ج ن ن / الجنّة

از دانشنامه قرآن و حدیث

الجَنّة (نسخه آزمایشی)

بهشت

درآمد

واژهشناسى «جنّت»

واژۀ «جنّت» در لغت عرب، از مادّۀ «جنن» (به معناى ستر (پوشيدگى و حفاظ داشتن))، همان باغ يا بستان است كه زمين آن، به سبب تراكم گیاهان، دیده نمی‌شود.

ابن فارس در اين باره مىگويد:

الجیمُ و النونُ أصلٌ واحدٌ، و هو الستر و التستّر... و الجنّة: البستان، و هو ذاك؛ لأنّ الشجر بورقه یستُر.[۱]

جيم و نون، يک بُن معنایی دارد و آن، پوشش و پوشاندن است... و جنّت، بوستان است؛ زیرا درختان با برگهايشان [زمين را] مىپوشانند.

خليل بن احمد فراهيدى نیز «جنّت» را به «حديقه» تفسير كرده است:

الجنّة: الحديقة، و هي بستان ذات شجر و نزهة.[۲]

جنّت، حديقه است و حديقه، بوستان داراى درخت و تفرّجگاه است.

برخى از لغتشناسان، وجه نامگذارى جايگاه نيكوكاران در سراى جاويد به «جنّت» را كثرت درختان و سايههاى آن[۳] و برخى دیگر، مستور بودن نعمتهاى آن در اين جهان براى ما می‌دانند.[۴]

واژۀ «جنّت» در قرآن و حديث

واژۀ «جنّت» و مشتقّات آن در قرآن، ۱۴۷ بار در چهار معنا به كار رفته است:

یک. بهشت آدم ابو البشر؛ يعنى جايگاهى كه وى و همسرش حوّا، قبل از منتقل شدن به دنيا در آن جا زندگى مىكردند و در آن جا آسايش كامل داشتند.[۵]

دو. بهشت دنيا؛ يعنى باغ و بستانهايى كه در جهانِ پيش از مرگ وجود دارند.

سه. بهشت برزخ؛ يعنى جايگاه ارواح نيكوكاران در جهان پس از مرگ.

چهار. بهشت موعود در عالم آخرت.[۶]

گفتنى است كه در قرآن كريم، واژۀ «جنّت» در معناى نخست، شش بار،[۷] در معناى دوم، ۲۶ بار،[۸] در معناى سوم، يک بار[۹] و در معناى چهارم، ۱۱۴ بار[۱۰] بهكار رفته است.

الفصل الأوّل: مَعانِي الجَنَّةِ فِي القُرآنِ

فصل یکم: معانى بهشت در قرآن

۱ / ۱: جَنَّةُ آدَمَ

۱ / ۱: بهشت آدم علیه السلام

الكتاب

(وَ قُلْنَا يَا آٰدَمُ ٱسْكُنْ أنتَ وَ زَوْجُكَ ٱلْجَنَّةَ وَ كُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّالِمِينَ).[۱۱]

(و گفتيم: «اى آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از]نعمتهاى[آن، از هر جا مىخواهيد، گوارا بخوريد و نزديک اين درخت نشويد که از ستمگران خواهيد شد).

(يَٰبَنِىءَادَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ ٱلشَّيْطَٰنُ كَمَا أخْرَجَ أبَوَيْكُم مِنَ ٱلْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إنَّا جَعَلْنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ).[۱۲]

(اى فرزندان آدم! شيطان، شما را نفريبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بيرون کرد. لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد. او و همکارانش شما را مىبينند از جايى که شما آنها را نمىبينيد. ما شياطين را اولياى کسانى قرار داديم که ايمان نمىآورند).

الحدیث

1. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إنَّما كانَ لَبثُ آدَمَ و حَوّاءَ فِيالجَنَّةِ حَتّىٰاُخرِجا مِنها سَبعَ ساعاتٍ مِن أيّامِ الدُّنيا، حَتّىٰأهبَطَهُمَا اللّٰهُ مِن يَومِهِما ذٰلِكَ.[۱۳]

1. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: مدّت درنگ آدم و حوّا در بهشت، تا زمانى كه از آن، بيرون رانده شدند، هفت ساعت از روزهاى دنيا بود و در همان روز، خداوند، آن دو را [به زمين] فرود آورد.

2. الإمام عليّ علیه السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ وَصَفَ فيهَا الأرضَ و دَحوَها[۱۴] عَلَى الماءِ، إلیٰ أن قالَ -: فَلَمّا مَهَّدَ أرضَهُ، و أنفَذَ أمرَهُ، اختارَ آدَمَ علیه السلام خِيَرَةً مِن خَلقِهِ، و جَعَلَهُ أوَّلَ جِبِلَّتِهِ[۱۵]، و أسكَنَهُ جَنَّتَهُ، و أرغَدَ فيها اُكُلَهُ.[۱۶]

2. امام على علیه السلام - در سخنانى كه در آن، پيدايش زمين و گسترش يافتن آن بر روى آب را توصيف نمود -: [خداوند] چون زمينش را آماده ساخت و فرمانش را اجرا كرد، آدم علیه السلام را از ميان آفريدگانش برگزيد و او را نخستين آفريدۀ خود [از نوع انسان] قرار داد و او را در بهشتش جا داد و در آن براى او، [ميوهها و] خوراكىهاى فراوان و گوارا قرار داد.

3. عنه علیه السلام‌ - مِن خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيهَا ابتِداءَ خَلقِ السَّماءِ وَ الأرضِ -: ثُمَّ أسكَنَ سُبحانَهُ آدَمَ داراً أرغَدَ فيها عَيشَهُ، و آمَنَ فيها مَحَلَّتَهُ، و حَذَّرَهُ إبليسَ و عَداوَتَهُ، فَاغتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفاسَةً[۱۷] عَلَيهِ بِدارِ المُقامِ و مُرافَقَةِ الأَبرارِ، فَباعَ اليَقينَ بِشَكِّهِ، وَ العَزيمَةَ بِوَهنِهِ، وَ استَبدَلَ بِالجَذَلِ[۱۸] وَجَلاً[۱۹]، و بِالاِغتِرارِ نَدَماً. ثُمَّ بَسَطَ اللّٰهُ سُبحانَهُ لَهُ في تَوبَتِهِ، و لَقّاهُ كَلِمَةَ رَحمَتِهِ، و وَعَدَهُ المَرَدَّ إلىٰ جَنَّتِهِ.[۲۰]

3. امام على علیه السلام - در سخنانى كه در آن، آغاز آفرينش آسمان و زمين را توصيف می‌نماید -: سپس خداوندِ پاک، آدم را در سرايى جا داد كه زندگىاش را در آن، پُر ناز و نعمت قرار داده بود، و جاىِ باشِ او را امن گردانيد و او را از ابليس و دشمنىاش [با آدم] بر حذر داشت؛ امّا دشمن او - كه به زندگى آدم در سراى جاويدان و همنشينىاش با نيكان، رشک میبُرد - او را فريفت و در نتيجه، آدم علیه السلام يقين را به شكّش، و عزم [و نيرومندى] را به سستىاش فروخت و دل‌شادى[اش] را به دلهره بدل كرد و از فريب خوردن، پشيمان شد. سپس خداوندِ پاک، راه توبه را براى او گشود و كلمۀ رحمتش را به وى آموخت و بازگشت به بهشتش را به او وعده داد.

4. الكافي عن الحسين بن ميسر: سَأَلتُ أبا عَبدِاللّٰهِ علیه السلام عَن جَنَّةِ آدَمَ علیه السلام، فَقالَ: جَنَّةٌ مِن جِنانِ الدُّنيا، تَطلُعُ فيهَا الشَّمسُ وَ القَمَرُ، و لَو كانَت مِن جِنانِ الآخِرَةِ ما خَرَجَ مِنها أبَداً.[۲۱]

4. الكافى - به نقل از حسين بن ميسر -: از امام صادق علیه السلام در بارۀ بهشتِ آدم علیه السلام پرسيدم. فرمود: «بهشتى از بهشتهاى دنياست كه در آن، خورشيد و ماه طلوع میكنند. اگر از بهشتهاى آخرت بود، هرگز از آن بيرون نمیرفت».

۱ / ۲: جَنَّةُ الدُّنيا

۱ / ۲: بهشتِ دنيا

الكتاب

(وَ مَثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ٱبْتِغَاءَ مَرْضَاتِ ٱللَّهِ وَ تَثْبِيتًا مِنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فََٔاتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَ ٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).[۲۲]

(و مَثَل [انفاق‌های] كسانى كه اموالشان را براى طلب خشنودى خدا و استوارسازى روحشان [در ايمان و عمل] انفاق مىكنند، مانند مَثَل باغى است در جايى مرتفع كه باران تندى بدان رسيده، پس ميوۀ خود را دو چندان داده باشد. پس اگر باران تندى نرسيده، باران نرمى رسيده [و بىگياه نمانده] است، و خداوند به آنچه عمل مىكنيد، بيناست).

(وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ).[۲۳]

(و اوست كه بهشتهايى با داربست و بدون داربست، و خرمابُن و كشتزار با ميوههاى گوناگون آن و زيتون و انار را شبيه به هم و غير شبيه، پديد آورد).

(وَ قَالُوا لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ ٱلْأَرْضِ يَنبُوعًا * أوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ ٱلْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِيرًا).[۲۴]

(و [مشركان پس از ناتوانى در مقابل معجزات، از روى عناد] گفتند: هرگز به تو ايمان نياوريم تا آن كه از زمين [مكّه] براى ما چشمهاى بجوشانی * يا آن كه براى تو باغى از درختان خرما و انگور باشد كه در ميان آنها نهرهاى فراوانى جارى سازى).

راجع: البقرة: ۲۶۶، الأنعام: ۹۹، الرعد: ۴، الكهف: ۳۲ ـ ۴۰، المؤمنون: ۱۹، الفرقان: ۸ - ۹، الشعراء: ۱۴ و ۵۷ و ۱۳۴، سبأ: ۱۵ - ۱۶، یس: ۳۳ ـ ۳۵، الدخان: ۲۵، ق: ۹، القلم: ۱۷، نوح: ۱۲، النبأ: ۱۴ ـ ۱۶.

الحدیث

5. تفسير القمّي عن أبي الجارود عن الإمام الباقر علیه السلام:(حَتّیٰ تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً) يَعني عَيناً، (أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ) يَعني بُستاناً مِن نَخيلٍ و عِنَبٍ،(فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً) مِن تِلكَ العُيونِ.[۲۵]

5. تفسير القمّى - به نقل از ابو جارود، از امام باقر علیه السلام -: (تا آن كه ينبوعى از زمين براى ما بجوشانى)، [ينبوعى] يعنى چشمه‌اى. (يا براى تو بهشتى باشد)، يعنى بوستانى از خرمابن و انگور. (و در میان آنها جويبارهای فراوانی سازى)، يعنى از آن چشمه‌ها.

6. الإمام الصادق علیه السلام‌ - في قَولِهِ تَعالىٰ: (مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّٰهِ...) -: مَثَلُهُم(كَمَثَلِ جَنَّةٍ) أي بُستانٍ في مَوضِعٍ مُرتَفِعٍ،(أَصابَها وابِلٌ) أي مَطَرٌ، (فَآتَتْ اُكُلَها ضِعْفَيْنِ) أي يَتَضاعَفُ ثَمَرُها كَما يَتَضاعَفُ أجرُ مَن أنفَقَ مالَهُابتِغاءَ مَرضاتِ اللَّهِ.[۲۶]

6. امام صادق علیه السلام - در بارۀ اين سخن خداى بلندمرتبه: (مَثَل كسانى كه اموال خود را براى طلب خشنودى خدا انفاق میكنند...) -: مَثَل آنان، (مَثَل یک بهشت است)، يعنى بوستانى قرار گرفته بر مكانى بلند كه (رگبارى بر آن میرسد)، يعنى بارانى تند. (پس، دو چندان محصول بر میآورد)، يعنى ميوه‌هايش دو چندان میشود، همچنان كه مزد كسى كه دارايىاش را كه (براى طلب خشنودى خدا) انفاق میكند، دو چندان میشود.

۱ / ۳: جَنَّةُ البَرزَخِ

۱ / ۳: بهشتِ برزخ

الكتاب

(قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ).[۲۷]

(گفته شد: به بهشت در آى. گفت:اى كاش قوم من میدانستند * كه چگونه پروردگارم مرا آمرزيد و مرا در زمرۀ عزيزان قرار داد!).

(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا في سَبِيلِ اللّٰهِ أمْواتاً بَلْ أحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[۲۸]

(هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند، مرده مپندار؛ بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده میشوند).

الحديث

7. الإمام الحسين علیه السلام‌ - لَمّا رَمىٰعُمَرُ بنُ سَعدٍ مُعَسكَرَ الحُسَينِ علیه السلام بِالسِّهامِ -: قوموا أيُّهَا الكِرامُ إلَى المَوتِ الَّذي لا بُدَّ مِنهُ، فَإِنَّ هٰذِهِ السِّهامَ رُسُلُ القَومِ إلَيكُم، فَوَاللّهِ ما بَينَكُم و بَينَ الجَنَّةِ وَ النّارِ إلَّا المَوتُ؛ يُعبَرُ بِهٰؤُلاءِ إلىٰجِنانِهِم، و بِهٰؤُلاءِ إلىٰنيرانِهِم.[۲۹]

7. امام حسين علیه السلام - آن گاه كه عمر بن سعد به سوى اردوگاه ایشان تيراندازى كرد -:اى بزرگواران!

پيش به سوى مرگى كه از آن، گريزى نيست و اين تيرها فرستادگان آن جماعت به سوى شمايند. به خدا سوگند كه ميان شما و بهشت و دوزخ، جز مرگ، مانعى نيست. اينان به سوى بهشتشان بُرده میشوند و آنان به سوى دوزخشان.

8. الإمام الباقر علیه السلام‌ - في قَولِهِ تَعالیٰ: (فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً)[۳۰] -: يَعني أرواحَ المُؤمِنينَ؛ تَسبِقُ أرواحُهُم إلَى الجَنَّةِ بِمِثلِ الدُّنيا، و أرواحُ الكافِرينَ إلَى النّارِ بِمِثلِ ذٰلِكَ.[۳۱]

8. امام باقر علیه السلام - در بارۀ اين سخن خداوند بلندمرتبه: (و آنان كه پيشى میگيرند، پيشى گرفتنى) - : يعنى: روحهاى مؤمنان، به سوى بهشت پيشى میگيرند، چنان كه در دنيا پيشى میگرفتند، و جانهاى كافران، به سوى آتش پيشى میگيرند، چنان كه در دنيا پيشى میگرفتند.

9. الإمام الصادق علیه السلام: نَزَلَت هاتانِ الآيَتانِ في أهلِ وَلايَتِنا و أهلِ عَداوَتِنا: (فَأَمَّا إنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ* فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ) يَعني في قَبرِهِ، (وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ)[۳۲] يَعني في الآخِرَةِ، (وَ أمَّا إنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ* فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ) يَعني في قَبرِهِ،(وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ)[۳۳] يَعني في الآخِرَةِ.[۳۴]

9. امام صادق علیه السلام: اين دو آيه در بارۀ دوستان ما و دشمنان ما، نازل شده است: (و امّا اگر از مقرّبان باشد * در آسايش و راحت خواهد بود) يعنى در قبرش، و (در بهشت پُر ناز و نعمت) يعنى در آخرت. (و امّا اگر از دروغزنانِ گم‌راه باشد * پس با آبى جوشان پذيرايى خواهد شد)، يعنى در قبرش، (و فرجامش، افتادن در جهنّم است)، يعنى در آخرت.

10. الكافي عن أبي بصیر: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام عَن أرواحِ المُؤمِنينَ؟ فَقالَ: في حُجُراتٍ فِي الجَنَّةِ[۳۵]، يَأكُلونَ مِن طَعامِها و يَشرَبونَ مِن شَرابِها، و يَقولونَ: رَبَّنا أقِمِ السّاعَةَ لَنا، و أنجِز لَنا ما وَعَدتَنا، و ألحِق آخِرَنا بِأَوَّلِنا.[۳۶]

10. الکافی - به نقل از ابو بصیر -: از امام صادق علیه السلام در بارۀ ارواح مؤمنان [پس از مرگ] پرسیدم. فرمود: «در غرفه‌های بهشتى، جاى میگيرند و از غذاى آن میخورند و از نوشيدنىِ آن مینوشند و میگويند: پروردگارا! قيامت را براى ما بر پاى دار و آنچه را به ما وعده داده‌اى، تحقّق بخش و آخرين كسانِ ما را به اوّلين كسانِ ما [در بهشت] ملحق گردان».

11. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ لِلقَبرِ كَلاماً في كُلِّ يَومٍ، يَقولُ: أنا بَيتُ الغُربَةِ، أنا بَيتُ الوَحشَةِ، أنا بَيتُ الدّودِ، أنَا القَبرُ، أنا رَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ، أو حُفرَةٌ مِن حُفَرِ النّارِ.[۳۷]

11. امام صادق علیه السلام: قبر، هر روز، اين سخنان را میگويد: من، خانۀ غربتم. من، خانۀ تنهايى‌ام. من، خانۀ كِرم‌هايم. من، گورم. من، باغى از باغهاى بهشت يا گودالى از گودالهاى آتشم.

12. تفسير القمّي: قَولُهُ: (وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا)[۳۸] يَعني في جِنانِ الدُّنيا الَّتي تَنتَقِلُ إلَيها أرواحُ المُؤمِنينَ، فَأَمّا في جَنّاتِ الخُلدِ فَلا يَكونُ غُدُوّاً و لا عَشِيّاً.

و قَولُهُ: (وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ)[۳۹]، فَقالَ الصّادِقُ علیه السلام: «البَرزَخُ: القَبرُ، و هُوَ الثَّوابُ وَ العِقابُ بَينَ الدنُّيا وَ الآخِرَةِ». وَ الدَّليلُ عَلىٰ ذٰلِكَ أيضاً قَولُ العالِمِ علیه السلام: «وَاللّٰهِ، ما نَخافُ عَلَيكُم إلَّا البَرزَخُ».

و قَولُهُ عزّ و جلّ: (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا في سَبِيلِ اللّٰهِ أمْواتاً بَلْ أحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ* فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ ألَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)[۴۰]، و قالَ الصّادِقُ علیه السلام: «يَستَبشِرونَ وَاللّٰهِ في الجَنَّةِ بِمَن لَم يَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم مِنَ المُؤمِنينَ في الدُّنيا».[۴۱]

12. تفسير القمّى: سخن خدا كه: (و در آن جا هر صبح و شام، روزى‌شان آماده است)، يعنى در بهشت‌هاى دنيا كه روح‌های مؤمنان به آن جا منتقل میشوند. در بهشتهاى جاويدان، صبح و شامى نيست.

[در بارۀ این] سخن خدا: (فراپيش آنان، برزخى است، تا روزى كه برانگيخته شوند)، امام صادق علیه السلام فرمود: «برزخ، همان قبر است و آن، پاداش و كيفرى است در فاصلۀ ميان دنيا و آخرت». دليل ديگر آن نيز اين سخن امام كاظم علیه السلام است كه: «به خدا سوگند، تنها ترس و نگرانى براى شما، از برزخ است».

[در بارۀ این] سخن خدا: (هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپندار؛ بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده میشوند. به آنچه خدا از فضل خود به ايشان عطا كرده است، شادماناند و به كسانى كه پىِ ايشاناند و هنوز به آنان نپيوسته‌اند، مژده میدهند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين میشوند)، امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، آنان در بهشت، به مؤمنانى كه در دنيايند و هنوز به ايشان نپيوسته‌اند، مژده میدهند».

راجع: بحار الأنوار: ج ۶ ص ۲۰۲ باب ۸ (أحوال البرزخ و القبر).

ر.ک: بحار الأنوار: ج ۶ ص ۲۰۲ باب ۸ (أحوال البرزخ و القبر).

۱ / ۴: جَنَّةُ الآخِرَةِ

۱ / ۴: بهشتِ آخرت

الكتاب

(وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ).[۴۲]

(و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد، دو بهشت است).

(وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ).[۴۳]

(و پايينتر از آن دو [بهشت]، دو بهشت [ديگر] است).

(يا أيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إلىرَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً* فَادْخُلِي في عِبادِي * وَ ادْخُلِي جَنَّتِي).[۴۴]

(اى نفْس آرام گرفته! خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت، باز گرد و در ميان بندگان من، در آى و در بهشت من، داخل شو).

راجع: الصافّات: ۴۱ ـ ۴۳، النجم: ۱۳ ـ ۱۵، مريم: ۶۱، الفرقان: ۱۵ ـ ۱۶، الروم: ۱۵.

ر. ک: صافّات: آیۀ ۴۱ - ۴۳، نجم: آیۀ ۱۳ - ۱۵، مریم: آیۀ ۶۱، فرقان: آیۀ ۱۵ - ۱۶، روم: آیۀ ۱۵.

الحديث

13. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: جِنانُ الفِردَوسِ أربَعٌ: ثِنتانِ مِن ذَهَبٍ؛ حِليَتُهُما و آنِيَتُهُما و ما فيهِما، و ثِنتانِ مِن فِضَّةٍ؛ آنِيَتُهُما و حِليَتُهُما و ما فيهِما، و لَيسَ بَينَ القَومِ و بَينَ أن يَنظُروا إلىٰرَبِّهِم عزّ و جلّ إلّا رِداءُ الكِبرِياءِ عَلىٰ وَجهِهِ في جَنَّةِ عَدنٍ، و هٰذِهِ الأَنهارُ تَشخَبُ[۴۵] مِن جَنَّةِ عَدنٍ، ثُمَّ تَصَدَّعُ[۴۶] بَعدَ ذٰلِكَ أنهاراً.[۴۷]

13. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشت‌هاى فردوس، چهار تا هستند: دو تا كه زيورها و ظرف‌ها و آنچه در آنهاست، از طلاست، و دو تا كه ظرفها و زيورها و آنچه در آنهاست، از نقره است. تنها مانع ميان بهشتيان و ديدن پروردگارشان، رداى كبرياست كه بر چهرۀ او در بهشتِ عدْن (دست نخورده) كشيده شده است، و اين جويبارها از بهشتِ عَدن سرچشمه میگيرند و سپس به جوىهايى منشعب میشوند.

14. عنه صلی الله علیه و آله: لَيسَ مِن مُؤمِنٍ فِي الجَنَّةِ إلّا و لَهُ جِنانٌ كَثيرَةٌ؛ مَعروشاتٌ[۴۸] وَ غَيرُ مَعروشاتٍ، و أنهارٌ مِن خَمرٍ، و أنهارٌ مِن ماءٍ، و أنهارٌ مِن لَبَنٍ، و أنهارٌ مِن عَسَلٍ، فَإِذا دَعا وَلِيُّ اللّٰهِ بِغِذائِهِ، اُتِيَ بِما تَشتَهي نَفسُهُ عِندَ طَلَبِهِ الغِذاءَ مِن غَيرِ أن يُسَمِّيَ شَهوَتَهُ.[۴۹]

14. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هيچ مؤمنى در بهشت نيست، مگر آن كه باغهاى بسيارى، با داربست و بیداربست، و جوى‌هايى از شراب، و جوىهايى از آب، و جوىهايى از شير، و جوىهايى از عسل دارد. پس هر گاه دوست خدا غذايى را بخواهد، به محض خواستن غذا، آنچه دلش بخواهد، بدون آن كه نام [غذاى] دلخواهش را ببرد، برايش آورده میشود.

15. كتاب من لا يحضره الفقيه عن عبد اللّٰه بن عليّ: حَمَلتُ مَتاعي مِنَ البَصرَةِ إلىٰمِصرَ، فَقَدِمتُها، فَبَينَما أنا في بَعضِ الطَّريقِ إذا أنا بِشَيخٍ طَويلٍ شَديدِ الأُدمَةِ، أبيَضِ الرَّأسِ وَ اللِّحيَةِ، عَلَيهِ طِمرانِ[۵۰]؛ أحَدُهُما أسوَدُ وَ الآخَرُ أبيَضُ، فَقُلتُ: مَن هٰذا؟ فَقالوا: هٰذا بِلالٌ مَولىٰرَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله.

فَأَخَذتُ ألواحاً فَأَتَيتُهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ، فَقُلتُ لَه: السَّلامُ عَلَيكَ أيُّهَا الشَّيخُ.

فَقالَ: و عَلَيكَ السَّلامُ.

قُلتُ: يَرحَمُكَ اللّٰهُ تَعالىٰ، حَدِّثني بِما سَمِعتَ مِن رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله.…

فَقالَ: اكتُب: بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ، سَمِعتُ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله يَقولُ: «إنَّ سورَ الجَنَّةِ لَبِنَةٌ مِن ذَهَبٍ و لَبِنَةٌ مِن فِضَّةٍ و لَبِِِنَةٌ مِن یاقوتٍ...».

قُلتُ: يَرحَمُكَ اللّٰهُ، فَإِذا دَخَلُوا الجَنَّةَ فَماذا يَصنَعونَ؟

قالَ: يَسيرونَ عَلىٰ نَهرَينِ في ماءٍ صافٍ في سُفُنِ الياقوتِ، مَجاذيفُهَا اللُّؤلُؤُ، فيها مَلائِكةٌ مِن نورٍ، عَلَيهِم ثِيابٌ خُضرٌ شَديدَةٌ خُضرَتُها.

قُلتُ: يَرحَمُكَ اللّٰهُ، هَل يَكونُ مِنَ النّورِ أخضَرُ؟

قالَ: إنَّ الثِّيابَ هِيَ خُضرٌ، و لٰكِنفيها نورٌ مِن نورِ رَبِّ العالَمينَ جَلَّ جَلالُهُ؛ لِيَسيروا عَلىٰ حافَتَي ذٰلِكَ النَّهرِ.

قُلتُ: فَمَا اسمُ ذٰلِكَ النَّهرِ؟

قالَ: جَنَّةُ المَأوىٰ.

قُلتُ: هَل وَسَطُها غَيرُها؟

قالَ: نَعَم، جَنَّةُ عَدنٍ، و هِيَ في وَسَطِ الجِنانِ. و أمّا جَنَّةُ عَدنٍ فَسورُها ياقوتٌ أحمَرُ و حَصاهَا اللُّؤلُؤُ.

فَقُلتُ: و هَل فيها غَيرُها؟

قالَ: نَعَم جَنَّةُ الفِردَوسِ.

قُلتُ: فَكَيفَ سورُها؟

قالَ: وَيحَكَ! كُفَّ عَنّي، جَرَحتَ عَلَيَّ قَلبي!

قُلتُ: بَل أنتَ الفاعِلُ بي ذٰلِكَ. قُلتُ: ما أنا بِكافٍّ عَنكَ حَتّیٰ تُتِمَّ لِيَ الصِّفَةَ وَ تُخبِرَني عَن سورِها.

قالَ: سورُها نورٌ.

قُلتُ: مَا الغُرَفُ الَّتي فيها؟

قالَ: هِيَ مِن نورِ رَبِّ العالَمينَ عزّ و جلّ.[۵۱]

15. كتاب من لا يحضره الفقيه - به نقل از عبد اللّٰه بن على -: از بصره به سوى مصر، كالا بردم. چون وارد شهر شدم، در يكى از گذرگاهها به پيرمردى بلندقامت و سيه‌چهره كه موهاى سر و ريشش سفيد بود و دو جامۀ ژنده، يكى سياه و ديگرى سفيد، بر تن داشت، بر خوردم. پرسيدم: اين كيست؟ گفتند: بلال، غلامِ آزاد شدۀ پيامبر خدا.

الواحى چند برداشتم و نزد او رفتم و گفتم: سلام بر تو،اى پيرمرد!

گفت: و بر تو سلام!

گفتم: رحمت خداى بلندمرتبه، بر تو باد! حديثى از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله برايم بگو.…

گفت: بنويس: به نام خداوند بخشايندۀ مهربان. از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله شنيدم كه میفرمايد: «ديوار بهشت، يک خشتش از طلاست و يک خشتش از نقره و یک خشتش از یاقوت...».

گفتم: رحمت خدا بر تو باد! چون وارد بهشت شدند، چه میكنند؟

گفت: بر كشتىهايى از ياقوت كه پاروهاى آنها از مرواريد است و فرشتگانى از نور در آنهايند، بر دو رودخانه در آبى زلال حركت میكنند، در حالى كه جامههايى با رنگ سبزِ تند، بر تن دارند.

گفتم: رحمت خدا بر تو باد! آيا نور سبز هم وجود دارد؟

گفت: جامهها سبزند؛ امّا در آن جامه‌ها، نورى از نور پروردگار جهانيان است تا در دو كرانۀ آن رودخانه، حركت كنند.

گفتم: نام آن رودخانه چيست؟

گفت: بهشت مأوا.

گفتم: آيا در وسط آن، بهشت ديگرى وجود دارد؟

گفت: آرى، بهشتِ عدن، كه در وسط بهشت‌هاست. ديوار بهشت عدن، از ياقوت سرخ است و ريگ‌هايش مرواريدند.

گفتم: آيا بهشت ديگرى هم در آن، وجود دارد؟

گفت: آرى، بهشت فردوس.

گفتم: ديوار آن، چگونه است؟

گفت: واى بر تو! بس كن كه دلم را ريش كردى.

گفتم: نه! اين، تويى كه با من چنين كردى.

گفتم: دست از تو بر نمیدارم تا وصفش را برايم كامل كنى و از ديوارش برايم بگويى.

گفت: ديوارش، نور است.

گفتم: اتاقهاى آن، چگونه است؟

گفت: آنها از نور پروردگار جهانيان اند.

16. الإمام الباقر علیه السلام: أمَّا الجِنانُ المَذكورَةُ فِي الكِتابِ، فَإِنَّهُنَّ: جَنَّةُ عَدنٍ، و جَنَّةُ الفِردَوسِ، و جَنَّةُ نَعيمٍ، و جَنَّةُ المَأوىٰ. و إنَّ لِلهِ عزّ و جلّ جِناناً مَحفوفَةً بِهٰذِهِ الجِنانِ، و إنَّ المُؤمِنَ لَيَكونُ لَهُ مِنَ الجِنانِ ما أحَبَّ وَ اشتَهىٰ، يَتَنَعَّمُ فيهِنَّ كَيفَ يَشاءُ.[۵۲]

16. امام باقر علیه السلام: بهشتهاى نام برده در قرآن، عبارتاند از: بهشت عَدْن (دست نخورده)، بهشت فردوس (پَرديس / باغ)، بهشت نَعيم (ناز و نعمت)، و بهشت مأوا (آسايش). خداوند عزّ و جلّ بهشتهاى ديگرى نيز دارد كه با اين بهشتها در ميان گرفته شدهاند و از اين بهشتها، هر بهشتى را كه مؤمن دوست داشته باشد و دلش بخواهد، به او میدهند، و در آنها از هر گونه نعمتى كه بخواهد، برخوردار میشود.

الفصل الثاني: خَلقُ الجَنَّةِ

فصل دوم: آفرينش بهشت

۲ / ۱: الجَنَّةُ وَ النّارُ مَخلوقَتانِ

۲ / ۱: بهشت و دوزخ، دو آفريده اند

(وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ * عِندَ سِدْرَةِ ٱلْمُنتَهَىٰ * عِندَهَا جَنَّةُ ٱلْمَأْوَىٰ).[۵۳]

(و قطعاً [پيامبر در معراج] بار ديگر او (جبرئيل) را ديد * نزديک آخرين درخت سِدر * همان جا كه بهشتِ مأواست).

(سابِقُوا إلىمَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ ذٰلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).[۵۴]

(به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش [به پهناى] آسمان و زمين است و براى كسانى آماده شده كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده‌اند، بر يكديگر سبقت بجوييد. اين، فضل خداست كه به هر كس بخواهد، آن را میدهد و خدا داراى فضل بزرگ است).

۲ / ۲: خَلقُ الجَنَّةِ قَبلَ النّارِ

۲ / ۲: آفرينش بهشت، پيش از دوزخ

17. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: خَلَقَ اللّٰهُ الجَنَّةَ قَبلَ النّارِ، و لَو خَلَقَ النّارَ قَبلَ الجَنَّةِ لَخَلَقَ العَذابَ قَبلَ الرَّحمَةِ.[۵۵]

17. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خدا، بهشت را پيش از آتش (دوزخ) آفريد. اگر آتش را پيش از بهشت آفريده بود، در واقع، عذاب را پيش از رحمت، آفريده بود.[۵۶]

18. الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ اللّٰهَ عزّ و جلّ خَلَقَ الجَنَّةَ قَبلَ أن يَخلُقَ النّارَ، و خَلَقَ الطّاعَةَ قَبلَ أن يَخلُقَ المَعصِيَةَ، و خَلَقَ الرَّحمَةَ قَبلَ الغَضَبِ، و خَلَقَ الخَيرَ قَبلَ الشَّرِّ، و خَلَقَ الأَرضَ قَبلَ السَّماءِ، و خَلَقَ الحَياةَ قَبلَ المَوتِ، و خَلَقَ الشَّمسَ قَبلَ القَمَرِ، و خَلَقَ النّورَ قَبلَ الظُّلمَةِ.[۵۷]

18. امام باقر علیه السلام: خداوند عزّ و جلّ پيش از آن كه آتش را بيافريند، بهشت را آفريد و پيش از آن كه نافرمانى را بيافريند، فرمانبرى را آفريد و مِهر را پيش از خشم آفريد و خوبى را پيش از بدى آفريد و زمين را پيش از آسمان آفريد و زندگى را پيش از مرگ آفريد و خورشيد را پيش از ماه آفريد و روشنايى را پيش از تاريكى آفريد.

تبیین وجود كنونىِ بهشت و دوزخ

در بارۀ وجود کنونی بهشت و دوزخ، سه دیدگاه وجود دارد:

دیدگاه اوّل: بهشت و دوزخ، آفریده شده‌اند

بیشتر قريب به اتّفاق علماى اسلام، بر اين باورند كه بهشت و دوزخ، پيش از اين، آفريده شدهاند و بالفعل وجود دارند.[۵۸] شيخ صدوق رحمه الله مىگويد:

عقيدۀ ما در بارۀ بهشت و دوزخ، اين است كه آنها آفريده شدهاند و پيامبر صلی الله علیه و آله هنگامى كه به معراج رفت، وارد بهشت شد و دوزخ را ديد.[۵۹]

شيخ مفيد رحمه الله نيز مىگويد:

بهشت و دوزخ، اكنون آفريده شدهاند. براى اين مطلب، روايتها رسيده است و پيروان شريعت و صاحبان آثار، بر آن اتّفاق دارند.[۶۰]

اين سخن، نشان مىدهد كه مخالفان اين نظريّه، به قدرى اندکاند كه مخالفت آنها، به ادّعاى اجماع مسلمانان بر وجود داشتن كنونىِ بهشت و دوزخ، ضررى نمىرساند.

ادلّۀ وجود فعلى بهشت و دوزخ

بسيارى از آيات قرآن، در وجود داشتن كنونىِ بهشت و دوزخ ظهور دارند:

یک. آیۀ (وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْرى* عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى* عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى* إذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى؛[۶۱]و قطعاً [پيامبر] بار ديگر، او (جبرئيل) را ديد * نزديک آخرين درخت سِدر * همان جا كه بهشتِ مأواست * هنگامى كه درخت سدر را آنچه مىپوشاند، احاطه كرده بود) به روشنى دلالت دارد كه «بهشت مأوا» وجود دارد و پيامبر صلی الله علیه و آله در معراج خود، جبرئيل را در نزديكى آن، ديده است.

گفتنى است در بارۀ اين كه بهشتِ مورد اشاره در اين آيه، بهشت برزخى است يا بهشت جاويد، اختلاف نظر وجود دارد؛ ولی چنان كه شمارى از محقّقان گفتهاند[۶۲] و به قرينۀ ساير آياتى كه كلمۀ «جنّة المأوى» در آنها به كار رفته،[۶۳] ظاهراً مقصود از «جنّة المأوى» در اين جا نيز بهشت جاويد است.

دو. آیۀ (وَ سارِعُوا إلىمَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ اُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ؛[۶۴] و به سوى آمرزشى از جانب پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن، آسمانها و زمين است و براى پرهيزگاران، آماده شده، بر یکدیگر سبقت بجویید) و آيۀ ۳۱ سورۀ حديد، بر آماده بودن بهشت براى پرهيزگاران، دلالت دارند.

سه. آیۀ (وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي اُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ؛[۶۵] و از آتشى كه براى كافران آماده شده است، بپرهيزيد) و آيهٔ ۲۴ سورۀ بقره نيز بر آماده بودن دوزخ براى كيفر مجرمان، دلالت دارند.[۶۶]

از سوی دیگر، احاديث بسيارى در وجود داشتن كنونىِ بهشت و دوزخ ظهور دارند و به دليل تواتر معنوى، صدور اجمالى آنها قطعى است، چنان كه در حديثى با سند صحيح از امام رضا علیه السلام نقل شده كه پيامبر صلی الله علیه و آله در معراج، وارد بهشت گرديده و دوزخ را ديده است.[۶۷] البتّه احادیثی نیز این سخن را نفی کرده و گفته‌اند: اگر آن بهشت، بهشت جاودان بود، آدم علیه السلام از آن خارج نمیشد[۶۸] و نيز تأكيد شده است كسى كه آفرينش بهشت و دوزخ را نپذيرد، پيامبر صلی الله علیه و آله را تكذيب كرده و بر ما دروغ بسته است.[۶۹]

دیدگاه دوم: بهشت و دوزخ، در آينده آفريده مىشوند

اين نظريّه موافقان کمتری دارد. در ميان اهل سنّت، تنها معتزله و خوارج و گروهى از زيديّه، آن را پذيرفتهاند. شيخ مفيد رحمه الله پس از ادّعاى اجماع بر نظريّۀ نخست، مىگويد:

معتزله و خوارج و گروهى از زيديّه با اين نظر، مخالفت كردهاند و بيشتر آنها، گمان كردهاند كه آنچه ما در بارۀ آفرينش بهشت و دوزخ يادآور شديم، صرفاً ممكن است، نه لازم، و در مورد احاديث رسيده، سكوت كردهاند. بقيّۀ آنها نيز به محال بودن آفرينش بهشت و دوزخ، نظر دادهاند.[۷۰]

علّامه حلّى رحمه الله از ابو على جُبّايى و ابو الحسين بَصرى و ابو الحسن اشعرى نقل كرده است كه آنها بر اين نظرند كه بهشت و دوزخ، اكنون آفريده شدهاند و از ابو هاشم جُبّايى و قاضى عبد الجبّار بن احمد رازى، خلاف آن را نقل كرده است.[۷۱] در ميان اماميّه، اين دیدگاه به سيّد رضى رحمه الله نسبت داده شده است. وى در كتاب حقائق التأويل آورده است:

علما در اين كه بهشت و دوزخ، آيا اكنون آفريده شدهاند يا پس از مرگ بندگان، آفريده مىشوند، اختلاف نظر دارند. گروهى از آنان مىگويند: «آنها اكنون آفريده شدهاند» و گروه ديگر مىگويند: «فقط بهشت، آفريده شده است». نظر درست، اين است كه آنها بعد آفريده مىشوند.[۷۲]

دليل دیدگاه دوم

كسانى كه معتقدند بهشت و دوزخ، هنوز آفريده نشدهاند، براى اثبات مدّعاى خود، به دو دليل استدلال كردهاند:

یک. بهشت و دوزخ اخروى، هميشگىاند، در صورتى كه آنچه در اين جهان است، فانى و ناپايدار است.

سيّد رضى رحمه الله در اين باره مىگويد:

ديدگاه درست، اين است كه آنها بعد، آفريده مىشوند و از مواردى كه بر آن استدلال مىشود، سخن خداى بلندمرتبه در بارۀ بهشت است كه: (أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها؛[۷۳] خوراكىها و سايهاش، پايدارند). از طرفى نيز دليل وجود دارد بر اين كه هر پديدهٔ كنونى، به ناچار، نابود مىشود.[۷۴] وقتى اين دو دليل را در كنار هم بگذاريم، نتيجه اين مىشود كه بهشت و دوزخ، آفريده نشدهاند.[۷۵]

در ردّ اين دليل، جوابهاى متعدّدى داده شده است:

اوّلاً: ميان دوام نعمت بهشت و وجود داشتن كنونىِ بهشت، ملازمۀ عقلى وجود دارد؛ زيرا مىتوان گفت كه دوام نعمت بهشت، پيش از ورود بهشتيان به بهشت را نيز شامل مىشود.

ثانياً: مقصود از فناى اشياى اين جهان، نابودى مطلق آنها نيست؛ بلكه مقصود، نابودى ماهوی آنهاست.

ثالثاً: مىتوان گفت كه مقصود از آيۀ(كُلُّ شَیْءٍ هالِكٌ إلَّا وَجْهَهُ)، انتقال همۀ موجودات اين جهان در آينده به جهان ديگر است. بنا بر اين، بهشت و دوزخ اخروى، تخصّصاً از مدلول آيهٔ ياد شده، خارج اند.

دو. ايجاد بهشت و دوزخ، پيش از قيامت، كارى بيهوده و بر خلاف حكمت است؛ زيرا پيش از روز جزا، كسى وارد بهشت و دوزخ نمىشود. بنا بر اين، آفرينش بهشت، پيش از فرا رسيدن آخرت، درست مانند ساختن خانه يا زندان براى كسانى است كه هزاران سال بعد، به دنيا مىآيند. از هشاميّه نقل شده كه گفتهاند:

بهشت و دوزخ، آفريده نشدهاند؛ زيرا وقتى كسى نباشد كه سود و زيان آنها را ببَرد، بهرهاى در وجود آنها نخواهد بود.[۷۶]

پاسخ اين سخن، آن است كه:

اوّلاً: عقل، بدون احاطه به اسرار خلقت نمىتواند بيهوده بودن يا حكمت داشتن چيزى را كشف كند. از اين رو، خالى بودن بهشت و دوزخ پيش از قيامت، نمىتواند دليلى بر بيهوده بودن آفرينش آنها باشد.

ثانياً: اگر بهشت و دوزخ را معلول عمل انسان بدانيم، چون ميان عمل و جزا، رابطۀ تكوينى بر قرار است، حكمت وجود داشتن آنها معلوم مىگردد.

دیدگاه سوم: بهشت و دوزخ، هم آفريده شدهاند و هم آفريده نشدهاند

بر اساس اين نظريّه، بهشت و دوزخ، اكنون، به يک معنا وجود دارند و به يک معنا وجود ندارند. بهشت و دوزخ، اكنون هستند، از اين جهت كه زمينۀ پديد آمدن آنها در اين جهان، در وجود همۀ انسانها بالفعل هست، و اكنون نيستند، از اين جهت كه علّت پديد آمدن بهشت و دوزخ، كارهاى نيک و بد انسان است كه به تدريج در طول زندگى از او صادر مىگردد. بنا بر اين، قبل از انجام شدن كار به وسيلۀ انسانهاى مكلّف، بهشت و دوزخى وجود ندارد.

صدر المتألّهين در تبيين اين نظريّه مىگويد:

مردم در اين كه دوزخ، اكنون آفريده شده يا آفريده نشده است، اختلاف نظر دارند و اختلافشان در مورد دوزخ، مشهور است، چنان كه در بارۀ بهشت، چنين اختلافى هست؛ امّا ديدگاه ما، پيروان كشف و عرفان، اين است كه هر دو [از جهتى] آفريده شدهاند و [از جهتى] آفريده نشدهاند. اين كه مىگوييم آفريده شدهاند، مانند مردى است كه خانهاى بنا مىكند و فقط ديوارهاى اطراف آن را مىسازد. فقط ديوار دارد؛ ولى به آن خانه گفته مىشود، چنان كه وقتى وارد آن مىشوى، چيزى جز ديوارهايى كه در فضا و روى زمين بر پا شدهاند، نمىبينى. بعد از آن، طبق نياز ساكنان آن، اتاقها و غرفهها و پردهها و راهروها و انبارها و آنچه نياز است در آن باشد، ايجاد مىگردد.

دوزخ، خانهاى است كه حرارت آن، هواى سوزان است و سوخت آن، جز انسانها و سنگهايى كه خدا به حساب مىآمدند، نيست و جن، شعلۀ آن است. خداى بلندمرتبه مىفرمايد: (فَاتَّقُوا ٱلنَّارَ ٱلَّتِى وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَ ٱلْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ؛[۷۷] پَروا کنید از آتشی که هيزم آن، مردم و سنگ است و برای کافران، آماده شده است) و مىفرمايد: (إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ؛[۷۸] در واقع، شما و آنچه غير از خدا مىپرستيد، هيمۀ دوزخيد و شما وارد آن می‌شوید) و مىفرمايد: (فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَ ٱلْغَاوُنَ * وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ؛[۷۹] پس، آنها و گمراهان، در آن افكنده مىشوند * و [نيز] همۀ سپاهيان ابليس) و در آن، وسايل و ابزارها با اعمال جِنّيان و انسانهایی كه داخل آن مىشوند، پديدار مىگردد.[۸۰]

گفتنى است كه اين نظريّه، بر اين اساس استوار است كه بهشت و دوزخ، وجود مستقلّى از انسان ندارند، چنان كه صدر المتألّهين، خود، به اين مطلب، تصريح كرده است:

و دانستى كه بهشت مؤمن و دوزخ كافر، امرى خارج از نفْس [انسان] نيست. پس اين كه [بهشت و دوزخ،] امروز آمادهاند، مربوط به نفْس انسان است، گرچه انسان از آن، در پرده است [و آن را درک نمىكند].[۸۱]

گفتنى است كه ظاهر و بلكه صريح آيات قرآن و احاديث اسلامى، بر وجود بالفعل و مستقلّ بهشت و دوزخ و در عين حال، مرتبط بودن آن با عمل انسان، دلالت دارد[۸۲] و در اين گونه مسائل كه عقل براى رسيدن به حقيقت، راهى ندارد، اعتقاد به آنچه قرآن و حديث مىگويند، ضرورى است.

۲ / ۳: مَكانُ الجَنَّةِ

۲ / ۳: جايگاه بهشت

الكتاب

(وَ في السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ).[۸۳]

(و روزىِ شما و آنچه وعده داده شده‌ايد، در آسمان است).

(وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْرى* عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهىٰ* عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوىٰ).[۸۴]

(و قطعاً [پيامبر] بار ديگر، او (جبرئيل) را ديد * نزديک آخرين درخت سِدر * همان جا كه بهشتِ مأواست).

الحديث

19. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: إنَّ الجَنَّةَ فِي السَّماءِ، و إنَّ النّارَ فِي الأَرضِ.[۸۵]

19. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشت، در آسمان و دوزخ، در زمين است.

20. الإمام عليّ علیه السلام‌ - لَمّا قَدِمَ يَهودِيّانِ أخَوانِ و سَأَلاهُ: أينَ تَكونُ الجَنَّةُ، و أينَ تَكونُ النّارُ؟ -: أمَّا الجَنَّةُ فَفِي السَّماءِ، و أمَّا النّارُ فَفِي الأَرضِ.[۸۶]

20. امام على علیه السلام - در پاسخ پرسش دو برادر يهودى كه نزد ايشان آمدند و پرسيدند: بهشت و دوزخ در كجا قرار دارند؟ -: بهشت، در آسمان و دوزخ، در زمين است.

21. عنه علیه السلام‌ - لِلجاثَليقِ[۸۷] و قَد سَأَلَهُ عَنِ الجَنَّةِ: أ في الدُّنيا هِيَ أم فِي الآخِرَةِ؟ و أينَ الآخِرَةُ مِنَ الدُّنيا؟ -: الدُّنيا فِي الآخِرَةِ وَ الآخِرَةُ مُحيطَةٌ بِالدُّنيا، إذ كانَتِ النُّقلَةُ مِنَ الحَياةِ إلَى المَوتِ ظاهِرَةً، و كانَتِ الآخِرَةُ هِيَ دارُ الحَيَوانِ لَو كانوا يَعلَمونَ؛ و ذٰلِكَ أنَّ الدُّنيا نُقلَةٌ وَ الآخِرَةَ حَياةٌ و مُقامٌ، مَثَلُ ذٰلِكَ كَالنّائِمِ؛ و ذٰلِكَ أنَّ الجِسمَ يَنامُ وَ الرّوحَ لا تَنامُ، وَ البَدَنَ يَموتُ وَ الرّوحَ لا تَموتُ[۸۸]، قالَ اللّٰهُ عزّ و جلّ: (وَ إنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ)[۸۹].

وَ الدُّنيا رَسمُ الآخِرَةِ وَ الآخِرَةُ رَسمُ الدُّنيا[۹۰]، و لَيسَ الدُّنيَا الآخِرَةَ و لَا الآخِرَةُ الدُّنيا. إذا فارَقَ الرّوحُ الجِسمَ يَرجِعُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما إلىٰما مِنهُ بَدَأَ و ما مِنهُ خُلِقَ.

و كَذٰلِكَ الجَنَّةُ وَ النّارُ فِي الدُّنيا مَوجودَةٌ و فِي الآخِرَةِ؛ لِأَنَّ العَبدَ إذا ماتَ صارَ في دارٍ مِنَ الأَرضِ؛ إمّا رَوضَةٍ مِن رِياضِ الجَنَّةِ، و إمّا بُقعَةٍ مِن بِقاعِ النّارِ، و روحُهُ إلىٰأحَدِ دارَينِ؛ إمّا في دارِ نَعيمٍ مُقيمٍ لا يَموتُ فيها، و إمّا في دارِ عَذابٍ أليمٍ لا يَموتُ فيها.

وَ الرَّسمُ لِمَن عَقَلَ مَوجودٌ واضِحٌ، وقَد قالَ اللّٰهُ عزّ و جلّ: (كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ * ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ)[۹۱]، و عَنِ الكافِرينَ فَقالَ: إنَّهُم كانوا في شُغُلٍ عَن ذِكري، و كانوا لا يَستَطيعونَ سَمعاً[۹۲]، و لَو عَلِمَ الإِنسانُ ما هُوَ فيهِ ماتَ خَوفاً مِنَ المَوتِ، و مَن نَجا فَبِفَضلِ اليَقينِ.[۹۳]

21. امام على علیه السلام - در پاسخ جاثليق[۹۴] كه پرسيد: آيا بهشت در همين دنياست، يا در آخرت؟ و آخرت در كجاى دنياست؟ -: دنيا در [دل] آخرت است و آخرت، محيط بر دنياست؛ زيرا انتقال از زندگى به مرگ، آشكار است و در واقع، اين آخرت است كه سراى زندگانى است اگر مردم میدانستند؛ زیرا دنيا گذرگاه است و آخرت، زندگى و اقامتگاه. حكايت آن، حكايت شخص خفته است: جسم میخوابد؛ امّا روح نمیخوابد. [همين طور] بدن میميرد؛ امّا روح نمیميرد. خداوند عزّ و جلّ میفرمايد: (و سراى آخرت، سراى زندگانى است، اگر میدانستند).

دنيا نمادِ (مثالِ) آخرت است و آخرت، نماد دنياست. نه دنيا، [خودِ] آخرت است و نه آخرت،

دنياست. هر گاه روح از بدن جدا شود، هر يک از آن دو، به آن جايى كه از آن شروع شده و آفريده شده است، باز میگردد.

بهشت و دوزخ نيز، هم در دنيا موجودند و هم در آخرت؛ زيرا بنده، هر گاه بميرد، به خانهاى در زمين میرود كه يا باغى از باغهاى بهشت است يا سرزمينى از سرزمينهاى دوزخ. روح او نيز به يكى از دو سرا میرود: يا به سراى پرنعمتِ مانا كه در آن نمیميرد و يا به سراى عذابى دردناک كه در آن [نيز] نمىميرد.

تمثيل (تشابه ميان دنيا و آخرت)، براى كسى كه خردمند است، موجود و آشكار است. خداوند عزّ و جلّ میفرمايد: (هرگز چنين نيست! اگر علم اليقين داريد * به يقين، دوزخ را میبينيد * سپس آن را قطعاً به عين اليقين درمى‌يابيد * سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين]، پرسيده خواهيد شد) و در بارۀ كافران میفرمايد: «آنان از ياد من غافل بودند و توانايى شنيدن [حق را] نداشتند.[۹۵] اگر انسان میدانست كه پس از مرگ، چه خبر است، از ترسِ مرگ میمُرد، و هر كس نجات يابد، به بركت يقين است».

سخنى در بارۀ مكان بهشت

پيش از هر گونه توضيح در بارۀ مكان بهشت، دو نكته شایان توجّه است: اوّل، اين كه: بهشت مانند دوزخ - بر اساس آنچه گذشت - آفريده شده است.[۹۶] دوم، اين كه: وسعت بهشت، به اندازۀ وسعت همۀ آسمانها و زمين است.[۹۷] اكنون اين مسئله قابل طرح است كه چنين چيزى كه گستره و بزرگى آن با گسترۀ آسمانها و زمين برابرى مىكند و هماكنون وجود دارد، كجاست و چنين موجود بزرگى، اگر مادّى است، چرا با ابزار علمى، قابل رؤيت نيست.

مكان بهشت برزخى

در پاسخِ سؤال از مکان بهشت مىتوان گفت كه آنچه از ظاهر قرآن و احاديث در اين باره استنباط مىشود، اين است كه بهشت برزخى، در باطن همين جهان مادّه است. طبق احاديث، ارواح نيكوكاران پس از مرگ، در قالب مثالى در باغى از باغهاى بهشت، متنعّماند و ارواح تبهكاران در گودالى از گودالهاى دوزخ، معذّباند.[۹۸] اين گونه احادیث به روشنى دلالت دارند كه عالم برزخ (شامل بهشت و دوزخ برزخى)، در باطن جهان مادّى، و البتّه موقّتى و تا روز قيامت است.

سه دیدگاه در بارۀ مكان بهشت

در مورد مكان بهشت جاويد - كه جايگاه ابدى نيكوكاران است -، سه نظر وجود دارد:

دیدگاه اوّل: آسمان

عدّهاى بر اين باورند كه بهشت جاويد، در آسمان قرار دارد؛ زيرا قرآن در گزارش معراج پيامبر صلی الله علیه و آله مىفرمايد:

(وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْرى* عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهىٰ* عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوىٰ.[۹۹]

و قطعاً [پيامبر] بار ديگر، او (جبرئيل) را ديد * نزديک آخرين درخت سدر * همان جا كه بهشتِ مأواست).

يعنى بهشتِ مأوا، همان بهشت جاويد است[۱۰۰] كه نزديک درخت سِدر، در آخرین نقطۀ [هستی] در بالاترين نقطۀ آسمان قرار دارد.

همچنين در آيهاى ديگر است كه:

(وَ فی السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ.[۱۰۱]

و روزىِ شما و آنچه به آن وعده داده مىشويد، در آسمان است).

بسيارى از مفسّران، معتقدند كه(ما تُوعَدُونَ)، همان بهشت جاويدان است كه خداوند، آن را به انسانهاى شايسته وعده داده است.[۱۰۲] همچنين در احاديثى، تصريح شده است كه بهشت، در آسمان است[۱۰۳] و بر اين اساس، عدّهاى به طور مطلق مىگويند كه بهشت، در آسمان قرار دارد؛ امّا موقعيّت آن را در آسمانهاى هفتگانه مشخّص نكردهاند.[۱۰۴] از آن ميان، برخى معتقدند كه بهشت در آسمان چهارم است،[۱۰۵] برخى مىگويند در آسمان ششم است[۱۰۶] و برخى بر اين باورند كه بهشت در آسمان هفتم قرار گرفته است.[۱۰۷]

دیدگاه دوم: بىنيازى بهشت از مكان

برخى بر اين باورند كه بهشت و دوزخى جدا از انسان، وجود ندارد؛ بلكه بهشت، معلول ملكات فاضله و دوزخ، پديد آمده از ملكات رذيله است. بنا بر اين، بهشت، نه مادّى است و نه جدا از انسان و به همين جهت، نيازى به مكانمادّى مستقل ندارد. صدرالمتألّهين در اين باره مىگويد:

آگاه باش كه هر خوشبختى از خوشبختان، در عالم آخرت، مملكتى بزرگ و پهناور دارد و جهانى فراتر و گستردهتر از هر چه در آسمانها و زمينهاست. البتّه آن مملكت، بيرون از ذات او نيست؛ بلكه همۀ مملكت و داشتهها و خادمان و ملازمان و بوستانها و درختان و حوريان و غلامانش، جملگى قائم به اويند و او نگهدار آنها و ايجاد كنندۀ آنها به فرمان خداى بلندمرتبه و به قدرت اوست.

وجود اشياى اخروى، هر چند مشابه صورتهايى است كه انسان در خواب مىبيند و يا در برخى رؤياها ديده مىشوند،[۱۰۸] امّا كاملاً و حقيقتاً با آنها متفاوت است. جهت مشابهت آنها، اين است كه هر يک از اين صورتها به گونهاى است كه موضوع هيولا و مكان و جهات موادّ امور ياد شده نيست و ميان صورتهاى متعدّد آنها، تزاحمى نيست و هيچ چيزى از آن دو نوع صورت، در اين عالم، مزاحم زمان و مكان ديگرى نيست. انسان خوابيده،اى بسا افلاک عظيم و بيابانهاى وسيع دوردستى را مىبيند، همانند چيزى كه شخص بيدار در اين عالم مىبيند. افلاک با اين كه در عالم خارج، تغاير عددى دارند، امّا عرصه را بر همديگر تنگ نمىكنند و مزاحم يكديگر نيستند.

همين طور است آنچه انسان، پس از مرگ و در عالم قبر مىبيند كه تزاحم و جا تنگ كردن براى يكديگر ميان او و آن اجسام نيست. مرده، در قبر خود، چيزهايى را مىبيند كه اگر آنها از اجرام دنيوى بودند، قبر، گنجايش آنها را نداشت؛ امّا تفاوت آنها، به اين است كه صورتهايى كه در نشئۀ آخرت هستند، جوهر قوى، وجود شديد و اثر دردمندانه يا لذّتبخش زيادى دارند.

موجودات آن نشئه، قوىتر، شديدتر و داراى وجودى برتر و توانمندتر از موجودات اين عالماند، تا چه رسد به صورتهاى رؤيايى و مرآتى. نسبت نشئۀ آخرت به دنيا، همانند نسبت نشئۀ بيدارى به نشئۀ خواب است، چنان كه در اين سخن پيامبر صلی الله علیه و آله آمده است: «مردم، خواباند و هنگامى كه مىميرند، بيدار مىشوند».[۱۰۹]

اين نظريّه، بر خلاف ظاهر همۀ آيات و احاديثى است كه بر معاد جسمانى و ثواب و عقاب مادّى، دلالت دارند.

دیدگاه سوم: باطن جهان

برخی بر این عقیده اند كه بهشت و دوزخ، مادّى و داراى حقيقتى مستقل از وجود انساناند، هماكنون، وجود خارجى دارند و مكان آنها در همين جهان است و به گسترۀ آسمانها و زميناند؛ ولى با چشم ظاهر، قابل رؤيت نيستند.

بيان اين نظريّه، چنين است:

بهشت و دوزخ، هر دو در درون و باطن همين جهان قرار دارند و حجاب‌هاى عالم دنيا مانع از مشاهدۀ آنها مىشود ولى اولياء اللّٰه مىتوانند آن را ببينند و پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله نيز به هنگام معراج كه از هياهوى مردم اين جهان دور بود، با چشم ملكوتى خود توانست گوشهاى از بهشت را در جهان بالا مشاهده كند. حتّى براى اوليای خدا ممكن است در جذبههاى خاصّ معنوى در روى زمين نيز گهگاه آن را ببينند.

تعبير (وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ؛[۱۱۰] همانا دوزخ به كافران، احاطه دارد) و (إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ* وَ إنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ؛[۱۱۱] به درستى كه نيكان در بهشتاند * و همانا بدكاران، در دوزخاند) و نيز (كلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ* لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ؛[۱۱۲] هرگز چنين نيست! اگر شما علم اليقين داشتيد * دوزخ را مىديديد) ممكن است اشاره به همين معنا باشد.

از يک جهت مىتوان وجود بهشت را در باطن اين جهان، تشبيه به وجود گلاب در گُل كرد. درست است كه هم گلاب، مادّى است و هم گل؛ ولى مانعى ندارد كه يكى در ديگرى پنهان باشد و با هيچ چشمى مشاهده نشود.

تشبيهى ديگر نيز براى نزديک ساختن اين مطلب به ذهن مىتوان بيان كرد كه پيشتر هم به آن، اشارهاى داشتيم و آن، اين كه: در همين جهان مادّه، اشياى زيادى وجود دارند كه در شرايط عادى، براى ما قابل درک و احساس نيستند و بسيارى از آنها در باطن مادّى اين جهان، قرار دارند. مثلاً در زمان واحد، امواج متعدّدى از فرستندههاى راديويى و تلويزيونى جهان، در فضا پخش مىشوند و گاه از طريق ماهوارهها به تمام دنيا مىرسند. در هر خانهاى، انواعى از اين امواج وجود دارد؛ ولى هيچ كس آنها را احساس نمىكند.

بعضى از فرستندهها، صداهاى دلنشين و روحپرور، و بعضى ديگر، آژيرهاى خطر و صداهاى هولانگيز و نفرتزا پخش مىكنند. همچنين بعضى از فرستندههاى تلويزيونى، صحنههاى زيبا و دلانگيز و مناظرى روحپرور و نشاط‌آور نشان مىدهند، در حالى كه امواج ديگر، صحنههاى جنگ و خونريزى و ويرانى و آتشسوزى و جنايت را پخش مىكنند. تمام اين صحنهها و تصويرها و صداهاى مختلف، در همين دنياى مادّى و در همين فضاى اطراف ما وجود دارند و در واقع، بهشت و دوزخ كوچكى در درون اين جهان، ساختهاند.

بعضى از مردم، امواج دستگاههاى گيرندۀ خود را صداهاى زيبا و نغمههاى دلپذير و صحنهها و منظرههاى جالب و روحپرور قرار مىدهند، در حالى كه بعضى ديگر، گيرندههاى خود را اختياراً يا به حكم اجبار، با صداها و صحنههاى ضدّ آن منطبق مىسازند. گروه اوّل، در عالمى لذّتبخش، و گروه دوم، در جهانى شكنجهآور به سر مىبرند و اينها همه در حالى است كه جهان ما، جهانى است مادّى و اين امور، همه در دل اين جهان مادّى، نهفته شده است.

اشتباه نشود! هرگز نمىگوييم كه بهشت و دوزخ، عيناً چنيناند؛ بلكه تنها مىگوييم: چه مانعى دارد كه در عمق اين جهان، عالَم يا عوالم ديگرى باشد؛ ولى ما در شرايط كنونى به هيچ وجه نتوانيم از آن آگاه شويم (چون در ميان ما و آن عالَم يا عوالم، حجابهاى متعدّدى قرار دارد، هرچند كسانى كه توانايى كنار زدن اين حجابها را داشته باشند، چه بسا در همين جهان نيز آن عوالم را ببينند)؟! دقّت كنيد.

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در سفر آسمانى خود، در آن جا كه غوغاى عالم مادّه، كمتر و عوامل سرگرم كننده، ضعيفتر و جلوههاى جلال و جمال خدا بيشتر بود، پردهها را كنار زد و در همانجا گوشههايى از اين دو عالم (بهشت و دوزخ) را كه در باطن و درون اين جهان بود، مشاهده كرد.

البتّه اين، بِدان معنا نيست كه پيامبر خدا صلی الله علیه و آله يا ساير اولياء اللّٰه نمىتوانند در روى زمين، بهشت يا دوزخ را ببينند؛ بلكه چنان كه از برخى احاديث بر مىآيد، اين مشاهده، گاهى در زمين هم اتّفاق افتاده است.

در حديثى كه راوندى در الخرائج آورده است، مىخوانيم: در آستانۀ عاشورا هنگامى كه اصحاب و ياران حسين علیه السلام به ايشان، اعلام وفادارى كامل نمودند و از ترک ميدان كربلا و نقض بيعت، سر باز زدند، امام علیه السلام براى آنان دعاى خير كرد و پردهها را از جلو چشمان آنها كنار زد و آنان، آنچه را كه خداوند از نعمتهاى بهشتى به آنان بخشيده بود، با چشم خويش ديدند و امام علیه السلام منازل و جايگاههايشان را به آنها نشان داد[۱۱۳].[۱۱۴]

گفتنى است كه حديثِ نقل شده از امام على علیه السلام در پاسخ جاثليق، مؤيّد اين نظريّه است، با اين تفاوت كه ايشان دنيا را در دل آخرت و آخرت را محيط بر دنيا معرّفى مىنمايد. حدیث، اين گونه است كه جاثليق از امام على علیه السلام در بارۀ بهشت مىپرسد: «آيا بهشت در همين دنياست، يا در آخرت است؟» و ايشان مىفرمايد:

الدُّنيا فِى الآخِرَةِ وَ الآخِرَةُ مُحيطَةٌ بِالدُّنيا.[۱۱۵]

دنيا در [دل] آخرت است و آخرت، محيط بر دنياست.

بنا بر اين، هر چند دليل قاطع و روشنى كه مكان بهشت جاويد را به طور دقيق مشخّص كند، در دست نيست، ولى ظاهراً دیدگاه سوم، به واقع، نزديکتر است. بر اساس اين دیدگاه، بهشت برزخى، بخش كوچكى از بهشت جاويد است كه در اختيار صالحان قرار مىگيرد؛ امّا پس از رستاخيز، آنان به جايگاه اصلى و دائمى، منتقل مىگردند، و همچنين است دوزخ برزخى.

گفتنى است كه اين برداشت، با احاديث ثواب و عقاب در برزخ، كاملاً هماهنگ است.

الفصل الثالث: أسماءُ الجَنَّةِ

فصل سوم: نامهاى بهشت

۳ / ۱: الجَنَّةُ

۳ / ۱: بهشت

الكتاب

(إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ ألَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ).[۱۱۶]

(كسانى كه گفتند: پروردگار ما، خداى يكتاست، سپس [بر آن،] ايستادگى كردند، فرشتگان بر ايشان فرود میآيند كه: نترسيد و اندوهگين مباشيد و بشارتتان باد بهشتى كه وعده داده میشديد!).

راجع: آل عمران: ۱۸۵، النساء: ۱۳، هود: ۲۳ و ۱۰۸، الشعراء: ۹۰، غافر: ۴۰.

ر. ک: آل عمران: آیۀ ۱۸۵، نساء: آیۀ ۱۳، هود: آیۀ ۲۳ و ۱۰۸، شعرا: آیۀ ۹۰، غافر: آیۀ ۴۰.

الحديث

22. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: توضَعُ المَوازينُ يَومَ القِيامَةِ، فَتوزَنُ الحَسَناتُ وَ السَّيِّئاتُ؛ فَمَن رَجَحَت حَسَناتُهُ عَلیٰ سَيِّئاتِهِ مِثقالَ صُؤابَةٍ[۱۱۷] دَخَلَ الجَنَّةَ، و مَن رَجَحَت سَيِّئاتُهُ عَلیٰ حَسَناتِهِ مِثقالَ صُؤابَةٍ دَخَلَ النّارَ.[۱۱۸]

22. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: روز رستاخيز، ترازوها نصب میشوند و خوبىها و بدىها وزن میگردند. هر كس خوبى‌هايش به وزن رِشكى (تخم شپشى) از بدى‌هايش سنگينتر باشد، به بهشت میرود و هر كس بدى‌هايش به وزن رِشكى، از خوبى‌هايش سنگينتر باشد، به دوزخ میرود.

23. عنه صلی الله علیه و آله: إنَّ اللّٰهَ خَلَقَ الجَنَّةَ و خَلَقَ النّارَ، فَخَلَقَ لِهٰذِهِ أهلاً ولِهٰذِهِ أهلاً.[۱۱۹]

23. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداوند، بهشت و دوزخ را آفريد و براى هر يک از آن دو نيز اهلى آفريد.

24. الإمام عليّ علیه السلام: الجَنَّةُ غايَةُ السّابِقينَ، النّارُ غايَةُ المُفَرِّطينَ.[۱۲۰]

24. امام على علیه السلام: بهشت، پایان راه پيشتازان است و دوزخ، منزلگاه تقصیرکاران وا پس ماندگان.

25. عنه علیه السلام: إنَّ اللّٰهَ جَعَلَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَلَماً لِلسّاعَةِ، و مُبَشِّراً بِالجَنَّةِ، و مُنذِراً بِالعُقوبَةِ.[۱۲۱]

25. امام على علیه السلام: خداوند، محمّد صلی الله علیه و آله را نشانۀ [قريب الوقوع بودن] قيامت، و بشارت دهنده به بهشت و هشدار دهنده به كيفر، قرار داد.

26. عنه علیه السلام: لَقَد حَمَلتُكُم عَلَى الطَّريقِ الواضِحِ الَّتي لا يَهلِكُ عَلَيها إلّا هالِكٌ؛ مَنِ استَقامَ فَإِلَى الجَنَّةِ، و مَن زَلَّ فَإِلَى النّارِ.[۱۲۲]

26. امام على علیه السلام: من، شما را به راه روشن بردم؛ راهى كه روندگانش نابود نمیشوند، مگر آن كه نابود شدنى باشد. هر كس [در اين راه،] پايدارى ورزد، به سوى بهشت میرود و هر كس بلغزد، روانۀ آتش میشود.

27. الأمالي للمفيد عن داوود بن فرقد: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّٰهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ - صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيهِما - يَقولُ: إنَّ العَمَلَ الصّالِحَ لَيَذهَبُ إلَى الجَنَّةِ فَيُمَهِّدُ لِصاحِبِهِ، كَما يَبعَثُ الرَّجُلُ غُلامَهُ فَيَفرِشُ لَهُ.

ثُمَّ قَرَأَ: «وأمّا الَّذين آمَنوا و عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلِأَنفُسِهِم يَمهَدونَ»[۱۲۳].[۱۲۴]

27. الأمالى، مفيد - به نقل از داوود بن فرقد -: از امام جعفر صادق - كه درودهاى خدا بر او باد- شنيدم كه میفرمايد: «كار نيک به بهشت میرود و [همه چيز را] براى صاحب خود، آماده میكند، همان طور كه كسى غلامش را میفرستد و برايش فرش میگستراند».

سپس امام علیه السلام خواند: «و امّا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌اند، براى خودشان آماده میكنند».[۱۲۵]

۳ / ۲: جَنَّةُ النَّعيمِ

۳ / ۲: بهشت پُرنعمت

الكتاب

(وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ).[۱۲۶]

(و مرا از وارثان بهشتِ پُرنعمت گردان).

راجع: الواقعة: ۸۸ ـ ۹۱، الحجّ: ۵۶ ـ ۵۷، یونس: ۹، لقمان: ۸ و.…

ر. ک: واقعه: آیۀ ۸۸-۹۱، حج: آیۀ ۵۶-۵۷، یونس:‌ آیۀ ۹، لقمان: آیۀ ۸ و.…

الحديث

28. الإمام زين العابدين علیه السلام‌ - في الدُّعاءِ -: يا ذَا العِزَّةِ وَ السُّلطانِ، وَ القُوَّةِ وَ البُرهانِ، أجِرنا مِن عَذابِكَ الأَلِيمِ، وَ اجعَلنا مِن سُكّانِ دارِ النَّعيمِ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.[۱۲۷]

28. امام زين العابدين علیه السلام - در دعا -:اى خداوند قدرت و سلطنت و نيرو و برهان! ما را از عذاب دردناكت در پناه خويش بدار و از ساكنان سراى پُرنعمت، قرارمان ده،اى مهربان‌ترينِ مهربانان!

29. عنه علیه السلام‌ - في الدُّعاءِ -: اللّٰهُمَّ إنَّكَ خَلَقتَ جَنَّةً لِمَن أطاعَكَ، وأَعدَدتَ فيها مِنَ النَّعيمِ المُقيم ما لا يَخْطُرُ عَلَىالقُلوبِ، ووَصَفتَها بِأَحْسَنِ الصِّفَةِ في كِتابِكَ، و شَوَّقتَ إلَيها عِبادَكَ، و أَمَرتَ بِالمُسابَقَةِ إلَيها، و أَخبَرتَ عَن سُكّانِها و ما فيها مِن حُورٍ عينٍ كَأَنَّهُنَّ بَيضٌ مَكنونٌ، و وِلدانٍ كَاللُّؤْلُؤِ المَنثورِ، و فاكِهَةٍ و نَخلٍ و رُمّانٍ، وجَنّاتٍ مِن أعنابٍ، و أَنهارٍ مِن طَيِّبِ الشَّرابِ، و سُندُسٍ وَ استَبرَقٍ، و سَلسَبيلٍ و رَحيقٍ مَختومٍ، وَ أَسوِرَةٍ مِن فِضَّةٍ، و شَرابٍ طَهُورٍ، و مُلكٍ كَبيرٍ، و قُلتَ مِن بَعدِ ذٰلِكَ تَبارَكتَ وَ تَعالَيتَ: (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ)[۱۲۸].[۱۲۹]

29. امام زين العابدين علیه السلام - در دعا -: بار خدايا! تو براى كسى كه فرمانت بَرَد، بهشتى آفريدى و در آن، چنان نعمتهاى ماندگارى فراهم آوردى كه هيچ كس تصوّرش را هم نمیكند، و آن بهشت را در كتابت به نيكوترين شكل، وصف نمودى و بندگانت را به آن، تشويق كردى و آنان را به پيشى گرفتن به سوى آن، فرمان دادى و از ساكنان آن و آنچه در آن بهشت است، خبر دادى از: سيه‌چشمانى كه [از سيمين‌بَرى] چونان تخم شترمرغ، [زير پَر] پنهاناند، و پسركانى كه گويى مرواريدهاى پراكندهاند، و ميوهها و خرمابُنان و انار، و باغهاى انگور، و جويبارانى از نوشيدنىِ پاک، و جامههاى ابريشمى و ديباى ستبر، و [چشمۀ] سَلسَبيل و بادۀ نابِ سر به مُهر، و دستبندهاى سيمين، و شراب پاک، و سلطنتى بزرگ، و در پىِ اين همه - اى بلندمرتبه و والا - فرمودى: (هيچ كس نمیداند چه مايههاى شادمانى، به پاداش آنچه انجام میدادند، براى آنان پنهان شده است).

۳ / ۳: الفِردَوسُ

۳ / ۳: فردوس

الكتاب

(أُولٰئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ* الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ).[۱۳۰]

(آنان‌اند كه خود، وارثاناند * همانان كه فردوس را به ارث میبرند و در آن، جاودان میمانند).

راجع: الكهف: ۱۰۷ ـ ۱۰۸.

ر. ک: کهف: آیۀ ۱۰۷ - ۱۰۸.

الحديث

30. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: سَلُوا اللّٰهَ الفِردَوسَ، فَإِنَّها سُرَّةُ الجَنَّةِ.[۱۳۱]

30. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: فردوس را از خدا بخواهيد؛ چرا كه بهترين جاى بهشت است.

31. الإمام عليّ علیه السلام: يَقولُ الرَّبُّ تَبارَكَ و تَعالىٰلِمَلائِكَتِهِ: يا مَلائِكَتِي، اُنظُروا إلىٰ عَبدي أحيا لَيلَةً ابتِغاءَ مَرضاتي، أسكِنوهُ الفِردَوسَ، و لَهُ فيها مِئَةُ ألفِ مَدينَةٍ، في كُلِّ مَدينَةٍ جَميعُ ما تَشتَهِي الأَنفُسُ و تَلَذُّ الأَعيُنُ و لم يَخطُر عَلىٰ بالٍ، سِوىٰما أعدَدتُ لَهُ مِنَ الكَرامَةِ وَ المَزيدِ وَ القُربَةِ.[۱۳۲]

31. امام على علیه السلام: خداوند بزرگ و والا، به فرشتگان میفرمايد: «اى فرشتگان من! ببينيد كه بنده‌ام يک شب را براى جلب خشنودى من به بيدارى و عبادت گذرانده است. او را در فردوس، اسكان دهيد. در آن جا براى او صد هزار شهر است كه در هر شهرى، آنچه دلها هوس میكنند و چشمها از آن لذّت میبرند و بر هيچ ذهنى خطور نكرده است، هست و اينها غير از كرامت و افزونى و مقام قُربى است كه برايش آماده ساخته‌ام».

۳ / ۴: دارُ السَّلامِ

۳ / ۴: سراى سلامت

الكتاب

(وَ اللهُ يَدْعُوا إلىٰدارِ السَّلامِ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إلىٰصِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).[۱۳۳]

(و خداوند، به سراى سلامت، فرا میخوانَد و هر كه را بخواهد، به راه راست، هدايت میكند).

(لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).[۱۳۴]

(براى آنان نزد پروردگارشان، سراى سلامت است و به [پاداش] آنچه انجام می دادند، او يارشان خواهد بود).

الحدیث

32. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ حَشَرَ اللّٰهُ الخَلائِقَ، نادىٰ[۱۳۵] مُنادٍ: لِيَقُم أهلُ الفَضلِ! فَيَقومُ فِئامٌ[۱۳۶] مِنَ النّاسِ، فَتَستَقبِلُهُمُ المَلائِكَةُ يُبَشِّرُونَهُم بِالجَنَّةِ، و يَقولونَ: ما فَضلُكُم هٰذَا الَّذي تَدخُلُونَ بِهِ الجَنَّةَ قَبلَ الحِسابِ؟

فَيَقولونَ: كُنّا نَعفو عَمَّن ظَلَمَنا، و نَصِلُ مَن قَطَعَنا، و نَحلُمُ إذا جُهِلَ عَلَينا.

فَيُقالُ لَهُمُ: ادخُلُوا الجَنَّةَ، فَنِعمَ أجرُ العامِلينَ.

ثُمَّ يُنادي مُنادٍ: لِيَقُم أهلُ الصَّبرِ! فَيَقومُ فِئامٌ مِنَ النّاسِ، فَتَستَقبِلُهُمُ المَلائِكَةُ يُبَشِّرُونَهُم بِالجَنَّةِ و يَقولونَ: ما صَبرُكُم هٰذَا الَّذي تَدخُلُونَ بِهِ الجَنَّةَ قَبلَ الحِسابِ؟

فَيَقولونَ: كُنّا نُصَبِّرُ أنفسَنا عَلىٰ طاعَةِ اللّٰهِ، و نَصبِرُ عَن مَعاصِي اللّٰهِ.

فَيُقالُ لَهُمُ: ادخُلُوا الجَنَّةَ، فَنِعمَ أجرُ العامِلينَ.

ثُمَّ يُنادي مُنادٍ: لِيَقُم جِيرانُ اللّٰهِ في دارِ السَّلامِ! فَيَقومُ فِئامٌ مِنَ النّاسِ، فَتَسْتَقبِلُهُمُ المَلائِكَةُ يُبَشِّرونَهُم بِالجَنَّةِ، و يَقولونَ: ما فَضلُكُم هٰذَا الَّذي جاوَرتُم بِهِ اللّٰهَ في دارِ السَّلامِ؟

فَيَقولونَ: كُنَّا نَتَحابُّ فِي اللّٰهِ، و نَتَزاوَرُ فِي اللّٰهِ، و نَتَواصَلُ فِي اللّٰهِ، و نَتَباذَلُ فِي اللّٰهِ.

فَيُقالُ لَهُمُ: ادخُلُوا الجَنَّةَ، فَأَنتُم جيرانُ اللّٰهِ في دارِ السَّلامِ.[۱۳۷]

32. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: چون روز رستاخيز شود، خداوند، آفريدگان را گِرد مىآورد و ندا دهندهاى ندا مىدهد كه: «اهل فضیلت برخيزند!». پس گروهى از مردم بر مىخيزند و فرشتگان به پيشوازشان مىروند و آنان را به بهشت، مژده مىدهند و مىگويند: اين فضیلت شما چه بوده كه به سبب آن، پيش از حسابرسى، به بهشت مىرويد؟

آنها مىگويند: ما چنان بوديم كه از هر كس بر ما ستم مىكرد، گذشت مىكرديم و به هر كه از ما مىبُريد، مىپيوستيم [و صلۀ رحم مىكرديم] و با هر كه به ما نادانى روا مىداشت [و گستاخى مىكرد]، بردبارى مىورزيديم.

پس بديشان گفته مىشود: به بهشت در آييد، كه چه نيكوست مزد عمل كنندگان!

سپس، ندا دهندهاى ندا مىدهد كه: «اهل شكيبايى برخيزند!». پس گروهى از مردم برمىخيزند و فرشتگان، به پيشوازشان مىروند و آنان را به بهشت، مژده مىدهند و مىگويند: اين شكيبايى شما، چه بوده كه به سبب آن، پيش از حسابرسى، به بهشت مىرويد؟

آنها مىگويند: خويشتن را بر طاعت خدا به شكيب وا مىداشتيم و در ترک معاصى خدا، شكيبايى مىورزيديم.

پس بديشان گفته مىشود: به بهشت در آييد كه چه نيكوست مزد عمل كنندگان!

سپس ندا دهندهاى ندا مىدهد كه: «همسايگان خدا در سراى سلامت برخيزند!». سپس گروهى از مردم بر مىخيزند و فرشتگان به پيشوازشان مىروند و آنها را به بهشت، مژده مىدهند و مىگويند: اين امتياز شما، چه بوده كه به سبب آن، در سراى سلامت، همسايۀ خدا گشتهايد؟

آنها مىگويند: ما براى خدا يكديگر را دوست مىداشتيم و براى خدا به ديدار يكديگر مىرفتيم و براى خدا با يكديگر رابطه داشتيم و براى خدا به يكديگر بخشش مىنموديم.

پس بديشان گفته مىشود: به بهشت در آييد كه شما همسايگان خدا در سراى سلامت هستيد.

33. الإمام عليّ علیه السلام: اِعمَلوا - رَحِمَكُمُ اللّٰهُ - عَلىٰ أعلامٍ بَيِّنَةٍ، فَالطَّريقُ نَهجٌ[۱۳۸] يَدعو إلىٰ دارِ السَّلامِ، و أَنتُم في دارِ مُستَعتَبٍ[۱۳۹] عَلىٰ مَهَلٍ و فَراغٍ.[۱۴۰]

33. امام على علیه السلام: خدايتان رحمت كند! با توجّه به نشانههاى آشكار [حق]، عمل كنيد؛ چرا كه اين راه (اسلام)، راه روشنى است كه به سراى سلامت میخوانَد و شما هم هنوز در سرايى هستيد كه فرصت و فراغت آن را داريد تا خشنودى پروردگارتان را به دست آوريد.

34. الإمام الباقر علیه السلام‌ - في قَولِ اللّٰهِ عزّ و جلّ: (وَ اللّٰهُ يَدْعُوا إلىٰدارِ السَّلامِ) - : إنَّ السَّلامَ هُوَ اللّٰهُ عزّ و جلّ، و دارَهُ الَّتي خَلَقَها لِأَولِيائِهِ الجَنَّةُ.[۱۴۱]

34. امام باقر علیه السلام - در بارۀ این سخن خداوند عزّ و جلّ: (و خداوند، به سراى سلام، فرا میخوانَد) - : سلام، خداست و سراى او كه آن را براى دوستانش آفريده، بهشت است.

35. الإمام الصادق علیه السلام‌ - في دُعاءِ يَومِ الجُمُعَةِ -: اللّٰهُمَّ أنتَ السَّلامُ و مِنكَ السَّلامُ، أسأَلُكَ يا ذَا الجَلالِ و الإِكرامِ فَكاكَ رَقَبَتي مِنَ النّارِ، و أَن تُسكِنَني دارَ السَّلامِ.[۱۴۲]

35. امام صادق علیه السلام - در دعاى روز جمعه -: بار خدايا! تويى سلام و از توست سلام. از تو میخواهم -اى پروردگار صاحب شُكوه و ارجمندى - كه مرا از آتش بِرَهانى و در سراى سلامت، اسكانم دهى.

۳ / ۵: دارُ المُتَّقينَ

۳ / ۵: سراى پرهيزگاران

الكتاب

(وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا ماذا أنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً لِلَّذِينَ أحْسَنُوا في هٰذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ* جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُونَ كَذٰلِكَ يَجْزِي اللهُ الْمُتَّقِينَ).[۱۴۳]

(و به كسانى كه پرهيزگارى كردند، گفته میشود: «پروردگارتان چه فرو فرستاد؟». میگويند: خوبى. براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كردهاند، [پاداش] نيكويى است و قطعاً سراى آخرت، بهتر است و چه نيكوست سراى پرهيزگاران! * بهشتهاى دست نخورده كه وارد آنها میشوند. در پاى آن بهشتها، جويبارها روان اند. در آن جا، هر چه بخواهند، براى آنان [فراهم] است. خدا، اين چنين به پرهيزگاران، پاداش میدهد).

الحديث

36. الإمام عليّ علیه السلام: الدُّنيا دارُ الأَشقِياءِ. الجَنَّةُ دارُ الأَتقِياءِ.[۱۴۴]

36. امام على علیه السلام: دنيا، سراى شوربختان است و بهشت، سراى پرهيزگاران.

۳ / ۶: دارُ المُقامَةِ

۳ / ۶: سراى ماندگارى

الكتاب

(وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي أذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ* الَّذِي أحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ).[۱۴۵]

(و گفتند: «ستايش، خدايى را كه اندوه را از ما بُرد، كه پروردگار ما، آمرزگارى سپاس‌گزار است * همو كه ما را به لطف خويش در سراى ماندگارى، جاى داد؛ سرايى كه در آن، نه رنجى به ما میرسد و نه درماندگىاى گريبانگير ما میشود»).

الحديث

37. الإمام عليّ علیه السلام: اِتَّقُوا اللّٰهَ تَقِيَّةَ مَن سَمِعَ فَخَشَعَ... وَ استَظهَرَ[۱۴۶] زاداً لِيَومِ رَحيلِهِ، و وَجهِ سَبيلِهِ، و حالِ حاجَتِهِ، و مَوطِنِ فاقَتِهِ، و قَدَّمَ أمامَهُ لِدارِ مُقامِهِ.[۱۴۷]

37. امام على علیه السلام: از خدا پروا داريد، همچون پروادارىِ كسى كه [پند را] شنيد و به جان خريد... و براى روز كوچيدنش، و راه سفرش، و گاهِ نيازش، و جاى تنگ‌دستى‌اش، كوله‌بارى از توشه فراهم آورد و پيشاپيش، براى سراى ماندگارىاش [كردار نيک] فرستاد.

38. الإمام زين العابدين علیه السلام: الحَمدُ لِلهِ عَلىٰ ما عَرَّفَنا مِن نَفسِهِ، و أَلهَمَنا مِن شُكرِهِ...حَمداً نُعتَقُ بِهِ مِن أليمِ نارِ اللّٰهِ إلىٰ كَريمِ جِوارِ اللّٰهِ، حَمداً نُزاحِمُ بِهِ مَلائِكَتَهُ المُقَرَّبينَ، و نُضامُّ[۱۴۸] بِهِ أنبِياءَهُ المُرسَلينَ، في دارِ المُقامَةِ الَّتي لا تَزولُ، و مَحَلِّ كَرامَتِهِالَّتي لا تَحولُ.[۱۴۹]

38. امام زين العابدين علیه السلام: ستايش، خداى را كه خويشتن را به ما شناسانْد و سپاس‌گزارىاش را به ما الهام فرمود...؛ ستايشى كه به سبب آن، از آتش دردناک او بِرَهيم و در پناه كريمانۀ خدا بيارميم؛ ستايشى كه به سبب آن، با فرشتگان مقرّب او هم‌نشين شويم و در سراى ماندگارىِ جاويدان و جايگاه كرامت پايدار او با پيامبران فرستاده‌اش، يک جا گِرد آييم.

۳ / ۷: دارُ الأمنِ

۳ / ۷: سراى امنيّت

الكتاب

(إِنَّ الْمُتَّقِينَ في مَقامٍ أمِينٍ* في جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ... يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ).[۱۵۰]

(به راستى، پرهيزگاران، در جايگاهى امن و آسوده اند * در بوستانها و كنار چشمه‌سارها.… در آن جا هر ميوهاى را [كه بخواهند،] آسوده‌خاطر میطلبند).

الحديث

39. الإمام عليّ علیه السلام: كونوا مِن أهلِ الحَقِّ تُعرَفوا بِهِ و تَتَعارَفوا عَلَيهِ، فَإِنَّ اللّٰهَ خَلَقَ الخَلقَ بِقُدرَتِهِ... و جَعَلَ ثَوابَ أهلِ طاعَتِهِ النَّضرَةَ[۱۵۱] في وَجهِهِ، في دارِ الأَمنِ وَ الخُلدِ الَّذيلا يَروعُ[۱۵۲] أهلُهُ.[۱۵۳]

39. امام على علیه السلام: اهل حق باشيد تا بِدان شناخته شويد و با آن، يكديگر را بشناسيد؛ زيرا خداوند، آفريدگان را به قدرت خويش بيافريد... و پاداش فرمان‌بُردارانش را خرّمى روىِ آنان قرار داد، در سراى امنيّت و جاويدان كه ساكنان آن، هرگز نمیهراسند.

40. عنه علیه السلام: ما ضَرَّ إخوانَنَا الَّذينَ سُفِكَت دِماؤُهُم - و هُم بِصِفِّينَ - ألّا يَكونُوا اليَومَ أحياءً؛ يُسيغونَ الغُصَصَ[۱۵۴]، و يَشرَبونَ الرَّنقَ[۱۵۵]؟! قَد - وَ اللّٰهِ - لَقُوا اللّٰهَ فَوَفّاهُم اُجورَهُم، و أَحَلَّهُم دارَ الأَمنِ بَعدَ خَوفِهِم.[۱۵۶]

40. امام على علیه السلام: برادران ما را كه خون‌هايشان در صفّين ريخته شد، چه گزند كه امروز، زنده نباشند، كه غصّه بخورند و آبهاى تيره بنوشند؟! به خدا سوگند كه آنان، به ديدار خدا شتافتند و خداوند، مزدشان را كامل عطايشان فرمود و آنان را كه [در اين دنيا] بيم داشتند، در سراى امنيّت جاى داد.

۳ / ۸: دارُ الكَرامَةِ

۳ / ۸: سراى كرامت

الكتاب

(إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِيماً).[۱۵۷]

(اگر از گناهان بزرگى كه از آنها نهى شده‌ايد، دورى گزينيد، بدىهاى شما را از شما میزداييم و شما را در جايگاهى ارجمند، در میآوريم).

الحديث

41. الإمام عليّ علیه السلام: اِعلَمُوا أنَّهُ مَن يَتَّقِ اللّٰهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجاً مِنَ الفِتَنِ، و نوراً مِن الظُّلَمِ، و يُخَلِّدُهُ فيمَا اشتَهَت نَفسُهُ، و يُنزِلُهُ مَنزِلَ الكَرامَةِ عِندَهُ، في دارٍ اصطَنَعَها لِنَفسِهِ؛ ظِلُّها عَرشُهُ، و نورُها بَهجَتُهُ، و زُوّارُها مَلائِكَتُهُ، و رُفَقاؤُها رُسُلُهُ.[۱۵۸]

41. امام على علیه السلام: بدانيد كه هر كس از خدا پروا بدارد، خداوند براى او، راه برون‌رفتى از فتنهها و روشنايى در تاريكىها قرار میدهد و او را در جايى كه خواستِ اوست، جاويدان میگرداند و او را در جايگاهى ارجمند (گرامى) به نزد خويش جاى میدهد؛ در سرايى كه آن را براى خويش برگزيده و سايۀ آن، عرش اوست و روشنايىاش شادمانى او، و ديدار كنندگانش فرشتگان اویند و رفيقانش پيامبران او.

42. الإمام زين العابدين علیه السلام‌ - في مُناجاةٍ لَهُ -: اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اجعَلنا مِنَ الَّذينَ... ظَفِروا بِحَبلِ النَّجاةِ، و عُروَةِ السَّلامَةِ، وَ المُقامِ في دارِ الكَرامَةِ.[۱۵۹]

42. امام زين العابدين علیه السلام - در يكى از مناجات‌های خود -: بار خدايا! بر محمّد و دودمان محمّد درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه... به ريسمان نجات، و دستگيرۀ سلامت، و اقامت در سراى كرامت (گراميداشت) دست يافتند.

الفصل الرابع: أوصافُ الجَنَّةِ

فصل چهارم: اوصاف بهشت

۴ / ۱: سَعَةُ الجَنَّةِ

۴ / ۱: گستردگى بهشت

الكتاب

(سابِقُوا إلىمَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ ذٰلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّٰهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).[۱۶۰]

(بر يكديگر، پيشى بجوييد به سوى آمرزشى از جانب پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش، چون پهناى آسمان و زمين است و براى كسانى آماده شده است كه به خدا و پيامبرانش، ايمان آورده‌اند. اين، فضل خداست. به هر كس كه بخواهد، آن را میدهد و خداوند، صاحب فضل بزرگ است).

الحديث

43. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: قوموا إلىٰ جَنَّةٍ عَرضُهَا السَّماواتُ وَ الأَرضُ.[۱۶۱]

43. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: برخیزید به سوى بهشتى كه پهنایش آسمانها و زمين است.

44. عنه صلی الله علیه و آله: إذا اُدخِلَ المُؤمِنُ إلىٰ مَنازِلِهِ فِي الجَنَّةِ و وُضِعَ عَلىٰ رَأسِهِ تاجُ المُلكِ وَ الكَرامَةِ، اُلبِسَ حُلَلَ الذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ وَ الياقُوتِ وَ الدُّرِّ المَنظومِ في الإِكليلِ تَحتَ التّاجِ. قالَ: و أُلبِسَ سَبعينَ حُلَّةَ حَرِيرٍ بِأَلوانٍ مُختَلِفَةٍ و ضُروبٍ مُختَلِفَةٍ، مَنسوجَةً بِالذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ وَ اللُّؤلُؤِ وَ الياقُوتِ الأَحمَرِ، فَذٰلِكَ قَولُهُ عزّ و جلّ: (يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ)[۱۶۲].

فَإِذا جَلَسَ المُؤمِنُ عَلىٰ سَريرِهِ اهتَزَّ سَريرُهُ فَرَحاً، فَإِذَا استَقَرَّ لِوَلِيِّ اللّٰهِ جَلَّ و عَزَّ مَنازِلُهُ فِي الجِنانِ، اِستَأذَنَ عَلَيهِ المَلَكُ المُوَكَّلُ بِجِنانِهِ لِيُهَنِّئَهُ بِكَرامَةِ اللّٰهِ عزّ و جلّ إيّاهُ، فَيَقولُ لَهُ خُدّامُ المُؤمِنِ مِنَ الوُصَفاءِ وَ الوَصائِفِ: مَكانَكَ! فَإِنَّ وَلِيَّ اللّٰهِ قَدِ اتَّكَأَ عَلىٰ أريكَتِهِ، و زَوجَتُهُ الحَوراءُ تَهَيَّأُ لَهُ، فَاصبِر لِوَلِيِّ اللّٰهِ.

قالَ: فَتَخرُجُ عَلَيهِ زَوجَتُهُ الحَوراءُ مِن خَيمةٍ لَها تَمشي مُقبِلَةً و حَولَها وَصائِفُها، و عَلَيها سَبعونَ حُلَّةً مَنسوجَةً بِالياقوتِ وَ اللُّؤلُؤِ وَ الزَّبَرجَدِ، و هِيَ مِن مِسكٍ و عَنبَرٍ، و عَلىٰ رَأسِها تاجُ الكَرامَةِ، و عَلَيها نَعلانِ مِن ذَهَبٍ مُكَلَّلَتانِ بِالياقوتِ وَ اللُّؤلُؤِ، شِراكُهُما[۱۶۳] ياقوتٌ أحمَرُ، فَإِذا دَنَت مِن وَلِيِّ اللّٰهِ فَهَمَّ أن يَقومَ إلَيها شَوقاً، فَتَقولُ لَهُ: يا وَلِيَّ اللّٰهِ، لَيسَ هٰذا يَومَ تَعَبٍ و لا نَصَبٍ، فَلا تَقُم، أنا لَكَ و أَنتَ لي.

قالَ: فَيَعتَنِقانِ مِقدارَ خَمسِمِئَةِ عامٍ مِن أعوامِ الدُّنيا لا يَمَلُّها و لا تَمَلُّهُ. قالَ: فَإِذا فَتَرَ بَعضَ الفُتورِ مِن غَيرِ مَلالَةٍ، نَظَرَ إلىٰ عُنُقِها فَإِذا عَلَيها قَلائِدُ مِن قَصَبٍ مِن ياقوتٍ أحمَرَ، وَسَطُها لَوحٌ صَفحَتُهُ دُرَّةٌ مَكتوبٌ فيها: أنتَ يا وَلِيَّ اللّٰهِ حَبيبي و أَنَا الحَوراءُ حَبيبَتُكَ، إلَيكَ تَناهَت نَفسي و إلَيَّ تَناهَت نَفسُكَ.

ثُمَّ يَبعَثُ اللّٰهُ إلىٰ ألفِ مَلَكٍ يُهَنِّئُونَهُ بِالجَنَّةِ و يُزَوِّجونَهُ بِالحَوراءِ. قالَ: فَيَنتَهونَ إلىٰأوَّلِ بابٍ مِن جِنانِهِ، فَيَقولونَ لِلمَلَكِ المُوَكَّلِ بِأَبوابِ جِنانِهِ: استَأذِن لَنا عَلىٰ وَلِيِّ اللّٰهِ؛ فَإِنَّ اللّٰهَ بَعَثَنا إلَيهِ نُهَنِّئُهُ. فَيَقولُ لَهُم المَلَكُ: حَتّىٰ أقولَ لِلحاجِبِ فَيُعلِمَهُ بِمَكانِكُم.

قالَ: فَيَدخُلُ المَلَكُ إلَى الحاجِبِ و بَينَهُ و بَينَ الحاجِبِ ثَلاثُ جِنانٍ، حَتّىٰ يَنتَهِيَ إلىٰ أوَّلِ بابٍ، فَيَقولُ لِلحاجِبِ: إنَّ عَلىٰ بابِ العَرصَةِ[۱۶۴] ألفَ مَلَكٍ أرسَلَهُم رَبُّ العالَمينَ تَبارَكَ و تَعالىٰ لِيُهَنِّئُوا وَلِيَّ اللّٰهِ، قَد سَأَلونِي أن آذَنَ لَهُم عَلَيهِ.

فَيَقولُ الحاجِبُ: إنَّهُ لَيَعظُمُ عَلَيَّ أن أستَأذِنَ لِأَحَدٍ عَلىٰ وَلِيِّ اللّٰهِ و هُوَ مَعَ زَوجَتِهِ الحَوراءِ.

قالَ: و بَينَ الحاجِبِ و بَينَ وَلِيِّ اللّٰهِ جَنَّتانِ.

قالَ: فَيَدخُلُ الحاجِبُ إلَى القَيِّمِ فَيَقولُ لَهُ: إنَّ عَلىٰ بابِ العَرصَةِ ألفَ مَلَكٍ أرسَلَهُم رَبُّ العِزَّةِ يُهَنِّئُونَ وَلِيَّ اللّٰهِ، فَاستَأذِن لَهُم. فَيَتَقَدَّمُ القَيِّمُ إلَى الخُدّامِ فَيَقولُ لَهُم: إنَّ رُسُلَ الجَبّارِ عَلىٰ بابِ العَرصَةِ و هُم ألفُ مَلَكٍ أرسَلَهُمُ اللّٰهُ يُهَنِّئُونَ وَلِيَّ اللّٰهِ فَأَعلَمُوهُ بِمَكانِهِم.

قالَ: فَيُعلِمونَهُ، فَيُؤذَنُ لِلمَلائِكَةِ فَيَدخُلونَ عَلىٰ وَلِيِّ اللّٰهِ و هُوَ في الغُرفَةِ، و لَها ألفُ بابٍ، و عَلىٰ كُلِّ بابٍ مِن أبوابِها مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِهِ. فَإِذا اُذِنَ لِلمَلائِكَةِ بِالدُّخُولِ عَلىٰ وَلِيِّ اللّٰهِ، فَتَحَ كُلُّ مَلَكٍ بابَهُ المُوَكَّلَ بِهِ. قالَ: فَيُدخِلُ القَيِّمُ كُلَّ مَلَكٍ مِن بابٍ مِن أبوابِ الغُرفَةِ.

قالَ: فَيُبَلِّغُونَهُ رِسالَةَ الجَبّارِ جَلَّ و عَزَّ، و ذٰلِكَ قَولُ اللّٰهِ تَعالىٰ: (وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ) مِن أبوابِ الغُرفَةِ؛ (سَلامٌ عَلَيْكُمْ)[۱۶۵] إلىٰ آخِرِ الآيةِ. قالَ: و ذٰلِكَ قَولُهُ جَلَّ و عَزَّ: (وَ إذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً)[۱۶۶]، يَعني بِذٰلِكَ وَلِيَّ اللّٰهِ و ما هُوَ فيهِ مِن الكَرامَةِ وَ النَّعِيمِ وَ المُلكِ العَظيمِ الكَبيرِ؛ إنَّ المَلائِكَةَ مِن رُسُلِ اللّٰهِعَزَّ ذِكرُهُ يَستَأذِنُونَ فِي الدُّخُولِ عَلَيهِ فَلا يَدخُلونَ عَلَيهِ إلّا بِإِذنِهِ، فَذٰلِكَ[۱۶۷] المُلكُ العَظيمُ الكَبيرُ.[۱۶۸]

44. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: آن گاه كه مؤمن را به جايگاه‌هايش در بهشت در میآورند و تاج شاهى و بزرگى بر سرش میگذارند، جامههايى از زر و سيم و ياقوت، بر او میپوشانند و پايۀ تاجش به رشتههاى دُر و گوهر، مزيّن است. نيز هفتاد جامۀ پرنيان، با رنگهاى گوناگون و انواع مختلف كه به زر و سيم و مرواريد و ياقوت سرخ بافته شده‌اند، بر تن او میكنند. اين، همان سخن خداى عزّ و جلّ است كه: (در آن جا با دستبندهايى از طلا و مرواريد، آراسته میشوند و لباس‌هايشان در آن جا، از پرنيان است).

و چون مؤمن بر تخت خويش بنشيند، تختش از شادمانى میلرزد، و چون ولىّ خداوند عزّ و جلّ در جايگاههاى خود در بهشتها استقرار يابد، فرشتۀ گماشته بر بهشت‌هايش، اجازۀ ورود میخواهد تا اين كرامتى را كه خداى عزّ و جلّ به او بخشيده است، به وى تبريک گويد؛ امّا خدمت‌گزاران مؤمن، از غلامان و كنيزان، به او میگويند: بمان؛ چرا كه ولىّ خدا، بر تخت خويش، تكيه زده و همسرِ حورى او، در حال آماده ساختن خويش براى اوست. منتظر ولىّ خدا بمان.

پس همسر حورى او، از خرگاهش به سوى وى بيرون میآيد، در حالى كه كنيزان خدمتكارش، گِرداگرد وى را گرفته‌اند و لباسى بافته از ياقوت و مرواريد و زِبَرجَد و مُشک و عنبر، بر تن دارد و تاج كرامت، بر سرِ اوست و كفش‌هايش از طلا و مزيّن به ياقوت و مرواريد است و بندهاى آنها از ياقوت سرخ. نزديکِ ولىّ خدا كه میرسد، او از شوق میخواهد برايش بلند شود؛ ولى حورى میگويد:اى ولىّ خدا! امروز، ديگر روز رنج و زحمت نيست. پس بر مخيز. من، از آنِ تو هستم و تو، از آنِ منى.

آن گاه، به اندازۀ پانصد سال از سالهاى دنيا، يكديگر را در آغوش میكِشند، بیآن كه از يكديگر سير و خسته شوند. پس از آن كه اندكى سست شد، آن هم نه از سرِ سيرى و خستگى، نگاهش به گردن حورى میافتد. گردنبندهايى بر گردن او از ياقوت سرخ میبيند كه در وسط آن، لوحى است و صفحۀ آن لوح، درّى است و بر آن، نوشته شده است: تو -اى ولىّ خدا - معشوق منى و منِ حورى، معشوق تو ام، و من و تو به هم رسيديم.

سپس خداوند به هزار فرشته، پيغام میدهد كه بهشت را به او تهنيت بگويند و آن حورى را به ازدواج او در آورند. آن فرشتگان، به نخستين در از بهشتهاى او میرسند و به فرشتۀ گماشته بر درهاى بهشت‌هايش میگويند: از ولىّ خدا براى ما اجازۀ ورود بخواه؛ زيرا خداوند، ما را نزد او فرستاده است تا به وى، شادباش بگوييم.

فرشته به آنان میگويد: بايد به دربان بگويم تا آمدن شما را به اطّلاع او برساند.

پس، آن فرشته به نزد دربان - كه از او تا دربان، سه بهشت فاصله است - میرود. چون به نخستين در رسيد، به دربان میگويد: بر درگاه، هزار فرشتهاند كه پروردگار بزرگ و بلندمرتبۀ جهانيان، آنان را براى شادباشگويى به ولىّ خدا، فرستاده است. از من خواسته‌اند كه برايشان اجازۀ ورود بخواهم.

دربان میگويد: مرا ياراى آن نيست كه وقتى ولىّ خدا با همسر حورىِ خويش است، از او براى كسى اجازۀ ورود بطلبم.

ميان دربان تا ولىّ خدا، دو بهشت، فاصله است.

پس، دربان به نزد پيشكار میرود و میگويد: به درگاه، هزار فرشته‌اند كه پروردگار عزّت، آنان را براى شادباشگويى به ولىّ خدا، فرستاده است. براى آنان اجازۀ ورود بخواه.

پيشكار، به نزد خدمتكاران میرود و میگويد: فرستادگان [خداى] جبّار، بر درگاه اند. آنان، هزار فرشتهاند كه خداوند، آنان را براى شادباشگويى به ولىّ خدا، فرستاده است. آمدنشان را به اطّلاع او برسانيد.

آنان به اطّلاع او میرسانند. در اين هنگام، به فرشتگان، اجازۀ ورود داده میشود و آنها بر ولىّ خدا - كه در بالاخانه است و هزار در دارد و بر هر درى از درهايش فرشتهاى گماشته شده است - وارد میشوند. چون اجازۀ ورود بر ولىّ خدا به فرشتگان داده میشود، هر فرشته‌اى، درى را كه بر آن گماشته شده است، میگشايد و پيشكار، هر فرشتهاى را از درى از درهاى بالاخانه، داخل میكند و آن فرشتگان، پيام [خداى] جبّار عزّ و جلّ را به او ابلاغ میكنند. اين، همان سخن خداى بلندمرتبه است كه: (و فرشتگان، بر آنان، وارد میشوند از هر درى) از درهاى بالاخانه [و میگويند:] (درود بر شما!) تا آخر آيه و نيز اين سخن خداى عزّ و جلّ است كه: (و چون بِدان جا بنگرى، [سرزمينى از] نعمت و پادشاهىِ بزرگ میبينى). مقصود، ولىّ خدا و احترام و نعمت و پادشاهىِ بزرگ و شكوهمندى است كه او از آن برخوردار است. فرشتگانِ فرستادۀ خداى بزرگ، از او اجازۀ ورود میطلبند و تا اجازه ندهد، بر او وارد نمیشوند. اين است آن پادشاهىِ بزرگ و شكوهمند.

45. معاني الأخبار عن عبّاس بن يزيد: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام - و كُنتُ جالِساً عِندَهُ ذاتَ يَومٍ -: أخبِرني عَن قَولِ اللّٰهِ عزّ و جلّ: (وَ إذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً)، ما هٰذَا المُلكُ الَّذي كَبَّرَهُ اللّٰهُ حَتّیٰ سَمّاهُ كَبيراً؟

قالَ: فَقالَ لي: إذا أدخَلَ اللّٰهُ أهلَ الجَنَّةِ الجَنَّةَ، أرسَلَ رَسولاً إلىٰ وَلِيٍّ مِن أولِيائِهِ فَيَجِدُ الحَجَبَةَ عَلىٰ بابِهِ، فَيَقولُ لَه: قِف حَتّىٰ نَستَأذِنَ لَكَ، فَما يَصِلُ إلَيهِ رَسولُ رَبّهِ إلّا بِإِذنٍ، فَهُوَ قَولُهُ عزّ و جلّ: (وَ إذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً)[۱۶۹].[۱۷۰]

45. معانى الأخبار - به نقل از عبّاس بن يزيد -: يک روز كه نزد امام صادق علیه السلام نشسته بودم، به ايشان گفتم: مرا به اين سخن خداى عزّ و جلّ آگاه كن كه: (و چون بِدان جا بنگرى، [سرزمينى از] نعمت و پادشاهىِ بزرگ میبينى). اين پادشاهىاى كه خداوند، آن را وسيع قرار داده، چندان كه آن را بزرگ ناميده است، چيست؟

به من فرمود: «آن گاه كه خداوند، بهشتيان را به بهشت در میآورد، فرستادهاى به سوى دوستى از دوستانش میفرستد و او بر درگاهش دربانانى میبيند. به او میگويند: بمان تا برايت اجازه بگيريم. بدين سان، فرستادۀ پروردگارش [هم] جز با اجازۀ وى به حضورش نمیرسد. اين است سخن او عزّ و جلّ كه: (و چون بِدان جا بنگرى، نعمت و پادشاهىِ بزرگ میبينى)».

۴ / ۲: أَرضُ الجَنَّةِ

۴ / ۲: زمين بهشت

46. صحيح مسلم عن أبي سعيد: إنَّ ابنَ صَيّادٍ سَأَلَ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله عَن تُربَةِ الجَنَّةِ؟ فَقالَ: دَرمَكَةٌ[۱۷۱] بَيضاءُ، مِسكٌ خالِصٌ.[۱۷۲]

46. صحيح مسلم - به نقل از ابو سعيد -: ابن صيّاد، از پيامبر صلی الله علیه و آله در بارۀ خاک بهشت پرسيد. ايشان فرمود: «خاكى نرم و سفيد و مُشكى ناب است».

47. الإمام الباقر علیه السلام: أرضُ الجَنَّةِ: رُخامُها[۱۷۳] فِضَّةٌ، و تُرابُها الوَرسُ[۱۷۴] وَ الزَّعفَرانُ، و كَنسُها[۱۷۵] المِسكُ، و رَضراضُها[۱۷۶] الدُّرُّ وَ الياقوتُ.[۱۷۷]

47. امام باقر علیه السلام: زمين بهشت، سنگهاى مرمرش، نقره است و خاكش، وَرس (اسپَرَک) و زعفران است و خاكروبه‌اش، مُشک است و سنگ‌ريزه‌هايش، دُر و ياقوت اند.

۴ / ۳: بِنايَةُ الجَنَّةِ

۴ / ۳: ساختمان بهشت

48. الإمام عليّ علیه السلام - لِلأَحنَفِ بنِ قَيسٍ -: لَعَلَّكَ يا أحنَفُ شَغَلَكَ نَظَرُكَ في وَجهِ واحِدَةٍ[۱۷۸]؛ تُبدِي الأَسقامَ بِغاضِرَةِ وَجهِها، و دارٍ قَد اُشغِلتَ بِنَقشِ رَواقِها، و سُتورٍ قَد عَلَّقتَها، وَ الرّيحُ وَ الآجامُ مُوَكَّلَةٌ بِثَمَرِها، و لَيسَت دارُكَ هٰذِهِ دارَ البَقاءِ، فَأَحمَتكَ الدّارَ[۱۷۹] الَّتي خَلَقَهَا اللّٰهُ سُبحانَهُ مِن لُؤلُؤَةٍ بَيضَاءَ، فَشَقَّقَ فيها أنهارَها، و غَرَسَ فيها أشجارَها، و أَظلَلَ عَلَيها بِالنُّضجِ مِن ثِمارِها، و كَبَسَها بِالعَواتِقِ[۱۸۰] مِن حورِها، ثُمَّ أسكَنَها أولِياءَهُ و أَهلَ طاعَتِهِ.

فَلَو رَأَيتَهُم يا أحنَفُ و قَد قَدِموا عَلىٰ زِياداتِ رَبّهِم سُبحانَهُ، فَإِذا ضَرَبَت[۱۸۱]جَنائِبُهُم[۱۸۲] صَوَّتَت رَواحِلُهُم بِأَصواتٍ لَم يَسمَعِ السّامِعونَ بِأَحسَنَ مِنها، و أَظَلَّتهُم غَمامَةٌ فَأَمطَرَت عَلَيهِمُ المِسكَ وَ الرّادِنَ[۱۸۳]، و صَهَلَت خُيولُها بَينَ أغراسِ تِلكَ الجِنانِ، و تَخَلَّلَت بِهِم نوقُهُم بَينَ كُثُبِ الزَّعفَرانِ، و يَتَطامَنُ تَحتَ أقدامِهِمُ اللُّؤلُؤُ و المَرجانُ، وَ استَقبَلَتهُم قَهارِمَتُها[۱۸۴] بِمَنابِرِ الرَّيحانِ، و هاجَت لَهُم ريحٌ مِن قِبَلِ العَرشِ فَنَثَرَت عَلَيهِمُ الياسَمينَ و الأُقحُوانَ، و ذَهَبُوا إلىٰ بابِها فَيَفتَحُ لَهُمُ البابَ «رِضوانُ»، ثُمَّ يَسجُدونَ للّٰهِ في فِناءِ الجِنانِ.

فَقالَ لَهُمُ الجَبّارُ: ارفَعُوا رُؤوسَكم، فَإِنّي قَد رَفَعتُ عَنكُم مَؤونَةَ العِبادَةِ، و أَسكَنتُكُم جَنَّةَ الرِّضوانِ.[۱۸۵]

48. امام على علیه السلام - خطاب به اَحنَف بن قيس -:اى اَحنَف! شايد نگاهت به روى يكى كه با وجود خرّمى چهره‌اش، بيمارىها را پديدار میسازد (دنیا) و سرايى كه نقش و نگار ايوانش و پردههايى كه آويختهاى و باد و آفتاب بر ميوۀ آن گماشته شده‌اند، مشغولت كرده‌، تو را سرگرم ساخته‌اند، در حالى كه اين سراى تو، سراى ماندن نيست و تو را از سرايى باز داشته است كه خداوند سبحان، آن را از مرواريد سپيد آفريد و جويبارها در آن، روان ساخت و درختها در آن كاشت و با ميوههاى رسيده‌اش، بر آن سايه افكند و از دختركان سيه‌چشم نورسيده، آكندهاش داشت و سپس دوستان خود و اهل طاعتش را در آن، جاى داد.

پس اگر آنها را ببينى -اى احنف - بر دهِشهاى فزايندۀ پروردگار پاكشان وارد گشتهاند و اسبانشان میتازند و شترهايشان آوازهايى سر میدهند كه شنوندگان، زيباتر از آن را نشنيدهاند، و ابرى بر آنان سايه افكنده است كه مُشک و زعفران، بر ايشان میبارد، و اسب‌هايشان ميان درختان آن بهشتها، شيهه میكِشند، و شترهايشان در ميان پشتههاى زعفران، آنان را سِير میدهند، و بر روى مرواريد و مرجان، قدم بر میدارند، و پيشكاران (/ خدمتكاران) بهشت، با منبرهايى از گلهاى خوش‌بو به استقبالشان میآيند، و از سوى عرش، بادى بر ايشان میوزد و بر سر و روى آنان، ياسمن و گل بابونه میافشانَد، و چون به درِ بهشت میرسند، رضوان[۱۸۶] در را برايشان میگشايد. آن گاه، در آستان باغهاى بهشت براى خداوند، به سجده میافتند.

[خداى] جبّار، خطاب به ايشان میفرمايد: «سرهايتان را برداريد؛ چرا كه [امروز،] رنج و زحمتِ عبادت را از شما برداشتم و در بهشت رضوان، سُكنايتان دادم».

۴ / ۴: أَبوابُ الجَنَّةِ

۴ / ۴: درهاى بهشت[۱۸۷]

الكتاب

(جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ).[۱۸۸]

(بهشتهاى جاويدان كه درهاى آنها، برايشان گشوده است).

(وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتّىٰ إذا جاؤُوها وَ فُتِحَتْ أبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ).[۱۸۹]

(و كسانى كه از پروردگارشان پروا داشتند، گروه گروه، به سوى بهشت، سوق داده میشوند تا بِدان رسند و درهاى آن، گشوده گردند و نگهبانان آن به ايشان گويند: درود بر شما! خوش آمديد! در آن، در آييد [و] جاودانه [بمانيد]).

الحدیث

49. رسول اللّه صلی الله علیه و آله: لِلجَنَّةِ بابٌ يُقالُ لَهُ: بابُ المُجاهِدينَ، يَمضونَ إلَيهِ فَإِذا هُوَ مَفتوحٌ، و هُممُتَقَلِّدونَ بِسُيوفِهِم، وَ الجَمعُ في المَوقِفِ، وَ المَلائِكَةُ تُرَحِّبُ بِهِم.[۱۹۰]

49. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشت، درى دارد كه به آن، «درِ مجاهدان» مىگويند. مجاهدان به جانب آن در، روانه مىشوند. ناگهان در باز مىگردد و مجاهدان، در حالى كه شمشيرهايشان را حمايل كردهاند و جمعيت [هنوز] در توقّفگاه است، وارد مىشوند و فرشتگان به آنان خوشامد مىگويند.

50. الإمام عليّ علیه السلام: إنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللّٰهُ لِخاصَّةِ أولِيائِهِ.[۱۹۱]

50. امام على علیه السلام: جهاد، درى از درهاى بهشت است كه خداوند، آن را براى دوستان ويژهاش گشوده است.

51. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: لَمّا عُرِجَ بي إلَى السَّماءِ، رَأَيتُ عَلىٰ بابِ الجَنَّةِ مَكتوباً: لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّٰهِ، عَلِيٌّ حَبيبُ اللّٰهِ، الحَسَنُ وَ الحُسَينُ صَفوَةُ اللّٰهِ، فاطِمَةُ أمَةُ اللّٰهِ، عَلىٰ باغِضِهِم لَعنَةُ اللّٰهِ.[۱۹۲]

51. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: زمانى كه به معراج برده شدم، بر درِ بهشت ديدم كه نوشته است: «معبودى جز خدا نيست. محمّد، فرستادۀ خداست. على، محبوب خداست. حسن و حسين، برگزيدۀ خدايند. فاطمه كنيز خداست. لعنت خدا بر دشمنان آنها!».

52. عنه صلی الله علیه و آله: مَكتوبٌ عَلىٰ بابِ الجَنَّةِ: «لا إلٰه إلَّا اللّٰهُ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّٰهِ، عَلِيٌّ أخو رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله» قَبلَ أن يَخلُقَ اللّٰهُ السَّماواتِ وَ الأَرضَ بِأَلفَي عامٍ.[۱۹۳]

52. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: دو هزار سال پيش از آن كه خدا آسمانها و زمين را بيافريند، بر درِ بهشت، نوشته شده بود: «معبودى جز خداى يكتا نيست. محمّد، فرستادۀ خداست. على، برادرِ فرستادۀ خداست».

53. عنه صلی الله علیه و آله: إنَّ لِلجَنَّةِ باباً يُقالُ لَهُ: بابُ المَعروفِ، لا يَدخُلُهُ إلّا أهلُ المَعروفِ.[۱۹۴]

53. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشت، درى دارد كه به آن «درِ نيكى» میگويند و تنها اهل نيكى كردن، از آن [به بهشت] وارد میشوند.

54. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ لِلجَنَّةِ باباً يُقالُ لَهُ: المَعروفُ، لا يَدخُلُهُ إلّا مَنِ اصطَنَعَ المَعروفَ فِي الحَياةِ الدُّنيا.[۱۹۵]

54. امام صادق علیه السلام: بهشت، درى دارد كه به آن، «نيكى» میگويند و جز كسى كه در زندگىِ دنيا نيكى كرده باشد، از آن در وارد نمیشود.

55. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إنَّ سورَ الجَنَّةِ لَبِنَةٌ مِن ذَهَبٍ و لَبِنَةٌ مِن فِضَّةٍ و لَبِنَةٌ مِن ياقوتٍ، و مِلاطُهَا[۱۹۶] المِسكُ الأَذفَرُ، و شُرَفُهَا الياقوتُ الأَحمَرُ وَ الأَخضَرُ وَ الأَصفَرُ، و أَبوابُها مُختَلِفَةٌ:

بابُ الرَّحمَةِ مِن ياقوتَةٍ حَمراءَ.…

و أَمَّا الصَّبرُ، فَبابٌ صَغيرٌ مِصراعٌ واحِدٌ مِن ياقوتَةٍ حَمراءَ، لا حَلَقَ لَهُ.

و أَمّا بابُ الشُّكرِ فَإِنَّهُ مِن ياقوتَةٍ بَيضاءَ، لَها مِصراعانِ مَسيرَةُ ما بَينَهُما خَمسُمِئَةِ عامٍ، لَهُ ضَجيجٌ و حَنينٌ، يَقولُ: اللّٰهُمَّ جِئني بِأَهلي. يُنطِقُهُ ذُو الجَلالِ وَالإِكرامِ.

وأَمّا بابُ البَلاءِ مِن ياقوتَةٍ صَفراءَ لَهُ مِصراعٌ واحِدٌ، ما أقَلَّ مَن يَدخُلُ مِنهُ.

فَأَمَّا البابُ الأَعظَمُ فَيَدخُلُ مِنهُ العِبادُ الصالِحونَ؛ و هُم أهلُ الزُّهدِ وَ الوَرَعِ، وَ الراغِبونَ إلَى اللّٰهِ تَعالىٰ و تَقَدَّسَ، المُستَأنِسونَ بِهِ، فَإِذا دَخَلُوا الجَنَّةَ يَسيرونَ عَلىٰ نَهرَينِ في مَصافَّ[۱۹۷] في سُفُنِ الياقوتِ، مَجاديفُهَا اللُّؤلُؤُ، فيها مَلائِكَةٌ مِن نورٍ، عَلَيهِم ثِيابٌ شَديدَةٌ خُضرَتُها، يَسيرونَ عَلىٰ حافَتَي ذٰلِكَ النَّهرِ، وَ اسمُ ذٰلِكَ النَّهرِ: جَنَّةُ المَأوىٰ، و جَنَّةُ عَدنٍ، و هِيَ وَسَطُ الجِنانِ، و سورُها ياقوتٌ أحمَرُ، و حَصاؤُهَا اللُّؤلُؤُ.[۱۹۸]

55. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: دیوارهای بهشت، يک خشتش از طلاست و خشتى از نقره و خشتى ديگر از ياقوت، و ملاطش مشک تيزبوى است، و كنگره‌هايش ياقوت سرخ و سبز و زرد، و درهايش گوناگون‌ اند:

درِ رحمت، از ياقوت سرخ است.…

درِ صبر، درِ كوچكى است از ياقوت سرخ كه يک لنگه دارد و حلقه ندارد.

درِ شُكر، از ياقوت سفيد است و دو لنگه دارد كه فاصلۀ ميان آنها، پانصد سال راه است و آن، فرياد و ناله دارد و میگويد: «بار خدايا! اهل مرا برايم بياور». [پروردگارِ] باشكوه و بزرگوار، آن را به سخن میآورد.

درِ بلا، از ياقوت زرد است و يک لنگه دارد. كسانى كه از آن وارد میشوند، بسيار اندک اند.

امّا بزرگ‌ترين در، از آن، بندگان شايسته، وارد میشوند؛ يعنى اهل زهد و پارسايى، و مشتاقان خداى بلندمرتبه و پاک و اُنس گيرندگان با او. اينان چون به بهشت وارد میشوند، سوار بر كشتىهايى از ياقوت كه پاروهايشان مرواريد است و فرشتگانى از نور در آنهايند، دو رودخانه را صف در صف[۱۹۹] میپيمايند و جامههايى سبز پررنگ بر تن دارند و در دو كرانۀ آن رودخانه گردش میكنند. نام آن رودخانه، «بهشت مأوا» است، و بهشت عَدن، در ميان بهشت‌هاست و دیوارهایش ياقوت سرخ و ريگ‌هايش مرواريدند.

56. الإمام الحسين علیه السلام عن النزّال بن سبرة عن الإمام عليّ علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ، و فَرَغَ اللّٰهُ مِن حِسابِ الخَلائِقِ، دَفَعَ الخالِقُ عزّ و جلّ مَفاتيحَ الجَنَّةِ وَ النّارِ إلَيَّ، فَأَدفَعُها إلَيكَ، فَيَقولُ لَكَ: احكُم.

قالَ عَلِيٌّ علیه السلام: وَاللّٰهِ! إنَّ لِلجَنَّةِ إحدىٰ و سَبعينَ باباً، يَدخُلُ مِن سَبعينَ مِنها شيعَتي و أَهلُ بَيتي، و مِن بابٍ واحِدٍ سائِرُ النّاسِ.[۲۰۰]

56. امام حسين علیه السلام - به نقل از نزّال بن سبره، در بارهٔ امام على علیه السلام -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «چون روز قيامت شود و خدا از حسابرسى خلايق فارغ گردد، آفريدگار توانا و بزرگ، كليدهاى بهشت و دوزخ را به من میدهد و من آنها را به تو میدهم، و خدا به تو میفرمايد: حكم كن».

على علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، بهشت هفتاد و يک در دارد كه شيعيان من و خاندانم، از هفتاد درِ آن و بقيّۀ مردم، از يک در، وارد میشوند».

57. الإمام عليّ علیه السلام: إنَّ لِلجَنَّةِ ثَمانِيَةَ أبوابٍ: بابٌ يَدخُلُ مِنهُ النَبِيّونَ وَ الصِّدّيقونَ، و بابٌ يَدخُلُ مِنهُ الشُّهَداءُ وَ الصّالِحونَ، و خَمسَةُ أبوابٍ يَدخُلُ مِنها شيعَتُنا و مُحِبّونا.

فَلا أزالُ واقِفاً عَلَى الصِّراطِ أدعُو و أَقولُ: رَبِّ سَلِّم شيعَتي و مُحِبِّيَّ و أَنصاري و مَن تَوَلّاني في دارِ الدُّنيا. فَإِذَا النِّداءُ مِن بُطنانِ العَرشِ: قَد اُجيبَت دَعوَتُكَ، و شُفِّعتَ في شيعَتِكَ، و يَشفَعُ كُلُّ رَجُلٍ مِن شيعَتي و مَن تَوَلّاني و نَصَرَني و حارَبَ مَن حارَبَني بِفِعلٍ أو قَولٍ في سَبعينَ ألفاً مِن جيرانِهِ و أَقرِبائِهِ.

و بابٌ يَدخُلُ مِنهُ سائِرُ المُسلِمينَ مِمَّن شَهِدَ أن لا إلٰه إلَّا اللّٰهُ، و لَم يَكُن في قَلبِهِ مِقدارُ ذَرَّةٍ مِن بُغضِنا أهلَ البَيتِ.[۲۰۱]

57. امام على علیه السلام: بهشت، هشت در دارد: از يک در، پيامبران و صدّيقان وارد میشوند و از يک در، شهيدان و صالحان، و از پنج در، شيعيان و دوستداران ما، و من پيوسته بر صراط ايستاده‌ام و دعا میكنم و میگويم: «پروردگارا! شيعيان و دوستداران و طرفداران مرا و كسانى را كه در سراى دنيا ولايت مرا داشتند، به سلامت دار».

در اين هنگام، از اعماق عرش ندا میآيد كه: دعاى تو، اجابت و شفاعت تو در حقّ شيعيانت پذيرفته شد. پس، هر مردى از شيعيان و پيروان و طرفداران من و هر كسى كه با كردار يا گفتارش با دشمنان من جنگيده باشد، براى هفتاد هزار نفر از همسايگان و نزديكانش شفاعت میكند.

و از درِ هشتم، ديگر مسلمانانی كه به يگانگى خدا گواهى داده‌اند و در دلشان به اندازۀ ذرّهاى بغض به ما خاندان وجود نداشته است، وارد میشوند.

58. الإمام الباقر علیه السلام: أحسِنُوا الظَّنَّ بِاللّٰهِ، وَ اعلَمُوا أنَّ لِلجَنَّةِ ثَمانِيَةَ أبوابٍ، عَرضُ كُلِّ بابٍ مِنها مَسيرَةُ أربَعينَ سَنَةً.[۲۰۲]

58. امام باقر علیه السلام: به خدا گمان نيک بريد و بدانيد كه بهشت، هشت در دارد كه پهناى هر درِ آن، به اندازۀ چهل سال راه است.

۴ / ۵: خِيامُ الجَنَّةِ

۴ / ۵: سراپردههاى بهشت

الكتاب

(حُورٌ مَقْصُوراتٌ في الْخِيامِ).[۲۰۳]

(سيه‌چشمانى پرده‌نشين در سراپرده‌ها).

الحديث

59. الكافي عن الحلبيّ: سَأَلتُ أبا عبدِ اللّٰهِ علیه السلام عَن قَولِ اللّٰهِ عزّ و جلّ: (فِيهِنَّ خَيْراتٌ حِسانٌ)[۲۰۴].

قالَ: هُنَّ صَوالِحُ المُؤمِناتِ العارِفاتِ.

قُلتُ: (حُورٌ مَقْصُوراتٌ في الْخِيامِ)؟

قالَ: الحورُ؛ هُنَّ البِيضُ المَضموماتُ المُخَدَّراتُ في خِيامِ الدُّرِّ وَ الياقوتِ وَ المَرجانِ، لِكُلِّ خَيمَةٍ أربَعَةُ أبوابٍ، عَلىٰ كُلِّ بابٍ سَبعونَ كاعِباً[۲۰۵] حُجّاباً لَهُنَّ، و يَأتيهِنَّ في كُلِّ يَومٍ كَرامَةٌ مِنَ اللّٰهِ عَزَّ ذِكرُهُ لِیُبَشِّرَ اللّٰهُ عزّ و جلّ بِهِنَّ المُؤمِنينَ.[۲۰۶]

59. الكافى - به نقل از حلبى -: از امام صادق علیه السلام در بارۀ اين سخن خداى عزّ و جلّ: (در آن جا [زنانى] نكوخوى و نكورويند) پرسيدم.

فرمود: «آنان صالح و مؤمن و خداشناس اند».

گفتم: (سيه‌چشمانى پرده‌نشين در سراپرده‌ها) [چيست]؟

فرمود: «سيه‌چشمان، دختركانِ سيمين‌برِ جمع شده و نگهدارى شده در سراپردههايى از دُر و ياقوت و مرجان اند. هر سراپرده‌اى، چهار در دارد و بر هر درى، هفتاد دخترک نورسيدۀ نارپستان، دربانى آنان میكنند و در هر روز، كرامتى از جانب خداى عزّ و جلّ نزدشان میآيد تا خداوند با آنان به مؤمنان، مژده دهد.

۴ / ۶: غُرَفُ الجَنَّةِ

۴ / ۶: بالاخانههاى بهشت

الكتاب

(وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نِعْمَ أجْرُ الْعامِلِينَ).[۲۰۷]

(و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، قطعاً آنان را در بالاخانههايى از بهشت جاى میدهيم كه از زير آنها، جوىها رواناند، در حالى كه در آنها جاودان خواهند بود. چه نيكوست پاداش عمل كنندگان!).

(لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللّٰهِ لا يُخْلِفُ اللّٰهُ الْمِيعادَ).[۲۰۸]

(ولی كسانى كه از پروردگارشان پروا داشتند، برايشان بالاخانههايى است كه بالاى آنها، بالاخانههايى [ديگر]، بنا شده است. جوىها از زير آنها روان اند. وعدۀ خداست. خدا خلف وعده نمیكند).

الحديث

60. الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ علیهم السلام: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: إنَّ فِي الجَنَّةِ غُرَفاً يُرىٰ ظاهِرُها مِن باطِنِها، وَ باطِنُها مِن ظاهِرِها، يَسكُنُها مِن اُمَّتي: مَن أطابَ الكَلامَ، و أَطعَمَ الطَّعامَ، و أَفشَى السَّلامَ، و أَدامَ الصِّيامَ، و صَلّىٰ بِاللَّيلِ وَ النّاسُ نِيامٌ.

فَقالَ عَلِيٌّ علیه السلام: يا رَسولَ اللّٰهِ، و مَن يُطيقُ هٰذا مِن اُمَّتِكَ؟

فَقالَ صلی الله علیه و آله: يا عَلِيُّ، أوَما تَدري ما إطابَةُ الكَلامِ؟ مَن قالَ إذا أصبَحَ و أَمسَىٰ: «سُبحانَ اللّٰهِ وَ الحَمدُ لِلهِ و لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ وَ اللّٰهُ أكبَرُ» عَشرَ مَرّاتٍ.

وإِطعامُ الطَّعامِ: نَفَقَةُ الرَّجُلِ عَلىٰ عِيالِهِ.

و أَمّا إدامَةُ الصِّيامِ: فَهُوَ أن يَصومَ الرَّجُلُ شَهرَ رَمَضانَ و ثَلاثَةَ أيّامٍ في كُلِّ شَهرٍ؛ يُكتَبُ لَهُ صَومَ الدَّهرِ.

و أَمَّا الصَّلاةُ بِاللَّيلِ وَ النّاسُ نِيامٌ: فَمَن صَلَّى المَغرِبَ و صَلاةَ العِشاءِ الآخِرَةِ و صَلاةَ الغَداةِ في المَسجِدِ في جَماعَةٍ، فَكَأَنَّما أحيَا اللَّيلَ كُلَّهُ.

و إِفشاءُ السَّلامِ: ألّا يَبخَلَ بِالسَّلامِ عَلىٰ أحَدٍ مِن المُسلِمينَ.[۲۰۹]

60. امام صادق علیه السلام - به نقل از پدرانش، از امام على علیه السلام -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «در بهشت، بالاخانههايى است كه بيرون آنها از درونشان، و درونشان از بيرون آنها ديده میشود. كسانى از امّت من، در اين بالاخانهها ساكن خواهند شد كه پاکیزه سخن بگويند و اِطعام كنند و به همگان، سلام گويند و پيوسته روزه بدارند و شب‌هنگام كه مردمْ خواباند، نماز بگزارند».

گفتم:اى پيامبر خدا! چه كس از امّت تو، طاقت اين كارها را دارد؟

فرمود: «اى على! مگر نمیدانى كه سخنِ پاکیزه چيست؟ كسى كه هر صبح و شام، ده مرتبه بگويد: پاكا خدا! ستايش، خداى را. معبودى جز خداى يكتا نيست. خداوند، بزرگتر است.

و اِطعام كردن، آن است كه مرد، خرجىِ خانوادهاش را بدهد.

و پيوسته روزه گرفتن، آن است كه انسان، ماه رمضان و سه روز از هر ماه را روزه بگيرد. اينها برايش [به مثابۀ] روزۀ مادام العمر، نوشته میشود.

و نماز گزاردن در شب، هنگامى كه مردمانْ خفته اند: كسى كه نماز مغرب و نماز عشا و نماز صبح را در مسجد با جماعت بخواند، چنان است كه تمام شب را به عبادت گذرانده باشد.

سلام كردن بر همگان نيز آن است كه از سلام كردن بر هيچ مسلمانى دريغ نورزد».

۴ / ۷: عُيونُ الجَنَّةِ

۴ / ۷: چشمههاى بهشت

الكتاب

(إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً * عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً).[۲۱۰]

(همانا نيكان، از جامى مینوشند كه آميزهاى از كافور دارد * چشمهاى كه بندگان خدا از آن مینوشند و آن را [به دلخواه خويش] جارى میسازند).

(إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ * عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ * تَعْرِفُ في وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ* يُسْقَوْنَ مِنْرَحِيقٍ مَخْتُومٍ* خِتامُهُ مِسْكٌ وَ في ذٰلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ* وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ * عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ).[۲۱۱]

(همانا نيكان، در نعمتاند * [و نشسته] بر تختها مینگرند. * طراوت نعمت را در چهره‌هايشان میيابى. * از بادهاى مُهر شده، نوشانيده میشوند * كه مُهرش مُشک است و در اين [نعمت‌ها] مشتاقان، بايد بر يكديگر پيشى بگيرند * و آميخته با [آب چشمۀ] تسنيم است * چشمهاى كه مقرّبان، از آن مینوشند).

راجع: الإنسان: ۱۸، المرسلات: ۴۱، الغاشیة: ۱۲، الحجر: ۴۵، الذاریات: ۱۵، الدخان: ۵۲.

ر. ک: انسان، آیۀ ۱۸، مرسلات: آیۀ ۴۱، غاشیه: آیۀ ۱۲، حجر: آیۀ ۴۵، ذاریات: آیۀ ۱۵، دخان: آیۀ ۵۲.

(إِنَّ الْمُتَّقِينَ في ظِلالٍ وَ عُيُونٍ * وَ فَواكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ * كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إنَّا كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ).[۲۱۲]

(همانا پرهيزگاران، در سايه‌ساران و [كنارِ] چشمه‌ساراناند * و ميوههايى از هر آنچه خواهند [، مهيّاست] * به پاداش آنچه میكرديد، بخوريد و بنوشيد. گوارايتان باد! * ما اين گونه، نيكوكاران را پاداش میدهيم).

الحدیث

61. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إنَّ فِي الفِردَوسِ لَعَيناً أحلىٰ مِنَ الشَّهدِ، و أَليَنَ مِن الزُّبد، و أَبرَدَ مِنَ الثَّلجِ، و أَطيَبَ مِنَ المِسكِ، فيها طينَةٌ خَلَقَنَا اللّٰهُ عزّ و جلّ مِنها و خَلَقَ مِنها شيعَتَنا، فَمَن لَم يَكُن مِن تِلكَ الطّينَةِ فَلَيسَ مِنّا و لا مِن شيعَتِنا، و هِيَ الميثاقُ الَّذي أخَذَ اللّٰهُ عزّ و جلّ عَلَيهِ وَلايَةَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ علیه السلام.[۲۱۳]

61. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: در فردوس (پرديس)، چشمهاى است شيرينتر از شهد، نرمتر از خامه، خُنَکتر از برف، و خوش‌بوتر از مُشک. در آن، گِلى است كه خداى عزّ و جلّ، ما و پيروان ما را از آن آفريد. بنا بر اين، هر كه از آن گِل نباشد، از ما و از پيروان ما نيست. آن، همان پيمانى است كه خداى عزّ و جلّ در بارۀ ولايت على بن ابى طالب گرفت.

62. الزهد للحسین بن سعيد عن محمّد بن مسلم: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام عَنِ الجَهَنَّمِيّينَ، فَقالَ: كانَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام يَقولُ: يَخرُجونَ مِنها[۲۱۴] فَيُنتَهىٰ بِهِم إلىٰ عَينٍ عِندَ بابِ الجَنَّةِ تُسَمّىٰ: عَينَ الحَيَوانِ، فَيُنضَحُ عَلَيهِم مِن مائِها، فَيَنبُتونَ كَما يَنبُتُ الزَّرعُ؛ لُحومُهُم و جُلودُهُم و شُعورُهُم.[۲۱۵]

62. الزهد، حسين بن سعيد - به نقل از محمّد بن مسلم -: از امام صادق علیه السلام در بارۀ دوزخيان پرسيدم. فرمود: «[پدرم] باقر علیه السلام میفرمود: از دوزخ، بيرون میآيند و به كنار چشمهاى بر درِ بهشت، به نام چشمۀ زندگانى، بُرده میشوند و از آب آن، بر آنان میپاشند و گوشت و پوست و موهايشان می‌روید، همچنان كه كِشته میرويد».

63. الإمام الصادق علیه السلام‌ - فِي الدُّعاءِ -: اللّٰهُمَّ بِرَحمَتِكَ فِي الصّالِحينَ فَأَدخِلنا، و في عِلِّيّينَ فَارفَعنا، و بِكَأسٍ مِن مَعينٍ مِن عَينٍ سَلسَبيلٍ فَاسقِنا، و مِنَ الحورِ العينِ بِرَحمَتِكَ فَزَوِّجنا.[۲۱۶]

63. امام صادق علیه السلام - در دعا -: بار خدايا! به رحمت خود، ما را در زمرۀ شايستگان، در آور و به درجات عالى، بالا ببر و با پيالههايى از بادۀ ناب، از چشمۀ سَلسَبيل، بر ما بنوشان و به رحمت خود، از سيه‌چشمان بهشتى، به همسرى ما در آور».

۴ / ۸: أَنهارُ الجَنَّةِ

۴ / ۸: جويبارهاى بهشت

الكتاب

(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَ أنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خالِدٌ في النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أمْعاءَهُمْ).[۲۱۷]

(مَثَل بهشتى كه به پرهيزگاران، وعده داده شده، [چونان باغى است كه] در آن، جويبارهايى است از آبى كه [رنگ و بو و مزهاش] بر نگشته است و جويبارهايى از شيرى كه مزهاش دگرگون نمیشود، و جويبارهايى از بادهاى لذيذ براى نوشندگان، و جويبارهايى از انگبين ناب، و در آن جا، از هر گونه ميوهاى براى آنان [فراهم] است و [از همه بالاتر] آمرزش پروردگار آنهاست. [آيا چنين كسى در چنين باغى دل‌انگيز] مانند كسى است كه جاودانه در آتش است و آبى جوشان به خوردشان داده میشود تا روده‌هايشان را از هم فرو پاشد؟).

الحدیث

64. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله‌ - لَمّا سُئِلَ عَن أنهارِ الجَنَّةِ: كَم عَرضُ كُلِّ نَهرٍ مِنها؟ -: عَرضُ كُلِّ نَهرٍ مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ، يَدورُ تَحتَ القُصورِ وَ الحُجُبِ؛ تَتَغَنّىٰ أمواجُهُ و تُسَبِّحُ و تَطرَبُ فِي الجَنَّةِ كَما يَطرَبُ النّاسُ فِي الدُّنيا.[۲۱۸]

64. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در پاسخ اين سؤال از جويبارهاى بهشت كه: پهناى هر يک از جويبارهاى آن، چه قدر است؟ -: پهناى هر جويبارى، پانصد سال راه است. هر نهر، از ميان كاخها و پردهها (/ موانع)، پيچ و تاب خوران میگذرد و امواجش، نغمه سر میدهند و تسبيح میگويند و در بهشت، سرخوشى میكنند، چنان كه مردم در دنيا، سرخوشى مینمايند.

65. عنه صلی الله علیه و آله: لَمّا اُسرِيَ بي رَأَيتُ فِي الجَنَّةِ نَهراً أبيَضَ مِنَ اللَّبَنِ، و أَحلىٰ مِنَ العَسَلِ، و أَشَدَّ استِقامَةً مِنَ السَّهمِ؛ فيهِ أبارِيقُ عَدَدَ النُّجومِ، عَلىٰ شاطِئِهِ قِبابُ الياقوتِ الأَحمَرِ وَ الدُّرِّ الأَبيَضِ.[۲۱۹]

65. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: شبى كه به معراج بُرده شدم، در بهشت، نهرى ديدم كه از شير، سفيدتر و از شَهد، شيرينتر و از تير، راستتر بود و در كنار آن، آب‌دستانى به شمارِ ستارگان وجود داشت و بر ساحلش، گنبدهايى از ياقوت سرخ و دُرّ سفيد بود.

66. الإمام الكاظم علیه السلام: رَجَبٌ نَهرٌ فِي الجَنَّةِ، أشَدُّ بَياضاً مِنَ اللَّبَنِ و أَحلىٰ مِنَ العَسَلِ، مَن صامَ يَوماً مِن رَجَبٍ سَقاهُ اللّٰهُ مِن ذٰلِكَ النَّهرِ.[۲۲۰]

66. امام كاظم علیه السلام: رجب، نهرى است در بهشت كه سفيدتر از شير و شيرينتر از عسل است. هر كس يک روز از ماه رجب را روزه بگيرد، خداوند از آن نهر به او مینوشانَد.

67. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ فِي الجَنَّةِ نَهراً حافَتاهُ حورٌ نابِتاتٌ، فَإِذا مَرَّ المُؤمِنُ بِإِحداهُنَّ فَأَعجَبَتهُ اقتَلَعَها، فَأَنبَتَ اللّٰهُ عزّ و جلّ مَكانَها.[۲۲۱]

67. امام صادق علیه السلام: در بهشت، نهرى است كه در دو كرانۀ آن، حور العين روييدهاند و هر گاه مؤمن بر يكى از آنها بگذرد و پسندش افتد، او را بر میكند و خداوند عزّ و جلّ به جايش يكى ديگر میروياند.

۴ / ۹: أَشجارُ الجَنَّةِ

۴ / ۹: درختهاى بهشت

الكتاب

(وَ أصْحابُ الْيَمِينِ ما أصْحابُ الْيَمِينِ* في سِدْرٍ مَخْضُودٍ* وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ* وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ* وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ* وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ* لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ).[۲۲۲]

(و دست راستى‌ها؛ دست راستىها كدام اند؟ * در [زير] درختان كُنار بیخار * و درختهاى موز كه ميوه‌هايشان خوشه خوشه روى هم چيده است * و سايهاى گسترده * و آبى ريزان * و ميوهاى فراوان، نه بريده و نه ممنوع).

الحديث

68. شرح الأخبار عن سلمان: وَرَدتُ عَلىٰ رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله و هُوَ عَلىٰ رَأسِ رَكِيٍّ[۲۲۳]، فَقالَ لي:

... يا سَلمانُ، إنَّهُ مَن سَبَّحَ اللّٰهَ تَسبيحَةً، أو هَلَّلَهُ تَهليلَةً، أو كَبَّرَهُ تَكبيرَةً، أو حَمَّدَهُ تَحميدَةً؛ غَرَسَ اللّٰهُ عزّ و جلّ لَهُ بِها شَجَرَةً فِي الجَنَّةِ، أصلُها مِن ذَهَبٍ، و فَرعُها مِنَ اللُّؤلُؤِ، مُكَلَّلَةً بِالياقوتِ، ثَمَرُها كَثَديِ الأَبكارِ، أحلىٰ مِنَ الشَّهدِ، و أَليَنُ مِنَ الزُّبدِ، كُلَّما جُنِيَ مِنها شَيءٌ عادَ مَكانَهُ مِثلُهُ.[۲۲۴]

68. شرح الأخبار - به نقل از سلمان -: بر پيامبر خدا صلی الله علیه و آله كه بر سر چاهى بود، وارد شدم. به من فرمود: «...اى سلمان! هر كس خدا را يک بار تسبيح گويد، يا يک لا إله إلّا اللّٰه بگويد، يا يک اللّٰه أكبر بگويد، يا يک بار حمد او را بگويد، خداوند عزّ و جلّ به ازاى آن، يک درخت در بهشت برايش میكارد كه ريشهاش از طلاست و تنهاش از مرواريد و مزيّن به ياقوت است و ميوهاش مانند پستان دختران است و از شهد، شيرينتر و از خامه نرمتر است. هر ميوهاى كه از آن چيده شود، به جايش ميوهاى ديگر در میآيد».

۴ / ۱۰: شَجَرَةُ طُوبیٰ

۴ / ۱۰: درخت طوبا

69. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: «طوبىٰ» شَجَرَةٌ تَخرُجُ مِن جَنَّةِ عَدنٍ، غَرَسَها رَبُّنا بِيَدِهِ.[۲۲۵]

69. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: طوبا، درختى است كه از بهشت جاويدان میرويد و آن را پروردگار ما با دست خود كاشته است.

70. عنه صلی الله علیه و آله‌ - في وَصفِ شَجَرَةِ طُوبىٰ -: هِيَ شَجَرَةٌ غَرَسَهَا اللّٰهُ عزّ و جلّ، و نَفَخَ فيها مِن روحِهِ، و إنّ أغصانَها لَتُرىٰمِن وَراءِ سورِ الجَنَّةِ، تَنبُتُ بِالحُلِيِّ وَ الحُلَلِ، مُتَدَلِّيَةً عَلىٰ أفواهِهِم.[۲۲۶]

70. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در توصيف درخت طوبا -: درختى است كه خداوند عزّ و جلّ آن را كاشته و از جان خود در آن دميده است و شاخه‌هايش از پشت ديوار بهشت، ديده میشوند و زيور و حُلّه به بار مینشاند كه در برابر دهان آنان (بهشتيان) آويزان اند.

71. الإمام الباقر علیه السلام عن رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله‌ - في قَولِ اللّٰهِ تَبارَكَ و تَعالىٰ: (طُوبىٰلَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ)[۲۲۷] -: يَعني و حُسنُ مَرجِعٍ، فَأَمّا «طوبىٰ» فَإِنَّها شَجَرَةٌ فِي الجَنَّةِ، ساقُها في دارِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، و لَو أنَّ طائِراً طارَ مِن ساقِها لَم يَبلُغ فَرعَها حَتّىٰ يَقتُلَهُ الهَرَمُ، عَلىٰ كُلِّ وَرَقَةٍ مِنها مَلَكٌ يَذكُرُ اللّٰهَ، و لَيسَ فِي الجَنَّةِ دارٌ إلّا و فيها غُصنٌ مِن أغصانِها، و إِنَّ أغصانَها لَتُرىٰ مِن وَراءِ سورِ الجَنَّةِ، تَحمِلُ لَهُم ما يَشاؤونَ مِن حُلِيِّها و حُلَلِها و ثِمارِها، لا يُؤخَذُ مِنها شَيءٌ إلّا أعادَهُ اللّٰهُ كَما كانَ؛ بِأَنَّهُم كَسَبوا طَيِّباً و أَنفَقوا قَصداً و قَدَّموا فَضلاً، فَقَد أفلَحوا و أَنجَحوا.[۲۲۸]

71. امام باقر علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در بارۀ اين سخن خداى بزرگ و والا: (طُوبىٰ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ) فرمود: يعنى: خوش بازگشتگاهى است! طوبا، درختى است در بهشت كه تنۀ آن، در خانۀ محمّد صلی الله علیه و آله است و اگر پرندهاى از روى تنۀ آن به پرواز در آيد، به شاخۀ آن نمیرسد تا از پيرى بميرد. بر هر برگى از آن، فرشتهاى است كه ذكر خدا میگويد. در بهشت، سرايى نيست، مگر اين كه شاخهاى از طوبا در آن است و شاخه‌هايش از پشت ديوار بهشت، ديده میشوند. بر شاخههاى طوبا، هر زيور و جامه و ميوهاى كه بخواهند، هست و هر چه از آنها بر گرفته شود، خداوند، آن را به حال اوّلش باز میگرداند و اين، پاداش بهشتيان است، از آن رو كه حلال به دست آوردند و به اعتدال خرج كردند و اضافى آن را بخشيدند، پس كامياب و رستگار شدند.

72. الإمام الكاظم عن آبائه علیهم السلام: سُئِلَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله عَن «طُوبىٰ»، فَقالَ: شَجَرَةٌ أصلُها فيداري، و فَرعُها عَلىٰ أهلِ الجَنَّةِ.

ثُمَّ سُئِلَ عَنها مَرَّةً اُخرىٰ، فَقالَ: في دارِ عَلِيٍّ.

فَقيلَ في ذٰلِكَ، فَقالَ: إنَّ داري و دارَ عَلِيٍّ فِي الجَنَّةِ بِمَكانٍ واحِدٍ.[۲۲۹]

72. امام كاظم علیه السلام - به نقل از پدرانش علیهم السلام -: از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در بارۀ طوبا سؤال شد. فرمود: «درختى است كه ريشۀ آن، در خانۀ من است و شاخه‌هايش بر سر بهشتيان».

دوباره در بارهٔ آن از ايشان سؤال شد. فرمود: «در خانهٔ على است».

علّت را جويا شدند. فرمود: «خانهٔ من و خانۀ على در بهشت، در يک مكان است».

73. الإمام عليّ علیه السلام: «طُوبىٰ» شَجَرَةٌ فِي الجَنَّةِ، أصلُها في دارِ النَّبيِّ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، و لَيسَ مِن مُؤمِنٍ إلّا و في دارِهِ غُصنٌ مِنها، لا يَخطُرُ عَلىٰ قَلبِهِ شَهوَةُ شَيءٍ إلّا أتاهُ بِهِ ذٰلِكَ. و لَو أنَّ راكِباً مُجِدّاً سارَ في ظِلِّها مِئَةَ عامٍ ما خَرَجَ مِنهُ، و لَو طارَ مِن أسفَلِها غُرابٌ ما بَلَغَ أعلاها حَتّىٰ يَسقُطَ هَرَماً. ألا فَفي هٰذا فَارغَبوا.[۲۳۰]

73. امام على علیه السلام: طوبا، درختى است در بهشت كه ريشۀ آن، در خانۀ پيامبر ما محمّد صلی الله علیه و آله است و هيچ مؤمنى نيست، مگر اين كه شاخهاى از آن درخت، در خانۀ اوست و دلش هر چيزى را هوس كند، آن درخت برايش میآورد و اگر سوارى چابک، صد سال در سايۀ آن راه بپيمايد، از آن خارج نمیشود و اگر از پايين آن، كلاغى پرواز كند، به بلندايش نمیرسد تا آن كه از پيرى به زير افتد. هان! پس براى اين نعمت بكوشيد.

۴ / ۱۱: ظِلالُ الجَنَّةِ

۴ / ۱۱: سايههاى بهشت

(إِنَّ أصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ في شُغُلٍ فاكِهُونَ* هُمْ وَ أزْواجُهُمْ في ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُونَ * لَهُمْفِيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ* سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ).[۲۳۱]

(در آن روز (قيامت)، اهل بهشت، كار و بارى خوش در پيش دارند * آنها با همسرانشان در زير سايهها بر تختها تكيه میزنند * در آن جا براى آنها [هر گونه] ميوه و هر چه دلشان بخواهد، است * از جانب پروردگارى مهربان، [به آنان] سلام گفته میشود).

راجع: النساء: ۵۷، الرعد: ۳۵، الواقعة: ۳۰، الإنسان: ۱۳ ـ ۱۴، المرسلات: ۴۱.

ر. ک: نساء: آیۀ ۵۷، رعد: آیۀ ۳۵، واقعه: آیۀ ۳۰، انسان: آیۀ ۱۳ - ۱۴، مرسلات: آیۀ ۴۱.

۴ / ۱۲: ثِمارُ الجَنَّةِ

۴ / ۱۲: ميوههاى بهشت

الكتاب

(وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هٰذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ اُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِيها أزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيها خالِدُونَ).[۲۳۲]

(و كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى درست انجام دادهاند، مژده ده كه ايشان را باغهايى است كه در آنها جوىها روان اند. هر گاه ميوهاى از آنها روزىِ ايشان شود، میگويند: «اين، همان است كه پيش از اين، روزىِ ما بوده است» و مانند آن نعمتها براى آنان آورده میشود و در آن جا همسرانى پاكيزه خواهند داشت و در آن جا جاودانه میمانند).

(فَأَمَّا مَنْ اُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَءُوا كِتابِيَهْ* إنِّي ظَنَنْتُ أنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ* فَهُوَ في عِيشَةٍ راضِيَةٍ* في جَنَّةٍ عالِيَةٍ* قُطُوفُها دانِيَةٌ* كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما أسْلَفْتُمْ في الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ).[۲۳۳]

(امّا كسى كه كارنامهاش به دست راستش داده شود، میگويد: «بياييد و كتابم را بخوانيد * من يقين داشتم كه به حساب خود میرسم». * پس، او در يک زندگىِ خوش است * در بهشتى برين * كه ميوه‌هايش در دسترس است. * بخوريد و بنوشيد، گوارايتان باد، به پاداش آنچه در روزهاى گذشته انجام داديد!).

راجع: المؤمنون: ۱۹، یس: ۵۷، الصافّات: ۴۲، ص: ۵۱، الزخرف: ۷۳، الدّخان: ۵۵، محمّد: ۱۵، الطور: ۲۲، الرحمن: ۱۱ و ۵۲ و ۶۸، الواقعة: ۲۰ و ۳۲، الإنسان: ۱۴، المرسلات: ۴۲.

ر. ک: مؤمنون: آیۀ ۱۹، یس: آیۀ ۵۷، صافّات: آیۀ ۴۲، ص: آیۀ ۵۱، زخرف: آیۀ ۷۳، دخان: آیۀ ۵۵، محمّد: آیۀ ۱۵، طور: آیۀ ۲۲، الرحمٰن: آیۀ ۱۱ و ۵۲ و ۶۸، واقعه: آیۀ ۲۰ و ۳۲، انسان: آیۀ ۱۴، مرسلات: آیۀ ۴۲.

الحديث

74. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله‌ - في ما يَلقاهُ المُؤمِنُ عِندَ دُخولِهِ الجَنَّةَ -: يَدخُلُ فَإِذا هُوَ بِسِماطَينِ مِن شَجَرٍ، أغصانُهَا اللُّؤلُؤُ، و فُروعُهَا الحُلِيُّ وَ الحُلَلُ، ثِمارُها مِثلُ ثُدِيِّ الجَوارِيالأَبكارِ.[۲۳۴]

74. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در بيان آنچه مؤمن هنگام ورودش به بهشت میيابد -: داخل [بهشت] میشود و با دو رديف درخت رو به رو میگردد كه تركه‌هايشان مرواريد است و شاخه‌هايشان جواهرات و حُلّه، و ميوه‌هايشان مانند پستان دختران باكره.

75. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: لا يَنزِعُ رَجُلٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ مِن ثَمَرِها شَيئاً إلّا أخلَفَ اللّٰهُ مَكانَها مِثلَها.[۲۳۵]

75. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هيچ مردى از بهشتيان، چيزى از ميوههاى آن را نمیچيند، مگر آن كه خداوند، مانندش را جای‌گزين آن میكند.

۴ / ۱۳: فُرُشُ الجَنَّةِ

۴ / ۱۳: فرشهاى بهشت

الكتاب

(وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ).[۲۳۶]

(و فرش‌هايى گسترده).[۲۳۷]

(مُتَّكِٔينَ عَلَىٰ فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَى ٱلْجَنَّتَيْنِ دَانٍ).[۲۳۸]

(این در حالی است كه آنها بر فرش‌هایی تكیه كرده‌‌اند با آسترهایی از دیبا و ابریشم، و میوه‌های رسیده آن دو باغ بهشتی در دسترس است).

الحديث

76. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله‌ - في قَولِهِ تَعالىٰ: (وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ) -: اِرتِفاعُها لَكَما بَينَ السَّماءِ وَ الأَرضِ، مَسِيرَةُ خَمسِمِئَةِ سَنَةٍ.[۲۳۹]

76. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در بارۀ اين سخن خداى بلندمرتبه: (و فرشهايى گسترده) -: گستردگى آنها به اندازۀ فاصلۀ آسمان و زمين است، به مسافت پانصد سال راه.

۴ / ۱۴: سُرُرُ الجَنَّةِ

۴ / ۱۴: تختهاى بهشت

الكتاب

(فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ).[۲۴۰]

(در آن، تختهايى بلند است).

(هُمْ وَ أزْواجُهُمْ في ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُونَ).[۲۴۱]

(آنان و همسرانشان در سايهها بر تختها تكيه زده‌اند).

راجع: الحجر: ۴۷.

ر. ک: حجر: آیۀ ۴۷.

77. الإمام الباقر علیه السلام‌ - في قَولِهِ تَعالىٰ: (فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُونَ) -: الأَرائِكُ: السُّرُرُ عَلَيهَا الحِجالُ[۲۴۲].[۲۴۳]

77. امام باقر علیه السلام - در بارۀ اين سخن خداى بلندمرتبه: (در سايهها، بر اريكهها تكيه زده‌اند) -: اريكهها، تختهايى هستند كه بر روى آنها، حجله نصب شده است.

۴ / ۱۵: أَوانِي الجَنَّةِ

۴ / ۱۵: ظرفهاى بهشت

الكتاب

(يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أنْتُمْ فِيها خالِدُونَ).[۲۴۴]

(سينىهايى از طلا و جام‌هايى، بر گرد آنان، گردانده میشود و در آن جا، آنچه دلها هوس آن كنند و ديدگان را خوش آيد[، هست] و شما در آن جاويدانيد).

(وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا* قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً).[۲۴۵]

(و ظرفهاى سيمين و جامهاى بلورين، بر گرد آنان، گردانده میشود؛ جامهايى از سيم كه درست به اندازه، آنها را از كار در آورده‌اند).

الحديث

78. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: مَن شَرِبَ الخَمرَ في الدُّنيا لَم يَشرَبهُ فِي الآخِرَةِ، و مَن شَرِبَ في آنِيَةِ الذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ في الدُّنيا لَم يَشْرَب بِها فِي الآخِرَةِ.[۲۴۶]

78. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس در دنيا باده بنوشد، در آخرت آن را نخواهد نوشيد و هر كس در دنيا در ظرفهاى زرّين و سيمين بياشامد، در آخرت با آنها نخواهد آشاميد.

79. الإمام الصادق علیه السلام: يَنفُذُ البَصَرُ في فِضَّةِ الجَنَّةِ كَما يَنفُذُ فِي الزُّجاجِ.[۲۴۷]

79. امام صادق علیه السلام: نگاه، از [ظروف] نقرۀ بهشت، چنان عبور میكند كه از شيشه عبور میكند.

۴ / ۱۶: خَدَمُ الجَنَّةِ

۴ / ۱۶: خدمتكاران بهشت

الكتاب

(وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً).[۲۴۸]

(و بر گِرد آنان، پسرانى جاودانى میگردند. چون آنها را ببينى، گويى كه مرواريدهايى پراكنده اند).

(وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ).[۲۴۹]

(برای [خدمتکاری] آنان، پسرانی اند که بر گِردشان می‌گردند. گویا مرواریدی‌ اند که [در صدف] نهفته است).

راجع: الواقعة: ۱۷، الإنسان: ۱۵ – ۱۶.

ر. ک: واقعه: آیۀ ۱۷، انسان: آیۀ ۱۵ - ۱۶.

الحديث

80. مجمع البيان- في ذَيلِ قَولِهِ تَعالىٰ: (وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ) -: عَنِ الحَسَنِ أنَّهُ قالَ: قيلَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، الخادِمُ كَاللُّؤلُؤِ، فَكَيفَ المَخدومُ؟ فَقالَ: وَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ! إنَّ فَضلَ المَخدومِ عَلَى الخادِمِ كَفَضلِ القَمَرِ لَيلَةَ البَدرِ عَلىٰ سائِرِ الكَواكِبِ.[۲۵۰]

80. مجمع البيان - در ذيل اين سخن خداى بلندمرتبه: (براى [خدمتكارى] آنان، پسرانىاند كه بر گِردشان میگردند. گويا مرواريدىاند كه [در صدف] نهفته است) -: از حسن[۲۵۱] روايت شده است كه: به پيامبر خدا صلی الله علیه و آله گفته شد:اى پيامبر خدا! وقتى خدمتكار به سانِ مرواريد است، پس مخدوم (ارباب)، چگونه است؟

فرمود: «سوگند به آن كه جانم در دست اوست، برترى مخدوم بر خدمتكار، همچون برترى ماه شب چهارده بر ديگر ستارگان است».

81. الإمام عليّ علیه السلام‌ - في قَولِهِ تَعالىٰ: (وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ) -: إنَّهُم أولادُ أهلِ الدُّنيا؛ لَم يَكُن لَهُم حَسَناتٌ فَيُثابوا عَلَيها، و لا سَيِّئاتٌ فَيُعاقَبوا عَلَيها، فَأُنزِلوا هٰذِهِ المَنزِلَةَ.[۲۵۲]

81. امام على علیه السلام - در بارۀ اين سخنِ خداى بلندمرتبه: (و بر گِرد آنان، پسرانى جاودانه میگردند) -: آنان، فرزندان مردم دنيايند كه نه كار نيكى داشتهاند تا براى آن، پاداش داده شوند و نه گناهى كردهاند تا براى آن، مجازات شوند. از اين رو، اين جايگاه به آنها داده شده است.

۴ / ۱۷: مَركوبُ الجَنَّةِ

۴ / ۱۷: مَركب بهشت

82. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله‌ - لِعَلِيٍّ علیه السلام في فَضلِ شيعَتِهِ -: إنَّهُم لَيُخرَجونَ يَومَ القِيامَةِ مِن قُبورِهِم وهُم يَقولونَ: «لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّٰهِ، عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ حُجَّةُ اللّٰهِ»؛ فَيُؤتَونَ بِحُلَلٍ خُضرٍ مِنَ الجَنَّةِ، و أَكاليلَ[۲۵۳] مِنَ الجَنَّةِ، و تيجانٍ مِنَ الجَنَّةِ، و نَجائِبَ مِنَ الجَنَّةِ، فَيُلبَسُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُم حُلَّةً خَضراءَ، و يوضَعُ عَلىٰ رَأسِهِ تاجُ المُلكِ و إِكليلُ الكَرامَةِ، ثُمَّ يُركَبونَ النَّجائِبَ[۲۵۴] فَتَطيرُ بِهِم إلَى الجَنَّةِ.[۲۵۵]

82. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - به امام على علیه السلام در بارۀ مقام شيعيان او -: آنان در روز رستاخيز، در حالى كه زبانشان به ذكر «هیچ معبودی جز خدای یگانه نیست. محمّد، فرستادۀ خداست. علی بن ابی طالب، حجّت خداست» گوياست، از گورهايشان بيرون میآيند. پس برايشان حلّههاى سبز بهشتى و پيشانى‌بندهاى جواهرنشان بهشتى و تاجهاى بهشتى، و ماده اُشتران نژادۀ بهشتى آورده میشود. آن گاه بر تن هر يک از آنان، حلّهاى سبز میپوشانند و تاج شاهى و پيشانى‌بندِ بزرگى بر سرش مینهند و سپس بر ماده اُشتران نژاده، سوارشان میكنند و در بهشت به پرواز در میآيند.

83. الإمام الصادق علیه السلام‌ - في قَولِ اللّٰهِ تَعالىٰ: (يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إلَى الرَّحْمٰنِ وَفْداً) [۲۵۶] -: يُحشَرونَ عَلَى النَّجائِبِ.[۲۵۷]

83. امام صادق علیه السلام - در بارۀ اين سخن خداى بلندمرتبه: (روزى [را ياد كن] كه پرهيزگاران را به سوى [خداى] رحمان، گروه گروه، محشور میكنيم) -: سوار بر شترانى نژاده، وارد محشر میشوند.

۴ / ۱۸: بَهائِمُ الجَنَّةِ

۴ / ۱۸: حيوانات بهشت

84. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: اِستَفرِهوا ضَحاياكُم؛ فَإِنَّها مَطاياكُم عَلَى الصِّراطِ[۲۵۸].[۲۵۹]

84. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: قربانىهاى خود را چاق و چالاک انتخاب كنيد؛ چرا كه آنها مركبهاى شما براى گذر از صراط اند.

85. عنه صلی الله علیه و آله: خُيولُ الغُزاةِ في الدُّنيا، خُيولُهُم فِي الجَنَّةِ.[۲۶۰]

85. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: اسبهاى جنگجويان در دنيا، اسبهاى آنها در بهشت اند.

86. عنه صلی الله علیه و آله: ما مِن بَعيرٍ يوقَفُ عَلَيهِ مَوقِفُ عَرَفَةَ سَبعَ حِجَجٍ، إلّا جَعَلَهُ اللّٰهُ مِن نَعَمِ الجَنَّةِ، و بارَكَ في نَسلِهِ.[۲۶۱]

86. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هيچ شترى نيست كه هفت حج در مَوقِف عَرَفه با آن وقوف شود، مگر اين كه خداوند، آن را از چارپايان بهشت میگرداند و به نسل آن، بركت میدهد.

87. عنه صلی الله علیه و آله‌: إنَّهُ لَيسَ مِن دابَّةٍ عُرِّفَ بِها خَمسَ وَقَفاتٍ[۲۶۲]، إلّا كانَت مِن نَعَمِ الجَنَّةِ.[۲۶۳]

87. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هيچ چارپايى نيست كه با آن، پنج مرتبه در عرفه وقوف شود، مگر آن كه از چارپايان بهشت خواهد بود.

88. الإمام الصادق علیه السلام: أيُّ بَعيرٍ حُجَّ عَلَيهِ ثَلاثَ سِنينَ، يُجعَلُ مِن نَعَمِ الجَنَّةِ.[۲۶۴]

88. امام صادق علیه السلام: هر شترى كه سه سال با او به حج بروند، از چارپايان بهشت قرار داده میشود.

توضيحى در بارۀ شرط بهشتى شدن مَركب حجگزار

در احاديثى كه گذشت، يكى مىگويد: شترى كه هفت بار با آن حج انجام شود، در شمار حيوانات بهشتى خواهد بود، ديگرى مىگويد: شترى كه سه بار با آن حج انجام گردد، از حيوانات بهشتى مىگردد و در حديث سوم، هر حيوانى كه پنج بار با آن حج شود، از حيوانات بهشتى دانسته شده است.

گفتنى است كه از نظر سند، تنها، حديث سوم، صحيح است. از اين رو، حديث‌های اوّل و دوم نمىتوانند معارض آن باشند؛ ولى اگر فرض كنيم كه هر سه حديث از اهل بيت علیهم السلام صادر شده باشند، براى جمع ميان آنها، اين گونه مىتوان گفت كه همۀ چارپايانى كه پنج بار مَركب حُجّاج واقع شوند، بهشتى مىگردند؛ امّا شتر، اين خصوصيت را دارد كه با سه بار مركب شدن در سفر حج، بهشتى مىگردد و اگر شترى هفت بار در سفر حج، مركب قرار گيرد، علاوه بر اين كه خودش بهشتى مىگردد، نسلش هم بركت مىيابد.

بررسى بنيادى در بارۀ حشر حيوانات، در مبحث معاد، خواهد آمد، إن شاء اللّٰه.

۴ / ۱۹: طَعامُ أهلِ الجَنَّةِ

۴ / ۱۹: خوراک بهشتيان

الكتاب

(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ اُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ).[۲۶۵]

(وصف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده، [اين است كه] از زير [درختانِ] آن، جویبارها رواناند [و] ميوه و سايهاش پايدار است. اين است فرجام كسانى كه پرهيزگارى كردهاند و فرجام كافران، آتش است).

الحديث

89. الإمام الباقر علیه السلام‌ - لَمّا سَأَلَهُ النَّصرانِيُّ: أخبِرني عَن أهلِ الجَنَّةِ كَيفَ صاروا يَأكُلُونَ و لا يَتَغَوَّطُونَ! أعطِني مَثَلَهُم فِي الدُّنيا؟ -: هٰذَا الجَنينُ في بَطنِ اُمِّهِ، يَأكُلُ مِمّا تَأكُلُ اُمُّهُ و لا يَتَغَوَّطُ.[۲۶۶]

89. امام باقر علیه السلام - در پاسخ اين پرسش نصرانى كه گفت: به من بگو كه چگونه اهل بهشت، با آن كه غذا میخورند، چيزى دفع نمیكنند. نمونۀ آنها را در دنيا برايم باز گو -: اين جنينى كه در شكم مادرش است. از غذايى كه مادرش میخورد، او هم میخورد؛ امّا مدفوع نمیكند.

۴ / ۲۰: شَرابُ أهلِ الجَنَّةِ

۴ / ۲۰: نوشيدنى بهشتيان

الكتاب

(يُطافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ * بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ * لا فِيها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ).[۲۶۷]

(جامى از بادۀ ناب، بر گردشان گردانده میشود * [باده‌اى] سخت سپيد كه به نوشندگان، لذّتى [خاص] میدهد * نه در آن، فساد عقل است و نه ايشان از آن به بدمستى میافتند).

(إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً... ویُسْقَوْنَ فِیها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبیلاً... وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً).[۲۶۸]

(همانا نيكان از جامى مینوشند كه آميزهاى از كافور دارد... و در آن‌جا از جامی که آمیزۀ زنجبیل دارد، به آنها می‌نوشانند... و پروردگارشان شرابى پاک كننده به آنان مینوشاند).

راجع: المطفّفین: ۲۵ ـ ۲۷.

ر. ک: مطفّفین: آیۀ ۲۵ - ۲۷.

الحديث

90. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إنَّ عَلِيّاً أوَّلُ مَن يَشرَبُ مِنَ السَّلسَبيلِ وَ الزَّنجَبيلِ... و إِنَّ لِعَلِيٍّ و شيعَتِهِ مِنَ اللّٰهِ مَكاناً يَغبِطُهُ بِهِ الأَوَّلونَ وَ الآخِرونَ.[۲۶۹]

90. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: على، نخستين كسى است كه از سلسبيل و زنجبيل مینوشد... و على و شيعيان او، چنان مقامى در نزد خداوند دارند كه همۀ جهانيان به آن غبطه میخورند.

91. علل الشرائع عن عبد اللّٰه بن مرّة عن ثوبان: إنَّ يَهودِيّاً جاءَ إلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ لَهُ: يا مُحَمَّدُ، أسأَلُكَ فَتُخبِرُني! فَرَكَزَهُ[۲۷۰] ثَوبانُ بِرِجلِهِ و قالَ لَهُ: قُل يا رَسولَ اللّٰهِ! فَقالَ: لا أدعوهُ إلّا بِما سَمّاهُ أهلُهُ.

فَقالَ: أ رَأَيتَ قَولَهُ عزّ و جلّ : (يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ)[۲۷۱]، أينَ النّاسُ يَومَئِذٍ؟

قالَ: فِي الظُّلمَةِ دونَ المَحشَرِ.

قالَ: فَما أوَّلُ ما يَأكُلُ أهلُ الجَنَّةِ إذا دَخَلوها؟

قالَ: كَبِدُ الحُوتِ.

قالَ: فَما شَرابُهُم عَلىٰ أثَرِ ذٰلِكَ؟

قالَ: السَّلسَبيلُ.

قالَ: صَدَقتَ.[۲۷۲]

91. علل الشرائع - به نقل از عبد اللّٰه بن مُرّه -: مردى يهودى نزد پيامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت:اى محمّد! پرسشهايى از تو دارم. پاسخ آنها را به من بگو.

ثوبان با پايش بر او زد و گفت: بگو:اى پيامبر خدا!

يهودى گفت: من او را جز با همان نامى كه خانوادهاش بر او نهادهاند، نمیخوانم.

آن گاه گفت: خداوند عزّ و جلّ گفته است: (روزى كه زمين به غير اين زمين، و آسمانها [به غير اين آسمان‌‌ها] تبديل مى‌شوند). در آن روز، مردم كجايند؟

فرمود: «در تاريكىِ پيش از محشر».

گفت: نخستين چيزى كه اهل بهشت پس از ورود به آن میخورند، چيست؟

فرمود: «كبد ماهى».

گفت: در پى آن، چه مینوشند؟

فرمود: «سلسبيل».

گفت: درست گفتى.

92. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: سَيِّدُ شَرابِ الجَنَّةِ الماءُ.[۲۷۳]

92. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهترين نوشيدنى بهشت، آب است.

93. الإمام الصادق علیه السلام‌ - في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالىٰ: (وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً) -: يُطَهِّرُهُم عَن كُلِّ شَيءٍ سِوَى اللّٰهِ؛ إذ لا طاهِرَ مِن تَدَنُّسٍ بِشَيءٍ مِنَ الأَكوانِ إلَّا اللّٰهُ.[۲۷۴]

93. امام صادق علیه السلام - در تفسير اين سخن خداى بلندمرتبه: (و پروردگارشان به آنان نوشيدنىِ پاک كننده مینوشاند) -: آنان را از هر چيزى جز خدا پاک [و خالص] مى‌گرداند؛ زيرا جز خدا هيچ موجودى نيست كه از آلودگى به چيزى از طبايع، پاک باشد.

۴ / ۲۱: ثيابُ أهلِ الجَنَّةِ

۴ / ۲۱: جامههاى بهشتيان

الكتاب

(إِنَّ اللّٰهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْأساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ).[۲۷۵]

(خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، در باغهايى كه در آنها جويبارها روان اند، در میآورد. در آن جا با دستبندهايى از طلا و مرواريد، آراسته میشوند و لباسشان در آن جا از پرنيان است).

(عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ...).[۲۷۶]

(بر اندام آنها (بهشتیان) لباس‌هایی است از حریر نازک سبز رنگ، و از دیبای ضخیم، و با دستبندهایی از نقره آراسته‌‌ اند).

راجع: الكهف: ۳۱، فاطر: ۳۳.

ر. ک: کهف: آیۀ ۳۱، فاطر: آیۀ ۳۳.

الحديث

94. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: لَو أنَّ ثَوباً مِن ثِيابِ أهلِ الجَنَّةِ نُشِرَ اليَومَ فِي الدُّنيا، لَصَعِقَ مَن يَنظُرُ إلَيهِ و ما حَمَلَتهُ أبصارُهُم.[۲۷۷]

94. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: اگر امروز جامهاى از جامههاى بهشتيان در دنيا باز شود، كسانى كه آن را ببينند، از هوش میروند و چشمانشان ديدن آن را تاب نمیآورد.

95. الإمام الصادق علیه السلام‌ - في قَولِهِ تَعالىٰ: (عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ) -: تَعلوهُمُ الثِّيابُ فَيَلبَسونَها.[۲۷۸]

95. امام صادق علیه السلام - در بارۀ اين سخن خداى بلندمرتبه: (جامههاى ابريشمى در برِ ايشان است) -: اين جامهها بر فراز سر بهشتيان میآيند و بهشتيان، آنها را میپوشند.

۴ / ۲۲: حُلِيُّ أهلِ الجَنَّةِ

۴ / ۲۲: زيورهاى بهشتيان

الكتاب

(أُولئِٰكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً).[۲۷۹]

(آناناند كه بهشتهاى جاويدان به ايشان اختصاص دارد كه در آنها جويبارها روان اند. آن جا با دستبندهايى از طلا آراسته میشوند و جامههايى سبز از پرنيانِ نازک و ابريشمِ ستبر میپوشند. در آن جا بر تختها تكيه میزنند. چه خوش پاداشى و چه نيكو تكيه‌گاهى!).

(جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ).[۲۸۰]

(باغهايى جاويدان كه بهشتيان وارد آنها میشوند و در آن جا به دستبندهايى از طلا و مرواريد، آراسته میشوند و لباسشان در آن جا پرنيان است).

الحديث

96. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله‌ - في وَصفِ أهلِ الجَنَّةِ -: إنَّ عَلَيهِمُ التّيجانَ، إنَّ أدنىٰ لُؤلُؤَةٍ مِنها لَتُضِيءُ ما بَينَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ.[۲۸۱]

96. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در وصف بهشتيان -: بر سر آنان، تاجهايى است كه [درخشش] پست‌ترين مرواريدِ آنها از مشرق تا مغرب را روشن میسازد.

97. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: تَبلُغُ حِليَةُ أهلِ الجَنَّةِ مَبلَغَ الوُضوءِ.[۲۸۲]

97. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: زيور بهشتيان [در دست‌هايشان]، تا جايگاه وضويشان (آرنج) میرسد.

98. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ المُؤمِنَ لَيَتَنَعَّمُ بِتَسبيحِ الحُلِيِّ عَلَيهِ في الجَنَّةِ، في كُلِّ مَفصِلٍ مِنَ المُؤمِنِ فِي الجَنَّةِ ثَلاثَةُ أساوِرَ مِن ذَهَبٍ و فِضَّةٍ و لُؤلُؤٍ.[۲۸۳]

98. امام صادق علیه السلام: مؤمن در بهشت، از زيورهاى تسبيحگو برخوردار است. در هر بندى از [بدن] مؤمن در بهشت، سه دستبند طلا و نقره و مرواريد قرار دارد.

۴ / ۲۳: أَزواجُ أهلِ الجَنَّةِ

۴ / ۲۳: همسران بهشتيان

الكتاب

(وَ لَهُمْ فِيها أزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ).[۲۸۴]

(و ايشان را در آن جا، همسران پاک است).

(إِنَّا أنْشَأْناهُنَّ إنْشاءً* فَجَعَلْناهُنَّ أبْكاراً* عُرُباً أتْراباً).[۲۸۵]

(ما ايشان را پديد آورديم پديد آوردنى * پس ايشان را دوشيزه قرار داديم * شوى‌دوست همسال).

(فِيهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ).[۲۸۶]

(در آن [باغها، دلبرانى] فروهشته‌نگاهاند كه دست هيچ اِنس و جنّى پيش از ايشان به آنها نرسيده است).

راجع: الصافّات: ۴۸ – ۴۹، الدّخان: ۵۴، الطور: ۲۰، الرحمٰن: ۵۸ و ۷۰ و ۷۲ و ۷۶، الواقعة: ۲۲ ـ ۲۳.

ر. ک: صافّات: آیۀ ۴۸ - ۴۹، دخان: آیۀ ۵۴، طور: آیۀ ۲۰، الرحمٰن: آیۀ ۵۸ و ۷۰ و ۷۲ و ۷۶، واقعه: آیۀ ۲۲ - ۲۳.

الحديث

99. الإمام الصادق علیه السلام: لَو أنَّ حوراً مِن حورِ الجَنَّةِ أشرَفَت عَلىٰ أهلِ الدُّنيا وَ أَبدَت ذُؤابَةً مِن ذَوائِبِها، لَأَمَتنَ (لَأَفتَنَّ) أهلَ الدُّنيا - أو لَأَماتَت أهلَ الدُّنيا[۲۸۷] -. وَ إِنَّ المُصَلِّيَ لَيُصَلّي، فَإِذا لَم يَسأَل رَبَّهُ أن يُزَوِّجَهُ مِن الحورِ العينِ قُلنَ: ما أزهَدَ هٰذا فينا ![۲۸۸]

99. امام صادق علیه السلام: اگر حورى‌ای از حوريان بهشتى بر اهل دنيا سَرَک كشد و زلفى از زلفهاى خود را نمايان کند، اهل دنيا قالب تهى میكنند (اهل دنيا را فريفته میسازد). نمازگزار، نماز میخواند و اگر [در نمازش] از پروردگارش درخواست نكند كه از حوريان بهشتى به همسرىاش در آورد، حوريان میگويند: اين چه قدر به ما بى‌اعتناست!

100. عنه علیه السلام: الخَيراتُ الحِسانُ مِن نِساءِ أهلِ الدُّنيا، و هُنَّ أجمَلُ مِنَ الحورِ العينِ.[۲۸۹]

100. امام صادق علیه السلام: نيک‌خويان خوب‌روى [كه در قرآن آمده]، از زنان دنيا هستند. آنان از حور العين، زيباترند.

101. الكافي عن جميل بن درّاج: قالَ أبو عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام: ما تَلَذَّذَ النّاسُ في الدُّنيا وَ الآخِرَةِ بِلَذَّةٍ أكثَرَ لَهُم مِن لَذَّةِ النِّساءِ، وَ هُوَ قَولُ اللّٰهِ عزّ و جلّ: (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ...)[۲۹۰] إلىٰ آخِرِ الآيَةِ.

ثُمَّ قالَ: و إِنَّ أهلَ الجَنَّةِ ما يَتَلَذَّذونَ بِشَيءٍ مِنَ الجَنَّةِ أشهىٰ عِندَهُم مِنَ النِّكاحِ؛ لا طَعامٍ و لا شَرابٍ.[۲۹۱]

101. الكافى - به نقل از جميل بن دَرّاج -: امام صادق علیه السلام فرمود: «مردم در دنيا و آخرت، لذّتى بالاتر از لذّت زن نمیچشند و اين، همان سخن خداى عزّ و جلّ است كه: (براى مردم آراسته شده است دوست داشتنِ خواستنىها، از زنان و پسران و...) (تا آخر آيه)».

سپس فرمود: «بهشتيان به اندازهاى كه از نكاحْ لذّت میبرند، از هيچ چيزِ بهشت لذّت نمیبرند، نه از خوراكى‌هايش و نه از نوشيدنى‌هايش».

102. مجمع البيان عن أبي بصير: قُلتُ لَهُ [أي لِلإِمامِ الصّادِقِ علیه السلام]: جُعِلتُ فِداكَ، أخبِرني عَنِ الرَّجُلِ المُؤمِنِ تَكونُ [لَهُ][۲۹۲] امرَأَةٌ مُؤمِنَةٌ يَدخُلانِ الجَنَّةَ، يَتَزَوَّجُ أحَدُهُمَا الآخَرَ؟

فَقالَ: يا أبا مُحَمَّدٍ، إنَّ اللّٰهَ حَكَمٌ عَدلٌ، إذا كانَ هُو أفضَلَ مِنها خَيَّرَهُ؛ فَإِنِ اختارَها كانَت مِن أزواجِهِ، وإِن كانَت هِيَ خَيراً مِنهُ خَيَّرَها؛ فَإِنِ اختارَتهُ كانَ زَوجاً لَها.[۲۹۳]

102. مجمع البيان - به نقل از ابو بصير -: به ايشان (امام صادق علیه السلام) گفتم: فدايت شوم! مرد مؤمن، زنى مؤمن دارد و هر دو به بهشت میروند. آيا در آن جا نيز با هم ازدواج میكنند؟

فرمود: «اى ابو محمّد! خداوند، داورى دادگر است. اگر آن مرد از همسرش بهتر بوده است، او را مخيّر میكند و چنانچه آن مرد مؤمن، همان همسرش را انتخاب كرد، او نيز يكى از همسرانش میشود، و اگر همسرش از او بهتر بوده، او را مخيّر میسازد و اگر آن زن، همان مرد را انتخاب كرد، او شوهرش خواهد بود».

۴ / ۲۴: جَمالُ أهلِ الجَنَّةِ

۴ / ۲۴: زيبايى بهشتيان

الكتاب

(إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ * عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ * تَعْرِفُ في وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ * يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ* خِتامُهُ مِسْكٌ وَ في ذٰلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ).[۲۹۴]

(به راستى كه نيكوكاران، در ناز و نعمتاند * بر تخت‌هايى، نشسته مینگرند * از چهره‌هايشان طراوت نعمت را در میيابى * از بادهاى مُهر شده نوشانيده میشوند * بادهاى كه مُهر آن، مُشک است، و در اين نعمتها، مشتاقان بايد بر يكديگر پيشى بگيرند).

(وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ * إلىرَبِّها ناظِرَةٌ).[۲۹۵]

(در آن روز، چهرههايى شاداباند * به پروردگار خود، مینگرند).

راجع: عبس: ۳۸ - ۴۲، الغاشیة: ۸ - ۱۰.

ر. ک: عبس: آیۀ ۳۸ - ۴۲، غاشیه: آیۀ ۸ - ۱۰.

الحديث

103. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: وَالَّذي أنزَلَ الكِتابَ عَلىٰ مُحَمَّدٍ ! إنَّ أهلَ الجَنَّةِ لَيَزدادونَ جَمالاً و حُسناً، كَما يَزدادونَ فِي الدُّنيا قَباحَةً و هَرَماً.[۲۹۶]

103. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: سوگند به آن كه كتاب (قرآن) را بر محمّد فرو فرستاد، اهل بهشت پيوسته بر حُسن و زيبايى‌شان افزوده میشود، همچنان كه در دنيا پيوسته زشتتر و پيرتر میشوند.

104. المناقب لابن شهر آشوب: قالَت عَجوزٌ مِنَ الأَنصارِ لِلنَّبِيِّ صلی الله علیه و آله: اُدعُ لي بِالجَنَّةِ.

فَقالَ: إِنَّ الجَنَّةَ لا يَدخُلُهَا العُجُزُ!

فَبَكَتِ المَرأَةُ، فَضَحِكَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و قالَ: أما سَمِعتِ قَولَ اللّٰهِ تَعالىٰ: (إِنَّا أنْشَأْناهُنَّ إنْشاءً * فَجَعَلْناهُنَّ أبْكاراً)[۲۹۷]؟![۲۹۸]

104. المناقب، ابن شهرآشوب: پيرزنى از انصار به پيامبر صلی الله علیه و آله گفت: برايم دعا كن كه به بهشت بروم.

فرمود: «پيرزنان به بهشت نمیروند».

پيرزن گريست. پيامبر صلی الله علیه و آله خنديد و فرمود: «مگر نشنيدهاى كه خداى بلندمرتبه میفرمايد: (ما ايشان را پديد آورديم پديد آوردنى * پس آنان را دوشيزگان قرار داديم)»؟

105. الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ أهلَ الجَنَّةِ جُردٌ، مُردٌ، مُكَحَّلينَ، مُكَلَّلينَ، مُطَوَّقينَ، مُسَوَّرينَ، مُخَتَّمينَ، ناعِمينَ، مَحبُورينَ، مُكرَمينَ.[۲۹۹]

105. امام باقر علیه السلام: بهشتيان، بدنها و صورت‌هايشان عارى از موست، چشمانى سرمه كشيده دارند، تاج بر سر، طوق بر گردن، دستبند در دست، و انگشترى در انگشتان خويش دارند. راحتاند، شاداناند، گرامى اند.

۴ / ۲۵: إِلحاقُ عائِلَةِ أهلِ الجَنَّةِ بِهِم

۴ / ۲۵: ملحق شدن خانوادهٔ اهل بهشت به آنان

الكتاب

(وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ ألْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ).[۳۰۰]

(و كسانى كه ايمان آوردهاند و فرزندانشان آنها را در ايمان پيروى كردهاند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم كرد).

(وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أقامُوا الصَّلاةَ وَ أنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ اُولٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ* جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ* سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).[۳۰۱]

(و كسانى كه براى طلب خشنودى پروردگارشان شكيبايى كردند و نماز بر پا داشتند و از آنچه روزى‌شان داديم، نهان و آشكارا انفاق كردند و بدى را با نيكى دفع میكنند، ايشان راست فرجام خوشِ سراى باقى * همان بهشتهاى جاويدان كه آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان كه درستكارند، در آن داخل میشوند و فرشتگان از هر درى بر آنان در میآيند [و به آنان میگويند:] * «درود بر شما كه شكيبايى كرديد!». به راستى، چه نيكوست فرجام آن سراى!).

الحديث

106. الزهد عن أبي بصیر عن الإمام الصادق علیه السلام: إذا كانَ المُؤمِنُ يُحاسَبُ، تَنتَظِرُهُ أزواجُهُ عَلىٰ عَتَباتِ الأَبوابِ كَما يَنتَظِرونَ أزواجَهُنَّ فِي الدُّنيا مِن عِندِ العَتَبَةِ. قالَ: فَيَجِيءُ الرَّسولُ فَيُبَشِّرُهُنَّ، فَيَقولُ: قَد وَاللّٰهِ انقَلَبَ فُلانٌ مِنَ الحِسابِ.

قالَ: فَيَقُلنَ: بِاللّٰهِ؟

فَيَقولُ: قَد وَ اللّٰهِ لَقَد رَأَيتُهُ انقَلَبَ مِنَ الحِسابِ.

قالَ: فَإِذا جاءَهُنَّ، قُلنَ: مَرحباً و أَهلاً، ما أهلُكَ الَّذينَ كُنتَ عِندَهُم فِي الدُّنيا بِأَحَقَّ بِكَ مِنّا.[۳۰۲]

106. امام صادق علیه السلام: زمانى كه مؤمن حسابرسى میشود، همسرانِ [بهشتىِ] او بر آستان درها[ى بهشت] منتظر او هستند، همچنان كه در دنيا همسرانشان بر درگاه، منتظر آنها میايستند. پس پيغام‌رسان میآيد و به آنان مژده میدهد و میگويد: «به خدا كه فلانى از حسابرسى باز گشت!».

آنها میگويند: تو را به خدا؟

او میگويد: به خدا سوگند كه خودم ديدم از حسابرسى باز گشت.

چون مؤمن نزد همسرانش میآيد، میگويند: خوش آمدى! آن خانوادهاى كه در دنيا نزد ايشان بودى، سزاوارتر از ما به تو نيستند.

۴ / ۲۶: الغِناءُ لِأَهلِ الجَنَّةِ

۴ / ۲۶: آوازخوانی برای بهشتیان

107. تفسير القمّي عن عاصم بن حميد عن الإمام الصادق علیه السلام، قال: قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، هَل في الجَنَّةِ غِناءٌ؟

قالَ: إنَّ في الجَنَّةِ شَجَرَةً یُؤمَرُ رِياحُها فَتَهُبُّ، فَتَضرِبُ تِلكَ الشَّجَرَةُ بِأَصواتٍ لَم يَسمَعِ الخَلائِقُ مِثلَها حُسناً.

ثُمَّ قالَ: هٰذا عِوَضٌ لِمَن تَرَكَ السَّماعَ لِلغِناءِ في الدُّنيا مِن مَخافَةِ اللّٰهِ.[۳۰۳]

107. تفسير القمّى - به نقل از عاصم بن حميد -: به امام صادق صلی الله علیه و آله گفتم: قربانت گردم! آيا در بهشت، آوازخوانى هست ؟

فرمود: «در بهشت، درختى است كه به بادها دستور داده میشود و وزيدن میگيرند. پس آن درخت، آهنگى میزند كه خلايق، آهنگى به زيبايىِ آن نشنيده‌اند».

سپس فرمود: «اين، عوض براى كسى است كه در دنيا از ترس خداوند، گوش كردن به آوازخوانى حرام را ترک كرده است».

108. الإمام الرضا علیه السلام: مَن نَزَّهَ نَفسَهُ عَنِ الغِناءِ، فَإِنَّ في الجَنَّةِ شَجَرَةً يَأمُرُ اللّٰهُ عزّ و جلّ الرِّياحَ أن تُحَرِّكَها؛ فَيَسمَعُ لَها صَوتاً لَم يَسمَع بِمِثلِهِ، و مَن لَم يَتَنَزَّه عَنهُ لَم يَسمَعهُ.[۳۰۴]

108. امام رضا علیه السلام: هر كس خود را از غنا (آواز حرام) دور كند، در بهشت، درختى هست كه خداوند عزّ و جلّ دستور مىدهد بادها آن را به حركت در مىآورند و آوازى از آن به گوش مىرسد كه تا كنون همانند آن را نشنيده است. هر كه از غنا دورى نكند، آن را نمىشنود.

۴ / ۲۷: فيها ما تَشتَهيهِ الأَنفُسُ وَ تَلَذُّ الأَعيُنُ

۴ / ۲۷: هر آنچه دل بخواهد و ديده از آن لذّت ببَرَد، در بهشت هست

الكتاب

(ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أنْتُمْ وَ أزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ * يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أنْتُمْ فِيها خالِدُونَ).[۳۰۵]

(شما با همسرانتان شادمان به بهشت وارد شويد * سينىهايى از زر و جامهايى در برابر آنان میگردانند و در آن جا، آنچه دلها آن را بخواهند و ديدگان را خوش آيد، هست و شما در آن، جاويدانيد).

راجع: النحل ۳۱، الأنبیاء: ۱۰۱ ـ ۱۰۲، الفاطر: ۳۵، الحجر: ۴۸.

ر. ک: نحل: آیۀ ۳۱، انبیا: آیۀ ۱۰۱ - ۱۰۲، فاطر: آیۀ ۳۵، حجر: آیۀ ۴۸.

الحديث

109. الإمام عليّ علیه السلام: قالَ رَجُلٌ: يا رَسولَ اللّٰهِ، إنّي اُحِبُّ الخَيلَ؛ أ فِي الجَنَّةِ خَيلٌ؟

قالَ: نَعَم، وَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ! إنَّ فيها خَيلاً مِن ياقوتٍ أحمَرَ، عَلَيها يَركَبونَ، فَتَدِفُّ[۳۰۶] بِهِم خِلالَ وَرَقِ الجَنَّةِ.

قالَ رَجُلٌ: يا رَسولَ اللّٰهِ، إنّي يُعجِبُنِي الصَّوتُ الحَسَنُ؛ أ فِي الجَنَّةِ الصَّوتُ الحَسَنُ؟

قالَ: نَعَم، وَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ! إنَّ اللّٰهَ لَيَأمُرُ لِمَن أحَبَّ ذٰلِكَ مِنهُم بِشَجَرٍ يُسمِعُهُ صَوتاً بِالتَّسبيحِ، ما سَمِعَتِ الآذانُ بِأَحسَنَ مِنهُ قَطُّ.

قالَ رَجُلٌ: يا رَسولَ اللّٰهِ، إنّي اُحِبُّ الإِبِلَ؛ أ فِي الجَنَّةِ إبِلٌ؟

قالَ: نَعَم، وَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ! إنَّ فيها نَجائِبَ مِن ياقوتٍ أحمَرَ، عَلَيها رِحالُ الذَّهَبِ، قَد اُلحِفَت بِنَمارِقِ الدّيباجِ، يَركَبونَ فَتَزِفُّ[۳۰۷] بِهِم خِلالَ وَرَقِ الجَنَّةِ.

وإِنَّ فِيها صُوَرَ رِجالٍ و نِساءٍ يَركَبونَ مَراكِبَ أهلِ الجَنَّةِ، فَإِذا أعجَبَ أحَدَهُمُ الصّورَةُ قالَ: اجعَل صورَتي مِثلَ هٰذِهِ الصّورَةِ؛ فَيَجعَلُ صورَتَهُ عَلَيها، و إِذا أعجَبَتهُ صورَةُ المَرأَةِ قالَ: رَبِّ اجعَل صورَةَ فُلانَةَ - زَوجَتِهِ - مِثلَ هٰذِهِ الصّورَةِ؛ فَيَرجِعُ و قَد صارَت صورَةُ زَوجَتِهِ عَلىٰ مَا اشتَهىٰ.[۳۰۸]

109. امام على علیه السلام: مردى گفت:اى پيامبر خدا! من به اسب علاقه دارم. آيا در بهشت هم اسب هست؟

فرمود: «آرى، سوگند به آن كه جانم در دست اوست. در آن جا اسبانى از ياقوت سرخ هستند كه [بهشتيان] بر آنها نشانده میشوند و آن اسبها آنان را در ميان برگهاى بهشت، به آرامى میگردانند».

مرد ديگرى گفت:اى پيامبر خدا! من آواز خوش را دوست دارم. آيا در بهشت، آواز خوش هم هست؟

فرمود: «آرى، سوگند به آن كه جانم در دست اوست. خداوند براى هر يک از بهشتيان كه آواز خوش را دوست دارد، به درختى فرمان میدهد كه آواز تسبيح برايش سر دهد؛ آوازى كه گوشها هرگز خوشتر از آن را نشنيده‌اند».

مرد ديگرى گفت:اى پيامبر خدا! من شتر دوست دارم. آيا در بهشت، شتر هم هست؟

فرمود: «آرى، سوگند به آن كه جانم در دست اوست. در آن جا اشتران نژادهاى از ياقوت سرخاند كه جهاز طلا بر آنهاست و با بالشتکهاى ديبا پوشانده شدهاند و بهشتيان بر آنها نشانده میشوند و در لا به لاى برگهاى بهشت میتازند.

در بهشت، تصاويرى از مردان و زنان هست كه بر مركبهاى بهشتى سوارند و چون يكى از بهشتيان از تصويرى خوشش آيد، میگويد: خدايا! صورت مرا مانند اين صورت بگردان و خداوند، صورتش را مانند آن میگرداند، و چون تصوير زنى را بپسندد، میگويد: پروردگارا! صورت فلانى [يعنى همسرم] را مانند اين صورت بگردان و چون [به منزل خود] بر میگردد، میبيند كه صورت همسرش به مانند همان صورت دلخواهش شده است».

110. الإمام زين العابدين علیه السلام: مَن طَلَبَ الغِنىٰوَ الأَموالَ وَ السَّعَةَ فِي الدُّنيا؛ فَإِنَّما يَطلُبُ ذٰلِكَ لِلرّاحَةِ، وَ الرّاحَةُ لَم تُخلَق في الدُّنيا وَ لا لِأَهلِ الدُّنيا، إنَّما خُلِقَتِ الرّاحَةُ فِي الجَنَّةِ وَ لِأَهلِ الجَنَّةِ.[۳۰۹]

110. امام زين العابدين علیه السلام: كسى كه در دنيا در پى توانگرى و ثروت و رفاه است، در حقيقت، آنها را براى آسايش میجويد، حال آن كه آسايش، در دنيا و براى اهل دنيا آفريده نشده است؛ بلكه آسايش، در بهشت است و براى بهشتيان، خلق شده است.

۴ / ۲۸: أفضَلُ شَيءٍ فِي الجَنَّةِ

۴ / ۲۸: بهترين چيز در بهشت

۴ / ۲۸ - ۱: رِضوانُ اللهِ سُبحانَهُ

۴ / ۲۸ - ۱: خشنودى خداى سبحان

الكتاب

(وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أكْبَرُ ذٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).[۳۱۰]

(خدا به مردان و زنان مؤمن، بهشتهايى را وعده داده كه در آنها جويبارها روان اند و در آنها جاويداناند، و [نيز] سراهايى پاكيزه را در بهشتهاى جاودان، و [البتّه] خشنودى خدا، بزرگتر است. اين است همان كاميابى بزرگ).

الحديث

111. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إنَّ اللّٰهَ يَقولُ لِأَهلِ الجَنَّةِ: يا أهلَ الجَنَّةِ!. يَقولونَ: لَبَّيكَ رَبَّنا و سَعدَيكَ.

فَيَقولُ: هَل رَضيتُم؟.

فَيَقولونَ: و ما لَنا لا نَرضىٰو قَد أعطَيتَنا ما لَم تُعطِ أحَداً مِن خَلقِكَ؟!

فَيَقولُ: أنا اُعطِيكُم أفضَلَ مِن ذٰلِكَ.

قالُوا: يا رَبِّ ! و أَيُّ شَيءٍ أفضَلُ مِنذٰلِكَ؟

قالَ: اُحِلُّ عَلَيكُم رِضوانِي، فَلا أسخَطُ عَلَيكُم بَعدَهُ أبَداً.[۳۱۱]

111. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خدا به اهل بهشت میفرمايد: «اى اهل بهشت!» و آنها میگويند: گوش به فرمانيم -اى پروردگار ما - و در خدمتيم.

خدا میفرمايد: «آيا خشنود شديد؟».

بهشتيان میگويند: چرا خشنود نباشيم، در حالى كه به ما چيزى عطا كردهاى كه به هيچ كدام از آفريدگانت نداده‌اى؟!

خدا میفرمايد: «از اين برتر به شما عطا میكنم».

میگويند: پروردگارا! از اينها برتر چيست؟

مى‌فرمايد: «خشنودى‌ام را بر شما فرود میآورم و از آن پس، هرگز بر شما خشم نخواهم گرفت».

112. الغارات عن عباية: كَتَبَ عَلِيٌّ علیه السلام إلىٰ مُحَمَّدِ [بنِ أبي بَكرٍ] و أَهلِ مِصرَ:... إنَّ أهلَ الجَنَّةِ يَزورونَ الجَبّارَ كُلَّ جُمُعَةٍ، فَيَكونُ أقرَبُهُم مِنهُ عَلىٰ مَنابِرَ مِن نُورٍ، وَ الَّذينَ يَلونَهُم عَلىٰ مَنابِرَ مِن ياقوتٍ، وَ الَّذينَ يَلونَهُم عَلىٰ مَنابِرَ مِن زَبَرجَدٍ، وَ الَّذينَ يَلونَهُم عَلىٰ مَنابِرَ مِن مِسكٍ. فَبَينا هُم كَذٰلِكَ يَنظُرونَ إلىٰ نُورِ اللّٰهِ جَلَّ جَلالُهُ و يَنظُرُ اللّٰهُ في وُجوهِهِم، إذا أقبَلَت سَحابَةٌ تَغشاهُم فَتُمطِرُ عَلَيهِم مِنَ النِّعمَةِ وَ اللَّذَّةِ وَ السُّرورِ وَ البَهجَةِ ما لا يَعلَمُهُ إلَّا اللّٰهُ سُبحانَهُ.

ثُمَّ قالَ: بَلىٰ، إنَّ مَعَ هٰذا ما هُوَ أفضَلُ مِنهُ: رِضوانُ اللّٰهِ الأَكبَرُ.[۳۱۲]

112. الغارات - به نقل از عبايه -: على علیه السلام به محمّد [بن ابى بكر] و مردم مصر نوشت: «... بهشتيان هر آدينه به ديدار پادشاه عالم میروند. آنان كه به او نزديک‌ترند، بر منبرهايى از نور مینشينند و كسانى كه در مرتبۀ بعد از آنها قرار دارند، بر منبرهايى از ياقوت، و كسان بعد از آنها بر منبرهايى از زبرجد، و مرتبۀ پايينتر از اينها بر منبرهايى از مُشک مینشينند. در همان حال كه نشستهاند و به نور خداى عزّ و جلّ مى‌نگرند و خداوند به چهرۀ آنان مینگرد، به ناگاه، ابرى میآيد و بر فراز سرشان میايستد و چندان نعمت و لذّت و شادمانى و سرخوشى بر آنان فرو میبارد كه تنها خداى سبحان میداند و بس».

سپس فرمود: «آرى، با اين همه، چيزى هست كه از اين هم برتر است: خشنودى بزرگِ خدا».

113. الإمام الصادق علیه السلام‌ - في قَولِهِ عزّ و جلّ: (رَبَّنا آتِنا في الدُّنْيا حَسَنَةً وَ في الآخِرَةِ حَسَنَةً)[۳۱۳] -: رِضوانُ اللّٰهِ وَ الجَنَّةُ فِي الآخِرَةِ، وَ المَعاشُ و حُسنُ الخُلُقِ فِي الدُّنيا.[۳۱۴]

113. امام صادق علیه السلام - در بارۀ اين سخن خداى عزّ و جلّ: (پروردگارا! در دنيا به ما نيكى دِه و در آخرت نيز نيكى دِه) -: [يعنى] خشنودى خدا و بهشت در آخرت، و معاش و اخلاق خوش در دنيا.

۴ / ۲۸ - ۲: مَحَبَّةُ اللَّهِ

۴ / ۲۸ - ۲: محبّت خدا

114. مصباح الشريعة - فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ علیه السلام -: قالَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام: إنَّ أطيَبَ شَيءٍ فِي الجَنَّةِ و أَلَذَّهُ حُبُّ اللّٰهِ، وَ الحُبُّ فِي اللّٰهِ، وَ الحَمدُ للّٰهِ؛ قالَ اللّٰهُ عزّ و جلّ: (وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِينَ)[۳۱۵]؛ و ذٰلِكَ أنَّهُم إذا عايَنوا ما فِي الجَنَّةِ مِن النَّعِيمِ هاجَتِ المَحَبَّةُ في قُلوبِهِم، فَيُنادونَ عِندَ ذٰلِكَ: أنِ الحَمدُ للّٰهِ رَبِّ العالَمينَ.[۳۱۶]

114. مصباح الشريعة - در آنچه به امام صادق علیه السلام نسبت داده شده است -: امير مؤمنان علیه السلام فرمود: «بهترين و لذّتبخش‌ترين چيز در بهشت، محبّت خدا و محبّت به خاطر خدا و ستايش خداست. خداى عزّ و جلّ فرموده است: (و واپسين دعايشان، اين است كه: ستايش، خداى را كه پروردگار جهانيان است)؛ زيرا آن گاه كه چشمشان به نعمتهاى بهشت میافتد، عشق و محبّت در دل‌هايشان برانگيخته میشود و در اين هنگام، بانگ بر میآورند كه: ستايش، از آنِ خداست كه پروردگار جهانيان است».

115. تفسير العياشي عن ثوير عن الإمام زين العابدين علیه السلام: إذا صارَ أهلُ الجَنَّةِ في الجَنَّةِ، و دَخَلَ وَلِيُّ اللّٰهِ إلىٰ جَنّاتِهِ و مَساكِنِهِ، وَ اتَّكَأَ كُلُّ مُؤمِنٍ مِنهُم عَلىٰ أريكَتِهِ، حَفَّتهُ خُدّامُهُ، و تَهَدَّلَت عَلَيهِ الثِّمارُ، و تَفَجَّرَت حَولَهُ العُيونُ، و جَرَت مِن تَحتِهِ الأَنهارُ، و بُسِطَت لَهُ الزَّرابِيُّ، و صُفِّفَت له النَّمارِقُ، و أَتَتهُ الخُدّامُ بِما شاءَت شَهوَتُهُ مِن قَبلِ أن يَسأَلَهُم ذٰلِكَ. قالَ: و يَخرُجُ عَلَيهِمُ الحورُ العينُ مِنَ الجِنانِ، فَيَمكُثونَ بِذٰلِكَ ما شاءَ اللّٰهُ.

ثُمَّ إنَّ الجَبّارَ يُشرِفُ عَلَيهِم فَيَقولُ لَهُم: أولِيائي و أَهلَ طاعَتي و سُكّانَ جَنَّتي في جِواري! ألا هَل اُنَبِّئُكُم بِخَيرٍ مِمّا أنتُم فِيهِ؟.

فَيَقولونَ: رَبَّنا! و أَيُّ شَيءٍ خَيرٌ مِمّا نَحنُ فيهِ؟ نَحنُ فيمَا اشتَهَت أنفُسُنا و لَذَّت أعيُنُنا مِنَ النِّعَمِ في جِوارِ الكَريمِ!

قالَ: فَيَعودُ عَلَيهِمُ القَولُ. فَيَقولونَ: رَبَّنا نَعَم، فَأْتِنا بِخَيرٍ مِمّا نَحنُ فيهِ.

فَيَقولُ لَهُم تَبارَكَ و تَعالى: رِضايَ عَنكُم و مَحَبَّتِي لَكُم خَيرٌ و أَعظَمُ مِمّا أنتُم فيهِ.

قالَ: فَيَقولونَ: نَعَم يا رَبَّنا، رِضاكَ عَنّا و مَحَبَّتُكَ لَنا خَيرٌ لَنا و أَطيَبُ لِأَنفُسِنا.

ثُمَّ قَرَأَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ علیه السلام هٰذِهِ الآيَةَ: (وَعَدَ اللّٰهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّٰهِ أكْبَرُ ذٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)[۳۱۷].[۳۱۸]

115. تفسير العيّاشى - به نقل از ثوير -: امام زين العابدين علیه السلام فرمود: «چون بهشتيان به بهشت داخل شوند و دوست خدا به باغستانها و سكونتگاه‌هايش وارد شود و هر مؤمنى بر تخت خويش تكيه زند، خدمتكارانش او را در ميان میگيرند و ميوهها به طرفش آويزان میشوند و چشمه‌سارها در پيرامونش جوشيدن میگيرند و جويبارها در زير پايش روان میشوند و فرشهاى زربافت برايش گسترده میشوند و پشتىها برايش چيده میشوند و خدمتكاران، آنچه را هوس كند، پيش از آن كه از آنان بخواهد، براى او میآورند.

و حوريان از بهشتها به سوى او میآيند و مدّتى دراز در نزدش میمانند. سپس پادشاه عالم به آنان نزديک میگردد و به آنان میفرمايد:اى دوستان و فرمان‌برداران من واى كسانى كه در بهشت من، در جوار من آرميده‌ايد! آيا شما را به بهتر از اين وضع كه داريد، خبر دهم؟

دوستان خدا میگويند:اى پروردگار ما! بهتر از اين وضع كه داريم، چيست؟ ما از هر نعمتى كه دلمان بخواهد و ديدگانمان از آن لذّت برد، برخورداريم و در جوار پروردگار كريم، به سر میبريم.

خداوند، دوباره سخن خويش را تكرار میكند و آنها میگويند: آرى،اى پروردگار! بهتر از اين وضع كه داريم، به ما عطا فرما.

پس خداى بزرگ و والا، به ايشان میفرمايد: خشنودىِ من از شما و محبّتم به شما، بهتر و بالاتر از اين وضعى است كه در آنيد.

آنان میگويند: درست است،اى پروردگار! خشنودىِ تو از ما و محبتّت به ما، براى ما بهتر و خوشتر است».

امام زين العابدين علیه السلام سپس اين آيه را تلاوت نمود: (خدا به مردان و زنان مؤمن، بهشتهايى را وعده داده كه در آنها جويبارها روان اند و در آنها جاويداناند، و [نيز] سراهايى پاكيزه را در بهشتهاى جاودان، و [البتّه] خشنودى خدا، بزرگتر است. اين است همان كاميابى بزرگ).

۴ / ۲۸ - ۳: لِقاءُ اللَّهِ

۴ / ۲۸ - ۳: ديدار خدا

الكتاب

(لَهُمْ ما يَشاؤُونَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ).[۳۱۹]

(هر چه بخواهند، در آن جا دارند و پيش ما، فزونتر [هم] هست).

الحديث

116. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إذا دَخَلَ أهلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ، يَقولُ اللّٰهُ تَبارَكَ و تَعالىٰ: تُريدُونَ شَيئاً أزيدُكُم؟

فَيَقولونَ: ألَم تُبَيِّض وُجوهَنا؟ ألَم تُدخِلنَا الجَنَّةَ و تُنَجِّنا مِنَ النّارِ؟!

قالَ: فَيُكشَفُ الحِجابُ، فَما اُعطوا شَيئاً أحَبَّ إلَيهِم مِنَ النَّظَرِ إلىٰرَبِّهِم عزّ و جلّ.[۳۲۰]

116. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: چون بهشتيان به بهشت وارد شوند، خداى بزرگ و والا میفرمايد: «مى‌خواهيد برايتان اضافه كنم؟».

بهشتيان میگويند: آيا ما را روسپيد نساختى؟ آيا ما را وارد بهشت ننمودى و از آتش، نجاتمان ندادى؟

در اين هنگام، پرده كنار زده میشود. پس چيزى به آنان داده نشده كه برايشان خوشتر و محبوبتر از نگريستن به پروردگار بزرگ و توانايشان باشد.

117. كفاية الأثر عن هشام [بن الحكم]: كُنتُ عِندَ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام إذ دَخَلَ عَلَيهِ مُعاوِيَةُ بنُ وَهبٍ و عَبدُ المَلِكِ بنُ أعيَنَ، فَقالَ لَهُ مُعاوِيَةُ بنُ وَهبٍ: يَابنَ رَسولِ اللّٰهِ، ما تَقولُ فِي الخَبَرِ الَّذي رُوِيَ أنَّ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله رَأىٰ رَبَّهُ، عَلىٰ أيِّ صورَةٍ رَآهُ؟ و عَنِ الحَديثِ الَّذي رَوَوهُ أنَّ المُؤمِنينَ يَرَونَ رَبَّهُم فِي الجَنَّةِ، عَلىٰ أيِّ صورَةٍ يَرَونَهُ؟

فَتَبَسَّمَ علیه السلام، ثُمَّ قالَ: يا مُعاوِيَةُ، ما أقبَحَ بِالرَّجُلِ يَأتي عَلَيهِ سَبعونَ سَنَةً أو ثَمانونَ سَنَةَ يَعيشُ في مُلكِ اللّٰهِ ويَأكُلُ مِن نِعَمِهِ لا يَعرِفُ اللّٰهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ!

ثُمَّ قالَ علیه السلام: يا مُعاوِيَةُ، إنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله لَم يَرَ رَبَّهُ تَبارَكَ و تَعالیٰ بِمُشاهَدَةِ العِيانِ، و إِنَّ الرُّؤيَةَ عَلىٰ وَجهَينِ: رُؤيَةُ القَلبِ و رُؤيَةُ البَصَرِ، فَمَن عَنىٰبِرُؤيَةِ القَلبِ فَهُوَ مُصيبٌ، و مَن عَنىٰبِرُؤيَةِ البَصَرِ فَقَد كَفَرَ بِاللّٰهِ و بِآياتِهِ؛ لِقَولِ رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: «مَن شَبَّهَ اللّٰهَ بِخلقِهِ فَقَد كَفَرَ».[۳۲۱]

117. كفایة الأثر - به نقل از هشام [بن حكم‌] -: در محضر امام صادق علیه السلام بودم كه معاویة بن وَهْب و عبد الملک بن اعیَن وارد شدند. معاویة بن وَهب به ایشان گفت:اى فرزند پیامبر خدا! در بارۀ این خبرى كه روایت شده است و مىگوید كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پروردگارش را دید، چه مىفرمایید؟ در چه صورتى، او را دید؟ و نیز در بارۀ حدیثى كه روایت كردهاند مؤمنان، پروردگار خود را در بهشت مىبینند، او را در چه صورتى مىبینند؟

ایشان لبخندى زد و سپس فرمود: «اى معاویه! چه قدر زشت است براى مردى كه هفتاد یا هشتاد سال از عمرش مىگذرد و در مُلک خدا زندگى مىكند و از نعمتهایش مىخورد؛ امّا او را چنان كه باید، نمىشناسد!».

آن گاه افزود: «اى معاویه! محمّد صلی الله علیه و آله، پروردگار بزرگ و والایش را با چشم سر ندید. دیدن، دو گونه است: دیدن با دل و دیدن با چشم. بنا بر این، كسى كه [آن را] دیدن با دل بداند، او به راه صواب رفته، و كسى كه بگوید مقصود، دیدن با چشم سر است، به خدا و آیات او، كافر گشته است؛ زیرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: "هر كس خدا را به مخلوقش تشبیه كند، كافر است"».

الفصل الخامس: ما لَیسَ فِي الجَنَّةِ

فصل پنجم: آنچه در بهشت نيست

۵ / ۱: التَّكليفُ

۵ / ۱: تكليف

118. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: هٰذِهِ الدُّنيا قَدِ ارتَحَلَت مُدبِرَةً، و هٰذِهِ الآخِرَةُ قَدِ ارتَحَلَت مُقبِلَةً، و لِكُلِّ واحِدَةٍ مِنهُما بَنونَ؛ فَإِنِ استَطَعتُم أن تَكونوا مِن أبناءِ الآخِرَةِ و لا تَكونوا مِن أبناءِ الدُّنيا فَافعَلوا؛ فَإِنَّكُمُ اليَومَ في دارِ عَمَلٍ و لا حِسابَ، و أنتُم غَداً في دارِ حِسابٍ و لا عَمَلَ.[۳۲۲]

118. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: اين دنيا، پشت كرده است و میرود و اين آخرت، روكُنان در حال آمدن است، و براى هر يک از آن دو، فرزندانى است. پس اگر توانستيد كه از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد، چنين كنيد؛ چرا كه شما امروز در سراى عمل هستيد و حسابرسى در كار نيست، و فردا در سراى حسابرسى خواهيد بود و عملى نخواهد بود.

119. عنه صلی الله علیه و آله: ألا و إنَّكُم في يَومِ عَملٍ و لا حِسابَ فيهِ، و يوشَكُ أن تَكونوا في يَومِ حِسابٍ لَيس فيهِ عَمَلٌ.[۳۲۳]

119. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: آگاه باشيد كه شما در روز عمل هستيد و حسابرسى، در آن نيست و به زودى، در روزى خواهيد بود كه در آن، حسابرسى است و عمل، در كار نيست.

120. الإمام عليّ علیه السلام: إنَّ اليَومَ عَمَلٌ و لا حِسابَ، و إنَّ غَداً حِسابٌ و لا عَمَلَ.[۳۲۴]

120. امام على علیه السلام: امروز، روز عمل است، نه حسابرسى، و فردا، روز حسابرسى است، نه عمل.

۵ / ۲: النَّصَبُ و التَّعَبُ

۵ / ۲: رنج و خستگى

الكتاب

(الَّذِي أحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ).[۳۲۵]

(همان خدايى كه به فضل خويش، ما را در سراى ابدى، جاى داد. در آن جا رنجى به ما نمیرسد و در آن جا خستگى به ما نمیرسد).

(لا يَمَسُّهُمْ فِيها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ).[۳۲۶]

(در آن جا رنجى به ايشان نمیرسد و از آن جا بيرون برده نمیشوند).

الحديث

121. الإمام عليّ علیه السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ -: بادِروا بِأَعمالِكُم تَكونوا مَعَ جِيرانِ اللّٰهِ في دارِهِ، رافَقَ بِهِم رُسُلَهُ، و أَزارَهُم مَلائِكَتَهُ، وأَكرَمَ أسماعَهُم أن تَسمَعَ حَسيسَ نارٍ أبَداً، و صانَ أجسادَهُم أن تَلقىٰلُغوباً[۳۲۷] و نَصَباً، (ذٰلِكَ فَضْلُ اللّٰهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّٰهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ)[۳۲۸].[۳۲۹]

121. امام على علیه السلام - در یکی از سخنرانی‌های خود -: در عمل خويش بكوشيد تا با همسايگان خدا در سراى او باشيد، كه خدا پيامبرانش را با آنان هم‌نشين قرار داده و فرشتگانش را به زيارت آنان فرستاده و گوش‌هايشان را از اين كه صداى آتشى را بشنوند، بركنار داشته و بدن‌هايشان را از اين كه خستگى و رنجى را احساس كنند، مصون داشته است. (اين، فضل خداست كه آن را به هر كه بخواهد، میدهد و خدا صاحب فضل بزرگ است).

۵ / ۳: الخَوفُ وَ الحَزَنُ

۵ / ۳: بيم و اندوه

الكتاب

(أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أنْتُمْ تَحْزَنُونَ).[۳۳۰]

(آيا اينان، همان كسانى نبودند كه سوگند ياد میكرديد خدا آنان را به رحمتى نخواهد رسانيد؟ [اينک] به بهشت وارد شويد. نه بيمى بر شماست و نه اندوهگين میشويد).

(لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هٰذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ).[۳۳۱]

(آن هراس بزرگ، آنان را اندوهگين نمیكند و فرشتگان از ايشان استقبال میكنند [و به آنان میگويند:] «اين، همان روزى است كه به شما وعده میدادند»).

(جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ * وَ قَالُوا ٱلْحَمْدُ لِلَّهِ ٱلَّذِى أذْهَبَ عَنَّا ٱلْحَزَنَ إنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ).[۳۳۲]

(‌ [پاداش آنهاست] بهشتهاى جاودانهاى كه در آن داخل مىشوند، در آن جا با دستبندهايى از طلا و با لؤلؤ آراسته مىشوند و لباسشان در آنجا حرير است * و می‌گويند: ستايش از آن خداوندى است كه اندوه را از ما ببُرد. به راستی، حقّا كه پروردگار ما آمرزنده[ی بدىها] و قدردان [نيكىها] است).

الحديث

122. الإمام الباقر علیه السلام‌ - في قَولِهِ تَبارَكَ و تَعالىٰ: (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي أذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ) -: الحَزَنُ: ما أصابَهُم في الدُّنيا مِنَ الخَوفِ وَ الشِّدَّةِ.[۳۳۳]

122. امام باقر علیه السلام - در بارۀ اين سخن خداى بلندمرتبه: (و گفتند: ستايش، از آنِ خداوندی است كه اندوه از ما ببُرد. به راستى كه پروردگار ما، آمرزنده و قدردان است) - : اندوه، همان ترس و سختىهايى است كه در دنيا به آنان میرسيده است.

۵ / ۴: الأمراضُ

۵ / ۴: بيمارىها

الكتاب

(وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ للّٰهِ الَّذِي هَدانا لِهٰذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أنْ هَدانَا اللّٰهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ اُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).[۳۳۴]

(و هر گونه كينه [یا بیماری روانی] را از سينه‌هايشان میزداييم. از زير [قصرهاى] آنان، جویبارها جارى‌ اند و میگويند: «ستايش، خدايى را كه ما را بِدين [جایگاه پسندیده]، هدايت نمود و اگر خدا ما را هدايت نمیكرد، ما خود، هدايت نمیيافتيم. در حقيقت، فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند» و به آنان، ندا داده میشود كه: اين، همان بهشتى است كه آن را به [پاداش] آنچه انجام میداديد، ميراث يافته‌ايد).

الحديث

123. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: أوَّلُ زُمرَةٍ تَلِجُ الجَنَّةَ صورَتُهُم عَلىٰ صورَةِ القَمَرِ لَيلَةَ البَدرِ، لا يَبصُقونَ فيها و لا يَمتَخِطونَ و لا يَتَغَوَّطونَ، آنِيَتُهُم فيهَا الذَّهَبُ، أمشاطُهُم مِنَ الذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ، و مَجامِرُهُمُ الأُلُوَّةُ[۳۳۵]، و رَشحُهُمُ المِسكُ، و لِكُلِّ واحِدٍ مِنهُم زَوجَتانِ يُرىٰمُخُّ سوقِهِما مِن وَراءِ اللَّحمِ مِنَ الحُسنِ، لَا اختِلافَ بَينَهُم و لا تَباغُضَ، قُلوبُهُم قَلبُ رَجُلٍ واحِدٍ، يُسَبِّحونَ اللّٰهَ بُكرَةً و عَشِيّاً.[۳۳۶]

123. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: نخستين گروهى كه وارد بهشت میشوند، صورت‌هايشان مانند ماه شب چهارده میدرخشد. در بهشت، نه آب دهان میاندازند و نه ترشّحات بينى و نه قضاى حاجت دارند. ظرف‌هايشان در آن جا، طلاست و شانههاى سرشان، از طلا و نقره و بخوردان‌هايشان، عود و عرقشان مُشک است. هر يک از ايشان، دو همسر دارد كه از شدّت زيبايى، مغز ساق آنها از پشت گوشت، ديده میشود.

هيچ ناسازى و نفرتى ميان ايشان (بهشتيان) نيست و همگى يک‌دلاند و بام و شام، خداوند را به پاكى میستايند.

124. عنه صلی الله علیه و آله‌ - في ذِكرِ ما يَلقَى المُؤمِنُ عِندَ دُخولِهِ الجَنَّةَ -: فَيَدخُلُ فَإِذا هُوَ بِشَجَرَةٍ ذاتِ ظِلٍّ مَمدودٍ، و ماءٍ مَسكوبٍ، و ثِمارٍ مُهدَلَةٍ تُسَمّىٰرِضوانَ، يَخرُجُ مِن ساقِها عَينانِ تَجرِيانِ.

فَيَنطَلِقُ إلىإحداهُما و كُلَّما مَرَّ بِذٰلِكَ[۳۳۷] فَيَغتَسِلُ مِنها، فَيَخرُجُ و عَلَيهِ نَضرَةُ النَّعيمِ، ثُمَّ يَشرَبُ مِنَ الاُخرىٰ، فَلا یَكُونُ[۳۳۸] في بَطنِهِ مَغصٌ و لا مَرَضٌ و لا داءٌ أبَداً، و ذٰلِكَ قَولُهُ تَعالىٰ: (وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً)ج[۳۳۹].[۳۴۰]

124. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در بيان آنچه مؤمن، هنگام ورودش به بهشت میبيند -: پس وارد میشود و ناگهان به درختى با سايهاى گسترده و آبى ريزان و ميوههاى آويزان، به نام رضوان، بر میخورد كه از تنۀ آن، دو چشمه جارى است.

به سوى يكى از آن دو چشمه میرود و خود را در آن میشويد و چون بيرون میآيد، سرشار از طراوت است. سپس از چشمۀ ديگر مینوشد و از آن پس، هرگز قولنج و مرض و دردى در شكم او پديد نمیآيد. اين، همان سخنخداى بلندمرتبه است كه: (و پروردگارشان نوشيدنىاى پاک كننده به آنان نوشانيد)».

125. الإمام عليّ علیه السلام: نَظَرَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله إلَى امرَأَةٍ رَمصاءَ[۳۴۱] العَينَينِ، فَقالَ: أما إنَّهُ لا يَدخُلُ الجَنَّةَ رَمصاءُ العَينَينِ.

فَبَكَت، و قالَت: يا رَسولَ اللّٰهِ، و إنّي لَفِي النّارِ؟

فَقالَ: لا، و لٰكِن لا تَدخُلينَ الجَنَّةَ عَلىٰ مِثلِ صورَتِكِ هٰذِهِ.

ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: لا يَدخُلُ الجَنَّةَ الأَعوَرُ وَ الأَعمىٰ. عَلىٰ هٰذَا المَعنىٰ.[۳۴۲]

125. امام على علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله زنى چركين‌چشم ديد. فرمود: «زنانِ چركين‌چشم، به بهشت نمیروند».

زن گريست و گفت:اى پبامبر خدا! پس من به جهنّم میروم؟

فرمود: «نه؛ بلكه با چنين چهرهاى كه دارى، وارد بهشت نمیشوى».

سپس فرمود: «يک‌چشم و كور نيز به بهشت نمیروند»، به همين معنا [كه گفته شد].

۵ / ۵: الحَرُّ وَ البَردُ

۵ / ۵: گرما و سرما

الكتاب

(وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً* مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً).[۳۴۳]

(و به پاس آن كه شکیبایی كردند، بهشت و پرنيان را به آنان پاداش داد * در آن (بهشت)، بر تختها تكيه میزنند. در آن جا نه آفتابى میبينند و نه سرمايى).

الحديث

126. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله‌ - في صِفَةِ الجَنَّةِ -: عَلىٰ بابِ الجَنَّةِ شَجَرَةٌ، إنَّ الوَرَقَةَ مِنها لَيَستَظِلُّ تَحتَها ألفُ رَجُلٍ مِنَ النّاسِ، و عَن يَمينِ الشَّجَرَةِ عَينٌ مُطَهِّرَةٌ مُزَكِّيَةٌ، قالَ: فَيُسقَونَ مِنها شَربَةً، فَيُطَهِّرُ اللّٰهُ بِها قُلوبَهُم مِنَ الحَسَدِ، و يُسقِطُ عَن أبشارِهِمُ الشَّعرَ، و ذٰلِكَ قَولُ اللّٰهِ عزّ و جلّ: (وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً) مِن تِلكَ العَينِ المُطَهِّرَةِ.

قالَ: ثُمَّ يَنصَرِفونَ إلىٰعَينٍ اُخرىٰعَن يَسارِ الشَّجَرَةِ، فَيَغتَسِلونَ فيها، و هِيَ عَينُ الحَياةِ، فَلا يَموتونَ أبَداً.

قالَ: ثُمَّ يوقَفُ بِهِم قُدّامَ العَرشِ، و قَد سَلِموا مِنَ الآفاتِ وَ الأَسقامِ وَ الحَرِّ وَ البَردِ أبَداً.[۳۴۴]

126. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در توصيف بهشت -: بر درِ بهشت، درختى است كه در سايۀ هر برگ آن، هزار نفر از مردم جا میگيرند. در سمت راست درخت، چشمهاى پاک و پاک كننده قرار دارد. جرعهاى از آن را مینوشند و به واسطۀ آن، خداوند، دل‌هايشان را از حسد، پاک میسازد و مو از پوست بدنشان میريزد. اين، همان سخن خداوند عزّ و جلّ است كه: (و پروردگارشان نوشيدنىاى پاک كننده به آنان نوشانيد) از همان چشمۀ پاک.

سپس به سوى چشمهاى ديگر در سمت چپِ درخت میروند و خود را در آن میشويند. اين چشمه، چشمۀ زندگانى است. بنا بر اين، ديگر هرگز نمیميرند.

سپس آنان را در پيشِ عرش نگه میدارند، در حالى كه براى هميشه از آفتها و بيمارىها و گرما و سرما مصون شده‌اند.

۵ / ۶: النَّومُ

۵ / ۶: خواب

127. المعجم الأوسط عن جابر بن عبد اللّٰه: سُئِلَ نَبِيُّ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله فَقيلَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، أيَنامُ أهلُ الجَنَّةِ؟

فَقالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: النَّومُ أخُو المَوتِ، و أَهلُ الجَنَّةِ لا يَنامونَ.[۳۴۵]

127. المعجم الأوسط - به نقل از جابر بن عبد اللّٰه -: از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد:اى پيامبر خدا! آيا بهشتيان میخوابند؟

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خواب، برادر مرگ است. بهشتيان نمیخوابند».

۵ / ۷: الهَرَمُ

۵ / ۷: پيرى

128. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: أهلُ الجَنَّةِ جُردٌ[۳۴۶]، مُردٌ[۳۴۷]، كُحلٌ، لا يَفنىٰشَبابُهُم، و لا تَبلىٰ ثِيابُهُم.[۳۴۸]

128. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشتيان، بدنى بى‌مو و صورتى بى‌مو و چشمانى سرمه كشيده دارند. جوانى‌شان از بين نمیرود و جامه‌هايشان فرسوده نمیشود.

129. الإمام عليّ علیه السلام: أبصَرَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله امرَأَةً عَجوزَةً دَرداءَ[۳۴۹]، فَقالَ: أما إنَّهُ لا تَدخُلُ الجَنَّةَ عَجوزٌ دَرداءُ. فَبَكَت.

فَقالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: ما يُبكيكِ؟

فَقالَت: يا رَسولَ اللّٰهِ، إنّي دَرداءُ!

فَضَحِكَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ: لا تَدخُلينَ الجَنَّةَ عَلىٰ حالِكِ.[۳۵۰]

129. امام على علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله پيرزنى بى‌دندان ديد. فرمود: «بدان كه هيچ پيرزن بیدندانى، وارد بهشت نمیشود». پيرزن گريست.

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «چرا گريه میكنى؟».

گفت:اى پيامبر خدا! من هم بی‌دندانم!

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله خنديد و فرمود: «تو اين گونه (پير و بیدندان)، وارد بهشت نمیشوى».

۵ / ۸: المَوتُ

۵ / ۸: مرگ

130. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: يَدخُلُ أهلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ و أهلُ النّارِ النّارَ، ثُمَّ يَقومُ مُؤَذِّنٌ بَينَهُم: يا أهلَ النّارِ! لا مَوتَ. و يا أهلَ الجَنَّةِ! لا مَوتَ. خُلودٌ.[۳۵۱]

130. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشتيان، داخل بهشت و دوزخيان، داخل دوزخ میشوند. سپس آواز دهندهاى در ميان آنان بر میخيزد [و صدا میزند] كه: «اى دوزخيان! مرگى در كار نيست، واى بهشتيان! مرگى در ميان نيست، جاودانگى است».

131. الزّهد للحسين بن سعيد عن أبي بصير - لا أعلَمُهُ ذَكَرَهُ إلّا عَن أبي جَعفَرٍ علیه السلام -: قالَ [علیه السلام]: إذا أدخَلَ اللّٰهُ أهلَ الجَنَّةِ الجَنَّةَ و أهلَ النّارِ النّارَ، جيءَ بِالمَوتِ في صورَةِ كَبشٍ حَتّیٰ يوقَفَ بَينَ الجَنَّةِ وَ النّارِ. قالَ: ثُمَّ يُنادي مُنادٍ يُسمِعُ أهلَ الدّارَينِ جَميعاً: يا أهلَ الجَنَّةِ، يا أهلَ النّارِ! فَإذا سَمِعُوا الصَّوتَ أقبَلوا.

قالَ: فَيُقالُ لَهُم: أتَدرونَ ما هٰذا؟ هٰذا هُوَ المَوتُ الَّذي كُنتُم تَخافونَ مِنهُ فِي الدُّنيا.

قالَ: فَيَقولُ أهلُ الجَنَّةِ: اللّٰهُمَّ لا تُدخِلِ المَوتَ عَلَينا.

قالَ: و يَقولُ أهلُ النّارِ: اللّٰهُمَّ أدخِلِ المَوتَ عَلَينا.

قالَ: ثُمَّ يُذبَحُ كَما تُذبَحُ الشّاةُ. قالَ: ثُمَّ يُنادي مُنادٍ: لا مَوتَ أبَداً، أيقِنوا بِالخُلودِ.

قالَ: فَيَفرَحُ أهلُ الجَنَّةِ فَرَحاً لَو كانَ أحَدٌ يَومَئِذٍ يَموتُ مِن فَرَحٍ لَماتوا. قالَ: ثُمَّ قَرَأَ هٰذِهِ الآيَةَ: (أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ* إلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولىوَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ* إنَّ هٰذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ* لِمِثْلِ هٰذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ)[۳۵۲].

قالَ: و يَشهَقُ أهلُ النّارِ شَهقَةً لَو كانَ أحَدٌ يَموتُ مِن شَهيقٍ لَماتوا، و هُوَ قَولُ اللّٰهِ عزّ و جلّ: (وَ أنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إذْ قُضِيَ الْأَمْرُ)[۳۵۳].[۳۵۴]

131. الزهد، حسين بن سعيد: يادم نمیآيد كه ابو بصير، آن را جز از امام باقر علیه السلام نقل كرده باشد كه فرمود: «آن گاه كه خداوند، بهشتيان را به بهشت و دوزخيان را به دوزخ میبرد، مرگ را به صورت قوچى میآورند و آن را ميان بهشت و دوزخ، نگاه میدارند. سپس آواز دهندهاى با صدايى كه همۀ اهل بهشت و اهل جهنّم بشنوند، بانگ میزند:اى اهل بهشت واى اهل دوزخ!

با شنيدن صدا، همه به طرف آن، رو میكنند. پس به آنها گفته میشود: آيا میدانيد كه اين چيست؟ اين، همان مرگى است كه در دنيا از آن میترسيديد.

اهل بهشت میگويند: بار خدايا! مرگ را نزد ما مياور.

اهل دوزخ نيز میگويند: بار خدايا! مرگ را نزد ما بياور.

در اين هنگام، آن (مرگ) را مانند گوسفند، سر میبُرند.

سپس آواز دهندهاى آواز میدهد كه: ديگر، مرگى نيست. به جاودانگى، يقين كنيد.

پس بهشتيان، چنان خوش‌حال میشوند كه اگر قرار بود كسى در آن روز از خوش‌حالى بميرد، قطعاً آنان میمُردند».

سپس اين آيه را تلاوت كرد: (آيا ديگر روى مرگ را نمیبينيم * جز همان مرگ نخستين خود را ؟! و ما هرگز عذاب نخواهيم شد؟! * به راستى كه اين، همان كاميابى بزرگ است. * براى چنين [پاداشى] بايد كوشندگان بكوشند) و [فرمود:] «دوزخيان، چنان نالهاى سر میدهند كه اگر قرار بود كسى از ناله بميرد، قطعاً آنان میمُردند. اين است [معناى] سخن خداوند عزّ و جلّ كه: (آنان را از روز حسرت، بيم ده، آن گاه كه كار، تمام میشود)».

132. تفسير القمّي عن أبي ولّاد الحنّاط عن الإمام الصّادق علیه السلام، قال: سُئِلَ عَن قَولِهِ: (وَ أنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ)، قالَ: يُنادي مُنادٍ مِن عِندِ اللّٰهِ؛ و ذٰلِكَ بَعدَما صارَ أهلُ الجَنَّةِ فِي الجَنَّةِ وَ أهلُ النّارِ فِي النّارِ: يا أهلَ الجَنَّةِ، و يا أهلَ النّارِ! هَل تَعرِفونَ المَوتَ في صورَةٍ مِنَ الصُّوَرِ؟

فَيَقولونَ: لا.

فَيُؤتىٰ بِالمَوتِ في صورَةِ كَبشٍ أملَحَ، فَيوقَفُ بَينَ الجَنَّةِ وَ النّارِ، ثُمَّ يُنادَونَ جَميعاً: أشرِفوا وَ انظُروا إلَى المَوتِ.

فَيُشرِفونَ، ثُمَّ يَأمُرُ اللّٰهُ بِهِ فَيُذبَحُ. ثُمَّ يُقالُ: يا أهلَ الجَنَّةِ! خُلودٌ فَلا مَوتَ أبَداً. و يا أهلَ النّارِ! خُلودٌ فَلا مَوتَ أبَداً.[۳۵۵]

132. تفسير القمّى - به نقل از ابو ولّاد حنّاط -: از امام صادق علیه السلام در بارۀ اين سخن خداوند: (آنان را از روز حسرت، بيم ده) سؤال شد. فرمود: «پس از آن كه بهشتيان به بهشت و دوزخيان به دوزخ رفتند، ندا دهندهاى از جانب خداوند، ندا میدهد كه:اى اهل بهشت واى اهل دوزخ! آيا مرگ را در چهرهاى از چهرهها میشناسيد؟

آنها میگويند: نه.

پس، مرگ را در چهرۀ قوچى سياه و سفيد میآورند و آن را ميان بهشت و دوزخ، نگاه میدارند. سپس به همۀ آنها ندا میشود كه: اينک بالا بيایيد و مرگ را تماشا كنيد.

آنان، بالا میآيند. سپس خداوند دستور میدهد كه آن را ذبح كنند. آن گاه گفته میشود:اى بهشتيان! [از اين پس،] جاودانگى است و هرگز مرگى نيست، واى دوزخيان! [از اين پس،] جاودانگى است و هرگز مرگى نيست».

133. معاني الأخبار عن ابن عبّاس: دارُ السَّلامِ الجَنَّةُ، و أهلُها لَهُمُ السَّلامَةُ مِن جَميعِ الآفاتِ وَ العاهاتِ وَ الأَمراضِ وَ الأَسقامِ، و لَهُمُ السَّلامَةُ مِنَ الهَرَمِ وَ المَوتِ و تَغَيُّرِ الأَحوالِ عَلَيهِم. و هُمُ المُكرَمونَ الَّذينَ لا يُهانونَ أبَداً، و هُمُ الأَعِزّاءُ الَّذينَ لا يَذِلّونَ أبداً، و هُمُ الأَغنِياءُ الَّذينَ لا يَفتَقِرونَ أبَداً، و هُمُ السُّعَداءُ الَّذينَ لا يَشقَونَ أبَداً، و هُمُ الفَرِحونَ المُستَبشِرونَ الَّذينَ لا يَغتَمّونَ و لا يَهتَمّونَ أبَداً، و هُمُ الأَحياءُ الَّذينَ لا يَموتونَ أبَداً. فَهُم في قُصورِ الدُّرِّ وَ المَرجانِ، أبوابُها مُشرَعَةٌ إلىٰ عَرشِ الرَّحمٰنِ، (وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ * سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ)[۳۵۶].[۳۵۷]

133. معانى الأخبار - به نقل از ابن عبّاس -: سراى سلامت، بهشت است. اهل آن، از همۀ آفتها و گزندها و بيمارىها و ناخوشىها مصون اند. آنان از پيرى و مرگ و دگرگونىِ حالات، در امان ‌اند و همواره گرامى ‌اند و هرگز اهانت نمیبينند، پيوسته عزيزند و هرگز خوار نمیشوند، هميشه توانگرند و هيچ گاه فقير نمیشوند، همواره خوش‌بختاند و هرگز روى بدبختى را نمیبينند، پيوسته شاد و خوش‌حالاند و هرگز غمگين و اندوهناک نمیشوند، و هماره زنده ‌اند و هرگز نمیميرند. در كاخهايى از دُر و مرجاناند كه درهاى آنها رو به عرش خداى رحمان است (و فرشتگان از هر درى بر آنها وارد میشوند [و میگويند:] * «درود بر شما كه شكيبايى كرديد! پس چه نيكوست فرجام اين سراى!»).

۵ / ۹: وهٰذِهِ الأَوصافُ

۵ / ۹: و اين چند چيز

134. الإمام عليّ علیه السلام‌ - في كِتابِهِ إلىٰ أهلِ مِصرَ، بَعدَ ذِكرِهِ لِلنّارِ و أوصافِها -: اِعلَموا - يا عِبادَ اللّٰهِ - أنَّ مَعَ هٰذا رَحمَةَ اللّٰهِ الَّتي لا تَعجِزُ عَنِ العِبادِ، «جَنَّةٌ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الأَرْضِ، أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»[۳۵۸]، خَيرٌ لا يَكونُ مَعَها شَرٌّ أبَداً، لَذّاتُها لا تُمَلُّ، و مُجتَمِعُها لا يَتَفَرَّقُ، سُكّانُها قَد جاوَرُوا الرَّحمٰنَ، و قامَ بَينَ أيديهِمُ الغِلمانُ، بِصِحافٍ مِنَ الذَّهَبِ فيهَا الفاكِهَةُ وَ الرَّيحانُ.[۳۵۹]

134. امام على علیه السلام - در نامهاش به مردم مصر، پس از بيان دوزخ و اوصاف آن -: بدانيد - اى بندگان خدا - كه در كنار اين [عذاب‌ها]، رحمت خدا قرار دارد كه گنجايش همۀ بندگان را دارد: بهشتى كه پهنای آن، مانند پهنای آسمان و زمين است و براى پرهيزگاران، آماده شده است. سراسر، خوبى است و هرگز بدىاى با آن نيست و لذّت‌هايش ملال‌آور نيستند و جمع آن، به جدايى نمیانجامد. ساكنانش همسايۀ خداى مهربان‌ اند و پسركان، با سينىهاى زرّينِ پر از ميوه و ريحان، در برابر آنان به خدمت ايستاده‌اند.

135. عنه علیه السلام: أمّا أهلُ الطّاعَةِ فَأَثابَهُم بِجِوارِهِ، وخَلَّدَهُم في دارِهِ، حَيثُ لا يَظعَنُ[۳۶۰] النُّزّالُ، و لا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الحالُ، و لا تَنوبُهُمُ الأَفزاعُ، و لا تَنالُهُمُ الأَسقامُ، و لا تَعرِضُ لَهُمُ الأَخطارُ، و لا تُشخِصُهُمُ الأَسفارُ.[۳۶۱]

135. امام على علیه السلام: فرمان‌برداران را با جاى دادن در جوار خويش، پاداش داد و آنان را در سراى خود، جاويدان ساخت؛ سرايى كه رخت‌افكنان در آن، هرگز نمیكوچند و حالاتشان دگرگون نمیگردد و وحشتها به سراغشان نمیآيد و بيمارىها به آنان نمیرسد و دست‌خوش خطرها نمیشوند و بار سفر از جايى به جايى بر نمیبندند.

136. عنه علیه السلام‌ - في صِفَةِ الجَنَّةِ -: دَرَجاتٌ مُتَفاضِلاتٌ، و مَنازِلُ مُتَفاوِتاتٌ، لا يَنقَطِعُ نَعيمُها، و لا يَظعَنُمُقيمُها، و لا يَهرَمُ خالِدُها، و لا يَبأَسُ[۳۶۲] ساكِنُها.[۳۶۳]

136. امام على علیه السلام - در توصيف بهشت -: بهشت، درجات مختلف و منزلهاى متفاوتى دارد، نعمت‌هايش قطع نمیشوند و اقامت كننده در آن، هيچ گاه نمیكوچد و جاويدان در آن، هرگز پير نمیشود و ساكنِ آن، به بينوايى نمیافتد.

137. عنه علیه السلام: الجَنَّةُ الَّتي أعَدَّهَا اللّٰهُ تَعالىٰلِلمُؤمِنينَ خَطّافَةٌ لِأَبصارِ النّاظِرينَ، فيها دَرَجاتٌ مُتفاضِلاتٌ، و مَنازِلُ مُتَعالِياتٌ، لا يَبيدُ نَعيمُها، و لا يَضمَحِلُّ حُبورُها[۳۶۴]، و لا يَنقَطِعُ سُرورُها، و لا يَظعَنُ مُقيمُها، و لا يَهرَمُ خالِدُها، و لا يَبأَسُ ساكِنُها.

أمِنَ سُكّانُها مِنَ المَوتِ فَلا يَخافونَ، صَفا لَهُمُ العَيشُ، و دامَت لَهُمُ النِّعمَةُ، في أنهارٍ مِن ماءٍ غَيرِ آسِنٍ[۳۶۵]، و أنهارٍ مِن لَبَنٍ لَم يَتَغَيَّر طَعمُهُ، و أنهارٍ مِن خَمرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبِينَ، و أنهارٍ مِن عَسَلٍ مُصَفّىً، و لَهُم فيها مِن كُلِّ الثَّمَراتِ، و مَغفِرَةٌ مِن رَبِّهِم، عَلىٰ فُرُشٍ مَنضودَةٍ، و أزواجٌ مُطَهَّرَةٌ، و حورٌ عينٌ كَأَنَّهُنَّ اللُّؤلُؤُ المَكنونُ، و فاكِهَةٌ كَثيرَةٌ لا مَقطوعَةٌ و لا مَمنوعَةٌ، (وَ المَلائِكَةُ يَدخلونَ عَلَيهِم مِن كُلِّ بابٍ ٭ سَلامٌ عَلَيكُم بِما صَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَى الدّارِ)[۳۶۶].[۳۶۷]

137. امام على علیه السلام: بهشتى كه خداوند بزرگ، براى مؤمنان، آماده ساخته است، چشم بينندگان را خيره میسازد. در آن، درجاتى است يكى برتر از ديگرى و منزلهايى است يكى بالاتر از ديگرى. نعمت‌هايش از بين نمیروند، خوشى‌هايش به سر نمیآيند، شادى‌هايش قطع نمیشوند، اقامت كننده در آن نمیكوچد، جاويدان در آن، پير نمیشود و ساكنِ آن، دچار بينوايى نمیگردد.

ساكنان آن، از مرگ، در امان اند. بنا بر اين، نمیترسند. زندگى به كام آنهاست و نعمت برايشان پايدار است: جويبارهايى از آبى تغييرناپذير؛ جويبارهايى از شير كه طعم آن، دگرگون نمیشود؛ جويبارهايى از باده كه نوشندگان از آن، لذّت میبرند؛ و جويبارهايى از انگبين ناب و در آن جا از هر گونه ميوه‌اى، براى آنان هست و [از همه بالاتر] آمرزش پروردگارشان است. بر فرشهاى رديف شدهاند و همسرانى پاک دارند و حوريانى چشم‌درشت چون مرواريد نهان در صدف، و ميوههاى فراوان كه نه بُريده میشوند و نه ممنوع‌ اند (و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد میشوند [و میگويند:] * «درود بر شما كه شكيبايى كرديد! پس چه نيكوست فرجام آن سراى!»).

138. الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ أهلَ الجَنَّةِ يَحيَونَ فَلا يَموتونَ أبَداً، و يَستَيقِظونَ فَلا يَنامونَ أبَداً، و يَستَغنونَ فَلا يَفتَقِرونَ أبَداً، و يَفرَحونَ فَلا يَحزَنونَ أبَداً، و يَضحَكونَ و لا يَبكونَ أبَداً، و يُكرَمونَ فَلا يُهانونَ أبَداً، و يَفكَهونَ و لا يَقطِبونَ أبَداً، و يُحبَرونَ وَ يُسَرّونَ أبَداً، و يَأكُلونَ فَلا يَجوعونَ أبَداً، و يَروَونَ فَلا يَظمَؤونَ أبَداً، و يُكسَونَ فَلا يَعرَونَ أبَداً، و يَركَبونَ و يَتَزاوَرونَ أبَداً، يُسَلِّمُ عَلَيهِمُ الوِلدانُ المُخَلَّدونَ أبَداً، بِأَيديهِم أباريقُ الفِضَّةِ و آنِيَةُ الذَّهَبِ أبَداً، مُتَّكِئينَ عَلیٰ سُرُرٍ أبَداً، عَلَى الأَرائِكِ يَنظُرونَ أبَداً، تَأتيهِمُ التَّحِيَّةُ وَ التَّسليمُ مِنَ اللّٰهِ أبَداً.

نَسأَلُ اللّٰهَ الجَنَّةَ بِرَحمَتِهِ، إنَّهُ عَلىٰ كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.[۳۶۸]

138. امام باقر علیه السلام: اهل بهشت، هماره زندهاند و هرگز نمیميرند، هماره بيدارند و هرگز نمیخوابند، هماره توانگرند و هرگز نادار نمیشوند، هماره شادند و هرگز اندوهگين نمیشوند، هماره خنداناند و هرگز نمیگريند، هماره ارجمندند و هرگز اهانت نمیبينند، هماره گشاده‌رويند و هرگز اخم نمیكنند، هماره خوش‌حال و مسرورند، میخورند و هرگز گرسنه نمیشوند، مینوشند و هرگز تشنه نمیشوند، هماره جامه بر تن دارند و هرگز برهنه نيستند، هماره سوار میشوند و به ديدار هم میروند، هماره پسرانى جاودانه - كه در دستشان هماره ابريقهايى از نقره و ظرفهايى از طلاست - برايشان درود میفرستند، هماره بر تختها نشسته و بر اريكهها تكيه زدهاند و به يكديگر مینگرند، و هماره از جانب خداوند، بر ايشان درود و سلام فرستاده میشود. از خداوند، بهشت را درخواست میكنيم، به حقّ رحمتش، كه او بر هر چيزى تواناست.

139. الإمام المهديّ علیه السلام‌ - لَمّا سُئِلَ عَنِ التَّوالُدِ فِي الجَنَّةِ -: إنَّ الجَنَّةَ لا حَملَ فيها لِلنِّساءِ و لا وِلادَةَ، و لا طَمثَ و لا نِفاسَ، و لا شَقاءَ بِالطُّفولِيَّةِ، و فيها ما تَشتَهِي الأَنفُسُ و تَلَذُّ الأَعيُنُ، كَما قالَ سُبحانَهُ. فَإِذَا اشتَهَى المُؤمِنُ وَلَداً خَلَقَهُ اللّٰهُ بِغَيرِ حَملٍ و لا وِلادَةٍ عَلَى الصّورَةِ الَّتي يُريدُ، كَما خَلَقَ آدَمَ عِبرَةً.[۳۶۹]

139. امام مهدى علیه السلام - در پاسخ سؤال از زاد و ولد در بهشت -: در بهشت، زنان، نه باردار میشوند، نه میزايند، نه حيض میبينند، نه نِفاس میشوند و نه زحمت بچّه‌دارى را تحمّل میكنند؛ بلكه در آن جا - همان گونه كه خداوند سبحان فرموده -، آنچه دلها هوس میكنند و چشمها [از ديدنش] لذّت میبرند، هست. پس هر گاه مؤمن، هوس فرزندى كند، خداوند، آن را بدون آن كه باردارى يا زايمانى در كار باشد، به همان شكلى كه میخواهد، میآفريند، چنان كه آدم را نمونه آفريد.

الفصل السادس: الحَثُّ عَلىٰ طَلَبِ الجَنَّةِ

فصل ششم: تشويق به طلبيدن بهشت

۶ / ۱: قيمَةُ الجَنَّةِ

۶ / ۱: ارزش بهشت

الكتاب

(فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).[۳۷۰]

(پس هيچ كس نمیداند چه چيزهايى از آنچه روشنى‌بخش ديدگان است، به پاداش آنچه انجام میدادهاند، براى آنان پنهان شده است).

راجع: آل عمران: ۱۳۳ و ۱۹۸، المائدة: ۱۱۹، التوبة: ۷۲، الرعد: ۳۵، النحل: ۳۲، الكهف: ۱۰۷، مريم: ۶۳، الفرقان: ۱۵و ۲۴، الزمر: ۷۳، غافر: ۴۰، الحديد: ۲۱، القمر: ۵۴ ـ ۵۵، الإنسان: ۲۰.

ر. ک: آل عمران: آیۀ ۱۳۳ و ۱۹۸، مائده: آیۀ ۱۱۹، توبه: آیۀ ۷۲، رعد: آیۀ ۳۵، نحل: آیۀ ۳۲، کهف: آیۀ ۱۰۷، مریم: آیۀ ۶۳، فرقان: آیۀ ۱۵ و ۲۴، زمر: آیۀ ۷۳، غافر: آیۀ ۴۰، حدید: آیۀ ۲۱، قمر: آیۀ ۵۴ - ۵۵، انسان: آیۀ ۲۰.

الحديث

140. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: قالَ اللّٰهُ تَعالىٰ: أعدَدتُ لِعِبادِيَ الصّالِحينَ ما لا عَينٌ رَأَت، و لا اُذُنٌ سَمِعَت، و لا خَطَرَ عَلىٰ قَلبِ بَشَرٍ.[۳۷۱]

140. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداى بلندمرتبه فرمود: «براى بندگان شايسته‌ام، چيزهايى آماده كرده‌ام كه نه هيچ چشمى ديده، و نه هيچ گوشى شنيده، و نه بر دل بشرى گذر كرده است».[۳۷۲]

141. صحيح مسلم عن سهل بن سعد الساعدي: شَهِدتُ مِن رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله مَجلِساً وَصَفَ فيهِ الجَنَّةَ حَتّیٰ انتَهىٰ، ثُمَّ قالَ صلی الله علیه و آله في آخِرِ حَديثِهِ: فيها ما لا عَينٌ رَأَت، و لا اُذُنٌ سَمِعَت، و لا خَطَرَ عَلىٰ قَلبِ بَشَرٍ.

ثُمَّ اقتَرَأَ هٰذِهِ الآيَةَ: (تَتَجافىٰجُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ* فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ)[۳۷۳].[۳۷۴]

141. صحيح مسلم - به نقل از سهل بن سعد ساعدى -: در يكى از مجلسهاى پيامبر خدا صلی الله علیه و آله حاضر بودم و ايشان در آن مجلس از اوصاف بهشت میگفت تا آن كه توصيفش به پايان رسيد. سپس در پايان سخنش فرمود: «در آن جا چيزهايى هست كه نه هيچ چشمى ديده، و نه هيچ گوشى شنيده، و نه بر دل بشرى گذر كرده است».

پيامبر صلی الله علیه و آله سپس اين آيه را خواند: (پهلوهايشان از بسترها فاصله گرفته، پروردگارشان را به بيم و اميد میخوانند و از آنچه روزى‌شان كرده‌ايم، انفاق میكنند * پس هيچ كس نمیداند كه چه چيزهايى از آنچه روشنى‌بخش ديدگان است، به پاداش كارهايى كه انجام میدادهاند، برای آنان پنهان شده است).

۶ / ۲: دُخولُ الجَنَّةِ رَخيصٌ

۶ / ۲: ورود به بهشت، ارزان است

142. الإمام عليّ علیه السلام: دُخولُ الجَنَّةِ رَخيصٌ، و دُخولُ النّارِ غالٍ.[۳۷۵]

142. امام على علیه السلام: ورود به بهشت، ارزان است و ورود به دوزخ، گران.

143. الإمام الرضا علیه السلام: إنَّ سِلعَةَ اللّٰهِ رَخيصَةٌ، فَاشتَرُوها قَبلَ أن تَغلُوَ.[۳۷۶]

143. امام رضا علیه السلام: كالاى خدا ارزان است. پس، پيش از آن كه گران شود، آن را بخريد.

144. عيسى علیه السلام: النَّومُ عَلَى الحَصيرِ و أَكلُ خُبزِ الشَّعيرِ، في طَلَبِ الفِردَوسِ يَسيرٌ.[۳۷۷]

144. عيسى علیه السلام: خفتن بر بوريا و خوردن نان جوين، براى طلبيدن بهشت، آسان است.

۶ / ۳: ذِكرُ الجَنَّةِ

۶ / ۳: به یاد بهشت بودن

145. الإمام زين العابدين علیه السلام: إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ علیه السلام... كانَ إذا قامَ في صَلاتِهِ تَرتَعِدُ فَرائِصُهُ[۳۷۸] بَينَ يَدَي رَبِّهِ عزّ و جلّ، و كانَ إذا ذَكَرَ الجَنَّةَ وَ النّارَ اضطَرَبَاضطِرابَ السَّليمِ[۳۷۹]، و سَأَلَ اللّٰهَ تَعالَى الجَنَّةَ، و تَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النّارِ.[۳۸۰]

145. امام زين العابدين علیه السلام: حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام... هر گاه به نماز میايستاد، بدنش در پيشگاه پروردگارش به لرزه میافتاد و هر گاه از بهشت و دوزخ ياد میكرد، مانند مارگزيده به خود میلرزيد و از خداى بزرگ، بهشت میطلبيد و از آتش به او پناه میبرد.

146. الإمام الباقر علیه السلام: اُذكُروا مِن عَظَمَةِ اللّٰهِ ما شِئتُم، و لا تَذكُرونَ مِنهُ شَيئاً إلّا و هِيَ أعظَمُ مِنهُ. وَ اذكُروا مِنَ النّارِ ما شِئتُم، و لا تَذكُرونَ مِنها شَيئاً إلّا و هِيَ أشَدُّ مِنهُ. وَ اذكُروا مِنَ الجَنَّةِ ما شِئتُم، و لا تَذكُرونَ مِنها شَيئاً إلّا و هِيَ أفضَلُ.[۳۸۱]

146. امام باقر علیه السلام: از بزرگى خدا، هر چه خواستيد، ياد كنيد؛ امّا هر چه از آن ياد كنيد، باز بزرگى خدا، بزرگتر از آن است، و از آتش دوزخ، هر چه خواستيد، بگوييد؛ ولى هر چه از آن بگوييد، باز آتش دوزخ، سختتر از آن است، و از بهشت، هر چه خواستيد، بگوييد؛ امّا هر چه از آن بگوييد، باز بهشت، برتر از آن است.

147. الإمام الصادق علیه السلام: حَقُّ التِّلاوَةِ الوُقوفُ عِندَ ذِكرِ الجَنَّةِ وَ النّارِ؛ يَسأَلُ فِي الأُولىٰ، و يَستَجيرُ مِنَ الأُخرىٰ.[۳۸۲]

147. امام صادق علیه السلام: حقّ تلاوت [قرآن]، آن است كه هنگام ياد شدن از بهشت و دوزخ، درنگ شود. اوّلى را طلب كند و از دومى به خدا پناه برَد.

148. سعد السعود: أوحَى اللّٰهُ عزّ و جلّ إلىٰ داوود علیه السلام: يا أيُّهَا الغَفولُ! ما تَصنَعُ بِدُنيا يَدخُلُهَا الرَّجُلُ صَحيحاً و يَرجِعُ سَقيماً، و يَخرُجُ فَيَحيا حَياتَهُ فَيُكَبَّلُ بِالحَديدِ وَ الأَغلالِ، و يَخرُجُ الرَّجُلُ صَحيحاً فَيُرَدُّ قَتيلاً؟!

وَيحَكُم! لَو رَأَيتُمُ الجَنَّةَ و ما أعدَدتُ فيها لِأَولِيائِي مِنَ النَّعيمِ لَما ذُقتُم دَواءَها لِشَهوَةٍ[۳۸۳].

أَينَ المُشتاقُونَ إلى لَذيذِ[۳۸۴] الطَّعامِ وَ الشَّرابِ؟ أينَ الَّذينَ جَعَلوا مَعَ الضِّحكِ بُكاءً؟ أَينَ الَّذينَ هَجَمُوا عَلىٰ مَساجِدي فِي الصَّيفِ وَ الشِّتاءِ؟[۳۸۵]

148. سعد السعود: خداى عزّ و جلّ به داوود علیه السلام وحى فرمود كه: «اى بیخبر! از دنيا چه میخواهى كه آدمى، تن‌درست به آن وارد میشود و بيمار باز میگردد و بيرون میرود و به زندگى خود ادامه میدهد و به كُنده و زنجير بسته میشود، و آدمى سالم [از خانه] بيرون میرود و كشته باز میگردد؟

واى بر شما! اگر بهشت و نعمتهايى را كه در آن براى دوستانم آماده ساخته‌ام، ديده بوديد، هرگز طعم شهوتى را نمیچشيديد.

كجايند مشتاقانِ خوردنىها و نوشيدنىهاى لذيذ؟ كجايند آنان كه در كنار خنده، گريه كردند؟ كجايند آنان كه در تابستان و زمستان، به مسجدهاى من هجوم آوردند؟».

۶ / ۴: الغَفلَةُ عَن الجَنَّةِ

۶ / ۴: غفلت از بهشت

149. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: ما رَأَيتُ مِثلَ النّارِ نامَ هارِبُها، و لا مِثلَ الجَنَّةِ نامَ طالِبُها.[۳۸۶]

149. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: نديدم چيزى چون دوزخ كه گريزانِ از آن، خفته باشد، و نه چون بهشت كه جويندهاش در خواب، فرو رفته باشد!

150. عنه صلی الله علیه و آله: إذا صَلَّى العَبدُ و لَم يَسأَلِ اللّٰهَ تَعالَى الجَنَّةَ و لَم يَستَعِذهُ مِنَ النّارِ، قالَتِ المَلائِكَةُ: أغفَلَ العَظيمَتَينِ؛ الجَنَّةَ وَ النّارَ.[۳۸۷]

150. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر گاه بنده نماز بخواند و از خداى بلندمرتبه، بهشت را نخواهد و از آتش دوزخ به او پناه نبرد، فرشتگان میگويند: «دو چيز بزرگ، بهشت و دوزخ را از ياد برد!».

151. الإمام عليّ علیه السلام: ألا و إِنّي لَم أرَ كَالجَنَّةِ نامَ طالِبُها، و لا كَالنّارِ نامَ هارِبُها. ألا و إِنَّهُ مَنلا يَنفَعُهُ الحَقُّ يَضُرُّهُ الباطِلُ.[۳۸۸]

151. امام على علیه السلام: هان! من نديده‌ام چيزى را كه چون بهشت، جويندهاش خفته باشد، و نه چون دوزخ كه گريزانِ از آن، در خواب، فرو رفته باشد. بدانيد كه هر كس حق، سودش نرساند، باطل، زيانش میرساند.

152. الإمام الكاظم علیه السلام: أما إنَّ أبدانَكُم لَيسَ لَها ثَمَنٌ إلَّا الجَنَّةُ، فَلا تَبيعوها بِغَيرِها.[۳۸۹]

152. امام كاظم علیه السلام: بدانيد كه اين پيكرهاى شما، بهايى جز بهشت ندارند. پس، آنها را به جز بهشت نفروشيد.

۶ / ۵: الشَّوقُ إلَی الجَنَّةِ

۶ / ۵: شوق به بهشت

153. الإمام عليّ علیه السلام‌ - في صِفَةِ الجَنَّةِ -: فَلَو رَمَيتَ بِبَصَرِ قَلبِكَ نَحوَ ما يوصَفُ لَكَ مِنها، لَعَزَفَت[۳۹۰] نَفسُكَ عَن بَدائِعِ ما اُخرِجَ إلَى الدُّنيا مِن شَهَواتِها و لَذّاتِها، و زَخارِفِ مَناظِرِها، و لَذَهِلَت بِالفِكرِ فِي اصطِفاقِ أشجارٍ غُيِّبَت عُروقُها في كُثبانِ المِسكِ عَلىٰ سَواحِلِ أنهارِها، و في تَعليقِ كَبائِسِ اللُّؤلُؤِ الرَّطبِ في عَسالِيجِها[۳۹۱] و أَفنانِها، و طُلوعِ تِلكَ الثِّمارِ مُختَلِفَةً في غُلُفِ أكمامِها[۳۹۲]، تُجنىٰ مِن غَيرِ تَكَلُّفٍ فَتَأتي عَلىٰ مُنيَةِ مُجتَنيها، و يُطافُ عَلىٰ نُزّالِها في أفنِيَةِ قُصورِها بِالأَعسالِ المُصَفَّقَةِ، وَ الخُمورِ المُرَوَّقَةِ.

قَومٌ لَم تَزَلِ الكَرامَةُ تَتَمادىٰ بِهِم حَتّىٰ حَلّوا دارَ القَرارِ، و أَمِنوا نُقلَةَ الأَسفارِ، فَلَو شَغَلتَ قَلبَكَ - أيُّهَا المُستَمِعُ - بِالوُصولِ إلىٰ ما يَهجُمُ عَلَيكَ مِن تِلكَ المَناظِرِ المونِقَةِ[۳۹۳]، لَزَهَقَت نَفسُكَ شَوقاً إلَيها، و لَتَحَمَّلتَ مِن مَجلِسي هٰذا إلىٰ مُجاوَرَةِ أهلِ القُبورِ استِعجالاً بِها. جَعَلَنَا اللّٰهُ و إِيّاكُم مِمَّن سَعىٰبِقَلبِهِ إلىٰ مَنازِلِ الأَبرارِ بِرَحمَتِهِ.[۳۹۴]

153. امام على علیه السلام - در وصف بهشت -: اگر به آنچه از بهشت براى تو وصف میشود، با چشم دلت نظر افكنى، بیگمان، نفْس تو از خواهشها و خوشىهاى دل‌انگيزى كه در دنيا پديد آورده شده، و زيبايىهاى مناظر آن، روى‌گردان خواهد شد، و انديشه‌ات در صداى بر هم خوردن شاخسار درختانى متحيّر خواهد شد كه در كنار جويبارهاى بهشت در تپّههايى از مُشک، ريشه دوانيدهاند و در خوشههاى مرواريدتر و تازهاى كه بر شاخههاى نازک و ستبر، آويزاناند، و در بر آمدن آن ميوههاى گوناگون رنگارنگ از غلافهاى شكوفه‌هايشان كه بیرنج، چيده میشوند و هر سان كه چينندهاش آرزو كند، در دسترسش قرار میگيرند و براى بهشتيان در آستان كاخ‌هايشان، عسلهاى مصفّا و بادههاى ناب، گردانده میشوند.

بهشتيان، مردمانى هستند كه كرامت [خداوند]، پيوسته آنان را در بر میگيرد تا آن كه در سراى ماندگارى فرود آيند و از نقل و انتقال سفرها آسوده گردند. پس تو -اى شنونده - اگر دل خويش را در رسيدن به آن مناظر زيبا و شگفت‌انگيز كه ناگهان بر تو هجوم میآورند، مشغول دارى، از شوق آنها قالب تهى خواهى كرد و از همين مجلس من، به همسايگىِ خفتگان در گورها، رخت بر خواهى بست تا هر چه زودتر به آن مناظر، دست يابى. خداوند به رحمت خويش، ما و شما را از كسانى قرار دهد كه با دل خويش براى رسيدن به منزلهاى نيكوكاران میكوشند!

154. عنه علیه السلام‌ - في صِفَةِ المُتَّقينَ -: لَولَا الأَجَلُ الَّذي كَتَبَ اللّٰهُ عَلَيهِم، لَم تَستَقِرَّ أرواحُهُم في أجسادِهِم طَرفَةَ عَينٍ؛ شَوقاً إلَى الثَّوابِ، و خَوفاً مِنَ العِقابِ.[۳۹۵]

154. امام على علیه السلام - در توصيف پرهيزگاران -: اگر نبود اَجَلى كه خداوند براى آنان نوشته است، از شوق پاداش و ترس از كيفر، جان‌هايشان چشم بر هم زدنى در كالبدهايشان نمیمانْد.

155. الإمام الباقر علیه السلام: سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام عَنِ الإِيمانِ، فَقالَ: إنَّ اللّٰهَ عزّ و جلّ جَعَلَ الإيمانَ عَلىٰ أربَعِ دَعائِمَ: عَلَى الصَّبرِ، وَ اليَقينِ، وَ العَدلِ، وَ الجِهادِ. فَالصَّبرُ مِن ذٰلِكَ عَلىٰ أربَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوقِ، وَ الإِشفاقِ وَ الزُّهدِ وَ التَّرَقُّبِ؛ فَمَنِ اشتاقَ إلَى الجَنَّةِ سَلا[۳۹۶] عَنِ الشَّهَواتِ، و مَن أشفَقَ مِنَ النّارِ رَجَعَ عَنِ المُحَرَّماتِ، و مَن زَهِدَ في الدُّنيا هانَت عَلَيهِ المُصيباتُ، و مَن راقَبَ المَوتَ سارَعَ إلَى الخَيراتِ.[۳۹۷]

155. امام باقر علیه السلام: از امير مؤمنان علیه السلام در بارۀ ايمان پرسيدند. فرمود: «خداى عزّ و جلّ، ايمان را بر چهار پايه نهاد: بر شكيب و يقين و داد و جهاد. شكيب نيز بر چهار شاخه است: شوق و ترس و زهد و انتظار. كسى كه مشتاق بهشت باشد، در برابر شهوتها شكيبايى میكند. كسى كه از آتش بترسد، از حرامها دست میدارد. كسى كه به دنيا زهد ورزد، [سختىها و] مصيبتها بر او آسان میشوند، و كسى كه منتظر مرگ باشد، در كارهاى نيک میكوشد».

156. الكافي عنهم علیهم السلام: فيما وَعَظَ اللّٰهُ عزّ و جلّ بِهِ عيسىٰ علیه السلام:... يَا بنَ مَريَمَ، لَو رَأَت عَينُكَ ما أعدَدتُ لِأَولِيائِيَ الصّالِحينَ، ذابَ قَلبُكَ و زَهَقَت نَفسُكَ شَوقاً إليَهِ، فَلَيسَ كَدارِ الآخِرَةِ دارٌ تَجاوَرَ فيهَا الطَّيِّبُونَ، و يَدخُلُ عَلَيهِم فيهَا المَلائِكَةُ المُقَرَّبُونَ، و هُم مِمّا يَأتي يَومَ القِيامَةِ مِن أهوالِها آمِنونَ، دارٌ لا يَتَغَيَّرُ فيهَا النَّعيمُ و لا يَزولُ عَن أهلِها.

يَا بنَ مَريَمَ، نافِس فيها مَعَ المُتَنافِسينَ؛ فَإِنَّها اُمنِيَّةُ المُتَمَنّينَ، حَسَنَةُ المَنظَرِ.

طُوبىٰ لَكَ يَا بنَ مَريَمَ إن كُنتَ لَها مِنَ العامِلينَ، مَعَ آبائِكَ آدَمَ و إِبراهِيمَ، في جَنّاتٍ و نَعيمٍ، لا تَبغي بِها بَدَلاً و لا تَحوِيلاً، كَذٰلِكَ أفعَلُ بِالمُتَّقينَ.[۳۹۸]

156. الكافى - به نقل از امامان علیهم السلام -: از اندرزهاى خداى عزّ و جلّ به عيسى علیه السلام اين بود كه: «اى پسر مريم! اگر ديدگانت آنچه را كه براى دوستان شايسته‌ام آماده ساخته‌ام، میديد، از شوق، دلت آب میشد و جانت به لب میآمد. هيچ سرايى، چون سراى آخرت نيست. در آن جا همۀ پاكان جمع‌ اند و فرشتگان مقرّب، بر آنان وارد میشوند و از هراسهاى قيامت، در امان اند. سرايى است كه در آن، نعمتها به غير نعمت، بدل نمیشوند و از اهل آن سراى، زوال نمیيابند.

اى پسر مريم! براى چنين سرايى، با ديگر كوشندگان، به شوقْ در كوش، كه آن، آرزوى آرزومندان است و خوش‌منظر است. خوشا به حال تو ـاى پسر مريم ـ، اگر از عمل كنندگان براى آن باشى، همراه با پدرانت، آدم و ابراهيم، در بهشتها و نعمتهايى كه هرگز جای‌گزين و تغييرى براى آنها نخواهى خواست! من با پرهيزگاران، چنين میكنم».

الفصل السابع: أسبابُ دُخولِ الجَنَّةِ

فصل هفتم: عوامل بهشتى شدن

۷ / ۱: رَحمَةُ اللَّهِ

۷ / ۱: رحمت خدا

الكتاب

(يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ* خالِدِينَ فِيها أبَداً إنَّ اللهَ عِنْدَهُ أجْرٌ عَظِيمٌ).[۳۹۹]

(پروردگارشان، آنان را به رحمتى از جانب خويش، و خشنودى و باغهايى كه در آنها نعمتهايى پايدار دارند، مژده میدهد. در آنها جاودانه و هميشگى خواهند بود. خداست كه نزد او، پاداشى بزرگ است).

(وَ لَوْ لا فَضْلُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ في الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ).[۴۰۰]

(و اگر فضل خدا و رحمت او در دنيا و آخرت بر شما نبود، قطعاً بدانچه در آن وارد شده‌اید، به شما عذابى بزرگ میرسيد).

الحديث

157. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: لا يَدخُلُ الجَنَّةَ رَجُلٌ إلّا بِرَحمَةِ اللّٰهِ عزّ و جلّ.[۴۰۱]

157. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هيچ كس به بهشت نمیرود، مگر با رحمت خداى عزّ و جلّ.

158. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: قالَ اللّٰهُ تَبارَكَ و تَعالىٰ: لا يَتَّكِلِ العامِلونَ عَلىٰ أعمالِهِمُ الَّتي يَعمَلونَها لِثَوابي؛ فَإِنَّهُم لَوِ اجتَهَدوا و أَتعَبوا أنفُسَهُم أعمارَهُم[۴۰۲] في عِبادَتي، كانوا مُقَصِّرينَ غَيرَ بالِغينَ في عِبادَتِهِم كُنهَ عِبادَتي فيما يَطلُبونَ عِندي مِن كَرامَتي، وَ النَّعيمِ في جَنّاتي، و رَفِيعِ الدَّرَجاتِ العُلىٰ في جِواري، و لٰكِن بِرَحمَتي فَليَثِقوا، و فَضلي فَليَرجوا، و إلىٰ حُسنِ الظَّنِّ بي فَليَطمَئِنّوا، فَإِنَّ رَحمَتي عِندَ ذٰلِكَ تُدرِكُهُم، و مَنّي يُبَلِّغُهُم رِضواني، و مَغفِرَتي تُلبِسُهُم عَفوي، فَإِنّي أنَا اللّٰهُ الرَّحمٰنُ الرَّحيمُ، و بِذٰلِكَ تَسَمَّيتُ.[۴۰۳]

158. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداى بزرگ و بلندمرتبه فرمود: «آنان كه براى پاداش من كار میكنند، نبايد به كردارهاى خويش تكيه كنند؛ زيرا اگر همۀ عمرشان را در عبادت من بكوشند و خويشتن را به زحمت اندازند، باز تقصير كردهاند و در عبادتشان به عمق بندگى من، و كرامت من و نعمتهاى باغهاى بهشتم و درجات بلند در جوارم كه از من میطلبند، نمیرسند؛ بلكه تنها به رحمت من بايد اعتماد كنند و به فضل من، اميد داشته باشند و به گمان نيک داشتن به من، دل ببندند. در اين صورت است كه رحمتم به ايشان میرسد، و لطفم، آنان را به خشنودى‌ام میرساند، و آمرزشم جامۀ گذشتم را بر ايشان میپوشاند؛ چرا كه من خداى مهرگستر مهربانم و بدين ناميده شده‌ام».

159. عنه صلی الله علیه و آله: سُبحانَ الَّذي فِي الجَنَّةِ رَحمَتُهُ.[۴۰۴]

159. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: پاكا خدايى كه رحمتش در بهشت است!

160. الإمام زين العابدين علیه السلام‌ - مِن دُعائِهِ فِي الشُّكرِ -: فَسُبحانَكَ! ما أبيَنَ كَرَمَكَ في مُعامَلَةِ مَن أطاعَكَ أو عَصاكَ... و لَو كافَأتَ المُطيعَ عَلىٰ ما أنتَ تَوَلَّيتَهُ لَأَوشَكَ أن يَفقِدَ ثَوابَكَ، و أَن تَزولَ عَنهُ نِعمَتُكَ، و لٰكِنَّكَ بِكَرَمِكَ جازَيتَهُ عَلَى المُدَّةِ القَصيرَةِ الفانِيَةِ بِالمُدَّةِ الطَّويلَةِ الخالِدَةِ، و عَلَى الغايَةِ القَريبَةِ الزّائِلَةِ بِالغايَةِ المَديدَةِ الباقِيَةِ.[۴۰۵]

160. امام زين العابدين علیه السلام - از دعاى ايشان در شكرگزارى -: پاكا تو! وه كه چه آشكار است بزرگوارى تو در رفتار با آن كه فرمانت میبرد يا نافرمانى‌ات میكند...! اگر فرمان‌بردار را به مقتضاى كردارش - كه تو خود، عهده‌دار آن بودهاى - پاداش میدادى، ديرى نمیپاييد كه پاداشِ تو را از دست میداد و نعمت تو از او زايل میگشت؛ ولی تو به بزرگوارى خويش، در برابر عمرى كوتاه و فانى [كه عبادتت كرد]، عمرى دراز و جاويدان، و به ازاى مقصدى نزديک و به سرآمدنى، مقصدى گسترده و ماندگار، پاداشش دادى.

۷ / ۲: العَقلُ

۷ / ۲: خِرَدوَرزی

161. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله‌ - في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ علیه السلام -: العَقلُ مَا اكتُسِبَت بِهِ الجَنَّةُ، و طُلِبَ بِهِ رِضَىالرَّحمٰنِ.[۴۰۶]

161. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در سفارش‌های خود به امام على علیه السلام -: خِرَد، آن چيزى است كه با آن، بهشت به دست میآيد و به وسیلهٔ آن، خشنودى خداى مهربان، طلب میشود.

162. عنه صلی الله علیه و آله: كَم مِن عاقِلٍ عَقَلَ عَنِ اللّٰهِ أمرَهُ، و هُوَ حَقيرٌ عِندَ النّاسِ ذَميمُ المَنظَرِ؛ يَنجو غَداً! و كَم مِن ظَريفِ اللِّسانِ جَميلِ المَنظَرِ عِندَ النّاسِ؛ يَهلِكُ غَداً في القِيامَةِ![۴۰۷]

162. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله:‌ اى بسا خردمندِ خداشناسى كه در نزد مردم، خُرد و زشت‌روى است؛ امّا فردا[ى قيامت] نجات میيابد! واى بسا شيرين‌گفتار خوب‌روى در نزد مردم كه فرداى قيامت، هلاک میشود!

163. ربيع الأبرار عن أنس: قيلَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، الرَّجُلُ يَكونُ حَسَنَ العَقلِ كَثيرَ الذُّنوبِ؟

قالَ: ما مِن آدَمِيٍّ إلّا و لَهُ ذُنوبٌ و خَطايا يَقتَرِفُها، فَمَن كانَت سَجِيَّتُهُ العَقلَ و غَرِيزَتُهُ اليَقينَ لَم تَضُرُّهُ ذُنوبُهُ.

قيلَ: كَيفَ ذٰلِكَ يا رَسولَ اللّٰهِ؟

قالَ: لِأَنَّهُ كُلَّما أخطَأَ لَم يَلبَث أن تَدارَكَ ذٰلِكَ بِتَوبَةٍ و نَدامَةٍ عَلیٰ ما كانَ مِنهُ، فَيَمحو ذُنوبَهُ، و يَبقىٰلَهُ فَضلٌ يَدخُلُ بِهِ الجَنَّةَ.[۴۰۸]

163. ربيع الأبرار - به نقل از اَنَس -: گفته شد:اى پيامبر خدا! آيا میشود كه مردى خوش‌خِرَد، امّا پرگناه باشد؟

فرمود: «هيچ آدمى نيست، مگر آن كه مرتكب گناه و خطا میشود. پس، آن كه سرشتى با خِرَد و نهادى توأم با يقين داشته باشد، گناهانش به او گزندى نمیرسانند».

گفته شد: چگونه،اى پيامبر خدا؟

فرمود: «زيرا هر بار كه گناهى كند، بیدرنگ، با توبه و پشيمانى از كردارش، آن را جبران میكند. پس گناهش پاک میشود و برايش فضيلتى میماند كه به سبب آن به بهشت میرود».

164. الإمام الصادق علیه السلام: مَن كانَ عاقِلاً، خُتِمَ لَهُ بِالجَنَّةِ إن شاءَ اللّٰهُ.[۴۰۹]

164. امام صادق علیه السلام: كسى كه خردمند باشد، به خواست خدا، عاقبت به بهشت میرود.

165. الكافي عن محمّد بن عبد الجبّار عن بعض أصحابنا رفعه إلى الإمام الصّادق علیه السلام، قال: قُلتُ لَهُ: مَا العَقلُ؟

قالَ: ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمٰنُ وَ اكتُسِبَ بِهِ الجِنانُ.

قالَ: قُلتُ: فَالَّذي كانَ في مُعاويَةَ؟

فَقالَ: تِلكَ النَّكراءُ، تِلكَ الشَّيطَنَةُ، و هِيَ شَبيهَةٌ بِالعَقلِ وَ لَيسَت بِالعَقلِ.[۴۱۰]

165. الكافى - به نقل از محمّد بن عبد الجبّار، از يكى از شيعيان، در حديثى كه سند آن را به امام صادق علیه السلام رسانده است -: به امام صادق علیه السلام گفتم: خِرَد چيست؟

فرمود: «آن چيزى كه خداى مهربان، بِدان عبادت و بهشت به دست آورده میشود».

گفتم: پس آنچه در معاويه بود[، چه بود]؟

فرمود: «آن، خباثت است. آن، شيطنت است. آن، شبيه خِرَد است؛ امّا خِرَد نيست».

۷ / ۳: العِلمُ وَ الحِكمَةُ

۷ / ۳: دانش و فرزانگى

166. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: مَن أحَبَّ العِلمَ، وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ.[۴۱۱]

166. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس دوستدار دانش باشد، بهشت بر او واجب میشود.

167. عنه صلی الله علیه و آله: مَن سَلَكَ طَريقاً يَطلُبُ فيهِ عِلماً، سَلَكَ اللّٰهُ بِهِ طَريقاً إلَى الجَنَّةِ.[۴۱۲]

167. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس براى طلب دانشى گام در راهى نهد، خداوند، او را به بهشت میبرد.

168. عنه صلی الله علیه و آله: مَن سَلَكَ طَريقاً يَلتَمِسُ فيهِ عِلماً، سَهَّلَ اللّٰهُ لَهُ بِهِ طَريقاً إلَى الجَنَّةِ.[۴۱۳]

168. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس براى جستجوى دانشى گام در راهى نهد، خداوند بِدان وسيله راه بهشت را برايش هموار میكند.

169. عنه صلی الله علیه و آله: طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلیٰ كُلِّ مُسلِمٍ، فَاطلُبُوا العِلمَ في مَظانِّهِ[۴۱۴]، وَ اقتَبِسوهُ مِن أهلِهِ؛ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ للّٰهِ حَسَنَةٌ، و طَلَبَهُ عِبادَةٌ، وَ المُذاكَرَةَ فيهِ تَسبيحٌ، وَ العَمَلَ بِهِ جِهادٌ، و تَعليمَهُ مَن لا يَعلَمُهُ صَدَقَةٌ، و بَذلَهُ لِأَهلِهِ قُربَةٌ إلَى اللّٰهِ تَعالىٰ؛ لِأَنَّهُ مَعالِمُ الحَلالِ وَ الحَرامِ، و مَنارُ سُبُلِ الجَنَّةِ، وَ المُؤنِسُ فِي الوَحشَةِ، وَ الصّاحِبُ في الغُربَةِ وَ الوَحدَةِ، وَ المُحَدِّثُ في الخَلوَةِ، وَ الدَّليلُ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ، وَ السِّلاحُ عَلَى الأَعدَاءِ، وَ الزَّينُ عِندَ الأَخِلّاءِ.

يَرفَعُ إلَيهِ أقواماً فَيَجعَلُهُم فِي الخَيرِ قادَةً، تُقتبَسُ آثارُهُم، و يُهتَدىٰبِفِعالِهِم، و يُنتَهیٰ إلىٰ آرائِهِم، تَرغَبُ المَلائِكَةُ في خُلَّتِهِم، و بِأَجنِحَتِها تَمَسُّهُم، و في صَلاتِها تُبارِكُ عَلَيهِم، يَستَغفِرُ لَهُم كُلُّ رَطبٍ و يابِسٍ، حَتّیٰ حيتانُ البَحرِ و هَوامُّهُ، و سِباعُ البَرِّ و أَنعامُهُ.

إنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ مِنَ الجَهلِ، و ضِياءُ الأَبصارِ مِنَ الظُّلمَةِ، و قُوَّةُ الأَبدانِ مِنَ الضَّعفِ، يَبلُغُ بِالعَبدِ مَنازِلَ الأَخيارِ، و مَجالِسَ الأَبرارِ، وَ الدَّرَجاتِ العُلىٰ فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ، الذِّكرُ فيهِ يَعدِلُ بِالصِّيامِ، و مُدارَسَتُهُ بِالقِيامِ، بِهِ يُطاعُ الرَّبُّ و يُعبَدُ، و بِهِ توصَلُ الأَرحامُ، و يُعرَفُ الحَلالُ مِنَ الحَرامِ.

العِلمُ إمامُ العَمَلِ وَ العَمَلُ تابِعُهُ، يُلهَمُ بِهِالسُّعَداءُ، و يُحرَمُهُ الأَشقِياءُ، فَطوبىٰلِمَن لَم يَحرِمهُ اللّٰهُ مِنهُ حَظَّهُ.[۴۱۵]

169. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: فراگيرى دانش، وظيفۀ هر مسلمانى است. پس دانش را در جايگاههاى آن بجوييد و آن را از اهلش فرا گيريد؛ چرا كه آموختن دانش براى خدا، كار نيک است و كوشش [براى فراگيرىِ] آن، عبادت و گفتگو در بارۀ آن، تسبيح و به كار بستنش، جهاد و آموختنش به كسى كه آن را نمیداند، صدقه و بخشيدن آن به اهلش، مايۀ نزديكى به خداى بزرگ است؛ زيرا دانش، وسيلۀ شناخت حلال و حرام و منارۀ راههاى بهشت و مونس در بى‌كسى، و يار در غربت و تنهايى، و هم‌سخن در خلوت، و راه‌نما در خوشى و ناخوشى، و سلاح در برابر دشمنان و مايۀ آراستگى در نزد دوستان است.

خداوند، مردمانى را به سبب دانش، بالا میبرد و آنان را در خوبىها پيشوا قرار میدهد، به طورى كه آثارشان اقتباس میشود و از كردارشان تقليد میگردد و به آرايشان مراجعه میشود. فرشتگان به دوستى آنان، راغب میشوند و با بال‌هايشان آنها را نوازش میدهند و در نمازشان برايشان طلب بركت میكنند. هرتر و خشكى براى آنان آمرزش میطلبد، حتّى ماهيان و خزندگان دريا و درندگان و چرندگان بيابان.

دانش، مايۀ حيات دلها در برابر نادانى، و روشنايى ديدگان در برابر تاريكى، و نيروى بدنها در برابر ناتوانى است و بنده را به جايگاه خوبان و مجالس نيكان و درجات بلند در دنيا و آخرت میرساند. سخن گفتن در بارۀ آن، همسنگ روزه گرفتن است و مباحثۀ آن، برابر با شب‌زنده‌دارى است. با دانش است كه پروردگار، فرمان‌بردارى و بندگى میشود و با دانش است كه صلۀ ارحام به جا آورده میشود و حلال از حرام شناخته میشود. دانش، پيشواى كردار است و كردار، پيرو آن. به نيک‌بختان عطا میشود و تيره‌بختان، از آن، محروم میشوند. پس خوشا به حال كسى كه خداوند، او را از بهرهاش از دانش محروم نسازد!

۷ / ۴: كَلِمَةُ التَّوحیدِ

۷ / ۴: شعارِ توحيد

۷ / ۴ - ۱: التَّوحیدُ ثَمَنُ الجَنَّةِ

۷ / ۴ - ۱: توحید، بهای بهشت است

170. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن خُتِمَ لَهُ بِ«لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ» وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ.[۴۱۶]

170. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس پايان زندگىاش به «لا إله إلّا اللّٰه» ختم شود، بهشت بر او واجب میشود.

171. عنه صلی الله علیه و آله: يَقولُ اللّٰهُ جَلَّ جَلالُهُ: «لا إلٰهَ إلّا اللّٰهُ» حِصني، فَمَن دَخَلَهُ أمِنَ مِن عَذابي.[۴۱۷]

171. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداوند عزّ و جلّ میفرمايد: «لا إله إلّا اللّٰه، دژ من است. پس هر كه به آن وارد شود، از عذاب من ايمن است».

172. عنه صلی الله علیه و آله: حَدَّثَني جَبرَئيلُ سَيِّدُ المَلائِكَةِ، قالَ: قالَ اللّٰهُ سَيِّدُ السّاداتِ عزّ و جلّ: إنّي أنا اللّٰهُ لا إلٰهَ إلّا أنا، فَمَن أقَرَّ لي بِالتَّوحيدِ دَخَلَ حِصني، و مَن دَخَلَ حِصني أمِنمِن عَذابي.[۴۱۸]

172. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: مهتر فرشتگان، جبرئيل، برايم حديث كرد و گفت: مهترِ مهتران، خداى عزّ و جلّ، فرمود: «منم، من، خدا. معبودى جز من نيست. پس هر كه به يگانگى من اقرار كند، به دژ من وارد شده است و هر كس به دژ من وارد شود، از عذابم در امان است».

173. عنه صلی الله علیه و آله: وَ الَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ بَشيراً ! لا يُعَذِّبُ اللّٰهُ بِالنّارِ مُوَحِّداً أبَداً، و إِنَّ أهلَ التَّوحيدِ لَيَشفَعونَ فَيُشَفَّعونَ.[۴۱۹]

173. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: سوگند به آن كه مرا به حق، نويد دهنده فرستاد، خداوند، هيچ يكتاپرستى را هرگز (/ براى ابد) با آتش، عذاب نمیكند. اهل يكتاپرستى، شفاعت میكنند و شفاعتشان پذيرفته میشود.

174. عنه صلی الله علیه و آله: مَن قالَ: «لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ» مُوقِناً بِها، دَخَلَ الجَنَّةَ.[۴۲۰]

174. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس «لا إله إلّا اللّٰه» بگويد و به آن يقين داشته باشد، به بهشت میرود.

175. عنه صلی الله علیه و آله: لَقِّنُوا مَوتاكُم «لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ»؛ فَإِنَّ مَن كانَ آخِرُ كَلامِهِ «لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ» دَخَلَ الجَنَّةَ.[۴۲۱]

175. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: [گفتنِ] «لا إله إلّا اللّٰه» را به مردگانتان [به هنگام جان دادن]، تلقين كنيد؛ زيرا كسى كه آخرين گفتهاش «لا إله إلّا اللّٰه» باشد، به بهشت میرود.

176. عنه صلی الله علیه و آله: مَن قالَ «لا إله إلَّا اللَّهُ» غُرِسَت لَهُ شَجَرَةٌ فِي الجَنَّةِ مِن ياقوتَةٍ حَمراءَ، مَنبِتُها في مِسكٍ أبيَضَ، أحلىٰمِنَ العَسَلِ، و أشَدُّ بَياضاً مِنَ الثَّلجِ، و أطيَبُ ريحاً مِنَ المِسكِ، فيها ثِمارٌ أمثالُ ثُدِيِّ الأَبكارِ، تَعلو عَن سَبعينَ حُلَّةً.[۴۲۲]

176. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس «لا إله إلّا اللّٰه» بگويد، برايش درختى از ياقوت سرخ در بهشت كاشته میشود كه ريشهاش در مُشکی سفيد است، شيرينتر از عسل و سفيدتر از برف و خوش‌بوتر از مُشک. ميوههايى همانند پستانهاى دختركانِ باكره دارد كه از هفتاد حلّه برترند.

177. عنه صلی الله علیه و آله: مَن ماتَ يَشهَدُ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، دَخَلَ الجَنَّةَ.[۴۲۳]

177. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس بميرد، در حالى كه شهادت میدهد معبودى جز خداى يگانۀ بى‌نياز نيست، به بهشت میرود.

178. الكافي عن أبان بن تغلب عن الإمام الصادق علیه السلام: يا أبانُ، إذا قَدِمتَ الكوفَةَ فَاروِ هٰذَا الحَديثَ: «مَن شَهِدَ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ مُخلِصاً، وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ».

قالَ: قُلتُ لَهُ: إنَّهُ يَأتيني مِن كُلِّ صِنفٍ مِنَ الأَصنافِ، أ فَأَروي لَهُم هٰذَا الحَديثَ؟!

قالَ: نَعَم يا أبانُ، إنَّهُ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ، و جَمَعَ اللّٰهُ الأَوَّلينَ وَ الآخِرينَ، فَتُسلَبُ «لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ» مِنهُم، إلّا مَن كانَ عَلیٰ هٰذَا الأَمرِ.[۴۲۴]

178. الكافى - به نقل از ابان بن تَغلِب -: امام صادق علیه السلام فرمود: «اى ابان! هر گاه به كوفه رفتى، اين حديث را روايت كن: هر كس خالصانه گواهى دهد كه معبودى جز خداى يكتا نيست، بهشت براى او قطعى است».

به ايشان گفتم: از هر گروه و صنفى پيش من میآيند. آيا براى همۀ آنها اين حديث را روايت كنم؟

فرمود: «آرى،اى ابان! هر گاه قيامت شود و خدا پيشينيان و پسينيان را گرد آورد، لا إله إلّا اللّٰه از آنها گرفته میشود، مگر از كسانى كه معتقد به اين امر (ولايت) باشند».

179. المحاسن عن أبان بن تغلب عن الإمام الصادق علیه السلام: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نادیٰ مُنادٍ: مَن شَهِدَ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ، فَليَدخُلِ الجَنَّةِ.

قالَ: قُلتُ: فَعَلامَ تَخاصُمُ النّاسِ إذا كانَ مَن شَهِدَ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ دَخَلَ الجَنَّةَ؟!

فَقالَ: إنَّهُ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نَسوها.[۴۲۵]

179. المحاسن - به نقل از ابان بن تغلب -: امام صادق علیه السلام فرمود: «هر گاه قيامت شود، ندا دهندهاى ندا در میدهد: هر كس گواهى دهد كه معبودى جز خداى يكتا نيست، وارد بهشت میشود».

گفتم: وقتى چنين است كه هر كس گواهى دهد كه معبودى جز خدا نيست، وارد بهشت میشود، پس ستيز مردم با يكديگر بر سر چيست؟

فرمود: «وقتى قيامت شود، آن را فراموش میكنند».

راجع: ص ۳۳۰ (الفصل التاسع: غراس الجنة / التهلیل).

ر.ک: ص ۳۳۱ (فصل نهم: نهال‌های بهشت / لا إله إلّا اللّٰه).

۷ / ۴ - ۲: شرُوطُ التَّوحیدِ

۷ / ۴ - ۲: شروط توحید

أ - الصِّدقُ

الف - صداقت

180. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: مَن ماتَ و هُوَ يَشهَدُ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ، و أَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّٰهِ، صادِقاً مِن قَلبِهِ؛ دَخَلَ الجَنَّةَ.[۴۲۶]

180. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس در حالى بميرد كه صادقانه و از قلبش گواهى دهد كه معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد، فرستادۀ خداست، به بهشت میرود.

181. عنه صلی الله علیه و آله: مَن شَهِدَ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ يُصَدِّقُ قَلبُهُ لِسانَهُ، دَخَلَ مِن أيِّ أبوابِ الجَنَّةِ شاءَ.[۴۲۷]

181. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس شهادت دهد كه معبودى جز خداى يكتا نيست و دلش هم زبان او را تصديق كند (به آنچه میگويد، قلباً باور داشته باشد)، از هر در بهشت كه بخواهد، وارد میشود.

ب - الإِخلاصُ

ب - اخلاص

182. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: إنّي لَأَرجو ألّا يَموتَ أحَدٌ يَشهَدُ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ مُخلِصاً مِن قَلبِهِ، فَيُعَذِّبَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ.[۴۲۸]

182. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس بميرد، در حالى كه با خلوص دل، گواهى دهد كه معبودى جز خداى يكتا نيست، اميدوارم كه خداوند عزّ و جلّ او را عذاب نكند.

183. عنه صلی الله علیه و آله عن جبرئيل علیه السلام: قالَ اللّٰهُ عزّ و جلّ: إنّي أنَا اللّٰهُ لا إلٰهَ إلّا أنَا فَاعبُدوني، مَن جاءَني مِنكُم بِشَهادَةِ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ بِالإِخلاصِ دَخَلَ في حِصني، و مَن دَخَلَ في حِصني أمِنَ مِن عَذابي.[۴۲۹]

183. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - به نقل از جبرئيل علیه السلام -: خداى عزّ و جلّ فرمود: «منم من، خدا. معبودى جز من نيست. پس مرا بندگى كنيد. هر يک از شما كه با گواهىِ خالصانه به اين كه معبودى جز خداى يكتا نيست، نزد من آيد، به دژ من وارد شده است و هر كس به دژ من وارد شود، از عذابم در امان است».

184. التوحيد عن عبد السلام بن صالح أبي الصَّلت الهرويّ: كُنتُ مَعَ عَلِيِّ بنِ مُوسَى الرِّضا علیه السلام حينَ رَحَلَ مِن نَيسابورَ و هُوَ راكِبٌ بَغلَةً شَهباءَ، فَإِذا مُحَمَّدُ بنُ رافِعٍ و أَحمَدُ بنُ حَربٍ و يَحيَىبنُ يَحيىٰ و إِسحاقُ بنُ راهَوَيهِ و عِدَّةٌ مِن أهلِ العِلمِ قَد تَعَلَّقوا بِلِجامِ بَغلَتِهِ في المَرْبَعَةِ[۴۳۰]، فَقالوا: بِحَقِّ آبائِكَ المُطَهَّرينَ، حَدِّثنا بِحَديثٍ قَد سَمِعتَهُ مِنأبيكَ.

فَأَخرَجَ رَأسَهُ مِنَ العَمّارِيَّةِ[۴۳۱] و عَلَيهِ مِطرَفُ[۴۳۲] خَزٍّ ذو وَجهَينِ، و قالَ: حَدَّثَني أبِي العَبدُ الصّالِحُ موسَى بنُ جَعفَرٍ، قالَ: حَدَّثَني أبِيَ الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ، قالَ: حَدَّثَني أبي أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بُن عَلِيٍّ باقِرُ عِلمِ الأَنبِياءِ، قالَ: حَدَّثَني أبي عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ سَيِّدُ العابِدينَ، قالَ: حَدَّثَني أبي سَيِّدُ شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ الحُسَينُ، قالَ: حَدَّثَني أبي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ علیهم السلام، قالَ: سَمِعتُ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله يَقولُ: قالَ اللّٰهُ جَلَّ جَلالُهُ:

إِنّي أنَا اللّٰهُ لا إلٰهَ إلّا أنَا فَاعبُدوني، مَن جاءَ مِنكُم بِشَهادَةِ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ بِالإِخلاصِ دَخَلَ في حِصني، و مَن دَخَلَ في حِصني أمِنَ مِن عَذابي.[۴۳۳]

184. التوحيد - به نقل از عبد السلام بن صالح، ابو صَلت هَرَوى -: زمانى كه امام رضا علیه السلام از نيشابور كوچ كرد، من همراه ايشان بودم و بر ماده استرى خاكسترى سوار بود. ديدم كه محمّد بن رافع و احمد بن حرب و يحيى بن يحيى و اسحاق بن راهويه و عدّهاى از عالمان، در بهارمحلّه، لگام استر ايشان را گرفتند و گفتند: تو را به حقّ پدران پاكت، حديثى از پدر بزرگوارت براى ما باز گوى.

امام علیه السلام سرش را از كجاوه بیرون آورد. رداى دورويى از جنس خز با حاشيههاى نگارين بر تن داشت. فرمود: «پدرم، آن بندۀ نيک، موسى بن جعفر، برايم حديث كرد و گفت: پدرم جعفر بن محمّد صادق برايم حديث كرد و گفت: پدرم ابو جعفر، محمّد بن على، شكافندۀ دانش پيامبران، برايم حديث كرد و گفت: پدرم على بن الحسين، سالار عبادت‌پيشگان، برايم حديث كرد و گفت: پدرم حسين، آقاى جوانان بهشتى، برايم حديث كرد و گفت: پدرم على بن ابى طالب برايم حديث كرد و گفت: از پيامبر صلی الله علیه و آله شنيدم كه میفرمايد: خداى عزّ و جلّ فرمود: «منم من، خدا. معبودى جز من نيست. پس مرا بندگى كنيد. هر يک از شما خالصانه گواهى دهد كه معبودى جز خداى يكتا نيست، به دژ من وارد شده است و هر كس به دژ من وارد شود، از عذابم ايمن خواهد بود».

۷ / ۴ - ۳: عَلاماتُ الإخلاصِ فی التوحیدِ

۷ / ۴ - ۳: نشانه‌های اخلاص در توحید

أ - اجتِنابُ المَحارِمِ

الف - دورى كردن از حرام‌ها

185. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: مَن قالَ: «لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ» مُخلِصاً، دَخَلَ الجَنَّةَ. وإِخلاصُهُ أن تَحجُزَهُ «لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ» عَمّا حَرَّمَ اللّٰهُ عزّ و جلّ.[۴۳۴]

185. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس با اخلاص «لا إله إلّا اللّٰه» بگويد، به بهشت میرود، و اخلاصش اين است كه «لا إله إلّا اللّٰه»، او را از انجام آنچه خداى عزّ و جلّ حرام كرده است، باز دارد.

ب - طاعَةُ اللّٰهِ و رَسولِهِ و وَلايَةُ أهلِ البَيتِ علیهم السلام

ب - فرمانبرى از خدا و پيامبر او و ولايت اهل بيت علیهم السلام

186. الأمالي للطوسي عن جابر بن عبد اللّٰه الأنصاريِّ: جاءَ أعرابِيٌّ إلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، هَل لِلجَنَّةِ مِن ثَمَنٍ؟ قالَ: نَعَم.

قالَ: ما ثَمَنُها؟

قالَ: «لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ»، يَقولُهَا العَبدُ الصّالِحُ مُخلِصاً بِها.

قالَ: و ما إخلاصُها؟

قالَ: العَمَلُ بِما بُعِثتُ بِهِ في حَقِّهِ، و حُبُّ أهلِ بَيتي.

قالَ: و حُبُّ أهلِ بَيتِكَ لَمِن حَقِّها؟

قالَ: أجَل، إنَّ حُبَّهُم لَأَعظَمُ حَقِّها.[۴۳۵]

186. الأمالى، طوسى - به نقل از جابر بن عبد اللّٰه انصارى -: باديه‌نشينى نزد پيامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت:اى پيامبر خدا! آيا بهشت، بهايى دارد [كه بايد آن را پرداخت]؟

فرمود: «آرى».

گفت: بهايش چيست؟

فرمود: «ذكر لا إله إلّا اللّٰه كه بندۀ درستكار، از سرِ اخلاص بگويد».

گفت: اخلاصش چيست؟

فرمود: «به كار بستن آنچه من برايش فرستاده شده‌ام با شرايطش و دوست داشتن اهل بيت من».

باديه‌نشين گفت: دوست داشتن اهل بيت تو، از شرايط آن است؟

فرمود: «آرى؛ دوست داشتن آنان، بزرگ‌ترين شرط آن است».

187. التوحيد عن إسحاق بن راهويه: لَمّا وافىٰ أبُو الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام بِنَيسابورَ و أَرادَ أن يَخرُجَ مِنها إلَى المَأمونِ، اجتَمَعَ إلَيهِ أصحابُ الحَديثِ فَقالوا لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّٰهِ، تَرحَلُ عَنّا و لا تُحَدِّثُنا بِحَديثٍ فَنَستَفيدَهُ مِنكَ؟!

و كانَ قَد قَعَدَ في العَمّارِيَّةِ فَأَطلَعَ رَأسَهُ، و قالَ: سَمِعتُ أبي مُوسَى بنَ جَعفرٍ يَقولُ: سَمِعتُ أبي جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ يَقولُ: سَمِعتُ أبي مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ يَقولُ: سَمِعتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ يَقولُ: سَمِعتُ أبِيَ الحُسَينَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ يَقولُ: سَمِعتُ أبي أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ علیهم السلام يَقولُ: سَمِعتُ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله يَقولُ: سَمِعتُ جَبرَئيلَ علیه السلام يَقولُ: سَمِعتُ اللّٰهَ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ:

«لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ حِصني، فَمَن دَخَلَ حِصني أمِنَ مِن عَذابي».

قالَ: فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا: بِشُروطِها، و أَنا مِن شُروطِها.[۴۳۶]

187. التوحيد - به نقل از اسحاق بن راهويه -: چون امام رضا علیه السلام به نيشابور رسيد و خواست از آن جا به سوى مأمون روانه شود، اهل حديث، نزد ايشان گرد آمدند و گفتند:اى فرزند پيامبر خدا! از نزد ما میرويد و حديثى برايمان نمیگوييد كه از شما بهره‌مند شويم؟

امام علیه السلام كه در كجاوه نشسته بود، سرش را بيرون آورد و فرمود: «از پدرم موسى بن جعفر شنيدم كه میفرمايد: از پدرم جعفر بن محمّد شنيدم كه میفرمايد: از پدرم محمّد بن على شنيدم كه میفرمايد: از پدرم على بن الحسين شنيدم كه میفرمايد: از پدرم حسين بن على بن ابى طالب شنيدم كه میفرمايد: از پدرم امير مؤمنان على بن ابى طالب شنيدم كه میفرمايد: از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله شنيدم كه میفرمايد: از جبرئيل شنيدم كه میفرمايد: از خداوند عزّ و جلّ شنيدم كه میفرمايد: "لا إله إلّا اللّٰه، دژ من است. پس هر كه به دژ من وارد شود، از عذابم در امان خواهد بود"».

چون اُشتر حركت كرد، امام علیه السلام صدا زد: «البتّه با شرط‌هايش و من، يكى از شرطهاى آن هستم».

188. الأمالي للطوسي عن أبي الصّلت الهرويّ عن الإمام الرّضا عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: أخبَرَني جَبرَئيلُ الرّوحُ الأَمينُ، عَنِ اللّٰهِ تَقَدَّسَت أسماؤُهُ و جَلَّ وَجهُهُ، قالَ:

«إِنّي أنَا اللّٰهُ لا إلٰهَ إلّا أنا وَحدي، عِبادي فَاعبُدوني، وَ ليَعلَم مَن لَقِيَني مِنكُم بِشَهادَةِ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ مُخلِصاً بِها أنَّه قَد دَخَلَ حِصني، و مَن دَخَلَ حِصني أمِنَ عَذابي».

قالوا: يَا بنَ رَسولِ اللّٰهِ، و ما إخلاصُ الشَّهادَةِ للّٰهِ؟

قالَ: طَاعَةُ اللّٰهِ و رَسولِهِ، و وَلايَةُ أهلِ بَيتِهِ علیهم السلام.[۴۳۷]

188. الأمالى، طوسى - به نقل از ابو صَلت هَرَوى، از امام رضا، از پدرانش علیهم السلام -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «جبرئيل، روح الأمين، از جانب خداوند - كه نام‌هايش پاک و رويَش بِشكوه است - به من خبر داد كه فرمود: "منم من، خدا. معبودى جز منِ يگانه نيست. بندگانم! پس مرا بندگى كنيد. هر يک از شما بداند كه چنانچه مرا با شهادت خالصانه به لا إله إلّا اللّٰه، ديدار كند، به دژ من وارد شده است و هر كه به دژ من وارد شود، از عذابم در امان خواهد بود"».

گفتند:اى فرزند پيامبر خدا! نشانۀ اخلاص در شهادت دادن به يگانگى خدا چيست؟

فرمود: «فرمان بردن از خدا و پيامبر او و ولايت اهل بيتش».

۷ / ۵: الإِيمانُ وَ العَمَلُ الصّالِحُ

۷ / ۵: ايمان و كردار نيک

الكتاب

(وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أوْ اُنْثىوَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولٰئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَنَقِيراً).[۴۳۸]

(و هر كس، از مرد يا زن، كارهاى نيک كند و مؤمن هم باشد، آنان به بهشت میروند و به قدر گودى پشتِ هستۀ خرمايى به آنان ستم نخواهد شد).

الحديث

189. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله‌ - لِعَبدِ اللّٰهِ بنِ سَلامٍ لَمّا قالَ لَهُ: أخبِرني عَن أهلِ الجَنَّةِ، يَدخُلونَ فيها بِالإِسلامِأو بِالإِيمانِ أو بِالعَمَلِ؟ -: مِنهُم مَن يَدخُلُ بِالثَّلاثَةِ؛ يَكونُ مُسلِماً مُؤمِناً عامِلاً، فَيَدخُلُ الجَنَّةَ بِثَلاثَةِ أعمالٍ.

أو يَكونُ نَصرانِيّاً أو يَهودِيّاً أو مَجوسِيّاً فَيُسلِمُ بَينَ الصَّلاتَينِ، و يُؤمِنُ بِاللّٰهِ، و يَخلَعُ الكُفرَ مِن قَلبِهِ، فَيَموتُ عَلىٰ مَكانِهِ و لَم يُخَلِّف مِنَ الأَعمالِ شَيئاً، فَيَكونُ مِن أهلِ الجَنَّةِ، فَذٰلِكَ إيمانٌ بِلا عَمَلٍ.

و يَكونُ يَهودِيّاً أو نَصرانِيّاً يَتَصَدَّقُ و يُنفِقُ في غَيرِ ذاتِ اللّٰهِ، فَهُوَ عَلَى الكُفرِ وَ الضَّلالَةِ، يَعبُدُ المَخلوقَ مِن دونِ الخالِقِ، فَإِذا ماتَ عَلىٰ دِينِهِ كانَ فَوقَ عَمَلِهِ في النّارِ يَومَ القِيامَةِ؛ لِأَنَّ اللّٰهَ لا يَتَقَبَّلُ إلّا مِنَ المُتَّقينَ.[۴۳۹]

189. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در پاسخ پرسش عبد اللّٰه بن سلام كه گفت: مرا از اهل بهشت خبر دهيد كه آيا با اسلام، به بهشت میروند، يا با ايمان، يا با عمل -: از آنان، يكى به واسطۀ هر سۀ اينها به بهشت میرود: هم مسلمان است، هم مؤمن و هم اهل عمل. پس با سه كار، به بهشت میرود.

يا اين كه نصرانى يا يهودى يا مجوسى است و بين دو نماز، مسلمان میشود و به خدا ايمان میآورد و كفر را از دلش میكَند و در همان جا میميرد، در حالى كه چيزى از اعمال را به جا نياورده است. چنين كسى اهل بهشت است، و اين، ايمان بدون عمل است.

ديگرى، يهودى يا نصرانى است كه صدقه میدهد و انفاق میكند؛ امّا نه براى خدا. چنين كسى در كفر و گم‌راهى است. او مخلوق را به جاى خالق میپرستد. چنين كسى اگر بر همان دينش بميرد، روز قيامت بر فراز عملش در آتش خواهد بود؛ چرا كه خداوند، [اعمال را] تنها از پرهيزگاران میپذيرد.

190. الإمام عليّ علیه السلام: اِعمَلوا لِلجَنَّةِ عَمَلَها؛ فَإِنَّ الدُّنيا لَم تُخلَق لَكُم دارَ مُقامٍ بَل خُلِقَت لَكُم مَجازاً[۴۴۰]، لِتَزَوَّدُوا مِنهَا الأَعمالَ إلىٰ دارِ قَرارٍ.[۴۴۱]

190. امام على علیه السلام: براى بهشت، كار كنيد؛ چرا كه دنيا براى اقامت دائمىِ شما آفريده نشده است؛ بلكه برايتان گذرگاهى آفريده شده تا از آن براى اقامتگاهتان توشۀ عمل برداريد.

191. عنه علیه السلام: مَن أقرَبُ إلَى الجَنَّةِ مِن عامِلِها؟! و مَن أقرَبُ إلَى النّارِ مِن عامِلِها؟![۴۴۲]

191. امام على علیه السلام: چه كسى به بهشت، نزديکتر از عمل كننده براى آن است؟ و چه كسى به دوزخ، نزديکتر از عمل كننده براى آن است؟

192. الأمالي للمفيد عن داوود بن فرقد: سَمِعتُ أبا عبدِ اللّٰهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ - صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيهِما - يَقولُ: إِنَّ العَمَلَ الصّالِحَ لَيَذهَبُ إلَى الجَنَّةِ فَيُمَهِّدُ لِصاحِبِهِ، كَما يَبعَثُ الرَّجُلُ غُلامَهُ فَيَفرُشُ لَهُ.

ثُمَّ قَرَأَ: «وأَمَّا الَّذينَ آمَنوا وعَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلِأَنفُسِهِم يَمهَدُونَ»[۴۴۳].[۴۴۴]

192. الأمالى، مفيد - به نقل از داوود بن فرقد -: از امام صادق علیه السلام شنيدم كه میفرمايد: «كردار نيک، [پيشاپيش] به بهشت میرود و براى صاحب خود، تدارک میبيند، چنان كه شخص، غلام خود را جلوتر میفرستد و او برايش فرش میگستراند».

ايشان سپس خواند: «و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى نيک كردهاند، براى خودشان آماده میكنند».[۴۴۵]

۷ / ۶: وَلايَةُ أهلِ البَيتِ علیهم السلام

۷ / ۶: ولايت اهل بيت علیهم السلام

193. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: مَن كانَ آخِرُ كَلامِهِ الصَّلاةَ عَلَيَّ و عَلىعَلِيٍّ، دَخَلَ الجَنَّةَ.[۴۴۶]

193. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس آخرين سخنش، صلوات بر من و بر على باشد، وارد بهشت میشود.

194. عنه صلی الله علیه و آله: الحَسَنُ وَ الحُسَينُ ابنايَ، مَن أحَبَّهُما أحَبَّني، و مَن أحَبَّني أحَبَّهُ اللّٰهُ، و مَن أحَبَّهُ اللّٰهُ أدخَلَهُ الجَنَّةَ. و مَن أبغَضَهُما أبغَضَني، و مَن أبغَضَني أبغَضَهُ اللّٰهُ، و مَن أبغَضَهُ اللّٰهُ أدخَلَهُ النّارَ.[۴۴۷]

194. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: حسن و حسين، فرزندان من اند. هر كه آن دو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كه مرا دوست بدارد، خدا او را دوست میدارد و هر كه خدا دوستش بدارد، او را به بهشت میبرد، و هر كه آن دو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر كه مرا دشمن بدارد، خدا او را دشمن میدارد و هر كه خدا دشمنش بدارد، او را به دوزخ میبرد.

195. عنه صلی الله علیه و آله: اِلزَموا مَوَدَّتَنا أهلَ البَيتِ، فَإِنَّهُ مَن لَقِيَ اللّٰهَ عزّ و جلّ و هُوَ يُحِبُّنا دَخَلَ الجَنَّةَ بِشَفاعَتِنا. وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لا يَنتَفِعُ عَبدٌ بِعَمَلِهِ إلّا بِمَعرِفَتِهِ بِحَقِّنا.[۴۴۸]

195. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: به دوستى با ما خاندان، چنگ زنيد؛ زيرا هر كس خداى عزّ و جلّ را در حالى ديدار كند كه ما را دوست دارد، با شفاعت ما به بهشت میرود. سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هيچ بندهاى از كردار خود بهره‌مند نمیشود، مگر با اعتقاد داشتن به حقّانيت ما.

196. الإمام الصادق علیه السلام‌ - في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّٰهِ بنِ جُندَبٍ -: يَا بنَ جُندَبٍ، لا تَقُل فِي المُذنِبينَ مِن أهلِ دَعوَتِكُم إلّا خَيراً، وَ استَكينوا إلَى اللّٰهِ في تَوفيقِهِم، و سَلُوا التَّوبَةَ لَهُم، فَكُلُّ مَن قَصَدَنا و والانا و لَم يُوالِ عَدُوَّنا، و قالَ ما يَعلَمُ و سَكَتَ عَمّا لا يَعلَمُ أو أشكَلَ عَلَيهِ؛ فَهُوَ فِي الجَنَّةِ.[۴۴۹]

196. امام صادق علیه السلام - در سفارش به عبد اللّٰه بن جُندَب -:اى پسر جُندَب! در بارۀ گنهكاران همكيشتان، جز خوب مگو، و از خدا براى آنان، تقاضاى توفيق كنيد و درخواست توبه نماييد؛ زيرا هر كه به سوى ما بيايد و دوست ما باشد و دوستدار دشمن ما نباشد و چيزى را بگويد كه میداند و از آنچه نمیداند يا فهميدنش براى او مشكل است، دم فرو بندد، در بهشت است.

197. عنه علیه السلام: مَن أقامَ فَرائِضَ اللّٰهِ، وَ اجتَنَبَ مَحارِمَ اللّٰهِ، و أَحسَنَ الوَلايَةَ لِأَهلِ بَيتِ نَبِيِّ اللّٰهِ، و تَبَرَّأَ مِن أعداءِ اللّٰهِ عزّ و جلّ ؛ فَليَدخُل مِن أيِّ أبوابِ الجَنَّةِ الثَّمانِيَةِ شاءَ.[۴۵۰]

197. امام صادق علیه السلام: هر كس واجبات خدا را به جا آورَد و از حرامهاى خدا دورى كند و ولايت اهل بيت پيامبر خدا را به خوبى داشته باشد و از دشمنان خدا برائت جويد، از هر درى از هشت درِ بهشت كه بخواهد، وارد میشود.

۷ / ۷: أَداءُ الفَرائِضِ

۷ / ۷: به جا آوردن واجبات

198. الإمام الباقر علیه السلام: عَشرٌ مَن لَقِيَ اللّٰهَ عزّ و جلّ بِهِنَّ دَخَلَ الجَنَّةَ: شَهادَةُ أن لا إلٰه إلَّا اللّٰهُ، و أَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّٰهِ، وَ الإِقرارُ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّٰهِ عزّ و جلّ، و إِقامُ الصَّلاةِ، و إِيتاءُ الزَّكاةِ، و صَومُ شَهرِ رَمَضانَ، و حِجُّ البَيتِ، وَ الوَلايَةُ لِأَولِياءِ اللّٰهِ، وَ البَراءَةُ مِن أعداءِ اللّٰهِ، وَ اجتِنابُ كُلِّ مُسكِرٍ.[۴۵۱]

198. امام باقر علیه السلام: ده چيز است كه هر كس با آنها خداى عزّ و جلّ را ديدار كند، به بهشت میرود: گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداى يكتا نيست و اين كه محمّد، فرستادۀ خداست، و اقرار كردن به آنچه او از نزد خداى عزّ و جلّ آورده است، و به جا آوردن نماز، و پرداخت زكات، و گرفتن روزهٔ ماه رمضان، و حجّ خانۀ خدا، و دوستى با دوستان خدا، و بيزارى از دشمنان خدا، و دورى كردن از هر مستى‌آورى.

۷ / ۸: اجتِنابُ المَحارِمِ

۷ / ۸: دورى از حرام‌ها

الكتاب

(تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا).[۴۵۲]

(اين، همان بهشتى است كه به هر کس از بندگان ما كه پرهيزگار باشد، به ميراث میدهيم).

راجع: القمر: ۵۴ ـ ۵۵، آل عمران: ۱۹۸، الشعراء: ۹۰.

ر. ک: قمر: آیۀ ۵۴ – ۵۵، آل عمران: آیۀ ۱۹۸، شعرا: آیۀ ۹۰.

الحديث

199. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: أكثَرُ ما تَلِجُ بِهِ اُمَّتِيَ الجَنَّةَ: تَقوَى اللّٰهِ، و حُسنُ الخُلُقِ.[۴۵۳]

199. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بيشترين چيزى كه امّتم به سبب آن به بهشت میروند، پروامندى از خدا و اخلاق خوش است.

200. الإمام عليّ علیه السلام: عِبادَ اللّٰهِ! اُوصِيكُم بِتَقوَى اللّٰهِ... إنَّ التَّقوىٰفِي اليَومِ الحِرزُ وَ الجُنَّةُ، و في غَدٍ الطَّريقُ إلَى الجَنَّةِ.[۴۵۴]

200. امام على علیه السلام:‌ اى بندگان خدا! شما را به پروا از خدا سفارش میكنم.… پروامندى، در امروز، نگه دارنده و سپر است و در فردا راه به سوى بهشت.

201. الإمام عليّ علیه السلام: ألا و إنَّ التَّقوىٰ مَطايا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيها أهلُها، واُعطوا أزِمَّتَها، فَأَورَدَتهُمُ الجَنَّةَ، وفَتَحَت لَهُم أبوابَها، و وَجَدوا ريحَها و طيبَها، و قيلَ لَهُم: (اُدخُلوها بِسَلامٍ آمِنينَ)[۴۵۵].[۴۵۶]

201. امام على علیه السلام: بدانيد كه پرهيزگارى، [همچون] مركبى رام است كه پرهيزگاران را بر آن نشاندهاند و افسارش را به دست آنان دادهاند و اين مركب، آنها را به بهشت مىرساند و درهاى بهشت را برايشان مىگشايد و باد و بوى خوش بهشت، به مشامشان مىخورد و به آنان گفته مىشود: (به سلامت و ايمن، وارد شويد).

202. الإمام الصادق علیه السلام: مَن تَرَكَ مُسكِراً مَخافَةً مِنَ اللّٰهِ عزّ و جلّ أدخَلَهُ اللّٰهُ الجَنَّةَ، و سَقاهُ مِنَ الرَّحيقِ المَختومِ.[۴۵۷]

202. امام صادق علیه السلام: هر كس مست كنندهاى را از ترس خدا ترک كند، خداوند، او را به بهشت میبَرد و از بادۀ نابِ سر به مُهر [بهشتى]، به او مینوشاند.

203. تنبيه الخواطر: قالَ رَجُلٌ لِعيسَى بنِ مَريَمَ علیه السلام: يا مُعَلِّمَ الخَيرِ، دُلَّني عَلىٰ عَمَلٍ أنالُبِهِ الجَنَّةَ.

فَقالَ: اتَّقِ اللّٰهَ في سِرِّكِ و عَلانِيَتِكَ، و بَرَّ والِدَيكَ.[۴۵۸]

203. تنبيه الخواطر: مردى به عيسى بن مريم علیه السلام گفت:اى آموزگار خوبى! مرا به كارى راه‌نمايى فرما كه با آن به بهشت برسم.

فرمود: «در نهان و آشكارت از خدا بترس و به پدر و مادرت نيكى كن».

۷ / ۹: تَجَشُّمُ المَكارِهِ

۷ / ۹: تحمّل ناملايمات

204. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: حُفَّتِ[۴۵۹] الجَنَّةُ بِالمَكارِهِ، و حُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ.[۴۶۰]

204. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشت، با ناملايمات، احاطه شده و دوزخ با شهوات، در ميان گرفته شده است.[۴۶۱]

205. عنه صلی الله علیه و آله: حُجِبَتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ، و حُجِبَتِ الجَنَّةُ بِالمَكارِهِ.[۴۶۲]

205. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: آتش [دوزخ] با پردۀ شهوات، پوشانده شده است و بهشت، با پردۀ ناملايمات، پوشانده شده است.

206. عنه صلی الله علیه و آله: ألا إنَّ عَمَلَ الجَنَّةِ حَزنٌ بِرَبوَةٍ، ألا إنَّ عَمَلَ النّارِ سَهلٌ بِسَهوَةٍ[۴۶۳].[۴۶۴]

206. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: آگاه باشيد كه كارِ بهشت [همچون] زمين درشت و ناهموار است. آگاه باشيد كه كارِ دوزخ [همچون] زمين نرم و هموار است.[۴۶۵]

207. عنه صلی الله علیه و آله: يا قَومِ! اطلُبُوا الجَنَّةَ جَهدَكُم، وَ اهرُبُوا مِنَ النّارِ جَهدَكُم؛ فَإِنَّ الجَنَّةَ لا يَنامُ طالِبُها، وإِنَّ النّارَ لا يَنامُ هارِبُها. ألا إنَّ الآخِرَةَ اليَومَ مُحَفَّفَةٌ بِالمَكارِهِ. ألا و إِنَّ الدُّنيا مُحَفَّفَةٌ بِالشَّهَواتِ.[۴۶۶]

207. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: اى قوم من! تا میتوانيد در طلب بهشت بر آييد و با تمام توان، از آتش بگريزيد، كه جويندۀ بهشت و گريزنده از آتش، خواب ندارند. بدانيد كه آخرت، امروز، پوشيده در ناملايمات است. بدانيد كه دنيا احاطه شده در شهوات است.

208. الإمام عليّ علیه السلام‌ - مِن كَلامٍ لَهُ خاطَبَ بِهِ أهلَ البَصرَةِ -: فَمَنِ استَطاعَ عِندَ ذٰلِكَ أن يَعتَقِلَ نَفسَهُ عَلَى اللّٰهِ عزّ و جلّ فَليَفعَل، فَإِن أطَعتُمُوني فَإِنّي حامِلُكُم إن شاءَ اللّٰهُ عَلىٰ سَبيلِ الجَنَّةِ، و إِن كانَ ذا مَشَقَّةٍ شَديدَةٍ و مَذاقَةٍ[۴۶۷] مَريرَةٍ.[۴۶۸]

208. امام على علیه السلام - از سخنان ايشان به مردم بصره -: پس در آن هنگام (وقوع فتنه‌ها)، هر كس كه میتواند خويشتن را بر طاعت خداى عزّ و جلّ بِدارد، چنان كند. اگر شما از من فرمان بريد، هر آينه من، شما را به خواست خدا، به راه بهشت میبرم، هر چند كه راهى سراسر دشوارى و تلخكامى است.

209. عنه علیه السلام‌ - مِن خُطبَةٍ لَهُ يُبَيِّنُ فيها فَضلَ القُرآنِ -: اِنتَفِعوا بِبَيانِ اللّٰهِ، وَ اتَّعِظوا بِمَواعِظِ اللّٰهِ، وَ اقبَلوا نَصِيحَةَ اللّٰهِ، فَإِنَّ اللّٰهَ قَد أعذَرَ إلَيكُم بِالجَلِيَّةِ، وَ اتَّخَذَ عَلَيكُمُ الحُجَّةَ، و بَيَّنَ لَكُم مَحابَّهُ مِنَ الأَعمالِ، و مَكارِهَهُ مِنها، لِتَتَّبِعوا هٰذِهِ، و تَجتَنِبُوا هٰذِهِ، فَإِنَّ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله كانَ يَقولُ: «إِنَّ الجَنَّةَ حُفَّت بِالمَكارِهِ، و إِنَّ النّارَ حُفَّت بِالشَّهَواتِ».

وَ اعلَمُوا أنَّهُ ما مِن طاعَةِ اللّٰهِ شَيءٌ إلّا يَأتي في كُرهٍ، و ما مِن مَعصِيَةِ اللّٰهِ شَيءٌ إلّا يَأتي في شَهوَةٍ. فَرَحِمَ اللّٰهُ امرَءاً نَزَعَ عَن شَهوَتِهِ، و قَمَعَ هَوىٰنَفسِهِ، فَإِنَّ هٰذِهِ النَّفسَ أبعَدُ شَيءٍ مَنزَعاً، و إِنَّها لا تَزالُ تَنزِعُ إلىٰ مَعصِيَةٍ في هَوىً.[۴۶۹]

209. امام على علیه السلام - از سخنرانى ايشان در بيان ارزش قرآن -: از گفتار خدا سود بريد، و اندرزهاى خدا را به گوش گيريد، و پند خدا را پذيرا شويد؛ زيرا خداوند با دلايل آشكار، حجّت را بر شما تمام كرده و هر گونه بهانهاى را از شما گرفته و كارهايى را كه خوشايند و ناخوشايند اوست، برايتان بيان كرده است تا از آنها پيروى كنيد و از اينها دورى ورزيد؛ چرا که پيامبر خدا صلی الله علیه و آله میفرمود: «بهشت را ناخوشايندها در ميان گرفتهاند و دوزخ را خوشايندها احاطه كرده‌اند».

بدانيد كه چيزى از طاعت خدا نيست، مگر آن كه با بى‌ميلى انجام میپذيرد، و چيزى از معصيت خدا نيست، مگر آن كه با ميل صورت میپذيرد. پس، خداوند رحمت كند آن كسى را كه از اميال خويش دست بردارد و هواى نفْس خود را سركوب كند؛ زيرا اين نفْس، به سختى، دست بر میدارد و پيوسته به نافرمانى و هوس، شوق دارد!

۷ / ۱۰: مَكارِمُ الأَخلاقِ و مَحاسِنُ الأَعمالِ

۷ / ۱۰: خوىهاى والا و كردارهاى نيكو

۷ / 10 - ۱: الصَّبرُ

۷ / ۱۰ - ۱: شكيبايى

الكتاب

(وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أقامُوا الصَّلاةَ وَ أنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ اُولٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ* جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ* سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).[۴۷۰]

(و كسانى كه براى طلب خشنودى پروردگارشان شكيبايى كردند و نماز گزاردند و از آنچه روزى‌شان نموديم، نهان و آشكارا انفاق كردند و بدى را با نيكى دور میكنند، ايشاناند كه فرجامِ خوشِ آن سراى، از آنِ ايشان خواهد بود * همان بهشتهاى جاودانى كه آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان كه درستكارند، به آنها وارد میشوند و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد میشوند * [و به آنان میگويند:] «درود بر شما كه شكيبايى كرديد!». راستى چه نيكوست فرجام آن سراى!).

راجع: البقرة: ۲۱۴.

ر. ک: بقره: آیۀ ۲۱۴.

الحديث

210. الإمام الباقر علیه السلام‌ - في قَولِهِ تَعالىٰ: (أُوْلٰئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا)[۴۷۱] -: الغُرفَةُ: الجَنَّةُ. بِما صَبَرُوا: عَلَى الفَقرِ في دارِ الدُّنيا.[۴۷۲]

210. امام باقر علیه السلام - در بارۀ اين سخن خداى بلندمرتبه: (آنان به پاس آن كه شكيبايى كردند، غرفه پاداش خواهند يافت) -: «غرفه» يعنى بهشت، كه به پاس آن كه در دنيا در برابر فقر، شكيبايى ورزيدند، پاداش خواهند گرفت.

211. عنه علیه السلام: الجَنَّةُ مَحفوفَةٌ بِالمَكارِهِ وَ الصَّبرِ، فَمَن صَبَرَ عَلَى المَكارِهِ فِي الدُّنيا دَخَلَ الجَنَّةَ. و جَهَنَّمُ مَحفوفَةٌ بِاللَّذّاتِ وَ الشَّهَواتِ، فَمَن أعطىٰنَفسَهُ لَذَّتَها و شَهوَتَها دَخَلَ النّارَ.[۴۷۳]

211. امام باقر علیه السلام: بهشت، پيچيده در ناملايمات و شكيبايى [بر آنها] است. پس هر كه در دنيا بر ناملايمات بشكيبد، به بهشت میرود. دوزخ نيز پيچيده در خوشىها و خواهشهاى نفسانى است. پس هر كه خوشى و خواهش نفْس را برآورده سازد، به دوزخ میرود.

212. الإمام الرضا علیه السلام: مَن سَأَلَ اللّٰهَ الجَنَّةَ و لَم يَصبِر عَلَى الشَّدائِدِ، فَقَدِ استَهزَأَ بِنَفسِهِ.[۴۷۴]

212. امام رضا علیه السلام: كسى كه از خدا بهشت بخواهد، ولى بر سختىها نشكيبد، خود را ريشخند كرده است.

۷ / 10 - ۲: مُخالَفَةُ الهَویٰ

۷ / ۱۰ - ۲: مخالفت با هوس

الكتاب

(وَ أمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى).[۴۷۵]

(و امّا آن كه از مقام پروردگارش بترسد و نفْس را از هوس باز دارد * بهشت، جايگاه اوست).

الحديث

213. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: مَنِ اشتاقَ إلَى الجَنَّةِ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ، و مَن أشفَقَ مِنَ النّارِ رَجَعَ عَنِ المُحَرَّماتِ.[۴۷۶]

213. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: كسى كه مشتاق بهشت است، از خواهشهاى نفسانى دست بر میدارد و كسى كه از دوزخ بترسد، از حرامها روى میگرداند.

214. الإمام عليّ علیه السلام: ألا و إِنَّ المِضمارَ[۴۷۷] اليَومَ، وَ السِّباقَ غَداً. ألا و إِنَّ السُّبقَةَ الجَنَّةُ، وَ الغايَةَ النّارُ.[۴۷۸]

214. امام على علیه السلام: آگاه باشيد كه امروز، گاهِ آماده شدن است و فردا، گاهِ مسابقه. آگاه باشيد كه جايزه، بهشت است و خطّ پايان، دوزخ.

215. الإمام الصادق علیه السلام: ما كانَ عَبدٌ لِيَحبِسَ نَفسَهُ عَلَى اللّٰهِ، إلّا أدخَلَهُ الجَنَّةَ.[۴۷۹]

215. امام صادق علیه السلام: هيچ بندهاى نيست كه نفْس خويش را فقط در [راه] خدا به کار بگمارد، مگر اين كه خداوند، او را به بهشت درمى‌آورد.

216. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن سَلِمَ مِن اُمَّتي مِن أربَعِ خِصالٍ فَلَهُ الجَنَّةُ: مِنَ الدُّخولِ فِي الدُّنيا، وَ اتِّباعِ الهَوىٰ، و شَهوَةِ البَطنِ، و شَهوَةِ الفَرجِ.

و مَن سَلِمَ مِن نِساءِ اُمَّتِي مِن أَربَعِ خِصالٍ فَلَها الجَنَّةُ: إِذا حَفِظَت (ما) بَينَ رِجلَيها، و أَطاعَت زَوجَها، و صَلَّت خَمسَها، و صامَت شَهرَها.[۴۸۰]

216. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر يک از [مَردان] امّت من كه از چهار چيز به سلامت ماند، بهشت از آنِ اوست: وارد شدن به دنيا، پيروى از هوس، شهوت شكم و شهوت جنسى.

و هر يک از زنان امّت من كه از چهار چيز به سلامت ماند، بهشت دارد: هر گاه دامن خود را حفظ كند، از شوهرش فرمان بَرَد، نمازهاى پنجگانهاش را بخواند و ماهش را روزه بگيرد.

۷ / 10 - ۳: الجِهادُ بِالمالِ وَ النَّفسِ

۷ / ۱۰ - ۳: جهاد مالى و جانى

الكتاب

(يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أدُلُّكُمْ عَلیٰ تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ ألِيمٍ* تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أنْفُسِكُمْ ذٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ* يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ ذٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).[۴۸۱]

(اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! آيا شما را به تجارتى راه بنمايم كه شما را از عذابى دردناک میرهاند؟ * به خدا و فرستادۀ او میگرويد و در راه خدا با مال و جانتان جهاد میكنيد. اين، براى شما بهتر است، اگر بدانيد * [اگر چنين كنيد، خداوند] گناهانتان را بر شما میبخشايد و شما را در بهشتهايى كه در آنها جويبارها روان است و در سراهايى خوش، در بهشتهاى هميشگى در میآورد. اين است كاميابى بزرگ).

راجع: آل عمران: ۱۴۲، التوبة: ۱۱۱.

ر. ک: آل عمران: آیۀ ‍۱۴۲، توبه: آیۀ ۱۱۱.

الحديث

217. عنه صلی الله علیه و آله: الخَيرُ كُلُّهُ فِي السَّيفِ و تَحتَ ظِلِّ السَّيفِ، و لا يُقيمُ النّاسَ إلَّا السَّيفُ، وَ السُّيُوفُ مَقاليدُ الجَنَّةِ وَ النّارِ.[۴۸۲]

217. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خوبى، سراسر در شمشير و زير سايۀ شمشير است و مردم را چيزى جز شمشير، راست نمیكند. شمشيرها كليدهاى بهشت و دوزخ اند.

218. الإمام عليّ علیه السلام: الجَنَّةُ تَحتَ أطرافِ العَوالي[۴۸۳].[۴۸۴]

218. امام على علیه السلام: بهشت، زير نوک نيزه‌هاست.

۷ / 10 - ۴: الزُّهدُ

۷ / ۱۰ - ۴: زُهدوَرزى

219. الإمام الصادق علیه السلام: لا يَجمَعُ اللّٰهُ لِمُؤمِنٍ الوَرَعَ وَ الزُّهدَ في الدُّنيا، إلّا رَجَوتُ لَهُ الجَنَّةَ.[۴۸۵]

219. امام صادق علیه السلام: خداوند، پارسايى و زهدورزى در دنيا را در هيچ مؤمنى گرد نمیآورد، مگر آن كه برايش اميد بهشت دارم.

۷ / 10 - ۵: حُسنُ السَّرِيرَةِ و صَنائِعُ المَعروفِ

۷ / ۱۰ - ۵: پاکیزگی درونی و انجام دادن كارهاى شايسته

220. الإمام عليّ علیه السلام - لِبَعضِ أصحابِهِ في عِلَّةٍ اعتَلَّها -: جَعَلَ اللّٰهُ ما كانَ مِن شَكواكَ حَطّاً لِسَيِّئاتِكَ؛ فَإِنَّ المَرَضَ لا أجرَ فيهِ، و لٰكِنَّهُيَحُطُّ السَّيِّئاتِ، و يَحِتُّها[۴۸۶] حَتَّ الأوراقِ. و إنَّمَا الأَجرُ فِي القَولِ بِاللِّسانِ، وَ العَمَلِ بِالأَيدي وَ الأَقدامِ، و إنّ اللّٰهَ سُبحانَهُ يُدخِلُ بِصِدقِ النِّيَّةِ وَ السَّريرَةِ الصّالِحَةِ مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ الجَنَّةَ.[۴۸۷]

220. امام على علیه السلام - به يكى از ياران خويش كه به بيمارىاى گرفتار شده بود -: خداوند، آن درد و رنجى را كه داشته‌اى، مايۀ ريختن گناهانت قرار دهد؛ چرا كه در بيمارى، پاداشى نيست؛ امّا گناهان را فرو میكاهد و چنان كه برگ از درخت میريزد، بیماری، گناه را از انسان فرو میريزد. پاداش، تنها در گفتن به زبان و عمل كردن به دست و پاى است و خداوند سبحان، هر يک از بندگان خويش را كه بخواهد، با دُرستىِ نيّت و پاکیزگی باطن، به بهشت در مى‌آورد.

221. الكافي عن فضيل: قالَ[۴۸۸]: صَنائِعُ المَعروفِ و حُسنُ البِشرِ يُكسِبانِ المَحَبَّةَ و يُدخِلانِ الجَنَّةَ، وَ البُخلُ و عُبوسُ الوَجهِ يُبعِدانِ مِنَ اللّٰهِ و يُدخِلانِ النّارَ.[۴۸۹]

221. الكافى - به نقل از فضيل -: فرمود:[۴۹۰] «نيكوكارى و خوش‌رويى، محبّت میآورند و به بهشت میبرند، و بخل و ترش‌رويى، از خدا دور میگردانند و به دوزخ میبرند».

۷ / 10 - ۶: حُسنُ الظَّنِّ بِاللهِ

۷ / ۱۰ - ۶: گمان نيک داشتن به خدا

222. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: لا يَموتَنَّ أحَدُكُم حَتّىٰ يُحسِنَ ظَنَّهُ بِاللّٰهِ عزّ و جلّ، فَإِنَّ حُسنَ الظَّنِّ بِاللّٰهِ ثَمَنُ الجَنَّةِ.[۴۹۱]

222. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر يک از شما بكوشد تا با گمان نيک به خداوند عزّ و جلّ از دنيا برود؛ چرا كه گمان نيک داشتن به خداوند، بهاى بهشت است.

223. الإمام الصادق علیه السلام: يُؤتىٰ بِعَبدٍ يَومَ القِيامَةِ ظالِمٍ لِنَفسِهِ، فَيَقولُ اللّٰهُ تَعالىٰ لَهُ: أ لَم آمُركَ بِطاعَتي؟ أ لَم أنهَكَ عَن مَعصِيَتي؟

فَيَقولُ: بَلىٰ يا رَبِّ، و لٰكِن غَلَبَت عَلَيَّ شَهوَتي، فَإِن تُعَذِّبني فَبِذَنبي، لَم تَظلِمني.

فَيَأمُرُ اللّٰهُ بِهِ إلَى النّارِ. فَيَقولُ: ما كانَ هٰذا ظَنِّي بِكَ!

فَيَقولُ: ما كانَ ظَنُّكَ بي؟

قالَ: كانَ ظَنّي بِكَ أحسَنَ الظَّنِّ.

فَيَأمُرُ اللّٰهُ بِهِ إلَى الجَنَّةِ. فَيَقولُ اللّٰهُ تَبارَكَ و تَعالىٰ: لَقَد نَفَعَكَ حُسنُ ظَنِّكَ بِيَ السّاعَةَ.[۴۹۲]

223. امام صادق علیه السلام: روز قيامت، بندهاى را كه به خويشتن ستم كرده است، میآورند و خداى بلندمرتبه به او میفرمايد: «آيا فرمانت ندادم كه از من اطاعت كنى؟ آيا تو را از نافرمانى‌ام نهى نكردم؟».

او میگويد: چرا،اى پروردگار من؛ امّا شهوتم بر من چيره آمد. پس اگر مرا عذاب كنى، به سبب گناه خود من است و تو به من ستم نكرده‌اى.

خداوند، دستور می‌دهد كه او را به دوزخ برند. بنده میگويد: گمان من به تو، اين نبود!

خداوند میفرمايد: «گمان تو به من، چه بود؟».

بنده میگويد: نيكوترين گمان را به تو داشتم.

پس خداوند، دستور میدهد كه او را به بهشت ببرند و میفرمايد: «گمان نيک تو به من، اكنون به دادت رسيد».

224. عنه علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: إنَّ آخِرَ عَبدٍ يُؤمَرُ بِهِ إلَى النّارِ، فَإِذا اُمِرَ بِهِ التَفَتَ، فَيَقولُ الجَبّارُ: رُدّوهُ، فَيَرُدّونَهُ، فَيَقولُ لَهُ: لِمَ التَفَتَّ إلَيَّ؟

فَيَقولُ: يا رَبِّ، لَم يَكُن ظَنّي بِكَ هٰذا!

فَيَقولُ: و ما كانَ ظَنُّكَ بي؟

فَيَقولُ: يا رَبِّ، كانَ ظَنّي بِكَ أن تَغفِرَ لي خَطِيئَتي، و تُسكِنَني جَنَّتَكَ.

قالَ: فَيَقولُ الجَبّارُ: يا مَلائِكَتي، لا و عِزَّتي وَ جَلالي و آلائي و عُلُوّي وَ ارتِفاعِ مَكاني! ما ظَنَّ بي عَبدي ساعَةً مِن خَيرٍ قَطُّ، و لَو ظَنَّ بي ساعَةً مِن خَيرٍ ما رَوَّعتُهُ بِالنّارِ. أجيزوا لَهُ كَذِبَهُ، فَأَدخِلوهُ الجَنَّةَ.

ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: لَيسَ مِن عَبدٍ يَظُنُّ بِاللّٰهِ خَيراً إلّا كانَ عِندَ ظَنِّهِ بِهِ، و ذَلِكَ قَولُهُ: (وَ ذٰلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ)[۴۹۳].[۴۹۴]

224. امام صادق علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «آخرين بندهاى را كه دستور داده میشود به دوزخ ببرند، صورتش را به طرف خدا بر میگرداند.

پادشاه عالم میفرمايد: او را برگردانيد.

او را بر میگردانند. به او میفرمايد: چرا صورتت را به سوى من گرداندى؟

میگويد: خداوندا! گمانم به تو، چنين نبود!

خداوند میفرمايد: گمانت به من، چه بود؟

میگويد: خداوندا! گمانم به تو، اين بود كه گناهم را میآمرزى و مرا در بهشت جاى میدهى.

پادشاه عالم میفرمايد:اى فرشتگان من! نه! به عزّت و جلالم و به نعمت‌هايم و به والايىِ مقام و بلندىِ جايگاهم سوگند كه اين بنده‌ام هرگز لحظهاى به من گمان نيک نداشته است و اگر لحظهاى گمان نيک میداشت، او را به آتش نمیترساندم. دروغش را راست پنداريد و او را به بهشت ببريد».

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله سپس فرمود: «هيچ بندهاى نيست كه به خدا گمان نيک بَرَد، مگر آن كه مطابق گمانش به او، با وى رفتار میشود. اين، سخن خود اوست كه: (و همين گمانتان كه به پروردگارتان برديد، شما را هلاک كرد و از زيانكاران شديد)».

۷ / 10 - ۷: الإِنصافُ في مُعاشَرَةِ النّاسِ

۷ / ۱۰ - ۷: انصاف داشتن در معاشرت با مردم

225. الكافي عن أبي البلاد رفعه: جاءَ أعرابِيٌّ إلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و هُوَ يُريدُ بَعضَ غَزَواتِهِ، فَأَخَذَ بِغَرزِ راحِلَتِهِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، عَلِّمني عَمَلاً أدخُلُ بِهِ الجَنَّةَ.

فَقالَ: ما أحبَبتَ أن يَأتِيَهُ النّاسُ إلَيكَ فَأْتِهِ إلَيهِم، و ما كَرِهتَ أن يَأتِيَهُ النّاسُ إلَيكَ فَلا تَأْتِهِ إلَيهِم. خَلِّ سَبيلَ الرّاحِلَةِ.[۴۹۵]

225. الكافى - به نقل از ابو البلاد، در حديثى كه سند آن را به پيامبر صلی الله علیه و آله رسانده است -: پيامبر صلی الله علیه و آله آمادۀ رفتن به يكى از جنگها بود كه باديه‌نشينى آمد و ركاب اشتر ايشان را گرفت و گفت:اى پيامبر خدا! به من كارى بياموز كه با انجام دادن آن به بهشت بروم.

فرمود: «هر رفتارى كه دوست دارى مردم با تو بكنند، تو با آنان همان كن و هر رفتارى كه خوش ندارى مردم با تو انجام دهند، تو نيز با آنان چنان مكن. راه را بر شتر بگشاى».

۷ / 10 - ۸: خِدمَةُ العِيالِ

۷ / ۱۰ - ۸: خدمت به خانواده

226. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله‌ - لِعَلِيٍّ علیه السلام -: يا عَلِيُّ، مَن لَم يَأنَف مِن خِدمَةِ العِيالِ دَخَلَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ.

يا عَلِيُّ، خِدمَةُ العِيالِ كَفّارَةٌ لِلكَبائِرِ، و تُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ، و مُهورُ حورِ العينِ، و تَزيدُ فِي الحَسَناتِ وَ الدَّرَجاتِ.

يا عَلِيُّ، لا يَخدُمُ العِيالَ إلّا صِدّيقٌ أو شَهِيدٌ، أو رَجُلٌ يُرِيدُ اللّٰهُ بِهِ خَيرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ.[۴۹۶]

226. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - به امام على علیه السلام -:اى على! كسى كه از خدمت كردن به خانواده عارش نيايد، بدون حسابرسى به بهشت وارد میشود.

اى على! خدمت به خانواده، زدايندۀ گناهان بزرگ است، خشم پروردگار را فرو مینشاند، كابين سيه‌چشمان بهشتى است و بر حَسَنات و درجات میافزايد.

اى على! به خانواده خدمت نمیكند، مگر صدّيق يا شهيد يا مردى كه خدا برايش خير دنيا و آخرت را میخواهد.

۷ / 10 - ۹: تَكَفُّلُ الأَيتامِ

۷ / ۱۰ - ۹: سرپرستى يتيمان

227. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن كَفىٰ يَتيماً في نَفَقَتِهِ بِمالِهِ حَتّىٰ يَستَغنِيَ، وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ البَتَّةَ.[۴۹۷]

227. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس مخارج يتيمى را از مال خود به عهده گيرد تا او بى‌نياز شود، البتّه بهشت بر او واجب میگردد.

۷ / 10 - 10: إطعامُ المَساكينِ

۷ / ۱۰ - ۱۰: اِطعام مستمندان

228. المحاسن عن معمَّر بن خلّاد: كانَ أبُو الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام إذا أكَلَ اُتِيَ بِصَحفَةٍ، فَتوضَعُ قُربَ مائِدَتِهِ، فَيَعمِدُ إلىٰ أطيَبِ الطَّعامِ مِمّا يُؤتىٰ بِهِ، فَيَأخُذُ مِن كُلِّ شَيءٍ شَيئاً، فَيوضَعُ في تِلكَ الصَّحفَةِ، ثُمَّ يَأمُرُ بِها لِلمَساكِينِ، ثُمَّ يَتلو هٰذِهِ الآيَةَ: (فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ)[۴۹۸]، ثُمَّ يَقولُ: عَلِمَ اللّٰهُ عزّ و جلّ أن لَيسَ كُلُّ إنسانٍ يَقدِرُ عَلىٰ عِتقِ رَقَبَةٍ، فَجَعَلَ لَهُم سَبيلاً إلَى الجَنَّةِ بِإِطعامِ الطَّعامِ.[۴۹۹]

228. المحاسن - به نقل از معمّر بن خلّاد -: امام رضا علیه السلام هر گاه غذا میخورد، سينىاى میآوردند و كنار سفرهاش مینهادند. ايشان به طرف لذيذترين غذاهايى كه آورده شده بود، دست میبرد و از هر چيزى مقدارى بر میداشت و در آن سينى میگذاشت و سپس دستور میداد كه آنها را به مستمندان بدهند و آن گاه، اين آيه را میخواند: (و نخواست از گردنه بالا رود). سپس میفرمود: «خداوند عزّ و جلّ میدانست كه هر انسانى قادر نيست بردهاى آزاد كند. از اين رو با [امر به] اطعام كردن، راهى به سوى بهشت براى آنان قرار داد».

۷ / 10 - ۱۱: إطعامُ المُؤمِنِ

۷ / ۱۰ - ۱۱: اطعام مسلمان

229. عنه صلی الله علیه و آله: مَن أطعَمَ مُؤمِناً مِن جوعٍ أطعَمَهُ اللّٰهُ تَعالىٰ مِن ثِمارِ الجَنَّةِ. و مَن سَقاهُ مِن ظَمَأٍ سَقاهُ اللّٰهُ مِنَ الرَّحيقِ المَختومِ.[۵۰۰]

229. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس مسلمان گرسنهاى را غذا دهد، خداى بلندمرتبه از ميوههاى بهشت به او میخوراند و هر كس مسلمان تشنهاى را آب دهد، خداوند از شراب ناب و سر به مُهر [بهشتى]، به او مینوشاند.

230. الإمام الصادق علیه السلام: ما أرىٰشَيئاً يَعدِلُ زِيارَةَ المُؤمِنِ إلّا إطعامَهُ، و حَقٌّ عَلَى اللّٰهِأن يُطعِمَ مَن أطعَمَ مُؤمِناً مِن طَعامِ الجَنَّةِ.[۵۰۱]

230. امام صادق علیه السلام: من كارى را نمی‌شناسم كه با ديدار با مسلمان برابرى كند، مگر اطعام كردنش، و بر خداست كه به كسى كه مسلمانی را اطعام كند، از خوراک بهشت بخوراند.

231. عنه علیه السلام: ما مِن مُؤمِنٍ يُطعِمُ مُؤمِناً شُبعَةً مِن طَعامٍ إلّا أطعَمَهُ اللّٰهُ مِن طَعامِ الجَنَّةِ، و لا سَقاهُ رَيَّهُ إلّا سَقاهُ اللّٰهُ مِنَ الرَّحيقِ المَختومِ.[۵۰۲]

231. امام صادق علیه السلام: هر مسلمانی كه مسلمان گرسنه‌ای را یک وعده غذا دهد، خداوند از خوراک بهشت به او میخوراند، و هر گاه به مسلمان تشنهاى یک بار آب دهد، خداوند از شراب ناب و سر به مُهر [بهشتى]، به او مینوشاند.

۷ / 10 - ۱۲: قَضاءُ حاجَةِ المُؤمِنِ و إِدخالُ السُّرورِ عَلَيهِ

۷ / ۱۰ - ۱۲: بر آوردن نياز مسلمان و شاد كردن او

232. عنه صلی الله علیه و آله: إنَّ لِلهِ عِباداً يَفزَعُ إلَيهِمُ النّاسُ في حَوائِجِهِم، اُولٰئِكَ هُمُ الآمِنونَ مِنعَذابِ اللّٰهِ يَومَ القِيامَةِ.[۵۰۳]

232. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداوند، بندگانى دارد كه مردم در حاجت‌هايشان به آنها پناه میبرند. اينان در روز قيامت، از عذاب خدا ايمن اند.

233. عنه صلی الله علیه و آله: مَن شَفَعَ لِأَخيهِ شَفاعَةً طَلَبَها إلَيهِ، نَظَرَ اللّٰهُ عزّ و جلّ إلَيهِ، و كانَ حَقّاً عَلَى اللّٰهِ ألّا يُعَذِّبَهُ أبَداً.[۵۰۴]

233. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس براى برادرش وساطتى كند كه آن را از او خواسته است، خداوند عزّ و جلّ به او نظر میكند و بر خداست كه هرگز عذابش نكند.

234. الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ المُؤمِنَ لَتَرِدُ عَلَيهِ الحاجَةُ لِأَخيهِ فَلا تَكونُ عِندَهُ، فَيَهتَمُّ بِها قَلبُهُ، فَيُدخِلُهُ اللّٰهُ تَبارَكَ و تَعالىٰبِهَمِّهِ الجَنَّةَ.[۵۰۵]

234. امام باقر علیه السلام: مسلمان، حاجتى از برادرش به نزدش آورده میشود و او چيزى ندارد تا آن را برآورده سازد؛ ولى دلش بِدان اهتمام میورزد. خداى بزرگ و بلندمرتبه، به خاطر همين اهتمامش، او را به بهشت میبرد.

235. عنه علیه السلام: ما مِن مُؤمِنٍ بَذَلَ جاهَهُ لِأَخيهِ المُؤمِنِ، إلّا حَرَّمَ اللّٰهُ وَجهَهُ عَلَى النّارِ، و لَم يَمَسَّهُ قَتَرٌ و لا ذِلَّةٌ يَومَ القِيامَةِ.[۵۰۶]

235. امام صادق علیه السلام: هيچ مسلمانی نيست كه از موقعيت خود براى [حلّ مشكل] برادر مسلمانش استفاده كند، مگر آن كه خداوند، روى او را بر آتش حرام میگرداند و در روز قيامت، گرد خوارى بر او نمینشيند.

236. رجال النجاشي عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع عن الإمام الرضا علیه السلام: إنَّ لِلهِ تَعالىٰبِأَبوابِ الظّالِمينَ مَن نَوَّرَ اللّٰهُ لَهُ البُرهانَ، و مَكَّنَ لَهُ في البِلادِ؛ لِيَدفَعَ بِهِم عَن أولِيائِهِ، و يُصلِحَ اللّٰهُ بِهِم اُمورَ المُسلِمينَ، إلَيهِم مَلجَأُ المُؤمِنِ مِنَ الضُّرِّ، و إلَيهِم يَفزَعُ ذُو الحاجَةِ مِن شيعَتِنا، و بِهِم يُؤَمِّنُ اللّٰهُ رَوعَةَ المُؤمِنِ في دارِ الظَّلَمَةِ. اُولٰئِكَ المُؤمِنونَ حَقّاً، اُولٰئِكَ اُمَناءُ اللّٰهِ في أرضِهِ، اُولٰئِكَ نورٌ في رَعِيَّتِهِم يَومَ القِيامَةِ، و يَزهَرُ نورُهُم لِأَهلِ السَّماواتِ كَما تَزهَرُ الكَواكِبُ الدُّرِّيَّةُ لِأَهلِ الأَرضِ، اُولٰئِكَ مِن نورِهِم يَومَ القِيامَةِ تُضيءُ مِنهُمُ القِيامَةُ، خُلِقوا - وَاللّٰهِ - لِلجَنَّةِ، و خُلِقَتِ الجَنَّةُ لَهُم، فَهَنيئاً لَهُم، ما عَلىٰ أحَدِكُم أن لَو شاءَ لَنالَ هٰذا كُلَّهُ.

قالَ: قُلتُ: بِماذا جَعَلَنِيَ اللّٰهُ فِداكَ؟

قالَ علیه السلام: يَكونُ مَعَهُم فَيَسُرُّنا بِإِدخالِ السُّرورِ عَلَى المُؤمِنينَ مِن شيعَتِنا، فَكُن مِنهُم يا مُحَمَّدُ.[۵۰۷]

236. رجال النجاشى - به نقل از محمّد بن اسماعيل بن بزيع -: امام رضا علیه السلام فرمود: «خداى بلندمرتبه، در دستگاه ستمگران، كسانى را دارد كه برهانش را براى آنها روشن و در شهرها برايشان جايگاهى فراهم كرده است تا به وسيلۀ آنها از دوستانش دفاع كند و امور مسلمانان را به وسيلۀ آنها اصلاح نمايد. پناهگاه مؤمن در هر سختى، آنهايند و رويكرد شيعيان نيازمند ما، به سمت آنهاست. خداوند در خانۀ ستمگران، به وسيلۀ آنان، وحشت مؤمن را بر طرف میكند. آنان حقيقتاً مؤمناند و امينان خدا در زمينش هستند. آنان، در قيامت، نورى در ميان مردمشان هستند و نورشان براى آسمانيان میدرخشد، همان گونه كه ستارگان درخشان براى زمينيان میدرخشند. روز قيامت، از نور آنان، قيامت روشن میشود. به خدا، آنها براى بهشت آفريده شدند و بهشت براى آنان آفريده شد. گوارايشان باد! هر يک از شما میتواند، اگر بخواهد، همۀ اين [ثواب‌ها] را به دست آورد».

گفتم: چگونه، فدايت گردم؟

فرمود: «با آنها (ستمگران) باشد و [در عين حال] ما را با خوش‌حال كردن شيعيان مؤمن، خوش‌حال كند. پس از آنان باش،اى محمّد!».

۷ / 10 - ۱۳: زِيارَةُ الإِخوانِ

۷ / ۱۰ - ۱۳: ديدار برادران

237. الإمام الباقر و الإمام الصّادق علیهما السلام: أيُّما مُؤمِنٍ خَرَجَ إلىٰأخيهِ يَزورُهُ عارِفاً بِحَقِّهِ، كَتَبَ اللّٰهُ لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ حَسَنَةً، و مُحِيَت عَنهُ سَيِّئَةٌ، و رُفِعَت لَهُ دَرَجَةٌ. و إِذا طَرَقَ البابَ فُتِحَت لَهُ أبوابُ السَّماءِ. فَإِذَا التَقَيا و تَصافَحا و تَعانَقا، أقبَلَ اللّٰهُ عَلَيهِما بِوَجهِهِ، ثُمَّ باهىٰبِهِمَا المَلائِكَةَ، فَيَقولُ: «اُنظُرُوا إلىٰعَبدَيَّ؛ تَزاوَرا و تَحابّا فِيَّ! حَقٌّ عَلَيَّ ألّا اُعَذِّبَهُما بِالنّارِ بَعدَ هٰذَا المَوقِفِ».[۵۰۸]

237. امام باقر و امام صادق علیهما السلام: هر مسلمانی كه براى ديدار برادرش بيرون رود، در حالى كه حقّ او را میشناسد، خداوند در برابر هر قدمى، يک ثواب برايش مینويسد و يک گناه از او میزدايد، و چون درِ خانهاش را بكوبد، درهاى آسمان برايش باز میشوند، و چون به هم رسند و دست دهند و معانقه كنند، خداوند به آنها روى میآورد. سپس به آن دو، بر فرشتگان میبالد و میفرمايد: «دو بندۀ مرا كه به خاطر من با يكديگر ديدار و مهربانى كردند، تماشا كنيد! بر من است كه پس از اين صحنه، آن دو را به آتش، عذاب نكنم».

238. الإمام الصادق علیه السلام: مَن زارَ أخاهُ فِي اللّٰهِ، قالَ اللّٰهُ عزّ و جلّ : إيّايَ زُرتَ و ثَوابُكَ عَلَيَّ، و لَستُ أرضىٰلَكَ ثَواباً دونَ الجَنَّةِ.[۵۰۹]

238. امام صادق علیه السلام: هر كس براى خدا؛ با برادرش ديدار كند، خداى عزّ و جلّ مىفرمايد: «تو از من ديدار كردى و پاداش تو بر عهدۀ من است و من به پاداش كمتر از بهشت، برايت رضايت نمىدهم».

۷ / 10 - ۱۴: قِيامُ اللَّيلِ

۷ / ۱۰ - ۱۴: شب‌زنده‌دارى

الكتاب

(تَتَجافىٰجُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ * فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).[۵۱۰]

(پهلوهايشان [در دل شب] از بسترهاى خواب تهى مىشود، پروردگارشان را در حال بيم و طمع مىخوانند و از آنچه روزىِ آنها كردهايم، انفاق مىكنند. * پس هيچ كس نمىداند چه چيزهايى از مايههاى روشنىبخش ديدگان، به پاداش كارهايى كه مىكردهاند، براى آنها پنهان داشته شده است).

(إِنَّ الْمُتَّقينَ فيجَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * آخِذينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذٰلِكَ مُحْسِنينَ * كانُوا قَليلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ * وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ).[۵۱۱]

(به يقين، پرهيزگاران در باغها و چشمهسارهايى هستند * در حالى كه آنچه را پروردگارشان [از نعمتهاى آخرت] به آنان عطا كرده، دريافت مىكنند؛ زيرا آنان پيش از آن [در دنيا] نيكو و نيكوكار بودند * آنها اندكى از شب را مىخوابيدند * و سحرگاهان [از خداوند] طلب آمرزش مىكردند).

الحدیث

239. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله‌ - في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ -: يا أبا ذَرٍّ، احفَظ وَصِيَّةَ نَبِيِّكَ: مَن خُتِمَ لَهُ بِقِيامِ اللَّيلِ ثُمَّ ماتَ فَلَهُ الجَنَّةُ.[۵۱۲]

239. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در سفارش به ابو ذر -:اى ابو ذر! سفارش پيامبرت را نگه دار: كسى كه عمرش به شب‌زنده‌دارى ختم شود و بميرد، بهشتى است.

۷ / 10 - ۱۵: الصِّيامُ تَطَوُّعاً

۷ / ۱۰ - ۱۵: روزۀ مستحبّى

240. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن صامَ يَوماً تَطَوُّعاً، أدخَلَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ الجَنَّةَ.[۵۱۳]

240. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس يک روز، داوطلبانه روزه بگيرد، خداوند عزّ و جلّ او را به بهشت میبرد.

۷ / 10 - ۱۶: رَدُّ عادِيةِ ماءٍ أو نارٍ

۷ / ۱۰ - ۱۶: دفع گزند آب يا آتش

241. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن رَدَّ عَن قَومٍ مِنَ المُسلِمينَ عادِيَةَ[۵۱۴] ماءٍ أو ناراً، وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ.[۵۱۵]

241. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس گزند آب يا آتشى را از عدّهاى مسلمان دور سازد، بهشت بر او واجب میشود.

۷ / 10 - ۱۷: الاِستِرجاعُ عِندَ المُصيبَةِ

۷ / ۱۰ - ۱۷: «إنّا للّٰه» گفتن به هنگام مصيبت

242. الإمام الصادق علیه السلام: مَن اُلهِمَ الاِستِرجاعَ عِندَ المُصيبَةِ، وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ.[۵۱۶]

242. امام صادق علیه السلام: هر كه در هنگام مصيبت، گفتن استرجاع (إنّا للّٰه و إنّا إليه راجعون) به او الهام شود، بهشت بر او واجب میگردد.

۷ / 10 - ۱۸: زِيارَةُ قَبرِ النَّبيِّ و قُبُورِ أهلِ بَیتِهِ علیهم السلام

۷ / ۱۰ - ۱۸: زيارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و قبور اهل بيت او علیهم السلام

243. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن أتاني زائِراً وَجَبَت لَهُ شَفاعَتي، و مَن وَجَبَت لَهُ شَفاعَتي وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ.[۵۱۷]

243. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس به زيارت من بيايد، سزاوار شفاعتم میشود و كسى كه سزاوار شفاعت من شود، سزاوار بهشت میگردد.

244. الإمام الصادق علیه السلام: بَينَا الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ علیه السلام ذاتَ يَومٍ في حَجرِ رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله، إذ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ: يا أبَه، ما لِمَن زارَكَ بَعدَ مَوتِكَ؟

قالَ: يا بُنَيَّ، مَن أتاني زائِراً بَعدَ مَوتي فَلَهُ الجَنَّةُ، و مَن أتىٰأباكَ زائِراً بَعدَ مَوتِهِ فَلَهُ الجَنَّةُ، و مَن أتىٰأخاكَ زائِراً بَعدَ مَوتِهِ فَلَهُ الجَنَّةُ، و مَن أتاكَ زائِراً بَعدَ مَوتِكَ فَلَهُ الجَنَّةُ.[۵۱۸]

244. امام صادق علیه السلام: روزى حسن بن على علیه السلام بر زانوى پيامبر خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود كه سرش را بلند كرد و گفت: پدر جان! پاداش كسى كه پس از وفات شما به زيارتتان بيايد، چيست؟

فرمود: «پسرم! هر كس پس از وفاتم به زيارت من بيايد، پاداشش بهشت است، و هر كس پدر تو را پس از وفاتش زيارت كند، پاداشش بهشت است، و هر كس برادرت را پس از وفاتش زيارت كند، پاداشش بهشت است، و هر كس تو را پس از وفاتت زيارت كند، پاداشش بهشت است».

۷ / 10 - ۱۹: طَلَبُ الجَنَّةِ

۷ / ۱۰ - ۱۹: جوياى بهشت بودن

الكتاب

(وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ في الْآخِرِينَ* وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ).[۵۱۹]

(و برايم در ميان آيندگان، نامى نيک قرار ده * و مرا از وارثان بهشتِ پرنعمت گردان).

الحديث

245. الكافي عن زرارة: قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام: لا تَنسَوُا المُوجِبَتَينِ - أو قالَ: عَلَيكُم بِالمُوجِبَتَينِ - في دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ.

قُلتُ: و مَا المُوجِبَتانِ؟

قالَ: تَسأَلُ اللّٰهَ الجَنَّةَ، و تَعَوَّذُ بِاللّٰهِ مِن النّارِ.[۵۲۰]

245. الكافى - به نقل از زراره -: امام باقر علیه السلام فرمود: «دو موجِب را در پى هر نماز، فراموش نكنيد» يا فرمود: «بر شما باد دو موجِب».

گفتم: دو موجِب چيست؟

فرمود: «درخواست بهشت از خدا و پناه بردن به خدا از آتش».

246. الإمام الصادق علیه السلام‌ - فِي الدُّعاءِ -: يا ذَا الجَلالِ وَ الإِكرامِ، أوجِب لِيَ الجَنَّةَ الَّتي حَشوُها رَحمَتُكَ، و سُكّانُها مَلائِكَتُكَ.[۵۲۱]

246. امام صادق علیه السلام - در دعا -:اى پروردگار بِشكوه و گرامى! بهشت را كه درونش رحمت توست و ساكنانش فرشتگانتهستند، برايم واجب گردان.

۷ / 10 - 20: هٰذِهِ الخِصالُ

۷ / ۱۰ - ۲۰: و اين چند ویژگی

الكتاب

(قَدْ أفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ* إلَّا عَلىٰ أزْواجِهِمْ أوْ ما مَلَكَتْ أيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ* فَمَنِ ابْتَغىوَراءَ ذٰلِكَ فَأُولٰئِكَ هُمُ العادُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ عَلىٰ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ* اُولٰئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ* الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ).[۵۲۲]

(به راستى كه مؤمنان، رستگار شدند * همانان كه در نمازشان خاشعاند * و آنان كه از بيهوده، روى‌گرداناند * و آنان كه زكات میپردازند * و كسانى كه دامن خويش نگه میدارند * مگر از همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آوردهاند، كه در اين صورت، بر آنان نكوهشى نيست. * پس هر كه فراتر از اين بجويد، آنان از حد در گذرندگاناند * و آنان كه امانتها و پيمان خود را رعايت میكنند * و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مینمايند * آنان وارثاناند * همانان كه بهشت را به ارث میبرند و در آن جاويدان اند).

الحديث

247. الأمالي للطوسي عن أبي ذرٍّ: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: يا أبا ذَرٍّ، ألا اُخبِرُكَ بِأَهلِ الجَنَّةِ؟

قُلتُ: بَلىٰيا رَسولَ اللّٰهِ.

قالَ: كُلُّ أشعَثَ أغبَرَ ذي طِمرَينِ[۵۲۳] لا يُؤبَهُ بِهِ، لَو أقسَمَ عَلَى اللّٰهِ لَأَبَرَّهُ.[۵۲۴]

247. الأمالى، طوسى - به نقل از ابو ذر -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اى ابو ذر! آيا تو را از اهل بهشت خبر ندهم؟».

گفتم: چرا،اى پيامبر خدا!

فرمود: «هر ژوليدۀ گرد گرفتۀ ژنده‌پوشى كه كسى به او بها نمیدهد؛ امّا اگر خدا را سوگند دهد، خداوند، دعايش را مستجاب میكند».

248. الأمالي للطوسي عن أبي ذرٍّ: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: يا أبا ذَرٍّ، أتُحِبُّ أن تَدخُلَ الجَنَّةَ؟

قُلتُ: نَعَم، فِداكَ أبي.

قالَ صلی الله علیه و آله: فَاقصُر مِنَ الأَمَلِ، وَ اجعَلِ المَوتَ نُصبَ عَينَيكَ، وَ استَحِ مِنَ اللّٰهِ حَقَّ الحَياءِ.

قالَ: قُلتُ: يا رَسولَ اللّٰهِ، كُلُّنا نَستَحي مِنَ اللّٰهِ!

قالَ: لَيسَ كَذٰلِكَ الحَياءُ، و لٰكِنَّ الحياءَ مِنَ اللّٰهِ أن لا تَنسَى المَقابِرَ وَ البِلىٰ، وَ الجَوفَ و ما وَعىٰ، وَ الرَّأسَ و ما حَوىٰ.[۵۲۵]

248. الأمالى، طوسى - به نقل از ابو ذر -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اى ابو ذر! آيا دوست دارى به بهشت بروى؟».

گفتم: آرى، پدرم به فدايت!

فرمود: «پس، آرزو كوتاه كن و مرگ را فرا چشم خود بدار و از خدا چنان كه بايد، شرم كن».

گفتم:اى پيامبر خدا! همۀ ما از خدا شرم داريم.

فرمود: «نه اين شرم؛ بلكه شرم از خدا، آن است كه گورستان و پوسيده شدن را، و شكم و آنچه را در خود جاى میدهد، و سر و آنچه را در بر میگيرد، از ياد نبرى».

249. الإمام زين العابدين علیه السلام: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ، جَمَعَ اللّٰهُ تَبارَكَ و تَعالىٰ الأَوَّلينَ وَ الآخِرينَ في صَعيدٍ واحِدٍ، ثُمَّ يُنادي مُنادٍ: أينَ أهلُ الفَضلِ؟

قالَ: فَيَقومُ عُنُقٌ[۵۲۶] مِنَ النّاسِ، فَتَلَقّاهُمُ المَلائِكَةُ، فَيَقولونَ: و ما كانَ فَضلُكُم؟

فَيَقولونَ: كُنَّا نَصِلُ مَن قَطَعَنا، و نُعطي مَن حَرَمَنا، و نَعفُو عَمَّن ظَلَمَنا.

قالَ: فَيُقالُ لَهُم: صَدَقتُمُ، اُدخُلُوا الجَنَّةَ.[۵۲۷]

249. امام زين العابدين علیه السلام: چون روز قيامت شود، خداى بزرگ و بلندمرتبه، اوّلين و آخرين انسانها را در يک بيابان، گرد میآورد. سپس آواز دهندهاى آواز میدهد كه: اهل فضیلت كجايند؟

پس، گروهى از مردم بر میخيزند. فرشتگان به استقبالشان میروند و میگويند: فضیلت شما، چه بوده است؟

میگويند: ما با كسى كه از ما میبُريد، پيوند بر قرار میكرديم و به كسى كه از ما دريغ میورزيد، عطا میكرديم و از كسى كه به ما ستم میكرد، گذشت میكرديم.

پس به ايشان گفته میشود: راست گفتيد. به بهشت وارد شويد.

250. الإمام الصادق علیه السلام: جَمَعَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله بَني عَبدِ المُطَّلِبِ، فَقالَ: يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ، أفشُوا السَّلامَ، و صِلُوا الأَرحامَ، و تَهَجَّدوا وَ النّاسُ نِيامٌ، و أَطعِمُوا الطَّعامَ، و أَطِيبُوا الكَلامَ؛ تَدخُلُوا الجَنَّةَ بِسلامٍ.[۵۲۸]

250. امام صادق علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرزندان عبد المطّلب را جمع كرد و سپس فرمود: «اى فرزندان عبد المطّلب! صلح (مُسالمت) را رواج دهيد و صلۀ رحم به جا آوريد و شب كه مردم خفتهاند، به عبادت بپردازيد و اطعام كنيد و سخن خوش بگوييد تا به سلامت، وارد بهشت شويد».

251. الإمام الصادق علیه السلام: كانَ عَلِيٌّ علیه السلام يَقولُ: لا تَغضَبوا و لا تُغضِبوا، أَفشُوا السَّلامَ، و أَطِيبُوا الكَلامَ، و صَلّوا بِاللَّيلِ وَ النّاسُ نِيامٌ؛ تَدخُلُوا الجَنَّةَ بِسَلامٍ. [۵۲۹]

251. امام صادق علیه السلام: على علیه السلام می‌فرمود: «خشمگين نشويد و خشمگين مسازيد، صلح (مُسالمت) را رواج دهيد، سخن خوش بگوييد و شب، هنگامى كه مردم خفتهاند، نماز بخوانيد تا به سلامت به بهشت وارد شويد».

252. الإمام الصادق علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله لِرَجُلٍ أتاهُ: ألا أدُلُّكَ عَلىٰ أمرٍ يُدخِلُكَ اللّٰهُ بِهِ الجَنَّةَ؟

قالَ: بَلىٰيا رَسولَ اللّٰهِ.

قالَ: أنِل مِمّا أنالَكَ اللّٰهُ.

قالَ: فَإِن كُنتُ أحوَجَ مِمَّن اُنِيلُهُ؟

قالَ: فَانصُرِ المَظلومَ.

قالَ: و إِن كُنتُ أضعَفَ مِمَّن أنصُرُهُ؟

قالَ: فَاصنَع لِلأَخرَقِ[۵۳۰] - يَعني: أشِر عَلَيهِ -.[۵۳۱]

قالَ: فَإِن كُنتُ أخرَقَ مِمَّن أصنَعُ لَهُ؟

قالَ: فَأَصمِت لِسانَكَ إلّا مِن خَيرٍ؛ أما يَسُرُّكَ أن تَكونَ فيكَ خَصلَةٌ مِن هٰذِهِ الخِصالِ تَجُرُّكَ إلَى الجَنَّةِ؟[۵۳۲]

252. امام صادق علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله به مردى كه نزد ايشان آمد، فرمود: «آيا تو را به كارى راه‌نمايى نكنم كه خداوند به سبب آن، تو را به بهشت بَرَد؟».

مرد گفت: چرا،اى پيامبر خدا!

فرمود: «از آنچه خدا به تو بخشيده است، ببخش».

مرد گفت: اگر خودم از كسى كه به او میبخشم، محتاجتر بودم؟

فرمود: «ستم‌ديدهاى را يارى رسان».

گفت: اگر خودم از كسى كه يارىاش میرسانم، ناتوانتر بودم؟

فرمود: «به آن كه حرفهاى نمیداند، مهارتى بياموز؛ يعنى كارى يادش بده [كه بتواند نان در بياورد]».

گفت: اگر خودم از او ناآشناتر بودم؟

فرمود: «زبانت را جز از خوبى فرو بند. آيا دوست ندارى كه يكى از اين خصلتها در تو باشد و تو را به بهشت بكشاند؟».

253. الإمام عليّ علیه السلام: قالَ رَجُلٌ لِلنَّبِيِّ صلی الله علیه و آله: يا رَسولَ اللّٰهِ، عَلِّمني عَمَلاً لا يُحالُ بَينَهُ و بَينَ الجَنَّةِ.

قالَ: لا تَغضَب، و لا تَسأَلِ النّاسَ شَيئاً، وَ ارضَ لِلنّاسِ ما تَرضیٰ لِنَفسِكَ.

فَقالَ: يا رَسولَ اللّٰهِ زِدني.

قالَ: إذا صَلَّيتَ العَصرَ فَاستَغفِرِ اللّٰهَ سَبعاً و سَبعِينَ مَرَّةً، يَحُطَّ عَنكَ عَمَلَ سَبعٍ و سَبعينَ سَنَةً.

قالَ: ما لي سَبعٌ و سَبعونَ سَنَةً!

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّٰهِ: اِعمَلها لَكَ و لِأَبيكَ.

قالَ: ما لي و لِأَبي سَبعٌ و سَبعونَ سَنَةً!

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: اِجعَلها لَكَ و لِأَبيكَ و لِأُمِّكَ و لِقَرابَتِكَ.[۵۳۳]

253. امام على علیه السلام: مردى به پيامبر صلی الله علیه و آله گفت:اى پيامبر خدا! به من عملى بياموز كه ميان آن و بهشت، چيزى مانع نشود.

فرمود: «خشم مگير و از مردم، چيزى مخواه و براى مردم، چيزى را پسند كه براى خودت میپسندى».

مرد گفت: برایم بيشتر بفرما،اى پيامبر خدا!

فرمود: «چون نماز عصر را گزاردى، هفتاد و هفت مرتبه از خدا طلب آمرزش كن، كه گناه هفتاد و هفت سال از تو میريزد».

مرد گفت: من، هفتاد و هفت سال [گناه] ندارم!

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «[آن استغفارها را] براى خودت و پدرت قرار ده».

مرد گفت: من و پدرم نيز هفتاد و هفت سال [گناه] نداريم!

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «آنها را براى خودت و پدر و مادرت و خويشاوندانت قرار بده».

254. الإمام الصادق علیه السلام:مَن أَرادَ أَن يُدخِلَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ في رَحمَتِهِ، و يُسكِنَهُ جَنَّتَهُ؛ فَليُحَسِّنخُلُقَهُ، وَ ليُعطِ النَّصَفَةَ مِن نَفسِهِ، وَ ليَرحَمِ اليَتيمَ، وَ ليُعِنِ الضَّعيفَ، وَ ليَتَواضَع لِلهِ الَّذي خَلَقَهُ.[۵۳۴]

254. امام صادق علیه السلام: هر كه مىخواهد خداوند عزّ و جلّ او را در رحمت خويش وارد كند و در بهشتِ خود جاى دهد، بايد اخلاقش را نيكو گرداند و انصاف، پيشه كند و بر يتيم، رحم آورد و به ناتوان، يارى رساند و در برابر خدايى كه او را آفريده است، فروتن باشد.

255. عنه علیه السلام: لا تَجتَمِعُ الرَّغبَةُ وَ الرَّهبَةُ في قَلبٍ إلّا وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ. فَإِذا صَلَّيتَ فَأَقبِل بِقَلبِكَ عَلَى اللّٰهِ عزّ و جلّ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ يُقبِلُ بِقَلبِهِ عَلَى اللّٰهِ عزّ و جلّ في صَلاتِهِ و دُعائِهِ إِلّا أَقبَلَ اللّٰهُ عزّ و جلّ عَلَيهِ بِقُلوبِ المُؤمِنينَ إِلَيهِ، و أَيَّدَهُ مَعَ مَوَدَّتِهِم إِيّاهُ بِالجَنَّةِ.[۵۳۵]

255. امام صادق علیه السلام: اميد و بيم، در هيچ دلى جمع نمىشوند، مگر آن كه بهشت برايش واجب مىگردد. هر گاه نماز مىخوانى، با دلت به خداى عزّ و جلّ رو كن؛ زيرا هيچ بندۀ مؤمنى نيست كه در نماز و دعاى خود، با دلش به خداوند عزّ و جلّ رو كند، مگر آن كه خداوند، دلهاى مؤمنان را متوجّه او مىسازد و علاوه بر محبّت آنان به او، بهشت را نيز پشتوانهاش مىگرداند.

256. عنه علیه السلام: إِيّاكُم وَ الكَسَلَ! إِنَّ رَبَّكُم رَحيمٌ، يَشكُرُ القَليلَ؛ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُصَلِّي الرَّكعَتَينِ تَطَوُّعاً يُريدُ بِهِما وَجهَ اللّٰهِ فَيُدخِلُهُ اللّٰهُ بِهِمَا الجَنَّةَ، و إنَّهُ لَيَتَصَدَّقُ بِالدِّرهَمِ تَطَوُّعاً يُريدُ بِهِ وَجهَ اللّٰهِ فَيُدخِلُهُ اللّٰهُ بِهِ الجَنَّةَ، و إنَّهُ لَيَصومُ اليَومَ تَطَوُّعاً يُريدُ بِهِ وَجهَ اللّٰهِ فَيُدخِلُهُ اللّٰهُ بِهِ الجَنَّةَ. [۵۳۶]

256. امام صادق علیه السلام: از تنبلى بپرهيزيد! پروردگار شما، مهربان است و از اندک، سپاسگزارى مىكند. آدمى، دو ركعت نماز مستحبّى براى رضاى خدا مىخواند و خداوند به واسطۀ همان دو ركعت، او را به بهشت مىبرد، و يک درهم صدقۀ مستحبّى براى رضاى خدا مىدهد و خداوند به سبب همان يک درهم، او را به بهشت مىبرد، و يک روز روزۀ مستحبّى براى رضاى خدا مىگيرد و خداوند به خاطر همان يک روز، او را به بهشت مىبرد.

257. تاريخ اليعقوبي - في ذِكرِ المَأثورِ عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ علیه السلام -: قالَ: خَلَّتانِ مَن لَزِمَهُما دَخَلَ الجَنَّةَ.

فَقيلَ: و ما هُما؟

قالَ: احتِمالُ ما تَكرَهُ إذا أحَبَّهُ اللّٰهُ، و تَركُ ما تُحِبُّ إذا كَرِهَهُ اللّٰهُ.

فَقيلَ لَهُ: مَن يُطيقُ ذٰلِكَ؟!

فَقالَ: مَن هَرَبَ مِنَ النّارِ إلَى الجَنَّةِ. [۵۳۷]

257. تاريخ اليعقوبى: امام صادق علیه السلام فرمود: «دو خصلت است كه هر كس به آنها چنگ زند، به بهشت مىرود».

پرسيدند: آن دو چيست؟

فرمود: «تحمّل (/ انجام دادن) آنچه تو خوش ندارى؛ امّا خداوند، آن را خوش مىدارد، و ترک آنچه تو خوش مىدارى؛ امّا خداوند، آن را خوش نمىدارد».

به ايشان گفته شد: چه كسى طاقت اين كار را دارد؟

فرمود: «كسى كه از دوزخ به بهشت مىگريزد».

258. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: ثَلاثٌ مَن لَقِيَ اللّٰهَ عزّ و جلّ بِهِنَّ دَخَلَ الجَنَّةَ مِن أيِّ بابٍ شاءَ: مَن حَسُنَ خُلُقُهُ[۵۳۸]، و خَشِيَ اللّٰهَ في المَغيبِ وَ المَحضَرِ، و تَرَكَ المِراءَ[۵۳۹] وَ إِن كانَ مُحِقّاً.[۵۴۰]

258. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: سه چيز است كه هر كس با آنها خداوند عزّ و جلّ را ديدار كند، از هر درِ بهشت كه میخواهد، وارد میشود: كسى كه اخلاقش نيكو باشد، و در نهان و آشكار از خدا بترسد، و بگو مگو كردن [در بحث] را رها كند، اگرچه حق با او باشد.

259. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: خَمسٌ لا يَجتَمِعنَ إلّا في مُؤمِنٍ حَقّاً يوجِبُ اللّٰهُ لَهُ بِهِنَّ الجَنَّةَ: النّورُ فِي القَلبِ، وَ الفِقهُ فِي الإِسلامِ، وَ الوَرَعُ فِي الدّينِ، وَ المَوَدَّةُ فِي النّاسِ، و حُسنُ السَّمتِ[۵۴۱] فِي الوَجهِ[۵۴۲].

259. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: پنج چيزند كه جز در مؤمن حقيقى جمع نمىشوند و خداوند به سبب آنها بهشت را بر او واجب مىگرداند: نورانيت دل، فهم اسلام، پارسايى در دين، دوستى با مردم، و سيماى خوش.

الفصل الثامن: رِياضُ الجَنَّةِ

فصل هشتم: باغهاى بهشت

۸ / ۱: مَجالِسُ العِلمِ

۸ / ۱: مجالس علم

260. الأمالي للشجري عن ابن عبّاس: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: إذا مَرَرتُم بِرِياضِ الجَنَّةِ فَارتَعُوا.

قيلَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، و ما رِياضُ الجَنَّةِ؟

قالَ: مَجالِسُ العِلمِ[۵۴۳].

260. الأمالی، شجری - به نقل از ابن عبّاس -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر گاه بر باغهاى بهشت گذشتيد، بچريد».

گفته شد: اى پيامبر خدا! باغهاى بهشت چيستند؟

فرمود: «مجالس علم».

261. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: ألا فَاغتَنِمُوا مَجالِسَ العُلَماءِ؛ فَإِنَّها رَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ.[۵۴۴]

261. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هان! مجلسهاى دانشمندان را مغتنم شماريد؛ چرا كه باغى از باغهاى بهشت اند.

۸ / ۲: مَجالِسُ الذِّكرِ

۸ / ۲: مجالس ذكر خدا

262. كتاب من لا يحضره الفقيه: قالَ نَبِيُّ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: بادِروا إلىٰ رِياضِ الجَنَّةِ.

قالوا: يا رَسولَ اللّٰهِ، و ما رِياضُ الجَنَّةِ؟

قالَ: حَلَقُ الذِّكرِ.[۵۴۵]

262. كتاب من لايحضره الفقيه: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «به سوى باغهاى بهشت بشتابيد».

گفتند: باغهاى بهشت چيستند،اى پيامبر خدا؟

فرمود: «انجمنهاى ذكر».

263. سنن الترمذي عن أنس بن مالك عن رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إذا مَرَرتُم بِرِياضِ الجَنَّةِ فَارتَعوا.

قالَ: و ما رِياضُ الجَنَّةِ؟

قالَ: حَلَقُ الذِّكرِ.[۵۴۶]

263. سنن الترمذى - به نقل از اَنَس بن مالک -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر گاه بر باغهاى بهشت گذر كرديد، به چَرا بپردازيد».

گفت[م]: باغهاى بهشت چيستند؟

فرمود: «انجمنهاى ذكر».

264. المستدرك على الصحيحين عن جابر بن عبد اللّٰه: خَرَجَ عَلَينَا النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله فَقالَ: يا أيُّهَا النّاسُ! إنَّ لِلهِ سَرايا[۵۴۷] مِنَ المَلائِكَةِ، تَحِلُّ و تَقِفُ عَلىٰ مَجالِسِ الذِّكرِ فِي الأَرضِ، فَارتَعوا في رِياضِ الجَنَّةِ.

قالوا: و أينَ رِياضُ الجَنَّةِ؟

قالَ: مَجالِسُ الذِّكرِ، فَاغدوا و رُوحُوا في ذِكرِ اللّٰهِ و ذَكِّروهُ أنفُسَكُم.[۵۴۸]

264. المستدرک على الصحيحين - به نقل از جابر بن عبد اللّٰه -: پيامبر صلی الله علیه و آله به ميان ما آمد و فرمود: «اى مردم! خداوند، گردانهايى از فرشتگان دارد كه در مجالس ذكر زمينيان، فرود مىآيند و مىمانند. پس در باغهاى بهشت بچريد».

گفتند: باغهاى بهشت، كداماند؟

فرمود: «مجالس ذكر. پس، صبح و شام، به ياد خدا بپردازيد و آن [ذکر خدا] را به خويشتن يادآورى كنيد».

۸ / ۳: ما بَينَ مِنبَرِ النَّبِيِّ و بَيتِهِ

۸ / ۳: ميان منبر و خانۀ پيامبر صلی الله علیه و آله

265. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: ما بَينَ مِنبَري و بُيوتي رَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ، و مِنبَري عَلىٰ تُرعَةٍ[۵۴۹] مِن تُرَعِ الجَنَّةِ.[۵۵۰]

265. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بين منبر و خانۀ من، باغى از باغهاى بهشت است و منبرم بر يكى از درهاى بهشت قرار دارد.

266. الكافي عن أبي بكر الحضرميّ: قالَ أبو عَبدِ اللَّهِ علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: «ما بَينَ بَيتي و مِنبَري رَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ، و مِنبَري عَلىٰ تُرعَةٍ مِن تُرَعِ الجَنَّةِ، و قَوائِمُ مِنبَري رُبَّت[۵۵۱] فِي الجَنَّةِ».

قالَ: قُلتُ: هِيَ رَوضَةٌ اليَومَ؟

قالَ: نَعَم، إنَّهُ لَو كُشِفَ الغِطاءُ لَرَأَيتُم.[۵۵۲]

266. الكافى: ابو بكر حضرمى می‌گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: ميان خانه‌ام و منبرم، باغى از باغهاى بهشت است و منبرم بر روى دريچهاى از دريچههاى بهشت است و پايههاى منبرم، در بهشت جاى دارند».

گفتم: آن باغ، اکنون وجود دارد؟

[امام علیه السلام] فرمود: «آرى. اگر پرده كنار رود، آن را میبينيد».

267. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: ما بَينَ بَيتي و مِنبَري رَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ، و مِنبَري عَلىٰحَوضي.[۵۵۳]

267. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: ميان خانه‌ام و منبرم، باغى از باغهاى بهشت است و منبرم بر روى حوضم [در بهشت] قرار گرفته است.

۸ / ۴: مَوضِعُ قَبرِ الإِمامِ الحُسَينِ علیه السلام

۸ / ۴: جايگاه قبر امام حسين علیه السلام

268. الإمام الصادق علیه السلام: مَوضِعُ قَبرِ الحُسَينِ علیه السلام مُنذُ يَومَ دُفِنَ فيهِ، رَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ.[۵۵۴]

268. امام صادق علیه السلام: جايگاه قبر حسين علیه السلام از زمانى كه در آن به خاک سپرده شد، به باغى از باغهاى بهشت تبديل شد.

269. عنه علیه السلام: مَوضِعُ قَبرِ الحُسَينِ علیه السلام تُرعَةٌ مِن تُرَعِ الجَنَّةِ.[۵۵۵]

269. امام صادق علیه السلام: جايگاه قبر حسين علیه السلام، دريچهاى از دريچههاى بهشت است.

۸ / ۵: مَسجِدُ الکوفَةِ

۸ / ۵: مسجد کوفه

270. الإمام الباقر علیه السلام: مَسجِدُ كوفانَ رَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ[۵۵۶].

270. امام باقر علیه السلام: مسجد كوفان (كوفه)، باغى از باغهاى بهشت است.

271. الإمام الصادق علیه السلام - في فَضلِ مَسجِدِ الکوفَةِ -: إنَّ مَيمَنَتَهُ لَرَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ، و إنَّ وَسَطَهُ لَرَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ، و إنَمُؤَخَّرَهُ لَرَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ، و إنَّ الصَّلاةَ المَكتوبَةَ فيهِ لَتَعدِلُ أَلفَ صَلاةٍ، و إنَّ النّافِلَةَ فيهِ لَتَعدِلُ خَمسَمِئَةِ صَلاةٍ، و إنَّ الجُلوسَ فيهِ بِغَيرِ تِلاوَةٍ و لا ذِكرٍ لَعِبادَةٌ، و لَو عَلِمَ النّاسُ ما فيهِ لَأَتَوهُ و لَو حَبْواً[۵۵۷].[۵۵۸]

271. امام صادق علیه السلام - در بیان فضیلت مسجد کوفه -: سمت راست آن، باغى از باغهاى بهشت است، وسطش باغى از باغهاى بهشت است و عقب آن نيز باغى از باغهاى بهشت است. يک نماز واجب در آن، با هزار نماز، برابرى مىكند و يک نماز مستحبّى در آن، با پانصد نماز، همسنگ است. نشستن در آن [حتّى] بدون تلاوت [قرآن] و گفتن ذكر، خود، عبادت است. اگر مردم مىدانستند كه چه ثوابهايى در اين مسجد است، خود را به آن مىرساندند، حتّى با خزيدن».

۸ / ۶: مَرَضُ المُؤمِنِ

۸ / ۶: بيمارى مؤمن

272. الإمام عليّ علیه السلام: وُعِكَ[۵۵۹] أبو ذَرٍّ، فَأَتَيتُ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّٰهِ، إنَّ أبا ذَرٍّ قَد وُعِكَ. فَقالَ: امضِ بِنا إلَيهِ نَعُودُهُ.

فَمَضَينا إلَيهِ جَميعاً. فَلَمّا جَلَسنا، قالَ لَهرَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: كَيفَ أصبَحتَ يا أبا ذَرٍّ؟

قالَ: أصبَحتُ وَعِكاً يا رَسولَ اللّٰهِ.

فَقالَ: أَصبَحتَ في رَوضَةٍ مِن رِياضِ الجَنَّةِ، قَدِ انغَمَستَ في ماءِ الحَيَوانِ، و قَد غَفَرَ اللّٰهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ، فَأَبشِر يا أبا ذَرٍّ.[۵۶۰]

272. امام على علیه السلام: ابو ذر، ناخوش‌احوال شد. نزد پيامبر خدا صلی الله علیه و آله رفتم و گفتم:اى پيامبر خدا! ابو ذر، ناخوش شده است. فرمود: «ما را نزد او ببر تا عيادتش كنيم».

همگى نزد ابو ذر رفتيم. چون نشستيم، پيامبر خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «حالت چگونه است،اى ابو ذر؟».

گفت: ناخوش‌احوالم،اى پيامبر خدا!

فرمود: «در باغى از باغهاى بهشت، قرار گرفتهاى و در آب زندگانى، فرو رفتهاى و خداوند، گناهان گذشتۀ تو را آمرزيده است. پس خوش باش،اى ابو ذر!».

الفصل التاسع: غِراسُ الجَنَّةِ

فصل نهم: نهالهاى بهشت

۹ / ۱: التَّهلِيلُ

۹ / ۱: لا إله إلّا اللّٰهُ

273. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن قالَ: «لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ»، غُرِسَت لَهُ شَجَرَةٌ فِي الجَنَّةِ مِن ياقوتَةٍ حَمراءَ، مَنبِتُها في مِسكٍ أبيَضَ، أحلىٰ مِنَ العَسَلِ، و أَشَدُّ بَياضاً مِنَ الثَّلجِ، و أَطيَبُ ريحاً مِنَ المِسكِ، فيها أمثالُ ثُدِيِّ الأَبكارِ، تَعلو عَن سَبعينَ حُلَّةً.[۵۶۱]

273. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس «لا إله إلّا اللّٰه» بگويد، درختى از ياقوت سرخ در بهشت برايش نشانده میشود كه ريشهاش در مُشک سفيد است و [ميوهاش] از شهد، شيرينتر و از برف، سفيدتر و از مُشک، خوش‌بوتر است، و در آن، مانند نارپستانهاى دوشيزگان است كه از زير هفتاد پيراهن، بر آمده‌اند.

۹ / ۲: التَّسبِيحُ

۹ / ۲: سبحان اللّه

274. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: الجَنَّةُ قيعانٌ[۵۶۲]، و غِراسُها: سُبحانَ رَبِّيَ العَظيمِ و بِحَمدِهِ.[۵۶۳]

274. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشت، سراسر، دشت است و نهالهاى آن، «سبحان ربّى العظيم و بحمده» است.

275. عنه صلی الله علیه و آله: مَن قالَ: «سُبحانَ اللّٰهِ العَظيمِ»، نَبَتَ لَهُ غَرسٌ فِي الجَنَّةِ.[۵۶۴]

275. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس «سبحان اللّٰه العظيم» بگويد، برايش يک نهال در بهشت میرويد.

276. عنه صلی الله علیه و آله: ما مِن مُؤمِنٍ و لا مُؤمِنَةٍ إلّا و لَهُ وَكيلٌ فِي الجَنَّةِ؛ إن قَرَأَ القُرآنَ بَنىٰ لَهُ القُصورَ، و إِن سَبَّحَ غَرَسَ لَهُ الأَشجارَ، و إِن كَفَّ كَفَّ.[۵۶۵]

276. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هيچ مرد يا زن مؤمنى نيست، مگر آن كه در بهشت، كارگزارى دارد. اگر قرآن بخواند، آن كارگزار برايش كاخ میسازد و اگر تسبيح بگويد، برايش درخت میكارد و اگر باز ايستد، او نيز باز میايستد.

۹ / ۳: التَّسبيحاتُ الأَربَعَةُ

۹ / ۳: تسبيحات چهارگانه

277. الإمام الباقر علیه السلام: مَرَّ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله بِرَجُلٍ يَغرِسُ غَرساً في حائِطٍ[۵۶۶] لَهُ، فَوَقَفَ لَهُ و قالَ: ألا أدُلُّكَ عَلىٰ غَرسٍ أثبَتُ أصلاً، و أسرَعُ إيناعاً، و أطيَبُ ثَمَراً و أَبقىٰ؟

قالَ: بَلىٰ،فَدُلَّني يا رَسولَ اللّٰهِ!

فَقالَ: إذا أصبَحتَ و أَمسَيتَ، فَقُل: «سُبحانَ اللّٰهِ وَ الحَمدُ للّٰهِ و لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ وَ اللَّهُ أكبَرُ»؛ فَإِنَّ لَكَ إن قُلتَهُ بِكُلِّ تَسبيحَةٍ عَشرَ شَجَراتٍ فِي الجَنَّةِ مِن أنواعِ الفاكِهَةِ، و هُنَّ مِنَ الباقِياتِ الصّالِحاتِ.

فَقالَ الرَّجُلُ: فَإِنّي اُشهِدُكَ يا رَسولَ اللّٰهِ، أنَّ حائِطي هٰذا صَدَقَةٌ مَقبوضَةٌ عَلىٰ فُقَراءِ المُسلِمينَ أهلِ الصَّدَقَةِ.

فَأَنزَلَ اللّٰهُ عزّ و جلّ آياتٍ مِنَ القُرآنِ:(فَأَمَّا مَنْ أعْطىوَ اتَّقى* وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى* فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى)[۵۶۷].[۵۶۸]

277. امام باقر علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بر مردى گذر كرد كه در باغش نهال میكاشت. نزد او ايستاد و فرمود: «آيا تو را به نهالهايى راه‌نمايى نكنم كه ريشه‌هايشان استوارترند و زودتر به بار مینشينند و ميوه‌هايشان لذيذتر و ماندگارترند؟».

گفت: چرا، راه‌نمايى‌ام كنيد،اى پيامبر خدا!

فرمود: «هر بام و شام بگو: "سبحان اللّٰه و الحمد للّٰه و لا إله إلّا اللّٰه و اللّٰه أكبر"؛ زيرا به ازاى هر تسبيحى كه بگويى، ده درخت از انواع ميوهها در بهشت برايت خواهد بود، و اينهايند ماندگاران نيک».

مرد گفت: پس من، شما را گواه میگيرم ـاى پيامبر خدا - كه اين باغم را وقف مسلمانان تهى‌دست كه مستحقّ صدقهاند، قرار دادم.

در اين هنگام، خداوند عزّ و جلّ آياتى از قرآن را فرو فرستاد: (امّا آن كه بخشيد و پرهيزگارى كرد * و [پاداش] نيكوتر را تصديق نمود * زودا كه او را به سوى گشايش، ره‌نمون شويم).

278. عنه علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: مَن قالَ: «سُبحانَ اللّٰهِ»، غَرَسَ اللّٰهُ لَهُ بِها شَجَرَةً فِي الجَنَّةِ، و مَن قالَ: «الحَمدُ للّٰهِ»، غَرَسَ اللّٰهُ لَهُ بِها شَجَرَةً فِي الجَنَّةِ، و مَن قالَ: «لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ»، غَرَسَ اللّٰهُ لَهُ بِها شَجَرَةً فِي الجَنَّةِ، و مَن قالَ: «اللّٰهُ أكبَرُ»، غَرَسَ اللّٰهُ لَهُ بِها شَجَرَةً فِي الجَنَّةِ.

فَقالَ رَجُلٌ مِن قُرَيشٍ: يا رَسولَ اللّٰهِ، إنَّ شَجَرَنا فِي الجَنَّةِ لَكَثيرٌ !

قالَ: نَعَم، و لٰكِن إيّاكُم أن تُرسِلوا عَلَيها نيراناً فَتُحرِقوها، و ذٰلِكَ أنَّ اللّٰهَ عزّ و جلّ يَقولُ: (يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أطِيعُوا اللّٰهَ وَ أطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أعْمالَكُمْ)[۵۶۹].[۵۷۰]

278. امام باقر علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس "سبحان اللّٰه" بگويد، خداوند در برابر آن، يک درخت در بهشت برايش میكارد، و هر كس "الحمد للّٰه" بگويد، خداوند به ازاى آن، يک درخت در بهشت برايش میكارد، و هر كس "لا إله إلّا اللّٰه" بگويد، خداوند به ازاى آن، يک درخت در بهشت برايش میكارد، و هر كس "اللّٰه أكبر" بگويد، خداوند به ازاى آن، يک درخت در بهشت برايش میكارد».

مردى قريشى گفت:پس اى پيامبر خدا! درختهاى ما در بهشت، فراوان اند!

فرمود: «آرى؛ امّا مواظب باشيد كه آتشى نفرستيد و همۀ آنها را بسوزانيد؛ چرا كه خداى عزّ و جلّ میفرمايد: (اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از خدا فرمان برید و از پيامبر، فرمان بريد و اعمالتان را از بين نبريد)».

الفصل العاشر: نَفَقَةُ بِناءِ الجَنَّةِ

فصل دهم: هزينۀ ساخت بهشت

۱۰ / ۱: التَّسبيحاتُ الأَربَعَةُ

۱۰/ ۱: تسبيحات چهارگانه

279. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: لَمّا اُسرِيَ بي إلَى السَّماءِ دَخَلتُ الجَنَّةُ، فَرَأَيتُ فيها قيعاناً يَقَقاً[۵۷۱] مِن مِسكٍ، و رَأَيتُ فيها مَلائِكَةً يَبنونَ لَبِنَةً مِن ذَهَبٍ و لَبِنَةً مِن فِضَّةٍ، و رُبَّما أمسَكوا. فَقُلتُ لَهُم: ما لَكُم رُبَّما بَنَيتُم و رُبَّما أمسَكتُم؟

قالوا: حَتّىٰ تَأتِيَنَا النَّفَقَةُ.

قُلتُ: و ما نَفَقَتُكُم؟

قالوا: قَولُ المُؤمِنِ: «سُبحانَ [اللّٰهِ][۵۷۲] وَ الحَمدُ للّٰهِ و لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ وَ اللّٰهُ أكبَرُ»، فَإِذا قالَهُنَّ بَنَينا، و إِذا سَكَتَ و أمسَكَ أمسَكنا.[۵۷۳]

279. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: شبى كه به آسمان برده شدم، به بهشت وارد شدم. در آن جا سرزمينى مُشكين ديدم و در آن جا ديدم كه فرشتگانى، خشتى از زر و خشتى از سيم بر هم میگذارند و گاه، دست از كار میكشند. به آنان گفتم: چرا گاهى میسازيد و گاهى باز میايستيد؟

گفتند: تا خرجى به ما برسد.

گفتم: خرجى‌تان چيست؟

گفتند: اين سخن مؤمن: «سبحان اللّٰه و الحمد للّٰه و لا إله إلّا اللّٰه و اللّٰه أكبر». هر گاه اين را بگويد، ما شروع به ساختن میكنيم و هر گاه ساكت شود و نگويد، ما دست نگه میداريم.

۱۰ / ۲: مُلازَمَةُ المَسجِدِ

۱۰ / ۲: رفيق مسجد بودن

280. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن كانَ القُرآنُ حَديثَهُ وَ المَسجِدُ بَيتَهُ، بَنَى اللّٰهُ لَهُ بَيتاً فِيالجَنَّةِ.[۵۷۴]

280. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: كسى كه قرآن، سخن او و مسجد، خانهاش باشد، خداوند برايش خانهاى در بهشت میسازد.

۱۰ / ۳: الإِخاءُ في اللهِ

۱۰ / ۳: برادرى كردن براى خدا

281. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: مَن جَدَّدَ أخاً فِي الإِسلامِ، بَنَى اللّٰهُ لَهُ بُرجاً فِي الجَنَّةِ مِن جَوهَرَةٍ.[۵۷۵]

281. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس برادرى جديد در اسلام بگيرد، خداوند برايش در بهشت، برجى از جواهر بنا میكند.

282. الإمام الرضا علیه السلام: مَنِ استَفادَ أخاً فِي اللّٰهِ، فَقَدِ استَفادَ بَيتاً فِي الجَنَّةِ.[۵۷۶]

282. امام رضا علیه السلام: هر كس براى خدا برادرى بگيرد، خانهاى در بهشت گرفته است.

۱۰ / ۴: إِنشاءُ الشِّعرِ في أهلِ البَيتِ علیهم السلام

۱۰ / ۴: شعرسُرايى در بارهٔ اهل بيت علیهم السلام

283. الإمام الصادق علیه السلام: مَن قالَ فينا بَيتَ شِعرٍ، بَنَى اللّٰهُ تَعالىٰلَهُ بَيتاً فِي الجَنَّةِ.[۵۷۷]

283. امام صادق علیه السلام: هر كس در بارۀ ما يک بيت شعر بگويد، خداى بلندمرتبه برايش يک خانه در بهشت میسازد.

۱۰ / ۵: أَربَعُ خِصالٍ

۱۰ / ۵: چهار خصلت

284. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله‌ - في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ علیه السلام -: أربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ بَنَى اللّٰهُ تَعالىٰ لَهُ بَيتاً فِي الجَنَّةِ: مَن آوَى اليَتيمَ، و رَحِمَ الضَّعيفَ، و أَشفَقَ عَلىٰ والِدَيهِ، و رَفَقَ بِمَملوكِهِ.[۵۷۸]

284. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در سفارش به امام على علیه السلام -: چهار خصلت است كه در هر كس باشد، خداى بلندمرتبه برايش خانهاى در بهشت میسازد: كسى كه يتيم را پناه دهد، و به ناتوان رحم آورد، و با پدر و مادرش مهربان باشد و با غلامش نرمى كند.

الفصل الحادي عشر: كُنوزُ الجَنَّةِ

فصل یازدهم: گنجهاى بهشت

۱۱ / ۱: الحَوقَلَةُ

۱۱ / ۱: لا حَولَ و لا قُوّةَ إلّا باللّه

285. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: مَن تَظاهَرَت عَلَيهِ النِّعَمُ فَليَقُل: «الحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمينِ»، و مَن ألَحَّ عَلَيهِ الفَقرُ فَليُكثِر مِن قَولِ: «لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّٰهِ العَلِيِّ العَظيمِ»؛ فَإِنَّه كَنزٌ مِن كُنوزِ الجَنَّةِ، و فيهِ شِفاءٌ مِنِ اثنَينِ و سَبعينَ داءً أدناهَا الهَمُّ.[۵۷۹]

285. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس پياپى به او نعمت رسيد، «الحمدُ لله ربّ العالمين» بگويد و هر كس فقر بر او فشار آورد، جملۀ «لا حَولَ و لا قُوّةَ إلّا باللّٰه العلىّ العظيم» را زياد بگويد؛ چرا كه گنجى از گنجهاى بهشت است و هفتاد و دو درد را شفا میبخشد كه كمترين آنها، اندوه است.

286. عنه صلی الله علیه و آله: قَولُ: «لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّٰهِ العَلِيِّ العَظيمِ» كَنزٌ مِن كُنوزِ الجَنَّةِ، و هِيَ شِفاءٌ مِن تِسعَةٍ و تِسعينَ داءً، أدناهُ الهَمُّ.[۵۸۰]

286. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: جملۀ «لا حَولَ و لا قُوّةَ إلّا باللّٰه العلىّ العظيم»، گنجى از گنجهاى بهشت است و نود و نُه درد را شفا میبخشد كه كمترين آنها، اندوه است.

287. المحاسن عن الحسن البصري: كُنتُ مَعَ أبي جَعفَرٍ علیه السلام بِمِنىًو قَد ماتَ رَجُلٌ مِن قُرَيشٍ، فَقالَ: يا أبا سَعيدٍ، قُم بِنا إلىٰجَنازَتِهِ.

فَلَمّا دَخَلنَا المَقابِرَ، قالَ: ألا اُخبِرُكُم بِخَمسِ خِصالٍ هِيَ مِنَ البِرِّ، وَ البِرُّ يَدعو إلَى الجَنَّةِ؟

قُلتُ: بَلىٰ.

قالَ: إخفاءُ المُصيبَةِ و كِتمانُها، وَ الصَّدَقَةُ تُعطيها بِيَمينِكَ لا تَعلَمُ بِها شِمالُكَ، و بِرُّ الوالِدَينِ؛ فَإِنَّ بِرَّهُما لِلهِ رِضیً، وَ الإِكثارُ مِن قَولِ: «لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّٰهِ العَلِيِّ العَظيمِ»؛ فَإِنَّه مِن كُنوزِ الجَنَّةِ، وَ الحُبُّ لِمُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيهِ و عَلَيهِم أجمَعينَ.[۵۸۱]

287. المحاسن - به نقل از حسن بصرى -: با امام باقر علیه السلام در مِنا بودم كه مردى از قريش درگذشت. فرمود: «اى ابو سعيد! برخيز كه نزد جنازۀ او برويم».

چون به گورستان وارد شديم، فرمود: «آيا شما را به پنج كارى خبر ندهم كه از شمار طاعتاند - و طاعت، به بهشت میكشاند -؟».

گفتم: چرا.

فرمود: «پنهان داشتن و كتمان مصيبت؛ صدقه دادن با دست راست، چنان كه دست چپت از آن آگاه نشود؛ اطاعت از پدر و مادر، كه اطاعت از آنان، مورد پسند خداوند است؛ بسيار گفتن جملۀ "لا حَولَ و لا قُوّةَ إلّا باللّٰه العلىّ العظيم"؛ چرا كه [اين جمله] از گنجهاى بهشت است؛ و دوست داشتن محمّد و خاندان محمّد - كه درود خدا بر او و بر ايشان، همگى، باد - ».

۱۱ / ۲: هذه الخِصالُ

۱۱ / ۲: این چند خصلت

288. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: أربَعَةٌ مِن كَنزِ الجَنَّةِ: إخفاءُ الصَّدَقَةِ، و كِتمانُ المُصيبَةِ، و صِلَةُ الرَّحِمِ، و قَولُ: لاحَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّٰهِ.[۵۸۲]

288. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: چهار چيز، از گنجهاى بهشت اند: پنهانى دادن صدقه، پنهان داشتن مصيبت، صلۀ رحم و ذكر «لا حَولَ و لا قُوّةَ إلّا باللّٰه».

289. عنه صلی الله علیه و آله: أربَعٌ مِن كُنوزِ الجَنَّةِ: كِتمانُ الفاقَةِ، و كِتمانُ الصَّدَقَةِ، و كِتمانُ المُصيبَةِ، و كِتمانُ الوَجَعِ.[۵۸۳]

289. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: چهار چيز، از گنجهاى بهشت اند: نهان داشتن نادارى، نهانى دادن صدقه، نهان داشتن مصيبت و نهان داشتن بيمارى.

290. الإمام عليّ علیه السلام: مِن كُنوزِ الجَنَّةِ: البِرُّ، و إِخفاءُ العَمَلِ، وَ الصَّبرُ عَلَى الرَّزايا، و كِتمانُ المَصائِبِ.[۵۸۴]

290. امام على علیه السلام: نيكوكارى، پنهان كردن عمل، شكيبايى در برابر مصيبتها و پوشيده داشتن گرفتارىها، از گنجهاى بهشت اند.

291. عنه علیه السلام: ثَلاثٌ مِن كُنوزِ الجَنَّةِ: كِتمانُ الصَّدَقَةِ، و كِتمانُ المُصيبَةِ، و كِتمانُ المَرَضِ.[۵۸۵]

291. امام على علیه السلام: سه چيز، از گنجهاى بهشت اند: پنهانى دادن صدقه، پنهان داشتن مصيبت و پنهان داشتن بيمارى.

الفصل الثاني عشر: مَن ضُمِنَت لَهُ الجَنَّةُ

فصل دوازدهم: كسانى كه بهشت برايشان ضمانت شده است

۱۲ / ۱: مَن ضَمِنَ اللهُ لَهُ الجَنَّةَ

۱۲ / ۱: كسانى كه خدا بهشت را برايشان ضمانت كرده است

الكتاب

(تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا).[۵۸۶]

(اين، همان بهشتى است كه به هر کس از بندگان ما كه پرهيزگار باشد، به ميراث می‏دهيم).

(وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أوْ اُنْثىوَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولٰئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً).[۵۸۷]

(و هر كس، از مرد يا زن، كار نيک كند و مؤمن هم باشد، اينان به بهشت میروند و به قدر ارزنى ستم نمیبينند).

راجع: التوبة: ۱۱۱.

ر. ک: توبه: آیۀ ۱۱۱.

الحديث

292. الإمام عليّ علیه السلام‌ - في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله -: قالَ اللّٰهُ تَعالىٰ:... يا أحمَدُ، و عِزَّتي و جَلالي! ما مِن عَبدٍ ضَمِنَ لي بِأَربَعِ خِصالٍ إلّا أدخَلتُهُ الجَنَّةَ: يَطوي لِسانَهُفَلا يَفتَحُهُ إلّا بِما یَعنیهِ، و يَحفَظُ قَلبَهُ مِنَ الوَسواسِ، و يَحفَظُ عِلمي و نَظَري إلَيهِ، و يَكونُ قُرَّةُ عَينَيهِ الجوعَ.

يا أحمَدُ، لَو ذُقتَ حَلاوَةَ الجوعِ وَ الصَّمتِ وَ الخَلَوةِ، و ما وَرِثوا مِنها!

قالَ: يا رَبِّ، ما ميراثُ الجوعِ؟

قالَ: الحِكمَةُ، و حِفظُ القَلبِ، وَ التَّقَرُّبُ إلَيَّ، وَ الحُزنُ الدّائِمُ، و خِفَّةُ المَؤونَةِ بَينَ النّاسِ، و قَولُ الحَقِّ، و لا يُبالي عاشَ بِيُسرٍ أو بِعُسرٍ.

يا أحمَدُ، هَل تَدري بِأَيِّ وَقتٍ يَتَقَرَّبُ العَبدُ إلَيَّ؟

[قالَ: لا يا رَبِّ][۵۸۸].

قالَ: إذا كانَ جائِعاً، أو ساجِداً... يا أحمَدُ، إنَّ العَبدَ إذا جاعَ بَطنُهُ و حَفِظَ لِسانَهُ، عَلَّمتُهُ الحِكمَةَ، و إن كانَ كافِراً تَكونُ حِكمَتُهُ حُجَّةً عَلَيهِ و وَبالاً.[۵۸۹]

292. امام على علیه السلام - در يادكرد از حديث معراج پيامبر صلی الله علیه و آله -: خداى بلندمرتبه فرمود: «اى احمد! به عزّت و جلالم سوگند، هيچ بندهاى نيست كه چهار كار را به من تعهّد دهد، مگر آن كه او را به بهشت میبرم: زبانش را فرو بندد و آن را جز به آنچه برايش مهم است، نگشايد؛ دلش را از وسوسه نگه دارد؛ مراقب علم من به [احوال] او و نگاه من به خودش باشد؛ و نور چشمش، گرسنگى كشيدن (روزه‌دارى) باشد.

اى احمد! کاش شيرينىِ گرسنگى و خاموشى و تنهايى و آنچه را از اينها به ارث بردهاند، میچشيدى!».

پيامبر صلی الله علیه و آله گفت: پروردگارا! ميراث گرسنگى چيست؟

فرمود: «فرزانگى و نگهداشت دل و نزديک شدن به من و اندوه هميشگى و سبُک‌بار بودن در ميان مردم و گفتن حق، و [این که] باكى ندارد در آسانى به سر بَرد يا در دشوارى.

اى احمد! آيا میدانى كه چه هنگام، بنده به من نزديک میشود؟».

پيامبر صلی الله علیه و آله گفت: نه،اى پروردگار من!

فرمود: «آن گاه كه گرسنه باشد، يا در سجده باشد.…اى احمد! بنده، هر گاه شكمش گرسنه باشد و زبانش را نگه دارد، به او حكمت میآموزم و اگر كافر بود، حكمتش حجّت بر ضدّ او و وبالش خواهد بود».

۱۲ / ۲: مَن ضَمِنَ لَهُ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله الجَنَّةَ

۱۲ / ۲: كسانى كه پيامبر صلی الله علیه و آله بهشت را برايشان ضمانت كرده است

293. الإمام الصادق علیه السلام: جاءَت فَخِذٌ مِنَ الأَنصارِ إلىٰرَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله، فَسَلَّمُوا عَلَيهِ، فَرَدَّ عَلَیهِمُ السَّلامُ، فَقالوا: يا رَسولَ اللّٰهِ، لَنا إلَيكَ حاجَةٌ.

فَقالَ: هاتوا حاجَتَكَم.

قالوا: إِنَّها حاجَةٌ عَظيمَةٌ.

فَقالَ: هاتوها، ما هِيَ؟

قالوا: تَضمَنُ لَنا عَلىٰ رَبِّكَ الجَنَّةَ!

قالَ: فَنَكَسَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله رَأسَهُ ثُمَّ نَكَتَ فِي الأَرضِ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ: أفعَلُ ذٰلِكَ بِكُم عَلىٰ ألّا تَسأَلوا أحَداً شَيئاً.[۵۹۰]

293. امام صادق علیه السلام: طايفهاى از انصار، نزد پيامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدند و بر ايشان سلام گفتند و ايشان پاسخ سلامشان را داد. آنها گفتند:اى پيامبر خدا! با شما حاجتى داريم.

فرمود: «حاجتتان را بگوييد».

گفتند: حاجت بزرگى است!

فرمود: «آن را بگوييد. آن چيست؟».

گفتند: بهشت را نزد پروردگارت براى ما ضمانت كن.

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله سرش را پايين انداخت و لختى [متفكّرانه] به زمين، خيره شد. سپس سرش را بلند كرد و فرمود: «اين كار را برايتان میكنم، به شرط آن كه شما نيز از هيچ كس چيزى نخواهيد».

294. عنه علیه السلام: إنَّ قَوماً أتَوا رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله فَقالوا: يا رَسولَ اللّٰهِ، اِضمَن لَنا عَلىٰ رَبِّكَ الجَنَّةَ!

قالَ: فَقالَ: عَلىٰ أن تُعِينوني بِطولِ السُّجودِ.

قالوا: نَعَم يا رَسولَ اللّٰهِ.

فَضَمِنَ لَهُمُ الجَنَّةَ.

قالَ: فَبَلَغَ ذٰلِكَ قَوماً مِنَ الأَنصارِ، فَأَتَوهُ فَقالوا: يا رَسولَ اللّٰهِ، اِضمَن لَنَا الجَنَّةَ!

قالَ: عَلىٰ ألّا تَسأَلوا أحَداً شيئاً.

قالوا: نَعَم يا رَسولَ اللّٰهِ.

قالَ: فَضَمِنَ لَهُمُ الجَنَّةَ. فَكانَ الرَّجُلُ مِنهُم يَسقُطُ سَوطُهُ و هُوَ عَلىٰ دابَّتِهِ، فَيَنزِلُ حَتّىٰ يَتَناوَلَهُ؛ كَراهِيَةَ أن يَسأَلَ أحَداً شيئاً، و إِن كانَ الرَجُلُ لَيَنَقطِعُ شِسعُهُ[۵۹۱]، فَيَكرَهُ أن يَطلُبَ مِن أحَدٍ شِسعاً.[۵۹۲]

294. امام صادق علیه السلام: گروهى نزد پيامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: «اى پيامبر خدا! بهشت را برايمان نزد پروردگارت ضمانت كن».

فرمود: «به شرط آن كه شما نيز با سجدۀ طولانى، مرا كمک كنيد».

گفتند: قبول است،اى پيامبر خدا!

پيامبر صلی الله علیه و آله نيز بهشت را برايشان ضمانت كرد.

اين خبر به گوش گروهى از انصار رسيد. آنها نيز نزد پيامبر صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند:اى پيامبر خدا! بهشت را براى ما ضمانت كن.

فرمود: «به شرط آن كه از كسى چيزى نخواهيد».

گفتند: قبول است،اى پيامبر خدا!

آن گاه پيامبر صلی الله علیه و آله بهشت را برايشان ضمانت كرد. از آن پس، هر گاه مردى از آنان بر چارپايش سوار بود و شلّاقش میافتاد، خودش پياده میشد و آن را بر میداشت؛ چون دوست نداشت از كسى چيزى بخواهد، و اگر بند كفش يكى از آنان پاره میشد، دوست نداشت از كسى، بند كفشى بخواهد.

295. كنز الفوائد - في ذِكرِ غَزوَةِ الخَندَقِ -: رُوِيَ فِي الحَديثِ أنَّهُ لَمّا أتَتِ الأَحزابُ و حاصَرَتِ المَدينَةَ بِضعاً و عِشرينَ لَيلَةً، طافَ المُشرِكونَ بِالخَندَقِ، فَلَم يَكُن مِنهُم مَن يَقدَمُ عَلَيهِ غَيرَ عَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ، فَإِنَّهُ ضَرَبَ فَرَسَهُ فَعَبَرَ بِهِ عَرضَهُ، و حَصَلَ في حَيِّزِ المَدينَةِ، فَأَخَذَ يَرتَجِزُ في مَمَرِّهِ و مَجيئِهِ عَلىٰ رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله و يُنادي بِالبِرازِ، و لا يُجيبُهُ أحَدٌ!

فَقالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله لِأَصحابِهِ و هُم مُطيفونَ بِهِ: أيُّكُم يَبرُزُ إلىٰعَمرٍو، أضمَنُ لَهُ عَلَى اللّٰهِ الجَنَّةَ؟

فَلَم يُجِبهُ مِنهُم أحَدٌ؛ هَيبَةً لِعَمروٍ وَ استعظاماً لِأَمرِهِ. فَقامَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ علیه السلام. فَقالَ لَهُ: اِجلِس.

و نادىٰأصحابَهُ دَفعَةً اُخرىٰ، فَلَم يَقُم مِنهُم أحَدٌ، وَ القَومُ ناكِسوا رُؤوسِهِم. فَقامَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ علیه السلام. فَأَمَرَهُ بِالجُلوسِ.

و نادَىالثّالِثَةَ، فَلَمّا لَم يُجِبهُ أحَدٌ سِواهُ، استَدناهُ و عَمَّمَهُ بِيَدِهِ، و أَمَرَهُ بِالبُروزِ إلىٰعَدُوِّهِ. فَتَقَدَّمَ إلَيهِ، ورَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله يَقولُ: بَرَزَ الإيمانُ كُلُّهُ إلَىالشِّركِ كُلِّهِ.[۵۹۳]

295. كنز الفوائد: در حدیثی روایت شده است که [در جنگ خندق،] مشركان، بيست و چند شب، خندق را در ميان گرفته بودند و كسى از آنان از خندق عبور نكرد، بجز عمرو بن عبدِ وَد كه اسبش را هى زد و از خندق گذشت و در طرف مدينه قرار گرفت. او به سوى پيامبر خدا صلی الله علیه و آله میرفت و میآمد و رجز میخواند و مبارز میطلبيد؛ امّا كسى جوابش را نمیداد. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله به يارانش كه گرداگردش را گرفته بودند، فرمود: «كدام يک از شما به جنگ عمرو میرود و من در نزد خداوند، بهشت را برايش ضمانت میكنم؟».

هيچ يک از آنان از ترس عمرو، جواب پيامبر صلی الله علیه و آله را نداد. على بن ابى طالب علیه السلام برخاست. پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بنشين».

پيامبر صلی الله علیه و آله بار ديگر از يارانش خواست؛ امّا اين بار نيز كسى بر نخاست و همگى سرهايشان را به زير انداخته بودند. دوباره على بن ابى طالب علیه السلام برخاست و باز پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود كه بنشيند.

پيامبر صلی الله علیه و آله بار سوم به يارانش فرمود و اين بار نيز جز على علیه السلام، كسى اجابت نكرد. پس، پيامبر صلی الله علیه و آله او را به نزديک خود، فرا خواند و با دست خويش، دستار بر سرش نهاد و فرمود كه به جنگ دشمنش برود و على علیه السلام به سوى او رفت، و پيامبر خدا صلی الله علیه و آله پیوسته میفرمود: «همۀ ايمان به مبارزه با همۀ شرک رفت».

296. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: اِضمَنوا لي سِتَّةً أضمَن لَكُمُ الجَنَّةَ: لاتَظلِموا عِندَ قِسمَةِ مَواريثِكُم، و لا تُغِلّوا غَنائِمَكُم، و لا تَجتَنِبوا عَن قِتالِ عَدُوِّكُم، وَ امنَعُوا ظالِمَكُم مِن مَظلومِكُم، و أَنصِفُوا النّاسَ مِن أنفُسِكُم، و لا تَحمِلوا عَلَى اللّٰهِ ذُنوبَكُم.[۵۹۴]

296. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: شش كار را برايم تعهّد كنيد، من بهشت را برايتان متعهّد میشوم: در هنگام تقسيم ميراثتان، ستم روا مداريد، به غنايمتان دستبرد نزنيد، از جنگيدن با دشمنتان دورى نكنيد، ستمگرتان را از ستم‌ديده‌تان باز داريد، با مردم، انصاف بورزيد و گناهانتان را به گردن خدا نيندازيد.

۱۲ / ۳: مَن ضَمِنَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام الجَنَّةَ

۱۲ / ۳: كسانى كه امیر مؤمنان علیه السلام بهشت را برايشان ضمانت كرده است

297. الإمام عليّ علیه السلام: ضَمِنتُ لِسِتَّةٍ الجَنَّةَ: رَجُلٌ خَرَجَ بِصَدَقَةٍ فَماتَ؛ فَلَهُ الجَنَّةُ، و رَجُلٌ خَرَجَ يَعودُ مَريضاً فَماتَ؛ فَلَهُ الجَنَّةُ، و رَجُلٌ خَرَجَ مُجاهِداً في سَبِيلِ اللّٰهِ فَماتَ؛ فَلَهُ الجَنَّةُ، و رَجُلٌ خَرَجَ حاجّاً فَماتَ؛ فَلَهُ الجَنَّةُ، و رَجُلٌ خَرَجَ إلَى الجُمُعَةِ فَماتَ؛ فَلَهُ الجَنَّةُ، و رَجُلٌ خَرَجَ في جَنازَةٍ رَجُلٍ مُسلِمٍ فَماتَ؛ فَلَهُ الجَنَّةُ.[۵۹۵]

297. امام على علیه السلام: من بهشت را براى شش كس ضمانت میكنم: مردى كه براى دادن صدقهاى [واجب يا مستحبّى] بيرون رود [تا آن را به اهلش برساند] و [در راه] بميرد، بهشتى است؛ مردى كه براى عيادت بيمارى بيرون رود و بميرد، بهشتى است؛ مردى كه براى جهاد در راه خدا بيرون رود و بميرد، بهشتى است؛ مردى كه براى حج بيرون رود و بميرد، بهشتى است؛ مردى كه براى شركت در نماز جمعه بيرون رود و بميرد، بهشتى است؛ و مردى كه براى تشييع جنازۀ مرد مسلمانى بيرون رود و بميرد، بهشتى است.

۱۲ / ۴: مَن ضَمِنَ لَهُ الإمامُ الباقِرُ علیه السلام الجَنَّةَ

۱۲ / ۴: كسانى كه امام باقر علیه السلام بهشت را برايشان ضمانت كرده است

298. الإمام الصادق علیه السلام: خَرَجتُ أنا و أبي ذاتَ يَومٍ إلَى المَسجِدِ، فَإِذا هُوَ بِأُناسٍ مِن أصحابِهِ بَينَ القَبرِ وَ المِنبَرِ، فَدَنا مِنهُم و سَلَّمَ عَلَيهِم و قالَ:

إنّي وَ اللّٰهِ لَأُحِبُّ ريحَكُم و أرواحَكُم، فَأَعينونا عَلىٰذٰلِكَ بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ، وَ اعلَموا أنَّ وَلايَتَنا لا تُنالُ إلّا بِالوَرَعِ وَ الاجتِهادِ. مَنِ ائتَمَّ مِنكُم بِقَومٍ فَليَعمَل بِعَمَلِهِم.

أنتُم شيعَةُ اللّٰهِ، و أَنتُم أنصارُ اللّٰهِ، و أَنتُمُ السّابقونَ الأَوَّلونَ، وَ السّابِقونَ الآخِرونَ، وَ السّابِقونَ فِي الدُّنيا إلىٰمَحَبَّتِنا، وَ السّابِقونَ فِي الآخِرَةِ إلَى الجَنَّةِ، ضَمِنتُ لَكُمُ الجَنَّةَ بِضَمانِ اللّٰهِ عزّ و جلّ و ضَمانِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله، و أَنتُمُ الطَّيِّبونَ و نِساؤُكُمُ الطَّيِّباتُ، كُلُّ مُؤمِنَةٍ حَوراءُ، و كُلُّ مُؤمِنٍ صِدّيقٌ[۵۹۶].

298. امام صادق علیه السلام: روزى، من و پدرم به مسجد رفتيم. در این هنگام، او گروهى از يارانش را ديد كه ميان قبر و منبر [پيامبر صلی الله علیه و آله]، گرد آمدهاند. به نزديکشان رفت و سلام گفت و فرمود: «به خدا سوگند كه من بوى شما و جان‌هاى شما را دوست مىدارم. پس با پارسايى و كوشايى، ما را در [ادامۀ] اين امر، كمک رسانيد و بدانيد كه ولايت ما، جز با پارسايى و كوشايى [در طاعت و عبادت] به دست نمىآيد. هر يک از شما به قومى اقتدا كند، بايد به كردار آنها عمل نمايد. شما شيعۀ خدا هستيد. شما ياران خدا هستيد.

شما اوّلين پيشتازان و آخرين پيشتازان هستيد. در دنيا به سوى محبّت ما و در آخرت به سوى بهشت، پيشى گرفتهايد. من با ضمانت خداوند عزّ و جلّ و ضمانت پيامبر صلی الله علیه و آله، بهشت را براى شما ضمانت مىكنم.[۵۹۷] شما پاک هستيد و زنانتان نيز پاکاند. هر زن مؤمنى، يک حورالعين است و هر مرد مؤمنى، صدّيق[۵۹۸] است».

299. الخرائج و الجرائح عن أبي بصير: حَدَّثَني عَلِيُّ بنُ دَرّاجٍ عِندَ المَوتِ أنَّهُ دَخَلَ عَلىٰ أبي جَعفَرٍ علیه السلام و قالَ: إنَّ المُختارَ استَعمَلَني عَلىٰ بَعضِ أعمالِهِ و أصبَتُ مالاً، فَذَهَبَ بَعضُهُ و أكَلتُ و أعطَيتُ بَعضاً، فَأَنا اُحِبُّ أن تَجعَلَني في حِلٍّ مِن ذٰلِكَ. قالَ: أنتَ مِنهُ في حِلٍّ.

فَقُلتُ: و إنَّ فُلاناً حَدَّثَني أنَّهُ سَأَلَ الحَسَنَ بنَ عَلِيِّ علیه السلام أن يُقطِعَنا أرضاً في الرَّجعَةِ، فَقالَ لَهُ الحَسَنُ علیه السلام: «أنا أصنَعُ بِكَ ما هُوَ خَيرٌ مِن ذٰلِكَ: أضمَنُ لَكَ الجَنَّةَ عَلَيَّ و عَلىٰآبائي»؛ فَهَل كانَ هٰذا؟

قالَ: نَعَم.

فَقُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ علیه السلام عِندَ ذٰلِكَ: اِضمَن لِيَ الجَنَّةَ - عَلَيكَ و عَلىٰآبائِكَ السَّلامُ - كَما ضَمِنَ الحَسَنُ علیه السلام لِفُلانٍ.

قالَ: نَعَم.

قالَ أبو بَصيرٍ: حَدَّثَني هُوَ بِهٰذا ثُمَّ ماتَ، و ما حَدَّثتُ بِهٰذا أحَداً. ثُمَّ خَرَجتُ و دَخَلتُ المَدينَةَ، فَدَخَلتُ عَلىٰ أبي جَعفَرٍ علیه السلام، فَلَمّا نَظَرَ إلَيَّ قالَ: ماتَ عَلِيٌّ؟

قُلتُ: نَعَم، و رَحِمَهُ اللّٰهُ.

فَقالَ: حَدَّثَكَ كَذا و كَذا - فَلَم يَدَع شَيئاً مِمّا حَدَّثَني عَلِيّاً إلّاحَدَّثَني بِهِ -.

فَقُلتُ: وَ اللّٰهِ ما كانَ عِندي حينَ حَدَّثَني هُوَ بِهٰذا أحَدٌ و لا خَرَجَ مِنّي إلىٰأحَدٍ، فَمِن أينَ عَلِمتَ هٰذا؟!

فَغَمَزَ فَخِذي بِيَدِهِ فَقالَ: هيه، هيه! اُسكُتِ الآنَ.[۵۹۹]

299. الخرائج و الجرائح - به نقل از ابو بصير -: على بن دَرّاج در حال احتضار برايم نقل كرد كه بر امام باقر علیه السلام وارد شده و گفته: مختار، مرا براى انجام دادن برخى كارهايش گماشت و من مالى را به دست آوردم. مقدارى از آن از دست رفت، مقدارى را خودم برداشتم و مصرف كردم و مقدارى را هم بخشيدم. مايلم كه آن را برايم حلال كنيد.

فرمود: «حلالت باشد».

[ابن درّاج گفت:] گفتم: فلانى برايم روايت كرد كه از امام حسن علیه السلام خواسته كه زمينى را در رَجعه به ما واگذار نمايد و امام حسن علیه السلام به او فرموده: «من برايت بهتر از اين را انجام میدهم. بهشت را برايت ضمانت میكنم. بر عهدۀ من و پدرانم باشد!». آيا چنين چيزى بوده؟

فرمود: «آرى».

[ابن درّاج ادامه داد:] به امام باقر علیه السلام گفتم: آيا شما هم براى من، بهشت را تضمين میكنى ـ سلام بر تو و بر پدرانت ـ، همان طور كه امام حسن علیه السلام براى فلانى تضمين كرد؟

فرمود: «آرى».

على بن درّاج اين را به من گفت و مُرد و من هم اين خبر را به كسى نگفتم. سپس رفتم و وارد مدينه شدم و خدمت امام باقر علیه السلام رسيدم. وقتى به من نگاه انداخت، فرمود: «على در گذشت؟».

گفتم: آرى. خدا رحمتش كند!

فرمود: «فلان و بهمان مطلب را به تو گفت» و از آنچه على بن درّاج به من گفته بود، چيزى را فروگذار نكرد، مگر اين كه به من فرمود.

گفتم: به خدا سوگند، آن هنگام كه على اين حرفها را به من گفت، هيچ كس نزد من نبود و از ناحيۀ من هم به كسى گفته نشده است. پس شما از كجا اينها را فهميدید؟

ايشان ران مرا با دستش فشار داد و فرمود: «خاموش، خاموش! اكنون ساكت باش».

۱۲ / ۵: مَن ضَمِنَ لَهُ الإمامُ الصّادِقُ علیه السلام الجَنَّةَ

۱۲ / ۵: كسانى كه امام صادق علیه السلام بهشت را برايشان ضمانت كرده است

300. الإمام الصادق علیه السلام: مَن يَضمَنُ لي أربَعَةً بِأَربَعَةِ أبياتٍ فِي الجَنَّةِ؟ أنفِق و لا تَخَف فَقراً، و أفشِ السَّلامَ فِي العالَمِ، وَ اترُكِ المِراءَ و إن كُنتَ مُحِقّاً، و أنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ.[۶۰۰]

300. امام صادق علیه السلام: چه كسى چهار چيز را به من تضمين میدهد تا من چهار خانه در بهشت را براى او تضمين كنم؟ انفاق كن و از تنگ‌دستى مترس؛ به همه در هر كجا سلام كن؛ مجادله كردن را رها كن، اگر چه حق به جانب تو باشد؛ و با مردم، انصاف داشته باش.

301. مشكاة الأنوار عن عبد الملك النوفلي: دَخَلتُ عَلىٰ أبي عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام قالَ: أبلِغ مَوالِيَّ عَنِّي السَّلامَ و أخبِرهُم أنّي أضمَنُ لَهُمُ الجَنَّةَ ما خَلا سَبعاً: مُدمِنُ خَمرٍ أو مَيسِرٍ، أو رادٌّ عَلىٰ مُؤمِنٍ، أو مُستَكبِرٌ عَلىٰ مُؤمِنٍ، أو مَنَعَ مُؤمِناً مِن حاجَةٍ، أو مَن أتاهُ مُؤمِنٌ في حاجَةٍ فَلَم يَقضِها لَهُ، أو مَن خَطَبَ إلَيهِ مُؤمِنٌ فَلَم يُزَوِّجهُ.

قالَ: قُلتُ: لا وَاللّٰهِ، لا يَرِدُ عَلَيَّ أحَدٌ مِمَّن وَحَّدَ اللّٰهَ بِكَمالِهِ كائِناً مَن كانَ فَاُخَلّي بَينَهُ و بَينَ مالي. فَقالَ: صَدَقتَ، إنَّكَ صِدّيقٌ قَدِ امتَحَنَ اللّٰهُ قَلبَكَ لِلتَّسليمِ وَ الإيمانِ.[۶۰۱]

301. مشكاة الأنوار - به نقل از عبد الملک نَوفلى -: خدمت امام صادق علیه السلام رسيدم. فرمود: «از من به دوستدارانم سلام برسان و به آنان بگو كه: من بهشت را برايشان ضمانت میكنم، مگر براى هفت نفر: شرابخوار، يا قمارباز، يا آن كه مؤمنى را رد كند، يا آن كه بر مؤمنى بزرگى فروشد، يا آن كه مؤمنى را از حاجتى محروم سازد، يا آن كه مؤمنى حاجتى نزد او آورَد و او حاجتش را برآورده نسازد، يا آن كه مؤمنى دخترش را از او خواستگارى كند و او موافقت نكند».

گفتم: به خدا سوگند، هر مؤمنى كه موحّد كامل باشد و [براى حاجتى] نزد من آيد، هر كس كه باشد، دست او را در اموالم كاملاً باز میگذارم.

فرمود: «درست میگويى. تو، مؤمن راستينى هستى كه خداوند، دلت را براى تسليم و ايمان، خالص گردانيده است».

الفصل الثالث عشر: مَوانِعُ دُخولِ الجَنَّةِ

فصل سیزدهم: موانع ورود به بهشت

الكتاب

(لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إنَّ اللّٰهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللّٰهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّٰهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أنْصارٍ).[۶۰۲]

(كسانى كه گفتند: «خدا همان مسيح پسر مريم است»، قطعاً كافر شدند، حال آن كه مسيح، خود، میگفت:اى بنى اسرائيل! خدا را كه پروردگار من و شماست، بندگى كنيد، كه هر كس به خدا شرک آورد، قطعاً خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جايگاهش آتش است و ستمكاران، ياورانى ندارند).

(إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّیٰ يَلِجَ الْجَمَلُ في سَمِّ الْخِياطِ وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمينَ).[۶۰۳]

(كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و در [پذيرفتن] آنها تكبّر ورزيدند، درهاى آسمان را برايشان نمیگشايند و در بهشت وارد نمیشوند، مگر آن كه شتر[۶۰۴] در سوراخ سوزنْ داخل شود، و بدين سان، بزهكاران را سزا میدهيم).

الحديث

302. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: ألا كُلُّكُم يَدخُلُ الجَنَّةَ، إلّا مَن شَرَدَ عَلَى اللّٰهِ شِرادَ البَعيرِ[۶۰۵] عَلىٰ أهلِهِ.[۶۰۶]

302. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هان! همۀ شما به بهشت میرويد، بجز كسى كه از خدا فرارى باشد، آن سان كه اشتر از صاحبش فرارى میگردد.

303. عنه صلی الله علیه و آله: إنَّ اللّٰهَ حَرَّمَ الجَنَّةَ عَلىٰ كُلِّ فَحّاشٍ بَذِيٍّ، قَليلِ الحَياءِ، لا يُبالي ما قالَ و لا ما قيلَ لَهُ، فَإِنَّكَ إن فَتَّشتَهُ لَم تَجِدهُ إلّا لِغَيَّةٍ[۶۰۷] أو شِركِ شَيطانٍ.[۶۰۸]

303. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداوند، بهشت را بر هر زشتگوى بدزبانِ بى‌حيايى كه باكى ندارد چه میگويد و چه به او گفته میشود، حرام [و ممنوع] كرده است؛ زيرا اگر در بارۀ چنين كسى بررسى كنى، خواهى ديد كه يا سرِ راهى [با نطفۀ حرام] است و يا شيطان در نطفهاش شريک شده است.

304. عنه صلی الله علیه و آله: لا يَدخُلُ الجَنَّةَ قَتّاتٌ[۶۰۹].[۶۱۰]

304. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خبرچين، به بهشت نمیرود.

305. عنه صلی الله علیه و آله‌ - في ذِكرِ ما خَصَّ اللّٰهُ تَعالىٰ بِهِ أهلَ البَيتِ علیهم السلام -: لَمّا اُسرِيَ بي إلَى السَّماءِ، أوحىٰإلَيَّ رَبّي جَلَّ جَلالُهُ فَقالَ:... يا مُحَمَّدُ، لَو أنَّ عَبداً عَبَدَني حَتّىٰ يَنقَطِعَ و يَصيرَ كَالشَّنِ[۶۱۱] البالي، ثُمَّ أتاني جاحِداً لِوَلايَتِهِم، فَما أسكَنتُهُ جَنَّتي، و لا أظلَلتُهُ تَحتَ عَرشي.[۶۱۲]

305. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در بيان امتيازاتى كه خداى بلندمرتبه به اهل بيت علیهم السلام اختصاص داده است -: شبى كه به آسمان (معراج) برده شدم، پروردگارم عزّ و جلّ به من وحى كرد و فرمود: «...اى محمّد! اگر بنده‌اى چندان مرا عبادت كند كه از هم بگسلد و مانند مَشکِ پوسيده شود، امّا با انكار ولايت ايشان (اهل بيت) نزد من آيد، هرگز او را در بهشتم جاى نمیدهم و در زير سايۀ عرشم در نمیآورم».

306. عنه صلی الله علیه و آله: حُرِّمَتِ الجَنَّةُ عَلىٰ مَن ظَلَمَ أهلَ بَيتي، و عَلىٰ مَن قاتَلَهُم، و عَلَى المُعينِ عَلَيهِم، و عَلىٰ مَن سَبَّهُم،(أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّٰهُ وَ لا يَنْظُرُ إلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ ألِيمٌ)[۶۱۳].[۶۱۴]

306. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشت، حرام شده است بر كسى كه به اهل بيتم ستم كند، يا كسى كه با آنان بجنگد، يا بر ضدّ آنان كمک رساند و يا كسى كه به ايشان ناسزا گويد. (چنين كسانى را در آخرت، بهرهاى نيست و خدا روز قيامت با آنان سخن نمیگويد و به ايشان نمینگرد و پاكشان نمیگرداند، و عذابى دردناک خواهند داشت).

307. عنه صلی الله علیه و آله: مَن صَلّىٰ عَلَيَّ و لَم يُصَلِّ عَلىٰ آلي، لَم يَجِد رِيحَ الجَنَّةِ، و إِنَّ رِيحَها لَيوجَدُ مِن مَسيرَةِ خَمسِمِئَةِ عامٍ.[۶۱۵]

307. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كه بر من صلوات فرستد و بر خاندان من صلوات نفرستد، بوى بهشت را نخواهد يافت، در حالى كه بوى آن از فاصلۀ پانصد سال [راه]، احساس میشود.

308. كتاب من لا يحضره الفقيه: قالَ [رَسولُ اللّٰهِ] صلی الله علیه و آله: إنَّ الجَنَّةَ لَتوجَدُ ريحُها مِن مَسيرَةِ خَمسِمِئَةِ عامٍ، و لا يَجِدُها عاقٌّ و لا دَيّوثٌ.

قيلَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، و مَا الدَّيّوثُ؟

قالَ: الَّذي تَزني امرَأَتُهُ و هُوَ يَعلَمُ بِها.[۶۱۶]

308. كتاب من لايحضره الفقيه: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بوى بهشت، از مسافت پانصد سال راه، به مشام میرسد؛ امّا چنين بويى را نافرمان‌بردار از پدر و مادر و دَيّوث، استشمام نمیكنند».

گفته شد:اى پيامبر خدا! ديّوث كيست؟

فرمود: «مردى است كه همسرش زنا میدهد و او از آن آگاه است [و اهمّيت نمیدهد]».

309. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: أربَعَةٌ حَقٌّ عَلَى اللّٰهِ ألّا يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ و لا يُذيقَهُم نَعيمَها: مُدمِنُ الخَمرِ، و آكِلُ الرِّبا، و آكِلُ مالِ اليَتيمِ بِغَيرِ حَقٍّ، وَ العاقُّ لِوالِدَيهِ.[۶۱۷]

309. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: چهار كساند كه بر خداست آنان را به بهشت، داخل نمی‌گرداند و نعمتهاى آن را به آنان نمی‌چشاند: باده‌گسار، رباخوار، به ناحق خورندۀ مال يتيم، و نافرمان‌بردار از پدر و مادر خويش.

310. عنه صلی الله علیه و آله: الجَنَّةُ طَيِّبَةٌ، طَيَّبَهَا اللّٰهُ و طَيَّبَ ريحَها، يوجَدُ ريحُها مِن مَسيرَةِ ألفَي عامٍ، و لا يَجِدُ ريحَ الجَنَّةِ عاقٌّ، و لا قاطِعُ رَحِمٍ، و لا مُرخِي الإِزارِ خُيَلاءَ[۶۱۸].[۶۱۹]

310. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشت، جای پاکی است! خداوند، آن را پاکیزه و خوش‌بو قرار داده است و بويش از مسافت دو هزار سال راه، به مشام میرسد؛ امّا كسى كه از پدر و مادرش نافرمانى كند و كسى كه با خويشاوندش قطع رابطه كند و كسى كه از روى تكبّر، دامن‌كشان راه رود، بوى بهشت را استشمام نمیكنند.

311. عنه صلی الله علیه و آله:إيّاكُم و عُقوقَ الوالِدَينِ؛ فَإِنَّ رِيحَ الجَنَّةِ توجَدُ مِن مَسيرَةِ ألفِ عامٍ و لا يَجِدُها عاقٌّ، و لا قاطِعُ رَحِمٍ، و لا شَيخٌ زانٍ، و لا جارٌّ إزارَهُ خُيَلاءَ، إنَّما الكِبرِياءُ لِلهِ رَبِّ العالَمينَ.[۶۲۰]

311. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: از نافرمانى پدر و مادر بپرهیزید؛ زیرا فرزند نافرمان از پدر و مادر، و کسى که از خویشاوندان ببُرد و پیرمرد زناکار و کسى که متکبّرانه راه رود، بوى بهشت را - که از هزار سال راه به مشام مىرسد - استشمام نمىکنند. کبریا تنها از آنِ خداست که پروردگار جهانیان است.

312. عنه صلی الله علیه و آله: معاني الأخبار عن جابر: قال]أبو جَعفَرٍ الباقِرُ[: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: «أَخبَرَني جَبرَئيلُ علیه السلام أنَّ ريحَ الجَنَّةِ يوجَدُ مِن مَسيرَةِ ألفِ عامٍ، ما يَجِدُها عاقٌّ، و لا قاطِعُ رَحِمٍ، و لا شَيخٌ زانٍ، و لا جارٌّ إزارَهُ خُيَلاءَ، و لا فَتّانٌ، و لا مَنّانٌ، و لا جَعظَرِيٌّ».

قالَ: قُلتُ: فَمَا الجَعظَرِيُّ؟ قالَ علیه السلام: الَّذي لا يَشبَعُ مِنَ الدُّنيا.[۶۲۱]

312. معانى الأخبار - به نقل از جابر -: از امام باقر علیه السلام فرمود: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «جبرئيل علیه السلام به من خبر داد كه بوى بهشت از فاصلۀ هزار سال راه به مشام میرسد؛ ولى فرزندِ ناخلف و كسى كه از خويشاوند بِبُرد و پيرمرد زناكار و كسى كه متكبّرانه راه رود و فتنه‌انگيز و منّت‌گذار و جَعظَرى، آن را نمیيابند».

گفتم: جَعظَرى چيست؟

فرمود: «كسى كه از دنيا سير نمیشود».

313. الإمام الصّادق عن آبائه علیهم السلام: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: لَمّا خَلَقَ اللّٰهُ جَنَّةَ عَدنٍ خَلَقَ لَبِنَها مِن ذَهَبٍ يَتَلَألَأُ، و مِسكٍ مَدوفٍ[۶۲۲]، ثُمَّ أمَرَها فَاهتَزَّت و نَطَقَت، فَقالَت: أنتَ اللّٰهُ، لا إلٰهَ إلّا أنتَ الحَيُّ القَيّومُ، فَطوبىٰ لِمَن قُدِّرَ لَهُ دُخولي.

قالَ اللّٰهُ تَعالىٰ: و عِزَّتي و جَلالي وَ ارتِفاعِ مَكاني! لا يَدخُلُكِ مُدمِنُ خَمرٍ، و لا مُصِرٌّ عَلىٰ رِباً، و لا فَتّانٌ؛ و هُوَ النَّمّامُ، و لا دَيّوثٌ؛ و هُوَ الَّذي لا يَغارُ و يُجتَمَعُ في بَيتِهِ عَلَى الفُجورِ، ولا قَلّاعٌ؛ وهُوَ الَّذي يَسعىٰ بِالنّاسِ عِندَ السُّلطانِ لِيُهلِكَهُم، و لا جَيّوفٌ؛ و هُوَ النَّبّاشُ، و لا خَتّارٌ؛ و هُوَ الَّذي لا يوفي بِالعَهدِ.[۶۲۳]

313. امام صادق علیه السلام - به نقل از پدرانش علیهم السلام -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «چون خداوند، بهشت عَدْن را آفريد، خشت آن را از طلاى درخشان و مُشکِ آميخته خلق كرد. سپس به آن فرمان داد و بهشت عدن، تكان خورد و به سخن آمد و گفت: تويى خدا. معبودى نيست جز تو زندۀ جاويدان. خوشا به حال كسى كه وارد شدن به من برايش مقدّر شده باشد!

خداى بلندمرتبه فرمود: به عزّت و جلالم و بلندى جايگاهم، سوگند كه باده‌گسار و رباخوار و فتنه‌انگيز - که همان سخن‌چين است - و ديّوث - که آن كسى است كه در خانهاش زنا میشود و او غيرت به خرج نمیدهد - و قَلّاع - که آن كسى است كه نزد سلطان از مردم، سعايت میكند تا آنها را از بين ببرد - و جَيّوف - که همان كفن‌دزد است - و خَتّار - که آن كسى است كه به پيمان، وفا نمیكند - ‌، به تو قدم نخواهند گذاشت».

314. الإمام الباقر علیه السلام: مُحَرَّمَةٌ الجَنَّةُ عَلَى القَتّاتينَ المَشّائينَ بِالنَّميمَةِ.[۶۲۴]

314. امام باقر علیه السلام: بهشت بر خبركشان[۶۲۵] سخن‌چين، حرام شده است.

315. الإمام الصادق علیه السلام: حُرِّمَتِ الجَنَّةُ عَلَى الدَّيّوثِ.[۶۲۶]

315. امام صادق علیه السلام: بهشت بر دیّوث، حرام است.

316. عنه علیه السلام: لا يَدخُلُ الجَنَّةَ سافِكُ الدَّمِ، و لا شارِبُ الخَمرِ، و لا مَشّاءٌ بِنَميمٍ.[۶۲۷]

316. امام صادق علیه السلام: خونريز و شرابخوار و سخن‌چين، به بهشت نمیروند.

317. عنه علیه السلام: إنَّ اللّٰهَ تَباركَ و تَعالىٰ آلىٰعَلىٰ نَفسِهِ ألّا يُسكِنَ جَنَّتَهُ أصنافاً ثَلاثَةً: رادٌّ عَلَى اللّٰهِ عزّ و جلّ، أو رادٌّ عَلىٰإمامِ هُدىً، أو مَن حَبَسَ حَقَّ امرِئٍ مُؤمِنٍ.[۶۲۸]

317. امام صادق علیه السلام: خداى بزرگ و والا، با خويش عهد كرده است كه سه گروه را در بهشت خود، جاى ندهد: انكار كنندۀ خدا، انكار كنندۀ پيشواى هدايت، و كسى كه حقّ انسان مؤمنى را از وى باز دارد.

الفصل الرابع عشر: نِظامُ الجَنَّةِ

فصل چهاردهم: نظام بهشت

۱۴ / ۱: جَوازُ الجَنَّةِ

۱۴ / ۱: اجازه‌نامۀ ورود به بهشت

318. عنه صلی الله علیه و آله‌ - في أحوالِ المُؤمِنِ يَومَ القِيامَةِ -: فَإِذَا انتَهىٰإلىٰ بابِ الجَنَّةِ قيلَ لَهُ: هاتِ الجَوازَ، قالَ: هٰذا جَوازي مَكتوبٌ فيهِ: «بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ، هٰذا جَوازٌ جائِزٌ مِنَ اللّٰهِ العَزيزِ الحَكيمِ لِفُلانِ بنِ فُلانٍ مِن رَبِّ العالَمينَ».

فَيُنادي مُنادٍ يُسمِعُ أهلَ الجَمعِ كُلَّهُم: ألا إنَّ فُلانَ بنَ فُلانٍ قَد سَعِدَ سَعادَةً لا يَشقىٰبَعدَها أبَداً.[۶۲۹]

318. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در بیان احوال مؤمن در روز رستاخيز -: چون بر درِ بهشت رسد، به او گفته میشود: اجازه‌نامه‌ات (جَواز ورودت) را نشان بده.

او میگويد: اين، اجازه‌نامه‌ام است و در آن، نوشته است: «به نام خداى مهرگستر مهربان. اين، اجازه‌نامۀ عبور تأييد شده از سوى خداوند توانا و داناست، براى فلان پسر فلان، از جانب پروردگار جهانيان».

پس آواز دهنده‌اى، چنان كه همۀ جمعيت بشنوند، آواز میدهد كه: بدانيد فلان پسر فلان، به چنان سعادتى دست يافته است كه از اين پس، هرگز دچار نگون‌بختى نمیشود.

319. عنه صلی الله علیه و آله: عَلِيٌّ يَومَ القِيامَةِ عَلَى الحَوضِ، لا يَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا مَن جاءَ بِجَوازٍ مِن عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ علیه السلام.[۶۳۰]

319. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: در روز قيامت، على، نگهبان حوض است و كسى وارد بهشت نمیشود، مگر اين كه اجازه‌نامۀ عبور از جانب على بن ابى طالب بياورد.

۱۴ / ۲: تَحِيَّةُ الجَنَّةِ

۱۴ / ۲: درود بهشت

الكتاب

(إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بِإيمانِهِمْ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فيجَنَّاتِ النَّعيمِ * دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمينَ).[۶۳۱]

(به يقين، كسانى كه ايمان آوردهاند و عملهاى شايسته كردهاند، آنها را پروردگارشان به سبب ايمانشان، [به قرب خويش] هدايت مىكند [و در آخرت] در باغهاى پرنعمت از زير [درختان و قصر] آنها نهرها رواناند. * دعایشان در آن جا [اين است كه]: «منزّهى تو، ای خدا!» و درودشان در آن جا [از جانب خدا و با فرشتگان و يكديگر] سلام است و پايان دعايشان، اين است كه: ستایش، خدای را که پروردگار جهانيان است).

(وَ اُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ).[۶۳۲]

(و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، وارد بهشتهايى گرديده میشوند كه در آنها جويبارها روان اند كه به اذن پروردگارشان در آن جا جاودانه به سر میبرند و درودشان در آن جا سلام است).

(تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أعَدَّ لَهُمْ أجْراً كَرِيماً).[۶۳۳]

(درودشان، در روزى كه ديدارش میكنند، سلام است و براى آنان، پاداشى نيكو آماده كرده است).

راجع: الحجر: ۴۶، یس: ۵۵ – ۵۸، الزمر: ۷۳.

ر. ک: حجر: آیۀ ۴۶، یس: آیۀ ۵۵ - ۵۸، زمر: آیۀ ۷۳.

الحديث

320. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: إذا قالَ العَبدُ: «سُبحانَ اللّٰهِ»، سَبَّحَ مَعَهُ ما دونَ العَرشِ، فَيُعطیٰ قائِلُها عَشرَ أمثالِها. و إِذا قالَ: «الحَمدُ لِلهِ»، أنعَمَ اللّٰهُ عَلَيهِ بِنِعَمِ الدُّنيا مَوصولاً بِنِعَمِ الآخِرَةِ، و هِيَ الكَلِمَةُ الَّتي يَقولُها أهلُ الجَنَّةِ إذا دَخَلوها، و يَنقَطِعُ الكَلامُ الَّذي يَقولونَهُ فِي الدُّنيا ما خَلا «الحَمدُ لِلهِ»، و ذٰلِكَ قَولُهُ تَعالىٰ: (دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللّٰهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).[۶۳۴]

320. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر گاه بنده «سبحان اللّٰه» بگويد، هر آنچه زير عرش است، هم‌صدا با او تسبيح میگويد و به گوينده‌اش ده برابر پاداش داده میشود و هر گاه «الحمد للّٰه» بگويد، خداوند، نعمتهاى دنيا را به او ارزانى میدارد و آنها را به نعمتهاى آخرت وصل میكند. «الحمد للّٰه»، گفتهاى است كه اهل بهشت، هر گاه وارد آن شدند، میگويند و هر گونه سخنى كه در دنيا میگويند، قطع میشود، بجز «الحمد للّٰه» و اين، همان سخن خداى بلندمرتبه است كه: (دعايشان در آن جا «منزّهى تو،اى خدا!» و درودشان در آن جا سلام است و پايان دعايشان، اين است كه: «ستايش، خداى را كه پروردگار جهانيان است»).

321. الإمام الباقر علیه السلام: خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام فَقالَ:... جَعَلَ اللّٰهُ العاقِبَةَ لِلتَّقوىٰ، وَ الجَنَّةَ لِأَهلِها مَأوىً، دُعاؤُهُم فيها أحسَنُ الدُّعاءِ: «سُبحانَكَ اللّٰهُمَّ»، دَعاهُمُ المَولیٰ عَلىٰ ما آتاهُم(وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أنِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).[۶۳۵]

321. امام باقر علیه السلام: امير مؤمنان علیه السلام به سخنرانى پرداخت و فرمود: «... خدا فرجام را از آنِ پرهيزگارى قرار داد و بهشت را خانۀ پرهيزگاران. دعايشان در آن جا بهترين دعاست: (منزّهى تو،اى خدا!). دعايشان در پيشگاه مولاست، براى آنچه [از نعمت بهشت] به ايشان داده است: (و پايان دعايشان، اين است كه: ستايش، خداى را كه پروردگار جهانيان است)».

322. الإمام عليّ علیه السلام‌ - في ذِكرِ أحوالِ أهلِ الجَنَّةِ -: يَجِيؤونَ فَيَدخُلونَ، فَإِذا أساسُ[۶۳۶] بُيوتِهِم مِن جَندَلِ[۶۳۷] اللُّؤلُؤِ، و سُرُرٌ مَرفوعَةٌ و أَكوابٌ مَوضوعَةٌ، و نَمارِقُ مَصفوفَةٌ، و زَرابِيُّ مَبثوثَةٌ، و لَولا أنَّ اللّٰهَ تَعالىٰ قَدَّرَها لَهُم لَالتَمَعَت أبصارهُم بِما يَرَونَ، و يُعانِقونَ الأَزواجَ، و یَقعُدونَ عَلَى السُّرُرِ و يَقولونَ: (الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي هَدانا لِهٰذا)[۶۳۸].[۶۳۹]

322. امام على علیه السلام - در بيان احوال بهشتيان -: میآيند و وارد [بهشت] میشوند و خانههاى خود را میبينند كه پايههاى آنها از سنگ مرواريد است، و تخت‌هايى بر پا شده، و جام‌هايى نهاده و بالش‌هايى در كنار هم چيده، و فرشهايى گسترده شده. [چنان باشُكوه و خيره كننده‌ اند كه] اگر نبود اين كه خداوند بلندمرتبه، آنها را برايشان مقدّر كرده است، چشمانشان از آنچه میديدند، كور میشد. با همسران معانقه میكنند و بر تختها مینشينند و میگويند: (ستايش، خداى را كه ما را به اين ره‌نمون شد).

۱۴ / ۳: أَوَّلُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ

۱۴ / ۳: نخستين كسانى كه به بهشت، وارد میشوند

أ - مُحَمَّدٌ و أَهلُ بَيتِهِ علیهم السلام

الف - محمّد صلی الله علیه و آله و خاندانش

323. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: الجَنَّةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى الأَنبِياءِ حَتّىٰ أدخُلَها، و مُحَرَّمَةٌ عَلَى الأُمَمِ كُلِّها حَتّىٰ تَدخُلَها شيعَتُنا أهلَ البَيتِ.[۶۴۰]

323. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشت بر پيامبران، حرام است تا آن كه نخست، من داخل شوم، و نيز بر همهٔ امّتها حرام است تا آن كه نخست، پيروان ما اهل بیت، به آن داخل شوند.

324. الإمام عليّ علیه السلام: أخبَرَني رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله أنَّ أوَّلَ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ أنا و فاطِمَةُ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ.

قُلتُ: يا رَسولَ اللّٰهِ، فَمُحِبّونا؟

قالَ: مِن وَرائِكُم.[۶۴۱]

324. امام على علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داد كه نخستين كسانى كه وارد بهشت میشوند، من هستم و فاطمه و حسن و حسين.

گفتم: پس دوستداران ما چه،اى پيامبر خدا؟

فرمود: «پشت سر شما [وارد میشوند]».

325. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: يا عَلِيُّ، إنَّ أوَّلَ أربَعَةٍ يَدخُلونَ الجَنَّةَ: أنا و أَنتَ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ، و ذُرِّيَّتُنا خَلفَ ظُهورِنا، و أَحِبّاؤُنا خَلفَ ذُرِّيَّتِنا، و أَشياعُنا عَن أيمانِنا و شَمائِلِنا.[۶۴۲]

325. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله:‌ اى على! نخستين چهار نفرى كه وارد بهشت میشوند، من هستم و تو و حسن و حسين، و فرزندان ما در پى ما و دوستدارانمان در پى فرزندان ما، و شيعيانمان از سمت راست و چپ ما [وارد میشوند].

326. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله‌ - لِعَلِيٍّ علیه السلام -: أنتَ أوَّلُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ، و بِيَدِكَ لِوائي؛ و هُوَ لِواءُ الحَمدِ، و هُوَ سَبعونَ شِقَّةً، الشِّقَّةُ مِنهُ أوسَعُ مِنَ الشَّمسِ وَ القَمَرِ.[۶۴۳]

326. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - به امام على علیه السلام -: تو نخستين كسى هستى كه وارد بهشت میشود، در حالى كه پرچم من - يعنى پرچم حمد - در دست توست. آن پرچم، هفتاد تكّه دارد و هر تكّۀ آن، بزرگتر از خورشيد و ماه است.

327. عنه صلی الله علیه و آله: إنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ لَصاحِبُ لِوائي فِي الآخِرَةِ كَما كانَ صاحِبَ لِوائي في الدُّنيا، و إِنَّهُ أوَّلُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ؛ لِأَنَّهُ يَقدُمُني و بِيَدِهِ لِوائي، تَحتَهُ آدَمُ و مَن دونَهُ مِنَ الأَنبِياءِ.[۶۴۴]

327. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: على بن ابى طالب، پرچمدار من در آخرت است، چنان كه پرچمدار من در دنيا بوده است. او نخستين كسى است كه وارد بهشت میشود؛ چون پيش‌قراول و پرچمدار من است و آدم و ديگر پيامبران، در زير پرچم او هستند.

ب - أَهلُ المَعرُوفِ

ب - اهل نيكى

328. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: أوَّلُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ المَعروفُ و أَهلُهُ، و أَوَّلُ مَن يَرِدُ عَلَيَّ الحَوضَ.[۶۴۵]

328. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: نخستين كسى كه وارد بهشت میشود، نيكى و اهل آن است و آن، نخستين كسى است كه در كنار حوض بر من وارد میشود.

۱۴ / ۴: مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ

۱۴ / ۴: كسانى كه بدون حسابرسى، به بهشت میروند

329. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ، جَمَعَ اللّٰهُ الخَلائِقَ في صَعِيدٍ[۶۴۶] واحِدٍ، و يُنادي مُنادٍ مِن عِندِ اللّٰهِ، يُسمِعُ آخِرَهُم كَما يُسمِعُ أوَّلَهم، يَقولُ: أينَ أهلُ الصَّبرِ؟

فَيَقومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ، فَتَستَقبِلُهُم زُمرَةٌ مِنَ المَلائِكَةِ فَيَقولونَ لَهُم: ما كانَ صَبرُكُم هٰذَا الَّذي صَبَرتُم؟ فَيَقولونَ: صَبَّرنا أنفُسَنا عَلىٰ طاعَةِ اللّٰهِ، و صَبَّرناها عَن مَعصِيَةِ اللّٰهِ.

قالَ: فَيُنادي مُنادٍ مِن عِندِ اللّٰهِ: صَدَقَ عِبادي، خَلّوا سَبيلَهُم لِيَدخُلُوا الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ.

قالَ: ثُمَّ يُنادي مُنادٍ آخَرُ، يُسمِعُ آخِرَهُم كَما يُسمِعُ أوَّلَهُم، فَيَقولُ: أينَ أهلُ الفَضلِ؟

فَيَقومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ، فَتَستَقبِلُهُم زُمرَةٌ مِنَ المَلائِكَةِ فَيَقولونَ: ما فَضلُكُم هٰذَا الَّذي نوديتُم بِهِ؟ فَيَقولونَ: كُنّا يُجهَلُ عَلَينا فِي الدُّنيا فَنَحتَمِلُ، و يُساءُ إلَينا فَنَعفُو.

قالَ: فَيُنادي مُنادٍ مِن عِندِ اللّٰهِ تَعالىٰ: صَدَقَ عِبادي، خَلّوا سَبيلَهُم لِيَدخُلُوا الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ.

قالَ: ثُمَّ يُنادي مُنادٍ مِن عِندِ اللّٰهِ عزّ و جلّ، يُسمِعُ آخِرَهُم كَما يُسمِعُ أوَّلَهُم، فَيَقولُ: أينَ جيرانُ اللّٰهِ جَلَّ جَلالُهُ في دارِهِ؟

فَيَقومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ، فَتَستَقبِلُهُم زُمرَةٌ مِنَ المَلائِكَةِ، فَيَقولونَ لَهُم: ماذا كانَ عَمَلُكُم في دارِ الدُّنيا فَصِرتُم بِهِ اليَومَ جيرانَ اللّٰهِ تَعالىٰ في دارِهِ؟ فَيَقولونَ: كُنّا نَتَحابُّ فِي اللّٰهِ عزّ و جلّ، و نَتَباذَلُ فِي اللّٰهِ، و نَتَوازَرُ فِي اللّٰهِ.

فَيُنادي مُنادٍ مِن عِندِ اللّٰهِ: صَدَقَ عِبادي، خَلّوا سَبيلَهُم لِيَنطَلِقوا إلىٰ جِوارِ اللّٰهِ فِي الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍ.

قالَ: فَيَنطَلِقونَ إلَى الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍ.[۶۴۷]

329. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: چون روز قيامت شود، خداوند، خلايق را در صحرايى واحد، گرد مىآورد و ندا دهندهاى از جانب خدا با صدايى كه آن را به همگان مىرساند، صدا مىزند: «كجايند اهل شكيبايى؟».

پس، شمارى از مردم بر مىخيزند. گروهى از فرشتگان، جلوی آنان مىروند و مىگويند: اين، شكيبايى كه شما كردهايد، چه بوده است؟ آنان مىگويند: ما خويشتن را بر طاعت خدا و خوددارى از معصيت او، به شكيبايى وا داشتيم.

در اين هنگام، ندا دهندهاى از جانب خدا صدا مىزند: «بندگانم، راست مىگويند. راه را بر آنان بگشاييد تا بدون حسابرسى، وارد بهشت شوند».

سپس ندا دهندهٔ ديگرى از جانب خدا با صدايى كه آن را به همگان می‌رساند، بانگ مىزند: «كجايند اهل فضیلت؟».

پس، شمارى از مردم بر مىخيزند. گروهى از فرشتگان، جلوی آنها مىروند و مىگويند: اين فضيلت شما كه در بارۀ آن بانگ زده شديد، چه بوده است؟

مىگويند: ما در دنيا چنان بوديم كه هر گاه به ما حماقتى [و اهانتى] مىشد، تحمّل مىكرديم و هر گاه به ما بدى مىشد، گذشت مىكرديم.

در اين هنگام، ندا دهندهاى از جانب خداى بلندمرتبه، بانگ مىزند: «بندگانم راست مىگويند. راه را بر آنان بگشاييد تا بدون حسابرسى، وارد بهشت شوند».

باز، ندا دهندهاى از جانب خداى عزّ و جلّ با صدايى كه آن را به همگان يكسان مىرساند، بانگ مىزند: «كجايند همسايگان خداوند بزرگ در خانه‌اش؟».

پس، شمارى از مردم بر مىخيزند. گروهى از فرشتگان، راه را بر ايشان مىگيرند و مىگويند: عمل شما در سراى دنيا چه بوده كه به سبب آن، امروز، همسايگان خانۀ خداى بلندمرتبه شدهايد؟ آنان مىگويند: ما براى خداوند عزّ و جلّ، يكديگر را دوست مىداشتيم، براى خدا به يكديگر بخشش مىكرديم و براى خدا به همديگر كمک مىنموديم.

در اين هنگام، ندا دهندهاى از جانب خدا بانگ مىزند كه: «بندگانم راست مىگويند. راه را بر آنان بگشاييد تا بدون حسابرسى، به همسايگى خدا در بهشت روند» و آنان بدون حسابرسى، به بهشت مىروند.

راجع: ص ۳۷۸ (الفصل الخامس عشر: درجات الجنّة / أصناف درجات الجنّة).

ر. ک: ص ۳۷۹ (فصل پانزدهم: درجات بهشت / انواع درجات بهشت).

۱۴ / ۵: مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ سِرّاً

۱۴ / ۵: كسانى كه پنهانى، وارد بهشت میشوند

330. الإمام الصادق علیه السلام: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ، نَظَرَ رِضوانُ خازِنُ الجِنانِ إلىٰ قَومٍ لَم يَمُرّوا بِهِ، فَيَقولُ: مَن أنتُم؟ و مِن أينَ دَخَلتُم؟

يَقولونَ: إيّاكَ عَنّا، فَإِنّا قَومٌ عَبَدنَا اللّٰهَ سِرّاً؛ فَأَدخَلَنَا اللّٰهُ الجَنَّةَ سِرّاً.[۶۴۸]

330. امام صادق علیه السلام: چون روز قيامت شود، رضوان، نگهبان باغهاى بهشت، شمارى را میبيند كه از برابر او نگذشته‌اند. میگويد: شما كيستيد؟ و از كجا آمده‌ايد؟

مى‌گويند: با ما كارى نداشته باش. ما گروهى هستيم كه خدا را نهانى عبادت كرديم و خدا هم ما را نهانى به بهشت در آورْد.

۱۴ / ۶: آخِرُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ مِنَ الأَنبِياءِ

۱۴ / ۶: آخرين پيامبرى كه وارد بهشت میشود

331. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: يَدخُلُ سُلَيمانُ الجَنَّةَ بَعدَ دُخولِ الأَنبِياءِ بِأَربَعينَ عاماً؛ لِلسَّبَبِ الَّذي أعطاهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ.[۶۴۹]

331. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: سليمان، چهل سال بعد از ورود پيامبران، وارد بهشت میشود و اين به سبب سلطنتى است كه خداوند عزّ و جلّ [در دنيا] به او عطا كرد.

332. الإمام الصادق علیه السلام: آخِرُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ مِنَ النَّبِيّينَ سُلَيمانُ بنُ داوود علیه السلام؛ و ذٰلِكَ لِما اُعطِيَ فِي الدُّنيا.[۶۵۰]

332. امام صادق علیه السلام: آخرين كس از پيامبران كه وارد بهشت میشود، سليمان بن داوود علیه السلام است و اين، به سبب چيزى است كه در دنيا به او داده شد.

۱۴ / ۷: خُلُودُ أهلِ الجَنَّةِ

۱۴ / ۷: جاودانگى بهشتيان

الكتاب

(وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتّیٰ إذا جاءُوها وَ فُتِحَتْ أبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ* وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أجْرُ الْعامِلِينَ).[۶۵۱]

(و كسانى كه از پروردگارشان پروا داشتهاند، گروه گروه به سوى بهشت، سوق داده میشوند، تا بِدان رسند و درهاى آن، گشوده می‌گردند و نگهبانان آن، به ايشان می‌گويند: «سلام بر شما! خوش آمديد! به آن، جاودانه وارد شويد» * و [آنان] می‌گويند: ستايش، خدايى را كه وعدهاش را بر ما راست گردانيد و سرزمين [بهشت] را به ما ميراث داد. از هر جاى آن باغ كه بخواهيم، جاى بر میگزينيم. چه نيک است پاداش عمل كنندگان!).

(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً * خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً).[۶۵۲]

(كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، باغهاى فردوس، جايگاه پذيرايى آنان است. * جاودانه در آن خواهند بود و در آن جا درخواست انتقال نمیكنند).

راجع: التوبة: ۲۱ – ۲۲.

ر. ک: توبه: آیۀ ۲۱ - ۲۲.

الحديث

333. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: لَو قيلَ لِأَهلِ النّارِ: «إنَّكُم ماكِثونَ فِي النّارِ عَدَدَ كُلِّ حَصاةٍ فِي الدُّنيا» لَفَرِحوا بِها، و لَو قيلَ لِأَهلِ الجَنَّةِ: «إنَّكُم ماكِثونَ فِي الجَنَّةِ عَدَدَ كُلِّ حَصاةٍ فِي الدُّنيا» لَحَزِنوا؛ و لٰكِن جُعِلَ لَهُم الأَبَدُ.[۶۵۳]

333. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: اگر به اهل دوزخ گفته شود: شما به شمار ريگهاى دنيا در آتش خواهيد ماند، از آن خوش‌حال میشوند، و اگر به اهل بهشت گفته شود: شما به شمار ريگهاى دنيا در بهشت، ماندگار خواهيد بود، اندوهگين میشوند؛ امّا جاودانگى براى آنها رقم خورده است.

334. عنه علیه السلام‌ - في قَولِهِ تَعالىٰ: (وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إلَى الْجَنَّةِ زُمَراً)[۶۵۴] -: قَد اُمِنَ العَذابُ، وَ انقَطَعَ العِتابُ، و زُحزِحوا عَنِ النّارِ، وَ اطمَأَنَّت بِهِمُ الدّارُ، و رَضُوا المَثوىٰ وَ القَرارَ.

الَّذينَ كانَت أعمالُهُم فِي الدُّنيا زاكِيَةً، و أَعيُنُهُم باكِيَةً، و كانَ لَيلُهُم في دُنياهُم نَهاراً ؛ تَخَشُّعاً وَ استِغفاراً، و كانَ نَهارُهُم لَيلاً؛ تَوَحَّشاً وَ انقِطاعاً، فَجَعَلَ اللّٰهُ لَهُمُ الجَنَّةَ مَآباً، وَ الجَزاءَ ثَواباً، و كانوا أحَقَّ بِها و أَهلَها، في مُلكٍ دائِمٍ، و نَعيمٍ قائِمٍ.[۶۵۵]

334. امام على علیه السلام - در بارۀ اين سخن خداى متعال: (و كسانى كه از پروردگارشان پروا داشته‌اند، گروه گروه به سوى بهشت، سوق داده میشوند) -: نه عذابى در كار است و نه عتابى. از آتش، دور داشته شده‌اند و در سراى بهشت، آرام گرفتهاند و به اين خانه و كاشانه خرسندند.

اينان، كسانى هستند كه كردارهايشان در دنيا، پاک و چشمانشان گريان بوده و شب‌هايشان از خاكسارى نمودن و آمرزش‌خواهى [در پيشگاه خدا]، روز بوده و روزهايشان از تنهايى و بريدن [از خلق]، شب بوده است. از اين روى، خداوند، بهشت را كاشانۀ آنان و جزاى اعمالشان را پاداش [خود]، قرار داد و بدينها سزاوارترين بودند و شايستۀ آن بودند، در مُلكى مانا و نعمتى پايا.

335. الكافي عن أبي هاشم عن الإمام الصّادق علیه السلام: إنَّما خُلِّدَ أهلُ النّارِ فِي النّارِ؛ لِأَنَّ نِيّاتِهِم كانَت فِي الدُّنيا أن لَو خُلِّدُوا فيها أن يَعصُوا اللّٰهَ أبَداً، و إِنَّما خُلِّدَ أهلُ الجَنَّةِ فِي الجَنَّةِ؛ لِأَنَّ نِيّاتِهِم كانَت فِي الدُّنيا أن لَو بَقُوا فيها أن يُطيعُوا اللّٰهَ أبَداً. فَبِالنِّيّاتِ خُلِّدَ هٰؤُلاءِ و هٰؤُلاءِ.

ثُمَّ تَلا قَولَهُ تَعالىٰ: (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلىٰ شاكِلَتِهِ)[۶۵۶]، قالَ: عَلىٰ نِيَّتِهِ.[۶۵۷]

335. الكافى - به نقل از ابو هاشم -: امام صادق علیه السلام فرمود: «دوزخيان از آن روى در دوزخ، جاويداناند كه در دنيا نيّتشان آن بود كه اگر در دنيا جاويدان بمانند، تا ابد، خدا را نافرمانى كنند و بهشتيان نيز از آن روى در بهشت، جاويداناند كه در دنيا نيّتشان آن بود كه اگر در دنيا جاويدان بمانند، تا ابد، خدا را فرمان برند. پس به سبب نيّت‌هاست كه آنان و اينان جاويدان‌ اند».

ايشان سپس اين سخن خداى متعال را تلاوت نمود: (بگو: هر كس بر حسب شاكلهٔ خويش عمل میكند) و فرمود: «يعنى بر حسب نيّت خويش».

336. الإمام زين العابدين- فِي الدُّعاءِ -: اللّٰهُمَّ... اجعَلنا مِن عِبادِكَ الصّالِحينَ، (الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ)[۶۵۸].[۶۵۹]

336. امام زين العابدين علیه السلام - در دعا -: بار خدايا!... ما را از بندگان شايسته‌ات قرار ده؛ (همانان كه فردوس را به ارث میبرند و در آن، جاويدان اند).

الفصل الخامس عشر: دَرَجاتُ الجَنَّةِ

فصل پانزدهم: درجات بهشت

۱۵ / ۱: تَفاضُلُ دَرَجاتِ الجَنَّةِ

۱۵ / ۱: تفاوت درجات بهشت

الكتاب

(وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولٰئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى* جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذٰلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى).[۶۶۰]

(و هر كه با ايمان به نزد او رود، در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده باشد، براى آنان درجات بالا خواهد بود * بهشتهايى جاويدان كه در آنها جويبارها روان است. جاودانه در آن میمانند و اين، پاداش كسى است كه به پاكى گرايد).

(انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلىٰ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أكْبَرُ تَفْضِيلاً).[۶۶۱]

(بنگر كه چگونه ما برخى از ايشان را بر برخى ديگر، برترى داديم و قطعاً درجات آخرت و برترى آن، بزرگتر است).

الحديث

337. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: فِي الجَنَّةِ مِئَةُ دَرَجَةٍ، ما بَينَ كُلِّ دَرَجَتَينِ كَما بَينَ السَّماءِ وَ الأَرضِ، وَ الفِردَوسُ أعلاها دَرَجَةً، و مِنها تَفَجَّرُ أنهارُ الجَنَّةِ الأَربَعَةُ، و مِن فَوقِها يَكونُ العَرشُ. فَإِذا سَأَلتُمُ اللّٰهَ فَسَلوهُ الفِردَوسَ.[۶۶۲]

337. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: در بهشت، صد درجه است كه فاصلۀ هر درجه با ديگرى، به اندازۀ فاصلۀ آسمان و زمين است، و فردوس، بالاترينِ آنهاست كه چهار نهر بهشت، از آن جا سرچشمه میگيرد و بالاى آن، عرش است. پس هر گاه از خدا درخواستى كرديد، فردوس را از او بخواهيد.

۱۵ / ۲: أصنافُ دَرَجاتِ الجَنَّةِ

۱۵ / ۲: انواع درجات بهشت

الكتاب

(وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ* اُولٰئِكَ الْمُقَرَّبُونَ* في جَنَّاتِ النَّعِيمِ* ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ* وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ* عَلىٰ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ* مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلِينَ* يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ* بِأَكْوابٍ وَ أبارِيقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ* لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ* وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ* وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ* وَ حُورٌ عِينٌ* كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ* جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ* لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً* إلَّا قِيلاً سَلاماً سَلاماً* وَ أصْحابُ الْيَمِينِ ما أصْحابُ الْيَمِينِ* في سِدْرٍ مَخْضُودٍ* وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ* وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ* وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ* وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ* لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ* وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ* إنَّا أنْشَأْناهُنَّ إنْشاءً* فَجَعَلْناهُنَّ أبْكاراً* عُرُباً أتْراباً* لِأَصْحابِ الْيَمِينِ* ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ* وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ).[۶۶۳]

(و پيشى گيرندگانِ پيش‌گام * آناناند مقرّبان [خدا] * در بهشتهاى پُر ناز و نعمت * گروهى از پيشينيان * و اندكى از پسينيان * بر تختهايى جواهرنشان * كه رو به روى هم، بر آنها تكيه داده‌اند * بر گِردشان، پسرانى جاويدان [به خدمت] مى‌گردند * با جامها و آبريزها و پيالههايى از بادۀ ناب روان * كه نه از آن، سردرد میگيرند و نه بى‌خرد میگردند * و ميوه، از هر چه اختيار كنند * و از گوشت پرنده، هر چه بخواهند * و حوريان چشم‌درشت * مِثل لؤلؤ نهان شده [در ميان صدف]اند * پاداشى است براى آنچه به جاى میآوردند. * در آن جا نه بيهودهاى میشنوند و نه [سخنى] گناه‌آلود * سخنى جز سلام و درود نيست * و يارانِ راست، چه ياران راستى! * در [زير] درختان كُنار بى‌خار * و درختان موز كه ميوه‌شان خوشه خوشه چيده شده‌اند * و سايهاى كشيده * و آبى ريزان * و ميوهاى فراوان * كه نه تمام شدنى است و نه قدغن * و [با] همخوابگانى بلندبالا * ما آنان را پديد آورده‌ايم، چه پديد آوردنى * و ايشان را دوشيزگانى قرار داديم * شوى‌دوستِ همسال * براى يارانِ راست * كه گروهى از پيشينياناند * و گروهى از پسينيان).

(إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ* عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ * تَعْرِفُ في وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ * يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ * خِتامُهُ مِسْكٌ وَ في ذٰلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ * وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ * عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ).[۶۶۴]

(به راستى كه نيكان، در ناز و نعمت‌ اند * بر تختها [نشسته‌اند و] مینگرند * در چهره‌هايشان طراوت نعمت را در میيابى * از بادهاى مُهر شده، نوشانيده میشوند * كه مُهر آن، مُشک است و در اين [نعمت‌ها]، رقابت كنندگان بايد بر يكديگر پيشى بگيرند * و تركيبش از [چشمۀ] تسنيم است * چشمهاى كه مقرّبان، از آن مینوشند).

راجع: فاطر: ۳۲ – ۳۵.

ر. ک: فاطر: آیۀ ۳۲ - ۳۵.

338. عنه صلی الله علیه و آله - في قَولِهِ عزّ و جلّ: (فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ)[۶۶۵] -: السّابِقُ وَ المُقتَصِدُ يَدخُلانِ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ، وَ الظّالِمُ لِنَفسِهِ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً ثُمَّ يَدخُلُ الجَنَّةَ.[۶۶۶]

338. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - در بارۀ اين سخن خداى عزّ و جلّ: (پس برخى از ايشان بر خود، ستمكارند و برخى از ايشان، ميانه‌رو و برخى از ايشان، در كارهاى نيک، پيش‌گام اند) -: پيش‌گام و ميانه‌رو، بدون حسابرسى به بهشت میروند؛ ولى ستمكار بر خويش، مختصرى حسابرسى میشود و سپس به بهشت میرود.

339. مسند ابن حنبل عن أبي الدَّرداء: سَمِعتُ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله يَقولُ: قالَ اللّٰهُ عزّ و جلّ: (ثُمَّ أوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ)، فَأَمَّا الَّذِينَ سَبَقوا بِالخَيراتِ فَأُولٰئِكَ الَّذينَ يَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ، و أَمَّا الَّذينَ اقتَصَدوا فَأُولٰئِكَ يُحاسَبونَ حِساباً يَسيراً، و أَمّا الَّذينَ ظَلَموا أنفُسَهُم فَأُولٰئِكَ الَّذينَ يُحبَسونَ في طولِ المَحشَرِ، ثُمَّ هُمُ الَّذينَ تَلافاهُمُ اللّٰهُ بِرَحمَتِهِ، فَهُمُ الَّذينَ يَقولونَ: (الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي أذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ)[۶۶۷].[۶۶۸]

339. مسند ابن حنبل - به نقل از ابو دَردا -: از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله شنيدم كه میفرمايد: «خداى عزّ و جلّ فرموده است: (سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه برگزيده بوديم، به ميراث داديم. پس برخى از ايشان بر خود، ستمكارند و برخى از ايشان، ميانه‌روند و برخى از ايشان، در كارهاى نيک، به خواست خدا پيش‌گام اند). كسانى كه در كارهاى نيک پيشى گرفتهاند، بدون حسابرسى وارد بهشت میشوند. كسانى كه ميانه‌رو بودهاند، مختصرى حسابرسى میشوند و كسانى كه به خود ستم كردهاند، در تمام مدّت محشر، نگه داشته میشوند و سپس خداوند به لطف خويش با آنان رفتار میكند [و آنان را به بهشت میبرد]. اينان هستند كه میگويند: (ستايش، خدايى را كه اندوه از ما زدود. به راستى كه پروردگار ما، آمرزگار و حق‌شناس است).

۱۵ / ۳: ما يوجِبُ تَفاضُلَ الدَّرَجاتِ

۱۵ / ۳: آنچه موجب تفاوت درجات میشود

أ - المَعرِفَةُ

الف - شناخت

340. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إنَّما يَرتَفِعُ العِبادُ غَداً فِي الدَّرَجاتِ و يَنالونَ الزُّلفىٰ[۶۶۹] مِن رَبِّهِم، عَلىٰ قَدرِ عُقولِهِم.[۶۷۰]

340. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: فرداى قيامت، بندگان بر حسب اندازۀ خردهايشان، به درجات دست میيابند و به مقام قرب پروردگارشان نايل میشوند.

ب - العَمَلُ

ب - كردار

341. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إنَّ رَجُلاً اُدخِلَ الجَنَّةَ فَرَأىٰعَبدَهُ فَوقَ دَرَجَتِهِ، فَقالَ: يا رَبِّ، هٰذا عَبدي فَوقَ دَرَجَتي فِي الجَنَّةِ! فَقالَ لَهُ: نَعَم، جَزَيتُهُ بِعَمَلِهِ و جَزَيتُكَ بِعَمَلِكَ.[۶۷۱]

341. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: مردى را به بهشت آوردند. بندهاش را ديد كه درجهاش از او بالاتر است. گفت: پروردگارا! اين بندۀ من، درجهاش در بهشت، از من بالاتر است!

خداوند به او فرمود: «آرى. او را به كردارش پاداش داده‌ام و تو را هم به كردارت پاداش داده‌ام».

342. الإمام الصادق علیه السلام: لا نَقولُ: دَرَجَةٌ واحِدَةٌ؛ إنَّ اللّٰهَ يَقولُ: «دَرَجاتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ»[۶۷۲]، إنَّما تَفاضَلَ القَومُ بِالأَعمالِ.[۶۷۳]

342. امام صادق علیه السلام: ما نمیگوييم كه [بهشت] فقط يک درجه دارد. خدا میفرمايد: درجاتى دارد، يكى بالاى ديگرى.[۶۷۴] تفاوت [درجات] بهشتيان، به سبب اعمال آنهاست.

343. مجمع البيان عن أبي بصير: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: لا تَقولُنَّ: الجَنَّةُ واحِدَةٌ؛ إنَّ اللّٰهَ يَقولُ: (وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ)[۶۷۵]. و لا تَقولُنَّ: دَرَجَةٌ واحِدَةٌ؛ إنَّ اللّٰهَ يَقولُ: «دَرَجاتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ»، إنَّما تَفاضَلَ القَومُ بِالأَعمالِ.

قالَ: و قُلتُ لَهُ: إنَّ المُؤمِنَينِ يَدخُلانِ الجَنَّةَ، فَيَكونُ أحَدُهُما أرفَعَ مَكاناً مِنَ الآخَرِ، فَيَشتَهي أن يَلقىٰ صاحِبَهُ!

قالَ: مَن كانَ فَوقَهُ فَلَهُ أن يَهبِطَ، و مَن كانَ تَحَتُه لَم يَكُن لَهُ أن يَصعَدَ، لِأَنَّهُ لا يَبلُغُ ذٰلِكَ المَكانَ، ولٰكِنَّهُم إذا أحَبّوا ذٰلِكَ وَ اشتَهَوهُ التَقَوا عَلَى الأَسِرَّةِ.[۶۷۶]

343. مجمع البيان - به نقل از ابو بصير -: امام صادق علیه السلام فرمود: «هرگز نگوييد: بهشت، يكى است. خدا میفرمايد: (و پايينتر از آن دو، دو بهشت ديگر است) و هرگز نگوييد: يک درجه است. خدا میفرمايد كه درجاتى دارد، يكى بالاى ديگرى. تفاوت بهشتيان، در واقع، به سبب اعمال آنهاست».

به ايشان گفتم: دو مؤمن، وارد بهشت میشوند و يكى از آنها، جايگاهى بالاتر از ديگرى دارد و او میخواهد اين ديگرى را ديدار كند! [ديدارشان، چگونه انجام میشود؟]

فرمود: «آن كه بالاتر است، میتواند پايين بيايد؛ امّا آن كه پايينتر است، نمیتواند بالا برود؛ زيرا به آن مكان نمیرسد. البتّه اگر دوست داشتند و خواستند همديگر را ملاقات كنند، روى تختها ديدار میكنند».

۱۵ / ۴: دَرَجَةُ أهلِ القَولِ وَ دَرَجَةُ أهلِ الفِعلِ

۱۵ / ۴: درجۀ اهل گفتار و درجۀ اهل كردار

344. الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ الجَنَّةَ دَرَجاتٌ: فَدَرَجَةُ أهلِ الفِعلِ لا يُدرِكُها أحَدٌ مِن أهلِ القَولِ، و دَرَجَةُ أهلِ القَولِ لا يُدرِكُها غَيرُهُم.[۶۷۷]

344. امام باقر علیه السلام: بهشت، درجاتى دارد. هيچ يک از اهل گفتار، به درجۀ اهل كردار نمیرسد و ديگران به درجۀ اهل گفتار نيز نمیرسند.

۱۵ / ۵: سادَةُ أهلِ الجَنَّةِ

۱۵ / ۵: سَروران اهل بهشت

345. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: الحَسَنُ وَ الحُسَینُ سَیَّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ.[۶۷۸]

345. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: حسن و حسین، سَرور جوانان اهل بهشت اند.

346. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: نَحنُ بَنو عَبدِ المُطَّلِبِ سادَةُ أهلِ الجَنّةِ: رَسولُ اللّٰهِ، و حَمزَةُ سَيِّدُ الشُّهَداءِ، و جَعفَرٌ ذُو الجَناحَينِ، و عَلِيٌّ و فاطِمَةُ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ وَ المَهدِيُّ.[۶۷۹]

346. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: ما فرزندان عبد المطّلب، سَروران اهل بهشتيم: [منِ] پيامبر خدا و حمزه سيّد الشهدا و جعفرِ صاحبِ دو بال و على و فاطمه و حسن و حسين و مهدى.

347. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ اللّٰهَ تَبارَكَ و تَعالىٰ كَفَّلَ إبراهيمَ و سارَةَ أطفالَ المُؤمِنينَ، يَغذُوانِهِم بِشَجَرَةٍ فِي الجَنَّةِ، لَها أخلافٌ[۶۸۰] كَأَخلافِ البَقَرِ، في قَصرٍ مِن دُرَّةٍ، فَإِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ اُلبِسُوا و طُيِّبُوا و أُهدُوا إلىٰ آبائِهِم، فَهُم مُلوكٌ فِي الجَنَّةِ مَعَ آبائِهِم، و هُو قَولُ اللّٰهِ عزّ و جلّ: (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ ألْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ)[۶۸۱].[۶۸۲]

347. امام صادق علیه السلام: خداوند بزرگ و بلندمرتبه، ابراهيم و ساره را سرپرست كودكان اهل ايمان، قرار داده است و آن دو، آنها را با درختى در بهشت كه پستانهايى مانند پستان گاو دارد، در قصرى از دُر، تغذيه میكنند و چون روز قيامت شود، بر آنان لباس میپوشانند و خوش‌بويشان میسازند و آنان را به پدرانشان هديه میكنند. اينان در بهشت با پدرانشان پادشاهى میكنند. اين، سخن خداى عزّ و جلّ است، آن جا كه میفرمايد: (و كسانى كه ايمان آوردهاند و فرزندانشان آنان را در ايمان پيروى كردهاند، فرزندانشان را به ايشان ملحق خواهيم كرد).

۱۵ / ۶: عُرَفاءُ أهلِ الجَنَّةِ

۱۵ / ۶: سردارانِ اهل بهشت

348. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: حَمَلَةُ القُرآنِ عُرَفاءُ أهلِ الجَنَّةِ.[۶۸۳]

348. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: حاملان قرآن، سرداران[۶۸۴] اهل بهشت اند.

349. عنه صلی الله علیه و آله: حَمَلَةُ القُرآنِ عُرَفاءُ أهلِ الجَنَّةِ، وَ المُجتَهِدونَ قُوّادُ أهلِ الجَنَّةِ، وَ الرُّسُلُ سادَةُ أهلِ الجَنَّةِ.[۶۸۵]

349. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: حاملان قرآن، سرداران اهل بهشتاند و كوشندگان،[۶۸۶] هدايتگران اهل بهشتاند و پيامبران، سَروران اهل بهشت اند.

350. عنه صلی الله علیه و آله: النَّبِيّونَ وَ المُرسَلونَ سادَةُ أهلِ الجَنَّةِ، وَ الشُّهَداءُ قُوّادُ أهلِ الجَنَّةِ، و حَمَلَةُ القُرآنِ عُرَفاءُ أهلِ الجَنَّةِ.[۶۸۷]

350. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: پيامبران و فرستادگان، سَروران اهل بهشتاند و شهيدان، هدايتگران اهل بهشتاند و حاملان قرآن، سرداران اهل بهشت اند.

۱۵ / ۷: دَرَجَةُ النَّبِيِّ وَ أَهلِ بَيتِهِ علیهم السلام

۱۵ / ۷: درجهٔ پيامبر صلی الله علیه و آله و اهل بيت او

351. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: الوَسيلَةُ دَرَجَةٌ عِندَ اللّٰهِ لَيسَ فَوقَها دَرَجَةٌ، فَسَلُوا اللّٰهَ أن يُؤتِيَنِي الوَسيلَةَ.[۶۸۸]

351. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: وسيله، درجهاى است در نزد خدا كه بالاتر از آن، درجهاى نيست. پس، از خدا بخواهيد كه وسيله را به من عطا فرمايد.

352. الإمام عليّ علیه السلام: إنَّ لِهٰذِهِ الأُمَّةِ اثنَي عَشَرَ إمامَ هُدىً مِن ذُرِيَّةِ نَبِيِّها، و هُم مِنّي. و أَمّا مَنزِلُ نَبِيِّنا فِي الجَنَّةِ فَفي أفضَلِها و أَشرَفِها؛ جَنَّةِ عَدنٍ، و أَمّا مَن مَعَهُ في مَنزِلِهِ فيها فَهٰؤُلاءِ الاِثنا عَشَرَ مِن ذُرِّيَّتِهِ، و أُمُّهُم وجَدَّتُهُم و أُمُّ اُمِّهِم و ذَرارِيُّهُم؛ لا يَشرَكُهُم فيها أحَدٌ.[۶۸۹]

352. امام على علیه السلام: اين امّت را دوازده راهبر از نسل پيامبرشان است و آنان از نژاد من اند. منزل پيامبرِ ما در بهشت، در بهترين و برترين جاى آن - يعنى بهشت عَدْن - است و همراهان او در آن منزل نيز همين دوازده امام از نسل او هستند و مادرشان و مادربزرگشان و مادر مادرشان و فرزندانشان. هيچ كس ديگر در آن منزل با ايشان همراه نيست.

353. الإمام الصادق علیه السلام‌ - في خَبَرِ اليَهودِيِّ الَّذي سَأَلَ أميرَ المُؤمِنينَ علیه السلام عَن بَعضِ المَسائِلِ -: قالَ [اليَهودِيُّ]: و أَينَ يَسكُنُ نَبِيُّكُم مِنَ الجَنَّةِ؟

قالَ علیه السلام: في أعلاها دَرَجَةً، و أَشرَفِها مَكاناً؛ في جَنّاتِ عَدنٍ.

قالَ: صَدَقتَ وَاللّٰهِ! إنَّهُ لَبِخَطِّ هارونَ وإِملاءِ موسىٰعلیهما السلام.[۶۹۰]

353. امام صادق علیه السلام - در داستان آن مرد يهودى كه از امير مؤمنان علیه السلام سؤال‌هایی پرسید -: يهودى گفت: پيامبرِ شما در كجاى بهشت، ساكن میشود؟

فرمود: «در بالاترين درجه و ارجمندترين مكان آن، در بهشتهاى عَدن».

يهودى گفت: به خدا سوگند كه درست گفتى! اين مطلب با خطّ هارون و املاى موسى علیه السلام آمده است.

354. الإمام عليّ علیه السلام‌ - في جَوابِهِ لِليَهودِيِّ لَمّا سَأَلَهُ عَن مَنزِلِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله: أينَ هُوَ مِنَ الجَنَّةِ؟ -: أمّا مَنزِلُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله مِنَ الجَنَّةِ في جَنَّةِ عَدنٍ، و هِيَ وَسَطُ الجِنانِ، و أَقرَبُها مِن عَرشِ الرَّحمٰنِ جَلَّ جَلالُهُ... وَ الَّذينَ يَسكُنونَ مَعَهُ فِي الجَنَّةِ هٰؤُلاءِ الأَئِمَّةُ الاِثنا عَشَرَ.[۶۹۱]

354. امام على علیه السلام - در پاسخ به سؤال آن مرد يهودى كه در بارۀ منزل پيامبر صلی الله علیه و آله پرسيد: در كجاى بهشت است؟ -: منزل محمّد در بهشت، در بهشتِ عدن است، كه وسط (/ بهترين جاى) بهشتها و نزديک‌ترينِ آنها به عرش خداى رحمان عزّ و جلّ است... و كسانى كه با او در بهشت ساكناند، همين امامان دوازدهگانه‌ اند.

355. عنه علیه السلام‌ - في خُطبَةِ الوَسيلَةِ -: أيُّهَا النّاسُ! إنَّ اللّٰهَ تَعالىٰ وَعَدَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله الوَسيلَةَ، و وَعدُهُ الحَقُّ، و لَن يُخلِفَ اللّٰهُ وَعدَهُ.

ألا و إِنَّ الوَسيلَةَ عَلىٰ دَرَجِ الجَنَّةِ، و ذِروَةِ ذَوائِبِ الزُّلفَةِ، و نِهايَةِ غايَةِ الاُمنِيَّةِ... قَد أنافَت عَلىٰ كُلِّ الجِنانِ، و رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله يَومَئِذٍ قاعِدٌ عَلَيها، مُرتَدٍ بِرَيطَتَينِ[۶۹۲]: رَيطَةٍ مِن رحمَةِ اللّٰهِ، و رَيطَةٍ مِن نورِ اللّٰهِ، عَلَيهِ تاجُ النُّبُوَّةِ وإِكليلُ[۶۹۳] الرِّسالَةِ، قَد أشرَقَ بِنورِهِ المَوقِفُ، و أَنا يَومَئِذٍ عَلَى الدَّرَجَةِ الرَّفيعَةِ، و هِيَ دونَ دَرَجَتِهِ.[۶۹۴]

355. امام على علیه السلام - در خطبۀ وسيله -:اى مردم! خداى متعال به پيامبرش محمّد صلی الله علیه و آله، وسيله را وعده داده است و وعدۀ او راست است و خدا هرگز خلف وعده نمیكند. بدانيد كه وسيله، بالاترين درجۀ بهشت و نوک كاكُل قرب به خدا و نقطۀ نهايى آرزوست... و بالاتر از همۀ بهشت‌هاست.

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در آن روز، در آن مینشيند، در حالى كه دو جامۀ نرم و نازک بر تن دارد: جامهاى از رحمت خدا و جامهاى از نور خدا. تاج پيامبرى و پيشانى‌بند جواهرنشان رسالت، بر سر اوست و نورش محشر را روشن كرده است. در آن روز، من نيز بر درجۀ بلندى هستم؛ ولى از درجۀ او پايينتر است.

356. الإمام الصادق علیه السلام‌ - فِي الدُّعاءِ عِندَ زِيارَةِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله -: اللّٰهُمَّ فَاجعَل صَلَواتِكَ و صَلَواتِ مَلائِكَتِكَ المُقَرَّبينَ، و عِبادِكَ الصّالِحينَ و أَنبِيائِكَ المُرسَلينَ، و أَهلِالسَّماواتِ وَالأَرَضينَ، و مَن سَبَّحَ لَكَ يا رَبَّ العالَمينَ مِن الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ، عَلىٰ مُحَمَّدٍ عَبدِكَ و رَسولِكَ و نَبِيِّكَ و أَمينِكَ وَ نَجيبِكَ و حَبيبِكَ و صَفِيِّكَ و خاصَّتِكَ و صَفوَتِكَ و خِيَرَتِكَ مِن خَلقِكَ، اللّٰهُمَّ أعطِهِ الدَّرَجَةَ وَ الوَسيلَةَ مِنَ الجَنَّةِ، وَ ابعَثهُ مَقاماً مَحموداً، يَغبِطُهُ بِهِ الأَوَّلونَ وَ الآخِرونَ.[۶۹۵]

356. امام صادق علیه السلام - در دعا به هنگام زيارت پيامبر صلی الله علیه و آله -: بار خدايا! درودهايت را و درودهاى فرشتگان مقرّبت و بندگان شايسته‌ات و پيامبران فرستاده شده است و اهل آسمانها و زمين را و درودهاى همۀ كسانى را كه تو را -اى پروردگار جهانيان - تسبيح گفتهاند، از اوّلين و آخرين مخلوقات، بر محمّد، بنده‌ات و فرستاده‌ات و پيامبرت و امينت و گزيده‌ات و محبوبت و دوست خالصت و بندۀ ويژه‌ات و منتخبت و برگزيده‌ات از ميان آفريدگانت، قرار ده. بار خدايا! درجه و وسيلۀ بهشت را به او عطا فرما و او را به چنان مقام پسنديدهاى برسان كه اوّلين و آخرين (همۀ جهانيان) بر او غبطه خورند.

357. عنه علیه السلام: كانَ فيما وَعَظَ اللّٰهُ عزّ و جلّ بِهِ عيسَى بنَ مَريَمَ علیه السلام:... ثُمَّ إنّي اُوصيكَ يَا بنَ مَريَمَ البِكرِ البَتولِ بِسَيِّدِ المُرسَلينَ وَ حَبيبي مِنهُم، أحمَدَ، صاحِبِ الجَمَلِ الأَحمَرِ، وَ الوَجهِ الأَقمَرِ... لَهُ الكَوثَرُ وَ المَقامُ الأَكبَرُ مِن جَنّاتِ عَدنٍ، يَعيشُ أكرَمَ مَعاشٍ، و يُقبَضُ شَهيداً، لَهُ حَوضٌ أبعَدُ مِن مَكَّةَ إلى مَطلَعِ الشَّمسِ، مِن رَحيقٍ مَختومٍ، فيهِ آنِيَةٌ مِثلُ نُجومِ السَّماءِ، ماؤُهُ عَذبٌ، فيهِ مِن كُلِّ شَرابٍ و طَعمُ كُلِّ ثِمارٍ فِي الجَنَّةِ، مَن شَرِبَ مِنهُ شَربةً لَم يَظمَأ بَعدَها أبَداً.[۶۹۶]

357. امام صادق علیه السلام: از اندرزهاى خداى عزّ و جلّ به عيسى بن مريم علیه السلام اين بود كه: «... و نيز تو را -اى پسر مريمِ باكرهٔ پارسا - سفارش میكنم در بارۀ سَرور پيامبران و محبوبم از ميان آنان، يعنى احمد؛ همان صاحب آن اُشتر سرخ‌موى و چهرۀ نورانى... كه كوثر و بزرگ‌ترين جايگاه را در بهشتهاى عدن دارد و در كمال ارجمندى زندگى میكند و شهيد از دنيا میرود. حوضى دارد كه وسيعتر از مكّه تا طلوعگاه خورشيد است. آب آن، از بادۀ سر به مُهر است و در آن، ظرفهايى بلورين همانند ستارگان آسمان است. آبش شيرين و گواراست و در آن، از هر نوشيدنى و مزۀ هر ميوۀ بهشتى هست. هر كس جرعهاى را از آن بنوشد، تا ابد تشنه نمیگردد.

راجع: ص ۳۶۶ (الفصل الرابع عشر: نظام الجنة / أوّل من یدخل الجنة / محمّد و أهل بیته علیهم السلام).

ر. ک: ص ۳۶۷ (فصل چهاردهم: نظام بهشت / نخستین کسانی که به بهشت، وارد می‌شوند / محمّد صلی الله علیه و آله و خاندانش).

۱۵ / ۸: أَقرَبُ النّاسِ دَرَجَةً إلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله

۱۵ / ۸: نزديک‌ترين مردم به پيامبر صلی الله علیه و آله از نظر درجه

۱۵ / ۸ - ۱: شيعَةُ أهلِ البَيتِ علیهم السلام

۱۵ / ۸ - ۱: شيعيان اهل بيت علیهم السلام

358. الإمام عليّ علیه السلام: إنَّ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله أخَذَ بِيَدِ حَسَنٍ و حُسَينٍ فَقالَ: مَن أحَبَّني و أَحَبَهٰذَينِ و أَباهُما و أُمَّهُما، كانَ مَعي في دَرَجَتي يَومَ القِيامَةِ.[۶۹۷]

358. امام على علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله دست حسن و حسين را گرفت و فرمود: «هر كه مرا و اين دو و پدر و مادر اين دو را دوست داشته باشد، روز قيامت در كنارم هم‌درجۀ من خواهد بود».

359. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: فِي الجَنَّةِ ثَلاثُ دَرَجاتٍ، و فِي النّارِ ثَلاثُ دَرَكاتٍ؛ فَأَعلىٰ دَرَجاتِ الجَنَّةِ لِمَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ و نَصَرَنا بِلِسانِهِ و يَدِهِ، و فِي الدَّرَجَةِ الثّانِيَةِ مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ و نَصَرَنا بِلِسانِهِ، و فِي الدَّرَجَةِ الثّالِثَةِ مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ.

و في أسفَلِ دَركٍ مِنَ النّارِ مَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ و أَعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ و يَدِهِ، و فِي الدَّركِ الثّانِيَةِ مِنَ النّارِ مَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ و أَعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ، و فِي الدَّركِ الثّالِثَةِ مِنَ النّارِ مَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ.[۶۹۸]

359. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: در بهشت، سه درجه است و در دوزخ، سه دَرَک. بالاترين درجۀ بهشت، براى كسى است كه ما را با قلبش دوست بدارد و با زبان و دستش يارى‌مان رساند. در درجۀ دوم، كسى است كه با قلبش ما را دوست بدارد و با زبانش يارى‌مان رساند و در درجۀ سوم، كسى جاى دارد كه با قلبش ما را دوست بدارد.

در پايين‌ترين دَرَک دوزخ نيز كسى جاى دارد كه با قلبش ما را دشمن بدارد و با زبان و دستش بر ضدّ ما كمک كند. در دَرَک دوم دوزخ، كسى است كه با قلبش ما را دشمن بدارد و با زبانش بر ضدّ ما كمک كند و در دَرَک سوم دوزخ، كسى است كه با قلبش ما را دشمن بدارد.

360. الإمام الحسن علیه السلام: مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ و نَصَرَنا بِيَدِهِ و لِسانِهِ، فَهُوَ مَعَنا فِي الغُرفَةِ الَّتي نَحنُ فيها. و مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ و نَصَرَنا بِلِسانِهِ فَهُو دُونَ ذٰلِكَ بِدَرَجَةٍ. و مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ و كَفَّ بِيَدِهِ و لِسانِهِ، فَهُوَ فِي الجَنَّةِ.[۶۹۹]

360. امام حسن علیه السلام: هر كه ما را با قلبش دوست بدارد و با دست و زبانش يارى‌مان رساند، [در بهشت] با ما در يک غرفه است و هر كه ما را با قلبش دوست بدارد و [تنها] با زبانش يارى‌مان رساند، يک درجه پايينتر از آن خواهد بود و هر كه ما را با قلبش دوست بدارد و دست و زبانش را از ما دريغ بدارد، در بهشت خواهد بود.

361. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله‌ - لِعَلِيٍّ علیه السلام -: يا عَلِيُّ، مَن زارَني في حَياتي أو بَعدَ مَوتي، أو زارَكَ في حَياتِكَ أو بَعدَ مَوتِكَ، أو زارَ ابنَيكَ في حَياتِهِما أو بَعدَ مَوتِهِما؛ ضَمِنتُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ أن اُخَلِّصَهُ مِن أهوالِها و شَدائِدِها حَتّىٰ اُصَيِّرَهُ مَعي في دَرَجَتي.[۷۰۰]

361. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - به امام على علیه السلام -:اى على! هر كه مرا در زندگى‌ام يا پس از مرگم زيارت كند، يا تو را در زندگى‌ات يا پس از مرگت زيارت كند، يا دو پسرت را در زمان حياتشان يا پس از مرگشان زيارت كند، برايش ضمانت میكنم كه در روز قيامت، او را از هراسها و سختىهاى آن، نجات دهم و با خودم هم‌درجهاش گردانم.

۱۵ / ۸ - ۲: مَن لَهُ هٰذِهِ الخِصالُ

۱۵ / ۸ - ۲: دارندۀ این ویژگی‌ها

362. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن قَلَّ مالُهُ، و كَثُرَ عِيالُهُ، و حَسُنَت صَلاتُهُ، و لَم يَغتَبِ المُسلِمينَ؛ جاءَ يَومَ القِيامَةِ و هُوَ مَعي كَهاتَينِ.[۷۰۱]

362. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كه دارايىاش اندک و نانخورش بسيار و نمازش نيكو باشد و از مسلمانان، غيبت نكند، روز قيامت با من، همانند اين دو [انگشت، در كنار هم] است.

363. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن وَلِيَ شَيئاً مِن اُمورِ اُمَّتي فَحَسُنَت سَريرَتُهُ لَهُم؛ رَزَقَهُ اللّٰهُ تَعالَىالهَيبَةَ في قُلُوبِهِم، و مَن بَسَطَ كَفَّهُ لَهُم بِالمَعرُوفِ؛ رُزِقَ المَحَبَّةَ مِنهُم، و مَن كَفَّ يَدَهُ عَن أموالِهِم؛ وَقَى اللّٰهُ عزّ و جلّ مالَهُ، و مَن أخَذَ لِلمَظلومِ مِنَ الظّالِمِ؛ كانَ مَعي في الجَنَّةِ مُصاحِباً، و مَن كَثُرَ عَفوُهُ؛ مُدَّ في عُمُرِهِ، و مَن عَمَّ عَدلُهُ؛ نُصِرَ عَلىٰ عَدُوِّهِ، و مَن خَرَجَ مِن ذُلِّ المَعصِيَةِ إلىٰ عِزِّ الطّاعَةِ؛ آنَسَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ بِغَيرِ أنِيسٍ، و أَعانَهُ بِغَيرِ مالٍ.[۷۰۲]

363. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس عهده‌دار امرى از امور امّت من شود و باطنش نسبت به آنان نيكو باشد، خداوند متعال، هيبت او را در دل‌هايشان قرار میدهد، و هر كس دست نيكى به سوى آنان بگشايد، محبّت آنان [به او]، روزىاش میشود، و هر كس از تعدّى به اموال آنان، دست نگه دارد، خداوند عزّ و جلّ اموال او را نگه میدارد، و هر كس دادِ ستم‌ديده را از ستمگر بستاند، در بهشت، هم‌نشين من خواهد بود، و كسى كه گذشتش زياد باشد، عمرش دراز میشود، و هر كس دادگرىاش فراگير باشد، بر دشمنش يارى داده می‌شود، و هر كس از خوارى گناه به عزّت طاعت در آيد، خداوند عزّ و جلّ او را بیهيچ انيسى، اُنس میدهد و بیهيچ مالى كمک میكند.

364. الإمام عليّ علیه السلام: جاءَ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ إلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، ما أستَطيعُ فِراقَكَ، و إِنّي لَأَدخُلُ مَنزِلي فَأَذكُرُكَ فَأَترُكُ ضَيعَتي، و اُقبِلُ حَتّىٰ أنظُرَ إلَيكَ حُبّاً لَكَ. فَذَكَرتُ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ و اُدخِلتَ الجَنَّةَ فَرُفِعتَ في أعلىٰ عِلِّيِّينَ، فَكَيفَ لي بِكَ يا نَبِيَّ اللّٰهِ؟!

فَنَزَلَت: (وَ مَنْ يُطِعِ اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولٰئِكَ مَعَ الَّذِينَ أنْعَمَ اللّٰهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفِيقاً)[۷۰۳]، فَدَعَا النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله الرَّجُلَ، فَقَرَأَها عَلَيهِ و بَشَّرَهُ بِذٰلِكَ.[۷۰۴]

364. امام على علیه السلام: مردى از انصار، خدمت پيامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت:اى پيامبر خدا! من تاب جدايى از شما را ندارم، چنان كه وقتى به منزلم میروم، به ياد شما میافتم و خانه‌ام را رها میكنم و میآيم تا شما را ببينم؛ چون دوستتان دارم. با خود گفتم: آن گاه كه روز قيامت شود و مرا به بهشت برند و شما را به اعلى علّيّين بالا برند، چگونه با شما باشم،اى پيامبر خدا؟

پس، اين آيه نازل شد: (و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، با كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را گرامى داشته است، [يعنى] پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان، و آنان، چه نيكو همدمانى اند!).

پيامبر صلی الله علیه و آله آن مرد را فرا خواند و اين آيه را برايش خواند و بِدان نويدش داد.

365. الأمالي للطوسي عن إبراهيم المخارقي: وَصَفتُ لِأَبي عَبدِ اللّٰهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام ديني، فَقُلتُ: أشهَدُ أن لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، و أَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله رَسولُ اللّٰهِ، و أَنَّ عَلِيّاً إمامُ عَدلٍ بَعدَهُ، ثُمَّ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ، ثُمَّ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ، ثُمَّ أنتَ.

فَقالَ: رَحِمَكَ اللّٰهُ. ثُمَّ قالَ: اِتَّقُوا اللّٰهَ، اِتَّقُوا اللّٰهَ، اِتَّقُوا اللّٰهَ ! عَلَيكُم بِالوَرَعِ، و صِدقِ الحَديثِ، و أَداءِ الأَمانَةِ، و عِفَّةِ البَطنِ وَ الفَرجِ؛ تَكونوا مَعَنا بِالرَّفيقِ الأَعلىٰ.[۷۰۵]

365. الأمالى، طوسى - به نقل از ابراهيم مخارقى -: دينم را براى امام صادق علیه السلام بيان داشتم و چنين گفتم: گواهى میدهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و يگانه و بى‌انباز است، و گواهى میدهم كه محمّد صلی الله علیه و آله، فرستادۀ خداست و على، پيشواى عادلِ پس از اوست و سپس حسن و حسين و سپس على بن حسين و سپس محمّد بن على و سپس شما [پيشواى حقّيد].

فرمود: «رحمت خدا بر تو باد!» و سپس فرمود: «از خدا بترسيد، از خدا بترسيد، از خدا بترسيد! پارسايى و راستگويى و امانتدارى و پاكى شكم و دامن را پيشه كنيد، تا در جايگاه برين، با ما باشيد».

366. الإمام الرضا علیه السلام‌ - لِلرَّيّانِ بنَ شَبيبٍ -: يَابنَ شَبيبٍ، إن سَرَّكَ أن تَكونَ مَعَنا فِي الدَّرَجاتِ العُلىٰ مِنَ الجِنانِ، فَاحزَن لِحُزنِنا وَ افرَح لِفَرَحِنا، و عَلَيكَ بِوَلايَتِنا؛ فَلَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ مَعَهُ يَومَ القِيامَةِ.[۷۰۶]

366. امام رضا علیه السلام - به ريّان بن شبيب ـ:اى پسر شبيب! اگر اين، تو را خوش‌حال میكند كه در درجات بالاى بهشت با ما باشى، با اندوه ما، اندوهگين شو و با شادى‌مان شاد شو و دست از ولايت ما بر مدار؛ زيرا اگر مردى [حتّى] سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قيامت، او را با آن سنگ، محشور مینمايد.

۱۵ / ۹: مَن لَهُ دَرَجَةٌ خاصَّةٌ فِي الجَنَّةِ

۱۵ / ۹: كسانى كه در بهشت، درجۀ ويژه دارند

۱۵ / ۹ - ۱: المُجاهِدُ

۱۵ / ۹ - ۱: مجاهد

367. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إنَّ فِي الجَنَّةِ مِئَةَ دَرَجَةٍ أعَدَّهَا اللّٰهُ لِلمُجاهِدينَ في سَبيلِهِ، کُلُّ دَرَجَتَینِ ما بَینَهُما كَما بَينَ السَّماءِ وَ الأَرضِ. فَإِذا سَأَلتُمُ اللّٰهَ فَسَلوهُ الفِردَوسَ، فَإِنَّه أوسَطُ الجَنَّةِ، و أَعلَى الجَنَّةِ، و فَوقَهُ عَرشُ الرَّحمٰنِ، و مِنهُ تَفَجَّرُ أنهارُ الجَنَّةِ.[۷۰۷]

367. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: در بهشت، صد درجه است كه خداوند، آنها را براى مجاهدان در راه خدا، آماده ساخته است و فاصلۀ هر درجه با ديگرى، به اندازۀ آسمان تا زمين است. پس هر گاه از خدا درخواست كرديد، فردوس را از او بخواهيد؛ چرا كه آن، ميان بهشت و بالاترين نقطۀ بهشت است. [تنها] عرش خداى مهربان، بالاتر از آن است و نهرهاى بهشت از آن جا سرچشمه میگيرند.

۱۵ / ۹ - ۲: أهلُ البَلاءِ وَ المُصیبَةِ

۱۵ / ۹ - ۲: اهل بلا و مصیبت

368. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: قالَ اللّٰهُ عزّ و جلّ : ما مِن عَبدٍ اُريدُ أن اُدخِلَهُ الجَنَّةَ إلَّا ابتَلَيتُهُ في جَسَدِهِ، فَإِن كانَ ذٰلِكَ كَفّارَةً لِذُنوبِهِ و إلّا شَدَّدتُ عَلَيهِ عِندَ مَوتِه، حَتّىٰ يَأتِيَني و لا ذَنبَ لَهُ، ثُمَّ اُدخِلُهُ الجَنَّةَ.[۷۰۸]

368. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداى متعال فرمود: «هيچ بنده‌ای نيست كه بخواهم او را به بهشت ببرم، مگر آن كه او را دچار رنج و گرفتارى جسمى مىكنم. اگر اين، كفّارۀ گناهانش شد كه شد، و گرنه هنگام مُردن بر او سخت مىگيرم تا آن كه بدون گناه، نزد من آيد. سپس او را به بهشت مىبرم».

369. الإمام الباقر علیه السلام: دَخَلَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله عَلىٰ خَديجَةَ حينَ ماتَ القاسِمُ ابنُها و هِيَ تَبكي، فَقالَ لَها: ما يُبكيكِ؟

فَقالَت: دَرَّت دُرَيرَةٌ فَبَكَيتُ.

فَقالَ: يا خَديجَةُ، أما تَرضَينَ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ أن تَجيئي إلىٰ بابِ الجَنَّةِ و هُو قائِمٌ، فَيَأخُذَ بِيَدِكِ فَيُدخِلَكِ الجَنَّةَ وَ يُنزِلَكِ أفضَلَها؟ و ذٰلِكَ لِكُلِّ مُؤمِنٍ. إنَّ اللّٰهَ عزّ و جلّ أحكَمُ و أَكرَمُ أن يَسلُبَ المُؤمِنَ ثَمَرَةَ فُؤادِهِ، ثُمَّ يُعَذِّبَهُ بَعدَها أبَداً.[۷۰۹]

369. امام باقر علیه السلام: چون قاسم پسر خديجه از دنيا رفت، پيامبر خدا صلی الله علیه و آله به نزد خديجه رفت و ديد او گريه مىكند. فرمود: «چرا گريه مىكنى؟».

خديجه گفت: اشكم بى‌اختيار، جارى شد و گريهام گرفت.

پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اى خديجه! آيا حاضر نيستى كه چون روز قيامت مىشود، به درِ بهشت بيايى و او آن جا ايستاده باشد و دستت را بگيرد و تو را به بهشت بَرَد و تو را در بهترين مكان آن جاى دهد؟ اين، براى هر مؤمنى هست. خداى عزّ و جلّ حكيمتر و كريمتر از آن است كه از مؤمن، ميوۀ دلش را بگيرد و سپس با اين حال، او را براى هميشه عذاب كند».

370. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ فِي الجَنَّةِ مَنزِلَةً، لا يَبلُغُها عَبدٌ إلّا بِالاِبتِلاءِ في جَسَدِهِ.[۷۱۰]

370. امام صادق علیه السلام: در بهشت، منزلتى است كه هيچ بندهاى به آن نمیرسد، مگر با رنجورى در جسمش.

۱۵ / ۹ - ۳: أهلُ الوَرَعِ

۱۵ / ۹ - ۳: پارسايان

371. الإمام الصّادق علیه السلام: فيما ناجَى اللّٰهُ عزّ و جلّ بِهِ موسىٰ علیه السلام: يا موسىٰ، ما تَقَرَّبَ إلَيَّ المُتَقَرِّبونَ بِمِثلِ الوَرَعِ عَن مَحارِمي، فَإِنّي اُبيحُهُم جَنّاتِ عَدنٍ، لا اُشرِكُ مَعَهم أحَداً.[۷۱۱]

371. امام صادق علیه السلام: از جمله نجواهاى خداوند عزّ و جلّ با موسى علیه السلام، اين بود كه: «اى موسى! تقرّبجويان به من، به چيزى چون پرهيز از حرام‌هايم، به من نزديک نشده‌اند. من، بهشتهاى ماندگار خود را بر آنان روا میدارم و هيچ كس را شريكشان قرار نمیدهم».

۱۵ / ۹ - ۴: مُعَلِّمُ القُرآنِ

۱۵ / ۹ - ۴: آموزگار قرآن

372. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ، و تَواضَعَ فِي العِلمِ، و عَلَّمَ عِبادَ اللّٰهِ و هُوَ يُريدُ ما عِندَ اللّٰهِ؛ لَم يَكُن فِي الجَنَّةِ أحَدٌ أعظَمَ ثَواباً مِنهُ و لا أعظَمَ مَنزِلَةً مِنهُ، و لَم يَكُن فِي الجَنَّةِ مَنزِلٌ و لا دَرَجَةٌ رَفيعَةٌ و لا نَفيسَةٌ إلّا كانَ لَهُ فيها أوفَرُ النَّصيبِ، أو أشرَفُ المَنازِلِ.[۷۱۲]

372. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كس قرآن را بياموزد و در [آموختن] علم، فروتنى كند و براى رسيدن به پاداش الهى، به بندگان خدا بياموزد، در بهشت، هيچ كس ثوابش از او بيشتر و منزلتش از او والاتر نخواهد بود و هيچ منزلت و درجۀ بالا و پُرارجى در بهشت نيست، مگر اين كه او از آن، بيشترين بهره يا ارجمندترين منزلت را دارد.

۱۵ / ۹ - ۵: أصحابُ هٰذِهِ الخِصالِ

۱۵ / ۹ - ۵: صاحبان اين صفات

373. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن أطعَمَ ثَلاثَةَ نَفَرٍ مِنَ المُسلِمينَ، أطعَمَهُ اللّٰهُ مِن ثَلاثِ جِنانٍ في مَلَكوتِ السَّماواتِ: الفِردَوسِ، و جَنَّةِ عَدنٍ، و طوبىٰ، (و) شَجَرَةٍ تَخرُجُ مِن جَنَّةِ عَدنٍ غَرَسَها رَبُّنا بِيَدِهِ[۷۱۳].[۷۱۴]

373. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كه سه نفر مسلمان را غذا دهد، خداوند، او را از سه بهشت در ملكوت آسمانها غذا میدهد: فردوس، بهشت عَدْن و طوبا؛ و نيز از درختى كه در بهشت عَدن میرويد و پروردگارمان آن را با دست خود نشانده است.[۷۱۵]

374. الإمام الصّادق عن آبائه علیهم السلام عن الإمام عليّ علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: لَمّا اُسرِيَ بي إلَى السَّماءِ دَخَلتُ الجَنَّةَ، فَرَأَيتُ فيها قَصراً مِن ياقوتٍ أحمَرَ، يُرىٰ باطِنُهُ مِن ظاهِرِهِ لِضِيائِهِ و نورِهِ، و فيهِ قُبَّتانِ مِن دُرٍّ و زَبَرجَدٍ، فَقُلتُ: يا جَبرَئيلُ، لِمَن هٰذَا القَصرُ؟

قالَ: هٰذا لِمَن أطابَ الكَلامَ، و أَدامَ الصِّيامَ، و أَطعَمَ الطَّعامَ، و تَهَجَّدَ بِاللَّيلِ وَ النّاسُ نِيامٌ.

قالَ عَلِيٌّ علیه السلام: فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّٰهِ، و في اُمَّتِكَ مَن يُطيقُ هٰذا؟

قالَ: أتَدري ما إطابَةُ الكَلامِ؟

فَقُلتُ: اللّٰهُ و رَسولُهُ أعلَمُ.

قالَ: مَن قالَ: «سُبحانَ اللّٰهِ وَ الحَمدُ للّٰهِ و لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ وَ اللّٰهُ أكبَرُ». أَتَدري ما إدامَةُ الصِّيامِ؟

قُلتُ: اللّٰهُ و رَسولُهُ أعلَمُ.

قالَ: مَن صامَ شَهرَ رَمَضانَ، و لَم يُفطِر مِنهُ يَوماً. أَتَدري ما إطعامُ الطَّعامِ؟

قُلتُ: اللّٰهُ و رَسولُهُ أعلَمُ.

قالَ: مَن طَلَبَ لِعِيالِهِ ما يَكُفُّ بِهِ وُجوهَهُم عَنِ النّاسِ. أَتَدري ما التَّهَجُّدُ بِاللَّيلِ وَ النّاسُ نِيامٌ؟

قُلتُ: اللّٰهُ و رَسولُهُ أعلَمُ.

قالَ: مَن لَم يَنَم حَتّىٰ يُصَلِّيَ العِشاءَ الآخِرَةَ، وَ النّاسُ مِنَ اليَهودِ وَالنَّصارىٰ و غَيرِهِم مِنَ المُشرِكينَ نِيامٌ بَينَهُما.[۷۱۶]

374. امام صادق علیه السلام - به نقل از پدرانش، از امام على علیه السلام -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «شبى كه به آسمان (معراج) برده شدم، وارد بهشت گرديدم. در آن جا كاخى از ياقوت سرخ ديدم كه از فرط روشنايى و نورانيتش، درون آن از بيرونش ديده میشد و در آن، دو سراپرده از دُر و زبرجد بود. گفتم:اى جبرئيل! اين كاخ براى كيست؟

گفت: اين براى كسى است كه سخن خوش بگويد و پيوسته روزه بدارد و اطعام كند و شب كه مردم خفتهاند، به عبادت بپردازد».

گفتم:اى پيامبر خدا! در ميان امّتت كيست كه از عهدۀ اين كارها بر آيد؟

فرمود: «آيا میدانى سخن خوش چيست؟».

گفتم: خدا و پيامبرش داناترند.

فرمود: «گفتنِ "سبحان اللّٰه و الحمد للّٰه و لا إله إلّا اللّٰه و اللّٰه أكبر". آيا میدانى پيوسته روزه داشتن چيست؟».

گفتم: خدا و پيامبرش داناترند.

فرمود: «كسى كه ماه رمضان را روزه بگيرد و [حتّى] يک روز از آن را نخورد. آيا میدانى اطعام چيست؟».

گفتم: خدا و پيامبرش داناترند.

فرمود: «كسى كه براى خانوادهاش روزى كسب كند تا مانع رو انداختن آنان به مردم شود. آيا میدانى عبادت در شب، آن گاه كه مردم خفتهاند، چيست؟».

گفتم: خدا و پيامبرش داناترند.

فرمود: «كسى كه نخوابد تا آن كه وقتى مردمان - يعنى يهود و نصارا و مشركان - میخوابند، او نماز خفتن را بخواند».

375. الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام: قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: إنَّ في الجَنَّةِ غُرَفاً يُریٰ ظاهِرُها مِن باطِنِها و باطِنُها مِن ظاهِرِها، يَسكُنُها مِن اُمَّتي مَن أطابَ الكَلامَ، و أَطعَمَ الطَّعامَ، و أَفشَى السَّلامَ، و أَدامَ الصِّيامَ، و صَلّىٰ بِاللَّيلِ وَ النّاسُ نِيامٌ.

فَقالَ عَلِيٌّ علیه السلام: يا رَسولَ اللّٰهِ، و مَن يُطيقُ هٰذا مِن اُمَّتِكَ؟!

فقال صلی الله علیه و آله: يا عَلِيُّ، أوَما تَدري ما إطابَةُ الكَلامِ؟ مَن قالَ إذا أصبَحَ و أَمسىٰ: «سُبحانَ اللّٰهِ وَ الحَمدُ للّٰهِ و لا إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ وَ اللّٰهُ أكبَرُ» عَشرَ مَرّاتٍ.

و إِطعامُ الطَّعامِ: نَفَقَةُ الرَّجُلِ عَلىٰ عِيالِهِ.

و أَمّا إدامَةُ الصِّيامِ: فَهُوَ أن يَصُومَ الرَّجُلُ شَهرَ رَمَضَانَ و ثَلاثَةَ أيّامٍ في كُلِّ شَهرٍ، يُكتَبُ لَه صَومُ الدَّهرِ.

و أَمَّا الصَّلاةُ بِاللَّيلِ وَ النّاسُ نِيامٌ: فَمَن صَلَّى المَغرِبَ و صَلاةَ العِشاءِ الآخِرَةِ و صَلاةَ الغَداةِ فِي المَسجِدِ في جَماعَةٍ، فَكَأَنَّما أحيَا اللَّيلَ كُلَّهُ.

و إِفشاءُ السَّلامِ: ألّا يَبخَلَ بِالسَّلامِ عَلىٰ أحَدٍ مِنَ المُسلِمينَ.[۷۱۷]

375. امام صادق علیه السلام - به نقل از پدرانش علیهم السلام، از امام على علیه السلام -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «در بهشت، غرفههايى هستند كه بيرون آنها از درونشان و درون آنها از بيرونشان ديده میشود. در اين غرفهها آن كس از امّتم ساكن میشود كه سخن خوش بگويد و اطعام كند و سلام را رواج دهد و پيوسته روزه بدارد و شب كه مردم خواب اند، نماز بخواند».

امیر مؤمنان گفت:اى پيامبر خدا! در ميان امّتت كيست كه از عهدۀ اين كارها بر آيد؟

فرمود: «اى على! آيا میدانى سخن خوش چيست؟ كسى كه هر صبح و عصر، ده مرتبه بگويد: "سبحان اللّٰه و الحمد للّٰه و لا إله إلّا اللّٰه و اللّٰه أكبر". اطعام كردن نيز خرجى دادن مرد به عائلهاش است، و پيوسته روزه داشتن، اين است كه انسان، ماه رمضان و سه روز از هر ماه را روزه بگيرد كه برايش روزۀ مادام العمر نوشته میشود، و نماز خواندن در شب در حالى كه مردم خفته‌ اند، اين است كه كسى نماز مغرب و نماز عشا و نماز صبح را در مسجد با جماعت بخواند و در اين صورت، چنان است كه سراسر شب را به عبادت گذرانده است، و رواج دادن سلام، اين است كه از سلام كردن بر هيچ مسلمانى بخل نورزد».

376. الإمام الباقر علیه السلام: قالَ موسَى بنُ عِمرانَ:... إلهٰي! فَمَن يَنزِلُ دارَ القُدسِ عِندَكَ؟

قالَ: الَّذينَ لا يَنظُرُ أعيُنُهُم إلَى الدُّنيا، و لا يُذيعونَ أسرارَهُم فِي الدّينِ، و لا يَأخُذونَ عَلَى الحُكومَةِ الرِّشا. الحَقُّ في قُلوبِهِم، وَ الصِّدقُ عَلىٰ ألسِنَتِهِم. فَاُولٰئِكَ في سَتري فِي الدُّنيا، و فِي دارِ القُدسِ عِندي فِي الآخِرَةِ.[۷۱۸]

376. امام باقر علیه السلام: موسى بن عمران گفت:... معبود من! چه كسى در دار القدس تو، ساكن خواهد شد؟

فرمود: «كسانى كه به دنيا چشم ندوختهاند و اسرار دينى خود را فاش نمىسازند و در داورى، رشوه نمىستانند. حق در دلهايشان است و راستگويى بر زبانهايشان. اينان در دنيا، در پناه من‌‌ اند و در آخرت، در دار القدس من اند».

377. الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ للّٰهِ عزّ و جلّ جَنَّةً لا يَدخُلُها إلّا ثَلاثَةٌ: رَجُلٌ حَكَمَ عَلىٰ نَفسِهِ بِالحَقِّ، و رَجُلٌ زارَ أخاهُ المُؤمِنَ فِي اللهِ، و رَجُلٌ آثَرَ أخاهُ المُؤمِنَ فِي اللهِ.[۷۱۹]

377. امام باقر علیه السلام: خداوند عزّ و جلّ بهشتى دارد كه به آن، جز سه كس وارد نمىشود: مردى كه به ضرر خود، حق را بگويد، مردى كه براى خدا به ديدار برادر مؤمن خود برود و مردى كه براى خدا برادر مؤمنش را بر خود ترجيح دهد.

الفصل السادس عشر: المُبَشَّرونَ بِالجَنَّةِ

فصل شانزدهم: نويد داده ‌‌شدگان به بهشت

۱۶ / ۱: أَهلُ بَيتِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله

۱۶ / ۱: اهل بيت پيامبر صلی الله علیه و آله

378. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: وَسَطُ الجَنَّةِ لي وَ لِأَهلِ بَيتي.[۷۲۰]

378. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: وسط بهشت، از آنِ من و اهل بيت من است.

379. عنه صلی الله علیه و آله: إنَّ فاطِمَةَ و عَلِيّاً وَ الحَسَنَ وَ الحُسَينَ في حَظيرَةِ القُدسِ، في قُبَّةٍ بَيضاءَ، سَقفُها عَرشُ الرَّحمٰنِ.[۷۲۱]

379. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: فاطمه و على و حسن و حسين، [در بهشت،] در پَرچينِ پاكى، در سراپردهاى سپيد كه سقف آن، عرش خداى مهربان است، جاى دارند.

راجع: ص ۳۶۶ (الفصل الرابع عشر: نظام الجنّة/ أوّل من يدخل الجنة)

ر. ک: ص ۳۶۷ (فصل چهاردهم: نظام بهشت / نخستین کسانی که به بهشت وارد می‌شوند)

و ص ۳۸۴ (الفصل الخامس عشر: درجات الجنّة/ درجة النبيّ صلی الله علیه و آله وأهل بيته علیهم السلام).

و ص ۳۸۵ (فصل پانزدهم: درجات بهشت / درجۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت او).

۱۶ / ۲: عِدَّةٌ مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله

۱۶ / ۲: شمارى از ياران پيامبر صلی الله علیه و آله

۱۶ / ۲ - ۱: أَبُو الدَّحداحِ[۷۲۲]

۱۶ / ۲ - ۱: ابو دحداح[۷۲۳]

380. تفسير القرطبي عن زيد بن أسلم: لَمّا نَزَلَ: (مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً)[۷۲۴]، قالَ أبُو الدَّحداحِ: فِداكَ أبي واُمّي يا رَسولَ اللّٰهِ، إنَّ اللّٰهَ يَستَقرِضُنا و هُوَ غَنِيٌّ عَنِ القَرضِ؟!

قالَ: نَعَم، يُريدُ أن يُدخِلَكُمُ الجَنَّةَ بِهِ.

قالَ: فَإِنّي إن أقرَضتُ رَبّي قَرضاً، يَضمَن لي بِهِ و لِصَبِيَّتِي الدَّحداحَةِ[۷۲۵] مَعِيَ الجَنَّةَ؟ قالَ: نَعَم.

قالَ: فَناوِلني يَدَكَ. فَناوَلَهُ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله يَدَهُ.

فَقالَ: إنَّ لي حَديقَتَينِ؛ إحداهُما بِالسّافِلَةِ وَ الاُخریٰ بِالعالِيَةِ، وَاللّٰهِ! لا أملِكُ غَيرَهُما، قَد جَعَلتُهُما قَرضاً لِلهِ تَعالىٰ.

قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: اِجعَل إحداهُما لِلهِ، وَ الاُخرىٰدَعها مَعيشَةً لَكَ و لِعِيالِكَ.

قالَ: فَأُشهِدُكَ يا رَسولَ اللّٰهِ، أنّي قَد جَعَلتُ خَيرَهُما لِلهِ تَعالىٰ، و هُوَ حائِطٌ فيهِ سِتُّمِئَةِ نَخلَةٍ.

قالَ: إذاً يَجزيكَ اللّٰهُ بِهِ الجَنَّةَ.…

فَقالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله: كَم مِن عِذقٍ[۷۲۶] رَداحٍ[۷۲۷]، و دارٍ فَيّاحٍ، لِأَبِي الدَّحداحِ.[۷۲۸]

380. تفسير القرطبى - به نقل از زيد بن اسلم -: چون آيۀ (كيست كه به خدا قرضى نيكو دهد؟) نازل شد، ابو دحداح گفت: پدر و مادرم به فدايت،اى پيامبر خدا! خدا از ما تقاضاى قرض میكند، در صورتى كه او از قرض كردن، بى‌نياز است؟

فرمود: «آرى. میخواهد بدین وسیله، شما را به بهشت ببرد».

ابو دحداح گفت: پس اگر من به پروردگارم قرض بدهم، در ازاى آن، بهشت را براى من و دخترم دحداحه[۷۲۹]، ضمانت میكند؟

فرمود: «آرى».

ابو دحداح گفت: پس دستت را به من بده.

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله دست خود را به او داد. ابو دحداح گفت: من دو باغ دارم: يكى در سافله (پايين‌دست مدينه) و ديگرى در عاليه (بالادست مدينه) و به خدا سوگند كه جز اين دو، چيزى ندارم. اينها را هم به خداوند متعال، قرض دادم.

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «يكى را براى خدا قرار بده و ديگرى را براى گذرانِ زندگى خودت و عائله‌ات بگذار».

ابو دحداح گفت: پس گواه باش -اى پيامبر خدا - كه من بهترينِ آن دو را براى خداوند متعال قرار دادم، كه باغى است با ششصد خرمابُن.

پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «خدا نيز به پاداش آن، بهشت را به تو عطا میفرمايد».…

پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بسا خرمابُنان [پُربار و] سنگين و [نيز] سرايى وسيع كه [در بهشت] براى ابو دحداح است».

۱۶ / ۲ - ۲: أَبُو ذَرٍّ الغِفارِيُّ[۷۳۰]

۱۶ / ۲ - ۲: ابو ذر غِفارى[۷۳۱]

381. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: ما أظَلَّتِ الخَضراءُ و لا أقَلَّتِ الغَبراءُ[۷۳۲] عَلىٰ ذي لَهجَةٍ أصدَقَ مِن أبي ذَرٍّ، يَعِيشُ وَحدَهُ، وَ يَموتُ وَحدَهُ، و يُبعَثُ وَحدَهُ، و يَدخُلُ الجَنَّةَ وَحدَهُ.[۷۳۳]

381. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: آسمان، بر گويندهاى راستگوتر از ابو ذر، سايه نيفكنده و زمين، راستگوتر از او را بر پشت خود، حمل نكرده است. او، تنها زندگى میكند و تنها میميرد و تنها برانگيخته میشود و تنها وارد بهشت میشود.

۱۶ / ۲ - ۳: أَبو طالِبٍ[۷۳۴]

۱۶ / ۲ - ۳: ابو طالب[۷۳۵]

382. إيمان أبي طالب عن عبد الرحمن بن كثير: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام: إنَّ النّاسَ يَزعُمونَ أنَّ أبا طالِبٍ في ضَحضاحٍ[۷۳۶] مِن نارٍ!

فَقالَ: كَذَبوا، ما بِهٰذا نَزَلَ جَبرَئيلُ عَلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله.

قُلتُ: و بِما نَزَلَ؟

قالَ: أتىٰ جَبرَئيلُ في بَعضِ ما كانَ عَلَيهِ، فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، إنَّ رَبَّكَ يُقرِئُكَ السَّلامَ و يَقولُ لَكَ: إنَّ أصحابَ الكَهفِ أسَرُّوا الإِيمانَ و أَظهَرُوا الشِّركَ، فَآتاهُمُ اللّٰهُ أجرَهُم مَرَّتَينِ، و إِنَّ أبا طالِبٍ أسَرَّ الإِيمانَ و أَظهَرَ الشِّركَ، فَآتاهُ اللّٰهُ أجرَهُ مَرَّتَينِ، و ما خَرَجَ مِن الدُّنيا حَتّىٰ أتَتهُ البِشارَةُ مِنَ اللّٰهِ تَعالىٰ بِالجَنَّةِ.

ثُمَّ قالَ علیه السلام: كَيفَ يَصِفونَهُ بِهٰذَا المَلاعينُ، و قَد نَزَلَ جَبرَئيلُ لَيلَةَ ماتَ أبو طالِبٍ فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، اخرُج مِن مَكَّةَ، فَما لَكَ بِها ناصِرٌ بَعدَ أبي طالِبٍ؟![۷۳۷]

382. إيمان أبى طالب - به نقل از عبد الرحمان بن كثير -: به امام صادق علیه السلام گفتم: مردم، مدّعىاند كه ابو طالب در بركهاى از آتش است.

فرمود: «دروغ میگويند! جبرئيل، چنين چيزى را بر پيامبر صلی الله علیه و آله نازل نكرده است».

گفتم: پس چه نازل كرده است؟

فرمود: «جبرئيل در يكى از نازل شدن‌هايش بر پيامبر صلی الله علیه و آله، گفت:اى محمّد! پروردگارت به تو سلام میرساند و میفرمايد: اصحاب كهف، ايمان را نهان میداشتند و به ظاهر، شرک میورزيدند. پس خداوند به آنان دو بار مزد داد. ابو طالب نيز در باطن، مؤمن بود و به ظاهر، مشرک، و خداوند به او هم دو بار مزد داد. او از دنيا نرفت تا آن كه از جانب خداى متعال برايش بشارت بهشت آمد».

سپس فرمود: «چگونه اين ملعونها در بارۀ او چنين میگويند، حال آن كه در شب وفات ابو طالب، جبرئيل نازل شد و گفت: محمّد! از مكّه برو؛ زيرا بعد از ابو طالب، ديگر در اين جا ياورى ندارى؟!».

۱۶ / ۲ - ۴: بِلالٌ[۷۳۸]

۱۶ / ۲ - ۴: بِلال[۷۳۹]

383. صحيح البخاري عن أبي هريرة: إنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله قالَ لِبِلالٍ عِندَ صَلاةِ الفَجرِ: يا بِلالُ، حَدِّثني بِأَرجىٰعَمَلٍ عَمِلتَهُ فِي الإِسلامِ؛ فَإنّي سَمِعتُ دَفَّ نَعلَيكَ بَينَ يَدَيَّ فِي الجَنَّةِ.

قالَ: ما عَمِلتُ عَمَلاً أرجىٰعِندي: أنّي لَم أتَطَهَّر طُهُوراً في ساعَةِ لَيلٍ أو نَهارٍ، إلّا صَلَّيتُ بِذٰلِكَ الطُّهُورِ ما كُتِبَ لي أن اُصَلِّيَ.[۷۴۰]

383. صحيح البخارى - به نقل از ابو هريره -: پيامبر صلی الله علیه و آله هنگام نماز صبح، به بلال فرمود: «اى بلال! برايم بگو كه به كدام عملى كه در مسلمانى‌ات كرده‌اى، اميدوارترى؛ زيرا من در بهشت، صداى كفشهاى تو را خيلى نزديک به خودم در بهشت شنيدم».

گفت: اميدبخش‌ترين عملى كه از نظر خودم انجام داده‌ام، اين است كه در هيچ ساعتى از شب يا روز، وضو نساختم، مگر اين كه با آن وضو، نمازى را كه بر من واجب شده بود، خواندم.

384. تهذيب الأحكام عن سليمان بن جعفر عن أبيه: دَخَلَ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ عَلىٰ أبي عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام، فَقالَ لَهُ: إنَّ أوَّلَ مَن سَبَقَ إلَى الجَنَّةِ بِلالٌ.

قالَ: و لِمَ؟

قالَ: لِأَنَّهُ أوَّلُ مَن أذَّنَ.[۷۴۱]

384. تهذيب الأحكام - به نقل از سليمان بن جعفر، از پدرش -: مردى از اهالى شام بر امام صادق علیه السلام وارد شد. به او فرمود: «نخستين كسى كه به سوى بهشتْ پيشى گرفت، بلال بود».

مرد شامى پرسيد: چرا؟

فرمود: «زيرا او نخستين كسى بود كه اذان گفت».

۱۶ / ۲ - ۵: جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ الطَّيّارُ[۷۴۲]

۱۶ / ۲ - ۵: جعفر بن ابى طالب (جعفر طيّار)[۷۴۳]

385. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله‌: لَمَّا استُشهِدَ جَعفُر بنُ أبي طالِبٍ و قُطِعَت يَداهُ في غَزوَةِ مُؤتَةَ -: إِنَّ اللّٰهَ عزّ و جلّ أبدَلَهُ بِيَدَيهِ جَناحَينِ يَطيرُ بِهِما فِي الجَنَّةِ حَيثُ شاءَ.[۷۴۴]

385. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - پس از به شهادت رسيدن جعفر بن ابى طالب و قطع شدن دو دست او در جنگ موته -: خداوند عزّ و جلّ به جاى دو دستش، دو بال به او عطا فرمود كه با آنها در بهشت، هر كجا كه بخواهد، پرواز میكند.

راجع: ص ۴۱۴ (زید بن حارثة).

ر. ک: ص ۴۱۵ (زید بن حارثه).

۱۶ / ۲ - ۶: حارِثَةُ بنُ سُراقَةَ[۷۴۵]

۱۶ / ۲ - ۶: حارثة بن سُراقه[۷۴۶]

386. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید عن الواقديّ: أصابَ حارِثَةَ بنَ سُراقَةَ و هُوَ يَكرَعُ[۷۴۷] فِي الحَوضِ سَهمُ غَرَبٍ[۷۴۸] مِنَ المُشرِكِينَ، فَوَقَعَ في نَحرِهِ فَماتَ... فَلَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله مِن بَدرٍ جاءَت اُمُّهُ إلَيهِ، فَقالَت: يا رَسولَ اللّٰهِ، قَد عَرَفتَ مَوضِعَ حارِثَةَ في قَلبي، فَأَرَدتُ أن أبكِيَ عَلَيهِ، ثُمَّ قُلتُ: لا أفعَلُ حَتّىٰ أسأَلَ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله عَنهُ؛ فَإِن كانَ في الجَنَّةِ لَم أبكِهِ، و إِن كانَ فِي النّارِ بَكَيتُهُ فَأَعوَلتُهُ.

فَقالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله: هَبِلتِ[۷۴۹]! أجَنَّةٌ واحِدَةٌ؟! إنَّها جِنانٌ كَثيرَةٌ، وَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ! إنَّهُ لَفِي الفِردَوسِ الأَعلىٰ.

قالَت: فَلا أبكي عَلَيهِ أبَداً.[۷۵۰]

386. شرح نهج البلاغة - به نقل از واقدى -: حارثة بن سُراقه مشغول آب خوردن با دهانش از آبگير بود كه تيرى از سوى مشركان آمد و بر گلويش نشست و جان داد.… چون پيامبر خدا صلی الله علیه و آله از بدر باز گشت، مادر حارثه نزد ايشان آمد و گفت:اى پيامبر خدا! شما از جايگاه حارثه در قلبم آگاهى. من خواستم بر او گريه كنم؛ ولى با خود گفتم: گريه نكنم تا از پيامبر خدا در بارهاش بپرسم. اگر در بهشت بود، بر او نگِريم و اگر در آتش بود، بر او بگريم و ناله و فغان سر دهم.

پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اى داغ‌ديده! مگر يک بهشت هست؟! بهشتهاى بسياری وجود دارند و سوگند به آن كه جانم در دست اوست، فرزند تو در فردوس برين است».

مادرش گفت: پس هرگز بر او نخواهم گريست.

۱۶ / ۲ - ۷: حَمزَةُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ[۷۵۱]

۱۶ / ۲ - ۷: حمزة بن عبد المطّلب[۷۵۲]

387. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: دَخَلتُ الجَنَّةَ البارِحَةَ، فَنَظَرتُ فيها فَإِذا جَعفَرٌ يَطيرُ مَعَ المَلائِكَةِ، و إِذا حَمزَةُ مُتَّكِئٌ عَلىٰ سَريرٍ.[۷۵۳]

387. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: ديشب، وارد بهشت شدم و در آن نگريستم. جعفر را ديدم كه با فرشتگان در پرواز است و حمزه را ديدم كه بر تختى تكيه زده بود.

388. عنه صلی الله علیه و آله: ما فِي القِيامَةِ راكِبٌ غَيرُنا، و نَحنُ أربَعَةٌ:... أنَا فَعَلَی البُراقِ وَ أخي صالح علیه السلام عَلی ناقة الله... و عَمّي حَمزَةُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ أسَدُ اللّٰهِ و أسَدُ رَسولِهِ سَيِّدُ الشُّهَداءِ، عَلىٰ ناقَتِيَ العَضباءِ، وَأخي عَليٌّ عَلی ناقَةٍ مِن نوقِ الجنَّةِ.[۷۵۴]

388. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: در قيامت، سوارهاى جز ما چهار نفر نيست:... من که بر]مَرکب[بُراقْ سوارم و برادرم صالح علیه السلام که بر شتر]معجزهٔ[خدا سوار است، و عمويم حمزة بن عبد المطّلب، شير خدا و شير پيامبر او و سالار شهيدان، كه بر ناقه‌ام عَضبا، سوار است و برادرم علی که بر شتری از شتران بهشت، سوار است.

389. الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله - أنَّهُ قالَ لِعَلِيٍّ علیه السلام -: يا عَلِيُّ، لَيسَ في القِيامَةِ راكِبٌ غَيرُنا، و نَحنُ أربَعةٌ.

فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِنَ الأنصارِ فَقالَ: فِداكَ أبي و أُمّي، و مَن هُم؟

قالَ: أنا عَلىٰ دابَّةِ اللّٰهِ البُراقِ، و أخي صالِحٌ عَلىٰ ناقَةِ اللّٰهِ الَّتي عُقِرَت، و عَمّي حَمزَةُ عَلىٰ ناقَتِيَ العَضباءِ، و أخي عَلِيٌّ عَلىٰناقَةٍ مِن نوقِ الجَنَّةِ.[۷۵۵]

389. امام رضا علیه السلام - به نقل از پدرانش علیهم السلام -: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اى على! در قيامت، سوارهاى جز ما نيست و ما چهار نفريم».

مردى از انصار برخاست و گفت: پدر و مادرم فداى تو! آنان كيان اند؟

فرمود: «من بر مَركب خدا [يعنى] بُراق، برادرم صالح بر شترِ پى شدۀ خدا، عمويم حمزه بر شتر تندرو من [يعنى] عَضبا، و برادرم على بر شترى از شتران بهشت».

۱۶ / ۲ - 8: حَنظَلَةُ[۷۵۶]

۱۶ / ۲ - ۸: حنظله[۷۵۷]

390. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: رَأَيتُ المَلائِكَةَ بَينَ السَّماءِ وَ الأَرضِ تُغَسِّلُ حَنظَلَةَ بِماءِ المُزنِ[۷۵۸] في صِحافٍ مِن فِضَّةٍ.[۷۵۹]

390. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: فرشتگان را در ميان آسمان و زمين ديدم كه حنظله را با آب ابرها در تشتهايى سيمين، غسل میدهند.

۱۶ / ۲ - ۹: زَيدُ بنُ حارِثَةَ[۷۶۰]

۱۶ / ۲ - ۹: زيد بن حارثه[۷۶۱]

391. المغازي عن عاصم بن عمر بن قتادة و عبد الجبّار بن عمارة: لَمَّا التَقَى النّاسُبِمُؤتَةَ، جَلَسَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله عَلَى المِنبَرِ و كُشِفَ لَهُ ما بَينَهُ و بَينَ الشّامِ، فَهُوَ يَنظُرُ إلىٰ مُعتَرَكِهِم، فَقالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله:

«أخَذَ الرّايَةَ زَيدُ بنُ حارِثَةَ، فَجاءَهُ الشَّيطانُ فَحَبَّبَ إلَيهِ الحَياةَ و كَرَّهَ إلَيهِ المَوتَ وحَبَّبَ إلَيهِ الدُّنيا ! فَقالَ: الآنَ حينَ استَحكَمَ الإِيمانُ في قُلوبِ المُؤمِنينَ تُحَبِّبُ إلَيَّ الدُّنيا؟! فَمَضىٰ قُدُماً حَتّیٰ استُشهِدَ».

فَصَلّىٰ عَلَيهِ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله، وقالَ: «استَغفِرُوا لَهُ، فَقَد دَخَلَ الجَنَّةَ و هُوَ يَسعیٰ».

«ثُمَّ أخَذَ الرّايَةَ جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ، فَجاءَهُ الشَّيطانُ فَمَنّاهُ الحَياةَ و كَرَّهَ إلَيهِ المَوتَ ومَنّاهُ الدُّنيا ! فَقالَ: الآنَ حينَ استَحكَمَ الإِيمانُ في قُلوبِ المُؤمِنينَ تُمَنّينِي الدُّنيا؟! ثُمَّ مَضىٰ قُدُماً حَتّیٰ استُشهِدَ».

فَصَلّىٰ عَلَيهِ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله و دَعا لَهُ، ثُمَّ قالَ: «استَغفِرُوا لِأَخيكُم فَإِنَّهُ شَهيدٌ، دَخَلَ الجَنَّةَ، فَهُوَ يَطيرُ فِي الجَنَّةِ بِجَناحَينِ مِن ياقوتٍ حَيثُ يَشاءُ مِنَ الجَنَّةِ».

«ثُمَّ أخَذَ الرّايَةَ بَعدَهُ عَبدُ اللّٰهِ بنُ رَواحَةَ، فَاستُشهِدَ و دَخَلَ الجَنَّةَ مُعتَرِضاً».

فَشَقَّ ذٰلِكَ عَلَى الأَنصارِ، فَقالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: «أصابَهُ الجِراحُ». قيلَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، مَا اعتِراضُهُ؟

قالَ: «لَمّا أصابَتهُ الجِراحُ نَكَلَ[۷۶۲]، فَعاتَبَ نَفسَهُ فَشَجُعَ، فَاستُشهِدَ فَدَخَلَ الجَنَّةَ».

فَسُرِّيَ عَن قَومِهِ.[۷۶۳]

391. المغازى - به نقل از عاصم بن عمر بن قتاده و عبد الجبّار بن عماره -: چون سپاهيان [اسلام و كفر] در موته رو به رو شدند، پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بر منبر نشست و موانع ميان او و شام، كنار زده شد و ايشان به آوردگاه مینگريست. آن گاه پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اكنون، زيد بن حارثه پرچم را بر گرفت و شيطان به سراغش آمد و كوشيد كه زندگى را محبوب او و مرگ را منفورش گرداند و دنيا را نزدش دوست داشتنى سازد! زيد گفت: اکنون كه ايمان در دلهاى مؤمنان، استوار گشته است، میكوشى تا دنيا را در نزدم محبوب گردانى؟! و پيش رفت تا به شهادت رسيد».

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بر او نماز خواند و فرمود: «برايش آمرزش بخواهيد كه او دوان دوان به بهشت وارد شد».

سپس جعفر بن ابى طالب پرچم را بر گرفت و شيطان به سراغش رفت و كوشيد او را به زندگى آرزومند سازد و مرگ را در نظرش منفور گرداند و به دنيا آرزومندش كند؛ امّا او گفت: اکنون كه ايمان در دلهاى مؤمنان، استوار گشته است، میخواهى آرزوى دنيا را در دلم افكنى؟! و آن گاه پيش رفت، تا آن كه به شهادت رسيد.

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بر او نماز خواند و برايش دعا كرد و سپس فرمود: «براى برادرتان آمرزش بخواهيد، كه او شهيد شد و به بهشت رفت و در بهشت با دو بال از ياقوت، به هر جاى بهشت كه بخواهد، پرواز میكند».

در پى او، عبد اللّٰه بن رواحه پرچم را بر گرفت و او نيز به شهادت رسيد؛ ولى با ترس و ترديد، به بهشت رفت. اين امر بر انصار، دشوار آمد. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «به او جراحت رسيد».

گفته شد:اى پيامبر خدا! چرا با ترس و ترديد؟

فرمود: «وقتى به او جراحت رسيد، از پيشروى باز ايستاد؛ امّا سپس خويشتن را سرزنش كرد و قوّت قلب گرفت تا آن كه شهيد شد و به بهشت وارد گشت».

[با اين سخنِ پيامبر صلی الله علیه و آله] قوم او خوش‌حال شدند.

۱۶ / ۲ - 10: سَلمانُ الفارِسِيُّ[۷۶۴]

۱۶ / ۲ - ۱۰: سلمان فارسى[۷۶۵]

392. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إنَّ الجَنَّةَ لَتَشتاقُ إلىٰ ثَلاثَةٍ: عَلِيٍّ، و عَمّارٍ، و سَلمانَ.[۷۶۶]

392. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشت به سه كس، مشتاق است: على و عمّار و سلمان.

393. الإمام عليّ علیه السلام‌ - لِرَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله -: يا رَسولَ اللّٰهِ، إنَّكَ قُلتَ: «إنَّ الجَنَّةَ لَتَشتاقُ إلىٰ ثَلاثَةٍ»، فَمَن هٰؤُلاءِ الثَّلاثَةُ؟

قالَ: أنتَ مِنهُم، و أَنتَ أوَّلُهُم. و سَلمانُ الفارِسِيُّ؛ فَإِنَّهُ قَليلُ الكِبرِ، و هُوَ لَكَ ناصِحٌ فَاتَّخِذهُ لِنَفسِكَ. و عَمّارُ بنُ ياسِرٍ؛ شَهِدَ مَعَكَ مَشاهِدَ غَيرَ واحِدَةٍ، لَيسَ مِنها إلّا و هُوَ فيها، كَثيرٌ خَيرُهُ، ضَوِيٌّ نورُهُ، عَظيمٌ أجرُهُ.[۷۶۷]

393. امام على علیه السلام: به پيامبر خدا صلی الله علیه و آله گفتم:اى پيامبر خدا! شما فرمودى: بهشت به سه كس، مشتاق است. اين سه كس كيان اند؟

فرمود: «تو يكى از آنان و اوّلينِ آنانى و سلمان فارسى - چرا كه او كم‌تكبّر است. او با تو يک‌دل است.

پس او را براى خويش برگزين - و عمّار بن ياسر كه در صحنههاى بسيارى، تو را همراهى میكند و هيچ كارزارى نيست، مگر اين كه در آن با تو خواهد بود. خيرش بسيار و نورش تابان و پاداشش بزرگ است».

394. الإمام الحسين علیه السلام: أتىٰ جِبريلُ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله فَقالَ:... يا مُحَمَّدُ، إنَّ الجَنَّةَ لَتَشتاقُ إلىٰ ثَلاثَةٍ مِن أصحابِكَ... فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ علیه السلام:... فَمَن هُم يا نَبِيَّ اللّٰهِ؟ قالَ: أنتَ مِنهُم يا عَلِيُّ. و عَمّارُ بنُ ياسِرٍ، و سَيَشهَدُ مَعَكَ مَشاهِدَ بَيِّنٌ فَضلُها عَظيمٌ خَيرُها. و سَلمانُ، و هُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ، و هُوَ ناصِحٌ فَاتَّخِذهُ لِنَفسِكَ.[۷۶۸]

394. امام حسين علیه السلام: جبرئيل نزد پيامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت:...اى محمّد! بهشت به سه تن از ياران تو، مشتاق است.…

على علیه السلام فرمود:... آنان كيان اند،اى پيامبر خدا؟

فرمود: «تو يكى از آنان هستى -اى على - و عمّار بن ياسر كه به زودى در جنگ‌هايى، تو را همراهى خواهد كرد كه ارزش آنها آشكار و خيرشان بسيار است، و سلمان كه از ما خاندان است و با تو يک‌دل است. او را براى خودت برگزين».

395. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله - لِعَلِيٍّ علیه السلام - الجَنَّةُ تَشتاقُ إلَيكَ، و إِلىٰ عَمّارٍ، و إِلىٰ سَلمانَ و أَبي ذَرٍّ وَ المِقدادِ.[۷۶۹]

395. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - به امام على علیه السلام -: بهشت به تو و به عمّار و به سلمان و ابو ذر و مقداد، مشتاق است.

۱۶ / ۲ - 1۱: عَبدُ اللهِ بنُ رَواحَةَ[۷۷۰]

۱۶ / ۲ - ۱۱: عبد اللّٰه بن رَواحه[۷۷۱]

396. السيرة النبويّة لابن هشام عن ابن إسحاق - في حَوادثِ غَزوَةِ مُؤتَةَ -: لَمّا اُصيبَ القَومُ، قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله - فيما بَلَغَني -: «أخَذَ الرّايَةَ زَيدُ بنُ حارِثَةَ فَقاتَلَ بِها حَتّىٰ قُتِلَ شَهيداً، ثُمَّ أخَذَها جَعفَرٌ فَقاتَلَ بِها حَتّىٰ قُتِلَ شَهيداً»، ثُمَّ صَمَتَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله، حَتّىٰ تَغَيَّرَت وُجوهُ الأَنصارِ و ظَنُّوا أنَّهُ قَد كانَ في عَبدِ اللّٰهِ بنِ رَواحَةَ بَعضُ ما يَكرَهونَ، ثُمَّ قالَ: «ثُمَّ أخَذَها عَبدُ اللّٰهِ بنُ رَواحَةَ، فَقاتَلَ حَتّىٰ قُتِلَ شَهيداً».

ثُمَّ قالَ: «لَقَد رُفِعوا إلَيَّ فِي الجَنَّةِ - فيما يَرَى النّائِمُ - عَلىٰ سُرُرٍ مِن ذَهَبٍ، فَرَأَيتُ في سَريرِ عَبدِ اللّٰهِ بنِ رَواحَةَ ازْوِراراً عَن سَريرَيْ صاحِبَيهِ، فَقُلتُ: عَمَّ هٰذا؟ فَقيلَ لي: مَضَيا، و تَرَدَّدَ عَبدُ اللّٰهِ بَعضَ التَّرَدُّدِ ثُمَّ مَضىٰ».[۷۷۲]

396. السيرة النبويّة، ابن هشام - به نقل از ابو اسحاق، در بیان حوادث جنگ مؤته -: چون آن عدّه به شهادت رسيدند، پيامبر خدا صلی الله علیه و آله - تا آن جا كه به من رسيده است - فرمود: «زيد بن حارثه پرچم را بر گرفت و جنگيد، تا آن كه به شهادت رسيد. سپس جعفر آن را بر گرفت و او نيز جنگيد تا به شهادت رسيد».

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله سپس خاموش شد تا جايى كه رنگ از چهرۀ انصار بر گشت و گمان بردند كه براى عبد اللّٰه بن رواحه مسئلۀ ناخوشايندى پيش آمده است. در اين هنگام، پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «سپس عبد اللّٰه بن رواحه پرچم را بر گرفت و جنگيد تا به شهادت رسيد».

آن گاه فرمود: «آنان را در بهشت، آن گونه كه شخص در خواب میبيند، بر تختهايى از طلا به من نشان دادند. در تخت عبد اللّٰه بن رواحه نسبت به تختهاى دو همرزمش انحرافى ديدم. پرسيدم: سببش چيست؟ به من گفته شد: آن دو [بى ترديد، به جنگ] رفتند؛ ولى عبد اللّٰه، نخست اندكى دچار ترديد شد و سپس ادامه داد».

۱۶ / ۲ - 1۲: عَمّارُ بنُ ياسِرٍ[۷۷۳]

۱۶ / ۲ - ۱۲: عمّار بن ياسر[۷۷۴]

397. وقعة صفّين عن حبيب بن أبي ثابت: لَمّا بُنِيَ المَسجِدُ، جَعَلَ عَمّارٌ يَحمِلُ حَجَرَينِ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: يا أبَا اليَقظانِ، لا تَشقُق عَلىٰ نَفسِكَ.

قالَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، إنّي اُحِبُّ أن أعمَلَ في هٰذَا المَسجِدِ.

قالَ: ثُمَّ مَسَحَ ظَهرَهُ، ثُمَّ قالَ: إنَّكَ مِن أهلِ الجَنَّةِ، تَقتُلُكَ الفِئَةُ الباغِيَةُ.[۷۷۵]

397. وقعة صفّين - به نقل از حبيب بن ابى ثابت -: چون ساختن مسجد [پيامبر صلی الله علیه و آله] شروع شد، عمّار دو تا دو تا، سنگ حمل میكرد. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «اى ابو يَقظان! خودت را اذيّت مكن».

گفت:اى پيامبر خدا! دوست دارم كه در اين مسجد كار كنم!

پيامبر صلی الله علیه و آله دستى به پشت او كشيد و فرمود: «تو اهل بهشتى. تو را گروهِ متجاوز میكشند».

۱۶ / ۲ - 1۳: المِقدادُ بنُ الأَسوَدِ[۷۷۶]

۱۶ / ۲ - ۱۳: مقداد بن اسود[۷۷۷]

398. الإمام عليّ علیه السلام: قالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله: الجَنَّةُ تَشتاقُ إلَيكَ، و إِلىٰ عَمّارٍ، و إلىٰ سَلمانَ و أَبي ذَرٍّ و المِقدادِ.[۷۷۸]

398. امام على علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بهشت به تو و به عمّار و به سلمان و ابو ذر و مقداد، مشتاق است».

399. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: إنَّ الجَنَّةَ تَشتاقُ إلىٰ أربَعَةٍ: عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، و عَمّارِ بنِ ياسِرٍ، و سَلمانَ الفارِسيِّ، وَ المِقدادِ بنِ الأَسوَدِ.[۷۷۹]

399. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بهشت به چهار تن، مشتاق است: على بن ابى طالب، عمّار بن ياسر، سلمان فارسى و مقداد بن اسود.

۱۶ / ۲ - 1۴ و ۱۵: يَزيدُ بنُ نُوَيرَةَ وَ ابنُ عَمًّ لَهُ[۷۸۰]

۱۶ / ۲ - ۱۴ و ۱۵: يزيد بن نُوَيره[۷۸۱] و پسر عمویش

400. رجال الطوسي: يَزيدُ بنُ نُوَيرَةَ، قُتِلَ يَومَ النَّهرَوانِ، و هُوَ الَّذي قالَ لَهُ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: مَن جاوَزَ هٰذَا التَّلَّ فَلَهُ الجَنَّةُ.

فَقالَ لِرَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: ما بَيني و بَينَ الجَنَّةِ إلَّا التَّلُّ؟!

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: نَعَم.

فَضَرَبَ بِسَيفِهِ حَتّىٰ جاوَزَهُ.

ثُمَّ قالَ ابنُ عَمٍّ لَهُ: إن أنا جاوَزتُ فَلي مِثلُ ما لِابنِ عَمّي؟

فَقالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: نَعَم.

فَمَضىٰ حَتّىٰ جاوَزَهُ، ثُمَّ أقبَلا يَختَصِمانِ في قَتيلٍ قَتَلاهُ.

فَقالَ لَهُما رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: أبشِرا، فَكِلاكُما قَدِ استَوجَبَا الجَنَّةَ.[۷۸۲]

400. رجال الطوسى: يزيد بن نويره، در جنگ نهروان كشته شد. او همان كسى است كه پيامبر خدا صلی الله علیه و آله به وى فرمود: «هر كس از اين پُشته بگذرد، بهشتى است».

او به پيامبر خدا صلی الله علیه و آله گفت: پس ميان من و بهشت، جز اين پشته نيست؟

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «بله».

او شمشير زد تا از آن پشته گذشت. آن گاه پسرعمويش گفت: من نيز اگر بگذرم، آيا همچون پسرعمويم به بهشت میروم؟

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بله».

او نيز رفت تا از پشته گذشت. سپس آن دو آمدند و در بارۀ كسانى كه كشته بودند، با يكديگر بگومگو میكردند.

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله به آن دو فرمود: «دل، خوش داريد، كه هر دوى شما سزاوار بهشتيد».

۱۶ / ۳: عِدَّةٌ مِن أصحابِ الإِمامِ عَلِيٍّ علیه السلام

۱۶ / ۳: شمارى از ياران امام على علیه السلام

۱۶ / ۳ - ۱: اُوَيسٌ القَرَنِيُّ[۷۸۳]

۱۶ / ۳ - ۱: اُوَيس قَرَنى[۷۸۴]

401. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: يَدخُلُ الجَنَّة بِشَفاعَةِ اُوَيسٍ مِثلُ رَبيعَةَ و مُضَرَ.[۷۸۵]

401. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: با شفاعت اويس، به اندازۀ [دو قبيلۀ] ربيعه و مُضَر، به بهشت میروند.

۱۶ / ۳ - ۲: جُندَبُ الخَيرِ الأَزدِيُّ[۷۸۶]

۱۶ / ۳ - ۲: جُندَب الخیر ازدی[۷۸۷]

402. الإمام الباقر علیه السلام: شَهِدَ مَعَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ علیه السلام مِنَ التّابِعينَ ثَلاثَةُ نَفَرٍ بِصِفّينَ، شَهِدَ لَهُم رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله بِالجَنَّةِ و لَم يَرَهُم: اُوَيسٌ القَرَنِيُّ، و زَيدُ بنُ صُوحانَ العَبدِيُّ، و جُندَبُ الخَيرِ الأَزدِيُّ، رَحمَةُ اللّٰهِ عَلَيهِم.[۷۸۸]

402. امام باقر علیه السلام: از تابعيان، سه كس با على بن ابى طالب علیه السلام در صفّين حاضر بودند كه پيامبر خدا صلی الله علیه و آله به بهشتى بودنشان شهادت داد، در حالى كه آنان را نديده بود: اويس قَرَنى، زيد بن صوحان عبدى و جُندَب الخير ازدى. رحمت خدا بر ايشان باد!

۱۶ / ۳ - ۳: رُشَيدٌ الهَجَرِيُّ[۷۸۹]

۱۶ / ۳ - ۳: رُشَيد هَجَرى[۷۹۰]

403. رجال الكشّي عن أبي حيّان البجلي عن قنواء بنت رشيد الهجري: قُلتُ لَها: أخبِريني بِما سَمِعتِ مِن أبيكِ؟ قالَت: سَمِعتُ أبي يَقولُ:

أخبَرَني أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام فَقالَ: يا رُشَيدُ، كَيفَ صَبرُكَ إذا أرسَلَ إلَيكَ دَعِيُّ بَني اُمَيَّةَ فَقَطَعَ يَدَيكَ و رِجلَيكَ و لِسانَكَ؟

قُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، آخِرُ ذٰلِكَ إلَى الجَنَّةِ؟

فَقالَ: يا رُشَيدُ، أنتَ مَعي فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ.[۷۹۱]

403. رجال الكشّى - به نقل از ابو حيّان بَجَلى -: به قنوا (دختر رُشَيد هَجَرى) گفتم: سخنى را كه از پدرت شنيده‌اى، برايم باز گو.

گفت: از پدرم شنيدم كه میگويد: امير مؤمنان علیه السلام به من خبر داد و فرمود: «اى رُشَيد! شكيبايى تو چگونه خواهد بود، آن گاه كه حرام‌زادۀ بنى اميّه تو را احضار كند و دستها و پاها و زبانت را بِبُرد؟».

گفتم:اى امير مؤمنان! آيا پايانش بهشت است؟

فرمود: «اى رُشَيد! تو در دنيا و آخرت، با من هستى».

۱۶ / ۳ - ۴: زَيدُ بنُ صُوحانَ[۷۹۲]

۱۶ / ۳ - ۴: زيد بن صوحان[۷۹۳]

404. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: مَن سَرَّهُ أن يَنظُرَ إلىٰ رَجُلٍ يَسبِقُهُ بَعضُ أعضائِهِ إلَى الجَنَّةِ، فَليَنظُر إلىٰ زَيدِ بنِ صُوحانَ.[۷۹۴]

404. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر كه دوست دارد مردى را ببيند كه پارهاى از اندامهاى او پيش از خودش به بهشت میروند، به زيد بن صوحان بنگرد.

۱۶ / ۳ - ۵: مِيثَمٌ التَّمّارُ[۷۹۵]

۱۶ / ۳ - ۵: ميثم تمّار[۷۹۶]

405. رجال الكشّي عن ميثم النهرواني: دَعاني أميرُ المُؤمِنينَ علیه السلام و قال: كَيفَ أنتَ يا مِيثمُ إذا دَعاكَ دَعِيُّ بَني اُمَيَّةَ ابنُ دَعِيِّها عُبَيدُ اللّٰهِ بنُ زِيادٍ إلَى البَراءَةِ مِنّي؟

فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، أنا وَ اللّٰهِ لا أبرَأُ مِنكَ.

قالَ: إذاً وَ اللّٰهِ يَقتُلُكَ و يَصلِبُكَ.

قُلتُ: أصبِرُ؛ فَذاكَ فِي اللّٰهِ قَليلٌ.

فَقالَ: يا مِيثمُ، إذاً تَكونَ مَعِي في دَرَجَتي.[۷۹۷]

405. رجال الكشّى - به نقل از ميثم نهروانى -: امير مؤمنان علیه السلام مرا صدا زد و فرمود: «اى ميثم! چه خواهى كرد، آن گاه كه دَعىّ[۷۹۸] بنى اميّه، فرزند دَعىّ آنها، عبيد اللّٰه بن زياد، از تو بخواهد كه از من بيزارى بجويى؟».

گفت[م]:اى امير مؤمنان! به خدا سوگند كه از تو بيزارى نخواهم جست.

فرمود: «در اين صورت، به خدا سوگند كه تو را میكشد و به دار میآويزد!».

گفتم: شكيبايى میكنم؛ چرا كه اين، در راه خدا ناچيز است.

فرمود: «در اين صورت، تو با من، در درجۀ من، خواهى بود».

۱۶ / ۴: عِدَّةٌ مِن أصحابِ الإِمامِ الحُسَينِ علیه السلام (شُهَداءُ كَربَلاءَ)

۱۶ / ۴: شمارى از ياران امام حسين علیه السلام (شهيدان كربلا)

406. الإرشاد عن جويرية بن مسهر العبديّ: لَمّا تَوَجَّهنا مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ علیه السلام إلى صِفّينَ، فَبَلَغنا طُفوفَ كَربَلاءَ، وَقَفَ علیه السلام ناحِيةً مِنَ العَسكَرِ، ثُمَّ نَظَرَ يَميناً و شِمالاً و استَعبَرَ، ثُمَّ قالَ:

هٰذا - وَاللّٰهِ - مُناخُ رِكابِهِم و مَوضِعُ مَنِيَّتِهِم.

فَقيلَ لَهُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، ما هٰذَا المَوضِعُ؟

قالَ: هٰذا كَربَلاءُ، يُقتَلُ فيهِ قَومٌ يَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ. ثُمَّ سارَ.[۷۹۹]

406. الإرشاد - به نقل از جُوَيرية بن مسهر عبدى -: چون با امير مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام ره‌سپار صفّين شديم و به تپّههاى كربلا رسيديم، ايشان در كنار لشكر ايستاد. سپس به راست و چپ، نگاهى كرد و اشک ريخت و آن گاه فرمود: «اين جا - به خدا سوگند - خُسبگاه اشتران آنان و قتلگاه ايشان است».

يكى گفت:اى امير مؤمنان! اين جا كجاست؟

فرمود: «اين جا كربلاست. در اين سرزمين، جماعتى كشته خواهند شد كه بدون حسابرسى به بهشت میروند». اين را فرمود و حركت كرد.

407. الطَّبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) عن أبي عبيد الضبّي: دَخَلنا عَلىٰ أبي هَرثَمٍ الضَّبِّيِّ حينَ أقبَلَ مِن صِفّينَ - و هُوَ مَعَ عَلِيٍّ - و هُوَ جالِسٌ عَلىٰ دُكّانٍ[۸۰۰]، و لَهُ امرَأَةٌ يُقالُ لَها: جَرداءُ، هِيَ أشَدُّ حُبّاً لِعَلِيٍّ علیه السلام و أَشَدُّ لِقَولِهِ تَصديقاً. فَجاءَت شاةٌ فَبَعَرَت، فَقالَ: لَقَد ذَكَّرَني بَعرُ هٰذِهِ الشّاةِ حَديثاً لِعَلِيٍّ.

قالوا: و ما عِلمُ عَلِيٍّ علیه السلام بِهٰذا؟

قالَ: أقبَلنا مَرجِعَنا مِن صِفّينَ، فَنَزَلنا كَربَلاءَ، فَصَلّىٰبِنا عَلِيٌّ علیه السلام صَلاةَ الفَجرِ بَينَ شَجَراتٍ و دَوحاتِ حَرمَلٍ، ثُمَّ أخَذَ كَفّاً مِن بَعرِ الغِزلانِ فَشَمَّهُ، ثُمَّ قالَ: «أوْهِ، أوْهِ! يُقتَلُ بِهٰذَا الغائِطِ[۸۰۱] قَومٌ يَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ».

قالَ: قالَت جَرداءُ: و ما تُنكِرُ مِن هٰذا؟! هُوَ أعلَمُ بِما قالَ مِنكَ. نادَت بِذٰلِكَو هِيَ في جَوفِ البَيتِ[۸۰۲].

407. الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) - به نقل از ابو عُبَيد ضَبّى -: ما بر ابو هَرثَم ضَبّى، پس از بازگشتش از صفّين - كه با على علیه السلام رفته بود - وارد شديم، در حالی که بر سَکّویی نشسته بود. او زنى به نام جَردا داشت كه سخت، دوستدار على علیه السلام بود و به سخنانش اعتقاد بسيار داشت. در همين حال، گوسفندى آمد و پشكل انداخت. ابو هرثم گفت: پشكل اين گوسفند، مرا به ياد سخنى از على انداخت.

حاضران گفتند: على علیه السلام اين را از كجا میداند؟

گفت: در بازگشت از صفّين، در كربلا فرود آمديم. على علیه السلام نماز صبح را در درختزار حَرمَل با ما به جماعت خواند و سپس مُشتى پشكل آهو برداشت و آن را بو كرد و آن گاه فرمود: «آه! آه! در اين دشت، مردمانى كشته خواهند شد كه بدون حسابرسى به بهشت میروند».

جَردا از درون خانه داد زد كه: كجاى اين سخن را انكار میكنى؟! او به آنچه فرموده، از تو داناتر است.

408. وقعة صفّين عن أبي عبيدة عن هرثمة بن سليم: غَزَونا مَعَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ غَزوَةَ صِفّينَ، فَلَمّا نَزَلنا بِكَربَلاءَ صَلّىٰ بِنا صَلاةً، فَلَمّا سَلَّمَ رَفَعَ إلَيهِ مِن تُربَتِها فَشَمَّها، ثُمَّ قالَ:

واهاً لَكِ أيَّتُهَا التُّربَةُ! لَيُحشَرَنَّ مِنكِ قَومٌ يَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ.

فَلَمّا رَجَعَ هَرثَمَةُ مِن غَزوَتِهِ إلَى امرَأَتِهِ - و هِيَ جَرداءُ بِنتُ سميرٍ، و كانَت شِيعةً لِعَلِيٍّ علیه السلام - فَقالَ لَها زَوجُها هَرثَمَةُ: ألا اُعَجِّبُكِ مِن صَديقِكِ أبِي الحَسَنِ؟ لَمّا نَزَلنا كَربَلاءَ، رَفَعَ إلَيهِ مِن تُربَتِها فَشَمَّها و قالَ: «وَاهاً لَكِ يا تُربَةُ، لَيُحشَرَنَّ مِنكِ قَومٌ يَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ»! و ما عِلمُهُ بِالغَيبِ؟!

فَقالَت: دَعنا مِنكَ أيُّهَا الرَّجُلُ، فَإِنَّ أميرَ المُؤمِنينَ علیه السلام لَم يَقُل إلّا حَقّاً.

فَلَمّا بَعَثَ عُبَيدُ اللّٰهِ بنُ زِيادٍ البَعثَ الَّذي بَعَثَهُ إلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ علیه السلام و أَصحابِهِ، قالَ:

كُنتُ فيهِم فِي الخَيلِ الَّتي بَعَثَ إلَيهِم، فَلَمَّا انتَهَيتُ إلَى القَومِ و حُسَينٍ و أَصحابِهِ، عَرَفتُ المَنزِلَ الَّذي نَزَلَ بِنا عَلِيٌّ فيهِ، وَ البُقعَةَ الَّتي رَفَعَ إلَيهِ مِن تُرابِها، وَ القَولَ الَّذي قالَهُ! فَكَرِهتُ مَسيري، فَأَقبَلتُ عَلىٰ فَرَسي حَتّىٰ وَقَفتُ عَلَى الحُسَينِ، فَسَلَّمتُ عَلَيهِ، و حَدَّثتُهُ بِالَّذي سَمِعتُ مِن أبيهِ في هٰذَا المَنزِلِ.

فَقالَ الحُسَينُ: مَعَنا أنتَ أو عَلَينا؟

فَقُلتُ: يَابنَ رَسولِ اللّٰهِ، لا مَعَكَ و لا عَلَيكَ، تَرَكتُ أهلي و وَلدي أخافُ عَلَيهِم مِنِ ابنِ زِيادٍ.

فَقالَ الحُسَينُ: فَوَلِّ هَرَباً حَتّىٰ لا تَرىٰ لَنا مَقتَلاً، فَوَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ! لا يَرىٰ مَقتَلَنا اليَومَ رَجُلٌ و لا يُغيثُنا، إلّا أدخَلَهُ اللّٰهُ النّارَ.

قالَ: فَأَقبَلتُ فِي الأَرضِ هارِباً حَتّىٰ خَفِيَ عَلَيَّ مَقتَلُهُ.[۸۰۳]

408. وقعة صفّين - به نقل از ابو عبيده -: هرثمة بن سليم گفت: با على بن ابى طالب علیه السلام به جنگ صفّين رفتيم. چون در كربلا فرود آمديم، نماز را به جماعت با ما خواند. سلام كه داد، قدرى از خاک آن جا را برداشت و بوييد و سپس فرمود: «زهى تو،اى خاک! مردمانى از تو محشور خواهند شد كه بیحسابرسى به بهشت میروند».

چون هرثمه از جنگ به نزد همسرش جَردا دختر سمير - كه شيعۀ على علیه السلام بود - بازگشت، به او گفت: آيا تو را از دوستت ابو الحسن شگفت زده نكنم؟ در كربلا كه فرود آمديم، قدرى از خاک آن جا را برداشت و بوييد و گفت: «زهى تو،اى خاک! مردمانى از تو محشور خواهند شد كه بیحسابرسى به بهشت میروند». مگر او علم غيب دارد؟

همسرش گفت: دست بردار،اى مرد! امير مؤمنان، جز حق نگفته است.

[هرثمه گفت:] زمانى كه عبيد اللّٰه بن زياد، لشكرى به سوى حسين بن على و يارانش فرستاد، من نيز در جمع سوارانى بودم كه او گسيل داشت. چون به آن مردمان و حسين و يارانش رسيديم، منزلگاهى را كه على علیه السلام ما را در آن جا فرود آورد و زمينى را كه از خاک آن برداشت، شناختم و آن سخنى را كه گفته بود، به ياد آوردم. پس، از آمدنم ناراحت شدم و سوار بر اسبم نزد حسين رفتم و بر او سلام كردم و آنچه را از پدرش در اين منزلگاه شنيده بودم، برايش باز گفتم.

حسين علیه السلام گفت: «تو با ما هستى، يا بر ضدّ ما؟».

گفتم:اى فرزند پيامبر خدا! نه با تو هستم و نه بر ضدّ تو. زن و فرزندانم را رها كرده‌ام و آمده‌ام و از ابن زياد بر آنان میترسم.

حسين علیه السلام گفت: «پس بگريز و برو تا شاهد كشته شدن ما نباشى؛ زيرا سوگند به آن كه جان من در دست اوست، هر مردى كه امروز، شاهد كشته شدن ما باشد و يارى‌مان نرساند، خداوند، او را در آتش میافكند».

هرثمه گفت: من از آن سرزمين گريختم تا جايى كه محلّ كشته شدن او از نظرم ناپديد شد.

409. علل الشرائع عن ميثم التمّار - لِجَبَلَةَ المَکِّیَّةِ -: يا جَبَلَةُ، اِعلَمي أنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ علیه السلام سَيِّدُ الشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ، و لِأَصحابِهِ عَلىٰ سائِرِ الشُّهَداءِ دَرَجَةٌ.[۸۰۴]

409. علل الشرائع - به نقل از ميثم تمّار، خطاب به جبلۀ مکّی -:اى جَبَله! بدان كه حسين بن على، سالار شهيدان در روز قيامت است و ياران او نيز بر ديگر شهيدان، برترى دارند.

410. الأمالي للصدوق عن كعب الأحبار: إنَّ في كِتابِنا: أنَّ رَجُلاً مِن وُلدِ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله يُقتَلُ، ولا يَجِفُّ عَرَقُ دَوابِّ أصحابِهِ حَتّىٰ يَدخُلُوا الجَنَّةَ، فَيُعانِقُوا الحورَ العينَ.[۸۰۵]

410. الأمالى، صدوق - به نقل از كعب الأحبار -: در كتابهاى ما آمده است كه مردى از فرزندان محمّد، پيامبر خدا، كشته میشود و عرق مركبهاى ياران او هنوز خشک نشده، وارد بهشت میشوند و حور العين را در آغوش میكشند.

411. الإمام زين العابدين علیه السلام: كُنتُ مَعَ أبِي اللَّيلَةَ الَّتي قُتِلَ صَبيحَتَها، فَقالَ لِأَصحابِهِ: هٰذَا اللَّيلَ فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً[۸۰۶]؛ فَإِنَّ القَومَ إنَّما يُريدونَني، و لَو قَتَلوني لَم يَلتَفِتوا إلَيكُم، و أَنتُم في حِلٍّ و سَعَةٍ.

فَقالوا: لا وَ اللّٰهِ، لا يَكونُ هٰذا أبَداً.

قالَ: إنَّكُم تُقتَلونَ غَداً كَذٰلِكَ، لا يُفلِتُ مِنكُم رَجُلٌ.

قالوا: الحَمدُ للّٰهِ الَّذي شَرَّفَنا بِالقَتلِ مَعَكَ.

ثُمَّ دَعا و قالَ لَهُم: اِرفَعُوا رُؤوسَكُم وَ انظُروا.

فَجَعَلوا يَنظُرونَ إلىٰ مَواضِعِهِم و مَنازِلِهِم مِنَ الجَنَّةِ، و هُوَ يَقولُ لَهُم: هٰذا مَنزِلُكَ يا فُلانُ، و هٰذا قَصرُكَ يا فُلانُ، و هٰذِهِ دَرَجَتُكَ يا فُلانُ.

فَكانَ الرَّجُلُ يَستَقبِلُ الرِّماحَ وَ السُّيوفَ بِصَدرِهِ و وَجهِهِ، لِيَصِلَ إلىٰ مَنزِلِهِ مِنَ الجَنَّةِ.[۸۰۷]

411. امام زين العابدين علیه السلام: شبى كه پدرم در فرداى آن، كشته شد، با او بودم. به يارانش فرمود: «از تاريكى شب، استفاده كنيد و برويد؛ چرا كه اين جماعت، تنها مرا میخواهند و اگر مرا بكشند، به شما كارى نخواهند داشت. شما آزاديد كه برويد».

ياران گفتند: نه، به خدا سوگند. هرگز چنين اتّفاق نخواهد افتاد.

[به آنان] فرمود: «فردا شما نيز كشته خواهيد شد و يک نفر هم از شما جان سالم به در نخواهد برد».

گفتند: ستايش، خداى را كه افتخار كشته شدن در ركاب تو را به ما ارزانى داشته است!

پدرم دعا كرد و به ايشان فرمود: «سرهايتان را بلند كنيد و بنگريد».

آنان شروع به نگريستن به جايگاه و منازل خويش در بهشت كردند و پدرم به ايشان میفرمود: «فلانى! اين، منزل توست. فلانى! اين، قصر توست. فلانى! اين، درجۀ توست».

پس، هر يک از ايشان، سينه و چهرۀ خويش را به استقبال نيزهها و شمشيرها میبرد تا به جايگاه خويش در بهشت برسد.

412. عنه علیه السلام: لَمَّا اشتَدَّ الأَمرُ بِالحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ علیه السلام، نَظَرَ إلَيهِ مَن كانَ مَعَهُ فَإِذا هُوَ بِخِلافِهِم؛ لِأَنَّهُم كُلَّمَا اشتَدَّ الأَمرُ تَغَيَّرَت ألوانُهُم، وَ ارتَعَدَت فَرائِصُهُم[۸۰۸]، و وَجَبَت[۸۰۹] قُلوبُهُم، و كانَ الحُسَينُ علیه السلام و بَعضُ مَن مَعَهُ مِن خَصائِصِهِ[۸۱۰] تُشرِقُ ألوانُهُم و تَهدَأُ جَوارِحُهُم، و تَسكُنُ نُفوسُهُم. فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ: اُنظُرُوا، لا يُبالي بِالمَوتِ!

فَقالَ لَهُمُ الحُسَينُ علیه السلام: صَبراً بَنِي الكِرامِ، فَمَا المَوتُ إلّا قَنطَرَةٌ؛ تَعبُرُ بِكُم عَنِالبُؤسِ وَ الضَّرّاءِ إلَى الجِنانِ الواسِعَةِ وَ النَّعيمِ الدّائِمَةِ، فَأَيُّكُم يَكرَهُ أن يَنتَقِلَ مِن سِجنٍ إلىٰ قَصرٍ؟! و ما هُوَ لِأَعدائِكُم إلّا كَمَن يَنتَقِلُ مِن قَصرٍ إلىٰ سِجنٍ و عَذابٍ.

إِنَّ أبي حَدَّثَني، عَن رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: أنَّ الدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ و جَنَّةُ الكافِرِ، وَ المَوتَ جِسرُ هٰؤُلاءِ إلىٰ جِنانِهِم، و جِسرُ هٰؤُلاءِ إلىٰ جَحيمِهِم، ما كَذَبتُ و لا كُذِبتُ.[۸۱۱]

412. امام زين العابدين علیه السلام: چون كار بر حسين بن على بن ابی طالب علیه السلام سخت شد، يكى از كسانى كه با ايشان بود، به او نگريست و ديد كه برخلاف آنان است؛ زيرا هر چه كار سختتر میشد، رنگ از رخسار آنان بر میگشت و بدن‌هايشان به لرزه و قلب‌هايشان به تپش میافتاد، در حالى كه حسين علیه السلام و برخى از ياران خاصّش، رنگشان روشن و اندام‌هايشان آرام میشد و دل‌هايشان قرار بيشترى میيافت. آنان به يكديگر میگفتند: بنگريد كه از مرگ، باكى ندارد!

حسين علیه السلام به ايشان فرمود: «شكيبا باشيد،اى بزرگ‌زادگان؛ چرا كه مرگ، چيزى نيست، جز پلى كه شما را از بدبختى و رنج به بهشتهاى پهناور و نعمتهاى جاويدان میرسانَد. كدام يک از شما خوش ندارد كه از زندان به كاخ رود؟! براى دشمنانتان هم مرگ نيست، مگر همچون كسى كه از كاخى به زندان و شكنجه‌گاهى رود. پدرم از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله برايم نقل كرد كه: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، و مرگ براى آنان، پلى به سوى بهشت‌هايشان است و براى اينان، پلى به سوى دوزخشان. من، هرگز دروغ نگفته‌ام و به دروغگويى هم متّهم نشده‌ام».

413. الأمالي للصدوق عن ثابت بن أبي صفيّة: نَظَرَ سَيِّدُ العابِدينَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ علیه السلام إلىٰ عُبَيدِ اللّٰهِ بنِ العَبّاسِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ علیه السلام، فَاستَعبَرَ ثُمَّ قالَ: ما مِن يَومٍ أشَدَّ عَلىٰ رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله مِن يَومِ اُحُدٍ؛ قُتِلَ فيهِ عَمُّهُ حَمزَةُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ أسَدُ اللّٰهِ و أَسَدُ رَسولِهِ. و بَعدَهُ يَومُ مُؤتَةَ؛ قُتِلَ فيهِ ابنُ عَمِّهِ جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ.

ثُمَّ قالَ علیه السلام: و لا يَومَ كَيَومِ الحُسَينِ علیه السلام؛ اِزدَلَفَ إلَيهِ ثَلاثونَ ألفَ رَجُلٍ يَزعُمونَ أنَّهُم مِن هٰذِهِ الأُمَّةِ، كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إلَى اللّٰهِ عزّ و جلّ بِدَمِهِ، و هُوَ بِاللّٰهِ يُذَكِّرُهُم فَلا يَتَّعِظونَ، حَتّیٰ قَتَلوهُ بَغياً و ظُلماً و عُدواناً.

ثُمَّ قالَ علیه السلام: رَحِمَ اللّٰهُ العَبّاسَ! فَلَقَد آثَرَ و أَبلىٰ و فَدىٰأخاهُ بِنَفسِهِ حَتّیٰ قُطِعَت يَداهُ، فَأَبدَلَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ بِهِما جَناحَينِ يَطيرُ بِهِما مَعَ المَلائِكَةِ فِي الجَنَّةِ، كَما جَعَلَ لِجَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ. و إِنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللّٰهِ تَبارَكَ و تَعالىٰ مَنزِلَةً يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ.[۸۱۲]

413. الأمالى، صدوق - به نقل از ثابت بن ابى صفيّه -: سيّد العابدين، على بن حسين علیه السلام، به عبيد اللّٰه بن عبّاس بن على بن ابى طالب علیه السلام نگريست و اشک ريخت. سپس فرمود: «هيچ روزى براى پيامبر خدا صلی الله علیه و آله سختتر از روز اُحُد نبود. در آن روز، عمويش حمزة بن عبد المطّلب، آن شير خدا و شير رسول او، كشته شد. پس از آن روز، روز موته است كه در آن، پسرعمویش، جعفر بن ابى طالب، كشته شد».

سپس فرمود: «و هيچ روزى چون روز حسين علیه السلام نيست. سى هزار مردک كه مدّعى بودند از اين امّتاند، به سوى او آمدند و هر يک از آنان به قصد تقرّب به خداوند عزّ و جلّ میخواست خون او را بريزد، به طورى كه هر چه او از خدا برايشان میگفت، در گوش آنان فرو نمیرفت و سرانجام، او را از روى سركشى و ستم و تجاوز كشتند».

سپس فرمود: «خدا عبّاس را رحمت كند! او ايثار كرد و جانبازى نمود و جان خويش را فداى برادرش كرد، تا آن كه هر دو دستش قطع شد و خداوند عزّ و جلّ در عوض آنها، دو بال به او داد كه با آنها همراه با فرشتگان، در بهشت پرواز میكند، همچنان كه به جعفر بن ابى طالب داد. عبّاس در نزد خداوندِ بزرگ و بلندمرتبه، چنان منزلتى دارد كه در روز قيامت، همۀ شهيدان به او غبطه میخورند».

414. علل الشّرائع عن محمّد بن عمارة عن الإمام الصّادق علیه السلام، قال: قُلتُ لَهُ: أخبِرني عَن أصحابِالحُسَينِ علیه السلام وإِقدامِهِم عَلَى المَوتِ.

فَقالَ: إنَّهُم كُشِفَ لَهُمُ الغِطاءُ حَتّىٰ رَأَوا مَنازِلَهُم مِنَ الجَنَّةِ، فَكانَ الرَّجُلُ مِنهُم يُقدِمُ عَلَى القَتلِ لِيُبادِرَ إلىٰ حَوراءَ يُعانِقُها، و إِلىٰ مَكانِهِ مِنَ الجَنَّةِ.[۸۱۳]

414. علل الشرائع - به نقل از محمّد بن عماره -: به امام صادق علیه السلام گفتم: مرا از ياران حسين علیه السلام و جانبازىهاى آنان، خبر دهيد.

فرمود: «پرده براى آنان كنار زده شد، به طورى كه جايگاههاى خويش در بهشت را ديدند. از اين رو، هر يک از ايشان به سوى كشته شدن میشتافت تا هر چه زودتر حوريان بهشتى را در آغوش كشد و به جايگاه خود در بهشت نايل آيد».

۱۶ / ۵: عِدَّةٌ مِن أصحابِ الإِمامِ الباقِرِ علیه السلام

۱۶ / ۵: شمارى از ياران امام باقر علیه السلام

۱۶ / ۵ - ۱: أَبو بَصيرٍ المُرادِيُّ[۸۱۴]

۱۶ / ۵ - ۱: ابو بصير مرادى[۸۱۵]

415. الإمام الصادق علیه السلام: ما أجِدُ أحَداً أحيا ذِكرَنا وأَحادِيثَ أبي علیه السلام إلّا زُرارَةُ، و أَبو بَصيرٍ المُرادِيُّ، و مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ، و بُرَيدُ بنُ مُعاوِيَةَ. و لَولا هٰؤُلاءِ ما كانَ أحَدٌ يَستَنبِطُ هُدىً. هٰؤُلاءِ حُفّاظُ الدّينِ، و أُمَناءُ أبي علیه السلام عَلىٰ حَلالِ اللّٰهِ و حَرامِهِ، و هُمُ السّابِقونَ إلَينا فِي الدُّنيا و فِي الآخِرَةِ.[۸۱۶]

415. امام صادق علیه السلام: من كسى را نمیشناسم كه نام و ياد ما را و احاديث پدرم را زنده نگه داشته باشد، مگر زُراره و ابو بصير مُرادى و محمّد بن مسلم و بُرَيد بن معاويه. اگر اينها نبودند، هيچ كس حكم درستى را استنباط نمیكرد. اينان، نگهبانان دين و امينان پدر من بر حلال و حرام خدا هستند و پيشى گيرندگان به سوى ما در دنيا و آخرت اند.

۱۶ / ۵ – ۲: أَبو بَصيرٍ المَكفوفُ[۸۱۷]

۱۶ / ۵ - ۲: ابو بصير مكفوف[۸۱۸]

416. الكافي عن أبي بصير: دَخَلتُ عَلىٰ أبي جَعفَرٍ علیه السلام فَقُلتُ لَهُ:... تَقدِرونَ عَلىٰ أن تُحيُوا المَوتىٰ و تُبرٍِئُوا الأَكمَهَ وَ الأَبرَصَ؟

قالَ: نَعَم بِإِذنِ اللّٰهِ. ثُمَّ قالَ لي: اُدنُ مِنِّي يا أبا مُحَمَّدٍ.

فَدَنَوتُ مِنهُ، فَمَسَحَ عَلىٰ وَجهي و عَلىٰ عَيني، فَأَبصَرتُ الشَّمسَ وَ السَّماءَ وَ الأَرضَ وَ البُيوتَ، و كُلَّ شَيءٍ فِي البَلَدِ! ثُمَّ قالَ لي: أ تُحِبُّ أن تَكونَ هٰكَذا و لَكَ ما لِلنّاسِ و عَلَيكَ ما عَلَيهِم يَومَ القِيامَةِ، أم تَعُودُ كَما كُنتَ و لَكَ الجَنَّةُ خالِصاً؟

قُلتُ: أعودُ كَما كُنتُ. فَمَسَحَ عَلىٰ عَيني فَعُدتُ كَما كُنتُ.[۸۱۹]

416. الكافى - به نقل از ابو بصير -: خدمت امام باقر علیه السلام رسيدم و گفتم:... شما قادريد كه مرده را زنده كنيد و كور مادرزاد و پيس را شفا دهيد؟

فرمود: «آرى، به خواست خدا» و سپس به من فرمود: «نزديک من بيا،اى ابو محمّد!».

من نزديک رفتم. ايشان دستى به چهره و چشمم كشيد و من آفتاب و آسمان و زمين و خانهها و هر چه را در شهر بود، ديدم. سپس فرمود: «آيا دوست دارى چنين باشى و در روز قيامت، مانند بقيّۀ مردم با تو رفتار شود، يا آن كه [دوست دارى] به حال نخست باز گردى و يكسره به بهشت روى؟».

گفتم: به حال سابقم باز گردم.

ايشان دوباره دست به چشمم كشيد و من به حال سابقم باز گشتم.

417. رجال الكشّي عن أبي بصير: دَخَلتُ عَلىٰأبي عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام فَقالَ لي: حَضَرتَ عِلباءَ عِندَ مَوتِهِ؟

قالَ: قُلتُ: نَعَم، و أخبَرَني أَنّكَ ضَمِنتَ لَهُ الجَنَّةَ، و سَأَلَني أَن اُذكِّرَكَ ذٰلِكَ.

قالَ: صَدَقَ.

قالَ: فَبَكَيتُ، ثُمَّ قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، فَما لي! أ لَستُ كَبيرَ السِّنِّ الضَّعيفَ الضَّريرَ البَصيرَ المُنقَطِعَ إلَيكُم؟ فَاضمَنها لي.

قالَ: قَد فَعَلتُ.

قالَ: قُلتُ: اِضمَنها عَلىٰآبائِكَ - و سَمَّيتُهُم واحداً واحداً -.

قالَ: قَد فَعَلتُ.

قُلتُ: فَاضمَنها لي عَلىٰرَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله.

قالَ: قَد فَعَلتُ.

قالَ: قُلتُ: فَاضمَنها لي عَلَى اللّٰهِ تَعالىٰ.

قالَ: فَأَطرَقَ، ثُمَّ قالَ: قَد فَعَلتُ.[۸۲۰]

417. رجال الكشّى - به نقل از ابو بصير -: خدمت امام صادق علیه السلام رسيدم. به من فرمود: «هنگام درگذشت عِلبا، تو حضور داشتى؟».

گفتم: آرى. او به من گفت كه شما بهشت را برايش ضمانت كردهايد و از من خواست كه اين مطلب را به شما بگويم.

امام علیه السلام فرمود: «راست گفته است».

من گريستم و گفتم: فدايت شوم! پس منِ سالخوردۀ ناتوانِ كورِ ارادتمند شما، چه؟ براى من هم ضمانت فرما.

فرمود: «ضمانت كردم».

گفتم: از طرف پدرانت، آن را برايم ضمانت كن. آن گاه، نام يكايک آن بزرگواران را بردم.

فرمود: «ضمانت كردم».

گفتم: از طرف پيامبر خدا صلی الله علیه و آله آن را برايم ضمانت كن.

فرمود: «ضمانت كردم».

گفتم: از طرف خداىمتعال، آن را برايم ضمانت كن.

آن گاه، امام علیه السلام مدّتى سرش را پايين انداخت و سپس فرمود: «ضمانت كردم».

۱۶ / ۵ - ۳: بُرَيدُ بنُ مُعاوِيَةَ[۸۲۱]

۱۶ / ۵ - ۳: بُرَيد بن معاويه[۸۲۲]

418. الإمام الصادق علیه السلام: بَشِّرِ المُخبِتينَ[۸۲۳] بِالجَنَّةِ: بُرَيدُ بنُ مُعاوِيَةَ العِجلِيُّ، و أَبو بَصِيرٍ لَيثُ بنُ البُختَرِيِّ المُرادِيُّ، و مُحمَّدُ بنُ مُسلِمٍ، و زُرارَةُ، أربَعَةٌ نُجَباءُ اُمَناءُ اللّٰهِ عَلىٰ حَلالِهِ و حَرامِهِ، لَولا هٰؤُلاءِ انقَطَعَت آثارُ النُّبُوَّةِ وَ اندَرَسَت.[۸۲۴]

418. امام صادق علیه السلام: فروتنان را مژده بهشت بده: بُرَيد بن معاويهٔ عِجلى و ابو بصير ليث بن بخترى مرادى و محمّد بن مسلم و زراره؛ چهار انسان برگزيده و امينان خدا بر حلال و حرام او را. اگر اينان نبودند، آثار نبوّت قطع میشد و از بين میرفت.

۱۶ / ۵ - ۴: زُرارَةُ[۸۲۵]

۱۶ / ۵ - ۴: زُراره[۸۲۶]

419. رجال الكشّي عن زرارة: قالَ لي أبو عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام: يا زُرارَةُ، إنَّ اسمَكَ في أسامي أهلِ الجَنَّةِ بِغَيرِ ألِفٍ.

قُلتُ: نَعَم جُعِلتُ فِداك، اسمي عَبدُ رَبِّهِ، لٰكِنّي لُقِّبتُ بِزُرارَةَ.[۸۲۷]

419. رجال الكشّى - به نقل از زراره -: امام صادق علیه السلام به من فرمود: «اى زراره! نام تو در [فهرستِ] نامهاى بهشتيان، بدون الف آمده است».

گفتم: بله، فدايت گردم! نام من «عبد ربّه» است؛ ولى زراره لقبم داده‌اند.

۱۶ / ۵ - ۵: مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ[۸۲۸]

۱۶ / ۵ - ۵: محمّد بن مسلم[۸۲۹]

420. الإمام الصادق علیه السلام: زُرارَةُ و ابو بَصيرٍ و مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ و بُرَيدٌ مِنَ الَّذينَ قالَ اللّٰهُ تَعالَى: (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ* أُولٰئِكَ الْمُقَرَّبُونَ)[۸۳۰].[۸۳۱]

420. امام صادق علیه السلام: زراره و ابو بصیر و محمّد بن مسلم و بُرَيد، از کسانی هستند که خداوند بلندمرتبه در این آیه فرموده است: (پيشى گيرندگان نخستاند * ايشان، مقرّبان [درگاه الهى] اند).

راجع: ص ۴۳۴ (ابو بصير المرادي) وص ۴۳۸ (بريد بن معاوية).

ر. ک: ص ۴۳۵ (ابوبصیر مرادی) و ص ۴۳۹ (برید بن معاویه).

۱۶ / ۶: عِدَّةٌ مِن أصحابِ الإِمامِ الصّادِقِ علیه السلام

۱۶ / ۶: شمارى از ياران امام صادق علیه السلام

۱۶ / ۶ - ۱: حُمرانُ بنُ أعيَنَ[۸۳۲]

۱۶ / ۶ - ۱: حُمران بن اَعيَن[۸۳۳]

421. الإمام الصادق علیه السلام‌ - في حُمرانَ بنِ أعيَنَ -: إنَّهُ رَجُلٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ.[۸۳۴]

421. امام صادق علیه السلام - در بارهٔ حُمران بن اَعيَن -: او مردى از اهل بهشت است.

422. رجال الكشّي عن هشام بن الحكم عن الإمام الصّادق علیه السلام، قال: سَمِعتُهُ يَقولُ: حُمرانُ مُؤمِنٌ، لا يَرتَدُّ أبَداً.

ثُمَّ قال: نِعمَ الشَّفيعُ أنا و آبائي لِحُمرانَ بنِ أعيَنَ يَومَ القِيامَةِ، نَأخُذُ بِيَدِهِ و لا نُزايِلُهُ حَتّىٰنَدخُلَ الجَنَّةَ جَميعاً.[۸۳۵]

422. رجال الكشّى - به نقل از هشام بن حكم -: شنيدم كه امام صادق علیه السلام میفرمايد: «حُمران، مؤمن است و هرگز از ايمانش بر نمیگردد».

سپس فرمود: «من و پدرم، شفيعان خوبى براى حمران بن اَعيَن در روز قيامت خواهيم بود. دستش را میگيريم و او را رها نمیكنيم تا با هم وارد بهشت شويم».

۱۶ / ۶ - ۲: زَيدٌ الشَّحّامُ[۸۳۶]

۱۶ / ۶ - ۲: زيد شحّام[۸۳۷]

423. رجال الكشّي عن زيد الشحّام: دَخَلتُ عَلىٰ أبي عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام فَقالَ لي: يا زَيدُ، جَدِّدِ التَّوبَةَ، و أَحدِث عِبادَةً.

قالَ: قُلتُ: نُعِيَت إلَيَّ نَفسي؟

قالَ: فَقالَ لي: يا زَيدُ، ما عِندَنا لَكَ خَيرٌ، و أنتَ مِن شيعَتِنا، إلَينَا الصِّراطُ، و إلَينَا الميزانُ، و إلَينا حِسابُ شيعَتِنا، وَ اللّٰهِ! لَأَنا لَكُم أرحَمُ مِن أحَدِكُم بِنَفسِهِ. يا زَيدُ، كَأَنّي أنظُرُ إلَيكَ في دَرَجَتِكَ مِنَ الجَنَّةِ و رَفيقُكَ فيهَا الحارِثُ بنُ المُغيرَةِ النَّصرِيُّ.[۸۳۸]

423. رجال الكشّى - به نقل از زيد شَحّام -: بر امام صادق علیه السلام وارد شدم. به من فرمود: «اى زيد! توبهاى ديگر نما و عبادتى را به جا بياور».

گفتم: آيا خبر مرگم را میدهى؟

فرمود: «اى زيد! آنچه در نزد ماست، براى تو بهتر است و تو از شيعيان ما هستى. راه [آخرت]، به سوى ماست و ميزان و حساب [اعمالِ] شيعيان ما، بر عهدۀ ماست. به خدا سوگند، من به شما مهربانتر از شما به خودتان هستم.اى زيد! گويا من به تو مینگرم كه در جايگاه بهشتى‌ات به همراه حارث بن مغيرۀ نصرى، قرار گرفته‌اى».

۱۶ / ۶ – ۳: عِلباءُ[۸۳۹]

۱۶ / ۶ - ۳: عِلبا[۸۴۰]

424. رجال الكشّي عن أبي بصير: إنَّ عِلباءَ الأَسَدِيَّ وُلِّيَ البَحرَينَ فَأَفادَ سَبعَمِئَةِ ألفِ دينارٍ و دَوابَّ و رَقيقاً. قالَ: فَحَمَلَ ذٰلِكَ كُلَّهُ حَتّیٰ وَضَعَهُ بَينَ يَدَي أبي عَبدِاللّٰهِ علیه السلام، ثُمَّ قالَ:

إنّي وُلّيتُ البَحرَينَ لِبَني اُمَيَّةَ، وأفَدتُ كَذا وكَذا، وقَد حَمَلتُهُ كُلَّهُ إلَيكَ، وعَلِمتُ أنَّ اللّٰهَ عزّ و جلّ لَم يَجعَل لَهُم مِن ذٰلِكَ شَيئاً، وأنَّهُ كُلَّهُ لَكَ.

فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام: هاتِهِ! فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ، فَقالَ لَهُ: قَد قَبِلنا مِنكَ، و وَهَبناهُ لَكَ، و أحلَلناكَ مِنهُ، و ضَمِنّا لَكَ عَلَى اللّٰهِ الجَنَّةَ.[۸۴۱]

424. رجال الكشّى - به نقل از ابو بصير -: عِلبای اسدى، والى بحرين شد و مبلغ هفتصد هزار دينار و تعدادى چارپا و برده به دست آورد. همۀ اينها را بُرد و در برابر امام صادق علیه السلام گذاشت و گفت: من از سوى بنى اميّه، والى بحرين شدم و فلان مقدار، ثروت به دست آورده‌ام و همهاش را خدمت شما آورده‌ام و میدانم كه خداوند عزّ و جلّ هيچ مبلغى از آن را براى آنان روا ندانسته و همهاش براى شماست.

امام صادق علیه السلام به او فرمود: «آنها را بياور». او آنها را آورد و در برابر ايشان قرار داد. امام علیه السلام به او فرمود: «از تو پذيرفتيم و به تو بخشيديم و برايت حلال كرديم و بهشت را از جانب خدا برايت ضامن شديم».

425. تهذيب الأحكام عن الحسين بن سعيد عن محمّد بن أبي عمير عن الحكم بن[۸۴۲] علباء الأسدي: وُلّيتُ البَحرَينَ فَأَصَبتُ بِها مالاً كَثيراً، فَأَنفَقتُ وَ اشتَرَيتُ ضِياعاً كَثيرَةً، وَ اشتَرَيتُ رَقيقاً وَ اُمَّهاتِ أولادٍ، و وُلِدَ لي. ثُمَّ خَرَجتُ إلىٰمَكَّةَ فَحَمَلتُ عِيالي وَ اُمَّهاتِ أولادي و نِسائي، و حَمَلتُ خُمسَ ذٰلِكَ المالِ، فَدَخَلتُ عَلىٰ أبي جَعفَرٍ علیه السلام فَقُلتُ لَهُ: إنّي وُلّيتُ البَحرَينَ فَأَصَبتُ بِها مالاً كَثيراً، وَ اشتَرَيتُ مَتاعاً، وَ اشتَرَيتُ رَقيقاً، وَ اشتَرَيتُ اُمَّهاتِ أولادٍ، و وُلِدَ لي، و أنفَقتُ، و هٰذا خُمسُ ذٰلِكَ المالِ، و هٰؤُلاءِ اُمَّهاتُ أولادي و نِسائي، قَد أتَيتُكَ بِهِ.

فَقالَ: أما إنَّهُ كُلَّهُ لَنا، و قَد قَبِلتُ ما جِئتَ بِهِ، و قَد حَلَّلتُكَ مِن اُمَّهاتِ أولادِكَو نِسائِكَ و ما أنفَقتَ، و ضَمِنتُ لَكَ عَلَيَّ و عَلىٰأبِيَ الجَنَّةَ.[۸۴۳]

425. تهذيب الأحكام - به نقل از حسين بن سعيد، از محمّد بن ابى عمير، از حكم بن[۸۴۴] عِلبای اسدى -:]از جانب اُمویانْ[والى بحرين شدم و مال فراوانى به دست آوردم. مقدارى را انفاق كردم و املاک بسيارى خريدم و نيز تعدادى غلام و كنيز خريدم. يكى از كنيزانم برايم بچّهاى آورد. آن گاه به مكّه رفتم و عائله و كنيزان و زن‌هايم را هم با خود بردم و يک پنجمِ مالم را هم با خود بردم. خدمت امام باقر علیه السلام رسيدم و به ايشان گفتم: من والى بحرين شدم و مال فراوانى به دست آوردم. اجناسى خريدم و غلام و كنيز خريدم و يكى از كنيزانم برايم بچّهاى آورد. مقدارى را نيز انفاق كردم و اين هم يک پنجمِ مالم است و اينان، كنيزان و زنانم هستند كه خدمت شما آورده‌ام.

فرمود: «همۀ آنها مال ماست. هر چه آورده‌اى، میپذيرم و كنيزان و زنانت]را که با این مال به دست آورده‌ای[و هر چه را بخشيده‌اى، حلال میكنم. از طرف خودم و پدرم، بهشت را برايت ضمانت می‌کنم».

۱۶ / ۶ - ۴: عِيسَى بنُ أبي مَنصورٍ[۸۴۵]

۱۶ / ۶ - ۴: عيسى بن ابى منصور[۸۴۶]

426. رجال الكشّي عن إبراهيم بن عليّ: كانَ أبو عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام إذا رَأىٰعيسَى بنَ أبي مَنصورٍ قالَ: مَن أحَبَّ أن يَرىٰرَجُلاً مِن أهلِ الجَنَّةِ فَليَنظُر إلىٰ هٰذا.[۸۴۷]

426. رجال الكشّى - به نقل از ابراهيم بن على -: امام صادق علیه السلام هر گاه عيسى بن ابى منصور را میديد، میفرمود: «هر كه دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببيند، به اين بنگرد».

۱۶ / ۶ – ۵: فَتَىً مِن كُتّابِ بَني اُمَيَّةَ

۱۶ / ۶ - ۵: جوانى از كاتبان بنى اميّه

427. الكافي عن عليّ بن أبي حمزة: كانَ لي صَديقٌ مِن كُتّابِ بَني اُمُيَّةَ، فَقالَ لي: اِستَأذِن لي عَلىٰ أبي عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام، فَاستَأذَنتُ لَهُ عَلَيهِ، فَأَذِنَ لَهُ، فَلَمّا أن دَخَلَ سَلَّمَ و جَلَسَ، ثُمَّ قالَ: جُعِلتُ فِداكَ، إنّي كُنتُ في ديوانِ هٰؤُلاءِ القَومِ، فَأَصَبتُ مِن دُنياهُم مالاً كَثيراً و أَغمَضتُ في مَطالِبِهِ![۸۴۸]

فَقالَ أبو عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام: لَولا أنَّ بَني اُمَيَّةَ وَجَدوا مَن يَكتُبُ لَهُم، و يَجبي لَهُمُ الفَيءَ، و يُقاتِلُ عَنهُم، و يَشهَدُ جَماعَتَهُم؛ لَما سَلَبونا حَقَّنا! و لَو تَرَكَهُمُ النّاسُ و ما في أيديهِم ما وَجَدوا شَيئاً إلّاما وَقَعَ في أيديهِم.

قالَ: فَقالَ الفَتىٰ: جُعِلتُ فِداكَ، فَهَل لي مَخرجٌ مِنهُ؟

قالَ: إن قُلتُ لَكَ تَفعَلُ؟

قالَ: أفعَلُ.

قالَ لَهُ: فَاخرُج مِن جَميعِ مَا اكتَسَبتَ في ديوانِهِم، فَمَن عَرَفتَ مِنهُم رَدَدتَعَلَيهِ مالَهُ، و مَن لَم تَعرِف تَصَدَّقتَ بِهِ، و أنَا أضمَنُ لَكَ عَلَى اللّٰهِ عزّ و جلّ الجَنَّةَ.

قالَ: فَأَطرَقَ الفَتىٰرَأسَهُ طَويلاً، ثُمَّ قالَ: قَد فَعَلتُ جُعِلتُ فِداكَ.

قالَ ابنُ أبي حَمزَةَ: فَرَجَعَ الفَتىٰمَعَنا إلَى الكوفَةِ، فَما تَرَكَ شَيئاً عَلىٰ وَجهِ الأَرضِ إلّا خَرَجَ مِنهُ، حَتّیٰ ثِيابَهُ الَّتي كانَت عَلىٰ بَدَنِهِ. قالَ: فَقَسَمتُ لَهُ قِسمَةً، وَ اشتَرَينا لَهُ ثِياباً، و بَعَثنا إلَيهِ بِنَفَقَةٍ.

قالَ: فَما أتىٰعَلَيهِ إلّا أشهُرٌ قَلائِلُ حَتّیٰ مَرِضَ، فَكُنّا نَعودُهُ. قالَ: فَدَخَلتُ عَلَيهِ يَوماً و هُوَ في السَّوقِ[۸۴۹]، قالَ: فَفَتَحَ عَينَيهِ، ثُمَّ قالَ لي: يا عَلِيُّ، وَفیٰ لي وَ اللّٰهِ صاحِبُكَ. قالَ: ثُمَّ ماتَ، فَتَوَلَّينا أمرَهُ.

فَخَرَجتُ حَتّیٰ دَخَلتُ عَلىٰ أبي عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام، فَلَمّا نَظَرَ إلَيَّ قالَ: يا عَلِيُّ، وَفَينا وَاللّٰهِ لِصاحِبِكَ!

قالَ: فَقُلتُ: صَدَقتَ جُعِلتُ فِداكَ، هٰكَذا وَ اللّٰهِ قالَ لي عِندَ مَوتِهِ.[۸۵۰]

427. الكافى - به نقل از على بن ابى حمزه -: دوستى داشتم كه از كاتبان بنى اميّه بود. به من گفت: از امام صادق علیه السلام برايم اجازۀ ملاقات بگير. از امام علیه السلام اجازه خواستم و ايشان اجازه داد. چون به حضور ايشان رسيد، سلام كرد و نشست و سپس گفت: قربانت گردم! من در ديوان اين جماعت، كار میكردم و از دنياى آنان، به مال و منال فراوانى رسيده‌ام و براى به دست آوردن آن، چشم بر هم نهادم (به حلال و حرام توجّهى ننمودم).

امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر بنى اميّه كسى را نمیيافتند كه برايشان دبيرى كند و ماليات بگيرد و براى آنان بجنگد و در [نماز] جماعتشان حاضر شود، هرگز نمیتوانستند حقّ ما را غصب كنند! اگر مردم، آنها را با آنچه در دستشان است، تنها میگذاشتند، چيزى جز همانچه در دستشان افتاده بود، نمیيافتند».

آن مرد جوان گفت: قربانت گردم! آيا راهى براى بيرون آمدن از اين [وضع] برايم هست؟

فرمود: «اگر برايت بگويم، انجام میدهى؟».

گفت: انجام میدهم.

به او فرمود: «خودت را از تمام آنچه در ديوانِ آنها به دست آورده‌اى، خلاص كن. كسانى را كه میشناسى، مالشان را به آنها باز گردان و كسانى را كه نمیشناسى، از طرفشان صدقه بده. در اين صورت، من از طرف خداوند عزّ و جلّ، بهشت را برايت ضمانت میكنم».

جوان، مدّتى طولانى سرش را پايين انداخت [و به تأمّل پرداخت]. سپس گفت: قربانت گردم! چنين میكنم.

آن جوان با ما به كوفه باز گشت و خودش را از هر چه در عالم داشت، خلاص كرد، حتّى از جامهاى كه بر تن داشت. من قسمتى برايش تعيين كردم[۸۵۱] و جامههايى برايش خريديم و با قدرى خرجى، نزد او فرستاديم. چند ماهى نگذشت كه بيمار شد و ما به عيادتش میرفتيم. روزى كه در حال جان كندن بود، من تنها در كنارش بودم. چشمانش را باز كرد و گفت:اى على! به خدا سوگند كه آقايت به تعهّدش وفا كرد! اين را گفت و از دنیا رفت و ما او را به خاک سپرديم.

بیرون آمدم تا بر امام صادق علیه السلام وارد شدم. همين كه مرا ديد، فرمود: «اى على! به خدا سوگند كه در بارۀ دوستت به تعهّدمان وفا كرديم».

گفتم: درست است، فدايت شوم! به خدا سوگند كه او نيز هنگام مرگش، همين را گفت.

۱۶ / ۶ - ۶: الفُضَيلُ بنُ يَسارٍ[۸۵۲]

۱۶ / ۶ - ۶: فُضَيل بن يَسار[۸۵۳]

428. رجال الكشّي عن إبراهيم بن عبد اللَّه: كانَ أبو عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام إذا رَأَى الفُضَيلَ بنَ يَسارٍ قالَ: بَشِّرِ المُخبِتينَ[۸۵۴]، مَن أحَبَّ أن يَنظُرَ رَجُلاً مِن أهلِ الجَنَّةِ فَليَنظُر إلىٰ هٰذا.[۸۵۵]

428. رجال الكشّى - به نقل از ابراهيم بن عبد اللّٰه -: امام صادق علیه السلام هر گاه فضيل بن يسار را میديد، میفرمود: «فروتنان را بشارت باد! هر كه دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببيند، به اين بنگرد».

۱۶ / ۶ - ۷: مُعَلَّى بنُ خُنَيسٍ[۸۵۶]

۱۶ / ۶ - ۷: مُعَلَّى بن خُنَيس[۸۵۷]

429. رجال الكشّي عن إسماعيل بن جابر: دَخَلتُ عَلىٰ أبي عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام فَقالَ لي: يا إسماعيلُ، قُتِلَ المُعَلّىٰ؟

قُلتُ: نَعَم.

قالَ: أما وَاللّٰهِ لَقَد دَخَلَ الجَنَّةَ.[۸۵۸]

429. رجال الكشّى - به نقل از اسماعيل بن جابر -: به حضور امام صادق علیه السلام رسيدم. به من فرمود: «اى اسماعيل! مُعَلّى كشته شد؟».

گفتم: آرى.

فرمود: «به خدا سوگند كه وارد بهشت شد».

۱۶ / ۷: عِدَّةٌ مِن أصحابِ الإِمامِ الكاظِمِ علیه السلام

۱۶ / ۷: شمارى از ياران امام كاظم علیه السلام

۱۶ / ۷ - ۱: عَلِيُّ بنُ يَقطينٍ[۸۵۹]

۱۶ / ۷ - ۱: على بن يَقطين[۸۶۰]

430. رجال الكشّي عن عبد اللَّه بن يحيى الكاهليّ: كُنتُ عِندَ أبي إبراهيمَ علیه السلام إذ أقبَلَ عَلِيُّ بنُ يَقطينٍ، فَالتَفَتَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام إلیٰ أصحابِهِ، فَقالَ: مَن سَرَّهُ أن يَرىٰ رَجُلاً مِن أصحابِ رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله فَليَنظُر إلىٰ هٰذَا المُقبِلِ.

فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ القَومِ: هُوَ إذاً مِن أهلِ الجَنَّةِ؟

فَقالَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام: أمّا أنا فَأَشهَدُ أنَّهُ مِن أهلِ الجَنَّةِ.[۸۶۱]

430. رجال الكشّى - به نقل از عبد اللّٰه بن يحيى كاهلى -: نزد امام كاظم علیه السلام بودم كه على بن يقطين از دور پيدا شد. امام كاظم علیه السلام رو به يارانش نمود و فرمود: «هر كه خوش دارد مردى از ياران پيامبر خدا صلی الله علیه و آله را ببيند، به اين كه میآيد، بنگرد».

مردى از حاضران گفت: پس او در این صورت اهل بهشت است!

امام كاظم علیه السلام فرمود: «[آری] من كه گواهى میدهم او از اهل بهشت است».

۱۶ / ۷ - ۲: هِشامُ بنُ الحَكَمِ[۸۶۲]

۱۶ / ۷ - ۲: هشام بن حَكَم[۸۶۳]

431. رجال الكشّي عن أسد بن أبي العلاء: كَتَبَ أبُو الحَسَنِ الأَوَّلِ علیه السلام إلىٰ مَن وافَى المَوسِمَ مِن شيعَتِهِ في بَعضِ السِّنينَ في حاجَةٍ لَهُ، فَما قامَ بِها غَيرُ هِشامِ بنِ الحَكَمِ. قالَ: فَإِذا هُوَ قَد كَتَبَ علیه السلام: جَعَلَ اللّٰهُ ثَوابَكَ الجَنَّةَ - يَعني هِشامَ بنَ الحَكَمِ -.[۸۶۴]

431. رجال الكشّى - به نقل از اسد بن ابى العلا -: امام كاظم علیه السلام در يكى از سالها به گروهى از شيعيانش كه به موسم حج رفته بودند، نامهاى نوشت كه براى ايشان كارى انجام دهند و آن كار را كسى غير از هشام بن حكم انجام نداد. امام علیه السلام نوشت: «خداوند، پاداش تو را بهشت قرار دهد!» و منظورش هشام بن حكم بود.

۱۶ / ۸: عِدَّةٌ مِن أصحابِ الإِمامِ الرِّضا علیه السلام

۱۶ / ۸: شمارى از ياران امام رضا علیه السلام

۱۶ / 8 - 1: صَفوانُ بنُ يَحيىٰ[۸۶۵]

۱۶ / ۸ - ۱: صفوان بن يحيى[۸۶۶]

432. رجال الكشّي عن معمّر بن خلّاد: رَفَعتُ [إِلَى الرِّضا علیه السلام] ما خَرَجَ مِن غَلَّةِ إسماعيلَ بنِالخَطّابِ بِما أوصىٰ بِهِ إلىٰ صَفوانَ بنِ يَحيىٰ، فَقالَ:

رَحِمَ اللّٰهُ إسماعيلَ بنَ الخَطّابِ بِما أوصىٰ بِهِ إلىٰ صَفوانَ بنِ يَحيىٰ، و رَحِمَ صَفوانَ؛ فَإِنَّهُما مِن حِزبِ آبائي علیهم السلام، و مَن كانَ مِن حِزبِنا أدخَلَهُ اللّٰهُ الجَنَّةَ.[۸۶۷]

432. رجال الكشّى- به نقل از مُعمَّر بن خلّاد -: آن مقدار از عايدى غلّۀ اسماعيل بن خطّاب را كه براى صفوان بن يحيى وصيّت كرده بود، خدمت امام رضا علیه السلام بردم. فرمود: «خدا رحمت كند اسماعيل بن خطّاب را با اين وصيّتى كه براى صفوان بن يحيى كرده است و نيز رحمت كند صفوان را! هر دو، از طرفداران پدران من بودند و هر كه از طرفداران ما باشد، خداوند، او را به بهشت مىبرد».

۱۶ / 8 - ۲: عَبدُ الرَّحمٰنِ بنُ الحَجّاجِ[۸۶۸]

۱۶ / ۸ - ۲: عبد الرحمان بن حَجّاج[۸۶۹]

433. رجال الكشّي عن أبي القاسم نصر بن الصباح: عَبدُ الرَّحمٰنِ بنُ الحَجّاجِ، شَهِدَ لَهُ أبُو الحَسَنِ علیه السلام بِالجَنَّةِ، و كانَ أبو عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام يَقولُ لِعَبدِ الرَّحمٰنِ:

يا عَبدَ الرَّحمٰنِ، كَلِّم أهلَ المَدينَةِ؛ فَإِنّي اُحِبُّ أن يُرىٰفي رِجالِ الشّيعَةِ مِثلُكَ.[۸۷۰]

433. رجال الكشّى - به نقل از ابو القاسم نصر بن صباح -: امام رضا علیه السلام به بهشتى بودن عبد الرحمان بن حَجّاج، گواهى داد و امام صادق علیه السلام به عبد الرحمان میفرمود: «اى عبد الرحمان! براى مردم مدينه، سخن بگو؛ زيرا من دوست دارم كه امثال تو در ميان مردان شيعه ديده شوند».

۱۶ / 8 - ۳: عَلِيُّ بنُ عُبَيدِ اللهِ بنِ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ علیهما السلام[۸۷۱]

۱۶ / ۸ - ۳: على بن عبيد اللّٰه بن حسين بن على بن حسين علیه السلام[۸۷۲]

434. رجال الكشّيّ عن عليّ بن الحكم عن سليمان بن جعفر: قالَ لي عَلِيُّ بنُ عُبَيدِ اللّٰهِ بنِ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ علیهم السلام: أشتَهي أن أدخُلَ عَلىٰ أبِي الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام اُسَلِّمُ عَلَيهِ. قُلتُ: فَما يَمنَعُكَ مِن ذٰلِكَ؟ قالَ: الإِجلالُ وَ الهَيبَةُ لَهُ، و أَتَّقي عَلَيهِ.

قالَ: فَاعتَلَّ أبُو الحَسَنِ علیه السلام عِلَّةً خَفيفَةً و قَد عادَهُ النّاسُ، فَلَقيتُ عَلِيَّ بنَ عُبَيدِ اللّٰهِ، فَقُلتُ: قَد جاءَكَ ما تُريدُ، قَدِ اعتَلَّ أبُو الحَسَنِ علیه السلام عِلَّةً خَفيفَةً و قَد عادَهُ النّاسُ، فَإِن أرَدتَ الدُّخولَ عَلَيهِ فَاليَومَ.

قالَ: فَجاءَ إلىٰأبِي الحَسَنِ علیه السلام عائِداً، فَلَقِيَهُ أبُو الحَسَنِ علیه السلام بِكُلِّ ما يُحِبُّ مِنَ التَّكرِمَةِ وَ التَّعظيمِ، فَفَرِحَ بِذٰلِكَ عَلِيُّ بنُ عُبَيدِ اللّٰهِ فَرَحاً شَديداً.

ثُمَّ مَرِضَ عَلِيُّ بنُ عُبَيدِ اللّٰهِ، فَعادَهُ أبُو الحَسَنِ علیه السلام و أَنا مَعَهُ، فَجَلَسَ حَتّىٰخَرَجَ مَن كانَ فِي البَيتِ. فَلَمّا خَرَجنا، أخبَرَتني مَولاةٌ لَنا أنَّ اُمَّ سَلَمَةَ امرَأَةَ عَلِيِّ بنِ عُبَيدِ اللّٰهِ كانَت مِن وَراءِ السِّترِ تَنظُرُ إلَيهِ [علیه السلام]، فَلَمّا خَرَجَ خَرَجَت وَ انكَبَّت عَلَى المَوضِعِ الَّذي كانَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام فيهِ جالِساً تُقَبِّلُهُ و تَتَمَسَّحُ بِهِ.

قالَ سُلَيمانُ: ثُمَّ دَخَلتُ عَلىٰ عَلِيِّ بنِ عُبَيدِ اللّٰهِ، فَأَخبَرَني بِما فَعَلَت اُمُّ سَلَمَةَ. فَخَبَّرتُ بِهِ أبَا الحَسَنِ علیه السلام، فَقالَ:

يا سُلَيمانُ، إنَّ عَلِيَّ بنَ عُبَيدِ اللّٰهِ وَ امرَأَتَهُ و وُلدَهُ مِن أهلِ الجَنَّةِ. يا سُلَيمانُ، إنَّ وُلدَ عَلِيٍّ و فاطِمَةَ علیهما السلام إذا عَرَّفَهُمُ اللّٰهُ هٰذَا الأَمرَ لَم يَكونوا كَالنّاسِ.[۸۷۳]

434. رجال الكشّى - به نقل از على بن حكم، از سليمان بن جعفر -: على بن عبيد اللّٰه بن حسين بن على بن حسين بن على بن ابى طالب علیه السلام به من گفت: دلم میخواهد براى عرض سلام، خدمت امام رضا علیه السلام برسم. گفتم: پس چه چيز، مانع تو از اين كار میشود؟ گفت: شُكوه و هيبت ايشان و بر جان ايشان میترسم.

يک بار كه امام رضا علیه السلام به بيمارى خفيفى دچار شد و مردم به عيادتش میآمدند، به على بن عبيد اللّٰه برخوردم. به او گفتم: اكنون زمان آن چيزى كه میخواهى، رسيده است. امام رضا علیه السلام به اندک ناخوشىاى گرفتار شده است و مردم به عيادتش میآيند. اگر میخواهى به خدمتش برسى، امروز وقت آن است.

على بن عبيد اللّٰه به عيادت امام رضا علیه السلام آمد. ايشان با او برخوردى در نهايت احترام و تكريم كرد و على بن عبيد اللّٰه از اين برخورد امام علیه السلام، بسيار شادمان شد.

بعدها على بن عبيد اللّٰه بيمار شد و امام رضا علیه السلام به عيادتش رفت و من نيز با ايشان بودم. امام علیه السلام آن قدر نشست كه همۀ كسانى كه در اتاق بودند، رفتند. چون ما هم رفتيم، خانمى كه خدمتكار ما بود، به ما گفت كه اُمّ سلمه، همسر على بن عبيد اللّٰه، از پشت پرده به امام علیه السلام نگاه میكرد و امام علیه السلام كه بيرون رفت، از پشت پرده در آمد و خود را بر جايى كه ايشان نشسته بود، انداخت و شروع به بوسيدن آن و دست كشيدن بر آن كرد.

من بعد نزد على بن عبيد اللّٰه رفتم و او كارى را كه اُمّ سلمه كرده بود، برايم گفت. من آن را براى امام رضا علیه السلام تعريف كردم. فرمود: «اى سليمان! على بن عبيد اللّٰه و همسر و فرزندانش، اهل بهشت اند.

اى سليمان! فرزندان على و فاطمه، هر گاه خداوند، اين امر (امامت و ولايت) را به آنان بشناساند، مانند ديگر مردمان نيستند».[۸۷۴]

۱۶ / 8 - ۴: يونُسُ بنُ عَبدِ الرَّحمٰنِ[۸۷۵]

۱۶ / ۸ - ۴: يونس بن عبد الرحمان[۸۷۶]

435. رجال الكشّي عن محمّد بن الحسن الواسطيّ و جعفر بن عيسى و محمّد بن يونس: إنَّ الرِّضا علیه السلام ضَمِنَ لِيونُسَ الجَنَّةَ ثَلاثَ مَرّاتٍ.[۸۷۷]

435. رجال الكشّى- به نقل از محمّد بن حسن واسطى و جعفر بن عيسى و محمّد بن يونس -: امام رضا علیه السلام سه مرتبه بهشت را براى يونس ضمانت نمود.

436. رجال الكشّي عن جعفر بن عيسى اليقطينيّ و محمّد بن الحسن: إنَّ أبا جَعفَرٍ علیه السلام ضَمِنَ لِيونُسَ بنِ عَبدِ الرَّحمٰنِ الجَنَّةَ عَلىٰ نَفسِهِ و آبائِهِ علیهم السلام.[۸۷۸]

436. رجال الكشّى- به نقل از جعفر بن عيسى يقطينى و محمّد بن حسن -: امام جواد علیه السلام از جانب خود و پدرانش علیهم السلام، بهشت را براى يونس بن عبد الرحمان ضمانت كرد.

437. رجال الكشّيّ عن يونس بن عبد الرحمٰن: إنَّ أبَا الحَسَنِ علیه السلام ضَمِنَ لِيَ الجُنَّةَ[۸۷۹] مِنَ النّارِ.[۸۸۰]

437. رجال الكشّى- به نقل از يونس بن عبد الرحمان -: امام رضا علیه السلام رفتن به بهشت و نجات از آتش را برايم ضمانت كرد.

۱۶ / ۹: اَحَدُ أصحابِ الإِمامِ الجَوادِ علیه السلام (عَلِيُّ بنُ مَهزِيارَ)[۸۸۱]

۱۶ / ۹: یکی از ياران امام جواد علیه السلام (على بن مهزيار)[۸۸۲]

438. الإمام الجواد علیه السلام‌ - في رِسالَتِهِ لِعَلِيِّ بنِ مَهزِيارَ -: بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰنِ الرَّحِيمِ، يا عَلِيُّ، أحسَنَ اللّٰهُ جَزاكَ، و أَسكَنَكَ جَنَّتَهُ، و مَنَعَكَ مِنَ الخِزيِ فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ، و حَشَرَكَ اللّٰهُ مَعَنا.

يا عَلِيُّ، قَد بَلَوتُكَ و خَبَرتُكَ فِي النَّصيحَةِ وَ الطّاعَةِ وَ الخِدمَةِ وَ التَّوقيرِ وَ القِيامِ بِما يَجِبُ عَلَيكَ، فَلَو قُلتُ: إنّي لَم أرَ مِثلَكَ، لَرَجَوتُ أن أكونَ صادِقاً. فَجَزاكَ اللّٰهُ جَنّاتِ الفِردَوسِنُزُلاً، فَما خَفِيَ عَلَيَّ مَقامُكَ و لا خِدمَتُكَ فِي الحَرِّ وَ البَردِ، فِي اللَّيلِ وَ النَّهارِ. فَأَسأَلُاللّٰهَ إذا جَمَعَ الخَلائِقَ لِلقِيامَةِ أن يَحبُوَكَ[۸۸۳] بِرَحمَةٍ تُغتَبَطُ بِها، إنَّهُ سَميعُ الدُّعاءِ.[۸۸۴]

438. امام جواد علیه السلام - در نامهٔ خود به على بن مهزيار -: به نام خداوند مهرگستر مهربان.اى على! خداوند به تو پاداش نيک عطا كند و تو را در بهشتش جاى دهد و در دنيا و آخرت، از خوارى، نگاهت دارد و با ما محشورت فرمايد!

اى على! من تو را در وفادارى و فرمان‌بردارى و خدمت‌گزارى و احترام گذاشتن [به ما] و انجام وظيفه امتحان و آزمايش كردم و اگر بگويم مانند تو را نديده‌ام، اميدوارم كه راست گفته باشم. پس خداوند، پذيرايى از تو را در باغهاى فردوس قرار دهد! جايگاه تو و خدمت‌گزارى‌ات در گرما و سرما و در شب و روز، بر ما پوشيده نيست. از خدا میخواهم كه چون خلايق را در قيامت گرد آورد، چنان رحمتى به تو بخشد كه همه آرزوی آن را داشته باشند، كه او شنونده [و اجابت كننده]ى دعاست.

۱۶ / ۱۰: عِدَّةٌ مِن أصحابِ الإِمامِ الهادي علیه السلام

۱۶ / ۱۰: شمارى از ياران امام هادى علیه السلام

۱۶ / 10 - ۱: أَيّوبُ بنُ نوحٍ[۸۸۵]

۱۶ / ۱۰ - ۱: ايّوب بن نوح[۸۸۶]

439. الغيبة للطّوسي عن عمرو بن سعيد المدائني: كُنتُ عِندَ أبِي الحَسَنِ العَسكَرِيِّ [الهادي] علیه السلام بِصِريا[۸۸۷]، إذ دَخَلَ أيّوبُ بنُ نوحٍ و وَقَفَ قُدّامَهُ، فَأَمَرَهُ بِشَيءٍ، ثُمَّ انصَرَفَ. وَ التَفَتَ إلَيَّ أبُو الحَسَنِ علیه السلام و قالَ:

يا عَمرُو، إن أحبَبتَ أن تَنظُرَ إلىٰرَجُلٍ مِن أهلِ الجَنَّةِ فَانظُر إلىٰهٰذا.[۸۸۸]

439. الغيبة، طوسى - به نقل از عمرو بن سعيد مدائنى -: در صِريا[۸۸۹] نزد امام هادى علیه السلام بودم كه ايّوب بن نوح وارد شد و در برابر ايشان ايستاد. امام علیه السلام به او دستورى داد و او رفت. امام هادی علیه السلام رو به من كرد و فرمود: «اى عمرو! اگر دوست دارى به مردى از اهل بهشت بنگرى، به اين بنگر».

۱۶ / 10 - ۲: جُنَيدٌ[۸۹۰]

۱۶ / ۱۰ - ۲: جُنَيد[۸۹۱]

440. رجال الكشّي عن محمّد بن عيسى بن عبيد: إنَّ أبا الحَسَنِ العَسكَرِيَّ [الهادي] علیه السلام أمَرَ بِقَتلِ فارِسِ بنِ حاتِمٍ القَزوينِيِّ، و ضَمِنَ لِمَن قَتَلَهُ الجَنَّةَ. فَقَتَلَهُ جُنَيدٌ.[۸۹۲]

440. رجال الكشّى - به نقل از محمّد بن عيسى بن عبيد -: امام هادى علیه السلام فرمان قتل فارس بن حاتم قزوينى را داد و براى كسى كه او را بكشد، ضمانت بهشت كرد و جُنَيد، او را كشت.

۱۶ / ۱۱: رِجالٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ

۱۶ / ۱۱: مردانى بهشتى

441. الدرّ المنثور عن عبد العزيز بن أبي رواد: بَلَغَنا أنَّ رَجُلاً صَلّىٰمَعَ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله، فَلَمَّا انصَرَفَ قالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله: هٰذَا الرَّجُلُ مِن أهلِ الجَنَّةِ.

قالَ عَبدُ اللّٰهِ بنُ عَمرٍو: فَأَتَيتُهُ، فَقُلتُ: يا عَمّاه، الضِّيافَةَ! قالَ: نَعَم. فَإِذا لَهُ خَيمَةٌ و شاةٌ و نَخلٌ، فَلَمّا أمسىٰخَرَجَ مِن خَيمَتِهِ، فَاحتَلَبَ العَنزَ، وَ اجتَنىٰلي رُطَباً ثُمَّ وَضَعَهُ، فَأَكَلتُ مَعَهُ، فَباتَ نائِماً و بِتُّ قائِماً، و أَصبَحَ مُفطِراً و أَصبَحتُ صائِماً، فَفَعَلَ ذٰلِكَ ثَلاثَ لَيالٍ.

فَقُلتُ لَهُ: إنَّ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله قالَ فيكَ: إنَّكَ مِن أهلِ الجَنَّةِ، فَأَخبِرني ما عَمَلُكَ؟!

قالَ: فَأْتِ الَّذي أخبَرَكَ حَتّیٰ يُخبِرَكَ بِعَمَلي.

فَأَتَيتُ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله، فَقالَ: إیتِهِ فَمُرهُ أن يُخبِرَكَ.

فَقُلتُ: إنَّ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله يَأمُرُكَ أن تُخبِرَني.

قالَ: أمَّا الآنَ فَنَعَم. فَقالَ: لَو كانَتِ الدُّنيا لي فَاُخِذَت مِنّي لَم أحزَن عَلَيها، و لَو اُعطيتُها لَم أفرَح بِها. و أَبِيتُ و لَيسَ في قَلبي غِلٌّ عَلىٰ أحَدٍ.

قالَ عَبدُ اللّٰهِ: لٰكِنّي وَ اللّٰهِ أقومُ اللَّيلَ، و أَصومُ النَّهارَ، و لَو وُهِبَت لي شاةٌ لَفَرِحتُ بِها، و لَو ذَهَبَت لَحَزِنتُ عَلَيها! وَ اللّٰهِ، لَقَد فَضَّلَكَ اللّٰهُ عَلَينا فَضلاً بَيِّناً.[۸۹۳]

441. الدرّ المنثور - به نقل از عبد العزيز بن ابى رواد -: شنيديم كه مردى با پيامبر صلی الله علیه و آله نماز خواند و چون رفت، پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اين مرد، بهشتى است».

عبد اللّٰه بن عمرو گفت: من نزد آن مرد رفتم و گفتم: عمو جان! ميهمان نمیخواهى؟ گفت: بفرما. او خيمهاى داشت و گوسفندى و خرمايى. غروب كه شد، از خيمهاش خارج شد و بز را دوشيد و خرمايى برايم چيد و آنها را آورد و با هم خورديم. آن گاه او خوابيد و من به نماز ايستادم. صبح كه شد، او روزه نداشت و من روزه داشتم. سه شب به همين منوال گذشت.

به او گفتم: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در بارۀ تو فرموده است كه تو اهل بهشتى. به من بگو كه چه عملى انجام میدهى [كه اهل بهشت شده‌اى].

گفت: نزد همان كسى كه به تو خبر داده است، برو تا از عمل من نيز به تو خبر دهد.

نزد پيامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدم؛ امّا فرمود: «نزد او برو و بگو كه خودش به تو بگويد».

[نزد او رفتم و] به او گفتم: پيامبر خدا میفرمايد كه تو خودت به من بگويى.

گفت: حالا میگويم. آن گاه گفت: اگر همۀ دنيا مال من باشد و از من گرفته شود، برايش اندوهگين نمیشوم و نيز اگر همۀ دنيا به من داده شود، شادمان نمیشوم، و شب كه میخوابم، كينۀ هيچ كس در دلم نيست.

عبد اللّٰه گفت: امّا من - به خدا سوگند - شب را عبادت میكنم و روز را روزه میگيرم؛ ولى اگر يک گوسفند به من داده شود، خوش‌حال میگردم و اگر از دستم برود، اندوهگين میشوم. به خدا سوگند كه خداوند، تو را بر ما برترىِ نمايانى داده است!

442. مسند ابن حنبل عن أنس: كُنّا جُلوساً مَعَ رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ: «يَطلُعُ عَلَيكُمُ الآنَ رَجُلٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ»، فَطَلَعَ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ، تَنطُفُ[۸۹۴] لِحيَتُهُ مِن وَضوئِهِ، قَد تَعَلَّقَ نَعلَيهِ في يَدِهِ الشِّمالِ.

فَلَمّا كانَ الغَدُ، قالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله مِثلَ ذٰلِكَ، فَطَلَعَ ذٰلِكَ الرَّجُلُ مِثلَ المَرَّةِ الأُولىٰ.

فَلَمّا كانَ اليَومُ الثّالِثُ، قالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله مِثلَ مَقالَتِهِ أيضاً، فَطَلَعَ ذَلكَ الرَّجُلُ عَلىٰ مِثلِ حالِهِ الأُولىٰ.

فَلَمّا قامَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله، تَبِعَهُ[۸۹۵] عَبدُ اللّٰهِ بنُ عَمرِو بنِ العاصِ، فَقالَ: إنّي لاحَيتُ[۸۹۶] أبي فَأَقسَمتُ ألّا أدخُلَ عَلَيهِ ثَلاثاً، فَإِن رَأَيتَ أن تُؤوِيَني إلَيكَ حَتّىٰ تَمضِيَ فَعَلتَ، قالَ: نَعَم.

قالَ: أنَسٌ: و كانَ عَبدُاللّٰهِ يُحَدِّثُ أنَّهُ باتَ مَعَهُ تِلكَ اللَّيالِيَ الثَّلاثَ، فَلَم يَرَهُ يَقومُ مِنَ اللَّيلِ شَيئاً، غَيرَ أنَّهُ إذا تَعارَّ[۸۹۷] و تَقَلَّبَ عَلىٰ فِراشِهِ، ذَكَرَ اللّٰهَ عزّ و جلّ وَ كَبَّرَ، حَتّیٰ يَقومَ لِصلاةِ الفَجرِ. قالَ عَبدُ اللّٰهِ: غَيرَ أنّي لَم أسمَعهُ يَقولُ إلّا خَيراً.

فَلَمّا مَضَتِ الثَّلاثُ لَيالٍ، و كِدتُ أن أحتَقِرَ عَمَلَهُ، قُلتُ: يا عَبدَ اللّٰهِ، إنّي لَميَكُنبَيني و بَينَ أبي غَضَبٌ و لا هَجرٌ ثَمَّ، و لٰكِن سَمِعتُ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله يَقولُ لَكَ ثَلاثَ مِرارٍ: «يَطلُعُ عَلَيكُمُ الآنَ رَجُلٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ»، فَطَلَعتَ أنتَ الثَّلاثَ مِرارٍ، فَأَرَدتُ أن آوِيَ إلَيكَ لِأَنظُرَ ما عَمَلُكَ فَأَقتَدِيَ بِهِ، فَلَم أرَكَ تَعمَلُ كَثيرَ عَمَلٍ! فَمَا الَّذي بَلَغَ بِكَ ما قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله؟

فَقالَ: ما هُوَ إلّا ما رَأَيتَ.

قالَ: فَلَمّا وَلَّيتُ، دَعاني فَقالَ: ما هُوَ إلّا ما رَأَيتَ، غَيرَ أنّي لا أجِدُ في نَفسي لِأَحَدٍ مِنَ المُسلِمينَ غِشّاً، و لا أحسُدُ أحَداً عَلىٰ خَيرٍ أعطاهُ اللّٰهُ إيّاهُ.

فَقالَ عَبدُ اللّٰهِ: هٰذِهِ الَّتي بَلَغَت بِكَ، و هِيَ الَّتي لا نُطيقُ.[۸۹۸]

442. مسند ابن حنبل - به نقل از اَنَس -: با پيامبر خدا صلی الله علیه و آله نشسته بوديم كه فرمود: «اکنون، مردى از اهل بهشت بر شما نمايان میشود». پس، مردى از انصار نمايان شد، در حالى كه آب وضو از ريشش میچكيد و كفش‌هايش در دست چپش آويزان بود.

فرداى آن روز نيز پيامبر صلی الله علیه و آله همين را فرمود و دوباره، همان مرد با همان وضع، وارد شد. روز سوم، باز پيامبر صلی الله علیه و آله همين را فرمود و ديگر بار، همان مرد با همان حالت وارد شد.

چون پيامبر صلی الله علیه و آله برخاست، عبد اللّٰه بن عمرو بن عاص، به دنبال آن مرد رفت و گفت: من با پدرم دعوا كرده‌ام و سوگند خورده‌ام كه سه روز، نزد او نروم. اگر ممكن است، مرا نزد خود، پناه ده تا اين سه روز بگذرد.

مرد گفت: باشد.

عبد اللّٰه می‌گفت كه آن سه شب را نزد او به سر برده؛ امّا نديده كه در اين مدّت، شبى براى عبادت برخيزد؛ بلكه تنها كارى كه از او ديده، اين بوده كه وقتى بيدار می‌شد و در بسترش می‌غلتيد، خداى عزّ و جلّ را ياد می‌كرد و تكبير می‌گفت، تا آن كه براى نماز صبح برمی‌خاست. عبد اﷲ گفت: البتّه از زبان او، جز سخن خير نشنيدم.

[عبد اللّٰه گفت:] چون سه شب گذشت و تقريباً عمل در خور توجّهى از او نديدم، گفتم:اى بندۀ خدا! ميان من و پدرم، نه هيچ گونه دعوا و ناراحتىاى بود و نه قهرى وجود داشت؛ بلكه چون از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله شنيدم كه سه بار در بارۀ تو فرمود: «اکنون، مردى بهشتى بر شما نمايان میشود» و هر سه بار، تو پيدا شدى، خواستم نزد تو باشم تا ببينم كه چه عملى انجام میدهى تا در آن به تو اقتدا كنم؛ ولى نديدم عمل [عبادى] زيادى انجام دهى. به من بگو كه چه چيزى تو را به مقامى رسانده است كه پيامبر خدا فرمود.

مرد گفت: چيزى نيست، جز همان كه ديدى.

عبد اللّٰه گفت: چون از نزد او رفتم، مرا صدا زد و گفت: چيزى نبود، جز همانچه ديدى، منتها من در دلم، هيچ گونه بدخواهى‌ای نسبت به هيچ مسلمانى نيست و نيز به هيچ كس در بارۀ نعمتى كه خداوند به او داده است، حسادت نمیورزم.

عبد اللّٰه گفت: همين، تو را به آن مرتبه رسانيده است! اين، چيزى است كه ما از عهدهاش بر نمیآييم.

443. الإمام الصّادق علیه السلام: إنَّ داوود النَّبِيَّ علیه السلام قالَ: يا رَبِّ، أخبِرني بِقَريني فِي الجَنَّةِ و نَظيري في مَنازِلي. فَأَوحَى اللّٰهُ تَبارَكَ و تَعالىٰإلَيهِ أنَّ ذٰلِكَ مَتّىٰأبا يونُسَ.

قالَ: فَاستَأذَنَ اللّٰهَ في زِيارَتِهِ، فَأَذِنَ لَهُ. فَخَرَجَ هُوَ و سُلَيمانُ ابنُهُ حَتّیٰ أتَيا مَوضِعَهُ، فَإِذا هُما بِبَيتٍ مِن سَعَفٍ، فَقيلَ لَهُما: هُوَ فِي السّوقِ، فَسَأَلا عَنهُ، فَقيلَ لَهُمَا: اُطلُباهُ فِي الحَطّابينَ، فَسَأَلا عَنهُ، فَقالَ لَهُما جَماعَةٌ مِنَ النّاسِ: نَنتَظِرُهُ الآنَ حَتّیٰ يَجيءَ.

فَجَلَسا يَنتَظِرانِهِ، إذ أقبَلَ و عَلىرَأسِهِ وِقرٌ[۸۹۹] مِن حَطَبٍ، فَقامَ إلَيهِ النّاسُ فَأَلقىٰعَنهُ الحَطَبَ، فَحَمِدَ اللّٰهَ و قالَ: مَن يَشتَري طَيِّباً بِطَيِّبٍ؟ فَساوَمَهُ واحِدٌ و زادَهُ آخَرُ حَتّىٰباعَهُ مِن بَعضِهِم.

قالَ: فَسَلَّما عَلَيهِ، فَقالَ: انطَلِقا بِنا إلَى المَنزِلِ، وَ اشتَرىٰطَعاماً بِما كانَ مَعَهُ، ثُمَطَحَنَهُ و عَجَنَهُ في نَقيرٍ[۹۰۰] لَهُ، ثُمَّ أجَّجَ ناراً و أَوقَدَها، ثُمَّ جَعَلَ العَجينَ في تِلكَ النّارِ، و جَلَسَ مَعَهُما يَتَحَدَّثُ.

ثُمَّ قامَ[۹۰۱] و قَد نَضِجَت خَبيزَتُهُ، فَوَضَعَها فِي النَّقيرِ فَلَفَّها و ذَرَّ عَلَيها مِلحاً، و وَضَعَ إلىٰ جَنبِهِ مِطهَرَةً مُلِئَ[۹۰۲] ماءً، و جَلَسَ عَلىٰ رُكبَتَيهِ فَأَخَذَ لُقمَةً، فَلَمّا رَفَعَها إلىٰفيهِ قالَ: بِسمِ اللّٰهِ، فَلَمَّا ازدَرَدَها[۹۰۳] قالَ: الحَمدُ للّٰهِ، ثُمَّ فَعَلَ ذٰلِكَ بِأُخرىٰو أُخرىٰ.

ثُمَّ أخَذَ الماءَ فَشَرِبَ مِنهُ، فَذَكَرَ اسمَ اللّٰهِ، فَلَمّا وَضَعَهُ قالَ: الحَمدُ للّٰهِ، يا رَبِّ، مَن ذَا الَّذي أنعَمتَ عَلَيهِ و أَولَيتَهُ مِثلَ ما أولَيتَني! قَد صَحَّحتَ بَصَري و سَمعي و بَدَني، و قَوَّيتَني

حَتّیٰ ذَهَبتُ إلىٰ شَجَرٍ لَم أغرِسهُ و لَم أهتَمَّ لِحِفظِهِ، جَعَلتَهُ لي رِزقاً، و سُقتَ لي مَنِ اشتَراهُ مِنّي، فَاشتَرَيتُ بِثَمَنِهِ طَعاماً لَم أزرَعهُ، و سَخَّرتَ لِيَ النّارَ فَأَنضَجَتهُ، و جَعَلتَني آكُلُهُ بِشَهوَةٍ أقوىٰبِها عَلىٰ طاعَتِكَ؛ فَلَكَ الحَمدُ. قالَ: ثُمَّ بَكىٰ.

فَقالَ داوودُ لِسُلَيمانَ: يا بُنَيَّ، قُم فَانصَرِف بِنا، فَإِنّي لَم أرَ عَبداً قَطُّ أشكَرَ لِلهِ مِن هٰذا.[۹۰۴]

443. امام صادق علیه السلام: داوودِ پيامبر علیه السلام گفت: پروردگارا! مرا از هم‌نشينم در بهشت و همتايم در جايگاههاى بهشتى‌ام آگاه فرما. خداى بزرگ و بلندمرتبه، به او وحى فرمود كه: او متّىٰ پدر يونس است.

پس داوود از خداوند، اجازه خواست كه به ديدن او برود و خدا به او اجازه داد. داوود همراه پسرش سليمان رفت تا به محلّ متّىٰ رسيدند. خانهاى ديدند كه از برگ درخت خرما ساخته شده بود. به آن دو گفته شد كه متّىٰ در بازار است. در بازار، سراغش را گرفتند. گفتند: او را در بازار هيزم‌فروشان بجوييد. در آن جا سراغش را گرفتند. گروهى از مردم به آن دو گفتند: اکنون منتظريم تا بيايد.

داوود و سليمان نيز به انتظار او نشستند. ناگاه متّىٰ - كه بارى هيزم بر دوش داشت -، آمد. مردم برايش برخاستند و او بار هيزم را زمين نهاد و خداى را شكر كرد و گفت: «كيست كه بار حلالى را به بهايى حلال بخرد؟». يكى چانه زد و ديگرى قيمتى بالاتر گفت تا سرانجام، بار هيزمش را به يكى از مشتريان فروخت.

داوود و سليمان بر او سلام گفتند. متّىٰ گفت: «به منزل برويم» و با پولى كه داشت، قدرى گندم خريد. سپس آن را آرد كرد و در ناوهاى (ظرفى) كه از تنۀ درخت خرما ساخته بود، خمير كرد و آتشى بر افروخت و خمير را روى آن گذاشت. آن گاه با آن دو، به سخن گفتن نشست.

نانش كه آماده شد، برخاست و آن را در همان تغار نهاد و نمک بر آن پاشيد و ابريق آبى در كنارش نهاد و دوزانو نشست و لقمهاى برداشت. چون آن را به طرف دهانش برد، گفت: «به نام خدا» و چون آن را بلعيد، گفت: «ستايش، خداى را» و با هر لقمهاى كه بر میداشت، همين كار را میكرد.

سپس آب را برداشت و از آن نوشيد و نام خدا را برد و چون ابريق را گذاشت، گفت: «ستايش، خدا را. پروردگارا! كيست كه به او نعمتى چون من داده باشى و به او چنين لطفى كرده باشى!؟ چشم و گوش و بدنم را سالم داشتى و نيرويم بخشيدى، تا آن كه به نزديكى درختى رفتم كه خود، آن را نكاشته بودم و در نگهدارىاش نكوشيده بودم و تو آن را روزىِ من قرار دادى و مشترىِ آن را برايم فرستادى. پس با پول آن، گندمى خريدم كه خودم نكاشته بودم، و آتشى را برايم مهار ساختى و من از آن گندم، نانى پختم و اشتهاى خوردنش را در من نهادى تا با خوردنش بر طاعت تو توانا شوم. پس ستايش، تو را» و سپس گريست.

داوود به سليمان گفت: پسرم! برخيز تا برويم، كه من هرگز بندهاى سپاس‌گزارتر از اين نديده‌ام.

444. الكافي عن الحكم بن عتيبة: بَينا أنا مَعَ أبي جَعفَرٍ علیه السلام وَ البَيتُ غاصٌّ بِأَهلِهِ، إذ أقبَلَ شَيخٌ يَتَوَكَّأُ عَلىٰ عَنَزَةٍ[۹۰۵] لَهُ حَتّیٰ وَقَفَ عَلىٰ بابِ البَيتِ، فَقالَ: السَّلامُ عَلَيكَ يَابنَ رَسولِ اللّٰهِ و رَحمَةُ اللّٰهِ وبَرَكاتُهُ، ثُمَّ سَكَتَ.

فَقالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام: و عَلَيكَ السَّلامُ و رَحمَةُ اللّٰهِ و بَرَكاتُهُ.

ثُمَّ أقبَلَ الشَّيخُ بِوَجهِهِ عَلىٰأهلِ البَيتِ و قالَ: السَّلامُ عَلَيكُم، ثُمَّ سَكَتَ، حَتّیٰ أجابَهُ القَومُ جَميعاً و رَدّوا عَلَیهِ السَّلامَ.

ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ عَلىٰأبي جَعفَرٍ علیه السلام، ثُمَّ قالَ: يَابنَ رَسولِ اللّٰهِ، أدنِني مِنكَ جَعَلَنِيَ اللّٰهُ فِداكَ، فَوَ اللّٰهِ إنّي لَأُحِبُّكُم و أُحِبُّ مَن يُحِبُّكُم، و وَاللّٰهِ ما اُحِبُّكُم و أُحِبُّ مَن يُحِبُّكُم لِطَمَعٍ في دُنيا. وَ(اللّٰهِ) إنّي لَأُبغِضُ عَدُوَّكُم و أَبرَأُ مِنهُ، و وَاللّٰهِ ما اُبغِضُهُ و أَبرَأُ مِنهُ لِوَترٍ كانَ بَيني و بَينَهُ. وَاللّٰهِ إنّي لَأُحِلُّ حَلالَكُم و أُحَرِّمُ حَرامَكُم، و أَنتَظِرُ أمرَكُم، فَهَل تَرجو لي جَعَلَنِيَ اللّٰهُ فِداكَ؟

فَقالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام: إلَيَّ إلَيَّ! حَتّیٰ أقعَدَهُ إلىٰجَنبِهِ، ثُمَّ قالَ: أيُّهَا الشَّيخُ، إنَّ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ علیه السلام أتاهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَن مِثلِ الَّذي سَأَلتَني عَنهُ، فَقالَ لَهُ أبي علیه السلام: إن تَمُت تَرِدُ عَلىٰرَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله و عَلىٰعَلِيٍّ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَينِ و عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ، و يَثلَجُ قَلبُكَ، و يَبرُدُ فُؤادُكَ، و تَقَرُّ عَينُكَ، و تُستَقبَلُ بِالرَّوحِ وَ الرَّيحانِ مَعَ الكِرامِ الكاتِبينَ لَو قَد بَلَغَت نَفسُكَ هاهُنا - و أَهوىٰبِيَدِهِ إلىٰ حَلقِهِ -، و إِن تَعِش تَرىٰما يُقِرُّ اللّٰهُ بِهِ عَينَكَ، و تَكونُ مَعَنا فِي السَّنامِ الأَعلىٰ.

فَقالَ الشَّيخُ: كَيفَ قُلتَ يا أبا جَعفَرٍ؟

فَأَعادَ عَلَيهِ الكَلامَ.

فَقالَ الشَّيخُ: اللّٰهُ أكبَرُ يا أبا جَعفَرٍ، إن أنا مِتُّ أرِدُ عَلىٰرَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله و عَلىٰعَلِيٍّ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَينِ و عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ علیهم السلام، و تَقَرُّ عَيني، و يَثلَجُ قَلبي، و يَبرُدُ فُؤادي، و اُستَقبَلُ بِالرَّوحِ وَ الرَّيحانِ مَعَ الكِرامِ الكاتِبينَ لَو قَد بَلَغَت نَفسي إلىٰ هاهُنا، و إِن أعِش أرىٰما يُقِرُّ اللّٰهُ بِهِ عَيني، فَأَكونُ مَعَكُم فِي السَّنامِ الأَعلىٰ؟!

ثُمَّ أقبَلَ الشَّيخُ يَنتَحِبُ، يَنشُجُ[۹۰۶]: هاهاها، حَتّیٰ لَصِقَ بِالأَرضِ، و أَقبَلَ أهلُ البَيتِ يَنتَحِبونَ و يَنشُجونَ لِما يَرَونَ مِن حالِ الشَّيخِ. و أَقبَلَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام يَمسَحُ بِإِصبَعِهِ الدُّموعَ مِن حَمالِيقِ[۹۰۷] عَينَيهِ و يَنفُضُها. ثُمَّ رَفَعَ الشَّيخُ رَأسَهُ، فَقالَ لِأَبي جَعفَرٍ علیه السلام: يَا بنَ رَسولِ اللّٰهِ، ناوِلني يَدَيكَ جَعَلَنِيَ اللّٰهُ فِداكَ، فَناوَلَهُ يَدَهُ، فَقَبَّلَها و وَضَعَها عَلىٰعَينَيهو خَدِّهِ، ثُمَّ حَسَرَ عَن بَطنِهِ و صَدرِهِ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلىٰبَطنِهِ و صَدرِهِ. ثُمَّ قامَ فَقالَ:

السَّلامُ عَلَيكُم.

و أَقبَلَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام يَنظُرُ في قَفاهُ و هُوَ مُدبِرٌ، ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ عَلَى القَومِ، فَقالَ: مَن أحَبَّ أن يَنظُرَ إلىٰ رَجُلٍ مِن أهلِ الجَنَّةِ، فَليَنظُر إلىٰ هٰذا.

فَقالَ الحَكَمُ بنُ عُتَيبَةَ: لَم أرَ مَأتَماً قَطُّ يُشبِهُ ذٰلِكَ المَجلِسَ.[۹۰۸]

444. الكافى - به نقل از حكم بن عتيبه -: در خدمت امام باقر علیه السلام بوديم و اتاق، پر از جمعيت بود كه ناگاه مردى عصازنان[۹۰۹] آمد و بر درِ اتاق ايستاد و گفت: سلام و رحمت و بركات خدا بر تو،اى پسر پيامبر خدا! و سپس خاموش ماند.

امام باقر علیه السلام فرمود: «و سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد!».

پيرمرد، آن گاه به حاضران در اتاق رو كرد و گفت: سلام بر شما! و خاموش ماند، تا آن كه اهل خانه همگى جواب سلام او را دادند.

پيرمرد سپس رو به امام باقر علیه السلام كرد و گفت:اى پسر پيامبر خدا! خدا مرا فدايت گرداند! مرا نزديک خودت بنشان؛ زيرا - به خدا سوگند - من شما و دوستدار شما را دوست دارم. به خدا سوگند كه علاقۀ من به شما و دوستدارانتان، براى چشمداشتى دنيوى نيست. به خدا سوگند كه من، دشمن شما را دشمن میدارم و از او بيزارم، و به خدا سوگند كه اين نفرت و بيزارى من از او، به خاطر اين نيست كه ميان من و او، خونخواهى (پدركشتگى) است. به خدا سوگند كه من، حلال شما را حلال و حرام شما را حرام میشمارم و منتظرِ كارِ [حكومت] شما هستم. پس آيا برايم اميدوار [به رستگارى و بهشت] هستيد - فدايتان شوم - ؟

امام باقر علیه السلام فرمود: «نزديک بيا، نزديک بيا!»، تا اين كه او را در كنار خود نشانيد و سپس فرمود: «اى پير! مردى نزد پدرم على بن حسين علیه السلام آمد و مانند همين سؤالى كه تو از من كردى، از ايشان پرسيد. پدرم به او فرمود: اگر [با چنين حالتى] بميرى، بر پيامبر خدا صلی الله علیه و آله و بر على و حسن و حسين و على بن حسين وارد خواهى شد و دلت شاد و جانت آرام و ديده‌ات روشن میگردد، و آن گاه كه جانت به اين جا رسد» و با دستش به گلويش اشاره كرد [و افزود:] «فرشتگان نويسنده[ى اعمال] با شادى و گُل به استقبالت میآيند و اگر زنده بمانى، آن میبينى كه خداوند، بِدان، ديده‌ات را روشن میگرداند و با ما در بلندترين جايگاه خواهى بود».

پيرمرد گفت: چه فرمودى،اى ابو جعفر؟

امام علیه السلام سخنش را تكرار كرد.

پيرمرد گفت: اللّٰه أكبر،اى ابو جعفر! اگر بميرم، بر پيامبر خدا و بر على و حسن و حسين و على بن حسين علیهم السلام وارد میشوم و ديده‌ام روشن و دلم خنک می‌شود و جانم آرام میگيرد و آن گاه كه جانم به اين جا (گلويم) رسد، فرشتگان نويسنده[ى اعمال] با شادى و گُل به استقبالم میآيند و اگر زنده ماندم، آن میبينم كه خداوند، بِدان، ديده‌ام را روشن میگرداند و با شما در بلندترين جايگاه خواهم بود!؟

آن گاه، پيرمرد گريهاش گرفت وهاى هاى گريست، چندان كه به زمين چسبيد. حاضران در اتاق نيز از حالت پيرمرد به گريه افتادند و شيون كردند. امام باقر علیه السلام با انگشتش اشک از چشمان او میگرفت و به زمين میريخت. پيرمرد سپس سرش را بلند كرد و به امام باقر علیه السلام گفت:اى پسر پيامبر خدا! فدايت شوم! دستت را به من بده.

امام علیه السلام دستش را به او داد و پيرمرد، آن را بوسيد و بر ديده و گونهاش نهاد و سپس شكم و سينۀ خود را برهنه ساخت و دست امام علیه السلام را بر شكم و سينهاش كشيد. آن گاه برخاست و خداحافظى كرد و رفت.

امام باقر علیه السلام به پيرمرد - كه باز میگشت - نگريست. سپس رو به جمعيت كرد و فرمود: «هر كس دوست دارد كه به مردى از اهل بهشت بنگرد، به اين پيرمرد بنگرد».

هرگز مجلس اندوهى شبيه آن مجلس نديدم.

445. الكافي عن أبي بصير: كانَ لي جارٌ يَتبَعُ السُّلطانَ، فَأَصابَ مالاً، فَأَعَدَّ قِياناً[۹۱۰]، و كانَ يَجمَعُ الجَميعَ إلَيهِ و يَشرَبُ المُسكِرَ و يُؤذيني، فَشَكَوتُهُ إلىٰ نَفسِهِ غَيرَ مَرَّةٍ، فَلَم يَنَتهِ، فَلَمّا أن ألحَحتُ عَلَيهِ فَقالَ لي: يا هٰذا، أنا رَجُلٌ مُبتَلىً، و أَنتَ رَجُلٌ مُعافىً، فَلَو عَرَضتَني لِصاحِبِكَ رَجَوتُ أن يُنقِذَنِيَ اللّٰهُ بِكَ.

فَوَقَعَ ذٰلِكَ لَهُ في قَلبي، فَلَمّا صِرتُ إلىٰ أبي عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام ذَكَرتُ لَهُ حالَهُ، فَقالَ لي: إذا رَجَعتَ إلَى الكوفَةِ سَيَأتيكَ، فَقُل لَهُ: يَقولُ لَكَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ: دَع ما أنتَ عَلَيهِ، و أَضمَنُ لَكَ عَلَى اللّٰهِ الجَنَّةَ.

فَلَمّا رَجَعتُ إلَى الكوفَةِ أتاني فيمَن أتىٰ، فَاحتَبَستُهُ عِندي حَتّىٰ خَلا مَنزِلي، ثُمَّ قُلتُ لَهُ: يا هٰذا، إنّي ذَكَرتُكَ لِأَبي عَبدِ اللّٰهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ علیه السلام، فَقالَ لي: إذا رَجَعتَ إلَى الكوفَةِ سَيَأتيكَ، فَقُل لَهُ: يَقولُ لَكَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ: دَع ما أنتَ عَلَيهِ و أَضمَنُ لَكَ عَلَى اللّٰهِ الجَنَّةَ.

قالَ: فَبَكىٰ، ثُمَّ قالَ لي: اللّٰهِ[۹۱۱] لَقَد قالَ لَكَ أبو عَبدِ اللّٰهِ هٰذا؟

قالَ: فَحَلَفتُ لَهُ أنَّهُ قَد قالَ لي ما قُلتُ. فَقالَ لي: حَسبُكَ، و مَضىٰ.

فَلَمّا كانَ بَعدَ أيّامٍ بَعَثَ إلَيَّ فَدَعاني، و إِذا هُو خَلفَ دارِهِ عُريانٌ، فَقالَ لي: يا أبا بَصيرٍ، لا وَاللّٰهِ ما بَقِيَ في مَنزِلي شَيءٌ إلّا و قَد أخرَجتُهُ، و أَنا كَما تَرىٰ.

قالَ: فَمَضَيتُإلىٰ إخوانِنا فَجَمَعتُ لَهُ ما كَسَوتُهُ بِهِ. ثُمَّ لَم تَأتِ عَلَيهِ أيّامٌ يَسيرَةٌ حَتّىٰ بَعَثَ إلَيَّ أنّي عَليلٌ فَأْتِني. فَجَعَلتُ أختَلِفُ إلَيهِ و أُعالِجُهُ، حَتّیٰ نَزَلَ بِهِ المَوتُ، فَكُنتُ عِندَهُ جالِساً و هُوَ يَجودُ بِنَفسِهِ، فَغُشِيَ عَلَيهِ غَشيَةً ثُمَّ أفاقَ فَقالَ لي: يا أبا بَصيرٍ، قَد وَفىٰ صاحِبُكَ لَنا. ثُمَ قُبِضَ رَحمَةُ اللّٰهِ عَلَيهِ.

فَلَمّا حَجَجتُ، أتَيتُ أبا عَبدِ اللّٰهِ علیه السلام فَاستَأذَنتُ عَلَيهِ، فَلَمّا دَخَلتُ قالَ لِيَ ابتِداءً مِن داخِلِ البَيتِ و إِحدىٰرِجلَيَّ فِي الصَّحنِ وَ الأُخرىٰفي دِهليزِ دارِهِ: يا أبا بَصيرٍ، قَد وَفَينا لِصاحِبِكَ.[۹۱۲]

445. الكافى - به نقل از ابو بصير -: همسايهاى داشتم كه در دستگاه حكومت، كار میكرد و از اين طريق، ثروتى به دست آورده و كنيزكانى آوازه‌خوان خريده بود. همه را نزد خود جمع میكرد و شراب میخورد و موجب آزار و اذيّت من میشد. بارها به خودِ او شكايت كردم؛ امّا دست بر نداشت، و چون اصرار كردم كه دست از كارهايش بردارد، به من گفت: فلانى! من آدمى هستم كه [در بند حكومت،] گرفتار آمده‌ام و تو از اين گرفتارى، بر كنار و آسوده‌اى. اگر وضع مرا به آقايت بگويى، اميدوارم كه خداوند به واسطۀ تو، مرا هم نجات بخشد.

اين سخن او، در دلم اثر كرد و چون به خدمت امام صادق علیه السلام رسيدم، ماجراى او را به ايشان گفتم. فرمود: «چون به كوفه باز گشتى، او نزد تو خواهد آمد. به او بگو: جعفر بن محمّد به تو میگويد: كارى را كه دارى، رها كن. من نيز از جانب خدا بهشت را برايت ضمانت میكنم».

چون به كوفه باز گشتم، او از جملۀ كسانى بود كه به ديدارم آمدند. او را نزد خود نگه داشتم تا اين كه منزلم خلوت شد. سپس به او گفتم: فلانى! من حال تو را به امام صادق علیه السلام گفتم. به من فرمود: «چون به كوفه باز گشتى، او نزد تو خواهد آمد. به او بگو: جعفر بن محمّد به تو میگويد: كارى را كه دارى، رها كن. من نيز از جانب خداوند، بهشت را برايت ضمانت میكنم».

او گريست و گفت: تو را به خدا سوگند، امام صادق به تو چنين گفت؟

من برايش سوگند ياد كردم كه آنچه را گفتم، ايشان به من فرموده است. او گفت: بس است! و رفت.

چند روز بعد، در پى من فرستاد و مرا خواست. چون رفتم، ديدم كه پشت خانهاش برهنه نشسته است. به من گفت:اى ابو بصير! به خدا سوگند، هر چه در منزل داشتم، [به صاحبانش و يا در راه خدا] دادم و اكنون چنانم كه میبينى.

من نزد دوستانم رفتم و پوشاكى برايش جمع كردم و بر او پوشاندم. چند روز، بيشتر نگذشته بود كه برايم پيغام فرستاد كه: من بيمارم. نزد من بيا. پيش او میرفتم و به او رسيدگى میكردم تا آن كه زمان مرگش فرا رسيد. من در كنارش نشسته بودم و او در حال جان دادن بود. از هوش رفت و دوباره به هوش آمد و گفت:اى ابو بصير! آقايت به وعدۀ خود با ما وفا كرد. اين را گفت و به رحمت خدا پيوست.

به حج كه رفتم، خدمت امام صادق علیه السلام رسيدم و اجازۀ شرفيابى خواستم. وارد كه شدم، هنوز يک پايم در صحن خانه و پاى ديگرم در دالان آن بود كه امام علیه السلام از داخل اتاق فرمود: «اى ابو بصير! ما به وعدۀ خود با رفيقت وفا كرديم».

۱۶ / ۱۲: نِساءٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ

۱۶ / ۱۲: زنانى بهشتى

446. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: أفضَلُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ أربَعٌ: خَديجَةُ بِنتُ خُوَيلِدٍ، و فاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ، و مَريَمُ بِنتُ عِمرانَ، و آسِيَةُ بِنتُ مُزاحِمٍ امرَأَةُ فِرعَونَ.[۹۱۳]

446. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: برترين زنان اهل بهشت، چهار نفرند: خديجه دُخت خُوَيلِد و فاطمه دُخت محمّد و مريم دُخت عمران و آسيه دخت مُزاحم، همسر فرعون.

447. صحيح البخاری عن أبي هريرة: أتىٰ جِبريلُ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله، فَقالَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، هٰذِهِ خَديجَةُ قَد أتَت... و بَشِّرها بِبَيتٍ فِي الجَنَّةِ مِن قَصَبٍ[۹۱۴]، لا صَخَبَ فيهِ و لا نَصَبَ.[۹۱۵]

447. صحيح البخاری - به نقل از ابو هريره -: جبرئيل، نزد پيامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت:اى پيامبر خدا! خديجه دارد نزد تو میآيد... او را به خانهاى در بهشت كه از مرواريد، ساخته شده و در آن، سر و صدا و رنجى نيست، بشارت ده.

448. الخصال عن أبي بصير عن الإمام الباقر علیه السلام، قالَ: سَمِعتُهُ يَقولُ: رَحِمَ اللّٰهُ الأَخَواتِ مِن أهلِ الجَنَّةِ. فَسَمّاهُنَّ: أسماءُ بِنتُ عُمَيسٍ الخَثعَمِيَّةُ، و كانَت تَحتَ جَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ رضی الله عنه. و سَلمىٰبِنتُ عُمَيسٍ الخَثعَمِيَّةُ، و كانَت تَحتَ حَمزَةَ. و خَمسٌ مِن بَني هِلالٍ: مَيمونَةُ بِنتُ الحارِثِ، كانَت تَحتَ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله. و أُمُّ الفَضلِ، عِندَ العَبّاسِ اسمُها هِندٌ. وَ الغُمَيصاءُ، اُمُّ خالِدِ بنِ الوَليدِ. و عَزَّةُ، كانَت في ثَقيفٍ عِندَ الحَجّاجِ بنِ غلّاظٍ. و حَميدَةُ، و لَم يَكُن لَها عَقِبٌ.[۹۱۶]

448. الخصال - به نقل از ابو بصير -: از امام باقر علیه السلام شنيدم كه میفرمايد: «رحمت خدا بر خواهران بهشتى!» و آنان را چنين نام برد: اَسمای خَثعَميّه دختر عُمَيس كه همسر جعفر بن ابى طالب بود، سلمىٰ خَثعَميّه دختر عُمَيس كه همسر حمزه بود، و پنج زن از بنى هِلال: ميمونه دختر حارث كه همسر پيامبر صلی الله علیه و آله بود، اُمّ فضل كه همسر عبّاس و نامش هند بود، غُمَيصا مادر خالد بن وليد، عَزّه كه در ثقيف و همسر حَجّاج بن غلّاظ بود، و حَميده كه فرزندى نداشت.

449. الإمام عليّ علیه السلام: كانَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله إذا سُئِلَ شَيئاً؛ فَإِذا أرادَ أن يَفعَلَهُ قالَ: نَعَم، و إِذا أرادَ ألّا يَفعَلَ سَكَتَ. و كانَ لا يَقولُ لِشَيءٍ: لا. فَأَتاهُ أعرابِيٌّ فَسَأَلَهُ، فَسَكَتَ، ثُمَّ سَأَلَهُ، فَسَكَتَ، ثُمَّ سَأَلَهُ، فَسَكَتَ.

فَقالَ صلی الله علیه و آله كَهَيئَةِ المُستَرسِلِ: ما شِئتَ يا أعرابِيُّ.

فَغَبَطناهُ و قُلنَا: الآنَ يَسأَلُ الجَنَّةَ!

فَقالَ الأَعرابِيُّ: أسأَلُكَ راحِلَةً و رَحلَها، و زاداً.

قالَ صلی الله علیه و آله: لَكَ ذٰلِكَ. ثُمَّ قالَ صلی الله علیه و آله: كَم بَينَ مَسأَلَةِ الأَعرابِيِّ و عَجوزِ بَني إسرائيلَ!

ثُمَّ قالَ: إنَّ مُوسىٰعلیه السلام لَمّا اُمِرَ أن يَقطَعَ البَحرَ فَانتَهىٰإلَيهِ، و ضُرِبَت وُجوهُ الدَّوابِّ فَرَجَعَت، فَقالَ مُوسىٰ: يا رَبِّ ما لي؟!

قالَ: «يا موسىٰ، إنَّكَ عِندَ قَبرِ يوسُفَ فَاحمِل عِظامَهُ»، و قَدِ استَوَىالقَبرُ بِالأَرضِ، فَسَأَلَ مُوسىٰ قَومَهُ: هَل يَدري أحَدٌ مِنكُم أينَ هُوَ؟

قالوا: عَجوزُ بَني إسرائِيلَ لَعَلَّها تَعلَمُ. فَقالَ لَها: هَل تَعلَمينَ؟

قالَت: نَعَم.

قالَ: فَدُلِّينا عَلَيهِ.

قالَت: لا وَاللّٰهِ حَتّىٰ تُعطِيَني ما أسأَلُكَ.

قالَ: ذٰلِكَ لَكِ.

قالَت: فَإِنّي أسأَلُكَ أن أكونَ مَعَكَ في الدَّرَجَةِ الَّتي تَكونُ فِي الجَنَّةِ.

قالَ: سَلِي الجَنَّةَ!

قالَت: لا وَاللّٰهِ إلَّا أن أكونَ مَعَكَ. فَجَعَلَ مُوسىٰيُرادُّها[۹۱۷].

فَأَوحَى اللّٰهُ إلَيهِ: «أن أعطِها ذٰلِكَ؛ فَإِنَّهُ لا يَنقُصُكَ»، فَأَعطاها، و دَلَّتهُ عَلَى القَبرِ. فَأَخرَجَ العِظامَ و جاوَزَ البَحرَ.[۹۱۸]

449. امام على علیه السلام: عادت پيامبر صلی الله علیه و آله اين بود كه هر گاه از او چيزى خواسته میشد، چنانچه میخواست آن را انجام دهد، میفرمود: «باشد» و چنانچه نمیخواست انجام دهد، سكوت میكرد، و به هيچ خواهشى، «نه» نمیگفت.

يک روز، باديه‌نشينى نزد ايشان آمد و درخواستى كرد. ايشان سكوت كرد. دوباره خواست. ايشان باز سكوت كرد. سه‌باره خواست و پيامبر صلی الله علیه و آله باز هم سكوت كرد. پيامبر صلی الله علیه و آله سپس با حالتى خودمانى فرمود: «هر چه تو بخواهى،اى باديه‌نشين!».

ما به حال او غبطه خورديم و گفتيم: الآن، بهشت را درخواست میكند!

باديه‌نشين گفت: شترى با جهازش و مقدارى توشه میخواهم.

پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «به تو دادم» و سپس فرمود: «چه قدر فاصله است ميان درخواست اين باديه‌نشين و درخواست آن پيرزن بنى اسرائيل!» و در ادامه فرمود: «موسى علیه السلام چون فرمان يافت كه از دريا[ى نيل] بگذرد، به كنار دريا رسيد؛ ولى مركبها از پيشروى خوددارى كردند و بر میگشتند. موسى گفت: خدايا! چه شده است؟

خداوند فرمود:اى موسى! تو در محلّ قبر يوسف هستى. استخوانهاى او را با خودت ببر. قبر با خاک، يكسان شده بود [و براى همين، موسى جاى آن را نمیدانست]. موسى از قومش پرسيد: آيا كسى از شما جاى قبر او را میداند؟

گفتند: پيرزنى بنى اسرائيلى هست كه شايد بداند. موسى به او (پیرزن) گفت: تو میدانى؟

گفت: آرى.

موسى گفت: پس آن را نشانمان بده.

پيرزن گفت: نه به خدا، مگر اين كه آنچه را از تو خواستم، به من بدهى.

موسى گفت: میدهم.

پيرزن گفت: از تو میخواهم كه در بهشت با تو در همان درجهاى باشم كه تو خواهى بود.

موسى گفت: [تنها] بهشت را بخواه.

پيرزن گفت: نه به خدا! [میخواهم] فقط با تو باشم.

موسى كوشيد كه او را از خواستهاش منصرف سازد؛ امّا خدا به او وحى فرمود كه: قبول كن؛ زيرا چيزى از تو كم نمیشود.

موسى قبول كرد و پيرزن، او را به قبر، راه‌نمايى كرد. موسى استخوانها را در آورد و از دريا گذشت».

450. الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله كانَ نَزَلَ عَلىٰرَجُلٍ بِالطّائِفِ قَبلَ الإِسلامِ، فَأَكرَمَهُ، فَلَمّا أن بَعَثَ اللّٰهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله إلَى النّاسِ، قيلَ لِلرَّجُلِ: أتَدري مَنِ الَّذي أرسَلَهُ اللّٰهُ عزّ و جلّ إلَى النّاسِ؟ قالَ: لا! قالوا لَهُ: هُوَ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّٰهِ يَتيمُ أبي طالِبٍ، و هُوَ الَّذي كانَ نَزَلَ بِكَ بِالطّائِفِ يَومَ كَذا و كَذا فَأَكرَمتَهُ.

قالَ: فَقَدِمَ الرَّجُلُ عَلىٰ رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله فَسَلَّمَ عَلَيهِ و أَسلَمَ، ثُمَّ قالَ لَهُ: أتَعرِفُني يا رَسولَ اللّٰهِ؟

قالَ: و مَن أنتَ؟

قالَ: أنا رَبُّ المَنزِلِ الَّذي نَزَلتَ بِهِ بِالطّائِفِ في الجاهِلِيَّةِ يَومَ كَذا و كَذا فَأَكرَمتُكَ.

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: مَرحباً بِكَ، سَل حاجَتَكَ.

فَقالَ: أسأَلُكَ مِئَتَي شاةٍ بِرُعاتِها.

فَأَمَرَ لَهرَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله بِما سَأَلَ. ثُمَّ قالَ لِأَصحابِهِ: ما كانَ عَلىٰهٰذَا الرَّجُلِ أن يَسأَلَني سُؤالَ عَجوزِ بَني إسرائيلَ لِمُوسىٰعلیه السلام!

فَقالوا: و ما سَأَلَت عَجوزُ بَني إسرائيلَ لِموسىٰ؟

فَقالَ: إِنَّ اللّٰهَ عَزَّ ذِكرُهُ أوحىٰ إلىٰمُوسىٰ: «أنِ احمِل عِظامَ يوسُفَ مِن مِصرَ قَبلَ أن تَخرُجَ مِنها إلَى الأَرضِ المُقَدَّسَةِ بِالشّامِ»، فَسَأَلَ موسىٰ عَن قَبرِ يوسُفَ علیه السلام، فَجاءَهُ شَيخٌ فَقالَ: إن كانَ أحَدٌ يَعرِفُ قَبرَهُ فَفُلانَةُ.

فَأَرسَلَ مُوسىٰعلیه السلام إلَيها، فَلَمّا جاءَتهُ قالَ: تَعلَمِينَ مَوضِعَ قَبرِ يوسُفَ علیه السلام؟

قالَت: نَعَم.

قالَ: فَدُلّيني عَلَيهِ و لَكِ ما سَأَلتِ.

قالَت: لا أدُلُّكَ عَلَيهِ إلّا بِحُكمي.

قالَ: فَلَكِ الجَنَّةُ!

قالَت: لا، إلّا بِحُكمي عَلَيكَ.

فَأَوحَى اللّٰهُ عزّ و جلّ إلىٰ مُوسىٰ: «لا يَكبُرُ عَلَيكَ أن تَجعَلَ لَها حُكمَها»، فَقالَ لَها مُوسیٰ: فَلَكِ حُكمُكِ.

قالَت: فَإِنَّ حُكمي أن أكونَ مَعَكَ في دَرَجَتِكَ الَّتي تَكونُ فيها يَومَ القِيامَةِ فِي الجَنَّةِ.

فَقالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: ما كانَ عَلىهٰذا لَو سَأَلَني ما سَأَلَت عَجوزُ بَني إسرائيلَ![۹۱۹]

450. امام باقر علیه السلام: پيامبر خدا صلی الله علیه و آله پيش از اسلام، در شهر طائف ميهمان مردى شد و او از ايشان با احترام، پذيرايى كرد. پس از آن كه خداوند، محمّد صلی الله علیه و آله را به سوى مردم فرستاد، به آن مرد گفته شد: آيا میدانى آن كسى كه خداوند عزّ و جلّ به سوى مردم فرستاده است، كيست؟

گفت: نه.

گفتند: او محمّد بن عبد اللّٰه، يتيم ابو طالب و همان كسى است كه در فلان و بهمان روز، در شهر طائف ميهمان تو شد و تو گرامىاش داشتى.

آن مرد، نزد پيامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و سلام كرد و مسلمان شد و سپس گفت: مرا میشناسى،اى پيامبر خدا؟

فرمود: «تو كيستى؟».

گفت: من صاحب همان منزلى هستم كه در جاهليت، در فلان و بهمان روز، وقتى به طائف آمدى، وارد آن شدى و من با احترام، از شما پذيرايى كردم.

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خوش آمدى! حاجتت را بخواه».

گفت: دويست گوسفند با چوپانان آنها میخواهم.

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله دستور داد آنچه را میخواهد، به او بدهند. آن گاه به يارانش فرمود: «برای اين مرد، کاری نداشت كه از من همان چيزى را بخواهد كه پيرزن بنى اسرائيل از موسى علیه السلام خواست!».

ياران گفتند: پيرزن بنى اسرائيل از موسى چه خواست؟

فرمود: «خداوند عزّ و جلّ به موسى وحى فرمود كه: چون خواستى مصر را به سوى سرزمين مقدّس در شام ترک گويى، استخوانهاى يوسف را هم از مصر با خود ببر.

موسى از قبر يوسف، جويا شد. پيرمردى آمد و گفت: اگر كسى جاى قبرش را بداند، آن كس فلان پيرزن است.

موسى در پى او فرستاد. چون پيرزن آمد، موسى به او گفت: تو جاى قبر يوسف را میدانى؟

گفت: آرى.

موسى گفت: آن را به من نشان بده. هر چه بخواهى، به تو میدهم.

پيرزن گفت: آن را نشانت نمیدهم، مگر به تعیین من.

موسى گفت: بهشت، از آنِ تو باشد.

پيرزن گفت: نه! من تعيين میكنم.

خداوند عزّ و جلّ به موسى وحى فرمود كه: نگران مباش! بگذار او تعيين كند.

موسى به پيرزن گفت: هر چه تو حكم كنى.

پيرزن گفت: حكم من، اين است كه روز قيامت، با تو در همان درجهاى باشم كه تو هستى».

پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «برای اين مرد، کاری نداشت كه از من، همان چيزى را بخواهد كه آن پيرزن بنى اسرائيل خواست!».

451. الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ اللّٰهَ تَبارَكَ و تَعالىٰأوحىٰإلىٰ مُوسَى بنِ عِمرانَ علیه السلام: «أن أخرِج عِظامَ يوسُفَ مِن مِصرَ»، و وَعَدَهُ طُلوعَ القَمَرِ. فَأَبطَأَ طُلوعُ القَمَرِ عَلَيهِ، فَسَأَلَ عَمَّن يَعلَمُ مَوضِعَهُ، فَقيلَ لَهُ: هاهُنا عَجوزٌ تَعلَمُ عِلمَهُ.

فَبَعَثَ إلَيها، فَأُتِي بِعَجوزٍ مُقعَدَةٍ عَمياءَ، فَقالَ: تَعرِفينَ قَبرَ يوسُفَ علیه السلام؟

قالَت: نَعَم.

قالَ: فَأَخبِريني بِمَوضِعِهِ.

قالَت: لا أفعَلُ حَتّیٰ تُعطِيَني خِصالاً: تُطلِقُ رِجلي، و تُعيدُ إلَيَّ بَصَري، و تَرُدُّ إلَيَّ شَبابي، و تَجعَلُني مَعَكَ فِي الجَنَّةِ.

فَكَبُرَ ذٰلِكَ عَلىٰمُوسىٰ! فَأَوحَى اللّٰهُ عزّ و جلّ إلَيهِ: «أنَّما تُعطي عَلَيَّ، فَأَعطِها ما سَأَلَت».

فَفَعَلَ، فَدَلَّتهُ عَلىقَبرِ يوسُفَ علیه السلام، فَاستَخرَجَهُ مِن شاطِئِ النّيلِ في صُندوقٍ مَرمَرٍ، فَلَمّا أخرَجَهُ طَلَعَ القَمَرُ، فَحَمَلَهُ إلَى الشّامِ؛ فَلِذٰلِكَ يَحمِلُ أهلُ الكِتابِ مَوتاهُم إلَى الشّامِ.[۹۲۰]

451. امام صادق علیه السلام: خداوندِ بزرگ و بلندمرتبه، به موسى بن عمران علیه السلام وحى فرمود كه: «استخوانهاى يوسف علیه السلام را از مصر با خود ببر» و موعد آن را طلوع ماه، تعيين نمود.

موسى طاقت نياورد كه تا طلوع ماه، صبر كند و در جستجوى كسى بر آمد كه محلّ قبر را بداند. به او گفته شد: پيرزنى هست كه جايش را میداند.

موسى در پى او فرستاد و پيرزنى زمينگير و نابينا را آوردند. موسى گفت: قبر يوسف را می‌شناسی؟

گفت: آرى.

موسى گفت: پس، جاى آن را به من بگو.

پيرزن گفت: نمیگويم، تا اين كه چند چيز را به من بدهى: پايم را خوب كنى، بينايى‌ام را به من باز گردانى، جوانى‌ام را دوباره به من بدهى و مرا در بهشت، با خودت قرار دهى.

اينها بر موسى گران آمد. خداوند عزّ و جلّ بر او وحى فرمود كه: «آنچه میدهى، بر عهدۀ من. پس هر چه خواست، به او بده».

موسى چنين كرد و پيرزن، قبر يوسف علیه السلام را به او نشان داد. موسى، جسد يوسف را كه در صندوقى مرمرين در ساحل نيل بود، بيرون آورد. بيرون كه آورد، ماه طلوع كرد و موسى آن را به شام، انتقال داد. به همين دليل، اهل كتاب، مردگان خود را به شام میبرند.

۱۶ / ۱۳: رَجُلٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ لَم يُصَلِّ قَطُّ!

۱۶ / ۱۳: مردى از اهل بهشت كه هرگز نماز نخواند!

452. السّيرة النّبويّة لابن هشام: قالَ ابنُ إسحاقَ: و كانَ مِن حَديثِ الأَسوَدِ الرّاعي فيما بَلَغَني: أنَّهُ أتیٰ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله و هُو مُحاصِرٌ لِبَعضِ حُصونِ خَيبَرَ، و مَعَهُ غَنَمٌ له كانَ فيها أجيراً لِرَجُلٍ مِن يَهودَ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، اعرِض عَلَيَّ الإِسلامَ، فَعَرَضَهُ عَلَيهِ، فَأَسلَمَ. و كانَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله لا يُحَقِّرُ أحَداً أن يَدعُوَهُ إلَى الإِسلامِ، و يَعرِضَهُ عَلَيهِ.

فَلمّا أسلَمَ، قالَ: يا رَسولَ اللّٰهِ، إنّي كُنتُ أجيراً لِصاحِبِ هٰذِهِ الغَنَمِ، و هِيَ أمانَةٌ عِندي، فَكَيفَ أصنَعُ بِها؟

قالَ: اِضرِب في وُجوهِها؛ فَإِنَّها سَتَرجِعُ إلىٰ رَبِّها - أو كَما قالَ -.

فَقامَ الأَسوَدُ، فَأَخَذَ حَفنَةً مِنَ الحَصىٰفَرَمىٰبِها في وُجوهِها، و قالَ: اِرجِعي إلىٰصاحِبِكِ، فَوَاللّٰهِ لا أصحَبُكِ أبَداً. فَخَرَجَت مُجتَمِعَةً كَأَنَّ سائِقاً يَسوقُها، حَتّیٰ دَخَلَتِ الحِصنَ.

ثُمَّ تَقَدَّمَ إلىٰ ذٰلِكَ الحِصنِ لِيُقاتِلَ مَعَ المُسلِمينَ، فَأَصابَهُ حَجَرٌ فَقَتَلَهُ، و ما صَلّىٰلِلهِ صَلاةً قَطُّ.

فَأُتِيَ بِهِ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله فَوُضِعَ خَلفَهُ، و سُجِّيَ بِشَملَةٍ كانَت عَلَيهِ، فَالتَفَتَ إلَيهِ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله و مَعَهُ نَفَرٌ مِن أصحابِهِ، ثُمَّ أعرَضَ عَنهُ، فَقالُوا: يا رَسولَ اللّٰهِ، لِمَ أعرَضتَ عَنهُ؟

قالَ: إنَّ مَعَهُ الآنَ زَوجَتَيهِ مِنَ الحورِ العينِ.[۹۲۱]

452. السيرة النبويّة، ابن هشام: ابن اسحاق میگويد: داستان اَسوَد چوپان، تا آن جا كه به من رسيده، اين است كه وقتى پيامبر خدا صلی الله علیه و آله يكى از قلعههاى خيبر را در محاصره داشت، او با گوسفندانش كه از آنِ مردى يهودى بود و او اجير وى بود، نزد پيامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت:اى پيامبر خدا! اسلام را بر من عرضه كن.

پيامبر صلی الله علیه و آله آن را به او عرضه كرد و اَسوَد، مسلمان شد. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله هيچ كس را كوچکتر از آن نمیشمرد كه به اسلام دعوتش كند و اسلام را بر او عرضه نمايد.

اَسوَد چون اسلام آورد، گفت:اى پيامبر خدا! من، اجير صاحب اين گوسفندها هستم و اينها نزد من، امانت اند. با اينها چه كنم؟

پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «رويشان را برگردان. خودشان نزد صاحبشان خواهند رفت» و يا جملهاى شبيه اين.

اَسوَد برخاست و مشتى ريگ برداشت و به صورت گوسفندها پرتاب كرد و گفت: نزد صاحبتان باز گرديد؛ چون به خدا سوگند كه ديگر با شما نخواهم آمد.

گوسفندها همگى با هم برگشتند - چنان كه گويى كسى آنها را میراند - و وارد قلعه شدند.

اَسوَد سپس به سوى آن قلعه پيش رفت تا همراه مسلمانان بجنگد، كه سنگى به او اصابت كرد و كشته شد. او حتّى يک نماز هم نخواند. پيكرش را نزد پيامبر خدا صلی الله علیه و آله آوردند و پشت سر ايشان نهادند و او را در همان ردايى كه بر تن داشت، پيچيدند. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله كه با گروهى از يارانش بود، به او نگاه كرد؛ امّا صورتش را از او برگرداند. ياران گفتند:اى پيامبر خدا! چرا از او روى گردانديد؟

فرمود: «اکنون، دو همسر حور العينش با او بودند».

۱۶ / ۱۴: أَكثَرُ أهلِ الجَنَّةِ

۱۶ / ۱۴: بيشتر اهل بهشت

۱۶ / ۱۴ – ۱: النِّساءُ

۱۶ / ۱۴ - ۱: زنان

453. الإمام الصادق علیه السلام: أكثَرُ أهلِ الجَنَّةِ مِنَ المُستَضعَفينَ النِّساءُ؛ عَلِمَ اللّٰهُ عزّ و جلّ ضَعفَهُنَّ فَرَحِمَهُنَّ.[۹۲۲]

453. امام صادق علیه السلام: بيشترِ اهل بهشت از مستضعفان [در دنيا]، زنان هستند. خداوند عزّ و جلّ میدانست كه آنها ناتواناند و بر ايشان رحم آورد.

۱۶ / ۱۴ – ۲: الفُقَراءُ

۱۶ / ۱۴ - ۲: تهى‌دستان

454. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: اِطَّلَعتُ فِي الجَنَّةِ فَرَأَيتُ أكثَرَ أهلِها الفُقَراءُ.[۹۲۳]

454. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: به بهشت، نگاهى افكندم و ديدم بيشتر جمعيت آن، تهى‌دستان اند.

۱۶ / ۱۴ – ۳: البُلهُ[۹۲۴]

۱۶ / ۱۴ - ۳: ساده‌دلان[۹۲۵]

455. رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله: دَخَلتُ الجَنَّةَ فَإِذا أكثَرُ أهلِها البُلهُ.[۹۲۶]

455. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: به بهشت، وارد شدم و ديدم بيشتر اهل آن، ساده‌دلان اند.

456. عنه صلی الله علیه و آله: أكثَرُ أهلِ الجَنَّةِ البُلهُ، و أَهلُ عِلِّيّينَ ذَوُو الأَلبابِ.[۹۲۷]

456. پيامبر خدا صلی الله علیه و آله: بيشترِ اهل بهشت را ساده‌دلان تشكيل میدهند و اهل بهشتهاى برين، خردمندان اند.

457. معاني الأخبار عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصّادق عن آبائه علیهم السلام: قالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله: دَخَلتُ الجَنَّةَ فَرَأَيتُ أكثَرَ أهلِها البُلهَ.

قالَ: قُلتُ: مَا البُلهُ؟

فَقالَ: العاقِلُ فِي الخَيرِ، الغافِلُ عَنِ الشَّرِّ.…[۹۲۸]

457. معانى الأخبار - به نقل از مَسعدة بن صدقه، از امام صادق، از پدرانش علیهم السلام -: پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «به بهشت، وارد شدم و دیدم که بيشترِ اهل آن، ساده‌دلان اند».

گفتم: ساده‌دل كيست؟

فرمود: «كسى كه در خوبى، عاقل است و در بدی، غافل...».

458. مستطرفات السرائر عن مَسعَدةَ بنِ صَدَقَةَ، عن الإمامِ الصادقِ عن أبیهِ علیهما السلام: «أکثَرُ أهلِ الجَنَّةِ البُلهُ».

قالَ قُلتُ: هؤُلاءِ المُصابونَ الَّذینَ لا یَعقِلونَ؟!

فَقَالَ لي: لا، الَّذینَ یَتَغافَلونَ عَمّا یَکرَهونَ، یَتَبالَهونَ عَنهُ.[۹۲۹]

458. مستطرفات السرائر - به نقل از مسَعَدة بن صَدقة -: امام صادق علیه السلام از پدرش [امام باقر] علیه السلام نقل فرمود که:‌ «بیشتر اهل بهشت، ساده‌دلان اند».

گفتم: همین دیوانگانی که قدرت تعقّل ندارند؟!

در جوابم فرمود: «نه! کسانی که آنچه را نمی‌پسندند، نادیده می‌انگارند و از آن، تغافل می‌کنند».

  1. معجم مقاييس اللّغة: ج ۱ ص ۴۲۱ مادّهٔ «جَنّ».
  2. كتاب العين: ج ۶ ص ۲۲ مادّهٔ «جن».
  3. ر. ک: لسان العرب: ج ۱۳ ص ۱۰۰، النهاية: ج ۱ ص ۳۰۷، مجمع البحرين: ج ۱ ص ۳۲۶ مادّهٔ «جنن».
  4. ر. ک: معجم مقايیس اللّغة: ج ۱ ص ۴۲۶.
  5. ر. ک: طه: آیۀ ۱۱۷ - ۱۱۹. گفتنى است كه در بارۀ «بهشتِ آدم ابو البشر»، سه قول وجود دارد: يک. همانبهشت دنياست، دو. همان بهشت موعود در آخرت است، سه. همان بهشت در آسمان و جدا از بهشت موعود درآخرت است. به نظر مىرسد كه قول سوم، به صواب، نزديکتر است و تقسيمبندى موجود در متن، بر همين قول،استوار است.
  6. در غالب ترجمههاى فارسى قرآن از قرن چهارم تا كنون، براى اين معناى «جنّت»، واژۀ «بهشت» را برابر نهادهاند، كه واژه‏اى است دينى و در متون بازمانده از فارسى ميانه و اوستايى، به معناى «بهترين زندگى» براى توصيف جهانى روحانى به كار رفته است. واژۀ «مينو» نيز اوستايى و هم‏معنا با جنّت و بهشت است (براى توضيح بيشتر، ر. ک: دانش‏نامۀ جهان اسلام: ج ۱۱ ص ۱ و دائرة المعارف بزرگ اسلامى: ج ۱۳ ص ۱۷۰ - ۱۷۲).
  7. ر. ک: بقره: آيۀ ۳۵، اعراف: آيۀ ۱۹ و ۲۲ و ۲۷، طه: آيۀ ۱۱۷ و ۱۲۱.
  8. ر.ک: بقره: آیۀ ۲۶۵ - ۲۶۶، انعام: آیۀ ۹۹ و ۱۴۱، رعد: آیۀ ۴، کهف: آیۀ ۳۲ - ۳۳، ۳۵، ۳۹ ـ ۴۰، اسرا: آیۀ ۹۱، مؤمنون: آیۀ ۱۹، فرقان: آیۀ ۸ و ۱۰، شعرا: آیۀ ۵۷ و ۱۳۴ و ۱۴۷، سبأ: آیۀ ۱۵ - ۱۶ (دو بار)، یس: آیۀ ۳۴، دخان: آیۀ ۲۵، ق: آیۀ ۹، قلم: آیۀ ۱۷، نوح: آیۀ ۱۲، نبأ: آیۀ ۱۶.
  9. ر.ک: يس: آيۀ ۲۶.
  10. ر.ک: بقره: آيۀ ۲۵، ۸۲، ۱۱۱، ۲۱۴ و ۲۲۱، آل عمران: آيۀ ۱۵، ۱۳۳، ۱۳۶، ۱۴۲، ۱۸۵، ۱۹۵ و ۱۹۸، نساء: آيۀ ۱۳، ۵۷، ۱۲۲و ۱۲۴،مائده: آيۀ ۱۲، ۶۵، ۷۲، ۸۵ و ۱۱۹، اعراف: آيۀ ۴۰، ۴۲ - ۴۴، ۴۶، ۴۹ و ۵۰، توبه: آيۀ ۲۱، (( ۷۲ (دو بار)، ۸۹، ۱۰۰ و ۱۱۱، يونس: آيۀ ۹ و ۲۶، هود: آيۀ ۲۳، ۱۰۸، رعد: آيۀ ۲۳و ۳۵، ابراهيم: آيۀ ۲۳، حجر: آيۀ ۴۵، نحل: ۳۱ - ۳۲، كهف: آيۀ ۳۱ و ۱۰۷، مريم: آيۀ ۶۰ - ۶۱ و ۶۳، طه: آيۀ ۷۶، حج: آيۀ ۱۴، ۲۳ و ۵۶، فرقان: آيۀ ۱۵ و ۲۴، شعرا: آيۀ ۸۵ و ۹۰، عنکبوت: آيۀ ۵۸، لقمان: آيۀ ۸، سجده: آيۀ ۱۹، فاطر: آيۀ ۳۳، يس: آيۀ ۵۵، صافّات: آيۀ ۴۳، ص: آيۀ ۵۰، زمر: آيۀ ۷۳ - ۷۴، غافر: آيۀ ۸ و ۴۰، فصّلت: آيۀ ۳۰، شورا: آيۀ ۷ و ۲۲، زخرف: آيۀ ۷۰ و ۷۲، دخان: آيۀ ۵۲، احقاف: آيۀ ۱۴ و ۱۶، محمّد: آيۀ ۶، ۱۲ و ۱۵، فتح: آيۀ ۵ و ۱۷، ق: آيۀ ۳۱، ذاریات: آيۀ ۱۵، طور: آيۀ ۱۷، نجم: آيۀ ۱۵، قمر: آيۀ ۵۴، الرحمن: آيۀ ۴۶، ۵۴ و ۶۲، واقعه: آيۀ ۱۲ و ۸۹، حديد: آيۀ ۱۲ و ۲۱، مجادله: آيۀ ۲۲، حشر: آيۀ ۲۰ (دو بار)، صف: آيۀ ۱۲ (دو بار)، تغابن: آيۀ ۹، طلاق: آيۀ ۱۱، تحريم: آيۀ ۸ و ۱۱، قلم: آيۀ ۳۴، حاقّه: آيۀ ۲۲، معارج: آيۀ ۳۵ و ۳۸، مدّثّر: آيۀ ۴۰، انسان: آيۀ ۱۲، نازعات: آيۀ ۴۱، تكوير: آيۀ ۱۳، بروج: آيۀ ۱۱، غاشيه: آيۀ ۱۰، فجر: آيۀ ۳۰، بيّنه: آيۀ ۸.
  11. البقرة: ۳۵.
  12. الأعراف: ۲۷.
  13. الخصال: ص ۳۹۷ ح ۱۰۳ عن محمّد بن إسحاق عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام، تفسیر العیّاشي: ج ۱ ص ۱۲۱ح ۱۲۵ نحوه، بحار الأنوار: ج ۱۱ ص ۱۴۲ ح ۱۰.
  14. الدَّحُو: البَسط (النهایة: ج ۲ ص ۱۰۶ «دحا»).
  15. جَبَلَهُ: أي خَلَقَهُ. وَ الجِبِلَّةُ و الجِبلَةُ: الخِلقَةُ (لسان العرب: ج ۱۱ ص ۹۸ «جبل»).
  16. نهج البلاغة: الخطبة ۹۱ عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۵۷ ص ۱۱۲ ح ۹۰.
  17. نَفِستُ بالشيء: بخلت به. ونفِستُ علیه الشيء: إذا لم ترَه له أهلاً (النهایة: ج ۵ ص ۹۶ «نفس»).
  18. الجَذَلُ: الفَرَحُ (لسان العرب: ج ۱۱ ص ۱۰۷ «جذل»).
  19. الوَجَلُ: الفَزَعُ و الخَوفُ (لسان العرب: ج ۱۱ ص ۷۲۲ «وجل»).
  20. نهج البلاغة: الخطبة ۱، بحار الأنوار: ج ۱۱ ص ۱۲۲ ح ۵۶.
  21. الکافي: ج ۳ ص ۲۴۷ ح ۲، علل الشرائع: ص ۶۰۰ ح ۵۵، تفسیر القمّي: ج ۱ ص ۴۳ نحوه، بحار الأنوار: ج ۶ ص ۲۸۴ ح ۲.
  22. البقرة: ۲۶۵.
  23. الأنعام: ۱۴۱.
  24. الإسراء: ۹۰ و ۹۱.
  25. تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۲۷، بحار الأنوار: ج ۱۸ ص ۱۷۹ ح ۹.
  26. تفسیر القمّي: ج ۱ ص ۹۲، بحار الأنوار: ج ۹۶ ص ۱۴۲ ح ۸.
  27. یس: ۲۶ ـ ۲۷.
  28. آل عمران: ۱۶۹.
  29. صحیفة الحسین علیه السلام: ص ۳۰۸ ح ۲۱ و راجع الملهوف: ص ۱۵۸.
  30. النازعات: ۴.
  31. تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۴۰۳ عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج ۶ ص ۲۲۸ ح ۳۰.
  32. الواقعة: ۸۸ ـ ۸۹.
  33. الواقعة: ۹۲ ـ ۹۴.
  34. الأمالي للصدوق: ص ۵۶۱ ح ۷۵۳ عن عمرو بن أبي المقدام، تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۳۵۰ نحوه، بشارة المصطفى: ص ۲۰۰، بحار الأنوار: ج ۶ ص ۲۱۷ ح ۱۱.
  35. في الکافي: ج ۴ ص ۲۴۴ ح ۲: «... لفي شجرة من الجنّة...».
  36. الکافي: ج ۳ ص ۲۴۴ ح ۴ و ح ۲ نحوه، الزهد للحسین بن سعید: ص ۸۹ ح ۲۳۹، بحار الأنوار: ج ۶ ص ۲۶۹ ح ۱۲۲ و راجع المعجم الأوسط: ج ۸ ص ۲۷۳ ح ۸۶۱۳.
  37. الکافي: ج ۳ ص ۲۴۲ ح ۲ عن بشیر الدهّان، الأمالي للمفید: ص ۲۶۵ ح ۳، الأمالي للطوسي: ص ۲۸ ح ۳۱ کلاهما عن الإمام عليّ علیه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج ۶ ص ۲۶۷ ح ۱۱۵.
  38. مریم: ۶۲.
  39. المؤمنون: ۱۰۰.
  40. آل عمران: ۱۶۹ ـ ۱۷۰.
  41. تفسیر القمّي: ج ۱ ص ۱۹، بحار الأنوار: ج ۶ ص ۲۱۸ ح ۱۲.
  42. الرحمٰن: ۴۶.
  43. الرحمٰن: ۶۲.
  44. الفجر: ۲۷ ـ ۳۰.
  45. الشَخْب: السَّیَلان (لسان العرب: ج ۱ ص ۴۸۵ «شخب»).
  46. تَصَدَّعَ: تَقَطّعَ و تَفَرّقَ (النهایة: ج ۳ ص ۱۶ «صدع»).
  47. مسند ابن حنبل: ج ۷ ص ۱۷۲ ح ۱۹۷۵۲ عن عبد اللّٰه بن قیس، سنن الدارمی: ج ۲ ص ۷۹۰ ح ۲۷۱۸، مسند الطیالسی: ص ۷۲ ح ۵۲۹ کلاهما نحوه.
  48. عَرَشتُ: إذا جعلت له کهیئةِ سقف (مفردات ألفاظ القرآن: ص ۵۵۸).
  49. الکافي: ج ۸ ص ۹۹ ح ۶۹، تأویل الآیات الظاهرة: ج ۲ ص ۷۴۷ ح ۳ کلاهما عن محمّد بن إسحاق المدني عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۶۰ ح ۹۸.
  50. الطِّمْرُ: الثوبُ الخَلِقُ (النهایة: ج ۳ ص ۱۳۸ «طمر»).
  51. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۱ ص ۲۹۲ ح ۹۰۵، الأمالي للصدوق: ص ۲۸۲ ح ۳۱۰، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۱۶ ح ۱.
  52. الکافي: ج ۸ ص ۱۰۰ ح ۶۹ عن محمّد بن إسحاق المدني، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۶۱ ح ۹۸.
  53. النجم: ۱۳ ـ ۱۵.
  54. الحدید: ۲۱، العنکبوت: ۴۷.
  55. بحار الأنوار: ج ۶۰ ص ۲۵۷ نقلاً عن کتاب ذکر الأقالیم و البلدان و الجبال و الأنهار و الأشجار عن ابن عبّاس.
  56. پس رحمت خداوند بر عذاب و خشمش، پيشى دارد.
  57. الکافي: ج ۸ ص ۱۴۵ ح ۱۱۶ عن سلام بن المستنیر، بحار الأنوار: ج ۵۷ ص ۹۸ ح ۸۳.
  58. ر. ک: أوائل المقالات: ص ۱۲۴، المسلک فى اُصول الدين: ص ۱۰۴، قواعد المرام فى علم الكلام: ص ۱۶۷، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد: ص ۵۷۶، زبدة البيان: ص ۳۲۸، الفصول المهمّة: ج ۱ ص ۳۶۱، مجمع البيان: ج ۲ ص ۸۳۷، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۲۰۵ ذيل ح ۲۰۴، المواقف، ايجى: ج ۳ ص ۴۸۵، شرح المقاصد فى علم الكلام: ج ۲ ص ۲۱۸، شرح المواقف، جرجانى: ج ۸ ص ۳۰۱، شرح مسلم، نووى: ج ۲ ص ۲۲۲ و ج ۶ ص ۲۰۷، عمدة القارى: ج ۵ ص ۳۰۳، عون المعبود: ج ۱۳ ص ۵۴، شعار أصحاب الحديث: ص ۴۱، التمهيد، ابن عبد البر: ج ۵ ص ۱۰۸ و ج ۱۹ ص ۱۱۲، نظم المتآثر من الحديث المتواتر: ص ۲۳۱.
  59. الاعتقادات، صدوق: ص ۷۹.
  60. أوائل المقالات: ص ۱۲۴.
  61. نجم: آیۀ ۱۲ - ۱۵.
  62. مانند: شيخ طبرسى در مجمع البيان (ج ۹ ص ۲۶۵) و علّامه طباطبايى در الميزان فى تفسير القرآن (ج ۱۸ ص ۳۷۵).
  63. (أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ نُزُلاً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ) (سجده: آيۀ ۱۹) و (وَ أمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏) (نازعات: آيۀ ۴۰ - ۴۱).
  64. آل عمران: آيۀ ۱۳۳.
  65. آل عمران: آيۀ ۱۳۱.
  66. براى آگاهى از شمارى از آياتى كه بر وجود داشتنِ كنونى بهشت و دوزخ، دلالت دارند، ر. ک: بحار الأنوار: ج ۸ ص ۲۰۶ ذيل ح ۲۰۴، مستدرک سفينة البحار: ج ۲ ص ۱۰۹، تفسير الآلوسى: ج ۴ ص ۵۷، تفسير البيضاوى: ج ۵ ص ۳۰۲.
  67. ر. ک: بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حدیث: ج ۱ ص ۵۳ ح ۳۲، التوحید: ص ۱۱۸ ح ۲۱.
  68. ر. ک: ص ۱۳۷ ح ۴.
  69. ر. ک: بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حدیث: ج ۱ ص ۵۳ ح ۳۲، التوحید: ص ۱۱۸ ح ۲۱.
  70. أوائل المقالات: ص ۱۲۴.
  71. ر.ک: كشف المراد: ص ۴۵۳.
  72. حقائق التأويل: ص ۲۴۵ - ۲۴۸.
  73. رعد: آيۀ ۳۵.
  74. اشاره است به آيۀ ( كُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِكٌ إلَّا وَجْهَهُ‏؛ هر چيزى جز ذات او، از بين رفتنى است) (قصص: آيۀ ۸۸).
  75. حقائق التأويل: ص ۲۴۶.
  76. الملل و النحل: ج ۱ ص ۷۲.
  77. بقره: آيۀ ۲۴.
  78. انبيا: آيۀ ۹۸.
  79. شُعرا: آيۀ ۹۴ - ۹۵.
  80. ر.ک: الحكمة المتعالية: ج ۵ ص ۳۶۵ - ۳۶۶.
  81. الحكمة المتعالية: ج ۹ ص ۳۳۵.
  82. ر. ک: بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۱۱ (رابطۀ ظاهر و باطن يا تجسّم اعمال).
  83. الذاریات: ۲۲.
  84. النجم: ۱۳ ـ ۱۵.
  85. المستدرك على الصحیحین: ج ۴ ص ۶۱۳ ح ۸۶۹۸ عن عبد اللّٰه بن سلام، کنز العمّال: ج ۱۴ ص ۴۵۹ ح ۳۹۲۶۰ نقلاً عن الدیلمی؛ التبیان في تفسیر القرآن: ج ۸ ص ۴۹۸ عن الحسن من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام.
  86. الخصال: ص ۵۹۷ ح ۱ عن ابن عبّاس، إرشاد القلوب: ص ۳۱۷، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۲۸۶ ح ۱۳.
  87. الجَاثَلِیق: رئیس النصارى‏ في بلاد الإسلام (مجمع البحرین: ج ۱ ص ۲۷۰ «جثلق»).
  88. في المصدر: «یموت»، و التصویب من بحار الأنوار.
  89. العنکبوت: ۶۴.
  90. الرسم: تمثیل الشي‏ء، یطلق على‏ ما یقابل الحقیقة کقول الشاعر: «أرى ودّکم رسماً وودّي حقیقة». و الظاهر أنّ المراد أنّ الدنیا تمثیل الآخرة و الآخرة تمثیل الدنیا، فیکون مثل قوله سبحانه وتعالى: (وَ اُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً) (البقرة: ۲۵).
  91. التکاثر: ۵ ـ ۸.
  92. إشارة إلى الآیة: ۱۰۱ من سورة الکهف.
  93. إرشاد القلوب: ص ۳۰۹ عن سلمان، بحار الأنوار: ج ۳۰ ص ۷۲ ح ۱.
  94. رئيس مسيحيان در كشورهاى اسلامى آن روزگار (مجمع البحرين: ج ۱ ص ۲۷۰ مادّۀ «جثلق»).
  95. اشاره است به آيۀ ۱۰۱ از سورۀ كهف.
  96. ر.ک: ص ۱۵۰ (تبیین وجود كنونىِ بهشت و دوزخ).
  97. ر.ک: ص ۱۸۳ (فصل چهارم: اوصاف بهشت/ گستردگى بهشت).
  98. ر.ک: ص ۱۳۹ (فصل يكم: معانى بهشت در قرآن/ بهشت برزخ).
  99. نجم: آيۀ ۱۳ - ۱۵.
  100. گفتنى است كه برخى، بهشت مأوا را به بهشت برزخى يا بهشت آدم، تفسير كرده‏اند؛ ولى با توجّه به‏ آيۀ (أَمَّاالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ نُزُلاً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ) (سجده: آيۀ ۱۹) و آيۀ (فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏) (نازعات: آيهٔ ۴۱)، ظاهراً اين آيه نيز به بهشت جاويد، اشاره دارد. بسيارى از بزرگان اهل تفسير، همين نظريّه را پذيرفته‏اند (ر. ک: مجمع البيان: ج ۹ ص ۲۶۵، الميزان فى تفسير القرآن: ج ۱۸ ص ۲۷۵).
  101. ذاريات: آيۀ ۲۲.
  102. ر. ک: الميزان فى تفسير القرآن: ج ۸ ص ۱۱۵ و ج ۱۸ ص ۳۷۵، الأقسام فى القرآن الكريم: ص ۴۲، تفسير البغوى: ج ۱ ص ۳۵۱، تفسير فخر الرازى: ج ۲۸ ص ۲۰۸، تفسير ابن كثير: ج ۴ ص ۲۵۱، البرهان، زركشى: ج ۴ ص ۸.
  103. ر. ک: ص ۱۵۷ ح ۱۹ و ۲۰.
  104. ر. ک: تفسير مجاهد: ج ۲ ص ۶۱۸، شرح صحيح مسلم، نووى: ج ۲ ص ۲۲۳، شرح نهج البلاغة، ابن ابى‏الحديد: ج ۱۰ ص ۱۲۰، الميزان فى تفسير القرآن: ج ۱ ص ۱۳۹، شرح اُصول الكافى، ملّا صالح مازندرانى: ج ۸ ص ۱۲۴، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۶۴ ح ۱۰۷، التبيان فى تفسير القرآن: ج ۴ ص ۴۳۸، تفسير البغوى: ج ۱ ص ۳۵۱.
  105. ر. ک: فيض القدير: ج ۳ ص ۴۷۶، التبيان فى تفسير القرآن: ج ۹ ص ۳۸۵، زاد المسير: ج ۵ ص ۱۶۸.
  106. ر. ک: فيض القدير: ج ۳ ص ۴۷۸.
  107. ر. ک: فيض القدير: ج ۳ ص ۴۷۶، بحار الأنوار: ج ۵۷ ص ۲۵۷، التخويف من النار: ص ۶۷، زاد المسير: ج ۵ ص ۱۶۸، تفسير الفخر الرازى: ج ۱۹ ص ۲۳۵.
  108. بخصوص به روش شيخ اشراق (سهروردى) كه صورت‏هاى مرآتى را موجودات عالم مثال و صورت‏هاى اخروى را شبيه صورت مرآتى مى‏داند، به شرط اين كه قائم به ذات باشد و نه قائم به آينه، و نيز به روح زنده متعلّق باشد و نه به شبح بى‏روح.
  109. الحكمة المتعالية: ج ۹ ص ۱۷۶.
  110. عنكبوت: آيۀ ۵۴.
  111. انفطار: آيۀ ۱۳ - ۱۴.
  112. تكاثر: آيۀ ۵ - ۶.
  113. الخرائج و الجرائح: ج ۲ ص ۸۴۷ ح ۶۲، بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۲۹۸ ح ۳.
  114. پيام قرآن: ج ۶ ص ۳۴۱ - ۳۴۳.
  115. ر. ک: ص ۱۵۶ ح ۲۱.
  116. فصّلت: ۳۰.
  117. الصؤابة: بیضة البرغوث و القمل. و الصؤاب من الذهب: الدقاق (المحیط في اللغة: ج ۸ ص ۲۰۵ «صأب»).
  118. تفسیر القرطبي: ج ۷ ص ۲۱۱ عن جابر بن عبد اللّٰه، تاریخ دمشق: ج ۱۴ ص ۳۱۳ ح ۳۵۸۵، فتح الباري: ج ۱۳ ص ۵۳۹ عن جابر بن عبد اللّٰه من دون إسناد إلی أحد من أهل البیت علیهم السلام نحوه.
  119. صحیح مسلم: ج ۴ ص ۲۰۵۰ ح ۳۰ عن عائشة، صحیح ابن حبّان: ج ۱ ص ۳۴۸ ح ۱۳۸، المعجم الأوسط: ج ۵ ص ۶ ح ۴۵۱۵.
  120. نهج البلاغة: الخطبة ۱۵۷، عیون الحکم و المواعظ: ص ۳۰ ح ۴۹۲ و ۴۹۳.
  121. نهج البلاغة: الخطبة ۱۶۰، مکارم الأخلاق: ج ۱ ص ۳۸، بحار الأنوار: ج ۱۶ ص ۲۸۵ ح ۱۳۶.
  122. نهج البلاغة: الخطبة ۱۱۹، بحار الأنوار: ج ۳۴ ص ۹۷ ح ۹۴۲.
  123. اقتباس من الآیة ۴۴ من سورة الروم.
  124. الأمالي للمفید: ص ۱۹۵ ح ۲۶، الزهد للحسین بن سعید: ص ۸۲ ح ۴۷، عدّة الداعي: ص ۲۱۷ نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۷ ح ۱۸۹.
  125. مضمون آيهٔ ۴۴ از سورهٔ روم.
  126. الشعراء: ۸۵ ـ ۸۶.
  127. البلد الأمین: ص ۳۲۳ عن الزهري.
  128. السجدة: ۱۷.
  129. بحار الأنوار: ج ۹۴ ص ۱۳۵ ح ۱۹ نقلاً عن الکتاب العتیق الغروي.
  130. المؤمنون: ۱۰ ـ ۱۱.
  131. المستدرك على الصحیحین: ج ۲ ص ۴۰۲ ح ۳۴۰۲ عن أبي أمامة، المعجم الکبیر: ج ۸ ص ۲۴۶ ح ۷۹۶۶، الدرّ المنثور: ج ۵ ص ۴۶۷ نقلاً عن الطبراني وابن مردویه.
  132. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۱ ص ۴۷۶ ح ۱۳۷۴، ثواب الأعمال: ص ۶۷ ح ۱ کلاهما عن جابر بن إسماعیل عن الإمام الصادق عن أبیه علیهما السلام، روضة الواعظین: ج ۲ ص ۱۴۱ ح ۸۰۰ عن الإمام الصادق عنه علیهما السلام نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۸۶ ح ۱۵۱.
  133. یونس: ۲۵.
  134. الأنعام: ۱۲۷.
  135. کذا في المصدر، و الظاهر سقوط حرف واوٍ؛ إمّا قبل کلمة «حشر» أو قبل کلمة «نادیٰ».
  136. الفِئام: الجماعة من الناس، لا واحد له من لفظه (القاموس المحیط: ج ۴ ص ۱۵۸ «فأم»).
  137. دعائم الإسلام: ج ۲ ص ۳۲۵ ح ۱۲۲۶ عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام.
  138. النَهْج: الطریق الواضح (مجمع البحرین: ج ۳ ص ۱۸۳۹ «نهج»).
  139. دار مُسْتَعْتَب: دار جزاء لا دار عمل. و استعتب: طلب أن یُرضى عنه (النهایة: ج ۳ ص ۱۷۵ «عتب»). قال ابن أبي الحدید: أي في دارٍ یمکنکم فیها استرضاء الخالق سبحانه و استعتابه (شرح نهج البلاغة: ج ۷ ص ۶۵).
  140. نهج البلاغة: الخطبة ۹۴؛ بحار الأنوار: ج ۷۱ ص ۱۹۰ ح ۵۶.
  141. معاني الأخبار: ص ۱۷۷ ح ۲ عن العلاء بن عبد الکریم.
  142. مصباح المتهجّد: ص ۳۳۵، الدروع الواقیة: ص ۱۵۴، بحار الأنوار: ج ۹۷ ص ۱۷۷.
  143. النحل: ۳۰ ـ ۳۱.
  144. غرر الحکم: ح ۴۳۷ و ح ۴۳۸، عیون الحکم و المواعظ: ص ۳۳ ح ۶۰۰ و ۶۰۱.
  145. فاطر: ۳۴ ـ ۳۵.
  146. اسْتَظْهَرَ: احتاط في الأمر و بالغ في حفظه وإصلاحه (مجمع البحرین: ج ۲ ص ۱۱۴۹ «ظهر»).
  147. نهج البلاغة: الخطبة ۸۳، تحف العقول: ص ۲۱۰ و لیس فیه صدره، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۴۳۸ ح ۴۸؛ دستور معالم الحکم: ص ۵۳ و لیس فیه صدره.
  148. تَضامَّ القوم: إذا انضمّ بعضهم إلى بعض (لسان العرب: ج ۱۲ ص ۳۵۸ «ضمم»).
  149. الصحیفة السجّادیّة: ص ۲۰ الدعاء ۱؛ ینابیع المودّة: ج ۳ ص ۴۱۲.
  150. الدّخان: ۵۱ - ۵۲ و ۵۵.
  151. نَضَرَهُ و نَضَّره: من النضارة؛ و هی حُسن الوجه و البریق (النهایة: ج ۵ ص ۷۱ «نضر»).
  152. في المصدر: «یورع»، و التصویب من بحار الأنوار.
  153. کتاب سلیم بن قیس: ج ۲ ص ۷۱۶ ح ۱۷، بحار الأنوار: ج ۳۴ ص ۲۶۳ ح ۱۰۰۶.
  154. إساغة الغُصص هنا کنایة عن کثرة الآلام و مشاهدة المنکرات بحیث صار تجرّع الغصص عادة لهم، و الغصّة: ما یعترض في الحلق (بحار الأنوار: ج ۳۴ ص ۱۲۹).
  155. الرَّنْق: الکَدِر (لسان العرب: ج ۱۰ ص ۱۲۷ «رنق»).
  156. نهج البلاغة: الخطبة ۱۸۲، بحار الأنوار: ج ۳۴ ص ۱۲۷ ح ۹۵۳.
  157. النساء: ۳۱ و راجع المعارج: ۳۵ و یس: ۲۷.
  158. نهج البلاغة: الخطبة ۱۸۳، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۶۳ ح ۱۰۵.
  159. بحار الأنوار: ج ۹۴ ص ۱۲۶ ح ۱۹ نقلاً عن الکتاب العتیق الغروي.
  160. الحدید: ۲۱ و راجع آل عمران: ۱۳۳ و الحدید: ۲۱.
  161. صحیح مسلم: ج ۳ ص ۱۵۱۰ ح ۱۹۰۱ عن أنس، مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۲۷۵ ح ۱۲۴۰۱، المستدرك على الصحیحین: ج ۳ ص ۴۸۱ ح ۵۷۹۸.
  162. الحجّ: ۲۳ و راجع آل عمران: ۱۲۳ و الإنسان: ۲۰.
  163. الشِّراکُ: أحد سُیور النَّعلِ التي تکون على وجهها (النهایة: ج ۲ ص ۴۶۷ «شرك»).
  164. العَرْصَة: کلّ موضع واسع لا بناء فیه (النهایة: ج ۳ ص ۲۰۸ «عرص»).
  165. الرعد: ۲۳ ـ ۲۴.
  166. الإنسان: ۲۰.
  167. .في الطبعة المعتمدة: «فلذلك»، و التصویب من طبعة دار الحدیث.
  168. الکافي: ج ۸ ص ۹۷ ح ۶۹، تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۲۴۷، تأویل الآیات الظاهرة: ج ۲ ص ۷۴۴ ح ۳ کلّها عن محمّد بن إسحاق المدني عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۲۸ ح ۲۹.
  169. الإنسان: ۲۰.
  170. معاني الأخبار: ص ۲۱۰ ح ۱، فضائل الشیعة: ص ۷۷ ح ۴۴، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۷ ح ۱۸۸ و راجع التبیان في تفسیر القرآن: ج ۱۰ ص ۲۱۵ و تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۲۴۸.
  171. الدَّرْمَکة: التراب الرقیق (لسان العرب: ج ۱۰ ص ۴۲۳ «درمك»).
  172. صحیح مسلم: ج ۴ ص ۲۲۴۳ ح ۹۳، مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۸۶ ح ۱۱۳۸۹، المصنّف لابن أبي شیبة: ج ۸ ص ۶۷ ح ۳.
  173. الرُّخام: حَجَر أبیض رخْو (الصحاح: ج ۵ ص ۱۹۳۰ «رخم»).
  174. الوَرْس: نبت أصفر یُصبَغ به (النهایة: ج ۵ ص ۱۷۳ «ورس»).
  175. کُناسَة البیت: ما کُسِح منه من التراب فأُلقِيَ بعضَه علی بعض. وقد کَنَس الموضِعَ یَکنُسُه کنْساً: کَسَحَ القمامة عنه (تاج العروس: ج ۸ ص ۴۵۰ «کنس»).
  176. الرَضْراض: الحصى الصغار (النهایة: ج ۲ ص ۲۲۹ «رضرض»).
  177. الاختصاص: ص ۳۵۷ عن جابر، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۲۱۸ ح ۲۰۹.
  178. في وجه واحدة: أي دارٍ واحدة ـ دار الدنیا أو دار الآخرة ـ (بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۱۷۴).
  179. أحمتك الدار: أي منعتك دارُ الدنیا عن دار الآخرة (بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۱۷۴).
  180. العَواتِق: جمع عاتقة، و هي الشابّة أوّل ما تدرك (النهایة: ج ۳ ص ۱۷۸ «عتق»).
  181. ضَرَبَ في الأرضِ: سارَ فیها (لسان العرب: ج ۱ ص ۵۴۴ «ضرب»).
  182. الجَنیبة: الدابّة تُقاد، واحِدَةُ الجنائب، وکلّ طائعٍ منقادٍ جَنیبٌ (لسان العرب: ج ۱ ص ۲۷۶ «جنب»).
  183. الرادن: الزعفران (المحیط في اللغة: ج ۹ ص ۲۸۷ «ردن»).
  184. القهرمان: الخازن و الحافظ لما تحت یده (النهایة: ج ۴ ص ۱۲۹ «قهرم»).
  185. صفات الشیعة: ص ۱۲۱ ح ۶۳ عن محمّد ابن الحنفیة، بحار الأنوار: ج ۷ ص ۲۲۰ ح ۱۳۲.
  186. رضوان: فرشتۀ دربان بهشت.
  187. درهای بهشت، تعبیری قرآنی - حدیثی است که اگر آن را بیانگر واقعیت بدانیم، ناظر به درهای اصلی (مهم) و فرعیِ (غیر مهمّ) بهشت است؛ امّا اگر آن را تعبیری مَجازی به شمار آوریم، برای به تصویر کشیدن راه‌های ورود به بهشت و بهشتی شدن در این دنیاست.
  188. ص: ۵۰.
  189. الزمر: ۷۳.
  190. الکافي: ج ۵ ص ۲ ح ۲ عن السکوني عن الإمام الصادق علیه السلام، تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۱۲۳ ح ۲۱۳ عن الإمام الصادق عن أبیه علیهما السلام عنه صلی الله علیه و آله، ثواب الأعمال: ص ۲۲۵ ح ۲ عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله و کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۸۶ ح ۱۵۳.
  191. الکافي: ج ۵ ص ۴ ح ۶ عن أبي عبد الرحمٰن السلمي، نهج البلاغة: الخطبة ۲۷، معاني الأخبار: ص ۳۰۹ ح ۱، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۷ ح ۲.
  192. الأمالي للطوسي: ص ۳۵۵ ح ۷۳۷ عن ابن عبّاس، الطرائف: ص ۶۴ ح ۶۵، الفضائل: ص ۷۱، بحار الأنوار: ج ۴۳ ص ۳۰۳ ح ۶۵.
  193. الخصال: ص ۶۳۸ ح ۱۱ عن جابر، الأمالي للصدوق: ص ۱۳۴ ح ۱۲۸، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۳۱ ح ۳۴؛ فضائل الصحابة لابن حنبل: ج ۲ ص ۶۶۹ ح ۱۱۴۰ عن جابر نحوه.
  194. قرب الإسناد: ص ۱۲۰ ح ۴۲۰ عن الحسین بن علوان عن الإمام الصادق عن أبیه علیهما السلام، الکافي: ج ۴ ص ۳۰ ح ۴، الزهد للحسین بن سعید: ص ۳۲ ح ۸۲ کلاهما عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۷ ح ۱۹۱.
  195. الکافي: ج ۲ ص ۱۹۵ ح ۱۰ عن أبي بصیر، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۳۲۸ ح ۹۹.
  196. المِلاط: الطین الذي یُجعل بین سافَي البناء؛ یُملَط بِه الحائط: أي یُخلَط (النهایة: ج ۴ ص ۳۵۷ «ملط»).
  197. في کتاب من لا یحضره الفقیه: «ماءٍ صافٍ» بدل «مصافّ».
  198. روضة الواعظین: ج ۲ ص ۵۳۸ ح ۱۷۸۴، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۱ ص ۲۹۵ ح ۹۰۵، الأمالي للصدوق: ص ۲۸۱ ح ۳۱۰ کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۱۶ ح ۱.
  199. در كتاب من لايحضره الفقيه، به جاى «مَصافّ (صف در صف)»، «ماءٍ صافٍ (در آبى زلال)» آمده است.
  200. الأمالي للطوسي: ص ۳۶۸ ح ۷۸۴ عن عليّ بن عليّ بن رزین عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، المناقب لابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۱۵۵ عن الإمام عليّ علیه السلام وفیه ذیله من «إنّ للجنّة...»، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۳۹ ح ۵۵.
  201. الخصال: ص ۴۰۸ ح ۶ عن محمّد بن الفضیل الرزقي عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام، نوادر الأخبار: ص ۳۷۲ ح ۳، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۳۹ ح ۱۹.
  202. الخصال: ص ۴۰۸ ح ۷ عن جابر الجعفي، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۳۱ ح ۳۲.
  203. الرحمٰن: ۷۲.
  204. الرحمٰن: ۷۰.
  205. الکاعِب: المرأة حین یبدو ثدیها لِلنهود (النهایة: ج ۴ ص ۱۷۹ «کعب»).
  206. الکافي: ج ۸ ص ۱۵۶ ح ۱۴۷، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۶۱ ح ۱۰۰.
  207. العنکبوت: ۵۸.
  208. الزمر: ۲۰.
  209. معاني الأخبار: ص ۲۵۱ ح ۱ عن أبي بصیر، الأمالي للصدوق: ص ۴۰۷ ح ۵۲۴ و لیس فیه «و أدام الصیام» و «أمّا إدامة الصیام» إلى «صوم الدهر»، بحار الأنوار: ج ۶۹ ص ۳۶۹ ح ۸۰۹.
  210. الإنسان: ۵ و ۶.
  211. المطفّفین: ۲۲ ـ ۲۸.
  212. المرسلات: ۴۱ ـ ۴۴.
  213. الأمالي للطوسي: ص ۳۰۸ ح ۶۲۰، بشارة المصطفى: ص ۲۰۷ کلاهما عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام، أعلام الدین: ص ۱۴۴، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۷۳ ح ۱۱۷.
  214. أي من جهنّم.
  215. الزهد للحسین بن سعید: ص ۹۵ ح ۲۵۶ عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۳۶۰ ح ۲۹.
  216. الإقبال: ج ۱ ص ۲۲۴ عن أبي بصیر، مصباح المتهجّد: ص ۶۲ ح ۷۱ و لیس فیه «عین»، بحار الأنوار: ج ۹۸ ص ۱۱۷ ح ۳.
  217. محمّد: ۱۵ و راجع البقرة: ۲۵ و آل عمران: ۱۵، ۱۳۶، ۱۹۵، ۱۹۸ و النساء: ۱۳، ۵۷، ۱۲۲ و المائدة: ۱۲، ۸۵، ۱۱۹ و الأعراف: ۴۳ و التوبة: ۷۲، ۸۹، ۱۰۰ و الرعد: ۳۵ و إبراهیم: ۲۳ و النحل: ۳۱ و طه: ۷۶ و الحجّ: ۱۴، ۲۳ و الفرقان: ۱۰ و العنکبوت: ۵۸ و الزمر: ۲۰ و محمّد: ۱۲ و الفتح: ۵ و ۱۷ و القمر: ۵۴ و الحدید: ۱۲ و المجادلة: ۲۲ و الصفّ: ۱۲ و الطلاق: ۱۱ و التحریم: ۸ و البروج: ۱۱ و البیّنة: ۸.
  218. جامع الأخبار: ص ۳۴۸ ح ۹۵۹، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۴۶ ح ۷۱.
  219. المحاسن: ج ۱ ص ۲۸۸ ح ۵۶۹ عن الإمام الباقر و الإمام الصادق علیهما السلام، تأویل الآیات الظاهرة: ج ۲ ص ۴۴۱ عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر علیهما السلام، نوادر الأخبار: ص ۳۸۲ ح ۱، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۳۸ ح ۵۰.
  220. تهذیب الأحکام: ج ۴ ص ۳۰۶ ح ۹۲۴، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۲ ص ۹۲ ح ۱۸۲۱ عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه، ثواب الأعمال: ص ۷۸ ح ۲، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۷۵ ح ۱۲۶.
  221. الکافي: ج ۸ ص ۲۳۱ ح ۲۹۹ عن أبي بصیر، تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۸۲ نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۶۲ ح ۱۰۲.
  222. الواقعة: ۲۷ ـ ۳۳.
  223. الرَّکِيّ: البئر، و جمعها رکایا (النهایة: ج ۲ ص ۲۶۱ «رکا»).
  224. شرح الأخبار: ج ۱ ص ۱۷۸ ح ۱۳۹؛ المعجم الکبیر: ج ۶ ص ۲۶۶ ح ۶۱۶۷ نحوه.
  225. الکافي: ج ۲ ص ۲۰۱ ح ۳ عن أبي حمزة عن الإمام الباقر علیه السلام، المحاسن: ج ۲ ص ۱۵۲ ح ۱۴۰۸ و لیس فیه «طوبی»، تفسیر العیّاشي: ج ۲ ص ۳۹۱ ح ۲۲۲۶ کلاهما عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۴۳ ح ۶۳.
  226. التوحید: ص ۲۳۷ ح ۲ عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ علیه السلام، معاني الأخبار: ص ۴۶ ح ۲، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۷۸ ح ۱۳۲؛ تفسیر الطبري: ج ۸ الجزء ۱۳ ص ۱۴۹ عن معاویة بن قرّة عن أبیه نحوه.
  227. الرعد: ۲۹.
  228. الاختصاص: ص ۳۵۸ عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۲۱۹ ح ۲۱۳.
  229. مجمع البیان: ج ۶ ص ۴۴۸، العمدة: ص ۳۵۱ ح ۶۷۶ عن الإمام الباقر علیه السلام، المناقب لابن شهرآشوب: ج ۳ص ۲۳۴ کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۳۶ ص ۷۰ ح ۱۷.
  230. الکافي: ج ۲ ص ۲۳۹ ح ۳۰ عن أبي بصیر عن الإمام الصادق علیه السلام، الخصال: ص ۴۸۳ ح ۵۶، تفسیر العیّاشي: ج ۲ ص ۳۹۲ ح ۲۲۲۹ کلاهما عن الإمام الباقر عن الإمام عليّ علیهما السلام نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۱۷ ح ۲.
  231. یس: ۵۵ ـ ۵۸.
  232. البقرة: ۲۵.
  233. الحاقّة: ۱۹ ـ ۲۴.
  234. الاختصاص: ص ۳۵۰، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۲۱۲ ح ۲۰۵.
  235. المستدرك على الصحیحین: ج ۴ ص ۴۹۷ ح ۸۳۹۰ عن ثوبان، تفسیر الثعلبي: ج ۸ ص ۳۴۴، الدرّ المنثور: ج ۱ ص ۹۷ نقلاً عن البزّار.
  236. الرحمٰن: ۵۴.
  237. بعضى مترجمان قرآن كريم، اين آيه را چنين ترجمه كرده اند: «و همخوابگانى بلندبالا». ادامۀ آيه چنين است: (ما آنان را پديد آورده‌ايم پديد آوردنى، و ايشان را دوشيزه گردانيديم، شوى‌دوستِ همسال، براى ياران راست).
  238. الواقعة: ۳۴.
  239. سنن الترمذي: ج ۴ ص ۶۷۹ ح ۲۵۴۰ عن أبي سعید الخدري، مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۱۵۱ ح ۱۱۷۱۹، صحیح ابن حبّان: ج ۱۶ ص ۴۱۸ ح ۷۴۰۵ کلاهما نحوه.
  240. الغاشیة: ۱۳.
  241. یس: ۵۶.
  242. الحِجَال: واحدها الحَجَلَة؛ بیت کالقبّة یُستر بالثیاب، و تکون له أزرار کبار (النهایة: ج ۱ ص ۳۴۶ «حجل»).
  243. تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۲۱۶ عن أبي الجارود، الاختصاص: ص ۳۵۷ نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۲۴ ح ۲۱؛ تفسیر الطبري: ج ۹ الجزء ۱۵ ص ۲۴۳ عن مجاهد من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام.
  244. الزخرف: ۷۱.
  245. الإنسان: ۱۵ و ۱۶.
  246. المستدرك على الصحیحین: ج ۴ ص ۱۵۷ ح ۷۲۱۶ عن أبي هریرة، السنن الکبرى للنسائي: ج ۴ ص ۱۹۵ ح ۶۸۶۹، مسند الشامیّین: ج ۲ ص ۲۱۹ ح ۱۲۲۰ نحوه.
  247. مجمع البیان: ج ۱۰ ص ۶۲۱، تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۳۹۹ من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۱۱.
  248. الإنسان: ۱۹.
  249. الطور: ۲۴.
  250. مجمع البیان: ج ۹ ص ۲۵۱، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۰۲؛ تفسیر الطبری: ج ۱۳ الجزء ۲۷ ص ۲۹ عن قتادة.
  251. منظور، امام حسن علیه السلام يا حسن بَصْرى است.
  252. مجمع البیان: ج ۹ ص ۳۲۷، تأویل الآیات الظاهرة: ج ۲ ص ۷۴۲، بحار الأنوار: ج ۵ ص ۲۹۱ ح ۵.
  253. الإکلیل: شبه عصابة مُزیّنَة بالجواهر، و یسمّى التاج إکلیلاً، و الجمع أکالیل (لسان العرب: ج ۱۱ ص ۵۹۵ «کلل»).
  254. النجیب: الفاضل من کلّ حیوان. و قد نَجُبَ یَنجُبُ نَجابة، إذا کان فاضلاً نفیساً في نوعه (النهایة: ج ۵ ص ۱۷ «نجب»).
  255. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۴۱۲ ح ۵۸۹۶ عن زید بن عليّ عن أبیه الإمام زین العابدین عن آبائه علیهم السلام، تأویل الآیات الظاهرة: ج ۱ ص ۱۴۲ ح ۲۲ عن الإمام زین العابدین عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۱۴۰ ح ۸۲.
  256. مریم: ۸۵.
  257. المحاسن: ج ۱ ص ۲۸۷ ح ۵۶۷ عن حمّاد بن عثمان و غیره، بحار الأنوار: ج ۷ ص ۱۸۴ ح ۳۴.
  258. قال المولی محمّد تقي المجلسي في شرح الحدیث: استفرِهوا ضحایاکم أي اجعلوها نفیسة سمینة غیر معیوبة... فکلّما کانت أنفس یکون جوازکم علی الصراط بها أسهل (روضة المتقین: ج ۴ ص ۶۷).
  259. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۲ ص ۲۱۳ ح ۲۱۹۰، علل الشرائع: ص ۴۳۸ ح ۱ عن الإمام الکاظم علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۷ ص ۲۷۶؛ تفسیر القرطبي: ج ۱۵ ص ۱۱۱ وفیه «استشرفوا» بدل «استفرهوا».
  260. الکافي: ج ۵ ص ۳ ح ۳ عن السکوني عن الإمام الصادق علیه السلام، ثواب الأعمال: ص ۲۲۵ ح ۴ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، النوادر للراوندي: ص ۱۲۱ ح ۱۳۴ عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۹ ح ۸.
  261. ثواب الأعمال: ص ۷۴ ح ۱ عن یونس بن یعقوب عن الإمام الصادق عن الإمام زین العابدین علیهما السلام، المحاسن: ج ۲ ص ۴۷۹ ح ۲۶۶۲ عن الإمام الصادق عن الإمام زین العابدین علیهما السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۴۶ ص ۷۰ ح ۴۶.
  262. أي في موقف عرفة.
  263. المحاسن: ج ۲ ص ۴۷۹ ح ۲۶۶۳ عن محمّد بن مرازم عن أبیه عن الإمام الصادق علیه السلام و ح ۲۶۶۴ عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج ۶۴ ص ۲۰۷ ح ۱۰.
  264. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۲ ص ۲۹۳ ح ۲۴۹۵، الخصال: ص ۱۱۸ ح ۱۰۲، بحار الأنوار: ج ۷ ص ۲۷۶.
  265. الرعد: ۳۵.
  266. الکافي: ج ۸ ص ۱۲۳ ح ۹۴ عن عمر بن عبد اللّٰه الثقفي، تفسیر القمّي: ج ۱ ص ۹۹، بحار الأنوار: ج ۶۰ص ۲۵۵ و راجع الخرائج و الجرائح: ج ۱ ص ۲۹۲ ح ۲۵.
  267. الصافّات: ۴۵ ـ ۴۷.
  268. الإنسان: ۵ و ۱۷ و ۲۱.
  269. الخصال: ص ۵۸۳ ح ۷ عن ابن عبّاس، الأمالي للصدوق: ص ۷۵۶ ح ۱۰۱۹ نحوه، المناقب لابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۲۳۲، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۳ ح ۲.
  270. کذا في المصدر، و في الاحتجاج: «فرکضه». و أصل الرَّکض: الضرب بالرجل و الإصابة بها (النهایة: ج ۲ ص ۲۵۹«رکض»).
  271. إبراهیم: ۴۸.
  272. علل الشرائع: ص ۹۶ ح ۵، الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۱۴ ح ۳۰، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۷۳ ح ۱۱۹.
  273. الکافي: ج ۶ ص ۳۸۰ ح ۴، المحاسن: ج ۲ ص ۳۹۵ ح ۲۳۷۸ کلاهما عن الإمام الصادق علیه السلام، مکارم الأخلاق: ج ۱ ص ۳۳۶ ح ۱۰۸۲ عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۶۶ ص ۴۵۴ ح ۳۲.
  274. مجمع البیان: ج ۱۰ ص ۶۲۳، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۱۳.
  275. الحجّ: ۲۳.
  276. الإنسان: ۲۱.
  277. الأمالي للطوسي: ص ۵۳۳ ح ۱۱۶۲ عن أبي ذرّ، مکارم الأخلاق: ج ۲ ص ۳۷۱ ح ۲۶۶۱، عدّة الداعي: ص ۹۹ نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۱ ح ۱۶۸.
  278. مجمع البیان: ج ۱۰ ص ۶۲۳، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۱۳.
  279. الکهف: ۳۱.
  280. فاطر: ۳۳.
  281. سنن الترمذي: ج ۴ ص ۶۹۵ ح ۲۵۶۲ عن أبي سعید الخدري، مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۱۵۰ ح ۱۱۷۱۵، صحیح ابن حبّان: ج ۱۶ ص ۴۱۰ ح ۷۳۹۷.
  282. صحیح ابن حبّان: ج ۳ ص ۳۲۰ ح ۱۰۴۵ عن أبي هریرة، صحیح مسلم: ج ۱ ص ۲۱۹ ح ۴۰ نحوه، مسند أبي یعلى: ج ۵ ص ۴۴۴ ح ۶۱۷۴.
  283. ربیع الأبرار: ج ۴ ص ۲۶.
  284. البقرة: ۲۵.
  285. الواقعة: ۳۵ ـ ۳۷.
  286. الرحمٰن: ۵۶.
  287. الظاهر أنّ التردید من الراوي. وفي وسائل الشیعة (ج ۶ ص ۴۶۶ ح ۸۴۶۰): «لَافتَتَنَ بِها أهلُ الدنیا».
  288. الزهد للحسین بن سعید: ص ۱۰۲ ح ۲۸۰، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۹ ح ۲۰۰.
  289. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۳ ص ۴۶۹ ح ۴۶۳۱، مکارم الأخلاق: ج ۱ ص ۴۳۸ ح ۱۵۰۱، مجمع البیان:ج ۹ ص ۳۱۹ من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام.
  290. آل عمران: ۱۴.
  291. الکافي: ج ۵ ص ۳۲۱ ح ۱۰ عن جمیل بن درّاج، تفسیر العیّاشي: ج ۱ ص ۲۹۴ ح ۶۵۰، بحار الأنوار: ج ۸ص ۱۳۹ ح ۵۳.
  292. ما بین المعقوفین سقط من المصدر، و أثبتناه من بحار الأنوار.
  293. مجمع البیان: ج ۹ ص ۳۱۸، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۰۵ کلاهما نقلاً عن العیّاشي.
  294. المطفّفین: ۲۲ ـ ۲۶.
  295. القیامة: ۲۲ ـ ۲۳.
  296. روضة الواعظین: ج ۲ ص ۵۴۱ ح ۱۷۹۲؛ المصنّف لابن أبي شیبة: ج ۸ ص ۷۵ ح ۵۲ عن أبي هریرة من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البیت علیهم السلام.
  297. الواقعة: ۳۵ ـ ۳۶.
  298. المناقب لابن شهرآشوب: ج ۱ ص ۱۴۸، بحار الأنوار: ج ۱۶ ص ۲۹۵ ح ۱؛ المعجم الأوسط: ج ۵ ص ۳۵۷ ح ۵۵۴۵ عن عائشة، تاریخ أصبهان: ج ۲ ص ۱۰۷ الرقم ۱۲۳۲ کلاهما نحوه.
  299. الاختصاص: ص ۳۵۸ عن جابر الجعفي، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۲۲۰ ح ۲۱۴.
  300. الطور: ۲۱.
  301. الرعد: ۲۲ ـ ۲۴.
  302. الزهد للحسین بن سعید: ص ۹۱ ح ۲۴۴، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۷ ح ۱۹۲.
  303. تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۱۷۰، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۲۷ ح ۲۷.
  304. الکافي: ج ۶ ص ۴۳۴ ح ۱۹ عن یاسر الخادم.
  305. الزخرف: ۷۰ ـ ۷۱.
  306. تَدِفّ: أي تسیر سیراً لیّناً (النهایة: ج ۲ ص ۱۲۵ «دفف»).
  307. زَفّ القَومُ: أسرعوا (لسان العرب: ج ۹ ص ۱۳۶ «زفف»).
  308. الغارات: ج ۱ ص ۲۴۲، بحار الأنوار: ج ۳۳ ص ۵۴۷.
  309. الخصال: ص ۶۴ ح ۹۵ عن الزهری، بحار الأنوار: ج ۷۳ ص ۹۲ ح ۶۹.
  310. التوبة: ۷۲.
  311. صحیح البخاري: ج ۵ ص ۲۳۹۸ ح ۶۱۸۳ عن أبي سعید الخدري، صحیح مسلم: ج ۴ ص ۲۱۷۶ ح ۹، سنن الترمذي: ج ۴ ص ۶۸۹ ح ۲۵۵۵.
  312. الغارات: ج ۱ ص ۲۴۳، بحار الأنوار: ج ۳۳ ص ۵۴۷؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج ۶ ص ۷۰ نحوه.
  313. البقرة: ۲۰۱.
  314. الکافي: ج ۵ ص ۷۱ ح ۲ عن جمیل بن صالح، تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۳۲۷ ح ۹۰۰، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۳ ص ۱۵۶ ح ۳۵۶۶ نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۱ ص ۳۸۳ ح ۱۸.
  315. یونس: ۱۰.
  316. مصباح الشریعة: ص ۱۹۵، بحار الأنوار: ج ۶۹ ص ۲۵۱ ح ۳۰.
  317. التوبة: ۷۲.
  318. تفسیر العیّاشي: ج ۲ ص ۲۴۲ ح ۱۸۵۶، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۴۱ ح ۵۷.
  319. ق: ۳۵.
  320. صحیح مسلم: ج ۱ ص ۱۶۳ ح ۲۹۷ عن صهیب، سنن الترمذي: ج ۴ ص ۶۸۷ ح ۲۵۵۲، سنن ابن ماجة: ج ۱ ص ۶۷ ح ۱۸۷ کلاهما نحوه.
  321. کفایة الأثر: ص ۲۵۶، بحار الأنوار: ج ۴ ص ۵۴ ح ۳۴.
  322. الخصال: ص ۵۱ ح ۶۲ عن جابر بن عبداللّٰه، الکافي: ج ۸ ص ۵۸ ح ۲۱ عن سلیم بن قیس عن الإمام عليّ علیه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۱۱۷ ح ۱۳؛ المصنّف لابن أبي شیبة: ج ۸ ص ۱۵۵ ح ۱ عن الإمام عليّ علیه السلام.
  323. أعلام الدین: ص ۳۴۵ ح ۳۹ عن أبي هریرة، مسکّن الفؤاد: ص ۲۶ عن الإمام عليّ علیه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۱۸۸ ح ۳۹؛ قصر الأمل لابن أبي الدنیا: ص ۲۷ ح ۳ عن عليّ بن أبي حنظلة عن أبیه عن الإمام عليّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله.
  324. الکافي: ج ۸ ص ۵۸ ح ۲۱ عن سلیم بن قیس، نهج البلاغة: الخطبة ۴۲، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۲۹۶ ح ۴؛ صحیح البخاري: ج ۵ ص ۲۳۵۹.
  325. فاطر: ۳۵.
  326. الحِجْر: ۴۸.
  327. اللَّغَبُ: التَعَبُ والإعْیَاءُ (النهایة: ج ۴ ص ۲۵۶ «لغب»).
  328. الحدید: ۲۱.
  329. نهج البلاغة: الخطبة ۱۸۳، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۶۳ ح ۱۰۵.
  330. الأعراف: ۴۹.
  331. الأنبیاء: ۱۰۳.
  332. فاطر: ۳۳ ـ ۳۴.
  333. تأویل الآیات الظاهرة: ج ۲ ص ۴۸۳ ح ۱۰ عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج ۲۳ ص ۲۲۰ ح ۲۲.
  334. الاعراف: ۴۳ و راجع الحجر: ۴۷.
  335. الألُوّة: هو العود الذي یُتبخّر به (النهایة: ج ۱ ص ۶۳ «ألى‏»).
  336. صحیح البخاري: ج ۳ ص ۱۱۸۵ ح ۳۰۷۳ عن أبي هریرة، صحیح مسلم: ج ۴ ص ۲۱۸۰ ح ۱۷، سنن الترمذي: ج ۴ ص ۶۷۸ ح ۲۵۳۷.
  337. کذا، و لا توجد هذه العبارة: «وکلّما مرّ بذلك» في بحار الأنوار و في تفسیر البرهان (ج ۵ ص ۲۶۱): «کما اُمِرَ بذلك».
  338. في الإختصاص: «تکن»، وما في المتن صحّحناه من بحار الأنوار نقلاً عن المصدر.
  339. الإنسان: ۲۱.
  340. الاختصاص: ص ۳۵۰ عن عوف بن عبد اللّٰه الأزدي عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۲۱۲ ح ۲۰۵ و راجع: تفسیر الطبری: ج ۵ الجزء ۸ ص ۱۸۳ و الدرّ المنثور: ج ۳ ص ۴۵۷.
  341. الغَمَصُ و الرَّمَصُ: هو البیاض الذي تقطعه العین و یجتمع في زوایا الأجفان. و الرَّمَصُ: الرطب منه، والغَمَصُ: الیابس (النهایة: ج ۲ ص ۲۶۳ «رمص»).
  342. النوادر للراوندي: ص ۱۰۷ ح ۸۴، الجعفریّات: ص ۱۹۱ کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار:ج ۱۶ ص ۲۹۹ ح ۴.
  343. الإنسان: ۱۲ ـ ۱۳.
  344. الکافي: ج ۸ ص ۹۶ ح ۶۹ عن محمّد بن إسحاق المدني عن الإمام الباقر علیه السلام، تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۵۴، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۵۷ ح ۹۸.
  345. المعجم الأوسط: ج ۱ ص ۲۸۲ ح ۹۱۹، تفسیر ابن کثیر: ج ۷ ص ۲۴۷، الدرّ المنثور: ج ۷ ص ۴۲۱ نقلاً عن البزّار وابن مردویه و البیهقي في البعث.
  346. الأَجْرَدُ: الذي لیس على بدنه شعر (النهایة: ج ۱ ص ۲۵۶ «جرد»).
  347. الأَمْرَدُ: الشابّ الذي بلغ خروج لحیته و طَرَّ شاربه و لم تَبدُ لحیته (لسان العرب: ج ۳ ص ۴۰۱ «مرد»).
  348. سنن الترمذي: ج ۴ ص ۶۷۹ ح ۲۵۳۹ عن أبي هریرة، سنن الدارمي: ج ۲ ص ۷۹۲ ح ۲۷۲۲، کنز العمّال:ج ۱۴ ص ۴۷۱ ح ۳۹۳۰۱.
  349. الدَّرَدُ: سقوط الأسنان (النهایة: ج ۲ ص ۱۱۲ «درد»).
  350. النوادر للراوندي: ص ۱۰۷ ح ۸۳، الجعفریّات: ص ۱۹۱ کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار:ج ۱۶ ص ۲۹۸ ح ۳.
  351. صحیح البخاري: ج ۵ ص ۲۳۹۶ ح ۶۱۷۸ عن ابن عمر، صحیح مسلم: ج ۴ ص ۲۱۸۹ ح ۴۲، سنن الترمذي: ج ۴ ص ۶۹۲ ح ۲۵۵۷ کلاهما نحوه و راجع سنن ابن ماجة: ج ۲ ص ۱۴۴۷ ح ۴۳۲۷.
  352. الصافّات: ۵۸ ـ ۶۱.
  353. مریم: ۳۹.
  354. الزهد للحسین بن سعید: ص ۱۰۰ ح ۲۷۳، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۳۴۵ ح ۲.
  355. تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۵۰، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۳۴۶ ح ۴.
  356. عُقْبى الدار: العاقبة المحمودة (مجمع البحرین: ج ۲ ص ۱۲۴۰ «عقب»).
  357. معاني الأخبار: ص ۱۷۶ ح ۱.
  358. اقتباس من الآیة ۲۱ من سورة الحدید والآیة ۱۳۳ من سورة آل عمران.
  359. الأمالي للمفید: ص ۲۶۶ ح ۳ عن أبي إسحاق الهمداني، الأمالي للطوسي: ص ۲۹ ح ۳۱، بحار الأنوار: ج ۳۳ ص ۵۴۷.
  360. ظَعَن: ذهبَ و سار (لسان العرب: ج ۱۳ ص ۲۷۰ «ظعن»).
  361. نهج البلاغة: الخطبة ۱۰۹، بحار الأنوار: ج ۷ ص ۱۱۴ ح ۴۹.
  362. بئِسَ یَبأسُ: افتقر و اشتدّت حاجته (النهایة: ج ۱ ص ۸۹ «بأس»).
  363. نهج البلاغة: الخطبة ۸۵، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۶۲ ح ۱۰۳.
  364. الحُبور: النِعمة وَ سعة العیش و السرور (النهایة: ج ۱ ص ۳۲۷ «حبر»).
  365. ماءٌ آسِن: إذا تغیّر ریحه تغیّراً مُنکراً (مفردات ألفاظ القرآن: ص ۷۶ «أسن»).
  366. الرعد: ۲۳ و ۲۴.
  367. مطالب السؤول: ص ۵۵؛ بحار الأنوار: ج ۷۸ ص ۳۰ ح ۹۷.
  368. الاختصاص: ص ۳۵۸ عن جابر الجعفي، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۲۲۰ ح ۲۱۵.
  369. الاحتجاج: ج ۲ ص ۵۸۰ ح ۳۵۷ عن محمّد بن عبد اللّٰه الحمیری، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۱۶۳ ح ۴.
  370. السجدة: ۱۷.
  371. صحیح البخاري: ج ۳ ص ۱۱۸۵ ح ۳۰۷۲ عن أبي هریرة، صحیح مسلم: ج ۴ ص ۲۱۷۴ ح ۲؛ عدّة الداعي: ص ۹۹ و فیه «وَ في الوَحیِ القَدیم‏»، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۱ ح ۱۶۸.
  372. در برخى مصادر، در پايان اين حديث، جملۀ زير نيز وجود دارد: «شاهدش هم در كتاب خدا اين است: (پس هيچ كس نمی‏داند كه چه چيزهايى از آنچه روشنى‌بخش ديدگان است، به پاداش آنچه انجام می‏داده‏اند، براى آنان پنهان شده است)».
  373. السجدة: ۱۶ ـ ۱۷.
  374. صحیح مسلم: ج ۴ ص ۲۱۷۵ ح ۵، مسند ابن حنبل: ج ۸ ص ۴۳۲ ح ۲۲۸۸۹.
  375. کنز الفوائد: ج ۱ ص ۲۷۹، بحار الأنوار: ج ۷۸ ص ۹۰ ح ۹۵.
  376. فضائل الأشهر الثلاثة: ص ۱۱۶ ح ۱۱۱ و ص ۵۵ ح ۳۳.
  377. تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۲۳۰، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۳۳۰ ح ۶۴؛ البدایة و النهایة: ج ۲ ص ۹۰، تاریخ دمشق: ج ۴۷ ص ۴۴۴ کلاهما عن مالك بن دینار عن عیسى علیه السلام نحوه.
  378. الفَریصَة: عَصَب الرقبة وعروقها، أي ترجف من الخوف، والجمع: فَریص و فرائِص (النهایة: ج ۳ ص ۴۳۱ «فرص»).
  379. السَّلیم: اللدیغ، إنّما سمّي سلیماً تفاؤلاً بالسلامة (النهایة: ج ۲ ص ۳۹۶ «سلم»).
  380. الأمالي للصدوق: ص ۲۴۴ ح ۲۶۲، عدّة الداعي: ص ۱۳۹ کلاهما عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عن أبیه علیهما السلام، بحار الأنوار: ج ۴۳ ص ۳۳۱ ح ۱.
  381. سیر أعلام النبلاء: ج ۴ ص ۴۰۶ عن المنهال بن عمرو، تاریخ دمشق: ج ۵۴ ص ۲۸۲ نحوه.
  382. التبیان في تفسیر القرآن: ج ۱ ص ۴۴۲، مجمع البیان: ج ۱ ص ۳۷۵ نحوه، تفسیر جوامع الجامع: ج ۱ ص ۷۶، بحار الأنوار: ج ۹۲ ص ۲۱۴ ح ۱۲.
  383. هکذا في الطبعة المعتمدة، و الظاهر أنّ الصواب: «لَما ذقتم ذواقاً بشهوة»، کما في بعض النسخ (راجع: هامش بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۴۵).
  384. في المصدر: «إلى أزید»، و التصویب من بحار الأنوار.
  385. سعد السعود: ص ۴۸، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۴۵.
  386. سنن الترمذي: ج ۱۴ ص ۷۱۵ ح ۲۶۰۱ عن أبي هریرة، المعجم الأوسط: ج ۲ ص ۱۷۷ ح ۱۶۳۸؛ الأمالي للطوسي: ص ۵۲۶ ح ۱۱۶۲ عن أبي ذرّ.
  387. الجعفریّات: ص ۴۲ عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام.
  388. نهج البلاغة: الخطبة ۲۸، الإرشاد: ج ۱ ص ۲۳۶ نحوه، تحف العقول: ص ۱۵۲، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۲۹۳.
  389. الکافي: ج ۱ ص ۱۹ ح ۱۲ عن هشام بن الحکم، تحف العقول: ص ۳۸۹، تنبیه الخواطر: ج ۱ ص ۶۵ عن محمّد بن الحنفیّة من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۸ ص ۳۰۳ ح ۱.
  390. عَزَفَت نفسي عن الدنیا: أي عافتها و کرهتها (النهایة: ج ۳ ص ۲۳۰ «عزف»).
  391. عسالیجها: أغصانها (النهایة: ج ۳ ص ۲۳۸ «عسلج»).
  392. أکمام: جمع کِمْ؛ وهو غلاف الثمر و الحَبّ قبل أن یظهر (النهایة: ج ۴ ص ۲۰۰ «کمم»).
  393. الأَنَقَ: حُسن المنظر و إعجابه إیّاك (لسان العرب: ج ۱۰ ص ۱۰ «أنق»).
  394. نهج البلاغة: الخطبة ۱۶۵، تنبیه الخواطر: ج ۱ ص ۶۸ و لیس فیه ذیله من «فلو شغلت قلبك ...»، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۶۲ ح ۱۰۴.
  395. نهج البلاغة: الخطبة ۱۹۳، صفات الشیعة: ص ۹۷ ح ۳۵، الأمالي للصدوق: ص ۶۶۷ ح ۸۹۷ کلاهما عن الإمام الصادق عن أبیه عن الإمام عليّ علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۶۷ ص ۳۱۵ ح ۵۰.
  396. سلوتُ عنه: صَبَرتُ عنه (مجمع البحرین: ج ۲ ص ۸۷۴ «سلا»).
  397. الکافي: ج ۲ ص ۵۰ ح ۱ عن جابر الجعفي، نهج البلاغة: الحکمة ۳۱، الأمالي للمفید: ص ۲۷۷ ح ۳ کلاهما من دون إسنادٍ إلى الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۳۴۸ ح ۱۷.
  398. الکافي: ج ۸ ص ۱۳۱ ـ ۱۳۵ ح ۱۰۳ عن عليّ بن أسباط، تحف العقول: ص ۴۹۷، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۲۹۳.
  399. التوبة: ۲۱.
  400. النور: ۱۴.
  401. الاعتقادات للصدوق (المطبوعة ضمن مصنّفات الشیخ المفید: ج ۵): ص ۶۹، بحار الأنوار: ج ۷ ص ۲۵۱ ح ۹؛ صحیح البخاري: ج ۵ ص ۲۳۷۳ ح ۶۱۰۲ عن عائشة، مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۱۰۴ ح ۱۱۴۸۶ کلاهما نحوه.
  402. في الکافي ج ۲ ص ۶۱ ح ۴: «وأفنَوا أعمارهم»، و في بعض المصادر الاُخری: «و أعمارهم».
  403. الکافي: ج ۲ ص ۷۱ ح ۱، الأمالي للطوسي: ص ۲۱۲ ح ۳۶۸، کنز الفوائد: ج ۱ ص ۲۲۳ کلّها عن أبي عبیدة الحذّاء عن الإمام الباقر علیه السلام و کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۰ ص ۳۸۵ ح ۴۵.
  404. الإقبال: ج ۲ ص ۵۶ عن ابن مسعود، المصباح للکفعمي: ص ۸۷۶، بحار الأنوار: ج ۸۶ ص ۱۷۶ ح ۴۵؛ الدعاء للطبراني: ص ۲۷۴ ح ۸۷۶ عن ابن مسعود.
  405. الصحیفة السجّادیّة: ص ۱۴۴ الدعاء ۳۷، المصباح للکفعمي: ص ۵۴۵.
  406. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۳۶۹ ح ۵۷۶۲ عن حمّاد بن عمرو و أنس بن محمّد عن أبیه جمیعاً عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، مکارم الأخلاق: ج ۲ ص ۳۳۲ ح ۲۶۵۶ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، تنبیه الخواطر: ج ۱ ص ۱، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۵۹ ح ۳.
  407. الأمالي للطوسي: ص ۳۹۳ ح ۸۶۸ عن ابن عمر، تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۱۷۲، بحار الأنوار: ج ۷۰ ص ۲۹۰ ح ۲۶؛ ذیل تاریخ بغداد: ج ۵ ص ۴۵ الرقم ۱۱۵۶ عن ابن عمر.
  408. ربیع الأبرار: ج ۳ ص ۱۳۷، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج ۲۰ ص ۴۰؛ تنبیه الخواطر: ج ۱ ص ۶۲ و لیس فیه ذیله.
  409. ثواب الأعمال: ص ۲۹ ح ۱ عن الفضل بن عثمان، بحار الأنوار: ج ۱ ص ۹۱ ح ۱۹.
  410. الکافي: ج ۱ ص ۱۱ ح ۳، معاني الأخبار: ص ۲۳۹ ح ۱، المحاسن: ج ۱ ص ۳۱۰ ح ۶۱۳، بحار الأنوار: ج ۱ ص ۱۱۶ ح ۸.
  411. جامع الأخبار: ص ۱۱۰ ح ۱۹۵ عن الإمام عليّ علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۱ ص ۱۷۸ ح ۶۰.
  412. الکافي: ج ۱ ص ۳۴ ح ۱ عن القدّاح عن الإمام الصادق علیه السلام، الأمالي للصدوق: ص ۱۱۶ ح ۹۹ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۱ ص ۱۶۴ ح ۲؛ سنن أبي داوود: ج ۳ ص ۳۱۷ ح ۳۶۴۱ عن أبي الدرداء.
  413. صحیح مسلم: ج ۴ ص ۲۰۷۴ ح ۳۸ عن أبي هریرة، سنن الترمذي: ج ۵ ص ۲۸ ح ۲۶۴۶؛ منیة المرید: ص ۱۰۴.
  414. المَظانُّ: جمع مَظِنّة؛ و هي موضعُ الشي‏ء و مَعدِنُه (النهایة: ج ۳ ص ۱۶۴ «ظنن»).
  415. الأمالي للطوسي: ص ۴۸۸ ح ۱۰۶۹، عدّة الداعي: ص ۶۳ کلاهما عن محمّد بن عليّ بن الحسین بن زید عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، منیة المرید: ص ۱۰۸ عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۱ ص ۱۷۱ ح ۲۴.
  416. لبّ اللباب للراوندي: ج۲ ص۷، مستدرك الوسائل: ج ۵ ص ۳۶۵ ح ۶۰۹۸.
  417. التوحید: ص ۲۴ ح ۲۱، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۲ ص ۱۳۴ ح ۲ کلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۳ ص ۶ ح ۱۴؛ تاریخ دمشق: ج ۵ ص ۴۶۲ عن القاسم الطائي عن أبیه عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله.
  418. عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۲ ص ۱۳۵ ح ۳ عن أحمد بن محمّد بن إبراهیم بن هاشم عن الإمام العسکري عن آبائه علیهم السلام، کشف الغمّة: ج ۴ ص ۵۷ عن الإمام العسکري عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۳ ص ۱۰ ح ۲۲؛ کنز العمّال: ج ۱ ص ۴۷ ح ۱۲۷ نقلاً عن الشیرازي عن الإمام عليّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله.
  419. التوحید: ص ۲۹ ح ۳۱ عن ابن عبّاس، الأمالي للصدوق: ص ۳۷۲ ح ۴۶۹، روضة الواعظین: ج ۱ ص ۱۱۹ح ۱۳۹، بحار الأنوار: ج ۳ ص ۱ ح ۱.
  420. تاریخ بغداد: ج ۴ ص ۲۲ الرقم ۱۶۱۹ عن أبي هریرة، المعجم الأوسط: ج ۱ ص ۲۳۸ ح ۷۷۸، مسند أبي یعلى: ج ۵ ص ۴۵۲ ح ۶۱۹۴.
  421. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۱ ص ۱۳۲ ح ۳۴۵، ثواب الأعمال: ص ۲۳۲ ح ۱ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۹۳ ص ۱۹۹ ح ۲۶؛ صحیح ابن حبّان: ج ۷ ص ۲۷۲ ح ۳۰۰۴ عن أبي هریرة نحوه.
  422. الکافي: ج 2 ص ۵۱۷ ح 2، ثواب الأعمال: ص ۱۶ ح ۵، المحاسن: ج 1 ص 98 ح ۶۷، بحار الأنوار: ج 93ص 201 ح ۳۴.
  423. التوحید: ص ۲۰ ح ۸ عن جابر بن عبد اللّٰه، ثواب الأعمال: ص ۱۵ ح ۲ نحوه، بحار الأنوار: ج ۳ ص ۵ ح ۱۰؛ مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۲۶۳ ح ۱۲۳۳۴ عن أنس نحوه.
  424. الکافي: ج ۲ ص ۵۲۰ ح ۱، المحاسن: ج ۱ ص ۱۰۱ ح ۷۴ و ص ۲۸۹ ح ۵۷۱، بحار الأنوار: ج ۳ ص ۱۲ ح ۲۵.
  425. المحاسن: ج ۱ ص ۲۸۹ ح ۵۷۰، بحار الأنوار: ج ۳ ص ۱۲ ح ۲۶.
  426. مسند ابن حنبل: ج ۸ ص ۲۳۳ ح ۲۲۰۶۴ عن معاذ.
  427. مسند أبي یعلي‏: ج ۱ ص ۶۸ ح ۶۷ عن أبي بکر، المطالب العالیة: ج ۳ ص ۴۸ ح ۲۸۴۳.
  428. تاریخ بغداد: ج ۵ ص ۲۵۰ الرقم ۲۷۳۶ عن عبد اللّٰه بن عمر.
  429. حلیة الأولیاء: ج ۳ ص ۱۹۲ الرقم ۲۴۱، تاریخ دمشق: ج ۴۸ ص ۳۶۷ نحوه و کلاهما عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام؛ کشف الغمّة: ج ۳ ص ۱۱۷ عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله.
  430. المَرْبَع: الموضع الذي یُنزَل فیه أیّام الربیع (لسان العرب: ج ۸ ص ۱۰۴ «ربع»). و المربعة کذلك.
  431. العمّاریّة: المحمل أو الهودج أو ما یشبههما.
  432. المِطْرَفُ: الثوب الذي في طرفیه عَلَمان (النهایة: ج ۳ ص ۱۲۱ «طرف»).
  433. التوحید: ص ۲۴ ح ۲۲، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۲ ص ۱۳۴ ح ۱، بحار الأنوار: ج ۳ ص ۶ ح ۱۵؛ تاریخ دمشق: ج ۴۸ ص ۳۶۶ ح ۱۰۴۵۷ نحوه.
  434. التوحید: ص ۲۸ ح ۲۷ عن زید بن أرقم، معاني الأخبار: ص ۳۷۰ ح ۲، بحار الأنوار: ج‏۹۳ ص ۱۹۷ ح ۲۲؛ المعجم الکبیر: ج ۵ ص ۱۹۷ ح ۵۰۷۴، عن زید بن أرقم.
  435. الأمالي للطوسي: ص ۵۸۳ ح ۱۲۰۷، بحار الأنوار: ج ۲۷ ص ۱۳۳ ح ۱۲۹.
  436. التوحید: ص ۲۵ ح ۲۳، معاني الأخبار: ص ۳۷۱ ح ۱، بشارة المصطفى: ص ۲۶۹، بحار الأنوار: ج ۳ ص ۷ ح ۱۶.
  437. الأمالي للطوسي: ص ۵۸۹ ح ۱۲۲۰، تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۷۵، أعلام الدین: ص ۲۱۴، بحار الأنوار: ج ۳ ص ۱۴ ح ۳۹.
  438. النساء: ۱۲۴.
  439. الاختصاص: ص ۴۳، بحار الأنوار: ج ۹ ص ۳۳۷ ح ۲۰.
  440. مَجَازاً: أي طَریقاً ومسلکاً (الصحاح: ج ۳ ص ۸۷۱ «جوز»).
  441. نهج البلاغة: الخطبة ۱۳۲.
  442. نهج البلاغة: الکتاب ۲۷، الأمالي للمفید: ص ۲۶۳ ح ۳، معاني الأخبار: ص ۲۶۳ ح ۳، بحار الأنوار: ج ۳۳ ص ۵۸۱ ح ۷۲۶.
  443. هذا المضمون اقتبسه الإمام علیه السلام من الآیة ۴۴ ـ ۴۵ من سورة الروم.
  444. الأمالي للمفید: ص ۱۹۵ ح ۲۶ عن داوود بن فرقد، الزهد للحسین بن سعید: ص ۲۱ ح ۴۶، مجمع البیان: ج ۸ ص ۴۸۱ نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۷ ح ۱۸۹.
  445. اين عبارت، اقتباس امام علیه السلام از آيۀ ۴۴ و ۴۵ سورۀ روم است.
  446. عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۲ ص ۶۴ ح ۲۷۳ عن الحسن بن عبد اللّٰه بن محمّد الرازي التمیمي عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ علیهم السلام.
  447. المستدرك على الصحیحین: ج ۳ ص ۱۸۱ ح ۴۷۷۶ عن سلمان؛ إعلام الورى‏: ج ۱ ص ۴۳۲ عن سلمان.
  448. الأمالي للمفید: ص ۱۳ ح ۱، المحاسن: ج ۱ ص ۱۳۵ ح ۱۶۹ کلاهما عن ابن أبي لیلى عن الإمام الحسین علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۲۷ ص ۱۰۱ ح ۶۳؛ المعجم الأوسط: ج ۲ ص ۳۶۰ ح ۲۲۳۰ عن الإمام الحسن علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله.
  449. تحف العقول: ص ۳۰۲، بحار الأنوار: ج ۷۸ ص ۲۸۰ ح ۱.
  450. الأمالي للصدوق: ص ۵۶۱ ح ۷۵۲ عن أبي بصیر، بشارة المصطفى: ص ۱۷۶، بحار الأنوار: ج ۲۷ ص ۸۸ ح ۳۷.
  451. الخصال: ص ۴۳۲ ح ۱۵ عن الفضیل بن یسار، ثواب الأعمال: ص ۳۰ ح ۱، المحاسن: ج ۱ ص ۷۷ ح ۳۸، بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۳۷۷ ح ۲۴.
  452. مریم: ۶۳.
  453. الکافي: ج ۲ ص ۱۰۰ ح ۶ عن السکوني عن الإمام الصادق علیه السلام، الخصال: ص ۷۸ ح ۱۲۶ نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۰ ص ۲۸۸ ح ۲۰؛ سنن الترمذي: ج ۴ ص ۳۶۳ ح ۲۰۰۴ نحوه، مسند ابن حنبل: ج ۳ ص ۳۴۷ ح ۹۱۰۷ و فیه «الإنسان» بدل «اُمّتي».
  454. نهج البلاغة: الخطبة ۱۹۱، غرر الحکم: ح ۳۶۲۲ و لیس فیه صدره.
  455. الحجر: ۴۶.
  456. الکافي: ج ۸ ص ۶۷ ح ۲۳ عن یعقوب السرّاج عن الإمام الصادق علیه السلام، نهج البلاغة: الخطبة ۱۶، خصائص الأئمّة علیهم السلام: ص ۱۱۴ و فیهما صدره إلى «فأوردتهم الجنّة»، شرح الأخبار: ج ۱ ص ۳۷۲ ح ۳۱۶ نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۸۳ ح ۱۴۵ و راجع مطالب السؤول: ص ۲۸.
  457. الکافي: ج ۶ ص ۴۰۴ ح ۱ عن عجلان أبي صالح.
  458. تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۲۴۸، مستدرك الوسائل: ج ۱۵ ص ۱۷۵ ح ۱۷۹۱۱ نقلاً عن کتاب الأخلاق لأبي القاسم الکوفي.
  459. هکذا رواه مسلم: «حُفّت». و وقع في البخاري: «حفّت» و وقع فیه أیضاً: «حجبت»[کما في الحدیث اللاحق‏]، وکلاهما صحیح. قال العلماء: هذا من بدیع الکلام و فصیحه و جوامعه التي اُوتیها صلی الله علیه و آله من التمثیل الحسن. و معناه: لا یوصَل إلى الجنّة إلّا بارتکاب المکاره، و النّار إلّا بالشهوات، و کذلك هما محجوبتان بهما، فمن هتك الحجاب وصل إلى المحبوب، فهتك حجاب الجنّة باقتحام المکاره، و هتك حجاب النار بارتکاب الشهوات (شرح صحیح مسلم للنووي:‌ ج۱۷ ص۱۶۵). قال الشریف الرضیّ رحمه الله: و هذا القول مجاز، و المراد: إنّ جمیع الأفعال التي توصل إلى الجنّة یتجشّم فعلها على الکُره و المشقّة؛ لأنّ طریقها وعر، و مذاقها مرّ. فلمّا کانت الطرق المُفضیة إلى الجنّة کلّها کما ذکرنا شاقّة المسالك، صعبة على السالك، حسن أن یقال: «الجنّة حُفّت بالمکاره» على طریق المجاز و سعة الکلام، و لمّا کانت الأفعال المفضیة إلى دخول النار في الأغلب الأکثر کثیرة الملاذ، ملائمة للطّباع، لا تؤتى من طریق مشقّة، و لا یقرع لها باب کلفة، حسن أن یقال: «إنّ النار حفّت بالشهوات» على طریق الاتّساع و المجاز (المجازات النبویّة: ص ۳۸۷ ح ۳۰۳).
  460. صحیح مسلم: ج ۴ ص ۲۱۷۴ ح ۱ عن أنس، سنن الترمذي: ج ۴ ص ۶۹۳ ح ۲۵۵۹؛ المجازات النبویّة: ص ۳۴۹ ح ۳۰۵، بحار الأنوار: ج ۷۰ ص ۷۸ ح ۱۲.
  461. علما می‏گويند: اين جمله، گفتارى بديع و شيوا و از آن سخنان كوتاه و پُرمغزى است كه به پيامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده شده و تمثيلى نيكوست و معنايش اين است كه: به بهشت نمی‏توان رسيد، مگر با از سر گذراندن ناخوشى‏ها، و آدمى به دوزخ نمی‏رود، جز با در پيش گرفتن شهوات؛ چرا كه اين چيزها، بهشت و دوزخ را در ميان گرفته‏اند و هر كه پرده را بِدَرد، به محبوب خويش می‏رسد. دريدن پردۀ بهشت، با فرو رفتن در كام سختى‏ها و ناملايمات است و دريدن پردۀ دوزخ، با در پيش گرفتن شهوات و اميال. شريف رضى رحمه الله می‏گويد: اين سخن، مَجاز است و مراد، اين است كه همۀ افعالى كه به بهشت می‏رسانند، انجام دادن آنها توأم با كراهت و مشقّت است؛ زيرا راه بهشت، راهى دشوار و طعمش طعمى تلخ است. پس وقتى راه‏هاى منتهى به بهشت، چنان كه گفتيم، دشوارند و رونده آنها را به سختى می‏پيمايد، نيكوست كه از باب مَجاز و توسّع در كلام، گفته شود: «بهشت، پيچيده در ناملايمات است» و بر عكس، از آن جا كه راه‏هاى منتهى به دوزخ، غالباً و بيشتر، با لذّت فراوان ‏اند و ملايم با طبع ‏اند و با مشقّت انجام نمی‏گيرند و با زحمت و رنجى همراه نيستند، نيكوست كه از باب اتّساع و مَجاز، گفته شود: «دوزخ، پيچيده در شهوات است».
  462. صحیح البخاري: ج ۵ ص ۲۳۸۰ ح ۶۱۲۲ عن أبي هریرة، مشکاة المصابیح: ج ۲ ص ۶۴۹ ح ۵۱۶۰، فتح الباري: ج ۱۱ ص ۳۲۰ ح ۶۴۸۷.
  463. قال الشریف الرضيّ رحمه الله في المجازات النبویّة بعد أن ذکر الحدیث: ... فجعل - علیه الصلاة والسلام - عمل الجنّة کالحزن من الأرض؛ و هو ما غلظ منها، لأنّه یصعب تجشّمه، فکذلك عمل الجنّة یشقّ تکلّفه. و زاد - علیه الصلاة و السلام - الکلام إیضاحاً بقوله: «حزن بربوة»، فلم یرضَ بأن جعله حزناً حتّى جعله بربوة؛ و هي الأکمة العالیة؛ لیکون تجشّمه أشقّ، و تکلّفه أصعب، و لم یرضَ - علیه الصلاة و السلام - بأن جعل عمل النار سهلاً، و هو ضدّ الحزن، حتّى جعله بسهوة؛ لیکون أخفّ على فاعله و أهون على عامله.
  464. المجازات النبویّة: ص ۳۶۴ ح ۲۸۲؛ مسند ابن حنبل: ج ۱ ص ۷۰۰ ح ۳۰۱۷ عن ابن عبّاس نحوه؛ شعب الإیمان: ج ۲ ص ۱۷۰ ح ۴۶۱.
  465. سيّد رضى رحمه الله در المجازات النبويّة، پس از ذكر حديث، نوشته است: «اين كه پيامبر صلی الله علیه و آله كار بهشت را همانند زمين حَزن (سخت و ناملايم) معرّفى كرده، از آن روست كه همان گونه كه زمين ناملايم، سخت است، كار براى بهشت هم سخت و دشوار است و ايشان - كه درود و سلام بر او باد - براى توضيح، افزوده: «حَزنٌ بِرَبوَةٍ (ناملايم ناهموار)» و به ناملايم تنها اكتفا نكرده و ناهموار را هم افزوده است و ناهموار، تپّۀ بلند است و از اين روست كه تحمّل آن، سخت‏تر است و پيمودنش دشوارتر. در مقابل، در كار جهنّم نيز به «سَهل (آسانى)» اكتفا نكرده و «سَهوَة (هموار)» را هم اضافه كرده تا روشن كند كه راه آن، آسان است و براى انجام دهندۀ آن، سبُک.
  466. المعجم الکبیر: ج ۱۹ ص ۲۰۰ ح ۴۹۹ عن کلیب بن حزن، المعجم الأوسط: ج ۴ ص ۷۳ ح ۳۶۴۳ و لیس فیه ذیله من «ألا إنّ الآخرة ...»، اُسد الغابة: ج ۴ ص ۴۷۰ الرقم ۴۴۹۸.
  467. المَذاق: طعمُ الشي‏ء (لسان العرب: ج ۱۰ ص ۱۱۱ «ذوق»).
  468. نهج البلاغة: الخطبة ۱۵۶، بحار الأنوار: ج ۳۲ ص ۲۴۰ ح ۱۹۱.
  469. نهج البلاغة: الخطبة ۱۷۶، أعلام الدین: ص ۱۰۵، بحار الأنوار: ج ۲ ص ۱۸۰ ح ۱.
  470. الرعد: ۲۲ ـ ۲۴.
  471. الفرقان: ۷۵.
  472. کشف الغمّة: ج ۳ ص ۱۰۹ عن ثابت بن دینار، بحار الأنوار: ج ۷۸ ص ۱۸۶ ح ۱۹؛ البدایة و النهایة: ج ۹ ص ۳۱۰ عن ثابت.
  473. الکافي: ج ۲ ص ۸۹ ح ۷ عن حمزة بن حمران، مسکّن الفؤاد: ص ۵۱، بحار الأنوار: ج ۷۱ ص ۷۲ ح ۴.
  474. کنز الفوائد: ج ۱ ص ۳۳۰، تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۱۱۰، بحار الأنوار: ج ۷۸ ص ۳۵۶ ح ۱۱.
  475. النازعات: ۴۰ ـ ۴۱.
  476. حلیة الأولیاء: ج ۱ ص ۷۴ الرقم ۴ عن خلاس بن عمرو عن الإمام عليّ علیه السلام؛ الکافي: ج ۲ ص ۱۳۲ ح ۱۵ عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عن الإمام زین العابدین علیهما السلام، نهج البلاغة: الحکمة ۳۱ عن الإمام عليّ علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۷۲ ص ۸۹ ح ۱.
  477. أي الیوم العمل في الدنیا للاستباق في الجنّة، والمضمار: الموضع الذي تُضمّر فیه الخیل (النهایة: ج ۳ ص ۹۹ «ضمر»).
  478. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۱ ص ۵۱۶ ح ۱۴۸۲، نهج البلاغة: الخطبة ۲۸، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۲۹۴ ح ۲؛ تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۴۹۷ عن أوفى بن دلهم نحوه.
  479. الأمالي للمفید: ص ۳۵۰ ح ۵ عن أبي الحسن العبدي، الأمالي للطوسي: ص ۱۲۲ ح ۱۸۹، مشکاة الأنوار: ص ۴۴۹ ح ۱۵۰۷، بحار الأنوار: ج ۷۰ ص ۷۱ ح ۱۹.
  480. الخصال: ص ۲۲۳ ح ۵۴ عن الحسین بن زید بن عليّ عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۱۰۴ ص ۱۰۷ ح ۲.
  481. الصفّ: ۱۰ ـ ۱۲و راجع التوبة: ۱۱۱ و آل عمران: ۱۴۲.
  482. الکافي: ج ۵ ص ۲ ح ۱، تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۱۲۲ ح ۲۱۱، ثواب الأعمال: ص ۲۲۵ ح ۵ کلّها عن عمر بن أبان عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۹ ح ۱۰.
  483. العَالِیَة: أعْلى القَناةِ، و أسْفَلُها السافِلةُ، و جمعها العَوَالِي. و قیل: العالِیَة: القَناة المستقیمة. و قیل: هو النصفُ الذي یَلي السِّنانَ. و قیل: عالِیَة الرُّمْح رأْسُه‏ (لسان العرب: ج ‏۱۵ ص ۸۷ «علد»).
  484. نهج البلاغة: الخطبة ۱۲۴، الاختصاص: ص ۱۳ عن عمّار بن یاسر من دون إسنادٍ إلی أحد من أهل البیت علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۴۱ ح ۴۶؛ الطبقات الکبرى: ج ۳ ص ۲۵۸ عن عمّار بن یاسر من دون إسنادٍ إلی أحد من أهل البیت علیهم السلام.
  485. الأمالي للمفید: ص ۱۴۹ ح ۷ عن إبراهیم الکرخي، ثواب الأعمال: ص ۱۶۳ ح ۱، أعلام الدین: ص ۳۹۰ نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۰ ص ۳۰۷ ح ۳۲.
  486. الحَتّ: سقوط الورق عن الغصن (لسان العرب: ج ۲ ص ۲۲ «حتت»).
  487. نهج البلاغة: الحکمة ۴۲، وقعة صفّین: ص ۵۲۹ نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۱ ص ۳۶۷ ح ۱۶؛ تاریخ الطبري: ج ۵ ص ۶۰ عن عبد الرحمٰن بن جندب عن أبیه نحوه.
  488. الظاهر أنّه مضمر، و الضمیر في «قال» راجع إلى الباقر أو الصادق علیهما السلام، و کأنّه سقط من النسّاخ أو الرواة. و صنایع المعروف: الإحسان إلى الغیر بما یُعرف حسنه شرعاً و عقلاً، و کأنّ الإضافة للبیان (مرآة العقول: ج ۸ ص ۱۷۹).
  489. الکافي: ج ۲ ص ۱۰۳ ح ۵، مستدرك الوسائل: ج ۱۲ ص ۳۴۴ ح ۲۲ نقلاً عن کتاب الأخلاق لأبي القاسم الکوفي نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۱۷۲ ح ۴۰.
  490. مقصود، امام باقر علیه السلام يا امام صادق علیه السلام است.
  491. الأمالي للطوسي: ص ۳۷۹ ح ۸۱۴ عن أنس، مشکاة الأنوار: ص ۷۸ ح ۱۵۲ نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۰ ص ۳۸۵ ح ۴۶؛ تاریخ بغداد: ج ۱ ص ۳۹۶ الرقم ۳۶۶ عن أنس.
  492. المحاسن: ج ۱ ص ۹۴ ح ۵۵ عن عليّ بن رئاب، نوادر الأخبار: ص ۳۵۰ ح ۳ نحوه، بحار الأنوار: ج ۷ ص ۲۸۸ ح ۴.
  493. فصّلت: ۲۳.
  494. تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۲۶۴ عن عبد الرحمٰن بن الحجّاج، ثواب الأعمال: ص ۲۰۶ ح ۱ من دون إسنادٍ إلیه صلی الله علیه و آله، الزهد للحسین بن سعید: ص ۹۷ ح ۲۶۲ کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۰ ص ۳۸۴ ح ۴۲.
  495. الکافي: ج ۲ ص ۱۴۶ ح ۱۰، الزهد للحسین بن سعید: ص ۲۱ ح ۴۵، مشکاة الأنوار: ص ۳۱۹ ح ۱۰۰۹، بحار الأنوار: ج ۷۵ ص ۳۶ ح ۳۱.
  496. جامع الأخبار: ص ۲۷۵ ح ۷۵۱ عن الإمام عليّ علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۱۰۴ ص ۱۳۲ ح ۱.
  497. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۳۷۲ ح ۵۷۶۲، تهذیب الأحکام: ج ۹ ص ۱۷۷ ح ۷۱۴ عن سلیم بن قیس عن الإمام عليّ علیه السلام، تحف العقول: ص ۱۹۸ عن الإمام عليّ علیه السلام و کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۵۸ ح ۳.
  498. البلد: ۱۱.
  499. المحاسن: ج ۲ ص ۱۵۱ ح ۱۴۰۴، الکافي: ج ۴ ص ۵۲ ح ۱۲ و لیس فیه «بإطعام الطعام»، بحار الأنوار: ج ۴۹ ص ۹۷ ح ۱۱.
  500. مصادقة الإخوان: ص ۱۴۵ ح ۱ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، الکافي: ج ۲ ص ۲۰۱ ح ۵، الأمالي للمفید: ص ۹ ح ۵ کلاهما عن الإمام زین العابدین علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۶۹ ص ۳۸۲ ح ۴۴.
  501. الکافي: ج ۲ ص ۲۰۳ ح ۱۷ عن أبي شبل، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۳۷۸ ح ۷۹.
  502. المحاسن: ج ۲ ص ۱۵۲ ح ۱۴۰۷ عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۳۶۶ ح ۴۳.
  503. تحف العقول: ص ۵۲، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۱۵۷ ح ۱۳۴؛ المعجم الکبیر: ج ۱۲ ص ۲۷۴ ح ۱۳۳۳۴ عن ابن عمر نحوه.
  504. ثواب الأعمال: ص ۳۴۴ ح ۱ عن أبي هریرة و عبد اللّٰه بن عبّاس، بحار الأنوار: ج ۷۶ ص ۳۷۱ ح ۳۰.
  505. الکافي: ج ۲ ص ۱۹۶ ح ۱۴ عن عبد اللّٰه بن محمّد الجعفي، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۳۳۱ ح ۱۰۴.
  506. الأمالي للطوسي: ص ۶۷۰ ح ۱۴۱۱ عن الحسین بن أبي غندر، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۳۱۷ ح ۷۸.
  507. رجال النجاشي: ج ۲ ص ۲۱۵ الرقم ۸۹۴.
  508. الکافي: ج ۲ ص ۱۸۴ ح ۱ عن عبد اللّٰه بن محمّد الجعفي، بحار الأنوار: ج ۷۶ ص ۳۴ ح ۳۲.
  509. الکافي: ج ۲ ص ۱۷۶ ح ۴ عن الحصین، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۳۴۵ ح ۴.
  510. السجدة: ۱۶ ـ ۱۷.
  511. الذاریات: ۱۵ ـ ۱۸.
  512. تهذیب الأحکام: ج ۲ ص ۱۲۲ ح ۴۶۵، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۱ ص ۴۷۴ ح ۱۳۷۳.
  513. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۲ ص ۸۶ ح ۱۸۰۱ عن الإمام عليّ علیه السلام، ثواب الأعمال: ص ۷۷ ح ۱ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۹۶ ص ۲۵۳ ح ۲۳.
  514. عادیةُ الشيء: شرُّه (اُنظر: الصحاح: ج ۶ ص ۲۴۲۲ «عدا»).
  515. الکافي: ج ۲ ص ۱۶۴ ح ۸ عن عمر بن عليّ بن الحسین عن أبیه الإمام زین العابدین علیه السلام و ج ۵ ص ۵۵ ح ۳ عن الإمام الباقر عن أبیه عن الإمام عليّ علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، مشکاة الأنوار: ص ۳۱۹ ح ۱۰۱۲، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۳۴۰ ح ۱۲۳.
  516. ثواب الأعمال: ص ۲۳۵ ح ۲ عن سیف بن عمیرة، بحار الأنوار: ج ۸۲ ص ۱۲۸ ح ۲.
  517. الکافي: ج ۴ ص ۵۴۸ ح ۵ عن أبي حجر الأسلمي عن الإمام الصادق علیه السلام، تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۴ ح ۵، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۲ ص ۵۶۵ ح ۳۱۵۷ کلاهما عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۱۴۰ ح ۵.
  518. تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۲۰ ح ۴۴ عن عبد اللّٰه بن سنان، المقنعة: ص ۴۶۵ ح ۱۰ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، کامل الزیارات: ص ۳۹ ح ۱ وفیه «الحسین بن عليّ علیه السلام» بدل «الحسن بن عليّ علیه السلام»، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۱۴۲ ح ۱۶.
  519. الشعراء: ۸۴ ـ ۸۵.
  520. الکافي: ج ۳ ص ۳۴۳ ح ۱۹، تهذیب الأحکام: ج ۲ ص ۱۰۸ ح ۴۰۸، معاني الأخبار: ص ۱۸۳ ح ۱، بحار الأنوار: ج ۸۶ ص ۲۶ ح ۲۸.
  521. مُهج الدعوات: ص ۲۶۴، بحار الأنوار: ج ۹۴ ص ۳۸۲.
  522. المؤمنون: ۱ ـ ۱۱.
  523. الطِّمر: الثوبُ الخَلَق (النهایة: ج ۳ ص ۱۳۸ «طمر»).
  524. الأمالي للطوسي: ص ۵۳۹ ح ۱۱۶۲، مکارم الأخلاق: ج ۲ ص ۳۸۱ ح ۲۶۶۱، تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۶۶، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۹۱ ح ۳.
  525. الأمالي للطوسي: ص ۵۳۴ ح ۱۱۶۲، مکارم الأخلاق: ج ۲ ص ۳۷۲ ح ۲۶۶۱، تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۵۹، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۸۳ ح ۳.
  526. عُنُقٌ: جَمَاعَة (النهایة: ج ۳ ص ۳۱۰ «عنق»).
  527. الکافي: ج ۲ ص ۱۰۷ ح ۴ عن أبي حمزة الثمالي، الزهد للحسین بن سعید: ص ۹۳ ح ۲۵۰، بحار الأنوار: ج ۷۱ ص ۴۰۰ ح ۴.
  528. المحاسن: ج ۲ ص ۱۴۲ ح ۱۳۶۷ عن سماعة بن مهران، تاریخ الیعقوبي: ج ۲ ص ۹۲، دعائم الإسلام: ج ۱ ص ۲۱۱ نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۳۶۰ ح ۵.
  529. الکافي: ج ۲ ص ۶۴۵ ح ۷ عن ابن القدّاح، مشکاة الأنوار: ص ۳۴۵ ح ۱۱۰۵ عن الإمام الباقر علیه السلام، تحف العقول: ص ۲۰۴ و لیس فیه ذیله من «وصلّوا...».
  530. الأخرق: الجاهل بما یجب أن یعمله، و لم یکن في یدیه صنعة یکتسب بها (النهایة: ج ۲ ص ۲۶ «خرق»).
  531. وردت هذه الدعوة (أي إلی الصَّنعة للأخرق) من النَّبيّ صلی الله علیه و آله في مصادر السنّة بألفاظ اُخری مشابهة، منها:‌صَنِّع/یصنع/تصنع/الصنعة للأخرقِ أو لأخرقَ (راجع: صحیح البخاري: ج ۲ ص ۳۰۲ ح ۲۵۱۸، صحیح مسلم: ج ۱ ص ۸۹ ح ۸۴، صحیح ابن حبّان: ج ۴ ص ۱۹ ح ۴۵۹۶ کلّها عن أبي ذرٍّ).
  532. الکافي: ج ۲ ص ۱۱۳ ح ۵ عن هشام بن سالم، تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۱۸۹، بحار الأنوار: ج ۷۱ ص ۲۹۶ ح ۶۹.
  533. الأمالي للطوسي: ص ۵۰۷ ح ۱۱۱۰ عن محمّد بن فضیل الصیرفي عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۱۲۳ ح ۲۶.
  534. الأمالي للصدوق: ص ۴۷۳ ح ۶۳۶، الأمالي للطوسي: ص ۴۳۲ ح ۹۶۸ نحوه و کلاهما عن عليّ بن میمون الصائغ، بحار الأنوار: ج ۶۹ ص ۳۷۰ ح ۱۲.
  535. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۱ ص ۲۰۹ ح ۶۳۲، بحار الأنوار: ج ۸۴ ص ۲۶۰ ح ۵۹ نقلًا عن أسرار الصلاة للشهید الثاني.
  536. تهذیب الأحکام: ج ۲ ص ۲۳۸ ح ۹۴۱، ثواب الأعمال: ص ۶۲ ح ۱ کلاهما عن إسماعیل بن یسار، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۱ ص ۲۰۹ ح ۶۳۱، بحار الأنوار: ج ۸۲ ص ۲۱۶ ح ۳۱.
  537. تاریخ الیعقوبی: ج ۲ ص ۳۸۲، معدن الجواهر: ص ۲۷، تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۱۰۹ کلاهما نحوه.
  538. ویمکن قراءتها أیضاً: «مَن حَسَّنَ خُلُقَهُ».
  539. المِراء: الجِدال (النهایة: ج ۴ ص ۳۲۲ «مرا»).
  540. الکافي: ج ۲ ص ۳۰۰ ح ۲ عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق علیه السلام، منیة المرید: ص ۳۱۶، بحار الأنوار: ج ۷۳ ص ۳۹۹ ح ۵.
  541. السَّمْتُ: أي الهیئة الحَسنة (النهایة: ج ۲ ص ۳۹۷ «سمت»).
  542. کنز الفوائد: ج ۲ ص ۱۰، أعلام الدین: ص ۱۴۴، معدن الجواهر: ص ۴۹، بحار الأنوار: ج ۱ ص ۲۱۹ ح ۴۹.
  543. الأمالي للشجري: ج ۱ ص ۶۱؛ المعجم الکبیر: ج ۱۱ ص ۷۸ ح ۱۱۱۵۸، کنز العمّال: ج ۱۰ ص ۱۳۸ ح ۲۸۶۹۵.
  544. جامع الأخبار: ص ۱۱۱ ح ۱۹۶ عن أبي هریرة.
  545. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۴۰۹ ح ۵۸۸۸، معاني الأخبار: ص ۳۲۱ ح ۱ عن عليّ بن الحسن عن أبیه الإمام الحسن علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، مکارم الأخلاق: ج ۲ ص ۸۵ ح ۲۲۲۹ عن الإمام عليّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۹۳ ص ۱۵۶ ح ۲۰.
  546. سنن الترمذي: ج ۵ ص ۵۳۲ ح ۳۵۱۰، مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۳۰۲ ح ۱۲۵۲۵؛ مشکاة الأنوار: ص ۱۱۴ ح ۲۶۴، تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۲۳۴ و فیهما «مجالس» بدل «حَلَق»، بحار الأنوار: ج ۱ ص ۲۰۵ ح ۳۴.
  547. السَّرایا: جمع سَرِیّة؛ و هي طائفة من الجیش یبلغ أقصاها أربعمئة (النهایة: ج ۲ ص ۳۶۳ «سرى»).
  548. المستدرك على الصحیحین: ج ۱ ص ۶۷۲ ح ۱۸۲۰، مسند أبي یعلى: ج ۲ ص ۳۴۵ ح ۱۸۶۰؛ عدّة الداعي: ص ۲۳۸، أعلام الدین: ص ۲۷۵کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۹۳ ص ۱۶۳ ح ۴۲.
  549. التُّرعة: الباب. کأنّه قال: منبري على باب من أبواب الجنّة. و قیل: التُّرعة في الحدیث: الدَّرَجة. و قیل: الرَّوضة (لسان العرب: ج ۸ ص ۳۳ «ترع»).
  550. الکافي: ج ۴ ص ۵۵۶ ح ۱۰، تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۷ ح ۱۳ کلاهما عن جمیل بن درّاج عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۱۴۶ ح ۴؛ مسند ابن حنبل: ج ۵ ص ۲۰۰ ح ۱۵۱۸۹ عن جابر بن عبد اللّٰه نحوه.
  551. قال العلّامة المجلسی قدس سره: رُبّت - بالتشدید -: من التربیة على بناء المفعول، أو بالتخفیف من الربو؛ بمعنى النموّ والارتفاع، والأوّل أظهر (مرآة العقول: ج ۱۸ ص ۲۶۶). و في بعض النسخ: «رتب».
  552. الکافي: ج ۴ ص ۵۵۴ ح ۳، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۲ ص ۵۶۸ ح ۳۱۵۸، کامل الزیارات: ص ۵۱ ح ۲۸ کلاهما نحوه و لیس فیهما ذیله، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۱۴۶ ح ۱.
  553. صحیح البخاري: ج ۲ ص ۶۶۷ ح ۱۷۸۹ عن أبي هریرة، صحیح مسلم: ج ۲ ص ۱۰۱۱ ح ۵۰۲، مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۹ ح ۱۱۰۰۳.
  554. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۲ ص ۶۰۰ ح ۳۲۰۷ عن إسحاق بن عمّار، ثواب الأعمال: ص ۱۲۰ ح ۴۳، کامل الزیارات: ص ۴۵۶ ح ۶۹۱، بحار الأنوار: ج ۱۰۱ ص ۱۱۱ ح ۲۳.
  555. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۲ ص ۶۰۰ ح ۳۲۰۸، ثواب الأعمال: ص ۱۲۰ ح ۴۳، کامل الزیارات: ص ۴۵۶ ح ۶۹۱، بحار الأنوار: ج ۱۰۱ ص ۱۱۱ ح ۲۳.
  556. الکافي: ج ۳ ص ۴۹۳ ح ۹ عن هارون بن خارجة، تهذیب الأحکام: ج ۳ ص ۲۵۲ ح ۶۹۱، المزار للمشهدي: ص ۱۲۵ ح ۶، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۳۸۹ ح ۱۳.
  557. الحَبْو: أن یمشي على یدیه و رکبتیه أو اسْته (النهایة: ج ۱ ص ۳۳۶ «حبا»).
  558. الکافي: ج ۳ ص ۴۹۰ ح ۱، تهذیب الأحکام: ج ۳ ص ۲۵۰ ح ۶۸۸، کامل الزیارات: ص ۷۲ ح ۶۳، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۳۹۸ ح ۳۹.
  559. الوَعْك: الحُمّى،‏ و قیل: ألَمُها. وقد وَعَکَهُ المَرَضُ وَعکاً (لسان العرب: ج ۱۰ ص ۵۱۴ «وعك»).
  560. الدعوات: ص ۱۶۷ ح ۴۶۷، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۴۳۴ ح ۴۸.
  561. الکافي: ج ۲ ص ۵۱۷ ح ۲، ثواب الأعمال: ص ۱۶ ح ۵، المحاسن: ج ۱ ص ۹۸ ح ۶۷، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۸۳ ح ۱۴۶.
  562. القاع: أرض واسعة سهلة مطمئنّة، لا حزونة فیها و لا ارتفاع (لسان العرب: ج ۸ ص ۳۰۴ «قوع»).
  563. عوالي اللآلي: ج ۴ ص ۸ ح ۱۰.
  564. مسند ابن حنبل: ج ۵ ص ۳۱۴ ح ۱۵۶۴۵ عن سهل عن أبیه، المعجم الکبیر: ج ۲۰ ص ۱۹۸ ح ۴۴۵ نحوه.
  565. الفردوس: ج ۴ ص ۲۷ ح ۶۰۸۰ عن أنس.
  566. الحَائِط: البستان من النخیل إذا کان علیه حائط (النهایة: ج ۱ ص ۴۶۲ «حوط»).
  567. اللیل: ۵ ـ ۷.
  568. الکافي: ج ۲ ص ۵۰۶ ح ۴عن ضریس الکناسی، المحاسن: ج ۱ ص ۱۰۷ ح ۹۲، الأمالي للصدوق: ص ۲۷۰ ح ۲۹۸ عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله و کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۹۳ ص ۱۶۷ ح ۲.
  569. محمّد: ۳۳.
  570. ثواب الأعمال: ص ۲۶ ح ۳ عن أبي الجارود، الأمالي للصدوق: ص ۷۰۵ ح ۹۶۸، عدّة الداعي: ص ۲۴۸ کلاهما عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۸۶ ح ۱۵۴.
  571. الیَقَقُ: شَدیدُ البَیاض، ناصِعُهُ (لسان العرب: ج ۱۰ ص ۳۸۷ «یقق»).
  572. سقط ما بین المعقوفین من المصدر و أثبتناه من المصادر الاُخری و بحار الأنوار نقلاً عن المصدر.
  573. الأمالي للطوسي: ص ۴۷۴ ح ۱۰۳۵، عدّة الداعي: ص ۲۴۹ کلاهما عن حمّاد بن عثمان عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، تفسیر القمّي: ج ۲ ص ۵۳ عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۲۳ ح ۱۹.
  574. تهذیب الأحکام: ج ۳ ص ۲۵۵ ح ۷۰۷ عن السکوني عن الإمام الصادق عن أبیه علیهما السلام، ثواب الأعمال: ص ۴۷ ح ۱، الأمالي للصدوق: ص ۵۹۱ ح ۸۱۹ کلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۸۳ ص ۳۸۵ ح ۶۲.
  575. الاختصاص: ص ۲۲۸، بحار الأنوار: ج ۷۵ ص ۲۶۰ ح ۵۶.
  576. الأمالي للمفید: ص ۳۱۶ ح ۸ عن داوود بن سلیمان الغازي، ثواب الأعمال: ص ۱۸۲ ح ۱، الأمالي للطوسي: ص ۸۴ ح ۱۲۴، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۲۷۶ ح ۴.
  577. عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۱ ص ۷ ح ۱ عن عبد اللّٰه بن الفضل الهاشمي، بشارة المصطفى: ص ۲۰۸، بحار الأنوار: ج ۲۶ ص ۲۳۱ ح ۳.
  578. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۳۵۸ ح ۵۷۶۲ عن حمّاد بن عمرو و أنس بن محمّد عن أبیه جمیعاً عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، الخصال: ص ۲۲۳ ح ۵۳، ثواب الأعمال: ص ۱۶۱ ح ۱ کلاهما عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۷۱ ح ۵۱ و راجع الأمالي للمفید: ص ۱۶۷ ح ۱.
  579. الأمالي للصدوق: ص ۶۵۱ ح ۸۸۵ عن محمّد بن جعفر عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، روضة الواعظین: ج ۲ ص ۴۷۳ ح ۱۶۴۹، بحار الأنوار: ج ۹۳ ص ۱۸۶ ح ۶.
  580. الجعفریّات: ص ۱۸۸، النوادر للراوندي: ص ۹۴ ح ۳۸ کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۹۳ ص ۲۷۴ ح ۱؛ المعجم الأوسط: ج ۱ ص ۲۸۹ ح ۹۴۳ عن بهز بن حکیم عن أبیه عن جدّه.
  581. المحاسن: ج ۱ ص ۷۲ ح ۲۷، بحار الأنوار: ج ۹۳ ص ۱۸۸ ح ۱۷.
  582. تاریخ بغداد: ج ۳ ص ۱۸۶ الرقم ۱۲۲۵ عن الحارث بن عليّ.
  583. الدعوات: ص ۱۶۴ ح ۴۵۲، بحار الأنوار: ج ۸۱ ص ۲۰۸ ح ۲۳.
  584. تحف العقول: ص ۲۰۰، التمحیص: ص ۶۶ ح ۱۵۳ عن جابر، بحار الأنوار: ج ۷۱ ص ۹۵ ح ۵۹.
  585. الإرشاد: ج ۱ ص ۳۰۳، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۴۲۱ ح ۴۰.
  586. مریم: ۶۳.
  587. النساء: ۱۲۴.
  588. ما بین المعقوفین سقط من الطبعة المعتمدة، و أثبتناه من بحار الأنوار نقلاً عن المصدر.
  589. إرشاد القلوب: ص ۱۹۹ ـ ۲۰۵، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۲۲ ح ۶.
  590. الکافي: ج ۴ ص ۲۱ ح ۵ عن أبي بصیر، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۲ ص ۷۱ ح ۱۷۵۸ من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۱۲۹ ح ۱۰۴.
  591. الشِّسْع: أحد سیور النعل؛ و هو الذي یدخل بین الإصبعین (لسان العرب: ج ۸ ص ۱۸۰ «شسع»).
  592. الأمالي للطوسي: ص ۶۶۴ ح ۱۳۸۹ عن هشام، تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۷۹، بحار الأنوار: ج ۹۶ ص ۱۵۷ ح ۳۴.
  593. کنز الفوائد: ج ۱ ص ۲۹۷.
  594. تیسیر المطالب: ص ۳۹۵ عن أبي أمامة، المعجم الکبیر: ج ۸ ص ۲۸۲ ح ۸۰۸۲ نحوه.
  595. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۱ ص ۱۴۰ ح ۳۸۴.
  596. فضائل الشیعة: ص ۵۱ ح ۸ عن محمّد بن حمران، الکافي: ج ۸ ص ۲۱۲ ح ۲۵۹ نحوه، الأمالي للصدوق: ص ۷۲۵ ح ۹۹۲، بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۶۵ ح ۱۱۸.
  597. يعنى: به سبب آن كه خداوند و پيامبر صلی الله علیه و آله بهشت را براى شما ضمانت كرده‏اند، يا از جانب خدا و به ‏فرمان او، بهشت را برايتان ضمانت مى‏كنم. احتمال هم دارد كه «باء» در متن عربى حديث به معناى «مَعَ» باشد، يعنى: همراه با ضمانت خدا و پيامبر صلی الله علیه و آله، من نيز برايتان ضمانت مى‏كنم.
  598. صدّيق: موحّد راستين. كسى كه كردارش، گفتارش را تصديق مى‏كند و كسى كه در همۀ كارهايش، ظاهر و باطنش يكسان است.
  599. الخرائج و الجرائح: ج ۲ ص ۷۲۹ ح ۳ و راجع بصائر الدرجات: ص ۲۴۸ ح ۱۴.
  600. الکافي: ج ۲ ص ۱۴۴ ح ۲ و ج ۴ ص ۴۴ ح ۱۰ کلاهما عن معاویة بن وهب، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۲ ص ۶۲ ح ۱۷۱۱، الخصال: ص ۲۲۳ ح ۵۲، بحار الأنوار: ج ۹۶ ص ۱۲۰ ح ۲۱.
  601. مشکاة الأنوار: ص ۱۸۲ ح ۴۶۸، بحار الأنوار: ج ۱ ص ۲۰۰ ح ۸.
  602. المائدة: ۷۲.
  603. الأعراف: ۴۰.
  604. «جَمَل» كه در اصل عربىِ آيه به كار رفته، هم به معناى شتر و هم به معناى طناب كِشتى است. در هر دو صورت، اشاره به اين است كه كسانى كه آيات الهى را تكذيب می‏كنند و از پذيرفتن ايمان كبر می‏ورزند، امكان ندارد به بهشت داخل شوند.
  605. شَرَد البعیر شِراداً: إذا نَفَر و ذهب في الأرض (النهایة: ج ۲ ص ۴۵۷ «شرد»).
  606. مسند ابن حنبل: ج ۸ ص ۲۸۸ ح ۲۲۲۸۹ عن أبي أمامة الباهلي، المستدرك على الصحیحین: ج ۱ ص ۱۲۳ ح ۱۸۴؛ المجازات النبویّة: ص ۴۲۵ ح ۳۴۳.
  607. لِغَیَّةٍ: هو نقیض قولك: لِرَشدَةٍ (لسان العرب: ج ۱۵ ص ۱۴۴ «غیا»). و قال الجوهري: یقال: هو وَلَدُ غَیَّةٍ: أي وَلَدُ زَنیَةٍ، کما یُقال في نقیضه: وَلَدُ رَشدَةٍ (تاج العروس: ج ۲۰ ص ۳۳ «غوو»).
  608. الکافي: ج ۲ ص ۳۲۳ ح ۳، الزهد للحسین بن سعید: ص ۷ ح ۱۲ کلاهما عن سلیم بن قیس عن الإمام عليّ علیه السلام، تحف العقول: ص ۴۴ نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۹ ص ۱۱۲ ح ۱۰.
  609. القَتّات: هو النمّام. و قیل: النمّام: الذي یکون مع القوم یتحدّثون فیَنُمّ علیهم، و القَتّات: الذي یتسمّع على القوم و هم لا یعلمون، ثمّ یَنِمّ (النهایة: ج ۴ ص ۱۱ «قتت»).
  610. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۷ ح ۴۹۶۸ عن حسین بن زید عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، الأمالي للطوسي: ص ۳۸۳ ح ۸۲۵، بحار الأنوار: ج ۷۵ ص ۲۶۵ ح ۸؛ صحیح البخاري: ج ۵ ص ۲۲۵۰ ح ۵۷۰۹ عن حذیفة.
  611. الشِّنَان: الأسقِیَة الخَلِقَة، واحدها شَنّ (النهایة: ج ۲ ص ۵۰۶ «شنن»).
  612. کمال الدین: ص ۲۵۲ ح ۲، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۱ ص ۵۸ ح ۲۷ کلاهما عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۳۶ ص ۲۴۵ ح ۵۸ و راجع مئة منقبة: ص ۶۳ و تفسیر فرات:ص ۷۴ ح ۴۷.
  613. آل عمران: ۷۷.
  614. عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۲ ص ۳۴ ح ۶۵ عن داوود بن سلیمان الفرا عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام‏، صحیفة الإمام الرضا علیه السلام: ص ۹۹ ح ۳۹، الأمالي للطوسي: ص ۱۶۴ ح ۲۷۲ کلاهما عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۲۷ ص ۲۲۲ ح ۱۰.
  615. الأمالي للصدوق: ص ۲۶۷ ح ۲۹۱ عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام، الأمالي للطوسي: ص ۴۲۴ ح ۹۴۸ عن عبد اللّٰه بن الحسن عن أبیه عن جدّه عنه صلی الله علیه و آله، روضة الواعظین: ج ۲ ص ۱۴۸ ح ۸۲۵، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۸۶ ح ۱۵۰.
  616. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۳ ص ۴۴۴ ح ۴۵۴۲، الخصال: ص ۳۷ ح ۱۵، روضة الواعظین: ج ۲ ص ۲۴۰ ح ۱۰۲۸ کلاهما عن الإمام الباقر علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۷۹ ص ۱۱۴ ح ۱ و راجع مسند ابن حنبل: ج ۲ ص ۳۵۱ ح ۵۳۷۲.
  617. المستدرك على الصحیحین: ج ۲ ص ۴۳ ح ۲۲۶۰ عن أبي هریرة، شعب الإیمان: ج ۴ ص ۳۹۷ ح ۵۵۳۰.
  618. الخُیَلاء ـ بالضمّ و الکسر ـ : الکِبْر و العُجب (لسان العرب: ج ۱۱ ص ۲۲۸ «خیل»).
  619. الکافي: ج ۶ ص ۵۰ ح ۶، تهذیب الأحکام: ج ۸ ص ۱۱۳ ح ۳۹۰، مستطرفات السرائر (کتاب الحسن بن محبوب): ص ۸۵ ح ۳۰ کلّها عن یونس بن رباط عن الإمام الصادق علیه السلام.
  620. الکافي: ج ۲ ص ۳۴۹ ح ۶ عن محمّد بن فرات عن الإمام الباقر علیه السلام، مشکاة الأنوار: ج ۲۸۱ ح ۸۴۴ عن الإمام الباقر علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۶۲ ح ۲۷؛ المعجم الأوسط: ج ۶ ص ۱۸ ح ۵۶۶۴ عن جابر بن عبد اللّٰه.
  621. معاني الأخبار: ص ۳۳۰ ح ۱، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۳ ح ۱۷۴.
  622. مَدُوف: أي مخلوط و ممزوج (مجمع البحرین: ج ۱ ص ۶۲۰ «دوف»).
  623. النوادر للراوندي: ص ۱۲۹ ح ۱۵۸ عن الإمام الکاظم علیه السلام، دعائم الإسلام: ج ۲ ص ۹۴ عن رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۹ ح ۲۰۱.
  624. الکافي: ج ۲ ص ۳۶۹ ح ۲ عن محمّد بن قیس، تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۲۰۹ و فیه «الفتّانین» بدل «القتّاتین»، بحار الأنوار: ج ۷۵ ص ۲۶۷ ح ۱۸.
  625. واژۀ «قَتّات» در متن عربى، به معناى سخن‌چين يا كسى است كه دزدكى به صحبت‏هاى مردم گوش می‏دهد، خواه آن را به ديگران منتقل كند يا نكند و يا كسى است كه سخنان مردم را گوش می‏كند و آن را به دشمنشان اطّلاع می‏دهد (ر.ک: لسان العرب: ذیل «قتت»).
  626. الکافي: ج ۵ ص ۵۳۷ ح ۸ عن عبد اللّٰه بن میمون القدّاح، ثواب الأعمال: ص ۲۶۲ ح ۳، مسائل عليّ بن جعفر: ص ۳۴۹ ح ۸۶۳ کلاهما عن الإمام الکاظم علیه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۹ ص ۱۱۴ ح ۴.
  627. الکافي: ج ۷ ص ۲۷۳ ح ۱۱، الخصال: ص ۱۸۰ ح ۲۴۴، ثواب الأعمال: ص ۲۶۲ ح ۱ کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۵ ص ۲۶۵ ح ۱۱.
  628. الخصال: ص ۱۵۱ ح ۱۸۵ عن أبي هارون المکفوف، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۳۵۷ ح ۱۶.
  629. الاختصاص: ص ۳۵۰ عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۲۱۲ ح ۲۰۵ و راجع المعجم الکبیر: ج ۶ ص ۲۷۲ ح ۶۱۹۱ و مجمع البیان: ج ۱۰ ص ۵۲۱.
  630. المناقب لابن المغازلي: ص ۱۱۹ ح ۱۵۶ عن ابن عبّاس، کشف الیقین: ص ۳۲۰ ح ۳۷۸، العمدة: ص ۳۷۳ ح ۷۳۴، بحار الأنوار: ج ۲۷ ص ۱۴۲ ح ۱۵۲.
  631. یونس: ۹ ـ ۱۰.
  632. إبراهیم: ۲۳.
  633. الأحزاب: ۴۴.
  634. علل الشرائع: ص ۲۵۱ ح ۸ عن الحسن بن عبد اللّٰه عن آبائه عن الإمام الحسن علیه السلام، الأمالي للصدوق: ص ۲۵۵ ح ۲۷۹ عن الإمام الحسن علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، الاختصاص: ص ۳۴ عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۹ ص ۲۹۵ ح ۵.
  635. الکافي: ج ۸ ص ۱۷۳ ح ۱۹۳ عن جابر الجعفي، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۳۵۰ ح ۳۰.
  636. في المصدر: «أسلس»، و التصویب من بحار الأنوار.
  637. الجَندَل: الحجارة (لسان العرب: ج ۱۱ ص ۱۲۸ «جندل»).
  638. الأعراف: ۴۳.
  639. مجمع البیان: ج ۱۰ ص ۷۲۷ عن عاصم بن ضمرة، بحار الأنوار: ج ۷ ص ۱۷۰؛ المصنّف لابن أبي شیبة: ج ۸ ص ۷۵ ح ۵۱ عن الحارث نحوه.
  640. الأمالي للمفید: ص ۷۴ ح ۸ عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر علیه السلام، الخصال: ص ۵۷۴ ح ۱ عن الإمام عليّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۴۳ ح ۶۵؛ المعجم الأوسط: ج ۱ ص ۲۸۹ ح ۹۴۲ عن عمر بن الخطّاب نحوه.
  641. المستدرك على الصحیحین: ج ۳ ص ۱۶۴ ح ۴۷۲۳ عن عاصم بن ضمرة، ذخائر العقبى: ص ۲۱۴؛ بشارة المصطفى: ص ۴۶ عن عاصم بن ضمرة نحوه، بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۱۲۷ ح ۵۶.
  642. الإرشاد: ج ۱ ص ۴۳، الخصال: ص ۲۵۴ ح ۱۲۸ نحوه و کلاهما عن زید بن عليّ عن آبائه عن الإمام عليّ علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۳۲ ح ۶۷؛ المعجم الکبیر: ج ۱ ص ۳۱۹ ح ۹۵۰ و فیه «أزواجنا» بدل «أحبّاؤنا» و راجع بشارة المصطفى: ص ۲۴۳.
  643. عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۱ ص ۳۰۴ ح ۶۳ عن إبراهیم بن أبي محمود عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بشارة المصطفى: ص ۱۲۶ عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۴ ح ۴ و راجع الخصال: ص ۵۸۳ ح ۷.
  644. الأمالي للصدوق: ص ۳۵۴ ح ۴۳۲ عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، علل الشرائع: ص ۱۷۳ ح ۱ عن الإمام زین العابدین عن آبائه علیهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج ۳۸ ص ۹۹ ح ۱۸.
  645. الکافي: ج ۴ ص ۲۸ ح ۱۱ عن عبد اللّٰه بن الولید عن الإمام الباقر علیه السلام، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۲ ص ۵۴ ح ۱۶۸۰؛ کنز العمّال: ج ۶ ص ۴۳۹ ح ۱۶۴۴۲ نقلاً عن أبي الشیخ في الثواب نحوه.
  646. الصَّعیدُ: المَوضِعُ العریض الواسع (لسان العرب: ج ۳ ص ۲۵۵ «صعد»).
  647. الأمالي للطوسي: ص ۱۰۳ ح ۱۵۸ عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۳۹۳ ح ۱۴.
  648. فلاح السائل: ص ۹۲ ح ۲۷ عن صفوان الجمّال، بحار الأنوار: ج ۷۵ ص ۴۱۱ ح ۶۰.
  649. الفردوس: ج ۵ ص ۵۰۷ ح ۸۹۰۸ عن أنس و ص ۵۰۸ ح ۸۹۱۴.
  650. مستطرفات السرائر (کتاب أبان بن تغلب‏): ص ۴۱ ح ۷ عن زرارة، التمحیص: ص ۴۹ ح ۸۰، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۷۴ ح ۱۶.
  651. الزمر: ۷۳ ـ ۷۴.
  652. الکهف: ۱۰۷ ـ ۱۰۸.
  653. المعجم الکبیر: ج ۱۰ ص ۱۸۰ ح ۱۰۳۸۴ عن عبد اللّٰه بن مسعود، حلیة الأولیاء: ج ۴ ص ۱۶۸ الرقم ۲۶۹؛ الأمالي للشجري: ج ۲ ص ۳۰۷ عن عبد اللّٰه بن مسعود.
  654. الزمر: ۷۳.
  655. نهج البلاغة: الخطبة ۱۹۰، بحار الأنوار: ج ۷ ص ۲۰۷ ح ۹۵.
  656. الإسراء: ۸۴.
  657. الکافي: ج ۲ ص ۸۵ ح ۵، علل الشرائع: ص ۵۲۳ ح ۱، المحاسن: ج ۲ ص ۵۶ ح ۱۱۶۵، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۳۴۷ ح ۵.
  658. المؤمنون: ۱۱.
  659. الصحیفة السجّادیة: ص ۱۶۹ الدعاء ۴۴، مصباح المتهجّد: ص ۶۱۰ ح ۶۹۵، المصباح للکفعمي: ص ۸۱۰.
  660. طه: ۷۵ ـ ۷۶.
  661. الإسراء: ۲۱.
  662. سنن الترمذي: ج ۴ ص ۶۷۵ ح ۲۵۳۱ عن عبادة بن الصامت، مسند ابن حنبل: ج ۸ ص ۴۰۸ ح ۲۲۸۰۲، المستدرك على الصحیحین: ج ۱ ص ۱۵۳ ح ۲۶۹ نحوه؛ بحار الأنوار: ج ‏۸ ص ۸۹ و راجع شرح الأخبار: ج ۱ ص ۳۲۷ ح ۲۹۹.
  663. الواقعة: ۱۰ ـ ۴۰.
  664. المطفّفین: ۲۲ ـ ۲۸.
  665. فاطر: ۳۲.
  666. المستدرك على الصحیحین: ج ۲ ص ۴۶۲ ح ۳۵۹۲ عن أبي الدرداء، البعث و النشور: ص ۸۳ ح ۵۸.
  667. فاطر: ۳۴.
  668. مسند ابن حنبل: ج ۸ ص ۱۷۰ ح ۲۱۷۸۶، تفسیر ابن کثیر: ج ۶ ص ۵۳۳؛ مجمع البیان: ج ۸ ص ۶۳۸ نحوه، بحار الأنوار: ج ۲۳ ص ۲۱۳.
  669. الزُّلْفى‏: الحَظْوَة (مفردات ألفاظ القرآن: ص ۳۸۲ «زلف»).
  670. تحف العقول: ص ۵۴، بحار الأنوار: ج ۷۷ ص ۱۵۸ ح ۱۴۴.
  671. المعجم الأوسط: ج ۷ ص ۲۳۱ ح ۷۳۵۶ عن أبي هریرة، تاریخ بغداد: ج ۷ ص ۱۲۹ الرقم ۳۵۶۷.
  672. إشارة إلى الآیة ۱۶۵ من سورة الأنعام.
  673. تفسیر العیّاشي: ج ۲ ص ۱۳۳ ح ۱۵۴۲ عن أبي بصیر، بحار الأنوار: ج ۶۹ ص ۱۷۲ ح ۱۵.
  674. اشاره است به آيهٔ ۱۶۵ از سورهٔ انعام.
  675. الرحمٰن: ۶۲.
  676. مجمع البیان: ج ۹ ص ۳۱۸، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۰۶.
  677. سنن الترمذي: ج ۵ ص ۶۵۶ ح ۲۷۶۸ عن أبي سعید الخدري، سنن ابن ماجة: ج ۱ ص ۴۴ ح ۱۱۸؛ الأمالي للطوسي: ص ۳۱۲ ح ۶۳۴، بحار الأنوار: ج ۴۳ ص ۳۱۶.
  678. الأمالي للصدوق: ص ۵۶۲ ح ۷۵۷ عن أنس، الغیبة للطوسي: ص ۱۸۳ ح ۱۴۲ نحوه، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۱۴۹ ح ۱۴۲؛ سنن ابن ماجة: ج ۲ ص ۱۳۶۸ ح ۴۰۸۷، المستدرك علی الصحیحین: ج ۳ ص ۲۳۳ ح ۴۹۴۰ کلاهما نحوه.
  679. الأمالي للصدوق: ص ۵۶۲ ح ۷۵۷ عن أنس، الغیبة للطوسي: ص ۱۸۳ ح ۱۴۲ نحوه، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۱۴۹ ح ۱۴۲؛ سنن ابن ماجة: ج ۲ ص ۱۳۶۸ ح ۴۰۸۷، المستدرك علی الصحیحین: ج ۳ ص ۲۳۳ ح ۴۹۴۰ کلاهما نحوه.
  680. الأخلاف: جمع خِلْف - بالکسر - : و هو الضَّرْع ]الثدي[ لکلّ ذات خُفٍّ و ظِلف (النهایة: ج ۲ ص ۶۸ «خلف»).
  681. الطور: ۲۱.
  682. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۳ ص ۴۹۰ ح ۴۷۳۲ عن الحلبي، التوحید: ص ۳۹۳ ح ۶ و لیس فیه الآیة، عوالي اللآلي: ج ۳ ص ۲۸۷ ح ۳۳، بحار الأنوار: ج ۵ ص ۲۹۳ ح ۱۸.
  683. معاني ‏الأخبار: ص ۳۲۳ ح ۱ عن أبي سعید الخدري، مجمع البیان: ج ۱ ص ۸۵ نحوه، بحار الأنوار: ج ۹۲ ص ۱۷۷ ح ۳؛ المعجم الکبیر: ج ۳ ص ۱۳۲ ح ۲۸۹۹ عن سکینة عن ‏أبیها الإمام الحسین علیه السلام نحوه.
  684. در متن عربى، «عُرَفاء» آمده كه جمع «عَريف» به معناى پايين‏تر از رئيس در قبيله، كارگزار قوم، نقيب، سردار، سالار، خليفه يا مُبصر در مكتب‌خانه و مدرسه است. از ابن عبّاس در بارۀ معناى «عرفاء» در همين حديث پرسيدند. گفت: يعنى آنان رؤساى اهل بهشت‏ اند (ر.ک: النهاية: ج ۳ ص ۲۱۸).
  685. الکافي: ج ۲ ص ۶۰۶ ح ۱۱ عن السکوني عن الإمام الصادق علیه السلام، النوادر للراوندي: ص ۱۳۷ ح ۱۸۰ عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۹ ح ۲۰۲؛ کنز العمّال: ج ۱ ص ۵۵۰ ح ۲۴۶۴ نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هریرة.
  686. يعنى كوشندگان در راه قرآن، يا كوشندگان در عمل صالح و اطاعت از خداوند.
  687. حلیة الأولیاء: ج ۶ ص ۶۵ الرقم ۳۳۶ عن أبي هریرة، تاریخ أصبهان: ج ۲ ص ۲۹۷ الرقم ۱۷۸۵ نحوه؛ الأمالي للشجري: ج ۱ ص ۸۴ عن أبي هریرة.
  688. مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۱۶۵ ح ۱۱۷۸۳ عن أبي سعید الخدري، کنز العمّال: ج ۷ ص ۶۹۸ ح ۲۰۹۸۴ نقلاً عن ابن مردویه.
  689. الکافي: ج ۱ ص ۵۳۲ ح ۸ عن أبي سعید الخدري، الغیبة للطوسي: ص ۱۵۳ ح ۱۱۳، إعلام الورى‏: ج ۲ ص ۱۶۸، بحار الأنوار: ج ۳۶ ص ۳۸۱ ح ۸.
  690. کمال الدین: ص ۳۰۱ ح ۸، الخصال: ص ۴۷۷ ح ۴۰، الاحتجاج: ج ۱ ص ۵۳۹ ح ۱۲۸ کلّها عن صالح بن عقبة عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۵ ح ۱۷۷.
  691. کمال الدین: ص ۲۹۶ ح ۳ عن أبي الطفیل عامر بن واثلة، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۸۹ ح ۱۶۱.
  692. الرَّیطَة: کُلّ ثوب رقیق لیّن (النهایة: ج ۲ ص ۲۸۹ «ریط»).
  693. الإکلیل: شِبْه عِصابةٍ مُزَیّنة بالجوهر (النهایة: ج ۴ ص ۱۹۷ «کلل»).
  694. الکافي: ج ۸ ص ۲۴ ح ۴ عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر علیه السلام.
  695. الکافي: ج ۴ ص ۵۵۱ ح ۱ عن معاویة بن عمّار، تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۵ ح ۸ نحوه، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۱۶۱ ح ۴۱.
  696. الأمالي للصدوق: ص ۶۱۰ - ۶۱۲ ح ۸۴۲ عن أبي بصیر، الکافي: ج ۸ ص ۱۳۱ - ۱۳۹ ح ۱۰۳ عن عليّ بن أسباط، عنهم علیهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۲۹۷ ح ۱۴.
  697. سنن الترمذي: ج ۵ ص ۶۴۱ ح ۳۷۳۳، مسند ابن حنبل: ج ۱ ص ۱۶۸ ح ۵۷۶ کلاهما عن عليّ بن جعفر عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام؛ العمدة: ص ۲۷۴ ح ۴۳۶ عن عليّ بن جعفر عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۴۳ ص ۲۸۰ ح ۴۸.
  698. المحاسن: ج ۱ ص ۲۵۱ ح ۴۷۲ عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام زین العابدین علیه السلام، بحار الأنوار: ج ۲۷ ص ۹۳ ح ۵۳.
  699. الأمالي للمفید: ص ۳۳ ح ۸ عن أبي المقدام، بحار الأنوار: ج ۲۷ ص ۱۰۱ ح ۶۴.
  700. الکافي: ج ۴ ص ۵۷۹ ح ۲، کامل الزیارات: ص ۴۰ ح ۳، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۲ ص ۵۷۸ ح ۳۱۶۴، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۱۲۳ ح ۳۰.
  701. مسند أبي یعلى: ج ۱ ص ۴۶۳ ح ۹۸۶ عن أبي سعید الخدري، المطالب العالیة: ج ۳ ص ۱۶۷ ح ۳۱۵۵، تاریخ بغداد: ج ۱۱ ص ۲۵۹ الرقم ۶۰۱۷.
  702. کنز الفوائد: ج ۱ ص ۱۳۵، أعلام الدین: ص ۳۱۵ عن الإمام العسکري علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۵ ص ۳۵۹ ح ۷۴.
  703. النساء: ۶۹.
  704. الأمالي للطوسي: ص ۶۲۱ ح ۱۲۸۰ عن عبد اللّٰه بن حسن عن أبیه و خاله عليّ بن الحسین عن الإمام الحسن و الإمام الحسین علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۸۸ ح ۱۵۹ و راجع المعجم الأوسط: ج ۱ ص ۱۵۳ ح ۴۷۷.
  705. الأمالي للطوسي: ص ۲۲۲ ح ۳۸۴، بشارة المصطفى: ص ۱۰۹، بحار الأنوار: ج ۶۹ ص ۳ ح ۳.
  706. عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۱ ص ۳۰۰ ح ۵۸ عن الریّان بن شبیب، الأمالي للصدوق: ص ۱۹۳ ح ۲۰۲ نحوه، بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۲۸۶ ح ۲۳.
  707. صحیح البخاري: ج ۶ ص ۲۷۰۰ ح ۶۹۸۵ و ج ۳ ص ۱۰۲۸ ح ۲۶۳۷ کلاهما عن أبي هریرة، مسند ابن حنبل: ج ۳ ص ۲۳۳ ح ۸۴۲۷، السنن الکبرى: ج ۹ ص ۲۷ ح ۱۷۷۶۶.
  708. الکافي: ج ۲ ص ۴۴۶ ح ۱۰ عن معاویة بن وهب عن الإمام الصادق علیه السلام، مشکاة الأنوار: ص ۵۰۴ ح ۱۶۸۹، جامع الأخبار: ص ۳۱۱ ح ۸۶۲، بحار الأنوار: ج ۶ ص ۱۷۲ ح ۴۹.
  709. الکافي: ج ۳ ص ۲۱۸ ح ۲ عن جابر الجعفي، مشکاة الأنوار: ص ۵۹ ح ۷۳ نحوه، بحار الأنوار: ج ۱۶ ص ۱۵ ح ۱۴.
  710. الکافي: ج ۲ ص ۲۵۵ ح ۱۴ عن فضیل بن عثمان، جامع الأخبار: ص ۳۱۲ ح ۸۶۶، بحار الأنوار: ج ۶۷ ص ۲۱۲ ح ۱۶.
  711. الکافي: ج ۲ ص ۸۰ ح ۳، مشکاة الأنوار: ص ۹۵ ح ۲۰۸، بحار الأنوار: ج ۷۱ ص ۲۰۴ ح ۸.
  712. ثواب الأعمال: ص ۳۴۶ ح ۱ عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج ۷۶ ص ۳۷۳ ح ۳۰.
  713. قال الفیض الکاشاني قدس سره: عدّ طوبى من الجنان لأنّ فیه من أنواع الثمار، «و شجرة» عطف على «ثلاث»؛ یعني: أطعمه اللّٰه من ثلاث جنان و من شجرة في إحداها غرسها اللّٰه بیده (الوافي: ج ۵ ص ۶۷۳).
  714. الکافي: ج ۲ ص ۲۰۰ ح ۳ عن أبي حمزة عن الإمام الباقر علیه السلام، ثواب الأعمال: ص ۱۶۵ ح ۱ عن الإمام الصادق علیه السلام، المحاسن: ج ۲ ص ۱۵۲ ح ۱۴۰۸ عن الإمام الباقر علیه السلام وکلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۳۷۱ ح ۶۵.
  715. فيض كاشانى رحمه الله می‏گويد: طوبا، از جمله بهشت‏ها شمرده شده است؛ چون در آن، انواع ميوه‌ها هست.
  716. الأمالي للطوسي: ص ۴۵۸ ح ۱۰۲۴ عن حمّاد بن عثمان عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، تفسیر القمّي: ج ۱ ص ۲۱ عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۹۰ ح ۱۶۴.
  717. معاني الأخبار: ص ۲۵۱ ح ۱ عن أبي بصیر، الأمالي للصدوق: ص ۴۰۷ ح ۵۲۵، روضة الواعظین: ج ۲ ص ۲۵۰ ح ۱۰۶۱ و لیس فیهما مِن «و أمّا إدامة الصیام» إلى «صوم الدهر»، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۱۹ ح ۵.
  718. الأمالي للمفید: ص ۸۵ ح ۱ عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج ۶۹ ص ۲۷۸ ح ۱۳.
  719. الکافي: ج ۲ ص ۱۷۸ ح ۱۱، الخصال: ص ۱۳۱ ح ۱۳۶، تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۱۹۸ کلّها عن محمّد بن قیس، مشکاة الأنوار: ص ۳۶۴ ح ۱۱۹۱، بحار الأنوار: ج ۷۴ ص ۳۴۸ ح ۱۱.
  720. عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۲ ص ۶۸ ح ۳۱۴ عن الحسن بن عبد اللّٰه التمیمي عن أبیه عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۷۸ ح ۱۳۱.
  721. تاریخ دمشق: ج ۱۳ ص ۲۲۹ ح ۳۲۳۹ عن عمر بن الخطّاب؛ بشارة المصطفى: ص ۴۸ نحوه، کشف الغمّة: ج ۲ ص ۳۱۲ عن عمر، بحار الأنوار: ج ۴۳ ص ۳۰۳.
  722. أبو الدَّحداحِ، و یُقالُ: أبوالدَّحداحَةِ، فُلانُ بنُ الدَّحداحَةِ، مَذکورٌ في الصَّحابَةِ، لا أقِفُ عَلىٰ اسمٍ و لا نَسَبٍ أکَثرَ مِن أنَّهُ مِنَ الأنصارِ؛ حَلیفٌ لَهُم. و قَد قیلَ: إنَّ أبا الدَّحداحِ هذا اسمُهُ ثابِتُ بنُ الدَّحداحِ (الاستیعاب: ج ۴ ص ۲۱۰ الرقم ۲۹۶۹ و راجع اُسد الغابة: ج ۵ ص ۱۸۵ و الإصابة: ج ۷ ص ۱۰۱).
  723. گفته می‏شود: ابو دحداحه، فلان بن دحداحه، نامش جزء صحابه آمده؛ ولى اطّلاعاتى بيش از اين كه او از انصار يا هم‌پيمان آنها بوده، نيافتم. گفته شده كه نام ابو دحداح، ثابت بن دحداح است (الاستيعاب: ج ۴ ص ۲۱۰).
  724. البقرة: ۲۴۵.
  725. کذا في المصدر، و جاء في تفسیر الثعلبي(ج ۲ ص ۲۰۷): «قالَ: فَزَوجي اُمُّ الدَّحداحِ مَعي؟ قالَ: نَعَم. قال: الدَّحداحُ مَعي؟ قالَ: نَعَم»، و هو الأصحّ.
  726. العَذقُ: بالفتح: النخلة، وبالکسر: العرجون بما فیه من الشماریخ (النهایة: ج ۳ ص ۱۹۹ «عذق»).
  727. رَداح: أي ثقیل (اُنظر: النهایة: ج ۲ ص ۲۱۳ «ردح»).
  728. تفسیر القرطبي: ج ۳ ص ۲۳۸، تفسیر الطبري: ج ۲ الجزء الثاني ص ۵۹۳ نحوه؛ مجمع البیان: ج ۲ ص ۶۰۸.
  729. در این منبع، چنین آمده؛ ولی در منابع دیگر، به جای «دخترم دحداحه»، «همسرم اُمّ دحداح» آمده است که صحیح همان است که در مصادر دیگر آمده است.
  730. هُوَ جُندَبُ بنُ جُنادَةَ، و هُوَ مَشهورٌ بِکُنیَتِهِ، أحَدُ أجِلّاءِ الصَّحابَةِ وَ السّابِقینَ إلَى الإیمانِ، جاءَ إلىٰ مَکَةَ قادِماً مِنَ البادِیَةِ، و کانَ مُوَحِّداً قَبلَ الإِسلامِ، و کانَ فَریداً فَذّاً في صِدقِهِ و صراحَةِ لَهجَتِهِ کَما قالَ النَّبِیُ صلی الله علیه و آله، کانَ شَدیدَ الذَّبِّ عَن مَوقِعِ الوَلایَةِ العَلَوِیَةِ، وَ هُوَ أحَدُ الثَّلاثَةِ الذينَ لَم یُفارِقُوا عليّاً علیه السلام قَطُّ. وَ صَرَخاتُهُ بِوَجهِ الظُّلمِ مَلَأَتِ الآفاقَ وَ اشتَهَرَت في التّاریخِ، وَ لَم یُطِقهُ مُعاوِیةُ في الشّامِ فَرُدَّ إلَى المَدینَةِ بِأَمرٍ مِن عُثمانَ، و لٰکِن لَم یَتَغَیَر مَوقِفُ أبي ذَرٍّ مِنَ الخَلیفَةِ، وَ لَم یُجدِ التَّرغیبُ وَ التَّرهیبُ مَعَهُ، و أَبعَدَهُ الخَلیفَةُ إلَى الرَّبَذَةِ حَتّیٰ ماتَ سَنَةَ ۳۲ه‍ (راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب علیه السلام: ج ۱۲ ص ۲۱ - ۲۴ و سیر أعلام النبلاء: ج ۲ ص ۴۶ الرقم ۱۰ و الطبقات الکبرى: ج ۴ ص ۲۲۲ و أنساب الأشراف: ج ۶ ص ۱۶۶ والکافي: ج ۸ ص ۲۰۶ ح ۲۵۱ و رجال الکشّي: ج ۱ ص ۹۸ ح ۴۸).
  731. جُندَب بن جُناده - كه به كنيه‏اش «ابو ذر» مشهور است - ، يكى از صحابۀ بزرگ و پيش‌گامان در ايمان بود. از باديه به مكّه آمد و پيش از اسلام هم يكتاپرست بود و همچنان كه پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود، در راستگويى و صراحت لهجه، مانند نداشت. مدافع سرسختِ ولايت امام على علیه السلام و يكى از سه نفرى بود كه هرگز از امام على علیه السلام دست بر نداشتند. فريادهاى او در برابر ستم، همه جا طنين‌افكن شد و در تاريخ، مشهور است. معاويه نتوانست وجود او را در شام، تحمّل كند و به فرمان عثمان، او را به مدينه باز گرداندند؛ امّا موضع او در برابر خليفه تغيير نكرد و تطميع و تهديد در او كارگر نيفتاد. از اين رو، خليفه او را به ربذه تبعيد كرد و در همان جا به سال ۳۲ ق، از دنيا رفت.
  732. الغَبراء: الأرض، والخضراء: السماء؛ لِلَونِهما (النهایة: ج ۳ ص ۳۳۷ «غبر»).
  733. رجال الکشّي: ج ۱ ص ۹۸ ح ۴۸، روضة الواعظین: ج ۲ ص ۶۱ ح ۶۴۶، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۳۹۸ ح ۴.
  734. اسمُهُ «عَبدُمَنافٍ»، و قالَ بَعضٌ: إنَّ اسمَهُ «عِمرانُ»، وقیلَ: «شَیبَةُ». و لَقَبُهُ «شَیخُ الأَبطَحِ» و «سَیِدُ البَطحَاءِ» و «رئیسُ مَکَةَ». و هُوَ ابنُ عَبدِ المُطَلِّبِ بنِ هاشمٍ، و عَمُّ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله، و والِدُ أمیرِ المُؤمِنینَ عليّ علیه السلام. وُلِدَ في مَکَةُ المُکَرَّمَةِ سَنَةُ ۵۳۵ میلادِیَةَ، و قَبلَ ۳۵ عامَاً مِن وِلادَةِ النَّبِيِّ الأعظَمِ صلی الله علیه و آله. کَفِلَ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله بَعدَ رَحیلِ أبیهِ عَبدِ المُطَّلِبِ، و بَذَلَ في رِعایَتِهِ و الحِفاظِ عَلَیهِ الغالي و النَّفیسَ. کانَ عَلىٰ دینِ إبراهیمَ الخَلیلِ علیه السلام، فَلَمّا بَزغَتِ شَمسُ النُّبُوَّةِ في نَبِیِّنا الأعظَمِ صلی الله علیه و آله آمَنَ بِرِسالَتِهِ المَیمونَةِ. و قَضى نَحبَهُ قَبلَ الهِجرَةِ بِسَنَةٍ واحِدَةٍ، فَشَیَعَهُ النَّبِيّ صلی الله علیه و آله، و دُفِنَ في مَقبَرَةِ الحَجُون (راجع: أبو طالب تجلّی إیمان «بالفارسیة»: ص ۱ و ۲ و ۱۵ و ۱۶، وکتاب: إیمان أبي طالب، وکتاب: أبو طالب مؤمن قریش).
  735. نام او، عبد مناف است و برخى «عِمران» و عدّه‏اى «شيبه» گفته‌اند. لقب‌های او، «شيخ الأبطح» و «سيّد البطحاء (رئيس مكّه)» هستند. او فرزند عبد المطّلب بن هاشم و عموى بزرگوار پيامبر خدا و پدر بزرگوار امام على علیه السلام است كه در سال ۵۳۵ ميلادى، سی و پنج سال پيش از تولّد پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در شهر مكّه به دنيا آمد. وى پس از وفات عبد المطّلب، كفالت پيامبر خدا صلی الله علیه و آله را به عهده گرفت و نهايت تلاش خود را براى حفاظت ايشان انجام داد. بر آيين پاک ابراهيم علیه السلام بود و با درخشش نبوّت پيامبر صلی الله علیه و آله، به ايشان و محتواى رسالت ايشان ايمان آورد. او يک سال پيش از هجرت، وفات يافت و پيامبر صلی الله علیه و آله در تشييع او شركت نمود و در قبرستان حجون، دفن شد.
  736. الضَّحْضَاح في الأصل: ما رَقّ من الماء على وجه الأرض ما یبلغ الکعبین، فاستعاره للنار (النهایة: ج ۳ ص ۷۵ «ضحضح»).
  737. إیمان أبي طالب: ص ۸۳، بحار الأنوار: ج ۳۵ ص ۱۱۱ ح ۴۳ و راجع الکافي: ج ۱ ص ۴۴۸ ح ۲۸ و معاني الأخبار: ص ۲۸۵ ح ۱ و الأمالي للصدوق: ص ۷۱۲ ح ۹۸۱.
  738. هُوَ بِلالُ بنُ رَباحٍ مَولىٰ أبي بَکرٍ، و یُکَنّىٰ أبا عَبدِ اللهِ، و کانَ مِن مُوَلَّدِی السُّراةِ، و اسمُ اُمِّهِ حَمامَةُ. هُوَ مِنَ الأوائِلِ الذينَ دَخَلوا في الإسلامِ، فَعَذّبَهُ قَومُهُ، فَأَمَرَ النَّبيُّ بِشِرائِهِ و أعتَقَهُ، و عُرِفَ بِمُؤَذِّنِ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله. شَهِدَ حُروبَ صَدرِ الإسلامِ، و سافَرَ في عَهدِ عُمَرَ إلَى الشّامِ و تُوُفِّيَ فیها سَنَةَ ۲۰ ه‍ عَن عُمُرٍ یُناهِز الـ ۶۳ عامَاً (راجع: الإصابة: ج ۱ ص ۴۵۵ الرقم ۷۳۶، الاستیعاب: ج ۱ ص ۱۷۸ الرقم ۲۱۳، الطبقات الکبری: ج ۳ ص ۲۳۲).
  739. بلال بن رَباح، غلام آزاد شده ابو بكر، با كنيهٔ ابو عبد اللّٰه و متولّد سُرات است. نام مادرش حَمامه بود. از نخستين كسانى بود كه به اسلام گرويدند؛ ولى قومش او را شكنجه می‏دادند. پيامبر صلی الله علیه و آله دستور داد او را خريدند و آزاد شد. معروف به مؤذّنِ پيامبر صلی الله علیه و آله است. وى در جنگ‏هاى صدر اسلام، شركت داشت و در زمان عمر، به شام رفت و در همان جا در سال بيست هجرى در ۶۳ سالگى، از دنيا رفت و به خاک سپرده شد.
  740. صحیح البخاري: ج ۱ ص ۳۸۶ ح ۱۰۹۸، مسند ابن حنبل: ج ۳ ص ۲۳۰ ح ۸۴۱۱، صحیح ابن حبّان: ج ۱۵ ص ۵۶۰ ح ۷۰۸۵.
  741. تهذیب الأحکام: ج ۲ ص ۲۸۴ ح ۱۱۳۳، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۱۴۲ ح ۱۲۸.
  742. هُوَ جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ - عَمِّ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله - ، أخُو الإمامِ عليّ علیه السلام. کُنیَتُهُ أبو عَبدِ اللهِ. آمَنَ بِالنَّبِيَّ صلی الله علیه و آله قَبلَ أن یُعلِنَ دَعوَتَهُ في دارِ الأرقَمِ، و عِندَما تَحَمَّلَ المُسلِمونَ العَناءَ و الأذىٰ في مَکَةَ هاجَرَ بَعضُهُم إلَى الحَبَشَةِ بِأَمرِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله، و هاجَرَ مَعَهُم جَعفَرٌ و تَوَلّى قِیادَتَهُم. و بَعدَما فَتَحَ النَّبِيُ صلی الله علیه و آله خَیبَرَ و هاجَرَ إلَى المَدینَةِ، رَجَعَ جَعفَرٌ مِنَ الحَبَشةِ. نَصَبَهُ النَّبِيُ قائِدَاً لِلجَیشِ في وَقعَةِ مُؤتَةَ بَعدَ استشهادِ زَیدِ بنِ حارِثَةِ، فاستُشهِدَ هُوَ أیضَاً و کانَ لَهُ مِنَ العُمُرِ ۴۰ عَامَاً (راجع: الإصابة: ج ۱ ص ۵۹۲ الرقم ۱۱۶۹ والطبقات الکبرى: ج ۴ ص ۳۴ و سیر أعلام النبلاء: ج ۱ ص ۲۰۶ الرقم ۳۴).
  743. جعفر، فرزند ابو طالب (عموى پيامبر صلی الله علیه و آله) و برادر گرامى امام على علیه السلام است و كنيه‏اش ابو عبد اللّٰه است. وى قبل از آن كه پيامبر صلی الله علیه و آله دعوت خود را در خانۀ ارقم آشكار نمايد، اسلام آورد و هنگامى كه زندگى براى مسلمانان در مكّه سخت شد و گروهى از مسلمانان به فرمان پيامبر صلی الله علیه و آله به حبشه هجرت كردند، رهبرى آنها را به عهده داشت. او پس از هجرت پيامبر صلی الله علیه و آله از مكّه به مدينه، هنگام فتح خيبر، از حبشه باز گشت. پيامبر صلی الله علیه و آله او را در جنگ موته به عنوان فرمانده دوم جنگ (بعد از شهادت زيد بن حارثه) تعيين نمود كه در آن جنگ به شهادت رسيد و هنگام شهادت، چهل سال داشت.
  744. الاستیعاب: ج ۱ ص ۳۱۳ الرقم ۳۳۱ عن الزبیر، ذخائر العقبى: ص ۳۶۰، الأنساب: ج ۴ ص ۹۱؛ بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۲۷۶ ح ۲۵.
  745. هُوَ حارِثَةُ بنُ سُراقَةَ بنِ الحارِثِ بنِ عَدِي بنِ مالِک، و أُمُّهُ اُمُّ حارِثَةَ اسمُها الرَّبِیعُ بِنتُ النَّضرِ، و هِيَ عَمَّةُ أنَسِ بنِ مالِكِ بنِ النَّضرِ خادِمِ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله، شَهِدَ بَدراً مَعَ رَسولِ اللهِ و قُتِلَ یَومَئِذٍ شَهِیداً، و کانَ أوَّلَ فارِسٍ استُشهِدَ (راجع: الطبقات الکبرى: ج ۳ ص ۵۱۰ و اُسد الغابة: ج ۱ ص ۶۵۰ الرقم ۹۹۳ و موسوعة حیاة الصحابة: ج ۲ ص ۵۹۵ الرقم ۱۴۰۴)
  746. حارثة بن سُراقة بن حارث بن عَدى بن مالک، مادرش اُمّ حارثه ربيع دختر نضر، همان عمّۀ اَنَس بن مالک بن نضر، خدمتكار پيامبر خداست. حارثه در جنگ بدر با پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بود و در همان جنگ، به شهادت رسيد. او نخستين سوار اسلام بود كه شهيد شد.
  747. یَکرَعُ المَاءَ: إذا تَنَاوَلَهُ بِفیهِ من موضعه من غیر أن یشرب بکفّیه ولا بإناء (الصحاح: ج ۳ ص ۱۲۷۵ «کرع»).
  748. أي لا یُعرَف رامیه. یقال: سَهم غَرب: بفتح الراء وسکونها، و بالإضافة، و غیر الإضافة. و قیل: هو بالسکون إذا أتاه من حیث لا یدري، و بالفتح إذا رماه فأصاب غیره (النهایة: ج ۳ ص ۳۵۱ «غرب»).
  749. یقال: هَبِلَتهُ اُمُّه: أي ثکلته ]أي فقدته[. هذا هو الأصل، ثم یستعمل في معنی المدح و الإعجاب (النهایة: ج ۵ ص ۲۴۰ «هبل»).
  750. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج ۱۴ ص ۱۴۷؛ بحار الأنوار: ج ۱۹ ص ۳۴۱.
  751. أسَدُ اللهِ و أَسَدُ رَسولِهِ، و عَمُّهُ و أَخُوهُ في الرَّضاعَةِ. اُمُّهُ هالَةُ بِنتُ اُهَیبٍ. کانَ یُکَنّى أبا عُمارَةَ و أَبا یَعلى. آمَنَ بِالنَّبِيِّ صلی الله علیه و آله مِن أوائِلِ البِعثَةِ، و وَقَفَ قِبالَ مُشرِکي قُرَیشٍ و رؤسائِهِم لِلذَّبِّ عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله. کانَ صاحِبَ رایَةِ النَّبِيِّ في مَعرَکَةِ بَدرٍ الکُبرى، و شارَكَ في مَعَرکَةِ أحُدٍ و بَقِيَ یَذُبُّ عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله حَتَّیٰ اللَّحَظاتِ الأخیرَةِ مِن حَیاتِهِ، وَ استُشهِدَ فیها عَلىٰ یَدِ غُلامٍ حَبَشِيّ، و کانَ لَهُ مِنَ العُمُرِ ۵۹ سَنَة (راجع: الطبقات الکبرى: ج ۳ ص ۸، موسوعة حیاة الصحابة: ج ۲ ص ۷۶۶ الرقم ۱۷۷۵).
  752. حمزه، شير خدا و شير پيامبر خدا، و عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و برادر رضاعى ايشان است. مادرش هاله دختر اُهَيب و كنيه‏اش ابو عُماره و ابو يَعلى است. او در همان ابتداى بعثت، ايمان آورد و از پيامبر صلی الله علیه و آله در مقابل رؤساى مشرک قريش، حمايت كرد. در جنگ بدر، پرچمدار بود و در جنگ اُحُد تا آخرين لحظه از پيامبر صلی الله علیه و آله دفاع كرد تا اين كه به دست غلام حبشى در ۵۹ سالگى به شهادت رسيد.
  753. المستدرك على الصحیحین: ج ۳ ص ۲۱۷ ح ۴۸۹۰ عن ابن عبّاس و ص ۲۳۱ ح ۴۹۳۳، تهذیب الکمال: ج ۵ ص ۶۱ الرقم ۹۴۴.
  754. الخصال: ص ۲۰۳ ح ۱۹ عن ابن عبّاس، الأمالي للطوسي: ص ۲۵۸ ح ۴۶۶ نحوه، بحار الأنوار: ج ۷ ص ۲۳۳ ح ۴؛ تاریخ بغداد: ج ۱۳ ص ۱۲۳ الرقم ۷۱۰۶ عن ابن عبّاس نحوه.
  755. عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۲ ص ۴۸ ح ۱۸۹ عن أحمد بن عامر الطائي، صحیفة الإمام الرضا علیه السلام: ص ۲۴۷ ح ۱۵۹، کفایة الأثر: ص ۱۰۰ عن رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج ۳۶ ص ۳۱۹ ح ۱۷۱.
  756. کانَ أبوهُ أبو عامِرٍ راهِباً، و کانَ مِنَ الأنصارِ و مِن قَبیلَةِ الأوسِ، أسلَمَ عَلىٰ خِلافِ أبیهِ، و شارَكَ في مَعرَکَةِ اُحُدٍ و استُشهِدَ فیها. عُرِفَ بِغَسیلِ المَلائِکَةِ لأَنَّهُ استُشهِدَ مُجنِبَاً، فَقالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله: «تُغَسِّلُهُ المَلائِکَةُ» (راجع: الإصابة: ج ۲ ص ۱۱۹ الرقم ۱۸۶۸ و الاستیعاب: ج ۱ ص ۴۳۲ الرقم ۵۶۷).
  757. پدر او، ابو عامر معروف به راهب بود. وى از انصار قبيلۀ اوس است كه بر خلاف پدرش اسلام آورد. در جنگ اُحُد شركت كرد و به شهادت رسيد و چون جُنُب بود، پيامبر صلی الله علیه و آله در بارۀ او فرمود: «ملائكه او را غسل می‏دهند». از اين رو، به «غسيل الملائكه» معروف شد.
  758. المُزنَة: المَطْرَةُ. و المُزن: السحاب عامّة، و قیل: السحاب ذو الماء، واحدته مُزنة (لسان العرب: ج ۱۳ ص ۴۰۶ «مزن»).
  759. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۱ ص ۱۵۹ ح ۴۴۵، تفسیر القمّي: ج ۱ ص ۱۱۸ نحوه، بحار الأنوار: ج ۲۰ ص ۴۷ ح ۲؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج ۱۴ ص ۲۷۱ عن الواقدي.
  760. هُوَ زیدُ بنُ حارِثَةَ بنِ شَراحیلَ، و أمُّهُ سَعدىٰ بنتُ ثَعلَبَةَ. لمّا ذَهَبَت اُمُّهُ سَعدىٰ إلىٰ قَومِها بَنی مَعَنٍ - مِن قَبیلَةِ طِيّ - حَدَثَ نِزاعٌ بینَ قَبیلَتَی بَني مَعَنٍ و بَني یَقین، فَأُخِذَ زَیدٌ فَاحتُمِلَ إلىٰ سوقِ عُکاظٍ لِبَیعِهِ، فَاشتَراهُ حَکیمُ بنُ حِزامٍ لِعَمَّتِهِ خَدیجَةَ بِنتِ خُوَیلِدٍ، فَلَمّا تَزَوَّجَت خَدیجَةُ بِالنَّبِيِّ صلی الله علیه و آله أهدَتهُ إلَیهِ، فَقَضىٰ حَیاتَهُ إلىٰ جانِبِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله، و لُقِّبَ بـ «حُبُّ رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله». هُوَ مِن أوائِلِ الذينَ دَخَلوا في الإسلامِ، و کانَ یُحِبُّ النَّبِيَّ و یُلازِمُهُ، حَتّیٰ سَمّاهُ النّاسُ «زَیدَ بنَ مُحَمَّدٍ»، فَلَمّا نَزَلَ قَولُهُ تَعالىٰ: (ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ) سَمّاهُ المُسلِمُونَ «زیدَ بنَ حارِثَةَ». و کانَ أصغَرَ مِنَ النَّبِيِّ بِعَشرِ سِنینَ. شارَكَ في جَمیعِ السَّرایا التي بَعَثَها النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله، بَل کانَ هُوَ القائِدُ لَها، کما شارَكَ في حُروبِ صَدرِ الإسلامِ، و کانَ مِنَ الرُّماةِ الماهِرینَ. و في عامِ ۸ لِلهِجرَةِ عَیَنَهُ النَّبِيُّ قائِدَاً في وَقعَةِ مُؤتَةَ، فاستُشهِدَ فیها وکانَ لَهُ مِنَ العُمرِ ۵۵ عامَاً (راجع: الطبقات الکبرى: ج ۳ ص ۴۰ ـ ۴۷ وسیر اعلام النبلاء: ج ۱ ص ۲۲۰ الرقم ۳۶).
  761. زيد، فرزند حارثة بن شراحيل و مادرش سعدىٰ دختر ثعلبه است. در ديدارى كه مادرش از قوم خود (بنى معن از قبيلۀ طى) داشت، بر اثر نزاعى كه بين دو قبيلۀ بنى معن و بنى يقين ايجاد شد، زيد را اسیر و به بازار عكّاظ بردند و حكيم بن حزام، او را براى عمّۀ خود، خديجه دختر خويلد، خريدارى كرد و وقتى خديجه با پيامبر صلی الله علیه و آله ازدواج كرد، او را به پيامبر صلی الله علیه و آله بخشيد و از آن به بعد، او زندگى در كنار پيامبر صلی الله علیه و آله را براى خود انتخاب كرد و لقب «حُبّ رسول اللّٰه» گرفت. وى از اوّلين كسانى بود كه اسلام آوردند و آن قدر با پيامبر صلی الله علیه و آله مأنوس بود كه مردم، او را زيد بن محمّد می‏گفتند، تا اين كه آيۀ (پسران را به نام پدران [اصلى] آنها بخوانيد كه اين، نزد خدا، منصفانه‏تر است) (احزاب: آيۀ ۵) نازل شد و مسلمانان، او را دوباره زيد بن حارثه گفتند. او ده سال از پيامبر صلی الله علیه و آله كوچک‏تر بود و در تمام سريه‏هايى كه اعزام می‏شد، فرماندهى را به عهده داشت. او در جنگ‏هاى صدر اسلام، شركت داشت و در تيراندازى، ماهر بود. در سال هشتم هجرى در جنگ موته به عنوان فرمانده از طرف پيامبر صلی الله علیه و آله تعيين شد و در حالى كه ۵۵ سال داشت، به شهادت رسيد.
  762. نَکَلَ: امتَنَعَ، وترك الإقدام (النهایة: ج ۵ ص ۱۱۶ «نکل»).
  763. المغازي: ج ۲ ص ۷۶۱، البدایة و النهایة: ج ۴ ص ۲۴۶؛ الثاقب في المناقب: ص ۱۰۱ ح ۹۴ و راجع الخرائج و الجرائح: ج ۱ ص ۱۶۶ ح ۲۵۶.
  764. سَلمانُ الفارِسيّ أبو عَبدِ اللهِ، هُوَ سَلمانُ المُحَمَّدِيُّ، مِن سُلالَةٍ فارسِیَةٍ، مَولِدُهُ رامهُرمُز (رامهُرمُز: مدینة مشهورة بنواحي خوزستان - في إیران - معجم البلدان: ج ۳ ص ۱۷)، و أَصلُهُ مِن أصبَهانَ. صَحابِيّ جَلیلٌ، عِندَما دَخَلَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله المَدینَةَ حَضَرَ عِندَهُ و أَسلَمَ. شَهِدَ الخَندَقَ، و أَعانَ المُؤمِنینَ بِفُنونِ القِتالِ، وَ اقتَرَحَ حَفرَ الخَندَقِ. کانَ یَعیشُ في غایَةِ الزُّهدِ، وکانَ مِن عُشّاقِ عليّ وَ آلِ البَیتِ علیهم السلام. وَلّاهُ عُمَرُ عَلَى المَدائِنِ. و عاشَ أکَثَر مِن مِئةِ سَنَةٍ، و تُوُفِّيَ بِالمَدائِنِ أیّامَ حُکومَةِ عُمَرَ أو عُثمانَ (راجع: الطبقات الکبرى: ج ۴ ص ۷۵ و تاریخ دمشق: ج ۲۱ ص ۳۷۳ الرقم ۲۵۹۹ و المستدرك على الصحیحین: ج ۳ ص ۶۹۱ الرقم ۶۵۳۹ إلى ۶۵۴۶ و رجال الکشّي: ج ۱ ص ۲۶ ح ۱۲ إلى ۴۷ و سیر أعلام النبلاء: ج ۱ ص ۵۰۵ الرقم ۹۱ و موسوعة الإمام عليّ علیه السلام: ج ۱۲ ص ۱۴۳).
  765. ابو عبد اللّٰه، سلمان فارسى، يا سلمان محمّدى، ايرانى بود. در رامهرمز (شهرى مشهور در ناحيۀ خوزستان) به دنيا آمد؛ امّا اصالتاً اصفهانى بود. او از صحابۀ جليل القدر پيامبر صلی الله علیه و آله بود. زمانى كه پيامبر خدا به مدينه آمد، به خدمت ايشان رسيد و اسلام آورد. در جنگ خندق شركت داشت و مسلمانان را با ارائۀ فنون جنگ، يارى رساند و همو بود كه حفر خندق را پیشنهاد داد. سلمان در نهايت زهد می‏زيست و از شيفتگان امام على و اهل بيت علیهم السلام بود. عمَر، او را بر مدائن گماشت و بیش از یکصد سال زندگى كرد و در روزگار حكومت عمر يا عثمان، در مدائن در گذشت.
  766. سنن الترمذي: ج ۵ ص ۶۶۷ ح ۳۷۹۷ عن أنس، المستدرك على الصحیحین: ج ۳ ص ۱۴۸ ح ۴۶۶۶؛ وقعة صفّین: ص ۳۲۳ عن الحسن، بحار الأنوار: ج ۳۳ ص ۲۵ ح ۳۸۰.
  767. رجال الکشي: ج ۱ ص ۱۳۷ ح ۵۸ عن بریدة الأسلمي، روضة الواعظین: ج ۲ ص ۶۷ ح۶۵۹.
  768. مسند أبي یعلى: ج ۶ ص ۱۷۷ ح ۶۷۳۹، تاریخ دمشق: ج ۲۱ ص ۴۱۲ ح ۴۸۳۹ کلاهما عن سعد الإسکاف عن الإمام الباقر عن أبیه علیهما السلام؛ المناقب للکوفي: ج ۱ ص ۴۸۲ ح ۳۸۹ عن أنس نحوه.
  769. الخصال: ص ۳۰۳ ح ۸۰، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۲ ص ۶۷ ح ۳۰۶ کلاهما عن عبد اللّٰه بن محمّد بن عليّ بن العبّاس الرازي عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۳۲۵ ح ۲۲؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج ۱۰ ص ۱۰۴ عن أنس.
  770. هُوَ عَبدُ اللّٰهِ بنُ رَواحَةَ بنِ امرِئِ القَیسِ الأَنصارِيُّ، و أُمُّهُ کَبشةُ بِنتُ واقِدِ بنِ عَمرٍو، و کانَ یُکَنّى أبا مُحَمَّدٍ، و یُقالُ: أبا رَواحَةَ. أحَدُ أجِلّاءِ الصَّحابَةِ، و مِن شُعَراءِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله. شَهِدَ غَزَواتِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله، وَ استُشهِدَ یَومَ مُؤتَةَ سَنَةَ سَبعٍ للهجرة (راجع: تاریخ دمشق: ج ۲۸ ص ۸۰ الرقم ۲۲۹۳).
  771. عبد اللّٰه بن رواحة بن امرئ القيس انصارى - كه مادرش كبشه دختر واقد بن عمرو و كنيه‏اش ابو محمّد و به قولى ابو رواحه بود - ، يكى از صحابه جليل القدر و از شاعران پيامبر صلی الله علیه و آله است. وى در غزوه‌های پيامبر صلی الله علیه و آله حضور داشت و در سال هفتم هجرت، در جنگ موته به شهادت رسيد.
  772. السیرة النبویّة لابن هشام: ج ۴ ص ۲۴، تاریخ الإسلام للذهبي: ج ۲ ص ۴۸۶، اُسد الغابة: ج ۳ ص ۲۳۸ الرقم ۲۹۴۳ نحوه.
  773. هُوَ عَمّارُ بنُ یاسِرِ بنِ عامِرٍ المَذحَجِيُّ أبُو الیَقظانِ، مِن السّابِقینَ إلَى الإِیمانِ وَ الهِجرَةِ، وَ تَحَمَّلَ تَعذیبَ المُشرِکینَ مَعَ أبَوَیهِ مُنذُ الأَیّامِ الأُولى لِبُزوغِ شَمسِ الإِسلامِ. کانَ مُلازِماً لِلإِمامِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام، وَوُلِّيَ الکوفَةَ مُدَّةً في عَهدِ عُمَرَ. و کانَ مِن المُعارِضینَ لِعُثمان، وَضُرِبَ بِأَمرِهِ لِصَراحَتِهِ. تَصَدّىٰ قِیادَةَ الخَیّالَةِ في حَربِ الجَمَلِ، و رَجّالَةَ الکوفَةِ في صِفِّینَ، وَ استُشهِدَ فیهِ، و کانَ لَهُ مِنَ العُمرِ ثَلاثٌ و تِسعونَ سَنَةً (راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب علیه السلام:ج ۱۲ ص ۲۲۴ و وقعة صفین: ص ۲۰۸ و الطبقات الکبرى: ج ۳ ص ۲۴۶).
  774. ابو يَقظان، عمّار بن ياسر بن عامر مَذحِجى، از پيش‌گامان در ايمان و هجرت بود و از همان نخستين روزهاى طلوع خورشيد اسلام، همراه با پدر و مادرش از سوى مشركان، شكنجه‏هاى بسيارى را تحمّل كرد. از ملازمان امير مؤمنان امام على علیه السلام بود. در روزگار عمر، مدّتى والى كوفه شد. او از مخالفان عثمان بود و به دليل صراحت لهجه‏اش به فرمان وى تازيانه خورد. در جنگ جمل، فرماندهى سواره‌نظام و در جنگ صفّين، فرماندهى پياده‌نظام را داشت و در همين جنگ، در حالى كه نود و سه سال از عمرش می‏گذشت، به شهادت رسيد.
  775. وقعة صفّین: ص ۳۲۴، بحار الأنوار: ج ۳۳ ص ۲۵ ح ۳۸۰.
  776. هُوَ المِقدادُ بنُ عَمرِو بنِ ثَعلَبَةَ البَهراوِيُّ الکِندِيُّ، المَعروفُ بِالمِقدادِ بنِ الأَسوَدِ. کانَ مِن أبطالِ الصَّحابَةِ، شَهِدَ المَشاهِدَ کُلَّها. و هُوَ أحَدُ الأَرکانِ الأَربَعَةِ، و کانَ مِنَ الأَصحابِ الخاصّینَ للإمامِ عليّ علیه السلام، و خالَفَ حُکومةَ عُثمانَ. تُوُفِّيَ سَنَةَ ۳۲ه‍ و هُو في السَّبعینَ مِن عُمُرِهِ (راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب علیه السلام: ج ۱۲ ص ۳۱۱ إلى ۳۱۴ و الإصابة: ج ۶ ص ۱۵۹ الرقم ۸۲۰۱ و حلیة الأولیاء: ج ۱ ص ۱۷۲ الرقم ۲۸ و الخصال: ص ۴۶۳ ح ۴ و الکامل في التاریخ: ج ۲ ص ۲۲۳ و الطبقات الکبرى: ج ۳ ص ۱۶۳).
  777. مقداد بن عمرو بن ثعلبۀ بَهراوى كِندى معروف به مقداد بن اسود، از پهلوانان صحابه بود و در همۀ جنگ‏هاى اسلام شركت داشت. او يكى از رکن‌های چهارگانه و از ياران خاصّ امام على علیه السلام بود و با حكومت عثمان مخالفت ورزيد. وى در سال ۳۲ ق، در هفتاد سالگى، از دنيا رفت.
  778. الخصال: ص ۳۰۳ ح ۸۰، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۲، ص ۶۷ ح ۳۰۶ کلاهما عن عبد اللّٰه بن محمّد بن عليّ بن العبّاس الرازي عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۳۲۵ ح ۲۲؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید: ج ۱۰ ص ۱۰۴ عن أنس.
  779. المعجم الکبیر: ج ۶ ص ۲۱۵ ح ۶۰۴۵ عن أنس، تاریخ أصبهان: ج ۱ ص ۷۵ الرقم ۳، تاریخ دمشق: ج ۶۰ ص ۱۷۶ ح ۱۲۴۲۸.
  780. هُوَ یَزیدُ بنُ نُوَیرَةَ بنِ الحارِثِ بنِ عَدِيٍّ الأَنصارِيُّ. شَهِدَ اُحُداً و قاتَلَ یَومَ النَّهرَوانِ، و کانَ أوَّلَ قَتیلٍ قُتِلَ مِن أصحابِ عليّ یَومَ النَّهرَوانِ (راجع: الإصابة: ج ۶ ص ۵۳۰ الرقم ۹۳۴۱ وموسوعة حیاة الصحابة: ج ۷ ص ۳۸۷۰ الرقم ۸۲۹۴)
  781. يزيد بن نويرة بن حارث بن عَدىّ انصارى، در جنگ اُحُد شركت داشت. او در جنگ نهروان نيز جنگيد و نخستين كس از ياران امام على علیه السلام بود كه در اين جنگ، به شهادت رسيد.
  782. رجال الطوسی: ص ۸۵ الرقم ۸۵۹، خلاصة الأقوال: ص ۲۹۵؛ تاریخ بغداد: ج ۱ ص ۲۰۴ الرقم ۴۴ نحوه.
  783. هُوَ اُوَیسُ بنُ عامِرِ بنِ جَزءٍ المُرادِيُّ القَرَنِيُّ، أسلَمَ عَلىٰ عَهدِ النَّبِيِّ لٰکِنَّهُ ما رَآه. و کانَ في عِدادِ الزُّهّادِ المَشهورینَ، و کانَ نَصِباً في العِبادَةِ. شَهِدَ مَعَ الإِمامِ أمیرِ المُؤمِنینَ الجَمَلَ و صِفّینَ و عاهَدَهُ عَلَى الشَّهادَةِ في صِفّینَ، و فیها نالَ ذٰلِكَ الوِسامَ بِوَجهٍ مُدمىً‏، و دُفِنَ هُناكَ (راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب علیه السلام: ج ۷ ص ۲۶۷).
  784. اويس بن عامر بن جَزء مرادى قَرَنى، در روزگار پيامبر صلی الله علیه و آله اسلام آورد؛ امّا موفّق به ديدار ايشان نشد. او در شمار زاهدان نامدار و در عبادت، سختكوش بود. با امير مؤمنان امام على علیه السلام در جنگ‌های جمل و صفّين حاضر بود و در صفّين بر سر پيمان خود با آن امام علیه السلام، با رخسارى خونين به شهادت رسيد و در همان جا به خاک سپرده شد.
  785. سیر أعلام النبلاء: ج ۴ ص ۳۱ عن عمر، المستدرك على الصحیحین: ج ۳ ص ۴۵۸ ح ۵۷۲۱ نحوه؛ الإرشاد: ج ۱ ص ۳۱۶ عن ابن عبّاس عن الإمام عليّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله نحوه، بحار الأنوار: ج ‏۴۲ ص ۱۵۵ ح ۲۲.
  786. هُو جُندَبُ بنُ کَعبِ بنِ عَبدِ اللهِ الأَزدِیُّ الغامِدِيُّ، و هُوَ جُندَبُ الخَیرِ. مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله، و عَدَّهُ الطّوسِيُّ في رِجالِهِ مِن أصحابِ الإِمامِ عليّ علیه السلام. نَفاهُ عُثمانُ إلَى الشّامِ لِأَنَّهُ کانَ یَذکُرُ مَساوِئَ عُثمانَ. شَهِدَ حُروبَ أمیرِ المُؤمِنینَ کُلَّها (راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب علیه السلام: ج ۷ ص ۲۷۹).
  787. جُندَب بن كعب بن عبد اللّٰه ازدى غامدى، معروف به جُندَب الخير، از ياران پيامبر صلی الله علیه و آله بود. شيخ طوسى، در كتاب رجال خود، او را از ياران امام على علیه السلام بر شمرده است. عثمان، او را به شام تبعيد كرد؛ زيرا از كجروى‏هاى وى ياد می‏كرد. جندب، در همۀ جنگ‏هاى امير مؤمنان علیه السلام حاضر بود.
  788. الاختصاص: ص ۸۱ عن جابر الجعفي، بحار الأنوار: ج ۳۲ ص ۶۱۸ ح ۴۸۴؛ تاریخ دمشق: ج ۱۹ ص ۴۴۲ عن جابر الجعفي.
  789. مِن أصحابِ أمیرِ المُؤمِنینَ الواعینَ الرّاسِخینَ، کانَ الإِمامُ یُسَمّیهِ «رُشَیدَ البَلایا»، وَ اختَرَقَت نَظرَتُهُ الثّاقِبَةُ النّافِذَةُ ما وَراءَ عالَمِ الشَّهادَةِ، فَعُرِفَ بِـ «عالِمِ البَلایا وَ المَنایا» (راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب علیه السلام: ج ۷ ص ۳۰۹).
  790. رُشَيد هَجَرى، از ياران آگاه و استوار امير مؤمنان علیه السلام بود و امام علیه السلام وى را «رشيد البلايا» می‏ناميد. نگاه روشن‌بين و نافذ او از عالَم مادّه، گذشته بود. از اين رو به «عالِم بلايا و منايا» معروف شده بود.
  791. رجال الکشّي: ج ۱ ص ۲۹۰ ح ۱۳۱، الأمالي للطوسي: ص ۱۶۵ ح ۲۷۶، الاختصاص: ۷۷، بحار الأنوار: ج ۷۵ ص ۴۳۳ ح ۹۵.
  792. هُوَ زَیدُ بنُ صُوحانَ بنِ حُجرٍ العَبدِيُّ. کانَ خَطیباً شُجاعاً ثابِتَ الخُطىٰ‏، و کانَ مِنَ العُظَماءِ وَ الزُّهّادِ وَ الأَبدالِ و مِن أصحابِ أمیرِ المُؤمِنینَ الأَوفِیاءِ. أسلَمَ في عَهدِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله فَعُدَّ مِنَ الصَّحابَةِ، و لَهُ وفادةٌ عَلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله. کانَ لَهُ لِسانٌ ناطِقٌ بِالحَقِّ، فَلَم یُطِق عُثمانُ وُجودَهُ بِالکوفَةِ فَنَفاهُ إلَى الشّامِ. اشتَرَكَ في حَربِ الجَمَلِ و استشهد فیها، و کان قد أُخبِرَ بِشَهادَتِهِ (راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب علیه السلام: ج ۷ ص ۳۳۲).
  793. زيد بن صوحان بن حُجر عبدى، خطيبى شجاع و ثابت‌قدم و از بزرگان و زاهدان و اَبدال و از ياران وفادار امير مؤمنان علیه السلام بود. وى در عهد پيامبر صلی الله علیه و آله، اسلام آورد و يک بار هم خدمت پيامبر صلی الله علیه و آله رسيد. از اين رو، در شمار صحابه شمرده شده است. او زبانى حقگو داشت. از اين رو، عثمان، بودن او در كوفه را تحمّل نكرد و وى را به شام، تبعيد كرد. او در جنگ جمل، شركت كرد و امام على علیه السلام خبر شهادتش را به او داد.
  794. مسند أبي یعلى: ج ۱ ص ۲۶۷ ح ۵۰۷، دلائل النبوّة للبیهقي: ج ۶ ص ۴۱۷، تاریخ بغداد: ج ۸ ص ۴۴۰ الرقم ۴۵۴۹ کلّها عن عبد الرحمن بن مسعود العبدي عن الإمام عليّ علیه السلام.
  795. هُو مِیثَمُ بنُ یَحیَى التَّمّارُ الأَسَدِيُّ أبو سالِمٍ. مِن أجِلّاءِ أصحابِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام. کانَ عَبداً لِامرَأَةٍ فَاشتَراهُ عليّ علیه السلام و أَعتَقَهُ. نالَ مَنزِلَةً رَفیعَةً مِنَ العِلمِ، و کانَ راسِخاً عَلىٰ طَریقِ الحَقِّ و ثابِتاً في الدِّفاعِ عَنِ الوَلایَةِ. قَتَلَهُ عُبَیدُ اللهِ بنُ زِیادٍ قَبلَ استِشهادِ الإِمامِ الحُسَینِ علیه السلام بِأَیّامٍ (راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب علیه السلام: ج ۷ ص ۵۰۶).
  796. ابو سالم، ميثم بن يحيى تمّار اسدى، از بزرگان اصحاب امير مؤمنان علیه السلام بود. او غلام يک زن بود كه امام على علیه السلام وى را خريد و آزاد نمود. ميثم به مرتبۀ بلندى از دانش، دست يافت. در راه حق، استوار و در دفاع از ولايت، ثابت‌قدم بود. وى چند روز پيش از شهادت امام حسين علیه السلام، به دست عبيد اللّٰه بن زياد كشته شد.
  797. رجال الکشّي: ج ۱ ص ۲۹۵ ح ۱۳۹، خصائص الأئمّة علیهم السلام: ص ۵۴ نحوه، الخرائج و الجرائح: ج ۱ ص ۲۲۹ ح ۷۳، بحار الأنوار: ج ۴۲ ص ۱۳۰ ح ۱۳.
  798. دَعى: بی ‏اصل و نَسَب؛ آن كه نسبتش به پدرش قطعى نيست.
  799. الإرشاد: ج ۱ ص ۳۳۲ و راجع ذخائر العقبى: ص ۱۷۴.
  800. الدُّکّان: الدکّة المبنیّة للجلوس علیها (لسان العرب: ج ۱۳ ص ۱۵۷ «دکن»).
  801. الغائط: المتّسع من الأرض مع طمأنینة (لسان العرب: ج ۷ ص ۳۶۴ «غوط»).
  802. الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج ۱ ص ۴۳۲ ح ۴۲۰، تاریخ دمشق: ج ۱۴ ص ۱۹۸؛ شرح الأخبار: ج ۳ ص ۱۳۶ ح ۱۰۷۷ نحوه و راجع تهذیب التهذیب: ج ۱ ص ۵۹۰ الرقم ۱۵۷۷.
  803. وقعة صفّین: ص ۱۴۰، الأمالي للصدوق: ص ۱۹۹ ح ۲۱۳، شرح الأخبار: ج ۳ ص ۱۴۱ ح ۱۰۸۳ کلاهما نحوه.
  804. علل الشرائع: ص ۲۲۸ ح ۳، الأمالي للصدوق: ص ۱۹۰ ح ۱۹۸، بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۲۰۳ ح ۴.
  805. الأمالي للصدوق: ص ۲۰۳ ح ۲۲۰، بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۲۲۴ ح ۲.
  806. یقال للرجل إذا سَریٰ لیلتَه جمعاء ... : اتّخذَ اللیلَ جَمَلاً؛ کأنّه رکبه ولم ینَم فیه (النهایة: ج ۱ ص ۲۹۸ «جمل»).
  807. الخرائج و الجرائح: ج ۲ ص ۸۴۷ ح ۶۲ عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۲۹۸ ح ۳.
  808. الفرائص: عَصَبُ الرقبة و عروقها؛ لأنّها تثور عند الغضب (النهایة: ج ۳ ص ۴۳۱ «فرص»).
  809. وَجَبَ القَلبُ: إذا خفق (النهایة: ج ۵ ص ۱۵۴ «وجب»).
  810. أي: من خَواصِّه.
  811. معاني الأخبار: ص ۲۸۸ ح ۳، الاعتقادات للصّدوق (المطبوعة ضمن مصنّفات الشیخ المفید ج ۵): ص ۵۲ من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۲۹۷ ح ۲.
  812. الأمالي للصدوق: ص ۵۴۷ ح ۷۳۱، الخصال: ص ۶۸ ح ۱۰۱ وفیه ذیله من «رحم اللّٰه العبّاس»، بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۲۹۸ ح ۴.
  813. علل الشرائع: ص ۲۲۹ ح ۱، بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۲۹۷ ح ۱.
  814. یُطلَقُ عِنوانُ «أبي بَصِیرٍ» في کُتُبِ الرِّجالِ عَلىٰ أربَعَةٍ: اثنانِ مِنهُما مَعرُوفانِ، وهُما: ۱ ـ أبو بَصیرٍ، لَیثُ بنُ یَحیَى البَختَریُّ المُرادِيُّ، ۲ ـ أبو بَصیرٍ، یَحیَى بنُ القاسِمِ المَکفوفُ کِلاهُما مِن أصحاب الإمام الباقِرِ و الإمامِ الصّادِقِ علیهما السلام، و کِلاهُما مِنَ الأجِلّاء. و صَرَّحَتِ المَصادِرُ بِأنَّ یَحیَى بنَ القاسِمِ وُلِدَ مَکفوفَاً، و أمّا لَیثٌ المُرادِيِ فلا شاهِدَ فیها عَلىٰ‏ کونِهِ مَکفوفَاً. و عَلىٰ هٰذَا الأساسِ؛ فَإنَّ کِلَا الرَّجُلَینِ مُبَشَّرٌ بِالجَنّةِ، و لِهذا أورَدنا کُلّاً مِنهُما مُستَقِلّاً.
  815. در كتاب‌های رجال، عنوان «أبو بصير» براى چهار نفر آمده است كه دو نفر آنها از همه معروف‏ترند: ابو بصير يحيى بن قاسم مكفوف (نابینا) و ابو بصير ليث بن يحيى بخترى مرادی، كه هر دو از اصحاب امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام هستند و از بزرگان، به شمار می‏روند. در مورد اين كه «ابو بصير» به طور مطلق، بر كدام يک از اين دو، دلالت دارد، سخن بسيار گفته‏اند و بعضى گفته‏اند كه بحث در اين باره ثمره‏اى ندارد؛ چون هر دو ثقه و وجيه اند. در مورد يحيى بن قاسم تصريح شده است كه: «وُلد مكفوفاً (نابينا زاده شد)» و در مورد اين كه ليث مرادى، مكفوف (نابينا) باشد، هيچ شاهدى نداريم و در معجم رجال الحديث به اين مطلب، تصريح شده است. اين دو، به بهشت، بشارت داده شده‌اند. ما براى هر يک، عنوان جداگانه آورده‌ايم.
  816. رجال الکشّي: ج ۱ ص ۳۴۸ ح ۲۱۹ عن سلیمان بن خالد الأقطع، الاختصاص: ص ۶۶، روضة الواعظین: ج ۲ ص ۷۷ ح ۶۶۶ نحوه، بحار الأنوار: ج ۴۷ ص ۳۹۰ ح ۱۱۲.
  817. أبو بَصیرٍ الأَسَدِيُّ، و قیلَ أبو مُحَمَّدٍ، ثِقَةٌ وَجیهٌ، رَوىٰ‏ عَن أبي جَعفَرٍ و أبي عَبدِ اللّٰهِ علیهما السلام، ماتَ سَنَةَ خَمسینَ وَ مِئَةٍ (رجال النجاشی: ج ۲ ص ۴۱۱ الرقم ۱۱۸۸).
  818. ابو بصير اسدى و به قولى ابو محمّد، راوى‏اى ثقه و معتبر است. وى از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روايت كرده است. او در سال يكصد و پنجاه هجرى، در گذشت. وی نابینا (مکفوف) بوده است.
  819. الکافي: ج ۱ ص ۴۷۰ ح ۳، دلائل الإمامة: ص ۲۲۶ ح ۱۵۳، بصائر الدرجات: ص ۲۶۹ ح ۱ بزیادة «أبي عبد اللّٰه علیه السلام» بعد «دخلت على» وکلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۸۱ ص ۲۰۱ ح ۵۹.
  820. رجال الکشّي: ج ۱ ص ۴۰۰ ح ۲۸۹ و ج ۲ ص ۴۵۳ ح ۳۵۱، نقد الرجال: ص ۲۲۳ و فیهما «أبا جعفر علیه السلام» بدل «أبی عبد اللّٰه علیه السلام».
  821. أبُو القاسِمِ العِجلِيُّ، عَرَبِيُّ یَروِي عَن أبي عَبدِ اللهِ وَ أبي جَعفَرٍ علیهما السلام، و ماتَ في حَیاةِ أبي عَبدِ اللهِ علیه السلام، و قیلَ: ماتَ في سَنَةِ مِئَةٍ و خَمسینَ، وَجهٌ مِن وُجوهِ أصحابِنا و فَقیهٌ أیضاً، لَهُ مَحَلٌّ عِندَ الأَئِمَّةِ علیهم السلام (راجع: رجال النجاشي: ج ۱ ص ۲۸۱ الرقم ۲۸۵ و خلاصة الأقوال: ص ۸۱ الرقم ۱۶۴).
  822. ابو القاسم عِجلى، عرب بود و از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روايت كرده است. او در زمان حيات امام صادق علیه السلام و به قولى در سال يكصد و پنجاه، وفات يافت. از سرشناسان شيعه و فقيه بود و در نزد ائمّه علیهم السلام منزلت داشت.
  823. المُخبِتین: أي المتواضعین (مفردات ألفاظ القرآن: ص ۲۷۲).
  824. رجال الکشّي: ج ۱ ص ۳۹۸ ح ۲۸۶ عن جمیل بن درّاج، خلاصة الأقوال: ص ۸۲ نحوه، نقد الرجال: ص ۵۴.
  825. هُوَ زُرارَةُ بنُ أعیَنَ بنِ سَنسَنٍ، مَولىً لِبَني عَبدِ اللهِ بنِ عَمرٍو، شَیخٌ مِن أصحابِنا في زَمانِهِ و مُتَقَدِّمُهُم، و کانَ قارِئاً فَقیهاً مُتَکَلِّماً شاعِراً أدیباً، قَدِ اجتَمَعَت فیهِ خِلالُ الفَضلِ وَ الدِّینِ، صادِقاً فیما یَرویِهِ. ماتَ سَنَةَ خَمسِینَ وَ مِئَةٍ (راجع: رجال النجاشي: ج ۱ ص ۳۹۷ الرقم ۴۶۱ و خلاصة الأقوال: ص ۱۵۲ الرقم ۴۴۱ و نقد الرجال: ص ۱۳۶ و معجم رجال الحدیث: ج ۷ ص ۲۱۸ الرقم ۴۶۶۲).
  826. زرارة بن اَعيَن بن سَنسَن، وابستۀ بنى عبد اللّٰه بن عمرو، از بزرگان و جلوداران شيعه در زمان خود، و مردى قارى، فقيه، متكلّم، اديب و شاعر بود. مجموعه‏اى از فضايل و ديندارى بوده و در آنچه روايت كرده، راستگوست. او در سال يكصد و پنجاه، در گذشت.
  827. رجال الکشّي: ج ۱ ص ۳۴۵ ح ۲۰۸ عن زرارة.
  828. وَجهُ أصحابِنا بِالکوفَةِ، فَقیهٌ وَرِعٌ، صَحِبَ ‏أَبا جَعفَرٍ و أَبا عَبدِاللهِ علیهما السلام و رَوى ‏عَنهُما، و کانَ مِن أوثَقِ النّاسِ. ماتَ سَنَةَ خَمسینَ و مِئَةٍ (راجع: رجال ‏النجاشي: ج ۲ ص ۱۹۹ الرقم ۸۸۳ و خلاصة الأقوال: ص ۲۵۱ الرقم ۸۵۸).
  829. محمّد بن مسلم، بزرگ شيعه در كوفه و فقيهى پارسا بود. از اصحاب امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بوده و از هر دوى آن بزرگواران، روايت كرده است. از موثّق‌ترين افراد به شمار می‏رفت و در سال يكصد و پنجاه، در گذشت.
  830. الواقعة: ۱۰ و ۱۱.
  831. روضة الواعظین: ص ۳۱۸، رجال الکشّي: ج ۱ ص ۳۹۹ ح ۲۸۷ نحوه، وسائل ‏الشیعة: ج ۱۸ ص ۱۰۶ ح ۳۳۴۲۵.
  832. أبُو الحَسَنِ الشَّیبانِيُّ بِالوَلاءِ الکُوفِيُ، مِن ثِقاتِ مُحَدِّثِي الإِمامِیّةِ، کانَ مِمَّن تَشَرَّفَ بِلِقاءِ الإِمامِ السَّجّادِ علیه السلام، و قَرَأَ و أَتقَنَ القُرآنَ عَلَى الإِمامِ الباقِرِ، و صارَ مِن کُبّارِ قُرّاءِ وَقتِهِ، مَعَ تَبَحُّرِهِ في عُلومِ النَّحوِ و اللُّغَةِ و الأَدَبِ، و کانَ شاعِراً بارِعاً، رَوىٰ عَنِ الباقِرِ و الصّادِقِ علیهما السلام. تُوُفِّيَ سَنَةَ ۱۴۸ه‍ ، و قِیلَ حُدودَ سَنَةِ ۱۳۰ه‍ (راجع: اصحاب‏ الإمام الصادق علیه السلام: ج ۱ ص ۴۷۶ و خلاصة الأقوال: ص ۱۳۴ الرقم ۳۶۱).
  833. ابو الحسن كوفى وابستۀ شيبانى، از محدّثان موثّق شيعۀ اماميّه است. با امام زين العابدين علیه السلام ملاقات کرد و قرآن را نزد امام باقر علیه السلام خواند و آن را نيک آموخت و از بزرگان قاریان زمان خود شد. وی در علوم نحو و لغت و ادب نيز تبحّر داشت. او شاعرى چيره‌دست بود و از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روايت كرده است. حمران در سال ۱۴۸ ق، و به قولى، حدود سال ۱۳۰ ق، در گذشت.
  834. رجال الکشّي: ج ۱ ص ۴۱۲ ح ۳۰۴ عن زیاد بن مروان القندي، الاختصاص: ص ۱۹۶، نقد الرجال: ص ۱۱۸، بحار الأنوار: ج ۴۷ ص ۳۵۲ ح ۵۸.
  835. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۴۱۸ ح ۳۱۴، الاختصاص: ص ۱۹۶ نحوه، بحار الأنوار: ج ۴۷ ص ۳۵۲ ح ۵۷.
  836. قال النجاشي: زَیدُ بنُ یونُسَ، و قیلَ: ابنُ موسىٰ، أبو اُسامَةَ الشَّحّامُ، مَولىٰ شَدیدِ بنِ عَبدِالرَّحمٰنِ بنِ نَعیمٍ الأَزدِيِّ الغامِديِّ، کوفِيُّ. رَوىٰ‏ عَن أبي عَبدِاللهِ و أبي الحَسَنِ علیهما السلام. و قالَ الشَّیخُ: زَیدٌ الشَّحّامُ یُکَنّى أبا اُسامَةَ، ثِقَةٌ. و عَدَّهُ المُفیدُ مِنَ الأعلامِ الرُّؤَساءِ المَأخُوذِ عَنهُمُ الحَلالُ و الحَرامُ و الفُتیا و الأحکامُ، الذينَ لامَطعَنَ عَلَیهِم و لا طَریقَ إلىٰ ذَمِّ واحِدٍ مِنهُم (راجع: معجم رجال الحدیث: ج ۸ ص ۳۷۶).
  837. نجاشى می‏گويد: زيد، فرزند يونس و گفته شده فرزند موسى است. كنيۀ او ابو اسامه، لقبش شحّام، هم‌پيمان شديد بن عبد الرحمان بن نعيم ازدى غامدى و اهل كوفه بوده است. وى از امام صادق و امام كاظم علیهما السلام روايت كرده است. شيخ طوسى رحمه الله زيد شحّام را ثقه می‏داند و شيخ مفيد رحمه الله او را از عالمان معروفى شمرده كه در بيان حلال و حرام و فتاوا، مرجع هستند و راهى به طعن و طريقى به نكوهش آنها نيست.
  838. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۱۶۲۸ ح ۶۱۹، بحار الأنوار: ج ۶۸ ص ۱۱۴ ح ۳۰.
  839. عِلباءُ بنُ دَرّاعٍ الأَسَدِيُّ، مِن أصحابِ الإِمامِ الباقِرِ وَ الإِمامِ الصّادِقِ علیهما السلام، إمامِيّ جَلیلُ القَدرِ مَمدوحٌ، کانَ والِیاً عَلَى البَحرَینِ لِبَني اُمَیّةَ في عَهدِ الإِمامِ الصّادِقِ علیه السلام، و ماتَ في أیّامِهِ (راجع: معجم رجال الحدیث: ج ۱۱ ص ۱۷۹ الرقم ۷۷۹۱ و ج ۲ ص ۳۸۹ الرقم ۲۱۹۰).
  840. علباء بن دَرّاع اسدى، از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام و شيعه‏اى جليل القدر و ممدوح است. در روزگار امام صادق علیه السلام، والى بنى اميّه در بحرين بود و در همان ايّام در گذشت.
  841. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۴۵۳ ح ۳۵۲، بحار الأنوار: ج ۹۶ ص ۱۹۴ ح ۱۹.
  842. الظاهر أنّ ما ورد في الروایات عن الحکم بن علباء تصحیف، والصحیح «الحکم عن علباء»، کما صرّح بذلك السیّد الداماد. فعلی هذا، تکرُّر الحادثة لعلباء (راجع: ح۴۱۷ و ۴۲۴) تارةً و لابنه اُخری بعید (راجع: معجم رجال الحدیث: ج ۱۱ ص ۱۸۰ ـ ۱۸۱).
  843. تهذیب الأحکام: ج ۴ ص ۱۳۷ ح ۳۸۵، الاستبصار: ج ۲ ص ۵۸ ح ۱۹۰.
  844. ظاهراً این «حکم بن علباء» که در سند حدیث آمده، تصحیف «حکم عن علباء» است، چنان که میرداماد به آن تصریح کرده است. بنا بر این، اتّفاق افتادن این واقعه هم برای خود علبا (ر.ک: ح۴۱۷ و ۴۲۴) و هم برای فرزندش بعید است.
  845. عیسَى بنُ أبي مَنصورٍ أبو صالِحٍ، مَولىً کوفِيّ، مِن أصحابِ الإمام الصّادِقِ علیه السلام، المَعروفُ بِشَلَقانَ. مِنَ الفُضَلاءِ وَ الأَخیارِ، و وَرَدَ في مَدحِهِ رِوایاتٌ عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ علیه السلام (راجع: رجال الکشّي: ج ۲ ص ۶۲۲ و رجال الطوسي: ص ۲۵۸ الرقم ۵۵۶ و خلاصة الأقوال: ص ۲۱۵ الرقم ۷۰۶ و التحریر الطاووسي: ص ۲۰۰ الرقم ۲۹۷ و معجم رجال الحدیث: ج ۱۳ ص ۱۷۶ الرقم ۹۱۵۱ و ص ۲۱۰ الرقم ۹۲۳۳).
  846. عيسى بن ابى منصور، ابو صالح، از موالى، اهل كوفه، از اصحاب امام صادق علیه السلام، معروف به «شَلَقان» و از فضلا و نيكان بود. در مدح او، احاديثى از امام صادق علیه السلام رسيده است.
  847. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۶۲۱ ح ۵۹۹، رجال ابن داوود: ص ۱۴۸ الرقم ۱۱۶۲، التحریر الطاووسي: ص ۲۰۰ الرقم ۲۹۷.
  848. أغمضتُ في مطالبه: أي تساهَلتُ في تحصیله و لم أجتنب من الحرام و الشبهات. و أصله من إغماض العین (الوافي: ج ۱۷ ص ۶۱).
  849. السَّوق: النّزع؛ کأنّ روحَهُ تُساق لتخرج من بدنه (النهایة: ج ۲ ص ۴۲۴ «سوق»).
  850. الکافي: ج ۵ ص ۱۰۶ ح ۴، تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۳۳۱ ح ۹۲۰، المناقب لابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۲۴۰، بحار الأنوار: ج ۴۷ ص ۳۸۳ ح ۱۰۵.
  851. يعنى: برايش پولى جمع كردم.
  852. الفُضَیلُ بنُ یَسارٍ النَّهدِيُّ أبُو القاسِمِ، عَرَبِيّ بَصرِيّ صَمیمٌ ثِقَةٌ. رَوىٰ عَن أبي جَعفَرٍ و أبي عَبدِ اللهِ علیهما السلام و ماتَ في أیّامِهِ. و هُوَ مِنَ الفُقَهاءِ الأَعلامِ وَ الرُّؤَساءِ المَأخُوذِ مِنهُمُ الحَلالُ وَ الحَرامُ وَ الفُتیا وَ الأَحکامُ (راجع: معجم رجال الحدیث: ج ۱۳ ص ۳۳۵ الرقم ۹۴۳۶).
  853. ابو القاسم، فُضَيل بن يسار نَهدى، عرب و اصالتاً بصرى و ثقه بود و در زمان امام صادق علیه السلام در گذشت. او از فقیهان برجسته و بزرگانى بود كه احكام حلال و حرام و فتوا از آنان گرفته می‏شد. وى از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روايت كرده است.
  854. المُخبِتین: أي المُتَوَاضِعین (مفردات ألفاظ القرآن: ص ۲۷۲).
  855. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۴۷۲ ح ۳۷۷.
  856. مُعَلَّى بنُ خُنَیسٍ أبو عَبدِ اللهِ، مَولىٰ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام و مِن قَبلِهِ مَولىٰ بَنی أسَدٍ، کوفِيّ بَزّازٌ. و في معجم رجال الحدیث: إنَّ الرَّجُلَ جَلیلُ القَدرِ و مِن خالِصي شیعَةِ أبي عَبدِ اللهِ علیه السلام؛ فإنَّ الرِّوایاتُ في مَدحِهِ مُتضافِرَةً، عَلىٰ‏ أنَّ جُملَةً مِنها صِحاحٌ و فیها التَّصرِیحُ بِأَنّهُ کانَ مِن أهلِ الجَنَّةِ، و مَنشَأُ ما في تَضعیفِهِ هُو ما اشتُهِرَ مِن نِسبَةِ الغُلُوِّ إلَیهِ (راجع: رجال النجاشي: ج ۲ ص ۳۶۳ الرقم ۱۱۱۵ و خلاصة الأقوال: ص ۴۰۸ الرقم ۱۶۵۲ و نقد الرجال: ص ۳۴۹ و معجم رجال الحدیث: ج ۱۸ ص ۲۳۷ الرقم ۱۲۴۹۶).
  857. معلّى بن خنيس، ابو عبد اللّٰه، وابستۀ امام صادق علیه السلام و قبل از آن، وابستۀ بنى اسد بود. وى اهل كوفه و بزّاز بود. در معجم رجال الحديث (ج ۱۳ ص ۳۳۵) آمده است: او مردى بزرگوار و از شيعيان خالص امام صادق علیه السلام بود. احاديث فراوانى در مدح او آمده كه برخى از آنها صحيح‏ اند و در آنها تصريح شده كه او اهل بهشت است. منشأ سخنانى كه در تضعيف او گفته شده، شهرت يافتنِ نسبت غلو به اوست.
  858. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۶۷۹ ح ۷۱۴ و ص ۶۷۵ الرقم ۷۰۷، التحریر الطاووسي: ص ۲۸۱ الرقم ۴۲۲ نحوه.
  859. هُوَ عليّ بنُ یَقطینِ بنِ موسَى البَغدادِيُّ أبُو الحَسَنِ، وُلِدَ بِالکوفَةِ سَنَةَ أربَعٍ و عِشرینَ و مِئَةٍ، مَولىٰ‏ بَني أسَدٍ؛ و سَکَنَ بَغدادَ. لَهُ مَنزِلَةٌ عَظیمَةٌ عِندَ أبي الحَسَنِ مُوسىٰ علیه السلام، و کانَ في دَولَةِ الجَورِ و یَعتَقِدُ بِالإِمامَةِ. ماتَ سَنَةَ اثنَتَینِ و ثَمانِینَ و مِئَةٍ في أیّامِ موسَى بنِ جَعفَرٍ علیه السلام بِبَغدادَ (راجع: رجال النجاشی: ج ۲ ص ۱۰۸ الرقم ۷۱۳ و رجال ابن داوود: ص ۱۴۲ الرقم ۱۰۹۹ و نقد الرجال: ص ۲۴۶ و معجم رجال الحدیث: ج ۱۲ ص ۲۲۷ الرقم ۸۵۸۷).
  860. ابو الحسن على بن يقطين بن موسى بغدادى، به سال ۱۲۴ ق، در كوفه متولّد شد و وابستۀ بنى اسد بود و در بغداد، ساكن شد. او نزد امام كاظم علیه السلام منزلتی والا داشت. در دستگاه حكومت ستمگر (عبّاسيان) كار می‏كرد؛ امّا معتقد به امامت بود. او به سال ۱۸۲ ق، در روزگار امام كاظم علیه السلام در بغداد، در گذشت.
  861. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۷۳۰ ح ۸۱۰، معجم رجال الحدیث: ج ۱۲ ص ۲۲۹ الرقم ۶.
  862. هِشامُ بنُ الحَکَمِ أبو مُحَمَّدٍ مَولىٰ‏ کِندَةَ، مَولِدُه بِالکوفَةِ و مَنشَؤُهُ بِواسِطٍ و تِجارَتُهُ بِبَغدادَ. مِن أصحابِ الصّادِقِ و مِن خَواصِّ الکاظِمِ علیهما السلام. کانَ مِمَّن فَتَقَ الکَلامَ في الإِمامَةِ و هَذَّبَ المَذهَبَ بِالنَّظَرِ، و کانَ حاذِقاً بِصناعَةِ الکَلامِ، و کانَت لَهُ مُباحِثاتٌ کَثیرَةٌ مَعَ المُخالِفینَ في الاُصولِ و غَیرِها. و لَهُ مُصَنَّفاتٌ کَثیرَةٌ ذَکَرَها أصحابُ الرِّجالِ وَ التَّراجِمِ في کُتُبِهِم (راجع: رجال الکشّي: ج ۲ ص ۵۲۶ ح ۴۷۵ و رجال النجاشي: ج ۲ ص ۳۹۷ الرقم ۱۱۶۵ و خلاصة الأقوال: ص ۲۸۸ الرقم ۱۰۶۱ و نقد الرجال: ص ۳۶۸ و معجم رجال الحدیث: ج ۱۹ ص ۲۷۱ الرقم ۱۳۳۲۹).
  863. ابو محمّد هشام بن حكم، وابستۀ قبیلهٔ كِنده، در كوفه به دنيا آمد، در واسط، نشو و نما يافت و در بغداد، به تجارت مشغول گشت. از اصحاب امام صادق علیه السلام و از ياران خاصّ امام كاظم علیه السلام بود. از جمله كسانى بود كه باب گفتار در امامت را گشود و با مباحث نظرى، اين مذهب را مهذّب ساخت. در علم كلام، چيره‌دست بود و مباحثات فراوانى در بارۀ عقايد و جز آن، با مخالفان داشت. مصنّفات بسيارى دارد كه صاحبان كتاب‌های رجالى و تراجم، از آنها در كتاب‏هاى خود، ياد كرده‌اند.
  864. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۵۴۸ ح ۴۸۷.
  865. صَفوانُ بنُ یَحیى‏ أبو مُحَمَّدٍ البَجَلِیُّ بَیّاعُ السّابِرِيِّ (السّابرِيُّ: مِن أجوَدِ الثِّیابِ، وَالسّابرِيُّ: ضَربٌ مِنَ التَّمرِ. لسان العرب: ج ۴ ص ۳۴۲ «سبر»). کوفِيّ ثِقةٌ ثِقةٌ عَینٌ، رَوىٰ‏ عَنِ الرِّضا و کانَت لَه عِندَهُ مَنزِلَةٌ شَریفَةٌ. کانَ مِنَ الوَرَعِ وَ العِبادَةِ عَلىٰ ما لَم یَکُن عَلَیهِ أحَدٌ مِن طَبَقَتِهِ. ماتَ سَنَةَ عَشرٍ وَ مِئَتَینِ (راجع: رجال النجاشي: ج ۱ ص ۴۳۹ الرقم ۵۲۲ و الفهرست: ص ۱۴۵ الرقم ۳۵۶ و رجال ابن داوود: ص ۱۱۱ الرقم ۷۸۲ و خلاصة الأقوال: ص ۱۷۰ الرقم ۵۰۰ و نقد الرجال: ص ۱۷۳).
  866. ابو محمّد صفوان بن يحيى بَجَلى سابُرى‌فروش (سابُرى يا شاپورى، از مرغوب‌ترين پارچه‏ها و نيز نوعى خرماست)، كوفى، كاملاً موثّق و معتبر بوده است. از امام رضا علیه السلام روايت كرده و نزد ايشان منزلت والايى داشته است. در ورع و عبادت، هيچ يک از افرادِ هم‌طبقه‏اش به پاى او نمی‏رسند. او در سال دويست و ده از دنيا رفت.
  867. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۷۹۲ ح ۹۶۱.
  868. عَبدُ الرَّحمٰنِ بنُ الحَجّاجِ البَجَلِيُّ مَولاهُم کوفِيّ، بَیّاعُ السّابِرِيِّ، سَکَنَ بَغدادَ. کانَ ثِقةً ثقةً ثَبتاً وَجهاً. کانَ وَکیلاً لِأَبِي عَبدِ اللهِ علیه السلام، و ماتَ في عَصرِ الإِمامِ الرِّضا علیه السلام عَلىٰ وَلایَتِهِ (راجع: رجال النجاشي: ج ۲ ص ۴۹ الرقم ۶۲۸ و خلاصة الأقوال: ص ۲۰۴ الرقم ۶۵۰ و رجال ابن داوود: ص ۱۲۸ الرقم ۹۴۹ و نقد الرجال: ص ۱۸۴).
  869. عبد الرحمان بن حَجّاج بَجَلى، وابستۀ بَجَليان، اهل كوفه و سابُرى‌فروش بود و در بغداد سكنا گزيد. كاملاً ثقه، مطمئن و موجّه و وكيل امام صادق علیه السلام بود. در روزگار امام رضا علیه السلام و با ولايت ايشان، از دنيا رفت.
  870. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۷۴۱ ح ۸۳۰، نقد الرجال: ص ۱۸۵، بحار الأنوار: ج ۷۳ ص ۴۰۵ و راجع التحریر الطاووسي: ص ۱۹۳ الرقم ۲۸۱.
  871. کانَ مِن خَواصِّ الإِمامَینِ الکاظِمِ وَ الرِّضا علیهما السلام، و عادَهُ الإِمامُ الرِّضا علیه السلام حینَ مَرَضِهِ، و فیهِ حَدیثٌ یَدُلُّ عَلىٰ‏ جَلالَتِهِ و إِخلاصِهِ و تَشَیّعِهِ. کانَ أزهَدَ آلِ أبي طالِبٍ و أَعبَدَهم في زَمانِهِ. لَهُ کِتابٌ في الحَجِّ یَرویهِ کُلَّهُ عَنِ الإِمامِ موسَى بنِ جَعفَرٍ علیه السلام (راجع: رجال النجاشي: ج ۲ ص ۸۰ الرقم ۶۶۹ و التحریر الطاووسي: ص ۱۸۱ الرقم ۲۵۰ و نقد الرجال: ص ۲۳۹ و معجم رجال الحدیث: ج ۱۲ ص ۸۷ الرقم ۸۳۰۱).
  872. از ياران خاصّ امام كاظم و امام رضا علیهما السلام بود، به طورى كه وقتى بيمار شد، امام رضا علیه السلام به عيادتش رفت. حديثى در باره‏اش رسيده كه نشانگر مقام شامخ و اخلاص و تشيّع اوست. او زاهدترين و عابدترين فرد خاندان ابو طالب در روزگار خود بود. در بارۀ حج، كتابى دارد كه همۀ آن را از امام كاظم علیه السلام روايت كرده است.
  873. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۸۵۶ ح ۱۱۰۹، خلاصة الأقوال: ص ۱۸۳ الرقم ۵۴۳، التحریر الطاووسي: ص ۱۸۱ الرقم ۲۵۰، بحار الأنوار: ج ۴۹ ص ۲۲۲ ح ۱۵.
  874. يعنى اگر به امامت و ولايت ما اعتقاد پيدا كنند، با تمام وجود به آن عشق می‏ورزند.
  875. یونسُ بنُ عَبدِ الرَّحمٰنِ مَولىٰ‏ عليِّ بنِ یَقطِینٍ، مَولىٰ‏ بَني أسَدٍ، أبو مُحَمَّد. کانَ وَجهاً في أصحابِنا، مُتَقَدِّماً، عَظیمَ المَنزِلَةِ. وُلِدَ في أیّامِ هِشامِ بنِ عَبدِ المَلِکِ، و رَأىٰ جَعفَر بنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام بینَ الصَّفا و المَروَةِ، و لَم یَروِ عَنهُ. و رَوىٰ عَن أبي الحَسَنِ موسىٰ وَ الرِّضا علیهما السلام، و کانَ الرِّضا علیه السلام یُشیرُ إلَیهِ في العِلمِ وَالفُتیا. و قَد تَسالَمَ الفُقَهاءُ وَ الأَعاظِمُ عَلىٰ جَلالَةِ یونُسَ و عُلُوِّ مَقامِهِ (راجع: رجال النجاشي: ج ۲ ص ۴۲۰ الرقم ۱۲۰۹ و معجم رجال الحدیث: ج ۲۰ ص ۱۹ الرقم ۱۳۸۳۴).
  876. ابو محمّد يونس بن عبد الرحمان، وابستۀ على بن يقطين، وابستۀ بنى اسد، در ميان اصحاب، معتبر، پيش‌كسوت و بلندمرتبه بود. در روزگار هشام بن عبد الملک به دنيا آمد. او امام صادق علیه السلام را بين صفا و مروه ملاقات كرد؛ ولى از ايشان روايت نكرده است. از امام كاظم و امام رضا علیهما السلام روايت كرده است. امام رضا علیه السلام در علم و فتوا، به او ارجاع می‏داد. فقیهان و بزرگان، بر جلالت يونس و بلندى مقامش هم‌داستان‏ اند، تا جايى كه او را از «اصحاب اجماع» شمرده‌اند. بنا بر اين، به احاديثى كه در نكوهش او آمده است، نبايد اعتنا كرد؛ چرا كه احاديثى ضعيف هستند.
  877. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۷۷۹ ح ۹۱۱، خلاصة الأقوال: ص ۲۹۷ الرقم ۱۱۰۳، التحریر الطاووسي: ص ۳۱۶ الرقم ۴۶۲.
  878. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۷۷۹ ح ۹۱۲.
  879. الجُنَّة: الوِقایة (النهایة: ج ۱ ص ۳۰۸ «جنن»).
  880. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۷۸۴ ح ۹۳۶.
  881. عليُّ بنُ مَهزِیارَ الأَهوازِيُّ، دَورَقيُّ الأَصلِ، کانَ أبوهُ نَصرانِیّاً فَأَسلَمَ، و قَد قیلَ: إنَّ عليّاً أیضاً کانَ نَصرانِیّاً و أَسلَمَ و هُوَ صَغیرٌ، و مَنَّ اللّٰهُ عَلَیهِ بِمَعرِفَةِ هذَا الأَمرِ و تَفَقَّهَ، و رَوىٰ‏ عَنِ الإِمامَینِ الرِّضا و أبي جَعفَرٍ علیهما السلام، وَ اختُصَّ بِأَبي جَعفَرٍ الثّاني. کانَ ثِقةً في رِوایَتِهِ لا یُطعَنُ عَلَیهِ، صَحیحاً في اعتِقادِهِ (راجع: رجال النجاشي: ج ۲ ص ۷۴ الرقم ۶۶۲ و رجال ابن داوود: ص ۱۴۲ الرقم ۱۰۹۱ و خلاصة الأقوال: ص ۱۷۵ الرقم ۵۱۷ و نقد الرجال: ص ۲۴۴).
  882. على بن مهزيار اهوازى اصالتاً دَورَقى، پدرش مسيحى بود و اسلام آورد. گفته شده كه خود على نيز مسيحى بود و در كودكى، مسلمان شد و به لطف خدا به مذهب اماميّه گرويد و فقيه شد. از امام رضا و امام جواد علیهما السلام روايت كرده و از ياران خاصّ امام جواد علیه السلام به شمار می‏آيد. در روايتش موثّق است و خرده‏اى بر او گرفته نمی‏شود. او دارای اعتقاد درست بوده است.
  883. حَبَاهُ: أعْطاهُ، و الحِبَاء: العَطِیّة (النهایة: ج ۱ ص ۳۳۶ «حبا»).
  884. الغیبة للطوسي: ص ۳۴۹ ح ۳۰۶ عن الحسن بن شمّون، بحار الأنوار: ج ۵۰ ص ۱۰۵ ح ۲۲.
  885. أیّوبُ بنُ نوحِ بنِ دَرّاجٍ النَّخَعِيُّ أبُو الحُسَینِ، کانَ وَکیلاً لِأَبِي الحَسَنِ العسکري ‏[الهادي‏] و أبي مُحَمَّدٍ علیهما السلام، عَظیمَ المَنزِلَةِ عِندَهُما مَأمُونـاً، و کانَ شَدیدَ الوَرَعِ کَثیرَ العِبادَةِ، ثِقَةً في رِوایاتِهِ (راجع: رجال النجاشي: ج ۱ ص ۲۵۵ الرقم ۲۵۲ و رجال ابن داوود: ص ۵۴ الرقم ۲۲۴ و خلاصة الأقوال: ص ۵۹ الرقم ۵۸ و نقد الرجال: ص ۵۲).
  886. ابو الحسين ايّوب بن نوح دَرّاج نخعى، وكيل امام هادى و امام عسكرى علیهما السلام بود و در نزد آن دو بزرگوار، منزلتى والا داشت و امين به شمار می‏رفت. سخت پارسا و پرعبادت بود و در رواياتش ثقه است.
  887. صِرْیا: قال ابن شهرآشوب في المناقب (ج ۴ ص ۳۸۲): هي قریة أسّسها موسى بن جعفر علیه السلام على ثلاثة أمیال من المدینة.
  888. الغیبة للطوسي: ص ۳۴۹ ح ۳۰۷، طرائف المقال: ج ۲ ص ۳۳۱، بحار الأنوار: ج ۵۰ ص ۲۲۰ ح ۷.
  889. به گفتۀ ابن شهرآشوب در المناقب (ج ۴ ص ۳۸۲)، قريه‏اى است كه امام كاظم علیه السلام آن را در سه ميلى مدينه، تأسيس كرد.
  890. جُنَیدٌ قاتِلُ فارِسِ بنِ حاتِمٍ القَزوینيِّ، مِن أصحابِ الهادي، أرسَلَ إلَیهِ الإِمامُ یَأمُرُهُ بِقَتلِ هذا الرَّجُلِ؛ لِأَنَّهُ کانَ فَتّاناً و یَدعو إلَى البِدعَةِ (راجع: رجال الکشّي: ج ۲ ص ۸۰۷ ح ۱۰۰۶ و المناقب لابن شهر آشوب: ج ۴ ص ۴۱۷ و معجم رجال الحدیث: ج ۴ ص ۱۷۳ الرقم ۲۴۰۲).
  891. جُنَيد، از ياران امام هادى و امام عسكرى علیهما السلام بود. او به فرمان امام هادى علیه السلام فارس بن حاتم قزوينى را كشت؛ زيرا موجب فريب خوردن مردم شده بود و مردم را به بدعت فرا می‏خواند.
  892. رجال الکشّي: ج ۲ ص ۸۰۷ ح ۱۰۰۶ و راجع التحریر الطاووسي (طبعة قم): ص ۴۷۱ الرقم ۳۴۱.
  893. الدرّ المنثور: ج ۸ ص ۱۱۴ نقلاً عن الحکیم الترمذي.
  894. تَنْطُفُ: تَقْطُرُ (النهایة: ج ۵ ص ۷۵ «نطف»).
  895. أي: تَبِعَ الرُّجُلَ.
  896. لَاحَیتُ: نازَعْتُ (النهایة: ج ۴ ص ۲۴۳ «لحا»).
  897. تَعَارَّ: اسْتَیقَظَ، وقیل: تمطّى‏ و أنَّ (النهایة: ج ۳ ص ۲۰۴ «عرر»).
  898. مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۳۳۲ ح ۱۲۶۹۷، السنن الکبرى للنسائي: ج ۶ ص ۲۱۵ ح ۱۰۶۹۹ نحوه؛ تنبیه الخواطر: ج ۱ ص ۱۲۶ نحوه.
  899. الوِقْر: الحِمل (النهایة: ج ۵ ص ۲۱۳ «وقر»).
  900. النَّقیرُ: أصلُ النَخلةِ یُنقر وسطه (لسان العرب: ج ۵ ص ۲۲۸ «نقر»).
  901. في المصدر: «قال»، و التصویب من بحار الأنوار.
  902. کذا في المصدر، ولعلّ الأصحّ: «مَلأیٰ».
  903. ازْدَرَدَهُ: ابتَلَعَهُ (لسان العرب: ج ۳ ص ۱۹۴ «زرد»).
  904. تنبیه الخواطر: ج ۱ ص ۱۸، إرشاد القلوب: ص ۱۱۹ نحوه، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۴۰۲ ح ۱۶.
  905. العَنَزَةُ: عصاً في قدر نصف الرمح أو أکثر، فیها سِنانٌ مثل سِنان الرمح (لسان العرب: ج ۵ ص ۳۸۴ «عنز»).
  906. یَنْشُجُ: إذا غصّ بالبکاء (لسان العرب: ج ۲ ص ۳۷۸ «نشج»).
  907. الحَمالیق: هو ما غطتّه الأجفان من بیاض المقلة (الصحاح: ج ۴ ص ۱۴۶۵ «حملق»).
  908. الکافي: ج ۸ ص ۷۶ ح ۳۰، بحار الأنوار: ج ۴۶ ص ۳۶۱ ح ۳.
  909. واژۀ «عَنزة» در متن عربى، عصايى به اندازۀ نصف نيزه يا اندكى بزرگ‏تر است و سرى نيزه‏اى همانند خنجر دارد.
  910. القَینَة: الأَمَة المُغَنِّیَة، و الجمع قِیان (لسان العرب: ج ۱۳ ص ۳۵۱ «قین»).
  911. في الوافي: «و اللهِ». و في مرآة العقول: «اللهِ» بالجرّ بتقدیر صرف القسمَ.
  912. الکافي: ج ۱ ص ۴۷۴ ح ۵، کشف الغمّة: ج ۳ ص ۲۲۱، بحار الأنوار: ج ۴۷ ص ۱۴۵ ح ۱۹۹.
  913. الخصال: ص ۲۰۶ ح ۲۲ عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج ۸ ص ۱۷۸ ح ۱۳۳؛ مسند ابن حنبل: ج ۱ ص ۶۲۸ ح ۲۶۶۸ عن ابن عبّاس، السنن الکبرى للنسائي: ج ۵ ص ۹۳ ح ۸۳۵۵.
  914. القصب في هذا الحدیث: لؤلؤ مجوّف واسع کالقصر المنیف. و القصب من الجوهر: ما استطال منه في تجویف (النهایة: ج ۴ ص ۶۷ «قصب»).
  915. صحیح البخاري: ج ۳ ص ۱۳۸۹ ح۳۶۰۹، صحیح مسلم: ج ۴ ص ۱۸۸۷ ح ۷۱؛ العمدة: ص ۳۹۲ ح ۷۸۱، بحار الأنوار: ج ۱۶ ص ۷ ح ۱۲.
  916. الخصال: ص ۳۶۳ ح ۵۵ عن أبي بصیر، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۲۹۱ ح ۶۳.
  917. الرَّدّ: صَرْفُ الشي‏ء و رَجعُه (لسان العرب: ج ۳ ص ۱۷۲ «ردد»).
  918. الدعوات: ص ۴۰ ح ۱۰۰، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۲۹۴ ح ۵؛ المعجم الأوسط: ج ۷ ص ۳۷۵ ح ۷۷۶۷ عن حبّة العَرنيّ نحوه.
  919. الکافي: ج ۸ ص ۱۵۵ ح ۱۴۴ عن یزید الکناسي، قرب الإسناد: ص ۵۸ ح ۱۸۸ عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۲۹۲ ح ۱؛ المستدرك على الصحیحین: ج ۲ ص ۴۳۹ ح ۳۵۲۳ عن أبي موسى الأشعري عنه صلی الله علیه و آله نحوه.
  920. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۱ ص ۱۹۳ ح ۵۹۴، الخصال: ص ۲۰۵ ح ۲۱، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۱ ص ۲۵۹ ح ۱۸ کلّها عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن أبي الحسن علیه السلام، بحار الأنوار: ج ‏۵۸ ص ۱۷۱ ح ۳۱.
  921. السیرة النبویّة لابن هشام: ج ۳ ص ۳۵۸، المستدرك على الصحیحین: ج ۲ ص ۱۴۸ ح ۲۶۰۹، السنن الکبرى: ج ۹ ص ۲۴۱ ح ۱۸۴۲۴ کلاهما نحوه.
  922. کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۳ ص ۴۶۸ ح ۴۶۲۸ عن عمّار الساباطي، مکارم الأخلاق: ج ۱ ص ۵۰۳ ح ۱۷۳۷.
  923. صحیح البخاري: ج ۳ ص ۱۱۸۴ ح ۳۰۶۹ عن عمران بن حصین، صحیح مسلم: ج ۴ ص ۲۰۹۶ ح ۹۴؛ عدّة الداعي: ص ۱۱۳، بحار الأنوار: ج ۷۲ ص ۵۵ ح ۸۵.
  924. البُلهُ: جمع الأبله، و هو الغافل عن الشَّرِّ، المطبوعُ علی الخیر، و... هُم الذينَ غَلَبَت علیهم سلامةُ الصُّدور و حُسنُ الظنِّ بِالناسِ؛ لأنّهم أغفَلوا أمرَ دُنیاهُم وجَهلوا حِذقَ التصرُّفِ فیها و أقبلوا علی آخرتهم، فَشَغَلوا أنفُسَهم بها، فاستَحَقّوا أن یکونوا أکثَرَ أهل الجَنَّة، فَأمّا الأبلَهُ - وهو الذي لا عقلَ له - فغَیر مُرادٍ في الحدیث (النهایة لابن الأثیر: ج ۱ ص ۱۵۵، «بله»).
  925. واژۀ «البُلهْ» ]که در متن عربى حدیث آمده[، جمع «اَبلَه» است، به معنای کسی که از شر، غافل است و پاک سرشت است... و اینان کسانی هستند که سلامت نفس و خوش‌بینی به مردم، بر شخصیت آنها غلبه دارد؛ چرا که از کارهای دنیای خویش غافل اند و از زرنگی‌های دنیاداری بی بهره‌ اند و به آخرت خویش توجّه دارند و خود را سرگرم آن کرده‌اند. بدین ترتیب، شایستگی آن را یافته اند که در میان بهشتیان، اکثریت یابند. اما «ابله» به معنای نادان – که عقل ندارد – قطعاً مقصود این حدیث نیست (النهایة، ابن اثیر: ج۱ ص۱۵۵، «بله»).
  926. تاریخ دمشق: ج ۴۳ ص ۵۳۳ ح ۹۳۹۲ عن جابر بن عبد اللّٰه، تهذیب الکمال: ج ۲۶ ص ۱۱۸ نحوه؛ حقائق التأویل: ص ۲۴۷ نحوه.
  927. تاریخ الیعقوبي: ج ۲ ص ۱۰۲.
  928. معاني الأخبار: ص ۲۰۳ ح ۱، قرب الإسناد: ص ۷۵ ح ۲۴۳ نحوه و فیه «المتغافل» بدلَ «الغافل»، تنبیه الخواطر: ج ۱ ص ۳۰۱، بحار الأنوار: ج ۷۰ ص ۹ ح ۳.
  929. مستطرفات السرائر: ص 43 ح 14 (عن کتاب أبان بن تغلب).