ب ص ر / البصیرة
البَصیرة (نسخۀ آزمایشی)
بصيرت
درآمد
بصيرت، در لغت
واژه «بصيرت»، از مادّه «بصر» است كه، دو معناى اصلى دارد: يكى، علم و ديگرى، درشتى، سختى و خشونت. در اين جا، معناى نخستْ مقصود است. احمد بن فارِس، در اين باره مى گويد:
الباءُ وَ الصّادُ وَ الرّاءُ أصلانِ: أحَدُهُمَا العِلمُ بِالشَّى ءِ. يُقالُ: هُوَ بَصيرٌ بِهِ... وَ البَصيرَةُ: التُّرسُ فيما يُقالُ، وَ البَصيرَةُ البُرهانُ وَ أَصلُ ذلِكَ كُلِّهِ وُضوحُ الشَّى ءِ... وَ أَمَّا الأَصلُ الآخَرُ فَبُصْرُ الشَّى ءِ غَلَظُهُ وَ مِنهُ البَصْرُ، هُوَ أن يُضَمَّ أديمٌ إلى أديمٍ يُخاطانِ كَما تُخاطُ حاشِيَةُ الثَّوبِ. [۱]
باء و صاد و راء (بصر)، دو معناى اصلى را تشكيل مى دهند: يكى، عبارت است از علم به چيزى. گفته مى شود: «هُوَ بَصيرٌ بِهِ» يعنى: «او به آن چيز، داناست».… بصيرت، به معناى سپر است و به معناى برهان هم آمده است. اصل همه اينها، روشن بودن چيزى است.… امّا معناى اصلى دوم، درشتى [و زُمختى] است. از همين معناست «بَصْر» كه عبارت از دو چرم را بر هم دوختن است، چنان كه كناره پارچه، دوخته مى شود. ابن منظور، «بصر» و «بصيرت» را چنين معنا كرده است:
البَصَرُ العَينُ، إلّا أنَّهُ مُذَكَّرٌ وَ قيلَ: البَصَرُ حاسَّةُ الرُّؤيَةِ... وَ البَصيرَةُ: الحُجَّةُ... وَ البَصَرُ: نَفاذٌ فِى القَلبِ، وَ بَصَرُ القَلبِ: نَظَرُهُ وَ خاطِرُهُ، وَ البَصيرَةُ عَقيدَةُ القَلبِ... وَ البَصيرَةُ: الفِطنَةُ... وَ فَعَلَ ذلِكَ عَلى بَصيرَةٍ أى عَلى عَمدٍ وَ عَلى غَيرِ بَصيرَةٍ أى عَلى غَيرِ يَقينٍ... عَلىَ بَصيرَةٍ أى عَلى مَعرِفَةٍ مِن أمرِكُم ويَقينٍ... وَ البَصيرَةُ: العِبرَةُ... وَ البَصَرُ: العِلمُ وَ بَصُرتُ بِالشَّى ءِ، عَلِمتُهُ... وَ البَصيرُ: العالِمُ. [۲]
بَصَر، يعنى چشم؛ امّا [بر خلاف «عَين»،] مذكّر است. گفته شده: بصر، عبارت از حواس ديدن است... بصيرت، يعنى حجّت.… بَصَر، يعنى نفوذ در دل. «بَصَر القُلب»، به نگاه و خطور آن مى گويند و بصيرت، يعنى عقيده قلبى...، بصيرت، يعنى هوش.… «فَعَلَ ذلِكَ عَلى بَصيرَةٍ»، يعنى از روى قصد و آگاهى و «عَلى غَيرِ بَصيرةٍ»، يعنى از روى غير يقين.… «عَلى بَصيرةٍ مِن أمرِكُم وَ يَقينٍ»، يعنى: «با داشتن شناخت و يقين در كار شما»... بصيرت، يعنى عبرت.… بَصَر، يعنى علم. «بَصُرتُ بالشى ءِ»، يعنى: «آن چيز را دانستم»... و بصير، به معناى «عالم» است.
راغب اصفهانى، در توضيح معناى «بصر» و «بصيرت» مى گويد:
البَصَرُ يُقالُ لِلجارِحَةِ النّاظِرَةِ... وَ لِلقُوَّةِ الَّتى فيها، وَ يُقالُ لِقُوَّةِ القَلبِ المُدرِكَةِ: بَصيرَةٌ وَ بَصَرٌ... وَ لا يَكادُ يُقالُ لِلجارِحَةِ بَصيرَةٌ، وَ يُقالُ مِنَ الأَوَّلِ: أبصَرتُ، وَ مِنَ الثّانى أبصَرتُهُ وَ بَصُرتُ بِهِ، وَ قَلَّما يُقالُ بَصُرتُ فِى الحاسَّةِ إذا لَم تُضامَّهُ رُؤيَةُ القَلبِ. [۳]
بَصَر، به عضو بينايى... و به نيرويى كه در آن است، گفته مى شود. به نيروى ادراك كننده قلب هم «بصيرت» و «بَصَر» مى گويند... و به عضو بينايى، كمتر بصيرت گفته مى شود. در صورت اوّل (ديدن با چشم)، «أبصرتُ» مى گويند. و در صورت دوم: «أبصرتُهُ» و «بَصُرتُ بِهِ». در صورت ديدن با حواس بينايى، چنانچه با رؤيت قلبى همراه نباشد، به ندرت گفته مى شود: «بَصُرتُ».
بررسى آنچه در تبيين معناى بصيرت آمده، [۴] نشان مى دهد كه اين واژه، در معانى گوناگونى به كار رفته است؛ مانند: دانش، بينش دل، نورِ دل، آگاهى، زيركى، هوشيارى، برهان، عبرت و اعتقاد صحيح دينى.
امّا همه اين معانى، در واقع ـ همان طور كه ابن فارِس گفته ـ به معناى اوّليه مادّه بصيرت، باز مى گردند. حتّى اطلاق «بصر» به چشم نيز بدان جهت است كه چشم، يكى از مهم ترين راه هاى تحصيل علم و معرفت است.
گفتنى است كه هر چند بصيرت، در اصل به معناى علم است؛ ليكن بايد توجّه داشت كه هر علمى، بصيرت نيست و هر عالمى، بصير ناميده نمى شود؛ بلكه اين واژه، حاكى از نوعى احاطه علمى و آينده نگرى است. [۵]
بصيرت، در قرآن و حديث
در قرآن كريم، مشتقّات «بصر»، 148 بار و واژه «بصيرت»، دوبار تكرار شده است.
به طور كلّى، واژه «بصر» در متون اسلامى، گاه در باره بينايى ظاهرى و حسّى، و گاه در باره بينايى باطنى و عقلى به كار مى رود.
به تعبير ديگر، مردم از نظر بينش، به دو دسته تقسيم مى شوند:
دسته اوّل، ديده عقل آنها نزديك بين است، آينده خود و جهان را نمى بينند و اداركات آنها در محسوساتْ خلاصه مى شود و به تعبير زيباى قرآن:
«يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْأَخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ. [۶]
از زندگى دنيا، ظاهرى را مى شناسند، حال آن كه از آخرت غافل اند».
اين دسته، هر چند به ظاهرْ بينا هستند؛ ولى در فرهنگ قرآن و حديث، كور محسوب مى شوند.
برپايه گزارشى، امام على عليه السلام در يكى از سخنرانى هاى خود در مدينه، به اين نكته مهم، اين گونه اشاره فرموده است:
ما كُلُّ ذى قَلبٍ بِلَبيبٍ، وَ لا كُلُّ ذى سَمعٍ بِسَميعٍ، وَ لا كُلُّ ناظِرٍ بِبَصيرٍ. [۷]
نه هر كه دلى دارد، به خردى داننده است، و نه هر كه گوشى دارد نيك شنونده است، و نه هر كه ديده اى دارد بيننده است.
دسته دوم، جامع نگر و واقع نگرند؛ هم نزديك را خوب مى بينند و هم دور را. ادراكات آنها، در محسوساتْ خلاصه نمى شود؛ هم خانه دنيا را مى بينند و هم خانه آخرت را. در فرهنگ قرآن و حديث، اين دسته از مردم، بصير و بينا ناميده مى شوند.
بر پايه روايتى، امام على عليه السلام، اين دو دسته از مردم را اين گونه معرّفى نموده است:
إنَّمَا الدُّنيا مُنتَهى بَصَرِ الأَعمى، لا يُبصِرُ مِمّا وَراءَها شَيئاً، وَ البَصيرُ يَنفُذُها بَصَرُهُ، وَ يَعلَمُ أنَّ الدّارَ وَراءَها. فَالبَصيرُ مِنها شاخِصٌ، وَ الأَعمى إلَيها شاخِصٌ، وَ البَصيرُ مِنها مُتَزَوِّدٌ، وَ الأَعمى لَها مُتَزَوِّدٌ. [۸]
همانا دنيا، واپسين ديدرسِ انسان كور[دل] است و در فراسوى آن، چيزى نمى بيند؛ امّا بينشوَر، نگاهش از دنيا فراتر مى رود و مى داند كه سرا[ى حقيقى] در وراىِ اين دنياست. پس بينشوَر، از دنيا دل و ديده بر مى گيرد و كور[دل] به آن مى نگرد. بينشوَر، از آنْ توشه بر مى گيرد و كور[دل]، براى آنْ توشه فراهم مى آورد.
بنا بر اين، بصيرت و بينايى حقيقى در فرهنگ قرآن و حديث، به معناى جامع نگرى و آينده نگرىِ علمى و عملى است و كسانى «بصير» ناميده مى شوند كه در پرتو بينش صحيح، در جهت تأمين منافع مادّى و معنوى، و دنيا و آخرت خود، حركت كنند. همه آيات و رواياتى كه در اين بخش در باره ديده بصيرت، ارزش بصيرت، عوامل تقويت بصيرت، مبادى، آثار و موانع آن آمده است، تعريف ياد شده را تأييد مى نمايند. پيش از ملاحظه آيات و روايات مربوط، به اين نكاتْ توجّه فرماييد:
1. همتايان بصيرت، در مفهوم
در قرآن و روايات اسلامى، واژه هايى وجود دارند كه مى توان گفت كه معادل واژه بصيرت اند و يا بسيار نزديك به آن اند، مانند:
الف ـ يقظه
يكى از واژه هاى معادل بصيرت، «يقظه» است. در اين باره، از امام على عليه السلام نقل شده:
اليَقَظَةُ استِبصارٌ. [۹]
يقظه (بيدارى)، بصيرت يافتن است.
و در روايتى ديگر از ايشان، در معرّفى اهل بصيرت، آمده است:
فَاستَصبَحوا بِنورِ يَقَظَةٍ فِى الأَبصارِ وَ الأَسماعِ وَ الأَفئِدَةِ. [۱۰]
پس بدين سبب، چشم ها و گوش ها و دل هايشان، از نور بيدارى روشن گرديد.
ب ـ نور
همتاى ديگر بصيرت، نور است:
«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ يَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ. [۱۱]
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش، شما را دو بهره عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه به [بركت] آن، راه سپريد».
ج ـ فرقان
يكى ديگر از واژه هاى بسيار نزديك به مفهوم بصيرت، واژه «فرقان» است:
«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا. [۱۲]
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از خدا پروا كنيد، براى شما فرقانى (نيروى جدا كننده حق از باطل) قرار مى دهد».
همچنين در بسيارى از روايات، واژه هاى ديگرى همچون: عقل، [۱۳] معرفت، علم و حكمت [۱۴] نيز در معناى بصيرت به كار رفته اند.
2. بيناى مطلق
در نوزده آيه از قرآن، خداوند متعال، با صفت بينايى، توصيف شده است. [۱۵] اين صفت، حاكى از احاطه علمى و ذاتىِ آفريدگار بر همه چيز است. لذا برخى از روايات، بصير را از صفات ذات خداوند دانسته اند. بنا بر اين، بيناى مطلقْ اوست و همه چيز، بينايى را از او دريافت مى كنند [۱۶] و هر كس به او نزديك تر باشد، از بصيرت و بينشِ بيشترى برخوردار خواهد بود.
3. معناى ديده بصيرت
از منظر قرآن، در باطن انسان، شعور مرموزى وجود دارد كه با الهام فطرى الهى، مى تواند خوب را از بد، و حق را از باطلْ تشخيص دهد. متن سخن خداوند متعال در اين باره، چنين است:
«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا. [۱۷]
سوگند به نفس و آن كه آن را درست كرد! سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن، الهام كرد».
در روايتى از امام صادق عليه السلام، اين الهام فطرى، چنين تفسير شده است:
أى عَرَّفَها وَ أَلهَمَها، ثُمَّ خَيَّرَها فَاختارَت. [۱۸]
يعنى به آن شناسانْد و الهام فرمود. سپس، او را مخيّر ساخت و او انتخاب كرد.
و در حديث ديگرى از ايشان، آمده است كه در باره الهام فجور و تقوا مى فرمايد:
عَرَّفَهُ الحَقَّ مِنَ الباطِلِ. [۱۹]
حق و باطل را به او شناسانْد.
و نيز در تفسير آيه «وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ؛ [۲۰] و دو راه را به او نشان داديم»، از ايشانْ روايت شده:
نَجدَ الخَيرِ وَ نَجدَ الشَّرِّ. [۲۱]
[يعنى: ] راه نيكى و راه بدى را [نشان داديم].
ديده بصيرت، در واقع، همان شعور فطرى مرموز و ادراك باطنىِ موجود در باطن انسان است كه قدرت تشخيص نيك و بد، خير و شر، و حق و باطل را دارد و او را به آينده نگرى و پيروى از حق و دورى گزيدن از باطل، دعوت مى نمايد.
اين شعور و ادراك، در ابتداى زندگى، به صورت استعداد و اِجمال، در نهاد همه انسان ها وجود دارد و به تدريج، شكوفا مى شود. شكوفايى اين شعور، شكوفايىِ انسانيّت است و فلسفه بعثت انبياى الهى، چيزى جز رشد و بالندگى و شكوفايى انسانيّت و سازندگى جامعه مطلوب انسانى نيست.
با بهره گيرى از برنامه انبيا در تقويت ادراكات باطنى، قدرت ديده بصيرت، به تدريج، افزايش مى يابد تا آن جا كه حقايق معقول، به صورت محسوس براى انسانْ قابل رؤيت مى گردند، چنان كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد:
ما مِن عَبدٍ إلّا وَ فى وَجهِهِ عَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الدُّنيا، وَ عَينانِ فى قَلبِهِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ، فَإِذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا فَتَحَ عَينَيهِ اللَّتَينِ فى قَلبِهِ، فَأَبصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بِالغَيبِ، فَآمَنَ بِالغَيبِ عَلَى الغَيبِ. [۲۲]
هيچ بنده اى نيست، مگر آن كه دو چشم در چهره اش دارد كه با آنها، امور دنيا را مى بيند و دو چشم در دلش كه با آنها امور آخرت را مشاهده مى كند. پس هر گاه خدا، خير بنده اى را بخواهد، دو چشمى را كه در دل اوست، مى گشايد و او با آنها، آنچه را خداوند در عالم غيبْ وعده اش را داده است، مى بيند و به وسيله غيب (دو چشم دل) به غيب (/ به غيب بر روى غيب)، ايمان مى آورد.
بديهى است كه خواستِ خداوند حكيم در باره باز شدن ديده بصيرت شمارى از انسان ها، گزاف نيست؛ بلكه به مقتضاى نظام حكيمانه آفرينش، ديده بصيرت كسانى باز شده، تقويت مى گردد كه در جهت شكوفايىِ ادراكات باطنى خود، حركت كرده باشند.
4. خاستگاه هاى بصيرت
بر پايه آنچه در تبيين معناى بصيرتْ ارائه شد، خاستگاه بصيرت، مشابه خاستگاه علم، معرفت و حكمت است، همان گونه كه عوامل و موانع آن نيز با اسباب و آفات عناوين ياد شده، مشابهت دارند. لذا براى تكميل مباحث مربوط به بصيرت، ملاحظه بخش قابل عمده اى از آيات و روايات مرتبط با معرفت شناسى، [۲۳] ضرورى است. امّا آنچه را در اين فصل، با عنوان «خاستگاه هاى بصيرت» مطرح شده، مى توان به خاستگاه درونى و بيرونىِ بصيرت، تقسيم كرد: خاستگاه درونىِ بصيرت، عبارت است از نيروى باطنىِ قادر بر تشخيص حق و باطل، و خير و شر.
خاستگاه بيرونى بصيرت، خود، دو گونه است: گونه اوّل، شامل ره نمودها و برنامه هايى كه ريشه در قرآن و تعاليم انبيا دارند و موجب شكوفايى فطرت بصيرت مى شوند؛
گونه دوم نيز امدادهاى غيبى الهى كه در نتيجه اجراى تعاليم انبيا در زندگى، موجب تقويت نيروى بصيرت مى گردند و بر اين اساس، خاستگاه هاى بصيرت،
در فصل دوم، در ذيل عناوين فطرت، كتاب خدا، اسلام و توفيق، خلاصه شده است.
5. عوامل تقويت ديده بصيرت
عوامل تقويت بصيرت، دو دسته اند: عوامل علمى و عوامل عملى.
به سخن ديگر، بر پايه ره نمودهاى انبياى الهى، شكوفايى فطرت بصيرت، هم به مجاهدت علمى نياز دارد و هم به مجاهدت عملى. متونى كه در فصل چهارم، با عناوين: تفكّر، تعقّل، تعلّم و اعتبار آمده اند، به نقش انديشه و تلاش هاى علمى، در تقويت ديده بصيرت، اشاره دارند و متونى كه با عناوين: پرهيزگارى، ياد خدا، اخلاص، زُهد و... آمده اند، به نقش تلاش هاى عملى در اين باره، اشاره مى نمايند. جالب توجّه اين كه همه اين عوامل، در اين آيه شريف، خلاصه شده اند:
«وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا. [۲۴]
و كسانى كه در راه ما كوشيده اند، به يقين، راه هاى خود را بر آنان مى نمايانيم».
6. بركات افزايش نيروى بصيرت
بر پايه آنچه گذشت، به ميزان مجاهدت هاى علمى و عملى انسان، بينش باطنى، افزايش مى يابد و سالك، در نخستين گام، كاستى هاى درونىِ خود را بهتر مى بيند، زيركى، آينده نگرى، شجاعت و ساير كمالات انسانى، در او تقويت مى شوند و در نهايت، در نتيجه خودسازى، به نقطه اى از قوّت بصيرت و بينايى باطنى مى رسد كه حقايق معقول را به صورت محسوس مى بيند و به بالاترين مراتب ايمان ـ كه ايمانِ شهودى است ـ، دست مى يابد و پيشواى اهل بصيرت مى گردد. [۲۵]
7. اصلى ترين آفت ديده بصيرت
نقطه مقابل مجاهدت هاى علمى و عملى ـ كه موجب تقويت ديده بصيرت مى گردند ـ، پيروى از تمايلات نفسانى است. از اين رو، اصلى ترين آفت ديده بصيرت يافتن، هواپرستى و پيروى عملى از خواسته هاى ناپسندِ درونى است و بدين سان، هر چه پيروىِ انسان از نفس امّاره، بيشتر شود، چشمِ بصيرت او ضعيف تر مى گردد. در روايتى از امام على عليه السلام آمده:
الهَوى شَريكُ العَمى. [۲۶]
هَوَس، شريكِ كوردلى است.
وقتى انسان، به چيزى علاقه پيدا كرد، ديگر نمى تواند معايب آن را ببيند و زشتى هاى آن را بشنود:
عَينُ المُحِبِّ عَمِيَّةٌ عَن مَعايِبِ المَحبوبِ، وَ اُذُنُهُ صَمّاءُ عَن قُبحِ مَساويهِ. [۲۷]
ديده عاشق، از ديدن عيب هاى معشوق، كور است و گوش او، از شنيدن زشتى معايبش، كَر. ساير آفات و موانع بصيرت، ريشه در پيروى از تمايلات نفسانى دارد و بدين جهت، اصلى ترين راه مبارزه با آفات، داشتن ديده بصيرتِ جهاد با نفس است كه در فرهنگ روايات اسلامى، «جهاد اكبر» ناميده شده است.
كسى كه توفيق اين جهاد را نيابد و در ميدان مبارزه با تمايلات نفسانى، شكست بخورد، نه تنها ديده بصيرت را از دست مى دهد و از درجه انسانيتْ سقوط مى كند، بلكه از هر حيوانى، گم راه تر و خطرناك تر مى گردد. چنين انسانى، سرنوشتى جز دوزخ، نخواهد داشت.
الفصل الأوّل: البصيرة القلبيّة
فصل يكم: چشم بصيرت
1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيراً فَتَحَ لَهُ قُفلَ قَلبِهِ، وجَعَلَ فيهِ اليَقينَ وَالصِّدقَ، وجَعَلَ قَلبَهُ واعِياً لِما سَلَكَ فيهِ، وجَعَلَ قَلبَهُ سَليماً ولِسانَهُ صادِقاً وخَليقَتَهُ مُستَقيمَةً، وجَعَلَ اُذُنَهُ سَميعَةً وعَينَهُ بَصيرَةً. [۲۸]
1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه خداوند، خير بنده اى را بخواهد، قفلِ دل او را برايش مى گشايد و يقين و راستى را در آن مى نهد و دلش را براى راهى كه در آن قدم گذاشته است، آگاه مى سازد و دلش را پاك و زبانش را راستگو و اخلاقش را درست و گوشش را شنوا و چشمش را بينا مى گردانَد.
2. عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن عَبدٍ إلّا وفي وَجهِهِ عَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الدُّنيا، وعَينانِ في قَلبِهِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ، فَإِذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا فَتَحَ عَينَيهِ اللَّتَينِ في قَلبِهِ فَأَبصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بِالغَيبِ، فَآمَنَ بِالغَيبِ عَلَى الغَيبِ. [۲۹]
2. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ بنده اى نيست، مگر آن كه دو چشم در صورتش دارد كه با آنها، امور دنيا را مى بيند و دو چشم در دلش كه با آنها، امور آخرت را مشاهده مى كند. پس هر گاه خدا، خير بنده اى را بخواهد، دو چشمى را كه در دل اوست، مى گشايد و او با آنها، آنچه را خداوند در عالم غيبْ به او وعده داده است، مى بيند و به وسيله غيب (دو چشم دل)، به غيبْ ايمان مى آورد (/ به غيبِ روى غيب، ايمان مى آورد).
3. الإمام زين العابدين عليه السلام: ألا إنَّ لِلعَبدِ أربَعَ أعيُنٍ: عَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ دينِهِ ودُنياهُ، وعَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ آخِرَتِهِ، فَإِذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيراً فَتَحَ لَهُ العَينَينِ اللَّتَينِ في قَلبِهِ فَأَبصَرَ بِهِمَا الغَيبَ وأَمرَ آخِرَتِهِ [۳۰]، وإذا أرادَ بِهِ غَيرَ ذلِكَ تَرَكَ القَلبَ بِما فيهِ. [۳۱]
3. امام زين العابدين عليه السلام: آگاه باشيد كه براى بنده، چهار چشم است: دو چشم [سَر] كه با آنها، امور دين و دنيايش را مى بيند، و دو چشم [دل] كه با آنها، امور آخرتش را مشاهده مى كند. پس هر گاه خداوند، خيرِ بنده اى را بخواهد، دو چشمى را كه در دلِ اوست، برايش مى گشايد و او با آنها، عالم غيب و امور آخرتش را مى بيند، و هر گاه جز خيرِ بنده اى را بخواهد، دلش را به حال خود، رها مى كند.
4. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّما شيعَتُنا أصحابُ الأَربَعةِ الأَعيُنِ: عَينانِ فِي الرَّأسِ، وعَينانِ فِي القَلبِ، ألا وَالخَلائِقُ كُلُّهُم كَذلِكَ، ألا إنَّ اللّهَ عَزَّ وجلَّ فَتَحَ أبصارَكُم وأَعمى أبصارَهُم. [۳۲]
4. امام صادق عليه السلام: شيعيان ما، چهار چشم دارند: دو چشم در سر، و دو چشم در دل. البتّه همه مردمان، اين گونه اند. هان كه خداوند عز و جل، چشم هاى شما را باز كرده و چشم هاى آنان را كور كرده است!
راجع: ص452 ح122.
ر.ك: ص453 ح122.
الفصل الثاني: الحث على البصيرة
فصل دوم: تشويق به تحصيلِ بصيرت
2 / 1: البَصيرُ مِن صِفاتِ اللّه عزّوجلِّ
2 / 1: بصيرت، از صفات خداست
الكتاب
قرآن
«إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ». [۳۳]
«همانا خدا، شنوا و بيناست».
«إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ». [۳۴]
«همانا خدا، نسبت به بندگانش، آگاه و بيناست».
«إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ». [۳۵]
«همانا خدا، نسبت به بندگان، بيناست».
«إِنَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ بَصِيرٌ». [۳۶]
«به راستى كه او، به همه چيزْ بيناست».
الحديث
حديث
5. الإمام عليّ عليه السلام: كُلُّ بَصيرٍ غَيرَهُ يَعمى عَن خَفِيِّ الأَلوانِ، ولَطيفِ الأَجسامِ. [۳۷]
5. امام على عليه السلام: هر بينايى جز خدا، از ديدن رنگ هاى پنهان و اجسام ريز [و نامرئى]، ناتوان است.
6. عنه عليه السلام: بَصيرٌ إِذ لا مَنظورَ إِلَيهِ مِن خَلقِهِ. [۳۸]
6. امام على عليه السلام: [خداوند،] بينا بوده، آن گاه كه هنوز آفريده اى نبود تا ديده شود.
7. عنه عليه السلام: بَصيرٌ لا بِأَداةٍ. [۳۹]
7. امام على عليه السلام: [خداوند،] بيناست؛ امّا نه با ابزارى [براى ديدن، مانند چشم].
8. عنه عليه السلام: بَصيرٌ لا يُوصَفُ بِالحاسَّةِ. [۴۰]
8. امام على عليه السلام: [خداوند،] بينايى است كه به داشتن حس [و ابزار بينايى]، وصف نمى شود.
9. الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سَأَ لَهُ الزِّنديقُ: أَفَرَأَيتَ قَولَهُ: سَميعٌ بَصيرٌ عالِمٌ؟ ـ: إِنَّما يُسمّى تَبارَكَ وتَعالى بِهذِهِ الأَسماءِ؛ لِأَنَّهُ لا يَخفى عَلَيهِ شَيءٌ مِمّا لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ، مِن شَخصٍ صَغيرٍ أَو كَبيرٍ، أَو دَقيقٍ أَو جَليلٍ، ولا نَصِفُهُ بَصيرا بِلَحظ عَينٍ كَالمَخلوقِ. [۴۱]
9. امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ زنديقى كه پرسيد: نظرت در باره اين گفته خدا چيست كه: «شنوا و بينا و داناست»؟ ـ: خداوند ـ تبارك و تعالى ـ، به اين نام ها ناميده شده است؛ چون هيچ چيزى از آنچه چشم ها مى بينند، بر او پوشيده نيست، از شى ء كوچك گرفته تا بزرگ و ريز يا درشت، و اگر ما او را به بينايى وصف مى كنيم، به معناى آن نيست كه مانند مخلوقات، با چشم مى بيند.
10. عنه عليه السلام: لَم يَزَلِ اللّهُ عز و جل ربَّنا... وَالبَصَرُ ذاتُهُ ولا مُبصَرَ... فَلَمّا أَحدَثَ الأَشياءَ وَقَعَ... البَصَرُ عَلَى المُبصَرِ. [۴۲]
10. امام صادق عليه السلام: خداى عز و جل، هميشه پروردگار ما بوده... و بينايى، ذاتىِ او بوده است، آن گاه كه هنوز چيزى براى ديدن وجود نداشت... و چون اشيا را آفريد...، ديدن به شى ء ديدنى تعلّق گرفت.
11. الإمام الكاظم عليه السلام ـ فِي الدُّعاءِ ـ: سُبحانَكَ اللّهُمَّ وبِحَمدِكَ... أَنتَ... بَصيرٌ لا يَرتابُ. [۴۳]
11. امام كاظم عليه السلام ـ در دعا ـ: منزّهى تو ـ اى خدا ـ و سپاس، تو راست.… تو... بينايى هستى كه [در صحّت آنچه مى بيند] شك نمى كند.
12. الإمام الرضا عليه السلام: قُلنا: إِنَّهُ بَصيرٌ لا بِبَصَرٍ؛ لِأَنَّهُ يَرى أَثَرَ الذَّرَّةِ السَّحماءِ [۴۴] في اللَّيلَةِ الظَّلماءِ عَلَى الصَّخرةِ السَّوداءِ، ويَرى دَبيبَ النَّملِ فِي اللَّيلَةِ الدَّجِيَّةِ، ويَرى مَضارَّها ومَنافِعَها وأَثَرَ سِفادِها وفِراخَها ونَسلَها، فَقُلنا عِندَ ذلِكَ: إِنَّهُ بَصيرٌ لا كَبَصَرِ خَلقِهِ. [۴۵]
12. امام رضا عليه السلام: گفتيم: او (خداوند) بيناست؛ امّا نه با چشمى؛ چرا كه او ردّ پاى مورچه سياه بر روى تخته سنگ سياه، در شب تار را مى بيند، حركت مور در شب تاريك را مى بيند و زيان و سود و اثر جفتگيرى و بچّه ها و نسل آن را مى بيند [و مى داند]. اين جاست كه مى گوييم: او بيناست؛ امّا نه مانند بينا بودن آفريدگانش.
13. الإمام الجواد عليه السلام: كَذلِكَ سَمَّيناه بَصيرا؛ لِأَنَّهُ لا يَخفى عَلَيهِ ما يُدرَكُ بِالأَبصارِ، مِن لَونٍ أَو شَخصٍ أَو غَيرِ ذلِكَ، ولَم نَصِفهُ بِبَصَرِ لَحظَةِ العَينِ. [۴۶]
13. امام جواد عليه السلام: همچنين او (خداوند) را بينا ناميده ايم؛ چون هر آنچه از رنگ و جسم و جز آن كه با چشم ها ديده مى شود، بر او پوشيده نيست و او را بينا به معناى نگريستن با نگاه چشم، وصف نمى كنيم.
2 / 2: قيمَةُ البَصيرَةِ
2 / 2: ارزش بصيرت
الكتاب
قرآن
«قَدْ جَاءَكُم بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِىَ فَعَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ». [۴۷]
«به راستى، بصيرت هايى از جانب پروردگارتان براى شما آمده است. پس هر كه ديد، به سود خود اوست و هر كه كور بود، به زيان خود اوست، و من بر شما نگهبان نيستم». [۴۸]
الحديث
حديث
14. الإمام عليّ عليه السلام: «فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِىَ فَعَلَيْهَا» هذِهِ الآيَةُ جامِعَةٌ لِاءِبصارِ العُيونِ وإبصارِ القُلوبِ. [۴۹]
14. امام على عليه السلام: اين آيه: «پس هر كه ديد، به سود خود اوست و هر كه كور بود، به زيان خود اوست»، ديدن چشم ها و ديدن دل ها هر دو را در بر مى گيرد.
15. عنه عليه السلام ـ لَمّا سَأَ لَهُ زَيدُ بنُ صوحانَ العَبدِيُّ عَن أكيَسِ [۵۰] النّاسِ ـ: مَن أبصَرَ رُشدَهُ مِن غَيِّهِ، فَمالَ إلى رُشدِهِ. [۵۱]
15. امام على عليه السلام ـ در پاسخ پرسشِ زيد بن صوحان عبدى، در باره زيرك ترينِ مردمان ـ: كسى كه راهش را از كژراهه، باز شناسد و به راه گرايد.
16. الإمام الصادق عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ ـ: يَابنَ جُندَبٍ، إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام قالَ لِأَصحابِهِ: ... طوبى لِمَن جُعِلَ بَصَرُهُ في قَلبِهِ، ولَم يُجعَل بَصَرُهُ في عَينِهِ. [۵۲]
16. امام صادق عليه السلام ـ در سفارش به عبداللّه بن جُندَب ـ: اى پسر جُندَب! عيسى بن مريم عليه السلام به يارانش فرمود: «... خوشا بر كسى كه بينايى اش در دلش قرار داده شده، نه [فقط] در چشمش!».
17. عنه عليه السلام: ما أنتُم وَالبَراءَةُ، يَبرَأُ بَعضُكُم مِن بَعضٍ! إنَّ المُؤمِنينَ بَعضُهُم أفضَلُ مِن بَعضٍ، وبَعضُهُم أكثَرُ صَلاةً مِن بَعضٍ، وبَعضُهُم أنفَذُ بَصَراً مِن بَعضٍ، وهِيَ الدَّرَجاتُ. [۵۳]
17. امام صادق عليه السلام: شما را چه به بيزارى جستن؟! اين يكى، از آن يكى، بيزارى مى جويد! همانا مؤمنان، برخى شان، برتر از برخى ديگرند. برخى شان، بيشتر از برخى ديگر، نماز مى خوانند. برخى شان، از بصيرتِ بيشترى برخوردارند. اينها درجات است. [۵۴]
18. عنه عليه السلام: كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَكتُبُ بِهذِهِ الخُطبَةِ إلى أكابِرِ أصحابِهِ، وفيها كَلامٌ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله...: أمّا بَعدُ: فَإِنَّ نورَ البَصيرَةِ روحُ الحَياةِ الَّذي لا يَنفَعُ إيمانٌ إلّا بِهِ مَعَ اتِّباعِ كَلِمَةِ اللّهِ وَالتَّصديقِ بِها، فَالكَلِمَةُ مِنَ الرّوحِ، وَالرّوحُ مِنَ النّورِ، وَالنّورُ نورُ السَّماواتِ وَالأَرضِ، فَبِأَيديكُم سَبَبٌ وَصَلَ إلَيكُم مِنّا نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ لا تَعقِلونَ شُكرَها، خَصَّكُم بِها وَاستَخلَصَكُم لَها «وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ» [۵۵]. [۵۶]
18. امام صادق عليه السلام: امير مؤمنان عليه السلام، اين خطابه را به ياران بزرگش مى نوشت و در آن، گفتارى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده است...: «امّا بعد، نورِ بصيرت، جان زندگى است و ايمان، سودى نمى بخشد، مگر با اين نور و با پيروى از كلمه خدا (كلمه توحيد) و تصديق آن. اين كلمه، از جان است و جان، از نور است و نور، نورِ آسمان ها و زمين است. پس در دستانِ شما، رشته اى است كه از ما به شما وصل شده است و اين رشته، نعمتى الهى است كه از عهده شُكر آن بر نمى آييد. خداوند، اين نعمت را به شما اختصاص داده و شما را براى آن، برگزيده است: «و اين مَثَل ها را براى مردم مى زنيم و آنها را جز دانايان نمى فهمند»».
19. الإمام الكاظم عليه السلام ـ في وَصِيَّتِهِ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ ـ: يا هِشامُ احذَر هذِهِ الدُّنيا وَاحذَر أهلَها، فَإِنَّ النّاسَ فيها عَلى أربَعَةِ أصنافٍ: رَجُلٍ مُتَرَدٍّ مُعانِقٍ لِهَواهُ. ومُتَعَلِّمٍ مُقرِئٍ [۵۷] كُلَّما ازدادَ عِلماً ازدادَ كِبراً، يَستَعلي بِقِراءَتِهِ وعِلمِهِ عَلى مَن هُوَ دونَهُ. وعابِدٍ جاهِلٍ يَستَصغِرُ مَن هُوَ دونَهُ في عِبادَتِهِ، يُحِبُّ أن يُعَظَّمَ ويُوَقَّرَ. وذي بَصيرَةٍ عالِمٍ عارِفٍ بِطَريقِ الحَقِّ يُحِبُّ القِيامَ بِهِ، فَهُوَ عاجِزٌ أو مَغلوبٌ ولا يَقدِرُ عَلَى القِيامِ بِما يَعرِفُ [هُ]، فَهُوَ مَحزونٌ مَغمومٌ بِذلِكَ، فَهُوَ أمثَلُ أهلِ زَمانِهِ وأَوجَهُهُم عَقلاً. [۵۸]
19. امام كاظم عليه السلام ـ در سفارش به هِشام بن حَكَم ـ: اى هِشام! از اين دنيا و مردم آن، بر حذر باش؛ زيرا مردم در دنيا چهار گروه اند: شخص افتاده در ورطه هلاكت و هماغوشِ هوس؛ طالب دانش و قرآن خوان كه هر چه دانشش افزون گردد، بر غرورش افزوده شود و قرآن دانىِ خويش و دانش خود را وسيله گردن فرازى بر فرودستان خود سازد؛ عابد نادانى كه هر كس را كه در عبادت، از او كمتر است، كوچك شمارد و دوست بدارد كه او را تعظيم و تكريم كنند؛ و صاحب بصيرتِ داناىِ آشنا به راه حق كه دوست دارد حق را بر پاى دارد؛ امّا يا ناتوان است يا مغلوب و فرومانده كه نمى تواند آنچه را مى داند، به كار ببندد و از اين رو، اندوهناك و غم زده است. پس او، بهترين فردِ روزگار خود و خِردمندترينِ آنان است.
20. الإمام الرضا عليه السلام ـ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ ـ: اِعلَم أنَّ العَمَلَ الدّائِمَ القَليلَ عَلَى اليَقينِ وَالبَصيرَةِ، أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِنَ العَمَلِ الكَثيرِ عَلى غَيرِ اليَقينِ وَالجَهلِ. [۵۹]
20. امام رضا عليه السلام ـ در كتاب فقه منسوب به ايشان ـ: بدان كه عمل مداومِ اندك، امّا توأم با يقين و بصيرت، در نزد خداوند، برتر از عملِ بسيارِ توأم با غير يقين و جهل است.
21. عنه عليه السلام ـ أيضا ـ: أروي عَنِ العالِمِ عليه السلام: إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَلا خَصَّ رَسولَهُ بِمَكارِمِ الأَخلاقِ، فَامتَحِنوا أنفُسَكُم، فَإِن كانَت فيكُم فَاحمَدُوا اللّهَ، وإلّا فَاسأَلوهُ وَارغَبوا إلَيهِ فيها. قالَ: وذَكَرَها عَشَرَةً: اليَقينَ، وَالقَناعَةَ، وَالبَصيرَةَ.… [۶۰]
21. امام رضا عليه السلام ـ در كتاب فقه منسوب به ايشان ـ: از موسى بن جعفر عليه السلام روايت مى كنم كه: «خداوند بزرگ و بلندمرتبه، مكارم اخلاق را به پيامبرش ارزانى داشت. پس شما نيز خود را بيازماييد. اگر اين خوى ها در شما بود، خدا را سپاس گوييد، و گرنه، آنها را با رغبت از او بخواهيد».
سپس، ده تا از اين خوى ها را برشمرد: «يقين، قناعت، بصيرت...».
الفصل الثالث: مبادئ البصيرة
فصل سوم: خاستگاه هاى بصيرت
3 / 1: الفِطرَةُ
3 / 1: سرشت
الكتاب
قرآن
«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا». [۶۱]
«سوگند به نفس و آن كه آن را درست كرد و سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن، الهام كرد!».
الحديث
حديث
22. الكافي عن حمزة بن محمَّد عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل «وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ» [۶۲]، قَالَ: نَجدَ الخَيرِ ونَجدَ الشَّرِّ. [۶۳]
22. الكافى ـ به نقل از حمزة بن محمّد ـ: از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداى عز و جل: «و دو راه را به او نشان داديم»، پرسيدم. فرمود: «[يعنى: ] راه نيكى و راه بدى را [نشان داد»].
23. تفسيرالقمي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِهِ: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا»، قالَ: خَلَقَها وصَوَّرَها، وقَولِهِ: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا»، أي عَرَّفَها وأَلهَمَها، ثُمَّ خَيَّرَها فَاختارَت. [۶۴]
23. تفسير القمّى ـ به نقل از ابو بصير ـ: از امام صادق عليه السلام در باره آيه شريف: «سوگند به نفس و آن كه آن را درست كرد!»، پرسيدم. فرمود: «[يعنى] آن را آفريد و صورت بخشيد».
و در باره آيه شريف: «پس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن، الهام كرد»، پرسيدم. فرمود: «[يعنى] به آنْ شناساند و الهام فرمود. سپس او را مُخيّر ساخت و او انتخاب كرد».
24. تأويل الآيات الظاهرة عن الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» ـ: عَرَّفَهُ الحَقَّ مِنَ الباطِلِ، فَذلِكَ قَولُهُ: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا». [۶۵]
24. تأويل الآيات الظاهرة ـ به نقل از حَلْبى، از امام صادق عليه السلام، در باره آيه شريف: «پس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن، الهام كرد» ـ: حق و باطل را به او شناسانْد، و اين است معناى سخن او كه: «سوگند به نفس و آن كه آن را درست كرد».
3 / 2: كِتابُ اللّه عزّوجلِّ
3 / 2: كتاب خدا
الكتاب
قرآن
«وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ». [۶۶]
«و به راستى، پس از آن كه نسل هاى نخستين را نابود كرديم، به موسى كتاب داديم كه [در بر دارنده] بصيرت ها و ره نمود و رحمتى براى مردم بود، اميد كه پند گيرند».
«وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِايَةٍ قَالُواْ لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَىَّ مِن رَّبِّى هَـذَا بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ». [۶۷]
«و هر گاه براى آنان، آياتى نياورى، مى گويند: «چرا آن را خود برنگزيدى؟». بگو: من، فقط از آنچه كه از پروردگارم به من وحى مى شود، پيروى مى كنم. اين [قرآن]، بصيرت هايى است از جانب پروردگار شما، و براى گروهى كه ايمان مى آورند، هدايت و رحمتى است».
«هَـذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ». [۶۸]
«اين [كتاب]، براى مردم بصيرت بخش و براى قومى كه يقين دارند، ره نمود و رحمتى است».
الحديث
حديث
25. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: القُرآنُ هُدىً مِنَ الضَّلالَةِ، وتِبيانٌ مِنَ العَمى. [۶۹]
25. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: قرآن، از گم راهى به راه مى آورَد و كورى [دل] را بينايى مى بخشد.
26. الإمام عليّ عليه السلام: كِتابُ اللّهِ تُبصِرونَ بِهِ، وتَنطِقونَ بِهِ، وتَسمَعونَ بِهِ، ويَنطِقُ بَعضُهُ بِبَعضٍ، ويَشهَدُ بَعضُهُ عَلى بَعضٍ، ولا يَختَلِفُ فِي اللّهِ، ولا يُخالِفُ بِصاحِبِهِ عَنِ اللّهِ. [۷۰]
26. امام على عليه السلام: كتاب خداست كه با آن مى بينيد و با آن، سخن مى گوييد و با آن مى شنويد و برخى از آن، از برخى ديگر، سخن مى گويد و برخى از آن، بر برخى ديگرش گواهى مى دهد و در باره خدا، سخنِ ناهمساز نمى گويد و پيرو خود را از خدا، جدا نمى گردانَد.
27. عنه عليه السلام: ما جالَسَ هذَا القُرآنَ أحَدٌ إلّا قامَ عَنهُ بِزِيادَةٍ أو نُقصانٍ؛ زِيادَةٍ في هُدىً أو نُقصانٍ مِن عَمىً. [۷۱]
27. امام على عليه السلام: هيچ كس با اين قرآن ننشست، مگر آن كه با افزايشى يا كاهشى از كنارش برخاست: افزايش در هدايت و يا كاستى از كورى [دل و باطن].
28. الإمام الصادق عليه السلام: في كِتابِ اللّهِ نَجاةٌ مِنَ الرَّدى، وبَصيرَةٌ مِنَ العَمى، ودَليلٌ إلَى الهُدى. [۷۲]
28. امام صادق عليه السلام: كتاب خدا، [مايه] نجات از هلاكت است و بينايى بخش از كورى و راه نما به راه راست.
3 / 3: الإِسلامُ
3 / 3: اسلام
29. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى شَرَعَ الإِسلامَ وسَهَّلَ شَرائِعَهُ لِمَن وَرَدَهُ، وأَعَزَّ أركانَهُ لِمَن حارَبَهُ، وجَعَلَهُ عِزّاً لِمَن تَوَلّاهُ... وبَصيرَةً لِمَن عَزَمَ. [۷۳]
29. امام على عليه السلام: خداوند ـ تبارك و تعالى ـ، شريعت اسلام را مقرّر داشت و آبشخورهايش را براى كسى كه بخواهد بدان وارد شود، آسان و هموار ساخت و اركان آن را در برابر كسى كه بخواهد با آن بجنگد، استوار گردانيد و براى كسى كه از آن پيروى كند، [مايه] عزّت قرارش داد... و براى كسى كه مصمّم باشد،[مايه] بصيرت.
3 / 4: التَّوفيقُ
3 / 4: توفيق
30. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الحَمدُ للّهِِ الَّذي... هَدى مِنَ الضَّلالَةِ، وبَصَّرَ مِنَ العَمى. [۷۴]
30. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سپاس، خدايى را كه... از گم راهى به راه آورْد و كورى [دل] را بينايى بخشيد.
31. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَعالى رُبَّما أظهَرَ آيَةً لِبَعضِ المُؤمِنينَ لِيَزيدَ في بَصيرَتِهِ، ولِبَعضِ الكافِرينَ لِيُبالِغَ فِي الإِعذارِ إلَيهِ. [۷۵]
31. امام على عليه السلام: خداوند متعال، گاه نشانه اى را براى مؤمنى نمودار مى سازد تا بر بصيرت او بيفزايد، و براى كافر، تا عذر و حجّت را بر او تمام تر سازد.
32. عنه عليه السلام: إنَّما أنَا وأَنتُم عَبيدٌ مَملوكونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيرُهُ. يَملِكُ مِنّا ما لا نَملِكُ مِن أنفُسِنا، وأَخرَجَنا مِمّا كُنّا فيهِ إلى ما صَلَحنا عَلَيهِ، فَأَبدَلَنا بَعدَ الضَّلالَةِ بِالهُدى، وأَعطانَا البَصيرَةَ بَعدَ العَمى. [۷۶]
32. امام على عليه السلام: من و شما، در حقيقت، بندگان زرخريد پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست. او چنان اختيارى از ما دارد كه ما خود، از خويش نداريم و ما را از وضعيتى كه در آن قرار داشتيم، به آنچه مصلحت ما در آن است، بيرون بُرد، گم راهىِ ما را به هدايتْ تبديل كرد و ما را كه كور[دل] بوديم، بينايى بخشيد.
33. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ ـ: اللّهُمَّ بِذِكرِكَ أستَعيذُ وأَعتَصِمُ، وبِرُكنِكَ ألوذُ وأَتَحَزَّمُ، وبِقُوَّتِكَ أستَجيرُ وأَستَنصِرُ، وبِنورِكَ أهتدي وأَستَبصِرُ،... سَيِّدي لَو لا نورُكَ عَميتُ عَنِ الدَّليلِ، ولَو لا تَبصيرُكَ ضَلَلتُ عَنِ السَّبيلِ، ولَو لا تَعريفُكَ لَم أرشَد لِلقَبولِ، ولَو لا تَوفيقُكَ لَم أهتَدِ إلى مَعرِفَةِ التَّأويلِ. [۷۷]
33. امام زين العابدين عليه السلام ـ در «مناجات اِنجيليه» ـ: بار خدايا! به ياد تو پناه مى برم و چنگ مى زنم و خويشتن را در سايه رُكن تو در مى آورم و از نيروى تو، حمايت و يارى مى طلبم و از نور تو، راه نمايى و بصيرت مى خواهم.…
سَرور من! اگر نور تو نبود، راه نما را نمى ديدم، و اگر بينش بخشى تو نبود، راه را گُم مى كردم، و اگر معرّفى تو به پذيرش نبود، راه نمى بُردم، و اگر توفيق دِهى تو نبود، به شناخت تأويل [و معانى قرآن]، هدايت نمى شدم.
34. الإمام الصادق عليه السلام: إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيراً، زَهَّدَهُ فِي الدُّنيا، وفَقَّهَهُ فِي الدّينَ، وبَصَّرَهُ عُيوبَها، ومَن اُوتِيَهُنَّ فَقَد اُوتِيَ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ. [۷۸]
34. امام صادق عليه السلام: هر گاه خداوند، خير بنده اى را اراده كند، او را نسبت به دنيا، بى رغبت مى گردانَد و در دين، دانايش مى كند و عيب هايش را به او مى نمايانَد. به هر كس اين چيزها داده شود، خيرِ دنيا و آخرت، داده شده است.
35. الإمام الكاظم عليه السلام ـ فيما كَتَبَ إلى عَلِيِّ بنِ سُوَيدٍ وهُوَ فِي الحَبسِ ـ: الحَمدُ للّهِِ العَلِيِّ العَظيمِ الَّذي بِعَظَمَتِهِ ونورِهِ أبصَرَ قُلوبُ المُؤمِنينَ [۷۹]، وبِعَظَمَتِهِ ونورِهِ عاداهُ الجاهِلونَ، وبِعَظَمَتِهِ ونورِهِ ابتَغى مَن فِي السَّماواتِ ومَن فِي الأَرضِ إلَيهِ الوَسيلَةَ بِالأَعمالِ المُختَلِفَةِ وَالأَديانِ المُتَضادَّةِ، فَمُصيبٌ ومُخطِئٌ، وضالٌّ ومُهتَدٍ، وسَميعٌ وأَصَمُّ، وبَصيرٌ وأَعمى حَيرانَ. [۸۰]
35. امام كاظم عليه السلام ـ در نامه اى كه از زندان، به على بن سُوَيد نوشت ـ: سپاس، خداى والا و بزرگى را كه از بزرگى و نور او، دل هاى مؤمنانْ بينا شد و به سبب همين بزرگى و نور اوست كه نادانان، با وى دشمنى كردند و به واسطه بزرگى و نور او، هر آن كس كه در آسمان ها و در زمين است، با كارهاى گونه گون و آيين ها و باورهاى ناهمگون، در صدد نزديك شدن به او بر آمدند. پس برخى، درست رفتند و برخى، خطا نمودند. برخى، گم راه شدند و برخى، ره يافتند. برخى، شنوا شدند و برخى، كَر گشتند. برخى بينا شدند و برخى، كور و سرگردان ماندند.
الفصل الرابع: ما ينمي البصيرة
فصل چهارم: عوامل رشد بصيرت
4 / 1: التَّفَكُّرُ
4 / 1: انديشيدن
الكتاب
قرآن
«أَفَلَمْ يَنظُرُواْ إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَ زَيَّنَّاهَا وَ مَا لَهَا مِن فُرُوجٍ * وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَ أَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِىَ وَ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجِ بَهِيجٍ * تَبْصِرَةً وَ ذِكْرَى لِكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ». [۸۱]
«مگر به آسمانِ بالاى سرشان ننگريسته اند كه چگونه آن را ساخته و زينتش داده ايم و براى آن، هيچ گونه شكافتگى اى نيست؟! و زمين را گسترديم و در آن، كوه هاى ثابت و استوار افكنديم و در آن، از هر گونه جفتِ دل انگيزى رويانيديم تا براى هر بنده توبه كارى، بينش افزا و پندآموز باشد».
الحديث
حديث
36. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ التَّفَكُّرَ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ كَما يَمشِي المُستَنيرُ فِي الظُّلُماتِ بِالنّورِ، فَعَلَيكُم بِحُسنِ التَّخَلُّصِ وقِلَّةِ التَّرَبُّصِ. [۸۲]
36. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: انديشيدن، حيات بخشِ دلِ شخص بابصيرت است، همان گونه كه شخصِ چراغ به دست در تاريكى ها، در پرتو نور [چراغ] راه مى رود. پس بر شما باد نيكْ رَهيدن و كمتر درنگ كردن!
37. الإمام عليّ عليه السلام: فَتَفَكَّروا أيُّهَا النّاسُ وتَبَصَّروا، وَاعتَبِروا وَاتَّعِظوا، وتَزَوَّدوا لِلآخِرَةِ تَسعَدوا. [۸۳]
37. امام على عليه السلام: پس، اى مردم! بينديشيد و بينا شويد، عبرت گيريد و پند آموزيد و براى آخرت، توشه برگيريد تا سعادتمند شويد.
38. عنه عليه السلام: مَن تَفَكَّرَ أبصَرَ. [۸۴]
38. امام على عليه السلام: هر كه بينديشد، بينا مى شود.
39. عنه عليه السلام: مَن فَكَّرَ أبصَرَ العَواقِبَ. [۸۵]
39. امام على عليه السلام: هر كه بينديشد، فرجام ها را مى بيند.
40. عنه عليه السلام: إنَّمَا البَصيرُ مَن سَمِعَ وتَفَكَّرَ، ونَظَرَ وأَبصَرَ، وَانتَفَعَ بِالعِبَرِ، وسَلَكَ جَدَداً [۸۶] واضِحاً، يَتَجَنَّبُ فيهِ الصَّرعَةَ فِي المَهوى. [۸۷]
40. امام على عليه السلام: بينا، كسى است كه بشنود و بينديشد، بنگرد و بينا شود و از عبرت ها بهره گيرد و راه هموار و آشكار را بپويد و از فرو افتادن و پرتگاه هاى آن، بپرهيزد.
41. عنه عليه السلام: أفكِر تَستَبصِر. [۸۸]
41. امام على عليه السلام: بينديش تا بينش يابى.
42. عنه عليه السلام: رَأسُ الاِستِبصارِ الفِكرَةُ. [۸۹]
42. امام على عليه السلام: اساس بصيرت، انديشيدن است.
43. عنه عليه السلام: مَن طالَت فِكرَتُهُ حَسُنَت بَصيرَتُهُ. [۹۰]
43. امام على عليه السلام: كسى كه بسيار انديشه مى كند، بصيرتِ نيكويى مى يابد.
44. عنه عليه السلام: لا بَصيرَةَ لِمَن لا فِكرَ لَهُ. [۹۱]
44. امام على عليه السلام: كسى كه انديشه ندارد، بصيرت ندارد.
45. عنه عليه السلام: تَفَكُّرُكَ يُفيدُكَ الاِستِبصارَ، ويَكسِبُكَ الاِعتِبارَ. [۹۲]
45. امام على عليه السلام: انديشيدنِ تو، به تو بصيرت مى دهد و عبرت آموزى مى بخشد.
46. الإمام الحسن عليه السلام: عَلَيكُم بِالفِكرِ، فَإِنَّهُ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ، ومَفاتيحُ أبوابِ الحِكمَةِ. [۹۳]
46. امام حسن عليه السلام: بر شما باد انديشيدن؛ زيرا آن، زندگى بخش دلِ شخصِ بابصيرت و كليد درهاى حكمت است.
4 / 2: التَّعَقُّلُ
4 / 2: خِردمندى
47. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قُسِّمَ العَقلُ عَلى ثَلاثَةِ أجزاءَ، فَمَن كانَت فيهِ كَمَلَ عَقلُهُ، ومَن لَم تَكُن فيهِ فَلا عَقلَ لَهُ: حُسنُ المَعرِفَةِ بِاللّهِ عز و جل، وحُسنُ الطّاعَةِ لَهُ، وحُسنُ البَصيرَةِ عَلى أمرِهِ. [۹۴]
47. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خِرد، به سه جزء تقسيم شده است. پس هر كس كه اين سه جزء در او باشد، خِردش كامل است و در هر كس نباشد، از خِرد، بى بهره است: نيكو شناختن خداوند عز و جل، نيكو فرمان بردن از او، و بصيرتِ نيكو داشتن در كار او.
48. عنه صلى الله عليه و آله: عَلَى العاقِلِ أن يَكونَ بَصيراً بِزَمانِهِ. [۹۵]
48. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خردمند، بايد به زمان خود، بصيرت داشته باشد.
49. الإمام عليّ عليه السلام: ناظِرُ قَلبِ اللَّبيبِ بِهِ يُبصِرُ أمَدَهُ [۹۶]، ويَعرِفُ غَورَهُ ونَجدَهُ. [۹۷]
49. امام على عليه السلام: خردمند، با چشم دل، پايانِ كار خويش را مى بيند و نشيب و فراز آن را مى شناسد.
50. الإمام الصادق عليه السلام: دِعامَةُ الإِنسانِ العَقلُ، وَالعَقلُ مِنهُ الفِطنَةُ وَالفَهمُ وَالحِفظُ وَالعِلمُ، وبِالعَقلِ يَكمُلُ، وهُوَ دَليلُهُ ومُبصِرُهُ ومِفتاحُ أمرِهِ. [۹۸]
50. امام صادق عليه السلام: ستونِ [وجودِ] انسان، خِرد است، و هوشمندى و فهم و حافظه و دانش، از خِرد بر مى خيزد و با خِرد به كمال مى رسد و خِرد، راه نماى او و بينش بخش او و كليدِ كارهاى اوست.
51. عنه عليه السلام: قالَ لُقمانُ لِابنِهِ: ... إنَّ العاقِلَ إذا أبصَرَ بِعَينِهِ شَيئاً عَرَفَ الحَقَّ مِنهُ، وَالشّاهِدَ يَرى ما لا يَرَى الغائِبُ. [۹۹]
51. امام صادق عليه السلام: لقمان به فرزندش گفت: «... خردمند، هر گاه با چشم خود، چيزى را ببيند، حق را از آن مى شناسد. شاهد، چيزى را مى بيند كه غايب نمى بيند».
52. الإمام الكاظم عليه السلام: مَن لَم يَعقِل عَنِ اللّهِ، لَم يَعقِد قَلبَهُ عَلى مَعرِفَةٍ ثابِتَةٍ يُبصِرُها ويَجِدُ حَقيقَتَها في قَلبِهِ. [۱۰۰]
52. امام كاظم عليه السلام: كسى كه خدا را نشناخته است، دلش با شناخت استوارى كه آن را ببيند و حقيقتش را در قلب خويش بيابد، گِرِه نمى خورَد.
4 / 3: التَّعَلُّمُ
4 / 3: دانش آموختن
53. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ مِنَ الجَهلِ، وضِياءُ الأَبصارِ مِنَ الظُّلمَةِ، وقُوَّةُ الأَبدانِ مِنَ الضَّعفِ. [۱۰۱]
53. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همانا دانش، زندگى بخش دل ها[ى مُرده] از نادانى است و روشنايى بخش ديدگان، از تاريكى [و كورى] است، و نيروبخش بدن هاى ناتوان است. [۱۰۲]
54. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ، ونورُ الأَبصارِ مِنَ العَمى، وقُوَّةُ الأَبدانِ مِنَ الضَّعفِ. [۱۰۳]
54. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همانا دانش، زندگى بخشِ دل هاست و روشنى بخشِ ديدگان، از كورى و نيروبخش بدن هاى ناتوان است.
55. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ مِنَ الجَهلِ، ومَصابيحُ الأَبصارِ مِنَ الظُّلَمِ. [۱۰۴]
55. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همانا دانش، زندگى بخش دل ها[ى مُرده] از نادانى و چراغ [و روشنى بخش] چشم ها در تاريكى هاست.
56. الإمام عليّ عليه السلام: الحِكمَةُ ضِياءٌ لِلبَصَرِ. [۱۰۵]
56. امام على عليه السلام: حكمت، نورى براى ديده است.
57. عنه عليه السلام: جاوِرِ العُلَماءَ تَستَبصِر. [۱۰۶]
57. امام على عليه السلام: با دانشمندانْ همنشينى كن تا بصيرت يابى.
58. الإمام الكاظم عليه السلام: تَفَقَّهوا في دينِ اللّهِ، فَإِنَّ الفِقهَ مِفتاحُ البَصيرَةِ. [۱۰۷]
58. امام كاظم عليه السلام: در دين خدا، ژرفكاوى كنيد؛ زيرا دين شناسى، كليد بصيرت است.
59. عيسى عليه السلام: بِحَقٍّ أقولُ لَكُم: لا يَجتَمِعُ الماءُ وَالنّارُ في إناءٍ واحِدٍ، كَذلِكَ لا يَجتَمِعُ الفِقهُ وَالعَمى في قَلبٍ واحِدٍ. [۱۰۸]
59. عيسى عليه السلام: به حق، با شما مى گويم: آب و آتش، در يك ظرف جمع نمى شوند. همچنين دين شناسى و كورى، در يك دل، جمع نمى شوند.
4 / 4: الاِعتِبارُ
4 / 4: عبرت آموختن
الكتاب
قرآن
«أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ». [۱۰۹]
«پس آيا در زمين سير نمى كنند تا براى ايشان، دل هايى باشد تا با آنها بفهمند يا گوش هايى [باشد] تا با آنها بشنوند؛ زيرا در حقيقت، ديدگانْ كور نيستند؛ بلكه دل هايى كه در سينه هاست، كورند».
الحديث
حديث
60. الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ اعتَبَرَ أبصَرَ. [۱۱۰]
60. امام على عليه السلام: هر كه عبرت بياموزد، بينا مى شود.
61. عنه عليه السلام: في كُلِّ اعتِبارٍ استِبصارٌ. [۱۱۱]
61. امام على عليه السلام: در هر عبرت آموختنى، بيناشدنى است.
62. عنه عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ امرَأً تَفَكَّرَ فَاعتَبَرَ، وَاعتَبَرَ فَأَبصَرَ. [۱۱۲]
62. امام على عليه السلام: رحمت خدا بر آن كس كه انديشيد و عبرت گرفت، و عبرت گرفت و بينا شد!
63. عنه عليه السلام: دَوامُ الاِعتِبارِ يُؤَدّي إلَى الاِستِبصارِ، ويُثمِرُ الاِزدِجارَ. [۱۱۳]
63. امام على عليه السلام: عبرت گرفتن مداوم، به بصيرت مى انجامد، و باز ايستادن [از گناه و خطا] را به بار مى نشانَد.
64. عنه عليه السلام ـ في خُطبَةٍ خَطَبَها يَومَ الجُمُعَةِ ـ: أوَ لَيسَ لَكُم في آثارِ الأَوَّلينَ وفي آبائِكُمُ الماضينَ مُعتَبَرٌ وبَصيرَةٌ إن كُنتُم تَعقِلونَ؟! [۱۱۴]
64. امام على عليه السلام ـ در خطبه اى كه روز جمعه ايراد فرمود ـ: آيا در آثارِ پيشينيان و در پدران گذشته شما، [مايه هاى] عبرت و بصيرت نيست، اگر خِرد مى ورزيديد؟!
4 / 5: التَّقوى
4 / 5: پرواى از خدا
الكتاب
قرآن
«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا». [۱۱۵]
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از خدا پروا كنيد براى شما فرقانى (نيروى جدا كننده حق از باطل) قرار مى دهد».
«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ يَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ». [۱۱۶]
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا كنيد، و به پيامبرش، ايمان آوريد تا دو بهره از رحمتش به شما عطا كند و برايتان، نورى قرار دهد كه با آن، راه برَويد و شما را بيامرزد، و خدا، آمرزگارى مهربان است».
الحديث
حديث
65. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ تَقوَى اللّهِ دَواءُ داءِ قُلوبِكُم، وبَصَرُ عَمى أفئِدَتِكُم، وشِفاءُ مَرَضِ أجسادِكُم، وصَلاحُ فَسادِ صُدورِكُم، وطُهورُ دَنَسِ أنفُسِكُم، وجِلاءُ عَشا أبصارِكُم. [۱۱۷]
65. امام على عليه السلام: همانا پرواى از خدا، داروى دردِ دل هاى شما و بينا كننده كورىِ دل هاى شما و شفابخشِ بيمارى بدن هاى شما و اصلاح كننده تباهىِ سينه هاى شما و پاك كننده آلودگىِ جان هاى شما و روشنى بخش ضعف ديدگان شماست.
66. عنه عليه السلام: فَاتَّقُوا اللّهَ تَقِيَّةَ مَن أيقَنَ فَأَحسَنَ، وعُبِّرَ فَاعتَبَرَ، وحُذِّرَ فَازدَجَرَ، وبُصِّرَ فَاستَبصَرَ، وخافَ العِقابَ، وعَمِلَ لِيَومِ الحِسابِ. [۱۱۸]
66. امام على عليه السلام: از خدا پروا كنيد، همچون پروا كردن كسى كه يقين كرد و نيكى به جا آورد، پند داده شد و پند گرفت، بر حذر داشته شد و [از گناه] باز ايستاد، بينايش كردند و بينا شد، و از كيفر ترسيد و براى روز حساب، كار كرد.
4 / 6: ذِكرُ اللّه عزّوجلِّ
4 / 6: ياد خدا
الكتاب
قرآن
«إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ». [۱۱۹]
«در حقيقت، كسانى كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد، بى درنگ [خدا را] به ياد آورند و آن گاه، بينا شوند».
الحديث
حديث
67. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ المُؤمِنَ مَعنِيٌّ بِمُجاهَدَةِ نَفسِهِ لِيَغلِبَها عَلى هَواها، فَمَرَّةً يُقيمُ أوَدَها [۱۲۰] ويُخالِفُ هَواها في مَحَبَّةِ اللّهِ، ومَرَّةً تَصرَعُهُ نَفسُهُ فَيَتَّبِعُ هَواها فَيَنعَشُهُ اللّهُ فَيَنتَعِشُ، ويُقيلُ اللّهُ عَثرَتَهُ فَيَتَذَكَّرُ ويَفزَعُ إلَى التَّوبَةِ وَالمَخافَةِ، فَيَزدادُ بَصيرَةً ومَعرِفَةً لِما زيدَ فيهِ مِن الخَوفِ، وذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ يَقولُ: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ». [۱۲۱]
67. امام باقر عليه السلام: مؤمن، همواره در كار مبارزه با نفْس خويش است تا بر هَوَس آن، چيره آيد. گاه نفْس خود را از كژى [و انحراف] به راستى مى آورد و در راه محبّت خدا، با هواى نفس، مخالفت مى ورزد. گاه نفْسش، او را بر زمين مى افكنَد و در نتيجه، پيرو هوس آن مى گردد؛ امّا خداوند، دستش را مى گيرد و بر مى خيزد، و خدا، لغزش او را مى بخشد و مؤمن، به خود مى آيد (/ به ياد خدا مى افتد) و به توبه و ترس از خدا، پناه مى بَرد و بر اثر افزايش ترسش [از خدا]، بر بصيرت و معرفت او افزوده مى گردد. گواه اين مطلب، اين سخن خداوند است كه: «در حقيقت، كسانى كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد، بى درنگ [خدا را] به ياد مى آورند و آن گاه، بينا مى شوند».
68. عنه عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ» ـ: إذا ذَكَّرَهُمُ الشَّيطانُ المَعاصِيَ وحَمَلَهُم عَلَيها، يَذكُرونَ اللّهَ فَإِذا هُم مُبصِرونَ. [۱۲۲]
68. امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند متعال: «در حقيقت، كسانى كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد، بى درنگ، [خدا را] به ياد مى آورند و آن گاه، بينا مى شوند» ـ: هر گاه شيطان، آنان را به ياد گناهان بيندازد و بر [انجام دادن] آنها وادارشان سازد، خدا را ياد مى كنند و آن گاه، بينا مى شوند.
69. عنه عليه السلام: ثَلاثٌ مِن أشَدِّ ما عَمِلَ العِبادُ: إنصافُ المُؤمِنِ مِن نَفسِهِ، ومُواساةُ المَرءِ أخاهُ، وذِكرُ اللّهِ عَلى كُلِّ حالٍ، وهُوَ أن يَذكُرَ اللّهَ عز و جل عِندَ المَعصِيَةِ يَهُمُّ بِها، فَيَحولُ ذِكرُ اللّهِ بَينَهُ وبَينَ تِلكَ المَعصِيَةِ، وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ». [۱۲۳]
69. امام باقر عليه السلام: سه چيز، از سخت ترين كارها براى بندگان است: انصاف داشتن مؤمن در باره خود، همدردى و كمك مالى انسان به برادرش، و به ياد خدا بودن در همه حال. اين، بدان معناست كه آدمى، هنگام رو به رو شدن با گناه و آهنگ آن كردن، خدا را ياد مى كند، و ياد خدا، مانع ميان او و آن گناه مى شود. اين است معناى سخن خداوند عز و جل كه مى فرمايد: «در حقيقت، كسانى كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد، بى درنگ [خدا را] به ياد مى آورند و آن گاه، بينا مى شوند».
70. الكافي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ» قالَ: هُوَ العَبدُ يَهُمُّ بِالذَّنبِ ثُمَّ يَتَذَكَّرُ فَيُمسِكُ، فَذلِكَ قَولُهُ: «تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ». [۱۲۴]
70. الكافى ـ به نقل از ابو بصير ـ: از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل كه: «چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد، بى درنگ [خدا را] به ياد مى آورند و آن گاه، بينا مى شوند»، پرسيدم. فرمود: «[معنايش اين است كه] آن بنده، آهنگِ گناه مى كند. سپس [خدا را] يادآور مى شود و دستْ نگه مى دارد. اين است معناى سخن او كه: «بى درنگ، [خدا را] به ياد مى آورند و آن گاه، بينا مى شوند».
71. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالى جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَةِ [۱۲۵]، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ [۱۲۶]. [۱۲۷]
71. امام على عليه السلام: خداوند پاك و بلندمرتبه، ياد [خود] را صيقل دهنده دل ها قرار داده است. گوش هاى سنگين شده دل ها، با ياد خدا، شنوا مى شوند و چشم هاى [كور و] تار شده دل ها به وسيله آن، بينا مى گردند.
72. عنه عليه السلام: مَن ذَكَرَ اللّهَ استَبصَرَ. [۱۲۸]
72. امام على عليه السلام: هر كه خدا را ياد كند، بصيرت مى يابد.
73. عنه عليه السلام: ذِكرُ اللّهِ يُنيرُ البَصائِرَ، ويونِسُ الضَّمائِرَ. [۱۲۹]
73. امام على عليه السلام: ياد خدا، روشنى بخش ديدگان و آرام بخش دل هاست.
74. عنه عليه السلام: الذِّكرُ هِدايَةُ العُقولِ، وتَبصِرَةُ النُّفوسِ. [۱۳۰]
74. امام على عليه السلام: ياد [خدا]، هدايت كننده خِردها و بينا كننده جان هاست.
75. عنه عليه السلام: الذِّكرُ جِلاءُ البَصائِرِ، ونورُ السَّرائِرِ. [۱۳۱]
75. امام على عليه السلام: ياد خدا، صيقل دهنده ديدگان [دل ها] و نورِ درون هاست.
4 / 7: الإِخلاصُ
4 / 7: اخلاص
76. الإمام عليّ عليه السلام: عِندَ تَحَقُّقِ الإِخلاصِ تَستَنيرُ البَصائِرُ. [۱۳۲]
76. امام على عليه السلام: چون اخلاص تحقّق يابد، ديده بصيرت، روشنى مى گيرد.
77. عنه عليه السلام ـ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: قالَ اللّهُ تَعالى: ... يا أحمَدُ... مَن عَمِلَ بِرِضائي اُلزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ: اُعَرِّفُهُ شُكراً لا يُخالِطُهُ الجَهلُ، وذِكراً لا يُخالِطُهُ النِّسيانُ، ومَحَبَّةً لا يُؤثِرُ عَلى مَحَبَّتي مَحَبَّةَ المَخلوقينَ، فَإِذا أحَبَّني أحبَبتُهُ، وأَفتَحُ عَينَ قَلبِهِ إلى جَلالي، ولا اُخفي عَلَيهِ خاصَّةَ خَلقي، فَاُناجيهِ في ظُلَمِ اللَّيلِ ونورِ النَّهارِ حَتّى يَنقَطِعَ حَديثُهُ مَعَ المَخلوقينَ، ومُجالَسَتُهُ مَعَهُم، واُسمِعُهُ كَلامي وكَلامَ مَلائِكَتي، واُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذي سَتَرتُهُ عَن خَلقي، واُلبِسُهُ الحَياءَ حَتّى يَستَحيِيَ مِنهُ الخَلقُ كُلُّهُم، ويَمشي عَلَى الأَرضِ مَغفوراً لَهُ، وأَجعَلُ قَلبَهُ واعِياً وبَصيراً، ولا اُخفي عَلَيهِ شَيئاً مِن جَنَّةٍ ولا نارٍ، واُعَرِّفُهُ ما يَمُرُّ عَلَى النّاسِ في يَومِ القِيامَةِ مِنَ الهَولِ وَالشِّدَّةِ، وما اُحاسِبُ الأَغنِياءَ وَالفُقَراءَ وَالجُهّالَ وَالعُلَماءَ... فَهذِهِ صِفاتُ المُحِبّينَ. [۱۳۳]
77. امام على عليه السلام ـ در يادكرد حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: خداى متعال فرمود: «... اى احمد!... هر كه براى خشنودى من كار كند، سه خصلت در وجود او مى نهم: سپاس گزارى اى را به او مى شناسانم كه با نادانى آميخته نباشد، و يادى را كه با فراموشى در نياميزد، و محبّتى را كه محبّت مخلوقات را بر محبّت من بر نگزيند. پس هر گاه مرا دوست بدارد، من هم او را دوست مى دارم و چشمِ دلش را به سوى جلالم مى گشايم و بندگان ويژه خود را از او پنهان نمى دارم و در تاريكى هاى شب و روشنايىِ روز، با او نجوا مى كنم، آن سان كه همسخنى اش با آفريدگان و همنشينى با آنان را رها كند. سخن خودم و سخن فرشتگانم را به او مى شنوانَم و رازى را كه از آفريدگانم پوشانده ام، براى او فاش مى سازم و جامه حيا بر او مى پوشانم تا تمام آفريدگان، از او حيا كنند و آمرزيده، بر روى زمين راه مى رود و دلش را پذيرا و بينا مى گردانم و هيچ چيزى از بهشت و دوزخ را بر او پوشيده نمى دارم و ترس ها و سختى هايى را كه مردم در روز قيامت، از سر مى گذرانند و حسابى را كه از توانگران و تهى دستان و نادانان و دانايان مى كِشم، به او مى شناسانَم...». اين است صفات دوستان [خدا].
4 / 8: الزُّهدُ
4 / 8: پارسايى
78. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ فِي التَّرغيبِ بِالزُّهدِ فِي الدُّنيا ـ: مَن زَهِدَ فيها فَقَصَّرَ فيها أمَلَهُ، أعطاهُ اللّهُ عِلماً بِغَيرِ تَعَلُّمٍ، وهُدىً بِغَيرِ هِدايَةٍ، فَأَذهَبَ عَنهُ العَمى وجَعَلَهُ بَصيراً. [۱۳۴]
78. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در تشويق به پارسايى در دنيا ـ: هر كه در دنيا پارسايى ورزد و آرزويش را در آن، كوتاه كند، خداوند، بدون آموختن، به او دانشى مى دهد و بدون هدايت شدن، هدايتى. پس كورى را از او مى زُدايد و او را بينا مى گردانَد.
79. الإمام عليّ عليه السلام: اِزهَد فِي الدُّنيا؛ يُبَصِّركَ اللّهُ عَوراتِها. [۱۳۵]
79. امام على عليه السلام: در دنيا پارسا باش تا خداوند، تو را به معايب آن، بينا گرداند.
4 / 9: قَبولُ النُّصحِ
4 / 9: نصيحت پذيرى
80. الإمام عليّ عليه السلام: قَد نُصِحتُم فَانتَصِحوا، وبُصِّرتُم فَأَبصِروا، واُرشِدتُم فَاستَرشِدوا. [۱۳۶]
80. امام على عليه السلام: شما نصيحت شده ايد. پس نصيحت پذير باشيد. به شما بينايى داده شده است. پس ببينيد. [به راه راست،] ارشاد شده ايد. پس راه راست در پيش گيريد.
81. عنه عليه السلام: لَقَد بُصِّرتُم إن أبصَرتُم، واُسمِعتُم إن سَمِعتُم، وهُديتُم إنِ اهتَدَيتُم. [۱۳۷]
81. امام على عليه السلام: هر آينه، به شما، بينايى داده شده است، اگر ببينيد، و شنوانيده شده ايد، اگر بشنويد، و راه به شما نشان داده شده است، اگر به راه آييد. [۱۳۸]
82. عنه عليه السلام: بِالهُدى يَكثُرُ الاِستِبصارُ. [۱۳۹]
82. امام على عليه السلام: با راه نمايى، بصيرت، افزون مى شود.
4 / 10: اِستِقبالُ الاُمورِ
4 / 10: به پيشواز رفتنِ كارها
83. الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ استَقبَلَ الاُمورَ أبصَرَ. مَنِ استَدبَرَ الاُمورَ تَحَيَّرَ. [۱۴۰]
83. امام على عليه السلام: هر كه به پيشواز كارها رود [۱۴۱]، بينا مى شود و هر كه به دنبال كارها رود، حيران مى شود.
4 / 11: الجوعُ
4 / 11: گرسنگى
84. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله سَأَلَ رَبَّهُ سُبحانَهُ لَيلَةَ المِعراجِ فَقالَ: ... يا رَبِّ ما ميراثُ الجوعِ؟
قالَ: الحِكمَةُ، وحِفظُ القَلبِ، وَالتَّقَرُّبُ إلَيَّ، وَالحُزنُ الدّائِمُ، وخِفَّةُ المُؤنَةِ بَينَ النّاسِ، وقَولُ الحَقِّ، ولا يُبالي عاشَ بِيُسرٍ أم بِعُسرٍ.…
يا أحمَدُ، إنَّ العَبدَ إذا جاعَ بَطنُهُ وحَفِظَ لِسانَهُ، عَلَّمتُهُ الحِكمَةَ، وإن كانَ كافِراً تَكونُ حِكمَتُهُ حُجَّةً عَلَيهِ ووَبالاً [۱۴۲]، وإن كانَ مُؤمِناً تَكونُ حِكمَتُهُ لَهُ نوراً وبُرهاناً وشِفاءً ورَحمَةً، فَيَعلَمُ ما لَم يَكُن يَعلَمُ ويُبصِرُ ما لَم يَكُن يُبصِرُ، فَأَوَّلُ ما اُبَصِّرُهُ عُيوبُ نَفسِهِ حَتّى يَشغَلَ بِها عَن عُيوبِ غَيرِهِ، واُبَصِّرُهُ دَقائِقَ العِلمِ حَتّى لا يَدخُلَ عَلَيهِ الشَّيطانُ. [۱۴۳]
84. امام على عليه السلام: پيامبر صلى الله عليه و آله در شب معراج از پروردگار پاكش پرسيد و گفت: ... اى پروردگار من! ميراث [و ثمره] گرسنگى چيست؟
فرمود: «حكمت، نگاه داشتن دل، نزديك شدن به من، اندوه هميشگى داشتن، كم خرج و زحمت بودن براى مردم، حقگويى و باك نداشتن از اين كه در آسانى زندگى كند يا در سختى.…
اى احمد! بنده، هر گاه شكمش گرسنه باشد و زبانش را نگه دارد، من به او حكمت مى آموزم. چنانچه كافر باشد، حكمتش، حجّتى بر او و وَبال او خواهد بود، و اگر مؤمن باشد، حكمتش براى او نور و برهان و شفا و رحمت است، به طورى كه آنچه را نمى دانسته است، مى داند و آنچه را نمى ديده است، مى بيند. پس نخستين چيزى كه به او مى نمايانم، عيب هاى خودِ اوست تا با پرداختن به آنها، از پرداختن به عيب هاى ديگران، باز بماند و [ديگر آن كه] دقايق و نكته هاى باريك دانش و معرفت را به او نشان مى دهم تا اين كه شيطان به او راه نيابد».
4 / 12: الدُّعاءُ
4 / 12: دعا
85. الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي المُناجاةِ الشَّعبانِيَّةِ ـ: إلهي هَب لي كَمالَ الاِنقِطاعِ إلَيكَ، وأَنِر أبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إلَيكَ، حَتّى تَخرِقَ أبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ، فَتَصِلَ إلى مَعدِنِ العَظَمَةِ، وتَصيرَ أرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ. [۱۴۴]
85. امام على عليه السلام ـ در «مناجات شعبانيه» ـ: خدايا! كمال [گسستن از همه و] روى آوردن به خودت را ارزانى ام بدار و ديدگانِ دل هاى ما را با فروغِ نگاهى كه به تو مى افكنند، روشنايى بخش، تا آن گاه كه ديدگان دل ها، پرده هاى نور را از هم بدرند و به كانون عظمت [تو] بار يابند و جان هاى ما به شُكوه قدس و پاكى تو بياويزند.
86. الإمام الحسين عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ في قُنوتِهِ ـ: اللّهُمَّ وإنّي مَعَ ذلِكَ كُلِّهِ عائِذٌ بِكَ... مُستَبصِرٌ في ما بَصَّرتَني... فَلا تُخلِني مِن رِعايَتِكَ... وَاجعَل عَلَى البَصيرَةِ مَدرَجَتي. [۱۴۵]
86. امام حسين عليه السلام ـ در دعاى قنوت ـ: بار خدايا! با اين همه، من به تو پناه آورده ام... و در آنچه به من نشان داده اى، بينايم.… پس مرا از حمايت خويش، بى بهره مگذار... و مرا در مسير خويش، با بينش [و آگاهى] قرار ده.
87. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ في أدعِيَةِ السَّحَرِ في لَيالي شَهرِ رَمَضانَ ـ: اللّهُمَّ أعطِني بَصيرَةً في دينِكَ، وفَهماً في حُكمِكَ، وفِقهاً في عِلمِكَ، وكِفلَينِ [۱۴۶] مِن رَحمَتِكَ، ووَرَعاً يَحجُزُني عَن مَعاصيكَ، وبَيِّض وَجهي بِنورِكَ. [۱۴۷]
87. امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعاهاى سحر شب هاى ماه رمضان ـ: بار خدايا! بصيرت در دينت و فهميدن احكامت و فهم عميق در علمت را به من عطا كن و نيز دو بهره از رحمتت و وَرَعى كه مرا از گناهانت باز دارد، و رويم را با نور خود، سپيد گردان.
88. الإمام الصادق عليه السلام ـ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ لِوَجَعِ العَينِ ـ: وَاجعَلِ النّورَ في بَصَري وَالبَصيرَةَ في ديني. [۱۴۸]
88. امام صادق عليه السلام ـ در دعايى كه براى دردِ چشم آموخت ـ: و در ديده ام، روشنايى قرار ده و در دينم، بصيرت.
89. عنه عليه السلام: أسأَ لُكَ بِاسمِكَ العَظيمِ رِضاكَ عِندَ السُّخطَةِ، وَالفُرجَةَ عِندَ الكُربَةِ، وَالنّورَ عِندَ الظُّلمَةِ، وَالبَصيرَةَ عِندَ تَشَبُّهِ الفِتنَةِ. [۱۴۹]
89. امام صادق عليه السلام: به نام بزرگت، از تو مى خواهم كه خشنودى ات را در هنگام خشم، گشايش را در هنگام رنج [و گرفتارى]، روشنايى را در وقت تاريكى و بصيرت را در زمان در هم شدن امور بر اثر فتنه [نصيبم كنى].
90. عنه عليه السلام: الحَمدُ للّهِِ وَلِيِّ الحَمدِ وأَهلِهِ، ومُنتَهاهُ ومَحَلِّهِ... أسأَ لُكَ اللّهُمَّ الهُدى مِنَ الضَّلالَةِ، وَالبَصيرَةَ مِنَ العَمى، وَالرُّشدَ مِنَ الغَوايَةِ. [۱۵۰]
90. امام صادق عليه السلام: سپاس، خداى را كه صاحبِ سپاس و سزاوارِ آن و منتهاى آن و جايگاه آن است.…
بار خدايا! از تو مى خواهم هدايت شدن از گم راهى را، و بينا شدن از كورى را، و به راه آمدن از كج روى را.
91. الإمام الرضا عليه السلام ـ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ ـ: وإذا أرَدتَ أن تَكتَحِلَ فَخُذِ الميلَ بِيَدِكَ اليُمنى وَاضرِبهُ فِي المُكحُلَةِ، وقُل: «بِسمِ اللّهِ»، فَإِذا جَعَلتَ الميلَ في عَينِكَ فَقُل: «اللّهُمَّ نَوِّر بَصَري، وَاجعَل فيهِ نوراً اُبصِرُ بِهِ حَقَّكَ، وَاهدِني إلى طَريقِ الحَقِّ، وأَرشِدني إلى سَبيلِ الرَّشادِ، اللّهُمَّ نَوِّر عَلَيَّ دُنيايَ وآخِرَتي». [۱۵۱]
91. امام رضا عليه السلام ـ در كتاب فقه منسوب به ايشان ـ: و هر گاه خواستى سرمه بكِشى، ميل را در دست راستت بگير و آن را در سرمه دان بزن و «بسم اللّه» بگو. همچنين هنگامى كه ميل را در چشم قرار دادى، بگو: «بار خدايا! چشمم را روشنى گردان، و در آن، نورى قرار ده كه با آن، حقّ تو را ببينم و مرا به راه حق، راه نمايى كن و به راه درست، ارشادم فرما. بار خدايا! دنيا و آخرتم را بر من، روشن ساز».
92. الإمام العسكريّ عليه السلام: اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ... وَاستَقبِل بي صِحَّةً مِن سُقمي، وسَعَةً مِن عُدمي، وسَلامَةً شامِلَةً في بَدَني، وبَصيرَةً ونَظرَةً نافِذَةً في ديني. [۱۵۲]
92. امام عسكرى عليه السلام: بار خدايا! بر محمّد و خاندان او، درود فرست... و بيمارى ام را به تن درستى و نادارى ام را به گشايش، تبديل كن و بدنم را سراسرْ سالم بدار و بصيرت و نگاهى نافذ در دينم، عطايم فرما.
راجع: موسوعة العقائد الإسلامية: ج2 ص141 (المعرفة / القسم السادس: مبادئ المعرفة / الفصل الرابع: مبادئ الإلهام).
ر.ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج2 ص481 (معرفت شناسى / مبادى شناخت / فصل چهارم: خاستگاه الهام).
الفصل الخامس: آثار البصيرة
فصل پنجم: آثار بصيرت
5 / 1: العِلمُ
5 / 1: دانايى
93. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ أعلَمَ النّاسِ أبصَرُهُم بِالحَقِّ إذَا اختَلَفَتِ النّاسُ وإن كانَ مُقَصِّرا فِي العَمَلِ، وإن كانَ يَزحَفُ عَلَى استِهِ [۱۵۳]. [۱۵۴]
93. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: داناترينِ مردم، كسى است كه هر گاه مردم [در حق] اختلاف كنند، او بيناترينِ آنان به حق باشد، اگر چه در عمل، كوتاهى كند، و اگر چه بر نشيمن خويش بخَزَد. [۱۵۵]
94. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أبصَرَ فَهِمَ، ومَن فَهِمَ عَلِمَ. [۱۵۶]
94. امام على عليه السلام: كسى كه بينا باشد، مى فهمد، و كسى كه بفهمد، دانا مى شود.
95. عنه عليه السلام: لا عِلمَ لِمَن لا بَصيرَةَ لَهُ. [۱۵۷]
95. امام على عليه السلام: كسى كه بصيرت ندارد، دانشى ندارد.
96. عنه عليه السلام ـ في ذِكرِ صِفَةِ الإِيمانِ ـ: اليَقينُ عَلى أربَعِ شُعَبٍ: تَبصِرَةِ الفِطنَةِ [۱۵۸]، وتَأَوُّلِ الحِكمَةِ، ومَعرِفَةِ العِبرَةِ، وسُنَّةِ الأَوَّلينَ. فَمَن أبصَرَ الفِطنَةَ عَرَفَ الحِكمَةَ، ومَن تَأَوَّلَ الحِكمَةَ عَرَفَ العِبرَةَ، ومَن عَرَفَ العِبرَةَ عَرَفَ السُّنَّةَ، ومَن عَرَفَ السُّنَّةَ فَكَأَنَّما كانَ مَعَ الأَوَّلينَ، وَاهتَدى إلَى الَّتي هِيَ أقوَمُ، ونَظَرَ إلى مَن نَجا بِما نَجا، ومَن هَلَكَ بِما هَلَكَ، وإنَّما أهلَكَ اللّهُ مَن أهلَكَ بِمَعصِيَتِهِ، وأَنجى مَن أنجى بِطاعَتِهِ. [۱۵۹]
96. امام على عليه السلام ـ در يادكرد اوصاف ايمان ـ: يقين، بر چهار شاخه است: تيزبينى، حكمت دانى، عبرت شناسى، و شناخت سنّت (راه و رسم و سرگذشت) پيشينيان. هر كه تيزبين باشد، حكمت شناس مى شود و هر كه حكمت شناس شود، عبرت را مى شناسد و كسى كه عبرت شناس باشد، سنّت را بشناسد و كسى كه سنّت را بشناسد، گويى با گذشتگانْ بوده است، درست ترين راه را مى يابد و نجات يافتگان و عوامل نجات آنها را، و نيز نابودشدگان و عوامل نابودى آنان را مى شناسد؛ و البته خدا، آنانى را كه نابود كرده، به سبب نافرمانى از او، نابود كرده است، و آنانى را كه نجات بخشيده، به سبب فرمان بُردارى از او، نجات بخشيده است.
5 / 2: الإِيمانُ
5 / 2: ايمان
الكتاب
قرآن
«مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً أَفَلَا تَذَكَّرُونَ». [۱۶۰]
«مَثَل اين دو گروه، همچون نابينا و ناشنوا [در مقايسه] با بينا و شنواست. آيا در مَثَل، يكسان اند؟ پس آيا پند نمى گيريد؟».
«وَ مَا يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ * وَ لَا الظُّلُمَاتُ وَ لَا النُّورُ * وَلَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ». [۱۶۱]
«نابينا و بينا، يكسان نيستند، و نه تاريكى ها و روشنايى، و نه سايه و آفتاب».
«وَ مَا يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ لَا الْمُسِى ءُ قَلِيلاً مَّا تَتَذَكَّرُونَ». [۱۶۲]
«نابينا و بينا، يكسان نيستند، و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، [نيز] با [مردم] بدكار، يكسان نيستند، چه اندك، پند مى پذيريد!».
«قُل لَا أَقُولُ لَكُمْ عِندِى خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّى مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَىَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ». [۱۶۳]
«بگو: «به شما نمى گويم كه گنجينه هاى خدا، نزد من است، و غيب نيز نمى دانم، و به شما نمى گويم كه من فرشته ام. جز از آنچه به من وحى مى شود، پيروى نمى كنم». بگو: «آيا نابينا و بينا، يكسان اند؟ آيا نمى انديشيد؟»».
«قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَىْ ءٍ وَ هُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ». [۱۶۴]
«بگو: «پروردگار آسمان ها و زمين كيست؟». بگو: «خدا». بگو: «پس آيا جز او، سرپرستانى گرفته ايد كه اختيار سود و زيان خود را ندارند؟». بگو: «آيا نابينا و بينا، يكسان اند؟ يا تاريكى ها و روشنايى برابرند؟ يا براى خدا، شريكانى پنداشته اند كه مانند آفرينش او آفريده اند و در نتيجه، [اين دو] آفرينش بر آنان، مُشتَبَه شده است؟». بگو: «خدا، آفريننده هر چيزى است، و اوست يگانه قهّار»».
«أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ». [۱۶۵]
«آيا كسى كه مى داند آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، حقّ است، مانند كسى است كه نابيناست؟ در حقيقت، خِردمندان، پند مى گيرند».
«وَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِايَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّواْ عَلَيْهَا صُمًّا وَ عُمْيَانًا * وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا * أُوْلَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَ يُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَ سَلَامًا». [۱۶۶]
«و كسانى كه چون به آيات پروردگارشان تذكّر داده شوند، كَر و كور، روى آن نمى افتند. و كسانى اند كه مى گويند: «پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان، آن ده كه [مايه] روشنى چشمان ما باشد و ما را پيشواىِ پرهيزگاران گردان». اينان اند كه به [پاس] آن كه شكيبايى كردند، غرفه[هاى بهشت را] پاداش خواهند يافت و در آن جا با سلام و درود، مواجه خواهند شد».
الحديث
حديث
97. الإمام عليّ عليه السلام ـ في صِفَةِ خُلَفاءِ اللّهِ فِي الأَرضِ ـ: هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقيقَةِ البَصيرَةِ، وباشَرُوا روحَ اليَقينِ، وَاستَلانوا مَا استَعوَرَهُ [۱۶۷] المُترَفونَ، وأَنِسوا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلونُ، وصَحِبُوا الدُّنيا بِأَبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الأَعلى، اُولئِكَ خُلَفاءُ اللّهِ في أرضِهِ، وَالدُّعاةُ إلى دينِهِ. آهِ، آهِ شَوقاً إلى رُؤيَتِهِم. [۱۶۸]
97. امام على عليه السلام ـ در توصيف جانشينان خدا در زمين ـ: علم، آنان را به حقيقتِ بصيرتْ كشانده است و با روح يقين، در آميخته اند و آنچه را نازپروردگان، دشوار ديده اند، آنان، آسان يافته اند، و با آنچه نادانان از آن رَميده اند، اُنس گرفته اند، و در اين دنيا، با بدن هايى زندگى مى كنند كه روح آنها به جايگاه بَرين، تعلّق دارد. اينان، جانشينان خدا در زمينِ او هستند و دعوتگران او به سوى دينش. وَه، وَه كه چه شوقى است مرا به ديدن ايشان!
98. عنه عليه السلام: إنَّمَا الدُّنيا مُنتَهى بَصَرِ الأَعمى، لا يُبصِرُ مِمّا وَراءَها شَيئاً، وَالبَصيرُ يَنفُذُها بَصَرُهُ، ويَعلَمُ أنَّ الدّارَ وَراءَها. فَالبَصيرُ مِنها شاخِصٌ، وَالأَعمى إلَيها شاخِصٌ، وَالبَصيرُ مِنها مُتَزَوِّدٌ، وَالأَعمى لَها مُتَزَوِّدٌ. [۱۶۹]
98. امام على عليه السلام: همانا دنيا، واپسين ديدرسِ انسان كور[دل] است و در فرا سوى آن، چيزى نمى بيند. امّا شخص بابصيرت، نگاهش از دنيا فراتر مى رود و مى داند كه سرا[ى حقيقى]، در وراى اين دنياست. پس شخص بابصيرت، از دنيا دل و ديده بر مى گيرد و كور[دل]، به آن مى نگرد، بابصيرت، از آن توشه بر مى گيرد و كور[دل]، براى آن، توشه فراهم مى آورَد.
99. الإمام الصادق عليه السلام: لَم يُؤمِنِ اللّهُ المُؤمِنَ مِن هَزاهِزِ الدُّنيا، ولكِنَّهُ آمَنَهُ مِنَ العَمى فيها، وَالشَّقاءَ فِي الآخِرَةِ. [۱۷۰]
99. امام صادق عليه السلام: خداوند، مؤمن را از [فشارها و] تكان هاى دنيا، در امان ندانسته است؛ بلكه او را از كور[دلـ]ـى در دنيا و شقاوت در آخرت، امان بخشيده است.
راجع: هذه الموسوعة: ج5 ص221 (الإيمان / الفصل الثالث: مبادئ الإيمان).
ر. ك: همين دانش نامه: ج8 ص137 (فصل سوم: خاستگاه هاى ايمان).
5 / 3: الاِعتِبارُ
5 / 3: عبرت آموختن
الكتاب
قرآن
«قَدْ كَانَ لَكُمْ ءَايَةٌ فِى فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ رَأْىَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَن يَشَاءُ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِى الأَْبْصَارِ». [۱۷۱]
«قطعا در برخورد ميان دو گروه، براى شما نشانه اى [و درس عبرتى] بود. گروهى در راه خدا مى جنگيدند و ديگر گروه، كافر بودند كه آنان (مؤمنان) را به چشم، دو برابرِ خود مى ديدند؛ و خدا، هر كه را بخواهد، به يارى خود، تأييد مى كند. يقينا در اين ماجرا، براى صاحبان بصيرت، عبرتى است».
«يُقَلِّبُ اللَّهُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِى الْأَبْصَارِ». [۱۷۲]
«خداست كه شب و روز را با هم جا به جا مى كند. قطعا در اين [تبديل] براى صاحبان بصيرت، عبرتى است».
«فَاعْتَبِرُواْ يَاأُوْلِى الْأَبْصَارِ». [۱۷۳]
«پس عبرت گيريد، اى صاحبان بصيرت!».
الحديث
حديث
100. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يَصِحُّ الاِعتِبارُ إلّا لِأَهلِ الصَّفاءِ وَالبَصيرَةِ. [۱۷۴]
100. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عبرت آموختن، تنها براى اهل صفا و بصيرت، حاصل مى شود.
101. الإمام عليّ عليه السلام: بِالاِستِبصارِ يَحصُلُ الاِعتِبارُ. [۱۷۵]
101. امام على عليه السلام: با بصيرت است كه عبرت آموختن، حاصل مى شود.
102. عنه عليه السلام: مَن تَبَصَّرَ فِي الفِطنَةِ، ثَبَتَت لَهُ الحِكمَةُ وعَرَفَ العِبرَةَ. [۱۷۶]
102. امام على عليه السلام: كسى كه هوشمندانه بنگرد، حكمتْ برايش استوار مى گردد و عبرت شناس مى شود.
103. عنه عليه السلام: إنَّمَا البَصيرُ مَن سَمِعَ فَتَفَكَّرَ، ونَظَرَ فَأَبصَرَ، وَانتَفَعَ بِالعِبَرِ، ثُمَّ سَلَكَ جَدَداً [۱۷۷] واضِحاً يَتَجَنَّبُ فيهِ الصَّرعَةَ فِي المَهاوي، وَالضَّلالَ فِي المَغاوي، ولا يُعينُ عَلى نَفسِهِ الغُواةَ بِتَعَسُّفٍ في حَقٍّ، أو تَحريفٍ في نُطقٍ، أو تَخَوُّفٍ مِن صِدقٍ. [۱۷۸]
103. امام على عليه السلام: صاحب بصيرت، كسى است كه بشنود و بينديشد، بنگرد و ببيند و از عبرت ها بهره گيرد. آن گاه، راه روشن و هموارى را بپويد و از افتادن در پرتگاه هاى آن و گم شدن در كژراهه هايش بپرهيزد و با منحرف شدن از حق، يا تحريف در گفتار، يا ترسيدن از [گفتنِ] سخن راست، گم راهان را در گم راه كردن خودش، يارى نرساند.
توضيحى در باره اين كه بصيرت، حاصل عبرت آموختن است يا عامل آن؟
بر پايه شمارى از رواياتِ فصل چهارم، پندآموزى، عامل پديد آمدن بصيرت است:
مَنِ اعتَبَرَ أبصَرَ. [۱۷۹]
هر كه عبرت بياموزد، بينا مى شود.
به عكس، روايات اين فصل (پنجم)، دلالت دارند بر اين كه بصيرت، پديدآورنده عبرت آموزى است:
بِالاِستِبصارِ يَحصُلُ الاِعتِبارُ. [۱۸۰]
با بصيرت است كه عبرت آموختن، حاصل مى شود.
بنا بر اين، جا دارد كه اين سؤال مطرح شود كه: چگونه مى شود بصيرت، هم حاصل عبرت آموزى باشد و هم عامل آن؟ و آيا اين امر، بعيد نيست؟ آيا احاديث اين دو فصل، با هم تعارض ندارند؟
پاسخ، منفى است؛ زيرا بصيرتى كه پديدآورنده اعتبار است، با بصيرتى كه حاصل آن است، تفاوت دارد.
توضيح مطلب، اين كه بصيرت نخست، بينشى است كه ذاتا همه انسان ها از آن برخوردارند و با ره نمودهاى انبياى الهى، تقويت مى شود. عمل به مقتضاى اين بصيرت، «اعتبار (عبرت گرفتن)» ناميده مى شود و اعتبارى كه محصول بصيرتِ نخست است، خود نيز عامل پديدآورنده بصيرت جديدى است كه اعتبار جديدترى را به همراه دارد. همچنين هر چه بصيرتْ افزايش يابد، اعتبار و پندآموزى، بيشتر مى گردد و هر چه پندآموزى بيشتر شود، ديده بصيرت، قوّت بيشترى پيدا مى كند، همانند رهروى كه در تاريكى شب، در پرتو نور، حركت مى كند. در اين جا نيز ديدن، مقدّمه رفتن، و رفتن، مقدّمه ديدن ادامه راه تا رسيدن به مقصد است.
بنا بر اين، خلاصه پاسخ، اين است كه بصيرت، هم حاصل عبرت آموختن است و هم عامل آن؛ ولى اين دو بصيرتْ با هم متفاوت اند، چنان كه در فرهنگ روايات اسلامى، علم، هم ميوه و محصول عمل است، و هم عامل حُصول و پيدايش آن؛ امّا علمى كه محصول عمل است و علمى كه عامل حُصول آن است، با هم تفاوت دارند.
5 / 4: الحَزمُ
5 / 4: دورانديشى
104. الإمام عليّ عليه السلام: النّاظِرُ بِالقَلبِ العامِلُ بِالبَصَرِ، يَكونُ مُبتَدَأُ عَمَلِهِ أن يَعلَمَ: أعَمَلُهُ عَلَيهِ أم لَهُ؟ فَإِن كانَ لَهُ مَضى فيهِ، وإن كانَ عَلَيهِ وَقَفَ عَنهُ. [۱۸۱]
104. امام على عليه السلام: كسى كه با دل مى بيند و با بينش، عمل مى كند، پيش از آن كه عمل كند، مى انديشد كه: آيا عمل او به زيان اوست يا به سودش؟ اگر به سود او بود، آن را انجام مى دهد و اگر به زيانش بود، از انجام دادن آن، باز مى ايستد.
5 / 5: الشَّجاعَةُ
5 / 5: شجاعت
105. الإمام عليّ عليه السلام: إنّي وَاللّهِ لَو لَقيتُهُم واحِداً وهُم طِلاعُ [۱۸۲] الأَرضِ كُلِّها، ما بالَيتُ ولَا استَوحَشتُ، وإنّي مِن ضَلالِهِمُ الَّذي هُم فيهِ وَالهُدَى الَّذي أنَا عَلَيهِ، لَعَلى بَصيرَةٍ مِن نَفسي ويَقينٍ مِن رَبّي. [۱۸۳]
105. امام على عليه السلام: به خدا سوگند، اگر يك تنه با آنانْ رو به رو مى شدم و آنها، سراسر زمين را پُر مى كردند، نه باكى داشتم و نه مى هراسيدم؛ چرا كه من بر گم راهى آنان و ره يافتگى خويش، نيكْ آگاهم، با بصيرت درونم و يقين از جانب پروردگارم.
5 / 6: الفِطنَةُ
5 / 6: تيزهوشى
106. الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ بِالفَهمِ. الفَهمُ بِالفِطنَةِ. الفِطنَةُ بِالبَصيرَةِ. [۱۸۴]
106. امام على عليه السلام: دانش، به فهميدن است، فهميدن، به تيزهوشى است و تيزهوشى، به بصيرت.
5 / 7: رُؤيَةُ عُيوبِ النَّفسِ
5 / 7: ديدن عيب هاى خود
107. الإمام عليّ عليه السلام: أبصَرُ النّاسِ مَن أبصَرَ عُيوبَهُ، وأَقلَعَ عَن ذُنوبِهِ. [۱۸۵]
107. امام على عليه السلام: بيناترينِ مردم، كسى است كه عيب هاى خود را ببيند و از گناهان خويش، دست شويد.
108. عنه عليه السلام: أعقَلُ النّاسِ مَن كانَ بِعَيبِهِ بَصيراً، وعَن عَيبِ غَيرِهِ ضَريراً. [۱۸۶]
108. امام على عليه السلام: خردمندترينِ مردم، كسى است كه نسبت به عيب خويش، بينا باشد و از [ديدن] عيب ديگران، كور.
5 / 8: فِعلُ الخَيرِ
5 / 8: انجام دادن كار نيك
109. الإمام عليّ عليه السلام: ألا إنَّ أبصَرَ الأَبصارِ ما نَفَذَ فِي الخَيرِ طَرفُهُ. ألا إنَّ أسمَعَ الأَسماعِ ما وَعَى التَّذكيرَ وقَبِلَهُ. [۱۸۷]
109. امام على عليه السلام: هان! بيناترينِ چشم ها، چشمى است كه نگاهش به سوى خوبى باشد. هان! شنواترينِ گوش ها، گوشى است كه پند را در يابد و آن را پذيرا شود.
110. الإمام الحسن عليه السلام: إنَّ أبصَرَ الأَبصارِ ما نَفَذَ فِي الخَيرِ مَذهَبُهُ، وأَسمَعَ الأَسماعِ ما وَعَى التَّذكيرَ وَانتَفَعَ بِهِ. [۱۸۸]
110. امام حسن عليه السلام: بيناترينِ بينايى ها، آن است كه در خير، نفوذ كند و شنواترينِ شنوايى ها، آن است كه پند و يادآورى را بشنود و از آن، بهره گيرد.
5 / 9: صَلاحُ السَّرائِرِ
5 / 9: درستى درون ها
111. الإمام عليّ عليه السلام: صَلاحُ السَّرائِرِ بُرهانُ صِحَّةِ البَصائِرِ. [۱۸۹]
111. امام على عليه السلام: درستىِ درون ها، دليل سلامتِ بينش هاست.
112. عنه عليه السلام: قَدِ انجابَتِ السَّرائِرُ لِأَهلِ البَصائِرِ. [۱۹۰]
112. امام على عليه السلام: نهانى ها، براى اهل بصيرت، آشكار است.
5 / 10: إصابَةُ سَبيلِ السَّلامَةِ
5 / 10: رسيدن به راه سلامت
113. الإمام عليّ عليه السلام: طوبى لِذي قَلبٍ سَليمٍ، أطاعَ مَن يَهديهِ، وتَجَنَّبَ مَن يُرديهِ، وأَصابَ سَبيلَ السَّلامَةِ بِبَصَرِ مَن بَصَّرَهُ، وطاعَةِ هادٍ أمَرَهُ. [۱۹۱]
113. امام على عليه السلام: خوشا به حال آن كه دلى پاك دارد: از كسى كه هدايتش كند، پيروى مى كند و از كسى كه او را به تباهى كشانَد، دورى مى گُزيند و با بينايىِ كسى كه به او بينايى مى بخشد و با اطاعت از راه نمايى كه به او فرمان مى دهد، به راهِ سلامتْ دست مى يابد.
5 / 11: تِلكَ الآثارُ
5 / 11: و اين چند اثر
114. الإمام عليّ عليه السلام: عِبادَ اللّهِ! إنَّ مِن أحَبِّ عِبادِ اللّهِ إلَيهِ عَبداً أعانَهُ اللّهُ عَلى نَفسِهِ، فَاستَشعَرَ الحُزنَ، وتَجَلبَبَ الخَوفَ؛ فَزَهَرَ مِصباحُ الهُدى في قَلبِهِ، وأَعَدَّ القِرى لِيَومِهِ النّازِلِ بِهِ، فَقَرَّبَ عَلى نَفسِهِ البَعيدَ، وهَوَّنَ الشَّديدَ.
نَظَرَ فَأَبصَرَ، وذَكَرَ فَاستَكثَرَ، وَارتَوى مِن عَذبٍ فُراتٍ سُهِّلَت لَهُ مَوارِدُهُ، فَشَرِبَ نَهَلاً [۱۹۲]، وسَلَكَ سَبيلاً جَدَداً.
قَد خَلَعَ سَرابيلَ الشَّهَواتِ، وتَخَلّى مِنَ الهُمومِ، إلّا هَمّاً واحِداً انفَرَدَ بِهِ، فَخَرَجَ مِن صِفَةِ العَمى، ومُشارَكَةِ أهلِ الهَوى، وصارَ مِن مَفاتيحِ أبوابِ الهُدى، ومَغاليقِ أبوابِ الرَّدى.
قَد أبصَرَ طَريقَهُ، وسَلَكَ سَبيلَهُ، وعَرَفَ مَنارَهُ، وقَطَعَ غِمارَهُ [۱۹۳]، وَاستَمسَكَ مِنَ العُرى بِأَوثَقِها، ومِنَ الحِبالِ بِأَمتَنِها، فَهُوَ مِنَ اليَقينِ عَلى مِثلِ ضَوءِ الشَّمسِ، قَد نَصَبَ نَفسَهُ للّهِِ ـ سُبحانَهُ ـ في أرفَعِ الاُمورِ، مِن إصدارِ كُلِّ وارِدٍ عَلَيهِ، وتَصييرِ كُلِّ فَرعٍ إلى أصلِهِ.
مِصباحُ ظُلُماتٍ، كَشّافُ عَشَواتٍ [۱۹۴]، مِفتاحُ مُبهَماتٍ، دَفّاعُ مُعضِلاتٍ، دَليلُ فَلَواتٍ [۱۹۵]، يَقولُ فَيُفهِمُ، ويَسكُتُ فَيَسلَمُ.
قَد أخلَصَ للّهِِ فَاستَخلَصَهُ، فَهُوَ مِن مَعادِنِ دينِهِ، وأَوتادِ أرضِهِ. قَد ألزَمَ نَفسَهُ العَدلَ، فَكانَ أوَّلَ عَدلِهِ نَفيُ الهَوى عَن نَفسِهِ، يَصِفُ الحَقَّ ويَعمَلُ بِهِ، لا يَدَعُ لِلخَيرِ غايَةً إلّا أمَّها، ولا مَظِنَّةً إلّا قَصَدَها، قَد أمكَنَ الكِتابَ مِن زِمامِهِ، فَهُوَ قائِدُهُ وإمامُهُ، يَحُلُّ حَيثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، ويَنزِلُ حَيثُ كانَ مَنزِلُهُ. [۱۹۶]
114. امام على عليه السلام: اى بندگان خدا! از محبوب ترين بندگان خداوند در نزد او، آن بنده اى است كه خدا، وى را در برابر نَفْسش يارى رسانده است و از اين رو، اندوه را جامه زيرين خويش ساخته است و ترس را جامه رويين خود، قرار داده است. پس چراغ هدايت، در دلش مى تابد و خود را براى پذيرايى از آن روزى كه به آن وارد مى شود، آماده ساخته، و دور را بر خود، نزديك كرده است و سخت را آسان.
مى نگرد و بينش مى يابد، [خدا را] ياد مى كند و [بر كردارهاى نيك خود] مى افزايد. از [چشمه هاى] آب گوارا و شيرينى كه آبشخورهايش براى او هموار شده، سيراب مى شود و در همان نخستين نوشيدن، سير مى شود. راهى راست و روشن را مى پويد.
جامه هاى شهوت را [از خود] بركَنده است و از خواسته ها، جز يك خواسته ـ كه در آن منحصر شده ـ، فارغ شده است. بدين سبب، از كورى [باطنى] و مشاركت با هوسرانان، بيرون آمده است. او از كليدهاى درهاى هدايت و از قفل هاى درهاى هلاكت، گشته است. راه خود را ديده و جاده خويش را پيموده است. نشانه هاى راهيابى را شناخته و سختى هاى آن را در نورديده است. از دستگيره ها، به محكم ترينِ آنها و از كوه ها، به استوارترين آنها چنگ زده است. پس به چنان يقينى رسيده است كه مانند نور خورشيد است. خويشتن را براى خداوند سبحان، در بالاترين امور، جاى داده است، آن سان كه هر تشنه اى را سيراب مى سازد و هر فرعى را به اصل آن، باز مى گردانَد.
چراغ تاريكى هاست. برطرف كننده كورى ها، كليد مُبهمات، زُداينده معضلات و راه نماى بيابان هاست. [به موقع] مى گويد و مى فهمانَد و [به وقتش] سكوت مى كند و سالم مى مانَد.
او براى خدا، اخلاص ورزيده و خداوند، خالصش گردانيده است (/ او را از بندگان خالص خود گردانيده است). پس او معدن هاى دين خدا و ميخ هاى زمين اوست. خويشتن را ملزم به عدالت كرده است و نخستين گام عدالت او، دور كردن هوس از خويشتن بود. حق را مى گويد و بِدان، عمل مى كند. كار نيك را تا رسيدن به پايانش انجام مى دهد. هر جا خيرى مى بيند، آهنگِ آن مى كند. زمام خويش را به دست قرآن سپرده است و قرآن، جلودار و پيشواى او گشته است. هر جا كه قرآن، بار افكنَد، او نيز بار مى افكنَد، و هر جا قرآن منزل كند، او هم منزل مى كند.
الفصل السادس: أهل البصيرة
فصل ششم: اهل بصيرت
6 / 1: أئِمَّةُ أهلِ البَصيرَةِ
6 / 1: پيشوايان بصيرت
الكتاب
قرآن
«وَ اذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُوْلِى الْأَيْدِى وَ الْأَبْصَارِ». [۱۹۷]
«و از بندگان ما، ابراهيم و اسحاق و يعقوب، ياد كن كه نيرومند و بابصيرت بودند».
«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ». [۱۹۸]
«بگو: اين است راهِ من. خودم و هر كه را از من پيروى كند، با بصيرت، به سوى خدا فرا مى خوانم و منزّه است خدا، و من، از مشركان نيستم».
الحديث
حديث
115. الإمام الباقر عليه السلام: أتى رَجُلٌ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: إلى ما تَدعو يا مُحَمَّدُ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله: أدعو إلَى اللّهِ عَلى بَصيرَةٍ أنَا ومَنِ اتَّبَعَني. [۱۹۹]
115. امام باقر عليه السلام: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: تو به چه چيز، دعوت مى كنى، اى محمّد؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خودم و هر كه را از من پيروى كند، با بصيرت، به سوى خدا فرا مى خوانم».
116. عنه عليه السلام ـ في قَولِهِ: «أُوْلِى الْأَيْدِى وَ الْأَبْصَارِ» ـ: يَعني اُولِي القُوَّةِ فِي العِبادَةِ وَالبَصَرِ فيها. [۲۰۰]
116. امام باقر عليه السلام ـ در باره سخن خداوند: «نيرومند و بابينش بودند» ـ: يعنى در عبادت، با قدرت و بصيرت، عمل مى كردند.
117. الإمام عليّ عليه السلام ـ في بَيانِ صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: فَهُوَ إمامُ مَنِ اتَّقى، وبَصيرَةُ مَنِ اهتَدى. [۲۰۱]
117. امام على عليه السلام ـ در يادكرد ويژگى پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: او پيشواى پرهيزگاران و [چشم] بصيرت ره يافتگان است.
118. عنه عليه السلام ـ في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ـ: طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ، قَد أحكَمَ مَراهِمَهُ [۲۰۲] وأَحمى مَواسِمَهُ [۲۰۳]، يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ؛ مِن قُلوبٍ عُميٍ، وآذانٍ صُمٍّ، وأَلسِنَةٍ بُكمٍ [۲۰۴]، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ، ومَواطِنَ الحَيرَةِ. [۲۰۵]
118. امام على عليه السلام ـ در يادكرد از پيامبر صلى الله عليه و آله ـ: طبيبى بود كه با طبابت خود، ميان مردم مى گرديد. مرهم هايش را درست و آماده كرده و ابزار داغ كردنش را تافته بود و آنها را بر هر جا از دل هاى كور و گوش هاى كَر و زبان هاى گُنگ، كه نياز بود، مى گذاشت. با داروى خود، مواضع غفلت و جايگاه هاى سرگردانى را مى جُست [و درمان مى كرد].
119. عنه عليه السلام: أرى نُورَ الوَحيِ والرِّسالَةِ، وأَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ، ولقد سَمِعتُ رَنَّةَ الشَّيطانِ حينَ نَزَلَ الوَحيُ علَيهِ صلى الله عليه و آله، فقلتُ: يا رسولَ اللّهِ، ما هذهِ الرَّنَّةُ؟ فقالَ: هذا الشَّيطانُ قد أيِسَ مِن عِبادَتِهِ، إنّكَ تَسمَعُ ما أسمَعُ، وتَرى ما أرى، إلّا أ نَّكَ لَستَ بِنَبيٍّ، ولكنَّكَ لَوَزيرٌ، وإنّكَ لَعَلى خَيرٍ. [۲۰۶]
119. امام على عليه السلام: من، نور وحى و رسالت را مى ديدم و رايحه نبوّت را مى بوييدم. فرياد (/ ناله) شيطان را در هنگامى كه وحى بر ايشان، نازل شد، شنيدم. گفتم: اى پيامبر خدا! اين، چه فريادى است؟
فرمود: «اين، شيطان است كه از پرستيده شدنش، مأيوس شده است. تو آنچه را من مى شنوم، مى شنوى و آنچه را من مى بينم، مى بينى، جز آن كه تو پيامبر نيستى؛ بلكه تو دستْ يار [من] هستى و تو در راه خيرى».
120. عنه عليه السلام: إنّي لَعَلى بَيِّنَةٍ مِن رَبّي، وبَصيرَةٍ مِن ديني، ويَقينٍ مِن أمري. [۲۰۷]
120. امام على عليه السلام: من از جانب پروردگارم، دليلى آشكار و در دينم، بصيرت و در كارم، يقين دارم.
121. عنه عليه السلام ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ يومي فيها إلَى المَلاحِمِ وَالفِتَنِ ـ: ثُمَّ لَيُشحَذَنَّ فيها [أيِ الفِتنَةِ] قَومٌ شَحذَ القَينِ [۲۰۸] النَّصلَ، تُجلى بِالتَّنزيلِ أبصارُهُم...
و طالَ الأَمَدُ بِهِم لِيَستَكمِلُوا الخِزيَ، ويَستَوجِبُوا الغِيَرَ، حَتّى إذَا اخلَولَقَ [۲۰۹] الأَجَلُ، وَاستَراحَ قَومٌ إلَى الفِتَنِ، وأَشالوا عَن لَقاحِ حَربِهِم، لَم يَمُنّوا عَلَى اللّهِ بِالصَّبرِ، ولَم يَستَعظِموا بَذلَ أنفُسِهِم فِي الحَقِّ، حَتّى إذا وافَقَ وارِدُ القَضاءِ انقِطاعَ مُدَّةِ البَلاءِ، حَمَلوا بَصائِرَهُم عَلى أسيافِهِم، ودانوا لِرَبِّهِم بِأَمرِ واعِظِهِم. [۲۱۰]
121. امام على عليه السلام ـ از سخنان ايشان كه در آن به كشتارها و فتنه هاى آينده اشاره مى كند ـ: سپس در آن [فتنه]، عدّه اى چنان تيز [و آب داده] مى شوند كه آهنگر، سرنيزه (/ تيغه شمشير) را تيز مى كند و ديدگانشان به نور قرآن، روشنى مى يابد.… [۲۱۱]
و روزگارشان، به درازا مى كِشد تا خوارى را به نهايت مى رسانند و مستوجب دگرگونى [ ـ پيشامدهاى روزگار و زوال نعمت ها] مى شوند، تا آن كه به پايان روزگار خويش، نزديك مى شوند. گروهى نيز به آشوب ها روى مى آورند و دست به جنگ افروزى مى زنند و تخمِ جنگ مى افشانند. [۲۱۲] [امّا مؤمنانِ بينشوَر] با شكيبايى خود [در ميدان جهاد] بر خدا منّتى نمى نهند، و جان فشانى هاى خويش در راه حق را بزرگ نمى پندارند تا آن كه چون قضاى الهى به تمام شدن مدّت بلا و آزمايش تعلّق گيرد، [عقايد و] بينش هاى خود را بر سرِ شمشيران مى نهند [و آن را براى مردمان، آشكارا تبليغ مى كنند] و به فرمان اندرزگوىِ خويش مطيع پروردگار خود مى گردند. [۲۱۳]
122. عنه عليه السلام ـ مِن كَلامٍ قالَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ: «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْاصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ» ـ: إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالى جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَةِ [۲۱۴]، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ [۲۱۵]، وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَةِ. وما بَرِحَ للّهِِ ـ عَزَّت آلاؤُهُ ـ فِي البُرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ، وفي أزمانِ الفَتَراتِ [۲۱۶]، عِبادٌ ناجاهُم في فِكرِهِم، وكَلَّمَهُم في ذاتِ عُقولِهِم، فَاستَصبَحوا بِنورِ يَقَظَةٍ فِي الأَبصارِ وَالأَسماعِ وَالأَفئِدَةِ، يُذَكِّرونَ بِأَيّامِ اللّهِ، ويُخَوِّفونَ مَقامَهُ، بِمَنزِلَةِ الأَدِلَّةِ فِي الفَلَواتِ [۲۱۷]، مَن أخَذَ القَصدَ [۲۱۸] حَمِدوا إلَيهِ طَريقَهُ، وبَشَّروهُ بِالنَّجاةِ، ومَن أخَذَ يَمينا وشِمالاً ذَمُّوا إلَيهِ الطَّريقَ، وحَذَّروهُ مِنَ الهَلَكَةِ، وكانوا كَذلِكَ مَصابِيحَ تِلكَ الظُّلُماتِ، وأَدِلَّةَ تِلكَ الشُّبُهاتِ.
وإنَّ لِلذِّكرِ لَأَهلاً، أخَذوهُ مِنَ الدُّنيا بَدَلاً، فَلَم تَشغَلهُم تِجارَةٌ ولا بَيعٌ عَنهُ، يَقطَعونَ بِهِ أيّامَ الحَياةِ، ويَهتِفونَ بِالزَّواجِرِ عَن مَحارِمِ اللّهِ في أسماعِ الغافِلينَ، ويَأمُرونَ بِالقِسطِ ويَأتَمِرونَ بِهِ، ويَنهَونَ عَنِ المُنكَر ويَتَناهَونَ عَنهُ، فَكَأَنّما قَطَعوا الدُّنيا إلَى الآخِرَةِ وهُم فيها، فَشاهَدوا ما وَراءَ ذلِكَ، فَكَأَنَّمَا اطَّلَعوا غُيوبَ أهلِ البَرزَخِ في طُولِ الإِقامَةِ فيهِ، وحَقَّقَتِ القِيامَةُ عَلَيهِم عِداتِها، فَكَشَفوا غِطاءَ ذلِكَ لِأَهلِ الدُّنيا، حَتّى كَأَنَّهُم يَرَونَ ما لا يَرَى النّاسُ، ويَسمَعونَ ما لا يَسمَعونَ. [۲۱۹]
122. امام على عليه السلام ـ از گفتار ايشان، هنگام تلاوت اين آيات: «در آن خانه ها، هر بامداد و شامگاه، او را نيايش مى كنند؛ مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى، ايشان را از ياد خدا، باز نمى دارد» ـ: خداى پاك و بلندمرتبه، ياد [خويش] را روشنى بخش دل ها قرار داده است. گوش هاى سنگين شده دل ها، با ياد خدا، شنوا مى شوند و چشم هاى كم سو (/ كور) گشته آنها به وسيله آن، بينا مى گردند و دل هاى خيره سر [و سركش] به واسطه آن، رام مى شوند.
همواره، براى خداوند ـ كه نعمت هايش گران بهاست ـ، در هر بُرهه اى از زمان و در فاصله هاى زمانى ميان بعثت پيامبران، بندگانى بوده كه در انديشه هايشان، با آنان نجوا مى كرده است و در درون خِردهايشان، با ايشان سخن مى گفته است و بدين سبب، چشم ها و گوش ها و دل هايشان، از نور بيدارى، روشن گرديد.
اينان، روزهاى [نعمت و عذاب] خدا را به مردم، يادآورى مى كردند و از مقام او مى ترساندند، چونان راه نمايان بيابان ها كه هر كس را راه راستْ در پيش گيرد، راهش را مى ستايند و نويد نجات به او مى دهند و هر كس را كه به چپ و راستْ منحرف شود، راهش را نكوهش مى كنند و او را از نابودى بر حذر مى دارند. آنان، همچنان، چراغ هايى در آن تاريكى ها و راه نمايانى در آن شُبَهات بودند.
يادِ خدا را اهلى است كه آن را به جاى اين دنيا بر گرفته اند. از اين رو، هيچ تجارتى و داد و ستدى، ايشان را از آن، باز نمى دارد. ايّام عمر را با آن مى گذرانند و بازدارندگان از حرام هاى خدا را در گوش هاى غافلان، فرياد مى زنند و به دادگرى، فرا مى خوانند و خود به آن، عمل مى كنند. از زشتى ها، نهى مى كنند و خود، از آنها باز مى ايستند. تو گويى دنيا را پشتِ سر نهاده، به آخرت رسيده اند و هم اكنون، در آن به سر مى برند، و آنچه رافرا سوى دنياست، ديده اند. گويى بر احوال پنهان برزخيان، در طول مدّتى كه آن جايند، آگاه اند. قيامت، وعده هايش را براى آنان، تحقّق بخشيده است. بدين سبب، پرده هاى آن را براى مردم دنيا، كنار مى زنند، چنان كه گويى آنچه را مردم نمى بينند، مى بينند و آنچه را مردم نمى شنوند، مى شنوند.
123. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ نافِذَ البَصيرَةِ، صَلبَ الإِيمانِ، جاهَدَ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام، وأَبلى بَلاءً حَسَنا، ومَضى شَهيدا. [۲۲۰]
123. امام صادق عليه السلام: عمويمان عبّاس عليه السلام، بصيرتى عميق و ايمانى استوار داشت و در كنار ابا عبد اللّه الحسين عليه السلام جهاد كرد و مردانه جنگيد و شهيد شد.
124. عنه عليه السلام ـ حينَ سُئِلَ عَنِ النَّعيمِ [۲۲۱] ـ: النَّعيمُ نَحنُ؛ الَّذينَ أنقَذَ اللّهُ النّاسَ بِنا مِنَ الضَّلالَةِ، وبَصَّرَهُم بِنا مِنَ العَمى، وعَلَّمَهُم بِنا مِنَ الجَهلِ. [۲۲۲]
124. امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ سؤال از «نَعيم» [۲۲۳] ـ: نَعيم، ما هستيم كه خداوند، به واسطه ما، مردم را از گم راهى رهانيد و به وسيله ما، به آنانْ بصيرت بخشيد و به وسيله ما، از نادانى [خارج كرده،] دانا گردانيد.
6 / 2: الدُّعاءُ لِأَهلِ البَصيرَةِ
6 / 2: دعا براى اهل بصيرت
125. الإمام زين العابدين عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ فِي الصَّلاةِ عَلى أتباعِ الرُّسُلِ ومُصَدِّقيهِم ـ: اللّهُمَّ وأَوصِل إلَى التّابِعينَ لَهُم بِإِحسانٍ ـ الَّذينَ يَقولونَ: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِاءِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْاءِيمَانِ» [۲۲۴] ـ خَيرَ جَزائِكَ، الَّذينَ قَصَدوا سَمْتَهُم [۲۲۵]، وتَحَرَّوا وِجهَتَهُم، ومَضَوا عَلى شاكِلَتِهِم، لَم يَثنِهِم رَيبٌ في بَصيرَتِهِم، ولَم يَختَلِجهُم [۲۲۶] شَكٌّ في قَفوِ آثارِهِم، وَالاِئتِمامِ بِهِدايَةِ مَنارِهِم، مُكانِفينَ [۲۲۷] ومُوازِرينَ لَهُم، يَدينونَ بِدينِهِم، ويَهتَدونَ بِهَديِهِم، يَتَّفِقونَ عَلَيهِم ولا يَتَّهِمونَهُم فيما أدَّوا إلَيهِم. [۲۲۸]
125. امام زين العابدين عليه السلام ـ از دعاى ايشان در درود فرستادن بر پيروان و تصديق كنندگانِ پيامبران ـ: بار خدايا! و به آنان كه از ياران محمّد صلى الله عليه و آله، به نيكى پيروى كردند (يعنى تابعيان)، همانان كه مى گويند: «اى پروردگار ما! ما را و برادران ما را كه پيش از ما ايمان آوردند، بيامرز»، بهترين پاداشت را عطا فرما؛ همانان كه راه ايشان را در پيش گرفتند و جهت و مقصد آنان را جُستند و به شيوه آنان رفتند و ترديدى در بصيرت ايشان، راه نيافت و شكّى در گام برداشتن از پىِ ايشان و اقتدا به فروغ تابناك هدايتشان، با وجود آنها در نياميخت؛ بلكه همواره، حامى و پشتيبان آنان اند و از دين آنان، پيروى مى كنند و راه آنان را مى پويند و بر [پيروى از] آنان، هم داستان اند و در آنچه به ايشان رسانده اند، متّهمشان نمى كنند.
الفصل السابع: فقد البصيرة
فصل هفتم: نداشتن بصيرت
7 / 1: التَّحذيرُ مِن فَقدِ البَصيرَةِ
7 / 1: بر حذر داشتن از بى بصيرتى
الكتاب
قرآن
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَايَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ». [۲۲۹]
«و در حقيقت، ما بسيارى از جنّيان و انسان ها را براى جهنّم آفريديم؛ [چرا كه] دل هايى دارند كه با آنها نمى فهمند، و چشم هايى دارند كه با آنها نمى بينند، و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند. آنان، همانند چارپايان اند؛ بلكه گم راه ترند. آنان، همان غافل ماندگان اند».
الحديث
حديث
126. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: شَرُّ العَمى عَمَى القَلبِ. [۲۳۰]
126. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدترين كورى، كورى دل است.
127. عنه صلى الله عليه و آله: لَيسَ الأَعمى مَن عَمِيَ بَصَرُهُ، ولكِنَّ الأَعمى مَن تَعمى بَصيرَتُهُ. [۲۳۱]
127. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كور، آن كسى نيست كه ديده اش كور است؛ بلكه كور [واقعى]، كسى است كه [چشم] بصيرتش كور باشد.
128. الإمام عليّ عليه السلام: نَظَرُ البَصَرِ لا يُجدي إذا عَمِيَتِ البَصيرَةُ. [۲۳۲]
128. امام على عليه السلام: نگاه چشم، سودى نمى دهد، وقتى [چشم] بصيرت، كور باشد.
129. عنه عليه السلام: فَقدُ البَصَرِ أهوَنُ مِن فِقدانِ البَصيرَةِ. [۲۳۳]
129. امام على عليه السلام: نداشتن بينايى، آسان تر از نداشتن بصيرت است.
130. عنه عليه السلام: ذَهابُ البَصَرِ خَيرٌ مِن عَمَى البَصيرَةِ. [۲۳۴]
130. امام على عليه السلام: كورى چشم، بهتر از كورى بصيرت است.
7 / 2: ذَمُّ فاقِدِ البَصيرَةِ
7 / 2: نكوهشِ شخصِ بى بصيرت
131. الإمام عليّ عليه السلام ـ مِن كِتابٍ لَهُ إلى قُثَمِ بنِ العَبّاسِ وهُوَ عامِلُهُ عَلى مَكَّةَ ـ: أمّا بَعدُ، فَإِنَّ عَيني [۲۳۵] ـ بِالمَغرِبِ ـ كَتَبَ إلَيَّ يُعلِمُني أنَّهُ وُجِّهَ إلَى المَوسِمِ اُناسٌ مِن أهلِ الشّامِ العُميِ القُلوبِ، الصُّمِّ الأَسماعِ، الكُمهِ [۲۳۶] الأَبصارِ، الَّذينَ يَلبِسونَ الحَقَّ بِالباطِلِ، ويُطيعونَ المَخلوقَ في مَعصِيَةِ الخالِقِ، ويَحتَلِبونَ الدُّنيا دَرَّها [۲۳۷] بِالدّينِ، ويَشتَرونَ عاجِلَها بِآجِلِ الأَبرارِ المُتَّقينَ؛ ولَن يَفوزَ بِالخَيرِ إلّا عامِلُهُ، ولا يُجزى جَزاءَ الشَّرِّ إلّا فاعِلُهُ. فَأَقِم عَلى ما في يَدَيكَ قِيامَ الحازِمِ الصَّليبِ، وَالنّاصِحِ اللَّبيبِ، التّابِعِ لِسُلطانِهِ، المُطيعِ لِاءِمامِهِ. وإيّاكَ وما يُعتَذَرُ مِنهُ، ولا تَكُن عِندَ النَّعماءِ بَطِراً [۲۳۸]، ولا عِندَ البَأساءِ فَشِلاً، وَالسَّلامُ. [۲۳۹]
131. امام على عليه السلام ـ از نامه ايشان به قُثَم بن عبّاس، كارگزارش در مكّه ـ: امّا بعد، جاسوس من در مغرب (شام)، به من نوشته و اطّلاع داده است كه مردمانى از شاميان كوردل كه گوش هايشان كَر و چشم هايشان، كور است، سوى حج، گسيل شده اند؛ مردمانى كه حق را با باطل مى آميزند و از مخلوق، به بهاى نافرمانى از خالق، فرمان مى برند و دنيا را به وسيله دين مى دوشند [و آن را ابزار رسيدن به دنيا قرار داده اند] و آخرت را ـ كه از آنِ نيكان پرهيزگار است ـ، به دنياى گذرا مى فروشند، در حالى كه به خير، دست نمى يابد، مگر آن كه به كارَش بندد، و به كيفر بدى نمى رسد، مگر كسى كه آن را به جاى آورَد. پس بر آنچه در دست توست (حكومت مكّه)، ايستادگى كن، همچون ايستادن شخص قاطع و باصلابت و خيرخواه خردمندى كه پيرو فرمان رواى خويش و فرمان بُردار پيشواى خويش است. و مبادا كارى كنى كه به عذرخواهى بينجامد! نه هنگام نعمت ها، سرمست شو، و نه در هنگام سختى ها، سست [و دل سرد]. بدرود!
132. عنه عليه السلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ يَذُمُّ فيها أهلَ الكوفَةِ ـ: يا أهلَ الكوفَةِ، مُنيتُ مِنكُم بِثَلاثٍ وَاثنَتَينِ: صُمٌّ ذَوُو أسماعٍ، وبُكمٌ ذَوُو كَلامٍ، وعُميٌ ذَوُو أبصارٍ، لا أحرارُ صِدقٍ عِندَ اللِّقاءِ، ولا إخوانُ ثِقَةٍ عِندَ البَلاءِ. [۲۴۰]
132. امام على عليه السلام ـ در سخنانش در نكوهش كوفيان ـ: اى كوفيان! من به سه خصلت [كه در شما هست] و دو خصلت [كه در شما نيست]، گرفتار آمده ام: گوش داريد؛ امّا كَريد، و زبان داريد؛ امّا لاليد، و چشم داريد؛ امّا كوريد.
[و امّا آن دو خصلتى كه نداريد: ] نه هنگام رويارويى با دشمن، آزادگانى پاكبازيد، و نه به گاه سختى، برادرانى مورد اعتماد.
133. عنه عليه السلام ـ أيضاً ـ: يا أهلَ الكوفَةِ، أعِظُكُم فَلا تَتَّعِظونَ... فَيا للّهِِ ماذا مُنيتُ بِهِ مِنكُم! لَقَد مُنيتُ بِصُمٍّ لا يَسمَعونَ، وكُمهٍ لا يُبصِرونَ، وبُكمٍ لا يَعقِلونَ. [۲۴۱]
133. امام على عليه السلام ـ در سخنانش در نكوهش كوفيان ـ: اى كوفيان! من، شما را اندرز مى دهم؛ امّا به گوش نمى گيريد.… چه مصيبتى است اين كه من، گرفتار شما شده ام! گرفتار مُشتى كَر شده ام كه نمى شنوند و مُشتى كور كه نمى بينند و مُشتى لال كه نمى فهمند!
134. الإمام الصادق عليه السلام: الخَلقُ حَيارى عَمِهونَ [۲۴۲] سُكارى، في طُغيانِهِم يَتَرَدَّدونَ، وبِشَياطينِهِم وطَواغيتِهِم يَقتَدونَ، بُصَراءُ عُميٌ لا يُبصِرونَ، نُطَقاءُ بُكمٌ لا يَعقِلونَ، سُمَعاءُ صُمٌّ لا يَسمَعونَ، رَضوا بِالدّونِ وحَسِبوا أنَّهُم مُهتَدونَ، حادوا عَن مَدرَجَةِ الأَكياسِ، ورَتَعوا في مَرعَى الأَرجاسِ الأَنجاسِ. [۲۴۳]
134. امام صادق عليه السلام: مردمان، سرگشته و كور و مست اند. در سركشى خويش، غوطه ورند و از اهريمنان و طاغوت هاى خود، پيروى مى كنند. چشم دارند؛ امّا كورند و نمى بينند. زبان دارند؛ ليكن لال اند و نمى فهمند. گوش دارند؛ امّا كَرند و نمى شنوند. به پَستى، رضايت داده اند و خويشتن را ره يافته مى پندارند. از راه زيركان و خردمندان، منحرف گشته اند و در چراگاه پليدان و ناپاكان مى چرند.
7 / 3: مَضارُّ فَقدِ البَصيرَةِ
7 / 3: زيان هاى بى بصيرتى
أ ـ الشَّكُّ
الف ـ شك
135. الإمام عليّ عليه السلام: مَن عَمِيَ عَمّا بَينَ يَدَيهِ، غَرَسَ الشَّكَّ بَينَ جَنبَيهِ. [۲۴۴]
135. امام على عليه السلام: هر كه از ديدن آنچه پيشِ روى اوست، كور باشد، [نهال] شك را در سينه خود مى نشانَد.
136. عنه عليه السلام ـ مِن كَلامٍ لَهُ عليه السلام لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ النَّخَعِيِّ ـ: ها إنَّ ههُنا لَعِلماً جَمّاً ـ وأَشارَ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ ـ لَو أصَبتُ لَهُ حَمَلَةً، بَلى أصَبتُ لَقِناً [۲۴۵] غَيرَ مَأمونٍ عَلَيهِ، مُستَعمِلاً آلَةَ الدّينِ لِلدُّنيا، ومُستَظهِراً بِنِعَمِ اللّهِ عَلى عِبادِهِ، وبِحُجَجِهِ عَلى أولِيائِهِ، أو مُنقاداً لِحَمَلَةِ الحَقِّ، لا بَصيرَةَ لَهُ في أحنائِهِ، يَنقَدِحُ الشَّكُّ في قَلبِهِ لِأَوَّلِ عارِضٍ مِن شُبهَةٍ، ألا لا ذا ولا ذاكَ، أو مَنهوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ القِيادِ لِلشَّهوَةِ، أو مُغرَماً بِالجَمعِ وَالاِدِّخارِ، لَيسا مِن رُعاةِ الدّينِ في شَيءٍ، أقرَبُ شَيءٍ شَبَهاً بِهِمَا الأَنعامُ السّائِمَةُ، كَذلِكَ يَموتُ العِلمُ بِمَوتِ حامِليهِ. [۲۴۶]
136. امام على عليه السلام ـ از گفتار ايشان به كميل بن زياد نَخَعى ـ: هان! در اين جا (با دستش به سينه اش اشاره فرمود) دانشِ فراوانى است. كاش براى آن، فراگيرندگانى مى يافتم! البته تيزهوشانى يافته ام؛ ليكن امين و مورد اعتماد نيستند؛ زيرا ابزارهاى دين را براى دنيا به كار مى گيرند و نعمت هاى خدا را، وسيله تسلّط و برترى بر بندگان او قرار مى دهند و حجّت هايش را دستاويز چيره آمدن بر دوستانش. يا [گروه ديگرى را يافته ام كه] در برابر حاملان حق، فرمان بُردارند؛ امّا به پيچ و خم هاى حق، بصيرت ندارند و با اوّلين شُبهه اى كه برايشان پيش مى آيد، آتش ترديد در دل هايشان، برافروخته مى شود. هان! نه اين [گروه] و نه آن [گروه، صلاحيت برخوردارى از دانش مرا ندارند]. گروهى هم هستند كه گرسنه لذّت هايند و رام شهوت ها. جماعتى هم شيفته گِردآوردن مال و اندوختن ثروت اند. اين دو گروه، به هيچ رو، دينْ نگهدار نيستند. مانندترين چيز به اينان، حيواناتِ چرنده اند. چنين است كه با مرگ دانشمندان، دانش نيز مى ميرد.
ب ـ الضَّلالَةُ
ب ـ گم راهى
الكتاب
قرآن
«وَ مِنْهُم مَّن يَنظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تَهْدِى الْعُمْىَ وَ لَوْ كَانُواْ لَا يُبْصِرُونَ». [۲۴۷]
«و از آنان، كسى است كه به سوى تو مى نگرد. آيا تو نابينايان را ـ هر چند نبينند ـ هدايتْ توانى كرد؟».
«وَ جَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ». [۲۴۸]
«و ما فرا سوى آنان، سدّى و پشت سرشان، سدّى نهاده، پرده اى بر [چشمان] آنان، فرو گسترده ايم. در نتيجه، نمى بينند».
«وَنُقَلِّبُ أَفْئدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِى طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ». [۲۴۹]
«و دل ها و ديدگانشان را بر مى گردانيم [. در نتيجه، به آيات ما ايمان نمى آورند]، چنان كه نخستين بار، به آن ايمان نياوردند، و آنان را رها مى كنيم تا در طغيانشان، سرگردان بمانند».
الحديث
حديث
137. الإمام الباقر عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى «وَنُقَلِّبُ أَفْئدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ» ـ: نَنكُسُ قُلوبَهُم فَيَكونُ أسفَلُ قُلوبِهِم أعلاها، ونُعمي أبصارَهُم فَلا يُبصِرونَ الهُدى. [۲۵۰]
137. امام باقر عليه السلام ـ در باره اين سخن خداوند متعال: «و دل ها و ديدگانشان را بر مى گردانيم» ـ: [يعنى] دل هايشان را وارونه مى سازيم، آن سان كه پايين دل هايشان، بالا قرار مى گيرد، و ديدگانشان را كور مى كنيم، چنان كه راه درست را نمى بينند.
138. تفسير القمّي: في رِوايَةِ أبِي الجارودِ عَن أبي جَعفَرٍ عليه السلام في قَولِهِ: «وَ جَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ» يَقولُ: فَأَعمَيناهُم «فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ» الهُدى، أخَذَ اللّهُ سَمعَهُم وأَبصارَهُم وقُلوبَهُم فَأَعماهُم عَنِ الهُدى.
نَزَلَت في أبي جَهلِ بنِ هِشامٍ و نَفَرٍ مِن أهلِ بَيتِهِ، وذلِكَ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قامَ يُصَلّي، وقَد حَلَفَ أبو جَهلٍ لَئِن رَآهُ يُصَلّي لَيَدمَغَنَّهُ [۲۵۱]، فَجاءَ ومَعَهُ حَجَرٌ وَالنَّبِيُّ قائِمٌ يُصَلّي، فَجَعَلَ كُلَّما رَفَعَ الحَجَرَ لِيَرمِيَهُ أثبَتَ اللّهُ يَدَهُ إلى عُنُقِهِ ولا يَدورُ الحَجَرُ بِيَدِهِ، فَلَمّا رَجَعَ إلى أصحابِهِ سَقَطَ الحَجَرُ مِن يَدِهِ، ثُمَّ قامَ رَجُلٌ آخَرُ وهُوَ مِن رَهطِهِ أيضاً فَقالَ: أنَا أقتُلُهُ؛
فَلَمّا دَنا مِنهُ فَجَعَلَ يَسمَعُ قِراءَةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَاُرعِبَ فَرَجَعَ إلى أصحابِهِ، فَقالَ: حالَ بَيني وبَينَهُ كَهَيئَةِ العِجلِ يَخطِرُ بِذَنَبِهِ فَخِفتُ أن أتَقَدَّمَ. [۲۵۲]
138. تفسير القمّى ـ به نقل ابو جارود، از امام باقر عليه السلام در باره آيه شريف: «و ما فرا سوى آنان، سدّى و پشت سرشان، سدّى نهاده، پرده اى بر [چشمان] آنان، فرو گسترده ايم» ـ: آنها را كور كرديم «در نتيجه، نمى بينند» راه درست را. خدا، گوش و چشم و دل آنها را گرفت و از ديدن راه درست و هدايت، نابينايشان كرد.
اين آيه، در باره ابو جهل بن هشام و چند نفر از خانواده اش نازل شد. علّتش آن بود كه روزى پيامبر صلى الله عليه و آله به نماز ايستاد. ابو جهل كه سوگند ياد كرده بود اگر ايشان را در حال نماز خواندن ببيند، مغزش را متلاشى خواهد كرد، سنگى برداشت و آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول نماز خواندن بود. هر بار كه او سنگ را بلند مى كرد تا به ايشان بزند، خداوند، دست او را در هوا نگه مى داشت و سنگ در دستش نمى چرخيد. چون نزد دوستانش باز گشت، سنگ از دستش افتاد. مرد ديگرى ـ كه وى نيز از گروه او بود ـ برخاست و گفت: من، او را مى كُشم.
چون نزديك پيامبر صلى الله عليه و آله شد، صداى قرائت [قرآن] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را شنيد. دچار وحشت شد و نزد دوستانش بر گشت و گفت: يك چيز گوساله مانندى، ميان من و او حائل شد كه دُمش را تكان مى داد و من، ترسيدم كه جلوتر بروم.
139. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّما سُمِّيَتِ الشُّبهَةُ شُبهَةً لِأَ نَّها تُشبِهُ الحَقَّ، فَأَمّا أولِياءُ اللّهِ فَضِياؤُهُم فيهَا اليَقينُ، ودَليلُهُم سَمتُ الهُدى، وأَمّا أعداءُ اللّهِ فَدَعاهُم إلَيهَا الضَّلالُ ودَليلُهُمُ العَمى. [۲۵۳]
139. امام على عليه السلام: شُبهه، به اين دليل شُبهه ناميده شده كه [در ظاهر،] شبيه حق است؛ امّا دوستان خدا، چراغ راهشان در [تاريكى هاى] شبهه، يقين است و راه نمايشان، راه راست؛ ولى دشمنان خدا، انگيزه شان براى شبهه، گم راهى است و راه نمايشان، كورى [و بى بصيرتى].
140. الإمام الصادق عليه السلام: العامِلُ عَلى غَيرِ بَصيرَةٍ كَالسّائِرِ عَلى غَيرِ الطَّريقِ، لا يَزيدُهُ سُرعَةُ السَّيرِ إلّا بُعداً. [۲۵۴]
140. امام صادق عليه السلام: كسى كه بدون بينشْ عمل كند، همچون كسى است كه در بيراهه مى رود. چنين كسى، هر چه تندتر برود، [از راه] دورتر مى شود.
ج ـ الرِّياءُ
ج ـ ريا
141. الإمام عليّ عليه السلام ـ في جَوابِ زَيدِ بنِ صوحانَ العَبدِيِّ لَمّا سَأَ لَهُ عَن أعمَى الخَلقِ ـ: الَّذي عَمِلَ لِغَيرِ اللّهِ يَطلُبُ بِعَمَلِهِ الثَّوابَ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل. [۲۵۵]
141. امام على عليه السلام ـ در پاسخ سؤال زيد بن صوحان عبدى كه پرسيد: كورترين خلق، چه كسى است؟ ـ: كسى كه براى غير خدا، كار كند و براى كارش از خداوند عز و جل پاداش بخواهد.
د ـ بُغضُ أهلِ البَيتِ عليهم السلام
د ـ كين ورزى با اهل بيت عليهم السلام
142. الإمام عليّ عليه السلام: أشَدُّ العَمى مَن عَمِيَ عَن فَضلِنا، وناصَبَنَا العَداوَةَ بِلا ذَنبٍ سَبَقَ إلَيهِ مِنّا، إلّا أنّا دَعَونا إلَى الحَقِّ ودَعاهُ مَن سِوانا إلَى الفِتنَةِ وَالدُّنيا. [۲۵۶]
142. امام على عليه السلام: كورترينِ مردم، كسى است كه از ديدن برترى ما، كور باشد و بدون آن كه گناهى در حقّ او كرده باشيم، با ما دشمنى ورزد. تنها گناهمان، اين است كه ما او را به حق، دعوت كرده ايم، در حالى كه ديگران، او را به سوى فتنه و دنيا، فرا خوانده اند.
ه ـ نَدامَةُ يَومِ القِيامَةِ
ه ـ پشيمانى در روز قيامت
الكتاب
قرآن
«وَ لَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُواْ رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ». [۲۵۷]
«كاش هنگامى را كه مجرمان، نزد پروردگارشان، سرهاشان را به زير افكنده اند، مى ديدى [كه مى گويند: ] پروردگارا! ديديم و شنيديم. ما را باز گردان تا كار شايسته انجام دهيم؛ چرا كه ما، يقين داريم».
«وَ مَن كَانَ فِى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الْاخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً». [۲۵۸]
«و كسى كه در اين [زندگى دنيا]، كور باشد، در آخرت نيز كور و گمراه تر است».
الحديث
حديث
143. الكافي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام<T> ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى» [۲۵۹]
ـ: </T>يَعني أعمَى البَصَرِ فِي الآخِرَةِ، أعمَى القَلبِ فِي الدُّنيا عَن وِلايَةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام، قالَ: وهُوَ مُتَحَيِّرٌ فِي القِيامَةِ يَقولُ: «لِمَ حَشَرْتَنِى أَعْمَى وَ قَدْ كُنتُ بَصِيرًا قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ ءَايَاتُنَا فَنَسِيتَهَا» قالَ: الآياتُ الأَئِمَّةُ «فَنَسِيتَهَا وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى» [۲۶۰] يَعني تَرَكتَها وكَذلِكَ اليَومَ تُترَكُ فِي النّارِ كَما تَرَكتَ الأَئِمَّةَ عليهم السلام، فَلَم تُطِع أمرَهُم ولَم تَسمَع قَولَهُم. [۲۶۱]
143. الكافى ـ به نقل از ابو بصير، از امام صادق عليه السلام، در باره اين سخنِ خداوند عز و جل: «و روزِ قيامت، او را كور محشور مى كنيم» ـ: يعنى در آخرت، كورْچشم، در دنيا، كورْدل از [ديدن] ولايت امير مؤمنان عليه السلام. چنين كسى، در قيامت، حيرت زده مى گويد: «چرا مرا كور محشور كردى، در حالى كه من، بينا بودم؟ [خداوند] مى فرمايد: همان طور كه نشانه هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى».
مراد از نشانه ها، امامان است. «و آن را به فراموشى سپردى، امروز، همان گونه فراموش مى شوى»؛ يعنى تو آن نشانه ها را رها كردى و امروز، تو نيز در آتش، رها مى شوى، چنان كه امامان عليهم السلام را رها كردى و از فرمانشان، اطاعت ننمودى و به سخنانشان، گوش نكردى.
الفصل الثامن: موانع البصيرة
فصل هشتم: موانع بصيرت
8 / 1: اِتِّباعُ الهَوى
8 / 1: پيروى از هواى نفس
الكتاب
قرآن
«أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ». [۲۶۲]
«پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده است و خدا، او را دانسته، گم راه گردانيده و بر گوش او و دلش، مُهر زده و بر ديده اش، پرده نهاده است؟ آيا پس از خدا، چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمى گيريد؟».
الحديث
حديث
144. الإمام عليّ عليه السلام: الهَوى شَريكُ العَمى. [۲۶۳]
144. امام على عليه السلام: هَوَس، شريك كوردلى است.
145. عنه عليه السلام: مَن رَكِبَ الهَوى، أدرَكَ العَمى. [۲۶۴]
145. امام على عليه السلام: كسى كه بر [مَركب] هوس بنشيند، به كورى مى رسد.
146. عنه عليه السلام: اُوصيكُم بِمُجانَبَةِ الهَوى؛ فَإِنَّ الهَوى يَدعو إلَى العَمى، وهُوَ الضَّلالُ فِي الآخِرَةِ وَالدُّنيا. [۲۶۵]
146. امام على عليه السلام: شما را به دورى گُزيدن از هواى نفس، سفارش مى كنم؛ چرا كه هواى نفس، به كورى [دل و بينش] فرا مى خوانَد و آن، [موجب] گم راهى در آخرت و دنياست.
147. عنه عليه السلام: إذا أبصَرَتِ العَينُ الشَّهوَةَ عَمِيَ القَلبُ عَنِ العاقِبَةِ. [۲۶۶]
147. امام على عليه السلام: هر گاه چشم، شهوت بين شود، دل از ديدن عاقبت، كور مى گردد.
راجع: هذه الموسوعة: ج3 ص131 (الأكل / كثرة الأكل / مضار النهم الباطنية / حجاب الفطنة وظلمة القلب).
ر.ك: همين دانش نامه: ج4 ص379 (پرخورى و شكم بارگى / ضررهاى معنوى پرخورى / حجاب فهم و زيركى) و ص381 (تاريكى دل).
8 / 2: الرَّغبَةُ فِي الدُّنيا
8 / 2: گرايش به دنيا
148. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن يَرغَبُ فِي الدُّنيا فَطالَ فيها أمَلُهُ، أعمَى اللّهُ قَلبَهُ عَلى قَدرِ رَغبَتِهِ فيها. [۲۶۷]
148. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه به دنيا گرايد و آرزوهاى دنيوى اش، دور و دراز گردد، خداوند به اندازه گرايش او به دنيا، دلش را كور مى گردانَد.
149. الإمام عليّ عليه السلام ـ في صِفَةِ الدُّنيا ـ: مَن أبصَرَ بِها بَصَّرَتهُ، ومَن أبصَرَ إلَيها أعمَتهُ [۲۶۸]. [۲۶۹]
149. امام على عليه السلام ـ در توصيف دنيا ـ: هر كه به دنيا بنگرد [و آن را آيينه عبرت سازد]، دنيا او را بينا مى گردانَد و آن كه به دنيا [به عنوان هدف] بنگرد، دنيا كورش مى سازد.
150. عنه عليه السلام ـ في صِفَةِ أهلِ الدُّنيا ـ: سَلَكَت بِهِمُ الدُّنيا طَريقَ العَمى، وأَخَذَت بِأَبصارِهِم عَن مَنارِ الهُدى، فَتاهوا في حَيرَتِها، وغَرِقوا في نِعمَتِها، وَاتَّخَذوها رَبّا، فَلَعِبَت بِهِم ولَعِبوا بِها، ونَسوا ما وَراءَها. [۲۷۰]
150. امام على عليه السلام ـ در ويژگى دنياطلبان ـ: دنيا، آنها را به كوره راه برده و ديدگانشان را از ديدن نشانه هاى راهيابى، فرو پوشانده است. از اين رو، در حيرتكده دنيا، سرگشته اند و در نعمت هاى آن، غرقه. دنيا را پروردگار خويش گرفته اند. از اين رو، دنيا، آنها را بازيچه ساخته است و آنها هم دنيا را، و فراسوىِ آن را، از ياد برده اند.
151. عنه عليه السلام: لِحُبِّ الدُّنيا صَمَّتِ الأَسماعُ عَن سَماعِ الحِكمَةِ، وعَمِيَتِ القُلوبُ عَن نورِ البَصيرَةِ. [۲۷۱]
151. امام على عليه السلام: به خاطر عشق به دنياست كه گوش ها، از شنيدن حكمت، كَر گشته اند و دل ها، از نور بصيرت، كور.
152. عنه عليه السلام: إنَّ مَن غَرَّتهُ الدُّنيا بِمُحالِ الآمالِ، وخَدَعَتهُ بِزورِ [۲۷۲] الأَمانِيِّ؛ أورَثَتهُ كَمَهاً، وأَلبَسَتهُ عَمىً، وقَطَعَتهُ عَنِ الاُخرى، وأَورَدَتهُ مَوارِدَ الرَّدى. [۲۷۳]
152. امام على عليه السلام: كسى كه دنيا، او را با آمال مُحال، فريفته و با آرزوهاى دروغين، فريب داده است، ميراث بى بينشى برايش بر جا گذاشته و [جامه] كورى بر او پوشانده است و از آخرت، محرومش ساخته و او را به جايگاه هاى هلاكت و تباهى مى آورد.
153. عنه عليه السلام: مَن غَلَبَتِ الدُّنيا عَلَيهِ، عَمِيَ عَمّا بَينَ يَدَيهِ. [۲۷۴]
153. امام على عليه السلام: كسى كه دنيا بر او غالب آيد، از [ديدن] آنچه فراپيش اوست، كور مى گردد.
154. عنه عليه السلام: مَن قَصَّرَ نَظَرَهُ عَلى أبناءِ الدُّنيا، عَمِيَ عَن سَبيلِ الهُدى. [۲۷۵]
154. امام على عليه السلام: كسى كه نگاهش به دنياپرستان محدود گردد، از ديدن راه راست، كور مى شود.
155. عنه عليه السلام ـ فيما كَتَبَهُ إلى بَعضِ أصحابِهِ ـ: اِرفِضِ الدُّنيا؛ فَإِنَّ حُبَّ الدُّنيا يُعمي ويُصِمُّ ويُبكِمُ، ويُذِلُّ الرِّقابَ. [۲۷۶]
155. امام على عليه السلام ـ در نامه اى كه به يكى از يارانش نوشت ـ: دنيا را رها كن؛ زيرا دوستى دنيا، كور و كَر و لال مى گردانَد و سرافكندگى مى آورد.
8 / 3: الغَفلَةُ
8 / 3: غفلت
الكتاب
قرآن
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَايَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ». [۲۷۷]
«و در حقيقت، ما بسيارى از جنّيان و آدميان را براى جهنّم آفريده ايم؛ [چرا كه] دل هايى دارند كه با آنها [حقايق را] دريافت نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند. آنان، همانند چارپايان اند؛ بلكه گم راه ترند. آنان، همان غافلان اند».
الحديث
حديث
156. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ في خَبَرٍ طَويلٍ ـ: وأَمّا عَلامَةُ الغافِلِ فَأَربَعَةٌ: العَمى، وَالسَّهوُ، وَاللَّهوُ، وَالنِّسيانُ. [۲۷۸]
156. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در حديثى طولانى ـ: و امّا نشانه غافل، چهار چيز است: كورى، اشتباه كردن، سرگرمى، و فراموشى.
157. الإمام عليّ عليه السلام: دَوامُ الغَفلَةِ يُعمِي البَصيرَةَ. [۲۷۹]
157. امام على عليه السلام: ادامه يافتن غفلت، ديده بصيرت را كور مى كند.
8 / 4: الحُبُّ وَالبُغضُ
8 / 4: عشق و نفرت
158. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: حُبُّكَ لِلشَّيءِ يُعمي ويُصِمُّ. [۲۸۰]
158. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عشق تو به يك چيز، [تو را] كور و كَر مى كند.
159. الإمام عليّ عليه السلام: مَن عَشِقَ شَيئاً أعشى [۲۸۱] بَصَرَهُ وأَمرَضَ قَلبَهُ، فَهُوَ يَنظُرُ بِعَينٍ غَيرِ صَحيحَةٍ، ويَسمَعُ بِاُذُنٍ غَيرِ سَميعَةٍ، قَد خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَهُ، وأَماتَتِ الدُّنيا قَلبَهُ، ووَلِهَت عَلَيها نَفسُهُ، فَهُوَ عَبدٌ لَها ولِمَن في يَدَيهِ شَيءٌ مِنها، حَيثُما زالَت زالَ إلَيها، وحَيثُما أقبَلَت أقبَلَ عَلَيها. [۲۸۲]
159. امام على عليه السلام: هر كه عاشق چيزى شود، آن چيز، ديده اش را كور و دلش را بيمار مى كند. چنين كسى با ديده اى ناسالم مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود. شهوت ها، خِردش را از هم گسيخته و دنيا، دلش را ميرانده و جانش، شيفته آن گشته است. بنا بر اين، بنده دنيا و بنده دنياداران است، هر جا دنيا برود، او نيز مى رود و به هر سو كه دنيا رو كند، او بِدان رو مى كند.
160. عنه عليه السلام: عَينُ المُحِبِّ عَمِيَّةٌ عَن مَعايِبِ المَحبوبِ، واُذُنُهُ صَمّاءُ عَن قُبحِ مَساويهِ. [۲۸۳]
160. امام على عليه السلام: ديده عاشق، از ديدن عيب هاى معشوق، كور است و گوش او، از شنيدن زشتىِ معايبش، كَر.
8 / 5: تَركُ العَمَلِ بِالعِلمِ
8 / 5: عمل نكردن به علم
161. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ العِلمَ ولَم يَعمَل بِما فيهِ، حَشَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ أعمى. [۲۸۴]
161. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس علم بياموزد و به آن عمل نكند، خداوند در روز قيامت، او را كور محشور مى كند.
راجع: ح162.
ر.ك: ص481 ح162.
8 / 6: اللَّجاجُ
8 / 6: لجاجت و خيره سرى
«الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجًا وَ هُم بِالْاخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ * أُوْلَئِكَ لَمْ يَكُونُواْ مُعْجِزِينَ فِى الْأَرْضِ وَ مَا كَانَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُواْ يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ مَا كَانُواْ يُبْصِرُونَ». [۲۸۵]
«همانان كه [مردم را] از راه خدا، باز مى دارند و آن را كج مى شمارند و خود، به آخرت، باور ندارند. آنان در زمين، درمانده كنندگان [خدا] نيستند و جز خدا، دوستانى براى ايشان نيست. عذاب براى آنان، دوچندان مى شود. آنان، توان شنيدن [حق را] نداشتند و [آن را] نمى ديدند».
8 / 7: تِلكَ الخِصالُ
8 / 7: اين خصلت ها
الكتاب
قرآن
«فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُواْ أَرْحَامَكُمْ * أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَى أَبْصَارَهُمْ». [۲۸۶]
«پس [اى مناقان!] آيا اميد بستيد كه چون [از خدا] برگشتيد (/ حاكميت يافتيد)، در زمينْ فساد كنيد و خويشاوندى هاى خود را از هم بگُسَليد؟ اينان، همان كسانى اند كه خدا، آنان را لعنت كرده و ايشان را ناشنوا و چشم هايشان را نابينا كرده است».
الحديث
حديث
162. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا ظَهَرَ العِلمُ وَاحتُرِزَ العَمَلُ، وَائتَلَفَتِ الأَلسُنُ وَاختَلَفَتِ القُلوبُ، وتَقاطَعَتِ الأَرحامُ، هُنالِكَ «لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَى أَبْصَارَهُمْ». [۲۸۷]
162. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه علم آشكار شود و از عمل، دورى شود و زبان ها با هم شوند و دل ها از هم جدا گردند و پيوندهاى خويشاوندى بگُسَلند، اين جاست كه «خدا، آنان را لعنت مى كند و ناشنوايشان مى گردانَد و چشم هايشان را نابينا مى سازد».
163. عنه صلى الله عليه و آله: لَولا أنَّ الشَّياطينَ يَحومونَ عَلى قُلوبِ بَني آدَمَ لَنَظَروا إلَى المَلَكوتِ. [۲۸۸]
163. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر نبود اين كه شياطين، پيرامون دل هاى آدميان پَرسه مى زنند، هر آينه، انسان ها ملكوت را مى ديدند.
164. الإمام عليّ عليه السلام: الأَمانِيُّ تُعمي أعيُنَ البَصائِرِ. [۲۸۹]
164. امام على عليه السلام: آرزوها، چشم هاى بصيرت را كور مى كنند.
165. عنه عليه السلام: مَن نَسِيَ اللّهَ سُبحانَهُ، أنساهُ اللّهُ نَفسَهُ وأَعمى قَلبَهُ. [۲۹۰]
165. امام على عليه السلام: هر كس خداى سبحان را از ياد ببَرَد، خداوند، خودش را از يادش مى بَرَد و دلش را كور مى گردانَد.
166. عنه عليه السلام: ما أعمَى النَّفسَ الطّامِعَةَ عَنِ العُقبَى الفاجِعَةِ. [۲۹۱]
166. امام على عليه السلام: چه كور است نَفْس طمع وَرز از ديدن فرجام دردآور [طمع]!
167. عنه عليه السلام: مَنِ استَهدَى الغاوِيَ [۲۹۲]، عَمِيَ عَن نَهجِ الهُدى. [۲۹۳]
167. امام على عليه السلام: هر كه از گم راه، راه نمايى جويد، راه راست را نمى بيند.
168. عنه عليه السلام: إنَّ لِلقُلوبِ شَهوَةً وإقبالاً وإدباراً، فَائتوها مِن قِبَلِ شَهوَتِها وإقبالِها، فَإِنَّ القَلبَ إذا اُكرِهَ عَمِيَ. [۲۹۴]
168. امام على عليه السلام: همانا دل ها را خواهش و روى آوردن و روى گردانى اى است. پس هر گاه خواستند و روى آوردند، آنها را به كار گيريد؛ چرا كه دل، اگر [به كارى] مجبور گردد، كور مى شود.
169. عنه عليه السلام: إذا مُلِئَ البَطنُ مِنَ المُباحِ، عَمِيَ القَلبُ عَنِ الصَّلاحِ. [۲۹۵]
169. امام على عليه السلام: هر گاه شكم از خوردنى هاى مباح، پُر گردد، دل از ديدن خير و صلاح، كور مى شود.
170. عنه عليه السلام: مَن غَنِيَ عَنِ التَّجارُبِ، عَمِيَ عَنِ العَواقِبِ. [۲۹۶]
170. امام على عليه السلام: هر كه خود را از تجربه ها بى نياز ببيند، فرجام ها را نمى بيند.
171. عنه عليه السلام: اِحذَرِ الشُّبهَةَ وَاشتِمالَها عَلى لُبسَتِها، فَإِنَّ الفِتنَةَ طالَما أغدَفَت [۲۹۷] جَلابيبَها، وأَغشَتِ الأَبصارَ ظُلمَتُها. [۲۹۸]
171. امام على عليه السلام: از شُبهه و اشتباه افكنى هاى آن بپرهيز؛ زيرا فتنه، چندى است كه پرده هاى خود را فرو هِشته و تاريكى اش، ديده ها را نابينا كرده است.
172. عنه عليه السلام: رُبَّما أخطَأَ البَصيرُ رُشدَهُ. [۲۹۹]
172. امام على عليه السلام: چه بسا كه بينا در ديدن راه درست خويش، خطا مى كند!
173. عنه عليه السلام: نُزولُ القَدَرِ يُعمِي البَصَرَ. [۳۰۰]
173. امام على عليه السلام: فرود آمدن تقدير، ديده[ى بصيرت] را كور مى كند.
راجع: هذه الموسوعة: ج4 ص119 (الأمل / مضارّ الآمال الباطلة / زوال العقل وذهاب البصيرة).
موسوعة العقائد الإسلامية: ج2 ص163 (المعرفة / القسم السابع: موانع المعرفة).
ر.ك: همين دانش نامه: ج6 ص187 (زيان هاى آرزوهاى باطل / از بين رفتن خرد) و ص189 (از بين رفتن بينش)
و دانش نامه عقايد اسلامى: ج2 ص517 (معرفت شناسى / بخش هفتم: موانع شناخت).
- ↑ معجم مقاييس اللّغة: ج1 ص253 ـ 254 مادّه «بصر».
- ↑ لسان العرب: ج4 ص64 و 65 مادّه «بصر».
- ↑ مفردات ألفاظ القرآن: ص127 مادّه «بصر».
- ↑ ر. ك: دانش نامه جهان اسلام: ج3 ص484 مدخل «بصيرت»، دائرة المعارف قرآن كريم: ج5 ص573 مدخل «بصيرت».
- ↑ بر پايه برخى از پژوهش ها، واژه بصيرت، در فرهنگ هاى مختلف، بيش از سى معنا را به خود اختصاص داده كه موضوع آينده و آينده نگرى در ميان بيشتر آنها مشترك است. همچنين بررسى سير تاريخى اين واژه، نشان مى دهد كه اين واژه، از زبان سانسكريت و از شرق به غرب رفته است. وجوه اشتراك فرهنگى اين واژه، در شرق و غربْ فراوان است كه مهم ترين آنها، آينده نگرى و تفاوت اصلى در چگونگى آن است. اولياى خدا، در جستجوى شهود معنوى از طريق بصيرت اند، در حالى كه رهبران و مديران، در جستجوى بصيرتى هستند كه آينده سازمان خود را با موفّقيت، قرين سازند (ر. ك: مقاله «بصيرت در رهبرى و مديريت اسلامى»، محمّد اَزگُلى).
- ↑ روم: آيه 7.
- ↑ نهج البلاغة: خطبه 88، الكافى: ج8 ص64 ح22، الإرشاد: ج1 ص292، بحار الأنوار: ج32 ص43 ح28.
- ↑ ر ك: ص432 ح98.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص50 ح176.
- ↑ ر ك: ص452 ح122.
- ↑ حديد: آيه 28.
- ↑ انفال: آيه 29.
- ↑ ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج1 ص175 (معرفت شناسى / پژوهشى در باره معناى خِرد).
- ↑ ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج2 ص247 (معرفت شناسى / پژوهشى در باره معناى دانش).
- ↑ ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج5 ص369 (خداشناسى / فصل نهم: بصير).
- ↑ دريافت عقل از خدا ـ كه در شمارى از احاديث آمده ـ، اشاره به اين معناست (ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج1 ص426 پاورقى 1).
- ↑ شمس: آيه 7 ـ 8.
- ↑ ر ك: ص396 ح23.
- ↑ ر ك: ص398 ح24.
- ↑ بلد: آيه 10.
- ↑ ر ك: ص396 ح22.
- ↑ ر ك: ص382 ح2.
- ↑ ر. ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج1 ـ 3 (شناخت).
- ↑ عنكبوت: آيه 69.
- ↑ ر. ك: ص383 (چشم بصيرت) و ص449 (اهل بصيرت / پيشوايان بصيرت).
- ↑ ر ك: ص470 ح144.
- ↑ ر ك: ص476 ح160.
- ↑ كنز العمّال: ج11 ص96 ح30768 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي ذر.
- ↑ الفردوس: ج4 ص14 ح6040، كنز العمال: ج2 ص42 ح3043.
- ↑ في المصدر: «... الغَيبَ في أمرِ آخِرَتِهِ»، والتصويب من بحار الأنوار. وفي التوحيد: «العيب» بدل «الغيب».
- ↑ الخصال: ص240 ح90، التوحيد: ص367 ح4 نحوه وكلاهما عن الزهري، بحار الأنوار: ج70 ص53 ح16.
- ↑ الكافي: ج8 ص215 ح260، بحار الأنوار: ج68 ص81 ح142.
- ↑ غافر: 20.
- ↑ فاطر: 31.
- ↑ غافر: 44.
- ↑ الملك: 19.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 65، بحار الأنوار: ج4 ص309 ح37.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 1، الاحتجاج: ج1 ص474 ح113، بحار الأنوار: ج4 ص247 ح5.
- ↑ الكافي: ج1 ص139 ح4 عن الإمام الصادق عليه السلام وص 140 ح5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام، التوحيد: ص308 ح2 عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص151 ح51 عن محمّد بن يحيى والقاسم بن أيّوب العلوي عن الإمام الرضا عليه السلام، الأمالي للمفيد: ص255 ح4 عن محمّد بن زيد الطبري عن الإمام الرضا عليه السلام، الأمالي للطوسي: ص23 ح28 عن محمّد بن يزيد الطبري عن الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج4 ص229 ح3.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 179، بحار الأنوار: ج4 ص53 ح29.
- ↑ بحار الأنوار: ج3 ص194 عن المفضّل بن عمر.
- ↑ الكافي: ج1 ص107 ح1، التوحيد: ص139 ح1 كلاهما عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج57 ص161 ح96.
- ↑ بحار الأنوار: ج95 ص445 ح1 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وراجع: قصص الأنبياء: ص123 ح124.
- ↑ السَّحماء: أي السوداء (لسان العرب: ج12 ص281 «سحم»).
- ↑ التوحيد: ص252 ح3، عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص133 ح28 وفيه «الدجنّة» بدل «الدجيّة»، الاحتجاج: ج2 ص356 ح281 كلّها عن محمّد بن عبد اللّه الخراساني، بحار الأنوار: ج4 ص176 ح4.
- ↑ الكافي: ج1 ص117 ح7، التوحيد: ص194 ح7 وفيه «بنظر لحظ» بدل «ببصر لحظة»، الاحتجاج: ج2 ص468 ح321 وفيه «طرفة العين» بدل «لحظة العين» وكلّها عن أبي هاشم الجعفري، بحار الأنوار: ج4 ص154 ح1.
- ↑ الأنعام: 104. قال العلامة الطباطبائي قدس سره: كأنّه تعالى يشير بقوله: «قَدْ جَاءَكُم بَصَائِرُ» إلى ما ذكره في الآيات السابقة من الحجج الباهرة على وحدانيّته وانتفاء الشريك عنه، والمعنى أنّ هذه الحجج بصائر قد جاءتكم من جانب اللّه بالوحي إليّ، والخطاب من قبل النبي صلى الله عليه و آله (الميزان في تفسير القرآن: ج7 ص302).
- ↑ علّامه طباطبايى قدس سره مى گويد: شايد خداوند با جمله «به راستى بصيرت هايى براى شما آمده است»، به دلايل و براهين روشنى كه در آيات پيشين بر يگانگى خويش و نداشتن شريك اقامه كرده، اشاره دارد. پس، معناى آيه، اين است كه اين حجّت ها، بصيرت هايى هستند كه از جانب خدا به وسيله وحى براى ما آمده اند و خطاب، از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله است.
- ↑ بحار الأنوار: ج69 ص76 ح29 و ج93 ص51 كلاهما نقلاً عن تفسير النعماني عن إسماعيل بن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام.
- ↑ الكيِّسُ: العاقِلُ (مجمع البحرين: ج3 ص1609 «كيس»).
- ↑ كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص383 ح5833، معاني الأخبار: ص199 ح4 كلاهما عن عبد اللّه بن بكر المرادي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، الأمالي للصدوق: ص478 ح644، الأمالي للطوسي: ص436 ح974 كلاهما عن عبد اللّه بن بكر [بكران] المرادي عن الإمام الكاظم عن أبيه عن جدّه عن الإمام زين العابدين عنه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج70 ص106 ح1؛ دستور معالم الحكم: ص84.
- ↑ تحف العقول: ص305 و ص502 عن عيسى عليه السلام وفيه «قلبه في نظر عينه» بدل «بصره في عينه»، بحار الأنوار: ج78 ص284 ح1؛ تاريخ دمشق: ج47 ص452 عن عمران بن سليمان عن عيسى عليه السلام وفيه «ولم يكن قلبه في بصره» بدل «ولم يجعل...» وص 462 عن عيسى المرادي عن عيسى عليه السلام وفيه «ولم يكن قلبه في بصر عينه» بدل «ولم يجعل...».
- ↑ الكافي: ج2 ص45 ح4 عن الصباح بن سيابة، وسائل الشيعة: ج11 ص429 ح21246.
- ↑ يعنى: اينها، همان درجات ايمان است در اين سخن خداوند كه فرموده است: «هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ» (آل عمران: آيه 163).
- ↑ العنكبوت: 43.
- ↑ كشف المحجّة: ص270 عن سنان بن طريف، مختصر بصائر الدرجات: ص196 وفيه «روح البصر» بدل «نور البصيرة»، بحار الأنوار: ج30 ص37 ح2.
- ↑ في بعض النسخ: «المتقرّئ» (هامش المصدر).
- ↑ تحف العقول: ص400، بحار الأنوار: ج78 ص316 ح1.
- ↑ فقه الرضا: ص356، بحار الأنوار: ج78 ص348 ح5.
- ↑ فقه الرضا: ص353، بحار الأنوار: ج69 ص394 ح77.
- ↑ الشمس: 7 و 8.
- ↑ البلد: 10.
- ↑ الكافي: ج1 ص163 ح4، التوحيد: ص411 ح5، الأمالي للطوسي: ص660 ح1367، بحار الأنوار: ج5 ص196 ح6 و 9.
- ↑ تفسير القمي: ج2 ص424، بحار الأنوار: ج24 ص71 ح4.
- ↑ تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص804 ح1، بحار الأنوار: ج24 ص72 ح6.
- ↑ القصص: 43.
- ↑ الأعراف: 203.
- ↑ الجاثية: 20.
- ↑ الكافي: ج2 ص600 ح8 عن الإمام الصادق عليه السلام، تفسير العيّاشي: ج1 ص5 ح8، بحار الأنوار: ج92 ص26 ح28.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 133، بحار الأنوار: ج92 ص22 ح23.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 176، أعلام الدين: ص105، غرر الحكم: ج6 ص103 ح9680، بحار الأنوار: ج92 ص24 ح24.
- ↑ تفسير العيّاشي: ج1 ص198 ح143 عن أبي عمرو الزبيري، بحار الأنوار: ج6 ص32 ح39.
- ↑ الكافي: ج2 ص49 ح1 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام وبأسانيد مختلفة عن الأصبغ بن نباتة، نهج البلاغة: الخطبة 106، الأمالي للمفيد: ص275 ح3 عن قبيصة عن جابر الأسدي، تحف العقول: ص163، الغارات: ج1 ص138 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج68 ص349 ح18.
- ↑ صحيح ابن حبّان: ج12 ص23 ح5219، المستدرك على الصحيحين: ج1 ص731 ح2003، تفسير ابن كثير: ج3 ص239 كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج15 ص257 ح40850؛ الإرشاد: ج1 ص229 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج2 ص31 ح19.
- ↑ المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص329، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: ص424 ح289، بحار الأنوار: ج42 ص40 ح13.
- ↑ الكافي: ج8 ص356 ح550 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، نهج البلاغة: الخطبة 216، بحار الأنوار: ج77 ص359 ح32.
- ↑ بحار الأنوار: ج94 ص153ـ161 ح22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين.
- ↑ الكافي: ج2 ص130 ح10 عن عبد اللّه بن القاسم، مشكاة الأنوار: ص206 ح556 وفيه «عيوبه» بدل «عيوبها»، بحار الأنوار: ج73 ص55 ح28؛ شعب الإيمان: ج7 ص347 ح10535 عن محمّد بن كعب القرظي عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وليس فيه ذيله، كنز العمال: ج10 ص137 ح28689. وراجع: تاريخ دمشق: ج81 ص78.
- ↑ أي ما أبصروا وعلموا (بحار الأنوار: ج58 ص12).
- ↑ الكافي: ج8 ص124 ح95 عن عليّ بن سويد وج1 ص129 ح1 عن الإمام عليّ عليه السلام، رجال الكشّي: ج2 ص754 ح859 عن عليّ بن سويد النسائي وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج78 ص328 ح6.
- ↑ ق: 6 ـ 8.
- ↑ الكافي: ج2 ص599 ح2 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام و ج1 ص28 ح34 عن يحيى بن عمران عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام، النوادر للراوندي: ص144 ح197 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وكلاهما نحوه، الدرّة الباهرة: ص22 وفيه صدره إلى «البصير»، العدد القويّة: ص38 ح49 وفيه صدره إلى «بالنور» وكلاهما عن الإمام الحسن عليه السلام، بحار الأنوار: ج77 ص135 ح46.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص432 ح6589، عيون الحكم والمواعظ: ص359 ح6089.
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص79، أعلام الدين: ص287، بحار الأنوار: ج77 ص216 ح1؛ دستور معالم الحكم: ص28.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص324 ح8577، عيون الحكم والمواعظ: ص459 ح8316.
- ↑ الجَدَدُ: الأرضُ الصُلبَةُ التي يسهل المشي فيها (مجمع البحرين: ج1 ص274 «جدد»).
- ↑ تحف العقول: ص155، بحار الأنوار: ج77 ص407 ح38.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص171 ح2239، عيون الحكم والمواعظ: ص75 ح1815.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص48 ح5232، عيون الحكم والمواعظ: ص264 ح4809 وفيه «التبصرة الفكر» بدل «الاستبصار الفكرة».
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص272 ح8319.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص401 ح10774.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص316 ح4574، عيون الحكم والمواعظ: ص199 ح4036.
- ↑ أعلام الدين: ص297، بحار الأنوار: ج78 ص115 ح12.
- ↑ الخصال: ص102 ح58، بحار الأنوار: ج1 ص106 ح1.
- ↑ الخصال: ص525 ح13، معاني الأخبار: ص334 ح1، الأمالي للطوسي: ص540 ح1163، مكارم الأخلاق: ج2 ص383 ح2661 كلّها عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج77 ص72 ح1؛ صحيح ابن حبّان: ج2 ص78 ح361 عن أبي ذرّ، كنز العمّال: ج16 ص133 ح44158.
- ↑ الأَمَدُ: نِهايَةُ البُلوغِ (مجمع البحرين: ج1 ص68 «أمد»)
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 154، بحار الأنوار: ج29 ص600 ح20.
- ↑ الكافي: ج1 ص25 ح23، علل الشرائع: ص103 ح2، مشكاة الأنوار: ص440 ح1484 وفيه «الإسلام» بدل «الإنسان»، بحار الأنوار: ج1 ص90 ح17.
- ↑ الكافي: ج8 ص348 ح547، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص297 ح2505، المحاسن: ج2 ص126 ح1348 وفيه «بعينيه» بدل «بعينه»، مكارم الأخلاق: ج1 ص538 ح1869، مجمع البيان: ج8 ص496 كلها عن حماد، بحار الأنوار: ج13 ص423 ح18.
- ↑ الكافي: ج1 ص18 ح12 عن هشام بن الحكم، تحف العقول: ص388، بحار الأنوار: ج78 ص302 ح1.
- ↑ الأمالي للطوسي: ص488 ح1069، عدّة الداعي: ص64 كلاهما عن محمّد بن عليّ بن الحسين بن زيد بن الإمام زين العابدين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، منية المريد: ص109 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج1 ص171 ح24.
- ↑ فردوسى سروده است: توانا بُوَد هر كه دانا بُود / ز دانش، دل پير، بُرنا بُود.
- ↑ الخصال: ص523 ح12 عن الإمام عليّ عليه السلام، تحف العقول: ص28، الأمالي للصدوق: ص713 ح982 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام، مجمع البيان: ج2 ص717 عن أنس وليس فيه «من العمى، من الضعف»، روضة الواعظين: ص13 عن الإمام عليّ عليه السلام، بحار الأنوار: ج1 ص166 ح7.
- ↑ جامع بيان العلم وفضله: ج1 ص55 عن معاذ بن جبل؛ كنز الفوائد: ج2 ص108، أعلام الدين: ص82 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيهما «من الجهل» وكلاهما بزيادة «وقوة الأبدان من الضعف» في آخره، تنبيه الخواطر: ج2 ص245 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه «من الجهل، من الظلم».
- ↑ مختصر بصائر الدرجات: ص196.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص378 ح4801، عيون الحكم والمواعظ: ص221 ح4297.
- ↑ تحف العقول: ص410، فقه الرضا: ص337، بحار الأنوار: ج78 ص321 ح19.
- ↑ تحف العقول: ص512.
- ↑ الحجّ: 46.
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 208، خصائص الأئمّة: ص118، العدد القويّة: ص292 ح18 و ص300 ح36 كلاهما عن الإمام الرضا عليه السلام، نزهة الناظر: ص80 ح153، بحار الأنوار: ج70 ص73 ح27.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص396 ح6461، عيون الحكم والمواعظ: ص353 ح5962.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 103، غرر الحكم: ج4 ص42 ح5206؛ دستور معالم الحكم: ص45 وفيه «عبداً» بدل «امرأ».
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص22 ح5150، عيون الحكم والمواعظ: ص251 ح4709.
- ↑ مصباح المتهجّد: ص381 ح508 عن زيد بن وهب، الدعوات: ص238 ح666، بحار الأنوار: ج89 ص238 ح68.
- ↑ الأنفال: 29.
- ↑ الحديد: 28.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 198، بحار الأنوار: ج70 ص284 ح6.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص437 ح6598، عيون الحكم والمواعظ: ص360 ح6099 نحوه.
- ↑ الأعراف: 201.
- ↑ الأودُ: العِوَجُ (مجمع البحرين: ج1 ص96 «أود»).
- ↑ تحف العقول: ص284، بحار الأنوار: ج78 ص163 ح1.
- ↑ تفسير القمّي: ج1 ص253، بحار الأنوار: ج63 ص236 ح79.
- ↑ الخصال: ص131 ح138، معاني الأخبار: ص192 ح2، جامع الأحاديث: ص189 كلاهما نحوه وكلها عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج69 ص379 ح36.
- ↑ الكافي: ج2 ص434 ح7، تفسير العيّاشي: ج2 ص43 ح128 عن زيد بن أبي اُسامة و ص44 ح129 عن عليّ بن أبي حمزة وكلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج6 ص40 ح72.
- ↑ الوَقرَة: هي المرّة من الوَقر؛ ثِقَلُ السمع (لسان العرب: ج5 ص289 «وقر»).
- ↑ العَشوَة: الأمر الملتبس، وأن يركب أمراً بجهل لا يعرف وجهه، مأخوذ من عَشوة الليل، وهي ظُلمته (النهاية: ج3 ص242 «عشا»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 222، إرشاد القلوب: ص59 وفيه: «الغشوة» بدل «العشوة»، غرر الحكم: ج2 ص558 ح3573 نحوه، بحار الأنوار: ج69 ص325 ح39.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص166 ح7800، عيون الحكم والمواعظ: ص429 ح7297.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص29 ح5167، عيون الحكم والمواعظ: ص255 ح4720.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص369 ح1403.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص362 ح1377.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص323 ح6211، عيون الحكم والمواعظ: ص338 ح5765.
- ↑ إرشاد القلوب: ص199ـ204، بحار الأنوار: ج77 ص28 ح6.
- ↑ تحف العقول: ص60، بحار الأنوار: ج77 ص163 ح187؛ حلية الأولياء: ج1 ص72 عن نصير بن حمزة عن أبيه عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر عن الإمام الحسين عن أبيه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه، كنز العمّال: ج3 ص197 ح6149.
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 391، تنبيه الخواطر: ج2 ص297، غرر الحكم: ج2 ص197 ح2362 وفيه «عيوبها» بدل «عوراتها»، بحار الأنوار: ج70 ص319 ح34.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص475 ح6683.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 20، غرر الحكم: ج3 ص199 ح7346.
- ↑ يعنى آنچه مايه بينش و بصيرت شماست و آنچه بايد به گوش شما رسانيده شود، به شما گفته شده و راه درست، به شما نمايانده شده است. پس چشم و گوش خود را باز كنيد و راه درست را در پيش گيريد.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص199 ح4186، عيون الحكم والمواعظ: ص187 ح3810.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص166 ح7802 و 7803، عيون الحكم والمواعظ: ص452 ح8093 و 8094.
- ↑ ظاهرا مقصود آن است كه انديشيدن و تدبير قبل از انجام هر كار، موجب بصيرت و فكر كردن بعد از انجام آن موجب حيرت و سرگردانى است.
- ↑ الوَبالُ: الوَخامةُ وسوء العاقبة (مجمع البحرين: ج3 ص1900 «وبل»).
- ↑ إرشاد القلوب: ص199ـ205، بحار الأنوار: ج77 ص21 ح6.
- ↑ الإقبال: ج3 ص299، بحار الأنوار: ج94 ص99 ح13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن نوف البكالي.
- ↑ مهج الدعوات: ص68، بحار الأنوار: ج85 ص214.
- ↑ كِفلَينِ من رحمتك: أي نصيبين منها (مجمع البحرين: ج3 ص1582 «كفل»).
- ↑ مصباح المتهجّد: ص596 ح691، الإقبال: ج1 ص173، المصباح للكفعمي: ص796 كلّها عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج98 ص92 ح2.
- ↑ الكافي: ج2 ص550 ح11، الأمالي للمفيد: ص179 ح9، الأمالي للطوسي: ص196 ح334، مكارم الأخلاق: ج2 ص247 ح2597 كلّها عن محمّد الجعفي عن أبيه، بحار الأنوار: ج95 ص86 ح2.
- ↑ الكافي: ج2 ص592 ح31 عن عبد الرحمن بن سيابة، مصباح المتهجّد: ص276 ح383، جمال الاُسبوع: ص143 وفيهما: «شدّة الغفلة» بدل «تشبّه الفتنة»، بحار الأنوار: ج89 ص302 ح10.
- ↑ الكافي: ج2 ص590ـ591 ح31 عن عبد الرحمن بن سيابة، مصباح المتهجّد: ص275 ح383، جمال الاُسبوع: ص141 وليس فيهما صدره إلى «ومحلّه»، بحار الأنوار: ج89 ص301 ح10.
- ↑ فقه الرضا: ص397، المقنع: ص542 نحوه من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج76 ص59 ح6.
- ↑ المصباح للكفعمي: ص115، مصباح المتهجّد: ص230 ح337 وليس فيه «وسعة من عدمي، وبصيرة»، العدد القويّة: ص207 نحوه وكلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج86 ص176 ح45.
- ↑ الاستُ: العَجزُ، وقد يراد به حَلقَةُ الدُبُر (مجمع البحرين: ج2 ص816 «سته»).
- ↑ المستدرك على الصحيحين: ج2 ص522 ح3790، المعجم الكبير: ج10 ص220 ح10531 بزيادة «زحفاً» في آخره، شعب الإيمان: ج7 ص69 ح9510، نوادر الاُصول: ج1 ص44، حلية الأولياء: ج4 ص177 الرقم 271 كلّها عن ابن مسعود، كنز العمّال: ج15 ص890 ح43525.
- ↑ اگر چه بر نشيمن خويش بخَزَد، شايد كنايه از كودك بودن باشد.
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 208، خصائص الأئمّة: ص119، نزهة الناظر: ص80 ح153، العدد القويّة: ص292 ح18 عن الإمام الرضا عليه السلام، بحار الأنوار: ج71 ص327 ح25.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص401 ح10773، عيون الحكم والمواعظ: ص539 ح9979.
- ↑ قال العلامة المجلسي قدس سره: تبصرة الفطنة: التبصرة مصدر باب التفعيل، والفطنة الحذق وجودة الفهم، وقال ابن ميثم: هي سرعة هجوم النفس على حقائق ما تورده الحواس عليها، وقال: تبصرة الفطنة إعمالها. أقول: يمكن أن تكون الإضافة إلى الفاعل؛ أي جعل الفطنة الإنسان بصيراً، أو إلى المفعول، أي جعل الإنسان الفطنة بصيرة، ويحتمل أن تكون التبصرة بمعنى الإبصار والرؤية، فرؤيتها كناية عن التوجّه والتأمل فيها وفي مقتضاها، فالإضافة إلى المفعول، وحمله على الإضافة إلى الفاعل محوج إلى تكلّف (بحار الأنوار: ج56 ص367).
- ↑ الكافي: ج2 ص50 ح1 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام، نهج البلاغة: الحكمة 31، الخصال: ص231 ح74 عن الأصبغ بن نباتة، تحف العقول: ص165 كلّها نحوه وليس فيها ذيله من «واهتدى...»، بحار الأنوار: ج68 ص351 ح19؛ تاريخ دمشق: ج42 ص515 عن قبيصة بن جابر الأسدي نحوه، وليس فيه ذيله من «واهتدى...»، كنز العمّال: ج1 ص285 ح1388.
- ↑ هود: 24.
- ↑ فاطر: 19 ـ 21.
- ↑ غافر: 58.
- ↑ الأنعام: 50.
- ↑ الرعد: 16.
- ↑ الرعد: 19.
- ↑ الفرقان: 73ـ75.
- ↑ هكذا في المصدر، وفي المصادر الاُخرى «ما استوعره» وهو الأنسب. وهو من الوعر من الأرض ضدّ السهل، أي استسهل ما استصعبه المتنعّمون (مجمع البحرين: ج3 ص1952 «وعر»).
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 147 عن كميل، خصائص الأئمّة: ص106، نزهة الناظر: ص90 ح169، أعلام الدين: ص86 بزيادة «سراً وجهراً» بعد «دينه».
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 133، غرر الحكم: ج2 ص655 ح3690، إرشاد القلوب: ص19 نحوه.
- ↑ الكافي: ج2 ص255 ح18 عن محمّد بن بهلول العبدي، صفات الشيعة: ص109 ح50 عن معاوية بن عمّار نحوه، بحار الأنوار: ج67 ص213 ح20.
- ↑ آل عمران: 13.
- ↑ النور: 44.
- ↑ الحشر: 2.
- ↑ مصباح الشريعة: ص206 عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج71 ص326 ح21.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص239 ح4351، عيون الحكم والمواعظ: ص189 ح3896.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص381 ح8849.
- ↑ الجَدَدُ: الأرضُ الصُلبةُ التي يسهل المشي عليها (مجمع البحرين: ج1 ص274 «جدد»)
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 153، تحف العقول: ص155 نحوه، غرر الحكم: ج3 ص85 ح3891 وفيه «ففكّر» بدل «فتفكّر» وليس فيه ذيله من «ثم سلك جدداً...»، بحار الأنوار: ج77 ص407 ح38.
- ↑ ر ك: ص412 ح60.
- ↑ ر ك: ص434 ح101.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 154، غرر الحكم: ج2 ص556 ح3569 وفيه «ينظر» بدل «يعلم»، بحار الأنوار: ج1 ص209 ح11.
- ↑ طِلاعُ الأرضِ: أي ما يملؤها (النهاية: ج3 ص133 «طلع»).
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 62، بحار الأنوار: ج33 ص597 ح743.
- ↑ غرر الحكم: ج1 ص18 ح38 و 39 و 40، عيون الحكم والمواعظ: ص36 ح743 و 745 و 746.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص410 ح3061، عيون الحكم والمواعظ: ص120 ح2716.
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص445 ح3233.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 105، غرر الحكم: ج2 ص330 ح2757 و 2758 وفيهما «من» بدل «ما» في الموضعين، بحار الأنوار: ج34 ص236 ح998.
- ↑ تحف العقول: ص235، بحار الأنوار: ج78 ص109 ح17.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص196 ح5807، عيون الحكم والمواعظ: ص301 ح5334.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة108، غررالحكم: ج4 ص476 ح6676، بحار الأنوار: ج34 ص240 ح999.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 214، بحار الأنوار: ج69 ص311 ح32.
- ↑ نَهِلَ: شَرِبَ الشُربَ الأوّل حتّى روي (المصباح المنير: ص628 «نهل»).
- ↑ الغَمرَةُ: الشِدَّةُ (لسان العرب: ج5 ص29 «غمر»).
- ↑ العَشوَةُ: الأمر المُلتَبِسْ ويجمع على عَشَوات (النهاية: ج3 ص242 «عشو»).
- ↑ الفَلاةُ: الأرض التي لاماء فيها ولا أنيس (لسان العرب: ج15 ص164 «فلا»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 87، أعلام الدين: ص127 نحوه، غرر الحكم: ج2 ص561 ح3577 وفيه صدره إلى «ليومه النازل به»، بحار الأنوار: ج2 ص56 ح36.
- ↑ ص: 45.
- ↑ يوسف: 108.
- ↑ مشكاة الأنوار: ص144 ح345 عن أبي بصير، تحف العقول: ص41 نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص145 ح45.
- ↑ بحار الأنوار: ج12 ص7 ح17 نقلاً عن تفسير القمّي: ج2 ص242 عن أبي الجارود وفيه «الصبر» بدل «البصر».
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 94، بحار الأنوار: ج16 ص379 ح91.
- ↑ المرهَمُ: شيء يوضع على الجراحات (مجمع البحرين: ج2 ص740 «رهم»).
- ↑ مَواسِم: جمع ميسم: اسم الآلة التي يُكوى بها (مجمع البحرين: ج3 ص1935 «وسم»).
- ↑ بُكم: جمع أبكم، هو الذي خُلِقَ أخرس لا يتكلّم (النهاية: ج1 ص150 «بكم»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 108، غرر الحكم: ج4 ص260 ح6033 وفيه «يتتبع» بدل «متتبع»، بحار الأنوار: ج34 ص240 ح999.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 192، بحار الأنوار: ج14 ص476 ح37.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص42 ح3772، عيون الحكم والمواعظ: ص169 ح3558 وفيه «في» بدل «من» في الموضعين الأخيرين.
- ↑ القَينِ: الحَدّاد (النهاية: ج4 ص135 «قين»).
- ↑ اخلَولَقَ الأَجلُ: إذا تقادم عهده (مجمع البحرين: ج1 ص548 «خلق»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 150، بحار الأنوار: ج29 ص616 ح29.
- ↑ تا اين جاى حديث، مربوط به بيان حوادث و فتنه هاى آينده است.
- ↑ اين قسمت از حديث، به بيان حال و روز مردم در روزگار جاهلى گريز مى زند.
- ↑ اين قسمت از حديث، به پس از ظهور پيامبر صلى الله عليه و آله و مبارزات و جان فشانى هاى مسلمانان، اشاره مى فرمايد.
- ↑ الوَقْرة: هي المرّة من الوَقْر؛ ثِقَل السمع (النهاية: ج5 ص213 «وقر»).
- ↑ العَشْوَة: المرّة من العشا؛ أي سوء البصر بالليل والنهار، أو العمى (القاموس المحيط: ج4 ص362 «عشا»).
- ↑ الفَتْرة: ما بين الرسولين من رسل اللّه تعالى من الزمان الذي انقطعت فيه الرسالة (النهاية: ج3 ص408 «فتر»).
- ↑ الفلاة: القَفْر أو المفازة لا ماءَ فيها، أو الصحراء الواسعة (القاموس المحيط: ج4 ص375 «فلا»).
- ↑ القصد: الرشد. قصد في الأمر قصدا: توسّط وطلب الأسَدّ، ولم يُجاوز الحدّ (المصباح المنير: ص505 «قصد»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 222، بحار الأنوار: ج69 ص325 ح39.
- ↑ سرّ السلسلة العلويّة: ص89، عمدة الطالب: ص356 كلاهما عن المفضّل بن عمر.
- ↑ أي حين سُئِلَ عن الآية الشريفة: «ثُمَّ لَتُسْئلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيمِ» (التكاثر: 8).
- ↑ تأويل الآيات الظاهرة: ج2 ص852 ح8 عن محمّد بن السائب الكلبي،بحارالأنوار: ج10 ص209 ح10.
- ↑ يعنى سؤال از آيه شريف: «ثُمَّ لَتُسْئلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيمِ».
- ↑ الحشر: 10.
- ↑ السمتُ: الطريق (النهاية: ج2 ص397 «سمت»).
- ↑ لا يختلجُ: لا يتحرّك فيه شيء من الريبة والشكّ (النهاية: ج2 ص60 «خلج»).
- ↑ اكتنفَهُ القَومُ: إذا أحاطوا به يمنةً ويسرة (مجمع البحرين: ج3 ص1599 «كنف»).
- ↑ الصحيفة السجّاديّة: ص32 الدعاء 4.
- ↑ الأعراف: 179.
- ↑ الأمالي للصدوق: ص577 ح788 عن أبي الصباح الكناني عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار: ج70 ص51 ح7.
- ↑ شعب الإيمان: ج2 ص127 ح1372، نوادر الاُصول: ج1 ص131، الفردوس: ج3 ص403 ح5227 وفيه «العمى» بدل «الأعمى» في الموضعين وكلّها عن عبد اللّه بن جراد، كنز العمّال: ج1 ص243 ح1220.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص174 ح9972، عيون الحكم والمواعظ: ص497 ح9170.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص413 ح6536، عيون الحكم والمواعظ: ص358 ح6071.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص32 ح5182، عيون الحكم والمواعظ: ص256 ح4733.
- ↑ العَين: الجاسوسُ (النهاية: ج3 ص331 «عين»).
- ↑ الكَمَهُ: العَمى (النهاية: ج4 ص201 «كمه»).
- ↑ الدَرُّ: اللَّبَنُ (مجمع البحرين: ج1 ص587 «درر»).
- ↑ البَطَرُ: الطغيان عند النعمة (مجمع البحرين: ج1 ص160 «بطر»).
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 33، الغارات: ج2 ص509 عن قثم بن العباس نحوه وفيه: «البكم الأبصار» بدل «الكمه الأبصار»، بحار الأنوار: ج33 ص491 ح697.
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 97، الإرشاد: ج1 ص282، الاحتجاج: ج1 ص414 ح89 وفيهما: «ذَوو ألسن، لا إخوان صدق» بدل «ذَوو كلام، لا أحرار صدق»، بحار الأنوار: ج34 ص81 ح938.
- ↑ الفتوح: ج4 ص258، مطالب السؤول: ج1 ص246؛ بحار الأنوار: ج77 ص338 ح26.
- ↑ العَمَهُ في البصيرة كالعمى في البَصَر (النهاية: ج3 ص304 «عمه»).
- ↑ بحار الأنوار: ج3 ص90 نقلاً عن توحيد المفضّل.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص382 ح8855.
- ↑ لَقِناً غير مأمون: أي فَهِماً غيرُ ثِقَة (النهاية: ج4 ص266 «لقن»).
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 147، كمال الدين: ص291 ح2، تحف العقول: ص170 كلاهما نحوه، خصائص الأئمّة: ص105 كلّها عن كميل، بحار الأنوار: ج78 ص76 ح46.
- ↑ يونس: 43.
- ↑ يس: 9.
- ↑ الأنعام: 110.
- ↑ تفسير القمّي: ج1 ص213 عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج5 ص197 ح12.
- ↑ دَمَغَهُ: أي شجَّهُ بحيث يبلغ الدماغ فيَهلكُهُ (مجمع البحرين: ج1 ص610 «دمغ»).
- ↑ تفسير القمّي: ج2 ص212 عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج18 ص52 ح6 وراجع: مجمع البيان: ج8 ص652.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص93 ح3909.
- ↑ الكافي: ج1 ص43 ح1، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص401 ح5864، الأمالي للصدوق: ص507 ح705 كلّها عن طلحة بن زيد، مستطرفات السرائر: ص120 ح4 والثلاثة الأخيرة بزيادة «من الطريق» بعد «السير»، كنز الفوائد: ج2 ص109، بحار الأنوار: ج1 ص206 ح1.
- ↑ كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص383 ح5833، معاني الأخبار: ص199 ح4 كلاهما عن عبد اللّه بن بكر المرادي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، الأمالي للصدوق: ص479 ح644، الأمالي للطوسي: ص436 ح974 كلاهما عن عبد اللّه بن بكر المرادي عن الإمام الكاظم عن أبيه عن جدّه عن الإمام زين العابدين عنه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج77 ص378 ح1؛ دستور معالم الحكم: ص85.
- ↑ الخصال: ص632 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم، غرر الحكم: ج2 ص461 ح3296، عيون الحكم والمواعظ: ص124 ح2828، بحار الأنوار: ج10 ص111 ح1.
- ↑ السجدة: 12.
- ↑ الإسراء: 72.
- ↑ طه: 124.
- ↑ طه: 125 و 126.
- ↑ الكافي: ج1 ص435 ح92، المناقب لابن شهرآشوب: ج3 ص97، تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص321 ح21، بحار الأنوار: ج24 ص348 ح60.
- ↑ الجاثية: 23.
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص83، غرر الحكم: ج1 ص153 ح580، بحار الأنوار: ج77 ص230 ح2؛ دستور معالم الحكم: ص20، كنز العمّال: ج16 ص181 ح44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص278 ح8352، عيون الحكم والمواعظ: ص455 ح8207.
- ↑ دعائم الإسلام: ج2 ص350 ح1297 عن الإمام زين العابدين والإمام الباقر عليهماالسلام.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص137 ح4063.
- ↑ تحف العقول: ص60، بحار الأنوار: ج77 ص163 ح187؛ تاريخ أصبهان: ج1 ص162 الرقم 144، كنز العمّال: ج3 ص209 ح6194 نقلاً عن أبي عبد الرحمن السلمي في كتاب المواعظ والوصايا وكلاهما عن ابن عباس وفيهما «رغبته» بدل «أمله».
- ↑ قوله: «مَن أبصر بها بصّرته» أي مَن جعلها سبب هدايته ومحلّ إبصاره بعين عقله، استفاد منها البصر. و «مَن أبصر إليها أعمته» أي مَن مدّ إليها بصر بصيرته محبّة لها، أعمته عن إدراك أنوار اللّه تعالى (مجمع البحرين: ج1 ص157 «بصر»).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 82، خصائص الأئمّة: ص118، تحف العقول: ص201 وفيه «نظر» بدل «أبصر» في الموضعين، مشكاة الأنوار: ص469 ح1570، نزهة الناظر: ص104 ح185، بحار الأنوار: ج73 ص133 ح136؛ تذكرة الخواصّ: ص136 وفيه «عمته» بدل «أعمته».
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص76 وفيه «منهج الصواب... فتنتها» بدل «منار الهدى... نعمتها»، بحار الأنوار: ج77 ص225 ح2؛ كنز العمّال: ج16 ص174 ح44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ وفيه «منهج الصواب... فتنتها... رياً» بدل «منار الهدى... نعمتها... رباً».
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص42 ح7363، عيون الحكم والمواعظ: ص404 ح6841.
- ↑ الزورُ: الكَذِبُ والباطل (النهاية: ج2 ص318 «زور»).
- ↑ غرر الحكم: ج2 ص538 ح3532، عيون الحكم والمواعظ: ص152 ح3337 وفيه «وأكسبته عمهاً» بدل «وألبسته عمى».
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص383 ح8856، عيون الحكم والمواعظ: ص457 ح8281.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص386 ح8870، عيون الحكم والمواعظ: ص458 ح8295 وليس فيه «أبناء».
- ↑ الكافي: ج2 ص136 ح23، مشكاة الأنوار: ص466 ح1556 كلاهما عن أبي جميلة عن الإمام الصادق عليه السلام، تنبيه الخواطر: ج2 ص195 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج73 ص75 ح39.
- ↑ الأعراف: 179.
- ↑ تحف العقول: ص22، بحار الأنوار: ج1 ص122 ح11.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص22 ح5146، عيون الحكم والمواعظ: ص250 ح4684.
- ↑ كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص380 ح5814، المجازات النبويّة: ص171 ح138، عوالي اللآلي: ج1 ص124 ح57 عن أبي الدرداء، بحار الأنوار: ج77 ص165 ح2؛ سنن أبي داود: ج4 ص334 ح5130، مسند ابن حنبل: ج8 ص163 ح21752، التاريخ الكبير: ج3 ص172 الرقم 584 كلّها عن أبي الدرداء، كنز العمّال: ج16 ص115 ح44104.
- ↑ أعشاه: أعماه (هامش المصدر).
- ↑ نهج البلاغة: الخطبة 109.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص356 ح6314، عيون الحكم والمواعظ: ص340 ح5807 وفيه «عمياء عن عيب» بدل «عميّة عن معايب».
- ↑ مكارم الأخلاق: ج2 ص348 ح2660 عن عبد اللّه بن مسعود، بحار الأنوار: ج77 ص100 ح1.
- ↑ هود: 19 و 20.
- ↑ محمّد: 22 و 23.
- ↑ ثواب الأعمال: ص289 ح1 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، روضة الواعظين: ص458، مشكاة الأنوار: ص157 ح393 و ص221 ح613، منية المريد: ص334 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج74 ص96 ح27؛ المعجم الكبير: ج6 ص263 ح6170، المعجم الأوسط: ج2 ص161 ح1578، حلية الأولياء: ج3 ص109 الرقم 227 كلّها عن سلمان، تفسير ابن كثير: ج7 ص303 كلّها نحوه، كنز العمال: ج9 ص23 ح24740.
- ↑ عوالي اللآلي: ج4 ص113 ح174، بحار الأنوار: ج70 ص59 ح39.
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 275، غرر الحكم: ج1 ص362 ح1375، بحار الأنوار: ج73 ص170 ح7.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص387 ح8875، عيون الحكم والمواعظ: ص458 ح8300.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص93 ح9643.
- ↑ غاوٍ: أي مُضِلٍّ غير مُرشِد (مجمع البحرين: ج2 ص1343 «غوى»).
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص323 ح8569، عيون الحكم والمواعظ: ص441 ح7677.
- ↑ نهج البلاغة: الحكمة 193، خصائص الأئمّة: ص112، نزهة الناظر: ص74 ح145، غرر الحكم: ج2 ص602 ح3631 بزيادة «وكراهة» بعد «شهوة»، بحار الأنوار: ج70 ص61 ح41.
- ↑ غرر الحكم: ج3 ص176 ح4139.
- ↑ غرر الحكم: ج5 ص346 ح8680، عيون الحكم والمواعظ: ص461 ح8369.
- ↑ أغدفت المرأة قناعها: أي أرسلته على وجهها (الصحاح: ج4 ص1409 «غدف»).
- ↑ نهج البلاغة: الكتاب 65، بحار الأنوار: ج33 ص118 ح410.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص79 ح5368.
- ↑ غرر الحكم: ج6 ص171 ح9961.