بدل «ورثته الطاهرين أئمّة الهدى ومصابيح الدجى بعدي» كلاهما نحوه.
  441. أي بقوّته وقدرته.
  442. المراد بالابن الحسين عليه السلام وربّما يُقرأ [ابنَيَّ] بصيغة التثنية إشارة إلى الحسن والحسين عليهماالسلام(مرآة العقول: ج2 ص424).
  443. الكافي: ج1 ص209 ح5 عن أبان بن تغلب عن الإمام الصادق عليه السلام، كامل الزيارات: ص146 ح171 عن سعد الإسكاف عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، الأمالي للصدوق: ص88 ح60، بشارة المصطفى: ص191 كلاهما عن ابن عبّاس، الإمامة والتبصرة: ص172 ح24 عن أبان بن تغلب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج44 ص259 ح10.
  444. در متن عربى، «اِبنى (فرزند من)» آمده است، كه مقصود، امام حسين عليه السلام است. همين واژه، «اِبنَىَّ (دو فرزندم)» نيز خوانده مى شود كه در اين صورت، اشاره به امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام است.
  445. الغيبة للطوسي: ص136 ح100، المناقب لابن شهرآشوب: ج1 ص293 كلاهما عن عيسى بن أحمد بن عيسى بن المنصور عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهم السلام، الصراط المستقيم: ج2 ص151 وفيه «قائمهم» بدل «خاتمهم»، الدرّ النظيم: ص796 عن أحمد بن عيسى عن المنصور عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج36 ص258 ح77.
  446. وفي نسخة «حزبهم حزبي وحزبي حزب اللّه».
  447. كفاية الأثر: ص18 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج36 ص286 ح107.
  448. الأمالي للصدوق: ص560 ح750، بشارة المصطفى: ص176 بزيادة «براءة و» بعد «أهل بيتي» وكلاهما عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج27 ص88 ح35.
  449. الأمالي للطوسي: ص140 ح229، بشارة المصطفى: ص81 و 133، الاُصول الستّة عشر: ص332 ح552 كلّها عن يونس بن حبّاب عن الإمام زين العابدين عليه السلام، كشف الغمّة: ج2 ص10 عن الإمام زين العابدين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج23 ص221 ح23.
  450. نهج البلاغة: الخطبة 2، المسترشد: ص399 ح133 نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص117 ح32.
  451. غرر الحكم: ج5 ص129 ح7628، عيون الحكم والمواعظ: ص420 ح7113.
  452. الأمالي للمفيد: ص353 ح4، الكافي: ج2 ص18 ح1 نحوه، الخصال: ص278 ح21، بشارة المصطفى: ص69 كلّها عن أبي حمزة الثماليّ، تهذيب الأحكام: ج4 ص151 ح418 عن زرارة نحوه، بحار الأنوار: ج68 ص376 ح21.
  453. في بحار الأنوار نقلاً عن الكافي: «وجَعَلَ لَهُم أجَر... » وهو الأنسب.
  454. في بحار الأنوار نقلاً عن الكافي: «وأحِبّاءَهُ وأئِمَّتَهُ في اُمَّتِهِ.. » وهو الأنسب.
  455. الكافي: ج8 ص120 ح92، كمال الدين: ص219 ح2 نحوه وكلاهما عن أبي حمزة، بحار الأنوار: ج11 ص50 ح49.
  456. الكافي: ج1 ص180 ح1، تفسير العيّاشي: ج2 ص116 ح155 نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص57 ح16.
  457. تفسير العيّاشي: ج2 ص160 ح66، تفسير القمي: ج2 ص329، بصائر الدرجات: ص77 ح5 كلاهما عن أبي حمزة، تفسير فرات: ص441 ح583 وفيها «من استقام» بدل «من دخل» و«عليّ عليه السلام» بدل «آل محمّد» وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج8 ص348 ح7.
  458. نوح: 28.
  459. الأحزاب: 33.
  460. الكافي: ج1 ص423 ح54، تفسير القمّي: ج2 ص388 نحوه، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص727 ح1 وفيهما صدره إلى «بيت الأنبياء عليهم السلام»، بحار الأنوار: ج23 ص330 ح12.
  461. تفسير العيّاشي: ج1 ص5 ح9 عن مسعدة بن صدقة، بحار الأنوار: ج92 ص27 ح29.
  462. الكافي: ج1 ص434 ح91، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص737 ح7 كلاهما عن محمّد بن الفضيل، مجمع البيان: ج10 ص591 عن أبي الفضل نحوه، بحار الأنوار: ج24 ص338 ح59.
  463. المطْرَف: بكسر الميم وفتحها وضمّها: الثوب الذي في طرفَيه عَلَمان، والميم زائدة (النهاية: ج3 ص121 «طرف»).
  464. الأمالي للطوسي: ص589 ح1220، تنبيه الخواطر: ج2 ص75، أعلام الدين: ص214، بحار الأنوار: ج27 ص134 ح130 وراجع: التوحيد: ص24 ح22، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص134 ح1.
  465. مستطرفات السرائر: ص149 ح3، بحار الأنوار: ج27 ص58 ح19.
  466. تهذيب الأحكام: ج6 ص100 ح177، وراجع: ص217 ح6495 من كتابنا هذا.
  467. الإرشاد: ج1 ص180، تفسير العيّاشي: ج1 ص4 ح3 نحوه، بحار الأنوار: ج22 ص465 ح19.
  468. كمال الدين: ص277 ح25، الإحتجاج: ج1 ص344 ح56، الغيبة للنعماني: ص71 ح8، التحصين لابن طاووس: ص634 ح25 كلّها عن سُليم بن قيس، كتاب سُليم بن قيس: ج2 ص646 ح11 وفيه «وليّكم» بدل «دليلكم» وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج33 ص149 ح421.
  469. الفضائل: ص130 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج23 ص144 ح98.
  470. الاحتجاج: ج1 ص198 ح11، اليقين: ص341 نحوه، بحار الأنوار: ج28 ص201 ح11.
  471. نهج البلاغة: الخطبة 100، كمال الدين: ص654 ح23 عن عبيد بن كرب نحوه وليس فيه صدره إلى «ومضى رشيدا»، بحار الأنوار: ج34 ص215 ح990؛ كنز العمّال: ج14 ص592 ح39679 نقلاً عن ابن المنادى عن الاصبغ بن نباته نحوه وليس فيه «صدره» إلى «ومضى رشيدا».
  472. الاحتجاج: ج1 ص297 و 303 ح52، المناقب للكوفي: ج1 ص224 و 228 ح142 كلاهما عن محمّد ويحيى ابنَي عبد اللّه بن الحسن عن أبيهما عن جدّهما، اليقين: ص448 و 452 عن يحيى بن عبد اللّه بن الحسن عن جدّه عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج29 ص83 و 89 ح2.
  473. المائدة: 51..
  474. إبراهيم: 36
  475. تفسير العيّاشي: ج2 ص231 ح34 عن أبي عمرو الزبيريّ، دعائم الإسلام: ج1 ص30 نحوه، بحار الأنوار: ج68 ص35 ح73.
  476. حلية الأولياء: ج1 ص86 الرقم 4، تاريخ دمشق: ج42 ص240 ح8751، كنز العمّال: ج12 ص103 ح34198 نقلاً عن المعجم الكبير وكلّها عن ابن عبّاس؛ الأمالي للطوسي: ص578 ح1195 عن أبي ذرّ، الأمالي للصدوق: ص88 ح60 عن ابن عبّاس وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص139 ح85، وراجع: بصائر الدرجات: ص48 ـ 52.
  477. الكافي: ج1 ص208 ح3، الإمامة والتبصرة: ص174 ح27، بصائر الدرجات: ص48 ح2 نحوه وكلّها عن سعد بن طريف عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج23 ص136 ح78.
  478. الخصال: ص464 ح4، الاحتجاج: ج1 ص197 ح8 كلاهما عن خزيمة بن ثابت، اليقين: ص341 عن اُبي بن كعب، بحار الأنوار: ج28 ص200 ح8.
  479. الفَلجْ: الفوز والظفر (لسان العرب: ج2 ص347 «فلج»).
  480. تفسير العيّاشي: ج1 ص169 ح33، المحاسن: ج1 ص237 ح432 وفيه «وائتم به» بدل «وائتمّ بالأوصياء من بعده» وكلاهما عن أبي كلدة عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج23 ص227 ح47، وراجع: بشارة المصطفى: ص21 وبصائر الدرجات: ص53 ح1.
  481. كمال الدين: ص286 ح3 عن سدير عن الإمام الصادق عليه السلام، و ح2 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، الغيبة للطوسي: ص456 ح466 عن معاوية بن وهب عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج51 ص72 ح15، وراجع: الخرائج والجرائح: ج3 ص1148 ح57.
  482. الأمالي للطوسي: ص516 ح1131، العدد القويّة: ص85 ح147، الدرّ النظيم: ص791 كلاهما عن أنس، كفاية الأثر: ص41، الصراط المستقيم: ج2 ص142 كلاهما عن سلمان وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج24 ص75 ح11.
  483. دوستاره درخشان كه به آنها «دو برادران» نيز مى گويند.
  484. المحاسن: ج1 ص133 ح165 عن بكر بن صالح، قرب الإسناد: ص351 ح1260 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن الإمام الرضا عن الإمام الباقر عليهماالسلام، الاُصول الستّة عشر: ص213 ح205 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص90 ح42.
  485. النور: 36.
  486. النور: 36 ـ 37.
  487. تفسير الثعلبي: ج7 ص107 ح63، تفسير الآلوسي: ج18 ص174، شواهد التنزيل: ج1 ص534 ح568، الدرّ المنثور: ج6 ص203 نقلاً عن ابن مردويه؛ مجمع البيان: ج7 ص227 نحوه، بحار الأنوار: ج36 ص118 ح64.
  488. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص254 ح2 عن دعبل بن عليّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، الأمالي للطوسي: ص366 ح779 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج96 ص220 ح1؛ ذخائر العقبى: ص50 عن الإمام الرضا عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، عيون الأخبار في مناقب الاخيار: ص29 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ: ص25، كنز العمّال: ج12 ص100 ح34180 وراجع: الأمالي للطوسي: ص279 ح535.
  489. الفضائل: ص135، كتاب سُليم بن قيس: ج2 ص687 ح14، إحقاق الحقّ: ج5 ص42 نقلاً عن درّ بحر المناقب وكلّها عن أبي ذرّ والمقداد وسلمان عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج75 ص467 ح14 وراجع: مشارق أنوار اليقين: ص192.
  490. المعجم الكبير: ج3 ص88 ح2749، حلية الأولياء: ج1 ص63 الرقم 4 كلاهما عن ابن أبي ليلى؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص13 عن عبد الرحمن بن أبي ليلى نحوه، بحار الأنوار: ج38 ص150 ح121، وراجع: الأمالي للطوسي: ص223 ح386 والأمالي للصدوق: ص564 ح763.
  491. الأمالي للصدوق: ص121 ح112، التحصين لابن طاووس: ص599، بشارة المصطفى: ص17، مشارق أنوار اليقين: ص53 نحوه، بحار الأنوار: ج38 ص94 ح10.
  492. جامع الأحاديث للقمّي (المسلسلات): ص261 عن ابن عبّاس.
  493. الخصال: ص146 ح173 عن أبي سعيد الخدريّ، روضة الواعظين: ص297، بحار الأنوار: ج24 ص185 ح2؛ المعجم الأوسط: ج1 ص72 ح203، مقتل الحسين للخوارزمي: ج2 ص97، كنز العمّال: ج1 ص77 ح308 نقلاً عن المعجم الكبير وابو نعيم وكلّها عن أبي سعيد الخدريّ وفيها «حرمة رحمي» بدل «حرمة عترتي».
  494. بصائر الدرجات: ص413 ح3 عن جابر، مختصر بصائر الدرجات: ص90 عن جابر بن يزيد الجعفي، بحار الأنوار: ج23 ص141 ح91.
  495. الكافي: ج8 ص107 ح82 عن عليّ بن شجرة، بحار الأنوار: ج2 ص186 ح4.
  496. معاني الأخبار: ص117 ح1، الأمالي للصدوق: ص336 ح456 كلاهما عن عبداللّه بن سنان، الخصال: ص146 ح174 عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، روضة الواعظين: ص297، بحار الأنوار: ج24 ص185 ح1.
  497. الأنفال: 41.
  498. تفسير الطبري: ج6 الجزء 10 ص5؛ تفسير فرات: ص154 ح191 عن ديلم بن عمرو نحوه، بحار الأنوار: ج96 ص203 ح21، وراجع: تفسير الآلوسي: ج25 ص31.
  499. تفسير الطبري: ج6 الجزء 10 ص8، تفسير الثعلبي: ج4 ص361، تفسير ابن كثير: ج4 ص6؛ مجمع البيان: ج4 ص837.
  500. الكافي: ج1 ص539 ح2 عن محمّد بن مسلم، تفسير العيّاشي: ج2 ص62 ح56 عن محمّد بن الفضيل عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج96 ص201 ح15، وراجع: السنن الكبرى: ج6 ص480 ذيل ح12718.
  501. الكافي: ج1 ص540 ح4، تهذيب الأحكام: ج4 ص129 ح366.
  502. الكافي: ج4 ص60 ح8، تهذيب الأحكام: ج4 ص110 ح322 كلاهما عن عيسى بن عبد اللّه عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص65 ح1725، المحاسن: ج1 ص137 ح175 عن عيسى بن عبد اللّه العلويّ عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج26 ص228 ح6؛ ذخائر العقبى: ص52 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج12 ص95 ح34152.
  503. الأمالي للطوسي: ص424 ح947، الأمالي للصدوق: ص462 ح615 كلاهما عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام، كشف الغمّة: ج2 ص25 عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج26 ص227 ح1؛ الفصول المهمّة لابن الصبّاغ: ص25، ينابيع المودّة: ج2 ص379 ح75 نقلاً عن الديلميّ فيالفردوس وكلاهما عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله.
  504. كمال الدين: ص413 ح13 عن محمّد بن الفضيل عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج23 ص97 ح4.
  505. تحف العقول: ص514 عن المفضل بن عمر، بشارة المصطفى: ص6 عن عمران بن معقل، بحار الأنوار: ج96 ص216 ح6.
  506. ثواب الأعمال: ص124 ح1، تهذيب الأحكام: ج6 ص104 ح181، المزار للمفيد: ص216 ح1 كلاهما عن عليّ بن عثمان الرازي عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص73 ح1765، كامل الزيارات: ص528 ح807 عن عمرو بن عثمان عن الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج74 ص354 ح29.
  507. الرعد: 21.
  508. تفسير العيّاشي: ج2 ص208 ح30، بحار الأنوار: ج23 ص268 ح14.
  509. صحيح البخاري: ج4 ص1802 ح4520، صحيح مسلم: ج1 ص305 ح65، سنن الدارمي: ج1 ص330 ح1317 كلاهما عن بشير بن سعد، سنن النسائي: ج3 ص49 كلّها نحوه؛ العمدة: ص48 ح38، بحار الأنوار: ج27 ص259 ح11.
  510. صحيح البخاري: ج3 ص1233 ح3190، صحيح مسلم: ج1 ص305 ح66، سنن أبي داود: ج1 ص257 ح976، سنن الدارمي: ج1 ص329 ح1316 كلّها نحوه؛ كنز العمّال: ج2 ص274 ح3993؛ الأمالي للطوسي: ص429 ح958 نحوه، بحار الأنوار: ج94 ص48 ح6.
  511. الكافي: ج2 ص495 ح21، عدّة الداعي: ص149 كلاهما عن ابن القدّاح.
  512. سنن الدارقطني: ج1 ص355 ح6، عن أبي مسعود الأنصاري، الشفا: ج2 ص64 عن ابن مسعود، سبل الهدى والرشاد: ج11 ص10 عن أبي مسعود البدري؛ تهذيب الأحكام: ج2 ص159 ح625، المقنعة: ص264 كلاهما عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج85 ص279.
  513. ديوان الشافعي: ص68، الصواعق المحرقة: ص148 والكلام موجّه عند المؤلّف، نور الأبصار: ص127 وفيه «الفخر» بدل «القدر»، سبل الهدى والرشاد: ج11 ص11 من دون إسنادٍ إلى الشافعي.
  514. الروضة في فضائل أمير المؤمنين: ص189 ح163، بحار الأنوار: ج38 ص199 ح7 نقلاً عن الفضائل نحوه وكلاهما عن اُمّ سلمة؛ ينابيع المودّة: ج2 ص271 ح773 عن اُمّ سلمة نحوه.
  515. الخصال: ص625 ح10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، المحاسن: ج1 ص135 ح171 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام، تحف العقول: ص114 كلّها نحوه، تفسير فرات: ص367 ح499، بحار الأنوار: ج10 ص104 ح1، وراجع: التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص585 ح348.
  516. الكافي: ج2 ص496 ح2 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام، عدّة الداعي: ص241، بحار الأنوار: ج75 ص468 ح20.
  517. الكافي: ج2 ص186 ح1 عن عليّ بن أبي حمزة، بحار الأنوار: ج74 ص258 ح55.
  518. الأمالي للطوسي: ص224 ح390، بشارة المصطفى: ص110 وفيه «إحياء لأمرنا» بدل «إحياءنا» نحوه وكلاهما عن معتب مولى أبي عبداللّه عليه السلام، بحار الأنوار: ج1 ص200 ح8.
  519. الجمعة: 4.
  520. الكافي: ج8 ص334 ح521، و ج2 ص187 ح4، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص692 ح2، بحار الأنوار: ج74 ص260 ح58.
  521. الأمالي للمفيد: ص341 ح6، الأمالي للطوسي: ص117 ح181، بشارة المصطفى: ص62، كلاهما عن الربيع بن المنذر عن أبيه، كامل الزيارات: ص202 ح288 عن الربيع بن المنذر عن أبيه عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج44 ص279 ح8؛ ذخائر العقبى: ص52 عن الربيع بن المنذر عن أبيه نحوه.
  522. در متن عربى حديث، «حُقب» آمده كه به معناى: يك قرن، يك عمر، هشتاد سال يا بيشتر است (ر. ك: منتهى الأرب؛ الطراز المتضمّن: ماده «حقب»).
  523. الأمالي للطوسي: ص54 ح73، الكافي: ج4 ص575 ح2، كامل الزيارات: ص362 ح618 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج45 ص201 ح3.
  524. الأمالي للمفيد: ص175 ح5، الأمالي للطوسي: ص194 ح330، بشارة المصطفى: ص105 كلّها عن محمّد بن أبي عمارة الكوفيّ، بحار الأنوار: ج44 ص279 ح7.
  525. ثواب الأعمال: ص223 ح1، مصادقة الإخوان: ص134 ح1، قرب الإسناد: ص36 ح117، بشارة المصطفى: ص275، مستطرفات السرائر: ص125 ح9 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج44 ص282 ح14، وراجع: المحاسن: ج1 ص136 ح174 وكامل الزيارات: ص207 ح293.
  526. كامل الزيارات: ص207 ح296 عن فضيل بن فضالة، بحار الأنوار: ج44 ص285 ح22.
  527. الأمالي للمفيد: ص338 ح3، الكافي: ج2 ص226 ح16 عن عيسى بن أبي منصور نحوه، الأمالي للطوسي: ص115 ح178، بشارة المصطفى: ص257، الدرّ النظيم: ص642 وليس فيه ذيله، بحار الأنوار: ج44 ص278 ح4.
  528. كامل الزيارات: ص203 ح291، بحار الأنوار: ج44 ص290 ح31.
  529. الأمالي للصدوق: ص131 ح119، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص294 ح48 وليس فيه صدره إلى «يوم القيامة» وكلاهما عن الحسن بن عليّ بن فضّال، الدعوات: ص278 ح806 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه ذيله من «من جلس مجلسا»، بحار الأنوار: ج44 ص278 ح1، وراجع: مكارم الأخلاق: ج2 ص93 ح2663.
  530. بحار الأنوار: ج45 ص257 ح15 نقلاً عن بعض مؤلّفات المتأخّرين، الدمعة الساكبة: ج4 ص173 نقلاً عن كتاب المنتخب في جمع المراثي والخطب.
  531. الملهوف: ص86، بحار الأنوار: ج44 ص288 ذيل ح27.
  532. الكافي: ج2 ص46 ح2، المحاسن: ج1 ص445 ح1031 كلاهما عن مدرك بن عبدالرحمن عن الإمام الصادق عليه السلام كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص364 ح5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، الأمالي للصدوق: ص341 ح406 عن مبارك بن عبدالرحمن عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص307 عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج68 ص343 ح15.
  533. تاريخ دمشق: ج43 ص241 ح9170 عن عليّ بن حمزة الصوفي عن أبيه عن موسى بن جعفر عن آبائه عليهم السلام، كنز العمّال: ج13 ص645 ح37631؛ الدرّ النظيم: ص320 عن ابن عبّاس نحوه وليس فيه «حبّي وحبّ».
  534. كماله (خ ل).
  535. الأمالي للطوسي: ص84 ح126، بشارة المصطفى: ص92 كلاهما عن جابر (بن يزيد) عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام، تحف العقول: ص52 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج27 ص82 ح22.
  536. نهج البلاغة: الخطبة 239، عيون الحكم والمواعظ: ص514 ح9352، بحار الأنوار: ج26 ص266 ح54.
  537. الأمالي للطوسي: ص296 ح582 عن جابر بن يزيد الجعفي، بحار الأنوار: ج78 ص183 ح8.
  538. الكافي: ج2 ص18 ح3 عن فضيل بن يسار و ح1، المحاسن: ج1 ص445 ح1033 كلاهما عن أبي حمزة، بحار الأنوار: ج68 ص329 ح1.
  539. الأمالي للصدوق: ص563 ح758، بشارة المصطفى: ص151 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة، بحار الأنوار: ج27 ص88 ح38، وراجع: المناقب للكوفي: ج2 ص168 ح647.
  540. الكافي: ج8 ص129 ح98 عن حفص بن غياث، تحف العقول: ص357، تنبيه الخواطر: ج2 ص137، بحار الأنوار: ج78 ص226 ح95.
  541. تهذيب الأحكام: ج6 ص97 ح177، وراجع: ص217 ح6495 من كتابنا هذا.
  542. سنن الترمذي: ج5 ص664 ح3789، المستدرك على الصحيحين: ج3 ص163 ح4716، شعب الإيمان: ج1 ص366 ح408، اُسد الغابة: ج2 ص18 الرقم 1165 كلّها عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج12 ص95 ح34150؛ علل الشرائع: ص139 ح1 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج27 ص76 ح5 نقلاً عن الأمالي للصدوق.
  543. كتب المصحّح (شيري) في هامش المصدر: «كليم» كذا بالأصل وترجمة أهل البيت عليهم السلام من تاريخ دمشق المطبوعة، وكتب محقّقها [محمّدباقر المحمودي]بحاشيتها: والظاهر أنّ اللفظة فارسيّة [بالكاف الفارسيّة]، والمراد منها اللباس الخشن.
  544. تاريخ دمشق: ج14 ص154 ح3473، كنز العمّال: ج12 ص103 ح34194؛ كشف الغمّة: ج2 ص151، وراجع: سنن ابن ماجة: ج1 ص51 ح143 والأمالي للطوسي: ص251 ح446.
  545. المناقب للكوفي: ج2 ص160 ح637 عن عبيداللّه بن محمّد بن عمر بن عليّ بن أبي طالب.
  546. الكافي: ج2 ص46 ح3، بشارة المصطفى: ص157 وكلاهما عن عبد العظيم الحسنيّ عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج68 ص341 ح13.
  547. المحاسن: ج1 ص246 ح457 عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج5 ص222 ح4.
  548. تحف العقول: ص313 عن أبي جعفر محمّد بن النعمان الأحول، بحار الأنوار: ج78 ص292 ح2.
  549. كشف اليقين: ص261 ح288، كشف الغمّة: ج1 ص53 كلاهما عن ابن مسعود، بحار الأنوار: ج27 ص104 ح72؛ الفردوس: ج2 ص142 ح2721، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ: ص25 كلاهما عن ابن مسعود.
  550. الأمالي للطوسي: ص526 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص363 ح2661، تنبيه الخواطر: ج2 ص51، أعلام الدين: ص189، بحار الأنوار: ج77 ص74 ح3.
  551. غرر الحكم: ج2 ص480 ح3363، عيون الحكم والمواعظ: ص126 ح2881.
  552. المحاسن: ج1 ص247 ح462 عن حفص الدّهان، بحار الأنوار: ج27 ص91 ح48.
  553. المحاسن: ج1 ص247 ح463، الكافي: ج1 ص187 ح12 عن محمّد بن الفضيل مضمراً نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص91 ح49.
  554. مقصود، در اين جا، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است.
  555. الاختصاص: ص86، مجمع البيان: ج6 ص731، المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص215 وفيهما ذيله من «لا تستصغروا»، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص297 ح8، بحار الأنوار: ج47 ص340 ح22.
  556. تاريخ دمشق: ج42 ص288 ح8818 عن أنس.
  557. الأمالي للطوسي: ص455 ح1018، معاني الأخبار: ص161 ح1، علل الشرائع: ص141 ح1، المحاسن: ج1 ص232 ح419 كلّها عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، مشكاة الأنوار: ص153 ح373 عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص150 ح18.
  558. معاني الأخبار: ص161 ح3، علل الشرائع: ص141 ح3، الأمالي للصدوق: ص562 ح756، بشارة المصطفى: ص150 كلّها عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج27 ص146 ح5.
  559. الخصال: ص577 ح1 عن محكول، علل الشرايع: ص143 ح7 عن جابر، المناقب لابن شهر آشوب: ج2 ص267، بحار الأنوار: ج31 ص441 ح2؛ المناقب للخوارزمي: ص323 ح330 عن ابن عبّاس.
  560. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج4 ص110 عن أبي مريم الأنصاري؛ المناقب لابن شهر آشوب: ج2 ص314 و ج3 ص206 عن الاصبغ بن نباته، نهج الإيمان: ص456، شرح الأخبار: ج1 ص152 ح92 عن بريدة عن أبيه وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج34 ص336.
  561. معاني الأخبار: ص161 ح2، بشارة المصطفى: ص176، تهذيب الأحكام: ج4 ص143 ح401 عن الفضيل عن الإمام الصادق عليه السلام، المحاسن: ج1 ص232 ح420 عن أبي عبد اللّه المدائني عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج27 ص146 ح4.
  562. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص493 ح4745، معاني الأخبار: ص161 ح4، علل الشرائع: ص142 ح5، الأمالي للصدوق: ص707 ح973، بشارة المصطفى: ص9 كلّها عن المفضّل بن عمر، بحار الأنوار: ج27 ص147 ح6.
  563. معاني الأخبار: ص166 ح1، مشكاة الأنوار: ص573 ح1915، بحار الأنوار: ج27 ص87 ح32.
  564. قال المجلسي قدس سره: الملصّق ـ بتشديد الصاد ويخفّف ـ : الدعيّ المتّهم في نسبه، والرجل المقيم في الحيّ وليس منهم، ووردت الأخبار المتواترة على أنّ حبّ أهل البيت علامة طيب الولادة وبغضهم علامة خبثها (مرآة العقول: ج26 ص420).
  565. الكافي: ج8 ص316 ح497 عن ربعيّ، مستطرفات السرائر: ص42 ح11 عن محمّد بن قيس العطّار عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص149 ح16.
  566. في الطبعة المعتمدة: «ننور»، والتصويب من الترجمة المطبوعة بتحقيق الشيخ المحمودي (ج 2 ص224). وبارَهُ: أي جرّبه واختبره (الصحاح: ج2 ص597 «بور»).
  567. يقال هو لِرَشدَة: أي صحيح النسب، ولغَير رشدة بخلافه (مجمع البحرين: ج2 ص702 «رشد»).
  568. تاريخ دمشق: ج42 ص287، النهاية في غريب الحديث: ج1 ص161 وفيه صدره، شواهد التنزيل: ج1 ص449 عن جابر نحوه؛ مجمع البيان: ج9 ص160، المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص207 نحوه، بحار الأنوار: ج36 ص178 ذيل ح171.
  569. تاريخ دمشق: ج42 ص287، فرائد السمطين: ج1 ص365 ح293، وراجع: المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص207.
  570. مروج الذهب: ج4 ص62؛ كشف اليقين: ص476 ح573.
  571. الكافي: ج1 ص194 ح1، تفسير القمّي: ج2 ص372، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص696 ح2 و كلّها عن أبي خالد الكابلي، مختصر بصائر الدرجات: ص96 عن أبي خالد يزيد الكناسي وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص308 ح5.
  572. دعائم الإسلام: ج1 ص73، شرح الأخبار: ج3 ص471 ح1367 عن عبد العليّ بن أعين وليس فيه ذيله من «إنما يغتبط» وراجع: بشارة المصطفى: ص87.
  573. الأمالي للطوسي: ص583 ح1207، بحار الأنوار: ج3 ص13 ح30.
  574. غرر الحكم: ج2 ص514 ح3479، عيون الحكم والمواعظ: ص151 ح3312.
  575. التوحيد: ص25 ح23، معاني الأخبار: ص371 ح1، صحيفة الرضا عليه السلام: ص79 ح1 وفيه «يقول اللّه عزّوجلّ: لا إله إلّا اللّه... عذابي» فقط، بشارة المصطفى: ص269، المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص101 عن عليّ بن بلال نحوه، بحار الأنوار: ج3 ص7 ص16.
  576. إحقاق الحقّ: ج9 ص454 نقلاً عن محمّد صالح الكشفي الحنفي في المناقب المرتضويّة و عن خلاصة الأخبار.
  577. المعجم الأوسط: ج6 ص59 ح5790، المعجم الكبير: ج7 ص75 ح6416 وليس فيه «وعترتي أحبّ إليه من عترته» وكلاهما عن أبي ليلى، الفردوس: ج5 ص154 ح7796 عن عبد الرحمن بن أبي ليلى، كنز العمّال: ج1 ص41 ح93؛ علل الشرائع: ص140 ح3، الأمالي للصدوق: ص414 ح542 كلاهما عن أبي ليلى، بحار الأنوار: ج27 ص76 ح4.
  578. كفاية الأثر: ص110، الصراط المستقيم: ج2 ص116 كلاهما عن واثلة بن الأسقع، بحار الأنوار: ج36 ص322 ح178.
  579. الأمالي للطوسي: ص34 ح34، الأمالي للمفيد: ص270 ح2، بشارة المصطفى: ص48، كشف الغمّة: ج1 ص140 كلاهما نحوه وكلّها عن الحارث الأعور، بحار الأنوار: ج27 ص80 ح19.
  580. تاريخ دمشق: ج42 ص270 ح8800 و ص280 ح8810 وفيه ذيله وكلاهما عن يعلى بن مرّة الثقفي، المعجم الأوسط: ج5 ص87 ح4751، مجمع الزوائد: ج9 ص180 ح14760 كلاهما عن ابن عباس؛ بشارة المصطفى: ص274، المناقب للكوفي: ج2 ص481 ح980 كلاهما عن يعلى بن مرّة الثقفي وكلّها نحوه وراجع: الخصال: ص558 ح31.
  581. سنن النسائي: ج8 ص117، مسند ابن حنبل: ج1 ص204 ح731، فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص564 ح948 كلّها عن زرّ بن حبيش؛ كنز الفوائد: ج2 ص83، الغارات: ج2 ص520 كلاهما عن زرّ بن حبيش، بحار الأنوار: ج34 ص362 ح1196.
  582. مسند ابن حنبل: ج10 ص176 ح26569، سنن الترمذي: ج5 ص635 ح3717 فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص623 ح1066 كلاهما عن عبد اللّه بن حنطب نحوه، تاريخ دمشق: ج42 ص279 ح8807، كنز العمّال: ج11 ص622 ح33026؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص206، بحار الأنوار: ج39 ص262 ذيل ح33.
  583. الخَيشومُ: أقصى الأنف ومنهم من يُطلقُه على الأنف (المصباح المنير: ص170 «خشم»).
  584. تاريخ دمشق: ج42 ص277 ح8804؛ الغارات: ج2 ص520 عن حبّة العرنيّ نحوه وليس فيه ذيله من «يا عليّ» وراجع: الخصال: ص577 ح1.
  585. نهج البلاغة: الحكمة 45، الأمالي للطوسي: ص206 ح353 عن سويد بن غفلة، الغارات: ج1 ص43 عن فرقد البجلي، روضة الواعظين: ص323 كلّها نحوه، مشكاة الأنوار: ص151 ح365، بحار الأنوار: ج34 ص344 ح1168؛ تفسير الآلوسي: ج16 ص143.
  586. الكافي: ج1 ص188 ح12، المحاسن: ج1 ص247 ح463 كلاهما عن محمّد بن الفضيل، تفسير فرات: ص428 ح566 عن زياد بن المنذر، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص206 عن جابر الجعفي، بحار الأنوار: ج32 ص325 ح303.
  587. طه: 111.
  588. تفسير فرات: ص260 ح355 عن جابر بن يزيد وأبي الورد، بحار الأنوار: ج40 ص62 ح95، وراجع: الإرشاد: ج2 ص141.
  589. كامل الزيارات: ص356 ح613 عن أبي بكر الحضرمي، بحار الأنوار: ج101 ص4 ح16.
  590. محمّد بن عليّ بن أبي طالب (ابن الحنفيّة).
  591. المجادلة: 22.
  592. شواهد التنزيل: ج2 ص330 ح971؛ تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص676 ح8 نحوه وفيه ذيله من «إنّما حبّنا»، بحار الأنوار: ج23 ص366 ح31.
  593. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص62 ح258 عن الحسن بن عبداللّه الرازيّ التميميّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج7 ص260 ح8.
  594. الخصال: ص253 ح125 عن إسحاق بن موسى بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، الأمالي للطوسي: ص593 ح1227 عن أبي بريدة الأسلميّ، تحف العقول: ص56 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج7 ص258 ح1؛ المعجم الكبير: ج11 ص84 ح11177، تفسير الثعلبي: ج10 ص208 نحوه وكلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج14 ص379 ح39013.
  595. المعجم الأوسط: ج2 ص348 ح2191 تاريخ دمشق: ج42 ص259 ح8790 عن أبي ذرّ، المناقب للخوارزميّ: ص77 ح59 كلاهما نحوه، مجمع الزوائد: ج10 ص626 ح18371؛ الأمالي للمفيد: ص353 ح5، بشارة المصطفى: ص160 عن أبي بردة وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج7 ص261 ح11.
  596. التكاثر: 8.
  597. تفسير فرات: ص605 ح763، بحار الأنوار: ج24 ص58 ح32.
  598. إحقاق الحقّ: ح18 ص498 نقلاً عن محمّد عز الدين العربي في الروضة البهيّة وعن وليّ اللّه الكهنوئي في «مرآة المؤمنين».
  599. كنز العمّال: ج16 ص456 ح45409 نقلاً عن عبد الكريم الشيرازيّ في فوائده والديلميّ وابن النجّار عن الإمام عليّ عليه السلام.
  600. علل الشرائع: ص142 ح4، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص493 ح4744، رجال الكشّي: ج1 ص236 ح93، الأمالي للصدوق: ص136 ح133، الثاقب في المناقب: ص124 ح123، بحار الأنوار: ج39 ص300 ح108.
  601. جوّاب ـ بتثقيل الواو وآخره موحّدة ـ : ابن عبداللّه التيميّ الكوفيّ، صدوق رُمي بالإرجاء، من السادسة.
  602. جوّاب ـ بتثقيل الواو وآخره موحّدة ـ : ابن عبداللّه التيميّ الكوفيّ، صدوق رُمي بالإرجاء، من السادسة.
  603. أي: «عَلِيٌّ خَيرُ البَشَر، فَمَن أبى فَقَد كَفَر».
  604. المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص67، الصراط المستقيم: ج2 ص68 عن الزبير عطيّة وخوّات، بحار الأنوار: ج38 ص7 ح13.
  605. جوّاب، پسر عبد اللّه تيمى كوفى، فردى درست و راستگو بوده و به ارجا متّهم شده و از طبقه ششم است.
  606. اين خبر كه: «على، بهترين مردم است و هر كسى انكار كند، كفر ورزيده است».
  607. رجال الكشّي: ج2 ص704 ح748 عن سماعة، خلاصة الأقوال: ص82 الرقم 2 وفيه «يشير إلى الشيعة» بدل «فإنّه على دين اللّه»، رجال ابن داود: ص108 الرقم 752، بحار الأنوار: ج79 ص293 ح16.
  608. ابو محمد سفيان بن مصعب عبدى كوفى، از سرايندگان براى اهل بيت پاك عليهم السلام است كه با ولا وشعرش، از نزديكان آن بزرگواران به شمار مى آيد و به خاطر خلوص نيّت و دل بستگى به آنان، در پيشگاهشان مورد قبول است. او در اشعار خود، از مناقب مشهور مولا امير مؤمنان عليه السلام، فراوان آورده و در تمجيد آن امام و نسل پاك و پاكيزه اش، زياد سخن گفته و در عزا و ماتمشان و رنج و دشوارى هايى كه گرفتارش بودند، مرثيه سرايى كرده است. من شعرى در غير اهل اللّه از او سراغ ندارم... شيخ طوسى، ابو محمّد عبدى را در كتاب رجالش، جزو اصحاب امام صادق عليه السلام به شمار آورده است. از اصحاب امام صادق بودن وى، تنها به خاطر انس وى و يا آمد و شدش با امام عليه السلام و با هم دوره و هم روزگار بودنش با ايشان نبوده است؛ بلكه بهره مندى عبدى از امام، برخاسته از دوستى صميمانه و خلوص ولا و ايمان بى پيرايه بوده است، تا جايى كه امام عليه السلام به شيعيانش توصيه فرمود كه شعر او را به كودكانشان بياموزند. امام عليه السلام در حقّ او فرمود: «شعر عبدى، مطابق دين خدا است»؛ همان گونه كه كشّى با سند خود، آن را در كتاب رجالش آورده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: «اى شيعيان ! شعر عبدى را به كودكان خود بياموزيد كه آن، مطابق دين خداست». اين دستور امام عليه السلام به وى ـ بر اساس گزارش كشّى در كتاب الرجال ـ كه فرموده براى عزادارى زنان در سوگوارى ها شعر بسرايد، از صداقت گفتار و درستى روش وى در شعر و بى عيبى معانى شعرش، پرده بر مى دارد. از زادروز تولّد و مرگ عبدى، اطّلاع چندانى در دست نيست و چيزى يافت نشد تا به حدود آن روزها هم پى ببريم، جز روايتى كه شنيده شده وى از امام صادق عليه السلام نقل كرده است و همين طور، بودنش با سيّد حميرى (متولّد 105 و متوفّاى 178 ق) و نيز با ابو داوود مسترق. توجّه به روز تولّد و مرگ ابو داوود مسترق كه از عبدى روايت نقل كرده، اِشعار داد كه شاعر ما در حدود سال وفات حميرى در گذشته است. ابو داوود مسترق، بنا بر فهرست نجاشى به سال 231 و يا بنا به گفته رجال النجاشى به سال 230 در گذشته و همان گونه كه كشّى گفته، هفتاد سال زيسته است. پس ولادت ابو داوود، بنا به گفته نجاشى به سال 161، و بنا به نظر كشّى به سال 160 بوده و طبعا، سنّ مسترق، زمانى كه از عبدى روايت نقل مى كرده، بر حسب روايت، كمتر از وى بوده، و عبدى حدّ اقل تا زمان اواخر عمر حميرى بوده است. پس آنچه در أعيان الشيعة (ج 1 ص370) آمده كه عبدى در حدود سال 120 از دنيا رفته، يعنى چهل سال قبل از ولادت ابو داوود مسترق ـ كه از او روايت كرده ـ، حرف محقّقانه اى نيست (ر. ك: الغدير: ج2 ص290 ـ 328 شرح حال «عبدى كوفى» و احاديثى كه در اشعار او آمده است). اينك نمونه هايى از اشعار عبدى كه امينى در الغدير ذكر كرده است: آيا پرسشت از نشانِ خانه ويران يار درد ناخوش عشقت را درمان مى كند؟! و يا سوز دلت را در آن روز كه فراق دوست، نزديك مى شود قطره هاى ريزان اشكت فرو مى نشاند؟! هيهات! عشق برانگيخته را پايان نمى بخشد دورى دوستى كه رفته و ديگر باز نمى گردد. اى پيشاهنگ قبيله! چشمان اشكبار قبيله را از آب و گياه، بى نياز مى كند. تا آن جا كه مى گويد: اى شترسوارى كه گام هاى مركب نيرومندت پهناى دشت را به تقريب و جُنُب (دو نوع از راه سپردن شتر تند و كند) در مى نوردد و در فراز، غزال خوش خط و خال را مى گيرد و در نشيب، شاهين تيزبال را خسته مى كند و بادهاى سهمگين را چون اشتران خسته و رنجور بيابان، پشت سر مى گذارد! درود مرا به قبرى كه در نجف است و بهترين انسان از عرب و عجم را در بر دارد، برسان و در آن جا شعار خدايى تو، فروتنى در برابرش باشد و بهترين وصى و داماد بهترين پيامبر را ندا ده. تا آن جا كه مى گويد: تو كسى نيستى، مگر برادر و ياور آن [پيامبرِ] راه نما و آشكار كننده حق و ستايش شده كتاب ها[ى آسمانى]. تو همسر پاره تن پيغمبر، زهرايى و تنها نگهبان او و پدر فرزندان بزرگوار اويى؛ فرزندانى كه در راه خدا سختكوش اند و از او يارى مى جويند و بدو معتقدند و براى همو كار مى كنند و چنان راه نمايانى هستند كه اگر شب ديجور گم راهى، همه جا را فرا گيرد شبروان را بهتر از هر [كوكب و] شهابى راه نمايى مى كنند. از آن روز كه مِهر خود را به پاى آنان ريختم مرا رافضى خواندند و اين، بهترين لقبى است كه بِدان خوانده مى شوم! درود خداى عرش نشين، پيوسته و هماره بر فرزند غم گسار فاطمه باد و بر آن دو فرزندى كه يكى به زهر ستم، نابه هنگام در گذشت و آن ديگرى كه با گونه خاك آلود به خاك رفت و پس از وى، بر آن عبادت پيشه پارسا، سجّاد و آن گاه بر شكافنده دانش كه به غايت طلب، نزديك شد و سپس بر جعفر و فرزندش موسى و آن گاه بر امام نيكوكار، امام رضا و جوادِ عابدِ كوشا و بر عسكريين و مهدى كه قائم آنان و صاحب امر است و جامه هاى پاك و سپيدِ هدايت به تن دارد همو كه زمينِ آكنده شده از بيداد را از عدل و داد مى آكند و گم راهان و شرآفرينان را سركوب مى كند [همو كه] پيشواى دليران بى باك و رزمنده اى است كه براى بر كندن گياهان هرزه به پيكار سركشان مى رود! نمونه ديگرى از اشعار عبدى كه ابن شهرآشوب در المناقب (ج 4 ص285) آورده است: اى سَروران من! اى فرزندان على! اى آل «طه» و اى آل «صاد»! كيست كه با شما برابرى كند شمايانى كه نمايندگان خدا در زمين هستيد؟! شما ستارگان راه نمايى هستيد كه خداوند، هر رهجويى را به واسطه آنها راه مى نمايد. اگر رهبرى شما نبود، ما گم راه مى شديم و راه از بيراهه باز شناخته نمى شد. پيوسته عمر خويش را با مِهر شما مى گذرانم و با دشمنان شما دشمنى مى ورزم. توشه اى جز مهر شما ندارم و اين، بهترين ره توشه است. مهر شما اندوخته من است كه در پهنه قيامت، بِدان تكيه مى كنم. دوستى شما و بيزارى از آن كه دشمن شماست، اعتقاد من است.
  609. الكافي: ج8 ص229 ح293 عن أبي بصير، الاعتقادات للصدوق: ص109، مشكاة الأنوار: ص317 ح1002 عن عليّ بن أبي حمزة، دعائم الإسلام: ج1 ص61 عن الإمام الباقر عليه السلام، فقه الرضا: ص356 عن العالم عليه السلام، بحار الأنوار: ج78 ص348 ح5.
  610. الأمالي للصدوق: ص159 ح156 عن مدرك بن الهزهاز، بشارة المصطفى: ص15، شرح الأخبار: ج3 ص590 ح1456، الأمالي للطوسي: ص86 ح131 كلّها عن مدرك بن زهير، الكافي: ج2 ص223 ح5، مختصر بصائر الدرجات: ص101 كلاهما عن عبد الاعلى مولى آل سام نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص65 ح4.
  611. في النسخ: «جنائزهم» (هامش المصدر).
  612. الحكايات: ص93 ح2، مستطرفات السرائر: ص163 ح3، بشارة المصطفى: ص222 نحوه وراجع: ح767 من كتابنا هذا.
  613. در نسخه هايى، «جنازهايشان» آمده است.
  614. الخصال: ص624 ح10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تفسير فرات: ص367 ح499، جامع الأخبار: ص495 ح1376، عيون الحكم والمواعظ: ص165 ح3496 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج10 ص103 ح1.
  615. غرر الحكم: ج5 ص303 ح8483، عيون الحكم والمواعظ: ص456 ح8244.
  616. الخصال: ص614 ح10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص104، بحار الأنوار: ج70 ص306 ح30.
  617. الكافي: ج8 ص253 ح358، تنبيه الخواطر: ج2 ص176.
  618. الكافي: ج8 ص212 ح259 عن عمرو بن أبي المقدام، فضائل الشيعة: ص51 ح8 عن محمّد بن حمران عن أبيه، الأمالي للصدوق: ص725 ح992 عن أبي بصير وكلاهما نحوه، روضة الواعظين: ص322، شرح الأخبار: ج3 ص436 ح1294 عن عمران بن مقدم وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج68 ص80 ح141، وراجع: الأمالي للطوسي: ص679 ح1441.
  619. الاحتجاج: ج2 ص599 ح359، بحار الأنوار: ج53 ص176 ح7.
  620. الأمالي للطوسي: ص113 ح172، الأمالي للمفيد: ص334 ح4، بشارة المصطفى: ص45 عن الحسن بن المعتمر، كشف الغمّة: ج2 ص8 عن الحبش بن المعتمر، الغارات: ح2 ص585 عن الحبيش بن المعتمر نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص53 ح6.
  621. تفسير فرات: ص128 ح146 عن زيد بن حمزة بن محمّد بن عليّ بن زياد القصّار معنعنا، بحار الأنوار: ج35 ص199 ح21.
  622. المقنعة: ص486، المزار للمفيد: ص201 ح3، المزار الكبير: ص41 ح23 كلاهما عن عبد الرحمن بن مسلم، جامع الأخبار: ص97 ح155، بحار الأنوار: ج100 ص124 ح34.
  623. الأحزاب: 4.
  624. الالب بالفتح والكسر: القوم يجتمعون على عداوة إنسان وألّبهم: جمّعهم (لسان العرب: ج1 ص215 «ألب»).
  625. الأمالي للطوسي: ص148 ح243، بشارة المصطفى: ص87، كشف الغمّة: ج2 ص11 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص83 ح24.
  626. تفسير القمّي: ج2 ص71 عن أبي الجارود عن الإمام الباقر عليه السلام، الأمالي للمفيد: ص233 ح4 عن حنش بن المعتمر نحوه، بحار الأنوار: ج68 ص38 ح81.
  627. مستطرفات السرائر: ص149 ح2، بحار الأنوار: ج27 ص58 ح18.
  628. في المصادر الاُخرى: «من» بدل «على».
  629. مسند ابن حنبل: ج4 ص85 ح11379، شُعب الإيمان: ج7 ص318 ح10442، الفردوس: ج3 ص155 ح4421 كلّها عن أبي سعيد، كنز العمّال: ج6 ص483 ح16645.
  630. تِجْفافًا ـ بكسر التاء وسكون الجيم ـ : شيء من سلاح يترك على الفرس يقيه الأذى (النهاية: ج1 ص279 «جفف»).
  631. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص367 ح7944 عن أبي ذرّ، سنن الترمذي: ج4 ص576 ح2350، شُعب الإيمان: ج2 ص174 ح1471 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج6 ص471 ح16598؛ روضة الواعظين: ص498 نحوه، بحار الأنوار: ج61 ص239 ح1.
  632. السنن الكبرى: ج6 ص197 ح11649، تاريخ دمشق: ج6 ص385 ح1565 نحوه، سير أعلام النبلاء: ج3 ص54 الرقم 14، تاريخ الإسلام للذهبي: ج4 ص294 والقضية فيهما منسوبة إلى الكعب بن عجرة نحوه، كنز العمّال: ج6 ص618 ح17111.
  633. رام بالمكان: أقام وثبت، ولم يزل فيه (المنجد: ص290 «رام»).
  634. المعجم الكبير: ج18 ص84 ح155، الإصابة: ج4 ص611 الرقم 6097 نحوه، اُسد الغابة: ج4 ص294 ح4112 وفيه صدره إلى «قال: الجوع»، كنز العمّال: ج6 ص483 ح16644.
  635. غرر الحكم: ج5 ص427 ح9037، عيون الحكم والمواعظ: ص464 ح8443.
  636. غرر الحكم: ج5 ص427 ح9038، عيون الحكم والمواعظ: ص464 ح8444.
  637. الغارات: ج2 ص588، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص802 ح9، بحار الأنوار: ج34 ص336؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج4 ص105.
  638. نهج البلاغة: الحكمة 112، الأمالي للسيّد المرتضى: ج1 ص13، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص802 ح9، بحار الأنوار: ج34 ص284 ح1032؛ الفائق في غريب الحديث: ج1 ص229، النهاية فى غريب الحديث: ج1 ص283 ح37615، كنز العمّال: ج13 ص639.
  639. المؤمن: ص16 ح5، أعلام الدين: ص432، بحار الأنوار: ج72 ص3 ح1.
  640. الأمالي للطوسي: ص409 ح921، بصائر الدرجات: ص390 ح1، الاختصاص: ص311 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج67 ص227 ح36.
  641. رجال الكشّي: ج1 ص391 ح281، الاختصاص: ص52، كامل الزيارات: ص462 ح705، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص181 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج46 ص334 ح18.
  642. الأمالي للطوسي: ص164 ح274 عن عليّ بن مهديّ عن أبيه عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، إرشاد القلوب: ص253، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص384 ح23 كلاهما عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج68 ص100 ح5.
  643. الاختصاص: ص82، رجال الكشّي: ج1 ص329 ح178 كلاهما عن أبي حمزة الثماليّ عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج44 ص24 ح7، وراجع: خلاصة الأقوال: ص81 ح2.
  644. بشارة المصطفى: ص3 عن أبي رزين، قرب الإسناد: ص39 ح126 عن بكر بن محمّد عن الإمام الصادق عليه السلام، شرح الأخبار: ج2 ص513 ح906 عن الإمام الحسين عليه السلام كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج68 ص116 ح37.
  645. الأمالي للطوسي: ص453 ح1010 عن شجرة، بشارة المصطفى: ص67 عن خالد بن طهماز أبي العلاء الخفّاف نحوه، بحار الأنوار: ج68 ص116 ح40.
  646. ثواب الأعمال: ص223 ح1، قرب الإسناد: ص39 ح126، بشارة المصطفى: ص270 كلّها عن بكر بن محمّد الأزديّ، بحار الأنوار: ج27 ص77 ح9.
  647. الإحنَةُ: الحِقدُ (النهاية: ج1 ص27 «أحن»).
  648. الأمالي للطوسي: ص156 ح259، بشارة المصطفى: ص90 كلاهما عن الحسين بن مصعب، إرشاد القلوب: ص253، شرح الأخبار: ج3 ص490 ح1419 عن عبد اللّه بن الحسين بن علي عن أبيه عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص54 ح7 وراجع: أعلام الدين: ص448.
  649. الرعد: 28.
  650. كنز العمّال: ج2 ص442 ح4448، الدرّ المنثور: ج4 ص642 كلاهما نقلاً عن ابن مردويه؛ الجعفريّات: ص224 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه.
  651. تفسير فرات: ص207 ح274، بحار الأنوار: ج23 ص367 ح36.
  652. تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص233 ح11، الدرّ النظيم: ص806 عن أنس وفيه «يابن سليمان» بدل «يابن اُمّ سليم»، بحار الأنوار: ج35 ص405 ح29.
  653. المحاسن: ج1 ص134 ح167 عن المفضّل بن عمر، بحار الأنوار: ج27 ص90 ح43.
  654. الأمالي للصدوق: ص259 ح279 عن الحسن بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه الإمام الحسن عليه السلام، بحار الأنوار: ج37 ص37 ح4.
  655. الأنبياء: 30.
  656. كذا، ولعلّ الأنسب «وبمحبّة».
  657. الاختصاص: ص37 عن الحسين بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام.
  658. الرعد: 38.
  659. الكافي: ج8 ص81 ح38، الأمالي للطوسي: ص144 ح234، بشارة المصطفى: ص81 وفيهما «بني مروان» بدل «مروان» وهو الصحيح لأنّ ولادة الإمام الصادق عليه السلام كانت في أيّام عبدالملك بن مروان، بحار الأنوار: ج100 ص393 ح24، وراجع: الاُصول الستة عشر: ص246 ح312.
  660. تاريخ بغداد: ج2 ص146 الرقم 563 عن عمر بن عليّ عن الإمام عليّ عليه السلام، كنز العمّال: ج12 ص100 ح34179.
  661. المعجم الأوسط: ج2 ص360 ح2230 عن ابن أبي ليلى عن الإمام الحسن عليه السلام؛ الأمالي للمفيد: ص13 ح1 وفيه «يحبّنا» بدل «يودّنا»، المحاسن: ج1 ص135 ح169 كلاهما عن عبد الرحمن بن أبي ليلى عن الإمام الحسين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، الأمالي للطوسي: ص187 ح314، بشارة المصطفى: ص100 كلاهما عن أبي ليلى عن الإمام الحسين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، إرشاد القلوب: ص254 عن الإمام الحسين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج27 ص101 ح63.
  662. الخصال: ص614 ـ 624 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج8 ص34 ح3.
  663. شواهد التنزيل: ج2 ص310 ح948 عن سالم عن أبيه.
  664. شواهد التنزيل: ج2 ص310 ح947 عن أبي سعيد الخدريّ؛ الأمالي للمفيد: ص135 ح3 عن أبي سعيد الخدريّ نحوه، بحار الأنوار: ج22 ص476 ح25 وراجع: ص143 ح6331 من كتابنا هذا.
  665. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص58 ح220 عن أبي محمّد الحسن بن عبد اللّه الرازي التميميّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج27 ص79 ح15.
  666. فضائل الشيعة: ص47 ح1، بشارة المصطفى: ص37، كشف اليقين: ص263 ح294، مئة منقبة: ص149 ح95، إرشاد القلوب: ص235 كلّها عن ابن عمر، بحار الأنوار: ج27 ص120 ح100؛ المناقب للخوارزمي: ص73 ح51، مقتل الحسين للخوارزمي: ج1 ص40 كلاهما عن ابن عمر.
  667. الخصال: ص360 ح49 عن جابر عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام، فضائل الشيعة: ص47 ح2، الأمالي للصدوق: ص60 ح17، بشارة المصطفى: ص17 كلّها عن جابر عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، جامع الأخبار: ص513 ح1441 عن جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ وليس فيه «حبّي»، كفاية الأثر: ص108 عن واثلة بن الأسقع، بحار الأنوار: ج27 ص158 ح3.
  668. قال المجلسيّ رحمه الله بعد نقل الخبر: «عند اللّه» أي في الدّنيا بقربه لديه، أو استجابة دعائه وقبول أعماله، أو في درجات الجنّة، أو عند الحضور عند اللّه للحساب، أو استجابة دعائه وقبول أعماله (بحار الأنوار: ج27 ص158 ح3).
  669. المحاسن: ج1 ص250 ح471 عن محمّد بن الفضل الهاشميّ، بحار الأنوار: ج27 ص158 ح4.
  670. جامع الأحاديث للقمّي (الغايات): ص231 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام.
  671. فضائل الشيعة: ص48 ح3 عن إسماعيل بن مسلم الشعيريّ عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، الجعفريّات: ص182، النوادر للراوندي: ص123 ح139 بزيادة «ولأصحابي» في آخره وكلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج8 ص69 ح16؛ الصواع المحرقة: ص187، كنز العمّال: ج12 ص97 ح34163 كلاهما نقلاً عن الديلمي عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وزاد فيهما «ولأصحابي».
  672. درر الأحاديث النبوية: ص51، تنبيه الغافلين عن فضائل الطالبيّين: ص119 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «اختار» بدل «أحبّنا».
  673. دعائم الإسلام: ج1 ص63.
  674. تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص485 ح12 عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج27 ص140 ح144.
  675. تاريخ بغداد: ج4 ص210 الرقم1897، اُسد الغابة: ج1 ص415 الرقم 492، المناقب للخوارزمي: ص341 ح361 كلاهما نحوه؛ مائة منقبة: ص145 ح92، الخرائج والجرائح: ج2 ص536 ح11، المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص346، كشف الغمّة: ج1 ص92 عن مالك بن حمامة وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص123 ح31.
  676. رجال النجاشيّ: ج1 ص138 الرقم 79 عن إلياس بن عمرو البجلي، الدعوات: ص275 ح788 عن عليّ بن عبد العزيز الخراز، شرح الأخبار: ج3 ص463 ح1355 عن الحضرميّ نحوه، بحار الأنوار: ج68 ص115 ح35.
  677. سنن الترمذي: ج5 ص641 ح3733، مسند ابن حنبل: ج1 ص168 ح576، فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص694 ح1185، تهذيب الكمال: ج6 ص228 الرقم 1248، تاريخ بغداد: ج13 ص287 الرقم 7255، تاريخ دمشق: ج13 ص196 ح3163 و 3164 كلّها عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، كنز العمّال: ج13 ص639 ح37613؛ الأمالي للصدوق: ص299 ح337، بشارة المصطفى: ص32 كلاهما عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج23 ص116 ح27.
  678. المعجم الكبير: ج3 ص41 ح2623، تاريخ دمشق: ج13 ص727 وفيه صدره إلى «العباد» وكلاهما عن عمرو بن عليّ، كنز العمّال: ج12 ص98 ح34165.
  679. مقصود، قهرمانِ ياد شده در آيات 20 تا 27 از سوره «ياسين» (مؤمن آل فرعون) است كه خداوند، ميان ايمان آوردنش و دعوتش از مردم و ورودش به بهشت، هيچ فاصله اى حتّى شهادتش را ذكر نمى كند.
  680. مقاتل الطالبيّين: ص76، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج16 ص45 كلاهما عن سفيان عن الإمام الحسن عن أبيه عليهماالسلام، ذخائر العقبى: ص51 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله؛ الغارات: ج2 ص586 عن الإمام الحسن عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله، الملاحم والفتن: ص229 ح331، المناقب للكوفي: ج2 ص129 ح614 كلاهما عن سفيان بن أبي ليلى عن الإمام الحسن عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله وفيهما «أحبّني» بدل «أحبّهم»، بحار الأنوار: ج44 ص60 ح7.
  681. كفاية الأثر: ص35، بحار الأنوار: ج36 ص293 ح122.
  682. كفاية الأثر: ص296 عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج46 ص202 ح77.
  683. مشكاة الأنوار: ص156 ح390 و ص220 ح609، الأمالي للصدوق: ص278 ح308، أعلام الدين: ص187 كلاهما عن نوف البكالي عن الإمام عليّ عليه السلام، روضة الواعظين: ص457، بحار الأنوار: ج77 ص383 ح9.
  684. الأمالي للطوسي: ص632 ح1303، كشف الغمّة: ج2 ص41، بحار الأنوار: ج27 ص105 ح75؛ سنن أبي داود: ج4 ص333 ح5126، سننن الدارمي: ج2 ص777 ح2685، الأدب المفرد: ص112 ح351، مسند ابن حنبل: ج8 ص107 ح21519 والأربعة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج9 ص11 ح24684.
  685. المعجم الكبير: ج3 ص125 ح2880؛ شرح الأخبار: ج1 ص444 ذيل ح116.
  686. الأمالي للطوسي: ص253 ح455، بشارة المصطفى: ص123 كلاهما عن بشر بن غالب، بحار الأنوار: ج27 ص84 ح26؛ تاريخ دمشق: ج14 ص184 عن بشر بن غالب.
  687. المحاسن: ج1 ص134 ح168 عن بشر بن غالب الأسديّ، شرح الأخبار: ج2 ص488 ح864 عن الإمام الحسن عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص90 ح44.
  688. مثلٌ يُضرب لاختصار الكلام. والقصيرة هي التمرة، والطويلة هي النخلة (اُنظر: مجمع الأمثال: ج2 ص499).
  689. أعلام الدين: ص460 عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج27 ص128 ح118.
  690. المحاسن: ج1 ص267 ح517 عن أبي خالد الكابليّ، بحار الأنوار: ج27 ص56 ذيل ح12.
  691. تفسير العيّاشي: ج1 ص167 ح27، بحار الأنوار: ج27 ص95 ح57، وراجع: دعائم الإسلام: ج1 ص71.
  692. الشكّ من الراوي.
  693. الكافي: ج8 ص106 ح80، تفسير العيّاشي: ج2 ص89 ح61، أعلام الدين: ص447 عن صفوان، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص209 ح19 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص190 ح47.
  694. العَنَزة: عصا في قدر نصف الرمح أو أكثر شيئًا، في طرفها الأسفل زُجٌّ كزُجِّ الرمح يتوكّأ عليها الشيخ الكبير (لسان العرب: ج5 ص384 «عنز»).
  695. الوَتْر بالفتح: الذحل وهو الحقد والعداوة (الصحاح: ج2 ص842 «وتر»).
  696. الحماليق: ما يلي المقلة من لحمها، وقيل: هو ما في المقلة من نواحيها (لسان العرب: ج10 ص69 «حملق»).
  697. حَسَر: كشف (المصباح المنير: ص135 «حسر»).
  698. الكافي: ج8 ص76 ح30، بحار الأنوار: ج46 ص361 ح3.
  699. مقتل الحسين للخوارزمي: ج1 ص67، كشف اليقين: ص328 ح390 نحوه.
  700. الأمالي للمفيد: ص21 ح2 عن أبي عبد الرحمن، بحار الأنوار: ج68 ص111 ح24، وراجع: الكافي: ج2 ص98 ح24 ومكارم الأخلاق: ج1 ص564 ح1956.
  701. القمر: 55.
  702. الفضائل: ص104، تفسير فرات: ص456 ح597، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص629 ح2 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج26 ص318 ح87؛ تفسير الثعلبي: ج9 ص174 ح162، شواهد التنزيل: ج2 ص470 ح1141 كلاهما نحوه.
  703. درر الأحاديث النبويّة: ص51؛ تاريخ دمشق: ج42 ص283 ح8814 عن صلصال بن الدلهمس، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ: ص124 عن عمر بن الخطّاب و كلاهما نحوه وراجع: دلائل الإمامة: ص102 ح30 وتفسير فرات: ص598 ح760 والمناقب للخوارزمي: ص200 ح240.
  704. إحقاق الحقّ: ج9 ص484 نقلاً عن وسيلة المآل قال: رواه أبو نعيم بن حمّاد عن الإمام عليّ عليه السلام.
  705. المحاسن: ج1 ص251 ح472 عن أبي حمزة الثماليّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام، بحار الأنوار: ج27 ص93 ح53.
  706. الخصال: ص629 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، الأمالي للمفيد: ص33 ح8 عن عمرو بن أبي المقدام عن أبيه عن الإمام الحسن بن عليّ عليهماالسلام، تحف العقول: ص118، جامع الأخبار: ص506 ح1400 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص88 ح39.
  707. نور الأبصار: ص245، الفصول المهمّة لابن الصباغ: ص203.
  708. الظاهر أنّه أبو عليّ يونس بن يعقوب بن قيس البجليّ الكوفيّ، من أصحاب الإمام الصادق والإمام الكاظم والإمام الرضا عليهم السلام (كما في هامش تحف العقول).
  709. تحف العقول: ص379، بحار الأنوار: ج78 ص265 ح177.
  710. مقتل الحسين للخوارزمي: ج1 ص59، فرائد السمطين: ج2 ص294 ح551 كلاهما عن ابن عمر؛ مئة منقبة: ص106 ح51، جامع الأخبار: ص62 ح77 وليس فيه «ومن أرد دخول الجنّة بغير حساب فليحبّ أهل بيتي»، بحار الأنوار: ج27 ص116 ح92 نقلاً عن كتاب المناقب لابن شاذان وكلّها عن ابن عمر.
  711. الخصال: ص515 ح1 عن أبي سعيد الخدري، مشكاة الأنوار: ص153 ح376، روضة الواعظين: ص298، عيون الحكم والمواعظ: ص344 ح58 62 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه، أعلام الدين: ص451 عن جابر، بحار الأنوار: ج27 ص78 ح12.
  712. الكشّاف: ج3 ص403، تفسير القرطبي: ج16 ص23 وليس فيه الفقرة الثانية والثالثة والخامسة، تفسير الثعلبي: ج8 ص314 ح181 عن جرير بن عبد اللّه وليس فيه الفقرة الخامسة؛ العمدة: ص54 ح52، الطرائف: ص159 ح248، بشارة المصطفى: ص197 كلّها عن جرير بن عبداللّه، جامع الأخبار: ص473 ح1335 وليس فيه الفقرة السادسة، بحار الأنوار: ج27 ص111 ح84.
  713. أعلام الدين: ص461 عن جابر الجعفيّ عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج27 ص164 ح19.
  714. في المصدر: «رجع»، والتصويب من بحار الأنوار.
  715. في المصدر: «ينفع»، والتصويب من بحار الأنوار.
  716. مشارق أنوار اليقين: ص51 عن أبي سعيد الخدريّ، بحار الأنوار: ج26 ص260 ح37.
  717. كفاية الأثر: ص30 عن أبي سعيد الخدري، بحار الأنوار: ج36 ص291 ح315.
  718. المناقب لابن شهرآشوب: ج1 ص295، كفاية الأثر: ص47 كلاهما عن سلمان الفارسي، بحار الأنوار: ج36 ص290 ح112، وراجع: الصراط المستقيم: ج2 ص122.
  719. الشورى: 23.
  720. تاريخ دمشق: ج42 ص65 ح8412: شواهد التنزيل: ج1 ص554 ح588 كلاهما عن أبي أمامة الباهليّ، كفاية الطالب: ص317 وفيه «صحبتنا» بدل «محبّتنا»؛ مجمع البيان: ج9 ص43، تاريخ الآيات الظاهرة: ج2 ص548 ح15 كلاهما عن أبي أمامة الباهليّ نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص230.
  721. المحاسن: ج1 ص271 ح527 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج27 ص185 ح43.
  722. كنز العمّال: ج16 ص87 ح44029 نقلاً عن الديلميّ عن أبي هريرة.
  723. معاني الأخبار: ج161 ح1 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، علل الشرائع: ص141 ح3، الأمالي للصدوق: ص562 ح756، بشارة المصطفى: ص150 كلّها عن زيد بن عليّ عن الإمام زين العابدين عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص96 ح203 عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج27 ص146 ح5.
  724. الخصال: ص633 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تفسير فرات: ص368 ح499، غرر الحكم: ج2 ص861 ح3296، عيون الحكم والمواعظ: ص124 ح2828 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج10 ص111 ح1.
  725. الجُنّة ـ بالضمّ ـ : السُّترة، والجمع: جُنن ـ بضمّ الجيم وفتح النون ـ (لسان العرب: ج13 ص94 «جنن»).
  726. الكافي: ج2 ص279 ح9، علل الشرائع: ص532 ح1 نحوه وكلاهما عن عبد اللّه بن مسكان عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج73 ص355 ح61، وراجع: الاختصاص: ص220 والنوادر للراوندي: ص97 ح49.
  727. العلباء: عصب العنق (لسان العرب: ج1 ص622 «علب»).
  728. المحاسن: ج1 ص271 ح528، بحار الأنوار: ج27 ص185 ح44.
  729. في المصدر «حبّ اللّه»، والصواب ما أثبتناه كما في سائر المصادر.
  730. تاريخ بغداد: ج1 ص259، تاريخ دمشق: ج14 ص170 ح3511، المناقب للخوارزمي: ص302 ح297 وفيهما «أمة اللّه» بدل «خيرة اللّه» وكلّها عن ابن عبّاس؛ الأمالي للطوسي: ص355 ح737، الطرائف: ص64 ح65، كشف اليقين: ص449 ح551 كلّها عن ابن عبّاس وفيها «أمة اللّه» بدل «خيرة اللّه»، بحار الأنوار: ج43 ص303 ح65.
  731. مقتل الحسين للخوارزمي: ج1 ص108 عن إسماعيل بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام؛ الخصال: ص324 ح10، مئة منقبة: ص109 ح54 وفيه «بالنور» بدل «بالذهب»، كنز الفوائد: ج1 ص149 وفيه«آيه اللّه»بدل«أمه اللّه»،الدرّ النظيم:ص771 كلّها عن إسماعيل بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام وفيها «دخلت الجنّة» بدل «لمّا اُسري بي إلى السماء»، بحار الأنوار: ج27 ص228 ح30.
  732. تاريخ دمشق: ج36 ص313 ح7351 عن جابر بن عبد اللّه، كنز العمّال: ج12 ص98 ح34168؛ بشارة المصطفى: ص40 عن جابر بن عبد اللّه، بحار الأنوار: ج37 ص70، وراجع: المستدرك على الصحيحين: ج3 ص179 ح4770 و المعجم الكبير: ج3 ص44 ح2632 وتهذيب الكمال: ج19 ص484 الرقم 3857.
  733. تفسير الثعلبي: ج8 ص314 ح181 عن جرير بن عبد اللّه البجلي، الكشاف: ج3 ص403، تفسير القرطبي: ج16 ص23، المناقب للخوارزمي: ص73 ح51 عن ابن عمر وليس فيه ذيله؛ بشارة المصطفى: ص197، العمدة: ص54 ح52، الطرائف: ص160 ح248 كلّها عن جرير بن عبد اللّه البجلي، جامع الأخبار: ص474 ح1335، مئة منقبة: ص150 ح95، كشف الغمّة: ج1 ص104 كلاهما عن ابن عمر وليس فيهما ذيله، بحار الأنوار: ج27 ص120 ح100.
  734. تحف العقول: ص116، الخصال: ص627 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وفيه «غضب» بدل «سخط»، تفسير فرات: ص368 ح499 وفيه «عذاب» بدل «سخط»، غرر الحكم: ج5 ص32 ح7342، عيون الحكم والمواعظ: ص405 ح6851 وفيهما «أمواج» بدل «أفواج»، بحار الأنوار: ج68 ص62 ح113.
  735. فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص661 ح1126، تاريخ دمشق: ج44 ص225 ح9756 كلاهما عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج12 ص15 ح33753؛ العمدة: ص217 ح339، كشف الغمّة: ج1 ص47، الصراط المستقيم: ج2 ص50، المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص205 كلّها عن أبي سعيد، بحار الأنوار: ج39 ص261 ح33.
  736. ذخائر العقبى: ص18 عن جابر بن عبد اللّه، الصواعق المحرقة: ص173، كفاية الأثر: ص110، الصراط المستقيم: ج2 ص116 كلاهما عن واثلة بن الاسقع، المناقب للكوفي: ج2 ص181 عن زرّين بن حبيش عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج36 ص323 ح178، وراجع: الخصال: ص577 ح1 و كشف اليقين: ص476 ح573.
  737. مقتل الحسين للخوارزمي: ج1 ص109 عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام؛ بشارة المصطفى: ص6 عن زيد بن عليّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه وليس فيه ذيله من «لا يحبّنا الّا مؤمن...»، الدرّ النظيم: ص767 عن زيد بن عليّ، بحار الأنوار: ج6 ص194 ح43.
  738. جامع الأخبار: ص214 ح527.
  739. الكافي: ج2 ص46 ح3، بشارة المصطفى: ص157 نحوه وكلاهما عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسنيّ عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج68 ص342 ح13.
  740. يعنى: چون خداوند، باطنش را آشكار سازد، مردم در مى يابند كه او منافق بوده است.
  741. كفاية الأثر: ص31، بحار الأنوار: ج36 ص292 ح117.
  742. سنن الترمذي: ج5 ص635 ح3717، فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص579 ح979 كلاهما عن أبي سعيد الخدري، تاريخ الإسلام: ج3 ص634، تاريخ دمشق: ج42 ص282 كلاهما عن جابر بن عبد اللّه، تاريخ بغداد: ج13 ص153 الرقم 7131 عن ابن عبّاس، المعجم الأوسط: ج4 ص264 ح4151 عن الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبداللّه، اُسد الغابة: ج4 ص104 الرقم 3789 عن أبي سعيد الخدري وكلّها نحوه؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص67 ح305 عن الحسن بن عبد اللّه الرازي عن الإمام الرضا عليه السلام عن آبائه عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه، قرب الإسناد: ص62 ح86 عن عبد اللّه بن عمر، مجمع البيان: ج9 ص160، بحار الأنوار: ج27 ص238 ح57.
  743. تفسير الثعلبي: ج8 ص314 ح181 عن جرير بن عبد اللّه البجلي، الكشّاف: ج3 ص403، تفسير القرطبي: ج16 ص23؛ بشارة المصطفى: ص197، الطرائف: ص160 ح248 كلاهما عن جرير بن عبد اللّه البجلي، جامع الأخبار: ص474 ح1335، مئة منقبة: ص90 ح37 عن عبد اللّه بن عمر، بحار الأنوار: ج27 ص112 ح84.
  744. تاريخ دمشق: ج42 ص284 ح8816، الفردوس: ج2 ص85 ح2459، مقتل الحسين للخوارزمي: ج2 ص97 كلّها عن جابر بن عبد اللّه، كنز العمّال: ج11 ص623 ح33031، المناقب للكوفي: ج2 ص473 ح969 عن جابر بن عبد اللّه نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص227 ح25.
  745. المعجم الأوسط: ج4 ص212 ح4002، تاريخ دمشق: ج20 ص148 ح4630 نحوه، شواهد التنزيل: ج1 ص496 ح524 وفيه صدره إلى «يهوديا» وكلّها عن سديف المكّي؛ الأمالي للصدوق: ص412 ح535 عن سديف المكّي، روضة الواعظين: ص297 من دون إسنادٍ إلى الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج27 ص218 ح1.
  746. الأمالي للطوسي: ص649 ح1347، الأمالي للمفيد: ص126 ح4 نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص135 ح132 وراجع: ثواب الأعمال: ص243 ح1 و المحاسن: ج1 ص173 ح266 و دعائم الإسلام: ج1 ص75 و تاريخ جرجان: ص415 الرقم 620.
  747. الأمالي للصدوق: ص341 ح407، بشارة المصطفى: ص120 كلاهما عن جابر بن يزيد الجعفي، روضة الواعظين: ص52، المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص101 والثلاثة الأخيرة عنه عليه السلام من دون إسنادٍ إلى آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج27 ص75 ح2، وراجع: الأمالي للطوسي: ص605 ح1252.
  748. الرحمن: 26 و 27.
  749. القصص: 88.
  750. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص115 ح3، التوحيد: ص117 ح21، الأمالي للصدوق: ص545 ح728، الاحتجاج: ج2 ص380 ح286، بحار الأنوار: ج24 ص201 ح35.
  751. أجذم: أي مقطوع اليد، من الجذم (النهاية: ج1 ص251 «جذم»).
  752. ثواب الأعمال: ص243 ح2، المحاسن: ج1 ص174 ح269 كلاهما عن إسماعيل الجعفيّ عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج27 ص233 ح45، وراجع: الكافي: ج2 ص337 ح2 و ج1 ص405 ح5.
  753. از سَكونى از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه: «هر كس در بيعت با امام [حقّى] نيرنگ كند، در روز قيامت با دهنى كج شده مى آيد، تا اين كه وارد آتش دوزخ مى شود و هر كس بيعت پيشوا[ى حقّى] را بشكند، روز قيامت، خوره دار (/ دست بريده) مى آيد و در آتش دوزخ وارد مى شود». در روايت ديگرى آمده است: «هر كس از جماعت مسلمانان خارج شود و بيعت امام را بشكند، در پيشگاه خداوند، خوره دار (/ دست بريده) حاضر خواهد شد».
  754. الإسراء: 79.
  755. الأمالي للطوسي: ص455 ح1017، كشف الغمّة: ج2 ص27، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص285 ح24.
  756. ثواب الأعمال: ص251 ح21، المحاسن: ج1 ص296 ح595 كلاهما عن عليّ الصائغ، تفسير القمّي: ج1 ص46 عن أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وج 2 ص395 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه وليس فيهما صدره، بحار الأنوار: ج27 ص236 ح53.
  757. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص162 ح4717، صحيح ابن حبّان: ج15 ص435 ح6978، موارد الظمآن: ص555 ح2246، سير أعلام النبلاء: ج2 ص123 الرقم 18 كلّها عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج12 ص104 ح34204؛ المناقب للكوفي: ج2 ص120 ح607 عن أبي سعيد الخدري.
  758. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص392 ح8036، عيون الأخبار في مناقب الأخيار: ص27، المناقب لابن المغازلي: ص138 ح181، شواهد التنزيل: ج1 ص550 ح584 بزيادة «على وجهه» في آخره وكلّها عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج15 ص304 ح39955؛ الأمالي للمفيد: ص217 ح3، شرح الأخبار: ج1 ص161 ح110، كلاهما عن أبي سعيد الخدريّ وفيهما «على وجهه في النار»، بحار الأنوار: ج75 ص150 ح12.
  759. صَفَنَ: كلُّ صافٍّ قدميه قائما فهو صافن (النهاية: ج3 ص39 «صفن»).
  760. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص161 ح4712، المعجم الكبير: ج11 ص142 ح11412، السنّة لابن أبي عاصم: ص628 ح1546 نحوه وفيه «ينقص» بدل «مبغض»، عيون الأخبار في مناقب الأخيار: ص30 نحوه وفيه «قطن» بدل «صفن» وكلّها عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج12 ص42 ح33910؛ الأمالي للمفيد: ص252 ح2، بشارة المصطفى: ص260، الأمالي للطوسي: ص117 ح184 كلّها عن ابن عبّاس نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص171 ح13.
  761. الفلقة: الداهية والأمر العجيب (لسان العرب: ج10 ص311 «فلق»).
  762. ذيدَ: أي طُرِدَ، (لسان العرب: ج3 ص267 «ذود») وفي المصدر «زيد» والصحيح ما أثبتناه في المتن كما في المعجم الأوسط.
  763. المعجم الكبير: ج3 ص81 ح2726، المعجم الأوسط: ج3 ص39 ح2405 وفيه ذيله من «يا معاوية...»، كنز العمّال: ج12 ص104 ح34203.
  764. الكهف: 3.
  765. ثواب الأعمال: ص247 ح5 عن حمران بن أعين، بحار الأنوار: ج27 ص234 ح47.
  766. آل عمران: 31.
  767. الكافي: ج8 ص14 ح1 عن إسماعيل بن جابر واسماعيل بن مخلّد السراج، بحار الأنوار: ج78 ص224 ح93.
  768. كامل الزيارات: ص553 ح842 عن عبد الرحمن بن مسلم، بحار الأنوار: ج100 ص122 ح26 وراجع: الأمالي للصدوق: ص563 ح758.
  769. الأمالي للشجري: ج1 ص154 عن الإمام عليّ عليه السلام.
  770. المناقب لابن المغازلي: ص292 ح334، كنز العمّال: ج12 ص93 ح34143 نقلاً عن الديلمي وكلاهما عن أبي سعيد الخدري؛ شرح الأخبار: ج1 ص161 ح109 عن فضل بن عمرو و ج2 ص481 ح845.
  771. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص27 ح11، صحيفة الرضا عليه السلام: ص155 ح99 وفيه «دم ذرّيتي» بدل «دمي» وكلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، الأمالي للصدوق: ص552 ح739 عن إسماعيل بن موسى عن أبيه، الجعفريّات: ص183 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج27 ص205 ح9؛ المناقب لابن المغازلي: ص42 ح64 عن إسماعيل بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، مقتل الحسين للخوارزمي: ج2 ص84 عن أحمد بن عامر الطائيّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج4 ص530 ذيل ح11558.
  772. خصائص الأئمّة: ص74 عن أبي موسى البجلي عن الإمام الكاظم عن أبيه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج22 ص486 ح31.
  773. ينابيع المودّة: ج2 ص378 ح74 نقلاً عن الجعابي في الطالبيّين عن فاطمة الصغرى عن أبيها الحسين عليه السلام.
  774. كنز العمّال: ج12 ص103 ح34197 نقلاً عن أبي نعيم عن الإمام عليّ عليه السلام.
  775. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص572 ح3940 عن عبيداللّه بن عبد الرحمن عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام، و ح3941، صحيح ابن حبّان: ج13 ص60 ح5749، المعجم الكبير: ج3 ص127 ح2883 كلّها عن عائشة و ج17 ص43 ح89 عن عمرو بن سعواء اليافعي وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج16 ص85 ص44024؛ الخصال: ص338 ح41 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، المحاسن: ج1 ص74 ح33 عن عبد المؤمن الأنصاري عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج44 ص300 ح6.
  776. الكافي: ج2 ص293 ح14 عن ميسّر عن أبيه عن أبي جعفر عليه السلام، بحار الأنوار: ج72 ص116 ح14.
  777. الأمالي للطوسي: ص703 ح1504، كشف الغمّة: ح2 ص42 كلاهما عن زيد بن علي، بحار الأنوار: ج30 ص51 ح2، وراجع: الإحتجاج: ج2 ص77 ح161 وتهذيب الكمال: ج6 ص404 الرقم 1323 وتاريخ بغداد: ج1 ص141 الرقم 3 وتاريخ دمشق: ج14 ص175 وتاريخ المدينة: ج3 ص799 وتاريخ الإسلام: ج5 ص100 الرقم 24.
  778. الأمالي للطوسي: ص142 ح231، تفسير العيّاشي: ج2 ص86 ح43 وليس فيه صدره إلى «رافعا يديه يقول: »، بشارة المصطفى: ص280 عن أبي سعيد الخدري؛ كنز العمّال: ج1 ص267 ح1343 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي سعيد الخدري.
  779. ذخائر العقبى: ص54، ينابيع المودّة: ج2 ص119 ح344 و ص377 ح72 وفيه «أعان» بدل «أغار» وكلّها عن الإمام الرضا عن الإمام علي عليهماالسلام.
  780. تفسير القرطبي: ج16 ص22، الكشّاف: ج3 ص402، تفسير الثعلبي: ج8 ص312 ح178 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله؛ العمدة: ص53 ح49 عن عبد اللّه بن أحمد بن عامر عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، سعد السعود: ص141، كشف الغمّة: ج1 ص106، بحار الأنوار: ج23 ص235.
  781. آل عمران: 77.
  782. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص34 ح65، الأمالي للطوسي: ص164 ح272، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص768 ح12 كلّها عن داود بن سليمان الفرا عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، صحيفة الرضا عليه السلام: ص99 ح39 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، روضة الواعظين: ص300، جامع الأخبار: ص456 ح1284، كشف الغمّة: ج2 ص15 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص202 ح1.
  783. الأمالي للطوسي: ص172 ح288، بشارة المصطفى: ص95 كلاهما عن أبي الأسود الدؤليّ، كشف الغمّة: ج2 ص15، بحار الأنوار: ج8 ص20 ح12، وراجع: شرح الأخبار: ج3 ص572 ح1301 والمناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص162.
  784. الخصال: ص624 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، غرر الحكم: ج3 ص37 ح3763، تفسير فرات: ص367 ح499 نحوه، بحار الأنوار: ج8 ص19 ح9.
  785. المعجم الكبير: ج3 ص126 ح2882، شواهد التنزيل: ج2 ص487 ح1163، تفسير الآلوسي: ج30 ص244، كنز العمّال: ج14 ص426 ح39159 نقلاً عن ابن مردويه و ص642 ح39765 نقلاً عن أبي نعيم؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص161، بحار الأنوار: ج8 ص24 ح20.
  786. طه: 61.
  787. المعجم الكبير: ج3 ص91 ح2758 و ص81 ح2727 عن أبي كبير، مسند أبي يعلى: ج6 ص175 ح6738، تاريخ دمشق: ج59 ص27، سير أعلام النبلاء: ج3 ص39 الرقم 10، السنّة لابن أبي عاصم: ص346 ح776 كلّها نحوه وراجع: المستدرك على الصحيحين: ج3 ص148 ح4669.
  788. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص122 ح80، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص47 ح177 وفيه «كأنّي بهم غدًا» بدل «عذابهم» وكلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، جامع الأحاديث للقمّي: ص128 عن موسى بن إبراهيم عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج27 ص205 ح10؛ مقتل الحسين للخوارزمي: ج2 ص83، المناقب لابن المغازلي: ص66 ح94 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائيّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله.
  789. المحاسن: ج1 ص251 ح472 عن أبي حمزة الثماليّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام، بحار الأنوار: ج27 ص93 ح53.
  790. الخصال: ص629 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص119، شرح الأخبار: ج1 ص165 ح120 عن الإمام الحسين عليه السلام، جامع الأخبار: ص496 ح1377 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص89 ح39.
  791. بحار الأنوار: ج28 ص59 ح23 نقلاً عن كامل الزيارات عن قدامة بن زائدة عن أبيه ووجدناه في هامش النسخة التي بأيدينا: ص447.
  792. الفردوس: ج4 ص397 ح7147، كنز العمّال: ج12 ص116 ح34270 نقلاً عن ابن عساكر وكلاهما عن سلمة بن الأكوع؛ بشارة المصطفى: ص202 عن أبي طاهر عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليه السلام بزيادة «عفريت» قبل «مترف»، كتاب سليم بن قيس: ج2 ص717 ح17 عن سليم عن الإمام عليّ عليه السلام بزيادة «جبار عتريف» قبل «مترف».
  793. الخصال: ص175 ح232 عن جابر، عيون الحكم والمواعظ: ص214 ح4255 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج7 ص222 ح137؛ كنز العمّال: ج11 ص193 ح31190 نقلاً عن الطبرانيّ وابن حنبل وسعيد بن منصور عن أبي أمامة والديلميّ عن جابر.
  794. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص534 ح8500، الفتن: ج1 ص131 ح319 نحوه، سبل الهدى والرشاد: ج10 ص152، إمتاع الأسماع: ج12 ص301 كلّها عن أبي سعيد الخدري، كنز العمّال: ج11 ص169 ح31074؛ الملاحم والفتن: ص83 ح29 عن أبي سعيد الخدري وفيه «قوم لنا عداوة» بدل «قومنا لنا بغضا».
  795. الإسراء: 71.
  796. الكافي: ج1 ص215 ح1، المحاسن: ج1 ص254 ح480، تفسير العيّاشي: ج2 ص304 ح121 كلّها عن جابر، بصائر الدرجات: ص33 ح1 عن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج8 ص13 ح2.
  797. الشعراء: 227.
  798. كمال الدين: ص260 ح6، التحصين لابن طاووس: ص553 ح14، فرائد السمطين: ج1 ص54 ح19 كلّها عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج36 ص254 ح70.
  799. كفاية الأثر: ص226، الصراط المستقيم: ج2 ص128 نحوه، بحار الأنوار: ج27 ص217 ح19.
  800. معاني الأخبار: ص79 ح1 عن المفضّل بن عمر، بحار الأنوار: ج24 ح168 ح1؛ شواهد التنزيل: ج1 ص555 ح589 عن المفضّل بن عمر.
  801. عائم الإسلام: ج1 ص225، بحار الأنوار: ج82 ص168 ح3، وراجع: الإرشاد: ج1 ص184 والأمالي للمفيد: ص212 ح2 ومسند ابن حنبل: ج10 ص257 ح26940.
  802. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص61 ح244 عن الحسن بن عبد اللّه التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، كفاية الأثر: ص118 عن عبد القيس عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج28 ص50 ح15؛ شواهد التنزيل: ج1 ص559 ح595 عن جابر بن عبد اللّه نحوه.
  803. الأمالي للصدوق: ص191 ح200، بحار الأنوار: ج22 ص288 ح58.
  804. في المصدر: «هالك»، والصواب ما أثبتناه.
  805. المستدرك على الصحيحين: ج3 ص150 ح4673، تاريخ أصبهان: ج2 ص113 الرقم 1250، الكامل في التاريخ: ج2 ص433، تاريخ دمشق: ج42 ص536 ح9050 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج11 ص618 ح32999؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص216 عن عمران بن حصين نحوه، بحار الأنوار: ج29 ص453 ح44.
  806. الظاهر أنّه جابر بن سمرة بقرينة ما قبله وبعده من الروايات في المصدر، إضافة إلى ما صُرِّح به في سائر المصادر.
  807. الظاهر أنّه جابر بن سمرة بقرينة ما قبله وبعده من الروايات في المصدر، إضافة إلى ما صُرِّح به في سائر المصادر.
  808. المعجم الكبير: ج2 ص247 ح2038، المعجم الأوسط: ج7 ص218 ح7318، دلائل النبوّة لأبي نعيم: ج2 ص553 ح491 وفيهما «مؤمّر» بدل «امرؤ»، تاريخ دمشق: ج42 ص536، سبل الهدى والرشاد: ج10 ص85 كلّها عن جابر بن سمرة، كنز العمّال: ج13 ص136 ح36428.
  809. مسند أبي يعلى: ج4 ص318 ح4558، تاريخ دمشق: ج42 ص549 ح9061، المناقب للخوارزمي: ص65 ح34 وليس فيه ذيله، كنز العمّال: ج11 ص618 ح33000؛ الأمالي للمفيد: ص72 ح6 نحوه، المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص220.
  810. مسند أبي يعلى: ج1 ص285 ح561، تاريخ بغداد: ج12 ص398 الرقم 6859، مسند البزّار: ج2 ص293 ح716، تهذيب الكمال: ج23 ص239 الرقم 4741 كلّها عن أبي عثمان النهدي نحوه، كنز العمّال: ج13 ص176 ح36523؛ كشف اليقين: ص450 ح553 نحوه، بحار الأنوار: ج28 ص75 ح33.
  811. كتاب سُليم بن قيس: ج2 ص838 ح42 عن عبداللّه بن جعفر، الخرائج والجرائح: ج3 ص1143 ح55، عوالي اللآلي: ج1 ص199 ح14 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج23 ص267 ح534.
  812. أي متحيّر، وفي بعض المصادر «وهو خاثر» أو «خاثر النفس» معناه: ثقيل النفس غير طيّب ولا نشيط (النهاية: ج2 ص11 «خثر»).
  813. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص440 ح8202، المعجم الكبير: ج3 ص109 ح2821، تاريخ الإسلام: ج5 ص103 الرقم 24 وفيهما «خاثر» بدل «حائر» الاُولى، سير أعلام النبلاء: ج3 ص289 الرقم 48 وفيه «خاثر» بدل «حائر» في كلا الموضعين وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج13 ص657 ح37667؛ إعلام الورى: ج1 ص93 وفيه «خاثر» بدل «حائر» في كلا الموضعين، بحار الأنوار: ج18 ص124 ح36.
  814. دلائل النبوّة لأبي نعيم: ج2 ص554 ح493، اُسد الغابة: ج1 ص288 ح246، الإصابة: ج1 ص271 الرقم 266، البداية والنهاية: ج8 ص199 كلاهما نحوه؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج1 ص140، بحار الأنوار: ج18 ص141 ح40.
  815. مسند ابن حنبل: ج4 ص482 ح13539، المعجم الكبير: ج3 ص106 ح2813، مسند أبي يعلى: ج3 ص370 ح3389، دلائل النبوّة لأبي نعيم: ج2 ص553 ح492 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج13 ص657 ح37669؛ الأمالي للطوسي: ص330 ح658 نحوه، بحار الأنوار: ج44 ص231 ح14.
  816. المعجم الكبير: ج3 ص108 ح2819 و ج23 ص289 ح637 نحوه، كنز العمّال: ج13 ص656 ح37666؛ الملاحم والفتن: ص235 ح342.
  817. مسند ابن حنبل: ج1 ص184 ح648، المعجم الكبير: ج3 ص105 ح2811، المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص632 ح259 عن عبد اللّه بن يحيى الحضرمي عن أبيه كلاهما نحوه، مسند أبي يعلى: ج1 ص206 ح358، كنز العمّال: ج13 ص655 ح37663؛ الملاحم والفتن: ص237 ح344 نحوه، بحار الأنوار: ج44 ص247 ح46.
  818. البداية والنهاية: ج8 ص188، تاريخ دمشق: ج23 ص190 ح5031 و ج55 ص16 ح11583 نحوه، كنز العمّال: ج13 ص672 ح37714؛ بحار الأنوار: ج45 ص56 نقلاً عن المناقب لابن شهرآشوب.
  819. مقتل الحسين للخوارزمي: ج2 ص166 عن حسين بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه الإمام الحسين عليه السلام؛ بشارة المصطفى: ص195 عن حسين بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه عليهماالسلام، كامل الزيارات: ص126 ح141 عن محمّد بن الحسين بن علي عن أبيه عن جدّه الإمام زين العابدين عنه عليهماالسلام و ص125 ح140 عن جابر عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام، إعلام الورى: ج1 ص94 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عنه عليهم السلام وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج44 ص234 ح20.
  820. كفاية الأثر: ص162 عن هشام بن محمّد عن أبيه، بحار الأنوار: ج27 ص217 ح18.
  821. نهج البلاغة: الخطبة 150، المسترشد: ص401 ح134 نحوه، بحار الأنوار: ج29 ص616 ح29.
  822. المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص12، بحار الأنوار: ج43 ص356 ح34.
  823. أي الحسن والحسين عليهماالسلام.
  824. المعجم الكبير: ج5 ص185 ح5037، تاريخ دمشق: ج14 ص236 ح3546 عن أبي إسحاق السبيعي نحوه؛ الأمالي للطوسي: ص252 ح450 عن أبي إسحاق السبيعي، شرح الأخبار: ج3 ص170 ح1116 عن حبيب بن بشّار و 1117 عن حزام بن عثمان وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج45 ص167 ح11.
  825. تاريخ اليعقوبي: ج2 ص115 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام.
  826. الكافي: ج1 ص458 ح3 عن عليّ بن محمّد الهرمزاني، الأمالي للمفيد: ص281 ح7، الأمالي للطوسي: ص109 ح166، بشارة المصطفى: ص258 كلّها عن عليّ بن محمّد الهرمزانيّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام، نهج البلاغة: الخطبة 202 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج43 ص193 ح21.
  827. سنن الترمذي: ج5 ص657 ح3770، صحيح البخاري: ج5 ص2234 ح5648، مسند ابن حنبل: ج2 ص405 ح5679، الأدب المفرد: ص38 ح85 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج13 ص673 ح37719؛ الأمالي للصدوق: ص207 ح228.
  828. في المصدر: «منقوص بحقّه» والصحيح هو ما أثبتناه كما في تفسير القمّي.
  829. جامع الأخبار: ص238 ح607، تفسير القمّي: ج2 ص134 عن عاصم بن حميد عن الإمام الصادق عليه السلام عنه عليهماالسلامنحوه، بحار الأنوار: ج76 ص16 ح2؛ الطبقات الكبرى: ج5 ص219، تهذيب الكمال: ج20 ص399 الرقم 4050، تاريخ دمشق: ج41 ص396 كلّها نحوه.
  830. ثواب الأعمال: ص248 ح6 عن جابر، بحار الأنوار: ج27 ص55 ح11.
  831. الأمالي للطوسي: ص154 ح255، بشارة المصطفى: ص89، بحار الأنوار: ج46 ص360 ح1؛ الطبقات الكبرى: ج5 ص95 نحوه والقضية فيه منسوبة إلى محمّد بن علي المعروف بابن الحنفيّة وليس فيه ذيله من «لأنّا ذرّيّة».
  832. كذا في المصدر، ولعلّ الصواب «خلاخيل».
  833. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج11 ص43، بحار الأنوار: ج44 ص68.
  834. الأمالي للصدوق: ص477 ح643، الأمالي للطوسي: ص434 ح973 نحوه، بحار الأنوار: ج46 ص172 ح22.
  835. هو المنصور الدوانيقيّ.
  836. تاريخ الطبري: ج7 ص546، الكامل في التاريخ: ج3 ص562، تاريخ الإسلام: ج9 ص19، سير أعلام النبلاء: ج6 ص214 الرقم 105 كلّها نحوه، مقاتل الطالبيّين: ص181 الرقم 23.
  837. ديباج اصفر: ديباى زرد (كنايه از زيبايى). اين، لقب مشهور محمّد بن ابراهيم بود.
  838. مقاتل الطالبيّين: ص176 الرقم 19.
  839. مقاتل الطالبيّين: ص176 الرقم 19.
  840. مقاتل الطالبيّين: ص345 الرقم 35.
  841. مقاتل الطالبيّين: ص351 الرقم 35.
  842. الإنذار: الإعلام. ونَذِرْتُ به إذا عَلِمت (النهاية: ج5 ص39).
  843. مقاتل الطالبيّين: ص352 الرقم 35.
  844. هي الصلاة المعروفة بصلاة التسبيح، عَلّمها رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله جعفرا الطيّار رضى الله عنه حين قدومه من أرض الحبشة، فسُمّيت باسمه.
  845. جمال الاُسبوع: ص186، مصباح المتهجّد: ص309 ح417 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج91 ص197 ح3.
  846. نمازى است معروف به نماز تسبيح كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن را به جعفر طيّار آموخت، آن گاه كه وى از سرزمين حبشه باز گشت. از اين رو، اين گونه نام بردار شده است.
  847. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص585 ح3192، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص256 ح9، الأمالي للصدوق: ص120 ح109، جامع الأخبار: ص93 ح150، روضة الواعظين: ص257 وفي الثلاثة الأخيرة «مضيعة» بدل «مضيقة»، بحار الأنوار: ج102 ص22 ح2.
  848. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص164 ح26، بحار الأنوار: ج49 ص142 ح18.
  849. التوبة: 32.
  850. إثبات الهداة: ج3 ص570 ح685 عن عبداللّه بن الحسين بن سعد الكاتب، كمال الدين: ص354 ح50، الغيبة للطوسي: ص169 ح129 كلاهما عن سدير الصيرفي عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه وليس فيهما «لعلّتين إحداهما... وثانيهما»، بحار الأنوار: ج51 ص220 ح9.
  851. مصباح الزائر: ص449، المزار الكبير: ص578 وفيه «فلتدر» بدل «فلتدرف»، الإقبال: ج1 ص508 كلاهما بزيادة «واُقصي من اُقصي» بعد «سبي»، بحار الأنوار: ج102 ص106.
  852. الأنبياء: 105.
  853. القصص: 5.
  854. الفتح: 28.
  855. الصفّ: 9.
  856. النور: 55.
  857. مسند ابن حنبل: ج2 ص10 ح3571، صحيح ابن حبّان: ج15 ص237 ح6824، المعجم الكبير: ج10 ص133 ح10214، موارد الظمآن: ص464 ح1878 كلّها عن ابن مسعود والثلاثة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج14 ص271 ح38692؛ كشف الغمّة: ج3 ص261 ح19 عن ابن عمر نحوه.
  858. سنن الترمذي: ج4 ص505 ح2230، سنن أبي داود: ج4 ص107 ح4282، مسند ابن حنبل: ج2 ص11 ح3573، المعجم الكبير: ج10 ص131 ح10208 كلّها عن ابن مسعود والثلاثة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج14 ص263 ح38655؛ بشارة المصطفى: ص281 عن ابن مسعود نحوه، بحار الأنوار: ج36 ص368.
  859. المناقب للخوارزمي: ص62 ح31؛ الأمالي للطوسي: ص351 ح726 نحوه.
  860. الخصال: ص476 ح39، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص52 ح18، كمال الدين: ص269 ح14 كلّها عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، العمدة: ص432 ح906 عن مسعدة عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، كفاية الأثر: ص231 عن أبي يحيى بن جعدة بن هُبيرة عن الإمام الحسين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج36 ص242 ح48.
  861. عقد الدرر: ص62؛ كشف الغمّة: ج3 ص262 ح28، بحار الأنوار: ج51 ص83 ح28.
  862. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص59 ح230، دلائل الإمامة: ص452 ح428 كلاهما عن الحسن بن عبداللّه الرازيّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، كفاية الأثر: ص106 عن أبي اُمامة نحوه، بحار الأنوار: ج36 ص322 ح176.
  863. المناقب للكوفي: ج2 ص171 ح650.
  864. هناك ثلاثة آراء في معنى الأرض، الأوّل: المقصود أرض الدنيا، بقرينة قوله تعالى: «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ» النور: 55، والروايات الواردة في النصّ. الثاني: أرض الجنّة، بقرينة قوله تعالى: «وَ قَالُواْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَآءُ» الزمر: 74، والأحاديث المرويّة في الدرّ المنثور: ج5 ص685، و686، وتفسير الطبري: ج10 الجزء 17 ص104، ومجمع البيان: ج7 ص106، وغيرها. الثالث: مطلق الأرض، وتشمل أرض الدنيا وأرض الجنّة. وهو ما اختاره ابن كثير في تفسيره المعروف، والعلّامة الطباطبائيّ في الميزان في تفسير القرآن، وهو الأقرب.
  865. الأنبياء: 105.
  866. الدرّ المنثور: ج5 ص687 نقلاً عن ابن أبي حاتم وتاريخ البخاري: ج7 ص376 الرقم 1614، تاريخ دمشق: ج61 ص322 كلاهما عن أبي الدرداء من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله.
  867. در باره «زمين» در اين آيه، سه ديدگاه وجود دارد: 1. منظور، همين كره زمين است، به قرينه «ليستخلفنكم فى الأرض» (نور: آيه 55) و نيز احاديثى كه در اين باره هست. 2. منظور، زمين بهشت است به قرينه اين سخن خداوند: «و گويند: سپاس، خدايى را كه وعده اش را بر ما راست گردانيد و سرزمين [بهشت] را به ما ميراث داد» (زمر: آيه 74) و نيز احاديث موجود در كتاب الدرّ المنثور: ج5 ص685 ـ 686 و نيز تفسير الطبرى: ج17 ص104 و مجمع البيان: ج7 ص106. 3. مطلق زمين است و شامل زمين دنيا و بهشت مى شود. اين، همان ديدگاهى است كه ابن كثير در تفسير معروفش و علّامه طباطبايى در الميزان برگزيده است و همين هم به واقع، نزديك تر است.
  868. زويتُ الشيء: جمعته وقبضته (لسان العرب: ج14 ص363 «زوي»).
  869. صحيح مسلم: ج4 ص2215 ح19، سنن أبي داوود: ج4 ص97 ح4252، مسند ابن حنبل: ج8 ص326 ح22458، السنن الكبرى: ج9 ص305 ح18617 كلّها نحوه، سنن الترمذي: ج4 ص472 ح2176 كلّها عن ثوبان. قال الآلوسي البغدادي ـ بعد نقل الرواية ـ : هذا وعد منه تعالى بإظهار الدين وإعزاز أهله و استيلائهم على أكثر المعمورة التي يكثر تردّد المسافرين إليها وإلّا فمن الأرض ما لم يطأها المؤمنون كالأرض الشهيرة بالدنيا الجديدة وبالهند الغربي: وإن قلنا بأنّ جميع ذلك يكون في حوزة المؤمنين أيّام المهديّ عليه السلام ونزول عيسى عليه السلام فلا حاجة إلى ما ذكر (تفسير الآلوسي: ج17 ص104).
  870. آلوسى بغدادى ـ پس از نقل ـ گفته است: اين، وعده اى است كه خداوند متعال داده در باره اظهار دين و عزّت بخشيدن به اهلش و چيره شدن آنان بر بيشترين مناطق، آباد دنيا كه مسافران زيادى به آن مناطق رفت و آمد مى كنند، و گر نه سرزمين هايى مانند مناطق جديد دنيا و هند غربى هستند كه مسلمانان در آن جا حضور پيدا نكرده اند. و اگر بگوييم همه اينها در دوران ظهور مهدى عليه السلام و نزول عيسى عليه السلام در اختيار مؤمنان خواهد بود، نيازى به ذكر آن نبود.
  871. الأمالي للصدوق: ص731 ح1002 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج18 ص341 و 342 ح49.
  872. تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص332 ح20 عن أبي صادق، بحار الأنوار: ج24 ص358 ح79.
  873. تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص332 ح19 عن أبي الورد، بحار الأنوار: ج24 ص358 ح78.
  874. مجمع البيان: ج7 ص106، تفسير القمّي: ج2 ص77 وفيه «القائم عليه السلام وأصحابه» بدل «هم أصحاب...»، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص332 ح22 عن محمّد بن عبداللّه بن الحسن، مجمع البحرين: ج3 ص1923، بحار الأنوار: ج14 ص33.
  875. التبيان في تفسير القرآن: ج7 ص284.
  876. نهج البلاغة: الخطبة 239، غرر الحكم: ج6 ص215 ح10062، عيون الحكم والمواعظ: ص514 ح9352، بحار الأنوار: ج26 ص266 ح54.
  877. الناقة الضروس: هي التي تعضّ حالبها (لسان العرب: ج6 ص118 «ضرس»).
  878. نهج البلاغة: الحكمة 209، خصائص الأئمّة: ص70 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام، مجمع البيان: ج7 ص375 نحوه، غرر الحكم: ج5 ص43 ح7366 وليس فيه ذيله من «وتلا عقيب»، بحار الأنوار: ج24 ص167؛ شواهد التنزيل: ج1 ص556 ح590 عن ربيعة بن ناجذ وليس فيه «بعد شماسها».
  879. الغيبة للطوسي: ص184 ح143 عن محمّد بن الحسين بن عليّ عن أبيه عن جدّه الإمام زين العابدين عليه السلام، بحار الأنوار: ج51 ص54 ح35.
  880. ص: 88.
  881. آل عمران: 34.
  882. الأمالي للطوسي: ص82 ح121و ص104 ح159، المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص11، بشارة المصطفى: ص262 كلاهما نحوه، الدرّ النظيم: ص509، بحار الأنوار: ج32 ص228 ح179.
  883. الملاحم والفتن: ص229 ح331 عن سفيان بن أبي ليلى، بحار الأنوار: ج44 ص60 ح7؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج16 ص45 عن سفيان بن أبي ليلى، مقاتل الطالبيّين: ص76 الرقم 4 عن سفيان بن أبي ليلى.
  884. مروج الذهب: ج3 ص9؛ نثر الدرّ: ج1 ص329 نحوه.
  885. الأعراف: 128.
  886. الكافي: ج1 ص407 ح1 و ج5 ص279 ح5، تهذيب الأحكام: ج7 ص152 ح674، تفسير العيّاشي: ج2 ص25 ح66 وفيه «فيحوزها» بدل «فيحويها»، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص177 ح15 نحوه وكلّها عن أبي خالد الكابلي، بحار الأنوار: ج52 ص390 ح211.
  887. الأعراف: 128، القصص: 83.
  888. الكافي: ج1 ص471 ح5، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص189 نحوه، بحار الأنوار: ج46 ص264 ح63، وراجع: الملاحم والفتن: ص240 ح346.
  889. الغيبة للنعماني: ص195 ح2 عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج52 ص136 ح41؛ الطبقات الكبرى: ج5 ص97، تاريخ الإسلام: ج6 ص188 الرقم 138، تاريخ دمشق: ج54 ص347 كلّها عن ابن الحنفية من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام.
  890. الإسراء: 81.
  891. الكافي: ج8 ص287 ح432 عن أبي حمزة، بحار الأنوار: ج24 ص213 ح18.
  892. الأمالي للمفيد: ص28 ح9، الولاية لابن عقدة الكوفي: ص162 ح8 كلاهما عن محمّد بن نوفل الصيرفي، بحار الأنوار: ج47 ص402 ح4.
  893. الأمالي للمفيد: ص301 ح2، الأمالي للطوسي: ص74 ح109، بشارة المصطفى: ص8 كلّها عن سفيان بن إبراهيم الغامدي القاضي (القايدي الفامي» بدل «الغامدي القاضي»)، بحار الأنوار: ج68 ص43 ح87.
  894. التوبة: 36.
  895. الأنفال: 39.
  896. مشرك (خ ل).
  897. تفسير العيّاشي: ج2 ص56 ح48 عن زرارة، مجمع البيان: ج4 ص834 عن زرارة وغيره، بحار الأنوار: ج51 ص55 ح41، وراجع: الكافي: ج8 ص201 ح243.
  898. النور: 55.
  899. الغيبة للنعماني: ص240 ح35 عن أبي بصير، تفسير القمّي: ج1 ص14 وليس فيه «وأصحابه»، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص369 ح21 عن عبد اللّه بن سنان نحوه.
  900. مصباح الزائر: ص449، الإقبال: ج1 ص508، المزار الكبير: ص578 بزيادة «الصالحين» بعد «عباده»، بحار الأنوار: ج102 ص106.
  901. سنن ابن ماجة: ج2 ص1368 ح4088، المعجم الأوسط: ج1 ص94 ح285، عقد الدرر: ص125 كلّها عن عبداللّه بن الحارث بن جزء الزبيدي، الصواعق المحرقة: ص164 بزيادة «سلطانه» في آخره، كنز العمّال: ج14 ص263 ح38657؛ كشف الغمّة: ج3 ص267 عن عبد اللّه بن الحارث بن جزء الزبيدي، بحار الأنوار: ج51 ص87 ح38.
  902. سنن ابن ماجة: ج2 ص1366 ح4082، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص511 ح8434، المصنّف لابن أبي شيبة: ج8 ص697 ح74 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج14 ص267 ح38677؛ العدد القويّة: ص91 ح157، الملاحم والفتن: ص118 ح111 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج51 ص82 ح27.
  903. عقد الدرر: ص129 عن ثوبان؛ كشف الغمّة: ج3 ص263 عن ثوبان، بحار الأنوار: ج51 ص84 ح33.
  904. الغيبة للنعماني: ص273 ح50 عن أبي خالد الكابليّ، بحار الأنوار: ج52 ص243 ح116.
  905. الفتوح: ج2 ص320، البيان في أخبار صاحب الزمان: ص491.
  906. عقد الدرر: ص130، الفتن: ج1 ص313 ح904؛ الملاحم والفتن: ص121 ح118 كلاهما عن العلاء بن عتبة.
  907. القزع: كلّ شيء يكون قطعًا متفرّقة، قَزَع السحاب: قِطَعٌ من السحاب (المصباح المنير: ص502 «فزع»).
  908. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص597 ح8659، عقد الدرر: ص131.
  909. بحار الأنوار: ج60 ص216 ح38 نقلاً عن كتاب تاريخ قم.
  910. بحار الأنوار: ج60 ص218 ح49 نقلاً عن كتاب تاريخ قم.
  911. وفي المصدر: يأزر، والصحيح ما فيالمتن. يقال: أرزت الحيّة: أي لاذت بجحرهاورجعت إليه (لسان العرب: ج5 ص305).
  912. بحار الأنوار: ج60 ص213 ح23 نقلاً عن كتاب تاريخ قم.
  913. بحار الأنوار: ج60 ص212 ح22 نقلاً عن كتاب تاريخ قم عن عليّ بن ميمون الصائغ.
  914. الإسراء: 5.
  915. الكافي: ج8 ص206 ح250، مختصر بصائر الدرجات: ص48، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص278 ح7 كلّها عن عبداللّه بن القاسم البطل، تفسير العيّاشي: ج2 ص281 ح20 عن صالح بن سهل وفيه «حرقوه» بدل «قتلوه»، بحار الأنوار: ج51 ص56 ح46.
  916. بحار الأنوار: ج60 ص216 ح37 نقلاً عن كتاب تاريخ قم عن أيّوب بن يحيى الجندل.
  917. في الأصل: «لم يبقَ» (هامش المصدر). فإمّا أن يكون الصواب ما في الأصل، أو تكون العبارة: «لن يبقى»، إلّا أنّنا أثبتناها كما في المطبوع.
  918. الأعراف: 128، القصص: 83.
  919. الغيبة للطوسي: ص472 ح493 عن أبي صادق، الإرشاد: ج2 ص385 عن عليّ بن عقبة عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام، إعلام الورى: ج2 ص290، روضة الواعظين: ص291 كلاهما عن عليّ بن عقبة عن أبيه عن الإمام الباقر عليه السلام، كشف الغمّة: ج3 ص255 عن عليّ بن عقبة عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج52 ص332 ح58.
  920. الأمالي للصدوق: ص578 ح791، روضة الواعظين: ص234، و ص293 كلاهما بزيادة «كثيرا ما يقول» بعد «عليه السلام»، بحار الأنوار: ج51 ص143 ح3.
  921. الغيبة للنعماني: ص274 ح53 عن هشام بن سالم، بحار الأنوار: ج52 ص244 ح119.
  922. الكافي: ج2 ص22 ح13، الأمالي للطوسي: ص179 ح299، الاُصول الستّة عشر: ص233 ح268 عن جابر وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج69 ص2 ح2.
  923. الخصال: ص625 ح10، كمال الدين: ص645 ح6 كلاهما عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص115، تفسير فرات: ص367 ح499، بحار الأنوار: ج52 ص123 ح7.
  924. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص383 ح5833، معاني الأخبار: ص199 ح4، الأمالي للصدوق: ص479 ح644، الأمالي للطوسي: ص436 ح974 كلّها عن عبداللّه بن بكر المراديّ عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، الخصال: ص616 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج52 ص123 ح7.
  925. فرج، يعنى «گشايش» و مقصود، اميد داشتن به لطف و گشايش خداوند در همه كارهاست؛ امّا ـ چنان كه احاديث اين فصل، نشان مى دهند ـ عالى ترين شكل گشايش، بازگشت دولت اهل بيت عليهم السلام از طريق ظهور قائم آنان، امام مهدى عليه السلام، و فراگير شدن انصاف، عدالت، رحمت، ايمان، آگاهى و رفاه در سايه آن است.
  926. مجمع البيان: ج9 ص359، تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص665 ح20 كلاهما عن الحارث بن المغيرة، بحار الأنوار: ج24 ص38 ح15.
  927. الكافي: ج2 ص222 ح4، بحار الأنوار: ج75 ص73 ح21، وراجع: الأمالي للطوسي: ص232 ح410.
  928. الكافي: ج1 ص372 ح6 عن عليّ بن هاشم عن أبيه وج 5 ص22 ح2 عن عبد اللّه بن المغيرة عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه.
  929. الكافي: ج8 ص37 ح7 عن حمران، بحار الأنوار: ج52 ص256 ح147.
  930. كمال الدين: ص335 ح5 و ص647 ح8، الغيبة للنعماني: ص91 ح21، إعلام الورى: ج2 ص235 كلّها عن إبراهيم الكرخيّ، بحار الأنوار: ج36 ص401 ح12.
  931. كمال الدين: ص338 ح11 عن المفضّل بن عمر، بحار الأنوار: ج52 ص146 ح69.
  932. الغيبة للنعماني: ص200 ح16 عن أبي بصير.
  933. مهج الدعوات: ص81، بحار الأنوار: ج85 ص225 ح1.
  934. تهذيب الأحكام: ج6 ص98 و 99 ح177، وراجع: ص217 ح6495 من كتابنا هذا.
  935. الصحيفة السجّاديّة: ص190 الدعاء 47، الإقبال: ج2 ص91، المصباح للكفعمي: ص890.
  936. الكافي: ج3 ص424 ح6 عن محمّد بن مسلم، تهذيب الأحكام: ج3 ص111 ذيل ح266، مصباح المتهجّد: ص581 ح690، المصباح للكفعمي: ص772 كلّها من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، الإقبال: ج1 ص127 عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج91 ص6 ح2.
  937. مصباح المتهجّد: ص392 ح517، جمال الاُسبوع: ص293 عن عبد اللّه بن مهران عن أبيه، المصباح للكفعمي: ص571، بحار الأنوار: ج90 ص86 ح3.
  938. قوله عليه السلام: «بإيوائك» الوأي بمعنى الوعد، والإيواء لم يأتِ في اللغة بهذا المعنى، وعدم ذكرهم لايدلّ على العدم، مع أنّه يمكن أن يكون من قولهم: آوى فلانا: أي أجاره وأسكنه، فكان الواعد يؤدّي الوعد إلى نفسه لكنّه بعيد. قال في النهاية في حديث وهب: إنّ اللّه تعالى قال: إنّي أويت على نفسي أن أذكر من ذكرني. قال القتيبي: هذا غلط، إلّا أن يكون من المقلوب. والصحيح: وأيت من الوأي وهو الوعد، يقول: جعلته وعدا على نفسي، انتهى. والوعد هو الذي قال اللّه تعالى: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا» (مرآة العقول: ج15 ص135 وراجع: بحار الأنوار: ج101 ص221 وملاذ الأخيار: ج9 ص163).
  939. الكافي: ج3 ص325 ح17، تهذيب الأحكام: ج2 ص111 ح416، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص330 ح967 كلّها عن عبداللّه بن جندب وراجع: المزار للمفيد: ص117 والمزار الكبير: ص386، بحار الأنوار: ج86 ص235 ح59.
  940. واژه «إيوائك» ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ، از وأى به معناى وعده است. ايواء در لغت به اين معنا نيامده است؛ امّا ذكر نكردن آن در كتاب هاى لغت، به معناى نداشتن اين معنا نيست. البتّه احتمال دارد اين كلمه از «آوى فلانا» باشد كه به معناى پناه و جا دادن است. در اين صورت، وعده دهنده، به خودش وعده مى دهد، كه چنين معنايى بعيد است. در النهاية در تفسير حديث وهب كه در آن آمده: إنّ اللّه تعالى قال: إنّى أويت على نفسى أن أذكر من ذكرنى، آمده است: قتيبى گفته است: اين اشتباه است، مگر اين كه كلمه تصحيف شده باشد. درستش چنين است: وأيت (من الوأى)، يعنى وعده. در اين صورت معنا چنين مى شود: جعلته وعدا على نفسى؛ به خودم وعده دادم. وعده اى كه خداوند متعال داده، اين است: «خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه حتما آنان را در زمين جانشين [خود] كند، همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين [خود] كرد، تا آن دينى را كه برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر نمايد و ناامنى آنان را به امنيت تبديل كند، [تا] مرا بپرستند و هيچ چيزى را برايم شريك نگيرند» (نور: آيه 55) (مرآة العقول: ج15 ص135. نيز، ر.ك: بحار الأنوار: ج101 ص221 و ملاذ الأخيار: ج9 ص163).
  941. مصباح المتهجّد: ص409 ح535، المصباح للكفعمي: ص727، جمال الاُسبوع: ص307 كلاهما نحوه وكلّها عن يونس بن عبدالرحمن، بحار الأنوار: ج95 ص330 ح4.
  942. مصباح الزائر: ص480، المزار الكبير: ص562 و 563 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وهي زيارة جامعة للأئمّة عليهم السلام، بحار الأنوار: ج102 ص182 ح7.
  943. مصباح المتهجّد: ص405 ح533، جمال الاُسبوع: ص300 كلاهما عن أبي محمّد عبداللّه بن محمّد العابد، الاحتجاج: ج2 ص595 ذيل ح358 عن محمد بن عبد اللّه بن جعفر الحميري من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج53 ص173 ح5.
  944. كمال الدين: ص512 و 513 ح43، مصباح المتهجّد: ص411 ح536، جمال الاُسبوع: ص315، بحار الأنوار: ج53 ص187 ح18.
  945. محمّد بن أبي قرّة بإسناده قال: حدّثني أبو الغنائم محمّد بن محمّد بن محمّد ابن عبداللّه الحسنيّ قال: أخبرنا أبو عمرو محمّد بن محمّد بن نصر السكونيّ رضى الله عنه قال: سألت أبا بكر أحمد بن محمّد بن عثمان البغداديّ رحمه اللهأن يخرج إليَّ أدعية شهر رمضان التي كان عمّه أبو جعفر محمّد بن عثمان بن السعيد العمريّ رضي اللّه عنه وأرضاه يدعو بها، فأخرج إليَّ دفترًا مجلّدًا بأحمر، فنسخت منه أدعية كثيرة وكان من جملتها: وتدعو بهذا الدعاء في كلّ ليلة من شهر رمضان (الإقبال: ج1 ص142).
  946. تهذيب الأحكام: ج3 ص111، الإقبال: ج1 ص142 وفيه بزيادة «وأعطنا به آمالنا» بعد «واستجب به دعوتنا»، مصباح المتهجّد: ص581 ح690، المصباح للكفعمي: ص772 نحوه، بحار الأنوار: ج97 ص332 ح1.
  947. الخصال: ص614 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، تحف العقول: ص104، غرر الحكم: ج2 ص324 ح2740، عيون الحكم والمواعظ: ص101 ح2306 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج25 ص270 ح15.
  948. المعجم الكبير: ج3 ص128 ح2889 عن يحيى بن سعيد عن الإمام زين العابدين عليه السلام، المستدرك على الصحيحين: ج3 ص197 ح4825 عن يحيى بن سعيد عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله نحوه، الزهد لابن المبارك: ص350 ح984 عن عبد الوهاب الثقفي عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه صدره، كنز العمّال: ج3 ص652 ح8337؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص201 ح1 عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه صدره، النوادر للراوندي: ص125 ح143 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج25 ص134 ح6.
  949. رجال الكشّي: ج2 ص590 ح540، بحار الأنوار: ج25 ص296 ح57.
  950. رجال الكشّي: ج2 ص587 ح526، الكافي: ج8 ص254 ح362، الأمالي للطوسي: ص415 ح933 وفيهما «إنَّ ممّن هذا الأمر» بدل «إنَّ فيهم» وكلّها عن هشام بن سالم، بحار الأنوار: ج25 ص296 ح56.
  951. الأنبياء: 25 و 26.
  952. الكافي: ج8 ص231 ح303.
  953. رجال الكشّي: ج2 ص491 ح403 عن عبدالرحمن بن كثير، بحار الأنوار: ج25 ص289 ح46.
  954. رجال الكشّي: ج2 ص632 ح632، المناقب لابن شهرآشوب: ج4 ص219 نحوه، بحار الأنوار: ج25 ص303 ح69.
  955. بصائر الدرجات: ص236 ح5، الخرائج والجرائح: ج2 ص735 ح45 بزيادة «إلّا النبوّة» في آخره، الثاقب في المناقب: ص402 ح330، كشف الغمّة: ج2 ص403 عن عبد العزيز القزاز نحوه، بحار الأنوار: ج25 ص279 ح22.
  956. مختصر بصائر الدرجات: ص59، بصائر الدرجات: ص507 ح8 نحوه، بحار الأنوار: ج25 ص283 ح30، وراجع: الكافي: ج1 ص297 ح9.
  957. يعنى: به قدر يك حرف؛ به اندازه اوّلين حرف از مجموع الفبا.
  958. تهذيب الأحكام: ج3 ص31 ح109 و ص282 ح837، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص379 ح1110، الخصال: ص154 ح193 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج88 ص23 ح1.
  959. الأمالي للطوسي: ص650 ح1349 عن فضيل بن يسار، المناقب لابن شهرآشوب: ج1 ص263 وليس فيه صدره إلى «لا يفسدونهم»، مشارق أنوار اليقين: ص69 عنهم عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج25 ص265 ح6.
  960. الكافي: ج1 ص101 ح3، التوحيد: ص114 ح13 كلاهما عن إبراهيم بن محمّد الخزّاز ومحمّد بن الحسين، مجمع البحرين: ج3 ص1836، بحار الأنوار: ج4 ص40 ح18.
  961. الأمالي للطوسي: ص650 ح1350، المناقب لابن شهرآشوب: ج1 ص263 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة، بحار الأنوار: ج25 ص266 ح7.
  962. الاحتجاج: ج2 ص453 ح314 عن الإمام العسكريّ عن الإمام الرضا عليهماالسلام، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام: ص50 ح24 عن الإمام العسكري عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج4 ص303 ح31.
  963. رجال الكشّي: ج1 ص336 ح191 عن أبي خالد الكابليّ، بحار الأنوار: ج25 ص288 ح44.
  964. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص184 ح6، بحار الأنوار: ج25 ص268 ح10.
  965. آل عمران: 79 و 80.
  966. المائدة: 116 و 117.
  967. النساء: 172.
  968. المائدة: 75.
  969. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص200 و 201 ح1، بحار الأنوار: ج25 ص134 ح6.
  970. نوح: 26 و 27.
  971. الاعتقادات للصدوق: ص99، بحار الأنوار: ج25 ص343 ح25.
  972. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص408 ح4425، وراجع: قرب الإسناد: ص64 ح204 والمعجم الكبير: ج20 ص214 ح496.
  973. الخصال: ص72 ح109 عن علي بن سالم عن أبيه، بحار الأنوار: ج5 ص8 ح9.
  974. رجال الكشّي: ج2 ص586 ح525 عن المفضّل بن مزيد، بحار الأنوار: ج25 ص296 ح55، وراجع: عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص202 ح2.
  975. قال السيد الميرداماد في تعليقته في هامش المصدر: قوله عليه السلام «ولا تؤاثروهم» بالهمز على المفاعلة من الأثر، بمعنى الخبر؛ أي لا تحادثوهم ولا تعاوضوهم بالآثار والأخبار. وفي نسخة «ولا توارثوهم» على المفاعلة من الوراثة؛ أي لا تواصلوهم بالمصاهرة الموجبة للتوارث.
  976. رجال الكشّي: ج2 ص590 ح542 ص489 ح400، بحار الأنوار: ج25 ص297 ح59، وراجع: بصائر الدرجات: ص460 ح4.
  977. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص203 ح4، بحار الأنوار: ج25 ص273 ح19.
  978. التوحيد: ص364 ح12، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص143 ح45، الاحتجاج: ج2 ص400 ح306، روضة الواعظين: ص43 وفيه صدره إلى «أبغضنا» وليس فيه «والجبر»، بحار الأنوار: ج3 ص294 ح18.
  979. الأمالي للطوسي: ص345 ح709 عن عبيداللّه بن عليّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، تفسير فرات: ص404 ح540 عن ربيعة بن ناجذ عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، كشف الغمّة: ج1 ص321 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه وليس فيهما ذيله من «واقتصد»، بحار الأنوار: ج35 ص319 ح14؛ الاستيعاب: ج3 ص223 الرقم 1875 عن علقمة من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، شواهد التنزيل: ج2 ص235 ح870 عن زادان عن الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج2 ص500 ح4596.
  980. مسند ابن حنبل: ج1 ص336 ح1376، المستدرك على الصحيحين: ج3 ص133 ح4622، مسند أبي يعلى: ج1 ص274 ح530 كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج13 ص125 ح36399؛ الأمالي للطوسي: ص256 ح462، الغارات: ج2 ص589 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج34 ص361 ح1176، وراجع: عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص63 ح263.
  981. السنّة لابن أبي عاصم: ص470 ح1005 عن النزّال بن سبرة، المصنّف لعبد الرزّاق: ج11 ص318 ح20647 عن ابن سيرين نحوه، كنز العمّال: ج11 ص325 ح31641؛ نهج البلاغة: الحكمة 469، خصائص الأئمّة: ص124، الغارات: ج2 ص588 كّها نحوه، بحار الأنوار: ج34 ص344 ح1167.
  982. فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص571 ح964 عن أبي مريم، كنز العمّال: ج11 ص326 ح31644؛ نهج البلاغة: الحكمة 117، خصائص الأئمّة: ص124 وفيهما «محبّ» بدل «مفرط»، العمدة: ص212 ح327 عن أبي مريم بزيادة «محبّ» قبل «مفرط»، بحار الأنوار: ج25 ص285 ح36، وراجع: الأمالي للطوسي: ص626 ح1292.
  983. نهج البلاغة: الخطبة 127، المناقب للكوفي: ج2 ص283 ح747 وص 471 ح966 كلاهما عن حجية بن عدي نحوه، بحار الأنوار: ج33 ص373 ح604.
  984. الأنعام: 108.
  985. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص304 ح63، بشارة المصطفى: ص221، بحار الأنوار: ج26 ص239 ح1.
  986. إبراهيم: 36.
  987. تاريخ الإسلام للذهبي: ج10 ص488 الرقم 406، فتح الباري: ج11 ص161 ذيل ح6358، الفردوس: ج1 ص418 ح1692 كلّها عن أنس، تفسير القرطبي: ج16 ص81، الصواعق المحرقة: ص241 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، كنز العمّال: ج3 ص89 ح5624.
  988. الأنفال: 34.
  989. المعجم الأوسط: ج3 ص338 ح3332، المعجم الصغير: ج1 ص115، تاريخ الإسلام للذهبي: ج10 ص488 الرقم 406، فتح الباري: ج11 ص161 ذيل ح6358 وليس فيهما ذيله، تفسير ابن كثير: ج3 ص592، كنز العمّال: ج3 ص89 ح5624.
  990. تفسير العيّاشي: ج2 ص231 ح32، نزهة الناظر: ص134 ح19 عن أبان بن تغلب عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه.
  991. المائدة: 51.
  992. دعائم الإسلام: ج1 ص62، تفسير العيّاشي: ج2 ص231 ح33، شرح الأخبار: ج3 ص477 ح1378 كلاهما عن محمّد الحلبي نحوه.
  993. هود: 46.
  994. في مجمع البيان: ج5 ص251 قرأ الكسائيّ ويعقوب وسهل إنّه «عَمِلَ غَيْرَ صَالِحٍ» على الفعل، ونصب «غير» والباقون «عَمَلٌ» اسم مرفوع منوّن و «غير» بالرفع.
  995. معاني الأخبار: ص106 ح1، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص232 ح1، بحار الأنوار: ج43 ص230 ح2.
  996. تحف العقول: ص58، بحار الأنوار: ج77 ص162 ح181؛ معرفة السنن: ج7 ص13 نحوه.
  997. جامع الأحاديث للقمّي: ص112 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، الكافي: ج2 ص165 ح2 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله، الأمالي للمفيد: ص18 ح6 عن محمّد بن الحنفية، وفيه «حقّنا» بدل «فضلنا أهل البيت»، الجعفريّات: ص183 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج75 ص138 ح3؛ المعجم الكبير: ج11 ص355 ح12276 عن ابن عباس وفيه «لنا حقنا» بدل «فضلنا أهل البيت»، كنز العمّال: ج3 ص179 ح6053.
  998. مسند ابن حنبل: ج1 ص554 ح2329، سنن التزمذي: ج4 ص322 ح1921، صحيح ابن حبّان: ج2 ص211 ح464، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص202 ح586 كلّها عن ابن عبّاس، الأدب المفرد: ص114 ح358 عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص وليس فيه ذيله من «ويأمر» وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج3 ص164 ح5979.
  999. تفسير فرات: ص307 ح412 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج16 ص376 ح85.
  1000. البائقة: الداهية (لسان العرب: ج10 ص30 «بوق»).
  1001. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص24 ح3 عن إبراهيم بن أبي محمود، بحار الأنوار: ج74 ص151 ح7، وراجع: عوالي اللآلي: ج1 ص259 ح33.
  1002. مسند ابن حنبل: ج5 ص544 ح16489 عن أبي بردة بن نيار، سنن ابن ماجة: ج2 ص749 ح2224 وفيه «غشّ» بدل «غشنا»، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص11 ح2153 كلاهما عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج4 ص60 ح9511؛ الكافي: ج5 ص160 ح1، تهذيب الأحكام: ج7 ص12 ح48 كلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج74 ص244.
  1003. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص273 ح3986، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص29 ح26، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص86 ح13 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، تحف العقول: ص42 وفيها بزيادة «أو ضرّه أو ماكره» في آخره، بحار الأنوار: ج10 ص367 ح4؛ كنز العمّال: ج3 ص546 ح7825 نقلاً عن الرافعي عن الإمام عليّ عليه السلام بزيادة «أو ضرّه أو ماكره» في آخره.
  1004. الكافي: ج5 ص133 ح7 عن السكونيّ عن الإمام الصادق عليه السلام.
  1005. الكافي: ج2 ص668 ح11 عن أبي الربيع الشامي.
  1006. المقنع: ص131، المقنعة: ص119، روضة الواعظين: ص352 وفيهما «شيعتنا» بدل «منّا»، بحار الأنوار: ج87 ص162 ح53.
  1007. الكافي: ج2 ص78 ح10، شرح الأخبار: ج3 ص501 ح1437 وليس فيه «مائة» وكلاهما عن عليّ بن أبي زيد عن أبيه، بحار الأنوار: ج70 ص300 ح9.
  1008. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص156 ح3568، تحف العقول: ص410 عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيه «لدينه أو ترك دينه» بدل «لآخرته ولا آخرته» فقه الرضا عليه السلام: ص337 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وفيه «لدينه ودينه» بدل «لآخرته ولا آخرته»، بحار الأنوار: ج78 ص321 ح18.
  1009. مشكاة الأنوار: ص138 ح325، مستطرفات السرائر: ص147 ح21 وفيه «قال» بدل «وافقنا» وكلاهما عن محمّد بن عمر بن حنظلة، بحار الأنوار: ج68 ص164 ح13.
  1010. الكافي: ج2 ص637 ح2، تحف العقول: ص380، مشكاة الأنوار: ص339 ح1089 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج78 ص266 ح178، وراجع: كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص274 ح2423.
  1011. الاختصاص: ص241، بحار الأنوار: ج75 ص1115 ح12.
  1012. الكافي: ج2 ص453 ح2، مشكاة الأنوار: ص138 ح323، الزهد للحسين بن سعيد: ص145 ح207 كلّها عن إبراهيم بن عمر اليمانيّ، الاختصاص: ص26 كلّها نحوه، تحف العقول: ص396، بحار الأنوار: ج1 ص152 ح30.
  1013. صفات الشيعة: ص85 ح10 عن ابن فضّال، بحار الأنوار: ج75 ص391 ح11، وراجع: الأمالي للصدوق: ص111 ح87 ومشكاة الأنوار: ص157 ح392.
  1014. الرحمن: 43 و 44.
  1015. التوحيد: ص117 و 118 ح21، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص116 ح3، الاحتجاج: ج2 ص381 ح286، الأمالي للصدوق: ص546 ح728، بحار الأنوار: ج4 ص4 ح4.
  1016. الأمالي للطوسي: ص525 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص363 ح2661، تنبيه الخواطر: ج2 ص51 كلّها عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج77 ص74 ح3.
  1017. مستطرفات السرائر: ص40 ح4، بحار الأنوار: ج47 ص345 ح38.
  1018. البليخ: اسم نهر بالرقّة يجتمع فيه الماء من عيون... فإذا خرج من تحت الحصن يسمّى بَليخًا (معجم البلدان: ج1 ص493).
  1019. النشز: المتن المرتفع من الأرض، جمعه: أنشاز ونُشوز (لسان العرب: ج5 ص417 «نشز»).
  1020. الوكس: النقص (لسان العرب: ج6 ص257 «وكس»)، وفي «وقعة صفّين»: ولا يرتشي.
  1021. في المصدر «رضوان»، والصواب ما أثبتناه كما في وقعة صفّين.
  1022. المناقب للخوارزمي: ص242، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج3 ص205، الفتوح: ج2 ص556 كلاهما نحوه؛ وقعة صفّين: ص147 نحوه، بحار الأنوار: ج32 ص416 ح387.
  1023. بليخ، اسم رودخانه اى است در رقّه كه آب هاى چشمه هايى در آن مى ريزد... و آن نقطه اى كه از زير درّه مسلمة بن عبد الملك بيرون مى آيد، بليخ نام دارد.
  1024. إبراهيم: 36.
  1025. الاختصاص: ص85، بحار الأنوار: ج46 ص337 ح25.
  1026. مسند أبي يعلى: ج6 ص178 ح6739 عن سعد الإسكاف عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام، المطالب العالية: ج4 ص84 ح4025 عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، تاريخ دمشق: ج21 ص412 ح4839 عن أبي سعد الإسكاف عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، الفردوس: ج2 ص337 ح3522 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج13 ص257 ح36759.
  1027. كذا في بحار الأنوار: ج18 ص19 ح45، وفي المصدر «أتاك».
  1028. المناقب لابن شهرآشوب: ج1 ص85، بحار الأنوار: ج18 ص19 ح45.
  1029. المعجم الكبير: ج5 ص221 ح5146، سير أعلام النبلاء: ج1 ص142 الرقم 6 وليس فيه ذيله من «والكتاب الاوّل»، تاريخ دمشق: ج21 ص415، المناقب للخوارزمي: ص151 ح178 كلّها عن زيد بن أبي أوفى، كنز العمّال: ج9 ص169 ح25555.
  1030. تاريخ الإسلام للذهبي: ج3 ص515، سير أعلام النبلاء: ج1 ص541 الرقم 91، تاريخ دمشق: ج21 ص413 كلاهما عن أبي البختريّ، كنز العمّال: ج13 ص254 ح36754؛ الأمالي للصدوق: ص324 ح377 عن المسيّب بن نجبة، الاختصاص: ص11 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام وفيهما «لا ينزح» بدل «لا يدرك قعره».
  1031. الاحتجاج: ج1 ص616 ح139 عن الأصبغ بن نباتة، الغارات: ج1 ص177 عن أبي عمرو الكنديّ نحوه، بحار الأنوار: ج34 ص317 ح1088؛ الطبقات الكبرى: ج4 ص86، سير أعلام النبلاء: ج1 ص543 الرقم 91 كلاهما عن زاذان، تهذيب الكمال: ج11 ص251 الرقم 2438 عن النزّال بن سبرة الهلالي وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج13 ص160 ح36492.
  1032. الودَك: الدسم (لسان العرب: ج10 ص509 «ودك»).
  1033. رجال الكشّي: ج1 ص59 ح33 عن جابر، بحار الأنوار: ج22 ص373 ح12.
  1034. رجال الكشّي: ج1 ص54 ح26 عن الحسن بن صهيب و ص71 ح42 عن محمّد بن حكيم، روضة الواعظين: ص310، بحار الأنوار: ج22 ص349 ح67.
  1035. آل عمران: 68.
  1036. إبراهيم: 36.
  1037. الأمالي للطوسي: ص45 ح53، بشارة المصطفى: ص68 نحوه، رجال الكشّي: ج2 ص623 ح605 وليس فيه ذيله من «وما تقرأ»، بحار الأنوار: ج68 ص20 ح32.
  1038. الأمالي للمفيد: ص140 ح6، الاختصاص: ص68، رجال الكشّي: ج2 ص624 ح607 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج47 ص349 ح47.
  1039. طه: 132.
  1040. الاختصاص: ص195، رجال الكشّي: ج2 ص625 ح610 نحوه، بحار الأنوار: ج47 ص349 ح49.
  1041. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص441، رجال الكشّي: ج2 ص473 ح381، بحار الأنوار: ج69 ص272 ح3.
  1042. رجال الكشّي: ج2 ص685 ح724.