ج ن ن / الجنون

از دانشنامه قرآن و حدیث

الجُنونُ (نسخه آزمایشی)

دیوانگی

درآمد[۱]

جنون، دیوانگی یا روانپریشی، بیماری شدید روانی است که به سبب آن، اندیشه، احساس و رفتار فرد بیمار، تغییر مییابد و او را از حالت متعارف مردمان خارج میکند.

جنون در فرهنگ کهن، عارضهای برخاسته از فقدان عقل یا افتادن پردهای بر قوای عقلانی و ادراکی انسان شمرده میشده، که سبب کاستی یا اختلال در شناسایی درست از نادرست، حق از باطل، و سَره از ناسره، و در نتیجه بروز رفتارهای نامعقول و نسنجیده در فرد مبتلا میگردد.

جنون از ریشۀ «جنن» و همریشه با «جن»، «جنّت» و «جنین» است که تحلیل واژهشناختی آن در مدخل «جن» در همین دانشنامه به تفصیل بیان شد.[۲] بر اساس این ریشه، «مجنون» به کسی گفته میشود که به دلیل تعطیل یا مستور شدن توان عقلی، ادراکی و احساسی، امکان خردورزی نظری و عملی از وی سلب شده و در نتیجه، رفتار و تصمیم نادرست داشته باشد.

در فرهنگ کهن عرب، گاه مجنون به معنای «فرد جنزده» نیز به کار رفته؛ یعنی فردی که به پندار مردم، جنّیان بر خِرد و ادراک او تسلّط یافتهاند و از زبان وی سخنانی میگویند و یا به دست او کارهایی انجام میدهند که پیش از آن، از وی شنیده و دیده نشده است. کاربرد مجنون در این معنا با کاربرد اوّل آن، متفاوت است.[۳]

جنون، در قرآن

مشتقّات ریشۀ «جنن» در قرآن 201 بار به کار رفته که شانزده بار آن (یازده بار کلمۀ مجنون و پنج بار کلمۀ جِنّه) مرتبط با جنون است.[۴]

بیشتر موارد کاربرد «مجنون» در قرآن، حکایت قول مشرکان غرضورز، به پیامبر گرامی اسلام[۵] و برخی پیامبران پیشین[۶] همچون نوح و موسی علیهما السلام است.

مقصود شرکورزانِ مُنکر وحی و نبوّت از به کار بردن این واژه، مبارزه با اهداف والای پیامبران و دور ساختن تودۀ مردم از گرایش به تعالیم و اخلاق الهی پیامبران بوده است. از این رو با توهین کردن به پیامبران و مجنون نامیدن آنان، آموزههای ایشان را به دور از خردورزی یا برگرفته از موجودی فراطبیعی به نام جن معرّفی میکردند.

بیشتر مفسّران و مترجمان قرآن، تعبیرهای قرآنیِ «مجنون» و «بِهِ جِنّةٌ» را دیوانگی و اختلال عقل ترجمه کردهاند و سبب صدور این اتّهام را ادّعای نبوّت و ارتباط با خدا، نفی خدایان دیگر، خلقت دوباره در معاد و... از سوی پیامبران دانستهاند؛[۷] امّا به نظر گروهی از مفسّران، مقصود مشرکان، آن بود که سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در پیِ تأثیر جنّیان و به القای آنان است که میخواهند تفرقه بیندازند و بر انسانها سلطه یابند.[۸]

در این باره میتوان گفت: مجنون و سفیه خواندن برخی پیامبران نظیر نوح و هود علیهما السلام، با هدف القای اختلال عقلی آنان، و مجنون خواندن پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و موسی علیه السلام با هدف القای اثرپذیری آنان از جنّیان بوده است. بدین سبب، از عبارات (مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ؛[۹]تعلیم یافته [از غیر خدا] و جنزده است) و (سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ؛[۱۰] جادوگری یا جنزدهای است) در بارۀ آنان استفاده کردهاند.

نکتۀ مهم در بارۀ مضمون سخنان و نحوۀ سخن گفتن پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و معجزۀ موسی علیه السلام این است که مخاطبان، والاییِ قول و فعل آنان نسبت به دیگر افراد معاصر خود را درک میکردند و آن را فرابشری میدیدند. سران مشرک و فرعونیان، قابلیت اثرگذاری پیامبران علیهم السلام را بر جامعۀ مخاطب، بویژه محرومان جامعه، حس میکردند و روشن است که پذیرش وحیانی و الهی بودن آن آموزهها، بر خلاف منافع قدرتمداران بود. بدین سبب برای کاهش تأثیر معجزات پیامبران و فریب مردمان، معجزۀ آنان را القا و آموختۀ جنّیان معرّفی میکردند و خود آنان را آموزش دیدۀ جنّیان و مجنون میخواندند. عبارتهای (لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ؛[۱۱] شاعری جنزده) یا (كَاهِنٍ وَ لَا مَجْنُونٍ؛[۱۲] کاهنی جنزده) نیز ناظر به اثرپذیری از جنّیان است، همچنان که گاه پیامبر صلی الله علیه و آله را دانشآموختۀ انسانی دیگر (و نه خدا) معرّفی میکردند.[۱۳]

جنون، در احادیث

مجموعه احادیث مرتبط با جنون، در چند گروه کلّی جای میگیرند:

در برخی احادیث، «جنون» به عنوان یک بیماری و «مجنون» به عنوان فردی بیمار و مبتلا، سزاوار ترحّم دانسته شده است.

در مواردی، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که فردی دیوانه به وسیلۀ مردمان عادی، تمسخر شده است، بیمار خواندن مجنون، کمخرد و دیوانۀ واقعی را کسیشمردهاند که متکبّر[۱۴] یا عصیانگر[۱۵] در برابر باری تعالی باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله با تفاوت نهادن میان جنون به عنوان بیماری مغزی و جنون به عنوان بیماری معرفتی، ذهن مخاطبان را به معرّفی مظاهر و نمودهای ویژهای از فقدان و کاستی عقل، سوق دادهاند که نزد مردم عادی زیرکی شمرده میشوند؛ ولی آثار و پیامدهایی خطرناکتر از جنون عُرفی (بیماری مغزی) دارد. از این منظر، نافرمانی مداوم حق تعالی و وا نهادن آخرت و پیروی از شیطان، نشان از زوال و تعطیلی خرد یا مانع و حجابْ پیدا کردنِ آن دارند.

پیامبر صلی الله علیه و آله همچنین خشم (عصبانیت) را دیوانگی شمرده است؛[۱۶] زیرا خشم، حالتی است که در لحظۀ فوران آن، غالباً قوای عقلانی و توان سنجشگری فرد، به تعطیلی میگرایند و ممکن است پیامدهای سخت و جبرانناپذیری برای شخص خشمناک و اطرافیان او در بر داشته باشد.

دستۀ دیگر از احادیث، ناظر به بیان احکام فقهی فرد مجنون است. مجنون، مشمول حدیث «رفع» و از دایرۀ مجازاتهای شرعی بیرون است.[۱۷]

گروه دیگر احادیث، ناظر به آموزههای اخلاقی در بارۀ فرد مجنون[۱۸] و دستۀ آخر در صدد بیان راههای پیشگیری و درمان جنون است.[۱۹]

جنون، در پزشکی

در پزشکی سنّتی ایران، به هم خوردن تعادل اخلاط چهارگانه (بویژه غلبۀ سودا بر بدن) را مایۀ دیوانگی میشمارند. دیدگاههای پزشکی سنّتی در بارۀ جنون، بر گرفته از طبّ کهن ایرانی و یونانیاند.

جنون یا دیوانگی، گونۀ شدید یک بیماری است و اساساً با انواع کمخردی همچون حُمق، بِلاهت و سَفَه، متفاوت است.

در پزشکی نوین، جنون، جزئی از بیماریهای مغز و اعصاب یا اعصاب و روان است.

از منظر پزشکی جدید، جنون با برخی از اختلالات روانی همانند وسواس شدید (مَرَضی) و توهّم و بیماریهایی چون صرع، مالیخولیا و هذیانگویی تفاوت دارد.[۲۰]

آثار فقهی و حقوقی جنون

در منابع فقهی از جنون با تعبیرهایی چون: زوال عقل، فساد عقل یا اختلال عقل یاد شده است. از منظر فقهی و حقوقی، جنون، بیماری شدید روانی است که سبب کاهش یا رفع مسئولیت کیفری و گاه مدنی شخص مبتلا یا ابطال آثار مترتّب بر فعل او و سلب اهلیت قانونی وی در تصرّفات حقوقی و مالی میشود.

از منظر فقه اسلامی، خطاب شرعی، متوجّه فرد مجنون نمیشود و او مکلّف به تکلیف الهی نیست و مجازات هم نخواهد شد. همچنین عقود و ایقاعات مجنون، باطلاند و فرد مجنون، از تصرّف در اموال و سایر امور مربوط به خویش، محجور (ممنوع) است.

از این رو، مجنون، صلاحیت انجام اعمالی چون: خرید، فروش، اجاره، وکالت، شراکت، جعاله، مضاربه، نکاح، طلاق، وصیّت، قضاوت، قیمومت، اقامۀ دعوا، شهادت، اقرار، سوگند، عفو، صلح، و هبه را ندارد و حدود شرعی در بارۀ او اجرا نمیشوند.

البتّه در مواردی که مجنون، خسارتی به دیگران وارد کند، سرپرست او موظّف به جبران خسارت است.

اموال و درآمد مجنون، مشمول زکات و خمس نیست و البته اولیای او موظّف به انجام برخی واجبات شرعی از جانب او هستند.[۲۱]

عنوان «جنون» در یک نگاه

در این مدخل، آموزههای کتاب و سنّت در بارۀ جنون، در دو فصل، سامان یافتهاند:

در فصل اوّل به جنون عرفی و ظاهری پرداخته شده و عوامل پدیداری جنون، راههای پیشگیری از آن (همچون خوردنیها و ادعیه) و راههای درمان آن، معرّفی و احکام مجنون از منظر شرع مقدّس بیان گردیدهاند.

در فصل دوم به جنون باطنی پرداخته شده و نمونههایی از پوشیده شدن خرد انسانی، از منظر احادیث، بیان شدهاند، از قبیل: غرور، جوانی، عصبانیت، خودپسندی، مداومت بر گناه و مقدّم داشتن دنیا بر آخرت.

الفصل الأوّل: الجُنونُ الظّاهِرُ

فصل يکم: ديوانگی ظاهری

۱ / ۱: ما يورِثُ الجُنونَ

۱ / ۱: عوامل ديوانگی

1. رسول اللّهصلی الله علیه و آله - في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ علیه السلام -: يا عَلِيُّ، لا تُجامِعِ امرَأَتَكَ في أوَّلِ الشَّهرِ و وَسَطِهِ و آخِرِهِ؛ فَإِنَّ الجُنونَ وَ الجُذامَ وَ الخَبَلَ لَيُسرِعُ إلَيها و إلیٰ وَلَدِها.[۲۲]

1. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در سفارش به علی علیه السلام -: ای علی! با همسر خود در آغاز و میان و پایان ماه، آميزش نکن؛ زیرا ديوانگی، خوره و بیخِردی، با شتاب به سراغ او و فرزندش میرود.

2. الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ فيما أوصیٰ بِهِ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله عَلِيّاً علیه السلام قالَ: يا عَلِيُّ، لا تُجامِع أهلَكَ في أوَّلِ لَيلَةٍ مِنَ الهِلالِ، و لا في لَيلَةِ النَّصفِ، و لا في آخِرِ لَيلَةٍ؛ فَإِنَّهُ يُتَخَوَّفُ عَلیٰ وَلَدِ مَن يَفعَلُ ذٰلِكَ الخَبَلُ.

فَقالَ عَلِيٌّ علیه السلام: و لِمَ ذاكَ يا رَسولَ اللهِ؟

فَقالَ: إنَّ الجِنَّ يُكثِرونَ غِشيانَ نِسائِهِم في أوَّلِ لَيلَةٍ مِنَ الهِلالِ، و لَيلَةِ النَّصفِ، و في آخِرِ لَيلَةٍ. أ ما رَأَيتَ المَجنونَ يُصرَعُ في أوَّلِ الشَّهرِ و في آخِرِهِ و في وَسَطِهِ؟![۲۳]

2. امام باقر علیه السلام: از جمله سفارشهای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام اين بود که فرمود: «ای علی! در شب اوّل ماه و در شب نيمه و شب آخر ماه با همسرت نزديکی مکن؛ زيرا بر فرزند کسی که چنین کند، بيم ديوانگی میرود».

علی علیه السلام گفت: چرا، ای پیامبر خدا؟

فرمود: «جنّيان در شب اوّل ماه و شب نيمه و شب آخر آن با زنانشان زياد نزديکی میکنند. آيا نديدهای که ديوانه در شب اوّل و آخر و میان ماه صرع میگيرد!؟».

3. الإمام الصادق علیه السلام: لا تُجامِع في أوَّلِ الشَّهرِ و لا في وَسَطِهِ و لا في آخِرِهِ؛ فَإِنَّهُ مَن فَعَلَ ذٰلِكَ فَليُسَلِّم لِسِقطِ الوَلَدِ، فَإِن تَمَّ أوشَكَ أن يَكونَ مَجنوناً، أ لا تَری أنَّ المَجنونَ أكثَرُ ما يُصرَعُ في أوَّلِ الشَّهرِ و وَسَطِهِ و آخِرِهِ؟![۲۴]

3. امام صادق علیه السلام: در شب اوّل و نیمه و آخر ماه، مقاربت نکن؛ زيرا هر کس چنين کند، بايد سِقط شدن فرزند را بپذيرد، و اگر هم [سقط نشود و] کامل به دنيا آید، ممکن است ديوانه باشد. آيا نمیبينی که ديوانه، بيشتر وقتها در اوّل و نیمه و آخر ماه دچار صرع میشود؟

4. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: إنَّ اللهَ تَبارَكَ و تَعالیٰ كَرِهَ لَكُم أيَّتُهَا الاُمَّةُ أربَعاً و عِشرينَ خَصلَةً و نَهاكُم عَنها:... و كَرِهَ أن يَغشَى الرَّجُلُ المَرأَةَ و قَدِ احتَلَمَ حَتّیٰ يَغتَسِلَ مِنِ احتِلامِهِ الَّذي رَأیٰ؛ فَإِن فَعَلَ و خَرَجَ الوَلَدُ مَجنوناً فَلا يَلومَنَّ إلّا نَفسَهُ.[۲۵]

4. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداوند - تبارک و تعالی - برای شما، بیست و چهار خصلت را ناخوش داشته و از آنها نهیتان کرده است:... و خوش ندارد مردِ محتلم با زن آمیزش کند، مگر از احتلامی که دیده، غسل کند. پس اگر [با همان حالت،] این کار را کرد و فرزند ديوانه به دنيا آمد، هرگز نبايد کسی را جز خودش ملامت کند.

5. الإمام الرضا علیه السلام: الجِماعُ بَعدَ الجِماعِ مِن غَيرِ فَصلٍ بَينَهُما بِغُسلٍ، يورِثُ لِلوَلَدِ الجُنونَ.[۲۶]

5. امام رضا علیه السلام: آميزش پس از آميزش، بی آن که ميان آنها غسلی فاصله انداخته باشد، برای فرزند، دیوانگی در پی دارد.

6. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: تَوَقَّوا عَلیٰ أولادِكُم مِن لَبَنِ البَغِيَّةِ وَ المَجنونَةِ؛ فَإِنَّ اللَّبَنَ يُعدي.[۲۷]

6. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: کودکانتان را از شيرِ زنان بدکاره و ديوانه، دور نگه داريد؛ چرا که شير، [ويژگیهای دايه را] سرايت میدهد.

7. عنهصلی الله علیه و آله: - في وَصِیَّتِهِ لِعَلِيًٍّ علیه السلام - يا عَلِيُّ، ثَلاثَةٌ يُتَخَوَّفُ مِنهُنَّ الجُنونُ: التَّغَوُّطُ بَينَ القُبورِ، وَ المَشيُ في خُفٍّ واحِدٍ، وَ الرَّجُلُ يَنامُ وَحدَهُ.[۲۸]

7. پيامبر صلی الله علیه و آله: ای علی! سه کار است که در آنها بيم ديوانگی هست: قضای حاجت کردن ميان قبرها، راه رفتن با يک لنگه کفش، و اين که انسان، تنها بخوابد.

۱ / ۲: ما يَقي مِنَ الجُنونِ

۱ / ۲: آنچه انسان را از ديوانگی حفظ میکند

۱ / ۲ - ۱: اِفتِتاحُ الطَّعامِ وَ اختِتامُهُ بِالمِلحِ

۱ / ۲ - ۱: خوردن نمک در آغاز و پايان غذا[۲۹]

8. رسول اللّهصلی الله علیه و آله ـ لِعَلِيٍّ علیه السلام ـ: يا عَلِيُّ، افتَتِح طَعامَكَ بِالمِلحِ وَ اختِم بِالمِلحِ؛ فَإِنَّ مَنِ افتَتَحَ طَعامَهُ بِالمِلحِ و خَتَمَ بِالمِلحِ عوفِيَ مِنِ اثنَينِ و سَبعينَ نَوعاً مِن أنواعِ البَلاءِ، مِنهُ الجُذامُ وَ الجُنونُ وَ البَرَصُ.[۳۰]

8. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - به علی علیه السلام -: ای علی! غذايت را با نمک آغاز کن و با نمک پايان ده؛ زيرا کسی که غذايش را با نمک آغاز کند و با نمک پايان دهد، از هفتاد و دو نوع از انواع بیماری، سالم میماند، از جمله: جذام، ديوانگی و پيسی.

9. رسول اللّهصلی الله علیه و آله - في وَصِيَّتِهِ لِأَمیرِ المُؤمِنينَ علیه السلام -: يا عَلِيُّ، ابدَأ بِالمِلحِ وَ اختِم بِهِ؛ فَإِنَّ المِلحَ شِفاءٌ مِن سَبعينَ داءً، أذَلُّهَا الجُنونُ وَ الجُذامُ وَ البَرَصُ.[۳۱]

9. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در سفارشهای خود به امير مؤمنان علیه السلام -: ای علی! [غذايت را] با نمک آغاز کن و با آن پايان ده؛ زيرا نمک، شفای هفتاد درد است که کمترينِ آنها ديوانگی، جذام و پيسی هستند.

10. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: ثَلاثُ لُقماتٍ بِالمِلحِ قَبلَ الطَّعامِ و ثَلاثٌ بَعدَ الطَّعامِ، تُصرَفُ بِهِنَّ عَنِ ابنِ آدَمَ اثنَينِ و سَبعينَ نَوعاً مِنَ البَلاءِ، مِنهَا الجُنونُ وَ الجُذامُ وَ البَرَصُ.[۳۲]

10. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: سه لقمه [خوردن] با نمک پیش از غذا و سه لقمه پس از غذا، هفتاد و دو نوع بلا را از آدمیزاد دور میکند، از جمله: ديوانگی و جذام و پيسی را.

۱ / ۲ - ۲: غَسلُ الرَّأسِ كُلَّ جُمُعَةٍ بِالخَطمِيِّ

۱ / ۲ - ۲: شستن سر با ختمی در هر جمعه

11. الإمام الصادق علیه السلام: غَسلُ الرَّأسِ بِالخَطمِيِّ[۳۳] في كُلِّ جُمُعَةٍ أمانٌ مِنَ البَرَصِ وَ الجُنونِ.[۳۴]

11. امام صادق علیه السلام: شستن سر با [گُل] خَتمی در هر جمعه، ايمنیبخش از پيسی و ديوانگی است.

۱ / ۲ - ۳: تَقليمُ الأظفارِ و أَخذُ الشّارِبِ كُلَّ جُمُعَةٍ

۱ / ۲ - ۳: گرفتن ناخنها و کوتاه کردن سبيل در هر جمعه

12. الخصال عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه علیهما السلام : قالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: مَن قَلَّمَ أظفارَهُ يَومَ الجُمُعَةِ أخرَجَ اللهُ مِن أنامِلِهِ الدّاءَ و أَدخَلَ فيهِ الدَّواءَ.

و رُوِيَ أنَّهُ لا يُصيبُهُ جُنونٌ و لا جُذامٌ و لا بَرَصٌ.[۳۵]

12. الخصال - به نقل از سکونی، از امام صادق، از پدرش علیهما السلام -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس ناخنهايش را در روز جمعه بگيرد، خداوند درد را از انگشتان او بيرون برد و درمان را به وجودش وارد میکند».

و روايت شده است که: «به ديوانگی، جذام و پيسی دچار نمیشود».

13. الإمام الصادق علیه السلام: تَقليمُ الأَظفارِ و أَخذُ الشّارِبِ في كُلِّ جُمُعَةٍ أمانٌ مِنَ البَرَصِ وَ الجُنونِ.[۳۶]

13. امام صادق علیه السلام: گرفتن ناخنها و کوتاه کردن سبيل در هر جمعه، ايمنیبخش از پيسی و ديوانگی است.

14. الكافي عن عبداللّهبن هلال: قالَ لي أبو عَبدِ اللهِ علیه السلام: خُذ مِن شارِبِكَ و أَظفارِكَ في كُلِّ جُمُعَةٍ، فَإِن لم يَكُن فيها شَيءٌ فَحُكَّها؛ لا يُصيبُكَ جُنونٌ و لا جُذامٌ و لا بَرَصٌ.[۳۷]

14. الکافی - به نقل از عبد اللّٰهبن هلال -: امام صادق علیه السلام به من فرمود: «در هر جمعه، سبيل و ناخنهای خود را کوتاه کن و اگر ناخنی [بلند] نداشتی، همان [کوتاه] را بسای، [که دیگر] هیچ ديوانگی، جذام و پيسیای تو را مبتلا نمیکند».

راجع: بحار الأنوار: ج ۶۲ (باب معالجة الجنون و الصرع و الغشي و اختلال الدماغ).

ر. ک: بحار الأنوار: ج ۶۲ باب «معالجة الجنون و الصرع و الغشی و اختلال الدِّماغ».

۱ / ۲ - ۴: الحِجامَةُ فِي الرَّأسِ

۱ / ۲ - ۴: حجامت کردن در سر

15. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: عَلَيكُم بِالحِجامَةِ في جَوزَةِ القَمَحدُوَةِ[۳۸]؛ فَإِنَّهُ دَواءٌ مِنِ اثنَينِ و سَبعينَ داءً، و خَمسَةِ أدواءٍ مِنَ الجُنونِ، وَ الجُذامِ، وَ البَرَصِ، و وَجَعِ الأَضراسِ.[۳۹]

15. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: حجامت کنید[۴۰] در ناحیۀ پسِ سر؛ چون اين کار، درمان هفتاد و دو بيماری و پنج مرض از جمله: ديوانگی، جذام، پيسی و دنداندرد است.

16. عنهصلی الله علیه و آله: الحِجامَةُ فِي الرَّأسِ شِفاءٌ مِن سَبعٍ إذا ما نَویٰ صاحِبُها: مِنَ الجُنونِ، وَ  الجُذامِ، وَ البَرَصِ، وَ النُّعاسِ، و وَجَعِ الضِّرسِ، وَ الصُّداعِ، و ظُلمَةٍ يَجِدُها في عَينَيهِ.[۴۱]

16. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: حِجامت کردن در سر، شفا از هفت [بیماری] است، به شرط آن که حجامت کننده نيّت کند: ديوانگی، جذام، پيسی، چرت زدن، دنداندرد، سردرد و تيرگیای را که شخص در چشمان خود احساس میکند.

17. عنهصلی الله علیه و آله: إنَّ الحِجامَةَ فِي الرَّأسِ دَواءٌ مِن داءِ الجُنونِ، وَ الجُذامِ، وَ العَشا[۴۲]، وَ البَرَصِ، وَ  الصُّداعِ.[۴۳]

17. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: حجامتِ در سر، درمانی برای مرض ديوانگی، جذام، شبکوری، پيسی و سردرد است.

18. المستدرك على الصحيحين عن أبي سعيد الخدري عن رسول اللّهصلی الله علیه و آله: المِحجَمَةُ الَّتي في وَسَطِ الرَّأسِ: مِنَ الجُنونِ، وَ الجُذامِ، وَ النُّعاسِ، وَ الأضراسِ.

وكانَ يُسَمّيها مُنقِذَةً.[۴۴]

18. المستدرک علی الصحيحين - به نقل از ابو سعيد خدری -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «حجامت کردن در وسط سر، برای [درمان] ديوانگی و جذام و خوابآلودگی و دنداندرد است».

ایشان اين نوع حجامت را «مُنقِذه (نجاتبخش)» میناميد.

19. الإمام الصادق علیه السلام: قالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله - و أَشارَ بِيَدِهِ إلیٰ رَأسِهِ -: عَلَيكُم بِالمُغيثَةِ[۴۵]؛ فَإِنَّها تَنفَعُ مِنَ الجُنونِ، وَ الجُذامِ، وَ البَرَصِ، وَ الإكلَةِ[۴۶]، و وَجَعِ 2ِ.[۴۷]

19. امام صادق علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله با دستش به سر خود اشاره کرد و فرمود: «مُغيثه[۴۸] کنید؛ زيرا برای [درمان] ديوانگی، جذام، پيسی، خارش[۴۹] و دنداندرد مفيد است».

۱ / ۲ - ۵: الحَوقَلَةُ

۱ / ۲ - ۵: گفتن «لا حول و لا قوّة إلّا باللّٰه»

20. الإمام الباقر علیه السلام: أتیٰ رَجُلٌ إلَی النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله يُقالُ لَهُ شَيبَةُ الهُذَيلِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللهِ، إنّي شَيخٌ قَد كَبِرَ سِنّي، وضَعُفَت قُوَّتي عَن عَمَلٍ كُنتُ عَوَّدتُهُ نَفسي؛ مِن صَلاةٍ و صِيامٍ و حَجٍّ و جِهادٍ، فَعَلِّمني - يا رَسولَ اللهِ - كَلاماً يَنفَعُنِي اللهُ بِهِ، و خَفِّف عَلَيَّ يا رَسولَ اللهِ.

فَقالَ: أعِد. فَأَعادَ ثَلاثَ مَرّاتٍ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: ما حَولَكَ شَجَرَةٌ و لا مَدَرَةٌ[۵۰] إلّا و قَد بَكَت مِن رَحمَتِكَ، فَإِذا صَلَّيتَ الصُّبحَ فَقُل عَشرَ مَرّاتٍ: «سُبحانَ اللهِ العَظيمِ و بِحَمدِهِ، لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ العَلِيِّ العَظيمِ»؛ فَإِنَّ اللهَ يُعافيكَ بِذٰلِكَ مِنَ العَمیٰ، وَ الجُنونِ، وَ الجُذامِ، وَ الفَقرِ، وَ الهَرَمِ.[۵۱]

20. امام باقر علیه السلام: مردی به نام شَيبةُ الهُذَيل خدمت پيامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای پیامبر خدا! من پيرمردی هستم که سالخورده شدهام و ديگر مانند قبل توان انجام دادن هیچ کاری از جمله نماز و روزه و حج و جهاد - که خود را بدان عادت داده بودم - ندارم. پس - ای پیامبر خدا - مطلبی به من بياموزيد که به واسطۀ آن، خداوند به من پاداشی دهد، در ضمن - ای پیامبر خدا - بر من سبک گيريد.

فرمود: «تکرار کن». و آن مرد سه بار [سخن خود را] تکرار کرد.

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر درخت و کلوخی که پيرامونت بود، به حال تو گريست. نماز صبحت را که خواندی، ده مرتبه بگو: "سبحان اللّٰهالعظيم و بحمده، لا حول و لا قوّة إلّا باللّٰهالعلیّ العظيم". با اين ذکر، خداوند تو را از کوری، ديوانگی، جذام (خوره)، فقر و پيری حفظ میکند».

21. رسول اللّهصلی الله علیه و آله - لِقَبیصَةَ، و هُوَ رَجُل مِن أخوالِهِ صلی الله علیه و آله -: يا قَبيصَةُ، إذا أصبَحتَ و صَلَّيتَ الفَجرَ، فَقُل: «سُبحانَ اللهِ العَظيمِ و بِحَمدِهِ، و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ» أربَعاً، يُعطيكَ اللهُ عزّ و جلّ أربَعاً لِدُنياكَ و أَربَعاً لآخِرَتِكَ؛ فَأَمّا أربَعاً لِدُنياكَ: فَإِنَّكَ تُعافیٰ مِنَ الجُنونِ، وَ الجُذامِ، وَ البَرَصِ، وَ الفالِجِ.[۵۲]

21. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - خطاب به قَبیصه، از خویشاوندان مادریِ خود -: ای قَبيصه! چون روز را آغاز کردی و نماز صبح گزاردی، چهار بار بگو: «سبحان اللّٰهالعظيم و بحمده و لا حول و لا قوّة إلّا باللّٰه»؛ خداوند عزّ و جلّ چهار چيز برای دنيايت به تو دهد و چهار چيز برای آخرتت. آن چهار چيز برای دنيايت [اینهاست]: از ديوانگی، جذام، پيسی و فلج محفوظ میمانی.

22. عنهصلی الله علیه و آله: مَن بَسمَلَ و حَولَقَ كُلَّ يَومٍ عَشراً، خَرَجَ مِن ذُنوبِهِ كَيَومَ وَ لَدَتهُ اُمُّهُ، و دَفَعَ اللهُ عَنهُ سَبعينَ باباً مِنَ البَلاءِ؛ مِنهَا الجُنونُ وَ الجُذامُ وَالبَرَصُ وَ الفالِجُ، و كانَ أعظَمَ عِندَ اللهِ تَعالی مِن سَبعينَ حِجَّةً و عُمرَةً مُتَقَبَّلاتٍ بَعدَ حِجَّةِ الإِسلامِ، و وَكَّلَ اللهُ بِهِ سَبعينَ ألفَ مَلَكٍ يَستَغفِرونَ لَهُ إلَى اللَّيلِ.[۵۳]

22. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس روزی ده مرتبه «بسم اللّٰهالرحمن الرحيم» و «لا حول و لا قوّة إلّا باللّٰه» بگويد، از گناهان پاک میشود، همانند روزی که مادرش او را زاده است، و خداوند، هفتاد نوع بيماری، از جمله ديوانگی و جذام و پيسی و فلج را از او دور میدارد، و [این ذکر] نزد خداوند متعال از هفتاد حج و عمرۀ پذيرفته شده، پس از حجّ واجب، برتر است، و برای [گفتن] آن، خداوند، هفتاد هزار فرشته بر او میگمارد که تا شب برايش طلب آمرزش کنند.

23. الإمام الصادق علیه السلام: مَن قالَ: «لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ العَلِيِّ العَظيمِ»، دَفَعَ اللهُ عَنهُ ثَلاثاً و سَبعينَ نَوعاً مِن أنواعِ البَلاءِ، أهوَنُهَا الجُنونُ.[۵۴]

23. امام صادق علیه السلام: هر کس بگويد: «لا حول و لا قوّة إلّا باللّٰهالعلیّ العظيم» خداوند، هفتاد و سه نوع از انواع بلا [و بيماری] را از او دور میکند که کمترينش ديوانگی است.

24. عنه علیه السلام: إذا صَلَّيتَ الغَداةَ وَ المَغرِبَ فَقُل: «بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ، لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ العَلِيِّ العَظيمِ» سَبعَ مَرّاتٍ؛ فَإِنَّهُ مَن قالَها لَم يُصِبهُ جُنونٌ و لا جُذامٌ و لا بَرَصٌ، و لا سَبعونَ نَوعاً مِن أنواعِ البَلاءِ.[۵۵]

24. امام صادق علیه السلام: چون نماز صبح و مغرب را خواندی، هفت بار بگو: «بسم اللّٰه الرحمن الرحیم. لا حول و لا قوّة إلّا باللّٰه العلیّ العظیم»؛ زيرا هر کس این را بگويد، به ديوانگی و جذام و پيسی و هفتاد نوع از انواع بلا، دچار نمیشود.

25. عنه علیه السلام: مَن قالَ في دُبُرِ صَلاةِ الفَجرِ و دُبُرِ صَلاةِ المَغرِبِ سَبعَ مَرّاتٍ: «بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ، لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ العَلِيِّ العَظيمِ»، دَفَعَ اللهُ عزّ و جلّ عَنهُ سَبعينَ نوعاً مِن أنواعِ البَلاءِ، أهوَنُهَا الرّيحُ وَ البَرَصُ وَ الجُنونُ.[۵۶]

25. امام صادق علیه السلام: هر کس در پی نماز صبح و در پی نماز مغرب، هفت بار بگويد: «بسم اللّٰه الرحمن الرحیم. لا حول و لا قوّة إلّا باللّٰه العلیّ العظیم»، خداوند عزّ و جلّ هفتاد نوع از انواع بلا را از او دور میسازد که کمترين آنها باد و پيسی و ديوانگی است.

26. عنه علیه السلام: مَن قالَ كُلَّ يَومٍ ثَلاثينَ مَرَّةً: «بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ، الحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمينَ، و تَبارَكَ اللهُ أحسَنُ الخالِقينَ، و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ العَلِيِّ العَظيمِ»، دَفَعَ اللهُ عَنهُ تِسعَةً و تِسعينَ نَوعاً مِن أنواعِ البَلاءِ، أهوَنُهَا الجُنونُ.[۵۷]

26. امام صادق علیه السلام: هر کس هر روز، سی بار بگويد: « بسم اللّٰه الرحمن الرحیم. الحمد للّٰه ربّ العالمین و تبارک اللّٰه أحسن الخالقین و لا حول و لا قوّة إلّا باللّٰه العلیّ العظیم»، خداوند، نود و نُه نوع بلا را از او دور کند که سَبُکترين آنها ديوانگی است.

27. الكافي عن جميل عن الإمام الصادق علیه السلام: مَن قالَ: «ما شاءَ اللهُ، لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ» سَبعينَ مَرَّةً، صَرَفَ عَنهُ سَبعينَ نوعاً مِن أنواعِ البَلاءِ، أيسَرُ ذٰلِكَ الخَنقُ.

قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ و مَا الخَنقُ؟

قالَ: لا يَعتَلُّ بِالجُنونِ فَيُخنَق.[۵۸]

27. الکافی - به نقل از جميل -: امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس هفتاد بار بگويد: "ما شاءاللّٰه. لا حولَ و لا قوّةَ إلّا باللّٰه؛ خواست، خواست خداست. هيچ نيرو و توانی نيست، جز از سوی خدا»، خداوند، هفتاد نوع از انواع بلا را از او میگردانَد که سَبُکترين آنها خَنق است».

گفتم: فدایت شوم! خَنق چيست؟

فرمود: «به ديوانگی مبتلا نمیشود؛ امّا نَفَسش بالا نمیآید (خفه میشود)».

۱ / ۲ - ۶: الصَّدَقَةُ

۱ / ۲ - ۶: صدقه دادن

28. الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّهصلی الله علیه و آله : إنَّ اللهَ لا إلٰهَ إلّا هُوَ لَيَدفَعُ بِالصَّدَقَةِ الدّاءَ، وَ الدُّبَيلَةَ[۵۹]، وَ  الحَرَقَ، وَ الغَرَقَ، وَ الهَدمَ، وَ الجُنونَ.

و عَدَّ صلی الله علیه و آله سَبعينَ باباً مِنَ السّوءِ.[۶۰]

28. امام صادق علیه السلام - به نقل از پدرانش علیهم السلام -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداوند - که جز او معبودی نيست - با صدقه دادن، درد و دمل بزرگ در شکم و سوختن و غرق شدن و زير آوار رفتن و ديوانگی را دفع میکند».

پيامبر صلی الله علیه و آله هفتاد نوع بدی را بر شمرد.

۱ / ۲ - ۷: قَضاءُ حاجَةِ المُؤمِنِ

۱ / ۲ - ۷: برآوردن نياز مؤمن

29. الإمام الصادق علیه السلام: قَضاءُ حاجَةِ المُؤمِنِ يَدفَعُ الجُنونَ وَ الجُذامَ وَ البَرَصَ.[۶۱]

29. امام صادق علیه السلام: برآوردن نياز مؤمن، ديوانگی، جذام و پيسی را دور میکند.

۱ / ۲ - ۸: صَومُ أربَعَةِ أيّامٍ مِن رَجَبٍ

۱ / ۲ - ۸: روزه گرفتن چهار روز در ماه رجب

30. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: مَن صامَ مِن رَجَبٍ أربَعَةَ أيّامٍ عوفِيَ مِنَ البَلايا كُلِّها: مِنَ الجُنونِ، وَ الجُذامِ، وَ البَرَصِ و.…[۶۲]

30. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس چهار روز از ماه رجب را روزه بگيرد، از همۀ بيماریها عافیت مییابد، [از جمله] ديوانگی، جذام، پيسی و.…

۱ / ۲ - ۹: شَمُّ النَّرجِسِ

۱ / ۲ - ۹: بویيدن گل نرگس

31. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: شُمُّوا النَّرجِسَ و لَو فِي اليَومِ مَرَّةً، و لَو فِي الاُسبوعِ مَرَّةً، و لَو فِي الشَّهرِ مَرَّةً، و لَو فِي السَّنَةِ مَرَّةً؛ و لَو فِي الدَّهرِ مَرَّةً؛ فَإِنَّ فِي القَلبِ حَبَّةً مِنَ الجُنونِ وَ الجُذامِ وَ البَرَصِ، و شَمُّهُ يَقلَعُها.[۶۳]

31. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: گل نرگس ببوييد، گر چه روزی يک بار، گر چه هفتهای يک بار، گر چه ماهی يک بار، گر چه سالی يک بار و حتّی اگر شده در همۀ عمر، يک بار؛ چرا که در قلب، هستهای از ديوانگی، خوره و پيسی وجود دارد و بوييدن گل نرگس، آن را بر میکَند.

۱ / ۲ - ۱۰: اِستِعمالُ السَّنا

۱ / ۲ - ۱۰: استفاده از سنا

32. الإمام الصادق علیه السلام: لَو عَلِمَ النّاسُ ما فِي السَّنا[۶۴] لَبَلَغوا كُلَّ مِثقالٍ مِنهُ بِمِثقالَينِ مِن ذَهَبٍ! أما إنَّهُ أمانٌ مِنَ البَهَقِ، وَ البَرَصِ، وَ الجُذامِ، وَ الجُنونِ، وَ الفالِجِ، وَ اللَّقوَةِ.[۶۵]

32. امام صادق علیه السلام: اگر مردم میدانستند گياه سَنا چه خواصّی دارد، هر مثقال آن را به [قیمت] دو مثقال طلا میرساندند. بدانيد که اين گياه، مايۀ ايمنی از بَهَک (لکّههای پوست)، پيسی، جذام (خوره)، ديوانگی، فلج و لَقوه است.

۱ / ۲ - ۱۱: أكلُ الكَرَفسِ

۱ / ۲ - ۱۱: خوردن کرفس

33. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: الكَرَفسُ يَفتَحُ السُّدَدَ، و يُذَكِّي القَلبَ، و يَرِثُ الحِفظَ، و يَطرُدُ الجُنونَ وَ الجُذامَ وَ البَرَصَ وَ الجُبنَ.[۶۶]

33. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: کرفس، انسداد [رگها] را میگشايد، قلب را طراوت میدهد، حافظه میآورد و ديوانگی، جذام، پيسی و ترسويی را دور میکند.

34. بحار الأنوار: رُوِيَ أنَّهُ [يَعنِي الكَرَفسَ] يورِثُ الحِفظَ، و يُذَكِّي القَلبَ، و يَنفِي الجُنونَ وَ الجُذامَ وَ البَرَصَ.[۶۷]

34. بحار الأنوار: روايت شده است که کرفس، حافظه میآورد، قلب را طراوت میبخشد و ديوانگی، جذام و پيسی را دور میکند.

۱ / ۳: أحكامُ المَجنونِ

۱ / ۳: احکام شخص ديوانه

35. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: رُفِعَ القَلَمُ عَن ثَلاثَةٍ: عَنِ المَجنونِ المَغلوبِ عَلی عَقلِهِ حَتّیٰ يُفيقَ.…[۶۸]

35. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: از سه کس، قلم [تکليف] برداشته شده است: از ديوانهای که عقلش را از دست داده است، تا زمانی که بهبود يابد.…

36. الإمام الباقر علیه السلام: فَرَضَ اللهُ عَلَى النّاسِ مِنَ الجُمُعَةِ إلَى الجُمُعَةِ خَمساً و ثَلاثينَ صَلاةً، مِنها صَلاةٌ واحِدَةٌ فَرَضَها في جَماعَةٍ و هِيَ الجُمُعَةُ، و وَضَعَها عَن تِسعَةٍ: عَنِ الصَّغيرِ، وَ الكَبيرِ، وَ المَجنونِ، وَ المُسافِرِ، وَ العَبدِ، وَ المَرأَةِ، وَ المَريضِ، وَ الأَعمیٰ، و مَن كانَ عَلیٰ رَأسِ فَرسَخَينِ.[۶۹]

36. امام باقر علیه السلام: خداوند از جمعه تا جمعه، سی و پنج [نوبت] نماز بر مردم واجب فرمود که يکی از آنها را با جماعت واجب کرد و آن نماز جمعه است. اين نماز از نُه نفر برداشته شده است: از کودک، سالخورده، ديوانه، مسافر، بَرده، زن، بيمار، نابينا، و کسی که دو فرسنگ از آن فاصله دارد.

37. الإمام عليّ علیه السلام: عَمدُ الصَّبِيِّ وَ المَجنونِ خَطَأٌ.[۷۰]

37. امام علی علیه السلام: کار عمد کودک و ديوانه، خطا [و غير عمد] است.

الفصل الثّاني: الجُنونُ الباطِنِيُّ

فصل دوم: ديوانگی درونی

۲ / ۱: الشَّبابُ شُعبَةٌ مِنَ الجُنونِ

۲ / ۱: جوانی، شاخهای از ديوانگی

38. رسول اللّهصلی الله علیه و آله: الشَّبابُ شُعبَةٌ مِنَ الجُنونِ.[۷۱]

38. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: جوانی، شاخهای از ديوانگی است.

۲ / ۲: الحِدَّةُ ضَربٌ مِنَ الجُنونِ

۲ / ۲: خشم، نوعی از ديوانگی

39. الإمام عليّ علیه السلام: الحِدَّةُ[۷۲] ضَربٌ مِنَ الجُنونِ؛لِأَنَّ صاحِبَها يَندَمُ، فَإِن لَم يَندَم فَجُنونُهُ مُستَحكِمٌ.[۷۳]

39. امام علی علیه السلام: خشم، نوعی ديوانگی است؛ زيرا فرد خشمگين [بعدها] پشيمان میشود و اگر پشيمان نشود، ديوانگیاش قطعی است.

40. عنه علیه السلام: إيّاكَ وَ الغَضَبَ؛ فَأَوَّلُهُ جُنونٌ و آخِرُهُ نَدَمٌ.[۷۴]

40. امام علی علیه السلام: از خشم بپرهيز، که آغاز آن، ديوانگی و فرجامش پشيمانی است.

۲ / ۳: عَلاماتُ الجُنونِ الباطِنِيِّ

۲ / ۳: نشانههای ديوانگی درونی

۲ / ۳ - ۱: التَّبَختُرُ فِي المَشيِ

۲ / ۳ - ۱: با تکبّر راه رفتن

41. الإمام الباقر علیه السلام: سَمِعتُ جابِرَ بنَ عَبدِ اللهِ الاَنصارِيَّ يَقولُ: مَرَّ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله بِرَجُلٍ مَصروعٍ و قَدِ اجتَمَعَ عَلَيهِ النّاسُ يَنظُرونَ إلَيهِ، فَقالَ صلی الله علیه و آله : عَلیٰ مَا اجتَمَعَ هٰؤُلاءِ؟

فَقيلَ لَهُ: عَلیٰ مَجنونٍ يُصرَعُ.

فَنَظَرَ إلَيهِ، فَقالَ: ما هٰذا بِمَجنونٍ، ألا اُخبِرُكُم بِالمَجنونِ حَقَّ المَجنونِ؟

قالوا: بَلیٰ يا رَسولَ اللهِ.

قالَ: إنَّ المَجنونَ حَقَّ المَجنونِ: المُتَبَختِرُ في مِشيَتِهِ، النّاظِرُ في عِطفَيهِ[۷۵]، المُحَرِّكُ جَنبَيهِ بِمَنكِبَيهِ، فَذٰاكَ المَجنونُ، و هٰذَا المُبتَلیٰ.[۷۶]

41. امام باقر علیه السلام: از جابر بن عبد اللّٰهانصاری شنيدم که میگفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر مردی که دچار غش و صرع شده بود و مردم، گِرد او جمع شده بودند و تماشايش میکردند، عبور کرد. فرمود: «اينان گرد چه چيزی جمع شدهاند؟».

به ایشان گفت: گرد ديوانهای که غش کرده است.

ایشان به او نگاه کرد و فرمود: «اين ديوانه نيست. آيا شما را از ديوانۀ حقيقی آگاه نسازم؟».

گفتند: چرا، ای پیامبر خدا!

فرمود: «ديوانۀ حقیقی کسی است که با تکبّر راه رود، خودپسند باشد و [مغرورانه] پهلو و شانه بجنباند. آن ديوانه است و اين بيمار».

42. الإمام عليّ علیه السلام: بَينَما رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله يَمشي و أَنَا مَعَهُ، إذا جَماعَةٌ، فَقالَ: ما هٰذِهِ الجَماعَةُ؟

فَقالوا: مَجنونٌ يَحيقُ[۷۷].

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: هٰذَا المُبتَلیٰ، و لٰكِنَّ المَجنونَ الَّذي يَخطو بِيَدَيهِ، و يَتَبَختَرُ في مَشيِهِ، و يُحَرِّكُ مَنكِبَيهِ في مَوكِبِهِ، يَتَمَنّیٰ عَلَى اللهِ جَنَّتَهُ و هُوَ مُقيمٌ عَلیٰ مَعصِيَتِهِ.[۷۸]

42. امام علی علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله پياده میرفت و من نيز با او بودم، که به جمعيتی برخورديم. فرمود: «اين جمعيت برای چيست؟».

گفتند: ديوانهای غش کرده است.

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «او بيمار است. ديوانه کسی است که با دستانش راه برود، با تکبّر راه رود، در ميان همراهانش شانههای خود را [به نشانۀ غرور و تکبّر] تکان دهد، و در حالی که نافرمانی خدا میکند، بهشتش را از او تمنّا کند».

۲ / ۳ - ۲: الإِجابَةُ عَن كُلِّ سُؤالٍ

۲ / ۳ - ۲: پاسخ دادن به هر پرسش

43. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ مَنَ أجابَ في كُلِّ ما يُسأَلُ عَنهُ لَمَجنونٌ.[۷۹]

43. امام صادق علیه السلام: کسی به هرچه از او پرسيده شود، پاسخ میدهد، ديوانه است.

۲ / ۳ - ۳: الإِقامَةُ عَلَى الذَّنبِ

۲ / ۳ - ۳: پافشاری بر گناه

44. ربيع الأبرار عن أنس: مَرَّ رَجُلٌ بِرَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله، فَقالَ رَجُلٌ: يا رَسولَ اللهِ، هٰذا مَجنونٌ. فَأَقبَلَ عَلَيهِ فَقالَ: أ قُلتَ مَجنونٌ؟! إنَّمَا المَجنونُ المُقيمُ عَلَى المَعصِيَةِ، و لٰكِنَّ هٰذا مُصابٌ.[۸۰]

44. ربيع الأبرار - به نقل از اَنَس -: مردی از کنار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گذشت. مردی گفت: ای پیامبر خدا! او ديوانه است. رو به او کرد و فرمود: «گفتی ديوانه؟! ديوانهی حقیقی کسی است که بر معصيت، پافشاری کند. اين مرد، بيمار است».

45. نثر الدرّ: رَأیٰ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله رَجُلاً مُتَغَيِّراً، فَقالَ: ما لِهٰذا؟ قالوا: مَجنونٌ، يا رَسولَ اللهِ. فَقالَ صلی الله علیه و آله: المَجنونُ مَن عَصَى اللهَ، أمّا هٰذا فَمُصابٌ.[۸۱]

45. نثر الدرّ: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله مرد آشفتهای را ديد. فرمود: «او را چه شده است؟». گفتند: ديوانه است، ای پیامبر خدا! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ديوانه آن کسی است که معصيت خدا کند. اين مرد، بيمار است».

۲ / ۳ - ۴: إبلاءُ الشَّبابِ فِي المَعصِيَةِ

۲ / ۳ - ۴: تباه کردن جوانی در گناه

46. مشكاة الأنوار: مَرَّ بِرَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله رَجُلٌ و هُوَ في أصحابِهِ، فَقالَ بَعضُ القَومِ: مَجنونٌ! فَقالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله: بَل هٰذا رَجُلٌ مُصابٌ، إنَّمَا المَجنونُ عَبدٌ أو أمَةٌ أبلَيا شَبابَهُما في غَيرِ طاعَةِ اللهِ.[۸۲]

46. مشکاة الأنوار: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله با اصحاب خود بود که مردی از کنار او گذشت. يکی از آن جمع گفت: اين مرد، ديوانه است. پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «نه؛ او آسيب ديده است. ديوانه آن مرد يا زنی است که جوانیاش را در غیر طاعت خدا صرف کرده باشد».

راجع: هذه الموسوعة: «الشباب».

ر. ک: همین دانشنامه: «جوانی»

۲ / ۳ - ۵: إيثارُ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ

۲ / ۳ - ۵: ترجيح دادن دنيا بر آخرت

47. مشكاة الأنوار: مَرَّ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله بِمَجنونٍ، فَقالَ: ما لَهُ؟ فَقيلَ: إنَّهُ مَجنونٌ. فَقالَ: بَل هُوَ مُصابٌ، إنَّمَا المَجنونُ مَن آثَرَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ.[۸۳]

47. مشکاة الأنوار: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله از کنار ديوانهای گذشت و پرسيد: «او را چه شده است؟». گفته شد: او ديوانه است. فرمود: «نه؛ او آسيب ديده است. ديوانه[ی حقیقی]، کسی است که دنيا را بر آخرت ترجيح دهد».

  1. . به قلم پژوهشگر ارجمند، حجّة الإسلام و المسلمین سیّد محمّدکاظم طباطبایی.
  2. . ر.ک: همین دانش‏نامه: ج 21 ص۹ (واژه‌شناسی «جن»).
  3. . ر.ک: مفردات ألفاظ القرآن: ص ۲۰۵، تفسیر الفخر الرازی: ج ۲۸ ص ۱۸۲، تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر:ج ۷ ص ۴۰۵، المیزان فی تفسیر القرآن: ج ۱۹ ص ۶۸.
  4. . کاربردهای دیگر ریشۀ «ج ن ن» در قرآن، این ‏گونه است: ۱۲۷ بار در معنای بهشت الهی، ۲۰ بار در معنای باغ و بستان دنیایی، ۳۵ بار در معنای جن و موارد اندکی در مصداق‏های دیگر.
  5. . (وَ مَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُون؛ و رفيق شما [محمّد]، ديوانه نيست) (تكوير: آیۀ ۲۲).
  6. . (إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّىٰ حِينٍ؛ او نيست مگر مردى كه جنون دارد. پس تا مدّتى منتظر باشيد (شايد بهبود يابد يا بميرد)) (مؤمنون: آیۀ ۲۵).
  7. . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن: ج ٨ ص ٣٧٨ و ۴٩٣، مجمع البیان: ص ٧٧۵ و ج ٩ ص ۹۵، تفسیر ابو الفتوح رازی: ج ۹ ص ۲۹ و ج ۱۹ ص ۳۴۵؛ الکشّاف: ج ۴ ص ۵۹۷.
  8. . ر.ک: تفسیر الفخر الرازی: ج ۲۸ ص ۱۸۲ و ج ۲۷ ص ۶۵۷، تفسیر البیضاوی: ج ۵ ص ۱۴۹؛ المیزان فی تفسیر القرآن: ج ۱۹ ص ۶۷.
  9. . دخان: آیۀ ۱۴.
  10. . ذاریات: آیۀ ۳۹ و ۵۲ .
  11. . صافّات: آیۀ ۳۶.
  12. . طور: آیۀ ۲۹ .
  13. . (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ) ( نحل: آیۀ ۱۰۳).
  14. . ر.ک: ص ۱۲۵ ح ۴۱.
  15. . ر.ک: ص ۱۲۵ ح ۴۲.
  16. . ر.ک: ص ۱۲۳ ح ۳۹ - ۴۰.
  17. . ر.ک: ص ۱۱۹ – ۱۲۱ ح ۳۵- ۳۷.
  18. . ر.ک: ص۱۲۵ – ۱۲۷ ح ۴۱- ۴۷.
  19. . ر.ک: ص ۱۰۷ – ۱۱۹ ح ۸ - ۳۴.
  20. . ر.ک: دانش‏نامۀ جهان اسلام: ج ۱۱ ص ۱۹۲-۲۰۲ (مدخل «جنون» به قلم مایکل والترز دالس). نیز، ر.ک: تاریخ جنون، میشل فوکو.
  21. . ر.ک: تحریر الوسیلة: ج ۱ ص ۳۱۲ و ۳۷۲.
  22. . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۳ ص‌۵۵۲ ح‌۴۸۹۹، علل الشرائع: ص‌۵۱۵ ح‌۵، الأمالي للصدوق: ص‌۶۶۳ ح‌۸۹۶، مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۴۵۶ ح‌۱۵۵۲، الاختصاص: ص‌۱۳۲ و فيه «و البرص» بدل «و الخبل» و كلّها عن أبي سعيد الخدري، بحار الأنوار: ج‌۱۰۳ ص‌۲۸۱ ح‌۱.
  23. . الكافي: ج‌۵ ص‌۴۹۹ ح‌۳، تهذيب الأحكام: ج‌۷ ص‌۴۱۲ ح‌۱۶۴۴ كلاهما عن الإمام الكاظم عن أبيه علیهما السلام، تحف العقول: ص‌۱۲ نحوه، وسائل الشيعة: ج‌۲۰ ص‌۱۲۸ ح‌۲۵۲۱۰.
  24. . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۳ ص‌۴۰۳ ح‌۴۴۰۸، المقنع: ص‌۳۲۰ من دون إسناد إلیٰ أحد من أهل البيت علیهم السلام، مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۴۵۸ ح‌۱۵۵۳، عيون أخبار الرضا علیه السلام: ج‌۱ ص‌۲۸۸ ح‌۳۵ عن عبدالعظيم بن عبداللّٰه‏ الحسني عن الإمام الهادي عن آبائه عنه علیهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج‌۱۰۳ ص‌۲۷۴ ح‌۲۷.
  25. . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۳ ص‌۵۵۶ ح‌۴۹۱۴، الخصال: ص‌۵۲۰ ح‌۹ كلاهما عن الحسين بن زيد بن الإمام زين العابدين عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، تهذيب الأحكام: ج‌۷ ص‌۴۱۲ ح‌۱۶۴۶ عن محمّد بن العيص عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله و ليس فيه صدره إلیٰ «و نهاكم عنها»، بحار الأنوار: ج‌۸۱ ص‌۴۷ ح‌۱۵.
  26. . بحار الأنوار: ج‌۶۲ ص‌۳۲۱ نقلاً عن الرسالة الذهبية.
  27. . مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۴۷۹ ح‌۱۶۵۵، الخصال: ص‌۶۱۵ ح‌۱۰ عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، تحف العقول: ص‌۱۰۵ عن الإمام عليّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله و فيهما «البغيّ من النساء» بدل «البغيّة»، بحار الأنوار: ج‌۱۰۳ ص‌۳۲۳ ح‌۹.
  28. . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۴ ص‌۳۵۹ ح‌۵۷۶۲، الخصال: ص‌۱۲۵ ح‌۱۲۲ كلاهما عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، الكافي: ج‌۶ ص‌۵۳۴ ح‌۱۰ عن إبراهيم بن عبد الحميد عن الإمام الكاظم علیه السلام، مكارم الأخلاق: ج‌۲ ص‌۳۲۴ ح‌۲۶۵۶ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، مشكاة الأنوار: ص‌۵۵۰ ح‌۱۸۴۶ عن الإمام الكاظم علیه السلام، بحار الأنوار: ج‌۷۶ ص‌۱۸۷ ح‌۶.
  29. . گفتنی است به دلیل ضعیف بودن سند اغلب روایات پزشکی (از جمله، روایات ذیل همین عنوان)، استناد به آنها در درمان بیماری‏ها، مُجاز و معقول نیست، مگر پس از آزمایش های علمی معتبر یا پذیرش و تجویز متخصّصان حوزۀ پزشکی. در این باره، ر.ک: دانش‏نامۀ احادیث پزشکی: ج ۱ ص ۱۷ - ۲۰.
  30. . الكافي: ج‌۶ ص‌۳۲۶ ح‌۲، المحاسن: ج‌۲ ص‌۴۲۴ ح‌۲۴۸۶ كلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق علیه السلام، تحف العقول: ص‌۱۲، وسائل الشيعة: ج‌۲۴ ص‌۴۰۳ ح‌۳۰۸۹۵.
  31. . تحف العقول: ص‌۱۲، مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۴۱۲ ح‌۱۳۹۲ و فيه «منها» بدل «أذلّها»، بحار الأنوار: ج‌۷۷ ص‌۶۶ ح‌۵.
  32. . مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۳۰۷ ح‌۹۷۶ عن ابن عبّاس، طبّ النبيّ صلی الله علیه و آله: ص‌۱۵ و ليس فيه «و ثلاث بعد الطعام»، بحار الأنوار: ج‌۶۲ ص‌۲۹۳.
  33. . الخِطمي و الخَطميُّ: ضَربٌ من النبات يُغسل به. قال الأزهري: هو بفتح الخاء، و من قال خِطمي بكسر الخاء فقد لحن (لسان العرب: ج‌۱۲ ص‌۱۸۸ «خطم»).
  34. . الكافي: ج‌۶ ص‌۵۰۴ ح‌۲ وج ۳ ص‌۴۱۸ ح‌۱۰، تهذيب الأحكام: ج‌۳ ص‌۲۳۶ ح‌۶۲۴ كلّها عن ابن بكير، کتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۱ ص‌۱۲۴ ح‌۲۹۰، مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۱۴۲ ح‌۳۶۳، بحار الأنوار: ج‌۷۶ ص‌۸۷ ح‌۸.
  35. . الخصال: ص‌۳۹۱ ح‌۸۸، جامع الأحاديث للقمّي: ص‌۱۶۰، بحار الأنوار: ج‌۸۹ ص‌۳۵۶ ح‌۳۳.
  36. . الكافي: ج‌۶ ص‌۴۹۰ ح‌۴ عن ابن بكير، وسائل الشيعة: ج‌۷ ص‌۳۵۸ ح‌۹۵۷۱.
  37. . الكافي: ج‌۶ ص‌۴۹۰ ح‌۳، تهذيب الأحكام: ج‌۳ ص‌۲۳۷ ح‌۶۲۸ وفيه «فزكّها» بدل «فحكّها»، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۱ ص‌۱۲۶ ح‌۳۰۱ عن هشام بن سالم، جامع الأخبار: ص‌۳۳۳ ح‌۹۳۶ كلاهما نحوه و ليس فيهما «شاربك»، بحار الأنوار: ج‌۷۶ ص‌۱۲۴ ص‌۱۳.
  38. . القَمَحدُوَة: الهنة الناشزة فوق القفا و أعلى القذال و خلف الاُذنين (المنجد: ص‌۶۵۳ «قمح»).
  39. . المعجم الكبير: ج‌۸ ص‌۳۶ ح‌۷۳۰۶ عن عبد الحميد بن صيفي عن أبيه عن جدّه، الفردوس: ج‌۳ ص‌۲۴ ح‌۴۰۴۷ و فيه «فإنّها شفاء» بدل «فإنّه دواء»، سبل الهدىٰ والرشاد: ج‌۱۲ ص‌۱۵۰ و فيه «الفرس» بدل «الأضراس» و كلاهما عن صهيب، كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۱۴ ح‌۲۸۱۳۳.
  40. . گفتنی است که برخی صاحب نظران (مثل علامه ابو الحسن شَعرانی و آیة اللّٰه حسن حسن‏زاده آملی) معتقدند که «حجامت» در متون کهن عربی، خصوصاً در احادیث اسلامی، اگر با الفاظی مانند: القرن، الفرع، الموسی، الشوک، الجرح، الطعن و الدم - که قرینه بر بریدن، زخم زدن، تیغ زدن و آمدن خون اند - به کار نرفته باشد، صرفاً به معنای «بادکش کردن» است (ر.ک: گفتگو با علامه حسن حسن‏زادۀ آملی: ص ۸۲). نیز، ر.ک: تاج المصادر، واژه‏نامه و فرهنگ طبّی کهن، فرهنگ ناظم الأطبا و فرهنگ معین: ذیل «حجامت».
  41. . المعجم الكبير: ج‌۱۱ ص‌۲۴ ح‌۱۰۹۳۸، سبل الهدیٰ و الرشاد: ج‌۱۲ ص‌۱۴۲ كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۱۳ ح‌۲۸۱۲۸، مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۱۷۴ ح‌۵۱۷، بحار الأنوار: ج‌۶۲ ص‌۱۲۶ ح‌۸۱.
  42. . أعشیٰ: لا يُبصر ليلاً (لسان العرب: ج‌۱۵ ص‌۵۸ «عشا»).
  43. . المعجم الكبير: ج‌۲۳ ص‌۲۹۹ ح‌۶۶۷، المعجم الأوسط: ج‌۵ ص‌۱۶ ح‌۴۵۴۷ عن ابن عمر و فيه «و النعاس و الضرس» بدل «و العشا» «و الصداع»، سبل الهدیٰ و الرشاد: ج‌۱۲ ص‌۱۴۳ بزيادة «كلّ» قبل «داء» و كلّها عن اُمّ سلمة.
  44. . المستدرك علی الصحيحين: ج‌۴ ص‌۲۳۴ ح‌۷۴۷۸، المعجم الأوسط: ج‌۵ ص‌۴۲ ح‌۴۶۲۳، إمتاع الأسماع: ج‌۸ ص‌۶۰، الطبقات الكبرىٰ: ج‌۱ ص‌۴۴۷ عن بكير بن الأشجّ، سبل الهدیٰ و الرشاد: ج‌۱۲ ص‌۱۵۰ عن ابن عبّاس و كلاهما نحوه، كنز العمّال: ج‌۱۰ ص‌۱۷ ح‌۲۸۱۵۱.
  45. . المُغيثَة: في الحديث: «الحجامة في الرأس هي المُغيثة»؛ كأنّ المعنى: هي النافعة، تنفع من كلّ داءٍ إلّا السامّ [الموت] (مجمع البحرين: ج‌۲ ص‌۱۳۴۶ «غيث»).
  46. . الإكلَة: الحكَّة و الجَرَب أيّاً كانت (لسان العرب: ج‌۱۱ ص‌۲۳ «أكل»).
  47. . مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۱۷۵ ح‌۵۲۱، بحار الأنوار: ج‌۶۲ ص‌۱۲۷ ح‌۸۵.
  48. . در حديث آمده است: «حجامت در سر، مغيثه است». ظاهراً يعنی: سودمند است، یا برای هر دردی جز مرگ، مفيد است.
  49. . واژۀ «إکلَه» در متن حدیث، خارش و گری است از هر نوعی که باشد.
  50. . المَدَر: الطينُ المُتماسِك (النهاية: ج‌۴ ص‌۳۰۹ «مدر»).
  51. . تهذيب الأحكام: ج‌۲ ص‌۱۰۶ ح‌۴۰۴، الأمالي للصدوق: ص‌۱۱۰ ح‌۸۵ كلاهما عن سلام المكّي، ثواب الأعمال: ص‌۱۹۱ ح‌۱ عن سالم المكّي، عدّة الداعي: ص‌۲۵۹ وزاد فيه «و الهدم» قبل «و الهرم» و فيها «شيبة الهذلي» بدل «شيبة الهذيل»، بحار الأنوار: ج‌۸۶ ص‌۱۹ ح‌۱۸.
  52. . عمل اليوم و الليلة لابن السنّي: ص‌۵۲ ح‌۱۳۴، اُسد الغابة: ج‌۴ ص‌۳۶۷ الرقم ۴۲۶۸ كلاهما عن ابن عبّاس، مسند ابن حنبل: ج‌۷ ص‌۳۵۲ ح‌۲۰۶۲۵ عن قبيصة بن المخارق نحوه، كنز العمّال: ج‌۲ ص‌۱۴۵ ح‌۳۵۲۱.
  53. . بحار الأنوار: ج‌۸۷ ص‌۵ ح‌۸ نقلاً عن البلد الأمين.
  54. . طبّ الأئمّة لابني بسطام: ص‌۳۹ عن هشام بن أحمر، بحار الأنوار: ج‌۹۳ ص‌۱۹۰ ح‌۳۰ و راجع دعائم الإسلام: ج‌۲ ص‌۱۳۷ ح‌۴۸۳.
  55. . الكافي: ج‌۲ ص‌۵۳۱ ح‌۲۸ عن سماعة، وسائل الشيعة: ج‌۶ ص‌۴۷۹ ح‌۸۴۸۹.
  56. . الكافي: ج‌۲ ص‌۵۳۱ ح‌۲۵ عن أبي بصير، بحار الأنوار: ج‌۸۶ ص‌۱۱۲ ح‌۱۱ نقلاً عن البلد الأمين نحوه.
  57. . دعائم الإسلام: ج‌۲ ص‌۱۳۷ ح‌۴۸۳، مستدرك الوسائل: ج‌۵ ص‌۳۷۶ ح‌۶۱۳۴.
  58. . الكافي: ج‌۲ ص‌۵۲۱ ح‌۲، ثواب الأعمال: ص‌۱۹۴ ح‌۱ عن هشام بن أحمر عن الإمام الصادق عن أبيه علیهما السلام، مكارم الأخلاق: ج‌۲ ص‌۸۴ ح‌۲۲۲۲ عن الإمام الرضا عن أبيه علیهما السلام و کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج‌۹۳ ص‌۱۹۲ ح‌۳۵.
  59. . الدُّبَيلة: هي خُرّاج و دُمَّل كبير تظهر في الجوف، فتقتُل صاحبها غالباً (النهاية: ج‌۲ ص‌۹۹ «دبل»).
  60. . الكافي: ج‌۴ ص‌۵ ح‌۲ عن السكوني، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۲ ص‌۶۷ ح‌۱۷۳۴، الجعفريّات: ص‌۵۶، النوادر للراوندي: ص‌۲۱۴ ح‌۴۲۳ كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، الدعوات: ص‌۱۸۱ ح‌۵۰۰ و فيها «الشرّ» بدل «السوء»، بحار الأنوار: ج‌۶۲ ص‌۲۶۹ ح‌۶۱.
  61. . الكافي: ج‌۴ ص‌۳۴ ح‌۴ عن عقبة بن خالد، وسائل الشيعة: ج‌۱۶ ص‌۳۵۹ ح‌۲۱۷۵۹.
  62. . ثواب الأعمال: ص‌۷۹ ح‌۴، فضائل الأشهر الثلاثة: ص‌۲۵ ح‌۱۲، الأمالي للصدوق: ص‌۶۲۸ ح‌۸۴۴ كلّها عن أبي سعيد الخدري، الإقبال: ج‌۳ ص‌۲۲۲، روضة الواعظين: ص‌۴۳۵، بحار الأنوار: ج‌۹۷ ص‌۲۷ ح‌۱.
  63. . طبّ النبيّ صلی الله علیه و آله: ص‌۲۹، مجمع البحرين: ج‌۳ ص‌۱۷۶۸ نحوه، بحار الأنوار: ج‌۶۲ ص‌۲۹۹؛ تاريخ دمشق: ج‌۱۴ ص‌۳۶ ح‌۳۳۶۸ عن شريح عن الإمام عليّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله نحوه.
  64. . السَّنا: نبات معروف من الأدوية، له حمل، إذا يبس وحرّكته الريح سمعتَ له زَجَلاً (النهاية: ج‌۲ ص‌۴۱۴ «سنا»).
  65. . مكارم الأخلاق: ج‌۱ ص‌۴۰۹ ح‌۱۳۸۷، بحار الأنوار: ج‌۶۲ ص‌۲۱۸ ح‌۳.
  66. . الفردوس: ج‌۵ ص‌۳۷۱ ح‌۸۴۶۸ عن الإمام الحسين علیه السلام.
  67. . بحار الأنوار: ج‌۶۶ ص‌۲۴۰ ح‌۲ نقلاً عن الدروس.
  68. . سنن أبي داود: ج‌۴ ص‌۱۴۰ ح‌۴۴۰۱، السنن الكبریٰ للنسائي: ج‌۴ ص‌۳۲۳ ح‌۷۳۴۳، المستدرك على الصحيحين: ج‌۱ ص‌۳۸۹ ح‌۹۴۹، صحيح ابن خزيمة: ج‌۲ ص‌۱۰۲ ح‌۱۰۰۳، صحيح ابن حبّان: ج‌۱ ص‌۳۵۶ ح‌۱۴۳ كلّها عن ابن عبّاس عن الإمام عليّ علیه السلام و ليس فيها «حتّى يفيق»، كنز العمّال: ج‌۴ ص‌۲۳۳ ح‌۱۰۳۰۹.
  69. . الكافي: ج‌۳ ص‌۴۱۹ ح‌۶، تهذيب الأحكام: ج‌۳ ص‌۲۱ ح‌۷۷، الخصال: ص‌۴۲۲ ح‌۲۱ كلّها عن زرارة، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۱ ص‌۴۰۹ ح‌۱۲۱۹، الأمالي للطوسي: ص‌۴۳۲ ح‌۹۷۰، بحار الأنوار: ج‌۸۹ ص‌۱۵۳ ح‌۱.
  70. . نصب الراية: ج‌۴ ص‌۳۸۰، المصنّف لعبد الرزّاق: ج‌۱۰ ص‌۷۰ ح‌۱۸۳۹۴ كلاهما عن حسين بن عبداللّٰه‏ بن ضميرة عن أبيه عن جدّه وح ۱۸۳۹۱ عن قتادة و الزهري من دون إسناد إلیٰ النبي صلی الله علیه و آله أو أحد من أهل البيت علیهم السلام، كنز العمّال: ج‌۱۵ ص‌۸۸ ح‌۴۰۲۱۵.
  71. . کتاب من لا يحضره الفقيه: ج‌۴ ص‌۳۷۷ ح‌۵۷۷۴، المجازات النبويّة: ص‌۲۰۳ ح‌۱۵۹، تفسير القمّي: ج‌۱ ص‌۲۹۱، بحار الأنوار: ج‌۲۱ ص‌۲۱۱ ح‌۲؛ دلائل النبوّة للبيهقي: ج‌۵ ص‌۲۴۲ عن عقبة بن عامر الجهني، مسند الشهاب: ج‌۱ ص‌۶۶ ح‌۵۵ عن زيد بن خالد، كنز العمّال: ج‌۱۵ ص‌۹۲۱ ح‌۴۳۵۸۷.
  72. . الحِدَّة: ما يعتري الإنسان من النزق و الغضب (الصحاح: ج‌۲ ص‌۴۶۳ «حدد»).
  73. . نهج البلاغة: الحكمة ۲۵۵، غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۱۱۷ ح‌۲۰۴۰، بحار الأنوار: ج‌۷۳ ص‌۲۶۶ ح‌۲۰.
  74. . غرر الحكم: ج‌۲ ص‌۲۸۸ ح‌۲۶۳۵، عيون الحكم والمواعظ: ص‌۹۶ ح‌۲۲۲۵؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج‌۲۰ ص‌۳۲۷ ح‌۷۴۶.
  75. . العِطف: المنكب (لسان العرب: ج‌۹ ص‌۲۵۰ «عطف»).
  76. . معاني الأخبار: ص‌۲۳۷ ح‌۱ عن جابر بن يزيد الجعفي، الخصال: ص‌۳۳۲ ح‌۳۱ عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج‌۷۳ ص‌۲۳۴ ح‌۳۶.
  77. . حاق یحیق: لَزِمَه و وجَبَ علیه. و الحیق: ما یشتمل علی الإنسان من مکروه (النهایة: ج‌۱ ص‌۴۶۹ «حيق»).
  78. . الجعفريّات: ص‌۱۷۲ عن الإمام الكاظم عن آبائه علیهم السلام.
  79. . معاني الأخبار: ص‌۲۳۸ ح‌۲ عن حمزة بن حمران، بحار الأنوار: ج‌۲ ص‌۱۱۷ ح‌۱۵.
  80. . ربيع الأبرار: ج‌۱ ص‌۶۵۳، الفردوس: ج‌۴ ص‌۲۱۳ ح‌۶۶۴۴ وفيه «المجنون المقيم على المعصية» فقط، كنز العمّال: ج‌۴ ص‌۲۷۰ ح‌۱۰۴۵۳ نقلاً عن ابن النجّار نحوه.
  81. . نثر الدرّ: ج‌۱ ص‌۲۶۷.
  82. . مشكاة الأنوار: ص‌۲۹۴ ح‌۸۹۸.
  83. . مشكاة الأنوار: ص‌۴۶۹ ح‌۱۵۷۱، روضة الواعظين: ص‌۸، بحار الأنوار: ج‌۱ ص‌۱۳۱ ح‌۲۱.