ب ل غ / البلوغ
البُلُوغُ (نسخۀ آزمایشی)
بلوغ
درآمد
بلوغ، در لغت
«بلوغ» از مادّه «بلغ» به معناى: رسيدن به چيزى، به پايان مقصد رسيدن، و يا به نهايتِ آن نزديك شدن است. ابن فارس مى گويد:
الباءُ وَ اللّامُ وَ الغَينُ أصلٌ واحِدٌ، و هُوَ الوُصولُ إلَى الشَّى ءِ. تَقولُ: بَلَغتُ المَكانَ، إذا وَصَلتَ إلَيهِ وَقَد تُسَمَّى المُشارَفَةُ بُلوغا بِحَقِّ المُقارَبَةِ. [۱]
باء و لام و غين (بلغ)، يك معناى اصلى دارد و آن «رسيدن به چيزى» است. مى گويى: «بَلَغتُ المكانَ»، يعنى: به آن مكان رسيدم. گاه به مُشرف و نزديك شدن [به مقصد]، بلوغ مى گويند.
ابن منظور در اين باره آورده:
بَلَغَ الشَّى ءُ يَبلُغُ بُلوغا و بَلاغا: وَصَلَ وَ انتَهى... وَ بَلَغَ الغُلامُ: اِحتَلَمَ كَأَنَّهُ بَلَغَ وَقتُ الكِتابِ عَلَيهِ وَالتَّكليفِ...بَلَغَ الصَّبِىُّ وَ الجارِيَةُ، إذا أدرَكا و هُما بالِغانِ. [۲]
[جمله] «بَلَغَ الشى ءُ يبلغ بُلوغا و بلاغا» يعنى: رسيد و پايان يافت.… «بَلَغَ الغلامُ» يعنى: آن پسر به سنّ بلوغ رسيد، گويى زمان نوشتن [ثواب و گناه] بر او و تكليف رسيده است.… «بَلَغَ الصبىّ و الجارية» يعنى: آن پسر بچّه و دختر بچّه رسيدند و بالغ شدند. و نيز راغب، واژه «بلوغ» را چنين تفسير كرده:
البُلوغُ وَ البَلاغُ: الاِنتِهاءُ إلى أقصَى المَقصَدِ وَ المُنتَهى، مَكانا كانَ أو زَمانا أو أمرا مِنَ الاُمورِ المُقَدَّرَةِ، وَ رُبَّما يُعَبَّرُ بِهِ عَنِ المُشارَفَةِ عَلَيهِ وَ إن لَم يَنتَهِ إلَيهِ. [۳]
بُلوغ و بَلاغ، يعنى: رسيدن به نهايت مقصد و غايت چيزى، مكان باشد يا زمان يا هر چيزى كه حدّى برايش تعيين شده باشد. گاه از نزديك شدن به مقصد، اگر چه به آن منتهى نشود، به بلوغ تعبير مى شود.
بر اين پايه، رسيدن كودك به مرحله اى طبيعى از زندگى كه در آن غريزه جنسى شكوفا مى شود و برخى دگرگونى هايى از نظر جسمى و روحى و ادراكى پديد مى آيد، بلوغ ناميده مى شود.
بلوغ، در قرآن
در قرآن كريم، براى تبيين مراحل طبيعى رشد كودك، از سه تعبير استفاده شده است: «بلوغ نكاح»، «بلوغ حُلُم» و «بلوغ أشُد»، كه در باره هر يك، توضيح كوتاهى ارائه مى شود:
1. بلوغ نكاح
مقصود از «بلوغ نكاح»، زمانى است كه كودك به مرحله اى از رشد طبيعى مى رسد كه از نظر جنسى، قدرت بر ازدواج پيدا مى كند.
قرآن كريم، رسيدن به اين مرحله را يكى از شرايط استقلال حقوقى كودك مى داند:
«وَابْتَلُواْ الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ. [۴] ويتيمان را بيازماييد تا اين كه وقتى به سنّ زناشويى رسيدند، پس اگر در ايشان رُشدى يافتيد، اموالشان را به آنان رد كنيد».
اين آيه به اين حقيقت اشاره دارد كه بلوغ، داراى جنبه هاى مختلفى است و در ادبيات قرآن، بلوغ در همه جا به يك معنا نيست. ممكن است كسى از نظر جنسى بالغ باشد؛ ولى از نظر حقوقى بالغ نباشد.
2. بلوغ حُلُم
ظاهرا مقصود از «بلوغ حُلُم» نيز بلوغ جنسى است. [۵] قرآن كريم، جهت حفظ حريم خانواده و عفّت خانوادگى، به كودكانى كه به بلوغ جنسى رسيده اند، دستور داده كه بايد هميشه به هنگام ورود به اتاق استراحت پدر و مادر، اجازه بگيرند؛ امّا براى كودكان مميّزى كه به بلوغ جنسى نرسيده اند، سه بار اجازه گرفتن كافى است. [۶]
3. بلوغ اَشُد
مفهوم «بلوغ اَشُدّ» با تعبيرهاى مختلف در هشت آيه مطرح شده است. اين آيات را در چهار عنوان مى توان دسته بندى كرد:
الف ـ بلوغ جنسى
در دو آيه، «بلوغ اَشُدّ» در برابر دوران طفوليت قرار گرفته است:
«ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ؛ [۷]
آن گاه شما را [به صورت] كودك بيرون مى آوريم. سپس [حيات شما را ادامه مى دهيم] تا به حدّ رشدتان برسيد».
بنا بر اين، مقصود از «بلوغ اَشُد» در اين گونه موارد، مرحله بعد از دوران طفوليت است؛ امّا اين كه اين مرحله از چه سنّى آغاز مى شود و چه علائمى دارد، آيه ساكت است. از اين رو، براى پاسخگويى به اين سؤال مى توان به احاديث اهل بيت عليهم السلام يا به عرف مردم، مراجعه كرد.
گفتنى است كه در حديثى، از امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
اِنقِطاعُ يُتمِ اليَتيمِ بِالاِحتِلامِ و هُوَ أشُدُّهُ، وَ إنِ احتَلَمَ وَ لَم يُؤنَس مِنهُ رُشدٌ وَ كانَ سَفيها أو ضَعيفا فَليُمسِك عَنهُ وَلِيُّهُ مالَهُ. [۸]
به سر آمدن دوره يتيمى يتيم، با محتلم شدن است و اين [احتلام]، همان اَشُدّ اوست. و اگر محتلم شد، امّا رشدى در او ديده نشد و سفيه يا ناتوان بود، نبايد وليّش مال او را در اختيارش بگذارد.
بر پايه اين حديث و دو حديث مشابه آن، [۹] «بلوغ اَشُدّ» با شكوفايى غريزه جنسى و احتلام، آغاز مى شود، هر چند كودك به رشد عقلى نرسيده باشد.
ب ـ بلوغ حقوقى
در دو آيه، «بلوغ اَشُدّ»، موضوع حكم حَجْر از ايتام، قرار داده شده است:
«وَلَا تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ؛ [۱۰]
و به مال يتيم ـ جز به گونه اى نيكوتر ـ نزديك نشويد تا به حدّ رشد خود برسد».
گفتنى است كه با قرار دادن اين آيه در كنار آيه ششم از سوره نساء مى توانيم به اين نتيجه برسيم كه مقصود از «بلوغ اَشُدّ»ى كه موجب رفع حَجْر است، بلوغ جنسى همراه با رشد عقلى است. همچنين «بلوغ اَشُدّ» در آيه 87 از سوره كهف ـ كه به خاطر رشد عقلى دو يتيم براى استخراج گنجِ مربوط به آنها مطرح شده ـ، مى تواند ناظر به همين معنا باشد.
ج ـ بلوغ مديريتى و رهبرى
در دو آيه ياد شده، «بلوغ اَشُدّ»، اشاره به مرحله اى است كه برخى از انسان هاى شايسته براى اعطاى منصب رسالت الهى و مديريت و رهبرى جامعه، آمادگى پيدا مى نمودند، چنان كه قرآن در باره موسى عليه السلام مى فرمايد:
«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى ءَاتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ؛ [۱۱]
و چون به اَشُد و كمال خويش رسيد، به او حكمت و دانش عطا كرديم، و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم».
يا در باره يوسف عليه السلام مى فرمايد:
«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ؛ [۱۲] و چون به اَشُدّ خود رسيد، به او حكمت و دانش داديم، و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم».
در تبيين «بلوغ اَشُد» در آيه اوّل، از امام صادق عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد:
أشُدُّهُ: ثَمانَ عَشرَةَ سَنَةً، وَاستَوى: التَحى. [۱۳]
[واژه] «أشُدّ» يعنى: هجده سالگى و «استوى» يعنى: ريش در آورد.
گفتنى است كه سن، شرط بلوغ نبوّت و امامت و رهبرى الهى نيست، چنان كه يحيى عليه السلام در كودكى به نبوّت رسيد:
«وَ ءَاتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا. [۱۴]
و به او در كودكى، حكمت داديم».
همچنين برخى از امامان اهل بيت عليهم السلام مانند امام جواد عليه السلام نيز در كودكى به امامت رسيده اند. اين، بِدان معناست كه هر چند «بلوغ اَشُد» كه مرحله اى پس از كودكى است، به طور طبيعى زمينه ساز مديريت و رهبرى است، ولى خداوند متعال بر اساس حكمت سرآمدِ خود، در شرايط سياسى ـ اجتماعى ويژه، توان رهبرى و هدايت جامعه را به برخى از كسانى كه شايستگى لازم را داشته اند، در سنين كودكى عنايت كرده است. در واقع، «بلوغ اَشُد» به مفهوم ياد شده در اين گونه موارد، به صورت استثنايى براى برخى افراد، زودتر از موعد طبيعى پديد آمده است.
د ـ كمال بلوغ
گفتنى است كه در يك آيه، «بلوغ اَشُد» در كنار رسيدن به سنّ چهل سالگى قرار گرفته است:
«حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً. [۱۵] تا آن گاه كه به اَشُدّ خود رسد و چهل ساله شود».
اين آيه اشاره به آن است كه «بلوغ اَشُد» كه دوران كمال و قوّت آدمى است، در چهل سالگى به پايان مى رسد، چنان كه در حديثى از ابو بصير نقل شده كه امام صادق عليه السلام فرمود:
إذا بَلَغَ العَبدُ ثَلاثاً و ثَلاثينَ سَنَةً فَقَد بَلَغَ أشُدَّهُ و إذا بَلَغَ أربَعينَ سَنَةً فَقَدِ انتَهى مُنتَهاهُ و إذا بَلَغَ إحدى و أَربَعينَ فَهُوَ فِى النُّقصانِ. [۱۶]
هر گاه بنده به سى و سه سالگى برسد، به اَشُدّ خود رسيده است و هر گاه به چهل سال برسد، به نهايت [رشد] خود رسيده است، و هر گاه به چهل و يك سالگى رسد، رو به كاستى است».
بر اساس اين احاديث، دوران «بلوغ اَشُد»، با احتلام [۱۷] آغاز مى شود، در سى و سه سالگى اوج مى گيرد و در چهل سالگى كامل مى گردد، و شايد حكمت آن كه خاتم انبيا صلى الله عليه و آله در سنّ چهل سالگى به رسالت مبعوث گرديد، اين است كه آن بزرگوار در اين سن، بيشترين آمادگى را براى انجام مسئوليت سنگين مديريت، هدايت و رهبرى جامعه داشت.
نتيجه بررسى آيات بلوغ
با تأمّل در آياتى كه موضوع «بلوغ» در آنها مطرح شده است، مى توان به اين نتايج دست يافت كه:
1. در قرآن، فرقى ميان بلوغ دختر و پسر گذاشته نشده است.
2. در قرآن، سنّ خاصّى براى بلوغ مطرح نشده؛ بلكه بر علائم و نشانه هاى طبيعى آن (مانند: بلوغ جنسى و رشد عقلى) تكيه شده است.
3. كاربرد واژه «بلوغ» در قرآن، در همه جا به يك معنا نيست؛ بلكه گاه به معناى بلوغ جنسى، گاه به معناى بلوغ حقوقى، و گاه به معناى بلوغ مديريتى است.
4. در قرآن كريم، «بلوغ جنسى» تنها مبدأ يك حكم تكليفى شناخته شده و آن، «وجوب استيذان براى ورود به اتاق استراحت پدر و مادر» است.
بلوغ، در احاديث
در احاديث اسلامى، در باره بلوغ، دو موضوع به تفصيل، مورد توجّه قرار گرفته است:
1. نقش بلوغ در احكام تكليفى و وضعى
در شمارى از احاديث، تأكيد شده كه كودك قبل از رسيدن به مرحله بلوغ، مكلّف به انجام واجبات الهى و ترك محرّمات نيست و اگر مرتكب كار ناشايستى شد، براى او گناهى نوشته نمى شود، چنان كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده:
إنَّ الصَّبِىَّ لا يَجرى عَلَيهِ القَلَمُ حَتّى يَبلُغَ. [۱۸]
بر كودك چيزى [از تكليف و گناه و ثواب] نوشته نمى شود تا آن گاه كه بالغ شود.
بر اين اساس، اگر كودك مرتكب گناهانى شد كه كيفر خاصّى در اسلام براى آنها مقرّر شده (مانند: دزدى)، مجازات آن گناه بر او اجرا نمى شود، هر چند كارهايى براى تأديب او ضرورى است.
همچنين احكام وضعى (مانند: طلاق و وصيّت) در مورد كودك، جارى نمى شوند.
2. علائم بلوغ
نشانه هايى كه در احاديث براى بلوغ ذكر شده، عبارت اند از:
الف. احتلام
در احاديث، «احتلام» ـ كه نشانه بلوغ جنسى است ـ به عنوان يكى از علائم بلوغ تكليفى و حقوقى پسران شناخته شده است.
پيش از اين، توضيح داديم كه قرآن كريم نيز به مكلّف بودن كودكانى كه به بلوغ جنسى مى رسند، اجمالاً اشاره كرده است. بنا بر اين، مكلّف بودن كودكانى كه به بلوغ جنسى رسيده اند، مورد اتّفاق كتاب و سنّت است و از اين روست كه در ميان فقها، اختلافى در اين باره وجود ندارد.
ب. حيض
از نظر احاديث، ديدن خون «حيض»، نشانه قطعى بلوغ دختران است و در اين باره اختلافى در ميان علما نيست.
ج ـ روييدن موى زِهار
در شمارى از احاديث، روييدن موى درشت بر زهار (شرمگاه)، نشانه بلوغ پسران شمرده شده و بسيارى از فقها، اين نشانه را با اين استدلال كه رويش اين مو، نشانه طبيعى بلوغ است، [۱۹] ميان دختر و پسر، مشترك مى دانند.
د ـ سن
احاديث مربوط به سنّ بلوغ، مختلف اند: شمارى از احاديث، سنّ بلوغ پسران را پانزده سال، [۲۰] برخى سيزده سال، [۲۱] برخى ده سال، [۲۲] برخى نُه سال [۲۳] و برخى هشت سال [۲۴] ذكر كرده اند.
در مورد دختران، بيشتر قريب به اتّفاق احاديث، سنّ بلوغ آنها را نُه سال مى دانند، [۲۵] يك حديث، آن را سيزده سال [۲۶] و يك حديث، ده سال مطرح كرده است. [۲۷]
سنّ بلوغ در آثار فقهاى متقدّم
در آثار فقهاى متقدّم، مانند شيخ صدوق (م 381 ق) و سيّد مرتضى (355 ـ 436 ق)، سخن از «سنّ» بلوغ ديده نمى شود؛ بلكه آنان بر علائم طبيعى بلوغ (احتلام در پسر و عادت ماهيانه در دختر) تأكيد دارند.
شيخ صدوق در تبيين حدّ وجوب روزه بر كودكان پس از نقل احاديث مربوط، مى فرمايد:
همه اين اخبار در اين موضوع، اتّفاق دارند كه پسر چون به نُه سالگى رسيد تا چهارده يا پانزده سالگى و تا زمان محتلم شدن، به روزه گرفتن، وادار و تشويق مى شود و همچنين دختر تا زمانى كه خون حيض ببيند؛ ولى بعد از احتلام و حيض شدن، روزه بر آنها واجب مى شود و قبل از آن، جنبه تربيتى دارد. [۲۸]
شيخ صدوق همچنين در كتاب المقنع مى گويد:
كودك هر گاه به نه سالگى رسد، او را به اندازه اى كه در توانش باشد، به روزه گرفتن وا مى دارند. اگر تا ظهر يا بعد از آن طاقت آورد، تا همان وقت روزه مى گيرد، و اگر گرسنگى يا تشنگى بر او چيره شد، روزه اش را مى خورد، و اگر [توانست] سه روز پياپى روزه بگيرد، تمام آن ماه را به روزه وادار مى شود.
روايت شده است كه كودك از چهارده تا پانزده ـ شانزده سالگى به روزه گرفتن وادار مى شود، مگر اين كه پيش از آن، قدرت روزه گرفتن را داشته باشد. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «پسر هر گاه محتلم شود، روزه بر او واجب مى شود و دختر هر گاه حيض شود، بايد روزه بگيرد و چارقد (مقنعه) بپوشد». [۲۹] سيّد مرتضى رحمه الله نيز مى گويد:
هر گاه كافر، پيش از حلول ماه، مسلمان شود، تمام آن ماه را بايد روزه بگيرد، و اگر پس از گذشت چند روز [از حلول ماه رمضان] اسلام آورد، بقيّه روزها را بايد روزه بگيرد و قضاى روزهاى گذشته بر او نيست. همچنين است حكم پسر، هر گاه محتلم شود و دختر، زمانى كه خون حيض ببيند. [۳۰]
شايد نظر اين دسته از فقها اين باشد كه سن، اماره تعبّدى بلوغ نيست؛ بلكه معيار بلوغ، در پسران، احتلام و در دختران، عادت ماهيانه است.
رأى مشهور فقها در باره سنّ بلوغ
مشهور فقها بر پايه احاديثى كه سنّ بلوغ پسران را پانزده سال تمام و سنّ بلوغ دختران را نُه سال ذكر كرده اند، فتوا داده اند. بنا بر اين نظريّه، سنّ بلوغ، يك امر تعبّدى است كه از سوى شارع در كنار ساير علائم طبيعى، معيّن گرديده است.
گفتنى است كه با عنايت به نظر مشهور فقها، در اين بخش، فقط متن احاديثى كه بر اين رأى دلالت دارند، ارائه و از درج ساير احاديث، صرف نظر مى گردد.
نظريّه فيض كاشانى
محدّث و محقّق بزرگوار، ملّا محسن فيض كاشانى، بر اين باور است كه مقتضاى اختلاف احاديث، اين است كه سنّ بلوغ در مورد انواع تكاليف، متفاوت است. به سخن ديگر، بلوغ، داراى معانى و مراتب مختلف است. متن كلام ايشان، اين است:
جمع و سازش ميان اخبار، مقتضى اختلاف معناى بلوغ سنّى در انواع تكليف هاست، چنان كه از آنچه در باب روزه است، پيداست كه مى گويد: روزه بر دختر، پيش از كامل شدن سيزده سالگى اش واجب نيست، مگر اين كه قبل از آن، عادت ماهيانه شود، و يا از آنچه در باب حدود، روايت شده است كه دختر هر گاه نُه سال او كامل گردد، حدود، له يا عليه او، اجرا مى شود، و ديگر احاديثى كه در باب وصيّت و عتق و مانند آنها وارد شده است، مبنى بر اين كه دختر در سن ده سالگى مى تواند اين كارها را انجام دهد [۳۱]. [۳۲]
البتّه برخى از محقّقان معاصر، اين نظريّه را پذيرفته اند و مى گويند: بلوغ، مراتبى دارد كه هر مرتبه از آن، موضوع احكام خاصّى است، مانند:
1. بلوغ اعتقادى
در زمينه عقايد، براى مسلمان شدن كودك كافر، گفتن شهادتين، در صورتى كه بر پايه شناخت و آگاهى باشد، كافى است، هر چند سنّ پسر به پانزده سال و سنّ دختر به نُه سال نرسيده باشد. چنين كودكى احكام اسلام بر او جارى است و از تابعيت پدر و مادر كافر، خارج مى گردد.
2. بلوغ حقوقى
در مورد نفوذ عقود و معاملات (مانند: بيع، اجاره، رهن، وصيّت و طلاق)، رسيدن به سنّ ده سالگى كافى است، البتّه به شرط رشد عقلى.
3. بلوغ اجراى حدود و تعزيرات
براى اجراى حدود و تعزيرات، رسيدن دختر به حدّ زنان و آماده شدن براى ازدواج و قدرت بدنى، كافى است، هر چند ده سال هم نداشته باشد.
4. بلوغ عبادى
براى واجب شدن عبادات، يكى از دو امر كافى است: عادت ماهيانه و يا سنّ سيزده سالگى (بويژه در مورد روزه). [۳۳]
بارى، مى توان گفت كه نظريّه اخير، با آنچه در معناى بلوغ از نگاه قرآن مطرح شد و همچنين با نظريّه روان شناسان در باره بلوغ ـ كه در ادامه بحث خواهد آمد ـ، هماهنگى دارد. البتّه بايد توجّه داشت كه ـ چنان كه اشاره شد ـ [۳۴]، اشكالاتى در باره اين نظريّه مطرح شده كه جاى بيان آنها در مباحث تفصيلى فقهى است و آنچه در اين جا مطرح شد، تنها اشاره اى به ديدگاه هاى مختلف فقهى در باره علائم بلوغ بود. [۳۵]
بلوغ، از منظر روان شناسان
روان شناسان در باره بلوغ، تحقيقات گسترده اى انجام داده اند كه در اين جا نخست به تعريف آنان از بلوغ و سپس به نشانه هاى بلوغ و در آخر به عوامل مؤثّر در بلوغ از منظر روان شناسان مى پردازيم.
الف ـ تعريف بلوغ
از نگاه روان شناسان، مرحله اى از سن كه با دگرگونى هايى در اندام، احساسات و انديشه كودك، همراه است، بلوغ ناميده مى شود. اين مرحله با شكوفايى غريزه جنسى آغاز مى شود. بلوغ، موجب مى شود كه شخص به گونه اى متفاوت، احساس مى نمايد، نگاهش به جهان، تغيير مى كند و برخورد او با ديگران و خودش، عوض مى شود. [۳۶]
تعريف هاى ديگرى هم شده كه در اين جا مجال ذكر همه آنها نيست. [۳۷]
ب ـ نشانه هاى خارجى و غالبى بلوغ
روان شناسان، بلوغ را با دگرگونى هاى گونه گون همراه مى دانند: قسمتى پنهان و قسمتى آشكار. در كتاب روان شناسى رشد كودك و نوجوان آمده است:
مهم ترين دگرگونى هاى بدنى دوره جوانى، ظهور ويژگى هاى نخستين و ويژگى هاى ثانويه است. منظور از ويژگى هاى نخستين، شكل دادن به آلت هاى تناسلى و توانايى در امر توليد مثل است؛ امّا ويژگى هاى ثانوى، عبارت از روييدن ريش و سبيل و دو رگه شدن صدا در پسران و بزرگ شدن سينه و لگن خاصره در دختران است. پس از عادت ماهانه در دختران و نعوظ و انزال در پسران، قابليت توليد مثل ايجاد مى گردد. از نشانه هاى مهمّ بلوغ در دختران، افزايش طول قد، بزرگ شدن سينه، لگن خاصره و سرانجام، عادت ماهانه است. همه اين نشانه ها دليل بر آن است كه دختر نوجوان قادر به توليد مثل است. عادت ماهانه، پايان رشد سريع بدنى دختران را اعلام مى دارد و زمان آغاز آن نيز متفاوت است.… هنجار بلوغ جنسى دختران، ميان نُه تا هجده سالگى است. [۳۸]
همچنين در باره نشانه هاى بلوغ پسران نوشته است:
مشهورترين اثر بلوغ جنسى در پسران، اين است كه بر خلاف دختران، صدايشان درشت و دو رگه و باسن و كَفَلشان كوچك مى شود؛ امّا قاعده گردن آنها تا حدودى كلفت و سينه و شانه هايشان پهن مى شود و دو سال پس از بلوغ، ريش و سبيل در مى آورند. بالا رفتن فشار خون و افزايش ضربان قلب و نبض نيز از آثار ديگر بلوغ جنسى در پسران و دختران است. هنجار بلوغ جنسى در پسران، ميان يازده تا هجده سالگى است؛ يعنى دو سال ديرتر از دختران آغاز مى شود. [۳۹]
موريس دبس مى نويسد:
خصايص بدنى و روانى در اين دوره (بلوغ): مى دانيم كه رشد طبيعى بدن، به صورت سه رشته پديده جلوه مى كند كه بر اثر عمل غدد بسته داخلى حاصل مى شود. از جمله مى توان از آخرين رشد قد و وزن نام برد كه در دختران زودتر از پسران صورت مى گيرد. ديگر، ظهور صفات جنسى فرعى يا ثانوى است كه خود، نشانه پديده عمده اى است. سوم، رشد دستگاه تناسلى است كه عادت ماهانه، در دختران و نخستين احتلام در پسران، از آثار آن به شمار مى رود. [۴۰]
اف. كى. شارتل ورث بر اين نظر است كه:
حدود سنّى بروز قاعدگى، از نُه تا هفده سالگى و معدّل سنّى آن، سيزده سال است. قاعدگى، قبل از نُه سالگى و پس از هجده سالگى (جز در مواردى كه دختران دچار اشكال غددى هستند)، بسيار نادر است. اوّلين قاعدگىِ حدود 43 دختران، در سنين دوازده، سيزده و چهارده سالگى روى مى دهد. [۴۱]
ج ـ عوامل مؤثّر در بلوغ
بروز نشانه هاى بلوغ در دختر و پسر، بستگى تام به آب و هواى محلّ زندگى، تغذيه، فرهنگ و... دارد. البتّه در ميزان تأثير اين عوامل، وحدت نظر نيست. در اين باره يكى از صاحب نظران مى نويسد:
نژاد، تغذيه و عوامل فيزيكى و روانى موجود در محيط زندگى نيز در زمان ظهور بلوغ و ميزان ترشّح هورمون هاى مربوط اثر مى گذارد. مثلاً ويتامين Eرا از جمله عوامل تغذيه اى مؤثّر به شمار مى آورند. همچنين نژاد و عوامل فيزيكى محيط جغرافيايى در بعضى اقوام مناطق گرمسير نزديك خطّ استوا، موجب بلوغ زودرس مى شود.
آثار بلوغ جسمانى دختران در حبشه ـ كه از ممالك آفريقايى به شدّت گرمسير است ـ در نُه يا ده سالگى بروز مى كند، در حالى كه در لابونى، شمالى ترين منطقه اروپا، در شمال شبه جزيره اسكانديناوى، در هجده سالگى رخ مى دهد.
وضع نامساعد اخلاقى در اجتماعات بى بند و بار نيز باعث بلوغ زودرس در آن جوامع مى شود.…
سنّ پيدايش بلوغ در نژادهاى مختلف فرق مى كند و عوامل محيطى، فرهنگى، خانوادگى، موروثى و تغذيه اى در پيدايش بلوغ، مؤثّر است. به عنوان مثال، در هندوستان، دخترها ديرتر از دخترهاى انگليسى و آمريكايى بالغ مى شوند و حتّى بعضى از محقّقين، چنين برآورد كرده اند كه در كشورهاى اروپايى، هر ده سال، دخترها در حدود سه يا چهار ماه زودتر از سنينى كه قبلاً بالغ مى شدند، به بلوغ مى رسند. در ايران نيز، مطالعات آمارى در مقايسه بين سنّ قاعدگى دختران و مادران و مادربزرگ هاى آنان، پايين آمدن سنّ قاعدگى را به مرور زمان نشان مى دهد. [۴۲]
الفَصلُ الأَوَّل: أصناف البلوغ
فصل يكم: انواع بلوغ
1 / 1: بُلوغُ الحُلُمِ
1 / 1: بلوغ جنسى
الكتاب
قرآن
«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِيَسْتَئذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُواْ الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِّن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَ مِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْأَيَاتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَئذِنُواْ كَمَا اسْتَئذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ». [۴۳]
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بايد كسانى كه مالك آنها هستيد (غلامانتان) و كسانى از شما كه به احتلام (بلوغ جنسى) نرسيده اند، در سه وقت [از شبانه روز] از شما [براى ورود بر شما] كسب اجازه كنند: پيش از نماز بامداد، و نيم روز كه جامه هاى خود را بيرون مى آوريد، و پيش از نماز شامگاهان. [اين] سه هنگام برهنگىِ شماست. نه بر شما و نه بر آنان گناهى نيست و غير از اين [سه وقت]، گرد يكديگر بچرخيد [و با هم معاشرت نماييد]. خداوند، آيات خود را براى شما اين گونه بيان مى كند، و خدا دانا و حكيم است. و هر گاه كودكان شما به احتلام رسيدند، بايد از شما كسب اجازه كنند، همان گونه كه آنان كه پيش از ايشان بودند، كسب اجازه مى كردند. خدا آيات خود را اين گونه براى شما بيان مى دارد، و خدا دانا و حكيم است».
الحديث
حديث
1. الكافي عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ عز و جل: «الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ» قالَ ـ: هِيَ خاصَّةٌ فِي الرِّجالِ دونَ النِّساءِ. قُلتُ: فَالنِّساءُ يَستَأذِنَّ في هذِهِ الثَّلاثِ ساعاتٍ؟ قالَ: لا، ولكِن يَدخُلنَ ويَخرُجنَ. «وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُواْ الْحُلُمَ مِنكُمْ» قالَ: مِن أنفُسِكُم، قالَ: عَلَيكُمُ [۴۴] استِئذانٌ كَاستِئذانِ مَن قَد بَلَغَ في هذِهِ الثَّلاثِ ساعاتٍ. [۴۵]
1. الكافى ـ به نقل از زراره ـ: امام صادق عليه السلام در باره سخن خداى عز و جل: «كسانى كه مالك آنها هستيد» فرمود: «اين حكم، مخصوص مردهاست و زنها را شامل نمى شود».
گفتم: پس زنان [لازم نيست] در اين اوقات سه گانه اجازه بگيرند؟
فرمود: «نه؛ بلكه مى توانند داخل و خارج شوند».
[و در باره] «و كسانى از شما كه به احتلام نرسيده اند» فرمود: «[«از شما»] يعنى از خود شما [۴۶]».
و فرمود: «بر شماست [۴۷] كه در اين سه وقت، همچون افراد بالغ، اجازه[ى ورود] بگيريد».
2. الكافي عن جرّاح المدائنيّ: عَن أبي عَبدِ اللّهِ [الإِمامِ الصّادِقِ] عليه السلام، قالَ: لِيَستَأذِنِ الَّذينَ مَلَكَت أيمانُكُم وَالَّذينَ لَم يَبلُغُوا الحُلُمَ مِنكُم ثَلاثَ مَرّاتٍ كَما أمَرَكُمُ اللّهُ عز و جل، ومَن بَلَغَ الحُلُمَ فَلا يَلِجُ عَلى اُمِّهِ، ولا عَلى اُختِهِ، ولا عَلى خالَتِهِ، ولا عَلى سِوى ذلِكَ إلّا بِإِذنٍ، فَلا تَأذَنوا حَتّى يُسَلِّمَ، وَالسَّلامُ طاعَةٌ للّهِِ عز و جل.
قالَ: وقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: لِيَستَأذِن عَلَيكَ خادِمُكَ إذا بَلَغَ الحُلُمَ في ثَلاثِ عَوراتٍ إذا دَخَلَ في شَيءٍ مِنهُنَّ ولَو كانَ بَيتُهُ في بَيتِكَ.
قالَ: وليَستَأذِن عَلَيكَ بَعدَ العِشاءِ الَّتي تُسَمَّى «العَتَمَةَ»، وحينَ تُصبِحُ، وحينَ تَضَعونَ ثِيابَكُم مِنَ الظَّهيرَةِ، إنَّما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِذلِكَ لِلخَلوَةِ؛ فَإِنَّها ساعَةُ غِرَّةٍ وخَلوَةٍ. [۴۸]
2. الكافى ـ به نقل از جرّاح مدائنى ـ: از امام صادق عليه السلام فرمود: «كسانى كه مالك آنها هستيد و كسانى از خود شما كه بالغ نشده اند، در سه هنگام بايد همان گونه كه خداى عز و جل به شما فرمان داده است، كسب اجازه كنند، و كسى كه بالغ شده است، [در هر زمانى] جز با اجازه نبايد بر مادرش يا خواهرش، يا خاله اش و يا جز اينان وارد شود، و به او اجازه ندهيد، تا اين كه سلام كند و سلام، [نشانه] اطاعت از خداوند عز و جل] در اذن ورود [است».
امام صادق عليه السلام افزود: «بايد خادم تو، هرگاه به سنّ بلوغ رسيد، براى ورود در يكى از اين سه وقت، از تو اجازه بگيرد، اگر چه خانه اش در خانه تو باشد».
فرمود: «پس از عشاى موسوم به عَتَمه [۴۹] و در صبحگاهان و در نيم روز كه جامه هاى خود را در مى آوريد، از تو كسب اجازه كنند. خداوند عز و جل اين دستور را به خاطر خلوت داده است؛ چرا كه اين اوقات، اوقات غفلت و خلوت اند».
1 / 2: بُلوغُ النِّكاحِ وَالرُّشدِ
1 / 2: بلوغ ازدواج و رشد
الكتاب
قرآن
«وَابْتَلُواْ الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَن يَكْبَرُواْ وَمَن كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَن كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُواْ عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا». [۵۰]
«و يتيمان را بيازماييد تا وقتى به] سنّ] زناشويى برسند. پس اگر در ايشان رشد [فكرى] يافتيد، اموالشان را به آنان رد كنيد، و آن را [از بيم آن كه مبادا] بزرگ شوند، به اسراف و شتاب مخوريد، و آن كس كه توانگر است، بايد [از گرفتن اجرتِ سرپرستى] خوددارى ورزد، و هر كس تهى دست است، بايد مطابق عرف [از آن] بخورد. پس هر گاه اموالشان را به آنان رد كرديد، برايشان گواه بگيريد. خداوند، براى حسابرسى كافى است».
الحديث
حديث
3. الإمام الصادق عليه السلام ـ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» ـ: إيناسُ الرُّشدِ حِفظُ المالِ. [۵۱]
3. امام صادق عليه السلام ـ در پاسخگويى به پرسش درباره سخن خداى عز و جل: «پس اگر در ايشان رشدى يافتيد، اموالشان را به آنان رد كنيد» ـ: يافتن رشد، [قدرت] نگهدارى از مال است.
4. تفسير العياشي عن يونس بن يعقوب: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: قَولُ اللّهِ: «فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» أيُّ شَيءٍ الرُّشدُ الَّذي يُؤنَسُ مِنهُم؟
قالَ: حِفظُ مالِهِ. [۵۲]
4. تفسير العيّاشى ـ به نقل از يونس بن يعقوب ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم: مراد از رشد در اين سخن خداوند: «پس گر در آنان رشدى يافتيد، اموالشان را به آنان رد كنيد» چيست؟
فرمود: «[توانايى او در] نگهدارى از اموالش».
5. تفسير القمّي: أمّا قَولُهُ: «وَابْتَلُواْ الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَن يَكْبَرُواْ» قالَ: مَن كانَ في يَدِهِ مالُ اليَتامى فَلا يَجوزُ لَهُ أن يُعطِيَهُ [۵۳] حَتّى يَبلُغَ النِّكاحَ [ويَحتَلِمَ] [۵۴]، فَإِذَا احتَلَمَ وَجَبَ عَلَيهِ الحُدودُ وإقامَةُ الفَرائِضِ، ولا يَكونُ مُضَيِّعا ولا شارِبَ خَمرٍ ولا زانِيا، فَإِذا آنَسَ مِنهُ الرُّشدَ دَفَعَ إلَيهِ المالَ وأَشهَدَ عَلَيهِ. وإن كانوا لا يَعلَمونَ أنَّهُ قَد بَلَغَ فَإِنَّهُ يُمتَحَنُ بِريحِ إبطِهِ أو نَبتِ عانَتِهِ، فَإِذا كانَ ذلِكَ فَقَد بَلَغَ فَيَدفَعُ إلَيهِ مالَهُ إذا كانَ رَشيدا، ولا يَجوزُ أن يَحبِسَ عَلَيهِ مالَهُ ويُعَلِّلَ أنَّهُ لَم يَكبَر. [۵۵]
5. تفسير القمّى: [در باره] سخن او كه: «يتيمان را بيازماييد تا وقتى به [سنّ] زناشويى برسند. پس اگر در آنان رشدى يافتيد، اموالشان را به ايشان رد كنيد، و آن اموال را [از بيم آن كه مبادا] بزرگ شوند، به اسراف و شتاب مخوريد»، فرمود: «اگر كسى مال يتيمى در اختيارش بود، برايش جايز نيست آن مال را به او بدهد، تا آن گاه كه به سنّ زناشويى برسد [و محتلم شود]. پس هر گاه محتلم شد، حدود و انجام دادن فرايض بر وى واجب مى شود و نبايد تباه كننده[ى مال] و شرابخوار و زناكار باشد. هر گاه در او رشد يافت، مالش را به او رد كند و بر آن، گواه بگيرد و اگر نمى دانند كه بالغ شده است، از طريق بوى زير بغلش يا روييدن موى زهارش امتحان مى شود. اگر اين نشانه ها را داشت، بالغ شده است و بايد اموالش را به او برگرداند، به شرط آن كه رشيد باشد، و جايز نيست مال او را به بهانه اين كه هنوز بزرگ نشده است، نگه دارد».
6. صحيح مسلم عن ابن عباس ـ في جَوابِ نَجدَةَ بنِ عامِرٍ ـ: سَأَلتَ عَنِ اليَتيمِ مَتى يَنقَضي يُتمُهُ؟ وإنَّهُ إذا بَلَغَ النِّكاحَ، واُونِسَ مِنهُ رُشدٌ، ودُفِعَ إلَيهِ مالُهُ؛ فَقَدِ انقَضى يُتمُهُ. [۵۶]
6. صحيح مسلم ـ به نقل از ابن عبّاس، در پاسخ نجدة بن عامر ـ: پرسيدى: چه وقت دوره يتيمى تمام مى شود؟ هر گاه به سنّ ازدواج برسد و در او رشد ديده شود و اموالش به او باز گردانده شود، دوره يتيمى اش سپرى شده است.
7. الإمام الصادق عليه السلام ـ في تَفسيرِ قَولِ اللّهِ عز و جل: «فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» ـ: إذا رَأَيتُموهُم يُحِبّونَ آلَ مُحَمَّدٍ عليهم السلام فَارفَعوهُم دَرَجَةً [۵۷]. [۵۸]
7. امام صادق عليه السلام ـ در تفسير سخن خداى عز و جل كه: «پس اگر در ايشان رشدى يافتيد، اموالشان را به آنان رد كنيد» ـ: هر گاه ديديد كه خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را دوست دارند، يك درجه آنان را ارتقا دهيد. [۵۹]
1 / 3: بُلوغُ الأَشُدِّ
1 / 3: بلوغ اَشُد
الكتاب
قرآن
«وَلَا تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ كَانَ ذَاقُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُواْ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ». [۶۰]
«و به مال يتيم ـ جز به گونه اى هر چه نيكوتر ـ نزديك مشويد تا به اَشُدّ خود برسد، و پيمانه و ترازو را به عدالت، تمام بپيماييد. هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى كنيم. و چون [به داورى يا شهادت] سخن مى گوييد، دادگرى كنيد، هر چند [در باره] خويشاوند [شما] باشد، و به پيمان خدا وفا كنيد. اينهاست كه خدا شما را به آن سفارش كرده است. باشد كه پند گيريد».
«وَ قَالَ الَّذِى اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِى مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَ كَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِى الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ * وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ». [۶۱]
«و آن كس كه او را از مصر خريده بود، به همسرش گفت: «او را نيك بدار. باشد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندى اختيار كنيم» و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين، مكانت بخشيديم تا به او تأويل خواب ها را بياموزيم، و خدا بر كار خويش چيره است؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند. و چون به اَشُدّ خود رسيد، او را دانش و حكمت عطا كرديم، و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم».
«يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِى رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِى الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ». [۶۲]
«اى مردم! اگر در باره برانگيخته شدن در شكّيد، پس [بدانيد كه] ما شما را از خاكى آفريديم، سپس از نطفه اى، سپس از آويزكى، سپس از خون بسته اى، داراى خلقت كامل [احيانا] خلقت ناقص، تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانيم، و آنچه را اراده مى كنيم، تا مدّتى معيّن در رحِم ها قرار مى دهيم، آن گاه شما را [به صورت] كودك بيرون مى آوريم، سپس [حيات شما را ادامه مى دهيم] تا به اَشُدّ خود برسيد».
«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا». [۶۳]
«او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد، سپس از نطفه اى، آن گاه از آويزكى، و بعد شما را [در صورت] كودكى بر مى آورد تا به اَشُدّ خود برسيد و تا سالمند شويد».
«وَ وَصَّيْنَا الْاءِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ كُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَ عَلَى وَالِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَ أَصْلِحْ لِى فِى ذُرِّيَّتِى إِنِّى تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّى مِنَ الْمُسْلِمِينَ». [۶۴]
«و انسان را به نيكى كردن به پدر و مادرش سفارش كرديم. مادرش با تحمّل رنج به او باردار شد و با تحمّل رنج، او را به دنيا آورد، و [دوره] باردارى او و از شير گرفتنش سى ماه است، تا آن گاه كه به اَشُدّ خود برسد، و به چهل سال بالغ شود، مى گويد: پروردگارا! بر دلم بيفكن تا نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم ارزانى داشته اى، سپاس گويم و كار شايسته اى انجام دهم كه آن را خوش دارى، و فرزندانم را برايم شايسته گردان، در حقيقت، من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان پذيرانم».
«وَ أَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِى الْمَدِينَةِ وَ كَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَ كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَ يَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ». [۶۵]
«و امّا ديوار، از آنِ دو پسر بچّه يتيم در آن شهر بود و زير آن، گنجى متعلّق به آن دو بود، و پدرشان مردى نيكوكار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو يتيم به اَشُدّ خود برسند و گنجينه خود را ـ كه رحمتى از جانب پروردگارت بود ـ بيرون آورند».
«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى ءَاتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ». [۶۶]
«و چون به اَشُدّ خود رسيد و استوارى يافت، به او حكمت و دانش داديم، و اين چنين ما نيكوكاران را پاداش مى دهيم».
الحديث
حديث
8. الإمام الصادق عليه السلام ـ في قَولِ اللّهِ تَعالى: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى ءَاتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا» ـ: أشُدُّهُ: ثَمانَ عَشرَةَ سَنَةً. وَاستَوى: اِلتَحى. [۶۷]
8. امام صادق عليه السلام ـ در باره سخن خداوند عز و جل: (و چون به اَشُدّ خود رسيد و استوارى يافت، به او حكمت و دانش داديم) ـ: «اَشُدّ»، هجده سالگى است و «استوارى»، ريش در آوردن.
9. الخصال عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سَأَلَهُ أبي وأَنَا حاضِرٌ عَنِ اليَتيمِ مَتى يَجوزُ أمرُهُ؟ قالَ: حَتّى يَبلُغَ أشُدَّهُ، قالَ: وما أشُدُّهُ؟ قالَ: الاِحتِلامُ، قالَ: قُلتُ: قَد يَكونُ الغُلامُ ابنَ ثَمانَ عَشرَةَ سَنَةً أو أقَلَّ أو أكثَرَ ولا يَحتَلِمُ!
قالَ: إذا بَلَغَ وكُتِبَ عَلَيهِ الشَّيءُ جازَ أمرُهُ، إلّا أن يَكونَ سَفيها أو ضَعيفا. [۶۸]
9. الخصال ـ به نقل از عبد اللّه بن سنان ـ: پدرم در حالى كه من نيز حضور داشتم، از امام صادق عليه السلام پرسيد: چه وقت يتيم مى تواند در مال خود، دخل و تصرّف كند؟
فرمود: «زمانى كه به اشُدّ خود برسد».
گفت: اَشُدّش چيست؟
فرمود: «خارج شدن مَنى از او».
من گفتم: گاهى اوقات، پسر، هجده ساله يا كمتر و بيشتر است؛ امّا منى از او خارج نمى شود!
فرمود: «هر گاه بالغ شود و [گناه و ثواب] بر او نوشته گردد، دخل و تصرّفش جايز است، مگر آن كه سفيه يا ناتوان باشد».
10. تهذيب الأحكام عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سَأَلَهُ أبي وأَنَا حاضِرٌ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ»، قالَ: الاِحتِلامُ. قالَ: فَقالَ: يَحتَلِمُ في سِتَّ عَشرَةَ وسَبعَ عَشرَةَ ونَحوِها! (فَقالَ: إذا أتَت عَلَيهِ ثَلاثَ عَشرَةَ سَنَةً ونَحوُها) [۶۹] فَقالَ: لا، إذا أتَت عَلَيهِ ثَلاثَ عَشرَةَ سَنَةً كُتِبَت لَهُ الحَسَناتُ وكُتِبَت عَلَيهِ السَّيِّئاتُ، وجازَ أمرُهُ؛ إلّا أن يَكونَ سَفيها أو ضَعيفا.
فَقالَ: ومَا السَّفيهُ؟ فَقالَ: الَّذي يَشتَرِي الدِّرهَمَ بِأَضعافِهِ، قالَ: ومَا الضَّعيفُ؟ قالَ: الأَبلَهُ. [۷۰]
10. تهذيب الأحكام ـ به نقل از عبد اللّه بن سنان ـ: پدرم، در حالى كه من نيز حضور داشتم، از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداى عز و جل: «تا آن گاه كه به اشُدّ خود برسد» پرسيد.
فرمود: «[مراد از اَشُد] خارج شدن منى است». آن گاه فرمود: «در شانزده ـ هفده سالگى و مانند آن، مَنى از او خارج مى شود».
پدرم گفت: هر گاه سيزده ساله و مانند آن شود، چه؟
فرمود: «نه، هر گاه سيزده ساله شود، برايش ثواب و گناه نوشته مى شود و مجاز است كه در اموالش دخل و تصرّف كند، مگر آن كه سفيه يا ناتوان باشد».
پدرم گفت: سفيه كيست؟
فرمود: «كسى كه [كالايى به قيمت يك] دِرهم را چند برابر مى خرد».
گفت: ناتوان كيست؟
فرمود: «ابله».
11. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ نَجدَةَ الحَرورِيَّ كَتَبَ إلَى ابنِ عَبّاسٍ يَسأَ لُهُ عَن أربَعَةِ أشياءَ... عَنِ اليَتيمِ مَتى يَنقَطِعُ يُتمُهُ؟
فَكتَبَ إلَيهِ ابنُ عَبّاسٍ: ... أمَّا اليَتيمُ فَانقِطاعُ يُتمِهِ أشُدُّهُ؛ وهُوَ الاِحتِلامُ. [۷۱]
11. امام صادق عليه السلام: نَجده حَرورى در نوشته اى به ابن عبّاس، از او در باره چهار چيز سؤال كرد...: از يتيم كه چه وقت، دوره يتيمى او تمام مى شود؟
ابن عبّاس به او نوشت: ... تمام شدن دوره يتيمى يتيم، اَشُدّ اوست و آن، خارج شدن مَنى است.
12. مجمع البيان: «فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا» أي: يَنتَهِيا إلَى الوَقتِ الَّذي يَعرِفانِ فيهِ نَفعَ أنفُسِهِما، وحِفظَ مالِهِما، وهُوَ أن يَكبَرا ويَعقِلا. [۷۲]
12. مجمع البيان: «پس پروردگارت خواست كه آن دو [پسر بچّه يتيم] به اَشُدّ خود برسند»، يعنى: به زمانى كه نفع خود را تشخيص دهند و بتوانند دارايى خود را حفظ كنند و آن، زمانى است كه بزرگ و عاقل شده باشند.
الفَصل الثّاني: آثار عدم البلوغ
فصل دوم: آثار نرسيدن به سنّ بلوغ
2 / 1: عَدَمُ التَّكليف
2 / 1: نداشتن تكليف
13. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ الصَّبِيَّ لا يَجري عَلَيهِ القَلَمُ حَتّى يَبلُغَ. [۷۳]
13. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بر كودك، چيزى [از تكليف و گناه و ثواب] نوشته نمى شود تا آن گاه كه بالغ شود.
14. عنه صلى الله عليه و آله: رُفِعَ القَلَمُ عَن ثَلاثَةٍ: عَنِ النّائِمِ حَتّى يَستَيقِظَ، وعَنِ الطِّفلِ حَتّى يَحتَلِمَ، وعَنِ المَجنونِ حَتّى يَبرَأَ أو يَعقِلَ. [۷۴]
14. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از سه كس، قلم [تكليف] برداشته شده است: از شخص خوابيده تا آن گاه كه بيدار شود، از كودك تا آن گاه كه مَنى از او خارج گردد، و از ديوانه تا آن گاه كه بهبود يابد يا عاقل شود.
2 / 2: عَدَمُ نُفوذِ الطَّلاقِ
2 / 2: نافذ نبودن طلاق
15. الإمام الصادق عليه السلام: لَيسَ طَلاقُ الصَّبِيِّ بِشَيءٍ. [۷۵]
15. امام صادق عليه السلام: طلاق پسر بچّه، اعتبار ندارد.
16. عنه عليه السلام: لا يَجوزُ طَلاقُ الصَّبِيِّ ولَا السَّكرانِ. [۷۶]
16. امام صادق عليه السلام: طلاق پسر بچّه و آدم مست، جايز (نافذ) نيست.
17. الإمام عليّ عليه السلام: لا يَجوزُ طَلاقُ المَعتوهِ... ولا صَبِيٍّ حَتّى يَحتَلِمَ. [۷۷]
17. امام على عليه السلام: طلاق شخص ناقص العقل، نافذ نيست... و همچنين طلاق پسر بچّه، تا آن گاه كه بالغ شود.
2 / 3: عَدَمُ التَّحليلِ إذا صارَ مُحَلِّلاً
2 / 3: مُحلِّل واقع نشدن
18. الكافي عن عليّ بن الفضل الواسطي: كَتَبتُ إلَى الرِّضا عليه السلام: رَجَلٌ طَلَّقَ امرَأَتَهُ الطَّلاقَ الَّذي لا تَحِلُّ لَهُ حَتّى تَنكِحَ زَوجا غَيرَهُ، فَتَزَوَّجَها غُلامٌ لَم يَحتَلِم، قالَ: لا، حَتّى يَبلُغَ. فَكَتَبتُ إلَيهِ: ما حَدُّ البُلوغِ؟ فَقالَ: ما أوجَبَ عَلَى المُؤمِنينَ الحُدودَ. [۷۸]
18. الكافى ـ به نقل از على بن فضل واسطى ـ: به امام رضا عليه السلام نوشتم: مردى زنش را طلاقى مى دهد، به گونه اى كه تا با مرد ديگرى ازدواج نكند، آن زن بر او (شوهر اوّلش) حلال نمى شود. پس پسربچّه اى نابالغ با او ازدواج مى كند [آيا جايز است و مُحلّل واقع مى شود؟].
فرمود: «نه، تا آن گاه كه بالغ شود».
به ايشان نوشتم: حدّ و مرز بلوغ چيست؟
فرمود: «همان كه حدود را بر مؤمنان، واجب مى گرداند».
2 / 4: عَدَمُ إجراءِ الحُدودِ
2 / 4: اجرا نشدن حدود
19. الكافي عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلام، قال: سَأَلتُهُ عَنِ الصَّبِيِّ يَسرِقُ، قالَ: إذا سَرَقَ مَرَّةً وهُوَ صَغيرٌ عُفِيَ عَنهُ، فَإِن عادَ عُفِيَ عَنهُ، فَإِن عادَ قُطِعَ بَنانُهُ، فَإِن عادَ قُطِعَ أسفَلُ مِن ذلِكَ. [۷۹]
19. الكافى ـ به نقل از محمّد بن مسلم ـ: از يكى از آن دو (امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام ) در باره حكم پسر بچّه اى كه دزدى مى كند، پرسيدم. فرمود: «اگر براى بار اوّل دزدى كرده و صغير است، بخشيده مى شود. اگر تكرار كرد، باز هم بخشيده مى شود و بار سوم، سرانگشتانش قطع مى شود و در بار چهارم، قسمت پايين تر آنها قطع مى گردد».
20. الإمام الصادق عليه السلام: لا يُحَدُّ الصَّبِيُّ إذا وَقَعَ عَلَى امرَأَةٍ، ويُحَدُّ الرَّجُلُ إذا وَقَعَ عَلَى الصَّبِيَّةِ. [۸۰]
20. امام صادق عليه السلام: اگر پسر بچّه با زنى نزديكى كرد، حد بر او اجرا نمى شود. اگر مرد با دختر بچّه نزديكى كرد، بر آن مرد، حد اجرا مى شود.
21. الكافي عن عبد اللّه بن سنان: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الصَّبِيِّ يَسرِقُ؟ قالَ: يُعفى عَنهُ مَرَّةً ومَرَّتَينِ، ويُعَزَّرُ [۸۱] فِي الثّالِثَةِ، فَإِن عادَ قُطِعَت أطرافُ أصابِعِهِ، فَإِن عادَ قُطِعَ أسفَلُ مِن ذلِكَ. [۸۲]
21. الكافى ـ به نقل از عبد اللّه بن سنان ـ: از امام صادق عليه السلام در باره حكم كودكى كه دزدى مى كند، پرسيدم. فرمود: «بار اوّل و دوم بخشيده مى شود؛ بار سوم، تعزير مى شود و اگر تكرار كرد، نوك انگشتانش قطع مى شود، و اگر باز هم دزدى كرد، پايين تر از آن قطع مى گردد».
الفصل الثالث: علامة بلوغ الصبي
فصل سوم: نشانه بلوغ در پسر
3 / 1: الاِحتِلامُ
3 / 1: احتلام [۸۳]
22. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يُتمَ بَعدَ احتِلامٍ. [۸۴]
22. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: با محتلم شدن، دوره يتيمى به سر مى آيد.
23. عنه صلى الله عليه و آله: لا يُتمَ بَعدَ حُلُمٍ. [۸۵]
23. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: با احتلام، دوره يتيمى پايان مى پذيرد.
24. الخصال عن أبي ظبيان: اُتِيَ عُمَرُ بِامرَأَةٍ مَجنونَةٍ قَد فَجَرَت، فَأَمَرَ بِرَجمِها، فَمَرّوا بِها عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام، فَقالَ: ما هذِهِ؟ قالوا: مَجنونَةٌ فَجَرَت فَأَمَرَ بِها عُمَرُ أن تُرجَمَ.
فَقالَ: لا تَعجَلوا. فَأَتى عُمَرَ فَقالَ لَهُ: أما عَلِمتَ أنَّ القَلَمَ رُفِعَ عَن ثَلاثَةٍ: عَنِ الصَّبِيِّ حَتّى يَحتَلِمَ، وعَنِ المَجنونِ حَتّى يُفيقَ، وعَنِ النّائِمِ حَتّى يَستَيقِظَ؟ [۸۶]
24. الخصال ـ به نقل از ابو ظبيان ـ: زن ديوانه اى را كه زنا داده بود، نزد عمر آوردند و عمر، دستور داد او را سنگسار كنند. در حالى كه او را [براى سنگسار] مى بردند، به على بن ابى طالب عليه السلام برخوردند. فرمود: «او كيست؟».
گفتند: زن ديوانه اى است كه زنا داده است و عمر، دستور داده سنگسار شود.
[امام عليه السلام] فرمود: «عجله نكنيد». و نزد عمر رفت و به او فرمود: «مگر نمى دانى كه از سه كس، حكم برداشته شده است: از پسر بچّه تا آن گاه كه محتلم شود، و از ديوانه تا آن گاه كه بر سر عقل آيد، و از شخص خوابيده تا آن گاه كه بيدار شود؟».
25. الإمام عليّ عليه السلام: عَلِّموا صِبيانَكُمُ الصَّلاةَ، وخُذوهُم بِها إذا بَلَغُوا الحُلُمَ. [۸۷]
25. امام على عليه السلام: به كودكانتان نماز بياموزيد، و هر گاه بالغ شدند، آنها را براى [ترك] آن، مؤاخذه [و تنبيه] كنيد.
26. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ أولادَ المُسلِمينَ مَوسومونَ عِندَ اللّهِ: شافِعٌ ومُشَفَّعٌ، فَإِذا بَلَغُوا اثنَتَي عَشرَةَ سَنَةً كانَت لَهُمُ الحَسَناتُ، فَإِذا بَلَغُوا الحُلُمَ كُتِبَت عَلَيهِمُ السَّيِّئاتُ. [۸۸]
26. امام صادق عليه السلام: بچّه هاى مسلمانان در نزد خداوند به عنوان شفاعت كننده اى كه شفاعتش پذيرفته مى شود، شناخته شده اند. پس هر گاه دوازده ساله شوند، حسنات برايشان نوشته مى شود، و چون به سنّ بلوغ رسند، گناهان نيز برايشان نوشته مى شود.
27. عنه عليه السلام: لَو أنَّ غُلاما حَجَّ عَشرَ حِجَجٍ ثُمَّ احتَلَمَ، كانَت عَلَيهِ فَريضَةُ الإِسلامِ. [۸۹]
27. امام صادق عليه السلام: اگر پسر بچّه اى ده بار به حج رود، بعد از احتلام [و بلوغ]، حج بر او واجب است.
28. الخصال عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سَأَلَهُ أبي وأَنَا حاضِرٌ عَنِ اليَتيمِ مَتى يَجوزُ أمرُهُ؟ قالَ: حَتّى يَبلُغَ أشُدَّهُ، قالَ: وما أشُدُّهُ؟ قالَ: الاِحتِلامُ. [۹۰]
28. الخصال ـ به نقل از عبد اللّه بن سنان ـ: پدرم، در حالى كه من نيز حضور داشتم، از امام صادق عليه السلام پرسيد: چه وقت يتيم مى تواند در مال خود، دخل و تصرّف كند؟
فرمود: «زمانى كه به اَشُدّ خود برسد».
گفته شد: اَشُدّش چيست؟
فرمود: «محتلم شدن».
29. الإمام الصادق عليه السلام: عَلَى الصَّبِيِّ إذَا احتَلَمَ الصِّيامُ. [۹۱]
29. امام صادق عليه السلام: پسر، زمانى كه محتلم شد، روزه گرفتن بر او واجب مى شود.
30. الكافي عن شهاب عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سَأَلتُهُ عَنِ ابنِ عَشرِ سِنينَ يَحُجُّ، قالَ: عَلَيهِ حَجَّةُ الإِسلامِ إذَا احتَلَمَ، وكَذلِكَ الجارِيَةُ عَلَيهَا الحَجُّ إذا طَمِثَت. [۹۲]
30. الكافى ـ به نقل از شهاب ـ: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا بچّه ده ساله بايد به حج برود؟
فرمود: «زمانى كه محتلم شد، حَجّة الإسلام (حجّ واجب) بر او واجب مى شود. دختر نيز زمانى كه حيض گرديد، حج بر او واجب مى گردد».
31. الإمام الصادق عليه السلام: اِنقِطاعُ يُتمِ اليَتيمِ بِالاِحتِلامِ وهُوَ أشُدُّهُ، وإنِ احتَلَمَ ولَم يُؤنَس مِنهُ رُشدٌ وكانَ سَفيها أو ضَعيفا فَليُمسِك عَنهُ وَلِيُّهُ مالَهُ. [۹۳]
31. امام صادق عليه السلام: به سر آمدن دوره يتيمى يتيم، با محتلم شدن است و اين [احتلام] همان اَشُدّ اوست [كه در كتاب خدا ياد شده است]، و اگر محتلم شد، امّا در او رشدى ديده نشد و سفيه يا ناتوان بود، ولىّ او نبايد مال او را در اختيارش بگذارد.
32. الكافي عن ابن بكير: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام في آخِرِ ما لَقيتُهُ، عَن غُلامٍ لَم يَبلُغِ الحُلُمَ وَقَعَ عَلَى امرَأَةٍ أو فَجَرَ بِامرَأَةٍ، أيُّ شَيءٍ يُصنَعُ بِهِما؟ قالَ: يُضرَبُ الغُلامُ دونَ الحَدِّ، ويُقامُ عَلَى المَرأَةِ الحَدُّ. قُلتُ: جارِيَةٌ لَم تَبلُغ وُجِدَت مَعَ رَجُلٍ يَفجُرُ بِها؟ قالَ: تُضرَبُ الجارِيَةُ دونَ الحَدِّ، ويُقامُ عَلَى الرَّجُلِ الحَدُّ الكامِلُ. [۹۴]
32. الكافى ـ به نقل از ابن بُكَير ـ: در آخرين ديدارم با امام صادق عليه السلام از ايشان پرسيدم: پسرى نابالغ با زنى نزديكى و زنا مى كند. با آن دو چه بايد كرد؟
فرمود: «پسر، كمتر از مقدار حد، تازيانه مى خورد و بر زن، حد جارى مى گردد».
گفتم: اگر دختر نابالغى را با مردى ببينند كه با او زنا مى كند؟
فرمود: «دختر، كمتر از مقدار حد، تازيانه مى خورد و بر مرد، [تمامِ] حد اجرا مى شود».
33. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ نَجدَةَ الحَرورِيَّ كَتَبَ إلَى ابنِ عَبّاسٍ يَسأَ لُهُ عَن أربَعَةِ أشياءَ: ... و عَنِ اليَتيمِ مَتى يَنقَطِعُ يُتمُهُ؟... فَكَتَبَ إلَيهِ ابنُ عَبّاسٍ: ... أمَّا اليَتيمُ فَانقِطاعُ يُتمِهِ أشُدُّهُ؛ وهُوَ الاِحتِلامُ. [۹۵]
33. امام صادق عليه السلام: نجده حرورى در نوشته اى به ابن عبّاس، از او در باره چهار چيز سؤال كرد: ... از يتيم كه چه وقت، دوره يتيمى اش پايان مى يابد؟.…
ابن عبّاس به او نوشت: «امّا يتيم، پايان يافتن دوره يتيمى اش، اَشُدّ اوست و آن، خارج شدن منى از اوست».
34. الإمام الرضا عليه السلام: يُؤخَذُ الغُلامُ بِالصَّلاةِ وهُوَ ابنُ سَبعِ سِنينَ، ولا تُغَطِّي المَرأَةُ شَعرَها مِنهُ حَتّى يَحتَلِمَ. [۹۶]
34. امام رضا عليه السلام: پسر در نُه سالگى بايد براى نماز مؤاخذه شود، و تا زمانى كه محتلم نشده است، لازم نيست زن، موى خود را از او بپوشاند.
3 / 2: إنباتُ الشَّعرِ عَلَى العانَةِ [۹۷]
3 / 2: روييدن مو بر زِهار [۹۸]
35. الإمام الباقر عليه السلام ـ في بَيانِ عَلاماتِ بُلوغِ الصَّبِيِّ ـ: إذَا احتَلَمَ، أو بَلَغَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً، أو أشعَرَ أو أنبَتَ قَبلَ ذلِكَ. [۹۹]
35. امام باقر عليه السلام ـ در بيان نشانه هاى بلوغ پسر ـ: هر گاه محتلم شود، يا به پانزده سالگى رسد، يا پيش از آن، صورتش يا زِهارش (شرمگاهش) مو در آورد.
36. عنه عليه السلام ـ أيضا ـ: إنَّ الغُلامَ إذا زَوَّجَهُ أبوهُ ولَم يُدرِك؛ كانَ لَهُ الخِيارُ إذا أدرَكَ وبَلَغَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً، أو يُشعِرُ في وَجهِهِ، أو يُنبِتُ في عانَتِهِ قَبلَ ذلِكَ. [۱۰۰]
36. امام باقر عليه السلام ـ در بيان نشانه هاى بلوغ پسر ـ: چنانچه پدر، پسرش را پيش از آن كه بالغ شود، زن دهد، آن پسر، پس از آن كه برسد و پانزده ساله شود و يا پيش از آن، وقتى در صورتش يا بر زهارش مو برويَد، حقّ فسخ [عقد ازدواج خود را] دارد.
3 / 3: بُلوغُ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً
3 / 3: رسيدن به پانزده سالگى
37. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا بَلَغَ المَولودُ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً، كُتِبَ ما لَهُ وما عَلَيهِ، واُقيمَت عَلَيهِ الحُدودُ. [۱۰۱]
37. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه بچّه به پانزده سالگى رسد، آنچه به سود و زيان اوست (تكاليف و ثواب و گناه)، نوشته مى شود و حدود در باره اش اجرا مى گردد.
راجع: ص 516 (جوامع علامات البلوغ ).
ر. ك: ص 517 (مجموعه نشانه هاى بلوغ).
الفصل الرابع: علامة بلوغ الصبيّة
فصل چهارم: نشانه بلوغ در دختر
4 / 1: الحَيضُ
4 / 1: عادت ماهيانه
38. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يُتمَ بَعدَ احتِلامٍ، ولا يُتمَ عَلى جارِيَةٍ إذا هِيَ حاضَت. [۱۰۲]
38. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: با محتلم شدن [پسر]، دوره يتيمى از بين مى رود، و دختر نيز هر گاه عادت شود، ديگر يتيم شمرده نمى شود.
39. عنه صلى الله عليه و آله: لا يَقبَلُ اللّهُ صَلاةَ حائِضٍ إلّا بِخِمارٍ. [۱۰۳]
39. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، نماز زنى را كه به سنّ قاعدگى رسيده باشد، نمى پذيرد، مگر آن كه با چارقد (مقنعه) باشد.
40. الإمام عليّ عليه السلام: إذا حاضَتِ الجارِيَةُ فَلا تُصَلّي إلّا بِخِمارٍ. [۱۰۴]
40. امام على عليه السلام: دختر از زمانى كه عادت ماهانه شود، مى بايد با چارقد نماز بخواند.
41. الإمام الصادق عليه السلام: اُتِيَ عَلِيٌ عليه السلام بِجارِيَةٍ لَم تَحِض قَد سَرَقَت، فَضَرَبَها أسواطا ولَم يَقطَعها. [۱۰۵]
41. امام صادق عليه السلام: دخترى را كه هنوز به سنّ قاعدگى نرسيده بود، به جرم دزدى نزد على عليه السلام آوردند. ايشان چند تازيانه اى بر او زد و دستش را قطع نكرد.
42. عنه عليه السلام: عَلَى الصَّبِيِّ إذَا احتَلَمَ الصِّيامُ، وعَلَى الجارِيَةِ إذا حاضَتِ الصِّيامُ وَالخِمارُ. [۱۰۶]
42. امام صادق عليه السلام: پسر، هر گاه به مرحله احتلام رسد، تكليف روزه بر او واجب مى شود و دختر، هر گاه به قاعدگى رسد، روزه و پوشيدن چارقد (مقنعه) بر او واجب مى گردد.
43. كتاب من لايحضره الفقيه: في خَبَرٍ آخَرَ: عَلَى الصَّبِيِّ إذَا احتَلَمَ الصِّيامُ، وعَلَى المَرأَةِ إذا حاضَتِ الصِّيامُ. [۱۰۷]
43. كتاب من لا يحضره الفقيه: در خبرى ديگر آمده است: پسر هر گاه محتلم شود، تكليف روزه بر او واجب مى شود و دختر، زمانى كه خون حيض ديد، تكليف روزه بر او واجب مى گردد.
4 / 2: تِسعُ سِنينَ
4 / 2: نُه سالگى
44. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا أتى عَلَى الجارِيَةِ تِسعُ سِنينَ فَهِيَ امرَأَةٌ. [۱۰۸]
44. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دختر، هر گاه نُه ساله شد، زن است.
45. الإمام الصادق عليه السلام: حَدُّ بُلوغِ المَرأَةِ تِسعُ سِنينَ. [۱۰۹]
45. امام صادق عليه السلام: حدّ بلوغ زن، نُه سالگى است.
الفصل الخامس: جوامع علامات البلوغ
فصل پنجم: مجموعه نشانه هاى بلوغ
46. الكافي عن حمران: سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام قُلتُ لَهُ: مَتى يَجِبُ عَلَى الغُلامِ أن يُؤخَذَ بِالحُدودِ التّامَّةِ وتُقامُ عَلَيهِ ويُؤخَذُ بِها؟
فَقالَ: إذا خَرَجَ عَنهُ اليُتمُ وأَدرَكَ.
قُلتُ: فَلِذلِكَ حَدٌّ يُعرَفُ بِهِ؟
فَقالَ: إذَا احتَلَمَ، أو بَلَغَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً، أو أشعَرَ أو أنبَتَ قَبلَ ذلِكَ؛ اُقيمَت عَلَيهِ الحُدودُ التّامَّةُ واُخِذَ بِها واُخِذَت لَهُ.
قُلتُ: فَالجارِيَةُ مَتى تَجِبُ عَلَيهَا الحُدودُ التّامَّةُ وتُؤخَذُ لَها و يُؤخَذُ بِها؟
قالَ: إنَّ الجارِيَةَ لَيسَت مِثلَ الغُلامِ، إنَّ الجارِيَةَ إذا تَزَوَّجَت ودُخِلَ بِها ولَها تِسعُ سِنينَ ذَهَبَ عَنهَا اليُتمُ، ودُفِعَ إلَيها مالُها وجازَ أمرُها فِي الشِّراءِ وَالبَيعِ، واُقيمَت عَلَيهَا الحُدودُ التّامَّةُ واُخِذَ لَها بِها.
قالَ: وَالغُلامُ لا يَجوزُ أمرُهُ فِي الشِّراءِ وَالبَيعِ ولا يَخرُجُ مِنَ اليُتمِ حَتّى يَبلُغَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً، أو يَحتَلِمَ أو يُشعِرَ أو يُنبِتَ قَبلَ ذلِكَ. [۱۱۰]
46. الكافى ـ به نقل از حُمران ـ: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: اجراى حدود كامل بر پسر، از چه زمانى واجب مى شود؟
فرمود: «هر گاه دوره يتيمى اش به سر آيد و بالغ شود».
گفتم: آيا براى اين، حدّى [و ملاكى] هست كه با آن، شناخته شود؟
فرمود: «هر گاه محتلم شود، يا به پانزده سالگى رسد و يا پيش از آن، موى بر صورت و زهارش برويد، حدود به طور كامل، له يا عليه او، اجرا مى گردد».
گفتم: دختر در چه زمانى حدّ كامل بر او واجب مى گردد و حدود، له و عليه او، اجرا مى شود؟
فرمود: «دختر، مانند پسر نيست. دختر، زمانى كه ازدواج كرد و مدخول واقع شد [۱۱۱] و نُه سال داشت، دوره يتيمى اش به سر آمده است، و اموالش به او باز گردانيده مى شود و مى تواند دست به خريد و فروش بزند، و حدود كامل، له يا عليه او، اجرا مى گردد».
فرمود: «امّا پسر، مُجاز به خريد و فروش [با اموالش] نيست و از يتيمى بيرون نمى آيد، تا آن گاه كه پانزده ساله شود يا محتلم گردد و يا پيش از آن، مو بر صورت يا زِهارش برويد».
47. تهذيب الأحكام عن يزيد الكناسي: قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: مَتى يَجوزُ لِلأَبِ أن يُزَوِّجَ ابنَتَهُ ولا يَستَأمِرَها؟ قالَ: إذا جازَت تِسعَ سِنينَ... قُلتُ: فَإِن زَوَّجَها أبوها ولَم تَبلُغ تِسعَ سِنينَ فَبَلَغَها ذلِكَ فَسَكَتَت ولَم تَأبَ ذلِكَ، أيَجوزُ عَلَيها؟
قالَ: لا، لَيسَ يَجوزُ عَلَيها رِضا في نَفسِها، ولا يَجوزُ لَها تَأَبٍّ ولا سَخَطٌ في نَفسِها حَتّى تَستَكمِلَ تِسعَ سِنينَ، وإذا بَلَغَت تِسعَ سِنينَ جازَ لَهَا القَولُ في نَفسِها بِالرِّضا وَالتَّأَبّي، وجازَ عَلَيها بَعدَ ذلِكَ وإن لَم تَكُن أدرَكَت مُدرَكَ النِّساءِ.
قُلتُ: أفَيُقامُ عَلَيهَا الحُدودُ وتُؤخَذُ بِها وهِيَ في تِلكَ الحالِ، وإنَّما لَها تِسعُ سِنينَ ولَم تُدرِك مُدرَكَ النِّساءِ فِي الحَيضِ؟
قالَ: نَعَم، إذا دَخَلَت عَلى زَوجِها ولَها تِسعُ سِنينَ ذَهَبَ عَنهَا اليُتمُ، ودُفِعَ إلَيها مالُها واُقيمَتِ الحُدودُ التّامَّةُ عَلَيها ولَها.
قُلتُ: فَالغُلامُ يَجري في ذلِكَ مَجرَى الجارِيَةِ؟
فَقالَ: يا أبا خالِدٍ! إنَّ الغُلامَ إذا زَوَّجَهُ أبوهُ ولَم يُدرِك كانَ لَهُ الخِيارُ إذا أدرَكَ وبَلَغَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً، أو يُشعِرُ في وَجهِهِ أو يُنبِتُ في عانَتِهِ قَبلَ ذلِكَ.
قُلتُ: فَإِن اُدخِلَت عَلَيهِ امرَأَتُهُ قَبلَ أن يُدرِكَ فَمَكَثَ مَعَها ما شاءَ اللّهُ، ثُمَّ أدرَكَ بَعدُ فَكَرِهَها وتَأَبّاها؟
قالَ: إذا كانَ أبوهُ الَّذي زَوَّجَهُ ودَخَلَ بِها ولَذَّ مِنها وأَقامَ مَعَها سَنَةً فَلا خِيارَ لَهُ إذا أدرَكَ، ولا يَنبَغي لَهُ أن يَرُدَّ عَلى أبيهِ ما صَنَعَ ولا يَحِلُّ لَهُ ذلِكَ.
قُلتُ لَهُ: فَإِن زَوَّجَهُ أبوهُ ودَخَلَ بِها وهُوَ غَيرُ مُدرِكٍ، أتُقامُ عَلَيهِ الحُدودُ وهُوَ في تِلكَ الحالِ؟
قالَ: أمَّا الحُدودُ الكامِلَةُ الَّتي يُؤخَذُ بِهَا الرَّجُلُ فَلا، ولكِن يُجلَدُ فِي الحُدودِ كُلِّها عَلى قَدرِ مَبلَغِ سِنِّهِ، فَيُؤخَذُ بِذلِكَ ما بَينَهُ وبَينَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً فَلا تَبطُلُ حُدودُ اللّهِ في خَلقِهِ، ولا تَبطُلُ حُقوقُ المُسلِمينَ بَينَهُم. [۱۱۲]
47. تهذيب الأحكام ـ به نقل از يزيد كُناسى ـ: به امام باقر عليه السلام گفتم: چه زمان جايز است كه پدر، بدون نظرخواهى از دخترش، او را شوهر دهد؟
فرمود: «هر گاه از نُه سالگى بگذرد».
گفتم: اگر پيش از رسيدن به نُه سالگى، پدرش او را تزويج كند و دخترش از اين كار باخبر شود و سكوت كند و آن را رد نكند، آيا دختر چنين حقّى دارد؟
فرمود: «خير. او حقّ رضايت و امتناع و نارضايتى در باره خودش را ندارد، تا آن گاه كه نُه سالش كامل شود. هر گاه نُه ساله شد، حقّ رضايت و امتناع دارد و از آن پس، مُجاز به اينهاست، اگر چه به مرحله زنان نرسيده باشد».
گفتم: آيا در اين صورت كه نُه سال دارد، امّا هنوز به مرحله زنان در قاعدگى نرسيده است، حدود بر او اجرا مى شود و با آنها مجازات مى گردد؟
فرمود: «آرى، هر گاه به خانه شوهر رود و نُه سال هم داشته باشد، دوره يتيمى او سپرى شده است و اموالش به او باز گردانيده مى شود و حدود كامل، له يا عليه او، اجرا مى گردد».
گفتم: پسر هم از اين جهات، مانند دختر است؟
فرمود: «اى ابو خالد! پسر، اگر پدرش او را پيش از بلوغْ زن دهد، پس از آن كه بالغ شد و به پانزده سالگى رسيد، يا در صورتش يا زِهارش (شرمگاهش) مو روييد، حقّ رد يا قبول دارد».
گفتم: اگر پيش از آن كه بالغ شود، زنش را به خانه او بردند و او مدّتى با آن زن، زندگى كرد و سپس بالغ شد و از آن زن خوشش نيامد و ازدواج با او را نپذيرفت، چه؟
فرمود: «اگر پدرش او را زن داده و او دخول كرده و از آن زن، كام گرفته و يك سال با وى به سر برده است، پس از بلوغ، حقّ رد يا قبول ندارد و نبايد كارى را كه پدرش كرده است، رد كند و اين كار بر او روا نيست».
گفتم: اگر پدرش او را زن داده و او دخول كرده؛ ولى هنوز نابالغ است، آيا در اين صورت، حدود بر وى اجرا مى شود؟
فرمود: «حدّ كامل ـ كه مرد با آن مجازات مى شود ـ، خير؛ بلكه در حدود، تمام آنها، به فراخور سنّش تازيانه مى خورد، و تا پانزده سالگى به اين ترتيب مجازات مى شود، تا حدود خداوند در باره خلقش، و نيز حقوق مسلمانان بر يكديگر تباه نشود».
- ↑ معجم مقاييس اللغة: ج1 ص301 (مادّه «بلغ»).
- ↑ لسان العرب: ج8 ص419 و 420 (مادّه «بلغ»).
- ↑ مفردات ألفاظ القرآن: ص144 (مادّه «بلغ»).
- ↑ نساء: آيه 6.
- ↑ در لسان العرب (ج 12 ص145) آمده: «الحُلْمُ وَ الاِحتِلامُ: الجِماعُ و نَحوُهُ فِى النَّومِ وَ الاِسمُ الحُلُمُ؛ حُلْم و احتلام، نزديكى كردن و مانند آن در خواب است. اسم آن، حُلُم است» و در قرآن كريم آمده است: «لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ ؛ به سنّ احتلام نرسيده اند». برخى مقصود از «حُلُم» در اين جا را عقل گرفته اند؛ ليكن به نظر مى رسد كه معلَّق كردن حكم شرعى بر عاقل شدن كودك، صحيح نيست ؛ زيرا اوّلاً: كودكى با عاقل بودن منافاتى ندارد، ثانيا: ضابطه اى براى عاقل شدن كودك نمى توان تعيين كرد، ثالثا: حكم و موضوع، تناسبى ندارند.
- ↑ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! بايد غلام ها و كنيزهاى شما و كسانى از شما كه به [سنّ] بلوغ نرسيده اند، سه بار [در شبانه روز] از شما كسب اجازه كنند: پيش از نماز بامداد، و نيم روز كه جامه هاى خود را بيرون مى آوريد، و پس از نماز شامگاهان. [اين،] سه هنگام برهنگى شماست. نه بر شما و نه بر آنان گناهى نيست كه غير از اين [سه هنگام]، گرد يكديگر بچرخيد [و با هم معاشرت نماييد]. خداوند، آيات [خود] را اين گونه براى شما بيان مى كند، و خدا داناى سنجيده كار است. و چون كودكان شما به [سنّ] بلوغ رسيدند، بايد از شما كسب اجازه كنند، همان گونه كه آنان كه پيش از ايشان بودند، كسب اجازه كردند. خدا آيات خود را اين گونه براى شما بيان مى دارد، و خدا داناى سنجيده كار است» (نور: آيه 58 ـ 59).
- ↑ حج: آيه 5. نيز در آيه ديگر آمده: «ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ» (غافر: آيه 67).
- ↑ ر. ك: ص506 ح31.
- ↑ الخصال: ص235 ح75، تهذيب الأحكام: ج2 ص285.
- ↑ انعام: آيه 152، اسراء: آيه 34.
- ↑ قصص: آيه 14.
- ↑ يوسف: آيه 22.
- ↑ ر. ك: ص494 ح8.
- ↑ مريم: آيه 12. نيز، ر. ك: مريم: آيه 29 ـ 30 (در باره نبوّت يافتن عيسى عليه السلام در گهواره).
- ↑ احقاف: آيه 15.
- ↑ تفسير العيّاشى: ج2 ص292 ح72، الخصال: ص545 ح23، بحار الأنوار: ج6 ص120 ح7.
- ↑ گفتنى است كه در حديثى كه با سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل شده آمده: «إذا بلغ أشدّه ثلاث عشرة سنة و دخل فى الأربع عشرة، وجب عليه ما وجب على المحتلمين احتلم أو لم يحتلم؛ هر گاه به اَشُدّ خود رسد، يعنى سيزده سالش تمام و وارد چهارده سالگى شود، آنچه [از تكاليف] بر محتلم شوندگان واجب است، بر او واجب مى گردد، خواه محتلم شده باشد يا نشده باشد...» (الكافى: ج7 ص69 ح7). براساس اين حديث، «بلوغ أشدّ» در سنّ سيزده سالگى آغاز مى شود؛ ليكن به دليل تعارض اين حديث با احاديث ديگر، مشهور فقها، طبق آن فتوا نداده اند.
- ↑ ر. ك: ص498 ح13.
- ↑ بله، ممكن است تعميم اين حكم (به بلوغ رسيدن با روييدن مو بر زهار) بر دخترها مورد اشكال باشد ؛ چرا كه متون دينى در اين باره، در خصوص پسرها ظهور دارد ؛ بلكه از سخنان برخى اصحاب، استفاده مى شود كه اين حكم، به پسرها اختصاص دارد. اگر چه نقلى كه خلاف اين باشد، به دست نيامده است، امّا از اجماع الخلاف و التذكرة، عموميت [حكم براى پسر و دختر] به دست مى آيد و بلكه هر دو به آن تصريح كرده اند ـ اگر چه براى اجماع مزبور، با تتبّع در بيشتر عبارت ها، مؤيّدى نيست ـ و نيز با اين كه روييدن مو [بر زهار]، يك نشانه طبيعى است كه شارع، آن را براى پى بردن به تحقّق بلوغ، معتبر دانسته است. پس ميان دختر و پسر تفاوتى نيست (ر.ك: جواهر الكلام: ج26 ص7).
- ↑ ر. ك: ص511 ح37.
- ↑ تهذيب الأحكام: ج6 ص310 ح856 و ج9 ص183 ح739، الكافى: ج7 ص69 ح7، كتاب من لايحضره الفقيه: ج4 ص221 ح5519، وسائل الشيعة: ج13 ص432 ح24774.
- ↑ الكافى: ج6 ص124 ح5 و ج7 ص29 ح4، تهذيب الأحكام: ج8 ص76 ح254 و ج9 ص182 ح732، الاستبصار: ج3 ص302 ح1072، كتاب من لايحضره الفقيه: ج4 ص197 ح5452، وسائل الشيعة: ج15 ص324 ح28067 و ج13 ص428 ح24761.
- ↑ الكافى: ج7 ص233 ح9، تهذيب الأحكام: ج10 ص120 ح479، وسائل الشيعة: ج18 ص525 ح34784.
- ↑ تهذيب الأحكام: ج9 ص183 ح736 و ج10 ص120 ح481، الاستبصار: ج4 ص249 ح945، وسائل الشيعة: ج18 ص526 ح34787 و ج13 ص322 ح24451.
- ↑ ر. ك: ص515 ح44 و 45.
- ↑ تهذيب الأحكام: ج2 ص380 ح1588، الاستبصار: ج1 ص408 ح1560، وسائل الشيعة: ج1 ص32 ح82.
- ↑ تهذيب الأحكام: ج7 ص255 ح1099، كتاب من لايحضره الفقيه: ج3 ص461 ح4591، وسائل الشيعة: ج14 ص461 ح26465.
- ↑ كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص122.
- ↑ المقنع: ص195.
- ↑ رسائل المرتضى: ج3 ص57.
- ↑ مفاتيح الشرائع: ج1 ص14.
- ↑ گفتنى است كه در جواهر الكلام، نظريّه فيض با اين استدلال كه خلاف اجماع است، رد شده است. متن جواهر، اين است: «نظر فاضل كاشانى ـ مبنى بر اين كه تعيين سن در تكاليف فرق مى كند و حدّ هر چيزى، همان است كه در احاديث تعيين شده است ؛ چرا كه به گمان او، جمع ميان متون در باره سن، به اين طريق حاصل مى شود ـ منحصر به خودِ او و واضح البطلان است ؛ چون با اجماع اماميّه و بلكه با اجماع عموم مسلمانان، مخالف است ؛ زيرا علما، على رغم اختلاف نظرشان در تعيين بلوغ از طريق سن، بر اين نكته اجماع دارند كه بلوغِ برطرف كننده حجر (ممنوعيت از تصرّف در اموال)، همان است كه با آن، تكليف ثابت مى شود، و آن چيزى كه با آن تكليف در عبادات ثابت مى شود، همان است كه تكليف در غير عبادات بِدان ثابت مى گردد، و در اين باره فرقى ميان نماز و ديگر عبادات نيست ؛ بلكه اين، مطلبى است كه در شريعت، روشن است و فقهاى فريقين، آن را اعلام كرده اند و مسلمانان نيز در دوره ها و نقاط مختلف جهان به آن عمل كرده اند و كسى مخالفت و انكار نكرده است، و از هيچ يك از آنان شنيده نشده است كه كودكان را، بر حسب اختلاف مراتب سن، تقسيم كنند و بگويند كه بعضى از آنها مثلاً در نماز بالغ هستند و در زكات بالغ نيستند، يا در زمينه عبادات بالغ اند و در معاملات بالغ نيستند، يا در آنها (عبادات و معاملات) بالغ اند و در حدود بالغ نيستند، و اين نيست، مگر بدين سبب كه بلوغ سنّى، يك امر واحد غير قابل تجزيه و تقسيم است» (جواهر الكلام: ج26 ص41).
- ↑ كاوشى در فقه: ج1 ص251.
- ↑ ر. ك: ص476 (پانوشت 1).
- ↑ در دائرة المعارف بزرگ اسلامى (ج 12 ص528) آمده: «برخى گزارش هاى رسيده از سده نخست هجرى نشان مى دهند كه صرفا ظاهر شدن نشانه هاى جسمى، به عنوان تحقق بلوغ و مبدأ زمانى تكليف، تلقّى شده اند (صنعانى، عبد الرزّاق: ج4 ص153 و سعيد بن منصور: ج3 (1) ص152 و ابن ابى شيبه: ج6 ص221 و حرّ عاملى: ج11 ص45. نيز، ر. ك: ابن قاسم: ج16 ص217 و بخارى: ج2 ص947). از اواخر سده اوّل و طى سده دوم هجرى، در كنار تأكيد برخى فقيهان بر نشانه هاى جسمى (ر. ك: طحاوى: ج3 ص217 و نيز ابن ابى شيبه: ج5 ص480)، از سوى برخى ديگر، رسيدن به مقطع سنّى خاص نيز نشانه بلوغ تلقّى شده است (ر. ك: سعيد بن منصور: ج3 (3) ص382 و بخارى: ج2 ص947). غالب فقيهان اصحاب حديث، برخى از فقيهان مالكى و حنفى و عموم فقيهان شافعى و زيدى، پانزده سالگى را به عنوان سنّ بلوغ در دختر و پسر پذيرفته اند (ر. ك: شافعى: ج3 ص220 و طحاوى: همان جا و جصاص: ج3 ص625 و ابو اسحاق: ج1 ص330 و ابن عربى، عارضة...: ج6 ص116، احكام: ج1 ص320 ؛ ابن قدامه: ج4 ص514، نووى: ج13 ص19 و 21، ابن مرتضى: ج1 ص150، مرداوى: ص320، غنيمى: ج2 ص71). امّا رأى ابو حنيفه شايان تأمّل است كه بلوغ پسر را در هجده سالگى (روايت ابو يوسف و حسن بن زياد) يا نوزده سالگى (روايت محمّد بن حسن) و بلوغ دختر را در هفده سالگى مى دانست (جصاص: همان جا). در سده 3 ق / 9 م، داوود اصفهانى، بنيان گذار مكتب ظاهرى، ملاك قرار دادن سن براى تحقّق بلوغ را مخالف مضمون روايات «رفع قلم از صبى» شمرد. به نظر وى، مادام كه نشانه هاى جسمى بلوغ در فرد ظاهر نشوند، هر چند سال كه بر او بگذرد، بالغ نشده است (ابن قدامه، همان جا، نووى: ج13 ص22)».
- ↑ روان شناسى بلوغ، مؤسّسه روان كاوى و روان شناسى ويليام النسون وايت، ترجمه فضل اللّه شاهلويى پور و پروين قائمى، تهران: حسام.
- ↑ ر. ك: روان شناسى رشد، گروه نويسندگان، ترجمه: نور الدين رحمانيان، تهران: آگاه. نيز، ر. ك: روان شناسى رشد كودك و نوجوان، محمّد پارسا، تهران: بعثت.
- ↑ روان شناسى رشد كودك و نوجوان: ص219.
- ↑ روان شناسى رشد كودك و نوجوان: ص220.
- ↑ مراحل تربيت، موريس دبس، ترجمه على محمّد كاردان، تهران: دانشگاه تهران: ص15.
- ↑ روان شناسى رشد كودك و نوجوان: ص442.
- ↑ بلوغ، احمد صبور اردوبادى، ص149 و 150.
- ↑ النور: 58 و 59.
- ↑ قال المجلسي قدس سره: قوله عليه السلام: «عليكم»: كذا في النسخ، والظاهر: «عليهم»، ولعلّ المعنى كأنّه تعالى وجّه الخطاب إلى الأطفال هكذا، أو أنّهم لمّا كانوا غير مكلّفين فعليكم أن تأمروهم بالاستئذان (مرآة العقول: ج20 ص366).
- ↑ الكافي: ج5 ص529 ح2.
- ↑ يعنى: آزاد باشند، نه غلام. م.
- ↑ مصحّح الكافى (ج 5 ص530)، به نقل از مرآة العقول چنين آورده است: در همه نسخه ها، «عليكم (بر شماست)» آمده؛ ولى ظاهرا بايد «عليهم (بر ايشان است)» باشد. شايد معنايش اين باشد كه خداوند متعال، خطاب را اين گونه متوجّه اطفال كرده است، يا چون كودكان غير مكلّف هستند، پس بر شماست كه به آنها دستور دهيد [در اين اوقات براى وارد شدن بر شما] اجازه بگيرند. م.
- ↑ الكافي: ج5 ص529 ح1 وص 530 ح3 عن محمّد بن قيس عن الإمام الباقر عليه السلام وح 4 عن الفضيل بن يسار عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه.
- ↑ عتمه: ثلث اوّل شب پس از ناپديد شدن شفق. م.
- ↑ النساء: 6.
- ↑ كتاب من لايحضره الفقيه: ج4 ص222 ح5523، تفسير العيّاشي: ج1 ص221 ح26 عن يونس بن يعقوب نحوه، وسائل الشيعة: ج13 ص143 ح23948.
- ↑ تفسير العيّاشي: ج1 ص221 ح26، بحار الأنوار: ج75 ص6 ح16.
- ↑ في بحارالأنوار: «أن يُؤتِيَهُ»، وهو الأصحّ.
- ↑ ما بين المعقوفين أثبتناه من بحارالأنوار.
- ↑ تفسير القمّي: ج1 ص131، بحار الأنوار: ج103 ص163 ح10.
- ↑ صحيح مسلم: ج3 ص1446 ح140، مسند ابن حنبل: ج1 ص535 ح2235، السنن الكبرى: ج9 ص91 ح17966، المعجم الكبير: ج10 ص335 ح10830 كلاهما نحوه.
- ↑ في المصدر ـ تعقيبا على هذا الحديث ـ: قال مصنّف هذا الكتاب: هذا الحديث غير مخالف لما تقدّم ؛ وذلك أنّه إذا اُونس منه الرشد وهو حفظ المال دفع إليه ماله، وكذلك إذا اُونس منه الرشد في قبول الحقّ اختبر به، وقد تنزل الآية في شيء وتجري في غيره.
- ↑ كتاب من لايحضره الفقيه: ج4 ص222 ح5524، تفسير العيّاشي: ج1 ص221 ح27 عن عبد اللّه بن المغيرة، بحار الأنوار: ج75 ص6 ح17.
- ↑ شيخ صدوق، به دنبال اين حديث، آورده است: اين حديث مخالف با حديث قبل نيست ؛ زيرا از زمانى كه در يتيم رشدى مشاهده گرديد، يعنى همان قدرت بر حفظ مال، مالش به او تحويل داده مى شود. همچنين زمانى كه رشد در قبول حق در او ملاحظه شد، بدين وسيله آزمايش مى شود. گاهى اوقات، آيه در باره موضوعى نازل مى شود؛ ولى در غير آن نيز جارى مى گردد.
- ↑ الأنعام: 152 وراجع: الإسراء: 34.
- ↑ يوسف: 21 و 22.
- ↑ الحجّ: 5.
- ↑ غافر: 67.
- ↑ الأحقاف: 15.
- ↑ الكهف: 82.
- ↑ القصص: 14.
- ↑ معاني الأخبار: ص226 ح1 عن محمّد بن النعمان الأحول، بحار الأنوار: ج12 ص284 ح68.
- ↑ الخصال: ص495 ح3، بحار الأنوار: ج103 ص165 ح16.
- ↑ مابين القوسين لم يرد في وسائل الشيعة.
- ↑ تهذيب الأحكام: ج9 ص182 ح731، وسائل الشيعة: ج13 ص430 ح24767.
- ↑ الخصال: ص235 ح75 عن عبيد اللّه بن عليّ الحلبي، تفسير العيّاشي: ج2 ص291 ح70 عن عبد اللّه بن سنان، بحار الأنوار: ج103 ص165 ح15.
- ↑ مجمع البيان: ج6 ص754.
- ↑ فضائل الأشهر الثلاثة: ص55 ح33 و ص116 ح111 كلاهما عن سليمان المروزي عن الإمام الرضا عليه السلام، والأخير من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج97 ص81 ح49.
- ↑ مسند ابن حنبل: ج1 ص295 ح1183 عن الحسن عن الإمام عليّ عليه السلام، سنن أبي داود: ج4 ص140 ح4401 عن ابن عباس عن الإمام عليّ عليه السلام و ح4403 عن أبي الضحى عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، سنن الدارمي: ج2 ص613 ح2211، صحيح ابن حبّان: ج1 ص355 ح142، مسند أبي يعلى: ج4 ص258 ح4383 كلّها عن عائشة، كنز العمّال: ج4 ص236 ح10322 وص 233 ح10309 ؛ الطرائف: ص473 عن الحسن البصري عن الإمام عليّ عليه السلام، دعائم الاسلام: ج1 ص194 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج88 ص134 ح5.
- ↑ الكافي: ج6 ص124 ح2، تهذيب الأحكام: ج8 ص76 ح256 كلاهما عن أبي الصباح الكناني، وسائل الشيعة: ج15 ص324 ح28066.
- ↑ الكافي: ج6 ص124 ح3 عن أبي بصير، وسائل الشيعة: ج15 ص324 ح28069.
- ↑ الجعفريّات: ص112، النوادر للراوندي: ص225 ح458 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج104 ص159 ح88.
- ↑ الكافي: ج6 ص76 ح6، تهذيب الأحكام: ج8 ص33 ح100، الإستبصار: ج3 ص274 ح975، وسائل الشيعة: ج15 ص367 ح28195.
- ↑ الكافي: ج7 ص232 ح2، تهذيب الأحكام: ج10 ص119 ح474 نحوه، مسائل عليّ بن جعفر: ص168 ح280 عن عليّ بن جعفر عن أخيه الإمام الكاظم عليه السلام، بحار الأنوار: ج10 ص277 ح1.
- ↑ الكافي: ج7 ص180 ح3 عن أبان، تهذيب الأحكام: ج10 ص17 ح46 عن أبي العبّاس، وسائل الشيعة: ج14 ص241 ح25721.
- ↑ التعزيرُ: التأديبُ دونَ الحَدِّ (المصباح المنير: ص407 «عزر»).
- ↑ الكافي: ج7 ص232 ح1 و ح4، تهذيب الأحكام: ج10 ص119 ح472 كلاهما عن الحلبي نحوه و ح473، وسائل الشيعة: ج18 ص522 ح34775.
- ↑ احتلام به معناى خارج شدن مَنى است، خواه در بيدارى باشد يا در خواب. م.
- ↑ الكافي: ج5 ص443 ح5، الأمالي للصدوق: ص461 ح614 كلاهما عن منصور بن حازم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، كتاب من لايحضره الفقيه: ج3 ص360 ح4273 عن منصور بن حازم عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وج 4 ص361 ح5762 عن حمّاد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله، سنن أبي داود: ج3 ص115 ح2873، السنن الكبرى: ج6 ص95 ح11309 كلاهما عن عبد اللّه بن أبي أحمد عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله.
- ↑ النوادر للراوندي: ص223 ح453 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: ج103 ص165 ح18؛ المصنّف لعبد الرزاق: ج6 ص416 ح11451 عن النزّال بن سبرة عن الإمام علي عليه السلام، كنز العمّال: ج3 ص178 ح6045.
- ↑ الخصال: ص94 ح40 و ص175 ح233، بحار الأنوار: ج5 ص303 ح13؛ المصنّف لعبد الرزّاق: ج7 ص80 ح12288 عن ابن عبّاس نحوه، كنز العمّال: ج5 ص451 ح13584.
- ↑ غرر الحكم: ج4 ص353 ح6305.
- ↑ الكافي: ج6 ص3 ح8 عن طلحة بن زيد، التوحيد: ص392 ح3 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، وسائل الشيعة: ج1 ص30 ح71.
- ↑ الكافي: ج4 ص278 ح18، تهذيب الأحكام: ج5 ص6 ح15، الإستبصار: ج2 ص141 ح459 و ص146 ح477 كلّها عن مسمع بن عبد الملك، وسائل الشيعة: ج8 ص30 ح14204.
- ↑ الخصال: ص495 ح3، تفسير العيّاشي: ج2 ص291 ح71، بحار الأنوار: ج103 ص165 ح16.
- ↑ تهذيب الأحكام: ج4 ص327 ح1015 و ص281 ح851، الإستبصار: ج2 ص123 ح398 كلّها عن أبي بصير، وسائل الشيعة: ج3 ص297 ح5554.
- ↑ الكافي: ج4 ص276 ح8، تهذيب الأحكام: ج5 ص6 ح14، كتاب من لايحضره الفقيه: ج2 ص435 ح2898 عن إسحاق بن عمّار، وسائل الشيعة: ج8 ص30 ح14201.
- ↑ الكافي: ج7 ص68 ح2، تهذيب الأحكام: ج9 ص183 ح737، كتاب من لايحضره الفقيه: ج4 ص220 ح5517 كلّها عن هشام بن سالم، وسائل الشيعة: ج12 ص268 ح22751.
- ↑ الكافي: ج7 ص180 ح2، تهذيب الأحكام: ج10 ص17 ح45، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص27 ح5006 عن أبي مريم، وسائل الشيعة: ج18 ص362 ح34241.
- ↑ الخصال: ص235 ح75 عن عبيد اللّه بن علي الحلبي، بحار الأنوار: ج103 ص165 ح15.
- ↑ كتاب من لايحضره الفقيه: ج3 ص436 ح4507 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر، وسائل الشيعة: ج14 ص169 ح25497.
- ↑ يجدر ذكره أنّ الكثير من الفقهاء، يعتبرون نموّ شعر العانة لدى الفتاة علامة على البلوغ كما هو الحال بالنسبة إلى الفتى، رغم عدم تصريح الروايات بذلك.
- ↑ گفتنى است كه بسيارى از فقها، روييدن موى بر زِهار دختر را هم مانند پسر، نشانه بلوغ مى دانند، گرچه در احاديث به آن، تصريح نشده است.
- ↑ الكافي: ج7 ص197 ح1، تهذيب الأحكام: ج10 ص37 ح132، وسائل الشيعة: ج1 ص30 ح72.
- ↑ تهذيب الأحكام: ج7 ص382 ح1544 عن يزيد الكناسي، وسائل الشيعة: ج14 ص209 ح25626 وراجع: سنن النسائي: ج6 ص155 ومسند ابن حنبل: ج7 ص21 ح19024 والمستدرك على الصحيحين: ج3 ص37 ح4333 والسنن الكبرى: ج6 ص96 ح11317 وتهذيب الأحكام: ج6 ص173 ح339 وقرب الإسناد: ص133 ح467.
- ↑ عوالي اللآلي: ج2 ص118 ح328.
- ↑ المعجم الكبير: ج4 ص14 ح3502، مجمع الزوائد: ج4 ص411 ح7154 كلاهما عن حنظلة، اُسد الغابة: ج1 ص523 الرقم 713 عن جذية، كنز العمّال: ج3 ص178 ح6046.
- ↑ سنن أبي داود: ج1 ص173 ح641، سنن الترمذي: ج2 ص215 ح377، سنن ابن ماجة: ج1 ص215 ح655 كلّها عن عائشة، كنز العمّال: ج7 ص331 ح19114.
- ↑ قرب الإسناد: ص141 ح506 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحارالأنوار: ج88 ص125 ح1.
- ↑ الكافي: ج7 ص232 ح5 عن السكوني، تهذيب الأحكام: ج10 ص121 ح485 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر عليهماالسلام، وسائل الشيعة: ج18 ص524 ح34780.
- ↑ تهذيب الأحكام: ج4 ص281 ح851 و ص327 ح1015، الإستبصار: ج2 ص123 ح398 كلّها عن أبي بصير، وسائل الشيعة: ج3 ص297 ح5554.
- ↑ كتاب من لايحضره الفقيه: ج2 ص122 ح1907، وسائل الشيعة: ج1 ص32 ح10.
- ↑ تاريخ أصبهان: ج2 ص243 ح1571، تاريخ دمشق: ج37 ص174 ح7447 كلاهما عن ابن عمر، كنز العمّال: ج16 ص449 ح45375.
- ↑ الخصال: ص421 ح17، بحار الأنوار: ج103 ص162 ح4.
- ↑ الكافي: ج7 ص197 ح1، تهذيب الأحكام: ج10 ص37 ح132، عوالي اللآلي: ج3 ص593 ح48 عن حمزة بن حمران، وسائل الشيعة: ج1 ص30 ح72.
- ↑ در مرآة العقول آمده است: شايد، مراد اين است كه زمان ازدواجش فرا رسد و بتوان با او مجامعت كرد. م.
- ↑ تهذيب الأحكام: ج7 ص382 ح1544، وسائل الشيعة: ج14 ص209 ح25626.