ج ب ن / الجبن

از دانشنامه قرآن و حدیث

الجُبن (نسخه آزمایشی)

ترسويی

درآمد[۱]

جُبْن، در لغت

جبن، اسم مصدر از ریشۀ «ج ب ن» و در مقابل شجاعت است. جبن در زبان فارسی به ترسویی، بزدلی و کمجرئتی ترجمه شده و بیانگر ویژگی درونی افراد ترسوست.

فراهیدی و صاحب بن عبّاد، معنای «جبن» را روشن دانستهو نیازی به تبیین آن برای مخاطبان خویش ندیدهاند.[۲]

ابن فارس رازی و برخی دیگر نیز معنای صریحی برای جبن ذکر نکرده و آن را با عبارت «صفة الجَبان (ویژگی فرد بزدل)»، معنا کردهاند.[۳]

ابن فارس، بر خلاف رویّۀ متعارف خود در کتاب معجم مقاییس اللغة، در این مادّه به ریشۀ معنایی واحدی دست نیافته است.[۴]

راغب اصفهانی، منشأ «جبن» را ضعف قلبی دانسته و نوشته است:

ضَعفُ القَلبِ عَمّا یَحِقُّ أن یَقویٰ عَلَیهِ.[۵]

ضعف قلبی (ناتوانی درونی) در آن جا که قوی بودن، شایسته است.

ابن منظور، مراد از این واژه را با وصف دارندۀ آن تبیین کرده و نوشته است:

جبن: الجَبانُ من الرِّجالِ: الذی یَهابُ التَّقَدُّمَ عَلی کُلِّ شَیءٍ لَیلاً کانَ أَو نَهاراً... وَ هُوَ ضِدُّ الشَّجاعةِ و الشُّجاعِ.[۶]

جبن: از میان مردان، «جَبان» به کسی میگویند که از گام نهادن در انجام هر کاری، در شب یا روز، واهمه داشته باشد... و این، ضدّ شجاعت و شجاع است.

با این توصیف، «جُبْن» در مقابل تهوّر[۷] به معنای بیباکی، بیپروایی، جسارت و گستاخی و همچنین در مقابل شَجاعت و دلیری قرار میگیرد.

برخی عالمان دیگر نیز «جبن» را به معنای ترس نابهجا دانسته و نوشتهاند:

جبن، ترس از چیزی است که شایستۀ ترس نیست.[۸]

فرق «جُبن» و «خَوف»

واژۀ «جبن» به معنای بزدلی و ترسو بودن، با «خوف» به معنای بیم، تفاوت اساسی دارد. واژۀ «جبن» به صفت درونی و خصلت وجودی افراد اشاره دارد که ویژگی نهادینه شده (ژنتیک) در شخص است و فراتر از رفتارهای مقطعی است، در صورتی که واژههایی چون «خوف»، «رعب» و «وحشت» به رفتاری غیر دائمی اشاره دارند و ویژگی درونی و نهادینه شده نیستند.

خوف به معنای حالت بیم ناشی از انتظار امر ناپسند است که در برخی حوادث، در بعضی افراد پدید میآید. این واژه به معنای هراس همیشگی از مواجه شدن با حوادث و وقایع بیرونی نیست.

راغب اصفهانی، خوف را به معنای «انتظار امری ناخوشایند، به استناد دلیلی معلوم یا محتمل»[۹] دانسته و آیۀ (وَ إِنْ خِفْتُمْ أَ لّٰا تُقْسِطُوا؛[۱۰] اگر بیم دارید که عدالت نورزید) را شاهد آورده است. از این رو، برخی واژۀ «امن» را در مقابل «خوف» قرار دادهاند.[۱۱]

خوف به انسان آمادگی مقابله با حوادث و وقایع و دوراندیشی نسبت بدانها را میدهد، در حالی که جبن، او را از مقابله و مواجهه با حوادث باز میدارد. از این رو، «جبن» صفتی نکوهیده و ناپسند است؛ ولی پدید آمدن حالت خوف در انسان، هماره نکوهیده نیست و حتّی گاه ممدوح است، همانند خوف از خدا، یا خوف كودک از آتش.

عالمان دیگر نیز «جبن» را به گونهای متفاوت با «خوف» معنا کردهاند. ابن میثم در توضیح ماهیت جبن نوشته است:

حقیقت جبن، ترس از چیزی است که ترسیدن از آن، شایسته نیست.[۱۲]

ملّا محمّد مهدی نراقی، جبن را از منظر انگیزشی تحلیل کرده و نوشته است:

هو سكون النفس عن الحركة إلى الانتقام أو غيره، مع كونها أولى، و الغضب إفراط فی تلک الحركة.[۱۳]

بزدلی، یعنی آماده نبودن برای پاسخگویی در جایی که شایستۀ حرکت و پاسخگویی است. غضب (خشم) [در جهت مخالف بزدلی قرار دارد و به معنای] زیادهروی در پاسخگویی است.

خشیت، به معنای بیم از عظمت و بزرگی شخص یا گروه است و به معنای «خوف» نزدیک است؛[۱۴] ولی وحشت، به معنای تنهایی و نداشتن مونس است[۱۵] و با «جبن» و «خوف» تفاوت اساسی دارد.

جبن، در قرآن و حدیث

در قرآن کریم، بر خلاف واژۀ «خوف» که مشتقّات آن، ۱۲۴ بار به کار رفته، واژۀ «جبن» به معنای ترسو بودن و کمجرئتی به کار نرفته است.[۱۶]

در احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام به بزدلی، به عنوان خصلتی ناپسند و نکوهیده، توجّه شده و عوامل پیدایش، آثار و راه علاج آن، تبیین و به پرهیز از آن توصیه شده است.

ناپسندی جبن

نکوهیدگی بزدلی، امری مقبول و عقلایی است؛ زیرا زمینۀ رشد و پیشرفت افراد را محدود میکند و زمینهساز پدید آمدن رذایل اخلاقی دیگر و نابودی استعدادهای انسانی میشود. از این رو حتّی بزدلان نیز این صفت را خوش نمیدارند و ناپسند میشمرند و شَجاعت را میستایند. این فرهنگ در ادبیّات کهن ملّتها قابل پیگیری است.

احادیث نکوهشگر بزدلی و فرد بزدل، ناظر به همین معرفت عمومی اند و معمولاً تأیید و تبیین کنندۀ این فهمِ مقبول نزد انسانها هستند که با ظرافت و زیبایی، لایههای معنایی فرهنگ پیشگفته را ترسیم کردهاند.

در فصل اوّل این عنوان (مَدخل)، احادیث نکوهندۀ بزدل و بزدلی گردآوری شده و به شایسته نبودن بزدل برای مشورت و نیز چگونگی شرکت بزدل در صحنۀ نبرد، توجّه گردیده است.

ناپسندی جبن، در مدیران و تصمیم گیرندگان، بروز بیشتری دارد؛ زیرا برخی منصبها و موقعیتهای اجتماعی، آثار فرافردی و اهمّیتی خاص دارند. مدیران مسئول در این رده، باید شجاعت، جسارت و قدرت در تصمیمگیری داشته باشند. امام، حاکم و رهبر جامعه،[۱۷] فرماندهان نظامی (خصوصاً در میدان نبرد)،[۱۸] کارگزاران و مشاوران حاکم[۱۹] و رزمندگان،[۲۰] از جمله افرادی هستند که بزدلی آنان، زشتتر مینماید و بر دیگر افراد جامعه نیز اثر خواهد گذارد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شجاعترینِ مردم عصر خود بود و در لحظات سخت جنگ، یارانش و حتی امام علی علیه السلام به او پناه میبردند. [۲۱]

امام علی علیه السلام نیز نمونۀ روشن رهبر شایسته و فرمانده شجاع جبهههای نبرد است که هراس را هیچ گاه تجربه نکرده است.[۲۲] دیگر امامان اهل بیت علیهم السلام[۲۳] بویژه امام مهدی علیه السلام[۲۴] نیز با ویژگی شجاعت توصیف شدهاند.

ریشههای جُبن

در فصل دوم، به عوامل و ریشههای پیدایش و افزایش بزدلی (ترسویی) در اشخاص همچون تعلّق به فرزند، یا در معرض اتّهام قرار گرفتن فرد، پرداخته شده است. افزون بر ریشههای افزون شدن بزدلی، احادیثی در بارۀ مادرزادی بودن جبن، وجود دارند که به تأمّل و بحث بیشتری نیازمندند؛ زیرا اگر بزدلی و شجاعت، امری مادرزادی و غیر اختیاری باشند، این پرسش به ذهن میآید که: نکوهیدگی و پسندیدگی آنها چه معنایی خواهد داشت؟ آیا زشتی و زیبایی صفات و افعال، تنها به امور اختیاری افراد تعلّق میگیرند، یا فراتر از آن هستند و صفات مادرزادی را هم در بر میگیرند؟

در پاسخ میگوییم: صفات غیر اختیاری و مادرزادی نیز گاه پسندیده و گاه ناپسندند؛ چنان که صورت زیبا، قد بلند، قامت استوار و ورزیدگی جسم، پسندیده اند و عیب جسمانی، زشتی صورت، خمیدگی و ناهمگونی اجزا، ناپسندند.

به سخن دیگر، پسندیدگی و ناپسندی صفات و افعال، ارتباطی با اختیار و عدم اختیار افراد ندارد.

روشن است که این سخن به معنای سزاواریِ فردِ محروم و مبتلا برای توبیخ، مجازات و عقاب نیست؛ زیرا شخص، تنها در امور اختیاری خود، محاسبه و مؤاخذه میشود و مستحقّ ثواب و عقاب شده، جزا میبیند.

عوامل کاهش و افزایش جُبن

اگر چه بزدلی (جُبن) صفتی غریزی و غیر اختیاری است، ولی برخی عوامل در افزایش یا کاهش آن اثرگذارند. برای مثال، محبّت پدر و مادر به فرزند و حسّاسیت آنان در نگاهداری و مواظبت از او، سبب میشود که از بیم احتمال آسیب دیدگی فرزند، از شرکت او در برخی فعّالیتهای پُرخطر و پُرهیجان بهراسند. از این رو، در برخی احادیث، فرزند داشتن انسان، از عوامل بزدلی او شمرده شده است.[۲۵]

سوء ظن به خدا و تقدیرهای الهی نیز سبب هراس از آسیبدیدگی و افزایش جبن انسان در مواجهه با حوادث و وقایع میشود.[۲۶]

همچنین احساس گناهکاری و بیگناهی، در افزایش و کاهش بزدلی، تأثیرگذار است. انسان بیگناه، شجاعت ابراز وجود پیدا میکند و فرد لغزشکرده یا خطاکار، از بیم افشای لغزش یا خطای خود، ترسو و بزدل خواهدشد.[۲۷]

در مقابل، اعتماد به تقدیر و حکمت الهی، سبب کاهش هول و هراس انسان میشود. از این رو، تقویت ایمان و القای روحیّۀ احساس حاکمیت الهی بر همه چیز و در همۀ کارها، سبب علاج بزدلی و کاهش آن میشود.[۲۸] هر اندازه ایمان انسان افزون شود، قدرت او در وارد شدن به وقایع و حوادث نیز افزون میشود.[۲۹]

ملّا محمّدمهدی نراقی، آمادهسازی نفس و مهارتآموزی و تمرین و تکرار را نیز سبب کاهش بزدلی شمرده و نوشته است:

برای علاج بزدلی، شایسته است که فرد بزدل، قوّۀ غضبیّۀ خود را تحریک کند؛ زیرا این نیرو در همۀ افراد، بیش و کم وجود دارد و کمبود آن، سبب پدید آمدن بزدلی میشود.

اگر قوّۀ غضبیّۀ فرد تحریک شود و استمرار یابد، هیجان غضب بر فرد تأثیر میگذارد و بزدلی او کاهش مییابد، همچنان که آتش اندک با تحریک کردن، شعلهور و افزون میشود.[۳۰]

دستور پیامبر صلی الله علیه و آله را به فردی که از بزدلی و ضعف خود، شِکوه داشت نیز میتوان گونهای تمرین و مهارتیابی شمرد.

امام حسین علیه السلام میفرماید:

فردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و از بزدلی و کاهلی خود، شِکوه کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: حج بگزار؛ زیرا جهادی است که شوکت (زخم و خشونت) ندارد.[۳۱]

از این رو برخی حکیمان، با به مخاطرهانداختن خود، تمرین شجاعت میکردند تا ترس آنان بریزد.[۳۲]

برخی خوراکیها نیز در کاهش بزدلی تأثیرگذار هستند. میوۀ به، از جمله خوراکیهایی است که در احادیث به خوردن آن، سفارش و کاهندۀ هراس و کمجرئتی معرّفی شده است.[۳۳]

در برخی احادیث، خوردن اسپند نیز سبب کاهش بزدلی دانسته شده است[۳۴] و شاید دود کردن اسپند نیز این اثر را داشته باشد.

البتّه چگونگی اثرگذاری خوراکیها بر امور مادرزادی، نیازمند تبیین بیشتر است. به اجمال میتوان گفت که بسیاری از ویژگیهای درونی و خُلقی انسان، در عین این که لایههای عمیق وراثتی (ژنتیک) و لایههای بیرونی تربیتی ـ مهارتی دارند، با هورمونهای ترشّح شده از غدد درونریز بدن تنظیم می شوند و هماهنگ با آنها عمل می کنند. خوراکیها نیز همچون داروها، در تغییر میزان هورمونها و میزان فعالیت غدد درونریز بدن و کاهش یا افزایش آن تأثیر دارند، همچنان که برخی خوراکیها غریزۀ جنسی یا حافظۀ فرد را تقویت و برخی دیگر تضعیف میکنند.

یادآوری این نکته ضروری مینماید که احادیثِ بیان کنندۀ آثار خوراکیها، همچون بسیاری از احادیث پزشکی، نیازمند دقّت و بررسی بیشتر هستند. در بررسی احادیث پزشکی، لازم است افزون بر اثبات استناد آنها به معصوم علیه السلام، راهکارهای راستیآزمایی آنها در افراد متفاوت و جوامع مختلف، ارائه و میزان و چگونگی تأثیر آنها از منظر تجربی آزمایش گردد.

احادیث اثرگذاری برخی خوراکیها بر کاهش بزدلی، در مصادر مهمّ شیعه همچون کتاب شریف الکافی،[۳۵] المحاسن برقی[۳۶] و الخصال شیخ صدوق[۳۷] گزارش شدهاند، اگر چه نقل این مصادر مهمّ حدیثی نیز با تجربه کردن اثرگذاری و چگونگی آن منافات ندارد.

دعا و درخواست از بارگاه الهی نیز بر کاهش هراس و افزایش شجاعت تأثیرگذار است.

گفتنی است مجموعه احادیث تبیین کنندۀ عوامل افزایندۀ بزدلی در فصل دوم و اسباب کاهندۀ آن در فصل چهارم گزارش شدهاند.

آثار جُبن

بزدلی (جُبن) به معنای هراس فرد از مواجه شدن با ناشناختههاست و سبب محرومیت او در استفاده از فرصتها میشود؛ زیرا جرئت ورود به میدان مبارزۀ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را از او میستاند.

تاجر و کاسب بزدل، توانایی رقابت با دیگران در بازار را ندارد و زمینۀ سودآوری خود را از دست میدهد.[۳۸] این ویژگی در موقعیتهای اجتماعی و سیاسی بیشتر جلوهگر میشود. فرد بزدل برای آن که موقعیت فعلی خود در جامعه را از دست ندهد، قدرت خطرکردن (ریسک) و بلندپروازی را از خود میگیرد. دلبستگی به موقعیت فعلی، در تحرّک نداشتن فرد تأثیرگذار است و به از دست رفتن فرصترشد او میانجامد.

بزدلی زمینهساز پدید آمدن شماری دیگر از رذیلتهای اخلاقی و عملی نیز هست. برای مثال، گاه، فرد کمجرئت به سبب هراس خود از آسیب دیدگی، دروغ میگوید و میکوشد تا مسئولیت اعمال خود را نپذیرد، همچنان که گاه برای حفظ جایگاه خود در میان مردم، به ریاآلوده میشود.[۳۹]

در مقابل، فرد شجاع به سبب قوّت قلب خود، از راستگویی هراسی ندارد و مسئولیت گفتار و رفتار خود را شجاعانه میپذیرد.[۴۰]

ملّا محمّدمهدی نراقی در تبیین آثار بزدلی نوشته است:

بزدلی، سبب پدید آمدن امور نکوهیدۀ دیگری نیز میشود که از جملۀ آنها تحقیر شخصیت، ذلّت، زندگی نکوهیده، طمع دیگران به ثروت فرد، عدم ثبات در کارها، کسالت، راحتطلبی، دست نیافتن به سعادت، پذیرش ستم ستمگران، پذیرش آبروریزی خود و خانواده، شنیدن گفتارهای ناپسند از سوی دیگران، بیمبالاتی و بیعاری نسبت به کارهای آبرو برنده و... خواهد شد.[۴۱]

احادیث آثار بزدلی را در فصل سوم به تفصیل گزارش کردهایم.

چند نکته

در حدیثی از امیر مؤمنان علیه السلام، هراس زنانه ستوده و بزدلی مردانه نکوهش شده است.[۴۲] برخی اندیشه‌مندان به این حدیث، اشکال گرفته و صدور این سخن از امیر مؤمنان علیه السلام را نفی کردهاند.[۴۳] اشکال مطرح شده بر این حدیث، مبتنی بر این فرضیّه است که فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی، فراگیرند، نه نسبی و جنسیتی. از این رو، هر صفت ناپسندی، برای همۀ افراد بشر ناپسند و هر خُلق پسندیدهای برای همۀ انسانها پسندیده است و جنسیت آنان دخالتی در خوبی یا بدی خُلقیات آنان ندارد.

پاسخ این اشکال، با تأمّل در ادامۀ روایت، روشن میشود، آن جا که امیر مؤمنان علیه السلام، هراس زنانه را مانع آسیب دیدگی گوهر عفّت زنان برشمرده و فرموده است: «إذا کانت جبانة فَرِقَت مِن کُلِّ شَیءٍ یَعرِضُ لَها؛ اگر ترسو باشد، از هر چیزی که متعرّض [عفّت] او شود، میگریزد». این سخن به معنای بزرگداشت عفّت زنانه است و ترسو بودن را عاملِ در معرض آسیب قرار نگرفتن دانسته است. همچنین این سخن، ناظر به رفتار زنان در مواجهه با خطر است و عمومیت ندارد.

برخی گزارشها، شرکت بزدل در خطّ مقدّم نبرد را نفی کرده و ابراز ترس او را سبب هراس دیگر رزمندگان برشمردهاند.[۴۴] این امر ممکن است دستاویز بهانهجویان برای فرار از نبرد شود، بویژه احادیثی که اجر ایثار مادّی او را همانند پاداش رزمندگان برشمردهاند. از این رو، شرکت کردن یا نکردن فرد بزدل در نبرد و آثار و پبامدهای آن، نیازمند دقّت و تأمّل بیشتر است.[۴۵]

رابطۀ ایمان و جُبن

برخی احادیث، صفاتی همچون جُبن، بخل و حرص را منافی ایمان دانسته و شخص مؤمن را از این خصلتها مبرّا میشمارند؛ یعنی هر چه ایمان فرد فزونتر شود، خصلتهای ناپسند او کاهش مییابند. بر این اساس است که تقویت ایمان را یکی از راههای درمان بزدلی برشمردیم. چگونگی این درمان نیز با توجّه به افزایش باور به مقدّرات الهی ترسیم میشود و این باورِ نهادینه شده، سبب کنار رفتن بزدلی، بخل و حرص خواهد شد.

در این میان، حدیثی از امام رضا علیه السلام نقل شده که با احادیث پیشین و تحلیل مبتنی بر آنها مخالف است و این ویژگیها را منافی ایمان نمیشمارد. در این گزارش، آمده است:

سُئِلَ رَسولُ اللّه صلی الله علیه و آله: يَكونُ المُؤمِنُ جَباناً؟ قالَ: نَعَم، قيلَ: وَ يَكونُ بَخيلاً؟ قالَ: نَعَم، قيلَ: وَ يَكونُ كَذّاباً؟ قالَ: لا.[۴۶]

از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پرسش شد: آیا مؤمن، ممکن است بزدل باشد؟ فرمود: «آری». گفته شد: آیا ممکن است بخیل باشد؟ فرمود: «آری». گفته شد: آیا ممکن است دروغْ پیشه باشد؟ فرمود: «نه».

این حدیث که سند معتبری نیز دارد، در تعارض با احادیث پیشین، «ایمان» و «جبن» را قابل جمع و همراهی میشمارد.

در توجیه این حدیث و جمع آن با احادیث پیشین میتوان گفت: این حدیث به مراتبِ پایینتر ایمان اشاره دارد و احادیث دیگر به ایمان تام و کامل نظر دارند؛ زیرا ایمان، امری تشکیکی است؛ یعنی مراحل متفاوت و قوّت و ضعف دارد.

نتیجۀ جمع، این که: این صفات مذموم با مراتب پایینتر ایمان میتوانند سازگار باشند؛ ولی با مراتب بالاتر و تامّ ایمان ناسازگارند. البته دروغگوییِ فراوان (دروغْ پیشگی) حتّی با مراحل پایین ایمان نیز ناسازگار است.

وجه جمع دیگر، آن که: جبن و بخل، ریشه در ویژگیهای آفرینش مادرزادی افراد دارند و با تقویت ایمان و تلاش و کوشش او کاهش مییابند؛ ولی دروغْ پیشگی، رفتاری ضد ایمانی است که ریشه در بنیانهای آفرینشی انسان ندارد. از این رو مؤمن حتّی در مراحل ابتداییِ ایمان خود نیز نمیتواند دروغْ پیشه باشد؛ ولی ممکن است بزدل یا بخیل باشد، یا حتی گاهی تحت فشار ترس یا خجالت و...[۴۷] دروغی نیز گفته باشد.

الفصل الأوّل: مَعنَی الجُبنِ و ذَمُّهُ

فصل يکم: معنای ترسويی و نکوهش آن

۱ / ۱: مَعنَى الجُبنِ

۱ / ۱: معنای ترسويی

1. الإمام العسكريّ علیه السلام: إنَّ... لِلحَزمِ[۴۸] مِقدارا، فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ جُبنٌ.[۴۹]

1. امام عسکری علیه السلام: احتياط، اندازهای دارد که اگر از آن فزونتر شود، ترسويی است.

2. الإمام عليّ علیه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ -: حَصِّن... حَذَراتِكَ مِنَ الجُبنِ.[۵۰]

2. امام علی علیه السلام - در حکمتهای منسوب به ایشان -: احتياطکاریهای خود را... از [تبديل شدن به] ترسويی نگه دار.

3. الإمام الحسن علیه السلام: الجُبنُ: الجُرأَةُ عَلَى الصَّديقِ، وَ النُّكولُ[۵۱] عَنِ العَدُوِّ.[۵۲]

3. امام حسن علیه السلام: ترسويی، دليری کردن بر دوست است و واپس نشستن در برابر دشمن.

۱ / ۲: ذَمُّ الجُبنِ

۱ / ۲: نکوهش ترسويی

4. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: شَرُّ ما فِي الرَّجُلِ شُحٌّ هالِعٌ، و جُبنٌ خالِعٌ[۵۳].[۵۴]

4. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بدترين خصلت در مرد، بخل شَديد و ترسو بودن بيش از اندازه است.

5. عنهصلی الله علیه و آله: إنَّ أنسابَكُم هٰذِهِ لَيسَت بِسِبابٍ عَلٰى أحَدٍ، و إنَّما أنتُم وُلدُ آدَمَ طَفُّ[۵۵] الصّاعِ لَم تَملَؤوهُ، لَيسَ لِأَحَدٍ فَضلٌ إلّا بِالدّينِ أو عَمَلٍ صالِحٍ، حَسبُ الرَّجُلِ أن يَكونَ فاحِشاً بَذِيّاً بَخيلاً جَباناً.[۵۶]

5. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: اين نسبهای شما، ناسزايی برای هيچ يک از شما نيست؛ بلکه [همۀ] شما، فرزندان آدم هستيد، [و همچون] پيمانۀ سرخالی که آن را پر نکردهايد [همگی يکسانيد]. هيچ کس را [بر ديگری] برتری نيست، مگر به دينداری، يا کردار نيک. برای [پَستی] آدمی همين بس که فحّاش و بددهن و بخيل و ترسو باشد.

6. عنه علیه السلام: الجُبنُ مَنقَصَةٌ.[۵۷]

6. امام علی علیه السلام: ترسويی، [عيب و] کاستی است.

7. عنه علیه السلام: الجُبنُ شَينٌ.[۵۸]

7. امام علی علیه السلام: ترسويی، ننگ [و عار] است.

8. عنه علیه السلام: الجُبنُ ذُلٌّ ظاهِرٌ.[۵۹]

8. امام علی علیه السلام: ترسويی، ذلّتی آشکار است.

9. عنه علیه السلام: الجُبنُ آفَةٌ.[۶۰]

9. امام علی علیه السلام: ترسويی، يک آسيب است.

10. عنه علیه السلام: اِحذَرُوا الجُبنَ فَإِنَّهُ عارٌ و مَنقَصَةٌ.[۶۱]

10. امام علی علیه السلام: از ترسويی دوری کنيد، که ننگ و کاستی است.

11. عنه علیه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ -: الحِرصُ مَحرَمَةٌ، وَ الجُبنُ مَقتَلَةٌ، و إلّا فَانظُر فيمَن رَأَيتَ و سَمِعتَ؛ أمَن قُتِلَ فِي الحَربِ مُقبِلاً أكثَرُ، أم مَن قُتِلَ مُدبِراً؟! وَ انظُر: أ مَن يَطلُبُ بِالإِجمالِ وَ التَّكَرُّمِ أحَقُّ أن تَسخُوَ نَفسُكَ لَهُ، أم مَن يَطلُبُ بِالشَّرَهِ وَ الحِرصِ؟![۶۲]

11. امام علی علیه السلام - در حکمتهای منسوب به ایشان -: آزمندی، محروميتآور است و ترسويی، کشنده. اگر قبول نداری، کسانی را که ديده و شنيدهای بنگر: آيا شمار آنان که در جنگ پيشروی کردهاند و کشته شدهاند، بيشتر است يا شمار آنان که در حال گريز کشته گشتهاند؟ و بنگر: آيا کسی که با اعتدال و آبرومندانه طلب میکند، سزاوار بخشش توست يا آن که حريصانه و آزمندانه میطلبد.

12. الإمام الحسين علیه السلام - كانَ يَقولُ -: شَرُّ خِصالِ المُلوكِ: الجُبنُ مِنَ الَأعداءِ، وَ القَسوَةُ عَلَى الضُّعَفاءِ، وَ البُخلُ عِندَ الإِعطاءِ.[۶۳]

12. امام حسين علیه السلام - همیشه میفرمود -: بدترين خصلتهای شهرياران، ترس از دشمنان، سنگدلی با ناتوانان و بخل ورزيدن در هنگام عطاست.

13. الإمام عليّ علیه السلام - فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ -:

فِي الجُبنِ عارٌ و فِي الإِقدامِ مَكرُمَةٌ و مَن يَفِرَّ فَلا يَنجو مِنَ القَدَرِ[۶۴]

13. امام علی علیه السلام - در ديوان منسوب به ایشان -:

در بزدلی، ننگ است و در دلاوری، ارجمندی است / و آن که میگريزد، از تقدير نمیرهد

۱ / ۳: مَدحُ مَن لا يَجبُنُ

۱ / ۳: ستايش کسی که ترسو نيست

14. الإمام الصادق علیه السلام - فیما قالَهُ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله في حَقِّ عَلِيٍّ علیه السلام -:... ثُمَّ قالَ: «لَأَبعَثَنَّ رَجُلاً يُحِبُّ اللهَ و رَسولَهُ، و يُحِبُّهُ اللهُ و رَسولُهُ، لَيسَ بِفَرّارٍ»، يُعَرِّضُ بِمَن رَجَعَ يُجَبِّنُ أصحابَهُ و يُجَبِّنونَهُ.[۶۵]

14. امام صادق علیه السلام - در بارۀ سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در بارۀ علی علیه السلام -: سپس فرمود: «مردی را خواهم فرستاد که خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش نيز او را دوست دارند و اهل گريختن [از برابر دشمن] نيست». اشاره ایشان به شخصی بود که [از ميدان کارزار] باز گشت، در حالی که او يارانش را میترساند و يارانش او را میترساندند.

15. الإمام عليّ علیه السلام - في صِفَةِ الإِمامِ المَعصومِ علیه السلام -: الإِمامُ يَجِبُ أن يَكونَ عالِماً لا يَجهَلُ، و شُجاعاً لا يَنكُلُ... فَهُوَ مَعصومٌ مُوَفَّقٌ، لَيسَ بِجَبانٍ و لا جاهِلٍ.[۶۶]

15. امام علی علیه السلام - در وصف امام معصوم -: امام بايد عالم و از جهل به دور باشد، شجاع باشد و عقبنشينی نکند.… او معصوم است و موفّق [به توفيق الهی]، نه ترسوست و نه نادان.

16. عنه علیه السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ عِندَ خُروجِهِ لِقِتالِ أهلِ البَصرَةِ -: إنَّ اللهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و ‌لَيسَ أحَدٌ مِنَ العَرَبِ يَقرَأُ كِتاباً و لا يَدَّعي نُبُوَّةً، فَساقَ النّاسَ حَتّیٰ بَوَّأَهُم مَحَلَّتَهُم و بَلَّغَهُم مَنجاتَهُم، فَاستَقامَت قَناتُهُم، وَ اطمَأَنَّت صِفاتُهُم. أما وَ اللّهِ، إن كُنتُ لَفي ساقَتِها[۶۷] حَتّیٰ تَوَلَّت بِحَذافيرِها، ما عَجَزتُ و لا جَبُنتُ، و إنَّ مَسيري هٰذا لِمِثلِها.[۶۸]

16. امام علی علیه السلام - در سخنرانی خود به هنگام حرکت برای پيکار با مردم بصره -: خداوند، محمّد صلی الله علیه و آله را در زمانی بر انگيخت که هيچ يک از عربها، نه کتابی میخواند و نه ادّعای پيامبری داشت. او مردم را پيش بُرد تا آنان را به جايگاه خويش بر نشانْد و به رستگاری رسانْد تا آن که کارشان استوار شد و جمعيتشان پايدار گرديد.

بدانيد! به خدا سوگند که من از پيشتازان پشتيبان سپاه او بودم تا [لشکر جاهليتْ] پشت کرد [و تار و مار شد]. نه ناتوانی کردم و نه ترسیدم و راه امروز من، مانند آن روز [و در همان جهت] است.

17. عنه علیه السلام - في صِفَةِ الإِمامِ المَهِديِّ علیه السلام -: مِن بَني هاشِمٍ، مِن ذِروَةِ طَودِ[۶۹] العَرَبِ و بَحرِ مَغيضِها إذا وَرَدَت، و مَخفَرِ[۷۰] أهلِها إذا اُتِيَت، و مَعدِنِ صَفوَتِها إذَا اكتَدَرَت، لا يَجبُنُ إذَا المَنايا هَكَعَت[۷۱].[۷۲]

17. امام علی علیه السلام - در وصف و معرّفی امام مهدی علیه السلام -: او از بنی هاشم است، از والاترين طايفۀ عرب و از دريايی که آبهای خروشان، از همه سو به آن میريزند و پناهگاهی است که پناهجويان، به آن، پناه میبرند و معدن زلال ميان ناصافیهاست. به گاهِ شبيخون مرگ، نمیهراسد.

18. رسول اللّه صلی الله علیه و آله - في صِفَةِ أهلِ عِلِّيّينَ فِي الجَنَّةِ -: يَقومونَ اللَّيلَ و كُنتُم تَنامونَ، و كانوا يَتَصَدَّقونَ و كُنتُم تَبخَلونَ، و كانوا يُجاهِدونَ و كُنتُم تَجبُنونَ.[۷۳]

18. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در وصف اهل بهشت برين -: آنان [در دنیا] شب را بيدار میماندند و شما میخوابيديد. آنان انفاق میکردند و شما بخل میورزيديد. آنان با دشمن، جهاد میکردند و شما میترسيديد.

۱ / ۴: مُشاوَرَةُ الجَبانِ و مُؤاخاتُهُ

۱ / ۴: مشورت و دوستی کردن با ترسو

19. رسول اللّهصلی الله علیه و آله - لِعَلِيٍّ علیه السلام -: يا عَلِيُّ! لا تُشاوِرَنَّ جَباناً فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيكَ المَخرَجَ، و لا تُشاوِرَنَّ بَخيلاً فَإِنَّهُ يَقصُرُ بِكَ عَن غايَتِكَ، و لا تُشاوِرَنَّ حَريصاً فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَهاً.[۷۴]

19. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - به علی علیه السلام -: ای علی! هرگز با ترسو مشورت مکن؛ زيرا راه برونرفت [از مشکل] را بر تو تنگ میکند. هرگز با بخيل، مشورت مکن؛ زيرا تو را از هدفت، باز میدارد. هرگز با حريص، مشورت مکن؛ زيرا [از روی حرصی که دارد، کار بد را] در نظرت، نيکو مینمايانَد.

20. الإمام عليّ علیه السلام - في عَهدِهِ إلیٰ الأشتَرِ النَّخَعيِّ - لا تُدخِلَنَّ في مَشوَرَتِكَ بَخیلاً یَعدِلُ بِكَ عَنِ الفَضلِ و یَعِدُكَ الفَقرَ، و لا جَباناً يُضعِفُكَ عَنِ الاُمورِ، و لا حَريصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ[۷۵] بِالجَورِ؛ فَإنَّ البُخلَ و الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرائِزُ شَتّیٰ یَجمَعُها سوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ.[۷۶]

20. امام علی علیه السلام - در فرمانش به مالک اشتر -: هرگز بخيل را طرف مشورت خود قرار مده که تو را از نیکی دور میکند و از فقر میترسانَد، و نه ترسو را، که تو را در اقدام به کارها سست میگرداند، و نه حريص را؛ که ستمکارانه طمع را در نظرت میآرايد. همانا بُخل و ترس و طمع، غرایز مختلفی هستند که بدگمانی به خدا، آنها را یک جا گِرد میآورد.

21. الإمام الباقر علیه السلام: لا تُقارِن و لا تُؤاخِ أربَعَةً: الَاحمَقَ، وَ البَخيلَ، وَ الجَبانَ، وَ الكَذّابَ... و أَمَّا الجَبانُ فَإِنَّهُ يَهرُبُ عَنكَ و عَن و الِدَيهِ.[۷۷]

21. امام باقر علیه السلام: با چهار کس همنشينی و برادری مکن: احمق، بخيل، ترسو و دروغگو.… با ترسو به این دلیل که از تو و پدر و مادرش هم میگريزد.

۱ / ۵: الجُبنُ فِي الحَربِ

۱ / ۵: ترسويی در جنگ

22. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: إذا غَزَوتَ فَلَقيتَ رَجُلاً فَلا تَجبُن.[۷۸]

22. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر گاه به جنگ رفتی و با جنگاوری رو به رو شدی، بزدلی مکن.

23. عنهصلی الله علیه و آله: مَن أحَسَّ مِن نَفسِهِ جُبناً فَلا يَغزُ.[۷۹]

23. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس در خود احساس ترس میکند، به جنگ نرود.

24. عنهصلی الله علیه و آله - في بَيانِ مَعنَى الجِهادِ -: أن تُجاهِدَ الكُفّارَ إذا رَأَيتَهُم، ثُمَّ لا تَغُلَّ[۸۰] و لا تَجبُن.[۸۱]

24. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در بيان معنای جهاد -:[جهاد، آن است که] هر گاه کافران را ديدی، با آنها بجنگی و سپس [در غنائم] خيانت نکنی و بزدلی هم از خود نشان ندهی.

25. تاريخ دمشق عن جبير بن نُفَير: مَرَّ رَجُلٌ بِثَوبانَ، فَقالَ: أينَ تُريدُ؟ قالَ: اُريدُ الغَزوَ في سَبيلِ اللّهِ. قالَ لَهُ: لا تَجبُن إن لَقيتَ، و لا تَغلُل إن غَنِمتَ، و لا تَقتُلَنَّ شَيخاً كَبيراً و لا صَبِيّاً صَغيراً.

فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ: مِمَّن سَمِعتَ هٰذا؟ قالَ: مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله.[۸۲]

25. تاريخ دمشق - به نقل از جبير بن نُفَير -: مردی بر ثوبان گذشت. ثوبان به او گفت: کجا میروی؟ گفت: به جنگ در راه خدا میروم. ثوبان به او گفت: هر گاه [با دشمن] رو به رو شدی، بزدلی از خود نشان مده و هر گاه غنيمت گرفتی، در آن خيانت مکن و از کشتن پير سالخورده و کودک خردسال بپرهیز. مرد به او گفت: اين را از که شنيدی؟ ثوبان گفت: از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله.

26. مجمع البيان عن مجاهد و عكرمة - في ذِكرِ غَزوَةِ بَدرٍ الصُّغریٰ -:... فَقالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: «وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ، لَأخرُجَنَّ و لَو وَحدي». فَأَمَّا الجَبانُ فَإِنَّهُ رَجَعَ، و أَمَّا الشُّجاعُ فَإِنَّهُ تَأَهَّبَ لِلقِتالِ.[۸۳]

26. مجمع البيان - به نقل از مجاهد و عکرمه، در بيان جنگ بدر کوچک -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست اوست، من [برای جنگ] حرکت میکنم، اگر چه به تنهايی». پس، بزدلان باز گشتند و دليران، خود را برای نبرد آماده کردند.

27. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: مَن جَبُنَ عَنِ الجِهادِ فَليُجَهِّز بِمالِهِ رَجُلاً يُجاهِدُ في سَبيلِ اللهِ.[۸۴]

27. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس از [رفتن به] جهاد میترسد، باید با مال خود، مردی را که در راه خدا جهاد میکند، تجهیز کند.

28. الأمالي للصدوق عن عبد اللّهبن عمرو بن العاص: إنَّ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله دَفَعَ الرّايَةَ يَومَ خَيبَرَ إلیٰ جُلٍ مِن أصحابِهِ فَرَجَعَ مُنهَزِماً، فَدَفَعَها إلیٰ آخَرَ فَرَجَعَ يُجَبِّنُ أصحابَهُ و يُجَبِّنونَهُ، قَد رَدَّ الرّايَةَ مُنهَزِماً، فَقالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: لَأُعطِيَنَّ الرّايَةَ غَداً رَجُلاً يُحِبُّ اللهَ و رَسولَهُ، و يُحِبُّهُ اللهُ و رَسولُهُ، لا يَرجِعُ حَتّیٰ يَفتَحَ اللهُ عَلیٰ يَدَيهِ.

فَلَمّا أصبَحَ قالَ: اُدعوا لي عَلِيّاً، فَقيلَ لَهُ: يا رَسولَ اللّهِ، هُوَ رَمِدٌ! فَقالَ: اُدعوهُ. فَلَمّا جاءَ تَفَلَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله في عَينَيهِ و قالَ: اللّٰهُمَّ ادفَع عَنهُ الحَرَّ وَ البَردَ. ثُمَّ دَفَعَ الرّايَةَ إلَيهِ و مَضیٰ، فَما رَجَعَ إلیٰ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلّا بِفَتحِ خَيبَرَ.[۸۵]

28. الأمالی، صدوق - به نقل از عبد اللّٰهبن عمرو بن عاص -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در روز خيبر، پرچم را به مردی از يارانش داد و او شکست خورده باز گشت. پس پرچم را به ديگری داد و او نيز [از کارزار] باز گشت، در حالی که او يارانش را ترسو میخواند و يارانش او راترسو میخواندند و شکست خورده پرچم را برگرداند. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «فردا پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش نيز او را دوست دارند، و بر نمیگردد تا آن که خداوند، فتح را به دست او رقم زند». صبح که شد، فرمود: «علی را نزد من فرا بخوانيد». به ایشان گفتند: ای پیامبر خدا! او چشمدرد دارد. فرمود: «صدايش بزنيد». چون علی علیه السلام آمد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به چشمان او آب دهانی زد و گفت: «بار خدايا! گرما و سرما را از او دور کن». سپس پرچم را به او داد و علی رفت و نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باز نگشت مگر با فتح [قلعۀ] خيبر.

29. الإمام عليّ علیه السلام: الجَبانُ لا يَحِلُّ لَهُ أن يَغزُوَ؛ لَانَّ الجَبانَ يَنهَزِمُ سَريعاً، و لٰكِن يَنظُرُ ما كانَ يُريدُ أن يَغزُوَ بِهِ، فَليُجَهِّز بِهِ غَيرَهُ، فَإِنَّ لَهُ مِثلَ أجرِهِ في كُلِّ شَيءٍ، و لا يَنقُصُ مِن أجرِهِ شَيءٌ.[۸۶]

29. امام علی علیه السلام: روا نيست که ترسو به جنگ برود؛ زيرا ترسو به سرعت شکست میخورد؛ بلکه بايد ببيند با چه ابزاری میخواسته بجنگد و با آن، دیگری را تجهیز کند. در اين صورت، در همه چيز، همانند اجر آن جنگجو را دارد و از اجر او (جنگجو) نيز چيزی کم نمیشود.

شرکت ترسو در جنگ

برخی متون از شایسته نبودن حضور فرد بزدل (ترسو) در نبرد سخن گفتهاند. این متون نباید دستاویز فراریان از نبرد شوند که به بهانۀ بزدلی، از شرکت در جنگ خودداری کنند و از اعزام شدن به جبهه، سر باز زنند.

در این باره چند نکته شایان توجّه است:

این متون در مصادر اصلی حدیثی شیعه و اهل سنّت نقل نشدهاند و اسناد شایسته و معتبری ندارند.

برخی از این گزارشها، القای روحیّۀ شجاعت، جسارت و نترسیدن و واهمه نداشتن را به رزمندگان توصیه میکنند تا آنان با شجاعت و بیباکی به دشمن هجوم برند. [۸۷]

برخی از این متون، گونهای فرمان حکومتی هستند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با توجّه به موقعیت صحنه و برای مدیریت بحران، آنها را بیان نمودهاند؛[۸۸] یعنی قضیّۀ حقیقیّه و حکم کلّی نیستند که در همه زمانها و مکانها جریان داشته باشند؛ بلکه قضیّۀ خارجیّه (دارای شرایط و حکم خاص) و تنها ناظر به زمان و مکان خود هستند.

بعضی از این متون، ناظر به موقعیتی خاص، مثل غزوۀ بدر صغری (جنگ بدر کوچک) اند که گونهای شبیخون بوده و به نیروهای زبده، آمادۀ نبرد و نترس نیاز داشته که آمادگی کمین کردن و حمله چریکی را داشته باشند. از این رو، پیامبر صلی الله علیه و آله حضور افراد بزدل را مانع شدهاند.[۸۹]

متون دیگر به عدم حضور افراد بزدل در صف مقدّم نبرد اشاره دارند؛ زیرا ترسویی آنان، سبب فرار آنها از صحنه جنگ و ایجاد ترس در دل دیگر افراد حاضر در میدان میشود. این سخن به معنای منع حضور بُزدلان در جایگاههای دیگر، همانند کارهای پشتیبانی و کمک به رزمندگان نیست.

روشن است که به هیچ وجه حضور افراد ترسو در منصبهای مهمّ جنگی، همانند فرماندهی، روا نیست. متن مربوط به غزوۀ خیبر بر این مطلب دلالت دارد.[۹۰]

ترسویی، خصلتی منفی برای رزمندگان است و به گونۀ طبیعی، افراد رزمنده، خود را ترسو معرّفی نمی‌کنند؛ امّا اگر فردی واقعاً از حضور در جبهه وحشت دارد و موجب تضعیف روحیّه و فرار دیگران میشود و هیچ راه دیگری برای انجام وظیفه ندارد، لازم است با پشتیبانی مالی از رزمندگان، وظیفۀ خود را در قبال جبهه و جنگ انجام دهد.[۹۱] البته چنین کسی، اگر نقش بازی کرده باشد و ذاتاً ترسو نباشد (و مثلاً به خاطر تنبلی یا رفاه دوستی یا اختلافات فکری و قومی و... ترک جنگ کرده و از وظیفۀ واقعی خود، شانه خالی کرده باشد)، در فردای قیامت و در محضر الهی، باید پاسخگوی حضور نیافتن خود باشد، که او به اسرار درونی همگان عالم است.

شاید نتوان اجر کسی را که وظیفهاش پشتیبانی مالی و تدارکاتی از رزمندگان است و وظیفۀ خود را هم به خوبی انجام داده، همانند ثواب رزمندگان مخلص حاضر در صف اوّل نبرد دانست. از این رو، گزارش کتاب الجعفریّات - که اجر او را همانند رزمندگان حضور یافته در جبهه جنگ تصویر کرده است -، مخدوش به نظر میرسد.[۹۲]

الفصل الثاني: مَبادِئُ الجُبنِ

فصل دوم: ريشههای ترسويی

۲ / ۱: الغَريزَةُ

۲ / ۱: غريزه

30. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: كَرَمُ المُؤمِنِ تَقواهُ، و مُروءَتُهُ عَقلُهُ، و حَسَبُهُ دينُهُ، وَ الجُبنُ وَ الجُرأَةُ مِن غَرائِزَ يَضَعُهَا اللهُ عزّ و جلّ حَيثُ شاءَ.[۹۳]

30. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله : ارجمندی مؤمن، به پرهيزگاری اوست و شخصيتش به خِرد او، و شرافتش به دين او. ترسويی و دليری، غرايزی هستند که خداوند عزّ و جلّ آنها را هر جا که بخواهد، قرار میدهد.

31. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: دَفَعَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام يَومَ الجَمَلِ رايَتَهُ إلیٰ مُحَمَّدٍ ابنِهِ و ‌قَدِ استَوَتِ الصُّفوفُ، و قالَ لَهُ: اِحمِل.فَتَوَقَّفَ قَليلاً. فَقالَ لَهُ: اِحمِل! فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، أما تَرَى السِّهامَ كَأَنَّها شَآبيبُ[۹۴] المَطَرِ؟ فَدَفَعَ في صَدرِهِ، فَقالَ: أدرَكَكَ عِرقٌ مِن اُمِّكَ![۹۵]

31. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحديد: امير مؤمنان علیه السلام در روز جمل که سپاهيان [در برابر هم] صف کشيده بودند، پرچم را به پسرش محمّد [ابن حنفيّه] داد و فرمود: «بگیر [و به پیش بتاز]». محمّد، اندکی درنگ کرد. فرمود: «بگیر [و به پیش بتاز]». گفت: ای امير مؤمنان! آيا نمیبينيد که باران تير میبارد؟ امير مؤمنان علیه السلام مشتی به سينۀ او زد و فرمود: «رگی از مادرت در تو جنبيد!».

32. الإمام عليّ علیه السلام: قَد يُقاتِلُ أقوامٌ فَيُحسِنونَ القِتالَ و لا يُريدونَ إلّا الذِّكرَ وَ الأَجرَ، وإنَّ الرَّجُلَ لَيُقاتِلُ بِطَبعِهِ مِنَ الشَّجاعَةِ فَيَحمي مَن يَعرِفُ و مَن لا يَعرِفُ، و يَجبُنُ بِطَبيعَتِهِ مِنَ الجُبنِ فَيُسَلِّمُ أباهُ و اُمَّهُ إلَى العَدُوِّ، و إنَّمَا القَتلَ[۹۶] حَتفٌ[۹۷] مِنَ الحُتوفِ، و كُلُّ امرِئٍ عَلیٰ ما قاتَلَ عَلَيهِ، و إنَّ الكَلبَ لَيُقاتِلُ دونَ أهلِهِ.[۹۸]

32. امام علی علیه السلام: گاه عدّهای میجنگند و خوب هم میجنگند؛ امّا هدفی جز نامآوری و مزد ندارند. فردی، به طور ذاتی شجاع است و میجنگد و از آشنا و بيگانه دفاع میکند و ديگری به طور ذاتی ترسوست و در نتيجه پدر و مادرش را هم تسليم دشمن میکند. کشته شدن در حقيقت يک نوع مرگ است و هر انسانی به انگيزهای میجنگد. سگ هم برای دفاع از خانوادهاش میجنگد.

۲ / ۲: سوءُ الظَّنِّ بِاللهِ

۲ / ۲: بدگمانی به خدا

33. رسول اللّهصلی الله علیه و آله - لِعَلِيٍّ علیه السلام -: اِعلَم أنَّ الجُبنَ وَ البُخلَ وَ الحِرصَ غَريزَةٌ، يَجمَعُها سوءُ الظَّنِّ.[۹۹]

33. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - به علی علیه السلام -: بدان که ترسويی و بخل و آزمندی، در واقع، سرشتی اند که همۀ آنها را بدگمانی [به خدا] گرد هم آورده است.

34. الإمام عليّ علیه السلام :... إنَّ البُخلَ و الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرائِزُ شَتّیٰ یَجمَعُها سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ.[۱۰۰]

34. امام علی علیه السلام: همانا بخل و ترس و طمع، غرایز مختلفی هستند که بدگمانی به خدا، آنهارا در یک جا گرد میآورد.

۲ / ۳: الرِّيبَةُ

۲ / ۳: ترديد

35. الإمام عليّ علیه السلام: لا أشجَعَ مِن بَريءٍ. لا أجبَنَ مِن مُريبٍ[۱۰۱].[۱۰۲]

35. امام علی علیه السلام: نه شجاعتر از بیگناه وجود دارد، و نه ترسوتر از خطاکرده. [۱۰۳]

36. عنه علیه السلام: ما أشجَعَ البَريءَ، و أَجبَنَ المُريبَ![۱۰۴]

36. امام علی علیه السلام: چه دلاور است شخص بیگناه و چه ترسوست شخص خطاکرده!

۲ / ۴: المَحَبَّةُ

۲ / ۴: دوست داشتن

37. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: الوَلَدُ ثَمَرُ[۱۰۵] القَلبِ، و إنَّهُ مَجبَنَةٌ، مَبخَلَةٌ، مَحزَنَةٌ[۱۰۶].[۱۰۷]

37. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: فرزند، ميوۀ دل است و مايۀ ترس و بخل و اندوه.

38. مسند ابن حنبل عن الأشعث بن قيس: قَدِمتُ عَلیٰ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله في وَفدِ كِندَةَ، فَقالَ لي: هَل لَكَ مِن وَلَدٍ؟ قُلتُ: غُلامٌ وُلِدَ لي في مَخرَجي إلَيكَ مِنِ ابنَةِ جَمَدٍ[۱۰۸]، و لَوَدِدتُ أنَّ مَكانَهُ شِبعُ القَومِ.

قالَ: لا تَقولَنَّ ذٰلِكَ، فَإِنَّ فيهِم قُرَّةَ عَينٍ و أَجراً إذا قُبِضوا، ثُمَّ و لَئِن قُلتَ ذاكَ، إنَّهُم لَمَجبَنَةٌ مَحزَنَةٌ، إنَّهُم لَمَجبَنَةٌ مَحزَنَةٌ.[۱۰۹]

38. مسند ابن حنبل - به نقل از اشعث بن قيس -: همراه نمايندگان قبيلۀ کِنده، نزد پيامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدم. به من فرمود: «آيا فرزندی داری؟».

گفتم: هنگام حرکت به سوی شما، پسری از دختر جَمَد،[۱۱۰] برايم متولّد شد؛ ولی به جای آن، سيری قوم [خود] را دوست میداشتم.

پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هرگز اين را مگو؛ چرا که آنان [اگر بمانند] نور چشم اند و آن گاه که گرفته شوند (بميرند)، مايۀ اجر [الهی]اند. پس اگر تو این گونه بگویی، آنان (فرزندان) مايۀ ترس و اندوه اند. آنان، مايۀ ترس و اندوه اند».

39. رسول اللّهصلی الله علیه و آله - لِلأشعَثِ و قَد بُشِّرَ بِمَولودٍ وُلِدَ لَهُ فَقالَ: وَدِدتُ لَكُم مَكانَهُ قَصعَةً مِن خُبزٍ ولَحمٍ -: إن قُلتَ ذاكَ، إنَّهُم لَمَبخَلَةٌ مَجبَنَةٌ مَحزَنَةٌ، و إنَّهُم لَثَمَرَةُ القُلوبِ و قُرَّةُ العَينِ.[۱۱۱]

39. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - به اشعث، آن گاه که او را به تولّد فرزندش بشارت دادند و اشعث گفت: کاش به جای او کاسۀ نان و گوشتی داشتم که به شما میدادم -: حال که اين را گفتی، بدان که فرزندان، سبب بخل و ترس و اندوه اند. با اين حال، ميوۀ دل و نور ديده هستند.

40. السنن الكبرى عن يعلى بن منية الثقفي: جاءَ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ يَستَبِقانِ إلیٰ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله، فَضَمَّهُما إلَيهِ، ثُمَّ قالَ: إنَّ الوَلَدَ مَبخَلَةٌ مَجبَنَةٌ مَحزَنَةٌ.[۱۱۲]

40. السنن الکبری - به نقل از يعلی بن منيۀ ثقفی -: حسن و حسين[علیهما السلام] شتابان به سوی پيامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدند. ایشان، آنان را در آغوش کشيد و فرمود: «فرزند، سبب بخل و بيم و اندوه است».

41. سنن الترمذي عن خولة بنت حكيم: خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ذاتَ يَومٍ و هُوَ مُحتَضِنٌ أحَدَ ابنَيِ ابنَتِهِ، و هُوَ يَقولُ: إنَّكُم لَتُبَخِّلونَ و تُجَبِّنونَ و تُجَهِّلونَ، و إنَّكُم لَمِن رَيحانِ اللّهِ.[۱۱۳]

41. سنن الترمذی - به نقل از خوله دختر حکيم -: روزی پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بيرون آمد، در حالی که يکی از دو پسر دخترش [فاطمه علیها السلام] را در بغل داشت، و میفرمود: «شما [فرزندان، پدرانتان را] به بخل و ترسويی و نادانی وا میداريد[۱۱۴] و با اين حال، دستهگل خدا [و رحمت و هديۀ او] هستيد».[۱۱۵]

۲ / ۵: عَجزُ النَّفسِ

۲ / ۵: ضعف نفس

42. الإمام عليّ علیه السلام: شِدَّةُ الجُبنِ مِن عَجزِ النَّفسِ و ضَعفِ اليَقينِ.[۱۱۶]

42. امام علی علیه السلام: ترسويی زياد، از ناتوانی نفس و سستی يقين است.

الفصل الثالث: آثارُ الجُبنِ

فصل سوم: آثار ترسويی

۳ / ۱: الكَذِبُ

۳ / ۱: دروغگويی

43. الإمام عليّ علیه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ علیه السلام -: لَو تَمَيَّزَتِ الأَشیاءُ كانَ الكَذِبُ مَعَ الجُبنِ، وَ الصِّدقُ مَعَ الشَّجاعَةِ.[۱۱۷]

43. امام علی علیه السلام - در حکمتهای منسوب به ایشان -: اگر اشيا از هم متمايز میشدند، دروغگویی با ترسويی بود و راستگويی با شَجاعت.

۳ / ۲: الرِّياءُ

۳ / ۲: ريا

44. الإمام زين العابدين علیه السلام: إذا رَأَيتُمُ الرَّجُلَ قَد حَسُنَ سَمتُهُ و هَديُهُ، و تَماوَتَ في مَنطِقِهِ، و تَخاضَعَ في حَرَكاتِهِ، فَرُوَيداً لا يَغُرَّنَّكُم، فَما أكثَرَ مَن يُعجِزُهُ تَناوُلُ الدُّنيا و رُكوبُ المَحارِمِ مِنها؛ لِضَعفِ نِيَّتِهِ و مَهانَتِهِ، و جُبنِ قَلبِهِ، فَنَصَبَ الدّينَ فَخّاً لَها، فَهُوَ لا يَزالُ يَختِلُ[۱۱۸] النّاسَ بِظاهِرِهِ، فَإِن تَمَكَّنَ مِن حَرامٍ اقتَحَمَهُ.[۱۱۹]

44. امام زين العابدين علیه السلام: هر گاه ديديد کسی ظاهر الصلاح است و در گفتارش دم از زهد و پارسايی میزند و در رفتارهايش اظهار فروتنی میکند، بپاييد که فريبتان ندهد؛ زيرا چه بسا کسی به سبب ضعف اراده و دونْ همّتی و بزدلیاش، دستش از دنيا و انجام حرامهای آن کوتاه است! او دين را دام دنيا کرده است و از اين رو، با ظاهر خود مردم را میفريبد، و هر گاه به حرامی دست يابد، آن را انجام میدهد.

۳ / ۳: الحِرمانُ

۳ / ۳: محروميت

45. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: التّاجِرُ الجَبانُ مَحرومٌ، وَ التّاجِرُ الجَسورُ مَرزوقٌ.[۱۲۰]

45. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: تاجر ترسو، بیروزی است و تاجر بیباک، روزیدار.

۳ / ۴: دُخولُ النّارِ

۳ / ۴: دوزخی شدن

46. الإمام الصادق علیه السلام: ثَلاثٌ إذا كُنَّ فِي الرَّجُلِ فَلا تَحَرَّج أن تَقولَ: إنَّهُ في جَهَنَّمَ: الجَفاءُ[۱۲۱]، وَ الجُبنُ، وَ البُخلُ.[۱۲۲]

46. امام صادق علیه السلام: سه خصلت است که هر گاه در مردی وجود داشته باشد، از این که بگویی جهنّمی است، باک نداشته باش: سنگدلی، ترسويی و بخل.

الفصل الرابع: عِلاجُ الجُبنِ

فصل چهارم: درمان ترسويی

۴ / ۱: تَقوِيَةُ الإِيمانِ

۴ / ۱: تقويت ايمان

47. رسول اللّه صلی الله علیه و آله: لا يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَكونَ بَخيلاً و لا جَباناً.[۱۲۳]

47. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: برای مؤمن، شايسته نيست که بخيل و ترسو باشد.

48. الإمام عليّ علیه السلام: ثَلاثٌ لا تَكونُ فِي المُؤمِنِ: لا يَكونُ جَباناً، و لا حَريصاً، و لا شَحيحاً.[۱۲۴]

48. امام علی علیه السلام: سه خصلت در مؤمن نيست: نه ترسوست، نه حریص، و نه بخیل.

49. الإمام الباقر علیه السلام: لا يُؤمِنُ رَجُلٌ[۱۲۵] فيهِ الشُّحُّ وَ الحَسَدُ وَ الجُبنُ، و لا يَكونُ المُؤمِنُ جَباناً و لا شَحيحاً و لا حَريصاً.[۱۲۶]

49. امام باقر علیه السلام: مؤمن نيست (ایمان کاملی ندارد)[۱۲۷] کسی که در او بُخل و حسد و ترسويی باشد. مٶمن، نه ترسوست، نه بخيل و نه حریص.

50. الإمام الرضا علیه السلام: سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: يَكونُ المُؤمِنُ جَباناً؟ قالَ: نَعَم، قيلَ: و يَكونُ بَخيلاً؟ قالَ: نَعَم، قيلَ: و يَكونُ كَذّاباً؟ قالَ: لا.[۱۲۸]

50. امام رضا علیه السلام: از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله سٶال شد: میشود مٶمن، ترسو باشد؟ فرمود: «آری». گفته شد: میشود بخيل باشد؟ فرمود: «آری». گفته شد: میشود دروغْپیشه باشد؟ فرمود: «نه».

۴ / ۲: الدُّعاءُ وَ ذِکرُ اللّهِ

۴ / ۲: دعا و یاد خدا

51. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: مَن عَجَزَ مِنکُم عَنِ اللَّیلِ أن یُکابِدَهُ[۱۲۹]، و یَخِلَ بِالمالِ أن یُنفِقَهُ، و جَبُنَ عَنِ العَدُوِّ أن یُجاهِدَهُ، فَلیُکثِر مِن ذِکرِ اللّٰهِ.[۱۳۰]

51. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس از شما که نمیتواند رنج شبخیزی را تحمّل کند و از خسیسی نمیتواند مالی انفاق کند و از جهاد کردن با دشمن میترسد، پس [در عوض]، خدا را بسیار یاد کند.

52. عنهصلی الله علیه و آله: مَن هالَهُ اللَّیلُ أن یُکابِدَهُ، وَ بَخِلَ بِالمالِ أن یُنفِقَهُ، و جَبُنَ عَنِ العَدُوِّ أن یُقاتِلَهُ، فَلّیُکّثِر أن یَقُولَ: «سُبحانَ اللّٰهِ وَ بِحَمدِهِ» فَإِنَّها أحَبُّ إِلَی اللّٰهِ مِن جَبَلِ ذَهَبٍ و فِضَّةٍ یُنفَقانِ في سَبیلِ اللّٰه.[۱۳۱]

52. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر که از ترسناکی شب نمیتواند رنج شبخیزی را تحمّل کند و از خسیسی نمیتواند مالی انفاق کند، و از جنگیدن با دشمن میترسد، پس [در عوض] ذکر «سبحان اللّٰه و بحمده» را بسیار بگوید؛ زیرا این ذکر نزد خداوند، محبوبتر از انفاق کردن کوهی از طلا و نقره در راه خداست.

53. عنهصلی الله علیه و آله: اللّٰهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ البُخلِ، و أَعوذُ بِكَ مِنَ الجُبنِ.[۱۳۲]

53. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بار خدايا! از بُخل، به تو پناه میبرم و از ترسويی، به تو پناه میبرم.

54. صحيح البخاري عن عمرو بن ميمون الأودي: كانَ سَعدٌ [أي ابنُ أبي وَقّاصٍ] يُعَلِّمُ بَنيهِ هٰؤُلاءِ الكَلِماتِ... و يَقولُ: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله كانَ يَتَعَوَّذُ مِنهُنَّ دُبُرَ الصَّلاةِ: اللّٰهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الجُبنِ، و أَعوذُ بِكَ أن اُرَدَّ إلیٰ أرذَلِ العُمُرِ.[۱۳۳]

54. صحيح البخاری - به نقل از عمرو بن ميمون اَودی -: سعد [بن ابی وقّاص] به فرزندانش اين کلمات را میآموخت... و میگفت: پيامبر خدا صلی الله علیه و آلهدر تعقيبات نماز از آنها به خدا پناه میبرد: بار خدايا! من از ترسويی، به تو پناه میبرم و از رسيدن به فروترين روزهای عمر (فرتوتی)، به تو پناه میبرم.

55. رسول اللهصلی الله علیه و آله: اللّٰهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ العَجزِ وَ الكَسَلِ وَ الجُبنِ وَ الهَرَمِ، و أَعوذُ بِكَ مِن عَذابِ القَبرِ، و أَعوذُ بِكَ مِن فِتنَةِ المَحيا وَ المَماتِ.[۱۳۴]

55. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بار خدايا! از ناتوانی و تنبلی و بُزدلی و سالخوردگی، به تو پناه میبرم و از عذاب قبر، به تو پناه میبرم و از فتنه [و رنج] زيستن و مُردن، به تو پناه میبرم.

56. سنن النسائي عن ابن مسعود: كانَ النَّبِيُ صلی الله علیه و آله يَتَعَوَّذُ مِن خَمسٍ: مِنَ البُخلِ، وَ الجُبنِ، و سوءِ العُمُرِ، و فِتنَةِ الصَّدرِ، و عَذابِ القَبرِ.[۱۳۵]

56. سنن النسائی - به نقل از ابن مسعود -: پيامبر صلی الله علیه و آله از پنج چيز به خدا پناه میبُرد؛ از بخل، ترسویی، ناسالمی گذران زندگی، تشویش درون، و عذاب قبر.

57. رسول اﷲصلی الله علیه و آله - كانَ يَقولُ بَعدَ صَلاةِ الفَجرِ -: اللّٰهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الهَمِّ، وَ الحَزَنِ، وَ العَجزِ، وَ الكَسَلِ، وَ البُخلِ، وَ الجُبنِ، و ضَلَعِ الدَّينِ[۱۳۶]، و غَلَبَةِ الرِّجالِ، و بَوارِ الاَيِّمِ[۱۳۷]، وَ الغَفلَةِ، وَ الذِّلَّةِ، وَ القَسوَةِ، وَ العَيلَةِ، وَ المَسكَنَةِ.[۱۳۸]

57. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - بعد از نماز صبح همواره میگفت -: بار خدايا! از نگرانی و اندوه و ناتوانی و تنبلی و بخل و ترسويی و فشار قرض و چيره آمدن مردان [اوباش] و بیشوهری زنان و [از] غفلت و خواری و سنگدلی و تنگدستی و بیچيزی، به تو پناه میبرم.

58. الخرائج و الجرائح عن الفضل بن العبّاس: إنَّ رَجُلاً قالَ: يا رَسولَ اللهِ، إنّي بَخيلٌ جَبانٌ نَؤومٌ، فَادعُ لي. فَدَعَا اللّهَ أن يُذهِبَ جُبنَهُ، و أَن يُسَخِّيَ نَفسَهُ، و أَن يُذهِبَ كَثرَةَ نَومِهِ؛ فَلَم يُرَ أسخیٰ نَفساً و لا أشَدَّ بَأساً و لا أقَلَّ نَوماً مِنهُ.[۱۳۹]

58. الخرائج و الجرائح - به نقل از فضل بن عبّاس -: مردی گفت: ای پيامبر خدا! من شخصی بخيل و ترسو و پُرخواب هستم. برايم دعا کن. پيامبر صلی الله علیه و آله دعا کرد که خداوند، ترسويی را از او بزدايد و سخاوتمندش گرداند و پُرخوابی را از او ببرد. از آن پس، مردی سخاوتمندتر و شجاعتر و کمخواب تر از او ديده نشد.

59. الإمام زين العابدين علیه السلام: اللّٰهُمَّ و أَيُّما غازٍ غَزاهُم مِن أهلِ مِلَّتِكَ، أو مُجاهِدٍ جاهَدَهُم مِن أتباعِ سُنَّتِكَ، لِيَكونَ دينُكَ الَاعلیٰ و حِزبُكَ الَاقویٰ و حَظُّكَ الاَوفیٰ، فَلَقِّهِ اليُسرَ... وأَصحِبهُ السَّلامَةَ، و أَعفِهِ مِنَ الجُبنِ، و أَلهِمهُ الجُرأَةَ، وَ ارزُقهُ الشِّدَّةَ.[۱۴۰]

59. امام زين العابدين علیه السلام: بار خدايا! هر رزمندهای از اهل دين تو که با آنان (دشمنان) بجنگد، و هر مجاهدی از پيروانِ راه و رسم تو که با آنها جهاد کند تا دين تو برتر بماند و حزب تو قویتر و بهرهات افزونتر باشد، آسانی را برايش ميسّر گردان... و او را همواره به سلامت دار و بزدلی را از او دور کن و به او جرأت عطا کن و دلاوری را روزیاش فرما.

60. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ علیه السلام كانَ إذا أرادَ القِتالَ قالَ هٰذِهِ الدَّعَواتِ:... اللّٰهُمَّ و أَعوذُ بِكَ عِندَ ذٰلِكَ مِنَ الجُبنِ عِندَ مَوارِدِ الَاهوالِ، و مِنَ الضَّعفِ عِندَ مُساوَرَةِ[۱۴۱] الأبطالِ.[۱۴۲]

60. امام صادق علیه السلام: امير مٶمنان علیه السلام هنگامی که قصد نبرد میکرد، اين نيايشها را بر زبان میآورد: «... بار خدايا! در اين هنگام، از ترسیدن به هنگام وحشتها و از سُستی کردن به هنگام يورش پهلوانان، به تو پناه میبرم».

61. عنه علیه السلام - في دُعاءِ يَومِ عَرَفَةَ -: اللّٰهُمَّ و كُلُّ ما كانَ في قَلبي مِن شَكٍّ، أو ريبَةٍ، أو جُحودٍ، أو قُنوطٍ، أو فَرَحٍ، أو مَرَحٍ، أو بَطَرٍ، أو فَخرٍ، أو خُيَلاءَ، أو جُبنٍ أو خيفَةٍ، أو رِياءٍ، أو سُمعَةٍ، أو شِقاقٍ، أو نِفاقٍ، أو كُفرٍ، أو فُسوقٍ، أو عَظَمَةٍ، أو شَيءٍ مِمّا لا تُحِبُّ عَلَيهِ أولِياءَكَ، فَأَسأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ أن تَمحُوَ ذٰلِكَ مِن قَلبي، و أَن تُبَدِّلَني مَكانَهُ إيماناً و عَدلاً و رِضاً بِقَضائِكَ، و وَفاءً بِعَهدِكَ، و وَجَلاً مِنكَ، و زُهداً فِي الدُّنيا، و رَغبَةً فيما عِندَكَ، و ثِقَةً بِكَ، و طُمَأنينَةً إلَيكَ، و تَوبَةً إلَيكَ نَصوحاً، يا رَبِّ، يا رَبِّ، يا رَبِّ.[۱۴۳]

61. امام صادق علیه السلام - در دعای روز عرفه -: خداوندا! هر چه از شک و ترديد و انکار و نااميدی و سرخوشی و غرور و سرمستی و فخرفروشی و تکبّر و ترسويی و ترس و ريا و شهرتطلبی

و ناسازگاری و نفاق و کفر و گناه و خودبزرگبينی در قلب من است، يا هر چيز ديگری که برای دوستان خود نمیپسندی، به حقّ محمّد، از تو میخواهم که آن را از دلم بزدايی و به جای آن، ايمان و عدل و خشنودی به تقديرت و وفا به پيمانت و بيم داشتن از تو و بیرغبتی به دنيا و رغبت به آنچه نزد توست و [نیز] اطمينان به تو و تکيه بر خودت، و توبۀ خالصانه به درگاهت قرار دهی، ای پروردگار من، ای پروردگارمن، ای پروردگارمن!

62. رسول اللهصلی الله علیه و آله: اللّٰهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الكَسَلِ، وَ الهَرَمِ، وَ الجُبنِ، وَ البُخلِ.[۱۴۴]

62. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بار خدايا! من از تنبلی و فَرتوتی و بُزدلی و بُخل، به تو پناه میبرم.

۴ / ۳: أكلُ السَّفَرجَلِ

۴ / ۳: خوردنِ بِهْ

63. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ الزُّبَيرَ دَخَلَ عَلیٰ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و بِيَدِهِ سَفَرجَلَةٌ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: يا زُبَيرُ! ما هٰذِهِ بِيَدِكَ؟ فَقالَ لَهُ: يا رَسولَ اللّهِ، هٰذِهِ سَفَرجَلَةٌ. فَقالَ: يا زُبَيرُ، كُلِ السَّفَرجَلَ؛ فَإِنَّ فيهِ ثَلاثَ خِصالٍ، قالَ: و ما هِيَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: يُجِمُّ[۱۴۵] الفُؤادَ، و يُسَخِّي البَخيلَ، و يُشَجِّعُ الجَبانَ.[۱۴۶]

63. امام صادق علیه السلام: زبير، در حالی که [میوۀ] بِهی در دست داشت، نزد پيامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله از او پرسيد: «ای زبير! اين چيست که در دست توست؟».

گفت: ای پيامبر خدا! اين، [میوۀ] بِه است.

فرمود: «ای زبير! بِه بخور؛ چرا که سه خاصيت دارد».

پرسيد: ای پيامبر خدا! آن خاصيتها کدام اند؟

فرمود: «قلب را آرامش میدهد، بخيل را بخشنده میگرداند و ترسو را دلير میسازد».

64. عنه علیه السلام: كانَ جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ عِندَ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله، فَاُهدِيَ إلَى النَّبِيِ صلی الله علیه و آله سَفَرجَلٌ، فَقَطَعَ مِنهُ النَّبِيُ صلی الله علیه و آله قِطعَةً و ناوَلَها جَعفَراً، فَأَبیٰ أن يَأكُلَها، فَقالَ: خُذها و كُلها؛ فَإِنَّها تُذَكِّي القَلبَ، و تُشَجِّعُ الجَبانَ.[۱۴۷]

64. امام صادق علیه السلام: جعفر بن ابی طالب، نزد پيامبر صلی الله علیه و آله بود که برای پيامبر صلی الله علیه و آله يک بِه، هديه آوردند. پيامبر صلی الله علیه و آله قطعهای را از آن بريد و به جعفر داد. جعفر، از خوردنش خودداری ورزيد. فرمود: «بگير و بخور؛ چرا که قلب را روشن میکند و ترسو را دلير میگرداند».

65. الإمام الكاظم علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِجَعفَرٍ: يا جَعفَرُ! كُلِ السَّفَرجَلَ؛ فَإِنَّهُ يُقَوِّي القَلبَ، و يُشَجِّعُ الجَبانَ.[۱۴۸]

65. امام کاظم علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله، به جعفر [بن ابی طالب] فرمود: «ای جعفر! بِه بخور، که قلب را قوّت میدهد و ترسو را شَجاعت میبخشد».

66. الإمام عليّ علیه السلام: أكلُ السَّفَرجَلِ قُوَّةٌ لِلقَلبِ الضَّعيفِ، و يُطَيِّبُ المَعِدَةَ، و يُذَكِّي الفُؤادَ، و يُشَجِّعُ الجَبانَ.[۱۴۹]

66. امام علی علیه السلام: خوردن بِه، نيروی قلبِ ضعيف است، معده را پاک میسازد، دل را نشاط میدهد و ترسو را شَجاعت میبخشد.

67. طبّ الأئمّة علیهم السلام لابني بسطام عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ فِي السَّفَرجَلِ خَصلَةً لَيسَت في سائِرِ الفَواكِهِ، قُلتُ: و ما ذاكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ؟ قال: يُشَجِّعُ الجَبانَ، هٰذا وَ اللّهِ مِن عِلمِ الأَنبِياءِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِم أجمَعينَ.[۱۵۰]

67. طبّ الأئمّة علیهم السلام - به نقل از طلحة بن زيد -: امام صادق علیه السلام فرمود: «در بِه، خاصيتی است که در ديگر ميوهها نيست».

پرسيدم: چه خاصيتی، ای پسر پيامبر خدا؟

فرمود: «ترسو را دلير میکند. به خدا سوگند، اين، از دانش پيامبران است. درودهای خداوند بر همۀ آنان باد!».

۴ / ۴: الحَرمَلُ

۴ / ۴: خوردن اسفند

68. مكارم الأخلاق عن محمّد بن الحكم: شَكا نَبِيٌّ إلَى اللهِ عزّ و جلّ جُبنَ اُمَّتِهِ، فَأَوحَى اللّهُ عزّ و جلّ إلَيهِ: مُر اُمَّتَكَ بِأَكلِ الحَرمَلِ.

و في رِوايَةٍ: مُرهُم فَليَسَفُّوا[۱۵۱] الحَرمَلَ؛ فَإِنَّهُ يَزيدُ الرَّجُلَ شَجاعَةً.[۱۵۲]

68. مکارم الأخلاق - به نقل از محمّد بن حکم -: پیامبری [از پيامبران الهی] از ترسو بودن امّت خود، به درگاه خداوند عزّ و جلّ ناليد. خدای عزّ و جلّ به او وحی فرستاد: «امّتت را به خوردن اسپند توصيه کن».

در گزارشی ديگر آمده است: «به آنان فرمان بده که اسپند را بکوبند و بخورند؛ چرا که به شَجاعت مرد میافزايد».

۴ / ۵: تَوطينُ النَّفسِ

۴ / ۵: تمرین دادنِ خود

69. الإمام عليّ علیه السلام - في كِتابِهِ إلیٰ قُثَمَ بنِ عَبّاسٍ عامِلِهِ -: و وَطِّن نَفسَكَ عَلَى الصَّبرِ فِي البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ، و لا تَكونَنَّ فَشِلاً، و لا طائِشاً[۱۵۳]، و لا رِعديداً[۱۵۴]. وَ السَّلامُ.[۱۵۵]

69. امام علی علیه السلام - در نامهاش به کارگزار خود، قُثَم بن عبّاس -: و در سختی و رنج، خويشتن را به شکيبايی خو دِه، و سست و سبکمغز و بزدل مباش. بدرود!

  1. به قلم پژوهشگر ارجمند جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای سید محمّد کاظم طباطبایی.
  2. ر.ک: کتاب العین: ج ۶ ص ۱۵۳، المحیط فی اللغة: ج ۷ ص ۱۳۲.
  3. ر.ک: معجم مقاییس اللغة: ج ۱ ص ۵۰۳، الصحاح: ج ۵ ص ۲۰۹۰.
  4. ابن فارس، سه معنای متباین یعنی صفة الجبان (ویژگی فرد بزدل)، پنیر و جبین (پیشانی) را مطرح کرده است (ر.ک: معجم مقاییس اللغة: ج ۱ ص ۵۰۳).
  5. مفردات ألفاظ القرآن: ص ۱۸۶. فیومی نیز به این سخن اشاره کرده است ( ر.ک: المصباح المنیر: ج ۲ ص ۹۰ مادّۀ «جبن»).
  6. لسان العرب: ج ۱۳ ص ۸۴ مادّۀ «جبن».
  7. التَهَوُّرُ: الوقوع فى الشىء بقلَّة مبالاة (الصحاح: ج3، ص ۸۵۶ مادّۀ «هور»).
  8. «الجبن هو الخوف ممّا لا ينبغی أن يخاف منه» (شرح ابن میثم علی المئة کلمة: ص ۲۴، رسائل الشهید الثانی: ص ۶۲).
  9. «توقُّعُ مَكروهٍ عَن أمارَةٍ مَظنونَةٍ أو مَعلومةٍ» (مفردات ألفاظ القرآن: ص ۳۰۳ مادّۀ «خوف»).
  10. نساء: آیۀ ۳.
  11. «الشجاعة أفضل من الجبن إلَّا فی أمر اللَّه عزّ و جلّ، و الأمن أفضل من الخوف إلّا مِن مكر اللَّه عزّ و جلّ» (التذکرة الحمدونیّة: ج ۳ ص۶۱).
  12. شرح ابن میثم علی المئة کلمة: ص ۱۲۵.
  13. جامع السعادات: ج ۱ ص ۲۰۷.
  14. كتاب العين: ج۴ ص ۲۸۴، المحيط فی اللغة: ج۴ ص ۳۷۵، معجم مقایيس اللغة؛ ج۲ ص ۱۸۴. در بارۀ تفاوت «خوف» و «خشیت» در عناوین خاصّ آنها سخن خواهیم گفت.
  15. ر ک: معجم مقاییس اللغة: ج ۶ ص ۹۱.
  16. ر.ک: صافّات: آیۀ ۱۰۳.
  17. ر.ک: ص ۲۳ ح۱۲ و ص ۲۵ح ۱۵.
  18. ر.ک: ص ۲۹ ح۲۶ و ۲۸.
  19. ر.ک: ص ۲۷ ح ۲۰.
  20. ر.ک: ص ۲۷ ح۲۲ و ۲۳ و ص۲۹ ح ۲۴.
  21. ر.ک: سیرۀ پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله: ج ۱ ص ۴۹۸، حکمتنامۀ پیامبر صلی الله علیه و آله: ج ۳ ص ۵۶۶.
  22. ر.ک: ص ۲۵ ح۱۶.
  23. ر.ک: ص ۲۵ ح۱۵.
  24. ر.ک: ص ۲۵ ح۱۷.
  25. ر.ک: ص ۳۵ - ۳۷ ح ۳۶ - ۴۰.
  26. ر.ک: ص ۳۵ ح ۳۳.
  27. ر.ک: ص ۳۵ ح ۳۴ و ۳۵.
  28. ر.ک: ص ۴۳ - ۴۵ ح۴۶ - ۴۸.
  29. ر.ک: ص ۴۵ ح ۴۸.
  30. جامع السعادات: ج ۱ ص ۲۰۷.
  31. المعجم الكبير: ج ۳ ص ۱۳۵ ح ۲۹۱۰ نیز، ر.ک: المصنّف، عبد الرزّاق: ج ۵ ص ۷ ح ۸۸۰۹ و تهذيب الكمال: ج ۱۹ ص ۳۸۳ الرقم ۳۸۱۸
  32. جامع السعادات: ص ۲۰۷.
  33. ر.ک: ص ۴۹ - ۵۱ ح ۶۰ - ۶۴.
  34. ر.ک: ص ۵۱ ح ۶۵.
  35. ر.ک: ص ۴۹ ح ۶۱ و ص ۵۱ ح ۶۲.
  36. ر.ک: ص ۴۹ - ۵۱ ح ۶۰ - ۶۲.
  37. ر.ک: ص ۴۹ ح ۶۰ و ص ۵۱ ح ۶۳.
  38. ر.ک: ص ۴۱ ح ۴۴.
  39. ر.ک: ص ۴۱ ح ۴۳.
  40. ر.ک: ص ۳۹ ح ۴۲.
  41. جامع السعادات: ص ۲۰۷.
  42. ر.ک: نهج البلاغة: حکمت ۲۳۴.
  43. ر.ک: «اخلاق و جنسیت در حدیث خصال النساء»، سیّد حسن اسلامی، علوم حدیث (فصلنامه)، ش ۴۹و۵۰ ص۴۷ - ۸۲.
  44. ر.ک:ص ۲۹ ح ۲۸.
  45. در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت (ر.ک:ص ۲۷ «ترسویی در جنگ»).
  46. المحاسن: ج ۱ ص ۲۰۹ ح ۳۷۱.
  47. پیشتر گفتیم که این گونه پدیدههای درونی هم پایههایی وراثتی و سازههایی تربیتی دارند.
  48. في بعض النسخ: «للجزم» بدل «للحزم» و هو تصحيف، و الصحيح ما أثبتناه كما في المصادر الاُخرى.
  49. الدرّة الباهرة: ص‌۴۳، نزهة الناظر: ص‌۲۲۲ ح‌۵۰۷، بحار الأنوار: ج‌۶۹ ص‌۴۰۷ ح‌۱۱۵.
  50. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۳۱۸ ح‌۶۵۱.
  51. النكولُ: الامتناع و ترك الإقدام (النهاية: ج‌۵ ص‌۱۱۷ «نكل»).
  52. العدد القويّة: ص‌۵۳ ح‌۶۴، تحف العقول: ص‌۲۲۵، كشف الغمّة: ج‌۲ ص‌۱۹۴، بحار الأنوار: ج‌۷۸ ص‌۱۰۳ ح‌۲؛ المعجم الكبير: ج‌۳ ص‌۶۹ ح‌۲۶۸۸، تهذيب الكمال: ج‌۶ ص‌۲۳۸ الرقم ۱۲۴۸ كلاهما عن الحارث، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۲۱۵ ح‌۴۴۲۳۷.
  53. زاد في الفردوس (ج ۲ ص‌۳۶۰ ح‌۳۶۰۸): «الهلع: شدّة الحرص، و الجبن الخالع: الذي يخلع قلبه من شدّته».
  54. سنن أبي داود: ج‌۳ ص‌۱۲ ح‌۲۵۱۱، مسند ابن حنبل: ج‌۳ ص‌۱۶۵ ح‌۸۰۱۶، صحيح ابن حبّان: ج‌۸ ص‌۴۲ ح‌۳۲۵۰، السنن الكبرى: ج‌۹ ص‌۲۸۷ ح‌۱۸۵۶۱، المصنّف لابن أبي شيبة: ج‌۶ ص‌۲۵۳ ح‌۳ كلّها عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج‌۳ ص‌۴۴۷ ح‌۷۳۸۱.
  55. طَفُّ الصاع: أي قريبٌ بعضكم من بعض (النهاية: ج‌۳ ص‌۱۲۹ «طفف»).
  56. مسند ابن حنبل: ج‌۶ ص‌۱۲۲ ح‌۱۷۳۱۵، تفسير الطبري: ج‌۱۳ الجزء ۲۶ ص‌۱۴۰ كلاهما عن عقبة بن عامر، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۳۹ ح‌۴۳۸۴۰.
  57. نهج البلاغة: الحكمة ۳، تحف العقول: ص‌۲۰۲، مشكاة الأنوار: ص‌۴۰۸ ح‌۱۳۶۴، روضة الواعظين: ص‌۴۲۱، بحار الأنوار: ج‌۷۳ ص‌۳۰۷ ح‌۳۶؛ دستور معالم الحكم: ص‌۱۹.
  58. غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۳۴ ح‌۹۴.
  59. غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۱۵۲ ح‌۵۷۲، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۲۵ ح‌۲۶۶.
  60. غرر الحكم: ج‌۱ ص‌۳۳ ح‌۸۹، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۳۱ ح‌۴۹۹.
  61. غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۲۷۲ ح‌۲۵۸۲، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۱۰۴ ح‌۲۳۴۵.
  62. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۲۹۵ ح‌۳۷۴.
  63. المناقب لابن شهرآشوب: ج‌۴ ص‌۶۵ عن عمرو بن دينار، بحار الأنوار: ج‌۴۴ ص‌۱۸۹ ح‌۲.
  64. . الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ علیه السلام: ص‌۲۵۰؛ تاريخ دمشق: ج‌۱۴ ص‌۳۳۷ من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت علیهم السلام.
  65. الكافي: ج‌۱ ص‌۲۹۴ ح‌۳ عن عبدالحميد بن أبي الديلم عن الإمام الصادق علیه السلام، كتاب سليم بن قيس: ج‌۲ ص‌۶۴۱ ح‌۱۱ و ص ۸۸۸ ح‌۵۵ عن سعد بن أبي وقّاص و كلاهما نحوه.
  66. مشارق أنوار اليقين: ص‌۱۱۶ عن طارق بن شهاب، بحار الأنوار: ج‌۲۵ ص‌۱۷۲ ح‌۳۸.
  67. الساقَةُ: جمع سائق، و هم الذين يسوقون جيش الغزاة، و يكونون من ورائه يحفظونه (النهاية: ج‌۲ ص‌۴۲۴ «سوق»).
  68. نهج البلاغة: الخطبة ۳۳ و الخطبة ۱۰۴ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۳۲ ص‌۷۶ ح‌۵۰.
  69. طَود: أي جبل عال (النهاية: ج‌۳ ص‌۱۴۱ «طود»).
  70. في بحار الأنوار: «و مَجفُوِّ أهلِها».
  71. هَكَعَ: سَكَن و اطمأنّ (لسان العرب: ج‌۸ ص‌۳۷۴ «هكع»).
  72. الغيبة للنعماني: ص‌۲۱۲ ح‌۱ عن سليمان بن بلال عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج‌۵۱ ص‌۱۱۵ ح‌۱۴.
  73. الجعفريّات: ص‌۳۶ عن الإمام الكاظم عن آبائه علیهم السلام، دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۱۳۵ عن الإمام عليّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج‌۸۷ ص‌۱۵۷ ح‌۴۳؛ تاريخ بغداد: ج‌۱ ص‌۲۶۷ الرقم ۱۰۰ عن زيد عن الإمام زين العابدين عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، كنز العمّال: ج‌۱۵ ص‌۸۷۰ ح‌۴۳۴۶۱ نقلاً عن أبي الشيخ في العظمة.
  74. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۴ ص‌۴۰۹ ح‌۵۸۸۹ عن محمّد بن آدم عن أبيه عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، الخصال: ص‌۱۰۲ ح‌۵۷، علل الشرائع: ص‌۵۵۹ ح‌۱، نهج البلاغة: الكتاب ۵۳، تحف العقول: ص‌۱۲۹ كلاهما عن الإمام عليّ علیه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج‌۷۰ ص‌۳۸۶ ح‌۴۷.
  75. الشَرَهُ: أشَدُّ الحِرص (المصباح المنير: ص‌۳۱۲ «شره»).
  76. نهج البلاغة: الكتاب ۵۳، تحف العقول: ص‌۱۲۹، دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۵۵، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۶۰۲ ح‌۷۴۴.
  77. الخصال: ص‌۲۴۴ ح‌۱۰۰، مصادقة الإخوان: ص‌۱۸۶ ح‌۳ كلاهما عن سدير الصيرفي، مشكاة الأنوار: ص‌۳۷۰ ح‌۱۲۱۶، روضة الواعظين: ص‌۴۲۰، بحار الأنوار: ج‌۷۴ ص‌۱۹۲ ح‌۸.
  78. مسند الشاميّين: ج‌۴ ص‌۳۳۲ ح‌۳۴۷۱ عن أبي هريرة.
  79. دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۴۲ عن الإمام عليّ علیه السلام، الجعفريّات: ص‌۷۸، النوادر للراوندي: ص‌۱۶۸ ح‌۲۶۲ كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۴۹ ح‌۱۵.
  80. الغُلولُ: الخِيانةُ في المغنم، والسرقة من الغنيمة قبل القسمة (النهاية: ج‌۳ ص‌۳۸۰ «غلل»).
  81. المطالب العالية: ج‌۳ ص‌۵۴ ح‌۲۸۵۷، شعب الإيمان: ج‌۱ ص‌۵۶ ذيل ح‌۲۲ عن سفيان، التمهيد: ج‌۹ ص‌۲۴۷ نحوه، كنز العمّال: ج‌۱ ص‌۷۶ ح‌۳۰۵.
  82. تاريخ دمشق: ج‌۲۷ ص‌۴۰۴، كنز العمّال: ج‌۴ ص‌۴۸۱ ح‌۱۱۴۳۳.
  83. مجمع البيان: ج‌۲ ص‌۸۸۸، بحار الأنوار: ج‌۲۰ ص‌۴۲؛ تفسير الثعلبي: ج‌۳ ص‌۲۱۰.
  84. شرح الأخبار: ج‌۲ ص‌۲۱۹.
  85. الأمالي للصدوق: ص‌۵۱۳ ح‌۱۰، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۲۶ ح‌۲۴.
  86. الجعفريّات: ص‌۷۹، النوادر للراوندي: ص‌۱۶۸ ح‌۲۶۱ كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه علیهم السلام، دعائم الإسلام: ج‌۱ ص‌۳۴۲، بحار الأنوار: ج‌۱۰۰ ص‌۴۹ ح‌۱۶.
  87. ر.ک:ص ۲۹ ح ۲۴.
  88. ر.ک:ص ۲۹ ح ۲۶ و ۲۸.
  89. ر.ک:ص ۲۹ح۲۶.
  90. ر.ک:ص ۲۹ ح۲۸.
  91. ر.ک: ص ۲۹ ح ۲۷.
  92. ر.ک: ص ۲۹ ح ۲۹.
  93. مسند أبي يعلى: ج‌۶ ص‌۵۹ ح‌۶۴۲۰، مسند الشهاب: ج‌۱ ص‌۱۹۸ ح‌۲۹۷ كلاهما عن أبي هريرة، الموطّأ: ج‌۲ ص‌۴۶۳ ح‌۳۵، سنن الدارقطني: ج‌۳ ص‌۳۰۴ ح‌۲۱۷ نحوه و كلاهما عن عمر من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت علیهم السلام، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۲۶۴ ح‌۴۴۳۷۷.
  94. شآبيبُ: جمع شُؤبوب، و هو الدفعة من المطر و غيره (النهاية: ج‌۲ ص‌۴۳۶ «شأب»).
  95. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۱ ص‌۲۴۳؛ بحار الأنوار: ج‌۴۲ ص‌۹۸ ذيل ح‌۳۱.
  96. في الأصل «المثال» و لکن صحّحناه من بحار الأنوار، و في مستدرك الوسائل: ج‌۱۱ ص‌۱۸ ح‌۱۲۳۱۵ و کنز العمّال: ج ۱۶ ص ۱۶۵ ح ۴۴۲۱۳.
  97. الحَتفُ: الهَلاكُ (النهاية: ج‌۱ ص‌۳۳۷ «حتف»).
  98. الغارات: ج‌۲ ص‌۵۰۳ عن الأصبغ بن نباتة، بحار الأنوار: ج‌۷۱ ص‌۲۳۲ ح‌۱۳.
  99. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۴ ص‌۴۰۹ ح‌۵۸۸۹ عن محمّد بن آدم عن أبيه عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، الخصال: ص‌۱۰۲ ح‌۵۷، علل الشرائع: ص‌۵۵۹ ح‌۱، نهج البلاغة: الكتاب ۵۳، تحف العقول: ص‌۱۲۹ كلاهما عن الإمام عليّ علیه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج‌۷۰ ص‌۳۸۶ ح‌۴۷.
  100. نهج البلاغة: الکتاب ‌۵۳، تحف العقول: ص‌12۹، دعائم الاسلام: ج‌۱ ص‌۵‌۵، بحار الأنوار: ج۳۳ ص‌۶۰۲ ح7۴۴.
  101. المريب: المتّهم بالسوء، من الريب، و الاسم الريبة - بالكسر - و هي التهمة و الشكّ (اُنظر: الصحاح: ج‌۱ ص‌۱۴۱، مجمع البحرين: ج‌۲ ص‌۷۵۸ «ريب»).
  102. غرر الحكم: ج‌۶ ص‌۳۷۳ ح‌۱۰۵۸۸ و ح ۱۰۵۹۰، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۵۳۳ ح‌۹۷۲۴ و فيه «لبيب» بدل «بريء» و ح ۹۷۲۳.
  103. در اصل عربی حدیث، «مُریب» آمده است، که یعنی :نامطمئن به خویش؛ دارندۀ لغزش؛ ناخالص؛ کسی که شیشه خُرده دارد؛ مستحقّ شک و شبهه.
  104. غرر الحكم: ج‌۶ ص‌۸۶ ح‌۹۶۲۶، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۸۰ ح‌۸۸۲۲.
  105. و في كنز العمّال: «ثمرة» بدل «ثمر».
  106. قوله: «وإنّه مجبنة، مبخلة، محزنة»؛ أي يحمل أبويه على الجبن و البخل و الحزن.
  107. مسند أبي يعلى: ج‌۲ ص‌۱۰ ح‌۱۰۲۸ عن أبي سعيد، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۲۸۴ ح‌۴۴۴۸۶؛ جامع الأخبار: ص‌۲۸۴ ح‌۷۵۸، بحار الأنوار: ج‌۱۰۴ ص‌۹۷ ح‌۶۰.
  108. في مسند ابن حنبل «جَدّ» و قد صححناها من البدایة و النهایة، و الجَمَد هو «جمد بن ولیعة الکندي».
  109. مسند ابن حنبل: ج‌۸ ص‌۱۹۶ ح‌۲۱۸۹۹، المعجم الكبير: ج‌۱ ص‌۲۳۶ ح‌۶۴۶ نحوه، السيرة النبويّة لابن كثير: ج‌۴ ص‌۱۴۲، البداية و النهاية: ج‌۵ ص‌۷۳، تاريخ دمشق: ج‌۹ ص‌۱۲۳ ح‌۲۳۱۹، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۲۸۸ ح‌۴۴۵۱۳.
  110. منظور از «جَمَد»، جمد بن وليعۀ کِندی است.
  111. المستدرك على الصحيحين: ج‌۴ ص‌۲۶۶ ح‌۷۵۹۶، تفسير القرطبي: ج‌۴ ص‌۳۰ كلاهما عن الأشعث، تفسير الثعلبي: ج‌۳ ص‌۲۳ عن القاسم بن عبدالرحمن و كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۲۸۸ ح‌۴۴۵۱۴؛ مجمع البيان: ج‌۲ ص‌۷۱۱ نحوه، مستدرك الوسائل: ج‌۱۵ ص‌۱۱۳ ح‌۱۷۶۸۹ نقلاً عن أبي الفتوح في تفسيره.
  112. السنن الكبرى: ج‌۱۰ ص‌۳۴۰ ذيل ح‌۲۰۸۶۳، تاريخ الإسلام للذهبي: ج‌۵ ص‌۹۶، سير أعلام النبلاء: ج‌۳ ص‌۲۵۵، البداية و النهاية: ج‌۸ ص‌۳۵ و الثلاثة الأخیرة عن يعلى بن مرّة نحوه، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۲۸۴ ح‌۴۴۴۸۵؛ كشف الغمّة: ج‌۲ ص‌۲۷۲ عن يعلى بن مرّة نحوه.
  113. سنن الترمذي: ج‌۴ ص‌۳۱۷ ح‌۱۹۱۰، مسند ابن حنبل: ج‌۱۰ ص‌۳۷۰ ح‌۲۷۳۸۳، السنن الكبرى: ج‌۱۰ ص‌۳۴۰ ح‌۲۰۸۶۳، كنز العمّال: ج‌۱۶ ص‌۲۸۴ ح‌۴۳۴۸۷؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج‌۳ ص‌۳۸۲، بحار الأنوار: ج‌۴۳ ص‌۲۸۰ ح‌۴۸.
  114. پيامبر صلی الله علیه و آله حکيم بود و حکمت را در حالات گوناگون به امّت میآموخت. در اين جا، پيامبر صلی الله علیه و آله در ضمن رابطۀ محبّتآميزی که با نوادگان خود دارد، به امّت، درس میدهد که: به هوش باشيد که محبّت فرزندان و اهتمام به سرنوشت آنان، چه بسا آدمی را دچار بخل و ترس ناروا و کارهای دور از خِرد مینمايد و از انفاق مال و جان در راه خداوند، باز میدارد. (م)
  115. در مسند ابن حنبل و فضائل الصحابة‌ی ابن حنبل، «نادانی (جهل)» نيامده است.
  116. غرر الحكم: ج‌۴ ص‌۱۸۵ ح‌۵۷۷۳، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۲۹۸ ح‌۵۳۲۳.
  117. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۳۲۷ ح‌۷۳۹؛ غرر الحكم: ج‌۵ ص‌۱۱۸ ح‌۷۵۹۷، عيون الحكم و المواعظ: ص‌۴۱۷ ح‌۷۰۸۴.
  118. خَتَلَهُ يختِلُه: إذا خَدَعَه و راوَغَه (النهاية: ج‌۲ ص‌۹ «ختل»).
  119. الاحتجاج: ج‌۲ ص‌۱۵۹ ح‌۱۹۲ عن الإمام العسكري عن الإمام الرضا علیهما السلام، بحار الأنوار: ج‌۷۴ ص‌۱۸۴ ح‌۱.
  120. مسند الشهاب: ج‌۱ ص‌۱۷۰ عن أنس، كنز العمّال: ج‌۴ ص‌۲۰ ح‌۹۲۹۳.
  121. الجَفاءُ: غِلظُ الطبع، تَركُ الصلة و البرِّ (النهاية: ج‌۱ ص‌۲۸۱ «جفا»).
  122. الخصال: ص‌۱۵۹ ح‌۲۰۴ عن العلاء بن فضيل، أعلام الدين: ص‌۱۳۴، بحار الأنوار: ج‌۷۲ ص‌۱۹۳ ح‌۱۱.
  123. البخلاء: ص‌۴۶ عن جابر عن الإمام الباقر علیه السلام، كنز العمّال: ج‌۲ ص‌۴۵۳ ح‌۷۴۱۵.
  124. عيون الحكم و المواعظ: ص‌۲۱۳ ح‌۴۲۴۱.
  125. کذا في الحدیث و ما قبله، ولکنّ المقصود: «لا یؤمن رجلٌ إیماناً کاملاً» کما یفهم من الحدیث التالي.
  126. الخصال: ص‌۸۳ ح‌۸ عن الحارثي عن الإمام الصادق علیه السلام، صفات الشيعة: ص‌۱۱۶ ح‌۵۹ عن الحارثي عن الإمام الصادق علیه السلام، مشكاة الأنوار: ص‌۵۳۴ ح‌۱۷۸۸، أعلام الدين: ص‌۱۱۱، روضة الواعظين: ص‌۴۶۴ و الثلاثة الأخيرة عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج‌۶۷ ص‌۳۶۴ ح‌۶۸.
  127. در این روایت، و دو روایت قبلی، منظور، ایمان کامل است، چنان که از روایت بعدی معلوم می شود.
  128. المحاسن: ج‌۱ ص‌۲۰۹ ح‌۳۷۱ عن معمّر بن خلّاد، مشكاة الأنوار: ص‌۱۶۲ ح‌۴۱۵ و ص ۳۰۲ ح‌۹۳۷ من دون إسنادٍ إلى الإمام الرضا علیه السلام، الاختصاص: ص‌۲۳۱ عن الحسن بن محبوب عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج‌۷۲ ص‌۲۶۲ ح‌۴۰؛ مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا: ص‌۱۱۹ ح‌۱۴۷ عن صفوان بن سليم، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۶ ص‌۳۵۹ كلاهما من دون إسنادٍ إلى الإمام الرضا علیه السلام.
  129. مکابدة الأمرِ: معاناة مشقّته، و کابَدت الأمر: إذا قاسَیت شدّته (لسان العرب: ج3 ص376 «کبد»).
  130. .شعب الإیمان: ج1 ص291 ح508، المعجم الکبیر: ج11 ص70 ح11121 و لیس فیه «و بخل بالمال أن ینفقه» و کلاهما عن ابن عبّاس، کنز العمّال: ج1 ص429 ح1852؛ الأمالی للشجری: ج1 ص256 نحوه، مستدرك الوسائل: ج5 ص295 ح5093 نقلاً عن درر اللآلی و کلاهما عن ابن عبّاس.
  131. .المعجم الکبیر: ج8 ص194 ح7795 و ص195 ح7800، مسند الشامیین: ج1 ص114 ح174 کلاهما نحوه و کلها عن ابی امامة، کنز العمّال: ج1 ص429 ح1854.
  132. صحيح البخاري: ج‌۵ ص‌۲۳۴۱ ح‌۶۰۰۴، سنن الترمذي: ج‌۵ ص‌۵۶۲ ح‌۳۵۶۷، سنن النسائي: ج‌۸ ص‌۲۶۶، مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۳۸۷ ح‌۱۵۸۵، صحيح ابن حبّان: ج‌۳ ص‌۲۸۴ ح‌۱۰۰۴ كلّها عن سعد بن أبي وقّاص، كنز العمّال: ج‌۲ ص‌۲۰۰ ح‌۳۷۴۸.
  133. صحيح البخاري: ج‌۳ ص‌۱۰۳۸ ح‌۲۶۶۷، سنن الترمذي: ج‌۵ ص‌۵۶۲ ح‌۳۵۶۷، سنن النسائي: ج‌۸ ص‌۲۵۶، صحيح ابن حبّان: ج‌۵ ص‌۳۷۱ ح‌۲۰۲۴، صحيح ابن خزيمة: ج‌۱ ص‌۳۶۷ ح‌۷۴۶، كنز العمّال: ج‌۲ ص‌۶۷۶ ح‌۵۰۴۷.
  134. صحيح البخاري: ج‌۵ ص‌۲۳۴۱ ح‌۶۰۰۶، صحيح مسلم: ج‌۴ ص‌۲۰۷۹ ح‌۵۰، سنن أبي داود: ج‌۲ ص‌۹۰ ح‌۱۵۴۰، مسند ابن حنبل: ج‌۴ ص‌۴۱۶ ح‌۱۳۱۷۱ كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج‌۲ ص‌۱۹۰ ح‌۳۶۹۴.
  135. سنن النسائي: ج‌۸ ص‌۲۵۶، مسند ابن حنبل: ج‌۱ ص‌۵۸ ح‌۱۴۵، صحيح ابن حبّان: ج‌۳ ص‌۳۰۱ ح‌۱۰۲۴، موارد الضمآن: ص‌۶۰۵ ح‌۲۴۴۵ كلّها عن عمر، كنز العمّال: ج‌۲ ص‌۶۷۶ ح‌۵۰۴۷.
  136. ضَلَعُ الدَّينِ: أي ثِقلُه (النهاية: ج‌۳ ص‌۹۶ «ضلع»).
  137. الأيِّمُ: في الأصل التي لا زوج لها، بكراً كانت أو ثَيِّباً، مطلّقةً أو مُتوفّى زوجها. و بوار الأيّم: أي طول التعزّب (النهاية: ج‌۱ ص‌۸۶ «أيم»).
  138. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۱ ص‌۳۳۵ ح‌۹۸۱، منتقى الجمان: ج‌۲ ص‌۳۶۳ كلاهما عن حفص عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج‌۸۶ ص‌۱۸۷ ح‌۴۹.
  139. الخرائج و الجرائح: ج‌۱ ص‌۵۶ ح‌۹۰، بحار الأنوار: ج‌۱۸ ص‌۱۳ ح‌۳۴.
  140. الصحيفة السجّاديّة: ص‌۱۱۴ الدعاء ۲۷.
  141. المُساوَرةُ: المُواثَبةُ و المُغالَبَةُ (المصباح المنير: ص‌۲۹۴ «سار»).
  142. الكافي: ج‌۵ ص‌۴۶ ح‌۱ عن ميمون، بحار الأنوار: ج‌۳۳ ص‌۴۵۲ ح‌۶۶۴.
  143. الإقبال: ج‌۲ ص‌۱۲۹ عن سلمة بن الأكوع، بحار الأنوار: ج‌۹۸ ص‌۲۴۷ ح‌۴.
  144. سنن الترمذي: ج‌۵ ص‌۵۲۰ ح‌۳۴۸۵، سنن النسائي: ج‌۸ ص‌۲۵۷، مسند ابن حنبل: ج‌۴ ص‌۴۰۰ ح‌۱۳۰۷۴ كلّها عن أنس، كنز العمّال: ج‌۲ ص‌۲۰۰ ح‌۳۷۴۷؛ الكافي: ج‌۲ ص‌۵۸۶ ح‌۲۴، الاُصول الستّة عشر: ص‌۲۷۳ ح‌۳۸۸ كلاهما عن ابن أبي يعفور عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج‌۸۷ ص‌۲۷۲ ح‌۶۸.
  145. تُجِمُّ الفؤادَ: أي تُريحُه (النهاية: ج‌۱ ص‌۳۰۱ «جمم»).
  146. الخصال: ص‌۱۵۷ ح‌۱۹۹ عن شهاب بن عبد ربّه، المحاسن: ج‌۲ ص‌۳۶۷ ح‌۲۲۷۹، مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۳۷۱ ح‌۱۲۲۹، روضة الواعظين: ص‌۳۴۰ و فيهما ذيله من «كُل السفرجل...»، بحار الأنوار: ج‌۶۶ ص‌۱۶۶ ح‌۲؛ كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۴۰ ح‌۲۸۲۶۰ نقلاً عن الفردوس عن عوف بن مالك نحوه.
  147. الكافي: ج‌۶ ص‌۳۵۷ ح‌۲ عن السكوني، المحاسن: ج‌۲ ص‌۳۶۵ ح‌۲۲۷۱ عن النوفلي، الجعفريّات: ص‌۲۴۴ عن الإمام الكاظم عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج‌۶۶ ص‌۱۶۹ ح‌۹.
  148. الكافي: ج‌۶ ص‌۳۵۷ ح‌۴، المحاسن: ج‌۲ ص‌۳۶۶ ح‌۲۲۷۵ كلاهما عن حمزة بن بزيع، مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۳۷۱ ح‌۱۲۲۸ من دون إسنادٍ إلى الإمام الكاظم علیه السلام، بحار الأنوار: ج‌۶۶ ص‌۱۷۰ ح‌۱۳.
  149. الكافي: ج‌۶ ص‌۳۵۷ ح‌۱ عن الحسن بن راشد عن الإمام الصادق علیه السلام، الخصال: ص‌۶۱۲ ح‌۱۰، المحاسن: ج‌۲ ص‌۳۶۶ ح‌۲۲۷۷ كلاهما عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عنه علیهم السلام، تحف العقول: ص‌۱۰۱، بحار الأنوار: ج‌۱۰ ص‌۹۰ ح‌۱.
  150. طبّ الأئمّة علیهم السلام لابني بسطام: ص‌۱۳۶، بحار الأنوار: ج‌۶۶ ص‌۱۷۶ ح‌۳۶.
  151. سَفَفتُ السَّویق و الدواﺀ و نحوهما: أي قمَحته [و الاقتماح: أخذ الشيﺀ في راحتك ثمّ تقتمحه في فیك]، أو أخذته غیر مَلتوت [واللَّتّ: الخَلط] (اُنظر: تاج العروس: ج‌۱۲ ص‌۲۷۳ «سفف»).
  152. مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۴۰۴ ح‌۱۳۷۶، بحار الأنوار: ج‌۶۲ ص‌۲۳۴ ح‌۳.
  153. الطيش: خفّه العقل. و عن بعضهم: النزق و الخفّة، و قد طاش يطيش طيشاً، و طاش الرجل بعد رزانته (لسان العرب: ج‌۲ ص‌۳۱۲ «طيش»).
  154. الرعديد: الجبان (الصحاح: ج‌۲ ص‌۴۷۵ «رعد»).
  155. الغارات: ج‌۲ ص‌۵۰۹، بحار الأنوار: ج‌۳۴ ص‌۶۱.