ب ه ت / البهتان

از دانشنامه قرآن و حدیث

البُهتانُ (نسخۀ آزمایشی)

بهتان

درآمد

بُهتان، در لغت

واژه «بهتان»، مصدر و از ريشه «بهت» است كه بر گفتن سخنى [۱] يا انجام دادن كارى [۲] دلالت دارد كه موجب مات و مبهوت و متحيّر نمودن كسى مى شود. از همين رو، به سخن دروغى كه در آن، كار خلافى به كسى نسبت داده شود، بهتان گويند؛ چون معمولاً آن شخص از شنيدن چنين نسبتى در تحيّر و شگفتى مى مانَد.

ابن فارس در اين باره مى گويد:

الباءُ وَ الهاءُ وَ التّاءُ أصلٌ واحِدٌ و هُوَ كَالدَّهشِ وَ الحَيرَةِ؛ يُقالُ: بُهِتَ الرَّجُلُ يُبهَتُ بَهَتا، وَ البَهتَةُ الحَيرَةُ، فَأَمَّا البُهتانُ فَالكَذِبُ، يَقولُ العَرَبُ: يا لَلبَهيتَة، أى يا لَلكَذِب. [۳]

با و ها و تا، داراى يك ريشه معنايى است و آن، حيرت و سرگردانى است. گفته مى شود: بُهِتَ الرجل يُبْهَتُ بَهَتا و بهتانا، يعنى: آن مرد، مبهوت و متحيّر شد. «البَهْتَة» يعنى: حيرت؛ امّا بُهتان به معناى دروغ است. عرب مى گويد: «يا لَلبَهيتَة!» يعنى: عجب دروغى!

همچنين ابن منظور در معناى بهتان آورده است:

بَهَتَ الرَّجُلَ يَبهَتُهُ بَهتا وَ بَهَتا وَ بُهتانا، فَهُوَ بَهّاتٌ أى قالَ عَلَيهِ ما لَم يَفعَلهُ فَهُوَ مَبهوتٌ... قالَ أبو إسحاقَ: البُهتانُ الباطِلُ الَّذى يُتَحَيَّرُ مِن بُطلانِهِ، وَ مِنَ البَهتِ: التَّحَيُّرُ. [۴]

[عبارت] «بَهَتَ الرجلَ يَبْهَتَه بَهتا و بَهَتا و بُهتانا، فهو بَهّات» يعنى: به آن فرد، چيزى نسبت داد كه انجامش نداده است. به آن مرد، «مبهوت (بهتان زده شده)» مى گويند.… ابو اسحاق مى گويد: بُهتان، به معناى امر باطلى است كه از نادرستى آن، انسان حيرت مى كند، و از معانى بهت است معناى: تحيّر (سرگردانى).

و نيز راغب مى گويد:

قالَ اللّهُ عز و جل: بقره: آيه 258 «فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ» [۵] أي دُهِشَ و تَحَيَّرَ. و قَد بَهَتَهُ، قالَ عز و جل: نور: آيه 16 «هَـذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ» [۶]، أى كَذِبٌ يُبهِتُ سامِعَهُ لِفظاعَتِهِ. [۷]

خداوند عز و جل فرموده است: «فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ»: يعنى مبهوت و متحيّر شد. و «قد بَهَتَه» [يعنى: او را مبهوت و متحيّر كرد]. خداى عز و جل فرموده است: «هَـذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ»، يعنى: دروغى است كه از شدّت زشتى اش، شنونده را مبهوت و حيرت زده مى كند.

فرق «بهتان» و «تهمت»

گفتنى است كه برخى «بهتان» و «تهمت» را مترادف مى پندارند، در صورتى كه «تهمت»، اسم مصدر است از مادّه «وهم»، به معناى پندار و سوء ظن. ابن منظور در تبيين معناى «تهمت» مى گويد:

التُّهَمَةُ أصلُهَا الوُهَمَةُ مِنَ الوَهمِ، وَ يُقالُ: «اِتَّهَمتُهُ» اِفتِعالٌ مِنهُ. [قالَ] الجَوهَرِىُّ: اِتَّهَمتُ فُلانا بِكَذا، وَ الاِسمُ التُّهَمَةُ ـ بالتحريك ـ. [قالَ] ابنُ سَيِّدَةَ: التُّهَمَةُ: الظَّنُّ... [قالَ] سيبوَيهِ: اِتَّهَمَ الرَّجُلَ وَ أَتهَمَهُ وَ أَوهَمَهُ: أدخَلَ عَلَيهِ التُّهَمَةَ أى ما يُتَّهَمُ عَلَيهِ.… [۸]

تهمت، اصل آن، «وُهْمَة» است از مادّه «وَهم». گفته مى شود: «اِتَّهَمْتُهُ» كه از باب «افتعال» است. جوهرى مى گويد: «اتّهمتُ فلانا بكذا [يعنى: فلانى را به فلان چيز، متّهم كردم. اسم آن، «التهمة» است. ابن سيّده مى گويد: تهمت به معناى گمان است.… سيبويه مى گويد: «اِتَّهَمَ الرجل وَ اَتْهَمَهُ وَ اَدْهَمَه» يعنى: بر او تهمت وارد كرد، يعنى آنچه را بر او اتّهام بسته مى شود.…

بنا بر اين، در «بهتان»، دروغ بودنِ نسبت، براى نسبت دهنده روشن است؛ امّا در «تهمت»، به دروغ بودن آن اطمينان ندارد؛ بلكه سوء ظن، منشأ آن نسبت است. از اين رو، ما احاديث «تهمت» را در مبحث «ظن»، مطرح خواهيم كرد.

بهتان، در قرآن و حديث

واژه «بهتان» در قرآن و حديث، در همان معناى لغوى آن به كار رفته است، يعنى نسبت ناروا دادن به كسى كه نسبت دهنده، علم به بى گناهى او دارد. قرآن، در اشاره به اين معنا مى فرمايد:

«وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُواْ فَقَدِ احْتَمَلُواْ بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا. [۹]

و كسانى كه مردان و زنان را بى آن كه مرتكب چيزى (عمل زشتى) شده باشند، آزار مى رسانند، قطعا بهتان و گناه آشكارى به گردن گرفته اند».

بر پايه نقل كلينى رحمه الله، امام صادق عليه السلام در بيان فرق ميان غيبت و بهتان مى فرمايد:

الغيبَةُ أن تَقولَ فى أخيكَ ما سَتَرَهُ اللّهُ عَلَيهِ، وَ أَمَّا الأَمرُ الظّاهِرُ فيهِ مِثلُ الحِدَّةِ وَ العَجَلَةِ فَلا، وَ البُهتانُ أن تَقولَ فيهِ ما لَيسَ فيهِ. [۱۰]

غيبت، آن است كه در باره برادرت چيزى بگويى كه خداوند، آن را پوشيده داشته است؛ امّا] سخن گفتن از [آنچه در او آشكار است (مانند تندخويى و شتابكارى)، غيبت نيست. و بهتان، آن است كه در باره اش چيزى بگويى كه در او نيست.

گفتنى است كه در اسلام، نسبت دادن زنا و لواط به شخص مسلمان، بدون دليل و حجّت شرعى ـ كه عبارت است از شهادت چهار گواه عادل ـ، حتّى با علم به صحّت آن، بهتان محسوب مى شود. قرآن كريم مى فرمايد:

«لَّوْلَا جَاءُو عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُواْ بِالشُّهَدَاءِ فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ... وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ. [۱۱]

چرا چهار گواه بر] صحّت] آن [بهتان] نياوردند؟ پس چون گواهان [لازم را] نياورده اند، اينان اند كه نزد خدا دروغگويان اند... و [گر نه] چرا وقتى آن را شنيديد، گفتيد: براى ما سزاوار نيست كه در اين [موضوع] سخن بگوييم. [خداوندا!] منزّهى تو! اين، بهتانى بزرگ است».

بر اين اساس، كسى كه مى داند مسلمانى مرتكب اين گناه شده، ولى نمى تواند چهار شاهد عادل براى اثبات ادّعاى خود بياورد، حق ندارد به او نسبت زنا بدهد، و اگر چنين نسبتى داد، طبق نصّ صريح قرآن بايد با خوردن هشتاد تازيانه مجازات شود:

«وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُواْ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَ لَا تَقْبَلُواْ لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ. [۱۲]

و كسانى كه به زنان شوهردار، نسبت زنا مى دهند، سپس چهار گواه نمى آورند، هشتاد تازيانه به آنها بزنيد، و هيچ گاه شهادتى را از آنها نپذيريد، و اينان اند كه خود، فاسقان اند».

بنا بر اين، مى توان گفت كه كاربرد واژه «بهتان» در قرآن و احاديث براى «نسبت دادن زنا و لواط به مسلمان»، فراتر از معناى لغوى آن است، و به عبارت روشن تر، از نظر اسلام، غيبت، در اين دو مورد، به دليل آن كه به آبروى مسلمان، ضربه اساسى وارد مى كند و او را از حيثيت اجتماعى به كلّى ساقط مى نمايد، بهتان محسوب شده است.

گفتنى است كه در قرآن كريم، كلمه «بهتان»، شش بار [۱۳] به كار رفته است. همچنين واژه هايى مانند: «افتراء»، [۱۴] «اِفك»، [۱۵] «كذب»، [۱۶] «رَمْى» [۱۷] و «تقوُّل» [۱۸] نيز در اين كتاب آسمانى در مفهوم «بهتان» كاربرد دارند.

نكته قابل توجّه، اين كه: واژه «بهتان» در قرآن، تنها در مورد دروغ بستن به انسان به كار رفته است و همچنين است چهار مورد از مشتقّات واژه «رمى» [۱۹] در صورتى كه واژه «افتراء» در اكثر قريب به اتّفاق موارد، و كلمه «تقوُّل»، [۲۰] دو بار در دروغ بستن به خدا به كار رفته؛ امّا واژه هاى «افك» و «كذب»، هم در مورد دروغ بستن به خداوند متعال و هم در دروغ بستن به انسان، در قرآن به كار رفته اند.

و اينك توضيحى كوتاه در باره ره نمودهاى قرآن و احاديث در مورد اين رفتار ناشايست:

1. مصاديق «بهتان» در قرآن

هر چند قرآن و احاديث، هرگونه بهتان و نسبت ناروا دادن به انسان هاى بى گناه را نكوهيده شمرده اند، امّا در قرآن به چند نمونه از نسبت هاى ناروا اشاره شده كه مى توان از آنها به عنوان نكوهيده ترين مصاديق بهتان ياد كرد:

الف ـ نسبت دادن گناه خود به ديگرى

نسبت ناروا به ديگرى، دو گونه است: گاهى نسبت دهنده، خود، مرتكب آن گناه نشده و گاهى خود، آن را انجام داده و ناجوان مردانه، انجام آن را به ديگرى نسبت مى دهد. بى ترديد، نوع دوم از بهتان، نكوهيده تر و گناه آن، سنگين تر است. قرآن از اين نوع بهتان، چنين ياد كرده است:

«وَمَن يَكْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا * وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا. [۲۱]

و هر كس گناهى مرتكب شود، فقط آن را به زيان خود، مرتكب شده است و خدا داناى سنجيده كار است، و هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، قطعا بهتان و گناه آشكارى بر دوش كشيده است».

جالب توجّه است كه در شأن نزول اين آيه آمده است كه شخص بى گناه، يك يهودى بوده كه از سوى شخصى به ظاهر مسلمان به دزدى متّهم شد، در صورتى كه نسبت دهنده، خود، اين گناه را انجام داده بود. [۲۲]

ب ـ نسبت ناروا دادن به همسر پيامبر صلى الله عليه و آله

يكى ديگر از مصاديق بهتان، نسبت ناروا دادن به يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله است كه قرآن از آن به عنوان «إفك» [۲۳] ياد كرده و خانواده پيامبر صلى الله عليه و آله را از اين نسبت، مبرّا دانسته و مسلمانان را از دامن زدن به اين شايعه بى اساس، به شدّت منع و به مقابله با آن، دعوت كرده است:

«وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ. [۲۴]

چرا وقتى آن را شنيديد، نگفتيد: «براى ما سزاوار نيست كه دراين [موضوع] سخن بگوييم. [خداوندا!] منزّهى تو! اين، بهتانى بزرگ است»؟).

اين آيه در واقع از مسلمانان مى خواهد كه نه تنها خود، اين شايعه را گسترش ندهند، بلكه لازم است براى پيشگيرى از گسترش آن، تلاش كنند و در ادامه آيات، كسانى كه به اين گونه شايعات دامن مى زنند، تهديد شده اند:

«إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَـحِشَةُ فِى الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِى الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ. [۲۵]

كسانى كه دوست دارند زشتى در باره كسانى كه ايمان آورده اند، شيوع پيدا كند، براى آنان در دنيا و آخرت، عذابى دردآور خواهد بود. و خدا[ست كه] مى داند و شما نمى دانيد».

ج ـ نسبت ناروا دادن به همسر براى تصاحب مهريّه وى

يكى از سنّت هاى غلط دوران جاهليت، اين بود كه برخى از مردان، هنگام ازدواج مجدّد، همسران سابق خود را به زنا متّهم مى كردند تا مهر آنان را تصاحب كنند. قرآن، اين عمل را گناهى آشكار دانست و بدين سان از آن نهى نمود:

«وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ وَءَاتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلَا تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا. [۲۶]

و اگر خواستيد همسرى [ديگر] به جاى همسر [پيشين خود] ستانيد و به يكى از آنان مال فراوانى داده باشيد، چيزى از آن را پس مگيريد. آيا مى خواهيد آن [مال] را به بهتان و گناه آشكار بگيريد؟».

د ـ نسبت دادن فرزند نامشروع به شوهر

يكى ديگر از سنّت هاى جاهليت، اين بود كه برخى از زنان، فرزندان نامشروع خود را به شوهران خود منتسب مى كردند كه خداوند متعال به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا هنگام بيعت زنان، ضمن تعهّد گرفتن از اجتناب آنان شمارى از گناهان كه در آن دوران رايج بوده، از ايشان بخواهد از گناه ياد شده نيز بپرهيزند:

«يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئا وَ لَا يَسْرِقْنَ وَ لَا يَزْنِينَ وَ لَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ. [۲۷]

اى پيامبر! چون زنان باايمان نزد تو آيند كه با تو بيعت كنند [با اين شرط] كه چيزى را با خدا شريك نسازند و دزدى نكنند و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچه حرام زاده اى را كه پس انداخته اند، با بهتان، به شوهر نبندند و در [كار] نيك از تو نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا برايشان آمرزش بخواه، كه خدا آمرزنده اى مهربان است».

2. سنگينى گناه بهتان و مجازات آن

از نظر احاديث اسلامى، [۲۸] گناهِ بهتان، سنگين تر از كوه هاى زمين، و سنگين تر از آسمان و كُرات آن، بلكه سنگين تر از همه چيز است، و تنها گناه «شرك به خدا» است كه سنگينى آن مى تواند با سنگينى گناه بهتان، برابرى كند:

البُهتانُ عُدِلَ بِالشِّركِ بِاللّهِ. [۲۹]

بهتان زدن، همسنگ شرك ورزيدن به خداست.

از اين رو، بهتان زننده، يكى از بدترين انسان ها شمرده شده، و نه تنها در قيامت، گرفتار سخت ترين عذاب هاى دوزخ است، بلكه در همين جهان نيز، عذاب وجدان، خواب راحت را از او سلب خواهد كرد. [۳۰]

3. مبارزه ريشه اى با بهتان

در فصل سوم، امورى مانند: بغض (دشمنى)، نفاق (دورويى)، تجاوز به حقوق مالى ديگران، دروغگويى و هم نشين ناشايسته به عنوان ريشه و خاستگاه هاى بهتان مطرح شده؛ ولى بى ترديد، ريشه اصلى اين رذيله، مانند ساير رذايل اخلاقى و رفتارى، خودخواهى است. بنا بر اين، براى مبارزه اساسى با اين رفتار ناپسند، علاوه بر تلاش براى مقابله با ريشه ها و خاستگاه هاى مورد اشاره، مجاهده با خودخواهى ـ كه اساس فتنه هاست ـ نيز ضرورى است.

4. وظيفه شنونده بهتان

نخستين وظيفه شنونده بهتان، توجّه به اين نكته است كه بيشتر آنچه در باره ديگران مى شنود، واقعيت ندارد:

ما رَأَتهُ عَيناكَ فَهُوَ الحَقُّ، وَ ما سَمِعَتهُ اُذُناكَ فَأَكثَرُهُ باطِلٌ. [۳۱]

آنچه چشمانت ببينند، آن حق است و آنچه گوش هايت بشنوند، بيشترش نادرست است.

بر اين اساس، مؤمن نبايد نسبت به بدگويى هايى كه در باره ساير مسلمانان و خصوصا اشخاص مورد اعتماد مى شنود، ترتيب اثر دهد:

مَن عَرَفَ مِن أخيهِ وَثيقَةَ دينٍ وَ سَدادَ طَريقٍ، فَلا يَسمَعَنَّ فيهِ أقاويلَ الرِّجالِ. [۳۲]

اى مردم! هر كس برادر خود را به استوارى در دين و درستىِ راه، شناخت، ديگر هرگز نبايد به گفته هاى مردم در باره او گوش سپارد.

وظيفه دوم شنونده بهتان، نهى بهتان زننده از اين رفتار زشت و دفاع از آبروى مسلمان است، چنان كه قرآن مى فرمايد:

«وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ. [۳۳]

و چرا وقتى آن را شنيديد، نگفتيد: «براى ما سزاوار نيست كه در اين [باره] سخن بگوييم. [خداوندا!] تو منزّهى! اين بهتانى بس بزرگ است»؟».

و در حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره دفاع از آبروى مسلمان آمده:

مَن رَدَّ عَن عِرضِ أخيهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ البَتَّةَ. [۳۴]

هر كس از آبروى برادر مسلمانش دفاع كند، بهشت بر او واجب مى شود.

5. وظيفه شخص مورد بهتان

پيش از اين كه انسان، مورد بهتان قرار گيرد، براى پيشگيرى از آن بايد از كارهايى كه موجب سوء ظن و تهمت مى شوند، اجتناب كند. از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است:

أولَى النّاسِ بِالتُّهَمَةِ مَن جالَسَ أهلَ التُّهَمَةِ. [۳۵]

سزاوارترينِ مردم به اين كه در حقّ او گمان بد برده شود، كسى است كه با افراد متّهم [و بدنام] هم نشينى كند.

و در حديثى ديگر، از امام على عليه السلام آمده است:

مَن وَقَفَ نَفسَهُ مَوقِفَ التُّهَمَةِ فَلا يَلومَنَّ مَن أساءَ بِهِ الظَّنَّ. [۳۶]

كسى كه خود را در موضع تهمت قرار دهد، نبايد كسى را كه به او گمان بد مى برد، سرزنش كند.

همچنين اگر پيشگيرى از بهتان، به هزينه مالى نياز دارد، براى حفظ آبرو، پرداخت چنين هزينه هايى توصيه شده است. [۳۷]

امّا اگر به هر دليل، كسى مورد اتّهام قرار گرفت، مقابله و درگيرى با بهتان زننده، توصيه نشده؛ بلكه بايد مطابق ره نمودى كه از امام رضا عليه السلام نقل شده، عمل نمود:

اِصبِر عَلى بُهتِ السَّفيهِ وَ لِلزَّمانِ عَلى خُطوبِهِ

وَ دَعِ الجَوابَ تَفَضُّلاً وَكِلِ الظَّلومَ إلى حَسيبِهِ. [۳۸]

در برابر بهتان زدن هاى مردمان نابخرد و بر ناملايمات روزگار، شكيبا باش

بزرگوارانه از جواب دادن به او در گذر و كار ستمكار را به حسابرسش وا گذار.

پاداش شكيبايى بر بهتان، به اندازه اى بزرگ است كه در قيامت، موجب مى شود كفه حسنات كسانى كه در محاسبه اعمال، كم آورده اند، سنگين تر از كفه سيّئات آنها شود و موجب نجاتشان مى گردد. [۳۹]

6. حكم بهتان زدن به اهل بدعت

برخى از احاديث به حسب ظاهر دلالت دارند كه به منظور مبارزه با اهل بدعت، بهتان زدن به آنها، جايز، بلكه لازم است. حديثى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره نقل شده، اين است:

إذا رَأَيتُم أهلَ الرَّيبِ وَ البِدَعِ مِن بَعدى، فَأَظهِرُوا البَراءَةَ مِنهُم، وَ أَكثِروا مِن سَبِّهِم وَ القَولِ فيهِم وَ الوَقيعَةِ، وَ باهِتوهُم كَى لا يَطمَعوا فِى الفَسادِ فِى الإِسلامِ وَ يَحذَرَهُمُ النّاسُ وَ لا يَتَعَلَّمونَ مِن بِدَعِهِم، يَكتُبِ اللّهُ لَكُم بِذلِكَ الحَسَناتِ، وَ يَرفَع لَكُم بِهِ الدَّرَجاتِ فِى الآخِرَةِ. [۴۰]

پس از من، هر گاه شكّاكان و بدعت گذاران را ديديد، از آنان بيزارى نشان دهيد و بسيار به آنان ناسزا گوييد و در باره شان بدگويى و افشاگرى كنيد و آنان را مبهوت [و محكوم] سازيد تا به تباه كردن اسلام، طمع نكنند و مردم از آنها بر حذر باشند و از بدعت هايشان چيزى نياموزند. براى اين كار، خداوند برايتان ثواب ها مى نويسد و در آخرت بر درجات شما مى افزايد.

برخى از فقها دلالت اين حديث را بر جواز بهتان زدن به اهل بدعت، پذيرفته اند. [۴۱] شيخ انصارى رحمه الله در توضيح اين حديث مى فرمايد:

[قوله باهتوهم] محمول على اتّهامهم وسوء الظنّ بهم بما يحرم اتّهام المؤمن به، بأن يقال: لعلّه زان، أو سارق، وكذا إذا زاد ذكر ما ليس فيه من باب المبالغة. ويحتمل إبقاؤه على ظاهره بتجويز الكذب عليهم لأجل المصلحة، فإنّ مصلحة تنفير الخلق عنهم أقوى من مفسدة الكذب. [۴۲]

[جمله «باهِتُوهُم» كه در حديث فوق آمده،] به اين معناست كه: آنان را متّهم كنيد و به ايشان گمان بد بريد، به چيزى كه متّهم كردن مؤمن به آن، حرام است. مثلاً گفته شود كه: شايد زناكار باشد يا دزد باشد و امثال اينها و بالاتر از اينها كه در آن مبالغه نباشد. و احتمال دارد كه آن [جمله] را بر ظاهرش ابقا كرد، يعنى اين كه به خاطر مصلحت، دروغ بستن بر آنها جايز باشد؛ زيرا مصلحت دور كردن و رماندن مردم از اين گونه افراد، قوى تر از مفسده دروغ است. [۴۳]

ليكن علّامه مجلسى رحمه الله در توضيح حديثِ ياد شده، مى گويد:

وَ الظاهر أنّ المراد بالمباهتة إلزامهم بالحجج القاطعة و جعلهم متحيّرين لا يحيرون جوابا كما قال تعالى: «فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ» [۴۴]، ويحتمل أن يكون من البهتان للمصلحة فإنّ كثيرا من المساوى يعدّها أكثر الناس محاسن خصوصا العقائد الباطلة، وَ الأوّل أظهر، قال الجوهرى: بهته بهتا أخذه بغتةً. [۴۵]

ظاهرا مراد از «مباهته»، محكوم كردن آنها با دلايل قاطع است، به طورى كه حيران بمانند و از عهده پاسخ بر نيايند، چنان كه خداى متعال مى فرمايد: «پس آن كس كه كفر ورزيده بود، مبهوت ماند». احتمال هم دارد كه به معناى بهتان زدن مصلحتى باشد؛ زيرا بيشتر مردم، بسيارى از بدى ها و معايب را حسن و خوبى مى شمارند، بويژه عقايد باطل را. وجه اوّل، ظهور بيشترى دارد. جوهرى مى گويد: «بَهَتَهُ بَهْتا» يعنى: او را غافلگير كرد.

به نظر مى رسد كه مقصود از «باهتوهم» در حديث ياد شده، تجويز نسبت دادن كار خلافى كه اهل بدعت انجام نداده اند، به آنها نيست؛ زيرا اين گونه رفتار، نه تنها به زيان آنها نباشد، بلكه با تلاش آنها براى اثبات بى گناهى خود و روشن شدن واقع براى مردم، وسيله اى است براى مظلوم نمايى بدعت گزاران و بى اعتبار جلوه دادن سخن منتقدان، كه در نهايت به سود آنان تمام خواهد شد.

بنا بر اين، در باره جمله ياد شده، يا بايد معناى نخست علّامه مجلسى رحمه الله را پذيرفت و يا مى توان گفت كه مقصود از اين بهتان، بهتان اصطلاحى است، نه بهتان لغوى؛ يعنى در مواردى كه غيبت اهل ايمان، بهتان محسوب مى شود، در باره بدعت گذاران، حكم بهتان را ندارد؛ بلكه به منظور مبارزه با بدعت، اظهار خلافكارى هاى آنان، لازم است.

الفصل الأول: تفسير البهتان

فصل يكم: تفسير بهتان

1 / 1: رَميُ البَريءِ بِما لَيسَ فيهِ

1 / 1: متّهم كردن بى گناه به چيزى كه در او نيست

الكتاب

قرآن

«وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا». [۴۶]

«و هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، قطعا بهتان و گناهى آشكار را بر دوش كشيده است».

«وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُواْ فَقَدِ احْتَمَلُواْ بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا». [۴۷]

«و كسانى كه مردان و زنان مؤمن را بى آن كه مرتكب [عمل زشتى] شده باشند، آزار مى رسانند، هر آينه بهتان و گناهى آشكار به گردن گرفته اند».

الحديث

حديث

1. شعب الإيمان عن عائشة: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَصحابِهِ: أخبِروني ما أربَى الرِّبا؟ قالوا: اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ!

قالَ: فَإِنَّ أربَى الرِّبا عِندَ اللّهِ عز و جل استِحلالُ عِرضِ المُسلِمِ، ثُمَّ قَرَأَ: «وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُواْ فَقَدِ احْتَمَلُواْ بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا». [۴۸]

1. شعب الإيمان ـ به نقل از عايشه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود: «به من بگوييد كه بدترين ربا چيست».

اصحاب گفتند: خدا و پيامبر او داناترند.

فرمود: «بدترين ربا نزد خداى عز و جل، روا شمردن [هتك] آبروى مسلمان است» و سپس اين آيه را خواند: «و كسانى كه مردان و زنان مؤمن را بى آن كه مرتكب [عمل زشتى] شده باشند، آزار مى رسانند، قطعا بهتان و گناهى آشكار به گردن گرفته اند».

2. صحيح مسلم عن أبي هريرة: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: أتَدرونَ مَا الغيبَةُ؟ قالوا: اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ! قالَ: ذِكرُكَ أخاكَ بِما يَكرَهُ.

قيلَ: أفَرَأَيتَ إن كانَ في أخي ما أقولُ؟

قالَ: إن كانَ فيهِ ما تَقولُ فَقَدِ اغتَبتَهُ، وإن لَم يَكُن فيهِ فَقَد بَهَتَّهُ. [۴۹]

2. صحيح مسلم ـ به نقل از ابو هريره ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا مى دانيد غيبت چيست؟».

گفتند: خدا و پيامبرش داناترند.

فرمود: «اين كه در باره برادرت چيزى بگويى كه خوش ندارد».

گفته شد: اگر آنچه مى گويم، در برادرم وجود داشت، چه؟

فرمود: «اگر آنچه مى گويى، در او وجود داشته باشد، غيبتش را كرده اى، و اگر در او وجود نداشته باشد، به او بهتان زده اى».

3. تفسير الطبري عن أبي هريرة: سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الغيبَةِ، فَقالَ: هُوَ أن تَقولَ لِأَخيكَ ما فيهِ؛ فَإِن كُنتَ صادِقا فَقَدِ اغتَبتَهُ، وإن كُنتَ كاذِبا فَقَد بَهَتَّهُ. [۵۰]

3. تفسير الطبرى ـ به نقل از ابو هريره ـ: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد: غيبت چيست؟

فرمود: «اين كه از برادرت چيزى بگويى كه در او هست. پس اگر راست گفته باشى، از او غيبت كرده اى، و اگر دروغ گفته باشى، به او بهتان زده اى».

4. المعجم الكبير عن معاذ بن جبل: كُنتُ عِندَ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله فَذَكَروا رَجُلاً عِندَهُ فَقالوا: ما أعجَزَهُ! فَقالَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله: اِغتَبتُم أخاكُم. قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، قُلنا ما فيهِ! قالَ: إن قُلتُم ما لَيسَ فيهِ فَقَد بَهَتُّموهُ. [۵۱]

4. المعجم الكبير ـ به نقل از معاذ بن جبل ـ: نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه حاضران از مردى سخن به ميان آوردند و گفتند: او آدم بسيار ناتوانى است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «از برادرتان غيبت كرديد».

گفتند: اى پيامبر خدا! چيزى را كه در او هست، گفتيم.

فرمود: «اگر چيزى را مى گفتيد كه در او نيست، به او بهتان زده بوديد».

5. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ مِن أكبَرِ الكَبائِرِ استِطالَةُ المَرءِ في عِرضِ رَجُلٍ مُسلِمٍ [۵۲] بِغَيرِ حَقٍّ. [۵۳]

5. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از بزرگ ترين گناهان كبيره، دست درازىِ ناحقّ انسان به آبرو و حيثيت مرد مسلمان است. [۵۴]

6. مستدرك الوسائل: عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام أنَّهُ قالَ: الغيبَةُ كُفرٌ، وَالمُستَمِعُ لَها وَالرّاضي بِها مُشرِكٌ. قُلتُ: فَإِن قالَ ما لَيسَ فيهِ؟ فَقالَ: ذاكَ بُهتانٌ. [۵۵]

6. مستدرك الوسائل:امام صادق عليه السلام فرمود: «غيبت كردن، كفر است، و كسى كه به غيبت گوش دهد و بِدان راضى باشد، مشرك است».

[راوى مى گويد: ] گفتم: اگر چيزى گفت كه در او نيست؟

فرمود: «اين، بهتان است».

7. الإمام الصادق عليه السلام: الغيبَةُ أن تَقولَ في أخيكَ ما هُوَ فيهِ مِمّا قَد سَتَرَهُ اللّهُ عز و جل عَلَيهِ، فَإِذا قُلتَ فيهِ ما لَيسَ فيهِ، فَذلِكَ قَولُ اللّهِ عز و جل في كِتابِهِ: «فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا». [۵۶]

7. امام صادق عليه السلام: غيبت، آن است كه در باره برادرت چيزى بگويى كه در او وجود دارد؛ امّا خداوند عز و جل آن چيز را پوشانده است. پس هر گاه در باره اش چيزى بگويى كه در او نيست، اين مشمول اين سخن خداوند عز و جل است كه در كتابش فرموده: «هر آينه بهتان و گناهى آشكار به گردن گرفته اند».

8. عنه عليه السلام: الغيبَةُ أن تَقولَ في أخيكَ ما سَتَرَهُ اللّهُ عَلَيهِ، وأَمَّا الأَمرُ الظّاهِرُ فيهِ مِثلُ الحِدَّةِ وَالعَجَلَةِ فَلا. وَالبُهتانُ أن تَقولَ فيهِ ما لَيسَ فيهِ. [۵۷]

8. امام صادق عليه السلام: غيبت، آن است كه در باره برادرت چيزى بگويى كه خداوند، آن را پوشيده داشته است؛ امّا [سخن گفتن از] آنچه در او آشكار است (مانند تندخويى و شتابكارى)، غيبت نيست، و بهتان، آن است كه در باره اش چيزى بگويى كه در او نيست.

9. الإمام الكاظم عليه السلام: مَن ذَكَرَ رَجُلاً مِن خَلفِهِ بِما هُوَ فيهِ مِمّا عَرَفَهُ النّاسُ لَم يَغتَبهُ، ومَن ذَكَرَهُ مِن خَلفِهِ بِما هُوَ فيهِ مِمّا لا يَعرِفُهُ النّاسُ اغتابَهُ، ومَن ذَكَرَهُ بِما لَيسَ فيهِ فَقَد بَهَتَهُ. [۵۸]

9. امام كاظم عليه السلام: هر كس پشت سر ديگرى چيزى بگويد كه در او هست و مردم هم آن را مى دانند، غيبت او را نكرده است؛ امّا اگر كسى پشت سر ديگرى چيزى بگويد كه در او هست، ولى مردم آن را نمى دانند، غيبتش را كرده است و هر كس در باره كسى چيزى بگويد كه در او نيست، به او بهتان زده است.

1 / 2: اُنموذَجٌ مِنَ البُهتانِ فِي الجاهِلِيَّةِ

1 / 2: نمونه هايى از بهتان در جاهليت

10. مجمع البيان ـ في قَولِهِ تَعالى: «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ...» ـ: ثُمَّ ذَكَرَ سُبحانَهُ بَيعَةَ النِّساءِ، وكانَ ذلِكَ يَومَ فَتحِ مَكَّةَ لَمّا فَرَغَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مِن بَيعَةِ الرِّجالِ وهُوَ عَلَى الصَّفا، جاءَتهُ النِّساءُ يُبايِعنَهُ، فَنَزَلَت هذِهِ الآيَةُ، فَشَرَطَ اللّهُ تَعالى في مُبايَعَتِهِنَّ أن يَأخُذَ عَلَيهِنَّ هذِهِ الشُّروطَ، وهُوَ قَولُهُ: «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ» عَلى هذِهِ الشَّرائِطِ وهِيَ: «أَن لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئا» مِنَ الأَصنامِ وَالأَوثانِ «وَ لَا يَسْرِقْنَ» لا مِن أزواجِهِنَّ، ولا مِن غَيرِهِم «وَ لَا يَزْنِينَ وَ لَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ» عَلى وَجهٍ مِنَ الوُجوهِ، لا بِالوَأدِ ولا بِالإِسقاطِ «وَ لَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ» أي: بِكَذِبٍ يَكذِبنَهُ في مَولودٍ يوجَدُ «بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ» أي: لا يُلحِقنَ بِأَزواجِهِنَّ غَيرَ أولادِهِم، عَنِ ابنِ عَبّاسٍ [۵۹]. [۶۰]

10. مجمع البيان ـ در باره آيه شريف: «اى پيامبر! هر گاه زنان مؤمن نزدت آمدند تا با تو بيعت كنند...» ـ: سپس خداوند سبحان، از بيعت كردن زنان، ياد كرده است. اين بيعت در روز فتح مكّه بود. پس از آن كه مردان با پيامبر صلى الله عليه و آله در بالاى كوه صفا بيعت كردند، زنان براى بيعت كردن نزد ايشان آمدند. در اين هنگام، اين آيه نازل شد و خداوند متعال، امر فرمود كه با اين شروط، از آنان بيعت بگيرد. پس فرمود: «اى پيامبر! هر گاه زنان مؤمن نزدت آمدند تا با تو بيعت كنند» با اين شروط كه: «چيزى را شريك خدا قرار ندهند» از بت ها و اصنام، «و دزدى نكنند» نه از شوهرانشان و نه از ديگران، «و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند» به هيچ روى، نه با زنده به گور كردن و نه با سقط كردن، «و نياورند بهتانى كه آن را مى بندند» يعنى به دروغى كه مى بافند، در باره نوزادى كه يافت مى شود «در برابر دست ها و پاهايشان»، يعنى بچّه هايى را كه فرزند آنها نيستند (بچّه هاى سر راهى)، به شوهرانشان نسبت ندهند. آنچه گفته شد، سخن ابن عبّاس بود. [۶۱]

1 / 3: أقبَحُ البُهتانِ

1 / 3: زشت ترين بهتان

الكتاب

قرآن

«وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا». [۶۲]

«و هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، قطعا بهتان و گناهى آشكار را بر دوش كشيده است».

الحديث

حديث

11. تفسير ابن أبي حاتم عن عطيّة العوفيّ: إنَّ رَجُلاً يُقالُ لَهُ: «طُعمَةُ بنُ اُبَيرِقٍ» سَرَقَ دِرعا عَلى عَهدِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَرُفِعَ ذلِكَ إلَى النَّبِيِ صلى الله عليه و آله، فَأَلقاها في بَيتِ رَجُلٍ، ثُمَّ قالَ لِأَصحابٍ لَهُ: اِنطَلِقوا فَأَعذِروني عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَإِنَّ الدِّرعَ قَد وُجِدَ في بَيتِ فُلانٍ، فَانطَلَقوا يُعذِرونَهُ عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى: «وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا»، قالَ: بُهتانَ قَذفِهِ الرَّجُلَ. [۶۳]

11. تفسير ابن أبى حاتم ـ به نقل از عطيّه عوفى ـ: در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله، مردى به نام طُعمة بن اُبَيرِق، زرهى را دزديد. شكايت آن نزد پيامبر صلى الله عليه و آله برده شد. طعمه، زره را در خانه مردى انداخت و سپس به دوستانش گفت: برويد و عذر مرا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بخواهيد و بگوييد زره در خانه فلانى پيدا شده است.

آنان براى تبرئه او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتند. پس خداوند متعال، اين آيه را فرو فرستاد: «و هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود و سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، قطعا بهتان و گناه آشكارى بر دوش كشيده است». بهتان زدن، به معناى تهمت زدن به شخص است.

12. مجمع البيان ـ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى: «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ... إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ» [۶۴] ـ: نَزَلَت في بَني اُبَيرِقٍ؛ وكانوا ثَلاثَةَ إخوَةٍ: بِشرٌ وبُشَيرٌ ومُبَشِّرٌ، وكانَ بُشَيرٌ يُكَنّى أبا طُعمَةَ، وكانَ يَقولُ الشِّعرَ يَهجو بِهِ أصحابَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ثُمَّ يَقولُ: قالَهُ فُلانٌ. وكانوا أهلَ حاجَةٍ فِي الجاهِلِيَّةِ وَالإِسلامِ، فَنَقَبَ أبو طُعمَةَ عَلى عِلِّيَّةِ [۶۵] رِفاعَةَ بنِ زَيدٍ وأَخَذَ لَهُ طَعاما وسَيفا ودِرعا، فَشَكا ذلِكَ إلَى ابنِ أخيهِ قَتادَةَ بنِ النُّعمانِ، وكانَ قَتادَةُ بَدرِيّا، فَتَجَسَّسا فِي الدّارِ وسَأَلا أهلَ الدّارِ في ذلِكَ، فَقالَ بَنو اُبَيرِقٍ: وَاللّهِ ما صاحِبُكُم إلّا لَبيدُ بنُ سَهلٍ؛ رَجُلٌ ذو حَسَبٍ ونَسَبٍ، فَأَصلَتَ عَلَيهِم لَبيدُ بنُ سَهلٍ سَيفَهُ وخَرَجَ إلَيهِم، وقالَ: يا بَني اُبَيرِقٍ! أتَرمونَني بِالسَّرَقِ وأَنتُم أولى بِهِ مِنّي، وأَنتُمُ مُنافِقونَ، تَهجونَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وتَنسُبونَ ذلِكَ إلى قُرَيشٍ؟ لَتُبَيِّنُنَّ ذلِكَ أو لَأَضَعَنَّ سَيفي فيكُم، فَدارَوهُ.

وأَتى قَتادَةُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنَّ أهلَ بَيتٍ مِنّا أهلُ بَيتِ سَوءٍ، عَدَوا عَلى عَمّي فَخَرَقوا عِلِّيَّةً لَهُ مِن ظَهرِها، وأَصابوا لَهُ طَعاما وسِلاحا. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: اُنظُروا [۶۶] في شَأنِكُم.

فَلَمّا سَمِعَ بِذلِكَ رَجُلٌ مِن بَطنِهِمُ الَّذي هُم مِنهُ يُقالُ لَهُ: «اُسَيرُ بنُ عُروَةَ»، جَمَعَ رِجالاً مِن أهلِ الدّارِ، ثُمَّ انطَلَقَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: إنَّ قَتادَةَ بنَ النُّعمانِ وعَمَّهُ عَمَدا إلى أهلِ بَيتٍ مِنّا لَهُم حَسَبٌ ونَسَبٌ وصَلاحٌ وأبَّنوهُم بِالقَبيحِ، وقالوا لَهُم ما لا يَنبَغي، وَانصَرَفَ.

فَلَمّا أتىَ قَتادَةُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعدَ ذلِكَ لِيُكَلِّمَهُ، جَبَهَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَبها شَديدا، وقالَ:

عَمَدتَ إلى أهلِ بَيتِ حَسَبٍ ونَسَبٍ تَأتيهم بِالقَبيحِ وتَقولُ لَهُم ما لا يَنبَغي؟!

قالَ: فَقامَ قَتادَةُ مِن عِندِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ورَجَعَ إلى عَمِّهِ، وقالَ: لَيتَني مِتُّ ولَم أكُن كَلَمَّتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَقَد قالَ لي ما كَرِهتُ. فَقالَ عَمُّهُ رَفاعَةُ: اللّهُ المُستَعانُ.

فَنَزَلَتِ الآياتُ: «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ» [۶۷] إلىَ قَولِهِ: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ» [۶۸]، فَبَلَغَ بُشَيرا ما نَزَلَ فيهِ مِنَ القُرآنِ فَهَرَبَ إلى مَكَّةَ وَارتَدَّ كافِرا. [۶۹]

12. مجمع البيان ـ در تفسير سخن خداوند متعال: «ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم... همانا خدا اين را كه به او شرك آورده شود، نمى آمرزد» ـ: اين آيات در باره پسران اُبَيرِق، نازل شد. آنان سه برادر به نام هاى بِشر و بُشَير و مُبَشِّر بودند. كنيه بُشَير، ابو طعمه بود و در هجو ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شعر مى سرود و سپس مى گفت: اين را فلانى سروده است.

اين سه برادر، هم در جاهليت و هم در روزگار اسلام، فقير بودند. روزى ابو طعمه بالاخانه رفاعة بن زيد را از پشت، سوراخ كرد و مقدارى خوراك و شمشير و زرهى را به سرقت برد. رفاعه موضوع را با برادرزاده اش قَتادة بن نعمان ـ كه از مجاهدان بدر بود ـ، در ميان گذاشت و هر دو، به اتّفاق هم، خانه را گشتند و از اهل خانه پرس و جو كردند. پسران اُبَيرِق گفتند: به خدا سوگند كه دزد شما، كسى جز لُبَيد بن سهل نيست. لُبَيد كه مردى محترم و با اصل و نسب بود، شمشيرش را بر كشيد و به سراغ آنان رفت و گفت: اى پسران اُبَيرِق! آيا به من نسبت دزدى مى دهيد، در حالى كه شما خود به اين كار، از من سزاوارتريد؟! شما همان منافقانى هستيد كه پيامبر خدا را هجو مى كنيد و آن [هجو] را به قريش، نسبت مى دهيد. يا اقرار مى كنيد، يا شما را از دم تيغ مى گذرانم!

پسران اُبيرق با او از درِ مدارا و نرمش در آمدند. قتاده نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! خانواده اى از ما خانواده نابابى هستند و به خانه عمويم تجاوز و بالاخانه او را از پشت، سوراخ كرده اند و خوراك و سلاحش را برده اند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «در كار خود، بيشتر فكر كنيد».

چون مردى از تيره آنان به نام اُسَير بن عروه اين ماجرا را شنيد، مردانى از خاندان را جمع كرد و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت و گفت: قَتادة بن نعمان و عمويش نزد خانواده اى از ما كه مردمانى محترم و با اصل و نسب و صالح هستند، رفته و آنها را به كارى زشت، سرزنش كرده اند و به ايشان كارى را نسبت داده اند كه شايسته نيست. و رفت.

پس از آن، قتاده نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت تا با ايشان صحبت كند؛ امّا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با او برخورد تندى كرد و فرمود: «نزد خانواده اى محترم و با اصل و نسب رفته اى و آنها را به كارى زشت، سرزنش كرده اى و آنچه نشايد، گفته اى؟».

قتاده از نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برخاست و پيش عمويش باز گشت و گفت: كاش مرده بودم و با پيامبر خدا، صحبت نكرده بودم؛ زيرا او با من سخنى گفت كه خوش نمى دارم!

عمويش رفاعه گفت: خدا كمك مى كند! پس اين آيات، نازل شد: «ما اين كتاب را به سوى تو فرو فرستاديم» تا «خدا اين را كه به او شرك آورده شود، نمى آمرزد». خبر نازل شدن اين آيات در باره بُشير، به او رسيد و او به مكّه گريخت و به كفر، باز گشت.

13. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ اُناسا مِن رَهطِ بُشَيرٍ الأَدنَينَ قالوا: اِنطَلِقوا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وقالوا: نُكَلِّمُهُ في صاحِبِنا ونُعذِرُهُ وإنَّ صاحِبَنا بَريءٌ.

فَلَمّا أنزَلَ اللّهُ: «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلَا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ» إلى قَولِهِ: «وَكِيلاً» [۷۰]، فَأَقبَلَت رَهطُ بُشَيرٍ، فَقالَ [۷۱]: يا بُشَيرُ استَغفِرِ اللّهَ وتُب إلَيهِ مِنَ الذَّنبِ، فَقالَ: وَالَّذي أحلِفُ بِهِ ما سَرَقَها إلّا لَبيدٌ! فَنَزَلَت: «وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا».

ثُمَّ إنَّ بُشَيرا كَفَرَ ولَحِقَ بِمَكَّةَ. وأَنزَلَ اللّهُ فِي النَّفَرِ الَّذينَ أعذَروا بُشَيرا وأَتَوُا النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله لِيُعذِروهُ قَولَهُ: «وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّـائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَىْ ءٍ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا» [۷۲].

ونَزَلَت في بُشَيرٍ وهُوَ بِمَكَّةَ: «وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا» [۷۳]. [۷۴]

13. امام باقر عليه السلام: گروهى از خويشان نزديك بُشَير گفتند: نزد پيامبر خدا مى رويم و در باره او با ايشان سخن مى گوييم و او را تبرئه مى كنيم و مى گويم بشير، بى گناه است. در اين هنگام، خداوند، اين آيات را فرو فرستاد: «[كارهاى نارواى خود را] از مردم پنهان مى دارند و[لى نمى توانند] از خدا پنهان دارند، در حالى كه او با آنان است» تا «وكيل است».

خويشاوندان بشير آمدند و گفتند: اى بشير! براى گناهانت از خدا آمرزش بخواه و به درگاه او توبه كن.

بشير گفت: سوگند به آن كه به او سوگند مى خورم، آنها را كسى جز لُبيد ندزديده است.

پس اين آيه نازل شد: «و هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، قطعا بهتان و گناهى آشكار را به دوش كشيده است».

آن گاه، بشير كافر شد و به مكّه گريخت.

خداوند در باره كسانى كه بشير را بى گناه دانسته بودند و براى تبرئه او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتند، اين آيه را فرو فرستاد: «و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، طايفه اى از ايشان آهنگ آن داشتند كه تو را از راه به در كنند؛ ولى جز خودشان را گم راه نمى سازند، و هيچ گونه زيانى به تو نمى رسانند، و خدا كتاب و حكمت را بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى، به تو آموخت و تفضّل خدا بر تو همواره بزرگ است».

و در باره بشير نيز كه در مكّه بود، اين آيه نازل شد: «و هر كس، پس از آن كه راه هدايت برايش آشكار شد، با پيامبر به مخالفت بر خيزد و غير راه مؤمنان را در پيش گيرد، وى را بدانچه روى خود را بدان سو كرده، وا مى گذاريم و به دوزخش مى كشانيم، و چه بازگشتگاه بدى است!».

الفصل الثاني: ذمُّ الباهت والبهتان

فصل دوم: نكوهش بهتان و بهتان زننده

2 / 1: الباهِتُ شَرُّ النّاسِ

2 / 1: بهتان زننده، بدترينِ مردم است

14. الكافي عن جابر بن عبد اللّه: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ألا اُخبِرُكُم بِشِرارِ رِجالِكُم؟ قُلنا: بَلى يا رَسولَ اللّهِ.

فَقالَ: إنَّ مِن شِرارِ رِجالِكُم البَهّاتَ الجَريءَ الفَحّاشَ، الآكِلَ وَحدَهُ، وَالمانِعَ رِفدَهُ [۷۵]، وَالضّارِبَ عَبدَهُ، وَالمُلجِئَ عِيالَهُ إلى غَيرِهِ. [۷۶]

14. الكافى ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما را از بدترينْ مردانتان خبر ندهم؟».

گفتيم: چرا، اى پيامبر خدا!

فرمود: «از بدترين مردان شما، كسى است كه بهتان زن است، گستاخ است، بدزبان است، تنهاخور است، از دهِش دريغ مى ورزد، بنده اش را مى زند و عائله اش را محتاج ديگران مى سازد».

15. الإمام الصادق عليه السلام: قالَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ألا اُنَبِّئُكُم بِشِرارِكُم؟ قالوا: بَلى، يا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله.

قالَ: المَشّاؤونَ بِالنَّميمَةِ، المُفَرِّقونَ بَينَ الأَحِبَّةِ، الباغونَ لِلبُرَآءِ المَعايِبَ. [۷۷]

15. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما را از بدترينْ افرادتان خبر ندهم؟».

گفتيم: چرا، اى پيامبر خدا!

فرمود: «آنان كه سخن چينى مى كنند (شايعه سازند)، ميان دوستان جدايى مى افكنند، و براى بى گناهان، عيبجويى مى نمايند».

2 / 2: البُهتانُ مِن أقبَحِ الذُّنوبِ

2 / 2: بهتان زدن، از زشت ترين گناهان است

16. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: البُهتانُ عُدِلَ بِالشِّركِ بِاللّهِ. [۷۸]

16. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهتان زدن، همسنگ شرك ورزيدن به خداست.

17. عنه صلى الله عليه و آله: خَمسٌ لَيسَ لَهُنَّ كَفّارَةٌ: الإِشراكُ بِاللّهِ، وقَتلُ النَّفسِ بِغَيرِ حَقٍّ، وبُهتُ المُؤمِنِ، وَالفِرارُ مِنَ الزَّحفِ، ويَمينٌ صَبرٌ يُقطَعُ بِها مالُ امرِئٍ مُسلِمٍ. [۷۹]

17. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پنج گناه است كه هيچ كفّاره اى ندارند: شرك ورزيدن به خدا، كشتن بى گناه، بهتان زدن به مؤمن، فرار از ميدان جهاد، و سوگند دروغى كه با آن، مال مرد مسلمانى تصرّف شود.

18. عنه صلى الله عليه و آله: مَن قَذَفَ مُؤمِنا بِكُفرٍ فَهُوَ كَقَتلِهِ. [۸۰]

18. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس به مؤمنى تهمت كفر زند، اين كار، مانند كشتن اوست.

19. الإمام علي عليه السلام: لا قِحَةَ [۸۱] كَالبُهتِ. [۸۲]

19. امام على عليه السلام: هيچ وقاحتى چون بهتان زدن نيست.

2 / 3: البُهتانُ أثقَلُ الأَشياءِ

2 / 3: بهتان زدن، سنگين ترينِ چيزهاست

20. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: البُهتانُ عَلَى البَريءِ أثقَلُ مِنَ السَّماءِ. [۸۳]

20. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: [گناهِ] بهتان زدن به بى گناه، از آسمان، سنگين تر است.

21. الإمام الصادق عليه السلام: تَبِعَ حَكيمٌ حَكيما سَبعَمِئَةِ فَرسَخٍ في سَبعِ كَلِماتٍ، فَلَمّا لَحِقَ بِهِ قالَ لَهُ: يا هذا! ما أرفَعُ مِنَ السَّماءِ، وأَوسَعُ مِنَ الأَرضِ، وأَغنى مِنَ البَحرِ، وأَقسى مِنَ الحَجَرِ، وأَشَدُّ حَرارَةً مِنَ النّارِ، وأَشَدُّ بَردا مِنَ الزَّمهَريرِ، وأَثقَلُ مِنَ الجِبالِ الرّاسِياتِ؟

فَقالَ لَهُ: يا هذا! الحَقُّ أرفَعُ مِنَ السَّماءِ، وَالعَدلُ أوسَعُ مِنَ الأَرضِ، وغِنَى النَّفسِ أغنى مِنَ البَحرِ، وقَلبُ الكافِرِ أقسى مِنَ الحَجَرِ، وَالحَريصُ الجَشِعُ أشَدُّ حَرارَةً مِنَ النّارِ، وَاليَأسُ مِن رَوحِ اللّهِ عز و جل أشَدُّ بَردا مِنَ الزَّمهَريرِ، وَالبُهتانُ عَلَى البَريءِ أثقَلُ مِنَ الجِبالِ الرّاسِياتِ. [۸۴]

21. امام صادق عليه السلام: حكيمى هفتصد فرسنگ در جستجوى حكيمى راه پيمود تا از او هفت پرسش كند، و چون به او رسيد، پرسيد: اى حكيم! آن چيست كه از آسمان، بلندتر است، از زمين، گسترده تر است، از دريا توانگرتر است، از سنگ، سخت تر است، از آتش، داغ تر است، از زمهرير، سردتر است و از كوه هاى سر به فلك كشيده، سنگين تر است؟

آن حكيم گفت: اى حكيم! حق، از آسمان، بلندتر است. عدل، از زمين، گسترده تر است. توانگرى نفس، از دريا توانگرتر است. دل كافر، از سنگ، سخت تر است. آزمند سيرى ناپذير، از آتش، داغ تر است. نوميدى از رحمت خداى عز و جل، از زمهرير، سردتر است و بهتان زدن به بى گناه، از كوه هاى سر به فلك كشيده، سنگين تر است.

22. نوادر الاُصول: رُوِيَ فِي الخَبَرِ: إنّ داوودَ عليه السلام سَأَلَ سُلَيمانَ عليه السلام: ما أثقَلُ شَيءٍ؟

فَقالَ: البُهتانُ عَلَى البَريءِ. [۸۵]

22. نوادر الاُصول: در خبر آمده است كه: داوود عليه السلام از سليمان عليه السلام پرسيد: سنگين ترين چيز چيست؟

سليمان عليه السلام گفت: بهتان زدن به بى گناه.

2 / 4: النَّوادِرُ

2 / 4: گوناگون

23. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يَرمي رَجُلٌ رَجُلاً بِالفُسوقِ ولا يَرميهِ بِالكُفرِ، إلَا ارتَدَّت عَلَيهِ إن لَم يَكُن صاحِبُهُ كَذلِكَ. [۸۶]

23. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس نسبت فِسق و كفر به ديگرى دهد، چنانچه آن كس چنان نباشد، آن نسبت، به خود او باز مى گردد.

24. عنه صلى الله عليه و آله: ... أمّا عَلامَةُ الفاسِقِ فَأَربَعَةٌ: اللَّهوُ، وَاللَّغوُ، وَالعُدوانُ، وَالبُهتانُ. [۸۷]

24. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نشانه فاسق، چهار چيز است: پرداختن به لهو و لعب، بيهوده كارى، تعدّى و بهتان زدن.

25. الإمام الصادق عليه السلام: إيّاكُم أن تُزلِقوا ألسِنَتَكُم بِقَولِ الزُّورِ وَالبُهتانِ وَالإِثمِ وَالعُدوانِ. [۸۸]

25. امام صادق عليه السلام: زنهار كه زبان هايتان را به سخن دروغ و بهتان و گناه و عداوت بلغزانيد.

الفصل الثالث: مبادئ البهتان

فصل سوم: خاستگاه هاى بهتان

3 / 1: البُغضُ

3 / 1: دشمنى

الكتاب

قرآن

«وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا». [۸۹]

«و [نيز] به سزاى كفرشان و آن بهتان بزرگى كه به مريم زدند».

الحديث

حديث

26. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، فيكَ مَثَلٌ مِن عيسى؛ أبغَضَتهُ اليَهودُ حَتّى بَهَتوا اُمَّهُ، وأحَبَّتهُ النَّصارى حَتّى أنزَلوهُ بِالمَنزِلِ الَّذي لَيسَ بِهِ. [۹۰]

26. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! در تو، نمونه اى از عيسى است: يهود، چندان او را دشمن داشتند كه به مادرش بهتان زدند، و نصارا چندان دوستش داشتند كه او را در جايگاهى كه سزاوارش نيست، نشاندند.

27. الإمام علي عليه السلام: يَهلِكُ فينا أهلَ البَيتِ فَريقانِ: مُحِبٌّ مُطرٍ [۹۱]، وباهِتٌ مُفتَرٍ. [۹۲]

27. امام على عليه السلام: در پيوند با ما خاندان، دو گروه به هلاكت مى افتند: دوستدارى كه در مدح ما از حد مى گذرد، و بهتان زننده اى كه افترا مى بندد.

28. عنه عليه السلام: يَهلِكُ فِيَّ رَجُلانِ: مُحِبٌّ مُفرِطٌ، وباهِتٌ مُفتَرٍ. [۹۳]

28. امام على عليه السلام: در باره من، دو كس هلاك مى شوند: دوستدار افراطى و بهتان زننده دروغزن.

29. عنه عليه السلام: يَهلِكَ فِيَّ رَجُلانِ: مُحِبٌّ مُفرِطٌ يُقَرِّظُني [۹۴] بِما لَيسَ فِيَّ، ومُبغِضٌ يَحمِلُهُ شَنَآني [۹۵] عَلى أن يَبهَتَني. [۹۶]

29. امام على عليه السلام: در باره من، دو كس هلاك مى شوند: يكى دوستدار افراطى اى كه مرا به چيزهايى مى ستايد كه در من نيست، و ديگرى كينه توزى كه دشمنى اش با من، او را به بهتان زدن بر من وا مى دارد.

30. عنه عليه السلام: يَهلِكُ فِيَّ رَجُلانِ: مُحِبٌّ مُطرٍ يَضَعُني غَيرَ مَوضِعي ويَمدَحُني بِما لَيسَ فِيَّ، ومُبغِضٌ مُفتَرٍ يَرميني بِما أنَا مِنهُ بَريءٌ. [۹۷]

30. امام على عليه السلام: در باره من، دو كس هلاك مى شوند: دوستدارِ مدحگوى كه مرا در جايگاهى بالاتر از آنچه هستم، قرار مى دهد و مرا به آنچه در من نيست، مى ستايد، و كينه توز افترازن كه به من چيزهايى نسبت مى دهد كه از آنها مبرّا هستم.

3 / 2: حُبُّ المالِ

3 / 2: مالْ دوستى

الكتاب

قرآن

«وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ وَءَاتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلَا تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا * وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا». [۹۸]

«و اگر خواستيد همسرى [ديگر] به جاى همسر [پيشين خود] ستانيد، و به يكى از آنان قنطارى داده بوديد، چيزى از آن را پس مگيريد. آيا مى خواهيد آن [مال] را به بهتان و گناه آشكار بگيريد؟! و چگونه آن را مى ستانيد، با آن كه از يكديگر كام گرفته ايد و آنان از شما پيمانى استوار گرفته اند؟!».

الحديث

حديث

31. تفسير الصافي: «أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا» إنكارٌ وتَوبيخٌ، قيلَ: كانَ الرَّجُلُ إذا أرادَ جَديدَةً بَهَتَ الَّتي تَحتَهُ بِفاحِشَةٍ حَتّى يُلجِئَها إلَى الاِفتِداءِ مِنهُ بِما أعطاها؛ لِيَصرِفَهُ إلى تَزَوُّجِ الجَديدَةِ! فَنُهوا عَن ذلِكَ. [۹۹]

31. تفسير الصافى: «آيا مى خواهيد آن را به بهتان و گناه آشكار بگيريد؟!»، استفهام انكارى و توبيخى است. گفته شده است كه: مرد، هر گاه مى خواست همسر جديدى بگيرد، به همسرى كه داشت، تهمت زنا مى زد تا او را مجبور سازد كه آنچه را [به عنوان مهريّه] داده است، فِديه دهد و آن را خرج ازدواج با همسر جديدش كند. پس، از اين كار نهى شدند.

3 / 3: النِّفاقُ

3 / 3: دو رويى

32. الكافي عن سليم بن قيس الهلالي: قُلتُ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام: إنّي سَمِعتُ مِن سَلمانَ وَالمِقدادِ وأَبي ذَرٍّ شَيئا مِن تَفسيرِ القُرآنِ وأَحاديثَ عَن نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله غَيرَ ما في أيدِي النّاسِ، ثُمَّ سَمِعتُ مِنكَ تَصديقَ ما سَمِعتُ مِنهُم، ورَأَيتُ في أيدِي النّاسِ أشياءَ كَثيرَةً مِن تَفسيرِ القُرآنِ ومِنَ الأَحاديثِ عَن نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنتُم تُخالِفونَهُم فيها، وتَزعُمونَ أنَّ ذلِكَ كُلَّهُ باطِلٌ، أفَتَرَى النّاسَ يَكذِبونَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَعَمِّدينَ، ويُفَسِّرونَ القُرآنَ بِآرائِهِم؟!

قالَ: فَأَقبَلَ عَلَيَّ فَقالَ: قَد سَأَلتَ فَافهَمِ الجَوابَ؛ إنَّ في أيدِي النّاسِ حَقّا وباطِلاً، وصِدقا وكِذبا، وناسِخا ومَنسوخا، وعامّا وخاصّا، ومُحكَما ومُتَشابِها، وحِفظا ووَهما، وقَد كُذِبَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى عَهدِهِ حتَّى قامَ خَطيبا فَقالَ: «أيُّهَا النّاسُ قَد كَثُرَت عَلَيَّ الكَذّابَةُ، فَمَن كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدا فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ»، ثُمَّ كُذِبَ عَلَيهِ مِن بَعدِهِ!

وإنَّما أتاكُمُ الحَديثُ مِن أربَعَةٍ لَيسَ لَهُم خامِسٌ: رَجُلٍ مُنافِقٍ يُظهِرُ الإِيمانَ، مُتَصَنِّعٍ بِالإِسلامِ، لا يَتَأَثَّمُ ولا يَتَحَرَّجُ أن يَكذِبَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَعَمِّدا، فَلَو عَلِمَ النّاسُ أنَّهُ مُنافِقٌ كَذّابٌ لَم يَقبَلوا مِنهُ ولَم يُصَدِّقوهُ، ولكِنَّهُم قالوا: هذا قَد صَحِبَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ورَآهُ وسَمِعَ مِنهُ، وأَخَذوا عَنهُ وهُم لا يَعرِفونَ حالَهُ، وقَد أخبَرَهُ اللّهُ عَنِ المُنافِقينَ بِما أخبَرَهُ، ووَصَفَهُم بِما وَصَفَهُم، فَقالَ عز و جل: «وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَ إِن يَقُولُواْ تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ» [۱۰۰]، ثُمَّ بَقوا بَعدَهُ فَتَقَرَّبوا إلى أئِمَّةِ الضَّلالَةِ وَالدُّعاةِ إلَى النّارِ بِالزّورِ وَالكَذِبِ وَالبُهتانِ، فَوَلَّوهُمُ الأَعمالَ، وحَمَلوهُم عَلى رِقابِ النّاسِ، وأَكَلوا بِهِمُ الدُّنيا، وإنَّمَا النّاسُ مَعَ المُلوكِ وَالدُّنيا إلّا مَن عَصَمَ اللّهُ، فَهذا أحَدُ الأَربَعَةِ... [۱۰۱]

32. الكافى ـ به نقل از سُلَيم بن قيس هلالى ـ: به امير مؤمنان عليه السلام گفتم: من از سلمان و مقداد و ابو ذر، مطالبى در تفسير قرآن و نيز احاديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيده ام كه با آنچه در نزد مردم است، مغاير است. از شما نيز مطالبى شنيده ام كه آنچه را از آنها شنيده ام، تأييد مى كند. از سوى ديگر، مطالب فراوانى در باره تفسير قرآن و احاديث پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در دست مردم ديده ام كه شما با آنها مخالفت مى كنيد و همه آنها را نادرست مى دانيد. آيا به نظر شما، مردم عمدا بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دروغ مى بندند و قرآن را تفسير به رأى مى كنند؟

امام عليه السلام رو به من كرد و فرمود: «سؤالى كردى. اكنون پاسخ آن را نيك در ياب. در ميان مردم، مطالب درست و نادرست و راست و دروغ و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه و محفوظ و موهوم، وجود دارد. در زمان خودِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، چندان بر ايشان دروغ بستند كه خطبه اى ايراد كرد و فرمود: اى مردم! دروغ بندانِ بر من، زياد شده اند. هر كس به عمد بر من دروغ بندد، جايش در آتش است. با اين حال، بعد از آن باز بر ايشان دروغ بسته شد.

حديث، در حقيقت، از چهار طريق به شما رسيده است و پنجمين ندارد: از طريق شخص منافق كه به ايمان وانمود مى كند و به ظاهر، از مسلمانى دم مى زند؛ امّا از اين كه عمدا بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دروغ بندد، پروا و پرهيزى ندارد. اگر مردم مى دانستند كه او منافقى دروغگوست، از او نمى پذيرفتند و گفته هايش را تصديق نمى كردند؛ ولى آنها مى گويند: اين شخص، صحابى پيامبر خدا بوده و ايشان را ديده و از ايشان شنيده است. از اين رو، حديث او را مى گيرند، در حالى كه از ماهيت او آگاه نيستند، در صورتى كه خداوند، به پيامبرش از حال منافقان خبر داده و اوصاف آنان را بيان كرده و فرموده است: «چون ايشان را ببينى، ظاهرشان تو را پسند مى افتد و اگر سخن گويند، به گفتارشان گوش مى دهى». اين گروه، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز باقى ماندند و به پيشوايان گم راهى و كسانى كه با نيرنگ و دروغ و بهتان، به آتش فرا مى خوانند، [۱۰۲] نزديك شدند، و آن پيشوايان، ايشان را كارگزاران خود قرار دادند و بر گرده مردم سوارشان كردند و به واسطه آنها دنيا را خوردند؛ چرا كه مردم، در حقيقت، با زمامداران و به دنبال دنيا هستند، مگر كسى كه خداوند، نگاهش دارد. اين بود يكى از چهار طريق...».

33. الإمام علي عليه السلام ـ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ في شِكايَةِ أهلِ النِّفاقِ ـ:

هذا زَمانٌ لَيسَ إخوانُهُ يا أيُّهَا المَرءُ بِإِخوانِ

إخوانُهُ كُلُّهُم ظالِمٌ لَهُم لِسانانِ ووَجهانِ

يَلقاكَ بِالبِشرِ وفي قَلبِهِ داءٌ يُواريهِ بِكِتمانِ

حَتّى إذا ما غِبتَ عَن عَينِهِ رَماكَ بِالزّورِ وبُهتانِ

هذا زَمانٌ هكَذا أهلُهُ بِالوُدِّ لا يَصدُقُكَ اثنانِ

يا أُيَّها المَرءُ فَكُن مُفرَدا دَهرَكَ لا تَأنَس بِإِنسانِ [۱۰۳]

33. امام على عليه السلام ـ در ديوان منسوب به ايشان و در ناليدن از منافقان ـ:

اين زمان، زمانى است كه برادرانش

اى مرد! برادر نيستند

برادرانش همه ستمكارند

و دو زبان و دو رو دارند

با تو با خوش رويى برخورد مى كند، در حالى

كه در دلش مَرَضى است كه پنهان مى دارد

و چون از برابر ديدگانش ناپديد شوى

به تو دروغ و بهتان مى بندد

اين زمانه، مردمانش چنين اند

حتّى دو نفر هم با تو از سر صدق، دوستى نمى كنند

پس ـ اى مرد ـ تنها باش

براى هميشه عمرت، و با هيچ كس دمخور مباش.

3 / 4: الكَذِبُ

3 / 4: دروغگويى

34. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أمّا عَلامَةُ الكَذّابِ فَأَربَعَةٌ: إن قالَ لَم يَصدُق، وإن قيلَ لَهُ لَم يُصَدِّق، وَالنَّميمَةُ [۱۰۴]، وَالبُهتُ. [۱۰۵]

34. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نشانه دروغگو، چهار چيز است: اگر بگويد، راست نمى گويد، اگر سخنى به او گفته شود، آن را راست نمى شمارد، و [نيز] سخن چينى و بهتان زدن.

35. علل الشرائع عن وهب بن مُنَبِّه ـ فيما نَقَلَهُ عَنِ التَّوراةِ ـ: إذا ضَعُفَ الصِّدقُ كَثُرَ الكَذِبُ، وفَشَتِ الفِريَةُ، وجاءَ الإِفكُ بِكُلِّ وَجهٍ وَالبُهتانُ. وإذا حَصَلَ الصِّدقُ اختَسَأَ الكَذِبُ، وذَلَّ وصَمَتَ الإِفكُ، واُميتَتِ الفِريَةُ، واُهينَ البُهتانُ. [۱۰۶]

35. علل الشرائع ـ به نقل از وهب بن مُنَبِّه، از تورات ـ: هر گاه راستى سستى گيرد، دروغ، بسيار مى شود، و افترا بستن، شايع مى گردد، و تهمت و بهتان، از هر سو مى آيند. و هر گاه راستى قوّت گيرد، دروغ ناپديد مى شود، و تهمت زنى خوار و خاموش مى گردد، و افترا بستن ميرانده مى شود، و بهتان زدن بى ارج مى گردد.

3 / 5: مُجالَسَةُ جَليسِ السَّوءِ

3 / 5: هم نشينى با بَدان

36. الإمام علي عليه السلام: اِحذَر مِمَّن إذا حَدَّثتَهُ مَلَّكَ، وإذا حَدَّثَكَ غَمَّكَ، وإن سَرَرتَهُ أو ضَرَرتَهُ سَلَكَ مَعَكَ فيهِ سَبيلَكَ، وإن فارقَكَ ساءَكَ مَغيبُهُ بِذِكرِ سَوأَتِكَ، وإن مانَعتَهُ بَهَتَكَ وَافتَرى، وإن وافَقتَهُ حَسَدَكَ وَاعتَدى، وإن خالَفتَهُ مَقَتَكَ ومارى، يَعجِزُ عَن مُكافَأَةِ مَن أحسَنَ إلَيهِ، ويُفرِطُ عَلى مَن بَغى عَلَيهِ، يُصبِحُ صاحِبُهُ في أجرٍ، ويُصبِحُ هُوَ في وِزرٍ، لِسانُهُ عَلَيهِ لا لَهُ، ولا يَضبِطُ قَلبُهُ قَولَهُ، يَتَعَلَّمُ المِراءَ، ويَفَقَهُ الرِّياءَ [۱۰۷]، يُبادِرُ الدُّنيا، ويُواكِلُ التَّقوى. [۱۰۸]

36. امام على عليه السلام: حذر كن از آن كس كه هر گاه با او سخن مى گويى، تو را ملول مى گرداند، و هر گاه او با تو سخن مى گويد، غمگينت مى سازد، و اگر به او شادى يا زيانى برسانى، با تو رفتار متقابل مى كند، و اگر از تو جدا شود، جدايى او، تو را بد مى آيد؛ چرا كه پشت سرت بد مى گويد، و اگر در برابرش ايستادگى كنى، به تو بهتان و افترا مى زند، و اگر با او سازگارى نمايى، بر تو حسادت مى ورزد و تعدّى مى كند، و اگر با او ناسازگارى كنى، با تو از درِ دشمنى و جدال بر مى خيزد. از جبران خوبى ديگران به خود، ناتوان است، و در بدى كردن به كسى كه به او بدى كرده، زياده روى مى كند. هم نشين او، مأجور است و خودش گنهكار. زبانش به زيان اوست، نه به سودش. دلش سخنش را نگه نمى دارد. براى مجادله كردن مى آموزد، و براى خودنمايى، فقه مى آموزد. به سوى دنيا مى شتابد و تقوا را وا مى گذارد.

الفصل الرابع: جزاء الباهت

فصل چهارم: سزاى بهتان زننده

4 / 1: اِضطِرابُ النَّفسِ

4 / 1: اضطراب روانى

37. الإمام الصادق عليه السلام: خَمسَةٌ لا يَنامونَ: الهامُّ بِدَمٍ يَسفِكُهُ، وذُو المالِ الكَثيرِ لا أمينَ لَهُ، وَالقائِلُ فِي النّاسِ الزُّورَ وَالبُهتانَ عَن عَرَضٍ مِنَ الدُّنيا يَنالُهُ، وَالمَأخوذُ بِالمالِ الكَثيرِ ولا مالَ لَهُ، وَالمُحِبُّ حَبيبا يَتَوَقَّعُ فِراقَهُ. [۱۰۹]

37. امام صادق عليه السلام: پنج كس اند كه خواب ندارند: كسى كه در فكر ريختن خونى است، كسى كه مال بسيار دارد و امينى ندارد، كسى كه براى رسيدن به مالى از دنيا بر مردم دروغ و بهتان مى بندد، كسى كه بدهكارى بسيار دارد و دستش از مال، تهى است، و كسى كه محبوبى دارد و نگران جدا شدن از اوست.

4 / 2: عَذابُ يَومِ القِيامَةِ

4 / 2: عذاب روز قيامت

38. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن قالَ فِي امرِىٍ مُسلِمٍ ما لَيسَ فيهِ لِيُؤذِيَهُ، حَبَسَهُ اللّهُ في رَدغَةِ الخَبالِ [۱۱۰] يَومَ القِيامَةِ حَتّى يُقضى بَينَ النّاسِ. [۱۱۱]

38. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس در باره انسان مسلمانى چيزى بگويد كه در او نيست تا بدين وسيله آزارش دهد، روز قيامت، خداوند، او را در ميان لجنِ چِركابه دوزخيان نگه مى دارد، تا زمانى كه ميان همه مردم، داورى شود.

39. عنه صلى الله عليه و آله: مَن قالَ في مُؤمِنٍ ما لَيسَ فيهِ، أسكَنَهُ اللّهُ رَدغَةَ الخَبالِ حَتّى يَخرُجَ مِمّا قالَ. [۱۱۲]

39. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس چيزى را به مؤمنى نسبت دهد كه از آن مبرّاست، خداوند، او را در لجن چركابه دوزخيان جاى مى دهد، تا آن گاه كه از [عهده] آنچه گفته است، به در آيد.

40. عنه صلى الله عليه و آله: أيُّما رَجُلٍ أشاعَ عَلى رَجُلٍ مُسلِمٍ بِكَلِمَةٍ وهُوَ مِنها بَريءٌ، سَبَّهُ بِها فِي الدُّنيا؛ كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ تَعالى أن يُذيبَهُ يَومَ القِيامَةِ فِي النّارِ حَتّى يَأتِيَ بِإِنفاذِ ما قالَ. [۱۱۳]

40. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر مردى سخنى را در باره مرد مسلمانى اشاعه دهد كه او از آن مبرّاست و غرضش بدنام كردن او در دنيا [و در بين مردم] باشد، بر خداى متعال است كه روز قيامت، او را در آتش، ذوب كند، تا آن گاه كه مَفرّى (دليلى) براى آنچه گفته است، بياورد [و آن را اثبات نمايد].

41. عنه صلى الله عليه و آله: مَن ذَكَرَ امرَأً بِما لَيسَ فيهِ لِيَعيبَهُ بِما لَيسَ فيهِ، حَبَسَهُ اللّهُ في نارِ جَهَنَّمَ حَتّى يَأتِيَ بِنَفاذِ ما قالَ فيهِ. [۱۱۴]

41. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس چيزى را به كسى نسبت دهد كه در او نيست و غرضش بدنام كردن او باشد، خداوند، آن كس را در آتش دوزخ نگه مى دارد تا براى آنچه در باره او گفته است، مَفَرّى (دليلى) بياورد.

42. عنه صلى الله عليه و آله: مَن بَهَتَ مُؤمِنا أو مُؤمِنَةً أو قالَ فيهِ ما لَيسَ فيهِ، أقامَهُ اللّهُ عز و جل يَومَ القِيامَةِ عَلى تَلٍّ مِن نارٍ حَتّى يَخرُجَ مِمّا قالَهُ فيهِ. [۱۱۵]

42. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس به مرد يا زن مؤمنى بهتان زند يا در باره اش چيزى بگويد كه در او نيست، خداوند عز و جلدر روز قيامت، او را بر تلّى از آتش بر پا نگه مى دارد تا از [عهده] آنچه در باره او گفته است، به در آيد.

43. الكافي عن ابن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام: مَن بَهَتَ مُؤمِناً أو مُؤمِنَةً بِما لَيسَ فيهِ، بَعَثَهُ اللّهُ في طينَةِ خَبالٍ حَتّى يَخرُجَ مِمّا قالَ.

قُلتُ: وما طينَةُ الخَبالِ؟ قالَ: صَديدٌ يَخرُجُ مِن فُروجِ المومِساتِ. [۱۱۶]

43. الكافى ـ به نقل از ابن ابى يعفور ـ: امام صادق عليه السلام فرمود: «هر كس به مرد يا زن مؤمنى بهتانى زند كه از آن مبرّاست، خداوند، او را در طينت خَبال بر مى انگيزد تا از [عهده] آنچه گفته است، بيرون آيد».

گفتم: طينت خَبال چيست؟

فرمود: «چركابه اى است كه از فرج هاى زنان بدكاره خارج مى شود».

4 / 3: الخُلودُ فِي النّارِ

4 / 3: جاودانگى در آتش دوزخ

44. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَنِ اغتابَ مُؤمِنا بِما فيهِ، لَم يَجمَعِ اللّهُ بَينَهُما فِي الجَنَّةِ أبَدا، ومَنِ اغتابَ مُؤمِنا بِما لَيسَ فيهِ، فَقَدِ انقَطَعَتِ العِصمَةُ بَينَهُما، وكانَ المُغتابُ فِي النّارِ خالِدا فيها وبِئسَ المَصيرُ. [۱۱۷]

44. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس پشت سر مؤمنى، از او چيزى بگويد كه در او هست، خداوند هرگز آن دو را در بهشت جمع نمى كند، و هر كس پشت سر مؤمنى از او چيزى بگويد كه در او نيست، پيوند ميان آن دو بريده شده است، و غيبت كننده، در آتش، جاويدان مى گردد، و آن بدسرانجامى است!

الفصل الخامس: مواجهة البهتان

فصل پنجم: مقابله با بهتان

5 / 1: المُكافَحَةُ

5 / 1: مبارزه با آن

الكتاب

قرآن

«وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ». [۱۱۸]

«و چرا وقتى آن را شنيديد، نگفتيد: «براى ما سزاوار نيست كه در اين باره سخن بگوييم. منزّهى تو [اى خداوند]! اين، بهتانى بزرگ است؟»».

الحديث

حديث

45. المعجم الكبير للطبراني عن ابن عمر: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لِاُسامَةَ في شَأنِ عائِشَةَ [۱۱۹] لَمّا رُمِيَت بِالإِفكَ: ما تَقولُ أنتَ؟

فَقالَ: سُبحانَ اللّهِ! ما يَحِلُّ لَنا أن نَتَكَلَّمَ بِهذا، سُبحانَكَ هذا بُهتانٌ عَظيمٌ. [۱۲۰]

45. المعجم الكبير، طبرانى ـ به نقل از ابن عمر ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در قضيّه تهمت زدن به عايشه، [۱۲۱] به اسامه فرمود: «تو چه مى گويى؟».

اسامه گفت: سبحان اللّه! براى ما روا نيست كه در اين باره سخن بگوييم. منزّهى تو [اى خداوند]! اين، بهتانى بزرگ است.

46. المعجم الكبير للطبراني عن ابن عبّاس: «وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ» يُريدُ: أفَلا سَمِعتُموهُ «قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ» يُريدُ بِالبُهتانِ الاِفتِراءَ العَظيمَ، مِثلُ قَولِهِ في مَريَمَ: «وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا» [۱۲۲]. [۱۲۳]

46. المعجم الكبير، طبرانى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: «و چرا وقتى آن را شنيديد»، مراد، اين است كه: آيا آن را نشنيديد؟ «نگفتيد: «براى ما سزاوار نيست كه در اين باره سخن بگوييم. منزّهى تو [اى خداوند]! اين، بهتانى بزرگ است»؟»، مراد از بهتان، افتراى بزرگ است، مانند سخنش در باره مريم كه: «و آن بهتان بزرگى كه بر مريم زدند».

47. المعجم الكبير للطبراني عن سعيد بن جبير: «وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ» يَعنِي القَذفَ، ألا «قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا» يَعني ما يَنبَغي لَنا «أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا» يَعني بِالقَذفِ، ولَم تَرَ أعيُنُنا «سُبْحَانَكَ» يَعني ألا قُلتُم: سُبحانَكَ «هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ». [۱۲۴]

47. المعجم الكبير، طبرانى ـ به نقل از سعيد بن جبير ـ: «و چرا وقتى آن را شنيديد» يعنى آن تهمت را، «نگفتيد: براى ما نيست» يعنى براى ما سزاوار نيست «كه در اين باره سخن بگوييم» يعنى در باره آن تهمت، در حالى كه با چشم خود نديده ايم. «منزّهى تو!»، يعنى: چرا نگفتيد: «منزّهى تو! «اين، بهتانى بزرگ است»»؟.

5 / 2: عَدَمُ تَرتيبِ الأَثَرِ عَلَى الأَقاويِلِ

5 / 2: ترتيب اثر ندادن به گفته ها

48. الإمام الباقر عليه السلام: سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: كَم بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ؟ فَقالَ: أربَعُ أصابِعَ، ووَضَعَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَدَهُ عَلى اُذُنِهِ وعَينَيهِ، فَقالَ: ما رَأَتهُ عَيناكَ فَهُوَ الحَقُّ، وما سَمِعَتهُ اُذُناكَ فَأَكثَرُهُ باطِلٌ. [۱۲۵]

48. امام باقر عليه السلام: از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد: فاصله ميان حق و باطل، چه قدر است؟

فرمود: «چهار انگشت» و امير مؤمنان عليه السلام دستش را بر گوش و چشمان خود نهاد و فرمود: «آنچه چشمانت مى بيند، آن، حق است و آنچه گوش هايت مى شنوند، بيشترِ آن، نادرست است».

49. نهج البلاغة عن الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي النَّهيِ عَن سَماعِ الغيبَةِ وفِي الفَرقِ بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ ـ: أيُّهَا النّاسُ! مَن عَرَفَ مِن أخيهِ وَثيقَةَ دينٍ وسَدادَ طَريقٍ، فَلا يَسمَعَنَّ فيهِ أقاويلَ الرِّجالِ. أما إنَّهُ قَد يَرمِي الرّامي وتُخطِئُ السِّهامُ، ويُحيلُ الكَلامُ، وباطِلُ ذلِكَ يَبورُ، وَاللّهُ سَميعٌ وشَهيدٌ. أما إنَّهُ لَيسَ بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ إلّا أربَعُ أصابِعَ.

فَسُئِلَ عليه السلام عَن مَعنى قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ أصابِعَهُ ووَضَعَها بَينَ اُذُنِهِ وعَينِهِ، ثُمَّ قالَ: الباطِلُ أن تَقولَ: «سَمِعتُ»، وَالحَقُّ أن تَقولَ: «رَأَيتُ». [۱۲۶]

49. نهج البلاغة ـ در نهى از گوش كردن به غيبت و فرق ميان حق و باطل ـ: [امام على عليه السلام فرمود:] «اى مردم! هر كس برادر خود را به استوارى در دين و درستىِ راه، شناخت، ديگر هرگز نبايد به گفته هاى مردم در باره او گوش سپارد. آگاه باشيد كه گاه تيرانداز تير مى افكند و تيرها به خطا مى رود، و بسا سخنى كه باطل است و بطلان آن، از بين مى رود، و خدا شنوا و گواه است. آگاه باشيد كه ميان حق و باطل، تنها چهار انگشت فاصله است».

از امام عليه السلام در باره معناى اين سخنش سؤال شد. ايشان، انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را ميان گوش و چشم خويش نهاد و سپس فرمود: «باطل، اين است كه بگويى: شنيدم، و حق، آن است كه بگويى: ديدم».

5 / 3: الصَّبرُ عَلى بُهتِ السَّفيهِ

5 / 3: شكيبايى در برابر بهتان هاى نادانان

50. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن أحمد بن الحسين كاتب أبي الفيّاض عن أبيه: حَضَرنا مَجلِسَ عَلِيِّ بنِ موسى عليه السلام فَشَكا رَجُلٌ أخاهُ، فَأَنشَأَ يَقولُ:

اِعذِر أخاكَ عَلى ذُنوبِهِ وَاستُر وغَطِّ عَلى عُيوبِهِ

وَاصبِر عَلى بُهتِ السَّفيهِ ولِلزَّمانِ عَلى خُطوبِهِ

ودَعِ الجَوابَ تَفَضُّلاً وكِلِ الظَّلومَ إلى حَسيبِهِ [۱۲۷]

50. عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از احمد بن حسين (كاتبِ ابو فياض)، از پدرش ـ: در محضر امام رضا عليه السلام بوديم كه مردى از برادر خود، گله و شكايت كرد. امام عليه السلام اين ابيات را خواند:

برادرت را در اشتباهاتش معذور بدار

پرده پوشى كن و عيب هايش را بپوشان.

در برابر بهتان زدن هاى نابخردْ مردمان

و بر ناملايمات روزگار، شكيبا باش.

بزرگوارانه از جواب دادن به او در گذر

و كار ستمكار را به حسابرسش وا گذار.

51. موسى بن عمران عليه السلام ـ في مُناجاتِهِ ـ: أسأَلُكَ يارَبِّ أن لا يُقالَ فِيَّ ما لَيسَ فِيَّ.

فَقالَ: يا موسى، ما فَعَلتُ هذا لِنَفسي، فَكَيفَ لَكَ؟! [۱۲۸]

51. إرشاد القلوب: موسى بن عمران عليه السلام در مناجاتش گفت: پروردگارا! از تو مى خواهم كه آنچه در من نيست، به من نسبت داده نشود.

خداوند فرمود: «اى موسى! من اين كار را براى خودم نكرده ام. پس چگونه براى تو انجام دهم؟!».

5 / 4: ثَوابُ الصَّبرِ عَلَى البُهتانِ

5 / 4: ثواب شكيبايى در برابر بهتان

52. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يُجاءُ بِالعَبدِ يَومَ القِيامَةِ، فَتوضَعُ حَسَناتُهُ في كِفَّةٍ وسَيِّئاتُهُ في كِفَّةٍ، فَتَرجَحُ السَّيِّئاتُ، فَتَجيءُ بِطاقَةٌ فَتَقَعُ في كِفَّةِ الحَسَناتِ فَتَرجَحُ بِها، فَيَقولُ: يا رَبِّ! ما هذِهِ البِطاقَةُ؟ فَما مِن عَمَلٍ عَمِلتُهُ في لَيلي ونَهاري إلّا وقَدِ استُقبِلتُ بِهِ!

قالَ: هذا ما قيلَ فيكَ وأَنتَ مِنهُ بَريءٌ. [۱۲۹]

52. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روز رستاخيز، بنده را مى آورند و كارهاى خوب او را در يك كفّه[ى ترازوى اعمال] مى نهند و بدى هايش را در كفّه ديگر. پس كفّه بدى هايش سنگينى مى كند. برگه اى مى آيد و در كفّه كارهاى خوب او مى افتد و در نتيجه، اين كفّه سنگين تر مى شود.

مى گويد بار پروردگارا! اين برگه چيست؟ من در هيچ شب و روز خود، عملى انجام نداده بودم، مگر اين كه با آن رو به رو شدم.

خداوند مى فرمايد: «اين، چيزى است كه در باره ات گفته شد و تو از آنها مبرّا بودى».

53. الإمام علي عليه السلام: لا يَسوءَنَّكَ ما يَقولُ النّاسُ فيكَ؛ فَإِنَّهُ إن كانَ كَما يَقولونَ كانَ ذَنبا عُجِّلَت عُقوبَتُهُ، وإن كانَ عَلى خِلافِ ما قالوا كانَت حَسَنَةً لَم تَعمَلها. [۱۳۰]

53. امام على عليه السلام: از آنچه مردم در باره ات مى گويند، ناراحت مشو؛ زيرا اگر چنان باشد كه آنها مى گويند، گناهى از تو سر زده است كه در كيفرش تعجيل شده [و با آن سخنانِ مردم، در همين دنيا مجازات شده اى]، و اگر چنان نباشد كه آنها گفته اند، [غيبت آنها براى تو] حسنه اى خواهد بود كه انجامش نداده اى.

5 / 5: بَذلُ المالِ لِوِقايَةِ العِرضِ

5 / 5: بخشيدن مال براى آبرودارى

54. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: رَوى أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ حَبيبٍ أنَّ الحَسَنَ عليه السلام أعطى شاعِرا، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن جُلَسائِهِ: سُبحانَ اللّهِ! أتُعطي شاعِرا يَعصِي الرَّحمنَ، ويَقولُ البُهتانَ؟

فَقالَ: يا عَبدَ اللّهِ، إنَّ خَيرَ ما بَذَلتَ مِن مالِكَ ما وَقَيتَ بِهِ عِرضَكَ، وإنَّ مِنِ ابتِغاءِ الخَيرِ اتِّقاءَ الشَّرِّ. [۱۳۱]

54. شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد: ابو جعفر محمّد بن حبيب، روايت كرده است كه حسن عليه السلام به شاعرى صله اى داد. مردى از اهل مجلس گفت: سبحان اللّه! به شاعرى كه خداى مهربان را نافرمانى مى كند و بهتان مى زند [و دروغ مى بافد]، داد و دهِش مى كنى؟

فرمود: «اى بنده خدا! بهترين بخششى كه از دارايى ات مى كنى، آن بخششى است كه با آن، آبرويت را نگه دارى، و يكى از راه هاى به دست آوردن خير، نگه داشتن خود از شر است».

  1. شاهد آن در قرآن، آيه: «قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ»(بقره: آيه 258).
  2. شاهد آن در قرآن، آيه: «وَ يَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ... بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ» (انبيا: آيه 40).
  3. معجم مقاييس اللغة: ج1 ص307 مادّه «بهت».
  4. لسان العرب: ج2 ص12 مادّه «بهت».
  5. بقره: آيه 258.
  6. نور: آيه 16.
  7. مفردات ألفاظ القرآن: ص148 مادّه «بهت».
  8. لسان العرب: ج12 ص644 مادّه «وهم».
  9. احزاب: آيه 58.
  10. ص106 ح8.
  11. نور: آيه 13 ـ 16.
  12. نور: آيه 4.
  13. نساء: آيه 20 و 112 و 156، نور: آيه 16، احزاب: آيه 58، ممتحنه: آيه 12.
  14. آل عمران: آيه 94، نساء: آيه 48، انعام: آيه 21 و 93 و 138 و 140، اعراف: آيه 89 و.…
  15. نور: آيه 12، فرقان: آيه 4، عنكبوت: آيه 17، سبأ: آيه 43 و.…
  16. آل عمران: آيه 75 و 78 و 94 و.…
  17. نساء: آيه 112، نور: آيه 4 و 6 و 23.
  18. حاقّه: آيه 44، طور: آيه 33.
  19. نساء: آيه 112، نور: آيه 4 و 6 و 23.
  20. حاقّه: آيه 44، طور: آيه 33.
  21. نساء: آيه 111 و 112.
  22. ر. ك: ص109 (بهتان / فصل يكم / زشت ترين بهتان).
  23. مبدأ اين شايعه اين بود كه يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله در يكى از جنگ ها از لشكر اسلام عقب افتاد و با يكى از مردان مسلمان به قافله پيوست. شمارى از مسلمانان، وى را به كار ناشايست متّهم كردند؛ ولى خداوند متعال، در آياتى از سوره نور، آنها را به شدّت، نكوهش كرد و از دامن زدن به اين شايعه ناروا منع نمود. بيشتر مفسّران، شأن نزول اين آيات را عايشه دانسته اند كه مورد اتّهام گروهى از منافقان به سركردگى عبد اللّه بن ابى سلول قرار گرفت؛ ولى برخى از احاديث و برخى از تفاسير، مصداق آيات ياد شده را ماريه قبطيه مى دانند كه از جانب عايشه مورد افترا قرار گرفت (ر. ك: تفسير القمّى: ج2 ص99، بحار الأنوار: ج22 ص154 ح10 ـ 12).
  24. نور: آيه 16.
  25. نور: آيه 19.
  26. نساء: آيه 20.
  27. ممتحنه: آيه 12.
  28. ر.ك: ص117 (بهتان / فصل دوم: نكوهش بهتان زننده و بهتان).
  29. ر.ك: ص18 ح16.
  30. ص133 (بهتان / فصل چهارم: جزاى بهتان زننده).
  31. ص140 ح48.
  32. ص140 ح49.
  33. نور: آيه 16.
  34. ثواب الأعمال: ص145، الأمالى، طوسى: ص233 ح414، الجعفريّات: ص198، النوادر، راوندى: ص101 ح62، بحار الأنوار: ج75 ص254 ح38.
  35. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص395 ح5840، معانى الأخبار: ص196 ح1، الأمالى، صدوق: ص73 ح41، بحار الأنوار: ج75 ص90 ح3.
  36. الأمالى، صدوق: ص380 ح483، تحف العقول: ص368، بحار الأنوار: ج75 ص90 ح4.
  37. ص145 ح54.
  38. ر.ك: ص142 ح50.
  39. ر. ك: ص143 ح52.
  40. الكافى: ج2 ص375 ح4، بحار الأنوار: ج74 ص202 ح41.
  41. الدرّ المنضود، گلپايگانى: ج2 ص149.
  42. المكاسب: ج2 ص118.
  43. المكاسب: ج2 ص118.
  44. بقره: آيه 258.
  45. مرآة العقول: ج11 ص81.
  46. النساء: 112.
  47. الأحزاب: 58.
  48. شعب الإيمان: ج5 ص298 ح6711، مسند أبي يعلى: ج4 ص359 ح4670، تفسير ابن كثير: ج6 ص470، الدرّ المنثور: ج6 ص658 نقلاً عن ابن أبي حاتم، مجمع الزوائد: ج8 ص174 ح13132 وفيه «أزنى الزنا» بدل «أربى الربا» نقلاً عن أبي يعلى.
  49. صحيح مسلم: ج4 ص2001 ح70، سنن أبي داود: ج4 ص269 ح4874، سنن الترمذي: ج4 ص329 ح1934، كنز العمّال: ج3 ص584 ح8012؛ الأمالي للطوسي: ص537 نحوه عن أبي ذر، بحار الأنوار: ج75 ص222.
  50. تفسير الطبري: ج13 الجزء 26 ص135، مسند أبي يعلى: ج6 ص80 ح6497 نحوه.
  51. المعجم الكبير: ج20 ص39 ح57، الصمت وآداب حفظ اللسان: ص121 ح205 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه، الدرّ المنثور: ج7 ص575 نقلاً عن البيهقي، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج9 ص67 كلّها عن معاذ بن جبل.
  52. قال السيّد الرضي قدس سره: ومن ذلك قوله عليه الصلاة والسلام: «إنَّ مِن أربَى الرِّبَا استِطالَةَ المَرءِ في عِرضِ أخيهِ المُسلِمِ» وهذه استعارة، لأنّه عليه الصلاة والسلام شبّه تناول الإنسان من عرض غيره بالذمّ والوقيعة، والطعن والعضيهة أكثر ممّا تناوله منه ذلك الذي قدح في عرضه وأغرق في ذمّه، بالربا في الأموال، وهو أن يعطى الإنسان القليل ليجرّ الكثير، فإنّه يستربي المال بذلك الفعل: أي يطلب نماءه وزيادته (المجازات النبوية: ص323 ح274).
  53. سنن أبي داود: ج4 ص269 ح4877، تفسير ابن كثير: ج2 ص242 كلاهما عن أبي هريرة، مسند ابن حنبل: ج1 ص402 ح1651 نحوه عن سعيد بن زيد، كنز العمّال: ج3 ص592 ح8057.
  54. سيّد رضى رحمه الله مى گويد: و از آن جمله است اين سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «يكى از بدترين رباها، دست درازى انسان به آبروى برادر مسلمان خود است». اين، يك استعاره است؛ زيرا ايشان دست درازى انسان به آبروى ديگرى از طريق نكوهيدن و بد گفتن و عيبجويى و دروغ گفتن و سخن چينى را به رباى در اموال، تشبيه كرده است، و ربا آن است كه انسان، كم بدهد تا زياد به دست آورد؛ زيرا با اين كار، طلب ربا مى كند، يعنى در پى رشد و افزونى مال خويش است.
  55. مستدرك الوسائل: ج9 ص133 ح10462 نقلاً عن مجموعة الشهيد.
  56. المؤمن: ص70 ح191، تفسير العيّاشي: ج1 ص275 ح270 عن عبداللّه بن سنان، بحار الأنوار: ج75 ص258 ح49.
  57. الكافي: ج2 ص358 ح7، معاني الأخبار: ص184، مشكاة الأنوار: ص163 ح421 وكلّها عن عبدالرحمن بن سيابة، روضة الواعظين: ص515 وليس فيها «وأمّا الأمر» إلى «والعجلة فلا»، تحف العقول: ص298 عن الإمام الباقر عليه السلام، بحار الأنوار: ج75 ص246 ح7.
  58. الكافي: ج2 ص358 ح6 عن يحيى الأزرق، بحار الأنوار: ج75 ص245 ح6؛ تاريخ أصبهان: ج2 ص6 ح937 عن أبي هريرة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه.
  59. وجاء في المصدر في ذيل المتن: «وقالَ الفَرّاءُ: كانَتِ المَرأَةُ تَلتَقِطُ المَولودَ، فَتَقولُ لِزَوجِها: هذا وَلَدي مِنكَ، فَذلِكَ البُهتانُ المُفتَرى بَينَ أيديهِنَّ وأَرجُلِهِنَّ، وذلِكَ أنَّ الوَلَدَ إذا وَضَعَتهُ الاُمُّ سَقَطَ بَينَ يَدَيها ورِجلَيها، ولَيسَ المَعنى عَلى نَهيِهِنَّ مِن أن يَأتينَ بِوَلَدٍ مِنَ الزِّنا، فَيَنسِبنَهُ إلَى الأَزواجِ، لِأَنَّ الَّشرطَ بِنَهيِ الزِّنا قَد تَقَدَّمَ. وقيلَ: البُهتانُ الَّذي نُهينَ عَنهُ قَذفُ المُحصَناتِ، وَالكَذِبُ عَلَى النّاسِ، وإضافَةُ الأَولادِ إلَى الأَزواجِ عَلَى البُطلانِ فِي الحاضِرِ وَالمُستَقبَلِ مِنَ الزَّمانِ «وَلَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ» وهُوَ جَميعُ ما يَأمُرُهُنَّ بِهِ».
  60. مجمع البيان: ج9 ص413، التبيان في تفسير القرآن: ج9 ص587 نحوه، بحار الأنوار: ج21 ص97؛ زاد المسير: ج8 ص12، تفسير البغوي: ج4 ص334 كلاهما نحوه، وراجع: أحكام القرآن للجصاص: ج3 ص589، وتفسير ابن أبي حاتم: ج10 ص3352.
  61. در مأخذ، ذيل متن آمده است: فرّاء مى گويد: زن، بچّه سر راهى را بر مى داشت و به شوهرش مى گفت: «اين، بچّه من از توست». اين، همان بهتان دروغى است كه بين دست ها و پاهايشان بود؛ چرا كه نوزاد، وقتى مادر، او را مى زايد، ميان دست ها و پاهاى او مى افتد. معنا[ى آيه] اين نيست كه بچّه اى را از راه زنا به دنيا آورند و او را به شوهران نسبت دهند؛ زيرا نهى از زنا پيش تر شرط شده است. به قولى، بهتانى كه زنان از آن نهى شده اند، تهمت زدن به زنان عفيف شوهردار است و دروغ بستن به مردم، و نسبت دادن بچّه ها[ى سر راهى] به شوهران به دروغ، در حال و آينده. «و نافرمانى تو نكنند در هيچ كار نيكى»، يعنى در تمام چيزهايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها فرمان مى دهد.
  62. النساء: 112.
  63. تفسير ابن أبي حاتم: ج4 ص1063 ح5953، الدرّ المنثور: ج2 ص676.
  64. النساء: 105 ـ 116.
  65. العِلِّيَّةُ وَالعُلِّيَّةُ جَميعاً: الغُرفَةُ (لسان العرب: ج15 ص86 «علا»).
  66. كذا في المصدر، وفي المستدرك على الصحيحين: «سأنظر»، وهو المناسب للسياق.
  67. النساء: 105.
  68. النساء: 116.
  69. مجمع البيان: ج3 ص160، التبيان في تفسير القرآن: ج3 ص316 نحوه، بحار الأنوار: ج22 ص22 وراجع: المستدرك على الصحيحين: ج4 ص426 ح8164.
  70. النساء: 108 و 109.
  71. في بحار الأنوار: «فقالوا».
  72. النساء: 113.
  73. النساء: 115.
  74. تفسير القمي: ج1 ص152 عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج17 ص79 ح1 و ج22 ص75 ح26.
  75. الرِفدُ: العَطاءُ والصِلةُ (الصحاح: ج2 ص475 «رفد»).
  76. الكافي: ج2 ص292 ح13، تهذيب الأحكام: ج7 ص400 ح1597، بحار الأنوار: ج72 ص114 ح13.
  77. الكافي: ج2 ص369 ح1 عن عبد اللّه بن سنان، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص375 ح5762، الخصال: ص182 ح249 عن حماد بن عمرو عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جده عن علي بن أبي طالب عليهم السلام، بحار الأنوار: ج75 ص72 ح212؛ مسند ابن حنبل: ج10 ص443 ح27670، الأدب المفرد: ص104 ح323، المعجم الكبير: ج24 ص167 ح423، كنز العمّال: ج1 ص440 ح1901.
  78. نوادر الاُصول: ج1 ص121.
  79. مسند الشامييّن: ج2 ص188 ح1161 عن معاذ بن جبل، المغني لعبد اللّه بن قدامة: ج11 ص178 نحوه، الدرّ المنثور: ج2 ص629 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج16 ص79 ح44007.
  80. صحيح البخاري: ج5 ص2248 ح5700، مسند ابن حنبل: ج5 ص519 ح16385، المعجم الكبير: ج2 ص73 ح1332، البداية والنهاية: ج8 ص347 وفيه «كفيله» بدل «كقتله» و كلّها عن ثابت بن ضحّاك، كنز العمّال: ج3 ص616 ح8183.
  81. وقُحَ الرجلُ: إذا صارَ قليل الحَياء (لسان العرب: ج2 ص637 «وقح»).
  82. غرر الحكم: ج6 ص349 ح10455، عيون الحكم والمواعظ: ص536 ح9834.
  83. إرشاد القلوب: ص192، جامع الأخبار: ص383 ح1071 عن الإمام علي عليه السلام، وفيه «أعظم» بدل «أثقل»، معدن الجواهر: ص60، كشف الريبة: ص43 وفي كليهما «السماوات» بدل «السماء» من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام، بحار الأنوار: ج78 ص31 ح99؛ نوادر الاُصول: ج1 ص120 عن الإمام علي عليه السلام وفيه «السماوات» بدل «السماء».
  84. الخصال: ص348 ح21 عن معاوية بن وهب، معاني الأخبار: ص177 عن محمّد بن وهب، جامع الأحاديث للقمي (الغايات): ص227، الاختصاص: ص247، بحار الأنوار: ج78 ص447 ح7.
  85. نوادر الاُصول: ج1ص 121.
  86. صحيح البخاري: ج5 ص2247 ح5698، مسند ابن حنبل: ج8 ص136 ح21627، رياض الصالحين: ص571، مجمع الزوائد: ج8 ص141 ح13015 نقلاً عن البزّار، إمتاع الأسماع: ج9 ص213 وكلّها عن أبي ذرّ، تفسير الثعالبي: ج5 ص276.
  87. تحف العقول: ص22، بحار الأنوار: ج1 ص122.
  88. الكافي: ج8 ص2 ح1 عن إسماعيل بن مخلّد السرّاج، بحار الأنوار: ج78 ص211 ح93.
  89. النساء: 156.
  90. السنن الكبرى للنسائي: ج5 ص137 ح8488، مسند ابن حنبل: ج1 ص336 ح1376، المستدرك على الصحيحين: ج3 ص133 ح462 عيون الأخبار في مناقب الأخيار: ص252، شواهد التنزيل: ج2 ص227 وكلّها عن ربيعة بن ناجد عن الإمام علي عليه السلام، كنز العمّال: ج11 ص623 ح33032؛ الأمالي للطوسي: ص256 ح462، الغارات: ج2 ص589 كلاهما عن ربيعة بن ناجذ عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، بحار الأنوار: ج35 ص316 ح5.
  91. أطريت فلانا: مدحته، وقيل: بالغت في مدحه وجاوزت الحدّ (المصباح المنير: ص372 «طرو»).
  92. السنّة لابن أبي عاصم: ص470 ح1005 عن نزال بن سبرة، كنز العمّال: ج11 ص325 ح31641.
  93. نهج البلاغة: الحكمة 469، خصائص الأئمّة: ص124، بحار الأنوار: ج34 ص344 ح1167.
  94. التقريظ: مدح الحيّ ووصفُه (النهاية: ج4 ص43 «قرظ»).
  95. شنأ: بغض (الصحاح: ج1 ص57 «شنأ»).
  96. مسند ابن حنبل: ج1 ص337 ح1376، المستدرك على الصحيحين: ج3 ص133 ح4622، عيون الأخبار في مناقب الأخيار: ص252 وكلّها عن ربيعة بن ناجذ، النهاية: ج4 ص43، كنز العمّال: ج13 ص125 ح36399؛ الأمالي للطوسي: ص256 ح462 عن ربيعة بن ناجذ، الغارات: ج2 ص590، بحار الأنوار: ج25 ص285 ح37.
  97. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج5 ص5 عن محمّد بن سليمان النوفلي.
  98. النساء: 20 و 21.
  99. تفسير الصافي: ج2 ص210؛ تفسير البيضاوي: ج1 ص332، وراجع: مجمع البيان: ج3 ص42.
  100. المنافقون: 4.
  101. الكافي: ج1 ص62 ح1، الخصال: ص255 ح131، الإعتقادات للصدوق: ص118، الاستنصار: ص10، الغيبة للنعماني: ص75 ح10، بحارالأنوار: ج2 ص228 ح12؛ المعيار والموازنة: ص301 نحوه.
  102. احتمال دارد كه در متن عربى، «بالزور و...» متعلّق به «فتقرّبوا» باشد كه در اين صورت معناى جمله، چنين است: پس با توسّل به نيرنگ و دروغ و بهتان، خود را به پيشوايان گم راهى و دعوتگران به سوى آتش، نزديك كردند. م.
  103. الديوان المنسوب إلى الإمام علي عليه السلام: ص598، بحار الأنوار: ج34 ص446 ح103.
  104. النميمَة: هي نقل الحديث من قوم إلى قوم على جهة الإفساد والشرّ (النهاية: ج5 ص120 «نمم»).
  105. تحف العقول: ص22، بحار الأنوار: ج1 ص122.
  106. علل الشرائع: ص112 ح9، بحار الأنوار: ج61 ص289.
  107. في بحارالأنوار: يتعلَّم لِلمِراءِ ويَتَفَقَّهُ لِلرِّياء.
  108. مطالب السؤول: ص232، تاريخ دمشق: ج47 ص81 نحوه من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام؛ بحار الأنوار: ج78 ص10 ح67.
  109. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج1 ص503 ح1446، الخصال: ص296 ح64 كلاهما عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج70 ص15 ح5.
  110. رَدغَةُ الخَبال: عصارة أهل النار، والردغة: طين ووحل كثير (النهاية: ج2 ص215 «ردغ»).
  111. تاريخ دمشق: ج6 ص73 عن أبي الدرداء، كنز العمّال: ج3 ص564 ح7925.
  112. سنن أبي داود: ج3 ص305 ح3597 عن يحيى بن راشد، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص33 ح2222 عن عبد اللّه بن عمر، كنز العمّال: ج16 ص108 ح44079؛ المؤمن: ص70 ح191 عن الإمام الصادق عليه السلام، تفسير القمّي: ج2 ص19، عوالي اللآلي: ج1 ص165 ح172 وكلّها نحوه.
  113. مجمع الزوائد: ج4 ص363 ح7040 نقلاً عن المعجم الكبير، تفسير القرطبي: ج12 ص206، تفسير الثعلبي: ج7 ص81 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي الدرداء، الدرّ المنثور: ج5 ص286 عن أبي ذرّ نقلاً عن الحاكم النيشابوري وليس فيه «سبّه بها في الدنيا»، كنز العمّال: ج16 ص38 ح43837؛ كشف الريبة: ص42 عن أبي الدرداء وليس فيه ذيله من «حتّى يأتي».
  114. المعجم الأوسط: ج8 ص380 ح8936، ربيع الأبرار: ج2 ص155، تاريخ دمشق: ج37 ص253 كلّها عن أبي الدرداء، كنز العمّال: ج3 ص587 ح8032.
  115. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص33 ح63، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص99 ح37 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام، جامع الأخبار: ص419 ح1164، بحار الأنوار: ج75 ص194 ح5؛ تفسير القرطبي: ج3 ص29، ربيع الأبرار: ج2 ص183 كلاهما عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله، كنز العمّال: ج3 ص564 ح7924.
  116. الكافي: ج2 ص357 ح5، معاني الأخبار: ص164، بحار الأنوار: ج75 ص244 ح5؛ المعجم الكبير: ج12 ص297 ح13435، تهذيب الكمال: ج22 ص614 الرقم 4629 كلاهما عن ابن عمر عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه، كنز العمّال: ج3 ص564 ح7924.
  117. الأمالي للصدوق: ص164 ح163، قصص الأنبياء للراوندي: ص203 ح264 كلاهما عن علقمة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، مشكاة الأنوار: ص302 ح941، جامع الأخبار: ص412 ح1143، روضة الواعظين: ص515، بحار الأنوار: ج70 ص2 ح4.
  118. النور: 16.
  119. راجع: موسوعة معارف الكتاب والسنّة: ج10 ص213 الهامش 3.
  120. المعجم الكبير للطبراني: ج23 ص143 ح202.
  121. ر.ك: ص94 پانوشت 3.
  122. النساء: 156.
  123. المعجم الكبير للطبراني: ج23 ص144 ح203.
  124. المعجم الكبير للطبراني: ج23 ص144 ح204، مجمع الزوائد: ج7 ص183 ح11205، تفسير ابن أبي حاتم: ج8 ص2549 ح14236 و14239، الدرّ المنثور: ج6 ص153.
  125. الخصال: ص236 ح78 عن ميّسر بن عبد العزيز، بحار الأنوار: ج75 ص196 ح9 و 10.
  126. نهج البلاغة: الخطبة 141، بحارالأنوار: ج75 ص197 ح16.
  127. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص176 ح4، بشارة المصطفى: ص78 عن إبراهيم بن هاشم، إعلام الورى: ج2 ص69، كشف الغمّة: ج3 ص59 عن أبي الحسن كاتب الفرايض عن أبيه، بحار الأنوار: ج49 ص110 ح5.
  128. إرشاد القلوب: ج1 ص134.
  129. نوادر الاُصول: ج1 ص120 عن ابن عمر، كنز العمّال: ج14 ص383 ح39024؛ بحار الأنوار (الإجازات للمجلسي): ج109 ص112.
  130. غرر الحكم: ج6 ص320 ح10378، عيون الحكم والمواعظ: ص526 ح9585.
  131. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج16 ص10؛ بحار الأنوار: ج43 ص358 ح35.