ب خ ل / البخل

از دانشنامه قرآن و حدیث

البخل (نسخه آزمایشی)

بخل و تنگ نظرى

درآمد

بُخل و شُحّ، در لغت

واژه «بُخل»، [۱] در لغت عرب به معناى «منع و اِمساك» [۲] و ضدّ «كَرَم و جود» [۳] است و در فارسى، به معناى «زُفتى و تنگ چشمى» [۴] است.

فيروزآبادى، در تبيين معناى «بخل»، گفته است :

البُخلُ وَ البُخولُ، بِضَمِّهِما، وَ كَجَبَلٍ وَ نَجْمٍ وَ عُنُقٍ : ضِدُّ الكَرَمِ. [۵]

بخل و بخول، هر دو به ضمّ با، و نيز بر وزن هاى جَبَل و نَجْم و عُنُق، ضدّ كَرَم است.

راغب اصفهانى نيز مى گويد :

البُخلُ : إمساكُ المُقتَنَياتِ عَمّا لا يَحِقُّ حَبسُها عَنهُ، وَ يُقابِلُهُ الجودُ. [۶]

بخل، نگه داشتن دارايى ها از جاهايى است كه حبس از آن، شايسته نيست [و در آن جاها بايد مصرف شود]. مقابل آن، بخشش است. و امّا «شُحّ»، به معناى بخل شديد و بازداشتن همراه با حرص، تفسير شده است، چنان كه ابن فارِس مى گويد :

الشين وَ الحاء، الأَصلُ فيهِ المَنعُ، ثُمَّ يَكونُ مَنعا مَعَ حِرصٍ. مِن ذلِكَ الشُّحُّ وَ هُوَ البُخلُ مَعَ حِرصٍ. [۷]

شين و حا (شحّ) : اصل در اين واژه، بازداشتن است، و بعدها در بازداشتن همراه با حرص، به كار برده شده است. از همين روست كه شُحّ، همان بخل آزمندانه است.

نيز راغب مى گويد :

الشُّحُّ : بُخلٌ مَعَ حِرصٍ، وَ ذلِكَ فيما كانَ عادَةً. [۸]

شُحّ، بخل همراه با حرص است، و اين، در جايى است كه عادت شده باشد.

ابن اثير نيز مى گويد :

الشُّحُّ : أشَدُّ البُخلِ، وَ هُوَ أبلَغُ؛ فِى المَنعِ مِنَ البُخلِ. [۹]

شُح، بخل شديد است و در خوددارى [از بخشيدن]، رساتر از بخل است.

شيخ طوسى، اصل و حقيقت «بُخل» را دشوارى در بخشش مى داند. [۱۰]

گفتنى است كه به دليل نزديك بودن معناى لغوى «بخل» و «شُح»، و كاربرد مشابه آنها در قرآن و حديث، مطالب مربوط به آنها در اين جا با هم مطرح مى گردند.

بخل و شُح، در قرآن و حديث

واژه «بُخل» و مشتقّات آن، در قرآن كريم، دوازده بار و در هفت آيه، [۱۱] به صورت مصدر و فعل ماضى و مضارع، به كار رفته است. واژه «شُح» و «أشحّة» نيز پنج بار در چهار آيه [۱۲] آمده است.

افزون بر اين، در موارد ديگرى، مانند آيات 29 و 100 سوره اِسرا، آيه 19 سوره معارج، آيه 35 سوره ق، آيه 53 سوره نساء، و آيات 34 و 35 سوره نجم، بدون به كار بردن واژه «بخل» و «شُح»، اين صفت ها، به شدّت نكوهش گرديده است.

در احاديث اسلامى، واژه هاى «بخل» و «شُح»، كاربردهاى مختلفى دارند و پيشوايان اسلام، ره نمودهاى قابل تأمّل، ارزنده و آموزنده اى در باره صفت «بخل»، ارائه كرده اند كه در پى، خواهد آمد. امّا پيش از آن، به چند نكته در جمع بندى آنها، اشاره مى شود :

1. معناى بخل و شح و نكوهيدگى آنها

از نگاه قرآن و حديث، «بخل» و «شحّ»، نكوهيده است و عبارت از منع و اِمساكى است كه عقل، آن را زشت و نكوهيده مى شمارد. از اين رو، در روايتى از امام صادق عليه السلام، ضمن تبيين سپاهيان عقل و جهل، «بخل» در مقابل «سخاء»، از سپاهيان جهل (نادانى)، شمرده شده است :

وَ السَّخاءُ وَ ضِدُّهُ البُخلُ. [۱۳]

بخشندگى و ضدّ آن، بخل است.

و در روايتى ديگر از امام عسكرى عليه السلام آمده است :

إنَّ... لِلاِقتِصادِ مِقدارا فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ بُخلٌ. [۱۴]

براى ميانه روى، اندازه اى است كه اگر از آن فزون تر شود، آن، بخل است. اين سخن، بدين معناست كه امساك در حدّ اعتدال، عقلاً و شرعا، نكوهيده نيست و بخل، شمرده نمى شود.

بر اين اساس، بخل، دو نوع ضد دارد : يكى، ضدّى كه ارزش محسوب مى شود و آن، انفاق در حدّ اعتدال و مشروع است كه سخا، جود و كَرَم، دانسته مى شود و بالاترين مراتب آن، ايثار است. ديگرى، انفاقِ خارج از حدّ اعتدال و مشروع است كه اسراف و تبذير، شمرده مى گردد.

بنا بر اين، آنچه به شمارى از اخلاق پژوهان نسبت داده شده كه بخل، ضدّ سخا و جود و كَرَم نيست؛ بلكه ضدّ اسراف است، [۱۵] صحيح به نظر نمى رسد.

و امّا واژه «شُحّ» در روايات، گاه با بخل، يكسان دانسته شده، [۱۶] و گاه براى مراتب بالاى بخل، به كار رفته است. [۱۷]

2. مراتب بخل

بخل، مراتبى دارد كه پايين ترين مراتب آن، اِمساك در چيزى است كه مورد نيازِ بخيل نيست و براى او سودى ندارد. بالاتر از آن، بخل نسبت به چيزى است كه در تملّك بخيل نيست؛ يعنى نه تنها از دادن مال خود به ديگران امتناع مى ورزد؛ بلكه مايل نيست كه ديگرى نيز به شخص ديگرى، چيزى ببخشد! و خسيس تر از وى، كسى است كه نه تنها نسبت به ديگران، بلكه نسبت به خودش نيز بخل مى ورزد و حرص در انباشتن ثروت، نمى گذارد كه مالش را حتى براى رفع نيازهاى شخصى خود، مصرف نمايد.

3. گونه هاى بخل

در احاديث اسلامى، بخل، به امور اقتصادى اختصاص ندارد؛ بلكه امورى مانند كتمانِ دانش هايى كه براى مردم مفيدند، خوددارى از سلام كردن به ديگران و سستى در درود فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز «بخل» دانسته شده است. اين احاديث، مؤيّد نظريه كسانى است كه در تعريف بخل گفته اند : بخل، منع چيزى است كه منع آن، فايده اى و بذل آن، زيانى ندارد. [۱۸]

4. بدترين گونه هاى بخل

بخل، مراتبى دارد كه شدّت و ضعف آن، مرتبط با شخص بخيل و چيزى است كه امساك مى نمايد. بنا بر اين، هر چه موقعيت بخيل، والاتر باشد و امساك نكردن از چيزى كه نسبت به آن بخل مى ورزد، ضرورتر باشد، زشتىِ بخل، افزون تر مى گردد. از اين رو، در احاديث، بخل ثروتمندان و كسانى كه داراى موقعيت هاى مهمّ اجتماعى هستند، زشت تر از ديگران، شمرده شده است. [۱۹] همچنين، بخل در پرداخت حقوق واجب مالى به افراد مستحق، از قبيح ترين انواع بخل است. [۲۰]

5. گستره بخل در اصطلاح شريعت

بسيارى از مفسّران، براى بخل، اصطلاحى شرعى قائل شده اند كه محدوده آن، تنگ تر از معناى لغوى آن است. آنچه در بيان اين اصطلاح و تعيين محدوده آن، مشهورتر است، آن كه بخل، پرداخت نكردن واجبات مالى اى مانند زكات است. [۲۱] بر اساس اين تعريف، اگر كسى حقوقى را كه بر وى واجب است، ادا كند، بخيل ناميده نمى شود؛ [۲۲] امّا با تأمّل در رواياتى كه در معناى «بخل» و «شُح»، وارد شده است و مراتب و اقسام بخل اقتصادى و غير اقتصادى و زشت ترين انواع بخل را بيان مى كنند، همچنين آيات و رواياتى كه در نكوهش بخل، خاستگاه، زيان ها و موانع آن آمده، مى توان گفت كه بخل در متون مورد اشاره، اصطلاحى شرعى نيست؛ بلكه به همان معناى لغوى و عرفى اش به كار رفته است؛ ليكن علماى اسلام، در مقام تطبيق اين واژه بر مفاهيم و موضوعات شرعى، بخل را در عناوين احكامى همچون : واجب، مستحب و غير آن، قابل تقسيم مى بينند.

6. خاستگاه هاى بخل

در متون اسلامى، گاه جهل به عنوان خاستگاه بخل معرّفى شده، گاه بيمارى هاى روانى و ناتوانى، گاه وسوسه ها در القاى پديد آمدن فقر در صورت انفاق، گاه كفر، گاه نفاق، و گاه بدگمانى به وعده هاى الهى. [۲۳]

شايان ذكر اين است كه اين عوامل با هم منافاتى ندارند و همه آنها در كنار هم نيز مى توانند خاستگاه رويش صفت ناپسند بخل و شحّ در انسان باشند. همچنين امورى مانند كفر و نفاق ـ همان طور كه زمينه ساز بخل اند ـ، مى توانند آثار بخل نيز محسوب شوند. [۲۴]

7. پيامدهاى خطرناك بخل

بخل، يكى از زشت ترين رذايل اخلاقى است كه خطرهاى فراوانى را براى دنيا و آخرت بخيل، در پى دارد. اين نتايج و پيامدها را مى توان به پنج دسته، تقسيم كرد :

دسته اوّل : زيان هاى معنوى

نخستين خطر و ضرر بخل براى بخيل، اين است كه او را دچار فقرِ معنوى مى نمايد. در واقع، بخيل در موازات بخل مادّى نسبت به ديگران، از نظر معنوى نسبت به خود نيز بخل مى ورزد. لذا قرآن كريم، تصريح مى فرمايد :

«وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ. [۲۵]

و هر كس بخل ورزد، تنها به زيان خود، بخل ورزيده است».

اين فقر روحى، سبب مى شود كه بخيل، هر چه قدر داشته باشد، باز هم احساس كمبود و نياز و تنگ دستى كند. احساس تنگ دستى نيز تنگ شدن سينه و روح را به دنبال دارد. [۲۶] و بدين سان، آرامش و آسايش روانى از بخيل، سلب مى گردد و گرفتار رذايل اخلاقى ديگرى مانند : بى شرمى و ناجوانْ مردى هم مى شود. چنين شخصى، آرزو مى كند تا همه مردم در فقر و تنگ دستى به سر ببرند. [۲۷]

دسته دوم : خطرهاى اجتماعى و فرهنگى

نكات مهمّى كه در زمينه خطرهاى اجتماعى بخل در روايات آمده، عبارت است از : نفرت عمومى از بخيل، نداشتن دوست واقعى، بى آبرويى، بُريدن دوستان شخص و حتّى اعضاى خانواده اش از او. [۲۸] افزون بر زيان هاى اجتماعى بخل، براى شخص بخيل، اين رذيله يكى از عوامل بروز فساد فرهنگى در نيازمندان جامعه نيز هست. [۲۹]

از سوى ديگر، از آن جا كه طبيعت آزمندى در نهاد بشر نهفته شده، عموم مردم با ديدن ثروت انبوه افراد بخيل، به اين خصلت، رو مى آورند و در زندگى اجتماعى، از آنها پيروى مى كنند. از اين رو، افراد بخيل، عملاً الگو و امر كننده به بخل نيز هستند و بدين سان، فرهنگ بخل، در جامعه توسعه مى يابد و پايه هاى دين و دنياى مردم، سست مى گردد.

دسته سوم : خطرهاى دينى

خطرهاى دينى بخل، عبارت است از : سلبِ توفيق از بخيل در انجام دادن كارهاى خير، هزينه كردن آنچه در راه خير بايد مصرف مى كرده، در كارهاى زيانبار و گناه، از بين رفتن پاداش كارهاى نيك، زوال ايمان، خشم الهى، دورى از خدا، گسستگى رابطه بخيل با ولايت و محبّت آفريدگار جهان و در نهايت، هلاكت معنوى. [۳۰]

دسته چهارم : خطرهاى اقتصادى

افزون بر خطرهاى روانى، اجتماعى و دينى، از نظر اقتصادى نيز بخل براى بخيل، زيانبار و خطرناك است؛ زيرا اين رذيله سبب مى شود كه انسان نتواند از مال خود، بهره مند شود؛ بلكه زحمت تهيّه و نگهدارى ثروت با اوست و استفاده از آن براى ديگران، افزون بر آن بخل، بركت مال او را از بين مى برد و از اعتماد و رغبت ديگران در تعامل اقتصادى با او مى كاهد و گاه موجب مى شود كه نعمت الهى به ديگرى منتقل شود و گاه به تلف شدن آن مى انجامد. [۳۱]

دسته پنجم : خطرهاى اُخروى

بالاترين خطرهايى كه بخيل را تهديد مى كند : محروميت از بهشت، و گرفتار شدن به آتش دوزخ در جهان پس از مرگ و در روز قيامت است.

با عنايت به همه آثار و پيامدهاى خطرناك رذيله بُخل، در متون اسلامى، از اين صفت به عنوان بدترين بيمارى اخلاقى، [۳۲] ياد شده و در روايتى از امام على عليه السلام، جامع همه زشتى ها و ريشه همه بدى ها دانسته شده است :

البُخلُ جامِعٌ لِمَساوِىِ العُيوبِ وَ هُوَ زِمامٌ يُقادُ بِهِ إلى كُلِّ سوءٍ. [۳۳]

بخل، گِرد آورنده خوهاى زشت است. آن، مهارى است كه با آن، [شخص] به سوى هر بدى اى كشانده مى شود.

و بدين سان، انواع گناهان و رذايل اخلاقى و شرور، مانند : نفاق، قطع پيوند خانوادگى، دروغ، ظلم، ريختن خون بى گناهان، حلال شمردن محرّمات الهى و ناجوان مردى، در روايات اسلامى، از آثار اين صفت ناپسند، شمرده شده است. [۳۴]

8. مانع بخل

اصلى ترين مانع بخل، ايمان به خدا و روز جزاست. اگر كسى حقيقتا خدا را باور كرده و معتقد باشد كه پاداش آنچه را در راه او انفاق مى كند، به بهترين نحو دريافت مى كند، مال دوستى، او را به بخل، وادار نمى نمايد. لذا در حديثى نبوى، در تبيين صفات مؤمن، مى خوانيم :

وَ لا يَغلِبُهُ الشُّحُّ عَن مَعروفٍ يُريدُهُ. [۳۵]

و بخل ورزيدن از احسانى كه اراده كرده تا آن را انجام دهد، بر او چيره نمى آيد.

كمترين نقش ايمان در پيشگيرى از بخل، اين است كه شخص مؤمن، نمى تواند نسبت به پرداخت حقوق واجب خود، بى تفاوت باشد :

لا يَجتَمِعُ الشُّحُّ وَ الإِيمانُ فى جَوفِ رَجُلٍ مُسلِمٍ. [۳۶]

بخل و ايمان، در درون مرد مسلمان، با هم گِرد نمى آيند.

و در بالاترين مراتب ايمان، نه تنها رذيله بخل از انسان، زائل مى گردد؛ بلكه به بالاترين مراتب سخاوت ـ كه ايثار است ـ، دست مى يابد :

«وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْاءِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ. [۳۷]

و [نيز] كسانى كه قبل از [مهاجران] در [مدينه] جاى گرفته و ايمان آورده اند؛ هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرده دوست دارند؛ و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است در دلهايشان حسدى نمى يابند؛ و هر چند در خودشان احتياجى [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مى دارند».

كرامت و بزرگوارى نفس نيز در پيشگيرى از صفت بخل، نقشى اساسى دارد. ممكن است كسى مؤمن نباشد، ولى سيادت و شرافتِ ذاتى، او را به سخاوت و گشاده دستى وا دارد، چنان كه در حديثى نبوى آمده است :

إنَّ السَّيِّدَ لا يَكونُ بَخيلاً. [۳۸]

سَرور (آقا)، بخيل نيست. در كنار تقويت ايمان و كرامت نفس، دعا و استمداد از خداوند متعال نيز براى پيشگيرى از اين صفت رذيله، مؤثّر است. لذا در روايات متعدّدى، از پيشوايان اسلام گزارش شده كه آنان براى مصون ماندن از بخل، به خداوند منّان، پناه برده و از او استمداد كرده اند و بدين سان، اهمّيت دعا و نقش آن را در زندگى، به پيروان خود، يادآورى نموده اند. [۳۹]

9. بُخل نيكو!

پيش از اين، اشاره كرديم كه بخل و شُحّ در متون اسلامى، در معناى لغوى شان به كار رفته اند و لذا اين واژه ها، نه تنها در مفاهيم ضدّ ارزشى و امساك هايى كه عقل آنها را ناپسند مى داند، كاربرد دارند؛ بلكه در مفاهيم ارزشى و اِمساك هايى كه از نظر عقل، پسنديده اند نيز به كار رفته است، مانند : بخل در ديندارى، بخل در رازدارى، بخل در صرف كردن بيهوده عمر و مال.

گفتنى است كه واژه هاى بخل و شح، در قرآن كريم، مفهوم ارزشى ندارند؛ امّا در حديث، موارد متعدّدى وجود دارد كه اين واژه ها، در مفاهيم ارزشى، استعمال شده اند.

الفصل الأوّل : التعرّف على البخل والشح

فصل يكم : شناخت بخل و تنگ نظرى

1 / 1 : مَعنَى البُخلِ وَالشُّحِّ

1 / 1: معناى بخل و تنگ نظرى

أ ـ ضِدُّ السَّخاءِ

الف ـ ضدّ سخاوتمندى

1. الإمام الصادق عليه السلام ـ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ ـ :وَالسَّخاءُ وضِدُّهُ البُخلُ. [۴۰]

1. امام صادق عليه السلام ـ در بيان لشكريان خِرد ـ :و [از ديگر لشكريان خِرد، ] بخشندگى است كه ضدّ آن، بخل است.

ب ـ ما زادَ الاِقتِصادَ

ب ـ افزون بر صرفه جويى (ميانه روى)

2. الإمام العسكري عليه السلام :إنَّ لِلسَّخاءِ مِقدارا فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ سَرَفٌ، ولِلحَزمِ مِقدارا، فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ جُبنٌ، ولِلاِقتِصادِ مِقدارا، فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ بُخلٌ. [۴۱]

2. امام عسكرى عليه السلام :براى سخاوتمندى، اندازه اى است كه اگر از آن فزون تر شود، آن، زياده روى است؛ و براى دورانديشى (احتياط)، اندازه اى است كه اگر از آن فزون تر شود، آن، ترسويى است؛ و براى صرفه جويى، اندازه اى است كه اگر از آن فزون تر شود، آن، بخل است.

3. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :الفَرقُ بَينَ الاِقتِصادِ وَالبُخلِ : أنَّ الاِقتِصادَ تَمَسُّكُ الإِنسانِ بِما في يَدِهِ خَوفا عَلى حُرِّيَّتِهِ وجاهِهِ مِنَ المَسأَلَةِ؛ فَهُوَ يَضَعُ الشَّيءَ مَوضِعَهُ، ويَصبِرُ عَمّا لا تَدعو ضَرورَةٌ إلَيهِ، ويَصِلُ صَغيرَ بِرِّهِ بِعَظيمِ بِشرِهِ؛ ولا يَستَكثِرُ مِنَ المَوَدّاتِ خَوفا مِن فَرطِ الإِجحافِ [۴۲] بِهِ، وَالبَخيلُ لا يُكافِئُ عَلى ما يُسدى [۴۳] إلَيهِ، ويَمنَعُ أيضا اليَسيرَ مَنِ استَحَقَّ الكَثيرَ، ويَصبِرُ لِصَغيرِ ما يَجري عَلَيهِ عَلى كَثيرٍ مِنَ الذِّلَّةِ. [۴۴]

3. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :فرق بين صرفه جويى با بخل، اين است كه: در صرفه جويى، انسان آنچه را در دستش دارد، نگه مى دارد، چون نمى خواهد با درخواست كردن، آزادى و آبروى خويش را از بين ببرد. بنا بر اين، به جا خرج مى كند و در برابر آنچه ضرورتى ندارد (نيازهاى غيرضرور)، شكيبايى مى ورزد و اندكْ احسانش را با گشاده رويىِ بسيار، همراه مى كند و در دوستى كردن زياده روى نمى كند؛ زيرا مى ترسد كه دارايى اش به كلّى از بين برود. امّا بخيل، احسانى را كه به او مى شود، جبران نمى كند و به كسى كه سزاوارِ عطاى بسيار است، حتّى اندك هم عطا نمى كند و براى [رفع] اندكْ گرفتارى خود، خوارى بسيار را به جان مى خرد.

ج ـ الشُّحُّ أشَدُّ مِنَ البُخلِ

ج ـ تنگ نظرى، شديدتر از بخل است

4. الكافي عن الفضل بن أبي قرّة :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : تَدري مَا الشَّحيحُ؟ قُلتُ : هُوَ البَخيلُ.

فَقالَ : الشُّحُّ أشَدُّ مِنَ البُخلِ، إنَّ البَخيلَ يَبخَلُ بِما في يَدِهِ، وَالشَّحيحَ يَشُحُّ عَلى ما في أيدِي النّاسِ وعَلى ما في يَدَيهِ، حَتّى لا يَرى مِمّا في أيدِي النّاسِ شَيئا، إلّا تَمَنّى أن يَكونَ لَهُ بِالحِلِّ وَالحَرامِ، ولا يَقنَعُ بِما رَزَقَهُ اللّهُ. [۴۵]

4. الكافى ـ به نقل از فضل بن ابى قرّه ـ :امام صادق عليه السلام فرمود: «مى دانى تنگ نظرى چيست؟».

گفتم : همان بخيلى است.

فرمود: «تنگ نظرى، شديدتر از بخل است. بخيل، نسبت به آنچه خود دارد، بخل مى ورزد؛ امّا شخص تنگ نظر، هم به مال مردم، و هم به مال خود، تنگ نظرى مى ورزد، چندان كه هر چه در دست مردم مى بيند، آرزو مى كند كه به حلال يا به حرام، از آنِ او باشد، و به آنچه خدا روزى اش كرده است، قانع نيست».

راجع : العنوان الآتي.

ر. ك : عنوان بعدى.

1 / 2 : صِفَةُ البَخيلِ وَالشَّحيحِ

1 / 2: ويژگى بخيل و تنگ نظر

5. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الرِّجالُ أربَعَةٌ : سَخِيٌّ، وكَريمٌ وبَخيلٌ، ولَئيمٌ، فَالسَّخِيُّ الَّذي يَأكُلُ ويُعطي، وَالكَريمُ الَّذي لا يَأكُلُ ويُعطي، وَالبَخيلُ الَّذي يَأكُلُ ولا يُعطي، وَاللَّئيمُ الَّذي لا يَأكُلُ ولا يُعطي. [۴۶]

5. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردان، چهار گونه اند: سخاوتمند، كريم، بخيل، و پست. سخاوتمند، كسى است كه هم خود مى خورد و هم به ديگران مى دهد. كريم، كسى است كه خود نمى خورد و به ديگران مى دهد. بخيل، كسى است خود مى خورد و به ديگران نمى دهد؛ و پست، كسى است كه نه خود مى خورد و نه به ديگران مى دهد.

6. عنه صلى الله عليه و آله :كَفى بِالمَرءِ مِنَ الشُّحِّ أن يَقولَ : آخُذُ حَقّي لا أترُكُ مِنهَ شَيئا. [۴۷]

6. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در تنگ نظرى آدمى همين بس كه بگويد: «حقّم را مى ستانم و از كمترينِ آن نمى گذرم».

7. عنه صلى الله عليه و آله :سُوء المُجالَسَةِ، شُحٌّ وفُحشٌ وسوءُ خُلُقٍ. [۴۸]

7. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همنشينى بد، تنگ نظرى و ناسزاگويى و بدخويى است.

8. عنه صلى الله عليه و آله :سوءُ المُجالَسَةِ شُحٌّ وعُسرٌ، وسوءُ الخُلُقِ شُؤمٌ. [۴۹]

8. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همنشينى بد، تنگ نظرى و سختگيرى است، و بداخلاقى، شوم است.

9. الإمام عليّ عليه السلام :البَخيلُ مُتَحَجِّجٌ بِالمَعاذيرِ وَالتَّعاليلِ. [۵۰]

9. امام على عليه السلام :بخيل، [براى نبخشيدن] به انواع عذر و بهانه ها متوسّل مى شود.

10. عنه عليه السلام :كَثرَةُ العِلَلِ آيَةُ البُخلِ. [۵۱]

10. امام على عليه السلام :بهانه تراشىِ فراوان، نشانه بخل است.

11. عنه عليه السلام :المُحتَكِرُ البَخيلُ جامِعٌ لِمَن لا يَشكُرُهُ، وقادِمٌ عَلى مَن لا يَعذِرُهُ. [۵۲]

11. امام على عليه السلام :مال اندوزِ بخيل، براى كسى گِرد مى آورد كه از او سپاس گزارى نمى كند و بر كسى (خداوند) وارد مى شود كه عذرش را نمى پذيرد.

12. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :غَيظُ البَخيلِ عَلَى الجَوادِ أعجَبُ مِن بُخلِهِ. [۵۳]

12. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :خشم گرفتن بخيل بر بخشنده، شگفت انگيزتر از بخل اوست.

13. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :الأَسخِياءُ يَشمَتونَ [۵۴] بِالبُخَلاءِ عِندَ المَوتِ، وَالبُخَلاءُ يَشمَتونَ بِالأَسخِياءِ عِندَ الفَقرِ. [۵۵]

13. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :سخاوتمندان، هنگام مرگ بخيلان، شادمان مى شوند، و بخيلان، هنگام گرفتار آمدن سخاوتمندان به فقر، شادمان مى گردند.

14. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :البُخَلاءُ مِنَ النّاسِ يَكونُ تَغافُلُهُم عَن عَظيمِ الجُرمِ، أسهَلَ عَلَيهِم مِنَ المُكافَأَةِ عَلى يَسيرِ الإِحسانِ. [۵۶]

14. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :براى مردمانِ بخيل، ناديده گرفتن جرم بزرگ [ديگران]، آسان تر است تا جبران كردنِ اندكْ احسان [آنان].

15. معاني الأخبار عن شريح بن هاني :سَأَلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ابنَهُ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام، فَقالَ : يا بُنَيَّ... مَا الشُّحُّ؟ قالَ : أن تَرَى القَليلَ سَرَفا، وما أنفَقتَ تَلَفا. [۵۷]

15. معانى الأخبار ـ به نقل از شُرَيح بن هانى ـ :امير مؤمنان عليه السلام از فرزندش حسن بن على عليه السلام پرسيد: «فرزندم!... تنگ نظرى چيست؟».

حسن عليه السلام پاسخ داد: اين كه [خرج كردن] اندك را اسراف بشمارى، و آنچه را كه انفاق كرده اى، هدر رفته بدانى.

16. معاني الأخبار عن الحارث الأعور :سَأَلَ عَلِيٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ابنَهُ الحَسَنَ عليه السلام، أن قالَ لَهُ : مَا الشُّحُّ؟

فَقالَ : أن تَرى ما في يَدِكَ شَرَفا، وما أنفَقتَ تَلَفا. [۵۸]

16. معانى الأخبار ـ به نقل از حارث اَعوَر ـ :على ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ از فرزندش حسن عليه السلام پرسيد: «تنگ نظرى چيست؟».

حسن عليه السلام پاسخ داد : اين كه آنچه را در دستت دارى (مال و منال را)، بزرگى بپندارى و آنچه را انفاق كرده اى، بر باد رفته بينگارى.

17. الإمام الحسن عليه السلام :البُخلُ أن يَرَى الرَّجُلُ ما أنفَقَهُ تَلَفا، وما أمسَكَهُ شَرَفا. [۵۹]

17. امام حسن عليه السلام :بخل، آن است كه آدمى، آنچه را انفاق كرده است، بر باد رفته بداند و آنچه را نگه داشته است، [مايه] بزرگى بشمارد.

18. الإمام الحسين عليه السلام :قالَ زَيدُ بنُ صوحانَ العَبدِيُّ : يا أميرَ المُؤمِنينَ... أيُّ الخَلقِ أشَحٌّ؟ قالَ : مَن أخَذَ المالَ مِن غَيرِ حِلِّهِ، فَجَعَلَهُ في غَيرِ حَقِّهِ. [۶۰]

18. امام حسين عليه السلام :زيد بن صُوحان عبدى گفت : اى امير مؤمنان!... تنگ نظرترين انسان كيست؟

فرمود: «كسى كه مال را از ناروا به دست آورد و به ناحق، خرجش كند».

19. عنه عليه السلام :إنَّ البَخيلَ مَن كَسَبَ مالاً مِن غَيرِ حِلِّهِ، وأنفَقَهُ في غَيرِ حَقِّهِ. [۶۱]

19. امام حسين عليه السلام :بخيل، كسى است كه مالى را از ناروا به دست آورد و نابه جا خرج كند.

20. عنه عليه السلام :إنَّمَا الشَّحيحُ مَن مَنَعَ حَقَّ اللّهِ، وأنفَقَ في غَيرِ حَقِّ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ. [۶۲]

20. امام حسين عليه السلام :تنگ نظر، كسى است كه حقّ خدا را نپردازد و در غير حقّ خداوند عز و جل خرج كند.

1 / 3 : أصنافُ البُخلِ المالِيِّ

1 / 3: انواع بخل مالى

أ ـ البُخلُ بِما لا يَنفَعُ البَخيلَ

الف - بخل ورزيدن بدانچه سودى براى بخيل ندارد

21. الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ عَلَى امرَأَةٍ وهِيَ تَبكي عَلى وَلَدِها، وهِيَ تَقولُ : الحَمدُ للّهِِ ماتَ شَهيدا.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُفّي [۶۳] أيَّتُهَا الاِمرَأَةُ، فَلَعَلَّهُ كانَ يَبخَلُ بِما لا يَضُرُّهُ، ويَقولُ فيما لا يَعنيهِ. [۶۴]

21. امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر زنى گذشت كه براى فرزندش مى گريست و مى گفت: سپاس، خداى را كه شهيد از دنيا رفت!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بس كن، اى زن! [از كجا مى دانى كه شهيد است. ] شايد او از آنچه به وى زيانى نمى رسانده است، بخل ورزيده باشد و [يا] سخنان بيهوده بر زبان مى آورده است».

22. مسند أبي يعلى عن أبي هريرة :قُتِلَ رَجُلٌ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله شَهيدا، قالَ : فَبَكَت عَلَيهِ باكِيَةٌ فَقالَت : وا شَهيداه.

قالَ : فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : مَه [۶۵]، ما يُدريكِ أنَّهُ شَهيدٌ، ولَعَلَّهُ كانَ يَتَكَلَّمُ بِما لا يَعنيهِ، ويَبخَلُ بِما لا يَنقُصُهُ؟! [۶۶]

22. مسند أبى يعلى ـ به نقل از ابو هُرَيره ـ :در روزگار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، مردى شهيد شد. زنى بر او مى گريست و مى گفت: واى شهيدم!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خاموش! از كجا مى دانى كه او شهيد است؟ شايد سخنان بيهوده بر زبان مى رانده و به چيزى بخل مى ورزيده كه [اگر مى بخشيد] از او نمى كاست!».

23. شعب الإيمان عن أنس :اُصيبَ رَجُلٌ مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يَومَ اُحُدٍ، فَجاءَت اُمُّهُ فَقالَت : يا بُنَيَّ، لِيَهنِئكَ الشَّهادَةُ.

فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وما يُدريكِ؟ لَعَلَّهُ كانَ يَتَكَلَّمُ بِما لا يَعنيهِ، ويَبخَلُ بِما لا يُغنيهِ [۶۷]. [۶۸]

23. شُعَب الإيمان ـ به نقل از اَ نَس ـ :در جنگ اُحد، مردى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله كشته شد. مادرش آمد و گفت: فرزندم! شهادت، گوارايت باد!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «تو از كجا مى دانى؟ [كه شهيد شده است. ] شايد او سخنان بيهوده بر زبان مى رانده، و به چيزى بخل مى ورزيده كه بدان، نيازى نداشته است».

ب ـ البُخلُ بِما لا يَملِكُهُ البَخيلُ

ب ـ بخل ورزيدن به چيزى كه مال بخيل نيست

24. الإمام عليّ عليه السلام :مَن بَخِلَ بِما لا يَملِكُهُ، فَقَد بالَغَ فِي الرَّذيلَةِ. [۶۹]

24. امام على عليه السلام :كسى كه به آنچه مال او نيست، بخل ورزد، پستى را به اوج خود رسانيده است.

25. الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ـ بَعَثَ إلى رَجُلٍ بِخَمسَةِ أوساقٍ مِن تَمرِ البُغَيبِغَةِ [۷۰]، وكانَ الرَّجُلُ مِمَّن يَرجو نَوافِلَهُ ويُؤَمِّلُ نائِلَهُ ورِفدَهُ، وكانَ لا يَسأَلُ عَلِيّا عليه السلام ولا غَيرَهُ شَيئا، فَقالَ رَجُلٌ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : وَاللّهِ ما سَأَلَكَ فُلانٌ، ولَقَد كانَ يُجزِئُهُ مِنَ الخَمسَةِ الأَوساقِ وَسقٌ [۷۱] واحِدٌ.

فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : لا كَثَّرَ اللّهُ فِي المُؤمِنينَ ضَربَكَ [۷۲] اُعطي أنَا وتَبخَلُ أنتَ، للّهِِ أنتَ! إذا أنَا لَم اُعطِ الَّذي يَرجوني إلّا مِن بَعدِ المَسأَلَةِ، ثُمَّ اُعطيهِ بَعدَ المَسأَلَةِ، فَلَم اُعطِهِ ثَمَنَ ما أخَذتُ مِنهُ، وذلِكَ لِأَنّي عَرَّضتُهُ أن يَبذُلَ لي وَجهَهُ الَّذي يُعَفِّرُهُ فِي التُّرابِ لِرَبّي ورَبِّهِ عِندَ تَعَبُّدِهِ لَهُ وطَلَبِ حَوائِجِهِ إلَيهِ، فَمَن فَعَلَ هذا بِأَخيهِ المُسلِمِ ـ وقَد عَرَفَ أنَّهُ مَوضِعٌ لِصِلَتِهِ ومَعروفِهِ ـ فَلَم يَصدُقِ اللّهَ عز و جل في دُعائِهِ لَهُ، حَيثُ يَتَمَنّى لَهُ الجَنَّةَ بِلِسانِهِ ويَبخَلُ عَلَيهِ بِالحُطامِ مِن مالِهِ، وذلِكَ أنَّ العَبدَ قَد يَقولُ في دُعائِهِ : اللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ. فَإِذا دَعا لَهُم بِالمَغفِرَةِ فَقَد طَلَب لَهُمُ الجَنَّةَ، فَما أنصَفَ مَن فَعَلَ هذا بِالقَولِ، ولَم يُحَقِّقهُ بِالفِعلِ. [۷۳]

25. امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ، پنج بارِ شتر از خرماى بُغَيبَغه [۷۴] براى مردى فرستاد. آن مرد، فردى بخشنده و اهل نيكى كردن و دستگيرى بود و نه از على، و نه از ديگران، چيزى درخواست نمى كرد. مردى به امير مؤمنان عليه السلام گفت : به خدا سوگند كه فلانى از تو چيزى نخواسته است و از اين پنج بارِ خرما، يك بار آن براى او كافى است!

امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود : «خداوند، افرادى همچون تو را در ميان مؤمنان، افزون نكند! من مى بخشم و تو بخل مى ورزى؟! عجبا از تو! اگر به كسى كه به من چشم اميد دارد، تا وقتى كه درخواستى نكرده است، عطا نكنم و بعد از درخواست كردن، به او عطا كنم، بهاى آنچه را هم كه از او گرفته ام، به وى نداده ام؛ زيرا باعث شده ام تا او به من رو بيندازد؛ همان رويى را كه در هنگام عبادت پروردگارش و درخواست حاجت هايش از او، براى پروردگار من و خودش به خاك مى سايد. پس هر كه با برادر مسلمان خود چنين كند ـ در حالى كه مى داند او سزامند پاداش و احسان اوست ـ، در دعايى كه برايش مى كند، با خداوند عز و جلصداقت نشان نداده است؛ چرا كه با زبانش براى او آرزوى بهشت مى كند، ولى از اندكْ مال خود از او بخل مى ورزد؛ چه، بنده گاه در دعايش مى گويد: بار خدايا! مردان و زنان مؤمن را بيامرز، و وقتى براى آنان آمرزش خواهى مى كند، در واقع، برايشان درخواستِ بهشت مى نمايد. بنا بر اين، كسى كه در گفتار، چنين كند و با كردار خود، آن را تحقّق نبخشد، راه انصاف را نپيموده است».

ج ـ البُخلُ عَلَى النَّفسِ

ج ـ بخل نسبت به خود

26. المستدرك على الصحيحين عن جابر :خَرَجنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في بَعضِ مَغازيهِ، فَخَرَجَ رَجُلٌ في ثَوبَينِ مُنخَرِقَينِ يُريدُ أن يَسوقَ بِالإِبِلِ.

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما لَهُ ثَوبانِ غَيرَ هذا؟ قيلَ : إنَّ في عَيبَتِهِ [۷۵] ثَوبَينِ جَديدَينِ.

قالَ : اِيتوني بِعَيبَتِهِ، فَفَتَحَها فَإِذا فيها ثَوبانِ.

فَقالَ لِلرَّجُلِ : خُذ هذَينِ فَالبَسهُما وألقِ المُنخَرِقَينِ، فَفَعَلَ، ثُمَّ ساقَ بِالإِبِلِ، فَنَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في أثَرِهِ كَالمُتَعَجِّبِ مِن بُخلِهِ عَلى نَفسِهِ بِالثَّوبَينِ. [۷۶]

26. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از جابر ـ :در يكى از جنگ هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با ايشان همراه شديم. مردى نيز كه دو جامه ژنده و پاره پوشيده بود و وظيفه اش، راندن شُتران بود، ما را همراهى مى كرد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره او فرمود: «آيا جامه هاى ديگرى غير از اينها ندارد؟».

گفته شد: در جامه دانش، دو جامه نو دارد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «جامه دانش را برايم بياوريد».

آن را باز كرد و ديد كه دو جامه نو در آن است. به آن مرد فرمود : «اين دو جامه را بردار و بپوش و آن جامه هاى ژنده و پاره را دور بينداز».

آن مرد، چنين كرد و آن گاه، شترها را حركت داد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، متعجّب از بخل آن مرد نسبت به خودش، در پى او نگريست.

27. الإمام عليّ عليه السلام :أبخَلُ النّاسِ مَن بَخِلَ عَلى نَفسِهِ بِمالِهِ، وخَلَّفَهُ لِوُرّاثِهِ. [۷۷]

27. امام على عليه السلام :بخيل ترينِ مردم، كسى است كه مال خود را از خويش، دريغ ورزد و براى وارثانش بگذارد.

28. عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ عَلى نَفسِهِ، كانَ عَلى غَيرِهِ أبخَلَ. [۷۸]

28. امام على عليه السلام :كسى كه نسبت به خود بخل ورزد، نسبت به ديگران، بخيل تر خواهد بود.

29. عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ بِمالِهِ عَلى نَفسِهِ، جادَ بِهِ عَلى بَعلِ عِرسِهِ. [۷۹]

29. امام على عليه السلام :كسى كه مال خود را از خويش دريغ ورزد، آن را به شوهر همسرش بخشيده است. [۸۰]

1 / 4 : أصنافُ البُخلِ الغَيرِ المالِيِّ

1 / 4: انواع بخل غيرمالى

أ ـ البُخلُ بِالعِلمِ

الف ـ بخل ورزيدن در دانش

30. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن بَخِلَ بِعِلمٍ اُوتِيَهُ، اُتِيَ بِهِ يَومَ القِيامَةِ مَغلولاً [۸۱] مَلجوما بِلِجامٍ مِن نارٍ. [۸۲]

30. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس نسبت به دانشى كه به او داده شده است، بخل ورزد [و به ديگران نياموزد]، روز قيامت، او را دست بسته و در حالى كه لگامى از آتش بر او زده شده است، مى آورند.

31. عنه صلى الله عليه و آله :مَن كَتَمَ عِلما مِمّا يَنفَعُ اللّهُ بِهِ في أمرِ النّاسِ، أمرِ الدّينِ؛ ألجَمَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِنَ النّارِ. [۸۳]

31. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دانشى را كه خداوند به سبب آن به كار مردم، كار دين، سود مى رسانَد، پوشيده بدارد، خداوند در روز قيامت، لگامى از آتش بر او مى زند.

32. عنه صلى الله عليه و آله :عُلَماءُ هذِهِ الاُمَّةِ رَجُلانِ : رَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَذَلَهُ لِلنّاسِ... ورَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ، وأخَذَ عَلَيهِ طَمَعا، وَاشتَرى بِهِ ثَمَنا، فَذاكَ يُلجَمُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ، ويُنادي مُنادٍ : هذَا الَّذي آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ، وأخَذَ عَلَيهِ طَمَعا، وَاشتَرى بِهِ ثَمَنا، وكَذلِكَ حَتّى يَفرُغَ مِنَ الحِسابِ. [۸۴]

32. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عالمان اين امّت، دو دسته اند : مردى كه خداوند به او دانشى را ارزانى داشته است و او، آن را به مردم بخشيده است...؛ و مردى كه خداوند به او دانشى را ارزانى داشته است، ولى او آن را از بندگان خدا، مضايقه كرده و براى طمع، به كار گرفته و دانش خود را به پولى فروخته است. به چنين كسى، روز قيامت، لگامى از آتش مى زنند و ندا دهنده اى ندا مى دهد : «اين است آن كسى كه خداوند، به او دانشى را ارزانى داشت؛ ليكن آن را از بندگان خدا، دريغ ورزيد و براى طمع، به كار گرفت و آن را به پولى فروخت»؛ و پيوسته، چنين مى گويد، تا آن گاه كه حسابرسى به پايان برسد.

33. الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ النّارَ لا يَنقُصُها ما اُخِذَ مِنها، ولكِن يُخمِدُها أن لا تَجِدَ حَطَبا، وكَذلِكَ العِلمُ لا يُفنيهِ الاِقتِباسُ، لكِن بُخلُ الحامِلينَ لَهُ سَبَبُ عُدمِهِ. [۸۵]

33. امام على عليه السلام :آتش، اگر چيزى از آن برگرفته شود، نمى كاهد؛ امّا اگر هيمه اى نيابد، خاموش مى شود. دانش نيز چنين است. برگرفتن [از آن] نابودش نمى كند؛ بلكه بخل ورزيدنِ دارندگانِ دانش، سبب نابودى آن مى شود.

راجع : العلم والحكمة في الكتاب والسنّة : ص306 (القسم السادس : التعليم / الفصل الأوّل / حرمة كتمان العلم).

ر. ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ج1 ص445 (بخش ششم / فصل يكم / حرمت پنهان داشتن دانش).

ب ـ البُخلُ بِالسَّلامِ

ب ـ بخل ورزيدن از سلام كردن

34. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أبخَلَ النّاسِ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ. [۸۶]

34. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ترينِ مردم، كسى است كه از سلام كردن، بخل ورزد.

35. مسند ابن حنبل عن جابر :إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إنَّ لِفُلانٍ في حائِطي عَذقا [۸۷]، وإنَّهُ قَد آذاني وشَقَّ عَلَيَّ مَكانُ عَذقِهِ، فَأَرسَلَ إلَيهِ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله.

فَقالَ : بِعني عَذقَكَ الَّذي في حائِطِ [۸۸] فُلانٍ. قالَ : لا.

قالَ : فَهَبهُ لي. قالَ : لا.

قالَ : فَبِعنيهِ بِعَذقٍ فِي الجَنَّةِ. قالَ : لا.

فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما رَأَيتُ الَّذي هُوَ أبخَلُ مِنكَ، إلَا الَّذي يَبخَلُ بِالسَّلامِ. [۸۹]

35. مسند ابن حنبل ـ به نقل از جابر ـ :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : فلانى، در نخلستان من خرمابُنى دارد و وجود خرمابن او، باعث آزار و زحمت من گشته است. پيامبر صلى الله عليه و آله در پىِ آن مرد فرستاد و [به او] فرمود: «خرمابُنى را كه در نخلستان فلانى دارى، به من بفروش».

مرد گفت: نمى فروشم.

فرمود: «پس آن را به من ببخش».

مرد گفت: نمى بخشم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «به اِزاى خرمابُنى در بهشت، آن را به من بفروش».

مرد گفت: نمى فروشم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بخيل تر از تو نديده ام، مگر كسى كه از سلام كردن، بخل مى ورزد».

36. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أمّا أبخَلُ النّاسِ، فَرَجُلٌ يَمُرُّ بِمُسلِمٍ ولَم يُسَلِّم عَلَيهِ. [۹۰]

36. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ترينِ مردم، مردى است كه بر مسلمانى مى گذرد و بر او سلام نمى كند.

37. تنبيه الغافلين عن أبي ذرّ ـ فيما سَأَلَ عَنهُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ خَلا ـ :قُلتُ : يا نَبِيَّ اللّهِ، فَأَيُّ النّاسِ أبخَلُ؟ قالَ : مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ. [۹۱]

37. تنبيه الغافلين ـ به نقل از ابو ذر، از جمله پرسش هايى كه وى در خلوت خود با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از ايشان پرسيد ـ :گفتم : اى پيامبر خدا! بخيل ترين انسان، چه كسى است؟

فرمود: «كسى كه از سلام كردن، بخل ورزد».

38. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَخيلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ، وَالمَغبونُ [۹۲] مَن لَم يَرُدَّهُ. [۹۳]

38. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل، كسى است كه از سلام كردن بخل ورزد، و زيان ديده، كسى است كه پاسخ سلام را ندهد.

39. الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل قالَ : إنَّ البَخيلَ مَن يَبخَلُ بِالسَّلامِ. [۹۴]

39. امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل فرموده : «بخيل، كسى است كه از سلام كردن، بخل ورزد».

ج ـ البُخلُ بِالصَّلاةِ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله

ج ـ بخل ورزيدن از درود فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله

40. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَخيلُ الذي مَن ذُكِرتُ عِندَهُ فلَم يُصَلِّ عَلَيَّ. [۹۵]

40. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل، كسى است كه نام من در حضورش برده شود و بر من، درود نفرستد.

41. عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ البَخيلَ كُلَّ البَخيلِ، الَّذي إذا ذُكِرتُ عِندَهُ لَم يُصَلِّ عَلَيَّ. [۹۶]

41. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل تمام عيار، كسى است كه هر گاه نام من در حضورش برده شود، بر من درود نفرستد.

42. عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أبخلَ النّاسِ مَن ذُكِرتُ عِندَهُ فَلَم يُصَلِّ عَلَيَّ. [۹۷]

42. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ترينِ مردم، كسى است كه نام من در نزدش برده شود و بر من، درود نفرستد.

43. عنه صلى الله عليه و آله :كَفى بِهِ شُحّا أن اُذكَرَ عِندَ رَجُلٍ فَلا يُصَلِّيَ عَلَيَّ. [۹۸]

43. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در بخل فرد، همين بس كه نام من نزد مردى برده شود و بر من، درود نفرستد.

1 / 5 : أقبَحُ البُخلِ

1 / 5: زشت ترين گونه بخل

أ ـ البُخلُ بِالحُقوقِ المَفروضَةِ

الف ـ بخل ورزيدن از پرداخت واجبات مالى

44. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبخَلُ النّاسِ مَن بَخِلَ بِمَا افتَرَضَ اللّهُ عز و جل عَلَيهِ. [۹۹]

44. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ترينِ مردم، كسى است كه از [پرداختن] آنچه خداوند عز و جلبر او واجب گردانيده است، بخل ورزد.

45. عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ البَخيلُ مَن أدَّى الزَّكاةَ المَفروضَةَ مِن مالِهِ، وأعطَى البائِنَةَ [۱۰۰] في قَومِهِ، إنَّمَا البَخيلُ حَقُّ البَخيلِ مَن لَم يُؤَدِّ الزَّكاةَ المَفروضَةَ مِن مالِهِ، ولَم يُعطِ البائِنَةَ في قَومِهِ، وهُوَ يُبَذِّرُ فيما سِوى ذلِكَ. [۱۰۱]

45. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه زكات واجب مال خويش را بپردازد و به خويشانش دِهِش كند، بخيل به شمار نمى آيد؛ بلكه بخيل حقيقى، كسى است كه زكات واجب مال خود را نپردازد و به خويشانش دِهِش نكند، حال آن كه در جز اين موارد، ريخت و پاش مى كند.

46. عنه صلى الله عليه و آله :الجَوادُ مَن جادَ بِحُقوقِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ في مالِهِ، وَالبَخيلُ مَن مَنَعَ حُقوقَ اللّهِ، ولَيسَ الجَوادُ مَنِ اتَّخَذَ حَراما وأنفَقَ إسرافا. [۱۰۲]

46. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخشنده، كسى است كه حقوق خداوند عز و جل در دارايى اش را با طيبِ خاطر بپردازد؛ و بخيل، كسى است كه حقوق خدا را نپردازد. آن كسى كه از حرام به دست آورد و با اسراف، خرج كند، بخشنده نيست.

47. الإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ بِإِخراجِ مَا افتَرَضَهُ اللّهُ سُبحانَهُ مِنَ الأَموالِ، أقبَحُ البُخلِ. [۱۰۳]

47. امام على عليه السلام :بخل ورزيدن از دادن آنچه خداوند سبحان در دارايى ها واجب گردانيده، زشت ترين نوع بخل است.

48. عنه عليه السلام :أقبَحُ البُخلِ مَنعُ الأَموالِ مِن مُستَحِقِّها. [۱۰۴]

48. امام على عليه السلام :زشت ترين گونه بخل، نپرداختن [از] دارايى به مستحقّ آن است.

49. الإمام الصادق عليه السلام :البَخيلُ : الَّذي لا يُؤَدّي حَقَّ اللّهِ عز و جل عَلَيهِ في مالِهِ. [۱۰۵]

49. امام صادق عليه السلام :بخيل، كسى است كه حقّ خداوند عز و جل را از دارايى خود نپردازد.

50. الإمام الكاظم عليه السلام :البَخيلُ مَن بَخِلَ بِمَا افتَرَضَ اللّهُ عَلَيهِ. [۱۰۶]

50. امام كاظم عليه السلام :بخيل، كسى است كه از پرداخت آنچه خداوند بر او واجب فرموده است، بخل ورزد.

ب ـ بُخلُ الغَنِيِّ

ب ـ بخل ورزيدن توانگر

51. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ... يُبغِضُ ثَلاثَةً : يُبغِضُ الشَّيخَ الزّانِيَ، وَالفَقيرَ المُختالَ [۱۰۷]، وَالمُكثِرَ البَخيلَ. [۱۰۸]

51. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل... از سه كس نفرت دارد: از پيرمرد زِناكار، فقير متكبّر، و توانگر بخيل.

52. الإمام عليّ عليه السلام :ما أقبَحَ البُخلَ مَعَ الإِكثارِ. [۱۰۹]

52. امام على عليه السلام :چه زشت است بخل ورزيدن با وجود توانگرى!

53. عنه عليه السلام :أبعَدُ الخَلائِقِ مِنَ اللّهِ تَعالى، البَخيلُ الغَنِيُّ. [۱۱۰]

53. امام على عليه السلام :دورترين انسان ها از خداى متعال، بخيل ثروتمند است.

54. عنه عليه السلام :تِسعَةُ أشياءَ مِن تِسعَةِ أنفُسٍ أقبَحُ مِن غَيرِهِم :... وَالبُخلُ مِنَ الأَغنِياءِ. [۱۱۱]

54. امام على عليه السلام :نُه چيز از نُه كس، زشت تر است تا از ديگران :... و بخل ورزيدن، از توانگران.

ج ـ بُخلُ ذَوِي النُّبلِ

ج ـ بخل ورزيدن بزرگان

55. الإمام عليّ عليه السلام :ما أقبَحَ البُخلَ بِذَوِي النُّبلِ. [۱۱۲]

55. امام على عليه السلام :چه زشت است بخل ورزيدن بزرگان!

الفصل الثاني : التحذير من البخل

فصل دوم : پرهيز دادن از بخل

2 / 1 : ذَمُّ البُخلِ

2 / 1: نكوهش بخل

أ ـ ما رُوِيَ بِلَفظِ الشُّحِّ

الف ـ حديث هايى كه با تعبير «شُحّ (تنگ نظرى)» روايت شده اند

الكتاب

قرآن

«وَأُحْضِرَتِ الْأَنفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا» [۱۱۳].

«ولى تنگ نظرى، در نفوس، حضور [و غلبه] دارد؛ و اگر نيكى كنيد و پرهيزگارى نماييد، قطعا خدا به آنچه مى كنيد، آگاه است».

الحديث

حديث

56. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما أخافُ عَلى اُمَّتي : شُحّا مُطاعا، وهَوىً مُتَّبَعا، وإماما ضالّاً [۱۱۴].

56. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بر امّتم، از چيره آمدن تنگ نظرى [بر آنان]، و پيروى از هوس، و پيشواى گم راه مى ترسم.

57. عنه صلى الله عليه و آله :أخوَفُ ما أخافُ عَلى اُمَّتي : شُحٌّ مُطاعٌ، وهَوىً مُتَّبَعٌ، وإعجابُ كُلِّ ذي رَأيٍ بِرَأيِهِ. [۱۱۵]

57. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ترسناك ترين چيزى كه از آن بر امّتم مى ترسم: چيره شدن تنگ نظرى [بر آنان]، پيروى از هوس، و مغرور شدن صاحب انديشه اى به انديشه خويش است.

58. عنه صلى الله عليه و آله :مِن شَرِّ ما اُعطِيَ العَبدُ شُحٌّ هالِعٌ، أو جُبنٌ خالِعٌ [۱۱۶]. [۱۱۷]

58. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از بدترين خصلت هايى كه به بنده داده شده، تنگ نظرى اى است كه او را بى تاب سازد، يا ترسى (جُبنى) كه بندِ دلش را پاره كند.

59. عنه صلى الله عليه و آله :شَرُّ ما في رَجُلٍ : شُحٌّ هالِعٌ، وجُبنٌ خالِعٌ. [۱۱۸]

59. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين خصلت يك مرد، تنگ نظرى اى است كه قرار از كف او برُبايد، و ترسى است كه بند دلش را پاره كند.

60. عنه صلى الله عليه و آله ـ لَمّا سُئِلَ أيُّ سَيِّئَةٍ أعظَمُ عِندَ اللّهِ ـ :سوءُ الخُلُقِ وَالشُّحُّ المُطاعُ. [۱۱۹]

60. پيامبر خدا ـ در پاسخ اين پرسش كه: كدام گناه، نزد خدا بزرگ تر است؟ ـ :بداخلاقى، و تنگ نظرىِ چيره شده [بر انسان].

61. عنه صلى الله عليه و آله :طَعامُ السَّخِيِّ دَواءٌ، وطَعامُ الشَّحيحِ داءٌ. [۱۲۰]

61. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذاى شخص بخشنده، داروست، و غذاى شخص تنگ نظر، درد.

62. الإمام عليّ عليه السلام :مِن أقبَحِ الخَلائِقِ الشُّحُّ. [۱۲۱]

62. امام على عليه السلام :يكى از زشت ترين خصلت ها، تنگ نظرى است.

63. عنه عليه السلام :لا سَوءَةَ أسوَءُ مِنَ الشُّحِّ. [۱۲۲]

63. امام على عليه السلام :هيچ عيبى بدتر از تنگ نظرى نيست.

64. عنه عليه السلام ـ مِن كَلامٍ لَهُ لِبَعضِ أصحابِهِ و قَد سَأَلَهُ : كَيفَ دَفَعَكُم قَومُكُم عَن هذَا المَقامِ وأنتُم أحَقُّ بِهِ؟ ـ :أمَّا الاِستِبدادُ عَلَينا بِهذَا المَقامِ، ونَحنُ الأَعلَونَ نَسَبا، وَالأَشَدّونَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَوطا، فَإِنَّها كانَت أثَرَةً شَحَّت عَلَيها نُفوسُ قَومٍ، وسَخَت عَنها نُفوسُ آخَرينَ وَالحَكَمُ اللّهُ. [۱۲۳]

64. امام على عليه السلام ـ از سخن ايشان به يكى از يارانش كه پرسيد: چه شد كه خويشانتان، شما را از اين مقام (خلافت) كنار زدند، در حالى كه شما به آن سزاوارتريد؟ ـ :علّت آن كه اين مقام را از ما غصب كردند ـ با وجود آن كه نسب ما، برتر و پيوند ما با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله استوارتر است ـ، اين بود كه خلافت، يك امتياز بود و گروهى، به آن تنگ نظرى و آزمندى نمودند و گروهى ديگر (اهل بيت عليهم السلام)، سخاوتمندانه، از آن چشم پوشيدند، و داور [ميان ما و ايشان]، خداست.

65. الإمام الحسين عليه السلام :الإِخوانُ أربَعَةٌ : فَأَخٌ لَكَ ولَهُ، وأخٌ لَكَ، وأخٌ عَلَيكَ، وأخٌ لا لَكَ ولا لَهُ... وَالأَخُ الَّذي لا لَكَ ولا لَهُ فَهُوَ الَّذي قَد مَلَأَهُ اللّهُ حُمقا، فَأَبعَدَهُ سُحقا، فَتَراهُ يُؤثِرُ نَفسَهُ عَلَيكَ، ويَطلُبُ شُحّا ما لَدَيكَ. [۱۲۴]

65. امام حسين عليه السلام :برادران (دوستان)، چهار گونه اند: برادرى كه هم به تو سود مى رساند، هم به خودش؛ برادرى كه به تو سود مى رساند؛ برادرى كه به زيان توست؛ و برادرى كه، نه به تو سود مى رساند، نه به خودش.… برادرى كه نه به تو سود مى رساند، نه به خودش، كسى است كه خداوند، او را از حماقت، آكنده و از رحمت، دور داشته است. از اين روست كه مى بينى او خود را بر تو ترجيح مى دهد و آنچه را تو دارى، تنگ نظرانه مى طلبد.

66. الإمام الهادي عليه السلام :قالَ إبليسُ ـ لِنوحٍ عليه السلام ـ : إذا وَجَدنَا ابنَ آدَمَ شَحيحا، أو حَريصا، أو حَسودا، أو جَبّارا، أو عَجولاً تَلَقَّفناهُ تَلَقُّفَ الكُرَةِ، فَإِنِ اجتَمَعَت لَنا هذِهِ الأَخلاقُ، سَمَّيناهُ شَيطانا مَريدا. [۱۲۵]

66. امام هادى عليه السلام :ابليس، به نوح عليه السلام گفت: ما هر گاه فرزند آدم را تنگ نظر يا آزمند يا حسود يا متكبّر و يا شتابكار بيابيم، او را چون گوى مى رُباييم، و اگر همه اين خصلت ها در وجود او براى ما گِرد آيد، او را شيطانِ گردنكش مى ناميم.

ب ـ ما رُوِيَ بِلَفظِ البُخلِ

ب ـ حديث هايى كه با واژه «بخل» وارد شده اند

67. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُخلُ شَجَرَةٌ مِن أشجارِ النّارِ لَها أغصانٌ مُتَدَلِّيَةٌ فِي الدُّنيا، فَمَن كانَ بَخيلاً تَعَلَّقَ بِغُصنٍ مِن أغصانِها، فَساقَهُ ذلِكَ الغُصنُ إلَى النّارِ. [۱۲۶]

67. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل، درختى از درخت هاى آتش [دوزخ] است كه شاخه هايش، در دنيا آويزان شده است. پس شخص بخيل، به شاخه اى از شاخه هاى آن، آويخته است و آن شاخه، او را به سوى آتش مى كشانَد.

68. عنه صلى الله عليه و آله :ألا إنَّ السَّخاءَ مِنَ الإِيمانِ وَالإِيمانَ فِي الجَنَّةِ، وخَلَقَ [اللّهُ] البُخلَ مِن مَقتِهِ [۱۲۷] وجَعَلَ اُسَّهُ راسِخا في أصلِ شَجَرَةِ الزَّقومِ، ودَلّى بَعضَ أغصانِها إلَى الدُّنيا، فَمَن تَعَلَّقَ بِغُصنٍ مِنها أدخَلَهُ النّارَ، ألا إنَّ البُخلَ مِنَ الكُفرِ وَالكُفرَ فِي النّارِ. [۱۲۸]

68. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه سخاوت، از ايمان است و ايمان، در بهشت جاى دارد. [خداوند، ] بخل را از خشم [و نفرت] خويش آفريد و ريشه آن را در ريشه درخت زقّوم دوانيد و برخى شاخه هاى آن را در دنيا، آويزان ساخت. پس هر كه به شاخه اى از آن بياويزد، آن شاخه، او را به آتش [دوزخ] در مى آورد. آگاه باشيد كه بخل، از كفر است و كفر، در آتش جاى دارد.

69. عنه صلى الله عليه و آله :البُخلُ شَجَرَةٌ تَنبُتُ فِي النّارِ، فَلا يَلِجُ النّارَ إلّا بَخيلٌ. [۱۲۹]

69. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل، درختى است كه در آتش [دوزخ] مى رويد. بنا بر اين، هر بخيلى به آتش مى رود.

70. عنه صلى الله عليه و آله :يا أيُّهَا النّاسُ ابتاعوا أنفُسَكُم مِنَ اللّهِ عز و جل، فَإِن بَخِلَ أحَدُكُم أن يُعطِيَ مالَهُ النّاسَ، فَليَتَصَدَّق عَلى نَفسِهِ، فَليَأكُل وَليَلبَس مِمّا رَزَقَهُ اللّهُ عز و جل. [۱۳۰]

70. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! خودتان را از خداوند عز و جل بخريد. اگر كسى از شما، از دادن مال خود به مردم بخل مى ورزد، [لااقل] به خودش احسان كند و از آنچه خداوند عز و جلروزى اش فرموده است، بخورد و بپوشد.

71. عنه صلى الله عليه و آله :أيُّ داءٍ أدوَى مِنَ البُخلِ [۱۳۱]. [۱۳۲]

71. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چه دردى بدتر از بخل؟!

72. الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِبَني سَلِمَةَ : يا بَني سَلِمَةَ مَن سَيِّدُكُم؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ سَيِّدُنا رَجُلٌ فيهِ بُخلٌ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وأيُّ داءٍ أدوى مِنَ البُخلِ! ثُمَّ قالَ : بَل سَيِّدُكُمُ الأَبيَضُ الجَسَدِ؛ البَراءُ بنُ مَعرورٍ [۱۳۳]. [۱۳۴]

72. امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به بنى سَلَمه فرمود : «اى بنى سَلَمه! مِهتر شما كيست؟».

گفتند : اى پيامبر خدا! مِهتر ما، مردى است كه در او بخل است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «چه دردى بدتر از بخل؟!».

سپس فرمود: «نه. مِهتر [واقعى] شما، آن مرد سفيدپوست، بَراء بن مَعرور [۱۳۵] است».

73. شعب الإيمان عن عبد الرحمن بن عبد اللّه بن كعب بن مالك :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ : مَن سَيِّدُكُم يا بَني سَلِمَةَ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ الجَدُّ بنُ قَيسٍ. قالَ : وبِمَ تُسَوِّدونَهُ؟ قالوا : بِأَنَّهُ أكثَرُنا مالاً، وإنّا عَلى ذلِكَ لَنَزِنُهُ بِالبُخلِ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وأيُّ داءٍ أدوى مِنَ البُخلِ! لَيسَ ذاكَ سَيِّدَكُم.

قالوا : فَمَن سَيِّدُنا يا رَسولَ اللّهِ؟

قالَ : سَيِّدُكُمُ البَراءُ بنُ مَعرورٍ. [۱۳۶]

73. شعب الإيمان ـ به نقل از عبد الرحمان بن عبد اللّه بن كعب بن مالك ـ :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «سَرور شما كيست، اى بنى سَلَمه؟».

گفتند : جدّ بن قيس، اى پيامبر خدا!

فرمود: «به چه سبب، او را سَرور خود ساخته ايد؟».

گفتند : چون از ما ثروتمندتر است؛ امّا با وجود اين، آدم بخيلى است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «چه دردى بدتر از بخل؟ او سَرور شما نيست».

گفتند : پس چه كسى سَرور ماست، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «سَرور شما، بَراء بن مَعرور است».

74. الإمام عليّ عليه السلام :لا سَوأَةَ أسوَأُ مِنَ البُخلِ. [۱۳۷]

74. امام على عليه السلام :هيچ عيبى بدتر از بخل نيست.

75. عنه عليه السلام :البُخلُ جامِعٌ لِمَساوِئِ الأَخلاقِ. [۱۳۸]

75. امام على عليه السلام :بخل، گِرد آورنده همه خوى هاى بد است.

76. عنه عليه السلام :البُخلُ جامِعٌ لِمَساوِئِ العُيوبِ، وهُوَ زِمامٌ يُقادُ بِهِ إلى كُلِّ سوءٍ. [۱۳۹]

76. امام على عليه السلام :بخل، گِرد آورنده خوى هاى زشت است. آن، مهارى است كه با آن، [شخص] به سوى هر بدى اى كشانده مى شود.

77. عنه عليه السلام :تَجَنَّبُوا البُخلَ وَالنِّفاقَ، فَهُما مِن أذَمِّ الأَخلاقِ. [۱۴۰]

77. امام على عليه السلام :از بخل و دورويى بپرهيزيد كه اين دو، از نكوهيده ترينِ خوى هاست.

78. الإمام الهادي عليه السلام :البُخلُ أذَمُّ الأَخلاقِ. [۱۴۱]

78. امام هادى عليه السلام :بخل، نكوهيده ترينِ خوى هاست.

79. الإمام عليّ عليه السلام :بِئسَ الخَليقَةُ البُخلُ. [۱۴۲]

79. امام على عليه السلام :بدخصلتى است بخل!

80. عنه عليه السلام :مِن سوءِ الخُلُقِ، البُخلُ وسوءُ التَّقاضي. [۱۴۳]

80. امام على عليه السلام :بخل و بد مطالبه كردن [حقّ خود]، از خصلت هاى بد است.

81. عنه عليه السلام :لَو رَأَيتُمُ البُخلَ رَجُلاً لَرَأَيتُموهُ شَخصا مُشَوَّها. [۱۴۴]

81. امام على عليه السلام :اگر بخل را به صورت مردى مى ديديد، قطعا آن را شخصى بسيار زشت مى ديديد.

82. عنه عليه السلام :لَو رَأَيتُمُ البُخلَ رَجُلاً لَرَأَيتُموهُ مُشَوَّها يَغُضُّ [۱۴۵] عَنهُ كُلُّ بَصرٍ، ويَنصَرِفُ عَنهُ كُلُّ قَلبٍ. [۱۴۶]

82. امام على عليه السلام :اگر بخل را [به صورت انسان] مى ديديد، آن را زشت و بدريخت مى ديديد، به طورى كه هر چشمى، بر آن بسته مى شد و هر دلى، از آنْ روى مى گردانْد.

83. عنه عليه السلام :أربَعٌ تَشينُ الرَّجُلَ : البُخلُ، وَالكَذِبُ، وَالشَّرَهُ [۱۴۷]، وسوءُ الخُلُقِ. [۱۴۸]

83. امام على عليه السلام :چهار خصلت براى مرد، [مايه] ننگ است: بخل، دروغگويى، سيرى ناپذيرى، و بداخلاقى.

84. عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ عَلَيكَ بِبِشرِهِ، لَم يَسمَح بِبِرِّهِ. [۱۴۹]

84. امام على عليه السلام :كسى كه خوش رويى خود را از تو دريغ دارد، [به طريق اولى] نيكى [و احسان] خود را نيز از تو دريغ مى كند.

85. عنه عليه السلام :آفَةُ الاِقتِصادِ البُخلُ. [۱۵۰]

85. امام على عليه السلام :آفت ميانه روى، بخل است.

86. عنه عليه السلام :ما فِرارُ الكِرامِ مِنَ الحِمامِ [۱۵۱]، كَفِرارِهِم مِنَ البُخلِ ومُقارَنَةِ اللِّئامِ. [۱۵۲]

86. امام على عليه السلام :انسان هاى بخشنده، آن چنان كه از بخل و همنشينى با افراد فرومايه مى گريزند، از مرگ نمى گريزند.

ج ـ ما رُوِيَ بِلَفظِهِما أو في مَعناهُما

ج ـ احاديثى كه با لفظ «شُحّ (تنگ نظرى)» و «بخل» ويا در معناى آن دو، وارد شده است

87. علل الشرائع عن أبي بصير :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَتَعَوَّذُ مِنَ البُخلِ؟ فَقالَ : نَعَم يا أبا مُحَمَّدٍ في كُلِّ صَباحٍ ومَساءٍ، ونَحنُ نَتَعَوَّذُ بِاللّهِ مِنَ البُخلِ، يَقولُ اللّهُ : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [۱۵۳] وسَاُخبِرُكَ عَن عاقِبَةِ البُخلِ.

إنَّ قَومَ لوطٍ كانوا أهلَ قَريَةٍ أشِحّاءَ عَلَى الطَّعامِ فَأَعقَبَهُمُ البُخلُ داءً لا دَواءَ لَهُ في فُروجِهِم.

فَقُلتُ : وما أعقَبَهُم؟

فَقالَ : إنَّ قَريَةَ قَومِ لوطٍ كانَت عَلى طَريقِ السَّيّارَةِ إلَى الشّامِ ومِصرَ، فَكانَتِ السَّيّارَةُ تَنزِلُ بِهِم فَيُضَيِّفونَهُم، فَلَمّا كَثُرَ ذلِكَ عَلَيهِم ضاقوا بِذلِكَ ذَرعا بُخلاً ولُؤما، فَدَعاهُمُ البُخلُ إلى أن كانوا إذا نَزَلَ بِهِمُ الضَّيفُ فَضَحوهُ مِن غَيرِ شَهوَةٍ بِهِم إلى ذلِكَ، وإنَّما كانوا يَفعَلونَ ذلِكَ بِالضَّيفِ حَتّى يُنكَلَ [۱۵۴] النّازِلُ عَنهُم، فَشاعَ أمرُهُم فِي القَريَةِ وحَذِرَهُمُ النّازِلَةُ، فَأَورَثَهُمُ البُخلُ بَلاءً لا يَستَطيعونَ دَفعَهُ عَن أنفُسِهِم مِن غَيرِ شَهوَةٍ لَهُم إلى ذلِكَ، حَتّى صاروا يَطلُبونَهُ مِنَ الرِّجالِ فِي البِلادِ ويُعطونَهُم عَلَيهِ الجُعلَ [۱۵۵].

ثُمَّ قالَ : فَأَيُّ داءٍ أدأى مِنَ البُخلِ، ولا أضَرُّ عاقِبَةً ولا أفحَشُ عِندَ اللّهِ تَعالى؟! [۱۵۶]

87. علل الشرائع ـ به نقل از ابو بصير ـ :به امام باقر عليه السلام گفتم : آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از بخل [به خدا] پناه مى برد؟

فرمود: «آرى، اى ابا محمّد! در هر بام و شام. ما نيز از بخل، به خدا پناه مى بريم. خداوند مى فرمايد: «هر كس از تنگ نظرى نفْس خود، نگه داشته شود، ايشان، همان رستگاران اند».

از سرانجام بخل، برايت بگويم؟ قوم لوط، اهل آبادى اى بودند كه نسبت به غذا، حريص و بخيل بودند و همين بخل، به پيدايش دردى بى درمان در شهوت جنسى آنان انجاميد».

گفتم : به چه چيز انجاميد؟

فرمود: «آبادى قوم لوط، بر سرِ راه كاروان هاى شام و مصر، قرار داشت و كاروانيان، در شهر آنان فرود مى آمدند و لوطيان، از آنها پذيرايى مى كردند و با بالا گرفتن اين وضع، قوم لوط به سبب بخل و خِسّتى كه داشتند، به ستوه آمدند و اين بخل، كارشان را به آن جا كشاند كه هر گاه مسافرى در آبادىِ آنان فرود مى آمد، او را بى سيرت مى كردند، بدون آن كه اين كارشان از روى شهوت باشد؛ بلكه بدان سبب اين عمل را با ميهمان انجام مى دادند تا از نزد آنان برود.

بدين سان، كار آنان در آبادى، شايع شد و كاروانيان، از آنها دورى مى كردند. اين چنين بود كه بخل، بلايى بر سرشان آورد كه ديگر نمى توانستند آن را از خود، دور سازند، بدون آن كه ميلى به اين كار داشته باشند، و كارشان به جايى رسيد كه از مردان شهرها، تقاضاى اين عمل را مى كردند و در برابر آن به آنها مزد هم مى دادند».

امام عليه السلام سپس فرمود: «پس چه دردى بدتر و فرجامش زيانبارتر و نزد خداوند متعال، زشت تر از بخل است؟!».

88. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَعشَرَ الأَنصارِ... كُنتُم فِي الجاهِلِيَّةِ إذ لا تَعبُدونَ اللّهَ، تَحمَلونَ الكَلَّ [۱۵۷] وتَفعَلونَ في أموالِكُمُ المَعروفَ، وتَفعَلونَ إلَى ابنِ السَّبيلِ، حَتّى إذا مَنَّ اللّهُ عَلَيكُم بِالإِسلامِ وَمَنّ عَلَيكُم بِنَبِيِّهِ، إذ أنتُم تُحَصِّنونَ أموالَكُم، وفيما يَأكُلُ ابنُ آدَمَ أجرٌ، وفيما يَأكُلُ السَّبُعُ أوِ الطَّيرُ أجرٌ. [۱۵۸]

88. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى گروه انصار!... شما در زمان جاهليت، آن گاه كه خدا را نمى پرستيديد، به يتيمان رسيدگى مى كرديد و از اموالتان مى بخشيديد و به در راه ماندگان، كمك مى نموديد، و اكنون كه خداوند با نعمت اسلام و پيامبرش، شما را رَهين منّت خويش ساخته است، اموالتان را نگه مى داريد، در صورتى كه به اِزاى آنچه آدمى زاده اى و حيوانى يا پرنده اى بخورد، مزدى [از جانب خدا] است.

89. الإمام عليّ عليه السلام :مَن لَم يُعطِ قاعِدا، مُنِعَ قائِما. [۱۵۹]

89. امام على عليه السلام :كسى كه به شخص افتاده عطا نكند [بخل ورزد] وقتى كه [نيازمند شد و به دنبال نيازش] برخاست به او چيزى داده نمى شود.

90. عنه عليه السلام :مَن لَم يُعطِ قاعِدا، لَم يُعطَ قائِما. [۱۶۰]

90. امام على عليه السلام :كسى كه به شخص افتاده [نيازمند] عطا نكند، در حال نيازمند شدن به او چيزى عطا نمى شود.

2 / 2 : ذَمُّ البَخيلِ

2 / 2: نكوهش بخيل

الكتاب

قرآن

«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ». [۱۶۱]

«و چون به آنان گفته شود : «از آنچه خداوند به شما روزى داده، انفاق كنيد»، كسانى كه كافر شده اند، به آنان كه ايمان آورده اند، مى گويند : «آيا به كسى خوراك دهيم كه اگر خدا مى خواست، [خودش] به او مى خورانيد؟»».

«إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا * الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا». [۱۶۲]

«خداوند، كسى را كه متكبّر و فخرفروش باشد، دوست نمى دارد؛ همان كسانى را كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل، وا مى دارند [۱۶۳] و آنچه را خداوند از فضل خويش بدانها ارزانى داشته است، پوشيده مى دارند؛ و براى كافران، عذابى خوار كننده، آماده كرده ايم».

«وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ». [۱۶۴]

«اگر به خدا و روز بازپسين ايمان مى آوردند و از آنچه خدا به آنان روزى داده، انفاق مى كردند، چه زيانى برايشان داشت؟».

الحديث

حديث

91. أسباب نزول القرآن عن ابن عبّاس وابن زيد :نَزَلَت في جَماعَةٍ مِنَ اليَهودِ، كانوا يَأتونَ رِجالاً مِنَ الأَنصارِ يُخالِطونَهُم ويَنصَحونَهُم ويَقولونَ لَهُم : لا تُنفِقوا أموالَكُم، فَإِنّا نَخشى عَلَيكُمُ الفَقرَ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى: «الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ». [۱۶۵]

91. أسباب نزول القرآن ـ به نقل از ابن عبّاس و ابن زيد ـ :گروهى از يهود، نزد مردانى از انصار مى رفتند و با آنان از درِ رفاقت و خيرخواهى در مى آمدند و مى گفتند: «اموالتان را انفاق نكنيد؛ زيرا مى ترسيم كه شما دچار فقر شويد». پس خداوند متعال، [اين آيه را] فرو فرستاد: «كسانى كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل، وا مى دارند».

92. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبعَدُكُم بي شَبَها، البَخيلُ البَذيءُ الفاحِشُ. [۱۶۶]

92. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كم شباهت ترينِ شما به من، شخص بخيلِ بدزبانِ زشت كردار است.

93. عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُخبِرُكُم بِأَبعَدِكم مِنّي شَبَها؟ قالوا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ.

قالَ : الفاحِشُ المُتَفَحِّشُ، البَذيءُ البَخيلُ المُختالُ [۱۶۷]، الحَقودُ الحَسودُ، القاسِي القَلبِ، البَعيدُ مِن كُلِّ خَيرٍ يُرجى، غَيرُ المَأمونِ مِن كُلِّ شَرٍّ يُتَّقى. [۱۶۸]

93. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :«آيا شما را از كم شباهت ترينتان به من خبر ندهم؟».

گفتند : چرا، اى پيامبر خدا!

فرمود: «شخص زشت گوىِ زشت كردارِ بدزبانِ بخيلِ متكبّرِ كينه توزِ حسود و سنگ دل كه هرگز به خير او اميدى نمى رود و از شرّش كسى در امان نيست».

94. عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى يُبغِضُ البَخيلَ في حَياتِهِ، السَّخِيَّ عِندَ مَوتِهِ! [۱۶۹]

94. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال، از كسى كه در زمان حياتش بخيل است و هنگام مُردنش گشاده دست، نفرت دارد.

95. عنه صلى الله عليه و آله :يَابنَ آدَمَ، كُنتَ بَخيلاً ما دُمتَ حَيّا [۱۷۰]، فَلَمّا حَضَرَتكَ الوَفاةُ عَمَدتَ إلى مالِكَ تُبَدِّدُهُ، فَلا تَجمَع خَصلَتَينِ : إساءَةً فِي الحَياةِ وإساءَةً عِندَ المَوتِ، اُنظُر إلى قَرابَتِكَ الَّذينَ يَحزَنونَ ولا يَرِثونَ، فَأَوصِ [۱۷۱] إلَيهِم بِمَعروفٍ. [۱۷۲]

95. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى پسر آدم كه تا زنده اى، بخل مى ورزى و چون هنگام مرگت فرا مى رسد، به سراغ دارايى ات مى روى و آن را پخش و پلا مى كنى! [۱۷۳] دو خصلت را در خويشتن، گِرد مياور: بد عمل كردن در زمان حيات، و بد عمل كردن، هنگام فرا رسيدن مرگت. به خويشاوندانت كه [از رفتن تو] اندوه مى خورند و ارثى نمى برند، بنگر و به سود آنان، وصيّتى كن.

96. عنه صلى الله عليه و آله :لَفاجِرٌ سَخِيٌّ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن عابِدٍ بَخيلٍ. [۱۷۴]

96. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گنهكار سخاوتمند، نزد خداوند، دوست داشتنى تر از عابد بخيل است.

97. عنه صلى الله عليه و آله :لَجاهِلٌ سَخِيٌّ أحَبُّ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِن عابِدٍ بَخيلٍ. [۱۷۵]

97. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نادانِ سخاوتمند، نزد خداوند عز و جل، دوست داشتنى تر از عابد بخيل است.

98. عنه صلى الله عليه و آله :السَّخِيُّ الجَهولُ أحَبُّ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِنَ العالِمِ البَخيلِ. [۱۷۶]

98. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سخاوتمند نادان، نزد خداوند عز و جل، دوست داشتنى تر از دانشمند بخيل است.

99. عنه صلى الله عليه و آله :شابٌّ سَخِيٌّ حَسَنُ الخُلُقِ، أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن شَيخٍ بَخيلٍ عابِدٍ سَيِّئِ الخُلُقِ. [۱۷۷]

99. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جوانِ بخشنده نيك خوى، نزد خداوند متعال، دوست داشتنى تر از پيرمرد بخيلِ عبادت پيشه زشت خوى است.

100. عنه صلى الله عليه و آله :لَشابٌّ رَهِقٌ [۱۷۸] فِي الذُّنوبِ سَخِيٌّ، أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن شَيخٍ عابِدٍ بَخيلٍ. [۱۷۹]

100. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جوانِ فرورفته در گناهان، امّا بخشنده، نزد خداوند، دوست داشتنى تر از پيرمرد عبادت پيشه بخيل است.

101. الإمام الصادق عليه السلام :لَجاهِلٌ سَخِيٌّ أفضَلُ مِن ناسِكٍ بَخيلٍ. [۱۸۰]

101. امام صادق عليه السلام :نادانِ سخاوتمند، برتر از عابد بخيل است.

102. الإمام عليّ عليه السلام :لا يُبقِي المالَ إلَا البُخلُ، وَالبَخيلُ مُعاقَبٌ مَلومٌ. [۱۸۱]

102. امام على عليه السلام :مال [و ثروت] را چيزى جز بخل، باقى نمى گذارد، و شخص بخيل، [در آخرت] بازخواست و سرزنش مى شود.

103. عنه عليه السلام :دينارُ البَخيلِ حَجَرٌ [۱۸۲]. [۱۸۳]

103. امام على عليه السلام :دينارِ شخص بخيل، [همانند] سنگ است! [۱۸۴]

104. عنه عليه السلام :هَل تُبصِرُ إلّا فَقيرا يُكابِدُ [۱۸۵] فَقرا، أو غَنِيّا بَدَّلَ نِعمَةَ اللّهِ كُفرا، أو بَخيلاً اتَّخَذَ البُخلَ بِحَقِّ اللّهِ وَفرا، أو مُتَمَرِّدا كَأَنَّ بِاُذُنِهِ عَن سَمعِ المَواعِظِ وَقرا [۱۸۶]. [۱۸۷]

104. امام على عليه السلام :آيا جز فقيرى را مى بينى كه از فقر، در رنج است، يا ثروتمندى را كه نعمت خدا را كفران كرده، يا بخيلى را كه براى افزودن بر دارايى خويش، نسبت به حقّ خداوند، بخل مى ورزد، يا سركشى را كه گويى گوشش از شنيدن پند و اندرزها، كَر است؟!

2 / 3 : النَّهيُ عَنِ البُخلِ

2 / 3: نهى از بخل

الكتاب

قرآن

«وَلَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ». [۱۸۸]

«و [بخشش و] بزرگوارى كردن نسبت به يكديگر را فراموش مكنيد كه خداوند، به آنچه انجام مى دهيد، بيناست».

«وَ لَا يَأْتَلِ أُوْلُواْ الْفَضْلِ مِنكُمْ وَ السَّعَةِ أَن يُؤْتُواْ أُوْلِى الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُواْ وَلْيَصْفَحُواْ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ». [۱۸۹]

«و سرمايه داران و فراخ دولتان، نبايد از دادنِ [مال] به خويشاوندان و تهى دستان و مهاجرانِ در راه خدا، دريغ ورزند، و بايد عفو كنند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خداوند، بر شما ببخشايد؟! و خداوند، آمرزنده مهربان است».

الحديث

حديث

105. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ عَضوضٌ [۱۹۰] يَعَضُّ كُلُّ امرِئٍ عَلى ما في يَدَيهِ، ويَنسَونَ الفَضلَ بَينَهُم، قالَ اللّهُ عز و جل : «وَلَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ». [۱۹۱]

105. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چنان روزگارِ سختى بر مردمان خواهد رسيد كه هر كس، آنچه را [از مال و دارايى] دارد، با چنگ و دندان خود، نگه مى دارد و بخشيدن به يكديگر را فراموش مى كنند، در حالى كه خداوند عز و جل فرموده است: «و [بخشش و] بزرگوارى نسبت به يكديگر را فراموش مكنيد».

106. الإمام عليّ عليه السلام :سَيَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ عَضوضٌ، يَعَضُّ المُوسِرُ عَلى ما في يَدَيهِ ولَم يُؤمَر بِذلِكَ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَلَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ». [۱۹۲]

106. امام على عليه السلام :زمانى چنان سخت بر مردم خواهد رسيد كه توانگر، آنچه را در اختيار دارد، با چنگ و دندان نگه مى دارد، در حالى كه به چنين كارى فرمان نيافته است؛ [بلكه برعكس] خداوند متعال فرموده است: «و [بخشش و] بزرگوارى كردن نسبت به يكديگر را فراموش مكنيد».

107. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا رُزِقتَ فَلا تَخبَأ، وإذا سُئِلتَ فَلا تَمنَع. [۱۹۳]

107. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه نعمتى به تو روزى شد، پنهانش مدار، و هر گاه از تو درخواست شد، دريغ مَوَرز.

2 / 4 : التَّحذيرُ مِن مَنعِ الماعونِ

2 / 4: بر حذر داشتن از «دريغ ورزيدن كالاهاى خانه»

الكتاب

قرآن

«فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ * وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ». [۱۹۴]

«واى بر نمازگزاران؛ آنان كه از نمازشان غافل اند، آنان كه ريا مى كنند و از دادن كالاهاى خانه [به ديگران]، خوددارى مى ورزند!». [۱۹۵]

الحديث

حديث

108. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن مَنَعَ الماعونَ [۱۹۶] جارَهُ، مَنَعَهُ اللّهُ خَيرَهُ يَومَ القِيامَةِ ووَكَلَهُ إلى نَفسِهِ، ومَن وَكَلَهُ إلى نَفسِهِ فَما أسوَأَ حالَهُ. [۱۹۷]

108. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كالاهاى خانه اش را از همسايه اش دريغ ورزد [و به او عاريت ندهد]، خداوند روز قيامت، خير خود را از او دريغ مى ورزد و وى را به خودش وا مى گذارد؛ و كسى كه خداوند، او را به خود وا بگذارد، چه بد روز و حالى خواهد داشت!

109. عنه صلى الله عليه و آله :مَن مَنَعَ الماعونَ مِن جارِهِ إذَا احتاجَ إلَيهِ، مَنَعَهُ اللّهُ فَضلَهُ يَومَ القِيامَةِ ووَكَلَهُ إلى نَفسِهِ، ومَن وَكَلَهُ اللّهُ عز و جل إلى نَفسِهِ هَلَكَ ولا يَقبَلُ اللّهُ عز و جللَهُ عُذرا. [۱۹۸]

109. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از همسايه خود، وسيله اى را كه به آن نياز دارد، مضايقه كند، خداوند روز قيامت، فضل و لطف خويش را از او مضايقه مى نمايد و وى را به خودش وا مى گذارد، و كسى كه خداوند عز و جل او را به خود وا گذارد، تباه مى شود و خداى عز و جل، هيچ عذرى را از وى نمى پذيرد.

110. تفسير ابن كثير عن عليّ بن فلان النميري :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ إذا لَقِيَهُ حَيّاهُ بِالسَّلامِ ويَرُدُّ عَلَيهِ ما هُوَ خَيرٌ مِنهُ، لا يَمنَعُ الماعونَ قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ، مَا الماعونُ؟ قالَ : الحَجَرُ وَالحَديدُ وأشباهُ ذلِكَ. [۱۹۹]

110. تفسير ابن كثير ـ به نقل از على بن فلان نميرى ـ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: «مسلمان، برادر مسلمان است: هر گاه به او برخورَد، سلامش مى كند، و او نيز پاسخ سلامش را بهتر از آن مى دهد و ماعون را از وى، دريغ نكند».

گفتم : اى پيامبر خدا! ماعون چيست؟

فرمود: «سنگ و آهن و مانند اينها».

111. شعب الإيمان عن الحارث بن شريح :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ المُسلِمَ أخُو المُسلِمِ، إذا لَقِيَهُ رَدَّ عَلَيهِ مِنَ السَّلامِ بِمِثلِ ما حَيّاهُ بِهِ أو أحسَنَ مِن ذلِكَ، وإذَا استَأمَرَهُ نَصَحَ لَهُ، وإذَا استَنصَرَهُ عَلَى الأَعداءِ نَصَرَهُ، وإذَا استَنعَتَهُ قَصدَ السَّبيلِ يَسَّرَهُ ونَعَتَ لَهُ، وإذَا استَعارَهُ الحَدَّ [۲۰۰] عَلَى العَدُوِّ أعارَهُ، وإذَا استَعارَهُ الحَدَّ [عَلَى المُسلِمِ] [۲۰۱] لَم يُعِرهُ، وإذَا استَعارَهُ الجُبَّةَ أعارَهُ، لا يَمنَعُهُ الماعونَ.

قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ومَا الماعونُ؟

قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الماعونُ فِي الحَجَرِ وَالماءِ وَالحَديدِ.

قالوا : وأيُّ الحَديدِ؟

قالَ : قِدرُ النُّحّاسِ وحَديدُ الفَأسِ الَّذي تَمتَهِنونَ بِهِ.

قالوا : فَما هذَا الحَجَرُ؟

قالَ : القِدرُ مِنَ الحِجارَةِ. [۲۰۲]

111. شُعب الإيمان ـ به نقل از حارث بن شُرَيح ـ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مسلمان، برادر مسلمان است: هر گاه به او بر خورَد، سلامش را همان گونه كه به وى سلام كرده است يا بهتر از آن، جواب مى دهد و هر گاه از وى مشورت خواست، راه نمايى اش مى كند و هر گاه از او در برابر دشمنان يارى طلبيد، يارى اش مى دهد و هر گاه از او راه نمايى خواست، راه را به او نشان مى دهد، و هر گاه براى مقابله با دشمن، شمشيرش را عاريه خواست، آن را به او عاريه مى دهد، و اگر براى مقابله با مسلمان، شمشيرش را عاريه خواست، به او عاريه نمى دهد و هر گاه رَدايى را عاريه خواست، به او عاريه مى دهد و ماعون را از وى، دريغ نمى ورزد».

گفتند : اى پيامبر خدا! ماعون چيست؟

فرمود: «ماعون، سنگ و آب و آهن است».

گفتند : كدام آهن؟

فرمود: «ديگ مسى و تيشه آهنى كه با آن، كار مى كنند».

گفتند : سنگ چيست؟

فرمود: «ديگ سنگى».

112. المعجم الكبير عن حفصة بنت سيرين :قالَت لَنا اُمُّ عَطِيَّةَ : أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن لا نَمنَعَ الماعونَ.

قُلتُ : ومَا الماعونُ؟ قالَت : هُوَ ما يَتَعاطاهُ النّاسُ بَينَهُم. [۲۰۳]

112. المعجم الكبير ـ به نقل از حَفْصه دختر سيرين ـ :امّ عطيّه به ما گفت: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما دستور داد كه از [عاريه دادن] ماعون، دريغ نورزيم.

من (حفصه) پرسيدم: ماعون چيست؟

امّ عطيّه گفت: وسايلى كه مردم ميان خود [به عاريت] ردّ و بدل مى كنند.

113. الإمام عليّ عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى : «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» ـ :هِيَ الزَّكاةُ المَفروضَةُ، يُراؤونَ [۲۰۴] بِصَلاتِهِم ويَمنَعونَ زَكاتَهُم. [۲۰۵]

113. امام على عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند متعال : «و ماعون را دريغ مى ورزند» ـ :ماعون، همان زكات واجب است؛ يعنى در نمازشان، ريا مى كنند و زكات خود را نمى پردازند.

114. الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ عز و جل : «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» ـ :هُوَ القَرضُ يُقرِضُهُ، وَالمَعروفُ يَصطَنِعُهُ، ومَتاعُ البَيتِ يُعيرُهُ، ومِنهُ الزَّكاةُ. [۲۰۶]

114. امام صادق عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و ماعون را دريغ مى ورزند» ـ :ماعون، قرضى است كه شخص مى دهد، احسانى است كه مى كند، كالاى خانه اى است كه به عاريت مى دهد، و زكات هم از جمله آن است.

115. المعجم الأوسط عن ابن مسعود :كُنّا نَقولُ في قَولِهِ : «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» : القِدرَ وَالدَّلوَ وأشباهَ ذلِكَ، فَإِنَّهُ لاغِنى بِالنّاسِ عَنها. [۲۰۷]

115. المعجم الأوسط ـ به نقل از ابن مسعود ـ :ما در باره آيه «و ماعون را دريغ مى ورزند» مى گفتيم: [ماعون، ] ديگ و دَلْو و مانند اينهاست؛ زيرا مردم به اين چيزها نياز دارند.

116. سنن أبي داود عن ابن مسعود :كُنّا نَعُدُّ الماعونَ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عارِيَّةَ الدَّلوِ وَالقِدرِ. [۲۰۸]

116. سنن أبى داوود ـ به نقل از ابن مسعود ـ :ما در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، ماعون را عاريه دادن دَلْو و ديگ مى دانستيم.

117. الدرّ المنثور عن ابن مسعود :كانَ المُسلِمونَ يَستَعيرونَ مِنَ المُنافِقينَ الدَّلوَ وَالقِدرَ وَالفَأسَ وشِبهَهُ فَيَمنَعونَهُم، فَأَنزَلَ اللّهُ «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ». [۲۰۹]

117. الدرّ المنثور ـ به نقل از ابن مسعود ـ :مسلمانان، از منافقان، دلو و ديگ و تيشه و مانند اينها را به عاريه مى خواستند؛ ولى آنها نمى دادند. پس خداوند، اين آيه را فرو فرستاد: «و ماعون را دريغ مى ورزند».

118. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَمنَعُوا الخَميرَ [۲۱۰] وَالخُبزَ، فَإِنَّ مَنعَهُما يورِثُ الفَقرَ. [۲۱۱]

118. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از [دادن] خمير مايه و نان، دريغ نكنيد؛ زيرا دريغ كردن آنها، فقر مى آورد.

119. عنه صلى الله عليه و آله :خَمسٌ لا يَحِلُّ مَنعُهُنَّ : الماءُ وَالمِلحُ وَالكِلاءُ وَالنّارُ وَالعِلمُ، وفَضلُ العِلمِ خَيرٌ مِن فَضلِ العِبادَةِ، وكَمالُ الدّينِ الوَرَعُ. [۲۱۲]

119. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج چيز است كه دريغ كردن آنها [از ديگران]، روا نيست: آب، نمك، علوفه، آتش، و دانش. ارزش دانش، بيشتر از ارزش عبادت است، و كمال دين [و ديندارى]، پارسايى است.

120. سنن أبي داود عن بهيسة عن أبيها، قالت :اِستَأذَنَ أبِيَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَدَخَلَ بَينَهُ وبَينَ قَميصِهِ، فَجَعَلَ يُقَبِّلُ ويَلتَزِمُ، ثُمَّ قالَ : يا رَسولَ اللّهِ، مَا الشَّيءُ الَّذي لا يَحِلُّ مَنعُهُ؟

قالَ : «الماءُ» قالَ : يا نَبِيَّ اللّهِ، مَا الشَّيءُ الَّذي لا يَحِلُّ مَنعُهُ؟ قالَ : «المِلحُ» قالَ : يا رَسولَ اللّهِ، مَا الشَّيءُ الَّذي لا يَحِلُّ مَنعُهُ؟ قالَ : أن تَفعَلَ الخَيرَ خَيرٌ لَكَ. [۲۱۳]

120. سنن أبى داوود ـ به نقل از بهيسه ـ :پدرم از پيامبر صلى الله عليه و آله اجازه طلبيد و سرش را زير پيراهن ايشان كرد و به بدن پيامبر صلى الله عليه و آله چسبيد و شروع به بوسيدن بدن ايشان كرد. سپس گفت: اى پيامبر خدا! آن چيست كه ممانعت كردن از آن، روا نيست؟

فرمود: «آب».

[دوباره] گفت : اى پيامبر خدا! آن چيست كه ممانعت كردن از آن، روا نيست؟

فرمود: «نمك».

[باز] گفت : اى پيامبر خدا! آن چيست كه مضايقه كردن از آن، روا نيست؟

فرمود: «هر كار نيكى كه انجام دهى، به سود توست».

121. الإمام عليّ عليه السلام :لا يَحِلُّ مَنعُ المِلحِ وَالنّارِ. [۲۱۴]

121. امام على عليه السلام :دريغ داشتن نمك و آتش [از ديگران]، روا نيست.

122. الإمام الصادق عليه السلام :لا تَمانَعوا قَرضَ الخَميرِ وَالخُبزِ وَاقتِباسِ النّارِ، فَإِنَّهُ يَجلِبُ الرِّزقَ عَلى أهلِ البَيتِ مَعَ ما فيهِ مِن مَكارِمِ الأَخلاقِ. [۲۱۵]

122. امام صادق عليه السلام :از قرض دادن خمير مايه و نان و اخگر آتش، دريغ نورزيد؛ زيرا قرض دادن اينها براى اهل خانه، روزى مى آورد، علاوه بر آن كه در اين كار، بزرگوارى هاى اخلاقى است.

الفصل الثالث : مبادئ البخل

فصل سوم : ريشه هاى بخل

3 / 1 : الجَهلُ

3 / 1: نادانى

الكتاب

قرآن

«وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ». [۲۱۶]

«و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده، بخل مى ورزند، هرگز تصوّر نكنند كه آن بخل براى آنان خوب است؛ بلكه برايشان بد است. به زودى، آنچه را كه به آن بخل ورزيده اند، روز قيامت، طوق گردنشان مى شود. ميراث آسمان ها و زمين، از آنِ خداست؛ و خدا به آنچه مى كنيد، آگاه است».

الحديث

حديث

123. الإمام عليّ عليه السلام :الحِرصُ وَالشَّرَهُ وَالبُخلُ نَتيجَةُ الجَهلِ. [۲۱۷]

123. امام على عليه السلام :آزمندى و سيرى ناپذيرى و بخل، زاييده نادانى است.

124. عنه عليه السلام :ما عَقَلَ مَن بَخِلَ بِإِحسانِهِ. [۲۱۸]

124. امام على عليه السلام :خردمند نيست كسى كه از نيكى كردن، بخل ورزد.

125. عنه عليه السلام ـ وقَد مَرَّ بِقَذَرٍ عَلى مَزبَلَةٍ ـ :هذا ما بَخِلَ بِهِ الباخِلونَ. [۲۱۹]

125. امام على عليه السلام ـ هنگام گذشتن بر نجاستى در خرابه اى ـ :اين، [حاصل] چيزى است كه بخيلان از [دادن] آن، بخل ورزيدند!

126. الإمام الصادق عليه السلام :أعجَبُ لِمَن يَبخَلُ بِالدُّنيا وهِيَ مُقبِلَةٌ عَلَيهِ، أو يَبخَلُ عَلَيها وهِيَ مُدبِرَةٌ عَنهُ، فَلَا الإِنفاقُ مَعَ الإِقبالِ يَضُرُّهُ، ولَا الإِمساكُ مَعَ الإِدبارِ يَنفَعُهُ. [۲۲۰]

126. امام صادق عليه السلام :در شگفتم از كسى كه دنيا به او روى آورده است و او از [بخشيدن] آن، بخل مى ورزد، يا دنيا به او پشت كرده است و او بر آن، بخل مى ورزد؛ زيرا با وجود رويكرد دنيا، انفاق كردن به او زيانى نمى رساند، و با پشت كردن آن، [بخل و خوددارى] به او سودى نمى رساند.

3 / 2 : الأمراضُ النَّفسانِيَّةُ وَالضَّعفُ

3 / 2: بيمارى هاى نفسانى و ناتوانى

الكتاب

قرآن

«وَأُحْضِرَتِ الْأَنفُسُ الشُّحَّ». [۲۲۱]

«و تنگ نظرى در نفوس، حضور [و غلبه] دارد».

«إِنَّ الْاءِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا». [۲۲۲]

«به راستى كه انسان، سخت آزمند [و بى تاب] خلق شده است. چون صدمه اى به او برسد، عجز و لابه مى كند، و چون خيرى به او برسد، بخل مى ورزد».

«وَكَانَ الْاءِنسَانُ قَتُورًا». [۲۲۳]

«و انسان، همواره بخيل است».

الحديث

حديث

127. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :مَن أحَسَّ بِضَعفِ حيلَتِهِ عَنِ الاِكتِسابِ بَخِلَ. [۲۲۴]

127. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :كسى كه احساس كند از چاره انديشى در كسب و كار، ناتوان است، بخل مى ورزد.

3 / 3 : وَسوَسَةُ الشَّيطانِ

3 / 3: وسوسه شيطان

الكتاب

قرآن

«الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ». [۲۲۵]

«شيطان، شما را از تهى دستى بيم مى دهد و به زشتكارى، فرمان مى دهد؛ و خداوند از جانب خود، به شما وعده آمرزش و بخشش مى دهد؛ و خدا، گشايشگرِ داناست».

«قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْاءِنفَاقِ وَكَانَ الْاءِنسَانُ قَتُورًا». [۲۲۶]

«بگو: «اگر شما مالك گنجينه هاى رحمت پروردگارم [نيز] بوديد، باز هم از بيم خرج كردن، قطعا امساك مى ورزيديد؛» و انسان، همواره بخيل است».

الحديث

حديث

128. الإمام الصادق عليه السلام :لِلشَّيطانِ لَمَّةٌ [۲۲۷] ولِلمَلَكِ لَمَّةٌ؛ فَلَمَّةُ الشَّيطانِ وَعدُهُ بِالفَقرِ، وأمرُهُ بِالفاحِشَةِ، ولَمَّةُ المَلَكِ أمرُهُ بِالإِنفاقِ ونَهيُهُ عَنِ المَعصِيَةِ. [۲۲۸]

128. امام صادق عليه السلام :هم شيطان، القائاتى دارد، هم فرشته. القائات شيطان، ترساندن از دچار شدن به فقر و وا داشتن به زشتكارى است؛ و القائات فرشته، امر كردن به انفاق و نهى كردن از گناه است.

129. الإمام الكاظم عليه السلام :لا تُحَدِّثوا أنفُسَكُم بِفَقرٍ ولا بِطولِ عُمُرٍ، فَإِنَّهُ مَن حَدَّثَ نَفسَهُ بِالفَقرِ بَخِلَ، ومَن حَدَّثَها بِطولِ العُمُرِ يَحرِصُ. [۲۲۹]

129. امام كاظم عليه السلام :گرفتار آمدن به فقر و يا داشتن عمر طولانى را به خود، تلقين نكنيد؛ زيرا كسى كه به خود، فقر را تلقين كند، بخيل مى شود، و كسى كه به خود، طول عمر را تلقين كند، دچار حرص مى گردد.

130. تفسير الطبري عن ابن عبّاس :اِثنانِ مِنَ اللّهِ وَاثنانِ مِنَ الشَّيطانِ : الشَّيطانُ يَعِدُكُمُ الفَقرَ، يَقولُ : لا تُنفِق مالَكَ وأمسِكهُ عَلَيكَ فَإِنَّكَ تَحتاجُ إلَيهِ، ويَأمُرُكُم بِالفَحشاءِ وَاللّهُ يَعِدُكُم مَغفِرَةً مِنهُ عَلى هذِهِ المَعاصي، وفَضلاً فِي الرِّزقِ. [۲۳۰]

130. تفسير الطبرى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ :دو كار، از جانب خداست و دو كار، از جانب شيطان: «شيطان، شما را از تهى دستى بيم مى دهد» و مى گويد: «اموالت را انفاق مكن و براى خودت نگه دار؛ زيرا خودت به آن نياز دارى» و شما را «به زشتكارى فرمان مى دهد؛ و خداوند از جانب خود به شما، وعده آمرزش» اين گناهان «و افزودن» بر روزى اش را مى دهد.

3 / 4 : الكُفرُ وَالنِّفاقُ

3 / 4: كفر و نفاق

الكتاب

قرآن

«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ». [۲۳۱]

«و هر گاه به آنان گفته شود : «از آنچه خدا به شما روزى كرده است، انفاق كنيد»، كسانى كه كافر شده اند، به آنان كه ايمان آورده اند، مى گويند: «آيا به كسى بخورانيم كه اگر خدا مى خواست، [خودش] به وى مى خورانيد؟ شما جز در گم راهى آشكار نيستيد»».

«أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِى يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُواْ فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَ كَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا». [۲۳۲]

«بر شما بخيلان اند، و چون خطر فرا رسد، آنان را مى بينى كه مانند كسى كه مرگ، او را فرو گرفته است، چشمانشان در حدقه مى چرخد و به سوى تو مى نگرند، و چون ترس برطرف شود، به شما با زبان هايى تند، نيش مى زنند. بر مال، حريص اند. آنان، ايمان نياورده اند و خداوند، اعمالشان را تباه گردانيده است؛ و اين كار، همواره بر خدا آسان است».

الحديث

حديث

131. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الشُّحَّ وَالبَذاءَ مِنَ النِّفاقِ، وإنَّهُنَّ يَزِدنَ فِي الدُّنيا ويَنقُصنَ مِنَ الآخِرَةِ، ولَما يَنقُصنَ فِي الآخِرَةِ أكثَرُ مِمّا يَزِدنَ فِي الدُّنيا [۲۳۳].

131. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل و بدزبانى، از نفاق است. اين دو، بر دنيا [ى شخص] مى افزايند و از آخرت [او] مى كاهند، و آنچه از آخرت [او] مى كاهند، بيشتر از چيزى است كه بر دنيا[ى وى] مى افزايند.

3 / 5 : سوءُ الظَّنِّ بِاللّه عزّوجلِّ

3 / 5: بدگمانى به خدا

132. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :السَّخِيُّ إنَّما يَجودُ مِن حُسنِ الظَّنِّ بِاللّهِ، وَالبَخيلُ إنَّما يَبخَلُ مِن سوءِ الظَّنِّ بِاللّهِ. [۲۳۴]

132. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سخاوتمند، از آن رو مى بخشد كه به خداوند، گمان نيك دارد؛ و بخيل، بدان سبب بخل مى ورزد كه به خداوند، بدگمان است.

133. عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ، لا تُشاوِرَنَّ جَبانا فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيكَ المَخرَجَ، ولا تُشاوِرَنَّ بَخيلاً فَإِنَّهُ يَقصُرُ بِكَ عَن غايَتِكَ، ولا تُشاوِرَنَّ حَريصا فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَّها، وَاعلَم أنَّ الجُبنَ وَالبُخلَ وَالحِرصَ غَريزَةٌ يَجمَعُها سوءُ الظَّنِّ. [۲۳۵]

133. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! هرگز با ترسو مشورت مكن؛ زيرا راه برون رفت [از مشكل] را بر تو تنگ مى گردانَد. هرگز با بخيل، مشورت مكن؛ زيرا تو را از هدفت، باز مى دارد. هرگز با حريص، مشورت مكن؛ زيرا بدى [۲۳۶] آن را در نظرت، نيكو مى نمايانَد، و بدان كه ترس و بخل و حرص، خصلت هايى هستند كه بدگمانى [به خدا]، آنها را فراهم مى آورد.

134. الإمام عليّ عليه السلام ـ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَر ـ :لا تُدخِلَنَّ في مَشوَرَتِكَ بَخيلاً يَعدِلُ بِكَ عَنِ الفَضلِ ويَعِدُكَ الفَقرَ، ولا جَبانا يُضعِفُكَ عَنِ الاُمورِ، ولا حَريصا يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالجَورِ، فَإِنَّ البُخلَ وَالجُبنَ وَالحِرصَ غَرائِزُ شَتّى يَجمَعُها سوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ. [۲۳۷]

134. امام على عليه السلام ـ در فرمانش به مالك اشتر ـ :بخيل را طرف مشورت خود قرار مده؛ زيرا تو را از داد و دِهِش، منصرف مى كند و از تنگ دستى مى ترسانَد؛ و نه ترسو را زيرا تو را از اقدام به كارها، سست مى گرداند؛ و نه حريص را؛ زيرا طمع ورزىِ ستمگرانه را در نظرت مى آرايد. بخل و ترس و حرص، خصلت هاى پراكنده اى هستند كه بدگمانى به خدا، آنها را گِرد هم مى آورد.

135. عنه عليه السلام :البُخلُ بِالمَوجودِ، سوءُ الظَّنِّ بِالمَعبودِ. [۲۳۸]

135. امام على عليه السلام :بخل ورزيدن از آنچه دارى، بدگمانى به معبود است.

136. عنه عليه السلام :عَلَى الشَّكِّ وقِلَّةِ الثِّقَةِ بِاللّهِ، مَبنَى الحِرصِ وَالشُّحِّ. [۲۳۹]

136. امام على عليه السلام :شك و كم اعتمادى به خدا، زيربناى حرص و بخل است.

137. الإمام الصادق عليه السلام :الشُّحُّ المُطاعُ، سوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ عَزَّ وجَلَّ. [۲۴۰]

137. امام صادق عليه السلام :چيرگى بخل، [برخاسته از] بدگمانى به خداوند عز و جل است.

138. عنه عليه السلام :مَنعُ الجودِ سوءُ الظَّنِّ بِالمَعبودِ. [۲۴۱]

138. امام صادق عليه السلام :خوددارى از داد و دِهش، بدگمانى به معبود است.

139. عنه عليه السلام :حَسبُ البَخيلِ مِن بُخلِهِ سوءُ الظَّنِّ بِرَبِّهِ. [۲۴۲]

139. امام صادق عليه السلام :در بخل بخيل، همين بس كه به پروردگار خويش، بدگمان است.

الفصل الرابع : آثار البخل

فصل چهارم : پيامدهاى بخل

4 / 1 : المَضارُّ النَّفسِيَّةُ

4 / 1: زيان هاى روانى

أ ـ فَقرُ النَّفسِ

الف ـ فقر روحى

الكتاب

قرآن

«وَ لَا يَسْئلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ * إِن يَسْئلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُواْ وَ يُخْرِجْ أَضْغَانَكُمْ * هَاأَنتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِىُّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ إِن تَتَوَلَّوْاْ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُواْ أَمْثَالَكُم». [۲۴۳]

«اموالتان را [در عوض] نمى خواهد. اگر اموال شما را بخواهد و به اصرار از شما طلب كند، بخل مى ورزيد و كينه هاى شما را بر ملا مى كند. شما، همان مردمى هستيد كه براى انفاق در راه خدا، فرا خوانده شده ايد. پس برخى از شما، بخل مى ورزند و هر كس بخل ورزد، تنها به زيان خود، بخل ورزيده است؛ و خدا بى نياز است و شما نيازمنديد، و اگر روى برتابيد، خداوند، جاى شما را به مردمى غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود».

الحديث

حديث

140. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ الفَقرُ في قَلبِهِ، فَلا يُغنيهِ ما اُكثِرَ لَهُ فِي الدُّنيا، وإنَّما يَضُرُّ نَفسَهُ شُحُّها. [۲۴۴]

140. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه فقر در دلش باشد، هر اندازه هم در دنيا بر [ثروت] او افزوده شود، بى نيازش نمى گردانَد و بخل او، تنها به خودش زيان مى رساند.

141. الإمام عليّ عليه السلام :إيّاكَ وَالشُّحَّ، فَإِنَّهُ جِلبابُ المَسكَنَةِ، وزِمامٌ يُقادُ بِهِ إلى كُلِّ دَناءَةٍ [۲۴۵].

141. امام على عليه السلام :از بخل بپرهيز؛ زيرا بخل، رَداى بينوايى، و مهارى است كه با آن، شخص به سوى هر گونه پستى اى كشانده مى شود.

142. عنه عليه السلام :البُخلُ جِلبابُ المَسكَنَةِ. [۲۴۶]

142. امام على عليه السلام :بخل، رَداى بينوايى است.

143. عنه عليه السلام :شَحيحٌ غَنِيٌّ، أفقَرُ مِن فَقيرٍ سَخِيٍّ. [۲۴۷]

143. امام على عليه السلام :بخيل توانگر، از تهى دستِ سخاوتمند، نيازمندتر است.

144. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :الشُّحُّ أضَرُّ عَلَى الإِنسانِ مِنَ الفَقرِ، لِأَنَّ الفَقيرَ إذا وَجَدَ اتَّسَعَ، وَالشَّحيحَ لا يَتَّسِعُ وإن وَجَدَ. [۲۴۸]

144. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :بخل، براى آدمى زيانبارتر از فقر است؛ زيرا فقير هر گاه توانگر شود، در گشايش قرار مى گيرد؛ امّا بخيل، اگر چه توانگر شود، در گشايش قرار نمى گيرد.

145. عنه عليه السلام :البُخلُ فَقرٌ. [۲۴۹]

145. امام على عليه السلام :بخل، [نوعى] فقر است.

146. عنه عليه السلام :البُخلُ أحَدُ الفَقرَينِ. [۲۵۰]

146. امام على عليه السلام :بخل، يكى از دو فقر است.

147. عنه عليه السلام :آفَةُ الغِنى البُخلُ. [۲۵۱]

147. امام على عليه السلام :آفت توانگرى، بخل است.

148. عنه عليه السلام :البَخيلُ مُتَعَجِّلُ الفَقرِ. [۲۵۲]

148. امام على عليه السلام :بخيل، به فقر خود، شتاب مى بخشد.

149. عنه عليه السلام :وَيحَ البَخيلِ المُتَعَجِّلِ الفَقرَ الَّذي مِنهُ هَرَبَ، وَالتّارِكِ الغِنَى الَّذي إيّاهُ طَلَبَ. [۲۵۳]

149. امام على عليه السلام :بيچاره بخيل! به استقبال فقرى مى رود كه از آن مى گريزد، و توانگرى اى را وا مى گذارد كه آن را مى طلبد.

150. عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِلبَخيلِ! يَستَعجِلُ الفَقرَ الَّذي مِنهُ هَرَبَ، ويَفوتُهُ الغِنَى الَّذي إيّاهُ طَلَبَ، فَيَعيشُ فِي الدُّنيا عَيشَ الفُقَراءِ، ويُحاسَبَ فِي الآخِرَةِ حِسابَ الأَغنِياءِ. [۲۵۴]

150. امام على عليه السلام :در شگفتم از بخيل! فقرى را كه از آن گريزان است، به سوى خود مى كشانَد، و توانگرى اى را كه در پىِ آن است، از دست مى دهد. پس در دنيا، چونان تهى دستان زندگى مى كند، و در آخرت، به سانِ توانگران، از او حسابرسى مى شود.

151. عنه عليه السلام :البَخيلُ مُستَعجِلُ الفَقرَ؛ يَعيشُ فِي الدُّنيا عَيشَ الفُقَراءِ، ويُحاسَبُ فِي العُقبى حِسابَ الأَغنِياءِ. [۲۵۵]

151. امام على عليه السلام :بخيل، به فقر خود، شتاب مى بخشد. در دنيا، چونان تهى دستان زندگى مى كند، و در آخرت، به سان توانگران، حسابرسى مى شود.

152. الإمام الحسين عليه السلام :الشُّحُّ فَقرٌ [۲۵۶].

152. امام حسين عليه السلام :بخل، [نوعى] فقر است.

ب ـ ضيقُ الصَّدرِ

ب ـ تنگ دلى

153. الإمام عليّ عليه السلام :ضاقَ صَدرُ مَن ضاقَت يَدُهُ. [۲۵۷]

153. امام على عليه السلام :انسان تنگ دست، تنگ دل است.

ج ـ قِلَّةُ الرّاحَةِ

ج ـ نداشتن آسايش

154. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أقَلُّ النّاسِ راحَةً البَخيلُ. [۲۵۸]

154. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كم آسايش ترينِ مردم، شخص بخيل است.

155. الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ :

خَلَقتَ الخَلائِقَ في قُدرَةٍ فَمِنهُم سَخِيٌّ ومِنهُم بَخيلٌ

فَأَمَّا السَّخِيُّ فَفي راحَةٍ وأمَّا البَخيلُ فَشُومٌ طَويلٌ [۲۵۹]

155. امام رضا عليه السلام ـ به نقل از پدرانش عليهم السلام ـ :امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود :

مردمان را با قدرت خويش آفريدى

برخى بخشنده اند و برخى دگر، بخيل.

امّا بخشنده، در آسايش است

و بخيل، در رنج طولانى.

156. الإمام الصادق عليه السلام :خَمسٌ هُنَّ كَما أقولُ : لَيسَت لِبَخيلٍ راحَةٌ، ولا لِحَسودٍ لَذَّةٌ، ولا لِلمَملوكِ وَفاءٌ، ولا لِكَذوبٍ مُروءَةٌ، ولا يَسودُ سَفيهٌ. [۲۶۰]

156. امام صادق عليه السلام :پنج چيز چنان اند كه من مى گويم : بخيل را آسايش نيست؛ حسود را خوشى؛ شاهان را وفا؛ دروغگو را مردانگى؛ و نابخرد، هرگز سَروَرى نيابد.

د ـ الوَقاحَةُ

د ـ پُررويى

157. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :السَّخِيُّ شُجاعُ القَلبِ، وَالبَخيلُ شُجاعُ الوَجهِ. [۲۶۱]

157. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :سخاوتمند، پُردل است، و بخيل، پُررو.

ه ـ ذَهابُ المُروءَةِ

ه ـ از بين رفتن مردانگى

158. الإمام عليّ عليه السلام :لا مُرُوَّةَ لِبَخيلٍ. [۲۶۲]

158. امام على عليه السلام :بخيل را مردانگى نيست.

159. الإمام الباقر عليه السلام :المُرُوَّةُ أن لا تَطمَعَ فَتَذِلَّ، وتَسأَلَ فَتُقِلَّ، ولا تَبخَلَ فَتُشتَمَ، ولا تَجهَلَ فَتُخصَمَ. [۲۶۳]

159. امام باقر عليه السلام :مردانگى، آن است كه طمع نَوَرزى تا خوار شوى، و خواهش نكنى تا ندار شوى، و بخل نَوَرزى تا دشنام بشنوى، و نادانى نكنى تا [در بحث] شكست بخورى.

و ـ تَمَنِّي الفَقرِ لِلنّاسِ

و ـ آرزو كردن فقر براى مردم

160. الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِأَن يَتَمَنّى لِلنّاسِ الغِنَى البُخَلاءُ، لِأَنَّ النّاسَ إذَا استَغنَوا كَفّوا عَن أموالِهِم، وإنَّ أحَقَّ النّاسِ بِأَن يَتَمَنّى لِلنّاسِ الصَّلاحَ أهلُ العُيوبِ، لِأَنَّ النّاسَ إذا صَلُحوا كَفّوا عَن تَتَبُّعِ عُيوبِهِم، وإنَّ أحَقَّ النّاسِ بِأَن يَتَمَنّى لِلنّاسِ الحِلمَ أهلُ السَّفَهِ الَّذينَ يَحتاجونَ أن يُعفى عَن سَفَهِهِم، فَأَصبَحَ أهلُ البُخلِ يَتَمَنَّونَ فَقرَ النّاسِ، وأصبَحَ أهلُ العُيوبِ يَتَمَنَّونَ مَعايِبَ النّاسِ، وأصبَحَ أهلُ السَّفَهِ يَتَمَنَّونَ سَفَهَ النّاسِ، وفِي الفَقرِ الحاجَةُ إلَى البَخيلِ، وفِي الفَسادِ طَلَبُ عَورَةِ أهلِ العُيوبِ، وفِي السَّفَهِ المُكافَأَةُ بِالذُّنوبِ. [۲۶۴]

160. امام صادق عليه السلام :سزاوارترين كسان به اين كه براى مردم، آرزوى توانگرى كنند، بخيلان اند؛ زيرا وقتى مردم، بى نياز شدند، از دارايى آنان، چشم بر مى دارند. سزاوارترين كسان به اين كه براى مردم، آرزوى صلاح كنند، عيبداران اند؛ زيرا وقتى مردم صالح شدند، از پيجويىِ عيب هاى آنان، خوددارى مى كنند. سزاوارترين كسان به اين كه براى مردم، آرزوى بردبارى كنند، نابخردان اند كه نياز دارند از نابخردى هاى آنان، گذشت شود؛ امّا [بر عكس اين، ] بخيلان، آرزومند فقر مردم هستند، عيبداران، آرزو دارند كه مردم، همه عيب داشته باشند، و نابخردان، آروزىِ نابخرد بودن مردم را دارند، در حالى كه فقير بودن، سبب نيازمندى [فقير] به بخيل مى شود، فاسد بودن، موجب عيبجويى در اهل عيب مى گردد، و نابخردى، باعث تلافى كردن با گناه مى شود.

4 / 2 : المَضارُّ الاِجتِماعِيَّةُ

4 / 2: زيان هاى اجتماعى

أ ـ فَسادُ الفُقَراءِ

الف ـ فاسد شدن تهى دستان

161. الإمام عليّ عليه السلام :إذا بَخِلَ الغَنِيُّ بِمَعروفِهِ، باعَ الفَقيرُ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ. [۲۶۵]

161. امام على عليه السلام :هر گاه توانگر از نيكى كردن بخل ورزد، تهى دست [ناچار مى شود] آخرتش را به دنيايش بفروشد.

ب ـ ذَمُّ النّاسِ

ب ـ نكوهش مردم

162. الإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ يَكسِبُ الذَّمَّ. [۲۶۶]

162. امام على عليه السلام :بخل، نكوهش مى آورد.

163. عنه عليه السلام :الباخِلُ فِي الدُّنيا مَذمومٌ، وفِي الآخِرَةِ مُعَذَّبٌ مَلومٌ. [۲۶۷]

163. امام على عليه السلام :بخيل، در دنيا نكوهيده است، و در آخرت، عذاب و ملامت مى شود.

164. عنه عليه السلام :البَخيلُ مَذمومٌ. [۲۶۸]

164. امام على عليه السلام :بخيل، نكوهيده است.

165. عنه عليه السلام :الشُّحُّ يَجلِبُ المَلامَةَ [۲۶۹].

165. امام على عليه السلام :بخل، سرزنش به بار مى آورد.

166. مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي :قيلَ : كانَ مَكتوبا عَلى سَيفِ الحُسَينِ عليه السلام : البَخيلُ مَذمومٌ، وَالحَريصُ مَحرومٌ، وَالحَسودُ مَغمومٌ. [۲۷۰]

166. مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى مى گويند: بر شمشير حسين عليه السلام نوشته شده بود:«بخيل، نكوهيده است، آزمند، محروم است، و حسود، افسرده است».

ج ـ سَبُّ النّاسِ

ج ـ دشنام دادن مردم

167. الإمام عليّ عليه السلام :بِالبُخلِ تَكثُرُ المَسَبَّةُ. [۲۷۱]

167. امام على عليه السلام :بخل ورزيدن، مايه دشنامِ بسيار مى شود.

168. عنه عليه السلام :اِحذَرُوا البُخلَ، فَإِنَّهُ لُؤمٌ ومَسَبَّةٌ. [۲۷۲]

168. امام على عليه السلام :از بخل بپرهيزيد؛ زيرا بخل، پستى و مايه دشنام است.

169. عنه عليه السلام :الشُّحُّ مَسَبَّةٌ [۲۷۳].

169. امام على عليه السلام :بخل، مايه دشنام است.

170. عنه عليه السلام :لا مَسَبَّةَ كَالشُّحِّ [۲۷۴].

170. امام على عليه السلام :هيچ صفتى چون بخل، مايه دشنام نيست.

171. عنه عليه السلام :الشُّحُّ يَكسِبُ المَسَبَّةَ. [۲۷۵]

171. امام على عليه السلام :بخل، دشنام به بار مى آورد.

172. عنه عليه السلام :كَثرَةُ الشُّحِّ توجِبُ المَسَبَّةَ [۲۷۶].

172. امام على عليه السلام :بخلِ بسيار، موجب دشنام مى شود.

د ـ بُغضُ الناسِ

د ـ نفرت و دشمنى مردم

173. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَخيلُ مُبَغَّضٌ فِي السَّماواتِ، مُبَغَّضٌ فِي الأَرضِ. [۲۷۷]

173. پيامبر خدا عليه السلام :بخيل، هم در آسمان ها و هم در زمين، سخت منفور است.

174. الإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ يوجِبُ البَغضاءَ. [۲۷۸]

174. امام على عليه السلام :بخل، موجب نفرت و كينه مى شود.

175. عنه عليه السلام :اِحذَرُوا الشُّحَّ، فَإِنَّهُ يَكسِبُ المَقتَ، ويَشينُ المَحاسِنَ، ويُشيعُ العُيوبَ [۲۷۹].

175. امام على عليه السلام :از بخل بپرهيزيد؛ زيرا بخل، دشمنى مى آورد، و خوبى ها را زشت، و عيب ها و بدى ها را [در بخيل] فاش مى گردانَد.

176. عنه عليه السلام :إيّاكَ وَالتَّحَلِّيَ بِالبُخلِ؛ فَإِنَّهُ يُزري [۲۸۰] بِكَ عِندَ القَريبِ، ويُمَقِّتُكَ إلَى النَّسيبِ [۲۸۱]. [۲۸۲]

176. امام على عليه السلام :زنهار از متّصف شدن به بخل؛ زيرا بخل، تو را نزد دوست، خوار و نزد خويشاوند، منفور مى سازد!

177. عنه عليه السلام :جودُ الرَّجُلِ يُحَبِّبُهُ إلى أضدادِهِ، وبُخلُهُ يُبَغِّضُهُ إلى أولادِهِ. [۲۸۳]

177. امام على عليه السلام :بخشندگىِ مرد، او را نزد دشمنانش [نيز] محبوب مى سازد و بُخلش، او را نزد فرزندانش [نيز]، منفور مى گردانَد.

ه ـ العارُ بَينَ النّاسِ

ه ـ ننگ و شرمسارى در ميان مردم

178. الإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ عارٌ. [۲۸۴]

178. امام على عليه السلام :بخل، ننگ است.

179. عنه عليه السلام :البُخلُ يَكسِبُ العارَ ويُدخِلُ النّارَ. [۲۸۵]

179. امام على عليه السلام :بخل، ننگ [و شرمسارى] مى آورد و [بخيل را] به جهنّم، وارد مى كند.

و ـ الذِّلَّةُ بَينَ النّاسِ

و ـ خوارى در ميان مردم

180. الإمام عليّ عليه السلام :البَخيلُ ذَليلٌ بَينَ أعِزَّتِهِ. [۲۸۶]

180. امام على عليه السلام :بخيل، در ميان عزيزانش [نيز] خوار است.

181. عنه عليه السلام :البُخلُ يُذِلُّ مُصاحِبَهُ، ويُعِزُّ مُجانِبَهُ. [۲۸۷]

181. امام على عليه السلام :بخل، همنشين خود را خوار مى كند و كناره گير از خود را عزّت مى بخشد.

182. عنه عليه السلام :جودُ الفَقيرِ يُجِلُّهُ، وبُخلُ الغَنِيِّ يُذِلُّهُ. [۲۸۸]

182. امام على عليه السلام :بخشندگىِ تهى دست، او را بزرگ مى گردانَد، و بخل ورزى توانگر، او را خوار مى سازد.

183. عنه عليه السلام :البَخيلُ أبَدا ذَليلٌ. [۲۸۹]

183. امام على عليه السلام :بخيل، هميشه خوار است.

184. عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ بِمالِهِ ذَلَّ. [۲۹۰]

184. امام على عليه السلام :هر كه از بخشيدن مال خود بخل ورزد، خوار مى شود.

185. عنه عليه السلام :المالُ يُكرِمُ صاحِبَهُ ما بَذَلَهُ، ويُهينُهُ ما بَخِلَ بِهِ. [۲۹۱]

185. امام على عليه السلام :ثروت، صاحب خود را اگر بخشش كند، ارجمند مى سازد، و اگر از بخشيدن آن بخل ورزد، خوار مى كند.

186. عنه عليه السلام :لا راحَةَ لِحَسودٍ، ولا مَوَدَّةَ لِمَلولٍ، ولا مُرُوَّةَ لِكَذوبٍ [۲۹۲]، ولا شَرَفَ لِبَخيلٍ، ولا هِمَّةَ لِمَهينٍ [۲۹۳]. [۲۹۴]

186. امام على عليه السلام :حسود را آسايش نيست، بيزار را دوستى، دروغگو را مردانگى، بخيل را بزرگى، و زبون را همّت.

187. الإمام الحسين عليه السلام :مَن جادَ سادَ، ومَن بَخِلَ رَذُلَ [۲۹۵]. [۲۹۶]

187. امام حسين عليه السلام :هر كه بخشندگى كند، سَرورى مى يابد، و هر كه بخل ورزد، پست شود.

ز ـ اللُّؤمُ

ز ـ فرومايگى

188. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَلَقَ اللّهُ اللُّؤمَ، فَحَفَّهُ بِالبُخلِ وَالمالِ. [۲۹۷]

188. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، فرومايگى را آفريد و آن را با بخل و ثروت، در ميان گرفت.

189. الإمام عليّ عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلَى اللَّئيمِ بِسوءِ الفِعلِ، وقُبحِ الخُلُقِ، وذَميمِ البُخلِ. [۲۹۸]

189. امام على عليه السلام :كردارِ بد، اخلاق زشت و صفت نكوهيده بخل، از نشانه هاى انسان فرومايه است.

190. عنه عليه السلام :مَن جُمِعَ لَهُ مَعَ الحِرصِ عَلَى الدُّنيا البُخلُ بِها، فَقَدِ استَمسَكَ بِعَمودَيِ اللُّؤمِ. [۲۹۹]

190. امام على عليه السلام :كسى كه حرص به دنيا و بخل نسبت به آن در وجودش جمع شود، در واقع، به دو ستون فرومايگى چنگ انداخته است.

ح ـ تَمزيقُ العِرضِ

ح ـ دريدن آبرو

191. الإمام عليّ عليه السلام :البَخيلُ يَسمَحُ مِن عِرضِهِ بِأَكثَرَ مِمّا أمسَكَ مِن عَرَضِهِ [۳۰۰]، ويُضَيِّعُ مِن دينِهِ أضعافَ ما حَفِظَ مِن نَشَبِهِ [۳۰۱]. [۳۰۲]

191. امام على عليه السلام :بخيل، بيش از آنچه از دارايى اش نگه مى دارد، از آبرويش مى بخشد و چند برابر مال و املاكى كه براى خود حفظ مى كند، از دينش از دست مى دهد.

192. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :البَخيلُ يَسخو مِن عِرضِهِ بِمِقدارِ ما يَبخَلُ بِهِ مِن مالِهِ، وَالسَّخِيُّ يَبخَلُ مِن عِرضِهِ بِمِقدارِ ما يَسخو بِهِ مِن مالِهِ. [۳۰۳]

192. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :بخيل، به اندازه اى كه از دارايى اش بخل مى ورزد، از آبرويش مى بخشد، و سخاوتمند، به اندازه اى كه از دارايى خود مى بخشد، از آبروى خويش، نگه مى دارد.

193. عنه عليه السلام :أبخَلُ النّاسِ بِعَرَضِهِ أسخاهُم بِعِرضِهِ. [۳۰۴]

193. امام على عليه السلام :بخيل ترينِ مردم در مال و دارايى اش، سخاوتمندترين آنهاست در [از دست دادن] آبروى خويش.

194. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :أبخَلُ النّاسِ بِمالِهِ أجوَدُهُم بِعِرضِهِ. [۳۰۵]

194. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :بخيل ترينِ مردم در دارايى اش، بخشنده ترينِ آنها در آبروى خويش است.

195. عنه عليه السلام :البُخلُ يُزري بِصاحِبِهِ. [۳۰۶]

195. امام على عليه السلام :بخل، صاحب خود را خوار [و بى مقدار] مى كند.

196. عنه عليه السلام :ما أذَلَّ النَّفسَ كَالحِرصِ، ولا شانَ [۳۰۷] العِرضَ كَالبُخلِ. [۳۰۸]

196. امام على عليه السلام :هيچ چيز مانند حرص، آدمى را خوار نمى سازد، و چيزى همانند بخل، آبرو را لكّه دار نمى كند.

197. الإمام الرضا عليه السلام :البُخلُ يُمَزِّقُ العِرضَ. [۳۰۹]

197. امام رضا عليه السلام :بخل، آبرو را بر باد مى دهد.

ط ـ قَطعُ الرَّحِمِ

ط ـ بُريدن پيوند خويشاوندى

198. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالشُّحَّ وَالبُخلَ، فَإِنَّهُ دَعا مَن قَبلَكُم إلى أن يَقطَعوا أرحامَهُم فَقَطَعوها، ودَعاهُم إلى أن يَستَحِلّوا مَحارِمَهُم فَاستَحَلّوها، ودَعاهُم إلى أن يَسفِكوا دِماءَهُم فَسَفَكوها. [۳۱۰]

198. پيامبر خدا عليه السلام :از تنگ نظرى و بخل بپرهيزيد؛ زيرا بخل و تنگ نظرى، پيشينيان شما را به بُريدن از خويشان، فرا خواند و آن را بُريدند، و آنان را به روا شمردن نارواها، فرا خواند و آنها را روا شمردند، و به ريختن خون يكديگر فرا خواند و خون يكديگر را ريختند.

199. الإمام الصادق عليه السلام :لا يَطمَعَنَّ ذُو الكِبرِ فِي الثَّناءِ الحَسَنِ، ولَا الخِبُّ [۳۱۱] في كَثرَةِ الصَّديقِ، ولَا السَّيِّئُ الأَدَبِ فِي الشَّرَفِ، ولَا البَخيلُ في صِلَةِ الرَّحِمِ. [۳۱۲]

199. امام صادق عليه السلام :آدم متكبّر، هرگز نبايد انتظارِ ستايش [به وسيله ديگران] را داشته باشد، و آدم فريبكار، انتظارِ داشتن دوستان بسيار را، و آدم بى ادب، انتظار بزرگ داشته شدن را، و آدم بخيل، انتظار به جا آوردن صِله رحِم [به وسيله بستگانش] را.

ي ـ عَدَمُ الحَبيبِ

ى ـ نداشتن دوست

200. الإمام عليّ عليه السلام :لَيسَ لِبَخيلٍ حَبيبٌ. [۳۱۳]

200. امام على عليه السلام :بخيل، هيچ دوستى ندارد.

201. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :صَديقُ البَخيلِ مَن لَم يُجَرِّبهُ. [۳۱۴]

201. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :كسى با بخيل دوست است كه او را نيازموده باشد.

202. عنه عليه السلام :إيّاكُم وَالبُخلَ؛ فَإِنَّ البَخيلَ يَمقُتُهُ الغَريبُ، ويَنفِرُ مِنهُ القَريبُ. [۳۱۵]

202. امام على عليه السلام :از بخل، دورى كنيد؛ زيرا بخيل را بيگانه، دشمن مى دارد و آشنا، از او مى گريزد.

203. عنه عليه السلام ـ لِابنِهِ الإِمامِ الحَسَنِ عليه السلام ـ :إيّاكَ ومُصادَقَةَ البَخيلِ، فَإِنَّهُ يَقعُدُ عَنكَ أحوَجَ ما تَكونُ إلَيهِ. [۳۱۶]

203. امام على عليه السلام ـ به فرزندش امام حسن عليه السلام ـ :از دوستى با بخيل بپرهيز؛ زيرا انسان بخيل، زمانى كه بيشترين نياز را به او دارى، از كمك به تو، باز مى ايستد.

204. عنه عليه السلام :إيّاكَ وصُحبَةَ الفاجِرِ وَالكَذّابِ وَالأَحمَقِ وَالبَخيلِ وَالجَبانِ... وأمَّا البَخيلُ فَأَقرَبُ ما تَكونُ أبعَدُ ما يَكونُ إذَا احتَجتَ. [۳۱۷]

204. امام على عليه السلام :از همنشينى با منحرف [۳۱۸] و دروغگو و احمق و بخيل و ترسو... بپرهيز. امّا بخيل؛ چون در نزديك ترين زمانت به او، يعنى وقتى به او نياز پيدا مى كنى، بيش از هر زمان از تو دورتر است.

205. الإمام زين العابدين عليه السلام :إيّاكَ ومُصاحَبَةَ البَخيلِ، فَإِنَّهُ يَخذُلُكَ في مالِهِ أحوَجَ ما تَكونُ إلَيهِ. [۳۱۹]

205. امام زين العابدين عليه السلام :از همنشينى با بخيل، دورى كن؛ زيرا زمانى كه بيشترين نياز را به او دارى، از كمك مالى به تو دريغ مى ورزد.

206. الإمام عليّ عليه السلام :لا غُربَةَ كَالشُّحِّ. [۳۲۰]

206. امام على عليه السلام :هيچ [بى كسى و] غربتى، همچون بخل نيست.

207. عنه عليه السلام :لَيسَ لِشَحيحٍ رَفيقٌ. [۳۲۱]

207. امام على عليه السلام :براى بخيل، هيچ رفيقى نباشد.

208. عنه عليه السلام :زِيادَةُ الشُّحِّ تَشينُ الفُتُوَّةَ، وتُفسِدُ الاُخُوَّةَ. [۳۲۲]

208. امام على عليه السلام :بخل زياد، جوان مردى را لكّه دار كرده، برادرى را تباه مى كند.

4 / 3 : المَضارُّ الدّينِيَّةُ

4 / 3: زيان هاى دينى

أ ـ سَلبُ التَّوفيقِ

الف ـ سلب توفيق

الكتاب

قرآن

«وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى * وَ مَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى». [۳۲۳]

«و امّا آن كه بخل ورزيد و خود را بى نياز ديد و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت، به زودى، راهِ دشوارى را به او خواهيم نمود، و چون فرو افتد، مال او به كارش نمى آيد».

الحديث

حديث

209. الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى» ـ :بِأَنَّ اللّهَ تَعالى يُعطي بِالواحِدَةِ عَشَرَةً إلى مِئَةِ ألفٍ فَما زادَ. «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى» قالَ : لا يُريدُ شَيئا مِنَ الخَيرِ إلّا يَسَّرَهُ اللّهُ لَهُ. «وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى» قالَ : بَخِلَ بِما آتاهُ اللّهُ عز و جل. «وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى» بِأَنَّ اللّهَ يُعطي بِالواحِدَةِ عَشَرَةً إلى مِئَةِ ألفٍ فَما زادَ. «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» قالَ : لا يُريدُ شَيئا مِنَ الشَّرِّ إلّا يَسَّرَهُ لَهُ. «وَ مَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى» قالَ : أما وَاللّهِ ما هُوَ تَرَدّى في بِئرٍ ولا مِن جَبَلٍ ولا مِن حائِطٍ، ولكِن تَرَدّى في نارِ جَهَنَّمَ. [۳۲۴]

209. امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «امّا آن كه عطا كرد و پروا داشت و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد» ـ :يعنى اين را كه خداوند عز و جلدر عوضِ يكى، ده برابر تا صد هزار برابر و بيشتر عطا مى كند، تصديق كرد. «به زودى، راه آسانى را پيشِ پاى او خواهيم گذاشت»؛ يعنى هر خيرى را كه بخواهد، خداوند، آن را برايش آسان [و فراهم] مى سازد. «و امّا كسى كه بخل ورزيد و خود را بى نياز ديد»؛ يعنى از آنچه خداوند عز و جل به او داده است، بخل ورزيد. «و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت»؛ يعنى اين را كه خداوند عز و جل در عوضِ يكى، ده برابر تا صد هزار برابر و بيشتر عطا مى كند [، به دروغ گرفت]. «به زودى، راهِ دشوارى را به او خواهيم نمود»؛ يعنى هر بدى اى را كه بخواهد، خداوند، آن را برايش آماده و فراهم مى سازد. «و چون فرو افتد، مال او به كارش نمى آيد»، به خدا سوگند كه مراد، فرو افتادن در چاهى يا از [فراز] كوهى يا از بالاى ديوارى نيست؛ بلكه فرو افتادن در آتش جهنّم است.

210. أسباب النزول عن ابن عبّاس :إنَّ رَجُلاً كانَت لَهُ نَخلَةٌ فَرعُها في دارِ رَجُلٍ فَقيرٍ ذي عِيالٍ، وكانَ الرَّجُلُ إذا جاءَ ودَخَلَ الدّارَ فَصَعِدَ النَّخلَةَ لِيَأخُذَ مِنهَا التَّمرَ، فَرُبَّما سَقَطَتِ التَّمرَةُ فَيَأخُذُها صِبيانُ الفَقيرِ، فَيَنزِلُ الرَّجُلُ مِن نَخلَتِهِ حَتّى يَأخُذَ التَّمرَةَ مِن أيديهِم، فَإِن وَجَدَها في فَمِ أحَدِهِم أدخَلَ إصبَعَهُ حَتّى يُخرِجَ التَّمرَةَ مِن فيهِ.

فَشَكَا الرَّجُلُ ذلِكَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، وأخبَرَهُ بِما يَلقى مِن صاحِبِ النَّخلَةِ.

فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اِذهَب، ولَقِيَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] صاحِبَ النَّخلَةِ وقالَ : تُعطيني نَخلَتَكَ المائِلَةَ الَّتي فَرعُها في دارِ فُلانٍ، ولَكَ بِها نَخلَةٌ فِي الجَنَّةِ؟ فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : لَقَد اُعطيتُ، وإنَّ لي نَخلاً كَثيرا وما فيها نَخلَةٌ أعجَبُ إلَيَّ ثَمَرَةً مِنها!

ثُمَّ ذَهَبَ الرَّجُلُ، فَلَقِيَ رَجُلاً كانَ يَسمَعُ الكَلامَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله [۳۲۵]، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ أتُعطيني ما أعطَيتَ الرَّجُلَ، نَخلَةً فِي الجَنَّةِ إن أنَا أخَذتُها؟ قالَ : نَعَم. فَذَهَبَ الرَّجُلُ فَلَقِيَ صاحِبَ النَّخلَةِ، فَساوَمَها مِنهُ، فَقالَ لَهُ : أشَعَرتَ أنَّ مُحَمَّدا أعطاني بِها نَخلَةً فِي الجَنَّةِ، فَقُلتُ : يُعجِبُني ثَمَرُها؟

فَقالَ لَهُ الآخَرُ : أتُريدُ بَيعَها؟ قالَ : لا، إلّا أن اُعطى بِها مالاً أظُنُّهُ اُعطي. قالَ : فَما مُناكَ؟ قالَ : أربَعونَ نَخلَةً. قالَ لَهُ الرَّجُلُ : لَقَد جِئتَ بِعَظيمٍ، تَطلُبُ بِنَخلَتِكَ المائِلَةِ أربَعينَ نَخلَةً؟ ثُمَّ سَكَتَ عَنهُ، فَقالَ لَهُ : أنَا اُعطيكَ أربَعينَ نَخلَةً، فَقالَ لَهُ : أشهِد لي إن كُنتَ صادِقا.

فَمَرَّ ناسٌ فَدَعاهُم، فَأَشهَدَ لَهُ بِأَربَعينَ نَخلَةً، ثُمَّ ذَهَبَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ النَّخلَةَ قَد صارَت في مِلكي، فَهِيَ لَكَ. فَذَهَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى صاحِبِ الدّارِ، فَقالَ : إنَّ النَّخلَةَ لَكَ ولِعِيالِكَ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَى * وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى * وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنثَى * إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى» [۳۲۶]. [۳۲۷]

210. أسباب نزول القرآن ـ به نقل از ابن عبّاس ـ :مردى درخت خرمايى داشت كه شاخه آن در خانه مردى تهى دست و عيالوار بود. آن مرد، هر گاه مى آمد، وارد خانه آن تهى دست مى شد و بالاى درخت مى رفت تا خرماهايش را بچيند. گاه خرمايى بر زمين مى افتاد و كودكان مرد تهى دست، آن را بر مى داشتند. صاحب نخل، از درخت پايين مى آمد تا آن را از دست كودكان بگيرد؛ و اگر خرمايى را در دهان يكى از آنها مى ديد، انگشتش را داخل دهانش مى كرد و خرما را بيرون مى آورد.

مرد تهى دست، از اين كار آن مرد، به پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت بُرد و رفتارى را كه صاحب نخل با آنها مى كرد، براى ايشان، بازگو كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «تو برو». پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، خود، صاحب درخت خرما را ديد و فرمود : «حاضرى آن درخت خرماى خميده ات را كه شاخه اش در خانه فلانى قرار دارد، به اِزاى نخلى در بهشت، به من بفروشى؟». آن مرد گفت: من درختان خرماى بسيارى دارم؛ امّا هيچ يك از آنها ميوه اى به خوبى آن ندارند!

اين را گفت و رفت. [پيامبر صلى الله عليه و آله] به مردى برخورد كرد كه سخنان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را مى شنيد. [۳۲۸] آن مرد گفت : اى پيامبر خدا! اگر من، نخل او را بگيرم، حاضرى آنچه را به او مى دادى، يعنى نخل در بهشت را به من بدهى؟ فرمود: «آرى». آن مرد، نزد صاحب نخل رفت و خواهان خريد درخت خرماى او شد. صاحب نخل گفت: مگر تو فهميدى كه محمّد به جاى آن، نخلى در بهشت به من مى داد و من گفتم: ميوه آن را دوست مى دارم؟ مرد گفت: حاضرى آن را بفروشى؟ صاحب نخل گفت: نه؛ مگر اين كه به جاى آن، مالى را به من بدهى كه البته گمان نمى كنم بدهى. مرد گفت: چه مى خواهى؟ صاحب نخل گفت: چهل نخل. مرد گفت: توقّع بسيارى است! به جاى يك نخل خميده، چهل نخل طلب مى كنى؟ و سكوت كرد. [سپس] به آن مرد گفت: چهل نخل را به تو مى دهم. صاحب نخل گفت: گواه بياور، اگر راست مى گويى. چند نفر از آن جا مى گذشتند. مرد، آنان را صدا زد و آنها را گواه گرفت كه چهل درخت خرما به او بدهد. سپس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و گفت : اى پيامبر خدا! آن درخت خرما، از آنِ من شد. اينك، مال تو باشد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، نزد صاحب آن خانه (يعنى همسايه صاحب نخل) رفت و فرمود: «نخل، از آنِ تو و عائله ات باشد».

در اين هنگام، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرو فرستاد: «سوگند به شب، آن گاه كه پرده افكنَد! و سوگند به روز، آن گاه كه روشن شود! و سوگند به آن كه نَر و مادّه را آفريد، كه همانا تلاش شما، پراكنده است!».

ب ـ الإِنفاقُ في ما يُسخِطُ اللّهَ عز و جل

ب ـ خرج كردن در امورى كه خداوند را ناخشنود مى سازد

211. الإمام الباقر عليه السلام :مَن بَخِلَ بِمَعونَةِ أخيهِ المُسلِمِ وَالقِيامِ لَهُ في حاجَتِهِ، ابتُلِيَ بِمَعونَةِ مَن يَأثَمُ عَلَيهِ ولا يُؤجَرُ. [۳۲۹]

211. امام باقر عليه السلام :كسى كه از كمك كردن به برادر مسلمانش و بر آوردن نياز او دريغ ورزد، گرفتار كمك به كسى مى شود كه براى آن كمك، گنهكار شود و مزدى هم نَبَرد.

212. عنه عليه السلام :لَم يَبخَل عَبدٌ ولا أمَةٌ بِنَفَقَةٍ فيما يُرضِي اللّهَ عَزَّ وجَلَّ، إلّا أنفَقَ أضعافَها فيما يُسخِطُ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ. [۳۳۰]

212. امام باقر عليه السلام :هيچ بنده اى از مرد و زن، از خرج كردن در آنچه خداوند عز و جل را خشنود مى گردانَد، بخل نورزيد، مگر آن كه چند برابر آن را در چيزى خرج كرد كه خداوند عز و جل را ناخشنود مى گردانَد.

ج ـ حَبطُ الأَعمالِ

ج ـ بر باد رفتن اعمال

213. الإمام الباقر عليه السلام :ذُكِرَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله امرَأَةٌ صَوّامَةٌ قَوّامَةٌ مُصَلِّيَةٌ، امرَأَةُ صِدقٍ، غَيرَ أنَّها بَخيلَةٌ؛ قالَ : فَما خَيرُها إذا. [۳۳۱]

213. امام باقر عليه السلام :به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفته شد: فلان زن، اهل روزه و شب زنده دارى و نماز است. زن خوبى است؛ امّا بخيل است.

فرمود: «پس، چه خوبى اى دارد؟!».

د ـ مَحقُ الإِيمانِ

د ـ از بين بردن ايمان

214. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما يَمحَقُ [۳۳۲] الإِيمانَ شَيءٌ كَتَمحيقِ البُخلِ لَهُ. [۳۳۳]

214. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى مانند بخل، ايمان را از بين نمى برد.

215. الإمام الباقر عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما مَحَقَ الإِسلامَ مَحقَ الشُّحِّ شَيءٌ، ثُمَّ قالَ : إنَّ لِهذَا الشُّحِّ دَبيبا كَدَبيبِ النَّملِ، وشُعَبا كَشُعَبِ الشَّرَكِ [۳۳۴]. [۳۳۵]

215. امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ چيز مانند بخل، اسلام را از بين نمى برد». سپس افزود : «اين بخل را حركتى همچون حركت مورچه و رشته هايى همانند رشته هاى دام صيّادى است».

216. الإمام الصادق عليه السلام :ما رَأَيتُ شَيئا هُوَ أضَرُّ في دينِ المُسلِمِ مِنَ الشُّحِّ [۳۳۶].

216. امام صادق عليه السلام :من براى دين مسلمان، چيزى زيانبارتر از بخل نديده ام.

ه ـ نِفاقُ القَلبِ

ه ـ نفاق دل

الكتاب

قرآن

«وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئنْ ءَاتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ * فَلَمَّا ءَاتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ». [۳۳۷]

«و از آنان، كسانى اند كه با خدا عهد كرده اند كه : «اگر [خداوند] از كَرَم خويش به ما عطا كند، قطعا صدقه خواهيم داد و از شايستگان خواهيم شد». پس چون از فضل خويش به آنان بخشيد، بدان بخل ورزيدند و به حال اِعراض، روى بر تافتند».

الحديث

حديث

217. الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى : «وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللَّهَ» إلى قَولِهِ : «أَخْلَفُواْ اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ» ـ :هُوَ ثَعلَبَةُ بنُ حاطِبِ بنِ عَمرِو بنِ عَوفٍ، كانَ مُحتاجا فَعاهَدَ اللّهَ، فَلَمّا آتاهُ اللّهُ بَخِلَ بِهِ. [۳۳۸]

217. امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند متعال : «و از آنان، كسانى اند كه با خدا عهد كرده اند» تا : «با خدا، خُلفِ وعده كردند، از آن رو كه دروغ مى گفتند» ـ :مراد، ثَعلَبة بن حاطِب بن عمرو بن عوف است كه فردى نيازمند بود و با خدا، چنين عهدى كرد؛ ولى چون خداوند به او مال عطا فرمود، از دِهِش آن، بخل ورزيد.

218. مجمع البيان ـ فِي الآيَةِ السّابِقَةِ أيضا ـ :قيلَ نَزَلَت في ثَعلَبَةَ بنِ حاطِبٍ وكانَ مِنَ الأَنصارِ، فَقالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : اُدعُ اللّهَ أن يَرزُقَني مالاً، فَقالَ : يا ثَعلَبَةُ قَليلٌ تُؤَدّي شُكرَهُ خَيرٌ مِن كَثيرٍ لا تُطيقُهُ، أما لَكَ في رَسولِ اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لَو أرَدتُ أن تَسيرَ الجِبالُ مَعي ذَهَبا وفِضَّةً لَسارَت.

ثُمَّ أتاهُ بَعدَ ذلِكَ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ، ادعُ اللّهَ أن يَرزُقَني مالاً، وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ لَئِن رَزَقَنِيَ اللّهُ مالاً لَاُعطِيَنَّ كُلَّ ذي حَقٍّ حَقَّهُ.

فَقالَ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ ارزُق ثَعلَبَةَ مالاً، قالَ : فَاتَّخَذَ غَنَما فَنَمَت كَما يَنمُو الدّودُ، فَضاقَت عَلَيهِ المَدينَةُ فَتَنَحّى عَنها فَنَزَلَ وادِيا مِن أودِيَتِها، ثُمَّ كَثُرَت نُمُوّا حَتّى تَباعَدَ عَنِ المَدينَةِ، فَاشتَغَلَ بِذلِكَ عَنِ الجُمُعَةِ وَالجَماعَةِ، وبَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَيهِ المُصَدِّقَ لِيَأخُذَ الصَّدَقَةَ فَأَبى وبَخِلَ، وقالَ : ما هذِهِ إلّا اُختُ الجِزيَةِ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا وَيحَ [۳۳۹] ثَعلَبَةَ، يا وَيحَ ثَعلَبَةَ، وأنزَلَ اللّهُ الآياتِ، عَن أبي اُمامَةَ الباهِلِيِّ ورُوِيَ ذلِكَ مَرفوعا.

وقيلَ : إنَّ ثَعلَبَةَ أتى مَجلِسا مِنَ الأَنصارِ فَأَشهَدَهُم، فَقالَ : لَئِن آتانِيَ اللّهُ مِن فَضلِهِ تَصَدَّقتُ مِنهُ وآتَيتُ كُلَّ ذي حَقٍّ حَقَّهُ، ووَصَلتُ مِنهُ القَرابَةَ، فَابتَلاهُ اللّهُ فَماتَ ابنُ عَمٍّ لَهُ فَوَرِثَهُ مالاً ولَم يَفِ بِما قالَ فَنَزَلَت عَنِ ابنِ عَبّاسٍ وسَعيدِ بنِ جُبَيرٍ وقَتادَةَ.

وقيلَ : نَزَلَت في ثَعلَبَةَ بنِ حاطِبٍ ومُعَتِّبِ بنِ قُشَيرٍ وهُما مِن بَني عَمرِو بنِ عَوفٍ، قالا : لَئِن رَزَقَنَا اللّهُ مالاً لَنَصَّدَّقَنَّ، فَلَمّا رَزَقَهُمَا اللّهُ المالَ بَخِلا بِهِ، عَنِ الحَسَنِ ومُجاهِدٍ.

وقيلَ : نَزَلَت في رِجالٍ مِنَ المُنافِقينَ : نَبتَلِ بنِ الحارِثِ وجَدِّ بنِ قَيسٍ وثَعلَبَةَ بنِ حاطِبٍ ومُعَتِّبِ بنِ قُشَيرٍ، عَنِ الضَّحّاكِ.

وقيلَ : نَزَلَت في حاطِبِ بنِ أبي بَلتَعَةَ، كانَ لَهُ مالٌ بِالشّامِ فَأَبطَأَ عَلَيهِ وجَهَدَ لِذلِكَ جَهدا شَديدا فَحَلَفَ لَئِن آتاهُ اللّهُ ذلِكَ المالَ لَيَصَّدَّقَنَّ، فَآتاهُ اللّهُ تَعالى ذلِكَ فَلَم يَفعَل، عَنِ الكَلبِيِّ. [۳۴۰]

218. مجمع البيان ـ در باره همين آيه ـ :گفته شده كه اين آيه، در باره ثَعلَبة بن حاطِب، نازل شد. او مردى از انصار بود و به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : دعا كن كه خداوند به من، ثروتى روزى كند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى ثَعلَبه! مال اندكى كه شكرش را بگزارى، بهتر از مال بسيارى است كه شكر آن نتوانى. آيا در پيامبر خدا، براى تو سرمشق نيكويى نيست؟ سوگند به آن كه جانم در دست اوست، اگر بخواهم كه كوه ها برايم طلا و نقره شوند، مى شوند!».

ثعلبه، دوباره نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! دعا كن كه خداوند به من، ثروتى روزى كند. سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت، اگر خداوند، ثروتى روزى ام كند، حقّ هر حقدارى را مى دهم!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بار خدايا! به ثَعلَبه، مالى روزى فرما».

ثعلبه، گوسفندى چند خريد و آن گوسفندها، مانند كِرم، رشد كردند و افزون شدند، چندان كه ديگر مدينه، گنجايش آنها را نداشت. پس به بيرون مدينه رفت و در يكى از درّه هاى مدينه، استقرار يافت. گوسفندانش، همچنان افزايش يافتند تا اين كه از مدينه، باز هم دورتر شد و از شركت در نماز جمعه و جماعت، باز ماند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، مأمور جمع آورى زكات را نزد او فرستاد تا زكاتش را بگيرد؛ امّا ثعلبه، زكاتش را نداد و بخل ورزيد و گفت: اين، چيزى شبيه همان جزيه است!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بيچاره، ثَعلَبه! بيچاره، ثَعلَبه!»، و خداوند، اين آيات را فرو فرستاد. اين قول از ابو اُمامه باهِلى، روايت شده است كه سند آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله رسانده است.

بنا به قولى، ثَعلَبه به ميان انجمنى از انصار آمد و آنان را گواه گرفته، گفت: اگر خداوند، از فضل خويش به من بدهد، از آن صدقه مى دهم و حقّ هر حقدارى را مى پردازم و به خويشاوندان، كمك مى نمايم.

پس خداوند، او را آزمود. پسر عموى او در گذشت و ثعلبه، وارث اموال او گرديد؛ ليكن به آنچه گفت، وفا نكرد. پس اين آيات، فرود آمد. اين قول از ابن عبّاس و سعيد بن جُبَير و قَتاده است.

بنا به قولى، اين آيات در باره ثَعلَبة بن حاطِب و مُعَتِّب بن قُشَير ـ كه هر دو از بنى عمرو بن عوف بودند ـ، فرود آمد. آن دو گفتند: اگر خداوند به ما مالى روزى كند، صدقه (زكات) خواهيم داد؛ ولى چون خداوند، به آن دو، مال [و ثروت] روزى فرمود، بخل ورزيدند. اين قول، از حسن و مجاهد است.

بنا به قولى، اين آيات در باره نَبتَل بن حارث و جدّ بن قيس و ثَعلَبة بن حاطِب و مُعَتِّب بن قُشَير ـ كه از منافقان بودند ـ، فرود آمد. اين قول، از ضحّاك است.

و به قولى، در باره حاطِب بن ابى بَلتَعه نازل شد كه مال التجاره اى در شام داشت و رسيدن آن به درازا كشيد و حاطِب، براى آن، كوشش بسيار نمود و سوگند خورد كه اگر خداوند، آن مال را به او برگردانَد، صدقه (زكات) خواهد داد. خداوند متعال، آن مال التجاره را به او باز گرداند؛ ليكن حاطِب به سوگند خويش، عمل نكرد. اين قول، از كَلْبى است.

راجع : ص368 (البخل و الشحّ / الفصل الثالث : مبادئ البخل / الكفر والنفاق).

ر. ك : ص369 (بخل و تنگ نظرى / فصل سوم : ريشه هاى بخل / كفر و نفاق).

و ـ سَخَطُ اللّهِ عز و جل

و ـ خشم خدا

219. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ يُبغِضُهُمُ اللّهُ... يُبغِضُ الشَّيخَ الزّانِيَ وَالبَخيلَ المُتَكَبِّرَ.… [۳۴۱]

219. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، سه كس را دشمن مى دارد :... پيرمرد زِناكار و بخيل متكبّر و.…

220. عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ يُبغِضُهُمُ اللّهُ تَعالى : البَخيلُ وَالمَنّانُ [۳۴۲]، وَالفاجِرُ. أو قالَ : التّاجِرُ الحَلّافُ، وَالفَقيرُ المُختالُ [۳۴۳]. [۳۴۴]

220. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس اند كه خداوند متعال، از آنان نفرت دارد: بخيل و منّت گذار و فاجر (يا فرمود :) بازرگانِ سوگندخوار، و تهى دستِ گردن فراز. [۳۴۵]

221. عنه صلى الله عليه و آله :خُلُقانِ يُبغِضُهُمَا اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : سوءُ الخُلُقِ وَالبُخلُ. [۳۴۶]

221. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خوى اند كه خداوند عز و جل، آنها را دشمن مى دارد: بداخلاقى و بخل.

222. عنه صلى الله عليه و آله :ما شَيءٌ أبغَضُ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِنَ البُخلِ وسوءِ الخُلُقِ. [۳۴۷]

222. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى نزد خداوند عز و جل، منفورتر از بخل و بداخلاقى نيست.

223. عنه صلى الله عليه و آله :خُلُقانِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ، وخُلُقانِ يُبغِضُهُمَا اللّهُ، فَأَمَّا اللَّذانِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ فَالسَّخاءُ وَالسَّماحَةُ، وأمَّا اللَّذانِ يُبغِضُهُمَا اللّهُ فَسوءُ الخُلُقِ وَالبُخلُ؛ وإذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا استَعمَلَهُ عَلى قَضاءِ حَوائِجِ النّاسِ. [۳۴۸]

223. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خوى اند كه خداوند، آنها را دوست دارد، و دو خوى اند كه خداوند، آنها را دشمن مى دارد. امّا آن دو خويى كه خداوند، دوستشان دارد: بخشندگى و گذشت است؛ و آن دو خويى كه خداوند، آنها را دشمن مى دارد: بداخلاقى و بخل است. هر گاه خداوند، براى بنده اى خيرى را بخواهد، او را به رفع نيازهاى مردم مى گمارد.

224. الإمام عليّ عليه السلام :مَن بَخِلَ عَلَى المُحتاجِ بِما لَدَيهِ، كَثُرَ سَخَطُ اللّهِ عَلَيهِ. [۳۴۹]

224. امام على عليه السلام :هر كس آنچه را دارد، از نيازمند دريغ دارد، ناخشنودى و خشم خدا بر او بسيار مى شود.

225. عنه عليه السلام :مَا اجتُلِبَ سَخَطُ اللّهِ بِمِثلِ البُخلِ. [۳۵۰]

225. امام على عليه السلام :هيچ چيزى مانند بخل، ناخشنودى خدا را به بار نمى آورد.

ز ـ التَّباعُدُ عَنِ اللّهِ عز و جل

ز ـ دور شدن از خدا

226. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُخلُ وعُبوسُ الوَجهِ يَكسِبانِ البَغاضَةَ، ويُباعِدانِ مِنَ اللّهِ ويُدخِلانِ النّارَ. [۳۵۱]

226. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل و ترش رويى، منفورى و دشمنى به بار مى آورند و باعث دورى از خداوند و وارد شدن به آتش [دوزخ] مى شوند.

227. عنه صلى الله عليه و آله :السَّخِيُّ قَريبٌ مِنَ اللّهِ، قَريبٌ مِنَ الجَنَّةِ، قَريبٌ مِنَ النّاسِ، بَعيدٌ مِنَ النّارِ، وَالبَخيلُ بَعيدٌ مِنَ اللّهِ، بَعيدٌ مِنَ الجَنَّةِ، بَعيدٌ مِنَ النّاسِ، قَريبٌ مِنَ النّارِ. [۳۵۲]

227. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :انسان بخشنده، به خداوند و بهشت و مردم، نزديك است و از آتش [دوزخ]، دور است؛ و انسان بخيل، از خدا و بهشت و مردم، دور است و به آتش [دوزخ]، نزديك است.

ح ـ الحِرمانُ مِن مَحَبَّةِ اللّهِ عز و جل ووِلايَتِهِ

ح ـ محروميت از دوستى و ولايت خدا

الكتاب

قرآن

«إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا * الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا». [۳۵۳]

«خداوند، كسى را كه متكبّر و فخرفروش است، دوست نمى دارد؛ همان كسانى كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل، دعوت مى كنند و آنچه را خداوند از فضل خويش، بدانها ارزانى داشته است، پوشيده مى دارند؛ و براى كافران، عذابى خوار كننده، آماده كرده ايم».

الحديث

حديث

228. الإمام عليّ عليه السلام :إذا لَم يَكُن للّهِِ في عَبدٍ حاجَةٌ ابتَلاهُ بِالبُخلِ. [۳۵۴]

228. امام على عليه السلام :هر گاه بنده اى به كار خدا نيايد، خداوند، او را به بخل، مبتلا مى سازد.

229. المعجم الأوسط عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وَيلٌ لِلأَغنِياءِ مِنَ الفُقَراءِ يَومَ القِيامَةِ، يَقولونَ : رَبَّنا ظَلَمونا حُقوقَنَا الَّتي فَرَضتَ لَنا عَلَيهِم.

فَيَقولُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : وعِزَّتي وجَلالي لَاُدنِيَنَّكُم ولَاُباعِدَنَّهُم. ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «وَ الَّذِينَ فِى أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» [۳۵۵]. [۳۵۶]

229. المعجم الأوسط ـ به نقل از اَ نَس ـ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «واى به حال توانگران، از دست تهى دستان در روز قيامت! [تهى دستان] مى گويند: بار خدايا! اينان، حقوق ما را كه بر آنان واجب ساختى، پايمال كردند. خداوند عز و جل مى فرمايد: «به عزّت و جلالم سوگند كه شما را [به خود] نزديك، و آنان را دور مى گردانم!».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، سپس اين آيات را خواند: «و كسانى كه در دارايى هاى آنان، حقّى معلوم براى نيازخواه و محروم است».

230. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَقولُ اللّهُ تَعالى :... أيُّما عَبدٍ خَلَقتُهُ فَهَدَيتُهُ إلَى الإِيمانِ، وحَسَّنتُ خُلُقَهُ، ولَم أبتَلِهِ بِالبُخلِ، فَإِنّي اُريدُ بِهِ خَيرا. [۳۵۷]

230. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال مى فرمايد : «... هر بنده اى را كه او را آفريدم و به ايمان، هدايتش كردم و اخلاقش را نيكو ساختم و به بخل، مبتلايش نكردم، خيرِ او را خواسته ام».

ط ـ الهَلاكَةُ

ط ـ نابودى

الكتاب

قرآن

«وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى * وَ مَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى». [۳۵۸]

«و امّا آن كه بخل ورزيد و خود را بى نياز ديد و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت، به زودى، راه دشوارى را به او خواهيم نمود، و چون هلاك شد، ديگر مال او به كارش نمى آيد».

«فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِينَ * وَ أَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْاْ مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ». [۳۵۹]

«آن گاه، او (قارون) را با خانه اش در زمين، فرو برديم و گروهى نداشت كه در برابر [عذابِ] خدا، او را يارى كنند و [و خود نيز] نتوانست از خود، دفاع كند. و همان كسانى كه ديروز، آرزو داشتند تا به جاى او باشند، صبح مى گفتند: «واى! مثل اين كه خداوند، روزى را براى هر كس از بندگانش كه بخواهد، گشاده يا تنگ مى گردانَد؛ و اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را هم به زمين، فرو بُرده بود. واى! گويى كه كافران، رستگار نمى گردند»».

الحديث

حديث

231. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ، ثَلاثٌ دَرَجاتٌ، وثَلاثٌ كَفّاراتٌ، وثَلاثٌ مُهلِكاتٌ، وثَلاثٌ مُنجِياتٌ... أمَّا المُهلِكاتُ : فَشُحٌّ مُطاعٌ، وهَوىً مُتَّبَعٌ، وإعجابُ المَرءِ بِنَفسِهِ [۳۶۰].

231. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! سه چيز، درجه است، سه چيز، كفّاره است، سه چيز، نابود كننده است، و سه چيز، رهاننده... نابود كننده ها، عبارت اند از: فرمانبرى از بخل، پيروى از هوس، و خودپسندى.

232. عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ صَلاحَ أوَّلِ هذِهِ الاُمَّةِ بِالزُّهدِ وَاليَقينِ، وهَلاكَ آخِرِها بِالشُّحِّ وَالأَمَلِ. [۳۶۱]

232. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت، در آغاز، با زهد و يقين، درست شده است و در پايان، با بخل و آرزو، تباه مى شود.

233. عنه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ صَلاحِ هذِهِ الاُمَّةِ بِاليَقينِ وَالزُّهدِ، وأوَّلُ فَسادِها بِالبُخلِ وَالأَمَلِ. [۳۶۲]

233. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آغازِ درستى اين امّت، با يقين و زهد بود، و آغاز تباهى اش، با بخل و آرزوست.

234. عنه صلى الله عليه و آله :نَجا أوَّلُ هذِهِ الاُمَّةِ بِاليَقينِ وَالزُّهدِ، ويَهلِكُ آخِرُها بِالبُخلِ وَالأَمَلِ. [۳۶۳]

234. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اوّلِ اين امّت، با يقين و زهد رَهيد و آخر آن، با بخل و آرزو، نابود مى شود.

235. عنه صلى الله عليه و آله :صَلاحُ أوَّلِ هذِهِ الاُمَّةِ بِالزُّهدِ وَالتَّقوى، وهَلاكُ آخِرِها بِالبُخلِ وَالفُجورِ. [۳۶۴]

235. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت، در آغاز با زُهد و پرهيزگارى ساخته شد، و در پايان، بر اثر بخل و ناپرهيزگارى، نابود مى شود.

236. الإمام عليّ عليه السلام :ما بالُ مَن خالَفَكُم أشَدُّ بَصيرَةً في ضَلالَتِهِم، وأبذَلُ لِما في أيديهِم مِنكُم، ما ذاكَ إلّا أنَّكُم رَكَنتُم إلَى الدُّنيا فَرَضيتُم بِالضَّيمِ، وشَحِحتُم عَلَى الحُطامِ وفَرَطتُم فيما فيهِ عِزُّكُم وسَعادَتُكُم. [۳۶۵]

236. امام على عليه السلام :چه شده است كه مخالفانِ شما در گم راهىِ خويش، بيناترند و در آنچه دارند، بخشنده تر از شما هستند؟ اين نيست، مگر از آن روى كه شما به دنيا تكيه كرديد و به بى عدالتى و ستم، رضايت داديد، و بر كالاى بى ارزش دنيا، آزمند شديد، و در آنچه سربلندى و خوش بختى شما در آن است، كوتاهى نموديد.

4 / 4 : المَضارُّ الاِقتِصادِيَّةُ

4 / 4: زيان هاى اقتصادى

أ ـ عَدَمُ الانتِفاعِ مِنَ المالِ

الف ـ بهره مند نشدن از دارايى

الكتاب

قرآن

«وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ». [۳۶۶]

«و هر كس بخل ورزد، در واقع، نسبت به خودش بخل ورزيده است».

الحديث

حديث

237. الإمام عليّ عليه السلام :البَخيلُ خازِنٌ لِوَرَثَتِهِ. [۳۶۷]

237. امام على عليه السلام :بخيل، خزانه دارِ وارثان خويش است.

238. عنه عليه السلام :البَخيلُ يَبخَلُ عَلى نَفسِهِ بِاليَسيرِ مِن دُنياهُ، ويَسمَحُ لِوُرّاثِهِ بِكُلِّها. [۳۶۸]

238. امام على عليه السلام :بخيل، [حتّى] اندكى از مال خود را از خويش، دريغ مى كند؛ ولى [به اجبار، ] همه آن را به وارثانش مى بخشد.

239. عنه عليه السلام :بَشِّر مالَ البَخيلِ بِحادِثٍ أو وارِثٍ. [۳۶۹]

239. امام على عليه السلام :به دارايى بخيل، نويد ده كه يا حادثه در انتظار اوست يا وارث.

240. عنه عليه السلام :مَن مَنَعَ المالَ مَن يَحمَدُهُ، وَرَّثَهُ مَن لا يَحمَدُهُ. [۳۷۰]

240. امام على عليه السلام :آن كه مال را از كسى كه او را سپاس مى گويد، دريغ دارد، آن را براى كسى به ميراث مى گذارد كه او را سپاس نگويد.

241. عنه عليه السلام :لَم يُوَفَّق مَن بَخِلَ عَلى نَفسِهِ بِخَيرِهِ، وخَلَّفَ مالَهُ لِغَيرِهِ. [۳۷۱]

241. امام على عليه السلام :كسى كه خير [و ثروت] خود را از خويشتن، دريغ ورزد و دارايى اش را براى ديگران بر جاى نهد، آدم موفّقى نيست.

242. عنه عليه السلام :إنَّ ابنَ آدَمَ إذا كانَ في آخِرِ يَومٍ مِن أيّامِ الدُّنيا وأوَّلِ يَومٍ مِن أيّامِ الآخِرَةِ مُثِّلَ لَهُ مالُهُ ووَلَدُهُ وعَمَلُهُ، فَيَلتَفِتُ إلى مالِهِ فَيَقولُ: وَاللّه إِنّي كُنتُ عَلَيكَ حَريصا شَحيحا. [۳۷۲]

242. امام على عليه السلام :آدمى زاده، آن گاه كه واپسين روز از روزهاى دنيا و نخستين روز از روزهاى آخرتش فرا رسد، دارايى و فرزندان و كردارش، در برابر چشم او مجسّم مى شوند و به دارايى خويش مى نگرد و مى گويد: به خدا سوگند كه من نسبت به تو حريص و بخيل بودم!

ب ـ قِلَّةُ البَرَكَةِ

ب ـ كم بركتى

243. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ولا تَمنَعُوا المَوجودَ فَيَقِلَّ خَيرُكُم. [۳۷۳]

243. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از [دِهِش] آنچه داريد، دريغ مورزيد كه خير [و دارايى] شما، كم مى شود.

244. صحيح البخاري عن أسماء :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ، ما لي مالٌ إلّا ما أدخَلَ عَلَيَّ الزُّبَيرُ، فَأَتَصَدَّقُ؟

قالَ [صلى الله عليه و آله] : تَصَدَّقي ولا توعي [۳۷۴] فَيوعى عَلَيكِ. [۳۷۵]

244. صحيح البخارى ـ به نقل از اَسماء ـ :گفتم: اى پيامبر خدا! من مالى ندارم، مگر آنچه زبير برايم مى آورد. آيا صدقه بدهم؟

فرمود: «صدقه بده و مضايقه مكن كه [اگر چنين كنى، متقابلاً از جانب خدا] از تو مضايقه مى شود».

245. صحيح مسلم عن عبّاد بن عبد اللّه بن الزبير عن أسماء بنت أبي بكر :أنَّها جاءَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَت : يا نَبِيَّ اللّهِ لَيسَ لي شَيءٌ إلّا ما أدخَلَ عَلَيَّ الزُّبَيرُ، فَهَل عَلَيَّ جُناحٌ أن أرضَخَ [۳۷۶] مِمّا يُدخِلَ عَلَيَّ.

فَقالَ : اِرضَخي مَا استَطَعتِ، ولا توعي فَيوعِيَ اللّهُ عَلَيكِ. [۳۷۷]

245. صحيح مسلم ـ به نقل از عبّاد بن عبد اللّه بن زبير، در باره اَسماء دختر ابو بكر ـ :او (اسماء) نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و گفت: اى پيامبر خدا! من چيزى ندارم، جز آنچه زبير برايم [به خانه] مى آورد. اگر از آنچه مى آورد، بخشش كنم، آيا بر من گناهى است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تا جايى كه مى توانى، بپاشان و نگه مدار، كه [اگر چنين كنى، ] خدا [نيز] از تو نگه مى دارد».

246. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لِأَسماءَ بِنتِ أبي بَكرٍ ـ :اِنفَحي [۳۷۸] (أوِ انضَحي أو أنفِقي) ولا تُحصي فَيُحصِيَ اللّهُ عَلَيكِ، ولا توعي فيُوعِيَ اللّهُ عَلَيكِ. [۳۷۹]

246. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به اسماء دختر ابو بكر ـ :بيفشان (/ بپاشان / انفاق نما)، و شمارش مكن، كه خدا بر تو شمارش مى كند، و نگه مدار، كه خدا از تو نگه مى دارد».

247. عنه صلى الله عليه و آله :اِنفَحي وَانضَحي، ولا توعي فَيُوعِيَ اللّهُ عَلَيكِ. [۳۸۰]

247. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيفشان و بپاشان و نگه مدار، كه خدا هم از تو نگه مى دارد. [۳۸۱]

ج ـ تَحويلُ النِّعمَةِ

ج ـ انتقال نعمت

248. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ عِبادا اختَصَّهُم بِالنِّعَمِ لِمَنافِعِ العِبادِ، يُقِرُّهُم فيها ما بَذَلوها، فَإِذا مَنَعوها نَزَعَها مِنهُم فَحَوَّلَها إلى غَيرِهِم. [۳۸۲]

248. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى خداوند، بندگانى است كه نعمت ها را به سود بندگان، در اختيار آنان نهاده است و تا زمانى كه بخشش كنند، آن نعمت ها را در دستشان باقى مى گذارد، و هر گاه از [بخشش] آنها دريغ ورزند، نعمت ها را از آنها مى گيرد و به ديگران، منتقل مى سازد.

د ـ تَلَفُ المالِ

د ـ تلف شدن مال

249. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن يَومٍ يُصبِحُ العِبادُ فيهِ إلّا مَلَكانِ يَنزِلانِ، فَيَقولُ أحَدُهُما : «اللّهُمَّ أعطِ مُنفِقا خَلَفا»، ويَقولُ الآخَرُ : «اللّهُمَّ أعطِ مُمسِكا تَلَفا». [۳۸۳]

249. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ روزى نيست كه بندگان، آن را آغاز كنند، مگر اين كه دو فرشته فرود مى آيند و يكى از آنها مى گويد: «بار خدايا! به انفاق كننده، عوض عطا فرما» و ديگرى مى گويد: «بار خدايا! مالْ دريغ ورزنده را تلف گردان».

250. عنه صلى الله عليه و آله :لا آبَت [۳۸۴] شَمسٌ قَطُّ إلّا بُعِثَ بِجَنبَتَيها مَلَكانِ يُنادِيانِ، يُسمِعانِ أهلَ الأَرضِ إلَا الثَّقَلَينِ [۳۸۵] : اللّهُمَّ أعطِ مُنفِقا خَلَفا، وأعطِ مُمسِكا مالاً تَلَفا. [۳۸۶]

250. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هرگز خورشيدى غروب نكرد، مگر آن كه دو فرشته، در دو سوى آن گماشته شدند تا با صدايى كه جز جن و اِنس، ديگر اهل زمين آن را مى شنوند، ندا مى دهند : «بار خدايا! به انفاق كننده، عوض عطا فرما و مالْ دريغ ورزنده را تلف گردان».

251. عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مَلَكا بِبابٍ مِن أبوابِ السَّماءِ يَقولُ : «مَن يَقرِضُ اليَومَ يُجزَ غَدا»، ومَلَكا بِبابٍ آخَرَ يَقولُ : «اللّهُمَّ أعطِ مُنفِقا خَلَفا، وعَجِّل لِمُمسِكٍ تَلَفا». [۳۸۷]

251. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر درى از درهاى آسمان، فرشته اى مى گويد: «هر كه امروز قرض دهد، فردا پاداش مى گيرد»، و بر در ديگرى، فرشته اى ديگر مى گويد: «بار خدايا! به انفاق كننده، جاى گزين عطا فرما، و مالْ دريغ ورزنده را هر چه زودتر، تلف گردان».

4 / 5 : المَضارُّ الاُخرَوِيَّةُ

4 / 5: زيان هاى اُخروى

أ ـ الحِرمانُ مِنَ الجَنَّةِ

الف ـ محروميت از بهشت

252. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَدخُلُ الجَنَّةَ بَخيلٌ. [۳۸۸]

252. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بخيلى به بهشت، وارد نمى شود.

253. عنه صلى الله عليه و آله :الشَّحيحُ لا يَدخُلُ الجَنَّةَ [۳۸۹].

253. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تنگ نظر، به بهشتْ وارد نمى شود.

254. عنه صلى الله عليه و آله :لَن يَلِجَ الجَنَّةَ شَحيحٌ [۳۹۰].

254. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ انسان تنگ نظرى به بهشت، وارد نمى شود.

255. عنه صلى الله عليه و آله :لا يَدخُلُ الجَنَّةَ خِبٌّ ولا مَنّانٌ ولا بَخيلٌ. [۳۹۱]

255. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فريبكار و منّت گذار و بخيل، به بهشت، وارد نمى شوند.

256. عنه صلى الله عليه و آله :قَسَمٌ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ، لا يَدخُلُ الجَنَّةَ بَخيلٌ. [۳۹۲]

256. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگندِ خداوند عز و جل است كه : بخيل، به بهشتْ وارد نمى شود.

257. عنه صلى الله عليه و آله :أقسَمَ اللّهُ تَعالى بِعِزَّتِهِ وعَظَمَتِهِ وجَلالِهِ، لا يُدخِلُ الجَنَّةَ بَخيلاً ولا شَحيحا. [۳۹۳]

257. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال، به عزّت و عظمت و جلالش سوگند ياد كرده است كه هيچ بخيل و آزمندى را به بهشت، وارد نخواهد كرد.

258. تفسير ابن كثير عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : خَلَقَ اللّهُ جَنَّةَ عَدنٍ [۳۹۴]... ثُمَّ قالَ لَها : اِنطِقي! قالَت : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» [۳۹۵] فَقالَ اللّهُ : وعِزَّتي وجَلالي لا يُجاوِرُني فيكِ بَخيلٌ. ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [۳۹۶]. [۳۹۷]

258. تفسير ابن كثير ـ به نقل از اَ نَس ـ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند، بهشتِ ماندگارى را آفريد... سپس به او فرمود: سخن بگو!. بهشت گفت: «مؤمنان، رستگار شدند». خداوند فرمود: به عزّت و جلالم سوگند كه هيچ بخيلى در تو، همسايه من نخواهد شد!».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، سپس اين آيه را تلاوت كرد: «و هر كه از بخل، نفسش نگه داشته شود، آنان، رستگاران اند».

259. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ غَرَسَ جَنَّةَ عَدنٍ بِيَدِهِ وزَخرَفَها، وأمَرَ المَلائِكَةَ فَشَقَّت فيهَا الأَنهارَ، فَتَدَلَّت فيهَا الثِّمارُ، فَلَمّا نَظَرَ إلى زَهرَتِها وحُسنِها، قالَ : وعِزَّتي وجَلالي وَارتِفاعي فَوقَ عَرشي، ما جاوَرَني فيكِ بَخيلٌ. [۳۹۸]

259. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ـ تبارك و تعالى ـ، بهشتِ ماندگارى را با دست خويش كاشت و آن را آراست و به فرشتگان دستور داد تا در آن، جويبارهايى را ايجاد كردند و ميوه هايش [از درختان] آويزان گشت. پس چون نيكويى و زيبايى آن را ديد، فرمود: «به عزّت و جلالم و مقام بلندم بر فراز عرشم سوگند كه هيچ بخيلى در اين [بهشت]، همسايه من نخواهد شد!».

260. عنه صلى الله عليه و آله :لَمّا خَلَقَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ جَنَّةَ عَدنٍ خَلَقَ فيها ما لا عَينٌ رَأَت ولا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ، ثُمَّ قالَ لَها : تَكَلَّمي، فَقالَت : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» أنَا حَرامٌ عَلى كُلِّ بَخيلٍ ومُراءٍ. [۳۹۹]

260. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون خداوند عز و جل، بهشتِ ماندگارى را آفريد، در آن چيزهايى را خلق كرد كه هيچ چشمى نديده و بر دل هيچ بشرى خطور نكرده است. سپس به آن فرمود: «سخن بگو!». بهشت گفت: «مؤمنان، رستگار شدند». من بر هر بخيل و رياكارى، حرام هستم.

261. عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ لا يَجِدونَ ريحَ الجَنَّةِ وإنَّ ريحَها لَتوجَدُ مِن مَسيرَةِ خَمسِمِئَةِ عامٍ : العاقُّ لِوالِدَيهِ، ومُدمِنُ الخَمرِ، وَالبَخيلُ المَنّانُ. [۴۰۰]

261. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس، بوى بهشت را ـ كه از فاصله پانصد سال راه به مشام مى رسد ـ استشمام نمى كنند : نافرمانِ از پدر و مادر، باده گُسار، و بخيلِ منّت گذار.

262. الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ سَمِعَ رَجُلاً يَقولُ : إنَّ الشَّحيحَ أعذَرُ [۴۰۱] مِنَ الظّالِمِ.

فَقالَ لَهُ : كَذَبتَ، إنَّ الظّالِمَ قَد يَتوبُ ويَستَغفِرُ ويَرُدُّ الظُّلامَةَ عَلى أهلِها، وَالشَّحيحَ إذا شَحَّ مَنَعَ الزَّكاةَ وَالصَّدَقَةَ، وصِلَةَ الرَّحِمِ، وقِرَى الضَّيفِ، وَالنَّفَقَةَ في سَبيلِ اللّهِ، وأبوابَ البِرِّ، وحَرامٌ عَلَى الجَنَّةِ أن يَدخُلَها شَحيحٌ [۴۰۲].

262. امام صادق عليه السلام ـ به نقل از پدرانش عليهم السلام : امير مؤمنان ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ، شنيد كه مردى مى گويد: تنگ نظر، معذورتر از كسى است كه حقّ ديگران را مى خورَد.

ايشان فرمود: «اشتباه مى كنى. ظلم كننده حق خور، بسا كه توبه كرده، طلبِ آمرزش كند و حق را به صاحبش برگردانَد، در حالى كه تنگ نظر، هر گاه بخل ورزد، از دادن زكات و صدقه، خوددارى مى ورزد، به خويشاوندانش كمك نمى كند، از ميهمان، پذيرايى نمى كند، در راه خدا، انفاق نمى كند و از ديگر نيكى كردن ها، خوددارى مى ورزد. وارد شدن تنگ نظر به بهشت، ممنوع است».

263. الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يوصي أصحابَهُ، يَقولُ :... وَليَكُن نَظَرُكُم عِبَرا، وصَمتُكُم فِكرا، وقَولُكُم ذِكرا، وطَبيعَتُكُمُ السَّخاءَ، فَإِنَّهُ لا يَدخُلُ الجَنَّةَ بَخيلٌ، ولا يَدخُلُ النّارَ سَخِيٌّ. [۴۰۳]

263. امام كاظم عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام به يارانش سفارش مى كرد و مى فرمود : «... نگاهتان، بايد پندآموز باشد و سكوتتان، انديشيدن و سخنتان، ذكر [خدا]، و طبيعتتان، بخشندگى؛ زيرا هيچ بخيلى به بهشت، و هيچ بخشنده اى به جهنّم، وارد نمى شود».

264. الإمام الصادق عليه السلام :مَن كانَت لَهُ دارٌ فَاحتاجَ مُؤمِنٌ إلى سُكناها فَمَنَعَهُ إيّاها، قالَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : يا مَلائِكَتي أَبخِلَ عَبدي عَلى عَبدي بِسُكنَى الدّارِ الدُّنيا؟ وعِزَّتي وجَلالي لا يَسكُنُ جِناني أبَدا. [۴۰۴]

264. امام صادق عليه السلام :هر كس خانه اى داشته باشد و مؤمنى به سكونت در آن، نياز داشته باشد و آن را از او دريغ دارد، خداوند عز و جل مى فرمايد: «اى فرشتگان من! آيا بنده ام از ساكن شدن بنده ام از براى دنيا، بخل ورزيد؟ به عزّت و جلالم سوگند كه او هرگز در بهشت هاى من، ساكن نخواهد شد!»

265. عنه عليه السلام :أيُّما مُؤمِنٍ حَبَسَ مُؤمِنا عَن مالِهِ وهُوَ مُحتاجٌ إلَيهِ، لَم يَذُق وَاللّهِ مِن طَعامِ الجَنَّةِ ولا يَشرَبُ مِنَ الرَّحيقِ [۴۰۵] المَختومِ. [۴۰۶]

265. امام صادق عليه السلام :هر مؤمنى مال خود را از مؤمنى كه به آن مال نياز دارد، مضايقه كند، به خدا سوگند كه از خوراك بهشت، نمى چشد و از باده سر به مُهر بهشتى نخواهد نوشيد!

راجع : ص336 ح67 و 68 و ص338 ح69.

ر. ك : ص337 ح67 و 68 و ص339 ح69.

ب ـ دُخولُ النّارِ

ب ـ در آمدن به آتش جهنّم

الكتاب

قرآن

«وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ * يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَِنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ». [۴۰۷]

«و كسانى كه زر و سيم را گنج مى كنند و آن را در راه خدا هزينه نمى كنند، ايشان را از عذابى دردناك، خبر ده. روزى كه آن گنجينه ها را در آتش جهنّم بگُدازند، پيشانى و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ مى كنند و مى گويند: «اين است آنچه براى خود اندوختيد. پس آنچه را كه مى اندوختيد، بچشيد»».

«أَلْقِيَا فِى جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ * مَّنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ». [۴۰۸]

«[به آن دو فرشته، خطاب مى شود:] هر كافر سرسختى را در جهنّم، فرو افكنيد؛ هر باز دارنده از خيرى را، هر متجاوزِ شكّاكى را».

«وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [۴۰۹]

«و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده، بخل مى ورزند، هرگز تصوّر نكنند كه آن بخل براى آنان خوب است؛ بلكه برايشان بد است. به زودى، آنچه كه بدان بخل ورزيده اند، روز قيامت، طوقِ گردنشان مى شود».

«كَلَّا إِنَّهَا لَظَى * نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى * تَدْعُواْ مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى * وَ جَمَعَ فَأَوْعَى». [۴۱۰]

«نه چنين است. [آتش، ] زبانه مى كِشد. پوست سر و اندام را بركَنَنده است. هر كه را پشت كرده و روى برتافته و گِرد آورده و انباشته [و حسابش را نگه داشته]، فرا مى خوانَد».

«خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فِى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ * إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ * وَ لَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ * وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ». [۴۱۱]

«او را بگيريد و در غُل بكشيد. آن گاه، ميان آتشش بياندازيد. سپس در زنجيرى كه درازىِ آن هفتاد گز است، به بند بكشيد؛ چرا كه او به خداى بزرگ، ايمان نياورد و به اِطعام مسكين، تشويق نمى كرد. پس امروز، او را در اين جا حمايتگرى نيست و خوراكى جز چركابه ندارد».

الحديث

حديث

266. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذَا ابتَغَيتُمُ المَعروفَ فَابتَغوهُ في حِسانِ الوُجوهِ، فَوَاللّهِ لا يَلِجَ النّارَ إلّا بَخيلٌ، ولا يَلِجُ الجَنَّةَ شَحيحٌ، إنَّ السَّخاءَ شَجَرَةٌ فِي الجَنَّةِ تُسَمَّى السَّخاءَ، وإنَّ الشُّحَّ شَجَرَةٌ فِي النّارِ تُسَمَّى الشُّحَّ [۴۱۲].

266. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر جوياى نيكى هستيد، آن را نزد نكورويان بجوييد؛ [۴۱۳] زيرا به خدا سوگند كه جز بخيل، كسى به آتش [دوزخ]، وارد نمى شود و هيچ تنگ نظرى به بهشت، وارد نمى شود. سخاوت، درختى است در بهشت كه به آن، «سخاوت» مى گويند؛ و تنگ نظرى، درختى است در جهنّم كه به آن، «شُح (تنگ نظرى)» مى گويند.

267. عنه صلى الله عليه و آله :سِتَّةٌ يَدخُلونَ النّارَ بِلا حِسابٍ : الاُمَراءُ بِالجَورِ، وَالعَرَبُ بِالعَصَبِيَّةِ، وَالدَّهاقينُ [۴۱۴] بِالكِبرِ، وَالتُّجّارُ بِالكَذِبِ، وَالفُقَراءُ بِالحَسَدِ، وَالأَغنِياءُ بِالبُخلِ. [۴۱۵]

267. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شش گروه اند كه بدون حسابرسى به آتش [دوزخ]، وارد مى شوند : فرمان روايان، به سبب ستمگرى؛ عرب، به سبب عصبيّت [قبيله اى]؛ دهقانان (اربابان و ملّاكين) به سبب تكبّر؛ بازرگانان، به سبب دروغگويى؛ تهى دستان، به سبب حسادت؛ و توانگران، به سبب بخل.

268. عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ خَلَقَ الجَنَّةَ ثَوابا لِأَولِيائِهِ، فَحَفَّها [۴۱۶] بِالجودِ وَالكَرَمِ، وخَلَقَ النّارَ عِقابا لِأَعدائِهِ، فَحَفَّها بِاللُّؤمِ وَالبُخلِ. [۴۱۷]

268. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، بهشت را پاداشى براى دوستانش آفريد و آن را با بخشندگى و كَرَم، در ميان گرفت، و آتش را كيفرى براى دشمنانش آفريد و آن را با پستى و بخل، احاطه كرد.

269. عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن ذي كَنزٍ لا يُؤَدّي حَقَّهُ، إلّا جيءَ بِهِ يَومَ القِيامَةِ يُكوى بِهِ جَبينُهُ وجَبهَتُهُ، وقيلَ لَهُ : هذا كَنزُكَ الَّذي بَخِلتَ بِهِ. [۴۱۸]

269. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ صاحب اندوخته اى نيست كه حقّ آن را نپردازد، مگر آن كه روز قيامت، او را مى آورند و با آنچه اندوخته است، پيشانى و صورتش را داغ مى كنند و به او گفته مى شود: «اين، همان اندوخته اى است كه از بخشيدن آن، بخل مى ورزيدى».

270. عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن رَجُلٍ لَهُ مالٌ لا يُؤَدّي حَقَّ مالِهِ، إلّا جُعِلَ لَهُ طَوقا في عُنُقِهِ شُجاعٌ [۴۱۹] أقرَعُ وهُوَ يَفِرُّ مِنهُ وهُوَ يَتبَعُهُ، ثُمَّ قَرَأَ مِصداقَهُ مِن كِتابِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» الآيَةَ [۴۲۰]. [۴۲۱]

270. سنن النسائى ـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ مردى نيست كه مالى داشته باشد و حقّ مال خود را نپردازد، مگر اين كه آن مال به صورت مارى گرزه بر گردنش حلقه بزند و او از آن مار بگريزد و مار، دنبالش كند».

ايشان، سپس در تأييد سخن خويش، اين آيه از كتاب خداوند عز و جل را قرائت كرد: «و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده، بخل مى ورزند، هرگز تصوّر نكنند كه آن بخل براى آنان خوب است؛ بلكه برايشان بد است. به زودى، آنچه كه بدان بخل مى ورزيده اند، روز قيامت، طوقِ گردنشان مى شود».

271. عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن ذي رَحِمٍ يَأتي رَحِمَهُ فَيَسأَ لُهُ فَضلاً أعطاهُ اللّهُ إيّاهُ فَيَبخَلُ عَلَيهِ، إلّا اُخرِجَ لَهُ يَومَ القِيامَةِ مِن جَهَنَّمَ حَيَّةٌ يُقالُ لَها : شُجاعٌ يَتَلَمَّظُ [۴۲۲] فَيُطَوَّقُ بِهِ. [۴۲۳]

271. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ خويشاوندى نيست كه نزد خويشاوند خود برود و از نعمتى كه خدا به او داده است، چيزى بخواهد و او از وى، دريغ بدارد، مگر اين كه در روز قيامت، مارى به نام شُجاع (افعى)، از جهنّم بيرون آورده مى شود كه زبانش را دور دهانش مى چرخاند [۴۲۴] و بر گردن او حلقه مى زند.

272. عنه صلى الله عليه و آله :لا يَأتي رَجُلٌ مَولاهُ يَسأَ لُهُ مِن فَضلٍ عِندَهُ فَيَمنَعُهُ إيّاهُ، إلّا دُعِيَ لَهُ يَومَ القِيامَةِ شُجاعٌ أقرَعُ، يَتَلَمَّظُ فَضلَهُ الَّذي مَنَعَ. [۴۲۵]

272. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مردى نزد سَروَر خود برود و از نعمتى كه دارد، چيزى را تقاضا كند و او به وى ندهد، روز قيامت، مارى گرزه را برايش مى خوانند تا آن نعمتى را كه دريغ ورزيده است، ببلعد.

273. الإمام عليّ عليه السلام :وَقودُ النّارِ يَومَ القِيامَةِ كُلُّ غَنِيٍّ بَخِلَ بِمالِهِ عَلَى الفُقَراءِ، وكُلُّ عالِمٍ باعَ الدّينَ بِالدُّنيا. [۴۲۶]

273. امام على عليه السلام :هيزم آتش جهنّم در روز قيامت، هر توانگرى است كه مال خود را از تهى دستان، دريغ ورزيده، و هر عالِمى كه دين [خود] را به دنيا فروخته است.

274. الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن عَبدٍ يَمنَعُ دِرهَما في حَقِّهِ إلّا أنفَقَ اثنَينِ في غَيرِ حَقِّهِ، وما رَجُلٌ يَمنَعُ حَقّا مِن مالِهِ إلّا طَوَّقَهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِهِ حَيَّةً مِن نارٍ يَومَ القِيامَةِ. [۴۲۷]

274. امام صادق عليه السلام :هيچ بنده اى نيست كه حقّ درهمى را نپردازد، مگر اين كه دو درهم، به ناحق، هزينه كند؛ و هيچ مردى نيست كه حقّ مال خود را نپردازد، مگر اين كه در روز قيامت، خداوند عز و جل آن را به صورت مارى از آتش بر گردن او حلقه مى كند.

275. عنه عليه السلام ـ في ذَيلِ قَولِهِ تَعالى : «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ» ـ :مَن بَخِلَ ولَم يُنفِق مالَهُ في طاعَةِ اللّهِ، صارَ ذلِكَ يَومَ القِيامَةِ طَوقا مِن نارٍ في عُنُقِهِ، وهُوَ قَولُهُ : «سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [۴۲۸]

275. امام صادق عليه السلام ـ در باره آيه شريف : «و كسانى كه به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده، بخل مى ورزند، هرگز تصوّر نكنند كه آن بخل، براى آنان خوب است؛ بلكه برايشان بد است» ـ :هر كس بخل بورزد و مال خويش را در راه طاعت خدا انفاق نكند، روز قيامت، آن مال، طوق آتشينى در گردن او مى شود؛ و اين است [معناى] سخن خداوند كه: «به زودى، آنچه بدان بخل ورزيده اند، روز قيامت، طوقِ گردنشان مى شود».

راجع : ص364 (البخل و الشحّ / الفصل الثالث : مبادئالبخل / الجهل).

وص 336 ح67 و 68 و ص338 ح69.

ر. ك : ص365 (بخل و تنگ نظرى / فصل سوم / ريشه هاى بخل / نادانى).

و ص337 ح67 و 68 و ص339 ح69.

4 / 6 : أنواعُ الشُّرورِ

4 / 6: انواع بدى ها

276. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ايّاكُم وَالشُّحَّ فَإِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِالشُّحِّ : أمَرَهُم بِالبُخلِ فَبَخِلوا، وأمَرَهُم بِالقَطيعَةِ فَقَطَعوا، وأمَرَهُم بِالفُجورِ فَفَجَروا. [۴۲۹]

276. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تنگ نظرى بپرهيزيد؛ زيرا پيشينيان شما، در حقيقت، به سبب همين تنگ نظرى، نابود شدند: [تنگ نظرى] آنان را به بخل، وا داشت، و بخل ورزيدند؛ و آنان را به بُريدن از خويشاوندان، وا داشت، و پيوند را بُريدند؛ و آنان را به گناه (/ دروغ) وا داشت، و مرتكبِ آن شدند.

277. عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالشُّحَّ فَإِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِالشُّحِّ : أمَرَهُم بِالكَذِبِ فَكَذَبوا، وأمَرَهُم بِالظُّلمِ فَظَلَموا، وأمَرَهُم بِالقَطيعَةِ فَقَطَعوا. [۴۳۰]

277. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تنگ نظرى بپرهيزيد؛ زيرا پيشينيان شما، در حقيقت، به سبب همين تنگ نظرى، نابود شدند: آنان را به دروغ گفتن، وا داشت، و دروغ گفتند؛ به ظلم و حق كُشى وا داشت، و آنها ظلم و حق كُشى كردند؛ و به بُريدن از خويشان، وا داشت، و آنان بُريدند.

278. عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّقُوا الشُّحَّ، فَإِنَّ الشُّحَّ أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم، حَمَلَهُم عَلى أن سَفَكوا دِماءَهُم، وَاستَحَلّوا مَحارِمَهُم. [۴۳۱]

278. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تنگ نظرى بترسيد؛ زيرا همين تنگ نظرى، پيشينيانِ شما را به نابودى كشاند: آنان را وا داشت كه خون يكديگر را بريزند و حرام ها را حلال بشمارند.

279. عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالشُّحَّ، فَإِنَّهُ دَعَا الَّذينَ مَن قَبلَكُم حَتّى سَفِكوا دِماءَهُم، ودَعاهُم حَتّى قَطَعوا أرحامَهُم، ودَعاهُم حَتَّى انتَهَكوا وَاستَحَلّوا مَحارِمَهُم. [۴۳۲]

279. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تنگ نظرى بپرهيزيد؛ زيرا همين تنگ نظرى، مردمانى را كه پيش از شما بودند، وا داشت تا خون يكديگر را بريزند، و وادارشان كرد تا از خويشاوندان خود ببُرند، و وادارشان كرد كه حرام ها را زير پا بگذارند و آنها را حلال بشمارند.

280. عنه صلى الله عليه و آله :أنَا زَعيمٌ لِثَلاثَةٍ بِثَلاثَةٍ : لِلمُكِبِّ عَلَى الدُّنيا، وَالحَريصِ عَلَيها، وَالشَّحيحِ بِها، بِفَقرٍ لا غِنى بَعدَهُ، وشُغُلٍ لا فَراغَ مِنهُ، وهَمٍّ لا فَرَحَ مَعَهُ. [۴۳۳]

280. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من براى سه كس، سه چيز را ضمانت مى كنم : براى پردازنده به دنيا، حريص بر آن و بخيل به آن [ضمانت مى كنم] فقرى را كه هرگز بى نيازى در پى ندارد، و گرفتارى اى را كه هرگز از آن، آسودگى نباشد، و اندوهى را كه هرگز با آن، شادمانى نباشد.

281. الإمام عليّ عليه السلام :لا بِرَّ مَعَ الشُّحِّ. [۴۳۴]

281. امام على عليه السلام :نيكى كردن، با تنگ نظرى، جمع نمى شود.

282. عنه عليه السلام :مَن لَزِمَ الشُّحَّ عَدِمَ النَّصيحَ. [۴۳۵]

282. امام على عليه السلام :هر كه با تنگ نظرى همراه شود، دوست خيرخواه را از دست دهد.

283. عنه عليه السلام :لا مُرُوَّةَ مَعَ شُحٍّ. [۴۳۶]

283. امام على عليه السلام :با وجود تنگ نظرى، از جوان مردى خبرى نيست.

284. عنه عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :إيّاكُم وَالشُّحَّ، فَإِنَّهُ أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم، هُوَ الَّذي سَفَكَ دِماءَ الرِّجالِ، وهُوَ الَّذي قَطَعَ أرحامَها، فَاجتَنِبوهُ. [۴۳۷]

284. امام على عليه السلام ـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :از تنگ نظرى بپرهيزيد؛ زيرا پيشينيانِ شما را همين به نابودى كشانْد، و همين [تنگ نظرى] بود كه خون مردان را ريخت، و همين بود كه پيوندهاى خويشاوندى را بُريد. پس، از آن دورى كنيد.

الفصل الخامس : موانع البخل

فصل پنجم : عوامل باز دارنده از بخل

5 / 1 : الإِيمانُ

5 / 1: ايمان

الكتاب

قرآن

«وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْاءِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [۴۳۸].

«و كسانى كه قبل از ايشان (مهاجران) در آن (مدينه) جاى گرفته و ايمان آورده اند، هر كس را كه به سوى آنان مهاجرت كرده، دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است، در دل هايشان حسدى نمى يابند، و هر چند در خودشان احتياجى [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مى دارند، و هر كس از خسّت نفس خود مصون بمانَد، ايشان رستگاران اند».

الحديث

حديث

285. الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ مِمّا خَصَّ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِهِ المُؤمِنَ أن يُعَرِّفَهُ بِرَّ إخوانِهِ وإن قَلَّ، ولَيسَ البِرُّ بِالكَثرَةِ وذلِكَ أنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ يَقولُ في كِتابِهِ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» ثُمَّ قالَ : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، ومَن عَرَّفَهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِذلِكَ أحَبَّهُ اللّهُ، ومَن أحَبَّهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى وَفّاهُ أجرَهُ يَومَ القِيامَةِ بِغَيرِ حِسابٍ. [۴۳۹]

285. امام صادق عليه السلام :از جمله چيزهايى كه خداوند عز و جل به مؤمن ارزانى داشته، اين است كه نيكى كردن به برادرانش را به او شناسانده است، اگر چه اندك باشد، و نيكى كردن، به كمّيتِ بسيار نيست؛ چرا كه خداوند عز و جل در كتاب خود مى فرمايد: «و آنها را بر خود مقدّم مى دارند، هر چند در خودشان احتياجى [مبرم] باشد». سپس مى فرمايد: «و هر كس از تنگ نظرىِ نفس خود مصون بمانَد، ايشان رستگاران اند»، و هر كس كه خداوند عز و جل به او اين نكته را بشناسانَد، خداوند او را دوست مى دارد و كسى كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ دوستش بدارد، مزد او را در روز قيامت، بدون حساب و كامل، عطا مى كند.

286. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أخلاقِ المُؤمِنِ قُوَّةً في دينٍ... ولا يَغلِبُهُ الشُّحُّ عَن مَعروفٍ يُريدُهُ. [۴۴۰]

286. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله خصلت هاى مؤمن، اين است كه در دين خود، قوى است... و بخل ورزيدن از احسانى كه اراده كرده تا آن را انجام دهد، بر او چيره نمى آيد.

287. عنه صلى الله عليه و آله :لا يَجتَمِعُ الشُّحُّ وَالإِيمانُ في قَلبِ عَبدٍ أبَدا. [۴۴۱]

287. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تنگ نظرى و ايمان، هرگز در دل بنده با هم جمع نمى شوند.

288. عنه صلى الله عليه و آله :لا يَجتَمِعُ الشُّحُّ وَالإِيمانُ في جَوفِ رَجُلٍ مُسلِمٍ. [۴۴۲]

288. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل و ايمان، در درون مرد مسلمان، با هم گِرد نمى آيند.

289. عنه صلى الله عليه و آله :خَصلَتانِ لا تَجتَمِعانِ في مُؤمِنٍ : البُخلُ وسوءُ الخُلُقِ. [۴۴۳]

289. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصلت، در مؤمن جمع نمى شوند: بخل و اخلاق بد.

290. عنه صلى الله عليه و آله :خَلَّتانِ لا تَجتَمِعانِ في مُؤمِنٍ : البُخلُ وسوءُ الظَّنِّ بِالرِّزقِ. [۴۴۴]

290. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصوصيت، در مؤمن جمع نمى شوند: بخل و بدگمانى به روزى.

291. عنه صلى الله عليه و آله :لا يُجمَعُ الإِيمانُ وَالبُخلُ في قَلبِ رَجُلٍ مُؤمِنٍ أبَدا. [۴۴۵]

291. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان و بخل، هرگز در دل مرد مؤمن، با هم جمع نمى شوند.

292. عنه صلى الله عليه و آله :لا يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَكونَ بَخيلاً ولا جَبانا. [۴۴۶]

292. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى مؤمن، شايسته نيست كه بخيل و ترسو باشد.

293. عنه صلى الله عليه و آله :مَن أيقَنَ بِالخَلَفِ، جادَ بِالعَطِيَّةِ. [۴۴۷]

293. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه به عوض [الهى] يقين دارد، بخشش مى كند.

294. عنه صلى الله عليه و آله :مَن أيقَنَ بِالخَلَفِ، سَخَت نَفسُهُ بِالنَّفَقَةِ. [۴۴۸]

294. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه به عوض [الهى] يقين دارد، سخاوتمندانه، انفاق مى كند.

295. الإمام عليّ عليه السلام :ما عَقَدَ إيمانَهُ مَن بَخِلَ بِإِحسانِهِ. [۴۴۹]

295. امام على عليه السلام :كسى كه از احسان خويش دريغ ورزد، ايمانش را استوار نساخته است.

296. عنه عليه السلام ـ في صِفَةِ المُؤمِنِ ـ :لا يَغلِبُهُ الهَوى، ولا يَقهَرُهُ الشُّحُّ، ولا يَطمَعُ فيما لَيسَ لَهُ [۴۵۰].

296. امام على عليه السلام ـ در وصف مؤمن ـ :هوس، بر او چيره نمى آيد، و تنگ نظرى مقهورش نمى كند، و به آنچه مال او نيست، طمع نمى بندد.

297. عنه عليه السلام ـ في صِفَةِ المُطيعينَ ـ :ويَنفونَ عَن أنفُسِهِمُ الشُّحَّ وَالبُخلَ، فَيُؤَدّونَ ما فُرِضَ عَلَيهِم مِنَ الزَّكاةِ ولا يَمنَعونَها. [۴۵۱]

297. امام على عليه السلام ـ در وصف فرمان بُرداران ـ :تنگ نظرى و بُخل را از خود دور مى گردانند و زكاتى را كه بر آنان واجب گشته است، مى پردازند و از پرداخت آن، خوددارى نمى ورزند.

298. الإمام زين العابدين عليه السلام :إنّي لَأَستَحي مِن رَبّي أن أرَى الأَخَ مِن إخواني فَأَسأَلَ اللّهَ لَهُ الجَنَّةَ وأبخَلَ عَلَيهِ بِالدّينارِ وَالدِّرهَمِ، فَإِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ قيلَ لي : لَو كانَتِ الجَنَّةُ لَكَ لَكُنتَ بِها أبخَلَ وأبخَلَ وأبخَلَ. [۴۵۲]

298. امام زين العابدين عليه السلام :من از پروردگارم شرم مى كنم كه برادرى از برادرانم را ببينيم و از خداوند، برايش بهشت را مسئلت كنم و آن گاه، در دينار و درهم، بر وى بخل بورزم؛ زيرا چون روز قيامت بر پا شود، به من مى گويند: «اگر بهشت، از آنِ تو بود، بى گمان، نسبت به آن بخيل تر و بخيل تر و بخيل تر بودى».

299. الإمام الباقر عليه السلام :لا يُؤمِنُ رَجُلٌ فيهِ الشُّحُّ وَالحَسَدُ وَالجُبنُ، ولا يَكونُ المُؤمِنُ جَبانا ولا شَحيحا ولا حَريصا [۴۵۳].

299. امام باقر عليه السلام :مؤمن نيست مردى كه در او تنگ نظرى و حسادت و كم دلى است. مؤمن، ترسو و تنگ نظر و حريص نخواهد بود.

300. الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ لا يَكونُ سَجِيَّتُهُ الكَذِبَ وَالبُخلَ وَالفُجورَ، ورُبَّما ألَمَّ مِن ذلِكَ شَيئا لا يَدومُ عَلَيهِ. [۴۵۴]

300. امام صادق عليه السلام :مؤمن، خصلتش دروغگويى و بخل و زناكارى نيست. گاهى ممكن است به چيزى از اينها دست يازد؛ امّا به آن ادامه نمى دهد.

301. عنه عليه السلام :إن كانَ الخَلَفُ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ حَقّا، فَالبُخلُ لِماذا؟! [۴۵۵]

301. امام صادق عليه السلام :اگر عوض دادن خداوند عز و جل راست است، پس ديگر بخل ورزيدن، چرا؟!

302. الإمام الرضا عليه السلام ـ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ ـ :إيّاكُم وَالبُخلَ، فَإِنَّهُ عاهَةٌ لا يَكونُ في حُرٍّ ولامُؤمِنٍ، إنَّهُ خِلافُ الإِيمانِ. [۴۵۶]

302. امام رضا عليه السلام ـ در فقه منسوب به ايشان ـ :از بخل بپرهيزيد كه بخل، آفت [و بيمارى] است و در مرد آزاده و مؤمن، يافت نمى شود. بخل، با ايمان، ناسازگار است.

5 / 2 : الإِنفاقُ

5 / 2: انفاق كردن

الكتاب

قرآن

«فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُواْ وَ أَطِيعُواْ وَ أَنفِقُواْ خَيْرًا لِّأَنفُسِكُمْ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [۴۵۷].

«پس تا مى توانيد، از خدا پروا بداريد و بشنويد و فرمان ببريد و مالى از خودتان را [در راه خدا] انفاق كنيد؛ و كسانى كه از خسّت نفس خويش مصون بمانند، آنان، رستگاران اند».

الحديث

حديث

303. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَقَد وُقِيَ الشُّحَّ : مَن أدَّى الزَّكاةَ، وقَرَى الضَّيفَ، وأعطى فِي النّائِبَةِ. [۴۵۸]

303. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه خصلت است كه در هر كس وجود داشته باشد، از تنگ نظرى، مصون مانده است : كسى كه زكات بپردازد، ميهمان نوازى كند، و در هنگام سختى ها، بخشش نمايد.

304. عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَقَد بَرِئَ مِنَ الشُّحِّ : مَن أدّى زَكاةَ مالِهِ طَيِّبَةً بِها نَفسُهُ، وقَرَى الضَّيفَ، وأعطى فِي النَّوائِبِ. [۴۵۹]

304. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه خصلت است كه در هر كس وجود داشته باشد، از تنگ نظرى، مبرّاست: كسى كه زكات مال خود را با رضايتِ خاطر بپردازد، ميهمان نوازى كند، و در سختى ها بخشش نمايد.

305. عنه صلى الله عليه و آله :مَن أدَّى الزَّكاةَ، وقَرَى الضَّيفَ، وأدَّى الأَمانَةَ، فَقَد وُقِيَ شُحَّ نَفسِهِ. [۴۶۰]

305. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه زكات بدهد، ميهمان نوازى كند و امانت را برگردانَد، از خسّت نفس خويش، مصون مانده است.

306. الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ بِأَبي أنتَ واُمّي، إنّي اُحسِنُ الوُضوءَ، واُقيمُ الصَّلاةَ واُؤتِي الزَّكاةَ في وَقتِها، وأقرِي الضَّيفَ طَيِّبَةً بِها نَفسي، مُحتَسِبٌ بِذلِكَ أرجو ما عِندَ اللّهِ.

فَقالَ : بَخٍ بَخٍ بَخٍ ما لِجَهَنَّمَ عَلَيكَ سَبيلٌ، إنَّ اللّهَ قَد بَرَّأَكَ مِنَ الشُّحِّ إن كُنتَ كَذلِكَ. [۴۶۱]

306. امام صادق عليه السلام ـ به نقل از پدرانش عليهم السلام ـ :مردى نزد پيامبر عليه السلام آمد و گفت : اى پيامبر خدا، پدر و مادرم فدايت باد! من، نيكْ وضو مى سازم و به موقع، نماز مى خوانم و زكات مى دهم و با طيبِ خاطر از ميهمان، پذيرايى مى كنم، و اين كارها را به اميد پاداش خداوند، انجام مى دهم.

ايشان فرمود: «بَه بَه! بَه بَه! جهنّم، به تو دسترسى ندارد، اگر به راستى چنين باشى. خداوند، تو را از تنگ نظرى، پاك گردانيده است».

307. الإمام عليّ عليه السلام :مَن أدّى زَكاةَ مالِهِ، فَقَد وُقِيَ شُحَّ نَفسِهِ. [۴۶۲]

307. امام على عليه السلام :كسى كه زكات مال خود را بپردازد، از خسّت نفسش، در امان مانده است.

308. عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالصَّدَقَةِ، تَنجُ مِن دَناءَةِ الشُّحِّ. [۴۶۳]

308. امام على عليه السلام :صدقه بده تا از پَستى تنگ نظرى، رهايى يابى.

5 / 3 : كَرامَةُ النَّفسِ

5 / 3: بزرگوارى نفس

309. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ السَّيِّدَ لا يَكونُ بَخيلاً. [۴۶۴]

309. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سَرور (/ رئيس)، بخيل نيست.

310. عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكَ وَالبُخلَ، فَإِنُّه عاهَةٌ لا تَكونُ في كَريمٍ. [۴۶۵]

310. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از بخل بپرهيز؛ زيرا بخل، [بيمارى و] آفتى است كه در انسان بزرگوار، يافت نمى شود.

311. تاريخ اليعقوبي :قالَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله] لِبَني سَلِمَةَ : مَن سَيِّدُكُمُ اليَومَ يا بَني سَلِمَةَ؟ قالوا : الجَدُّ بنُ قَيسٍ، يا رَسولَ اللّهِ. قالَ : فَكَيفَ حالُهُ فيكُم؟ قالوا : مِن رَجُلٍ نُبَخِّلُهُ.

قالَ : وأيُّ داءٍ أدوَأُ مِنَ البُخلِ! لا سُؤدَدَ [۴۶۶] لِبَخيلٍ، بَل سَيِّدُكُمُ الأَبيَضُ الجَعدُ عمرُو بنُ الجَموحِ. أو قالَ، قالَ : قَيسُ بنُ البَراءِ. [۴۶۷]

311. تاريخ اليعقوبى:[پيامبر خدا صلى الله عليه و آله] به بنى سَلَمه فرمود : «اى بنى سَلَمه! امروز سَرور شما، چه كسى است؟».

گفتند : جدّ بن قيس، اى پيامبر خدا!

فرمود: «جايگاه او در ميان شما، چگونه است؟».

گفتند : او را به بخل ورزيدن مى شناسيم.

فرمود: «چه دردى بدتر از بخل؟! براى بخيل، سَرورى نباشد. سَرور شما، آن مرد سفيدپوستِ مجعّدمو، عمرو بن جَموح است» يا فرمود: «قيس بن بَراء است».

راجع : ص332 (البخل والشحّ / الفصل الثاني / ذمّ البخيل).

ر. ك : ص333 (بخل و تنگ نظرى / فصل دوم / نكوهش بخل).

5 / 4 : الاِستِعانَةُ بِاللّه عزّوجلِّ

5 / 4: يارى خواستن از خدا

312. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ البُخلِ. [۴۶۸]

312. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! از بخل، به تو پناه مى برم.

313. عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الهَمِّ وَالحَزَنِ، وَالعَجزِ وَالكَسَلِ، وَالبُخلِ. [۴۶۹]

313. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! از غم و اندوه و ناتوانى و تنبلى و بخل، به تو پناه مى برم.

314. سنن أبي داود عن عمر بن الخطّاب :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَتَعَوَّذُ مِن خَمسٍ : مِنَ الجُبنِ، وَالبُخلِ، وسوءِ العُمُرِ، وفِتنَةِ الصَّدرِ، وعَذابِ القَبرِ. [۴۷۰]

314. سنن أبى داوود ـ به نقل از عمر بن خطّاب ـ :پيامبر صلى الله عليه و آله، از پنج چيز به خدا پناه مى بُرد : از كم دلى، بخل، بدىِ عمر، وسوسه سينه، و عذاب قبر».

315. الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ فِي اليَومِ الثّاني وَالعِشرينَ مِن كُلِّ شَهرٍ ـ :اللّهُمَّ وقِني شُحَّ نَفسي، وَاغفِر لي ولِوالِدَيَّ ولِمَن دَخَلَ بَيتي مُؤمِنا ولِلمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ يَومَ يَقومُ الحِسابُ. [۴۷۱]

315. امام على عليه السلام ـ از دعاى ايشان در روز بيست و دوم هر ماه ـ :بار خدايا! مرا از [بخل و] خسّت نفسم، محفوظ بدار و در آن روز كه حسابرسى بر پا مى شود، مرا، پدر و مادرم را، و هر مؤمنى را كه به خانه من در آمده، و همه مردان و زنان مؤمن را بيامرز.

316. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ فِي اليَومِ الثّامِنِ وَالعِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ ـ :اللّهُمَّ عافِني، وَاعفُ عَنّي، وسَدِّدني، وَاهدِني، وقِني شُحَّ نَفسي، وبارِك لي فِي ما رَزَقتَني، وأعِنّي عَلى ما كَلَّفتَني، وقِني عَذابَ النّارِ. [۴۷۲]

316. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در روز بيست و هشتم ماه رمضان ـ :بار خدايا! مرا عافيتْ عطا فرما، و از من در گذر، و مرا بر درستى بدار، و به راه راست، هدايتم كن، و از خسّت نفسم، مصون بدار، و به آنچه روزى ام كرده اى، بركت ده، و در انجام دادن تكاليفم، يارى ام كن، و از عذاب آتش [دوزخ]، نگاهم دار.

317. تفسير القمّي عن الفضل بن أبي قرّة :رَأَيتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَطوفُ مِن أوَّلِ اللَّيلِ إلَى الصَّباحِ، وهُوَ يَقولُ : «اللّهُمَّ قِني شُحَّ نَفسي» فَقُلتُ، جُعِلتُ فِداكَ، ما سَمِعتُكَ تَدعو بِغَيرِ هذَا الدُّعاءِ.

فَقالَ : وأيُّ شَيءٍ أشَدُّ مِن شُحِّ النَّفسِ؟ إنَّ اللّهَ يَقولُ : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [۴۷۳]

317. تفسير القمّى ـ به نقل از فضل بن ابى قرّه ـ :امام صادق عليه السلام را ديدم كه از سرِ شب تا صبح، طواف مى كرد و مى گفت: «بار خدايا! مرا از خسّت نفسم، مصون بدار».

گفتم : فدايت شوم! نشنيدم كه جز اين، دعاى ديگرى كنى؟

فرمود: «از خسّت نفسْ بدتر چيست؟! خداوند مى فرمايد: «و كسانى كه از خسّت نفس خويش، مصون بمانند، آنان، رستگاران اند»».

الفصل السادس : البخل الممدوح

فصل ششم : بخل پسنديده

6 / 1 : البُخلُ بِالدّينِ

6 / 1: بخل نسبت به دين

318. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :شِرارُ النّاسِ الزّارِعونَ وَالتُّجارُ إلّا مَن شَحَّ مِنهُم عَلى دينِهِ. [۴۷۴]

318. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ مردمان، برزيگران و بازرگانان اند، مگر آن كس از ايشان كه بر دين خويش، بخيل باشد.

319. الإمام عليّ عليه السلام :مَن بَخِلَ بِدينِهِ جَلَّ. [۴۷۵]

319. امام على عليه السلام :هر كه نسبت به دين خود بخيل باشد، بزرگى يابد.

320. الإمام الحسن عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَنِ المُروءَةِ ـ :شُحُّ الرَّجُلِ عَلى دينِهِ، وإصلاحُهُ مالَهُ، وقِيامُهُ بِالحُقوقِ. [۴۷۶]

320. امام حسن عليه السلام ـ هنگامى كه از ايشان، از جوان مردى پرسيدند ـ :بخل ورزى مرد بر دينش، آباد كردن دارايى اش، و گزاردن حقوقش.

321. الإمام الباقر عليه السلام :المُؤمِنُ أشَدُّ في دينِهِ مِنَ الجِبالِ الرّاسِيَةِ، وذلِكَ أنَّ الجَبَلَ قَد يُنحَتُ مِنهُ، وَالمُؤمِنُ لا يَقدِرُ أحَدٌ عَلى أن يَنحِتَ مِن دينِهِ شَيئا، وذلِكَ لِضَنِّهِ بِدينِهِ وشُحِّهِ عَلَيهِ. [۴۷۷]

321. امام باقر عليه السلام :مؤمن در دينش محكم تر از كوه هاى استوار است؛ چه، گاه از كوه تراشيده مى شود، امّا از دين مؤمن، هيچ كس نمى تواند چيزى بتراشد؛ زيرا او نسبت به دين خود، حريص و بخيل است.

6 / 2 : الشُّحُّ بِالنَّفسِ عَمّا لا يَحِلُّ

6 / 2: بخل ورزيدن در نارواها براى خود

322. الإمام عليّ عليه السلام ـ في كِتابِهِ إلَى الأَشتَرِ النَّخَعِيِّ لَمّا وَلّاهُ مِصرَ ـ :فَاملِك هَواكَ، وشُحَّ بِنَفسِكَ عَمّا لا يَحِلُّ لَكَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفسِ الإِنصافُ مِنها فيما أحَبَّت أو كَرِهَت. [۴۷۸]

322. امام على عليه السلام ـ در نامه اش به مالك اشتر نَخَعى، آن گاه كه او را بر حكومت مصر گماشت ـ :بر خواهش نفْس، مسلّط باش و آنچه را بر تو روا نيست، از نفس خود، دريغ بدار؛ زيرا دريغ داشتن از نفس، وا داشتن آن به پيمودنِ راه انصاف است در آنچه كه فرد دوست مى دارد و يا ناخوش مى دارد.

323. عنه عليه السلام :اِملِك هَواكَ وشُحَّ بِنَفسِكَ عَمّا لا يَحِلُّ لَكَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَفسِ حَقيقَةُ الكَرَمِ. [۴۷۹]

323. امام على عليه السلام :بر خواهش نفْس، مسلّط باش و آنچه را بر تو روا نيست، از نفست دريغ بدار؛ زيرا دريغ داشتن از نفس، عين بخشندگى است.

6 / 3 : الشُّحُّ بِالعُمُرِ

6 / 3: بخل و آزمندى به عمر

324. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أبا ذَرٍّ كُن عَلى عُمُرِكَ أشَحَّ مِنكَ عَلى دِرهَمِكَ ودينارِكَ. [۴۸۰]

324. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى ابو ذر! بر عمر خود، تنگ نظرتر [و حريص تر] باش تا بر درهم و دينارت.

6 / 4 : البُخلُ بِالأَسرارِ

6 / 4: بخل به رازها

325. الإمام عليّ عليه السلام :كُن بِأَسرارِكَ بَخيلاً، ولا تُذِع سِرّا اُودِعتَهُ؛ فَإِنَّ الإِذاعَةَ خِيانَةٌ. [۴۸۱]

325. امام على عليه السلام :نسبت به رازهايت، بخيل باش و رازى را كه به تو سپرده شده است، فاش مكن؛ زيرا فاش كردن راز [ديگران]، خيانت است.

6 / 5 : الضِّنَّةُ بِالأَخِلّاءِ

6 / 5: بخل به دوستان

326. الإمام عليّ عليه السلام ـ في صِفَةِ المُؤمِنِ ـ :ضَنينٌ بِخُلَّتِهِ [۴۸۲]، سَهلُ الخَليقَةِ، لَيِّنُ العَريكَةِ. [۴۸۳]

326. امام على عليه السلام ـ در توصيف مؤمن ـ :در دوستى خويش، بخيل است، نرم خوست، رام و سر به راه است.

6 / 6 : البُخلُ بِصَرفِ المالِ الحَلالِ فِي الباطِلِ

6 / 6: بخل ورزيدن از خرج كردن مال حلال در راه نادرست

327. الإمام عليّ عليه السلام :كُن جَوادا بِالحَقِّ، بَخيلاً بِالباطِلِ. [۴۸۴]

327. امام على عليه السلام :در [مصارف] حق، بخشنده باش، و در [مصارف] باطل، بخيل.

328. الإمام الصادق عليه السلام :قيلَ لَهُ [أي لِلإِمامِ الباقِرِ عليه السلام] :... «فَما بالُ المُؤمِنِ قَد يَكونُ أشَحَّ شَيءٍ»؟

قالَ عليه السلام : لِأَنَّهُ يَكسِبُ الرِّزقَ مِن حِلِّهِ، ومَطلَبُ الحَلالِ عَزيزٌ فَلا يُحِبُّ أن يُفارِقَهُ شَيئُهُ لِما يَعلَمُ مِن عِزِّ مَطلَبِهِ، وإن هُوَ سَخَت نَفسُهُ لَم يَضَعهُ إلّا في مَوضِعِهِ. [۴۸۵]

328. امام صادق عليه السلام :به ايشان (امام باقر عليه السلام) گفته شد:... چرا مؤمن، گاه بخيل ترين فرد است؟

فرمود: «چون روزى را از راه حلالش به دست مى آورد، و به دست آوردن حلال، دشوار است. بنا بر اين، دوست ندارد كه داشته اش از او جدا شود، چون از دشوارى به دست آوردنش آگاه است، و اگر هم چيزى ببخشد، آن را جز در جايش نمى بخشد».

  1. مصدر اين واژه، به صورت هاى: «بُخُل» و «بُخُول» و «بَخْل» و «بَخَل» نيز وارد شده (ر.ك: الصحاح: ج4 ص1632، لسان العرب: ج11 ص47، القاموس المحيط: ج3 ص333 و... ).
  2. ر. ك: مفردات ألفاظ القرآن: ص109، نضرة النعيم: ج3 ص4029، مجمع البحرين: ج1 ص119.
  3. ر.ك: لسان العرب: ج11 ص47، القاموس المحيط، ج3، ص333، مفردات ألفاظ القرآن: ص109.
  4. ر.ك: لغت نامه دهخدا: ج13 ص3825، فرهنگ معين: ج1 ص477.
  5. القاموس المحيط: ج3 ص333 مادّه «بخل».
  6. مفردات ألفاظ القرآن: ص109 مادّه «بخل».
  7. معجم مقاييس اللغة: ج3 ص178 مادّه «بخل».
  8. مفردات ألفاظ القرآن: ص446 مادّه «بخل».
  9. النهاية: ج2 ص448 مادّه «بخل».
  10. التبيان فى تفسير القرآن: ج3 ص196، مجمع البيان: ج3 ص73.
  11. آل عمران: آيه 180، نساء: آيه 37، توبه: آيه 76، محمّد: آيه 37 و 38، حديد: آيه 24، ليل: آيه 8.
  12. نساء: آيه 128، احزاب: آيه 19، حشر: آيه 9، تغابن: آيه 16.
  13. ر. ك: ص308 ح0.
  14. ر. ك: ص308 ح2.
  15. ر.ك: دائرة المعارف قرآن كريم: ج5 ص369، دانش نامه جهان اسلام: ج3 ص442.
  16. ر. ك: ص313 ح6 و ص315 ح16 و 18 و 20...
  17. ر. ك: ص311 (بخل و تنگ نظرى / فصل يكم / تنگ نظرى، شديدتر از بخل است).
  18. دائرة المعارف قرآن كريم: ج5 ص369 (به نقل از: التعريفات: ص62).
  19. ر. ك: ص331 (بخل و تنگ نظرى / فصل يكم / بخل ورزيدن بزرگان).
  20. ر. ك: ص327 (بخل و تنگ نظرى / فصل يكم / بخل ورزيدن از پرداخت واجبات مالى).
  21. دائرة المعارف قرآن كريم: ج5 ص368 (به نقل از: التبيان في تفسير القرآن: ج5 ص264 و ج9 ص566، مجمع البيان: ج5 ص92).
  22. همان جا (به نقل از الفروق اللّغوية: ص295، إحياء العلوم، ج3 ص259).
  23. ر. ك: ص365 (ريشه هاى بخل).
  24. ر. ك: ص395 (پيامدهاى بخل / زيان هاى دينى).
  25. محمّد: آيه 38.
  26. ر. ك: ص379 (تنگ دلى) و (نداشتن آسايش).
  27. ر. ك: ص381 (آرزوى فقر كردن براى مردم).
  28. ر. ك: ص383 (دشنام دادن مردم) و ص385 (نفرت و دشمنى مردم) و ص387 (ننگ و شرمسارى در ميان مردم) و (خوارى در ميان مردم) و ص391 (بريدن پيوند خويشاوندى) و ص393 (نداشتن دوست).
  29. ر. ك: ص383 (فاسد شدن تهى دستان).
  30. ر. ك: ص395 (پيامدهاى بخل / زيان هاى دينى).
  31. ر. ك: ص413 (بخل و تنگ نظرى / فصل چهارم / پيامدهاى بخل / زيان هاى اقتصادى).
  32. ر. ك: ص333 (بخل و تنگ نظرى / فصل دوم / نكوهش بخل).
  33. ر. ك: ص340 ح76.
  34. ر. ك: ص419 (بخل و تنگ نظرى / فصل چهارم / پيامدهاى بخل / زيان هاى اُخروى).
  35. ر. ك: ص436 ح286.
  36. ر. ك: ص436 ح288.
  37. حشر: آيه 9.
  38. ر. ك: ص444 ح309.
  39. ر. ك: ص445 (عوامل بازدارنده بخل / يارى خواستن از خدا).
  40. الكافي: ج1 ص23 ح14، الخصال: ص591 ح3، علل الشرائع: ص115 ح10، المحاسن: ج1 ص314 ح620، مشكاة الأنوار: ص443 ح1485 كلّها عن سماعة بن مهران، بحار الأنوار: ج1 ص111 ح7.
  41. الدرّة الباهرة: ص43، بحار الأنوار: ج69 ص407 ح115.
  42. أجحفَتْ له: أذهَبَت مالَهُ، وأفقرته الحاجة (تاج العروس: ج12 ص106 «جحف»).
  43. أسدى: وأولى وأعطى بمعنى (النهاية: ج2 ص356 «سدى»).
  44. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص283 ح239.
  45. الكافي: ج4 ص45 ح7، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص63 ح1715، معاني الأخبار: ص245 ح1 عن الفضيل بن عياض، إرشاد القلوب: ص138، بحارالأنوار: ج73 ص306 ح29.
  46. جامع الأخبار: ص308 ح846، بحار الأنوار: ج71 ص356 ح18.
  47. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص25 ح2196، الفردوس: ج3 ص286 ح4858 كلاهما عن أبي اُمامة، كنزالعمّال: ج3 ص620 ح8209؛ نثر الدرّ: ج1 ص186.
  48. كنزالعمّال: ج3 ص440 ح7348 نقلاً عن ابن المبارك عن سليمان بن موسى.
  49. كنز العمّال: ج3 ص443 ص7362 نقلاً عن العسكري في الأمثال عن أبي هريرة.
  50. غرر الحكم: ج1 ص336 ح1275، عيون الحكم والمواعظ: ص47 ح1173.
  51. تحف العقول: ص81، غرر الحكم: ج4 ص589 ح7090 وفيه «التعلّل» بدل «العلل»، بحار الأنوار: ج77 ص209؛ دستور معالم الحكم: ص20، كنز العمّال: ج16 ص178.
  52. غرر الحكم: ج2 ص62 ح1842.
  53. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص304 ح478.
  54. الشَّماتَةُ: فرح العدوّ ببليّة تنزل بمن يعاديه (النهاية: ج2 ص499 «شمت»).
  55. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص331 ح796.
  56. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص275 ح180.
  57. معاني الأخبار: ص401 ح62، بحارالأنوار: ج72 ص194 ح14.
  58. معاني الأخبار: ص245 ح3، تحف العقول: ص225، كشف الغمّة: ج2 ص194، بحارالأنوار: ج78 ص102 ح2؛ حلية الأولياء: ج2 ص36 الرقم 132، تاريخ دمشق: ج13 ص256، كنزالعمّال: ج16 ص215 ح44237.
  59. الدرّة الباهرة: ص22، العدد القويّة: ص37 ح34، نزهة الناظر: ص112 ح199، كشف الغمّة: ج2 ص191، بحار الأنوار: ج74 ص417 ح38.
  60. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص383 ح5833، معاني الأخبار: ص199 ح4، الأمالي للطوسي: ص436 ح974، الأمالي للصدوق: ص478 ح644 كلّها عن عبد اللّه بن بكر المرادي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحارالأنوار: ج77 ص378 ح1.
  61. معاني الأخبار: ص245 ح2 عن عبد الأعلى بن أعين، تحف العقول: ص372، بحار الأنوار: ج73 ص305 ح22.
  62. معاني الأخبار: ص246 ح6 عن زرارة، بحارالأنوار: ج73 ص305 ح25.
  63. في المصدر: «كُفّ»، والصواب ما أثبتناه كما في مستدرك الوسائل.
  64. الجعفريّات: ص207 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، مستدرك الوسائل: ج7 ص28 ح7557.
  65. مَهْ: اسم مبنيّ على السكون بمعنى اسكت (النهاية: ج4 ص377 «مه»).
  66. مسند أبي يعلى: ج6 ص122 ح6615، البُخلاء: ص28، إحياء العلوم: ج3 ص373، كنز العمّال: ج3 ص885 ح9031 نقلاً عن السكوني في الأمثال عن أبي هريرة؛ مستدرك الوسائل: ج15 ص259 ح18178 نقلا عن كتاب الأخلاق.
  67. في المصدر: «لا يعنيه»، والتصويب من الدرّ المنثور: ج8 ص109.
  68. شعب الإيمان: ج7 ص425 ح10836 وح 10835، سنن الترمذي: ج4 ص558 ح2316، سير أعلام النبلاء: ج6 ص240 الرقم 110 كلّها نحوه، كنز العمّال: ج3 ص885 ح9030.
  69. غرر الحكم: ج5 ص380 ح8846، عيون الحكم والمواعظ: ص435 ح7523.
  70. البغيبغة: عين ماء كانت للإمام عليّ عليه السلام (معجم البلدان: ج1 ص469).
  71. الوَسقُ: سِتّون صاعا، وقيل: هو حمل بعير (الصحاح: ج4 ص1566 «وسق»).
  72. الضُرَباءُ: الأمثال والنظراء (النهاية: ج3 ص80 «ضرب»).
  73. الكافي: ج4 ص22 ح1، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص71 ح1762 كلاهما عن مسعدة بن صدقة، بحار الأنوار: ج41 ص36 ح12.
  74. بُغَيبغه، چشمه آبى متعلّق به امام على عليه السلام بوده است.
  75. العَيبَةُ: ما يجعل فيه الثياب (الصحاح: ج1 ص190 «عيب»).
  76. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص203 ح7369.
  77. غرر الحكم: ج2 ص449 ح3253، عيون الحكم والمواعظ: ص115 ح2542.
  78. غرر الحكم: ج5 ص335 ح8625، عيون الحكم والمواعظ: ص460 ح8345.
  79. غرر الحكم: ج5 ص443 ح9088، عيون الحكم والمواعظ: ص456 ح8467.
  80. يعنى بعد از مرگش، اموالش نصيب مردى مى شود كه با بيوه او ازدواج مى كند.
  81. مغلولة: أي ممنوعة مجعول فيها غُلّ، وهو الحديدة التي تجمع يد الأسير (النهاية: ج3 ص380 «غلل»).
  82. كنز العمّال: ج10 ص216 ح29143 نقلاً عن ابن الجوزي في العلل عن ابن عمر.
  83. سنن ابن ماجة: ج1 ص97 ح265 عن أبي سعيد الخدري، و ح264 عن أنس، سنن أبي داود: ج3 ص321 ح3658، مسند ابن حنبل: ج3 ص153 ح7948 و ص582 ح10602، صحيح ابن حبّان: ج1 ص297 ح95 والأربعة الأخيرة عن أبي هريرة وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج10 ص196 ح29031؛ الأمالي للطوسي: ص377 ح808 عن ابن مسعود، منية المريد: ص136، بصائر الدرجات: ص10 ح6، عوالي اللآلي: ج4 ص71 ح40 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج2 ص68 ح19.
  84. المعجم الأوسط: ج7 ص171 ح7187، إحياء العلوم: ج1ص 92 كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج10 ص206 ح29090؛ منية المريد: ص136 وفيه «طعما» بدل «طمعا» في كلا الموضعين، روضة الواعظين: ص15، بحار الأنوار: ج2 ص54 ح25.
  85. غرر الحكم: ج2 ص533 ح3520.
  86. الأمالي للمفيد: ص317 ح2، الأمالي للطوسي: ص89 ح136 كلاهما عن أبي هريرة، مكارم الأخلاق: ج2 ص8 ح1982، الجعفريّات: ص76، النوادر للراوندي: ص138 ح183 كلاهما عن الإمام الكاظم عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج76 ص4 ح11؛ المعجم الأوسط: ج5 ص371 ح5591، شعب الإيمان: ج6 ص429 ح8767 كلاهما عن أبي هريرة، المعجم الصغير: ج1 ص121 عن عبد اللّه بن معقل، كنز العمّال: ج9 ص116 ح25256.
  87. العَذْقُ: بالفتح، النخل: (النهاية: ج3 ص199 «عذق»).
  88. الحائطُ: البُستان من النخيل، إذا كان عليه حائط وهو الجدار (النهاية: ج1 ص462 «حوط»).
  89. مسند ابن حنبل: ج5 ص79 ح14524، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص24 ح2195، السنن الكبرى: ج6 ص260 ح11884، شعب الإيمان: ج6 ص430 ح8771، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص317 ح1037، كنز العمّال: ج9 ص113 ح25239.
  90. عدّة الداعي: ص34، تنبيه الخواطر: ج2 ص237، إرشاد القلوب: ص80 وفيه «اجتاز» بدل «يمرّ»، بحار الأنوار: ج76 ص12 ح48.
  91. تنبيه الغافلين: ص584 ح939.
  92. الغَبْنُ: ضعف الرأي (لسان العرب: ج13 ص309 «غبن»).
  93. الفردوس: ج2 ص37 ح2231.
  94. الكافي: ج2 ص645 ح6، معاني الأخبار: ص246 ح8 كلاهما عن معاوية بن وهب، تحف العقول: ص248 عن الإمام الحسين عليه السلام، مشكاة الأنوار: ص346 ح1108 و ص407 ح1355 وليس فيها «أنّ اللّه عز و جل قال»، بحار الأنوار: ج73 ص305 ح27.
  95. سنن الترمذي: ج5 ص551 ح3546، السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص19 ح9883 و ج5 ص34 ح8100، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص734 ح2015 كلّها عن عبد اللّه بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه عليهماالسلام، مسند ابن حنبل: ج1 ص429 ح1736 عن عبد اللّه بن عليّ بن الحسين عن أبيه عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج1 ص489 ح2146؛ مكارم الأخلاق: ج2 ص88 ح2241.
  96. الإرشاد: ج2 ص169، كشف الغمّة: ج2 ص340 كلاهما عن عبد اللّه بن عليّ بن الحسين عليهماالسلام، معاني الأخبار: ص246 ح9 عن عبد اللّه بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «حقّا» بدل «كلّ البخيل»، بحار الأنوار: ج94 ص61 ح47؛ شعب الإيمان: ج2 ص213 ح1565 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج1 ص508 ح2246.
  97. تفسير ابن كثير: ج6 ص459، تاريخ دمشق: ج68 ص117 ح13673 و ج59 ص335 كلّها عن أبي ذرّ، كنز العمّال: ج1 ص489 ح2144.
  98. الجامع الصغير: ج2 ص272 ح6250، كنز العمّال: ج1 ص490 ح2151 كلاهما نقلاً عن سنن سعيد بن منصور.
  99. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص395 ح5840، الأمالي للصدوق: ص73 ح41 كلاهما عن يونس بن ظبيان عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، معاني الأخبار: ص195 ح1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، كنز الفوائد: ج1 ص300 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، مشكاة الأنوار: ص408 ح1361، روضة الواعظين: ص421، بحار الأنوار: ج73 ص300 ح2.
  100. أبَنْتُ: أعطيتَ كلّ واحدٍ مالاً تبينه به، أي تفرده والاسم البائنة (لسان العرب: ج13 ص63 «بين»).
  101. الكافي: ج4 ص46 ح8، معاني الأخبار: ص245 ح4 كلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص62 ح1714، بحار الأنوار: ج73 ص306 ح30.
  102. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص25 ح2196، الفردوس: ج3 ص286 ح4858 كلاهما عن أبي أمامة، كنز العمّال: ج3 ص447 ح7378.
  103. غرر الحكم: ج2 ص116 ح2038، عيون الحكم والمواعظ: ص20 ح114.
  104. غرر الحكم: ج2 ص430 ح3154، عيون الحكم والمواعظ: ص117 ح2587.
  105. الأمالي للطوسي: ص475 ح1037، بحار الأنوار: ج71 ص352 ح9؛ البخلاء: ص33 عن الإمام الباقر عليه السلام.
  106. الكافي: ج4 ص45 ح4، الخصال: ص43 ح36، التوحيد: ص373 ح16، معاني الأخبار: ص246 ح7، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص141 ح41 كلّها عن أحمد بن سليمان، بحار الأنوار: ج4 ص172 ح1.
  107. اختال الرجل، وبه خيلاء: وهو الكبر والإعجاب (المصباح المنير: ص186 «الخيل»).
  108. مسند ابن حنبل: ج8 ص82 ح21414 عن أبي ذرّ، كنز العمّال: ج16 ص104 ح44072 وراجع: سنن الترمذي: ج4 ص698 ح2568 وسنن النسائي: ج5 ص84 والمستدرك على الصحيحين: ج2 ص123 ح2532.
  109. غرر الحكم: ج6 ص68 ح9539، عيون الحكم والمواعظ: ص476 ح8743.
  110. غرر الحكم: ج2 ص431 ح3162، عيون الحكم والمواعظ: ص117 ح2584.
  111. النوادر للراوندي: ص231 ح474، الجعفريّات: ص234 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، دعائم الإسلام: ج1 ص83 كلاهما نحوه، غرر الحكم: ج3 ص457 ح5080، عيون الحكم والمواعظ: ص243 ح4637 وفيهما «خمس يستقبحن من خمس» بدل «تسعة اشياء... من غيرهم».
  112. غرر الحكم: ج6 ص70 ح9552، عيون الحكم والمواعظ: ص481 ح8872.
  113. النساء: 128.
  114. اُسد الغابة: ج4 ص220 الرقم 3946، تاريخ دمشق: ج46 ص51 ح9969 كلاهما عن أبي الأعور السلمي، كنزالعمّال: ج16 ص45 ح43865؛ تحف العقول: ص58 وفيه «ضلالا» بدل «ضالّا»، بحارالأنوار: ج77 ص161 ح178.
  115. كنز العمّال: ج16 ص45 ح43863 نقلاً عن أبي نصر السجزي في الإبانة عن أنس.
  116. قال الشريف الرضيّ رحمة اللّه عليه: والهالع: المخيف المفزع، والاسم منه الهلع، وهو أشدّ الجزع. وقوله عليه الصلاة والسّلام: «أو جبن خالع» مجاز: أي يخلع قلب الجبان، وهذا على المبالغة في وصفه بوهل الرّوع، ونخب الرّوع، وليس يبلغ الجبن على الحقيقة إلى أن يخلع قلب الجبان من مناطه، ويزعجه عن قراره، وإنّما المراد بذلك ما يعرض في القلب عند الخوف من نوازغ الأفكار، ونوازع الحذار (المجازات النبويّة: ص271).
  117. المجازات النبويّة: ص271 ح223؛ الصحاح: ج3 ص1308، النهاية في غريب الحديث: ج5 ص269، تفسير القرطبي: ج18 ص290.
  118. سنن أبي داود: ج3 ص12 ح2511، مسند ابن حنبل: ج3 ص165 ح8016، المنتخب من مسند عبد بن حميد: ص418 ح1428، مسند إسحاق بن راهويه: ج1 ص346 ح341، مسند الشهاب: ج2 ص270 ح1338 كلّها عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج3 ص447 ح7381؛ نزهة الناظر: ص46 ح83.
  119. كنز العمّال: ج16 ص129 ح44154.
  120. البخلاء: ص37 عن ابن عمر، كنزالعمّال: ج3 ص448 ح7384؛ بحارالأنوار: ج71 ص357 ح22 نقلاً عن كتاب الإمامة والتبصرة.
  121. غرر الحكم: ج6 ص34 ح9380.
  122. عيون الحكم والمواعظ: ص537 ح9888.
  123. نهج البلاغة: الخطبة 162، بحارالأنوار: ج38 ص159 ح134.
  124. تحف العقول: ص247، بحار الأنوار: ج78 ص119 ح113.
  125. قصص الأنبياء للراوندي: ص85 ح77 عن عبد العظيم الحسني، بحارالأنوار: ج11 ص288 ح10.
  126. الأمالي للطوسي: ص475 ح1036 عن سعيد بن مسلمة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، قرب الإسناد: ص117 ح409 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله، روضة الواعظين: ص422، فقه الرضا: ص362، الاختصاص: ص253 كلاهما عن العالم عليه السلام وكلّها نحوه، بحار الأنوار: ج8 ص171 ح114؛ شعب الإيمان: ج7 ص434 ح10875، البخلاء: ص33 و ص34 كلاهما عن سعيد بن مسلمة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، تاريخ بغداد: ج4 ص136، حلية الأولياء: ج7 ص92 كلاهما عن جابر نحوه، كنز العمّال: ج6 ص337 ح15927.
  127. مَقَتَهُ: أبغضه (الصحاح: ج1 ص266 «مقت»).
  128. البخلاء: ص34، إحياء العلوم: ج3 ص374 كلاهما عن ابن عبّاس، كنزالعمّال: ج6 ص393 ح16217.
  129. البخلاء: ص35 عن عبد اللّه بن جواد، الفردوس: ج2 ص341 ح3543 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه، كنز العمّال: ج6 ص391 ح16207.
  130. شعب الإيمان: ج4 ص136 ح4570، الفردوس: ج5 ص272 ح8159 وفيه «وليكتس» بدل «وليلبس» وكلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج6 ص386 ح16179.
  131. أيّ داءٍ أدوى من البخل: أي أيّ عيب أقبح منه (النهاية: ج2 ص142 «دوا»).
  132. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص379 ح5799، المجازات النبويّة: ص385 ح353، فقه الرضا: ص277 ح44؛ مسند الشهاب: ج1 ص192 ح286 و 287 عن جابر، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج19 ص317، كنز العمّال: ج3 ص449 ح7389، وراجع: صحيح البخاري: ج4 ص1593 ح4122 ومسند ابن حنبل: ج5 ص38 ح14305 والسنن الكبرى: ج6 ص493 ح12745 والمصنّف لابن أبي شيبة: ج6 ص253 ح4.
  133. البراء بن معرور أحد الأنصار، ومن صحابة النبي الأعظم صلى الله عليه و آله، وأحد الذين اجتمعوا في العقبة أيّام الحجّ في الصيف وقبل الهجرة للبيعة مع النبي صلى الله عليه و آله، ولمّا أعلن النبي عن رغبته بأخذ العهد على الأنصار، وأنّهم يتعهّدون بالدفاع عنه كما يدافعون عن أهلهم وولدهم، أخذ البراء يد النبي صلى الله عليه و آله وتعهّد عن جميع الحاضرين ـ وكانوا خمسة وسبعين شخصاً ـ بالدفاع عنه صلى الله عليه و آله، هكذا عقد له البيعة. توفي البراء قبل دخول النبي صلى الله عليه و آله المدينة المنورة، وأوصى قبل موته بأن يكون النبي صلى الله عليه و آله وصيّه ووارثه، فكان هذا وعَمَلان آخران سبباً لرضا اللّه سبحانه وتعالى عنه كما ورد في الحديث المروي عن الامام الصادق عليه السلام.
  134. الكافي: ج4 ص44 ح3 عن إسحاق بن عمّار، بحار الأنوار: ج22 ص130 ح106.
  135. بَراء بن مَعرور، از انصار و صحابى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود. او يكى از هفتاد و پنج تنى بود كه در تابستان سال قبل از هجرت به هنگام مراسم حج در عقبه جمع شدند تا با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كنند، و چون پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام داشت كه ميل دارد با انصار پيمان ببندد و بر ايشان است كه همچون زن و فرزند خود از وى حمايت كنند، براء، دست ايشان را در دست گرفت و از جانب همه حاضران عهد كرد كه از وى حمايت كنند، و بدين سان با وى بيعت كرد. براء، پيش از آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مدينه شود، وفات يافت و پيش از مرگ، پيامبر صلى الله عليه و آله را وصى و وارث اموال خود نمود، و بنا بر حديثى از امام صادق عليه السلام، اين وصيّت او و دو عمل ديگرش مورد رضا و خشنودى خدا واقع شد.
  136. شعب الإيمان: ج7 ص430 ح10857، البخلاء: ص40 و 41، الأمثال لأبي الشيخ: ص135 ح95 نحوه وراجع: المستدرك على الصحيحين: ج3 ص242 ح4965 والأدب المفرد: ص96 ح296 والمعجم الكبير: ج19 ص81 ح163 وح 164 وج 2 ص35 ح1203 والمعجم الأوسط: ج4 ص75 ح365 والمصنّف لعبد الرزّاق: ج11 ص338 ح20705 وحلية الأولياء: ج7 ص317 الرقم 398 وتاريخ أصبهان: ج2 ص221 الرقم 1514.
  137. غرر الحكم: ج6 ص399 ح10764، عيون الحكم والمواعظ: ص537 ح9871.
  138. مطالب السؤول: ص236 عن ابن عبّاس؛ بحار الأنوار: ج78 ص13 ح71.
  139. نهج البلاغة: الحكمة 378، مشكاة الأنوار: ص408 ح1364، روضة الواعظين: ص421، بحار الأنوار: ج73 ص307 ح36؛ ينابيع المودّة: ج2 ص414 ح120 وفيه صدره.
  140. غرر الحكم: ج3 ص303 ح4540.
  141. الدرّة الباهرة: ص42، نزهة الناظر: ص218 ح489، بحار الأنوار: ج78 ص369 ح2.
  142. غرر الحكم: ج3 ص258 ح4418، عيون الحكم والمواعظ: ص194 ح3977.
  143. غرر الحكم: ج6 ص23 ح9324، عيون الحكم والمواعظ: ص472 ح8652 وفيه «ضيق» بدل «سوء» في الموضع الأوّل.
  144. غرر الحكم: ج5 ص111 ح7573.
  145. غَضَّ طرفَهُ: أي كسره وأطرق ولم يفتح عينه (النهاية: ج3 ص371 «غضض»).
  146. غرر الحكم: ج5 ص118 ح7598، عيون الحكم والمواعظ: ص416 ح7064.
  147. الشَّرهُ: غلبة الحرص (الصّحاح: ج6 ص2237 «شره»).
  148. غرر الحكم: ج2 ص151 ح2143، عيون الحكم والمواعظ: ص74 ح1808.
  149. غرر الحكم: ج5 ص465 ح9199.
  150. غرر الحكم: ج3 ص106 ح3942، عيون الحكم والمواعظ: ص181 ح3710 وفيه «الغنى» بدل «الاقتصاد».
  151. الحِمَامُ: الموت (النهاية: ج1 ص446 «حمم»).
  152. غرر الحكم: ج6 ص109 ح9693، عيون الحكم والمواعظ: ص478 ح8775.
  153. الحشر: 9.
  154. النَّكْلُ: هو المنع والتنحية عمّا يريد (النهاية: ج5 ص116 «نكل»).
  155. الجُعْلُ: وهو الاُجرة على الشيء (النهاية: ج1 ص276 «جعل»).
  156. علل الشرائع: ص548 ح4، تفسير العيّاشي: ج2 ص245 ح26، قصص الأنبياء للراوندي: ص118 ح118 وليس فيه ذيله من «ثمّ قال» وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج12 ص147 ح1.
  157. الكَلُّ: الثِقلُ، العيال، اليتيم (المصباح المنير: ص538 «الكل»).
  158. المستدرك على الصحيحين: ج4 ص148 ح7183، المعجم الأوسط: ج3 ص33 ح2379 نحوه وكلاهما عن جابر بن عبد اللّه، كنز العمّال: ج6 ص387 ح16184.
  159. الكافي: ج8 ص20 ح4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام، تحف العقول: ص95، غرر الحكم: ح8200.
  160. نهج البلاغة: الحكمة 396، عدّة الداعي: ص73، غرر الحكم: ج5 ص248 ح8199.
  161. يس: 47.
  162. النساء: 36 و 37. وراجع: الحديد: 24. قوله تعالى: «الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ» الآيَةَ، أمرُهُمُ النّاسَ بِالبُخلِ إنَّما هُوَ بِسيرَتِهِمِ الفاسِدَةِ وعَمَلَهِم بِهِ، سَواء أمَروا بِهِ لَفظا أو سَكَتوا، فَإِنَّ هذِهِ الطّائِفَةَ لِكَونِهِم اُولي ثَروَةٍ ومالٍ يَتَقَرَّبُ إلَيهِمُ النّاسُ ويَخضَعونَ لَهُم، لِما في طِباعِ النّاسِ مِنَ الطَّمَعِ، فَفِعلُهُم آمِرٌ وزاجِرٌ كَقَولِهِم (الميزان في تفسير القرآن: ج4 ص355).
  163. «كسانى كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل وا مى دارند... » تا آخر آيه. وا داشتن مردم به بخل، از طريق روش فاسدشان و در پيش گرفتن بخل است، چه با زبان، مردم را به بخل فرا بخوانند، چه فرا نخوانند؛ زيرا اين گروه، به دليل آن كه داراى ثروت و مُكنت هستند، مردم سعى مى كنند خود را به آنها نزديك كنند و در برابرشان، خضوع نمايند، و اين به دليل طمعى است كه در طبيعت بشر، وجود دارد. بنا بر اين، عملكرد بخيلان، همانند گفتارشان، تشويق كننده و باز دارنده است.
  164. النساء: 39.
  165. أسباب النزول: ص157 ح315، تفسير الطبري: ج4 الجزء 5 ص86 نحوه.
  166. تحف العقول: ص44، بحار الأنوار: ج77 ص147 ح61.
  167. مختالٌ: أي متكبّر ذو خيلاء معجب بنفسه (تاج العروس: ج14 ص220 «خيل»).
  168. الكافي: ج2 ص291 ح9 عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج72 ص109 ح9.
  169. البخلاء: ص44، الفردوس: ج1 ص168 ح627 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام، كنز العمّال: ج3 ص447 ح7376؛ نزهة الناظر: ص36 ح42، أعلام الدين: ص295، بحار الأنوار: ج77 ص173 ح8.
  170. في المصدر «سعيا»، والتصويب من كنز العمّال.
  171. في المصدر «فأوصل»، والتصويب من المصادر الاُخرى.
  172. الفردوس: ج5 ص284 ح8198 عن زيد بن ثابت، المصنّف لعبد الرزّاق: ج9 ص68 ح16368 عن قتادة من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج3 ص454 ح7416.
  173. يعنى مالت را به غريبه ها مى بخشى و به خيال خود، اموالت را در راه خدا انفاق مى كنى، در حالى كه نزديكانت، نيازمند آن هستند.
  174. شعب الإيمان: ج7 ص429 ح10851 عن أبي هريرة.
  175. سنن الترمذي: ج4 ص342 ح1961، البخلاء: ص47 كلاهما عن أبي هريرة و ص48 و 49، المعجم الأوسط: ج3 ص27 ح2363، شعب الإيمان: ج7 ص428 ح10847 والأربعة الأخيرة عن عائشة و ح10848 عن جابر بن عبد اللّه، كنز العمّال: ج6 ص338 ح15928؛ إرشاد القلوب: ص136.
  176. الفردوس: ج2 ص342 ح3546، البخلاء: ص45 كلاهما عن عائشة، إحياء العلوم: ج3 ص374 عن أبي هريرة وفيهما «العابد» بدل «العالم»، كنز العمّال: ج6 ص392 ح16210.
  177. كنز العمّال: ج6 ص361 ح16061 نقلاً عن الفردوس: ج2 ص354 ح3587 عن ابن عبّاس، وفي النسخة التي بأيدينا «شابّ سخيّ سفيه أحبّ إليّ من شيخ بخيل عابد».
  178. رَهقهُ: غشيهُ (النهاية: ج2 ص283 «رهق»).
  179. جامع الأخبار: ص308 ح844 عن الإمام الصادق عليه السلام، الكافي: ج4 ص41 ح14 عن أبي جعفر المدائني عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص61 ح1708، مكارم الأخلاق: ج1 ص295 ح919 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام، فقه الرضا: ص362، الاختصاص: ص253 وفيهما «المقترف للذنوب» بدل «رهق في الذنوب»، مشكاة الأنوار: ص406 ح1348 عن الإمام الباقر عليه السلام وفيه «مقارف» بدل «رهق»، بحار الأنوار: ج71 ص356 ح18.
  180. الدرّة الباهرة: ص30، جامع الأخبار: ص307 ح843 وفيه «شيخ» بدل «ناسك»، نزهة الناظر: ص168 ح339، أعلام الدين: ص303 وفيه «خير» بدل «أفضل»، بحار الأنوار: ج71 ص356 ح18.
  181. غرر الحكم: ج6 ص416 ح10843، عيون الحكم والمواعظ: ص543 ح10079.
  182. أي لا يستفيد منه، لأنّه يجمعه ولا يصرفه فيما ينفعه، فلا فرق بين ديناره والحجر (هامش المصدر).
  183. المواعظ العدديّة: ص56.
  184. يعنى از دارايى اش استفاده نمى كند؛ زيرا آن را گِرد مى آورد و در آنچه به سود اوست، خرج نمى نمايد. در اين صورت، فرقى ميان دينار و سنگ نيست.
  185. كابدتُ الأمر: إذا قاسيت شدّته (الصحاح: ج2 ص530 «كبد»).
  186. الوَقْرُ: ثِقلُ السمع (النهاية: ج5 ص213 «وقر»).
  187. نهج البلاغة: الخطبة 129، غرر الحكم: ج6 ص206 ح10049، عيون الحكم والمواعظ: ص511 ح9308، بحار الأنوار: ج103 ص108 ح8.
  188. البقرة: 237.
  189. النُّور: 22. ويَأتَلِ: هو يفتعل من ألوت، وقيل: هو من: آليتُ: حلفت (مفردات ألفاظ القرآن: ص84 «إلى»).
  190. العَضُوضُ: الزمن الشديد الكَلِب (تاج العروس: ج10 ص100 «عضض»).
  191. تفسير العيّاشي: ج1 ص126 ح414 عن ابن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام، الكافي: ج5 ص310 ح28 عن معاوية بن وهب عن الإمام الصادق عليه السلام، تهذيب الأحكام: ج7 ص18 ح80 عن أبي أيوب عن الإمام الصادق عليه السلام، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص45 ح168 عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وفيه «المؤمن» بدل «كل امرئ» و «لم يؤمن بذلك» بدل «وينسون الفضل بينهم»، بحار الأنوار: ج74 ص413 ح28.
  192. سنن أبي داود: ج3 ص255 ح3382، مسند ابن حنبل: ج1 ص246 ح937، السنن الكبرى: ج6 ص29 ح11076، كنز العمّال: ج4 ص168 ح10008؛ نهج البلاغة: الحكمة 468، خصائص الأئمّة: ص124، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص270 ح2 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «لم يؤثر» بدل «لم يؤمر»، بحار الأنوار: ج74 ص418 ح39.
  193. المستدرك على الصحيحين:ج4 ص352 ح7887، المعجم الكبير:ج1 ص341 ح1021، حلية الأولياء: ج1 ص150 الرقم24، تاريخ دمشق: ج10 ص465 ح2671، الفردوس: ج1 ص434 ح1769 وكلّها عن بلال، كنز العمّال: ج6 ص387 ح16183.
  194. الماعون: 4 ـ 7.
  195. واژه «ماعون» ـ كه در متن آيه آمده ـ، نام جامعى است براى اثاث خانه، مانند ديگ و تيشه و امثال آن. قماش خانه، كالاى خانه، اثاث، كارفرماى خانه و رخت خانه. در سخن خداوند متعال: «يَمْنَعُونَ الْماعُونَ»، ماعون، به هر چيزى كه به ديگرى در رفع نيازى از نيازهاى زندگى كمك كند، مانند قرضى كه بدهى، احسانى كه انجام دهى، و كالاهاى خانه كه به عاريه به كسى بدهى، گفته مى شود. ديگر معانى متفرّقه آن كه در سخنان اهل بيت عليهم السلام در تفسير اين واژه آمده، همگى به همين معنا باز مى گردند.
  196. الماعون: هو اسم جامع لمنافع البيت، كالقدر والفأس وغيرهما (النهاية: ج4 ص344 «معن»). قوله تعالى: «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» الماعونُ كُلُّ ما يُعينُ الغَيرَ في رَفعِ حاجَةٍ مِن حَوائِجِ الحَياةِ، كَالقَرضِ تُقرِضُهُ، وَالمَعروفِ تَصنَعُهُ، ومَتاعِ البَيتِ تُعيرُهُ، وإلى هذا يَرجِعُ مُتَفَرِّقاتُ ما فُسِّرَ بِهِ في كَلِماتِهِم (الميزان في تفسير القرآن: ج20 ص368).
  197. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص14 ح4968، الأمالي للصدوق: ص515 ح707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، مكارم الأخلاق: ج2 ص314 ح2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه «ومن وكله إلى نفسه»، بحار الأنوار: ج75 ص46 ح3.
  198. ثواب الأعمال: ص334 ح1 عن أبي هريرة وابن عبّاس، أعلام الدين: ص414، بحار الأنوار: ج76 ص363 ح30.
  199. تفسير ابن كثير: ج8 ص518، اُسد الغابة: ج4 ص199 الرقم 3795 بزيادة «والماء» بعد «والحديد»، الدرّ المنثور: ج8 ص644 نقلاً عن ابن قانع عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله.
  200. في المصدر: «أحد» وكذا الذي بعده، والتصويب في الموضعين من كنز العمّال.
  201. ما بين المعقوفين سقط من المصدر وأثبتناه من كنز العمّال.
  202. شعب الإيمان: ج6 ص116 ح7654، كنز العمّال: ج1 ص151 ح754.
  203. المعجم الكبير: ج25 ص67 ح162، مجمع الزوائد: ج7 ص300 ح11522.
  204. قوم مُراؤون، والاسم الرياء، يقال فعل ذلك رياءً وسمعة (الصحاح: ج6 ص2348 «رأى»).
  205. المستدرك على الصحيحين: ج2 ص585 ح3977، السنن الكبرى: ج4 ص308 ح7794، تفسير الطبري: ج15 الجزء 30 ص315 وفيه «يمنعون زكاة اموالهم» وكلّها عن مجاهد.
  206. الكافي: ج3 ص499 ح9 عن أبي بصير و ص498 ح8، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص48 ح1666 كلاهما عن سماعة بن مهران نحوه، مجمع البيان: ج10 ص834 عن أبي بصير، الهداية: ص44 وليس فيه ذيله، بحار الأنوار: ج96 ص99 ح27.
  207. المعجم الأوسط: ج2 ص129 ح1472، المعجم الكبير: ج9 ص207 ح9010 و ح9011، تفسير الطبري: ج15 الجزء 30 ص317، تفسير ابن كثير: ج8 ص517 كلّها نحوه.
  208. سنن أبي داود: ج2 ص124 الرقم 1657، السنن الكبرى للنسائي: ج6 ص522 ح11701، السنن الكبرى: ج4 ص308 ح7789، المعجم الأوسط: ج5 ص31 ح4589، المعجم الكبير: ج9 ص208 ح9014 و ح9013 بزيادة «وأشباه ذلك» في آخره، تفسير الطبري: ج15 الجزء 30 ص317 كلّها بزيادة «والفأس»، تفسير ابن كثير: ج8 ص517.
  209. الدرّ المنثور: ج8 ص644 نقلاً عن ابن مردويه.
  210. الخَمِيرُ والخَمِيرةُ: الذي يُجعل في العجين (الصحاح: ج2 ص650 «خمر»).
  211. الهداية: ص44، تهذيب الأحكام: ج7 ص162 ح718، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج3 ص269 ح3973 كلاهما عن السّكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، الجعفريّات: ص161 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه «والخبز»، بحار الأنوار: ج96 ص99 ح27.
  212. الجعفريّات: ص172 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام.
  213. سنن أبي داود: ج2 ص127 ح1669 و ج3 ص278 ح3476، مسند ابن حنبل: ج5 ص399 ح15947، سنن الدارمي: ج2 ص722 ح2515 نحوه، المعجم الكبير: ج24 ص206 ح528، اُسد الغابة: ج6 ص344 الرقم 6405.
  214. الكافي: ج5 ص308 ح19 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عليه السلام، قرب الإسناد: ص137 ح483 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج75 ص46 ح2.
  215. الكافي: ج5 ص315 ح47 عن معاوية بن عمّار، وسائل الشيعة: ج17 ص446 ح22960.
  216. آل عمران: 180.
  217. غرر الحكم: ج2 ص28 ح1694، عيون الحكم والمواعظ: ص26 ح304 وفيه «الشحّ» بدل «البخل».
  218. غرر الحكم: ج6 ص76 ح9588.
  219. نهج البلاغة: الحكمة 195، خصائص الأئمّة: ص112 عن الشعبيّ، المناقب لابن شهر آشوب: ج2 ص102، عيون الحكم والمواعظ: ص512 ح9333، بحار الأنوار: ج73 ص144 ح28؛ أنساب الأشراف: ج2 ص372 عن الشعبي.
  220. الأمالي للصدوق: ص234 ح248 عن مالك بن أنس، مشكاة الأنوار: ص408 ح1362 و ص468 ح1566، روضة الواعظين: ص485 و ص421، بحار الأنوار: ج73 ص300 ح3.
  221. النساء: 128.
  222. المعارج: 19 ـ 21.
  223. الإسراء: 100.
  224. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص327 ح749.
  225. البقرة: 268.
  226. الاسراء: 100.
  227. اللَّمَّةُ: الهِمَّةُ والخَطْرة تقع في القلب (النهاية: ج4 ص273 «لمم»).
  228. فقه القرآن: ج1 ص233، التبيان في تفسير القرآن: ج2 ص347، مجمع البيان: ج2 ص658 كلاهما عن ابن مسعود، وراجع: سنن الترمذي: ج5 ص47 ح2988 وصحيح ابن حبّان: ج3 ص278 ح997.
  229. تحف العقول: ص410، فقه الرضا: ص337 عن الإمام الكاظم عليه السلام، كنز الفوائد: ج2 ص194 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله من «فإنّه من حدّث نفسه... »، بحار الأنوار: ج78 ص321 ح18.
  230. تفسير الطبري: ج3 الجزء 3 ص88؛ التبيان في تفسير القرآن: ج2 ص346، مجمع البيان: ج2 ص658 كلاهما نحوه.
  231. يس: 47.
  232. الأحزاب: 19.
  233. المعجم الكبير: ج19 ص30 ح63، شعب الإيمان: ج6 ص135 ح7711، مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا: ص77 ح87، تاريخ دمشق: ج10 ص6 ح2472 والثلاثة الأخيره نحوه وكلّها عن قُرّة المُزني، كنزالعمّال: ج3 ص124 ح5787.
  234. كنز العمّال: ج6 ص392 ح16209 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي أمامة.
  235. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص409 ح5889 عن محمّد بن آدم عن أبيه عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، الخصال: ص102 ح57، علل الشرائع: ص559 ح1 كلاهما عن آدم، بحار الأنوار: ج7 ص386 ح47.
  236. احتمال دارد اين كلمه، «شَرَها» يا: «الشَرَه» ـ بدون تشديد ـ باشد كه به معناى آزمندى و طمع و سيرى ناپذيرى است. حديث بعد، اين احتمال را تقويت مى كند. كلمه «شرّها» در اين عبارت، معناى قانع كننده اى ندارد. ملعوم نيست ضمير«ها» مرجعش چيست.
  237. نهج البلاغة: الكتاب 53، تحف العقول: ص129 وفيه «الجور» بدل «الجبن»، تنبيه الخواطر: ج1 ص63، دعائم الإسلام: ج1 ص355 نحوه وفيه «غريرة واحدة» بدل «غرائز شتّى»، عيون الحكم والمواعظ: ص525 ح9560 و 9561 و ح9563، بحار الأنوار: ج33 ص602 ح744.
  238. غرر الحكم: ج1 ص329 ح1258، عيون الحكم والمواعظ: ص18 ح27.
  239. غرر الحكم: ج4 ص316 ح6195.
  240. الخصال: ص84 ذيل الحديث 11، معاني الأخبار: ص314 ذيل الحديث 1، بحارالأنوار: ج70 ص6 ح2.
  241. كشف الغمّة: ج2 ص418، نثر الدرّ: ج1 ص355 وفيه «الموجود» بدل «الجود»، بحار الأنوار: ج78 ص207 ح68.
  242. الاختصاص: ص234، بحار الأنوار: ج73 ص307 ح35.
  243. محمّد: 36 ـ 38.
  244. المعجم الكبير: ج2 ص154 ح1643، كنزالعمّال: ج3 ص206 ح6188 نقلاً عن النسائي وصحيح ابن حبّان وكلاهما عن أبي ذرّ، الدرّ المنثور: ج8 ص108 نقلاً عن ابن مردويه عن أبي زرعة.
  245. غرر الحكم: ج2 ص294 ح2658.
  246. الكافي: ج8 ص23 ح4 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام، تحف العقول: ص90 و 97، بحار الأنوار: ج77 ص238؛ مطالب السؤول: ص56.
  247. المواعظ العدديّة: ص57.
  248. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص335 ح844.
  249. غرر الحكم: ج1 ص37 ح106، عيون الحكم والمواعظ: ص19 ح58.
  250. غرر الحكم: ج2 ص17 ح1630، عيون الحكم والمواعظ: ص26 ح307 وفيه «الحرص» بدل «البخل».
  251. غرر الحكم: ج3 ص112 ح3969، عيون الحكم والمواعظ: ص181 ح3710.
  252. غرر الحكم: ج1 ص183 ح692.
  253. غرر الحكم: ج6 ص230 ح10098، عيون الحكم والمواعظ: ص504 ح9237.
  254. نهج البلاغة: الحكمة 126، خصائص الأئمّة: ص100، مشكاة الأنوار: ص408 ح1364، نزهة الناظر: ص84 ح164، جامع الأخبار: ص360 ح1003، تنبيه الخواطر: ج1 ص62، بحار الأنوار: ج72 ص199 ح28.
  255. مئة كلمة للجاحظ: ص47 ح98.
  256. تاريخ اليعقوبي: ج2 ص246.
  257. المواعظ العدديّة: ص58.
  258. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص395 ح5840، الأمالي للصدوق: ص73 ح41 كلاهما عن يونس بن ظبيان عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، معاني الأخبار: ص195 ح1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، كنز الفوائد: ج1 ص300 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، مشكاة الأنوار: ص408 ح1361، روضة الواعظين: ص421، بحار الأنوار: ج73 ص300 ح2.
  259. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص177 ح6 عن الهيثم بن عبد اللّه الرّماني، المناقب لابن شهر آشوب: ج4 ص18 عن الإمام الحسن عليه السلام وفيه «فحزن» بدل «فشوم»، بحار الأنوار: ج49 ص111 ح7.
  260. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص394 ح5838، الخصال: ص271 ح10، تحف العقول: ص450 عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج72 ص193 ح13.
  261. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص290 ح323.
  262. غرر الحكم: ج6 ص346 ح10438، عيون الحكم والمواعظ: ص532 ح9679.
  263. تحف العقول: ص293، بحار الأنوار: ج78 ص172 ح5.
  264. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص401 ح5862، الخصال: ص152 ح188، الأمالي للطوسي: ص430 ح961، الأمالي للصدوق: ص471 ح629 كلّها عن عبد اللّه بن مسكان، بحار الأنوار: ج73 ص301 ح5.
  265. نهج البلاغة: الحكمة 372، غرر الحكم: ج4 ص518 ح6818، عيون الحكم والمواعظ: ص370 ح6241 وفيهما «بماله» بدل «بمعروفه»، بحار الأنوار: ج2 ص36 ح44؛ المناقب للخوارزمي: ص368 ح388 عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري.
  266. غرر الحكم: ج1 ص128 ح474، عيون الحكم والمواعظ: ص41 ح956.
  267. غرر الحكم: ج2 ص36 ح1733.
  268. غرر الحكم: ج1 ص36 ح97، عيون الحكم والمواعظ: ص19 ح56.
  269. تحف العقول: ص83، بحارالأنوار: ج77 ص211 ح1.
  270. مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج2 ص172.
  271. غرر الحكم: ج3 ص200 ح4195، عيون الحكم والمواعظ: ص187 ح3809.
  272. غرر الحكم: ج2 ص272 ح2583، عيون الحكم والمواعظ: ص104 ح2346.
  273. غرر الحكم: ج1 ص38 ح110.
  274. غرر الحكم: ج6 ص352 ح10475.
  275. عيون الحكم والمواعظ: ص62 ح1598.
  276. غرر الحكم: ج4 ص591 ح7102.
  277. الكافي: ج4 ص39 ح3 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام.
  278. غرر الحكم: ج1 ص199 ح780، عيون الحكم والمواعظ: ص42 ح986 وفيه «تفتح» بدل «يوجب».
  279. غرر الحكم: ج2 ص284 ح2626.
  280. الازدراء: الإحتقار والانتقاص، وهو افتعال من زريت (النهاية: ج2 ص302 «زرا»).
  281. نسيبُهُ: أي قريبه (لسان العرب: ج1 ص756 «نسب»).
  282. غرر الحكم: ج2 ص292 ح2651، عيون الحكم والمواعظ: ص97 ح2236 وفيه «الغريب» بدل «القريب» و «القريب» بدل «النسيب».
  283. غرر الحكم: ج3 ص358 ح4729، عيون الحكم والمواعظ: ص222 ح4326.
  284. نهج البلاغة: الحكمة 3، تحف العقول: ص202، مشكاة الأنوار: ص408 ح1364، روضة الواعظين: ص421، بحار الأنوار: ج73 ص307 ح36؛ دستور معالم الحكم: ص19.
  285. غرر الحكم: ج2 ص31 ح1706.
  286. غرر الحكم: ج1 ص377 ح1441.
  287. غرر الحكم: ج1 ص370 ح1409.
  288. غرر الحكم: ج3 ص358 ح4728، عيون الحكم والمواعظ: ص221 ح4305.
  289. غرر الحكم: ج1 ص199 ح781، عيون الحكم والمواعظ: ص30 ح484.
  290. غرر الحكم: ج5 ص190 ح7921، عيون الحكم والمواعظ: ص424 ح7173.
  291. غرر الحكم: ج2 ص61 ح1838.
  292. في المصدر: «للكذوب» والتصويب من بحار الأنوار.
  293. المَهِينُ: من المهانة: الحقارة والصِّغر (النهاية: ج4 ص376 «مهن»).
  294. مطالب السؤول: ص232 عن ابن عبّاس؛ بحار الأنوار: ج78 ص10 ح67.
  295. الرَّذْلُ: الدونُ الخسيس (الصحاح: ج4 ص1708 «رذل»).
  296. نزهة الناظر: ص128 ح234، كشف الغمّة: ج2 ص242، بحار الأنوار: ج78 ص121 ح4؛ تاريخ دمشق: ج16 ص142، تهذيب الكمال: ج8 ص112 الرقم 1627 كلاهما عن خالد القسري من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام.
  297. كنز العمّال: ج3 ص453 ح7410 نقلاً عن أبي نعيم وبز عن ابن عبّاس.
  298. غرر الحكم: ج6 ص451 ح10967، عيون الحكم والمواعظ: ص555 ح10232.
  299. غرر الحكم: ج5 ص442 ح9082، عيون الحكم والمواعظ: ص425 ح7200.
  300. العَرَضُ: بالتحريك متاع الدنيا وحطامها (النهاية: ج3 ص214 «عرض»).
  301. النَّشَبُ: المال والعقار (الصحاح: ج1 ص224 «نشب»).
  302. غرر الحكم: ج2 ص130 ح2084.
  303. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص279 ح208.
  304. غرر الحكم: ج2 ص436 ح3190، عيون الحكم والمواعظ: ص121 ح2764.
  305. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص328 ح755، البخلاء: ص66 عن عبد اللّه بن المعتزّ من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام.
  306. غرر الحكم: ج1 ص116 ح426، عيون الحكم والمواعظ: ص33 ح589.
  307. الشَّيْنُ: خِلافُ الزَّين (المصباح المنير: ص330 «شانه»).
  308. غرر الحكم: ج6 ص69 ح9550، عيون الحكم والمواعظ: ص481 ح8870.
  309. العدد القويّة: ص299 ح35، نزهة الناظر: ص206 ح448، أعلام الدين: ص308، بحار الأنوار: ج78 ص355 ح9.
  310. شعب الإيمان: ج7 ص425 ح10833، صحيح ابن حبّان: ج11 ص580 ح5177 كلاهما عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج3 ص452 ح7404 نقلاً عن ابن جرير وكلاهما نحوه.
  311. الخِبُّ: الخدّاع (المصباح المنير: ص162 «الخبُّ»).
  312. الخصال: ص434 ح20 عن يحيى بن عمران الحلبي، بحار الأنوار: ج73 ص304 ح18.
  313. غرر الحكم: ج5 ص78 ح7473، عيون الحكم والمواعظ: ص410 ح6956.
  314. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص292 ح346.
  315. غرر الحكم: ج2 ص326 ح2748، عيون الحكم والمواعظ: ص101 ح2304 وفيه «يلعنه» بدل «يمقته».
  316. نهج البلاغة: الحكمة 38، نزهة الناظر: ص94 ح171 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج74 ص199 ح35؛ الصواعق المحرقة: ص131 وفيه «يخذلك في» بدل «يقعد عنك»، تاريخ دمشق: ج42 ص562 عن عقبة بن أبي الصهباء، دستور معالم الحكم: ص65 و 75، كنز العمّال: ج16 ص267 ح44388.
  317. كنز العمّال: ج9 ص180 ح25597 نقلاً عن وكيع عن نهار البحري.
  318. واژه «فاجر» ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ، به معناى منحرف، گنهكار، زناكار و دروغگوست.
  319. الكافي: ج2 ص377 ح7 و ص641 ح7 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، تحف العقول: ص279، الاختصاص: ص239 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج74 ص208 ح44؛ الصواعق المحرقة: ص131 عن الإمام عليّ عليه السلام، تاريخ دمشق: ج41 ص409 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام.
  320. غرر الحكم: ج6 ص357 ح10505.
  321. غرر الحكم: ج5 ص76 ح7465، عيون الحكم والمواعظ: ص409 ح6953.
  322. غرر الحكم: ج4 ص118 ح5508، عيون الحكم والمواعظ: ص277 ح5051.
  323. الليل: 8 ـ 11.
  324. الكافي: ج4 ص46 ح5، تهذيب الأحكام: ج4 ص109 ح316 كلاهما عن سعد بن ظريف، المقنعة: ص266.
  325. هكذا في المصدر، وفي بعض المصادر: «ثمّ ذهب الرجل فقال رجلٌ كان يسمع الكلام من رسول اللّه صلى الله عليه و آله» وهو الأنسب.
  326. الليل: 1 ـ 4.
  327. أسباب النزول: ص477 ح852، تفسير ابن كثير: ج8 ص441 و 442، الدرّ المنثور: ج8 ص532 و533 نقلاً عن ابن أبي حاتم؛ مجمع البيان: ج10 ص759 ـ 760 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج22 ص60.
  328. در مأخذ چنين آمده؛ امّا در پاره اى منابع ديگر، آمده است: «مرد رفت. پس مردى كه سخنان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را شنيده بود، گفت... » كه اين، مناسب تر است.
  329. الكافي: ج2 ص366 ح1 عن حسين بن أمين، ثواب الأعمال: ص298 ح2 عن الحسين بن أبان، المحاسن: ج1 ص184 ح299 عن الحسين بن أنس، تحف العقول: ص293 نحوه، بحار الأنوار: ج75 ص180 ح20 وراجع: الاختصاص: ص242.
  330. الكافي: ج4 ص43 ح7 عن الحسين بن أيمن، تحف العقول: ص293، الاختصاص: ص242 عن إسماعيل بن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج75 ص172 ح12.
  331. الزهد لابن المبارك: ص257 ح743، البخلاء: ص64 كلاهما عن صدقة بن يسار.
  332. المحقُ: النّقصُ والمحو والإبطال (النهاية: ج4 ص303 «محق»).
  333. مستدرك الوسائل: ج7 ص27 ح7554 نقلاً عن كتاب الأخلاق لأبي القاسم الكوفي.
  334. زاد هنا في المصدر: وفي نسخة اُخرى: «الشَّوك» بدل «الشرك». وَالشَّرَكُ: حبائل الصيد.
  335. الكافي: ج4 ص45 ح5 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص63 ح1716، مكارم الأخلاق: ج1 ص295 ح921، بحار الأنوار: ج73 ص307 ح34؛ مسند أبي يعلى: ج3 ص405 ح3475، المعجم الأوسط: ج3 ص175 ح2843 كلاهما عن أنس وفيهما صدره فقط، كنز العمّال: ج3 ص448 ح7386.
  336. الاُصول الستّة عشر: ص198 ح171 عن زيد النرسي، بحار الأنوار: ج70 ص400 ح73.
  337. التوبة: 75 و 76.
  338. تفسير القمّي: ج1 ص301 عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج22 ص96 ح49.
  339. وَيحٌ: كلمة رحمة، وويل كلمة عذاب (الصحاح: ج1 ص417 «ويح»).
  340. مجمع البيان: ج5 ص81، بحار الأنوار: ج22 ص40؛ تفسير الطبري: ج6 الجزء 10 ص189، تفسير ابن كثير: ج4 ص124 كلاهما نحوه.
  341. صحيح ابن حبّان: ج8 ص138 ح3350 عن أبي ذرّ، إحياء العلوم: ج3 ص372 نحوه وفيه «المنان» بدل «المتكبر».
  342. المَنّانُ: الذي لا يُعطي شيئا إلّا مَنّه واعتدّ به على من أعطاه (النهاية: ج4 ص366 «منن»).
  343. هكذا في المصدر، ولعلّ الصّواب: «البخيلُ المنّان، والتّاجر الحلّاف، والفقير المختال».
  344. البخلاء: ص44 عن أبي ذرّ.
  345. در مأخذ، همين گونه آمده، ليكن شايد درست آن، چنين باشد: «بخيلِ منّت گذار، بازرگان سوگندخوار، و درويش گردن فراز».
  346. الفردوس: ج2 ص199 ح2989 عن عبد اللّه بن عمرو، كنز العمّال: ج3 ص453 ح7409.
  347. مكارم الأخلاق: ج1 ص51 ح19 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج16 ص231.
  348. شعب الإيمان: ج6 ص117 ح7659 و ج7 ص426 ح10839، إحياء العلوم: ج3 ص358 ـ 359 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو، كنز العمّال: ج6 ص351 ح16014؛ تنبيه الخواطر: ج1 ص170 وليس فيه ذيله من «وإذا... ».
  349. غرر الحكم: ج5 ص446 ح9109، عيون الحكم والمواعظ: ص465 ح8485.
  350. غرر الحكم: ج6 ص74 ح9575، عيون الحكم والمواعظ: ص476 ح8713.
  351. مستدرك الوسائل: ج7 ص27 ح7554 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق، الكافي: ج2 ص103 ح5 عن فضيل عن الإمام الباقر أو الإمام الصادق عليهماالسلام وليس فيه «يكسبان البغاضة».
  352. سنن الترمذي: ج4 ص342 ح1961 عن أبي هريرة، المعجم الأوسط: ج3 ص27 ح2363 عن عائشة، شعب الإيمان: ج7 ص428 ح10848 عن جابر بن عبد اللّه، البخلاء: ص47 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج6 ص338 ح15928؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص12 ح27، جامع الأخبار: ص308 ح845 كلاهما عن الحسن بن عليّ الوشاء عن الإمام الرضا عليه السلام، مشكاة الأنوار: ص409 ح1366، تنبيه الخواطر: ج1 ص171، بحار الأنوار: ج71 ص355 ح17.
  353. النساء: 36 و 37.
  354. الكافي: ج4 ص44 ح2 عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص63 ح1717، وسائل الشيعة: ج15 ص256 ح1.
  355. المعارج: 24 و 25.
  356. المعجم الأوسط: ج5 ص108 ح4813، المعجم الصغير: ج1 ص246، تفسير القرطبي: ج17 ص39، كنز العمّال: ج6 ص310 ح15822.
  357. الأمالي للمفيد: ص259 ح1، الأمالي للطوسي: ص24 ح29 كلاهما عن بريد بن معاوية العجلي عن الإمام الباقر عن آبائه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج73 ص307 ح33.
  358. الليل: 8 ـ 11.
  359. القصص: 81 و 82.
  360. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص360 ح5762 عن حماد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، الخصال: ص85 ح12 عن أنس بن محمّد أبو مالك عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، المحاسن: ج1 ص63 ح4 عن سعد بن طريف عن الإمام الباقر عليه السلام وفيه «موبقات» بدل «مهلكات»، مكارم الأخلاق: ج2 ص325 ح2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحارالأنوار: ج70 ص6 ح3.
  361. الخصال: ص79 ح128، الأمالي للصدوق: ص297 ح333 كلاهما عن فاطمة بنت الحسين عن أبيها عليه السلام، بحار الأنوار: ج70 ص173 ح24؛ الزهد لابن حنبل: ص16 عن عبد اللّه بن عمرو وفيه «بالبخل» بدل «بالشحّ»، كنز العمّال: ج3 ص448 ح7383.
  362. شعب الإيمان: ج7 ص427 ح10844، المعجم الأوسط: ج7 ص332 ح7650 كلاهما عن شعيب عن أبيه وفيه «هلاكها» بدل «أوّل فسادها»، الفردوس: ج1 ص35 ح63 عن ابن عمر وفيه «آخر فسادها» بدل «أوّل فسادها»، كنز العمّال: ج3 ص449 ح7388.
  363. تفسير القرطبي: ج10 ص3.
  364. شعب الإيمان: ج7 ص428 ح10845 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه.
  365. الخصال: ص634 ح10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج73 ص104 ح95.
  366. محمّد: 38.
  367. غرر الحكم: ج1 ص127 ح464، عيون الحكم والمواعظ: ص26 ح295.
  368. غرر الحكم: ج2 ص71 ح1884، عيون الحكم والمواعظ: ص56 ح1446.
  369. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج19 ص251، المناقب للخوارزمي: ص375 ح395 عن أحمد بن أبي طاهر؛ عيون الحكم والمواعظ: ص195 ح3981.
  370. غرر الحكم: ج5 ص366 ح8776، عيون الحكم والمواعظ: ص437 ح7570.
  371. غرر الحكم: ج5 ص93 ح7535، عيون الحكم والمواعظ: ص414 ح7028.
  372. الكافي: ج3 ص231 ح1، الأمالي للطوسي: ص347 ح719، تفسير القمّي: ج1 ص369، تفسير العيّاشي: ج2 ص227 ح20 كلّها عن سويد بن غفلة، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص137 ح370، بحار الأنوار: ج6 ص224 ح26.
  373. أعلام الدين: ص336 ح14 عن أبي هريرة، بحار الأنوار: ج77 ص179 ح14.
  374. لا توعي فيوعى عليك: أي لا تجمعي وتشحّي بالنفقة، فيشحّ عليك وتجازي بتضييق رزقك (النهاية: ج5 ص208 «وعا»).
  375. صحيح البخاري: ج2 ص915 ح2450 و ص520 ح1366، كنز العمّال: ج6 ص342 ح15954.
  376. الرَّضخُ: العطيّة (النهاية: ج2 ص228 «رضخ»).
  377. صحيح مسلم: ج2 ص714 ح89، سنن أبي داود: ج2 ص134 ح1699 وفيه «أعطي ولا توكي؛ فيوكي عليك» بدل «أرضخي... عليك»، صحيح البخاري: ج2 ص520 ح1367، سنن النسائي: ج5 ص74 وفيه «ولا توكي فيوكى» بدل «لا توعي فيوعي»، مسند ابن حنبل: ج10 ص281 ح27052، صحيح ابن حبّان: ج8 ص144 ح3357، السنن الكبرى: ج4 ص314 ح7814 و ج6 ص99 ح13327 والخمسة الأخيرة نحوه، كنز العمّال: ج6 ص341 ح15948.
  378. نَفَحَهُ: أعطاه (المصباح المنير: ص616 «نفح»).
  379. صحيح مسلم: ج2 ص713 ح88، صحيح البخاري: ج2 ص915 ح2451 وليس «انفحي أو انضحي»، مسند ابن حنبل: ج10 ص269 ح27000 و 27001 و ص282 ح27059، صحيح ابن حبّان: ج8 ص5 ح3209، كنز العمّال: ج6 ص341 ح15950.
  380. المجازات النبويّة: ص379 ح346. قالَ الشَّريفُ الرَّضِيُّ قدس سره في ذيل الخبر: وقَولُهُ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ: «اِنفَحي وَانضَحي» اِستِعارَةٌ، وَالمُرادُ: أنفِقي مالَكِ في سَبيلِ اللّهِ، وَابذُليهِ في طاعَةِ اللّهِ، وأصيبي بِهِ مَواضِعَهُ بِإِسراعٍ وبِدارٍ، كَما تَنفَحُ الرّيحُ هُبوبَها، وتَنضَحُ السَّحابَةُ شُؤبوبَها [الشُّؤبوب: الدُّفعة من المطر]. وَالمُرادُ بِقَولِهِ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ هاهُنا: «ولا توعي فَيوعِيَ اللّهُ عَلَيكِ» أي لا تُمسِكي فَيُمسِكَ اللّهُ عَلَيكِ؛ لِأَنَّ مَن أوعى شَيئا وحَفِظَهُ فَقَد أمسَكَهُ ومَنَعَهُ.
  381. شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين فرموده پيامبر ـ درود و سلام بر او باد ـ كه: «بيفشان و بپاشان»، استعاره است و مراد اين است كه: مال خود را در راه خدا، انفاق كن و در مسير طاعت خدا، بخشش نما و آن را بى درنگ و زود، در جايگاه هاى واقعى اش قرار بده، همچنان كه باد، دانه ها و بذرها را به هر سويى مى پراكَنَد، و ابر، قطرات خود را مى تراوانَد. مراد از «نگه مدار، كه خدا از تو نگه مى دارد» نيز اين است كه امساك مكن كه خداوند، از تو امساك مى نمايد؛ زيرا كسى كه چيزى را انبار كرده، نگهدارى كند، در واقع، آن را براى خود نگه داشته و از ديگران، باز داشته است.
  382. المعجم الأوسط: ج5 ص228 ح5162 و ج8 ص186 ح8350، تاريخ بغداد: ج9 ص459 الرقم 5089، حلية الأولياء: ج6 ص115 الرقم 356 و ج10 ص215 الرقم 556 كلّها عن عبد اللّه بن عمر، كنز العمّال: ج6 ص350 ح16008؛ نهج البلاغة: الحكمة 425، مشكاة الأنوار: ص546 ح1830 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج74 ص418 ح39.
  383. صحيح البخاري: ج2 ص523 ح1374، صحيح مسلم: ج2 ص700 ح57، السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص375 ح9178، السنن الكبرى: ج4 ص314 ح7816 كلّها عن أبي هريرة، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص604 ح8679 عن أبي سعيد الخدري وفيه «صباح» بدل «يوم يصبح العباد فيه»، كنز العمّال: ج6 ص374 ح16121؛ تفسير القمّي: ج2 ص7 عن هشام بن سالم عنه صلى الله عليه و آله، عوالي اللآلي: ج1 ص366 ح63، بحار الأنوار: ج59 ص172 ح2.
  384. آبَتِ الشمس: رجَعَت من مَشرِقها فغربت (المصباح المنير: ص29 «آب»).
  385. الثَّقلان: الجِنّ والإنس (النهاية: ج1 ص217 «ثقل»).
  386. مسند ابن حنبل: ج8 ص168 ح21780، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص483 ح3662، صحيح ابن حبّان: ج8 ص121 ح3329، موارد الظمآن: ص613 ح2476، مسند الطيالسي: ص131 ح979، البخلاء: ص192 كلّها عن أبي الدرداء نحوه.
  387. مسند ابن حنبل: ج3 ص173 ح8060 عن أبي هريرة، صحيح ابن حبّان: ج8 ص124 ح3323، المعجم الأوسط: ج8 ص380 ح8935، موارد الظمآن: ص208 ح815 وفيه «الجنّة» بدل «السماء» وكلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج6 ص374 ح16119.
  388. مسند ابن حنبل: ج1 ص20 ح13، شعب الإيمان: ج7 ص431 ح10862، البخلاء: ص50 كلّها عن أبي بكر، إحياء العلوم: ج3 ص372 و ص491.
  389. المعجم الأوسط: ج4 ص234 ح4066، البخلاء: ص51 كلاهما عن ابن عمر، كنزالعمّال: ج3 ص448 ح7382.
  390. تاريخ دمشق: ج27 ص241 ح5802 عن عبد اللّه بن جراد، كنزالعمّال: ج6 ص578 ح16997.
  391. سنن الترمذي: ج4 ص343 ح1963، مسند ابن حنبل: ج1 ص27 ح32، مسند أبي يعلى: ج1 ص81 ح90، تاريخ دمشق: ج14 ص265 ح3551، تهذيب الكمال: ج13 ص153 الرقم 2870 كلّها عن أبي بكر، كنز العمّال: ج16 ص76 ح43995.
  392. تاريخ دمشق: ج57 ص373 ح12021 عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج3 ص448 ح7385.
  393. تنبيه الخواطر: ج1 ص172؛ البخلاء: ص55 عن أبي شجرة نحوه.
  394. عَدَنْتُ البَلَدَ: توطّنته، جنّات عدن: أي جنّات إقامة (الصحاح: ج6 ص2162 «عدن»).
  395. المؤمنون: 1.
  396. الحشر: 9، التغابن: 16.
  397. تفسير ابن كثير: ج5 ص455 عن أنس، المعجم الكبير: ج12 ص114 ح12723، المعجم الأوسط: ج5 ص349 ح5518 كلاهما من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله وليس فيهما ذيله من «ثمّ تلا... »، كنز العمّال: ج3 ص451 ح7400.
  398. البخلاء: ص56 عن ابن عبّاس، تفسير ابن كثير: ج5 ص455 من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله نحوه، كنز العمّال: ج3 ص451 ح7400.
  399. تاريخ دمشق: ج52 ص151 ح10964 عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج1 ص55 ح75؛ مستدرك الوسائل: ج7 ص32 ح7572 نقلاً عن لبّ اللباب نحوه، بحار الأنوار: ج72 ص305 نقلاً عن أسرار الصلاة وفيه ذيله.
  400. كنز العمّال: ج16 ص54 ح43905 نقلاً عن ابن جرير، المستدرك على الصحيحين: ج4 ص163 ح7235، صحيح ابن حبّان: ج16 ص335 ح7340، السنن الكبرى: ج8 ص501 ح17342، المعجم الكبير: ج12 ص233 ح13180 كلّها عن عبد اللّه بن عمر وفيها «ثلاثة لا ينظر اللّه إليهم يوم القيامة: العاقّ لوالديه ومدمن الخمر والمنان بما أعطى».
  401. في المصدر: «أغدر»، وما أثبتناه من المصادر الاُخرى.
  402. الكافي: ج4 ص44 ح1 عن مسعدة بن صدقة، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص63 ح1718 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، مستطرفات السرائر: ص125 ح10، قرب الإسناد: ص72 ح233 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحارالأنوار: ج73 ص302 ح13.
  403. تحف العقول: ص390، بحار الأنوار: ج1 ص141 ـ 142 ح30.
  404. الكافي: ج2 ص367 ح3، ثواب الأعمال: ص287 ح1، المحاسن: ج1 ص187 ح307 كلّها عن مفضّل بن عمر، عوالي اللآلي: ج1 ص344 ح120 عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج75 ص179 ح18.
  405. الرَّحيق المختوم: الرَّحيق من أسماء الخمر، يريد خمر الجنّة، والمختوم المصون الذي لم يبتذل لأجل ختامه (النهاية: ج2 ص208 «رحق»).
  406. ثواب الأعمال: ص286 ح2، المحاسن: ج1 ص186 ح304 كلاهما عن المفضّل، بحار الأنوار: ج75 ص314 ح31.
  407. التوبة: 34 و 35.
  408. ق: 24 و 25.
  409. آل عمران: 180.
  410. المعارج: 15 ـ 18.
  411. الحاقة: 30 ـ 36.
  412. شعب الإيمان: ج7 ص435 ح10876 عن عبد اللّه بن جراد.
  413. در تاج العروس آمده است: مراد از نكورويان، كسانى هستند كه در ميان مردم، وجهه و جايگاهى دارند. به عبارت ديگر، منظور افراد معتبر هستند.
  414. الدّهقانُ: معرّب يطلق على رئيس القرية وعلى التاجر وعلى من له مال وعقار (المصباح المنير: ص201 «دهقن»).
  415. الفردوس: ج2 ص329 ح3491 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج16 ص87 ح44030.
  416. حفّوا حوله يحفّون حفّا، أي أطافوا به واستداروا، وحفّه بالشيء، يحفّه، كما يحفّ الهودج بالثياب (الصحاح: ج4 ص1345 «حفف»).
  417. مستدرك الوسائل: ج15 ص259 ح18177 نقلاً عن كتاب الأخلاق لأبي القاسم الكوفي.
  418. الدرّ المنثور: ج4 ص181 نقلاً عن ابن مردويه عن جابر.
  419. الشُّجاع: ضربٌ من الحيّات (الصحاح: ج3 ص1235 «شجع»).
  420. آل عمران: 180.
  421. سنن النسائي: ج5 ص11، تفسير القرطبي: ج4 ص291 نحوه وكلاهما عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال: ج6 ص303 ح15798؛ مجمع البيان: ج2 ص896 نحوه.
  422. يتلمّظ: أي يدير لسانه في فيه ويحرّكه (النهاية: ج4 ص271 «لمظ»).
  423. المعجم الكبير: ج2 ص322 ح2343، المعجم الأوسط: ج5 ص372 ح5593 كلاهما عن جرير بن عبد اللّه، تفسير الطبري: ج3 الجزء 4 ص191، تفسير ابن كثير: ج2 ص152، تفسير القرطبي: ج4 ص291، كنز العمّال: ج3 ص370 ح6992؛ مجمع البيان: ج2 ص897.
  424. يعنى چنان كه گويى آماده بلعيدن او مى شود.
  425. سنن النسائي: ج5 ص82، مسند ابن حنبل: ج7 ص237 ح20052 و ص242 ح20067، السنن الكبرى: ج4 ص300 ح7764، المعجم الكبير: ج19 ص410 ح980، شعب الإيمان: ج3 ص225 ح3390 كلّها عن بهز بن حكيم عن أبيه عن جدّه، كنز العمّال: ج9 ص78 ح25050.
  426. غرر الحكم: ج6 ص240 ح10126، عيون الحكم والمواعظ: ص503 ح9227.
  427. الكافي: ج3 ص504 ح7 و ص546 ح2، تهذيب الأحكام: ج4 ص102 ح290 و ص112 ح328، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص11 ح1588 كلّها عن عبيد بن زرارة، المقنعة: ص268 عن ابن مسكان، وسائل الشيعة: ج6 ص25 ح1.
  428. تفسير القمّي: ج1 ص127 عن أبي بصير.
  429. سنن أبي داود: ج2 ص133 ح1698، مسند ابن حنبل: ج2 ص622 ح6806 نحوه، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص56 ح26، السنن الكبرى: ج4 ص314 ح7818 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو، كنزالعمّال: ج3 ص447 ح7377.
  430. الخصال: ص176 ح234 عن عبد اللّه بن عمرو، بحارالأنوار: ج73 ص303 ح15؛ البخلاء: ص26 عن عبد اللّه بن عمر.
  431. صحيح مسلم: ج4 ص1996 ح56، مسند ابن حنبل: ج5 ص69 ح14468، السنن الكبرى: ج10 ص227 ح20450 كلّها عن جابر بن عبد اللّه، كنزالعمّال: ج3 ص505 ح7636؛ نثر الدرّ: ج1 ص255، تنبيه الخواطر: ج1 ص56 عن جابر بن عبد اللّه.
  432. الخصال: ص176 ح235 عن أبي هريرة، بحارالأنوار: ج73 ص303 ح16؛ مسند ابن حنبل: ج3 ص424 ح9574، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص57 ح28 كلاهما عن أبي هريرة نحوه، كنزالعمّال: ج16 ص53 ح43901.
  433. تنبيه الغافلين: ص223 ح281.
  434. مئة كلمة للجاحظ: ص31 ح15، المناقب للخوارزمي: ص375 ح395.
  435. غرر الحكم: ج5 ص228 ح8105.
  436. غرر الحكم: ج6 ص360 ح10521، عيون الحكم والمواعظ: ص531 ح9652.
  437. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج20 ص258 ح17.
  438. الحشر: 9.
  439. الكافي: ج2 ص206 ح6، مصادقة الإخوان: ص172 ح2 كلاهما عن جميل بن درّاج، بحار الأنوار: ج74 ص299 ح35.
  440. نوادر الاُصول: ج2 ص262 عن جندب بن عبد اللّه، كنزالعمّال: ج1 ص140 ح669.
  441. سنن النسائي: ج6 ص13، مسند ابن حنبل: ج3 ص66 ح7485، الأدب المفرد: ص92 ح281، التاريخ الكبير: ج4 ص307 الرقم 2928، البخلاء: ص45 كلّها عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج3 ص453 ح7411؛ الخصال: ص74 ح118 عن أبي هريرة، بحارالأنوار: ج73 ص302 ح10.
  442. مسند ابن حنبل: ج3 ص445 ح9699، المصنّف لابن أبي شيبة: ج4 ص588 ح178 كلاهما عن أبي هريرة، كنزالعمّال: ج3 ص453 ح7414؛ مجمع البيان: ج9 ص393.
  443. سنن الترمذي: ج4ص343ح1962، الأدب المفرد: ص93ح282، البخلاء: ص46 كلّها عن أبيسعيد الخدري، كنزالعمّال: ج3 ص447 ح7379؛ تاريخ اليعقوبي: ج2 ص97، الخصال: ص75 ح117 عن أبي سعيد الخدري، مشكاة الأنوار: ص407 ح1357 وفي الأخيرين «مسلم» بدل «مؤمن»، بحار الأنوار: ج73 ص297 ح5.
  444. أعلام الدين: ص294، نزهة الناظر: ص48 ح86 وليس فيه «بالرزق»، بحار الأنوار: ج77 ص172 ح8.
  445. الإصابة: ج3 ص100 الرقم 3307 عن عبد العزيز عن أبيه سعيد، كنز العمّال: ج3 ص453 ح7412 نقلاً عن الكامل في الضعفاء.
  446. البخلاء: ص46 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، كنز العمّال: ج3 ص453 ح7415.
  447. مسند الشهاب: ج1 ص233 ح366 عن عبد اللّه بن الزبير عن الإمام عليّ عليه السلام، الفردوس: ج3 ص496 ح5538 عن أنس، تذكرة الخواصّ: ص133 عن الإمام عليّ عليه السلام، كنز العمّال: ج16 ص118 ح44124؛ كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص416 ح5904 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام، نهج البلاغة: الحكمة 138، خصائص الأئمّة: ص104 عن الإمام عليّ عليه السلام، الخصال: ص621 ح10 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام، تحف العقول: ص403 عن الإمام الكاظم عليه السلام، بحار الأنوار: ج10 ص99.
  448. الكافي: ج4 ص43 ح3 عن سماعة عن أبي الحسن عليه السلام، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص62 ح1712، مكارم الأخلاق: ج1 ص291 ح898، الخصال: ص619 ح10 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام بزيادة «جادو» قبل «سخت»، تحف العقول: ص109 بزيادة «أنفق و» قبل «سخت»، بحار الأنوار: ج10 ص98 ح1.
  449. غرر الحكم: ج6 ص73 ح9570، عيون الحكم والمواعظ: ص481 ح8875.
  450. تحف العقول: ص162، الأمالي للصدوق: ص669 ح897 عن عبد الرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام، التمحيص: ص73 ح170، بحارالأنوار: ج78 ص27 ح92؛ مطالب السؤول: ص225 وفيه «ولا تملكه الشهوة» بدل «ولا يطمع فيما ليس له».
  451. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص554 ح328، بحار الأنوار: ج68 ص163 ح12.
  452. مصادقة الإخوان: ص169 ح1 عن الإمام الرضا عليه السلام، وسائل الشيعة: ج16 ص387 ح21835؛ سير أعلام النبلاء: ج4 ص394 الرقم 157، تهذيب الكمال: ج20 ص393 الرقم 4050، تاريخ دمشق: ج41 ص385 الرقم 4875 والثلاثة الأخيرة عن الإمام الرضا عن أبيه عن جدّه عنه عليهم السلام.
  453. صفات الشيعة: ص116 ح59 عن الحارثي، الخصال: ص83 ح8 عن الحارثي عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام، مشكاة الأنوار: ص534 ح1788، روضة الواعظين: ص464، بحارالأنوار: ج73 ص161 ح9.
  454. الكافي: ج2 ص442 ح6 عن ابن رئاب، الخصال: ص129 ح134 عن الحلبيّ وفيه «بشيء من هذا» بدل «من ذلك»، بحار الأنوار: ج6 ص20 ح11.
  455. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص393 ح5836، التوحيد: ص376 ح21، الخصال: ص450 ح55، الأمالي للصدوق: ص56 ح12، مختصر بصائر الدرجات: ص138 كلّها عن أبان بن عثمان الأحمر، بحار الأنوار: ج73 ص300 ح1.
  456. فقه الرضا: ص338، بحار الأنوار: ج78 ص346 ح4 وراجع: دلائل الإمامة: ص71 ح9.
  457. التغابن: 16.
  458. اُسد الغابة: ج2 ص121 الرقم 1360، كنزالعمّال: ج3 ص449 ح7393 نقلاً عن المعجم الكبير ومسند أبي يعلى وكلاهما عن خالد بن يزيد بن جارية.
  459. المعجم الصغير: ج1 ص49، الفردوس: ج2 ص84 ح2456 كلاهما عن جابر، كنزالعمّال: ج3 ص452 ح7408.
  460. تنبيه الغافلين: ص311 ح446.
  461. قرب الإسناد: ص75 ح241 عن مسعدة بن صدقة، بحارالأنوار: ج75 ص459 ح5.
  462. كنزالعمّال: ج2 ص523 ح4656 نقلاً عن ابن المنذر؛ مجمع البيان: ج10 ص453 عن الإمام الصادق عليه السلام، عيون الحكم والمواعظ: ص447 ح7878.
  463. غرر الحكم: ج4 ص298 ح6147، عيون الحكم والمواعظ: ص333 ح5683.
  464. البخلاء: ص39، الأمثال لأبي الشيخ: ص130 ح89 كلاهما عن أنس، كنز العمّال: ج3 ص449 ح7392.
  465. دلائل الإمامة: ص71 ح9.
  466. السّؤددُ: السيادة والشرف (تاج العروس: ج5 ص32 «سود»).
  467. تاريخ اليعقوبي: ج2 ص97؛ البخلاء: ص39، الأمثال لأبي الشيخ: ص130 ح89 كلاهما عن أنس نحوه.
  468. صحيح البخاري: ج5 ص2342 ح6009، سنن النسائي: ج8 ص256 كلاهما عن سعد بن أبي وقّاص، صحيح مسلم: ج4 ص2080 ح52، سنن أبي داود: ج4 ص31 ح3972 كلاهما عن أنس، سنن الترمذي: ج5 ص562 ح3567 عن مصعب بن سعد، كنز العمّال: ج2 ص200 ح3748.
  469. صحيح البخاري: ج5 ص2069 ح5109 و ص2340 ح6002، سنن الترمذي: ج5 ص520 ح3484، سنن النسائي: ج8 ص257، مسند ابن حنبل: ج4 ص440 ح13303، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص712 ح1944 نحوه وكلّها عن أنس، كنز العمّال: ج2 ص214 ح3821؛ الكافي: ج2 ص586 ح24 عن أبي يعفور، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص335 ح981 عن حفص بن البختري عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج86 ص187 ح49.
  470. سنن أبي داود: ج2 ص90 ح1539، سنن النسائي: ج8 ص256 عن ابن مسعود، سنن ابن ماجة: ج2 ص1263 ح3844 وليس فيه «من خمس»، مسند ابن حنبل: ج1 ص58 ح145، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص712 ح1943، كنز العمّال: ج2 ص261 ح3971.
  471. الدروع الواقية: ص226 و 138، بحار الأنوار: ج97 ص271 ح3.
  472. الإقبال (الطبعة الحجريّة): ص232.
  473. تفسير القمّي: ج2 ص372، بحارالأنوار: ج73 ص301 ح7.
  474. جامع الأحاديث للقمي (الغايات): ص221، دعائم الإسلام: ج2 ص17 ح16 نحوه، بحار الأنوار: ج103 ص103 ح54؛ الفردوس: ج2 ص12 ح2096 عن ابن عبّاس نحوه، كنز العمّال: ج11 ص443 ح32088.
  475. غرر الحكم: ج5 ص190 ح7922.
  476. معاني الأخبار: ص257 ح2، بحارالأنوار: ج78 ص109 ح16.
  477. علل الشرائع: ج2 ص558، صفات الشيعة: ص106 ح42 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام، بحارالأنوار: ج67 ص299 ح24.
  478. نهج البلاغة: الكتاب 53، تحف العقول: ص126، بحارالأنوار: ج33 ص600 ح744.
  479. غرر الحكم: ج2 ص199 ح2366، عيون الحكم والمواعظ: ص84 ح2032.
  480. الأمالي للطوسي: ص527 ح1162، مكارم الأخلاق: ج2 ص364 ح2661، أعلام الدين: ص190 كلّها عن أبيذرّ، بحار الأنوار: ج77 ص76 ح3.
  481. غرر الحكم: ج4 ص610 ح7175، عيون الحكم والمواعظ: ص392 ح6643.
  482. الضنّة: البخل. والخلة بالضم الصداقة والمحبة التي تخللت القلب فصارت خلاله أي في باطنه كما في النهاية وفي المصباح: الخلة بالفتح الصداقة والضم لغة وبالفتح الفقر والحاجة. فالفقرة تحتمل وجوها: الأوّل: أنّه ضنين بخلته لترصّده مواقع الخلة وأهلها الذين هم إخوان الصدق في اللّه وهم قليلون. الثاني: أن يكون المراد أنّه إذا خال أحدا أي صادقه ضنّ أن يضيِّع خلته أو يهمل خليله فالمراد استحكام مودته. الثالث: أن يكون بفتح الخاء كما روي أي إذا عرضت له حاجة ضنّ بها أن يسأل أحدا فيها ويظهرها (بحار الأنوار: ج67 ص305).
  483. نهج البلاغة: الحكمة 333، أعلام الدين: ص130، بحار الأنوار: ج67 ص305 ح37.
  484. غرر الحكم: ج4 ص602 ح7149، عيون الحكم والمواعظ: ص391 ح6618.
  485. كتاب من لايحضره الفقيه: ج3 ص560 ح4924، علل الشرائع: ص557، صفات الشيعة: ص105 ح42 كلّها عن مسعدة بن صدقة، بحار الأنوار: ج67 ص299 ح24.